دانشنامه امام خمینی جلد اول

مشخصات کتاب

سرشناسه : مرتضوی ، سیدضیاء، ‫1337 - ، گردآورنده

عنوان و نام پديدآور : دانشنامه امام خمینی/ به کوشش سیدضیاء مرتضوی.

مشخصات نشر : تهران: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) ‫، 1400.

مشخصات ظاهری : ‫10 ج. : مصور، عکس ‫ ؛ 22 × 29 س م.

شابک : ‫49500000 ریال ‫: ‫دوره ‫ 978-964-212-573-9 :

وضعیت فهرست نویسی : فاپا

مندرجات : ج.1. آداب الصلاه - اسلام ناب محمدی.--ج.2. اسم اعظم- بهشت و جهنم.--ج.3. بهشتی، سیدمحمد - ثقفی، خدیجه.--ج.4. ثواب و عقاب - حمله به مدرسه فیضیه.--ج.5. حوزه علمیه قم - روشنفکری.--ج.6. رهبری - صدور انقلاب.--ج.7. صدوقی، محمد - فلسطین.--ج.8. فلسفه - مالکیت.--ج.9. ماهیت - نامه ها.-- ج.10. نبوت - یقین.

موضوع : خمینی ، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران ، 1279 - 1368. -- دایره المعارف ها

موضوع : Khomeyni, Ruhollah, Leader and Founder of IRI -- Encyclopedias

شناسه افزوده : موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

شناسه افزوده : Institute for Compilation and Publication of Imam Khomeini's Works

رده بندی کنگره : ‫ DSR1576 /ض9د2 1400

رده بندی دیویی : ‫ 955/0842092

شماره کتابشناسی ملی : 7894441

اطلاعات رکورد کتابشناسی : فاپا

ص: 1

**مقالات و مجلات

عصر امام خميني عصر ظهور حضرت ولي الله الاعظم (عج)

چكيده:

گرچه امام(ره) دوراني را آغاز نمودند كه رجعت دوباره مسلمانان به ارزش ها و آموزه هاي اسلامي و انزواي عقايد و افكار الحادي و ماترياليستي در سطح جهان و حيات دوباره اديان الهي و پيروان آنها و اسلام گرايي بي سابقه در ميان مسيحيان دنيا به ويژه غربيان بخشي از ويژگي هاي منحصر به فرد آن مي باشد، ليكن شواهد و دلائل متقن و متعدد حاكي از آن است كه اينها «تمام مقصود» قيام الهي امام(ره) نبوده، و امام كبير ما با وقوف بر رسالت خطير و الهي خود، غايت قُصواي انقلاب اسلامي و هدف نهايي آن را امري فراتر از موارد مذكور؛ يعني زمينه سازي انقلاب جهاني اسلام و فراهم آوردن مقدمات ظهور منجي عالم بشريت حضرت ولي عصر(عج) مي دانستند، و براساس همين اعتقاد، امام بزرگوار به هدايت و رهبري انقلاب اسلامي و تحولات توفندة ناشي از آن پرداختند. چنان كه حضرت امام(ره) سال ها پيش از پيروزي انقلاب با هدف وقوف كامل ياران خود به اهداف بلند انقلاب اسلامي و افزايش سطح آمادگي آنان، به توضيح مراحل مورد نظر به پيشروي پرداخته و تصريح نمودند: كه: برپايي حكومت اسلامي در ايران و احياي مجدد اسلام در كشورهاي اسلامي تنها بخشي از آرمان هاي مقدس و موردنظر مي باشند، و

ص: 1

زمينه سازي ظهور حضرت ولي الله الاعظم، ارواحنا فداه، هدف بلند و نهايي انقلاب اسلامي است.(1) اساساً بر همين مبني است كه امام كبير ما امت خداجوي خود و فرزندان شهيدان گرانقدر انقلاب را به اين نكته مهم متذكر گرديدند كه: به جمهوري اسلامي كه ثمره خون پدرانتان است تا پاي جان وفادار بمانيد و با آمادگي خود و صدور انقلاب اسلامي و ابلاغ پيام شهيدان زمينه را براي قيام منجي عالم و خاتم الاوصياء، مفخرالاولياء، حضرت بقيةالله، روحي فداه، فراهم سازيد.(2) حضرت امام(ره) با دعا تمناي قلبي خود را در اين زمينه به صراحت اظهار نموده و اعلام داشتند: اميدوارم كه اين انقلاب يك انقلاب جهاني بشود و مقدمه براي ظهور حضرت بقيةالله، ارواحنا فداه، بشود.(3) اميدوارم كه اين نهضت و اين انقلاب منتهي بشود به ظهور امام عصر ، سلام الله عليه، و اميدوارم كه اين انقلاب ما به همه دنيا و مستضعفين صادر بشود.(4) از اين رو بسياري از صاحب نظران بصير بر اين باورند كه جهان معاصر آبستن وقايع و حوادثي بس عظيم و خيره كننده بوده و عصر نويني كه امام خميني(ره) آغازگر آن بودند در حقيقت«ظهور صغراي» حضرت ولي اللهالاعظم امام زمان(ع) مقدمه اي بر ظهور كبراي آن عزيز غائب از انظار مي باشد. براين اساس بايد معتقد بود

ص: 2


1- ر.ك. سرمقاله روزنامه رسالت 25/8/76.
2- صحيفه نور، ج19، ص297 .
3- همان، ج16، ص88.
4- همان، ج13، ص21.

كه عصر امام خميني آغاز عصري است كه در آن: اسلام ابر قدرت ها را به خاك مذلت مي نشاند، اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد .(1) آري، عصر امام خميني آغاز عصري است كه: با صدور انقلابمان كه در حقيقت صدور انقلاب راستين و بيان احكام محمدي(ص) است سيطره و ظلم جهان خواران را خاتمه مي دهيم و به ياري خدا راه را براي ظهور منجي و مصلح كل امامت مطلق حق امام زمان(ع) هموار مي كنيم.(2) و همانگونه كه امام كبيرمان تأكيد فرمودند: انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت، ارواحنا فداه، است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.(3) و علائم واضح و نشانه هاي غير قابل انكار حاكي از آن است كه در اين عصر: گويا جهان مي شود مهيّا براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكه معظمه و كعبه آمال محرومان.(4) نويسندة كتاب عصر امام خميني(ره) تلاش كرده است كه در اثر خود ويژگي ها و شاخصه هاي اين عصر را بيان كند. او با تتبع فراوان كتاب ها و نشريات مختلف و

ص: 3


1- همان، ج20، ص32.
2- همان، ج20، ص32.
3- همان، ج21، ص108.
4- همان، ج18، ص11. مير احمدرضا حاجتي

با بررسي دقيق تحليل ها و اظهارنظرهاي صاحب نظران كشورهاي اسلامي و انديشمندان جهان غرب در صدد ارائه تصويري جامع از عصر پيش از ظهور كه به تعبيري عصر امام خميني(ره) خوانده مي شود برآمده و موفقيت هاي فراواني نيز در اين زمينه كسب كرده است. اين كتاب در يك مقدمه و چهار بخش به شرح زير سامان يافته است: 1 شخصيت و عصر امام خميني(ره)؛ 2 عصر امام خميني(ره) و رويكرد ديني و معنوي انسان معاصر؛ 3 علل رويكرد ديني و معنوي انسان معاصر؛ 4 عصر امام خميني(ره) و نهضت عظيم اسلام گرايي. مطالعه اين كتاب را به همه عزيزاني كه در پي به دست آوردن اطلاعات جامعي در زمينه تأثير انقلاب اسلامي بر جريانات فكري، فرهنگي عصر حاضر و ارتباط اين انقلاب با ظهور امام عصر(عج) هستند، توصيه مي كنيم.

منابع

1 . ر.ك. سرمقاله روزنامه رسالت 25/8/76.

2 . صحيفه نور، ج19، ص297 .

3 . همان، ج16، ص88.

4 . همان، ج13، ص21.

5 . همان، ج20، ص32.

6 . همان، ج20، ص32.

7 . همان، ج21، ص108.

8 . همان، ج18، ص11. مير احمدرضا حاجتي

ص: 4

. . . و آن روز قلب ملت از كار ايستاد

15 چكيده: آنروز كه عاشق جمالت گشتم ديوانه روي بي مثالت گشتم ديدم نبود در دو جهان جز تو كسي بيخود شدم و غرق كمالت گشتم امام خميني (س) بديهي است رهبري و هدايت هر انقلابي پس از پيروزي به مراتب مشكلتر از دوره هاي پيش از پيروزي زيرا تا زمان حصول پيروزي انگيزه هاي فراواني براي وحدت كلمه به منظور استيلا يافتن بر دشمن مشترك وجود دارد. حتي افراد و گروههايي يافت مي شوند كه به رغم عدم خلوص كافي، براي دستيابي به اهداف خاص خود، ضمن قلمداد دادن خود به همراهي و همفكري با مردم، در مبارزه شركت مي كنند و معارضه آشكاري با رهبري مبارزه و انقلاب ندارند، اما پس از پيروزي انقلاب، به دليل سهم خواهي كه از خصلتهاي افراد و گروههاي ناخالص است نغمه هاي جدايي آنها ساز مي شود و اين روند در برخي موارد به شكل گيري توطئه هاي گوناگون عليه انقلاب و رهبري آن منجر مي گردد. چنين واقعيتي را در انقلاب اسلامي ايران نيز شاهد بوديم كه نمونه هاي بارز آن توطئه ها و كارشكنيهاي منافقين، ملي گراها و ديگر گروههاي وابسته به شرق و غرب بود. از سوي ديگر قدرتهاي استعماري نيز به ستيز با انقلاب پرداختند و با تحميل جنگ ناخواسته، محاصره

ص: 5

اقتصادي تبليغات مسموم و اعمال فشارهاي سياسي به دشمني با انقلاب و مردم مسلمان ايران پرداختند اما رهبريهاي خردمندانه و هوشيارانه امام خميني (س) و مقاومت بي نظير مردم تمام نقشه هاي شيطاني مستكبران عالم عليه انقلاب را نقش بر آب ساخت. رحلت جانگداز امام خميني (س) اين توهم پوچ را در دشمنان قسم خورده انقلاب به وجود آورد كه انقلاب اسلامي از مسير خود منحرف مي شود و توده ها به بي تفاوتي كشيده خواهند شد، اما از آنجا كه انقلاب اسلامي ايران، ريشه در اعماق قلوب مردم داشت، هيچ گاه تصور خام مخالفان اسلام و انقلاب و مردم، مصداق نيافت و مجلس خبرگان، يك روز پس از ارتحال امام، با انتخاب يكي از فرزندان رشيد اسلام و شاگرد خلف و شايسته امام خميني - حضرت آيت الله خامنه اي - بر تداوم راه رهبر راحل، مهر تاييد زد و امروز همه جهان بر اين نكته اعتراف دارند كه پاياني براي انقلاب اسلامي متصور نيست و ايران اسلامي به عنوان تنها ملجا و مامن محرومان و پشتيبان مستضعفان شناخته شده است. امروز هر ايراني مسلمان و آزاده بر خود مي بالد كه كشورش در شمار مستقل ترين و آزادترين ممالك دنياست و رهبرش راهي را مي پيمايد كه بنيانگذار فقيد جمهوري اسلامي ايران، از نخستين روزهاي قيام به

ص: 6

پيروان راستين و وفادارش نشان داده است. در تاريخ 28 ارديبهشت سال 1368 تيم پزشكي حضرت امام از اولين علائم خونريزي در دستگاه گوارش معظم له اطلاع يافت و بلافاصله معاينات و بررسيهاي لازم صورت گرفت انجام معاينات، دو زخم در معده حضرت امام را مشخص مي نمود كه يكي سطحي و ديگر نسبتا عميق بود. با مشاهده زخمها مشاوره با پزشكان متخصص بيماريهاي گوارشي صورت گرفت. مشخصات ظاهري زخمها حكايت مشكوكي از احتمال وجود بيماري بدخيم مي كرد. مطالعات پرتونگاري و عكس برداري از معده امام نشان دهنده ضايعاتي نگران كننده بود. بزرگترين زخم چهار تا پنج سانتي متر و حاشيه آن نامنظم و كاملا برجسته و متورم بود و در معده آثار خونريزي و خون تازه وجود داشت. اين مشاهدات توسط اندوسكوپي و مشاهده داخل معده توسط دستگاه صورت گرفته بود كه شرح آن توسط پزشكان تيم مراقبت از امام، آقايان دكتر عارفي و دكتر فاضل داده شده است. روز يكشنبه 31 ارديبهشت ماه آزمايشات تكميلي انجام شده و وضعيت قلبي و عمومي حضرت امام مورد بررسي دقيق واقع شد، چرا كه تصميم گيري در مورد انتخاب درماني جراحي در شخصي با سن امام و با وضعيت قلبي و عمومي ايشان تصميم گيري بسيار دقيق و حساسي بود. در چنين شرايطي با محاسبه بسيار دقيق وضعيت بيماري

ص: 7

و خطرات ناشي از عدم انجام عمل جراحي در مقايسه با انجام آن، انتخاب نهايي صورت گرفت. مشكلي كه از نظر جسماني براي حضرت امام پيش آمده بود از دو جنبه جان معظم له را تهديد مي كرد. يكي ايجاد خونريزي وسيع و كشنده و غيرقابل كنترل و ديگري احتمال ايجاد سوراخ در جدار معده و ورود محتويات معده به داخل حفر شكم در آن صورت يا به سرعت مرگ مستولي مي شد و يا بايد تن به انجام عمل جراحي در شرايطي بسيار نامناسب داد كه احتمال خطرش بسيار بيشتر از زماني بود كه جراحي با آمادگي كامل قلب و وضعيت عمومي بدن صورت مي گيرد. شرح حالي كه حضرت امام از وضعيت جسماني و دستگاه گوارش ارائه مي فرمودند حاكي از افزايش ميزان خونريزي در دستگاه گوارش بود و روز به روز بر ميزان آن افزوده مي شد. از طرفي مطالعات اندوسكوپي با دستگاه اندوسكوپ وسعت و عمق قابل توجه زخمها را نشان مي داد و بخصوص در مورد يكي از زخمها حاكي از نازك شدن خطرناك جدار معده بود. بنابراين قضاوت پزشكان متفقا در پيشگيري از دو عارضه بسيار خطرناك و كشنده كه امكان وقوع آن در آينده اي نزديك حتمي مي نمود برانجام عمل جراحي قرار گرفت. بنابراين اين تصميم گيري با فرزند امام حضرت

ص: 8

حجت الاسلام والمسلمين حاج احمد آقا در ميان گذاشته شد و ايشان نيز مساله را با مسئولان مملكتي در ميان گذاشت. جوانب كار براي مسئولان كاملا توضيح داده شد و پس از موافقت موضوع با حضرت امام مطرح شد. امام پس از حصور اطلاع از تصميم پزشكان با خونسردي فرمود: "هر طور صلاح است همان طور عمل كنيد. " مقدمات عمل جراحي براي روز دوم خرداد آماده شد و امام به بيمارستان منتقل گشت. زماني كه امام، جماران را به سوي بيمارستان ترك مي كرد در سر پاييني كوچه جلو بيت به اطرافيان فرمود: "من از اين سرازيري كه پايين مي روم ديگر بالا نمي آيم" و بنا به گفته اطرافيان حالتي حاكي از آرامش و ثبات در برخورد با مساله مرگ در موقع گفتن اين جمله كاملا حس مي شد. بررسي هاي قلب، وضع امام را، حتي بهتر از آنچه تصور مي شد نشان داده بود و با تزريق يكي دو واحد خون، كم خوني ناشي از خونريزيهاي مكرر نيز اصلاح شد. بنا به گفته دكتر فاضل جراح امام، معظم له نماز شبشان را خواند كه از تلويزيون نيز بخشي از آن پخش شد. امام پس از اداي نماز صبح جهت جراحي آماده شد. يكي دو لوله نازك براي رساندن مايعات و نشان دادن فشار داخلي وريدهاي مركزي

ص: 9

در رگها قرار گرفت و در ساعت 45/7 دقيقه امام توسط يك برانكارد به اتاق عمل منتقل گشت. بنا به گفته دكتر فاضل در اتاق عمل، تيم جراحي مركب از دكتر فاضل، دو جراح، يك تكنسين، پرستار اتاق عمل، دو نفر متخصص بيهوشي، يك تكنسين بيهوشي و دو متخصص قلب آماده انجام عمل شدند. بيهوشي كه يكي از حساسترين مراحل انجام عمل بود با موفقيت انجام شد و ساعت 30/8 دقيقه انجام جراحي آغاز گشت و جريان عمل توسط تلويزيون مدار بسته اي در معرض مشاهده اشخاصي كه در بيرون اتاق عمل حضور داشتند قرار گرفت. جراحي كمتر از دو ساعت طول كشيد و در ساعت 20/10 دقيقه به پايان رسيد. طبق اظهارات دكتر فاضل، وقتي شكم امام باز شد مشاهده گشت كه قسمت مياني معده دچار ضايعه است. بزرگترين زخمي كه قبلا ذكر شد در خم بزرگ معده وجود داشت و جدار معده را به نحو خطرناكي نازك نموده بود. ضايعه اي كوچك با قطري حدود شش ميليمتر در قسمت چپ كبد به صورت يك دانه مشاهده مي شد و غدد لنفاوي كمي بزرگ بود كه مشابه آن در افراد عادي نيز ديده مي شود و اندازه طحال طبيعي بود. قسمتي از معده كه مبتلا بود، برداشته شد و قسمتهاي باقيمانده به هم

ص: 10

متصل گشت و از غدد لنفاوي و كبد نيز نمونه برداري شد و در طول عمل مشكل خاصي پيش نيامد. سپس امام به بخش آي. سي. يو منتقل شد، بخشي كه از نظر مراقبتهاي ويژه داراي امكانات كامل جهت كنترل خطرات احتمالي است. لوله داخل ناي يا تراشه حضرت امام براي 24 ساعت آينده باقي ماند تا وضع تنفسي حضرت امام كاملا مطمئن شود. در فاصله كوتاهي پس از عمل، جلسه اي با حضور مسئولين كشور تشكيل شد و با مشورت دو تا سه نفر از تيم پزشكي، نحوه اطلاع دادن مساله به مردم مشخص شد. نكته اي كه در اين موضوع مورد توجه قرار گرفت جلوگيري از ايجاد نگراني زياد بود و همان روز ساعت دو بعدازظهر متني از اخبار راديو براي مردم خوانده شد مبني بر اينكه حضرت امام به علت خونريزي گوارشي و براي كنترل آن، مورد عمل جراحي موفقي قرار گرفته اند و حال ايشان رضايت بخش است. علي رغم لحن اطلاعيه كه حاكي از موفقيت آميز بودن جراحي امام بود ملت عاشق و دلباخته امام ناگهان براي اولين بار از كسالت جديد امام مطلع و اين موجب بروز نگراني شد. ولي در طي روزهاي بعد كه رسانه هاي گروهي و سيماي جمهوري اسلامي ايران از بهبود حال امام گزارش مي دادند دلهاي نگران مردم

ص: 11

با ناباوري مي رفت كه دلهره و اضطراب را از خود بيرون كند. كه. . . ساعت 30/8 بعدازظهر روز شنبه سيزده خرداد اولين خبر نگران كننده از اخبار شبكه سراسري پخش شد: اين اطلاعيه امشب از سوي دفتر حضرت امام به اين شرح انتشار يافت: بسمه تعالي به اطلاع ملت شريف و عزيز ايران مي رسانيم امروز در ساعت سه بعدازظهر در سير درمان حضرت امام مدظله العاي مشكلي پيش آمد. پزشكان با همه كوشش خستگي ناپذير خود براي درمان حضرت امام به مراقبت و درمانهاي لازم سرگرمند و از همه لت خداجوي درخواست مي كنيم دعاهاي خالصانه خود را ادامه دهند. اميد و انتظار مي رود كه ادعيه شما مردم مورد اجابت حضرت حق قرار گيرد. دفتر امام خميني متعاقب پخش اين اطلاعيه از اخبار شبكه سراسري، هزاران دلباخته امام به سوي جماران شتافتند تا از حال امام خويش با خبر شوند. مردم با ناله و اشك راه جماران را در پيش گرفته بودند تا بيقراري و اضطراب خويش را تسكين دهند. در ميان آنان صدها تن از جانبازان انقلاب به چشم مي خورند. خانواده هاي شهدا، زنان، مردان، پير و جوان خياباني را كه به جماران منتهي مي شد پر كرده بودند و اندوهبار حال امام خود را جويا مي شدند، ولي هيچ كس پاسخي نمي داد. رفت و آمدهاي پر

ص: 12

جنب و جوشي به بيت حضرت امام صورت مي گرفت و چشمهاي راهيان بيت، بيشتر اوقات گريان بود. نزديكهاي صبح خبرهاي رسيده غم انگيز و غم انگيزتر مي شد. تا اينكه در اخبار ساعت هفت بامداد روز چهارده خرداد. . . و اما بشنويد از روزهاي پس از عمل جراحي از داخل بيمارستان. در اطلاعيه روز دوم خرداد چيزي از تشخيص بيماري امام گفته نشد چرا كه در حقيقت از اسرار مملكتي به شمار مي رفت و گذشته از آن حال حضرت امام در آن موقع خوب و رضايتبخش بود و بنابراين ظاهر امر حاكي از موفقيت عمل جراحي حضرت امام بود و بر طبق مفاد آن مساله منتفي شده بود. در واقع در چند روز اول هم اوضاع به خوبي پيش مي رفت. امام پس از عمل به راحتي به هوش آمد، منتها به دليل وجود لوله تراشه در داخل ناي قادر به صحبت كردن نبود و به دستورات پزشكان مبني بر باز و بسته نمودن چشم و حركات دستها و پاها پاسخ مثبت مي داد. ساعت شش بعدازظهر همان روز يعني در دوم خرداد ناگهان اختلالي در منحني نوار قلب حضرت امام پيدا شد كه نگران كننده بود و حدود يك ساعت و نيم به طول انجاميد كه با درمانهاي لازم مرتفع شد و پس از آن در

ص: 13

همان روز مصاحبه اي توسط پزشكان حضرت امام صورت گرفت و اطلاعاتي در اختيار مردم قرار گرفت. فرداي آن روز حال امام بهتر بود و چند تن از مسئولين مملكتي و حجت الاسلام والمسلمين حاج احمد آقا خدمت امام رسيد. همان روز لوله داخل تراشه حضرت امام برداشته شد و امام قادر به صحبت كردن شد. ضمنا قرار شد وضعيت امام از طريق اطلاعيه اي به اطلاع مردم برسد. در روز پنج شنبه چهارم خرداد وضع كليوي امام مختصر اشكالي پيدا كرد كه پيش بيني آن مي شد كه تدابير لازم انديشيده شد. در اين شرايط به گفته اطرافيان و پزشكان، معظم له حاضران را دلداري مي دادند. روز سوم پس از عمل، از نظر بروز مشكلات عفوني و پيدا شدن اشكال تنفسي و تب از روزهاي ديگر اهميت بيشتري داشت; و در بخشهاي جراحي پس از انجام عمل در روز سوم بيشتر از روزهاي ديگر احتمال وقوع عوارض وجود دارد. روز جمعه پنجم خرداد ماه يعني روز سوم پس از عمل عده اي از اعضاي خانواده امام و آقاي هاشمي رفسنجاني نيز به حضور ايشان رسيده بودند. تا ظهر اتفاقي كه نگران كننده باشد نيفتاد و امام با آقاي هاشمي صحبت كرد و وقتي آقاي هاشمي اجازه خواست كه سلامتي حضرت امام را از طريق خطبه هاي نماز

ص: 14

جمعه به اطلاع مردم رساند، امام اجازه داد و مطالبي فرمود كه توسط آقاي هاشمي به اطلاع مردم رسيد و طي آن امام عزيز به مردم سلام رسانيد و از كساني كه ابراز احساسات نموده بودند، تشكر كرد. ولي در ساعت دوازده و پنج دقيقه همان روز امام ناراحتي تنفسي پيدا كرد و در نوار قلبي تغييراتي پيدا شد كه بنا به اظهارات پزشكان بيش از دو سال طول كشيد ومختصري هم تب ايجاد شد كه با تدابير لازم درماني و خروج لوله هاي تزريقات از رگها مرتفع شد. روز شنبه به خوبي و بدون وجود واقعه نگران كننده اي سپري شد و فقط به دليل وجود علائم خونريزي در دستگاه ادراري، بررسي داخل مثانه با دستگاه و بدون بيهوشي عمومي و صرفا با بي حسي موضعي انجام شد و نكته مهمي مشاهده نشد. بعلاوه يك عكسبرداري هم با استفاده از ماده حاجب از معده صورت گرفت كه نشان دهنده جوش خوردن بخيه هاي عمل بود و شب همان روز تصاويري از حضرت امام از طريق سيماي جمهوري اسلامي ايران ملت پخش شد كه همه مشاهده نمودند، سپس لوله معده خارج شد و رژيم مايعات شروع شد. فرداي آن روز به جز مختصري كاهش فشار خون، مشكل ديگري پيش نيامد و امام نماز

ص: 15

را با وضو خواند و شب مختصري هم غذا ميل كرد روز دوشنبه هشتم خرداد وضع تنفسي و ريوي امام دچار مشكل شدو ظاهرا مقداري مايع در داخل ريه ها جمع شده بود كه مي توانست ناشي از سه عارضه باشد: يكي اينكه ريه ها دچار عفونت شده باشند، ديگر اينكه وضع قلبي و نارسايي قلب موجب تجمع مايع در ريه شده باشد و سوم اينكه بيماري اصلي كه معده را گرفتار كرده است ريه ها را هم مورد تهاجم قرار داده باشد. مشكل ريوي كماكان ادامه داشت و اختلالات كليوي نيز به درمان پاسخ نمي داد. روز چهاشنبه جلسه مشاوره اي با تعداد زيادي از پزشكان متخصص سراسر كشور تشكيل شد و وضع بيماري امام از جنبه هاي مختلف مورد بررسي قرار گرفت. در كنار مشكلات متعددي كه وجود داشت، تغييرات نگران كننده فرمول شمارش خون حاكي از پيشرفت بيماري اصلي امام بود كه لزوم انجام سريع شيمي درماني را مطرح مي ساخت، ولي مساله اي كه تيم پزشكان در اين مورد با آن روبرو شد اين بود كه معمولا اگر شيمي درماني پس از عمل جراحي لزوم داشته باشد آن را دو تا سه هفته پس از جراحي به تعويق مي اندازند تا آثار سؤ ناشي از شيمي درماني مشكلي را در وضع عمومي بدن ايجاد نكند، ولي آزمايشات خون

ص: 16

حضرت امام در هر لحظه مبين مشكلات بيشتري بود و ناچار پزشكان، شيمي درماني را شروع كردند و اين در حالي بود كه وضعيت عمومي بدن از نظر وضع ريوي و كليوي در شرايط چندان مطلوبي به سر نمي برد. روز شنبه سيزدهم خرداد دفع ادراري به كلي مختل شده بود و كليه ها كه وظيفه دفع ادرار را به عهده دارند به درمانها جواب نمي دادند و اين موضوع باعث تشديد مساله ريوي نيز مي گشت و ريه ها نيز پر از مايعي بود كه خروج آن با درمانهاي انجام شده امكانپذير نبود. ساعت يازده صبح همان روز، نوار قلب تغييراتي را نشان داد و فشار خون كم كم كاهش يافت، در بيمارستان پزشكان، حاج احمد آقا، بعضي از مسئولان مملكتي و نوه امام نزد معظم له بودند و بنا به اظهارات نوه حضرت امام ايشان شايد بيش از 100 بار شهادتين گفته بود. امام نماز ظهر و عصر را خواند و حدود ساعت سه بعدازظهر يك ايست قلبي پيش آمد كه با ماساژ قلبي و تنفس مصنوعي دوباره قلب به كار افتاد و دستگاهي جهت كمك به ايجاد ضربان قلب در جلوي سينه امام كار گذاشته شد. اين وضعيت تا ساعت 30/8 دقيقه بعدازظهر ادامه داشت كه وضع نگران كننده از طريق اخبار شبكه سراسري سيماي

ص: 17

جمهوري اسلامي به اطلاع مردم رسيد و موج عاشقان امام به سوي جماران روان گشت. وضعيت عمومي حضرت امام اصلا خوب نبود ولي بعدازظهر گويي مجددا كمي به هوش آمده بود. كهولت سن، بيماري صعب العلاج و وضع نامناسب قلبي دست به دست هم داده بودند تا ملتي را داغدار كنند. كاري از دست پزشكان بر نمي آمد. علي رغم تلاش همه جانبه و درمانهاي متعدد و مختلف، كاري از پيش نمي رفت. انبوه جمعيت هر لحظه در جماران بيشتر و بيشتر مي گشت، اشكها از نگراني جاري بود و دستها به سوي آسمان بلند. چشم حاج احمد آقا مانند چشم ميليونها انسان ديگر، چشم ميليونها فرزند ديگر امام، اشك آلود بود. دستان امام لرزش داشت و در لحظات آخر با صدايي لرزان فرموده بود: "من مي دانم زنده نمي مانم، اگر مرا براي خودم نگهداشته ايد به حال خودم بگذاريد و اگر براي مردم است هر كاري مي خواهيد بكنيد. " در سراسر ايران دستها به دعا برداشته شد، حتي در خارج از مرزها عاشقان امام ضجه كنان بقاي امام را از يگانه استدعا مي كردند، ولي در ساعت 20/10 دقيقه بعدازظهر روز شنبه سيزدهم خرداد ماه سال 1368، دعاي امام بر دعاي ميليونها انسان غلبه يافت و قلب ملت از كار ايستاد. انالله و انا اليه راجعون.

ص: 18

"امام خميني سياستمداري بزرگ و بزرگ سياستمدار"

21 چكيده: از بعد سياسي امام خميني يك شخصيت بي نظيري بود كه دوست و دشمن بر آن اذعان داشتند. عنوانهايي نظير تئوريسين بزرگ، صاحب نظر برجسته، تحليل گر سياسي فوق العاده، استراتژيست بلند پايه، آينده نگري قوي، جهان بين منحصر به فرد، داراي دكترين عالي و پيچيده، ژرف نگر، غير قابل پيش بيني و داراي پيچيدگي بسيار دور بخشي از عنوانهايي بود كه شخصيتهاي جهاني به حضرت امام خميني داده اند، واقعيت اين است كه حضرت امام امت همه عنوانها و القاب فوق را داشت ولي اينها همه صفات امام نبود، بلكه ناظران بين المللي هر كدام از ديدگاه خاصي امام عزيز را مي ديدند. اينك با توجه به محدوديت كلام گوشه هايي از ويژگيهاي سياسي امام راحل را به شكلي كاملا موجز و خلاصه ذكر مي كنيم.

1- خودباوري به جاي خودباختگي: يكي از برجسته ترين اهداف امام عزيز تلقين روح خود باوري به عموم مسلمانان و بخصوص به مردم خود بود. بنيان گذار جمهوري اسلامي در اين استراتژي الهي خود از دو تاكتيك معروف استفاده مي نمود:

الف - تحقير قدرتها و ابرقدرتها رهبر كبير انقلاب اسلامي كه به خوبي به جنايتهاي كشورهاي امپرياليستي در تحقير ملتهاي دربند آگاهي داشت و آثار ذلتبار سلطه ابرقدرتها را بر ملتها مشاهده نموده بود، درصدد برآمد كه اولا آنها را كوچكتر

ص: 19

از آنچه هستند و نشان مي دهند معرفي كند، ثانيا بر مبناي قاعده تاييد باطل، باطل است، سعي وافر بر نفي تاثيرگذاري و موقعيت برتر آنها داشتند. تكرار جمله امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند، از امريكا در ذهن و فكر مردم ما كشوري و قدرتي ترسيم نمود كه قدرت هيچ كاري را ندارد. الحق همين جمله كاخ ابرقدرتي امريكا را فرو ريخت و حتي امكان واكنش مناسب در برابر طوفان سهمگين انقلاب اسلامي را از او گرفت. حال آنكه امريكا به عنوان يك واقعيت، ابرقدرتي بود كه به خود حق مي داد و مي دهد كه در امور داخلي كشورها مداخله نمايد. در ويتنام آنهمه جنايت مرتكب شود، گرانادا را به اشغال خود درآورد، ليبي را بمباران و در نيكاراگوئه دخالت نظامي نمايد. نوريه گا را از اريكه قدرت در پاناما به زير كشد و از اسرائيل حمايت بي قيد و شرط نمايد و به اعراب بي اعتنايي كند. اين درست است كه امريكا و چهار كشور ديگر عضو دائم شوراي امنيت و داراي حق وتو هستند. ولي واقعيت چيزي ديگري است. به نظر بسياري از صاحبنظران سياسي امريكا حرف آخر را در شوراي امنيت مي زند. اگر سازمان ملل را به مدرسه اي تشبيه كنيم و شوراي امنيت را به كلاس، امريكا رئيس اين مدرسه، انگليس معلم كلاس، فرانسه

ص: 20

در حكم مبصر كلاس، شوروي چون شاگرد ساعي و درسخوان اين كلاس و چين مانند دانش آموز مستمع آزاد كلاس است؟ ! ! با همين ديد و تحليل است كه مشاهده مي كنيم امريكا در بحران اشغال كويت در مدت كوتاهي تعداد زيادي قطعنامه را در شوراي امنيت بر عليه عراق به تصويب رساند، حال آنكه كشورهايي نظير فرانسه و شوروي كه هوادار سنتي عراق بودند از انجام هرگونه واكنشي ناتوان شدند و نتوانستند به نفع عراق كاري انجام دهند. همين امريكا در ديدگاه خدابين امام بزرگوار هيچ گونه محلي از اعراب را نداشت و به شدت تحقير شد. ديگر قدرتها هم به فرا خور حال و به مناسبتهاي گوناگون مورد طعن و عتاب و شماتت قائد عظيم الشان قرار گرفتند. اين يكي از استراتژيهاي امام بود.

ب - القاي روح بزرگمنشي و عزت اسلامي رهبر كبير انقلاب اسلامي سعي بسيار زيادي داشتند كه عزت از دست رفته را به مسلمانان برگردانند و اين مهم جز با تفهيم جهان بيني عظيم اسلامي مقدور نبود. بنابراين توجه بنيانگذار جمهوري اسلامي بعد از شكستن ابهت و صولت قدرتها، تشريح و معرفي اسلام ناب بود. همان اسلامي كه عزت را منحصر به مسلمانان مي داند " ولله العزة ولرسوله وللمومنين". امام عزيز معتقد بودند به ميزاني كه مسلمانان از

ص: 21

اسلام فاصله بگيرند، به لحاظ سياسي به همان ميزان به قدرتهاي جهاني وابسته مي شوند. در اين استراتژي همه مساعي حضرت امام مصروف تبليغ اسلام و توجه به مسايل اسلامي بود. به گونه اي كه مسلمانان هرگز احساس نياز به ديگر ايدئولوژيهاي وابستگي آور را نكنند.

2- اعتراف جهان به صلابت سياسي امام در سال 1365 در پايان سمينار منطقه اي سفراي كشورمان كه دسته جمعي به محضر امام نايل شديم. توفيق زيارت خصوصي معظم له نيز طبق معمول دست داد. در آن ملاقات خصوصي حضرات آقايان: مهدوي كني و انواري و نيز جناب آقاي دكتر ولايتي نيز حضور داشتند. چند لحظه اي به سكوت گذشت. بنده از محضر امام بزرگوار اجازه خواستم كه مطلبي را به عرض برسانم. امام عزيز اجازه فرمودند. آنگاه گفتم: چندي پيش سفير شوروي در تهران (آقاي بويلديروف سفير وقت شوروي) به ديدن من آمد و طي گفتگويي گفت: ما و شما هيچ اختلافي با هم نداريم. من در پاسخ گفتم: اتفاقا ما با شما خيلي اختلاف داريم. اولين اختلاف ما ايدئولوژي ماست كه هيچ فصل مشتركي با ايدئولوژي شما ندارد. دوم حضور نظامي شما در افغانستان است كه ما كاملا مخالفيم. سوم حمايتهاي شما از صدام است كه مساله مهم ما و شماست و در اين زمينه ما سياست شما را رد

ص: 22

مي كنيم و اصلا اين سياست براي ما قابل درك نيست. سفير شوروي گفت: ما و شما همسايه ايم و اين را خدا خواسته است؟ با خنده گفتم: مگر شما هم خدا را قبول داريد؟ سفير شوروي گفت: آن خدايي كه امريكا را با آنهمه عظمت به دست انقلاب شما تا اين اندازه زبون و ذليل كرده است، ما هم اين خدا را قبول داريم. چهره حضرت امام بسان گل باز شد و با لبخندي كه حاكي از رضايت و خرسندي بود، فرمودند: همين طور است، آن ديگري هم (مقصود امريكا) درباره انقلاب اسلامي همين طور فكر مي كند. آنگاه خود حضرت امام به موضوع بسيار مهمي اشاره كردند كه در تاييد همين مطلب بود. ايشان فرمودند: چند روز پيش من فلان راديو را گوش مي دادم (حضرت امام اسم راديو را بردند ولي براي اينكه تبليغي براي اين راديو نشود از ذكر نام آن خودداري مي كنم) از قول سران كاخ سفيد مي گفت: تا زماني كه فلاني - حضرت امام خميني (س) - زنده است شوروي جرات تعرض به ايران را ندارد. نگراني ما زماني است كه فلاني نباشد و روسها بخواهند به تماميت ارضي ايران تجاوز نمايند. مقصود حضرت امام اين بود كه اگر مثلا ابرقدرت شرق در مورد عظمت انقلاب اسلامي چنان خاضعانه اظهار نظر مي كند

ص: 23

ديگر قدرت غربي هم تصور مشابهي از انقلاب اسلامي دارد و هر دو به گونه اي از انقلاب واهمه دارند. عظمت انقلاب اسلامي حاصل خودباوري و طرد و رد قدرتهاي مادي بود و اين خصيصه را امام عزيز در مردم ايجاد فرمودند. 3- ديپلماسي ايجاد مشكل براي دشمنان انقلاب اسلامي يكي از استراتژيهاي بارز رهبر كبير انقلاب اسلامي ايجاد مشكل و درد سر دائمي براي قدرتهايي بود كه در صدد ايجاد مشكل براي انقلاب اسلامي بودند. اصولا استراتژي ابرقدرتها مشغول كردن كشورهاي جهان سوم با مسايل داخلي به شكل هاي گوناگون است تا اين كشورها نتوانند به مسايل اساسي خود بپردازند. اختلافهاي داخلي، جنگ عقيدتي، درگيري منطقه اي، توطئه تجزيه طلبي و مسايلي از اين قبيل موانعي است كه كشورهاي مستقل فرصت پرداختن به موضوعهاي مهم را نداشته باشند. امام بيدار و بيدارگر، پيوسته مي كوشيدند تا با ايجاد دردسر تازه براي دشمنان انقلاب اسلامي نه تنها ابتكار عمل را از دست آنها بگيرند، بلكه به عكس آنها را با مشكل جديد، روبه رو نمايند. اشغال لانه جاسوسي امريكا و افشاي اسناد و مدارك و شخصيتها و عوامل امريكايي در كشور و كشف سناريوهاييكه واشنگتن جهت شكست انقلاب اسلامي تهيه ديده بود و بالاخره بازداشت 444 روزه جاسوسان امريكايي، كاخ سفيد را به جد با مشكلهاي عديده اي

ص: 24

مواجه كرد كه هم و غم "كارتر"، رئيس جمهوري وقت آمريكا و دستيارانش، آزادي گروگانها بود و امام عزيز به كارتر اجازه نداد از پيمان كمپ ديويد كه موجب ضعف و ذلت اعراب بخصوص مصر در برابر اسرائيل شد و خطر اعراب براي اسرائيل حداقل براي دو دهه منتفي گرديد - استفاده لازم را بنمايد و اشغال لانه جاسوسي از كارتر يك زمامدار بي كفايت ساخت كه در مسايل مهم قدرت تصميم گيري را نداشت و كارتر كه با تحميل پيمان "كمپ ديويد" به مصر خواب انتخاب مجدد در انتخابات را مي ديد به كلي از پيروزي مايوس شد و رقيب انتخاباتي اش حداكثر استفاده را از گروگانها نمود و اين هم يكي ديگر از استراتژيهاي امام امت بود. 4- افشاي استراتژي دشمنان اسلام بنيانگذار جمهوري اسلامي اهتمام خود را مصروف آگاه نمودن امت اسلامي از نقشه ها و طرحهاي شيطاني دشمنان اسلام و مسلمانان مي كردند و در اين راه به اعتراف دوست و دشمن موفقيت بسيار زيادي كسب نمودند. يكي از اين موارد موضع محكم و انعطاف ناپذير امام، سياست بر عليه نويسنده مزدور كتاب موهن "آيه هاي شيطاني" بود. دشمنان انقلاب اسلامي كه از توطئه هاي گوناگون عليه انقلاب اسلامي سودي نبرده بودند، ايدئولوژي انقلاب را نشانه رفتند و تيرهاي مسموم خود را به طرف آن شليك كردند.

ص: 25

اين بار نيز امام پر صلابت انقلاب در مقابل تماميت كفر جهاني را هدف قرار دادند و با اعلام ارتداد نويسنده سرسپرده آن كتاب و صدور فتواي تاريخساز واجب القتل بودن وي، بار ديگر حكم روشن اسلام را بيان فرمودند. دشمن زبون و سراسيمه و مايوس از هر كاري به تنها عملي كه مقدورش بود دست زد و با اجلاسي عجولانه تصميم به احضار سفراي خود از تهران كرد تا شايد رهبر انقلاب را به عدول از اين حكم الهي وا دارد كه صد البته بي اثر بود. از اين پاتك امام بت شكن چند مساله روشن شد: الف - به طور كامل دشمن در موضع ضعف و انفعال قرار گرفت. ب - ماهيت دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي بيش از پيش مشخص گرديد. ج - تشتت و تفرق آنها آشكار گرديد كه اصولا وحدت جز در سايه ملاحظات اعتقادي ميسور نيست. آنجا كه قرآن كريم مي فرمايند: "تحسبهم جميعا و قلوبهم شتا". در همين مورد روشنتر از هميشه افتراق و تشتت دنياي كفر برملا گرديد; به طوري كه يكي از سفراي اروپايي كه با اكراه تهران را موقتا ترك مي كرد، طي تماس تلفني گفت: من با بي ميلي تهران را ترك مي كنم ولي هفته آينده باز خواهم گشت. همين طور هم

ص: 26

شد و سفير مزبور پس ازحدود دو هفته به تهران بازگشت. د - شجاعت يافتن مسلمانان در برابر كفار، بطوري كه از اندونزي تا مراكش و تا پشت دفتر نخست وزير انگليس مسلمانان فرياد "مرگ بر رشدي" سر دادند و خواستار اجراي حكم حضرت امام شدند. ه - روشن شدن قدرت و صلابت وحدت مسلمانان - كه به راستي اگر مسلمانان وحدت كنند عزت گذشته را باز مي يابند - و صولت و ابهت يافتن انقلاب اسلامي. در اين مورد به يك خاطره اشاره مي كنم: دو سال پيش كه پنج تن از برجسته ترين ائمه جمعه كشورهاي تانزانيا، زامبيا، زيمباوه، موزامبيك و افريقاي جنوبي به تهران آمده بودند و توفيق ديدار آنها در دفترم دست داد. يكي از آنها با اشاره با فتواي ارتداد سلمان رشدي كه به ساحت مقدس رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم - اسائه ادب كرده بود، گفت: حكم حضرت امام چونان ضربتي بود كه مولي اميرالمومنين - عليه السلام - در جنگ خندق بر پيكر كفر مجسم يعني عمروبن عبدود وارد آورد. ز - واكنش مساعد و مستعد كنفرانس اسلامي در برابر اين حكم، وزراي خارجه كنفرانس اسلامي در اجلاس قاهره كه به همين منظور تشكيل شده بود، با توجه به طوفان عظيمي كه اين حكم ايجاد كرده،

ص: 27

به اتفاق آرا حكم حضرت امام خميني رهبر ژرف انديش جهان اسلام را تاييد كردند و ديپلماسي انگليس يك بار ديگر در برابر قدرت و جاعت بي مانند امام احياگر اسلام عقيم ماند و ناكام گرديد. 5- امام خميني انقلابي ترين سياسي و سياسي ترين انقلابي انديشه هاي امام خميني - رضوان اللهتعالي عليه - مرزهاي قراردادي را در نور ديد و به اقصي نقاط عالم بسط و گسترش يافت. گستره پايگاه امام قلوب دردمندان و محرومان بود. همان تازيانه خورده ها كه زنجير اسارت قرون و اعصار بر پا و گردن و دستشان سنگيني كرده بود و امروز نام امام خميني همواره با واژه هاي زيبايي آزادي، استقلال، خودباوري، ظلم ستيزي و مبارزه مستمر بر عليه بيداد، مترادف است. نام امام خميني الهام بخش مبارزان و ياد امام خميني اميد آفرين دردمندان براي روزهاي بهتر و آينده روشنتر است. امروز آزادگان جهان از امامت خميني به عظمت ياد مي كند و از اينكه در قرني كه به قرن امام خميني شهره خواهد شد تعلق دارند، بر خود مي بالند. في المثل دريادار چيكاتا، عضو شوراي انقلاب غنا و مرد شماره دو اين كشور، با نهايت تواضع مي گويد: امام خميني متعلق به ما سياهان زجر كشيده و شلاق خورده است. او به ما درس آزادي و آزادگي را بياموخت و به ما آزاد

ص: 28

زيستن در سايه مبارزه دائمي با دشمنان آزادي را تلقين كرد او در پايان اين گفتگو گفت: ما براي تلفظ نام امام خميني حرف (خ) را در زبان انگليسي وارد كرده ايم. عليمحمد بشارتي

ص: 29

بهار در سوگ

20 چكيده: بهار، از خم كوچه، عبور كردي و رفتي بسان سرو خرامان، ظهور كردي و رفتي به سوگ تو همه گريان، ز داغ تو همه نالان چه غمگنانه از اينجا، عبور كردي و رفتي به يادگار چه خواندي؟ كه در بهار نماندي! كتاب خاطره ها را، مرور كردي و رفتي دل از شباب بريدي، به كوي دوست رسيدي تو باغ آينه را غرق نور كردي و رفتي از اين سراچه گذشتي، فسانه در ننوشتي تفرجي گذرا بر قبور كردي و رفتي نشان پير گرفتي، اگر چه دير نماندي! به ذهن ترد گياهان خطور كردي و رفتي صداي سبز تو جاريست در ضمير درختان تو رقي به نظر چون حضور كردي و رفتي فروردين 73 و اسفند 74 در سوگ يادگار امام (س) - غلامحسين عمراني

ص: 30

"تعريف آفتاب"

22 چكيده: نگاهي به مضامين و موضوعات كتاب "يك ساغر از هزار" عنوان اثر: يك ساغر از هزار سيري در عرفان امام خميني به قلم دكتر فاطمه طباطبايي چاپ اول: زمستان 1379 - شمارگاه: 3000 قيمت: 1750 تومان مركز پخش فروشگاه عروج 6706833 - 6404873 در مقدمه چنين آمده است: "در زندگي انسانها، مردان بزرگي گاه وبيگاه ظهور كرده اند و آنان را به سرچشمه هاي نور و پاكي و عروج بسوي آفريدگار رهنمون شده اند. سرحلقه اين گروه همان پيامبران الهي و اوليا خدايند و به دنبال ايشان عارفان و حكيمان و دانشمندان قرار دارند، سالار انبياء الهي، پيامبر بزرگوار اسلام و پس از ايشان علي (ع) و اولاد طاهرينش چراغ هدايت و راهنمايي بشريت بوده اند و در دوره غيبت كبري ناموس دهر و امام عصر و فقها و علماي دهر و راه آن بزرگوار با علم و عمل خويش پرچم هدايت خلق را در اهتزاز نگاه داشته اند و در قرن حاضر كه معرفت ديني و اخلاقيات و ارزشها رفته رفته رو به خاموشي گرائيده و بحران عظيم معنويت بر همه جا سايه افكنده بود، خداي تبارك و تعالي مقدر فرمود تا مردي مقتدر از تبار رسولان و اوليا، متفكري سرنوشت ساز، انساني با انگيزه الهي و فقيهي عارف و عارفي حكيم و حكيمي سياستمدار

ص: 31

از ايران برخيزد تا بشر را از ظلم و تاريكي رهايي بخشد و بسوي يكتاپرستي و راه راست هدايت نمايد". (گزيده اي از مقدمه ناشر) انتشار كتاب يك ساغر از هزار را مي شود گفت، ارائه اي از يك معناي متعالي، كه نه تنها ادراكي است از دور، بلكه ادراكي است عميق و انتهاي اين ادراك از دريچه شناخت شناسي، موقعيتي كه صاحب قلم از جنبه شناخت شناسي رفتاري و سيره عملي امام خميني در طي ساليان زندگي در ابعاد روحي، فرديت و جمعيت امام خميني داشته ست به قلم آورده و در مقام ارائه يك سند قابل استناد و زنده مي توان گفت در شرايط امروز در حوزه انساني و عرفاني از مقام و كرامات و حضور سراسر هماهنگ روحي امام سخن به ميان آمده است. اين باب، در حوزه اي اتفاق افتاده است كه صاحب قلم از ديرزمان در موقعيت اصحاب سر امام بوده است و پيوندهاي روحي، عاطفي، عرفاني، پدرانه و جذبه هاي شخصيت آن حضرت بر صاحب قلم تاثير و شناخت ساليان و لحظ ها، دوره ها و حتي تاثير خميرمايه انديشه اي نيز قطعا داشته است. آنچه صاحب قلم را براي بيان ادراك هاي روحي ساليان هم نفسي و هم گرايي با مرادش مهيا و عازم مي داشته پاي بندي به مكتبي است كه پرورده جوهره اش، صاحب قلمي است كه

ص: 32

رسالت دفاع از حقيقت و حق را بر هر مصلحتي ترجيح داده است و ناگفته هاي روحي اش را با متي كه خاستگاهش دفاع از سلوك پير است به تحرير آورده. "يك ساغر از هزار" ، مشتمل است بر هشت باب: 1- احياگري امام خميني از منظر عرفان و دعا

2- تجلي عرفان در انديشه امام خميني

3- عرفان حماسي و حماسه عرفان امام خميني

4- فطرت از ديدگاه امام خميني

5- منزل اطمينان طمانينه به وصيت نامه سياسي - الهي امام خميني

6- عشق، رهگشاي حقيقت

7- مقامات عرفاني

8- مصاحبه ها، سخنراني ها، خاطرات و نكته ها.

اين اثر در مجموع با اتكاء به توانمندي هاي صاحب قلم در هر يك از ابواب با گستره اي كه كلام و قلم در تحقيق شناخت وجوه و ابعاد شخصيت امام خميني و تا افق حوصله پرتو افشانده است به حد كفايه از حق مطلب برآمده و عهده خويش را از انديشه بر وسعت بي انتهاي كاغذ نگاشته است تا مخاطب به غناي پيوند روحي و ادراك هاي لحظه ها و سالهاي اين الفت از اين طريق پي برد و در باب مقالات در مبحث: "طريقه سلوك شيخ الانبياء" چنين مي خوانيد: "حضرت ابراهيم (ع) روي خويش بسوي كسي كرد كه آسمانها و زمين را از عدم به وجود آورد و اين اولين مرحله معرفت است، از

ص: 33

شرك بيرون آمدن و در مراحل بعدي بتدريج از ظلمات عالم طبيعت بيرون مي آيد، در اين هنگام ابوبيت نفس طلوع مي كند. و حجاب چهره جان مي شود و به صورت ستاره اي در آسمان وجود او مي درخشد، معمار توحيد، افول آن رامي نگرد. سپس به منزل "قلب" گام مي نهد، در اين هنگام ماه قلب از افق وجودش طلوع مي كند و او نيز ربوبيت "قلب" و حجاب شدن آن را مي نگرد. ديري نمي پايد كه افول و غروب آن را نيز نظاره مي كند، از اين مقام نيز مي گذرد و باز ربوبيت مقيد را در چهره و حجاب آفتاب روح، نورافشان و درخشان مي بيند، او در اين مقام نيز سكنا نمي گزيند، زيرا كه او به دنبال ربوبيت مطلق است نه مقيد و مي داند، اين مقيدات حجابهايي هستند كه گرچه برخي از آنها نوريند، اما در حجاب بودن آنها ترديدي نيست. آنچه آمده است برداشتن است از منازل سلوك و اشاره اي است به "حق مطلق" كه راه مي گويد و اين امري مطلق است و توجهي است كه امام خميني با استناد و استفاده از سفرنامه ابراهيم خليل آنرا ياد آور شده است و صاحب قلم به مثابه ذكر و شاهدي آنرا در اين باب به بيان طريقت و گواه سلوك و راه و در تلاش گريز از شرك و

ص: 34

روي به ربوبيت حق آوردن و بدين ترتيب است كه صاحب قلم مي گويد: "بدين ترتيب مي بينيم دعاي شريف سحر در حقيقت سيري است در اين مراتب كه سالك مبتدي، اول بها مي بيند و ابهي، جمال مي بيند و اجمل! اما پس از عبور ازين مرحله اولين درمي يابد "تر" و "ترين" در اين ساحت، معنا و مفهوم ندارد، هرچه هست حقيقت جمال است و حسن، نه مشتقات آن، آنگاه اين مسافر كوي اسما و صفات براي همسفراني كه در كاروان آفرينش لنگ لنگان پيش مي روند سفرنامه مي نويسند و آنان را راهنمايي و ارشاد مي كند". و صاحب قلم را در اين بحث نه نيازي است كه استنادي بيش از اين آرد كه با توكل به كنه حق مي تواند با اتكايي نو از يافته هاي اعماليه و نگاشته هاي مرادش بر مخاطب اين معنا را به تحرير كشد كه سالك و رهرو هركدام به تاني از معناي ادراكي حق و شرك مي روند تا به مثابه جاري بودن روح خويش در اشياء بنگرند و هريك به ابناء خويش جوهري تازه از آنچه نور به شيئي مي تابد ببينند و امام خميني، جز نور حق و گريز از شرك نديد و مقام انساني اش در تابش نور حق چنان رفيع است كه مريد و صاحب سرش نيز بدين قلم در اين گواه چنين

ص: 35

آورده است و مرتبه حق را ادايي هميشگي گفته است، اين نه بدان معنا است كه امام خميني نيازي بدين دفاع و دفاعيه دارد، بلكه اظهر من الشمس است و مي درخشد، بلكه مراتب حق سپاسي و حق شناسي صاحب قلم را در طريق و سلوكش تا آنچه باشد به تو نيز يادآور مي شود و در يك كلام چنين مي گويد: "خلاصه پيام رهبر هدايت اين است كه براي رسيدن به "مطلق" از "مقيد"ها بايد گذشت، براي رسيدن به نور "حقيقي" غروب نور "مجازي" را بايد ديد، زيرا خورشيد "حقيقت" پس از غروب "مجاز" طلوع مي كند، و سرتاسر اين دعا درخواست طلب است. " صاحب اثر در مبحث مقالات"يك ساغر از هزار" به پندها و پندارها متوسل نيست، كه به شناخت عيني و تصوير حقايق ديگر حيات اتكا دارد و آنچه در مرام و طريق و سير آموخته است به رشته تحرير درمي آورد و اينگونه است كه باورها را در شناخت شناسي يك انديشه مكتوب مي دارد. و در مقام صبر صاحب قلم در اين باب از وسعت انديشه و تكيه پير بر اين مقام مي گويد و نه به روايت كه به مصداق عمل و مي نويسد: "بزرگان عرفان گفته اند: "الايمان نصفان، نصف صبر و نصف شكر"، چراكه به جاي آوردن طاعات و ترك كردن

ص: 36

مكروهات و منهيات احتياج به صبر دارد، زيرا شخص به ايمان رسيده همه رويدادها را نتيجه قضا و قدر الهي مي داند و هرگز امري را خارج از اراده خداوندي نمي بيند پس، اگر امري دلخواه او شد شاكر مي شود و اگر مكروه او بود بر آن صبر مي كند، بدين ترتيب مومن صابر و شكور است. " صاحب قلم در بيان نظرگاه امام خميني در مقام صبر چنين مي نويسد: "امام خميني در بيان مقام صبر، تعريف خواجه عبدالله و محقق طوسي را پذيرفته و مي گويند: صبر متقدم به دو امر است، يكي آنكه از آن ناملايم كه بر او وارد مي شود كراهت داشته باشد در باطن، و ديگري آنكه خودداري كند از اظهار شكايت و جزع" "انسان در جاي ديگر از حقيقت سخن مي گويند و آنرا از جنود عقل و لوازم فطرت مخموره مي دانند و در مقابل، جزع و بي تابي از جنود جهل و از لوازم فطرت محجوبه مي شمارد و در اين معنا از نظر امام خميني، فطرت اصلي انسان، خداخواه و خداجوست و خدابين. و به قول اين كلام، حضرت امام خميني، بعد از بيان اين تعاريف، اشاره مي كند كه صبر مقامي است براي متوسطان; يعني كساني كه هنوز در راهند و به مقصد نرسيده اند، زيرا مادامي كه نفس از واردات از

ص: 37

جانب حق تعالي كراهت دارد و در كمون و بطونش از آنها جزع داشته باشد، مقام معارف و كمالاتش ناقص است و بعد در مقام درجات صبر به بحث نمي نشينند و پيرامون "رضا" و "تعريف رضا" در معني، لغت و عمل كه موجب خشنودي و خوشدلي و تسليم شدن است و در اصطلاح عرفاني عبارت است از رفع كراهت قلب نسبت به مقدرات و شيرين شدن سختيهاي احكام قضا و قدر مي گويند و آنكه در عمل رضا يكي ديگر مقامات و منازل عرفان است كه سالك پس از مقام توكل آنرا كسب مي نمايد. در مبحث سخنراني، موضوع اصلي نگرشي است بر عرفان امام خميني، كه اين موضوع در مبحث مقالات به تفصيل آمده است و به تشريح ابعاد آن در اين حوصله نمي نشينيم و بررسي ديدگاههاي عرفاني از ديدگاه شيخ الرئيس موضوع اصلي ديگر از اين مباحث است. انسان در عرفان موضوع ديگري است از اين مبحث كه در مراسم بزرگداشت رحلت پير و مراد صاحب قلم، در جمع استادان و دانشجويان دانشكده پزشكي دانشگاه اصفهان در سال 1369 برگزار شده است. موضوع تجليات ربوبي در آثار بانو "امين" محور و مركزيت اين بحث، نگاه به مقام و مرتبه و درجه انساني و پاي بندي هاي بانو امين در كنگره بزرگداشت خانم امين در اصفهان

ص: 38

است كه در خرداد ماه 1371 برگزار شد. در اين مجلس كه مبناي آن نگرش بر ابعاد وجودي بانو "امين" است كه در مقام و ساحت حق شناسي و سپاس از حقيقت ذات باريتعالي طريق و سلوك داشته اند صاحب قلم با اتكا به آراي حضرت امام درباره كساني كه به خويشتن بيني و خويشتن شناسي مي رسند مي نويسند: "امام خميني براي كساني كه از راه حق و خودسازي مي خواهند به معرفت حق برسند تذكر مي دهند كه قدم اول، تفكر است، اينكه فكر كنيد و خود را بشناسيد و ببينيد چه هستيد، چه امتيازي داريد، از كجا آمده ايد و به كجا خواهيد رفت. بانو "امين" چنين احساس كرده و مي فرمايند: احساس كردم كه نياز مبرم به شناخت چنين حقيقت مجهولي دارم، اما نمي دانستم كه آن حقيقت چيست و حقيقت آن چيست؟ و راه رسيدن به آن حقيقت چگونه است تا اينكه خداوند بر من منت نهاد و چشم بصيرت مرا به نور توحيد آراسته گردانيد. شايد توجه به اينكه در مبحث شناخت مقام تعالي زن سخن رفته است، از زن و مردي كه نيك بينديشند، آنكه ساحت و مقام حضور زن را از آنكه واژه هستي را از جوهر عاطفه به معني تركيب و پرورش انسان مبدل مي كند شك نكند و پرداختن دائمي اين موضوع و

ص: 39

تذكرهاي همواره آن به مقام والاي چنين حضوري از جمله صفاتي است كه در مشرب و نظر و عمل حضرت امام همواره بدان پرداخته و در اين سخنراني نيز صاحب اثر به كنكاش و جستجو در ابعاد اين راز هميشگي تاريخ، همت گماشته"دفاع از منزلت" و شخصيت معرفتي و رسالتي زن سخن به ميان آورده اند و با ارائه مضامين عملي و نظري بانوي مجاهد خانم امين و با اتكاء به آراء حضرت امام در اين خصوص يادآور شده اند كه مصاديق و نمونه هاي آنچه كه آن حضرت در صفات و رفتار و منش زبان زد مي دانند در سيره و سلوك و طريق بانو "امين"، صاحب سخن به مخاطب مي شناسد كه اين نيز در سيره دفاع از حقيقت جوهره وجودي زن است كه از اصول و خاستگاه آن حضرت است و به گونه اي دلنشين دفاعي است از منظر تعالي بخش نگاه پير و مراد صاحب قلم به مقام و منزلت زن در هستي. بعد از مبحث مقالات كه به شيوايي نگاشته شده است بيشتر صفحات و يا بهتر ست بگويم اكثر صفحات اين اثر كه به 564 صفحه مي رسد به بخش و يا باب سخنراني اختصاص دارد و در اين فصل، هرچند كه دامنه آرا و تفكر صاحب سخن به فراخور موضوعات و كنگره هاي

ص: 40

متفاوتي كه در هر يك شركت داشته اند، موضوعي متفاوت محور بحث بوده است، اما به لحاظ آنكه همواره م آخذ فكري صاحب سخن برگرفته از آراء و تفكر پير و مرادش بوده است، جابجا مي توان اتكا و مراجعه به بنيانهاي فكري حضرت امام را در گستره نظر و تفكر آن حضرت از طرف صاحب سخن را بخوبي و با تسلط كامل بر تحليل و اخذ نتيجه يافت. اين برداشتهاي عميق فكري، حاصل شناختي است كه در طي ساليان حيات و به دقت و به اعتبار پيوندي عميق درنهايت روح و ادراك واقع گرديده است و در مبحث بعد از سخنراني ها جمعي از صفحات نيز به خاطرات و نكته هاي اخلاقي اختصاص دارد كه در نوبه خود حاوي نكاتي است شيرين و نافذ و داراي جوهر پاسداري از اخلاق و منش و كرامت، هر چند كه شايد انتشار چنين مجموعه اي از حيث آنكه كاربرد م آخذي دارد و جنبه سنديت آن بيشتر مدنظر صاحب قلم و صاحب سخن بوده است و تلاش شده است تا دريچه اي گشوده شود به وسعت بي كران هستي و چشمه هاي لايزال فكري حضرت پير، اما از جنبه ساختاري و پديداري آثار و كتاب به نظر مي رسد اگر در يك مجلد و بصورت مجموعه آثار منتشر نمي شد، جنبه هاي فرميك و تاثيرگذاري مطالب عميق تر و

ص: 41

اصولي تر به نظر مي رسيد، يعني آنكه مجموعه مقالات در يك مجلد مجزا و با تعداد 250 صفحه و با ارائه فرمي منطبق با ويژگي هاي كتابهايي كه حاوي مقالات و آرائه صاحب قلم هستند و بخش سخنراني ها هم كه در نوع خودش فرهنگ شفاهي و شنيداري معمولا اثرگذارتر و مؤثرتر است و در باب فصاحت كلام و بيان آراء حضرت امام ، سركار خانم " فاطمه طباطبايي" حق مطلب را بخوبي ادا كرده اند، بهتر بود كه مجموعه سخنراني ها در يك جلد و بصورت مجزا منتشر مي شد. شايد اينگونه و اين تفاوت فرم در ارائه موضوعات كمكي به مخاطب بود تا در انتخاب موضوع مورد نظر سهل تر به تصميم برسد و مخاطبان امروزي كه در سراي سرعت و شتاب زيست مي كنند، به تبديل شدن كتاب حجيم"يك ساغر از هزار" به كتابهاي مختلف و دم دست تر، مخاطبان بيشتري را از اين سرچشمه مي نوشاند، اين فرصتي است كه در چاپهاي آتي فراهم مي آيد. ضمنا يكي از مقالات كتاب مورد بحث، تحت عنوان "عشق رهگشاي حقيقت" در همين شماره مجله حضور درج شده است. سهراب هادي

ص: 42

«آقا» گفتند:

9 چكيده: من او را با تمام مستحبّات خودم شريك كرده امگفتگويي در محضر همسر مكرّم حضرت امام خميني«قده» به مناسبت بيستمين سالگرد شهادت آيت اللّه مجاهد و فقيه فرزانه، شهيد حاج آقامصطفي خميني«ره»، فصلنامه حضور كه از سوي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني انتشار مي يابد، در آخرين شماره خود، متن گفتگوي با همسر مكرّم حضرت امام خميني«قده» در باره آن شهيد عزيز را منتشر ساخته است. اين گفتگوي كوتاه كه توسط سركار خانم مصطفوي، فرزند حضرت امام«قده»، صورت گرفته، نكات خواندني و ارزنده اي را در بر دارد. در بيستمين سالگرد شهادت آيت اللّه مجاهد علامه شهيد حاج آقامصطفي خميني(ره) پاي صحبت همسر گرامي حضرت امام خميني(س) مي نشينيم. مادر! چنانچه مطلع هستيد اول آبان، بيستمين سالگرد شهادت داداش است، و اگر اجازه مي فرماييد چند سؤال كوتاه در باره ايشان از شما مي كنيم و امسال به همين مناسبت مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام(س) سميناري در قم برگزار مي كند. لطفا ابتدا در باره تولد ايشان و خوابي كه ديده ايد توضيح فرماييد. چند ماهي از ازدواجمان گذشته بود و من مطلع بودم كه باردارم، شبي خوابي ديدم كه ديگران تعبير كردند كه بچه پسر است.در خواب پيرزني را ديدم كه قبلاً هم قبل از ازدواج او را به خواب ديده بودم و مي شناختم. بعد از

ص: 43

سلام و تعارفات به او گفتم: كجا مي روي؟ گفت: پيش حضرت زهرا(س) مي روم. گفتم: من هم مي آيم، و با هم رفتيم تا به يك در بزرگ باغ رسيديم، شبيه دري كه «باغ قلعه» در قم داشت. وارد باغي شديم كه درخت تبريزي در آن زياد بود. توي باغ يك قطعه فرش افتاده بود كه روي آن يك ملحفه مثل پتو چهارلا شده بود و خانمي با لباس اطلس آبي با گلهاي بزرگ مخملي (مثل يك كف دست) نشسته بود، كت تنشان بود و مثل آن كت را مادربزرگم داشت. خانم گيس داشتند و موهايشان تا پايين صورتشان بود، با صورتي كشيده و سبزه. من سلام كردم و خيلي مؤدبانه با آن پيرزن كنار فرش نشستيم. بعد از مدتي خانم بلند شد و رفت. چند دقيقه اي طول كشيد، بچه اي كه در كنار فرش توي گهواره پارچه اي (مانند قديم) بود به گريه افتاد. من بلند شدم و رفتم پيش بچه و عقيده ام شد كه آن بچه، امام حسين(ع) است. بچه را بلند كردم، يعني زير بازوهايش را گرفتم و با احترام بلند كردم. بچه حدود هشت ماهه بود و بچه چاقي بود.همين موقع خانم آمد و يك كاسه بلور و بشقاب هم زير آن بود و آبي هم توي كاسه بود كه

ص: 44

به نظرم آمد شربت است و براي پذيرايي از ما آورده بودند، كاسه و بشقاب را به دست من دادند و بچه را از من گرفتند و نشستند. من هم كاسه را آوردم و گذاشتم جلوي پيرزن تا احترام كرده باشم و او هم با دست كاسه را به طرف من داد. دقيقه اي گذشت و بيدار شدم و همه گفتند كه فرزندم پسر است و نام آن را هم «حسين» بگذاريم. و چطور اسم مصطفي را انتخاب كرديد؟من خيلي دوست داشتم كه نامش «مصطفي» باشد و نمي دانم آقا چه دوست داشتند، ولي من ايشان را راضي كردم و گفتم چون نام پدرتان مصطفي بوده است، بسيار مناسب است و آقا هم راضي شدند و اسمش را «محمد» گذاشتيم، لقبش را «مصطفي» و كنيه اش را «ابوالحسن» گذاشتيم، ابوالقاسم نگذاشتيم كه هر سه مشابه حضرت رسول(عليه السلام) نشود. تولد او در چه تاريخ و در كجا بود؟21 رجب سال 1309 هجري شمسي در قم، در محله اي نزديك «عشق علي» كه حالا خراب شده است و به آن «الونديه» مي گفتند. دومين خانه اي كه اجاره كرديم همين خانه بود. اولين خانه را آقاي حاج سيداحمد زنجاني پيدا كرده بودند كه شش ماه در آن بوديم، ولي به جهاتي كه نمي دانم، صاحبخانه نمي خواست يا كرايه اش سنگين بود، بيرون

ص: 45

آمديم. در باره تحصيل او و مدرسه رفتن او توضيح دهيد. مصطفي خيلي دير زبان باز كرد و تا چهار سالگي فقط چند كلمه مي گفت.وقتي شش ساله شد او را به يك مكتب در نزديكي منزل گذاشتيم كه خيلي در حرف زدنش تأثير داشت. هفت سالگي به مدرسه موحّدي رفت، كسي هم به درس خواندن او توجهي نداشت. اوايل، يعني تا كلاس سوم، گاهي من او را نگه مي داشتم تا درس بخواند. ولي بعد كه بزرگتر شد، اصلاً نمي آمد تا درس بخواند فقط به دنبال بازي بود و شبها مي آمد و مقداري نان و پنير و چاي مي خورد و مي خوابيد. شما هميشه شبها نان و چاي مي خورديد؟ نه، او كوچكتر كه بود زودتر مي خوابيد و چيزي مي خورد (هر چه حاضر بود). گاهي آبگوشت، يا تاس كباب بود و گاهي هم من برايش كته و تخم مرغ درست مي كردم. بعدها كه 12 10 ساله شد، بيدار مي ماند تا با ما شام بخورد. از شروع دوران طلبگي بفرماييد.بعد از آنكه شش كلاس درس خواند، ديگر به مدرسه نرفت، زيرا در آن زمان مرسوم اهل علم نبود كه بچه ها را به دبيرستان بفرستند. به همين دليل مشغول تحصيل علوم طلبگي شد.در هفده سالگي، آقا پيشنهاد كرد كه عمامه بر سر بگذارد و لباس روحاني بپوشد.

ص: 46

البته، او در اول خيلي رضايت نداشت، ولي آقا چند نفر از دوستان خود را دعوت كرد و در مراسمي او را براي اين كار آماده كرد. ظاهرا بعد از آن، وقتي از منزل خارج شده بود و دوستانش او را ديده بودند، به او تبريك گفته بودند و تشويق كرده بودند. به اين ترتيب، او هم بسيار به تحصيل علاقه مند شد و در طلبگي به سرعت رشد كرد، به طوري كه معروف بود كه خوب درس مي خواند و طلبه فاضلي شده است، تا كم كم كه بيشتر رشد كرد و خودش به مقامات علمي رسيد، حوزه درس تشكيل داد و مدرس شد. حالا مقداري هم در باره ازدواج ايشان بفرماييد. ازدواج مصطفي در 22 سالگي بود. يك وقت شايع شد كه ما با آقامرتضي حائري وصلت كرده ايم، به طوري كه مصطفي مي گفت: «وقتي آقاي حائري از صحن حرم بيرون مي آيد، رفقا مي گويند كه پدرزنت آمد.»اين شايعه به گوش آقا رسيده بود و يك شب آقا از من پرسيد كه دختر آقاي حائري را ديده اي؟ من هم كمي توضيح دادم. آقا گفت: «چطور است اين دروغ را راست كنيم؟» گفتم كه هر طوري صلاح مي دانيد. فردا صبح هم آقا پيغام فرستاده بود و ظهر آنها جواب داده بودند و باز

ص: 47

آقا پيغام داده بود كه همان شب بروند براي صحبت. بعد به ما خبر دادند كه مردها رفته اند و ما زنها هم بعدا رفتيم و قرار عقد گذاشته شد.اما در مورد فرزندان؛ اولين فرزند آنها «محبوبه» بود كه مننژيت گرفت و مرحوم شد. دومين فرزند «حسين» است كه معمّم و جوان خوبي است، و سومين فرزند «مريم» است كه دكتر شده است. در باره فعاليتهاي داداش در دوران انقلاب و دستگيري و تبعيد او و آنچه خودشان براي شما تعريف كرده اند بفرماييد. بعد از تبعيد آقا به تركيه، مصطفي جواب گوي مردم و اجتماعات بود و به فعاليت ادامه داد. به همين جهت او را هم گرفتند و به زندان بردند. دو ماه در زندان بود و بعد از دو ماه او را آزاد كردند، چون عقيده ساواك اين بود كه ديگر مردم متفرق شده اند و حوادث را از ياد برده اند. مصطفي هم تا آزاد شد به قم آمد و به صحن رفت، و آنجا جمعيت جمع شد و با سلام و صلوات او را به خانه آوردند. دو يا سه روز هم در منزل بود ولي وقتي ديدند كه مردم قم هنوز آرام نشده اند، ريختند و او را هم گرفتند و به تركيه تبعيد كردند.مصطفي مي گفت: «چه خوب شد كه

ص: 48

مرا بردند، چون آن شب را در يك منزل خيلي شيكي گذراندم و جاهاي شيك را هم ديدم.»اين خواست خدا بود كه مصطفي را به نزد آقا ببرند، زيرا آقا خيلي تنها بود و مصطفي مونس خوبي براي او بود. فعاليتهاي آنها در تركيه چه بوده است؟در اين يك سال كه آنها در تركيه بوده اند، همه فعاليت آنها كار علمي بوده است. بعدا شنيدم كه مصطفي در تركيه دو كتاب نوشته است. و آن طوري كه خودشان مي گفتند، داداش از آقا مراقبت مي كرده و حتي غذا درست مي كرده است. در تركيه گاهي هم مصطفي با علي بيك (نگهبان آنها) به تماشاي اطراف مي رفته است. ورود آقا و داداش به عراق به چه صورتي بوده است؟ آيا شما از آن وقايع اطلاع داريد يا خير؟ دولت ايران با تركيه توافق كرده بود كه آقا يك سال در تركيه بماند، ولي دولتهاي خارجي به دولت تركيه اعتراض كرده بودند كه مگر تركيه زندان ايران است كه زندانيان سياسي را به آنجا تبعيد مي كنند؟ به همين جهت دولت تركيه بعد از يك سال از نگه داشتن آقا امتناع كرد و با آقا مشورت مي كنند كه دوست دارند به ايران برگردند يا اينكه به عراق بروند. آقا در جواب گفته بودند: «من بايد فكر

ص: 49

كنم». روز بعد مي روند خدمت آقا و قبل از اينكه آقا نظر خود را بگويد اعلام مي كنند كه تصميم بر اين شده است كه آقا به عراق بروند.دولت ايران مي خواست آقا به عراق بروند تا با وجود علما و مراجع تقليد آنجا مثل آقاي حكيم و آقاي شاهرودي و آقاي خويي، آقا فراموش شود.داداش مي گفت: «ما را آوردند به فرودگاه تركيه و سوار هواپيماي عراق شديم و من دقت كردم و ديدم كه هيچ كس از مأموران تركيه به هواپيما نيامدند. در فرودگاه بغداد مقداري پول ايراني را تبديل كردم و با آقا بيرون آمديم و رفتيم كاظمين.»سال قبل، من و داداش به عراق رفته بوديم و در كاظمين مهمانخانه اي بود به نام «اخوان» كه اصلاً ايراني بود و با داداش دوست شده بود. آنها به همان مهمانخانه مي روند و آقا براي زيارت به حرم مي روند و مصطفي هم مشغول تلفن مي شود. به آقا شيخ نصراللّه خلخالي كه از دوستان آنها بود و از كارگردانان حوزه عراق بود تلفن مي كند و وقايع را توضيح مي دهد. آقا شيخ نصراللّه هم طلاب و فضلاي عراق را جمع مي كند جهت استقبال از آقا.آنها دو روز در كاظمين مي مانند و بعد به سامراء مي روند و يك شب هم در آنجا مي مانند (آقا ديگر در

ص: 50

تمام مدتي كه در عراق بوديم به سامراء نرفت). از آنجا به سمت كربلا حركت مي كنند. در كربلا مورد استقبال قرار مي گيرند و آقاي شيرازي منزل خودشان را به امام مي دهند و آقا تا آخر همان منزل را در كربلا داشتند.آقاي خلخالي در نجف منزلي را اجاره مي كند و به طلبه ها پول مي دهد كه زندگي تهيه كنند و به سرعت براي آقا در نجف يك منزل با اثاثيه تهيه مي شود و وقتي آقا به نجف مي آيند، آقايان نجف همه به احترام آقا در منزل آقا جمع مي شوند و استقبال مي كنند. حالا كه مطلب به اينجا كشيده شد، مختصري هم در باره دستگيري آقا در قم بگوييد. يك شب من ديدم صداي همهمه از كوچه مي آيد، از اتاق بيرون آمدم و بدون چادر بودم، ديدم كه يك نفر از پايين پريد بر سر ديوار خانه. من جا خوردم و در همان تاريكي ايستادم. هيچ كس توي حياط نبود، من تا خواستم آقا را صدا بزنم ديدم يكي ديگر هم آمد روي ديوار و نفر سوم. تا خواستم بگويم آقا، ديدم از اتاق بيرون آمدند و من با دست اشاره به ديوار كردم، آقا گفتند: آمدم.به سمت من آمدند و كليد قفسه و مهر خودشان را به من دادند و گفتند: «اين

ص: 51

پيش شما باشد تا خبر ثانوي من به شما برسد.» من هم گفتم: «به خدا سپردمت.» آقا رفت به طرف مأمورين و با آنها رفت بيرون و احمد هم كه حدود 18 ساله بود به دنبال آنها دويد. ظاهرا توي كوچه يك اسلحه به طرف او گرفته بودند و او را به منزل برگرداندند. بعدها كه آقا به نجف رفتند توسط آقاشيخ عبدالعليّ قرهي نامه اي دادند كه من مهر را توسط آقاي اشراقي به او دادم. رابطه داداش با شما و آقا چطور بود؟داداش خيلي هم مرا دوست داشت و هم آقا را. و خيلي مطيع بود و خيلي احترام مي كرد. و دوست داشت محبتش را اظهار كند. مثلاً خودش به بازار مي رفت و يك لباس براي من تهيه مي كرد و مي آورد. و آقا هم خيلي به مصطفي احترام مي گذاشت. مثلاً به ما مي گفت: ناهار نخوريد تا مصطفي بيايد. حتي پايش را جلوي مصطفي دراز نمي كرد. البته هيچ وقت آقا پايش را دراز نمي كرد ولي به مصطفي احترام خاصي مي گذاشت. وقتي در 30 سالگي فهميد كه مصطفي مجتهد است به او اجازه اجتهاد داد.به مصطفي احترام خاصي مي گذاشت. وقتي در 30 سالگي فهميد كه مصطفي مجتهد است به او اجازه اجتهاد داد.مصطفي مورد احترام ديگران هم بود. در مسجد شيخ

ص: 52

انصاري درس داشت و مي گفتند درس او شلوغ تر از درس آقا مي شد. در ضمن خودش هم كتاب مي نوشت و به همين دليل كه موقعيت علمي و اجتماعي داشت مورد توجه بود. و هميشه از ايران نيز عده اي مهمان داشت.شب آخر نيز عده اي مهمان داشت كه سحر صغري فهميده بود فوت كرده؛ تسبيح در دست و در حال خواندن زيارت عاشورا.او نه فقط خيلي احترام به آقا مي گذاشت، خيلي هم مراقبت مي كرد، در غذا و در بقيه مسائل خيلي رعايت مي كرد حتي اينكه آقا تنها نماند. و در كارهاي آقا نظارت مي كرد. وقتي كسالتي پيدا مي شد، فورا دكتر مي آورد و سؤال مي كرد كه غذا چيست. مقيد بود كه يا هر روز يا يك روز در ميان بيايد و با آقا بنشيند و صحبت كند.از سياست خيلي حرف مي زدند. اخبار و مسائل جامعه را به آقا منتقل مي كرد، چرا كه هم بيشتر در اجتماع بود و هم با ايرانيها در ارتباط بود.به طور كلي اين پدر و پسر با هم رفيق بودند و به هم خيلي علاقه داشتند. مرگ داداش هم آقا را خيلي ناراحت كرد. من زن بودم و داد مي زدم و گريه مي كردم، ولي او مرد بود و مردي كه اطرافش بودند و نمي توانست گريه كند. در مردم مي گفت من

ص: 53

مصطفي را براي آينده اسلام مي خواستم ولي در شب من مي ديدم كه گريه مي كرد. مگر مي شود پدر گريه نكند! آقا روز، خودش را نگه مي داشت ولي من شبها بيدار بودم و مي ديدم كه واقعا گريه مي كرد. براي مصطفي به طور خاصي گريه مي كرد.همين علاقه بود كه برايش چهل نفر را براي نماز وحشت گرفت. و شب هفت شام داد به طوري كه هر كه مي خواهد بيايد بخورد. از شما شنيده ام كه او را در مستحبات شريك كرده بود.يك روز داشت نماز مستحبي مي خواند (قبل از ظهر). گفتم: آقا بدهيد مقداري براي مصطفي نماز بخوانند چرا كه شايد در بچگي نمازش را با اشكال خوانده باشد (البته نمازش را از 12 سالگي به طور مرتب مي خواند). آقا گفتند: «من او را با تمام مستحبات خودم شريك كرده ام» و آقا خيلي مستحبات داشت. آخرين سؤال كه ديگر شما هم خسته شده ايد، اينكه آقا مقيد بودند كه داداش با شخصيتي ممتاز از ساير شهدا معرفي نشود. مثل فوت آقاي اشراقي كه نگذاشتند به عنوان داماد ايشان برنامه خاصي باشد. آيا شما در اين زمينه مطلب خاصي داريد؟ يك روز گفتم: امسال براي داداش سالگرد نگرفتيد. گفت: «آن هم مثل ساير شهدا». يعني نظرش اين بود كه براي مصطفي به اين عنوان كه پسر

ص: 54

اوست برنامه اي نباشد و امتيازي نداشته باشد. زهرا مصطفوي

ص: 55

«امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان سفر حج، سفر ا لي اللّه»

1 چكيده: اكنون كه مسلمين كشورهاي مختلف جهان به سوي كعبه آمال و حج بيت اللّه روي آورده و اين فريضه عظيم الهي و كنگره بزرگ اسلامي، در ايامي متبركه و در مكاني متبرك برپا گرديده است، مسلمانان مبعوث از قبل خداوند تعالي، بايد علاوه بر محتواي عبادي از محتواي سياسي و اجتماعي آن بهره مند شوند و به صرف صورت قناعت نكنند. همه كس مي داند كه برپا نمودن چنين كنگره عظيمي، براي هيچ مقامي و هيچ دولتي امكان پذير نيست و اين امر خداوند متعال است كه اين گردهمآيي بزرگ را فراهم آورده، مع الأسف مسلمين در طول تاريخ نتوانستند از اين نيروي آسماني و كنگره اسلامي استفاده شاياني به نفع اسلام و مسلمين بنمايند.جهات سياسي زيادي در اجتماعات، جماعات و جمعات و خصوصاً اجتماع گرانبهاي حج مي باشد كه از آنجمله اطلاع بر گرفتاري هاي اساسي و سياسي اسلام و مسلمين است كه با گردهمآيي روحانيون و روشنفكران و متعهدان زائر بيت اللّه الحرام ممكن است طرح و با مشورت از راه حل ها مطلع و در بازگشت به كشورهاي اسلامي در مجتمع هاي عمومي گزارش داده و در رفع آنها كوشا شوند و از جمله وظايف در اين اجتماع عظيم دعوت

ص: 56

مردم و جوامع اسلامي به وحدت كلمه و رفع اختلافات بين طبقات مسلمين است كه خطبا و گويندگان و نويسندگان، در اين امر حياتي اقدام نمايند و كوشش كنند در بوجود آوردن جبهه مستضعفين كه با وحدت جبهه و وحدت كلمه و شعار لااله الا اللّه از تحت اسارت قدرت هاي شيطاني اجانب و استعمارگران و استثمارگران بيرون آيند و با اخوت اسلامي بر مشكلات غلبه پيدا كنند.خواهران و برادران عزيز! در هر كشوري كه هستيد از حيثيت اسلامي و ملي خود دفاع كنيد و بي پروا در مقابل دشمنان خود يعني آمريكا و صهيونيزم بين المللي و ابرقدرت هاي شرق و غرب، بدون هيچ ملاحظه اي از ملت ها و كشورهاي اسلامي دفاع كنيد و مظالم دشمنان اسلام را بر ملا كنيد.برادران و خواهران مسلمان من! آگاهيد كه تمام منافع مادي و معنوي همگي ما را ابرقدرت هاي شرق و غرب مي برند و ما را در فقر و وابستگي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي قرار داده اند. به خود آئيد و شخصيت اسلامي خود را بيابيد. زير بار ظلم نرويد و هشيارانه نقشه هاي شوم جهانخواران بين المللي را كه در رأس آن آمريكاست افشا كنيد.... امروز جهان اسلام به دست آمريكا گرفتار است. شما براي مسلمانان قاره هاي مختلف جهان پيامي از خداوند ببريد، پيامي كه به

ص: 57

غير از خدا بردگي و بندگي هيچ كس را نداشته باشيد.)7/7/58(توجه داشته باشيد كه سفر حج سفر كسب نيست، سفر تحصيل دنيا نيست، سفر الي اللّه است. شما داريد به طرف خانه خدا مي رويد، تمام اموري كه داريد انجام مي دهيد به طور الوهيت بايد انجام بدهيد. سفرتان از اين جا كه شروع مي شود «وفد» الي اللّه است، سفر به سوي خداي تبارك و تعالي است. بايد همانطوري كه مسافرين الي اللّه مثل انبياء عليهم السلام و بزرگان از دين ما مسافرتشان الي اللّه در تمام زمان حياتشان بوده است و يك قدم تخلف نمي كردند از آن چيزي كه برنامه وصول الي اللّه بوده است، شما هم الآن «وفود» الي اللّه داريد مي رويد. شما در آن جا كه مي رويد، در ميقات كه مي رويد لبيك به خدا مي گوئيد، يعني تو دعوت كردي و ما اجابت. مبادا يك عملي انجام بدهيد كه خداي تبارك و تعالي بفرمايد كه خير، شما را من قبول ندارم براي اين كه شما اسلامي نيستيد. مبادا اين سفر را سفر تجارت قرار بدهيد و امور تجاري در اين سفر مطرح باشد پيش تان، چه آقايان اهل علم و چه كاروان ها و چه رؤساي كاروان ها و چه ساير حجاج، سفر، سفر الي اللّه است نه سفر به سوي دنيا، آلوده به

ص: 58

دنيا بكنيد.اين سفر الهي را شما مي رويد رجم شيطان مي كنيد. اگر چنانچه خداي نخواسته خودتان از جنود شيطان باشيد رجم خودتان را هم مي كنيد. شما بايد رحمان رحمان بشويد تا رجمتان رجم رحمان و جنود رحمان به شيطان باشد. شما وقوف مي كنيد در اين مواقف كريمه، وقوف در اين مواقف كريمه مبادا آلوده بشود به يك معصيتي، به يك خلافي، به يك چيزي كه علاوه بر اينكه پيش خدا آبرو از دست برود پيش دنيا آبروي اسلام از دست برود. امروز آبروي اسلام بسته به وجود شماست كه مي رويد دستجمعي در اين مواقف كريمه و ساير مسلمين شما را مشاهده مي كنند شما بايد الگو باشيد براي جمهوري اسلامي،

ص: 59

«امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان شهيد مدرس

1 چكيده: آنها از مدرس مي ترسيدند. مدرس يك انسان بود، يكنفري نگذاشت پيش برود كارهاي او را تا وقتي كشندش.يكنفري غلبه مي كرد بر همه مجلس، بر اهالي كه در مجلس بودند غلبه مي كرد... مجلس آنوقت تا مدرس نبود مثل اينكه چيزي در آن نيست. مثل اينكه محتوا ندارد. مدرس با آن عباي نازك و با آن عرض بكنم قباي كرباسي وقتي وارد مي شد، مجلس مي شد يك مجلس طرح هايي كه در مجلس داده مي شد، آن كه مخالف بود مدرس مخالفت مي كرد و مي ماساند مطلب را. وقتي كه روسيه در يك قضيه اي (كه الآن يادم نيست) اولتيماتوم داد به ايران و آوردند به مجلس و قواي نظامي اش هم حركت كرده بودند به طرف تهران يا قزوين كه اين را قبول كنند. مجلس(آنطور كه حالا نقل مي كنند) مجلس بهت شان زده بود كه بايد چه بكنند. قوا، قواي شوروي است، مقاومت نمي توانيم بكنيم، قبول اين هم كه خيانت است. آنجا نوشته است كه يك روحاني با دست لرزان آمد و گفت حالا كه ما بايد از بين برويم چرا خودمان از بين برويم؟ ما اين را ردش مي كنيم. رد كرد، همه هم قبول كردند. آنها هم هيچ كاري نكردند. اينها مي بينند يك انسان

ص: 60

وقتي در يك ملت پيدا بشود مي تواند كه مجراي امور را از آن طريقي كه آنها مي خواهند برگرداند، آن چيزي كه آنها مي خواهند نگذارند بشود، كوشش كردند نگذارند انسان پيدا بشود. )16/3/58(... شما ملاحظه كرده ايد، تاريخ مرحوم مدرس را ديده ايد كه يك سيد خشكيده لاغر عرض مي كنم لباس كرباسي... يك همچو آدمي در مقابل آن قلدري كه هركس آنوقت را ادراك كرده مي داند كه زمان رضاشاه غير زمان محمدرضا شاه بود، آنوقت يك قلدريي بود كه شايد تاريخ ما كم مطلع بود، در مقابل او همچو ايستاد، در مجلس، در خارج فلان كه يك وقت گفته بود سيد چه از جان من مي خواهي؟ گفته بود كه مي خواهم تا تو نباشي، مي خواهم تو نباشي. اين آدم... مي آمد در مدرسه سپهسالار كه مدرسه شهيد مطهري است حالا، درس مي گفت: من يك روز رفتم درس ايشان، مثل اينكه هيچ كاري ندارد، فقط طلبه اي است دارد درس مي گويد. اينطور قدرت روحي داشت، در صورتي كه آنوقت در كوران آن مسائل سياسي ... بود كه بايد حالا بروند مجلس و آن بساط را درست كند. از آنجا، پيش ما، رفت مجلس. آنوقت هم كه مي رفت مجلس، يك نفري بود كه همه از او حساب مي بردند. من مجلس آنوقت را هم ديده ام، كانّه مجلس منتظر بود

ص: 61

كه مدرس بيايد. با اين كه با او بد بودند ولي مجلس كانّه احساس نقص مي كرد وقتي مدرس نبود. وقتي مدرس مي آمد مثل اينكه يك چيز تازه اي واقع شده، اين براي چه بود؟ براي اينكه يك آدمي بود كه نه به مقام اعتنا مي كرد و نه به دارائي و امثال ذلك، هيچ اعتنا نمي كرد.... از هيچ كس نمي ترسيد. وقتي كه رضا شاه ريخت به مجلس... فرياد مي زدند آن قلدرهاي اطرافش كه زنده باد كذا و زنده باد كذا، مدرس رفت و ايستاد و گفت كه مرده باد كذا، زنده باد خودم، خوب، در مقابل او شما نمي دانيد حالا، در مقابل او ايستادن يعني چه و او ايستاد. اين براي اين بود كه از هواهاي نفساني آزاد بود، وارسته بود، وابسته نبود.)7/6/61(در عصر شكوفايي انقلاب اسلامي ، بزرگداشت مجاهدي عظيم الشأن و متعهدي برومند و عالم بزرگواري كه در دوران سياه اختناق رضاخاني مي زيست، لازم مي باشد. زيرا در زماني كه قلم ها شكسته و زبان ها بسته و گلوها فشرده بود، او از اظهار حق و ابطال باطل دريغ نمي كرد.در آن روزگار در حقيقت حق حيات از ملت مظلوم ايران سلب شده بود و ميدان تاخت و تاز قلدري هتاك در سطح كشور باز و دست مزدوران پليدش در سراسر ايران تا مرفق به

ص: 62

خون عزيزان آزاده وطن و علماي اعلام و طبقات مختلف آغشته بود. اين عالم ضعيف الجثه با جسمي نحيف و روحي بزرگ و شاداب از ايمان و صفا و حقيقت و زباني چون شمشير حيدر كرار، رويارويشان ايستاد و فرياد كشيد و حق را گفت و جنايات را آشكار كرد و مجال را بر رضاخان كذايي تنگ و روزگارشان را سياه كرد و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزيز و ملت شريف نثار كرد و به دست دژخيمان ستمشاهي در غربت به شهادت رسيد و به اجداد طاهرينش پيوست.در واقع شهيد بزرگ ما مرحوم مدرس كه القاب براي او كوتاه و كوچك است، ستاره درخشاني بود بر تارك كشوري كه از ظلم و جور رضاشاهي تاريك مي نمود. و تا كسي آن زمان را درك نكرده باشد، ارزش اين شخصيت عالي مقام را نمي تواند درك كند. ملت ما مرهون خدمات و فداكاري هاي اوست. و اينك كه با سربلندي از بين ما رفته، برماست كه ابعاد روحي و بينش

ص: 63

«امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان» نزول قرآن»

1 چكيده: در ماه مبارك رمضان قضيه اي اتفاق افتاد كه ابعاد آن قضيه و ماهيت آن قضيه در ابهام الي الابد باقي مانده است براي امثال ماها و آن نزول قرآن است. نزول قرآن بر قلب رسول اللّه در ليلة القدر، كيفيت نزول قرآن و قضيه چه بوده است و روح الامين در قلب آن حضرت قرآن را نازل كرده است و از طرفي خدا «انّا انزلناه في ليلة القدر» اين نزول قرآن در قلب پيغمبر در ليلة القدر كيفيتش چيست؟بايد بگويم غير از خود رسول اكرم و آنهائي كه در دامن رسول اكرم بزرگ شدند و مورد عنايت خداي تبارك و تعالي، عنايات خاص او بودند، براي ديگران مطلقاً در حجاب ابهام است كه مسأله تنزل چي است، نزول در قلب چي است، روح الامين چي است، كيفيت وارد شدن روح الامين با قرآن در قلب رسول اللّه چي است، «ليلة القدر» چي است؟ اينها مسائلي است كه به نظر سطحي يك مطالب آساني است و گاهي هم يك حرف هايي گفته شده است لكن به شما عرض كنم كيفيت نزول قرآن در ابهام باقي مانده است براي امثال ما و كيفيت نزول ملائكة اللّه در ليلة القدر و ماهيت

ص: 64

ليلة القدر و اين دعوتي كه خداي تبارك و تعالي به حسب آن چيزي كه از رسول اكرم منقول است كه «دعيتم الي ضيافة اللّه» ضيافت چي هست و كي پذيرفته است اين ضيافت را و براي مقدمات پذيرش اين ضيافت چي هست و خود ضيافت چي هست. بايد عرض كنم كه غير از خود رسول اكرم صلي اللّه عليه و آله و سلّم كسي به اين ضيافتي كه خداي تبارك و تعالي دعوت كرده است، آنطور كه او اجابت كرده است كسي اجابت نكرده است. دعوت مراتب دارد، اجابت هم مراتب دارد. آن مرتبه اعلاء اجابت آني است كه پس از حصول مقدمات و رياضاتي كه رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلّم كشيده اند منتهي شد به اينكه خداي تبارك و تعالي از او ضيافت كرد به نزول قرآن. قرآن آن نعمتي است كه در ضيافتي كه از رسول خدا شده است، آن نعمتي است كه در آن سفره اي كه از ازل تا ابد پهن است پيغمبر اكرم برخوردار از آن بوده...... آن چيزي كه انسان را به ضيافتگاه خدا راه مي دهد اين است كه غير خدا را كنار بگذارد و اين براي هر كس ميسور نيست، براي افراد انگشت شماري كه در رأس آنها رسول اللّه

ص: 65

است ميسور بوده. آن توجه قلبي به مبدأ نور و اعراض از ماوراي او، او را لايق كرد به ضيافة اللّه و لايق كرد براي اين كه قرآن يكمرتبه به طور بسيط در قلب او وارد بشود. ليله مباركه يكي از احتمالاتش بنيه خود رسول اكرم است كه مشكات نور اللّه است و احتمالات ديگر هم هست. مهم ادراك اين معناست كه مراتب كمالات انسان براي ورود در ضيافت خدا زياد است و بايد از مقدمات شروع بشود. مقدمات هم هماني است كه توجه به غير نداشتن و غيري را نديدن و جز خدا نديدن و توجه به هيچ چيز غير از او نداشتن. در اينجا بايد عرض كنم كه از همه مردم اين معنا مطلوب است و اگر بخواهند در ضيافت خدا وارد بشوند به اندازه وسع خودشان بايد از دنيا اعراض كنند و قلب شان را از دنيا برگردانند...)21/3/62(ماه مبارك رمضان كه ماه، مبارك است ممكن است براي اين باشد كه ماهي است كه ولي اعظم، يعني رسول خدا واصل شده و بعد از وصول، ملايكه را و قرآن را نازل كرده است. به قدرت او ملايكه نازل مي شوند، به قدرت ولي اعظم است كه قرآن نازل مي شود و ملايك نازل مي شوند. ولي اعظم، به حقيقت قرآن مي رسد

ص: 66

در ماه مبارك و شب قدر و پس از رسيدن، متنزل مي كند به وسيله ملايكه كه همه تابع او هستند قرآن شريف را، تا به حدي كه براي مردم بگويد. قرآن در حد ما نيست، در حد بشر نيست. قرآن سرّي است بين حق و ولي اللّه اعظم كه رسول خداست، به تبع او نازل مي شود تا مي رسد به اين جايي كه به صورت حروف و كتاب در مي آيد كه ما هم از آن استفاده ناقص مي كنيم. و اگر سرّ «ليلة القدر» و سرّ «نزول ملايكه» در شب هاي قدر كه الآن هم براي ولي اللّه اعظم حضرت صاحب سلام اللّه عليه اين معنا امتداد دارد سرّ اينها را ما بدانيم، همه مشكلات ما آسان مي شود. تمام مشكلاتي كه ما داريم براي اين است كه ما محجوبيم از اين كه واقعيت را آن طور كه هست و نظام هستي را به آن

ص: 67

«امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان»

1 چكيده: ... پرستار ... (اين شغل پرستاري از شغل هاي بسيار شريفي است كه اگر چنان چه انسان با وظايف انساني و شرعي خودش عمل بكند، اين يك عبادتي است كه در فراز عبادت هاي درجه اول است. البته مسؤوليت هايي هم دارد، هم در پزشك و هم در نرس ها و هم در همه قشرهايي كه در بيمارستان ها هستند يك مسؤوليت هاي بزرگي هست برايشان. پزشك ها همچو نباشد كه براي جمع آوري مال و منال اين خدمت را انجام بدهند. خدمت بكنند، خدمت بكنند و نظرشان خدمت به انسان ها كه بندگان خداست باشد تا اين شغل عبادت بشود... پرستاري از بيمار امر بسيار مشكلي است لكن خيلي ارزشمند است. انسان با يك بيماري به طور محبت، به طور برادري، به طور خواهري مراعات احوال او را بكند و اين براي انجام يك وظيفه انساني - الهي باشد، از عبادات بسيار ارزشمند است. شما متوجه باشيد كه شغل شما شغل بسيار شريفي است و از آن طرف مسؤوليتش هم زياد است، مسؤوليتش را خود شما مي توانيد جبران بكنيد، به محبت كردن به مرضي. اين ها احتياج دارند به محبت بيش از آن كه احتياج به دوا دارند. يك مريضي كه از خانه اش آمده است در بيمارستان، اين مريض خودش را مثل اين كه يك غريب مي داند،

ص: 68

اگر چنان چه اين پرستارها با او با ملايمت، با رفتار انساني، با محبت، مثل برادر و خواهر با او رفتار كنند، اين حس غربت از او منفصل مي شود و آرامش برايش حاصل مي شود و اين آرامش روحي در بهبودي او كمك مي كند... شما توجه داشته باشيد به اين كه با اين بيماران خوش رفتاري كنيد، كمك كنيد آن ها را، دلجويي كنيد از آن ها. اين ها افسرده هستند، بايد دلجويي كنيد. اين شغل شما از آن شغل هاي بسيار ارزنده است.))59 / 2 / 23( ( كار صحيح در بيمارستان ها يك ويژگي خاصي دارد. سر و كار با يك عده اي داريد شما و خصوصا پرستارها كه اين ها بيمارند، دل شكسته اند، محتاج به پرستاري روحي دارند، محتاج به آرامش روحي دارند و شما با اين مريض ها، با اين بيمارها هرچه حبت بكنيد و هرچه پرستاري مادرانه و خواهرانه و برادرانه و پدرانه بكنيد اين در روحيه بيمار مؤثر است و بر خوب شدن، رعت خوب شدن بيماران نيز مؤثر است و در بارگاه خداي تبارك و تعالي خدمت به اين جمعيت، خدمت به اين بندگان خدا بسيار ارزشمند است.) )60 / 3 / 18( (هم پزشك مهم است، هم پرستار مهم است... و چيزي كه بسيار اهميت دارد براي پزشكان و پرستاران و آنهايي كه تماس با مريض ها و

ص: 69

بيمارها و مجروح ها دارند اين است كه روح عطوفت در آن ها باشد. يكي از اموري كه كمك مي كند به خوب شدن مريض ها و اعاده صحت براي آن ها، اين است كه پزشك آن ها، پرستار آن ها، به آن ها تقويت رواني بدهد. اگر انسان اعتقادش شد كه خوب مي شود از اين مرض، اين كمك مي كند به اعاده صحت و اگر نظرش اين طور شد كه در اين مرض ديگر خوب نمي شود، اين او را به هلاكت زودتر مي برد. و اين به عهده پزشكان است و پرستارهاست، چه پرستارها از خانم ها و براي خانم ها باشند و چه از آقايان براي آقايان باشند.)(61 / 9 / 26(

ص: 70

«امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان امام علي (ع)»

1 چكيده: (من اين عيد سعيد را به همه مسلمين جهان و به ملت بزرگ خودمان و به همه مظلومان در طول تاريخ تبريك عرض مي كنم.) (درباره حضرت امير سلام الله عليه اين قدر گفته شده است و نوشته شده است و باز هم حقش ادا نشده است; يعني اين معجزه الهي تاكنون معلوم نشده است كه چه شخصيتي است. همه طوايف مختلفي كه در اسلام هستند و خصوصا در شيعه مذهب ها، اين حضرت را به خودشان نسبت مي دهند; عرفا، حكما، فقها، فلاسفه و اقشار مختلفه حتي دراويش، صوفيه و حتي كساني كه به اسلام اعتقاد ندارند از كلمات ايشان استشهاد مي كنند.) (اين موجود يك اعجازي است كه نمي شود در اطراف او آن كه هست صحبت كرد، هر كس به اندازه فهم خودش و به اندازه نظري كه دارد در اين باب صحبت كرده است و حضرت غير از اين معاني است; يعني ما نمي توانيم به آن جايي كه بتوانيم از ايشان به آن جور كه هستند مدح كنيم. آن صفات متضاده كه در اشخاص نمي شود باشد، در ايشان هست.) (هر كسي يك بعدي از او را گرفته است و خيال كرده است كه بعد واقعي اين است و تاكنون آن بعدي

ص: 71

كه ايشان دارند، آن بعد معنوي اي كه ايشان دارند، براي كسي كشف نشده است، مگر براي اشخاصي كه همطراز او هستند.) (حضرت امير - سلام الله عليه - در بسياري از اموري كه برايش خيلي سخت بود، دندان روي جگر مي گذاشت و موافقت مي كرد براي مصالح كلي، براي مصالح اسلام، ما اگر تبعيت از او داريم، بايد اين طور باشيم، اگر يك مقدار هم تبعيت داريم، يك مقداري همين طور باشيم. در هر صورت آني كه در يك همچو موقعي براي ما بايد خيلي مورد نظر باشد، اين كه الآن دارند از اطراف دنبال اين مي روند كه ما را از باطن از بين ببرند، در داخل ما را خرد كنند، نتوانستند در خارج بكنند، نقشه ها همه نقش بر آب شد و از بين رفت لكن حالا الآن اين نقشه، نقشه مهمي است كه مي خواهند در داخل، هي چيزهايي مي گويند «در كجا چي واقع شده، معلوم شد چه شده است، كي با كي دعوا دارد، كي با كي چه دارد» و اينها تاثير دارد اگر چنانچه توجه نكند انسان به خداي تبارك و تعالي، از خداي تبارك و تعالي در واقع نخواهد اين را كه انسان را از اين شرها نجات بدهد، ممكن است انسان در دام بيفتد.) )23/12/65( (حضرت امير سلام

ص: 72

الله عليه حقيقتا مظلوم است و مظلوم بوده است، حتي در بين شيعيان هم مظلوم است. وقتي مي خواهند تعريف كنند از حضرت امير، تعريف مي كنند به چيزهايي كه بر خلاف واقع است و توهين به حضرت است، مثلا مي گويند كه انگشترش را كه مي خواسته هديه بدهد به فقير، قيمتش خراج شامات بوده است! آن كسي كه لباسش آن است، انگشتر مي پوشد كه قميتش خراج باشد؟! اين يك دروغي است كه اگر روايت هم داشته باشد، دروغ است - در صورتي كه ندارد - وقتي مي خواهند معرفي كنند حضرت امير را، به اين جهات معرفي مي كنند، به همين جهات چيز. يا آنهايي كه عارف لفظي هستند - عرفان حقيقي كه كم است در دنيا - آنها هم وقتي كه مي خواهند از حضرت نقل كنند، يك حرف هاي درويشي نقل مي كنند. آني كه هست واقعيتش را كه نمي دانند، و اين جهات ظااهري هم كه حضرت داشته است براي جهالت هايي كه بوده است، منحرف كردند از واقعيتش.) )11/12/66( (علي ابن ابي طالب فقط بنده خدا بود و اين بزرگترين شاخصه اوست كه مي توان از آن ياد كرد، و پرورش يافته و تربيت شده پيامبر عظيم الشان است و اين از بزرگترين افتخارات اوست. كدام شخصيت مي تواند ادعا كند كه عبدالله است و از همه عبوديت ها بريده است،

ص: 73

جز انبياء عظام و اولياء معظم كه علي(ع) آن عبد وارسته از غير و پيوسته به دوست كه حجب نور و ظلمت را دريده و به تمدن و به معدن عظمت رسيده است، در صف مقدم است. و كدام شخصيت است كه مي تواند ادعا كند از خردسالي تا آخر عمر رسول اكرم در دامن و پناه و تحت تربيت وحي و حامل آن بوده است جز علي بن ابي طالب كه وحي و تربيت صاحب وحي در اعماق روح و جان او ريشه دوانده. پس او بحق عبدالله است و پرورش يافته عبدالله اعظم.) )27/2/60( (بعضي كمالات حضرت كه شايد يك قدري مخفي مانده باشد از ادعيه حضرت معلوم مي شود. دعاي كميل يك دعاي عجيبي است، بسيار عجيب. بعض فقرات دعاي كميل از بشر عادي نمي تواند صادر بشود. «الهي و سيدي و مولاي و ربي صبرت علي عذابك فكيف اصبر علي فراقك» كي مي تواند اين طور بگويد؟ كي اين طور عشق به جمال خدا دارد كه از جهنم نمي ترسد، لكن مي ترسد كه وقتي كه در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبه اي برسد كه محروم بشود از عشق او؟ از فراق حضرت حق تعالي ناله مي زند. اين عشقي است كه در باطن قلب او گداخته شده هميشه و تمام

ص: 74

اعمالي كه از او صادر مي شود، از اين عشق صادر مي شود، از اين عشق به خدا صادر مي شود. ارزش اعمال روي اين عشق و محبتي است كه به حق تعالي هست، روي اين فنا و توحيدي است كه در انسان هست و اين سبب شده است كه «ضربة علي يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين». فرضا كه اين ضربت را كس ديگر از دفاع اسلام زده بود اما از روي عشق نبود، كارش هم اسباب اين شده بود كه اسلام ترويج پيدا كند، لكن چون مبدا، مبدا عشقي نبود، «افضل من عبادة ثقلين» نخواهد شد. انگيزه اعمال انگيزه روحانيت اوست نه صورت او.) (36/6/32(

ص: 75

«امام خميني در كلام شهيدان»

2 چكيده: «اين وصيت نامه ها انسان را مي لرزاند و بيدار مي كند» - (امام خميني(ره» «مادر جان... اكنون همان صداي هل من ناصر ينصرني از گلوي قلب تپنده ملت يعني «حسين زمان» بيرون آمده و... اين آرزوي شما بود كه در ركاب حسين باشيم، ما آرزوي شما را برآورده خواهيم كرد.»(روحاني شهيد محمد مهدي مازني از: نوكنده) «وجود امام خميني و بركات آن را تنها كساني مي توانند حقيقتا درك كنند كه درجست و جوي تاريخ تحول باطني انسان هاي كره زمين كه خاستگاه تحولات ظاهري،اجتماعي و اقتصادي و سياسي حيات او نيز هست، به تاريخ انبياء رجوع مي كنند،هم آنانند كه در وصف امام خميني مي گويند:(او بت شكني ديگر از تبار ابراهيم بود). (شهيد سيد مرتضي آويني از: تهران) «اي امام تو بودي كه به اسلام جان ديگردادي، به نماز و روزه ها و تمام عبادت ها جان و روح ديگري دادي و روح حقيقي و واقعي را آوردي و به حق كه براي نماز قيام كردي و به حق از براي امر به معروف و نهي از منكر قيام كردي.» (شهيد مرتضي چگيني از: تهران) «حافظ ولايت فقيه باشيد و امام و رهبرمان را هم چون نگين انگشتري در ميان خود نگه داري كنيد و در پشت سر امام حركت كرده و او را تنها نگذاريد كه پيروزي شما به اميد خدا

ص: 76

نزديك است.» (دانشجوي شهيد لطف الله فلاح اسلامي از: بهبهان) «امروز كه اين راه را انتخاب كردم مي دانم به كجا مي روم و مي دانم چرا هيچ سوالي و شكي در من نيست و آگاهانه فرياد حسين زمان امام خميني را لبيك گفتم.» (شهيد عبدالرضا عليخاني از: آبادان) «يادتان باشد كه تمام آن چه ما آن را عزت و قدرت مي ناميم از سوي خداست و واسطه آن در وهله اول امام زمان(عج) و بعد مجاهدت هاي اين امام بزرگوار،بت شكن قرن، اين اسوه شجاعت و صبر و دليري است.»(شهيد محمود طيبي از: اهواز) «مي رويم تا خط امام بماند، خطي كه از ابراهيم آغاز شده و در تداوم سرخ خويش با دست هاي پاك محمد و علي به قلب پرشور امام امت رسيد تا رنجبران زمين را ازجور حكومت قابيليان برهاند.» (شهيد مهدي رجب بيگي از: تهران) «سلام و درود بر تو اي آزاد مرد، درود ما بر تو اي حامي مستضعفان، درود برتو اي درهم شكننده بت ها وبتكده ها، سلام بر تو اي رهايي دهنده امت از قيداستعمار، درود بي پايان ما بر تو اي خميني، رهبر امت... .» (طلبه شهيد محمد جواد مهرجردي يزدي از: مهرجرد يزد) «حرف امام خميني عين قرآن است و قرآن در حرف امام خلاصه مي شود ، خونم كه به زمين مي ريزد گويد: اي مسلمين: اطاعت از

ص: 77

امام، اطاعت از امام، اطاعت ازامام!.» (طلبه شهيد نورعلي محمدي نژاد از: بابل) «من چگونه نداي هل من ناصر يادگار اباعبدالله الحسين(ع) امام خميني و يادگاران سربازان سيدالشهدا(ع) را بشنوم و بي تفاوت باشم.» (روحاني شهيد غلامرضا علي زاده از:بشرويه) «دل بر نيروي خدا بستم، از نيرنگ اهريمن چه باك؟ راه ما راه خداست، مكتب مادين خداست همراه ما رهبر ما روح خداست و به سوي تمام آنان كه پيكارشان به راه خداست و ايثارشان براي حق خداست دست بيعت دراز مي كنيم.» (بسيحي شهيد علي اصغر نوروزي از: تهران) «مبادا تحت وسوسه هاي شيطان و استكبار دست از اين عارف پير و مجاهد تمامي سنگرهاي حق برداريد. مبادا از دستورات امام بي توجه رد شويد كه فردايي نه چندان دور در مقابل شهداي عظيم الشان اين انقلاب بايد پاسخگو باشيد.» (شهيد دولت عابدي از: بجنورد) «از ملت شهيدپرور ايران خواهانم كه گوش به فرمان ابرمرد تاريخ، بت شكن زمان، خميني كبير باشند و تنها اين مرد بزرگ را به پيشوايي و رهبري قبول نمايند زيرا كه قرآن كريم فرموده است: (اطيعواالله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم»). (شهيد گل محمد نعيمي از: بجنورد)

ص: 78

«هو الرحمن»

23 چكيده: تقديم به مردي كه بمب ساعتي مرگ انسانيت را خنثي كرد در فصل سنگين غربت و در قطبي ترين شب تاريخ شهر نيزه هاي بلند، آنگاه كه افسونگران بورژوا و چماقداران شكمباره هوادار تاج و تخت در لجن زار شب نشينيهاي شيطاني خود غرق بودند و آنگاه كه شريعتمداران اسلام آمريكايي در دارالتبليغ تقيه و ترس، اسلام خويش را ترويج مي كردند و منتظران دروغين، شاه را سايه خدا مي دانستند و هلال حجت خويش را در آب گل آلود مي جستند و صيادان شياد از اين آب، ماهي مي گرفتند و آنگاه كه متحجرين حوزه اي حوزه تنها بر سر مسائل " غسل" و "نفاس" جدل مي كردند و منورالفكرهاي كوردل دانشگاهي فقط به تصحيح نسخه بدلها دلخوش بودند و با بحث بر سر "ايسم ها" سرگرم و آنگاه كه روشنفكران غرب زده "هرهري مذهب "به پز فكل و كراوات مي رسيدند و جماعت هنرمندان بي رگ و مرفهين بي درد "كافه تريا" آيه ياس نشخوار مي كردند و آنگاه كه چپ هاي ساده لوح بدبخت به خال كوبي "داس و چكش" رفقا مشغول بودند، و آنگاه كه دختركان معصوم آيات خدا نذر اهل قبور، زنده بگور مي شدند و آنگاه كه يكي از عقل مي لافيد و يكي طامات مي بافيد و آنگاه كه سياست بي ديانت بود و ديانت بي سياست، منادي بر دار بود و آزادي در بند،

ص: 79

استقلال در غل بود و عدالت در زنجير، صلاح راكد بود و فساد رايج، ظالم بر تخت بود و مظلوم بدبخت، مومن ذليل بود و فاسق عزيز، يزيد عربده "هل من مزيد" مي زد و حسين بانگ "هل من ناصر" و آنگاه كه حراميان هم شريك دزد بودند و هم رفيق قافله، سنگ بسته بود و سگ يله و گله بي شبان و گرگها حريص; بناگاه نهيب مردي برخاست كه بوي مهيب هزار زلزله مي داد، غريو مردي كه بغض تمام مغضوبين مستكبرين در گلويش تركيد و خشم همه نفرين شدگان زمين در مشتش منفجر گرديد. مردي كه: خروش بيداريش، خواب رنگين همه خواب آلودگان را آشفته ساخت و هيمنه نهيبش نوعروسان پرده نشين را از حجله برون آورد. مردي كه: برق نگاهش بارقه اميد در دل همه نااميدان افكند و رعد صدايش پشت همه دشمنان خدا را لرزاند. مردي كه: در كوچه باغ حنجره سبزش، هزار، هزار چلچله بهار را فرياد مي زد. فريادگري از قبله داد و بيدارگري از اقاليم قبله. مردي از تبار پابرهنگان و سرداري از سلاله سربداران. مردي از عشيره خورشيد و سفيري از قبيله توحيد. مردي از نبيره ابراهيم (ع) مردي از آل محمد صلي الله عليه وآله مردي از كوثر علي (ع) و زهرا (س) مردي كه خاكش

ص: 80

با شبنم عشق، گل شده بود و خونش با خون حسين عجين بود. مردي از روح خدا! مردي خميني! خميني و "ما ادراك الخميني"! ؟ و من و تو چه دانيم كه خميني كيست؟ خميني آخرين آيت كبري بود در غيبت كبري. خميني جلوه اي از بقيةالله بود، كه چون ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد و دل رميدگان جهان را انيس و مونس شد. خميني مردي بود از سرزمين هاي سبز خدا، مردي كه از باغهاي سرخ شهادت مي آمد و عطر لاله دربرداشت و شور عاشورا در سر، مردي كه داغ هزار لاله بر دل و درد هزار ساله در دل داشت مردي كه پيشانيش، مشرق آفتاب بهاري بود و بوي خدا از ردايش جاري بود. مردي كه نرگس آفتابش همواره نگران دشتهاي شقايق بود و پنجره قلبش هميشه به سمت بنفشه زاران مي تپيد. مردي كه از نگاهش عشق مي باريد و دست هايش در آسمان دلهايمان آئينه مي كاشت. مردي كه از چشمانش كلاغان باغ مي ترسيدند و از رد پايش شغالان راغ مي گريختند. مردي كه: وسعت دشت دلش لبريز از گل و گياه و پرنده بود و از كوهسار بلند سينه اش چشمه هاي نور مي جوشيد مردي كه: در مقدمش جاده هاي يخ زده عاطفه جاري مي شد و از نسيم نفسش تنور لاله افروخته مي گشت. مردي

ص: 81

كه از غير خدا نمي ترسيد ولي پشت مستكبران از سطوت نامش مي لرزيد مردي كه: در عمل نه با حرف! يك موي كوخ نشينان را بر تمام كاخ نشينان عالم برتري مي داد مردي كه: بوي قرآن مي داد. مردي "نه شرقي و نه غربي"! كه شرق را شگفت زده كرد و غرب را لرزاند و عالمي را به خود مشغول ساخت. مردي كه: طلسم دو هزار و پانصد ساله حكومت ستم شاهي را شكست. مردي كه: "تز نجات ماركسيسم" را بر هم زد و جادوي كهنه "كاپيتاليسم" را باطل كرد. مردي كه: بمب ساعتي مرگ انسانيت را خنثي نمود. مردي كه: راه رستگاري و نجات انسان را از اسارت ماشين در عصر بربريت مدرن نشان داد. مردي كه پس از چهارده قرن، بار ديگر مشام جهان را با عطر رويائي انبياء آشنا ساخت و دماغ باغ بي برگي عالم را يكبار ديگر از بوي ناب و نكهت بكر گل محمدي صلي الله عليه وآله آكنده كرد، و با عطر خويش دكه عطاران مدعي و بوتيك ادكلن هاي تند و متعفن "ايسم هاي" بشري را بست. مردي كه: روح توفان، لطافت گل، ترنم باران، صلابت كوهستان، هيبت آتشفشان، عمق دريا، آرامش صحرا، صفاي سپيده، بوي سحر، صداقت آئينه و درخشش خورشيد را با خود داشت. مردي كه

ص: 82

مرگ و زندگيش براي خدا بود او آمد و اسلام را از اسارت قفسه هاي كتابخانه ها آزاد ساخت و در متن جامعه جاري كرد. او آمد و فلسفه را با زندگي پيوند زد و راه زندگي را از دست اندازهاي سفسطه هموار كرد. او آمد و عرفان را از عزلت خانقاه به ميادين نبرد آورد. او آمد و راز سبز زيستن را به ما آموخت و رمز ماندن در مرگ سرخ را به ما نشان داد. او آمد و مس وجودمان را به كيمياي نظر، زر نمود و چشم صيرفيان دهر را خيره كرد. گرچه طبع نازكش، حتي از نفس فرشتگان ملول مي گشت، اما بخاطر دوست و براي ما "در اين درك هستي آلوده زمين" قيل و مقال عالمي را كشيد و از ملامت ملامتگران نهراسيد و ما را از هفتاد خوان خطر كه هزار رستم را جرات گذر از يكي از آنها نبود، به سلامت عبور داد و زمينه را براي تربيت ياران مهدي (عج) آماده ساخت و رسالت عظيم خويش را در بحراني ترين برهه زمان بر دوش ما گذاشت و انقلاب عزيز اسلامي، اين امانت بزرگ الهي و اعجاز شگفت قرن را به ما سپرد و خود با ضميري روشن و نفسي مطمئن به آسمان عروج كرد و روح توفانيش در ساحل

ص: 83

قرب حق تعالي آرميد. گرچه اينك آن سردار حماسه بزرگ 15 خرداد 42 و صاحب معجزه شگفت 22 بهمن 57 و فرمانده فاتح 8 سال دفاع مقدس با خيل عظيم ياران شهيدش در باغ بهشت اردو زده است و در "معقد صدق عند مليك مقتدر" در جمع شهداء كربلا قهقه مستانه مي زنند و سرود رستگاري سرمي دهند اما هنوز نرگس مستش از آن سوي ملكوت نگران دشتهاي شقايق است و هنوز هر صبح و شام از ملكوت بام بلند بهشت زهرا ما را به حضور و وحدت، سازندگي و تهذيب فرامي خواند و هرازگاهي از حنجره آسماني سيد سبز حضرت خامنه اي عزيز، ما را بسوي افقهاي روشن اميد و سرزمينهاي سبز خدا به پيش مي خواند. باشد كه تا آخرين نفس و تا آخرين نفر تا رسيدن به سرمنزل مقصود به پيش تازيم و لحظه اي براي وصول به غايت آمال او، درنگ ننماييم و خود را در رزمي بي امان عليه هرچه كفر و نفاق در ركاب سوار سپيده حضرت بقية الله الاعظم (عج) آماده سازيم. همان موعود سبزي كه در رجعت سرخش ترديدي نيست همان موعودي كه هسته هستي و ميوه آفرينش است، همان مهري كه فروغ دل انبياء و نور چشم اوصياء و غايت آمال همه مشتاقان است، آن بهاري كه

ص: 84

لاله ها به احترام او برخاسته اند، نرگسها نگران مقدمش و شقايق ها آيينه افروز رخسار اويند همان دلبري كه صد قافله دل همره اوست. و آن نگاري كه آتش اشتياقش هنوز از پس خاكستر اين همه سال گل مي كند. آن ابرمرد شكست ناپذيري كه مفاتيح غيب در دست اوست و جنود آسمان و زمين با اوست مردي سترگ، مردي شگفت، مردي كه "مثل هيچكس نيست" مردي كه فيض روح القدس، علم آدم (ع) ، هيبت ابراهيم (ع) ، يد بيضا و عصاي موسي (ع) ، انگشتري سليمان (ع) ، حسن يوسف (ع) ، صبر ايوب (ع) ، دم مسيحا، لطافت گل محمدي صلي الله عليه وآله، ذوالفقار علي (ع) و عصمت زهرا (س) با اوست. مردي كه خدا با اوست. به خدا سوگند! بهشت در نسيم صلواتش سبز مي شود و دوزخ از شبنم عشقش سرد مي گردد. اينك آن آفتاب در سايه غيب، شاهد اعمال و نگران رفتار ماست. مبادمان يك لمحه از چشم او بيفتيم، كه مي پوسيم. مباد آئينه خاطر آن آئينه دار خدا را مكدر كنيم كه زندگي بر ما سياه خواهد شد. "وجود نازكش آزرده گزند مباد" و جان ما و عالمي فدايش باد! كه: "بي همگان به سر شود ولي بي او هرگز"! همه اميد و دلخوشي ما به

ص: 85

اوست كه خواهد آمد. خواهد آمد و درمقدمش گردان، گردان گرد مي رويد، جنگل، جنگل پرنده مي خواند و صحرا، صحرا لاله مي رقصد. خواهد آمد و انتقام همه لاله هاي سرخ پرپر را از بادهاي خزاني خواهد گرفت. خواهد آمد و بر دل سوختگان مرهم خواهد گذارد. خواهد آمد و غم نان بر سفره هيچ دلي نخواهد گذاشت و اندوه خدا خواهد آورد. خواهد آمد و آهوان رميده را ضمانت خواهد كرد و گرگهاي دريده را خجل خواهد ساخت. خواهد آمد و واژه ظلم و ستم از فرهنگ ها خواهد رفت. خواهد آمد و در دولت كريمه سبزش قاموس عدالت و قسط براي همه يكسان معني خواهد شد. خواهد آمد با رايت آفتاب بر دوش و آن را بر بلندترين قلل كرامت و بزرگواري به اهتزاز درخواهد آورد. خواهد آمد و چشم ما را به جمال خود و زمين را به نور پروردگار خويش روشن خواهد ساخت. خواهد آمد و به اتفاق حسن و ملاحت بي نظير خود جهان را خواهد گرفت. خواهد آمد و قلب جهان در انتظار سرخ آن لحظه سبز مي تپد. او خواهد آمد و در اين كمترين ترديدي نيست، چرا كه خدايش وعده داد: ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين - صدق الله العلي العظيم ابوالفضل فيروزي

ص: 86

(ني نوا) بهمن 73 - محلات (ص 972(

ص: 87

«وحدت» از ديدگاه عرفاني - ديني سياسي امام خميني قدس سره قسمت اول

9 چكيده: ... شايد هيچ واژه اي به اصالت و محتوا و جذابيت واژه "وحدت" نباشد، و شايد راز اين، آن باشد كه اين واژه، در اصل، گوياي حقيقتي والا و ژرف و ابدي و ازلي است كه همانا ذات يگانه حق - سبحانه و تعالي - است... محققان ژرف انديش از عرفا و حكما برآنند كه جلوه حق يگانه، نيز يگانه است كه: "الواحد لا يصدر منه الا الواحد...". اين ژرف انديشان نازك نظر، برآنند كه اصولا "كثرات"، "اوهام" اذهان تمرين نيافته و ابتدايي است وگرنه، آنها كه مغز و قلبشان، به نور حق متعال نورانيت يافته است، جز "يك" نمي بينند و جز "يك" بر زبان نمي رانند... حكيم سبزواري فرموده است: ز "وحدت" دلا تا به كي در شكي؟ يكي دان، يكي بين، يكي گو، يكي! "وحدت" از ديدگاه عرفاني و فلسفي، جان و روح و مغز و ژرفا و محتوا و جانمايه "هستي" است... "وحدت" از اين ديدگاه والا و بلند، تعبير ديگري از "هستي" است... هستي در اين نظر، مساوي است با وحدت و وحدت نيز مساوي است با وجود ... و نتيجه منطقي و عقلاني اين سخن، آن است كه "كثرات"، جملگي از مقوله اعدمند: "اعدم" "وجود" نما يا "نيستي"هاي "هستي"نما...

ص: 88

و اگر لختي در بحرانديشه فرو رويم... بارقه هايي از دريافت اين حقيقت بلند، بر دل و جان وانديشه و احساس خواهد تابيد... و بدينسان و بر اين پايه است كه عارفان والامقام و حكيمان بلندمرتبه، و در پيشاپيش آنان پيامبران خدا و از همه برتر و بالاتر، آخرين پيامبر خدا، حضرت محمدبن عبدالله - صلي الله عليه و آله - محورهاي صادق و راستين و محكم و متين و جاودانه "وحدت" ابناي بشر در طول تاريخ زندگي آنان بوده اند...اين بزرگواران گرانمايه كه جانشان به نور وحدت جلا يافته بوده است، مردمان را به "وحدت" مي خوانده اند، به وحدتي كه متن حق و حقيقت مطلق است... و نيز، مردم را از كثرت و دوگانگي ها و اختلافها و افتراقها، مي رهانيده اند كه جز نيستي هاي هستي نما نيستند... اين دعوت هاي جاودانه و همگاني و انساني داعيان بزرگ وحدت در تاريخ است كه تاكنون، بشريت را از لبه هاي خطرناك دوگانگيها و چندگانگيهاي تباه كننده نجات داده و يگانگي و برادري و الفت و محبت و عشق و دوستي براي آنان به ارمغان آورده است. ... و اكنون، در برهه اي از تاريخ پرماجراي انساني قرار داريم كه بار ديگر، در گوشه اي از اين كره خاكي، دعوت به "وحدت" از سوي يكي از رهروان راه انبياء خدا، در جهان طنين افكنده است

ص: 89

... اين رهرو راه انبياء، يك عارف مجاهد و فيلسوف فقيه ايراني مسلمان است كه سالهاي سال به كسب فضايل معنوي پرداخت و در فلسفه و "عرفان" سرآمد همگنان خود شد و پس از دهها سال كه به مراقبه و تهذيب نفس و مطالعه و سير در آفاق و انفس پرداخت، در مقطعي سرنوشت ساز و خطير از تاريخ ايران و جهان، در عرصه سياست و اجتماع ظهور كرد و پس از گذشت كمتر از دو دهه، توانست يكي از بزرگترين انقلابهاي تاريخ و جهان را براساس ديد توحيدي و وحدت گرايانه خود به پيروزي رساند ... اين فيلسوف عارف و زاهد وارسته و مجاهد شجاع، "روح الله" نام داشت كه در شهري كوچك و گمنام به نام خمين زاده شده بود و به نام زادگاه خود، "خميني" شهرت يافت.... شايد براي خوانندگان ما، بخصوص ما نامسلمانان و غيرايرانيان شگفت آور باشد كه انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني - رضوان الله عليه - را انقلابي وحدت گرايانه و مبتني بر اساس بينش ژرف عرفاني "وحدت" و براين اساس، بر مبناي وحدت جامعه انساني مي دانيم. اين شگفتي در نظر ابتدايي منطقي و معقول بنظر مي رسد، زيرا همه كساني كه با نام انقلاب اسلامي ايران و امام خميني آشنايي دارند، تنها بعد نفي كننده انقلاب را برجسته مي بينند

ص: 90

يعني آن بعدي از انقلاب را كه بسياري از مقولات تاريخي و فلسفي و سياسي و اجتماعي را نفي مي كند... مقولاتي كه در عصر ما، فراگير شده و در بسياري از جوامع بشري، در ميان سياستمداران و دانشمندان و فرهيختگان و دانشوران وانديشه سازان و به تبع آنان در ميان عامه مردم جهان، به صورت اموري مسلم درآمده و جايگاه يك دين جديد را يافته و بگونه اي، توافق جهاني و بين المللي بر سر آنها وجود دارد ... به عنوان مثال، "دين" در عرف رايج و مقبول بين المللي، امري فردي است و مربوط به وجدان بشر و رابطه قلبي او با خدا، و مقوله اي است جداي از سياست ..."دين" درانديشه پاره اي دين باوران و متدينان، امري فراتر و والاتر و ارجمندتر از امر سياست و امور دنيوي است و در ميان لائيكها و ملحدان مقوله اي مربوط به تاريخ گذشته انسانها كه از وهم و خيال و شرايط ويژه زندگاني اوليه انسانها زاده شده و در طول قرون، در اذهان وانديشه ها بصورت رسوب كرده و ارثي و تاريخي برجاي مانده است... مثال ديگري كه مبتني برمثال بالاست، برابري تمام انسانها در كليه حقوق صرفنظر از نژاد و مذهب و مليت است... مقوله اي كه به پندار پاره اي، اديان الهي را پشت سر گذاشته و همه آنها را نسخ

ص: 91

كرده است... برابري مطلق زن و مرد در حقوق، آزادي مطلق فردي انسانها بگونه اي كه دولتها هيچ گونه حقي در محدود كردن اين آزاديها نداشته باشند، "نسبيت" در حقانيت حقايق اخلاقي و ديني و نفي هرگونه عقيده و اخلاق قطعي و مسلم، اصالت دادن به بهره وريهاي مادي و كامجوييهاي جنسي بهرگونه اي كه "فرد" بخواهد، "اباحي گري" و آزادي رابطه غيرشرعي زن و مرد، نفي "تقدس" اخلاقي و نگرش فيزيكي به مقوله اخلاق و حقوق و مقولاتي از اين دست... امروزه، از مشهودات و مسلمات جوامع بشري است و چند قرن است كه فيلسوفان و دانشمندان و مورخان و جامعه شناسان و هنرمندان دنياي جديد - كه مركز و محور آن غرب است - براي اثبات اين مقولات، كتابها پرداخته و تصويرها، ساخته و جمعيتها و حزبها و نهضتها و انقلابها و حكومتها به راه انداخته و برپا ساخته اند ... ... و اينك، در چنين عصري كه با گامهايي شتاب آلوده و غول آسا، كه در مقياس معمول محاسباتي، نمي گنجد و تنها با رايانه هاي پيشرفته و اعجازگر، قابل بررسي است، مدارج والا و بالاي علم و تكنولوژي و فن آوري و آفرينندگي و سازندگي را در مي نوردد. ... در گوشه اي از اين كره خاكي، مردي بپاخيزد و براساس دعوت پيامبران خدا و آخرين آنها حضرت محمدبن عبدالله (ص) دعوتي آغازد و

ص: 92

حكومتي برپا سازد كه برپايه نفي همه يا اكثر اين مقولات و مقبولات رايج و حاكم جهاني باشد ...، روشن است كه شگفتي جهانيان را برمي انگيزد! ... به ويژه اگر چنين قيام و انقلاب و نظامي داعيه دار "وحدت" هم باشد.... ... نخستين پرسشي كه ذهن انديشه وران را به خود معطوف مي دارد اين است كه چگونه دعوت و حكومتي كه برپايه يك دين مشخص از ميان اديان موجود جهاني، برپا شده است، جهانيان را به "وحدت" فرا مي خواند؟ ! و اين، از اين پندار برمي خيزد كه ميان دعوت به وحدت و ماهيت ذاتي حكومت ديني تناقض وجود دارد و چنين پنداشته مي شود كه هرگاه در جامعه اي حكومتي برپايه يك دين خاص برپا شود و يك دين خاص، "اصل" و "پايه" و "اساس" همه چيز و منجمله حكومت شود، مردم ديگر و اديان و عقايد ديگر، به صورت فرعي و جنبي و حتي زايد و زيانبخش درخواهند آمد; و اين، سرآغاز دوگانگي ها و برتري جوئيها و دعواها و اختلافات و بالاخره درگيريها و جنگها خواهد شد و اين، ذاتا با "وحدت" بشري منافي است، ... تاريخ بشري، در گذشته هاي دور و نزديك، آكنده از اين دوگانگيها و چندگانگيهاي ديني بوده و امروزه روز هم در اينجا و آنجاي جهان حتي در قلب پايتختهاي كشورهاي مترقي

ص: 93

و پيشرفته، بقاياي اين گونه درگيريها و جنگها بر اثر رسوبات برجاي مانده از تاريخ گذشته، به چشم مي خورد... حالا روي ديگر سكه را مي بينيم: گفتيم شگفتي از دعوت به "وحدت" از سوي رهبر ديني يك انقلاب ديني از آنرو است كه شگفت زدگان، تنها بعد نفي كننده دين و انقلاب را برجسته مي بينند اما به استناد آنچه در آغاز اين سخن آورديم، برآنيم كه نشان دهيم كه نه تنها ژرفاي دعوت به "وحدت" اديان جهاني و من جمله دين اسلام و نيز دعوت به وحدت امام خميني، در جهان معاصر - حتي ميان خود ماها - شناخته شده نيست، بلكه اساسا اساس دعوت پيامبران خدا و نيز عرفا و حكماي بزرگ الهي نيز ناشناخته مانده است...با تاملي در آنچه در آغاز آورديم درمي يابيم كه پيامبران و حكما و عرفاي الهي، همه چيز را همه... پديده هاي هستي را... از ذره تا سياره... تا كهكشان...و از جمله همه انسانها را جلوه تجلي خداي واحد مي بينند و اين باور عارفانه و والاي توحيدي كه برپايه بارقه هاي شهود عرفاني و تاملات طولاني عقلاني در دل و جان و مغز و روان آنان تجلي يافته است، اينان را به قله رفيع و شامخ و والاي انسانيت بالا برده و فاصله جان آنها را با هستي و آفريدگار هستي، به

ص: 94

حد "قاب قوسين اوادني" رسانيده است بدانگونه كه نخست، خدا را مي بينند و پس از آن، جهان را... يگانه پرستي و وحدت نگري اين جانهاي پاك و اين انديشه هاي نوراني و اين احساسهاي جوشان و خروشان، تا بدانجاست كه خود و همه هستي را فاني در ذات باري مي بينند و به خود و سراسر هستي همچون آئينه اي كه جلوه گاه كمال و جلال و جمال حق است مي نگرند... و مگر آئينه، چيزي جز تصوير روبروي خود را نشان مي دهد؟ ...اينان خود و جهان را پرتوي از خورشيد حق مطلق مي دانند و مگر پرتو خورشيد مي تواند جداي از خورشيد باشد؟ اينان هستي مطلق را به دريايي مانند مي كنند كه دائم در موج است و مگر موج دريا جداي از درياست؟ و يا چيزي جز درياست؟ پس در اين شهود والا و در اين تعقل ژرف و در اين احساس نوراني و در اين نگرش بلند، نه تنها همه انسانها، كه همه هستي، از وحدتي بنيادين برخوردار است و همانگونه كه اشارت رفت، جهان هستي، ذاتا واحد است و "وحدت" و "وجود" دو واژه اي هستند كه از يك حقيقت حكايت مي كنند، ... و اينك براي نمونه، كلماتي از امام خميني رهبر انقلاب اسلامي مي آوريم كه به صراحت از اين حقيقت بلند سخن گفته است. بايد بخاطر داشته باشيم كه امام

ص: 95

خميني يك فيلسوف و يك عارف است كه روزگاري دراز از سالهاي آغازين عمر خود را تا نخستين سالهاي شصت سالگي، به تامل و تحقيق و مجاهده و مراقبه و تهذيب نفس گذراند ... و آنچه مي خوانيم، برگرفته از آثاري است كه از امام خميني در آن ايام برجاي مانده است. در اين آثار، شاهد نگرش والاي او هستيم. نگرش وحدت گراي او به جهان و انسان در پرتو دريافت او از "توحيد" ذات باري تعالي در ابعاد ديني، فلسفي و عرفاني ... در اينجا مجال آن نيست و نيز در خود اين سخن كوتاه كه بيشتر ناظر به وحدت در جامعه انساني است، نيست كه بر لبه اقيانوس بيكران و مواج توحيد ديني و عرفاني و فلسفي امام خميني بنشينيم و يا در نزديكيهاي ساحلي، لبي از دريا تر كنيم... و يا در اين بحر مواج به شناگري و يا كشتي سواري بپردازيم ... ولي براي نشان دادن چشم اندازي گذرا و تند به نقل چند جمله دراين باره مي پردازيم. امام خميني مي نويسند: "وحدت مساوق با وجود و از كمالات موجود "بما هو موجود" است و معني "مساوق" در اين حال اين است كه...در خارج حقيقت وجود، عين حقيقت وحدت است; چنانچه كثرت، هر جا باراندازد، نقص و عدم و شر و ضعف

ص: 96

و فقور باراندازد... "... وجود، اصل حقيقت كمال و سرچشمه جلال و جمال است، پس صرف وجود، صرف وحدت و صرف كمال است پس صرف وحدت نيز صرف كمال است. (چهل حديث 614( و در جاي ديگر مي نويسند: "... سالك الي الله و عارف بالله، در نظري، جميع افعال و موجودات را ظهور مشيت مطلقه و فاني در آن بيند و در اين نظر، سلطان وحدت غلبه كند... همان، 652 و در جاي ديگر: "حق تعالي صرف وجود و صرف كمال است و صرف وجود و صرف كمال، با بساطت و وحدت تامه اي كه دارد، جامع جميع كمالات و مستجمع همه وجودات است ..." همان، 610 سطور بالا تنها اشاره اي به ديدگاه عرفاني والاي امام خميني است كه به پندار نگارنده، ريشه ديني و عرفاني و فلسفي او راجع به وحدت در جامعه انساني و مراتب ديگر وحدت است. امام خميني (ره) كل جامعه بشري را يك واحد مي داند و مقصد همه انبياء و اولياء را "توحيد كلمه" و "توحيد عقيده" در كل جامعه انساني مي داند. آنچه ذيلا مي آيد، مواردي است از مكتوبات و بيانات امام خميني كه در زمينه وحدت اجتماعي در كل جامعه بشري (و نيز در ميان ارباب اديان و نيز مسلمانان) ايراد كرده اند ... امام در همان

ص: 97

سالهاي مراقبه و تهذيب نفس چنين نوشته اند: "... يكي از مقاصد بزرگ شرايع و انبياي عظام - سلام الله عليهم - كه علاوه بر آنكه خود مقصود مستقل است، وسيله پيشرفت مقاصد بزرگ و دخيل تمام در تشكيل مدينه فاضله مي باشد، "توحيد كلمه" و "توحيد عقيده" و اجتماع در مهام امور و جلوگيري از تعديات ظالمانه ارباب تعدي است كه مستلزم فساد بني الانسان و خراب مدينه فاضله است. و اين مقصد بزرگ كه مصلح اجتماعي و فردي است انجام نگيرد مگر در سايه وحدت نفوس و اتحاد همم و الفت و اخوت و صداقت قلبي و صفاي باطني و ظاهري (كه) افراد جامعه به طوري شوند كه "بني نوع آدم "تشكيل يك شخص دهند و "جمعيت" به منزله يك شخص باشد و افراد به منزله اعضا و اجزاي آن باشد و تمام كوششها و سعيها حول يك مقصد بزرگ الهي و يك مهم عظيم عقلي، كه صلاح جمعيت و فرد است، چرخ زند و اگر چنين مودت و اخوتي در بين يك نوع يا يك طايفه پيدا شد، غلبه كنند بر تمام طوايف و مللي كه در اين طريقه نباشند ..." . در اين عبارات، امام خميني سخن از مقاصد و شرايع و انبياي الهي گفته اند و تصريح كرده اند كه اين

ص: 98

مقصدي است كه در مورد عموم انسانها بايد تحقق يابد تا "بني الانسان" يعني همه آحاد انسانها - از هر مذهب و مسلك و طريقه و مرام، "فاسد" نشوند و مدينه فاضله كه از ديرباز زبان فلاسفه و مصلحان جامعه انساني مطرح شده بوده است خراب نگردد. از ديدگاه عرفاني امام خميني، " وحدت نفوس"، "اتحاد همم"، "اخوت"، "صداقت قلبي باطني و ظاهري" اهداف بلندي است كه پيامبران خدا داشته اند تا بدان وسيله "بني نوع آدم" تشكيل يك شخص دهند و جمعيت به منزله يك شخص باشد و افراد به منزله اعضاء و اجزاي آن. اين عبارات به وضوح نشان مي دهد كه به اعتقاد امام خميني، دعوت انبياء براي ايجاد "وحدت نفوس" در ميان همه افراد بشر بوده است. انبياء، براي اصلاح بشر مبعوث شده اند و تلاش كرده اند كه ميان انسانها، اخوت و صداقت پديد آورند و همه آنها را داراي يك هدف والا و بالا سازند كه همانا تكامل مادي و معنوي و كشف اسرار جهان و آبادسازي زمين و سير الي الله است. "اتحاد همم" يعني كه همه همتها و تصميمها و اراده ها، يكسو و يك جهت، قافله بشريت را در سازندگي مادي و معنوي به عاليترين ذروه عرفان و معنويت و تلالو و جلا و صفاي ضمير و برادري و صميميت

ص: 99

و الفت و محبت و مودت و تعاون و تعاضد و كمك كاري و همياري و تكامل مادي و معنوي ارتقاء مي دهد و همه عوامل عقب افتادگي انسانها را از ناداني و تنگ نظري و محدودنگري و فريفتگي به كامجوئيهاي مادي بازدارنده در ژرفاي جان او از بين ببرند، و جان او را پاك و مطهر و پرجلا و متلالي كنند و او را به تلاش و سختكوشي و فعاليت و نشاط و بهسازي خويش و پيرامون خويش وادارند ... و اين مقاصد عالي، همه، از ديدگاه امام خميني (ره)، برپايه عرفان شهودي و توحيد الهي و نگرش "توحيدي" به جهان و انسان پديد مي آيد ... در چنين جامعه توحيدي اي، كل انسانها يك واحد شخصي اند و افراد آدمي، اعضاء و جوارح آن ... بني آدم اعضاي يك پيكرند كه در آفرينش زيك گوهرند چو عضوي به درد آورد روزگار دگر عضوها را نماند قرار توكز محنت ديگران بي غمي نشايد كه نامت نهند آدمي پس، از ديدگاه امام خميني، "توحيد كلمه" و "توحيد عقيده" و "اجتماع در مهام امور"، براي جلوگيري از ستم ستمكاران و تباهي انسانها و نابودي مدينه فاضله، يك آينده جهاني است كه همه آدميان را دربرمي گيرد ... اما ... مگر ستمكاران و مستكبران و لذت جويان و دنياپرستاني كه فرزندان آدم را

ص: 100

به استثمار مي كشند و به بهاي بدبختي و ناداني و عقب افتادگي آنان، كاخهاي ستم خود را برپا مي سازند و پرچمهاي ظلم و ستم برمي افرازند و بساط عيش و نوش و سرمستي و كامجويي برپا مي كنند ...، به آساني به اين دعوت پاسخ مي گويند دست از مطامع دنيوي و لذت جوييهاي مادي و استثمار خلق و ستم به مردم و محروم سازي محرومان و واپس زني عقب افتادگان و هر آنچه براي تحكيم و تثبيت وضع موجود از ايشان ساخته باشد، دريغ مي دارند؟ ؟ ! ! - پاسخ براي همگان روشن است: ابدا! ، اينان در برابر دعوت پيامبران، مي ايستند - كه ايستادند - و با آنان مي جنگند - كه جنگيدند - و به استثمار و تباه سازي دين و دنياي مردم ادامه مي دهند - كه ادامه دادند - و تاريخ بشر مشحون از اين درگيريها و ايستادگيهاي سپاه حق و باطل و نور و ظلمت است ... و چنين است كه جهان متمدن و پيشرفته امروزي نيز، پس از قرنها تلاش و كوشش پيامبران و فيلسوفان و عارفان و مصلحان جامعه بشري، امروزه روز هم از تعدي و ستم و انباشته شدن ثروتها و امكانات در دست عده اي اندك و عقب افتادگي و ستمديدگي و ناداري و بيماري عده بيشماري از ابناء انسان، به سختي رنج مي برد

ص: 101

و چشم و دل مصلحان بيدار دل و دلسوخته، در سراسر جهان به سوي دعوت حق است كه خواب ستمگران و مترفان و مسرفان را برآشوبد و طرحي نو دراندازد و جهان را از ظلم و ستم و بيدادگري و افزون خواهي و دنياطلبي و تبعيض و تحقير و تسليم خواهي برهاند... ... با تصويري كه گذشت، اين نكته روشن شد كه آنچه از جنگ و خونريزي و تعدي و ستم و پايمال كردن حقوق مردم جهان، در طول تاريخ تا به امروز، به وقوع پيوسته است، برخاسته از طمع طمعكاران و ستم ستمكاران و لذت جويي شهوت پرستان و دنياپرستي دنياپرستان بوده است ... جنگها و خونريزيها از جاه طلبيها و مقام پرستيها و برتري طلبيهاي انسانهاي گمراه و تباه سرچشمه گرفته است، كسانيكه به دعوت پيامبران و مصلحان و خيرخواهان بشر گوش ندادند و به كژراهه كامراني و مقام پرستي و دنياخواهي و زياده طلبي گام نهادند... و در يك كلام: در طول تاريخ، اين انسانهاي سركش و عاصي و ناسپاس و شهوت پرست و كامجو و ستمگر و منكر خدا و معنويت و تقوا و پارسايي و معاند با حق و حقيقت و صلاح و سداد و راستي و پاكي بوده اند كه با به راه انداختن دشمنيها و دوگانگيها و اختلافات و بالاخره جنگها زندگي انسانها را تباه

ص: 102

و روزگار آنها را سياه كرده اند ... و همينهايند كه امروزه روز هم در برابر هر دعوتي كه به "وحدت" جامعه بشري و از سوي هركس و هر ارگان و هر جمعيتي صورت مي گيرد، سخت موضع مي گيرند و براي بقا و دوام بساط فرعونيت و استكبار و استثمار خود، فريادهاي حق طلبانه مردم جهان را در سراسر پهنه گيتي فرو مي خوابانند ... چه شاهدي از روزگار تباه مردم آفريقا و جنگهاي خانمان برانداز اين قاره نگون بخت بهتر؟ و چه نمونه اي از اوضاع مردم محروم و مظلوم فلسطين كه پنجاه سال است در آوارگي و دربدري بسر مي برند گوياتر؟ و چه نموداري از بوسني مظلوم و خونين، هويداتر؟ ...و نمونه هاي بسيار فراوان ديگر... و تازه، اين همه پس از سالهاست كه از جنگ خانمانسوز جهاني اول و دوم مي گذرد، جنگي كه ميان پيشرفته ترين ملل متمدن جهان رخ داد و پيشرفته ترين سلاحها در آن بكار رفت و دنيا را زير و رو كرد و ميليونها انسان را به كام مرگ فرستاد و هزاران هزار بنا و معبد و كارگاه و دانشگاه را ويران ساخت و ميليونها انسان مصدوم و مجروح و معلول بجاي گذاشت و هنوز هم كه هنوز است، دانشمندان سخن از آثار باقي مانده از اشعه اكتيويته ناشي از بمبارانهاي اتمي و شيميايي جنگ

ص: 103

دوم مي گويند ... راستي وقتي انسان، اوراق سياه جنگهاي خانمان برانداز بشري را ورق مي زند، بر خود مي لرزد كه چگونه اين جنگ افروزان ضد انسان و بشريت - يا وارثان آنان! - از انسان و حقوق انسان سخن مي گويند و از مدنيت و عدالت و برابري انسانها دفاع مي كنند! !؟ ؟ شگفتي راستين اين است ...! ! باري: به طوري كه گذشت امام خميني (ره) به پيروي از انبياء و عرفا و حكما و مصلحان بشريت، "وحدت" را اساس و پايه تشكيل مدينه فاضله و جلوگيري از ستم در اجتماع بشري مي داند. اكنون براي آنكه اين ديدگاه امام را بهتر بشناسيم به بياني ديگر از ايشان مي پردازيم كه آحاد مردم را چون قطره هايي مي بيند كه چون فراهم آيند، دريا مي شوند و كارهاي سترگ از ايشان مي آيد: امام خميني مي نويسند: "يك جامعه اي كه يك مقصدي دارد و مي خواهد كه آن مقصد را تا آخر ببرد و مقدماتش را فراهم كند و به نتيجه برسد، آن جامعه (و افراد آن) را مي شود تشبيه كرد به قطرات و نهرها و سيل ها و درياها. قطره هاي باران هر قطره اي وقتي از قطره هاي ديگر جدا باشد يك برگ را هم تر نمي كند; اگر ... ميليونها قطره ... از هم جدا باشند ... اگر ميلياردها قطره، ... قطره قطره باشند،

ص: 104

باز كاري از آنها نمي آيد ... حالا اگر اتصال با هم پيدا كردند ... يك نهري را تشكيل مي دهد ... قطرات ديگر هم كه اتصال پيدا كردند، نهر ديگري را تشكيل مي دهند ... (كه) مي شود يك زميني را آبياري كنند ... ليكن محدود است انتفاع از آن .. . اما اگر چنانچه نهرها بهم متصل شد، و يك سيلي و رودخانه اي راه انداخت، قدرتش زياد مي شود يعني (وقتي) قدرتهاي كوچك و ضعيف جمع شدند، وقتي كه با هم شدند يك قدرت واحد پيدا شد كه اين قدرت واحد نسبت به اين قطره به اندازه اي است كه عدد آن قطرات است ...، ضريب آن قطرات است و شايد گاهي هم قدرت بيشتر مي شود ... اين رودخانه ها با هم اتصال پيدا بكنند و به شكل يك دريا درآيند، قدرت بسيار زياد خواهد شد..." "... جامعه ... هم همين طور است ... اگر صد ميليون، يكي يكي باشد يعني صد ميليوني باشد كه هر كدام خودشانند. كاري به ديگري ندارند، اين صد ميليون جمعيت هيچ كاري از آنها نمي آيد و مثل آن قطره مي مانند كه يك برگي را ي توانست حركت بدهد ...". "يك نفر آدم يك قدرتي دارد اما قدرتش بسيار بسيار محدود است ...اگر ... اين يك نفر، يك جا، يك جمعيتي با او هم عقيده شدند و با

ص: 105

هم در يك مقصد شركت كردند ...اين يك قدرتي است كه از آن كارهاي محدود مي آيد ... اما اگر بنا باشد يك جمعيت ديگري باشند كه با اين، مخالف باشند ... و مزاحمت كنند، به واسطه اين مزاحمتي كه واقع مي شود، كارها خنثي مي شود يعني نه او (آن جمعيت) به مقصد خودش مي رسد و نه اين جمعيت به مقصد خودشان مي رسند ... "شما فرض بكنيد صدتا، دويست تا جمعيت كه هر كدامشان مجتمع داشته باشند، دويست تا جمعيتي كه ... كارهاي مختلف و عقايد مختلف دارند و مزاحمت از هم مي كنند، اين دويست تا قدرت، به واسطه اين مزاحمتهايي كه مي شود خنثي مي شود (و) همه ناكام خواهند شد ..." به طوري كه ملاحظه مي شود، امام خميني طبيعت و اجتماع را با يك ديد مي نگرد و درباره هر دو پديده، يك حكم قائل است ... واقعيت، همين است: در جامعه انساني، همان احكامي جاري است كه در ناموس خلقت، جاري است ... و "وحدت" با اين ديدگاه، هم ناموس خلقت است و هم قانون بشريت ... با آنچه گذشت روشن شد كه يك بعد مهم و اساسي از ديدگاههاي امام خميني (ره) كه خواهيم گفت در انقلاب اسلامي نيز تبلور يافته است; از ديد بسياري از ناظران حتي خود ما نيز پنهان

ص: 106

مانده است. زيرا جهان معاصر، و خود ما مسلمانان ايراني انقلاب كرده نيز بيشتر به جنبه هاي "ممتاز" و "جدايي ساز" افكار امام خميني - و به تبع آن، انقلاب اسلامي - عنايت داشته ايم و از آن سخن گفته ايم ... در حاليكه اين بعد، در حقيقت "نيم رخ"انديشه هاي امام و انقلاب است ... اين نكته از نظر جامعه شناسي حائز اهميت بسيار فراوان است كه از آن رو كه امام خميني انقلاب اسلامي را براساس نفي استبداد داخلي و استكبار خارجي و طرد هرگونه ظلم و ستم و انحراف و پلشتي اخلاقي و سياسي و اجتماعي، پايه ريزي كرد عاملي كه بدون آن، نمي توانست "انقلاب"ي صورت پذيرد از اين رو، در جهان، و در ميان خود ما نيز، اين بعد از انقلاب، يعني بعد "نفي" و " طرد" و "ستيز"، جلوه برجسته يافت و جالب تر و مهم تر آنكه اين بعد، حتي گاهي با "حذف متعلق" يعني بدون اينكه متوجه استكبار و استبداد و ظلم و ستم هم باشد متوجه پاره اي از مستضعفان فكري و دگرانديشان خودي و بيگانه و حتي پاره اي از اعضاء "خانواده انقلاب" نيز شد! ! ... برجستگي اين بعد كه متاسفانه هنوز هم در ميان خودي و بيگانه برجسته است موجب آن شده است كه نه تنها بيگانگان از انقلاب و دشمنان آن، بلكه خود

ص: 107

ما ايرانيان انقلاب كرده و هوادارانمان در اينجا و آنجاي جهان، نيز فرصت آن نيابند كه به جنبه هاي عام و جهاني و دعوت به وحدت و صلح جهاني اي كه امام خميني و انقلاب اسلامي - به تبع انبياء و حكما و فلاسفه و مصلحان جهاني - منادي آن است و در اين نوشته به شواهدي از آن از زبان امام اشارت رفت، عنايت كنند ... و از

ص: 108

اين رو است كه در آغاز اين سخن گفتيم كه بسياري، از اينكه امام خميني و انقلاب اسلامي، همه مردم گيتي را به وحدت و همبستگي فرامي خواند، شگفت زده مي شوند ...! در سطور آينده خواهيم ديد كه چگونه اين دو بعد از افكار وانديشه هاي امام خميني كه در حقيقت، روح جاري در انقلاب اسلامي است مكمل يكديگر و حتي قوام بخش به يكديگرند بدين معني كه جداسازي دو بعد منفي و مثبت افكار امام و روح انقلاب اسلامي، شناخت ما را از همان بعد برجسته و تاحدي شناخته شده نيز ناقص و ابتر خواهد كرد ... باري: براي دريافت بعد ناشناخته افكار وحدت طلبانه امام خميني و نيز بعد فراملي و جهان شمول انقلاب اسلامي ناچار بايد به ديدگاه عرفاني و فلسفي امام نسبت به "انسان" و "تعالي جويي" ذاتي انسان و "بي نهايت طلبي" فطري انسان اشاره اي گذرا بكنيم ... امام خميني به تبع آموزشهاي ديني و فلسفي و عرفان، خود به اين حقيقت والا دست يافته بود كه انسانها عموما در جستجوي حق مطلق و كمال مطلق و جلال مطلق و جمال مطلقند و آنچه موجب تفاوت ديدگاهها و اختلاف بينش ها و دريافتها و رويكردهاي انديشه و كردار و رفتار در افراد و جوامع مي شود همانا اشتباه در "مصداق"يابي است... وگرنه فطرت و سرشت همه انسانها، يكسان آفريده

ص: 109

شده و همه، عاشق حق و راستي و پاكي و دادگري و دانش پيشرفت و تكاملند ... النهايه هر فردي در اجتماع يا هر اجتماعي در خانواده بشري، راهي جداي از ديگري و نام و نشاني سواي از ديگري، برمي گزيند. در قرآن آمده است: "فاقم وجهك للدين حنيفا فطرة الله التي فطر الناس عليها لا تبديل لخلق الله". يعني: "روي خود را با خلوص به دين استوار دار. اين سرشتي است كه خدا مردم را بر آن سرشته است. آفرينش خدا دگرگوني ناپذيرست.. " (1) اديان ابراهيمي و اديان ديگر موجود در ميان جوامع بشري، همگي خود را نجات بخش بشريت و نداي وجدان همه انسانها مي دانند و اين بدين معني است كه هر فردي در جامعه و هر جامعه اي در خانواده بشري عقيده و آرمان وانديشه و رفتار و كردار خود را، نشات گرفته از وجدان و درك و دريافت و خواست و درخواست عام بشري مي داند ... واقعيتي كه به طوري كه اشاره كرديم در قرآن كريم و عرفان و فلسفه اسلامي بر آن صحه گذاشته شده و امام خميني نيز بر پايه همين انديشه و بينش و نگرش سخن گفته و مطلب نوشته و به اقدام و قيام اجتماعي و سياسي دست يازيده است... و بنابراين، التزام به يك دين

ص: 110

و آيين و سعي در تبليغ مباني و تلاش و مجاهده و قيام و اقدام در راه تحقق آرمانهاي آن حتي در حد يك مبارزه پيگير و حاد سياسي و تاسيس حكومت و تشكيل دولت براساس آن، به هيچ رو، منافي با نگرش وحدت گرايانه به جامعه انساني و تبليغ اين نگرش و تلاش در راه به وجود آوردن آن نيست... پيشتر، آيه اي را كه مشتمل بر فطرت واحد و يكسان تمامي انسانها بود تلاوت كرديم و اينك آيه ديگري را تلاوت مي كنيم كه بر وجود آيين ها و روشهاي گوناگون صحه گذاشته است: "... لكل جعلنا منكم بشرعة و منهاجا و لو شاء الله لجعلكم امة واحدة. ولكن ليبلوكم فيما آتاكم. فاستبقوا الخيرات ..." اين آيه نشان مي دهد كه آيين ها و روشهاي اجتماعي گوناگوني كه مشتمل بر اديان و مذاهب و مسلكها و مرامهاي مختلف است با وحدت جامعه انساني و فطرت واحد انسانها منافات ندارد. سهل است ...لازمه آزمايش انسان و پيشرفت و تكامل اوست: "ولو شاءالله لجعلكم امة واحدة ولكن ليبلوكم فيما آتاكم ..." يعني: "اگر خدا مي خواست شما را يك امت قرار مي داد ولي مي خواهد شما را در آنچه به شما داده بيازمايد ..." آيات فراوان ديگر قرآن بر محور دعوت به تفكر و تامل و برانگيختن نيروي عقل و خرد در

ص: 111

آدميان و تصريح به نفي اكراه و جبر و قهر در امر پذيرش دين، نشانه هاي ديگري است از آنكه آيين اسلام، و كتاب مقدس آن - قرآن - خود را برپايه خردورزي وانديشه وري و تامل در آفاق و انفس و پرهيز از پيروي كوركورانه و مقلدانه و هوسبازانه از آئينهاي رسوب كرده و به جاي مانده از نياكان استوار ساخته است ... و اين پايه ها، پايه هاي مقبول خرد بشري در سراسر جهان است ... و همه انسانها در سراسر جهان، اين مباني عام عقلاني و خردورزانه را باور دارند ... جز زورمداران و زورگويان و زرپرستان يا تزويرگران ...! ... مي ماند جنگهايي كه بر اثر دعوت انبياء پديد آمده است: اين جنگها بر دو گونه است: يكي جنگهايي كه ميان پايه گذاران اديان يعني خود پيامبران الهي با دشمنانشان پيش آمده است. ديگر، جنگهايي كه ميان پيروان اديان با يكديگر، يا پيروان اديان از يكسو با ملحدان از سوي ديگر پيش آمده است. اشاره وار مي گوييم كه جنگهاي نخست، پيوسته از سوي دشمنان آغاز شده و از فشارها و سخت گيريها و دستگيريها و تبعيدها و محاصره هاي اقتصادي و بايكوتهاي اجتماعي و سياسي گرفته تا تازيانه زدن ها و دربند كشيدن ها و بالاخره كشت و كشتار دين باوران و پيروان آيينهاي نوپاي الهي... به جز صفحات تاريخ،

ص: 112

شايد اين مدعا، آيه اي در قرآن است كه نخستين آيه "اذن" جهاد است: " - اذن للدين يقاتلون بانهم ظلموا و ان الله علي نصرهم لقدير" يعني: "به كساني كه (دين باوراني كه) با آنان مي جنگند، اجازه داده شد (كه بجنگند) چرا كه بر آنان ستم رفته است و خدا به ياري ايشان تواناست ..." با اين اشاره گذرا مي توانيم اطمينان يابيم كه جنگهاي ميان پيامآوران اصلي اديان و دشمنان آيين هاي جديد را، دشمنان بوجود آورده اند نه پايه گذاران اديان. اين، البته يك ادعاست كه شاهدي كوتاه از قرآن براي آن آورديم اما براي اثبات آن بايد اوراق تاريخ اديان را - البته تاريخ اوليه و همزمان با پايه گذاران اديان را - به دقت مطالعه كرد. و اما: جنگهايي كه ميان پيروان اديان به وقوع پيوسته است: اين جنگها از جمله، كه بخش عظيمي از تاريخ اسلام و مسيحيت را تشكيل مي دهد، شامل جنگهايي است كه بين خود مسلمانا ن - عمدة شيعه و سني - درگرفته و نيز جنگهايي كه بين مسلمانان و خود مسيحيان - عمدتا كاتوليك و پروتستان به وقوع پيوسته و قسم سوم جنگهايي كه بين مسلمانان و مسيحيان - عمدتا جنگهاي صليبي - رخ داده است... اين جنگها، بطور اغلب و شايد همه،انگيزه هاي جاه طلبانه و قدرتمندانه داشته و

ص: 113

معلول رقابت در قدرت و منازعه در سلطنت و حكومت بوده است... البته نمي توان وجود پاره اي درگيريهاي موسمي و موضعي را ناديده گرفت كه مشتمل بر قيامهاي حق طلبانه و ظلم ستيزانه و به منظور دفاع از كيان و حيثيت يك طرف جنگ بوده است. اما متاسفانه بايد گفت: نگرش تاريخي جوامع گوناگون ديني نسبت به هم و نيز نگرش پاره اي مورخان ملحد يا لائيك نسبت به تاريخ اديان، آميخته با اشتباهي عظيم است كه با نفرت تاريخي و رسوبات منفي بجاي مانده از پدران و نياكان همراه است و اين، در حافظه تاريخي پيروان اديان، به صورت يك عقده ناگشوده و يك زخم آماس كرده و التيام نيافته باقي مانده كه هرچند گاه يكبار، سرباز مي كند و به صورت جنگ مسلحانه يا درگيريهاي لفظي در قالب مباحثات كلامي بروز مي كند، آنچه در بوسني ميان مسيحيان اورتودكس و مسلمانان مي گذرد و يا آنچه در پاكستان ميان سنيان و شيعيان آن سامان رخ مي دهد و يا آنچه در بريتانيا ميان ايرلنديهاي كاتوليك و پروتستان، بصورت زخمي جانكاه بر جاي مانده است و... بقاياي همان جنگهاي گذشته است كه اگر عناصري از حق طلبي و دفاع از كيان و حيثيت ديني و اجتماعي و سياسي در آن وجود داشته باشد، - كه دارد - اما ريشه، در گذشته دور

ص: 114

و دراز تاريخ دارد ... باري، اين بخش از تاريخ بشر يعني جنگهاي ديني و مذهبي، از ديدگاه ملحدان و لائيكها و عموم كساني كه دوره "دين" را از نظرگاه تاريخي خود، "سرآمده" مي دانند، به گونه اي كاملا تحريف شده تفسير و تعبير شده است بدين معني كه اينان، اين جنگهاي توانفرسا و طولاني را معلول تعليمات اديان و مذاهب و پي آمده از تعصبات اجتناب ناپذير ديني و مذهبي دانسته، دين را با جنگ همسان تلقي كرده و برآن شده اند كه براي ايجاد وحدت جامعه بشري، بايد "فاتحه" اديان را خواند و دوره دين را خاتمه يافته تلقي كرد ... چيزي كه پاره اي از نوآوران عصر رنسانس و به خصوص پس از آن - كه الحاد و بي ديني رونق گرفت - دعوت به آن مي كردند .. . روح حاكم بر اغلب انديشه وران و مورخان و جامعه شناسان و سياست شناسان و حقوقدانان عصر ما، همين است و از اين رو است كه به طوري كه اشاره شد دعوت به وحدت از سوي يك رهبر انقلابي - مذهبي حضرت امام خميني - قدس سره - در ميان اينگونه مجامع، با شگفتي تلقي مي شود كه بطوري كه گفتيم علت اصلي آن ديدن بعدهاي نفي كننده و عدم درك مباني مشترك و اثباتي و يا درك ناصحيح از گذشته تاريخ اديان

ص: 115

است. اينان چون به روح متعالي و والاي اديان الهي كه مبشر وحدت جامعه بشري اند پي نبرده اند، نمي توانند دعوت به وحدت بشري را با دعوت به اسلام و انقلاب اسلامي و وفاداري نسبت به اصول و مباني و اخلاقيات و شرعيات ديني همآهنگ كنند و لذا ميان آنان تنافر و تضاد مي بينند... ... اين اشتباه، نه تنها از سوي بيگانگان از اسلام و انقلاب اسلامي است، بلكه خود ما مسلمانهاي انقلاب كرده ايراني هم بسياريمان از روحاني و دانشگاهي و افراد سياسي گرفته تا افراد عادي چنين مي پنداريم كه اسلام و انقلاب اسلامي در طبيعت و ذات خود، با عصر جديد ناسازگار است و به اصطلاح، ما با همه دنيا سر جنگ داريم و متاسفانه پاره اي از بيانات و مكتوبات امام خميني - قدس سره - و رهبر كنوني انقلاب حضرت آيةالله خامنه اي دامت بركاته نيز كه ناظر بر دفاع از كيان اسلام و ايران و انقلاب اسلامي در برابر تهاجمات و يورشهاي زورمدارانه و سلطه طلبانه قدرتهاي استكباري و اقمار و عوامل آنهاست، در ميان خود ما نيز حمل بر ستيزه جوئي و جنگ طلبي ذاتي اسلام و انقلاب اسلامي مي شود ... و سخن آخر آنكه: چهره خشني كه در دنيا از انقلاب اسلامي ايران و نيز اصولگرايي اسلامي در سراسر جهان اسلام

ص: 116

پرداخته اند معلول دو برداشت و دو عملكرد غلطي است كه هم بيگانگان و هم خود ما مسلمانهاي انقلابي، در پرداختن آن سهيم بوده و هستيم . پي نوشت: 1. پرتو همين آموزش ها در ادبيات ما ديده مي شود: هركس به زباني سخن از نفس تو گويد بلبل به غزلخواني و قمري به ترانه »»»» راه تو به هر روش كه پويند خوش است وصف تو به هر جهت كه جويند خوش است روي تو بهر ديده كه بينند نكوست نام تو به هر زيان كه گويند خوش است »»»» ... چشم دل بازكن كه جان بيني آنچه ناديدني است آن بيني گر به اقليم عشق رو آري همه آفاق گلستان بيني بر همه اهل آن زمين به مراد گردش دور آسمان بيني تا بجايي رساندت كه "يكي" از جهان و جهانيان بيني با "يكي" عشق ورز از دل و جان تا به عين اليقين عيان بيني: كه يكي هست و هيچ نيست جز او وحده لا اله الا هو محمد جواد حجتي كرماني

ص: 117

آئينه محبت ( نامه هاي خانوادگي حضرت امام )

1 چكيده: [بسم الله الرحمن الرحيم. از آنجا كه هميشه واسطه بين حضرتعالي و مسئولين و غيرمسئولين در امور سياسي اينجانب مي باشد و از آنجا كه گاهي دستورات حضرتعالي با خطوط فكري بعضي از دست اندركاران و يا گروهها و افراد عادي برخورد جدي دارد، تحليها و تفسيرها شروع مي گردد و بعضيها اينگونه تشكيك مي كنند كه مثلاً خبر واحد است و يا معلوم نيست و از اين قبيل. آيا چه قبل و بعد از انقلاب حتي كلمه اي بر آنچه فرموده بوديد اضافه و يا كم كرده ام؟ و يا نعوذبالله مطلبي را به حضرتعالي به دروغ نسبت داده ام؟ و يا خداي نخواسته عمدي بر خلاف رضاي حضرتعالي كاري انجام داده ام؟ ارادتمند، احمد خميني]» زمان: 3 آذر1363 30 صفر 1405، مكان: تهران، جماران.1 برادر امام خميني.

ص: 118

آئينه محبت (نامه هاي خانوادگي امام خميني (72))

1 چكيده: بسم اللّه الرحمن الرحيم.به نام خداوند بخشنده مهربانخدمت رهبر كبير انقلاب و نايب برحق امام زمان سلام؛ اميدوارم اين سلام گرم و ناقابل من را كه از فرسنگ ها راه دور مي آيد بپذيري. سلامي مملو از مهر و محبت؛ سلامي كه از اعماق قلبم برمي خيزد و به سوي شما مي آيد. سلامي كه از اين تونل هاي پرپيچ و خم جاده ها گذشته و هزاران خاطره هاي گوناگون در برگرفته و براي شما بازگو مي كند. سلامي كه از وجود اينجانب به شما امام عزيز گزارش ها مي دهد. ان شاءاللّه كه حالت خوب بوده و در پناه ايزد متعال به سلامتي هر چه تمام تر زندگي كني و در پناه امام زمان خوش و خرم باشي. من زني 32 ساله هستم كه شش دختر دارم. من گردنبندي كه از دسترنج خودم تهيه كردم، مي خواهم براي شما بفرستم؛ اميدوارم كه قبول فرماييد.امام عزيز، ما شما را خيلي دوست داريم و خيلي دل مان مي خواهد شما را زيارت كنيم ولي چون نمي توانيم به ديدن شما بياييم مي خواهيم يك چيزي از شما داشته باشيم. از شما خواهش مي كنيم كه جواب نامه را به دست خودت برايمان بفرستي و همراه آن يك دعا برايمان بنويس كه بخوريم تا سلامت باشيم. ديگر عرضي ندارم جز سلامتي

ص: 119

شما. خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار، از عمر ما بكاه و به عمر او بيفزاي.26/4/62 به اميد پيروزي اسلام زهرا جعفري» زمان: تير 1362 / شوال 1403 مخاطب: جعفري، زهرابسم اللّه الرحمن الرحيمفاطي دختر عزيزم،(1) از من مي خواهي براي تو چيزي بنويسم؛ چه بنويسد كسي كه خود مبتلاي به نفس اماره بالسوء است و هرگز نتوانسته بلكه نخواسته اين بت بزرگ را بشكند. اكنون در آستانه شهراللّه و مقام ضيافت اللّه هستيم و من خود اقرار دارم كه لايق اين ضيافت نيستم. شهر شعبان المعظم كه شهر امامان است در شرف گذشتن و ما خود را نتوانستيم مهيا كنيم براي شهراللّه. دعاها را گاهي با لقلقه لسان خواندم و از آنها چيزي حاصل نشد در اين آخر شهر عرض مي كنم، اللّهُمَّ انْ لَمْ تَكُنْ غَفَرْتَ لَنا فيِما مَضي مِنْ شَعبانَ فَاغْفِرْ لَنا فِيما بَقِيَ مِنهُ.(2) از رحمت حق مأيوس نيستم و مباش، در دنيا [مباد] روزي كه گناهان به آنجا رسد كه از رحمت حق مأيوس شويم. دخترم اين چند روز خواهد گذشت چه با عيش و نوش و چه با رنج و تعب؛ چه با غفلت از فطرت و چه با توجه به آن. عزيزم، خداوند جل و علا نور هدايت را در همه مخلوقات خصوصا انسان نهفته

ص: 120

است. فطرت اللّه، ما را خواهي نخواهي به او متوجه كرده و همه مخلوقات در هر حدي كه هستند و به هر مذهبي كه گراييده اند جز به حق تعالي و كمال مطلق به هيچ چيز توجه ندارند به حسب فطرت؛ گرچه خود ندانند و معتقد به غير آن باشند انسان كمال مطلق را مي جويد و مي خواهد چه آنان كه به توهمّ بت را مي پرستند و چه آنهايي كه حق جل و علا را منكرند و به دنبال رياست. ملحدها گمان مي كنند متوجه به دنيا و خواستار رياست و زعامت هستند، لكن به حسب واقع متوجه و خواهان قدرت مطلقه هستند و در جستجوي كمال مطلق و خود گمان خلاف مي كنند و شايد عذاب و عقاب براي همين جهل و توهّمات باشد. تو كه مثلاً دنبال لباس خوب هستي و زينت بهتر، دنبال حق مي گردي و كاخ نشينان نيز دنبال قدرت مطلق هستند وَ انْ مِنْ شَيءٍ إلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لكِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبيحَهُمْ.(3) وَ قَضي رَبُّكَ الاّ تَعْبُدوا الاّ ايّاهُ.(4) بنا بر وجهي اين كلام دامنه دارد. بهتر آنكه درز بگيرم و تو را و خود و همگان را به خداي تعالي بسپارم. والسلام عليك و علي عباداللّه الصالحين.روح اللّه الموسوي الخميني» زمان: ارديبهشت 1366 / شعبان 1407 مكان: تهران،

ص: 121

جماران 1 خانم فاطمه طباطبايي، همسر آقاي سيداحمد خميني.2 «پروردگارا اگر ما را در ايامي كه از «شعبان» گذشته است نيامرزيده اي پس ببخشاي ما را در باقيمانده آن.» دعاي آخر ماه شعبان.3 بخشي از آيه 44 سوره اسراء: «و هيچ موجودي نيست جز آنكه او را تسبيح مي كند ولي شما تسبيح شان را نمي فهميد.»4 بخشي از آيه 23 سوره اسراء: «پروردگارت مقرر داشت كه جز او را نپرستيد.» امام خميني

ص: 122

آثار علامه شهيد حاج سيد مصطفي خميني

12 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم علامه شهيد حاج آقا سيد مصطفي خميني - رحمة الله عليه - از نوابغ و برجستگان حوزه هاي علميه بود كه در راه علم و عمل به مدارج عالي نائل شد. وي از طرف پدر وارث نبوغ ذاتي حضرت امام (س) و نورانيت و فرهيختگي نمونه ايشان بود، و از جانب مادر به خاندان علم و عمل"ثقفي "ارتباط داشت. جد مادري ايشان آيت الله "آقا ميرزا محمد ثقفي" صاحب تفسير "روان جاويد" و "حاشيه بر درر الفوائد" (نوشته آيت الله حاج شيخ عبدالكريم حائري) بوده، و جد اعلاي ايشان آقاي ميرزا "ابوالفضل تهراني" صاحب كتاب "شفاء الصدور در شرح زيارت عاشورا" فرزند آقاي ميرزا"ابوالقاسم كلانتر" صاحب تقريرات شيخ اعظم انصاري - رحمة الله عليه - "مطارح الانظار "مي باشد. نبوغ ذاتي علامه شهيد به ضميمه پشتكار زياد ايشان در تحصيل، موجب رشد ناگهاني وي در حوزه ها گرديد; چنانچه در مدت كوتاهي همه فضلا و علماي حوزه علميه قم، ايشان را فردي قابل و از اميدهاي حوزه مي دانستند. علامه شهيد با آنكه در سال 1343 - كه پس از تبعيد حضرت امام (س) به تركيه از سوي رژيم شاه دستگير وسپس تبعيد گرديد -، بيش از 34 سال نداشت; ولي چنانچه از گزارشهاي ايشان

ص: 123

بدست مي آيد، در همين مدت كوتاه نيز به تاليف چندين كتاب موفق گشته است. كتب علامه شهيد در قم: 1- كتاب "الاجارة": كه به طور مبسوط در دو دفتر به رشته تحرير درآمده است. 2- كتاب"القواعد الحكمية": اين كتاب درباره قواعد كلي فلسفي است كه ظاهرا مفصل و بزرگ بوده، و بهمين دليل در بسياري از نوشته هاي شهيد، نامي از اين كتاب برده شده، مطالب گوناگون فلسفي به اين كتاب ارجاع شده است. 3- كتاب"القواعد الفقهية": ظاهرا علامه شهيد تعدادي از قواعد فقهيه را بطور جداگانه مورد بحث و دقت نظر قرار داده اند، و در نوشته هاي خود به وجود چنين يادداشتهايي اشاره مي كنند كه از آن جمله قاعده"لاضرر" و"لاتعاد" را مي توان شمرد. 4- "حاشيه بر الاسفار الاربعة": نويسنده اين حواشي درسهاي اسفار خويش را در نزد اساتيد بزرگ فن زمان خود تحصيل كرده است. ايشان قسمتي از اسفار را در نزد آيت الله آقاي "سيد ابوالحسن رفيعي قزويني" آموخته است، استادي كه امام راحل (ره) در جواني بين سالهاي 1308 - 1304ه. ش در محضر ايشان، به تحصيل شرح منظومه اشتغال داشته اند و ايشان را در تبيين مطالب آن كتاب با توصيف "نهايت خوبي" ستوده اند. شهيد قسمت ديگري از اسفار را نزد علامه اكبر، فيلسوف عصر، عارف واصل، حضرت امام راحل -

ص: 124

حشره الله مع النبي الاكرم آموخته اند و در ضمن تحصيل، متن كتاب را تصحيح، و بر حواشي آن نكات تحقيقي و نظرات خويش را تحرير كرده اند. 5 - حاشيه بر" المبدا والمعاد" نوشته صدرالمتالهين: اين حواشي علاوه بر آنكه چندان زياد نيست، متاسفانه در هنگام تجديد صحافي قسمت اعظم آن از بين رفته و غيرقابل استفاده شده است. 6- رساله اي در بحث قضاي صلوات. 7- رساله اي در بحث"الخلل في الصلاة": اين رساله در قم نوشته شده و در دسترس نمي باشد، البته رساله ديگري نيز به همين نام در نجف اشرف نوشته شده است كه در ادامه اين مقاله درباره آن توضيحاتي داده خواهد شد. 8- الفوائد الرجالية: اين كتاب در مورد بعضي بحثهاي رجالي نوشته شده است كه نويسنده در كتب خود به آن مباحث ارجاع مي دهد. بديهي است تعيين مباحث و فهارس احتمالي كتب مفقوده شهيد، نيازمند فحصي كامل در ديگر آثار اوست كه اميد است چنين كوششي از سوي طلاب علاقه مند صورت پذيرد. كتب علامه شهيد پس از تبعيد در سال 1343، پس از دستگيري و تبعيد حضرت امام (س) به تركيه، هماهنگي و هدايت نهضت عظيم اسلامي برعهده فرزند جوان آن حضرت قرار گرفت، و حاج آقا مصطفي (ره) در اين مهم آنچنان كفايتي از خود نشان داد

ص: 125

كه دستگاه حاكمه وجود ايشان و آزادي عمل وي را منافي اهداف خود تشخيص داده، پس از زنداني كردن ايشان، وي را نزد حضرت امام (س) تبعيد كرد. حاج آقا مصطفي (ره) در تبعيدگاه بيگانگان فرصت را مغتنم شمرده به كسب فيض از محضر مراد و استاد خويش پرداخت. چنانكه از آن شهيد نقل شده است بحثهاي علمي پدر و فرزند آنچنان گرم بوده است كه گاهي ماموران امنيتي تركيه به گمان آنكه ميان ايشان جر و بحث رخ داده است به اتاقشان سركشي مي كرده اند. در فرصت نه چندان بلند تبعيد در تركيه، حضرت امام (س) به نگارش كتاب كم نظير" تحرير الوسيلة" اشتغال داشته اند در حالي كه از ميان كتب فقهي، فقط دو كتاب" وسيلة النجاة" و"العروة الوثقي" در اختيار ايشان بوده است، و از ميان كتب روائي فقط يك دوره كتاب شريف"وسائل الشيعة" را بهمراه داشته اند. اين نكته مهم تاريخي كه نشان دهنده تبحر حضرت امام (س) بر مسائل فقهي است، از ابتداي رساله "الواجبات في الصلوة" نوشته آية الله شهيد در تركيه بدست مي آيد. كتاب "تحرير الوسيلة"مشتمل بر يك دوره كامل مسائل فقهي است كه نه در عروة الوثقي و نه در وسيلة النجاة، اثري از بعضي ابواب آن نمي توان يافت. حضرت امام (س) در مقدمه كتاب"تحرير الوسيلة" اگرچه به يك

ص: 126

نكته اشاره فرموده اند كه تحرير الوسيلة همان حاشيه هاي ايشان بر وسيلة النجاة است، كه در متن جداگانه اي درج گرديده است; ولي بر هر بيننده اي براحتي آشكار مي شود كه بسياري از مباحث مهم فقهي كه در"تحرير الوسيلة" ذكر شده است، در هيچكدام از دو كتاب فقهي در دسترس امام نبوده است، و با همه اين احوال حضرت امام (س) كتاب خويش را با ذكر فروعات متعدد به رشته تحرير درآورده است. علامه شهيد در دوران اقامت در تركيه دو رساله از خود برجاي گذاشته است: 9- الواجبات في الصلاة: ايشان در اين رساله، متعرض اقوال گوناگون و احتمالات زيادي شده اند كه اكثر آنها را از ذهن و حافظه خويش استفاده مي كرده اند. علامه شهيد در ضمن نگارش اين كتاب بعضي نكات تاريخي از جمله رسيدن نمايندگان دستگاه شاه به محضر امام و اعلام اخراج ايشان از تركيه را متذكر شده اند. 10- الفوائد والعوائد: اين رساله يادداشتهاي پراكنده درباره مسائل مختلف اصول، فقه، كلام و عرفان است و در جملاتي مغلق و كوتاه نظريه اي در آن مورد نقد و بررسي قرار گرفته است. براي مثال ايشان بحث استصحاب كلي و اقسام آن را در اين كتاب طرح كرده و درباره عدم امكان جريان چنين استصحابي به استدلال مي پردازند. در فايده ديگري درباره معاد

ص: 127

جسماني بحث كرده است. در فائده اي درباره دعا، و در ديگري درباره عقاب و ثواب سخن به ميان آمده ا ست. يكي از اين فوائد داراي موضوع جالبي است كه بطور معمول در كتب اصول متذكر آن نشده اند، و آن تاثير زمان و مكان در تغيير حجت و ادله است. علامه شهيد در اين باره مي فرمايد : پس از گذشت دوران طولاني در علوم مختلف و آشكار شدن اين نكته كه چه بسيار خطاهايي در علوم و فنون رخ مي دهد، ديگر نمي توان تحقيقات علوم را به تنهايي و بدون مشاوره ديگر متخصصين انجام داد و اگر كسي بدون مراجعه به نظرات ديگران و مشورت با ايشان نظري را ابراز كند، اين نظريه در ديدگاه عقلا حجيت ندارد. در نتيجه اين بيان تشتت آرا به حداقل رسيده، و وضع علمي و رشد حوزه ها به كمال مي رسد. تاريخ نگارش اين رساله در ذيل همين فائده"روز شنبه 22 جمادي الاولي" ذكر شده است. كتب علامه شهيد در نجف اشرف پس از اخراج حضرت امام (س) و فرزند ايشان از تركيه، و حركت ايشان به سوي نجف اشرف، فعاليتهاي سياسي شهيد عزيز در جنبه هاي گوناگون آغاز گرديد. از يك سو، حضور امام (س) در عراق و مهد حوزه هاي علميه هزار ساله شيعه، حساسيتهايي را برمي انگيخت كه

ص: 128

گروهي از ناآگاهان سعي داشتند تا امام را در ميان علماي نجف منزوي كنند، و ايشان را به صورت فردي معرفي كنند كه درصدد به دست آوردن مرجعيت است. از سوي ديگر، ارتباطات حضرت امام (س) در نجف با ايران و ساير كشورهاي اسلامي و غيراسلامي بيشتر بود، و لازم بود تا هماهنگيهاي بسياري ميان افراد انقلابي و طرفدار نهضت اسلامي امام صورت گيرد كه همه اين هماهنگيها به علامه شهيد حاج آقا مصطفي ختم مي شد، و ايشان در كنار امام در عراق رابط اصلي ميان افراد و امام بودند. مرحوم حاج آقا مصطفي براي شكستن جو انزوا و معرفي امام به عنوان يك مجتهد زبردست و يك فقيه مسلط بر علوم مختلف اسلامي به فعاليت پرداخت. حضور ايشان در جلسات درس اساتيد بزرگ نجف و نقد و ايرادهاي ايشان و حضور ايشان در مجامع علمي و ابراز نظرهاي شجاعانه و مستدل وي، توجه همگان را به ايشان و پدر و استاد و مراد وي "حضرت امام (س) " جلب كرد و درس حضرت امام (س) در نجف اشرف از دروس بسيار شلوغ گرديد. سبك امام در تدريس و تحقيق مطالب و استقصاي ادله و اقوال، و تسلط ايشان بر قواعد، و تبحر ايشان بر علوم عقلي، و بررسي مطالب و كتب

ص: 129

معاصرين و اساتيد بهمراه سؤال و جوابهاي طولاني در مجلس درس ميان استاد و شاگردان، ذابيت خاصي به درس امام (س) مي بخشيد كه در حوزه هاي عراق در آن زمان بي نظير بود. علامه شهيد در كنار فعاليتهاي سياسي و برعهده داشتن مسائل دفتر امام (س) ، خود به تدريس و تدوين كتب بسياري پرداخت. ايشان در دوران اقامت در نجف تقريبا يك دوره كامل "اصول" را تدريس كرد و همزمان با تدريس، نظرات خويش را تحرير كرد كه نتيجه آن كتاب شريف "تحريرات في الاصول" است. 11- تحريرات في الاصول: اين كتاب كه يك بار در ايران توسط يكي از شاگردان ايشان جناب آقاي حجت الاسلام والمسلمين "سيدمحمد سجادي" به چاپ رسيده است، محتوي مباحث علم اصول از ابتدا تا بحث استصحاب تعليقي است. نويسنده در اين كتاب ناظر براقوال اكثر كتب اصولي قبل از خود مي باشد و به همين دليل، هم به عنوان شرحي بركتب اصولي و هم به عنوان نقدي بر آراي اصوليين معرفي مي شود. اين كتاب كه نشان دهنده تبحر نويسنده در اصول و علوم عقلي است، بي شك از مهمترين كتب اصول در ميان معاصرين است و به نظر مي رسد اگر چاپ كتاب به نحو مطلوبي صورت گرفته و نقائص اغلاط و فهارس و تحقيقات آن جبران شود، اساتيد اصول

ص: 130

خود را از مراجعه به آن بي نياز ندانند. علامه شهيد در عين آن كه كتاب خود را بطور مفصل و با استقصاي تقريبا بي نظير در مسائل اصولي نگاشته است; ولي در حد لزوم مباحث كم اهميت و كم فايده اصولي را از كتاب خويش حذف كرده، بلكه در بعضي از مباحث به طرح عناوين جديدي مي پردازد، مثلا طرح بحث مهم تمسك به عموم در شبهات مصداقيه و مفهوميه عام از اين موارد است. وي در سراسر كتاب به شرح نظرات استاد اعظم، حضرت امام (س) پرداخته و در موارد متعددي در نقد و بررسي آن مي كوشد. معرفي علمي و كامل اين كتاب كبير اصولي در شماره هاي آينده مجله حضور به علاقه مندان به عمل خواهد آمد. و در اين مختصر بطور فشرده به تعدادي از كتب و علمايي كه بطور مكرر مورد توجه علامه شهيد واقع شده اند، و مطالب اصولي ايشان مورد نقد و بررسي شهيد قرارگرفته است، اشاره مي شود. علما و آيات عظام از قبيل: 1- رهبر كبير انقلاب اسلامي حضرت امام خميني (ره) . 2- آيت الله بروجردي كه نگارنده كتاب، در فقه و شايد در اصول از محضر ايشان استفاده كرده است. 3- آيت الله شيخ محمد حسين غروي اصفهاني (كمپاني) . 4- آيت الله آقا ضياء الدين عراقي. 5- آيت الله آقاي نائيني.

ص: 131

6- آيت الله آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري. 7- آيت الله حجت كوه كمره اي كه در بعضي موارد از ايشان به عنوان"جد اولادي" تعبير مي كند. 8- آيت الله ميرزا محمد ثقفي كه در بعضي موارد نام ايشان با عنوان جدي المحشي بكار مي برند. 9- آيت الله آقاي سيد ابوالقاسم خوئي كه در بعضي موارد با عنوان بعض المعاصرين از ايشان ياد مي كند. 10- آيت الله آقاي شيخ محمدرضا اصفهاني. 11- آيت الله آقاي ميرزا حبيب الله رشتي كه به نظر علامه شهيد از بزرگترين فقها در دوران تشيع است. 12- آيت الله ايرواني. و بسياري ديگر از اساتيد معاصر و متقدم بر ايشان كه نكته اي از ايشان شنيده يا خوانده يا در تقريرات دروس ايشان مطالعه نموده است، مورد نظر علامه قرار گرفته اند. ايشان علاوه بر توجه به كتب متاخرين، مطالب متقدمين را نيز اعم از شيخ اعظم انصاري و آخوند صاحب كفايه و حواشي كتب ايشان و همچنين قوانين و هداية المسترشدين و فصول را بطور جدي مورد دقت قرار داده اند. علامه شهيد در دوران اقامت در نجف اشرف به نگارش چندين كتاب فقهي پرداخت و در صدد بود تا مجموعه اي عظيم از مباحث فقهي را تحرير كند. ايشان از مجموعه فقهي خود كه در طول مدت مديدي نگاشته است، به "الكتاب الكبير" تعبير مي كند ولي

ص: 132

متاسفانه شهادت ايشان توفيق اتمام اين مجموعه را همچون مجموعه اصول و تفسير از ايشان گرفت، و توفيق آغازگري و شعله وري انقلاب اسلامي ايران را نصيب ايشان كرد. كتبي كه از آن عزيز در دست است عبارتند از: 12- كتاب الصوم: اين كتاب نيز توسط دو تن از شاگردان ايشان آقايان حجج اسلام سيدمحمد سجادي و محمدعلي رازي زاده (عليپور) به چاپ رسيده است. علامه شهيد اين كتاب را در پي تدريس مباحث صوم در يكي از ماههاي مبارك رمضان نگاشته است، و شايد تنها كتاب فقهي است كه آن مرحوم تدريس نموده، و باقي كتب فقهي ايشان بدون تدريس و فقط جهت انجام تحقيقات نوشته شده است. ايشان در اين كتاب كه شامل دو بحث نيت و مفطرات است بطور مشروح به طرح نظرات و نقد آنها پرداخته و در ضمن مباحث خود فروع متعددي را مطرح نموده است. نويسنده در اين كتاب مطابق كتاب "العروة الوثقي" بحث كرده و فروع ديگري را از كتب مفصل همچون "جواهر الكلام" و "تذكرة الفقهاء "ضميمه نموده است. ايشان در بحثهاي فقهي خويش بشدت با استدلالهاي عقلي مخالفت مي كند و چه بسا در يك مساله هيچكدام از استدلالهاي عقلي را مطرح نكند و در مقابل، تكيه زيادي بر فهم عرفي زمان ائمه معصومين عليهم

ص: 133

السلام داشته، سعي مي كند تا ارتكازات عرف را بدرستي تشخيص داده، در فهم روايات تاثير دهد. 13- كتاب الطهارة: اين كتاب به حجم 514 صفحه دست نوشته بوده، و از ابتداي بحث مياه تا آخر آن و از ابتداي بحث نجاسات و احكام نجاسات تا فروعات بحث ميته (چهارمين نجسي كه در اين كتاب ذكر شده است) مي باشد. تاريخ نگارش كتاب بطور دقيق روشن نيست فقط در صفحه 420 كه از اول تا آن قسمت صحافي جداگانه اي از بقيه كتاب پيدا كرده است، چنين عبارتي به چشم مي خورد: " الظاهر ان الفراغ عن هذا التسويد كان في النصف الثاني من العشر التاسع من القرن الحاضر 1394. . . " كه نشان مي دهد اين كتاب چركنويسهاي بحث طهارت بوده و در حدود سال 1394 ه. ق نوشته است. علامه شهيد بحثهاي طهارت را خود در نزد حضرت امام (س) در شهر قم تحصيل كرده است و ممكن است، قبل از تبعيد نيز، در هنگام تحصيل كتابي در اين زمينه نوشته باشد. به دليل حضور ايشان در درسهاي حضرت امام (س) ، مطالب بسياري از اين كتاب ناظر بر نظريات فقهي امام راحل است. يكي از ويژگيهاي بحثهاي علامه شهيد در كتب فقهي ايشان، عدم تكرار بحثهاي رجالي و اصولي در مطاياي

ص: 134

فقه است، به اين بيان كه اگر بحثي اصولي يا رجالي مرتبط با مباحث كتاب باشد، رد و استدلالهاي علوم ديگر را در ضمن علم ديگر نمي آورد، و بهمين دليل كتب فقهي ايشان از زوائد خالي و اكثر نكات آن مفيد، خلاصه و اختصاصا فقهي است. علاوه بر روش مذكور، خلاصه نويسي و حذف توضيحات، مگر در موارد ضروري، كتب علمي ايشان را از دسترس فهم طلاب خارج كرده، و آنها را به اساتيد فن و آگاهان به مباني و نظرات مختلف محدود نموده است; به تعبير ديگر، علامه شهيد براي طلاب و فضلاي سطح پايين دست به قلم نبرده بلكه مطالب خويش را براي حوزه ها و علماي حوزه و پيشرفت علم به رشته تحرير درآورده است. ايشان در كتاب الطهارة چنانكه ذكر شد فقط درباره چهار نجس كه عبارتند از: بول، خر، مني و ميته بحث كرده است. 14- كتاب البيع: اين كتاب در چند مجلد تنظيم شده است كه متاسفانه فقط جلد اول آن در 518 صفحه و تا بحث"تعاقب ايدي" در دسترس قرار دارد، و از جلد دوم آن فقط بحث" ولايت فقيه" موجود است و ظاهرا اين كتاب كه از عراق به ايران منتقل شده در نقل و انتقالات در ايران مفقود شده است، و در صورت

ص: 135

پيدا شدن آن در اختيار علاقه مندان قرار خواهد گرفت. اين كتاب كه ناظر بر كلمات استاد اعظم، فقيه محقق عصر، حضرت امام (س) و به ترتيب كتاب "البيع" ايشان و شيخ اعظم انصاري است، حاوي مطالب ارزشمندي در بحثهاي معاملات مي باشد، و يكي از كتب ارزشمند در بحث بيع است. البته چنانچه از متن كتاب استفاده مي شود علامه شهيد در درج اقوال به كتب اصلي كمتر مراجعه كرده، و بيشتر به نقل اقوال متاخرين اكتفا نموده است و شايد به دليل آن باشد كه در مباحث معاملات كمتر از مباحث عبادات، اجماعات و شهرتهاي فقها مورد توجه مي باشد; چنانكه خود نويسنده در جايي از كتاب البيع متذكر شده است كه اجماعات محكيه اي كه علماي لاحق بدون غور در تحصيل آن از سابقين مي گيرند، مورد اعتنا نمي باشد. چنانكه در چنين مسائلي (مثل لزوم صيغه در بيع) اجماع محصل نيز قابل اثبات نيست و اگر هم اجماعي باشد قابل اعتماد نيست، زيرا اگر مساله اي خيلي مهم و مورد ابتلا باشد و از سوي شارع ردعي صادر شده باشد، حتما آن عبارت به ما منتقل مي شود. اين كتاب نيز مثل ديگر كتب شهيد بازبيني نشده است (مگر چند صفحه اول آن) و به همين دليل عبارات مغلق و پيچيده آن بهمراه مطالب سخت و

ص: 136

فشرده، دقت ويژه اي را از خواننده مي طلبد. 15- كتاب الخيارات: اين كتاب نيز به سرنوشت مشابهي با كتاب البيع دچار شده است; زيرا از اين كتاب 958 صفحه اي، از ابتدا تا صفحه 540 مفقود شده است و از وسط بحث مستند خيار عيب تا آخر موجود است. خوشبختانه در انتهاي اين كتاب تاريخ 17 محرم 1396 ثبت شده است كه چون تقريبا نزديك زمان به پايان رسيدن درس خيارات توسط حضرت امام (س) در نجف اشرف است، نشان مي دهد كه علامه شهيد همزمان با تحصيل اين كتاب نزد پدر محقق خود، به ثبت كتاب اشتغال داشته است. ما درباره اين كتاب توضيحي نخواهيم داد; بلكه فقط نكته اي را كه ايشان در ذيل اين كتاب نوشته اند درج مي كنيم: "هذا تمام الكلام فيما يتعلق بهذه المسالة، و قد فرغنا عنه في ايام العطلة لاجل تسخير حكومة العراق - خذلها الله تعالي - طلاب العلوم الدينية و هدم اساس الحوزة العلمية في النجف الاشرف. و قدكانت من الايام السالفة اعداء الدين مريدين امثال هذه الجنايات و الكوارث المهلكة; الا ان الله تعالي من ورائهم محيط، فان الاسلام يبلغ حد الشعر و لا ينقطع. و كل ذلك مما يرجع الي فتور مراجع العراق و مستند الي عدم رشدهم. و لوكان مرجع العراق في هذه الايام

ص: 137

حسب ما يترائي من اشباه المسائل العصرية السيد المحقق الخميني الوالد - مدظله - لما كان الامر كما وقع. و في المسالة تفصيل يحتاج الي بسط البحث حول شرائط زعيم المذهب - تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل. سحرليلة الاثنين من شهر محرم الحرام من يوم السابع عشر من سنة 16 " .1396- المكاسب المحرمه: نام اين كتاب در ضمن كتب شهيد آمده است، ولي مشخص نيست كه اين كتاب آيا در شهر قم نوشته شده است يا در نجف اشرف و هيچ اثري از آن در دست نيست. البته قرائني وجود دارد كه حكايت مي كند كتاب "المكاسب المحرمه" در نجف اشرف نگاشته شده است. 17- الخلل في الصلاة: اين كتاب در 182 صفحه نوشته شده است، و از آنجايي كه مباحث خلل نماز آميخته با بحثهاي اصولي و قواعد "لاتعاد"، "الفراغ والتجاوز" و " حديث رفع" است، بحثهاي عميق نويسنده نشان دهنده تبحر او در اصول و فقه مي باشد. در قسمتهاي قبل متذكر شديم كه علامه شهيد درباره حديث " لاتعاد" رساله اي نوشته اند كه در اين كتاب به بحثهاي آن ارجاع داده اند. آيت الله شهيد در نگارش مطالب كتاب، آنچنان مستقلانه به تنظيم ابواب و فروعات پرداخته است كه بدرستي روشن نمي شود آيا اين مباحث را - كه تا بحث "

ص: 138

خلل واقع شده در قيام" رسيده است - مطابق دروس فقه حضرت امام (س) در نجف اشرف نوشته است يا خير؟ اگر نگارش اين كتاب بهمراه شركت در درس حضرت امام (س) باشد، بنابراين مي توان ادعا كرد كه اين يادداشتها آخرين نوشته هاي آن شهيد بزرگوار است، مخصوصا با توجه به آنكه مطلب آن نيمه كاره و بدون ذكر هيچ تاريخي رها شده است. 18- الحاشية علي العروة الوثقي: اين كتاب مشتمل بر مباحث اجتهاد و تقليد و مقداري از مباحث كتاب الطهارة (مياه ، نجاسات) و بحث صوم (تا ارتماس) و در حدود 90 صفحه مي باشد. اين حاشيه به صورت فتوا و اكثرا بدون ذكر استدلال نوشته شده است، و در بعضي از موارد به كتب ديگري كه در مباحث مشابه تدوين شده است ارجاع داده مي شود. ظاهرا كتابت اين حواشي در ضمن مباحث فقهي و پس از تدوين كتب كبير است، زيرا از آن شهيد كتاب الطهارة و كتاب الصوم مفصلي باقي است كه در همين مجموعه ذكر شده است و مباحث اين تعليقات نزديك به مباحث آن كتب است. و اگر تدوين حواشي اين كتاب در ضمن نگارش كتب مفصلي در مباحث مشابه انجام شده باشد، ممكن است شهيد علامه در بحث اجتهاد و تقليد نيز داراي رساله اي باشند كه

ص: 139

از آن اثري در دست نيست. 19- تحرير العروة الوثقي: اين كتاب در 69 صفحه از ابتداي بحث تقليد و احتياط تا بحث كيفيت تنجس اجسام طاهر نوشته شده است، و احتمالا همزمان با نگارش حواشي عروه مي باشد. انگيزه نگارش اين كتاب را شهيد در ابتداي كلام خويش آورده است كه چون فراغتي از حوادث مختلفه يافته است و كتاب شريف "العروة الوثقي" نوشته "سيد محمدكاظم يزدي" داراي فروعات و امثله زيادي است كه نيازي به آن نيست و در مسائل زيادي نيز تكرار ممل صورت گرفته است، آن شهيد تصميم به تهذيب كتاب گرفته و كتابي فتوايي مطابق فتاواي خويش نوشته است. ايشان در اين كتاب و هم در كتاب حاشيه عروه شرط " با ورع بودن مرجع تقليد" را بواسطه اجتماع مرجعيت و زعامت در عصر كنوني مورد تاكيد قرار مي دهد و مي فرمايد: در بعضي مواقع كه شرائط زعامت و مرجعيت با هم تهافت كند بايد شرائط زعامت را بر مرجعيت مقدم دانست. و اين سخن را در مورد تقليد بيان كرده و ضميمه مي كنند كه شرائط زعامت حتي مقدم بر اعلميت است. 20- الحاشية علي تحرير الوسيلة: كتاب شريف تحرير الوسيلة از كتب پر فرع و دقيق در فقه اماميه است، كه چنانكه قبلا توضيح داده شد حضرت امام

ص: 140

(س) اين كتاب را در شهر "بورسا" در تركيه هنگام تبعيد نوشته اند. پس از نگارش اين كتاب شريف، توجه بسياري به حسن ترتيب و فتاواي آن و مخصوصا بحثهاي مهم و كم رنگ شده در حوزه ها - كه بسياري از كتب مفصل و نيمه مفصل در عصر اخير فاقد آنها بودند - جلب شده و مورد تعليقه و حواشي متعددي قرار گرفته است. تعدادي از اساتيد بزرگ حوزه هاي علميه به شرح يا تعليقه بر اين كتاب اشتغال داشته و به عنوان متن بعضي دروس خارج قرار گرفته است. يكي از حواشي و تعاليق مهم بر اين كتاب توسط علامه شهيد نوشته شده است، و متاسفانه مانند بسياري از نوشته هاي ايشان اين مجموعه نيز متفرق و ناقص است. " حاشيه بر تحرير الوسيلة" شامل 61 صفحه درباره بحث مياه (تقريبا كامل) ، و چند صفحه درباره خلل صلاة، و 56 صفحه در بحث صوم (النية و القول فيمايجب الامساك عنه تا ثامن بجز خامس) ، و 41 صفحه درباره نكاح (از مساله 11 تا 23( ، و 119 صفحه مكاسب محرمه (كامل) ، و 49 صفحه در بيع تا بحث بلوغ ، و 129 صفحه درباره خيارات (تا مساله دوم احكام الخيار) ، مي باشد. اين تعليقات حالت شرح و اشكال داشته و استدلالي

ص: 141

است، و در پايان بحث خيارات تاريخ 1396، و در اواسط صوم تاريخ آن چنين ضبط شده است. "قدتم الفراغ يوم الثلثاء من الاسبوع الاخير من شهر رمضان العام 1394، في النجف الاشرف علي مهاجرها آلاف الثناء و التحية، و نسال الله ان يوفقنا لاتمامه في ساير شهور الصيام ان شاء الله تعالي. " نويسنده در اين كتاب از نوشته هاي خويش در مباحث گوناگون فقهي با عنوان " كتابنا الكبير" ياد مي كند كه مؤيد همان نكته اي است - كه پيش از اين متذكر شديم - كه علامه شهيد درصدد بوده است تا با پيوند ميان كتب خويش كتاب كبيري در فقه بنويسد. 21- تفسير القرآن الكريم: اين تفسير كه از ابتداي قرآن كريم شروع مي شود و تا آيه 46 سوره بقره رسيده است، در چهار مجلد توسط حجت الاسلام والمسلمين آقاي سيدمحمد سجادي به چاپ رسيده است. نگارش اين كتاب همزمان با تدريس درس قرآن در نجف اشرف در مسجد شيخ انصاري (ره) صورت گرفته است. اين كتاب كه از نظر سبك تفسيري بي نظير است، يكي از مفصل ترين تفاسيري است كه از صدر اسلام تاكنون نوشته شده است. نويسنده در اين مجموعه درباره هر آيه به چند نكته و چند جنبه توجه كرده است: 1- رسم الخط: در اين قسمت به چگونگي نوشتن كلمه

ص: 142

قرآني مي پردازد، مثلا درباره رسم الخط در لفظ "بسم الله"، "الرحمن" ، "الذين "و"استوي" بحث كرده اند. 2- صرف: درباره بحثهاي صرفي كه مربوط به هر آيه مي شود بحث شده است كه صرف آيه شاهد و مطابق با كدام قول

ص: 143

از نظرات صرفي است. 3- نحو و اعراب: استفاده اي كه نحويين از تركيب آيات و اعراب مي توانند داشته باشند مورد توجه در اين قسمت است. 4- لغت: بحث درباره معناي هركدام از كلمات بطور جدي در اين قسمت دنبال شده است. 5- معاني و بيان: نكات و ظرافتهاي ادبي و آنچه در كتب معاني و بيان مطرح مي شود - كه در آيات قرآن كريم به كار گرفته شده - بدقت مورد بررسي قرار گرفته است. 6- تجويد و قرائت: علم قرائت كه اختصاصا براي استفاده از قرآن ساخته شده است، آنچنان در اين تفسير مورد نظر است كه نشان دهنده تسلط نويسنده بر علوم نه چندان متداول در حوزه هاست. 7- تاريخ و شان نزول آيات. 8- اصول فقه و فقه: در اين تفسير بطور مفصل درباره بحثهاي فقهي و اصولي مربوط به آيه طرح سؤال شده است. براي نمونه، ايشان در ذيل آيه 23 و 24 سوره بقره "و ان كنتم في ريب مما نزلنا علي عبدنا فاتوا بسورة من مثله و ادعوا شهدائكم من دون الله ان كنتم صادقين فان لم تفعلوا و لن تفعلوا فاتقوا النار التي وقودها الناس والحجارة اعدت للكافرين". بحث كرده اند درباره اينكه آيا جايز است از غير خداوند استعانت كرد و كمك

ص: 144

خواست و همچنين بحث كرده اند كه آيا بر سنگهاي معدني مي توان سجده كرد و آيا لفظ "ارض" بر سنگهاي معدني نيز صدق مي كند يا خير و ارتباط مساله فقهي با اين آيه به دليل آن است كه "حجارة" ارض است و در آيه كريمه بنابر نقل ابن مسعود مقصود از حجاره يك نوع سنگ معدني است. و در مساله اصولي بحث كرده اند كه آيا آيات مذكور دليل بر نفي مفهوم شرط مي باشد يا خير زيرا در آيه اول نمي توان مفهوم شرط را معتبر دانست و گفت: "اگر شكي نداريد در نزول آيه، پس سوره اي مثل قرآن نياوريد! " و در آيه دوم نمي توان گفت: " اگر توانستيد مثل قرآن بياوريد، پس از آتش جهنم نپرهيزيد! " ايشان درباره "الاسماء كلها" مي فرمايد كه چون تاكيد خلاف اصل است پس ذكر كلها دليل است براي كساني كه مي گويند كلمات جمع همراه با الف و لام معناي عموم را نمي فهماند. و همچنين لفظ "الاسماء" هم بمعني علائم و هم مسماي آنهاست، پس لفظ واحد در چند معني بكار رفته است، و ممكن است كسي آن را دليل اين نظريه بداند كه يك لفظ مي تواند در يك جمله چند معني داشته باشد. و همچنين چون خداوند ملائكه را به كاري كه قدرت نداشتند تكليف كرده

ص: 145

است، پس شايد كسي از اين آيه استفاده كند كه تكليف به عاجز صحيح است و مسائل ديگري كه از حوصله اين مختصر خارج است. 9- كلام: بسياري از مباحث كلامي به تناسب علم كلام و معارف قرآني مرتبط با آيات الهي است. به همين دليل اكثر كتب تفسيري آميخته به بحثهاي اعتقادي مي باشد. علامه شهيد در تفسير خويش به مباحثي از علم كلام كه مربوط به آيات مي شود اشاره و درباره آنها بحث مي كند; مثلا در ذيل آيه شريفه "مالك يوم الدين" درباره دليل ثبوت اين صفت براي باري تعالي، و درباره ثبوت معاد براي رسيدگي به حساب و جزاي اعمال; بلكه درباره اختصاص معاد به عقلا و مستحقين جزا، و درباره اينكه آيا "يوم الدين" اكنون فعليت دارد تا چنين صفتي براي خداوند بالفعل باشد ياخير بحث مي كند. 10- فلسفه: علامه شهيد با تبحري كه در علم فلسفه الهي داشته، ميان آيات قرآن كريم و بسياري از مسائل فلسفي ارتباط برقرار كرده، و در ضمن اين تفسير به بررسي اين ارتباط پرداخته است. به چند نمونه اشاره مي كنيم: در ذيل آيه "اياك نعبد و اياك نستعين" درباره حصر عبادت تكويني در خداوند، و اينكه استعانت فقط از خداوند ممكن است، و بطلان جبر اشعري، و اثبات نظريه اشاعره كه

ص: 146

قدرت همراه فعل است نه مقدم بر فعل، بحث مي كند. و در ذيل آيه 28 و 29 سوره بقره درباره حدوث نفس و نظرات مختلف در آن بحث مي كند; زيرا در آيه مذكور آمده است "وكنتم امواتا فاحياكم" و خطاب به يك نفر است، پس ممكن است صورت قبلي به حيات تبديل شود، و روح در آن دميده شده باشد. و از اين آيه دخالت واجب و تاثير او در حيات و ممات نيز استفاده مي شود، و همين آيه مرتبط با بحث اعاده معدوم است. همچنين از آيه شريفه "هوالذي خلق لكم مافي الارض" استفاده مي شود كه واجب تعالي براي سافل كار انجام مي دهد; زيرا خدا براي انسان خلق كرده است و اين نكته مخالف قواعد فلسفي است. ذكر آيه "ثم استوي الي السماء" مربوط به تعدد اراده فعلي الهي مي شود كه مورد اختلاف ميان حكما و اصحاب ظاهر است. بعلاوه علامه شهيد از همين آيه و اينكه عالم ميان دو مرتبه عليا و سفلي است بحث تناهي ابعاد عالم را مطرح مي كند، و مسائل ديگري كه به همين دو آيه مرتبط مي شود. 11- عرفان: همانگونه كه در قسمتهاي قبل ذكر شد، مباحثي از عرفان با آيات كريمه قرآن مرتبط است كه علامه عارف اين ارتباطها را بدقت بررسي كرده است. براي

ص: 147

مثال، در ذيل آيه "نسبح بحمدك" پس از نقل كلام صاحب فصوص و حاشيه حضرت امام (س) درباره تنزيه موجودات به تحقيق مساله مي پردازد. و در ذيل آيات مربوط به خلق حضرت آدم (ع) مباحث عرفاني زيادي را درباره آن حضرت و حضرت حواء و هبوط و غيره مطرح كرده اند. از علامه شهيد كتاب عرفاني خاصي برجاي نمانده است، و ايشان نيز نامي از چنين كتابي نمي برند، و تنها يادداشتهاي عرفاني آن شهيد ، مباحث عرفاني كتاب تفسير و مباحث كوتاه در ضمن "العوائد و الفوائد" است. 12- علم حروف: علامه شهيد در ضمن برخي از آيات به مباحث علم اعداد و حروف و نظر آن علوم درباره آيات كريمه اشاره مي كند، و گاهي از علوم غريبه نيز نام مي برد. ما در اين قسمت به ترجمه عبارتي از علامه شهيد درباره اين علوم اكتفا مي كنيم: "بدان كه علم حروف و اعداد از علوم شريفه است كه متكفل علوم غريبه مي باشد، و داراي مبادي علمي و محاسبات دقيق است. گروهي نيز به آموزش اين علوم مشغولند و سالهاي طولاني اين آموزشها تداوم داشته است. درباره اين علوم كتب بسياري تدوين شده كه تعدادي از آنها نيز به چاپ رسيده است. علم جفر و رمل نيز از مشتقات اين علم مي باشد، و شكي

ص: 148

نيست كه علم جفر از علوم شريفه اي است كه درباره آن آثار و اخباري نيز وارد شده است. " 13- اخلاق: در ضمن اين تفسير در موارد متعددي به مباحث اخلاقي و نصايح خواندني اشاره شده، و در ضمن اين مباحث به فلسفه اخلاق، مباحث اخلاقي علمي، روايات و امثال آن پرداخته است. علاوه بر آنچه بطور مكرر در اين تفسير آمده است بعضي مباحث نيز بطور پراكنده مورد توجه قرار گرفته، از جمله مباحث علم عروض و موسيقي درباره آيه "بسم الله الرحمن الرحيم". اين تفسير مشتمل بر بسياري از مسائل علوم قرآن مي باشد، و علامه شهيد در اين مباحث و طرح مسائل آن نشان داده است كه در اين زمينه نيز داراي ابتكارات و اجتهادات بسياري است. پس از بررسيهايي كه متذكر شديم، نويسنده روش ديگري را نيز در تفسير دنبال كرده است و آن اظهار تفسير آيات بنابر مسالك گوناگون است. يعني، يك فقيه با توجه به ذهنيتهاي فقهي آيه را چگونه تفسير مي كند، و يك متكلم چه تفسيري مي كند، و يك فيلسوف با توجه به مباحث فلسفي چه تفسيري ارائه مي دهد، و همچنين عرفا چگونه مقصود آيه را بيان مي كنند. حتي در بعضي موارد مشرب ادبي يا اخباري رانيز در نظر مي گيرد. مدت كتابت اين تفسير طولاني است;

ص: 149

زيرا در اواخر مباحث "بسم الله الرحمن الرحيم" تاريخ شب سه شنبه 14 صفر 1390 ثبت شده، و ظاهرا پس از آن مباحث ديگري نيز اضافه شده است. و در پايان جلد چهارم تاريخ "سحر روز جمعه ماه جمادي الاولي 1397" ذكر شده است. 22- دروس الاعلام و نقدها: اين عنوان بر صفحات جزوه اي 70 صفحه اي مشتمل بر نقل درس بزرگان نجف و نقد آن به چشم مي خورد. در ابتداي اين جزوه مي فرمايد، پس از تبعيد از تركيه به عراق، ايشان به جهات مختلفي در درس اعلام نجف شركت كرده است، و بعضي از آنها را به رشته تحرير در آورده و نكاتي را كه در نقد آن مطالب به نظر شريفش مي رسيده در دنباله دروس نوشته است. اعلام نجف كه ايشان از درسهاي آنها در اين جزوه كوتاه نقل قول كرده است پنج نفرند كه نام آنها را به ترتيب در جزوه مي آوريم. 1- آيت الله العظمي سيد محمود شاهرودي قدس سره، درسهاي مربوط به علم اجمالي ايشان در 6 قسمت از جزوه آمده است. 2- حضرت امام (س) ، درسهاي بيع ايشان، بحث معاطات، در 11 بخش ذكر شده است. 3- آيت الله العظمي خوئي قدس سره، درسهاي اصول، بحث اجتماع امر و نهي ايشان، در 5 قسمت آمده است. 4-

ص: 150

آيت الله شيخ محمدباقر زنجاني قدس سره، درسهاي استصحاب ايشان در دو بخش ذكر شده است. 5- آيت الله العظمي سيدمحسن حكيم، درسهاي فقه ايشان در بحث عقد شركت و عقد مزارعه در 5 گزارش در اين جزوه به چشم مي خورد. متاسفانه تاريخ دقيق اين جزوه در دست نيست ولي از روي نقل دروسي كه در آن شركت كرده اند حدود سال نگارش جزوه را مي توان حدس زد. خاتمه براي حسن ختام اين مقاله كوتاه درباره حيات علمي شهيد حاج آقا مصطفي (ره) ، مناسب است به چند عبارت كوتاه از آن شهيد درباره استاد و مراد وي حضرت امام (س) اشاره كنيم، تا نظر علامه شهيد - با آن مقامات علمي - درباره پدر بزرگوار خويش بر خوانندگان روشن شود. شهيد در اكثر كتب خود از حضرت امام (س) به "الوالد، المحقق، مد ظله" يا "الوالد العلامة" تعبير مي كند، و در جايي مي نويسد: "النحرير الاكبر و العالم الاعظم و المبتكر المفخم". در مساله طلب و اراده مي نويسد: "المحقق الفحل النحرير في الفن الوالد المعظم الجليل مدظله العالي"، و در تفسير چنين مي نويسد: "الاستاذ الملاذ الوالد الممتاز في كلية العلوم التدوينية"; چنانچه در مقدمه تفسير حضرت امام (س) را اينگونه معرفي مي كند: "الوالد المحقق العارف برموز الكتاب وبعض اسراره".

ص: 151

آثار و ابعاد تربيتي و معنوي اسرار و معارف حج از ديدگاه امام خميني قدس سره

چكيده:

4 چكيده: وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً... (1)«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آن كس كه توان رفتن به آنجا را داشته باشد.»مقدمهحج، از باشكوه ترين شعائر اسلامي و نمايش شكوهمند انسان هايي است كه از اقصي نقاط عالم در يك نقطه، مكه وادي امن، گِرد مي آيند؛ وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هٰذٰا بَلَداً آمِناً... (2)؛ «و ابراهيم گفت: اي پروردگار من، اين شهر را جاي امني گردان.»و حاجي آنگاه كه با قافله عرفان راهيِ اين خانه مي شود و جامه هاي رنگين دنيا از تن خويش برمي كند و با پارچه اي سفيد و يكدست، ميان دريايي از انسان ها به سوي خدا مي شتابد، اين عمل او لبيك به فرمان الهي است كه فرمود: وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً... (3)«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آن كس كه توان رسيدن بدانجا را داشته باشد.»حج، محل دفن آرزوها و آمال انسان هاست.حج، برنامه و دستوري است براي سازندگي انسان ها.متاعي كه در حج مي فروشند جز به زحمت تن و تصفيه روح به دست نمي آيد.در هريك از اعمال و مناسك حج، اسراري است كه مقصود آنها تربيت آدم است؛ از پوشيدن حوله احرام گرفته تا لبّيك گفتن، سپس دم فروبستن ولبّيك

ص: 152

نگفتن به هنگام ديدن ديوارهاي مكّه، ورود به مسجدالحرام، ديدن كعبه و طواف خانه خدا، نماز پشت مقام ابراهيم، سعي در صفا و مروه و تقصير و در روزهاي بعد رفتن به مواقف ثلاث، حضور در عرفات و مشعر و منا و از احرام در آمدن و بازگشت به سوي مكه و انجام اعمال مخصوص و... همه، جز آداب و برنامه هايي براي تربيت و تصفيه روح بشر، چيز ديگري نيست. و اينك پرداختي به بعضي از آداب، كه از ظاهري با اهميت تر برخوردار است و تفسير حضرت امام خميني قدس سره درباره اسرارو ابعاد معنوي اعمال حج:1 حضور در ميقاتاوّلين منزلي كه حاجي بدان وارد مي شود و آغازين عمل اوست، حضور در ميقات است.حاجي وقتي به ميقات وارد مي شود، هرآنچه از دنيا و بهره هاي آن به همراه دارد؛ مانند لباس هاي فاخر، زينت هاي مرسوم و متداول، وابستگي ها و علقه هاي مادّي همه را از خود دور مي سازد و به لباس احرام مزيّن مي شود.2 جامه احرامحاجي آنگاه كه لباس احرام به تن مي كند، مي تواند مراتب و درجات بالايي از حضور را درك كند؛ زيرا از دنيا به جز به يك جامه، آن هم جامه اي كه آراسته و پيراسته نيست و ظاهري ساده دارد، و چيز ديگري همراهش نيست.جامه سپيد احرام نشانه پاكي و صفا و علامت طهارت

ص: 153

است.عمل حاجي به قلب و جوارح اوست؛ بديهي است قلبي كه به طهارت و پاكي مي انديشد نمي تواند ظاهري ناآراسته داشته باشد. او بايد جوارح خود را نيز پاك سازد؛ از همين رو به غسل و شست وشو قبل از به تن كردن جامه احرام سفارش شده است.آنگاه كه لباس احرام به تن مي كند، طبق دستور اسلام حتي از بعضي از حلال ها هم بايد بپرهيزد تا بندگي آموزد. از نگاه در آينه و زينت دربدن، حتّي از پوشاندن سر و روي پا و... ممنوع مي شود. جامه احرام جامه بندگي و اطاعت است.«اين كه لباس دوخته را از تن بيرون مي آوري؛ يعني آن لباس گناه و عصيان را كه تاكنون تاروپود آن را بافتيد و دوختيد و در بر كرديد بيرون آوريد وگرنه چه فرقي است بين لباس دوخته و نادوخته؟! البته چنين نيست كه عبادت در لباس دوخته قبول نباشد، چون انسان در طول سال در لباس دوخته نماز مي خواند و عبادت مي كند؛ اما در حج قبول نيست، و اين براي آن است كه مي خواهند اسرار حج را به انسان تفهيم كنند كه او روزي را هم در پيش دارد كه بايد با لباس ندوخته وارد آن روز شود و آن روز مرگ است كه كفن در بر مي كند و در قيامت با همان كفن ظهور

ص: 154

و حضور پيدا مي كند... امام سجاد عليه السلام به شبلي فرمود: معناي كندن لباس دوخته شده؛ يعني خدايا! من ديگر لباس گناه در بر نمي كنم و از هر گناهي توبه كردم.»(4)آري، حاجي تا وقتي جامه رنگين دنيا بر تن دارد، پس هنوز مشغول است و هنگامي كه جامه رنگين از تن كند و جامه احرام پوشيد، ديگر هيچ ندارد و از تمام تعلقات مي رهد و چون خسي در ميقات در انبوه زائران گم مي شود؛ چون قطره اي در اقيانوس.3 در معناي لبيك«لبّيك أللّهمّ لبّيك، لبّيك لا شريك لك لبّيك، إنّ الحمد والنعمة لك والملك لا شريك لك لبيك»حاجي از ميقات خارج مي شود در حالي كه لبّيك گو است، به عشق ديدار كعبه سر از پا نمي شناسد و به عشق ديدار پروردگار اشك شوق مي ريزد. حضرت امام خميني قدس سره مي فرمايند: «در لبّيك لبّيك «نه» بر همه بت ها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد.»(5) يعني با هرچه ظلم و جور است ستيز كنيد و از هواي نفس و شيطان درون گرفته تا شياطين برون و بت هاي زمان.راز گفتن لبيك در اين است كه اي خدا، از اين لحظه ملتزم مي شوم كه تنها در مسير طاعت تو گام بردارم و چيزي جز حق بر زبانم جاري نكنم و زبانم را بر معاصي

ص: 155

حرام گردانم. زائر خدا در حج با خداي خويش پيمان و ميثاق مي بندد؛ و در اصل تمامي اعمال حج پيماني است كه بين معبود و عبد بسته مي شود.به فرموده امام خميني قدس سره :«لبيك هاي مكرّر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت اللّه تعالي به اسم جامع، جواب مي دهند. مسأله مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب. گويي گوينده از خود در اين محضر بي خود شده است. وجواب دعوت را تكرار مي كند و دنباله آن سلب شريك به معناي مطلق آن مي نمايد كه اهل اللّه مي دانند نه شريك در الوهيت فقط. گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناي عالم در نظر اهل معرفت است و حاوي جميع فقرات احتياطي و استحبابي است مثل، «... الحمد لك والنعمة لك...» و حمد را اختصاص مي دهد به ذات مقدس، همچنين نعمت را و نفي شريك مي كند و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدي و هر نعمتي كه در جهان هستي تحقق يابد حمد خدا و نعمت خداست، بدون شريك و در هر موقف و مشعري وقوف و حركتي و سكون و عملي اين مطلب و مقصد اعلي جاري است و خلاف آن شرك به معناي اعم

ص: 156

است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم.»(6)آري، زائر به هنگام گفتن لبّيك بايد از هرچه به معناي تعلّق و تملّق است پرهيز كند تا شرط حضور در محضر باري تعالي را به دست آورد و در اين آزمون سرفراز شود.او به دعوت خداي سبحان پاي در ميقات گذارده و لباس احرام بر تن كرده و از منزل و مأواي خويش براي ديدار كعبه و زيارت بيت عتيق دور شده و تمام زخارف دنيا را يكجا رها كرده و دنيا را به اهل خود واگذارده و اينك در محضر خداست. البته انسان هميشه در محضر خداست؛ چرا كه به فرمايش امام راحل قدس سره «عالم محضر خداست و...» ولي در همين محضر گسترده الهي، محضرهاي خاصي نيز وجود دارد كه انسان فقط در حالت ها و موقعيت هاي خاص مي تواند وارد آن شود و اگر صاحب خانه دعوتي نكند شرط حضور در اين محضر عرفاني به دست نمي آيد. پس معناي محضر الهي و كشف جمال ربوي در سخن امام اين است كه انسان بايد به مرتبت كشف و شهود برسد و براي رسيدن به اين مرتبه، زماني بهتر از موسم حج و مكاني بهتر از ديار وحي نيست؛ جايي كه انسان به دعوت خداي متعال آنجا حضور يافته و به نداي خداوند

ص: 157

سبحان لبيك مي گويد. حاجي در اصل ميهمان خداست و ميهمان اگر بخواهد از ميزبان كمال استفاده را ببرد، بايد در محضر او باشد.حاجي با لبّيك خود اعتراف مي كند كه: تو بي شريكي و خداي واحد واحدي.اين اعتراف زباني بايد در عمل انسان نيز پياده شود. بسيارند انسان هايي كه زبان به سلب و نفي شريك براي خداي متعال مي گشايند امّا قلب و دلشان جايگاه شيطان است و اينجاست كه بايد زائر در مقام معامله با خدا درآيد و تمام تعلّقات را رها سازد و رضايت او را كسب كند و خطاب به پروردگار بگويد: الهي، حمد براي تو است، چون تو محمودي. نعمت از آنِ تو است، چون تو منعمي. همه فقيراند و ملك و حكومت براي تو است. ملكا ذكر تو گويم كه تو پاكي و خدايي نروم جز به همان ره كه توام راهنمايي حضرت امام قدس سره در اين باره مي گويد: «مراتب معنوي حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مي نمايد؛ حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادي حج به طور شايسته و مو به مو عمل شود... و لبّيك هاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد و لبيك گويان براي

ص: 158

حق، نفي شريك به همه مراتب كنيد و از خود كه منشأ بزرگ شرك است به سوي جلّ و علا هجرت نماييد.»(7)حضرت امام رحمه الله «خود» و «خوديت» را منشأ بزرگ شرك مي داند. خود چيست؟«خود» همان غرور، كبر، نخوت و منيّت است؛ همان صفاتي كه فرعون را واداشت تا ادعاي ربوبيّت كند! پس منشأ همه آفات خودپرستي است.4 ورود به حرم و مكّهحاجي آنگاه كه ديوارهاي مكّه را مي بيند، از گفتن لبيك باز مي ايستد و با آمادگي تمام، براي انجام شعائر الهي، پا به بلداللّه الحرام مي گذارد.مكّه معظمه و مشاهد مشرفه، موطن حوادث و نهضت هاي انبيا و پيامبر اسلام است. آنجا محل نزول جبرئيل امين و خاستگاه پيامبران بزرگ الهي است.نور نبوّت پيامبر خاتم در اين سرزمين متجلّي شد و اسلام، اين دين كامل، از اين ديار به جهانيان عرضه گرديد. پيامبر بزرگ اسلام چه سختي ها و بلايايي را در سرزمين مكه به دست ابوسفيان ها و ابوجهل ها كشيد، ليكن از پاي نايستاد و اسلام، آن نهال نوپا را به درختي تنومند و پرثمر تبديل كرد. امام خميني قدس سره درباره عظمت مكه و كعبه مي گويد: «مكّه جايي است كه همه انبيا خدمتگزار او بودند.»)5)8 در بيان فلسفه طواف ...وَ لْيَطَّوَّفُوا بِالْبَيْتِ الْعَتِيقِ (9) ؛ «خانه آزاد را طواف كنيد.» خانه اي كه كسي نمي تواند مالك

ص: 159

آن شود. آري، زائران عاشق با طواف پيرامون كعبه كه آزاد از هر قيدي است، درس بندگي و آزادگي مي آموزند.حضرت امام راحل گردش به دور خانه را رهايي از قيود دنيا شمرده مي گويند:«در طوافِ حرمِ خدا، كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بت هاي بزرگ و كوچك و طاغوت ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان بريء هستند.»(10)پس انسان به هنگام طواف، در مدار توحيد قرار مي گيرد و از هرچه شرك و پليدي است، دور مي شود.6 حجرالأسود دست راست خداستطواف از ركني كه حجرالأسود در آن است آغاز مي شود و حاجي از مكان حجرالأسود، آموزش بندگي مي بيند. حجرالأسود يمين خدا در زمين است. سنگي كه گويند در آغاز سياه نبود بلكه سفيد و درخشان بود همراه با مقام ابراهيم به زمين نازل شد و پيامبر فرمود: حجرالأسود ياقوتي سفيد از ياقوت هاي بهشت بوده و خداوند آن را به سبب لمس دست گناهكاران، دگرگون ساخت.امام خميني قدس سره درباره استحباب استلام حَجَر مي گويد:«در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و

ص: 160

آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان هركه باشد و هرجا باشيد سر ننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند، هرچند در ابزار آدم كشي و سركوبي و جنايتشان برتري داشته باشند.»(11)همچنين درباره فلسفه عمل طواف به دور كعبه، در جمله اي كوتاه مي فرمايند:«گردش به دور خانه خدا نشان دهنده اين است كه به غير از خدا، گرد ديگري نگرديد.»(12)كعبه برترين نشانه خدا در روي زمين است و زائر خانه خدا همچون فرشتگان كه حول عرش خداوند هميشه در گردشند، مي چرخد. قرآن مي فرمايد: وَ تَرَى الْمَلاٰئِكَةَ حَافِّينَ مِنْ حَوْلِ الْعَرْشِ يُسَبِّحُونَ بِحَمْدِ رَبِّهِمْ... (13)«فرشتگان را مي بيني كه به تسبيح و ستايش خداوند به طواف عرش مشغولند.»همانطور كه طواف فرشتگان در عرش خدا نشانه عشق آنان به خداست، بنده نيز بايد همانند ملائك به مقام تسليم و رضا برسد و كعبه را طواف كند.طواف يكي از بهترين حالات بنده در مقام تعظيم و تكريم خدا است.انسان مي تواند در مطاف معرفت هاي بسياري بياموزد؛ زيرا كه در دايره توحيد، معرفت هسته مركزي است و آنكس كه به دور معرفت مي چرخد نور خدا در دلش جلوه گر مي شود.7 صفا و مروه إِنَّ الصَّفٰا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعٰائِرِ اللّٰهِ .(14)«صفا و مروه از شعائر الهي است.»به فرموده امام سجاد

ص: 161

عليه السلام اسرار بسياري در سعي ميان صفا و مروه وجود دارد. انسان در مسعي مي آموزد كه بايد از گناه به سوي خدا فرار كند و سعي كند كه با سرعت به طرف خدا برود.حاجي در هنگام سعي بين صفا و مروه در حالت ترديد بين خوف و رجا است.هروله و دويدن بين صفا و مروه، از گناه به سوي اطاعت و از غير به حق دويدن است. معناي تردد بين دو كوه صفا و مروه؛ يعني خدايا! من بين خوف و رجاء به سر مي برم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است كه فقط بترسم و هيچ اميد نداشته باشم و نه آنچنان است كه همه اميد باشد و هيچ ترس نباشد.(15)معناي خوف آن است كه نسبت به كارهايي كه در اين دنيا انجام مي دهيم، هميشه خائف باشيم و گرنه حسّ غرور در وجود ما جوانه مي زند و درخت كبر و نخوت ريشه مي گيرد. و معناي رجاء و اميد اين است كه به لطف حف اميدوار باشيم كه اين اميدواري مايه نشاط او و راهنما به سوي تكامل باشد.اين است كه امام خميني قدس سره مي فرمايند:«و در سعي بين صفا و مروه با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او، همه بافت هاي دنيوي گسسته

ص: 162

شود و همه شك ها و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاي حيواني زايل شود...»)8)16 اسرار عرفاتحاجي از مكّه هجرت مي كند و به عرفات، بيابان عرفان مي رسد؛ بياباني كه محلّ شناخت است، شناخت حق و دريافت نور. جايي كه كسي ديگري را جز به مسلماني نمي شناسد. حاكم و زيردست و وزير و رعيت امتيازي بر يكديگر ندارند. در عرفات آنچه با عنوان يك اصل پذيرفتني است بي نشان بودن از تمام نشان هاست.حاجي در عرفات بدنبال گمشده اي مي گردد كه از ديدها و نظرها پنهان است.چشمهاي ناسوتي است كه پرده ناسوت را كناري مي زند و حجاب را برطرف مي كند تا به نور جمال بقيةاللّه(عج) روشن شود.قلب هاي رقيق و عاطفه مند است كه در عرفات و در محضر حق حضور مي يابد و اشگ مي بارد و سرانجام ثمر مي گيرد.عرفات آيتي از آيات الهي است. نشانه اي از رحمت حق است. در عرفات ميزبان قائم آل محمد است.امام خميني قدس سره مي فرمايد:«با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات برويد و در هر موقف، به اطمينان قلب بر وعده هاي حق و حكومت مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راه هاي نجات را از حق در آن مواقف كريمه طلب كنيد.»(17)در جاي ديگر مي گويد:«با حال شعور و عرفان به مواقف ثلاث (عرفات و مشعر و منا) برويد»عرفات و

ص: 163

مشعر و منا كامل كننده حجّ است آدمي در اين مكان ها، باديدن دريايي موّاج از انسان ها به ياد صحراي محشر مي افتد كه همه انسان ها براي حساب رسي اعمال در آنجا گرد مي آيند. اين درياي موّاج انساني از چه روي بدينجا آمده اند. آيا اينان براي طلب دنيا در اينجا جمع گرديده اند؟! آيا در اينجا جز از نشاط روح و معناي تعالي و جستجوي حق طلبانه چيزي هم از دنيا و تجمّلات آن وجود دارد؟!امير مؤمنان حضرت علي عليه السلام علت حضور زائر در عرفات اينگونه مي فرمايد: «مي دانيد وقتي زائر و انسان حج گزار احرام بست چرا بايد به عرفات رود و بعد بيايد كعبه را طواف كند؟ براي آنكه عرفات خارج از مرز حرم است و اگر كسي ميهمان خداست ابتدا بايد به بيرون دروازه رود و آن قدر دعا و ناله كند تا لايق ورود به حرم شود.»(18)حاجي در سرزمين عرفات از جبل الرحمه، كوه رحمت بالا مي رود تا دعاي عرفه را آنجا بخواند، دعايي كه سرتاسرش عرفان و معناست، در قسمت چپ آن كوه بود كه سيد شهيدان حسين بن علي عليهماالسلام رو به كعبه آن دعاي معروف را قرائت كرد.9 بيتوته در مشعرامام خميني فرمودند با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد. فَإِذٰا أَفَضْتُمْ مِنْ عَرَفٰاتٍ فَاذْكُرُوا اللّٰهَ عِنْدَ الْمَشْعَرِ الْحَرٰامِ... (19) ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفٰاضَ النّٰاسُ (20)مشعرالحرام محدوده حرم است، اينجا محدوده حرم امن و ورودي حرم الهي است. اينجا محلي است كه بايد شب را در آن بتوته كرد.در اين مكان است كه بايد به جمع آوري سنگ ريزه و به تعبير تهيّه سلاح پرداخت و به جنگ شيطان رفت.10 فلسفه اعمال منامني بر وزن رضا يعني اميد و آرزواز عرفات و مشعر كه مي گذري به منا سرزمين عشق و آرزوها قدم مي گذاري. پس آرزويت را از خدا بخواه، اما آنچه بر تو حلال نيست و استحقاق آن را نداري، آرزو نكن و به فرموده امام صادق عليه السلام «لا تمنّ مالا يحلّ لك ولا تستحقّه».(21) سزاوار نيست كه زائر خدا در چنين مكاني، به دنبال حوائج دنيوي باشد بلكه بايد به قصد قربت خواسته هاي مشروع و معنوي و مادي خويش را طرح نمايد.امام صادق عليه السلام در علّت نامگذاري اين سرزمين به «منا» فرمودند: هنگامي كه جبرئيل در اين محلّ به حضرت ابراهيم عليه السلام گفت: «تمنّ ابراهيم»؛ يعني ابراهيم! آرزوي خود را بيان كن، اين مكان «منا» نام گرفت. و آرزو در منا به معناي آرزوي دنيوي نيست بلكه آرزويي است همراه با اصرار و عاطفه ورزي.انسان ها با آروزهايي كه دارند، زندگي مي كنند و اصولاً بندگي بسياري از انسان ها در گرو آرزوهايي است كه

ص: 164

4 چكيده: وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً... (1)«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آن كس كه توان رفتن به آنجا را داشته باشد.»مقدمهحج، از باشكوه ترين شعائر اسلامي و نمايش شكوهمند انسان هايي است كه از اقصي نقاط عالم در يك نقطه، مكه وادي امن، گِرد مي آيند؛ وَ إِذْ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ رَبِّ اجْعَلْ هٰذٰا بَلَداً آمِناً... (2)؛ «و ابراهيم گفت: اي پروردگار من، اين شهر را جاي امني گردان.»و حاجي آنگاه كه با قافله عرفان راهيِ اين خانه مي شود و جامه هاي رنگين دنيا از تن خويش برمي كند و با پارچه اي سفيد و يكدست، ميان دريايي از انسان ها به سوي خدا مي شتابد، اين عمل او لبيك به فرمان الهي است كه فرمود: وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً... (3)«و بر مردم است حج خانه خدا، هر آن كس كه توان رسيدن بدانجا را داشته باشد.»حج، محل دفن آرزوها و آمال انسان هاست.حج، برنامه و دستوري است براي سازندگي انسان ها.متاعي كه در حج مي فروشند جز به زحمت تن و تصفيه روح به دست نمي آيد.در هريك از اعمال و مناسك حج، اسراري است كه مقصود آنها تربيت آدم است؛ از پوشيدن حوله احرام گرفته تا لبّيك گفتن، سپس دم فروبستن ولبّيك

ص: 165

در دل و نهان خود دارند و چه آرزويي بهتر كه در سرزمين آرزو انسان از خدا آرزوي خير و عاقبت نيكو كند.وقوف در منا براي حاجي به سبب اعمالي كه دارد از ديگر مواقف طولاني تر است پس رمز و راز منا نيز از ديگر مكان هاي بيرون از مكّه مي تواند بيشتر باشد.امام خميني قدس سره در باره سرّ رفتن به منا مي فرمايد:«پس به منا برويد و آرزوهاي حقّ را در آن جا دريابيد كه آن قرباني نمودن محبوب ترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است و بدانيد تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حبّ نفس است و حبّ دنيا تابع آن است نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند.»(22)رمي جمرات در منا از مهم ترين اركان اعمال ايام تشريق است و در روايات آمده است كه ابليس براي بار اول در جمره عقبه خود را بر حضرت ابراهيم عليه السلام نماياند و آن حضرت با سنگريزه هايي او را از خود دور ساخت و ابليس ديگر بار در جمره وسطي و اولي راه را بر او بست و ابراهيم عليه السلام بار ديگر

ص: 166

او را با پرتاب سنگ گريزان كرد. و ابليس به هنگام فرار به سرعت گريخت. و جمره و اجمار به معناي شتاب كردن و گريختن است؛ زيرا كه شيطان در اين مكان از برابر ابراهيم گريخت و اينك تو با رمي جمره و انداختن سنگ بر شيطان ظاهر، شيطان درون را نيز سركوب كن تا از شيطان پيروي نكند.از ديگر وظايف زائر در منا ذبح قرباني است؛ در همان مكاني كه ابراهيم اسماعيل خويش را به قربانگاه برد تا به فرمان ايزدي امتحان سختي را پس دهد؛ فَلَمّٰا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ قٰالَ يٰا بُنَيَّ إِنِّي أَرىٰ فِي الْمَنٰامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ فَانْظُرْ مٰا ذٰا تَرىٰ قٰالَ يٰا أَبَتِ افْعَلْ مٰا تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِي إِنْ شٰاءَ اللّٰهُ مِنَ الصّٰابِرِينَ (23)«ابراهيم به اسماعيل مي گويد: خداوند مرا در خواب مأمور كرد كه تو را ذبح كنم! آيا حاضري؟ اسماعيل رو به پدر كرد و گفت: آنچه به تو امر شده انجام ده، به خواست خدا مرا از صابران خواهي يافت.»آيا امتحاني بالاتر و سخت تر از اين وجود دارد كه پدري سر فرزند خود را از تن جدا كند؟! البته خداوند رحيم تر از آن است كه چنين مقدّري را براي ابراهيم فراهم كند.امام صادق عليه السلام فرمود: «إذْبَح حَنْجرة الْهَوي وَ الطَّمَع عِنْدَ الذَّبِيحَة».(24)«با قرباني كردن، حلقوم هوا و

ص: 167

طمع را ذبح كن و از خود دور گردان.»امام عليه السلام در بيان روشنشان، بزرگ ترين شيطان ها را شيطان درون و هواي نفس مي دانند. انسان همراه با وظيفه قرباني به ظاهر گوسفند در راه خدا، بايد نفس خود را بكشد و هواي خويش را سرببرد تا چشمش به دنيا و جمال آن نيفتد، پس تمام اعمال حج، جلوه معنوي و ملكوتي مخصوص به خود را همراه دارد. قرباني در ظاهر، قربانيِ باطن مي طلبد. اگر زائري در منا سرخود را مي تراشد و به زيبايي اش لطمه مي زند. در اصل، غرور و تكبرش را منكوب مي كند.مويِ سر، جمال و زيبايي انسان است و همانطور كه مي دانيد، در احكام فقهي آمده است كه اگر شخصي موي سر كسي را به زور و اجبار بتراشد، به زيبايي و جمال او لطمه زده و غرورش را شكسته است و بايد ديه بدهد، ولي حاجي به هنگامي كه از قربانگاه منا برمي گردد، بايد سر به زير تيغ بگذارد و زيبايي ظاهري خود را در راه خدا فدا كند.اذن ورود به حرمپس از انجام اعمال مواقف سه گانه، زائر از پروردگار خويش اذن ورود به حرم و بازگشت به مكّه را مي طلبد تا براي انجام اعمال حجّ تمتع آماده شود.

پى نوشت ها

:1 آل عمران : 972 بقره : 1263 آل عمران :

ص: 168

974 عرفان حجّ ، ص485 صحيفه نور، ج19، ص1976 صحيفه نور، ج19، ص427 صحيفه نور، ج19، ص428 صحيفه نور، ج20، ص1459 حج : 2910 صحيفه نور، ج20، ص1811 همان.12 صحيفه نور، ج9، ص22413 زمر: 7214 بقره: 15815 عرفان حج، جوادي آملي، ص7016 صحيفه نور، ج20، ص1817 صحيفه نور، ج19، ص19718 اصول كافي، ج4، ص244؛ وسايل الشيعه، چاپ جديد، ج11، ص22519 بقره: 19720 بقره: 19821 عرفان حج، جوادي آملي، ص22.86 مصباح الشريعه، ج2، ص43523 صافات: 10224 نشريه زائر، ويژه ايام حجّ، شماره 17، سال 7731. محسن صالحي مازندراني

ص: 169

آراء و انديشه هاي تربيتي امام خميني

چكيده:

5 چكيده: هر يك از مكاتب تربيتي بر نگرشي خاص از هستي و انسان مبتني هستند و وجوه امتياز هر يك از اين مكاتب را بايد در تفاوت نگرش آنها به هستي و انسان جستجو كرد. با رجوع به انديشه هايي كه با عنوان مكتب تربيتي در روزگاري شهرت داشته اند، اهميت و جايگاه ديدگاههاي هستي شناختي و انسان شناختي نمايان مي شود. در سايه آگاهي از ديدگاه مبنايي اين مكاتب، درمي يابيم كه داوري اديان الهي بويژه اسلام درباره انسان منشأ وجود تفاوتهايي در مكتبهاي تربيتي ديني نسبت به ديگر مكاتب بشري است. دانشمندان مسلمان، اعم از فيلسوفان و عارفان و متكلمان و اخلاقيون، در مواضع گوناگوني آراي خويش درباره هستي و انسان را ابراز داشته اند و همواره به سبب ايمان به اسلام كوشيده اند كه در نظريات خود از تعارض با آموزه هاي قرآني و روايي بپرهيزند. اين انديشه مندان، در عين پويش و كوشش عقلاني براي دستيابي به آرايي استوار، از منبع وحي و متون ديني نيز الهام گرفته اند و بي شك، تعاليم ديني در بنيان و پيكرة نظام انديشه ايشان جايگاهي اساسي داشته است. در ميان ديدگاههاي عالمان مسلمان مي توان آرايي كم و بيش مشابه و حتي يكسان را درباره جهان و انسان سراغ گرفت. مبدأ اين شباهت و هماهنگي، تفكر

ص: 170

ديني و تأثيرپذيري قرآني ايشان است. البته گاه آرايي متفاوت و تصاويري بكلي ناهمسان از هستي و انسان نيز در ميان اين آراء ديده مي شود. نكته شايان توجه اين است كه اگر به تصويري كلي و جامع از نظامهاي فكري رايج ميان عالمان مسلمان نظر كنيم، درخواهيم يافت كه بسياري از امور مشابه در حقيقت تفاوتي بنيادين با يكديگر دارند. اين تفاوت تا بدان جاست كه حتي توحيد يعني سنگ بناي دين و دين باوري نيز در نزد ايشان تفسيري واحد ندارد، اگرچه همه موحدند. توحيد يك عارف با توحيد يك متكلم تفاوت بسيار دارد و حتي توحيد فيلسوفان نيز با هم يكي نيست. فلاسفه مشايي و حكيمان متألّه، به خدا، انسان و جهان يكسان نمي نگرند. اين نكته درخور توجه، ما را به يك روش در شناخت آرا و تفكرات رهنمون مي سازد و آن نگاهي جامع به نظريات انديشه مندان مختلف است. براي دستيابي به ديدگاه تربيتي يك عالم، نمي توان به بررسي سخنان صريح او در وادي تربيت بسنده كرد، زيرا بسا مواردي كه معناي حقيقي آثار تربيتي تنها با شناخت بنيانهاي فكري او دريافتني باشد. تلاش براي شناخت مكتب تربيتي امام خميني نيز اگر بخواهد قرين توفيق باشد، بايد از كاوش در مباني انسان شناختي و جهان شناختي ايشان آغاز گردد. با آگاهي

ص: 171

از اين مباني، جايگاه و اهميت ديدگاهها و توصيه هاي اخلاقي و تربيتي ايشان آشكار مي شود. پيش از ورود به بررسي ديدگاههاي مبنايي امام خميني، ذكر چند نكته لازم به نظر مي آيد. 1 در ميان علماي مسلمان، فيلسوف تربيتي و مربي در اصطلاحي كه امروز رايج است وجود ندارد، در نتيجه نمي توان در ترسيم مكتب تربيتي هر يك از ايشان، به پاسخهايي صريح درباره همه مسائل مطرح در تعليم و تربيت دست يافت. به اين ترتيب بايد كوشيد پس از شناخت مباني فكري آنها، با بررسي نظر تربيتي خاص كه در برخي مواضع ابراز داشته اند، به استنباط نظريات آنها در ديگر موارد پرداخت، تا از اين رهگذر به تصويري نسبتاً جامع از مكتب تربيتي انديشمند موردنظر دست يافت. طبيعي است كه اين كوشش در تحقيقات مختلف، نتايجي كاملاً يكسان به بار نمي آورد. 2 ديدگاههاي عالمان مسلمان درباره هستي و انسان را مي توان به مكاتب كلامي، فلسفي، عرفاني و مكتب محدثين تقسيم كرد. در هر يك از اين شاخه ها وجوه اشتراك فراواني را ميان انديشه مندان مي توان يافت، ولي اين حقيقت مانع از آن نيست كه هر انديشه مند، در عين حال ديدگاههايي خاص خود داشته باشد و يا اينكه در مواردي نظر او مشابه انديشه مندان حوزه اي ديگر باشد؛ مثلاً يك فيلسوف از جهاتي

ص: 172

همچون عارفان بينديشد و يا متكلمي از مرزهاي فلسفه عبور كند. 3 با توجه به مطالب گذشته، محصور داشتن مكتب فكري امام خميني در يكي از شاخه هاي فلسفي، عرفاني و يا فقهي دشوار است و اساساً شايد ويژگي مهم ايشان جمع سازوار و هوشمندانه اي است كه ميان عناصري از فقه، فلسفه و عرفان پديد آورده اند. عناصر انديشه ايشان را مي توان مورد بررسي تاريخي قرار داد و مبدأ و منشأ هر يك را شناسايي نمود، لكن نوشته حاضر در پي تحقيق تاريخي درباره اين آرا و نظريات نيست؛ ولي در يك قضاوت كلي مي توان ديدگاههاي انسان شناختي و هستي شناختي ايشان را عرفاني قلمداد نمود. دستيابي به اين منظر عرفاني براي ايشان، با گذر از معبر فلسفه و بويژه حكمت متعاليه صورت گرفته است و تجلي اين نظرگاه در سطح انديشه اجتماعي، پيوندي عميق با فقه يافته است، به گونه اي كه نمي توان از تأثير و تأثر فقه و عرفان امام بر يكديگر چشم پوشيد. نكته اخير در چگونگي شكل گيري ديدگاههاي تربيتي ايشان بسيار بااهميت است، زيرا آراي تربيتي حضرت امام همچنانكه از مباني انسان شناختي و هستي شناختي جدايي ناپذير است، از ديدگاههاي حكومتي ايشان نيز غيرقابل تفكيك است و نظرهاي حكومتي ايشان در نظريه ولايت فقيه كه ديدگاهي فقهي است عرضه شده است. 4 تعليم

ص: 173

و تربيت، به عنوان يك شاخه پژوهشي دانشگاهي مستقل، در پيشينه فرهنگي مسلمين جايگاهي ندارد؛ اگرچه فيلسوفان، عارفان و اخلاقيون به بخشهاي مهمي از مباحث فلسفه تعليم و تربيت پرداخته اند. براي آنكه بتوان ديدگاههاي يك انديشمند را در قالب مسائل و مباحث امروزين فلسفه تعليم و تربيت درآورد، بحثهاي تطبيقي بسيار مفيد است؛ ولي در تحقيق حاضر جز در مواردي كه مقايسه آرا ما را در فهم جايگاه و اهميت يك نظر ياري مي رساند از مباحث تطبيقي خودداري خواهد شد. س مجموعه ويژگيهاي انسان همچون آگاهي، فقرآگهي، اختيار و نيازمندي به دين، از او موجودي مسئول مي سازد س در انديشه اسلامي، موفقيت چنان تعريف مي شود كه راه را بر يأس و تيره انگاشتن آينده مي بندد و زمينة اطمينان خاطر و اتكا به نفس را فراهم مي آورد انسان انسان از ديدگاه امام خميني و بسياري از ديگر انديشه مندان مسلمان، داراي ويژگيهاي زير است: 1 انسان موجودي وابسته و فقير در برابر حقيقتي متعالي و بي پايان يعني خداست؛ 2 موجودي آگاه است؛ 3 موجودي مختار است؛ 4 موجودي كمال جوست و كمال جوي او نامحدود است؛[1] 5 تربيت پذير است و انبيا براي تربيت او فرستاده شده اند؛ 6 بدون دستگيري وحي، در رسيدن به كمالات خويش توفيقي نخواهد داشت؛[2] 7 موجودي مسئول است. در ميان اوصاف

ص: 174

فوق، وصف نخست، يعني فقر وجودي صفت ويژة انسان نيست؛[3] زيرا همه هستي مخلوق، فقير و وابسته به خداست[4] و انسان به عنوان جزئي از هستي مخلوق، وجودي فقير و وابسته دارد، تنها تفاوت اين است كه انسان مي تواند بر فقر خويش آگاهي يابد.[5] اين آگاهي، او را به تكاپويي از سر بصيرت به سوي كمال مطلق مي كشاند؛ يعني او را كه تكويناً به حقيقت مطلق هستي متوجه است، با توجهي آگاهانه به سوي كمال مطلق سوق مي دهد. اين رتبه از آگاهي، يعني شناخت فقر خويشتن و آگاهانه به سوي حق شتافتن، نقطه اوج ويژگي دوم انسان است. ويژگي سوم يعني مختار بودن انسان تعيين كنندة جهت حركت اوست. جهت حركت انسان وابسته به شناختي است كه او از خود دارد. اگر او به فقر همه جانبة خويش در برابر خدا معترف باشد جهت حركت او به سمتي است و اگر از فقر خويش غافل باشد جهت ديگري را براي حركت خود برمي گزيند. طبيعي است اگر موجودي كه خود را فقير مي يابد به مبدأ غنا توجه كند. به عبارت ديگر اگر انسان در ويژگي اول و دوم خويش به رتبه «فقر آگهي» رسيد، دارا بودن قوه اختيار باعث حركت كمالي شتابدار او مي شود؛ يعني ويژگي چهارم او (كمال جويي نامحدود) را در بالاترين

ص: 175

و بهترين شكل ممكن تحقق مي بخشد. لكن اگر قوه آگاهي انسان، او را به استشعار نسبت به فقر خويش رهنمون نشود، آنگاه فقر وجودي و تكويني انسان، او را در حدّ ديگر موجودات، طالب كمال خواهد كرد و به سوي آن هدايت خواهد نمود، با اين تفاوت كه در اين فرض، اختيار او در دام «اشتباه كمال» گرفتار خواهد آمد، يعني اموري را برمي گزيند كه كمال حقيقي نيستند و تلاش او در راه دستيابي به آنها فرجامي ناخوشايند خواهد داشت. اين كمال غيرحقيقي را كمال موهوم مي خوانيم.[6] انسان همواره در معرض خطر گزينش كمال موهوم است. اين خطر با خصيصه تربيت پذيري كه در نهاد انسان نهاده شده است، قابل پيشگيري است. تربيت پذيري انسان مي تواند وسيله اي باشد تا از خطا برهد. اين ويژگي آنگاه براي انسان مفيد واقع مي شود كه مربي او از منبع علم مطلق بهره مند باشد و با اتكا به چنين علمي از اشتباه در مصداق كمال منزه باشد. مجموعه ويژگيهاي انسان همچون آگاهي، فقر آگهي، اختيار و نيازمندي به دين، از او موجودي مسئول مي سازد، زيرا اگر انسان در توجه خويش به كمال از آگاهي و اختيار خويش بهره نگيرد و موجودي مسئول نباشد، گويي در كيفيت خلقت او امري غيرحكيمانه رخ مي دهد و ويژگيهاي آگاهي، اختيار و

ص: 176

تربيت پذيري او عبث و بيهوده خواهد بود. با اين توضيحات، به خوبي درمي يابيم كه چگونه ويژگيهاي انسان مرتبط با هم و معنابخش به يكديگرند. براي آنكه ارزش و جايگاه اينگونه آراي انساني شناختي بيشتر آشكار شود، بحثي مختصر درباره «نامتناهي بودن كمال جويي انسان» و «فقر آگهي» او مي آوريم. يكي از ويژگيهاي انسان جديد، يعني انسان پس از عصر روشنگري در اروپا، حصارشكن بودن اوست. انسان جديد همواره خواسته است خود را از همه باورهايي كه او را مقيد مي كنند برهاند و به اين وسيله، راه را بر تحقق هويتي بي حد و مرز از خويشتن بگشايد. پس همواره كوشيده است تا اراده خويشتن را از سلطه هر اراده ديگري آزاد كند و به اين ترتيب، حد وجودي خويش را گسترده سازد. اين ديدگاه در ارزشهاي انسان امروز تجلي يافته است، چنانكه انسان غربي بر توجه داشتن خويش به آينده مي بالد و آينده گرايي و تجددطلبي را ويژگي ارزشمند خود قلمداد مي كند و در مقابل، انسان شرقي را گذاشته نگر و سنت گرا مي خواند. خصلت نوگرايي چون در انسان غربي نهادينه شد، پيامد شگرفي را با خود به همراه داشت و آن پيشرفت پرشتاب و گيج كننده اي است كه هر روز بر ابعاد آن افزوده مي شود و به گونه اي هوش ربا، حدود پيشرفت و توسعه را

ص: 177

فراختر و بيكرانه تر جلوه مي دهد، و اين البته گسترش مرز مادي انسان است. انسان غربي با داشتن چنين تجربه اي، به تخطئه تفكر ديني مي پردازد و دين را عامل تقيد و بازماندن از پيشرفت مي شمارد و توفيق در پيشرفت مادي خويش را مرهون روگرداني از دين مي داند. بازدارندگي دين نسبت به انسان، به دو صورت بيان شده است: 1 باور ديني به معناي پذيرش وجود اراده اي مافوق است، كه همواره اراده انسان را تحديد و تهديد مي كند. وجود اراده اي حاكم بر اراده انسان، اتكاي او بر خويشتن را متزلزل مي نمايد و زمينه عدم اطمينان به خود و آينده را فراهم مي آورد. در نتيجه، انسان دين باور همواره چشم به راه تصرف قواي فوق طبيعي در طبيعت و حيات است و از برنامه ريزي و آينده نگري دوري مي كند. 2 دين باوري و دينداري، به معناي پذيرش الگويي از پيش تعيين شده براي سلوك فردي و اجتماعي انسان است و اين مانع از نوگرايي و افق شكني انسان است. اين خصوصيت اگرچه ظاهراً در اديان داراي شريعت، راسختر و گسترده تر است، ولي محدود به آن نيست؛ زيرا ديگر اديان نيز كمال انسان را پيشاپيش تعريف مي كنند و مجال نوانديشي در ترسيم اهداف زندگي را از او مي گيرند. اين دو تقرير از بازدارندگي دين باوري، هر دو پاسخي

ص: 178

محكم و كافي در انديشه امام خميني و اساساً در تفكر اصيل اسلامي دارد. اشكال نخستين را با دو مقدمه مي توان پاسخ گفت: 1 بي شك انسان بدون خدا ادعاي احاطه علمي و عملي بر عناصر و عواملي طبيعي را نمي تواند داشته باشد؛ زيرا تجربه بهترين گواه مخدوش بودن اين ادعاست. چه بسيار از برآوردهاي علمي و پيش بيني هاي آزمايشگاهي، كه به دليل عدم احاطه بر همه عوامل مؤثر در طبيعت به خطا مي رود؛ و چه بسيار اقدامات عملي انسان، كه علي رغم ابتنا بر يافته هاي علمي ناكام مي ماند. اين همه، ناشي از ناتواني بشر در شناخت همه جانبه طبيعت است. همه بزرگان علم و دانش معترفند كه معلومات بشر در برابر مجهولات او ناچيز است و اساساً گشوده شدن باب هر دانشي، به معناي رويارويي انسان با مجهولات تازه و پرشمار ديگري است. 2 اكنون اگر هدف انسان تصرف در طبيعت باشد، بي شك ناكاميهاي او در شناخت و تصرف در طبيعت و آگاهي روزافزون او از كم عمق بودن دانش و توانايي اش، بر عدم اطمينان و اتكاي او بر خويشتن دامن مي زند و آينده را در نزد او تيره و مبهم جلوه مي دهد. موفقيت در عمل، براي او به گونه اي معنا شده است كه رسيدن به آن امري قطعي و بدون تخلف نيست،

ص: 179

لذا همواره در انتظار ناكامي به سر مي برد. نهايت اينكه مي كوشد با در نظر آوردن آثار و فوايد موفقيت (در اصطلاح خودش)، شادابي و اميد را براي خود تأمين كند. اما در انديشه اسلامي، موفقيت چنان تعريف مي شود كه راه را بر يأس و تيره انگاشتن آينده مي بندد و زمينه اطمينان خاطر و اتكا به نفس را فراهم مي آورد. موفقيت از ديدگاه اسلام تنها در زندگي روزمره تأثير نمي كند، بلكه دامنه آثار اين نظر تا تعريف مفاهيمي همچون سعادت گسترده مي شود و در دست يافتني بودن زندگي توأم با سعادت، عميقاً مؤثر واقع مي شود. براي توضيح اين ديدگاه، سخن پرآوازه امام خميني رساست كه: «ما مأمور به وظيفه ايم نه نتيجه». در اين جمله كوتاه، جلوه هاي بسياري از آراي مبنايي امام را مي توان يافت. در اين سخن، مسئول بودن انسان به روشني نمايان است؛ اما آنچه كه در تكون اين سخن تأثير اساسي دارد، اين داوري است كه خداوند بر امور اين عالم و از جمله رفتارهاي ما ناظر است و در پاداش و كيفر ما، معيار، نسبت است كه ميان خود و خدا برقرار مي كنيم، نه آنكه پيروزي ظاهري معيار ارزيابي ما در پيشگاه خداوند باشد. اين سخن همچنين بر عدالت خداوند متكي است و آرامش حاصل از اعتقاد به اين سخن، ناشي

ص: 180

از آن است كه خداوندي عليم و عادل بر عمل و انگيزه ما نظر دارد و هنگامي كه انگيزه ما رسيدن به كمال مطلق باشد و از اتقان در كار فروگذاري نكرده باشيم، ديگر جايي براي دلهره و اضطراب نمي ماند و توفيق در كار، قطعي و بدون تخلف است. شكست در اين ديدگاه بي معناست و پيروزي و شكست ظاهري، معيار موفقيت نيست. امام حسين(ع) به همان ميزان موفق است كه پيامبر اكرم(ص) در اوج پيروزيهاي نظامي بر كفار. بي شك هرگاه ارادة خداوند داناي دادگر شكستي ظاهري را بر ما روا مي دارد، در حقيقت راه رسيدن به كمال را بر ما مي گشايد. شكست ظاهري آزمايش خداست و پيروزيها نيز همه از خداست و اينگونه آزمايشهاست كه به خلوص انسان كمك مي كند و امكان صعود او را مهيا مي سازد. دومين اشكالي كه نسبت به دين باوري مطرح شد نيز، در انسان شناسي امام خميني پاسخ شايسته اي دارد. امام مكرراً در سخنان خويش بر پايان ناپذيري كمال خواهي در انسان تأكيد نموده اند. اگر غايت و مقصد انسان قرب خداوندي باشد كه خود نامتناهي است، به هيچ روي نمي توان اين تعيين پيشين مقصد را به معناي محدودسازي انسان در قيد و بند انگاشت؛ زيرا اين غايت از پيش تعيين شده، خود چنان است كه انسان در يافتن معرفت و

ص: 181

تقرب نسبت به خداوند هيچ گاه نمي تواند به كنه ذات او دست يابد و هرگز نمي تواند از تكاپو براي سلوك در راه او و معرفتي برتر نسبت به او باز ايستد. اين تكاپوي جاودان البته به معناي دست نايافتني بودن مقصد نيست، بلكه به معناي بي انتها بودن مدارج معرفت و تقرب است. بي انتهايي مدارج، راه را براي توسعه وجودي انسان بازمي گذارد و از سكون و ايستايي او جلوگيري مي كند. به اين ترتيب، درمي يابيم كه تعاليم اسلام درباره انسان چگونه مي تواند مبناي مكتبي تربيتي قرار گيرد، كه در عين استواري و روشني، واجد پويايي و بالندگي باشد و از تحجر و واپسگرايي نيز مبرا باشد. فطرت يكي از مباحث مهمي كه دربارة شناخت انسان صورت گرفته است بحث فطرت است. «فطرت حالت و هيئتي است كه (خداوند) خلق را بر آن قرار داده (است)»[7] فطرت را مي توان ويژگي مشترك برخي از اوصاف انسان دانست. اين ويژگي مشترك را مي توان اينگونه خلاصه كرد. همة افراد بشر در آن مشتركند، عالم و جاهل و شهري و روستايي، سفيد و سياه، غربي و شرقي و زن و مرد و... . اكتسابي نيست. «هيچيك از عادات و مذاهب و طريقه هاي گوناگون در آن راهي پيدا نكند و خلل و رخنه اي در آن از آنها پيدا نشود، اختلاف

ص: 182

بلاد و اهويه و مأنوسات و آراء و عادات كه در هر چيزي، حتي احكام عقليه، موجب اختلاف و خلاف شود، در فطريات ابداً تأثير نكند.»[8] «اختلاف افهام و ضعف و قدرت ادراك لطمه اي بر آن وارد نياورد.»[9] به اين ترتيب اگر صفتي از اوصاف انسان همگاني نباشد، اكتسابي باشد و عادات، مذاهب، شرايط محيطي، قوت و ضعف ادراك و امثال آن در آن صفت تأثير كند و آن را از بين ببرد، آن صفت را نمي توان فطري دانست. فطريات انسان از اين قبيل اند: آگاهي به وجود مبدأ عليم و حكيم و قدير. آگاهي به توحيد. عشق به كمال مطلق. آگاهي به جهان آخرت.[10] آگاهي نسبت به وجود انبياء و ضرورت ارسال رسل. وجود اوصاف فطري در انسان به معناي بي نيازي انسان از تربيت نيست. زيرا كار انبياء، مربيان و معلمان اخلاق حفظ صفا و سلامت فطرت انسانها از گزند انحرافات و فساد است. «نفس در بدو فطرت، خالي از هر نحو كمال و جمال و نور و بهجت است چنانكه خالي از مقابلات آنها نيز هست. گويي صفحه اي است خالي از مطلق نقوش، نه داراي كمالات روحاني و نه متصف به اضداد آن است. ولي نور استعداد و لياقت براي حصول هر مقامي در او وديعه گذاشته شده است.»[11]

ص: 183

انسان چون تحت تعليم و تربيت انبياء و مربيان قرار مي گيرد استعدادهاي فطري خويش را به فعليت مي رساند. بنابراين تربيت مانع از آن مي شود كه امور طبيعي محيطي و امثال آن و نيز اعمال اختياري ناصواب فطرت انسان را بپوشانند و به فعليت رسيدن كمالات او را ناممكن سازند. «نفوس انسانيه در بدو فطرت و خلقت جز محض استعداد و نفس قابليت نيستند و عاري از هرگونه فعليت در جانب شقاوت و سعادت هستند و پس از وقوع در تحت تصرف حركات طبيعية جوهريه و فعلية اختياريه، استعدادات متبدل به فعليت شده و تميزات حاصل مي گردد.»[12] اعتقاد به وجود اوصاف فطري در انسان در كنار اعتقاد به ضرورت تعليم و تربيت براي تحقق استعدادهاي انسان، زمينة مساعدي را براي نشاط فعاليت تربيتي مربيان و نهادهاي تربيتي فراهم مي سازد و اهتمام آنان به دوران كودكي را افزايش مي دهد. چرا كه اهتمام تربيتي در دوران كودكي به منزلة پيشگيري از تحقق موانع رشد و كمال خواهد بود و فعاليتهاي تربيتي مربيان خردسالان همسان با فعاليت نهادهاي بهداشتي تلقي خواهد شد. و اين همواره بر همة مربيان آشكار بوده است كه پيشگيري به مراتب عملي تر و آسان تر از درمان است. در انديشة تربيتي امام خميني اولويت دادن به سنين كودكي، نوجواني و جواني

ص: 184

يك اصل تربيتي است. كلياتي دربارة ديدگاههاي سياسي و اجتماعي امام خميني ديدگاههاي سياسي و اجتماعي امام نيز همچون ديگر آرائشان تحت تأثير نگرش فلسفي و ديني ايشان است. اجتماع انساني و مناسبات و نظامهايي كه بر آن حاكم است، در انديشه و عمل اعضاي خود تأثيرگذار است. مهمترين تأثيري كه اجتماع بر اعضاي خود مي گذارد تعيين نگرش او دربارة غايت وجودي انسان است. اجتماع بر اساس ارزشهايي كه دارد آرزوهايي را در جان انسانها شكل مي دهد و عمل آنها را در جهت تحقق بخشيدن آن آرزوها مصروف مي دارد و به اين وسيله در سرنوشت، سعادت و شقاوت آنان تأثير مي كند. دين از آنجا كه سعادت همه جانبة بشر را منظور دارد نظامات اجتماعي را نيز تحت هدايت خود قرار مي دهد و همزمان به مصالح فرد و اجتماع توجه مي كند و تأمين همة نيازهاي او در تمام ابعاد را بر عهده مي گيرد، در حالي كهمكاتب مادي تنها به بعد مادي حيات انسان مي پردازند.[13] س شكست ظاهري آزمايش خداست و پيروزيها نيز همه از خداست و اين گونه آزمايشهاست كه به خلوص انسان كمك مي كند و امكان صعود او را مهيا مي سازد س در جامعه اي كه با مفاسد و مظالم مبارزه مي شود انسانها از آلوده شدن و انحراف فطرت خداجوي خود مصون مي مانند و

ص: 185

زمينه براي تحقق هدف آفرينش از خلقت انسان فراهم مي شود تنظيم شايستة مناسبات انساني زماني به وقوع مي پيوندد كه ارزشها و امتيازات اجتماع به گونه اي باشد كه انسانها بر اساس تقوا و پاكي ارزيابي شوند و جامعه از امتيازات پوچ و بي اساس خالي باشد.[14] در جامعه اي كه با مفاسد و مظالم مبارزه مي شود انسانها از آلوده شدن و انحراف فطرت خداجوي خود مصون مي مانند. و زمينه براي تحقق هدف آفرينش از خلقت انسان فراهم مي شود. در جامعة اسلامي مناسبات افراد جامعه با يكديگر بر اساس عدالت استوار است و مبارزه با ظلم و جور و اقامة عدالت اجتماعي فريضه اي است بر گردن مسلمين و عبادتي ارجمند است.[15] افزون بر رعايت عدالت در خصوص روابط داخلي جامعه رابطة جامعه اسلامي با ديگر جوامع نيز بايد به گونه اي باشد كه با اهداف خلقت و مقاصد شريعت سازگار باشد. استقلال سياسي و اقتصادي از جمله اهداف سياسي و اجتماعي است.[16] اين هدف هم به كيفيت روابط جامعه اسلامي و ديگر جوامع شكلي خاص مي بخشد و هم روابط داخلي افراد جامعه را به سمت تلاش و پويايي سوق مي دهد. در ساية استقلال است كه نظام اسلامي قادر خواهد بود تكاليف الهي خويش را عملي سازد و اهدافي از اين دست را پي گيرد: دعوت

ص: 186

مسلمانان به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان،[17] حمايت از مبارزان، گرسنگان و محرومان در سراسر جهان،[18] مبارزه با نظام كفر جهاني و به اهتزاز درآوردن پرچم لااله الاالله بر قلل رفيع كرامت و بزرگواري.[19] انجام تكاليف و تحقق اهداف فوق نيازمند ثبات داخلي جامعه اسلامي است و اين ثبات در ساية عدالت، نظم و اتحاد پديد مي آيد. علاوه بر ثبات داخلي توانايي علمي و قدرت نظامي نيز از مقدمات ضروري رسيدن به اين اهداف است. در اينجا مقصود برشمردن اهداف سياسي و اجتماعي به شكل طبقه بندي شده نيست ولي الگوي كلي براي طبقه بندي اهداف از همين مختصر قابل دريافت است. در طبقه بندي اهداف برترين هدف، زمينه سازي براي تأمين نيازهاي انسان در جهت رسيدن به كمال مطلوب انساني است. اوصاف انسان و اجتماع مطلوب عبوديت و كرامت است. عبوديت منشأ مسؤوليت و دين مداري انسان است و كرامت مبدأ استغناء و استقلال انسان و جامعة مسلمانان در برابر ديگران. يكي از مباحث مهم در ارتباط با چگونگي تنظيم روابط داخلي اجتماع اسلامي بحث از آزادي است. تعيين حدود آزاديهاي اجتماعي با رجوع به منابعي امكانپذير است. اين منابع از اين قرارند: 1 چيستي انسان. 2 غايات وجودي انسان. 3 نسبت انسان با خدا و طبيعت. 4 اهداف اجتماع. بنابراين آزادي

ص: 187

را بايد در گستره اي وسيع تر از مفهوم اجتماعي آن بررسي كرد، در سطور آتي بحث كوتاهي دربارة آزادي خواهيم داشت. آزادي سخن از آزادي و مباحث دامنه داري كه درباره آن صورت پذيرفته، بيشتر معطوف به مفهوم اجتماعي و سياسي آن بوده است. اگرچه فيلسوفاني به جستارهايي عميقتر در خصوص ريشه هاي دروني آزادي در انسان نيز پرداخته اند، نظر به مفهومي كه امروزه از كلمه آزادي به ذهن متبادر مي شود، توجه بسياري از انديشه مندان معاصر به مفهوم اجتماعي اين اصطلاح بوده است. ولي بي شك آزادي را در گستره اي وسيع نيز مي توان مورد بررسي قرار داد، براي اين بررسي بايد بر تعريفي از آزادي متكي بود و از ذاتيات اين مفهوم آگاهي داشت. آزادي را مي توان جواز اعتباري اعمال قوة اختيار تعريف كرد. توضيح اينكه قوه اختيار در انسان امري است تكويني؛ يعني انسان چنان آفريده شده كه در طول زندگي از گزينش ناگزير است و به تعبيري، در انتخاب اختيار، مختار نيست. انسان مختار در اعمال قوه اختيار خويش به موانع و محدويتهايي برمي خورد، بعضي از اين محدوديتها تكويني است؛ بنابراين، گستره اعمال اختيار را محدود مي كند. محدود بودن قواي جسمي و روحي و محيط طبيعي، حصارهايي تكويني هستند كه انسان را محاصره نموده اند. نوع ديگري از محدوديتها نيز وجود دارد كه

ص: 188

به محيط اجتماعي بازمي گردد. در محيط اجتماعي، برخورد و تزاحم انتخاب و اختيار افراد موانعي براي آنان پديد مي آورد. هرگاه براي رفع تزاحم، قوانين و قواعد عرفي و حقوقي وضع مي شوند، مرزهايي غيرتكويني يعني اعتباري نيز مجال اعمال اختيار را تنگ مي كنند. به اين ترتيب، هيچ انساني را نمي توان مطلقاً آزاد دانست، چرا كه همه انسانها در تنگناي محدوديتهاي تكويني و اعتباري محصورند. بنابراين، همواره در آزادي، سخن از حدود و ثغور آن خواهد

ص: 189

بود، زيرا نفي آزادي مطلق قولي است كه جملگي برآنند و هر آينه كسي در لفظ به آزادي مطلق انسان فتوا دهد، در مقام عمل بر فتواي خويش خط بطلان خواهد كشيد. پيش از بحث درباره ديدگاه اسلام و امام خميني در باب آزادي، چارچوبي را براي بررسي مطرح مي كنيم. آزادي انسان در افق روابط او قابل شناسايي است. اين روابط را در چهار صورت مي توان در نظر گرفت. و آنگاه با معياري واحد و بر حسب شناختي كه از دو طرف رابطه داريم، محدوده آزادي شناخته مي شود. چهارگونه رابطه انسان از اين قرار است: رابطه انسان با خود، ديگران، طبيعت و خدا. اكنون مي توان پرسش از حدود آزادي را در خصوص هر يك از اين چهار رابطه مطرح كرد. پيش از طرح يك به يك چهار رابطه، معيار واحدي را مطرح مي كنيم. معيار مذكور در سايه شناخت غايت و هدف حيات انسان به دست مي آيد. در بياني كلي مي توان گفت: معيار ساري و جاري در هر چهار مورد، اين است كه هرگاه آزادي انسان در به كارگيري قوه اختيار خويش، در دستيابي به غايت وجودي او مفيد باشد، انسان آزاد است. پس اگر هدف نهايي انسان قرب خداوند باشد، در هر محدوه اي كه آزادي موجب تقرب به خدا شود

ص: 190

پذيرفته است و در محدوه هايي كه مانع و يا مخل حركت تقربي انسان شود، پذيرفته نيست. 1 آزادي انسان در رابطه با خود مقصود از خود در اينجا، مجموعه جسم و جان است؛ يعني اعضا و اندامهاي بدن و مجموعه شناختها، عقايد و آرمانها و احساسات هر فرد. انسان تكويناً چنان است كه مي تواند جسم خويش را حفاظت كند يا نابود سازد. جسم خويش را بيارايد يا بيالايد، بنوازد يا بيازارد، بپروراند يا مهمل گذارد. آيا انسان با وجود اين توانايي مجاز است هر يك از دو سوي اين دو راهها را برگزيند؟ پاسخ اين پرسش در مباني انسان شناختي كه پيشتر گفته شد، يافت مي شود. اگر انسان موجودي مخلوق، فقير، هدفدار و مسئول است، هرگز چنين آزادي اي ندارد. آلودن، آزردن و نابودسازي بدن براي تقرب به خداوند به كار نمي آيد، بلكه ابزار تلاش براي قرب به خداوند را از او مي گيرد؛ بنابراين، تنها يكي از اين دو راه را بايد برگزيند. آيا انسان مجاز است كه ذهن و احساس خود را در معرض هر پيامي قرار دهد؟ آيا مجاز است عقل و احساس خويش را به دست الكل، مواد مخدر، سكس و امثال آن بسپارد؟ با بيان فوق ممنوعيت اين كار آشكار است و نيازمند توضيح نيست. با داشتن

ص: 191

چنين نگرشي است كه مبارزه با مفاسد اجتماعي بي خوف و هراس ملامت ملامت گران، مورد توجه حكومت اسلامي قرار مي گيرد. 2 آزادي در رابطه با ديگران آزادي در رابطة با ديگران همان گونه اي از آزادي است كه بيشتر مورد توجه فيلسوفان و جامعه شناسان بوده است. و تحت عناويني همچون آزادي عقيده و بيان مطرح شده است. در فرهنگ اسلامي نيز آموزه هاي گرانقدري در اين خصوص وجود دارد. امام نيز در مواقع گوناگون بر آزادي بيان و عقيده تأكيد كرده اند و محدوده هاي آن را مشخص نموده اند.[20] همواره جوامع غيرالهي از مناسبات انساني تبعيض آميز رنج برده اند. در جوامع غيرالهي اراده و اختيار برخي از انسانها به وسيلة اراده و اختيار انسانهايي ديگر محدود مي شود. در جامعه الهي اسلامي اختيار انسانها در عرض يكديگرند. تنها عاملي كه مي تواند آزادي يك انسان را محدود سازد ارادة تكويني و تشريعي خداوند است. بنابراين محدود شدن حوزة عمل يك انسان توسط انسان ديگر تنها زماني رخ مي دهد كه انسان حاكم بر اساس منصبي الهي و در چارچوب شريعت به اين محدودسازي مبادرت كند. فرمودة اميرالمؤمنين علي عليه السلام «لا تكن عبد غيرك لقد خلقك الله حرّا» بيانگر همين حقيقت است. انسان تنها بندة خداست و فقط زماني مجاز به محدود ساختن خويش است كه عمل خود را بيرون از

ص: 192

مرزهاي تعيين شده از سوي خداوند بداند. پيروي از حكم ديگران بر هيچ انساني روا نيست مگر آنكه حكم فرد ديگر در طول حكم خداوند باشد. بنابراين انسان در تنظيم روابط خود با ديگران بايد نخست به رابطة خود و خداوند نظر كند. قلمرو روابط انسان با ديگران گسترده است، روابط خانوادگي، مقررات اجتماعي و آزاديهاي سياسي، تماماً در اين نوع از رابطه انسان قابل ارزيابي هستند. در هيچ يك از اين عرصه ها انسان در عمل و عكس العمل خود مطلقاً آزاد نيست، زيرا او در خانواده و جامعه خويش تحقق خويشتن را مي جويد. در نتيجه، هر فرد مي تواند فقط در جهت ايجاد خانواده، شهر و جامعه اي حركت كند كه از خود او موجودي متقرب به سوي حق مي سازد، يعني موانع صعود او به مقام بندگي را برمي چيند و محيط مناسب براي رشد او را پديد مي آورد.[21] س از ديدگاه امام خميني همة عالم مدرسه بشر براي تعليم و تهذيب است س «علم نور است ولي در دل سياه و قلب فاسد دامنة ظلمت و سياهي را گسترده تر مي سازد» نكته شايان توجه اين است كه قرب به خداوند فقط هنگام تحقق جامعه ايده آل عملي نيست، بلكه هرگاه فرد در تحقق جامعه ايده آل به وظيفه خويش عمل كند، انسان متقرب الي الله

ص: 193

است و به سوي هدف غايي خويش در حركت، و اين رمز برابري انسانها از حيث نسبتي است كه با كمال انساني دارند. يعني هر انسان در هر جامعه و در هر مقطع تاريخي مي تواند هدف خويش را قرب الهي در نظر بگيرد و به ميزان تلاشي كه با توجه به شرايط محيطي صورت مي دهد، به قرب حق نايل آيد. مبارزه و مشاركت سياسي، مسئوليت پذيري، امر به معروف و نهي از منكر، قوانين احزاب، مديريت سياسي، اقتصادي و فرهنگي جامعه و... اگر تماماً در چارچوب چنين نگرشي معني شوند، تصويري اسلامي از اين مضامين به دست خواهد آمد. 3 آزادي در رابطه با طبيعت محيط طبيعي انسان به اقتضاي حكمت الهي برآورندة همة نيازهاي اوست و اعمال قوة اختيار آدمي گاه موجب آسيب محيط طبيعي به گونه اي مي شود كه تأمين نيازهاي برخي از انسانها مختل مي شود و حركت كمالي آنها با دشواري مواجه مي گردد. اگر پي آمد عملي در رابطة با طبيعت اختلال در نظام نيازها شود آن عمل ممنوع و خارج از محدودة آزادي انسان است.[22] ضرورت حفظ محيط زيست وجوب تلاش براي باروري بيشتر طبيعت در همين مقوله قابل تبيين است. 4 آزادي در رابطة با خدا روابط انسان با خداوند را مي توان در دو دسته تقسيم كرد، رابطة

ص: 194

معرفتي و رابطة عملي: رابطة معرفتي معرفت جويي انسان نسبت به خداوند و صفات او. رابطه عملي بندگي و اطاعت از پروردگار. رابطة معرفتي آزادي در خصوص اعمال اختياري انسان قابل طرح است و مجموعة فعاليتهاي ذهني انسان براي دستيابي به شناخت وجود و صفات خداوند اعمالي اختياري هستند. تكاپوي ذهني براي معرفت به وجود خداي متعال از ديدگاه الهي واجب است و خودداري از چنين عملي ممنوع است يعني خارج از قلمرو آزادي انسان است. در باب صفات خداوند نيز تلاش براي تحصيل معرفت نسبت به صفات خداوند ضروري است و محدودة آن را وحي تعيين مي كند. معرفت خداوند از چنان اهميتي برخوردار است كه بعثت انبياء را براي تحقق معرفةالله دانسته اند[23] و چنان دقيق است كه نيازمند كسب مقدمات فراوان است.[24] اگرچه اصل آگاهي و اقرار به وجود خداي يكتا امري نظري است.[25] رابطة عملي قاعده اي كه رابطة عملي انسان با خداوند را تنظيم مي كند، بندگي و اطاعت از پروردگار است. ولي قلمرو اطاعت و بندگي بسيار گسترده است. بخش وسيعي از اين قلمرو در واقع همان روابط سه گانة انسان با خود، ديگران و طبيعت است. بخش اختصاصي آن مربوط به نيايشها و مناسك عبادي انسان است. كيفيت و كميت نيايش و انجام اعمال و مناسك عبادي در

ص: 195

محدوده اي از ضوابط قرار دارد. اين ضوابط را خداوند تعيين فرموده است، حداقلها و چگونگي هاي اين اعمال از سوي وحي معلوم شده است. حداكثرها با مراجعه به تكاليف و اهداف انسان در مجموع حيات خويش قابل شناخت است. به اين ترتيب اگر زياده روي در نماز و دعا موجب ترك وظايف اجتماعي و يا باعث ضعف و بيماري جسماني باشد روابط انسان با خود و ديگران را مختل مي كند و در نتيجه مجاز نخواهد بود. توجه: بحث از آزادي تنها بحث از محدوده ها نيست بلكه پس از شناخت قلمروهاي آزاد حيات، استفاده از اين آزاديها براي تحقق اهداف حيات تكليف انسان خواهد بود و هرگاه آزاديهاي مشروع انسان مورد تهديد قرار گيرد مسؤوليت اجتماعي و الهي انسان مقتضي قيام براي اعادة آزادي است زيرا نبود آزاديهاي مشروع موجب اختلال در تحقق هدف حيات يعني رسيدن به كمال انسان از طريق اختيار است. اهداف تعليم و تربيت از ديدگاه امام خميني همة عالم مدرسه بشر براي تعليم و تهذيب است. گسترة آموزش و پرورش از اين منظر فراتر از محدودة مدارس و دانشگاه ها خواهد بود و شناسايي اهداف تعليم و تربيت منحصر به شناخت اهداف نهادهاي رسمي تعليم و تربيت نمي شود. به همين جهت مناسب است اهداف تعليم و تربيت را به

ص: 196

گونه اي مطرح ساخت كه همزمان راهنماي افراد و نهادهاي مختلفي همچون آموزش و پرورش، آموزش عالي، راديو و تلويزيون، مطبوعات، حوزه هاي عمليه و... قرار گيرد. پيش از اين مقداري دربارة اهداف اجتماعي تعليم و تربيت سخن گفتيم اكنون با طبقه بندي اهداف مي كوشيم جايگاه هر يك از اهداف فردي و اجتماعي را در طراحي كلي اهداف روشن سازيم. هدف هر فعاليت آگاهانه مي تواند يكي از اين دو حالت را داشته باشد: 1 مطلوب لنفسه. 2 مطلوب لغيره. اموري كه مطلوبيت آنها جنبة مقدّمي، واسطه و ابزاري نداشته باشد مطلوب لنفسه هستند و هرچه كه به سبب وسيله و واسطه شدن براي تحقق امري ديگر مطلوب قلمداد شود، مطلوب لغيره است. بنابراين اگر سلسله اي از اهداف را در نظر بگيريم كه هر كدام وسيله و واسطة دستيابي به هدف بالاتر باشد تمامي عناصر اين سلسله مشمول تعريف هدف لغيره يا هدف واسطي خواهند بود و فقط هدفي كه در بالاترين مرتبة سلسله قرار مي گيرد هدف لنفسه است كه آن را هدف غايي مي خوانيم. ويژگيهاي هدف غايي هدف غايي نيز مانند هر هدف ديگري بايد قابل شناخت و دستيابي باشد. افزون بر اين چون هدف غايي تعليم و تربيت در حقيقت هدف همة انسانهاست در نتيجه دستيابي به آن بايد همگاني باشد يعني

ص: 197

براي همة انسانها دست يافتن به آن امكانپذير باشد. اهداف ديگر ممكن است متعلق به گروه سني خاصي باشد و يا در شرايط خاصي قابل پيگيري باشد ولي هدف غايي بايد همگاني باشد و در همة زمانها و مكانها قابل وصول باشد. بي آنكه همگاني بودن و همه زماني بودن هدف غايي فراهم آيد ناگزير بايد هدف غايي را هدف فردي بدانيم يعني هدف غايي تعليم و تربيت بايد به گونه اي باشد كه پي گيري آن وابسته به اموري خارج از اراده و توانايي فرد نباشد. زيرا اگر رسيدن به هدفي فقط در شرايط خاصي، مثلاً فراهم بودن شرايط اجتماعي خاصي، امكان پذير باشد كساني كه در آن شرايط اجتماعي قرار ندارند از رسيدن به آن هدف محروم و مأيوس خواهند بود. چنين هدفي همگاني نخواهد بود و در نتيجه نمي تواند هدف غايي تعليم و تربيت باشد. يكي از ويژگيهاي هدف غايي حيات و به تبع آن هدف غايي تعليم و تربيت اين است كه به زندگي انسان معنا مي بخشد و براي ادامه حيات انگيزه فراهم مي كند بنابراين هدف غايي بايد چنان باشد كه تا واپسين دم حيات انسان به دنبال آن باشد. ممكن است گفته شود بنابراين هدف غايي امري است كه هيچگاه به آن نمي رسيم. در پاسخ مي گوييم هدف غايي را

ص: 198

بايد چنان تعريف كرد كه در عين قابل دستيابي بودن نقطه اي محدود نباشد چرا كه اگر نقطه اي محدود و بدون دامنه باشد لحظه اي كه فرد به آن دست مي يابد لحظة بي معنا شدن زندگي است و رسيدن به هدف غايي ديگر نه تنها مطلوب نخواهد بود بلكه به سبب تحميل بي معنايي به زندگي امري نامطلوب خواهد بود. براي گريز از اين معضل ناگزير هدف غايي را بايد به صورت امري ذومراتب ترسيم كرد. هدف غايي بنابر آنچه گفتيم به طور خلاصه هدف غايي تعليم و تربيت بايد همگاني، همه زماني، فردي و ذومراتب باشد هدف غايي در اسلام هر چهار ويژگي مذكور را داراست. قرب خداوند هدف غايي تعليم و تربيت اسلامي است. انسان به عنوان موجودي آگاه و مختار و مسؤول مكلف است نيروهاي خود را به سوي اين هدف بكار گيرد و نهادهاي اجتماعي نيز همه در خدمت تحقق اين هدف هستند انسان در هر شرايط سني، زماني و محيطي (محيط طبيعي و اجتماعي) مي تواند به خداوند تقرب جويد يعني مي تواند هدف غايي تعليم و تربيت اسلامي را در نظر گيرد و به سوي آن بشتابد. در خاتمة بحث از هدف غايي تأكيد بر دو نكته لازم است: 1 هدف غايي تعليم و تربيت همان هدف غايي خلقت و

ص: 199

حيات بشر است. 2 هدف غايي همزمان هدف مورد توجه مربي و متربي است. يعني مربيان و نهادهاي تربيتي جامعه هدف غايي فعاليتهاي خود را تقرب متربيان به خداوند مي دانند و متربي نيز خودآگاهانه در فعاليتهاي تربيتي و آموزشي مشاركت مي كند و هدف او از اين مشاركت رسيدن به هدف غايي يعني قرب خداوند است. اهداف واسطي اهداف واسطي چنان كه از نام آنها پيداست واسطه و وسيلة رسيدن به هدف غايي هستند. اهداف واسطي تقسيمات گوناگوني دارند. دسته اي از آنها را مي توان اهداف فردي ناميد و دسته اي را اهداف واسطي. در تقسيمي ديگر مي توان اهداف واسطي را به دو گروه اهداف شناختي و اهداف عملي تقسيم كرد. در اينجا براي دسته بندي اهداف واسطي از تقسيم اخير بهره مي گيريم. اهداف شناختي 1 شناخت اصول دين از مبدأ تا معاد خداشناسي، شناخت ذات و صفات خداوند خودشناسي پيامبرشناسي دين شناسي معادشناسي[26] 2 شناخت معارفي كه جنبه زيستي حيات انسان را تسهيل كند. شامل آشنايي با علوم و فنون و تخصصهايي كه تأمين نيازهاي اوليه در گرو آنهاست. تأمين خوراك، پوشاك و مسكن و امنيت (در برابر عوامل طبيعي). 3 شناخت معارفي كه مقتضاي زندگي در اجتماع است. شناخت اجتماعي، آگاهي از آداب، سنن و قوانين اجتماعي. شناخت سياسي. شناخت اخلاقي. اهداف شناختي

ص: 200

تماماً جنبة نظري دارند. يكي از مهمترين انواع شناختهايي كه به انسان در جهت رسيدن به هدف غايي ياري مي دهد شناخت اخلاقي است مقصود از شناخت اخلاقي آگاهي از محاسن اخلاق مثل صبر، شكر، حيا، تواضع، رضا، شجاعت، سخاوت، زهد، ورع و تقوي، استقلال فكري، خودباوري و ديگر محاسن اخلاق و علم به كيفيت تحصيل آنها و همچنين علم به اخلاق مذموم و قبيح از قبيل حسد، كبر، ريا، حقد، غش، حب رياست و حب دنيا و نفس، خودباختگي فكري، مسؤوليت گريزي و علم به كيفيت تنزه از آنهاست.[27] اهداف عملي اهداف عملي متناظر با اهداف شناختي در سه گروه قابل دسته بندي هستند: 1 اهداف عملي متناظر با شناخت اصول دين. توانايي انتخاب عمل، اتخاذ روش و انجام افعال متناسب با غايت وجودي خود و توانائيهاي ذهني و جسمي خويش. تقواي عملي به معناي ناظر ديدن خداوند در زندگي. ناظر ديدن خداوند در اينجا به معناي اذعان نظري به نظارت خداوند نيست بلكه در مقام عمل اين نظارت را باور داشته باشد. مهارت در عمل به واجبات و ترك محرمات. 2 هدف عملي متناظر با شناختهاي زيستي. مهارت كافي در انجام وظايف حرفه اي و نيز توليد يا تهيه نيازهاي اوليه. 3 اهداف عملي متناظر با شناخت معارف مربوط به زندگي در

ص: 201

اجتماع. رعايت عملي هنجارهاي اجتماع اسلامي اعم از هنجارهايي كه در شكل قانون وضع شده اند و آداب و سنن. مهارت در اجراي قواعدي كه فرايند اجتماعي شدن را موجب مي شوند. مشاركت فعال در امور سياسي. قيام براي اقامه حكومت اسلامي و انجام تكاليف در برابر حكومت اسلامي. يافتن ملكات اخلاقي. اهدافي كه تاكنون به آن اشاره شد عمدتاً اهداف فردي هستند، اهداف اجتماعي تعليم و تربيت در اسلام را با شناخت اهداف اجتماعي اسلام مي توان شناخت. به اين ترتيب بطور خلاصه اهداف تعليم و تربيت در اسلام پديد آوردن شناخت، روحيه، انگيزه و مهارتهاي عملي لازم در جهت تحقق اهداف اجتماعي اسلام است. اهدافي كه خود به انواع مختلفي همچون اهداف فرهنگي، سياسي و اقتصادي قابل تقسيم اند. اهداف فرهنگي گسترش سواد عمومي. س در سيرة تربيتي امام خميني همواره اميدآفريني و استفاده از روشهاي ايجابي را مقدم بر روشهاي سلبي مي يابيم استقلال عملي و فرهنگي.[28] ترويج فرهنگ اسلامي. ايجاد و تقويت روحية تعاون و وحدت كلمه و... . توسعه و ترويج هنر متعهد.[29] اهداف سياسي استقلال سياسي. توسعه سياسي به معناي افزايش مشاركت مسؤولانه آحاد جامعه در سرنوشت سياسي خود. اجراي قوانين اسلام و ايجاد روحيه تبعيت از قانون. مبارزه با نظام كفر جهاني و به اهتزاز درآوردن پرچم لااله

ص: 202

الاالله بر قلل رفيع كرامت و بزرگواري.[30] حمايت از مستضعفان و مسلمين جهان.[31] تقويت بنية دفاعي. عدالت قضايي. اهداف اقتصادي استقلال اقتصادي. عدالت اقتصادي. مبارزه با فقر و محروميت. مبارزه با اسراف و تبذير. اصول تعليم و تربيت اصول تعليم و تربيت گزاره هايي خبري هستند كه نهادهاي تربيتي و مربيان را در انتخاب سياستها و روشهاي وصول به اهداف هدايت مي كنند. دامنة تأثير اصول فراگير است و چهره تعليم و تربيت را رنگي خاص مي بخشد. از مجموع ديدگاههاي انسانشناختي و هستي شناسانة امام خميني مي توان آموزه هاي ذيل را به عنوان اصول تعليم و تربيت استنباط كرد. 1 اصل برابري انسانها در نسبت با هدف غايي تعليم و تربيت اين اصل مربيان را كمك مي كند تا موضوع فعاليت خويش را انسان بطور عام قرار دهند و به اين ترتيب پاسخگوي ويژگي كمال خواهي انسانها در همه سنين، همة مكانها و همة زمانها باشند. اين اصل غفلت از سالخوردگان و يا طبقات اجتماعي خاص را پيشگيري مي كند و در عين حال زمينه را براي تحقق سلامت رواني جامعه فراهم مي آورد. چنانكه پيشتر گفتيم مسؤوليت تعليم و تربيت متوجه نهادهايي همچون آموزش و پرورش، صدا و سيما و... است و همزمان همة آحاد اجتماع خود نيز مكلف به مشاركت مسؤولانه در تحقق اهداف تعليم و

ص: 203

تربيت هستند. اين اصل پويايي فرد در پي گيري هدف غايي را دائمي مي كند و دامنة فعاليت نهادهاي مسؤول را از دوره كودكي و نوجواني فراتر مي برد. 2 اصالت هدف اصالت هدف ديدگاهي است كه مربي را كمك مي كند تا در اتخاذ روش متعصب نباشد. براي توضيح بيشتر لازم است نخست روشهاي دستيابي به اهداف تعليم و تربيت را به دو دسته تقسيم كنيم. الف) روشهاي مستنبط از شريعت: يعني احكامي كه از ديدگاه تربيتي جنبة روشي دارند. ب) روشهايي كه عالمان تعليم و تربيت با رجوع به منابع عملي و با توجه به مسائل ديني و فرهنگ ابداع كرده اند. مثالي براي گروهي نخست: ممكن است تعزيرات را در مجموعة احكام جزايي اسلام به منزلة روشي تربيتي تلقي كنيم. روش بازدارنده اي كه بهره گيري از آن در اختيار قاضي است. يعني قاضي با استفاده از آگاهي هاي تربيتي، اجتماعي و سياسي خود و در عين حال با توجه به شرايط فرد خطاكار تصميم مي گيرد كه او را به شيوه اي خاص تنبيه و تعزير كند تا خود خاطي از تكرار خطاي خود بازداشته شود. اكنون اگر قاضي به هدف تشريع مجازات تعزير توجه داشته باشد از صدور حكم واحد در همة شرايط و نسبت به همة افراد اجتناب خواهد كرد. هدايت كنندة او در انتخاب

ص: 204

شيوه هاي متنوع، «هدف» است. احكام شرعي اي كه جنبة روش تربيتي دارند را مي توان دوگونه دانست: گونه اي از آنها در اصل تشريع به گونه اي جعل شده اند كه امكان انعطاف آنها وجود داشته باشد. در اين گونه موارد چگونگي تأثير توجه به «هدف» در اتخاذ روش آشكار است مثالي كه آورديم از اين قبيل است. گونه اي ديگر از احكام شرعي به اين وضوح و صراحت انعطاف پذير نيستند. در چنين مواردي هم توجه به شرايط زمان و مكان و تغيير و تبدلهاي عارض بر موضوعات و متعلقات احكام بايد همواره مورد توجه فقيه باشد. اگر حكمي شرعي جنبة تربيتي داشته باشد و از اين دسته از احكام باشد ارزيابي فقيه از شرايط زمان و مكان و تبدلات احتمالي موضوع تحت تأثير توجه او به هدف تشريع آن حكم قرار مي گيرد. بنابراين در فرايند تربيت روشها از انعطاف بيشتري برخوردارند و اين ناشي از اصالت هدف است. هدف نامتغير تعليم و تربيت هدف غايي است و ديگر اهداف از درجه اي از انعطاف پذيري برخوردارند. در باب روشهاي ارائه شده توسط مربيان و دانشمندان انعطاف پذير ساختن روشها آسانتر است. سرعت و صحت تصميم مربي در تغيير و تحول روش تحت تأثير مستقيم توجه او به «هدف» است. امام خميني همواره به پويايي فقه از زواياي مختلف مي نگريست

ص: 205

و بي شك با توجه به اينكه ايشان همواره چون يك مربي عمل مي كردند در اتخاذ شيوه تربيت نيز توجه به اصالت هدف را مدنظر داشته اند. 3 تقدم تزكيه بر تعليم در نفس كه مهذب نشده علم حجاب ظلماني است.[32] هر نظام تعليمي وظيفه دار انتقال مفاهيم به دانشجويان خود است. انتقال مفاهيم امكان تداوم حيات علمي را فراهم مي كند و توليد انديشه را استمرار مي بخشد. علوم در هر رشته و با هر موضوع مقدمه اي براي تحقق اهداف فرد و اجتماع هستند بنابراين مادام كه يك علم نقش مقدمي خود را به درستي ايفا كند مطلوب و به لحاظ ارزشي داراي ارزش مثبت خواهد بود و اگر تحقق اهداف جامعه را دچار اختلال سازد ارزش منفي خواهد داشت. اما علم از آن جهت كه علم است چيزي جز آگاهي انسان از واقعيات خارجي و يا اعتبارات اجتماعي و اخلاقي نيست و اين آگاهي في حد ذاته داراي بار ارزشي نمي باشد. پس چگونه است كه گاه آن را ارزش مثبت مي دهيم و گاه ارزش منفي؟ در پاسخ مي گوييم منشأ ارزشي علم، شخص عالم است. اگر فراگيرنده يا دارندة علم، دانش خويش را همچون نردباني براي صعود به رتبة قرب خداوند مورد استفاده قرار دهد، علم او ارزشمند خواهد بود و اگر چنين نكند

ص: 206

علم او از يكي از اين دو فرض خارج نخواهد بود: يا نسبت به تحقق هدف غايي فرد خنثي است و يا نقش منفي و اختلال آور دارد. فرض اول نادرست است زيرا تحصيل چيزي كه تأثير مثبت در تحقق هدف غايي ندارد خود تضييع زمان و نيروست و تضييع زمان و نيرو خود اختلالي در مسير وصول هدف غايي است. بنابراين بايد علم را به جاني راه داد كه پس از فراگرفتن علم، آن را در جهت تحقق هدف غايي فرد و اهداف واسطي اجتماعي و فردي بكار گيرد. بنابراين جان انسان تزكيه يافته شايسته پذيرايي علم است. اراده و تصميم انسان تحت تأثير خواستهاي اوست و خواستهاي انسان برخي جنبة نفساني و برخي جنبة عقلاني و متعالي دارند. خواستهاي متعالي انسان چيزي است كه تحقق آن به تحقق هدف غايي مي انجامد. خواستهاي نفساني انسان اگر در حد تأمين نيازهاي طبيعي او برآورده شوند به تعادل شخصيت او ياري مي دهند و در تحقق هدف غايي تأثير مثبت مي گذارند. ولي اگر تأمين اين خواستها از حد نياز طبيعي تجاوز كند دستيابي به خواسته هاي متعالي دچار مشكل مي شود. انسان در مقام انتخاب و عمل همواره در ميدان اثرگذاري اميال نفساني و خواستهاي متعالي است. انساني كه مي تواند در پاسخگويي به اميال نفساني

ص: 207

از حدّ لازم تجاوز نكند و به هنگام تعارض خواستهاي متعالي و نفساني، خواست متعالي خود را مقدم دارد انسان مهذب و تزكيه يافته است. بنابراين «تزكيه» را مي توان به مجموعة فعاليتهايي تعريف كرد كه در فرد ملكه تقوي را پديد مي آورد تا در مقام عمل از حدود اخلاقي و شرعي تجاوز نكند. اگر كسي داراي چنين ملكه اي باشد توانايي حاصل از علم براي او مبارك خواهد بود در غير اين صورت مصداق «چو دزدي با چراغ آيد گزيده تر برد كالا» خواهد شد. «علم نور است ولي در دل سياه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سياهي را گسترده تر مي سازد، علمي كه انسان را به خدا نزديك مي كند در نفس دنيا طلب باعث دوري بيشتر از درگاه ذي الجلال مي گردد.»[33] اضافة اين مطلب لازم است كه علم از سويي در صورتي كه به جان متقي وارد شود سازنده است و از سويي ديگر با ورود به جان متقي زمينة ارتقاء رتبة تقوي را فراهم مي كند بنابراين علم و تقوي بايد همزمان تحصيل شوند تا زمينة ارتقاء يكديگر را فراهم آورند. س امام خميني به شاگردان خود، شجاعت نقد آراء گذشتگان را القاء مي كردند و در ساية همين ويژگي، درس ايشان مجتهدپرور بوده است «هر قدمي كه براي تحصيل علم برمي داريد قدمي هم

ص: 208

براي كوبيدن خواسته هاي نفساني، تقويت قواي روحاني، كسب مكارم اخلاق، تحصيل معنويات و تقوي برداريد. تحصيل اين علوم در واقع مقدمة تهذيب نفس و تحصيل فضايل، آداب و معارف الهيه مي باشد. تا پايان عمر در مقدمه نمانيد.»[34] نتيجه حاصل از اين سخنان اين است كه فرد در مقام عامل مسؤول تربيتي نسبت به خود و نهادهاي تربيتي به عنوان كارگزاران آموزش و پرورش بايد همواره با توجه به هدف غايي و اهداف اجتماعي، زمينه را براي پرورش اخلاقي و معنوي متربيان فراهم آورند و به انتقال مفاهيم علمي و تحقق صوري اهداف اجتماعي مانند تربيت متخصصان و امثال آن بسنده نكنند. «در زمينة تهذيب و تزكيه نفس و اصلاح اخلاق برنامه تنظيم كنيد.»[35] رعايت اين اصل بسيار سازنده و در عين حال سخت دشوار است زيرا رعايت جنبه هاي ارزشي در تربيت مربيان و حفظ روحية آزادانديشي

ص: 209

علمي بطور همزمان كاري ظريف و پيچيده است. امام خميني خود در عين حفظ آزادانديشي علمي به جنبه هاي تربيتي و تقوايي اعمال خود اهتمام داشتند. براي مثال ايشان در عين صلابت در بحث علمي (طلبگي) هرگز فراموش نمي كردند حفظ حريم مؤمنان و كوشش در جهت تربيت آنان خود يك تكليف است و عامل به آن تكليف در تقرب به خداوند موفق تر است.[36] 4 اصل اولويت سنين كودكي و جواني اين اصل در دو زمينه هدايتگر مربيان و متربيان است. از سويي هر فرد را متوجه اين حقيقت مي كند كه در تخصيص فرصت و انرژي خود براي آموختن و پرورش يافتن بهترين زمان دوران كودكي و نوجواني است. اين حقيقت در مورد جوانان بطور خاص بسيار مؤثر است زيرا فرد در ايام جواني كاملاً آگاهانه در فرايند تربيت خويش مشاركت مي كند، در عين حال اشتغالات ديگر در دوران جواني فراوان است و امكان تزاحم فعاليت سازندة تربيتي با فعاليتهاي ديگر همچون تلاش براي اعاشه و رفاه بيشتر است. جوان با توجه به اصل اولويت سنين جواني از عارضة تسويف براي اصلاح دوري خواهد گزيد. اين اصل متوليان تربيتي جامعه را نيز در اين جهت هدايت مي كند كه در تخصيص منابع و امكانات كشور براي امر تربيت ضمن پرهيز از غفلت

ص: 210

نسبت به ميانسالان و حتي سالخوردگان، اهتمام اصلي خود را بر تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان قرار دهند. اين هدايتگري در سياستهاي گزينش دانشجو، تنظيم برنامه هاي رسانه هاي گروهي و مانند آن آشكار مي شود. امام خميني فرموده اند: «هر چه سن بالا رود امور منافي سعادت انسان زيادتر شده قدرت كمتر مي گردد. به سن پيري كه رسيديد ديگر مشكل است موفق به تهذيب و كسب فضيلت و تقوي شويد نمي توانيد توبه كنيد زيرا توبه با لفظ «اتوب الي الله» تحقق نمي يابد، بلكه ندامت و عزم بر ترك لازم است، پشيماني و عزم بر ترك گناه براي كساني كه پنجاه سال يا هفتاد سال غيبت و دروغ مرتكب شده، ريش خود را در گناه و معصيت سفيد كرده اند حاصل نمي شود.»[37] ايشان در ترغيب مسؤولان به توجه بيشتر به نوسالان و نوجوانان مي فرمايند: «شما اگر بتوانيد اين بچه ها را تربيت كنيد به طوري كه از اول خدا خواه بار بيايند، توجه به خدا داشته باشند، شما اگر عبوديت الله را و پيوند با خدا را به اين بچه ها تزريق كنيد، اين بچه ها زود قبول مي كنند. اگر عبوديت خدا را و تربيت الهي را، و آنكه هرچه هست از اوست به اينها القاء كنيد و آنها بپذيرند، خدمت كرده ايد به اين جامعه.» از همين

ص: 211

روست كه در بيانات ايشان تربيت در خانواده و در دامان مادر اهميت ويژه اي مي يابد و سالهاي نوجواني و جواني به كرّات از سوي ايشان به عنوان سالهاي خودسازي و ترك تعلقات معرفي مي شود.[38] روشهاي تعليم و تربيت روشهاي تربيتي و تعليمي را مي توان در سطوح مختلفي بررسي كرد. روشها در زمينه هاي مختلفي كاربرد دارند. از جمله در انتقال مفاهيم، ايجاد عادتهاي ذهني و مهارتهاي فكري، ايجاد مهارتهاي عملي، پديد آوردن نگرشهاي كلي، ايجاد روحيات مناسب براي حركت به سوي اهداف، روشنگري در باب اهداف و... . بررسي روشهاي تربيتي از ديدگاه انديشه مندي همچون امام خميني قاعدتاً نمي تواند به محدودة روشهاي آموزش مفاهيم و امثال آن تعلق گيرد چرا كه روشهايي از اين دست نوعاً در سيرة آموزشي ايشان در زمان تدريس در حوزه ها قابل جستجوست و متأسفانه جز مقداري خاطرات شاگردان ايشان در اين زمينه، منبع ديگري در اختيار ما نيست. ولي ايشان در دو مقام ديگر به استفاده از روشهاي تربيتي مبادرت كرده اند كه داراي اهميت فراواني است. اين دو مقام عبارتند از مقام معلّم اخلاق و مصلح اجتماعي. اگر به سخنان و عملكرد ايشان در اين دو مقام توجه كافي نمائيم خواهيم توانست روشهايي را از سيرة عملي ايشان استنباط كنيم. روش چنانكه از واژه و جايگاه

ص: 212

آن پيداست طريقي است كه رسيدن به هدف را ممكن مي سازد. بنابراين روشها را بر اساس ميزان توفيقي كه در رساندن به هدف دارند مي توان مورد ارزيابي قرار داد. به اين ترتيب مي توان ويژگيهايي را كه موجب ترجيح يك روش بر روش ديگر مي شود اينگونه خلاصه كرد: 1 بالا بردن احتمال رسيدن به هدف. 2 قابليت بكارگيري فراگير نسبت به متربيان. 3 بالا بردن سرعت رساندن به هدف. 4 سادگي بكارگيري آن. 5 نداشتن عوارض جانبي منافي با هدف. 6 كم بودن هزينه آن. با توجه به ويژگيهاي فوق تحت تأثير سه عامل بايد به انتخاب روش مبادرت كرد: 1 ويژگيهاي متربي و مربي. 2 امكانات و تجهيزات و اعتبارات. 3 شرايط محيطي يا شرايط زماني و مكاني. روش انعطاف با در نظر گرفتن مطالب فوق يكي از اصول اساسي و مقدماتي براي انتخاب روش را انعطاف پذيري معرفي كنيم. انعطاف پذيري در انتخاب روش حاصل يكي از اصول تعليم و تربيت است كه آن را اصالت هدف ناميديم. اصالت هدف به هيچ روي به معناي توجيه كنندگي هدف نسبت به وسيله نيست بلكه هدف و مختصات آن از عوامل تعيين روش است. اين اصل حاكم بر انتخاب روش را مي توان به صورت يك روش نيز معرفي كرد و گفت هرگاه مربي تحقق

ص: 213

اهداف تربيتي خود را اصل قرار دهد و دائماً به بازنگري كارآمدي فعاليتهاي خود بپردازد در واقع روش انعطاف پذيري را برگزيده است با اين مقدمه انعطاف پذيري را اولين روش تربيت مورد توجه امام خميني معرفي مي كنيم و گواه بر اين مدعا را توجه هميشگي ايشان به ارزيابي شرايط زمان و مكان مي دانيم. روش محبت و اميد در سيرة تربيتي امام خميني همواره اميدآفريني و استفاده از روشهاي ايجابي را مقدم بر روشهاي سلبي مي يابيم. ايشان با تفكيك افراد به دو گروه مغرض و افراد بي غرض، استفاده از روشهاي سلبي را دربارة گروه دوم كاملاً ناروا و در مورد گروه اول هم فقط در صورت ضرورت روا مي دانند. ايشان خود دربارة دروس اخلاقي كه در حوزة علميه قم داشته اند مي گويند هرگاه از رحمت خداوند سخن مي راندم و مي ديدم كه قلبها نرم مي شود و اشكها جاري مي گردد. ايشان با اين سخن بر سازندگي روش ايجابي تأكيد مي كنند. همچنين سلوك ايشان در مقام مصلح و رهبر سياسي و اجتماعي همواره حكايت از مقدم داشتن روش محبت و اميدآفريني دارد. ايشان همواره عملكرد مثبت مردم را مورد تشويق قرار مي دادند و از خوبي و وفاداري مردم به اسلام سخن مي راندند و جز در برابر معاندان تهديد به برخورد سلبي نمي كردند. ايشان حتي در برخورد

ص: 214

با معاندان فريب خورده از راه نصيحت وارد مي شدند و به آنان اميد مي دادند كه راه براي توبه و بازگشت باز است. چنانكه در وصيت نامة سياسي الهي ايشان، فريب خوردگان گروهكها مورد خطاب پدرانه قرار مي گيرند و آخرين تلاش را براي هدايت آنان با لحني مهرآميز و مصلحانه انجام مي دهند. استفاده از همين روش به ايشان توفيق بالايي در حفظ وفاداري مردم و قدرت شگرفي در بسيج توده هاي مردم به سوي اهداف تربيتي و اجتماعي مي داد. روش نفي عادات ذهني و عملي يكي از موانع حركت انسان به سوي هدف غايي و ديگر اهداف تربيتي و اجتماعي تأكيد بر عادتهاي ذهني و عملي است. عادات ذهني مانع درك صحيح واقعيت خارجي است و عادات عملي هم گاه موانعي عيني براي تحقق اهداف مي شوند. امام خميني به شاگردان خود همواره شجاعت نقد آراء گذشتگان را القاء مي كرده اند و در سايه همين ويژگي چنانكه مشهور است درس ايشان مجتهدپرور بوده است. حريت علمي محصول بكارگيري اين روش است. دربارة نفي عادات عملي آنگاه كه مانع رسيدن به اهداف اصيل باشند هم سلوك سياسي ايشان شاهد مناسبي است. فتواهاي شجاعانه ايشان كه پديدآورنده رفتاري ظاهري خاصي در جامعه مي شد نيز گواه همين حقيقت است. روش تحول محتوي روشي كه اكنون دربارة آن سخن مي گوييم به

ص: 215

ظاهر با روش قبلي متعارض است ولي با اندكي دقت خواهيم ديد كه اين دو مكمل يكديگرند. امام خميني هرگاه يك عادت و يا سنت راسخ را مانع دستيابي به هدف مي ديدند و همزمان نفي آن را بي تأثير ارزيابي مي كردند از راه تحول محتوي وارد مي شدند. برخي از سنتها به خاطر درون ماية خود ضد ارزش هستند اگر پيوسته آن سنت را با اصلاح درون مايه حفظ نماييم افزون بر رفع جنبة ضدارزشي آن خواهيم توانست از مقاومتهاي ناآگاهانه مردم و متربيان نيز دوري جوئيم. براي مثال روز كارگر كه در اكثر كشورهاي جهان برگزار مي شود، در سالهاي آغازين پيروزي انقلاب همواره با شعارهاي كمونيستها و ديگر چپ گرايان قرين بود بسياري تصور مي كردند بزرگداشت روز كارگر از سوي گروههاي اسلامي به معناي همنوايي با چپ گرايان تلقي خواهد شد و بايد از بزرگداشت اين روز پرهيز كرد. اما امام با توجه به جو سنگين تبليغات چپ نمايان نسبت به ضد كارگر بودن ديدگاه و حكومت اسلامي شجاعانه روز كارگر را بزرگداشتند و با پيام هوشمندانة خود محتواي جديدي را در اين قالب دميدند. ايشان در پيام خود بر اصلي ترين مباني اعتقادي اسلام تأكيد كردند و خداباوري را سرلوحه سخن خود قرار دادند «خدا هم كارگر است» و از سويي ديگر ابعاد عدالت خواهي

ص: 216

و حمايت گري اسلام از اقشار مولّد و مستضعف را مورد تأكيد قرار دادند و به اين وسيله از يك سنت قرين با درونمايه هاي غيرمكتبي، سنتي نوين را بنا نهادند. يكي ديگر از مواردي كه ايشان از اين روش به بهترين وجه استفاده كردند تحولي است كه به هدايت ايشان در مراسم عزاداري پديد آمد ايشان با بيان آموزه هايي همچون «اشك سياسي» باورهاي عاميانه و گاه ناصواب در باب عزاداري را منزوي ساختند و سنت پايدار و ارزشمند عزاداري را با ارتقاء درون مايه روبرو ساختند. مقايسة اين روش با روش گذشته با توجه به مطالب ذيل آسان خواهد بود. نفي عادات ذهني و عملي فقط زماني سودمند است كه نفي آن به تضعيف موقعيت مربي و يا مكتب مورد اعتقاد او نيانجامد. بنابراين نفي عادات ذهني و عملي مادام كه از ديدگاه «نهي از منكر» به صورت يك تكليف درنيامده باشد مي تواند به تأخير افتد. يعني نفي كننده، در انتظار موقعيت مناسب و داراي تأثير عملي بنشيند. به طور خلاصه موانع نفي عادات ناصواب ذهني و عملي را در دو گروه مي توان تقسيم كرد. موانع بيروني: ناآگاهي مردم. عوامفريبي آگاهان مردم فريب. سوءاستفاده دشمن. pma ; lcxei ; موانع دروني: تحجر ذهني و فكري. دنياطلبي. ترس. در اين ميان رفع موانع دروني شرط لازم براي

ص: 217

نفي عادات نادرست است و رفع موانع بيروني شرط كافي است. تفاوت روش «نفي عادات أ» با روش «تحول محتوي» در اين است كه استفاده از روش نخست نيازمند رفع هر دو دسته از موانع است. ولي استفاده از روش «تحول محتوي» نيازمند به رفع موانع دروني است. به عبارت ديگر موانع دروني بكارگيري روش «نفي عادات» مانع استفاده از روش «تحول محتوي» نيز هستند. هرگاه كسي اين موانع را مرتفع سازد و رفع موانع بيروني را در شرايط خاصي ناممكن بداند از روش «تحول محتوي» استفاده مي كند.

پى نوشت ها

: [1] . چهل حديث ص 127. [2] . همان، 237. [3] . همان، ص 70 و ص 643. [4] . همان، ص 444 و ص 550. [5] . همان، ص 222. [6] . چهل حديث، ص 184 و 182. [7] . چهل حديث، ص 180. [8] . همان، ص 181. [9] . همان، ص 181. [10] . همان، ص 181 187. [11] . همان، ص 272. [12] . همان، ص 323. [13] . ر.ك به: صحيفة امام، ج 13، ص 432. [14] . ر.ك به: همان، ج 5، ص 388. [15] . ر.ك به: همان، ج 21، ص 407. [16] . همان، ج 17، ص 33. [17] . همان، ج 21، ص

ص: 218

91. [18] . همان مدرك. [19] . همان، ج 21، ص 88. [20] . ر.ك به: صحيفة امام، ج 10، ص 81. [21] . ر.ك به مصاحبة امام با روزنامه اطلاعات، صحيفة امام، ج 5، ص 520. [22] . نگاه كنيد به جواب امام به حجت الاسلام قديري، صحيفة امام، ج 21، ص 149. [23] . چهل حديث، ص 660. [24] . همانجا. [25] . همان، ص 182 و 185. [26] . چهل حديث، ص 387. [27] . شرح چهل حديث، ص 387. [28] . صحيفة امام، ج 17، ص 1. [29] . همان، ج 21، ص 145، 1يام امام به هنرمندان. [30] . همان، ج 21، ص 88. [31] . همان، ج 21، ص 91. [32] . جهاد اكبر، ص 7 36. [33] . جهاد اكبر، ص 37. [34] . همان، ص 39. [35] . همان، ص 42. [36] . صحيفة امام، ج 21، ص 149 و 160. [37] . جهاد اكبر، ص 84. [38] . صحيفة امام، ج 10، ص 37 و ج 15، ص 243 و 442. اصغر مجتهدزاده

ص: 219

آرمان هاي انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره)

6 چكيده: اشارت اگرچه مبحث «تغييرات اجتماعي» از ديرباز مورد توجه متفكران مختلفي، از ارسطو و افلاطون گرفته تا نظريه پردازان جديد متاخر همانند ماركس، ماركوزه و آرنت، بوده - و در اين خصوص طيف متنوعي از تئوري ها پيشنهاد شده است - با اين حال حساسيت و اهميت موضوع مي طلبد تا از منظر تازه اي اين پديده مهم سياسي، مورد بازنگري قرار گيرد . به همين دليل مشاهده مي شود كه علي رغم حجم عظيم تحقيقات به عمل آمده، در زمينه «شناسايي انقلاب» ، هنوز هم گفتني هاي بسياري وجود دارد كه جاي آنها در مطالعات موردي، خالي است . مهم ترين مصداق اين ادعا وقوع انقلاب اسلامي در ايران است كه تعدادي از متفكران بنام اين رشته را به تجديد نظر در يافته هاي قبلي شان وادار كرده است . ضرورت اين بازنگري از صبغه مذهبي انقلاب ما ناشي مي شود و اين كه انقلاب اسلامي در نوع خود منحصر به فرد مي باشد و لازم است تا در گونه شناسي انقلاب، جايگاه متمايزي را به خود اختصاص دهد، لذا ما در اين نوشتار به ارائه يك تقسيم بندي جديد از انقلاب ها همت مي گماريم كه در آن انقلاب ها بر اساس آرمان هاي انقلابيون، از يكديگر تفكيك مي شوند . اين تقسيم بندي در كنار ديگر موارد

ص: 220

مشابه - تقسيم بندي هايي كه بر اساس ملاك هاي فلسفي، تاريخي، اقتصادي، انساني، اخلاقي و . . . صورت پذيرفته اند مي تواند در معرفي هرچه بهتر انقلاب اسلامي مؤثر باشد . انقلاب ها را مي توان از اين ديدگاه به سه دسته تقسيم نمود: نخست: انقلاب هايي كه آرمان عالي و اوليه آنها نيل به يك جامعه بي طبقه - جامعه اي كه در آن مساوات اقتصادي نمود كامل داشته باشد - است . تحولات انقلابي رخ داده در كشورهاي ماركسيستي را مي توان در اين قسمت جاي داد . دوم: انقلاب هايي كه تاسيس يك جامعه مبتني بر آزادي فردي و رفاه شخصي را آرمان متعالي خود برگزيده اند و هر آنچه را كه به نحوي در تقابل با اين آزادي افسار گسيخته باشد به كناري مي نهند . جوامع به اصطلاح ليبرال چنين فرآيندي را پشت سر گذاشته اند و هم اكنون سعي دارند در قالب شعارهاي انسان دوستانه، كالاهاي فرهنگي خود را به ديگر كشورها صادر نمايند . سوم: انقلاب هايي كه اصل را بر تربيت «انسان هاي الهي» گذارده اند و تاسيس يك جامعه خداپسند را آرمان عالي خود قرار داده اند . در اين انقلاب ها فقط تامين معاش دنيوي و آسايش عمومي ملاك نيست، بلكه غرض اصلي به كارگيري اين ابزار براي تحقق يك وضعيت متعالي تر در درون جامعه مي باشد و آن

ص: 221

اين كه جامعه اي صالح و پاك ايجاد شود كه افراد در درون آن بتوانند به تكامل معنوي خويش نايل آيند . انقلاب بزرگ حضرت رسول (ص) نمونه عالي اين ديدگاه است و در عصر حاضر «انقلاب اسلامي ايران» را داريم كه در نوع خود منحصر به فرد مي باشد . اگرچه امكان دست يابي به نمونه هايي كه تركيبي از دو يا سه ديدگاه فوق باشند، وجود دارد، اما عمده ترين آنها - در اين مقال - همان است كه پيش از اين گفته شد . براي درك هر چه بهتر اين گونه شناسي تذكر مطالب زير ضروري است . 1( اساسا انقلاب در گفتمان اسلامي، تعريف خاص خود را دارد و براي همين منظور لفظ ويژه اي نيز جعل شده است . همان گونه كه مي دانيم انقلاب به معناي «زير و رو شدن» ، «واگرديدن» و «برگشتن» در سده هفدهم به عنوان يك اصطلاح شايع و مقبول در حوزه سياسي مطرح مي شود كه معناي اصطلاحي آن «واژگوني تمام عيار حكومت و يا دولت و جايگزيني حاكم و يا دولت جديد از طريق خشونت» مي باشد . اگرچه اين مفهوم در طي زمان از ظرافت و ابعاد تئوريك تازه اي برخوردار شده است - به گونه اي كه امروز با طيف وسيع و متنوعي از تئوري هاي انقلاب مواجه ايم

ص: 222

(1) اما در مقام ارزيابي بايد اعتراف كرد كه همه اينها از تبيين جامع انقلاب اسلامي عاجزند . چرا كه مقوله انقلاب در بينش اسلامي تعريفي به خصوص دارد كه با تعاريف مشابه از حيث محتوا متفاوت است . كلمه «انقلاب» اگرچه در گفتمان اسلامي به معناي سياسي اش نيامده، ولي اصطلاح «امر به معروف و نهي از منكر» به طور واضح و آشكاري بر اين معنا دلالت دارد . اين اصطلاح شامل تمامي اشكال و صور تغيير اجتماعي از اصلاح گرفته تا انقلاب مي شود و داراي سه مؤلفه اساسي است: (2) نخست: بعد آرماني انقلاب كه به انگيزه متعالي «آمر به معروف و ناهي از منكر» باز مي گردد . بر اين اساس تنها آرمان مشروع براي اقدام به انقلاب «به سامان كردن امور جامعه متناسب با سيره و ارزش هاي نبوي» است و اگر اين بعد معنوي از انقلاب ستانده شود، ديگر انقلاب، اسلامي نيست . (3) دوم: بعد مادي انقلاب، كه به شكل تعارض انقلابي ها با حكام ستمگر متجلي شده و در اصطلاح رايج از آن به خشونت ياد مي شود . سوم: بعد معرفتي انقلاب است كه به «آگاهي توده هاي انقلابي» برمي گردد . توضيح آن كه آمر به معروف و ناهي از منكر بايد با آگاهي در اين راه گام بردارد

ص: 223

و اگر به مقتضاي آگاهي كاذب و يا جهل خود دست به حركتي بزند، ديگر نمي توان آن را «انقلاب اسلامي» قلمداد كرد . (4) با توجه به آن چه گفته شد، مي توان «انقلاب» را اين گونه تعريف كرد: انقلاب عبارت است از «امر به معروف و نهي از منكري كه توسط مردمي آگاه، متحول و شعور يافته با انتخاب و اختيار، به طور همزمان و جمعي در مقابل سلطان يا پادشاه و هيات حاكمه ستمگر، طي مراحلي خاص براي تغيير در ساخت ها، نهادها، ارزش هاي مسلط و به تعبيري بهتر، احياي سنت هاي رسول خدا و اماته بدعت ها، تحريفات و منكرات، تحت رهبري فردي واجد شرايط به طريقي خشونت آميز، صورت مي گيرد» . (5) بدين ترتيب معلوم مي شود كه «انقلاب اسلامي» از حيث محتوا و تا حدودي در روش، از ديگر انقلاب ها متمايز است و آنچه تحت عنوان «بعد آرماني انقلاب» طرح مي گردد ناظر بر همين وجه است . 2( انقلاب اسلامي ايران در اين نوشتار به محدوده تاريخي 1342 تا 1357 منحصر نمي شود، بلكه دوران تاسيس جمهوري اسلامي را نيز در بر مي گيرد، لذا تفكيك تحولات ايران به دوران انقلاب و حكومت صحيح به نظر نمي رسد، چرا كه تبعات سويي را به دنبال دارد; از آن جمله تفكيك فوق به طرح اين شبهه منجر

ص: 224

مي شود كه مقتضيات، اهداف، روش و اصول مورد قبول دوران حكومت با دوره انقلاب متفاوتند، در حالي كه انديشه اسلامي اين استدلال را برنمي تابد و معتقد است ارزش ها، آرمان ها و خواسته هاي انقلابي در دوران تاسيس دولت بايد دنبال شوند و از اين حيث اين دو مرحله پيوند دروني دارند و به عبارت بهتر، دوران تاسيس مرحله تحقق عيني آرمان هاي انقلابي است . به همين خاطر، در نوشتار حاضر سعي شده است مجموعه آرمان هاي انقلاب در قالب ساختاري واحد، براي آگاهي بخشي به مسؤولان و مردم ارائه گردد . 3( ماهيت اصلي اين بحث اساسا «آسيب شناسانه» مي باشد، بدين معني كه مؤلف سعي دارد با قبول اصل مذكور در بند دوم، آرمان هايي را كه انقلاب براي تحقق آنها رخ داده، به طور روشن و شفاف از زبان امام خميني (ره) ارائه دهد و بدين وسيله مسؤولان را از رسالت خطيرشان و ملت را از جايگاه رفيع شان - مبني بر جلوگيري از بروز هرگونه انحرافي در روند مستمر انقلاب - آگاه سازد . بديهي است كه آگاهي، شرط اول براي عمل صالح است و تذكر اين مطلب مي تواند براي همگان مثمر باشد . البته تقسيم بندي حاضر را نمي توان تنها الگوي ممكن مطرح كرد، چه بسا هدف فوق از طريق ارائه الگوهاي ديگري نيز تامين شود

ص: 225

كه در آن صورت مي توان آنها را مكمل بحث حاضر طرح و بررسي كرد . 4( با توجه به تعريف ما از انقلاب معلوم مي شود كه «رهبري» در آن نقش عمده اي ايفا مي نمايد، بنابراين در نگارش تحقيق حاضر روشي اتخاذ شده است كه بتواند در تبيين آرمان هاي انقلاب مؤثر و كارآمد باشد . براي اين منظور ضمن اتخاذ رويكردي توصيفي - تركيبي به «انقلاب اسلامي» ، مجموع سخنان امام خميني (ره) را فراروي خود قرار داده، سعي نموده ايم با ارائه تركيبي مناسب از گفتارهاي ايشان دو غرض كلي را تامين كنيم: نخست: آرمان هاي اصيل انقلاب را از زبان امام خميني (ره) متذكر شويم . دوم: «بايدها» ي سياست هاي اجرايي جمهوري اسلامي و ملت ايران را براي آباداني هرچه بيشتر كشور در دهه هاي آتي، مشخص نمائيم . لذا در ضمن سطور آتي به شرح آرمان هاي انقلاب اسلامي در سه حوزه فرهنگي، تربيتي، اقتصادي و سياسي خواهيم پرداخت . الف) آرمان هاي فرهنگي - تربيتي آرمان هاي فرهنگي - تربيتي عمده ترين حوزه تاملات نظري انقلابي ها را تشكيل مي دهد و از اين حيث انقلاب اسلامي كاملا متاثر از رهيافت فرهنگي اسلام است، آن جا كه اسلام خود را دين انسان ساز معرفي مي نمايد . بر همين اساس امام (ره) «تربيت انسان صالح» را در راس برنامه هاي

ص: 226

انقلابي اش قرار داده، صريحا اظهار مي دارد: «آن قدر كه انسان غير تربيت شده مضر است به جوامع، هيچ شيطاني و هيچ حيواني و هيچ موجودي آن قدر مضر نيست و آن قدر كه انسان تربيت شده مفيد است براي جوامع، هيچ ملائكه اي و هيچ موجودي آن قدر مفيد نيست . اساس عالم بر تربيت انسان است» . (6) به همين خاطر است كه مي بينيم آرمان هاي انقلابي امام خميني (ره) بيشتر صبغه تربيتي مي يابد كه مي توان آنها را در دو بعد مورد بررسي قرار داد:

1 . بعد فردي: تربيت انسان هايي فرهيخته و متقي شهيد مطهري، در تبيين اين بعد از انقلاب اسلامي بيان داشته اند: معنويت از اركان واقعي اين انقلاب بوده و مايه حيات انسان مي باشد، لذا تحقق يك جامعه اسلامي كه در آن ارزش هاي الهي نمود تام دارند، به پرورش انسان هايي منوط است كه به آداب و ارزش هاي اسلامي مزين باشند . (7) به تعبير ديگر «حكومت صالحان» از اين حيث حكومتي است كه در آن افراد به ايمان الهي تمسك جسته، تهذيب نفساني را پيشه خود ساخته و به طور كامل ارزش هاي الهي را بر مملكت وجودي خويش مسلط ساخته اند به گونه اي كه در آن از خودبيني و غول سركش «منيت» هيچ گونه خبري نيست . مطلب فوق از اين حيث قابل توجه مي نمايد كه

ص: 227

در بينش هاي غير الهي امر خطير پرورش انسان ها به فراموشي سپرده مي شود و معمولا مسائل اقتصادي، سياسي و . . . به غلط در كانون تحليل ها و حركات انقلابي قرار مي گيرند، در حالي كه امام خميني (ره) اصل اوليه را بر تحول افراد گذارده صراحتا مي فرمايند: «تمام عبادات وسيله است . . . كه آنچه بالقوه است و لب انسان است به فعليت برسد و انسان بشود . . . يك انسان الهي بشود» . )2 )

8 . بعد اجتماعي: ايجاد يك جامعه خداپسند معنويت به نظر امام (ره) به مملكت دروني افراد منحصر نيست، و چنان نيست كه قواي دروني افراد را به اعتدال و سلامت رهنمون شود، بلكه فراتر از آن، نسيم معنويت بايد در تمام زواياي اجتماعي بوزد و براي اين منظور لازم است تا «تبليغ» اصول اسلامي به صورت نهادي در درون جامعه اسلامي دنبال شود و در ضمن، فرهنگ دعوت به «ارزش هاي متعالي اسلامي» در ميان كليه آحاد اجتماعي جاري و حاكم شود . به همين خاطر امام خميني (ره) نخست رو به عموم مردم نموده، وظيفه الهي آنان را تبيين مي نمايند و سپس مؤسسات مختلف تربيتي را - تك تك - مورد خطاب قرار داده رسالتشان را يادآور مي شوند . به طور كلي آرمان هاي تربيتي امام خميني (ره) را

ص: 228

مي توان به شكل ذيل دسته بندي كرد: گروه اول: آرمان هاي همگاني . نخست: حاكميت روحيه دلسوزي نسبت به سرنوشت انسان ها بر جامعه: «پيغمبر اسلام براي اين كه مردم تربيت نمي شدند غصه مي خوردند، به طوري كه خداي تبارك و تعالي او را تسكين مي داد . . . و هر انساني بايد اين طور باشد كه متاسف باشد براي آنهايي كه نمي آيند به خط اسلام و خط انسانيت» . (9) بنيان «امر به معروف و نهي از منكر» در جامعه اسلامي بر اصل فوق گذارده شده است و اين كه در جامعه اسلامي افراد نمي توانند نسبت به سرنوشت ديگران بي اعتنا باشند، لذا از روي «دلسوزي» و نه «طمع» و يا «كينه» براي نجات آنها از ضلالت به پا مي خيزند و به اصطلاح امر به معروف و نهي از منكر مي نمايند . وجود چنين روحيه اي است كه جامعه آرماني را به قبول اصل دوم رهنمون مي شود و آن پذيرش «مسؤوليت دسته جمعي» در قبال هدايت جامعه مي باشد . دوم: داشتن مسؤوليت دسته جمعي از نكات جالب توجه در كلام امام (ره) يكي اين است كه ايشان هيچ گاه يك مؤسسه يا نهاد خاص را مسؤول و عهده دار تربيت مردم نمي دانستند، بلكه ضمن اشاره به كاركرد و رسالت هر يك از اين نهادها، نهايتا متذكر مي شدند كه ملت و

ص: 229

دولت لازم است در راه اصلاح فرهنگ جامعه دست به دست هم بدهند و كاستي ها را رفع نمايند; به عنوان مثال، اگر چه مدارس را مكلف به تربيت صحيح دانش آموزان مي نمايند (10) ولي به همان بسنده نكرده، والدين و خانواده هاي آنها را نيز مورد خطاب قرار داده، سؤوليت شرعي شان را يادآور مي شوند (11) و در كنار همه اينها به ديگر نهادهاي اجتماعي گوشزد مي نمايد كه، بايد اين نسل را از مفاسد و بلاياي اجتماعي حفظ كنند، لذا يك جامعه آرماني جامعه اي است كه افراد آن در قبال سرنوشت تمامي مردم مسؤولند . گروه دوم: آرمان هاي ويژه مؤسسات تربيتي - فرهنگي البته امام خميني (ره) واقع گرا تر از آن بودند كه امر خطيري هم چون تربيت انسان ها را تنها به احساس دروني افراد موكول سازند . براي همين، روي تك تك مؤسسات تربيتي انگشت گذارده و نحوه فعاليت هاي آنها را متذكر مي شوند . آنچه در اين جا مد نظر مي باشد، نه شيوه هاي عملي، بل اصول كلي حاكم بر كليه مؤسسات است كه در مجموع نشان دهنده وضعيت آرماني مؤسسات تربيتي در جامعه اسلامي است، وضعيتي كه در آن اصول ذيل نمود تام دارند: اصل اول: صالح بودن كارگزاران امور تربيتي حوزه ، دانشگاه، راديو، تلويزيون، مطبوعات و . . . ديگر نهادهاي تربيتي آن گاه

ص: 230

مي توانند مثمر واقع شوند كه در مقام نخست خود «صالح» باشند، لذا وجود نهادهاي صالح از جمله بلندترين آرمان هاي امام (ره) به حساب مي آيند . «آن قدر كه كشور ما از دانشگاه و فيضيه صدمه ديده است از جاهاي ديگر نديده است . بايد هر دوي اينها مهذب باشند و علماي اسلام و اساتيد دانشگاه با هم پيوند داشته باشند» . (12) اصل دوم: وجود توافق عمومي بين كليه مؤسسات براي نيل به هدفي واحد (به ويژه حوزه و دانشگاه) هماهنگ بودن نهادهاي تربيتي براي نيل به اين هدف مقدس كرارا مورد تاكيد امام (ره) قرار گرفته است و ايشان به تناسب در مواقع مختلف اين اصل مهم را تذكر داده اند كه: «دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز هرچه بيشتر با روحانيون و طلاب علوم اسلامي پيوند دوستي و تفاهم را محكم تر و استوارتر سازند و از نقشه ها و توطئه هاي دشمن غدار غافل نباشند» . (13) و يا اين كه: «لازم است طبقات محترم روحاني و دانشگاهي با هم احترام متقابل داشته باشند . از تبليغات سوئي كه بر ضد آنها در اين چند صد سال شده . . . تا از تفرقه استفاده هرچه بيشتر ببرند احتراز كنند» . (14) اصل سوم: جمع تعهد و تخصص در كليه نهادها مقام تربيت براي

ص: 231

معلماني است كه در كار خود تخصص دارند و نسبت به اهداف متعالي آن از تعهد لازم برخوردارند، لذا حضرت امام (ره) سفارش اكيد دارند كه اين منصب تنها به كساني واگذار شود كه داراي ويژگي فوق باشند و اگر روزي برسد كه تمامي مسؤولان اجتماعي متعهد و متخصص باشند، در آن صورت وصول به يك جامعه اسلامي به ميزان قابل توجهي ممكن و ميسور به نظر خواهد رسيد: «ما انسان دانشگاهي مي خواهيم نه معلم و دانشجو، دانشگاه بايد انسان ايجاد كند . . . مهم اين است كه يك كسي كه از دانشگاه بيرون مي آيد بفهمد كه من با بودجه اين مملكت تحصيل كرده ام . . . و بايد براي اين مملكت خدمت بكنم» . (15) و يا اين كه: «ما با تخصص مخالف نيستيم، با علم مخالف نيستيم، با نوكري اجانب مخالفيم . . . ما مي خواهيم متخصصيني در دانشگاه ربيت بشوند كه براي ملت خودشان باشند» . (16) تعبير ديگر حضرت امام خميني (ره) در اين خصوص: «حضور حزب اللهي ها» ي باسواد و متدين در تمامي صحنه هاي انقلاب مي باشد كه نهادهاي تربيتي با توجه به اهميت شان در اولويت هستند . (17) ادامه دارد پانوشت ها: 1( براي قرائت تاريخچه اين بحث نگاه كنيد به: - هانا آرنت، انقلاب، عزت الله فولادوند، تهران، خوارزمي،

ص: 232

1361 . - كارل ورت، پيتر، انقلاب، ابوالفضل صادق پور، تهران، زوار، 1348 . - ارسطو، سياست، حميد عنايت، تهران، بي نا، چ4، 2 . 1364( از جمله كارهاي انجام شده در اين زمينه كه حكم بنيان اوليه بحث انقلاب را دارند مي توان به كتب ذيل اشاره نمود: - مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران، صدرا، 1368 . - مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران، صدرا، بي تا . - ابوالفضل عزتي، اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي، تهران، هدي، بي تا . - عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، تهران، كتاب سياسي، 67 . - جلال الدين فارسي، انقلاب تكاملي اسلام تهران، آسيا، بي تا . 3( از اين جمله حضرت سيدالشهدا استنباط شده است كه فرمودند: «همانا من خود خواهانه و از سر خودخواهي و همچون ستمگران قيام ننموده ام، بل خواهان امر به معروف و نهي از منكر هستم و اين كه بر اساس سيره جدم، حضرت رسول (ص) حركت نمايم» . 4( گفتني است كه ديدگاه شيعه نسبت به اهل تسنن در اين زمينه انقلابي تر است، به طوري كه در ميان اهل تسنن هستند فقهايي كه به تحريم انقلاب حكم داده اند، اما شيعه قيام عليه حاكم غير الهي را نه تنها جايز بل واجب معرفي كرده است . بدين منظور مي توان به

ص: 233

فتاواي علماي هر دو فرقه در ذيل عنوان «امر به معروف و نهي از منكر» در سطح حاكمان مراجعه نمود . 5( شايان ذكر است كه در اين خصوص تحقيقي به قلم آقاي محمد رضا حاتمي در دست بررسي و انتشار است كه تحت عنوان «تئوري انقلاب از ديدگاه اسلام» به تحليل ديدگاه اهل تشيع و تسنن پيرامون، «جواز شرعي انقلاب» پرداخته است . مؤلف واژه معادل انقلاب اسلامي را در فرهنگ اسلامي «امر به معروف و نهي از منكر» مي داند . 6( صحيفه نور، ج14، ص7 . 103( ر . ك: مرتضي مطهري، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران، صدرا، ص60 و 172 و 8 . 174( امام خميني، تفسير سوره مباركه حمد، ص9 . 74 - 5( صحيفه نور، ج19، ص10 . 215( امام خميني (ره) : «نقش خانواده ها و [خصوصا] مادر در نونهالان و پدر در نوجوانان بسيار حساس است و اگر فرزندان در دامن مادران و حمايت پدران متعهد به طور شايسته و با آموزش صحيح تربيت شده و به مدارس فرستاده شوند، كار معلمان نيز آسان تر خواهد بود» . (صحيفه نور، ج15، ص11 )161 - 2( امام خميني (ره) : «معلم امانت داري است كه غير همه امانت ها، انسان امانت اوست . . . شما بايد اين عده اي كه در ست شماست [را] تعليم كنيد

ص: 234

و اهميت تربيت را از تعليم بيشتر بدانيد» . (صحيفه نور، ج14، ص12 )29 - 30( صحيفه نور، ج14، ص 13 . 3 - 112( وصيت نامه حضرت امام خميني (ره)، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص14 . 12( صحيفه نور، ج2، ص15 . 20( همان، ج13، ص16 . 209 - 211( همان، ج14، ص 17 . 4 - 232( امام خميني (ره) : «بايد توجه داشته باشيد كه در اين سازمان مسلمانان متعهد حتي يك نفرشان نبايد بيرون بروند، مگر تخلفاتي بكنند كه اين يك مساله ديگري است و فرقي با ديگران ندارند» . (صحيفه نور، ج21، ص03( . اصغر افتخاري - دانشجوي دوره دكترا

ص: 235

آرمان وحدت اسلامي در انديشه امام خميني

اشاره

5 چكيده: 1- انديشه وحدت: در تاريخ پر فراز و نشيب اسلام، تفرقه بين مذاهب و ملل اسلامي، از مسائل پيچيده و بنيان كن جوامع اسلامي بوده است كه خسارتها و لطمه هاي مادي و معنوي جبران ناپذيري بر پيكر امت واحده اسلامي وارد ساخته است، اين زخم خونين در چهره زيباي امت اسلامي از ديد مصلحان امت پنهان نمانده و نگراني آنان را برانگيخته است. از اينرو در مقاطع تاريخي متعدد مصلحاني درصدد ايجاد وحدت بين مسلمين برآمده تا التيام بخش درد از قلب امت اسلامي باشند، هر يك از اينان اهداف ويژه اي را نيز دنبال نموده اند. يكي از چهره هاي شاخص مصلحان وحدت طلب امت اسلامي، سيد جمال الدين اسدآبادي است. وي به همراه شاگردش «شيخ محمد عبده» وحدت اسلامي را از مهمترين اهداف آرماني خود مي دانست و در اين راه تلاش و كوشش فراواني به عمل آورد، در اين راستا وي وطن خاصي براي خويش انتخاب نكرد، و در طول عمر مبارزاتي خود به كشورهاي متعدد سفر نمود و سكنا گزيد. ديگر فردي كه در راه وحدت اسلامي اقدام نمود، رئيس جامع الازهر مصر، شيخ محمود شلتوت بود كه فتواي جواز پيروي از فقه شيعه را صادر نمود و مذهب تشيع را در رديف چهار مذهب فقهي اهل

ص: 236

سنت به رسميت شناخت، تاسيس مركز «دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه» در قاهره توسط آيت الله محمدتقي قمي در ايجاد اين گرايش معتدل در شخص شيخ محمود شلتوت مؤثر بود و تلاشهاي بي شائبه آيت الله بروجردي در صدور فتواي شيخ شلتوت و به رسميت شناخته شدن مذهب شيعه در كنار مذاهب چهارگانه اهل تسنن كه وحدت اسلامي را وارد مرحله نوين كرد، نقش بسزايي داشت. علي رغم اين تلاشهاي وحدت طلبانه علماي شيعه و اهل تسنن، دولتها و ملتهاي اسلامي همچنان در تب و تاب تفرقه مي سوختند و استعمارگران شرق و غرب با دامن زدن به آتش تفرقه به غارت منابع كشورهاي اسلامي مي پرداختند، توطئه و فتنه گريهاي دشمنان امت اسلامي براي ايجاد تفرقه و سوء استفاده از شرايط تفرقه آميز براي به يغما بردن منابع و ذخاير زيرزميني و روزميني كشورهاي اسلامي بويژه، طلاي سياه (نفت) آنان از يك سو و جهالت و ناداني پيروان مذاهب مختلف اسلامي بر سر مسائل كوچك و ناچيز و فراموشي اصول مشترك از سوي ديگر دست به دست هم داده بود تا روز به روز آتش تفرقه برافروخته شده و فاصله بين مسلمانان بيشتر و عميق تر شود، اما آغاز نهضت اسلامي امام خميني در سال 1342 و وقوع انقلاب اسلامي 1357 ايران نقطه عطف تفكر وحدت اسلامي - وحدت شيعه و سني از يك

ص: 237

طرف و وحدت كشورهاي اسلامي از طرف ديگر - بود كه شخص امام خميني (ره) منادي اين وحدت بود. انديشه وحدت امام خميني علي رغم آنكه جنبه عبادي - سياسي داشت آرمان ويژه اي بود كه اين مقاله درصدد تبيين نسبي اين آرمان است. بايد پرسيد، انگيزه هاي امام خميني (ره) در تفكر وحدت چه بود و چه اهدافي را تعقيب مي نمود؟ در پاسخ به اين سؤال به نظر مي رسد; انديشه وحدت از ديدگاه امام خميني وسيله و ابزار اصلي نفي سبيل و سلطه غير مسلمان بر امت اسلامي بوده و وحدت رمز پيروزي و بقاي امت اسلامي است.(1) «از جمله چيزهايي كه براي قيام مسلمانان و مستضعفان جهان عليه چپاولگران جهاني و مستكبران جهانخوار لازم به تذكر است آن است كه نوعا قدرتهاي ستمگر از راه ارعاب و تهديد يا بوسيله بوقهاي تبليغاتي خودشان و يا بوسيله عمال مزدور بومي خائن شان مقاصد خود را اجرا مي كنند در صورتي كه اگر ملتها با هوشياري و وحدت در مقابلشان بايستند موفق به اجراي آن نخواهند شد»(2) .

2- ضرورت وحدت امام خميني پيامدهاي تفرقه را بخوبي شناخته بود و مي دانست كه تفرقه در ميان امت اسلامي در ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي تاثيرات منفي بسياري برجاي گذاشته است كه

ص: 238


1- امام خميني، صحيفه انقلاب، وصيتنامه سياسي -الهي رهبر كبير انقلاب اسلامي و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، چاپ چهارم، [تهران]; سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، [1368]، ص 8
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد هيجدهم، ص 91

رفع آنها بسيار مشكل است و نياز به زمان زيادي دارد و تنها راه جلوگيري از صدمات و لطمات ناشي از اين تفرقه، وحدت و برادري است كه بايد حول محور اسلام عزيز و تعاليم حيات بخش آن صورت گيرد كه در اين راستا ضرورتهاي وحدت را نيز تشخيص داده بودند تا بدان وسيله امت اسلامي به مسير و صراط مستقيم الهي رهنمون گردد. اولين ضرورت وحدت از ديدگاه امام، قيام در راه خدا بود تا جامعه بشري بطور كلي اصلاح گردد: «قال تعالي: قل انما اعظكم بواحده، ان تقوموالله مثني و فرادي» . خداي تعالي در اين كلام شريعت از سرمنزل تاريك طبيعت تا منتهاي سير انسانيت را بيان كرده و بهترين موعظه هايي است كه خداي عالم از ميان تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده اين كلمه تنها راه اصلاح در جهان است»(1) . در اين راستا بايستي، عدالت در جهان گسترش يابد(2) و حزب مستضعفين جهان تشكيل گردد: «اگر يك حزبي در عالم پيدا بشود، يك حزب عالمي، حزب مستضعفين كه همان حزب الله است، اينهمه مشكل رفع بشود»(3) و مسلمين جهان به رشد سياسي كافي برسند.(4) و بازگشت به فرهنگ خودي و خودباوري و سعي در خودكفايي از غرب نهراسند(5)

ص: 239


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 3
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 77
3- امام خميني، صحيفه نور، جلد هشتم، ص 278
4- امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 175
5- امام خميني، صحيفه نور، جلد يازدهم، ص 186

و در برابر قدرتها ايستادگي كنند.(1) ضرورت بعدي وحدت جلوگيري از توطئه و تفوق استكبار جهاني به سركردگي امريكا است كه با ايجاد تفرقه و اختلاف بين مسلمين سعي در رسيدن به هدف خود دارد. امام راحل مي دانست كه: «دشمن اصلي اسلام و قرآن كريم و پيامبر، ابرقدرتها خصوصا آمريكا و وليده فاسدش اسرائيل است كه چشم طمع به كشورهاي اسلامي دوخته و براي چپاول مخازن عظيم زيرزميني آنان در اين توطئه شيطاني تفرقه انداختن بين مسلمانان به هر شكل كه بتوانند مي باشند» .(2) امام مي خواست با وحدت و ايجاد همبستگي اسلامي بين مسلمانان،(3) همه ملل اسلامي به استقلال و آزادي دست يابند، زيرا مسلمين بايد براي بدست آوردن استقلال و آزادي اين كليد پيروزي را بدست آورند و براي وحدت كلمه كوشش كنند،(4) و به استكبار جهاني اجازه ندهند كه در مقدرات كشورهاي اسلامي دخالت كند.(5) امام خميني براي ايجاد صلح و صفا، وحدت را ضروري مي دانست و مي فرمود «جمهوري اسلامي مايل است با همه همجواران و ديگران با صلح و صفا زندگي كند»(6) و در جاي ديگري نيز فرمودند: «اميدوارم صلح جهاني بر پايه استقلال ملتها و عدم مداخله در امور يكديگر و مراعات اصل حفظ تماميت ارضي كشورها بنا گردد» .(7) از نظر

ص: 240


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد پانزدهم، ص 125
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد نوزدهم، ص 46
3- امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 137
4- امام خميني، صحيفه نور، جلد ششم، صص 122، 123
5- امام خميني، صحيفه نور، جلد پانزدهم، ص 125
6- امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 228
7- امام خميني، صحيفه نور، جلد يازدهم، ص 267

امام لازمه صلح و صفاي جهاني زيست مسالمت آميز با همه كشورهاي عالم است. «دولت و ملت جمهوري اسلامي، طالب اخوت ايماني با مسلمانان جهان و منطقه و طالب زيست مسالمت آميز با همه كشورهاي عالم است»(1) بنابراين خواهان گسترش روابط بر اساس اصل احترام متقابل است «روابط، با تمام خارجيها بر اساس اصل احترام متقابل خواهد بود، در اين رابطه نه به ظلمي تسليم مي شويم و نه به كسي ظلم مي كنيم»(2) «ما با همه ملتهاي عالم مي خواهيم دوست باشيم، با همه دولتهاي عالم به حسب طبع اولي مي خواهيم دوست باشيم مي خواهيم كه روابط حسنه، با احترام، متقابل نسبت به هم داشته باشيم. »(3) امام خميني (ره) بر اين اعتقاد است كه حكومت اسلامي حكومتي است آزاد و مستقل و روابطش با شرق و غرب به يك نحو است و اگر آنها روابط حسنه داشته باشند، دولت اسلام هم با آنها روابط حسنه دارد و اجازه نمي دهيم كسي در مقدرات مملكتمان دخالت كند(4) بنابراين «. . . با همه اقشار بشر و با تمام مستضعفين عالم روابط حسنه داريم به شرط اينكه روابط متقابل و احترام متقابل باشد» . (5) پس مي توان گفت امام خميني با توجه به وظايف شرعي خود براي اصلاح بشر ايجاد همبستگي بين همه مستضعفين جهان و

ص: 241


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد هيجدهم، ص 13
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد دوم، ص 259
3- امام خميني، صحيفه نور، جلد دهم، ص 252
4- امام خميني، صحيفه نور، جلد چهارم، ص 199
5- امام خميني، صحيفه نور، جلد پنجم، صص 114، 115

مسلمانان دنيا، گسترش عدالت اجتماعي، بوجود آوردن صلح و صفا در همه جهان، خودباوري و نفي سبيل، جلوگيري از دخالت ابرقدرتها در مقدرات كشورهاي ضعيف و مسلمانان و چپاول ذخاير آنها و گسترش روابط مبتني بر احترام متقابل و حسن همجواري وحدت مسلمين و مستضعفين جهان را ضروري مي شمرد و آن را تنها عامل و رمز پيروزي و بقاء هر امتي مي دانست و بنابراين بر ايجاد وحدت تاكيد فراواني مي نمود. 3- لوازم و امكانات وحدت: هر آرمان و هدفي لوازمي دارد كه بدون آنها تحقق ناپذير است علاوه بر اينكه براي نيل به آرمان و اهداف بايستي امكانات مورد نياز نيز فراهم شود، تا آرمان و اهداف در حد آمال و آرزو باقي نمانده بلكه بوسيله اين امكانات مورد نياز انسان به اهداف خود و سرمنزل مقصود برسد. انديشه وحدت امام خميني نيز آرمان امام، و داراي لوازمي بود كه امكانات تحقق آن بايد فراهم مي گرديد، ضروري ترين مساله در اين رابطه عدالت است زيرا «عدالت لازمه توحيد است» و براي ايجاد وحدت اسلامي; بايستي عدالت اسلامي به عنوان زمينه اصلي وحدت گسترش يابد، زيرا در جهان پر ظلم و بيداد و هر جامعه ظلمانه اي وحدت هرگز تحقق نخواهد يافت امام مي فرمودند كه «انبياء از آدم تا خاتم تشريف آوردند. . .

ص: 242

براي اينكه پرچم توحيد و عدالت را در بين ملتها برپا كنند»(1) استقلال و آزادي از ديگر لوازم وحدت است و حتي مي توان گفت استقلال عملي كشورهاي اسلامي از مهمترين آنهاست «. . . زيرا وقتي، ما مي توانيم در مقابل همه دنيا بايستيم بگوييم ما نه طرف مغضوب عليهم مي رويم و نه طرف ضالين، نه طرف غرب مي رويم نه طرف شرق مي رويم، وقتي ما مي توانيم اين طور باشيم و به صراط مستقيم عمل كنيم كه همه مان با هم باشيم، همه يد واحد باشيم. » (2) مي دانيم كه انسانها، بطور فطري شعبه شعبه و در فرقه هاي مختلف آفريده شده اند و داراي عقايد و سلايق گوناگوني مي باشند. مسلمانان نيز بر اين اساس داراي عقايد و نظرات متفاوتي مي باشند كه اين اختلاف عقيده موجب تنش و درگيريهاي زياد مابين آنها شده است، اما از نظر امام خميني اختلاف عقيده نبايد مانع وحدت شود و مي توان با داشتن عقايد متفاوت، وحدت نيز داشت «عقايد مختلف اسباب اختلاف خارجي چرا بشود»(3) بنابراين همه انسانها و به تبع آن همه مسلمانان بايد عقايد و سلايق شخصي و فرقه اي و نژادي و. . . خود را ناديده گرفته و با تاكيد بر اصول مشترك انساني و اسلامي خود، حول محور توحيد زمينه هاي پياده شدن حاكميت

ص: 243


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 77
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد نوزدهم، ص 194
3- امام خميني، صحيفه نور، جلد بيستم، ص 34

همه جانبه اسلام فراهم گردد. امام خميني براي تحقق آرمان وحدت خويش از امكانات موجود بهره مي جست و حتي امكانات جديدي را فراهم مي نمود، يكي از اين امكانات مساله فلسطين و اشغال آن توسط رژيم اشغالگر قدس يعني اسرائيل بود كه ايده تشكيل «اسرائيل بزرگ يعني از نيل تا فرات»(1) را در سرداشت و براي تحقق اين ايده خود به كشورهاي اسلامي تجاوز مي نمود و مسلمانان ساكن اين سرزمين را كشتار مي نمود يا از خانه و كاشانه خود آواره مي كرد، امام براي مقابله با خوي تجاوزگري و خونخواري رژيم اشغالگر قدس و محو اسرائيل از صحنه روزگار، آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را به عنوان روز جهاني قدس اعلام نمود تا همه مسلمانان در يك روز بر عليه اسرائيل به حركت و خروش درآيند، «. . . من روز قدس را روز اسلام و روز رسول اكرم مي دانم و روزي است كه بايد ما تمام قواي خودمان را مجهز كنيم و مسلمين از آن انزوايي كه آنها را كشانده بودند خارج شوند و با تمام قدرت و قوت در مقابل اجانب بايستند و ما در مقابل اجانب ايستاده ايم» .(2) امام (ره) آزادسازي قدس را تكليف همه مسلمانان مي دانستند «. . . اصولا اين تكليف همه مسلمين است كه

ص: 244


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد هيجدهم، ص 101
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد هشتم، صص 233، 234

قدس را آزاد كنند و شر اين جرثومه فساد را از بلاد اسلامي قطع كنند»(1) كه اين امر جز با اتحاد همه مسلمين امكان پذير نمي باشد. مراسم سالانه حج ابراهيمي از ديگر امكاناتي بود كه امام براي تحقق وحدت امت اسلامي از آن بهره گرفت. و مراسم برائت از مشركين را كه مي رفت به حافظه تاريك تاريخ و فراموشي ابدي سپرده شود دوباره احياء نمود تا همه حجاج از هر كشوري كه باشند، سياه و سفيد، آسيايي، افريقايي، اروپايي و آمريكايي، شيعه و سني و . . . با شركت در راهپيمايي برائت از مشركين گوشه كوچكي از وحدت امت اسلامي را جلوه گر سازند و با اجتماع در كنار همديگر از امور مسلمين و دردها و آلام آنها آگاه شده و براي رسيدگي به اين دردها چاره جويي كنند و توجه داشته باشند «. . . كه مكه معظمه و مشاهد مشرفه آينه حوادث بزرگ نهضت انبياء اسلام و رسالت پيامبر اكرم است. . . » .(2) بنابراين امام (ره) استقلال، آزادي، و عدالت را لازمه و زمينه ساز وحدت اسلامي و همه مستضعفين جهان مي دانست و اصولا اختلاف عقيده را مانع تحقق وحدت تلقي نمي كرد و براي پياده شدن مقاصد اسلام و حاكميت همه جانبه آن وحدت را تنها وسيله ممكن

ص: 245


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد چهارم، ص 31
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد بيستم، ص 132

مي دانست و براي جامه عمل پوشانيدن به آرمان وحدت اسلامي از امكاناتي نظير مساله فلسطين و آزادي قدس و مراسم حج و برائت از مشركين كه مورد اتفاق همه فرق و مذاهب اسلامي بود استفاده مي كرد و مسلمانان جهان را به تفاهم و اتحاد همه جانبه دعوت مي نمود. 4- انگيزه وحدت: امام خميني در آرمان وحدت خود انگيزه هاي گوناگوني داشت كه الهام گرفته از مكتب اسلام ناب محمدي بود از نظر امام دين مبين اسلام و حكومتهاي الهي با ساير حكومتهاي مادي تفاوتهاي اصولي دارد، زيرا حكومتهاي غيرالهي فقط در پي تحقق و حفظ نظم كشور خود بوده، و حداكثر كاري كه انجام مي دهند اين است كه نگذارند كسي به ديگري ظلم و تعدي بكند، در حالي كه اسلام و حكومتهاي الهي براي هر مساله احكام خاص خود را دارد(1) و يكي از اين مسائل مهم دفاع از كيان اسلام است كه به وحدت مسلمين بستگي دارد، «از امور مهمه اي كه بر همه واجب است دفاع از اسلام، دفاع از جمهوري اسلامي است»(2) كه به وحدت بستگي دارد و مساله وحدت براي حفظ كيان اسلام امري حياتي است، از طرف ديگر تفرقه امر منكري است كه بايد از آن جلوگيري شود زيرا امر به معروف و نهي از

ص: 246


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، صص 234
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد بيستم، ص 13

منكر از واجبات الهي است و براي اطاعت امر خدا بايد امر به معروف و نهي از منكر نمود كه «بزرگترين منكر، غلبه اجانب بر ماست، اين منكر را بايد نهي كنيد، حكومتها را نهي كنيد از مخالفتي كه با هم دارند و با ملت دارند با دشمنان اسلام كه خدا فرموده مراوده نكنيم محبت مي كنند، الآن منكري بالاتر از اين نيست كه مصالح مسلمين را به خطر انداخته است، اين وظيفه همه شماست، كه مي خواهيد براي خدا كار كنيد، همه ما بايد اين دشمني را نهي كنيم و وحدت اسلامي را شعارمان كنيم با وحدت و زير پرچم لااله الا الله بودن» .(1) وحدت نيز امر معروفي است كه موجب صلح و آرامش در دنيا مي شود و بايد براي تحقق شرايط صلح، آيين وحدت و اخوت را ايجاد نمود و آن را مستحكمتر كرد زيرا «. . . ما دنبال اين هستيم كه دنيا در صلح و آرامش باشد اسلام از اول داراي يك همچو مقصدي بود و خصوصا در بين مؤمنين، در بين مسلمين، اخوت را سفارش فرموده است بلكه ايجاد تشريع فرموده است» .(2) انگيزه ديگر امام انسان سازي است تا در سايه وجود انسانهاي كامل عدالت نيز گسترش يابد و زمينه هاي آسيب پذيري جامعه مسلمانان از بين

ص: 247


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد ششم، ص 116
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد شانزدهم، ص 240

برود، در غير اينصورت آسيب پذيري آنان حتمي است. زيرا «. . . آن روز آسيب به ما مي رسد كه از باطن بگنديم افراد باطنشان بگندد و اين گند هم سرايت كند و يك دسته اي را از بين ببرد و متعفن كند» (1) در حالي كه تربيت يافتگان مكتب انبياء و ائمه سلام الله عليه هرگز خلاف نمي كنند كه در پي اين تخلف جامعه نيز آسيب ببيند. انگيزه ديگر تامين استقلال و آزادي و حفاظت از استقلال و آزادي و شرافت انساني مسلمانان مي باشد، بنابراين امام مي فرمايند، «اگر ما تسليم آمريكا و ابرقدرتها مي شديم ممكن بود امنيت و رفاه ظاهري درست مي شد و قبرستانهاي ما پر از شهداي عزيز ما نمي گرديد، ولي مسلما استقلال و آزادي و شرافتمان از بين مي رفت آيا ما مي توانيم اسير امريكا و دولتهاي كافر شويم تا بعضي چيزها ارزان شود و شهيد و مجروح ندهيم؟ »(2) ديگر انگيزه امام در آرمان وحدت حل معضلات كشورهاي اسلامي و مسلمين جهان است لذا امام همه آنها را به وحدت فرا مي خواند و برقراري روابط دوستانه بين آنها را توصيه مي كند.(3) اما امام بر اين نكته واقف است كه هر «هدف بزرگ داراي اشكالات و گرفتاريهاي بزرگ نيز هست»(4) مساله وحدت امت اسلامي و همه مستضعفين جهان نيز

ص: 248


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 98
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 51
3- امام خميني، صحيفه نور، جلد نوزدهم، صص 73
4- امام خميني، صحيفه نور، جلد شانزدهم، ص 47

اهداف بزرگي است كه موانع بزرگي در سر راه آن قرار دارد. ولي با عنايت به اينكه فطرت و سرشت انسان و هستي بر وحدت استوار و تنيده شده است و همه هستي به سوي هدف واحدي رهسپار است «با صبر و تحمل انقلابي به پيش مي رويم تا عدل الهي و اسلام عزيز»(1) را در جهان گسترش دهيم، از اينرو امام به همه مسلمين جهان توصيه مي نمايد، «اي مسلمانان بر فرهنگ اسلام تكيه زنيد و با غرب و غربزدگي مبارزه نماييد و روي پاي خودتان بايستيد و بر روشنفكران غربزده و شرقزده بتازيد و هويت خويش را دريابيد كه روشنفكران اجير شده بلايي بر سر ملت و مملكتشان آورده اند كه تا متحد نشويد و دقيقا به اسلام راستين تكيه ننماييد، بر شما آن خواهد گذشت كه تا كنون گذشته است. »(2) بنابراين انگيزه امام براي وحدت را مي توان در دفاع از كيان اسلام، امر به معروف و نهي از منكر، انسان سازي و تربيت انسانهاي صالح، تامين استقلال و دفاع از اين استقلال و آزادي و شرافت انساني و گسترش عدل الهي و اسلام عزيز در جهان و جلوگيري از اختلاف و پيروي از هواهاي نفساني دانست. . . خلاصه نمود. 5- دامنه و گستره وحدت: وحدت مورد نظر امام خميني

ص: 249


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد شانزدهم، ص 47
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد سيزدهم، ص 83

داراي دامنه وسيعي است و از ملت شيعه ايران تا كليه مسلمين جهان و مستضعفين عالم و حتي همه انسانهاي روي زمين را شامل مي شود، بنابراين امام به همه آنها توصيه مي كند كه با الگوگيري از انقلاب اسلامي ايران خود را بيابند و اعتماد به نفس پيدا كنند كه «. . . اتكال به نفس بعد از اعتماد به خداوند منشا خيرات است. »(1) انقلاب اسلامي ايران موجب احياء و بيداري نفوس مستضعفين و محرومين و مسلمين جهان شد و خيرات و بركات زيادي را به همراه آورد. اين انقلاب پيام آور وحدت و آزادي و استقلال براي مستضعفين جهان و مسلمانان دنيا بود، كه همه اينها ناشي از خوديابي مردم مسلمان ايران بوده است. بعد از مردم مسلمان ايران اين وظيفه امت اسلامي است كه در ايجاد وحدت بكوشند «امتها خودشان بايد امت واحد باشند، مجتمع باشند خودشان را از هم جدا ندانند، مرزها را اسباب جدايي قلبها ندانند»(2) اگر چه امروزه مسلمانان جهان توسط مرزهاي جغرافيايي از همديگر جدا شده و بيش از 50 كشور كوچك و بزرگ تشكيل داده اند، لكن به حكم الهي و بنا به مقتضيات و شرايط زماني بايستي تحت لواي اصول مشترك اسلامي و انساني پيوندهاي خود را مستحكمتر نمايند كه به لطف الهي

ص: 250


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 65
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد دهم، ص 223

افق روشن آن هويدا شده است. «امروزه دورنماي صدور انقلاب اسلامي. . . در جهان مستضعفان و مظلومان ديده مي شود و جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده در حال گسترش است» .(1) علاوه بر امت اسلامي روحانيون هر ديني نيز وظيفه دارد براي تحقق آرمانهاي انبياء كه وحدت يكي از مهمترين آنهاست اقدام نمايند «روحانيون مسيح، روحانيون مسلم، روحانيون يهود، . . . در مرتبه اول واقعند براي تحقق دادن به آرمان انبياء كه همان وحي الهي است. . . »(2) همچنين علماء و روشنفكران كشورهاي اسلامي وظيفه دارند در ايجاد وحدت اسلامي كوشش كنند كه تنها راه پيروزي و بقاي آنهاست. بنابراين پيشنهاد مي نمايند «علماء و روشنفكران همه كشورهاي اسلامي به انگيزه پيدا كردن راهي براي نجات كشورهاي اسلامي از چنگال ابرقدرتهاي غربي و شرقي و براي بيرون كردن سران كشورهاي اسلامي از تحت سلطه جهانخواران و براي ايستادگي در مقابل استعمار و استثمار طرحي بريزيد كه هرچه بيشتر با يكديگر در تماس باشند و اساس طرح را بر بيداري خلقهاي محروم بگذارند و به يقين باور كنند كه راه را خواهند يافت و پيروز خواهند شد» .(3) بالاخره حجاج بيت الله الحرام وظيفه دارند در مناسك حج ابراهيمي زمينه ساز

ص: 251


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد هيجدهم، ص 11
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد يازدهم، ص 92
3- امام خميني، صحيفه نور، جلد هيجدهم، ص 236

وحدت اسلامي باشند و با برپايي مراسم برائت از مشركين وحدت عيني مسلمانان جهان را به رخ ابرقدرتها بكشند زيرا مناسك حج و مراسم برائت از مشركين مظهر و اوج وحدت، همانگونه كه امام مي فرمايند: «فرياد برائت همه مردماني است كه ديگر تحمل تفرعن آمريكا و حضور سلطه طلبانه آن را از دست داده اند و نمي خواهند صداي خشم و نفرتشان براي ابد در گلويشان خاموش و افسرده بماند و اراده كرده اند كه آزاد زندگي كنند و آزاد بميرند و فريادگر نسلها باشند، فرياد برائت، فرياد دفاع از مكتب، فرياد دردمندانه ملتهايي است كه خنجر كفر و نفاق قلب آنان را دريده است» .(1) پس امام دامنه شمول وحدت را فراگير دانسته و از همه انسانها و مستضعفان جهان، مسلمانان عالم و همه فرقه ها و مذاهب اسلامي و حتي از روحانيون اديان مختلف و روشنگران مسلمانان مي خواهد كه در راستاي ايجاد اتحاد ملل بر اساس اصول مشترك انساني و اسلامي بكوشند و از همه شعائر براي ايده وحدت خواهي خود بهره مي جويد. 6- اهداف وحدت: امام خميني در آرمان وحدت خود اهدافي را دنبال مي كرد كه مي توان آنها را با چند معيار تقسيم بندي نمود كه عبارتند از: اهداف داخلي، اهداف خارجي و اهداف سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي. اهداف داخلي وحدت

ص: 252


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد بيستم، ص 111

شامل اين موارد است: آزادي و استقلال،(1) رفع ايادي اجانب،(2) و قطع كردن دستهاي خيانتكار و جنايتكاران،(3) عظمت و شرافت،(4) پيشبرد اهداف اسلام، تحقق همه جانبه اسلام در ايران (5) استقرار حكومت دمكراسي صحيح نه دمكراسي غربي و شرقي فاسد، (6) بقاي انقلاب اسلامي، (7) تحقق عدالت اجتماعي،(8) بسط عدالت فردي و اجتماعي.(9) اما اهداف خارجي آرمان وحدت امام عبارتند از: ايجاد معرفت براي بشر(10) برقراري صلح و آرامش در جهان،(11) پياده كردن دمكراسي و آزادي حقيقي،(12) تحقق يك انقلاب عميق عمومي در سراسر جهان در مقابل جهانخواران ضد بشريت،(13) بازيابي استقلال روحي و دور كردن احساس حقارت در مقابل حكومتهاي جور از خود،(14) استقلال شكسته شدن سلطه جهانخواران بر ملتهاي مستضعف جهان،(15) بدست آوردن حق تعيين سرنوشت توسط ملتها و بيداري دولتها،(16) استقرار حكومت اسلام در همه اقطار عالم،(17) تشكيل امتي شكست ناپذير و بنياني مرصوص،(18) ايجاد هويت اسلامي براي مسلمانان،(19) رهايي از فقر علمي در جوامع اسلامي،(20) رسيدگي به درد مسلمانان.(21) امام خميني در نظر داشت در كوتاه مدت حكومت اسلامي را در ايران مستقر نموده و با نفي استعمار و استبداد و كسب استقلال و آزادي، در ميان ملت عدالت اجتماعي را

ص: 253


1- امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 250
2- امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 250
3- امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 250
4- امام خميني، صحيفه نور، جلد پانزدهم، ص 175
5- امام خميني، صحيفه نور، جلد نهم، ص 48
6- همان منبع، ص 238
7- همان منبع، ص 8
8- همان منبع، ص 9 و صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 77
9- همان منبع، ص 9
10- امام خميني، صحيفه نور، جلد نوزدهم، ص 143
11- امام خميني، صحيفه نور، جلد سيزدهم، ص 116
12- امام خميني، صحيفه نور، جلد هشتم، ص 114
13- امام خميني، صحيفه نور، جلد شانزدهم، ص 113
14- امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 162
15- امام خميني، صحيفه نور، جلد چهاردهم، ص 146
16- امام خميني، صحيفه نور، جلد چهاردهم، ص 146
17- امام خميني، صحيفه نور، جلد ششم، ص 169
18- امام خميني، صحيفه نور، جلد بيستم، صص 111
19- همان منبع، ص 234
20- امام خميني، صحيفه نور، جلد بيست و يكم، ص 19 و صحيفه نور جلد نوزدهم، ص 43
21- امام خميني، صحيفه نور، جلد نوزدهم، ص 641. دكتر محمد رحيم عيوضي

تحقق بخشيده و آن را بسط و گسترش دهد و از نظام جمهوري اسلامي ايران الگوي ويژه اي براي همه مسلمانان جهان و مستضعفين عالم ارائه نمايد تا آنها نيز به استقلال و آزادي نايل شده و دست اجانب و ابرقدرتان را از سرزمين خود كوتاه نمايند بنابراين مي فرمودند كه همه مردم همه انسانها بايد دولت اسلامي را تقويت كنند تا بتوانند اقامه عدل كنند. حفظ معنويات و تقويت معنويات مردم و اقامه عدل بين خودشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان اما هدف بلندمدت امام آن بود كه با برقراري صلح و آرامش در جهان و استقرار دمكراسي و آزادي حقيقي و گسترش عدالت در آن بشريت به معرفت جديدي نايل گرديده و حكومت اسلامي در همه عالم مستقر شود تا امتي شكست ناپذير و بنيان مرصوص تشكيل شود و جوامع اسلامي هويت اسلامي خود را يافته و از فقر علمي رهايي يابند و با تشكيل ارتش مشترك از كيان اسلام و امت اسلامي دفاع نمايند و هرگز به جهانخواران اجازه ندهند كه ذخاير آنها را به يغما برند. اين اهداف هر يك در مقوله اي سياسي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي تقسيم بندي مي شوند، اهداف سياسي عبارتند از استقلال و آزادي همه ملل جهان و مسلمانان، برقراري صلح و آرامش در جهان،

ص: 254

پياده شدن دمكراسي و آزادي حقيقي، تحقق عدالت فردي و اجتماعي، كسب حق تعيين سرنوشت ملتها، تشكيل امت اسلامي، تشكيل حزب مستضعفين جهان، حفظ عظمت و شرافت، پيشبرد اهداف سياسي اسلام، تحقق اسلام در همه ابعاد، تحقق انقلاب عمومي در سراسر جهان، شكستن سلطه جهانخواران بر مستضعفان، برچيدن پايگاه نظامي شرق و غرب و تشكيل ارتش دفاعي اسلامي و رسيدگي به دردها و امور مسلمين و حفظ نظام جمهوري اسلامي. اهداف اقتصادي عبارتند از: كسب استقلال و خودكفايي. گسترش عدالت اقتصادي، پياده كردن اهداف بين الملل اسلامي در جهان و جلوگيري از استعمار و استثمار و بدست گرفتن مقدرات اقتصادي خود. اما اهداف اجتماعي: تحقق عدالت اجتماعي، منع فساد و فحشاء و انواع كجرويها، برقراري صلح و آرامش، تشكيل امت اسلامي و بنيان مرصوص، بيداري از خواب غفلت و. . . اهداف فرهنگي: حفظ عظمت و شرافت، بقاء انقلاب اسلامي، جلوگيري از فساد و فحشاء و نابودي پايگاه ظلم و فساد، ايجاد معرفت براي بشر، بازيابي استقلال روحي و دور كردن احساس حقارت در مقابل دشمنان، ايجاد هويت اسلامي براي همه مسلمانان، رهايي از

ص: 255

فقر علمي در جوامع اسلامي و. . . اما تشكيل ارتش مشترك اسلامي براي دفاع از كيان اسلام و برچيدن پايگاه نظامي شرق و غرب از كشورهاي اسلامي از اهداف سياسي - نظامي امام در دعوت به وحدت بود. 7- خلاصه و نتيجه گيري انديشه وحدت امام خميني (ره) از مهمترين و نابترين انديشه هاي آرماني معظم له محسوب مي شود كه اين انديشه نقطه عطف تاريخي در وحدت اسلامي محسوب مي شود، آرمان وحدت امام از آنجا ناشي مي شود كه تفرقه در ميان امت اسلامي نتايج ذلت باري ببار آورده كه جبران آنها شايد هرگز امكان پذير نباشد، زيرا اجانب بر مسلمين سيطره يافته و جوامع اسلامي تحت سلطه استعمار فروپاشيده اند، مسلمانان شخصيت و شرافت انساني خود را از دست داده و در همه ابعاد عقب مانده اند بنابراين استقلال و آزادي و عظمت خود را از كف داده و به شرق و غرب وابسته شده اند، با توجه به اين شرايط ننگين است كه امام ضرورت وحدت را شديدا لمس و احساس مي كند و براي اصلاح جامعه بشري قيام مي نمايد تا با ايجاد همبستگي اسلامي و بالاتر از آن بين مستضعفين جهان از دخالت ابرقدرتها در مقدرات كشورهاي اسلامي جلوگيري نموده و آنان را به سر منزل پيروزي رهنمون گردد. امام استقلال و آزادي و عدالت را لازمه

ص: 256

و زمينه ساز وحدت تلقي مي كرد و از امكاناتي همچون مساله فلسطين، مناسك حج، مراسم برائت از مشركين. . . براي ايجاد وحدت بهره گيري مي كرد و با انگيزه دفاع از كيان اسلام، امر به معروف و نهي از منكر، انسان سازي، كسب استقلال و آزادي و شرافت براي همه انسانها و مسلمانان، گسترش عدل الهي و اسلام در جهان و جلوگيري از اختلاف و تفرقه ايده وحدت طلبانه خويش را ابراز نمود، امام دامنه و دايره شمول وحدت را بسيار وسيع و فراگير مي دانست بطوري كه همه انسانها، مستضعفين عالم، مسلمانان جهان، همه مذاهب اسلامي و حتي ديگر اديان الهي را در برمي گرفت و اهداف گوناگوني را در جنبه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و نظامي، پيگيري مي كرد كه در دو سطح داخلي و خارجي و برنامه زماني كوتاه مدت، ميان مدت و بلند مدت قابل تقسيم بندي است. و بالاخره وحدت اسلامي مورد نظر امام ثمرات فراواني براي مسلمين ببار آورده در آينده نيز ثمرات شيريني پديد خواهد آورد كه پديده انقلاب اسلامي ايران، جنبشهاي آزاديبخش اسلامي و ديگر ملل مستضعف، هراس استكبار جهاني از مسلمين و سيادت و آقايي مسلمانان از آن جمله است. بنابراين آرمان وحدت امام خميني موجب پيروزي و رمز بقاء امت اسلامي است.

منابع

1. امام خميني، صحيفه انقلاب، وصيتنامه سياسي -

ص: 257

الهي رهبر كبير انقلاب اسلامي و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، چاپ چهارم، [تهران]; سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، [1368]، ص 8

2 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هيجدهم، ص 91

3 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 3

4 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 77

5 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هشتم، ص 278

6 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 175

7 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد يازدهم، ص 186

8 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد پانزدهم، ص 125

9 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد نوزدهم، ص 46

10 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 137

11 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد ششم، صص 122، 123

12 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد پانزدهم، ص 125

13 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 228

14 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد يازدهم، ص 267

15 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هيجدهم، ص 13

16 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد دوم، ص 259

17 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد دهم، ص 252

18 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد چهارم، ص 199

19 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد پنجم، صص 114، 115

20 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 77

21 .. امام

ص: 258

خميني، صحيفه نور، جلد نوزدهم، ص 194

22 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد بيستم، ص 34

23 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هيجدهم، ص 101

24 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هشتم، صص 233، 234

25 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد چهارم، ص 31

26 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد بيستم، ص 132

27 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، صص 234

28 .-235. امام خميني، صحيفه نور، جلد بيستم، ص 13

29 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد ششم، ص 116

30 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد شانزدهم، ص 240

31 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 98

32 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 51

33 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد نوزدهم، صص 73

34 .-74. امام خميني، صحيفه نور، جلد شانزدهم، ص 47

35 .. همان منبع. 36. امام خميني، صحيفه نور، جلد سيزدهم، ص 83

37 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 65

38 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد دهم، ص 223

39 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هيجدهم، ص 11

40 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد يازدهم، ص 92

41 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هيجدهم، ص 236

42 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد بيستم، ص 43 .111. امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 250

ص: 259

44. امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 250

45 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 250

46 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد پانزدهم، ص 175

47 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد نهم، ص 48

48 .. همان منبع، ص 238

49 .. همان منبع، ص 8

50 .. همان منبع، ص 9 و صحيفه نور، جلد هفدهم، ص 77

51 .. همان منبع، ص 9

52 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد نوزدهم، ص 143

53 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد سيزدهم، ص 116

54 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد هشتم، ص 114

55 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد شانزدهم، ص 113

56 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد اول، ص 162

57 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد شانزدهم، ص 81

58 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد چهاردهم، ص 146

59 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد چهاردهم، ص 146

60 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد ششم، ص 169

61 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد بيستم، صص 111

62 .-112. همان منبع، ص 234

63 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد بيست و يكم، ص 19 و صحيفه نور جلد نوزدهم، ص 43

64 .. امام خميني، صحيفه نور، جلد نوزدهم، ص 641. دكتر محمد رحيم عيوضي

ص: 260

آزادي از نگاه امام خميني (ره)(3)

اشاره

4 چكيده: 3- آزادي، توطئه و همسويي با دشمنان و زمينه سازي براي سلطه اجانب از ابعاد ديگر توطئه، «همسويي با دشمنان» است. ارائه تحليل هايي كه توسط راديوهاي بيگانه، ترويج مي شود يكي از قرائن و علائم چنين مطبوعاتي است. اين سؤال به طور جدي مطرح است كه به كدام دليل، بايد در داخل به مطبوعاتي اجازه انتشار و يارانه داده شود كه همان انديشه ها، تحليل ها و اخبار راديوهاي دشمنان ايران را تبليغ و منعكس مي كند. در انديشه امام خميني(ره)همسويي با بيگانگان، خود نوعي توطئه محسوب مي شود كه با سوء استفاده ازفضاي آزاد سياسي و مطبوعاتي انجام مي گيرد: «ما بعد... كه به همه فرصت داديم، توطئه گر را پيدا كرديم، قلم هايي كه توطئه گر بودند و مي خواستند باز سلطه اجانب را بر مملكت ما مسلطكنند. آنها را گفتيم كه نبايد اين كار را بكنند و بايد محكمه ببينند كه آيا اينها چكاره هستند...؟ اينها از اسرائيل خيلي شان ارتزاق مي كردند و بلندگوي اسرائيل بودند، بلندگوي امريكابودند، منتها با صورتهاي ديگر. يك ملتي حق دارد كه كسي كه...توطئه كند... از آن جلوگيري كند.» (1) عجيب آن كه برخي مطبوعات نه تنها ايفاگر نقش بلندگوي آمريكاو اسرائيل مي باشند بلكه گاه با تحليل هايي خواهان ارتباط بادشمنان درجه اول ايران مانند امريكا نيز هستند. همسويي بادشمنان لزوما به معني تامين مالي اين مطبوعات به وسيله بيگانگان

ص: 261


1- - صحيفه نور، ج 10، ص 229

نمي باشد; گرچه در صورت اثبات اين ادعا، جرم آنهامضاعف خواهد شد و اگر اثبات نشود، همچنان اتهام همسويي بابيگانگان متوجه اين مطبوعات مي باشد و توطئه گر محسوب مي شوند. الهام گرفتن برخي مطبوعات از بيگانگان، آن چنان است كه گويي يك تحليل گر راديو اسرائيل درحال ارائه و تجزيه و تحليل وقايع است. اين نوع عملكرد، صريحا توطئه اي است كه هيچ نقش مفيدي نمي تواند براي انقلاب اسلامي ايفاء نمايد. امام خميني(ره)در پاسخ به اين سؤال كه علي رغم آزادي، چرا فلان روزنامه بسته شد؟ فرمودند: «توطئه بود در كار و با صهيونيستها روابط داشت. ازآن جا الهام مي گرفت و بر ضد منافع مملكت و كشور مي نوشت و درتمام آن روزنامه هايي كه توطئه گر بودند... اين روزنامه هاجلوشان گرفته شد... اين خلاف آزادي نيست، اين جلوگيري از توطئه است كه همه دنيابوده است.» (1) به يقين الهام گرفتن از دستگاههاي خبري صهيونيست، نوعي رابطه و همسويي با آنان مي باشد. حركت مطبوعات در مسير خبرسازي دشمن نيز از موارد همسويي بابيگانگان است; به اين معنا كه جوي ايجاد شود كه مطلوب دستگاههاي خبر پراكني دشمنان باشد. اين نوع بازگذاشتن مطبوعات به اسم آزادي، قابل قبول نيست. «اگر يك روزنامه اي توطئه بر ضدمسير ملت مي خواهد بكند.... اگر بخواهد توطئه بكنند و راهي برودكه دشمن هاي يك ملت آن راه را مي روند وترويج بكند، از كارهاي دشمن هاي يك ملتي

ص: 262


1- .- همان، ج 9، ص 85

بنويسد. چيزهايي كه مربوط به دشمن هاي يك ملت است. اگر اين طور باشد، اين طور آزادي را ملت، نمي توانند بپذيرند.» (1) بسياري از اين گونه مطبوعات تنها در صدد بيان اخبار و وقايع نيستند بلكه با قلمزني در مسيري كه خوشايند غرب است، مقاصدي ديگر را دنبال مي كنند. «اين قلم ها تا وقتي در اختيارامريكا... باشد... قضيه غرض و عقده اي است كه دارند و مي خواهنداين عقده را صاف كنند.» (2) برخي از مطبوعات خصوصا در وقايع اخير، آن چنان در ارائه تحليل ها و اخبار كذب، هماهنگ با رسانه هاي تحت نفوذ صهيونيست وآمريكا عمل مي نمايند كه گويي قبلا تباني كرده اند. آزاد گذاشتن مطبوعاتي كه هماهنگ و همسو با دشمنان مي باشند، مردود است وقابل تحمل نمي باشد و جلوگيري نكردن از اين گونه مطبوعات، سؤال برانگيز است. ابعاد همسويي با دشمنان دشمنان انقلاب اسلامي از بدو انقلاب تاكنون به وسيله رسانه هاي خود در محورهاي زير در صدد تضعيف، براندازي و ايجاد بدبيني بوده اند. طبعا هريك از جريان ها و مطبوعاتي كه در اين محورهاگزارش، خبر و تحليل ارائه نمايند، به عنوان «همسو» تلقي مي شوند: تضعيف اشخاص و نهادهايي كه اسلاميت نظام را تقويت مي نمايند،مانند ولايت فقيه و شوراي نگهبان. مطرح نمودن افرادي كه در رژيم طاغوت يا بعد از آن به عنوان عوامل فرهنگي ضد ديني فعاليت مي نموده اند، مانند فرماسونرها،كانون نويسندگان و... تضعيف نهاد و ارگان هايي

ص: 263


1- .- همان، ج 7، ص 18
2- .- همان، ج 13، ص 253

كه امام خميني(ره)موسس و مبتكر آن بوده و يا براهميت و نقش آنها تاكيد فرموده اند، مانند دادگاه ويژه روحانيت، سپاه پاسداران، بسيج، دستگاه اطلاعاتي كشور و... ارائه تحليل هايي كه با مصالح كشور، نظام و انقلاب تضاددارد. ارتباط با آمريكا. و هرگونه سوژه اي كه توسط اين رسانه ها ارائه مي شود. اين موارد و دهها مورد ديگر، خوراك تبليغاتي راديوهاي بيگانه مي باشند كه به طور مستمر از جانب رسانه هاي مداخله گر انجام مي گيرد و متاسفانه در داخل نيز دنبال مي شود. 4- آزادي، توطئه و افراد نفوذي تمام نظام ها با مشكل «نفوذي ها» مواجه مي باشند و تنها نظامي توانايي مقابله با دشمن خود را خواهد داشت كه در شناسايي اين افراد موفق باشد. نفوذ در اركان تاثير گذار برقوانين و افكارعمومي، از اهداف عمده افراد نفوذي است. در اين ميان نقش دستگاههاي امنيت و اطلاعات و نيز دستگاههاي نظارتي، انكارناپذيرو ضروري است. امام خميني(ره)نيز با توجه به اهميت فوق العاده اين امر،بارها مسوولين را متوجه اين افراد در تمام دستگاهها خصوصا درمجموعه رسانه هاي نوشتاري و صدا و سيما نموده اند. «بايد آنهايي كه در راس مطبوعات هستند توجه داشته باشند كه مبادا در بين آنها اشخاصي خودشان را جا بزنند... و مي خواهند خود را در هرچه و در هرجايي كه پيدا بشود به يك صورتي داخل كنند... ولي بايدشما فكر بكنيد كه اين شخص سابقه اش چه بوده و

ص: 264

چكاره است... انتخاب افراد براي مطبوعات امر مهمي است خصوصا براي راديوتلويزيون; چون اشخاص زيادي در راديو تلويزيون و مطبوعات هستندكه مي خواهند وارد شوند... و راه را منحرف كنند.» (1) گرچه هشدار امام مربوط به سالها قبل مي باشد اما نه توطئه دشمنان پايان پذير است و نه ملاكهايي كه از سخنان امام به دست مي آيد غير قابل شناخت است. ايشان نفوذي ها را اين گونه معرفي مي نمايند: «اينك باز تفاله هاي رژيم سابق درصددند كه با كمك و همكاري گروهك هاي واپس زده و قلمداران غرب و شرق زده و تجديد حيات كنندو با قلم هاي به ظاهر خلقي و زبان هاي فريبنده در داخل و خارج،جمهوري اسلامي را متزلزل كنند.» (2) ملاحظه مي شود كه دورويي و عدم موضع گيري شفاف در قبال نظام،شعارهاي عوام پسندانه، همكاري با گروهك ها و غرب و شرق زدگان درداخل و خارج، وابستگي به مجريان فرهنگي رژيم طاغوت، سوء سابقه و... از علائم شاخص «نفوذي ها» است. از سوي ديگر سوابق درخشان افراد، به هيچ عنوان نمي تواند مانع از اين باشد كه برخي از انقلابيون جاهلانه يا عامدانه در دام توطئه و همكاري با گروهك ها و خودباختگان غربي داخلي و خارجي نيفتند. برخي از خودي ها آن چنان با گذشت زمان دچار تغيير عقايد وافكار نسبت به آرمان ها مي شوند كه شايد حتي از گذشته خود به خاطر نرسيدن به اهداف و توقعات فردي و يا

ص: 265


1- .- همان، ص 248
2- .- همان، ج 14، ص 263

حزبي، پشيمان شده ودر آينده نقش يك نفوذي را ايفاء نمايند. اين گونه افراد برفرضي كه همچنان خودي محسوب شوند اما نبايد رها از آرمان هاي اسلامي انقلاب باشند و حتي اگر مستوجب مجازات نباشند، جلوگيري از آنهالازم است. جيره خواران و مزدوران نيز از فضاي آزاد سياسي، در جهت اهداف ديكته شده بيگانگان قدم بر مي دارند. اين گونه افراد و كساني كه در مسير اينان گام برمي دارند نيز توطئه گراني مي باشند كه برخوردبا آنان اجتناب ناپذير است: «وقتي كه ديدند آزادند، توطئه هاشروع شد; توطئه قلمي كه مي خواستند مسير ملت ما را منحرف كنند واينها همان اشخاصي بودند كه جيره خوار شاه سابق يا جيره خوارامريكا و امثال امريكا بودند.» (1) تغيير در آرمان هاي ملت، ملاك ديگر شناخت «نفوذي ها» است. ازنظرگاه امام خميني(ره)بررسي سوابق و احوال كساني كه بر ضد اسلام و روحانيت و برضد مسير ملت عمل مي نمايند، لازم است. اين گونه افراد مستقيم يا غير مستقيم، عمال مخالفين نظام مي باشند كه نمي توان با حسن نيت به آنان نظر نمود: «اشخاصي كه قلم دست مي گيرند بر ضد اسلام، بر ضد روحانيت، بر ضد مسير ملت قلمفرسايي مي كنند، بشناسيد آنهارا. سوابق اينها را به دست بياورند. مطالعه در احوال و سوابق اينها بكنند.» (2) در ادامه امام خميني(ره)تمام زحمات مردم در انقلاب اسلامي رابراي اسلام مي دانند و كساني را كه بر خلاف آن حركت

ص: 266


1- .- همان، ج 10، ص 229
2- .- همان، ج 7، ص 29

مي كنند راعمال اجانب معرفي مي نمايند: «ما احتياج به وحدت كلمه داريم. زحمت ملت ما براي اسلام بود... آنهايي كه عمالشان را وادار كردندبر ضد اسلام، بر ضد روحانيت عمل كنند و قلمفرسايي كنند... » (1) در ادامه با خطاب به همه اقشار، برشناخت اين افراد كه دشمن اسلام مي باشند، تاكيد مي فرمايند: «علماي اعلام! خطباي عظام! دانشگاهي! بازاري! كارگر! دهقان! همه بيدار باشيد و دشمن هاي خودتان را بشناسيد، دشمن هاي اسلام را بشناسيد.» (2) ضديت با اسلام و تحريف آن و زير سؤال بردن احكام ديني، ازنشانه هاي بارز مطبوعاتي است كه نفوذي ها در آن اعمال نظرمي نمايند: «وقتي ما ديديم كه در يك روزنامه اي از يك اشخاصي مطالب نوشته مي شود كه اين ها عمال اجانب هستند و مي خواهند مملكت ما را باز به خرابي بكشانند. از آن طرف مقالاتي و مطالبي كه راجع به... مسائل اسلام است يا تحريف مي شود يا نوشته نمي شود،اين طور مطبوعات را ما نمي توانيم احترام قايل بشويم.» (3) آنان كه در مسير توهين به مقدسات و ضديت با اسلام مي نويسند بابررسي هاي موشكافانه مي توان به ارتباطشان با خارج و يا تحريك غير مستقيم توسط اجانب پي برد. امام خميني(ره)در تمام اين موارد برخورد قاطع با اينان رالازم مي دانند: «مطبوعات و مجلات وروزنامه ها منتشر شد و هيچ كس جلوگيري نكرد; در عين حالي كه به همه مقدسات ما توهين گرديد... تا آن فتنه را ديديم

ص: 267


1- .- همان، ج 7، ص 29
2- .- همان، ج 7،ص 29
3- .- همان، ج 6، ص 191

و فهميديم شما فتنه گر هستيد، شما منافقيني هستيد كه مي خواهيد فتنه كنيد... توطئه كرديد بر ضد اسلام، بر ضد كشور اسلام... شمااشخاصي هستيد كه با سرحدات و خارج روابط داريد... ديگرنمي توانيم اجازه بدهيم آزادانه هركاري مي خواهيد بكنيد، شماراسركوب خواهيم كرد.» (1) نقش مخرب «افراد نفوذي در مطبوعات» آن چنان است كه امام خميني(ره)بارها تاكيد برشناخت و جلوگيري از ورود اين گونه افراد را در مطبوعات مي كنند: «چند نفري را كه يقين داريدآدم هاي مستقيم هستند، در مسير ملت و كشور هستند و وابستگي به هيچ جا ندارند، مطالعه و درست در آن دقت كنند و بعد از دقت، درروزنامه يا مجله نوشته شود.» (2) دستگاههاي فرهنگي كشور در جلوگيري و شناسايي و جلوگيري ازورود افرادي كه انحرافات فكري در گذشته داشته اند، وظيفه اي انكارناپذير دارند. از منظر امام خميني(ره)به كساني كه سوابق سوء داشته اند، نمي توان اعتماد كرد و نمي توان مطبوعات را عرصه تاخت و تاز آنان قرار داد. «اگر كسي افكارش منحرف بود و حالابيايد ادعا بكند كه من برگشته ام، ما بايد قبول كنيم، اما نبايداو را مجله نويس كنيم... بسياري از اشخاصي هستند كه مي آيند ومي گويند توبه كرديم، البته توبه آنها قبول است لكن نمي شود آنهارا سركاري گذاشت كه آن كار اهميت دارد; براي اينكه ما نمي دانيم اين شخص به حسب واقع توبه كرده است يا مي خواهد با كلمه توبه،ما را بازي دهد.»(3)

ص: 268


1- .- همان، ج 8، ص 264
2- .- همان، ج 13، ص 249
3- .- همان، ج 13، ص 249

اصل «برائت افراد» در عرصه مطبوعات وخوش باوري در مسائل سياسي، از نظر امام خميني(ره)مردود است; بدين جهت امام خميني(ره)در ادامه مي فرمايند: «نبايد راديو تلويزيون رابه دست او بدهيم... و يا مجله اي كه براي تربيت افراد و براي ترويج مسير اسلامي ملت است، به دست او بدهيم و يانوشته هايش رابه دست او بسپاريم. ما نبايد خوش باور باشيم.» (1) و باز هم امام خميني(ره)تاكيد بر بررسي سوابق افراد در تمام عرصه ها و خصوصا در مطبوعات مي نمايند: «اشخاصي كه اداره مي كننديك جايي را بايد از اول ارزيابي شود كه اين اشخاص چكاره بوده اند; سوابقشان چيست و تحصيلاتشان در كجا بوده، چه رويه اي درتحصيلات داشته اند.» (2) خطر فوق العاده نفوذي در مطبوعات، چنان است كه ممكن است انقلاب را در جهت مخالف اهداف خود سوق دهد و باز اين نقش حساس در انتخاب درست افراد گوشزد مي شود: «اين از مسائل مهم كساني است كه بخواهند خدمتي بكنند، مجله اي بيرون بدهند يا روزنامه اي بنويسند. اولين مساله آنها... انتخاب افراد است. چون افراداگر چنانچه اشخاصي منحرف باشند... يك وقت متوجه مي شويد كه انحراف پيدا شده است; چون اشخاصي اند كه مي توانند انسان را به دامان امريكا... بكشانند. ملتي كه براي اين كه از زير اين سلطه ها خارج شود آن قدر مجاهده كرده است، آن قدر جوان داده است.. . يك وقت مي بينيد راه مجله، راه مطبوعات، راه راديوتلويزيون...

ص: 269


1- .- همان، ج 13، ص 249
2- .- همان، ج 13، ص 249

به واسطه ورود اشخاصي... منحرف شده... اين ازمسائل مهمي است كه... اغماض از آن جايز نيست.» (1) با ملاحظه سخنان امام خميني(ره)در مورد مطبوعات،به اين نكته پي مي بريم كه روش «تساهل و تسامح در عرصه مطبوعات» كاملا ازديدگاه امام خميني(ره)مردود است. انقلاب اسلامي ايران شجره طيبه اي است كه هنوز سالها بايد از آن مانند گوهري محافظت شود. توطئه ها همچنان ادامه دارد. دشمنان اكنون روزنه اي براي ورودو رخنه در پيكره اين نظام مقدس پيدا كرده اند و آن «عنوان آزادي» است. آنان كه سالها قبل حتي با اسم اسلام مخالف بودند وآنان كه داراي ديدگاه هايي كاملا منحرف از شعارهاي اصيل انقلاب اسلامي داشته اند، اكنون مرموزانه و موذيانه وارد ميدان مطبوعات شده اند. امام خميني(ره) معمار و بنيانگذار انقلاب اسلامي است وكلام او چراغي است فرا راه ما كه او را پيشواي خود مي دانيم. حال جاي اين پرسش است كه به راستي در اين موقعيت خطير، فرزندان امام خميني(ره)دردولت، مجلس و قوه قضائيه چه تدبيري انديشيده اند؟

منابع

1- صحيفه نور، ج 10، ص 229

2 .- همان، ج 9، ص 85

3 .- همان، ج 7، ص 18

4 .- همان، ج 13، ص 253

5 .- همان، ص 248

6 .- همان، ج 14، ص 263

7 .- همان، ج 10، ص 229

8 .- همان، ج 7، ص 29

9 .- همان، ج 7، ص 29

10 .- همان، ج 7،ص 29

ص: 270


1- .- همان، ص 248 و 942. ابوالقاسم آرزومندي

11 .- همان، ج 6، ص 191

12 .- همان، ج 8، ص 264

13 .- همان، ج 13، ص 249

14 .- همان، ج 13، ص 249

15 .- همان، ج 13، ص 249

16 .- همان، ج 13، ص 249

17 .- همان، ص 248 و 942. ابوالقاسم آرزومندي

ص: 271

آزادي از نگاه امام خميني(ره) (2)

اشاره

6 چكيده:

ب- آزادي و فساد و بي بندوباري

از موارد ديگر كه بايد در آزادي مطبوعات و آزادي تشكل ها واحزاب مورد توجه قرار گيرد و در سخنان امام پيوسته به آن اشاره شده است، فساد و بي بندوباري ناشي از آزادي است. «اينهايي كه فرياد از آزادي مي زنند... اينها همان دمكراتيك غربي مي خواهند، آزادي غربي را مي خواهند يعني بي بندوباري.» «آزادي در حدود قانون است... آزاد نيستيم كه فساد بكنيم.» «اسلام از فسادها جلوگرفته.» «ما اسلام مي خواستيم، اسلام هم آزادي دارد اما آزادي بي بندوباري نه، آزادي غربي، نمي خواهيم، بي بندوباري است او.» چاپ آگهي هاي توريستي به مكان هايي كه معروف به فساد وبي بندوباري است در روزنامه ها و مجلات، چاپ عكس هاي رقص، گزارش نويسي هاي مبتذل برخي از مجلات به اسم تهيه گزارش از وضعيت فرهنگي و نقل الفاظ سخيف دختران و پسران در مصاحبه ها و گزارش هاو چاپ عكس هاي مهيج و موارد بسيار ديگر كه در مطبوعات مشاهده مي شود نشان دهنده اين است كه از آزادي كمال سوء استفاده شده است. امام خميني(ره)وظيفه مطبوعات را «خدمت براي كشور»مي دانند و ورود مطبوعات و رسانه ها را در اين زمينه حركتي درخلاف خدمت براي كشور مي دانند. «مطبوعات، سينما... اينها براي خدمت به يك كشور است... نه اين كه هركس پاشود و يك مجله اي درست كند و هرچه دلش بخواهد در آن باشد و هرعكسي بهتر مشتري داشته باشد توي

ص: 272

آن بيندازد. عكس هاي مهيج، عكس هاي مهوع در آن بيندازدكه مشتري هايش زياد بشود. آن وقت اسمش مطبوعات است. و عرض مي كنم. ضاحب قلم است و آزادي مي خواهد!» با كمال تاسف، مشاهده مي شود بازهم سياست تساهل و تسامح دراين وادي خطرناك نيز، موجب ورود مطبوعات در فساد و بي بندوباري شده است و جلوگيري نكردن از اين مطبوعات عرصه را براي ورود دراين زمينه با جسارت بيشتر فراهم نموده است و اين برخلاف نص صريح سخنان امام خميني(ره)است. ج- آزادي و توطئه از ديگر مواردي كه دولت جمهوري اسلامي بايد به شدت با آن مقابله نمايد، سوء استفاده مطبوعاتي است كه به اسم آزادي قلم،مطالب و تحليل هاي توطئه آميز را به خوانندگان و مخاطبين خودالقاء مي نمايند. اين جملات امام خميني(ره)كه «وقتي ديدند آزادند، توطئه هاشروع شد، توطئه قلمي...» ، «آزادي بيان هست ولي آزادي توطئه و آزادي فسادكاري نيست.» «معني آزادي اين نيست كه كسي بخواهدتوطئه كند. در توطئه هم آزاد است؟! نه در توطئه آزاد نيست.» ودهها جمله نظير اين جملات، همه بر دو مطلب اساسي دلالت مي كنند: اول اين كه، در فضاي باز و آزاد، توطئه ها نيز شروع مي شود. دوم اين كه، بايد از هرگونه توطئه جلوگيري شود. اين كه چون تمرين آزادي مي كنيم نبايد از انتشار اين گونه مطبوعات جلوگيري شود;اين استدلالي بسيار ساده لوحانه و بي پايه و اساس است.

ص: 273

بايد تمام دستگاههاي نظارتي كشور كه وظيفه كنترل مطبوعات را برعهده گرفته اند، آگاه باشند كه جلوگيري نكردن از اين گونه مطبوعات،خيانت به نظام مقدس اسلامي است. «جمهوري اسلامي از اول كه پيروز شد، آزادي... داد... ليكن به تدريج فهميده شد كه اينها يا توطئه گرند يا جاسوسي مي كنند. ازطرف ديگر... نه اسلام اجازه مي داد و نه عقل كه يك دسته از عنوان دولت يا غير دولت براي سرنگوني جمهوري اسلامي سوء استفاده نموده و يا جاسوسي كنند و ماساكت باشيم. با اين مقدار فداكاري... بازگذاشتن دست كساني كه قصد توطئه نسبت به اسلام و ملت را دارند خيانت است.» از ديدگاه امام، سهل انگاري در اين زمينه براي خوشايند غرب،جايز نيست. «امكان ندارد اجازه دهيد در يك چنين محيط اسلامي،براي اين كه شرق و غرب خوششان بيايد سهل انگاري شود. آزادي اي كه صحيح است و براي اسلام و كشور مضر نباشد. از اول بوده... خداوندبه شما كمك كند تا توطئه گرها را به سزاي اعمالشان برسانيد.» اين سخنان كه در ديدار با جمعي از سربازان گمنام «اطلاعات سپاه» ايراد شده است، شناسايي و برخورد باتوطئه توسط مطبوعات را منحصر در دستگاه فرهنگي نمي داند، بلكه دستگاههاي امنيتي كشور را نيز موظف به برخورد با توطئه در هر لباس و به هرعنوان مي نمايد. مصاديق «توطئه» از ديدگاه امام خميني(ره) با نگاهي گذرا برسخنان امام، پي به اين نكته مي بريم كه معمولادر

ص: 274

مواردي كه امام خميني(ره) «منع از توطئه» مي نمايند يكي ازمصاديق توطئه را نيز در صدر يا ذيل آن عنوان مي كنند. به عبارت روشن تر «مفهوم توطئه» مبهم نيست تا برداشت هاي مختلف را به دنبال داشته باشد. با اندك توجه در عملكرد مطبوعات و جناح ها وگروههاي سياسي مي توان فهميد كه با نوعي توطئه رو به رو مي باشيم يانه و كدام گروه و خط همچنان وفادار مانده است. با جستجوي محدودي كه در سخنان امام خميني(ره)داشته ايم به موارد متعددي از «مصاديق توطئه» به طور صريح و غير صريح برمي خوريم. ذيلا اهم اين موارد برشمرده مي شود: 1- مضر به انقلاب، جمهوري اسلامي و مصالح آن; انقلاب اسلامي حاصل تلاش و خون بهاي هزاران شهيد است كه اكنون به امانت به نسل هاي بعد از خود گذاشته اند. حفظ اين نظام و رعايت مصالح آن از اولويت هاي اساسي در «آزادي» است. امام خميني(ره)در مواردمتعدد، هرحركتي برخلاف اين نظام را به عنوان «آزادي» ردمي نمايند و آن را از مصاديق توطئه مي شمرند. «قلم آزاد است مسائل را بنويسد لكن نه اين كه توطئه برضد انقلاب بكند.» وحرمت آزادي قلم تا آنجاست كه مصالح كشور و انقلاب را در نظربگيرد. «آزادي قلم و آزادي بيان معنايش اين نيست كه كسي برضدمصلحت كشور، قلمش آزاد است كه بنويسد، برخلاف انقلابي كه مردم خون پايش داده اند بنويسد... براي مطبوعاتي، احترام قائل هستيم كه بفهمد آزادي

ص: 275

بيان و آزادي قلم يعني چه.» دفاع از انقلاب اسلامي كه تحفه الهي و وديعه شهيدان است. بايد به عنوان اصل در تمام آزادي ها مورد توجه قرار گيرد; چه اين كه هرگونه ضديت، با آن خيانت است. «بايد مطبوعات در خدمت كشور باشند، نه برضد انقلاب كشور. مطبوعاتي كه برضد انقلاب كشورهستند، اينها خائن هستند.» و اين ضديت و خيانت، همان توطئه اي است كه گاهي نشانه آن به اين شكل است. «ما از بعضي مطبوعات توطئه مي فهميم براي اين كه مي بينيم كه مسائلي كه به ضد انقلاب است با آب و تاب و با تفسير و طول مي نويسند(و)مسائلي(را)كه وفق انقلاب است يا نمي نويسند يا با اشاره رد مي شوند. اين طورمطبوعات مورد قبول ملت نيست.» بزرگنمايي نقاط ضعف جمهوري اسلامي ايران، نيز از موارد تضعيف نظام است كه از نظرگاه امام، قابل قبول نيست. «ما نبايدخودمان به جان جمهوري اسلامي بيفتيم براي اين كه فرض كنيداعوجاجي در فلان جا واقع شده... حالا ما قلم به دست بگيريم و. ..به رخ جمهوري اسلامي بكشيد.» كسي منكر نقاط ضعف جمهوري اسلامي نيست و ما باايده آل ها وآرمان ها فاصله زيادي داريم اما آيا اگر برخي از جرايد، وقايعي را كه مورد بهره برداري دشمنان قرار مي گيرد به طور مرتب با آب و تاب نقل نمايند و تا آنجا به وقايع بپردازند كه خواسته خودشان را تامين نمايد، آيا اين ضديت

ص: 276

نيست؟ و آيا وقتي متوجه شديم كه فلان حادثه مورد توجه رسانه هاي غربي قرار گرفته است و يا تحليل هاي غلط موجبات تضعيف نظام و بدبيني را فراهم مي آورد، مانيز بايد به همان شيوه غربي هرچه بر قلم جاري شد بنويسيم؟ اين روش ژورناليستي ضديت باانقلاب است كه در ديدگاه امام خيانت است. آزادي بدون رعايت مصالح كشور و انقلاب نيز از مصاديق ضديت باانقلاب و توطئه شمرده شده است. «... بايد روي موازين مطبوعاتي... رفتار كنند. آزادي معنايش اين نيست كه كسي برضد مصلحت كشور قلمش آزاد است... برخلاف انقلابي كه مردم خون پايش داده اند بنويسد; همچو آزادي صحيح نيست. قلم آزاد است كه مسائل را بنويسد لكن نه اين كه توطئه برضد انقلاب بكند.» چارچوب «مصالح نظام» در آزادي احزاب و تشكل هاي سياسي نيزبايد مراعات شود «همه مردم آزادند، مگر حزبي كه مخالف مصلحت مملكت باشد.» ضديت با مصلحت نظام از طرق مختلف، قابل تشخيص است; بزرگنمايي مشكلات، زير سوال بردن ارگان ها و نهادهاي اساسي انقلاب به اسم انتقاد، بازگويي تحليل هاي مغرضانه و فرصت طلبانه رسانه هاي غربي به وسيله مطبوعات و احزاب داخلي و... از موارد ضديت با نظام ومصالح آن است. هيچ يك از نظام هاي دمكراسي با تمام ادعاهايشان، مخالفت بانظام و مصالحشان را بر نمي تابند. بدون شك نظام اسلامي ما نيزآسيب ناپذير نيست و حفظ آن نياز به دشمن شناسي در تمام ابعاددارد. بايد توجه داشت

ص: 277

كه در دنياي امروز «دخالت نظامي» براي براندازي نظام ها توسط قدرت هاي استكباري به عنوان آخرين راه حل است. براندازي حكومت هاي مستقل، به طرق بسيار دقيق رواني وجاسوسي در درون حكومت، يكي از روش هايي است كه قدرت هاي بزرگ براي به زانو درآوردن حكومت هاي مخالف با خود انجام مي دهند. شعار «آزادي» و «دمكراسي» كه در حال حاضر توسط راديوهاي بيگانه به زبان هاي مختلف تبليغ و ترويج مي شود يكي از راهبردهاي موذيانه استكبار است. اين دو شعار ضمن اين كه عوام پسندانه ترين شعار است، بسياري از روشنفكران ممالك را نيز تحت تاثير قرارداده است. حتي دولتمردان نيز فريب اين شعارها را مي خورند و گاه آن چنان مصالح و اهداف نظام با اين دو شعار استحاله و ناديده گرفته مي شوند كه مخالفين را به نابودي و توطئه عليه نظام ترغيب مي نمايد و حكومت را از هرگونه اقدام موثر كه بيمه كننده نظام باشد، باز مي دارد و اين روش موذيانه توسط استكبار به وسيله عوامل داخلي در حال وقوع است. د- توطئه و تفرقه اختلاف افكني، خط ديگر توطئه است كه در قالب آزادي به وقوع مي پيوندد. انقلاب اسلامي ايران به بركت «وحدت» مردم با مسوولين و مسوولين با يكديگر تاكنون به حركت خود ادامه داده است. امام خميني(ره)بارها ضمن موثر دانستن اين عامل در پيروزي ها، برحفظ اين نعمت بزرگ تاكيد فرموده اند. يكي از بهترين طرق حفظ وحدت،شعائر و شعارهاي اسلامي است.

ص: 278

شعارهاي وارداتي غربي هيچگاه نمي توانيد بين مسوولين و مردم همدلي ايجاد نماييد و اين به دودليل است: اول، تعارض بسياري از شعارهاي غربي با شعائر اسلامي. دوم، نامانوس بودن اين شعارها با تفكرات ديني مردم وروحانيت. دولتمردان به جاي تكرار الفاظ غربي كه غايه الامال زندگي غربي با تفكرات مادي گرايانه آنهاست، بايد شعائر اسلامي را به عنوان محور و اصل براي جوانان تشريح نمايند و در اين ميان، نقش روحانيت اصيل وفقهاي عادل دشمن شناس، غير قابل انكار است. دشمنان نيز سعي كرده اند با كمرنگ كردن ارزش هاي اسلامي و ترويج الفاظي كه ساخته و پرداخته خودشان است، اصل وحدت را نابودكنند; پس عنوان «آزادي» نبايد باعث غفلت مسوولين مربوطه ازعوامل و مجريان اين خط توطئه در داخل بشود. در اين زمينه،تاريخ مشروطيت مي تواند درسي بزرگ براي ماباشد. اختلاف افكني به وسيله مطبوعات و احزاب در مشروطيت باعث تضعيف و نابودي انقلابيون و روحانيون اصيل(به عبارت ديگر به وجود آورندگان انقلاب)و قدرتمند شدن دشمنان داخلي و در نهايت به دست گرفتن حكومت توسط آنان شد. برهمين اساس بارها امام خميني(ره)برعبرت گيري از مشروطيت اشاره فرموده اند: «درصدر مشروطيت هم با ايجاد گروههاي مختلف نگذاشتند كه مشروطه به ثمر خودش برسد، او را برخلاف مسير خودش راندند. امروز هم همان شياطين، همان ها كه مخالف بااين نهضت بودند مي خواهند نگذارند... مردم ايران بيدار باشيد... اگر...خللي واقع شود... در اين صف فشرده

ص: 279

ملت ايران، خطر در پيش است.» در ادامه امام خميني(ره)ضمن اين كه تفرقه افكن را توطئه قلمداد مي نمايند بر طرد و نابودي اين عناصر تاكيد مي كنند. «تفرقه افكن ها را از بين خودتان بيرون كنيد، ما نخواهيم گذاشت كه اين تفرقه افكني ها رشد كنند، آنها را در نطفه خفه مي كنيم. آزادي غير از توطئه است... شياطين در مخفي گاهها توطئه مي كنند وبايد ما باهم يك صدا باهم به پيش برويم. » از نگاه امام، درج هر مطلب تفرقه افكنانه اي، توطئه آميز است. «مطبوعات موظفند. .. از درج مقالاتي كه مضر به انقلاب و موجب تفرقه مي شود خودداري كنند كه اين خود توطئه محسوب مي شود.» هياهو و جنجال آفريني توسط مطبوعات از مواردي است كه بايد باآن مقابله شود. جالب است كه از فضاي كنوني مطبوعات، بسياري علي رغم شعارقانون گرايي، هرگاه قانون يا مطلبي مطابق ميلشان نباشدبرعليه آن هياهو ايجاد مي نمايند. از ديدگاه امام، عاقبت اين گونه جنجال آفريني ها، به تباهي كشيده شدن و تفرقه است. «همه اين آقاياني كه ادعاي اين را مي كنند كه ما طرفدار قانون هستيم... ملتزم باشند كه اگر قانون بر خلاف راي من هم بودخاضعم... ديگر دعوايي پيش نمي آيد، هياهو پيش نمي آيد. اگر بناشد كه يك جايي... دادستان بخواهد روي قوانين عمل بكند، بخواهيم بگوييم خير ما دادستان را قبول نداريم، اين معناي ديكتاتوري(است).» جنجال برعليه قواي

ص: 280

موضعه قانون، موجب استقرار ديكتاتوري و به تباهي كشيده شدن است «ديكتاتوري همين است كه نه به مجلس سرفرود آورد، نه به قوانين مجلس و نه به شوراي نگهبان و نه به تاييد شوراي نگهبان و نه به قوه قضاييه... بعد از آن كه قانون وظيفه را معين كرد، هركس بخواهد كه برخلاف او عمل بكند، اين يك ديكتاتوري است كه به صورت مظلومانه حالا پيش آمده و بعد به صورت قاهرانه خواهد آمد و بعد اين كشور را به تباهي خواهد كشيد واين كشور وقتي به تباهي كشيده شد و اين مردم متفرق شدند، اين همان وظيفه اي است كه براي ابرقدرت ها بايد انجام بدهد، اين آدم انجام داده... اگر من اين نصيحت ها را مي كنم... از هياهو وجنجال دست برداريد. روزنامه ها از هياهو و جنجال ست بردارند،قلم دارها از هياهو و جنجال دست بردارند، نويسنده ها دست بردارند، گوينده ها دست بردارند.» امام خميني(ره)با توجه به نقش تاثير گذاري تيتر روزنامه ها بر افكار و نيز نقش تيتر در هدايت به سوي واقعيت، از درج تيترهاي محرك و نامناسب منع مي نمايند «مطبوعات موظفند ازتيترهايي كه موجب تحريك... است خودداري كنند. » ، «يكي وقتي قلمي مي خواهد مساله اي را كه كوچك است بزرگ كند، تيتر بزرگ بنويسد و هرچه دلش مي خواهد بنويسد... كه البته اين غرض ورزي است.» با مطالعه در نظرات امام، به خسارتهاي جبران ناپذير به وسيله تفرقه پي مي بريم و بدين جهت است كه مي فرمايند:

ص: 281

«اگر يك نفر... بخواهد به هم بزند اين وحدت را، اين معصيت خدا را كرده است.» اين عواقب سوء، موجب تلقي توطئه از تفرقه افكني مي شود كه به هر عنوان آزادي، دمكراسي، مطبوعات و... كه باشد، بايدجلوگيري شود. ابوالقاسم آرزومندي

ص: 282

آزادي در انديشه روح الله

7 چكيده: 1- اول مرتبه تمدن، آزادي ملت است. 2- آزادي يك امانت الهي است كه خداوند نصيب ما كرد. 3- آزادي را اسلام به ما داد. قدر اين آزادي را بدانيد و قدر اين اسلام را بدانيد. 4- ما مصائب را به خاطر رسيدن ملتمان به آزادي و استقلال تحمل خواهيم كرد. 5- اسلام هم آزادي دارد، اما آزادي بي بند و باري نه، ما آزادي غربي نمي خواهيم. 6- بايد همه مان بيدار باشيم، متوجه باشيم به اين كه از آزادي سوء استفاده نكنيم. 7- انحطاط و سقوط بشر به علت سلب آزادي او و تسليم در برابر انسانهاست. 8- از آزاديهاي مخرب بايد جلوگيري شود. 9- مي خواهند آزادي شما را با آزادي سلب كنند. آزادي ناسالم در شما ايجاد كنند و آزادي حقيقي را از شما بگيرند. 10- آزادي صادراتي آزاديي است كه بچه هاي ما را به فحشا مي كشاند. 11- آزادي كه در اسلام است، در حدود قوانين اسلام است. 12- جلوي آزادي هرگز گرفته نشده است و نمي شود و مردم آزادند، الا آنجايي كه بخواهند تباهي بكنند و بخواهند ملت را به عقب برانند. 13- ما آزادي كه اسلام در آن نباشد، نمي خواهيم. 14- ايران امروز جايگاه آزادگان است. 15- ما مي خواهيم آزاد باشيم، ما در

ص: 283

مملكتمان استقلال مي خواهيم، آزادي مي خواهيم. 16- آنها كه تصور مي كنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايه داري و رفاه طلبي منافات ندارد، با الفباي مبارزه بيگانه اند. 17- دستگاه جبار كه براي احدي از افراد ملت آزادي قائل نيست و سال هاست سلب آزادي از ملت را وسيله مقاصد خود قرار داده، گمان كرده به اسم «آزادي» بانوان مي تواند ملت مسلمان را اغفال كند تا مقاصد شوم اسرائيل را اجرا كند. 18- آخوندها با اين سياه روزي هايي كه نصيب مملكت است، مخالفند. اين كهنه پرستي است؟ علماي اعلام با اين زدن ها، كشتن ها، قلدري ها، ديكتاتوري ها و استبدادها مخالفند. اين كهنه پرستي است؟ علماي اسلام در صدر مشروطيت در مقابل استبداد سياه ايستادند و براي ملت آزادي گرفتند. قوانين جعل كردند، قوانيني كه به نفع ملت است. 19- اسلام انسان را آزاد خلق كرده است و انسان را مسلط بر خودش و برمالش و برجانش و بر نواميسش خلق فرموده، امر فرموده است كه مسلط است انسان. آزادي انسان، هر انساني در مسكن آزاد است. در مشروب و ماكول آنچه خلاف قوانين الهيه نباشد، آزاد است. در مشي آزاد است. حكم اسلام است كه اگر كسي حمله برد به منزل كسي براي آن كسي كه مورد حمله واقع شده است، جايز است كشتن

ص: 284

او، اسلام تا اين قدر با آزاداي ها موافق است. اسلام ارتجاع سياه است؟ 20- اسلام سرمنشا همه آزادي ها، همه آزادگي ها، همه بزرگي ها، همه آقايي ها، همه استقلالها است. 21- ناديده گرفتن حقوق صدها ميليون مسلم و مسلط نمودن مشتي اوباش بر مقدرات آنها و مجال دادن به رژيم غير قانوني ايران و دولت پوشالي اسرائيل براي غصب حقوق مسلمين و سلب آزادي و معامله قرون وسطايي نمودن، جناياتي است كه در پرونده روساي جمهور آمريكا ثبت مي شود. 22- آن پدر كه علماي بزرگ و فقهاي عظيم الشان و آزادي خواهان را به جرم حق گويي حبس و زجر و شكنجه و تبعيد و كشتار كرد و اين پسر كه همان معامله را سختتر با علما و خطبا و آزادي خواهان و روشنفكران و ساير طبقات نمود. آن پدر كه چنان سلب آزادي از ملت كرد كه نه حق يك كلمه حق گويي داشت و نه مجلس و نه مطبوعات و اين پسر كه همه مي بينيد... ملت ايران مسلمان است و اسلام را مي خواهد. آن اسلامي كه در پناه آن آزادي و استقلال است، رفع ايادي اجانب است... 23- آن روزي كه تاريخ پرافتخار اسلام را كه مبداء عدالت و آزادي و رشد فكري و اجتماعي و سياسي است، به تاريخ ارتجاعي شاهنشاهي مجوسي گرايي برگرداندند... يك

ص: 285

نفر از اينها (نويسندگان فرصت جو) نفس نكشيد. 24- اسلام بيش از هر ديني و بيش از هر مسلكي به اقليت هاي مذهبي آزادي داده است. آنان نيز بايد از حقوق طبيعي خودشان كه خداوند براي همه انسانها قرار داده است، بهره مند شوند. ما به بهترين وجه از آنان نگهداري مي كنيم. در جمهوري اسلامي كمونيستها نيز در بيان عقيده خود آزادند. 25- مسايلي كه منافات با حيثيت و شرافت زن ندارد، آزاد است. 26- ما همه يك صف هستيم و يك حرف را مي زنيم. ما همه مي خواهيم شاه و رژيم سلطنتي نباشد، يعني آزادي و استقلال باشد. اسلام ضامن وحدت كشور، در عين آزادي و استقلال، است. 27- رهبري سياسي از سلطه بيگانه آزاد مي شود... جامعه آينده ما، جامعه آزادي خواهد بود و همه نهادهاي فشار و اختناق و همچنين استعمار از ميان خواهد رفت... انساني كه امروز در نظام پليسي از فعاليتهاي فكري و آزادي در كار محروم شده است، تمام اسباب ترقي واقعي و ابتكار را به دست خواهد آورد. 28- طرز حكومتي كه ما پيشنهاد مي كنيم، حكومت جمهوري اسلامي است و اساسش بر آزادي و استقلال كشور و عدل و تعديل تمام دستگاههاي دولتي است. 29- الف- در حكومت اسلامي همه افراد داراي آزادي در هرگونه اظهار عقيده اي هستند وليكن

ص: 286

آزادي در خرابكاري را ندارند. ب- در اسلام آزادي انتخاب شغل بر هر فردي بر حسب ضوابط قانوني محفوط است. 30- در جمهوري اسلامي، هر فردي از حق آزادي عقيده و بيان برخوردار خواهد بود وليكن هيچ فرد و يا گروه وابسته به قدرت هاي خارجي را اجازه خيانت نمي دهيم. 31- من مي بينم بدبختي هايي كه از دست همين اشخاصي كه فرياد آزادي مي كشند، براي ملت ايران، من بدبختي را دارم مي بينم. بدبختي ملت ما آن وقتي است كه ملت ما از قرآن جدا باشند، از احكام خدا جدا باشند، از امام زمان جدا باشند. ما آزادي در پناه اسلام مي خواهيم. استقلال در پناه اسلام مي خواهيم. 32- آزادي در حدود قانون بايد باشد، قوانين اسلام را بايد ملاحظه كرد. در چهار چوب قوانين اسلام، در چهار چوب قانون اساسي، بيان آزاد و بحث آزاد [است]. 33- اين ها از آزادي، اين ها را مي خواهند. آزادي غربي مي خواهند. و آن اين است زن و مرد باهم لخت بشوند و بروند توي دريا. بروند توي نمي دانم جاهاي ديگر شنا كنند. اين تمدني است كه آقايان مي خواهند. اين تمدني است كه در رژيم سابق تحميل بر مملكت ما شد.... ما تا زنده هستيم نمي گذاريم اين آزادي هايي كه آنها مي خواهند تا آن اندازه اي كه مي توانيم آن آزادي ها تحقق پيدا

ص: 287

كند. 34- براي خدا و اسلام داد زديد. گفتيد، اسلام را مي خواهيم. آزادي مي خواهيم، استقلال مي خواهيم. حكومت اسلام، حكومت اسلامي، همين آزادي و استقلال را به شما مي دهد. منتها شما تشريح كرديد مطلب را و الا حكومت اسلامي يعني آزادي، يعني استقلال. 35- خدا به شما نعمت آزادي را داده و شما را در امتحان اين آزادي قرار داده كه ببيند كه شما با اين آزادي چه مي كنيد. آيا اين نعمت خدا را كفران مي كنيد و با آزادي خودتان مردم را رنج مي دهيد يا اين نعمت را تشكر از آن مي كنيد و اين آزادي را حسن استفاده از آن مي كنيد. 36- اسلام دين مستند به برهان و متكي به منطق است و از آزادي بيان و قلم نمي هراسد و از طرح مطلب هاي ديگر كه انحراف آنها در محيط خود آن مكتب ها ثابت و در پيش دانشمندان خودشان شكست خورده هستند، باكي ندارد. 37- اگر تمام آزادي ها را به ما بدهند، تمام استقلال ها را به ما بدهند و بخواهند قرآن را از ما بگيرند، ما نمي خواهيم. ما بيزار هستيم از آزادي منهاي قرآن، ما بيزار هستيم از استقلال منهاي اسلام. 38- اينها مي خواهند يك مملكت غربي براي شما درست كنند كه آزاد هم باشيد. مستقل هم باشيد اما نه خدايي در كار باشد

ص: 288

و نه پيغمبري و نه امام زماني و نه قرآني و نه احكام خدا، نه نمازي و نه هيچ چيز ديگر. 39- آزادي به شكل غربي آن كه موجب تباهي جوانان و دختران و پسران مي شود، از نظر اسلام و عقل محكوم است. 40- در جمهوريت اسلام، تمام آزادي ها هست. اشرف آشوري

ص: 289

آزادي مطبوعات از منظر امام خميني

7 چكيده: 1. سرآغاز گروهي بر اين باورند كه مطبوعات آزاد مي توانند جامعه اي را به سعادت و بهروزي رسانده و اسباب پيشرفت و ترقي يك كشور را فراهم سازند. سيد جمال الدين اسدآبادي، كه از جمله انديشمندان و مصلحان بزرگ معاصر است، چنين انديشه اي درباره مطبوعات دارد. او وجود مطبوعات آزاد را يكي از علل ترقي و پيشرفت ملل اروپا به شمار آورده و مي گويد: «يكي از وسائلي كه باعث ترقي غرب گرديده آزادي مطبوعات است. اين آزادي خوب و بد حكام را بدون استثنا نشر مي دهد. آنهايي كه صفات خوب دارند بر آن مي افزايند و آنان كه به فساد و خودپرستي مبتلا هستند ناچار به ترك آن مي شوند. هيچ كس به آزادي نشريات اعتراضي نمي كند، مگر وقتي كه ضد حق و حقيقت بوده و يا تهمت باشد. كسي كه از طرف مطبوعات به او تعدي شده حق دارد حق پايمال شده خود را در محكمه قانوني بخواهد، ولي جرايد ما در ايران كاملا بر ضد اين مطلب اند. از كار خوب، خوب مي گويند و از كار زشت هم خوب. نزد آنها تفاوت ندارد و ميان خوب و بد تميزي نيست و سراسر آنها اغراق است و علت اين كار مايل نبودن حكام و امرا به اصلاح جرايد است» !

ص: 290

(1) آيا به راستي آنگونه كه سيد جمال مي گويد يكي از اسباب ترقي جوامع و به اصطلاح امروز، توسعه، مطبوعات آزاد و مستقل است؟ اساسا كاركردهاي مطبوعات در يك جامعه كه مي تواند يكي از عوامل پيشرفت و ترقي ملتها تلقي شود چيست؟ آيا مطبوعات از آزادي مطلق برخوردارند و يا اين كه داراي مرزها و محدوديتهايي هستند؟ هدف از اين پژوهش بررسي نوع نگرش امام خميني نسبت به جايگاه و كاركرد مطبوعات است. بنابراين پاسخ به پرسشهاي فوق در انديشه امام خميني، راهنماي مباحث اين پژوهش خواهد بود. آزادي مطبوعات كه در حوزه آزاديهاي سياسي قرار مي گيرد، در واقع يكي از مهمترين و برجسته ترين مصاديق آزاديهاي سياسي است. آزادي سياسي در جامعه اسلامي به اين معنا است كه: «افراد جامعه اسلامي در تكوين و هدايت نظام سياسي جامعه داراي نقش و اثر باشند، نه اين كه تنها يك قشر يا جمع يا وابستگان به يك نژاد در جامعه حق و توانايي تصرف در اداره امور كشور را داشته باشند. آزادي سياسي يعني اين كه همه مردم با قطع از وابستگيهاي قومي، زباني و نژادي و ديني در يك جامعه بتوانند آن نظام را به سوي مطلوب خودشان هدايت كنند. طبيعي است وقتي در جامعه اي اختلاف راي و نظر پيدا شد، عقيده اي

ص: 291

كه طرفداران بيشتري دارد (البته در چارچوب اصول و ارزشهاي پذيرفته شده آن نظام) راي و حرفش متبع خواهد بود و ديگران بايد از آن تمكين كنند. » (2) در ادامه همين تعريف مي خوانيم: «وقتي گفته مي شود در جامعه اسلامي مردم آزادي سياسي دارند، بدين معنا است كه هم حق انتخاب دارند و هم حق فعاليت سياسي، انتشار مطبوعات، روزنامه، ايجاد تشكلها، سازمانها، احزاب، اجتماعات سياسي و بيان افكار و نظرات سياسي. » (3) در واقع مي توان گفت آزادي سياسي، بيان ارتباط متقابل حاكمان و شهروندان است و اينكه مردم در تكوين و هدايت نظام سياسي خويش داراي نقش و اثرند و مي توانند نظام سياسي را به سوي مطلوب و خواست خويش هدايت كنند; البته با قطع نظر از وابستگيهاي قومي، زباني، نژادي و ديني كه در تمامي افراد يك جامعه ممكن است وجود داشته باشد. به هر روي بنابر تعريفي كه از آزادي سياسي ارائه شد، مردم مي توانند با استفاده از مطبوعات به بيان آزادانه نظرات و افكار سياسي خويش مبادرت ورزيده، در نظام سياسي مشاركت جويند و داراي نقش و اثر شوند و نظام سياسي را به سوي اهداف و خواسته هاي خويش هدايت كنند. ضمن اينكه مي توانند درخواستها و انتظارات خود را نيز از نظام سياسي مطرح سازند. در يك نظام

ص: 292

سياسي اسلامي با توجه به آموزه ها و آموخته هاي ديني، همه مردم مي توانند در اداره امور كشور دخالت و مشاركت نمايند. (4) يكي از بهترين شيوه هاي ابراز نظر و راي، استفاده از مطبوعات و رسانه هاي عمومي است. مطبوعات آزاد و مستقل از نظام سياسي به واقع زبان گويايي هستند كه خواستها، مطالبات، انتقادات و اعتراضهاي مردم را به گونه اي شفاف در معرض ديد مسئولين نظام قرار مي دهند. همان طور كه مطبوعات وابسته به حكومت نيز تنها به انعكاس خواستها و نظرات اصحاب قدرت مي پردازند ولاغير. شايد از ارائه تعريف براي مفهوم «آزادي مطبوعات» بي نياز باشيم، اما براي ايضاح اين مفهوم و ديدگاه اين مقاله به ذكر تعريفي از آن بسنده مي شود. به موجب اصل آزادي مطبوعات «افراد، حق نشر افكار و عقايد خود را از طريق نوشته ها يا مطبوعات دارا مي باشند. بدون اينكه نشر آنها موكول به تحصيل اجازه يا محكوم به سانسور باشد. » (5) سيد جمال الدين اسدآبادي تعريف جالب توجهي از روزنامه به دست مي دهد و آن اين است كه: «معني روزنامه آن است كه حقيقت را بايد بنويسد و فصلهايي كه نافع به حال ملت است باز كند، عيب را بگويد و علاج معايب را بنويسد، نه آنكه روزنامه را پر از اغراقات و مملو از مبالغات كراهت آميز كند.

ص: 293

بهتر است كه اين جور روزنامه ها را كسي طبع و نشر نكند و خود را ذليل و رسواي خاص و عام نسازد. » (6) بنابراين در انديشه سيدجمال روزنامه و به طور كلي رسانه هاي عمومي بايد به بيان حقايق مبادرت ورزيده و آنچه به حال ملت نافع است منتشر سازند، نه اين كه در حق صاحبان قدرت سياسي به تملق گويي و چاپلوسي بپردازند. حضرت امام نيز در بيان ويژگي ممالك متمدن، وجود مطبوعات آزاد را از شاخصهاي عمده آن به شمار مي آورد. در انديشه ايشان در چنين جوامعي مردم بايد بتوانند به طور آزادانه عقايد و آراي خود را در سطح عموم و بويژه مطبوعات منعكس سازند: «مملكت متمدن آن است كه آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقايد و راءيشان. » )2 )7. الگوهاي نظري نظام مطبوعات امروزه با توجه به فضاي حاكم بر جامعه سياسي و مطبوعاتي كشور به ديدگاههاي متعدد و متعارض درباره نظريه حضرت امام خميني درباره مطبوعات برخورد مي كنيم. پرسش اساسي اين است كه الگوي نظري حاكم بر انديشه هاي حضرت امام كدام است؟ در باره نظام مطبوعات تا كنون نظريه هاي متفاوت و گوناگوني از سوي صاحب نظران ارائه شده است. (8) گر چه در اينجا مجالي براي شرح و بسط همه الگوهاي

ص: 294

نظري نظام مطبوعات نيست، اما به مهمترين اين نظريه ها براي انتخاب چارچوب نظري اين پژوهش اشاره اي كوتاه مي شود. به طور كلي مي توان الگوهاي نظري حاكم بر نظام مطبوعات را در قالب سه نظريه كلي مطرح ساخت: اقتدارگرايي، آزادي گرايي و مسئوليت اجتماعي. الف. نظريه اقتدارگرايي بر اساس اين نظريه كه متاثر از فضاي اقتدارگرانه اواخر دوران رنسانس ست حقيقت بيش از آن كه محصول تلاش توده ها باشد، حاصل تلاش انسانهايي معدود و خردمند است كه بار هدايت توده ها را بر دوش مي كشند. انسانهاي خردمند نيز همان نخبگان حاكم اند كه به دليل بهره هوشي و فكري بالا قيم توده ها هستند و وظيفه هدايت و آگاهي بخشي به آنها را بر عهده دارند. به سخن ديگر، حقيقت و قدرت دو روي يك سكه اند و هر چه افراد به كانون قدرت نزديكتر باشند، دسترسي به حقيقت نيز بيشتر مي شود. در اين نظريه مطبوعات عمدتا در دست دولت است، لذا هرگونه اعتراض و انتقادي به مثابه تهديدي براي امنيت و ثبات دولت، زيان آور تشخيص داده شده و با آن مقابله مي شود. به طور كلي مي توان گفت در اين نظريه، نخبگان سياسي حاكم تصميم مي گيرند كه روزنامه يا نشريه اي منتشر كنند يا خير. در واقع براساس اين الگو نخبگان به جاي مردم مي انديشند، جريان سازي مي كنند و هدايت فكري

ص: 295

مردم را از اين طريق بر عهده مي گيرند. (9) به هر حال اين نظريه نگاهي حداقل گرايانه از مطبوعات و آزادي آنها دارد. برخي نظريه حضرت امام درباره مطبوعات را در قالب اين الگو تبيين و تفسير مي كنند. (10) بنابراين از سخنان و انديشه امام محدوديت و مرزهاي مطبوعات را مي فهمند و به طبع خواستار ايجاد محدوديتهاي هر چه بيشتر (قانوني و غيرقانوني) در اين باره مي شوند. اين برداشت و ديدگاه از سخنان امام، مطبوعات را نه يك عامل مثبت بلكه عامل تخريب و تضعيف دين و نظام ديني جامعه و نيز تزلزل نظام سياسي حكومت ديني به شمار آورده و آن را به حال جامعه مخل و مضر مي داند. بر اين اساس وجود مطبوعات آزاد و مستقل از حكومت در جامعه اسلام باعث سست شدن و متزلزل گشتن بنيادهاي ديني مردم و تضعيف نهادهاي ديني مي گردد. همچنين در اين نگاه، فعاليت مطبوعات مستقل و آزاد حتي در چارچوب قانون نيز ممكن است امنيت ملي و نظم عمومي را مخدوش سازد. بنابراين مطبوعات بايد در دمت حاكميت باشند و هر آنچه را كه حاكمان مي گويند و اراده مي كنند، برآورده سازند. مردم مصالح خود را درست تشخيص نمي دهند و بايد براي آنان تصميم گيري نمود و به محدوديت هر چه بيشتر مطبوعات پرداخت. اين ديدگاه رسانه ها را در

ص: 296

خدمت حاكميت و قدرت سياسي مي داند و بس. گر چه مي توان يادآور شد كه ممكن است چنين مخالفتي با مطبوعات ريشه در انگيزه ها و پيكارهاي سياسي جناحي و حزبي داشته باشد; اما واقعيت اين است كه چنين ديدگاهي را به وضوح مي توان در سطح جامعه و نظام رسانه اي كشور يافت. ب. نظريه آزادي گرايي اين نظريه كه متاثر از رشد دموكراسي سياسي و آزادي دين، گسترش تجارت آزاد، قبول اقتصاد آزاد و جو فلسفي روشنگري است، فضاي اقتدارگرايي را تقليل داد و مفهوم جديدي به نام آزادي گرايي را مطرح ساخت. به هر حال اين نظريه در اواخر سده هفدهم شدت گرفت و وارد قرن هجدهم شد و در قرن نوزدهم جريان يافت. ليبراليسم به مثابه نظام اجتماعي و سياسي نوظهور، چارچوبي بود كه نهادهاي مختلف از جمله نهاد مطبوعات با توجه به اصول فلسفي حاكم بر آن نقش خود را ايفا مي كردند. اين نظريه از آنجا آغاز شد كه در سده هفدهم انگليس شاهد كنترل بيش از اندازه ولت بر فعاليتهاي مطبوعاتي بود. دولت انواع و اقسام كنترلها و سانسورها را با اين توجيه كه آزادي مطبوعات تهديدي براي امنيت و ثبات دولت است، اعمال مي كرد، نداهاي آزادي خواهانه متفكران ليبراليسم در واقع واكنشي بود عليه اعمال قدرت بيش از اندازه. به هر تقدير

ص: 297

اين نظريه عمدتا بر پايه ليبراليسم كلاسيك و بر ايده دولت محدود، حكومت قانون، منع قدرت خودسرانه و بسته به صلاحديد و تقديس مالكيت خصوصي قرار دارد. آزادي في مابين مردم و مسئوليت افراد در قبال سرنوشت خويش استوار است. براساس اين نظريه سهم ليبراليسم در رسانه هاي همگاني شامل اصرار بر اهميت فرد، تكيه بر قدرت استدلال فردي و مفهوم حقوق طبيعي است كه آزادي دين، آزادي بيان و مطبوعات جزئي از آن محسوب مي شود. بر طبق اين الگو، انسان حيواني منطقي و خردمند و يك هدف است و نبايد به مثابه يك وسيله صرف به او نگاه كرد. انسان به مثابه يك ارگانيسم متفكر قادر به تصميم در مورد منافع خود است و مي تواند محيط اطراف خود را سامان بخشد. موجودي است كه به دليل توانايي تفكر، يادآوري، بهره گيري از تجارب مختلف، تجزيه، تحليل و نتيجه گيري منحصر به فرد بوده و از ساير حيوانات متمايز است. تحقق ابعاد بالقوه انساني از اهداف نهايي محسوب مي شود و جامعه و دولت نيز نبايد هدفي جز انسان و شكوفايي ابعاد وجودي او دنبال كنند. (11) به هر روي اين ديدگاه نگاهي حداكثرگرايانه نسبت به آزادي مطبوعات دارد. گروهي ديدگاه امام خميني را در چنين چارچوبي مطرح مي سازند و از سخنان امام آزادي مطلق مطبوعات را مراد

ص: 298

مي كنند. (12) و طبعا خواستار ايجاد زمينه هايي هستند كه مطبوعات بهتر و بيشتر بتوانند به انعكاس رويدادها، وقايع و حقايق بپردازند. از اين منظر مطبوعات مي توانند در راه رشد و ترقي و نيز توسعه سياسي جامعه گام بردارند و سعادت و بهروزي را براي مردم به ارمغان آورند. همچنين در اين نگاه فعاليت مطبوعات و رسانه ها در چارچوب قانون نه تنها مخل امنيت ملي و نظم اجتماعي و برهم زدن آرامش جامعه نيست، بلكه مقوم امنيت ملي نيز شمرده مي شود. از زاويه اين نظريه، حاكميت و قدرت سياسي در خدمت رسانه ها و مطبوعات هستند. به هر تقدير هر دو ديدگاه مورد اشاره (ديدگاه محدود و اقتدارگرايانه و ديدگاه حداكثر و آزادي گرايانه) تفسير و قرائت خويش درباره مطبوعات را به سخنان حضرت امام مستند مي سازند و از كلام ايشان براي برداشت خود سود مي جويند. پرسش اين است كه كدام نظريه با انديشه هاي حضرت امام همخواني بيشتري دارد؟ آيا مي توان گفت بررسي انديشه امام در ارتباط با مطبوعات در قالب هيچ كدام از اين دو ديدگاه نمي گنجد و با هر دو ناسازگاري دارد و بايد به ديدگاه سومي قائل شد؟ پاسخ اين پرسش پس از ذكر الگوي سوم روشن خواهد شد. ج. نظريه مسئوليت اجتماعي اين نظريه كه در واقع تكامل يافته نظريه آزادي گرايي است، علاوه

ص: 299

بر پذيرش كاركردهاي آزادي خواهانه مطبوعات، كاركردهاي ويژه اي از قبيل تعهد و مسئوليت در برابر مردم و جامعه نيز براي آن قائل مي شود. مضموم اصلي اين نظريه اين است كه آزادي و تعهد دو روي يك سكه اند و همانطور كه مطبوعات حق دارند از دولت و ساير نهادها انتقاد كنند، مسئوليتي نيز در قبال مصالح و منافع ملي و امنيتي و پاسخ به نيازهاي جامعه دارند. مطابق اين نظريه دسترسي عموم به اطلاعات صحيح بر دسترسي مطبوعات به آزادي كامل بيان ارجحيت دارد. به ميزاني كه مطبوعات مسئوليت خود را بفهمند و آن را پايه اي براي سياستهاي عملي خود قرار دهند، اين نظريه مي تواند پاسخگوي نيازهاي جامعه باشد. اما اگر مطبوعات مسئوليتهاي خود را فراموش كنند، بر دوش نهادها و مراكز ديگر است كه بر كاركردهاي اساسي ارتباطات جمعي نظارت كنند و اطمينان حاصل كنند كه اين كاركردها به بهترين شكل انجام مي گيرد. طرفداران اين نظريه مي گويند: 1. مطبوعات بايد شرحي واقعي، جامع و روشن از حوادث روزمره ارائه كنند; 2. مطبوعات بايد ابزاري براي مبادله آرا و انعكاس انتقادات باشند; 3. مطبوعات بايد آيينه تمام نماي گروههاي موجود در جامعه باشند; 4. مطبوعات بايد منعكس كننده و تصريح كننده اهداف و ارزشهاي جامعه باشند. 5. مطبوعات بايد به اطلاعات دسترسي داشته

ص: 300

و به دانش روز مجهز باشند. از سويي در اين نظريه مردم نيز در برابر مطبوعات تعهداتي دارند. مردم بايد علاوه بر آگاهي از قدرت قابل ملاحظه رسانه هاي همگاني متوجه باشند كه اين قدرت در دست افراد معدودي متمركز است و مطبوعات در تامين نيازهاي جامعه با ناكامي هايي نيز مواجه است. اگر در نظريه آزادي گرايي عمدتا بعد منفي آزادي، يعني «آزادي از» (آزادي از قيد و بندهاي بيروني) مورد نظر بود، در نظريه مسئوليت اجتماعي سعي مي شود بر مفهوم آزادي مثبت تاكيد شود، يعني آزادي براي دستيابي به اهدافي مطلوب بر طبق اين نظريه حكومت نبايد صرفا آزادي را مجاز سازد، بلكه بايد به طور فعال آن را تقويت كرده و گسترش دهد و در مواقع ضروري از آزادي شهروندان خود حمايت كند. (13) در اين نظريه آنچه قابل مشاهده است، ديدگاهي است كه در ميان دو نظريه پيشين جاي مي گيرد. شايد بتوان گفت چارچوب نظري مناسب با سخنان امام در باره مطبوعات، نظريه «مسئوليت اجتماعي» است. چرا كه در نگاه ايشان مطبوعات كاركرد دوگانه اي مي يابند: هم مي توانند در جنبه مثبت و پيشبرد استعدادهاي مردم و رشد و تعالي آنان و توسعه نظام اسلامي حركت كنند و به تعهد و مسئوليت خود عمل نمايند و هم اينكه مي توانند در جهت منفي

ص: 301

و به ركود و سكون و ابتذال كشيدن جامعه و خلاف مصالح عمومي مشي نمايند و برخلاف تعهد و مسئوليت خود عمل كنند. اين نظريه قادر خواهد بود انديشه هاي امام خميني درباره مطبوعات را هم در قبل و هم در بعد از پيروزي انقلاب اسلامي توضيح و تبيين نمايد. ايشان در قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در مواردي از اينكه مطبوعات آزاد هستند و به مقدسات تعرض مي كنند اعتراض نموده و خواستار محدوديت آنها مي شود: «چرا اين مطبوعات را آزاد مي گذارند؟ چرا نسبت ناجوانمردانه و ناروا مي دهند؟ اگر روحانيت برود، مملكت پشتوانه ندارد. چرا اين مطبوعات اين قدر آزاد است؟ » (14) در اين موارد، توجه و تاكيد امام بر اين موضوع است كه مطبوعات حافظ ارزشهاي مردم باشند و به باورها و مقدسات اسلامي كه مورد پذيرش عموم مردم مسلمان ايران است اهانت و تعرض نكنند. همچنين در همان ايام در كلام امام مشاهده مي كنيم كه ايشان از فقدان آزادي مطبوعات سخن گفته اند و در انتقاد از رژيم اين مساله را مطرح مي كنند كه چرا بر طبق قانون اساسي نمي گذارد مطبوعات آزاد باشند تا آنچه به آن عقيده دارند را مطرح سازند: «شما بنشينيد به اين قانون اساسي عمل كنيد. قانون اساسي مطبوعات را آزاد كرده است; شما آزاد مي كنيد؟ !

ص: 302

ما مرتجعيم كه مي گوييم بگذاريد به قانون اساسي عمل بشود، بگذاريد مطبوعات آزاد باشد. . . » (15) و نيز «ما حرفمان اين است كه آقا به قانون اساسي عمل كنيد; مطبوعات آزادند; قلم آزاد است; بگذاريد بنويسند مطالب را. » (16) آنچه در اين جا مورد نظر امام است اين است كه مطبوعات بتوانند خواست و اراده عمومي را منعكس كنند و از رژيم و مسئولان و سياستهاي آن انتقاد كنند و كسي آنان را وادار به سكوت و سانسور ننمايد. بنابراين بر طبق اين الگو تناقضي در كلام حضرت امام درباره مطبوعات نمي توان يافت و اين نظريه مناسبترين الگويي است كه در قالب آن مي توان سخنان امام درباره مطبوعات را تجزيه و تحليل نمود. بر طبق اين الگو، ديدگاه سومي درباره انديشه امام شكل مي گيرد. از اين منظر مطبوعات كاركردي دوگانه مي يابند: هم بايد به منافع و مصالح مردم توجه كنند و به روشنگري درباره آن بپردازند و هم اينكه از آنچه به ضرر منافع و مصالح عمومي است دوري گزينند. در اين نظريه دولت هر زمان كه تخلفي از سوي مطبوعات مشاهده كند وارد عمل مي شود و به وظيفه نظارتي خود در قبال مطبوعات عمل مي نمايد. به هر روي اين نظريه را مي توان الگوي متوسط يا مطلوب

ص: 303

آزادي مطبوعات به شمار آورد و ديدگاه حضرت امام را در چنين الگويي سنجيد و ارزيابي كرد. 3. كاركردهاي مطبوعات در اجتماع مطبوعات امروزه به دلايل متعدد مورد توجه قرار گرفته اند. يكي از آنها نقشي است كه مطبوعات در رشد و توسعه سياسي جامعه و بسط فرهنگ عمومي ايفا مي كنند. چنان كه «در غرب آثار مكتوب، شمار نسخه هاي كتب، مجلات و نشريات، تعدد و تنوع عناوين آنها، ميزان بهره وري مردم از كتاب و مطبوعات، ميزان مراجعه مردم به كتابخانه ها، ميزان سرانه خريد كتاب و نشريه و. . . از شاخصهاي اصلي رشد و توسعه محسوب مي گردند. » (17) در جامعه ما نيز هم اينك مطبوعات رونق قابل ملاحظه اي يافته اند. تنوع و تعدد نشريات به گونه اي است كه تقريبا جريانهاي فكري - سياسي گوناگون در سطح جامعه را پوشش مي دهد. از سوي ديگر علاوه بر تعدد و تكثر مطبوعات، مشاهده مي شود كه روي آوردن مردم به مطبوعات نيز به نحو چشمگيري افزايش يافته است. به هر حال هدف بيان اين نكته است كه امروزه نه تنها از نقش مطبوعات در جامعه ما كاسته نشده است، بلكه روز به روز نيز بر رونق آن افزوده مي گردد و مخاطبان بيشتري را به سمت خود جلب مي نمايد. (18) با توجه به الگوي پذيرفته شده براي تحليل

ص: 304

سخنان امام يعني الگوي مسئوليت اجتماعي، مطبوعات كاركردي دوگانه مي يابند. در واقع مطبوعات چونان «ژانوس دو چهره» اي (19) است كه هر چهره آن كاركردي ويژه و سمت و سويي خاص مي يابد. به تعبير حضرت امام: «روزنامه ها و مجلات مي توانند كه يك كشوري را رشد بدهند و هدايت بدهند به راهي كه صلاح كشور است و مي توانند كه به عكس عمل بكنند. » (20) بنابراين مديران مطبوعات مي بايست با توجه به مسئوليت و نقش اين رسانه مهم در اجتماع، به حيات مداوم خويش بينديشند و همواره خير و صلاح جامعه را در نظر آورند و از هرگونه افراط و تفريط اجتناب ورزند و حد ميانه و مطلوب و مسئوليت اجتماعي خويش را از كف ندهند. بر همين اساس است كه امام انتظار دارد مطبوعات و به طور كلي تمامي رسانه هاي خبري و اطلاع رساني در نقش مربي گري و هدايتگري جامعه ظاهر گردند: «تمام رسانه ها مربي يك كشور هستند، بايد تربيت كنند كشور را، افراد يك كشور را و بايد خدمت كنند به ملت. » (21) در اين كلام، هم به نقش تربيتي رسانه ها اشاره شده است و هم به خدمت آنها به ملت. در واقع انتظار ديگر حضرت امام از مطبوعات اين است كه در خدمت مردم باشند و آمال و آرزوهاي مردم

ص: 305

را منتشر نمايند: «مطبوعات بايد در خدمت كشور باشند، مطبوعات بايد منعكس كننده آمال و آرزوهاي ملت باشند. مسائلي كه ملت مي خواهند، آنها را منعكس كنند. » (22) بايد گفت مقصود ايشان از خدمت به كشور، داشتن نقش تربيتي و انسانسازي مطبوعات است. ايشان در اين باره مي فرمايد: «مجله بايد در خدمت كشور باشد، خدمت به كشور اين است كه تربيت كند، جوان تربيت كند، انسان درست كند، انسان برومند درست كند، انسان متفكر درست كند تا براي مملكت مفيد باشند. » (23) بنابراين يك كاركرد اساسي مطبوعات در انديشه امام انسانسازي و تربيت جوانان است. در واقع امام بر اين باور است كه مطبوعات نقش مهم و راهگشايي در تربيت متفكران و دانشمندان و سياستمداران آينده جامعه اسلامي بر عهده دارند. مطبوعات در الگوي مسئوليت اجتماعي از هدر رفتن نيرو، انرژي و استعداد جوانان جلوگيري كرده و آنان را به سمت و سويي سوق مي دهند كه قوه انديشه و عقلانيت و ايمان را در آنان بارور سازند. نه اينكه آنان را به سمت ابتذال و فساد سوق دهند و به پوچي و بيهودگي و سرگشتگي دچار سازند. به هر روي از آنجا كه آينده يك كشور بسته به ميزان كار و تلاش و بهره مندي جوانان آن به لحاظ انديشه، استعداد، ذوق، خلاقيت،

ص: 306

عقلانيت و ابتكار است، مطبوعات مي توانند نقش اساسي و عمده اي در اين راه بازي كنند. كاركرد ديگر مطبوعات در انديشه امام اين است كه مطبوعات يك عامل مهم براي حفظ آزادي و استقلال كشور هستند. تداوم و استمرار «آزادي» و «استقلال» كه با تاسيس نظام «جمهوري اسلامي» پديدار گشت، به هوشياري و بيداري همه اقشار جامعه بستگي دارد كه از مهمترين پاسداران اين اصل اساسي يعني «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي» مطبوعات هستند. سخن حضرت امام چنين است كه مجله «اگر مطلبي دارد، مطلبي باشد كه بسيج كند اين را براي حفظ استقلال خودش، براي حفظ آزادي خودش، براي حفظ مملكت خودش. اگر مجله اين مجله است، مجله اسلامي است و مجله جمهوري اسلامي. » (24) بنابراين علاوه بر نقش اساسي مطبوعات در انسانسازي، كاركرد ديگر مطبوعات در نقش بسيج گري افراد جهت حفظ استقلال و آزادي و جمهوري اسلامي، نمود مي يابد. طبيعي است كه اگر مطبوعات نقش نخست خود يعني انسانسازي را درست انجام دهند و در سمت و سوي آن سير كنند، در نقش دوم يعني بسيج گري افراد نيز موفق خواهند بود. البته بسيج گري براي حفاظت از استقلال و آزادي در ابعاد مختلفي تجلي مي نمايد. شايد بتوان گفت يكي از كاركردهاي اساسي مطبوعات، نقشي است كه اين رسانه مكتوب در توسعه سياسي و بسط

ص: 307

فضاي دموكراتيك در جامعه ايفا مي كند. در يك نگاه تئوريك مطبوعات نقش نورافكن را ايفا مي كنند. در واقع مطبوعات به مثابه نورافكن، صحنه سياسي را در مقابل مردم برملا مي كنند و زاويه اي را تاريك باقي نمي گذارند. با روشن شدن اين نورافكن، مسئولان و دست اندركاران، در اين فضاي روشن كاملا احساس مي كنند كه در معرض ديد افكار عمومي قرار دارند. بنابراين در اين نگاه مطبوعات فضايي را ايجاد مي كنند كه عملكرد همه مسئولان و همه نهادها و سازمانها (دولتي و خصوصي) در معرض ديد و قضاوت مردم قرار مي گيرد و مسئولان خود را در مواجهه با مردم مي بينند و ملزم به پاسخگويي و تصحيح عملكردهاي نادرست و غيرموجه خود هستند. از سوي ديگر مطبوعات مي توانند «مردم سالاري» را نهادينه كنند. هنگامي كه موازنه قوا بوجود مي آيد و قواي سياسي ديگر نمي توانند همديگر را هضم كنند، سعي مي كنند فضا را كمتر خشونت بار كنند. خاصيت اصلي مطبوعات اين است كه عدم تقارنهاي اطلاعاتي را رفع مي كنند. يعني با توزيع مجدد اطلاعات و معرفتها باعث مي شوند در فضاي ذهني، تكثر قدرت و موازنه قوا بوجود آيد. همين كه در فضاي ذهني آدمها تكثر بوجود آمد و موازنه قوا ايجاد شد، در فيزيك جامعه هم اين تكثر هويدا مي شود. بنابراين مطبوعات مي توانند در مقابل رسانه هاي

ص: 308

بزرگي چون راديو و تلويزيون موازنه قدرت را برقرار كنند. اينكار ايجاد نوعي فضاي دموكراتيك است و از اين منظر به آزادي، دموكراسي و مردم سالاري مدد مي رسانند. (25) همچنين به نقش ديگري از مطبوعات مي توان اشاره كرد و آن اينكه مطبوعات و رسانه هاي گروهي با توجه به اينكه اساسا پديده هاي مدرني هستند و مستقل از اينكه چه پيامي را به مخاطبانشان عرضه مي كنند، با روشنتر كردن فضا باعث ايجاد جريان آزاد اطلاعات مي شوند و جريان آزاد اطلاعات

ص: 309

خود به خود به پيدايش و تحكيم طبقه متوسط جديد كمك مي كند. اين طبقه اي كه معمولا در جهان سوم و كشورهاي در حال گذار هستند، حامل اصلي دموكراسي است. بنابراين رسانه ها، مستقل از پيامي كه عرضه مي كنند، خودشان در جهت دموكراتيزه كردن فضاي سياسي مؤثر و مفيدند. (26) به هر تقدير بايد توجه داشت كه مطبوعات در سده هاي گذشته سهم بسزايي در توسعه دموكراسي داشته اند و بدين لحاظ نيز شايسته عنوان «ركن چهارم قدرت» گشته اند. روزنامه ها و مطبوعات سلاح و ابزار سياسي نيرومندي را تشكيل مي دهند كه در رسيدن به توسعه سياسي مي توانند نقش مهمي را بر عهده بگيرند. حتي مي توان گفت: «شمار فراوان وسايل خبري نيز همچون تعدد احزاب سياسي يكي از عناصر چندگانگي رژيم است. يعني تعدد احزاب سياسي اگر همراه با تنوع وسايل خبري نباشد، خيالپردازانه و صوري است. » (27) شايد بتوان گفت يك مزيت اساسي مطبوعات مستقل و آزاد و غيردولتي اين است كه تضمين كننده عقايد و نظريات گوناگون در يك نظام سياسي است. بدين گونه است كه مي توان گفت در كدام حكومت مردم سالاري حاكم است و در كدام حكومت استبداد و خودراءيي حكم مي داند. از ديگر كاركردهاي رسانه ها و بويژه مطبوعات، نقد عملكرد مسئولان نظام سياسي و دفاع از حقوق اوليه مردم در برابر

ص: 310

حاكميت سياسي است. البته مفروض ما در اينجا اين است كه حاكميت سياسي در ايران، ديني است، پس طبيعي است كه در آن به حقوق مردم احترام گذارده شود و به خواسته هاي مشروع و قانوني آنان گردن نهاده شود. در يك حكومت ديني شيعي، مردم نظام سياسي را از خود مي دانند و به تبع سبت به كاركردهاي آن حساسيت بيشتري از خود نشان مي دهند. بنابراين بروز هرگونه نابهنجاري و انحراف در نظام سياسي و نيز در كارگزاران نظام، با واكنش مردم همراه است و حس مسئوليت آنان را برمي انگيزاند و آنان را به انتقاد و اعتراض وادار مي سازد. بي ترديد در يك حكومت مبتني بر آموزه هاي ديني، مردم مؤمن، متدين و ديندار نمي توانند شاهد بي عدالتي و ستمگري و رواج فساد و منكرات و. . . باشند. اكميت سياسي دين، به معناي برقراري عدالت و احياي حقوق اساسي مردم و نفي هرگونه فساد در جامعه است. بنابراين مردم در برابر هرگونه ظلم و تجاوزگري از سوي هر فرد و گروهي كه در حكومت اسلامي بروز و ظهور يابد، واكنش نشان مي دهند و در مقابل آن سكوت را روا نمي دانند. مطبوعات، ابزار و وسيله اي مناسب براي رساندن صداي مردم و دادخواهان به مسئولان است. يكي از پژوهشگران از آيه 148 سوره نساء (28) اينگونه استنباط كرده است كه

ص: 311

«هر گاه ظلمي ديده شد بايد در رسانه ها منعكس شود. ضمن آنكه رسانه ها ابزار ارزيابيها از عملكرد حكومت و مركزي براي ارائه نظرات مشورتي مردم است و مي دانيم كه چنين كاركردي نيز از نظر قرآن، كاركردي ارزشمند است. » (29) كاركرد مهم ديگر مطبوعات در انديشه امام خميني، ايجاد اميدواري و اطمينان در مردم است. مطبوعات در اين نقش، منادي اميد و تقويت كننده حس اعتماد به نفس و اطمينان در مردم اند و از آنچه باعث ياس و نااميدي و دلسردي مردم مي شود بايد اجتناب ورزند. حضرت امام در اين باره مي فرمايد: «نويسنده هاي ما، گويندگان ما، همه شان دنبال اين باشند كه به اين ملت اميد بدهند، ماءيوس نكنند ملت را، بگويند توانا هستيم، نگويند ناتوان هستيم، بگويند خودمان مي توانيم و واقع هم همين طور است، مي توانيم، اراده بايد بكنيم. نويسنده هاي ما بهترين خدمتشان امروز اين است كه اين ملتي كه ايستاده در مقابل شرق و غرب و نمي خواهد تحت نظام شرق يا نظام غرب باشد، اميد به آنها بدهند كه مي توانيد تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشيد. اگر اين نويسنده ها، اين گوينده ها به جاي اينكه به هم اشكالتراشي بكنند، به جاي اينكه به جان هم بريزند، با هم اميد در ملت ايجاد كنند، اطمينان در ملت ايجاد كنند، استقلال روحي

ص: 312

در ملت ايجاد كنند، اگر اين خدمت را اين رسانه هاي گروهي، اين مطبوعات، اين نويسندگان، اين گويندگان، اين اطمينان )4 )30. محدوديتهاي آزادي مطبوعات مقصود از محدوديتهاي آزادي مطبوعات، مرزهايي كه نظامها و حكومتهاي استبدادي و ديكتاتوري بر مطبوعات اعمال مي كنند و نيز قيد و بندهايي كه از سوي جهال و نادانان (كه آزادي را تشخيص نمي دهند) بر جامعه و نظام مطبوعات ممكن است تحميل گردد، نيست، بلكه مقصود محدوديتهاي مشروع و قانوني اي است كه در سخنان امام ذكر شده است و در قانون اساسي و قوانين عادي نيز بر آنها صحه گذارده شده است. روشن است كه اجراي حدود و قيد و بند براي مطبوعات، به خاطر سوء استفاده هايي است كه از آزادي مي شود و مصالح عمومي جامعه و مباني اسلامي را به خطر مي اندازد. چنين محدوديتهايي نه در قالب نظريه اقتدارگرايي، بلكه در قالب نظريه مسئوليت اجتماعي قابل تفسير و تبيين است و با آزادي مطبوعات ناسازگاري ندارد. محدوديتهاي آزادي مطبوعات كه در كلام امام خميني به آنها اشارت رفته است به قرار زيرند: الف. قانون اين نگرش امام را در تمام سطوح آزادي به وضوح مي توان ديد. به طور كلي از ديد ايشان آزادي تا اندازه اي مجاز و روا است كه از مرز قانون نگذرد. از آنجا كه

ص: 313

قانون تامين كننده امنيت براي عموم مردم است و رفتار افراد در اجتماع را به نظم در مي آورد، بنابراين نقطه قابل اتكا و اساسي اي براي حفظ و گسترش آزاديها و بويژه محدوده آزادي مطبوعات است. اين چنين است كه مطبوعات از تعرضها و تهاجمهاي احتمالي محفوظ مانده و به تعهد و مسئوليت خود در سطح اجتماعي نيز عمل خواهند نمود. اصل 24 قانون اساسي مي گويد: «نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند، مگر آن كه مخل به مباني اسلام يا حقوق عمومي باشند. تفصيل آن را قانون معين مي كند. » در اين اصل از يك سوي آزادي بيان براي مطبوعات فرض گرفته شده است و از سوي ديگر با دو قيد، محدود شده است: نخست اينكه به مباني اسلام خللي وارد نشود و ديگر اينكه مخل حقوق عمومي نباشند. همان گونه كه در پايان اين اصل نيز اشاره شده است، در فصل چهارم و ششم قانون مطبوعات، مصوب 1364 مجلس شوراي اسلامي، به تفصيل مصاديق اين دو قيد مشخص شده است. (31) حضرت امام در موارد متعددي آزادي را در محدوده قانون دانسته اند: «در هر مملكتي آزادي در حدود قانون است. مردم آزاد نيستند كه قانون را بشكنند. » (32) ب. مقدسات «روزنامه ها آزادند آزادانه مطالب بنويسند، مسائل بنويسند، اما آزاد هستند

ص: 314

كه اهانت به مثلا مقدسات مردم بكنند؟ » (33) در مواردي ديگر مي فرمايد: «روزنامه ها خودشان را اصلاح كنند. خيانت نكنند به اسلام و مسلمين. خون مظلومان ما را هدر ندهند. تبليغات سوء را منعكس نكنند. توطئه ها را جلوگيري كنند. » (34) ج. توطئه، تحريك و تضعيف «ما در طول پيروزي انقلاب گوشزد كرديم كه آزادي مطبوعات مورد نظر ما است، لكن از خيانت و توطئه به طور جدي و بدون اغماض جلوگيري مي شود. مطبوعات موظفند از تيترهايي كه موجب تحريك و يا تضعيف مردم مي شود و يا مخالف واقع است خودداري كنند و خود را با مسير انقلاب تطبيق دهند و نيز از درج مقالاتي كه مضر به انقلاب و موجب تفرقه مي شود خودداري كنند كه اين خود توطئه محسوب مي شود. » (35) د. تهمت، دروغ و شايعه «من ارباب جرايد و رسانه ها و گويندگان را نصيحت مي كنم كه دست از شايعه افكني ها بردارند و مسائل بيهوده و مطالب دروغ را براي زيادشدن تيراژ پخش نكنند كه اگر احساس توطئه و فساد شود، ملت با آنها به طور ديگر عمل مي كنند. از آزادي سوء استفاده نكنيد و مسير ملت را رها ننماييد و از بزرگ نشان دادن وقايع كوچك بپرهيزيد كه صلاح ملك و ملت در آن است. » (36) همچنين «. .

ص: 315

. (روزنامه ها) آزادند كه فحش به مردم بدهند؟ آزادند كه تهمت به مردم بزنند؟ همچو آزادي نمي تواند باشد. آزادي توطئه نمي تواند باشد. اگر روزنامه اي بخواهد توطئه بكند و راهي برود كه دشمنهاي يك ملت آن راه را مي روند، ترويج بكند از كارهاي دشمنهاي يك ملتي اگر اينطور باشد، اينطور آزاديها را ملت ما نمي تواند بپذيرد. » (37) ه . غرض ورزي و استفاده نادرست از آزادي «تويي كه حالا قلم به دست گرفته اي و براي همه مي نويسي، از همه ارگانها انتقاد مي كني، آزادي، ولي آيا شما در سه سال پيش از اين مي توانستي قلم را به دست بگيري و يك كلمه راجع به يكي از اين ارگانها صحبت كني؟ قلمت را مي شكستند و پدرت را در مي آوردند. شما قدر آزادي را نمي دانيد. الان آزادي پيش بعضي از اشخاص ملعبه شده است كه هر چه دلشان مي خواهد بايد بنويسند و هر چه دلشان مي خواهد بگويند. » (38) در جمع بندي موارد ذكر شده مي توان گفت كه در انديشه سياسي امام خميني اصل بر آزادي مطبوعات است. چنان كه در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي آزادي به نحو مطلق بر مطبوعات و جامعه حاكم بود. اما پس از مدتي به خاطر سوءاستفاده هاي فراواني كه از آزادي شد، قوانيني در جهت تنظيم دامنه مطبوعات، وضع و به مورد اجرا

ص: 316

گذارده شد. سخنان حضرت امام در اين زمينه راهگشا است. ايشان در اين باره مي فرمايد: «ما آزادي داديم به آنها، آزادي مطلق، كه در ظرف اين چند ماه قريب دويست حزب و گروه و زياد مطبوعات و مجلات و روزنامه ها منتشر شد و هيچ كس جلوگيري نكرد. در عين حالي كه به همه مقدسات ما توهين كرديد، در عين حالي كه با حكومت آنطور رفتار كرديد، و با اسلام آنطور رفتار كرديد در مطبوعاتتان، معذلك به شما تعرضي نشد، تا آنكه فتنه را ديديم و فهميديم كه شما فتنه گر هستيد بعد از اينكه توطئه شما ثابت شد و مردم فهميدند شما چه اشخاصي هستيد، ديگر نمي توانيم اجازه بدهيم آزادانه هركاري مي خواهيد بكنيد، شما را سركوب خواهيم كرد. » (39) از اين سخنان حضرت امام نظريه آزادي گرايي استنباط مي شود. به عقيده ايشان در ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي، آزادي مطلق براي همه افراد و گروهها وجود داشت، ولي اين آزادي به سوء استفاده منتهي شد و به سمت براندازي نظام نوپاي اسلامي پيش رفت. در نتيجه از آزادي مطبوعات به نحو محسوسي كاسته شد و محدوديتهايي بر مطبوعات اعمال شد. در جايي ديگر نيز حضرت امام بر اين مطلب تاكيد دارند كه: «از اول كه انقلابمان واقع شد، تمام آزاديها در ايران بود و مجالي به

ص: 317

تمام دستجات داديم و هيچ ابدا جلوگيري از هيچي نشد. لكن توطئه ها شروع شد. وقتي كه ديدند آزادند، توطئه ها شروع شد، توطئه قلمي كه مي خواستند مسير ملت ما را منحرف كنند. ملت ما طرفدار آزادي است، طرفدار همه جور آزادي است وليكن طرفدار توطئه نيست، طرفدار تباهي نيست. » (40) بنابراين در نگاه امام اصل بر آزادي مطبوعات است و تا زماني كه مطبوعات به تعهد و مسئوليت جمعي خود پايبند باشند، هيچ محدوديتي بر آنان اعمال نخواهد شد. در ابتداي پيروزي انقلاب نيز اصل بر همين مبنا بود. اما با شيوع بحرانها و مسائلي كه ناشي از سوءاستفاده از اين «اصل مبارك» بود، دوران كوتاه و موقت آزادي گرايي به سرآمد و الگوي نظري ديگري خود را بر جامعه تحميل نمود. البته در مورد اين الگو اتفاق نظر حاصل نيست. برخي معتقدند الگوي نظري اقتدارگرايي حاكم شد (41) و برخي نيز معتقدند الگوي نظري مسئوليت اجتماعي برقرار گشت. واضح است كه آن آزادي گرايي سالهاي آغازين پيروزي انقلاب از ميان رفت ولي بايد توجه داشت كه با وضع قوانين (قانون اساسي و نيز قانون مطبوعات مصوب شوراي انقلاب) (42) الگوي مسئوليت اجتماعي حاكم شد. يكي از پژوهشگران مسائل سياسي در تبيين الگوي مشروعيت نظامهاي سياسي در ايران معاصر از الگوهاي متفاوتي نظير

ص: 318

آزادي و دموكراسي، دين، عدالت و عصر ترقي (43) سخن به ميان آورده و معتقد است كه الگوي آزادي هيچ گاه متولي نظم سياسي نبوده است. به همين دليل نيز به محض آنكه نظم سياسي قوام و ثبات يافته است، آزادي به عنوان اولين گفتار از نظم سياسي خارج شده است. به باور وي دوره هاي متناوبي از نظم سياسي، اقتدارگرايي و هرج و مرج وجود دارد و همواره يك نظم سياسي مستقر به پرسش گرفته مي شود و به چالش فراخوانده مي شود تا نظم سياسي اقتدارگراي ديگري به جاي آن بنشيند. به اين ترتيب آزادي و دموكراسي گفتار اين دوره گذراست و بلافاصله پس از جابه جايي و استقرار نظم جديد حذف مي شود. وي حذف الگوي آزادي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و استقرار نظم جديد را با همين الگو توجيه مي نمايد. بنابراين در اين نگاه، الگوهاي ديگر مشروعيت نظامهاي سياسي، همه نظم آفرين اند اما الگوي آزادي و دموكراسي جنبه سلبي دارد و به نقد نظم سياسي موجود مي پردازد كه همواره مخالفين نظام سياسي به دنبال آن بوده اند و از آن سخن گفته اند. به هر روي مخالفان يك نظام سياسي با استفاده ابزاري از الگوي آزادي و دموكراسي، نظم موجود را به چالش مي كشند، اما پس از استقرار نظم سياسي جديد، اين الگو به فراموشي

ص: 319

سپرده مي شود و به عبارتي از اولين قربانيان استقرار نظم جديد است. اما به راستي پرسش اين است كه آيا مي توان چنين مطالبي را به حضرت امام نسبت داد و قائل شد كه ايشان از الگوي آزادي و دموكراسي به عنوان ابزاري عليه رژيم پهلوي دوم سود جسته است و نمي توان در انديشه ايشان نشاني از ثبات و قوام اين الگو يافت؟ به عبارت ديگر آيا امام خميني عالما آزادي را به عنوان ابزاري براي مخالفت با نظم سياسي موجود به كار گرفته است و در غير اين صورت در انديشه ايشان مساله اي با عنوان آزادي مطرح نبوده است؟ پاسخ من به اين پرسش منفي است. به نظر مي رسد طرح مساله آزادي و بويژه آزادي مطبوعات در انديشه سياسي امام فقط براي مبارزه با نظم سياسي مستقر نبوده است، بلكه طرح بحث آزادي در انديشه سياسي حضرت امام ناشي از بنيادهاي نظري تفكر سياسي ايشان بوده است. همانگونه كه پيش از اين نيز ذكر شد، تحليل و تبيين آزادي مطبوعات در انديشه امام خميني بيش از هر الگويي با الگوي مسئوليت اجتماعي ميسر است ولاغير. با توجه به اين الگوي نظري است كه مي توان به بررسي آراي امام در اين باره در دوره هاي مختلف (قبل از انقلاب اسلامي، سالهاي آغازين پيروزي

ص: 320

انقلاب اسلامي و پس از آن تا رحلت ايشان) پرداخت. همان طور كه ايشان به دفاع از آزادي مطبوعات در دوره پهلوي پرداخته است، در دوره جمهوري اسلامي نيز از اين وضعيت دفاع كرده است; و همان گونه كه به آزادي بي حد و حصر مطبوعات در تعرض به مقدسات مردم در دوره پهلوي هشدار داده است در دوره جمهوري اسلامي نيز اين مطلب را گوشزد كرده است كه مطبوعات حريم مقدسات را نگهدارند و به آنها تعرض نكنند. بنابراين از كلام امام مي توان فهميد كه مطبوعات هنگامي تحديد شدند كه به سمت براندازي نظام سياسي جمهوري اسلامي پيش رفتند و صرف استقرار نظم سياسي جديد نمي تواند استدلال مناسبي براي حذف الگوي آزادي و دموكراسي باشد. در شرايط پس از پيروزي انقلاب اسلامي مطبوعات رشد چشمگيري داشتند و حتي برخي مطبوعات ارگان رسمي گروههاي مسلحي بود كه به مبارزه با نظام سياسي جديد پرداخته بودند. طبيعي بود كه نيروهاي نظم سياسي جديد براي حفظ آنچه براي آن مبارزه كرده بودند، به سمت راه كارهايي بروند تا نظم سياسي قوام و ثبات و دوام بيشتري بيابد و از هرج و مرج موجود در جامعه كاسته شود. و اين گونه بود كه دوران الگوي آزادي گرايي، كه در واقع به محك تجربه گذاشته شده بود، به سرآمد

ص: 321

و دوران الگوي مسئوليت اجتماعي آغاز گشت. علاوه بر اين برگزاري قريب بيست انتخابات سراسري در كشور با توجه به شرايط حساس و بحراني نظير جنگ تحميلي و. . . نشانه روشني است بر اينكه جنبه هاي آزادي گرايانه در الگوي مسئوليت اجتماعي برجسته بوده است. به هر تقدير آزادي جزو مسائل بنيادين انديشه سياسي امام به شمار مي رود، نه اينكه صرفا به سبب مبارزه با نظم سياسي و به عنوان ابزاري از آن سود جسته باشد. علاوه بر اين مدعاي ما اين است كه الگوي آزادي و دموكراسي مشروعيت نظام سياسي در سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي خاتمه نيافته است، بلكه آنچه تغيير و تبديل يافته است، سير از الگوي نظري آزادي گرايانه به نظريه مسئوليت اجتماعي بوده است. 5. جمع بندي و نتيجه گيري آنچه در صفحات پيشين ذكر شد، بخشي از مباحثي است كه حول و حوش آزادي مطبوعات قابل طرح است. در اين نوشتار بيش از اين مجالي نيست تا به ابعاد و زواياي ديگر اين بحث به نحو مبسوط پرداخته شود. نتايج و يافته هاي اين پژوهش عبارتند از: يكم. آزادي مطبوعات از جمله مصاديق مهم و اساسي آزاديهاي سياسي است. با سنجش ميزان آزادي مطبوعات مي توان به مقايسه نظامهاي سياسي پرداخت و وابستگي و استقلال نشريات را در حكومتهاي گوناگون مورد

ص: 322

بررسي و مقايسه قرار داد و ميزان مردم سالاري را در آنها سنجيد. در نظامهايي كه مطبوعات داراي ارج و قرب اند و فضاي سياسي مساعدي بر جامعه حاكم است، مردم به بيان آزادانه نظرات و افكار سياسي خود در محدوده قانون مبادرت مي ورزند. در جوامع استبدادي بيان آزادانه ديدگاهها در مطبوعات ميسر نيست. دوم. الگوي نظري حاكم بر انديشه سياسي حضرت امام درباره مطبوعات، نظريه مسئوليت اجتماعي است. با اين الگو مي توان به بررسي و تحليل انديشه امام پرداخت و به تناقضهاي احتمالي كه در متن، محتوا و انديشه ايشان رخ مي نمايد، پاسخ داد و به تبيين و توجيه آنها پرداخت. اساسا در انديشه ايشان نمي توان از الگوي اقتدارگرايي سخن گفت. اين الگوي نظري با توجه به محدوديتهاي گسترده اي كه بر مطبوعات و نيز مردم اعمال مي نمايد، با انديشه حضرت امام ناسازگار است. همچنين الگوي آزادي گرايي نيز در نگاه امام تا آنجا ارزشمند است كه از آن سوءاستفاده نشود. اما چون جامعه و گروههاي سياسي هنوز به آن مرحله از رشد فكري نرسيده اند و يا اين كه منافع آنها اقتضا نمي كند كه از آزادي به گونه اي درست و صحيح و بدون نظارت نهادهاي نظارتي استفاده كنند، لذا چاره اي جز گرايش به سمت الگوي نظري مسئوليت اجتماعي نمي ماند. اين الگو تكامل يافته

ص: 323

نظريه آزادي گرايي است. بر طبق اين الگو ديدگاه سومي از انديشه حضرت امام مي توان داشت كه يك ديدگاه متوسط و مطلوب از آزادي مطبوعات را به نمايش مي گذارد و افراط و تفريط در آن راه ندارد. سوم. در انديشه امام خميني مطبوعات در جامعه كاركردي دوگانه مي يابند; هم مي توانند نقش مثبتي در رشد و تعالي جامعه و نيز توسعه سياسي ايفا نمايند و هم اينكه در جهت اضلال و گمراهي و عقب ماندگي فرهنگي و علمي جامعه مشي كنند. كاركرد مثبت مطبوعات در انديشه امام ظهور در نقش هدايتگري و مربيگري جامعه است. به عبارتي نشريات چونان مربي و معلمي دلسوز بايد به تربيت و ساختن استعدادهاي افراد بپردازند. كاركرد ديگر، حفاظت و حراست از استقلال ميهن و آزادي در نظام جمهوري اسلامي است و تشويق و تحريك مردم در اجراي چنين نقشي از وظايف مطبوعات در نظام اسلامي است. همچنين مطبوعات در فقدان احزاب سياسي و نهادهاي جامعه مدني در نقش واسط ميان مردم و حاكمان ايفاي نقش مي كنند و عملكرد مسئولان را به زير تيغ نقد مي كشند و كارهاي كارگزاران نظام را در معرض ديد همه قرار مي دهند. روشن كردن فضا و بيان وقايع و حقايق به جريان آزاد اطلاعات نيز كمك مي رساند. بنابراين در اين كاركرد وظيفه مطبوعات

ص: 324

و رسانه هاي عمومي نقد عملكرد مسئولان نظام سياسي و دفاع از حقوق اوليه مردم در برابر حاكميت و قدرت سياسي است. كاركرد ديگر مطبوعات در انديشه امام، بارور ساختن نور اميد در دلهاي مردم است و اينكه ايمان و اعتماد به نفس و اطمينان به خويش و عدم اتكاي به بيگانگان را در ذهن و جان مردم شعله ور سازند. بنابراين در پاسخ به پرسش ابتداي اين نوشتار مي توان گفت كه مطبوعات نقش عظيمي در بسط فرهنگ و توسعه سياسي در جامعه ايفا مي كنند و به پيدايش نهادهاي جامعه مدني مدد مي رسانند. علاوه بر اين زمينه نقد حاكمان را در جامعه فراهم مي آورند و با انعكاس درست وقايع و حقايق، عملكرد مجموعه دولت را در معرض قضاوت افكار عمومي قرار مي دهند. چهارم. از آنجا كه تبيين سخنان امام در الگوي نظري مسئوليت اجتماعي ميسر است، طبعا مطبوعات در عين برخورداري از آزادي، محدوديتهايي را نيز متحمل مي شوند. در انديشه حضرت امام نخستين چيزي كه مطبوعات را محدود مي كند، قانون است. بنابراين ايشان معتقد به اصل آزادي است اما در محدوده قانوني آن. قانون تضمين كننده بقا و سلامت آزادي مطبوعات و عامل نظم در جامعه است. محدوديتهاي ديگر آزادي مطبوعات در انديشه امام عبارتند از: اهانت به مقدسات، توطئه، تحريك و تضعيف،

ص: 325

تهمت، دروغ و شايعه، غرض ورزي و استفاده نادرست از آزادي و ترويج فساد و ابتذال در سطح جامعه. به هر روي در پاسخ به پرسشهايي كه در ابتداي اين پژوهش مطرح شدند مي توان گفت كه امروزه يكي از اسباب ترقي و تعالي جوامع، رونق مطبوعات و رسانه ها است. نشريات مستقل و آزاد به عنوان ركن چهارم قدرت در نظامهاي مدعي مردم سالاري و دموكراسي، نقش اساسي در هدايت جامعه به سمت اهداف مطلوب و معقول بر عهده دارند. همچنين برطبق نظريه مسئوليت اجتماعي، مطبوعات از آزادي مطلق برخوردار نيستند و محدوديتهاي قانوني بر آنان اعمال مي شود. البته اين محدوديتها تا اندازه اي است كه به آزادي بيان مطبوعات و استقلال آنها لطمه جدي وارد نسازد و آنها را كه بايد سخنگوي مردم باشند، وابسته به حكومت و حاكمان نگرداند. در چنين وضعيتي است كه مطبوعات بر طبق الگوي نظري مسئوليت اجتماعي هم به تعهد و هم به مسئوليت خويش در قبال جامعه عمل مي كنند.

منابع

1. نامه ها و اسناد سياسي سيدجمال الدين اسدآبادي، به كوشش ابوالحسن جمالي اسدآبادي. چاپ سوم، (تهران: كتابهاي پرستو وابسته به مؤسسه انتشارات اميركبير، 1360( ، ص 69 و 70

2. انديشه حوزه، سال پنجم، تابستان 1378، پياپي 17، ص 102. اين تعريف را مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي

ص: 326

ارائه داده اند. ذكر اين تعريف علاوه بر اينكه تعريفي در حوزه انديشه اسلامي است، معرف ديدگاهي است كه بر نظام جمهوري اسلامي ايران نيز حاكم است. گفتني است در ميان تعاريفي كه از مفهوم آزادي سياسي ارائه شده است نيز اين تعريف جامع تر از آنهاست. براي مطالعه بيشتر درباره اين مفهوم بنگريد به: دكتر منوچهر طباطبايي مؤتمني. آزاديهاي عمومي و حقوق بشر. (تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، 1370( ; كارل كوهن. دموكراسي. ترجمه فريبز مجيدي. (تهران: خوارزمي، 1373( ; فرانس نويمان. آزادي و قدرت و قانون ترجمه عزت الله فولادوند. (تهران: خوارزمي،1373.)

3. انديشه حوزه، همان، ص 4 .106. اصل امر به معروف و نهي از منكر، اصل مشورت، نصيحت ائمه مسلمين و. . . همه به مساله مشاركت در امور عمومي اشاره دارد. همچنين مي توان به روايت زير نيز استناد جست: «من اصبح لايهتم بامور المسلمين فليس بمسلم» بحار، ج 71. چاپ بيروت، ص 5 .336. علي آقا بخشي و همكاران. فرهنگ علوم سياسي. (تهران: مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1375( ص 151. عبدالرحيم طالب اف در تعريف آزادي مطبوعات مي گويد: فرد حق دارد آنچه را كه نوشته انتشار دهد و نبايد او را از اين كار بازداشت مگر آن كه نشريه او مانعي براي آزادي ايجاد

ص: 327

كند و يا موهن و افتراآميز باشد. دكتر سيدمحمود هاشمي. حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران. (تهران: دانشگاه شهيد بهشتي، 1374( ج 1، ص 5. و نيز بنگريد به: دكتر محمد جعفر لنگرودي. ترمينولوژي حقوق. (تهران: كتابخانه گنج دانش، 1374( ص 6 .32. نامه ها و اسناد سياسي سيدجمال، به كوشش سيد هادي خسروشاهي، ص 55. به نقل از كاظم قاضي زاده. انديشه هاي فقهي - سياسي امام خميني. (تهران: مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، 1377( ص 7 .291. كوثر، مجموعه سخنرانيهاي حضرت امام خميني، همراه با شرح وقايع انقلاب. (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1371( ج 1، ص 346، 8 .28/8/1357. در مورد نظريه هاي مربوط به آزادي مطبوعات اظهار نظرهاي مختلفي مطرح شده است كه از دو تا شش نظريه را در برمي گيرد. براي تفصيل اين نظريه ها بنگريد به گفت و گوي روزنامه انتخاب با دكتر علي اصغركيا. يكشنبه 24 مرداد 1378، ش 103، ص 5. گفتني است در مقاله اي ديگر از وي مطالب گفت و گو با روزنامه انتخاب تكرار شده است: ايران، يكشنبه 31 مرداد 1378، ش 9 .1311. دكتر علي اصغر كيا. روزنامه انتخاب، همان روزنامه ايران، همان. 10. كتاب ششمين جشنواره مطبوعات. اداره كل تبليغات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي (تهران: چاپ اول، 1378( ص 11 .18.

ص: 328

دكتر علي اصغر كيا. دو منبع پيشين. 12. كتاب ششمين جشنواره مطبوعات. پيشين، ص 13 .18. دكتر علي اصغر كيا، دو منبع پيشين. 14. كوثر. پيشين، ج 1، ص 11/4/1341 .25. اين سخنان انتقادآميز امام ناظر است بر آزاد بودن مطبوعات در اهانت به مقدسات و روحانيت كه در آن ايام امري شايع و رايج بوده است. 15. همان، ج 1، ص 115، 16 .26/1/1343. همان، ج 1، ص 120، 17 .26/1/1343.

ص: 329

محمد ابراهيم انصاري لاري. نظارت بر مطبوعات در حقوق ايران. (تهران: سروش، 1375( ص 18 .14. البته امروزه از جايگزيني مطبوعات الكترونيك به جاي مطبوعات چاپي مكتوب سخن به ميان آمده است و پيش بيني ها نيز حكايت از رونق مطبوعات الكترونيك دارد. بنابراين تا چندي بعد شايد اثري از روزنامه ها و مطبوعات چاپي نتوان يافت. بنگريد به گفت و گوي روزنامه ايران با صاحب نظران در اين باره. 16 آبان 1378، ش 1375، سال پنجم، ص 19 .6. ژانوس نخستين پادشاه افسانه اي كشور لاتيوم (در ايتالياي كنوني) بود. براساس اين افسانه، خداوند به اين پادشاه آن چنان روش بيني داد كه هم به گذشته و هم به آينده عارف و آگاه است. گذشته بيني و آينده نگري وي سبب شد كه با دو چهره نمايش داده شود. در پول مردم رم نيز اين پادشاه با دو چهره آمده است. موريس دو ورژه در كتاب اصول علم سياست از تشبيه سياست به ژانوس پادشاه خداگونه خواسته است دوگانگي ماهوي سياست را به تصوير بكشد. موريس دو ورژه اصول علم سياست. ترجمه دكتر ابوالفضل قاضي. (تهران: دادگستر، 20 . )1376. صحيفه نور، ج 14، ص 21 .248. همان، ج 6، ص 22 .193. همان، ج 6، ص 23 .192. همان، ج 8، ص 24 .24. همان.

ص: 330

25. كتاب ششمين جشنواره مطبوعات. اداره كل تبليغات وزارت ارشاد و فرهنگ اسلامي. (تهران: 1378( ص 53. نيز روزنامه انتخاب، پنجشنبه، 16 ارديبهشت 1378، ص 26 .8. همان، ص 53. و نيز روزنامه انتخاب، پيشين، ص27 .8. موريس دو ورژه، پيشين، ص 183. براي تفصيل بيشتر بنگريد به صفحات 28 .191-183. لا يحب الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم و كان الله سميعا عليما» خداوند بانگ برداشتن به بدزباني را دوست ندارد، مگر از كسي كه به او ستم شده باشد و خداوند شنواي داناست. ترجمه از بهاءالدين خرمشاهي. گفتني است در آيات متعددي آهسته سخن گفتن توصيه شده است و صدا بلند كردن ناپسند شمرده شده است. تنها استثناي آن در جايي است كه به فردي ظلم شده باشد كه در اين صورت لاجرم عنان اختيار از دستش به در رفته است و عذري بر او نيست. براي توضيح بيشتر بنگريد به توضيحات بهاءالدين خرمشاهي ذيل همين آيه. 29. دكتر مهدي حسينيان راد. «مرز آزادي رسانه ها، جدلي ديرينه در ايران» . روزنامه صبح امروز، 14 ارديبهشت 1378، ص 30 .6. صحيفه نور، ج 13، ص 287-286، 31 .29/10/59. مصاديق اخلال به مباني اسلام در قانون مطبوعات عبارتند از: 1. نشر مطالب الحادي و مخالف موازين اسلامي و ترويج مطالبي

ص: 331

كه به اساس جمهوري اسلامي لطمه وارد كند; 2. اهانت به دين مبين اسلام و مقدسات آن; 3. اهانت به مقام معظم رهبري و مراجع مسلم تقليد; 4. اشاعه فحشا و منكرات و انتشار عكسها و تصاوير مطالب خلاف عفت عمومي; 5. تبليغ و ترويج اسراف و تبذير. همچنين مصاديق اخلال به حقوق عمومي نيز در اين قانون عبارتند از:

1. افترا به مقامات، نهادها، ارگانها و هر يك از افراد كشور;

2. توهين به اشخاص حقيقي يا حقوقي كه حرمت شرعي دارند;

3. تحريض و تشويق افراد گروهها به ارتكاب اعمالي عليه امنيت، حيثيت و منافع جمهوري اسلامي ايران در داخل يا خارج;

4. فاش نمودن و انتشار اسناد و دستورها و مسائل محرمانه;

5. انتشار مذاكرات غيرعلني مجلس شوراي اسلامي;

6. انتشار مذاكرات محاكم غيرعلني دادگستري و تحقيقاتي مراجع قضايي بدون مجوز قانوني;

7. ايجاد اختلاف مابين اقشار جامعه، بويژه از طريق مسائل نژادي و قومي;

8. سرقتهاي ادبي و همچنين نقل مطالب از مطبوعات و احزاب و گروههاي منحرف و مخالف اسلام به نحوي كه تبليغ از آنها باشد. جرايم مطبوعاتي نيز در اين قانون به قرار زيرند:

1. توهين و افترا و هتك حرمت از اشخاص;

2. اهانت به دين مبين اسلام و مقدسات آن;

3. اهانت به رهبر، شوراي رهبري

ص: 332

يا مراجع مسلم تقليد; 4. افشاي اسرار;

5. تهديد;

6. انتشار عكس و تصوير و مطالب خلاف عفت عمومي;

7. تحريك و تشويق مردم به ارتكاب جرم بر ضد امنيت كشور;

8. انتشار نشريه بدون داشتن پروانه;

9. تقليد از علامت يا نام نشريه اي ديگر. به نقل از محمد ابراهيم انصاري لاري. پيشين، ص 171، 172، 177 و 32 .178. صحيفه نور، ج 7، ص 8/3/58 .18. و نيز ج 6، ص 33 .271. همان، ج 7، ص 34 .19. همان، ج 5، ص 35 .130. همان، ج 8، ص 284 و 36 .6/6/58 .285. همان، ج 8، ص 37 .8/5/58 .221. همان، ج 7، ص 38 .19. همان، ج 13، ص 39 .15/10/59 .252. همان، ج 8، ص 40 .2/6/58 .267. همان، ج 10، ص 41 .5/9/58 .234. اين ديدگاه را در منبع ذيل مي توان مطالعه نمود: كتاب جشنواره ششم، پيشين، ص 54. و نيز روزنامه انتخاب، پنجشنبه، 16 ارديبهشت 1378، ص 8. اين ديدگاه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي را دوران حاكميت الگوي اقتدارگرايي مي داند و معتقد ست سالهاي اول انقلاب، الگوي آزادي گرايي حاكم است. وي بر اين باور است كه پس از اين مرحله به لحاظ شرايط اجتماعي كشور الگوي اقتدارگرايي حاكم مي شود. اين ديدگاه معتقد است در سالهاي

ص: 333

اخير الگوي مسئوليت اجتماعي را داشته ايم. 42. اولين قانون مطبوعات نظام جمهوري اسلامي در تاريخ 20 مرداد 1358 يعني شش ماه پس از پيروزي انقلاب اسلامي توسط شوراي انقلاب اسلامي ايران به تصويب رسيد. در هنگام تصويب اين قانون هنوز ايران صاحب قانون اساسي جديد نشده بود. لذا اين قانون متكي به اصلي در قانون اساسي و در توضيح و تفصيل آن نبود و صرفا پاسخي بود به هرج و مرج مطبوعات آن زمان و راهي بود براي نظارت بر چاپ و انتشار نشريات متعدد و متنوعي كه بدون هيچ ضابطه و معيار مشخصي در سراسر كشور چاپ و منتشر مي شدند. به نقل از محمدابراهيم انصاري، پيشين، ص 118 و 43 .119. براي تفصيل بيشتر بنگريد به گفت و گوي صبح امروز با محمدجواد غلام رضا كاشي. «مشروعيت سياسي در ايران معاصر» . دوشنبه، 3 آبان 1378، ش 247، ص 6. شريف لك زايي

ص: 334

آفريقا امام خميني را مي شناسد

18 چكيده: روز يكشنبه بيست و نهم شهريور سالجاري آقاي سيد الايمان ديارا، نخست وزير دولت آشتي ملي ساحل عاج به همراه سفير جمهوري اسلامي ايران در اين كشور و هيئت همراه از حسينيه جماران، بيت حضرت امام و نگارستان امام خميني بازديد كردند. طي اين بازديد كه نزديك به دو ساعت به طول انجاميد، آقاي سيدالايمان ديارا در گفتگوي كوتاهي با خبرنگار حضور به تشريح ديدگاههاي خود درباره حضرت امام پرداخت. وي گفت: از دوران جواني ام از طريق رسانه هاي عمومي با امام خميني آشنا شدم و هنگامي كه امام در عراق تبعيد بودند و پس از چهارده سال مبارزه مستمر به نوفل لوشاتو عزيمت كردند، سير مبارزاتي ايشان را پيگيري مي كردم تا اينكه در سال 1979 امام خميني نوفل لوشاتو را به مقصد ايران ترك كردند. آن موقع تازه فهميدم كه عظمت اين انسان چقدر زياد است و همواره آرزوي ديدار با اين مرد بزرگ را در سر داشتم. امروز پس از سالها انتظار در حالي به محل سادة زندگي ايشان آمدم كه خودشان در بين ما نيست اما عطر وي قابل استشمام است. نخست وزير دولت آشتي ملي ساحل عاج در پاسخ به پرسشي دربارة نقش حضرت امام در بيداري ملل مسلمان و احياء دين اسلام گفت: يكي

ص: 335

از آثار بياد ماندني وي تحت تأثير قرار دادن جوامع اسلامي و شاخص كردن آنها در جهان در برابر اديان ديگر بود. به لطف شخصيت معنوي اين مرد بزرگ است كه امروزه جهان اسلام به عنوان يك قدرت مطرح است. من فكر مي كنم كه حضرت امام را بيشتر بايد بشناسيم. او به واسطه بزرگي اش بود كه فراتر از مرزهاي ايران رفت و دنيا را تكان داد. او به واسطه عظمتش مرزهاي زميني را درنورديد و جهان عرب و جهان اسلام را به حقيقتشان نزديك كرد. انسانها به ويژه مسلمانان بي دليل به عقايد و انديشه هاي او علاقه مند نشده اند. بلكه عدالت خواهي و نداي خوشبختي را كه ايشان سردادند موجب زنده ماندن شخصيت وي در جهان شده است. سيدالايمان ديارا در بخش ديگري از اين مصاحبه تصريح كرد: من بيش از دو دهه در سطح اول سياسي فعاليت دارم. در اروپا و در آمريكاي لاتين به عنوان سفير حضور داشتم و به طور يقين مي گويم كه آفريقا امام خميني را به خوبي مي شناسد و به پيام او كه پيام الهي بود كاملاً آگاهي دارد. اين نه تنها در آفريقا بلكه در ديگر نقاط دنيا نيز قابل رؤيت است. نخست وزير دولت آشتي ملي ساحل عاج شناساندن امام خميني را به جهانيان به ويژه به

ص: 336

جهان اسلام يك ضرورت مي داند و در پاسخ به اين سؤال كه چه شيوه هايي را براي شناساندن شخصيت امام پيشنهاد مي كند اظهار داشت: بزرگي شخصيت امام خميني موجب مي شود كه هركسي براي درك انديشه هاي او به منابع مختلف روي آورد. امّا اينكه بتوانيم براي اينگونه مطالعات زمينه مناسبي را فراهم كنيم موضوعي است كه نبايد از نظر دور داشت. بايد پيام هاي امام را ترجمه و در اختيار دوستداران او قرار بدهيم. او پيام هاي بسياري دارد كه مي تواند هركدام زمينه خوشبختي قومي و ملتي را بهمراه داشته باشد. در پايان آقاي ديارا در حالي كه به فضاي حسينيه و بيت امام اشاره مي كرد گفت: امام خميني براي ايران افتخار بزرگي است. مگر مي شود به ايران آمد و از خميني يادي نكرد.

ص: 337

آمريكا در انديشه روح الله

12 چكيده: 1- وقتي كه فرياد اسلام خواهي مردم كشورما در پانزده خرداد به گوش آمريكا رسيد و وقتي كه براي اولين بار غرور آمريكا واقتدار و ابرقدرتي او در اعتراض به مصونيت كارگرانش در ايران شكسته شد. .. محمدرضاخان دستور داد كه صداي اسلامخواهي ملت مارا خاموش كند. صحيفه نور، ج 20، ص 2 .116- آمريكا مي خواهد كه همه كشورها را زير نفوذ خود داشته باشدولي ما چنين تصوري را نمي توانيم بپذيريم و ملت از آن خسته شده است. صحيفه نور، ج 4، ص 3 .186- امريكا و شوروي اينان براي مقاصد شوم خود... بهترين راه را در حمله به فرهنگ هاي ملت دانسته و دانشگاه ها را به خدمت گرفتند. صحيفه نور، ج 19، ص 4 .203- مهمترين و دردآورترين مساله اي كه ملت هاي اسلامي و غيراسلامي كشورهاي تحت سلطه با آن مواجه است، موضوع آمريكاست،دولت امريكا به عنوان قدرتمندترين كشورهاي جهان براي بيشتربلعيدن ذخاير مادي كشورهاي تحت سلطه از هيچ كوششي فروگذارنمي كند. امريكا دشمن شماره يك مردم محروم و مستضعف جهان است. صحيفه نور، ج 13، ص 5 .83- امريكا و شوروي عملا جهان را به دو بخش آزاد و قرنطينه سياسي تقسيم كرده اند. در بخش آزاد جهان اين ابرقدرتها هستندكه هيچ مرز و حد و قانوني نمي شناسند... اما در بخش قرنطيه سياسي كه متاسفانه! اكثر

ص: 338

ملل ضعيف عالم و خصوصا مسلمانان درآن محصور و زنداني شده اند هيچ خصوصيات و اظهارنظري وجودندارد. همه قوانين و مقررات و فرمول ها همان قوانين ديكته شده و دلخواه نظامهاي دست نشاندگان و در برگيرنده منافع مستكبران خواهد بود. صحيفه نور، ج 20، ص 6 .230- آمريكاست كه اسلام و قرآن مجيد را به حال خود مضر مي داند ومي خواهد آنها را از جلوخود بردارد. آمريكاست كه روحانيون راخار راه استعمار مي داند و بايد آنها را به حبس و زجر و اهانت بكشد. صحيفه نور، ج 1، ص 7 .111- درندگاني هستند كه از هيچ جنايت و خيانتي براي مقاصد شوم جنايتكارانه خود دست نمي كشند و براي رياست و مطامع پست خوددوست و دشمن را نمي شناسند و در راس آنان آمريكا اين تروريست بالذات دولتي است كه سرتاسر جهان را به آتش كشيده و هم پيمان او صهيونيست جهاني است. صحيفه نور، ج 21، ص 8 .172- اگر آمريكا از يك جايي يا از جاهايي تعريف مي كند، تعريف از خودش است، براي اينكه مي بيند همه مطيع او هستند و اين كه از ماتكذيب مي كند وهر روز يك چيزي مي گويد، براي اين كه مي بيندكه اين ملت مطيع او نيست. صحيفه نور، ج 20، ص 178 و 9 .179- اين ملتي كه الان دارند فرياد مي زنند «مرگ بر آمريكا»مقصودشان كارتراست، ملت آمريكا كه

ص: 339

به ما كاري نكرده، ملت آمريكا بفهمد مطلب را; اگر بفهمد مطلب را ملت آمريكا به حسب وجدان انساني اش با ما موافق است. صحيفه نور، ج 11، ص 10 .9- تحميل كاپيتولاسيون بر ملت مظلوم ما به وسيله شاه مخلوع سابق از بزرگترين جنايات آمريكا بود كه با مخالفت روحانيون وملت متدين مواجه گشت و از آن پس چه ستم ها و چه جنايات كه برملت ما وارد نشد... ملت ايران را از سگهاي آمريكا پست تركردند. مجموعه كوثر، ج 1، ص 11 .170- آمريكا مي خواهد با تمام قوا بين مسلمين اختلاف بيندازد. صحيفه نور، ج 15، ص 12 .243- مصيبت عظيم آن است كه آمريكا كه قريب نيم قرن برمسلمانان جهان بخصوص منطقه هرچه خواسته است ستم كرده و مخازن آنان را غارت نموده است، دولتها نه تنها از ترس آمريكانمي توانند اظهار مظلوميت مظلومان را حتي در كشورهاي خودشان بشنوند، بلكه چنانچه ديديم با ملت غارت زده ايران كه با نهضت اسلامي خود مي خواهد فرياد مظلومانه سردهد... چه ها كرده و درمخالفت با ايران حتي از آمريكا و اسرائيل گوي سبقت را ربودند. صحيفه نور، ج 17، ص 13 .28- روحانيت اصيل درتنهايي و اسارت خون مي گريست كه چگونه آمريكا و نوكرش پهلوي مي خواهند ريشه ديانت و اسلام را بركنند وعده اي روحاني مقدس نماي نا آگاه يا بازي خورده و عده اي

ص: 340

وابسته كه چهره شان بعد از پيروزي روشن گشت، مسير اين خيانت بزرگ راهموار مي نمودند. صحيفه نور، ج 21، ص 14 .92- اگر چنانچه بنشينيد سرمسند و با حرف و با فحاشي، به هم مسائل را غفلت از آن بكنيد، اين همان است كه قدرتهاي بزرگ مي خواهند تا اين مملكت خرابه بماند و صداي مردم در آيد، اين همان است كه شما هم عمان آمريكاييد منتها ملتفت نيستيد... ودر عذاب با آنهايي كه از عمال آمريكا بودند با توجه، مشترك هستيد با كم و زيادش. صحيفه نور، ج 13، ص 15 .76- به ايستادگان در مقابل آمريكا و ساير قدرتها دعا كنيد وبدانيد كه ما با آمريكا در ستيزيم و امروز دست آمريكا ازآستين دولت عراق بيرون آمده است و به اميد خدا اين ستيز تااستقلال واقعي ادامه دارد. صحيفه نور، ج 13، ص 16 .84- من بارها گفته ام و هم اكنون اعلام مي كنم كه ايران بايد تاقطع تمام وابستگي هاي سياسي، نظامي، اقتصادي و فرهنگي خود ازآمريكا به مبارزات قاطع خود عليه اين جهانخوار بي رحم ادامه دهد و بعد در صورتي كه ملت بيدار و شريف ما اجازه دهد، ارتباطبسيار عادي خود را در حد ساير كشورها با آمريكا بر قرارمي كنند. صحيفه نور، ج 11، ص 17 .265- ايران دستش را پيش آمريكا ان شاء الله تا ابد دراز نمي كندولو

ص: 341

اينكه فاني بشود. آنها گمان مي كنند كه ما براي فرض كنيدكه يك نفت يا براي چيزي تسليم آمريكا مي شويم درصورتي كه نه;ما تا فناي خودمان تسليم ديگر نمي شويم. صحيفه نور، ج 11، ص18 .266- جهان بايد بداند كه ايران راه خود را پيدا كرده است و تاقطع منافع آمريكاي جهانخوار اين دشمن كينه توز مستضعفين جهان با آن مبارزه اي آشتي ناپذير دارد. صحيفه نور، ج 15، ص 19 .125- آمريكا ضربه از اسلام خورده است و از اسلام مي ترسد. صحيفه نور، ج 11، ص 20 .221- جوانهاي ما توجه داشته باشند به اينكه امريكا با سرنيزه نمي آيد به ميدان شما، با قلم مي آيد به ميدان شما، با قواي انتظامي نمي آيد به اينجا، با آن اشخاص كه دارد و دارد اين امور را مي گرداند به دست آنها، با آنها مي آيد به ميدان ما. صحيفه نور، ج 10، ص 21 .156- اگر آمريكا پشتيباني از اسرائيل نمي كرد، اسرائيل مي توانست فلسطين را غضب كند، مي توانست ادعا كند كه جولان مال ماست و آن را براي خودشان ثبت كند؟ اگر امريكا نبود و اين قدرت شيطاني نبود، اين همه فساد در بلاد مسلمين حاصل مي شد؟ اين همه خونريزي هايي كه در بلاد مسلمين مي شود با تحريكات آمريكاست و امريكا و آنهايي كه با او هستند. صحيفه نور، ج 18، ص 22 .93- آمريكاي جهانخوار بايد بداند

ص: 342

كه ملت عزيز و خميني تانابودي كامل منافعش او را راحت نخواهد گذاشت و تا قطع هردودست آن به مبارزه خدايي خود ادامه خواهند داد. صحيفه نور، ج 14، ص 23 .266- ننگ و نفرين ابدي بر وابستگان و پيروان شياطين شرق و غرب خصوصا شيطان بزرگ امريكاي جنايتكار كه با نقشه هاي شيطاني شكست خورده گمان كرده، ملتي را كه براي خداوند متعال و اسلام بزرگ قيام نموده و هزاران شهيد و معلول تقديم نموده، با اين دغلبازي ها مي تواند سست كند و يا از ميدان به در برد. صحيفه نور، ج 15، ص 24 .154- بايد سعي كنيم تمامي اشكال نفوذ امريكا چه اقتصادي و چه نظامي، چه سياسي و فرهنگي را از بين ببريم و من اميدوارم كه ملت ايران به اين مهم هرچه زودتر برسد. صحيفه نور، ج 15، ص 25 .119- من به شما عرض مي كنم تا شما زنده ايد، آمريكا بر نمي گردد. شوروي هم بر نمي گردد، در نسل هاي آتيه اگر ملت ها در نسل هاي آتيه به همين روش حركت كردند... هم ان شاء الله نخواهد شد. صحيفه نور، ج 17، ص 26 .260- آن كه مي تواند ما را وابسته كند و در دامن آمريكا ياشوروي بكشد، دانشگاه است. براي اينكه همه چيز ما در دانشگاه(است.) همت كنيد، باهم دانشگاه را اصلاح كنيد. صحيفه نور، ج 13، ص 27

ص: 343

.208- راه مبارزه با اسلام امريكايي از پيچيدگي خاصي برخورداراست كه تمامي زواياي آن بايد براي مسلمانان پابرهنه روشن گرددكه متاسفانه هنوز براي بسياري از ملتهاي اسلامي مرزبين اسلام آمريكايي و اسلام ناب محمدي و اسلام پابرهنگان و محرومان و اسلام مقدس نماهاي متحجر و سرمايه داران خدانشناس و مرفهين بي دردكاملا مشخص نشده است و روشن ساختن اين حقيقت كه ممكن نيست دريك مكتب و در يك آيين، دو تفكر متضاد و دو در رو وجود داشته باشد، از واجبات سياسي بسيار مهمي است... وظيفه همه علماست كه با روشن كردن اين دو تفكر، اسلام عزيز را از ايادي شرق و غرب نجات دهند. صحيفه نور، ج 21، ص 28 .8- تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي، اسلام ائمه هدي، اسلام فقرا دردمند، اسلام پابرهنگان،اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميت ها، باشد. هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه داري مدرن و كمونيسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد و در يك كلمه، اسلام آمريكايي باشد. صحيفه نور، ج 21، ص 29 .30- خطر امريكا به حدي است كه اگر كوچكترين غفلتي كنيد،نابود مي شويد... ما به، در صدور انقلابمان به جهان كوشش كنيم وتفكر اينكه ما انقلابمان را صادر نمي كنيم،

ص: 344

كنار بگذاريم... صحيفه نور، ج 12، ص 30 .19- هدف اجانب، قرآن و روحانيت است، دستهاي ناپاك اجانب بادست اين قبيل دولتها قصد دارد قرآن را از ميان بردارد وروحانيت را پايمال كند. ما بايد به نفع يهود، آمريكا و فلسطين هتك شويم، به زندان برويم، معدوم گرديم، فداي اغراض شوم اجانب شويم. صحيفه نور، ج 1، ص 1341(.27 ه .ش) 31- بايد يك وزارت فرهنگي، يك فرهنگ صحيح باشد و فرهنگ هم حقش است دست ما باشد. خوب ما در اين ملكت يك وزارتخانه نداشته باشيم؟ همه وزرا از آمريكاست. خوب يكي هم از ما، خوب بدهيد اين فرهنگ را دست ما، خودمان اداره مي كنيم. صحيفه نور، ج1، ص 32 .97- قانوني در مجلس بردند، در آن قانون اولا ما را ملحق كردندبه پيمان وين و ثانيا الحاق كردند به پيمان وين كه تمام مستشاران نظامي آمريكا با خانواده هايشان با كارمندهاي فني شان،با كارمندان اداري شان، با خدمه شان، باهركس كه بستگي به آنهادارد، اينها از هر جنايتي كه در ايران بكنند، مصون هستند. دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري كرد. ملت ايران را از سگ هاي امريكا پست تر كردند. اگر چنانچه كسي سگ آمريكايي را زير بگيرد، بازخواست مي كنند، اگر چنانچه يك آشپز آمريكايي شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران را زير بگيرد، بزرگترمقام را زير بگيرد، هيچ كس

ص: 345

حق تعرض ندارد، چرا؟ براي اينكه مي خواستند وام بگيرند از آمريكا. صحيفه نور، ج 1، ص 33 )4/8/1343( .104- تمام گرفتاري ما از اين آمريكاست، تمام گرفتاري ما ازاين اسرائيل است. اسرائيل هم از آمريكاست. اين وكلا هم ازآمريكا هستند. اين وزرا هم از امريكا هستند، همه تعيين آنهاست، اگر نيست، چرا نمي ايستند در مقابل داد بزنند؟ صحيفه نور، ج 1، ص 34 .106- دنيا بداند كه هر گرفتاري كه ملت ايران و ملل مسلمين دارند، از اجانب است، از امريكاست... امريكاست كه به اسرائيل قدرت مي دهد كه اعراب مسلم را آواره كند، آمريكاست كه وكلا رايا بي واسطه يا با واسطه بر ملت ايران تحميل مي كند. امريكاست كه روحانيون را خار راه استعمار مي داند و بايد آنها را به حبس و زجر و اهانت بكشد... صحيفه نور، ج 1، ص 35 )4/8/1343( .111- دانشجويان خارج و داخل و انجمن هاي اسلامي در هرجاست،بي درنگ... صداي خود را به مجامع بين المللي برسانند و به رئيس جمهور امريكا بفهمانند كه ملت هاي اسلامي جنايات اين خاندان راخصوصا در سالهاي اخير از روساي جمهور امريكا مي دانند. دولت آمريكا با پشتيباني از اين عناصر در نظر مسلمين در راس ستمكاران و جنايتكاران تاريخ است. صحيفه نور، ج 1، ص 36 .243- اين بي عرضه ها كه در مقابل سلاطين يا در مقابل رئيس جمهورها خصوصا رئيس جمهور آمريكائي با

ص: 346

لفعل اين قدر خاضعند واين قدر چاپلوسند و خودشان را وابسته و پيوسته به اينهامي دانند، همين بي عرضه ها، بي عرضگي شان وقتي كه وارد مي شوند درجمعيت خودشان چون مسلط هستند، اينها را اذيت مي كنند، آنجادستبوسي مي كنند و چاپلوسي وقتي كه مي رسند به مملكت خودشان شروع مي كنند به كارهاي هرزگي. صحيفه نور، ج 1، ص 37 )19/10/56( .270- اعلاميه حقوق بشر را اينهايي امضا كرده اند، كه سلب آزادي بشر را در همه دوره هايي كه كفيل بوده اند ... كرده اند... امريكا يكي از آنهاست كه تصويب كردند اين را و امضا كردند اين مطلب را كه حقوق بشر بايد محفوظ بماند و يكي از حقوق بشر«آزادي» است، اين آمريكايي كه اعلاميه حقوق بشر را به اصطلاح امضا كرده است، شما ببينيد چه جناياتي بر اين بشر واقع كرده است. صحيفه نور، ج 2، ص 38 .23- ملت مظلوم ايران بايد در هرچند صباحي پرچم هاي سياه افراشته كنند و در سوگ بنشينند. براي جوانان عزيز و عزيزان اسلام كه به دست عمال آمريكا و به امر شاه در خاك و خون كشيده شدند. صحيفه نور، ج 2، ص 39 .39- ما حرفمان از اول تا حالا اين بوده است كه ما يك مملكتي داريم براي خودمان مي خواهيم، ما نمي خواهيم آمريكا سرپرست ماباشد. ما نمي خواهيم همه منافع ملت را آمريكا ببرد. صحيفه نور، ج 2، ص 40 .120- ما

ص: 347

مي گوييم كه آن كس كه به مملكت خيانت اصل را كرده است،آمريكاست. الان ما سرو كارمان با آمريكاست، اينها ديگر شاخ وبرگش هستند. شاه يكي از شاخه هاي امريكاست. صحيفه نور، ج 2، ص 531. اشرف آشوري

ص: 348

آمريكا««امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان

1 چكيده: (ما نمي توانيم ديگر زير بار آمريكا برويم . آمريكا اگر تمام افراد ما را هم از بين ببرد، ديگر نمي تواند در اينجا بيايد منافع خودش را جبران كند و منافع خودش را تامين كند و ملت ما را به ستم و زور در تحت شكنجه و اختناق قرار بدهد . آمريكا بايد اين را بداند كه ديگر گذشته است از اين كه او خيال بكند كه مي تواند باز در ايران با اين شيطنت ها برگردد . . . ما در مقابل آمريكا ايستاده ايم تا آخر و نخواهيم گذاشت آمريكا باز برگردد يا آن اشخاصي كه تبع او هستند برگردند و ملت ما تا آخرين نفس براي دفاع از حق حاضر است و تحت بار ظلم نخواهد رفت). )12/5/59( (در آستانه هجوم ابرقدرت ها به كشورهاي اسلامي، همچون افغانستان و كشتار بيرحمانه و وحشيانه مسلمانان افغاني (كه نمي خواهند اجنبي در مقدرات آنان دخالت كند و يا با امريكا كه در هر فسادي دست دارد) و همزمان با هجوم همه جانبه اسرائيل جاني، به مسلمين در فلسطين و . . . همزمان با طرح جنايتكارانه اسرائيل براي انتقال پايتخت خود به بيت المقدس و گسترش جنايات و كشتار وحشيانه مسلمانان آواره از وطن خويش و در وقتي كه

ص: 349

مسلمانان بيشتر از هر زمان احتياج به وحدت كلمه دارند . . . مسلمين بايد به خيانت اين سرسپردگان امريكا به اسلام و مسلمين توجه داشته باشند . از مهمترين و دردآورترين مساله اي كه ملت هاي اسلامي و غير اسلامي كشورهاي تحت سلطه با آن مواجه است، موضوع امريكاست . دولت امريكا به عنوان قدرتمندترين كشورهاي جهان براي بيشتر بلعيدن ذخاير مادي كشورهاي تحت سلطه، از هيچ كوششي فروگذار نمي كند . امريكا دشمن شماره يك مردم محروم و مستضعف جهان است . امريكا براي سيطره سياسي و اقتصادي و فرهنگي و نظامي خويش بر جهان زير سلطه، از هيچ جنايتي خودداري نمي نمايد . او مردم مظلوم جهان را با تبليغات وسيعش كه به وسيله صهيونيسم بين الملل سازماندهي مي گردد، استثمار مي نمايد . او با ايادي مرموز و خيانتكارش، چنان خون مردم بي پناه را مي مكد كه گوئي در جهان هيچ كس جز او و اقمارش حق حيات ندارند . . . اگر ما با آمريكا و يا ساير ابرقدرت ها و قدرت ها كنار آمده بوديم، گرفتار اين مصائب نبوديم; ولي مردم ما ديگر به هيچ وجه حاضر نيستند تن به خواري و ذلت دهند و مرگ سرخ را به زندگي ننگين ترجيح مي دهند . ما براي كشته شدن حاضريم و با خداي خويش

ص: 350

عهد نموده ايم كه دنباله روي امام خود سيدالشهداء (ع) باشيم). )21/6/59( (من بار ديگر خطر آمريكا را به جهان بخصوص منطقه و ايران گوشزد مي نمايم . امروز تمامي آناني كه عليه جمهوري اسلامي ايران متحد شده اند، با واسطه يا بدون واسطه در رابطه با آمريكا مي باشند . ملت ايران بايد با قاطعيت با اين خطر بزرگ مبارزه نمايد). )22/11/59( (امروز اگر بر اينها ثابت نشده باشد كه اين طرح هايي كه آمريكا مي دهد مخالف با مصالح خود منطقه هست و مخالف با مسلمين هست، بايد بسيار نادان باشند . آمريكا باز از طرح ها دست بردار نيست . آمريكا مي خواهد با تمام قوا بين مسلمين اختلاف بيندازد . شما ببينيد كه در اين طرحي كه اخيرا دادند، بين طوايفي از مسلمين، بين حكومت هاي مسلمين اختلاف واقع شد و بيشتر خواهد شد و اگر اين طرح هم شكست خورد و شكست خورده است، طرح ديگر خواهد داد و بايد مسلمين توجه داشته باشند كه طرح امريكايي براي شرق و براي ملل اسلامي و دولت هاي اسلامي صرفه ندارد . بايد همه مسلمين توجه كنند و به حكومت هاي خود تذكر دهند كه زير بار طرح هاي آمريكايي كه از اين بعد، يكي بعد از ديگري خواهد آمد نروند و بازي نخورند از اين شياطين . اينها مي خواهند شما

ص: 351

را آلت دست قرار بدهند و ذخاير شما را بچاپند . آمريكا نظر سوء به شما دارد . شما را براي مصالح خودش مي خواهد استخدام كند و استخدام كرده است . چرا شما ذخاير خودتان را در راه مقاصد شوم و پليد آمريكا صرف مي كنيد؟) (06/9/11(

ص: 352

آموزش و انتشار افكار امام خميني (س) راه مقابله با تبليغات غرب است

5 چكيده: اشاره: دكتر رابرت محمد مولانا آلونتو رئيس امور فرهنگي مناطق مسلمان نشين كشور فيليپين است. وي تحصيلات خود را در رشته علوم سياسي به پايان رسانده و همچنين داراي دكتراي علوم اسلامي است. ايشان در نشر و ترويج آراء وانديشه هاي حضرت امام خميني در فيليپين نقش موثر و فعال داشته است. دكتر آلونتو براي شركت در كنگره بين المللي "امام خميني (س) و فرهنگ عاشورا " چند روزي مهمان كشورمان بودند. وي كه از دوستداران مخلص امام خميني است در پاسخ به پرسش خبرنگار ما در مورد اينكه چرا نام فرزندش را "روح الله" گذاشته است با چشمان پر از اشك واقعه مهم زندگي خويش را شرح داد; مصاحبه حضور با اين برادر مسلمان فيليپيني را با هم مي خوانيم: حضور: با توجه به موقعيت كشورتان آشنايي شما با امام خميني و انقلاب اسلامي ايران، چگونه و از كجا شروع شد؟ دكتر آلونتو: ابتدا، پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سال 1979، با امام آشنا شدم، همانطور كه مي دانيد، هر فعاليت اسلامي يا هر پيشرفتي در اسلام - خارج از كشور ما - هميشه براي ما جالب بوده است. زيرا ما مسلمان هستيم و مشكلات زيادي در كشورمان داريم; بنابراين پيروزي

ص: 353

انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) براي ما بسيار مهم و دلپذير بود; ما معتقديم كه پيروزي انقلاب اسلامي، اولين پيروزي ملتي مسلمان بود كه توجه مسلمانان فيليپين را به خود جلب كرد. من با مطالعه كتاب "حكومت اسلامي" با آثار امام آشنا شدم و كتاب مذكور اولين اثري بود كه از ايشان مي خواندم. حضور: با توجه به آنچه فرموديد تحليل مختصري از نحوه تاثيرگذاري آراء وانديشه هاي حضرت امام خميني و انقلاب اسلامي بر مسلمانان كشور فيليپين بيان بفرماييد. دكتر آلونتو: انقلاب اسلامي ايران، تاثير شديدي بر مسلمانان كشور ما داشته زيرا: اولا شاهدي بر علاقه مسلمانان فيليپين به اسلام بود; ثانيا - آنان را برمي انگيخت تا جنبش اسلامي را كه به رهبري امام خميني (ره) در ايران صورت گرفته بود، دنبال كنند; ثالثا به آنان اميد داده بود. پيروزي انقلاب اسلامي به مسلمانان فيليپين اميد بخشيده و آنان را با رهبري اسلامي; يعني امام خميني (ره) آشنا كرده است. حضور: به نظر شما در وضعيت كنوني كه اسلام مستقيم و غيرمستقيم مورد تهاجم غرب به رهبري امريكا قرار دارد و اكثر دستگاههاي تبليغاتي دنيا زير سلطه آنان است، چگونه مي توان با ادامه راه امام خميني از كيان اسلام دفاع كرد؟ دكتر آلونتو: ابتدا كار عظيمي را

ص: 354

كه به رهبري امام خميني (ره) انجام گرفته است، بايد در نظر داشته باشيم. حال كه ايران تنها كشور داراي حكومت اسلامي است; كاري كه مي توان كرد، آموزش و انتشار افكار امام خميني (ره) به كشورهاست. و چون افكار او تاثيري قوي در توده مسلمانان خارج از ايران و كل مسلمانان جهان دارد، پس راه حلهايي را مي توان يافت; مثلا ايران اسلامي مي تواند با جنبشهاي اسلامي خارج از ايران همكاري و با تبليغات غرب مبارزه كند. در مورد وسايل ارتباط جمعي، ايران مي تواند كارهاي زيادي انجام دهد تا با تبليغات غرب مقابله كند. ايران بايد به ديگر جنبشهاي اسلامي كمك كند و بدينوسيله با تبليغات غرب كه از تكنيكهاي جديد در رسانه هاي جمعي استفاده مي كند، مقابله نمايد. نهضتهاي اسلامي خارج از ايران پا برجا هستند و حكومت اسلامي مي تواند دست در دست اين جنبشها فعاليت كند و در تقويت اسلام در اين كشورهاي مسلمان بكوشد; اين تنها راه موثري است كه ايران اسلامي براي ادامه راه امام بايد در پيش گيرد. حضور: آيا شما در كشور خودتان در مورد اين راه حلهايي كه مي فرماييد اقدامي هم انجام داده ايد؟ دكتر آلونتو: در واقع ما به سهم خودمان تلاش زيادي كرده ايم و سعي مي كنيم تعليمات اسلامي امام خميني (ره) را منتشر

ص: 355

كنيم. ما عقيده داريم كه فقط گسترش و انتشار تعاليم اسلامي امام خميني (ره) است كه مردم ما را پرورش مي دهد، قوه تشخيص آنها را بالا مي برد و با مفاهيم اسلامي آشنا مي كند; زيرا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نوع اسلامي كه مردم ما مي شناختند، اسلامي بود كه توسط پادشاهان ترويج مي شد و اين چيزي بود كه امام خميني آن را اسلام امريكايي ناميدند. بنابراين، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، هنگامي كه افكار اسلامي امام منتشر شد، مردم ما با اين نوع طرز تفكر اسلامي آشنا شدند; و اين از طريق برادراني كه با كارهاي امام آشنايي داشتند، امكان پذير شد. در ضمن ما چند مجله اسلامي نيز به صورت محلي داريم. البته من كتابي از امام كه به زبان محلي ما ترجمه شده باشد نمي شناسم. فقط ترجمه هاي انگليسي مقالات و كتابهاي ايشان به دست ما رسيده است. كتابهاي بسيار كمي به زبان محلي ما ترجمه شده كه از آثار امام نيست; بلكه از شخصيتهايي چون حضرت امام حسين (ع) است. نقش خود من كه رئيس امور فرهنگي در مناطق مسلمان كشورم هستم، سعي در ترويج هرچه بيشتر تعاليم امام خميني (ره) است. بنابراين آنچه ما در حال حاضر مي خواهيم انجام دهيم، برگزاري سمينارها، كنفرانسها و گردهماييهايي براي پيشبرد

ص: 356

اسلام است كه امام در زمان زندگيشان مي خواستند انجام دهند. حضور: مسلما اين فعاليتهاي مخلصانه موثر و نتيجه بخش بوده است اگر ممكن است نكاتي در مورد مبارزات اسلامي مردم مسلمان فيليپين برايمان بيان كنيد: دكتر آلونتو: مسلمانان كشور من تاريخي طولاني از مشكلات را پشت سر گذاشته اند. آنها چهارصد سال بر ضد استعمارگران و امپرياليستهاي خارجي جنگيده اند. اسپانيا حدود 350 سال آنها را زير سلطه داشت و پس از اسپانياييها، امريكاييها آمدند و 50 سال در آنجا حكم راندند. بنابراين بيش از چهارصد سال مردم فيليپين در داخل كشور خودشان، بر ضداستعمارگران و امپرياليستها جنگيدند و هدف اصلي دفاع از مرزهاي اسلام در جنوب آسيا بود. پس كمابيش مردم ما با اين نوع مقابله آشنا هستند. لكن آمدن مبلغان از عربستان سعودي هم بود. نوع اسلامي كه امام مطرح كرده است با اسلامي كه محصول تشخيص امپرياليستهاي غرب است، تفاوت دارد و به همين دليل مردم دچار سردرگمي شده اند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مردم ما كوشيدند با اسلامي كه امام معرفي كرده است، آشنا شوند; اسلامي واقعي كه سرانجام آن را يافتند. و مي خواهم بگويم كه اسلام حقيقي به شكل عمومي و فراگير در ميان مردم ما در حال شكل گرفتن است و آنان چيزهاي مهمي را در مورد توسعه

ص: 357

جنبشهاي اسلامي مي آموزند. حضور: به اعتقاد شما چگونه مي توان در جهت نيل به اهداف اسلامي، مسلمانان جهان را متحد كرد؟ دكتر آلونتو: ما نمي توانيم به طور كامل به وحدت دست يابيم; زيرا دشمنان اسلام هميشه سعي كرده اند كه ميان مسلمانان تفرقه بيندازند. منافقان بسياري وجود دارند كه مي توان آنها را دشمنان اسلام ناميد; اما كاري كه نهضتهاي اسلامي مي توانند بكنند، قوي و محكم كردن روابط با رهبري اسلامي در ايران است. زيرا من معتقدم كه توده مسلمانان به اسلام وفادارند. حضور: به نظر شما مشكل اساسي جوامع مسلمان در رسيدن به وحدت، آزادي و استقلال چيست؟ دكتر آلونتو: جهان اسلام در حال حاضر با مشكلات بزرگي مواجه است. كشورهاي اسلامي زير سلطه دولتهاي غيراسلامي قرار دارند. ما يك ابرقدرت داريم كه همان امريكاست و حكمرانان مسلمان نما زير سلطه اين قدرت قرار دارند. و اگر مسلمانان نتوانند جامعه و دولتهاي حاكم خود را تغيير دهند و جوامع و دولتهاي اسلامي بنا كنند، اين مشكلات هرگز برطرف نخواهد شد. حضور: در مورد اين گردهمايي كه همه ساله در ايران اسلامي تشكيل مي شود و مهمانان خارجي و مسلمان از گوشه و كنار عالم در آن حضور مي يابند نظر شما چيست و چه انتظاراتي از اين نوع گردهماييها داريد؟ دكتر آلونتو: من معتقدم تلاش

ص: 358

براي برگزاري چنين سمينارها و كنفرانسهايي در ترويج آموزشهاي امام بسيار موثر است و بايد بيشتر از اين انجام شود. مي دانيد واقعه عاشورا و آنچه در كربلا به وقوع پيوست صدها سال پيش بود; اما با برگزاري مراسم بزرگداشت و سوگواري، ياد امام حسين (ع) و خاطره كربلا ابدي و جاوداني شد. ما با ادامه اين نوع سمينارها و كنفرانسها مي توانيم تاثير مشابهي در جوامع مسلمان بگذاريم و افكار اسلامي را پس از امام خميني (ره) ترويج دهيم. حضور: شنيده ايم كه شما نام فرزندتان را روح الله گذاشته ايد. چطور شد اين اسم را انتخاب كرديد؟ دكتر آلونتو: البته مي دانيد اين يك موضوع خصوصي است; اما من دوست دارم آن را با شما در ميان بگذارم. همسرم و من تا 18 سال پس از ازدواج از داشتن فرزند محروم بوديم و ديگر به كلي از داشتن بچه نااميد شده بوديم. تا اينكه همسرم در سال 1989 م. )1368 ه.ش.) به ايران آمد و به ديدار امام - كه در آن زمان به شدت بيمار بودند - و سپس به زيارت امام رضا (ع) رفت و براي داشتن فرزند دعا كرد، سال بعد از رحلت امام من هم به ايران آمدم و براي زيارت به مشهد رفتم. همسرم قبل از پايان

ص: 359

ماه رمضان در سال 1990م. پس از نماز، امام را در خواب ديد، من هم خواب امام را ديدم، پس از اين خواب همسرم متوجه شد كه باردار است. ما هر دو امام را بسيار دوست داريم. ما همه داريم به اسلام باز مي گرديم و بيداري اسلامي ما بخاطر امام است. اگر امام نبود ما چنين اشتياقي به اسلام پيدا نمي كرديم. پس از رحلت امام هنگامي كه بچه بدنيا آمد، ما تصميم گرفتيم كه اسم پسرمان را روح الله بگذاريم. مي دانيد وقتي همسرم باردار شد و ما به دكتر مراجعه كرديم، او پرونده پزشكي ما را مطالعه كرد و از باردار شدن همسرم شگفت زده شد و نمي توانست آن را باور كند; زيرا ما هيچ وقت دارويي مصرف نكرده بوديم. بدينسان پس از گذشت 18 سال از ازدواجمان خداوند فرزندي به ما عطا كرد. حضور: اميدواريم خداوند شما، خانواده و فرزندتان و همه مومنان و مسلمانان را حفظ فرمايد و موفق بدارد. از شركت شما در اين مصاحبه متشكريم. ان شاءالله اقامت خوبي در ايران اسلامي داشته باشيد. دكتر آلونتو: من هم به نوبه خود از مجله شما تشكر مي كنم كه به من چنين فرصتي داد تا از عقايدم صحبت كنم همچنين مي خواهم از دولت اسلامي تشكر كنم، به خصوص از رهبر

ص: 360

انقلاب اسلامي ايران كه براي ما اين امكان را فراهم كردند تا دوباره به ايران بياييم و در كنار برادران مسلمانمان باشيم. انقلاب اسلامي ايران، تاثير شديدي بر مسلمانان كشور فيليپين گذاشته و به آنان اميد بخشيده است. فقط گسترش و انتشار تعاليم اسلامي امام خميني مردم را پرورش مي دهد، قوه تشخيص آنها را بالا مي برد و با مفاهيم اسلامي آشنا مي كند. كاري كه نهضتهاي اسلامي مي توانند بكنند: قوي و محكم كردن روابط با رهبري اسلامي در ايران است. اگر امام نبود ما چنين اشتياقي به اسلام پيدا نمي كرديم. تنها راه موثر براي ادامه راه امام خميني، كمك به جنبشهاي اسلامي و قدرت بخشيدن به اسلام در كشورهاي مسلمان است. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نوع اسلامي كه مردم ما مي شناختند، اسلامي بود كه توسط پادشاهان ترويج مي شد و اين چيزي بود كه امام خميني آن را اسلام امريكايي ناميدند. گفتگو با دكتر مولانا آلونتو

ص: 361

آيت الله خميني و جهان معاصر

19 چكيده: تاريخ كهن و معاصر جهان با نام هاي بسياري از دانشمندان، ادبا و فلاسفه ارزشمند عصر و آثار پربهايي كه هر يك از آنها بر جاي نهاده اند و يا خدمات شايسته اي كه انجام داده اند آراسته است. آيت الله خميني يكي از آنهاست. او ايراني است و در سالهاي آخر قرن بيستم در عرصه روحانيت و سياست ناگهان چون ستاره اي درخشان طلوع كرد، مردم را به قيام عليه يكي از رذيل ترين استبدادهاي جهاني فراخواند و با پيروزي غيرقابل انكار عليه آن نام خويش را جاودان ساخت. احساس مي شود ارزيابي صادقانه، عميق و همه جانبه تحولات سياسي، اقتصادي و اجتماعي ايران در سه دهه اخير و نقش برجسته آيت الله خميني در آن هنوز امري بي نهايت دشوار به نظر مي رسد، هرچند لزوم كاوش و ارزيابي علمي اين تحول بزرگ تاريخ روز بروز بيشتر و ضرورت ترسيم واقعي سيماي پيشواي بنيادگذار آن در ابعادي به مراتب گسترده تر افزوني مي يابد. يادآور مي شود كه دين مبين اسلام كه حضرت محمد(ص) پايه گذار آن محسوب مي شود، در قرن هفتم ميلادي، (سيزده قرن پيش) ظاهر شد. حيات مسيحيت بيش از 20 قرن است و قبل از آن اديان جهاني ديگري چون بودائيسم و سپس يهوديت بوجود آمده اند. در ارتباط با اين واقعيت به عيان مشاهده مي گردد كه در

ص: 362

شرايط كنوني جهان گرايش محسوس مردم جهان به مذاهب وسيع تر، عميق تر و عيان تر از هر بار است و ارزش هاي والاي مذهبي عليرغم تكامل حيرت انگيز انواع علوم و فنون انساني، كاربردهاي معنوي خويش را در ابعادي به مراتب وسيع تر به عرصه ظهور نهاده اند. و نقش همگاني آنها در آراستن زندگي روزمره مردم بيش از هر بار احساس مي گردد. اين واقعيت قابل انكار نيست كه در دورة معاصر كتب مذهبي بيش از هر وقت مورد توجه مردم قرار گرفته است و وجود آنها اينك نه فقط در خانه، بلكه حتي در مراكز اداري و غيراداري آشكارا به چشم مي خورد. به عيان مشاهده مي گردد كه در بسياري از كشورهاي جهان، از جمله ايران زندگي سياسي و اجتماعي مردم هرچه بيشتر با مذهب پيوند مي خورد، غناي مادي و معنوي جامعه بتدريج با زندگي روزمره مردم تلفيق مي گردد و نظام سياسي و اجتماعي بيش از پيش با ارزش هاي توانبخش مذهبي، خود را مي آرايند. با توجه به اين امر منطق حكم مي كند و اين امر ضرور به نظر مي رسد كه در آميختگي هاي مذهبي را با زندگي مردم نه تنها نبايد حذف كرد، بلكه بايد بيش از پيش مورد حمايت قرار داد. به نظر من تنها از اين طريق است كه مي توان ارزش هاي والاي مذهبي را در

ص: 363

جوامع پر تب و تاب معاصر پياده كرد و بهتر از هر بار با زندگي مردم درآميخت و با حيات سياسي و اجتماعي جامعه تلفيق كرد. ضروري است تا توجه خويش را بويژه به اين معطوف داريم كه در اين راستا چگونه بايد عمل كرد. روحانيت چه نقشي مي تواند ايفا كند و وظايف مبرمي كه در برابر آن قرار گرفته است چيست؟ چگونه مي توان و بايد مذهب را با دولت در هم آميخت و از اين طريق كاربرد اجتماعي جامعه را بيش از پيش افزايش داد: نظام سياسي مذهبي امام خميني در ايران نمونه اي زنده و بي نهايت پرجوش و طبيعي است كه در برابر ما قرار دارد. پنهان نيست كه پايه هاي مستحكم بناي جامعه سياسي كنوني ايران بر صخره تنومند و بسيار مستحكم روحانيت گذارده شده است. معمار اين بنا نيز آيت الله خميني است كه در سال هاي قبل از انقلاب اسلامي ايران با ارزيابي هاي دقيق و توانائي هاي غيرقابل انكار علمي خويش از رژيم سلطنتي، توانست با تكيه بر ارزش هاي بي ترديد مذهبي اسلام، با دست خالي، بدون سلاح و سپاه در برابر رژيم شاه قرار گيرد و مردم را به جنگ تن به تن با ارتش چند ده هزار نفري او كه هم از نظر سياسي و هم از نظر اجتماعي

ص: 364

جامعه معاصر ايران را تحت فشار قرار داده بود برانگيزد. در آن وقت رژيم شاه از هر جهت در تضاد آشكار با ارزش هاي مذهبي اسلام قرار گرفته بود. و خميني اين واقعيت آشكار را با هوشياري صادقانه خويش دريافت كه مردم در هر حال مذهب را بر هر نوع رژيم سياسي موجود ترجيح مي دهند، به آن باور دارند و راهنمائي هاي پيشوايان صادق مذهبي را با جان و دل مي پذيرند. در نتيجه خميني ارزش هاي والاي اسلامي را در برابر واقعيت هاي هولناك جامعه آن روز ايران قرار داد و مردم را به قيام عليه استبداد سلطنتي كه فاقد هرگونه پايگاه معنوي و مذهبي در جامعه آن روز ايران بود فراخواند. تفكر سياسي خميني عميق، دلايل او صادقانه، اصيل و روشن و بيانگر خواست هاي مردم ستمديده كشوري بود كه قرنها در زير ستم ستور ستمكاران سلطنتي دست و پا ميزدند. در اين نبرد مذهب برنده ترين سلاح خميني بود، سلاحي كه در اندك زمان توانست دودمان يكي از بزرگترين و پايدارترين نظام هاي پليد سلطنتي جهاني را بر باد دهد. در سال 1979 هنگامي كه اين تبعيدي نستوه در ميان استقبال ميليونها نفر از طرفداران خود به ايران بازگشت كمتر كسي باور مي كرد كه اين مرد سالخورده و محجوب، با دست خالي و فقط با

ص: 365

تكيه بر كلام خداوند متعال در قرآن بتواند رژيم شاه را براندازد و آخرين دودمان سلاطين جبار ايران را براي هميشه وادار به گريز از ايران نمايد. شعار اساسي انقلاب اسلامي ايران عدالت اجتماعي بود. ولي خميني با توجه به واقعيت هاي زمان آن را در چارچوب وسيع تري، انقلاب علمي و فني جهان قرار داد. چرا كه در غير اين صورت دولتي كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران بوجود مي آمد همانند رژيمي بود كه هم اكنون در عربستان سعودي وجود دارد. انقلاب اسلامي با گام نهادن در راه همواري كه به منظور تكامل سريع و همه جانبه خود در پيش گرفت يك معضل بزرگ مذهبي سياسي را كه از قرون گذشته تاكنون همواره مطرح است به آساني حل كرد. اين معضل در عمل پيچيده و حل آن تا قبل از انقلاب اسلامي ايران آسان نبود. اين معضل كه در طول قرنهاي متمادي روحانيون و دانشمندان را يكسان بخود مشغول داشته است موضوع لزوم تلفيق مذهب با سياست است كه در بالا به آن اشاره شد. در ظاهر چنين بنظر مي رسد كه مذهب را با سياست ميانه اي نيست، مذهب نبايد در سياست دخالت كند و سياست نبايد پاي در حريم بلند مذهب بگذارد. تأكيد مي ورزند كه روحانيت يك دانش آسماني است، مذهب با درون

ص: 366

انسان، با انديشه و تفكرات او سر و كار دارد، در حاليكه هدف سياست اداره كشور و تكامل تدريجي جامعه است. روحانيت تنها به اين اصل تكيه مي كند كه «من باور دارم» در حاليكه سياست بر پايه واقعيات بنا شده است. خميني اين معضل را با خردمندي بسيار حل كرد. او دين و سياست را با يكديگر تلفيق كرد و نشان داد كه سياست دور از مذهب وجود ندارد و مذهب بدون سياست، بدون شركت مستقيم در آن، ناتوان و بي پشتوانه است. واقعيت هاي روزمره زندگي، تكامل شناخت دانش از يك سو و وظايف و تكاليف مذهبي در زمان ما به عيان نشان مي دهد كه بين اين دو ستون استوار زندگي، مذهب و دانش نقاط مشترك بسيار وجود دارد. در ارتباط با اين امر مي توان به قرآن مجيد استناد ورزيد كه بارها و بارها به اين ارتباط و لزوم درآميختگي اين دو با يكديگر اشاره كرده است. جمهوري اسلامي ايران از آغاز تأسيس خود تاكنون در اين چارچوب عمل كرده است. نظام كنوني ايران با تلفيق مدبرانه مذهب و سياست، با ايجاد هماهنگي و همكاري شايسته بين اين دو پديده آشكار در زندگي انسانها براي نخستين بار توانست كاربرد نظام سياسي حاكم بر جامعه معاصر ايران را بعد از پيروزي انقلاب

ص: 367

اسلامي در سال 1979 بيش از پيش افزايش دهد. اين واقعيتي است آشكار كه هيچكس نمي تواند وجود آن را ناديده انگارد. اين حقيقت نيز غيرقابل كتمان است كه اگر انقلاب اسلامي ايران در اين راه گام نمي گذاشت و بعد از پيروزي بر رژيم شاه مذهب و سياست را هر يك در بيراهه زندگي رها مي كرد چون شمعي ناتوان بتدريج روشنائي خود را از دست مي داد. خم مي شد و در خاموشي ابدي فرو مي رفت. انقلاب اسلامي با ايجاد هماهنگي بين سياست و مذهب ثابت كرد كه مذهب عبارت از عدم حضور در زندگي واقعي مردم نيست، بلكه بايد همواره همراه با جامعه حركت كند و در سرازيرها و سربالائي هاي حيات، دوش به دوش مردم و جامعه حركت نمايد. در اين راستا اگر بپذيريم كه فرهنگ جهاني و تمدن انساني اقيانوسي است از ارزش هاي معنوي كه رودهاي وسيع، پرآب و پرحركت مذهبي بي توقف به آن فرومي ريزند، در آن وقت در خواهيم يافت كه انقلاب پرشور و حيات بخش خميني نيز روديست كه با سرعت و عظمتي غيرقابل توصيف به اين اقيانوس بي انتهاي حركت و جنب و جوش انساني فرومي ريزد. براي اين امر، اين واقعيت غيرقابل انكار است كه من به عنوان يك اروپائي به كار و فعاليت عظيمي كه امام خميني در دوران

ص: 368

حيات خود انجام داد، به انقلاب اسلامي ايران، به عنوان يادگار شايسته او، آن قلب كبيري كه جهان را لزراند ارج مي نهم. دكتر احمد صالح يوسفانستيتوي «پژوهش هاي فلسفي» آكادمي علوم بلغارستان

ص: 369

آينده نگري امام خميني

اشاره

7 چكيده: آينده نگري و كشف قوانين اجتماعي و چگونگي تحولات، مورد علاقة شديد افراد، دولتها و محققين بوده است. زيرا اطلاع از روند جريانات و پديده هاي متحول اجتماعي و سياسي و اطلاع از سرنوشت افراد و جوامع، لازمة خصلت كنجكاوي و علاقمندي به كشف اوضاع و احوال آينده است. از اينرو عده اي فرصت طلب و سودجو با سوءاستفاده از اين نياز دست به كار شده و مدعي پيشگوئي و اطلاع از آينده شده اند و بعضاً موقعيت، شهرت و ثروت قابل توجهي كسب كرده اند. رهبران و مردان برزگ در طول تاريخ لحظه اي از تفكر و تدبر نسبت به آينده نياسودند و هميشه براي هدايت مردم و جامعه به سوي اهداف تعيين شده به آينده مي نگريستند، و تلاش مي كردند بر اساس نگرش خودشان وضعيت جوامع را شكل دهند. تحقق اهداف در آينده يكي از انگيزه هاي اصلي حركت، تلاش، فداكاري و تحمل انواع شدائد و مصائب مي باشد، و به اين دليل يأس و نااميدي در تمامي مكاتب و مذاهب مذموم و محكوم شده است. حضرت امام به خاطر احساس مسؤليت و دلسوزي نسبت به مردم، اسلام و كشور هميشه به آينده مي انديشيد. وي در بخشي از وصيتنامة خود نوشته اند: «اينجانب كه نفسهاي آخر را مي كشم، بحسب وظيفه شطري از آنچه در حفظ

ص: 370

و بقاء اين وديعة الهي [انقلاب اسلامي] و شطري از موانع و خطرهايي كه آن را تهديد مي كند براي نسل حاضر و نسلهاي آينده عرض كنم.»[1] در قرن اخير آينده شناسي بيش از گذشته مورد توجه قرار گرفته است. زيرا غالباً تلاش مي كنند موقعيت خود را در آينده بهبود بخشند و يا لااقل وضعيت فعلي خود را حفظ نمايند. آينده شناسي با امور متعدد و پيچيده اي همراه است كه احاطه و تسلط بر آنها بسيار مشكل است. اما از آنجا كه روند تحولات و تغييرات جوامع تابع قوانين و سنتهاي ثابت و لايتغير است، بنابراين در صورت شناخت و انطباق قوانين با واقعيتها، تا حدودي مي توان آينده نگري را بدست آورد، و اوضاع و احوال را تقريباً پيش بيني كرد. اگرچه همين اندازه تقريب و تخمين نيز براي همگان مطلوب و مورد علاقه مي باشد. «... شناخت آينده، با مطالعة آينده هاي ممكن، مطلوب يك جامعه است. اطلاعات اولية ما براي اين مطالعات، تاريخ و وضع فعلي است... بنابراين با احتمال زيادي مي توان گفت كه جامعة ما، با اين گذشته اش كه مي شناسيم، چه مجموعه اي از آينده ها در انتظارش است. اين كه كدام يك از آينده هاي ممكن به وقوع بپيوندد بستگي به گامهايي كه ما اكنون يا در آينده برخواهيم داشت. به همين دليل آينده هاي بالقوة اقوام

ص: 371

و تمدنهاي متفاوت مجموعه هاي يكساني نيستند، گرچه همپوشي (سنخيت و تشابه) دارند. بنابراين گذشتة [و حال] هر قوم استعداد تغييرات آينده هر قوم را تعيين مي كند».[2] ظهور و سقوط انقلابها، پيروزي و شكست دولتها، اقتدار و ضعف ملتها و اقوام از جمله مهمترين مباحثي است كه در چند دهة اخير در حوزة علوم انساني مورد بحث و تحقيق گسترده قرار گرفته و نظريه هاي گوناگوني پيرامون آن ارائه شده است. جامعه شناسي سياسي، فلسفه تاريخ و روانشناسي اجتماعي از جمله رشته هايي هستند كه به اين موضوع پرداخته اند و به دليل اهميت موضوع همچنان يكي از مباحث مهم مي باشد. دعوت قرآن به مطالعة در تاريخ و عبرت گرفتن از رويدادها و به كارگيري آنها در زندگي براي آن بود كه نه تنها امت اسلامي به سرنوشت تلخ و اسفبار ديگران در آينده مبتلا نشود، بلكه شاهد و الگويي براي امتهاي ديگر باشد.[3] س حضرت امام به خاطر احساس مسؤليت و دلسوزي نسبت به مردم، اسلام و كشور، هميشه به آينده مي انديشيد س امام خميني: «هيچ چيزي به زشتي دنياگرايي روحانيت نيست، و هيچ وسيله اي هم نمي تواند بدتر از دنياگرايي، روحانيت را آلوده كند» به طور خلاصه مي توان گفت كه اديان و مكاتب فكري و فلسفي هر يك به گونه اي تبيين ويژه اي از چگونگي

ص: 372

روند تحولات اجتماعي و سياسي و آيندة جوامع و دولتها ارائه كرده اند. غالب نظريه هاي غيرديني پس از مدتي بطلان آنها در عمل ثابت و به تاريخ انديشه هاي سياسي سپرده مي شوند. زيرا شناخت انسان و ويژگيهايش و ارائه نظريه اي جامع و واقع بينانه كاري بسيار مشكل و در مواردي غيرممكن است. ماركسيسم معروفترين و جنجالي ترين نظريه اي است كه مدعي شناخت انسان و چگونگي تحولات اجتماعي و حركتهاي آينده بود، و طرفداران بسياري در گوشه و كنار جهان داشت، و اميدهاي زيادي براي آينده ايجاد كرد. زيرا كه داعية تغيير جهان، تشكيل جامعة ايده آل انساني و حل تمامي مشكلات بشر را داشت. با وجود هفتاد سال حكومت و برخورداري از امكانات فوق العاده در سطح بين المللي، محكوم به شكست و فروپاشي گرديد و از صحنة سياسي اجتماعي حذف شد. ماركسيسم با ارائة نظرية «ماترياليسم تاريخي» براي تمام ملتها برنامة انقلابي ارائه كرد، و مي خواست جهاني آزاد از قيد «فئوداليسم، كاپيتاليسم و امپرياليسم» بسازد و خلقهاي جهان را از قيد فلسفه هاي غيرعلمي برهاند و كلية نظامهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي را مغلوب ماركسيسم نمايد. اما به علت عدم واقع بيني و عدم درك منطقي از روند تحولات، نه تنها ماركسيسم بلكه دهها انقلاب ناسيوناليستي، نهضت استقلال طلبانه و مذهبي يكي بعد از ديگري شكست خوردند و از

ص: 373

حركت باز ماندند. هر يك از جريانهاي سياسي و مكتبهاي فلسفي بر مبناي ديدگاه خود در اين زمينه نظريه و تحليلي ارائه كردند. هر يك از انقلابها و نهضتها در شرايطي خاص شكل گرفتند و پس از طي مراحلي بعضي از آنها شكست خوردند و سقوط كردند. همچنانكه حضرت امام فرموده اند: «مسألة انقلابات در دنيا و انقلابهايي كه در ايران شده است، اصل انقلاب بسياري از وقتها به نتيجة ابتدائي رسيده، لكن در ادامه اشكال پيدا شده است. مي گويند كشورگيري آسان است لكن كشورداري مشكل.»[4] اگرچه شكل ظهور و سقوط انقلابها متفاوت است، ولي قطعاً مشتركات زيادي دارند كه مي تواند مبناي تحليل و عبرت گيري باشد، زيرا محور تمامي اوضاع و احوال جوامع و تحولات آنها انسان است. به همين دليل شناخت انسان براي شناخت تحولات و دلايل آن ضروري است. گرچه در علوم انساني امروز غالباً آثار اعمال انسانها كه در واقع معلول خصلتها و روحيات مي باشند بيشتر بحث و بررسي مي شود، و در نتيجه بسياري از نظريه ها در عمل اعتبار خود را از دست مي دهد. در فلسفة اجتماعي و سياسي حضرت امام خميني عنايت ويژه اي به انسان، حالات نفساني، ابعاد روحي و دگرگوني آن وجود دارد. بعضي تصور مي كنند بيان ويژگيها و آثار رفتاري و دروني انسان توسط وي

ص: 374

صرفاً بحثي اخلاقي و فردي است. در ديدگاه امام تمامي آنچه در صحنة اجتماعي واقع مي شود محصول انسان و اعمال اوست و بعد از هرگونه تغيير و تحول در انسان ها، بايد شاهد تغيير و تحول در جامعه بود. «... شما دانشگاهيان كوشش كنيد كه انسان درست كنيد. اگر انسان درست كرديد مملكت خودتان را نجات مي دهيد.»[5] س هرقدر انسجام و هماهنگي مردم و دولت بيشتر باشد به همان نسبت اقتدار و دوام حكومت بيشتر و طولاني تر خواهد بود س ميزان وابستگي دولتها ارتباط معكوسي با پايگاه مردمي و پاسخگويي به نيازهاي جامعه دارد تهديدها و آسيبهاي انساني هر يك از خصلتهاي مثبت و منفي در تحولات اجتماعي نقش خاصي دارند، و لذا شناخت آنها مي تواند در ارائة وضعيت آينده مؤثر و براي مقابله با آسيبها و تهديدات سازنده و مفيد باشد. در اينجا به چند خصلت كه در تحليل و شناسائي آينده نقش مهمي دارند اشاره مي شود. 1 كفران و نسيان فراموشي و بي توجهي نسبت به گذشته و عدم شكر و سپاس نعمات موجود و غفلت از هدف و آينده نگري، از خصلتهاي مشترك غالب انسانها مي باشد. چنين افرادي زماني كه از شرايط سخت و فشارهاي سنگين رها مي شوند، به جاي آنكه آزادي و رسيدن به قدرت و نعمات را قدر

ص: 375

بدانند و خدا را شكرگزار باشند، با فراموشي گذشته و كفران موقعيت موجود و بي توجهي به آينده، به تدريج خصلتهاي گذشتگان در آنان شكل مي گيرد، انسان جديدي مي شوند كه با گذشتة آنان به كلي متفاوت و حتي به نقطة مقابل آن تبديل مي گردند. حضرت امام خطاب به جمعي از مسؤلين فرمودند: «همة اينهائي كه فاسد هستند به تدريج فاسد شدند، هيچكس يكدفعه فاسد نشده است، و هيچ يك از ما هم بايد تصور نكنيم كه مأمون از اين هستيم كه فاسد بشويم، همه در معرض فساد هستيم، همة ما دست به گريبان شيطان، و خصوصاً شيطان نفس، همه گريبانمان به دست اوست. هيچ كس هم از ابتدا فاسد فاسد نبوده و هيچ كس هم مأمون نيست از اينكه به فساد و به دام شيطان نيفتد.»[6] امام بارها در سخنان و نوشته هاي خود تأكيد بر حفظ انقلاب و اسلاميت آن داشته اند و متذكر شده اند كه بي توجهي و فراموشي اين نعمت بزرگ و موهبت عظيم الهي خسارات و مشكلات زيادي را به دنبال دارد. 2 دنياگرايي و زياده طلبي آنانكه در جريان فعاليتها و مبارزات براي تغيير حكومتها و رژيمها شركت و فداكاري مي كنند، تحت تأثير خصلت مثبت كمال طلبي، عدالت جويي و در شكل تكامل يافته و عالي آن خداخواهي مي باشند. ولي پس از پيروزي و

ص: 376

كسب قدرت، غالباً با در اختيار گرفتن امكانات، و موقعيتهاي برتر اجتماعي و سياسي، زياده طلبي، برتري جويي و بدتر از آن ثروت اندوزي و مصرف زدگي را در پيش مي گيرند. برخورداري از قدرت و رفاه و بي توجهي به مسئوليت و موقعيت، رؤسا و مديران كشور را به تجمل گرايي، جدايي از مردم و سستي نسبت به انجام وظايف سوق مي دهد. دليل اصلي تأكيد مكرر امام بر ساده زيستي و زهد و بي توجهي به مظاهر مادي دنيا، خصوصاً براي مسؤلان همين نكته مي باشد. «هيچ چيزي به زشتي دنياگرايي روحانيت نيست، و هيچ وسيله اي هم نمي تواند بدتر از دنياگرايي روحانيت را آلوده كند. چه بسا دوستان نادان يا دشمنان دانا بخواهند با دلسوزي هاي بي مورد سير زهدگرايي آنان را منحرف سازند و گروهي نيز مغرضانه يا ناآگاهانه روحانيت را به طرفداري از سرمايه داري و سرمايه داران متهم نمايند. در اين شرايط حساس و سرنوشت ساز كه س بسياري از دولتهاي مستقل و انقلابي بعد از مدتي به علت ناتواني در تأمين نيازها و جلب رضايت مردم به تدريج وابسته و ضدمردمي مي شوند س در آينده نگري امام خميني، مهمتر از وحدت و خطرناكتر از تفرقه و تجزيه نيروها وجود ندارد روحانيت در مصدر امور كشور است، خطر سوءاستفاده ديگران از منزلت روحانيون متصور است بايد به شدت مواظب حركات خود بود...

ص: 377

ما بايد تحت هر شرايطي خود را عهده دار اين مسئوليت بزرگ (حمايت از محرومين و عدالت اجتماعي) بدانيم و در تحقق آن اگر كوتاهي بنماييم خيانت به اسلام و مسلمين كرده ايم.»[7] چون مصرف زدگي و دنياطلبي حد و مرزي ندارد، لذا آنانكه تمايل و گرايش به اين امور پيدا كنند جامعه را به سمت استثمار اقليت از اكثريت، زورگويي، بي عدالتي و ايجاد فاصلة طبقاتي مي كشانند. اين وضعيت منشأ تضاد و تشنجهاي اجتماعي، سياسي و سرانجام دور جديدي در تحولات مي شود چه بسيار گروههاي انقلابي، مردمي و مسلمان پس از مدتي دگرگون و به حكومتي فاسد، طاغوتي و ضداسلام تبديل شدند. 3 خودخواهي (كبر) در حالي كه حفظ خود و طولاني كردن حيات مادي امري طبيعي است، در زماني كه از حد اعتدال و طبيعي خود خارج شود به كبر (خودخواهي و خودبزرگ بيني) و استكبار منتهي مي شود. «محور قرار گرفتن خود» و «تبعيت از هواي نفس» و «فراموشي خدا»، آثار و تبعات زيادي در فرد، جامعه، رفتارها و ارزش گزاريها دارد. بي توجهي به اين موضوع مهم يكي از عوامل اصلي و اساسي در تحليلهاي انحرافي و غيرواقع بينانه از پديده هاي اجتماعي، سياسي است. «كساني كه توجه به دنيا دارند، نمي شود اختلاف نداشته باشند. هركسي براي خودش مي خواهد... اگر همة انبياء جمع بشوند با

ص: 378

هم اختلاف نمي كنند. يك كلمه اختلاف ندارند. ... لكن اگر دو تا كدخدا در يك ده باشد اختلاف پيدا مي كنند. اگر دو عالم باشد، روحاني واقعاً، ممكن نيست با هم اختلاف داشته باشند... از ابتدا نمي آيد نفس اماره بگويد بيا برو جهنم، يا ابليس بگويد بيا برو جهنم. يا نفس اماره بگويد ياالله پاشويم دعوا راه بياندازيم. نخير، ابتدا از اول شروع مي شود يك قدم جلو مي رود، آدم ازش غفلت مي كند، تبعيت مي كند، يك قدم ديگر جلو مي رود، يك وقت مي بيند كه سر از اين بيرون آورد كه با هم دارد اختلاف مي كنند.»[8] واقعيت اين است كه عدم بررسي عميق خصلتها و رفتارهاي اجتماعي انسان، از جمله خودخواهي، تكبر، تبعيت از نفس، برتري طلبي و بي توجهي به ابعاد گوناگون پي آمدهاي اينگونه خصلتها كه ريشه در خودخواهي و «نفس پرستي» دارد، موجب شده است كه سياستمداران در مورد وقايع آينده صرفاً به كلي گويي و احتمالات اكتفا كنند كه غالباً هم منطبق با واقع نمي باشد. بررسي اوضاع و احوال آيندة كشور و انقلاب و روند تحولات آينده بدون شناخت عميق فرهنگ، اخلاق و روحيات غالب بر افراد جامعه، غير واقع بينانه و غيرمنطقي خواهد بود. لذا حضرت امام هيچگاه از اين موضوع غافل نبود. اگرچه بسياري از مردم افكار و ارزشهاي عميق وارزندة امام را

ص: 379

كمتر شناختند و كمتر از آن به آن عمل كردند، ولي اين امر مانع از آن نبود كه وي در هر فرصتي و با استفاده از هر امكاني اين موضوع مهم را با عبارات به ظاهر متفاوت و در معنا يكسان، براي مسؤلان و مردم تكرار نكند. امام علي عليه السلام در خطبة قاصعه، ضمن تبيين دقيق ويژگيهاي انسان، فلسفه اساسي ظهور و سقوط دولتها، انقلابها و تمدنها را بيان فرموده است. در بخشي از خطبه آمده است: س امام خميني: «از هرگونه اختلافات بپرهيزيد كه چون موريانه، خوب و بد را نابود مي كند» س اختلاف نظر مذموم نيست، آنچه مذموم و محكوم است، نزاع، جدائي، رودررويي، و تجزيه نيروهاست «از آنچه بر امتهاي قبل از شما بخاطر رفتارهاي ناپسند و اعمال مذموم به آنان رسيد، دوري كنيد. پس وضعيت آنان را در شرايط خوب و بد مورد توجه قرار دهيد، و مبادا كه شما مانند آنان باشيد. هرگاه كه تفاوت وضعيت آنان را بررسي كرديد، هر كاري كه موجب عزت آنان و دوري دشمنان از آن و پايداري امنيت در ميان آنان و فراواني نعمتها براي آنان و بازگرداندن اقتدار به آنان شد، اختيار كنيد.»[9] در جريان مبارزات و فعاليتهاي انقلابي براي برهم زدن و ساقط كردن نظام حاكم، ملاحظات شخصي،

ص: 380

قومي، منافع فردي و گروهي ناديده گرفته مي شود. به عبارت ديگر منافع فردي فداي مصالح و منافع جامعه مي گردد. در اين دوران برقراري عدالت، اجراي قانون، حاكميت ارزشهاي پذيرفته شده محور شعارها و خواسته ها قرار مي گيرد، و بهمين دليل تودة مردم براي خلاصي از وضعيت موجود و رسيدن به جامعة آرماني به حركت درمي آيند. و در صورت استمرار و تحقق ارادة آنان به پيروزي مي رسند. پس از پيروزي، مردم زجر كشيده، استثمار شده و تحقير شده تحقق شعارهاي دوران مبارزات را دارند. اما به تدريج به دليل «خودخواهي» و «برتري طلبي» عده اي طبقة جديد شكل مي گيرد كه نظرات و منافع متفاوتي با نظرات و منافع مردم دارند، و اقليتي متفاوت را با ويژگيهاي خاص خود به وجود مي آورند. اين اقليت ممتاز به تدريج جامعه را به سوي تفرقه و درگيري و فاصلة طبقاتي سوق مي دهند. از اين رو براي جلوگيري از تضعيف موقعيت سران، ملاحظات خاص و تبعيضات شكل مي گيرد. ادامة وضعيت جديد تجزية نيروهاي فعال و سازنده، فاصله گرفتن مردم از نظام جديد و تضعيف تدريجي آن را به دنبال خواهد داشت. «ميلوان جيلاس» از نويسندگان سرشناس ماركسيست، و همرزم «مارشال تيتو» در جنگ جهاني دوم، و از پايه گذاران يوگسلاوي در اين زمينه نوشت: «... پس از انقلاب اكتبر 1917

ص: 381

(شوروي) طبقة سرمايه دار و ديگر طبقات كهن اجتماعي منهدم شدند، ولي «طبقة جديدي» جاي آنها را گرفت. اين طبقه پس از قبضه كردن قدرت، حكومت مطلقه اي را بنا نهاد كه مطلقيت آن از ديگر طبقات اجتماعي در طول تاريخ شديدتر بود. او اين طبقة جديد را «بوروكراسي سياسي» مي خواند... اين طبقه پس از پيدايش روابط جديد اقتصادي، از درون جامعة كهن شكل گرفت، و از آن رو در رأس حكومت قرار گرفت كه نظام دلخواه خود را برپا كند و جامعه را زير سلطه و سيطرة خود درآورد. در واقع «طبقه جديد» پس از حاكميت نظام جديد شكل گرفت».[10] و به قول يكي از نويسندگان: «گروهي از دولتمردان بر اتحاد شوروي حاكم شدند كه «سخنگوي» هيچ گروه اجتماعي نبودند، آنها فقط تابع ملاحظات و منافع خود بودند.»[11] تهديدها و آسيب هاي داخلي پديده هاي اجتماعي مانند وضعيتهاي متفاوت انساني است. همانگونه كه سلامتي، حيات و اقتدار فرد در معرض تهديدها، آسيبها و آفات مي باشد، جامعة انساني نيز چنين است، اگرچه نوع و شكل و چگونگي مقابله و خنثي كردن آنها متفاوت مي باشد. هر جامعه به ميزاني كه تهديدها و آسيبها بر ضد موجوديت، هويت، امنيت، مصالح و منافع خود را بهتر بشناسد، بهمان نسبت امكان بقا دارد. لذا ارتباط مستقيم و محكمي

ص: 382

بين آينده شناسي و آسيب شناسي وجود دارد. بر اساس يك اصل فلسفي، بقاء معلول وابسته به بقاء علت است. به عبارت ديگر مادامي كه علل و انگيزه هاي ايجاد يك حركت سياسي اجتماعي وجود دارد، آثار و پي آمدهاي مناسب با آن نيز وجود دارد و هرگاه علت يا علل حركت از بين رفت، طبيعتاً آثار و تبعات آن نيز از بين مي رود. از اينرو حضرت امام فرمود: «بي ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است و رمز پيروزي را ملت مي داند ونسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند، كه دو ركن اصلي آن انگيزة الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور با وحدت كلمه براي همان انگيزه و مقصد.»[12] به اين ترتيب پاسخ يكي از جنجالي ترين بحثها و نظريه هاي سياسي فرهنگي روشن مي شود. نظريه هائي كه بحث مي كند از اينكه آيا شرايط داخلي تعيين كننده اوضاع و احوال كشور مي باشد و يا سلطة خارجي و سياستهاي استعماري وضعيت كشور را شكل مي دهد. هرگونه عامل خارجي براي تأثيرگذاري و دخالت مي بايست با استفاده از نقاط ضعف و شرايط داخلي عمل كند، و تا زماني كه زمينة داخلي وجود نداشته باشد عامل خارجي نمي تواند تأثيرگذار باشد.[13] قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما

ص: 383

بانفسهم»[14] قطعاً خداوند اوضاع و احوال هيچ ملتي را تغيير نمي دهد مگر آنكه مردم تمامي آنچه را كه در خودشان دارند تغيير دهند. دولتهاي استكباري و استعماري با استفاده از تمامي امكانات سعي در ايجاد ضعف و زمينه هاي تأثيرگذاري مي نمايند و در صورت موفقيت مي توانند سياستها و برنامه هاي خود را به اجرا درآورند. مهمترين تهديدها و آسيبهاي داخلي عبارتند از: 1 تجزية نيروهاي داخلي مهمترين تكيه گاه دولتها تودة مردمي است كه بر آنان حكومت مي كنند. هرقدر چسبندگي و انسجام و هماهنگي مردم و دولت بيشتر باشد به همان نسبت اقتدار و دوام حكومت بيشتر و طولاني تر خواهد بود. هرگاه دولتها به دليل عدم وحدت ملي و يا فاصله گرفتن با مردم دچار ضعف شوند، قادر به تأمين نيازها و تحقق آرمانها و اهداف مورد نظر نيستند، اينگونه دولتها براي جلوگيري از سقوط خود به قدرتهاي خارجي تكيه مي كنند و نظام وابسته شكل مي گيرد. ميزان وابستگي دولتها ارتباط معكوسي با پايگاه مردمي و انسجام ملي و توانايي آنها در تأمين امنيت ملي و پاسخگويي به نيازهاي جامعه دارد. بهمين دليل است كه بسياري از دولتهاي مستقل و انقلابي بعد از مدتي به علت ناتواني در تأمين نيازها و جلب رضايت مردم، به تدريج وابسته و ضدمردمي و فاسد مي شوند. در فلسفة

ص: 384

سياسي و انديشة اجتماعي حضرت امام بعد از توجه به خداوند متعال كمتر موضوعي به اهميت وحدت نيروها و حفظ آن بوده است. زيرا هيچ امري در آينده نگري وي مهمتر از وحدت و خطرناكتر از تفرقه و تجزيه نيروها نبوده است. لذا تقريباً در تمام سخنراني هاي و پيام ها با عبارات مشابه به اين موضوع مهم پرداخته اند. «... رمز پيروزي ما وحدت كلمه بوده است. اكنون با كمال خضوع مي خواهم از اختلافات دست برداشته و براي فرداي خود فكر اساسي كنيد، و از هرگونه اختلافات بپرهيزيد كه چون موريانه خوب و بد را نابود مي كند!»[15] امام در وصيت نامة تاريخي خود نوشته اند: «... توصيه اينجانب به مسلمين و خصوص ايرانيان به ويژه در عصر حاضر آن است كه در مقابل اين توطئه [تفرقه افكني] عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود بهر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقان را مأيوس نمايند.»[16] در خصوص وحدت و هماهنگي مردم و دولت خطاب به آنان در وصيت نامة نوشته اند: «... در مشكلات دولت جمهوري اسلامي با جان و دل شريك و در رفع آنها كوشا باشيد و دولت و مجلس را از خود بدانيد و چون محبوبي گرامي از آن نگهداري كنيد، و به مجلس و دولت ودست اندركاران توصيه مي نمايم كه قدر

ص: 385

اين ملت را بدانيد و در خدمتگزاري به آنان خصوصاً مستضعفان و محرومان و ستمديدگان كه نورچشمان ما و اولياء نعم همه هستند، و جمهوري اسلامي ره آورد آنان و با فداكاريهاي آنان تحقق پيدا كرد، و بقاء آن مرهون خدمات آنان است فروگذار نكنيد، و خود را از مردم و آنان را از خود بدانيد.»[17] امام علي عليه السلام در خطبة قاصعه، در تبيين تحولات گذشته و در راستاي آينده نگري و حفظ موجوديت و اقتدار نظام اسلامي فرمود: «دوري و اجتناب از تفرقه و اصرار بر دوستي و وحدت، تأكيد و توصيه بر اجراي آن داشته باشيد. از هر امري كه ستون و محور قدرت آنان [گذشتگان] را شسكت و قدرت آنان را سست نمود دوري كنيد. كينه جوئي و دشمني و پشت كردن به يكديگر و رد كردن دستهاي يكديگر (به جاي دوستي و اتحاد)، از جمله دلائل شكست آنان بود. عاقبت و پايان كار امتهاي گذشته را بررسي كنيد. زماني كه تفرقه در ميان آنان واقع شد و دوستي ها به پراكندگي كشيد، كلام و نيت آنان دوگانه شد و به گروههاي مختلف تقسيم شدند، و به جنگ يكديگر پرداختند، خداوند لباس عزت را از آنان خارج كرد و فراواني نعمت را از آنان گرفت و تاريخ آنان را وسيلة عبرت

ص: 386

و پند براي پندگيرندگان شما قرار داد.»[18] اختلاف نظر و رأي امري عادي و طبيعي است. به ندرت افرادي پيدا مي شوند كه در تمام امور نظرات يكساني داشته باشند. بنابراين افراد مي توانند تبادل نظر و بحث و گفتگو كنند و در صورت اختلاف نظر بايد طبق قوانين و مقررات عمل نمايند. به عبارت ديگر وجود اختلاف مذموم و محكوم نيست و چه بسا مي تواند سازنده و مثبت باشد مشروط بر آنكه همه مطيع قانون باشند. آنچه مذموم و محكوم است، نزاع، جدائي، رودررويي، و تجزيه نيروها مي باشد. 2 ناديده گرفتن مردم و نيروهاي صالح آنچه تمامي انقلابها را در معرض شسكت و سقوط قرار داده اين است كه، مردم كوچه و بازار با فداكاريها و از جان گذشتگيهاي خود، قهرمانانه نظام ضدمردمي و منحط را ساقط مي كنند، و همين كه دوران جهاد پايان يافت فراموش مي شوند، و ديگر بدرد نمي خورند! كساني كه سالهاي جنگ و جهاد را در ديگر كشورها با راحتي گذرانيده اند و با جامعه و انقلاب مردمشان بيگانه بوده اند و حال دكتر، مهندس، پزشك و متخصص شده اند بازمي گردند، و پستهاي حساس كشور را اشغال مي كنند، و خونبهاي شهيدان را ميز، اتومبيل و حقوقهاي كلان مي كنند، و دلخوشي مردم اين است كه آنان از انقلاب و دوستي با مردم سخن مي گويند! به عنوان

ص: 387

مثال مي توان به انقلاب ملت الجزاير و مبارزات قهرمانانة آنان بر ضد استعمار فرانسه پس از جنگ جهاني دوم اشاره نمود. انقلابي كه براي پيروزي آن يك ميليون نفر از نه ميليون نفر جمعيت كشور قرباني شدند. پيروزي انقلاب اميدهاي زيادي را در ميان ملتهاي تحت سلطه و استعمارزده خصوصاً مسلمانان به وجود آورد. به طوري كه انقلاب الجزاير الگو و آرمان مقدس ملتهاي مسلمان بود. ملت ايران پس از استقلال الجزاير جشنها گرفتند و شادي ها نمودند و آنچه كه در توان داشتند براي كمك به آنان ارسال كردند و آرزوي تكرار آن را براي خود داشتند. اما هنوز دو دهه س نظريه هاي مردم مداري، مردم سالاري و دموكراسي، زماني مي تواند واقعيت داشته باشد كه منافع، حقوق و حيثيت مردم در هر حال حفاظت و حراست شود س در آينده نگري امام، نقش مردم و مديريت نظام همراه و همگام ديده شده است از پيروزي انقلاب و تشكيل دولت مستقل نگذشته بود كه آثار جدايي مردم از دولت و ضديت گروههاي مختلف با يكديگر نمايان شد. سركوب و خفقان به اشكال گوناگون مسلط شد، بطوري كه مردم در انتظار فرصتي براي سرنگوني نظام جديد بودند. وابستگي به دولتهاي خارجي و از بين بردن فرهنگ ملي و ديني تشديد شد. زبان فرانسه بر زبان

ص: 388

عربي برتري يافت و مسلمانان متعهد و متدين منزوي و از دستگاههاي دولتي به تدريج اخراج شدند. سرانجام در آغاز دهة چهارم تصميم به برگزاري انتخابات به منظور انتخاب نمايندگان مردم براي ادارة كشور گرفته شد. با اين تصور كه پس از سه دهه طرد مسلمانان از دستگاههاي اداري امكان انتخاب مسلمانان متعهد وجود ندارد. اما ملت الجزاير كه در انتظار فرصتي

ص: 389

بود كه انتقام خود را از دستگاه حاكم بگيرد، فرصت را مغتنم شمرد و افراد موردنظر خود را انتخاب كرد، به اين ترتيب دوران جديدي از جنگ داخلي در تاريخ سياسي آن كشور آغاز شد كه همچنان ادامه دارد. قرآن كريم مي فرمايد: اذا اردنا نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا (اسراء: 16( «هرگاه قرار است كه مردم سرزميني هلاك شوند، صاحبان قدرت و ثروت راه فسق (خروج از حق) و تبهكاري پيشه مي كنند كه در آن صورت نابودي آنان قطعي مي شود و در چنين شرايطي همه را هلاك مي كنيم.» اقليت ممتاز و گروه خواص به دليل برخورداري از رفاه و موقعيت برتر، به تدريج دچار نسيان، غفلت، استغنا و سرانجام طاغوتي مي شوند. فساد گروه مزبور نقش مؤثري در فاسدسازي جامعه دارد و به اين دليل تمامي افراد جامعه گرفتار عذاب خواهند شد اگر چه اقليتي صالح در ميان آنان وجود داشته باشد. امام خميني در اين زمينه در وصيت نامه چنين نوشته اند: «وصيت اينجانب به وزراي مسئول در عصر حاضر و در عصرهاي ديگر آن است كه علاوه بر آنكه شماها و كارمندان وزارتخانه ها بودجه اي كه از آن ارتزاق مي كنيد مال ملت و بايد خدمتگزار ملت خصوصاً مستضعفان باشيد، و ايجاد زحمت براي مردم، و

ص: 390

مخالف وظيفه عمل كردن حرام، و خداي نخواسته گاهي موجب غضب الهي مي شود، همة شماها به پشتيباني ملت احتياج داريد. با پشتيباني مردم خصوصاً طبقات محروم بود كه پيروزي حاصل شد، و دست ستم شاهي از كشور و ذخائر آن كوتاه گرديد، و اگر روزي از پشتيباني آنان محروم شويد شماها كنار گذاشته مي شويد، و همچون رژيم شاهنشاهي ستمكار به جاي شما ستم پيشگان پست ها را اشغال مي نمايند.»[19] عبارات فوق اگرچه بسيار ساده و روان مطلب را تبيين مي نمايد، ولي نكات بسيار مهمي را متذكر مي شود كه در نوشته هاي ديگران با چنين صراحت و روشني ديده نمي شود. از اينگونه عبارات در سخنان حضرت امام فراوان وجود دارد. زيرا توجه به مردم و حقوق آنان و بهره گيري از استعدادها و نيروهاي آنان يكي از خطوط اساسي خط مشي (استراتژي) امام در دوران مبارزات و پس از پيروزي انقلاب اسلامي بوده است. مردم نيز متقابلاً اين واقعيت را به خوبي شناخته و پاسخ مثبت دادند. نظريه هاي مردم مداري، مردم سالاري و دموكراسي، زماني مي تواند واقعيت داشته باشد كه منافع، حقوق و حيثيت مردم در هر حال حفاظت و حراست شود و حق الناس به معناي واقعي آن موردتوجه قرار گيرد. بعيد است جز ايمان به خداوند و قيامت در زمامداران و مديران بتواند حكومت مردمي واقعي

ص: 391

را محقق گرداند. 3 انحراف مديران مردم به صورت نيروهاي پراكنده و بالقوه اي مي باشند كه نيازمند رهبري مي باشند كه آنان را جمع و متحد، تبديل به قدرت متمركزي نمايد. به دليل اهميت فوق العادة نقش مديران در تحولات اجتماعي و سياسي است كه در جامعه شناسي سياسي، پيرامون آن بحثها و نظريات زيادي وجودي دارد. عده اي معتقد به محوريت و منحصر بودن نقش رهبران در تحولات و قائم به فرد بودن انقلابها، و عده اي معتقد به نقش تعيين كنندة پيوند مردم و رهبران و گروهي معتقد به حاكميت شرايط مي باشند. بهرحال واقعيت اين است كه مردم تحت تأثير رهبران و عملكرد آنان و همچنين انگيزه هاي اعتقادي و منافع جمعي به انقلاب كشيده مي شوند و يا از انقلاب فاصله مي گيرند. به عبارت ديگر تأثير متقابل مردم و رهبران در درازمدت تعيين كنندة سرنوشت انقلابها مي باشد. در جريان انقلاب اسلامي ايران، قبل و بعد از پيروزي نقش رهبري و مردم و پيوند آنان كاملاً روشن است. حضرت امام خميني از ابتداي شروع نهضت اسلامي تا آخرين روزهاي حيات خود، اين اصل اساسي را در رهبري خود حفظ كرد و قطعاً يكي از دلائل موفقيت رهبري معظم له و پيروزي انقلاب اسلامي همين موضوع بوده است. پيوند مردم و رهبري نه در كلام و شعار بلكه در ايمان

ص: 392

و عمل، مؤثر و كارساز است. چه بسيار رهبراني بودند و هستند كه داعية مردمي بودن داشتند، ولي مردم نه تنها باور نكردند، بلكه آنان را دشمن خود مي دانستند. چنين رهبراني در انقلابهاي معاصر بسيار بوده است. مردم نيرويي هستند كه به همراه رهبران انقلاب را به پيروزي مي رسانند، ولي آنان در سطح مديران و مقامات نظام انقلابي قرار نمي گيرند. آنان خواستار بهبود وضعيت زندگي و آزاديهاي اساسي مي باشند كه، تنها در درازمدت امكان پذير است. آن هم در صورتي كه رهبران و مقامات مصمم به اجراي برنامه هاي بنيادي و تحقق عدالت در كشور باشند، وگرنه مردم از انقلاب روي برمي گردانند، و آگاهانه و يا ناآگاهانه به ضد انقلاب تبديل مي شوند. حضرت امام امكان تغيير روحيات و خلقيات و انعكاس آن در رفتارها و سياستگزاريها را از نظر دور نداشت و لذا با عبارات مختلف از قبيل «ياد خدا بودن»، «خود را نديدن»، «به قيامت فكر كردن»، «بي اعتنايي به زخارف دنيا» و «ساده زيستن» خواسته اند زمينه هاي انحراف و دور شدن از مقصد و هدف را از بين ببرند. وي در وصيت نامة خود اين موضوع را مورد توجه قرار داد و چنين نوشت: «وصيت اينجانب به رهبر و شوراي رهبري در اين عصر، كه عصر تهاجم ابرقدرتها و وابستگان به آنان در

ص: 393

داخل و خارج كشور به جمهوري اسلامي، و در حقيقت به اسلام است در پوشش جمهوري اسلامي و در عصرهاي آينده آن است كه خود را وقف در خدمت به اسلام و جمهوري اسلامي و محرومان و مستضعفان بنمايند، و گمان ننمايند كه رهبري في نفسه براي آنان تحفه اي است و مقام والايي. بلكه وظيفة سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن اگر خداي نخواسته با هواي نفس باشد ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهار در جهان ديگر در پي دارد. از خداوند منان هادي با تضرع و ابتهال مي خواهم كه ما و شما را از اين امتحان خطرناك با روي سفيد در حضرت خود بپذيرد، و نجات دهد. و اين خطر خفيف تر براي رؤساي جمهور حال و آينده و دولتها و دست اندكاران، به حسب درجات و مسئوليتها نيز هست كه بايد خداي متعال را حاضر و ناظر و خود را در محضر مبارك او بدانند.»[20] پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «صنفان من امتي اذا صلحا صلحت امتي و اذا فسدا فسدت امتي، الامراء و العلماء» دو گروه از امت من اگر صالح باشند امت من صالح مي شود و اگر فاسد باشند امت من فاسد مي شود. زمامداران (مديران) و دانشمندان. در

ص: 394

آينده نگري امام، نقش مردم و مديريت نظام همراه و همگام ديده شده است. به اين س آنچه بيش از هرچيز براي استكبار جهاني اهميت دارد، از خود بيگانه شدن ملتهاست س نجات از شر وابستگي در گرو يك جهاد علمي عظيم و همگاني است ترتيب كه ضمن تأكيد بر اهميت دستگاه مديريت و رهبري كشور و تأثير آن بر روند تحولات آينده، مردم نيز داراي نقش و مسئوليت سنگين و حساس مي باشند. به طوري كه مردم مي توانند تأثير تعيين كننده اي در دستگاه مديريت و رهبري به صورت مستقيم يا غيرمستقيم داشته باشند. تأكيد بر شركت در انتخابات، حضور در صحنه هاي سياسي و اجتماعي، انجام امر به معروف و نهي از منكر و شركت در نمازهاي جمعه، در اين راستا مي باشند. «وصيت من به ملت شريف آن است كه در تمام انتخابات چه انتخاب رئيس جمهور و چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر در صحنه باشند. و اشخاصي كه انتخاب مي كنند روي ضوابطي باشد كه اعتبار مي شود. ... از اين قرار عدم دخالت ملت، از مراجع و علماء بزرگ تا طبقة بازاري و كشاورز و كارگر و كارمند، همه و همه مسئول سرنوشت كشور و اسلام مي باشند، چه در نسل حاضر و چه در

ص: 395

نسلهاي آتيه، و چه بسا در بعض مقاطع عدم حضور و مسامحه گناهي باشد كه در رأس گناهان كبيره است.»[21] 4 تضعيف فرهنگ انقلاب فصل اساسي نظريه هاي مربوط به انقلابها مربوط به چگونگي و محتواي اعتقادات و فرهنگ مردم قبل و بعد از انقلاب است. آنانكه پيرامون ظهور و سقوط انقلابها مطالعه و تحقيق مي كنند، قبل از هرچيز به دقت در مورد باورها، اعتقادات و ارزشهاي مطلوب و نامطلوب مردم بررسي و پس از آن به تحليل جريان انقلاب و علل شكست و سقوط آنها مي پردازند. اگر امروز بحث از تهاجم فرهنگي و در نهايت استحالة فرهنگي است دقيقاً در راستاي تحقق اين اصل اساسي و بنيادي در حركتهاي انقلابي جهان است. زيرا در آستانة تحول اشكال سلطه، آنچه بيش از هرچيز براي استكبار جهاني اهميت دارد، از خود بيگانه شدن ملتها، و خود را هيچ دانستن و صاحبان ابزار و ثروت را خدايگان دانستن مي باشد. براي رسيدن به اين هدف و يكسان شدن فكر و عقيده و جهانشمول شدن سلطة مادي، و تحقق نظرية دهكدة جهاني، بايد فرهنگهاي ديني و مقاوم موقعيت خود را از دست بدهند، و همه به صورت مصرف كنندگان محصولات فكري و مادي آنان درآيند. انقلابهاي معاصر تلاش جدي و پي گير براي ارتقاء سطح آگاهي و

ص: 396

بينش سياسي و فرهنگي مردم نداشتند درگير اختلافهاي داخلي و كسب قدرت و موقعيت حزبي و شخصي شدند. عقب ماندگي فرهنگي و سياسي مردم، قدرت تشخيص واقعيتها و دشمن شناسي آنان، متناسب با نيازها و شرايط زمان و مكان نبود. ادامة اين وضعيت به تضعيف انقلاب و در درازمدت به سقوط آن منجر شد. علت ناكامي نهضت مشروطه ما جز اين نبود كه رهبران بي آنكه به مردم آگاهي اجتماعي و بينش سياسي داده باشند، به هدايت آنان در راه حل نهايي پرداختند. و يكبار ديگر ديديم كه ثمرة چنين حركتي بر جامعه اي كه به آگاهي نرسيده و فرهنگ انقلابي ندارد، جز مجموعه اي از شعارهاي مترقي! اما ناكام نبود. تاريخ كشورهاي اسلامي خصوصاً ايران نشان مي دهد كه ايمان اسلامي مردم عامل اساسي حفظ موجوديت و تداوم حيات اجتماعي، سياسي و فرهنگي آنان بوده است. حضرت امام با آگاهي از اين واقعيت و تجربيات گذشته، در آينده نگري خود بر حفظ انگيزه ها و باورهاي اسلامي به عنوان يكي از مهمترين عوامل تداوم انقلاب عنايت ويژه اي داشتند. زيرا علاوه بر اينكه يكي از علل اصلي وقوع انقلاب اسلامي بود كه طبعاً عامل بقاء نيز هست عامل مهمي در حفظ وحدت ملي و هماهنگي دولت و ملت نيز مي باشد. «اينجانب به همة نسلهاي حاضر و آينده وصيت مي كنم

ص: 397

كه اگر بخواهيد اسلام و حكومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل از كشورتان قطع شود [استقلال و اقتدار داشته باشيد] اين انگيزه الهي را كه خداوند تعالي در قرآن كريم بر آن سفارش فرموده است[22] از دست ندهيد.»[23] فرهنگ عمومي و ساختارهاي باقي مانده از دوران گذشته، مشكل بزرگي است. اگرچه در ابتدا مسأله و مانع مهمي محسوب نمي شود، ولي پس از گذشت مدت كوتاهي، زماني كه بحث از دفاع و ايثار براي حفظ و تداوم نظام جديد مي شود، به دليل نهادينه و ريشه دار نشدن ارزشهاي انقلاب، اكثريت مردم با روحيات و خلقيات به جاي مانده از گذشته با مسائل جديد برخورد مي كنند. به طوري كه بهترين سياستها و برنامه ها در مرحلة اجرا با مشكلات پيچيده اي مواجه مي شوند، و عملاً يا به اجرا درنمي آيند و يا به شكلي ناقص انجام مي شوند. متأسفانه فرهنگ عمومي دوران گذشته اثرات عيمقي بر وضعيت كشور پس از پيروزي انقلابها دارد، و دولتها معمولاً توجهي جدّي به اين موضوع نمي كنند. عدم پيشرفت طرحها، عدم حاكميت قانون، فاصلة طبقاتي، نابسامانيهاي نظام اداري، ناهنجاريهاي اجتماعي و اخلاقي بخشي از آثار و تبعات فرهنگ عمومي نامناسبي است كه براي تغيير و تحول آن مي بايست اقدامات گسترده اي صورت گيرد. در غير اين صورت عدم تعادلها،

ص: 398

ناتواني در پاسخ به نيازهاي مردم و جامعه، عقب ماندگي بيشتر فرهنگي و اقتصادي، موجب تضعيف تدريجي نظام و سرانجام سقوط و انحطاط را به دنبال خواهد داشت. تهديدها و آسيب هاي خارجي شرايط دروني و داخلي در هرگونه تغيير و تحول نظام عامل اصلي و اساسي است، و عوامل خارجي مادامي كه زمينه هاي داخلي مناسب باشند، مي توانند مؤثر باشند. عوامل خارجي براي اثرگذاري و ايجاد تغييرات موردنظر بر نقاط ضعف و ضربه پذير تكيه مي كنند. زيرا اگر به نقاط قوت و قدرت حمله كنند قطعاً چيزي جز شكست نصيبشان نخواهد شد. زماني دشمن حمله مي كند كه موازنهٍ قوا به نفع او تغيير كرده است. بنابراين در صورت برقراري موازنة قوا يا برتري و تفوق نيروهاي خودي بر دشمن، امكان حمله و اثرگذاري وجود ندارد، و يا بسيار ضعيف است. واقعيت اين است كه هر كشور و نظام، دشمناني دارد. كه شناخت آنان و خصوصاً تهديدها و آسيبهايي كه از طرف آنان وجود دارد يك ضرورت حياتي است. در آينده نگري حضرت امام مهمترين تهديدهاي خارجي عبارتند از: 1 وابستگي هرگاه دولتها به دليل از بين رفتن وحدت ملي، و يا فاصله گرفتن از مردم دچار ضعف مي شدند، و قادر به تأمين نيازها و تحقق آرمانها و احياناً برقراري امنيت ملي نيستند، براي جلوگيري

ص: 399

از سقوط خود به قدرتهاي خارجي تكيه مي كنند و نظام وابسته شكل مي گيرد. وابستگي به قدرتهاي خارجي زماني تشديد مي شود كه «ضعف علمي و فني»، «از خود بيگانگي» و «تشبه به غير» امري عادي و جاري درآيد. در چنين وضعيتي بسياري از سياستها و برنامه هاي كشور تابعي از ديدگاهها و نظرات و منافع قدرتهاي مسلط خواهد بود، و ديگر مصالح و منافع و امنيت ملي و به تبع آن استقلال معنا و مفهومي ندارند. «بايد هشيار و بيدار و مراقب باشيد كه سياست بازان پيوسته به شرق و غرب با وسوسه هاي شيطاني شما را به سوي اين تاراجگران بين المللي نكشند، و با ارادة مصمم و فعاليت و پشتكار خود به رفع وابستگيها قيام كنند، ... و بر دولتها و دست اندكاران است چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي آينده از متخصصين خود قدرداني كنند، و آنان را با كمكهاي مادي و معنوي تشويق به كار نمايند، و از ورود كالاهاي مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند، و به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيز بسازند.»[24] حضرت امام در پيامي كه به مناسبت پذيرش قطعنامه 598 خطاب به مردم و مسؤلين منتشر كردند، مطالب مهم و متعددي را بيان كردند. از جمله متذكر شدند: «من به همة مسؤلين و دست اندركاران سفارش

ص: 400

مي كنم كه به هر شكل ممكن وسايل ارتقاء اخلاقي، اعتقادي، علمي و هنري جوانان را فراهم سازيد، و آنان را تا مرز رسيدن به بهترين ارزشها و نوآوري ها همراهي كنيد، و روح استقلال و خودكفايي را در آنان زنده نگهداريد.»[25] قطعاً نجات همة كشورها از شر وابستگي، در گرو يك جهاد علمي عظيم و همگاني است، كه دولتها و ملتها با عزمي قاطع و با قدرت به انجام آن اقدام نمايند. وابستگي به فروش نفت و وارد كردن بخش قابل ملاحظه اي از كالاهاي حياتي و اساسي، قطعاً يكي از ضعفهاي بزرگي است كه دشمنان به عنوان اهرم فشار بر ضد جمهوري اسلامي و منافع آن به كار مي گيرند و با تشديد فشار سعي در به سازش كشاندن و عقب نشاندن نظام از مواضع ارزشي و انقلابي دارند، لذا هرگونه اقدامي در جهت كاهش و در درازمدت قطع وابستگي به فروش نفت و واردات كالاهاي اساسي يك ضرورت ملي براي حفظ استقلال و ارزشهاي انقلاب اسلامي است. متذكر مي شود كه برقراري روابط سياسي، تبادل تجاري فرهنگي، همكاري علمي و فني در صورت حفظ مصالح و منافع ملي هيچ منافاتي با استقلال كشور ندارد، و اگر اينگونه روابط مطالعه شده و دقيق انتخاب و اجرا شود در راستاي اهداف اساسي نظام خواهد

ص: 401

بود. 2 تحميل جنگ و توطئه هاي گوناگون ايجاد اختلاف و درگيري بين كشورهاي مختلف و رقابت تسليحاتي، تحميل حكومتهاي كودتايي و ضدمردمي، محاصره و تحريم اقتصادي، بخشي از تهديدها و آسيبهاي خارجي است كه بر ضد دولتهاي مردمي خصوصاً انقلابي و اسلامي، توسط قدرتهاي بزرگ و استكباري به اجرا درمي آيد. دولتهاي و ملتها بايد با وحدت و هوشياري به مقابله با اينگونه تهديدها اقدام كنند، در غير اينصورت به تدريج گرفتار تفرقه و ضعف مي شوند. وجود جنگهاي قومي، نژادي، مذهبي، جنگهاي مرزي و تجزيه طلبانه، كشورهاي مختلف را وادار به رقابت با يكديگر براي خريد سلاحهاي بيشتر و پيچيده تر و از بين بردن ثروت و اندوخته هاي ملي و عقب ماندن از توسعه و پيشرفت مي كند. حضرت امام نگران توطئة كشورهاي بزرگ بر ضد كشورهاي اسلامي خصوصاً ايران بود و به اين دليل بارها به ملتها و علماي اسلام هشدار داد و نصيحت كرد كه فريب شياطين و دشمنان را نخورند و ناآگاهانه ابزار سياستها و عامل منافع و استثمار آنها نشوند. «علماء اعلام و خطباء محترم كشورهاي اسلامي، دولتها را دعوت كنند كه از وابستگي به قدرتهاي خارجي خود را رها كنند و با ملت خود تفاهم كنند. در اين صورت پيروزي را در آغوش خواهيد كشيد، و نيز ملتها را

ص: 402

دعوت به وحدت كنيد و از نژادپرستي كه مخالف دستور اسلام است بپرهيزند.»[26] آنچه كه اين روزها در جهان اسلام مي گذرد، حاصل توطئه ها و ترفندهاي استكبار جهاني و در رأس آن امريكا مي باشد. بهمين دليل حضرت امام امريكا را بزرگترين دشمن اسلام و مسلمين و «شيطان بزرگ» معرفي كرد، و اسرائيل را عامل اجراي سياستها و حافظ منافع آمريكا در قلب جهان اسلام مي دانست. نكتة مهم اين است كه خنثي كردن توطئه ها و تهديدها و مقابله با آنها بستگي به شرايط داخلي دارد، اگرچه از خارج تحميل مي شوند. الهم انصر الاسلام والمسلمين واخذل الكفار والمنافقين والسلام

پى نوشت ها

: [1] . صحيفة امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، چاپ اوّل، ج 21، ص 403. [2] . دكتر منصوري، رضا: «ايران 1427«، ناشر طرح نو، تهران، 1377، صفحه 241. [3] . «و كذلك جعلناكم امه وسطاً لتكونوا شهداء علي الناس و يكون الرسول عليك شهيدا» (سوره بقره، آية 143( [4] . صحيفة امام، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، چاپ اوّل، جلد 15، ص 336. [5] . همان، ج 8، ص 67. [6] . همان، ج 14، ص 369. [7] . همان، ج 21، ص 99. [8] . همان، ج 20، ص 224. [9] . «واحذروا

ص: 403

ما نزل به الامم قبلك من المثلات بسوء الافعال و ذميم الاعمال فتذكروا في الخير و الشر احوالهم، واحذروا ان تكونوا امثالهم. فاذا تفكرتم في تفاوت حاليهم فالزموا كل امر لزمت العزه به شأنهم و زاحت الاعداه له عنهم و مدّت العافيه عليهم، و انقادت النعمه له معهم، و وصلت الكرامه عليه حبلهم. (نهج البلاغه، (مرحوم) فيض الاسلام، صفحة 801. [10] . كولائي، الهه: «اتحاد شوروي از تكوين تا فروپاشي»، از انتشارات وزرات امور خارجه، چاپ اول تهران 1372، ص 313. [11] . همان منبع، ص 314. [12] . صحيفة امام (وصيت نامه سياسي الهي)، ج 21، ص 404 [13] . همچنانكه در مورد فرد واكسينه شده به علت مصونيت، عوامل بيماري زا نمي توانند موفق بشوند. [14] . سورة رعد، آيه 11. [15] . صحيفه امام، ج 6، ص 194. [16] . همان، ج 21، ص 404. [17] . همان، ج 21، ص 412. [18] . «نهج البلاغه»، (مرحوم) فيض الاسلام، ص 802. [19] . صحيفة امام، ج 21، ص 426. [20] . همان، ج 21، ص 423. [21] . همان، ج 21، ص 421. [22] . اشاره به آية «قل انّما اعظكم بواحده، ان تقوموالله، ... (اي پيامبر اين موضوع مهم را به مردم) بگو كه فقط و فقط شما را به يك امر دعوت

ص: 404

و توصيه مي كنم و آن اينكه به خاطر خدا قيام و اقدام كنيد. [23] . صحيفة امام، ج 21، ص 404. [24] . همان، ج 21، ص 417. [25] . همان، ج 21، ص 96. [26] . همان، ج 21، ص 824. دكتر جواد منصوري

ص: 405

آينه محبت ( نامه هاي خانوادگي امام خميني 25)

1 چكيده: حاج آقا چهل اختراني كه پدر آقاي كوثري است كه روز عاشورا، حسينيه روضه مي خواند فوت كرده. به فريده(1) تلفن كرده كه به دفتر اطلاع بدهيد امشب در چهل اختران(2) فاتحه دارند.(3)به آقاي حاج شيخ عبدالعلي(4) تلفن كنيد كه ايشان وچند نفرازدفتر قم بروند به مجلس ختم حاج آقا علي. مجلس ختم ا مشب است. _______________________» زمان: ؟ ، مكان: تهران جماران، موضوع: شركت اعضاي دفتر امام خميني در مجلس ختم آقاي چهل اختراني، مخاطب: حجت الاسلام والمسلمين عبدالعلي قرهي1. خانم فريده مصطفوي، دختر امام خميني، ساكن قم.2. از محله هاي قديم شهر مذهبي قم كه مسجد آن معروف است، واقع در خيابان طالقاني (آذر).3. يادداشت فوق را همسر امام خميني براي امام نوشته است.4. حجت الاسلام والمسلمين آقاي عبدالعلي قرهي، مسئول امور مالي امام در نجف و از اعضاي دفتر امام در قم.[ بسم الله الرحمن الرحيم. رهبر عزيز و بزرگوار خوبمان، سلامان شاءالله حال شما خوب باشد كه اگر حال شما خوب باشد و سرحال باشيد، ما هم خوشحال خواهيم بود. دو سال است كه بنياد شهيد براي ما فرزندان شهدا، اسرا و مفقودين اردوي سراسري مي گذارد و در اردوي هر ساله آرزوي ديدار با شما را داريم؛ اما نتوانسته ايم. امسال كه

ص: 406

براي سومين بار براي اردو مي رويم از شما كه به جاي پدرمان هستيد، مي خواهيم كه براي ما پيامي بدهيد و ما را چند نصحيت بكني كه ما پس از پدرمان چه كارهايي بايد انجام بدهيم و در جامعه چه بكنيم.خداحافظ شما. ان شاءالله بتوانيم روزي با شما ديدن كنيم.خدايا، خدايا، تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار.يك فرزند شهيد كه از جانب همه شركت كنندگان اين آرزو را دارد. ]» زمان: تير 1364 / شوال 1405، مكان: تهران جماران، مخاطب: فرزند شهيد.

ص: 407

آينه محبت (21)

1 چكيده: نامه هاي خانوادگي امام خميني(1)(اين شماره، در بزرگداشت سالگرد رحلت مرحوم حجت الاسلام و المسلمين حاج سيداحمد خميني«قده» تقديم مي شود.)بسم اللّه الرحمن الرحيمالحَمدُ للّهِ ربِّ العالَمين، و الصَّلاةُ وَ السَّلامُ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطّاهِرينَ، وَ لَعْنَةُ اللّه عَلي أَعْدائِهِمْ اجْمَعين. اشْهَدُ انْ لا الهَ الاّ اللّهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ انَّ عَليّا اميرَالْمُؤْمنينَ وَ اولادَهُ الْمَعصومينَ صلواتُ اللّه عليهِمْ خُلَفائُهُ، وَ انَّ ما جاءَ به رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله حقٌّ، و أنَّ القبر و النشور و الجنّة و النار حقٌّ، وَ انَّ اللّهَ يَبْعَثُ مَنْ في القبور.وصيتي است از پدري پير كه عمري به بطالت گذرانده و توشه اي براي زندگي ابدي برنداشته و قدمي خالص براي خداوند منّان نگذاشته و از هواهاي نفساني و وساوس شيطاني نجات نيافته، لكن از فضل و كرم خداوند كريم مأيوس نيست و به عفو و عطوفت او دل بسته و همين تنها زاد راه او است، به فرزندي كه از نعمت جواني برخوردار است و فرصت براي تهذيب نفس و خدمت به خلق خدا در دست دارد و اميد است چنانچه پدر پيرش از او راضي است خداوند بزرگ از او راضي باشد و توفيق خدمت به محرومان كه

ص: 408

شايستگان ملتند و مورد سفارش اسلامند، هر چه بيشتر به او مرحمت فرمايد.فرزندم، احمد خميني رَزَقَك اللّه هِدايَته ! جهان چه ازلي و ابدي باشد يا نه و چه سلسله هاي موجودات غير متناهي باشند يا نه، همه فقيرند چون هستي، ذاتي آنان نيست. اگر با احاطه عقلي، جميع سلسله هاي غير متناهي را بنگري آواي فقر ذاتي و احتياج در وجود و كمال آنها به وجودي كه بالذات موجود است و كمالات، ذاتي آن است، مي شنوي، و اگر به مخاطبه عقلي خطاب به سلسله هاي فقير بالذات نمايي كه «اي موجودات فقير چه كسي قادر است رفع احتياج شما را نمايد؟» همه با زبان فطرت هم صدا فرياد مي زنند كه ما محتاجيم به موجودي كه خود همچون ما فقير نباشد در هستي و كمال هستي؛ و اين فطرت نيز از خود آنان نيست. فِطْرَةَ اللّهِ الَّتي فَطَرَ النّاسَ عَلَيها لا تَبديلَ لِخَلقِ اللّه(2) فطرت توحيد از خداوند است و مخلوقات فقير بالذات مبدل نمي شوند به غنيّ بالذات و امكان ندارد چنين تبديلي. و چون بالذات فقير و محتاجند جز غنيّ بالذات، كسي رفع فقر آنان را نخواهد كرد و اين فقر كه لازم ذاتي آنان است هميشگي است، چه اين سلسله ابدي باشد يا نباشد، ازلي باشد يا نباشد، و از هيچ كس

ص: 409

جز او كارگشايي نخواهد شد و هر كس هر كمال و جمالي دارد از خود نيست بلكه جلوه كمال و جمال اوست. وَ ما رَمَيْتَ إِذ رَمَيْتَ وَ لكِنَّ اللّه رَمي(3) در هر چيز و هر فعل و هر گفتار و كردار صادق است و هر كس اين حقيقت را دريابد و ذوق كند، به كسي جز او دل نبندد و از كسي جز او حاجت نخواهد.سعي كن در خلوات، در اين بارقه الهي فكر كني، و به طفل قلبت تلقين كن و تكرار كن تا به زبان آيد و در ملك و ملكوت وجودت اين جلوه خودنمايي كند، و به غنيّ مطلق بپيوند تا از هر كس جز او غني شوي، و از او توفيق وصول بخواه تا تو را از همه كس و خودي خودت ببرد و تشريف حضور دهد و اذن دخول.پسر عزيزم او جلّ و علا اول و آخر و ظاهر و باطن است؛ هُوَ الاوّلُ و الاخِرُ و الظّاهِرُ و الْباطِن(4) أَ يَكُونُ لِغَيْرِكَ مِنَ الظُّهُورِ ما لَيْسَ لَكَ حَتّي يَكُونَ هُوَ الْمُظْهِر لَكَ، مَتي غِبْتَ حَتّي تَحْتاجَ الي دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيْكَ و مَتي بَعُدْتَ حَتّي تَكُونَ الاثارُ هِيَ الّتي تُوصِلُ الَيْكَ، عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها رَقِيبا.(5) غايب نبوده اي كه تمنا كنم تو را

ص: 410

پنهان نئي ز ديده كه پيدا كنم تو را او ظاهر است و هر ظهوري ظهور اوست و ما خود حجاب هستيم. انانيّت و انيّت ماست كه ما را محجوب نموده، «تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز»(6) به او پناه ببريم و از او تبارك و تعالي با تضرّع و ابتهال بخواهيم كه ما را از حجاب ها نجات دهد: إلهي هَبْ لي كَمالَ الإنْقِطاعِ الَيْكَ، وَ انِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها الَيْكَ حَتّي تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ الي مَعْدِنِ الْعَظَمَةِ، وَ تَصِيرَ ارْواحُنا مُعَلَّقَةً بِعِزِّ قُدْسِكَ، الهي وَاجْعَلْني مِمَّنْ نادَيْتَهُ فَأَجابَكَ وَ لاحَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ.(7) پسرم! ما هنوز در قيد حجاب هاي ظلماني هستيم و پس از آنها حجاب هاي نور است، و ما محجوبان هنوز اندر خم يك كوچه ايم.پسرم! سعي كن اگر از اهل مقامات معنوي نيستي انكار مقامات روحاني و عرفاني را نكني كه از بزرگ ترين حيله هاي شيطان و نفس اماره كه انسان را از تمام مدارج انساني و مقامات روحاني باز مي دارد، واداري اوست به انكار و احيانا به استهزاي سلوك الي اللّه كه منجر به خصومت و ضديت با آن شود و آنچه تمام انبياي عظام صلوات اللّه عليهم و اولياي كرام سلام اللّه عليهم و كتب آسماني خصوصا قرآن كريم كتاب جاويد انسان ساز، براي

ص: 411

آن به وجود آمده اند، در نطفه خفه شود.قرآن اين كتاب معرفةاللّه و طريق سلوك به او، با دست دوستان جاهل از طريق خود به انحراف و انزوا كشيده شد و آراي انحرافي و تفسيرهاي به رأي كه آن همه ائمه اسلام عليهم السلام از آن نهي فرمودند، در آن راه يافت و هر كس با نفسانيت خود در آن تصرف نمود. اين كتاب عزيز در محيطي و عصري نازل شد كه تاريك ترين محيط و عقب افتاده ترين مردم در آن زندگي مي كردند و به دست كسي و قلب الهي كسي نازل شد كه زندگي خود را در آن محيط ادامه مي داد، و در آن حقايق و معارفي است كه در جهان آن روز چه رسد به محيط نزول آن سابقه نداشت و بالاترين و بزرگ ترين معجزه آن همين است. آن مسائل بزرگ عرفاني كه در يونان و نزد فلاسفه آن سابقه نداشت و كتب ارسطو و افلاطون بزرگ ترين فلاسفه آن عصرها از رسيدن به آن عاجز بودند، و حتي فلاسفه اسلام كه در مهد قرآن كريم بزرگ شدند و از آن استفاده ها نمودند به آياتي كه صراحت زنده بودن همه موجودات جهان را ذكر كرده، آن آيات را تأويل مي كنند، و عرفاي بزرگ اسلام كه از آن ذكر مي كنند همه از اسلام اخذ

ص: 412

نموده و از قرآن كريم گرفته اند، و مسائل عرفاني به آن نحو كه در قرآن كريم است در كتاب ديگر نيست.و اينها معجزه رسول اكرم است كه با مبدأ وحي آن طور آشنايي دارد كه اسرار وجود را براي او بازگو مي نمايد و خود با عروج به قله كمال انسانيت حقايق را آشكارا و بدون هيچ حجاب مي بيند و در عين حال در تمام ابعاد انسانيت و مراحل وجود، حضور دارد و مظهر اعلاي هُوَ الاَوَّلُ وَ الآخِرُ و الظّاهِرُ و الْباطِن(8) مي باشد، و مي خواهد همه انسان ها به آن برسند و چون نرسيده اند گويي رنج مي برد، و شايد طه. ما انْزَلْنا عَلَيْكَ القُرآنَ لِتَشْقي(9) اشاره لطيفه اي به آن باشد و شايد ما اوذي نبيٌّ مثل ما اوذيت(10) نيز مربوط به همين معني باشد.آنان كه به اين مقام يا شبيه به آن رسيده اند اعتزال از خلق و انزوا اختيار نمي كنند، بلكه مأمور به آشنا نمودن و آشتي دادن گمراهان، با اين جلوه ها هستند، اگر چه كم توفيق يافته اند. و آنان كه با رسيدن به بعض مقامات و نوشيدن جرعه اي از خود بي خود شدند و در صعق باقي مانده اند گرچه به كمالاتي بزرگ راه يافته اند لكن به كمال مطلوب نرسيده اند. موسي كليم صلوات [اللّه [و سلامه عليه كه از تجلي حق به

ص: 413

حال صعق افتاد با عنايت خاصّه افاقه يافت و مأمور خدمت شد، و رسول اللّه خاتم با رسيدن به مرتبه عالي انسانيت و آنچه در وهم كس نيايد، به مظهريت اسم جامع اعظم با خطاب يا ايُّهَا المُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنْذِر(11) مأمور هدايت شد. پسر عزيزم! آنچه اشاره كردم با آنكه خود، هيچم و از هيچْ، هيچ تر، براي آن است كه اگر به جايي نرسيدي انكار مقامات معنوي و معارف الهي را نكني و از كساني باشي كه دوستدار صالحين و عارفين باشي هر چند از آنان نيستي و با دشمني دوستان خداي متعال از اين جهان رخت نبندي.فرزندم! با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو اگر چه با قرائت آن؛ و راهي از آن به سوي محبوب باز كن و تصور نكن كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است. آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس، و نامه محبوب، محبوب است اگر چه عاشق و محبّ، مفاد آن را نداند و با اين انگيزه حبّ محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آيد و شايد دستت گيرد. ما اگر در تمام لحظات عمر به شكرانه اينكه قرآن كتاب ما است به سجده رويم از عهده بر نيامده ايم.پسرم! دعاها و

ص: 414

مناجات هايي كه از ائمه معصومين عليهم السلام به ما رسيده است، بزرگ ترين راهنماهاي آشنايي با او جلّ و علا است و والاترين راهگشاي عبوديت و رابطه بين حق و خلق است و مشتمل بر معارف الهي و وسيله انس با او است و ره آورد خاندان وحي است و نمونه اي از حال اصحاب قلوب و ارباب سلوك است. وسوسه هاي بي خبران تو را از تمسك به آنها، و اگر تواني از انس با آنها، غافل نكند. ما اگر تمام عمر به شكرانه آنكه اين وارستگان و واصلان به حق، ائمه ما و راه نمايان مايند به نيايش برخيزيم از عهده بر نخواهيم آمد.از وصيت ها[ي] من كه در آستان مرگ، و نفس هاي آخر را مي كشم به تو كه از نعمت جواني برخورداري، آن است كه معاشران خود و دوستان خويش را از اشخاص وارسته و متعهد و متوجه به معنويات و آنان كه به حبّ دنيا و زخارف آن گرايش ندارند و از مال و منال به اندازه كفايت و حد متعارف پا بيرون نمي گذارند و مجالس و محافلشان آلوده به گناه نيست و از اخلاق كريمه برخوردارند، انتخاب كن كه تأثير معاشرت در دو طرف صلاح و فساد اجتناب ناپذير است، و سعي كن از مجالسي كه انسان را از ياد خدا غافل مي كند پرهيز

ص: 415

نمايي كه با خو گرفتن به اين مجالس ممكن است از انسان سلب توفيق شود، كه خود مصيبتي است جبران ناپذير.بدان كه در انسان اگر نگويم در هر موجود به حسب فطرت، حبّ به كمال مطلق است و حبّ به وصول به كمال مطلق، و اين حبّ محال است از او جدا شود و كمال مطلق محال است دو باشد و مكرر باشد، و كمال مطلق، حق جلّ و علا است، همه او را مي خواهند و دلباخته به اويند گرچه خود نمي دانند و در حجب ظلمت و نورند و با اين حجب، پندارند چيزهاي ديگر مي خواهند و به هر كمال يا جمال يا قدرت يا مكانت كه رسيدند به آن حد قانع نيستند و گمشده خود را در آن نمي يابند.قدرتمندان و ابرقدرتان به هر قدرتي برسند دنبال قدرت فوق آن مي گردند، و علم طلبان به هر مرتبه از علم برسند، مافوق آن را مي خواهند و گمشده خود را كه خود غافل از آنند در آن نمي يابند. اگر به قدرت طلبان، قدرت تسلط و تصرف در همه عالم مادي، از زمين ها و منظومه هاي شمسي و كهكشان ها و هر آنچه فوق آنها است، بدهند و بگويند: «قدرت ديگري فوق اينها و عالمي يا عوالمي ديگر فراتر از اينها است، آيا مي خواهي به آنها برسي؟» محال

ص: 416

است تمناي آن را نداشته باشند، بلكه به لسان فطرت مي گويند: «اي كاش به آنها نيز دست يابيم!» و به همين گونه است طالب علوم، بلكه اگر شك كند كه مقام ديگري فوق آنچه دارد هست، فطرت مطلق جوي او گويد: «اي كاش بود و من هم قدرت تصرف در آن داشتم، يا سعه علم من آن را نيز شامل بود!»آنچه همه را مطمئن مي كند و آتش فروزان نفس سركش و زيادت طلب را خاموش مي نمايد، وصول به او است، و ذكر حقيقي او جلّ و علا چون جلوه او است استغراق در آن آرامش بخش است. ألا بِذِكْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب(12) گويي فرمايد: توجه توجه! به ذكر او فرو رو، تا قلبت كه سرگشته و حيرت زده از اين سو به آن سو و از اين شاخه به آن شاخه پرواز مي كند، طمأنينه حاصل كند.پس اي فرزند عزيزم! كه خداوند تو را با ذكر خود مطمئنّ القلب فرمايد، نصيحت و وصيت پدر سرگشته و حيرت زده ات را بشنو و به اين در و آن در براي رسيدن به مقام و شهرت آنچه مورد شهوات نفسانيه است مزن، كه به هر چه برسي از نرسيدن به مافوق او متأثر مي شوي و حسرت بالاتر را مي بري و ناراحتي هاي روحي ات افزون مي شود؛ اگر گويي: تو خود چرا به

ص: 417

خود اين نصيحت را نكني؟ گويم: انْظُرْ إلي ما قال، لا إلي مَنْ قال(13) اين حرف صحيح است، اگر چه از مجنوني يا مفتوني صادر شود، در قرآن كريم پس از آنكه مي فرمايد: «آنچه مصيبت در زمين و در نفوس شما وارد مي شود قبلاً ثبت است در كتاب»(14) گويد: لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلي ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُم وَ اللّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُور(15) انسان در اين عالم در معرض تحولات است، گاهي مصيبت هايي بر او وارد مي شود و گاهي دنيا به او رو مي آورد و به مقام و جاه و مال [و] منال و قدرت و نعمت مي رسد و اين هر دو پايدار نيست، نه آن كم و كاستي ها و مصيبت ها تو را محزون كند كه عنان صبر از دستت برود، كه گاه شود آنچه مصيبت و كمبود است براي تو خير و صلاح باشد: عَسي أنْ تُكْرِهُوا شَيْئا وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُم(16) و در اقبال دنيا و رسيدن به آنچه شهوات اقتضا مي كند خود را مباز و تكبّر و فخر بر بندگان خدا مكن كه بسا باشد كه آنچه را خير مي داني شرّ باشد براي تو.پسرم! آنچه مورد نكوهش و سرمايه و اساس شقاوت ها و بدبختي ها و هلاكت ها و رأس تمام خطاها و خطيئه ها است، حبّ

ص: 418

دنيا است كه از حبّ نفس نشأت مي گيرد. عالم ملك مورد نكوهش نيست بلكه مظهر حق و مقام ربوبيت او است و مهبط ملائكة اللّه و مسجد و تربيت گاه انبيا و اوليا عليهم سلام اللّه است و عبادتگاه صُلحا و محلّ جلوه حق بر قلوب شيفتگان محبوب حقيقي، و حبّ به آن اگر ناشي از حبّ به خدا باشد و به عنوان جلوه او جلّ و علا باشد، مطلوب و موجب كمال است و اگر ناشي از حب به نفس باشد، رأس همه خطيئه ها است، پس دنياي مذموم در خود تو است، علاقه ها و دلبستگي ها به غير صاحب دل موجب سقوط است. همه مخالفت ها با خدا و ابتلا به معصيت ها و جنايت ها و خيانت ها از حبّ خود است، كه حبّ دنيا و زخارف آن و حبّ مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت مي گيرد در عين حال كه هيچ دلي به غير صاحب دل به حسب فطرت بستگي نتواند داشت لكن اين حجاب هاي ظلماني و نوراني كه ما را و همه را از صاحب دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود، غير صاحب دل را دلدار مي داند، ظلمات فوق ظلمات است. ما و امثال ما به حجاب ها[ي [نوراني نرسيديم و در حجاب هاي ظلماني اسير هستيم.

ص: 419

آنكه گويد: هَبْ لي كَمالَ الإنْقِطاعِ اليكَ وَ انِرْ أَبْصارَ قُلُوبِنا بِضِياءِ نَظَرِها الَيْكَ حَتّي تَخْرِقَ أَبْصارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّورِ فَتَصِلَ الي مَعْدِنِ الْعَظَمَة از حجاب هاي ظلماني گذشته است شيطان كه در مقابل امر خدا ايستاد و به آدم خضوع نكرد، در حجاب ظلماني خود بزرگ بيني بود و خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ انَا خَيْرٌ مِنه(17) گويان از ساحت ربوبي مردود شد، و ما نيز تا در حجاب خودي هستيم و خودبين و خودخواه هستيم، شيطاني هستيم و از محضر رحمان مطرود، و چه مشكل است شكستن اين بت بزرگ كه مادر بت ها است!و ما تا خاضع او و فرمانبردار او هستيم خاضع براي خدا و فرمانبردار او جلّ و علا نيستيم و تا اين بت شكسته نشود، حجاب هاي ظلماني دريده و برداشته نشود. اول بايد بدانيم كه حجاب چيست كه اگر ندانيم، نخواهيم توانست در صدد رفعش يا لااقل تضعيفش برآييم و يا لااقل هر روز به غلظت و قوت آن نيفزاييم. در حديثي است كه «بعض اصحاب رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله خدمت ايشان بودند صدايي به گوششان رسيد، سؤال كردند: چه صدايي است؟ فرمودند: صداي سنگي بود كه هفتاد سال قبل، از لب جهنم حركت كرده بود و حال به قعر جهنم رسيد، آنگاه مطلع شدند

ص: 420

كه كافري هفتاد ساله مرده است.»(18) اگر حديث صادر شده باشد، شايد آن بعض از اهل حال بوده يا با تصرف رسول خدا صلي اللّه عليه و آله به گوششان رسيده، براي تنبيه غافلان و هوشيار جاهلان، اگر هم حديث كه الفاظش را ياد ندارم صادر نشده باشد لكن مطلب همين است، ما يك عمر رو به جهنم سير مي كنيم و يك عمر نماز كه بزرگ ترين يادگاه خداي متعال است پشت به حق و خانه او جل و علا و رو به خود و خانه نفس به جا مي آوريم و چه دردناك است كه نماز ما كه بايد معراج ما باشد و ما را به سوي او و بهشت لقاي او برد به سوي خود ما و تبعيدگاه جهنم برد.پسرم! اين اشارت ها نه براي آن است كه امثال من و شما راهي براي معرفت اللّه و عبادت اللّه به آن گونه كه حق او است، پيدا كنيم با آنكه از اعرف موجودات به حق تعالي و حقّ عبادت و بندگي او جل و علا نقل شده است: ما عَرَفناكَ حَقَّ مَعْرِفَتِكَ وَ ما عَبَدْناكَ حَقَّ عِبادَتِكَ(19) بلكه براي آن است كه عجز خويش را بفهميم و ناچيزي خود را درك كنيم و خاك بر فرق انانيّت و انّيّت خود ريزيم

ص: 421

بلكه از سركشي اين غول بكاهيم، باشد كه توفيق يابيم مهاري و لگامي بر او زنيم، كه از خطر عظيمي كه جان را يادش مي سوزاند، رهايي يابيم.و هان! آن خطر كه در لحظات آخر جدايي از اين عالم و كوچ به سوي جايگاه ابدي است، آن است كه آن كس كه مبتلا به حبّ نفس است و دنبال آن حبّ دنيا با ابعاد مختلف آن است كه در حال احتضار و كوچ بعض امور بر انسان ممكن است كشف شود و دريابد كه مأمور خداوند او را از محبوب و معشوق او جدا مي كند، با دشمني خدا و غضب و نفرت از او جل و علا كوچ كند و اين عاقبت و پيامد حبّ نفس و دنيا است و در روايات اشارت به آن شده است. شخصي متعبد و مورد وثوق نقل مي كرد كه «بر بالين محتضري رفتم و او گفت: ظلمي را كه خدا بر من مي كند هيچ كس نكرده، او مرا از اين بچه هايم كه با خون دل پرورش دادم مي خواهد جدا كند. و من برخاستم و رفتم و او جان داد» شايد بعض عبارات كه نقل كردم اختلاف مختصري با آنچه آن عالم متعبد گفتند داشته باشد، در هر صورت آنچه گفتم اگر احتمال صحت هم داشته

ص: 422

باشد، به قدري مهم است كه انسان بايد براي چاره آن فكري بكند.ما اگر ساعتي تفكر كنيم در موجودات عالم، كه خود نيز از آنهاييم و بيابيم كه هيچ موجودي از خود چيزي ندارد و آنچه به او همه رسيده، الطافي است الهي و موهبت هايي است عاريت، و الطافي كه خداوند منّان به ما فرموده چه قبل از آمدن ما به دنيا و چه در حال زيستن از طفوليت تا آخر عمر و چه پس از مرگ به واسطه هدايت كنندگاني كه مأمور هدايت ما بوده اند، شايد بارقه اي از حبّ او جل و علا كه محجوب از آن هستيم در ما پيدا شود و پوچي و بي محتوايي خود را دريابيم و راهي به سوي او جل و علا براي ما باز شود يا لااقل از كفر جحودي نجات يابيم و انكار معارف الهي و جلوه هاي رحماني را براي خود مقامي محسوب نكنيم و به آن افتخار نكنيم كه تا ابد محبوس در چاه ويل خودخواهي و خودبيني شويم.در نقلي است كه «خداوند تعالي به يكي از انبياي خود خطاب كرد كه يكي را كه از خود بدتر مي داني به ما عرضه كن، و او لاشه مردار حماري را چند قدم كشاند كه عرضه كند و پشيمان شد. خطاب شد كه اگر

ص: 423

آورده بودي از مقام خود سقوط كرده بودي.» من نمي دانم كه اين نقل اصلي دارد يا نه، لكن در آن مقام كه اوليا هستند شايد نظر به برتريِ خود سقوط آورد كه آن خودبيني و خودخواهي است، اگر چه به اين گونه.راستي چرا پيمبر خاتم صلي اللّه عليه و آله و سلم از ايمان نياوردن مشركان آن گونه تأسف و تأثر جان فرسا داشت كه مخاطب شد به خطاب لَعَلَّكَ باخِعٌ نَفْسَكَ عَلي آثارِهِم انْ لَمْ يُؤْمِنُوا بِهذا الحَديثِ أسَفا(20) جز آنكه به همه بندگان خدا عشق مي ورزيد و عشق به خدا عشق به جلوه هاي او است. او از حجاب هاي ظلماني خودبيني ها و خودخواهي هاي منحرفان كه منجر به شقاوت آنان و منتهي به عذاب اليم جهنم كه ساخته و پرداخته اعمال آنان است، رنج مي برد و سعادت همه را مي خواست؛ چنانچه براي سعادت همه مبعوث شده بود و مشركان و منحرفان كوردل با او كه براي نجات آنان آمده بود دشمني مي كردند.ما و تو اگر توفيق يابيم كه بارقه اي از اين عشق به جلوه هاي حق كه در اولياي او است در خود ايجاد كنيم و خير همه را بخواهيم به يك مرتبه از كمال مطلوب رسيده ايم. خداوند تعالي دل هاي مرده ما را به فيض رحمت خود و رحمت برگزيده خود كه

ص: 424

رحمةً للعالمين است حيات بخشد.و اهل معرفت مي دانند كه شدت بر كفار كه از صفات مؤمنين است و قتال با آنان نيز رحمتي است از الطاف خفيه حق است، و كفار و اشقيا در هر لحظه كه بر آنان مي گذرد بر عذاب آنان كه از خودشان است افزايش كيفي و كميّ الي ما لا نهاية له حاصل مي شود. پس قتل آنان كه اصلاح پذير نيستند رحمتي است در صورت غضب و نعمتي است در صورت نقمت، علاوه بر آن رحمتي است بر جامعه، زيرا عضوي كه جامعه را به فساد كشاند چون عضوي است در بدن انسان كه اگر قطع نشود او را به هلاكت كشاند.و اين همان است كه نوح نبي اللّه صلوات اللّه و سلامه عليه از خداوند تعالي خواست وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلي الاَرْضِ مِنَ الْكافِرِينَ دَيّارا انَّكَ انْ تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبادَكَ و لا يَلِدُوا إلاّ فاجِرا كَفّارا(21) و خداوند تعالي مي فرمايد وَ قاتِلُوهم حَتّي لا تَكُونَ فِتْنَة.(22) و بدين انگيزه و نيز انگيزه سابق، تمام حدود و قصاص و تعزيرات از طرف ارحم الراحمين رحمتي است بر مرتكب و رحمتي است بر جامعه. از اين مرحله بگذرم ...[به خاطر طولاني بودن نامه، بخش پاياني آن را در شماره بعد مجله خواهيم آورد.]پي نوشتها: » زمان: 8

ص: 425

ارديبهشت 1361/4 رجب 1402 مكان: تهران، جماران مخاطب: حجت الاسلام و المسلمين سيداحمد خميني1 سوره روم، آيه 30: فطرت الهي كه مردم را بر آن آفريد، آفرينش خدا را دگرگوني نيست.2 سوره انفال، آيه 17: و (اي پيامبر) هنگامي كه تو تير افكندي، نه تو، بلكه خدا افكند.3 سوره حديد، آيه 3: اوست اول و آخر و پيدا و پنهان.4 آيا ممكن است براي غير تو از ظهور نصيبي باشد كه براي تو نيست، تا آنكه او وسيله ظهور تو گردد؟! كي غايب بوده اي كه نيازمند برهان باشي تا به تو دلالت كند؟ و كي دور بوده اي تا آثار (مخلوقات) وسيله رسيدن به تو باشند، كور باد چشمي كه تو را مراقب خود نبيند. إقبال الاعمال، 5.349 ديوان حافظ.6 بار الها! بريدگي كامل (از تعلقات) را براي توجه به خودت ارزاني ام فرما، و چشم دل هايمان را به فروغ نظر كردن به خودت روشن گردان، تا ديدگان دل، پرده هاي نور را دريده و به معدن عظمت و جلال برسد، و جان هايمان به عزّ قدس تو تعلق يابند.الها، مرا در شمار آنان قرار ده كه صدا زدي پس پاسخت داد و نيم نگاهي به آنان كردي پس در برابر جلال تو مدهوش شدند. إقبال الأعمال، 7.687 سوره حديد، آيه 3: اوست اول و آخر و پيدا

ص: 426

و پنهان.8 سوره طه، آيه 1 2: (اي طاهر و اي رسول)، ما قرآن را بر تو فرو نفرستاديم كه به مشقّت بيفتي.9 هيچ پيامبري آن گونه كه من اذيت شدم آزار نديد: الجامع الصغير، ج2، ص10.144 سوره مدّثر، آيه 1 2: اي جامه به خود پيچيده، برخيز و بيم ده.11 سوره رعد، آيه 28: آگاه باشيد كه ياد خدا باعث آرامش دل هاست.12 «به گفته بنگر، نه به گوينده»، غررالحكم و دررالكلم، ج1، 13.394/11 سوره حديد، آيه 22، ما أَصابَ مِنْ مُصِيبَةٍ فِي الأَرضِ وَ لا فِي أَنْفُسكُمْ إلاّ فِي كِتابٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ نَبْرَأَها.14 سوره حديد، آيه 23: تا هرگز بر آنچه از دست شما رود دلتنگ نشويد، و به آنچه به شما رسد دلشاد نگرديد و خداوند دوستدار هيچ متكبّر و خودستايي نيست.15 سوره بقره، آيه 216: چه بسا چيزي را ناگوار شماريد در حالي كه براي شما خير است.16 مرا از آتش آفريدي و من از او برترم. اشاره است به آيه 12، سوره اعراف.17 علم اليقين، ج2، ص1002؛ مسند احمد بن حنبل، ج2، ص18.371 آن چنان كه حق معرفت تو است، تو را نشناختيم و آن گونه كه حق عبادت تو است، تو را عبادت نكرديم. مرآة العقول، ج8، ص19.146 سوره كهف، آيه 6: «اي رسول نزديك است

ص: 427

كه اگر امت به قرآن ايمان نياوردند، جان عزيزت را از شدت حزن و تأسف بر آنان هلاك سازي.»20 سوره نوح، آيه 26 27: و نوح عرض كرد: خدايا هيچ يك از كافران را در روي زمين زنده مگذار، اگر آنها را باقي گذاري بندگانت را گمراه مي كنند و فرزندي جز فاجر و كافر به دنيا نمي آورند.21 سوره بقره، آيه 193: و با آنان (كافران) جهاد كنيد تا فسادي باقي نماند.

ص: 428

آينه محبت (نامه هاي خانوادگي امام خميني )

1 چكيده: مرحوم حجةالاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني در زماني كه اسناد و آثار مكتوب امام خميني را جهت درج در مجموعه آثار امام بازبيني مي كردند، در ذيل اين نوشته امام خميني، چنين مرقوم داشته است:«جناب آقاي حميد انصاري، بارها خدمت امام عرض مي كردم كه دفاع از من در فرهنگ جنابعالي نيست و ديديم هم نشد جز نامه اي كه در آن بدين معنا هم اشاره شده بود، فكر مي كنم اين دفاع هم با فرهنگ معظم له سازگاري ندارد، ايشان چون مظلوميت مرا ديده اند ناچار به عنوان دفاع از مظلوم اين را نوشته اند، لذا اين نامه را نياوريد و بگذاريد آنچه راجع به من مي گفته اند گفته باشند، خدا به اعمال انسان داناتر است.احمد خميني 3/12/72«.پس از رحلت يادگار امام، از فرزند ايشان، حجةالاسلام والمسلمين آقاي سيد حسن خميني كه به موجب وصيت پدر و مقررات قانوني، توليت مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام را عهده دار مي باشند درخواست كرديم اجازه دهند اين سند ارزشمند كه گوياي بسياري از رنجهاي امام و فرزند و منسوبين و ياران ايشان است و پاسخي است به ترديدها و شبهه هايي كه غرض ورزان مي افكنند، را منتشر سازيم و در مجموعه آثار امام نيز درج شود. ()» زمان: 23 آبان 1361 27

ص: 429

محرم 1403، موضوع: شهادت امام خميني در باره فرزندش براي رفع ظلم و تهمتهاي ناروا. حميد انصاري

ص: 430

آينه محبت 31

1 چكيده: [محضر مبارك حضرت امام خميني سلام عليكبا درود و سلام به رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران و با درود و سلام بر شهداي عزيز انقلاب اسلامي اينجانب گلابي پور حسين مادر شهيد و يك زن روستايي هستم. مدتها آرزو داشتم كه از نزديك آن امام بزرگوار را ملاقات نمايم، موفق نشدم؛ ولي اميدوارم كه شما را زيارت كنم. ضمنا يك هديه ناقابل از دستبافت خودم حضور حضرتعالي تقديم كردم كه از آن استفاده نماييد. امام بزرگوار حال كه شما را زيارت نكردم اگر صلاح مي دانيد چند كلمه از دستخط حضرتعالي را مرقوم فرماييد تا با ديدن آن دستخط به آرزويم رسيده باشم. اميدوارم كه خداوند منان سايه شما را بر سر ما و همه مسلمين جهان مستدام بدارد ان شاءالله. به اميد پيروزي هر چه زودتر رزمندگان و نابودي صدام و صداميان. گلابي حسين پور

ص: 431

آينه محبت(نامه هاي خانوادگي حضرت امام خميني(34)

اشاره

1 چكيده: زمان: 26 تير 17 / 1363 شوال 1404مخاطب: حجت الاسلام و المسلمين سيداحمد خميني(1)... پسرم! مجاهده كن كه دل را به خدا بسپاري و مؤثري را جز او نداني، مگر نه عامّه مسلمانان متعبّد، شبانه روزي چندين مرتبه نماز مي خوانند و نماز سرشار از توحيد و معارف الهي است، و شبانه روزي چندين مرتبه إيّاكَ نَعْبُدُ و إيّاكَ نَسْتَعينُ(2) مي گويند و عبادت و اعانت را خاص خدا در بيان مي كنند، ولي جز مؤمنان به حق و خاصّان خدا، ديگران براي هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند كُرنش مي كنند و گاهي بالاتر از آنچه براي معبود مي كنند، و از هر كس استمداد مي نمايند و استعانت مي جويند و به هر حشيش(3) براي رسيدن به آمال شيطاني تشبث مي نمايند و غفلت از قدرت حق دارند.بنابراين احتمال كه مورد خطاب كساني باشند كه ايمان به قلب آنها رسيده باشد، امر به تقوا به اينان با احتمال اول فرق ها دارد. اين تقوا، تقواي از اعمال ناشايسته نيست، تقواي از توجه به غير است، تقواي از استمداد و عبوديت غير حق است، تقواي از راه دادنِ غير او جلّ و علا به قلب است، تقواي از اتكال و اعتماد به غير خداست. آنچه مي بيني همه ما و مثل ما بدان مبتلا است و

ص: 432

آنچه باعث خوف من و تو از شايعه ها و دروغ پراكني ها است و خوف از مرگ و رهايي از طبيعت و افكندن خرقه نيز از اين قبيل است كه بايد از آن اتّقا نمود. و در اين صورت مراد از وَلْتَنْظُرْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ لِغَدٍ افعال قلبي است كه در ملكوت، صورتي و در فوق آن نيز صورتي دارد و خداوند خبير است به خطرات(4) قلب همه. و اين نيز به آن معني نيست كه دست از فعاليت بردار و خود را مهمل بار آور و از همه كس و همه چيز كناره گيري كن و عزلت اتخاذ نما كه آن بر خلاف سنّت الهي و سيره عملي حضرات انبياي عظام و اولياي كرام است. آنان عليهم صلوات اللّه و سلامه براي مقاصد الهي و انساني همه كوشش هاي لازم را مي فرمودند، اما نه مثل ما كوردلان كه با استقلال، نظر به اسباب داريم بلكه هر چيز را در اين مقام كه از مقامات معمولي آنان است از او جلّ و علا مي دانستند و استعانت به هر چيز را استعانت به مبدأ خلقت مي ديدند و يك فرقِ بين آنان و ديگران همين است. من و تو و امثال ما با نظر به خلق و استعانت از آنها، از حق تعالي غافل هستيم و آنان

ص: 433

استعانت را از او مي دانستند به حسب واقع، گرچه در صورت، استعانت به ابزار و اسباب است، و پيشامدها را از او مي دانستند گرچه در ظاهر نزد ماها غير از آن است. و از اين جهت پيشامدها، هر چند ناگوار به نظر ما باشد، در ذائقه جان آنان گوارا است.پسرم! براي ماها كه از قافله ابرار عقب هستيم، يك نكته دلپذير است و آن چيزي است كه به نظر من شايد در ساختن انسان كه در صدد خود ساختن است دخيل است. بايد توجه كنيم كه منشأ خوش آمد ما از مدح و ثناها و بدآمدن مان از انتقادها و شايعه افكني ها حبّ نفس است كه بزرگ ترين دام ابليس لعين است. ماها ميل داريم كه ديگران ثناگوي ما باشند گرچه براي ما افعال شايسته و خوبي هاي خيالي را صدچندان جلوه دهند، و درهاي انتقاد گرچه به حق براي ما بسته باشد يا به صورت ثناگويي در آيد. از عيبجويي ها، نه براي آنكه به ناحق است، افسرده مي شويم و از مدحت و ثناها، نه براي آنكه به حق است، فرحناك مي گرديم، بلكه براي آنكه عيب من است و مدح من نيست، [من] است كه در اينجا و آنجا و همه جا بر ما حاكم است. اگر بخواهي صحت اين امر را دريابي، اگر امري

ص: 434

كه از تو صادر مي شود عين آن يا بهتر و والاتر از آن از ديگري، خصوصا آنها كه همپالكي تو هستند صادر شود و مداحان به مدح او برخيزند براي تو ناگوار است، و بالاتر آنكه اگر عيوب او را به صورت مداحي در آورند، در اين صورت يقين بدان كه دست شيطان و نفس بدتر از او در كار است.پسرم! چه خوب است به خود تلقين كني و به باور خود بياوري يك واقعيت را كه مدح مداحان و ثناي ثناجويان چه بسا كه انسان را به هلاكت برساند و از تهذيب دور و دورتر سازد. تأثير سوء ثناي جميل در نفس آلوده ما، مايه بدبختي ها و دورافتادگي ها از پيشگاه مقدس حق جلّ و علا براي ما ضعفاءالنفوس خواهد بود. و شايد عيبجويي ها و شايعه پراكني ها براي علاج معايب نفساني ما سودمند باشد كه هست، همچون عمل جراحي دردناكي كه موجب سلامت مريض مي شود. آنان كه با ثناهاي خود ما را از جوار حق دور مي كنند دوستاني هستند كه با دوستي خود به ما دشمني مي كنند و آنان كه پندارند با عيبگويي و فحاشي و شايعه سازي به ما دشمني مي كنند، دشمناني هستند كه با عمل خود ما را اگر لايق باشيم اصلاح مي كنند و در صورت دشمني به ما دوستي

ص: 435

مي نمايند.من و تو اگر اين حقيقت را باور كنيم و حيله هاي شيطاني و نفساني بگذارند واقعيات را آن طور كه هستند ببينيم، آنگاه از مدح مداحان و ثناي ثناجويان آن طور پريشان مي شويم كه امروز از عيبجويي دشمنان و شايعه سازي بدخواهان. و عيبجويي را آن گونه استقبال مي كنيم كه امروز از مداحي ها و ياوه گويي هاي ثناخوانان. اگر از آنچه ذكر شد به قلبت برسد، از ناملايمات و دروغ پردازي ها ناراحت نمي شوي و آرامش قلب پيدا مي كني، كه ناراحتي ها اكثرا از خودخواهي است. خداوند همه ما را از آن نجات مرحمت فرمايد.3 احتمال ديگر آن است كه خطاب به اصحاب ايمان از خواص اهل معرفت و شيفتگان مقام ربوبيت و عاشقان جمال جميل باشد كه با چشم قلب و معرفت باطن همه موجودات را جلوه حق مي بينند و نور اللّه را در همه مرائي مشاهده مي كنند و كريمه اللّهُ نُورُ السَّمواتِ وَ الارْضِ(5) را به مشاهده معنوي و سير قلبي دريافته اند رَزَقَنا اللّهُ و إيّاكُم.به اين احتمال، امر به تقوا به اين طايفه از عشّاق و خواص، فرق ها با ديگران دارد و ممكن است تقوا از رؤيت كثرت باشد و شهود مرائي و رائي، تقوا از توجه به غير باشد هر چند به صورت توجه به حق از خلق، تقوا از ما رَأَيْتُ

ص: 436

شَيْئا إلاّ وَ رَأَيْتُ اللّهَ قَبْلَهُ وَ مَعَهُ و بَعْدَهُ.(6) باشد كه خود مقام عادي خُلَّص اوليا است كه پاي «شيء» در كار است، تقوا از مشاهده اللّه نور السَّموات و الارض باشد، تقوا از مشاهده هُوَ مَعَكُم(7) و وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَ السَّمواتِ وَ الارْض،(8) تقوا از جلوه جمال حق در شجره باشد و از اين قبيل آنچه مربوط به رؤيت حق در خلق است. و به اين منوال، امر به نظر آنچه تقديم براي فردا كرديم، همان حالات مشاهده حق در خلق و وحدت در كثرت كه صورت مناسب به خود را در عوالم ديگر دارد.4 احتمال آنكه خطاب به آنان از خُلّص اوليا باشد كه از مرحله رؤيت حق در خلق و جمال حضرت وحدت در كثرتِ فعلي گذشته اند و از غبار خلق در آينه مشاهدات شان اثري نيست و از شرك خفيّ در اين مرحله تخلّص يافته اند، لكن دل به تجليات اسماء حق داده و عشّاق دلباخته حضرت اسماء هستند و تجليات اسمائي آنان را از غير فاني، و جز جلوات اسماء چيزي مشاهده نمي نمايند. در اين احتمال امر به تقوا، اتّقا از رؤيت كثرات اسمائي و جلوات رحماني و رحيمي و ديگر اسماء اللّه است، گويي بانگ به آنان مي زند كه از ازل تا ابد يك

ص: 437

جلوه بيش نيست، و ساير فقرات به مناسبت همين امر تعبير مي شوند، و از اينكه گذشتند، شاهد و مشاهده و شهودي در كار نيست و فنا در «هو» مطلق است و لا هُوَ إلاّ هُو(9) است. 5 جامع ترين احتمالات آن است كه هر لفظي چون «آمَنوُا» و «اتَّقُوا» و «انْظُروُا» و «ما قَدَّمَتْ» و هكذا، به معني مطلق شان حمل شود و همه، مراتب آن حقايق هستند كه الفاظ، عناوين موضوعند براي معانيِ بي قيد و مطلق از حدّ و حدود. و احتمالات ديگري هم اگر باشد در اين احتمال مندرج و از مراتب همين است، بنابراين هر گروه و طايفه اي از مؤمنان را به معني حقيقي شامل مي شود و مصاديق عنوان مطلق هستند و اين مطلب راهگشاي فهم بسيار از اخباري است كه تطبيق آياتي را بر يك گروه يا يك شخص نموده اند كه توهم مي شود اختصاص را، و اين گونه نيست بلكه ذكر مصداق يا مصاديق است. بدين منوال كه ذكر شد از احتمالات راه براي فهم آيه مباركه وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُم اولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ(10) كه پس از آيه كريمه متقدمه است، باز مي شود. و حسب احتمالات متقدّمه در اين آيه شريفه نيز مناسب آن احتمالات مختلف المراتب و متحدالحقيقه احتمالاتي است كه تفصيل آن

ص: 438

را مجال نيست و فقط به ذكر يك نكته بسنده مي كنم و آن، آن است كه نسيان حق موجب نسيان انفس مي شود، چه «نسيان» به معني فراموشي باشد يا به معني ترك، در هر دو معني هشدار شكننده اي است. لازمه فراموشي حق تعالي آن است كه انسان خود را فراموش كند، يا بگو حق تعالي او را به فراموشي از نفس خود كشاند و در همه مراحل سابق، صادق است. در مرحله عمل، آن كس كه خدا را و حضور او جلّ و علا را فراموش كند به فراموشي از خويشتن خويش مبتلا شود يا كشيده شود، بندگي خود را فراموش كند، از مقام عبوديت به فراموشي كشيده شود و كسي كه نداند چي است و كي است و چه وظيفه دارد و چه عاقبت، شيطان در او حلول نموده و به جاي خويشتنِ او نشسته، و شيطان عامل عصيان و طغيان است و اگر به خود نيايد و به ياد حق برنگردد و به همين حالِ طغيان و عصيان از اين جهان منتقل شود، شايد به صورت شيطان مطرود حق تعالي در آيد.و به معني ديگرش كه به معني ترك باشد، دردناك تر است زيرا اگر ترك اطاعت حق و ترك حق موجب شود كه حق او را ترك كند و به خود

ص: 439

واگذارد و عنايات خود را از او قطع فرمايد شك نيست كه به خذلان دنيا و آخرت منتهي مي شود. در ادعيه شريفه(11) معصومين مي بينيم دعاي براي عدم ايكالِ ما به نفس خويش تأكيد شده است؛ چه آنان عليهم السلام مي دانستند پيامدهاي اين مصيبت را، و ما از آن غافل هستيم.پسرم! گناهان را، هر چند كوچك به نظرت باشند، سبك مشمار انْظُرْ إلي مَنْ عَصَيْتَ(12) و با اين نظر، همه گناهان، بزرگ و كبيره است. به هيچ چيز مغرور مشو و خداي تبارك و تعالي را كه همه چيز از او است و اگر عنايت رحماني اش از موجودات سراسر عالم وجود لحظه اي منقطع شود، اثري حتي از انبياي مرسلين و ملائكه مقربين باقي نخواهد ماند؛ چون همه عالم جلوه رحمانيت او جلّ و علا است و رحمت رحماني او جلّ و علا به طور استمرار با كوتاهي لفظ و تعبير مُبقي نظام وجود است «و لا تكرارَ في تجلّيه جلَّ و علا»(13) و گاهي تعبير شود از آن به بسط و قبض فيض علي سبيل الاستمرار، در هر حال حضور او را فراموش مكن و مغرور به رحمت او مباش، چنانچه مأيوس نبايد باشي. و مغرور به شفاعت شافعان عليهم السلام مباش كه همه آنها موازين الهي دارد و ما از آنها بي خبريم.

ص: 440

مطالعه در ادعيه معصومين عليهم السلام و سوز و گداز آنان از خوف حق و عذاب او سرلوحه افكار و رفتارت باشد. هواهاي نفساني و شيطاني نفس اماره ما را به غرور وا مي دارد و از اين راه به هلاكت مي كشاند.پسرم! هيچ گاه دنبال تحصيل دنيا، اگر چه حلال او باشد، مباش كه حبّ دنيا، گرچه حلالش باشد، رأس همه خطايا است؛(14) چه خود حجاب بزرگ است و انسان را ناچار به دنياي حرام مي كشد. تو جواني و با قدرت جواني كه حق داده است مي تواني اولين قدم انحراف را قطع كني و نگذاري به قدم هاي ديگر كشيده شوي كه هر قدمي، قدم هايي در پي دارد و هر گناهي گرچه كوچك به گناهان بزرگ و بزرگ تر انسان را مي كشد، به طوري كه گناهان بسيار بزرگ در نظر انسان ناچيز آيد بلكه گاهي اشخاص به ارتكاب بعض كبائر به يكديگر فخر مي كنند و گاهي به واسطه شدت ظلمات و حجاب هاي دنيوي، منكر به نظر معروف، و معروفْ مُنكر مي گردد.من از خداوند متعال جلّ اسمه مسئلت مي كنم كه چشم دل تو را به جمال جميل خود روشن فرمايد و حجاب ها را از پيش چشمت بردارد و از قيود شيطاني و انساني نجاتت دهد تا همچون پدرت پس از گذشت ايام جواني و فرا

ص: 441

رسيدن كهولت بر گذشته خويش تأسف نخوري، و دل را به حق پيوند دهي كه از هيچ پيشامد وحشتناك نشوي و از ديگران دل وارسته كني تا از شرك خفيّ و اخفي خود را برهاني.دنباله اين آيات تا آخر سوره، مسائل بس شيوا است كه اينجانب را حال و مجال نيست كه به آنها بپردازم.بارالها! احمد را نزد خود محمود، و فاطي را مفطوم،(15) و حَسَن را احسن فرما، و ياسر را به يُسر(16) برسان، و اين خانواده منتسب به اهل بيت عصمت(ع) را با عنايات خاصه خود تربيت كن و از شرّ شياطين دروني و بروني حفظ فرما و سعادت دارَيْن را به آنان عطا فرما. و آخر وصيت من آن است كه در خدمت به ارحام،(17) خصوصا مادرت كه به ما حق ها دارد كوشش كن و رضاي آنان را به دست آور. و الحمدللّه اوّلاً و آخرا، و الصلوة علي رسول اللّه و آله الاطهار و اللعنُ علي أعدائهم.به تاريخ 17 شوال 26 / 1404 تير 63 روح اللّه الموسوي الخميني

پى نوشت ها

: 1 بخش اول اين نامه در شماره پيش آمد.2 سوره فاتحه، آيه 5: (خدايا) فقط تو را مي پرستيم و از تو ياري مي خواهيم.»3 خار و خاشاك.4 آن چيزهايي كه وارد بر قلب مي شود، افكار و پندارها.5 سوره نور، آيه 35:

ص: 442

«خدا نور آسمان ها و زمين است.»6 چيزي را نديدم جز آنكه پيش از آن، و با آن، و پس از آن خدا را ديدم. علم اليقين، 7.49 :1 بخشي از آيه 4 سوره حديد: «او (خدا) با شماست هر كجا باشيد.»8 سوره انعام، آيه 79: «رو به سوي كسي كردم كه آسمان ها و زمين را آفريد.»9 او نيست به جز او.10 سوره حشر، آيه 19: «همانند آنهايي نباشيد كه خدا را فراموش كردند پس خدا خودشان را از يادشان برد، اينان فاسقانند.»11 از جمله در دعاهاي زيادي از معصومين عليهم السلام آمده است كه: «لا تَكِلْني الي نفسي» مرا به خودم وا مگذار. «لا تَكِلْني إلي نفسي طَرفة عينٍ». (خدايا) چشم به هم زدني مرا به خودم وا مگذار. الكافي، 10 / 524 :2؛ كنزالعمال، 3498 / 139 :2، و نيز امام چهارم (عليه السلام) عرض مي كند: «و انظر لي في جميع اموري فإنّك إن وكَّلتني إلي نفسي عجزتُ عنها و لم أَقُم ما فيه مصلحتها؛(خدايا) در تمام كارهايم مرا ياري ده كه اگر مرا به خودم واگذاري بدانها قادر نخواهم بود و آنچه را كه مصلحت است نتوانم كرد.» صحيفه سجاديه: 120، دعاؤه(ع) عند الشدّة و الجهد و تعسّر الامور، و در دعاي ديگري عرض مي كند: «و لا تكلني إلي حولي و

ص: 443

قوّتي ...؛ (خدايا) مرا به قدرت و نيروي خودم وا مگذار.» صحيفه سجاديه: 328، دعاؤه(ع) في يوم عرفة.12 بنگر چه كسي را نافرماني كرده اي. بحارالانوار، 13.3 / 77 :74 تكرار در تجلّي خداوند نيست، يعني او را دو تجلي مثل هم نمي باشد.14 مضمون روايتي است از امام سجاد(ع): «حبُّ الدنيا رأس كلّ خطيئةٍ» و روايتي است از امام صادق(ع): «رأس كلّ خطيئةٍ حبُّ الدنيا». الكافي، 15.1 / 315 :2 جدا شده از آتش.16 آساني.17 بستگان و خويشان.

ص: 444

آينه محبت

1 چكيده: [بسم اللّه الرحمن الرحيم. السلام عليكم، ان شاءاللّه كه حال همگي تان خوب باشد و هيچ گونه كسالتي نداشته باشيد كه مبادا دشمن شاد شويد. ما هيچ كاري نداريم با شما عزيزان، جز اينكه دعا كنيم و دعا كنيم. من نمي دانم و نمي توانم احساسات دروني حاكي از عشق به امام عزيز را چطور بيان كنم فقط اين را مي دانم كه مي خواهم و نمي توانم؛ مي دانم كه رهبر عزيزتر از جانم به علت كثرت نامه ها نمي توانند نامه من حقير را بخوانند (من هم توقع ندارم؛ چون وجود امام از همه چيز مهم تر و باارزش تر است) ولي شما را به خدا كه يك خط (دست خط امام) برايم بنويسيد. اينجانب فعلاً معلم (مربي تربيتي) مي باشم و قبل از اينكه معلم شوم حقوق يك ماهم را نذر جد امام كردم. دو بار به دفتر تلفن زدم يك بار گفتيد پول را بياوريد جماران گفتم چون راهم دور است و از شهرري مي باشد، گفتيد بفرستم. الان همراه اين نامه پول را كه مبلغ ناقابل دو هزار و سيصد تومان مي باشد مي فرستم، باشد كه ان شاءاللّه برسد. فقط اگر رسيد دو كلمه برايم بنويسيد كه رسيده است تا بدانم نذرم ادا شده است و پول را نزد خود امام عزيزتر از جانم بدهيد. دخل و تصرف با

ص: 445

خود ايشان مي باشد. اگر خطم بد است ان شاءاللّه مي بخشيد وقت باارزشتان را بيشتر از اين نمي گيرم. خدا به همراه همگي تان باشد. خداوند بر طول عمر امام كبيرمان بيفزايد، ان شاءاللّه. به اميد پيروزي و آزادي تمام سرزمين هاي اشغالي از دست صهيونيست ها و امپرياليست ها از ايران تا قدس عزيز، ان شاءاللّه. 61/3/29 اكرم يزدي زاده]» زمان: تير 1361 شعبان 1402، مكان: تهران، جماران موضوع: پاسخ به نامه يك خانم معلم مخاطب:

ص: 446

آيين برادري به روايت نامه ها

31 چكيده: رابطه متقابل حضرت امام خميني و آيةالله پسنديده حقيقتا مثال زدني، و الگويي است در آداب اخوت و معاشرت اسلامي. در يك سوي اين رابطه فقيه و مرجعي نامدار و رهبري برجسته چون امام خميني قرار دارد كه انديشه و نهضت الهي اش جهان را درنورديده و علاوه بر ايجاد و استقرار نظام اسلامي در ايران موج دين گرايي و اسلامي خواهي را در جهان طنين افكنده است و در سوي ديگر برادري بزرگ كه سالهايي چند سمت سرپرستي و استادي امام را داشته است. اسناد و نامه هاي امام و خاطرات فراواني كه ياران و آشنايان آن حضرت نقل كرده اند جز اين گواهي نمي دهند كه امام خميني در تمام مدت عمر حتي يكبار از منش اسلامي در برخورد متواضعانه و سراسر تجليل و احترام با برادر بزرگ خويش عدول نكرده است. اين تكريم و تواضع نه تنها در امور مهم و مراودات آن دو بزرگوار و نه تنها در نوع خطابها و نامه ها و رفتار در مجالس رسمي بلكه در جزئي ترين مسائل نيز فراوان به چشم مي خورد. عليرغم موقعيت برجسته امام و انتظار و پذيرش عمومي، حضرت امام هيچگاه حاضر نشد قدمي جلوتر از برادر بزرگ خويش حركت كند و پيش از او از محلي خارج و يا وارد شود.

ص: 447

از زبان يادگار امام شنيده و خوانده ايد كه حتي در حساسترين لحظات تاريخي انقلاب در روز 12 بهمن كه ميليونها چشم براي خروج امام از هواپيما لحظه شماري مي كردند، آن حضرت حاضر نشد پيش از آنكه آيةالله پسنديده از هواپيما خارج شود، بيرون روند. تمام نامه هاي حضرت امام خطاب به ايشان با نهايت توجه و احترام و تكريم مرقوم شده اند. نامه ها با عناويني همچون "حضور مبارك حضرت مستطاب حجةالاسلام والمسلمين آقاي پسنديده دامت بركاته" و بعضا مطالب نامه با جمله: "فدايت شوم" و يا "تصدقت گردم" آغاز مي شود و در اغلب آنها تقاضاي توجه به سلامتي و ابراز نگراني از مختصر كسالت ايشان به چشم مي خورد. در صدها نامه اي كه حضرت امام از نجف اشرف به فرزند عزيزشان حاج احمد آقا - رحمةالله عليه - و يا ديگر فرزندان و منسوبين نوشته اند كمتر نامه اي يافت مي شود كه در آن توصيه و سفارش عايت حال و احترام آيةالله پسنديده - و به تعبير امام: "حضرت آقا" - نشده باشد. چند نمونه از اين توصيه ها: خدمت حضرت حجةالاسلام والمسلمين عم مكرم سلام برسانيد. براي ايشان نگران هستم. مي ترسم اين رفت و آمد براي مزاج ايشان ناراحتي توليد كند و موجب استراحت ايشان در قم نباشد. پدرت . . . حضرت آقاي عموي معظم مادامي كه قم

ص: 448

هستند خيلي مواظبت از ايشان بكنيد هم از جهت كرسي و مكان و هم از حيث غذا و ساير امور خصوصا احترامات. . . . . . خداوند تعالي به شما توفيق عنايت كند حضرت آقا را تنها نگذاريد البته به ايشان نبايد بد بگذرد. . . . . . از مواظبت آقاي عم بزرگوار كوتاهي نكنيد. ايشان ضعيف المزاج هستند و بايد رسيدگي شوند. . . . . . خدمت آقا سلام برسانيد و به ايشان در اين هواي سرد زمستاني خدمت كنيد مبادا بد بگذرد. . . . . . خدمت حضرت آقاي عم محترم سلام برسانيد، مرقومات ايشان تماما جواب داده شده است و فرستاده شده است. . . . . جواب مرقوم آقاي عمو را از طريق ديگر فرستادم. اميد است برسد. از ايشان خيلي توجه كنيد و خدمت به ايشان فرض است از براي شما. . . كتاب "وعده ديدار" انتشارات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني حقيقتا فرزندان امام نيز در طول دوران تبعيد آن حضرت و سالهاي پس از پيروزي انقلاب، سفارش اكيد پدر را به شايسته ترين نحو عملي ساختند و پس از رحلت امام، يادگار عزيز آن حضرت: مرحوم حاج احمد آقا چونان فرزندي مهربان به مراقبت و حتي پرستاري از عموي بزرگوارش -

ص: 449

كه بنا به دعوت حاج احمد آقا به محلي در جوار منزل ايشان نقل مكان نموده بود - پرداخت و پس از ارتحال يادگار امام، فرزند برومند ايشان به شايستگي تمام وصيت پدر را در خدمت به حضرت آيةالله پسنديده تا آخرين لحظات حيات ايشان عملي نمود. نكته حائز اهميت آنكه اختلاف راي و نظر آيةالله پسنديده با امام در مواردي از مسائل مختلف جزئي و كلي كه با صراحت و صميميت توام با احترام در نامه هاي ايشان يافت مي شود، كمترين اثري بر رابطه متواضعانه و آكنده از احترام و تكريم امام نسبت به ايشان نداشت چنانكه اين اختلاف سليقه ها نه تنها بر ميزان اطاعت و ارادت آيةالله پسنديده به حضرت امام اثر منفي نداشت، بلكه ميزان احترام و تبعيت كامل معظم له نسبت به رهبر كبير انقلاب اسلامي در مكاتبات سالهاي اخير ايشان افزونتر از گذشته گرديده بود و در عين حالي كه نقطه نظرات خويش را صادقانه و صريح عرضه مي نمود، نسبت به صحت و سقم آنها نظر امام را جويا مي شد و در مقام عمل آنچه را كه امام مي خواستند عينا اجابت مي كرد و در اين مقام تا به آنجا پيش رفته بود كه حتي سفر خويش و نقل موقت مكان از قم به تهران را نيز از محضر امام كسب

ص: 450

تكليف مي كرد. آن فضاي آزاد و آزاد انديشي و اين رفتار متواضعانه و كريمانه و اين رابطه سراسر محبت و صميميت و مسئوليت پذيري كه قريب به يك قرن بين اين دو بزرگوار جاري و ساري بوده است حقيقتا درسي است آموزنده براي ره جويان وادي تعليم و تربيت. نامه حضرت امام از تركيه به آية الله پسنديده 20 محرم الحرام 85 بسم الله الرحمن الرحيم حضور محترم جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمين آقاي پسنديده دامت بركاته. به عرض عالي مي رساند: ان شاءالله تعالي وجود محترم خالي از نقاهت و ملال است. سعادت و عزت آن حضرت را از خداوند تعالي مسئلت مي نمايد. حال اينجانب بحمدالله وله الشكر خوب است و به هيچ وجه نگراني ندارم و جنابعالي و سايرين هم نگران نباشيد، آنچه خداوند تعالي مقدر فرموده عين صلاح است از خداوند تعالي خواستار است كه ما را راضي فرمايد از مقدرات. خدمت همه خويشاوندان سلام برسانيد. والسلام عليكم و رحمةالله مصطفي بحمدالله سالم و سلام ابلاغ مي نمايد. روح الله الموسوي خميني بسم الله الرحمن الرحيم چون در اين اوقات وصول قبوض وجوه به اينجانب و ايصال صاحبان وجوه بسيار مشكل است، لهذا به جميع اهالي محترم ايران و افغانستان و پاكستان و ساير بلاد اعلام مي نمايد كه مهر و امضاء حضرت مستطاب حجةالاسلام والمسلمين آقاي

ص: 451

حاج سيد مرتضي پسنديده دامت بركاته اخوي معظم اينجانب و وكيل من در اين امور به منزله مهر و امضاي اينجانب است و مومنين هر چه وجوه از هر باب به معظم له برسانند، مورد قبول اينجانب است و برئ الذمه مي شوند و محتاج به مهر و امضاي اينجانب نيستند. والسلام علي المومنين و عبادالله صالحين تاريخ 20 شهر جمادي الثانيه 1395 روح الله الموسوي الخميني برادر بزرگوارم قربانت شوم شما را به خداي متعال قسم مي دهم به حرفهاي دكتر ترتيب اثر دهيد. چرا موجب نگراني همه مي شويد. خداوند لازم نموده است كه در مواقع احتمالي ضرر، انسان از آنچه موجب است اجتناب كند اگر چه ترك حج وصوم و صلوة باشد. . . روح الله الموسوي الخميني نام و چهره نوراني حضرت آيةالله پسنديده براي مقلدين امام، نام و چهره اي آشناست و در آن سالهاي سخت خفقان كه حتي بردن نام امام و پرداخت وجه شرعي به وكلاي امام جرم سنگين محسوب مي شد آن بزرگوار كار و موقعيت خويش را در شهرستان خمين رها كرد و افتخار وكالت شرعي امام خميني را با همه خطراتش بر آسايش و آرامش زندگي ترجيح داد و با استقرار در منزل حضرت امام در قم، مطمئن ترين حلقه ارتباط مقلدين و امام گرديد. به لحاظ ارتباط ديرين و گسترده حضرت امام با آيةالله پسنديده

ص: 452

و اعتماد عميق امام به ايشان و صداقت و امانتداري معظم له نسبت به امام هيچكس به اندازه آيةالله پسنديده در انتقال اخبار و گزارش مسائل مختلف قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي با امام خميني مكاتبه نداشته است. تعداد نامه ها و گزارشهاي باقيمانده از آن بزرگوار از هزار متجاوز است. ايشان به عنوان وكيل امين امام و پيام رسان امين مردم آنچه را كه در ملاقاتها و نامه ها از ايشان خواسته بودند تا به اطلاع امام برساند عينا و در نهايت امانتداري طي نامه هايي پياپي به حضرت امام منعكس مي نمود. اين نامه ها سرشار از نكته هاي خواندني و حاوي نقطه نظرات شخصي ايشان از كلي ترين مسائل گرفته تا بيان جزئي ترين خبرها و نقل گفته ها و شنيده هاي بي شمار مردم و بيان مشكلات و درد دلهاي اقشار مختلف و بخصوص بيان نقطه نظرات گروهها و جريانات سياسي در مسائل گوناگون نهضت و امور اقتصادي و سياسي و جنگ و. . . مي باشد. بسياري نامه هاي رسمي ايشان با جمله "جعلت فداك" يا "روحي فداك" شروع مي شود كه حاكي از محبت و اطاعت و اعتقاد عميق قلبي آن بزرگوار به حضرت امام مي باشد و در اينجا تنها به چند نمونه از اين نامه ها بسنده مي كنيم: 18 ج 84 2 (آبان ماه 43( به عرض

ص: 453

حضور مبارك مي رساند: روزنامه اطلاعات در صفحات وسط تقريبا حدود بيست سي كلمه در هفته گذشته 21 يا 22 يا 23 مهر ماه نوشته بود: "سپس لايحه الحاق ايران به پيمان وين تصويب شد" ديگر هيچ مطلبي ننوشته بود. در كيهان هم ظاهرا همينطور بوده و مجاز نيستند چيزي بنويسند. آنچه تقريبا مظنون يا معلوم است اين است كه در دو سه ماه قبل اين موضوع در مجلس سنا مطرح شده و مذاكره هم شده و تصويب نمودند ولي اجازه طبع آن داده نشده و بعدا در همان 21 يا 22 مهر در مجلس شورا مطرح و تصويب شده و آقاي مهندس رياضي از دست اين قانون مي گويند به آمريكا فرار كرده كه در ايران نباشد. و اما مطلب اين است كه براي مصونيت آمريكاييها و مستشارهاي آنها اين پيمان تصويب شده كه ايران به پيمان وين ملحق مي شود و ظاهرا پيمان اين است كه ممالك كاملةالوداد بايد در ممالك همديگر از تعرضات قانوني و غيره مصون باشند و اگر تخلف يا جرايمي كردند در سفارتخانه خودشان رسيدگي و محاكمه شود و در واقع مثلا اتباع ايران در ايران بايد هرگاه با آمريكاييها اختلاف داشتند در سفارت آمريكا محاكمه و رسيدگي شود. الداعي - سيد مرتضي پسنديده اول جمادي الاول 84 (مهر

ص: 454

ماه 1343( به عرض حضور مبارك مي رساند: . . . بعضي تقاضا داشتند يك نفر براي امام جماعت و مسجد و منبر تعيين فرماييد، ولي فعلا اقتضاء ندارد تا رمضان چه پيش آيد. . . . هرگاه بخواهيد اعلام خطر فرماييد باز اسرائيل و عمال اسرائيل در ايران و بهائي ها را رها نفرماييد كه مع الاسف تحت حمايت دول بزرگ براي اضمحلال اسلام و تضعيف ديانت و علماء كوشش دارند. خيلي اهانت به مقامات نباشد. . . . از قانون در ايران فقط اسمي باقي مانده. دادگستري نيز قادر نيست انجام وظيفه نمايد. از قانون اساسي اسمي باقي نمانده. به قول شاعر: "از گربه همان گوشي و دمي هست و را" باقي همه عنكبوت را مي ماند. ايام سعادت و بركات مستدام، ظل عالي برقرار الداعي - سيد مرتضي پسنديده شب 17 شهر صفر 84 (تابستان 1343( قربانت شوم . . . چون امشب شب يكشنبه است و با آقايان عظام حسب المعمول منزل حضرت آقاي نجفي بايد برويم، به اين مختصر تصديع افزا شدم. روزها هم آقايان حجج، مجلس روضه و تعزيه داري دارند و آقايان وعاظ و طلاب بسيار منظم، و خدمت مي نمايند. . . . گويا در مرزهاي عراق يك تمركز قوايي شده - به منظور گزارش آمد - ولي اطلاع صحيح

ص: 455

در دست نيست مصاحبه آقاي وزير دادگستري مقنع نيست چون اگر طرحي خود مجلسي ها بدهند و تصويب كنند وزراء چه مي كنند؟ مظنون است خود دولت طرحي را تهيه و به دست زنها به مجلس بدهند. هر چند فعلا صلاح دولت هم نيست. آنچه احساس مي شود براي تضعيف اسلام و مسلمين كه هدف قطعي غربيهاست كم كم اصول اسلامي را تغيير مي دهند تا نتيجه اي كه مي خواهند بگيرند. والسلام عليكم - الاحقر - سيد مرتضي پسنديده روحي فداك با تقديم دعوات، چون هواي قم گرم و ناراحت كننده است، هرگاه اجازه و صلاح بدانيد تابستان را در تهران در حالت استراحت باشم و در اين صورت مقرر فرماييد پنجم يا ششم شوال يك ماشين براي ساعت هشت و نيم صبح قم باشد كه تهران در منزل بنده زاده اقامت كنم و اگر صلاح در ماندن قم است توقف كنم. زيادتر تصديع ندهم و عرضي ندارم. . . والسلام عليكم والرحمة - سيد مرتضي پسنديده 18 حج 404 روحي فداك با تجديد دعوت و تبريك عيد سعيد غدير، با بودن داعي در تهران مجوزي براي امضاي قبوض رسيد به اسم داعي و امضاي چكهاي بانكي و پرداخت به مؤسسه تعاون اسلامي قم براي قم به نظرم نمي رسد. عقيده دارم آقاي تهراني (آقاي حاج شيخ محمد صادق)

ص: 456

يا آقاي قرهي يا آقاي اسلامي هركدام را صلاح مي دانيد تعيين فرمائيد و مرا معاف فرمائيد يا داعي به آقاي قرهي و آقاي تهراني اختيار امضاء بدهم بسته به نظر عالي است. والسلام عليكم والرحمة - پسنديده حميد انصاري

ص: 457

آيينه محبت

1 چكيده: نامه هاي خانوادگي حضرت امام خميني (23) (1)... پسرم! اگر مي تواني با تفكر و تلقين نظر خود را نسبت به همه موجودات به ويژه انسان ها نظر رحمت و محبت كن، مگر نه اين است كه كافّه موجودات از جهات عديده كه به احصا در نيايد مورد رحمت پروردگار عالميان مي باشند، مگر نه آنكه وجود حيات و تمام بركات و آثار آن از رحمت ها و موهبت هاي الهي است بر موجودات، و گفته اند: كلُّ موجودٍ مرحومٌ(2) مگر موجودي ممكن الوجود امكان دارد كه از خود، به نفسه، چيزي داشته باشد يا موجودي مثل خود ممكن الوجود به او چيزي داده باشد، در اين صورت رحمت رحمانيه است كه جهان شمول است. مگر خداوند كه ربّ العالمين است و تربيت او جهان شمول است تربيتش جلوه رحمت نيست، مگر رحمت و تربيت بدون عنايت و الطاف جهان شمول مي شود. پس آنچه و آن كس كه مورد عنايات و الطاف و محبت هاي الهي است چرا مورد محبت ما نباشد؟ و اگر نباشد، اين نقصي نيست براي ما؟ و كوتاه بيني و كوتاه نظري نيست؟هان! من پير شدم و نتوانستم اين نقيصه و ساير نقيصه هاي بي شمار را از خود بزدايم، تو جواني و به رحمت و ملكوت حق نزديك تري، سعي كن اين نقيصه را از خود بزدايي. خداوند تبارك تو را

ص: 458

و همه را و ما را توفيق آن دهد كه اين حجاب را برداريم و آنچه مقتضاي فطرت اللّه است بيابيم. در سابق، از اين مقوله شمّه اي گفتم، اكنون اشارتي به آن مي رود كه كمك به رفع اين حجاب مي كند.ما به فطرت الهي عشق به كمال مطلق داريم و از اين عشق، عشق به مطلق كمال كه آثار كمال مطلق است خواهي نخواهي داريم، و لازمه اين فطرت گريز از نقص مطلق كه لازمه اش گريز از مطلق نقص است نيز داريم. پس ما خود هر چند ندانيم و نفهميم عاشق حق تعالي كه كمال مطلق است و عاشق آثار او كه جلوه كمال مطلق است مي باشيم، و با هر كس و هر چه دشمني داريم و از هر چه و هر كس گريز داريم، نه كمال مطلق است و نه مطلق كمال، بلكه نقص مطلق است يا مطلق نقص كه در طرف مقابل است و نقيض آن است، و نقيض كمال، عدم آن است. و چون در حجاب هستيم، در تشخيص گمراهيم و اگر حجاب برخيزد آنچه از او جلّ و علا است محبوب است و آنچه مبغوض است از او نيست، پس موجود نيست.و بدان كه در تعبيرات نسبت به مقابلات مسامحات است و مطلب فوق هر چند موافق برهان

ص: 459

متين است و موافق نظر عرفاني و شناخت است و در قرآن كريم به آن اشارت رفته است لكن باور كردن و ايمان به آن بسيار مشكل است و منكران بسيار زيادند و مؤمنان بسيار كم، و حتي آنان كه از طريق برهان اين حقيقت را ثابت مي دانند كمتر به آن باور دارند و مؤمن هستند، و ايمان به امثال اين حقايق حاصل نشود مگر با مجاهدت و تفكر و تلقين.و شايد خود اين مدعي كه بعض امور برهاني مي تواند مورد باور و ايمان نباشد، به نظر مشكل باشد يا بي پايه، ولي بايد دانست كه امري است وجداني و در قرآن كريم به آن اشارت رفته است مثل آيات كريمه سوره تكاثر. و اما وجدان، شما مي دانيد كه مردگان هيچ حركتي ندارند و نمي توانند به شما آسيب رسانند و هزاران مرده به قدر يك مگس فعاليت ندارند و در اين عالم پس از مرگ و قبل از روز نشور زنده نخواهند شد، لكن قدرت آرام خوابيدن، به تنهايي با مرده نداريد، و نيست اين مگر براي آنكه علم شما را قلب شما باور نكرده، ايمان به آن در شما حاصل نشده، لكن مرده شوران كه با تكرار عمل باورشان آمده با آرامش خاطر با آنان خلوت مي كنند.و فيلسوفان با براهين عقليه

ص: 460

ثابت مي كنند حضور حق تعالي را در هر جا، لكن تا آنچه عقل با برهان ثابت نموده، به دل نرسد و قلب به آن ايمان نياورد، ادب حضور به جا نياورند، و آنان كه حضور حق تعالي را به دل رساندند و ايمان به آن آورده اند گرچه با برهان سر و كار نداشته باشند، ادب حضور به جا آوردند و از آنچه با حضور مولا منافات دارد اجتناب كنند. پس علوم رسمي هر چند فلسفه و علم توحيد خود حجابند و هر چه بيشتر شوند حجاب غليظتر و افزون تر گردد.و چنانچه مي دانيم و مي بينيم لسان دعوت انبياء عليهم السلام و اولياي خُلَّص سلام اللّه عليهم لسان فلسفه و برهان رايج نيست بلكه آنان با جان و دل مردم كار دارند و نتايج براهين را به قلب بندگان خدا مي رسانند و آنان را از درون جان و دل هدايت مي نمايند. و مي خواهي بگو: فلاسفه و اهل براهين حجاب ها را افزون كنند و انبياء عليهم السلام و اصحاب دل كوشش در رفع حجاب كنند، لهذا تربيت شدگان اينان، مؤمنان و دل باختگانند و تربيت شدگان و شاگردان آنان، اصحاب برهان و قيل و قالند و با دل و جان، سر و كار ندارند.و آنچه گفتم به آن معني نيست كه به فلسفه و علوم برهاني و عقلي

ص: 461

نپرداز و از علوم استدلالي روي گردان كه اين خيانت به عقل و استدلال و فلسفه است، بلكه به آن معني است كه فلسفه و استدلال راهي است براي وصول به مقصد اصلي و نبايد تو را از مقصد و مقصود و محبوب، محجوب كند، يا بگو اين علوم عبورگاه به سوي مقصد هستند و خود مقصد نيستند و دنيا مزرعه آخرت است(3) و علوم رسمي مزرعه وصول به مقصودند، چنانچه عبادات نيز عبورگاه به سوي او جلّ و علا است، نماز بالاترين عبادات و معراج مؤمن است و همه از اوست و به سوي اوست. مي خواهي بگو: تمامي معروف ها پله هايي است از نردبان وصول به او جلّ و علا و همه منكرات بازدارندگان راه وصول هستند و عالم همه سرگشته او و پروانه جمال جميل اويند.و اي كاش كه ما از خواب برخيزيم و در اول منزل كه يقظه است وارد شويم؛ و اي كاش كه او جلّ و علا با عنايات خفيه خود از ما دستگيري فرمايد و به خود و جمال جميلش رهنمود فرمايد؛ و اي كاش كه اين اسب سركش چموش نفس، آرام شود و از كرسي انكار فرود آيد؛ و اي كاش اين محموله سنگين را زمين مي گذاشتيم و سبك بارتر رو به سوي او مي كرديم؛

ص: 462

و اي كاش كه چون پروانه در شمع جمال او مي سوختيم و دم در نمي آورديم؛ و اي كاش كه يك گام به قدم فطرت برمي داشتيم و اينقدر پاي به فرق فطرت نمي گذاشتيم و اي كاش هاي بسيار ديگر كه من در پيري و در آستان مرگ از آنها ياد مي كنم و دسترسي به جايي ندارم.و تو اي فرزندم، از جواني خود استفاده كن و با ياد او جلّ و علا و محبت به او و رجوع به فطرت اللّه بزيست و عمر را بگذران. و اين ياد محبوب هيچ منافات با فعاليت هاي سياسي و اجتماعي در خدمت به دين او و بندگان او ندارد بلكه تو را در راه او اعانت مي كند، ولي بدان كه خدعه هاي نفس امّاره و شيطان داخلي و خارجي زياد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خدا باز مي دارد و به سوي خود و آمال خود سوق مي دهد.مراقبت و محاسبه نفس در تشخيص راه خودخواهي و خداخواهي از جمله منازل سالكان است. خداوند ما و شما را در آن توفيق دهد. و چه بسا شيطان باطني با ما پيران به گونه اي و با شما جوانان به گونه ديگري خدعه كند.با ما پيران با سلاح يأس از حضور و

ص: 463

ياد حاضر براند كه هان از شماها گذشته و شماها اصلاح شدني نيستيد و ايام جواني كه وقت كشت و درو بود رفت و در ايام ضعف پيري و كهولت كه قدرت اصلاح از دست رفته و ريشه هواها و معاصي در تمام اركان وجود نفوذ كرده و شاخه دوانده و تو را از لياقت محضر او جلّ و علا انداخته و كار از كار گذشته، چه بهتر كه اين چند روز آخر عمر از دنيا استفاده هر چه بيشتر كني.و گاه با ما پيران نيز مانند شما جوانان عمل مي كند، به شما مي گويد شما جوانيد و در اين فصل جواني وقت تمتّع و لذّات است، اكنون مطابق شهوات خود رفتار كن، ان شاءاللّه در اواخر عمر راه توبه و باب رحمت خداوند باز است و خداوند ارحم الراحمين است، و هر چه گناهان بزرگ تر و بيشتر باشد، پشيماني و رجوع به حق در آخر عمر زيادتر و توجه به خداي تعالي بيشتر و اتصال به او جل و علا افزون تر خواهد بود، چه بسيار مردم بوده اند كه در جواني بهره هاي جواني را برده و در ايام پيري تتمه عمر را با عبادت و ذكر و دعا و زيارت ائمه عليهم السلام و توسل به شفاعت آنان گذرانده و سعادتمند از دنيا رفته اند.

ص: 464

به ما پيران نيز از اين وسوسه ها مي شود كه معلوم نيست به اين زودي بميري، فرصت باقي است، چند روز آخر عمر توبه كن، علاوه باب شفاعت پيامبر صلي اللّه عليه و آله باز است و مولا اميرالمؤمنين عليه السلام نخواهد گذاشت دوستانش را عذاب كنند و در وقت مردن او را خواهي ديد و از تو دستگيري خواهد كرد و از اين مقوله هاي فراوان كه به گوش انسان مي خواند.پسرم! اكنون با تو كه جواني صحبت مي كنم. بايد توجه كني كه براي جوانان توبه آسان تر و اصلاح نفس و تربيت باطن سريع تر مي تواند باشد. در پيران هواهاي نفساني و جاه طلبي و مال دوستي و خود بزرگ بيني بسيار افزون تر از جوانان است، روح جوانان لطيف است و انعطاف پذير و آنقدر كه در پيران حبّ نفس و حبّ دنيا است، در جوانان نيست. جوان مي تواند با آساني نسبي خود را از شرّ نفس امّاره رها سازد و به معنويات گرايش پيدا كند. در جلسات موعظه و اخلاق آنقدر كه جوانان تحت تأثير واقع مي شوند، پيران نمي شوند. جوانان متوجه باشند و گول وسوسه هاي نفساني و شيطاني را نخورند. مرگ به جوانان و پيران به يك گونه نزديك است. كدام جوان مي تواند اطمينان حاصل كند كه به پيري مي رسد و كدام انسان از حوادث دهر مصون

ص: 465

است؟ حوادث روزانه به جوانان نزديك تر است.پسرم! فرصت را از دست مده و در جواني خود را اصلاح كن. پيران نيز بايد بدانند كه تا در اين عالم هستند مي توانند جبران تبهكاري ها و معصيت ها را بكنند و اگر از اينجا منتقل شدند كار از دست آنان خارج است. دل بستن به شفاعت اولياء عليهم السلام و تجرّي در معاصي، از خدعه هاي بزرگ شيطاني است. شما به حالات آنان كه دل به شفاعتشان بسته و از خدا بي خبر شده و به معاصي جرئت مي كنيد بنگريد، ناله ها و گريه ها و دعاها و سوز و گدازهاي آنان را ببينيد و عبرت بگيريد. در حديث است كه حضرت صادق عليه سلام اللّه در اواخر عمر، بستگان و فرزندان خود را احضار نمود و قريب به اين مضمون به آنان فرمود كه: «فردا با عمل بايد در محضر خداوند برويد و گمان نكنيد بستگي شما به من فايده دارد.»علاوه بر آن احتمال دارد كه شفاعت نصيب آنان شود كه با شفيع ارتباط معنوي شان حاصل باشد و رابطه الهي با آنان طوري باشد كه استعداد براي نائل شدن به شفاعت داشته باشند و اگر اين امر در اين عالم حاصل نشود شايد بعد از تصفيه ها و تزكيه ها در عذاب هاي برزخ، بلكه جهنم، لايق شفاعت شوند و خدا

ص: 466

دانا است كه امَدِ آنان تا چه اندازه است.علاوه بر آن، آياتي در قرآن كريم در باره شفاعت وارد شده است كه با توجه به آنها نمي توان براي انسان آرامش پيدا شود، خداوند مي فرمايد: مَنْ ذَا الَّذي يَشْفَعُ عِنْدَهُ الاّ بِاذْنِه(4) و مي فرمايد: وَ لا يَشْفَعُونَ الاّ لِمَنِ ارْتَضي(5) و امثال آن، كه در عين حال كه شفاعت ثابت است لكن نصيب چه اشخاصي و چه گروهي و با چه شرايطي و در چه وقت شامل حال مي شود، امري است كه نمي توان انسان را مغرور و جري كند. اميد به شفاعت داريم لكن اين اميد بايد ما را به سوي اطاعت حق تعالي كشاند، نه معصيت.پسرم! سعي كن كه با حق النّاس از اين جهان رخت نبندي كه كار بسيار مشكل مي شود. سر و كار انسان با خداي تعالي كه ارحم الراحمين است بسيار سهل تر است تا سر و كار با انسان ها. به خداوند تعالي پناه مي برم از گرفتاري خود و تو و مؤمنين در حقوق مردم و سر و كار با انسان هاي گرفتار. و اين نه به آن معني است كه در حقوق اللّه و معاصي سهل انگاري كني، اگر آنچه از ظاهر بعض آيات كريمه استفاده مي شود در نظر گرفته شود، مصيبت بسيار افزون مي شود و نجات اهل معصيت به وسيله

ص: 467

شفاعت، به گذشت مرحله هاي طولاني انجام مي گيرد.تجسم اخلاق و اعمال و لوازم آنها و ملازمه آنها با انسان، از ما بعد موت تا قيامت كبرا و از آن به بعد تا تنزيه و قطع رابطه به وسيله شدت ها و عذاب ها در برازخ و جهنم و عدم امكان ربط با شفيع و شمول شفاعت، امري است كه احتمال آن كمر انسان را مي شكند و مؤمنان را به فكر اصلاح به طور جدي مي اندازد. هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه قطع به خلاف اين احتمال دارد مگر آنكه شيطان نفسش چنان بر او مسلط باشد و با او بازي كند و راه حق را بر او ببندد كه او را منكر روشن و تاريك كند. و چنين كوردلان بسيار هستند. خداوند منان ما را از شر خودمان حفظ فرمايد.وصيت من به تو اي فرزندم آن است كه مگذار خداي نخواسته فرصت از دستت برود و در اصلاح اخلاق و كردار خود بكوش هر چند با تحمل زحمت و رياضت، و از علاقه به دنياي فاني بكاه و در دو راهي هايي كه برايت پيش آيد، راه حق را انتخاب كن و از باطل بگريز و شيطان نفس را از خود بران.و از امور مهمي كه لازم است وصيت نمايم اعانت نمودن به بندگان

ص: 468

خدا، خصوصا محرومان و مستمندان كه در جامعه ها مظلوم و بي پناهند، هر چه توان داري در خدمت اينان كه بهترين زاد راه تو است و از بهترين خدمت ها به خداي تعالي و اسلام عزيز است به كار بر و هر چه تواني در خدمت مظلومان و حمايت آنان در مقابل مستكبران و ظالمان كوشش كن. دخالت در امور سياسي سالم و اجتماعي يك وظيفه است در اين حكومت اسلامي، و كمك به متصديان امر و دولت مردان وفادار به جمهوري اسلامي نيز يك وظيفه اسلامي انساني ملي است كه اميدوارم ملت شريف و بيدار از آن غفلت نكنند و همان گونه كه تا كنون در صحنه حاضر بودند و هستند و با كمك آنان حكومت اسلامي و جمهوري مي توانست استقرار و استدامه پيدا كند، از اين پس نسل حاضر و نسل هاي آينده با وفاداري بر آن و پشتيباني از آن، هر چه بيشتر استقرار يابد و ادامه داشته باشد. و همه بايد بدانيم كه تا بر عهد خداوند تعالي باقي باشيم خداوند از ما پشتيباني مي فرمايد و همان گونه كه تا كنون توطئه هاي تبهكاران داخل و خارج را به طور معجزه آسا خنثي فرموده، از اين پس ان شاءاللّه تعالي با تأييدات خود خنثي خواهد فرمود.و اميد است ارتش معظم و سپاه

ص: 469

پاسداران عزيز و بسيج و ساير نيروهاي نظامي و انتظامي و مردمي طعم شيرين استقلال و خروج از اسارت ابرقدرت هاي عالم خوار را چشيده باشند و آزادي خود را از اسارت اجنبي ها بر هر چيز و هر زندگي مرفه ترجيح داده و عار وابستگي به قدرت هاي شيطاني را بر دوش خويش نكشيده و در ميدان مردانگي و فرزانگي مرگ سرخ شرافتمندانه در راه هدف و خدا را بر زندگي ننگين ترجيح داده و راه انبياء عظام و اولياي معظم عليهم سلام اللّه و صلواته را انتخاب نمايند. از خداوند متعال عاجزانه خواستارم كه اين شور و شعف و عشق و علاقه مرد و زن و بچه و بزرگ ملت عزيز را هر چه بيشتر و آنان را در راه خداي بزرگ هر چه بيشتر پايدار فرمايد و اسلام عزيز و احكام نوراني آن را در جهان گسترش دهد.پسرم! چند جمله هم در احوال شخصي و خانوادگي بگويم و پُرگويي را خاتمه دهم:بزرگ ترين وصيت من به تو فرزند عزيز، سفارش مادر بسيار وفادار تو است. حقوق بسيار مادرها را نمي توان شمرد و نمي توان به حق ادا كرد. يك شبِ مادر نسبت به فرزندش از سال ها عمر پدر متعهد ارزنده تر است. تجسم عطوفت و رحمت در ديدگان نوراني مادر، بارقه رحمت عطوفت ربّ العالمين

ص: 470

است. خداوند تبارك و تعالي قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبيت خود آميخته آن گونه كه وصف آن را كس نتوان كرد و به شناخت كسي جز مادران در نيايد و اين رحمت لايزال است كه مادران را تحملي چون عرش در مقابل رنج ها و زحمت ها از حال استقرار نطفه در رحم و طول حمل و وقت زاييدن و از نوزادي تا به آخر، مرحمت فرموده؛ رنج هايي كه پدران يك شب آن را تحمل نكنند و از آن عاجز هستند. اينكه در حديث آمده است كه «بهشت زير قدم هاي مادران است»(6) يك حقيقت است و اينكه با اين تعبير لطيف آمده است براي بزرگي عظمت آن است و هوشياري به فرزندان است كه سعادت و جنت را در زير قدم آنان و خاك پاي مبارك آنان جستجو كنيد و حرمت آنان را نزديك حرمت حق تعالي نگه داريد و رضا و خشنودي پروردگار سبحان را در رضا و خشنودي مادران جستجو كنيد. مادران گرچه همه نمونه اند لكن بعض آنان از ويژگي هاي خاصي برخوردارند و من در طول زندگي با مادر محترم تو و خاطراتي كه از او در شب هايي كه با اطفال خود مي گذراند و در روزها نيز دارم، او را داراي اين ويژگي ها يافتم. اينك به

ص: 471

تو اي فرزند و به ساير فرزندانم وصيت مي كنم كه كوشش كنيد در خدمت به او و در تحصيل رضايت او پس از مرگ من، همان گونه كه او را از شماها راضي مي بينم در حال زندگي و پس از من بيشتر در خدمتش بكوشيد.و به احمد، پسرم وصيت مي كنم كه با ارحام و اقرباء خود خصوصا خواهران و برادر و خواهرزادگان، با مهر و محبت و صلح و صفا و ايثار و مراعات رفتار كند. و به همه فرزندانم وصيت مي كنم كه با هم يكدل و يك جهت باشند و با مهر و صفا رفتار نمايند و همه در راه خداوند و بندگان محروم او قدم بردارند كه خير و عافيت دنيا و آخرت در آن است. و به نور چشمي، حسين وصيت مي كنم كه از اشتغال به تحصيل علوم شرعيه غفلت نكند و استعدادي را كه خداوند به او مرحمت فرموده ضايع نكند و با مادر و خواهر خود با مهر و صفا عمل كند و دنيا را سبك شمارد و در جواني راه مستقيم عبوديت را پيش گيرد.و آخرين وصيتم به احمد آن است كه فرزندان خود را خوب تربيت كند و از كودكي با اسلام عزيز آشنا كند و مادر محترم مهربانشان را مراعات كند و خدمتگزار

ص: 472

همه فاميل و همه متعلقان خود باشد. سلام خداوند بر همه صالحان. و از همه اقرباء خصوصا فرزندانم تمنا دارم كه مرا از تقصير و قصوري كه در باره آنان كردم و اگر ظلمي نمودم ببخشند و از خداوند برايم طلب مغفرت و رحمت كنند، انَّهُ ارْحَمُ الرّاحِمين. و از خداوند منّان عاجزانه مي خواهم كه بستگان مرا در راه سعادت و استقامت توفيق مرحمت فرمايد و آنان را به رحمت واسعه خود غريق نمايد و اسلام و مسلمين را قدرت بخشد و دست مستكبران و ابرقدرتان ظالم را از ستمكاري قطع فرمايد.وَ السَّلامُ وَ الصَّلاةُ عَلي رَسُولِ اللّهِ خاتَمِ النَّبيين وَ عَلي آلِهِ الْمَعْصُومينَ، وَ لَعْنةُ اللّه عَلي اعْدائِهِمْ اجْمَعينَ الي يَومِ الدّين.چهارشنبه 8 ارديبهشت 1361 4 رجب 1402 روح اللّه الموسوي الخميني پي نوشتها: 1 زمان: 8 ارديبهشت 4 / 1361 رجب 1402 مكان: تهران، جماران مخاطب: حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خميني (اين نامه به خاطر طولاني بودن به دو بخش تقسيم شد كه بخش نخست آن را در شماره پيش، به مناسبت سالگرد رحلت يادگار امام آورديم.)2 هر موجودي مشمول رحمت خداوند است. فصوص الحكم، ج1، ص178، فصّ زكرياويّة.3 الدنيا مزرعة الاخرة، عوالي اللالي، ج1، ص4.66 / 267 سوره بقره، آيه 255: چه كسي، جز به فرمان او،

ص: 473

مي تواند در پيشگاهش به شفاعت برخيزد.5 سوره انبياء، آيه 28: و هرگز شفاعت نمي كنند مگر آنان را كه مورد رضايت (خدا) هستند.6

قال رسول اللّه(ص): الجَنَّةُ تَحْتَ أَقْدامِ الاُمَّهات . كنز العمال، ج16، ص164 / 93454.

ص: 474

ابعاد سياسي و اجتماعي اسلام از منظر امام خميني قدس سره

5 چكيده: در آغاز و پيش از تبيين ديدگاه هاي حضرت امام قدس سره درباره احكام و دستورات سياسي و اجتماعي اسلام به بررسي عوامل و سير تطور ديدگاه «جدايي دين از سياست» مي پردازيم. عوامل بروز ديدگاه جدايي دين از سياست اين ديدگاه در عربي علمانيت و در غرب سكولاريسم نام گرفته است و نتيجه درگيري و تنازع فرهنگي اروپا با كليسا و مسيحيت و دستاورد فكري است كه پس از نهضت فكري در اروپا ايجاد شده است. به اعتقاد مورخان اين ديدگاه از سال 476 ميلادي شروع شده و خواستگاه آن غرب است و داراي شاخصه هاي زير است: 1( جدايي دين از دولت; 2( طرد قوم گرايي و طايفه گري سياسي; 3( آزادي دين از سيطره دولت و دولت از سيطره دين و... طرد هر نوع مظهر تقدس. مرحوم شهيد مطهري در كتاب ارزشمند علل گرايش به ماديگري، عوامل ايجاد آن را از نظر كلامي و سياسي چنين برشمرده اند: الف) كليسا به دليل مفاهيم نارسايي كه در الهيات عرضه داشت و علاوه بر آن رفتار غير انساني اش با توده مردم به ويژه طبقه دانشمندان و آزاد فكران، از علل عمده گرايش به ماديگري است. در قرون وسطي كه مساله خدا به دست كشيش ها افتاد، آنان مفاهيم كودكانه

ص: 475

و نارسايي درباره خدا به وجود آوردند كه با حقيقت وفق نمي داد و افراد باهوش و روشنفكر را نه تنها قانع نمي كرد، بلكه متنفر مي ساخت و بر ضد مكتب الهي بر مي انگيخت. ب) كليسا علاوه بر عقايد خاص مذهبي، يك سلسله اصول علمي كه داراي ريشه هاي فلسفي يوناني و غير يوناني بود، در رديف اصول عقايد مذهب مسيح قرار داد و مخالفت با آن علوم را جايز نمي شمرد كه باعث جدايي و تنفر دانشمندان با مكتب آنان شد. ج) مبارزه سخت و بي امان براي حفظ عقايد سخيف روحانيان كليسا و كشتار وسيع مردم و دانشمندان مخالف، نيز باعث مبارزه با دين و مذهب شد.اين مبارزه گرچه در غرب با موفقيت همراه شد، ولي در شرق با توجه به گستره خاص اسلام و مفاهيم ارزشي و پر محتواي آن توفيق چنداني به دست نياورد. استعمار، مروج جدايي دين از سياست در كشورهاي اسلامي، دين در همه شؤون زندگي مردم نفوذ دارد. هر فردي طبق دستور اسلام خود را در سرنوشت جامعه مسؤول مي داند، اين احساس مسؤوليت عمومي مانع مهمي براي مداخلات بيگانگان و نقشه هاي استعماري است. از اين رو استعمارگران در صدد برآمدند دين را محدود كنند و زمزمه انفكاك سياست از ديانت را سردادند و در جوامع اسلامي اين فكر را پديد

ص: 476

آورند كه سياست يعني شيطنت، دغل كاري و حقه بازي و چنين كاري براي يك مسلمان، شايسته و سزاوار نيست، همچنين القا مي كردند كه اسلام براي تلطيف روح جامعه و اصلاح امور اعتقادي و عبادي و روحي مردم آمده است و كاري به اعمال روزمره آنان ندارد. القاي اين طرز تفكر باعث شد تا اسلام به يك سلسله امور اعتقادي و عبادي و اخلاقي منحصر شده و همه ابواب جهاد و قضا و شهادت و امر به معروف و نهي از منكر از زندگي مردم كنار گذاشته شود. اين نقشه آنچنان ماهرانه اجرا شد كه عدم مداخله در امور اجتماعي و سياسي نوعي قداست و دخالت در آن بزرگترين عيوب شمرده شد. متاسفانه اين تفكر در ميان مسلمين طرفداران بسياري يافت و مشهور است كه نخستين بار انديشه علمانيت در دنياي اهل سنت توسط علي عبدالرزاق بيان شد، او معتقد بود: 1( دين و سياست جدا و مستقل از يكديگرند; 2( پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله فقط مبعوث به رسالت و ابلاغ وحي و دين بود، نه منصوب به سياست و حكومت; 3( هيچ يك از منابع اسلامي دلالت روشني بر خلافت ندارد; 4( سياست و حكومت چون امري بشري است نيازمند علوم بشري است. نفوذ و رواج ديدگاه پرهيز از

ص: 477

سياست در بين دينداران متاسفانه با رواج تفكر ناصحيح در ناپسند شمردن سياست، كم كم گروهي از دينداران از بستر امور اجتماعي و سياسي فاصله گرفتند و حضور در اين صحنه را ناروا شمردند. حضرت امام قدس سره در اين باره خطاب به روحانيت فرمودند: وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد... به زعم بعضي افراد، روحانيت زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سر و پاي وجودش ببارد والا عالم سياسي و روحاني كاردان، كاسه اي زير نيم كاسه داشت و اين از مسايل رايج حوزه ها بود كه هر كس كج راه مي رفت، متدين تر بود، ياد گرفتن زبان خارجي كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار مي رفت. از نشانه هاي ديگر رواج تفكر دوري از سياست و اجتماع آن است كه در دو قرن اخير در تدوين و تنظيم رساله ها و احكام فقهي مسايل مربوط به سياست ديني و حكومت حذف شد. شهيد مطهري در كتاب ارزشمند پيرامون انقلاب اسلامي مي فرمايد: در اوايلي كه جلسات انجمن اسلامي مهندسين تشكيل شده بود، در آن جا بحثي داشتم راجع به امر به معروف و نهي از منكر. به اين مناسبت در تاريخچه اين بحث مطالعه اي كردم و در دنبال اين مطالعه

ص: 478

به نكته شگفت انگيزي برخورد كردم كه اسباب تعجبم شد. مساله اين بود كه متوجه شدم در دويست سال اخير مسايل مربوط به امر به معروف و نهي از منكر از رساله هاي ما برداشته شده است. در صورتي كه قبلا در كنار مسايل مربوط به نماز و روزه و خمس قرار داشت و گويا خود به خود در اذهان، اين يك بحث زايد تلقي شده بود. براين ويلسون در مقاله «سكولاريزاسيون» عكس العمل كشورها و اديان مختلف را در برابر پديده جدا انگاري دين و دنيا بررسي كرده و مي نويسد: بعضي از كشورهاي مسلمان مانند مصر و تركيه در جهت آن پيش رفته اند، ولي در برخي از آن ها همچون ايران احياي نهضت هاي اصول گرايانه از فشارهاي سختي كه با اين فرايند همراه است و نيز ميزان بسيج پذيري علايق و گرايش هاي ديني دست كم در بخش هاي پيچيده تر جامعه بر ضد تجدد حكايت دارد. برخورد غير عقلاني و ناصحيح كليسا و اهداف استعماري دشمنان دين و بشريت باعث شد در غرب به طوركلي مذهب و حكومت دو مساله جدا از يكديگر شوند و مركز حكومت و مذهب از هم جدا گردند. اما در ميان جوامع شرقي و كشورهاي اسلامي تز جدايي دين از سياست به رغم توفيقات كمي كه به دست آورد، هرگز فراگير نشد. در كنار آن نهضت امام

ص: 479

خميني قدس سره اين تفكر را با شكست روبرو كرد. انقلاب اسلامي به مردم جهان و دينداران فهمانيد كه اسلام هم دنيا دارد و هم آخرت، هم متكفل دنياي انسان ها و هم آخرت آنها است. جمع دنيا و آخرت سياست است و سياست يعني اداره يك مجموعه با تدبير و فراست. سياست به معناي مكر و حيله نيست. به فرمايش امير بيان حضرت علي عليه السلام آنچه آن ها دارند مكر و حيله و فجور است، نه سياست. امام قدس سره در اين باره مي فرمايند: اسلام براي شما و براي همه بشر و همه توده هاي عالم تحفه آورده است. تحفه همگاني و براي همه. در راس برنامه هاي اسلامي هدايت است كه شما را هدايت كند به راهي كه هم دنياي شما تعمير بشود و معمور باشد و هم آخرت شما. دلايل حضور دين در سياست از منظر امام خميني قدس سره امام خميني قدس سره با درايت و روشن بيني ويژه اي كه از بركت تقوا و عرفان و احكام نوراني اسلام كسب كرده بودند، به خوبي اسلام را مي شناختند و دريافته بودند كه دين اسلام تمام شؤون زندگي بشر را در برگرفته است. قوانين همه جانبه اسلام گواه روشني بر حضور دين در اجتماع و اداره جامعه بشري است. امام قدس سره در اين باره مي فرمايد: احكام شرع حاوي قوانين

ص: 480

و مقررات متنوعي است كه يك نظام اجتماعي را مي سازد... در اين نظام حقوقي هر چه بشر نياز دارد فراهم آمده است... از طرز معاشرت با همسايه و اولاد و عشيره و قوم و خويش و همشهري... و امور خصوصي و زندگي زناشويي گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح. ايشان همچنين با اشاره به سيره نبوي مي فرمايند: رسول اكرم صلي الله عليه و آله در راس تشكيلات اجرايي و اداري جامعه مسلمانان قرار داشت علاوه بر ابلاغ وحي و بيان و تفسير عقايد به اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام همت گماشته بود. حضرت امام خميني قدس سره با اشاره به لزوم ايجاد نظام اجرايي براي انجام قوانين عمومي و با توجه به عموميت قوانين اسلام مي فرمايند: اصولا قانون و نظامات اجتماعي مجري لازم دارد. در همه كشورهاي عالم هميشه اين طور بوده است كه قانون گذاري به تنهايي فايده ندارد... پس از تشريع قانون بايستي قوه مجريه به وجود آيد... . امام قدس سره با تاكيد بر اين نكته مهم كه اگر قوانين اجرا نشود كاملا بي فايده خواهد بود، بر ضرورت تشكيل حكومت و دخالت دين در امور اصرار ورزيده و مي فرمايند: هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد، منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده است و جامعيت

ص: 481

احكام و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است. امام راحل قدس سره با تكيه بر دو عنصر «جامعيت» و «كامليت» دين اسلام و قوانين شامل آن كه تمامي شؤون فردي و اجتماعي انسان را دربر مي گيرد و در بردارنده قوانين و چارچوب ها و نظامات اجتماعي و سياسي و اقتصادي است بر حضور دين در صحنه اجتماع و اجراي آن توسط حاكمان و زمامداران با كفايت تاكيد نموده و مي فرمايند: اسلام مثل مذاهب ديگر يعني مذاهبي كه حالا ظاهرش به ما رسيده است نيست. [اين دين] همه چيزهاي انسان را مي سازد. هم انسان را از حيث عقل مي سازد، هم انسان را از حيث اخلاق و تهذيب اخلاق مي سازد، هم انسان را از حيث ظاهر و آداب ظاهري مي سازد، هم در اموري كه انسان به آن احتياج دارد. مثل [ديگر] حكومت ها نيست كه فقط در امور اجتماعي شان و سياسي شان دخالت داشته باشند اما كاري به اين نداشته باشند كه خودش توي خانه چه مي كند... عالم همه تحت نظرش است. مكتب اسلام و قوانين آن محدود و محكوم به زمان و مكان خاصي نيست بلكه ديني جهاني و جاوداني براي همه نسل ها و در همه عصرها است و هرگز قوانين آن تعطيل پذير نيست. اجراي حدود نيز به حاكم و حكومت نياز دارد. حضرت امام قدس سره

ص: 482

در اين باره مي فرمايد: مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظام هاي حاكم در جامعه بوده است و خود داراي سيستم و نظام خاص اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي است كه براي تمامي ابعاد و شؤون زندگي فردي و اجتماعي قوانين خاص دارد. بنيانگذار جمهوري اسلامي با اشاره به جهاني بودن اسلام و مباني سليم سياسي آن كه راه هدايت همه ملت ها و كشورها است مي فرمايند: اسلام در بعد سياسي، كشورها را در همه زمينه ها بدون تشبث به دروغ و خدعه و توطئه فريبنده به اداره و مشيت حكومت سالم هدايت مي كند و روابط با كشورهاي ديگر را كه به زيست مسالمت آميز و خارج از ظلم و ستمكاري متعهد هستند، محكم و برادرانه مي كند... . و نيز مي فرمايند: اسلام[مربوط به] طايفه خاصي نيست. اسلام براي بشر آمده است نه براي مسلمين و نه براي ايران. انبياء مبعوثند بر انسان ها... . حضرت امام قدس سره با اشاره به اين نكته ظريف كه تمام احكام و دستورات اسلام داراي روح و معناي اجتماعي و سياسي است مي فرمايند: مي شود گفت كه بي استثنا دعوت هاي خدا حتي در آن چيزهايي كه وظايف شخصي افراد است، روابط شخصي افراد ست بين خود و خدا، از معناي اجتماعي و سياسي برخوردار بوده است. و باز در همين باره مي فرمايند: اسلام احكام اخلاقيش هم سياسي است،

ص: 483

همين حكمي كه در قرآن هست كه مؤمنين برادر هستند. اين يك حكم اخلاقي است، يك حكم اجتماعي است، يك حكم سياسي است. امام راحل قدس سره با تاكيد بر توجه اسلام به امور مردم و جوامع آنان، به دستورات ديني كه بر مسايل اجتماعي مسلمانان اهتمام دارد اشاره كرده و مي فرمايند: اسلام دين سياست است. ديني است كه در احكام آن، در مواقف آن سياست به وضوح ديده مي شود. در هر روز اجتماعات تمام مساجد كشورهاي اسلامي از شهرستان ها گرفته تا... روزي چند مرتبه اجتماع... احتياجات منطقه و جهات سياسي و اجتماعي، جهات اقتصادي طرح بشود تا مردم مطلع بشوند... . نماز جماعت و مواقف حج و عزاداري عاشوراي امام حسين عليه السلام و... همه اش سياست است. و بي توجهي به اين نكته مهم باعث انحطاط جوامع مسلمان شده است، ايشان در اين باره مي فرمايد: بزرگترين درد جوامع اسلامي اين است كه هنوز فلسفه واقعي بسياري از احكام الهي را درك نكرده اند و حج با آن همه راز و عظمتي كه دارد هنوز به صورت يك عبادت خشك و يك حركت بي حاصل و بي ثمر باقي مانده است. يكي از وظايف بزرگ مسلمانان پي بردن به اين واقعيت است كه حج چيست؟ و چرا... . در جاي ديگر با اصرار بر اهميت سياست در دين مي فرمايند: ديانت اسلام

ص: 484

يك ديانت عبادي تنها نيست... همين طور كه يك مذهب و ديانت سياسي تنها نيست، عبادي است و سياسي، سياستش در عبادت مدغم است و عبادتش در سياست مدغم است، يعني همان جنبه عبادي يك جنبه سياسي دارد. از دلايل ديگر دخالت دين در امور اجتماعي و سياسي; ضرورت اجراي احكام و قوانين است. امام راحل قدس سره در اين باره مي فرمايند: اسلام مكتبي است كه برخلاف مكتب هاي غير توحيدي در تمام شؤون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و نظامي دخالت و نظارت دارد. از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذاري نكرده است. فراگيري و شمول احكام دين در تمامي زمينه هاي مادي و معنوي و دنيا و آخرت نشانگر حضور و دخالت دين در تمامي شؤون بشريت است امام قدس سره دراين باره مي فرمايند: اسلام يك چيزي نيست كه براي يك طرف قضيه فكر كرده باشد. اسلام در همه اطراف قضايا حكم دارد. تمام قضاياي مربوط به دنيا، مربوط به سياست، مربوط به اجتماع، مربوط به اقتصاد، تمام قضاياي مربوط به آن طرف قضيه كه اهل دنيا از آن بي اطلاعند. احكام و مقررات عبادي، معنوي و الهي و اخلاقيات و حلال و حرام تنها براي گفت وگو و بحث علمي

ص: 485

نيست مسلما اجراي آن لازم است. ضرورت اجراي آن در همه زمان ها نشان دهنده حضور دين در امور اجتماعي است. حضرت امام قدس سره مي فرمايند: بديهي است ضرورت اجراي احكام كه تشكيل حكومت رسول اكرم صلي الله عليه و آله را لازم آورده منحصر و محدود به زمان آن حضرت نيست و پس از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه و آله نيز ادامه دارد... بنابراين چون اجراي احكام پس از رسول خدا صلي الله عليه و آله و تا ابد ضرورت دارد، تشكيل حكومت و برقراري دستگاه اجرا و اداره ضرورت دارد. آن عزيز از دست رفته در وصيت نامه اش به مهم ترين مزيت و ويژگي حكومت اسلامي اشاره فرموده و برتري حكومت ديني بر ساير حكومت ها را چنين بر مي شمارند: پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومت هاي جهان لكن با انگيزه بسط عدالت اجتماعي. خليل صنعتگر

ص: 486

ابعاد عملي و جامعه ساز در عرفان امام (س)

اشاره

29 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم - و به نستعين ابعاد عملي و جامعه ساز در عرفان امام (س) "ولكل وجهة هوموليها فاستبقوا الخيرات" (سوره بقره آيه 148.( "هر كسي را راهي است به سوي حق كه بدان راه يابد پس بشتابيد به خيرات". آن پير يگانه و مراد جانانه به لحاظ جوانب شخصيت بي همتاي خود، ابعاد گوناگون داشت كه عرفان جنبه اي از آن است و در اين مقوله نيز داراي ابعاد بسياري است كه شناخت آنها مستلزم شناخت كلي از شاخصهاي والاي، منش فرازمند اوست، چرا كه درك كليت مقدمه درك جزئيات هر پديده اي است و كليتي از موجود در ذهن متبادر نشود، جزئيات كه ملازم آن كليت است ادراك نگردد. و اما چگونه بحري در كوزه گنجد، و چگونه اوراق كتابي كه عالم و آدم را در خويش جاي دهد در پاره ورقي مندرج گردد. چرا كه "وجود هرچه بسيطتر و به وحدت نزديكتر باشد، كثرات را شاملتر و احاطه اش بر اشياي متضاد تمامتر خواهد بود." (1) و شناخت عارف كامل كه مظهر تعيين مشيئت حق باشد به تحقيق و كماهو حقه در لفظ و كلام، جايگير نيست، "زيرا عبارتها كوتاه است و اشارتها ناتوان و بيانها نارسا است" (2) . يك دهان خواهم به

ص: 487

پهناي فلك تا بگويم شرح آن رشك ملك (3) لكن بهره گيري از هر عظمتي بقدر استطاعت پسنديده اهل نظر است كه: "مالايدرك كله لايترك كله". آب دريا را اگر نتوان كشيد هم بقدر تشنگي بايد چشيد (4) و خود حكايتي محيرالعقول است كه هرچه از اين دريا بنوشي كه تخفيف عطش را اعث شود، تشنگي مضاعف را سبب گردد. كه اين خود، نشان جاذبه آن نور كامل در شب ظلماني است كه سالك را نشانه جستجو است و بارقه اي از جلوه هاي جمال كه عاشق شيدا را به صدگونه شيداتر مي سازد. بازگرديم به جرعه نوشي از ميناي مستي بخش عرفان عملي امام (س) و نقشي از مباحث كلي در اين باب. كه البته بررسي تحليلي پيرامون جنبه هاي متفاوت آن فرصتها مي طلبد به اميد آنكه به ياري حق با استفاده از هر فرصتي، بخشي در حد توان نمايانده شود. اگر ساقي از آن جامي كه بر عشاق افشاند، بيفشاند به مستي از رخ او پرده برگيرم (5) . آن وجودي كه مقدر است حجت خدا را به عيان در هر عصر و زماني بر خلق پديدار سازد بايد كه فطرت خود را از آلايشها منزه دارد و طي طريق به سنت انبياي عظام بالاخص ذات مقدس نبي اكرم - صلي الله عليه

ص: 488

وآله - نمايد: "هر سالكي را بايد كه حال در او پيدا شود، وليكن بايد كه در حال نماند و از اين مقام ترقي كند به مقام حكمت الهي و دائم از حق طلب كند." (6) حضرت امام (س) پيوسته در طلب بود و در راه وصول به وجنات حق به شيوه اهل نظر عمري در سعي و تلاش سپري كرد و آنچنان كه از تاريخ مراحل عمر آن حضرت مستفاد مي گردد، دقيقه اي از كشف دقايق علم و معرفت فروگذار نكرد تا عشق روي نمود و افراط عشق او را به درك مسئوليتي عظيم متوجه ساخت و عشق به انسان پس از وصول به محبت و عشق حق تعالي به آن وجود پاك محول گرديد، كه: "طلب از مطلوب خيزد نه از طالب" (7) و پس از آنكه مطلوب عالم امكان او را به راهبري خلق اشارت كرد از سر جان برخاست و راست قامت و آراسته بلايا را به جان خريدار شد كه: "در جهان، حجم تحمل زحمتها و رنجها و فداكاريها و جان نثاريها و محروميتها مناسب حجم بزرگي مقصد و ارزشمندي و علو رتبه آن است" (8) پس، نگريستن و والانگريستن به مصايب انسان و جستجوي راه نجات دستمايه اي شد كه برخيزد و چراغ برگيرد و راه

ص: 489

از چاه بنمايد كه تجلي حق در آيينه ذات او، به طور طبيعي عرصه بروز و ظهور و دلالت به عوالم نجات انسان را ممكن ساخت زيرا: "هرچيز كه تجلي حق در آينه ذات او تمامتر باشد، دلالتش به عالم غيب بيشتر خواهد بود" (9) پس بدين گونه علم نظري ميدان عمل يافت و اهل ايمان را در زندگي مادي راهي فراپيش آورد كه نتيجه آن تامين زمينه مناسب براي راهيابي به زندگي معنوي باشد و دليل عالم غيب گردد. اين است كه عرفان امام از بعد نظري، ابعاد عملي مي يابد و سير و سلوك در عوالم و ملكوت سبب مي شود كه از افلاك به خاك بازگردد و دارندگان ايمان را از قيود غير الهي برهاند و به قوانين الهي بازگرداند و بيراهه رفتگان را به راه آرد تا بتوان با تبلور اسلام ناب محمدي عرصه زندگي خاكي و سكوي پرواز را براي جهش به معارج معنوي آماده ساخت. براي رسيدن بدين منظور، به قدرت نياز بود زيرا كه قدرت وسيله اي براي ثبيت حقانيت و استقرار نظام حق است و تنها قدرتي كه مي تواند حقانيت حق را در عوالم انساني تحقق بخشد، قدرتي است كه سررشته اش به ذات حق منتهي شود كه كامل و بي واسطه است زيرا: "قدرت از امهات صفات الهي

ص: 490

است و يكي ازائمه سبعه است كه آنها عبارتند از، حيات و علم و اراده و قدرت و سمع و بصر و تكلم . . . و قدرت در اصطلاح حكيم عبارت از آن است كه فاعلي ذاتا به گونه اي باشد كه اگر خواست انجام دهد و اگر نخواست انجام ندهد" (10) چنين است كه آن عارف كامل هيمنه جبروت، برگرفته از وصول به مدارج كمال را به زندگي سرزمينهاي اسلامي جاري كرد و عشق را از اعلا مرتبه امكان در عالم خاك ساري نمود تا زندگي راه فطرت را جستجو كند و مايه حيات اصيل انساني در نظام اجتماعي شكل گيرد و تبعات ايمان در زواياي ارتباطهاي مادي متجلي گردد و آدمي حد خود را بشناسد و جوهر خود را دريابد كه آدم تجليگاه، قدرت حق است: "و وجود عالم بي آدم جسدي بود بي روح و جامي بي راح و آيينه اي صيقل ناكرده و آدم عين جلاي مرآت عالم است". (11) في الجمله، در اين فصل، جلوه اي از جلوات شيدايي و كمال آن پير كامل نمايانده شد كه ميل به ياري خلق عالم و مجري داشتن عشق برخاسته از توجه به جمال مطلق بر انسان و تسلط هيمنه عشق بر سرنوشت جامعه از بسياري محبت كه آن پير

ص: 491

داشت به سالكان و مريدان خويش كه: "حصول هيمان از افراط عشق است و عشق افراط محبت و محبت اصل ايجاد عالم و حصول محبت از تجلياتي كه وارده است از حضرت جمال حق" . (12) پس عارف كامل با نيروي عشق، خيرخواه بندگان حق است و پدري دلسوز و رافع ستم از فرزندان كه سعي خود را به كار مي گيرد تا از محبت متقابل فرزندان در هت براندازي ظلم و استقرار حكومت عدل بهره گيرد و برنامه زندگي را براساس فطرت انسان و اوامر حضرت پروردگار چنان پي ريزي نمايد كه مايه آرامش و راحت جسم و جان و زمينه ساز حركت به سوي الله باشد. مروي كنيم بر سير تحول و تكامل كه با واسطه آن پير يگانه در نظام زندگاني ملتي پديد آمده و با جريان طبيعي حيات پيوند دارد. "كارانه عشق در سير تحول و تكامل" حضرت امام خميني - رضوان الله تعالي عليه - با سيره علمي و عملي خود از آغاز اذهان عوام و خواص را به تربيت نفس و تفكر و تامل در سرنوشت جامعه متوجه ساخت و در جريان زندگاني مبارزاتي خويش مستقيم و غيرمستقيم راههاي حركت به سوي اخلاق در زندگي را آموزش داد با روش مستقيم يعني سخنرانيها و نوشته هاي عميق، مسلمانان بخصوص شيعيان را

ص: 492

به تفكر واداشت تا بدانند كه در كجاي جهان و در كدام نقطه هستي ايستاده اند، دردها كدامند و درمانها را در كدام قاموس بايد جست؟ و با استفاده از روش غيرمستقيم، استقامت، شجاعت و شكست مرگ را در برابر اراده انسان، آموزش داد. عشق به كمال مطلق كه پوچي و گذرايي زندگي مادي را مي نماياند و اسباب مادي را تنها وسيله اي براي راهيابي به شارع مستقيم به كار مي گيرد، بتدريج در اذهان پديد آمد و سرگردانيها و بهت و حيرتهاي ملت مظلومي كه زير بار تحقير سر فرو كرده بود در برخورد با اراده آهنين مردي از تبار عشق و سردار عاشقان راه به گستره محبت آورد و رفته رفته در ذهنيت كل جامعه، به سوي عاشقي گراييد تا آنجا كه همگان آن پير روشن ضمير را اسوه خود يافتند و فرمانش را به جان و دل خريدار آمدند. در طي مراحل از خويش به خويش و از صورت به معني و از ماده به ماورا، آموزشهاي اين معلم دين سرمشق جماعت شد. ابتدا در پذيرش ستم نفس سركش جولاني يافت تا از چشمه هاي آلوده شهوات سيراب شود و اين مرحله تحقير مقام والاي انساني بي نفس گرم پير، سرماي ياس بر جانها مستولي ساخت و نياز به بيدارگر را در

ص: 493

ضمير پنهان شعله ور ساخت. سپس ندايي در سكوت مرگبار رعشه اي بيدار كننده را در پي آورد و همگان سر برآوردند و نگاههاي مضطرب و ملتهب خود را به نور جمال منجي الهي خود جلا دادند، دوران خودسازي فرا رسيد، آموزش صبر و انتظار، تحمل صيقل دهنده آماده شدن براي انفجاري عظيم كار خود را كرد. آنگاه نوبت آزمايش در دورانهاي و مراحل مختلف پديد آمد، عشق به صفاي زندگي و جاذبه حقيقت هستي به جاي خون در رگها جهيد و سوداي فراگير شيدايي كارآمد شد. ما زاده عشقيم و پسرخوانده جاميم در مستي و جان بازي دلدار تماميم (13) و كلام خدا در جانهاي شيفتگان روي نمود كه: "يا ايهاالانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه." (14) اي انسان البته با هر رنج و مشقت در راه رسيدن به خدا بكوش عاقبت به ملاقات پروردگارت نائل خواهي شد. درياي متلاطم آدميان به تموج در آمد، عشق كارها نمودار ساخت، سرها به پاي معشوق حقيقي قربان شد، "عشق از اول سركش و خوني بود "شعار به عمل و شوق به مشاهده انجاميد و شهود جمال حق روي نمود، آغاز به انجامي هستي آفرين كشيد، لاله هاي جنون ملكوتي در پيشگاه حضرت ربوبي روييدن گرفت و جوانه هاي شيدايي سر زد و شكوفه هاي عطرآگين

ص: 494

درخت دوستي پديد آمد. "بعضي را مطلوب طالب پيش آمد و بعضي را به وقت كمرگ مطلوب روي نمود و بعضي هم در آن طلب مردند، در هوس اين در طلب مردن كاري بزرگ است". (15) اين كه گفته شد، شبنمي از رخسار گلزار دوست و ديداري از بيكرانگي جلوه هاي جمال اوست فصولي مشبع و جامع بايد كه شرح داده شود تا خطي از چهره رخشان او شايد كه نمودار گردد. و اين فصلها كه مجالي ديگر و فرصتي درخور مي طلبد، بعضي به شرح ذيل، فهرست وار مي آيد: 1- نوآوري در ديدگاههاي جامعه شناسانه 2- توجه انسان به كاربرد انديشه 3- انسان سازي در عرفان عملي 4- جلوه و شهود در عالم صورت و معني 5- عوالم چندگانه در قاموس عشق 6- حجابها و حجاب درها 7- كار مايه عشق در تميز نيك و بد و اين همه از زاويه ديد امام راحل جامعيتي در عالم جمع الجمع دارد تا به ياري حضرت پروردگار توفيق پرداختن به هر يك دست دهد. حبيب الله قليش لي 5/1/70 خوانسار

پى نوشت ها

: 1و2. شرح دعاي سحر امام (س) 3و4. مثنوي مولوي 5. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س) 6. رسائل ابن عربي 7. عين القضات 8. وصيتنامه سياسي، الهي امام (س) 9. شرح دعاي سحر

ص: 495

امام (س) 10. شرح دعاي سحر امام (س) 11. نقش الفصوص ابن عربي 12. نقش الفصوص ابن عربي 13. باده عشق، اشعار عارفانه امام (س) 14. سوره انشفاق، آيه 15 6. از سخنان شمس تبريزي

ص: 496

ابعاد ناشناخته امام خميني (س)

11 چكيده: در اين گفتار، نگارنده، سر آن دارد از ناشناختگي پاره اي از ابعاد مردي سخن گويد كه دست تقدير الهي، او را كه عارفي وارسته و زاهدي از دنيا گسسته بود، در راس يك قدرت نوپا و نو جو و ستيزه گر و پرخاشجو و اصلاح گر و فريادگر قرار داد كه تمامي دنياي ظلم و استكبار را در سراسر جهان، به ناوردگاه خود فراخواند و يك تنه و يك جا، با شرق و غرب دست و پنجه نرم كرد. . . اين چهره همينكه به مبارزه جويي و يورشگري شناخته شد، ابعاد عرفاني و معنوي و اخلاص و معنويت و زهد و تقويت و بي پيرايگي و وارستگي و از دنيا گسستگي و به حق پيوستگي و عشق و ايثار و عبادت و راز و نياز عاشقانه شبهاي تار اين مرد شگفت انگيز در سراسر جهان - و حتي در پاره اي موارد در زادگاه انقلاب اسلامي يعني ايران نيز - از انظار مردم عادي پنهان گشت. . . بخصوص آنكه، پرچم حق و عدل و دادي كه او، پرچم دار آن بود، اشارت بدان داشت كه پرچم هاي ناحق و ظلم و بيداد، بايد فرو كشيده شود و اين، براي ستمگران و بيدادگران كه در سراسر جهان

ص: 497

بر محرومان و مستضعفان، حكم مي راندند، بسي گران و ناگوار بود. و اينان، با تمام وجود، بر آن شدند و پاي بر آن فشردند كه چهره واقعي اين مرد را، دگرگونه و تحريف شده معرفي كنند. . . اين شد كه امروزه، بر اثر تبليغات مستكبران كه دشمن حق و جدا از حقيقتند، مردي كه جز حق و حقيقت نمي خواست و جز رهائي مظلومان و محرومان و مستضعفان، هيچ در سر نداشت، در چهره مردي معرفي شده كه سر از نظم جهاني در پيچيده و مقررات بين المللي را زير پا گذاشته و به نظامات مقبول جهاني پشت پا زده است. بگذريم از خودمان و تعدادي كشورهاي اسلامي و جهان سومي كه به علائق همبستگي ديني و مذهبي يا منطقه اي و يا اشتراك در ستمديدگي و استعمار زدگي و استضعاف دير پا و رسوب كرده، به اين شخصيت الهي - تاريخي، به ديده يك منجي و يك رهبر رها سازي و آزادي مي نگريم - كه تازه، اين ديد هم، به ابعاد شخصيت واقعي امام خميني نزديك نشده است - . . . تا چه رسد به آنها كه اصلا توان ديدن واقعيت را از دست داده اند و از اين رو با چشم دشمنانه بدو مي نگرند. باري سخن از شخصيت مردي

ص: 498

است كه نه تنها در ميان دشمنان، كه در ميان دوستان و مريدان و پيروان نيز ناشناخته و حتي "غريب" مانده است. و اين، كار آساني نيست، بخصوص آنكه سخن از مدح و ثناي كسي كه مدح و ثناي او، در راستاي قدرت حاكم است، گاهي با تملق، اشتباه مي شود، چيزي كه روح اين نگارنده به سختي از آن بيزار است. از خدا مي خواهيم كه اين سخن را براي خودش خالص كند و از هرگونه شائبه شرك و ريا و تملق بپيرايد . . . آمين براي شناخت ابعاد ناشناخته امام خميني، بايد ابتدا از مقياسها و معيارهايي سخن گفت كه آنها نيز ناشناخته اند! تقوي، اخلاص، زهد، بي علاقگي به دنيا، عبادت، سرشك شوق براي خدا در نيمه شب تار از ديدگان فرو ريختن، در جستجوي گمنامي و بي نام و نشاني بودن، مال فراهم نياوردن، خشت بر خشت ننهادن، خانه نو بنا نكردن، در جايگاهي محقر زيستن و بدان دلخوش بودن، از خوراكيها و آشاميدنيهاي رنگارنگ و گونه گونه دنيا كم بهره بودن، كم خوردن، لب و دم و دامن از شهوات شستن، خواسته هاي دلفريب و هوس برانگيز را از ميان برچيدن و جز اينها و جز اينها. . . از ارزشهاي بي شماري است كه در قاموس "دين" و " وحي

ص: 499

"و "نبوت" و "رسالت" و در قلمرو معنويات و روحيات و در مقام شناخت انسان شناسانه و تربيتي مكاتب الهي و اديان آسماني از آن آنها، سخن بسيار فراوان رفته است. . . راستش آنست كه مردم دنيا، عموما - مگر آنها كه با روح و جان اين آموزشهاي ملكوتي والا آشنايند - در درك اين مفاهيم و ارزشها، همچون كودكان نابالغي اند كه تو بخواهي با آنها از جفت جوئي و همسر خواهي و كامجوئي سكرآور دختران و پسران بالغ و سالم و پر نشاط و پر احساس سخن گوئي! . . . كودك، از اين همه، جز الفاظي گنگ و نامفهوم هيچ نمي فهمد! حقيقت آن است كه درك و احساس ديني و معنوي و اخلاقي يك نوع " بلوغ" است و اگر كسي به اين "بلوغ" نرسيده باشد، با او سخن از اين مفاهيم گفتن، آب در هاون كوبيدن است. و اين است رمز ناشناخته ماندن ابعاد شخصيت مردان الهي به طور عموم و از جمله آنها امام خميني، حتي در بين دوستان و مريدان و پيروانشان. . . معمولا وقتي سخن از امام خميني و ابعاد شخصيت او مي شود، آنچه در ابتدا به ذهنها مي آيد نمودهاي سياسي - اجتماعي و صلابت و قاطعيت و شكست ناپذيري و بالاخره

ص: 500

" اصول گرايي" آن فقيد يكتاست. و شما اگر به آنچه درباره امام - حتي در روزنامه ها و مجلات و رسانه هاي ديگر خودمان نيز - نوشته و گفته شده و مي شود، بنگريد، بيش از 95 درصد را از اين مقوله مي يابيد. . . و في المثل، هم اكنون در تهران كنگره اي برپاست كه ديدگاههاي اقتصادي "امام خميني" را بررسي مي كنند. . . كه البته "سعي"اي است لازم و "مشكور"; اما امام خميني هيچگاه تنها يك شخصيت اقتصادي نبوده و ديدگاههاي اقتصادي امام، هر چند كه او در اين زمينه، صاحب نظر بوده است، ولي آن "چيزي "نيست كه ما را به شناخت واقعي امام خميني رهنمون شود. همچنين است ديدگاههاي آن فقيد بزرگ درباره مسائل سياسي يا نهادها و ارگانهاي كشور يا روابط بين المللي و جز اينها. . . به پندار اين نگارنده، ما اگر بخواهيم امام خميني را در اين مقوله ها بشناسيم، از شناخت اين شخصيت ناشناخته، پيوسته، محروم خواهيم ماند زيرا در اين مقولات، صاحبنظران بسياري جز امام نيز سخن گفته اند و امام در اين مقولات، چونان ديگران، صاحبنظري است كه با تفاوت، گاهي فراتر از آنان سخن گفته است. . . و چه بسا اگر ما بخواهيم در امام خميني يك نابغه سياسي يا اقتصادي ببينيم، تا

ص: 501

ابد از ديدن جمال و شخصيت واقعي محروم بمانيم، زيرا كه شخصيت امام، بسي والاتر و برتر از اين مقولات خاص ولي در دسترس عموم است. . . به پندار حقير اين، گزافه است كه، در صدد برآئيم امام را از نظر فني و تخصصي در مقامي والاتر و برتر از متخصصان و صاحب فنان واقعي فنون مختلف بنشانيم زيرا اگر دقيق شويم، در اين ارزيابي، گاه، كم مي آوريم، آنگاه ممكن است، نه تنها عقيده اي به امام در اين فن و آن فن تخصصي نياوريم بلكه نسبت به برتري او در اين يا آن فن، حتي بي اعتقاد شويم! همانند كسي كه توقع آن دارد كه پيغمبر خدا بمب بشكافد و ميكروب سل كشف كند و سفينه به فضا بفرستد و چون پيغمبر چنين نكرده و ديگران كرده اند، او به خاطر اين توقع نابجا، نه تنها به پيغمبران ايمان نياورد بلكه به او كافر شود چنانكه در قرآن آمده است: و قالوا لن نومن لك حتي تفجر لنا من الارض ينبوعا او يكون لك بيت من زخرف او ترقي في السماء و لن نومن لرقيك حتي تنزل علينا كتابا نقروه قل سبحان ربي هل كنت الا بشرا رسولا ؟ يعني گويند: به تو ايمان نياوريم تا مگر از زمين برايمان چشمه

ص: 502

ساري روان كني! يا خانه اي طلاكاري شده داشته باشي يا بر آسمان برآئي! و به آسمان برآمدنت هم ايمان نياوريم تا مگر براي ما نوشته اي باز آري كه آن را فرو خوانيم! بگو: پروردگار من منزه باد! . . . مگر من جز بشري "فرستاده"ام؟ ! اين سخنان نه بدان مفهوم است كه امام خميني في المثل مرد سياست و اقتصاد و. . . و. . . نبوده است. چرا بوده. ولي سخن ما، اين است كه امتياز او اينها نبوده و ابعاد شخصيت او، فراتر از اينها بوده است. . . اينجاست كه مشكل نويسنده، هم براي خودش، هم براي خواننده بيشتر نمود مي كند! چه: نويسنده در اين نوشتار كوتاه و عجولانه، برآنست كه از ابعاد ناشناخته امام خميني سخن گويد، چيزي كه خودش بي هيچ تعارف - "كميت"ش، در اين مقوله "لنگ" است! باري. . . ولي. . . خود طرح و اقتراح اين مقوله و كمك خواهي از واقع نگران صاحبنظر و حقيقت بينان صافي ضمير براي بحث و بررسي در اين ابعاد، خود گامي است كه بايد بدينسان برداشته شود. . . اين يك واقعيت تلخ است كه گذشته از ديگران خود ما نيز، هم در شناخت و هم در شناساندن امام، "سطحي نگر" و ظاهربينيم. . .

ص: 503

شايد هم حق با ما باشد! زيرا شايد توقع آن كساني كه در فضليت و تقوا و زهد و عرفان و هر چه از اين مقولات معنوي و ملكوتي است فرودستند، بتوانند در آن كس كه در اين مقولات، دستي بالاتر دارد، ذهن بكاوند و بگويند و بنويسند، توقعي نابجا باشد. . . بهر حال، با آنكه از اين گفتار سطوري چند برنوشته شده، اما هنوز ما وارد اصل سخن نشده ايم! حقيقت آنست كه آنچه امام خميني را در دنيا شاخص و نام آور كرد و به جز ما مسلمانان ايراني كه از بركت روح مخلص و حقيقت جو و آرامش ناپذير و والانگر او، اينك در فضاي عطرآگين جمهوري اسلامي - با همه كم و كاستيهاي مشهود مادي و معنوي - به سر مي بريم، همه مسلمانان و حق جويان و ستم ستيزان اين سو و آن سوي گيتي نيز، عاشق شيدا و مريد و پيرو صادق و متعصب او شده اند اينست كه وي توانست با اراده والا و روحيه شكست ناپذير و همت بلند خود، نظامي را از بيخ و بن بركند كه دو هزار و پانصد سال در اعماق تاريخ، ريشه دوانيده بود و به جاي آن، نظامي برنشاند كه در همه جهان بي نظير است، نه از آن جهت

ص: 504

كه چيز تازه اي آورده! بلكه درست برعكس! از آن جهت كه به كهن ترين و اصيل ترين و ريشه دارترين و پرسابقه ترين نهادهاي جاودانه بشري يعني همگي اديان الهي و پيامبران آسماني وابسته است! و اين، يك حقيقت و واقعيت است كه جمهوري اسلامي، نه تنها، از آئين خاتم الانبياء و المرسلين حضرت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم - پيروي مي كند، بلكه در عين حال، احياگر نام همه پيامبران خدا و زنده كننده آئين آنها در سراسر جهان است. . . بي جهت نيست كه انقلاب اسلامي ايران نه تنها در خيزش و جنبش اسلامي، در سراسر جهان اسلام مؤثر بوده، بلكه موجب برانگيخته شدن احساسات ديني و احياي " قدسيت" مذهب در ميان همه اديان جهان و پيروان آن اديان شده است. حالا سخن، اينست كه در اين داستان نيز، نگرش واقع بينانه كه بسياري از خود ما هم در اين شماريم، كار امام خميني را عبارت از سرنگون سازي يك نظام سياسي و بر پاسازي يك نظام سياسي ديگر مي دانيم; در حالي كه حقيقت و واقعيت - چه از لحاظ تاريخي و چه از لحاظ فلسفي و عرفاني و عقيدتي بسيار فراتر از اين است. . . به پندار اين نگارنده، فريادي كه امام

ص: 505

خميني برآورد و يك "ديو"! دو هزار و پانصد ساله، از هيبت اين فرياد، قالب تهي كرد و ذوب شد و به زمين فرو رفت، فرياد يك "فرد"، در يك مقطع تاريخي نبود. . . اين فرياد كه - به لطف لايزال الهي - هر روز در جهان رساتر مي شود. . . فرياد حقيقت خواهي و خداجوئي و ظلم ستيزي و عدل گرائي كل بشريت محروم و مظلومي بود كه قرنها زير شلاق ستم دوران، استخوان خورد كرده بود. اين فرياد، انعكاس فرياد رعد آساي ابراهيم عليه السلام بود كه نمروديان را در آتش افكند; انعكاس فرياد موسي عليه السلام بود كه فرعونيان را به دريا فرستاد، انعكاس فرياد عيسي عليه السلام بود كه قيصران را از تخت فرو كشيد و بالاخره انعكاس فرياد محمد صلي الله عليه و آله بود كه بر كنگره ايوان كسرائيان شكاف انداخت. . . و در يك كلام: فرياد رعدآساي امام خميني، از نهان جان جهان - با روح و زنده و تلاشگر و خداجو - بر مي آمد، كه جوهره واقعي آن توانست علاوه بر نابودسازي قدرتي ديرپا و تا دندان مسلح، در نظام دو قطبي جهان زلزله درافكند و يك پايه آن را تاكنون بكلي بركند. اين لرزه كه بر اندام "الحاد" مغرور و

ص: 506

سر تا پا مسلح و قدرتمند "شرق "افتاد و آن را از بيخ و بن برافكند، بايد درست شناخته شود: شرق در بنيان "فلسفي" بسيار مغرورانه و متبكرانه خود، از كليه عناصر پيشرفته ترين دست آوردهاي "علمي" زمان، بهره جسته بود و با تكيه بر ديرينه شناسي و مردم شناسي و تاريخ و فرهنگ و هنر و فيزيك و شيمي و رياضيات و همه دانشهاي پيشرفته بشري، اعلام كرده بود كه دوران "دين" سپري شده و مقوله "دين" تنها در "نهانخانه تاريخ" قابل بررسي است. . . "ماركسيسم - لنينيسم" به عنوان پيشرفته ترين و علمي ترين و مقتدرترين فلسفه و نظام با پشتوانه ميليونها انسان دادخواه و ستم ستيز و با فراهم آوردن نيرومندترين پشتوانه تسليحاتي و فتح وسيعترين و پرجمعيت ترين كشورها كه در نقشه جغرافيا، چشم هر بيننده را خيره مي كرد "دين" را به عنوان "افيون جامعه "و " زائده امپرياليسم" و "توجيه گر كاپيتاليسم "معرفي مي كرد و با تمام نيرو، به محو آثار كليه مذاهب، در هر نقطه و مكان كه جاي پائي مي يافت، همت مي گماشت. . . و اين فرياد كوبنده و "ديو" برانداز و "جمهوري اسلامي" ساز امام خميني بود كه اين "الحاد" علمي و مسلط و مسلح و مقتدر را "از درون" متلاشي كرد.

ص: 507

گفتم: "از درون". زيرا در اثر گذاري انقلاب اسلامي ايران در فروپاشي كمونيسم، نبايد از فرمولهاي معمولي و روشن و معين سياسي و بررسي روابط متقابل رائج كه مورد بررسي و تحقيق محققان سياسي است بهره بگيريم بلكه بايد در اين باره، از ابزارويژه اي كه همانا شناخت ابعاد "فرامادي" انسان به معني واقعي كلمه است سود جوئيم. . . به عبارت ديگر، اگر بخواهيم از راههاي معمول سياسي و به كارگيري معادلات معمول در عرصه جهان، به اثرگذاري انقلاب اسلامي در ايجاد "نظم نوين جهاني "كه از فروپاشي كمونيسم آغازيده است بنگريم، شايد راه به جائي نبريم "و شايد اهل تحقيق بي نظر و حقيقت جو با همان فرمولها نيز به نتيجه اي برسند. . . " ولي من مطمئنم كه پيروزي انقلاب اسلامي آن هم با چهره صد در صد واقعي ضد امپرياليستي كه با ابرقدرت آمريكا، مواجهه اي آشتي ناپذير پيدا كرد، فيلسوفان و دانشمندان و سياستگزاران و تحليلگران سياسي اردوي "الحاد" را نسبت به همه آنچه ماركس و انگلس و لنين و استالين "بافته" و "ساخته "بودند دچار شك و ترديد كرد و اينان، پس از چندي، به همه آنها "كافر" شدند زيرا آنها را سرابي بيش نيافتند. . . و اين بود كه كمونيسم در زادگاه پر صلابت خود كه روزي "پشت پرده آهنين"

ص: 508

نام گرفته بود، از سر تا پا، فرو ريخت. . . و اين، در پي و بنيان، يك فروپاشي فلسفي و فكري و روحي و اخلاق بود كه مي توان پنداشت بر اثر پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني - اين وارث راستين مكاتب توحيدي - در اركان فكري رهبران "الحاد" پديدار شده بود. و مگر هر پديده تاريخي بالاخره، به انسان منتهي نمي شود و انسان نيز بالاخره نه اين دست و پا و سر و تن پيداست و بلكه روح و فكر و انديشه و عقيده و اخلاق است؟ . . . پس اگر انسانهائي در سطحي عظيم، دچار يك فروپاشي روحي و رواني و اخلاقي و عقيدتي شدند، ناگزير و ناچار، رژيمي هم كه اينان بر پاي داشته اند، دچار همان تلاشي و فروپاشي خواهد شد. باري: فرياد "ديو برانداز" امام خميني، نه تنها رژيم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي را در ايران به گورستان تاريخ فرستاد، بلكه "الحاد جهاني" را نيز سر به نيست كرد و: باش تا صبح دولتش بدمد كاين هنوز از نتايج سحر است آثار لرزش زلزله وار نظام امپرياليسم در مهد آن - آمريكا - در همين ايام در برابر چشم جهانيان نمودار است. "ان موعدهم الصبح اليس الصبح بقريب؟ " به سخن خود

ص: 509

بازگرديم: ما در دريافت واقعي آنچه "مشخصه" امام خميني در جهان است، عموما ظاهر بينيم و امام را همچون ديگر انقلابيوني مي نگريم كه با نبوغ ذاتي همراه با مساعدت اوضاع، توانستند رژيمي را بركنند و به جاي آن رژيم ديگري برنشانند. و راستي اگر شخصيت امام خميني را در اين ويژگي بنگريم پس امام چه فرقي با امثال لنين و گاندي و مائوتسه تونگ دارد؟ اگر ما ظاهر بين باشيم، كار اين نامبردگان و نمونه هاي ديگري از آنان، گاه هم در كيفيت و هم در كميت ظاهري، به پندار پاره اي بالاتر و مهمتر از كار امام خميني رخ مي نمايد در حالي كه اين، روح و معني و فلسفه و معنويت كار امام خميني است كه كار او را از كار اينان و جز اينان ممتاز مي كند و در مقامي بسيار بالاتر و والاتر از حتي مقايسه با كار ديگران مي نشاند. . . سخن به درازا نكشم: اشاره اي به ريشه گفتارم بكنم و بدان پايان دهم: انسانها، بر حسب علو روح و پيوستگي با خدا و حقيقت جهان ارزش گذاري مي شوند. هر انساني، هر قدر، به خدا و حقيقت جهان پيوسته تر باشد، داراي روحي والاتر و بالاتر است. و چون همه پديده هاي تاريخ، از انسان پديد آمده است (نقش مساعد

ص: 510

طبيعت و جغرافيا را فراموش نمي كنيم) پس هر چه انسان والاتر باشد، پديده تاريخي اي كه از او پديدار شده والاتر است و چون انسانيت انسان به والائي روح اوست، پس هر چه پديده تاريخي، والاتر باشد، انساني تر است. و اين است آنچه امام خميني و انقلاب اسلامي ايران را از ساير رهبران و انقلابها متمايز مي كند. لب كلام آنكه: ابعاد ناشناخته امام خميني، ابعاد ناشناخته انساني اوست و همين ابعاد ناشناخته امام خميني، ابعاد ناشناخته انقلاب اسلامي و رهبر معظم انقلاب اسلامي و نيز شهداي گرانقدر انقلاب اسلامي و جانبازان و آزادگان و مدافعان خستگي ناپذير انقلاب اسلامي نيز هست. و اين سخن را كسي با شما مي گويد كه خود در انقلاب اسلامي ايران و با شهدا و جانبازان انقلاب بزرگ شده و از فضاي آن تنفس كرده و سالها شاگرد و مريد رهبر فقيد و دوست و مونس و يار و ياور رهبر معظم بوده است. اميد آنكه ما و شما بتوانيم معرفت خودمان را نسبت به انقلاب و امام و رهبر كنوني و شهدا و مدافعان انقلاب اسلامي افزون كنيم. بمنه و كرمه محمد جواد حجتي كرماني

ص: 511

ابن عربي از منظر امام خميني

7 1 چكيده: امام خميني بنيانگذار "عرفان متعالي" است، همان گونه كه مرحوم ملاصدرا نام فلسفه خويش را حكمت متعاليه نهاد . امام خميني در آثار عرفاني خود چون شرح دعاي سحر، مصباح الهداية الي الخلافة والولايه و سر الصلاة و ... بسيار عميق و لطيف به شرح يا نقد نگرشهاي اهل عرفان مي پردازد . او در آثار عرفاني خود از محيي الدين به عظمت ياد مي كند . (1) امام تدريس كتب فلسفي و عرفاني را در سال 1347 هجري قمري كه بيش از 27 سال نداشت آغاز نمود، ضمنا همزمان با تدريس فلسفه براي افراد شايسته و مورد اعتماد، به طور خصوصي و سري بحثي از علوم عرفان را نيز شروع كرد . (2) امام خميني برخي متون عرفاني مانند شرح فصوص الحكم ابن عربي را به طور خصوصي در طول مدت هفت سال از محضر سالك واصل و عارف كامل آيت الله ميرزا محمد علي شاه آبادي كه خود از شاگردان دو حكيم و عارف بزرگ ميرزا جهانگيرخان قشقايي و ميرزا هاشم اشكوري بود، فرا گرفت . (3) چنانكه امام خود مي گويد: "آقاي شاه آبادي شرح فصوص كه مي گفتند فرق مي كرد با شرح فصوص قيصري، ايشان از خودش خيلي مطلب داشت" . در حقيقت امام خميني را

ص: 512

مي توان يكي از حلقات سلسله شارحان ابن عربي به شمار آورد . (4) گويا معظم له شاگرد منحصر به فرد آيت الله شاه آبادي بوده اند . (5) به روايت خود حضرت امام خميني آمده است: "عمده استفاده در علوم معنوي و عرفان نزد مرحوم آقاي آقا ميرزا محمدعلي شاه آبادي بوده است ... و از مدتها قبل از آمدن آقاي بروجردي به قم، عمده اشتغال به تدريس معقول و عرفان و سطوح عاليه اصول و فقه بود . " (6) ايشان درباره آيت الله شاه آبادي مي گويد: شيخ بزرگوار ما حقا حق حيات روحاني به اينجانب داشت كه با دست و زبان از عهده شكرش برنمي آيم . (7) علامه شهيد مطهري درباره آيت الله شاه آبادي مي نويسد: او جامع المعقول والمنقول بود . در تهران به مقام مرجعيت و فتوا رسيد . در سالهاي اقامت مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري در قم، سالها به قم مهاجرت كرد و فضلا از محضرش كمال استفاده را مي بردند، در عرفان امتياز بي رقيبي داشت . استاد بزرگ ما، آيت الله خميني (مدظله) در آن مدت از محضر پرفيض اين مرد بزرگ استفاده برده بود و او را بالاخص در عرفان بي نهايت مي ستود . (8) ايشان رياضيات را به خوبي مي دانست . در علوم غريبه همچون جفر، رمل،

ص: 513

اسطرلاب مهارت كامل داشت . همچنين به زبان فرانسه تسلط داشت . (9) آن مرحوم علاوه بر مقام علمي و عرفاني، يك مجاهد خستگي ناپذير و جدي بود و در مسير مبارزه با رضاخان پهلوي حدود يازده ماه در حرم حضرت عبدالعظيم متحصن شد . (10) در حقيقت وي از عرفان منزوي، عرفان حماسي ساخت . امام خميني درباره اولين ملاقات خود با آيت الله شاه آبادي اين چنين بيان كرده است: "مقداري با هم صحبت كرديم و يكي دو تا سوال از مرحوم آقاي شاه آبادي بزرگ پرسيدم، وقتي جواب مشروح و كاملي شنيدم، مطلع شدم كه ايشان اهل فلسفه و عرفان است . " (11) سرانجام پس از گفت و گوي بسيار، حضرت امام، آقاي شاه آبادي بزرگ را براي تدريس عرفان راضي مي كنند و شرح فصوص الحكم ابن عربي را به مدت شش سال نزد ايشان مي خوانند . (12) حضرت آيت الله سبحاني مي گويد: از نظر مسائل عرفاني تحت تاثير استاد بزرگوارشان مرحوم شاه آبادي بوده اند و نسبت به ايشان خيلي عشق مي ورزيدند . حدود شش سال خدمت ايشان شرح فصوص الحكم را مي خواندند و در حاشيه فصوص حواشي و تعاليقي دارند . ايشان ساليان متمادي استاد بلامنازع حوزه علميه قم بودند . (13) استاد سبحاني در جاي ديگر مي نويسد: امام

ص: 514

در قلمرو عرفان آثار ارزنده اي از خود به يادگار گذارده كه متاسفانه بر اثر كمبود استاد اين فن، افكار بلند ايشان به مجامع علمي عرضه نشده است . ايشان در اين علم ذوق سرشار و انديشه بلندي داشت كه تنها آگاهان اين فن از لطافت فكر وي باخبرند . (14) استاد سيد جلال الدين آشتياني مي نويسد: حق متعال به لطف خاص خود، مرحوم مغفور امام را موفق به تحصيل در علوم منقول و معقول نزد اساتيد بزرگ و نخبه نمود و بعد از شهريور بيست آن مرد بزرگ استاد مسلم در حكمت متعاليه و از اساتيد مسلم در كتب عاليه سطوح در علوم منقول بودند . متجاوز از بيست سال شرح منظومه و اشعار تدريس كرده اند و يگانه مشعل فروزان علم توحيد و معرفت ربوبي و استاد وحيد در علم عرفان يعني معرفت اسما الله و نفيس ترين دانش بشري موروث از اوليا يعني علم توحيد و ولايت و نبوت و شئون آن محسوب مي شدند و مدتي براي برخي از ارباب معرفت، شرح قيصري بر فصوص را تدريس كردند . ولي محيط، لياقت آموزش اشرف علوم و فنون را نداشت . روزي به آن جناب عرض كردم: حيف نيست كه منع فيض مي فرماييد؟ اگر همين نصوص قونوي را كه با تعليقات مرحوم

ص: 515

آقا ميرزا هاشم اشكوري چاپ شده است، براي افراد مستعد تدريس بفرماييد، مشكلي پيش مي آيد؟ فرمود: مساوي است با انتحار، عيب ديگري وجود ندارد . (15) بي مناسبت نيست اشاره اي به جو حاكم ضد فلسفه و عرفان آن زمان از زبان فرزند امام حاج احمد آقا بشود . وي در اين باره مي گويد: مقدس م آبهاي متحجر حتي در زمينه دروس عرفان و فلسفه، تحمل بينش امام را نداشتند، آنها شرايط را جوري مهيا ساختند كه وقتي مي خواستند كتاب منظومه را از جايي بلند كنند، از انبر استفاده مي كردند و لمس كردن آن را نجس مي دانستند يا به فرض اگر كسي فلسفه مي خواند او را بي دين مي دانستند . (16) خود حضرت امام خميني درباره جو مسموم آن روز، با اشاره به خون دلهايي كه در آن سالها از متحجرين خورده، با سوز و گداز چنين نقل كرده است: "يادگرفتن زبان خارجي، كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار مي رفت . در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه مي گفتم . ترديدي ندارم اگر اين روند ادامه مي يافت، وضع روحانيت و حوزه ها وضع كليساهاي قرون وسطي مي شد . " (17) در پايان اين نكته قابل ذكر است كه عرفان

ص: 516

تا جايي كه توجه به نكات مثبت و سازنده داشته و همرديف ساير امور ارزشي مانند علم و تفكر و جهاد و ... قرار دارد، مورد تاييد و تاكيد امام خميني مي باشد . اما اگر عده اي خود را از شريعت جدا نموده و مشغول آداب اختراعي مخالف اسلام ساخته از تزكيه و تهذيب غافل گشته اند آنها را حجاب و مانع از تعالي انسان دانسته . (18)

نظر امام خميني درباره ابن عربي

در حوزه عرفان نظري، دو اثر بنيادين فتوحات مكيه و فصوص الحكم شيخ اكبر محيي الدين ابن عربي از اهميت خاصي برخوردار است و حضرت امام خميني به مجموعه آثار اين عارف بنام عموما و به اين دو كتاب خصوصا عنايت خاصي داشته اند . (19) در نگاهي كوتاه به سير تكوين و بسط مكتب عرفان شيخ اكبر محيي الدين نام امام خميني به عنوان يكي از شارحان و مروجان اين مكتب به نظر مي آيد . و آنگاه با تاملي افزون، در اوج دوباره اي كه مدرس عرفاني ابن عربي در يك قرن اخير داشته، جايگاه امام خميني به عنوان يكي از بزرگترين مدرسان عرفان و شارحان انديشه ابن عربي در اين سلسله مورد توجه قرار مي گيرد . (20) لازم به ذكر است كه به طور كلي اصل مباحث ابن عربي براي امام قابل

ص: 517

قبول بوده، ولي در بعضي جاها با او اختلاف نظر دارند . تعليقه اي هم بر فصوص نگاشته اند . (21) استاد آشتياني مي نويسد: تعليقات آن بزرگوار پر بها و دلرباست و حاكي از ذوق سرشار ايشان است . آن جناب داراي قلمي روان و جذاب است و در ذوقيات قريحه اي كم نظير دارند . ايشان برخي مطالب شارح قيصري را نقد كرده اند و در برخي مباحث پاره اي از مطالب شيخ اكبر، ابن عربي را نيز مورد مواخذه قرار داده اند . (22) امام خميني در آثار عرفاني خود مانند شرح دعاي سحر، مصباح الهداية الي الخلافة والولاية، تعليقة علي الفوائد الرضويه، سر الصلوة، آداب الصلاة و چهل حديث، در موارد متعدد از محيي الدين به عظمت ياد كرده است . و تحت عناوين با شكوهي مانند: شيخ كبير، شيخ عارف، شيخ محقق، بزرگمرد، از او نام برده و به عنوان يكي از "بزرگان مشايخ ارباب عرفان" او را ستوده است و به نقل برخي از آرا و نظرات وي در آثار عرفاني خود پرداخته و در عين حال در مواردي هم كه با نظر او موافق نبوده به نقد عالمانه نشسته است . (23) به ويژه در كتاب تعليقات علي شرح فصوص الحكم . اكنون مناسب است براي آگاهي از ديدگاه حضرت امام درباره ابن

ص: 518

عربي به عنوان نمونه به چند مورد اشاره شود: يكي از مواردي كه امام خميني از كتاب فصوص الحكم محيي الدين ياد نموده در نامه اي است كه خطاب به خانم طباطبايي مرقوم شده و در ابتداي آن آمده است: "ياد روزي كه در ايام جواني كتاب فصوص الحكم و ديگر كتب عرفاني را كه بزرگان مشايخ ارباب عرفان به يادگار گذاشته اند در خدمت بعضي از مشايخ اهل عرفان (24) رضوان الله تعالي عليه استفاده نمودم ... بايد بگويم كه كتب مذكور با همه قدر و منزلتي كه دارند و كمكهاي بسيار ارزنده اي به معرفت قرآن - سرچشمه فياض معرفة الله و كتب ادعيه ائمه معصومين، صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين، كه آنها را حقا قرآن صاعد بايد خواند و احاديث آن بزرگواران - مي كنند، حلاوت و لطافت و جامعيت اسرار كتاب الهي را ندارند . في المثل سوره مباركه حمد مشتمل بر جميع اسرار معارف الهيه است كه تحمل آن از عهده اين نويسنده دست و پا بسته خارج است، همين قدر بدان اي دختر عزيزم كه در بسم الله الرحمن الرحيم، الحمدالله رب العالمين معارف و اسرار غير قابل تحمل براي ماست . و اگر عارف صاحب سري در الحمدالله باقدم صاحب ولايت غور كند، مي يابد كه در عالم

ص: 519

هستي غير از الله چيزي و كسي نيست كه اگر بود، حمد مختص به ذات الوهي نبود (تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل) پس بايد قلمها بشكنند اگر گمان شود وراي او هستند . تو نيز اي عزيز كتب عرفا و اوليا را بخوان به قصد فهميدن يا ذوق كردن همين كلمه شريفه جامعه" . (25) از محتواي اين نامه نظر حضرت امام درباره ابن عربي آشكار مي شود، با اين حال به چند نكته اشاره مي گردد: 1 . امام خميني تحصيل و فراگيري فصوص الحكم محيي الدين را به عنوان خاطره خوشي از ايام جواني خود بيان نموده است . 2 . از محيي الدين ، با عنوان يكي از "بزرگان مشايخ ارباب عرفان" ياد شده است . 3 . حضرت امام از مباحث مطرح شده در فصوص الحكم استفاده علمي نموده است . 4 . كتاب فصوص الحكم يك اثر ارزشمند از ابن عربي معرفي شده كه از او به يادگار مانده است . 5 . از نظر ايشان كتب عرفاني و از جمله فصوص الحكم داراي قدر و منزلت بسيار است و كمكهاي ارزنده اي به معرفت قرآن و كتب ادعيه و احاديث ائمه عليهم السلام مي كنند . 6 . امام خميني خواندن كتب عرفا و اوليا را

ص: 520

به مخاطب خود سفارش كرده است كه در آغاز نامه فصوص الحكم يكي از آنها به شمار آمده است . 7 . ايشان خواندن و فراگيري كتب عرفاني را به قصد فهميدن يا ذوق كردن اسرار معارف الهي سفارش و توصيه نموده است . . نمونه ديگر: از مواردي كه اشاره به نظر حضرت امام درباره محيي الدين دارد، نامه معروف و پيام تاريخي ايشان خطاب به گورباچف مي باشد كه در بخشي از آن آمده است: "ديگر شما را خسته نمي كنم و از كتب عرفا به خصوص محيي الدين ابن عربي نام نمي برم كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد، تني چند از خبرگان تيزهوش خود را كه در اين گونه مسائل قويا دست دارند، راهي قم گردانيد تا پس از چند سالي با توكل به خدا از عمق لطيف باريكتر ز موي منازل معرفت آگاه گردند كه بدون اين سفر، آگاهي از آن امكان ندارد" . (26) (27) نظر امام خميني درباره ابن عربي در فراز مذكور نيز به خوبي روشن است، در عين حال به چند نكته اشاره مي شود: 1 . آنچه بيش از همه جلب توجه مي كند اين است كه حضرت امام كتب عرفاني محيي الدين را به عنوان يكي از منابع شناخت اسلام معرفي

ص: 521

نموده است كه مي تواند خلا عقيدتي و فرهنگي حاصل از سقوط ماركسيسم را پر نمايد . 2 . از شخص محيي الدين ابن عربي با عنوان "بزرگمرد" ياد شده است . 3 . به نظر امام خميني مباحث كتب محيي الدين برخوردار "از عمق لطيف باريكتر از موي منازل معرفت" است . 4 . سطح علمي مباحث كتب عرفاني ابن عربي به گونه اي است كه فقط خبرگان تيزهوش كه در مسائل عرفاني قويا دست دارند مي توانند از آنها آگاه گردند تا يك جامعه جديد مبتني بر حقيقت و عدالت بنا كنند . 5 . فهم و درك مباحث مطرح شده توسط محيي الدين با مطالعه تنها امكان پذير نبوده و حتما نيازمند استاد مي باشد . جالب توجه است كه تاريخ هر دو نامه كه قسمتي از آنها نقل شد درآخرين سال عمر حضرت امام خميني به فاصله چند ماه قبل از فوت ايشان بوده است . مطلب ديگر پيرامون نظر حضرت امام خميني درباره محيي الدين ابن عربي، سخن استاد سيد جلال الدين آشتياني است كه در انتهاي مقدمه مبسوط خود بر كتاب مصباح الهداية الي الخلافة والولايه چنين مرقوم نموده است: "مرحوم امام رضوان الله عليه از كثيري از اكابر ارباب عرفان به "خلص شيعيان امير مومنان عليه السلام " تعبير

ص: 522

كرده اند . نمونه آن بيانات ابن عربي است در جواب 153 سوال حكيم ترمذي در مسائل مختلف كه برخي از آن مسائل از عويصات است . شيخ اكبر ساليان متمادي بعد از رحلت ترمذي در فتوحات مكيه (28) به اين سوالات جواب داده است" . (29) نكته مهم در آثار عرفاني امام اين است كه بيشتر از همه به بزرگاني چون ابن عربي، ملاصدرا و ديگران كه از نظر اهل ظاهر كافر محسوب مي شدند و كسي جرات ذكر نام آنها را نداشت، امام با شهامت، عقايد و انديشه هاي آنها را نقل كرده و پذيرفته است . (30) در اينجا ذكر اين نكته نيز لازم است كه يكي از ويژگيهاي شخصيت عرفاني حضرت امام، استقلال فكري است كه حاكي از تسلط و پختگي ايشان است . ايشان در مواجهه با نظرات ديگران همواره مانند صاحب نظري آگاه از مسائل و مباحث مربوطه ضمن حفظ استقلال فكري و مباني مذهبي و آزادانديشي به نقد و بررسي پرداخته و هيچ گاه مقلد و پيرو صرف نبوده است . امام در آثار عرفاني خود اغلب اقوال متكلمين، فلاسفه و عرفاي پيشين را نقد و بررسي نموده و مشكلات آنها را با ابتكار و نوآوري برطرف مي سازد . (31) آنچه در زير مي آيد نظر يك

ص: 523

دانشمند غربي است درباره اين ويژگي امام خميني . در ميان آثار عرفاني حضرت امام كتاب "تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس" جايگاهي ويژه دارد . اين كتاب حاوي نظرات امام خميني بر شرح فصوص الحكم قيصري است كه در سن بيست و نه سالگي ايشان تحرير شد، ولي چاپ و منتشر نشد تا اينكه در اواخر عمر ايشان به حليه طبع آراسته شد . تاليف اين اثر علمي كه اندكي بعد از ديگر آثار عرفاني نوشته شد، نشان دهنده پختگي بيشتر و استقلال فزاينده تفكر نويسنده آن است . وي آگاهانه تعليقه هاي خود را محدود به موضوعاتي كرده است كه در متن شرح فصوص طرح شده است . اين تعليقات مختصر و اكثرا مربوط به موضوع بوده و راهنماي مفيدي براي خواننده است . به نظر مي رسد كه وي با اصطلاحات بغرنج و مرموزي كه توسط پيروان مكتب ابن عربي ساخته و پرداخته شده كاملا آشنا بوده است . او در بسياري از موارد تفسيرهاي قيصري را تصحيح كرده است . منابع و مستنداتي كه در تعليقات امام خميني بر شرح فصوص نقل شده كمابيش شبيه همانهايي است كه در متن اثر ديگر ايشان مصباح الهدايه آورده شده است . بيشتر منابع كتاب، يا از آثار ابن

ص: 524

عربي و يا آثار مكتوب پيروان مكتب ابن عربي مي باشد . (32) يكي از پژوهشگران، انديشه اصلاح اجتماعي امام خميني را منبعث از بعد عرفاني ايشان دانسته مي گويد: او مسائل عرفاني را از انزوا و قلب سالك به همه عالم هستي تسري داد و عرضه مباحث عرفاني را به جامعه نه تنها موجب تحقير ندانست، بلكه نياز جامعه را به عرفان از هر علومي بيشتر مي دانست . بدين ترتيب عارف كامل يك مصلح اجتماعي نيز هست . (33) وي سپس مي گويد: جوهر انديشه حضرت ا مام دو عنصر محضر شناسي و مظهر شناسي است يعني عارف وقتي در اثر رياضت و سير و سلوك خود را در محضر حق تعالي رسانيد، همه جاي عالم را محضر خدا مي بيند و اگر خود را مظهر خدا و جلوه اي از او ببيند، روح شجاعت و حماسه در او تبلور مي يابد، آن گاه از هيچ قدرتي جز خدا نمي ترسد، زيرا خود را در محضر خدا مي بيند و اين دو اساس انديشه اصلاح اجتماعي و نهضت ديني است . (34) در اينجا مناسب است اشاره اي به بعد عرفاني شخصيت علمي حضرت امام بشود . استاد سيد احمد فهري در اين باره مي نويسد: در ميان ابعاد روحي امام، بعد عرفانش از ديرزمان براي اين ناچيز خيره كننده

ص: 525

بود . و موقعي كه آوازه شجاعت، درايت، قاطعيت و ديگر فضايلشان زبانزد همه بود، مرا حالت تاثر و تاسفي بود كه چرا بعد عرفاني امام همچنان از مردم پوشيده است؟ و بارها اين تاسفم را به دوستان اظهار كرده بودم . (35) با اينكه حضرت امام مدرس بزرگ فلسفه در عصر اخير بود، مذاق عرفاني او غالب بر مذاق فلسفي اوست . چنانكه از رساله هاي عرفاني او اين امر هويداست . (36) يادداشتها: 1 . نگرشي بر روش تحقيق در مسلكهاي عرفاني، عباس ايزدپناه، فصلنامه حضور، شماره 17، ص186 . 2 . نهضت امام خميني، ج1، ص38 . 3 . ر . ك: شرح رسالة المشاعر، مقدمه، ص77 پاورقي و نخبگان علم و عمل ايران، ص346 . 4 . سفر عشق، ص28 . با تلخيص . 5 . مجموعه آثار حكيم صهبا، ص68 و شرح مقدمه قيصري ، ص33 . 6 . مصاحبه با سيد احمد خميني، فصلنامه حضور، شماره اول، ص9 . 7 . صحيفه امام، ج18، ص407 . 8 . خدمات متقابل اسلام و ايران، ص615 و تفسير سوره قارعه، ص299 . براي آگاهي بيشتر ر . ك: نقبا البشر، ج4 و گنجينه دانشمندان، ج4 و ريحانة الادب، ج3 و تاريخ حكما و عرفا و متاخر ...

ص: 526

و سيماي فرزانگان ص ... و آسمان عرفان . 9 . عارف كامل، ص25 . 10 . سيماي فرزانگان، ص87 . 11 . همان ماخذ، ص13 . 12 . همان ماخذ، 14 . 13 . بررسي ابعاد علمي شخصيت حضرت امام خميني، مجموعه مقالات، گفتگو با آيت الله جعفر سبحاني، ص51 . 14 . جامعيت علمي و عملي امام خميني، كيهان انديشه، شماره 29، ص9 . 15 . در رثاي امام عارفان، كيهان انديشه، شماره 24، ص4 . 16 . فصلنامه حضور، شماره اول، ص17 . 17 . صحيفه امام، ج21، ص279 . و نيز ر . ك: چهل حديث، ص455 . 18 . ر . ك: شرح و تفسير ديوان امام خميني، ص504 - 511 . 19 . سخن عشق، فاطمه طباطبايي، مقدمه، ص7 . 20 . سفر عشق، ص9 و 10، با تلخيص . 21 . مصاحبه با خانم فاطمه طباطبايي، كيهان هوايي، مورخ 13/3/71 . 22 . شرح فصوص الحكم، با مقدمه و تصحيح و تعليق سيد جلال الدين آشتياني، ص ده مقدمه . 23 . ر . ك: همين كتاب، ص143 . براي آگاهي برخي از اين نقدها رجوع كنيد به: گزيده آراي نقادانه امام خميني در عرفان، محمد هادي موذن جامي، كيهان انديشه، شماره 35، ص76

ص: 527

- 102 . و سفر عشق، ص45 - 152 . 24 . منظور عارف كامل حضرت آيت الله ميرزا محمد علي شاه آبادي، استاد عرفان امام خميني است . 25 . صحيفه امام، ج21، ص237 و 238 (تاريخ نامه 25 دي 1367( 26 . امام خميني در جاي ديگر نيز به فراگيري و تحصيل دو كتاب فصوص الحكم و فتوحات مكيه اشاره نموده است . ر . ك: صحيفه امام، ج20، ص165 . 27 . صحيفه امام ، ج21، ص225 (تاريخ پيام 11 دي 1367( 28 . ر . ك: فتوحات مكيه، چاپ عثمان يحيي، ج13، ص146 و ج3، ص229 . 29 . مصباح الهداية الي الخلافة والولاية، امام خميني، مقدمه، ص164 . 30 . زيباپرستي در عرفان اسلامي، دكتر علي اكبر افراسياب پور، ص487 با تلخيص . 31 . زيبايي پرستي در عرفان اسلامي، ص487 . 32 . بازنگري عرفان امام خميني و ميراث حكمت عرفاني اسلام، الكساندر كينشن، ترجمه محمد امجد، فصلنامه نقد و نظر، زمستان و بهار 78 و 79، ص24 با تلخيص . 33 . سيري در انديشه عرفاني حضرت امام، دكتر اسماعيل منصوري لاريجاني، ص144 . 34 . همان ماخذ، ص145 با تلخيص . 35 . شرح دعاي سحر، ترجمه سيد احمد فهري، مقدمه، ص26 . 36

ص: 528

. فلسفه (ادوار فلسفه و سلسله فلاسفه)، محمد نيكنام عربشاهي، ص90، با تلخيص . محمد بديعي 1

ص: 529

احمد مهاجر قبيله ايمان

اشاره

19 چكيده: سيري در زندگي افتخارآميز امين انقلاب و يادگار هميشه ماندگار خميني كبير حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني قسمت اول (از تولد تا هجرت به پاريس) توضيح: آنچه از نظرتان مي گذرد، مروري است گذرا بر زندگاني امين رازدار امام، ياور صديق رهبري و تكيه گاه استوار نظام و چهره محبوب مردم; حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني (ره) ، كه در دو قسمت طي دو شماره از نشريه حضور درج خواهد شد. در قسمت نخست اين مقاله كه از تولد تا هجرت آن عزيز به پاريس را شامل است، ابتدا به محيط تربيتي و فضاي سياسي، اجتماعي آن ايام - به اجمال تمام - نظر افكنده ايم و آنگاه سير فعاليت ها و مبارزات سياسي يادگار امام را از سال 1342 تا زمان همراهي با پدر در هجرت به پاريس، عمدتا به روايت اسناد مبارزات افتخارانگيز او كه در پرونده هاي ساواك منعكس گرديده و همچنين خاطراتي كه از زبان وي آمده است، پي گرفته ايم. در قسمت دوم مقاله در شماره آتي فصلنامه حضور (خرداد سال جاري) ابتدا ارائه زندگينامه سياسي آن مهاجر الي الله را از مقطع هجرت به پاريس تا لحظه رحلت مرور خواهيم كرد و سپس در فصولي ديگر: حيات

ص: 530

علمي، و خصايل و ويژگي هاي اخلاقي و انساني، و آثار و بركات وجودي او در پهنه انقلاب و نظام اسلامي را - با اعتراف صريح به عجز و ناتواني اين قلم - برخواهيم شمرد. فهرست پيش درآمد از تولد تا پانزده خرداد 1342 15 خرداد سرآغاز تحولي بزرگ در زندگي احمد آغاز رسالت تاريخي احمد در غياب پدر نخستين سفر مخفيانه به عراق و واكنش ساواك يادگار امام در زندان قزل قلعه (سفر دوم به عراق) جهاد احمد در منزلي كه تاريخ ساز انقلاب شد ازدواج و فرزندان تلاش هاي احمد و درماندگي ساواك شاه شهريه امام و ناكامي ساواك در جلوگيري از پرداخت آن سفر به مكه، عراق و لبنان احمد در ديگر سنگرهاي مبارزه (سالهاي قبل از پيروزي) احمد و هجرتي ديگر همراه با امام در هجرت به پاريس احمد، مهاجر قبيله ايمان بسمه تعالي پيش درآمد: پيكر مجروح و مطهر او نيمه جان و بيهوش در "كوچه باغ" شهر قم نقش زمين شده بود. مامورين امنيتي به سرعت منطقه را ترك كرده و به پايگاه خويش در خيابان فرهنگ! ! جنب ايستگاه راه آهن قم بازگشته بودند. ورقهاي كتب درسي اش در كوچه پراكنده بود. همه چيز حكايت از آن داشت كه در اين وقت خلوت صبحگاهي دموكراسي شاهانه ساواك! در

ص: 531

"كوچه باغ" قم حضور يافته است. رهگذران و همسايگان بمحض اطلاع، به كمك شتافتند. باور نكردني است. چهره محبوبي كه زير ضربات ناجوانمردانه سپاهيان ستم اينچنين كبود گرديده و بر خاك افتاده است، سيماي آشناي "احمد" جوان برومند قائد اعظم است كه نسل پانزده خرداد اين چهره صميمي را بخوبي مي شناسند. مردمان براي به هوش آوردنش تلاش مي كنند. اشك از چشمانشان سرازير است. تلاش آنها به نتيجه مي رسد. احمد به هوش مي آيد. جواني ورزشكار و پر نشاط است. كتابهاي ورق شده اش را از دست مهربان مردم مي ستاند. و با همان صميمت هميشگي اش از آن همه محبت و عاطفه مردم سپاسگزاري مي كند و به سوي سنگر جهاد علمي خويش مي شتابد. (1) مردي كه خون خميني در رگهايش جاريست در آغاز رسالت تاريخي خويش مي رود تا نقش آفرين نهضت رهائي بخش امام گردد. او اينك، در غياب پدر و برادر تبعيدي خود مسئوليتي دشوار بر عهده دارد. از تولد تا 15 خرداد وقتي كه در روز بيست و چهارم اسفند هزار و سيصد و بيست و چهار هجري شمسي ديده به جهان گشود و نگاهش به چشمان پر جاذبه و سرشار از معنويت پدر افتاد، گوئي كه از همان لحظه، سرنوشت زندگاني اين نوزاد با سرنوشت شگفت انگيز پدر، براي هميشه و جدائي

ص: 532

ناپذير گره خورده است. نخستين صدائي كه در اين عالم شنيد آواي ملكوتي اذان بود كه از زبان "روح الله" در گوش او طنين توحيد مي افكند. نامش را احمد برگزيدند، و چه نام با مسمائي: قرة العين امام و محمود همه آنان كه دل به خميني سپرده اند; و ديديم آن روز هنگامي كه رسانه ها از بيماري احمد خبر دادند مردماني فداكار و بيشمار براي اهداء قلبهاي خويش به اين چهره محمود و محبوب انقلاب خميني صف كشيدند و آن حماسه را آفريدند كه قلم از وصفش عاجز و توصيفش جز با زبان عشق و مركب اشك و بودن در آن فضاي وصف ناشدني ممكن نيست. هنگامي كه او بدنيا آمد، وطن مظلوم و اسلامي، چهارمين سال حكومت خيانت پيشه دومين عامل بيگانه از خاندان منفور پهلوي را مي گذرانيد. چهار سال پيش از اين قواي متجاوز متقفين خاك ميهن را اشغال، و در يك بازي جديد، محمد رضا پهلوي را بر اريكه سلطنت استبدادي نشاندند. دو سال قبل از تولد احمد، امام خميني كه با ديد تيزبين خويش دورنماي تيره و تاريك فرداهاي ملت مظلوم ايران در سي و هفت سال آينده را مشاهده مي كرد، اثر بزرگ سياسي خويش را بنام "كشف الاسرار" تاليف و منتشر ساخت و در آن آشكارا از

ص: 533

ايده تشكيل حكومت اسلامي سخن گفت و مبارزه در مسير تحقق آن را، تنها راه نجات از سيطره حكومتهائي دانست كه نصب و عزلشان جز در مسير تامين اهداف بيگانگان نبود. سال بعد "ارديبهشت 1323" انتشار نخستين بيانيه سياسي امام خميني در دعوت مردم ايران و حوزه هاي علميه به قيام در راه خدا، نشان از آن داشت كه او زمان انجام رسالت تاريخي خود و دست زدن به قيام هم جانبه اش را ارزيابي مي كند. "حاج آقا روح الله" اينك در زمان ولادت احمد نامي پر آوازه در حوزه علميه قم بود. مجتهد برجسته اي كه مجلس درس فقه و اصول و فلسفه و عرفان او محفل انس فرهيختگاني چون شهيد مطهري و امثال او بود. امام خميني در كنار استاد عاليمقامش آيت الله العظمي حائري يزدي (ره) در تاسيس حوزه علميه قم مشاركتي فعال داشت. و بعد از آن نيز براي تحكيم اين حوزه و سپردن زمام آن به شخصيت نامداري همچون آيةالله العظمي بروجردي نقشي تعيين كننده داشته است، و اينك انديشه طرح اصلاح حوزه را به عنوان گامي اساسي براي هدفهاي مقدس بعدي انقلاب بزرگ خويش در سر دارد و براي تحقق آن تلاش مي كند. مكتب فلسفي و عرفاني او و انتشار انديشه هاي سياسي، و سخن گفتن از اصلاح

ص: 534

و قيام و انقلاب، بر هم زننده آرامش خاطر دنياطلبان و متحجريني است كه تحت تاثير تبليغات دير پاي استعمار، دين را از سياست جدا كرده و با بي تفاوتي نظاره گر صحنه هاي دردناك و وضعيت اسفناك جهان اسلامند. سالهاست كه شخصيت علمي "حاج آقا روح الله" و انديشه هاي تابناك او بر اين دسته از دنيا خواهان و مقدس م آبان و آنانكه در حوزه علميه با حكومت سرو سري دارند، گران آمده است و در بد گوئي و سعايت از آن عالم رباني، و تهمت و افتراء گوي سبقت را از ديگري مي ربايند. جرمش اين است كه شعر عرفاني مي سرايد، درس عرفان و اخلاق و فلسفه مي گويد، و از همه حساستر آنكه از سياست و قيام سخن مي راند. عرصه را چنان تنگ كرده اند كه درس اخلاق امام بايد مخفيانه و در نقطه اي دور افتاده از شهر قم برگزار شود و كار را به آنجا رسانده اند كه "مصطفي" فرزند ارشد امام و همان برگزيده اي كه شهادتش موج آفرين حركتي شد تا جهانيان پيروزي شكوهمند انقلاب را شاهد گردند، وقتي كه در كنار پدر در مدرسه فيضيه از كوزه اي آب نوشيد، متحجرين فتوا به اجتناب از آن كوزه دادند چرا كه فرزند روح الله، مدرس عرفان و فلسفه است و دينش با سياست عجين

ص: 535

است و اين در منطق آن كوته فكران گناهيست نابخشودني! بدين ترتيب دوران طفوليت "احمد" در محيطي مي گذرد كه محفل روحاني خانواده خميني كبير را بحث از چگونگي انجام تكليف الهي در آن فضاي آشفته گرما مي بخشد. نيمه هاي شب زمزمه مناجات ملكوتي پدر و آواي قرآن از زبان آن عارف بالله شنيده مي شود و روزها سخن از علم و جهاد است، سخن از چگونگي نجات مردم مظلوم ايران از يوغ شاهان ستمگر، و سخن از كشف اسرار است. سخن از رهايي اسلام از زنگار خرافه ها و پيرايه ها، و چگونگي بازيابي مجد و تمدن اسلاميست و خلاصه آن كه سخن از مبارزه اي دشوار و طولاني در چندين جبهه، در ميان است و پر واضح است كه دربدري، تبعيد، حبس، و يا شهادت در انتظار اعضاي اين خاندان معزز است كه تقدير الهي رسالت پرچمداري احياء دين خدا و تحقق آرمان دست نيافته شيعه يعني تشكيل حكومت الهي را در عصر حاضر بر عهده آن نهاده است و هر يك از اعضاي اين خانواده مطهر را سهم و مسئوليتي است كه با آغوش باز پذيراي آن گرديده اند. وضع معيشتي خانواده در اين ايام كه ولادت احمد نازنين شادمانش ساخته، به سختي و دشواري مي گذرد، اگر روزگاراني خاطرات ناگفته آن بيان

ص: 536

شوند، جهانيان جنبه اي ديگر از زندگاني حيرت انگيز و حيات آفرين مجدد بزرگ اسلام را خواهند شنيد. پدر شهريه نمي ستاند و از صرف وجوهات شرعي براي گذران زندگي خود حتي در سخت ترين شرائط پرهيز مي كند. با آنكه حاج آقا روح الله موقعيتي برجسته نزد بزرگان حوزه علميه آن زمان داشت و مشاور امين و بازوي تواناي آنان بود و علم و فقاهتش از وي چهره اي ممتاز ساخته بود كه اگر مي خواست مي توانست انواع امكانات معيشتي را براي اهل بيت خويش سامان دهد اما روح بلند خالق آثار جاودانه اخلاقي و عرفاني همچون "شرح چهل حديث"، "سرالصلوة"، "آداب الصلوة"، "شرح دعاي سحر" و "مصباح الهدايه" مستغني تراز آن بود كه دل به دنيا بسپارد و ارزش وارستگي و زندگي زاهدانه را بر تنعمات حيات دنيوي ترجيح دهد. امام خميني معتقد بود و مي فرمود كه جهاد و مبارزه در راه خدا را با رفاه و تجملات دنيا سازگاري نيست و آنان كه جز اين مي پندارند با الفباي مبارزه ناآشنايند. احمد دوران كودكي و نوجواني را در محيطي رشد مي كرد و پرورش مي يافت كه مقدورات محدود مالي مادر و عايدي بسيار اندك ملك موروثي پدر در خمين به عنوان تنها ممر گذران زندگي آنان براي تامين احتياجات اوليه زندگي نيز كافي نمي نمود اما امام

ص: 537

خميني نه اين زمان و نه قبل از آن و نه حتي روزگاراني كه به عنوان رهبري مقتدر و محبوب بر يك كشور پهناور و بلكه بر ميليونها نفوس دلباخته حكومت مي كرد، ذره اي از منش زاهدانه خود عدول نكرد و همين خصلتها و منشها، و آن سخنها و سياستها و مجاهدتها، و آن عرفان و مناجاتها بود كه آموزگار غير رسمي و دائمي يادگاري شدند به نام هميشه ماندگار "احمد" كه قاب عكسش تا ابد دل عاشقان خميني است. قلم از شدت داغ هجرانش سركشي مي كند و از وادي نگارش زندگينامه به وادي عشق مي لغزد. اصحاب قلم بر من ببخشايند كه اين لغزش اختياري نيست، فرمان دل داغداريست كه در اين چهل روزي كه از فراقش مي گذرد گوئي چهل سال درد هجران كشيده است و نمي دانم وقتيكه رنج فراق با دل خدمتگزاري كوچك در آستان بزرگ خميني چنين كند با آن دل رنج كشيده مادر و همسر، فرزندان و خواهران و خاندانش چه مي كند؟ خدايا به "صبر خميني" سوگندت مي دهيم كه اجري شايسته دل دريائي به اين آموزگاران شكيبائي و مقاومت عطايشان فرما. آري، احمد در دامن مادري پرورش مي يابد كه بحق او را "بانوي بزرگ انقلاب اسلامي" و بانوي صبر و استقامت لقب داده اند همان بزرگواري كه خداوند لياقت

ص: 538

آن را عطايش كرده تا همسر و همدم وانيس دل شخصيتي چون امام خميني باشد. زنان نسل انقلاب، اسوه اي چون او دارند كه اين چنين در صحنه هاي سخت گذشته و حال انقلاب، پيشتازان نهضت خميني اند. دامن پر مهر بانوي فاضله و فداكار: خديجه ثقفي بود كه فرزنداني چون "مصطفي و احمد" پرورانيد و آنان را براي ياري دين خدا در آن هنگام كه خميني كبير قيام الهي خويش را آغاز كند، از هر جهت مهيا ساخت. در محيط خانوادگي كه احمد در آن رشد كرده است برخلاف فرهنگ حاكم بر اغلب خانواده هاي مذهبي آن دوران از فرمانفرمائي مقتدرانه پدر و تحميلها و اجبارهاي والدين در امور شخصي فرزندان اثري نيست. چارچوب برخوردهاي تربيتي امام همان شرع انور است كه در آن به شخصيت فرزند و آزادي عمل او در محدوده شرع بهاي لازم داده مي شود. محيط خانوادگي آنان بنا به شواهد و مدارك فراوان و نقلهايي كه خوانده و شنيده ايم فضايي آكنده از محبت، سادگي و مسئوليت پذيري و آزادي عمل بوده است و بطور طبيعي در چنين محيطي رفتارها و راهنماييهاي دلسوزانه والدين، تنها به عنوان معيارهايي در مسير انتخابهاي دائمي و آگاهانه و آزادانه فرزندان عمل مي كند. و اين خود فرزندانند كه مسئوليت انتخاب و تعيين مسير آينده

ص: 539

و سرنوشت خويش را - به تناسب موقعيت هاي سني و رشد عقلاني و عاطفي هر دوره - بر عهده مي گيرند. و البته واضح است كه سايه بلند هدايت پدري همچون امام، و صلابت و نفوذ كلام او، و پرتو نوراني و پرجاذبه مربي اي چون خميني، چنان بر روح و جان فرزندان نفوذ دارد كه گويي در محضر او توان تخطي نيست، و اين همان تسليم آگاهانه و مقدسي است كه مكتب تربيتي اسلام عرضه داشته است. در چنين شرائطي است كه احمد نخستين تجربه اجتماعي خويش را در دوران تحصيلات ابتدائي فرا مي گيرد و از نزديك با مشكلات و تضادهاي موجود در جامعه آن روز آشنا مي شود. او از كودكي بسيار پر تحرك و سرشار از جنب و جوش بود، نه از كودكان منزوي. سري پر شور و دلي غوغائي داشت. گوئي كه در پي گمشده ايست كه ابتداء هر چه مي گردد كمتر مي يابدش و با چنين احساس و نيازي ناشناخته بود كه بعد از دوره ابتدائي ادامه ، تحصيل در علوم جديده را برگزيد. سال سوم دبيرستان به ورزش فوتبال روي آورد و همزمان با تحصيل، عضو تيم فوتبال قم شد و مدتي نيز كاپيتان اين تيم بود. او در رشته طبيعي از دبيرستان حكيم نظامي قم ديپلم گرفت. 15

ص: 540

خرداد سرآغاز تحولي بزرگ در زندگي احمد قيام تاريخي پانزده خرداد سال 42 كه در پي دستگيري امام خميني در سحرگاه پانزده خرداد اتفاق افتاد، نقطه عطف مبارزات مردم ايران و سر فصل انقلاب اسلامي، و سر آغاز هجرت و تحولي بزرگ در زندگاني "احمد" قهرمان فصل هاي آينده نهضت امام خميني بود. شاهد فريادهاي حق طلبانه امام بودن و سرآسيمگي و ددمنشي رژيم شاه را ديدن و دستگيري پدر بزرگوار را هنگام نماز شب مشاهده كردن، و در پي آن، فريادهاي "يا مرگ يا خميني" زنان و مردان پيشتاز نهضت را شنيدن و با آنان همصدا گشتن و غروب فضاي غم گرفته قم انقلابي و در و ديوارهاي خون رنگ آن را در شامگاه پانزده خرداد نظاره كردن، و حوادث تلخ و شيرين ماههاي پس از قيام را به ارزيابي نشستن، كه در يك سوي آن حماسه پيشتازان نهضت بود و در سوي ديگرش: سكوت و بي تفاوتي راحت طلبان، و نفاق و دوروئي مقام خواهان دنيا طلب; مشاهده اين حوادث تجربه هائي سنگين و گرانقدر بودند كه احمد را براي انتخاب نهائي و دشوارش در تعيين مسير آينده زندگي خويش مددكار مي شدند. در غياب پدر بزرگوار كه دوران حبس و حصر را در تهران مي گذرانيد، حاج آقا مصطفي فرزند ديگر امام

ص: 541

خميني كه در آن زمان خود از چهره هاي فرهيخته وادي علم و جهاد در حوزه علميه قم بود، سامان دهي امور بيت و دفتر امام را در قم بر عهده داشت و اين موقعيت در آن ايام، خود فرصتي پديد آورد تا احمد در حساس ترين مرحله زندگي به خويشتن خويش بپردازد. كارگزاران رژيم شاه غرق در خيالبافي ها بر اين تصور بودند كه كشتار بيرحمانه مردم در 15 خرداد، و به زندان و تبعيد فرستادن ياران خميني و سركوبي همه جانبه قيام، كار نهضت را يكسره ساخته و صداي آن براي هميشه خاموش گرديده است. نخستين سخنراني امام بعد از آزادي (فروردين 1343( بافته هاي رژيم را درهم ريخت. روشنگريها و انتشار بيانيه هاي انقلابي و پيگيري اهداف مبارزه ادامه يافت تا آنكه در روز چهارم آبان 1343 رهبر كبير انقلاب اسلامي مستقيما نهضت الهي خويش را در مصاف با عامل اصلي خيانتها يعني هيات حاكمه آمريكا، رودررو قرار داد. نطق كوبنده امام و اعلاميه تاريخي او عليه احياي كاپيتولاسيون، ضربه اي مهلك بود كه تنها تبعيد امام به خارج از مرزهاي وطن و قطع تمامي ارتباطهاي او با ايران و حوزه هاي علميه بود كه شاه راخيالبافانه به ادامه دخالتهاي آمريكا و تداوم سلطنت خيانت پيشه اش اميدوار مي ساخت. آغاز رسالت تاريخي احمد در غياب پدر

ص: 542

احمد در سحرگاه سيزده آبان 1343 دوباره شاهد محاصره منزل پدر، از سوي صدها كماندوي اعزامي از مركز و دستگيري رهبر قيام، در حال مناجات و نماز شب، بود. حضرت امام به اهل بيت خويش سفارش مي كند كه در آن لحظه مداخله نكنند و در برابر آنچه كه مقدر الهي است شكيبا باشند، روح خدا خميني كبير را سراسيمه به تهران برده و از آنجا يكسره به نخستين تبعيدگاهش تركيه مي برند. رنجهاي دوران غربت و تبعيد در خاندان خميني آغاز مي شود. "مصطفي" در غياب پدر پاسداري از ارزشهاي انقلاب را برعهده دارد و ديگر اعضاي خاندان نيز هر يك رسالت خويش را در اين طريق مقدس به خوبي ايفا مي كنند. ديري نمي پايد كه فرزند برومند امام، آيت الله حاج آقا مصطفي نيز دستگير و پس از چندي نزد پدر به تبعيدگاه تركيه و سپس عراق روانه مي شود. كارگزاران رژيم شاه گمانمي كنند آخرين سنگر را فتح كرده و پرونده نهضت را بسته اند، غافل از آنكه خداوند حكيم و قادر، نگاهبان نهضتي است كه آن عارف الهي بنيان نهاده است، و اين خداست كه راه استمرار آن را هموار خوهد كرد. اين ايام آغاز ارتباطهاي گسترده احمد با چهره هاي برجسته روحانيت و عناصر مبارز و قشرهاي ديگر جامعه است. او چندي است كه

ص: 543

گمشده خويش را با آگاهي و تجربه شخصي و شناخت عميق يافته است. نور انديشه و راه و رسم خميني عزيز چون خورشيدي تابناك بر پهنه قلوب حق جويان تابيده است و به ويژه نسل جوان را به بازيابي خويش و موقعيت فرهنگ و دين و كشور خود در آن زمانه پر آشوب فراخوانده است. با داشتن حجتي آشكار چون "خميني" كه هيچ نقطه ابهامي در سراسر زندگي و اهدافش نيست، گرد جهان گرديدن و از حقيقت پرس و جو كردن آئين خردمندان نيست، و احمد در نسل خويش نخستين كسي است كه پيمان بسته تا پايان عمر در اين راه مقدس گام نهد و جانفشاني كند. حضور يادگار امام بعد از تبعيد پدر و برادر، در منزلي كه كانون قيامش لقب داده اند و حضور تني چند از محدود ياران وفاداري كه هنوز ساواك به شناسايي وبازداشت آنان موفق نشده است، سبب گرديده تا مشعل قيام در اين جايگاه شريف خاموش نگردد. اين حضور مخاطره آميز دردسرهاي تازه اي براي كارگزاران رژيم فراهم آورده و چنانكه بعدا خواهيم ديد، خواب ايادي استعمار را آشفته ساخته است. اندكي پس از انتقال امام خميني و آيت الله حاج آقا مصطفي از تركيه به عراق نمي گذرد كه مادر احمد، بانوي فداكار انقلاب نيز به

ص: 544

جمع آنان در نجف اشرف مي پيوندد. تا رنج دوران طولاني غربت و تبعيد را با رهبر قيام و فرزند دلبندش تقسيم كند. و اما رنج فراق عزيزان، رنج شنيدن زخم زبانهاي مغرضين و ايادي نفوذي رژيم در حوزه، و تلخي ديدن دوروئيها و بي تفاوتيها، و از سوي ديگر سنگيني رسالت حفظ حرمت انقلاب كبير خميني و انتقال پيام نهضت 15 خرداد و گرم نگهداشتن كانون مبارزه، سهمي است كه براي "احمد" تقدير كرده اند. شايسته فرزند خميني است كه از اين امتحان الهي سربلند بيرون آيد. و ديديم روزي كه دهها هزار خانواده شهيدان انقلاب و ميليونها نفوس سيه پوش، پرچم عزا بر دوش، پيكر مطهر يادگار خميني را تا جوار مرقد مطهر آن راهنماي سترگ با اشك روان و زمزمه حزن انگيز وداع، بدرقه كردند، ملت ايران و انقلابيون جهان بر آن شايستگي گواهي دادند. نخستين سفر مخفيانه به عراق و واكنش ساواك وقتي كه در بامداد سيزده آبان 43 سپاهيان اعزامي شاه و مامورين امنيتي، امام خميني را براي اعزام به تبعيدگاه مي بردند آنچنان سراسيمه و وحشتزده بودند كه اجازه ندادند تا حضرت امام وظايف خطير "احمد" را در روزها و سالهاي آينده بازگو كند. بدين سبب، احمد از همان روزهاي اوليه تبعيد امام در پي آن بود تا در

ص: 545

اولين فرصت به محضر پدر بشتابد و تكليف را از او بجويد. نخست، راهي به ذهنش خطور مي كند كه اشاره آنرا از زبان بي تكلف و صميمي خود او بشنويم كه مي گويد: " آمدم تهران و تيم شاهين دعوتم كرد راستش خواستم به وسيله آن تيم از ايران خارج شوم و بعد برنگردم، ولي انتخاب نشدم و بحق كه انتخاب شدم، چون سايرين بهتر از من بودند. چون در اين مسئله [رفتن به خارج] شكست خوردم، آنوقت خودم دست به كار شدم و يواشكي روانه عراق شدم، از راه آبادان. . . " (2) چنانكه اشاره كرديم، يادگار امين امام تصميم مي گيرد براي ديدار عزيزان و انتقال اخبار حوادث نهضت و كسب تكليف خويش، به محضر پدر بزرگوارش در تبعيدگاه بشتابد. در اواخر سال 1344 خطر كرده و به همراه يكي از دوستانش به نام كاظم، مخفيانه و از طريق آبادان - پس از مدتي سرگرداني - رهسپار عراق و شهر نجف اشرف مي شود. و اين در حالي است كه ساواك، كه جسته و گريخته از سفر احتمالي "احمد" خبردار شده است، از زيركي هاي او سردرگم گرديده و هنوز منتظر آن است تا از اداره گذرنامه خبر مراجعه او را به قصد عزيمت به عراق در پاسخ به بخشنامه مورخ 19/8/1344 سپهبد نصيري رئيس كل سازمان

ص: 546

اطلاعات و امنيت كشور بشنود. در اين بخشنامه خيلي محرمانه آمده است: /8/44"19 - خيلي محرمانه به: رياست شهرباني كل كشور (اداره اطلاعات) درباره: احمد مصطفوي خميني فرزند روح الله خواهشمند است دستور فرمائيد چنانچه نامبرده بالا تقاضاي صدور يا تمديد گذرنامه و پروانه خروج نمود قبل از هرگونه اقدام مراتب را به اين سازمان اعلام نمايند. از طرف رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور. سپهبد نصيري" چندين فقره بخشنامه و دستورالعمل مشابه از رئيس كل ساواك، اداره سوم و اداره نهم و ساواك شهر قم، در همين رابطه درپرونده مبارزاتي حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني به چشم مي خورد كه سردرگمي سازمان عريض و طويل امنيتي رژيم شاه را در برابر بي باكي و فراست فرزند برومند خميني نشان مي دهد. هنگامي ساواك مركز از سفر احمد خبردار مي شود كه تلفنگرام فوري از ساواك همدان بدين شرح مي رسد : "روز گذشته سيد احمد خميني فرزند آيت الله خميني از عراق وارد و. . . در منزل شهاب الدين اشراقي سكونت اختيار نموده است. " در ذيل همين تلفنگرام، ساواك كل در مركز مي نويسد: "آقاي صابري به ساواك قم بنويسيد. اين شخص در هفته گذشته از عراق به قم مراجعت نموده و پس از ورود به قم جهت ملاقات اشراقي به

ص: 547

همدان رفته، ضمن اينكه ساواك قم در اين زمينه اطلاعي نداده، اين فعاليتها را نموده - دستور مراقبت بدهيد. اعمال وي دقيقا تحت نظر باشد هدف از آمدن وي روشن گردد. " متعاقب اين گزارش و دستورالعملهاي بعدي، ساواك قم مراقبت از منزل امام و رفتارهاي احمد را افزايش مي دهد. (اما چند ماه پس از اين دوباره احمد مخفيانه از مرز عبور مي كند و اين بار نيز ساواك در هنگام بازگشت او، در مرز از سفر وي خبردار مي شود) ! در روزهاي اوليه پس از بازگشت از نخستين سفر، ساواك تهران نسخه اي از نامه ارسالي او به نجف اشرف را بدست مي آورد. گزارش اين نامه در سند سري ساواك مركز چنين آمده است: "شخصي كه نامش را احمد مصطفوي ذكر نموده ضمن ارسال نامه اي از قم به آدرس عراق (نجف اشرف) ، شيخ نصراله خلخالي، مطالبي بشرح زير نوشته است. صبح چهارشنبه با كاظم حركت و در خسروي 24 ساعت ما را نگهداشته اند البته در يك قهوه خانه ولي توي خيابان آزاد بوديم. صبح پنجشنبه ما را كه بتعداد 43 نفر بوديم به ژاندارمري قصرشيرين بردند تعداد زيادي از اينها را در بغداد دستگير كرده بودند در آنجا چيزي نپرسيدند فقط اسم و فاميل و اسم پدر و شغل كه تمام

ص: 548

را بغير از شغل كه گفتم كاسب، راست گفتم بهرحال از ژاندارمري ما را بسازمان امنيت قصرشيرين بردند در آنجا سئوالاتي از ما كردند كه تمام آنها دروغ گفته شد. مثلا شغل گفتم كاسب. گفت چه كسبي؟ گفتم ميوه فروشي. كجا؟ خيابان باجك. خانه شما كجاست؟ جنوب شهر (3) . ديگه نروي. چشم. براي چه رفته بودي؟ زيارت. بفرمائيد. ظهر كارمان تمام شد با چهار نفر ديگر ماشين سواري دربست براي كرمانشاه گرفتيم. عصر به كرمانشاه رسيديم. شب در آنجا بوديم و صبح رفتيم همدان. با اينكه چند ساعتي همدان بودم ولي منزل آقاي اشراقي را پيدا نكردم و از آنجا به اراك و از اراك به قم رفتيم. در خسروي پولي از ما گرفته نشد. آقاي حاجي شيخ يك ساعت بعد از ما رسيد. تلگراف امروز صبح زده شد. راديوپيك از قرار معلوم گفته كه آقا خيال دارند تابستان به شام بروند و راديو ملي گفته شاه تلگرافي به آقاي حكيم كرده كه مي خواهم بيايم نجف. ايشان گفته بايد بروي منزل آقاي خميني. اين دو موضوع در راديو گفته شده ولي اگر دروغ باشد راديو دروغ گفته. . . " در ذيل اين گزارش، ساواك تهران نوشته است: "آقاي صابري اين خبر و فتوكپي نامه را به ساواك قم و تذكر

ص: 549

بدهيد سعي نمايد نامبرده را شناسايي كند. سوابق احمد مصطفوي قبلا از فيش استعلام نمايد - رونوشت اطلاعيه را به ساواك كرمانشاه

ص: 550

بدهيد و توجه بدهيد كه دقت بيشتري در مصاحبه با اشخاص معمول گردد و مشخصات اين شخص با استفاده از دفاتر مرزي و آمار و گذرنامه و غيره خواسته شود. " در پي اين گزارش، اداره كل ساواك به روساي ساواك قم و همدان بدين شرح دستور مي دهد: از : اداره كل سوم (316) درباره احمد مصطفوي خميني فرزند روح الله بازگشت به 295 / ق م - 4/2/45 "نامبرده بالا در هفته گذشته از عراق به قم مراجعت و پس از ورود به قم جهت ملاقات شهاب الدين اشراقي به همدان رفته ضمن اينكه آن ساواك گزارشي در اين مورد نداده استنباط مي شود كه مشاراليه جهت انجام ماموريتهايي به ايران آمده ازجمله نامه اي كه فتوكپي آن ضميمه مي باشد جهت شيخ نصرالله خلخالي به عراق ارسال داشته و ضمن آن مسائلي را مطرح كرده كه حائز اهميت بوده. . . علي هذا خواهشمند است دستور فرمايد اعمال و رفتار مشاراليه دقيقا تحت كنترل قرار داده و هدف از آمدن وي به ايران روشن گردد. ضمنا تحقيق و اعلام نمايند وجوه مربوطه از چه طريقي و به چه نحو جمع آوري گرديده و توسط شهاب الدين اشراقي به حوزه علميه قم حواله شده است. " مديركل اداره سوم - مقدم 25/5/45 از: اداره كل

ص: 551

سوم (316) به: رياست ساواك همدان درباره: سيد احمد خميني فرزند روح الله خميني "خواهشمند است دستور فرمائيد ضمن كنترل اعمال و رفتار مشاراليه تحقيق و اعلام نمايند نامبرده بالا قصد اقامت دائم در همدان را دارد يا خير؟ ضمنا اطلاع واصله حاكيست كه شهاب الدين اشراقي بعضا وجوهي جهت حوزه علميه قم حواله مي نمايد تحقيق نمايند كه اين وجوه به چه نحو جمع آوري و از چه طريقي حواله مي گردد. " مديركل اداره سوم - مقدم 26/5/45 احمد در ايام نخستين اقامت كوتاه مدتش در نجف اشرف (در سال 44 و 45( تكميل معارف ديني را در آنجا پي مي گيرد و از محضر امام و برادر ارجمندش كسب فيض مي كند، و حدود 5 ماه بعد - و طبعا بنابه توصيه حضرت امام - كانون گرم خانواده را به قصد انجام رسالتش در ايران ترك گفته و مخفيانه راهي وطن مي شود. در مسير بازگشت در مرز خسروي بازداشت و به سازمان امنيت آنجا منتقل مي شود و چنانكه اسناد فوق كه تنها چند سند از صدها اسنادمبارزات او در پرونده هاي ساواك مي باشند، نشان مي دهند او در بازجوئيهايش زيركانه مامورين را فريبمي دهد هويتش در مرز براي ساواك در اين مرتبه شناخته نمي شود و پس از آزادي، از طريق كرمانشاه و همدان راهي قم

ص: 552

مي شود. يادگار امام در زندان قزل قلعه (بازگشت از سفر دوم) احمد پس از بازگشت از عراق، تلاش خستگي ناپذير خود را در تحصيل علوم ديني و ديدار از خانواده هاي زندانيان و تبعيديان و انتقال پيامها و سفارشهاي امام به منسوبين و مبارزين و نمايندگان شرعي امام در ايران و تنظيم امور بيت امام در قم، ادامه مي دهد. در پايان همين سال (45) دوباره عازم عراق مي شود و اين بار مخفيانه از طريق خرمشهر به آن سوي مرز مي رود و پس از يك هفته مخفي كاري و طي طريق، خود را به نجف اشرف كه قبله گاه مبارزين گرديده بود مي رساند. در همين سفر است كه او رسما به سلك روحانيت درمي آيد و "عمامه " را كه نشاني ست بر مسئوليت پذيري و تقدس راه انتخاب شده، بدست مبارك امام خميني بر سر مي نهد. در اين سفر نيز او ضمن فراگيري سفارشها و وصاياي مبارزاتي حضرت امام، از فرصت استفاده كرده و از محضر درس پدر و برادر بزرگوار و ديگر اساتيد حوزه نجف بهره مي گيرد. حضرت حجت الاسلام والمسلمين احمد خميني اينك لياقت آنرا يافته است تا رابط رهبري انقلاب با مبارزين مسلمان در كانون قيام يعني ايران اسلامي باشد و از اينرو پس از چندي با ره توشه

ص: 553

هايي گرانبها و پيامهاي مبارزاتي امام به ايران رهسپار مي شود. اين بار نيز به هنگام عبور از مرز در روز هشتم تير ماه سال 1346 دستگير مي شود. بخشنامه ها و آموزشهاي قبلي ساواك سبب مي شوند تا او را در سازمان امنيت قصرشيرين شناسايي و مراتب را به مركز، به صورت تلگراف رمزي به شرح ذيل گزارش نمايند: خيلي خيلي فوري 1- به : كل سوم 2 316- از : كرمانشاه 3- تاريخ گزارش : 8/4/46 "برابر اعلام ساواك قصرشيرين با توجه به شماره 27/5/45-39016/316 آن اداره كل روز جاري احمد مصطفوي همراه عده اي سوقي بساواك مذكور تحويل و در بازجوئي خود را فرزند آيت اله خميني معرفي مي نمايد ضمن اينكه همراه وي مداركي موجود نيست و اكنون بطور موقت در ساواك قصرشيرين بسر مي برد خواهشمند است دستور فرمائيد سبت به ترخيص نامبرده نظريه ابلاغ تا اقدام گردد. " "افشائي" "بعرض تيمسار رياست ساواك رسيد مقرر فرمودند به مركز منتقل گردد. " 9/4 احمد را از قصر شيرين به تهران منتقل و در زندان مخوف قزل قلعه محبوس مي نمايند. رسيد تحويل او به زندان بقرار زير در پرونده منعكس است: "غيرنظامي يكنفر بنام احمد شهرت مصطفوي بوسيله مامورين اداره كل سوم تحويل زندان قزل قلعه گرديد مامور زندان: استوار يكم تيموري" 10/4/46 رئيس كل

ص: 554

اداره سوم ساواك در تهران از طرف سپهبد نصيري رئيس كل ساواك مطلق العنان شاه در تاريخ 1/4/46 طي نامه اي به دادرسي نيروهاي مسلح شاهنشاهي! ! دستور صدور قرار تامين را صادر مي نمايد (كه اين نامه و آنهم به دادرسي نيروهاي مسلح در مورد يك روحاني! خود نشانه اي از وضعيت استقلال قوا و حاكميت ساواك است) در اين نامه مي خوانيم: از: ساواك به: تيمسار رياست اداره دادرسي نيروهاي مسلح شاهنشاهي (دادستاني) درباره: سيد احمد مصطفوي فرزند روح الله "بدينوسيله شش برگ اوراق تحقيقاتي نامبرده كه به اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلي كشور دستگير گرديده به پيوست ايفاد مي گردد. خواهشمند است دستور فرمائيد ضمن صدور قرار تامين مقتضي پرونده مقدماتي را جهت تكميل تحقيقات به اين سازمان اعاده فرمايند. " "رئيس سازمان اطلاعات و امنيت كشور، سپهبد نصيري" 11/4/46 متعاقب دستورالعمل فوق در تاريخ 12/4/46 قرار بازداشت موقت احمد صادر و به زندان قزل قلعه ابلاغ مي شود. از: شعبه 3 بازپرسي دادستاني ارتش به: رياست سازمان اطلاعات و امنيت "درباره: غير نظامي سيد احمد فرزند روح الله شهرت مصطفوي به اتهام اقدام بر ضد امنيت داخلي كشور در تاريخ 12/4/46 قرار بازداشت موقت صادر گرديده است" با تقديم عين پرونده مقرر فرمايند قرار صادره را برويت متهم رسانيده و پرونده را پس

ص: 555

از تكميل اعاده دهند. " "رئيس شعبه (3) بازپرسي دادستاني ارتش - سرهنگ ستاد سرفراز" "گيرندگان: 1- رياست زندان قزل قلعه جهت اطلاع و بازداشت متهم 2- دايره آمار و بازرسي قوانين" احمد در جلسات متعدد و مفصل بازجويي از گفتن هرگونه مطلبي كه ساواك را در مورد اقامت وي در ايران حساس نمايد خودداري مي كند. پاسخهاي او در همان حدي است كه در ضمن بازجويي مطمئن مي شود كه بازجو از آن اطلاع دارد و يا مدركي در اختيار دارد، در مواردي كه بازجو از مسافرتها و تماسها و مصاحبتهاي او سئوال مي كند او زيركانه به عادي سازي مطلب پرداخته و اسامي افراد را به صورت مبهم و بدون مشخصات قابل شناسايي بيان مي دارد كه سئوالات زير نمونه اي از آن است: "س: در عراق چند روز اقامت داشتيد. محل اقامت سركار كجا بود به كداميك از شهرها مسافرت نموديد و در هر شهري چند روز اقامت داشتيد. افرادي كه با سركار تماس گرفتند چه كساني بودند؟ " ج: در عراق قريب به صد روز اقامت داشتم محل اقامت بنده در نجف منزل خودمان. به شهرهاي كربلا، سامراء، كاظمين براي زيارت. در كربلا مدت زيادي بودم و در سامراء سه روز و در كاظمين سه روز دو مرتبه به كاظمين مسافرت كردم و

ص: 556

يك مرتبه به سامراء و به كربلا تعداد مسافرتم معلوم نيست چون زياد بوده من با كسي تماس نگرفته ام چون در آنجا غريب بودم ولي در آنجا مشغول به درس بودم و ناچارا با چند نفر هم صحبت بودم آقا يوسف و آقا حيات و شيخ عباسعلي بود، از اينكه فاميل اينها را ذكر نكردم براي اينكه نمي دانم چون در آخوندي مرسوم نيست. "! مصطفوي "س - بار اول از چه طريق و به چه مدت مسافرت نموديد جريان مسافرت قبلي خود را نيز مشروحا مرقوم فرمائيد. " "ج - بار اول از طريق آبادان و باز ما اين بار در مدرسه قائميه رفته و از آنجا به وسيله عبدالجاسم مرا بردند كه مي گفتند از زيردستان محمد سلطان است و محمد سلطان را من ديدم ولي مي گويند او رئيس بقيه است و در آبادان مغازه دارد نمي دانم چه مغازه اي و مدت مسافرت مثل اين مرتبه بود يعني نزديك هاي عيد رفتم و بعد هم براي اين موقع برگشتم آن مرتبه از طريق آب با كشتي مرا با صد نفر ديگر بردند ولي من تنها بودم يعني كسي حاضر نيست با من مسافرت كند چون من پسر حضرت آيت الله هستم و مردم مي ترسند. يك هفته توي راه بوديم و بعدا در چند

ص: 557

فرسخي نجف پياده شده سوار ماشين شده و به نجف رسيديم ساعت تقريبا هشت صبح رسيدم. چون كسالت پيدا كردم، چه آن دفعه ، چه اين دفعه، از اين جهت دكتر گفت بايد بري ايران يك جاي خنك آخر نجف درجه حرارتش گاهي به 52 مي رسد و واقعا مشكل بود براي من مريض و الان هم من كسالت دارم. مقصودم از آبادان اينست كه از آبادان به عراق رفتم و اين مرتبه از خرمشهر. مصطفوي س - بلاخره تصريح ننموديد از ايران به عراق نامه نوشته ايد يا خير و ظرف اين مدت هم بدان اشاره شد با چه كساني مكاتبه داشته ايد؟ ج - من از ايران به عراق نامه اي ننوشته ام به غير از نامه براي مادرم با هيچ كس مكاتبه نداشته ام چون كسي را در عراق ندارم كه نامه براش بفرستم. مصطفوي س - اسامي دوستان خود را در عراق مرقوم فرمائيد. ج - همانطور كه ذكر كردم آقا حيات، آقا يوسف، آقا شيخ عبدالعلي و آقا فرقاني هم آشنايم بود. البته تمام اينها آشنا بودند چون من دوست در عراق ندارم. مصطفوي س - شما از بيان حقايق خودداري مي فرمائيد و تا حد مقدور كتمان حقيقت مي نمائيد با اينكه در ابتداي بازجويي تذكر داده شد به سئوالات

ص: 558

جواب كامل داده و آنچه اتفاق افتاده است تشريح نمائيد مع الوصف به توصيه مزبور عمل ننموديد. عليهذا بيان نمائيد شيخ نصرالله خلخالي كيست و چند بار براي وي نامه نوشتيد و چه مطالبي را براي او ذكر نموده ايد . مبناي آشنايي و روابط خود را نيز با وي مشروحا بنويسيد. ج - كسي كه كاره اي نبوده و نيست! كسي كه تاكنون هيج سابقه اي نداشته چگونه شما مي خواهيد او را با سئوال گيج كنيد. بنده به تمام سئوالهاي جنابعالي پاسخ صحيح دادم و راجع به شيخ نصرالله خلخالي نمي دانم چگونه بايد بنويسم. مرد هفتاد ساله آيا دوست من است! مردي كه از پدر من بزرگتر است آيا رفيق من مي تواند باشد! چون احتمال اين معني كه پست نامه براي پدر من نمي برد و نامه ممكن است نرسد از اين جهت من نامه هايم را به ايشان مي نويسم تا ايشان به مادرم نامه ها را رد كند من هيچگونه حقايقي را مخفي نكردم. مصطفوي س - شما چند مرتبه به همدان مسافرت كرده ايد تاريخ مسافرت و ايام اقامت و مذاكرات انجام شده در آنجا با اشخاص را به ترتيب توضيح دهيد. ج - من دو مرتبه به همدان مسافرت كردم براي ديدار از خواهرم، فاصله بين دو سفر تقريبا يك ماه شد و

ص: 559

تاريخش را يادم نيست فقط قريب يكسال پيش مي شود و مدت دو سه روز آنجا بودم و مذاكراتي با هيچكس نداشته ام چون اهل مذاكره نيستم. مصطفوي س - شما در نامه هاي ارسالي به مادر خود در مورد شايعات مربوط به پدر خود چه مطالبي ذكر كرده ايد. ج - من نامه هايي كه به مادرم مي نوشتم چيزي ذكر نمي كردم مثلا ممكن است نوشته باشم به پدر بگوئيد كه اصحاب بيروني همگي خوب و سلام مي رسانند و الا از اين چيزها ديگر تجاوز نمي كرده. مصطفوي س - شما در نامه هاي خود در مورد اخبار راديو پيك ايران به چه مطالبي اشاره كرده ايد. ج - به هيچ مطالبي، اصلا من كاري به اين كارها ندارم و اگر هم نوشته باشم مطالب خيلي ساده بوده. در بازجويي ها هيچ چيز دستگير ساواك نمي شود و از همينجاست كه مسئولين دواير مختلف ساواك براي پوشاندن ضعفهاي خود دچار تناقض در تحليلها و گزارشها مي شوند. چنانكه در قسمتي از گزارش بازجويي مي نويسند: "موضوع اتهام: اقدام بر ضد امنيت داخلي كشور گردش كار: طبق محتويات پرونده و مدارك موجود، نامبرده ضمن مسافرتهاي غير مجاز به عراق و تماس با روحانيون افراطي و مخالف دولت، اخبار و شايعات ناصحيحي را در اختيار متعصبين مذهبي و طرفداران آيت

ص: 560

الله خميني قرار داده و بدينوسيله افكار و عقايد آنان را عليه دولت تحريك مي نموده. " و در قسمتي ديگر مي نويسند: "نظريه: در تحقيقات معموله شواهد و مداركي بدست ني آمده است كه دال بر داشتن فعاليت مضره نامبرده فوق باشد. " و از سوي ديگر رژيم شاه بعد از تبعيد امام خميني و بعد از واقعه ترور حسنعلي منصور (نخست وزير شاه و امضاء كننده لايحه ننگين كاپيتولاسيون) بوسيله هياتهاي موتلفه و دستگيري عاملين آن، در تبليغات داخلي و خارجي خود تمام سعي اش بر آن است كه وضعيت رژيم را با ثبات جلوه داده و اعلام دارد كه هيچگونه صداي اعتراض و مخالفتي وجود نداشته و قيام 15 خرداد پايان يافته و اثري از آن و رهبري آن نيست. از اينرو بازداشت فرزند برومند امام كه مخفيانه صورت گرفته اما بتدريج خبر آن منتشر شده است را به اصلاح خويش نمي داند، ضمن آنكه ساواك به وي متذكر شده است كه مي تواند تقاضاي گذرنامه كرده و براي هميشه و بي سروصدا از ايران خارج شود و در نجف اقامت گزيند. ساواك بر اين باور است كه كنترلها و مراقبتها و مزاحمتهاي دائمي و قطع ارتباطهاي وي باعث خواهد شد تا او به درخواست خود ايران را ترك نمايد، غافل از آنكه احمد با دستي پر

ص: 561

از نجف برگشته است تا در كانون خطر بماند، و بابهره گيري از تيز هوشي و زيركيهاي خدادادي و تجربه هايي كه كسب كرده است براي احياء نام و ياد امام در حوزه، و تحكيم و تعميم رابطه رهبري قيام با مبارزين داخل كشور تلاش كند و داغ فراموش شدن نام امام و حماسه 15 خرداد را بر دل كارگزاران ساواك بگذارد. نمونه اي از تحليلهاي ساواك را در نظريه رهبر عمليات يكي از بخشهاي ساواك بدين شرح مي خوانيم: "منبع: 1051 تاريخ وقوع: 30/5/46 تاريخ گزارش: 2/6/46 - خيلي محرمانه نظريه رهبر عمليات: سيد احمد خميني كه سابقا دانش آموز بوده و اخيرا به لباس روحانيت درآمده و روي اين اصل و با توجه به موقعيت پدرش وجهه اي در حوزه علميه قم كسب نموده و عزيمت وي به ايران و قم باعث نزديكي و علاقه مندي بيشتر طلاب به مشاراليه مي گردد و امكان دارد نامبرده در قم به اتفاق طرفداران پدرش دست به يك سلسله فعاليتهاي خلاف بزند و اصلح است اعمال و رفتارش دقيقا تحت كنترل قرار گرفته و چنانچه وي به نجف عزيمت و در آنجا اقامت نمايد به صلاح خواهد بود. " بخش 316 ساواك با دلايل و توهماتي كه قبلا اشاره كرديم نظريه ذيل را به رئيس كل ساواك

ص: 562

پيشنهاد مي نمايد: "از: بخش 316 تاريخ: 19/4/46 گزارش - خيلي محرمانه درباره: سيد احمد شهرت مصطفوي فرزندآيت الله خميني محترما بطوريكه استحضار دارند نامبرده بالا در تاريخ 8/4/46 همراه با عده اي سوقي وسيله مامورين عراق تحويل ساواك قصر شيرين گرديده و در اجراي اوامر تيمسار رياست ساواك به مركز اعزام و با صدور قرار از طرف بازپرس نظامي بازداشت شده است. مشاراليه در تحقيقات معموله اظهار داشته دو مرتبه به نحو غير مجاز به عراق مسافرت كرده و علت مسافرتهاي خود را ديدار پدرش (آيت الله خميني) و زيارت عتبات بيان نموده است در بازرسي معموله مداركي از او بدست ني آمده و برابر اعلام نمايندگي ساواك در عراق ياد شده در حدود هشت ماه قبل بطور غير مجاز از مرز خرمشهر به عراق مسافرت. . . نظريه: با توجه به اينكه از شخص مزبور سوابق مضره اي موجود نمي باشد در صورت تصويب سبت به تبديل قرار تامين و آزادي وي اقدام گردد موكول براي عالي است. ضمنا آيت الله حكيم ضمن ارسال نامه اي براي آيت الله عبدالله تهراني (چهلستوني) خواستار آزادي فرزند آيت الله خميني شده است. " در ذيل همين سند دستور رئيس ساواك چنين منعكس شده است: خبر براي روزنامه ها تهيه شود كه سيد احمد فرزند خميني كه در نجف ساكن ست بوسيله

ص: 563

مامورين عراقي در تاريخ . . . به مامورين مرزي ايران تحويل شد ضمنا تحقيقاتي كه انجام شده نامبرده دو مرتبه بدون در دست داشتن گذرنامه بطور قاچاق تاكنون از مرز ايران عبور كرده و در نتيجه به وسيله مامورين عراقي به اتفاق . . . نفر كه بطور قاچاق عبور كرده بودند تحويل شده اند. 21/5 در مورد ترخيص سيد احمد مجددا مراتب به عرض رسيد موافقت فرمودند از آزادي و يبهره برداري كامل از كساني كه توصيه براي آزادي او را نموده اند، بنمائيد. " روزنامه هاي كيهان و اطلاعلات مورخ 23/5/46 عينا نظريه رئيس ساواك را به عنوان خبر مطبوعاتي! ! چاپ مي كنند سرانجام يادگار امام خميني در تاريخ 24/5/46 از زندان قزل قلعه آزاد و چند روز بعد راهي قم مي شود كه تلگراف خيلي محرمانه رئيس ساواك مركز به ساواك قم گوياي هراس رژيم از حضور آن عزيز در حوزه علميه است: "از: اداره كل سوم (316) - خيلي محرمانه به: رياست ساواك قم درباره: احمد مصطفوي خميني فرزند روح الله نامبرده بالا در هفته گذشته از عراق به قم مراجعت و پس از ورود به قم . . . استنباط مي شود كه مشاراليه جهت انجام ماءموريتهايي به ايران آمده. . . دستور فرمائيد اعمال و رفتار مشاراليه

ص: 564

را دقيقا تحت كنترل قرار داده و هدف از آمدن وي به ايران روشن گردد . . . " با آنكه احمد در ضمن بازجوئيهايش، صراحتا در مورد نامه هايي كه او با پوشش نام مرحوم شيخ نصرالله خلخالي به نجف فرستاده است مورد استنطاق قرار مي گيرد و يقين دارد كه ساواك نامه مخفي او را از پست گرفته و در پرونده موجود است، با چنين اطلاعي و اطمينان از اينكه هرگونه مكاتبه پستي او را ساواك، به خصوص پس از آزادي او كنترل خواهد كرد، اما بلافاصله پس از آزادي، نامه اي صراحتا به امام خميني بوسيله پست به آدرس "نجف اشرف حضرت آيت الله خميني" ارسال مي كند. و همين شگردها و زيركيهاي فرزند "روح الله" است كه در طول دوران طولاني كه نقشي محوري در امور نهضت و ارتباط مبارزين با امام و تكثير و انتشار صدها سخنراني و اعلاميه امام را بر عهده داشته است، تشكيلات گسترده ساواك را به بازي مي گيرد و آنها را در مقابل شيوه هاي پيچيده منحصر به فرد خود درمانده مي سازد كه اين درماندگي در سراسر اسناد و پرونده هاي مبارزات او در ساواك مشهود است. وي با ارسال اين نامه اولا خبر بازداشت، آزادي و سلامتي خود را به امام مي رساند و بطور ضمني و

ص: 565

غير مستقيم بدون آنكه مدركي را بدست ساواك دهد به پدر بزرگوارش اين حقيقت را تلويحا مي رساند كه در بازجوئيها چيزي اتفاق نيافتاده و رابطه اي لو نرفته است. وي در اين نامه تعمدا چندين بار تاكيد مي كند كه در زندان به او خوش گذشته! و حتي مايل بوده كه بيشتر در آنجا بماند اين تاكيد و تعمد براي آنست تا وقتيكه مسئولين ساواك در مورد اين نامه دست به تحليل مي زنند به يكي از اين دو نتيجه گمراه كننده برسند: او را فردي غير نرمال بدانند كه زندان را استراحتگاه مي داند! (جالب آنكه اين پيش بيني به وقوع پيوسته و بعضي از تحليلگران احمق ساواك در تحليل بازجوئيها و اينكه نامه هاي وي اظهار نظرهايي از اين قبيل كرده اند! ! و يا آنكه در تحليل ديگر خود به اين نتيجه برسند كه او مايل است تا دستگير شود و براي مدتي طولاني در زندان بماند تا از اين طريق، همانند سالهاي 42 و 43 شعله هاي قيام دوباره افروخته شود. چنانكه با انتشار تدريجي خبر دستگيري فرزند امام در همان ايام نيز صداي اعتراض و ارسال نامه هاي اعتراض آميز علما بالا گرفت. ضمن آنكه احمد قلب امام خميني را طپش هستي و حيات خود و انقلاب مي داند و از بيم آنكه مبادا اخبار

ص: 566

مربوط به دستگيري و زنداني شدن وي باعث ملال آن قلب مبارك شوند، از طريق اين نامه رفع نگراني مي كند. و از همه اينها گذشته براي تربيت يافته مكتب امام خميني، آنجا كه رضاي حق حاصل باشد و عمل به تكليف شود چه زندان باشد و چه خارج آن، خشنود است و چنانكه در سندهاي بعدي خواهيم خواند او در برابر دلسوزي يكي از دوستانش در مورد مزاحمتهاي دائمي ساواك مي گويد: "اينها نمك آش مبارزه است و من راهي را مي روم كه پدر و برادرم رفته اند. " قسمتي از نامه يادگار امام پس از آزادي از زندان به قرار زير است: بسمه تعالي دست پدربزرگوارم را از دور مي بوسم. اميدوارم به سلامت بوده باشيد . . . . . . . مرا در سازمان قصر شيرين گرفته و بعد از دو روز به كرمانشاه و بعد از نصف روزبه سازمان تهران و از آنجا به قزل قلعه. نمي دانم آب و هواخوري چند روز طول كشيد ولي بقدري خوش گذشت كه در عرض عمرم اينقدر خوشي نكرده بودم. و عقيده داداش كه مي گفتند زندان خيلي خوب جائيست تاييد كردم. از قول من خدمت ايشان لابد سلام مي رسانيد. دو روز است تهران هستم و قصد دارم فردا يعني جمعه 28 مرداد قم مشرف

ص: 567

شوم. انشاءالله باز خدمتتان مي رسم و دست مباركتان را مي بوسم. . . . برعكس قزل قلعه هواي تهران گرم است. به سازمان نفرين مي كنم كه چرا مرا به هواي گرم آورد با اينكه بارها متذكر شده بودم كه اينجا خيلي به من خوش مي گذرد مرا تا آخر تابستان نگه داريد! ولي اينكار را نكردند و از هواي خنك آنجا محروممان كردند، انشاءالله هواي آنجا تا بحال خيلي خنك شده باشد. جهاد احمد در منزلي كه تاريخ ساز انقلاب شد برخلاف تصور اوليه ساواك نه تنها فشارها و حبسها باعث فراموشي نام امام نشد بلكه بعد از تبعيد آن حضرت با همه مخاطرات، مردم عشقشان را به مرجع و مقتدايشان به هر وسيله اي ابراز مي دارند و به خصوص از زماني كه يادگار امام تلاش خود را براي فعال نمودن منزل امام در قم افزايش داده، حتي علنا مجالس تجليل از امام خميني در اين محل برگزار مي شود كه گزارش ذيل - كه در سال 1346 يعني اوج خفقان پليسي و حكومت فاشيستي ساواك مي باشد - نمونه اي از آن است: "منبع - 212 تاريخ وقوع - 17/6/46 تاريخ گزارش: 19/6/46 - خيلي محرمانه نظريه رهبر عمليات - در ايام سوگواري اغلب در منزل خميني مجلس روضه خواني وسيله برادرش پسنديده و يا شيخ

ص: 568

علي اكبر اسلامي برگزار و عده زيادي از مردم در آن شركت مي نمايند و با توجه به اينكه وعاظ ضمن سخنراني در خاتمه منابر خود به باني مجلس يعني خميني دعا نموده و از وي تجليل فروان به عمل مي آورند و اين امر باعث كسب وجهه و محبوبيت بيشتر خميني مي گردد لذا بهتر است در صورت امكان ترتيبي داده شود كه براي برگزاري اين گونه مجالس در منزل خميني به نحو غير مستقيم محدوديتهائي فراهم نمود. " و اين هم سندي ديگر از راه افتخارانگيز احمد در روزهاي سخت غربت و مظلوميت كه در آن يكي از منابع ساواك دزدانه سخنان طلبه اي را استراق سمع نموده و گزارش آنرا به ساواك داده است: "1- به: 2 316- از: 3 21- شماره گزارش: 4 838/21- تاريخ گزارش: 7 13/3/47- منبع: 9 1219- تاريخ وقوع: 12/3/47 - خيلي محرمانه موضوع: اظهارات احمد خميني طلبه اي بنام شيخ الاسلامي روز فوق اظهار داشت يكي از رفقاي وي بنام حسين جاويد كرماني ساعت 22 هنگامي كه از جلو منزل خميني عبور مي كرده مشاهده نمود كه يك نفر پاسبان از تردد در منزل مذكور مراقبت مي نمايد وي با سيد احمد پسر خميني مواجه شده و اظهار تاسف نموده كه هنگام شب نيز مامورين دست بردار نيستند. سيد احمد خميني

ص: 569

در پاسخ اظهار داشت (اينها نمك آش مبارزه است من راهي مي روم كه پدر و برادرم رفته اند و ناراحتيها برايمان تاثير ندارد. نظريه منبع - نظري ندارد. نظريه رهبر عمليات - مفاد گزارش فوق صحيح بنظر مي رسد و به استحضار مي رساند چون سيد احمد مايل است به عراق عزيمت نمايد و تا كنون از طرف شهرباني با تقاضاي او موافقت نشده اصلح است وي نيز مثل مصطفي به عراق تبعيد و تا بدينوسيله از فعاليتهاي او در ايران جلوگيري گردد%ق " ازدواج و فرزندان حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني - رض - پس از تحقيق و مشورت با حضرت امام و ديگر اعضاي خانواده در تاريخ 11/7/1348 با دختر فاضله حضرت آية الله سلطاني طباطبايي كه از خاندانهاي شريف و محترم روحانيت در قم مي باشند كه اعقابشان نسل در نسل از مجتهدين بنام حوزه ها بوده اند، ازدواج نمود و ثمره اين وصلت مبارك سه فرزند پسر: جناب حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد حسن خميني و جناب حجة الاسلام حاج سيد ياسر خميني و آقاي سيد علي خميني مي باشند. اين عزيزان نور چشمان حضرت امام و مورد مهر و عطوفت آن حضرت بوده اند و مطمئنا دعاي خير امام خميني و پدر نامداري همچون حاج احمد آقا و مادر فداركارشان

ص: 570

بدرقه راه پر مسئوليت آنان است و بحمدالله آثار استعداد درخشان و پيشرفتهاي علمي و تلاش موفقشان در كسب فضائل انساني و اخلاقي اين عزيزان در سيمايشان كه يادآور سيماي جذاب معنوي حضرت امام مي باشد هويداست و گويي كه خداي متعال تقدير كرده است تا مشعلي را كه

ص: 571

امام خميني با يك عمر مجاهده و تلاش در اين خاندان محترم افروخته است بايد همچنان نورافشاني كند. خداوند را بر اين نعمت سپاس مي گوييم. اميدواريم كه فرزند برومند آن عزيز سفر كرده، حضرت حجة الاسلام حاج سيد حسن خميني كه اينك در جايگاه خطير وصايت پدر نشسته است با تاييدات الهي و دعاي خير امت وفادار به امام موفق گردد تا همچون پدر بزرگوارش از نام مطهر "خميني" و آثار و ارزشهايي كه او بنيان نهاده است به شايستگي تمام پاسداري كند. خدايش ياور و نگهدار باد. تلاشهاي احمد و درماندگي ساواك شاه اسناد زير يكي از دهها اسنادي است كه نشان مي دهد تلاشهاي هوشمندانه فرزندان امام خميني در مسير پيگيري اهداف مبارزه ساواك شاه را درمانده ساخته اند: "به رياست ساواك قم از اداره كل سوم (136) تاريخ 11/11/48 - خيلي فوري درباره مصطفي و احمد مصطفوي خميني فرزندان آيت الله خميني عطف به 12/7/48-3087/21 اطلاعات واصله حاكي است نامبردگان بالا به منظور به ثمر رساندن اهداف مضره خود با پاره اي از عناصر افراطي در تماس مي باشند. خواهشمند است دستور فرمائيد با استفاده از تمام امكانات موجود اعمال و رفتار و تماسهاي سيد احمد خميني را تحت مراقبت دقيق قرار دهند و مكاتبات مشاراليه و نيز تلفن او را كنترل و نتيجه

ص: 572

را مستمرا منعكس سازند. مدير كل اداره سوم - مقدم" "خيلي محرمانه موضوع فرزند آيت الله خميني بقرار اطلاع فرزند آيت الله خميني با نام مستعار "عزت" در مناطق كردنشين با فراريان ايراني ارتباط برقرار نموده است. ملاحظات. جهت اطلا ع و تحقيق سريع و اعلام نتيجه. 10/7/48 3509/316" منزل امام در قم كانون ارتباط مبارزين و مركز تجمع عاشقان خميني بود. ديوارهاي گلي و اتاقهاي ساده و فضاي مردمي اين منزل يادآور مناجاتها و فريادگريهاي حضرت روح الله و يادآور 14 سال تلاش خستگي ناپذير "احمد" درپيگيري اهداف قيام، پس از تبعيد رهبري آن است. اين منزل در زمره مواريث انقلاب اسلامي و پيشگامان حماسه 15 خرداد است. منزلي است كه تداعي كننده كار بزرگ خميني در تحقق عينيت دين و سياست و وحدت بخشيدن به مرجعيت و رهبري است; و اين همان نياز و آرماني است كه شيعه براي تحققش قرنها مجاهده كرد، و چه بسيار سنجيده اقدام كرد آن يادگار هوشيار امام خميني كه پس از ارتحال حضرت آية الله العظمي اراكي اين مكان مطهر را در اختيار رهبري بزرگوار انقلاب اسلامي نهاد تا عينيت و وحدت مذكور همچنان استمرار يابد. او با اين اقدامش عملا بر اين حقيقت گواهي داد كه در قاموس فرهنگ امام خميني،

ص: 573

اعتقاد به تعميم ولايت فقيه در تمامي شئوني كه خداي متعال براي امام جامعه اسلامي قرار داده است سرفصل ايده ها و آرمانهاي امام خميني است. در سالهاي پس از تبعيد حضرت امام، به گواهي صدها سندي كه از پرونده هاي ساواك به دست آمده است، رژيم شاه و دستگاههاي امنيتي او بيشترين تلاش را بكار گرفت تا ياد و نشان اين كانون قيام و صاحب آن را از دلها بزدايد. اما به شهادت همين اسناد و آنچه كه ملت ايران شاهد بودند آن همه توان و امكاني كه بسيج شد، در برابر مقوله اي به نام "ايمان و عشق و استقامت" تاب مقاومت نياورد و رنگ باخت. با همه مراقبتها و كنترل تلفنها و گماردن مامورين امنيتي و جلوگيري از تردد مردم و احضار و بازداشتهاي مكرر گردانندگان آن، اين بيت شريف به همت معدودي از پيمان بستگان با خميني كبير، مركزيت تجمع پيروان امام و محل ارتباط مبارزين معتقد به امام و مركز سامان دهي و تنظيم امور شهريه امام در حوزه هاي علميه بود و اين نقش برجسته در تاريخ نهضت امام بيش از همه مديون مجاهده و تدبير و شجاعت و فراست "احمد" يادگار عزيز خميني است كه در برابر هر ترفندي كه ساواك به كار مي بست تا قفل تعطيلي بر اين مكان

ص: 574

شريف زند، او از قبل كليدهاي گشايش را آماده داشت و چنان عمل مي كرد كه ذهن كارگزاران امنيتي دواير و ادارات تو در توي ساواك در تحليل وقايع اين منزل را درمانده ساخته بود. نشانه هاي اين درماندگي را در تناقض در تصميم گيريها و تحليل هاي مندرج در اسناد ساواك به روشني در مي يابيم. نقل تمامي اسناد در اين نوشتار نمي گنجد فقط از باب نمونه به چند مورد آن بسنده مي كنيم. قبل از آن به خاطرات يادگار امام از وقايع و حوادث مربوط به اين منزل در آن ايام، اشاره مي كنيم (4) . ايشان مي فرمودند (نقل به مضمون) : "وقتي كه در بازگشت دوم مخفيانه ام به عراق دستگير و زنداني شدم، از آنجا كه ساواك در مراحل بازجويي از اهداف بعدي ام چيزي دستگيرش نشد، بر آن شد تا پس از آزادي، از طريق كنترل و تعقيبهاي غيرعلني، اطلاعاتي از چگونگي ارتباط امام با ايران و نحوه جمع آوري و ارسال وجوهات شرعيه مقلدين امام و چگونگي رداخت شهريه را بدست آورند. لذا مدتي از تردد مردم و زائرين و روحانيون منزل امام در قم ممانعت نمي كردند، به اميد آن كه عوامل نفوذي و مخفي آنها اطلاعات بيشتري بدست آورند. ما نيز با رعايت اصول مخفي كاري و شناختي كه از

ص: 575

شيوه هاي ساواك داشتيم، از اين فرصت كمال استفاده را برديم و بعد از چندي ساواك متوجه شد كه روش آنها نه تنها كارساز نبوده بلكه گردانندگان امور بيت امام موفق شده اند كه ارتباطهاي گسترده اي از طريق همين منزل برقرار نمايند. و علاوه بر آن، مجالس روضه خواني و وعظ و خطابه در مناسبتهاي مختلف در آنجا باعث تجمع گسترده علاقمندان به امام و افزايش شور و احساسات انقلابي مردم مي شد. ساواك رويه اش را عوض كرد. بازداشتها و احضارها و اخطارها و مزاحمتهاي مكرر شروع شد. تبعيد وكلاي شرعي امام در قم و ديگر مناطق و تبعيد آيت الله پسنديده (در چندين مرحله) در دستور كار ساواك قرار گرفت. مدتي طولاني با گماردن مامورين شهرباني و امنيتي از ساعت 7 صبح تا 8 شب و براي مدتي نيز تا 11 شب به طور رسمي از تردد روحانيون و مراجعين به منزل امام جلوگيري مي شد. در اين ايام ما صبرمي كرديم ساعتي بعد از تمام شدن كشيك مامورين از طرق مختلف و منازل مجاور، ياران امام در آنجا گردهم مي آمدند و مسائل مان را دنبال مي كرديم و قبل از طلوع آفتاب متفرق مي شديم بسته شدن منزل و جلوگيري از تردد مقلدين و علاقمندان امام و تبعيد نمايندگان امام و ايجاد تضييقات براي

ص: 576

منسوبين و ياران و نقل آن از زبان مراجعيني كه از مناطق مختلف به قم مي آمدند خودش عاملي در جهت ترويج نام امام و بحث از نهضت و اهداف امام شده بود بهره برداري از اين موضوع از سوي مبارزين خارج كشور و طرح آن در اعلاميه هاي آنان نيز تبليغات رژيم را كه مي كوشيد قيام پانزده خرداد را كم بهاء و آثار آن را فراموش شده جلوه دهد خنثي مي كرد. دوباره ساواك به روشهاي قبلي خود بازمي گشت و اين سر در گمي در تصميم ها و اقدامات ساواك تا پيروزي انقلاب ادامه داشت. در تمام اين مدت منزل امام مركز اتصال انقلابيون و ياران امام بود. " "نمونه اي از اسناد ساواك در اين رابطه: "نظريه رهبر عمليات - در ايام سوگواري اغلب در منزل خميني مجلس روضه خواني وسيله برادرش پسنديده و يا شيخ علي اكبر اسلامي برگزار و عده زيادي از مردم در آن شركت مي نمايند و با توجه به اينكه وعاظ ضمن سخنراني در خاتمه منابر خود به باني مجلس يعني خميني دعا نموده و از وي تجليل فراوان بعمل مي آورند و اين امر باعث كسب وجهه و محبوبيت بيشتر خميني مي گردد. لذا بهتر است در صورت امكان ترتيبي داده شود كه براي برگزاري اينگونه مجالس در منزل خميني

ص: 577

به نحو غيرمستقيم محدوديتهائي فراهم نمود". ساواك مركز در تاريخ 27/6/46 ذيل سندي ديگري از گزارش فوق اين نظريه را اظهار نموده است: "نظريه - با عرض اينكه منزل خميني در قم كانون تبليغي به نفع وي شده و همچنين در ايام روضه خواني مركز تجمع روحانيون افراطي مي گردد بنابراين چنانچه تصويب فرمايند به ساواك قم اعلام شود. در صورت امكان از طريق شهرباني محل سبت به جلوگيري از تشكيل جلسات روضه خواني در منزل خميني اقدام نمايند". متعاقب گزارشات فوق، دستور جلوگيري از برگزاري مراسم روضه خواني در منزل امام صادر مي شود. اما فرزند برومند امام و همچنين حضرت آيت الله پسنديده اعتنايي به اخطار ساواك نمي كنند. از ساواك تهران ابلاغ مي شود كه آيت الله پسنديده حق سكونت در قم را ندارد. دستور گماردن مامورين شهرباني براي جلوگيري از تردد مردم صادر مي شود. اما اين تضييقات نيز نمي توانند نورافشاني كانون قيام را خاموش سازند. يكي از عوامل مخفي ساواك كه در جمعيت حاضر در منزل امام بوده در تاريخ 12/2/47 گفتگوي خصوصي يادگار امام با يكي از دوستانش را كه استماع كرده به شرح زير گزارش مي كند: "خيلي محرمانه نخست وزيري سازمان اطلاعات و امنيت كشور گزارش: درباره رفت و آمد در منزل آيت الله خميني محترما معروض مي دارد: برابر اعلام

ص: 578

ساواك قم در تاريخ 6/2/47 سيد احمد خميني فرزند آيت الله خميني ضمن مذاكره خصوصي اظهار داشته هر شب از ساعت هشت به بعد رفت و آمد در منزل وي (خميني) به طور آزادانه صورت مي گيرد و جلسات برقرار است. ساواك مذكور اضافه نموده پس از اينكه مدتي منزل مشاراليه تحت مراقبت مامورين شهرباني بوده و از ورود به منزل نامبرده جلوگيري به عمل آمده لكن بعلت سهل انگاري و مسامحه مامورين شهرباني مجددا رفت و آمد شروع شده و ضروريست به منظور ممانعت از تردد در اين محل تصميمات لازم اتخاذ شود. خلاصه پيشينه: پس از تبعيد خميني از ايران طرفداران و ايادي او كتابخانه و منزل وي را پايگاهي جهت بحث و تبادل نظر و احيانا اتخاذ تصميماتي قرار داده بودند كه چون ادامه آن وضع به مصلحت نبود لذا با انجام تشريفات قانوني كتابخانه و منزل خميني بازرسي و رفت و آمد در اين محلها تحت كنترل مامورين شهرباني قرار گرفت. نظريه: از ساواك محل خواسته شد با نفوذ در اين جلسات ماهيت اصلي آنان را آشكار نمايد. " مسئولين ساواك تهران در ذيل گزارش فوق چنين اظهار نظر مي كنند: " به منظور تضعيف خميني و ايادي وي اصلح است از طريق شهرباني كل كشور به شهرباني قم دستور داده شود

ص: 579

كماكان توسط مامورين از رفت و آمد افراد به منزل خميني جلوگيري بعمل آورند. " وجود عنصر انقلابي و خستگي ناپذيري به نام "احمد خميني" و بزرگواري چون آية الله پسنديده و تني چند از اصحاب "روح الله" در منزلي كه خشت خشت ديوارهاي گلي آن، دفتري است از 15 سال مقاومت بيدارگران قبيله ايمان، سبب شده اند تا نقشه هاي پي در پي و حساب شده ساواك نقش برآب شود و آرزوي تعطيلي آن بر دل كارگزاران رژيمي كه از اين خانه مبارك و صاحب آن كينه ها دارند، بماند. سه سند زير نمونه اي است از تلاش بي ثمر ساواك شاه و نقش كليدي "احمد" در خنثي كردن اين تلاشها: [سند اول]: "خيلي محرمانه از : ساواك قم تاريخ : 30/2/47 به : مديريت كل اداره سوم 316 درباره: رفت و آمد در منزل خميني عطف به 18/2/47 - 10892/316 بطور كلي مراقبت از منزل خميني وسيله مامورين شهرباني قبلا تا ساعت 8 شب ادامه داشته و پسر نامبرده چندين شب از ساعت هشت شب به بعد از فرصت استفاده و با بازگذاردن درب منزل شروع به تشويق ايادي و تجمع آنان در منزل نموده كه پس از اطلاع، مراقبت مستمر و مداوم تا ساعت 11 شب از منزل وي ادامه دارد و به احمد پسر

ص: 580

خميني نيز تذكرات لازم در اين خصوص داده شد. رئيس ساواك قم - مهران" [سند دوم]: "به: رياست شهرباني قم از : ساواك قم درباره: منزل خميني پيرو شماره 5086/21 - 10/12/48 چون تشكيل هيچگونه اجتماعي در منزل خميني به مصلحت نمي باشد لذا خواهشمند است دستور فرمائيد از تشكيل مجالس، جلوگيري و نتيجه را به اين سازمان اعلام دارند. رئيس سازمان اطلاعات و امنيت قم - مهران" [سند سوم]: "پسر كوچك آيت الله خميني كه مدتي است به قم آمده همه روزه در خانه اش روضه خواني برقرار و رفت و آمد مردم به منزلش همچنان ادامه دارد. ضمنا اشخاصي كه سهم امام خود را بابت خميني تا كنون به ديگران بطور مخفيانه پرداخت مي كردند از موقع حضور پسر خميني در قم مردم اين وجوه را بطور آزادانه به نامبرده پرداخت مي نمايند. " شهريه امام و ناكامي ساواك در جلوگيري از پرداخت آن ساده زيستي و زندگي زاهدانه از افتخارات روحانيت شيعه در طول تاريخ بوده است. و حفظ و ا ستمرار اين افتخار وظيفه اي است بر عهده كساني كه به اين كسوت مقدس در آمده اند. طلاب علوم ديني كه در حوزه هاي علميه تمام وقت خويش را مصروف تحصيل علوم و معارف ديني و تهذيب نفس مي كنند عمدتا گذران زندگي زاهدانه آنها از محل شهريه اندكي است

ص: 581

كه از سوي مراجع تقليد از محل وجوهات شرعي مردم (سهم مبارك امام (ع» پرداخت مي شود. بعد از رحلت آيت الله العظمي بروجردي (ره) علي رغم اينكه امام خميني با طرح هرگونه بحث و سخني درباره مرجعيت خويش مخالفت مي ورزيد، اما مجتهدان متعهد و ياران انقلابي آن حضرت در حوزه ها با شناختي كه از خصائل منحصر بفرد و ويژگيهاي علمي ايشان داشتند و تحقق آمال دست نيافته جامعه اسلامي را در زعامت ديني آن بزرگوار مي ديدند، دست بكار شدند. قرار گرفتن امام خميني بر مسند مرجعيت شيعه نخستين آثار تحول آفرين خويش را در قيام ملت ايران عليه تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، و سپس قيام حماسه آميز 15 خرداد سال42 جلوه گر ساخت. بعد از تبعيد حضرت امام به استناد هزاران برگ اسناد پرونده هاي ساواك، بيشترين تلاش رژيم شاه معطوف به خنثي كردن عواملي بود كه پيوند عميق جامعه اسلامي را با مرجع خويش مستحكم مي ساخت. جلوگيري از پرداخت وجوهات شرعي به نمايندگان حضرت امام و ممانعت از رداخت شهريه امام خميني در حوزه هاي علميه در صدر ليست برنامه هاي ساواك قرار گرفت. در اينجا نيز نقش برجسته يادگار امام خميني در ناكام ساختن هدفهاي ساواك بيش از هر كس ديگر، و به استناد همان اسناد مشهود است. هجرت آيت الله پسنديده از خمين

ص: 582

به قم و استقرار ايشان در منزل حضرت امام و ايفاي نقش بعنوان وكيل امام خميني و تلاشهاي بي وقفه "احمد" در خنثي كردن توطئه هاي ساواك و مقابله با ايادي نفوذي رژيم در حوزه ها، و فداكاري ديگر ياران و نمايندگان امام سبب شدند تا علي رغم دوري امام از وطن ارتباطهاي گسترده اي بين مقلدين امام و آن حضرت برقرار شود. رژيم شاه كه از تضييقات و اخطارهاي قبلي خود نتيجه اي نگرفته بود در آبان ماه 1346 به منزل امام خميني يورش برد و كليه كتابها و اسناد و وسائل موجود را ضبط و فرزند برومند امام و دو تن از نمايندگان امام خميني، حضرات آقايان علي اكبر اسلامي و حاج شيخ حسن صانعي را بازداشت نمود. سند زير گزارشي است از اين اقدام: "به: كل سوم 316 از: قم تاريخ گزارش: 22/8/46 موضوع: كشف 333 "ساعت 10 صبح روز جاري با تشريفات قانوني از منزل روح الله خميني واقع در يخچال قاضي با حضور سيد احمد فرزند ايشان و شيخ علي اكبر اسلامي و شيخ حسن صانعي نمايندگان خميني بازرسي و كليه كتب و اوراق موجود در منزل ضبط و در ساواك نگهداري كه ليست تنظيمي آن به انضمام صورتجلسه مربوطه پستا تقديم خواهد شد ضمنا از تردد و تجمع

ص: 583

در منزل، وسيله مامورين شهرباني اقدامات لازم معمول گرديده است - مهران". تحليل گران ساواك دلخوش از اقدامات پليسي فوق به اميد مختل شدن پرداخت شهريه امام نشسته بودند كه اين انتظار بيهوده را در سند زير مشاهده مي كنيم: "گيرنده: مديريت كل اداره سوم 316 فرستنده: ساواك قم تاريخ: 6/9/46 شماره: 3238/21 - خيلي محرمانه موضوع: خميني پس از بازرسي منزل خميني و عدم اجازه رفت و آمد به منزل وي، وضع پرداخت شهريه خميني به طلاب به صورت نامرتبي در آمده و مقسمين خميني از وضع موجود نگران و در حال حاضر براي پرداخت شهريه به طلاب شهرستانها و حفظ موقعيت قبلي يك نفر از روحاني از هر شهرستان را انتخاب كه شهريه طلاب آن شهرستان را در قم پرداخت نمايد و اين روحانيون بعضا از بيم دستگيري از بار اين مسئوليت شانه خالي مي كنند و طلاب طرفدار خميني هم موقعيت خود را در مخاطره ديده و با فرا رسيدن ماه مبارك رمضان حوزه علميه را ترك مي كنند در صورت تصويب و موافقت به منظور متلاشي نمودن تشكيلات مقسمين خميني هر يك از آنان پس از شناسائي دستگير و پس از اخذ بيوگرافي و عكس، به تهران اعزام و در مركز پس از يك سلسله تحقيقات از آنان تعهدي مبني بر عدم دخالت در اين

ص: 584

امور اخذ و آزاد گردند. به استحضار مي رساند كه اين اقدام از هر جهت نتايج خوبي خواهد داشت و روحانيون ديگر نيز اين وظيفه را متقبل نخواهند شد و طبيعتا در پرداخت شهريه خميني به طلاب تاخير حاصل و طلاب نيز به مرور به آيات ديگر خواهند گرويد%ق رئيس ساواك قم - مهران" چند روز از خوش باوري ساواك بيشتر نمي گذشت كه عجز خود را در برابر تلاش خستگي ناپذير "فرزند روح الله" نظاره كردند گزارش زير نمونه اي است از آن: "شماره گزارش: 26363/20 ه 3 تاريخ گزارش: 15/9/46 - خيلي محرمانه موضوع: پرداخت شهريه طلبه هاي قم اخيرا چون منزل خميني در قم مورد بازرسي قرار گرفت و دفتر شهريه طلبه ها نيز ضبط گرديده بود. لذا [ناخوانا] شهريه آنها توسط مقسمها و پسر خميني در مدارس ديني بين طلبه ها تقسيم مي گردد. ب آقاي صابري نتيجه اقدامات سري ساواك قم را در مورد شناسائي مقسمين پرداخت شهريه مربوط به خميني را روشن فرمايند. 16/9" سال بعد گزارشات ساواك حاكي از آن بود كه نه تنها شهريه امام تعطيل نشده بلكه افزوده نيز گرديده است. ساواك اين بار دست به اقدامي بيهوده تر مي زند كه سالها ادامه مي يابد. دستور شناسائي و بازداشت كليه پرداخت كنندگان وجوه شرعيه به امام و عاملين جمع آوري آن و بازداشت وكلاي شرعي

ص: 585

امام، به ساواكهاي سراسر كشور ابلاغ مي شود، غافل از آنكه اين دستورالعمل احمقانه به معناي آن است كه بخش عظيمي از آحاد ملت ايران را بايد دستگير كنند. نمونه اي از بخشنامه فوق را در سند زير مشاهده مي كنيم: "به رياست ساواك تهران (ه 3( از : اداره كل سوم شماره : 100345/316 تاريخ: 23/10/47 - خيلي محرمانه در باره: جمع آوري وجوه و ارسال آن جهت خميني عطف به /20 37288 ه17/10/47 -3 برابر اطلاعات واصله پرداخت شهريه خميني در نجف و ساير حوزه هاي علميه از جمله قم رو به تزايد گذاشته و با آن همه محدوديتي كه بعمل آمده ياد شده كماكان شهريه خود را پرداخت و حتي گفته مي شود وضع وي در حال حاضر بمراتب بهتر از زماني است كه در ايران بسر مي برده عليهذا با توجه به اهميت موضوع خواهشمند است دستور فرمائيد با استفاده از كليه امكانات موجود نسبت به شناسائي افراديكه به خميني وجوه شرعيه مي پردازند و همچنين عاملين جمع آوري و ارسال آن به عراق، اقدام و نتيجه را سريعا به اين اداره كل اعلام دارند. ك مدير كل اداره سوم - مقدم 28/10" بدين ترتيب، نه دستگاههاي امنيتي و پليسي شاه و نه تبليغات و رسانه هاي رژيم و نه تبليغات خارجي و حمايتهاي بي دريغ آمريكا از شاه

ص: 586

نتوانستند چراغ افروخته قيام خميني را در كانون آن خاموش سازند. رابطه رهبري قيام با مبارزين عليرغم دوري از وطن روز به روز توسعه يافت. نام امام خميني هر روز پر آوازه تر گرديد. حضور انديشه و آرمان و شخصيت آن حضرت به عنوان مرجع نامدار شيعه در حوزه هاي علميه بيشتر و بيشتر شد. شهريه اش - بنابه اعترافات فوق - قطع نگرديد و ادامه يافت و افزون شد و توطئه ها يكي پس از ديگري خنثي شدند. 14 سال اين جبهه گيري با همه دشواريها و فراز و نشيبهايش در رويارويي اصحاب و ياران امام با جبهه اصحاب طاغوت تداوم يافت. نقطه اميد و اتصال انقلابيون و مركز هدايت و دفاع از حقانيت جبهه حق را كانوني بود به نام منزل امام خميني در قم كه در غياب قائد اعظم، فرزند برومندش احمد عزيز را در خود جاي داده بود. نقل داستان حماسي اين خانه و صاحب آن و اصحاب با وفايش در اين مقال نمي گنجد و كتابي قطور به قطر 15 سال هجرت و جهاد مي طلبد. فقط به ذكر يك نوشته از قهرمان نهضت امام خميني در همين رابطه بسنده مي كنيم. حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني در دفتر خاطراتش چنين نوشته است: "امروز روز هيجدهم اسفند مطابق با

ص: 587

اول محرم الحرام 1390 است. امروز بنا بود اينجا روضه خواني شود ولي از طرف سازمان و شهرباني از اينكار جلوگيري به عمل آمد. اين كار آنها گرچه به عقيده من بضرر آنها بود ولي واقعا نفع مخلص در آن خلاصه مي شد. . . اميد است خداي متعال مرا به راه راست هدايت فرمايد و فردي بدرد بخور براي جامعه قرار دهد. تمام اين موضوعات تمام شدني است و تمام ماها هم مي ميريم آنچه بدرد مي خورد راستي و درستي است و به وظيفه عمل كردن. اميد است كه بتوانم وظايف خود را به نحو احسن انجام دهم. در سه سال پيش درب منزل را بستند و در سه ماه پيش باز كردند و دوباره مامور براي اينجا قرار دادند. هرچه پيش آيد خوش آيد. الخير في ما وقع. اگر بخواهم علل باز شدن و بسته شدن اينجا را بنويسم صفحات زيادي را بايد سپيد كنم كه فعلا، اولا وقتش نيست و در ثاني حالش نمي باشد. اين چند كلمه را نوشتم شايد بعدها گذري بيافتد، چشمم به روي خطوط سقوط كند و يادي از دوران جواني خود كنم. "احمد خميني - دوشنبه اول محرم الحرام90 ساعت 9 صبح" سفر به مكه، عراق و لبنان سومين سفر يادگار امام خميني به نجف اشرف

ص: 588

با دستي پر از اخبار مربوط به استمرار مبارزه در ايران و مشتعل بودن مشعل قيام در حوزه هاي علميه صورت مي گيرد. "احمد" فرزند برومند امام در سال 1352 ايران را به سوي سه مقصد مهم ترك مي كند: زيارت خانه خدا و كسب ره توشه هاي معنوي براي جهاد در سالهاي دشوار آينده; زيارت مشاهد مشرفه در عراق و بوسه زدن بر ضريح مطر مولاعلي (ع) مظهر عدالت و صبر و مظلوميت ، و عقده گشودن دل در جوار تربت سالار آزادگان و شهيدان (ع) و ياران باوفايش ، و زيارت ديگر اماكن متبركه آن ديار و ديدار با مرجع و امام و پدر بزرگوارخويش : "حضرت روح الله" و ديدار با مادر و برادر، كه دست ظلم دودمان پهلوي - و البته - دست جنايتكار آمريكا، آن اولياي خدا را به ديار غربت روانه ساخته است; و سومين مقصد: سفر به لبنان و ديدار با فرزندان نهضت خميني در آن سامان. "احمد" چنانكه از خدا خواسته بود اين سفر پر موفقيت را نيز همچون گذشته به انجام رسانيد. او سخنهاي فراواني با پدر، از انتقال مسائل نهضت گرفته تا طرح سؤالات مربوط به دروس علمي و طرح مسائل حوزه ها و غيره داشت كه در اين سفر بازگو نمود، كسب فيض و تكليف كرد

ص: 589

و از امام خويش وظايف و ماموريتهاي مقدس را براي سالهاي آينده آموخت و برگرفت، و در لبنان با امام موسي صدر مسائل منطقه و وضعيت شيعيان و مبارزه افتخارآميزي كه در پيش روي داشتند را به ارزيابي نشست و در تماس با شهيد چمران و عناصر مبارزي همچون جلال الدين فارسي، پيگيري اهداف نهضت امام در آن سامان را به بحث گذاشت و مدت اندكي نيز در پايگاه نظامي شهيد چمران آموزش نظامي ديد و در اواخر سال 1352 به ايران بازگشت. دستگاه امنيتي رژيم شاه همچون گذشته در خواب غرور و نخوت شاه روزگار مي گذرانيد و دلخوش به دستورالعملهاي شداد و غلاظ پليسي و تعقيب و مراقبتهاي بي نتيجه اي بود كه در مقابل فراست و كياست فرزند امام، سالهاست كه رنگ باخته اند. دو سند زير از پرونده هاي ساواك نمونه اي است از اسناد مربوط به پيگيري سومين سفر يادگار امام خميني به عراق و سفر او به لبنان: [سند اول]: "به : رياست ساواك تهران از : اداره كل سوم 312/ تاريخ : 2/12/52 درباره : سيد احمد خميني فرزند روح الله نامبرده بالا كه چندي پيش به عراق مسافرت نموده بود از عراق به لبنان رفته و در منزل موسي صدر اقامت نموده بود اينك ساواك قم اعلام داشته، ياد

ص: 590

شده در تاريخ 27/11/52 به تهران مسافرت نموده. عليهذا خواهشمند است دستور فرمائيد با دادن آموزشهاي لازم به منابع و همكاران افتخاري، كه مشاراليه مورد شناسايي آنان مي باشد ترتيبي اتخاذ نمايند تا ضمن مراقبت از اعمال و رفتار وي مشخص گردد اين شخص چه دستورالعملي از پدرش يا موسي صدر دريافت داشته و از نتيجه اين اداره كل را آگاه سازند. " مدير كل اداره سوم. ثابتي - 2/12 [سند دوم]: در پي نامه فوق، سؤالهاي ساواك كه براي دريافت و تحليل پاسخها به ادارات مختلف سازمان امنيت ابلاغ است به قرار زير مي باشد: "درباره : احمد مصطفوي خميني 1- درباره علت ملاقات نامبرده بالا با موسي صدر 2- مدت اقامت مشاراليه در منزل موسي صدر و اينكه در اين مدت چه اشخاصي به منزل وي رفت و آمد داشته اند (با مشخصات آنها) 3- در مدت اقامت در منزل موسي صدر چه صحبتها و چه مسائلي بين آنها مطرح شده است. 4- آيا نامبرده به طريقي با عراق و با پدر و برادرش تماس گرفته است يا خير؟ و اگر تماس گرفته به چه وسيله اي بوده است و مسائلي كه مطرح شده است روشن شود. " "احمد" در ديگر سنگرهاي مبارزه (سالهاي قبل از پيروزي) تماس با حضرت آية الله خامنه اي،

ص: 591

آقاي هاشمي رفسنجاني

ص: 592

، شهيد اندرزگو و شهيد محمد منتظري (سفر به پاكستان) : از ويژگيهاي يادگار امين امام آن بود كه تلاش براي تحقق هدفهايش را از نزديك و در ميدان عمل مي آزمود. او معتقد بود كه صرفا حضور در تصميم گيريهاي كلان و اشراف كلي بر مسائل داشتن به تنهايي كافي نيستند بلكه بايد شخصا مسائل مربوط به هدفها را تجربه كرد. و لذاست كه مي بينيم با آنكه وي در دوران رهبري امام پس از پيروزي و دوره بعد از رحلت آن حضرت در مراكز مهم تصميم گيري ها و شوراهاي عالي امور كشور حضور داشت، اما هميشه از طريق سفرهاي مكرر و بصورت ناشناس، بخصوص در مناطق محروم و دورافتاده از نزديك با مشكلات و گرفتاريهاي مردم در تماس بود و از هر طريق و پيشنهادي كه مي توانست اين ارتباط را مستقيم تر و ملموستر نمايد استقبال مي كرد و چنانكه مسئولين كميته امداد امام و بنياد 15 خرداد و بنياد شهيد در خاطرات خود نوشته اند (5) ايشان براي آنكه درد و رنج محرومين را بيشتر لمس كند و خود در رفع مشكلات آنان مستقيما مشاركت داشته باشد، مصرانه خواستار عضويت در اين نهادها شده و مي خواست كه به عنوان يكي از كاركنان اين دو نهاد در اجر معنوي رسيدگي به امور

ص: 593

مستضعفين سهيم گردد. در ميدان مبارزه نيز او همان مبنا را برگزيده بود و با آنكه نقشي انكارناپذير در تنظيم ارتباطهاي مبارزين با رهبري انقلاب داشت، خود نيز در موارد متعددي در امر تكثير و انتشار پيامها و كتابهاي امام و تشكيل گروههاي مبارز و مشاركت در جلسات هيئتها و انجمنهاي مذهبي و انقلابي و حتي فراگيري فنون نظامي و سامان دهي تظاهرات شركت مي نمود. در پرونده هاي ساواك سندهاي فراواني وجود دارند كه از رفت و آمدهاي مكرر وي به منزل مبارزين، شركت در جلسات منزل شهيد سعيد آية الله سعيدي، شركت در جلسات مجمع وعاظ انقلابي تهران و همچنين هيئتهاي مذهبي و انقلابي تهران و شميران، تامين بودجه براي گروههاي مبارزاتي حكايت دارد. در يكي از اين سندها در مورد نقش يادگار امام در تظاهرات سال 1350 طلاب انقلابي قم - كه نگارنده اين سطور نيز توفيق حضور در آنرا يافته بود - آمده است: "از : ساواك قم به : مديريت كل اداره سوم 312 - خيلي محرمانه تاريخ : 12/11/50 . . . موضوع دخالت سيد احمد خميني در تظاهرات . . . تا آنجا كه كسب اطلاع شده وي شخصا در داخل جمعيت تظاهركننده نبوده است ولي آنچه بنظر مي رسد آنكه گرچه وي شخصا در تظاهرات شركت نداشته

ص: 594

و همانطور كه در تلگراف شماره 24/10/50 - 5131/21 نيز به عرض رسيده تظاهر به عدم مداخله در اين قضايا را نموده لكن وجود نامه سيد عبدالرسول حجازي خطاب به وي در مورد سيد ملكشير ميرهاشمي كه طي شماره 5286/21 - 5/11/50 تقديم گرديده خود مؤيد دخالت غير مستقيم و انجام تحريكاتي از ناحيه مشاراليه در اين زمينه مي باشد. - رئيس ساواك قم - مهران" و در پايان سند ديگري به تاريخ 9/9/51 - كه در آن گزارش تشكيل جلسه وعاظ در منزل آقاي فخرالدين حجازي و شركت يادگار امام و شهيد سعيد حاج شيخ فضل الله محلاتي و جمعي ديگر در آن جلسه و تصميم آنها مبني بر تشكيل جمعيت اهل منبر تهران آمده است - مي خوانيم: " . . . در اين جلسه سيد احمد خميني اظهار نموده است اين جلسه اگر هزينه هايي داشته باشد من مي پردازم". در اينجا فرازهايي از خاطرات حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني از دوران مبارزات را نقل مي كنيم كه در سال 1361 به اصرار جناب حجت الاسلام والمسلمين سيد محمود دعائي سرپرست روزنامه اطلاعات، براي اولين و آخرين بار بازگو شده است: "در مدتي كه قم بودم مثل ساير طلاب در رساندن اعلاميه هاي امام و يا اعلاميه هائي عليه دولت

ص: 595

و رژيم سابق به مردم تلاش مي كرديم، تا كم كم به اين فكر افتادم كه احتياج به وسايل تكثير داريم. "آمدم پيش آقاي هاشمي در تهران. او توسط آقاي توكلي يك دستگاه فتوكپي برايمان تهيه كرد و من قبلا اطاقي را در من يكي از آشنايانمان اجاره كردم و آنجا مشغول كار شديم. از كساني كه ازابتدا با ما بوده آقاي موسوي خوئيني ها و آقاي واحدي است. . . . كم كم كارمان وسعت پيدا كرد و جايمان تنگ شد. منزلي در نزد يكي منزل امام در قم بنام آقاي واحدي خريديم. پول آن را با التماس از اين و آن تهيه كرديم. زيرا آقاي پسنده تا از كم و كيف قضيه مطلع نمي شدند پول نمي دادند و مطلب را هم كه نمي شد بگوئي . اين منزل دست و بالمان را باز كرد. آقاي موسوي خوئيني هاكه خود با گروههاي ديگري هم ارتباط داشت يك دستگاه ماشين تكثير براي ما تهيه كرد. قبلا از ماشينهاي ساده تر استفاده مي كرديم. آقاي موسوي خوئيني ها دستگير شد. توسط خانمشان به من خبر داد كه ايران را ترك كنم. مدت پانزده روز رفتم پاكستان. اتفاقا آقاي هادي قم بود. اوضاع پاكستان را از او پرسيدم البته بدون اينكه ايشان مطلع شود كه چه مي خواهم بكنم. بلافاصله با

ص: 596

آقاي محمد منتظري هم تماس گرفتم، آمد مرز ايران و پاكستان. اين دو هفته اي كه پاكستان بودم تجربه هاي خوبي كسب كردم. در مراجعت، آقاي واحدي را از كم و كيف قضيه مطلع كردم و در ضمن شخصي به ما معرفي شد تا در ايران به وسيله او با گروهي ديگر همكاري نمائيم. اتفاقا ما مشغول چاپ كتاب"خدمت و خيانت روشنفكران" جلال بوديم. در ضمن براي اينكه مطمئن شويم از نظر اعتقادي كارمان صدرصد درست باشد با آقاي خامنه اي در مشهد تماس گرفتيم كه ماءمور تماس، من شدم و بارها پيش ايشان رفتم و ايشان را هم تا اندازه اي در جريان كارهايمان قرار داده ام، البته در اين موقع آقاي هاشمي زندان بود والا قبلا با ايشان مشورت مي كرديم. [به هر حال] بوسيله شهيد منتظري با گروه فوق ارتباط برقرار كرديم. در اوائل، همسرم مسئول ارتباط با آنان شد تا مطمئن شوم كسي از طرف مقابل ما را زير نظر نگيرد. كار هم بدين صورت مي شد كه هفته اي دو روز صبح ها آنها وسايلي كه داشتند در قبرستان نو در مقبره اي مي گذاشتند و عصر آنها را بر مي داشتيم و هفته اي دو روز ما اين كار را مي كرديم. به محمد منتظري پيغام دادم اين كار مشكل است ما هم حاضر نيستيم با گروهي كه

ص: 597

دقيقا نمي شناسيم بصورت آشكار كار كنيم. او كه در آن موقع با آقاي غرضي و آقاي جنتي[علي] در سوريه كار مي كرد، فردي را فرستاد پيش من بنام سعيد كه بحمدالله هم امروز مشغول كار براي جمهوري اي هستند كه خود زحمتش را كشيده اند. مشكلي از حيث كار نداشتيم. مجموعه ما تمام دستگاهها را داشتيم، از كاغذ خرد كني گرفته تا چاپ. با دستگيري آقاي خوئيني ها تصميم گرفتيم آقاي خاتمي را وارد عمل كنيم كه بحمدالله ايشان از هر حيث ما را ياري كردند. آقاي هاشمي دستگير شد بدنبال دستگيري او ناچار با اصفهانيهايي كه يكي دو نفر آنان را آقاي هاشمي به من معرفي كرده بود تا درصورتيكه دستگير شد با آنان تماس بگيريم ( اين كار را بعد از يكي دو هفته كردم) كه يكي از آنان آقاي روحاني، روحاني خوب اصفهان است. بدنبال آن يك خانه تيمي در اصفهان و يكي در تهران تشكيل داديم. البته آقاي روحاني را در جريان اين كار نگذاشتيم چون احتمال دستگيري ايشان زياد بود. متاءسفانه بين دوستان سوريه اختلاف جزئي اي پيدا شد كه نزديك بود دامن ما را هم بگيرد. تا من بودم نگذاشتم ولي وقتي من رفتم به عراق و بدنبال شهادت برادرم در آنجا ماندگار شدم يكي دو مصادره در

ص: 598

قم صورت گرفت. كه آقاي واحدي در يكي از آنها شركت داشت در نامه اي كه برايم بوسيله يكي از دوستان كه آن هم بوسيله آشيخ عباس معروف - شهيد اندرزگو . . . ؟ - بله، بوسيله آن سيد جليل القدر بدستم رسيد در اين نامه اين مسئله را جدي مطرح كردند. از همانجا تذكر دادم كه اين كار به صلاح كار تشكيلاتي ما نمي باشد، ولي بر سر مسئله اي كه هنوز اجازه ندارم بگويم اين كار بالا گرفت و وسايل انتشاراتي كه در يكي ديگر از منازل تيمي بود كه سعيد (واسطه) از آن مطلع بود شبانه به منزل تيمي ديگر انتقال پيدا كرده بود . - يك وقتي گفته شده بود سينماي قم را گروه شما منفجر كرده اند؟ - يكي از دوستان در مصاحبه اش گفته بود كه سينماي قم را من و يا گروه ما منفجر كرده اند. در حاليكه اين با واقعيت تطبيق نمي كند. شهيد اندرزگو شبي را در منزل ما گذارند كه مدعي بود اين كار را در همان روز انجام داده است. اين مسائل را امروز گفتم زيرا شما گفتيد آنچه در مورد مسائل مبارزاتي خود مي دانيد بگوئيد والا همانگونه كه در اين مدت هيچ نگفته بودم امروز هم نمي بايست مي گفتم" (6) شگفتي كار دشوار، اما

ص: 599

موفق و افتخارانگيز تربيت يافته مكتب"روح الله" در امور مبارزه آنجا آشكار مي شود كه دريابيم فعاليتهاي مبارزاتي او در شرايطي انجام مي پذيرفته كه چشمهاي نامحرم ساواك لحظه اي از رفت و آمدهاي او غافلنمي شده و آن عزيز مي بايست با رعايت مستمر اصول مخفي كاري و با استفاده از فراست منحصر به فرد خويش ماءمورين مخفي تعقيب كننده اش را فريب داده و سردرگم سازد. سه سند زير نشاني است از مراقبتهاي دائمي ساواك و سختي كار مبارزه يادگار امام در آن شرايط: 1-"از: مركز به: ساواك قم - خيلي محرمانه سيد احمد خميني روز 21/12/48 به مشهد وارد و اظهار داشته چون وجودش در ايام سوگواري در قم لازمست در نظر دارد روز /25/12 48 به قم مراجعت كند. ضمن تعيين علت عدم انعكاس مسافرت وي دقيقا اعمال نامبرده را مراقبت و نتيجه را اعلام نمايند - مقدم" 2-"از: ساواك قم به: مديريت كل اداره سوم 316 - خيلي محرمانه درباره: سيد احمد خميني در مراقبتهائيكه از نامبرده بالا بعمل آمده، مشاراليه به اتفاق طلبه اي به نام كياني ساعت /0840 روز 16/5/49 از بنگاه مسافربري گيتي نورد قم وسيله اتومبيل شماره 75277، از تهران به اصفهان عزيمت و در تاريخ 18/9/49 به قم مراجعت نموده - رئيس ساواك قم - مهران" 3-"به: رياست ساواك قم

ص: 600

- خيلي محرمانه از: اداره كل سوم (316) درباره: سيد احمد خميني "بطوريكه استنباط مي شود آن ساواك از اعمال و رفتار نامبرده بالا بي اطلاع است و نشانه آن مسافرت وي به مشهد و عدم اطلاع ساواك قم از اين جريان مي باشد و ساواك محل مي بايست با كمال هوشياري از تصميمات مشاراليه قبلا آگاهي حاصل نمايد و مراتب را بموقع منعكس سازد تا به محض خروج از منطقه توسط ساير ساواكها مراقبت گردد. خواهشمند است دستور فرمائيد به مسئولين امر تذكر لازم داده شود و نتيجه را اعلام دارند. مدير كل اداره سوم - مقدم احمد و هجرتي ديگر (چهارمين و آخرين سفر به عراق) سال 1356 سالي تعيين كننده در نهضت امام خميني است. در اين سال وقايعي به وقوع پيوست كه هر يك در اوج بخشيدن به ابعاد انقلاب اسلامي و جهاني كردن نهضت امام و تمهيد مقدمات پيروزي 22 بهمن سال بعد تاءثير بسزايي نهادند و از جمله اين وقايع كه خود تقديري است شگفت از مقدرات الهي، هجرت تاريخي يادگار امام از ايران به نجف اشرف و وقايع پس از آن و هجرت او به همراه "امام انقلاب" از نجف به پاريس است. احمد در ايران رسالت خويش را بخوبي ايفا كرده است. 14 سال است كه او وقفه ناپذير

ص: 601

در دو جبهه مقدس جهاد و اجتهاد، گام مي زند. اينك در سال 56 وقتي كه او ايران را به مقصد نجف ترك مي كند رابطه رهبري انقلاب با حوزه هاي علميه و مبارزين داخل كشور به گسترده ترين و مطلوبترين وجه ممكن رسيده است. تكليف گروههاي مخالف رژيم از لحاظ پايبنديشان به رهبري قيام روشن گرديده و در صفوف انقلابيون پالايش لازم صورت گرفته است. كانالهاي ارتباط با نجف برقرار و شبكه ارتباط روحانيت و مومنين به نهضت امام در سطح كشور، به همت ياران فداكار امام و فرزند مجاهدش تنظيم شده اند. و از سوي ديگر فرزند خميني كبير كه چندين سال است درس خارجه فقه و اصول را از محضر بزرگان حوزه قم فراگرفته، اينك براي تكميل نيازهاي علمي خويش و پاسخ يافتن به پرسشهاي علمي اش، فرزانه اي چون امام را مي طلبد. و در سوي ديگر او به ابعاد جهاني انقلاب اسلامي و گسترش ارتباطات انقلاب در خارج از مرزها و كسب فيض دانش و عرفان از محضر پدر مي انديشد. تقدير الهي احمد را بار ديگر به نجف مي كشاند تا نقشي تازه در نهضت امام بر عهده گيرد. از سوي ديگر، چنانكه در خاطرات يادگار امام نقل كرديم، همرزمان او پس از دستگيري در سال 56 به وي پيغام مي دهند كه بخشي

ص: 602

از روابط مبارزاتي آن عزيز لو رفته و بايد ايران را ترك كند. بدين ترتيب "احمد" براي چهارمين و آخرين بار وطن را به قصد انجام رسالتي ديگر به سوي نجف اشرف ترك مي كند. ديدن داغ جگر سوز استاد و همراه و همرزمش و تنها برادر مهربان اش شهيد آية الله حاج آقا مصطفي خميني در آبانماه 1356 در نجف اشرف، ابتلا و امتحاني خطير براي احمد داغدار است. امتحاني كه پدر، آنرا لطف خفيه الهي ناميد و ديديم كه همين شهادت آغازگر خيزش 19 ديماه قم و سپس چهلمهاي پياپي و پديد آمدن صحنه كارزار پيروان امام با دژخيمان رژيم، در ميداني به وسعت سرتاسر ايران بزرگ گرديد. بنا به نقل ياران امام در نجف، به محض ورود حاج احمد آقا در سال 56 به نجف اشرف، شهيد بزرگوار آيت الله حاج آقا مصطفي به اعضاي دفتر و روحانيون مبارز آنجا تاكيد مي فرمود كه از آن پس در تنظيم امور سياسي و مبارزاتي به وي مراجعه كنند. به موازات اوج گرفتن ابعاد نهضت، بعد از شهادت حاج آقا مصطفي - رض - ، بيت و دفتر امام خميني در نجف اشرف با بهره مندي از شخصيتي چون "احمد" كه تجربه طولاني مبارزه و سامان دهي ارتباطها، و مديريت منزل امام در قم

ص: 603

در سالهاي دشوار پس از تبعيد امام را با خود داشت، به سرعت تبديل به كانوني مطمئن براي پاسخگويي به نيازهاي ارتباطي نهضت و رهبري آن گرديد. احمد خستگي ناپذير در آن ايام پر حادثه، در نجف اشرف توانست خلاء وجود با بركت شهيد حاج آقا مصطفي را در كنار پدر پر كند. با رهبري الهي حضرت امام خميني، دامنه قيام به سراسر ايران و به جمع دانشجويان و مسلمانان انقلابي خارج از كشور كشيده شد و در اين ميان، "احمد" رازدار امين امام و حامل پيامهاي پي در پي رهبر و نقطه اتصال شبكه گسترده ارتباطها بود. تماسها و فعاليتهاي يادگار امام در نجف نيز در منگنه مراقبتها و كنترلهاي دائمي ساواك و مامورين امنيتي سفارت شاه در بغداد قرار داشت و علاوه بر اينها، سازمان امنيت عراق نيز در همكاري با ساواك، ماموريني ويژه براي كنترل تماسهاي آن مهاجر الي الله گمارده بود. سند زير گوياي اين همكاري پشت پرده دو رژيم بغداد و تهران در زمان شاه عليه نهضت امام خميني، حتي بعد از هجرت آن حضرت به پاريس است: "از : اداره كل سوم به : رياست اداره همكاريها بدينوسيله فتوكپي نامه سعدون شاكر رئيس سرويس عراق و ضميمه آن با ترجمه فارسي مربوط، جهت آگاهي و ضبط

ص: 604

در سوابق به پيوست ايفاد مي گردد. مدير كل اداره سوم - ثابتي" [پيوست سند فوق، ترجمه گزارش كنترل مكالمات تلفني فرزند برومند امام است كه بوسيله مامورين عراقي ضبط گرديده و در پرونده ساواك بدين شرح آمده است: ] اطلاعات "كساني كه با خانه آقاي خميني در نجف تماس گرفتند: آقا كريم كه با احمد خميني سخن گفت و درباره قم و آقاي شراعي و آقاي استري از او جويا شد. ثوندي از پاريس تماس گرفت و با همسر احمد گفتگو كرد. تلگرافي به ياسر عرفات از خانه احمد خميني. گفتگوهائي كه از راضي در خارج از كشور و احمد خميني روي داد و دومي اطلاع داد كه دوستشان علي اكبر آقامنشي در حالي كه نامه اي از آقا با خود داشت در راه سوريه دستگير گرديد و از او خواسته شد كه پاسخ را نامه بدهد. احمد با شخصي در خارج از عراق تماس گرفت و از او خواست كه با صدوقي يدر پاريس تماس پيدا كند و به او اطلاع بدهد كه ما آزادي كامل داريم. گفتگوهائي از خانه خميني روي داد. متكلم رضواني يك شنونده بنام كريم، سخن مي گفت; و او اطلاع داد كه در روز يكشنبه در تهران اعتصاب عمومي خواهد بود. تماس هاي ديگري از سوي اشخاصي در

ص: 605

خارج از عراق با خانه خميني پيرامون همين موضوع گرفته شد. " همراه با امام در هجرت به پاريس هجرت سرنوشت ساز امام خميني از نجف به پاريس، آغاز فصل فروپاشي اركان رژيم سلطنتي در ايران و بصدا آورنده زنگهاي شكست آمريكا در حساسترين و امن ترين پايگاهش بود. در اين هجرت و ماجراي شگفت نيز، "احمد" مشاور و همراه پدر بود. و اين نقش تا بدان حد آشكار و مؤثر بوده است كه حضرت امام خميني - سلام الله عليه - حتي در وصيتنامه جاودانه خويش نيز از آن ياد كرده و تصريح مي فرمايد كه تنها مشاور آن حركت تاريخي و تاريخ ساز، "احمد "بوده است. در اينجا فرازهايي از چگونگي هجرت امام به پاريس را از زبان همراه هميشگي امام، نقل مي كنيم كه در قسمتي از خاطرات شنيدني اش از آن هجرت بزرگ مي گويد: "علت هجرت امام به پاريس، به جرياناتي كه چند ماهي قبل از اين تصميم روي داد، برمي گردد. با اوج گيري مبارزات مردم ايران، دو دولت ايران و عراق در جلساتي متعدد كه در بغداد تشكيل گرديد، به اين نتيجه رسيدند كه فعاليت امام نه تنها براي ايران كه براي عراق هم خطرناك شده است. توجه مردم عراق به امام، و شور و احساسات زائرين ايراني چيزي

ص: 606

نبود كه عراق بتواند به آساني از كنار آن بگذرد. و بدين جهت برادر عزيزمان آقاي دعائي را خوا ستند تا خيلي روشن نظرات شوراي انقلاب كشور عراق را به عرض امام برساند. آقاي دعائي نظرات عراق را براي حضرت امام بيان داشت كه ملخص آن عبارت است از: 1- حضرتعالي چون گذشته مي توانيد در عراق به زندگي عادي خود ادامه دهيد ولي از كارهاي سياسي اي كه باعث تيرگي روابط ما با ايران مي گردد، خودداري نماييد. 2- در صورت ادامه كارهاي سياسي بايد عراق را ترك كنيد. تصميم امام، معلوم بود. رو كردند به من و فرمودند: "گذرنامه من و خودت را بياور" و من چنين كردم. آقاي دعائي عازم بغداد شد ولي از گذرنامه ها خبري نشد. چندي بعد سعدون شاكر رئيس سازمان امنيت عراق خدمت امام رسيد و مطالبي در ارتباط با روابط ايران و عراق، اوضاع عراق و منطقه و گزارشاتي از اين دست را به عرض امام رسانيد، ولي در خاتمه چيزي بيشتر از پيغام قبلشان نداشت. ا ما م خيلي صحبت كردند كه متاسفانه ضبط نشد; مثلا فرمودند: "من هر كجا بروم و فرشم را (اشاره به زيلوي افشار) پهن كنم، منزلم است. " و يا گفتند: "من از آن آخوندها نيستم كه تنها به خاطر زيارت،

ص: 607

دست از تكليفم بردارم. " و از اين قبيل . . . برادرم دعائي به بغداد احضار شد و تصميم آخر فرماندهي عراق مبني بر اخراج امام به او گفته شد و در مراجعت، گذرنامه ها را به همراه داشت. با اجازه امام، تصميم معظم له مبني بر سفر به كويت، به دوستان نزديكمان در نجف گفته شد; به 8 - 7 نفر از خصوصي ترين افراد. بلافاصله دو دعوتنامه براي من و امام توسط يكي از دوستانمان در كويت تهيه شد. (نام فاميل ما مصطفوي است، لذا دولت كويت تشخيص نداده بود) . سه ماشين سواري تهيه شد و فرداي آن روز بعد از نماز صبح حركت كرديم. در يكي از ماشينها، من و امام و در دو تاي ديگر دوستان نزديك. . . زماني كه مي خواستيم سوار ماشين شويم، در تاريكي مردي غير معمم نظرم را جلب كرد; دقيق شدم، آقاي دكتر يزدي بود. او براي گرفتن پيامي از امام براي انجمن هاي اسلامي ايران در كانادا و آمريكا آمده بود كه مواجه با اين وضع شد. تا آن لحظه او به هيچ وجه از جريان مهاجرت امام اطلاع نداشت. دكتر هم سوار يكي از آن دو ماشين شد . . . صبحانه در يك قهوه خانه صرف شد: نان و

ص: 608

پنير و چاي. نماز ظهر در مرز عراق به امامت امام خوانده شد. . . از مركز شخصي آمد كه خلاصه صحبت يكساعته اش اين بود كه ورود ممنوع!بازگشتيم; عراقيها منتظرمان، اهلا و سهلا. از دو بعد از ظهر تا 11 شب معطلمان كردند. مرحوم املايي با زرنگي خاص خودش، روانه بصره شد و نجفيها را از چند و چون قضيه آگاه ساخت و با مقداري نان و پنير و كتلت و از اين قبيل چيزها برگشت. امام شديدا خسته شده بودند و من براي ايشان شديدا متاثر بودم. امام از قيافه من فهميدند كه من از اين كه ايشان را اين همه معطل كردند، ناراحتم. گفتند: "تو از اين قضايا ناراحت مي شوي؟ " گفتم: "براي شما شديدا ناراحتم. " گفتند: "ما هم بايد مثل بقيه در مرزها بلا سرمان بيايد تا يكي از هزارها ناراحتي اي كه بر سر برادران مان مي آيد لمس كنيم; محكم باش. " گفتم: "چشم". درحالي كه ما توي اطاقي كثيف[در مرز كويت و عراق] گرد امام، كه دراز كشيده بودند، جمع شده بوديم، تفالي به قرآن زدم: اذهب الي فرعون انه طغي، قال رب اشرح لي صدري و يسرلي امري" باور كنيد كه نيروي تازه اي گرفتم. . . چهار نفري عازم بصره شديم. در هتلي نسبتا خوب

ص: 609

و تميز، شب را به صبح رسانديم. من و امام در يك اطاق، آقايان فردوسي و املايي در اطاق ديگر. با تمام خستگي اي كه امام داشتند، بعد از سه ساعت استراحت، براي نماز شب بلند شدند. نماز صبح را با امام خواندم و بعد از نماز، از تصميمشان جويا شدم. گفتند: " سوريه" گفتم: "اگر راه ندادند، اگر آنها هم برخوردي مثل كويت كردند، بعد كجا؟ " كشورهاي همسايه يكي يكي بررسي شد، كويت كه نگذاشت، شارجه و دوبي و از اين قبيل به طريق اولي نمي گذارند، عربستان كه مرتب فحش مي داد، افغانستان و پاكستان كه نمي شد; مي ماند سوريه، و امام درست تصميم گرفته بودند ولي بي گدار به آب نمي شد زد; مي بايست وارد كشوري شد كه ويزا نخواهد و از آن جا با مقامات سوري تماس گرفته شود كه آيا حاضرند بدون هيچ شرطي ما را بپذيرند يعني امام به هيچ وجه محدود نگردند. چراكه اگر محدوديت بود، عراق كه منزلمان بود. فرانسه را پيشنهاد كردم، زيرا توقف كوتاهمان در فرانسه مي توانست مثمر ثمر باشد و امام مي توانستند بهتر مطالبشان را به دنيا برسانند; امام پذيرفتند. خوابيديم. ساعت 8 صبح به ماموران عراقي گفتم: مي خواهيم برويم بغداد. گفتند: مي توانيد برگرديد نجف. گفتم نمي رويم. ساعتي بعد آمدند كه مركز مي گويد تصميمتان چيست؟

ص: 610

گفتم: "پاريس". . . شب را در بغداد بوديم; دوستانمان را دوباره ديديم. امام همان شب براي زيارت به كاظمين (ع) مشرف شدند; احساسات مردم عجيب بود; صبح به فرودگاه رفتيم. هواپيما را معطل كردند. دو ساعت تاخير داشت، جمبوجت بود. ما پنج نفر در طبقه دوم بوديم به اضافه سه نفر كه نمي شناختيمشان. حالت عجيبي براي دوستان بدرقه كننده دست داده بود; نمي دانستند به سر امام چه مي آيد. ماموران، آقاي دعايي را خواستند; با حالتي متغير برگشت. خجالت كشيد كه به امام بگويد; به من گفت كه گفتند امام ديگر برنگردد. (چه پر رو و وقيح) . . . رسيديم پاريس. . . همان شب از كاخ اليزه آمدند پيش من كه: "ما مواجه شديم با اين قضيه، چه بخواهيم و چه نخواهيم، آيت الله آمده است. اگر مطلع مي شديم نمي گذاشتيم". وقت خواستند. امام گفتند بيايند. آمدند و گفتند حق نداريد كوچك ترين كاري انجام دهيد، و امام گفتند: "ما فكر مي كرديم اين جا مثل عراق نيست، من هر كجا بروم حرفم را مي زنم; من از فرودگاهي به فرودگاهي ديگر و از شهري به شهري ديگر سفر مي كنم تا به دنيا اعلام كنم كه تمام ظالمان دنيا، دستشان را در دست يكديگر گذاشته اند تا مردم جهان صداي ما مظلومان را نشنوند ولي من

ص: 611

صداي مردم دلير ايران را به دنيا خواهم رساند، من به دنيا خواهم گفت كه در ايران چه مي گذرد. (7) " بدين ترتيب نوفل لوشاتو كانون خبرساز جهان شد. مردي از آنسوي شرق آمده است تا پيام مكتب توحيدي انبيا را در آن ديار خدا فراموشان پناه برده به ماشين و اصالت پول و سرمايه، و بيگانه از معنويت و ارزشهاي الهي، طنين اندازد و مظلوميت جهان سوم، و غربت اسلام، و رهائي انسان را در قلب اروپا فرياد كند و عمق تزوير و فريبكاري مدعيان تمدن و آزادي را به جهانيان صلا دهد و از اصالت انقلاب اسلامي و الهي خويش و حماسه اي كه ملت بزرگوار و پيشتاز ايران در اين راه مقدس آفريده اند، دفاع كند. خورشيد فروزان سيماي خميني كبير را در اين هجرت بزرگ، ماهتابي همراهي مي كند به نام مبارك "احمد". انشاءالله در شماره بعدي حضور، زندگاني مرد هجرتهاي دائمي نهضت خميني را از اين مقطع تاريخي تا لحظه عروج و هجرت نهايي آن عزيز، به روايت اسناد و خاطره ها و همچنين فصل مربوط به حيات علمي آن عالم و عارف مجاهد را به خامه قلم مي بريم، البته اگر عمري باقي باشد و داغ هجرانش مجال دهد. والسلام حميد انصاري - سردبير ارديبهشت 1374

پى نوشت ها

: 1. برگرفته از

ص: 612

خاطرات حجة الاسلام احمد خميني در مصاحبه با روزنامه اطلاعات 2 7/2/1361. روزنامه اطلاعات 7/2/61 مصاحبه با يادگار حضرت امام. 3. صحيح آن "جوب شور" نام محله اي در قم است كه در سند ساواك اشتباها جنوب شهر ذكر شده است. 4. اين مطالب نقل به مضون سخنان يادگار امام است كه براي تكميل اطلاعات مربوط به جايگاه منزل امام خميني در حوادث نهضت، جهت درج در كتاب "كوثر، شرح وقايع انقلاب اسلامي" - كه اكنون سه جلد آن منتشر شده است -

ص: 613

از ايشان شنيده ايم. (انصاري) 5. ر. ك: ويژه نامه هاي رحلت يادگار امام در مطبوعات، اسفند و فروردين 6 74. روزنامه اطلاعات مورخ 9/2/61، مصاحبه با حضرت حجة الاسلام والمسلمين سيد احمد خميني 7. خاطرات حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني به نقل از كتاب " كوثر"، شرح وقايع انقلاب اسلامي، ج 1 ص 634. نويسنده:حميد انصاري،قسمت اول

ص: 614

احمد ياور مستضعفين و محرومين

33 چكيده: اشاره: از آنجا كه يادگار عزيز امام همواره در مواضع خود حمايت از محرومين و مستضعفين را سرلوحه اعمال خود قرار داده و نه تنها در بيان و گفتار بلكه حتي در عمل هم ايثارگرانه آمادگي خود را جهت خدمت به محرومين نظير عضويت افتخاري در بنياد پانزده خرداد و درخواست فعاليت عملي در بنياد شهيد و كميته امداد امام خميني اعلام نموده بود، بلكه با توصيه هاي مكرر به مسئولين چنين اموري مانند" مؤسسه تعاون امام خميني" كه خود از بنيانگذاران آن بودند توصيه خدمت به محرومين مي كردند كه نامه ذيل نمونه ايست از اين موضوع كه خطاب به حجة الاسلام والمسلمين آشتياني از مؤسسين اين مؤسسه مرقوم فرموده اند: حضور بسم الله الرحمن الرحيم جناب حجة الاسلام آقاي حاج شيخ علي اكبر آشتياني دامت افاضاته يكي از كارهاي بسيار پسنديده خدمت به محرومان و مستضعفان است كه از اصول خدشه ناپذير انقلاب اسلاميمان و از مواردي است كه امام عزيزمان بيشترين توجه را بدان داشتند. گردانندگان مؤسسه بايد تلاش كنند تا در ياري رساندن به مردم محروم به آنچه رضاي خداست، عمل كنند و هميشه امتياز از آن كساني باشد كه محروم تر و محتاج ترند. بدين نكته خود توجه داريد كه در اين كار از افرادي بايد استفاده

ص: 615

كرد كه از جميع جهات مورد اعتماد باشند تا خداي نخواسته با مسئله اي روبرو نشويد كه از حيثيت روحاني شما بكاهد. انشاءالله با تحمل زحمت در اين امر خير دل امام راحلمان را شاد كنيد. خداوند به همه دست اندركاران اجر و ثواب عنايت فرمايد و به شما كه از ياران با وفاي حضرت امام هستيد خير دهد. انشاء الله. والسلام احمد خميني - 70/4/62

ص: 616

احمد، پدر بزرگوارش را اسوه و الگو قرار داده بود

21 چكيده: خدمت حضرت آيت الله صانعي از مدرسين بزرگوار و گرانقدر درس خارج حوزه علميه قم رسيديم و ضمن عرض تسليت رحلت حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني خدمت ايشان، ضمن تشكر از اينكه وقت شريفشان را در اختيار مجله حضور قرار دادند، با كسب اجازه از محضر شريفشان اولين سئوال را خدمتشان عرض مي كنيم . حضور: حضرت آيت الله سئوال اول ما، در مورد نقش استثنايي و منحصر به فرد حاج سيد احمد آقا به عنوان مشاور و امين حضرت امام، در اداره بيت ولايت و رهبري و ايجاد ارتباط بين گروههاي انقلابي و حضرت امام، در سه مقطع دوران تبعيد، و تشكيل حكومت اسلامي به دوران ده ساله اداره حكومت را خواستيم حضرتعالي توضيحاتي را براي خوانندگان ما مرحمت بفرمائيد. بسم الله الرحمن الرحيم با اظهار تاسف و تاثر نسبت به مصيبت بزرگ و رحلت مرحوم حجت الاسلام و المسلمين حضرت آقاي حاج سيد احمد آقا فرزند بزرگوار امام و با درخواست صبر و آرامش و اطمينان و استقامت از خداوند بزرگ براي همه كسانيكه در اين مصيبت بزرگ متاثر شدند و رنج ديده اند از مادر بزرگوارشان از فرزندانشان، از همه كسانيكه سببا و نسبا به ايشان ارتباط داشتند، خانواده عارفه و محترمشان، خواهران معظمه

ص: 617

شان براي همه آنها و براي همه مسلمانهائي كه مصيبت زده شده اند از خداوند متعال درخواست صبر مي كنيم ولي از خداوند مي خواهيم كه او را با سيدالشهداء صلوات الله عليه و با امام شهداء پدر بزرگوارشان و با همه شهداء اسلام محشور گرداند و خداوند به همه ما توفيق بدهد كه اگر راجع به زندگي ايشان چيزي را ياد داريم و يا ياد مي گيريم براي ما سرمشقي باشد و در زندگي به آن عمل كنيم چون اگر ما، امثال حضرت آقاي احمد آقاها را اسوه و الگو قرار ندهيم بعيد است كه بتوانيم بگوئيم ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين يا پدر بزرگوارش را اسوه و الگو قرار داده ايم بخاطر اينكه او خود از كساني بود كه پيروي و تشيع و شيعه بودن را به معناي واقعيش در زندگي عمل كرده بود و اگر ما هم او را اسوه قرار بدهيم در حقيقت همان ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين و پدر بزرگوارشان و همه شهداء را اسوه قرار داده ايم. در رابطه با نقش آن بزرگوار نسبت به نهضت، انقلاب، حكومت و مقاطعي كه ذكر كرديد همه آنها در يك جمله خلاصه مي شود اينكه او يدي توانا و بازوئي قوي براي امام امت بودند و ركني محكم و معتمدي مطمئن

ص: 618

براي فرزندان انقلاب و براي همه انقلابيون بوده اند و يا به عبارت ديگر يك انسان مطيع امام و فقاهت امام بود و اين ارزش فراوان دارد كه انسان با يك بزرگواري و با فقيه و اعلم علي الاطلاقي در عصر خود زندگي كند پسر او باشد نزديكترين افراد نسبت به او باشد و در عين حال از نظر اطاعت گويا برده و غلامي حلقه بگوش باشد، انسان بايد خيلي مراحل از خودسازي را طي كند تا چنين باشد چون زيادي و كثرت مراوده و پدر و فرزند بودن سبب مي شد كه آدم اهميت اطاعت از نظرش كم و كاسته شود ولي ايشان در عين حالي كه اين خصوصيت را داشت راجع به اطاعت گويا برده و عبدي بود در رابطه با امام در يك جلسه اي كه بنده هم بنا بود باشم و ايشان در آن قضيه صاحب سهم بودند و بنا بود خدمت امام باشيم وقتي خدمت امام رسيديم در آن قضيه ايشان دم در ايستاده بود جوري ايستاده بود كه من اصلا تعجب كردم كه اين عظمت و ابهت امام را چه جور يافته است كه حتي جرات نشستن را ندارد و من همان وقتها هم تعبير مي كردم كه من فكر مي كنم ضربان قلب مرحوم آقا سيد احمد آقا با

ص: 619

اجازه امام است و ضربان قلبي كه يك ضربان تكويني است اما من فكر مي كنم ضربان قلب ايشان بدون اجازه امام نبايد باشد حركت پلك هاي چشم ايشان من مي گفتم بدون اجازه امام نمي تواند باشد يعني آن چنان مطيع بود و آن چنان عبد بود نسبت به امام و اين مرحله بسيار بالائي بود و نقشي را كه ايشان داشت عمده اين بود كه هم علاقمند بود به نهضت و به انقلاب و به فرزندان نهضت و انقلاب و هم امين امام بود و هم صاحب سر بود ممكن است كسي امين باشد اما علاقمند نباشد صاحب سر باشد اما علاقمند به فرزندان انقلاب نباشد، علاقمند به نهضت نباشد چه در زمان نهضت كه دوستان را هدايت مي كرد وقتي كه امام مدتي در نجف بود و ايشان در قم بودند يا در ساير مواقع و چه در زمان حكومت و انقلاب و نجف و ارتباطش با ايران و چه بعد از حاكميت امام و ارتباطش با مسولين و با مردم علاقه او به نظام و به انقلاب و به نهضت و امانت او سبب شد كه كارهاي فراواني را به پيش ببرد و دوستان انقلاب و فرزندان انقلاب به ايشان علاقه داشتند "و هل الدين كله الاالحب "يعني اين چنين نبود كه

ص: 620

يك مسئولي با مرحوم آقاي احمد آقا اگر ارتباط دارد به واسطه اينكه او پسر امام امت است يا او مسئولي است و اختياراتي از امام دارد و بناست به واسطه اين مسول اين اختيارات منتقل بشود يا كاري داشته باشد بايد ايشان منتقل كند. نه، تنها آن نبود يك انسان متخلقي بود يك انسان وارسته و مورد علاقه بود ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا همه كسانيكه او را مي شناختند به او علاقمند بودند يعني شما نمي توانيد پيدا كنيد كسي را كه او را بشناسد و به او علاقمند نباشد و قدرت و حركت در انقلاب و نهضت و حكومت اگر همراه علاقه باشد موفقيتش ده برابر بلكه صد برابر خواهد بود چون دين غير از حب و علاقه چيز ديگر نيست. رسول الله صلوات الله و سلام عليه غير از حب و علاقه به ذوالقربي خودش طبق فرمان خدا چيزي نخواست چون همان علاقه است كه سبب مي شد كه انسان كسي كه مورد علاقه اش است اسوه و الگو قرار دهد و اعمال خودش را همانند او قرار دهد و جالب اين بود كه علاقه از دو طرف بود يعني هم مردم به ايشان علاقه داشتند و هم او به همه دوستانش علاقمند بود و مراقب بود

ص: 621

مواظب بود كه مبادا نسبت به دوستانش كوچكترين صدمه اي بخورد اگر به هر دوستش به هر علاقمندش به هر فرزند انقلابي روي يك جهاتي صدمه اي مي خورد مشكلي پيش مي آمد او در حد توانش آن صدمه را جبران مي كرد آن مشكل را رفع مي كرد يا دلداري مي داد يا اگر مسئله اي بنا بود پيش بيايد آن مساله را پيشگيري مي كرد من خودم يادم هست بعد از آني كه آن نظر را راجع به سن بلوغ دختر دادم و در رساله ها منتشر شد و در حوزه هاي علميه هم منتشر شد اعتمادا به آن موثقه عمار نه به حساب روشنفكري به حساب همان فقه صاحب جواهري و فقه سنتي، وقتي عرض كردم پس بلوغ دختر سيزده سال است و اگر آن نشانه هاي ديگر نباشد دو روز بعدش بود كه آن بزرگواري كه خدا او را با سيدالشهداء و امام الشهداء محشورش كند منزل ما آمد با آقاي اخوي آمدند، ايشان آمد و فرمود كه اين نظري كه شما داديد يكي از نظرهاي خوب و جالبي است براي يك جامعه اسلامي كه اميدوار كننده است اما نكته اي را درباره اين نظر به شما توجه مي دهم كه مبادا خداي ناخواسته در حوزه هاي علميه و در بين علماء اين نظر سبب بشود كه شما ضربه اي بخوريد. شما چنين كني و

ص: 622

چنان كني كه اين نظر حفظ بشود، خود شما هم حفظ بشويد و امام در اين مواقع اينطور حركت مي كردند و ايشان راه امام را به من تذكر دادند و فرمودند كه راه اين است و من بسيار شكرگزار خداوند شدم و بعد هم خودم خجالت زده شدم كه بنده كجا و بزرگواري آن آقازاده بزرگوار كجا كه از تهران حركت كرده و در قم به منزل ما آمده كه اين دو تا مطلب را تذكر بدهد. هم درد را بگويد و هم درمان را. و يا در يكي دو مرحله حساس ديگر در مسائل حوزه كه پيش مي آمد من ديدم كه ايشان خودشان مي آمدند اينجا و اظهار لطف مي كردند مي فرمودند كه نظر من اين است. نظر شما چيست؟ اين جوري بايد حركت كرد. اين به همان معناي واقعي كه كرامت نفس اقتضاء مي كند كه آدم نگذارد كه خداي نخواسته يكي از دوستانش، يكي از ارادتمندانش قصوري پيدا كند و اين قصورش به ضرر انقلاب و اسلام تمام بشود. خلاصه آنچه كه بايد در زندگي اين بزرگوار چه در مجله حضور چه در غير مجله حضور نوشته شود و الگو قرار گيرد اطاعت محض او از مقام امامت و پدر بزرگوارش، امانت و پاكي، تواضع و فروتني و دوستدار بودن

ص: 623

نسبت به دوستان انقلاب بود. و از ويژگيهاي ديگر ايشان تواضع، اطاعت محض، عدم تخلف، بود كه از حرفهاي دوستان يافتيد و شنيديد. حضور: به نظر شما اساسي ترين كار يادگار گرامي حضرت امام را بعد از رحلت جانسوز والد بزرگوارشان به نظر حضرتعالي چه بود؟ آيت الله صانعي: در ضمن آن عرايضم روشن شد اساسي ترين كاري كه ايشان مي كرد اين بود كه علاقه به انقلاب و به نظام و به فرزندان انقلاب و نظام داشت. امين امام بود و اين اساسي ترين كار و ريزترين و ظريف ترين كار در رابطه با امامت امام سلام الله عليه است كه شخص امين و نسبت به مسائل آگاه در رابطه با مردم باشد و امام غير از احمد آقا در بين فرزندان و اقوام خودش كسي كه اين مقدار مورد اطمينان و اين مقدار موردعلاقه اش باشد نداشته و كسي ديگر نبوده. البته در غير از اقوامشان هم بودند، اما در اقوامشان و فرزندانشان در امانت كسي به منزله احمد آقا نرسيده والا دوستان ديگري كه امام به آنها عنايت داشت بسياري شان در حد بالائي از امانت و علاقه به انقلاب بوده اند، اما هيچ كدام مثل حضرت آقاي احمد آقا نبودند كه نزديك به امام باشند و اين چنين اظهار علاقه كنند. يادم است كه در

ص: 624

يك قضيه اي كه نسبت به ايشان صحبتي شده بود امام با كمال بزرگواري فرموده بود كه مرجعيت را زير سؤال نبريد هر كاري مي خواهيد بكنيد اما مرجعيت را زير سؤال نبريد در رابطه با اينكه گفته مي شد نعوذبالله خداي نخواسته حاج احمد آقا ممكن است مثلا خودش روي علاقه اي كه به انقلاب و به نظام داشت حرفي را بزند كه امام در آنجا فرمودند كه مرجعيت را زير سؤال نبريد اين هم خود دليلي بر مظلوميت امام و مظلوميت ايشان بود. من از همه دوستاني كه دست اندر كار اين قضيه هستند تقاضا مي كنم كه ابعاد علمي و فقاهتي ايشان مطرح بشود. چون خود ايشان به حوزه علميه عنايت داشتند دوستان هم عنايت كنند كه سوابق تحصيلي ايشان، سخنرانيهائي كه گاهي ايشان در سمينارهاي ائمه جمعه يا در كنفرانس هاي بين المللي داشتند نسبت به مسائل اسلامي، نسبت به فقه امام و تحقيقات امام، اينها را مطرح كنند و به مردم تذكر بدهند كه ايشان بهر حال در حد اجتهاد بوده يعني حدود هشت سال نه سال ايشان درس خارج فقه رفته بود. من يادم هست ايشان اينجا با يكي از دوستان مباحثه مي كردند، جواهر را درس خارج مي خواندند جواهر را مباحثه مي كردند يك شب كه خدمتشان بوديم گفت ما با اين رفيقمان جواهر را مباحثه

ص: 625

مي كنيم ولي بيشترين دقت شما روي اين نحو "ذلك و غير ذلك هاي" صاحب جواهر هست و اين كار مشكلي است خود اين نكته گوياي دقت ايشان در فقه است. كه من از آن به بعد دنبال اين نكته بودم و بارها به رفقاء عرض مي كردم اگر صاحب جواهر يك جا مي گويد امثال اين يا غير از اين، اينجور نيست كه فقط نيش قلم باشد. صاحب جواهر عنايت دارد و بايد رفت پيدا كرد. ايشان مي گفت كه اگر كسي يك صفحه جواهر را بخواند و امثال ذلك و غير ذلك را بيان كند من معتقدم كه به مرحله اجتهاد رسيده. خودشان مدتي كارشان اين بوده - اگر با دوستانشان مصاحبه اي بشود و خصوصيات علمي ايشان مطرح بشود خيلي جالب است - مي فرمود: ما در كنار درس خارج جواهر را مباحثه مي كنيم ولي عنايت دارم نحو ذلك و غير ذلك ها را بيابم اين احاطه و دقت فقهي را مي فهماند. بهرحال چون به ايشان حجت الاسلام و المسلمين مي گفتند نبايد ما خيال كنيم كه معلوماتش كم بوده است، بلكه معلوماتش در حد اجتهاد بوده به نظر من. من يك وقت از ايشان درخواست كردم كه شما بيايد در حوزه بمانيد. و سطوح عاليه را تدريس بفرمائيد كفايه و رسائل را تدريس بفرمائيد. از شما

ص: 626

استفاده كنند شما يادگار امام هستيد. ايشان هم تقريبا در همين فكر بود ولي خواست و اراده خدا مهلت نداد. منتهي از خداوند مي خواهيم فرزند بزرگوارشان جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاي سيد حسن آقا بتوانند راه پدر و پدر بزرگ شان را بهتر ادامه بدهند. هر چند مسئوليت ايشان خيلي سنگين است ولي بايد از خدا درخواست كرد كه خدا به ايشان توفيق بدهد كه بتوانند راه را ادامه بدهد و خودشان هم خواستند و اين يادگار امام را ماها بايد حفظش كنيم. ماها بايد در كنارش باشيم تا بتوانيم بهتر از آثار امام سلام الله عليه استفاده كنيم. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

ص: 627

احكام حجاب

2 چكيده: س: آيا واجب است كه زن وجه و كفّين خود را بپوشاند؟ ج: واجب نيست مگر در صورت مفسده. س: اگر واجب نيست آيا اولويت دارد يا نه؟ج: خوب است.س: در هر يك از اين صور اگر با عدم رضايت شوهر روبه رو شود؛ مثلاً شوهر بگويد من راضي نيستم كه صورت خودت را بپوشاني چه صورت دارد؟ ج: مرد حق ندارد در اين جهت زن را تكليف كند.س: آيا در مورد حجاب، خانم ها فقط بايد چادر سر كنند يا هر پوششي كه حجم بدن و به طور كلي حجاب واقعي را براي زن فراهم كند مي تواند حجاب باشد. ج: در حجاب، لباس خاصي معتبر نيست هر چند چادر بهتر است، و از لباسي كه جلب توجه كند احتراز شود.س: آيا پيدا بودن چانه خانم ها در عكس با احكام اسلام منافات دارد؟ ج: مانع ندارد.س: لطفا بفرماييد حدود پوشش شرعي مرد نسبت به زن نامحرم تا كجاست؟ ج: نظر زن به بدن مرد اجنبي جايز نيست، ولي بر مرد لازم نيست خود را بپوشاند.س: اگر از زني همسرش عكس بگيرد به صورتي كه رعايت حجاب نشده باشد، آيا با توجه به اينكه براي چاپ و ظهور بايد به عكاسي برده شود و نامحرم آن را رؤيت مي كند اشكالي مترتب

ص: 628

مي شود؟ ج: اگر ظاهركننده زن را نمي شناسد و مفسده ندارد اشكال ندارد.س: 1 آيا حجابي كه امروزه رايج شده است (خانم ها خودشان را با روپوش و مقنعه يا روسري پوشيده اند) كافي است؟ و با اين حالت اگر رانندگي كنند جايز است؟ 2 اگر براي زيبايي چهره، بيني خود و يا عضو ديگر بدن را عمل جراحي كنند از جهت لمس نامحرم و آزار رسيدن به بدن چه حكمي دارد؟ج: 1 اگر مقدار لازم پوشيده شود لباس مذكور اشكال ندارد به شرط آنكه جلب توجه نامحرم نكند و بهتر است چادر بپوشد.ج: 2 اگر نامحرم جراحي مي كند جايز نيست.س: استفاده از جوراب هاي ضخيم با دامن و چادر در بيرون منزل چگونه است؟ و همين طور لباس هاي رنگارنگ يا رنگ هاي شاد با چادر در بيرون منزل؟ ج: مانع ندارد، مگر آنكه به نحوي باشد كه جلب نظر كند و موجب مفسده شود.س: خواهري علاقه مند به حجاب است، ولي پدر و مادرش (كه در ظاهر مسلمان هستند ولي در عمل مخالف) با حجاب دختر مخالفت مي كنند، و در صورت «پوشش» به او انواع تهمت ها و برچسب ها مي زنند. حكم خداوند در اين مورد چيست؟ ج: در رعايت حجابِ واجب رضايت پدر و مادر معتبر نيست، و اگر او را امر مي كنند كه حجاب نداشته

ص: 629

باشد، دستور آنها را مخالفت كند و حجاب را مراعات نمايد.س: با توجه به اينكه وجه و كفّين مستثنا است اگر احتمال بدهد كه اجنبي به او تعمدا نگاه مي كند آيا پوشانيدن وجه و كفّين هم لازم مي شود؟ ج: لازم نمي شود، مگر در صورت فساد.س: استثناي دست و قرص صورت از حجاب بانوان و جواز نگاه بدون ريبه و مفسده، با آرايش است يا ساده؟ و آيا زينت هايي مانند انگشتر جايز است اظهار شود؟ و اگر صورت آرايش شده باشد پوشاندن واجب است يا خير؟ ج: اگر در صورت آرايش موجود باشد بايد پوشانده شود، و بر مرد اجنبي نيز نگاه كردن جايز نيست و همچنين در كفّين اگر داراي زينت ولو مثل انگشتر باشد.س: جلساتي كه با حضور برادران و خواهران صورت مي گيرد، آيا بايد حائلي به صورت پرده و امثال آن در بين آنان باشد يا نه؟ ج: لازم نيست.س: آيا حلقه ازدواج جزء زينت آلات به حساب مي آيد يا نه؟ج: اظهار آن جايز نيست.

ص: 630

احكام نفقه، سكونت و تمكين

1 چكيده: س: اگر زن اطاعت از شوهر ننمايد و هيچ گونه به سخن وي وقعي نگذارد و از خانه خود بدون اجازه شوهر بيرون رود از يك ماه بيشتر و كمتر آيا حق نفقه و سكني دارد يا خير؟ آنچه حكم اللّه است مرقوم فرماييد. ج: در فرض مرقوم حكم به نشوز زن مي شود و حق نفقه و سكني ندارد.س: آيا شوهر مي تواند زوجه خود را كه دچار ناراحتي هاي عصبي است مكلّف به اقامت در شهر نمايد؟ با وجودي كه مي داند زندگي در شهر براي همسرش مناسب نيست و باعث تشديد بيماري وي مي گردد؟ ج: اگر براي زن «حرجي» يا «ضرري» باشد، شوهر نمي تواند او را تكليف به ماندن در آن محل نمايد مگر آنكه با تهيه وسايل رفاهي، ضرر و حرج را از زن رفع نمايد.س: مردي هستم متأهل و ساكن تهران. ده سال است ازدواج كرده ام. همسرم اهل تبريز مي باشد. به خاطر مسئوليت هاي شغلي در تهران امكان سكونت در تبريز را ندارم. همسرم نيز مايل به سكونت در تهران است ولي وابستگي هاي قومي و تعهدات فرهنگي او را وادار نموده كه نتواند در تهران و در منزل شوهرش اقامت گزيند. در طول ده سال گذشته اين دوري ها، ناراحتي هاي بسياري براي ما ايجاد كرده و باعث

ص: 631

اختلال فكري و روحي من و همسرم گرديده است. حل شرعي اين مسئله را بيان فرماييد؟ ج: اگر منزل مسكوني شما در تهران موافق شأن همسرتان باشد، متابعت در سكني بر او لازم است و در صورت تخلف، ناشزه محسوب مي شود مگر اينكه انتخاب مسكن براي زن در ضمن عقد شرط شده باشد.س: در تحريرالوسيله باترجمه جلد 3، صفحه 532، كتاب نكاح «فصل في المهر»، مسئله 11، فرموده ايد: «بل لها ان تمتنع من التمكين و تسليم نفسها حتي تقبض مهرها الحالّ.» ما در دادگاه با زناني مواجه مي شويم كه مي گويند ما به شوهرمان تمكين نمي كنيم، چون مهرمان را نداده و مطالبه مي كنيم ولي نمي دهد. آيا اين مسئله شامل اين طور زنان مي شود كه قبلاً تمكين كرده اند و چه بسا بچه هم از شوهر خود پيدا كرده اند؟ يا مخصوص زناني است كه براي اولين بار شوهر مي خواهد با آنان نزديكي كند؟ج: اگر قبلاً تمكين كرده، حق امتناع ندارد.س: آيا اين موضوع كه زن بايد در عمل زناشويي از شوهر خود تمكين كند، حدي دارد؟ يا اينكه به طور نامحدود هر گاه شوهر خواست، بايد زن تمكين كند؟ (البته در مواقعي كه عذر شرعي نداشته باشد.) ج: هر گاه شوهر بخواهد، زن بايد تمكين كند.س: آيا به اين دليل كه كودك بايد دو

ص: 632

سال كامل شير بخورد، مي توان از نزديكي با شوهر اجتناب كرد؟ (چون در آن صورت احتمال مجدد حاملگي و قطع شير هست.) ج: در فرض مرقوم در صورت درخواست شوهر، زن حق امتناع ندارد.س: دختري كه به عقد فردي در آمده و هنوز مدخوله نيست از شوهرش تقاضاي نفقه مي نمايد اما شوهر مي گويد تا زن تمكين نكند، نفقه اش را نمي دهد و زن اظهار مي دارد كه تا تمام مهريه را نگيرد، تمكين نمي كند. آيا او مستحق نفقه حال و گذشته هست يا نه؟ ج: در فرض مسئله كه زن براي گرفتن مهريه، تمكين نكرده، نفقه ساقط نمي شود.س: اگر زن در برابر شوهر خود تمكين نكند و يا خود را براي شوهرش آرايش نكند و شوهر بترسد كه به گناه بيفتد، وظيفه اش چيست؟ آيا مي تواند براي جلوگيري از افتادن در گناه، زنش را كتك بزند يا او را طلاق بدهد و يا بدون رضايت او زن ديگري بگيرد؟ ج: اختيار طلاق با شوهر است و بايد خود را از گناه نگه دارد و زن اگر تمكين نكند، ناشزه است و استحقاق نفقه ندارد.س: تكليف شرعي مرد در مورد استمتاع از همسر ضد انقلاب و تارك واجبات شرعيه و نفقه او چيست؟ ج: اگر مسلمان است، حكم ساير زن هاي مسلمان را دارد و

ص: 633

البته او را ارشاد كنيد.س: اينجانب از زنم كه چند سال پيش طلاقش داده ام فرزندي دارم كه اكنون هشت سال دارد و هر ماه خرج او را به مادرش تحويل مي دهم تا از او نگهداري نمايد ولي اكنون مي خواهم فرزندم را تحويل گرفته و خود عهده دار نگهداريش باشم؛ در صورتي كه مادرش از تحويل او به من خودداري مي نمايد و من هم ديگر نمي خواهم خرج ماهيانه او را بدهم در اين صورت وظيفه شرعي و اسلامي من چيست؟ آيا مي توانم حتما فرزندم را از دست مادرش كه شوهر ديگري دارد بگيرم؟ و در صورت عدم تحويل مادرش، آيا درست است كه خرج و مخارج او را قطع نمايم؟ خواهشمند است جواب مرحمت فرماييد؟ ج: حق حضانت فرزند پسر تا دو سال و فرزند دختر تا هفت سال با مادر است و بعد از آن، مادر حق ندارد و پدر مي تواند فرزند را تحويل بگيرد. ولي در هيچ صورت نمي تواند نفقه بچه را قطع كند و با تزويج مادر در اثناء مدت حضانت، حق حضانت او ساقط مي شود و پدر حق پيدا مي كند.

ص: 634

احكام نگاه

2 چكيده: س: نگاه كردن مرد به تصوير زن در تلويزيون و نگاه كردن زن به تصوير مرد در تلويزيون چه حكمي دارد؟ ج: حكم عكس را دارد.س: اگر برادرم از من عكس بگيرد آيا جايز است كه يك مردنامحرم آن را ظاهر كند؟ ج: اگر ظاهركننده شما را نمي شناسد مانع ندارد.س: آيا من مي توانم از زن نامحرم عكس بگيرم؟ج: اشكال ندارد، ولي نبايد به غير وجه و كفّين او نگاه كنيد. س: آيا نگاه كردن بدون قصد شهوت و ريبه به موي سر و بدنزناني كه در فيلم هاي سينما و تلويزيون بدون حجاب نقش بازي مي كنند حرام است؟ج: حكم نظر به عكس را دارد.س: آيا نگاه كردن زن به صورت و موي مرد ناطق تلويزيون و ياج: اگر بدون مفسده باشد اشكال ندارد.س: آيا نگاه كردن مرد به خواهرزنش جايز است؟ج: جايز نيست.س: در تلويزيون برنامه اي است به نام ورزش و مردم (ورزشكاران با شورت و عرقگير مشغول مسابقات فوتبال، واليبال يا ورزش هاي ديگر هستند) آيا نگاه كردن زنان و دختران جوان مسلمان به اين برنامه جايز است؟ ج: اگر مفسده اي نداشته باشد مانع ندارد.س: ديدن فيلم هايي كه در آنها زنان و دختران بي حجاب بازي كرده اند، چه صورتي دارد؟ ج: اگر آنها را نمي شناسد و ديدن آنها مفسده ندارد

ص: 635

جايز است.س: آيا زن مي تواند با لباس هاي گشاد و با روسري و شلوار در پيش مرد نامحرم ورزش كند؟ ج: از اين عمل احتراز شود.س: آيا براي كسي كه حجاب دارد، اگر نامحرم عكس بدون حجاب او را ببيند اشكال دارد؟ ج: اگر صاحب عكس را نشناسد و مفسده نداشته باشد اشكال ندارد.س: دبيري مشغول تدريس در دبيرستان هاي دخترانه مي باشد، حجاب دخترها در كلاس شرعي است (فقط وجه و كفّين باز است) ولي بدون نگاه به آنها امكان كنترل كلاس و تدريس نمي باشد. در صورتي كه نگاه به صورت دخترها ايجاد مفسده كند آيا واجب است از آنان بخواهند كه صورت خود را بيشتر از حدّ معمول بپوشانند؟ يا واجب است كه معلم، كلاس را ترك كند؟ ج: چنين معلمي بايد كلاس را ترك كند.س: در تلويزيون جوانان با زيرپيراهن و شلوار خيلي كوتاه توپ بازي و يا دوچرخه سواري مي كنند و در همه جاي ايران خانم ها و دخترها آن را نگاه مي كنند. آيا اين كار اشكال دارد؟ ج: اشكال ندارد، مگر آنكه موجب مفسده باشد.س: هنگام مراقبت از بعضي جاهاي حساس (مانند مقرّهاي سپاه و بسيج و خانه هاي شخصيت هاي مملكتي) پاسدارها و نيروهاي انتظامي مجبور هستند به خانه هاي اطراف يا به پشت بام ها يا توي خانه ها نگاه كنند. آيا اين امر از

ص: 636

نظر شرعي صحيح است؟ ج: مقررات شرعي را بايد مراعات نمايند.

ص: 637

اخلاق دانشجويي از زبان امام خميني (قدس سره)(1)

اشاره

12 چكيده: علم توحيد هم اگر براي غير خدا باشد، از حجب ظلماني است; چون اشتغال به ماسوي الله است. اگر كسي قرآن كريم را با چهارده قرائت لما سوي الله حفظ باشد و بخواند، جزحجاب و دوري از حق تعالي چيزي عايد او نمي شود. اگر شما درس بخوانيد، زحمت بكشيد، ممكن است عالم شويد، ولي بايد بدانيد كه ميان «عالم» و «مهذب» خيلي فاصله است. مرحوم شيخ (1) ، استاد ما، رضوان الله تعالي عليه، مي فرمود اينكه مي گويند: «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشكل» صحيح نيست. بايد گفت: «ملا شدن چه مشكل، آدم شدن محال است!» كسب فضايل و مكارم انساني و موازين آدميت از تكاليف بسيار مشكل و بزرگي است كه بر دوش شماست. گمان نكنيد اكنون كه مشغول تحصيل علوم شرعيه مي باشيد و فقه كه اشرف علوم است مي آموزيد، ديگر راحتيد و به وظايف و تكاليف خود عمل كرده ايد. اگر اخلاص و قصد قربت نباشد، اين علوم هيچ فايده اي ندارد. اگر تحصيلات شما، العياذبالله، براي خدا نباشد و براي هواهاي نفسانيه، كسب مقام و مسند، عنوان و شخصيت در اين راه قدم گذاشته باشيد، براي خود وزر و وبال اندوخته ايد. اين اصطلاحات اگر براي غير خدا باشد، وزر و وبال

ص: 638

است. اين اصطلاحات هر چه زيادتر شود، اگر با تهذيب و تقوي همراه نباشد، به ضرر دنيا و آخرت جامعه مسلمين تمام مي شود. تنها دانستن اين اصطلاحات اثري ندارد. علم توحيد هم اگر با صفاي نفس توام نباشد، وبال خواهد بود. چه بسا افرادي كه عالم به علم توحيد بودند و طوايفي را منحرف كردند. چه بسا افرادي كه همين اطلاعات شما را به نحو بهتري دارا بودند، ليكن چون انحراف داشتند و اصلاح نشده بودند، وقتي وارد جامعه گرديدند، بسياري را گمراه و منحرف ساختند. اين اصطلاحات خشك اگر بدون تقوي و تهذيب نفس باشد، هر چه بيشتر در ذهن انباشته گردد، كبر و نخوت در دايره نفس بيشتر توسعه مي يابد. و عالم تيره بختي كه باد نخوت بر او چيره شده، نمي تواند خود و جامعه را اصلاح نمايد و جز زيان براي اسلام و مسلمين نتيجه اي به بار نمي آورد و پس از سال ها تحصيل علوم و صرف وجوه شرعي، برخورداري از حقوق و مزاياي اسلامي، سد راه پيشرفت اسلام و مسلمين مي گردد و ملت ها را گمراه و منحرف مي سازد و ثمره اين درس ها و بحث ها و بودن در حوزه ها اين مي شود كه نگذارد اسلام معرفي گردد، حقيقت قرآن به دنيا عرضه شود، بلكه وجود او ممكن است مانع

ص: 639

معرفت جامعه نسبت به اسلام و روحانيت گردد. من نمي گويم درس نخوانيد، تحصيل نكنيد، بايد توجه داشته باشيد كه اگر بخواهيد عضو مفيد و مؤثري براي اسلام و جامعه باشيد، ملتي را رهبري كرده به اسلام متوجه سازيد، از اساس اسلام دفاع كنيد، لازم است پايه فقاهت را تحكيم كرده صاحبنظر باشيد; اگر خداي نخواسته درس نخوانيد، حرام است در مدرسه بمانيد; نمي توانيد از حقوق شرعي محصلين علوم اسلامي استفاده كنيد. البته تحصيل علم لازم است، منتها همان طور كه در مسائل فقهي و اصولي زحمت مي كشيد، در راه اصلاح خود نيز كوشش كنيد. هر قدمي كه براي تحصيل علم بر مي داريد، قدمي هم براي كوبيدن خواسته هاي نفساني، تقويت قواي روحاني، كسب مكارم اخلاق، تحصيل معنويات و تقوي برداريد (2) .

پى نوشت ها

: 1. برگرفته از كتاب جهاد اكبر. 2. حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي)1355-1276 ه.ق)، از فقيهان بزرگ و مراجع تقليد شيعه در قرن چهاردهم هجري. در نجف و سامراء به درس استاداني چون ميرزاي بزرگ شيرازي، ميرزا محمد تقي شيرازي، آخوند خراساني، سيد كاظم يزدي و سيد محمد اصفهاني فشاركي، حاضر شد. در سال 1340 ه . ق. به اصرار علماي قم، در آن شهر رحل اقامت افكند، و حوزه علميه قم را تشكيل داد. از آثار اوست:

ص: 640

دررالفوائد در اصول، الصلوة، النكاح، الرضاع، المواريث، در فقه.

ص: 641

اراده الهي ازديدگاه امام خميني

12 چكيده: فصلنامة حضور در شماره 9 مطلبي را از امام خميني با عنوان «پاسخي منتشر نشده از آن حضرت» به چاپ رسانيد. مطلب مذكور پاسخي بود به يكي از مريدان آن حضرت كه در باب ارادة حق تبارك و تعالي سؤال كرده و ايشان جواب كاملي به آن داده بودند كه متن سؤال و جواب به طور كامل منتشر شد. در اين زمينه و ساير مقولات عرفاني با توجه به ديدگاههاي امام خميني، مطالب و مقالاتي چند در شماره هاي مختلف مجلة حضور به چاپ رسيده است. در مقالة حاضر، نويسنده مستقيماً در رابطه با آنچه در شماره 9 مجلة حضور چاپ شده بود، مقالة كوتاهي نوشته اند كه در پي به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. پيرامون صفات حق تعالي مباحث گسترده اي صورت گرفته و از ابعاد و زواياي گوناگوني مورد بحث قرار گرفته كه قسمت عمده اي از علوم اسلامي را به خود اختصاص داده است: متكلمين و فلاسفه و عرفا در اين نكته كه حضرت حق مستجمع جميع صفات كمال و جمال است و هر صفت كمالي را خداوند به نحو اتم و اكمل دارا است، متفق القولند. و هر كدام به زبان خود و در قالب مفاهيم خود به اين مهم پرداخته اند. از بين اين مكاتب، فلاسفه

ص: 642

بحث صفات را برهاني كرده و در اثبات آن براهين متقني اقامه كرده اند و حتي معتقدند گرايش ما سواءالله به او به خاطر كمالاتش است. حضرت امام اين فيلسوف عارف ومحقق مدقق نيز از طرفداران اين نظريه است و مطالبي كه در برخي آثار مي بينيم بر اين گفته صحه مي گذارد. هرچند كه برخي براهين حضرت در واقع تقريري از براهين حكماء پيشين مي باشد اما غور در آنها حاكي از عمق نگرش ايشان است. ايشان از واجب الوجود با عنوان كمال مطلق تعبير مي كند و معتقد است كه: «كمال مطلق همه كمالات است و الا مطلق نيست و هيچ كمالي و جمالي و جميلي ممكن نيست در غير حق ظهور كند كه اين غيريت عين شرك است و اگر نگوييم الحاد است.»[1] مي بينيم كه حضرت امام اعلي الله مقامه در اين چند جمله كوتاه به قاعدة بسيط الحققيه اشاره فرموده اند ولي در اينجا چون بحث ما بر روي صفت اراده است، درصدد اثبات صفات كمال بر ذات اقدس الله نيستيم بلكه آن را اصلي مسلم گرفته و از اين مباحث تنها به عنوان مقدمه اي براي ورود به بحث اصلي استفاده كرده و بدون اطاله كلام از آن مي گذريم. مطلب ديگري كه براي شروع بحث ناگزير از بيان آن هستيم، اشاره اي به

ص: 643

اقسام صفات است. كمالات و صفات واجب تعالي تقسيمات گوناگوني دارد كه يكي از آن، تقسيم به صفات ذاتي و فعلي است. صفات ذاتي يعني صفاتي كه فرض ذات به تنهايي براي انتزاع آن كفايت مي كند و صفات فعل يعني صفاتي كه فرض آن، منوط به فرض غير است و غير از واجب تبارك و تعالي هر چه هست، فعل اوست. پس صفات فعلي، صفاتي خواهد بود كه از مقام فعل واجب يعني ماسواء الله انتزاع مي شود. البته اين ديدگاهي است كه مورد قبول فلاسفه و متكلمين اماميه است و اختلاف نظر بسيار زيادي در اين زمينه به ويژه بين امامي با اشاعره و معتزله وجود دارد؛ زيرا اشاعره صفاتي را كه بعنوان صفات ذاتي بيان كرديم از لوازم ذات مي دانند و معتزله ذات مقدس را نائب مناب صفات او مي دانند اما از اين اختلافات كه بگذريم حضرت امام نيز در اسماء و صفات الهي قائل به دو مقام هستند: 1. مقام اسماء و صفات ذاتيه: در اين مقام ذات مقدس واجب تعالي به حيثيت واحده و جهت بسيطة محضه، كل كمالات و جميع اسماء و صفات را داراست و تمام كمالات به حيثيت بسيطة وجوديه رجوع مي كند. چون ذات مقدسش صرف وجود و وجود صرف است، صرف كمال و كمال

ص: 644

صرف نيز است. 2. مقام اسماء و صفات فعليه: اين مقام، مقام ظهور و تجلي اسماء و صفات ذاتيه است كه مقام معيت قيوميه است و آية شريفة «هو معكم اين ما كنتم» بدان اشاره دارد. ايشان آية شريفة «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» را جامع اين دو مقام مي دانند. حضرت امام در باب صفات حق سبحانه بسيار دقيق بحث كرده اند. وقتي نظرات حكماء را كه در اين باره بررسي مي كنيم گفته اند، صفات حق يا صفت ذاتند و يا صفت فعل، به عبارت ديگر آنان يك دسته از صفات را صفات ذاتي و صفات ديگر را صفات فعلي مي دانند اما نظر مبارك حضرت امام اين تفاوت را با نظر حكماء ديگر دارد كه ايشان مي فرمايند كه صفاتي كه در يك مرتبه صفات ذات هستند، همان صفات در مرتبة ديگر (مرتبه فعل) صفت فعل به شمار مي روند و اين تفاوت در مورد صفت اراده كاملاً مشهود است؛ مثلاً حضرت امام، اراده را هم صفت ذات و هم صفت فعل مي دانند و حال آنكه عمده بحث فلاسفه اي چون علامه طباطبائي رضوان الله تعالي عليه در اين است كه آيا اراده، صفت ذات است يا صفت فعل[2]؟ و جالب توجه اين است كه بر اينكه اراده صفت ذات نيست، برهان اقامه

ص: 645

مي كنند اما از نظر حضرت امام جميع اسماء و صفات حق تعالي در دو مرتبه و در دو مقام است: يكي مقام اسماء و صفات ذاتيه، كه اين مقام در حضرت واحديت ثابت است، مثل علم ذاتي حق و قدرت ذاتي حق و اراده ذاتي كه از شؤون و تجليات ذاتيه حق تبارك و تعالي است. ديگري مقام اسماء و صفات فعليه است كه به تجلي و به فيض مقدس براي حق تعالي ثابت است.[3] مسئله ديگري كه در باب صفات مطرح است، عينيت و غيريت صفات ذاتي با ذات حق است و عليرغم اختلاف آرايي كه در اين زمينه وجود دارد، قول حضرت امام و برخي حكماي ديگر معتبرترين اقوال است. ايشان معتقد به عينيت و اتحاد صفات با ذات هستند؛ به اين دليل كه صرف وجود، صرف كمال و جمال است و هيچ حيثيت كمالي، نمي تواند خود را از صرف وجود كنار بكشد؛ چون هرچه كمال است، به حقيقت وجود برمي گردد و اگر غير از اين باشد اشكالات عديده اي پيش مي آيد: 1. در عالم وجود دو اصل بلكه چندين اصل بوده باشد و حال آنكه در عالم واقع تنها وجود اصيل است. 2. ذات حق تبارك و تعالي مركب باشد كه لازمه اش نيازمندي و نقص است. 3. راه يافتن

ص: 646

جهات امكاني در ذات حق است و اشكالات ديگري كه بيانشان به طول مي انجامد.[4] حضرت امام قائل به قول عينيت صفات با ذات، در موارد زيادي از آن سخن گفته اند و آن را برهاني كرده اند و اصحاب اقوال ديگر را مورد نقد قرار داده اند.[5] از اين بحث هاي مقدماتي كه بگذريم، اراده يكي از صفات كمال است كه همة الهيون آن را پذيرفته اما در حقيقت اراده با يك سري پرسش هايي مواجه شده اند. آيا اراده صفات ذات است يا فعل؟ آيا اراده حادث است يا قديم؟ آيا اراده مطلق است يا مقيد؟ و بسياري از سؤالات ديگر كه در اين مقال به اين امور مي پردازيم. براي روشن شدن منشأ اختلافاتي كه به آن اشاره خواهيم كرد، ذكر چند مقدمه ضروري است: مقدمه اول؛ تفاوت اراده در انسان و خداست. اراده در انسان به معناي شوقي است كه پس از داعي ايجاد مي شود.[6] اما اراده به اين معنا نمي تواند در ذات مقدس راه داشته باشد هرچند كه از محدثان اهل سنت، اراده را در خدا و انسان به يك معنا دانسته اند كه واضح البطلان است؛ زيرا لازمه چنين صفتي، اين است كه صاحب آن موجودي مادي و داراي جهات امكاني باشد و ساحت حق اجل از آن است كه متصف به چنين صفتي

ص: 647

شود. تفاوت معناي اراده در انسان و خدا منشأ يك سري اختلافات شده است؛ زيرا اغلب گمان كرده اند كه اگر بگوييم اراده صفات ذاتي حق است، لازمة آن راه يافتن جهات امكاني در حق است. برخي از فلاسفه بخصوص اصحاب حكمت متعاليه ارادة حق تعالي را علم او به نظام احسن تعريف كرده اند كه اين علم عين ذات حق و داعي او بر ايجاد موجودات است و علاوه بر اين داعي ديگري ندارد؛ و فيه عين الداع عين علمه نظام خير و هو عين ذاته[7] مقدمه دوم؛ نكته ديگر كه ذكر آن براي تكميل و تنوير بحث لازم است, بررسي اراده خداوند در روايات است. در برخي احاديث مي بينيم كه معصومين عليهم السلام فرموده اند «و ارادته فعله» يعني ارادة حضرت حق عين فعل اوست. در اصول كافي بخشي تحت عنوان «اراده انها عن صفات الفعل»[8] اراده حق تعالي را از ديدگاه ائمه معصومين عليهم السلام بيان كرده كه اغلب مؤيد و مبين ارادة فعلي حق است و از آن جمله، روايتي است كه حضرت امام صادق(ع) نقل فرموده اند كه فردي خدمت حضرت اميرالمؤمنين(ع) رسيد و از ارادة حضرت حق سؤال كرد كه آيا خداوند هميشه اراده داشته است؟ حضرت در جواب فرمود كه اراده بدون مريد نمي شود و خداي تعالي از قديم

ص: 648

قادر و عالم بود و سپس اراده كرده است[9] اين روايت و رواياتي از اين قبيل زمينه را فراهم كرد كه قائلين به ارادة فعلي حق در تأييد كلام خويش به آن استناد كرده و منكر اراده حق در مقام ذات مقدس شدند. با توجه به مقدماتي كه بيان كرديم. روشن مي شود كه دانشمندان اسلامي از شيعه و سني در كشاكش بين عقل و دين قرار گرفته و هر كدام ديدگاه خاصي را اتخاذ كرده اند كه برخي از آنها نقايصي دارند كه به راحتي نمي توان از آنها چشم پوشيد. هر كدام از مكاتب فلسفة اسلامي از اراده تعاريف و تعابير گوناگوني آورده اند كه بيان آنها مجالي گسترده مي طلبد اما از ذكر برخي از آنها ناگزيريم. صدرالحكماء و المتألهين از يك طرف در تعريف اراده گفته است كه: «اراده و المحبه واحد كالعلم و هي في الواجب تعالي عين ذاته و هي بعينها عين الداعي»[10] و از طرف ديگر مريد بودن خداوند را چنين بيان كرده است كه: «معني كونه سبحانه تعقل ذاته و تعقل نظام الخير الموجود و في الكل من ذاته و انه كيف يكون»[11] در تعريف اول صراحتاً ذاتي بودن ارادة حق تعالي را مدنظر قرار داده و اينكه آن عين ذات مقدس و در عين حال عين

ص: 649

داعي است. اما در تعريف دوم اراده، مؤخر از ذات مقدس تصور شده كه لازمه اش صفت فعل است. علامه طباطبائي رضوان الله تعالي عليه از يك طرف درصدد پذيرفتن نظر استدلالي حكماء بوده و حتي پس از قول ملاصدرا در باب اراده ذاتي بر آن صحه گذاشته و براهين وي را مورد تأييد قرار داده است. بنابراين با بازگشت اراده به علم ذاتي موافق بوده و از طرف ديگر همان طور كه قبلاً هم گفتيم بحثي را در اثبات ارادة فعلي حق سبحانه مطرح و آن را صفت فعل به حساب آورده است. ايشان در واقع مي خواستند كه جمع بين روايات و براهين كنند و از اين رو تشويش در نظرات ايشان به چشم مي خورد. اگر در نظرات اين بزرگواران دقيق شويم صفات ذات حق را در علم و قدرت و حيات منحصر كرده اند[12] و سميع و بصير و اراده را به علم حق تعالي برمي گردانند. حضرت امام كاملاً با چنين نگرشي به صفات حق تعالي مخالف هستند و آنان را كه چنين ديدگاهي دارند محجوبين خوانده اند.[13] متكلمين نيز چون خداوند را فاعل بالقصد مي دانند، معتقدند كه ارادة خداوند علم به مصالح افعال است؛ يعني علم حق به خير بودن فعل براي ايجاد آن كافي نيست بلكه داعي زايد بر علم نيز

ص: 650

لازم است و اين داعي يعني علم فاعل بر فايدة مصلحتي كه بر آن فعل مترتب است[14] به اين ترتيب ديدگاهها دربارة ارادة واجب تعالي مختلف شده است. اين بحث تنها، مسأله اي از مسائل فلسفه اسلامي است كه حضرت امام كتابي مستقل در اين زمينه نوشته و جوابگوي بسياري از اشكالات دربارة حق تبارك و تعالي بوده اند. از نظر ايشان متكلمين و برخي از فلاسفه بين احاديثي كه مربوط به ارادة فعلي است، با احاديث در ارادة ذاتي حق را خلط كرده و از اين رو اراده ذاتي را منكر شده اند. پس حضرت امام اعلي الله مقامه معتقدند كه اراده داراي دو مرتبه است: يكي اراده در مقام ذات كه واقعيت اراده است و آن عين ذات و ملازم با اختيار است و اگر ارادة حق جل و علا را از مرتبه ذاتش نفي كنيم، لازمه اش اين است كه فاعليت الهي مثل فاعليت فاعل هاي طبيعي باشد بدون اينكه در فعل خويش اختياري داشته باشند، آن را انجام مي دهند؛ مثل آتشي كه در سوزاندن خود مختار نيست و حال آنكه خداوند از چنين وصفي مبراست.[15] گفتيم كه برخي از حكماء از جمله ملاصدرا اگرچه برخي مواقع نظر به ذاتي بودن اراده دارند، در ضمن آن معتقدند كه اين اراده ذاتي كشف

ص: 651

تفصيلي در عين اجمال است،[16] ولي به نظر حضرت امام كشف تفصيلي خودش نوعي كثرت است و در مقام ذات مقدس كثرتي وجود ندارد. و حتي علم به او تعلق نمي گيرد؛ زيرا اگر علم غير از معلوم باشد و يا اراده غير از مراد باشد، مستلزم نوعي كثرت است. پس بايد علم و اراده و معلوم و مراد يك چيز باشد و هيچكدام نيز اثري نداشته باشد، نه بالذات و نه بالعرض. و اگر كسي بگويد كه علم و اراده به غير ذات تعلق مي گيرد، لازمه اش اين است كه در مرتبة وجودي خود چيزي علاوه بر ذات داشته باشد و چون چنين نيست و در آن مقام غير از ذات مقدس چيزي نيست و علم تنها به ذات تعلق مي گيرد. آنجا مقام غيب محض است و ارادة آن مقام عين علم است.[17] نه اينكه اراده به علم برگردد. مرتبة ديگر اراده عبارت است از ارادة فعلي حق كه آن همان قسم از اراده است كه احاديث معصومين عليهم السلام مؤيد آن است، اما اينكه چرا حضرت امير(ع) تنها به اين مورد اشاره فرموده اند، حضرت امام معتقدند همان گونه كه علم باريتعالي داراي مراتب ذاتي و فعلي است، اراده نيز چنين است. و حضرت امير در اينجا فقط به مرتبة فعلي صفت اراده

ص: 652

اشاره فرموده است. اما اينكه چرا از اراده، مقام فعل آن از علم و قدرت مقام ذاتي آن را اراده كرده اند, اين است كه ذهن انسان نوعاً در علم و قدرت متوجه مرتبة ذاتي آن است و حال آنكه وقتي از اراده سؤال مي شود سؤال از چيزي است كه به اشياء خارجي تعلق مي گيرد و چون شيء خارجي محل حوادث است، گمان مي شود كه تغيير در اشياء مستلزم تغيير در اراده و تغيير در اراده اگر ذاتي باشد مستلزم تغيير در ذات است. حضرت امير(ع) با توجه به فهم مخاطب از اراده، مرتبة فعلي و از علم و قدرت، مرتبة ذاتي آن را مدنظر قرار داده اند.[18] در اينجا ممكن است اشكالي به ذهن خطور كند كه اگر علم و اراده حق عين ذات مقدس است ناگزير بايد بپذيريم كه خداوندي كه همه چيز را مي داند، بايد همه چيز را هم بخواهد، يعني اراده حق تبارك و تعالي به شرور تعلق بگيرد و چون اين شرط تالي فاسد دارد، پس حق تعالي ارادة ذاتي ندارد و تنها ارادة فعلي دارد. حكماء متعاليه به اين اشكال جواب داده اند و حضرت امام به عنوان پيرو حكمت متعاليه تصريح كرده اند كه افاضه خيرات منافاتي با جواد مطلق ندارد. لازمه ذات مقدس او اختيار

ص: 653

افاضة خيرات است و معناي ارادة حق همين است كه افاضه خيرات بر حسب ذات مورد رضايت حق است و با وجود اينكه سمع و بصر عين ذات واجب تعالي است، ولي به شنيدني ها و ديدني ها تعلق مي گيرد. پس ذاتش به هر معلومي عالم و به هر مبصر بصير و به هر مسموعي سميع است و ارادة حق تعالي در عين اينكه متعلق به خير است عين ذات است.[19] كه اگر ما اين اشكال را بپذيريم در مورد سمع و بصر نيز به همين منوال است. اما جواب دقيق آن به گونه اي است كه اصل اشكال را زير سؤال مي برد و به عبارت ديگر پذيرش آن، مقدمه اي بر ابطال اصل اشكال است؛ به اين معنا كه علم حضرت حق كه عين ذات اوست، در عين حال كه بسيط است، به طور تفصيل به همه اشياء تعلق مي گيرد و بر اساس قاعدة «بسيط الحقيقه كل الاشياء» كه جامع همة وجودها و كاشف از آنهاست، ولي اين كشف در اصل به موجود، «بما انه موجود» تعلق مي گيرد. بنابراين علم اولاً و بالذات به وجود و ثانياً و بالعرض به مفاهيم و ماهيات تعلق مي گيرد و هر چه وجود دارد خير است. و شرور بالعرض متعلق علم حق تعالي هستند، اين حكم در

ص: 654

مورد اراده نيز جاري است؛ يعني متعلق اراده اولاً و بالذات خيرات است؛ چون هر آنچه وجود دارد، خير است. شرور اموري عدمي هستند و نه علم و نه اراده به امور عدمي تعلق نمي گيرد.[20] متعاقب اشكال و جوابي كه مطرح ساختيم، اراية اين بحث ضروري به نظر مي رسد كه آيا ارادة ذات مقدس شامل جميع افراد و افعال و حوادث مي شود يا نه؟ و به بيان ديگر آيا اراده حضرت حق مطلق است يا محدود؟ اين يكي از بحث هاي مشترك بين فلسفه و كلام است كه معمولاً تحت عنوان «شمول ارادة باري تعالي» در فلسفه و «جبر و تفويض» در كلام بحث مي شود و جواب هايي كه به سؤال مذكور داده اند بر سه نوع است كه باعث بوجود آمدن سه مذهب و نظرية كاملاً متفاوت شده است: 1. عده اي كه به جبريون و يا اشاعره معروفند، به بعضي از آيات[21] و روايات[22] استناد كرده و علت بين اشياء را منكر شده اند و معتقدند كه مبدأ يكي بيش نيست و هر حادثه اي كه فرض شود، مستقيماً از ذات مقدس باريتعالي صادر مي شود و هيچ چيز ديگر در صدور افعال و حوادث نقشي ندارد: نور با خورشيد و يا آتش با گرما هيچ ارتباطي ندارد. منتهي ارادة حق بر اين تعلق گرفته

ص: 655

كه به دنبال آتش گرمايي باشد. افعال انسان نيز به همين صورت است. پس اين گروه قدرت را منحصر در حق تعالي كرده و از غير او نفي كرده اند. 2. گروه ديگري كه درست نقطة مقابل گروه اول است، معتزله يا مفوضه هستند كه به استقلال اشياء در ايجاد معتقدند و از نظر آنها اراده خداوند دخالتي در حوادث اين جهان ندارد و دخالت ارادة الهي صرفاً در اين حد است كه جهان را خلق كند، مثل نعوذ بالله ساعت سازي كه ساعتي را مي سازد و يا بنايي كه بنايي را احداث مي كند كه هر دو ساعت و بنا بعد از ايجاد، نيازي به صانع خويش ندارد و بود و نبود موجد تأثيري در عملكرد آنها ندارد. حتي اگر صانعشان بميرد، مشكلي پيش نمي آيد. در مورد حق، تبارك و تعالي، نيز قضيه از اين قرار است كه اگر خدايي هم نباشد، چون اشياء در ايجاد مستقلند به نحوي كه تا حال آثارشان صادر مي شد، بعد از اين نيز صادر خواهد شد. 3. نظريه سومي نيز ارائه شده و آن نظرية «لاجبر و لاتفويض بل امر بين الامرين» است و فلاسفه و متكلمان اماميه قائل به اين قول هستند و اين نظريه برگرفته از احاديث و آيات است. از آنجا كه مسأله

ص: 656

از اهميت بيشتري برخوردار است اكثر بزرگان شيعه در اين زمينه تأمل و اظهارنظر نموده اند ولي چون مجال پرداختن به تمام آنها نيست، تنها به نظر مبارك حضرت امام اكتفا مي كنيم. دليل عقلي متقني براي اثبات نظرية سوم نمي توان ارائه داد. جز اينكه به ابطال دو نظرية اول بپردازيم؛ زيرا اين مسأله سه شق بيشتر تصور ندارد، دو شق اول يعني جبر و تفويض كه باطل شود، شق سوم اثبات مي شود. حضرت امام نيز به همين منوال عمل كرده اند. ايشان در اين زمينه بيان جامع و كامل و مفصلي دارند كه در اينجا به چند مورد آنها اشاره مي كنيم: ابتدا بايد دليلي بر ارائه اين مسأله در اينجا داشته باشيم و جايگاه مسأله «جبر و تفويض» را روشن كنيم و اينكه آيا حضرت امام اين بحث را كلامي مي دانند يا فلسفي؟ كتابهاي كلامي اغلب براي «روشن شدن اختيار بندگان و تكليف آنها» و فلاسفه براي «تبيين شمول ارادة الهي» اين مباحث را مطرح مي كنند. حضرت امام معتقدند كه با اينكه اين بحث در كتب كلاميه مطرح است ولي از فروع مسائل عقلي (شمول اراده و قدرت حق تعالي بحث و عليت) به شمار مي رود. اين بحث تنها در مورد انسان و افعالش نيست و حال آنكه اغلب

ص: 657

در كلام در باب رابطه انسان با افعالش به كار مي رود. حضرت امام آن را در بحث عليت مطرح كرده اند، يعني درصدد روشن كردن اين مطلب هستند كه آيا علل موجود در عالم خارج علل استقلالي هستند؟ و آيا آثار مرتبت بر آنها از خود آنهاست يا به قول اشاعره تنها تقارن دو اتفاق است؟ براي روشن شدن بحث ابتدا به تعريف جبر و تفويض مي پردازيم. حضرت امام اين دو را چنين تعريف كرده اند كه جبر يعني سلب آثار از مراتب وجود و نفي اسباب و مسببات و تفويض يعني حق تعالي در امري از امور، عالي ترين مراتب وجود تا پايين ترين آنها، خود را از تصرفات قيومي در آنها منعزل كند و تصرف در امور را به موجودات ديگر واگذار كند خواه آن موجود كامل و خواه ناقص باشد. خواه صاحب اختيار باشد، خواه نباشد.[23] ايشان دلايل عديده اي در رد هر دو آنها ارائه كرده اند كه به چند مورد آنها اشاره مي كنيم: 1. يكي از طرق ابطال جبر «قاعدة الواحد» است، چون بر اساس اين قاعده از واحد صادر مي شود و از مبدأ واحد بسيط من جميع جهات، اشياء متكثر و متضاد و متباين بدون واسطه صادر نمي شود.[24] 2. مذهب جبر مستلزم تعطيل است، عليرغم اينكه جبريون درصدد تنزيه

ص: 658

بودند، اما براي اينكه حيطه قدرت الهي را بيشتر نشان مي دهند، به چنين عقيده اي روي آورده اند و حال آنكه حق تعالي وجود صرف است. نقص در او راه ندارد و آنچه از او صادر مي شود وجود مطلق است و وجود ضعيف از حق تبارك و تعالي نمي شود و اين موجب محدوديت قدرت حق تعالي نيست چون قوايل در قبول وجود، اختلاف دارند؛ بعضي از آنها مستقلاً وجود را قبول مي كند مثل جواهر، ولي بعضي ديگر. در وجود يافتن مستلزم وجود ديگري هستند مثل اعراض، بايد با واسطه باشند و نفي واسطه در اين وجودات محال است.[25] 3. حقايق وجودي منشأ تأثيرند و هرجا كه وجود قدم بگذارد، آثاري خواهد داشت و نفي آثار آنها مستلزم انقلاب است.[26] 4. با توجه به اصالت و تشكيك وجود هر مرتبه اي از مراتب وجود به مرتبة ما قبل خود تعلق ذاتي دارد، و فاصله اي ميان او و مراتب بالاتر نمي تواند باشد وگرنه انقلاب ذاتي رخ مي دهد كه محال است.[27] اينها دلايلي است كه حضرت امام در رد جبر اقامه فرموده اند، اكنون ببينيم كه نظر ايشان در مورد تفويض چيست؟ ايشان معتقدند كه جبريون بر حق تعالي و بندگانش ستم، و مفوضه حق هر دو آنها را پايمال كرده اند و بعلاوه ممكن را از محدوده اش بيرون

ص: 659

آورده و به حد وجوب رسانيده اند. ايشان دلايل زيادي در رد تفويض ذكر كرده اند كه ما تنها به چند مورد آنها اشاره مي كنيم: 1. فقر وجودي ممكنات: حق تعالي علت تامه تمام موجودات است. ولي در ضمن آن، هر موجودي به موجود عالي تر از خود ربط دارد. تا به عقل اول برسد كه صرف ربط به حضرت حق است. پس تمام موجودات با واسطه يا بدون واسطه ربط محض به او هستند و استقلال وجودي ندارند. بنابراين تفويض، امري محال است و معني ندارد موجوداتي كه عين الربط به حق هستند، در آثار و افعالشان مستقل باشند.[28] به عبارت ديگر معاليلي كه فاعل الهي دارند، با معلول هاي ديگر كه فاعلشان موجودات امكاني است، اين تفاوت را دارند كه معلول هايي كه فاعلشان غير الهي است، تنها در بعضي از شؤون وجودي و در برخي جهات به علت استناد داده مي شوند. ولي فاعل الهي چنين نيست و معلول به تمام وجود وابسته و عين ربط به اوست. و نياز عين وجود چنين معلولاتي است.[29] 2. استقلال در تأثير مستلزم استقلال در ايجاد است؛ يعني موجودات وقتي مي توانند استقلال در تأثير داشته باشند كه بتوانند تمام راهها را به روي اعدام ببندند تا معلول را به حد وجوب برسانند ولي در دايرة عالم

ص: 660

امكان چنين وجودي را نمي توان يافت؛ زيرا اولين عدمي كه بر معلول جايز است، عدم آن با عدم علت خود است و در سلسلة ممكنات چنين چيزي نيست چون مستلزم انقلاب ممكن ذاتي به وجوب ذاتي است و بطلان آن واضح است.[30] يكي از فضلاء حوزة درس حضرت امام در قم مي گويد كه وقتي ايشان به اين بحث مي رسيدند با صداي بلند مي فرمودند، «المستقل في فعله يستلزم الاستقلال في ذاته و هو علي حدالشرك».[31] با توجه به آنچه كه گفته شد، جبر و تفويض، ابطال و نظرية «امر بين الامرين جبر و تفويض» كه مذهب حق است اثبات شد. مطلبي كه ذكر شد تنها مختصري در باب ارادة حق تبارك و تعالي از ديدگاه حضرت امام رضوان الله تعالي عليه است و ما در اين مقال به اين مختصر بسنده مي كنيم. 1. «تفسير سورة حمد»، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ دوّم، 1375. 2. «شرح چهل حديث»، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ چهارم، 1373. 3. «محرم راز»، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ چهارم، 1373. 4. «طلب و اراده»، امام خميني، ترجمه و شرح سيد احمد فهري، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1363. 5. «مصباح الهداية الي الخلافة والولاية»،

ص: 661

امام خميني، مقدمة سيد جلال الدين آشتياني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ دوم، 1372. 6. «رسائل فلسفي»، محمد بن ابراهيم صدرالدين شيرازي (ملاصدرا)، تعليق و تحقيق و مقدمه سيد جلال الدين آشتياني، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزة علميه قم، چاپ دوم، 1362. 7. «الحكمة المتعاليه في الاسفار الاربعة»، ملاصدرا، دار احياء التراث العربي، بيروت، 1400 ه .ق. 8.. «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»، علامه حلّي، تعليقات سيد ابراهيم موسوي زنجاني، مؤسسه اعلمي مطبوعات، چاپ اول، 1399 ه .ق. 9 . «محاضرات في الالهيات»، علي رباني گلپايگاني، مؤسسه نشر اسلامي، چاپ هفتم، 1419 ه .ق. 10 . «شرح دعاء السحر»، امام خميني، مقدمه سيد احمد فهري، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ چهارم، 1373. 11 . «لب الاثر في الجبر و القدر»، تقريراً لمحاضرات آيةالله العظمي السيد امام خميني، به قلم علامه محقق جعفر سبحاني، 1377 ه.ش، مؤسسه امام صادق(ع). 12 . «اصول من كافي»، كليني. 13

ص: 662

. «تقريرات بر شرح منظومه». 14 . «حضور»، شماره 9. [1] . محرم راز، ص 12. [2] . البته لازم به ذكر است كه هر دو امام و علامه طباطبائي از جمله اين گروه هستند كه معتقدند صفات بر دو دسته اند ذاتي و فعلي اما تفاوت امام با ايشان در مصداق صفات ذاتي و فعلي است. [3] . ر.ك. «تفسير سوره جمعه»، ص 47 48. [4] . ر.ك. «طلب و اراده»، ص 12. [5] . ر.ك. «شرح چهل حديث»، ص 607؛ «مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية»، ص 19 20 23 26. [6] . ر.ك. «رسائل فلسفي»، ص 135. [7] . «شرح منظومه»، ص 184. [8] . «اصول كافي»، ج 1، ص 163. [9] . لم يزل الله مريدا؟ ان المريد لايكون الا المراد معه بل به لم يزل عالماً و قادراً و ثم اراد (اصول كافي، ج 1، ص 109(. [10] . «اسفار اربعه»، ج 6، ص 340 341. [11] . ر.ك. «اسفار اربعه»، ج 6، ص 136. [12] . ر.ك. «رسائل فلسفي»، ص 129. [13] . ر.ك. «تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس»، ص 64. [14] . ر.ك. «كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد»، مقصد سوم، فصل دوم، مسئله 3. [15] . ر.ك. «طلب و اراده»، ص 28. [16] .

ص: 663

البته اراده به آن معنايي كه قبلاً از ديدگاه آنان ذكر كرديم كه برگشتش به علم است. [17] . ر.ك. «حضور»، شماره 9، ص 6 7. [18] . ر.ك. «شرح دعاء السحر»، ص 115 116. [19] . ر.ك. «طلب و اراده»، ص 30. [20] . ر.ك. «همان»، ص 34. [21] . فاطر/ 8 ؛ رعد/ 62. [22] . از جمله لاحول ولا قوة الا بالله است. [23] . ر.ك. «شرح چهل حديث»، ص 548. [24] . ر.ك. «تقريرات بر شرح منظومه»، فريده دوم، احكام صفات واجب؛ «طلب و اراده»، ص 70 71. [25] . ر.ك. «شرح چهل حديث»، ص 645 646. [26] . ر.ك. «همان». [27] . ر.ك. «طلب و اراده»، ص 69. [28] . ر.ك. «تقريرات بر شرح منظومه»، فريده دوم، افعال حق تعالي. [29] . ر.ك. «طلب و اراده»، ص 65. [30] . ر.ك. «شرح چهل حديث»، ص 645 646؛ «طلب و اراده»، ص 62 63. [31] . به نقل از «طلب و اراده»، ص 36. حورية عظيمي

ص: 664

ارزشهاي معنوي

4 چكيده: در زمان حيات پربركت حضرت امام خميني هزاران نامه از سراسر جهان بويژه از كشور عزيز خودمان به دفتر معظم له رسيده است كه ايشان در حد مقدور به بسياري از آنها پاسخ داده اند. مجله حضور اقدام به چاپ بعضي از اين نامه ها كرده است و در اين شماره نيز يكي از اين نامه ها به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. نامه از خواهري از اهالي كوهدشت لرستان است كه با پول و دست خود ژاكتي براي حضرت امام بافته و به ايشان تقديم كرده است. با هم مي خوانيم: "بسمه تعالي" محضر مبارك امام عزيز: سلام عليكم. "راستي اين چه روزي است فكر مي كنم خواب مي بينم و اصلا باورم نمي شود چنين روزي را كه امام اين پيرجماران. نامه ام را بخواند و هديه ناقابلم را بپذيرد. "به اي خدا من مي توانم اين سعادت را داشته باشم؟ ؟ " امام عزيز اينك با پول خود و با دست خود برايت ژاكتي بافتم به اين اميد كه وسيله اي باشد در قيامت شاهد بگيرم كه اي خدا من امام عزيز را و نائب امام زمانت را دوست دارم. تو روا مدار دستي كه براي اين امام ژاكت بافته از درگاهت نااميد برگردد. امام عزيز از شما خواهش مي كنم كه اين هديه ناقابل را كه فرسنگ ها راه طي نموده بپذيري

ص: 665

و دلم را نشكني زيرا كه آرزو دارم. ولي امام جان دوست دارم چنانچه قابل استفاده نبود حداقل يك بار هم كه شده ژاكت را تن كني و آن را تبرك كني كه مايه افتخار من است. امام عزيز، خواهش ديگري هم دارم. اگر لطف نموده بوسيله خط خودتان چند كلمه اي برايم بنويسي، بي نهايت فرزندت را خوشحال مي كني و خدا را خيلي شكر مي كنم و وصيت مي كنم كه آن چند كلمه را در قبرم همراه با خودم دفن كنند. "التماس دعا" "دخترت مهين محمدي" بسمه تعالي دخترم; نامه محبت آميز شما با هديه ارزشمندي كه با دست خود بافته ايد، واصل شد. از ارزشهاي معنوي اين نحو هديه ها بايد ياد كرد كه آن ارزش ها نزد خداوند متعال ثبت مي شود. خداوند تعالي امثال شما فرزندان متعهد را براي اسلام حفظ و افزون نمايد، و ماها و شماها را با رحمت خويش قرين فرمايد. والسلام عليك و رحمة الله 10 جمادي الاولي 1403- روح الله الموسوي الخميني

ص: 666

از "شمسه عرفان" تا "محمد وجود"

13 1 چكيده:

(نشستي در آستانه انتشار ديوان اشعار امام خميني با حضور آقايان:

اشاره

سهراب هادي، حسين كيا تنكابني، علي اكبر ملكي و ارسلان عبدالرحماني)

اشاره

چندي قبل ديوان اشعار امام خميني كه در شمار پرفروشترين كتابهاي موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني است، با شكل و قطع رحلي در دستور تجديد چاپ قرار گرفت . گروهي از همكاران مجرب براي چاپ ديوان در شكلي نو و متناسب با مضامين اشعار حضرت امام مشغول به كار شدند . كار اين گروه نزديك به اتمام است و بزودي چاپ جديد ديوان اشعار حضرت امام را شاهد خواهيم بود . براي اطلاع از كم و كيف كار مصاحبه اي گروهي با همكاران اقدام كننده داشتيم كه حاصل آن در پي به نظر خوانندگان گرامي مي رسد . ضمنا از همكار عزيزان آقاي مرداي كه از اين ميزگرد عكسهاي خوبي تهيه كردند تشكر مي كنيم . حضور: چندي قبل باخبر شديم كه تعدادي از همكاران موسسه در زمينه چاپ مجدد ديوان اشعار حضرت امام مشغول فعاليت هستند و تلاش مي كنند تا اين اشعار به صورت زيبا و هنري به جامعه عرضه شود . در ابتدا از همه دوستاني كه دعوت ما را پذيرفتند و در اين ميزگرد شركت كرده اند تشكر مي كنم . چاپ هر

ص: 667

كتابي اساسا يك رويداد محسوب مي شود، بخصوص چنين كتابي . هدف از اين جلسه اين است كه از چگونگي روند اين رويداد باخبر شويم و اين كتاب و كم و كيف كار را بشناسيم . در ابتدا از آقاي هادي كه مسئوليت كار را بعهده دارند مي خواهم توضيحاتي درباره چگونگي شروع و انجام مراحل كار بيان بفرمايند . سهراب هادي: متشكرم . مسئله اصلي اين است كه فرم و شكل كتاب به صورتي تهيه شود كه با مبنا و مفاهيم مندرج در آن منطبق باشد و ما بتوانيم از جهت نگاه به ارزش هنري كار، پيوندي برقرار كنيم ميان شكل كتاب و محتواي آن . در سالهاي گذشته خوشنويسي اشعار حضرت امام را استاد جليل رسولي عهده دار بودند و كتاب براي اولين بار در قطع وزيري و با فضاي تذهيب كه كار آقاي آقاميري بود مرحله چاپ رسيد و تا آنجا كه من به خاطر دارم 37 چاپ شده است و اين كتاب جز پرفروشترين كتابهاي موسسه است و تاكنون 000/700 تيراژ داشته است . بعدا به اين نتيجه رسيديم كه خوب است با توجه به توانمنديهاي موسسه، ديوان حضرت امام را با يك ارائه تازه اي تجديد چاپ كنيم . بحث و بررسي زيادي صورت گرفت كه اساس آن اين بود

ص: 668

كه مجموعه هيئت و شكل كتاب منطبق باشد با فضاي هنري و انديشه حضرت امام و آن خلوص و صميميتي كه در مجموعه تفكر و جهان بيني شعري امام وجود دارد . مبناي چنين كاري مي بايست برگرفته از هنر سنتي ايران باشد . به دليل اينكه اين هنر از ديدگاه غربي و تاثير هنر غرب بر آن درامان بوده است و قادر است جنبه هاي تصويري انسان متعالي و انسان الهي را ارائه كند . در كشور ما هنر تذهيب و نگارگري پشتوانه و ذخيره عظيم و ارزشمندي دارد كه مبتني بر هويت تاريخي است و ميراث فرهنگي ماست . همان طور كه انديشه هاي حضرت امام پاسدار و بيانگر هويت تاريخي، نگاه عرفاني مشرق زمين است . اين ديدگاه، زاويه مناسبي بود براي شروع كار . بعد از آن با هنرمندان و دست اندركاران و مراكز هنري و موزه هاي ايران ارتباطها و نشستهايي داشتيم و به اين نظر رسيديم كه از ذخاير موزه رضاعباسي كه يكي از موزه هاي بي نظير در مجموعه عرضه هنر دوران اسلام و حتي معاصر است استفاده كنيم . رضا عباسي خود يكي از بزرگان تاريخ هنر ايران است و ما از بي نظيرترين كارهاي او - حالا "آقاي تنكابني" بيشتر توضيح خواهند داد - انتخاب كرديم از جمله، شمسه رضا عباسي

ص: 669

را و بعد مسئله اين بود كه چگونه مراحل هنري و فني كار را پي گيري كنيم . جلسات متعددي با دوستان حاضر داشتيم و همگي با صميميت و عشق و علاقه اي كه به حضرت امام دارند تمام توانمنديها و تجارب خود را بكار گرفتند تا اين كتاب به نحو احسن آماده سازي شود و ان شاالله بتوانيم در نمايشگاه كتاب آينده آن را به بازار نشر عرضه كنيم . چاپ و نشر اين كتاب، يك رويداد خوب در عرصه هنر ايران است . حضور: آقاي تنكابني، حالا شما درباره نگارگري و اصطلاح "شمسه" كه به نظر مي رسد همان طرح خورشيدي وسط تذهيب كاري سنتي باشد توضيح بفرماييد . حسين كيا تنكابني: بسم اللهالرحمن الرحيم . با تشكر . ابتداي اين كار، فضاي شكل شناسي براساس نسخه هاي چاپ شده قبلي بود . با توجه به اينكه ما فضاي محدودي براي كار داشتيم - از لحاظ شمسه و حاشيه - براساس همين فضا به تفكيك كار پرداختيم . اين شكل شامل يك شمسه و يك سرلوح مي شد . شمسه طوري طراحي شده كه در قالب يك مرجع گنجانده مي شود . پيرو شمسه چهارتا لچك طلا دارد و بعد از آن هفت فضاي رنگي ميان طرح شمسه هست كه عناصر رنگي آن جوري است كه فضاي مربع را به

ص: 670

فضاي دايره كه نماد آسمان است پيوند بدهد . يادداشتهاي زيادي در حين كار برداشتيم تا بتوانيم تبديل فضاي مربع به دايره را با تركيب بندي فضاي رنگي كه بسيار دشوار بود انجام دهيم . لچك بيرون كار را باطلا كار كرديم . بعد تمام فضاي داخل را ريزكار كرديم . ريزكار كردنش هم به اين علت بود كه رمي خواستيم حتي الامكان به اصل كار - كه اوج تعادل روحي را نشان مي دهد - نزديك شويم . مشكل ترين قسمت كار همين بود . چون چاپهاي تفكيكي معمولا از اصل كار دور مي شوند . بعضي ها عقيده دارند يك كار چهار رنگ بهتر جواب مي دهد . البته زحمت زياد اين كار را آقاي عبدالرحماني كشيدند، چون كار كامپيوتري زيادي داشت . من حاشيه را قلم گيري و تفكيك كردم . ضمنا طلا گذاري در اصل كار بوده است . در تفكيك، فضاها براي رنگ گذاري باز مي شود . حضور: شما درباره واژه شمسه توضيحي نداديد . تنكابني: بله، طرحهاي تذهيبي كه در قالب دايره مي گنجد، شمسه نام دارد . البته همان طور كه اشاره كردم كمتر كار تذهيبي جامعيت اين شمسه مورد نظر ما را دارد، چه از لحاظ طرح و چه از لحاظ مفاهيم عرفاني كه در آن هست . حضور: واژه شمسه، انسان را به

ص: 671

ياد شمس يا خورشيد مي اندازد كه از لحاظ عرفاني جنبه نماديني دارد . به هر حال يك نكته قدري براي من مبهم ماند و آن اينكه اصل كار كه در موزه است رنگهاي اصيل خود را دارد، شما به چه صورتي اين رنگها را با حفظ اصالت تهيه مي كنيد؟ تنكابني: در رنگ گذاري چاپ تفكيكي معيار ما اين است كه هر رنگ جداگانه ساخته شود و داخل دستگاه ريخته شود . ما، در اينجا نمي توانيم فضاي چهار رنگ داشته باشيم . بنابراين بايد فضا را طوري باز كنيم و طوري قلم گيري كنيم كه بشود در كامپيوتر رنگ فرضي را مشخص كرد و بعدا در زينك آن را ببنديم . توجه داشته باشيد كه بعضي از رنگها مثلا رنگ طلا را نمي توانيم با استفاده از چاپ چهار رنگ به آن برسيم . همين طور خيلي از رنگهاي ديگر مانند شنگرف و لاجورد و غيره . اصولا رنگهاي نگارگري ايراني اين طوري است . اين است كه خيلي ها سعي مي كنند با روش تفكيك، تذهيب را چاپ كنند ولي مشكل اينجاست كه معمولا از اصل كار دور مي شوند . ما مي خواستيم به اصل كار نزديكشويم . حضور: كار مرحله ليتوگرافي چه صورتي دارد . بالاخره اين رنگها در ليتوگرافي چگونه اصالت خود را حفظ مي كند

ص: 672

. خيلي اوقات مي بينم طرحهايي كه ما براي مجله حضور كار مي كنيم - با ديسكت يا تهيه فيلم از روي اصل كار - در ليتوگرافي آن شفافيت و قوت خود را حفظ نمي كند و در چاپ تيره و زمختمي شوند فكر مي كنم آقاي ملكي كه سالهاست ليتوگرافي حضور را انجام مي دهند و جزو گروه شما نيز هستند بهتر مي توانند توضيح دهند . علي اكبر ملكي: بحثهاي اصلي را آقاي هادي و آقاي تنكابني گفتند . ما هم از ايشان ايده مي گيريم . در ابتدا آقاي تنكابني كه خودشان تذهيب كار هستند با ما صحبت كردند و درباره نحوه قلم گيري و نحوه رنگ گذاري هماهنگي شد . بعدا تكه كوچكي از كار را به عنوان نمونه آزمايش كرديم . وقتي رنگها تركيب مي شوند در چاپ افست كه ما داريم ممكن است جواب ندهد . چهار رنگ اصلي كه ما داريم نمي تواند جوابگوي بعضي از رنگها باشد . ناچار بايد رنگهاي مستقلي را انتخاب كنيم، بخصوص رنگهاي اين كار كه مناسب تذهيب است و قوت بالا دارد . با توجه به اهميت هنري - تاريخي اين كار تذهيب و همچنين شعر حضرت امام كه در اين چارچوب ارائه خواهد شد و براي ما بسيار ارزشمند است، بايستي ظرافتهاي لازم را در نظر مي گرفتيم . به

ص: 673

همين خاطر حدود يكماه قبل از شروع كار درباره انجام آن بحث و تبادل نظر داشتيم . بعدا به لطف خداوند كار شروع شد و الحمدالله خوب پيشرفت . در مجموع بخش عمده كار شامل 13 رنگ مي شود . چهار رنگ اصلي (زرد، قرمز، آبي و رمشكي) و 9 رنگ مكمل . لازم به توضيح است كه رنگ طلاي طرح بايستي با عيار بالا تهيه شود نه نوعي فرمول شيميايي به عنوان آب طلا . در واقع فلز طلا را به صورت خمير درمي آورند و با قلمهاي مخصوص در فضاهايي كه مشخص شده مي كشند . در نتيجه ما بايد همان رنگ يعني طلا را روي چاپ هم داشته باشيم . از طرف ديگر طلا يك بازتابهايي دارد، نور را منعكس مي كند و اگر دقت نشود يا جوري براق مي شود كه اصلا رنگي روي كاغذ باقي نمي ماند و يا آن قدر كدر مي شود كه ديگر رنگ طلايي نيست و حتي سياه مي شود . از اين جهت در اين جوركارها هر قسمت از رنگ نياز به تفكيك و دورگيري دارد كه آقاي تنكابني بخوبي اين قسمت را انجام دادند و كار به ما تحويل شد . بعدا ما تفكيك رنگ را انجام داديم و با اسكنر كه در اختيار ماست و سيستم

ص: 674

پيشرفته اي دارد كار را فرستاديم به بخش كامپيوتر كه در آنجا هم با ذوق و سليقه و صبر و حوصله آقاي عبدالرحماني اين كار ادامه پيدا كرد . بعد از كار كامپيوتري و با تاييد آقاي هادي كه مديريت كار را به عهده داشتند و همين طور آقاي تنكابني، فيلم و زينك كتاب را تهيه كرديم و زينكها رافرستاديم چاپخانه . چاپخانه اي هم كه در نظر گرفتيم داراي دستگاههاي چاپ بسيار پيشرفته هستند كه توانايي چاپ چنين كارهايي را دارد . نمونه هاي چاپ شده هم مورد پسند دوستان قرار گرفته است كه اميدواريم بقيه مراحل آن نيز بزودي به پايان برسد . حضور: فكر مي كنم حالا نوبت آقاي عبدالرحماني است كه توضيح بفرمايند اين زحمتي كه دوستان مي گويند شما كشيده ايد چگونه بوده، چكار انجام شده و كلا چقدر وقت برده است؟ ارسلان عبدالرحماني: بسم الله الرحمن الرحيم . با تشكر از مجله حضور كه چنين نشستي را فراهم كرد و با تشكر از دوستاني كه كار بنده را تاييد كردند . البته با توضيحاتي كه حاج آقاي ملكي و ساير دوستان دادند، من ديگر حرف زيادي ندارم فقط چند نكته كوتاه است كه بد نيست محض اطلاع عرض كنم: اين كار تذهيب و روش تفكيك و آماده سازي اولين كار از اين

ص: 675

دست بود كه ما با كامپيوتر انجام مي داديم و مدت زماني كه روي اين تذهيب و اين شمسه كار كرديم حدود 250 ساعت بود . چنين كاري را من قبلا نه جايي ديده بودم و نه خودم انجام داده بودم . البته اين كار پر زحمت و سختي بود . نياز به دقت زياد داشت ولي ما خودمان را كارمند امام مي دانيم و اگر كاري در رابطه با حضرت امام باشد با جان و دل مي پذيريم و معتقديم كه اين تلاشها باقي مي ماند . تنكابني: من هم اگر اجازه بدهيد مي خواستم در تاييد صحبت آقاي عبدالرحماني به خاطره اي يا به رويايي كه داشتم اشاره كنم . شايد باور نكنيد من در اين چند ماه اخير در دل دغدغه اي داشتم كه به هيچكس نگفته بودم ولي ذهن مرا مشغول كرده بود . از بعضي ها مي شنيدم كه چه لزومي دارد كار امام كه خود به ساده زيستي معروف است، با چاپ تركيبي 13 رنگ انجام شود . آيا اين هزينه و اين كار نفيس ضروري است؟ آيا امام راضي است؟ با خودم مي گفتم بيشتر ذخاير خطي ما كه الان در حوزه هاي داخل و خارج هست و از شاهكارهاي هنر ايران است و نگارگري ايراني و ادبيات ايراني و عرفاني را گسترش داده همه با تذهيب كاريهاي

ص: 676

ارزشمند بوده است؟ ولي خوب وجدانم راضي نمي شد و كمي نگراني داشتم تا اينكه شبي خواب ديدم انگار نماز عيدفطر است و همه مردم به طرف مصلا مي دوند . من هم با آنها به آن سمت دويدم . در مصلا ديدم امام به نماز ايستاده و آقاي انصاري هم شت سر امام هستند . من رفتم دست راست آقاي انصاري، پشت سر امام سجاده ام را پهن كردم و آماده نماز شدم . امام از سر سجاده بلند شدند رفتند آن طرفتر از توي دستمال دو تا اسكناس درآوردند و آنها را به من دادند و گفتند اين مال شما . اين رويا خيلي باعث آرامش خاطر من شد و من فكر مي كنم پاسخ سئوالم را از خود امام گرفتم . حضور: روياي جالبي بوده . ما هم اعتقاد داريم امام ناظرماست، شهدا ناظر ما هستند . اما توضيحات آقاي عبدالرحماني ناتمام ماند . من مي خواستم بدانم شما چه كاري را در كامپيوتر انجام داديد و چرا آن قدر طول كشيد; با چه برنامه اي كار كرديد؟ البته آقاي عبدالرحماني از همكاران مجله حضور هستند و در موسسه عروج چاپ همواره در مراحل اجرايي مجله حضور با صميميت همكاري دارند و تا حدودي با نوع كار ايشان آشنايي داريم ولي چون اين كار مورد

ص: 677

بحث از نوع خاص و نادر بوده به نظر مي رسد نياز به توضيح بيشتر دارد . عبدالرحماني: ما با امكانات كامپيوتري اين كار تذهيبي را چندين بار تفكيك، رسامي و رنگ سازي و قلم گيري كرديم . قلم كاريهايي كه آقاي تنكابني انجام داده بودند دوباره پرداخت كرديم . براي اينكه بتوانيم به آن 13 رنگ مورد نظر برسيم اين رنگها را جدا كرديم، رنگ گذاري را هم انجام داديم تا بتوانيم به اصل كار حتي المقدور نزديك شويم . چون كار وقت زيادي لازم داشت و حدود سه ماه طول كشيد . حضور: بله، واقعا انتشار يك كتاب يك رويداد مهم است . تا يك كتاب به چاپ برسد و روانه بازار انديشه شود علاوه بر نويسنده، گروه بزرگي از ويراستار و حروفچين و نمونه خواني گرفته تا بخشهاي مختلف ليتوگرافي و چاپ و غيره همكاري مي كنند و زحمت مي كشند . اگر اين كتاب چيزي باشد كه به درد انسانها بخورد و انسانها را رشد بدهد، معنويت را گسترش بدهد، كمتر خدمتي به پاي آن خواهد رسيد . ان شا الله همگي ماجور باشيد . بد نيست در اين قسمت با صحبت آقاي هادي مجددا بحث را ادامه بدهيم و اگر به يك جمعبندي هم برسيم بد نيست . هادي: توي اين فرصت ارزشمندي كه

ص: 678

ما براي تجديد چاپ ديوان حضرت امام داشتيم، به لحاظ ارتباط كاري چندين بار اشعار حضرت امام را مطالعه كردم . آن حالتي كه آقاي تنكابني اشاره كردند به صورتهاي ديگر براي من هم بود . در اينجا بخشي از يكي از غزلهاي حضرت امام را برايتان مي خوانم: "رخ نما تا همه خوبان خجل از خويش شوند" "گركشي پرده ز رخ كيست كه رسوا نشود" "چاره اي نيست به جز سوختن از آتش عشق" "آتشي ده كه بيفتد به دل و پا نشود" "ذره اي نيست كه از لطف تو هامون نبود" "قطره اي نيست كه از مهر تو دريا نشود" "سر به خاك سر كوي تو نهد جان اي دوست" "جان چه باشد كه فداي رخ زيبا نشود" اين رخ زيبا، اين خجل شدن، اين آتشي كه بر دل مي افتد، اين لطفي كه همه سختي ها را به هامون تبديل مي كند و اين سر بر سركوي دوست نهادن و فداي رخ او شدن، يعني به "جلال" رسيدن و از جمال گذشتن و همان عالم حضرت دوست را فهميدن، همان محمد وجود است كه در نگارگري ايران وقتي باب تصويرگري بسته مي شود، باب نگارگري باز مي شود تا محمد وجود . اين اشعار به ما اطمينان روحي مي بخشيد . امام يك عارف بود كه حيات را

ص: 679

براي "حق" به سمت "حق" هدايت كرد . و در عين حال جوان نگري خاصي داشت و در همه اقدامهاي بزرگ و مسئوليتهاي بزرگ به جوانها توجه داشت . از ابتدا كه اين طرح را بررسي مي كردم ظرايف كار ذهن مرا مشغول كرده بود . يكبار به ياد صحبتي كه با شما داشتم افتادم، با هم درباره نوري كه به نقاط تاريك كار مي افتد و راه را براي انسان روشن مي كند صحبت كرديم . در چاپ اين كتاب ياد حضرت امام نور راه ما بود . يكي از دغدغه هاي من هم اين بود كه فرمي را در بيان جهان بيني حضرت امام عرضه كنم كه حالت هنري، زيبا، متناسب و منطبق با فرهنگ ما باشد و در عين حال اشرافيت نداشته باشد . ما با همكاران در اين زمينه ها بسيار صحبت كرديم تا به اين معناي بصري رسيديم و با هماهنگي هايي كه با آقاي تنكابني به عنوان يك هنرمند جوان داشتم به اطمينان لازم رسيدم و سپس با دوستان كار را شروع كرديم . در اينجا خوب است يادي هم از آقاي "جواهرپور" داشته باشيم كه در سال 1368 اشعار حضرت امام را تحرير و خوشنويسي كردند و در جريان چاپ جديد كتاب، ايشان آقاي تنكابني را معرفي كردند . موسسه هم زمينه هاي

ص: 680

لازم را فراهم آورد و اين كار بزرگ صورت گرفت . در كار استاد بلند آوازه ايران رضا عباسي رنگ آفتاب مشرق زمين را مي شود حس كرد . رنگ خاك مشرق زمين را مي شود حس كرد . من بارها كارهاي او را در موزه ديده بودم . رنگهايي كه بكار برده . رنگ اخرا، نيلي، فيروزه اي و حتي طلا، همه اينها هست ولي هيچ جهت اشرافيت ندارد، بلكه بيان هويت عرفاني شرقي است . گويي اين كارها بيانگر تصويري اشعار حضرت امام هستند، اين گونه كارها را در نقاشي ايراني و در معماري ايراني به وفور داريم . اين رنگها و اين خطوط ارتباط انسان با خلقت را نشان مي دهند . عناصر اقليمي ما در اين كارهاهست، جهان بيني ما، در آنها هست و حالا مي بايست همه اينها را به صورت و در يك قاب تنظيم مي كرديم كه هيچ نقطه اي كم يا زياد نداشته باشد و شعر امام را عرضه كند . مجموعه هستي شناسي حضرت امام به عنوان يك عارف، يك فيلسوف و يك متفكر ديني در اشعار او، در قالب كلاسيك متجلي است و تنها فرمي كه به اين نوع كار مي خورد تذهيب سنتي ايران است كه يك فضاي روحاني را ايجاد مي كند . ما، در كار خود هم پير

ص: 681

راه داشتيم كه آقاي ملكي بودند و هم جوان كه آقاي تنكابني و عبدالرحماني بودند و همه با تمام توان وارد عرصه كار شدند و ديديم به حول و قوه الهي هيچ مشكلي نداريم . وقتي كار پيش مي رفت ما مي ديديم كه در هيچ مورد هيچ برگشتي به عقب نداريم در حاليكه كارهايي از اين دست هميشه اشكالاتي ايجاد مي كند، برگشت به عقب دارد و اين هم براي ما حيرت آور بود كه چه سري در كار هست كه همه چيز با يك خط روحي براي ما فراهم مي شود . در مرحله چاپ هم آقاي عبدالرحماني چاپخانه ستاره سبز: مديريت آقاي قاسمي و آقاي ميرهاشمي را معرفي كردند كه امكانات خوبي دارد و خود ايشان هم فردي هوشمند و توانمند است و كار در آن مرحله هم بخوبي پيش مي رود . حضور: شما به تمام جوانب امر اشاره كرديد . فكر مي كنم اكثر پرسشهايي كه من در ذهن داشتم پاسخ داده شد فقط در يكي دو مورد مي خواستم دوستان توضيح بيشتري بدهند، يكي قطع كتاب و زمان دقيق انتشار آن است . هادي: قطع كتاب رحلي است و ان شا الله در نمايشگاه كتاب در ارديبهشت ماه سال آينده (1382) عرضه خواهد شد . تنكابني: من نكته ديگري را اضافه كنم كه

ص: 682

چون قطع اصلي شمسه 25 سانتيمتر بود - و بعضي ها اجراي آن را به اين صورت غير ممكن مي دانند - قلم زدن تكه اي از آن دشواريهاي خاصي دارد . در طي مدت شش ماه به هر جاي اتاقم كه نگاه مي كردم اين طرح جلوي چشمم بود، موقع خوابيدن، موقع بيدار شدن . اينكه ما بتوانيم اين طرح را به تفكيك برسانيم مهمتر از اجراي خودكار است چون صنعت تفكيك چاپ هم اين جازه را نمي دهد كه البته تلاشهاي آقاي عبدالرحماني در اينجا بسيار موثر بود . حضور: از چند تا از كارهاي موزه رضا عباسي استفاده كرديد؟ تنكابني: از سه تا . ابتدا شمسه مقدمه، بعد سرلوحه با حاشيه مشترك صفحات . البته فضاي كارها مي بايد با فضاي خط نستعليق اشعار تركيب بندي مناسبي داشته باشد كه توي كار رعايت شد . نكته ديگري را درباره شمسه كه شما هم به نماد بودن آن اشاره كرديد اضافه كنم . جمال شناسي در طرح شمسه اشاره دارد به بنيادي ترين اصل عرفان يعني مقوله وحدت و كثرت . واقعيت پيروي آن مستلزم شناخت واقعيت ذاتي و دروني انسان است كه نهايتا به مرحله وصول به درياي وحدت يا ذات حق تعالي كه به "محمد وجود" موسوم است منتهي مي شود . در واقع حاشيه شمسه نماد

ص: 683

زندگي انسان است و جريانهاي روزمره او كه از رنگ خاكي استفاده شده و طرحهاي اسليمي و چرخشي كه معرف زندگي است . انسان از اين مرحله اگر بتواند، عروج خود را به مركز دايره (شمسه) آغاز مي كند و مراحل دشواري را بايد بگذارند تا به حق يعني مركز شمسه برسد . مركز شمسه از رنگ طلاي خالصي است كه همان رنگ خاك است كه مهر خورده باشد يعني صيقلي شده باشد . همچو آهن گرچه تيره هيكلي صيقلي كن صيقلي كن صيقلي تا در او انوار قدسي رو نهد عكس حوري و پري در وي جهد تمام ذهنيت عرفاني امام در رنگ و شكل شمسه متجلي است . شمسه نماد عرفان شرق است . هر فضاسازي و هر شكلي در شمسه نماد مرحله اي از عرفان و وجود است . مثلا هشت طرح فضاي اسليمي انتزاعي نزديك به مركز علامت هشت فرشته اي است كه مي تواند به آن مرحله برسند . حضور: مقولات نمادين شمسه را خيلي خوب بيان كرديد . آيا اين شمسه را خود رضا عباسي كه از نگارگران دوران صفويه است كار كرده است، همين طور سرلوح و حاشيه را؟ تنكابني: شمسه رقم ندارد . يعني معلوم نيست نقاش آن چه كسي است . البته اصل تابلو كه

ص: 684

در موزه است ريختگي زيادي دارد و بنده لازم بود مرتبا به موزه سر بزنم و اسلايد آن را بررسي كنم و ريختگي ها در طرح ترميم كنيم و علاوه بر آن مهم بود كه اصالت رنگ حفظ شود . اما سرلوح و حاشيه توسط ابن وصال داوري (از خوشنويسان دوران قاجار) و فرزندانش تهيه شده و مربوط به تصاوير شاهنامه اي است كه به شاهنامه داوري معروف است . همه اين تصاوير در موزه رضا عباسي موجود است و به همين دليل ما مثلا مي گوييم شمسه رضا عباسي . البته خود رضا عباسي از نگارگران معروف ايران است . ما از روي اسلايد، طرحهاي اورژينال و چهار رنگ را تهيه كرديم و مابقي رنگها را پس از اسكن كامپيوتري آقاي عبدالرحماني با كامپيوتر طراحي و آماده كردند . البته درباره نوع رنگ مطالعات لازم صورت گرفته بود . حضور: نكته ديگر جلد كار است . آيا جلد چاپ جديد ديوان مثل چاپهاي قبلي است يا صبغه سنتي و تذهيب دارد؟ هادي: توضيحي عرض كنم . با اينكه بنيانهاي هنر تذهيب و هنر كلاسيك ايران در اين كار در خدمت ارائه انديشه حضرت امام قرار دارد و تناسب كاملي با هم دارند معهذا ما فكر كرديم از مفاهيم هنر مدرن نيز بتوانيم استفاده كنيم

ص: 685

. طبعا هنرهاي تجسمي هم در جريان زمان دچار تحولاتي شده اند . ما نمي توانيم بگوييم تمامي آنچه در هنر مدرن هست جنبه منفي دارد . بالاخره مخاطب امروزي هم سليقه اي دارد . بر همين مبنا تصميم گرفتيم جلد و كاور را از فرمهاي انتزاعي و آبستر استفاده كنيم . فكر مي كنم در ايجاد رغبت نسل جوان كه به هر حال با سنتهاي هنري ايران ممكن است كاملا وصل نباشند، بي تاثير نباشد . در واقع اين جلد كه از قابليتهاي هنر نو استفاده مي كند مدخلي است به فرم و شكل هنر كلاسيك ايران و محتوايي كه در آن بستر ارائه مي شود، يعني نوعي تلفيق نگاه هنر معاصر با هنر كلاسيك ايراني . حضور: اتفاقا موفقيت حضرت امام در رهبري انقلاب، بنيانگذار جمهوري اسلامي و اداره آن مبتني بر توجه به عنصر زمان و مكان بوده است كه متاسفانه خيلي ها به آن توجه ندارند . به هر حال پرسش ديگري كه به نظر مي رسد اينكه اين نمونه هايي كه شما در اينجا ارائه كرديد جوري است كه هر برگ آن خود به خود تابلو جايي از اشعار حضرت امام به خط زيبا و قاب دل انگيز و بسيار جالب توجهي است، آيا مي شود بعدا بعضي از غزليات حضرت امام را در يك ورق به صورت پوستر

ص: 686

و تابلو عرضه كرد؟ عبدالرحماني: اگر به صورت مجزا هم بخواهيم از هر ورق كار به صورت تابلو، پوستر تهيه كنيم اشكالي ندارد و امكانپذير است . چون اينها در كامپيوتر با وضوح بالا تهيه شده و اگر دو برابر هم بزرگ شود افت كيفيت ندارد . حضور: از شركت دوستان در اين ميزگرد سپاسگزارم . ابوالفضل مروي 1

ص: 687

از زبان ياران

13 چكيده: ايشان كه تمام عمر و جواني خود را بعنوان يك فرزند با وفا و خادم صادق در كنار حضرت امام رضوان الله عليه گذراندند و پس از رحلت حضرت امام مواضع بسيار روشن و قاطع و صريح در حمايت از نظام و انقلاب و امام و اسلام داشتند. رئيس قوه قضائيه آيت الله محمد يزدي حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خميني كه در طول نهضت اسلامي ايران همواره در كنار امام و بعد از رحلت حضرت امام قدس سره مطيع رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله العظمي خامنه اي و پيرو مخلص ولي فقيه بود، باهوش سياسي و راست خاصي كه داشته منشا خدمات فراواني به انقلاب اسلامي ايران گرديد. او براي امام، اسلام و انقلاب خدمتگزاري صديق و براي مسئولان نظام اسلامي ياوري دلسوز و هوشيار و براي ملت شرافتمند ايران و مستضعفين جهان پشتوانه اي قوي و گرانقدر بود. رئيس مجلس شوراي اسلامي حجة الاسلام و المسلمين ناطق نوري بي شك سلامت و توان جسمي و قدرت كاري آن قائد عظيم الشاءن در دوران پرمخاطره دهساله، با وجود كهولت سني و بيماري قلبي در ميان عوامل و اسباب عادي از همه بيشتر به ابتكار، مراقبت و پيگيري دلسوزانه اين فرزند مهربان مرحوم حاج احمد به تنهائي تمام شئون بيت امام را

ص: 688

سرپرستي و هدايت مي كرد. او وزير، معاون، مشاور، نگهبان و رابط حضرت امام با تمام مقامات مملكتي و مراجع تقليد بود. فرزند امام مايه اميد ملت ايران و صاحب سر حضرت امام (ره) بود. آيت الله مهدوي كني حاج سيد احمد خميني مجاهدي نستوه، آگاه و سياستمداري روشن بين و آينده نگر بود. آن جناب بيشتر از هر چيز ديگر به عظمت اسلام و ثبات جمهوري اسلامي ايران مي انديشيد. ستاره درخشاني كه درخشندگي خورشيد و ولايت را نشان مي داد غروب كرد، غروبي كه دل مومنين و مسلمانان انقلابي جهان را تكان داد و داغدار و محزون و مغموم نمود. سردار رشيد انقلاب، يادگار امام راحل كه چون سربازي فداكار پشتيبان انقلاب و مقام معظم رهبري بود از دست رفت. آيت الله آذري قمي حاج سيد احمد آقا يك عنصر سياسي وارسته و صاحب فكر، ابتكار و نظر بود كه در همه حال خود را مريد متعبد و يك فرمانبر امام مي دانست. حجت الاسلام والمسلمين محمد علي انصاري امام در مورد ايشان فرموده بود كه احمد عزيزترين نفوس در نزد من است. حاج احمد آقا خميني در محاورات و گفتگوها بسيار صريح بود. يك بعد از شخصيت ايشان تقواي بسيار بالا و مراقبت از خود بود. حبيب الله عسگراولادي عناويني كه

ص: 689

بعد از انقلاب به سراغ ايشان آمده بود و عظمتي كه ايشان در كنار امام داشتند هرگز تغييري در گفتار و رفتار ايشان ايجاد نكرد، همان صداقت، صميميت و اخلاق حسنه اي را كه قبلا داشتند تا آخرين لحظات حياتشان در ايشان مشاهده كرديم. محمد علي رحماني

ص: 690

از نگاه ياران

34 چكيده: برگرفته از خاطرات آيةالله توسلي سئل الصادق عليه السلام عن قول الله عز و جل اولم يروا انا ناتي الارض ننقصها من اطرافها از امام صادق (ع) سؤال شد از تفسير آيه مباركه كه مي فرمايد آيا نمي بينيد كه ما همواره از گوشه هاي زمين مي كاهيم حضرت در جواب فرمود منظور مرگ علماء است. تجليل و تكريم از مقام شامخ آيةالله پسنديده گذشته از اينكه تجليل از حضرت امام رضوان الله تعالي است به مناسبت احترام خاصي كه آن حضرت در زمان حيات پر بركت خود نسبت به ايشان داشتند احترام به شخصيت والاي ايشان از دستورات ديني است بخصوص شخصي كه استاد حضرت امام در سطح، و مربي و سرپرست دوران كودكي معظم له بودند و در زماني كه كسي جرات نمي كرد بگويد ديانت از سياست جدا نيست، ايشان عالمي بودند سياسي. دوران رضا خان از رجال سياسي روحاني بودند و ملاقات ها در آن زمان با مرحوم شهيد مدرس داشتند و از طرفداران ايشان بودند و در خمين هم درمقابل خوانين و اشرار منطقه ايستادگي داشتند و در زمان رضا خان و دوران فرزندش محمدرضا هميشه در متن جريانات سياسي دخالت داشت و در منطقه پشتيبان مردم درمقابل رژيم بود و بعد از پيروزي انقلاب هميشه مورد احترام مردم و سياسيون بودند و از تفكرات او

ص: 691

درمقابل نقشه هاي شيطاني حكومت ها بهره مند مي شدند. در زمان نهضت بسياري از خبرهاي محرمانه اي كه به حضرت امام مي رسيد توسط ايشان بود همچنين با رجال سياسي در ارتباط بود. از خصوصيات اخلاقي ايشان فردي بودند بسيار مودب. در زماني كه در خمين بودند هيچگاه نبود كسي به ايشان وارد شود و بدون عبا و عمامه در مجلس و اگر ملاقات كننده يك نفر باشند حاضر شوند از جهت نظافت كمتر كسي را اين چنين يافتم. در تصرف وجوه شرعيه خيلي محتاط بود بقدري مقيد بودند سر سال قمري به حسابش رسيدگي كند. در اواخري كه در تهران بودند احتياج به پولي پيدا كردند با اينكه از طرف حضرت امام وكيل تام الاختيار بودند از وجوهات مصرف نمي كردند حضرت امام پولي را براي ايشان فرستادند پيغام دادند اگر وجوهات است قبول نمي كنم و امام از مال شخصي خودشان كه وجوه شرعي نبود براي ايشان فرستادند و حضرت امام ايشان را بسيار متدين مي دانستند. و امام به مرحوم حاج احمد آقا سفارش سلامتي و نگهداري ايشان را مي نمود و ايشان هم اتفاقا پيش پدر بزرگوارشان از عموي خود احترام مي كرد و مقيد بودند سفارشات امام نسبت به ايشان عملي شود و چند نفر را مامور كرده بود كه از روي نوبت شب و روز در خدمت ايشان

ص: 692

باشند و از ديگر خصوصيات ايشان كثرت قرائت قرآن بود و خيلي با قرآن مانوس بودند و سجاده ايشان چه در قم و چه در جماران هميشه پهن بود ميان هر نمازي قسمتي از وقت خود را به قرائت قرآن مي گذراند. و از آنجايي كه سن مباركشان از 100 گذشته بود و داراي حافظه قوي بودند خاطرات شنيدني خوبي داشتند دوستان هر وقت مي خواستند از دوران گذشته اطلاعي پيدا كنند خدمت ايشان مي رسيدند و نكات دقيقي را از دوران گذشته استفاده مي كردند. آيةالله استادي رياست شوراي مديريت حوزه علميه: بسم الله الرحمن الرحيم انقلاب شكوهمند اسلامي ايران در درجه اول مرهون قيام و اقدام حضرت امام (قدس سره) و در درجه دوم مرهون خون پاك شهداي حادثه پانزده خرداد تا پيروزي انقلاب و نيز شهداي بعد از انقلاب و ثالثا وامدار تعداد محدودي از علما و فضلاء و مومناني است كه در فاصله سالهاي حدود 42 تا 57 همراه و حامي و مروج امام خميني و خط و خواسته او بودند و در اين راه آنطور كه حضرت امام دوست داشت و مايل بود فعاليت مي كردند و از رنج و ناراحتي و زندان و تبعيد و شكنجه و برچسب و شايعات و ملامت ها باكي نداشتند و راه امام را به معني واقعي خود انتخاب

ص: 693

كرده بودند. يكي از اين تعداد محدود كه از جهاتي بر ديگران امتيازاتي داشت برادر بزرگوار امام، مرحوم آيةالله پسنديده بود. همگامي اين برادر، با حضرت امام ثمرات فراواني داشت: 1- در آن تاريخ لازم بود بيت امام در قم مانند زمان حضور امام با قداست هر چه تمامتر باز باشد و اداره گردد و مرجع مراجعات گوناگون مردم و پايگاهي براي انقلابيون باشد. آيةالله پسنديده اين نقش را به احسن وجه ايفاء كرد. 2- حضرت امام وكيل تام الاختيار و اميني در ايران لازم داشت و اين فقط مي توانست در چند نفر تحقق يابد كه در صدر آنها آيةالله پسنديده بود و سالهاي سال اين سمت را داشت. 3- براي انتقال بخشي از مسائل سياسي، اجتماعي و غيره ايران به نجف اشرف، آيةالله پسنديده منبع بسيار مطمئن و مورد عنايت حضرت امام (قدس سره) بود. حكومت طاغوت چون به اين خصوصيات واقف شده و موقعيت ويژه آيةالله پسنديده را در بين همراهان و پيروان امام درك -كرده بود به كرات براي ايشان ايجاد زحمت مي كرد و حتي اين پيرمرد سالخورده را به اينجا و آنجا تبعيد مي نمود. خدا رحمت كند مرحوم شيخ حسين حقاني تهراني، و دوست صميمي او حجةالاسلام مصطفوي كرماني را كه در خدمتشان به زيارت آيةالله پسنديده در تبعيد

ص: 694

رفته بودم، همانجا مانند قم مراجعات داشت و با شجاعت و بزرگواري خاصي راه امام را ادامه مي داد و با طاغوت مبارزه مي كرد. وقار، اصالت، دقت و ديانت، تيزهوشي و آگاهي هاي فراوان سياسي، بي توجهي در جهات مادي و خلاصه آقائي و بزرگواري امام امت را مي توانستيم در او ببينيم. احترامي كه او براي حضرت امام قائل بود ايمان مومنان به امام را محكم تر مي كرد چون او بيش از همه با امام محشور بوده، و نوجواني امام در سايه او طي شده بود و امام را بهتر از ديگران مي شناخت. امام امت رضوان الله تعالي عليه هم نه فقط براي اينكه ايشان برادر بزرگترش بود بلكه به خاطر فضائل خاصي كه در او بود احترام ويژه اي براي او قائل بود و همواره او را تكريم مي كرد. خداوند اين دو عزيز و دو برادر را با حضرت سيدالشهداء عليه السلام محشور كند. زهرا مصطفوي: حضرت امام براي دو نفر بطور خاص، احترام مي گذاشتند چنانچه بارز بود: يكي براي خانم و يكي براي آقاي پسنديده. وقتي اطلاع مي دادند كه آقاي پسنديده تشريف آورده اند، امام به صورت خاصي به استقبال ايشان مي رفتند. وقتي از امام مي پرسيديم كه به چه دليل اينقدر به آقاي پسنديده احترام مي گذاريد، مي فرمودند: شما نمي دانيد; آقاي پسنديده نسبت به من هم سمت

ص: 695

پدري دارند و هم سمت استادي. امام مكررا مي فرمودند كه اگر آقاي پسنديده نبودند، من نمي توانستم درسم را به اين راحتي ادامه بدهم; زيرا ايشان بدون آنكه من دغدغه زندگي را داشته باشم، زندگي مرا با نظارت بر اموال خمين اداره مي كردند. محمدرضا پسنديده (فرزند آيةالله پسنديده) بسم الله الرحمن الرحيم از ويژگي هاي بارز آقا كه خيلي هم توجه داشتند به آن عمل كنند، اين بود كه كمك كنند به افرادي كه محتاج به كمك هاي معنوي يا مادي بودند. افرادي كه گرفتاري پيدا مي كردند از هر جهت، خدمت آقا مي رسيدند و آقا نسبت به همه در حدي كه مي توانستند كمك مي كردند و عمدتا نامه هايي را ايشان مي نوشتند براي رفع گرفتاري افراد. در مرقوماتي كه داشتند يك دفعه خدمت امام گفته بودند كه آقا از اين توصيه ها مي كنند، حضرت امام فرمودند كه آقا شنيدم كه سفارش براي افراد مي رسد. ايشان گفتند در نامه ها هميشه سفارش به رعايت قانون و حق و شرع است يعني به آن كس كه مي نويسند، مي نويسند كه شما مطابق با قانون و شرع سنت به اين كار رسيدگي بكنيد و توجه بكنيد. امام فرمودند كه خوب اين اشكال ندارد. و همينطور هم بود آقا براي هر كس كه مرقوم مي فرمودند همين را مي نوشتند كه مطابق با قانون و شرع به كار

ص: 696

ايشان رسيدگي بكنيد و سعي بكنيد رفع گرفتاري بكنيد. اين از صفات بارزي بود كه ايشان داشتند و خيلي هم اصرار داشتند كه عمل بشود براي آنكه مبناي قضيه جلب قلوب بود نه طرد قلوب. مي گفتند كه آن غلط است. من هيچكس را نبايد طرد بكنم، حتي اوني هم كه دشمن است. از خصوصيات ديگر شخصي ايشان تحمل خيلي خارج از اندازه ماها بود. ما يك همچون تحملي نداشتيم. آقا خيلي تحملشان زياد بود. چه تحمل روحي و رواني و چه تحمل جسمي. آقا نمي شد يك وقتي از ايشان احوال بپرسيد در عين ناراحتي جسمي شديد ناراحتي شان را ابراز بكنند، مي گفتند نه الحمدلله خوبه همين اواخر پايشان هم كه شكسته بود، خوب استخوان انتهاي رانشان جدا شده بود اصلا شكايت نمي كردند، گله نمي كردند. اظهار درد اصلا نمي كردند. آقاي كشاورز (نوه آيةالله پسنديده) 22 ارديبهشت سال 57 بود كه ايشان را در سن خيلي بالا در هشتاد و سه چهار سالگي تبعيد كردند به انارك، انارك يكي از بدترين شايد بد آب و هواترين نقاط كويري اطراف طبس و نائين است. به قول خودشان در حالي ايشان را تبعيد كرده بودند كه حتي اجازه نداده بودند كه دندان هاي مصنوعي شان را بردارند. با هجوم آمده بودند و اين كار را انجام داده بودند

ص: 697

و من در خدمت دايي ام آقاي مهندس پسنديده كه رفتيم، رسيديم خدمتشان در يك بالا خانه خيلي محقر، خرابه اي مي شود بگوئيم. از يك پله خرابه اي ما رفتيم بالا و وارد آنجا شديم و من حالت آقا را ديدم حالا شايد بعضي از آقايان يزد و اينها مثلا شايد حضرت آيةالله صدوقي هم تشريف داشتند. حالت ايشان را كه من ديدم، اشك آمد به چشمم. آقا فرمودند كه شما چرا ناراحت شديد. در آن حالت قرص و محكم ايستاده بودند و آنجا واقعا در آن مدتي كه ايشان بودند پايگاهي شده بود براي آن منطقه. من خاطرم هست كه در خدمت آقا توي يكي از همين خيابانها داشتيم راه مي رفتيم، خيابان هاي همين بخش و ده، مادر بخشدار دويد جلو و دست آقا را بوسيد. يكبار همسر رئيس پاسگاه آنجا درحالي كه به شدت گريه مي كرد و ناراحت بود و مي گفت ما دار و دسته يزيد و شمر هستيم و دار و دسته امام حسين را زنداني كرده ايم آقا اگر لباس داريد من برايتان بشورم اگر كار داريد برايتان بكنم. آيةالله فقيه احمدي بسم الله الرحمن الرحيم با تاسف رحلت حضرت آيةالله جناب حاج سيد مرتضي پسنديده اخوي حضرت امام رضوان الله تعالي عليه را به مقام حضرت ولي عصر سلام الله عليه و مقام معظم رهبري و به

ص: 698

علما و حوزه هاي علميه تسليت عرض مي نمايم. ايشان شخصيتي شجاع و فوق العاده بودند و از نظر درك مباني سياسي و بلكه مباني علمي ويژگي هاي مهمي داشتند. از نظر علمي حقا اگر در حوزه هاي علميه ايشان به عنوان يك مدرس پيگير ادامه كار داده بودند طبعا يكي از مراجع و يكي از علماي طراز اول بودند. ايشان از نظر هوش و ذكاوت حقا خصوصياتي داشتند. ما در قم در همسايگي ايشان بوديم، بسيار رفت و آمد داشتيم و بر اثر همين رفت و آمدها مي توانم بگويم ايشان خيلي شخص خليق و در عين حال شجاع بودند كه مسائل سياسي را پشت سر هم رهبري مي كردند مخصوصا در زمان تبعيد حضرت امام (ره) كه بسياري از مسائل را در قم نظارت مي كردند و طلبه ها، فضلا و حتي اساتيد به ايشان دلگرم بودند. از نظر علمي هم حضرت امام (ره) مقداري در اوايل تحصيل پيش ايشان درس خوانده بودند مثلا ادبيات را. ايشان از زمان پهلوي و قبل از آن خاطراتي را به ياد داشتند كه مي توان گفت داراي حافظه بسيار قوي بودند. در يكي از مواقعي كه به مدرسه فيضيه حمله شد (غير از هجوم اول به فيضيه) و طلبه ها مضطرب بودند و پناه مي آوردند به منزل ايشان و ايشان هم راهنمايي هاي لازم

ص: 699

را مي فرمودند و حتي گاهي بعضي از بزرگان حوزه به ايشان ارجاع مي دادند. در يك خاطره يادم مي آيد مرحوم آيةالله شيخ مرتضي حائري كه از اساتيد بزرگ بودند، هنگامي كه طلاب رفته بودند خدمت ايشان و ماجراي حمله به فيضيه را تعريف كرده بودند، ايشان ارجاع دادند به مرحوم آيةالله پسنديده. در يك جريان ديگري هم نظير همين مطلب بود كه آقاي حائري ارجاع به ايشان دادند و تقريبا اين نكته را گفتند كه طلاب و فضلا از آقاي پسنديده حرف شنوي دارند. اگر چه در همان جريان هم كه به ايشان ارجاع دادند، مرحوم آقاي پسنديده دخالتي نكردند و فرمودند كه اين مطلب به " آقا" مربوط مي شود و منظورشان حضرت امام (ره) بود، چون از حضرت امام (ره) خيلي با احترام نقل مي كردند. بعضي از افراد بودند كه با ايشان ارتباط داشتند از جبهه ملي و نهضت آزادي و حتي ايشان در اوايل انقلاب به امام توصيه مي كردند كه "آقا "راجع به اينها يك كمي ملاحظه كنيد، اما در جرياني يادم مي آيد كه مرحوم آقاي پسنديده فرمودند كه من ديگر آن آقايان را در منزل نپذيرفتم براي اينكه "آقا" ميلشان نيست كه آنها با من ارتباط داشته باشند. فهميدم كه اينها خيلي نسبت به "آقا" تسليم نيستند. سلامت نفس،

ص: 700

شجاعت و ارادت ايشان به حضرت امام (ره) و خدمتي كه به نظام و انقلاب اسلامي كردند بر هيچكس مخفي نيست و در آن شرايطي كه بعضي از بزرگان حوزه را تبعيد كردند از طرف رژيم طاغوت، يكي از تبعيدي ها ايشان بود، زيرا در يك جريان حساسي ايشان محور بودند و به نقاط بد آب و هوا تبعيد شدند. ايشان فشار و تبعيد، گرفتاري و مشكلات را تحمل كردند و وقتي آزاد شدند و فرصتي يافتند باز به قم تشريف آوردند. ايشان پشتوانه مبارزين بودند. يكي از ويژگي هاي آيةالله پسنديده بزرگ منشي ايشان بود. انشاءالله خداوند تبارك و تعالي ايشان را با اهل بيت عصمت و طهارت (ع) محشور بفرمايد. حجت الاسلام والمسلمين مسعودي خميني انا لله و انا اليه راجعون ارتحال جانسوز حضرت آيةالله پسنديده برادر بزرگ و بزرگوار حضرت امام راحل را به پيشگاه حضرت ولي عصر و مقام معظم رهبري و علما و حوزه هاي علميه و كليه مردم شهيد پرور ايران تسليت عرض مي كنم. حضرت آيةالله پسنديده از افرادي است كه بسيار وقت لازم دارد كه خصوصيات اخلاقي و فضائل ايشان بيان شود. من حدود 40 سال هست كه با ايشان ارتباط داشتم و از اول طلبگي خدمت ايشان مي رسيدم. آيةالله پسنديده از مرداني بود كه گر چه

ص: 701

خيلي سر و صدايي نداشت ولي در تمام عمر با فساد و ظلم مبارزه مي كرد و همانند پدر بزرگوارشان كه شهيد شد، ايشان هم در اين راه مجاهدت فراوان داشت. خصوصيات اخلاقي آيةالله پسنديده بسيار زياد است. ايشان از افراد بسيار صبور و شكيبا بود و در كليه مسائل و مصائب و مشكلات صبر بسيار عجيبي داشت كه هيچگاه در تمام اين مدت من گله اي از ايشان نشنيدم. حتي فرزند و پسر بزرگ ايشان كه در راه اسلام از بين رفت و شهيد شد، ايشان كوچكترين گله اي نداشت. آيةالله پسنديده از متانت خاصي برخوردار بود كه از هر كس كوچكتر و بزرگتر با احترام و ادب پذيرائي مي كرد. ايشان متانت بسيار بالايي داشت حتي كوچكترين فرزند كه مي آمد ايشان جلويش پا مي شد و از نظر اخلاقي با رافت و مهرباني اسلامي برخورد مي كرد. يكي از خصوصيات ايشان اين بود كه در طول 16 سالي كه امام در تبعيد بود حفظ و حراست شئونات امام را حقا بر عهده داشت و با تمامي وجوهات و سهم امامي كه نزد ايشان مي آوردند حتي يك قران هم از سهم امام مصرف نمي كرد و با مختصر درآمدي كه از ملك پدري داشتند زندگي مي كرد و بارها مي شد حتي يك 5 ريالي را هم حساب داشت كه نكند از

ص: 702

حساب وجوه در زندگيش وارد شود و بسيار مرد مقتصدي بود و مي گفت اين تجملات چيزي نيست كه انسان پابند آن باشد. در سال 1340 كه من ديده بودم يك چمدان كوچك داشت كه همراه مي برد و مي آورد، تا آخر عمر همان چمدان را داشت و با آنكه مندرس شده بود مي گفت لزومي ندارد كه عوض شود. در عين اينكه پولها و وجوهات فراواني در اختيارش بود و از طرف امام تام الاختيار بود، معذالك براي خرج اينقدر محتاط بود، آيةالله پسنديده از كساني بود كه در اواخر پيري تبعيد شد به داران كه من خدمتشان بودم و رفت و آمد داشتم. ايشان احترامي كه نسبت به امام داشت حتي يك دفعه هم شكايت نكرد. درمقابل امام بسيار بسيار با احترام بود و امام هم از ايشان سخت احترام مي كرد. حتي يادم هست چندين بار كه آقاي پسنديده مي آمدند در اتاق امام، حضرت امام از جا پا مي شدند و مي فرمودند آقاي اخوي بفرمائيد اينجا و جاي خودشان را به ايشان مي دادند. حجت الاسلام والمسلمين علي اكبر آشتياني ويژگي هايي را كه مرحوم آيةالله پسنديده داشتند در اين وقت كم نمي توان گفت. از زمان امام راحل كه مبارزه را عليه نظام ستمشاهي شروع كردند با حضرت امام همراه و همگام بودند. در زماني كه حضرت امام در

ص: 703

تبعيد بسر مي بردند كانون مبارزه را اين مرد مبارز به فرمان و رهنمودهاي امام هدايت مي كردند. مرحوم آيةالله پسنديده مورد علاقه شديد حضرت امام بود و امام احترام بسيار براي ايشان قائل بودند. شايد علت اين بود كه ايشان حق استادي و حق پدري به حضرت امام داشتند. زماني كه در جماران بوديم بعضي از اوقات مرحوم آيةالله پسنديده خدمت امام شرفياب مي شدند. ما از نزديك شاهد بوديم كه حضرت امام براي ايشان چه احترام خاصي قائل بود. يادم هست زماني كه حضرت امام از پاريس به ايران برگشتند، حجت الاسلام والمسلمين سيد احمد آقا نقل مي كردند كه امام فرمودند تا حاج آقاي پسنديده تشريف دارند من از هواپيما بيرون نخواهم رفت و به اين كيفيت براي ايشان احترام قائل بودند، تا اينكه پيشنهاد شد و اول آقاي پسنديده از هواپيما خارج شدند و بعد حضرت امام خارج شدند. يكي از خصوصيات آيةالله پسنديده تواضع ايشان بود. يكي ديگر از خصوصيات ايشان اين بود كه در حفظ بيت المال امين بود. واقعا همانگونه كه در روايات اسلامي وارد شده، راجع به بيت المال دقت عمل داشتند. از نظر علمي هم آيةالله پسنديده داراي مراتب علمي بودند. در زمان ستمشاهي به جرم اينكه نداي امام راحل را لبيك گفته بودند و مبارزين را دلگرم مي كردند

ص: 704

تبعيد شدند. يكي از خصايص ايشان اين بود كه اهميت به مسائل ديني مي دادند. انشاءالله در يك وقت بيشتري مراتب علمي و تقواي ايشان را بيان مي كنم.

ص: 705

ازدواج و تحصيل

2 چكيده: س: جواني هستم كه مشغول تحصيل مي باشم. احتمال مي دهم اگر ازدواج نكنم آلوده به گناه شوم، اگر هم ازدواج كنم ديگر قادر به ادامه تحصيل نخواهم بود. آيا در اين صورت لازم است ازدواج كنم؟ ج: اگر بتوانيد خودتان را از گناه حفظ كنيد مي توانيد ازدواج نكنيد و تحصيل نماييد و در غير اين صورت ازدواج لازم است.س: اينجانب دانشجوي رشته پرستاري سال اول هستم. هنوز يك ترم بيشتر نگذرانده بودم كه انقلاب فرهنگي شد و دانشگاه تعطيل گشت. فعلاً شوهر كرده و صاحب يك دختر هستم. همسرم با درس خواندن من موافق نيست و مي گويد «اين امر واجب كفايي است، و اگر نُه ماه آينده كنكور انجام شود به اندازه كافي نيرو استخدام مي شود» ولي شنيده ام «يكي از بزرگان» دانشجويان شاخه پزشكي و پرستاري را به بهانه بچه دار بودن از ترك تحصيل نهي كرده اند. خواهشمند است نظر حضرت امام را در اين مورد بفرماييد.ج: اگر در ضمن عقد، شرط نكرده اند كه زن به درس خواندن ادامه دهد بايد براي خارج شدن از منزل براي درس از شوهر اجازه بگيرد، و بدون اذن شوهر نمي تواند خارج شود.س: زني هستم كه قبل از انقلاب فرهنگي در يكي از دانشكده هاي فني مشغول به تحصيل بوده ام و مقداري از واحدهاي درسي

ص: 706

را گذرانده ام. اكنون ازدواج نموده و داراي فرزند مي باشم. لطفا نظر مبارك را در رابطه با ادامه تحصيل من و يا رها كردن آن با توجه به بازگشايي دانشگاهها بيان فرماييد؟ ج: زن براي خارج شدن از منزل بايد از شوهر اجازه بگيرد، و چنانچه اجازه بدهد ادامه تحصيل مانع دارد.س: آيا تدريس خواهران در مدارس و يا دانشگاه يا جلسات درسي كه برادران حضور دارند جايز است؟ ج: اشكال ندارد، با مراعات حجاب و نبود مفسده.س: هنگامي كه شوهرم براي خواستگاري من آمده بود قرار بر اين شد كه اجازه بدهد من درس علوم اسلامي را بخوانم. حالا بعد از يك سال و چند ماه كه از ازدواج ما گذشته مي گويد «تو نبايد درس بخواني». من چه تكليفي دارم؟ ج: با فرض اينكه شرط شده، زن مي تواند به درس خواندن خود ادامه دهد.س: فردي دختري را به عقد نكاح دائم در آورده است، ولي هنوز دختر در خانه پدر و باكره مي باشد. اين دختر مي خواهد براي تحصيل به مدرسه برود و شوهرش اجازه نمي دهد، آيا جايز است دختر بي اجازه شوهر به مدرسه برود؟ ج: براي خارج شدن از منزل بايد از شوهر اجازه بگيرد، مگر اينكه در متن عقد شرط شده باشد.س: چنانچه در ضمن عقد، شوهري به همسرش

ص: 707

حق ادامه تحصيل داده باشد و زن دو سال بعد به اتفاق فرزند خردسال مشترك شان، خانه را ترك كند و بدون توجه به دعوت شوهر و راهنمايي معتمدان به دادگاه تقديم دادخواست طلاق بدهد، و در منزل پدرش زندگي كند و مرد هفت ماه از ديدن تنها فرزندش محروم باشد، آيا ادامه تحصيل زن با استفاده از شرط مذكور مستلزم تمكين از شوهر است يا خير؟ ج: با فرض اينكه حق ادامه تحصيل در ضمن عقد شرط شده، زن مي تواند ادامه تحصيل دهد، لكن در وظايف زناشويي بايد كاملاً از شوهر تمكين نمايد، و گرنه استحقاق نفقه ندارد، علاوه بر اينكه معصيت كار است.س: زن مسلماني كه در آموختن مسائل دين احساس مسئوليت مي نمايد، آيا مي تواند بدون رضايت شوهر خود براي يادگيري مسائل و معارف اسلام از منزل خارج شود؟ ج: اگر از مسائلي باشد كه تحصيل آن بر زن واجب است و ياد گرفتن [آنها] منوط به خروج از منزل باشد اجازه لازم نيست، و در غير اين صورت بايد اجازه بگيرد.

ص: 708

استاد علوم مختلف

11 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم "ان الذين قالوا ربنا الله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنة التي كنتم توعدون [سوره فصلت آيه 30[ مرحوم آيت الله آقاي حاج آقا مصطفي خميني قدس سره الشريف از جمله رهروان پيشتاز بلكه رهبران امت اسلام و مصداق اين آيه مباركه است. او ربنا الله را با آغوش باز پذيرفت و تا آخر عمر شريف از آن دفاع كرد و در راه آن استقامت ورزيد. او خوف از طاغوت نداشت و با ايمان به خدا با تمام ناملايمات در زندگي ساخت. بحق عاش سعيدا و مات سعيدا بود. خداوند او را با اجداد طاهرينش محشور فرمايد. اينجانب با اينكه خودم را آشناي به همه ابعاد زندگي و فعاليتهاي سياسي و اجتماعي و علمي و اخلاقي و عملي و عرفاني آن بزرگوار نمي دانم، لكن به ملاحظه اينكه مدتي با اين بزرگوار در نجف اشرف بودم و ارادت به ايشان داشتم، حق او مي دانم كه في الجمله مطالبي را كه در نظر دارم يادآور شوم. اينجانب اعتقاد دارم كه مرحوم حاج آقا مصطفي از اركان مهم نهضت اسلامي هستند و نقش ايشان در اصل نهضت و ادامه آن بسيار مؤثر است و علت پنهان بودن شخصيت ايشان امري

ص: 709

طبيعي است. اولا دوران نقش مؤثر ايشان دوران اختناق بود و ثانيا نور خورشيد درخشان پدر بزرگوارش در آن وقت كافي از درخشندگيهاي ديگر بود و الا خدمتي كه مرحوم حاج آقا مصطفي به نهضت كرد بعد از امام در زمان خودش از ديگران كمتر نيست; او يار و ياور امام بود; او كمك امام در زمان غربت امام بلكه تنهايي امام بود. خوب به خاطر دارم بعد از ظهري در مدرسه مرحوم آيت الله بروجردي در نجف اشرف بودم، خبر رسيد كه حضرت امام از تركيه به عراق آمده اند و در كاظمين هستند و مرحوم حاج آقا مصطفي به منزل مرحوم آيت الله العظمي خوئي رحمة الله عليه تلفن كردند، كه منزلي براي حضرت امام تهيه كنند. همان روز به سمت بغداد و كاظمين حركت كرديم. شب رسيديم به مسافرخانه اي كه حضرت امام آنجا بودند. امام در اتاقي مشغول استراحت بودند و اتاق ديگري بود كه مرحوم حاج آقا مصطفي تنها در آن اتاق بيدار بودند و عمامه حضرت امام هم در آن اتاق بود و ما آن شب موفق نشديم حضرت امام را ببينيم. صبح فردا هم حضرت امام تنها با مرحوم حاج آقا مصطفي به حرم حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مشرف شدند و آنجا عده اي از روحانيين خدمت حضرت امام

ص: 710

رسيدند و همراه ايشان شدند در مدتي كه حضرت امام در تركيه بودند نقش مرحوم حاج آقا مصطفي آن است كه خود حضرت امام مي فرمودند: (من از ايشان شنيدم) "بودن مصطفي در تركيه براي من خوب بود. " در مدتي هم كه در نجف اشرف آن تنهايي رفع شد ولي محرم اسرار امام در مسائل نهضت و مورد اعتماد و مطمئن نزد حضرت امام مرحوم حاج آقا مصطفي بود. گرچه بظ اهر در امور دخالت مباشر و مستقيم نمي كرد ولي در باطن، امور اجتماعي و سياسي حضرت امام را مديريت مي نمود و خلاصه اگر در آن وقت مرحوم حاج آقا مصطفي در دمت حضرت امام نبود مشكلات زيادي براي آن حضرت پيش مي آمد و مرحوم حاج آقا مصطفي در اين مسائل حق بسياري بر نهضت و انقلاب دارد و اگر امام مي فرمايد مصطفي اميد آينده اسلام بود، تنها يك عالم يا عابد يا عارف را تعريف نمي كند، بلكه با در نظر گرفتن نقش مؤثر حاج آقا مصطفي در نهضت اسلامي و پيشرفت انقلاب بوده است. البته او مردي عالم و مجتهد بود در عبادات و زيارات جدي بود; در حمايت از افراد ضعيف و بي بضاعت كوشش داشت; مامني بود براي رفقاي حضرت امام كه در آن روز پناهشان حضرت اميرعليه السلام و

ص: 711

خانه امام بود. در بحث، فرزند پدري بود كه چون شير غرش مي كرد و در عين اينكه بحاث بود ولي انصاف مي داد. اگر از طرف، صحبت صحيحي مي ديد قبول مي كرد. در علوم مختلف وارد و استاد بود. خاطره اي از ايشان در سفري كه در خدمت ايشان در پياده روي كربلا بودم دارم و آن اين بود كه در باغهاي كربلا رسيديم و شب را آنجا مانديم. رفقا دور ايشان جمع شدند و ايشان مشغول صحبت بود. بنا شد هر كدام از رفقا در يكي از علوم سوالي از ايشان بكند. يادم نمي رود كه سؤالات زياد از علوم مختلف از ايشان شد و حدود چهار ساعت طول كشيد و ايشان در اين مدت مشغول جواب اين سؤالات بود، كه واقعا من هنوز از تصور آن جلسه تعجب مي كنم كه شخص اينقدر با استعداد مي شود كه بدون مطالعه در اين مدت اين همه سؤال مختلف را جواب بدهد. در هر حال از خداوند متعال علو درجات آن فقيد سعيد را مسالت دارم. من المومنين رجال صدقوا ماعاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه و منهم من ينتظر و ما بدلوا تبديلا. والسلام عليكم و رحمة الله 21/7/75 مصادف با /28ج1417/1 آيت الله محمد حسن قديري

ص: 712

استقلال در انديشه روح الله

اشاره

6 چكيده: ما ارزش حيات را به آزادي و استقلال مي دانيم. بزرگترين آروزي من اين است كه مردم ايران از چنگال ظلم نجات پيدا كنند و صاحب كشوري باشند آزاد و مستقل. ما مي خواهيم زندگي فقيرانه داشته باشيم; ولي آزاد و مستقل باشيم. يك مملكت اگر بخواهد، خودش روي پاي خودش بايستد، مستقل بشوددر همه ابعاد، چاره ندارد جز اين كه، تفكر اين كه «ما بايداز خارج چيز وارد بكنيم»، از كله اش بيرون كند. بزرگترين فاجعه براي ملت ما، اين وابستگي فكري است كه گمان مي كنند همه چيز از غرب (است) و ما در همه ابعاد فقير هستيم. عمده اين است كه ما باور كنيم كه خودمان مي توانيم. اگر بخواهيم مستقل باشيم، بايد مهيا باشيم كه با همه چيزمقابله بكنيم. در راس برنامه ملت و دولت بايد استقلال همه جانبه كشور، ازقواي انتظاميه گرفته تا قواي مقننه و قضائيه و اجرائيه، باشد. هر كس در هرجا كه هست، كوشش كند و كوشش اين باشد كه ما بايدوابسته نباشيم. همت كنيد تا آخرين رگ و ريشه هاي وابستگي اين كشور، به بيگانگان، را در هر زمينه اي قطع نماييد. اين وابستگي فكري، وابستگي عقلي، وابستگي مغزي به خارج،منشا اكثر بدبختيهاي ملتها و ملت ماست. اگر ما از وابستگي فكري بيرون بياييم، همه وابستگيها تمام مي شود. يك

ص: 713

ايران آزاد ما مي خواهيم و يك ايران مستقل ما مي خواهيم،يك ايران قدرتمند مي خواهيم، يك ايراني ما مي خواهيم كه خود ملت بايستد و خود ملت اداره كند، مملكت را. اجازه نمي دهيم كسي در مقدرات مملكتمان دخالت كند. تا اين دو دست ما طرف شرق و غرب دراز است، ما وابسته هستيم.ما كه مي خواهيم وابسته نباشيم، بايد اول بيدار شويم; به اين كه ما خودمان هم شخصيت داريم. ما مي توانيم كار انجام بدهيم. شما به فكر اين باشيد كه همه چيزتان را خودتان درست كنيد. احتياج ما، پس از اين همه عقب ماندگي مصنوعي به صنعتهاي بزرگ كشورهاي خارجي، حقيقتي است انكارناپذير و اين به آن معني نيست كه ما بايد در علوم پيشرفته به يكي از دو قطب وابسته شويم. براي ما فرقي بين شرق و غرب نيست. ما با اتكاء به خدا و ملت شجاع استقلال واقعي را به دست مي آوريم. ملت ايران تصميم گرفته است كه خود را از چنگال استعمار واستبداد نجات دهد و مستقل و آزاد باشد و سياستهاي خود را براين دو پايه طرح ريزي مي كند و براي او مهم نيست كه چه كسي اين سياستها را مي پسندد و يا نمي پسندد. آزاديخواهي و استقلال طلبي شما در جبين تاريخ ثبت شد. ما اگر چنانچه بخواهيم اسلام را پيش ببريم، ديگر نبايد نوكرباشيم. ملتها خودشان بايد در فكر

ص: 714

اسلام باشند. استقلال مغزي شرط اول استقلال است. استقلال فكري شرط اول استقلال است. اگر شما بخواهيد استقلال پيدا بكنيد و آزادي حقيقي پيدابكنيد، بايد كاري بكنيد كه در همه چيز خودكفا باشيد. وصيت من به وزراي خارجه در اين زمان و زمانهاي بعد آن است كه مسؤوليت شما بسيار زياد است; چه در اصلاح و تحول وزارتخانه و سفارتخانه ها و چه در سياست خارجي حفظ استقلال و منافع كشور وروابط حسنه با دولتهاي كه قصد دخالت در امور كشور ما راندارند و از هر امري كه شائبه وابستگي -با همه ابعادي كه دارد- به طور قطع اهتراز نماييد. ملت ايران خواستار عدالتند و آزادي و استقلال و معتقدند جزدر سايه اسلام و با قوانين اسلام به آن نمي رسد. كشاورزان و كارگران اساس استقلال كشورند. روز كارگر، روز دفن سلطه ابرقدرتهاست. الان مي دانيد كه محتاج به خارجيم، راجع به مواد غذايي، بايدخودمان اين را جبران بكنيم و اين به همت كشاورزان ما است. اساسا تربيت از دامان پاك مادر و جوار پدر شروع مي شود وبايد تربيت اسلامي و صحيح آنان استقلال و آزادي و تعهد به مصالح كشور پايه ريزي مي شود. وابستگي يا استقلال در قيد و بند بودن و اختناق يا آزادي،تابع تربيتهاي دانشگاهي است. نظر روحانيت جز اصلاح حال ملت و بقاء استقلال مملكت نيست. جرم

ص: 715

علماي اسلام و ساير مسلمين آن است كه دفاع از قرآن وناموس اسلام و استقلال مملكت مي نمايند و با استعمار مخالفت دارند. استقلال و موجوديت هر جامعه از استقلال فرهنگي آن نشات مي گيرد. كمال تاسف است كه كشور ما كه حقوق اسلامي و قضاي اسلام وفرهنگ اسلامي را دارد، اين فرهنگ را، اين حقوق را ناديده گرفته است و دنبال غرب رفته است. تا اين مغز استعماري را ما عوض نكنيم، يك مغز استقلالي جايش نگذاريم، نمي توانيم اين مملكت را اداره كنيم. ارتش ما ضامن استقلال كشور ماست. ارتش وقتي مي تواند استقلال و غرور خودش را حفظ كند كه ببيندخودش هست، نه اين كه از خارج كسي بيايد و مستشاراني بيايند وبخواهند او را اداره كنند. ما نمي خواهيم آمريكا سرپرست ما باشد. مملكت اسلامي عار است كه دستش را دراز كند، طرف آمريكا، كه شما نان ما را بدهيد.(1) پي نوشت: 1- كلمات قصار «پندها و حكمتها»، مؤسسه تنظيم و نشر آثارامام خميني(ره). استقلال عليرضا وزيري طليعه سخن در اين مقاله با اشاره اي كوتاه به اصل «استقلال» به عنوان يكي از دستاوردهاي درخشان انقلاب و جنگ و لزوم تلاش براي دستيابي به آن در همه زمينه ها، گفتاري در مورد ويژگي هاي درخشان جامعه اسلامي و ضرورت نفي سلطه كافران از ديدگاه قرآن مي خوانيم. سپس در باره عوامل و زمينه هاي استقلال سياسي،فرهنگي،

ص: 716

مكتبي، فكري، علمي، اقتصادي، نظامي و ... از نگاه دين و بزرگان ديني و فروغ انديشه، و ترفندهاي استكبار جهاني براي سلب استقلال و ممانعت از دستيابي به استقلال مطالبي ذكر خواهيم كرد و به تبيين وظيفه ما در مقابل اين ترفندها خواهيم پرداخت.با توجه به آن كه از مدت ها پيش بحث «آزادي» در جامعه مطرح شده است و هنوز هم ادامه دارد، ضروري مي نمايد بحث «استقلال»نيز به، عنوان يكي ديگر از شعارها و اصول بنيادي جمهوري اسلامي، در كشورمان بيش از پيش مطرح و بررسي شود و البته«استقلال» همواره از زبان مسئولان رده بالا مطرح مي شده است به نظر مي رسد كه بايد، در مطبوعات و محافل فكري نيز انعكاس بيشتري داشته است. حفظ استقلال مهم تر از به دست آوردن زود گذرآن است; از اين رو اين مقاله گامي در اين عرصه است. باشد كه قلم به دستان متعهد بيش از پيش، اين مهم را تبيين نمايند واين دستمايه عزت را در سراسر كشور بانوايي نو طنين افكن سازند. با نگاهي گذرا به عرصه پهناور گيتي و پهنه تاريخ بشري بر اين نكته واقف مي شويم كه در صحنه جهاني بشر به دو گروه عزتمند وذلتمند تقسيم مي شود. عزتمندان، انسان هايي خوديافته و خودساخته و هدفدار و خدامحورندو از چنان استغنا و استقلال روحي برخوردارند كه هيچگاه تن به ذلت

ص: 717

نمي دهند و زير بار سلطه زورمندان نمي روند.پيامبران، امامان معصوم(عليهم السلام) و رهروان راه آنان دراين گروه جاي دارند. امام خميني(ره) يكي از برجسته ترين عزتمندان است و مردم ايران نمونه درخشان امتي عزتمند كه، با تكاپويي خونبار، خود را اززير سلطه بيگانگان خون آشام رهانيدند. قبل از انقلاب، سايه شوم حاكميت طاغوت، بر ايران گسترده بود واجانب، چنگال ويرانگر سلطه فكري، سياسي، اجتماعي، فرهنگي،اقتصادي و نظامي خود را در تار و پود اين كشور فرو برده بودند; كشور، به رغم آن كه داراي استعداد ذاتي سرشاري بود، درقانونگذاري، صنعت، اقتصاد، كشاورزي و ... وابستگي شديدي پيداكرده بود. خودباختگان غرب و شيطان بزرگ، «آنچه خود داشتندز بيگانه طلب مي كردند». در اين هنگامه ذلت بار، امام خميني برخاست، ماهيت پليد ستمشاهي و پايه گذاران و حاميان آن راافشا كرد و سكوت مرگبار آن زمان را شكست: «در اين زمان، سكوت مقابل ستمكاري، اعانت به ستمكاران است.»(1) در آن زمان،اجانب با خيال آسوده، اين كشور را زير چكمه هاي استعمار خويش گرفته بودند و از مصونيت كافي نيز برخوردار بودند; از اينرو،امام فرياد آورد كه: «اعطاي مصونيت به اجانب، سند بزرگ عقب افتادگي و بي حيثيتي و تسليم بي قيد و شرط است».(2) چه چيزباعث شد سلطنت ستمشاهي و مسلمانان آلت دست استعمارگران شده واز در سازش با آنان وارد شوند؟ امام(ره) مي فرمايد: «دوري دول اسلامي از قرآن كريم،

ص: 718

... سرنوشت ملت هاي مسلمان وكشورهاي اسلامي را دستخوش سياست سازشكارانه استعمار چپ و راست قرار داده است ... . اگر دول اسلامي و ملل مسلمان، به جاي تكيه به بلوك شرق و غرب، به اسلام تكيه مي كردند و تعاليم نوراني ورهايي بخش قرآن كريم را نصب عين خود قرار داده و به كار مي بستند،امروز اسير تجاوزگران صهيونيسم و مرعوب فانتوم آمريكاو مقهور اراده سازشكارانه و نيرنگ بازي هاي شيطاني شوروي واقع نمي شدند»(3) با افشاگريها و روشنگريهاي امام راحل و همكاري امام، مردم به تدريج بيدار شدند و در صدد برآمدند كه هويت گمشده و عزت ديرينه خود را باز يابند، از اينرو، عقربه فطرتشان به سوي كسي كه «حيات طيبه» را نويد مي داد، چرخيد;امام، آنان را متوجه خود و تواناييهاشان كرد و فطرت غبارگرفته و عقول خفته را بيدار و از زنجير اسارت آزاد ساخت. قيام امام(ره) با كمك مردم به تدريج توسعه يافت و با تحولي سراسري،سلطنت شاهنشاهي به زباله دان تاريخ افكنده شد; بيگانگان اخراج شدند; ذخاير آزاد شد و مردم بر سرنوشت خود مسلط شدند. امام بامقبوليت مردمي و خواست عمومي، رهبري انقلاب را تداوم بخشيد.مردم خواهان حاكميت اسلام شدند و در پرتو نور اسلام ناب محمدي(ص)، راه رسيدن به استقلال كامل در عرصه هاي گوناگون راپيش گرفتند.استكبار جهاني، كه پايگاه خود را در ايران از دست داده بود،عراق را واداشت هجوم غافلگيرانه اي را

ص: 719

به اين كشور آغاز كند.بدين ترتيب، جنگي تمام عيار ميان ايران و استكبار جهاني درگرفت. مردم با پيروي از خميني كبير، به دارايي خود اميد بستندو از خود مايه گذاشتند. اين نگاه خود بسندانه موجب شكوفايي ملت ايران شد; از اينرو از درون شكوفا شدند، در مقابل همه دنياي استكبار ايستادند و استكبار را در صحنه نظامي و.. . به زانو درآوردند. بدين ترتيب، جهاد مقدس ملت ايران موجب عزت اسلام و سربلندي مسلمانان گرديد و به فرموده مقام معظم رهبري«ملت ايران و انقلاب اسلامي موجب شد كه ملتهاي ديگر بيدارشوند... . اسلام با سلطه يك قدرت استكباري بر ملت مسلمان مخالف است.»(4) كشورهاي ديگر زير سلطه ابرقدرتها، كه جرات اعتراض نداشتند. جرات يافتند: «انقلاب اسلامي ايران، اين ابر ياس رااز افق زندگي و ديد ملتها زدود ... و جوانان به اسلام گرايش پيدا كردند. »(5) كشور ما تاكنون گامهاي بلندي را در دستيابي به استقلال پيموده است; اما هنوز براي رسيدن به قله استقلال بايد باشتابي دو چندان، مقتدرانه و هوشمندانه به راه خودادامه دهد و استقلال خويش را تقويت كند و از دستاوردهاي گرانسنگ خويش محافظت نمايد. زيرا اين استقلال در معرض هجوم بيگانكان است. بنابراين، ما دو وظيفه مهم و بنيادي داريم:پيشروي و مبارزه. گروه دوم ذلتمندانند كه مستكبران سلطه گر وسازشكاران سلطه پذيرند. مستكبران كه هيچ ملت و

ص: 720

گروهي را مستقل نمي خواهند، نيز، به رغم پندار سازشكاران، در زمره ذلتمندانند;رسول اكرم(ص) فرمود: «اذل الناس، من اهان الناس»(6) پست ترين مردم كسي است كه مردمان را خوار مي كند. امپرياليسم كرامت انساني خويش را قرباني شهوات نفساني كرده است ; از اينرو، عزت خود را در سيطره بر ديگران يا وابستگي به قدرتهاي سلطه گر مي جويد و در پي سلب استقلال كشورهاي استقلال يافته است، زيرا عزتمندي ديگران را ذلت خود قلمداد مي كند. ما در برابر چنين دشمن سركش و بي ملاحظه اي قرار داريم و بايدبينديشيم كه چگونه با او، كه قدرت مادي غول آسايي نيز دارد،رو به رو شويم؟ نخستين وظيفه ما چيست؟ امام خميني(ره)مي فرمايد: «اول بايد اساس استقلال مملكتمان را درست بكنيم.»(7) «استقلال، نشان درجه يك شجاعت و استقامت است.»(8)دشمنان مي خواستند و مي خواهند كه ما مستقل نشويم و به استقلال كامل نرسيم; اما نتوانستند و نمي توانند زيرا «به شهادت تاريخ هيچ قدرتي نمي تواند، آتش قلب ملت مظلومي را كه براي رسيدن به آزادي و استقلال قيام كرده است فرو نشاند.»(9)

پى نوشت ها

: 1- صحيفه نور، ج 1، ص 111. 2- همان، ص 133. 3- همان، 186. 4- روزنامه رسالت، 13/8/77، ص 3. 5- مقام معظم رهبري، همان ماخذ. 6- ميزان الحكمه، ج 3، ص 444، ح 6532. 7- انديشه امام خميني(ره) در باره تغيير جامعه، غلامرضااورعي، (به نقل از صحيفه نور، ج 7،

ص: 721

ص 161 و 162.( 8- لحظه هاي سبز، ص 53. 9- صحيفه نور، ج 2، ص 112.

ص: 722

اسلام به شما افتخار مي كند

3 چكيده: متن سخنراني امام خميني در ديدار گروهي از بانوان دارالمومنين شهرستان ساري كه به مناسبت شهادت استاد مطهري خدمت حضرت امام رسيده بودند در تاريخ 19/2/58 بسم الله الرحمن الرحيم مرحبا به خانمهاي محترمه كه از راه دور براي ملاقات ما و براي تسليت در اين مصيبت تشريف آورديد. من از شما كمال تشكر دارم و سلامت و سعادت همه شما را از خداوند تعالي خواستارم. شما خانمهاي عزيز در اين نهضت سهيم هستيد بلكه پيشقدم بوديد. اسلام به شما خانمهاي محترم افتخار مي كند و ما هم افتخار مي كنيم. خداوند شماها را حفظ كند; شماها كه در زمان خود بزرگان را مي پرورانيد; شما كه وظيفه مادري داريد و اين بزرگترين وظيفه است كه در اسلام به آن احترام گذاشته شده است; مادراني كه فرزنداني تربيت مي كنند كه آتيه ملت را حفظ مي كند. شما الان هم در مبارزه شريك هستيد. شما مادران، خودتان در اين نهضت شريك بوديد، و بانوان شريك هستند در اين نهضت و در اين مبارزه. الان هم شريك هستند. ما از اين به بعد هم محتاج به وجود شما هستيم. و مباهات مي كنيم به وجود شما كه در اسلام آن طور با تصميم و عزم راسخ همراهي كرديد با اسلام و مسلمين. خداوند شماها را حفظ كند.

ص: 723

و من از شما تشكر مي كنم و به شما دعا مي كنم. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

ص: 724

اسلامي شدن دانشگاهها در نگاه امام خميني

9 چكيده: يكي از مهمترين عوامل اسلامي شدن دانشگاهها تدوين صحيح علوم انساني بر اساس علوم اسلامي، هماهنگ با آخرين پيشرفتهاي علوم انساني در مغرب زمين مي باشد. اما در اينجا بايد نكاتي را در تحقق اين امر بنيادين و سرنوشت ساز در عرصه دانشگاهها و مراكز آموزشي مورد توجه جدي قرار داد و آن اينكه در اسلام بعد از تاريخ صدر آن با عدم فعليت تاريخي و سياسي نظام ولايت در زمان حيات ائمه خصوصا بعد از شهادت امام حسن (ع) تا ظهور انقلاب اسلامي ايران، جنبه سياسي و اجتماعي اسلام كه در عرصه حكومت در انحصار خلفاي بني اميه و بني عباس و بعدا سلاطين مستبد قرار گرفت، از جنبه فكري، اعتقادي و معنوي آن جدا گشت و در نتيجه با وجود رشد علوم الهي و حتي طبيعي و رياضي در تاريخ و تمدن اسلامي، علوم انساني از جامعه شناسي تا علم سياست و اقتصاد به علت عدم وجود آزاديهاي سياسي به انحطاط كامل گراييد تا بعد از نهضت مشروطه، با روي كار آمدن حكومت وابسته پهلوي، با وجود طرفداري اين رژيم در غربي كردن جامعه اسلامي مجددا به علت فقدان استقلال و آزاديهاي ملي و سياسي، علوم اجتماعي و انساني عليرغم تاثيرپذيري سطحي و صوري از

ص: 725

تفكر و تمدن غرب مجال رشد و نضج كافي نيافت. تا با ظهور انقلاب اسلامي و تشكيل نظام مقدس مبتني بر ولايت و رهبري حضرت امام خميني (ره)، مسائل معنوي و علوم ديني با جنبه هاي سياسي، اجتماعي و مادي، پيوندي مستحكم يافت كه بعدا مي بايست در انقلابي فرهنگي با تبيين و تفسير علمي اين پيوند مقدس به صورتي علمي و دانشگاهي در عرصه تدوين علوم انساني بر اساس مباني اصيل اسلامي كه بعد از شهادت امام حسن مجتبي (ع) تا ظهور انقلاب اسلامي ايران به علت ظهور و حاكميت حكومتهاي غير ديني و مستبد مسكوت ماند، صورت مي پذيرفت. اما متاسفانه عدم تحقق اين امر اساسي بعد از وقوع انقلاب اسلامي بتدريج موجب ازدياد فقر فرهنگي در زمينه علوم انساني و تجربي جديد و در نتيجه باعث تشديد وابستگي فكري برخي از اساتيد دانشگاهي ايران به غرب گرديد و اين امر نيز تاكنون موجب ظهور برخي بحرانهاي فكري، سياسي و دانشگاهي در اين سرزمين گرديده است و امروز بعد از تحقق نظام ولايت در اين كشور با تهاجم و شبيخون فرهنگي غرب، دانشگاههاي ايران عرصه تاخت و تازانديشه هاي ضد اسلامي و ضد ولائي گشته است تا به حدي كه برخي از مراكز پژوهشي علمي و فكري كشور نيز متاسفانه تحت تاثير اين امواج

ص: 726

سهمگين غير اسلامي قرار گرفته اند. تا به آنجا كه مقام معظم رهبري درباره اين امر خطير و حساس با صراحت هشدار داده و مكررا فرموده اند "آينده نظام وابسته به اسلامي كردن دانشگاهها مي باشد" زيرا مي دانيم كه همه مسوولين نظام بدون استثناء درآينده همانند گذشته با تحصيل رسمي در دانشگاهها و يا در خارج از آن تحت تاثير وضعيت فكري و اجتماعي آن مي باشند. آنچه در اين مورد ذكر آن بسيار سرنوشت ساز مي باشد اين است كه از آنجا كه بزرگترين پيام فرهنگي حضرت امام خميني (ره) در ارتباط با نحوه تدوين علوم انساني دانشگاهها بر اساس حقايق و تعاليم معنوي اسلامي در اين فرموده موجز اما بسيار عميق ايشان خلاصه مي شود كه "تمام علوم چه علوم طبيعي باشد و چه علوم غيرطبيعي باشد، آنكه اسلام مي خواهد، آن مقصدي كه اسلام دارد اين است كه تمام اينها مهار بشود به علوم الهي و به توحيد بازگردد" (1) .انديشمندان و اساتيد متفكر و متعهد دانشگاهي و حوزوي مي بايست با نوعي وحدت فكري و با نوعي همفكري علمي به تدوين علوم انساني جديد با استفاده از برخي دستاوردهاي علوم جديد در غرب براساس مباني فكري و علمي علوم اسلامي و حقايق مكتب بزرگ اسلام مبادرت ورزند تا قادر به ايجاد تحول و تحقق انقلاب فرهنگي

ص: 727

مورد نياز كشورمان گردند تا به اين وسيله هم برخي معضلات عميق فرهنگي كشورمان مرتفع گردد و هم رسالت جهاني و فرهنگي عميق انقلاب بزرگ اسلامي در سطح جهان بحران زده معاصر محقق گردد. در اينجا لازم است براي فهم عميق جمله مذكور حضرت امام كه در دنياي علمي و فكري امروز جهان غرب و معاصر مورد توجه برخي بزرگترين متفكران معاصر قرن حاضر مي باشد اشاراتي كنيم (تا مشخص گردد كه امر تدوين علوم انساني جديد بر اساس حقايق دين اسلام كه يكي از مهمترين اركان اسلامي شدن دانشگاهها و همه مراكز فكري و آموزشي كشور است خود نياز به كاري فكري و نظري در سطح همه علوم اسلامي و بشري با حضور همه انديشمندان اصيل اسلامي و عالم به معارف جديد بشري دارد و به همين علت جز با تفكر و اجتهادي زنده و همه جانبه و جديد ممكن نمي باشد به عبارت ديگر تحقق اين امر اساسي نيازمند يك جهاد فرهنگي و علمي بزرگ مي باشد كه تنها با صدور چند بخشنامه عملي و يا نصيحت واندرز اخلاقي در سطح دانشگاهها هرگز ممكن نمي باشد. در اينجا براي اينكه به ژرفاي سخن بزرگ معظم له وقوف كامل يابيم نظر يكي از بزرگترين فيزيكدانان و جهان شناسان تمام تاريخ علم مغرب زمين يعني"ماكس پلانگ" را در نيمه

ص: 728

اول قرن حاضر متذكر مي گرديم "به اين ترتيب به جايي مي رسيم كه علم حدودي را كه از آنها نمي تواند تجاوز كند معين مي نمايد و در عين حال نواحي ديگري را نشان مي دهد كه از حوزه فعاليت وي خارج است... نقطه عزيمت ما از سرزمين يك علم خصوصي بود و در ضمن به يك رشته مسائل رسيديم كه همه جنبه فيزيكي خالص داشتند ولي در پايان كار از جهاني كه فقط جنبه حسي داشت به يك جهان واقعي متافيزيكي رسيديم. (2) "برخي موانع اسلامي شدن دانشگاهها" البته تحقق سخن حضرت امام (قدس سره) مبني بر لزوم بازگشت همه علوم به علم شريف توحيد نيازمند تحقق "انقلاب فرهنگي" بزرگي است كه متاسفانه تاكنون در عرصه دانشگاهها و مراكز پژوهشي تحقق نيافته است زيرا غالب اساتيد رشته هاي فلسفه و الهيات و عرفان كه مي بايست تاكنون به تدوين چارچوب و تعريف دقيقي از نگرش اسلام در خصوص جهان بيني فلسفي متناسب با تفكر و تمدن معاصر جهان براي هدايت علوم انساني پايه و فني اهتمام مي ورزيدند با بي تفاوتي و سكوت از اهتمام به چنين مساله سرنوشت سازي خودداري نمودند و حتي برخي از آنها با وجود اعتقادات ديني و آشنايي با تفكر جهان غرب، حضور در چنين عرصه حياتي و ارتباط غير مستقيم و علمي با

ص: 729

عرصه حكومت و سياست كشور اسلامي را نوعي كار "ايدئولوژيك" و سياسي صرف تلقي كردند. از سوي ديگر با وجود چنين خلاء و فقر فرهنگي، بعضي از اساتيد علوم اجتماعي، اقتصادي و سياسي كه فاقد فهم عميق نسبت به مباني فلسفي براي ايجاد چارچوب مورد نياز انقلاب فرهنگي در اين سرزمين الهي مي باشند، تحت تاثير مكاتب اجتماعي و سياسي غرب با طرفداري ازبينش و فرهنگ علوم انساني غرب، مروج غربگرايي در عرصه علوم انساني و سياسي مي باشند و در اين ميان برخي از متخصصان علوم پايه و فني كه مطالعاتي آزاد در مباحث فلسفي و ديني دارند با تلاش در "عصري كردن معرفت ديني" سعي در انطباق اسلام با مكتب "نئوپوزيتوسيم" غرب كه در واقع مروج مكتب "ماترياليسم جديد و علمي" مي باشد دارند و در اين جهت گروه كثيري از عالمان علوم پايه و فني به صورت سطحي و شخصي معتقدند كه علوم مذكور هيچ ارتباطي با رشته هايي چون فلسفه و خصوصا عرفان و الهيات و دين ندارند و بلكه در تباين و تخالف باعلوم مذكور هستند و خود داراي قلمروي كاملا مستقل مي باشند. چنين بينش مادي و حسي هم اكنون در ميان بسياري از دانشجويان و برخي اساتيد علوم پايه و فني و همچنين علوم اجتماعي و سياسي به علت

ص: 730

فقدان و حضور يك جريان نيرومند و مترقي فرهنگ اسلامي كه درگذشته با متفكران و بزرگاني چون علامه طباطبايي، استاد شهيد مطهري و... چنين بينش اصيل و بنيادين براي نسل گذشته را فراهم نمودند و اين تلاش عظيم فرهنگي در انطباق متعادل تعاليم عاليه اسلام با مقتضيات عصرجديد خود زمينه فرهنگي مورد نياز را براي تاسيس حكومت و انقلاب اسلامي در دو دهه گذشته بوجود آورد، نداي اقتباس كامل تفكر و تمدن غرب از جمله توسعه فرهنگي، اقتصادي و سياسي و همچنين كسب علوم جديد و حتي بينش برخي مكاتب فلسفي و الحادي و اومانيستي مغرب زمين را در برخي مراكز دانشگاهي و پژوهشي سر داده اند تا به اين وسيله نادانسته جامعه اسلامي ما را با يك بحران فرهنگي و فكري ژرف و ريشه دار مواجه سازند. در اين ميان برخي از عالمان و مديران مراكز آموزشي و پژوهشي و اجرايي كشور به علت سنخيت رشته تخصصي خود با علوم مادي به نحوي غير صحيح هنوز همانند قرون 18 و 19 اروپا توهم مي كنند كه علوم جديد مادي مغرب زمين داراي ارزشي مطلق و كاملا عيني مي باشد در حالي كه در قرن حاضر برخلاف پندار بسياري از آنها كه سعي در تفسير نامتعادل ميان دين و حقايق ماورالطبيعي بر اساس علوم جديد

ص: 731

مادي غرب دارند بسياري از فيزيكدانان و جهان شناسان بزرگ غرب همچون "ماكس پلانگ"، "انيشتين" و خصوصا "جينز" و "ادينگتون" و... سعي كامل در انطباق و تفسير مباني علم فيزيك جديد با برخي حقايق متافيزيكي و حتي عرفاني دارند كه در اينجا ما تنها به ذكر گفتار يكي از اين بزرگان و دانشمندان متعادل و عاليقدر اروپا مبادرت مي ورزيم. (3) "از اين دورنما ما يك جهان روحاني را در كنار جهان فيزيكي تشخيص مي دهيم" و درست در چنين شرايط فكري جهان معاصر، برخي متجددان غربگراي داخلي مدعي اقتباس فرهنگ و الگوي توسعه نامتعادل معاصر جهاني مي باشند و به اين وسيله دانشگاهها و مراكز پژوهشي كشور را عليرغم برخي پيشرفتهاي علمي و فني اخير كه اصلاح و تكميل آن بصورت متعادل وهمه جانبه بسيار ارزشمند و مغتنم مي باشد با بحراني فرهنگي مواجه ساخته اند به نحوي كه بارها رهبر معظم انقلاب با شكوه از روند كار دانشگاهها و مراكز مربوطه خواستار اسلامي شدن دانشگاهها و مراكز پژوهشي شده اند و تصريح نموده اند كه سرنوشت آينده كشور بستگي به همين تحقق اسلامي كردن دانشگاهها و مراكز پژوهشي مربوطه دارد. اما در پاسخ به چنين خواست بنيادين و ضروري بسياري از مسوولين تصور مي كنند كه تنها با صدور چند آيين نامه صوري و يا اجرايي و اداري

ص: 732

مي توان به انجام چنين مسئله خطير مبادرت ورزيد غافل از آنكه مسئله اسلامي شدن دانشگاهها در مرحله نخست با ايجاد تحولي فرهنگي و فكري در عرصه علوم فلسفي و ديني و انساني كه خود مي تواند منجر به تحقق توسعه اي همه جانبه در همه عرصه هاي فرهنگي، اقتصادي، علمي و سياسي گردد، ممكن و ميسر مي باشد تا به اين وسيله كشور اسلامي ما قادر به رفع مشكلات و نيازهاي مادي و همچنين معنوي خود و بلكه امت بزرگ اسلامي گردد تا بتواند در دنياي به بن بست رسيده و بحراني و متناقض جهان كنوني كه دچار تعارضاتي ريشه اي در همه عرصه هاي فلسفي، علمي، اخلاقي، سياسي و زيست - محيطي است با پي ريزي يك تمدن متعادل و بزرگ اسلامي در آينده اي نه چندان دور كه امروزه سخت مورد نياز جامعه بشري است. منادي رهايي بشر از بن بست و بحران موجود در تمدن مبتني بر پيشرفت و آشوب و يا علم و توحش مدرن معاصر گردد. "مسئله اسلامي شدن دانشگاهها در نگاه امام خميني" از اينرو در پايان اين بخش متذكر مي گردم كه از نظر بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران نه تنها علوم انساني از فلسفه و عرفان تا علوم اجتماعي، سياسي، اقتصادي، هنر و ادبيات ارتباطي مستقيم با برخي مباني و اصول اعتقادي و معنوي اسلام

ص: 733

دارند بلكه حتي علوم طبيعي و رياضي نيز ريشه در همين مباني مابعدالطبيعي كه در دو علم شريف فلسفه و عرفان اسلامي مطرح مي باشد، دارند (نه آنچنانكه صرفا در قرون وسطي و گذشته به آن توجه مي گرديد) . از اينرو معظم له در ارتباط با حوزه هاي علميه نيز (كه مي تواند نقشي تعيين كننده در اسلامي كردن دانشگاهها داشته باشد) برخلاف گذشته دعوت به صلح و وحدت ميان علوم اسلامي از فقه تا فلسفه و عرفان كه در گذشته به علت عدم تحقق نظام سياسي ولايت در برخي موارد، علماي علوم مذكور در تضعيف و مخالفت با يكديگر اصرار مي ورزيدند داشتند ايشان در پيامي ديگر فرمودند" فقها، هنرپيشگان... كه در اينجا برخلاف سنت گذشته قايل به ارتباط ميان "فقه و سينما" گشتند. چيزي كه در نظر بسياري خود امري اعجاب آور و بي سابقه مي باشد و يا ايشان با طرح نقش عظيم "زمان و مكان" در اجتهاد و بدنبال آن با صدور فتاواي بزرگي در خصوص شطرنج، موسيقي و هنر خواستار تحولي جديد در عرصه نگاه سنتي و حوزوي حوزه هاي علميه نسبت به مسائل مذكور و جديد بودند و همچنانكه قبلا بيان گرديد دنياي مغرب زمين بعد از تجربه چند قرن انديشه هاي اومانيستي و الحادي در مخالفت با علوم ديني و الهي هم اكنون به جهت بروز بحرانهاي

ص: 734

بزرگي در عرصه تفكر و نيز اخلاق و سياست با وجود فقر معارف مسيحي و ديني در آن سرزمين مجددا متذكر لزوم تحقق پيوندي متعادل (نه آنچنانكه علماي مسيحيت مطرح مي كنند) ميان همه علوم انساني و حتي تجربي و طبيعي با برخي اصول مابعدالطبيعي و ديني و معنوي مي باشند كه جا دارد تدوين كنندگان انديشمند و متعهد اسلامي در عرصه طرح و نقد مواد علمي، آموزشي و پژوهشي كشورمان با توجه به نكات مذكور به ايفاي نقش بسيار بزرگ خود در عرصه مباحث علمي و دانشگاهي جمهوري اسلامي ايران و بلكه جهان بشري موفق گردند. در پايان مجددا متذكر مي گردم براي اسلامي شدن دانشگاهها و تدوين علوم انساني جديد بر اساس حقايق عاليه اسلامي در ابتداء بايد متوجه برخي مباني و محورها و يا اساسا امكان تاسيس علوم انساني جديد در مراكز علمي دانشگاهي و حوزوي در جمهوري اسلامي ايران و بلكه جهان معاصر گرديد (كه ما در مباحث گذشته تا حدودي به بيان برخي از آنها مبادرت ورزيديم) تا براساس وقوف و تذكر نسبت به آنها بتوانيم قادر به تاسيس و تدوين علوم انساني و برخي مباني فلسفي علوم تجربي و پايه موفق گرديم. زيرنويس ها: 1- صحيفه نور، ج 5 ص 2 33- علم به كجا مي رود، ماكس پلانگ، ترجمه احمد آرام،

ص: 735

ص 3 15- مقاله "واقعيت، عليت و عرفان" ادينگتن، فلسفه علمي (جلد دوم) ترجمه جمعي از مترجمين. نعمت الله باوند

ص: 736

اسلاميت و جمهوريت از ديدگاه امام خميني

8 چكيده: مفهوم جمهوري كلمه جمهوري به معناي توده مردم است و بالتبع حكومت جمهوري نيز ترجمان حكومت توده مردم مي باشد . لغتنامه دهخدا و فرهنگ معين حكومت جمهوري را اين چنين تعريف كرده اند: حكومتي كه زمام آن در دست نمايندگان لت باشد . واژه جمهوري ماخوذ از لغت cilbupeR و برگرفته از ريشه لاتيني acilbupseR به معني چيز يا امر ( seR ) مربوط به همگان ( ( sucilbuP مي باشد . پس از مصطلح شدن واژه جمهوري در ادبيات فارسي، مراد از آن نوعي نظام سياسي بود كه به جاي پادشاه و سلطان، كه اقتدار موروثي داشت يك نفر از طرف مردم براي مدت معيني براي اداره امور كشور انتخاب مي شد . جمهوريت نوعي سامان سياسي است براي قيد زدن به قدرت از يك سو و اعتلاي مقام اخلاقي افراد جامعه از سوي ديگر . جمهوريت گفتماني است كه در نهايت معطوف به نفي سلطه است به همين دليل تاكيد بر آزادي مدني (مثبت)، هم نافي آزادي ليبرالي (طبيعي و منفي) است و هم ضد جباريت فردي و ساختار توتاليتر . در گفتمان جمهوريت حاكميت سياسي از يك سو با قيد زدن به قدرت نقش سامان دهي سياسي پيدا مي كند و از سوي ديگر به محقق شدن اداره اخلاقي - انساني شهروند مي انجامند . 1 جمهوري

ص: 737

بهترين صورت حكومت دموكراسي است منتهي جمهوري بيان كننده صورت و قالب حكومت است و دموكراسي بيان كننده محتواي آن، در واقع حكومت جمهوري به حكومت فردي، استبدادي، موروثي و خانداني خاتمه مي دهد و قدرت را به مردم مي سپارد . از منظر منطق حقوقي و سياسي، هنگامي كه واژه جمهور و جمهوري براي شكل نظام سياسي و ساختارهاي حكومتي آن به كار مي رود، مقصود همان نظام نمايندگي مستقيم و يا غير مستقيم يا به نوعي تفكيك قواست كه در سده هاي اخير به اتكاي حمايت اكثريت شهروندان يك كشور، فرد و يا گروهي با گرايش حزبي خاص براي مدت معيني قدرت مشروع را به دست مي گيرد و با اختيارات و تكاليف معيني كه به وسيله نوعي قانون مادر (يا قانون اساسي) مدون گرديده مبادرت به اداره امور كشور مي كند . از جهات نظري، اين فرد يا حزب مادامي كه پاسخگوي خواسته هاي مردم است از حمايت آنان برخوردار مي باشد و در پناه مشروعيت كسب شده به اعمال اراده حاكمه مردم ادامه مي دهد، در غير اين صورت حزب يا گروه ديگري جاي آن را مي گيرد . 2 در حكومت جمهوري، اكثريت مردم كنترل سياسي را اعمال مي كنند، قدرت نهايي را در دست دارند و در موضوعات مهم سياست ملي تصميم مي گيرند . لازمه چنين

ص: 738

حكومتي آن است كه هيچ كس صاحب مقام رسمي نباشد مگر آنكه مردم آزادانه او را قدرت داده باشند و قدرت او نيز در اختيار و تحت نظارت مردم باشد در جامعه جمهوري همه افراد مردم برابر و آزادند . برابري بدان معناست كه هيچكس حق ندارد بيش از ديگري حق مالكيت را به خود اختصاص دهد، مگر اينكه نمايندگي داشته باشد . بنابراين در حكومت جمهوري، حكومت متعلق به عموم مردم است كه به نسبت مساوي در اين حق شريكند . اما چون در وضع كنوني تمدن بشري عملا ممكن نيست كه تمام مردم حكومت كنند، از طرف آنان عده اي برگزيده مي شوند و حكومت را در دست مي گيرند، اما اين عده كه وكيل مردمند، هميشه بايد تحت نظارت مردم باشند زيرا در غير اين صورت ممكن است كه از قدرت به ضرر ديگران بهره برداري كنند . 4 ديگر مشخصه جمهوري، آزادي است كه مانند برابري از حكومت جمهوري جدا شدني نيست زيرا جايي كه آزادي نباشد مردم توانايي اظهار نظر درباره حكومت ندارند و هنگامي كه توانايي اظهار نظر نداشتند، حكومت متعلق به آنها نيست و جايي كه حكومت متعلق به مردم نباشد، جمهوري نيست در واقع آزادي تضميني است براي محدود كردن قدرت حكومت . 5 نظام جمهوريت در

ص: 739

مكتب اسلام اسلام با تاسيس نهاد حكومت (به هر شكل يا بدون توجه به شكل خاصي) آن را مامور تحقق و جامه عمل پوشاندن مصالح يا مقاصد عامه شريعت كرده است . ضرورت تاسيس نظام سياسي، جهت اعتلاي دين و اقامه ارزشهاي بشري مي باشد . در قرآن كريم ضمن نفي نظامهاي استكباري، سخني از نوع بخصوصي از اشكال حكومتي (سلطنتي، اريستوكراسي، جمهوري و غيره) به ميان نيامده اما ابواب متعددي در بيان نظامات حكومتي و چگونگي اداره جامعه آمده است . در نظام جمهوريت اسلامي كسي حق قانونگذاري نداشته و قانوني جز حكم شارع قابليت اجرا ندارد . در نظام مجلس، برنامه ريزي به جاي نهاد قانونگذاري قرار گرفته كه در پرتو احكام اسلام، كيفيت انجام خدمات عمومي را در سراسر كشور ترسيم مي نمايد . مصوبات مورد اجرا كه برپايه قوانين ثابته و لايتغير الهي و بر مبناي مقتضيات زمان طرح و وضع مي گردند، از قرآن و سنت نشات مي گيرد و توافق قاطبه مردم را در بر دارد . بنابراين در اين طرز حكومت، حاكميت در انحصار خداوند است . در قرآن مجيد آيات بسياري حكومت را به خدا نسبت مي دهد . (انعام57/، 62 . يوسف40/، 67 . نسا60/ . كهف26/( و اصول و مقررات اسلام بر همه افراد و نيز

ص: 740

بر دولت اسلامي حكومت تام دارد . حكومت اسلامي به مفهوم تبعيت از چنين قانوني است . همه آحاد جامعه اسلامي از رسول اكرم (ص) تا جانشينان آن حضرت و سايرين تا ابد بدون استثنا تابع قانون الهي اند و فقط عقيده خداوند به عنوان منبع و سرچشمه عدالت و نگهدار قانون هميشه ثابت و پايدار خواهد بود . با اين توصيف ، كتاب و سنت از بالاترين ميزان مشروعيت برخوردار است و تمامي نهادهاي دولت (قواي مقننه، اجرايي، قضاييه) و كليه سياستها بايد متعهد به اجراي احكام اسلام و اهداف آن باشند . چنين سيستمي تساوي افراد را در مقابل قانون كه از حيث تاريخي ريشه در اديان الهي دارد، به رغم تفاوتهاي نژادي، جنسي، اجتماعي و غيره به سبب منشا مشتركشان با شرايطي برابر مي بيند . در جمهوري متكي بر فرهنگ سياسي اسلام، مديريت سياسي جامعه يا رهبري، به آن سياستي مي پردازد كه براساس ايدئولوژي الهي و ارزشهاي اسلامي مبادرت به تنظيم روابط قواي حاكمه و هماهنگي ميان آنها نمايد . در اين سياست كليه روابط انساني بايد در چارچوب مفاهيمي چون تربيت و هدايت برقرار گردد تا زمينه شكل گيري يك جمعيت سازمان يافته هدف دار ميسر شود . اين نوع رهبري سعادت به مفهوم مادي و رفاه به معناي دنيايي آن را به

ص: 741

دنبال خواهد داشت، اما نه به عنوان يك هدف . بلكه حركت هدف دار برخورداري ملت از يك سازمان سياسي و نظام اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي منطبق با موازين مكتب اسلام است . 6 سازگاري يا عدم سازگاري اسلام با جمهوريتساختار ذاتي دين اسلام با جمهوريت كاملا سازگاري دارد . ساختار ذاتي اسلام يك ساختار باز است . سيستم تفكر ديني اسلام از آغاز يك سيستم تفكر باز بود، نه يك سيستم تفكر بسته . در اسلام سيستم تعامل و ارتباط ميان خدا و انسان و فهم پيام خداوند به وسيله انسان يك سيستم كاملا باز است . دين اسلام آن طور كه در تاريخ گسترش پيدا كرده، چون يك گوي است كه از هر طرفش نوري ساطع است: يك طرف تصوف است، طرف ديگر فلسفه است، طرف ديگر فقه و كلام است، يك طرف ديگر علوم قرآن و حديث است و همين طور ... همه اينها چه در پيدايش و چه در گسترش كاملا باز هستند، چون در درون سيستم اسلامي هيچ عاملي پيش بيني نشده است كه به فقيه بگويد الزاما بايد چنان فكر كني و چنان فتوا بدهي، يا گونه اي خاص از تفكر را براي فيلسوف يا متكلم يا مفسر معين و الزام كند . اين سيستم همواره

ص: 742

در طول تاريخ باز بوده است . توجه به باز بودن سيستم تفكر و عقلانيت ديني در اسلام، اين نتيجه را مي دهد كه چون در ساختار ذاتي اسلام، متوليان رسمي تفسير دين پيش بيني نشده و خود مخاطبان پيام خداوند، مفسران آن پيام هستند، هيچ گاه محتواي پيام به صورت يك مرجع اقتدار فرعي بيروني به محدود كردن الزامي تفكر و عمل مخاطبان (يعني مردم مسلمان) نمي پردازند . محتواي پيام حقيقتي است كه خود مردم آن را مي فهمند و مي پذيرند . اين فهم در واقعيت خارجي حق خود مردم است و نه حق يك طبقه و يا شخص خاص . اختلاف فهمها و تفسيرها نيز به وسيله خود مردم اتفاق مي افتد . مردم هستند و پيام، چون دو نقطه معلق در فضا كه هيچ سيستم بسته اي را تشكيل نمي دهد . در يك ساختار ذاتي - از اين نوع كه گفته شد - پيام فقط مردم را مي شناسد و هيچ چيز ديگر را به رسميت نمي شناسد . درست در همين نقطه است كه اگر از بعد سياسي به اين واقعيت ديني نگاه كنيم، درمي يابيم كه براي پيروان چنين ديني، "جمهوريت" به معناي تصميم گيري خود مردم براي تعيين اهداف و اعمال راه كار سياسي خودشان، طبيعي ترين وضعيت سياسي است ممكن است پاره اي از مخاطبان اين

ص: 743

پيام آن را چنين تفسير كنند كه در درون آن دستورها و ارزشهاي معيني ناظر بر امور سياسي وجود دارد، اين كار ممكن است، ولي مهم اين است كه چون تفسير پيام متولي رسمي ندارد، قبول چنان تفسيري و يا مناقشه و نقد آن نيز حق خود مردم است و قبول آن جز اين نخواهد بود كه جماعتي با اراده و ميل خود تفسير معيني را بپذيرند و در مشاركتهاي سياسي خود را منطبق با آن سازند و اين عين تصميم گيري براي سرنوشت سياسي خويش است و كاري است كه در انتخاب جمهوريت اتفاق مي افتد . 7 جمهوري اسلامي آن چيزي كه در شعار و خواسته مردم مسلمان ايران در سال 1375 از برجستگي و درخشندگي خاصي برخوردار بود و مي توان آن را جز سوم اين شعار محسوب كرد، "جمهوري اسلامي" بود . "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" يعني مردم استقلال و آزادي خويش و مملكت را در سايه حكومت جمهوري اسلامي جستجو مي كردند و با اين بيان استقرار هر نوع حكومتي با هر پيشوند و پسوندي را نفي كرده و تنها حكومتي را طلب مي كنند كه هم استقلال و آزادي آنان را تامين كند و هم به هويت اسلامي و ديني آنان ارزش و اقتدار بدهد و لذا حكومت جمهوري اسلامي

ص: 744

را بعنوان جز سوم شعار اصلي و اساسي و محوري خود انتخاب كردند . حضرت در قبل و بعد از انقلاب اسلامي در باب حكومت مطلوب خود و ملت ايران در قالب پيامها و مصاحبه ها و پاسخ به سوالات، نوع حكومت آينده ايران را توضيح داده اند كه در ذيل برخي بيانات ايشان نقل مي گردد . - سوال: شما تصريح فرموده ايد كه راغب به ايجاد حكومت اسلامي هستيد، همانند حكومتي كه در ايام [امام] علي (ع) وجود داشت آيا معني آن اين است كه به هنگام سقوط خاندان پهلوي، حكومت خلافت اسلامي را برپا خواهيد داشت؟ جواب: "حكومت جمهوري اسلامي" مورد نظر ما از رويه پيامبر اكرم (ص) و امام علي (ع) الهام خواهد گرفت و متكي به آراي عمومي ملت خواهد بود و شكل حكومت با مراجعه به آراي ملت تعيين خواهد گرديد . - سوال: دولت پيشنهادي شما چگونه خواهد بود و چه كسي آن را اداره خواهد كرد؟ جواب: "راجع به چگونگي دولت و رژيم، پيشنهاد ما جمهوري اسلامي است و چون ملت مسلم است و ما را هم خدمتگزار خود مي داند، از اين جهت حدس مي زنيم به پيشنهاد ما راي دهد . ما از طريق رفراندوم، با ملت، يك جمهوري اسلامي تشكيل مي دهيم و اما شخص، اين تابع آراي مردم است

ص: 745

و الان شخص معيني در نظر نيست . "8 "با قيام انقلابي ملت، شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسي و جمهوري اسلامي برقرار مي شود . در اين جمهوري يك مجلس ملي مركب از منتخبين واقعي مردم، امور مملكت را اداره خواهند كرد . "9 سوال: آيا ممكن است توضيح بفرماييد كه مقصود از حكومت اسلامي، جمهوري اسلامي چيست؟ جواب: " ... تمام ملت از سرتاسر كشور فرياد مي زنند كه ما حكومت اسلامي مي خواهيم و اما رژيم اسلامي و جمهوري اسلامي، يك رژيمي است متكي بر آراي عمومي و رفراندوم عمومي و قانون اساسي اش قانون اسلام و بايد منطبق با قانون اسلام باشد . "10 "ملت ايران خواسته هاي خود را كه عبارت از سرنگوني سلطنت پهلوي و برچيده شدن نظام شاهنشاهي و برقراري حكومت اسلامي است، اعلام كرده است و من جمهوري اسلامي را به ملت ايران پيشنهاد كرده ام كه بعد از سقوط شاه به آراي عمومي مي گذاريم و هيچ گروه و شخصي نمي تواند با خواست ملت ايران مخالفت كند و الا محكوم به نابودي است . "11 "ما خواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آراي عمومي، شكل نهايي حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعه ما، توسط خود مردم تعيين خواهد شد .

ص: 746

"12 "مبارزات كنوني ايران يك حركت كاملا اسلامي است است و در جهت تغيير كامل نظام شاهنشاهي و استقرار حكومت جمهوري اسلامي است . "13 "هدف ما برقراري جمهوري اسلامي است و برنامه ما تحصيل آزادي و استقلال است" . 14 "نظام حكومتي ايران جمهوري اسلامي است كه حافظ استقلال و دموكراسي است و براساس موازين و قوانين اسلامي اعلام مي شود . "15 "هدف همان است كه در سخنرانيها و اعلاميه هاي خود ذكر نموده ام: الف) سرنگوني سلطنت پهلوي ... ب) به پا داشتن حكومت جمهوري اسلامي مبتني بر ضوابط اسلام، متكي به آراي ملت . "16 جالب آنكه امام خميني در 21 آبان 1357 ضمن اشاره به ويژگيهاي حكومت جمهوري اسلامي به كساني كه مدعي اند حكومت اسلامي برنامه ندارد و يا كساني كه بي اطلاع از اسلامند و مي گويند اصولا جمهوري اسلامي بي اساس است، شديد انتقاد مي كند . و در مصاحبه اي ديگر مي فرمايند: "ما خواستار جمهوري اسلامي هستيم . "جمهوري" فرم و شكل حكومت را تشكيل مي دهد و اسلامي يعني محتواي آن فرم قوانين الهي است . "17 امام خميني يك ماه قبل از پيروزي انقلاب در پاسخ به سوال خبرنگاري كه مي پرسد، شكل اين جمهوري چطور خواهد بود؟ مي فرمايد: "آنچه مهم است ضوابطي است كه در اين حكومت بايد حاكم باشد

ص: 747

كه مهم ترين آنها عبارت است از اين كه اولا متكي به آراي ملت باشد به گونه اي كه تمامي آحاد ملت در انتخاب فرد و يا افرادي كه بايد مسووليت و زمام امور را در دست بگيرند شركت داشته باشند و ديگر اينكه در مورد اين افراد نيز خط مشي سياسي و اقتصادي و ساير شئون اجتماعي و كليه قواعد و موازين اسلامي مراعات مي شود . در اين حكومت به طور قطع بايد زمامداران امور دائما با نمايندگان ملت در تصميم گيريها مشورت كنند و اگر نمايندگان موافقت نكنند، نمي توانند به تنهايي تصميم گيرنده باشند . " 23/10/1857 در زمينه نوع حكومت، اصل اول قانون اساسي مي گويد: "حكومت ايران، جمهوري اسلامي كه ملت ايران براساس اعتقاد ديرينه اش به حكومت حق و عدل قرآن، در پي انقلاب اسلامي پيروزمند خود به رهبري مرجع عاليقدر تقليد آيت اللهالعظمي امام خميني، در همه پرسي دهم و يازدهم فروردين ماه يكهزار و سيصد و پنجاه و هشت هجري شمسي برابر با اول و دوم جمادي الاول سال سال يكهزار و سيصد و نود و نه هجري قمري با اكثريت 2/98 درصد كليه كساني كه حق راي داشتند به آن راي مثبت داد . " حكومت جمهوري اسلامي در مقدمه قانون اساسي تعريف شده و راجع به آن آمده است: " ...

ص: 748

حكومت از ديدگاه اسلام برخاسته از موضع طبقاتي و سلطه گري فردي يا گروهي نيست، بلكه تبلور آرمان سياسي ملتي هم كيش و هم فكر است كه به خود سازمان مي دهد، تا در روند تحول فكري و عقيدتي راه خود را به سوي هدف نهايي (حركت به سوي الله) بگشايد ... " پس "مسئله جمهوري مربوط مي شود به شكل حكومت كه مستلزم نوعي دموكراسي است، يعني اين كه مردم حق دارند رنوشت خود را خودشان در دست بگيرند و اين ملازم با اين نيست كه مردم خود را از گرايش به يك مكتب و يك ايدئولوژي و از التزام و تعهد به يك مكتب معاف بشمارند . "19 "و اسلامي بودن اين جمهوري به هيچ وجه با حاكميت ملي و يا به طور كلي دموكراسي منافات ندارد و هيچ گاه اصول دموكراسي ايجاب نمي كند كه بر يك جامعه ايدئولوژي و مكتبي حاكم نباشد و ما مي بينيم كه احزاب معمولا خود را وابسته به يك ايدئولوژي معين مي دانند و اين امر را نه تنها بر ضد اصول دموكراسي نمي شمارند، كه به آن افتخار هم مي كنند، اما منشا اشتباه آنان كه اسلامي بودن جمهوري را منافي با روح دموكراسي مي دانند ناشي از اين است كه دموكراسي مورد قبول آنان هنوز همان دموكراسي قرن هيجدهم است كه

ص: 749

در آن حقوق انسان در مسائل مربوط به معيشت، خوراك، مسكن، پوشاك و آزادي در انتخاب راه معيشت مادي خلاصه مي شود . 20 عده اي بر اين عقيده بودند كه پيش كشيدن مسئله جمهوري اسلامي به جاي جمهوري مطلق كه حق حاكميت متعلق به عموم افراد ملت است را زيرپا گذاشته است و به عناوين مختلف سعي در تغيير اين مفهوم داشتند كه به جاي"جمهوري اسلامي" از عبارات ديگري كه در جهان مطرح و رايج است استفاده شود و برخي جمهوري دموكراتيك، برخي جمهوري اسلامي دموكراتيك و . .. پيشنهاد مي كردند و شايد اين اعتقاد افرادي بود كه اسلامي بودن آن را مغاير با دموكراسي و حاكميت مردم و حق تعيين سرنوشت خويش مي دانستند و چون برخي دموكراسي رامترادف با آزادي مي پنداشتند حال آنكه آزادي يك اصل و دموكراسي به معناي مشاركت مردم در اداره امر خويش، يك روش و حاصل تجربه بشر است - معتقد بودند كه قيد اسلامي در حكومت اسلامي با اين نوع آزادي منافات دارد و حاكميت مطلق مردم را از بين مي برد، اما غافل از اين كه مكتبي كه در منشور و تعاليم خود اصل آزادي را پذيرفته است مي تواند از دموكراسي به عنوان يك روش بهره مند شود، از اين رو است كه مي توان به اين باور

ص: 750

رسيد كه انديشه اسلامي با دموكراسي به مثابه موفق ترين روش در اداره امور جامعه تعارض و تضادي ندارد . و اين كه شكل و محتواي آينده حكومت بايد فقط جمهوري اسلامي باشد ولاغير حضرت امام در يكي از سخنرانيهايشان فرمودند كه من به جمهوري اسلامي راي مي دهم نه يك كلمه بيش و نه يك كلمه كم . يعني امام هم برخلاف اسلامي بودن جمهوري و هم با اضافه كردن عبارات و اصطلاحات ديگري مثل، "دموكراسي"، "دموكراتيك" بر جمهوري اسلامي مخالفت مي نمودند زيرا آن را خلاف خواست و اراده ملت مي دانستند و اهانتي به اسلام . "دشمنان تا توانستند راجع به "جمهوري اسلامي" مخالفت كردند، مثلا جمهوري باشد . اسلام را مي خواهيم چه كنيم؟ جمهوري دموكراتيك باشد، اسلامش نباشد، آخرش كه آن حزب حزبيهايشان صحبت مي كرد، "جمهوري اسلامي دموكراتيك" . ملت ما اين را قبول كرده گفتند، آنچه ما مي فهميم . اسلام را مي فهميم و جمهوري را مي فهميم چي است . اما دموكراتيكي كه در طول تاريخ پيراهنش را عوض كرده است، هر وقت به يك معني، الان هم اين دموكراتيك در غرب يك معني دارد و در شرق معني ديگر دارد . افلاطون يك چيزي مي گفت، ارسطو يك چيزي مي گفت، اين را ما نمي فهميم، ما چيزي را كه نمي فهميم چه ادعايي داريم

ص: 751

كه ذكرش كنيم و بر آن راي بدهيم، آنچه كه مي فهميم اسلام را مي دانيم چي هست . يعني مي دانيم كه رژيم عدل است . كه در آن عدالت است . از حكامي كه در صدر اسلام بودند مثل علي بن ابيطالب فهميديم چه كاره است، چه مي كند و جمهوري را هم معنايش را مي فهميم كه بايد ملت راي بدهند، اينها را قبول داريم، اما آن دموكراتيك را حتي پهلوي اسلام هم بگذاريد ما قبول نداريم، علاوه بر اين معني اين اهانت به اسلام است، شما اين را پهلويش مي گذاريد، معنايش اين است كه اسلام دموكراتيك نيست و حال آن كه از همه دموكراسي ها بالاتر است، از اين جهت ما اصلا آن را قبول نمي كنيم، پهلوي آن بگذاريد مثل ديني است كه بگوييد "جمهوري اسلامي عدالتي" اين توهين به اسلام است، زيرا عدالت متن اسلام است . از اين جهت اين را هم ملت قبول نكردند و بعضي از اصحاب قلم و روشنفكران جديت داشتند كه اين كلمه اسلام نباشد و ما اين طور فهميديم كه چون از اسلام ضربه ديدند مي خواهند اين نباشد . خوب همه قدرتها ديدند كه نفت اينجا از دستشان گرفته شده است و اين را چه كسي گرفته است؟ ملتي كه اسلام را فرياد مي زنند ... "

ص: 752

21 پس امام آن چيزي را كه موجب از بين رفتن اسلام و اسلام خواهي ملت ايران مي دانستند تغيير محتواي انقلاب يعني، اسلامي بودن آن بود و از اضافه نمودن واژه هايي چون دموكراسي و دموكراتيك و ... بر جمهوري اسلامي ممانعت مي ورزيدند . شهيد مطهري مقصود و نظر امام از اين كار را اين طور بيان مي نمايد: "در اسلام آزادي فردي و دموكراسي وجود دارد، منتها با تفاوتهايي كه ميان بينش اسلامي و بينش غربي وجود دارد، با توجه به اين نكته روشن مي شود كه در عبارت جمهوري دموكراتيك اسلام، كلمه دموكراتيك حشو و زايد است، به علاوه در آينده وقتي كه مردم در دولت جمهوري اسلامي يك سلسله آزاديها و دموكراسيها را ديدند خواهند گفت كه اينها نه به دليل اسلامي بودن اين جمهوري، كه به دليل دموكراتيك بودن آن حاصل شده است . يعني جمهوري اسلامي دو جنبه پيدا خواهد كرد، بنيادهاي دموكراتيك و بنيادهاي اسلامي و آنچه كه به آزادي و حقوق فردي و دموكراسي ارتباط پيدا مي كند مربوط است به بنيادهاي دموكراتي . اين جمهوري نه به بنيادهاي اسلامي و در مقابل يك سلسله قواعد، عبادات و معاملات وجود دارد كه به جنبه اسلامي حكومت مربوط مي شود . ما مي خواهيم تاكيد كنيم كه چنين نيست . در اسلام هم

ص: 753

دموكراسي و آزادي هست و دموكراسي در اسلام يعني انسانيت رها شده و حال آنكه اين واژه در قاموس غرب به معناي حيوانيت رها شده را متضمن است . " دليل ديگر كه در تاكيد برخلاف كلمه دموكراتيك مورد نظر امام بوده، رد تقليد از غرب و تقليد كوركورانه از معيارهاي آنان است، استدلال امام اين است كه نمي خواهد چشم ملتش به غرب دوخته شده باشد، اين دنباله روي نه تنها كمكي به ملت ايران نمي كند، بلكه در نهايت به تضعيف روحيه و شكست او منجر مي شود . از نظر امام به كار بردن اين كلمه نوعي خيانت به روحيه مستقل اين ملت است . زيرا ما گوهر آزادي را در فرهنگ خودمان داريم و بي نيازيم از اين كه دست طلب به سوي ديگران دراز كنيم . "22 ولايت فقيه در جمهوري اسلامي ايجاد حكومت اسلامي آرمان ملت مسلمان ايران در طول تاريخ بوده است و در قرن اخير اقدامات موثري از سوي مردم جهت دستيابي به اين آرمان ديرينه صورت گرفت . سقوط رژيم دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي در ايران توسط مردم مسلمان، كه به انگيزه برپايي حكومت اسلامي صورت گرفت خود بهترين دليل بر آگاهي و پذيرش مردم و استقبال آنان از نظام ولايت فقيه بود . با پيروزي انقلاب

ص: 754

اسلامي و تشكيل نظام اسلامي بر مبناي ولايت فقيه، تئوري حكومت اسلامي آنگونه كه امام خميني ارائه نموده بود عينيت يافت . در جمهوري اسلامي و به ميمنت انقلاب اسلامي كه بر پايه سه ركن رهبري فقيه عادل زمان و حضور گسترده ملت مسلمان و با تكيه بر مكتب اسلام به پيروزي رسيد، نظريه ولايت فقيه در چارچوب نظام جمهوري اسلامي و با تصويب قانون اساسي شكل گرفت و واقعيت پيدا كرد . حكومت ولايت فقيه حكومت قوانين الهي بر همه مردم است . در اينجا به چگونگي شكل گيري نظريه ولايت فقيه در قالب قانون اساسي مي بردازيم . بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و در مراحل اوليه شكل گيري نظام اسلامي وهمزمان با تدوين قانون اساسي در مجلس خبرگان، تلاش وسيعي جهت ممانعت از تصويب اصل ولايت فقيه از سوي عناصر بي اعتقاد به مباني حكومت اسلامي آغاز گرديد، اين جريان در تبليغات انسجام يافته اي سعي در القاي شبهاتي در ارتباط با شكل و كارآمدي نظام مبتني بر ولايت فقيه را داشتند كه بارزترين آنها سعي در ديكتاتوري جلوه دادن اين نظام بود . امام خميني كه خود بزرگترين مبارز ضد استبدادي و استعماري در تاريخ معاصر محسوب مي گردد، در ارتباط با مساله نفي ديكتاتوري ولايت فقيه مي فرمايند: "خيال مي كنند كه اگر چنانچه

ص: 755

ولايت فقيه پيش بيايد قضيه قلدري پيش مي آيد، در صورتي كه در اسلام اين حرفها نيست . اينها فقط حرف مي زنند . اينكه مي گويند ديكتاتوري پيش مي آيد نه اين است كه ندانند اين طور نيست، ليكن اينها از اسلام متنفرند . قضيه ولايت فقيه يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد، ولايت فقيه چيزي است كه خداوند تبارك و تعالي درست كرده است . همان ولايت رسول الله است و اينها از ولايت رسول الله هم مي ترسند . شما از ولايت فقيه نترسيد . فقيه نمي خواهد به مردم زورگويي كند . اگر يك فقيهي بخواهد زورگويي كند، اين فقيه ديگر ولايت ندارد . در اسلام قانون حكومت مي كند . پيغمبر اكرم (ص) هم تابع قانون بود، تابع قانون الهي . اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود و يك شخصي بود كه مي ترسيدند كه مبادا يك وقت همه قدرتها كه دستش آمد ديكتاتوري بكند، اگر آن شخص ديكتاتور بود، فقيه هم مي تواند ديكتاتور باشد . جلوي ديكتاتوري را مي خواهيم بگيريم . نمي خواهيم ديكتاتوري باشد، مي خواهيم ضد ديكتاتوري باشد . ولايت فقيه ضد ديكتاتوري است، نه ديكتاتوري" و يا در موضعي ديگر تاكيد مي نمايند: "آن اوصافي كه در ولي است، در فقيه است كه به آن اوصاف، خدا او را

ص: 756

ولي امر قرار داده است، با آن اوصاف نمي شود كه پايش را يك قدر غلط بگذارد . " و يا در نوشتاري منشا تولي فقيه در امور شرعي، سياسي و اجتماعي را اينگونه تبيين مي نمايند: "فقهاي جامع الشرايط از طرف معصومين نيابت در تمام امور شرعي و سياسي اجتماعي دارند و تولي امور در غيبت كبري موكول به آنان است . " بدين ترتيب با تاكيد بليغ امام

ص: 757

راحل و تصريح بر اينكه حكومت مبتني بر ولايت فقيه لزوما مساوي با حكومت اسلامي در عصر غيبت است اين اصل اساسي اسلام قانونيت يافت و پس از گذشت قرنها از غيبت كبري حضرت ولي عصر (عج) اولين حكومت اسلامي مبتني بر نصب آن حضرت به مفهوم كامل و همه جانبه آن استقرار يافت و تلاش معاندان آگاه و ناآگاه ره به بيراهه برد . در اين مقطع زماني اگر قاطعيت، صلابت، مديريت و دورانديشي بي نظير رهبر كبير انقلاب اسلامي و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران و فقيه زمان حضرت امام خميني نبود، چه بسا كه دشمنان اسلام توسط وابستگان مغرض خود مي توانستند مسير انقلاب را به انحراف بكشند . نظريه هاي مشروعيت ولايت فقيه 1 - نظريه انتصابي مطلقه فقه (ارجحيت اسلاميت بر جمهوريت) بر طبق اين نظريه كه به "نظريه ولايت استقلال فقيه" نيز معروف مي باشد، منبع مشروعيت ولايت فقيه، خداوند است و هيچ كس بدون او حق ولايت ندارد . در اين چارچوب، فقيه عادل و واجد شرايط از سوي ائمه معصومين (ع) به شكل عام منصوب مي شود و نقش مردم همانند نقشي است كه در زمينه ولايت امامان معصوم (ع) مطرح است يعني پذيرش مردم و اظهار اطاعت از فقيهي كه نبض امر را به دست گرفته است . بنابراين

ص: 758

بر طبق اين نظريه فقيه عادل از جانب شارع مقدس منصوب شده و مشروعيت خود را از آن ناحيه كسب مي كند و حكم وي بر جمعيت احكام اول و ثانوي مقدم است . چنين فقيهي چون نايب امام زمان (عج) است، همه اختيارات پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) را در امر حكومت داراست و اينگونه نيست كه اختيارات فقيه در دايره محدودي باشد بلكه او صاحب ولايت مطلقه است . براساس اين نظريه، نظريه"چون ولايت فقيه امانتي است الهي، راي و انتخاب مردم در ثبوت آن نقشي ندارد و چنان نيست كه اگر مردمي راي ندادند، او امام و ولي امر نباشد و دخالتش در امور غاصبانه باشد . "23 همچنين اين نظريه بر اين اعتقاد است كه "تاثير حضور مردم در صحنه عمل و اظهار راي آنان در قلمرو فكر نه تنها ضامن اجراي ولايت فقيه است بلكه مايه موفقيت اصل دين و حاكميت قرآن و زمامداري پيامبر اكرم (ص) و رهبري امامان معصوم ( عليهم السلام) مي باشد و هرگز نبايد بين تاثير خارجي حضور مردم و بين تاثير آن د رايجاد حق حاكميت و عليت نسبت به اصل ولايت فقيه خلط نمو دو به بهانه تكريم آراي عمومي، حق حاكميت را مجعول خلق دانست و جنبه ربوبي او را رها

ص: 759

كرد . "24 حضرت امام خميني نيز قائل به اين نظريه بود . بطوريكه در كتاب كشف الاسرار كه در سال 1322 شمسي تاليف شده چنين مي نويسد: "كسي جز خدا حق حكومت بركسي را ندارد، حق قانونگذاري ندارد . به حكم عقل، خدا بايد براي مردم حكومت تشكيل دهد و قانون وضع كند . اما قانون همان قوانين اسلام است كه وضع كرده و پس از اين اثبات مي كنيم كه اين قانون براي همه و هميشه است . "25 مباحث استدلال ولايت فقيه ايشان كه در سال 1347 نيز نگاشته شد به منشا الهي بودن حاكميت تصريح دارد: "تبيعت از رسول اكرم به حكم خداست ... پيروي از متصديان حكومت يا ولي الامر نيز به حكم الهي است، آنجا كه مي فرمايد: " اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم . "26 حاكميت اسلامي حكومت قانون است . حاكميت منحصر به خداست و قانون، فرمان و حكم خداست . قانون اسلام يا فرمان خدا و بر همه افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد . همه افراد از رسول اكرم گرفته تا خلفاي آن حضرت و همه افراد تا ابد، باد تابع قانون باشند . اگر رسول اكرم خلافت را عهده دار شد به امر خدا بود، خداي تبارك و تعالي

ص: 760

آن حضرت را خليفه قرار داده است . بعد از آن هم خداي متعال از راه وحي رسول اكرم صلي الله عليه و آله را الزام كرد كه فورا وسط بيابان امر خلافت را ابلاغ كند . "27 البته حضرت امام در طول سالهاي پس از پيروزي انقلاب عليرغم احترام فراوان به راي و نظر مردم، بر مشروعيت الهي حكومت تاكيد دارند: "ولايت فقيه در كار نباشد طاغوت است . اگر به امر خدا نباشد، رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد غير مشروع است! وقتي غير مشروع شد طاغوت است ... طاغوت وقتي از بين مي رود كه به امر خداي تبارك و تعالي كسي نصب شود . "28 امام در روش عملي خويش نيز در مواردي كه نصب مهم ملازم با تصرف در امور كشور انجام داده اند، به مبدا نصب اشاره كرده اند . به عنوان نمونه، به مواردي اشاره مي شود: "به موجب حق شرعي و براساس راي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران، شورايي به نام شوراي انقلاب تعيين شده است . "29 در مورد حكم نخست وزيري مهندس بازرگان نيز در تحريض مردم به اطاعت از ايشان چنين فرمودند: "من كه ايشان را حاكم قرار دادم يك نفر آدمي هستم كه به واسطه ولايتي كه از طرف شرع مقدس دارم ايشان

ص: 761

را قرار دادم . ايشان واجب الاتباع است . يك حكومت عادي نيست، يك حكومت شرعي است . مخالفت با اين حكومت مخالفت با شرع است . "2 30 - نظريه ولايت انتخابي فقيه (ارجحيت جمهوريت بر اسلاميت) براساس اين نظريه منشا مشروعيت ولايت فقيه، مردم هستند و نقش اصلي را در تحقق زعامت ولي فقيه ايفا مي كنند . در واقع آراي مردمي شرط صلاحيت ولي فقيه است . بعبارت ديگر، فقيه عادل جامع تمامي شرايط لازم براي رهبري بايد واجد شرايط ديگري هم باشد تا صلاحيت ولايت ايشان احراز شده و حكومت وي مشروعيت يابد و آن شرط، همان انتخاب از سوي مردم مي باشد . طرفداران اين عقيده با استناد به بعضي از روايات و يا اصل شورا و مساله بيعت، به توجيه نظر خود پرداخته اند . اين دسته، فقيه را در تصرف و دخالت مستقل نمي دانند . بلكه علاوه بر نظر فقيه، راي ملت را هم در حل و فصل امور شرط مي دانند . 31 آيت الله آذري قمي، شيخ انصاري را معتقد به اين نظريه دانسته و اذعان مي نمايد كه بنابر نظر شيخ، ولايت فقيه و حكومت اسلامي برخاسته از راي جمهور مردم مي باشد و مقتضاي نظريه، نظريه شيخ (قده)، لزوم انتخاب فقيه جامع الشرايط براي رهبري است . 32 اگرچه امام خميني

ص: 762

در ذيل طرفداران اين نظريه قرار نمي گيرد ولي ايشان در موارد متعددي به لزوم پيروي از آراي مردم و عدم جواز تحميل بر مردم اشاره مي كنند و حتي در برخي از موارد به صراحت مشروعيت نظام را ناشي از آراي مردم مي دانند: "ما بناي بر اين نداريم كه يك تحميلي بر ملتمان بكنيم . اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتوري بكنيم . ما تابع آراي ملت هستيم . ملت ما هر طور راي داد، ما هم از آنها تبعيت مي كنيم . ما حق نداريم، خداي تعالي به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان چيزي را تحميل كنيم . "33 افزون بر اين سيره عملي و نظري حضرت امام مملو از عبارت "مردم" و "ملت" است و شايد به جرات بتوان گفت كه هيچ فقيهي در طول حيات خود به اندازه وي، مردم را واجد نقش ندانسته و آنها را مورد خطاب و تكريم قرار نداده است . "اينجا آراي ملت حكومت مي كند . اينجا ملت است كه حكومت را در دست دارد و اين ارگانها را ملت تعيين كرده است و تخلف از حكم ملت براي هيچ يك از ما جايز نيست و امكان ندارد . "34 "ما تابع آراي ملت هستيم

ص: 763

. "35 "انتخاب با ملت است . "36 "ملت بايد الان همه شان ناظر امور باشند . "37 "هيچ گروه و شخصي نمي تواند با خواست ملت ايران مخالفت كند والا محكوم [رو] به نابودي است . ملت ايران خواستار حكومت اسلامي است . "38 به هر حال مجموعه بيانات فوق و ديگر سخنرانيهاي ايشان بيانگر اين است كه ايشان ارزش و اهميت زيادي براي راي مردم قائل مي شدند و هرگز مشروعيت الهي را دستاويزي براي سركوبي خواسته هاي مردمي و ايجاد ديكتاتوري قرار نمي دهند . 3 - نظريه ولايت الهي - مردمي فقيه (مشروعيت دوگانه) بر طبق اين نظريه، نظام ولايت فقيه داراي مشروعيتي دوگانه است يعني آنكه منبع مشروعيت ولي فقيه علاوه بر شارع مقدس، مردم نيز هستند بعبارت ديگر مشروعيت ولايت فقيه، نه صرفا از ناحيه شارع مقدس است و نه صرفا از ناحيه مردم، بلكه نوعي مشروعيت الهي - مردمي و يا مشروعيت مضاعفي است كه ضامن هر دو پايه اسلاميت و جمهوريت نظام ديني مي شود . در چنين نظامي حق خدا راي مردم براي تعيين حاكم اسلامي و رضايت آنان براي اعمال حاكميت فقيه، شرط اساسي و مهم در انتصاب الهي فقيه عادل از ناحيه شارع مقدس است . به عبارت ديگر فقط فقيه منتخب و مورد رضايت مردم،

ص: 764

منصوب شارع مقدس بوده و حق ولايت سياسي دارد . در مشروعيت دوگانه "مشروعيت مردمي" نهايتا به "مشروعيت الهي" مستند مي شود زيرا حق مردم در طول حق انحصاري حاكميت الهي بوده و هرگز در عرض آن نيست . تفاوت نظريه "مشروعيت مردمي" و "مشروعيت دوگانه" در اين است كه طرفداران نظريه "مشروعيت مردمي" معتقدند خداوند انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم كرده است و حق ولايت سياسي و حاكميت از سوي خداوند به تمام مردم تفويض شده است، مردم نيز حق خداداد خويش را با رعايت ضوابط الهي به فقيهان عادل واجد شرايط واگذار مي كنند . به عبارت ديگر، در نظريه"مشروعيت مردمي" فقيه واجد شرايط، صلاحيت اعمال ولايت و مشروعيت خويش را صرفا از جانب مردم مي گيرد، اما در نظريه"مشروعيت دوگانه"، فقيهان عادل و واجد شرايط علاوه بر اينكه مشروعيت خويش را (يعني همان حق انحصاري ولايت و حاكميت الهي) با واسطه از مردم مي گيرند، مستقيما نيز اين ولايت الهي، از جانب خداوند به آنان تفويض مي گردد . تفاوت نظريه كساني كه معتقدند منبع مشروعيت ولايت فقيه صرفا خداوند سبحان است (مشروعيت الهي) با معتقدان مشروعيت دوگانه نيز كاملا روشن است . زيرا در "مشروعيت دوگانه" شارع مقدس حق حاكميت و ولايت را به هر فقيه واجد شرايطي واگذار نمي كند بلكه صرفا اين

ص: 765

حق به فقيهان منتخب مردم تفويض مي گردد . در نظريه "مشروعيت الهي" فقيه براي كسب صلاحيت اعمال ولايت خويش، لازم نيست كه حتما منتخب مردم باشد . كما اينكه در نظريه"مشروعيت مردمي"، فقيه منتخب مردم براي كسب صلاحيت اعمال ولايت خويش غير از همان انتخاب مردم به مشروعيت ديگري نيازمند نيست، اما در "مشروعيت دوگانه"، فقيه واجد شرايط بايد علاوه بر اينكه منتخب مردم است حتما از سوي شارع نيز منصوب باشد و چنين فقيهي صرفا حق اعمال ولايت دارد . حضرت امام در سيره نظري و عملي خود تا حد زيادي نظريه مشروعيت الهي - مردمي را پذيرفته اند بطوريكه همواره د ركنار مشروعيت الهي از اعتماد اكثريت مردم يا آراي اكثريت قاطع ملت نام برده اند و تخطي از نظر آنان را صحيح نمي دانستند . مدعاي تاكيد حضرت امام بر مشروعيت مردمي حكومت در كنار مشروعيت الهي تفسيري است كه خودشان نسبت به حكومت آينده ايران (پس از سقوط شاه) ابراز كرده اند ايشان در پاسخ خبرنگار فرانسوي چنين اظهار مي كنند: "اما جمهوري به همان معنايي كه همه جا جمهوري است، لكن اين جمهوري بر يك قانون اساسي اي متكي است كه قانون اسلام مي باشد . اينكه ما جمهوري اسلامي مي گوييم براي اين است كه هم شرايط منتخب و هم احكامي كه در ايران جاري مي شود،

ص: 766

اينها بر اسلام متكي است، لكن انتخاب با ملت است و طرز جمهوري هم همان جمهوري است كه در همه جا هست . "39 در نحوه گزينش ولي امر جامعه اسلامي، حضرت امام فرموده اند: "اگر مردم به خبرگان راي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنها هم فردي تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهرا او مورد قبول مردم است، در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است . "40 اين كلام تا حدودي به مشروعيت الهي - مردمي حاكم اشاره دارد . براساس مباني فقهي امام كه در كتب استدلالي ايشان آمده، مشروعيت حكومت الهي است گرچه اعمال ولايت بدون رضايت مردم مشروع و ممكن نيست و براساس جمله اخير هم اعمال ولايت و هم انعقاد ولايت مبتني بر حفظ شرايط الهي در حاكم و رضايت قطعي و انتخاب مردمي است . اين مشروعيت را مي توانيم الهي - مردمي بنماميم . 41 جمهوريت و اسلاميت در رويه عملي امام خميني با گذشت بيش از دو دهه از انقلاب اسلامي و طراحي نظام جمهوري اسلامي توسط معمار و ايدئولوگ انقلاب و همچنين تاييد آن توسط مردم در 12 فروردين 58 و تصويب آن در چارچوب اصول قانون اساسي، هنوز هم عده اي در

ص: 767

تلاش هستند تا جمهوريت نظام را به نفع اسلاميت فدا كنند بطوريكه ايجاد تعارض مصنوعي بين اين دو مفهوم اساسي يكي از چالشهاي سياسي جامعه ما مي باشد طرح حذف جمهوريت از پايه و شاكله نظام سياسي و تبديل آن به حكومت اسلامي، بعنوان يك برنامه مشخص از سوي برخي از محافل قدرتمند سياسي در جامعه دنبال شده كه عالي ترين نمونه اين تلاش، طرح شعار"حكومت عدل اسلامي" در سال 1376 بود كه با حجم گسترده اي از كارهاي نظري و توليدات گفتاري و نوشتاري در دفاع از اسلاميت نظام و تضعيف جمهوريت آن صورت گرفت اينها حكومت عدل اسلامي را نقيض جمهوري اسلامي گرفتند و از نظامي كه در قانون اساسي تحت عنوان جمهوري اسلامي فرمول بندي حقوقي شده بود به عنوان دوره گذر ياد كردند . نظامي كه بايد پس از سپري شدن دوره انتقال به حكومت عدل اسلامي تكامل يابد . البته در مقابل، عده اي تلاش مي نمايند كه با كم رنگ كردن محتواي اسلامي، مفهوم جمهوريت نظام را پر رنگ جلوه دهند كه هر دو تلاش بعنوان يك چالش و زمينه تعارض در جامعه تبديل شده است لذا رجوع به حوادث اول انقلاب و ديدگاه حضرت امام درخصوص جمهوريت و اسلاميت نظام مي تواند راهگشا باشد . امام خميني كه به حق،

ص: 768

ايده جمهوريت با نام او در تاريخ ما گره خورده است و بايد او را طراح اصلي جمهوريت در ايران دانست، هنگامي كه در مهرماه سال پنجاه و هفت در پاسخ به پرسش خبرنگاري اعلام كرد . 42نظام مورد نظر انقلاب اسلامي، جمهوري اسلامي است، افق تازه اي را در چشم انداز حيات سياسي ايران گشود . امام خميني، از ابتدا بگونه ي پيگير هدف از انقلاب و سرنگوني رژيم سلطنتي شاه را تاسيس جمهوري اسلامي ذكر مي كردند و ملت نيز شعار "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" را به شعار اصلي انقلاب خود تبديل كرد . امام خميني در اين خصوص مي فرمايد: "با قيام انقلابي ملت شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسي جمهوري اسلامي برقرار مي شود . در اين جمهوري يك مجلس ملي مركب از منتخبين واقعي مردم امور مملكت را اداره خواهند كرد . "43 ايشان در پاسخ به خبرنگار ديگري مبني بر اينكه چه نوع جمهوري را در نظر داريد پاسخ دادند: "ما خواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آرا عمومي، شكل نهايي حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعه ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد . "44 نظامي كه بدينوسيله، به مردم انقلابي ايران و افكار عمومي جهان معرفي مي شد نظامي بود كه: "دقيقا

ص: 769

بايد به آرا عمومي در همه جا احترام بگذارد . مطبوعات در نشر همه حقايق و واقعيات آزادند . هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتي كه مصالح مردم را به خطر نيندازند آزادند" . 45 رهبري انقلاب اصل تاسيس چنين نظامي را هم كه "حافظ استقلال و دمكراسي است" موكول به راي ملت در رفراندوم مي دانستند و اعلام مي كردند كه ملت ايران با هر طرحي كه لازمه اش بقا نظام شاهنشاهي و حفظ سلسله پهلوي است مخالف است و هيچ ابهامي در اين پيشنهاد كه ملت ايران با رفراندوم خود در سراسر كشور اعلام نموده، نيست . نظام حكومتي ايران جمهوري اسلامي ايران است كه حافظ استقلال و دمكراسي است و براساس موازين و قوانين اسلامي اعلام مي شود ما اين پيشنهاد را در آتيه نزديك به آرا عمومي رسما مراجعه مي كنيم . 46 اصل اتكا حكومت به آرا مردم پذيرش رفراندوم بعنوان مبناي تاسيس نظام سياسي جديد به طور مستمر و مكرر تا پيروزي انقلاب از سوي امام خميني اعلام شد . 47 علاوه بر اين، براي جلوگيري از هرگونه سؤ تفاهم و انسداد باب تعبير و تفسيرهاي نادرست از "جمهوري اسلامي" مورد نظر، امام خميني مكرر توضيح داده اند كه مراد از "جمهوري" همان معنايي است كه در همه جا

ص: 770

هست . اما از آنجا كه جمهور مردم مسلمان هستند، محتواي قوانين متخذ و منبعث از اسلام است . امام در پاسخ به سوال خبرنگاري فرانسوي كه پرسيده بود جمهوري اسلامي براي ما فرانسوي ها چندان مفهوم نيست، زيرا كه جمهوري مي تواند بدون پايه مذهبي باشد . آيا جمهوري شما بر پايه سوسياليسم است؟ مشروطيت است؟ دمكراتيك است؟ چگونه است؟ فرموده اند: "ما جمهوري به همان معنايي است كه همه جا جمهوري اسلامي ليكن اين جمهوري بر يك قانون اساسي اي متكي است كه قانون اسلام باشد، لكن انتخاب با ملت است . "48 از نظر ايشان چون "اكثريت قاطع ملت ايران مسلمان است" اين اكثريت مي توانند يك جمهوري اسلامي تشكيل دهند . 49 بدين ترتيب اسلاميت نظام نه تنها نافي جمهوريت نيست بلكه اساسا متكي بدان است و حق حاكميت ملي و جمهوريت حافظ و ضامن اسلاميت مي باشد . علاوه بر اينكه در چنين جمهوريتي، حقوق اقليتها هم تضمين شده است . بنام اسلام نه تنها نمي توان حق حاكميت اكثريت ملت را سلب كرد بلكه به عنوان دفاع از اسلام، حقوق اقليت را هم نمي توان ناديده گرفت . در ديدگاه رهبر كبير انقلاب "احكام اسلام احكام مترقي و مبتني بر دمكراسي و پيشرفته است . "50 دو هفته پس از پيروزي انقلاب نيز ضمن اشاره

ص: 771

به رفراندوم گذاشتن جمهوري اسلامي اعلام كردند كه "كساني هم كه مخالف هستند آزاد و مختارند كه اظهار مخالفت نمايند" و آزادند هركس راي خود را در ارتباط با اصل جمهوري اسلامي بدهد . 51 امام خميني در دوازدهم فروردين سال پنجاه و هشت نيز طي پيامي راديو - تلويزيوني بمناسبت انجام رفراندوم خطاب به ملت فرمودند: "من اعلام مي كنم جمهوري اسلامي را و اين روز را روز عيد مي دانم . اميدوارم كه هر سال روز دوازدهم فروردين روز عيد ملت ما باشد كه رسيدند به قدرت ملي و خودشان سرنوشت خودشان را بدست خواهند گرفت" و در ادامه تاكيد كردند كه "در اسلام اختناق نيست، در اسلام آزادي است براي همه طبقات ... ديگر قضيه سازمان امنيت در كار نيست ... ديگر دولت نمي تواند به ملت زور بگويد . دولت در حكومت اسلامي در خدمت ملت است . بايد خدمتگزار ملت باشد . "52 بدين ترتيب با رفراندوم ملت رشيد ايران، نظام جمهوريت براي نخستين بار در ايران تولد يافت و عصر تازه اي در حيات مردم ما آغاز شد . سرنگوني سلطنت و تاسيس جمهوريت بدين معنا بود كه انسان نويني در ايران پا به عرصه وجود گذاشته است . انساني كه ديگر صغير و مهجور نيست و شايستگي آن را يافته تا خود سرنوشت و

ص: 772

تقدير خويش را در دست گيرد . از آنجا كه مردم به جمهور شهروندان ارتقا يافته بودند با راي مثبت به نظام جمهوري در رفراندوم دوازدهم فروردين به طيف نظامهاي غيرجمهوري اعم از سلطنتي مطلقه، سلطنتي مشروطه و اشكال گوناگون حكومتهاي يكه سالار و اتوكراتيك يا گروه سالار و اريستوكراتيك راي منفي داده بودند و به دليل آن كه مسلمان بودند و خواهان زيست اجتماعي منطبق با روح اسلام و در جهت سمت گيريها و آرمانهاي اسلامي، با راي و اراده خويش ضامن و حافظ اسلاميت نظام شدند و به انواع جمهوريهاي سكولار، لائيك و غيرديني نه گفتند، همان كه در تعبير امام خميني مكرر شد كه "جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد" 53نظامي كه بدينوسيله رسميت يافت . در ميثاقي ملي و سندي قانوني و مشروعيت بخش بنام قانون اساسي، در دوازده آذرماه سال پنجاه و هشت با رفراندوم مجدد ملت اصول تفصيلي خود را تقرر بخشيد . بر پايه اين نيز نظام جمهوري اسلامي، جمهوري است زيرا كه مشاركت ملت در تعيين سرنوشت خود را به رسميت شناخته و اسلامي است چراكه تجلي اراده مردم مسلماني است كه خواسته اند ارزشها، آرمانها و قواعد اسلامي را در روابط ميان خويش حاكم سازند . فصل پنجم آن يك سره به "حق حاكميت ملت

ص: 773

و قواي ناشي از آنها" اختصاص يافته و به موجب اصل پنجاه و ششم آن "خداوند انسان را به سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است و هيچكس نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروه خاص قرار دهد" . برپايه همين اصل ملت حق خداد حاكميت را از طريق اصول قانون اساسي اعمال مي كند . بدين ترتيب اسلاميت نظام نيز متكي و منبعث از جمهوري آن است و به همين دليل است كه حفظ اسلاميت حكومت در گرو حفظ جمهوريت آن مي باشد . اين همان مبنايي است كه با تمسك بدان، امام خميني نظام نوين را تاسيس كرد . با چنين منطقي است كه تناقض ادعايي ميان اسلاميت و جمهوريت رفع مي شود و اصل يكصد و هفتاد و هفت قانون اساسي كه دو عنصر اسلاميت و جمهوريت را عناصر بلاتغيير نظام سياسي موجود معرفي كرده است معنا و مفهوم منطقي پيدا مي كند . اراده جمهور ملت، در جريان انقلاب نظم كهن را فرو ريخت و نظمي نو جايگزين آن ساخت . اراده اي كه در نظم نوين و برپايه قانون اساسي، سامان حيات سياسي را رقم زد و جمهوريت خود را معطوف به اسلاميت نمود . تا زماني كه چنين اراده چنان جمهوري قوام و دوام

ص: 774

داشته باشد قانون اساسي و اصول و محتواي اسلاميت آن تضمين حيات و بقا به خود مي گيرد . طبق اصول قانون اساسي هم ابتنا نظام سياسي جديد و هم جريان امور و ساز و كارهاي آن منبعث از منطق و روح جمهوريت است . اصول 56، 57، 6، 7 بند 8 اصل 3، 177 و ... مبين همين منطق جمهوريت و مردم سالاري است . در صورتبندي "جمهوري اسلامي" اگر اصل جمهوريت را اصلي ما تقدم و بنيادين هم ندانيم و براي آن قائل به موضوعيت نباشيم، حداقل آن است كه جمهوريت براي اسلاميت، طريقيت دارد و در اين حالت نيز قوام و بقا اسلاميت نظام وابسته به جمهوريت آن است . همچنان كه براي تبيين رابطه دو ركن نظام، جمهوريت و اسلاميت اگر به نسبت فرم و محتوا نيز قائل باشيم آنچنانكه در برخي اشارات امام خميني هم بدان تفوه رفته است . 54 باز هم حفظ محتوا جز با رعايت روشمندي و ساز وكارهاي جمهوريت گرايانه امكان پذير نيست . اما همانگونه كه گذشت امام خميني كرارا و آشكارا وجه جمهوريت نظام را به همان معنا گرفته اند كه در تمام جهان معروف و معمول است . در واقع نگاهي گذرا بر عملكرد حكومتي حضرت امام در طول ده سال نشان مي دهد

ص: 775

كه عليرغم تمامي توطئه ها و وجود جنگ تحميلي، شاخصهاي جمهوريت و مردم سالاري مرتبا ارتقا يافت . نقش تاسيس جمهوري اسلامي و پذيرش جمهوريت، يعني اينكه آحاد مردم حق تعيين سرنوشت دارند و مي توانند در انتخابات شركت كنند و هر فردي يك راي دارد بسيار مهم است . يعني پذيرش حق راي يكسان بين مردم . نكته ديگر مردم گرايي شديد حضرت امام بود و بواقع اعتقاد خاصي به مشاركت مردمي داشتند . در همه فرمايشات ايشان از جمله وصيت نامه امام، شايد بعد از كلمه اسلام، كلمه مردم پر كاربردترين كلمه باشد اينكه ما همه چيز را از مردم داريم . اينكه مردم ولي نعمت ما هستند اينكه ميزان راي ملت است، اينكه بايد عصاره فضائل ملت در مجالس محقق شود . در واقع مي توان ادعا كرد كه تنها كسي كه به جمهوريت به معناي واقعي اعتقاد داشت و آن را در كشور جا انداخت حضرت امام بود، جمهوري خواهي ويژگي منحصر بفرد امام بود و اين ظلم بزرگي به حضرت امام مي باشد كه عده اي مي گويند امام تحت شرايط اضطرار جمهوريت را پذيرفته بود . به هر حال عليرغم وجود تضاد نظري موجود بر سر اسلاميت و جمهوريت در جامعه، در صورتيكه به رويه عملي حضرت امام و همچنين به اصول قانون اساسي عمل شود نه

ص: 776

تنها هيچ تضادي بين اين دو مفهوم بوجود نمي آيد بلكه اينها بعنوان مكمل هم عمل مي كنند و به تعبير استاد شهيد مرتضي مطهري "جمهوريت" شكل حكومت ما را تعيين مي كند و "اسلاميت" محتواي آن را . بنابراين بهترين راه حل براي حل اختلاف ريشه اي بين طرفداران ولايت مطلقه فقيه و اسلاميت از يك طرف و حاميان ولايت انتخابي فقيه و جمهوريت، از طرف ديگر پذيرش نظريه ولايت الهي - مردمي است . در واقع پذيرش اين نظريه علاوه بر اينكه جمهوري ستيزان مدعي دين سالاري و وفادار به ولايت مطلقه فقيه را خلع سلاح مي كند حربه مدعيان مردم سالاري غير معتقد به مشروعيت الهي ولايت فقيه را كند مي كند و در عمل نيز موجب مي شود همه نيروها بدون اختلاف در مباني و اصول، مصروف كار آمدتر نمودن اساس نظام شود . پاورقيها: 1 . دكتر عباس منوچهري، گفتمان جمهوري و جمهور گفتماني، جمهوريت و انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات) ; (تهران: سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1377(، ص2 31 . دكتر سيد علي اصغر كاظمي، مباني نظري و اخلاقي جمهوريت، جمهوريت و انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات)، تهران: سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1377، ص3 71 . دكتر محمد معين، فرهنگ فارسي، آ - خ، (تهران: اميركبير، 1360(، ص4 1242 . مصطفي

ص: 777

رحيمي، اصول حكومت جمهوري، (تهران: اميركبير، 1358(، ص5 8 . همان، ص6 11 . عميد زنجاني، عباسعلي: فقه سياسي، جلد دوم، چاپ دوم، (تهران: چاپخانه سپهر، 1367(، صص7 305 - 303 . مجموعه مقالات جمهوريت و انقلاب اسلامي، مقاله "جمهوريت و ساختار ذاتي اسلام"، از حجت الاسلام مجتهد شبستري ص8 280 - 282 . صحيفه نور، جلد 4، ص9 332 . صحيفه نور، جلد 4، ص10 244 . صحيفه نور، جلد 3،

ص: 778

ص11 514 . صحيفه نور، جلد 4، ص12 440 . صحيفه نور، جلد 4، ص13 248 . صحيفه نور، جلد 4، ص14 332 . صحيفه نور، جلد 4، ص15 263 . صحيفه نور، جلد 4، ص16 309 . صحيفه نور، جلد 4، ص17 349 . صحيفه نور، جلد 4، ص8 354 . صحيفه نور، جلد 5، ص19 436 . مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي ، انتشارات صدرا، (تهران: 1368(، ص20 81 . همان، ص21 83 - 84 . سخنراني حضرت امام در جمع فرماندهان سپاه پاسداران، روزنامه جمهوري اسلامي، ارديبهشت 22 59 . مرتضي مطهري، همان، ص23 99 - 103 . آيت الله حسن طاهري خرم آبادي، ولايت فقيه و حاكميت ملت، [بي جا]، انتشارات 22 بهمن، [بي تا]، ص24 94 . آيت الله جوادي آملي، ولايت فقيه، رهبري د راسلام، تهران: مركز نشر فرهنگي رجا، 1368، ص25 21 . امام خميني، كشف الاسرار، (بي جا)، نشر ظفر، 1323، ص26 184 . امام خميني، حكومت اسلامي، ص27 55 . امام خميني، حكومت اسلامي، ص28 54 . صحيفه نور، جلد 9، ص29 251 . صحيفه نور، جلد 4، ص30 207 . صحيفه نور، جلد 5، 31 31 . بهرام اخوان كاظمي، تداوم ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني، (تهران: مركز

ص: 779

چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1377(، ص32 129 . ر . ك به: آيت الله آذري قمي، ولايت فقيه از ديدگاه فقهاي اسلام، قم: موسسه مطبوعاتي دارالعلم چاپ اول، بهار 1371، ص33 )126 . صحيفه نور، جلد 10، ص34 181 . در جستجوي راه از كلام امام (دفتر نهم) ملت، امت، تهران: انتشارات اميركبير، 1362، ص35 343 . صحيفه نور، جلد 10، 19/8/58، ص36 181 . صحيفه نور، جلد 3، 22/8/57، ص37 145 . صحيفه نور، جلد 13، 19/6/59، ص38 70 . در جستجوي راه از كلام امام (دفتر نهم) ملت، امت، صص39 14 - 13 . صحيفه نور، جلد 3، ص40 145 . صحيفه نور، جلد 21، ص41 129 . كاظم قاضي زاده، ولايت فقيه و حكومت اسلامي در منظر امام خميني، (تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1378(، ص42 102 - 3 . مصاحبه با خبرنگار فيگارو، صحيفه نور، جلد 2، ص43 159 . مصاحبه با راديو - تلويزيون اتريش )10/9/57(، صحيفه نور، جلد 2، ص44 255 . مصاحبه با خبرنگار گاردين )10/8/58(، صحيفه نور، جلد 2، ص45 280 . مصاحبه، )11/8/58(، صحيفه نور، جلد 2، ص46 280 . صحيفه نور، جلد 3، ص16، جلد 4، ص205 و 47 179 . بنگريد به

ص: 780

صحيفه نور، جلد 3، ص27، 33، 43، 47، 52، 58، 72، 105، 142، 156، 257، 259، جلد 4، ص21، 37، 113، 159، 164، 48 169 . صحيفه نور، جلد ظ، ص145 و نيز جلد 4، ص49 172 - 138 . صحيفه نور، جلد 3، ص50 146 . صحيفه نور، جلد 4، ص51 209 . صحيفه نور، جلد 5، ص52 122 . صحيفه نور، جلد 5، ص53 238 . بعنوان مثال: صحيفه نور، جلد 5، ص54 181 . بنگريد به صحيفه نور، جلد 4، ص157 و 273 غلامرضا كريمي

ص: 781

اشعار

21 چكيده: ترجمه دو قطعه شعر از شعراي پاكستانيتقديم به حضرت امام خميني(ره)بهارخداي بهار زبانم را معطر كردهچه كسي است كه بهار را تزيين كردهسالهاي سال در آفتاب هجرت سوخته استكه براي بهار رنج برده استچگونه از كشور بيگانه به وطن برگشتكه بهار مرتب قصه هاي او را مي خواند؟خوشبختي نصيب هركس نمي شودسرنوشت هركس بهار نمي شودآن لحظه تاكنون در چشم زنده استكه شهرها تنها رداي بهار داشتندرهبري او زيبندؤ هركس نبوداين روزها نصيب هرفردي نخواهد شدخدا هنري به او بخشيده بودكه قلب و گل شكوفه كرده بودند بدون بهاراين شما بوديد كه رنگ و خوشبويي را ارزش داديجز بهار، آن امام را چه بنامممن منتظر آن يك لحظه هستمكه باد بهار از اين سو هم بگذرداكمل نعيمتقديم به حضرت امام خميني(ره)چراغ آگاهيآن فردي كه در شبهاي تيره چراغهاي بصيرت را روشن كرددرس محبت داد و هنر پيوندهاي دوستي را آموختآن كسيكه با چراغ آگاهي روياي خوشي در چشم ما پديد آوردو از كرشمه هاي خود معجزات بي شماري را نشان دادآن مفكّر كه فكر ما را روشن ساختآن مسيحا كه لبهاي بسته را جرئت بخشيدآن شاعري كه حرفها را مزين نمودآن كس كه لهجه هاي ساكت را سرشار از عشق نمودآن كس كه با نور خود اذهان تيره را قادر به درك نمودآن كسي كه ثمر

ص: 782

داد و به ما شرف و عزت بخشيداو امروز در ميان ما نيست ولي پيامش هم اكنون زنده استدر تمام مجالس ارادت نام او هم اكنون زنده استناصر علي سيددو قطعه شعر از شعراي تاجيكتقديم به حضرت امام خميني(ره)مست ِ رخ كبريااي شمع با فروغ كه در قلب ماستيآيا تو موج نور ازل از خداستي؟دنياي وعظ با تو خميني! صفا گرفتوقت نماز، مستِ رخ كبرياستياندر پناه لطف حق از ذكر آيه هادر عالم سجود به ما رهنماستيمرشد به خلق گشتي و يك عمر يار حقچون دُر به بحر دين مبين پر ضياستياين عالم وجود به تمثيل حق بودگفتي هر آنچه هست بجز حق، فنا ستيدر وحدت وجود، غنا و كمال هستبنگر به چشم عقل اگر يار ماستيگرديده است عالم دين از تو پايدارحقار ز صدق، وارث آل عباستيهرچند در حيات، تو امروز نيستيدر مغز جان مردم عارف تو جاستيعبداللّه قادري(ممتاز)تقديم به حضرت امام خميني(ره)عطر عاشقانه هاي بهشتيباراني آمدي،طوفاني رفتي!باراني آمدياز دريچؤ سبز آيه هابا تبسم طلوعو نگاه آبي ملكوتاز معبر رويايي ابرهاعطر عاشقانه هاي بهشتيو رنگ مستيِ جمال خدا آورديبه ايرانِ روحمشكوفه هاي انقلاب عارفانه پاشيديو افق تخلّيم راپر از مهتابي گلهاو كوكبي بالهاي شاپركان كردياي ساكن سپيده بارانِ ازلغريبي اشكم رادر فراق گلهاي طوفاني مي گريمكه مي جويدصخرؤ عظيم مرقدت رادر حشرِ تراكم امواج بشرو نوسان

ص: 783

پنجه هاي برگ حسرتبه كاسؤ غنچه هاي سردارا لنجاتسه قطعه شعر از مرحوم استادمحمد علي مردانيساحل بحر عدمجوشد گلاب ناب ز چشم قلم مراتا بخشد از پيام تو تاثير دم مرابا مرغ عشق شب همه شب همنوا شومتازه فتد به كوي تو هر صبحدم مراگلبانگ روح بخش موذن ز شوق وصلخواند در آستان حريم حرم مرادل بسته ام به رشتؤ مهرت كه از كرمبخشد نجات از دل امواجِ يم مراتا از گل جمال تو خيزَد شميم عشقنرگس دهد به تير نگاهت قسم مراتا از خم ولاي تو نوشم پياله ايبنگر به خيل دُردكشان همقدم مراآنان كه نيست در دلشان غير درد دينبا خط خون به سينه زنند اين رقم مرامنّت پذير چشم توام اي طبيب دردكز يك اشاره ساخت طلبكار غم مراصبح وصال آمده پير مراد كوتا ره برد به ساحل بحر عدم مراجُز گوهر ولاي تو نبود بضاعتيتا وا رهاند از غم هر بيش و كم مراحسرت برد به شمع مزارم رقيب عشقچون بنگرد به حبل متين معتصم مرامرداني از كرامت عشق است كز ازلدادند ره به خلوت دل اهل دم مرادر كهكشان نگاهدر آسمان نگاهت تلولوئي پيداستكه تابناك تر از پرتو تخيل ماستقيامتي كه بپا كرده اي ز قامت خويشاگر غلط نكنم خود قيامتي برپاستاثر ز غمزؤ مژگان خود چه مي پرسيكه زخم سينؤ دلدادگان از

ص: 784

آن ايمانستقسم به آبي چشمت كه از تموج اشكبه خاك عاطفه جاري هزارها درياستحديق عشق تو در ملك جان نمي گنجدكزين ترانه به هفت آسمان نوا برپاستدل از فراق تو لبريز خون و آتش عشقز لوح سينه گدازان چو آتش سيناستبه لحظه لحظؤ عمرت گل اميد شكفتقضا به قامت سروت چو اين قبا آراستتو كز عبير دمت زنده شد اميد چراشدي خموش وز هجرت به نُه فلك غوغاستمن از تشعشع خورشيد معرفت ديدمكه آشيانؤ سيمرغ عشق در دل ماستبه هر كجا كه سفر مي كنم به بال خيالدر آستانؤ عشقت قيامتي برپاستزسوز سينه سرود اين سروده مردانيكه محو جلوؤ معشوق و مست جام ولاستبياد اوز خود سفر كن و ترك حجاب را دريابدر اين سفر ثمر انقلاب را درياباگرچه در چمن حسن جايِ گُل خاليستز نفخه نفحاتش گلاب را درياببه دشت سبز بهاران ز دستبرد خزانغريو غلغلؤ شيخ و شاب را دريابزبغض فاجعه در اختفاي كودك نيلمسير مبهم و طغيان آب را درياببه بام حجلؤ خورشيد تا بيابي راهبه كوش و سايؤ آن آفتاب را دريابتو را كه سينه گهر پرور است و مرجان خيزنتاج شاهد دُرّ خوشاب را دريابعنان بخت جوان را به دست نفس مدهشكوه دولت فصل شباب را دريابگرت بناست كه سلمان عصر خودباشيبرو حقيقت اسلام ناب را دريابسكوت

ص: 785

مطلق مرداب را ز ياد مبرخروش قلمزم و مرگ حباب را دريابسحر چُو بَر رخ گل بوسه مي زند شبنمخمار نرگس مست و خراب را دريابزخود بدر شو و با چشم دل به بزم وصالهزارها قمر بي نقاب را درياباز اين سراي دو در در طريق پير مرادزخود سفر كن و ترك حجاب را درياببه روي بال ملك در كنار كوثر عشقحضور حضرت ختمي م آب را دريابزنفخؤ دم جان بخش دوست مردانيعبير نشئت ام الكتاب را درياب

ص: 786

اصول نه شرقي و نه غربي امام خميني

7 چكيده: اشاره: دكتر لقمان بايمتوف تبعه تاجيكستان در سال 1960 م/ 1339 در شهر باستاني خجند به دنيا آمد، پس از طي تحصيلات مقدماتي در اين شهر موفق به اخذ مدرك فوق ليسانس از دانشكده تاريخ دانشگاه دولتي مسكو در سال 1984 گرديد و مدت چند سال در انستيتو تاريخ اكادمي علوم روسيه در مسكو به كارهاي تحقيقي اشتغال داشت. در ابتداي سال 1271 ش / 1993م از رساله دكتري خود تحت عنوان "اوضاع اجتماعي، اقتصادي و قيامهاي مردمي ماوراءالنهر بر عليه مغول" دفاع نمود. ايشان همچنين چندين فرصت مطالعاتي در دانشگاههاي دوشنبه (تاجيكستان) برلين لايپزيك، آلمان و اصفهان (ايران) داشته است. در حال حاضر نيز بنا به دعوت دانشگاه فردوسي به مدت يك سال به عنوان فرصت مطالعاتي با اساتيد گروه تاريخ دانشكده ادبيات و علوم انساني همكاري علمي - آموزشي دارد. دكتر لقمان بايمتوف داراي بيش از 200 مقاله ارزنده تاريخي است كه به زبانهاي روسي، انگليسي، اوزبكي، تاجيكي و فارسي تاليف شده اند. "شورش محمود تارابي"، "حمله چنگيزخان به ممالك غرب (كتاب اول) "، "خجند در عهد مغول"، "تيمور لنگ"، "سربداران سمرقند"، "جواني تيمور لنگ"، "مغولان در آسياي مركزي" و... نمونه اي از كتب تاليف شده ايشان مي باشد. در وقت هاي آزاد دكتر بايمتوف

ص: 787

به شعر و ادب اشتغال مي ورزد و برخي از حكايات ادبي و شعرهايش در تاجيكستان و روسيه به زبان هاي فارسي، روسي، ازبكي به چاپ رسيده است. آموزش اصول سياست خارجي كشورهاي ديگر براي تعيين اصول و خطمشي اساسي در روابط بين المللي جمهوري تاجيكستان بغايت مهم است. در صورتيكه اكنون حكومت جمهوري تاجيكستان و برخي از متخصصان امور سياسي در لايحه برنامه هاي كلي سياست خارجي جمهوري تاجيكستان را بكار مي بندند. تحقيق بي غرضانه هر نوع برنامه هاي كلي سياست خارجي دولتهاي خارجي دور و نزديك و همچنين تحليل نظر سياستمداران معاصر از اين لحاظ خالي از فايده نيست. توجه ما به مسئله اصول اساسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران از سه جهت معطوف شد: اول اينكه امام خميني پايه گذار اصول اساسي سياست خارجي حكومت اسلامي ايران سياست جديد در عصر حاضر است. ثانيا توصيه هاي سياسي و نظرهاي ايشان نسبت به سياست خارجي و برنامه اساسي ايدئولوژي اسلامي از يكسو مخاطبين امام را معين مي سازد و از سوي ديگر روشن كننده ميزان علمي و پايدار بودن افكار سياسي بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران است. ثالثا مراجعه به افكار سياسي امام خميني بخصوص در مسائل اساسي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران در انتخاب و كاربرد كل برنامه هاي سياست خارجي جمهوري تاجيكستان نسبت به ممالك اسلامي نتيجه خوبي خواهد داد. امام خميني در يكي از وصاياي خويش

ص: 788

مخاطبانش را به صراحت مشخص و نوشتند كه: "... و آنچه لازم است تذكر دهم آنست كه وصيت سياسي - الهي اينجانب اختصاص به ملت عظيم الشان ايران ندارد، بلكه توصيه به جامعه اسلامي و مظلومان جهان در هر ملت و مذهب مي باشد..." پس مخاطبين امام خميني به طور اجمال بدينصورت است يعني نام ملت ايران، كل مسلمانان جهان، مظلومان جهان در هر ملت و مذهب. اين مشخصات بر اساس قرآن (سوره 6 آيه 92. سوره 42 آيه 7( بوده و اغلب وصيتهاي امام خميني چنانكه فقها و سياستمداران ايراني تصديق مي نمايند براي همگان يعني هم براي ملت ايران و هم براي جامعه ملل اسلامي و مظلومان جهان است. همينطور داهي انقلاب اسلامي علاوه بر ملت ايران، جامعه مسلمانان و مظلومان جهان را در هر ملت و مذهب مورد خطاب خود قرار داده و البته خواهيم ديد كه هم ظاهر و هم از باطن اين خطاب طبيعت مشروطيت و منطقي را داراست. و از ديدگاه فقه اسلام خطابها و وصاياي سياسي امام داراي مضاميني اصلاحي است. امام مصلحي است كه احياگر مكتب انبياء الهي است آنهم در جهاني كه شرك و كفر با تمام امكانات و سعي همه نيروهاي مذاهب را محاصره كرده اند او با تمسك به بت شكني ابراهيم خليل، و قاطعيت موسي

ص: 789

كليم و حلم عيسي مسيح و با تكيه بر حكمت لقمان و با پشتوانه از اقيانوس بسي ژرف و عميق معرفت پيامبر اكرم و اهل بيت طاهرينش صلاي توحيد سر داد و از ميان راه، نه گامي به عقب نشست و نه لحظه اي ترديد كرد. امام خميني در يكي از خطابه هاي خود وظايف و اهداف سياسي وزراي خارجه را در مرحله نزديك و دور مشخص كرده منجمله تاكيد مي كند كه سفارتخانه ها و وزارتخانه ها در امور خارجي قبل از هر چيز حفظ استقلال و منافع جمهوري اسلامي را بنمايند. امام مي فرمايند: كه در بهتر كردن روابط كشورهاي اسلامي سياستمداران بايد بكوشند تا كل مسلمانان جهان متحد شوند. او مي گويد وصيت من به وزراي خارجه در اين زمان و زمانهاي بعد اين است كه مسئوليت شما بسيار زياد است چه در اصلاح و تحول وزارتخانه ها و سفارتخانه ها و چه در سياست خارجي حفظ استقلال و منافع كشور و روابط حسنه با دولي كه قصد دخالت در امور كشورها را ندارند و از هر امري كه از وابستگي در همه ابعادي كه دارد بطور قطع احتراز نماييد و بايد بدانيد كه وابستگي در بعضي امور هر چند ممكن است ظاهر فريبنده اي داشته باشد يا منفعت و فايده اي در آن حال داشته باشد ليكن در نتيجه،

ص: 790

ريشه كشور را به تباهي خواهد كشيد و كوشش داشته باشيد در بهتر كردن روابط با كشورهاي اسلامي و در بيدار كردن دولتمردان و دعوت به وحدت و اتحاد كنيد كه خداوند با شماست. چنانكه مي بينيم توصيه امام خميني به وظايف دولتي سفارتخانه ها، كنسولگريها و ديپلماتهاي ايراني كه در دولتهاي ديگر فعاليت دارند تبليغ اسلام است. امام در نطق خويش در چهارم ژانويه 1981 در حضور ديپلماتهاي ايراني در اين باب بروشني تاكيد نموده و بطور مخصوصي خاطر نشان كرده است كه ديپلماتهاي كشور اسلامي ايران برتر از ديگر سفيران و ديپلماتهايند و آنها بايد در هر جا كه باشند اسلام را تبليغ نمايند اين عقيده بعدها خيلي تكميل تر شده و عاقبت از زمره وصيتهاي سياسي امام بر ديپلماتها و بخصوص بر وزراي امور خارجه در آمد. شك نيست، سفارتخانه هاي جمهوري اسلامي در كشورهايي كه وجود دارند طبق وصاياي سياسي امام فعاليت مي كنند و تا حدي كه بر من معلوم است از راه امام در اين زمينه دور نشده اند. وجود نشريات تبليغي، فروشگاه كتاب و روزنامه ها و غيره از جمله اقدامات سفارتخانه ها است. واقعا در اين رابطه امام خميني در يكي از وصاياي خويش پيرامون داشتن نشريات تبليغي در سفارتخانه ذكر فرموده است: بايد وزارت خارجه كوشش كند سفارتخانه ها نشريات

ص: 791

تبليغي داشته باشند و چهره نوراني اسلام را برابر جهانيان روشن نمايند. مفهوم عميق تر اين رهنمود از جانب سياستمداران اروپايي همان است كه بعضي از متخصصين آن را صدور انقلاب اسلامي دانسته اند واقعا مسئله صدور انقلاب اسلامي پس از شعار نه شرقي و نه غربي در دائره افكار سياسي رهبر انقلاب اسلامي ايران، وصيت خيلي جدي و مهمي است، زيرا امام خميني پياده كردن خواسته هاي اسلامي را در ممالك دنيا قطعي مي داند. خود و طرفدارانش تبليغ مذهب اسلام را از اهداف اساسي سياست خارجي دولت اسلامي ايران دانسته اند و بارها بخصوص در اوقات اخير تصديق نموده اند كه تبليغ اسلام در ممالك ديگر نبايد از طريق تهديد و اجبار باشد، بلكه بايد صدور انقلاب اسلامي تنها با يك راه يعني از راه تبليغ صورت گيرد از جمله در قضيه افغانستان مشاهده مي شود كه نظريه ها و پيشنهادهاي امام خميني تنها راه حل مشكل افغانستان خواهد بود. بايد يادآور شد كه اساس اصول مذكور عبارت از عقيده جهاد است كه در اغلب نطقهاي امام خميني آورده شده است. امام، كشور ايران را مملكت نمونه اعلام كرده و باور داشت كه تمام ممالك جهان پس از اين از راه ايران دنبال ايران خواهند رفت و برنامه ها و اصول حكومتي را در سياست و دولت داري از دولت

ص: 792

اسلامي ايران اقتباس خواهند كرد. مسلم است چنانكه گفتيم زورآوري و تهديد در گسترش اهداف اسلامي بر سياست خارجي حكومت ايران روشهاي چندان معمول نيست. اين را مي توان در مناسبات بين ايران و جماهير آسياي مركزي بخصوص با جمهوري تاجيكستان كه در آنجا بحران سياسي حكمفرماست كارساز دانست. راه اساسي در اينكار پايدار كردن همكاري و مناسبات دولتي با تمام كشورهاي دنيا بدون توجه به ساختار سياسي و اجتماعي آنها و البته در جهت تامين استقلال ملي ايران است. امام خميني همچنين در امور خارجي و ديپلماتيك برنامه حفظ استقلال ملي را از عمده ترين اهداف سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران دانسته است و همراه با اين مسئله بايد گفت كه نظر امام خميني سبت به حفظ استقلال كشور و ملت اسلام اين روزها مورد توجه خاصي است و اين طرز كاربرد سياست را امروز نيز در عملكرد و مواضع سياستمداران و وزارت امور خارجه ايران مشاهده مي توان كرد. پوشيده نيست كه امام خميني تنها يك شخص عارف و فقيه نبوده بلكه بي شك از شخصيتهاي سياستمدار و دانشمند علوم تاريخ و جامعه شناسي نيز هست و اساس علوم انساني را از نگاه اسلام و شريعت به غايت آموخته و بي علت نيست كه شعار مشهور امروز نه شرقي و نه غربي را از جهت سياسي در مسائل روابط

ص: 793

بين الملل خوب بررسي و حتي آنرا پياده و قابل اجراء كرده است. به قصد آموزش و بهره گيري بيشتر از وصاياي سياسي و گفته هاي امام مفهوم نه شرقي و نه غربي را اغلب فقها و سياستمداران ايران نه مانند ناظر بيطرف بلكه طرفدار و حمايتگر اين شعار مطرح كرده اند زيرا ايشان واقعا باور دارند كه تمام مسلمانان و مستضعفين جهان از راه امام خواهند رفت و امام براي ملت ايران بي حد عزيز و معتبر و نصايح ايشان امري تاريخي شده است و به گفته انديشمند محترم سيد علي قادري: "اين باور و ايمان را اگر چه يك حالت اساسي و دريافتي دارد و اين عزتي كه خداوند به ما و ملت ما (ايرانيان) و مسلمانان جهان در اين عصر عطا فرموده بواسطه نفس قدسي آن بزرگمرد بوده است و ما همه حيات سياسي و عزت خود را مديون او مي دانيم." بي شك مي توان گفت شعار سياسي مورد نظر اساس منطقي و كلامي استواري را داراست و آن اين است كه امام در مسائل روابط بين الملل گاهي به صفت فقيه مصلح، گاهي همچون سياستمدار عالي و گاهي به صفت فيلسوف موصوف است. از ديدگاه سياست شناسان و فقيهان ايران، امام خميني از احياگران بي مانند و تواناست و بگفته اي در قرن معاصر اسلام را از هضم شدن

ص: 794

و حذف شدن در صحنه انديشه هاي شرقي و غربي جهان نجات داد و دوباره آنرا احياء كردند. چنانچه فقها و سياست شناسان ايران تصديق دارند با مراجعه به آثاري چون ولايت فقيه، اعلاميه، مصاحبه ها و كتابها مفهوم نه شرقي و نه غربي بيش از سيصد بار استفاده شده و واژه استقلال در معناي واقعي خود مطرح شده است. مفهوم نه شرقي و نه غربي تنها يك شعار سياسي نيست، بلكه همچنين مفهومي فرهنگي و استراتژيكي است كه مقام رهبري تقريبا در كل عرصه هاي سياسي و دولتي كشور ايران مطرح كرده است. اين شعار از لحاظ اهميت قلب سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران است، بي سبب نيست كه پيرامون نفوذ به اين شعار در مردم ايران يكي از دانشمندان ايران چنين گفته است. "اين شعار چنان نفوذي بر كل سيستم دارد كه اگر آنرا از سيستم حكومتي ايران حذف كنيم ماهيت آنرا قلب كرده ايم... بنابراين علاوه بر آنكه شعار نظام است، استراتژي نظام نيز بر آن مبتني است. خطا نخواهد بود اگر بگوييم انقلاب اسلامي در ايران همين تناسب موجود را در صحنه روابط بين المللي تا حدي ايجاد نمود و ايدئولوژي نه شرقي نه غربي نيروهاي سياسي و ايدئولوژيك بود كه به سياست خارجي ابرقدرت هايي چون اتحاد شوروي و آمريكا تاثير جدي گذاشت. سياست خارجي آمريكا از

ص: 795

روزي كه انقلاب ايران بوقوع پيوست خيلي ساكن بود، يعني از ابتدا تاكنون مخالف انقلاب ايران بوده و هست. اما در اتحاد شوروي نسبت به انقلاب اسلامي در همان دوره اي كه انقلاب شده بود فكر و عقيده يكسان نبود يعني نه تنها در رده هاي پايين دولتي بلكه در مقام رهبري شوروي نسبت به انقلاب اسلامي عقايد دگرگون مي شد و تا مدتي ماهيت اين واقعه بزرگ سياسي و اجتماعي را در ايران درك نكرده بودند برعكس اينها حكومت جوان اسلامي ايران در مسائل روابط بين الملل برخلاف ايدئولوژي بلوكهاي شرق و غرب، ايدئولوژي جديد يعني شعار نه شرقي و نه غربي را در جهان اعلام كرد و پيوسته در كار سياست و دولتمداري اعمال نمود. امام خميني و نزديكان ايشان كوشش زياد بخرج دادند تا حاكميت خويش را نه تنها از تاثير نيروهاي بيروني حفظ كنند بلكه آنرا در تمام سرزمين هاي ايران استوار مي كردند و هويت ملي را از دست نداده در صحنه روابط بين المللي تدريجا خارج از تاثير بلوكها شدند. حكومت ايران تبليغ كرده و مي كند كه اگر ملت خويش را بر سرزمين خود متكي و مستقر و معتقد به هويت ايراني - اسلامي نكند. هويتش نخواهد ماند و اگر هويت نداشته باشد رابطه سلطه گران با او مثل رابطه گرگ و ميش خواهد شد. مقصود از ايدئولوژي

ص: 796

نه شرقي و نه غربي آن بود كه امام خميني سلطه ديگران را نمي پذيرفت و امروز نيز شعار نه شرقي و نه غربي پابرجاست و اين شعاري اساسي در ايدئولوژي سياست خارجي حكومت ايران است، وزارت امور خارجه ايران هميشه تاييد بر آن دارد كه ملت ايران سلطه بيگانه را نمي پذيرد و از استقلال خويش چشم پوش نيست و به هيچ حاكميت خارجي تن نخواهد داد. و در روابط بين الملل كوشش دارد تا ايدئولوژي خود را بكار بندد بدون آنكه آن را به كسي تحميل كند هر چند كه مي بينيم بسياري از كشورها بخصوص غربيان تا حال ايدئولوژي نه شرقي و نه غربي را در شك و شبهه مي بينند. در ايدئولوژي امور خارجي جمهوري اسلامي ايران نه تنها شعارهاي اسلامي و تبليغ نقش مهمي دارد بلكه همراه با آن شعارهاي ملي ايراني يا ايران دوستي كه در عهد شاه محسوس بود، در وصيتهاي سياسي امام البته همراه با تعليمات اسلامي جايگاه مركزي پيدا نموده است. امام هميشه روي اين مسئله تاكيد خاص مي كند، وي به جوانان ايران تاكيد مي نمايد كه قوم ايراني مي تواند عالم را از قدرتهاي بيگانه رها كند و تنها ايرانيان قادرند كه اسلام را در تمام دنيا احيا نمايند. در خطابه خويش كه در مورخه 21 مارس 1980 به مردم

ص: 797

ايران داشت گفته بود كه ايرانيان بايد اسلام را در كل جهان گسترش دهند و اين از وظايف اساسي اين ملت است. از اين رو وارثان و طرفداران امام خميني ساخت دولت اسلامي ايران را در جهان بي نظير مي دانند همانطور كه گفتيم حفظ استقلال ملي و مذهبي اساس برنامه هاي سياسي خارجي جمهوري اسلامي ايران است كه امام خميني احياء كرده است: "توصيه اينجانب به مسلمين و بخصوص ايرانيان بويژه در عصر حاضر آنست كه در مقابل اين توطئه ها عكس العمل نشان داده و به انسجام و وحدت خود به هر راه ممكن افزايش دهند و كفار و منافقين را مايوس نمايند. "چنانكه مي بينيم امام خميني تضعيف قدرت سياسي مخالفين را از نزديكترين وظايف مردم ايران برشمرده است. در گفتارها و وصاياي زياد امام خميني ملت ايران و بخصوص حكومت تازه اسلامي همچون نيروي اصلي و پيش برنده جامعه انساني مورد بررسي قرار گرفته، و امام در مراجعه به ممالك اسلامي توصيه دارد كه مسلمانان دنيا در كار دولتداري و سياست از ايرانيان الگو بگيرند چنانچه او فرموده است: "به ملتهاي اسلامي توصيه مي كنم كه از حكومت جمهوري اسلامي ايران و از ملت مجاهد ايران الگو بگيريد و به حكومتهاي خود در صورتيكه به خواست ملتها عمل نكنند براي آنها سر

ص: 798

فرود نياوريد و با تمام قدرت آن دولتها را به جاي خود بنشانيد." و در جاي ديگر نوشته است وصيت من به همه مسلمانان و مستضعفان جهان اين است كه شماها نبايد بنشينيد منتظر آن نباشيد كه حكام و دست اندركاران كشورتان با قدرتهاي خارجي بيايند و براي شما استقلال و آزادي تحفه بياورند. اين گفته هاي امام روشن است او مسلمانان دنيا را براي بدست آوردن استقلال كشور خويش دعوت مي كند و باز در جاي ديگر اين مراجعه را قطعي كرده كل مسلمانان جهان را به جنگ و جهاد دعوت نموده است: "اي مستضعفان جهان واي كشورهاي اسلامي و مسلمانان جهان بپاخيزيد و حق را با چنگ و دندان بگيريد." اين نمونه هاي قاطع و وصيتهاي سياسي امام خميني در سالهاي اول انقلاب اسلامي معمول بودند و اين بي سبب نيست زيرا وصاياي امام به آن هنگام كه دولت جديد اسلامي ايران شكل مي گرفت قدرتي ايدئولوژيك داشت. خطابهاي امام خميني به مسلمانان جهان حالا هم همين جهت ايدئولوژي را داراست و سفارتخانه هاي ايران در كشورهاي مختلف وصيتهاي امام را همچون شعارهاي سياسي و ايدئولوژي خاص جمهوري اسلامي ايران مورد استفاده قرار مي دهند. "من اكنون به ملتهاي شريف و ستمديده و به ملت عزيز ايران توصيه مي كنم كه از اين راه مستقيم الهي كه

ص: 799

نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر وابسته است بلكه بصيرتي است كه خداوند بر آنها نصيب فرموده است محكم و استوار و متعهد و پايدار و پايبند باشند." چنانكه مي بينيم امام خميني بعنوان يك احياگر اسلام فرموده است كه تمام سياست و حركتهاي اجتماعي عالم بايد از شعار نه شرقي و نه غربي رنگ بگيرد و او مخصوصا نشان داده كه اين مفهوم همچنين بايد زمينه استوار خارجي داشته باشد تا وضوعيت بيابد. بايد ريشه اعتقاد اصيل اسلامي و ريشه مباني فكري، نظامي و سياسي اسلامي نيز داشته باشد و اينست كه امام خميني كل سيستم موجود و سلطه هاي بيگانه را براي ايران بيگانه خوانده و در امور سياست خارجي و مناسبات بين الملل تمام آنها را رد نموده است. از نگاه امام خميني اسلام در سياست و ايدئولوژي قانون اصلي بشر است و آن براي كل عالميان ارسال شده است. در دايره وصاياي سياسي امام خميني نصيحت او به گروههاي مخالف دولت نوبنياد اسلامي جاي مخصوصي را داراست. او خطاب به آنها تاكيد مي نمايد كه در زندگي راه اسلام را پيشه كنند و توبه و تضرع نموده و به كشور خويش بازگردند. او مي گويد: من به شما اصحاب گروهكها چه آنان كه به چپ گرايي معروفند گرچه شواهد و قرائني دلالت

ص: 800

دارد كه اينان كمونيست امريكايي هستند و چه آنان كه از غرب ارتزاق مي كنند و الهام مي گيرند و چه آنها كه با اسم خودمختاري و طرفداري از خرد و كوچك دست به اسلحه برده و مردم محروم كردستان و ديگر جاهاي اين كشور را از هستي ساقط كرده اند و مانع از خدمات فرهنگي و بهداشتي و اقتصادي و بازسازي دولت جمهوري در آن استانها مي شوند مثل حزب دمكرات، كومله بر آنها وصيت مي كنم كه به ملت بپيوندند و تاكنون تجربه كرده اند كه كاري جز بدبخت كردن اهالي آن مناطق نكرده اند و نمي توانند بكنند يا در جاي ديگري مي گويند: " نصيحت و وصيت من به گروهها و اشخاصي كه در ضديت با ملت و جمهوري اسلامي و اسلام فعاليت مي كنند من به شما نصيحت مي كنم دست از اين كار بي فايده و غيرعاقلانه برداريد و گول جهانخواران را نخوريد و در هر جا كه هستيد اگر به جنايتي دست نزده ايد به ميهن خود و دامن اسلام برگرديد و توبه كنيد كه خداوند با شماست و او ارحم الراحمين است و جمهوري اسلامي و ملت از شما انشاءالله مي گذرد و اگر دست به جنايتي زده ايد حكم خداوند تكليف شما را معين كرده باز از نيمه راه برگشته و توبه كنيد و اگر شهامت داريد تن به مجازات

ص: 801

داده و با اين عمل خود را از عذاب اليم خداوند نجات دهيد و در هر جا هستيد عمر خود را بيش از اين هدر ندهيد و به كار ديگري مشغول شويد كه صفا در آنست. همين مضمون و همين هدف در وصيتهاي امام خميني به جوانان ايراني هميشه اظهار شده است امام مي فرمايد: "نصيحت مشفقانه من به شما جوانان و نوجوانان (هواداران گروهكها) داخل و خارج آن است كه از راه اشتباه برگرديد و با محرومين جامعه كه با جان و دل به صورت دلسوزانه به جمهوري اسلامي خدمت مي كنند متحد شويد و براي ايران مستقل و آزاد فعاليت نماييد تا كشور و ملت از شر مخالفين نجات پيدا كند و همه با هم به زندگي شرافتمندانه ادامه دهيد. امام خميني بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران در نطقها و گفتارهاي خويش عمده ترين برنامه سياست خارجي كشور را معين ساخت كه آنها را بصورت زير مي توان خلاصه كرد. 1- حفظ استقلال ملي و منافع ارضي كشور از هر گونه دخالت نيروهاي بيگانه. 2- خدمت نمودن براي ايران مستقل و آزاد هم در بيرون و هم در داخل. 3- استوار كردن سلطه خاص ملت ايران نه شرقي و نه غربي و نپذيرفتن سلطه هاي بيگانه. 4- پايدار كردن روابط بين همديگر با

ص: 802

دولتهايي كه قصد دخالت در امور كشور ايران را ندارند. 5- گسترش روابط با كشورهاي اسلامي و دفاع از حقوق همه مسلمانان جهان. 6- دعوت به وحدت و اتحاد دولتهاي اسلامي. 7- تبليغ اسلام ايراني در ممالك اسلامي تا اينكه بگفته امام چهره نوراني اسلام براي جهانيان روشن شود. اصول و برنامه هاي احيا شده از جانب امام خميني نسبت به امور خارجه و ديپلماسي ايران كه در فصل دهم از ايران ثبت شده است بعنوان سياست خارجي در قانون نامه جمهوري اسلامي ايران است. و اگر برنامه ها و روشهاي سياست خارجي حكومت ايران را از ديدگاه قانون اساسي اين كشور تحليل نماييم، مي توانيم آنها را به دو گروه تقسيم كنيم: گروه اول: برنامه و روشهايي كه براي روابط بين الملل كشورها هستند اينگونه برنامه ها و روشها در اكثر قوانين اساسي دولتهايي با دمكراسي ثبت شده است مانند برنامه ها و رعايت حقوق فردي، طرد دخالت كشورهاي بيگانه در امور داخلي كشور، برنامه استقلال ارضي كشور، برنامه هاي روابط دوستي ممالك همجوار، تامين پناهندگي سياسي به اشخاص، كمكهاي بشر دوستانه و امثالهم اينگونه برنامه ها در قانون اساسي جمهوري اسلامي به صورت عميقي مورد نظر بوده اند و جهتگيري عليه حقوق بين المللي ندارند. گروه دوم: برنامه و روشهايي كه از اسلام، قرآن و از وصاياي سياسي امام خميني و همچنين از آثار فقها

ص: 803

گرفته شده با ماهيت اسلامي خويش در سياست خارجي دولت از عمده ترين روشها و اصول اين كشور محسوب مي شود. همانطور كه مشاهده شد وصاياي سياسي امام خميني بعدا براي دولت و ملت ايران حكم قانوني را گرفت. شعار نه شرقي و نه غربي پايه گذار دولت جديد اسلامي هم در سياست داخلي و هم در سياست خارجي شعار اصلي شده و به معني استقلال مردم و دولت در قانون اساسي دولت جمهوري اسلامي ايران ثبت گرديده است. در همين ارتباط بايد گفت كه دولت جديد جمهوري تاجيكستان تغييرات جدي را كه در سالهاي اخير در روند سياسي جهان بوقوع پيوست و همچنين روابط بين الملل در عرصه هاي اقتصاد و سياست، علم و فرهنگ را به نظر اعتبار گرفته، در برابر موقعيت دين و مذهب و بخصوص دين اسلام در جامعه انساني را درست تحليل نموده، سياست دولت خود را نسبت به دول دور و نزديك بخصوص جمهوري اسلامي ايران به صورت علمي و خيلي عميق معين مي سازد; زيرا علم قبل از سياست با دگرگونيهاي ايدئولوژيك در جهان آشنا مي شود و پيشامد كارها را تا حدودي معين مي نمايد. در دو سه سال اخير روابط جمهوري تاجيكستان با جمهوري اسلامي ايران مستحكمتر شده است اما وسعت همكاريها تا حد مطلوب هنوز هم فراهم نشده است. مسلم است كه دو

ص: 804

طرف مايل و علاقمند به تكميل و گسترش روابط بين همديگر هستند. اين روند و بينش خوب در سالهاي آينده در همه زمينه ها ادامه خواهد يافت و شكي نيست كه چنين خواهد شد. اما بايد اشاره نمود كه سياست توسعه طلبي اواخر قرن بيستم بدون ترديد به شرايط موجود و وضعيت فعلي روابط كشورها تاثير خواهد گذاشت. اكنون فرصت گرانبهاي تاريخي براي جبران جداييهاي طولاني براي دو ملت فراهم شده است اين اوضاع را علما و محققين خوب درك كرده اند و ضرورت دارد كه اين فرصت گرانبها از جانب دو كشور براي گسترش و پايدار كردن روابط فعلي و آينده به شكل صحيح مورد استفاده قرار گيرد تا تكرار اشتباه گذشته اجداد و پدران روي ندهد و حكومت تاجيكستان نيز از هر گونه سلطه گري ابرقدرتها پرهيز كند. وضع كنوني روابط دو كشور كه اكنون در مراحل ابتدائي خود قرار دارد و ظاهرا در مسير دولت حركت مي نمايد و بي شك مناسبتهاي امروز براي تكامل و بهبود روابط بيشتر و مفيدتر، شرايط را فراهم خواهد آورد. زيرا مسلم است در شرايط كنوني مقررات جديد در رفتارهاي بين المللي در حال شكل گيري است كمترين تغييرات عملي كه در صحنه ياست بين الملل بوجود مي آيد مي تواند بر مناسبات كشورها تاثير بگذارند. بنابراين در سياست خارجي جمهوري تاجيكستان و جمهوري

ص: 805

اسلامي ايران بخصوص در مناسبات دو طرفه نبايد به فشارها و تاثيرات دول نيرومند توجه داشته باشند بلكه بايد در جهت حمايت از منافع كشورهاي خود عمل نمايند; علاوه بر آن براي اصلاح هرگونه اشتباه و نقصان حركت نموده و از منافع يكديگر در نظام كنوني و آينده جهان حمايت كنند. گسترش همكاريهاي جمهوري تاجيكستان و جمهوري اسلامي ايران را مي توان در ترويج و زمينه هاي زير مشاهده كرد: همكاريهاي سياسي در سطح بين المللي يا منطقه اي، همكاريهاي اقتصادي در

ص: 806

سطح جهاني، ارتباط متقابل فرهنگي در سطح بين المللي و تمام اينگونه مناسبات بايد بر اساس قوانين بين المللي صورت گيرد همچنين لازم است همكاريهاي منطقه اي از جمله همكاري براي حل بحرانهاي منطقه اي و داخلي جمهوري و سازمان همكاريهاي كشورهاي اسلامي و سازمان همكاريهاي كشورهاي فارسي زبان، سازمان همكاريهاي اكو، همكاريها در سطح دو جانبه، و... صورت گيرد. ايران و تاجيكستان در اين نوع همكاريها از امكانات وسيعي برخوردارند اما نواقص و كمبودهايي كه در برخي همكاريها به چشم مي خورد بايد اصلاح شود تا اينكه زمينه تاريخي و گرانبها براي همكاريها ميان دو كشور در امور مختلف نامحدود گردد. توسعه روابط دو جانبه در همه امور سياسي و اقتصادي و فرهنگي حوزه فعاليت وسيعي دارد و بي شك مناسبترين و سودمندترين آنها توسعه همكاريهاي اقتصادي و فني و علمي ميان دو ملت و دو كشور است. قبل از هفتمين دوره انتخابات رياست جمهوري ايران، آقاي خاتمي يكي از كانديداها در برنامه كلان توسعه اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي خويش (ارديبهشت 1376( در فصل سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران موقعيت جماهير آسياي مركزي را به عنوان يكي از اولويتهاي سياست خارجي خيلي خوب بررسي كرده و از جمله تاكيد بر آن نموده كه جمهوري اسلامي ايران اهداف گسترش روابط بين المللي بر اساس سه اصل عزت

ص: 807

حكومت و مصلحت دارد و البته اولويتها و برنامه هاي آقاي خاتمي در مورد همكاري سياسي، اجتماعي اقتصادي و فرهنگي با كشورهاي آسياي مركزي به خصوص با جمهوري تاجيكستان معين شده اند. با همان اولويتها جمهوري تاجيكستان نسبت به ايران خيلي نزديك و از بسياري جهت با همديگر موافقت دارند و اكنون كه آقاي خاتمي و وزراي جديد در مجلس انتخاب شده اند تلاش بر آن دارند كه برنامه رئيس جمهوري عملي گردد و اميد است همكاري در رشته هاي مختلف بين دو كشور ايران و تاجيكستان به نفع يكديگر باشد. منابع: 1- قرآن كريم. 2- قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران - تهران، 3 .1371- مطالعات آسياي مركزي و قفقاز - سال چهارم، دوره دوم شماره 10، 4 .1374- مخاطبين در وصيتنامه سياسي الهي حضرت امام خميني - تهران، 5 .1371- برنامه كلان توسعه اقتصادي - اجتماعي سياسي - فرهنگي آقاي خاتمي ويژه هفتمين دوره انتخابات رياست جمهوري. ارديبهشت 6731. دكتر لقمان بايمتوف

ص: 808

اصول و شيوه هاي تحقيق در آثار و انديشه هاي امام خميني

اشاره

13 چكيده: مقدمه توفيق در هر كاري - فكري يا عملي يا آميخته اي از آندو - در گرو دو ركن اساسي است: يكي تعيين هدف كه در فلسفه از آن به علت غايي تعبير مي شود و ديگر روش يا شيوه رسيدن به آن هدف كه از آن به اسلوب، شيوه يا متد ( dohT em ) ياد مي كنند. اهل منطق - منطق نظري و منطق عملي يا روش شناسي در علوم - به روش، اهميت فوق - العاده اي داده اند. در منطق نظري آنجا كه از اركان و اجزاي تشكيل دهنده علوم بحث مي شود در بخش مبادي تصوريه و تصديقيه علوم از روش تحقيق بعنوان يكي از رئوس ثمانيه ياد مي شود و فرزانگان، پيش از ورود به اثبات مسائل علم، نخست روش تحقيق در آن علم را مشخص مي كنند كه اسلوبشان برهاني، تاريخي، تجربي يا نيمه تجربي است. كارشناسان روشهاي تحقيق نيز مي گويند: "پژوهشگر پس از تعيين و تنظيم موضوع تحقيق بايد در فكر انتخاب روش تحقيق باشد. مراد از انتخاب روش انجام تحقيق اين است كه مشخص كنيم، چه روش تحقيقي براي بررسي موضوع خاصي لازم است. يكي از روانشناسان برجسته ( GrelliM.A ) مي گويد: متاسفانه، آنچه كه در يك تحقيق علمي مورد توجه ديگران

ص: 809

و حتي سرانجام، مد توجه خودمحقق هم قرار مي گيرد موضوعي است كه كشف شده است، اما اغلب روش كشف كه اصلي ترين نقش را در يك پژوهش علمي دارد، ناديده انگاشته مي شود." (1) در تعريف اجمالي روش تحقيق مي توان گفت: مجموعه قواعدي است كه پژوهشگر را براي دستيابي سريع و مطمئن به پاسخ پرسشهاي تحقيقي مورد نظر ياري مي كند. قرآن مجموعه نظام ارزشي و اعتقادي اسلام را صراط مستقيم و مسلكهاي ديگر را سبل ناميده است كه همان راه و بهترين روش نيل به سعادت و كمال دو جهان است: "و ان هذا صراطي مستقيما فاتبعوه ولا تتبعوا السبل فتفرق بكم عن سبيله" (2) اين راه مستقيم من است از آن پيروي كنيد و از راههاي پراكنده پيروي نكنيد كه شما را از طريق حق دور مي سازد. چنانكه در سوره بقره، گزينش روش صحيح در انجام امور بعنوان مصداق نيكي شناخته شده است: "وليس البربان تاءتواالبيوت من ظهورها و لكن البر من اتقي و اتواالبيوت من ابوابها" (3) كار نيك آن نيست كه از پشت به خانه ها داخل شويد; بلكه نيكي اين است كه از خدا پروا كنيد و از در خانه ها وارد شويد. گذشته از آيات ياد شده اصولا دعوت قرآن به پيروي از سنت رسول اكرم (ص) و اهل

ص: 810

بيت (ع) او همان دعوت به شيوه و روش آنهاست كه در گفتار و كردار شان متجلي شده است زيرا سنت به مفهوم روش و اسلوب است كه گاهي از آن به "سيره" و سبك تعبير مي شود. "و سنة النبي طريقته التي كان يتحراها" (4) سنت پيامبر (ص) شيوه و طريقه اوست كه آن را سزاوار عمل مي دانسته است. شرح و تفسير صحيح آثار وانديشه هاي مربيان بزرگ بشريت بخصوص عالمان رباني به لحاظ نقش كليدي آنها در اعتلاي تمدن بشري و دنياي اسلام، از اهميت فوق العاده اي برخوردار است; از همين روي، فردوسي شناسي، مولوي شناسي، حافظشناسي، شيخ مفيدشناسي و...جايگاه ويژه اي پيدا كرده است.امام خميني - ره - آيينه زلال ثقلين است. برگزاري سمينارها و كنگره هاي متعدد نشان مي دهد كه د ر جامعه قدر شناس ما خميني شناسي جايگاه ويژه اي يافته است و مي رود كه ابعاد ناشناخته و نا پيداكرانه آن انسان كامل بيش از پيش به جهان و نسلهاي آينده معرفي شود. ولي بايد توجه داشت كه امام شناسي بسان شناخت هر شخصيت يا طرز تفكري روش و شيوه خاص خود را مي طلبد كه بي توجهي به اصول و ضوابط آن، تحقيق ما را با ناكامي مواجه خواهد ساخت. اينجاست كه روش شناسي تحقيق در آثار امام جايگاه ويژه اي مي يابد. اين مقاله در صدد

ص: 811

است كه اصول و قواعد كلي شيوه پژوهش در آثار امام را - باختصار - مورد بحث قرار دهد. بنابراين، نخست به بررسي بنيادهاي تحقيق، نظري مي افكنيم پس از آن ، اصول و مباني تحقيق نظام مند و سيستمي در آثار وانديشه هاي امام راحل - ره - را ارائه خواهيم داد. بنيادهاي تحقيق تحقيق در لغت، به معناي حقيقت يابي يا پي جويي حقيقت است و در اصطلاح،پي جويي حقيقت با شيوه سازمان يافته را گويند. اين مفهوم به تعريف فكر در منطق كلاسيك نزديكتر است. اهل منطق در تعريف تفكر گفته اند: "حركة العقل بين المعلوم والمجهول". حكيم سبزواري در ضمن بيتي فكر را اينگونه تعريف كرده است: الفكر حركة الي المبادي و من مبادي الي المراد يعني، فكر عبارت است از حركت عقل به سوي معلومات و از معلومات به سوي مطلوب.منطق دانان براي سيرتفكر، مراحلي برشمرده اند: حركت به سمت معلومات، حركت عقل ميان معلومات براي يافتن مجهول و حركت عقل از معلومات و مبادي به سوي مطلوب. (5) صورت دقيقتر اين مراحل كه در ميان دانشمندان معاصر به "روش عمومي تحقيق" معروف است، عبارت است از: 1. مواجه شدن با موقعيت نامعلوم و مبهم كه نخستين گام تحقيق است. 2. جمع آوري اطلاعات و مدارك; در اين مرحله، محقق، به جمع آوري اسناد و مدارك مي پردازد.

ص: 812

3. ارائه فرضيه يا فرضيه ها; در اين مرحله، محقق راه حلهاي ممكن را حدس ميزند و مطرح مي سازد. 4. بررسي فرضيه; پژوهشگر با روشهاي متناسب با موضوع تحقيق به بررسي فرضيه يا فرضيه ها مي پردازد. 5. استنتاج; در اين مرحله، پژوهش به پايان مي رسد و پژوهشگر به گوهر حقيقت دست مي يابد و حاصل پژوهش خود را بصورت كتاب، كنفرانس يا سخنراني منتشر مي كند. (6) چنانكه ملاحظه مي شود طرح مراحل و اركان تحقيق در عرف دانشمندان معاصر با جوهره طرح اهل منطق مباينتي ندارد. پس منطق دانان قديم در طرح مراحل و روش حقيقت يابي پيشتاز بوده اند. در هر تحقيقي اين مراحل طي مي شود، ولي مهمترين ركن تحقيق كه شيوه را محققانه مي سازد، اتخاذ اسلوب و روش صحيح در بررسي فرضيه هاست. روش بررسي، بر اساس ماهيت موضوع تحقيق و اسناد و مدارك متناسب با آن گزينش مي شود.در كتاب روشهاي تحقيق آمده است: "انتخاب روش انجام تحقيق بستگي به هدفها و ماهيت موضوع پژوهش و امكانات اجرايي آن دارد. بنابراين، هنگامي مي توان در مورد روش بررسي و انجام يك تحقيق تصميم گرفت كه ماهيت موضوع پژوهش، هدفها و نيز وسعت دامنه آن مشخص باشد." (7) موضوع يا محور تحقيق از دو قلمرو بيرون نيست: موضوع شناسي و حكم شناسي، گاهي پژوهشگر

ص: 813

در صدد آن است كه حقيقت پديده اي را به دست آورد; بعنوان مثال، مي خواهد سمي بودن مايع يا ماهيت دموكراسي غربي را اثبات كند. چنانكه گاهي مي خواهد ديدگاه اسلام يا حكم شرعي آن مايع يا نظام سياسي خاص را بررسي نمايد. از سوي ديگر مي دانيم كه ماهيت پديده ها از جهت خواص و ويژگيها متفاوت است; از همين روي براي پي بردن به حقيقت موضوعات، شيوه هاي مختلفي وجود خواهد داشت. فرضيه هاي مورد بررسي ممكن است مربوط به يكي از قلمروهاي تاريخي، عقلاني، تجربي، شبه تجربي و شهودي باشند; يعني، پديده هاي تاريخي و حوادث مربوط به زمان گذشته با روش و اسلوب تاريخي بررسي مي شوند; چنانكه پديده هاي فراحسي و غير قابل مشاهده و تجربه، شيوه عقلاني و برهاني مي طلبند، همانگونه كه واقعيتهاي حسي و قابل تجربه با شيوه تجربي و پديده هاي تربيتي و روانشناسي يا جامعه شناسي با اسلوب نيمه تجربي بررسي مي گردند. گاهي نيز واقعيت بگونه اي است كه دست تجربه وعقل از اثبات آن كوتاه و پاي هر دو چوبين است، راه حقيقت يابي در قلمرو آن، شهود و مكاشفه عرفاني خواهد بود. همچنانكه اگر درصدد تبيين ديدگاه اسلام بر آييم بايد روش اجتهادي را برگزينيم. ولي تحقيق هميشه بصورت مزبور انجام نمي گيرد در نتيجه، هدايت از گمراهي و تحقيق از تحريف سردر

ص: 814

مي آورد. اينك نگاهي به دو اسلوب منفي در تحقيق و ويژگيهاي شيوه صحيح مي افكنيم تا شيوه هاي منفي و مثبت تحقيق در آثار امام خميني - ره - به دست آيد. شيوه هاي ناصواب و شيوه صحيح پژوهشگر ممكن است براي مدلل كردن فرضيه ها از يكي از سه شيوه پيروي كند: 1. برخورد گزينشي: تحقيق در گرو دو حركت اساسي است: يكي جمع آوري اطلاعات و ملاحظه همه اسناد و مدارك متناسب با موضوع; دوم، تلاش براي يافتن بهترين راه حل براي مساله كه مستلزم برخورداري پژوهشگر از ذهن خلاق و جوال است. در شيوه برخورد گزينشي محقق به ركن اول پژوهش توجهي ندارد. او به يك يا چند شاهد يا سند تمسك مي جويد و بر اساس آن به داوري مي نشيند. بعنوان مثال، او بسان پژوهشگري است كه مي خواهد فيل را از راه مشاهده يا لمس پا، يا خرطوم آن بشناسد. بديهي است كه چنين اسلوبي، چهره اي وارونه از واقعيت به ما نشان خواهد داد. 2. برخورد قالبي يا با موضع پيشين (پيش داوري) : در اين اسلوب، پژوهشگر پيش از آنكه به اسناد و مدارك موضوع بپردازد، نتيجه را باور داشته و به آن يقين پيدا مي كند. در نتيجه به سراغ اسناد و مداركي مي رود كه باورهاي وي را تاييد كند و يا

ص: 815

با آن هماهنگ باشد و دلايل مخالف با باورهاي خويش را توجيه يا انكار مي كند. اينگونه از برخوردها بزرگترين آفت تحقيق است. مفهوم تفسير به راي قرآن نيز كه در روايات بشدت از آن سرزنش شده است به همين دو اسلوب در برخورد با آيات نظر دارد. تفسير به راي يا افترا به خدا و دروغ زدن به او همان تحميل گرايشهاي فكري و باورهاي خويش به قرآن است. چنانكه مي دانيد قرآن، گروهي را بخاطر نسبت دادن دروغ و بستن افترا به خدا ملامت كرده است همانگونه كه در آيات متعددي برخورد گزينشي با وحي را با تعبيرهاي مختلف مردود شمرده است مانند: "يقولون نومن ببعض و نكفر ببعض" مي گويند: "به بعضي ايمان مي آوريم و بعضي را انكار مي كنيم. يا "بل كذبوا بما لم يحيطوا بعلمه و لما ياتهم تاويله" (8) بلكه چيزي را تكذيب كردندكه احاطه علمي به آن نداشتند و هنوز واقعيتش بر آنان روشن نشده بود. شهيد صدر - ره - در قلمرو روش تحقيق در اقتصاد اسلامي به دو نكته تاكيد ويژه اي دارد: يكي اينكه "الاقتصاد الاسلامي جز من كل" اقتصاد اسلامي جزئي است از كل پيكره معارف و نظامهاي اسلامي. در تبيين اين مدعا مي نويسد: "در قلمرو شناخت اقتصاد اسلامي نبايد آن را بطور مجزا

ص: 816

از ساير جنبه هاي اسلام مورد بررسي قرار دهيم مثل اينكه حكم اسلام به حرمت ربا يا تجويز مالكيت خصوصي را بگونه منفصل از خطوط كلي اقتصاد اسلامي بررسي كنيم. چنانكه روا نيست مجموعه اقتصاد اسلامي بعنوان پديده اي جدا و بنياد مذهبي مستقل از ساير ابعاد مذهب چون بعد اجتماعي و سياسي و طبيعت روابط حاكم ميان آن ابعاد مورد تحقيق قرار دهيم... بلكه ضروري است اقتصاد اسلامي را در ضمن مجموعه اسلام بطور عام كه جنبه هاي متعدد زندگي جامعه را نظم مي بخشد بشناسيم چنانكه يك پديده حسي را ضمن يك نظام كلي كه از مجموعه اشيايي تركيب يافته است ادراك مي كنيم." (9) استاد شهيد صدر - ره - از شيوه ناصواب دوم زير عنوان "اجتهاد و خودمحوري" ياد مي كند و مهمترين جلوه هاي آن را چهار چيز مي داند: "تبريرالواقع، دمج النص ضمن اطار خاص، تجريد الدليل الشرعي من ظروفه و شرايطه و اتخاذ موقف معين بصورة مسبقة تجاه النص." (10) توجيه واقعيت، گنجانيدن نص در ضمن چارچوب خاص، جدا كردن دليل شرعي از شرايط و مقتضيات خود و موضع گيري پيشين در برابر نص. از ديدگاه او، ممكن است پژوهشگر نص شرعي را به نفع واقع توجيه كند چنانكه عده اي، ادله حرمت ربا را به مبلغ معتنابه كه از مرز معقول پا فراتر

ص: 817

نهاده - اضعاف مضاعف - اختصاص داده اند. جلوه دوم نيز ممكن است از واقعيتهاي مانوس زندگي ناشي شده باشد يا از غير آن. "فيحاول الممارس ان يفهم النص ضمن ذلك الاطار المعين فاذا وجده لاينسجم مع اطاره الفكرا همله." (11) پژوهشگر مي كوشد تا نص را در ضمن چارچوب و قالب معين فكري خويش بفهمد پس چون آن را با چارچوب فكري خويش ناسازگار ديد كنار مي نهد. چنانكه ممكن است محقق دليل شرعي را از شرايط حاكم بر آن جدا كند مثلا سكوت پيامبر (ص) در قبال مالكيت خصوصي معادن را دليل امضاي آن حضرت قلمداد كند. درباره نمود چهارم نيز مي فرمايد: "دو تفكر را در نظر بگيريد كه مي خواهند نصوص شرعي را بررسي كنند ولي يكي بيشتر متوجه كشف جنبه هاي اجتماعي (اصالت اجتماع) و ديگري متوجه رفتار و عملكرد فردي است با آنكه هر دو با نصوص واحدي سر وكار دارند ولي نتيجه گيريها و برداشتهاي آنان متفاوت خواهد بود... اين موضعگيري كه ذهنيت محقق آن راتحميل مي كند و مربوط به عينيت موضوع نيست تنها به ناديده گرفتن برخي از مباني قانون اسلامي محدود نمي شود بلكه به گمراهي در فهم نصوص و خطا در استنباط حكم شرعي منتهي مي شود. اين هنگامي است كه پژوهشگر موضع فكري و باور پيشين خود را

ص: 818

بر نص تحميل مي كند، "فلا يوفق حينئذ الي تفسيره بشكل موضوعي صحيح." (12) در نتيجه به تفسير عيني صحيح توفيق نمي يابد. البته مفسر يا هر پژوهشگري نمي تواند از هرگونه ذهنيت يا باور و معلومات پيشين بي نياز باشد زيرا علم را فقط با علم مي توان به دست آورد "وتلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون" (13) اينها مثالهايي است كه براي مردم مي زنيم و جز دانايان ادراك نمي كنند; يعني، با معلومات مي توان به معلومات جديد دست يافت. آنچه كه شايسته سرزنش است باور و يقين به نتيجه - پيش داوري - پيش از بررسي اسناد بطور همه جانبه است نه برخورداري از باور و معلومات پيشين كه لازمه هر تحقيقي است. در مورد شرح انديشه هاي امام نيز محقق بايد متوجه باشد كه با تمسك به يك يا چند نمونه از سخنان امام نمي توان ديدگاه جامع آن بزرگ را نسبت به موضوعي خاص به دست آورد، چنانكه بايد هشيار باشيم بجاي شرح ديدگاههاي امام، ديدگاههاي خود را به نام آن بزرگوار سكه نزنيم و باورها و قالبهاي پيش ساخته خود را برانديشه هاي او تحميل نكنيم. سخنان امام به دليل جامعيت و تعالي شخصيت وانديشه داراي ابعاد مختلفي است. از همين روي پيش باوران و قالبي انديشان به آساني مي توانند امام را با خود هماهنگ كنند!

ص: 819

و يا جزئي نگران مي توانند گوشه اي از كردار يا گفتار او را مستمسك قرار داده و جناح مقابل را در موضع اتهام قرار دهند ولي بايد توجه داشت كه اينگونه برخوردها محققانه نيست بلكه مصداق تفسير به راي و برخوردي تحريفگرانه است. 3. برخورد نظام مند يا تحقيق جامع: در برابر دو شيوه ناقص و منفي ياد شده، روش صحيح تحقيق يا برخورد سيستمي با موضوع تحقيق قرار دارد. در اين شيوه، پژوهشگر، اولا دو مرحله از مراحل تحقيق را كه عبارت از برخورد با مشكل و جمع آوري اطلاعات بود طي مي كند. پس از آن به ارائه فرضيه يا فرضيه ها مي پردازد سپس به بررسي و تجزيه و تحليل اسناد با روشهاي متناسب با آن همت مي گمارد و نتيجه را بصورت مدون يا شفاهي ارائه مي دهد. بنابراين در اين شيوه همه اسناد و مدارك مرتبط با موضوع تحقيق، جمع آوري و بررسي مي شوند در حاليكه در روش نخست فقط به پاره اي از آنها توجه مي شد. در اين شيوه محقق با معلومات لازم ولي بدور از پيش داوري نتيجه مي گيرد در صورتيكه در شيوه دوم، پژوهش در چارچوب قالب و باورهاي پيشين محدود مي شد. اينك بايد توجه داشت كه پژوهشگر ممكن است در يكي از قلمروها يا اهداف چهارگانه زير در شخصيت، آثار وانديشه هاي

ص: 820

امام به تحقيق و بررسي بپردازد: 1. معرفي آثار و تصنيفات اجتهادي و فكري. 2. كشف ديدگاهها و مباني فكري آن بزرگ از مطالعه آثار. 3. تحقيق در آفاق و ابعاد شخصيتي امام - ره - . 4. بررسي تطبيقي آثار و ابعاد شخصيتي آن حضرت. پژوهشگر در قلمرو نخست درصدد آن است كه آثار اجتهادي و شاهكارهاي علمي امام در زمينه هاي عرفاني، فلسفي، فقهي، اصولي، اخلاقي و... را به جامعه علمي و دين پژوهان معرفي كند ولي در محور دوم مي كوشد ديدگاهها و مبادي فكري آن حضرت در زمينه هاي مختلف را از لابلاي آثار پراكنده كشف و استخراج كند و سبك و نگرش او را براي ديگران تبيين كند. پژوهش در محور سوم ماهيت انسان شناسي دارد در اين وادي هدف اين است كه ابعاد عرفاني، عقلاني، اخلاقي، حماسي، فقهي و... مورد تحليل قرار گيرد و بعنوان الگوي انسان كامل و شخصيت رباني به نسل حاضر و آينده معرفي شود و در بعد چهارم، درصدد آن است كه آثار وانديشه ها و ابعاد شخصيتي امام را در مقايسه با شخصيتها و احياگران بزرگ بشناسد و جايگاه شخصيت و آثار او را در كنار شخصيتهاي تمدن ساز ديگر ارزيابي و ارزش گذاري كند. پژوهشگر پس از احراز صلاحيتها و شرايط

ص: 821

ويژه در قلمرو تحقيق حكمي و موضوعي در زمينه هاي هر يك از انواع جنبه هاي ياد شده، بايد در بررسي و تحقيق خويش به اصول زير عنايت كامل داشته باشد وگرنه تحقيق او جامع و حايز شرايط نخواهد بود. آن اصول عبارتند از: 1. لزوم اتخاذ شيوه اي متناسب و نظام مند در پژوهش: نخستين اصلي كه تحليلگرانديشه و آثار بايد به آن ملتزم شود اين است كه بايد توجه داشته باشد كه امام عالمي است رباني كه به پديده هاي فردي و اجتماعي با ديده وحي مي نگرد و در مواردي نيز موضوع را تحليل مي كند. پس پژوهشگر آثار امام با دو قلمرو اساسي سر وكار خواهد داشت كه هر كدام شرايط و ويژگيهاي خاص خود را دارند; يكي قلمرو حكم شناسي و ديگر بعد موضوع شناسي. پژوهشگر، نخست بايد محور تحقيق خويش را معين كند كه آثار امام را از چه نگاهي مي خواهد بررسي كند؟ آيا محور بحث حكم شناسي يا موضوع شناسي است؟ اينك مي گوييم: كسي كه مي خواهد ديدگاههاي حكم شناسانه امام را تبيين كند بايد به شرايط و اصول روش اجتهادي مسلط و پايبند باشد چنانكه انديشه هاي فيزيكي اينشتين را فقط فيزيكدانان مي توانند تفسير كنند. بعنوان مثال، ديدگاه امام درباره اصل ولايت فقيه با اصل آزاديهاي سياسي و فرهنگي، بحثي است

ص: 822

فني و مشكل كه تحصيل مبادي و مسائل آنها آموزشهاي ويژه اي مي طلبد. البته آثار امام در مواردي نيز جنبه موضوع شناسي محض دارد. مانند; شناخت او نسبت به سيستم سلطنتي يا نگاه او به صنعت و دانش تجربي كه ناگزير بايد پژوهشگر، شيوه تحليل موضوعي مناسب با آن را در پيش گيرد چنانكه در تحليل حكمي آثار آن بزرگ پاي موضوع شناسي در ميان است زيرا هر حكمي بر موضوع خاصي بار مي شود. پس لزوم جامع نگري در پژوهش اقتضا مي كند كه تحليلگر حكمي نيز بايد بعد زمان شناسي و موضوع شناسي قلمرو حكمشناسي خود را جدي بگيرد . براي مثال; كسيكه مي خواهد پديده جنگ و صلح يا سياست اقتصادي متمركز يا بازار آزاد را از ديدگاه امام بررسي كند حتما بايد از ساختار موضوعي جنگ و صلح و مكانيسم نظام اقتصادي متمركز و آزاد شناخت كافي داشته باشد زيرا حكم شناسيهاي دقيق امام بر موضوع شناسي يا زمان شناسي دقيق معاصر مبتني است. آنچه كه بايد به آن توجه داشت اين است كه امام - ره - چنانكه حكم شناسي را از زمان شناسي جدا نمي كند، به موضوعات نيز بطور جامع و نظام مند مي نگرد بدانسان كه او بر اساس ارتباط طبيعي ميان رژيم پهلوي با سياستهاي استكباري

ص: 823

آمريكا و ساختار سياسي و اداري نظام شاهنشاهي به لزوم حذف شاه و نفي اصلاحات و رفرمهاي ادعايي او فتوا مي داد و اصلاحات اساسي و انقلابي را با بقاي رژيم ناممكن مي دانست. 2. لزوم احاطه بر مباني و مبادي نظري آثار: بدون احاطه بر مبادي تصوريه و تصديقيه محور تحقيق نمي توان مسائل آن را بررسي و تبيين نمود. آثار وانديشه هاي امام به منزله حالات و عوارضي هستند كه بر اصول و جوهرهاي پنهان، ريشه مي دوانند كه در عرف علوم از آنها به اصول متعارفه و موضوعه تعبير مي شود. پژوهشگر نمي تواند بدون دستيابي به ملكوت آثار امام - ره - به ملك انديشه هاي آن بزرگ احاطه علمي حاصل كند. سيره نظري و عملي امام بر يك سلسله اصول موضوعه يا مبادي تصديقيه مبتني است كه عدم احاطه پژوهشگر بر آنها فهم آثار او را وارونه و سطحي جلوه خواهد داد، چنانكه اثبات مسائل دانش اخلاق بر فلسفه اخلاق و شناخت مسائل علوم بر فلسفه علوم متكي است. آنچه كه مي توان بعنوان مبادي تصديقيه يا مباني آثار وانديشه هاي امام از آن نام برد عبارتند از: محور بودن ثقلين، عينيت ديانت با سياست، جمع ميان فقه پويا و سنتي، تفكيك ميان اسلام ناب محمدي (ص) و اسلام تحريف شده، جمع ميان عشق عرفاني و حماسه

ص: 824

و حضور در صحنه هاي اجتماعي و تعقل، وحدت علم و دين، هماهنگي ميان ولايت مطلقه فقيه با حكومت مردمي يا دموكراسي، وحدت آزادي با كنترل و هدايت پيامبرگونه و... اين مباني، اصول موضوعه يا مبادي تصديقيه آثار وانديشه هاي امام را تشكيل مي دهند كه به نظر ما بدون شناخت و فهم عميق آنها نمي توان به معرفي و تبيين جامع آثار امام همت گماشت. بنابراين، سيره نظري و عملي امام بسان سيره انبيا و اولياي الهي داراي سبك و مبتني بر اصول و مباني است كه شناخت آنها در شرح و تفسير افكار آن بزرگ نقش كليدي ايفا مي كند و عدم احاطه بر آنها ممكن است چنين تصوري پديد آورد كه امام افكار وانديشه اش متناقض است و با يكديگر همخواني ندارد; بعنوان مثال چرا از سويي جامعه را به ولايت مطلقه فقيه فرا مي خواند و از سوي ديگر بطور قاطع اعلام مي دارد كه: "ميزان راي ملت است"؟ چرا از سويي بر فقه سنتي تاكيد مي كند و از سوي ديگر بر نقش زمان و مكان و پويايي فقه اصرار مي ورزد؟ اينها و دهها معماي ديگر كه كليد حلشان در فهم مباني و اصول فكري آن حضرت نهفته است. 3. لزوم هم آوايي با امام درانديشه و احساس: بر اهل تحقيق پوشيده نيست

ص: 825

كه گفتار و كردار امام راحل ترجمان قرآن و سنت معصومين (ع) است و قرآن دريايي است ناپيدا كرانه كه جز پاكان و راسخان در علم را به اعماق آن راه نيست "لايمسه الاالمطهرون" و "مايعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم" (14) جز پاكان، حقيقت آن را لمس نتوانند كرد. و تاويل آن را جز خدا و راسخان در علم ندانند. هر دلي از سر او آگاه نيست محرم آن جز ولي الله نيست (15) به همين سبب عترت از كتاب خدا جدايي ناپذير است چون قرآن صامت را فقط قرآن ناطق مي تواند تبيين كند. گفتار و كردار معصوم (ع) تفصيل اجمال قرآن است. همانگونه كه عمق قرآن را جز پاكان ادراك نمي كنند ژرفاي سنت ائمه (ع) را نيز جز پاكان و نوادر روزگار و عالمان رباني ادراك نتوانند كرد علي (ع) فرمود: "ان امرنا صعب مستصعب، لايحمله الا عبد مومن امتحن الله قلبه للايمان، و لايعي حديثنا الا صدور امينه و احلام رزينه" (16) دانستن كار ما بسي دشوار است، كسي آن را بر نمي تابد جز بنده اي كه خداوند قلب او را براي ايمان آزموده باشد و سخن ما را نمي فهمد جز سينه هاي امانتدار و عقلهاي استوار. عقل رزين همان است كه مولوي از آن به عقل

ص: 826

عقل يا عقل كل و عقل انبيا و اوليا يا خرد تعبير مي كند: "عقل عقلند اوليا و، عقلها بر مثال اشتران تا انتها" "عقل جزئي را قرين كن با خرد تا كه بازآيد خرد از خوي بد" شايد تعبير "اولوالالباب" يا خرد ناب در قرآن نيز در همين مفهوم به كار رفته باشد. پس، بايد ميان عالم و معلوم، تجانس و سنخيتي باشد تا ادراك كامل تحقق پذيرد به گفته مولوي: پس قيامت شو قيامت را ببين ديدن هر چيز را شرط است اين تا نگردي او، ندانيش تمام خواه كان انوار باشد يا ظلام عقل گردي عقل را داني كمال عشق گردي عشق را داني جمال (17) اينك بايد دانست كه سخن و سيره امام راحل، تفسير و تجسم ثقلين است. كردار و گفتار آن ولي بحق پرتوي است از آفتاب قرآن و سنت. بدينسان، شرح و فهم سيره و سخن او نيز عقل رزين مي طلبد "شمس تبريز تو را عشق شناسد نه خرد" يا: تو را شور حسيني مي شناسد خميني را خميني مي شناسد (18) يا به گفته حافظ: "شرح مجموعه گل مرغ سحر داند و بس كه نه هر كو ورقي خواند معاني دانست اي كه از دفتر عقل آيت عشق آموزي ترسم اين نكته بتحقيق نداني دانست" به

ص: 827

عبارت ديگر; سخن بزرگان را بزرگان مي فهمند. سخنان و سيره امام راحل برخاسته ازانديشه عادي نيست بلكه محصول افكار وانديشه عالي است. آنانكه مي خواهند سخنان او را شرح كنند بايد ازانديشه عالي برخوردار باشند وگرنه نمي توان باانديشه عادي به بررسي فكر وانديشه عالي همت گماشت. 4. لزوم توجه به قواعد اصولي - بخصوص اصول لفظي - در بررسي: سخنان امام مانند آيات قرآن و روايات و يا هر گفتار يا كردار ديگري مشتمل بر نص و ظاهر، عام و خاص، مفهوم و منطوق، محكم و متشابه است. بنابراين، قواعدي چون: حكومت و ورود، قاعده تخصيص و تخصص و جمع عرفي و... كه در اصول لفظي و غيرلفظي جاري است عينا در شرح آثار وانديشه هاي امام جاري خواهد بود; يعني، همانگونه كه در ادله لفظي، نص بر ظاهر، خاص بر عام مقدم بود و مفهوم مانند منطوق حجيت داشت يا متشابه در پرتو محكم تفسير مي شد و در صورت تعارض جمع عرفي به عمل مي آمد يا قطعي السند بر ظني السند مقدم داشته مي شد در شرح و بررسي آثار وانديشه هاي امام خميني نيز طبق همان ضوابط عمل مي شود. زيرا اصول و قواعد لفظي براي فهم مراد خداوند، سنت رسول اكرم (ص) و اهل بيت (ع) است. شارح و مفسر آثار آن بزرگ نيز

ص: 828

مي خواهد خط امام را از گفتار و كردار او به دست آورد;

ص: 829

بديهي است كه اصول و قواعد لفظي و پاره اي از قواعد اصولي غيرلفظي اختصاص به تحقيق و بررسي در قرآن يا گفتار و كردار معصومين (ع) ندارد. نص، اثري است كه بطور صريح بر مراد گوينده دلالت دارد و جز يك مفهوم از آن به ذهن نمي آيد مانند: "علم توانايي مي دهد" ولي " ظاهر "سخني است كه داراي دو معني است ولي هنگام شنيدن آن فقط يكي از دو معني به ذهن متبادر مي شود مانند "نماز بپا داريد" كه مفهوم واجب بودن نماز به ذهن متبادر مي شود. عام سخني است كه بر شمول و فراگيري يك حكم دلالت دارد. مانند "هر عالمي را گرامي بداريد" ولي "خاص" سخني است كه حكم آن فقط مصاديق خاصي را شامل مي شود. مانند "عالمان پروا پيشه را گرامي بداريد". يا امام - ره - آنجا كه مي فرمايد: "ما انقلاب خود را به تمام جهان صادر مي كنيم" بطور عام سخن گفته است ولي آنجا كه مي فرمايد: "ما از اول گفتيم كه انقلابمان را صادر مي كنيم ولي صدور انقلاب به لشكركشي نيست" (19) عموم عام را تخصيص زده و دايره آن را محدود كرده است; چنانكه سخن ممكن است علاوه بر منطوق، مفهوم داشته باشد منطوق همان دلالت مطابقي سخن است ولي مفهوم مدلول

ص: 830

التزامي است; براي مثال وقتي كه آيه سوره حجرات مي فرمايد: "اگر فاسقي براي شما خبري آورد درباره آن تحقيق كنيد." (20) مفهوم مخالف آن چنين مي شود "اگر شخص عادلي براي شما خبري آورد تحقيق و تفحص لازم نيست. محكم، سخني است كه دلالت آن بر مقصود نياز به تاويل ندارد ولي متشابه آن است كه بدون تاويل و توجيه، مفهوم ظاهري آن غلط و غيرمعقول به نظر مي رسد. براي مثال، آيه " وجوه يومئذ ناضره الي ربها ناظره" در آن روز صورتهايي شاداب و مسرور است و به پروردگارشمي نگرد، متشابه است ولي آيه " لاتدركه الابصار و هو يدرك الابصار" (21) چشمها او را نمي بينند ولي او همه چشمها را مي بيند، محكم است از همين روي آيه پيشين را تفسير مي كند. بنابراين، دعوت امام به حفظ فقه سنتي و فقه جواهري متشابه است (22) زيرا علاوه بر دلالت بر حفظ سبك و شيوه عميق فقاهتي گذشتگان، بر جمود و پافشاري بر متون فقه استدلالي و مسائل گذشته و عدم نوآوري در اجتهاد نيز دلالت دارد ولي در پرتو توجه به نقش زمان و مكان و طرد تحجر و جمود مي توان به مراد واقعي امام از آن سخن متشابه پي برد. همانگونه كه در شرايط تعارض ظاهري ميان آثار او

ص: 831

ممكن است قاعده حكومت و ورود يا جمع عرفي جاري گردد. براي مثال امام در جايي مي فرمايد: "ميزان راي ملت است" كه بر گرايش عميق بر نظام دموكراسي دلالت دارد ولي ازسوي ديگر امام بر"ولايت مطلقه فقيه" تاءكيد مي كند: "همين ولايتي كه براي رسول اكرم (ص) و امام در تشكيل حكومت و اجرا و تصدي اداره هست براي فقيه هم هست." (23) كه خام انديشان حمايت از نظام استبدادي يا "استبداد فقيه" را از آن مي فهمند. ليكن اين دو سخن به ظاهر متعارض كاملا قابل جمع است و آن اينكه امام نه دموكراسي به مفهوم غربي آن را تاييد مي كند و نه از نقش رهبري به مفهوم استبدادي آن حمايت مي كند بلكه او طرفدار نظام حكومتي "الهي - مردمي" است; يعني، نظامي كه در آن شرايط رهبر توسط قرآن و سنت معين شده است و مردم نيز موظفند كه بر اساس همان شرايط و ويژگيها رهبر را انتخاب كنند و مورد پشتيباني قرار دهند. پس حاكميت از آن خداست كه از مجراي حاكميت مردم و فقيه عينيت پيدا مي كند. بنابراين، دموكراسي اسلامي، دموكراسي است كه با نقش و حاكميت مردم گره خورده است از همين روي از مفاسد و معايب دموكراسي غربي بدور است. اين اصل در شرح انديشه هاي عرفاني و غزليات امام

ص: 832

نيز كارآيي خاصي دارد آنجا كه مي فرمايد: "در ميخانه گشاييد به رويم شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم" چنين به ذهن مي آيد كه امام با اصل عقل و علم رسمي مدرسه سر سازگاري ندارد بلكه مشرب او مشرب عشق و ذوقيات عرفاني است ولي آنگاه كه در وصيتنامه الهي - سياسي اش مي خوانيم: "اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتكارات و صنعتهاي پيشرفته كه در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد باشد، هيچگاه اسلام و هيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد، بلكه علم و صنعت مورد تاكيد اسلام و قرآن مجيد است." (24) پي مي بريم كه تناقضي در ميان نيست بلكه سخن بلند است و دقت بيشتري مي طلبد. پس چنانكه ملاحظه شد توجه به اصول لفظي در شرح و تبيين آثار امام نقش كليدي ايفا مي كند. چكيده بحث پژوهشگر آثار امام بايد نخست بر اساس بنيادهاي تحقيق، موضوع تحقيق خويش را معين كند. پس از آن، به گردآوري اسناد و مدارك بپردازد سپس هدف تحقيق خويش را از ميان اهداف چهارگانه تعيين كند; يعني، مشخص سازد كه آيا هدفش معرفي آثار علمي، استنباط انديشه يا مبادي فكري و يا تحليل ابعاد شخصيتي امام و يا بررسي تطبيقي آثار اوست؟ پس از

ص: 833

آن بر اساس شناسايي ماهيت فرضيه و موضوع تحقيق، بايد شيوه مناسب بررسي را انتخاب كند; يعني، اگر موضوع تحقيق و فرضيه ها جنبه حكمي داشته باشد شيوه اجتهادي و اگر ماهيت آن صرف مصداق و پديده شناسي باشد، روشهاي تحليل موضوعي را انتخاب خواهد كرد. آنچه كه در مرحله بررسي فرضيه ها بسيار سرنوشت ساز است اين است كه پژوهشگر بايد مراقب باشد تا به دام شيوه هاي ناصواب; يعني، روشهاي گزينشي و پيش داوري گرفتار نشود بلكه اسلوب همه جانبه و نظام مند را برگزيند. آنچه كه او را در گزينش و طي طريق حقيقت ياري خواهد كرد چهار اصل اساسي است: يكي اينكه پژوهشگر بايد در بررسي خود، تحليل حكمي را از موضوعي جدا كند و هر يك از آنها را با شيوه مناسب بطور نظام مند بررسي كند و بخاطر خطا در تحليل موضوع به دام خطا در حكم گرفتار نشود. ديگر اينكه بر پژوهشگر لازم است بر اصول و مبادي فكري امام - مبادي تصديقيه - تسلط كافي پيدا كند، بديهي است كه چون اين مبادي غالبا از مقوله اصول متعارفه نيستند بلكه از مقوله موضوعه اند، پژوهشگر ناگزير است درصدد اثبات و تنقيح آنان نيز برآيد تا در تحليل آثار وانديشه هاي امام كه به منزله مسائلمي باشند با مشكل مواجه نشود

ص: 834

و يا تحقيق او سر از سطحي نگري برداشت عاميانه درنياورد. ديگر اينكه چون آثار وانديشه هاي امام محصول شخصيت متعالي است، سنخيت ميان عالم و معلوم ضروري خواهد بود بنابراين، پژوهشگر به ميزان تعالي شخصيتي خويش بر آثار امام احاطه علمي خواهد يافت; يعني، هر چه بيشتر از بعد احساس وانديشه با امام هم آوايي داشته باشد به همان ميزان به آفاق فكري و شخصيتي او دست مي يابد و در نهايت، جايگاه استخدام و به كارگيري قواعد و اصول لفظي در تحقيق حكمي و موضوعي است كه پژوهشگر ناگزير از توجه به آن است; زيرا اين اصول و قواعد، اختصاص به وادي استنباط احكام از كتاب و سنت ندارند. من آنچه شرط بلاغ است مجملي گفتم تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل

پى نوشت ها

: 1. نادري، عزت الله و سيف نراقي، مريم، روشهاي تحقيق و چگونگي ارزشيابي آن، ص 2 59. انعام/ 3 53. بقره/ 189. ر. ك، تفسير نورالثقلين، ج ا، ص 178، حديث 4 623. راغب اصفهاني، مفردات. 5. استاد مظفر، محمد رضا، المنطق، ص 23، چاپ دارالتعارف، بيروت 6. ر. ك، شريعتمداري، علي، روانشناسي تربيتي، ص 7 20 -19. نادري، عزت الله و سيف نراقي، مريم، روشهاي تحقيق و چگونگي ارزيابي آن، ص 8 59. نساء/

ص: 835

50 و يونس/ 9 39. شهيد صدر، محمد باقر، اقتصادنا، ص 291، چاپ دارالتعارف، بيروت 10. همان، ص 11 382. همان، ص 12 383. همان، ص 13 391. عنكبوت/ 14 43. واقعه/ 79 و آل عمران/ 15 7. از تپشهاي اين قلم. 16. نهج البلاغه دكتر شهيدي، خطبه 17 189. ر. ك، استاد همايي، جلال الدين، مولوي نامه، ج 2، ص 18 .925. از تپشهاي اين قلم. 19. روزنامه جمهوري اسلامي، 11/8/64، ديدار با كارداران كشورهاي عربي و آفريقايي 20. حجرات/ 21 6. قيامت/ 22 و 23 و انعام/ 22 103. صحيفه انقلاب، ص 5، چاپ ارشاد 23. در جستجوي راه از كلام امام، دفتر 8، روحانيت، ص24 241. صحيفه نور، ص 9، چاپ ارشاد. عباس ايزد پناه

ص: 836

الهامي ازامام خميني

11 چكيده: از دانشمند خوش ذوق, خدمتگزار و فداكارمرحوم حجت الاسلام سيد علي محمد وزيري, دفتري به يادگار مانده به نام: مجمع الجواهر, در چهار جلد و داراي چهارصد و سي برگ, در بردارنده مقاله و يادداشتها و يادگارهايي از عالمان و ارباب فضل و كمال كه به در خواست وي, در سفر و حضر, نگاشته اند و نيز نامه هايي كه بزرگان به ايشان نوشته اند. 1 از جمله كساني كه در اين دفتر مطلب به يادگار نوشته اند, مي توان از امام خميني و مرحوم آيت الله سيد روح الله خاتمي نام برد.مرحوم خاتمي در هشتم ذي حجه 1366 , برابر با 1326/7/30 شمسي مطالبي در اين دفتر نوشته است كه در ادامه, فرازهايي از آن نقل خواهد شد.امام خميني, سه سال پيش از تاريخ ياد شده, يعني در يازدهم جمادي الاولاي سال 1363 , برابر با سال 1323 شمسي, در چهل و سه سالگي, اين نوشتار را, كه نخستين بيانيه سياسي ايشان به شمار مي رود, به يادگار گذاشته است. اين بيانيه پر شور, پس از بسمله, با اين جمله آغاز مي شود: (بخوانيد و به كار ببنديد). اما م در پايان اين بيانيه هشدار دهنده مي نويسد: (هان! اي روحانيين اسلامي, اي علماي رباني, اي دانشمندان

ص: 837

ديندار, اي گويندگان آيين دوست, دينداران خدا خواه, اي خداخواهان حق پرست, اي حق پرستان شرافتمند, اي شرافتمندان وطن خواه, اي وطن خواهان باناموس, موعظت خداي جهان را بخوانيد و يگانه راه اصلاحي كه پيشنهاد فرموده, بپذيريد و ترك نفعهاي شخصي كرده, تا همه به سعادتهاي دو جهان, نايل شويد و با زندگاني شرافت مندانه دو عالم, دست در آغوش شويد: (ان لله في ايام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها.) امروز, روزي است كه نسيم روحاني الهي وزيدن گرفته و براي قيام اصلاحي, بهترين روز است. اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براي خدا نكنيد و مراسم ديني را عودت ندهيد, فرداست كه مشتي هرزه گرد شهوتران, بر شما چيره شوند و تمام آيين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند. امروز شما در پيشگاه خداي عالم چه عذري داريد؟ همه ديديد كتابهاي يك نفر تبريزي بي سر و پا را كه تمام آيين شماها را دستخوش ناسزا كرد و در مركز تشيع, به امام صادق و امام غايب, روحي له الفداء, آن همه جسارتها كرد و هيچ كلمه اي از شماها. امروز, چه عذري در محكمه خدا داريد؟ اين چه ضعف و بيچارگي است كه شما را فرا گرفته؟ اي آقاي محترم كه اين صفحات

ص: 838

را جمع آوري نموديد و به نظر علماي بلاد و گويندگان رسانديد, خوب است, يك كتابي هم فراهم آوريد كه جمع تفرقه آنان كند و همه آنان را در مقاصد اسلامي همراه كرده, از همه امضا مي گرفتيد كه اگر در يك گوشه مملكت به دين جسارتي مي شد همه يك دل و جهت از تمام كشور قيام مي كردند.... شماها كه به حق مشروع خود قيام نكرديد, خيره سران بي دين از جاي برخاستند و در هر گوشه, زمزمه بي ديني آغاز كردند و به همين زودي, بر شما تفرقه زده ها چنان چيره شوند كه از زمان رضا خان, روزگارتان سخت تر شود: من يخرج من بيته مهاجرا الي الله ورسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله.) اين بخش از بيانيه امام, دربردارنده دو نكته اساسي است: 1. تفرقه عالمان دين و زيانهاي آن . 2. هجوم دشمنان, به بنيانهاي ديني مسلمانان. اين دو موضوع, امروز به گونه و شكل ديگري, كم و بيش, رخ نموده است. از يك سو غرب غارتگر, تمام توش و توان خود را براي در هم پيچيدن طومار اسلام به كار بسته است و به فرموده علي(ع): (الا وان الشيطان قد زمر حزبه واستجلب جلبه ليعود الجور الي اوطانه ويرجع الباطل

ص: 839

الي نصابه.)2 آگاه باشيد كه شيطان حزب خود را برانگيخته و سپاه خويش بسيج كرده, تا بار ديگر ستم در جاي خود مستقر گردد و باطل به جايگاه خود باز گردد. يك نگاه به حال و روز كشورهاي اسلامي, بويژه شيعيان, به خوبي اين حقيقت را آشكار مي كند: وضع جانكاه, دردآور و كشنده شيعيان عراق, شيعيان مظلوم و ستمديده افغانستان و دردهاي بي حد و مرز آنان, شيعيان لبنان و يورشهاي پياپي صهيونيستهاي خون آشام, عربده كشيها و خون ريزي و غداره بندي وهابيان و ايادي آنان عليه شيعيان در پاكستان, فقر و بي خانماني شيعيان كشمير و هند, قتل و غارتهاي مسلمانان الجزاير, قتل عام و آوارگي مسلمانان بوسني و هرزگوين و بالكان, زندان هاي مخوف پاره اي از كشورهاي اسلامي و زندانيان رزمنده و مبارز مسلمان, از يك سو; و هجوم بي محابا و پياپي فكري و فرهنگي براي زدودن اسلام از صفحه تاريخ, از سوي غرب و همفكران سلمان رشدي و سلمان رشديهاي دست آموز غرب در بين مسلمانان و در داخل كشورهاي اسلامي, تا مسلمان نماهايي كه هر ساله, دهها كتاب, جزوه و مقاله برضد باورهاي مسلمانان و شيعيان نشر مي دهند3 و از ديگر سوي, با دريغ و افسوس, نبود همدلي, همراهي, همكاري, مهرباني

ص: 840

و مهرورزي در بين عالمان دين, آن گونه كه بايد باشد و اين, فاجعه آفرين است و بر عمق فاجعه مي افزايد. امام خميني, اين رخدادها را در آيينه زمان ديده كه از پراكندگيها و از هم گسستگيها و تفرقه ها شكوه داشته است. پايان شوم و سرانجام پرادبار تفرقه را به خوبي و به روشني در آن سالهاي دور درك كرده كه چنين دردمندانه از تفرقه و نبود همدلي و همراهي و مهرباني و جدايي دلها سخن گفته است. اين تفرقه, اكنون نيز, كم و بيش وجود دارد. البته منظور تنها اختلافهاي سياسي نيست. راستي, چرا بايد دو, يا چند عالم امامي, با آن همه نكته هاي مشترك و هدف واحد, در يك روستا, يا شهر, يا مركز استان, يا كشور, آنقدر اختلاف سليقه و نظر داشته باشند كه ديدار آنها, اگر رخ بدهد, تنها در مجلسهاي ترحيم باشد؟ آيا هيچ مي دانيم كه اين گونه اختلافها و دوگانگيها, بزرگ ترين ضربه را به مردم مي زند؟ و دشمنان, كه نه اين سوي درگيري را قبول دارند و نه آن سوي درگيري را, از خوشحالي در پوست خود نمي گنجند؟ علم و تجربه گواه است كه هيچ عاملي در سست كردن پايه هاي اعتقادي و ديني دينداران, به اندازه

ص: 841

دو دستگي دو يا چند عام در يك روستا و يا شهر نيست. راستي چرا ما از اتحاد و هجوم سيل آساي دشمنان به همه هستي مسلمانان, در غفلت به سر مي بريم و بسان خواب زدگانيم و توجه نداريم در پيرامون مان چه مي گذرد و اختلاف سليقه را تا اين حد بزرگ كرده ايم؟ راستي چرا براي تاليف قلوب و اجتماع برادرانه عالمان دين كاري نمي كنيم؟ در اين راه تاكنون, چه گامي برداشته ايم؟ در پاره اي از مسائل, روزها, بلكه هفته ها تحقيق و كاوش مي شود و مبالغي كلان هزينه مي گردد, سمينار و كنگره ها مي گيريم كه البته بجا هم هست و فايده هاي بسياري دارد, از جمله: احياي آثار و مآثر عالمان و نماياندن اين كه بزرگان چه كردند و چسان به وظيفه خود جامه عمل پوشاندند. آيا پسنديده نيست كنگره اي هم برگزار كنيم براي آشنايي به رسالت خود در اين عصر و نيز براي نزديك كردن قلبها به يكديگر و تاليف قلوب بين عالمان و اجتماع آنان؟ بررسي علتهاي پديد آمدن اختلاف, راهكارهاي زدودن آن, با يك دبيرخانه هميشگي, پرتلاش براي تاليف قلبها و استوارسازي دوستيها و برادريها.5 راستي آن همه روايات شريفه در ارزش (زياره الاخوان), (تذاكر الاخوان)6 و

ص: 842

روايات بسيار (اصلاح ذات البين) و روايات جايز بودن دروغ در مقام اصلاح و جمله شريفه مولي الموالي حضرت اميرالمومنين (ع): (اصلاح ذات البين افضل من عامه الصلاه والصيام.)7 و... آيا براي اين وارد شده اند كه ما آنها را براي مردم بخوانيم و ديگران را به آنها فرا بخوانيم؟ بسياري از طلاب و فضلا كه در مناسبتهاي تبليغي از قم, به جاي جاي ايران اسلامي سفر مي كنند, از جمله نخستين پرسشهايي كه با آن رو به رو مي شوند و پاسخ درستي هم براي آن ندارد, پرسش از همين اختلافها و تفرقه ها و پراكندگيهاست. عالمان بزرگ مذهب ما, كه به آنان و فهميدن سخن آنان مباهات مي كنيم, مانند: شيخ مفيد, سيد مرتضي, سيد رضي, علامه حلي, شهيد اول و شهيد ثاني, قدس الله اسرارهم, با عالمان اهل سنت نشست و برخاست و مناظره و رفت و آمد و رابطه شاگردي و استادي داشته اند. حدود چهل تن از عالمان بنام اهل سنت, به شهيد اول اجازه روايت داده و او را بسيار ستوده اند.8 شهيد ثاني يك سال و اندي, در سال 942 و 943 در مصر در نزد شمار زيادي از عالمان اهل سنت به تحصيل پرداخته است.9 حركت خردمندانه و سنجيده اين بزرگان براي

ص: 843

حفظ تشيع و جلوگيري از گوناگون هجومهاي مخالفان به شيعه, بسيار اثر داشته است. بي گمان اختلاف نظر و سليقه دو عالم شيعي, هرگز به پايه اختلاف دو عالم شيعي و سني نمي رسد. بنابراين, ديدار, گفت و گو, انتقاد دوستانه و دلسوزانه از يكديگر, گرچه اختلاف نظر و سليقه بسيار باشد, محذور شرعي ندارد. با چنين گردهماييها و جلسه هايي, اختلاف نظرها هر چند زياد باشد و در جامعه هم منتشر شود, زياني نمي رساند و اثر ناجوري نمي گذارد؟ دو عالم بزرگوار معاد باور مي شناسم كه از لحاظ نظري علي طرفي نقيض هستند: يكي به شدت طرفدار عرفان نظري و از پيروان مكتب ابن عربي و ديگري از مخالفان پر و پا قرص عرفان و حكمت متعاليه, ولي هر دو با هم صميمي و گرم هستند و رفت و آمد دارند. آيا بهتر نيست ما بسياري از انتقادهاي از يكديگر را دوستانه و در جمع يكديگر مطرح كنيم و آنها را بر مركب راهوار امواج سوار نكنيم و به دست دشمن و يهود و نصارا نسپاريم و نگذاريم مطالبي كه تنها بايد در حريم حوزه مطرح باشد, مشاهد هر جايي شود؟ شايد گفته شود: شماري اهل بدعت هستند و همنشيني با ايشان, نادرست و سبب ترويج بدعت

ص: 844

است. در پاسخ مي گوييم: با اجتماع, نشست و برخاست, گفت و گو و سخن هم را شنيدن, بهتر مي شود جلوي بدعت را گرفت, تا مخالفت در هر كوي و برزن و برفراز منبر. گيريم كه بپذيريم با اين امور, بدعتگذار, باز داشته نمي شود و از كژ راهه به شاهراه نمي آيد, در اين صورت, وقتي همه علمان از نزديك و بدون واسطه, با آراي چنين بدعتگذاري آشنا شدند, همگي يكصدا و همنوا, او را از جامعه طرد مي كنند و بهتر مانع رواج بدعت مي شوند. امام خميني در سال 57 گفته است: (يكي از اقسام روابط كه من سابق مي خواستم در قم ايجاد كنم و نگذاشتند ايجاد بشود (خداوند اصلاحشان كند ان شاء الله) من بنابراين گذاشتم كه در تمام ايران, يك روز تعطيل, يك روز اجتماع باشد, اجتماع اهل علم. يعني فرض كنيد روز شنبه, يا شب شنبه, تهران يك اجتماع اهل علمي باشد, خراسان اجتماع اهل علمي باشد, فلان ده هم اجتماع اهل علمي باشد, اين يك سازماني بود, نگذاشتند, نفهميدند.)10 بر اسا اين رهنمود امام, خيلي بجاست كه عالمان طراز اول و نيز طبقه دوم هر شهر, دست كم هر دو ماه يك بار, در منزل يكديگر اجتماع كنند و با تبادل

ص: 845

نظر و رايزني, در نزديك كردن ديدگاهها به يكديگر بكوشند و بر فرض كه هيچ بحث و مذاكره اي هم نكنند, نفس همين اجتماع, مايه اجتماع قلبي و نيز سبب دلگرمي مومنان مي شود و خناسان و فتنه انگيزان و آتش بياران معركه را خلع سلاح و رسوا مي كند. اگر گفته شود وقت عزيز و گرانبهاست و نبايد صرف برگزاري و حضور در چنين جلسه هايي شود. در پاسخ مي گوييم: بي گمان فايده هاي چنين اجتماعي, خيلي بيش تر از بحث استصحاب تعليقي و من الواضع و موضوع علم اصول و مني مالانفس له است كه روزها و شايد هفته ها صرف بحث از آنها مي شود. حقيقت آن است كه امروزه اجتماع و نشست و برخاست و گفت و گوي عالمان, بيش تر تشكيلاتي است و كساني كه خارج از تشكيلات و تشكلهاي رسمي هستند, چندان با يك ديگر انسي ندارند. برخلاف زمانهاي پيش كه رفت و آمد عالمان نامدار به شهرهاي خود, يكي از انگيزه هاي اجتماع (بيش تر )و رفت و آمد مي شد. با توجه به آنچه گذشت به نظر مي رسد اگر موضوعي ديروز به نظر استاد شهيد مطهري (مشكل اساسي در سازمان روحانيت) 11 بود, امروز مشكل اساسي همين كشمكشها و مشاجره

ص: 846

ها و اختلافهاست و بجاست كه خردمندان قوم, تمام هم و غم و توش و توان خود را براي ريشه كن كردن و يا دست كم, كم كردن آن, به كار بندند. چنانكه در آغاز اين نوشتار يادآور شديم آيت الله سيد روح الله خاتمي, حدود پنجاه و چهار سال پيش, در سال1366ه.ق در مجمع الجواهر مرحوم وزيري مطالب عبرت آموزي نوشته است و در همان نوشتار درباره روحانيت مي نويسد: (تشتت افكار, بي نظمي دستگاه روحانيت... و هزاران دردهاي ديگر, پيكر جامعه مسلمانان, بخصوص روحانيت را بسيار ضعيف ساخته و تهديد به نيستي مي كند... افسوس! فرصتي كه در اين چند سال, گردش روزگار به دست ما داد كه بايست آن را غنيمت شمرده و با درس عبرتي كه از روزگار گذشته بايست گرفته باشيم, به نقاط ضعف و علل انحطاط خويش پي ببريم و با كمال سرعت به اصلاح آن بپردازيم و اين دستگاه را مرمت[ كنيم] و پايه هاي آن را براساس محكم قرار دهيم كه بتواند در مقابل گردبادهاي مخالف روزگار كه موقتا ساكن[ شده] و دير يا زود, وزيدن خواهد گرفت, چندي مقاومت كند, كوچك ترين استفاده نكرديم كه سهل است, شايد سوء استفاده هم كرديم و عما قريب اين فرصت از دست ما رفته,

ص: 847

ما همانيم كه بوديم و دشمنان ما همان و در اولين حمله از پاي در خواهيم آمد و آيا مسوول آن كيست؟ من نمي دانم. بگذريم و بيش تر پريشان نگويم. خدا مي داند هر وقت به اين مسائل, به مناسبتي توجه مي كنم, از شدت تاثر, پريشان[ مي شوم] و از مغز پريشان, جز فكر پريشان تراوش نخواهد كرد. حضرت آقاي وزيري ببخشيد معذرت مي خواهم كه چند صفحه از كتابچه شما را به لاطائل اشغال كردم ولي اكنون كه منظور شما از تنظيم اين دفتر تامين نشده, بگذاريد گفته هاي پريشان من هم در آن ثبت باشد.)12 باري, سيره رسول اكرم(ص), براي ما در اين زمينه, بهترين الگوست. مي دانيم كه آن وجود مقدس, براي حفظ مصالح عاليه اسلام, چه كساني را به خود جذب كرد و با چگونه كساني, كه از باطن و آينده آنها هم خبر داشت, نشست و برخاست مي كرد. آيا اين بزرگوار, وضع كنوني ما را مي پسندد. آيا از اين پراكندگي خشنود است؟ پراكندگي و تفرقه اي كه دشمنان از آن سوء استفاده كرده و مجال يافته اند هرچه مي خواهند احكام نوراني آن پيامبر عظيم الشان را به سخره بگيرند؟ ما همه مفتخر به پيروي از آن وجود مقدس هستيم, ولي

ص: 848

نكند درباره ما بگويند:وكل يدعون وصال و ليليوليل لاتقر لهم بذاك اگر در شهري كه دو عالم اختلاف سليقه و نظر دارند يكي بگويد: (فلاني بي سواد است) و ديگري بگويد: (فلاني بي تقواست), آن وقت دين اسلام ترويج مي يابد؟ مي دانيم تنها داشتن و انباشتن اصطلاحات و انبار اصطلاحات شدن كمال نمي آورد, مادامي كه تقوا همراه آن نباشد و تقوا هم كه آمد, ديگر (نه مني هست و نه مائي) و جدالها هم رخت مي بندند. از غرر سخنان امام خميني است: (اگر همه انبياء در يك زمان در شهري باشند, هيچ اختلافي بين آنها نخواهد بود.)13 هنگامي كه در شرع مقدس ما, يكي از مصارف زكات تاليف قلوب كافران است: (والمولفه قلوبهم)14 چگونه اين شرع به تفرقه و ناهمدلي عالمان رضايت مي دهد؟ باري براي به پايين ترين حد رساندن دو دستگيها و ايجاد همدلي و همراهي, بايد تحقيقات و كارها و تلاشهاي فراواني صورت پذيرد, ولي آنچه اكنون به نظر مي رسد, در چند بند پيشنهاد مي شود: 1. همان گونه كه پيش تر, از امام خميني نقل شد, عالمان هر شهري, بويژه آنان كه گمان مي رود اختلاف و رقابت دارند, ماهي يك بار, يا دو ماه يك بار, برنامه منظم ديدار در منزلهاي

ص: 849

يكديگر داشته باشند. 2. در هر شهري, سالي يك بار, كساني كه گمان مي رود با يكديگر اختلاف دارند, با اعلام قبلي, خود و مامومهاي آنان در نماز جماعت يكديگر شركت بجويند و به يكديگر اقتدا كنند. 3. از بروز عوامل تفرقه جلوگيري شود, در مثل, در هر شهري همزمان, بيش از يك نماز عيد فطر يا عيد قربان اقامه نشود. جاي تعجب است كه ما عوامل اتحاد را در اسلام, گاهي به عوامل تفرقه تبديل مي كنيم و از جمله همين نماز عيد است. 4. توجه به يك اصل اخلاقي مهم و پاي بندي به آن كه در روايات اهل بيت(ع) سفارش شده است,در كاهش كشمكشها اثر فراوان دارد. كه اين اصل اخلاقي اين است: آدمي به جاي متهم كردن ديگران و مقصر دانستن آنان, خود را متهم كند و مقصر بداند. امام علي(ع) در خطبه همام در اوصاف پارسايان مي فرمايد: (فهم لانفسهم متهمون و من اعمالهم مشفقون.)15 يا مي فرمايد: (اعلموا عباد الله ان المومن لايمسي ولايصبح الا ونفسه مظنون عنده فلا يزال زاريا عليها.)16 بدانيد اي بندگان خدا, مومن شب را به روز و روز را به شب نمي آورد, مگر آن كه به نفس خويش بدگمان است و پيوسته بر او عيب مي گيرد. استاد

ص: 850

آقاي مصباح يزدي مي گويد: (يكي از بزرگ ترين عيبهاي نظام روحانيت تك روي و تك انديشي است.... تقيد به در نظر گرفتن خواست ديگران و همفكران و همكاري با آنان, كاري خلاف طبع است. لذا به سادگي نمي توان سخن ديگري را پذيرفت. فهميدن اين مطلب, شناخت اين مشكل و راه حل آن, قدمي در راه اصلاح و پيشرفت است. اي كاش اختلاف نظرها و رفتارها, تابع تشخيص بود; يعني دو نفر كه از دو راه مي روند, به دليل تشخيص آنها بود, ولي متاسفانه در اغلب موارد اين گونه نيست. در بسياري از موارد, تشخيصها, منشا رواني دارد; يعني چون مي خواهد, اين گونه تشخيص مي دهد. حتي گاهي انسان متوجه نيست كه چرا تشخيص او عوض شده است. در اين حال, ريشه تغيير تشخيص او تغيير خواست اوست. بايد به نظريات همديگر احترام بگذاريم... به دنبال شناخت حق باشيم, سعي كنيم كه هميشه حرف درست ديگران را تصديق كنيم. با عمل به اين نكته اخلاقي, علاوه بر خدمات علمي, مي توان گام بزرگي در خودسازي برداشت. ارزش اين كارها, بيش از ساير كارهاست. ساير كارها وقتي پر بركت مي شود كه از ضميري پاك صادر شود....)17 5. توجه به سيره سلف صالح و پاي بندي به آن,

ص: 851

اثر شگرفي در همدلي و همراهي دارد كه در زير نمونه هايي نقل مي شود: الف. مرجع بزرگ, آقا سيد ابوالحسن اصفهاني, به مخالفان خود كمك مالي مي كرد. وقتي به او خرده گرفتند: فلاني شما را قبول ندارد, چرا به او كمك مي كنيد؟ پاسخ مي دهد: مگر من جزو اصول دين هستم كه هر كس مرا قبول نداشت, كافر باشد؟ گاهي مي گفت: اگر فلاني مخالف من است, خانواده ا و كه نبايد دچار مشكل زندگي باشند. فرزندانش چه گناهي دارند؟ ب. مرجع بزرگ آقا سيد احمد خوانساري, براي تامين پرداخت شهريه يكي از مراجع تهران, با واسطه و مخفيانه مبالغي پول مي فرستد, به گونه اي كه خود وي هم متوجه نمي شود كه دهنده پول كيست! آقا سيد احمد خوانساري براي اين كه مبادا كمي يا نبود شهريه آن مرجع, مايه وهن, يا تكدر خاطرش شود, چنين مي كرد. ج. يكي از عالمان آذربايجان مي خواست از آخوند خراساني, اجازه كتبي بگيرد. روزي, پس از درس آخوند تقاضاي كتبي خود را تقديم وي كرد. در بين راه مجلس درس تا منزل به آخوند گفتند: (اين شخص از مخالفان مشروطه است و به شما توهين مي كند و مستحق اخذ اجازه نيست.) آخوند در پاسخ گفت: (شايد

ص: 852

طبق حجت شرعي به من توهين كرده است, نه بدون جهت و چون من نمي دانم طبق حجت شرعي بوده است يا نه, كارش را حمل بر صحت مي كنم[ .و افزود]: براي اين كه مبادا تصميم پس از رسيدن به منزل عوض شود, قلم بياوريد تا همين جا اجازه را بنويسم.) د. سيد هبه الله شهرستاني مي گويد: (در ايام مشروطيت, روزي در بيروني منزل آخوند در نجف نشسته بوديم كه سيدي وارد شد و به ايشان گفت: من مقلد سيد كاظم يزدي هستم و مي خواهم با فلاني معامله كنم و مهر و امضاي سيد را براي خريدار برده ام, ولي چون خريدار مقلد شماست, قبول نمي كند و مي گويد: برو اجازه آخوند را بياور. استاد ما آخوند, حرف او را قطع كرد و گفت: به او بگو آخوند گفت: اگر تو واقعا مقلد من هستي, بايد مهر و امضاي سيد را روي سرت بگذاري و فوري اطاعت كني.)18 ه . ميرزا مسيح مجتهد بر اثر سوء تفاهمي, آقا محمود, نواده وحيد بهبهاني را تكفير كرده بود. وقتي ميرزا مسيح, براي زيارت حضرت معصومه(س) به قم مشرف شده بود, در مسجد امام حسن عسكري(ع) اقامه جماعت مي كرد. از قضا آقا محمود هم پيش از وي براي

ص: 853

زيارت به قم آمده بود. وقتي آگاه شد ميرزا مسيح اقامه جماعت مي كند, در جماعت او حاضر شد و به وي اقتدا كرد. پس از نماز, نزديكان آقا محمود, با شگفتي تمام از وي سوال كردند: (ميرزا مسيح شما را تكفير كرده و شما به او اقتدا مي كنيد؟) آقا محمود پاسخ داد: (چيزي نيست, منافاتي ندارد كه امر بر ميرزا مشتبه شده باشد و مرا كافر بداند, ولي من وي را عادل بدانم و طبق مباني فقهي, هر دو نفر, مثاب و ماجور باشيم.) وقتي خبر ماجرا به ميرزا رسيد شگفت زده به ديدار آقا محمود شتافت و جدايي و كدورت, به پيوند و دوستي تبديل شد.19 آن كه زهرت دهد بدوده قندآن كه از تو برد بدو پيوندآن كه بد گفت نيكوئي گويشور نجويد تو را, تو مي جويدشسنائيو. امام جمعه جهرم مي گفت: (سالي هلال شوال در جهرم ثابت شد و من به بيت امام خميني تلفني گزارش دادم. آنان گفتند: شما موضوع را به اطلاع آقاي گلپايگاني برسانيد, اگر بر ايشان ثابت شود, امام حكم خواهد كرد.)20 ز. يكي از اساتيد حوزه مي گفت: (اندكي پس از پيروزي انقلاب, به اتفاق دو تن از اساتيد براي تنظيم امور حوزه, به محضر امام خميني شرفياب شديم. ايشان

ص: 854

پس از بيان رهنمودهايي گفتند: خدمت آيت الله گلپايگاني برسيد و با صوابديد ايشان اقدام كنيد. وقتي در اين موضوع با آيت الله گلپايگاني گفت و گو كرديم, به ايشان خبر نداديم كه امام دستور داده اند خدمت شما برسيم. از قضا آيت الله گلپايگاني گفتند: شما نظر آيت الله خميني را جويا شديد, هر چه ايشان بفرمايند, قبول دارم.) ح. شهيد رجائي, درباره ديدار خود با آيت الله گلپايگاني مي گويد: (من, دوبار در دوران نخست وزيري و يك بار در دوران تصدي وزارت آموزش و پرورش, خدمت ايشان رسيده ام و برايم بسيار بسيار جالب بود. دفعه اول, از ايشان سوال كردم, چه امري داريد؟ ايشان مجموعه مطالبشان اين بود كه: امام را با هر چه در توان داريد, تقويت كنيد. باري براي دومين بار كه مي خواستيم جدا شويم, ايشان تكرار كردند: توصيه مي كنم امام را, عظمتشان را, موقعيتي را كه امروز در جامعه دارند, نه تنها حفظ كنيد, بلكه تقويت كنيد.) 21 آيت الله گلپايگاني در بيانيه اي به مناسبت رحلت امام خميني مي نويسد: (فقيهي بزرگ و مرجعي مسلم به جهان باقي شتافت كه در زهد و عبادت و شب زنده داري و خوف از خدا وحق گويي و حقيقت طلبي و صفات ممتاز

ص: 855

ديگر, از آيات الهي بود.)22 ط. فيض كاشاني در مساله اي با ملا خليل قزويني, مباحثه كردند و به نتيجه يكساني نرسيدند. سرانجام ملا خليل, فيض را تخطئه كرد و سخن خود را درست دانست. از قضا, چند روز بعد, فهميد كه حق با فيض بوده است; از اين روي براي عذرخواهي پياده به سوي كاشان به راه افتاد و وقتي به منزل فيض رسيد, از دم در فرياد برآورد: (يا محسن قد اتاك المسيئ) پس از ديدار و سلام و تعارفهاي معمول گفت: در مساله حق با شما بود و من اشتباه مي كردم. اين را گفت و بدون درنگ برگشت و گفت: من تنها براي بيان اشتباه خودم اين راه را طي كردم و منظور ديگري نداشتم.23 ي. روزي استفتايي خدمت آقاي علوي خوانساري آوردند كه پاسخ دهد قبل از وي, عالم ديگري آن استفتا را پاسخ داده بود و از او خواستند نظر خود را ذيل آن بنويسد. آقاي علوي, پس از مطالعه سوال و جواب, دريافت كه آن عالم جواب را نادرست نوشته است; از اين روي, بدون اين كه سخني بر زبان بياورد, به پرسش گر گفت: فردا براي گرفتن پاسخ مراجعه كنيد, شب, استفتا و پاسخ آن و صورت درست را خدمت آن عالم

ص: 856

فرستاد و از او خواست با عوض كردن برگه استفتا, پاسخ صحيح را ذيل آن بنويسد و آن گاه خود وي هم, جوابش را ذيل آن نوشت و روز بعد, بدون اين كه استفتا كننده متوجه ماجرا شود, استفتا را تحويل او داد! اين نوشتار را با سخنان امام خميني به پايان مي بريم: (شما خيال مي كنيد دعواي شما بين دو نفر پهلوان است؟ دعواي شما پيش خدا, اعظم از همه معاصي است.)24 (اين دسته بنديها غلط است. اين دسته بنديها فسق است. حوزه ها را ضايع مي كند, اين كارها.)25 (امانت گذاشته خدا اين ديانت را, خيانت به اين امانت نكنيد. اين جبهه بنديها, خيانت است. مگر شما از دو دين هستيد؟ مگر مذهب شما, شعب مختلفه دارد؟ مگر ملاهاي شما هر كدام به يك ديني دعوت مي كنند؟ جبهه بندي يعني چه؟ اين دنبال آن ملا, آن دنبال آن ملا. اينها غلط است, اينها كفر است, اينها از كباير, از اعظم كباير است.... شما چيزي نداريد كه سر آن دعوا كنيد, سر ديانت است, ديانت هم دعوا ندارد. الحمد لله ديانت داريد, اما ديانت كه دعوا ندارد سر همه اينها به دنيا بر مي گردد.

ص: 857

انسان خودش را بازي مي دهد. كه تكليف شرعي اقتضا مي كند. تكليف شرعي اقتضاء مي كند كه انسان اهانت كند به... همجنس خودش؟ اين تكليف شرعي است؟ دنياست آقا اينها, هواهاي نفس است.)26 (اگر شما صنف روحانيت, ايدهم الله تعالي, كارهايي خداي نخواسته انجام بدهيد كه از چشم ملت بيفتيد ولو در دراز مدت, آن روز است كه فانتوم لازم نيست ديگر خود ملت شما را كنار مي زند... من خوفم اين است كه روحانيت نتواند آن چيزي كه به عهده اوست, صحيح انجام بدهد.)27 پي نوشتها: 1. (سيماي فضيلت) /267. 2. (نهج البلاغه), صبحي صالح, ترجمه آيتي )63 )/28/, خ22. 3. (طرح تدوين كتاب شناسي بزرگ شيعه) / 131 133 ; مجله (كلام), شماره 2/ 20 5. 4. به فرموده حضرت علي(ع):(والله يميت القلب ويجلب الهم اجتماع هولاء القوم علي باطلهم وتفرقكم عن حقكم.) نهج البلاغه خ27 5. امام خميني به مرحوم وزيري در همان روزها گفته بود: (خوب است يك كتابي هم فراهم آوريد كه جمع تفرقه آنان كند.) الهامي كه بايد از امام خميني گرفت همين است; يعني كنگره اي بايد برگذار كرد كه جمع تفرقه آنان كند. 6. (كافي), ج157 /2 186 , 179 188 , كتاب الايمان و الكفر, باب زياره الاخوان, باب تذاكر

ص: 858

الاخوان; (بحارالانوار), ج342 ,355/74, باب تزاور الاخوان و.... 7. (نهج البلاغه)/ 241, نامه ;47 (بحار الانوار), ج76, 44/43, (امالي), طوسي, /532, مجلس 18 , ح1145 . 8. (غايه المراد), ج221/ 1 226. مقدمه. 9. همان / 301. 10. (روحانيت و حوزه هاي علميه از ديدگاه امام خميني): تبيان, ج292/10. 11. عنوان مقاله اي است از استاد شهيد مطهري كه در كتابي به نام: (بحثي درباره مرجعيت و روحانيت), كه به سال 1341 ش. در تهران نشر يافت. 12. (سيماي فضيلت) 278/277. 14. سوره (توبه), آيه 60. (انما الصدقات للفقراء والمساكين والعاملين عليها والمولفه قلوبهم). 15. (نهج البلاغه) /304, خ 193 . 16. همان / 251, خ176. 17. (مباحثي درباره حوزه)/203 205. 18. (سيماي فرزانگان), ج34; /3 (مرگي در نور)/95 96. 19. همان/338. 20. مجله (پيام حوزه), شماره 78/77. 21. همان/78. 22. همان77/76. 23. (الفوائد الرضويه) ;/173 (سيماي فرزانگان), ج3 ;/319 (روضات الجنات), ج81/6, اين داستان را درباره مولي محمد طاهر قمي و فيض كاشاني نقل كرده است. 24. (روحانيت و حوزه هاي علميه)/36. 25. همان/38. 26. همان 283/282. 27. همان /214. رضا مختاري

ص: 859

امام اخلاق

2 چكيده: تقارن ايام حماسه جاويد محرم با خرداد قيام، خرداد امام و خرداد عروج يادآور پيوند گسست ناپذير عاشورا و فرهنگ عاشورا با انقلاب اسلامي و نهضت عاشورايي امام خميني است. موضوع اين مقالت كوتاه كه نكاتي چند درباره اخلاق اجتماعي امام را اشاره دارد، همسو با موضوع سمينار بررسي سيره عملي و نظري حضرت امام خميني است كه همه ساله به همت جمعي از فرهيختگان رهرو راه امام ابعاد مختلف زندگي احياگر بزرگ ارزشها را به بررسي مي نشينند و در سالجاري: "اخلاق" اين عاليترين مضمون زندگي حضرت روح الله به عنوان موضوع مباحث اين گردهمايي پرشكوه و معنوي قرار دارد. دشواري و پيچيدگي مفهوم اخلاق، و بخصوص اخلاق اجتماعي از يكسو و معيت شخصيت حضرت امام و قله هاي رفيعي كه آن بزرگ در وادي معنويت و سير و سلوك عرفاني و اخلاقي طي كرده است و رازها و رمزها و زواياي ناشناخته و بعضا دست نيافتني آن روح متعالي و مهذب از سوي ديگر چنان است كه امكان ارايه مطلبي جامع را در نوشتاري محدود نمي دهد و اساسا حق آنست كه در اين باب، ارباب فضايل، و علم و اخلاق و بزرگاني كه سالها از آبشخور مكتب تربيتي و اخلاقي امام سيراب شده اند سخن بگويند. بدون ترديد رفتارهاي اخلاقي و آداب معاشرت و اخلاق

ص: 860

اجتماعي حضرت امام ريشه در مباني اعتقادي و اصول انديشه ديني او دارد. اخلاق اجتماعي امام و رفتارهاي تربيتي او بر همان اصولي مبتني است كه قيام و انقلاب، سياست و رهبري، و فقه و فقاهت او بر آن اصول مبتني است. عرفان امام و نظام معرفت ديني حاكم بر تار و پود وجود امام است كه او را در عرصه فقه و فقاهت: مرجع مومنين، و در پهنه سياست و حكومت: رهبر مسلمين، قرار داده است و همين عرفان و نظام معرفتي و عقيدتي است كه وي را در عرصه اخلاق و رفتارها و روابط اجتماعي نيز امام و اسوه ساخته است. قيام و مبارزه و جهاد سياسي امام خميني در تداوم نهضت انبياء و براي تحقق اهداف پيامبر مكرم اسلام - صلوةالله عليه - و در جهت حاكميت آيين اسلام ناب محمدي (ص) بوقوع پيوست. همان آييني كه حضرت ختمي مرتبت در وصف رسالت و فلسفه بعثت خويش فرمود: "بعثت لا تمم مكارم الاخلاق". در اين بينش است كه حتي اجراي عدالت اجتماعي و برقراري قسط در جامعه انساني نيز به مثابه عوامل زمينه ساز تحقق هدف غايي بعثت كه نيل انسان و جامعه انساني به عاليترين مدارج كمالات اخلاقي است مورد توجه رهبران ديني قرار مي گيرد. و حضرت امام خميني در

ص: 861

اين وادي در اعصار و قرون پس از غيبت سرآمد روزگاران است. پس نكته نخست آنكه براي شناخت اخلاق و رفتارهاي اجتماعي امام و انگيزه هاي بروز اين رفتارها بايد قبل از هر چيز مباني اعتقادي امام را بشناسيم و اعتقاد راسخ قلبي و عملي او را به توحيد به معناي عميق عرفاني آن كه عالم را محضر خدا و جلوه اي از جلوات حضرت حق - جل و علا - مي دانست دريابيم و قرائت وي را از دين و شريعت و وحي، و تفسير او را از اسلام ناب، و وظيفه مندي و تعبد و تكليف گرايي او را كه اساس همه رفتارها و منشهاي فردي و جمعي او بوده است در جامعيت گفتار و رفتارش بدون تقطيع و گزينشهاي سليقه اي بازشناسي كنيم. هركسي كه مي خواهد آداب معاشرت امام و اخلاق اجتماعي او را الگوي خويش سازد پيش از آن مي بايد انديشه و شناخت و اعتقاد خويش را با انديشه و نظام معرفتي امام محك زند. امروز اگر جهان بيگانه از دين و ارزشهاي ديني و بويژه دنياي غرب در گرداب رذايل اخلاقي گرفتار است و بن بستهاي اخلاقي كنوني نه تنها فرياد اصلاح طلبان و انديشمندان خارج از گردونه قدرت را بلكه حتي صداي اعتراف و اعتراض حاكمان اين جوامع را بلند كرده بدان سبب است

ص: 862

كه فلسفه خلقت انسان و فلسفه بعثت انبياء در اين جوامع فراموش شده است. معنويت، ارزشهاي الهي و اخلاقي و مكارم اخلاق در عصر ماشين و تكنولوژي به حاشيه رانده شده اند. اين نظام شبه تمدن حاكم بر غرب بي ترديد نه از ناحيه بمبهاي اتمي و سلاحهاي كشتار جمعي، كه از ناحيه نبود اخلاق الهي و فضايل معنوي لامحاله محكوم به زوال و شكست است. و به تعبير حضرت امام در نامه معروفشان به گورباچف، در باغ سبز غرب فريبي بيش نيست و درون آن سرشار از عوامل سقوط و فروپاشي است. چيزي كه امروزه در غرب و روانشناسي غربي به نام علم اخلاق از آن ياد مي شود همان اخلاق به اصطلاح علمي و نسبي اي است كه دامنه نسبيت را تا حريم اصول بنيادين حاكم بر پهنه هستي كشانده است و واضح است كه اين نگاه را با چنين ابزاري امكان رويت خورشيد حقيقت نيست و نتيجه چنين نگرشي همان است كه وجود با عرضه بسيط و جلوه هاي بيكرانه اش تنها در حصار طبيعت تفسير مي شود و اخلاق و روابط فردي و جمعي انساني محصور در اين زندان، تفسيري جز ارزشهاي نسبي دائما درحال تغيير نمي يابند. كاركرد عوامل ماوار طبيعت و حقايق غيبي در عالم هستي را در اين نگرش راهي نيست و ارزشهاي

ص: 863

مطلق را كه جوهره اصلي و پايه تمدنهاي واقعي و ماندگار هستند نفي مي كند. عوامل تنظيم كننده روابط اخلاقي و اجتماعي و آداب معاشرت برآمده از اين نگرش ماده انگارانه را جز حاكميت قدرت، سرمايه، ماشين و تكنولوژي تشكيل نمي دهد. بديهي است كه بموازات سلطه اي كه هريك از اين عوامل براي صاحبان آنها در جوامع انساني پديد مي آورند اخلاق و فرهنگ و آداب اجتماعي نيز دگرگون مي شود. و اينجاست كه به تعبير پاسكال: "اخلاق واقعي به اخلاق علمي مي خندد". آري امروز جامعه انساني بيش از هر زمان ديگر نيازمند اخلاق واقعي است و چنانكه گفتيم تامين اين نياز تنها از مسير بازگشت بشر به فطرت ديني و الهي خويش مي گذرد. و در همين رابطه است كه تبيين اخلاق اجتماعي مردي كه حقيقتا امام اخلاق بود و از همين رهگذر رستاخيز بزرگ و نهضت الهي خويش را برپا ساخت كاري است بس مهم و پاسخي است به نياز عصر حاضر. نكته ديگر در شناخت اخلاق اجتماعي امام كه در ادامه مبحث پيشين است آنكه يكايك رفتارهاي اجتماعي امام و آداب معاشرتي كه بدان پايبند بوده اند جملگي از سر اداي تكليف و عمل به وظايف ديني در رفتارها و زندگي او جلوه گر شده اند. بنابراين مكتب تربيتي و اخلاقي امام خميني همان مكتب تربيتي و اخلاقي اسلام ناب

ص: 864

است. حضرت امام تحت تاثير محيط و شرايط تاريخي و اجتماعي به دسته اي از رفتارها پايبند و دسته ديگر را مردود نمي دانسته است بلكه دقيقا خود را مكلف به انطباق روابط و رفتارهاي خويش با فرامين الهي و احكام اخلاقي دين مي دانست و از همينجاست كه در ادوار بسيار طولاني و متنوع زندگي امام تا آنجا كه خاطره ها نقل مي كنند و اسناد و مدارك آن گواهي مي دهند تغييري در منشهاي سرشار از فضايل اخلاقي امام در برخورد با ديگران مشاهده نمي كنيم. براي نمونه: همان حرمتي را كه او براي مردم قبل از اقبال جامعه به او قائل بود عينا در رفتار و گفتارش در زمان پس از پيروزي و دوران حكومتش بر ميليونها قلوب و نفوس شاهديم. به عبارت ديگر، حضرت امام در جريان خودسازي و جهاد با نفس كه در دوران نوجواني و جواني و قبل از ورود به عرصه فعاليتهاي سياسي و زعامت ديني و رهبري قيام، در يكي از سخت ترين مراحل تكامل زندگي خويش و تحت تاثير همان مكتب شناختي و عرفاني اي كه اشاره كردم رويكردي آنچنان به آداب و اخلاق اسلامي داشته است كه نه تنها در وادي مباحث نظري و تئوريك اخلاق اسلامي به عنوان صاحبنظري توانمند و فرزانه زمان خويش شناخته مي شد بلكه در ميدان عمل

ص: 865

نيز با مواظبت و مراقبت دائمي، آداب معاشرت اسلامي را چنان در باطن خويش پرورانده بود كه ملكه روان خودساخته او شده بودند و همين امر سبب تعادل در برخوردها در تمام ادوار زندگي وي بوده است. بنابراين، اخلاق اجتماعي امام دقيقا برگرفته از آداب اخلاقي اسلام است. اگر كسي شخصيت امام را، و خداشناسي و تكليف گرايي امام را، و ميزان تعبد و تهذيب او را در حد وسع خويش شناخته باشد طبعا در بازشناسي رفتارهاي اجتماعي و اخلاق و آداب معاشرت او جز اوج ارزشهاي اخلاق اسلامي را نخواهد ديد. رافت و رحمت در برخورد با مومنين و شدت وحدت در برخورد با مشركان و كافران، امربه معروف و نهي ازمنكر با عنايت دقيق به شرايط و مراحل آن از نصيحت گرفته تا مبارزه منفي و رويارو، احترام به انسانها براساس تقوي و فضايل اخلاقي، عدالت در رفتارهاي اجتماعي و فردي، سازگاري اجتماعي و مسئوليت پذيري در جمع و روحيه همكاري، نظم و انضباط، تاليف و تحبيب قلوب، حسن خلق، رفق و مدارا، گذشت و عفو، حلم و صبر، ستر عيوب و سعه صدر و مشورت، وقار و پرهيز از هزل در عين تواضع، خلوص نيت، تنفر و پرهيز از ريا و رياكاري و خودخواهي، اجتناب اكيد از مجالس غيبت و گناه، قدرشناسي

ص: 866

و توجه فوق العاده به زيردستان، صداقت و يكرنگي، حفظ كرامت انسانها و مردمي بودن، با مردم و براي مردم زيستن و خدا را در همه احوال و در تنهايي و در جمع حاضر و ناظر ديدن نمونه هايي است از خصايل اخلاق اجتماعي امام كه درباره هريك از آنها خاطره هاي فراوان نقل شده است و حافظه آحاد ملت ايران و قدرشناسي بي بديل اين ملت بزرگوار در گراميداشت ياد و نام او گواه اين مدعاست. روحش بهره مند از رضوان الهي و راهش پررهرو باد. حميد انصاري

ص: 867

امام از نگاه جهان

23 چكيده: اشاره انقلاب اسلامي ايران در ميان مسلمانان جهان بويژه لبنانيها از قدر و منزلت ويژه اي برخوردار است. گوشه اي از اظهار نظرهاي شخصيتهاي برجسته مبارز لبنان درباره انقلاب اسلامي ايران را با هم مي خوانيم. شيخ سعيدشعبان رئيس جنبش توحيد اسلامي لبنان: موفقيت جهاني اسلام به موفقيت انقلاب ايران وابسته است. سيدحسن نصرالله از مسئولان حزب الله لبنان: دفاع از جمهوري اسلامي ايران يك مسئوليت شرعي است و رابطه ميان جمهوري اسلامي ايران و مسلمانان لبنان يك رابطه عقيدتي و ريشه دار است كه از رهبري واحد اسلامي نشات گرفته است. شهيد شيخ راغب حرب: ملت مسلمان لبنان انقلاب اسلامي ايران را از انقلاب خود مي داند، جريان انقلاب اسلامي منافع ابرقدرتهاي سلطه گر را به خطر انداخته است. سيد عباس موسوي عضو حزب الله لبنان: براي مقابله با توطئه هاي استكبار جهاني و صهيونيسم، كليه مسلمانان و جنبشهاي آزاديبخش بايد جمهوري اسلامي ايران را تكيه گاه خود قرار دهند و آن را سرآغاز حركت خود بدانند. حسين غبريس از علماي حزب الله لبنان: تجاوز به انقلاب اسلامي ايران، تجاوز عليه امت اسلامي در همه جهان است. شيخ محمد شمس الدين نايب رئيس مجلس عالي اسلامي شيعه لبنان: انقلاب اسلامي ايران معجزه قرن بود و بزرگترين درسي را كه به ما داد اين بود كه

ص: 868

با وحدت كلمه همه كاري را مي توان كرد. هرچه در ايران روي مي دهد مورد توجه تمام مسلمانان دنياست. سعادت و نيكبختي ما، افتخار ما در اين است كه ببينيم اين انقلاب پيروزمندتر، سرافرازتر شود. عمر كرامي نخست وزير لبنان: ما همچنان از انقلاب اسلامي ايران كه با خارج شدن از دايره نفوذ امريكا سد بزرگي را در برابر امپرياليسم در منطقه ايجاد كرد، پشتيباني كرده و حركت مقاومت ملت ايران را بهترين پشتيبان آرمانهاي عربي خود مي دانيم. بيداري اسلامي در جهان مرهون قيام امام خميني است. علامه سيد محمد حسين فضل الله: يك ميليارد مسلمان هرگز نخواهند توانست با استكبار مبارزه كنند مگر با وحدت و يكپارچگي. لذا به مسلمانان توصيه مي كنيم فكر و انديشه امام امت را سرلوحه مبارزات ضداستكباري خود قرار دهند. انقلاب اسلامي ايران توانست اعتماد به نفس قابل ملاحظه را در مسلمانان زنده كند و آنان دريافتند مكتب اسلام قادر است تحرك سياسي لازم را براي حل مشكلاتشان فراهم سازد. ابوهشام (سيد حسين موسوي) رهبر امل اسلامي لبنان: به نظر ما هر گامي كه انقلاب اسلامي در راه سازندگي بردارد يك پيروزي براي ما و تمام مسلمانان جهان خواهد بود. ملتهاي مسلمان عرب و غيرعرب در منطقه عاشق و مشتاق انقلاب اسلامي بوده و معتقدند كه تنها

ص: 869

اسلام است كه مي تواند عهده دار مترقي ترين و عادلانه ترين نظام اجتماعي باشد. صادق المهدي: امام خميني (س) و انقلاب اسلامي در ايران به نيروي مبارزاتي و جهاد امت عرب و خلق فلسطين عليه صهيونيسم و امپرياليسم جان تازه اي بخشيدند. مردم ايران با اتكا به دين قيام كردند و براي پيروزي آن شهيد دادند. هيچ كس ايرانيان را در اين زمينه تحت فشار قرار نداده بلكه خود آنها اسلام را مي خواهند، ايرانيان بيش از ساير كشورهاي اسلامي براي اسلام قرباني مي دهند چون دين اسلام براي آنها بسيار مقدس است. به كار بزرگ و شجاعانه ملت قهرمان ايران بسيار افتخار مي كنم. چرا كه سلطه طاغوت را برانداخت و ايران را از سيطره امپرياليسم امريكا بيرون كشيد و آن را مجددا به آغوش اسلام باز گرداند، در واقع انقلاب اسلامي ايران، روح اسلام و روح جوانان مسلمان را تازه كرد و اعتبار اسلام را در پيشگاه جهانيان اعاده كرد. از سوي ديگر انقلاب ايران نشان داد كه تمامي مسلمين داراي يك مساله مشترك هستند و در اوايل پيروزي خود با تمام توان از قضيه آزادسازي فلسطين و بيت المقدس پشتيباني كرد. شاه نه تنها صهيونيزم را دشمن نمي دانست بلكه به آنها اسلحه داده و دوست صميمي آنها نيز به شمار مي رفت. پس از پيروزي انقلاب اين دسيسه ها

ص: 870

و خيانتها از ميان رفت. نابودي انقلاب اسلامي ايران، نابودي مقاومت ليبي، سوريه، فلسطين و لبنان است. انقلاب اسلامي ايران با تكيه بر منبع لايتناهي و توكل بر خدا و اتكا به ملتي با ايمان با توطئه هاي زيادي مقابله كرده و توانسته است با حفظ ديدگاههاي اسلامي و استقلال طلبانه خود از استعمارگران دوري بجويد و به حيات با بركت خود ادامه دهد. اين تحولات نشانه اراده قوي ملت ايران در برابر قدرتهاي استعماري شرق و غرب است كه مي خواهند بر جهان حاكم شوند. علي رغم عقايد و نظريات مختلفي كه درباره جمهوري اسلامي ايران ابراز مي شود، ما بر اين باور هستيم كه اين انقلاب نقش عظيمي در بيداري ملل اسلامي ايفا كرده است. اين انقلاب به مسلمانان و به انسانهاي مبارز آموخت كه چگونه مي توان در مقابل استكبار جهاني ايستاد و فكر و عقيده اسلامي را به ثبوت رساند. روزنامه الشعيب امام خميني براي دفاع از محرومان جهان، پرچم اسرائيل را ا ز آسمان ايران اسلامي به زير كشيد و به جاي آن براي نخستين بار پرچم فلسطين را برافراشت و دروازه هاي شرقي كشور ايران را به روي مجاهدين مسلمان افغاني باز گذاشت. امام خميني - قدس سره - گورباچف را به اسلام دعوت كرد و حكم اعدام مرتدي همچون سلمان رشدي

ص: 871

را صادر كرد و با اين عمل خود كاري كرد كه پس از پيامبر بزرگوار اسلام و خلفاي راشدين صورت نپذيرفته بود. امام به تشويق مسلمانان براي سازماندهي صدها موسسه تبليغاتي در اروپا و امريكا همت گماشت و از اين طريق هزاران تن از مردم اين كشورها به اسلام گرويدند دستاوردهاي درخشان 89 سال زندگي اين مرد بزرگ را تاريخ با حروف طلا ثبت خواهد كرد. رئيس جمهور سودان جمهوري اسلامي ايران اولين دولت اسلامي تشكيل شده در قرن اخير است. مردم سودان خواستار اجراي احكام اسلامي در كشور خود هستند و در اين رابطه به تجربيات ايران نيازمندند. ديدار اخير من با مقامات جمهوري اسلامي ايران بسيار رضايت بخش بود، من در آن ديدار خوستار ايجاد روابط نزديك و پايدار با جمهوري اسلامي ايران شدم و گسترش روابط بين جمهوري اسلامي ايران و سودان را قدم مثبتي در جهت ايجاد هسته مركزي وحدت كشورهاي اسلامي مي دانم. مردم سودان به هيچ وجه خواسته امپرياليسم مبني بر صرف نظر كردن از اجراي احكام اسلامي در اين كشور نخواهند شد. نشريه وحدت - چاپ استانبول عبد السلام جلود انقلاب اسلامي ايران موجب عزت و سرافرازي تمامي ملل اسلامي و مستضعفان و شكل گيري روح مقاومت و پايداري در برابر استكبار جهاني است. ايران سند و

ص: 872

پشتوانه اي قوي براي اسلام و مسلمانان و اعراب است. علت محبوبيت امام خميني (س) و انقلاب اسلامي ايران در ميان ملتهاي جهان آن است كه انقلاب اسلامي و رهبري آن با امريكا و ارتجاع مقابله كرده و آزادي قدس را از اهداف نهايي خود اعلام كرده است. انقلاب اسلامي ايران تنها يك انقلاب عليه شاه مخلوع نبود، بلكه انقلابي در هت بيداري ملتها و نيروهاي انقلابي به شمار مي رود. اين انقلاب را نمي توان تنها پيروزي اسلام و تمدن غرب دانست بلكه روشن ساختن اصالت اسلامي و بيرون آمدن از حالت خمودگي و ركود و گرايش به سوي سازندگي و جهشي به طرف ايفاي نقش اصيل و تاريخي اسلام بوده است. انقلاب اسلامي ايران نشان داد با اتكا به اراده ملت ديگر احتياجي به سلاحهاي پيچيده نيست. كيم ايل سونگ رئيس جمهوري كره شمالي: به مبارزه مردم ايران ارج زيادي مي گذاريم و پيروزي آنها را آرزومنديم. مردم ايران تحت رهبري حضرت آيت الله خميني، رهبر مهم اسلامي خود، شديدا تلاش مي كنند كه از حاكميت كشور و تماميت ملي دفاع كنند، در حالي كه از زمان پيروزي انقلاب شجاعانه بر مشكلات گوناگون در راه پيشرفت خود غلبه كردند و زندگي نويني را به وجود آوردند. مبارزه سرسختانه ايران عليه امپرياليسم امريكا را بسيار عالي ارزيابي مي كنيم.

ص: 873

مردم ايران با شجاعت تجاوز امپرياليسم را عقب راندند. ملت ايران در غلبه بر مشكلات بسياري كه سد راهشان بود به موفقيتهاي بزرگي دست يافتند. لئونيد برژنف: ما موفقيتها و ترقي و تعالي ايران جديد و انقلابي را آرزومنديم و اميدواريم كه مناسبات حسن همجواري ميان ملل اتحاد شوروي و ايران در شرايط ثمربخش جديد بر پايه محكم احترام متقابل، حسن نيت و عدم مداخله در امور داخلي يكديگر توسعه يابد. شاذلي بن جديد: الجزاير به عنوان يك كشور مسلمان به دور از پافشاري بر جنبه ناسيوناليستي، خود را در كنار جمهوري اسلامي ايران مي داند و لازم مي دانيم از تجربه ايران به عنوان يك كشور اسلامي قدرتمند در منطقه بهره مند شويم. انقلاب اسلامي ايران را انقلاب خود مي دانيم. دكتر ابراهيم دسوقي شتا استاد زبانهاي شرقي دانشگاه قاهره: بي گمان، انقلاب اسلامي ايران را اگر مهمترين رويداد تاريخ معاصر ندانيم، بايد مهمترين رخداد سده چهاردهم هجري قمري دانست، پيروزي شگفت اين انقلاب بايستي مورد بحث و پژوهش پيگير پژوهشگران جهان قرار بگيرد، زيرا براي نخستين بار در تاريخ، مردمي ستمديده با دستهاي خالي و سينه هاي گشوده با يك سلاح، آن هم ايمان در برابر حكومت بيدادگر ايستادند و با پايداري و جانفشاني خود، تمام نيروهاي سركش طاغوتي را درهم شكستند و آن را

ص: 874

به مزبله تاريخ فرو افكندند، و اين رويداد عظيم به نوبه خود نشان داد كه سلاح ايمان، شكست ناپذير است و همچنين اثبات كرد كه اسلام تا چه اندازه با بنيادها و اصول انقلابي سرنوشت ساز ملتها هماهنگي و سازگاري دارد و تا چه اندازه كشورهاي اسلامي مي توانند، اين سلاح را به كار گيرند، سلاحي كه همچون آتش زير خاكستر در دل مردم درخشش و حيات دارد. انديشه هاي اسلامي، انقلاب را زاييد و به همان سان نيز انقلاب باعث جوشش و تراوش انديشه هاي انقلابي - اسلامي شد و آن را به صورت نيروي زنده و فعال در آورد. بي گمان اين امر، مهمترين پايه هاي انقلاب است. ژنرال محمد ضياء الحق رئيس جمهور فقيد پاكستان: ايران انقلاب كرده است و همچنان در حال انقلاب اسلامي است. اين انقلاب پديده جديدي در جهان امروز است. ايران نقش بسيار مهمي را در اين پديده ايفا نموده و اسلام راستين را منعكس كرده است. ايران تا كنون با عدم تعهد نسبت به ابرقدرتها تشخص خود را حفظ كرده است. اين نقش قابل ملاحظه اي است و ما به اين دليل از ايران تقدير مي كنيم. اينجانب آنچه را كه از انقلاب اسلامي مشاهده كردم بسيار قابل تعريف و تقدير است. برهان الدين رباني از رهبران مجاهدين افغانستان: همان گونه كه

ص: 875

در صدر اسلام حضرت محمد (ص) بشارت پيروزي مسلمان بر قدرتهاي بزرگ آن زمان را مي دادند و كسي باور نمي كرد، حضرت امام خميني نيز با ياراني اندك قيام اسلامي را آغاز كردند و در مقابل ابرقدرتهاي غرب و شرق پيروز شدند. كليم صديقي مدير مؤسسه تحقيقات اسلامي لندن: پژوهشهاي آكادميك در جنبش اسلامي عمر بسيار كوتاهي را گذرانده است. نهضت انقلابي اسلامي بايستي دقيقا ثبت و ضبط و تجزيه و تحليل شود. انقلاب اسلامي ايران تا آينده اي دور، راهنما و الهام بخش نهضت اسلامي خواهد بود. از اين رو، بررسي بسيار عميق اين انقلاب ضرورت و اهميتي اساسي دارد. معنا و مفهوم "انقلاب" در متن اسلامي آن نيز بايستي از آن مفاهيمي از انقلاب كه ملتها به طور عموم در ذهن دارند، متمايز گردد. انقلاب اسلامي يك حادثه نيست، بلكه زنجيره و سلسله اي از حوادث و جرياني پويا و مداوم است. اين انقلاب نمي تواند جرياني باشد كه به طور دفعي و سريع پايان يابد. زماني طولاني، چندين سال، و شايد يك نسل يا بيشتر لازم است كه اين انقلاب خودش به صورت "معيار" و " قاعده" در آيد. هيچ حالت متعارف و عادي شناخته شده اي كه انقلاب اسلامي بتواند سريعا بدان باز گردد، وجود ندارد. انقلاب اسلامي بايستي آنگاه كه كنترل

ص: 876

بر محيط خود را به دست گرفت، ثبات و وضع عادي خاص خود را بيابد و شايد بايد كه در مرزها و معاملاتش با جهان خارج همواره انقلابي بماند. تمام اين مسائل و بسياري مسائل ديگر از اين دست بايد همه جا مورد بحث و بررسي مسلمانان قرار گيرد. روزنامه اسپانيايي "ال موندو": ايران قدرت برتر منطقه و مشعلدار جهان اسلام است. ايران كه اكنون نقش مهمي در شرايط جنگي منطقه دارد تنها كشور قابل اعتماد منطقه است. جمهوري اسلامي ايران براي رسيدن به شرايط فعلي هشت سال مبارزه در جنگ با عراق را كه توسط غرب حمايت مي شد، تحمل كرد و در نهايت به پيروزي رسيد. در طول جنگ عراق با ايران، غرب مانند هميشه بدترين و مهلكترين تصميم را گرفت و بدين وسيله صدام را به يك ماشين جنون آميز كشتار تبديل كرد. ايران اكنون از يك سو در جنگ بيطرف است و همزمان با آن از مردم عراق به عنوان مسلماناني كه مورد تجاوز قرار گرفته اند، حمايت مي كند. ايران اكنون بدون هيچ زحمتي شاهد درگيري شياطين بزرگ و كوچك است. ولي اين امر مانع از اين نشده است كه آيت الله خامنه اي رهبر روحاني ايران دعوت به رحمت و عطوفت مذهبي بكند و رئيس جمهور اين كشور نيز پيشنهاد صلح ارائه

ص: 877

نمايد. عباس مدني رهبر نجات اسلامي الجزاير: چراغي كه امام خميني (س) برافروخت، دلهاي ما را روشن كرد. ملت الجزاير آماده است در كنار ملت ايران در يك صف واحد براي برافراشتن پرچم الله اكبر قرار گيرد. عبدالرحمن خليفه رهبر اخوان المسلمين اردن: ايران كشوري است كه مي تواند جهان اسلام را رهبري كند. تمام مسلمان جهان نيازمند اهتمام و توجه ايران هستند. شينتارو آبه وزير خارجه سابق ژاپن: من از نزديك شاهد دستاوردهاي انقلاب اسلامي و تلاش مردم ايران جهت ساختن ايراني نو و با ثبات بودم و اين را مرهون رهبري با درايت رهبر انقلاب اسلامي ايران مي دانم.

ص: 878

امام الگوي آزادي انسان معاصر است (مصاحبه با سيد حسن فطرت رضوي)

4 چكيده: اشاره: آقاي سيد حسن عباس فطرت رضوي از علماي كشور هندوستان هستند كه چندي قبل در جريان ديدار از كشورمان به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني آمدند و ضمن بازديد از مؤسسه، مصاحبه اي هم با مجله حضور انجام دادند كه در پي به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. لازم به ذكر است كه ايشان داراي تاليفاتي در زمينه موضوعات اسلامي هستند و كتابهاي متعددي - از جمله بعضي از كتابهاي امام خميني و شهيد مطهري - را به زبان هندي ترجمه كرده اند. ايشان همچنين در نشر اخبار و اطلاعات مربوط به امام خميني و انقلاب اسلامي فعاليت زيادي داشته اند. حضور: ضمن تشكر از جنابعالي كه براي اسلام زحمت مي كشيد، در ابتدا قدري درباره فعاليتهاي سياسي و تبليغي خود، سابقه اي كه داريد و نحوه ارتباط با امام خميني توضيح بفرماييد. آقاي سيد حسن عباس فطرت رضوي: بسم الله الرحمن الرحيم. در زمان انقلاب هند من 13 ساله بودم و بعد از آن - در جواني - در حزب كنگره هند فعاليت سياسي خود را شروع كردم. همواره با استعمار انگليس مخالف بودم و راهنمايي هاي گاندي را مدنظر داشتم. اكثر كتابهاي او را نيز مطالعه كرده ام. از ابتداي طلبگي نويسندگي

ص: 879

را شروع كردم و در حين تحصيل در علوم اسلامي مقالات و كتابهاي اسلامي را ترجمه مي كردم. از هنگام آمدن امام خميني به نجف اشرف به ايشان گرايش پيدا نمودم و دنباله رو ايشان شدم. از آن پس سخنرانيها و مقالات زيادي درباره امام انجام داده يا نوشته ام و مصاحبه هايي با رسانه هاي روز هند به صورت زنده داشته ام كه بيشتر داراي ابعاد فرهنگي و به دو زبان عربي و انگليسي بوده و بخصوص مصاحبه هايي كه در رابطه با امام داشتم مورد پسند مردم واقع شده ست. حضور: شما در كجا معمم شديد و در درس كداميك از علماي ايراني شركت كرده ايد؟ فطرت رضوي: بنده در قم معمم شدم و تا سال 1983 در درس عده اي از علماي قم از جمله آقايان لنكراني ، مومن و ديگران شركت داشتم. حضور: شما كه در جهت معرفي انقلاب اسلامي و شخصيت امام خميني به مردم هند زحمت كشيده ايد بفرماييد نحوه انتشار و اطلاع رساني شما در اين زمينه چگونه بوده است؟ فطرت رضوي: هندوستان كشور بزرگي است و داراي هشت ايالت مي باشد كه هركدام زبان مخصوص به خود را دارد و زبان اردو فقط در يكي از ايالات شيعه نشين رواج يافته است. من به خاطر اينكه اطلاعات و اخبار انقلاب اسلامي ايران را

ص: 880

به همه مردم هندوستان برسانم از آغاز انقلاب مقالات و نشريات خود را جهت انتشار به خبرگزاري صداقت هندوستان مي دادم. ولي از چهار سال قبل تاكنون با كمك دوستان شروع به انتشار نشريه اي هفتگي به نام "مسلم" كرده ام كه مركز آن در پونا واقع در 200 كيلومتري بمبئي در ايالات مهارا شترا مي باشد. حضور: بسياري از مسلمانان و غير مسلمانان هندي به امام خميني علاقه مند بوده اند و اين مطلب را مي توان از سخنان آنها، نامه هايي كه براي امام نوشته اند يا مقالات و كتابهايي كه در هندوستان چاپ شده است بدست آورد. علت اصلي چنين محبتي را در چه مي دانيد؟ فطرت رضوي: امام با شكستن نفس خود توانست بتهاي زمان را بشكند و خداوند تبارك و تعالي كه در هر زماني مصلحي براي بشر مي فرستد او را به عنوان يك مصلح خدايي براي مردم فرستاد تا به هدايت مردم و انتشار افكار اسلامي بپردازد و انسانهايي خداگونه پرورش دهد. او آمد تا جلوي قدرت استعمارگران و استثمارگران را بگيرد و راه نجاتي براي مردم مستضعف و مستمند باشد. او خود را آلوده پستهاي دنيوي نكرد و حتي به وابستگان خود نيز اجازه گرفتن پست و مقام را نداد. امام زندگي علي وار داشت و از مزايا و منافعي كه شاهان و سلاطين براي

ص: 881

خود قرار مي دهند دوري جست و به همين دلايل مردم هندوستان جذب اعمال ايشان شدند. حضور: علاوه بر اقدامات و سياستهاي امام و روش رهبري و مبارزه ايشان كداميك از آثار امام در هندوستان بيشتر مطرح بوده است؟ فطرت رضوي: در ميان آثار حضرت امام دو مقوله بيش از همه در هندوستان مطرح بوده است: اول موضوع فتواي امام درباره سلمان رشدي و ديگري وصيتنامه سياسي - الهي ايشان. بعد از حكم حضرت امام درباره سلمان رشدي ، دولت هندوستان كتاب او را تحريم كرد; اما علي رغم اعتراض و راهپيمايي مسلمانان دولت به او اجازه مسافرت به هند را داد و عده اي از كمونيستها و افراد لامذهب از او حمايت كردند. با اين وجود علاوه بر مسلمانان، نويسندگان هندي نيز مقالاتي را عليه او به چاپ رساندند. حضور: در حال حاضر وضعيت كلي مسلمانان هندي - كه تعداد آنها با توجه به آماري كه ما شنيده ايم نسبت به جمعيت هند قابل ملاحظه است - چگونه است و چه موقعيتي دارند؟ فطرت رضوي: مسلمانان سابقا موقعيت ممتازي داشتند و با توجه به نظريات و عقايد آنها، بسياري از نجسها - كه در هندوستان همواره مطرود بوده اند - به اسلام گرايش پيداكردند و مسلمان شدند. ولي استعمارگران براي جلوگيري از گسترش اسلام كاري

ص: 882

كردند كه هندوها با هم متحد شوند و با مسلمانان مقابله كنند و اين توطئه اسباب تضعيف مسلمانان شد و آنان در حال حاضر در حوزه هاي فرهنگي واقتصادي راه نجات خود را مي جويند. حضور: رابطه مهاتما گاندي و مسلمانان هندي را - كه نقش مهمي در پيروزي انقلاب هند داشتند و به نوشته بعضي نويسندگان، عمليات تهور آميز انقلابي را غالبا آنها انجام مي دادند - چگونه ارزيابي مي كنيد؟ بعضي ها اتهام سركوب و طرد مسلمانان را به ايشان وارد مي كنند. فطرت رضوي: مهاتما گاندي نمي خواست مسلمانان را ناراحت كند و كنار بگذارد. آزار و كشتار مسلمانان در زمان جواهر لعل نهرو بواسطه تفرقه اندازي استعمارگران انگليسي انجام شد. مهاتما گاندي خواستار جلوگيري از كشتار مسلمانان شده بود و به همين دليل دست به اعتصاب غذا زد، اما خودش توسط عده اي از هندوهاي متعصب ترور شد. به هر حال امروزه مسلمانان در هندوستان ضعيف شده اند. حضور: در حال حاضر روابط ايران و هند را خوب ارزيابي مي كنند. با توجه به اين موضوع نشر آثار حضرت امام در هند چه صورتي دارد؟ خصوصا كه زبان فارسي مدتها زبان رسمي هندوستان بوده و اكنون نيز از زبانهايي است كه متفكران هندي براي آن ارزش زيادي قائلند. فطرت رضوي: عده اي از معاندين و مغرضين كه در دولت

ص: 883

هند نفوذ دارند مي خواهند مانع از اين روابط خوب باشند. آنها در واقع دشمنان اهل بيت عصمت و طهارت و ايران هستند. آنها و طرفدارانشان كتابهايي عليه حضرت امام و ايران نوشته اند و اجازه نداده اند مردم هند در حد لازم و مطلوب با امام خميني و انقلاب اسلامي آشنا شوند. البته بسياري از مردم و دانشمندان و متفكران هندي قدر امام و انقلاب اسلامي را مي دانند و در اين زمينه ها مقالات و كتاب مي نويسند ولي قدرت چنداني ندارند. البته امام الگويي براي نوع انسان است، براي همه عالم، نه فقط براي مردان و زنان ايران. امام الگوي آزادي انسان معاصر است. براي نشر انديشه ها و آثار امام يعني براي گسترش ارزش و قدر انسان، در هر حالت و زمان بايد تلاش و جديت كرد. حضور: به عنوان آخرين سؤال مي خواستم نظر شما را درباره مسلمانان كشمير و وضعيت اين منطقه مورد اختلاف هند و پاكستان بدانم و اينكه به طور خلاصه و مختصر چه تحليلي از وضعيت اين سرزمين مسلمان نشين داريد؟ فطرت رضوي: پاكستان از اول به اين منطقه نظر داشت و هنوز هم دارد. قسمتي از كشمير كه ارزش اقتصادي زيادي ندارد در قبضه قدرت اوست، قسمتي هم در اختيار دولت هندوستان است. مسلمانان كشمير خودشان مي خواهند آزاد

ص: 884

باشند و دو طرف دعوا را قبول ندارند. مسلمانان مي گويند هندوها ما را مي كشند و هندوها مي گويند كشميريها اين طورند. به هر حال نيت پاكستان هم خراب است. نيت آنها اسلام نيست. آنها به نام اسلام مردم كشمير را تحريك مي كنند. آنها خواهان سرزمين كشمير هستند نه اسلام. مردم از دو طرف در فشارند و كشته مي شوند. هيچكدام هم بر ديگري پيروزي ندارد. به نظر من در حال حاضر مردم مسلمان كشمير نبايد خود را درگير استقلال طلبي كنند. تهيه و تنظيم : ابو الفضل مروي

ص: 885

امام امت و امت امام

اشاره

9 چكيده: رهبر ستوده خصال خصال حميده حضرت امام خميني (قدس سره) ويژگي منحصر به فردي داشت، راستي و درستي در برخوردهاي اخلاقي، صداقت در گفتار و اخلاص در اعمال و كردار، از جمله خلق و خوي آن روح قدسي مي باشد كه بايد وارستگي ناشي از پارسايي و تهذيب نفس را بر آن افزود، ارمغان اين پالايش درون، اعراض از امور فناپذير بود واين كه مال و منال و مقام و جاه براي امام پشيزي ارزش نداشت و همين خصوصيات موجب گرديد كه قلوب امت اسلامي و حتي افراد غير مسلمان متوجه ايشان گردد. در حقيقت مردم مسلمان و آگاه وقتي مشاهده كردند امام در حد اعلاي كفايت، لياقت، ديانت، بصيرت و معرفت قرار دارد و ضمن آگاهي از معارف اسلامي، مقتضيات زمان و شرايط اجتماعي - سياسي را در نظر گرفته و با چنين مشخصاتي به فكر مصالح اسلام و مسلمين است، درك كردند كه اين بزرگوار شريك درد و رنج محرومان صالح است و مي كوشد تا آلام و نگراني هاي آدميان را برطرف كند و در حد توان تشنگان و شيفتگان حق را به ساحل فلاح و رستگاري برساند و بدون آن كه احساس نياز كنند كه بايد از مقامي ديگر تاكيد يا توصيه اي دريافت كند، امام

ص: 886

را به عنوان زعيم، رهبر و مرجع خويش برگزيدند و اكثريت قاطع امت به تقليد از او در مسائل شرعي و پيروي در مسايل سياسي و اجتماعي گردن نهادند و در پيمودن اين مسير با وجود سختي ها و مصائب كه در پي داشت هيچ عاملي موفق نگرديد رشته عشقي را كه بين امام و امت وجود داشت از هم بگسلد بلكه مردمان مشتاق مكارم و فضايل در راه آرمان مشتركي كه با رهبر خويش داشتند كه آن اعتلاي اسلام و گسترش فرهنگ قرآن وعترت و حركت به سوي شرف وكرامت انساني بود، از هرگونه ايثار و جانبازي و بذل مال مضايقه نكردند و بر اين پيوند هر چه كه مي گذشت به رغم بذرهايي كه تفرقه افكنان، منافقان و افراد خبيث پاشيدند، استوارتر و پايدارتر گرديدند و فروزندگي اين ويژگي در حدي رسيد كه نه تنها دوستان بلكه دشمنان آن را تاييد كردند. به راستي راز اين پيوند پاك و ارتباط مقدس در چه بود، چه سري در آن نهفته است؟ در پاسخ بايد خاطر نشان ساخت امام با گام نهادن در مسير حق، سيمايي ملكوتي را به دست آورد كه همه حق جويان را در مقابلش به خضوع وامي داشت و دل هاي صاف و عاري از هرگونه آلودگي شايق شده بود، رمز ديگر

ص: 887

اين انس مقدس در آن است كه امام آنچه را در بيانات، سخنراني ها، مصاحبه ها، مكاتبات، نامه ها، تلگرام ها، هشدارها و پيام ها و حتي نوشته هاي عرفاني و اخلاقي و ساير آثار فقهي و كلامي از مردم خواست بدان عمل كنند نخست خود در زندگي فردي و برخوردهاي اجتماعي خويش به نحو احسن و شكلي مطلوب پياده كرد، براي غواصي در اقيانوس معارف و فضايل، امواج بلا را پذيرفت، تبعيد، زندان، فشار دشمنان، آوارگي، رنج كشيدن، از دست دادن فرزندي دانشمند و حكيم در راه هدفي مقدس - كه از نشانه هاي بارز مقاومت بود ومردم نيز پذيراي آن شدند از جمله مرارت هايي بود كه امام آنها را به جان خريد. موفقيت هاي ملكوتي حضرت امام خميني مراحل و درجات عبادي و معنوي زيادي را پشت سر نهادند تا محبوب قلوب و مجذوب دل ها شدند، محور اساسي و مغز نوشته ها، سخنان و موضع گيري هاي امام و نيز قيام و قعودش در جهت كسب رضايت خداوند متعال بود و بر حسب فرموده هاي قرآني و مضامين روايي هر كس از روي اخلاص و با رعايت زهد و پارسايي و پرواپيشگي قيام كند و در همه حال خدا را در نظر داشته باشد قدرت الهي با او همراه مي گردد و پروردگار لايزال محبت او را چون جويبارهايي با صفا در اعماق قلب هاي مردم

ص: 888

جاري مي سازد. امام خميني نسبت به مردمان مسلمان و محرومان نيكو روش ارادت مي ورزيد و از آغاز نهضت تا زمان رحلت هرگز تفوق طلبي در وجودش ديده نشد و آن همه عواطف شديد، احساسات پاك و حمايت هاي باشكوه و توفيق هاي زياد نتوانست ذره اي روح پاك مصفاي امام را تحت تاثير قرار دهد و جهت گيري هاي آن بنيان گذار جمهوري اسلامي را از موازين ديني و مفاهيم ارزشي دور كند بلكه امام در اين جهت مصمم تر گرديد و با نهايت صداقت بارها به مردم فرمود: «به من خدمتگزار بگوئيد بهتر است تا رهبر بگوئيد» امام قله قبيله قبله بود كه با روشنگري ها و استقامت اعجاب برانگيز خود ناله هاي در گلو خفه شده و ضجه هاي در خون نشسته مردم را در عصر تيرگي ناشي از جور و خفقان فرياد كرد و آنچه را كه مردم توان نداشتند بر زبان جاري سازند و حتي گروههاي سياسي و انقلابي آن دوران تصورش را هم از ذهن خويش عبور نمي دادند با قاطعيت و بدون هراس از بساط ستم و استكبار جهاني گفت. خشم مقدس و خروش معنوي امام درد و رنج نسلي بود كه ساليان دراز با درد و الم خو گرفته و درين ورطه مهلك چشم به راه روزنه اي نوراني نشسته بود.اين نسل زخم ديده آرمان پاك و

ص: 889

ايمان خويش را در امام ديد و چون تشنه اي كه همراه خضر در پي آب حيات در بيابانهاي مخوف است در پي امام در تيرگي جور و شرايط آشفته اي كه استكبار پديد آورده به دنبال جوانه هاي جاويد و جرعه هاي معنويت، روان گرديد و سرانجام به چشمه زلال و مطهري كه از اقيانوس بي كران يكتاپرستي منشا مي گرفت رسيد.آري امام آن دل هاي حيران را تسخير كرد و قلب هاي مشتاق حق را همراه خويش كرد و همه را با هم متحد ساخت و با برافروختن مشعل عشق هرگونه ناخالصي، ريب و ريا را از اين مجموعه دور ساخت. به همين دليل مقام معظم رهبري - حضرت آية الله العظمي خامنه اي - فرموده اند: «..و [امام] فرهنگ تسليم را در جامعه دگرگون كرد و حصار ترس را فروريخت و ملتي را به سرچشمه پاك و زلال فطرت خدايي رهنمون شد...او احيا كننده بينش زمين و برافروزاننده شعله ايمان و آفريدگار عظيم ترين حماسه مردمي دوران ماست...اقيانوس بي تلاطم و بي هيجان اين ملت را كه در طول ساليان متمادي با تسليم و سكون همچون خصلتي طبيعي خو گرفته بود، هيچ چيز جز اين فرياد شور آفرين نمي توانست چنين متلاطم و خروشان كند...كلام امام ديوار سكوت قرن ها را فروريخت و مرگ را در نظر مردمي كه به او اميد

ص: 890

بسته بودند به يك اندازه خوار و بي مقدار كرد.اغراق نيست اگر بگوئيم كه رژيم ددمنش براي خنثي كردن هر جمله از سخن و پيام امام صدها گلوله به سوي پيروان او شليك كرد و ناموفق ماند...» (1) جاذبه امام به مراتب گسترده تر و فراگيرتر از دافعه ايشان بود، از اين رو حاميان و يارانش افراد شگفتي هستند كه در طول تاريخ كمتر مي توان شبيه آنان را يافت و تنها در ميان اصحاب رسول اكرم (ص) و ائمه طاهرين (ع) مي توان مثل آنان را سراغ گرفت، تحمل سخت ترين شكنجه ها، مقاومت در برابر مصائب توان فرسا، استواري در راه هدف مقدس و در نهايت رسيدن به فوز عظيم شهادت از مشخصات حاميان امام است. چه بسيار افرادي كه در حال فرياد شعار «يا مرگ يا خميني» با گلوله هاي دژخيمان در خون خويش غلطيدند و همين شعار كه در قيام خونين پانزده خرداد سال 1342 ه.ش شكل گرفت گوياترين سند تاريخي در زمينه شدت جاذبه امام است.آن پيشواي پارسا حرف دل مردم را بر زبان جاري مي ساخت و بدون هيچ گونه بيمي براي دفاع از باروي باورها كمر همت بسته بود و مردم نيز جان خويش را براي دفاع از ارزشهاي ديني كه امام از آنها صيانت مي كرد به صحنه آورده بودند.قطرات خون ياران

ص: 891

آن مرد خدا و عبد صالح بر در و ديوار شهرها و روستاها از عشق عظيم و عميق مردم نسبت به ايشان حكايت داشت.شگفت آن كه امام در زماني تا اعماق قلوب مردم نفوذ كردند و امت مسلمان در شرايطي به ايشان ارادت ورزيدند كه ايشان هيچ گونه رسانه خبري را در اختيار نداشتند و حتي روزنامه ها و نشريات عليه امام مقاله، گزارش، مطلب و خبر و امثال آن درج مي كردند و اين واقعيت مبين آن است كه ارتباط مردم با رهبر متكي بر اعتقادات پاك و موازين ديني بود. مدير عامل وقت صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران در نخستين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي به امام عرض مي كند: مردم مايلند شما را ببينند، از تلويزيون خبرتان را بشنوند و...امام در جواب وي فرمودند: ما از طريق صدا و سيما با مردم آشنا نشديم آشنائيمان با مردم قبل از اين ها بود، قبل از اين بود كه صدا و سيما در اختيارمان قرار گيرد بنابراين ارتباط مردم با ما و ارتباط ما با مردم به اين مسايل كاري ندارد. البته امام در تصميم گيري ها و مطرح كردن مواضع خويش خشنودي خداوند را بر رضايت مردم ترجيح مي دادند و اگر تشخيصشان اين بود كه با اجراي كار يا برنامه اي به مقصد الهي نزديك مي شوند

ص: 892

ملاحظه خشنودي يا ناراحتي افراد را نمي كردند. ايشان چه قبل و چه بعد از پيروزي و در طول مبارزه به منظور مطرح كردن رهبري و مرجعيت خويش حتي گامي برنداشت بلكه ملت از آرمان هاي پاك امام استقبال كرد.ويژگي هاي اخلاقي و روشن بيني و ايمان خالصش بر صفحه قلوب مردم نقش بست و اين كشش معنوي از مرزهاي ايران فراتر رفت و ديگر نقاط گيتي را در بر گرفت.بسياري از قيام ها و نهضت هاي مذهبي كه امروز جهان شاهد شكل گرفتن آنها در سرزمين هاي اسلامي و نواحي مسلمان نشين جهان مي باشد از همين جاذبه نشات گرفته است. اعتماد به مردم امام از آغازين روزهاي نهضت اسلامي به مردم اعتماد نمودند و ظرفيت الهي و گرايش هاي مذهبي آنان را مورد توجه قرار دادند، احترام به مردم و علاقه به افراد جامعه در فرمايشات حضرت امام به وضوح ديده مي شود.آن روح قدسي به احساس مذهبي مردم و امكان بهره برداري از آن در جهت اهداف مقدس خويش و افزايش مجد و عظمت مسلمين باور داشت و در واقع قطره هاي ناچيز را بهم پيوست و سيل خروشاني فراهم ساخت كه طومار ستم را درهم نورديد و توطئه هاي ابرقدرت ها را خنثي كرد و ارمغان اين تلاش مقدس انقلاب اسلامي بود. اعتماد امام بر مردم تنها يك تاكتيك لحظه اي براي

ص: 893

پيروزي نهضت ديني نبود بلكه در درون آن اهداف مقدسي است كه از ارزشهاي ديني تاثير پذيرفته است.امام در جمع اعضاي هيات دولت، شوراي نگهبان، شوراي عالي قضايي و ساير مسؤولان نظام در عيد فطر سال 1362 ه.ش به اين حقيقت اشاره اي روشن دارند: «...انبياء هم كه مبعوث شدند براي اين مبعوث شدند كه معنويات مردم را و آن استعدادها را شكوفا كنند و علاوه بر آن مردم را، ضعفا را از تحت سلطه استكبار بيرون آورند.از اول انبياء اين دو شغل را داشته اند.شغل معنوي كه مردم را از اسارت نفس خارج كنند، از اسارت خويش خارج كنند، كه شيطان بزرگ است و مردم و ضعفا را از گير ستمگران نجات بدهند اين دو شغل، شغل انبياست...» (2) با نهضتي كه امام برپا كرد تنها تحول سياسي اجتماعي ايجاد نشد بلكه جان هاي آدميان به سوي خويشتن اصيل و سرشت الهي خويش برگشتند و احساس حقارت خودشان را در مقابل استكبار محو كردند و خود را در برابر تهاجم فرهنگ مخرب بيگانه آزاد و رها كردند، روي پاي خويش ايستادند و به هويت اسلامي و انسان سازي كه در متن تاريخشان مي باشد بازگشتند و عزت و عظمت اسلامي را درك نمودند. رژيم شاه به دليل وابستگي به ابرقدرت ها و اين كه پايگاه

ص: 894

حمايتيش خارج از كشور بود مدام به آنان لبخند مي زد و چون در ميان مردم جايگاهي نداشت به آنان (مردم) اخم مي كرد و اعلام مي نمود: هنوز مردم ايران به سطحي نرسيده اند كه دموكراسي را تجربه كنند از اين جهت قيمومت بر آنان امر لازمي است.اما روش امام كاملا عكس اين شيوه مذموم بود و آن روح قدسي استراتژي لبخند به مردم و نفرت از خارج را اتخاذ نمود و تا آخر به آن پاي بند بود.امام مردم را جانشين خدا بر روي زمين مي دانست و بر اين باور بود كه آنان خوب و فداكارند و براي انجام هر تلاش مثبتي، مهيا هستند.نظرات مردم را در امور حكومتي پاس مي داشت. امام به خلوص و فطرت پاك مردم اعتقاد داشت و با نگرش ژرف خود مي فرمود: از طريق اين سرشت پاك هر كار سختي امكان پذير است و مي توان به وسيله آن مردم را به راهي كه بايد بروند رهنمون ساخت. استاد شهيد آية الله مرتضي مطهري خاطر نشان ساخته است حضرت امام در پاريس در پاسخ به كساني كه به دليل خسته شدن مردم توصيه به كند كردن حركت نهضت داشتند، مي فرمودند: هي نگوئيد مردم خسته مي شوند، شما مردم را نمي شناسيد، اين مردم تا آخر با ما خواهند آمد هر زمان ما روحانيان به ميدان

ص: 895

آمده ايم آنها هم مهيا بوده اند.شهيد مطهري مي افزايد: من سرگذشت تمام رهبران بزرگ دنيا اعم از مذهبي و غير مذهبي را به طور دقيق مطالعه كرده ام.اما هيچ كدام از آنها را به اندازه امام معتقد به مردم نيافتم، امام ضمن اعتماد و اطمينان به امت مسلمان براي آنان ارزش و احترام قائل بود و مردم را ولي عمت خود مي دانست. (3) مهندس مير حسين موسوي مي گويد: هنگامي كه از طرف روزنامه جمهوري اسلامي خدمت امام رسيديم پس از بيانات ايشان عرض كرديم: خيلي تنهائيم، حمله زياد است، زيرا اول انقلاب بود و گروههاي عجيب و غريب صدها نشريه در مي آوردند و دائم در معرض اتهام بوديم، گفتيم در فشاريم، فرمودند: در آينده انقلاب كسي رستگار خواهد شد و با موفقيت پيش خواهد رفت كه با مردم باشد اگر كنار بيفتد قطعا از بين خواهد رفت، شما برويد با مردم باشيد، خط آنها را دنبال كنيد.در واقع شرط پيروزي و استمرار انقلاب را با مردم بودن مي دانستند.حتي مي خواهم از اين هم فراتر بروم: يك شب در منزل مرحوم حاج سيد احمد آقا خدمت امام بوديم، بحث فداكاري مردم پيش آمد امام فرمودند: مردم خيلي جلوند، ما عقبشان داريم مي رويم.يكي از دوستان گفتند خوب حالا ما اگر بگوئيم دنباله رو مردم هستيم برايمان مصداق

ص: 896

دارد ولي در مورد شما (يعني امام) نمي توانيم اين سخن را بگوئيم.شما جلوي مردميد، حداقل در كنارشان هستيد، امام عصباني شدند و فرمودند: مردم جلو هستند به دولت توصيه مردم را مي كردند و مي فرمودند اين ها بر گردن شما دين دارند.آنها بر گردن ما دين دارند.در بيانات و پيام هاي امام نوعي خوشبيني به روح و جان مردم ديده مي شود.قائل بودن عزت و عظمت براي انسانهايي كه قبل از انقلاب اسلام توسط رژيم و كارگزاران او تحقير مي شدند و به حساب نمي آمدند در راس برنامه هاي امام بود. (4) همراهي با حماسه اي مقدس امام خميني با تكيه به نيروي ايمان مردم و حمايت افراد جامعه با شكوه ترين تحول انقلابي را بر اساس ارزشهاي قرآني و روايي به نمايش گذاشت، همواره با مردم سخن گفت و خود را فردي از آنان و همچون مردم دانست و مثل افراد عادي جامعه زندگي كرد و در تمامي موارد اراده و انتخاب مردم برايش اهميت داشت و براي راي افراد اجتماع ارزش قائل مي گرديد.يك روز مرحوم حاج احمد آقا، پدر دكتر بروجردي (داماد امام) را براي صرف ناهار دعوت كرد، در اين مهماني عده اي از ياران امام نيز حضور داشتند، امام به احترام پدر دكتر بروجردي پس از اقامه نماز در اين جمع حضور يافتند.ناگفته نماند كه اين

ص: 897

گردهمايي با سفر حضرت آية الله خامنه اي به سازمان ملل متحد واقع در نيويورك مصادف بود، در اين زمان پدر دكتر بروجردي براي سلامتي امام دعا كردو اظهار كرد از بركت وجود رهبر انقلاب اسلامي اينك اسلام عزيز در مجامع بزرگي چون سازمان ملل مطرح مي شود.امام با فروتني فرمود: اين ملت است كه راه خود را يافته است و مسؤولان هم مي دانند كه چه بايد انجام بدهند حال چه من باشم يا نباشم اين راه ادامه خواهد يافت، اين حضور ملت در صحنه است كه براي ما عزت به ارمغان آورده است و افزودند من اطمينان دارم كه ملت ايران در صحنه باقي خواهند ماند و حتي كيفيت حضورشان بهتر از وضع كنوني خواهد شد و بدين گونه با نهايت فروتني و روح بلندي كه داشتند نقش عمده را به مردم دادند. (5) از يكي از شخصيت هاي سياسي پرسيدند شما كه در مدت اقامت امام در پاريس ملازم امام بوديد و سخنان ايشان را ترجمه مي كرديد، آخرين لحظه اي كه شب خداحافظي از امام جدا مي شديد و از پاريس به تهران مي آمديد آيا رهبر به شما وعده اي داد؟ در جواب گفت: امام فرمودند من با شما خداحافظي مي كنم و شما به ميان ايرانيان كه همچون موج دريا مي خروشند مي رويد، اگر صادقانه خدمتگزار

ص: 898

باشيد مردم شما را مي پذيرند در غير اين صورت مطرود آنان خواهيد شد و از صحنه هاي انقلاب اسلامي بيرون خواهيد رفت، بعدها مشاهده كرديم كه اين فرمايش امام كه رايحه اي غيب گونه داشت صورت عمل به خود گرفت. (6) نفوذ كلام امام به حدي بود كه با يك سخنراني در سطح جامعه طيفي تقويت و گروهي تضعيف يا منزوي مي شدند، عده اي تاييد و يا طرد مي گشتند، اما در اين ميان آنان كه مورد حمايت قرار مي گرفتند ملت ها و خصوصا مسلمانان و محرومان صالح بودند و درست در مقابل آنان اهل استبداد، زورگويان، نفاق افكنان، غدركنندگان و رفاه زدگان غرق در امور مادي و فناپذير تضعيف مي شدند.امام خميني در موضع گيري ها، بيانات و سخنان خويش هم مردم را از فشارهاي تحقيرگونه چند صد ساله رهانيدند و هم عزت و عظمت آنان را احيا كرده و هويت معنوي، مذهبي و ارزشي جامعه را مورد توجه قرار داده و با تكيه به اين روان شناسي اجتماعي مردم را براي كارهاي مهم، اساسي و سرنوشت ساز تربيت كردند، فرازهايي از بيانات امام كه مؤيد اين ادعاست به شرح ذيل مي باشد: «...مهم اين است كه ايراني ها بفهمند كه خودشان مي توانند كار بكنند.در طول اين زمان اين معنا را همچو كرده بودند كه ايراني ها چيزي نيستند.ايران، افرادش، مردمش از ساير

ص: 899

افراد كمتر نيستند بلكه از بسياري نژادها بالاترند.» (7) «...مردم خيلي خوبند، شايد نظير ملت ايران در هيچ جا نباشد...من گاهي در ذهنم اين معنا مي آيد كه اگر چنانچه در آخرت - خودم را مي گويم - جهنم بروم و آن كسي كه به خيال اين كه من آدم هستم براي من يك كاري كرده است در بهشت باشد چه جواب بدهم...؟ اين مردم خوبند، اين خوبها را نگه داريد اين مردم خوب را با خودتان همراه كنيد» . (8) «الفاظ كوتاه هستند كه از شما برادران و از اين چهره هاي نوراني مستعد شهادت مديحه بگويند شماها موجب سرافرازي همه لت شديد، ما به وجود شما افتخار مي كنيم.» (9) و اين گونه ملت ايران را وصف فرموده اند: «...خداي تعالي از شما [ملت] راضي است...اسلام از اين پشتيباني شما كه با فداكاري خود و اهداي خون جوانان پرچم توحيد را به اهتزاز درآورديد قدرداني مي كند، اين جانب با چشمي پراميد ولي فشرده از محبت، از هواداري شما ملت عزيز از هدف هاي بزرگ كه سرنگوني رژيم شاه و برچيده شدن نظام شاهنشاهي و استقرار حكومت جمهوري اسلامي است احساس غرور مي كنم...» (10) امام ملت ايران را در ميان مردمان جهان بي نظير مي داند و مي فرمايد: «...از جمله مسائلي كه بايد به آن توجه كنيم و شكر

ص: 900

خداي تبارك و تعالي را بجا بياوريم اينكه ببينيم ملت با ما چه كرده است.شما اگر در تمام ادوار و دنيا بگرديد ملتي را همانند مردم ايران نمي توانيد پيدا كنيد كه در رفع همه مشكلات پيشقدم باشند و هميشه ميزان نوع ملت و توده ها هستند، مردم ما قبل از انقلاب و بعد از آن چنان در صحنه هستند كه انسان متحير مي شود...» (11) ناصح صالح و نظارت صالحان امام به اتكاء بسيج توده هاي ميليوني، رژيم استبدادي را سرنگون كرد و ابرقدرت ها را از اين كه بتوانند به نقشه ها و اهداف شوم خويش برسند ناكام و مايوس كرد، البته بايد متوجه اين واقعيت بود كه برخي رهبران سياسي و حكومت ها در مواقع بحراني و به هنگام وقوع خطرها از مردم استمداد مي طلبند، از آنان تعريف و تمجيد مي كنند، در شعارها و تبليغات به مردم بها مي دهند و ادعا مي كنند كه براي جامعه ارزش قائل اند اما هدف اصلي آنان اين است كه قدرت خود را حفظ كنند و تشكيلات حكومتي را استحكام بخشند و با برطرف شدن خطرها و تهديدها نقش و اهميت مردم نيز كم رنگ شده و به تدريج ارزش خود را از دست مي دهد.در نظام هاي پارلماني نيز همين شيوه برخورد با مردم مشاهده مي شود و به مردم به عنوان وسيله اي براي

ص: 901

كسب آراي زيادتر نگاه مي كنند و پس از انتخابات فضاي ديگري بوجود مي آيد كه در اكثر موارد با نيازهاي واقعي و خواست هاي منطقي جامعه در تضاد است و فشارهاي سياسي و اقتصادي وارد شده بر مردم را تشديد مي نمايد.عده اي از رجال سياسي براي جلب حمايت مردم با نيرنگ هاي خاصي خويش را همرنگ جماعت مي كنند، با مردم براي رفع مشكلات همراه و همگام مي شوند و برايشان دل مي سوزانند و براي رفع گرفتاري هاي آنان وعده و وعيد مي دهند و قول مساعد مي دهند كه با روي كار آمدن آنان، مصائب و آشفتگي هاي جامعه به تحليل رفته و ابرهاي تيره و تار حاكم بر آسمان زندگي آنان محو گشته و شرايط بهتري در انتظارشان است اما تمامي اين مسايل ظاهري و پوسته اي و دروغين است و به هيچ عنوان دغدغه سعادت و نيك بختي آنان را ندارند و از اين جهت براي برطرف كردن نابساماني هاي جامعه، انحرافات، خرافات و كژروي هايي كه چون علف هاي هرز و آفتهاي مهلك، اجتماع را آسيب پذير مي سازد هيچ گونه تلاشي نمي كنند و بيشتر در فكر آن هستند كه موقعيت خود، حاميان و تشكل هاي مرتبط با خويش را صيانت كنند. اما امام خميني نه دنباله رو مردم بود و نه آنان را نردبان ترقي و قدرت خويش مي دانست، دلسوز و خيرخواه مردم بود

ص: 902

و گرچه در خطرات و موقعيت هاي ناگوار به آنان تكيه مي كند اما هدف اصلي او اين است كه با برطرف شدن شرايط دشوار و رسيدن به ساحل آرامش زمينه هاي رشد، تعالي و كمال انسانها بيش از گذشته فراهم شود لذا لحظه اي از آموزش، راهنمايي، موعظه و خيرخواهي مردم باز نمي ماند، با اشتباهات و انحرافات جامعه مبارزه مي كرد و هر عاملي را كه مي خواست در ميان اقيانوس خروشان امت جزيره سرگرداني و تفرقه ايجاد كند به مردم معرفي مي نمود، آنجا كه پاي اصول و ارزشهاي ديني به ميان مي آمد قاطعانه مي ايستاد و هر كس در هر مقامي را كه به ديانت يورش مي برد مورد نكوهش و مذمت قرار مي داد و به منظور جلب حمايت هاي مردم در هيچ شرايطي مسايل ديگر را به موازين شرعي و دستورات الهي رجحان نمي داد در عين حالي كه مردم را به پاي بندي به مقدسات مذهبي فرامي خواند براي آنها حق تشخيص و قدرت برگزيدن قائل بود و به نظريات و حتي انتقادات آنان توجه مي كرد.در مقاطع انتخاباتي امام مكررا بر لزوم شركت فعال مردم و هوشياري آنان تاكيد مي ورزيد و جريان هايي را كه چون باتلاقي مانع حضور فعال مردم مي شد مورد عتاب و خطاب قرار مي داد.امام فراتر از اين موضوع را در نظر داشت و از مردم

ص: 903

مي خواست بر عملكرد فرد منتخب نظارت داشته باشند و آنان را موظف مي ساخت جلو تخلفات و لغزش هاي مسؤولين را بگيرند: «...همه ملت موظفند كه نظارت كنند به اين امور...اگر ديدند كه يك كميته اي خداي نخواسته بر خلاف مقررات اسلام دارد عمل مي كند بازاري بايد اعتراض كند.كشاورز بايد اعتراض كند، معلمين و علما بايد اعتراض كنند...تا اين كج را راست كنند...» (12) در بيان ديگري مردم را به مبارزه با كژ روي ها فرا مي خوانند: «...اگر يك فرد خيلي به نظر مردم مثلا پايين از يك فردي كه به نظر مردم خيلي اعلا مرتبه هم هست، اگر او يك انحرافي ديد اسلام گفته برو به او بگو نهي كن.بايستد در مقابلش بگويد اين كارت انحراف بود نكن...» (13) در ديدگاه امام هيچ مسؤوليتي خارج از نظارت مردمان مؤمن و مشفق نمي باشد و آحاد مردم حق تشخيص و قضاوت درباره رفتار و كارنامه مقامات را دارند: «..هر فرد از افراد ملت حق دارد مستقيما در برابر سايرين، زمامدار مسلمين را استيضاح كند، به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع كننده بدهد، در غير اين صورت اگر بر خلاف وظيفه اسلامي خود عمل كرده باشد خود به خود از مقام زمامداري معزول است.» (14) صفاي صميميتبرخورد گرم، صميمانه و عاشقانه امام خميني با مردم

ص: 904

از فرازهاي مهم در ميان فضايل اخلاقي امام مي باشد كه بعد مهمي از شرح صدر ايشان را به نمايش مي گذارد و البته شرح اشتياق آن روح قدسي چيزي نيست كه در قالب الفاظ گنجانده شود وگمان نمي رود در همدردي و تشخيص زبان واقعي مردم و بيان عمق انديشه هاي آنان كسي چون امام پيدا شود كه چون پدري رئوف و با سيماي مشحون از محبت و صفا دقيقا خواسته هاي فرزندان خويش را احساس كند و آنها را بهتر و بيشتر از هر كسي مي شناسد و براي غمخواري آنان سفارش مي نمايد و يا اين كه در مقابل استكبار جهاني و دشمنان داخلي وخارجي دلي به استواري كوههاي پولادين و بلكه با صلابت تر از آنها دارد ولي همين قلب مقاوم، در برابر مردمان رنج ديده و ستم كشيده چنان خاضع و نرم مي شود كه ديدن مناظر غم آلود و صحنه هاي مصيبت بار مردم، اشك تاثر را بر صورت پرصلابت او جاري مي كند و وسعت اين قلب به اندازه اي مي گردد كه در ملاقات با طبقات و اقشار گوناگون و با توجه به خواسته هايشان و نيز در خدمت بي شائبه به آنها هرگز احساس خستگي نمي كند و چه بسيار اوقاتي كه حتي مسؤولين دفترا مام، از سماجت و اصرار برخي مراجعين به تنگ آمده ولي امام در برخورد

ص: 905

با آنان با كمال بردباري و گشاده رويي و نشاط روبرو گرديده است و هيچگاه در ارتباط با كار

ص: 906

مردم عصباني نشده اند. يك بار عده زيادي از مردم به انتظار ديدن آن قائد بزرگ از داخل حياط تا راه درازي صف كشيده بودند در اين لحظه حضرت امام از جا برخاستند و بعد از قرار گرفتن در مقابل مردم، دستشان را بلند كردند و به احساسات پرشور آنان كه با صلوات فرستادن توام گرديده بود، پاسخ دادند، دقايقي بعد كه به جايگاه خود بازگشتند فرمودند: آخر من با اين احساسات مردم چه كنم آنگاه چهره خود را ميان دستمالي فرو بردند و به شدت گريستند. (15) در دوازدهم بهمن 1357 در فرودگاه تهران به منظور استقبال از امام، اجتماع عظيمي ديده مي شد، در آنجا رهبر كبير انقلاب مختصر صحبتي كردند و قرار بود در جلو دانشگاه بياناتي داشته باشند و بعد به سوي بهشت زهرا بروند، اما جمعيت عاشق و ذوق زده آنقدر در آن محوطه جمع شده بودند كه برخي دست اندركاران متوجه عبور ماشين امام نشده بودند.در واقع امام زماني پا به خاك ايران نهاد كه شور و شعف فراوان بر مردم حاكم گرديده بود، بعد از سخنراني در بهشت زهرا امام اظهار تمايل كردند كه به داخل جمعيت بروند در آن زمان به قدري اجتماع حاضران فشرده بود كه ايشان فرموده بودند: احساس كردم دارم قبض

ص: 907

روح مي شوم و عكسي از ايشان موجود مي باشد كه نه عمامه دارند ونه عبا و ميان جمعيت گير افتاده اند و تعبير خودشان اين بود: بهترين لحظاتم همان موقعي بود كه زير دست و پاي مردم داشتم از بين مي رفتم و در آن روز نمونه بارز عشق مردم نسبت به رهبرشان و نيز خالصانه ترين عواطف امام نسبت به امت، به نمايش گذاشته شد.حضرت امام پس از سخنراني در بهشت زهرا فرموده بودند: امروز به خاطر محبت مردم نزديك بود از بين بروم يك وقت متوجه شدم كه عمامه ندارم، كفش و عبايم نيست و دارم از بين مي روم و در مرز بيهوش شدن بودم.ظاهرا اطرافيانم متوجه اين مسايل مي شوند و خيلي هم فرياد مي زنند كه: فشار نياوريد ولي فايده نداشت و جمعيت مرا روي دستان خويش بلند كردند و بعد به آمبولانس منتقلم كردند. (16) همين جويبار احساسات و عواطف پاك بود كه كار را در قم و تهران (جماران) در روزهاي اول به جايي رساند كه برخي از مجاورين و همسايگان محل اقامت امام از كثرت جمعيت مشتاق نمي توانستند به خانه هاي خود بروند و برخي توسط نردبان رفت و آمد مي كردند.يك روز در اثر ازدحام افراد در قم چندين نفر زير دست و پاي مردم مجروح و يك نفر كشته شد، امام

ص: 908

با شنيدن اين خبر به حدي نگران شدند كه فرمودند ديگر به محل ديدار عمومي (فيضيه) نمي آيم و همين ماجرا با ابعاد وسيع تري در جماران تكرار شد، سه نفر كشته و چندين نفر مجروح شدند و حتي آن روز پاسداران براي رهانيدن خود از ميان سيل جمعيت تلاش مي كردند همه اين ها به خاطر آن است كه دريافته بودند كه امام به آنان عشق مي ورزيد و براي نجات و هدايت آنان به سوي نور و روشنايي چه خطرهايي را متحمل گرديده است. (17) خاطره ذيل كه مربوط به سال 1343 ه.ش است ارتباط صميمانه امام با مردم را به خوبي نشان مي دهد.پس از اين كه امام از زندان آزاد شدند و به قم برگشتند عده زيادي براي ديدار با ايشان مي آمدند، امام به تمامي علاقه مندان محبت مي كردند.روزي مردي روستايي كه از روستاهاي مشهد آمده بود به محل اقامت امام وارد گرديد، حالش منقلب بود و با شور و اشتياقي خاص اشك شوق مي ريخت امام با عنايت خاصي او را نزد خود نشانيدند و توصيه كردند يك استكان آب جوش يا چاي برايش بياورند.عين دو برادر كنار هم نشسته بودند، مرد روستايي با توجه به التهاب و هيجاني كه داشت ساكت بود امام كه كم حرفي ناشي از نگراني و تشويش او را مشاهده كردند

ص: 909

از يك خصوصيت روان شناسي استفاده كردند، زبان به سخن گشودند و از او پرسيدند كارت چيست؟ و چند سؤال ديگر از وي كردند تا دغدغه خاطرش تسكين يابد و حالش به وضع عادي برگردد و اين رفتار امام يادآور سيره رسول اكرم (ص) مي باشد كه در منابع روايي و تاريخي آمده است: يكي از ايرانيان با شوق و ذوق به ديدار آن خاتم رسولان رفته بود و تصور مي كرد كه شكوه و جلال پيامبر بايد به قدرت سلاطين شبيه باشدولي چون به حضور حضرت محمد رسيد و در كنار آن وجود مبارك نشست و پيامبر با او شروع به صحبت كردند فهميد كه شكوه و جلال در اينجا وجود دارد اما معنويت بر آن حاكم است. (18) در آن زمان كه امام از تهران به قم مهاجرت نمودند اكثر روزها مردم به ديدارشان مي آمدند و ابراز احساسات مي كردند، جمعيت در فضاي نسبتا وسيع جلوي محل اقامت امام و آن سوي خشك رود قم موج مي زد امام به پشت بام مي آمدند و به ابراز احساسات مردم پاسخ مي دادند بعضي به ايشان مي گفتند به پشت بام نياييد خطر دارد.مردم بسته هايي را براي تبرك كردن به سوي رهبرشان پرتاب مي نمودند و اين وضع خالي از خطر نبود لكن امام مي فرمودند: اينها با علاقه به اينجا

ص: 910

آمده اند. يك بار عده اي از اقشار مردم به مناسبتي به ديدار امام آمده بودند و حدود دو ساعت ابراز احساسات مي كردند و شخصي مي خواست با بلندگو آنان را آرام نمايد تا امام سخنراني كنند در تمام مدتي كه برخي مي گريستند، عده اي ذوق مي كردند و گروهي حاجت هاي خود را مي خواستند و جمعي التماس دعا داشتند دستان امام بالا بود.به راستي هيچ عاملي جز علاقه عميق امام به مردم نمي تواند آفريننده چنين صحنه هايي باشد.در همان ايام عده اي مي گفتند اگر خواستيد به پشت بام برويد اجازه دهيد ما نخست برويم اوضاع را بررسي كنيم سپس شما تشريف ببريد، لكن امام اعتنايي نمي كردند و تا سر و صداي مردم را از كوچه مي شنيدند همان لحظه عمامه را بر سر نهاده، نعلين را به پا كرده و از پله ها بالا مي رفتند و گاهي اطرافيان بعد از اين كه امام به پشت بام مي رفتند، از حضور مردم مطلع مي شدند آري امام دوست داشت به مردمي كه با اشتياق به ديدارش آماده اند احترام بگذارد. (19) در لحظات آخر زندگي دنيوي، حضرت امام به يكي از ياران خويش مي فرمايند به مردم بگويند دعا كنند كه خداوند مرا بپذيرد، مرحوم حاج احمد آقا عرض مي كنند گفتن اين عبارت مشكل است و مردم تحمل شنيدن اين كلام را كه بوي فراق و هجران دارد،

ص: 911

ندارند، اجازه دهيد يا اين سخن را به مردم نگوييم يا در كنارش سخني بگوئيم كه آنان را از حزن و اندوه بيرون بياورد مثلا به آنان بگوئيم امام مي فرمايند اگر من برگشتم در خدمت شما خواهم بود، امام براي شادي دل مردم فرمودند اگر با اين كلمه راضي مي شوند حرفي ندارم. (20)

پى نوشت ها

: 1. مقدمه صحيفه نور، به قلم حضرت آية الله خامنه اي. 2. ويژه نامه سومين سالگرد رحلت امام خميني، روزنامه جمهوري اسلامي (بدون تاريخ) 3.مجله حضور، شماره 19، ص4 .61 -60. همان نشريه، شماره اول، خرداد 1370، ص37; پا به پاي آفتاب، ج4، ص5 .174 -173. پا به پاي آفتاب، ج اول، ص6 .251. اظهارات حجةالاسلام والمسلمين سيد جواد علم الهدي، صحيفه دل، ص7 .91. صحيفه نور، ج13، ص8 .50. همان، ص9 .19. همان، ج17، ص10 .185. در جستجوي راه از كلام امام، دفتر نهم (ملت امت)، ص11 .645 -644. همان، ص12 .661. صحيفه نور، ج7، ص13 .34 -32. همان، ج9، ص14 .195 -194. همان، ج4، ص15 .190. گل هاي باغ خاطره، ص16 .42. پابه پاي آفتاب، ج 1، ص125 -124، ج2، ص17 .245. ويژگي هايي از زندگي امام خميني، ص51 -50; سرگذشت هاي ويژه، ج2، ص18 .81 -80. پا به پاي آفتاب، ج4، ص19 .110. همان، ج1، ص20 .147

ص: 912

-146. برگرفته از سخنراني حاج آقا محمد علي انصاري در كنگره بين المللي بررسي ابعادي چند از شخصيت امام خميني (تير 1368( . غلامرضا گلي زواره

ص: 913

امام برحق زمانه

11 چكيده: «سخنراني مولانا كوثر نيازي در جلسه عزاي امام خميني (ره) حال ما در هجر كمتر از يعقوب نيست او پسر گم كرده بود و ما پدر گم كرده ايم ماه محرم الحرام معمولا بعد از ماه ذيحجه مي آيد، اما اكنون محرم قبل از ماه حج آمده و ماتم و آه و ناله هميشه بعد از حج شروع ميشود اما الان قبل از حج شروع شده است. امام خميني سايه بالاي سرما بود و با فوت ايشان ما يتيم شديم بلكه دنياي اسلام يتيم شده است. و همچنين مظلومان دنيا يتيم شده اند. گرچه ايشان از 14 تن معصوم نبود اما بسيار خوش قسمت بود كه در زمان امام مهدي (ع) بدنيا آمد. كاري را كه امام در سطح ايران شروع كردند حضرت امام مهدي (ع) در سطح جهان تكميل خواهند كرد. اين انقلاب در يك كشور بود و آن انقلاب كه بدست امام مهدي (ع) برپا مي شود جهاني خواهد بود. آنهم زماني كه امام ظهور خواهند كرد و دنيا را سرشار از عدل و داد خواهند نمود و نور الهي همه جا را روشن خواهد ساخت و نور اسلام جايگزين كفر و ظلم و ستم خواهد شد و اسلام در تمام دنيا حاكم خواهد شد. اين نظر آيت ا. . . روح ا. .

ص: 914

. خميني به يك ملت مرده و ساكن، روح تازه اي دميدند و رهبر نمونه اسلام شدند و در ديدگاه جهاني ايشان مقام و احترام شايسته اي را دارا هستند. علامه اقبال نظريه اي را كه راجع به اسلام و از نظر سياسي درباره امام دارد مثل آيينه اي است كه عكس امام خميني (ره) را در آن نشان ميدهد و اينطور بنظر ميرسد كه اين اشعار درباره امام خميني سروده شده است كه تفسير اين اشعار به اين شرح ميباشد: "تو از من درباره امامت حقيقي پرسيدي، انشاا. . . خدا تو را نيز مثل من صاحب اسرار كند. او كسي است كه امام بر حق اين زمانه خواهد بود. در آينه خيالم،اي دوست صورت و نقش تو بنظرم آمد، زندگي براي تو از اين هم مشكلتر خواهد شد و احساس ضرر و زيان خونت را به جوش خواهد آورد. سختي و فقر زياد آنچنان فشار خواهند آورد ولي تو در برابر آن همچون فولاد آبديده خواهي شد. فتنه ها بر ملت برافروخته خواهد شد و امامت از آن او خواهد بود. با مروري بر تاريخ اسلام، مشاهده خواهد شد كه علماي بر حق بسيار بوده اند كه در ميان آنها تعدادي بودند كه با بيان كلمه حق و درستي، سرشان زير تيغ جلادان رفت و يا به چوبه دار آويخته

ص: 915

شدند يا آتش زده شدند اما نتوانستند حاكميت اسلام را بوجود بياورند و نظام و حكومتي بر اصول و مبناي اسلامي را بر سر كار بياورند. اما اين افتخار به امام خميني (ره) داده شد. ايشان نه تنها نظريه انقلاب را مطرح كردند. بلكه عملا نيز دنباله اين حركت را گرفتند و تشكيلات عظيمي را بعد از انقلاب بوجود آورند. سپس به عنوان رهبر پرچم نظام جمهوري اسلامي را برافراشتند و پايه هاي جمهوري را مستحكمتر كرده و انتخابات شروع شد. امام زندگي بسيار ساده اي را گذرانيد. ايشان در كاخ هاي بزرگ و مجلل زندگي نكرد. بلكه محل مسكوني امام بسيار ساده بود و مثل حكمرانان و رهبران سابق و ديكتاتورها فرزندان خود بويژه پسرشان را براي حكومت انتخاب نكردند و اين تصميم را به مسئولين منتخب جمهوري سپردند كه خودشان تصميم بگيرند كه چه كسي را انتخاب كنند. ايشان همچون يك فرد معمولي زندگي را ادامه دادند نه مثل يك ديكتاتور و صاحب مقام. ايشان در مقام علم و فضل و دانش در عرش بودند اما بروي زمين مي خوابيدند. طرز زندگي ايشان تعبير و تفسير گفته پيامبر است كه فرموده بودند و دعا ميكردند كه اي خداي من، مرا همچون مسكين ها زنده نگهدارد و در حالت مسكيني مرگ مرا عطايم كن و

ص: 916

عاقبت مرا نيز همچون عاقبت مسكينان قرار دهد. به همين دليل است كه اين طرز زندگي امام به ما مي فهماند كه فوت ايشان سبب شد تا دريايي از مستضعفان در تشييع جنازه ايشان بحركت درآيند. اين تشييع جنازه نه تنها در تاريخ اسلام، بلكه در تاريخ بشري نيز همانندي نداشته است و نصيب هيچ كسي نشده است. آژانس خبري رويتر مي گويند: "فقط مرتضي پويا نمي گويد كه يك ميليون نفر در اين تشييع جنازه شركت كرده بودند. بلكه همه معترف بودند كه بيش از ميليونها نفر در اين مراسم حضور داشتند. " در اين مراسم مساكين و محرومان آمدند و مشاهده شد كه هيچ پادشاهي در اين مراسم شركت نكرد. اما وقتي ايندرا گاندي ترور شد چقدر از بزرگان مملكتي و پادشاهان كشورهاي اسلامي در تشييع جنازه او شركت كردند. وقتي در كشور ما ژنرال ضياءالحق كشته شد چقدر از حكمرانان و روساي جمهور غير مسلمان شركت كردند. اما امام خميني آن شخصي بود كه علامه اقبال درباره اش نوشته است: "او امام ماست، امامي كه همچون شمشير عرياني بر عليه پاشاهان بود. " او هميشه پادشاهان را در زير قدم خويش نگهداشته بود. كسي بود كه مي گفت شاهنشاه و سلطان همه بت هستند. تنها خداست كه حاكم و پادشاه است و هيچ

ص: 917

قدرت ديگري وجود ندارد. حال چگونه پادشاهي مي توانست در تشييع جنازه او شركت كند. دنياي غير مسلمانها، از او ترس و وحشت داشتند و پادشاهان و حاكمان نيز از او خوف داشتند شاه نيز خودش از او مي ترسيد و حكمرانان خارجي نيز از او وحشت داشتند. آقاي مولانا محمدعلي جوهر د رتفسير كلمه توحيد چنين بيان داشتند كه: توحيد به آن مي گويند كه مرد مومن وقتي در برابر خداوند جل و جلال مي ايستد، خداوند مي فرمايد: اين بنده من است كه از من راضي بود، ولي به خاطر من از تمام قدرتمندان دنيا ناراضي بود و اين بود كه امام بخاطر راضي كردن خداوند، از تمام مستكبران عصباني بود و به همين خاطر مساكين به او عشق و محبت داشتند ولي پادشاهان و صاحبان قدرت و ثروت از او مي ترسيدند. او پيرو سنت راستين پيامبر بود. همه سنت پيامبر را مي دانند و مي دانند كه حضرت محمد (ص) در زمان خود، همه پادشاهان را به اسلام دعوت كرده بود. چه كسي سنت را پيروي كرد؟ چه كسي موفق شد كه با پادشاه و يا رهبر هم عصرش و يا به رئيس جمهور يك كشور خارجي قاصدي بفرستد و آنها را به اسلام دعوت كند؟ آن چه مومني بود كه تمام دنيا اين

ص: 918

شخص را به عنوان امام انتخاب كرده و در دلش شور و خروش بود تا زندگي و نحوه آنرا متحول كند. بخدا قسم او در فرهنگ اسلام يك شاهكار است. نامه اي كه ايشان به رئيس جمهور روسيه فرستاد، در هر سطر آن فراست، حكمت و مواعظ عالي گنجانيده شده بود. اين نامه بيهوده نبود و اثر زيادي بر حكومت روسيه گذاشت و آنها تصديق كردند كه آن نوشته پر از مطالب مهم و مفاهيم سنجيده مي باشد. آنها گفتند ما پيرامون مطالب آن فكر خواهيم كرد. و من مي گويم كه اگر امروز نباشد به اميد خدا روزي فرا خواهد رسيد كه اين نامه گرامي امام اثر خودش را نشان دهد و همه خلايق نتيجه مثبت آنرا با چشم هاي سر خود مشاهده كنند. حال چه كسي پيروي از سنت پيامبر كرده است؟ اهل سنت را كي بوجود آورد؟ از صدها پادشاهي كه بودند چه كسي موفق شد كه يكي از پادشاهان و سلاطين هم عصر و زمانه خودش را به اسلام دعوت كند؟ اين امام بود كه پاي در جاي پاي پيامبر گذاشت و سنت او را پيروي كرد و حق اين است كه او را اهل سنت بحساب آورد و او مستحق بود. چه كس ديگري ميتواند باشد؟ چه كسي بود كه

ص: 919

توانست زبان احمقي را كه نسبت به ساحت رسول اكرم (ص) گستاخي كرده بود، ببرد. تا بحال در اسلام آباد 6 نفر جان خودشان را قرباني كرده و شهيد شده اند. چه اعتصابي بر پا شد؟ كجا به گزارش درآمد؟ كجا مردم مضطرب شدند؟ از كجا جوابي داده شد و كجا صداي آن ناله ها و فريادها در پاكستان بلند شد؟ چه كسي بود كه فرياد مسلمانان را شنيد و به كمك آنها شتافت؟ او چه كسي بود كه همچون يك شمشير آخته شخصي را كه به پيامبر اكرم گستاخي كرده بود را به سزاي خود رسانيد؟ و زبانش را بريد؟ حال اگر امروز نشد، فردا سر اين گستاخ را از بدن جدا خواهند كرد و من مطمئن هستم كه او زنده از اين مهلكه در نخواهد رفت. اقبال اين شكوه و گلايه را كرده بود كه: نداي من باعث شد كه در عجم شعله هاي آتش بيفروزد اما اعراب هنوز در خواب هستند. آنجايي كه بخاطر قدوم مبارك رسول اكرم (ص) خاكش سرشار از چشمه هاي نفت است و كساني كه مالك آن سرزمين هستند و با طلا و جواهر بازي مي كنند در خواب غفلت هستند و بي خبر از همه جا مي باشند. و بهتر است كه بي خبر باقي بمانند، زيرا شخصي كه فرزند رسول اكرم

ص: 920

بود و حافظ ناموس و آبروي پيامبر بود به شكل يك شمشير عريان درآمد و جواب گستاخي كساني كه به پيامبر فحاشي كرده بودند را داد و گفت كه بايد سر از تن اين پليدان جدا گردد و امروزه اين دنياي وسيع و عريض براي سلمان رشدي بسيار تنگ و كوچك شده است. در قرآن درباره آنهايي كه دوزخي و جهنمي هستند چنين آمده است: "آنها نه زندگي ميكنند و نه به زندگان مي مانند و نه به مردگان و نه مي ميرند. " امروز رشدي نيز اينطور زندگي ميكند، نه مي ميرد و نه به خوشي زندگي اش را ادامه ميدهد. در يك خانه زنداني است و 12 سرباز خارجي گرداگرد خانه از او مراقبت مي كنند. تازه باز هم هراس و وحشت دارد و بيرون از خانه نمي آيد و نمي تواند از ترس از خانه خارج شود تا هوايي تازه كند. آيا او خيال ميكند كه با وفات امام خميني او جان سالم بدر خواهد برد. او نمي داند كه هزاران تن از فرزندان امام خميني زنده و موجود هستند كه به فتواي امام عمل خواهند كرد و او را به سزاي عملش خواهند رساند. امام بسيار چيزها از خود باقي گذاشت و به يادگار براي ما به امانت سپرد. اين يادگارها براي ما بسيار عزيزاند و

ص: 921

بسيار براي ما ارزشمند مي باشند. يكي اينكه انقلاب اسلامي را برايمان آوردند. خدا را صدها هزار بار شكر كه آيت ا. . . خامنه اي جانشين ايشان شدند و سيستمي را بوجود آوردند كه براي انتقال قدرت چند ساعت هم وقت تلف نكردند. در حاليكه در همين جا (پاكستان) همين كار سالها وقت مي خواهد. اگر بياد داشته باشيد بعد از انتخابات سال 1970، براي انتقال قدرت جنگ بزرگي بپاشد و آخرش هم پاكستان شرقي جدا شد و بعد اجبارا گروه اكثريت در پاكستان غربي بر سر قدرت آمدند و بيش از يك سال اين امر طول كشيد. اما چه نظام و نظمي را امام بوجود آورد كه در عرض چند ساعت بعد از فوت ايشان، جانشين شان انتخاب شد و اين براي استحكام و باقي نگهداشتن انقلاب اسلامي ايران و همچنين براي دنياي اسلام يك فال نيك است. انقلاب اسلامي ايران متاع و كالايي صرفا ايراني نيست، بلكه متعلق به دنياي اسلام است و اميد و آرزوي مستضعفان عالم ميباشد. حمايت و حفاظت كردن از اين انقلاب اسلامي، وظيفه هر مسلمان است. او در هر كجا كه باشد، انقلاب اسلامي ايران را حامي خود حس خواهد كرد. انقلاب اسلامي در ايران بر پا شد و زمان زيادي باقي نمانده است كه دنياي اسلام به

ص: 922

اين انديشه درآيد و در تمام جهان اسلام انقلاب اسلامي برپا شود، كه راه و روش آنرا امام خميني به آنها نشان داده اند. يادگار ديگري كه امام برايمان به جا گذاشتند و بسيار مهم است همانطوريكه قبلا برايتان گفتم فتوا و اعلام جهاد ايشان بر عليه گستاخي و بي حرمتي كساني است كه اين فحاشي را به مقام رسول اكرم كرده اند. ما عهد مي كنيم كه به اين فتوا جامه عمل بپوشانيم و هرگز نخواهيم گذاشت كه جوهر اين نوشته خشك شود و كيفر اين گستاخي به رسول اكرم (ص) را عملي خواهيم كرد. امام از پيش ما رفت اما در روح ما زنده است در دلهاي ما زنده است. ايشان در تاريخ زنده است و در تاريخ زنده خواهد ماند. يكي از نويسندگان بزرگ خارجي در جايي نوشته است كه ايشان در رديف لنين مي باشد و همچون مائوتوسه تنگ مي باشد. من گويم لنين و مائو انقلابي را برپا كردند اما آنها در مقابل انقلاب امام هيچ هستند. به اين خاطر كه در آنجا كارگران و محنت كشان تعداد اكثريت داشتند. اما در كشوري كه امام انقلاب را به ارمغان آورد تعداد كارگران تنها 300 هزار تن بود و اكثرا طبقات شهري بودند. تاكنون تئوري اين بوده است كه انقلاب از جايي شروع

ص: 923

ميشود كه در آنجا تعداد كارگران و محنت كشان زياد باشد. زماني كه در روسيه در سال 1917 انقلاب بزرگ روسيه به پيروزي رسيد، آن كشور كارگري بود و مردم آن بيچاره و غير مترقي بودند. در چين وقتي در سال 1949 انقلاب شد آنجا هم يك كشور عقب افتاده و غير مترقي بود و مردمان آن كارگر و فقير بودند. اما وقتي امام انقلاب ايران را برپا كرد ايران با همه مسائلي كه داشت يك كشور مترقي بود و كشوري پولدار بشمار مي رفت. تعداد كارگران در اين كشور بسيار كم و تعداد طبقات شهرنشين بسيار بيشتر بود. اما امام انقلاب را آورد و تفكرات رايجي كه پيرامون انقلاب وجود داشت را آتش زد و به خاكستر تبديل كرد و ثابت كرد كه درجه و مقام ايشان از لنين و مائو نيز بيشتر و بالاتر است. اكنون نيز اين تئوري وجود دارد كه در مقابل ارتش، مردم موفق نخواهند بود. شما به كشور چين نگاهي بياندازيد. در آنجا مي بينيد كه مردم به عقب رانده مي شوند و ارتش، بيچاره ها و محرومها را خورد كرده و زير تانكها له ميكند. در كشور ما نيز موقعي كه ارتش به قدرت رسيد بيشتر از نصف كشورمان از دست رفت. اما اين امام بود كه با رهبري

ص: 924

خردمندانه خود يك ارتش مقتدر و شكست نخورده را توانست به كمك ملت و نيروهاي مومن ارتش شكست بدهد و انقلاب اسلامي ايران به پيروزي رسيد. حال چنين رهبر عظيمي از بين ما رفته و دار فاني را وداع گفته است. حالا چه كسي مي گريد؟ آري، تاريخ مي گريد و انسانيت اشك مي ريزد و خواهد ريخت. در سراسر دنيا، آنجا كه محروم و ضعيفي باشد، گريه خواهد كرد.

ص: 925

امام به فهم و شعور بالاي مردم اعتقاد داشتند

10 چكيده: حضور: از شما تشكر مي كنيم كه محبت فرموديد و قسمتي از اوقات شريف را در اختيار مجله قرار داديد تا در ارتباط با حيات پربار حضرت امام خميني (س) دقايقي را به گفتگو بنشينيم. با توجه به اينكه در حساسترين فراز تاريخ انقلاب، جنابعالي عهده دار وظايف سنگيني در ارتباط با ميهن اسلامي بوديد و در موارد مختلف مورد تاييد آن بزرگوار قرار داشتيد. و از آنجا كه بجز مطالبي كه در وسايل ارتباط جمعي مطرح شده يا در بعضي از كتب آمده، از زواياي زندگي آن بزرگوار مطالب زيادي در دست نيست. از جنابعالي كه در شرايط مختلف با ايشان محضور بوده ايد، تقاضا مي شود خاطرات ارزنده خود را بويژه از اولين ديدار با حضرتشان بيان بفرماييد. مهندس ميرحسين موسوي: " بسم الله الرحمن الرحيم، البته براي من باعث افتخار است در خدمت برادران باشم كه كار بزرگي را انجام مي دهند ان شاءالله زودتر كارهايي را در مورد زندگي حضرت امام و خط مشي ايشان و اهداف ايشان مي بينيم و آثار ايشان را ببينيم. اين آثار مخصوصا در اين موقعيت انتشارش فوق العاده مهم است و هر چقدر و هر نوع كار و هر نكته از ايشان مي

ص: 926

تواند خيلي كمك كننده براي ملت و مردم و قشرهاي مختلف باشد. البته ملاقاتهاي بنده با حضرت امام بيشتر در قالب همين مسئوليتهاي اجرايي بوده كه بر عهده ام گذاشته شد به عنوان خدمت. اولين ديدار من با ايشان مثل همه مردم روز استقبال از حضرت امام (س) بود. البته در مدرسه رفاه، ما جزو كساني بوديم كه كارت داشتيم، ولي وقتي بيرون آمديم با خانم (ايشان هم كارت داشت) مردم را ديديم كه با دست خودشان خيابانها را تميز مي كردند و كارهايي مي كردند و فداكاريهايي را ديده بوديم، حقيقتش اين است كه خجالت كشيديم به عنوان مستقبلين اصلي برويم فرودگاه. رفتيم و پيوستيم به خود مردم و در خيابان انقلاب اولين بار صورت نوراني حضرت امام را موقعي كه ماشين ايشان رد مي شد، آنجا زيارت كرديم و فردايش هم رفتيم، باز هم من نرفتم داخل، كمي مخلوط بود. هم اينكه افراد متعهد و انقلابي آنجا بودند و هم يك مقداري كشمكشهاي سياسي بود، در بين جناحهاي مختلف و بعد رفتيم همان جايي كه حضرت امام دست تكان مي دادند در مدرسه علوي. آنجا زيارت كرديم تا موقعي كه ما به عضويت شوراي انقلاب انتخاب شديم و با اعضاي شوراي انقلاب اولين بار به طور رسمي آمديم همراه دولت موقت و

ص: 927

شوراي انقلاب آن موقع ظاهرا رئيس ستاد تازه انتخاب شده بود و با يك هليكوپتر رفتيم قم و آنجا خدمتشان رسيديم و يك جلسه تاريخي هم بود براي اختلافاتي كه پيش آمده بود بين دولت موقت و شوراي انقلاب، بحثهاي زيادي انجام شد و حضرت امام رهنمودهايي داشتند. و ظاهرا اگر اشتباه نكنم در شوراي انقلاب تقريبا تحت اين عنوان دوبار خدمتشان رسيده بودم. البته اطلاع ندارم كه ايشان آشنايي داشتند يا نداشتند، احيانا ما توسط دوستان معرفي شده بوديم، بعد از آن موقعي كه روزنامه جمهوري اسلامي تاسيس گرديد به عنوان سردبير روزنامه در قم خدمتشان رسيديم كه آن هم يك خاطره ماندني است، رهنمودهاي بسيار مهمي دادند كه براي من خيلي موثر واقع شد، براي خط مشي روزنامه و براي جهتگيري بعدي بنده هم اثر گذاشت، قبل از آن هم ظاهرا يك بار ما (وقتي حزب جمهوري تشكيل شده بود) من از اول دفتر سياسي حزب بودم و با شوراي مركزي حزب براي اولين بار در قم خدمت حضرت امام رسيديم و آنجا هم يادم هست كه رهنمودهايي دادند. احضور: براي ما رهنمودهاي حضرت امام مهم است اگر ممكن است با توجه به حال و هواي آن روزها اشاره اي بفرماييد. - در مورد آن چيزهايي كه شايد الان مهم

ص: 928

باشد و جزو مطالب اصلي است براي حضرت امام، كه تقريبا مي شناسيد، مي خواهم بگويم كه دليل بيان اين خاطره به اين مفهوم است كه حضرت امام از اول تا آخر چگونه يك خطي را كه محكم به آن اعتقاد داشتند، گرفتند و تا آخر رفتند. موقعي كه براي روزنامه خدمتشان رسيده بوديم چون يك مختصري ما توضيح داديم و بعد ايشان صحبتي فرمودند كه فكر مي كنم در صحيفه نور درج شده است. ولي به هر حال اگر نباشد به دست آوردنش چيز مشكلي نيست، منتهي بعد از ختم آن مطلب ما گفتيم كه ما خيلي تنها هستيم، حمله زياد هست، اول انقلاب بود، يك كمي جو غليظ بود، نيروهاي ضدانقلاب زياد بودند و گروهكها و نشريات عجيب و غريب، صدها نشريات در مي آوردند، و دايم در معرض اتهام بوديم. گفتيم كه يك حالت فشاري هست. حضرت امام فرمودند: "امروز در آينده اين انقلاب كسي رستگار خواهد شد، پيش خواهد رفت كه با مردم باشد. با موج مردم باشد. اگر كنار بيفتد قطعا از بين خواهد رفت، شما برويد با مردم باشيد، خط آنها را دنبال كنيد". اين يادم هست يعني خط مشي مردم. حضرت امام قويا به مردم اعتقاد داشتند و احترام مي گذاشتند و بودن با آنها را شرط پيروزي انقلاب و

ص: 929

استمرار انقلاب مي دانستند و حتي من مي خواهم فراتر از اين بروم، يعني خاطره اي دارم كه خاطره پرمعنايي است، خيلي تكان دهنده براي خود بنده و دوستان. خدمتشان كه بوديم اين حالت بود و يك شب در منزل حاج احمد آقا سه يا چهار سال پيش خدمتشان بوديم. بحث فداكاريهاي مردم پيش آمد، حضرت امام فرمودند كه مردم خيلي جلو هستند، ما عقبشان داريم مي رويم. يكي از دوستان فرمودند: خوب حالا ما اگر بگوييم دنبال رو مردم هستيم دنبال مردم مي رويم، اين براي ما مصداق دارد، درست است ولي در مورد شما نمي توانيم اين حرف را بزنيم. شما در جلو مردم هستيد، شما در كنار مردم حداقل هستيد، من يادم هست كه امام عصباني شدند كه مردم جلو هستند. واقعا ايشان به خوبي مردم، به انقلابي بودن مردم، به برگشت مردم به فطرت اسلامي شان و به زنده شدن آنها عميقا معتقد بودند و من اعتقاد دارم كه يكي از خطهايي كه راجع به حضرت امام بايد پيش گرفته شود، حتي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي همين موضوع هست. ما بعد از سالهاي 41-42 هم وقتي سخنان ايشان را گوش مي كنيم حتي كتابهاي اوليه ايشان را مطالعه مي كنيم . . . با يك اميدي براي نشستن در

ص: 930

جان مردم نوشته اند و اين نشان دهنده يك نوع خوش بيني به روح و جان مردم است; اين خوش بيني به مردم، به توده هاي مردم را همان مردمي كه قبل از انقلاب تحقير مي شدند و هيچ به حساب نمي آمدند، همه فكر مي كردند نمي فهمند، قدرت دگرگوني ندارند و قدرت دگرگون كردن را ندارند. امام چنين اعتقادي نداشتند، ما فكر مي كنيم كه از همان اولين آثاري كه مي بينيم ايشان يك اعتقادي به فهم و شعور بالاي مردم دارند و اين رسالت را براي خودشان انتخاب مي كنند كه دايم پيامهايي را از خير و خوبي و از اسلام به آنها برسانند. اين يك نكته بسيار مهمي است، البته آخرين دفعه اي نبود كه ايشان اين مسئله را فرمودند، بارها در صحبتهاي علني كه ايشان در رابطه با دولت مي فرمودند، روي اين مسئله تاكيد مي كردند. منتها صحبتهاي خصوصي ايشان همين بود، يعني يكي از ويژگيهاي حضرت امام كه البته اين را خيليها گفته اند. امام صحبتهاي دروني و خصوصيشان را با صحبتهاي بيرونيشان خيلي با هم فرق نداشتند مگر اينكه حالا يك سري راجع به يك مسئله خاص سياسي باشد. آن هم به معناي اينكه به مردم اطلاع بدهيم، نبود. خوب، موردي پيش مي آمد، تخصصي بود، يك چيزي، ولي در

ص: 931

رابطه با سياستها در مورد مسائل كلي و توصيه ها همان چيزي را كه در علن، ايشان مي گفتند، به صورت خصوصي هم همان توصيه را مي فرمودند. اگر علني در رابطه با هيئت دولت، هفته دولت، نظاير اينها و مناسبتهاي مختلف، به مجلس، دولت و به همه، توصيه مردم را مي كردند و همين مسئله را مي فرمودند: كه اينها بر گردن شما دين دارند، آنها به گردن ما دين دارند، همين مسئله را به طور خصوصي هم مي گفتند. اينطور نبود كه عمومي، در جلو مردم يك چيزي بگويند و خصوصي چيز ديگر. ايشان واقعا اين مسائل را رعايت مي كرد. ما يك بار هم 3-4 نفره به عنوان اعضاي روزنامه در آن اوج شلوغيهاي بني صدر خدمت ايشان (امام) رسيديم. بنده بودم و آقاي " محمدرضا بهشتي" (فرزند شهيد بهشتي) و يكي ديگر از دوستان، احتمالا آقاي آقازاده كه آن روزها مدير داخلي روزنامه جمهوري اسلامي بودند. باز هم ايشان همين صحبت را فرمودند. (بودن با مردم را) مي گفتيم كه فشار زياد است، جو اينطوري است. ايشان فرمودند: شما طرف مردم را بگيريد. اين خط قوي اي بود كه ايشان در رابطه با مسائل سياسي و مسائل سياست داخلي به ما دادند و اين معنا يك سياست اينكه با مردم بايد باشيم، نه اينكه

ص: 932

تظاهر به بودن با مردم بكنيم. به طور عميق ايشان اعتقاد داشتند كه همه نيروها بايد در خدمت مردم گذاشته شود. بالاخره خداوند ياري مي رساند و مسئله به انتها و انجام خوبي مي رسد. احضور: شما فرموديد كه ايشان در سر و علن يكي بودند و فرقي نداشتند، امام به هر حال با توجه به اينكه شرايط خاصي بود مخصوصا در زمان جنگ تحميلي، در آغاز جنگ و در شرايط دشواري كه جنگ تحميلي شده بود، طبعا ايشان، رهنمودهاي خاصي داشتند كه به خاطر شرايط جنگي صلاح نمي دانستند بصورت علني مطرح شود، اگر ممكن است در رابطه با شروع جنگ تحميلي و موضعگيريهاي ايشان كه به طور خصوصي داشتند توضيحاتي بفرماييد؟ - در شروع جنگ تحميلي بنده مسئوليتي نداشتم، آن موقعي بود كه دولت شهيد رجايي تشكيل شده بود و مرحوم شهيد رجايي براي تصدي وزارت امور خارجه مرا پيشنهاد كرده بود و بني صدر قبول نكرد و بعد مساله منتفي شد. من فقط توسط شهيد بهشتي و ديگران خبر مي شدم كه اوضاع چه جور است؟ در شوراي انقلاب هم آن موقع من نقشي نداشتم، منتها بحثهايي كه مي شد من يادم هست. يك جلسه اي بود حدود 20- 30 نفر از برادران بودند، از جمله حضرت آيت الله خامنه اي و آقاي

ص: 933

هاشمي رفسنجاني و ديگر برادران در اين سطح. همان 2-3 روز اول جنگ بود. شوراي مركزي حزب بود، بحث جنگ شد وقتي همه، بحثهايشان را مطرح كردند، بعضيها مي گفتند كه اين جنگ 2-3 روزه تمام مي شود. يك هفته بيشتر طول نمي كشد. آخر سر معمولا "آقاي بهشتي" مسئله را جمع مي كردند. حضرت امام (س) مي فرمودند كه خط مشي ما بايد اين باشد كه اگر دشمن تا تهران را هم تسخير بكند، ما بايد مقاومت بكنيم. بعد فهميديم، خط حضرت امام براي ايستادن همين است، از آن طريق اين خط منتقل شده بود. ايشان روي آن محكم ايستادند و روي مقاومت تكيه داشتند. خوب بارها مواردي را ديديم كه در موارد خطر كه فشار زياد بود محاصره، فشار، محاصره اقتصادي و نظاير اينها، يا بيم فشار توطئه هاي خيلي سنگيني از گروههاي چپ و راست و امريكا و نظاير اينها حرف نهايي امام، وقتي كه در اين زمينه ها بحث و تحليل مي شد، ايشان خط كلي را مي دادند كه چكار بايد كرد. آخر سر هم با خنده مي گفتند كه "بالاخره ما وظيفه خودمان را انجام داديم، حالا حداكثر اين است كه بيايند همين جا كه ما ايستاده ايم ما را بكشند، اوج پيروزي اوج سعادت ماست. يك چنين چيزي، به اين

ص: 934

مضمون، همين كلام ايشان كه ديگر، آخرين نقطه بود. آدم احساس مي كرد كه اعتقاد به اسلام، ديگر فراتر از اين كه نمي تواند باشد، همين است ديگر و بايد همين را پذيرفت و همين كلام، همه كارها را ما احساس مي كرديم، آسان مي كرد. يعني احساس مي كرديم بعد از آن راههاي زيادي به روي آدم باز مي شود و ايشان به اين مسئله عميقا معتقد بودند و بيان مي كردند. البته در تحليل قضايا و مسائل گوناگون، ايشان ذهن بسيار تيز و سريعي داشتند و اين را باز در دو، سه مصاحبه گفته ام. وقتي ما با فردي كه قدري سني از ايشان گذشته روبرو مي شويم، معمولا مسائل را دير جذب مي كند، كندي در جواب دادن است. كندي در ارتباط دادن اجزاء به همديگر است. و درك منطقي بخشهاي مختلف از صحبت، كه معمولا يك مقدار با دشواري صورت مي گيرد. من نمي گويم صورت نمي گيرد. شما در ارتباط با حضرت امام، اصلا اين خصوصيات را نمي يافتيد. يعني شما تا آخرين روزهاي زندگي ربركت حضرت امام، وقتي به ايشان مراجعه مي شد، مسائل پيچيده اي بود و مسائلي كه خوب تنوع هم داشت. يك موقع بحث ارزي بود، يك موقع بحث پولي بود، يك موقع بحث جنگ بود، يك موقع بحث سياست خارجي بود و خوب تنوعي كه داشت، بحث

ص: 935

مثلا سياست، گروههاي مختلف و مسائل گوناگون كه در جامعه بود. و گفته مي شد ايشان با سرعت عجيبي، مسائل را مي گرفتند و بلافاصله هم واكنش نشان مي دادند و سريع، طوري كه آدم احساس مي كرد كه با يك ذهن جوان 22-30 ساله از نظر سرعت، (نمي خواهم بگويم از نظر پختگي) از نظر سرعت با يك چنين حالتي روبرو بوديم، و من اين را تقريبا از همان اوايل درك كردم و به نفعم تمام شد. چون طبيعي است وقتي كه خدمت ايشان مي رسيديم، نمي خواستيم وقت ايشان را بگيريم، چون وقت ايشان خيلي گرانبها بود و ما براي خودمان وقت محدودي قايل مي شديم. من در ذهنم اين است كه هر چيزي را همين كه يك كلمه بگويم تلگرافي، ايشان دريافت مي كند. بر اين اعتقاد بودم و همينجور هم بود. براي همين در آن وقتي كه بايد قايل مي شدند، موفق مي شدم طيف وسيعي از مسائل را خدمتشان مطرح كنم. اول مطرح مي كردم، چنانچه سئوالي هست يا تذكر داريد بفرماييد. خط مشي اصلاحي داريد، بفرماييد و شروع مي كردم، خيلي سريع مسائل را مي گفتيم. منتها توضيحي نمي دادم كه حالا مقدمه اي و موخره بچينيم. اصل مسئله را مي گفتيم. چنانچه احساس نياز نمي كردم كه ايشان را بايد توجيه كنم. توضيح بدهم و حقانيت حرف را جستجو كنم مي دانستم كه ايشان قضاوت

ص: 936

و داوري دارند و اطلاعات دارند و سريعا مي گيرند و مسائل را به هم انتقال مي دهند و نتيجه گيري مي كنند و اگر لازم باشد چيزي مي فرمايند. اين را تا آخر ما داشتيم. در رابطه با مسائل حاد و در همه برخوردها، اين مسائل را داشتيم. البته ايشان خصوصيتي داشتند كه باز هم ممكن است ديگران هم گفته باشند. وقتي كه افرادي به ايشان رجوع مي كردند، همه حرفهاي خودشان را مي زدند و ايشان همه حرفها را گوش مي كردند. صحبتهايي كه مي شد، منتها نتيجه گيري واقعا ويژگي خاص خودشان بود كه از مجموع آنها برداشتي داشتند و بيان مي كردند كه راسخترين، بهترين و قويترين بود، در موضعگيريها بهترين راه حلها را جلوي پا مي گذاشتند، نكته اي كه شايد اصلا ربطي به مسئله رهنمودها و يا راهنمايي هاي ايشان نداشته باشد ولي اثرش بيش از آن راهنماييها بود. آن حالت آرامش و طمانينه ايشان در برخورد با مسائل بود كه كساني كه به ايشان رجوع مي كردند، آن حالت به آنها سرايت مي كرد. وقتي كشتي انقلاب اين همه دچار موج و اضطراب و اينها بود و همه دلهره داشتند، وقتي كه افراد خدمت ايشان مي رفتند، من ديده بودم كه همه با اطمينان برمي گردند. شخصيت ايشان بلافاصله در فرونشاندن اين اضطرابها و دميدن طمانينه و وقار به افراد، اثر

ص: 937

آني داشت و اين بي نهايت در گرداندن امور كشور موثر واقع مي شد. افراد وقتي كه از خدمت ايشان مي آمدند بيرون، به نظر مي آمد كه به خاطر اينكه به افق بازتر و بلندتري نگاه مي كنند، از آن مسايل خرد و كوچك كنده مي شوند و يا آنها برايشان قابل حل تر است، سريعتر مي توانند حل بكنند و به آن هدف بزرگتر بپردازند. اين البته در خط مشي عمومي امام به عنوان يك اصل بايد مورد توجه قرار بگيرد كه به اعتقاد من حياتي هم هست براي استمرار انقلاب خوب است همين جا توضيح بدهم. كه چه بسا سئوالي پيش نيايد. امام براي ملت ما يك افق خيلي بلند و بزرگي را باز مي كردند. وقتي كه شما به يك قله خيلي بلندي تماشا مي كنيد و به آن دل مي بنديد و حركت خودتان را براي رسيدن به آن تنظيم مي كنيد در بين راه فراز و نشيبها خيلي اثر نمي گذارد. ايشان (امام) هميشه شعارهاي بسيار حياتي و اساسي را براي ملت ما مطرح مي كردند و نگاه مردم ما را به آن دورترها مي دوختند. براي همين، چيزهاي روزمره خرد به نظر مي آمد، هيچ به نظر مي آمد و مردم طبيعي مي دانستند كه اين سختيها را پذيرا باشند. ديد يك جامعه اسلامي و امت اسلامي بايد همين باشد. شما شعارهايي

ص: 938

را كه ايشان مطرح مي كردند، خوب نگاه كنيد. به عنوان يك اصل دائم در نظر داشتند كه در همه برخوردهاي عمومي همين بود. در برخوردهاي خصوصي هم همين بود. وقتي كه ما خدمت ايشان مي رسيديم و افراد خدمت ايشان مي رسيدند، من هميشه احساس مي كردم كه هدفها فراموش نشده، وقتي به خدمتشان مي رسيديم، دوباره آدم احيا مي شد. وقتي كه هدف احيا مي شود و به ياد راه حل براي آن چيزهاي ديگري كه آدم فكر مي كرد خيلي گير كرده راحتتر پيدا مي شود، و با دلگرمي بهتري مي شد حل كرد اين را هم ايشان در سطح جامعه به كار مي بردند و هم در برخوردهاي كوچكتر. اين كار بود، اينجور نبود كه افراد در برخوردهاي خصوصي بروند (خدمتشان) اين آن چيزي هست كه من خودم ديدم در امور مملكتي - و در آن جلسه با حضور حضرت امام خود بخود توجه به اهداف بلند انقلاب كه از اول ترسيم شده بود پيدا نكنند. يك حضور ذهني پيدا مي شد و اين خود خيلي كمك مي كند به حل مسائل. شعارهايي كه ايشان طرح مي كردند براي جامعه اسلامي كه اين جمعيتهاي عظيم را به حركت در مي آورد و قدرت بسيج وسيع را در مردم ايجاد مي كرد، خط مي داد، به نمازهاي جمعه، به نيروهاي مومن،

ص: 939

به خط خود ايشان (امام) . طرح اين شعارها بسيار مهم است. مبارزه با آمريكا يكي از اين شعارهاي اساسي بود. گرچه مهمترين نبود، ولي يكي از مهمترين شعارهايي بود كه ايشان مطرح مي كردند، تحقق وحدت اسلامي است كه ايشان در وصيتنامه باز هم يكي از سرفصلهاي مهم است و بارها بر آن تاكيد كرده اند. علي رغم اينكه ما به عنوان اينكه تحت عنوان صدور انقلاب مورد حمله قرار مي گرفتيم كه مبادا اين حرفها گفته بشود در سطح بين المللي ايشان دايم به اين مسائل تكيه داشتند. من فكر مي كنم كه در طرح اين مسئله مي تواند دو تا منظور پشت سرش پنهان باشد. يكي همان اعتقاد برآمده از اسلام، يكي هم مسلمان بايد سير بكند. دايم بايد هدف جلوي رويش باشد و اين تعيين كننده بايد باشد كه حضرت امام مطرح مي كردند. از طرفي طرح اين مسئله يك نوع بسيج است. در ميان انسانها. انسانهايي كه واقعا شيفته برقراري عدل و عدالت و برقراري حكومت اسلام در جهان هستند، و مبارزه با ظلم و سياهي و تباهي كه اين انقلاب به وجود مي آورد. اين حرفها، حرفهاي وحدت بخش قدرت بسيج حضرت امام از طرح اين شعارهاي اساسي سرچشمه مي گرفت. مي فرمودند: اگر اين شعارها را به عنوان اينكه ممكن است مزاحمت ايجاد بكند و

ص: 940

مشكل ايجاد بكند، حذف بكنيم، اولين چيزي كه از دست مي دهيم قدرت بسيج مردم است. مردم حاضرند به خاطر هدفهاي بلند حركت بكنند، اگر هدف بلند حذف شد هيچ دليلي وجود ندارد كه اين هدفهاي كوچك، ماشين خودش را، خانه خودش را، بچه خودش را انتخاب نكند، چرا بيايد يك هدف ديگر را انتخاب بكند؟ در مبارزات، براي هدف، براي خدا، حاضرند بميرند. بزرگترين هدف لقاءالله كه ايشان بر آن تكيه مي كرد و همينطور مي آمد توي شعارهاي اساسي و اين چيزي بود كه ما در ملاقاتها مي ديديم. اين در ماوراي هر نوع باصطلاح توصيه هاي مقطعي صورت مي گرفت. حالا ممكن بود مثلا يك مسئله اقتصادي داشته باشيم، ايشان در اين زمينه هم توصيه مي كردند، ولي اين شعارهاي اصلي حاكميت داشتند. احضور: مسائلي كه اشاره مي فرماييد بسيار ارزشمند و تحليل گونه است. اگر مصاديق را هم بفرماييد، چون آنها هم براي كساني كه مي شنوند و مي خوانند سازنده خواهد بود; متشكريم. - مثلا در مورد افغانستان يك بار با ايشان بحث بود. آن موقعي كه چنين تحليلي وجود داشت كه ما اگر در رابطه با افغانستان سازش مي كرديم ممكن بود مسئله عراق را هم راحت تر حل بكنيم. همچنين در رابطه با همسايه شماليمان، مسئله به صورت تحليل مطرح شد نه به عنوان راه حل.

ص: 941

مسئله عمده اي كه من يادم است، خوب مسئله جناحها كه - ما به هيچ وجه در رابطه با افغانستان نمي خواهيم سازش كنيم - دليل عدم سازش مهم است، چون ايشان مي فرمودند "آنها يك ملت مسلمان هستند كه ما در قبالشان وظيفه داريم" بعد ايشان مسئله را در يك افق بازتري كه مربوط به همه امت اسلامي است، مي ديدند نه اينكه مسئله ما را به طور ملي ببينند، مسئله افغانستان و عراق را جدا ببينند و بعد بگويند ما يك مسئله اي داريم مثل جنگ عراق، در اينجا اگر سازش بكنيم، باجي بدهيم يك چيزي مي توانيم بگيريم، نه مسئله اي كه برمي گردد به هستي و مسئله آينده جهان اسلام، چيزي نيست كه ما به هر قيمتي شده در مورد آن بتوانيم كوتاه بياييم. اين مسئله از آن مواردي است كه اصل و اصول و شعارهاي اصلي حاكميت پيدا مي كرد و يكبار بحث در رابطه با مسائل سياست خارجي بود و احتياج به يك مقدار كارهاي ديپلماتيك پنهان وجود داشت; با ايشان مشورت شد، ايشان مطلبي را فرمودند - كه - من فكر مي كنم يك اصل جاوداني براي همه سياستمداراني باشد كه بخواهند با روش "ماكياوليستي" عمل نكنند، (بلكه) صادقانه عمل كنند و بخواهند همان مسئله را در ارتباط با مردم حفظ كنند ايشان فرمودند،

ص: 942

كا ري نكنيد كه نتوانيد به مردم توضيح بدهيد. حرف مهم اين است، كسي بايد در (امور) اجرايي باشد تا بفهمد عظمت اين حرف يعني چه. يعني شما در كار اجرايي يا در كار سياسي در روز با صدها انتخاب روبرو خواهيد شد. اين كار را بكنيم، يا آن كار را بكنيم و اين راه را بروم يا آن راه را بروم، چه بسا مثلا به ذهن برسد مصلحت است فلان كار باشد مثلا: فلان كار را ما پنهاني بكنيم. مثلا باز هم براي منظور خوب است، يك ملاكي ايشان مي دهد، مي گويد آن كاري كه مي كنيد، كاري درونش نباشد كه نتوانيم براي مردم توضيح بدهيم. اصل آن است كه ما مردم را داشته باشيم. در ارتباط صادقانه نظام و حكومت با مردم، اين مهمترين مسئله است. وقتي مسئولي، حتي پنهان، خلاف آن را عمل بكند، همان لحظه اين شكاف ايجاد مي شود. و اين، همان چيزي است كه ايشان جواز نمي داد براي اين مسئله و با اين مسئله مخالفت مي كرد. براي همين شما مي بينيد كه از اول زندگي سياسي ايشان تا آخر هيچ نوعي تناقضي از مسائلي كه گفته مي شود و از گذشته، آينده تصميمات پنهان و آشكار ايشان پيدا نمي شود. در كل نظام پيدا نمي شود. به خاطر اينكه به اين مسئله

ص: 943

ايشان كاملا اعتقاد داشتند و توصيه مي كردند. گفتم باز به اين صورت فرموله اش كه در آن موقع از ايشان شنيدم، هميشه در گوشم زنگ مي زند "كاري نكنيد كه نتوانيد به مردم توضيح بدهيد" اين خيلي مهم است، شما چه كاري را مي توانيد براي مردم توضيح ندهيد، كاري كه سازش باشد، كوتاه آمدن باشد. بعد وقتي كه يك مسئولي در يك مسئوليتي كار مي كند و در يك نظام اسلامي است، شخصيت او متعلق به خودش نيست و اگر خودش را در مقابل بيگانه كوچك كند، در واقع مردم را كوچك كرده است. هيچ فرقي نمي كند، علت اينكه كسي اگر (در امور) كوتاه بيايد، نمي تواند براي مردم توضيح دهد يكي اينكه جنبه شخصي دارد. دوم اينكه گويا از حق مردم خورده باشد، مثل اينكه مردم را كوچك كرده، مسائل مالي باشد يا اقتصادي باشد يا مثلا حق گروه اكثريت از مردم را به يك عده خاصي دادن باشد. در چنين مواردي امام يك ملاك مي دهد. اين را به عنوان يك سرلوحه بزرگ براي همه مسئولين بايد نوشت، چيز مهمي است. نظير اين چيزها را ما از ايشان زياد داشتيم و فوق العاده اهميت بالايي دارد. اگر تمام كتاب شهريار "ماكياولي" را يك طرف بگذاريد و اين كلام را يك طرف بگذاريد، كاملا

ص: 944

دو تا ديد مسلط و طرفداران حق در جهان و طرفداران باطل در جهان از حكومتها را كاملا تبيين مي كند. آن كتاب آنها را تبيين مي كند و اين جمله به اين مختصري تمام اين طرف را مي تواند توضيح بدهد و خيلي كلام بلندي است. احضور: علاوه بر مطالب ارزنده اي كه فرموديد در بدو انتخاب و انتصاب شما مسئوليت سنگين نخست وزيري، حضرت امام (س) چه رهنمود ويژه اي داشتند؟ - نخست وزيري: البته برادران خبر دارند، بعد از انتخاب حضر آيت الله خامنه اي به رياست جمهوري اسلامي چند نفر مطرح شد و مجلس موافقت نكرد و ايشان لطف كردند و ما را معرفي كردند. من هيچگونه سابقه ذهني نسبت به اين قضيه نداشتم و فكر هم نمي كردم. البته من اينطور شنيدم موقعي كه اين قضيه مطرح شد ايشان فرموده بودند (اول فرموده بودند كه) شما در وزارت خارجه باشيد. وزارت خارجه تازه آن موقع سرپرست پيدا كرده بود چون از اول انقلاب تقريبا يك فردي كه بخواهد نظم بدهد نيامده بود، دولت موقت يك افرادي را گذاشته بود. بعدا هم يك مدت كوتاهي بني صدر بود، يك مدت كوتاهي قطب زاده بود. بعد هم ابراهيم يزدي بود. من احساس كردم ايشان راضي هستند كه من تصدي وزارت خارجه را داشته باشم. باز يك خاطره آنجا

ص: 945

دارم كه خيلي جالب است، آن را بگويم، بعد برويم به نخست وزيري. آن موقع كه ما وزارت امور خارجه بوديم شهريور 60 بعد از شهادت عزيزان رجايي و باهنر. ما خدمت ايشان رفتيم و گفتيم سازمان

ص: 946

ملل هست، براي اولين بار ما مي خواهيم برويم شركت بكنيم. ايشان گفتند: "من با اصلش موافقم، مخالف نيستم ولي شما پيش بيني كرديد؟ شما را مي گذارند؟ من يك كم توضيح دادم، گفتم كه ظاهرا نشان مي دهد كه مطمئن نباشد. گفتند، مثلا خوب شما فكر كرديد، شما برويد پشت تريبون بايستيد و يكبار بلندگوها را خاموش كنند و شما را تحقير بكنند. اين نكته براي من تكان دهنده بود. تا اين حد ايشان پيشگويي چيزها را مي كنند و ما هم كه بعد از آن حسابي حواسمان را جمع كرده بوديم. تا اين اندازه ايشان اهميت مي دادند. اهميت به شخص نبود. اهميت به وزير خارجه جمهوري اسلامي در پشت تريبون يك سازمان بين المللي بود كه ممكن بود چيزي قطع بكنند كه مورد تحقير واقع بشود و لطمه آن به جمهوري اسلامي برگردد و مهمتر از اين تا اين اندازه به جزئيات فكر مي كردند، به جوانب فكر كردند كه خيلي شگفت آور بود. در مورد نخست وزيري چيز خاصي من از همان اولش يادم نمي آيد. بعد از اينكه دولت معرفي شد، بعدا ما همه معرفي شديم، بعد به فاصله چند ماه با وزرا خدمت ايشان رفتيم، صحبت شد. اولين توصيه ها را در همان جلسه اول بعد از اينكه وزرا معرفي شدند و ما خدمت ايشان رسيديم در حضور

ص: 947

حضرت آيت الله خامنه اي - كه آن موقع رئيس جمهور بودند - ايشان يك رهنمودهايي به دولت دادند. تا آن جايي كه يادم مي آيد همان توصيه مردم مستضعف را مي كنند، در صحبتهاي خصوصي همان اوايل جز و چيزهايي كه بنده به ذهنم مي آيد همان تكيه ايشان به رسيدگي به فقرا و مستضعفين و اين جور چيزها بود. من اينطور به ذهنم مي آيد. اينطور برداشت خودم بود كه جلسات اول ايشان داشتند محك مي زدند كه ما مي توانيم كار بكنيم يا نه. هر دفعه كه خدمت ايشان مي رسيديم اول يك چند سئوال مي كردند كه فلان چيز و . . . من ذهنم سئوالات چون سئوالهاي كمي با جزئيات بود در اين حد بود كه اطلاع دارند، خبر دارند، نظر دارند، فكر مي كردم بعد به مرور اين سئوالها كم شد. سئوالها سئوالهاي دقيقي هم بود، سئوالهايي بود كه كاملا به مسائل عادي سياسي كشور برمي خورد. ولي براي اداره كشور يك رئيس دولت بايستي قط عا آگاهي داشت ولي چه بسا به نظر خورد مي آمد و كرارا اين سئوالها را ما از ايشان مي ديديم. احضور: ممكن است به چند نمونه از اين سئوالها اشاره بفرماييد؟ - چند نمونه بود، مثلا ايشان مي فرمودند: "فلان شب گفتند كه: صف نانواها زياده شما شنيديد؟ مسئله چي هست؟ " يك چنين چيزي،

ص: 948

در صورتي كه ما مسئله عامتري داشتيم كه بخواهيم بحث بكنيم، مي گفتند: مثلا يك خبري راجع به رابطه انگلستان و فرانسه با فلان مسئله ايران بود، چنين چيزي گفته شده بود، شما شنيديد اين خبر كه فرضا ايشان خبر آن را از راديوهاي بيگانه شنيده بودند، يا خبر به ايشان رسيده بود. وقتي كه من مي گفتم: آري، من خبر را شنيده ام. مستقيم مي فرمودند: مي خواستم ببينم چيست - مي ديدم راحت شده بودند. مي ديدند كه من توجه دارم نسبت به اين مسئله. سئوالها در مورد مسائل سياست خارجي بود، در مورد مسائل داخلي بود، امثال اينها، يك چنين چيزهايي را داشتند يا مساله دانشگاه را من بارها ديده بودم كه ايشان سوال مي كنند. مي گويند: فرضا در فلان جا چنين چيزي گفته شده است، شما خبر داريد؟ وقتي من شروع مي كردم توضيح بدهم، مي ديدم خاطر ايشان جمع هست. يك چنين مواردي بود. دولت در اوايل كار خود بعد از اينكه 2 يا 3 ماه كه گذشت مسئله برنامه ريزي را مطرح كرديم و به دنبال تدوين ده تا لايحه زيربنايي در وزارت كشور. مثلا تعيين تكليف بخش خصوصي و بخش عمومي و دولتي و تعاونيها، و مسئله مالياتها و . . . و نظاير اينها. ده لايحه مهم بود. بعد كميسيونهايي تشكيل شد. عده اي از وزارتخانه هاي مختلف،

ص: 949

حتي از روحانيون دعوت مي شدند و اينها كار مي كردند، اينها پايه هاي اين لوايح را تنظيم مي كردند تا بيايد در شوراي اقتصاد مطرح بشود در دولت بيايد دوباره و بعد به اصطلاح جوسازي شديدي عليه اين قضيه صورت گرفت. اوايل به طوري كه نامه اي به خدمت ايشان نوشته شد. (در ميان اسناد دفتر امام بايد باشد) كه دولت متهم شده بود كه مي خواهد حكومتي سوسياليستي بدتر از حكومت شوروي در ايران به وجود بياورد. اين نامه را ايشان دادند زيرنويس زدند براي من هم فرستاده شده بود. شما دقت بكنيد كه ما خدمت امام رفتيم و اين منجر به آن شد كه يك چند نفر از برادران جامعه مدرسين شركت مي كردند. دو نفر رفتند كنار. و دو نفر نماينده از طرف ايشان آقايان كريمي و روحاني، به دلايل جوسازي، آن لوايح حذف شد و حيف هم شد. به بن بست رسيد مشكلي پيدا كرد. به هر حال حساسيتي نسبت به اين مسئله پيدا كردند. بعد از مدتي خود ايشان شروع كردند به اطلاع و خبر گرفتن. و يك مقدار مسائلي را هم ما برديم خدمت ايشان، اطلاعاتي را مي برديم. البته اخلاق من هم اين بود كه خدمتشان مي رسيدم. از هيچ كس صحبت نمي كردم. بگوييم مثلا فلاني اين را به من گفت، آن يكي فلان گفت،

ص: 950

يكي بدگويي مي كرد، يكي ديگر خوب گفت و. . . اصل را كار خودم مي گرفتم، به قول معروف حواس كلاه خودمان را داشتيم. كار مملكتي اين هست و ما اين كارها را مي كنيم و شما اگر رهنمود داريد بفرماييد، منتها نسبت به مسائل پشت سر تك تك اين اعضايي كه اشاره كردم اطلاعات وسيعي داشتند و كاملا نشان مي داد كه از جوانب مختلف به (اطلاع) ايشان مي رسد و خود ايشان مسائل را مي گيرند. براي همين ما بعد از يك مدتي كه گذشت، مثلا شايد يك سال و يك سال و خورده اي اعتماد خيلي قوي از ايشان نسبت به كارهاي دولت ما شاهد بوديم كه از طرف ايشان ابراز شد كه بزرگترين پشتوانه دولت بود. من اين را به اين دليل عنوان مي كنم كه چه بسا در بيرون در ذهنيتها همين چيزي شد كه باصطلاح يك دفعه اتفاقي اين مسئله پيش آمده و امام شروع كرده به حمايت، نه اينجوري نبود. امام دقيقا همه مسائل را نشان مي دهد كه جمعبندي مي كردند، خيلي با تامل حركت مي كردند. مي گذاشتند اطلاعات كامل و جمع بشود. هر كس حرف خودش را بزند، قشرهاي مختلف هم با ايشان در تماس بودند. يكي از خصوصيتهاي خوب بيت ايشان، البته خصوصيات خود ايشان كه به اين مسئله معتقد بودند و بيت هم

ص: 951

همينگونه عمل مي كرد. طيفهاي مختلف مي آمدند و حرفهايشان را مي زدند مسائلشان را مطرح مي كردند، ايشان جمعبندي مي كردند من اشاره هم كردم، ذهنيت خيلي خوبي از مسائل داشتند. بعدا كه به يك نتيجه كه مي رسيدند، محكم روي آن نتيجه مي ايستادند. بعد در مورد خط مشي دولت در ارتباط با مسائل اقتصادي و حركتهاي سياسي حضرت امام (س) نه اينكه من بگويم ممكن است ايرادي در ذهن ايشان نباشد و يا با همه چيز دولت موافق بود. دولت بايد مسئوليت كارهايي را كه خودش كرده قبول مي كرد. و قبول هم آن موقع مي كرد. مي خواهم بگويم كه كل حركت دولت را ايشان به اين دليل بعد از بررسيها و شنيدنها و اين دريافت نامه ها قبول و آنگاه صلاح مي دانستند كه خطمشي ادامه پيدا كند. در ضمن در رابطه با همين تعاونيها شايد ما بيش از دوبار تلفن از بيت ايشان داشتيم كه وقتي كه فشار روي زندگي كارمندان ما مي آمد حضرت امام گفته بودند مگر نمي شود از طريق تعاونيها مشكل كارمندان را حل كرد. دقيقا همين "مگر نمي شود از طريق تعاونيها مشكل كارمندان را حل كرد" كه خوب اين در موقعيتي بود كه بودند افرادي كه و نيروهايي كه اسم تعاوني را مساوي سوسياليسم، كمونيسم، بلشويك، اشتراك در نظر مي گرفتند. در صورتي كه اينطور

ص: 952

نبود. تعاونيها را آن كساني كه در قانون اساسي آوردند، فقهايي بزرگ بودند مثل شهيد بهشتي، خود حضرت امام به كارآيي باصطلاح اين اصول قانون اساسي و اين روشها در رابطه با اين مسائل وقوف داشتند و توصيه هايي هم داشتند. من نمي خواهم بگويم كه چون تعاوني خاصي را توصيه مي كردند. كه اين تعاوني به اين شكل باشد. عين جمله را "مگر نمي شود از اين طريق استفاده كرد و زندگي مردم را بهتر كرد. " حضور: از شركت حضرتعالي در اين مصاحبه كمال تشكر را داريم. مهندس موسوي

ص: 953

امام تجسم ارزشها

7 چكيده: امام چشمه حيات و گنجينه اسرار بود.انسان كامل بود.او به خصلتهاي وال سجايا و مكارم اخلاق آراسته بود. جان او جام جهان نماي معنويت را مي نماياند. بر گفتار و رفتارش نور حقيقت پرتوافكنده بود. بااصول ارزشها مي زيست و چيزي جز آن برايش مفهوم نداشت . در روزگاري كه قدرتهاي استكباري و جريانهاي ضد مذهبي تلاش مي كردند ارزشهاي اخلاقي و معنوي رااز جوامع انساني دور سازند و طبق اصول مادي وبرنامه هاي ضدارزشي خودانسانها را بار آورنداو نظامي بر اساس ارزشهاي معنوي وانساني كه از معارف اسلام نشات مي گرفت پديد آورد و تا آخرين لحظه هاي زندگي ذره اي از آن عدول نكرد. بيش از همه ملتزم به ارزشها بود. هيچ چيز و هيچ كس نتوانست براصول ارزشي امام غلبه يابد. تمام هويت و شخصيت آن فرزانه از همين ارزشها شكل گرفته بود. نخستين و كاملترين مصداق سخنانش خوداو بود. آن عزيز[ شجره طيبه] اي بود كه[ اصلها ثابت و فرعها في السماء]. او آيينه تمام نماي مكتب و معارف ديني بود. وجودش سرچشمه مكارم انساني را به ديگران نشان مي داد. به فرموده رهبرانقلاب : [آن بزرگوار قوت ايمان را با عمل صالح واراده پزلادين را با همت بلند و شجاعت اخلاقي را

ص: 954

با حزم و حكمت و صراحت بهجه را با صدق و متانت و صفاي معنوي و روحاني را با هوشمندي و كياست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت وابهت و صلابتت رهبري را با رقت و عطوفت و خلاصه بسي خصايص نفيس و كمياب را كه مجموعه آن انسان بزرگي جمع شود همه و همه را با هم داشت .1[ اكنون دراين نوشتار به گوشه هايي از صفات عالي آن شخصيت متعالي اشاره مي كنيم : عزت و عظمت گوهر اصلي و جوهره ذاتي انسان ارجمند و گرامي است . سرشت انسان با عزت و شرافت نهاده گشته است . آدمي گنجينه استعدادها و تواناييهاست ازاين روي بايد تجليگاه ارزشها و منزلتها شود واز بردگيهاي روحي فكري و....اجتناب كند. زيربناي اساسي فضايل همين احساس عزت و كرامت درانسان است چنانكه ريشه بسياري از رذايل نيز در زبوني و فرومايگي اوست . آنچه محورارزشهاي اخلاقي وانساني است و به عبارت ديگر آن نقطه اي كه با دست گذاشتن روي آن ارزشهاي ديگر زنده مي شوداحساس شرافتمندي و بزرگواري است . به همين جهت پيام مستقيم و ضمني بسياري از معارف ديني ايجاد و يا تقويت[ حسن شرافت] و[ عزت نفس] درانسان مي باشد. رسالت پيامبران الهي نيز در

ص: 955

پي اثبات اين مهم واحياي همين احساس بوده است . شعار: [انما بعثت لا تمم مكارم الاخلاق] 2 منادي آن است كه پيامبر(ص ) مي كوشد تا مكرمتهاي خداداي را زنده سازد و راه و رسم زندگي بزرگوارانه و توام با عزت را پيش او نهد. آري شخصيت و ارزشمندي انسانها بويژه مسلمانان و مومنان راستين گرانبهاترين وديعه اي است كه خداوند به آنان سپرده است و نگاهباني از آن را بر آنان لازم شمرده است : ان الله فوض الي المومن امره كله ولم يفوض اليه ان يكون ذليلا خداوندانسان مومن را در همه كارهايش آزاد گذاشته واختيار داده است ولي به اواجازه نداده كه ذلت پذيرد و بي مقدار باشد. آيا شنيده اي كه خداوند مي فرمايد: عزت از كن خد پيامبر و مومنان است . پس مومن عزيزاست نه ذليل واز كوه استوارتر و نفوذ ناپذيرتراست . حرمت و كرامت ازاصول ارزشي بشري است . هيچ چيز در دنيا بااين اصل برابري نمي كندازاين روي انسان نبايد به كاري دست يازد كه اين اصل را خدشه دار و بي اعتبار سازد. امام حسين ( ع ) كه انگيزه دفاع از حرمت و كرامت انساني او را پذيراي دشواريهاي فوق العاده ساخته بود مي فرمايد: به خدا قسم

ص: 956

آنچه در شرق و غرب عالم خورشيد بر آن مي تابد:از دريا تا خشكي از زمينهاي هموار تا كوههاعتبار آنها نزداولياي خدا واهل معرفت مانند رفت و برگشت سايه اي بيش نيست . آيا آزاده اي نيست كه اين لقمه جويده و پسمانده ديگران را پيش اهلش ندارد؟ چيزي جز بهشت بهاي نفس شما نيست به غير آن نفروشيد زيرا آن كه به دنيا 4 خرسند و بسنده كند به چيز پستي بسنده كرده است . در فرهنگ و معارف ديني از هر گونه عمل و شيوه اي كه ذلت آور باشد و تحقير ناپذيري را به دنبال داشته باشد به شدت نهي شده است . امام صادق ( ع ) شيعيان راستين را كساني مي داند كه دست نياز و ذلت پيش ديگران نمي برند واز آبروي خود پلي براي رسيدن به متاع دنيايي نمي سازند:شيعتنا من لايسال الناس و لومات جوعا. 5 پيرو ما كسي است كه دست نياز پيش كسي نبرد گرچه از گرسنگي بميرد. در طول تاريخ اديان به مرداين برمي خوريم كه دراوج عزت و كرامت مي زيسته اند و همواره فضيلت بخش و كرامت آفرين انسانهاي ديگر شده اند و آنان رااز بردگي واسارت به آزادگي و عظمت فراخوانده اند. درقرن حاضر آن كه پرچمدار

ص: 957

عزت و عظمت مسلمانان بود و لحظه لحظه زندگيش در آرزوي آن سپري مي گشت امام خميني بود. آنچه تاروپود زندگي آن عزيزان را تشكيل مي داد و بر آن پافشاري واصرار داشت عزت مسلمانان بود. كسي كه اندك آشنايي با شخصيت امام داشته باشداين حقيقت را مي يابد.از همان آغاز آنچه باعث ناآرامي و خروش او شد قراداد ننگين[ كاپيتولاسيون] بود: آيا ملت ايران مي داند.... مجلس به پيشنهاد دولت سند بردگي ملت ايران راامضاء كرداقرار به مستعمره بودن ايران نمود سند وحشي بودن ملت مسلمان را به آمريكا داد قلم سياه كشيد بر جميع مفاخر اسلامي و ملي م قلم سرخ كشيد بر تمام لاف و گزافهاي چندين ساله سران قوم ايران رااز عقب افتاده ترين ممالك دنيا پست كرد. 6. مبارزه امام با غربزدگي شرق زدگي استكبار و.... براي پيامدهاي ذلت باري است كه در آنها بوده و هست . بيگانگان نيزاقرار دارند كه امام پرچمدار عزت و آقايي مسلمانان بود: فعاليت آيه الله خميني موجب تحولات و دگرگونيهاي بي نظير در حيات اقتصادي در حيات اقتصادي سياسي و معنوي جامعه ايران شد. سه نكته پايه واساس تعاليم امام خميني در طول مبارزات او بود:اسلام استقلال 7و مقاومت در برابر سيطره و آقايي خارجيان . آري امام

ص: 958

براي آقايي و عزت مسلمانان تا پاي جان و نثار خون شريفش ايستاده بود: ملاقات خد با خون سرخ شرافتمندانه بهتراز زندگي اشرافي زير پرچم شرق و غرب است 8 . عرق عزت خواهي امام تا بدان اوج داشت كه تاب تحمل ذات را براي شاه كه دشمني او بااسلام اظهر من الشمس بود نداشت ازاين روي براي او تلخ و ناگوار بود كه شاه مملكت اسلامي گرچه غاصب در برابر بيگانگان كوچكي كند: وقتي عكس شاه معدوم را در برابر فلان رئيس جمهور آمريكا ديدم كه آن طور ذليلانه در مقابل اوايستاده بود بسيار ناراحت شدم و تلخي اين منظره هنوز براي من باقي است كه شاه مملكت اسلامي در برابر كافر خدانشناسي اين طوراظهار كوچكي كند9. [ اين سخن عمق زاويه ديدامام را مي رساند.او عزت و زيست عزتمدارانه را با تمام وجود پاس مي داشت .از همه مسلمانان با هر عقيده و عمل بجدانتظار داشت كه اين جريم مقدس را پاس بدارند.او براي باور بود كه اگراين حريم بشكند و نامحرم در آن پا بگذارد همه برج و باروهاي مقدس ديگر فرو خواهد ريخت ]. كدام حريم مقدس تراز حريم عزت است ؟ كسي كه عزت نداشته باشد و در زير چكمه ديگران چطور مي تواند در

ص: 959

برابر خداي عزيز كرنش كند؟ كسي كه به پستي خوي كرده است چگونه مي تواند بلندي را پاس بدارد؟توجه به مرحومان و مستضعفان روح حاكم بر فرهنگ اسلام عدالت و برادري است . دفاع از محرومان و مستضعفان و تلاش براي بازپس گيري حقوق آنان ازاستثمارگران جزءاصول مسلم اسلام و وظيفه اي همگاني به شمار مي رود. مسلمانان هميشه و همه جا بايد بكوشند دست زالوصفتان و مستبدان را كوتاه كنند و حقوق به غارت رفته خود و محرومان را زنده سازند. لحظه اي مسامحه و درنگ ننمايند كه دراين صورت مورد سرزنش و نكوهش قرآن قرار مي گيرند: ومالكم لا تقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال والنساء چرا در راه خدا و در راه مردان زنان و كودكاني كه تضعيف شده اند پيكار نمي كنيد؟ بر مسلمانان متعهد و دين باوراست كه به پيروي ازامام اميرالمومنين ( ع ) بيتشرين بها را به مستمندان بدهند و مراقب باشند كه حقوق انساني آنان ضايع نگردد. الذليل عندي عزيز حتي آخذالحق له والقوي عندي ضعيف حتي آخذ ضعيف نزد من گرانقدراست تا هنگامي كه حق او را بدو برگردانم بهره مند نزد من ضعيف است تا آن گاه كه حق راازاو بازستانم . با توجه به اين جهت گيري و

ص: 960

حمايت اسلام از طبقه محروم و مستضعف است كه در طول تاريخ اسلام رادمرفاني دلسوز و فداكاراني مخلص عليه استثمار و بهره كشي نامشروع انسان ازانسان به مبارزه برخاسته اند. از آن جمله امام خميني است كه با تمام وجود به مستضعفان و پابرهنگان عشق مي ورزيد و در راه احياي حقوق آنان تلاش بي وقفه و پي گير داشت .او در همين راستا مي فرمود: ما بايد تمام تلاشمان را بنماييم تا به هر صورتي كه ممكن است خط اصولي دفاع از مستضعفين را حفظ كنيم .12 امام راحل خدمت به محرومان را برترين عبادت مي شمرد: من گمان نمي كنم عبادتي بالاتراز خدمت به محرومين وجود داشته باشد. 13 در ديدگاه امام پايه هاي اصلي اسلام برارزشهاي فرهنگي و معنوي بنا شده است واين ارزشها در شوره زار رفاه طلبي و سرمايه داري پژمرده و بي حاصل است . تنها در دلهاي پاك و بي آلايش مستضعفان و پابرهنگان است كه ارزشها بارور مي شوند.ازاين روي امام خاستگاه اصلي انقلاب اسلامي و ولي نعمت دولتمردان را همين طبقات فقير و مستضعف مي دانست : ... [خون سلحشوران كوخ نشين كاخهاي ستم را در هم كوبيد.] 14 امروز به مستضعفان و مستمندان و زاغه نشينان كه ولي نعمت ما

ص: 961

هستند خدمت كنيد 15 امام مخاطبين اصلي انقلاب را مستضعفان مي دانست واز آنان به عنوان جلوداراني كه هميشه در صف مقدم دفاع ازانقلاب و دستاوردهاي آن قرار دارند و براي حفظ و حراست آن خود را به آب و آتش مي زنند ياد مي كرد و عميقا به آنان ارزش مي داد: يك موي شما كاخ نشينان بر همگي كاخ نشينان ترجيح دارد. 16 او نه تنها خود حامي و مدافع حقوق مستضعفان و محرومان بود بلكه روحانيت اصيل رااز فراموش كردن اين قشر عظيم برحذر مي داشت : چيزي كه روحانيون هرگز نبايداز آن عدول كنند و نبايد با تبليغات ديگران از ميدان به در روند حمايت از محرومان و پابرهنه هاست چرا كه هركسي از آن عدول كنداز عدالت اجتماعي اسلام عدول كرده است . و ما بايد تحت هر شرايطي خود را عهده داراين مسؤوليت بزرگ مي دانيم و در تحقيق آن اگر كوتاهي بنماييم خيانت به اسلام و مسلمين كرده ايم . 17 امام كساني را لايق و شايسته تصدي و رهبري جامعه اسلامي مي دانست كه از متن جامعه برخاسته و طعم تلخ ظلم واستضعاف را چشيده باشند: رئيس جمهور و وكلاي مجلس از طبقه اي باشند كه محروميت و مظلوميت مستشعفان و محرومان

ص: 962

جامعه را لمس نموده و در فكر رفاه آنان باشند نه از سرمايه داران و زمين خواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات و شهوات كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان پابرهنگان را( اگر هم به فرض تقريبا محال بخواهند) نمي توانند بفهمند. 18 و در جاي ديگر مي فرمايد: باانتخاب نمايندگان و پابرهنگان اسلام آمريكايي را طرد كنيد. 19 صلابت و شجاعت زندگي امام در طول ساليان دراز با حوادث و بحرانهاي بسيار روبرو بود.تمامي اين حوادث و وقايع گواهي مي دهد كه او مردي مصمم شكست ناپذير و نسبت به اصول وارزشها سازش ناپذير واستوار بود. زمان طولاني مبارزه و ستيز با جباران سالهاي پرمشقت تبعيد و زندان و بالاخره مقطع حساس رهبري انقلاب و رودروريي با صدها توطئه رنگارنگ همچون : نفوذيه ياران نيمه راه مرتجعين ليبراله سلطنت طلبه مرفهان بي درد و مقدس مابان احمق و... همه و همه شاهد براين مدعاست كه آن ديواره بلنداراده امام هرگز شكست برنداشت و روح پرتوان و باصلابتش ذره اي به سستي و ياس نگراييد. در كروان شدايد و طوفان حوادث پناهگاه امن و مطمئني براي دولتمردان و دست اندركاران انقلاب بود. در زماني كه راه بر خيلي از دلسوزان انقلاب بسته مي شد و گرد نااميدي برانديشه ها

ص: 963

مي نشست به كالبدافسرده واز پاافتاده آنان روح اميد مي دميد و كشتي انقلاب را همچون ناخدايي پرقدرت ازامواج پرخطر به ساحل نجات هدايت مي كرد. درايجاد نهضت وادامه انقلاب و رهبري آن از هيچ ملامتي نهراسيد.از چنان شهامتي برخوردار بود كه در برابر هر گونه باطل ايستاد و با هر سنت غلط و بي اساسي مخالفت ورزيد. دراين راه از تهديد وارعاب هيچ فرد و گروهي خم به ابرو نياورد. در مقابل غوغا سالاريها و هجوم افكار عوام و يا خواص دست به محافظه كاري نزد و ميدان را خالي نكرد. اودر حقيقت تابلوي درخشاني از رسول اكرم (ص ) و همراهانش به دست داد:محمد رسول الله والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم. 20 محمد (ص ) فرستاده خدا و آنان كه همراه اويند در برابر كفار سرسخت و در بين خود مهربانند. آن روزي كه به زندان مي رفت و يا آواره مرزها بود با روزي كه ميليونها نفر جان خود را تقديم راه او مي كردند در قدرت و صلابت تغييري نكرد. نه از تنهايي هراس به دل راه داد و نه از آن همه جمعيت و شكوه مغرور گشت . بحق مصداق سخن علي ( ع ) بود: لا يزيدني كثره الناس حولي عزه ولا

ص: 964

تفرقهم عني وحشه . 21 فراواني مردم پيرامونم بر عزت من نيفزايد و پراكندگي آنان از گردم هراس ننمايد. آري خميني هيچ گاه هراسي به دل راه نداد حتي دراوج تنهايي : والله من به عمرم نترسيدم . آن شبي هم كه آنها مرا مي بردند آنها مي ترسيدند من آنها را دلداري مي دادم . 22 خميني رااگر دار بزنند تفاهم نخواهند كرد. 23 اگر چنانكه ما براي مقاصداسلام بترسيم دين نداريم . 24 به فرموده رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيه الله خامنه اي : او بتها را شكست و باورهاي شرك آلود را زدود.او به همه فهماند كه انسان كامل شدن علي وار زويستن و تا نزديكي مرزهاي عصمت پيش رفتن افسانه نيست .او به ملتها نيز فهماند كه قوي شدن و بنداسارت گسستن و پنجه در پنجه سلطه گران انداختن ممكن است . 25 حساسيت ديني امام مومني كامل و مسملماني تمام عيار بود. لازمه ايمان كامل تعصب و حساسيت در برابر گناه و گناهكاراست ازاين روي امام به دفاع از دين وارزشهاي اسلامي اهميت تام مي داد. دراين راه ملاحظه هيچ كس و هيچ چيز را نمي كرد و ماننداجداد پاك سيرت و پرغيرتش غيرتمندانه مي زيست . او بي وقفه با هرانحرافي كه كيان

ص: 965

اسلام وامت اسلامي را به خطر مي انداخت . به شدت مبارزه مي كرد.از آنان نبود كه ناهنجاريها و خلافها را ببيند و سر در لاك خود فرو برد و منتظر بماند كه مصلح بزرگ ( عج ) قدم ب رعرصه بگذارد و جامعه را از ناپاكيها بپيرايد: من از آنها نيستم كه اگر حكمي كردم بنشينم و چرت بزنم من دنبالش راه مي افتم .اگر خداي نخواسته يك وقتي ديدم مصلحت اسلام اقتضا مي كند كه حرفي بزنم مي زنم و دنبالش راه مي افتم و بحمدالله تعالي از هيچ چيز نمي ترسم والله تا حالا نترسيده ام .26 امام به خاطراعتراض بي جاي جبهه ملي به لايحه قصاص اسلامي چنان به سر آنان نهيب زد كه براي هميشه از صحنه فريبكاري و مردم فريبي دورشان ساخت . غيرت ديني او باعث شد در جريان سلمان رشدي چنان برآشويد كه سردمداران كفر واستكبار را ناچار به پوزش نمايد. عرق ديني محرك اصلي امام در حوادث گوناگون بود. جز عرق ديني و مذهبي انگيزه اي ديگر نداشت . آيه الله العظمي اراكي دراين زمينه مي فرمايند: اين مرد ديني است . سرتا پا حاضراست حتي براي كشته شدن هم حاضر است .... همين كتاب[ كشف الاسرار] را كه نوشت از

ص: 966

عرق ديانتي اش بود... قسم مي شود خورد به : واللفه كه اين مرد نيك نفس ... هيچ غرضي دراو جز 27 ترويج دين نيست . در روايت مي خوانيم كه : ان الله تعالي يحب من عباده الغيور28. خداوند متعال بندگان غيرتمند خود را دوست دارد. امام بنده محبوب خداوند بود كه ابراهيم وارد آتش كين ابرقدرتها سوخت ولي شعار (و تاالله لاكيدن اصنامكم) ابراهيم را در قول و عمل به نمايش گذاشت و لرزه براندام همه بت پرستان قرن افكند. در تاريخ زندگي پربار خويش اين كلمات صريح و زيباي غيرت آفرين را نگاشت : من به صراحت مي گويم : ملي گراهااگر بودند براحتي در مشكلات و سختيها و تنگناها دست ذلت و سازش به طرف دشمن دراز مي كردند. و براي اين كه خود رااز فشارهاي روزمره سياسي برهانند همه كاسه هاي صبر و مقاومت را يكجا مي شكستند و به همه ميثاقها و تعهدات ملي و ميهني ادعايي خود پشت پا مي زدند. كسي تصور نكند كه ما راه سازش با جهانخوران را نمي دانيم ولي هيهات كه خادمان اسلام به ملت خود خيانت كنند... آن چيزي كه در سرنوشت روحانيت واقعي نيست سازش و تسليم شدن در برابر كفر و شرك است اگر بند بند استخوانهايمان

ص: 967

را جدا سازند اگر سرمان را بالاي دار برنداگر زنده زنده در شعله هاي آتشمان بسوزاننداگر زن و فرزندان و هستي مان را در جلو ديدگانمان به اسارت و غارت برند هرگزامان نامه كفر و شرك راامضا نمي كنيم . 29 سازش ناپذيري انديشه ديني در تضاد كامل با تفكر و سلطه گري است . هرگز بين اين دو تفاهم و آشتي برقار نمي شود بلكه بقاي هر يك در گرو نابودي ديگري است .امام به عنوان برترين مسلماني كه انديشه اش بر محور جهانبيني توحيدي و تفكر عدالت خواهي شكل يافته بود و بر همان اساس زندگي مي كرد هيچ گاه با كفر و ظلم سازش نكرد و همواره كفرستيزي و ستم سوزي را به عنوان يك اصل خدشه ناپذير در سياست و مبارزات خود مورد تاكيد قرار مي داد : [تا شرك و كفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم . ما بر سر شهر و مملكت با كسي دعوا نداريم ما تصميم داريم پرچم الااله الاالله را بر قلل رفيع كرامت و بزرگواري به اهتراز درآوريم]. او براين عقيده و روشش خدا را گواه مي گرفت و مي فرمود: خداوندا! تو مي داني كه ما سر سازش با كفر را نداريم . 30 امام نه

ص: 968

تنها با كفر و ظلم سازش نداشت بلكه ره گروه و فردي كه خلق و خوي آنها را داشت و در عمل هماهنگ آنها حركت مي كرد سر ستيز داشت ازاين روي بر سر مرفهاي بي درد سرمايه داران زالوصفت متحجرين و مقدس مابهاي احمق و در خط استكبار و... فرياد مي كشيد و روحانيت اصيل را دشمن سرمايه داران زالوصفت مي دانست : روحانيت متعهد به خون سرمايه داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنها سرآشتي نداشته و نخواهد داشت . 31 اين ويژگي امام و راه او باعث شد كه پيكر ستمگران بلرزد و محرومان و مستضعفان توان بگيرند و نوراميد روشني بخش زندگي تاريك و مايوسشان شود. او آن روح الله بود كه با عصا و يد بيضاي موسوي و بيان و فرقان مصطفوي به نجات مظلومان كمربست تخت فرعون هاي زمان را لرزاند و دل 33مستضعفان را به نوراميد روشن ساخت . اطمينان واعتماد به مردم در صدسال اخير مبارزات روحانيت فراز و نشيبهايي داشته است . بسياري از حركته در كام اختلافات از پا در آمدند و پا درآمدند و پاره اي ديگر به خنجر كين ازاين روي در دل بسياري از بزرگان حوزه چراغ اطمينان واعتماد به مردم كه هميشه فرا راه

ص: 969

مبارزات اميدآفرين و روشني بخش بوده است بي فروغ گشت .اينان نسبت به ثمردهي هرگونه اقدام و قيامي ترديد داشتند. به اين گمان كه در نيمه راه تنها خواهند ماند و پايگاه اجتماعي موجود را هم از دست خواهند داداز فعاليتهاي اجتماعي دست كشيدند و سر در گريبان خويش فرو بردند.امام علي رغم جو حاكم و آيه هاي ياس كه از بام تا شام گوش خيل عظيم طالبان علم خوانده مي شد مبارزه را بااعتماد به مردم آغاز كرد.از آغاز تا فرجام در تمام تصميم گيريها و حركات خويش نسبت به مردم و همكاري آنان اعتماد واطمينان كامل داشت و براين باور بود كه : مردم رفيق نيمه راه نيستند و در راه اسلام ناب وارزشهاي معنوي وفا دارند. امام براساس باوري كه داشت همواره به شخصيت مردم حرمت مي نهاد و آنان را به عنوان عناصر واركاواصلي انقلاب و نظام به حساب مي آورد. هنگامي كه شهيد مطهري از ملاقات امام از پاريس برگشته بوداز وي مي پرسندامام را چگونه ديدي ايشان در پاسخ مي گويد: چهار تا آمن ديدم : 1. آمن بربه . 2. آمن بهدفه . 3. آمن بسبيله . 4. آمن بقومه .33 امام در پرتو توكل به خدا وايمان به هدف اعتماد كامل به

ص: 970

ملت خويش نيز داشت . همواره در گفته ها و نوشته هايش روي كمك و حضور مردم در صحنه هاي انقلاب واجتماع تكيه مي كرد. در سخنراني تاريخي دوازده بهمن سال 57 در بهشت زهراتكاي به مردم را ضامن هشدارها و تهديدهاي خود عليه رژيم طاغوتي دانست پس از پيروزي انقلاب نيز در بحرانهاي سياسي اقتصادي و تبليغاتي كه دشمنان داخلي و خارجي به وجود مي آوردند بر حضور مردم و وفاداري آنان اصرار داشت و به مدد آنان مشكلات را آسان مي نمود: مردم را در همه امور شركت بدهيم . دولت به تنهايي نمي تواند كه اين بار بزرگي كه الان به دوش اين ملت هست بردارد. همان طوري كه ملاحظه مي كنيداگر چنانچه اين شور و شعف ملت و جوانهاي عزيز نبود هيچ دولتي نمي توانست مقابله كند بااين قدرتهايي كه همه قدرتشان ر قوه شان را پهلوي هم گذاشتند و به ما حمله كردند. بدون اين كه اين ملت همراهي كند ما نمي توانستيم كاري بكنيم . هر چه داريم ازاينهاست و هر چه هست مال اينهاست . دولت عامل اينهاست . قوه قضائيه عامل اينهاست . قوه اجرائيه عامل اينهاست . قوه مقننه عامل اينهاست .اداي تكليف بايد بكنند شركت بدهند مردم را در همه

ص: 971

امور.34 امام بيش از ديگران مردم را شناخته بود. همين اطمينان به مردم اكسير گرانمايه اي بود كه جانمايه حركت و قيامش را تشكيل مي داد. تنها كسي كه توانست روحيه ياس و ناميدي مردم را تبديل به روحيه اعتماد سازدامام بود. به همين جهت با يك دنيا خلوص و صداقت مسؤولان را به جذب و به كارگيري مردم فرا مي خواند. سعي كنيد با خدمتتان به مردم اين حضور دائم را جاودانه نگهداريد. آنچه انقلاب اسلامي را حفظ كرده حضور مردم در صحنه است . مسئوولين كشور بايد قدراين مردم فداكار و هميشه در صحنه را بدانند و خود را براي خدمت به آنان مجهز نمايند. 35 رهبر معظم انقلاب اسلامي ازاين ويژگي امام اين گونه ياد مي كند: آن اراده نيرومندي كه كوههاي عظيم در مقابل او به حساب نمي آمدند همواره در برابر فداكاريه شجاعت واحساسات پاك مردم سر تعظيم فرود مي آورد. آن روح بزرگ و كوه ستبر به دفعات در برابر عظمت مردم تكان مي خورد و مي لرزيد. 36 . نظم وانضباط در فرهنگ ديني موضوع نظم و برنامه ريزي چه درامور مادي و چه در مسايل معنوي بسيار سفارش شده است . در تجربه تاريخ بشري نيز نظم يكي از مهمترين عوامل موفقيت

ص: 972

مردان بزرگ بلكه عامل پيشرفت تمدنها و انسانه به شمار مي رود. داشتن برنامه و نظم دقت در رفتار و منش سنجيده اساس زندگي است و غفلت از آن زندگي را خواهد فشرد. علي ( ع ) در آخرين لحظات زندگيش فرمود: اوصيكما و جمع ولدي واهلي و من بلغه كتابي بتقوي الله و نظم سفارش مي كنم شما (حسن و حسين ) و همه فرزندانم و كسانم را و كسي كه نامه من به او برسد به تقوا و نظم در كارها. دراهميت وارزش نظم همين بس كه حضرت پس از سفارش به تقوا و پاكي آن را در درچه اول ازارزشها قرار داده است . در جاي ديگر خطاب به مومنان مي فرمايد: ساعات و لحظات زندگي خود را به گونه اي تنظيم كنيد كه در كنار عبادت و مناجات و كسب معاش و تامين زندگي به تفريح و نشاط جسمي نيز برسيد 38 .امام الگوي جامع و كاملي بود كه براثر نظم وانضباطي كه در سراسر عمرش برقرار ساخته بود به بسياري از موفقيتهاي منحصر به فرد دست يافت .او در رعايت نظم در همه مراحل زندگي وامور روزمره حساس بود . يكي از شاگردان آن بزرگوار مي گويد: يك صبح هم كه در مسجد شيخ انصاري

ص: 973

مشغول تدريس بودند متوجه شدند كه پس از چند دقيقه از آغاز درس چند نفري از فضلا و شاگردان يكي پيس از ديگري وارد مي شوند.امام (ره ) آن طور كه به خاطر دارم مقداري در مود نظم واستفاده از فرصتها و وقتها صحبت كردند واز اين كه اهل علم و طلاب بي نظم و بي حساب باشند و مثلا در درس كه بناست شركت كنند چند دقيقه ديرتر حاضر شوند سخت انتقاد نموده و هشدار دادند. 39 در مسايل خانوادگي و اشتغالات علمي چه در دوران تبعيد و زندان و چه در دوران رهبري و اداره جامعه نظم دقيقي بر كارهاي ايشان حكم فرما بود به گونه اي كه خواندن روزنامه پذيرفتن مقامات و مسئوولين مملكتي انجام عبادات مستحبي خواندن دعا و قرائت قرآن همه و همه در وقت خاص خودش انجام مي گرفت . يكي از بستگان نزديك امام ! درباره نظم ايشان مي گويد: ... تمام كارهايشان از نظم خاصي برخوردار بود. بعداز چند روز كه آن جا ماندم متوجه شدم كه در هر ساعت چه برنامه هايي دارند حتي وقتي به ايشان نگاه مي كردم مي دانستم كه ساعت چنداست . گاهي از خانم درباره برنامه روزانه آقا مي پرسيدم مي گفتن: [ اگر

ص: 974

برنامه يك روز آقا را بگويم شما مي توانيد آن را در 360 روز ضرب كنيد]. چون دقيقا روي نظم و برنامه عمل مي كردند. به من هم توصيه زيادي در مورد نظم و برنامه ريزي داشتند. 40 زهد و وارستگي مهمترين مانع كمال آدمي وابستگي و دلبستگي او به دنياست .اين حالت اگر بر روح انسان حاكم گردد تمام ارزشها را تحت الشعاع قرار مي دهد واز فروغ آنها مي كاهد. براي رهايي از جلوه هاي فريبنده دنيا و مظاهر مادي راهي بهتراز[ زهد و ساده زيستي] نيست . زاهد با بي رغبتي به دني آزاده اي است كه بي تكلف زيسته و بدون تعلق راه زندگي را مي پويد. زاهد پاك سيرتي است كه بر بلنداي معرفت دست مي يازد و باانديشه پرفروغش حيات چند روزه زندگي رااز زاويه اصلي آن مي نگرد زاويه اي كه از ديد خاكيان و دلدادگان به دنيا پنهان است . از ويژگيهاي دوستان خدا ( اولياالله ) آن است كه به درون دنيا مي نگرند آن گاه كه مردم برون آن را مي بينند و به فرداي خويش مي پردازند و يا خود را سرگرم امروز ساخته اند. دون همتان به زرق و برقهاي دنيا دل بسته اند و درانبوه ظلمتهاي

ص: 975

غفلت و تشريفات زندگي و آزمنديهاي آن غرق و سرگرداننداما وارستگان زاهداز قيد مطامع موهوم گريخته و با صفاي قناعت و ساده زيستي روحي سرشاراز معنويت را به دست آورده اند. امام خميني از برجسته ترين چهره هاي زاهد و وارسته زمان بود. آن چنان در جاذبه معنويات قرار گرفته بود و به ملكوت عالم نزديك شده و حقيقت و باطن دنيا را يافته بود كه ذره اي به تعلقات و ماديات آلوده نگشت واز هر چه رنگ تعلق مي گرفت آزاد بود. امام نه تنها چنين مي انديشيد واز دنيا و مظاهرش گريز داشت بلكه در عمل و زندگي معيشتي نيز در همين راستا حركت مي كرد چه آنان زمان كه در نجف و در حالت غربت و تبعيد بود و چه آن روز كه جلودار و رهبرانقلاب هيچ گونه تغييري در خوراك پوشاك مسكن و رفت و آمد ساده وي پديد نيامد. زندگي ساده او در تمام عمرش گواه صادقي بر روح بزرگ و زاهدانه اوست : زندگي زاهدانه وي در نجف و عدم استفاده از وسائل خنگ كننده در آن هواي گرم و فوق طاقت و عدم مسافرت به مناطق خوش آب و هو دقت در مصارف رومره فرش و لوازم منزل لباس و صورت دارائي كه

ص: 976

طبق قانون اساسي به رئيس ديوانعالي كشور در آغاز زمامداري ارائه دادند و ليستي كه پس ازرحلت آن عزيزاز دارائي ايشان تهيه شد همه و همه حكايت از زيستي زاهدانه مي كند. حتي در جريانهاي انقلاب نيز تا آن جا كه به اوارتباط داشت از تجملات و تشريفات منع مي كرد. هنگامي كه كميته استقبال در صدداستقبال با شكوه و با تشريفات ازايشان بود فرمود: مگر مي خواهند كوروش را واردايران كنند؟ يك طلبه ازايران خارج شده و همان طلبه به ايران باز مي گردد. من مي خواهم همراه امتم باشم و پايمال شوم . 41 امام نه تنها خود زاهد و ساده زيست بود بلكه به اهل علم و مديران كشور نيز همواره سفارش ميكرد كه گرفتار آفت تجمل و تشريفات نگردند: من اكثر موفقيتهاي روحانيت و نفوذ آنان را در جوامع اسلامي در ارزش علمي و زهد آنان مي دانم . وامروز هم اين ارزش نه تنها نبايد به فراموشي سپرده شود كه بايد بيشتراز گذشته به آن پرداخت . هيچ چيزي به زشتي دنياگرايي روحانيت نيست و هيچ وسيله هم نمي تواند بدتراز دنياگرايي روحانيت را آلوده كند. 42 تعبد و توسل يكي ازاسباب مهم موفقيت انسان مسلمان توجه به ادعيه و توسل به ائمه اطهار( ع )است

ص: 977

. توسلات انسان را در تحصيل علم كسب اخلاص و تهذيب نفس كمك شاياني است . توسلات انسان را دراين زمينه نيز دراوج بود. آنچه روح او را آرامش مي داد واو را براي رهبري انقلاب و تحمل حوادث بسيار شگرف و شكننده آماده مي ساخت همان حالات خوش دعا و توسل بود. خلوتهاي عارفانه و عاشقانه تهجد و شب زنده داريهانجام نوافل شبانه روزي و راز و نيازهاي سحرگاهي او هرگز ترك نشد. مرحوم شهيد مطهري مي نويسد: اين مردي كه روزها مي نشيند واين اعلاميه هاي آتشين را مي دهد سحرهاقل يك ساعت با خداي خودش راز و نياز مي كند. و آن چنان اشكهايي مي ريزد كه باورش مشكل است .اين مردم درست نمونه علي ( ع )است . درباره علي ( ع ) گفته اند: [در ميدان جنگ به روي دشمن لبخند مي زد و در محراب عبادت از شدت زاري بي هوش مي شد]. و ما نمونه آن را دراين مردم مي بينيم43. هر گنج سعادت كه خدا داد به حافظ از يمن دعاي شب و ورد سحري بود امام فاني في الله بود. فرياد جانش را در مناجات شعبانيه يافته و براين آهنگ دل داده بود. تمام لحظات در محضر خداوند مي زيست واين

ص: 978

حضور رااحساس مي كرد. دائم در حال ذكر و دعا بوداما هرگز تظاهر به آن مي كرد و به قول آن عارف : ذكر سه وجه است : ذكري است كه به زبان و دل از آن غافل اين ذكر عادت بود. و ذكري به زبان و دل حاضراين ذكر طلب ثواب بود. و ذكري است دل را بگرداند و زبان را گنگ كند. قدر اين ذكر كسي نداند جز خداي تعالي . 44 خدا را با زبان پاك مي خواند با زباني كه معصيت او را نكرده و باعث خشنودي او گشته بود. ذكر و زيارت و تلاوت و زمزمه عاشقانه رفيق او بود. روزه هاي طاقت فرسا در گرماي نجف و نوافل شبانه روزي صيقل جانش بود. تا نماز را با نوافل نمي خواندافطار نمي كرد. هرگز زيارت مولايش اميرالمومنين ( ع ) را وقتي در نجف مي زيست قطع نكرد. هيچ گاه طلوع فجر چشم او را خفته نيافت . جالب اين كه اين حالات و عبادات هرگزاو رااز مسايل سياسي و اجتماعي باز نداشت ! اخلاص و خدامحوري معيار سنجش وارزيابي تمامي اعمال و رفتار آدمي به انگيزه و نيت اوست . خوبي و بدي كارها بستگي به خاستگاه آنها دارد: الاعمال ثمارالنيات 45 النيه اساس

ص: 979

العمل 46 در روز واپسين نيزانسانها براساس انگيزه و نياتشان برانگيخته مي شوند.اگر نيت پاك و خالص باشد عمل داراي ملاك ارزشي خواهد بود. خلوص واخلاص به مثابه روح در پيكراعمال است كه به اعمال شادابي و جهت مي بخشد. در روزگار م امام خميني مظهر و مصداق روشن و درخشنده اين صافي و شاكي بود. درون رااز شائبه غيرخدايي پيراسته بود تمام كنشهاي نفساني را كنار زده بود نيت خالصش را چون گوهري صاف و شفاف پاس مي داشت .انگيزه هاي خود را با هوا هوس نام و آوازه خودنمايي لذتهاي دنيايي توجيهات و باورهاي ناصواب آلوده نمي ساخت . بااكسير خلوص ماهيت دانش و كردار خود را دگرگون مي كرد. هيچ گاه رضاي مخلوق را بر رضاي خالق مقدم نداشت . در كردار و گفتارش اخلاص را سرلوحه قرار داد و همواره بدان سفارش مي كرد : سعي كنيد كه انگيزه هانگيزه هاي الهي باشد. سعي كنيد به مردم خودتان هر كجا هستند به كشورهاي خودتان هر جا كه هستند تزريق كنيد كه انگيزه هايشان الهي باشد. 47 براي شناخت امام پيش از هر چيز بايداو را در تجلي گاه مخلصين جستجو كرد.اوانسان كاملي بود كه خلوص را غايت كامل و نهايت آمال مي دانست . 48 سرتاسر

ص: 980

زندگي و تمام حركتهاي كوچك و بزرگ او با نام و ياد خدا شكل گرفت .او به جز رضاي محبوب به چيزي نمي انديشيد. نمازي كه در جماران به همراه روساي جمهور و سران چند كشورادا نمود با نمازي كه در بيانهاي عراق و مرز كويت خواند و نمازي كه آخر عمر در بيمارستان انجام داد يكسان بود. رهبر معظم انقلاب اسلامي اين بعداز شخصيت امام رااين گونه ترسيم مي كنند. بزرگترين ستايش براي رهبر عزيز ماهمين است كه او را[ عبدالله] يعني بنده خدا و تسليم اراده پروردگار... ياد كنيم49 .. امام در نخستين گام مبارزه واولين اعلاميه اي كه صادر كرد آيه شريفه ذيل را تابلوي راه و روش خود قرار داد: انمااعظكم بواحده ان تقوموالله مثني و فرادي .50 بگو: تنها پند من اين است كه براي خدا قيام كنيد. محور واساس نيزانقلاب را به پيروزي رساند و رهبري كرد. بر همين آشناياني كه سالها بااو زندگي كرده و در صحنه هاي گوناگون او را آزموده اند همه و همه براين باورند كه امام در تمام زندگيش ذره اي ريا وجود نداشت و قدمي براي مطرح كردن خود بر نداشت : خدا گواه است من براي رسيدن به مرجعيت حتي يك قدم بر نداشته ام ولي اگر

ص: 981

به سراغم بيايداز پذيرفتن آن باكي ندارم . 51 آري اخلاص امام به جايي رسيده بود كه از تملق و چاپلوسي به شدت جلوگيري مي كرد و مي فرمود: من راضي نيستم كساني را كه به من علاقه مند هستند علاقه شان از قلب تجاوز نمايد و آن راابراز نمايند. هر كسي به من علاقه دارد بگذارد در همان محدوده قلب بماند. كسي براي رياست من حتي يك وجب هم قدم برندارد. 52 در تمام عمرش هيچ گاه ديده و يا شنيده نشده كه كلمه اي را بر زبان آورد كه نشانه تظاهر به دانش و معنويت باشد.از رفتاري كه جلب توجه عوام كند بيزار بود. همواره خود را شرمنده و خدمتگزار مردم مي دانست : هنگامي كه ماجراي 15 خرداد را براي ايشان نقل كردند شب همان روزامام پس از برخاستن براي نماز به من فرمودند: آقا محمود! من براي مردم كاري نكردم تكليف من خيلي سنگين شد. مردم چرااين جور كردند براي من من كه براي مردم كاري نكردم . 53 احترام به عالمان راستين عالمان وارسته و صالح در فرهنگ دين از منزلت و عظمت والايي برخوردارند: يرفع الله الذين آمنوا منكم والذين اوتوالعلم درجات . 54 خدا جايگاه كساني از شما را كه ايمان آوردند و

ص: 982

به دانش دست يافتند چندين درجه بالا برده است . نگريستن به چهره عالم عبادت 55 وانسان دانش پژو محبوب خداونداست 56 . علي ( ع ) پاس حرمت عالمان را همسان احترام به پروردگار مي شمرد: من وقر عالما فقد وقر ربه .57 در فرهنگ دين ديداراهل دانش برترين عبادت وارزشمندتراز تلاوت قرآن و برگزاري نمازهاي مستحبي به شمار آمده است 58 0 اين همه تكريم واحترام نسبت به عالمان در فرهنگ دين بدين جهت است كه آنان انسانهاي متعهد راهنماي مردم مخالف بدعته پاسدار انديشه هاي ناب طرفدار حقوق محرومان روشن كننده چراغ اميد در دل آنان و... هستند وگرنه اين همه تكريم براي كساني نيست كه از تعهد و مسووليت بهره اي نبرده اند. كسي كه اندك آشنايي با تاريخ حوزه هاي داشته باشد مي داند: تنها عالمان الهي بوده اند كه از ميان مردم برخاسته اند و همراه آنان زندگي كرده اند و در غم و شادي شريك آنان بوده اند و هر جا خطر و دشواري بوده است خود را سپر بلا نموده واز شرافت و عزت مردم دفاع كرده اند.اينها و صدها ويژگي ديگر زمينه تجليل و تكريم از علماي صالح و راستين را فراهم نموده است . امام خميني در پرتواين فرهنگ و

ص: 983

به پاس چنين خدماتي در سراسر عمر پر بركت خويش همواره براحترام و تكريم عالمان متعهد و دين باور تاكيد مي ورزيد و ضمن بر شمردن امتيازات آنان از مقام و منزلتشان به بزرگي و عظمت ياد مي كرد: ترديدي نيست كه حوزه هاي علميه و علماي متعهد در طول تاريخ اسلام و تشيع مهمترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات وانحرافات و كجرويه بوده اند. ...صدها سال است كه روحانيت اسلام تكيه گاه محرومان بوده است و هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهاي بزرگوار سيراب شده اند... علماي اصيل اسلام هرگز زيربار سرمايه داران و پول پرستان و خوانين نرفته اند و همواره اين شرافت براي خود حفظ كرده اند... آنهابا زهد و تقوا و رياضت درس خوانده اند... و هرگز زيربار منت و ذلت نرفته اند... به هر حال خصوصيات بزرگي چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگي به قدرتها و مهمتراز همه احساس مسئووليت در برابر توده ها روحانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است . 59 امام در همه مراحل زندگي از دوران تدريس گرفته تا زمان مرجعيت و رهبري امت اسلامي همواره براين اصل ارزشي پافشاري داشتند و به هيچ وجه اجازه نمي دادند كه

ص: 984

نسبت به بزرگان دين و علماي راستين كوچكترين اهانت و توهيني به عمل آيد. يك روز مرحوم حاج آقا مصطفي پيام آوردند كه آقا فرمودند: شنيده ام دراين جا منزل برخي غيبت واهانت به علما مي كنند. بنده راضي نيستم كسي دراين خانه غيبت يا به كسي اهانت كند. 60 امام تنها يك معلم و مدرس نبود كه فقط به رشد فكري شاگردان بينديشد بلكه همراه درس و بحث به سازندگي واخلاق طلاب عنايت ويژه داشت و به آنان گوشزد مي نمود كه به وسيله احترام به بزرگان اسباب توفيق خود را فراخن سازند: آقايان بايد خيلي مواظب خرده كاريها باشند. خيلي مواظب الفاظشان باشند مبادا خداي ناكرده به واسطه كلمه اي سلب توفيق از آنها شود يااز زمره محصلين واقعي خارج گردند و يااز طريق الهي و صراط مستقيم بيرون روند. 61 كاملا مراقب بود كه به حريم بزرگان حوزه و مراجع توهين و يا انتقادي صورت نپذيرد. وقتي احساس مي كند يكي از طلبه ها نسبت به محروم آيه الله بروجردي ايرادهايي دارداو را به گوشه اي فرا مي خواند و مي فرمايد: شك نكنيد درباره ايشان : راجع به اعلميت آقاي بروجردي و تقواي آقاي بروجردي .62 امام راحل به همان نسبت كه از علماي اصيل و

ص: 985

شايسته تمجيد و تعريف مي كرد و پاس حرمت آنان را مي داشت نسبت به علماي سوء و نالايقي كه نان دين مي خورند و با نام حوزه و روحانيت زندگي مي كنند ولي درد دين ندارند واحيانا سنگ اندازي و كارشكني نيز مي كنند مي فرمود: البته اين بدان معني نيست كه مااز همه روحانيون دفاع كنيم چرا كه روحانيون وابسته و مقدس و مقدس نما و تحجرگرا هم كم نبودند و نيستند...امروز عده اي با ژست تقدس مابي چنان تيشه به ريشه دين و انقلاب و نظام مي زنند كه گويي وظيفه اي غيرازاين ندارند... ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب كاري ترازاغيار بوده و هست ... خون دلي كه پدر پيرتان ازاين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است ... تنها راه حل مبارزه و ايثار و خود بود كه خداوند وسيله اش را آماده نمود. علما و روحانيت متعهد سينه را براي مقابله با هر تير زهرآگيني كه بر طرف اسلام شليك مي شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند... 63 بصيرت و دورانديشي در منابع ديني با تعبيرهاي گوناگون ازاين صفت ارزشمند ياد شده است . گاهي از آن به عنوان[ تفقه در دين] نام برده شده

ص: 986

كه يك نوع درست فهمي و ژرف نگري همه جانبه و فراگير نسبت به مجموعه دين است و گاهي نيز به عنوان[ فرقان] و وسيله تشخيص حق از باطل . قرآن عامل پيدايش اين صفت برجسته را تقوا و وارستگي شمرده است : ان تتقواالله يجعل لكم فرقانا. 64 اگر تقوا پيشه سازيد واز خدا بترسيد براي شما وسيله اي براي جدايي حق باطل قرار مي دهد. بالاخره از فرهنگ ديني چنين به دست مي آيد كه بصيرت روشن بيني تيزهوشي هوشياري كياست فراست حزم دورانديشي و...از ويژگيهاي مومنان راستين وانسان داراي اين ويژگي ازارزشي بالا وارجمند برخورداراست . علي ( ع ) مي فرمايد:عبادالله ان من احب عبادالله اليه عبدالله نظر فابصر... قدابصر بندگان خدا! همانا محبوبترين بنده خداوند بنده اي است كه ... ديده و نيك نظر كرده ... راه خود را به چشم دل ديد و آن را كه خاص اوست رفت (به چپ و راست ننگريد) نشانه راهش را شناخت و خود را در گردابهاي گمراهي غرقه نساخت . اين ويژگي براي مومنان فضيلت وارزش و براي رهبران و راهنمايان وظيفه و شرط موفقيت است :قل هذه سبيلي ادعوالي الله علي بصيره انا و من اتبعني66. بگواين راه من است كه من و پيروانم با بصيرت

ص: 987

كامل همه مردم را به سوي خدا دعوت مي كنم .اين آيه نشان مي دهد كه[ رهبر] بايد داراي بصيرت و آگاهي كافي باشد و گرنه دعوتش به سوي حق نخواهد بود. علي ( ع ) مي فرمايد:ان معي لبصيرتي مالبست علي نفسي ولا لبس علي . 67 همانا بصيرت و حقيقت بيني من با من همراه است . نه حق رااز خودم پوشيده داشته ام و نه بر من پوشيده بوده است . اصول يكي از راههاي شناخت رهبران راستين از رهبران دروغين در اين است كه گروه اول برنامه واهداف خود را با صراحت و روشني اعلام مي دارند تا رهروان با بصيرت و شناخت دقيق راه راانتخاب كنند ولي رهبران دروغين براي سرپوش نهادن روي كارهاي خود همواره در پرده ابهام سخن مي گويند و دنبال برنامه هاي چند پهلو مي روند. مردان الهي و پيشوايان راستين كساني هستند كه ديده اني امت را همراه با عقل و درايت به عهده دارند و با دورانديشي و آينده نگري مسايل را پي مي گيرند. به حوادث و وقايع چنان كه هست مي نگرندازاين روي هيچ گاه لغزشها واشتباهات آنان را غافلگير نمي سازد چرا كه : العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس امام خميني يكي از برجسته ترين انسانهاي

ص: 988

تاريخ اسلام بود كه به بركت خودسازي و تقوي به مقام بصيرت و فرقان (تيزهوشي و درست فهمي ) دست يافته بود واز دريچه بصيرت و حمت ازافق بالا و برتر به مسايل و حوادث مي نگريست . به اين جهت در تصميم گيريها و موضع گيريهايش موفقترين و سودمندترين شيوه را برگزيد وازاشتباه و دوباره كاري جلوگيري كرد. رهبر معظم انقلاب حضرت آيه الله خامنه اي اين بعداز شخصيت امام رااين گونه ترسيم مي كند: امام خميني مردي حكيم دقيق و برخورداراز ذهنيتي بالا كه قادر به پيش بيني بسياري از وقايع بودند.اعتقاد داشتند كه از آغاز نهضت دست هدايتگر خداوندانقلاب واسلام را پيش مي برده است . 68 ژرف نگريهاي امام در برابر سياستهاي رژيم ستمشاهي وانگشت گذاشتن روي نقطه هاي ضعف آن بر همگان روشن است . برخورد مناسب و درست امام با جريانات گوناگون از جمله منافقين حتي قبل از پيروزي انقلاب آن گاه كه هنوز به طور كامل در لجنزار عفن خودخواهيها و خودمحوريها فرو نرفته بودند واز پشت امت مسلمانان را با خنجر كين مورد حمله قرار نداده بودند و بسياري از مبارزان مهر تاييد بر كارنامه آنان مي زدندامام با هوشياري خاص پرده ازالتقاط اين گروه برداشت و دست رد به سينه آن

ص: 989

زد. همچنين موضع آگاهانه او در برابر مسايل گوناگون جنگ و پس از آن در قبول قطعنامه و برخورد به موقع با تحولات شرق همه و همه گواه بر بصيرت آن مرد بصير بود. آنچه نوشتيم برخاسته از تتبع كافي و وافي در زواياي زندگي آن فرزانه نيست بلكه نمي است از يم .پاورقي ها: 1. روزنامه جمهوري اسلامي خرداد 1368. 2. مقدمه مكارم الاخلاق طبرسي . 3. بحارالانوار ج 92.97. 4. همان مدرك ج 309.78. 5. وسايل الشيعه ج 309.6. 6. صحيفه نور ج 109.1. 7. مجله حوزه شماره 397.37 به نقل از راديو مسكو. 8. وصيتنامه سياسي الهي امام خميني . 9.پيك هجران ويژه نامه امام ضميمه روزنامه رسالت خرداد 55.69. 10. سوره نساء آيه 75. 11. نهج البلاغه خطبه 37. 12. پيام انقلاب شماره 21.260. 13. منشورانقلاب اسلامي ذي حجه 1407. 14. مجله پاسداراسلام شماره 102. 15. همان مدرك . 16. در جستجوي راه از كلام امام ج 46.1. 17. صحيفه نور ج 244.20. 18. مجله پيام انقلاب شماره 65.260. 19. همان مدرك . 20. سوره فتح آيه 29. 21. نهج البلاغه نامه 36. 22. سرگذشتهاي ويژه حضرت امام خميني ج 26.3 ج 20.1. 23. صحيفه نور ج 65.1. 24. همان مدرك .72. 25. پيام رهبر معظم

ص: 990

انقلاب اسلامي 68/04/24. 26. مجله پاسدار اسلام شماره 01/17/ 27. مجله حوزه شماره 12. 28. نهج الفصاحه .182. 29. صحيفه نور ج 243.20. 30. مجله پيام انقلاب شماره 19.260. 31. حضرت امام 67/12/3. 32. مقام معظم رهبري 68/04/24. 33. پيرامون انقلاب اسلامي شهيد مطهري .21. 34. صحيفه نور ج 04/20/ 64/04/2 .35. 68/04/24 .36 روزنامه جمهوري اسلامي . 37. نهج البلاغه نامه .47. 38. نهج البلاغه حكمت . 390. 39. پيك هجران ويژه نامه حضرت امام .57. 40. مجله زن روز شماره 05/1267/ 41. سرگذشتهاي ويژه ج 11/1/ 42. صحيفه نور ج 244.21. 43. ياديار (ويژه نامه 30 خرداد 1369 روزنامه جمهوري اسلامي) 44. شرح بر مقامات اربعين .52. 45. غررالحكم چاپ دانشگاه ج 79.1. 46. همان مدرك .260. 47. صحيفه نور ج 65.20. 48. همان مدرك .112. 49. مقام معظم رهبري 68/01/14. 50. صحيفه نور ج 1. 51. سرگذشتهاي ويژه ج 101.2. 52. همان مدرك ج 18.3. 53. همان مدرك ج 24.2 آقا محمود بروجردي . 54. سوره مجادله آيه 11. 55. الحياه ج 271.2. 56. همان مدرك .279. 57. همان مدرك .271. 58. همان مدرك . 59. پيام حضرت امام به حوزه هاي علميه اسفند 1367. 60. سيماي فرزانگان ج 252.3. 61. همان مدرك .251. 62. سرگذشتهاي ويژه

ص: 991

ج 252.3. 63. پيام امام به حوزه هاي علميه 16. 64. سوره انفال آيه 29. 65. نهج البلاغه خطبه 87. 66. سوره يوسف آيه 108. 67. نهج البلاغه خطبه 10. 68. مجله كميته انقلاب اسلامي شماره 73.

ص: 992

امام خميني (ره) «نخستين حيدر بي ذوالفقار»

15 چكيده: دلسوختگان، ارادتمندان و همه ياران امام راحل، هرگز آن روز اندوهبار و خبر سنگين وكوه شكن ارتحال آن عزيز را ازياد و خاطر نخواهند برد. عروج آن بزرگ تا روزها امت اسلام را در سراسر عالم در وادي حيرت و سرگرداني و در درياي غم و ناباوري، فروبرده بود. جهان اسلام با چشمهاي خونبار و گريان، پيكر آن پير معرفت نيوش و تجسم عرفان و اخلاص و نماد اسلام ناب محمدي را مي ديد، اما نمي توانست بخود بقبولاند كه از حسينه وفا و بيعت در پاسخ شور وشوق و فرياد بلند اطاعت امت، ديگر از سوي دستان مهرآساي يوسف كنعان، نسيم لطف و رايحه لايت برگونه آنها نخواهد وزيد. هركس به زبان خويش از آتش نهفته در درون سخن مي گفت اما عظمت ارتحال بقدري فراگير بود كه به واقع هيچ گروه و جماعتي از هنرمندان، شاعران، انديشمندان و ارباب قلم نتوانست كربلاي ارتحال را رنگ جاودانگي بخشد و تصويري هرچند كم رنگ اما نزديك به واقعيت از آن زلزله كه در اركان هستي و شورش كه در خلق عالم افتاده بود ترسيم نمايد. روح ملكوتي آن رباني كه چند صباحي مهمان ما زمينيان شده بود، در آستان قرب الهي و ملكوت اعلي در كمال اطمينان، آرام خفته

ص: 993

بود، اما اين امت قدرشناس از آغاز اعلام خبر تا پايان مراسم تدفين با حضور ميليوني و دشمن شكن خويش تمام محاسبات شيطاني استكبار را نقش برآب كرد. هر وقت شكوه آن روزها را بياد مي آوريم و حركت تاريخي مردم را تحليل مي كنيم، درمي يابيم كه با هوشياري چشمگير اين امت دلاور حتي در ارتحال امام هم زمينه وحدت و يكپارچگي مردم حاصل آمد و بنياني چنان مرصوص در برابر دشمنان انقلاب بوجود آمد كه هرگز تصورش را نداشتند. هنرمندان مختلف بخصوص شاعران كه بي ترديد در نازك طبعي و خيال انگيزي و لطافت روح آنها نسبت به افراد غير هنرمند ترديدي نيست، با تمام توان و ذوق به چكامه سرايي پرداختند. اشعار ماندگار وسوزناك و دردمندانه و باروري را در توصيف آن " زلزله تنزيل" از خود بيادگار گداشتند. از آن ميان به نقد و تحليل نمونه اي ارزشمند از اشعار مي پردازيم. "خسوف شقايق" نام مثنوي بلندي است از "احمد عزيزي" براي رحلت حضرت امام. اگر چه اين مثنوي در كتاب ديگري با نام "زلزله تنزيل" چاپ شده و اندكي با اين فرق دارد; اما چون انتخاب شاعر را از ديگران اصلح و بهتر مي دانم، به استناد كتاب " آوازهاي شرجي"، اثر احمد عزيزي كه خود شعر را بدين صورت به چاپ سپرده است، اين

ص: 994

نسخه را اصل قرار دادم. اگر شعر را به مثابه يك ساختمان تصور كنيم، بي ترديد مصالح و موادي كه در اين بنا و ساختمان به كار رفته است گواه خوبي است براي روشن شدن استحكام و مقاومت يا سستي و ضعف اين ساختمان تمثيلي. به همين دليل براي روشن شدن مصالح اين ساختمان، نخست به استخراج مواد و مصالح اثر مي پردازيم كه به زبان شعر و نقد، بدانان مفردات و تركيب ها گويند: هيجا، مسيحا، چليپا، زلزله ي تنزيل، طنين بال ميكاييل، فرق حيدر، مه، قبض روح، روح رسول الله، خروش خون، خيرالناس، كريوه ي اخي عباس، سكان سكينه، سكينه مومنين، نوح امت، كشتي حق، قطب دين، صرع عشق، رعشه ايمان، جان خلق، يل نفس پليد انداخته، حسين با يزيد انداخته، بقا نوش، پيرفانيان، خرقه پوش، حلقه روحانيان، حسن پيموده راه حسين، پرچم خون، گلوگاه حسين، معني بيگانه، يكه مرد، الف در الف آمده، نفيرپنج تن، آل عبا، چار قطب ارض، روح خدا، لامكان در مكان، اوج لافتي، حيدر دوره خيبر زده. بيرق فرياد، ذوالفقار آباد، خيل انس و جن، تفسير نفس مطمئن، نور مصطفي، آيينه دار، نخستين حيدر، حيدر بي ذوالفقار، غريو نينوا، زينبستان، مريد بيدل راه، خونخواهي از آيينه، خم، مي، سقيم، يتيم، گل حق، لا لا كردن، كوچ بالا كردن، لب آيينه، حيرت گوي،

ص: 995

آيينه ياد، بچه هاي نازي آباد، صداي سرخ مظلومان، جان محرومان، قرآن ناطق، نقطه اي از باء بسم الله، يابن الحسن گويان، عصر ظهر نايب، قائم آل محمد، داغ مصطفي، يك دانگ رسالت، برج عدالت، كوي ايمان، ترازوي خدا، ميزان، شير دغل گير، ولي عصر، مقداد، عمار، استخوانمردي ابوذر وار، كعبه الاحباري آل سعود، قافله ي فرصت، پيك بهاران، سربداران، هادي گم كرده را هان، مهدي بي پناهان، ولي مومنين، كعبه، تمثيل غم، داغ خميني، بهشت سرخ زهرا، لاله جوش، جام پير زهرنوش، فتنه چرخ مقرنس، آتش بيت المقدس، وقت عزا، حضرت صاحب زمان، قلب عرفان، عطر پاك عرفان، باغ كنعان، گل پيراهن، وهمي از بهاران، سايه اي از سربداران، خورشيد عالم، تفصيل سواران، بوي سربداران، لاله هاي تازه جوش، گريه نوشيدن، جام خروش، روح مجروح خدا، تنديس، حيرتي آتش زدن، ابري تجلي وش، تيغه ي لا، خنجرستان، زنجير غربت، بوسعيدستان، نخجير، شن گريستن، چنگ مريدان، شاباش شهيدان، مريد، غيبت، تجلي، مصلاي صليب، صدنيستان عندليب، بيرق دار بودا، امت و هم يهودا، آيينه دار ساز، سنت آواز، تيغ جلالي، برگ خشك خشكسالي، زخم نوشيدن، داغ محمل ها، شور حسيني، خوف خميني، يك تيغه از ذوالفقار، تيغ اول، رقص رباني، تيغ دوم، دل كفار، هول استكبار، سلاله ي بيد، شير نجف، تبعيد، هيبت شيري، سد راه سكندر، قلاووز، قلندر، ظهورستان نام، كاسه راه، خدانوشيده، رخت خاك افكندن، سوره،

ص: 996

دامن البرز، اسطوره، زخم كهنه، آيينه داران سنگتان، جاده هاي بي خميني، بوي خون، شيون، تاريخ زمين، روح بلند آب، عصيانگر خيزاب، از عدم مي خوردن، خروس قريه، خانقاه نور، كوه طور، عدم پيمودگان، زشب برگشتگان، . . . از ميان تركيبها و مفردات شعر، بعضي از نوعي نوآوري و تلاش به منظور خلق تركيب هاي بديع و لطيف برخوردار است. از آن جمله: زينبستان، ذوالفقار آباد، يك دانگ رسالت، استخوانمردي، گريه نوشيدن، بوسعيدستان، شن گريستن، ظهورستان نام. تركيبها و عناصر شعري ماخوذ و مؤثر از شبكه و خانواده مذهب و معارف اسلامي بدين قرار است: مسيحا، چليپا، زلزله تنزيل، ميكائيل، فرق حيدر، فيض روح، رسول الله، اخي عباس، نوح امت، قطب دين، ايمان، حسين، حسن، يكه مرد الف، پنج تن آل عبا، لافتي، حيدر، خيبر، خندق، ذوالفقار، انس و جن، تفسير، نفس مطمئن، مصطفي، ذوالفقار، نينوا، زينبستان، قرآن ناطق، باء بسم الله، شيعيان، يابن الحسن، عصر ظهور نايب، قائم آل محمد، رسالت، عدالت، قسط، ميزان، مقداد، عمار، ابوذر، كعبة الاحبار، هجرت، سربداران، مهدي، ولي مومنين، بيت المقدس، حضرت صاحب زمان، عزا، كنعان، روح خدا، آل شهيدان، مصلا، نجف، كعبه، ولايت، طور، . . . از شبكه و خانواده عناصر طبيعت به موارد زير مي توان اشاره كرد: زلزله، ارض، گل، خاك، گلشن، بهاران، لاله، لاله گون، لاله جوش، باغ،

ص: 997

شب، خورشيد، دشت، صحرا، شن، البرز، زمين، آب، خيزآب، كوه، بيابان، ابر، بيد. از لحاظ هماهنگي آوايي بين مصرع ها كه يكي از ابزار و زمينه هاي ايجاد و تقويت موسيقي دروني است ابيات زير قابل توجه است: اي يل نفس پليد انداخته اي حسين يا يزيد انداخته يا در اين بيت: اي گل حق اين چه لالا كردن است اين چه وقت كوچ بالا كردن است و در نمونه ديگر: بي خميني خانقاه نور نيست بي خميني هيچ كوهي طور نيست در نمونه هاي فوق، هماهنگي آوايي بين كلمات هر مصرع بسيار چشمگير است. از لحاظ هماهنگي در محورهاي افقي و عمودي بايد گفت در مثنوي و اشعار بلند هماهنگي بيشتر در محور افقي است كه خود را نشان مي دهد. در صورتي كه شاعر در بيان مطلب مورد نظر زياد حاشيه برود و از اين شاخ به آن شاخه بپرد، هماهنگي معنايي را در محور عمودي به هم مي زند. در اين شعر در مجموع، در هر دو محور هماهنگي لازم عايت شده است خصوصا در محور افقي. به نمونه هاي زير توجه كنيد: در يك مصرع از شكافتن و پاره شدن فرق حيدر و در مصرع دوم همين بيت از قبض روح رسول الله سخن مي گويد كه از جهت رابطه كاملا متناسبند. پاره شد چون فرق حيدر مه مگر

ص: 998

قبض شد روح رسول الله مگر در بيت ديگر با بيان سكان و سكينه مومنين و نيز نوح و كشتي و قطب دين، زمينه هاي هماهنگي را حاصل آورده است: اي تو سكان سكينه ي مومنين نوح امت، كشتي حق، قطب دين در ابيات و شواهد زير نيز هماهنگي قابل توجهي بين مفاهيم و عناصر شعري مشهود است: يا خميني كفه ي ايمان تويي در ترازوي خدا ميزان تويي هادي گم كرده راهان پس كجاست مهدي ما بي پناهان پس كجاست؟ اي گروه مومنين وقت عزاستحضرت صاحب زمان صاحب عزاست دشت، تفصيل سواران مي دهد باغ بوي سربداران مي دهد مي توان بر تيغه ي لا، لانه كرد مي توان در خنجرستان خانه كرد اي سد راه سكندر باز گرد اي قلاووزاي قلندر باز گرد! آه اين روح بلند آبهاست اين همان عصيانگر خيزابهاست اي به اوج لافتي شهپرزده حيدر اين دوره ي خيبر زده از لحاظ تصويرسازي و طراحي شاعرانه در قلمرو صور خيال شواهد زير چشمگير است: شيعيان! زنجير بايد زد به خون تا بهشت سرخ زهرا لاله گون دختران چون اشك در آيينه اند مثل داغي كودكان برسينه اند اي زعطر پاك عرفان دامنتباغ كنعان در گل پيراهنت مي توان بر تيغه ي لا، لانه كرد مي توان در خنجرستان خانه كرد روح ها بر شطي از تن مي روند دختران شيون به شيون مي روند

ص: 999

ابر مي گريد، بيابان نيز هم كوچه مي نالد، خيابان نيز هم يكي از بارورترين تعابير و تركيب ها در اين سوكسرود، تركيبهاي تجريدي است كه اصولا كثرت استفاده از اين تركيب ها جز صبغه و رنگ شعري عزيزي شده است. به نمونه هاي زير توجه كنيد: زلزله ي تنزيل، بال ميكاييل، قبض روح، خروش خون، كشتي حق، قطب دين، رعشه ي ايمان، جان خلق، بقا نوشيده، نفس پليد، معني بيگانه، پرچم خون، روح خدا، اوج لافتي، بيرق فرياد، مريد بيدل راه، گل حق، لب آيينه حيرت، آيينه باد، صداي سرخ، قرآن ناطق، برج عدالت، كفه ايمان، ترازوي خدا، قافله فرصت، فتنه چرخ، قلب عرفان، عطر پاك عرفان، بوي سربداران، روح مجروح خدا، ابري تجلي وش، زنجير غربت، و هم يهودا، تيغ جلالي، رقص باراني، هول استكبار، سلاله ي بيد، بوي خون، تاريخ زمين، روح آب، خانقاه نور، عدم پيمودگان. از لحاظ تلاش شاعر براي رهايي از تكرار تركيب ها و شكستن نرم فرسوده يا تكراري زبان در قلمرو واژگان و تركيب، همين تلاش، نوعي آشنايي زدايي را هم در پي دارد و خود يكي از روش هاي رستاخيز كلمات شمرده مي شود. به شواهد زير بنگريد: مي توان آري به صحرا شن گريست ليك بايد لال در باطن گريست تعبير شن گريستن تحت تاثير صحرا حاصل آمده است. يا: زخم مي نوشند اينان

ص: 1000

مست مستشيعيان شيرند حتي در شكست تعبير"زخم نوشيدن"بيان شاعرانه ديگري است از زخمي و خونالود بودن با بار معنايي و پيام مقاومت. اي خدا نوشيده وفاني شده رخت خاك افكنده رباني شده تعبير"خدا نوشيده، بيان جديدي است از اوج توحيد و چيزي در حد فنافي الله; يعني خالص و مخلص خدايي شدن. يا: از عدم مي خورده پيرمست رفت عاشقان! انگار عشق از دست رفت تعبير"از عدم مي خوردن" اگرچه صددرصد تجريدي و نامصور است، اما تلاشي ست براي كشف جديد در خانواده و شبكه كلمات و نيز استفاده بسيار ظريف از واژه انگار. از لحاظ ايجاد بازتاب ها و تموج هاي تصويري در سايه بيان يك پيام يا "تم"، شواهد زير را بررسي مي كنيم: شيعيان! زنجير بايد زد به خون تا بهشت سرخ زهرالاله گون "تم" و مايه اصلي، اوج عزاداري واندوهي است كه در اثر رحلت امام (ره) به پيروان و مقلدان شيفته اش دست داده است. اما بازتابها يكي زنجيرزدن، ديگر اين زنجيرزني را در مراسم تشييع سوگواري امام تا بهشت زهرا ادامه دادن، و نيز صفت لاله گون براي زنجيرزنهاي خونالود، تصويرسازي و نقاشي شاعرانه را رنگ و جلا بخشيده است. يا در اين بيت: از چمن سبزي گذشت، از لاله جوش چون تهي شد جام پير زهرنوش اشاره به رحلت امام و

ص: 1001

بيان خود ايشان در مورد قطعنامه كه من جام زهر را سركشيده ام، اين مي شود (تم) ، بار و پيام اصلي اين بيت. اما بازتاب ها و " موتيو" عبارتست از: رفتن سبزي از چمن و نيز گذشتن جوش و حيات و شادابي از لاله، در اثر سركشيدن و خالي شدن جام زهر به وسيله آن امام زهرنوش. در بيت بعد موضوع شعر، مقاومت و شكست ناپذيري شيعه و فرهنگ تشيع است كه با بازتاب هايي چون زخم نوشي، مستي، شيربودن حتي در شكست، بيان شده است: زخم مي نوشند اينان مست مستشيعيان شيرند حتي در شكستبا توجه به مفاهيم و مضامين مختلفي كه در اين شعر بلند مطرح و بيان شده است، پيامهاي مختلفي را مي توان از اين شعر بيرون كشيد. مهم ترين و اصلي ترين آنها عبارتند از: سوك و مصيبت بر هجران امام (ره) ، مقاومت وپايمردي شيعه در طول تاريخ، ظلوميت شيعيان، توصيف صحنه عروج امام و نيز عظمت اين مصيبت. از جمله عناصر و كلماتي كه از ساحت زبان مرسوم و جاري يا محاوره به كار گرفته شده است: بچه هاي نازي آباد، لالا كردن، كوچ كردن، آل سعود، بهشت زهرا، دختران، كودكان، قطب و مغناطيس، شن، لال، بودا، عزادار، خشكسالي، زخم، نور حسيني، خبط كردن، افيون، خيابان، كوچه، خروس، قريه، دودانگ، ولايت (به معني منطقه و

ص: 1002

محل) رقص، البرز و پرچم. از لحاظ كاربرد واژگان و عناصري از قلمرو و شبكه عرفان و تصوف، نمونه هاي زير را مي توان يادآور شد: قطب، عشق، پير، فاني، خرقه پوش، مريد، بيدل، خم، مي، حيرت، ولي، جام، عرفان، مست، و. . . . آخرين نكته كه به عنوان تلميحات چشمگير مي توان يادآور شد، موارد و شواهد زير است: هين مگر هنگام هيجا آمده يا مسيحا بر چليپا آمده اشاره به صليب كشيدن حضرت عيسي مسيح (ع) است كه در انجيل آمده است، اما علماي شيعه آن را با آن تلقي و برداشتهاي فرقه ها و نحله هاي مسيحيت نمي پذيرند. پاره شد چون فرق حيدر مه مگر قبض شد روح رسول الله مگر اشاره به شهادت و ضربت خوردن حضرت علي و. . . است. معني بيگانه با حرف آمده يكه مرد الف در الف آمده تلميحي است به آيه قرآن كه ". . . وان يكن منكم الف يغلبوا الفين باذن الله والله مع الصابرين" مي باشد. اي به اوج لافتي شهپرزده حيدر اين دوره ي خيبر زده اشاره به حديث "لافتي الاعلي لاسيف الا ذوالفقار" و نيز جنگ خيبر. اي به خندق بيرق فرياد ما تيغ تو بر ذوالفقار آباد ما اشاره به جنگ خندق و نيز شمشير حضرت علي، (ذوالفقار) . اي غريو نينوا در

ص: 1003

هي هي ات زينبستان، زينبستان در پي ات اشاره به فاجعه كربلا و حضور قهرمان كربلا حضرت زينب (س) . گرچه اين عصر نوظهور نايب است قائم آل محمد غايب است اشاره به دوران غيبت امام زمان (عج) و حضور نايب بر حقش امام خميني (ره) . يا علي! مقداد كو، عمار كو استخوانمردي ابوذر وار كو؟ اشاره به اصحاب حضرت پيامبر (ص) و علي (ع) ; يعني مقداد، عمار ياسر، ابوذر غفاري و نيز تلميحي به داستان تاريخي حمله كردن ابوذر با استخوان به صاحبان زر و زور و تزيور. پي به پي پيك بهاران مي رود هشت قرن از سربداران مي رود اشاره به داستان و حماسه سربداران. فتنه ي چرخ مقرنس را ببين آتش بيت المقدس را ببين به فاجعه دلخراش اشغال بيت المقدس به دست صهيونيست هاي تجاوزگر اشاره دارد. ياد داري در مصلاي صليب ناله آن صد نيستان عندليب اشاره به بيعت امت با امام در مصلاي بزرگ تهران و ناله و گريه و زاري بلبلان سوكوار در رحلت امام (ره) . وه، چه خبطي آن سلاله ي بيد كرد! شير ما را در نجف تبعيد كرد اشاره به تبعيد بيش از 15 ساله امام به نجف اشرف توسط رژيم پهلوي. و هنرمندي شاعر در كشف تعبير جديد، زيرا براي خاندان سست بنياد پهلوي صفت "سلاله

ص: 1004

بيد" را برگزيده كه بسيار بديع و شاعرانه است. ابر مي گريد، بيابان نيز هم كوچه مي گريد، خيابان نيز هم اشاره به عزاداري فراگير و اشك و اندوهي كه از كوي و برزن و خيابان و شهر در رحلت امام جاري بود و نمونه هاي بسيار و كنايات و تلميحات باريك ديگر كه در اين اثر عميق و روان در بستر و لابه لاي تعابير زلال و زيبا نهفته است. آخرين نكته اي كه در بررسي و نقد اين چكامه قوي و بليغ بايد روي آن تاكيد كرد تنوع توصيفها و قدرت خلاقيت در تركيب سازي و صفت گزيني است براي آن حيدر بي ذوالفقار. ترسيم جدول خانوادگي تركيبها و توصيفها خارج از حوصله اين گفتار خواهد بود. اما به همين اشاره بسنده مي شود كه از لطيف ترين و غنايي ترين تعبيرها در تعريف آن آينه دار مصطفي تا حماسي ترين جلوه از آن حيدر خيبرزده را مي توان در اين شعر كه خود كتابي از شور و شوق وسوگ نامه بغض آلود مريدي از مريدان شقايق و زبان حال امت بيدار و سلحشور و قدرشناس است كه بخوبي مي داند تا هميشه تاريخ بفرموده خلف صالح خميني و رهبر فرزانه انقلاب"امام خميني يك حقيقت زنده" بود. با استخراج تعاريف شاعرانه اي كه در شعر از امام (ره) بدست داده است دامن سخن را فراجمع

ص: 1005

مي آوريم: امام خميني: سكان سكينه مومنين، نوح امت، كشتي حق، قطب دين، يل نفس پليد انداخته، حسين با يزيد انداخته، بقانوشيده، پيرفانيان، خرقه پوش حلقه روحانيان، حسن پيموده راه حسين، پرچم خون بر گلوگاه حسين. يكه مرد الف در الف آمده، معني بيگانه با حرف آمده، نفير پنج تن آل عبا، چارقطب ارض، حيدر اين دوره خيبر زده، بيرق فرياد ما در خندق، تيغ او بر ذوالفقار آباد ما، بهترين تفسير نفس مطمئن، آيينه دار نور مصطفي، نخستين حيدر بي ذوالفقار، گل حق، صداي سرخ مظلومان، جان محرومان، قرآن ناطق، نقطه اي از باء بسم الله، كفه ايمان، ميزان در ترازوي خدا، شير دغل گير، شمشير ولي عصر، مقداد زمانه، حيدر، عمار، استخوانمردي ابوذروار، شكافنده كعبة الاحبار آل سعود، هادي گم كرده راهان، مهدي بي پناهان، ولي مومنين، مايه سبزي چمن و جوش لاله، پير زهر نوش، قلب عرفان، مردي كه دامن از عطر پاك عرفان دارد. مردي كه در گل پيراهن باغ كنعان دارد، خورشيد عالم، روح مجروح خدا، پير، شير تبعيدي نجف، سد راه سكندر، قلندر، قلاووز، خدا نوشيده فاني، رخت خاك افكنده رباني، روح بلند آبها، عصيانگر خيزابها، پيرمست، پير از عدم مي خورده. خسوف شقايق هين مگر هنگام هيجا آمده يا مسيحا بر چليپا آمده! هين مگر اين زلزله ي تنزيل بود

ص: 1006

يا طنين بال ميكائيل بود پاره شده چون فرق حيدر مه مگر قبض شد روح رسول الله مگر اين خروش خون خيرالناس بود يا كريوه ي يا اخي عباس بود اي تو سكان سكينه ي مومنين نوح امت، كشتي حق، قطب دين اي زصرع عشق تو غليان خلق رعشه ي ايمان تو در جان خلق اي يل نفس پليد انداخته! اي حسين با يزيد انداخته! اي بقا نوشيده پير فانيان خرقه پوش حلقه ي روحانيان اي حسن پيموده ي راه حسين پرچم خون بر گلوگاه حسين معني بيگانه با حرف آمده يكه مرد الف در الف آمده اي نفير پنج آل عبا چار قطب ارض را زيرقبا اي به تو، روح خدا در گل شده لامكان تا مكان نازل شده! اي به اوج لافتي شهپر زده حيدر اين دوره ي خيبر زده اي به خندق بيرق فرياد ما تيغ تو بر ذوالفقار آباد ما اي سيه پوش تو خيل انس و جن بهترين تفسير نفس مطمئن اي به نور مصطفي آيينه دار اي نخستين حيدر بي ذوالفقار اي غريو نينوا در هي هي ات زينبستان، زينبستان در پي ات ما مريد بيدل راه توايم ما زهرآيينه خونخواه توايم اي خم و مي را به ني انداخته خلق را درهاي و هي انداخته هين مرو خلقي سقيم خود مكن! امت ما را يتيم خود

ص: 1007

مكن! اي گل حق اين چه لا لا كردن است اين چه وقت كوچ بالا كردن است اي لب آيينه حيرت گوي تو خاك بر چشمان ما بي روي تو ما همه آيينه ي ياد توايم بچه هاي نازي آباد توايم اي صداي سرخ مظلومان مرو! يا خميني، جان محرومان مرو! ديگر آن قرآن ناطق، آه نيست نقطه اي از باء بسم الله نيستشيعيان! نالنده و مويان رويد در پي اش يا بي الحسن گويان رويد گرچه اين عصر ظهور نايب است قائم آل محمد غايب استيا خميني، بي تو گلشن بي صفاست! داغ تو همرنگ داغ مصطفاست! بي تو يك دانگ رسالت مانده است قسط در برج عدالت مانده استيا خميني كفه ي ايمان تويي در ترازوي خدا ميزان تويي يا علي! شير دغل گيرت كجاست؟ يا ولي عصر! شمشيرت كجاست؟ يا علي! مقداد كو عمار كو؟ استخوانمردي ابوذر وار كو؟ آنكه بشكافد زهم وقت فرود كعبة الاحباري آل سعود واي بر ما قافله ي فرصت گذشت چارده قرن از پي هجرت گذشت پي به پي پيك بهاران مي رود هشت قرن از سربداران مي رود هادي گم كرده را هان پس كجاست؟ مهدي ما بي پناهان پس كجاست؟ اي ولي مومنين لب باز كن كعبه را از نو طنين انداز كن لاله در تمثيل اين غم نارس است مهديا! داغ خميني مان

ص: 1008

بس استشيعيان! زنجير بايد زد به خون تا بهشت سرخ زهرا لاله گون از چمن سبزي گذشت، از لاله جوش چون تهي شد جام پير زهرنوش فتنه ي چرخ مقرنس را ببين! آتش بيت المقدس را ببين! اي گروه مومنين وقت عزاستحضرت صاحب زمان صاحب عزاست قلب عرفان بي تپش در سينه شد وه چه خاكي بر سر آيينه شد! اي زعطر پاك عرفان دامنتباغ كنعان در گل پيراهنتبي تو وهمي از بهاران مانده استسايه اي از سربداران مانده استشب شد و من همچنان دم مي زنم دم از آن خورشيد عالم مي زنم جاده جاري گشته و ما مي دويم شب شد و ما بي خميني مي رويم دشت، تفصيل سواران مي دهد باغ، بوي سربداران مي دهد ما شب خود را شباني مي كنيم در عدم ها دشتباني مي كنيم دختران چون اشك در آيينه اند مثل داغي كودكان برسينه اند كودكان اين لاله هاي تازه جوش گريه مي نوشند از جام خروش روح مجروح خدا تنديس شد قطب ما امروز مغناطيس شد شاعري پرسيد از من در صعود بي خميني مي توان آيا سرود؟ من برايش حيرتي آتش زدم تكيه بر ابري تجلي وش زدم مي توان بر تيغه ي لا، لانه كرد مي توان در خنجرستان خانه كرد مي توان زنجير غربت را جويد مي توان تا بوسعيدستان دويد مي توان آري به صحرا شن گريست ليك بايد لال در باطن گريست پير از چنگ مريدان رفته

ص: 1009

است رو به شاباش شهيدان رفته است اي مريدان! ما دچار هيبتيم حق تجلي كرده و در غيبتيم ياد داري بر مصلاي صليب ناله ي آن صد نيستان عندليب ما كه بيرق دار بودا نيستيم امت و هم يهودا نيستيم اين فغان آيينه دار ساز ماست اين تشنج سنت آواز ماست ما دلي داريم ازخون ريش ريش ما عزاداريم از ده قرن پيش شيعيان تيغ جلالي مي خورند برگ خشك خشكسالي مي خورند زخم مي نوشند اينان مست مستشيعيان شيرند، حتي در شكست رخ مپوش از داغ محمل هاي ما ذوالفقار اينجاست، در دل هاي ما! هركجا شور حسيني مي شود يك خميني، صد خميني مي شود رفت از خوف خميني شب به غار اين فقط يك تيغ بود از ذوالفقار تيغ اول رقص رباني كند تيغ دوم ظلم را فاني كند تيغ اول تا دل كفار رفت نايب آمد هول استكبار رفت تيغ دوم كعبه را رقصان كند آنچه حيدر كرد با بت، آن كند وه چه خبطي آن سلاله ي بيد كرد شيرما را در نجف تبعيد كرد بيشه هرگز هيبت شيري نكاست از نجف جز شير هرگز برنخاست اي سد راه سكندر بازگرد! اي قلاووزاي قلندر باز گرد! ما ظهورستان نامت مي شويم كاسه ي راه كلامت مي شويم اي خدا نوشيده وفاني شده رخت خاك افكنده، رباني شده بي تو ما را سايه، ما

ص: 1010

را سوره نيست دامن البرز را اسطوره نيستبي تو زخم كهنه افيون مي خورد شيعه مي نالد، زمين خون مي خورد آه اي آيينه داران، سنگتان! جاده هاي بي خميني ننگتان! بوي خون در شيعيان بيدار شد باز تاريخ زمين تكرار شد روح ها بر شطي از تن مي روند دختران، شيون به شيون مي روند آه اين روح بلند آبهاست اين همان عصيانگر خيزابهاست از عدم مي خورده پير مست رفت عاشقان! انگار عشق از دست رفت از خروس قريه بانگي مانده است اين ولايت را دودانگي مانده استبي خميني خانقاه نور نيستبي خميني هيچ كوهي طور نيست اي عدم پيمودگان! خنجر كجاست؟ اي زشب برگشتگان! حيدر كجاست؟ ابر مي گريد، بيابان نيز هم كوچه مي نالد، خيابان نيز هم به قلم: دكتر منوچهر اكبري

ص: 1011

امام خميني (ره) از منظر دانشمندان جهان

اشاره

6 چكيده: آغاز سخن: سخن گفتن در مورد ابعاد شخصيت و انديشه هاي تابناك امام خميني رحمه الله رهبر بزرگ جهان اسلام در عصر حاضر و پديد آورنده مهم ترين حادثه قرن بيستم كاري بس دشوار است. با اينكه تا به حال مقالات و كتاب هاي بسياري در اين زمينه نوشته شده است، در معرفي شخصيت كامل آن رادمرد جهان اسلام به پايان راه نرسيده ايم، بلكه هنوز براي شناخت كامل هويت آن شخصيت فرزانه راهي دراز در پيش داريم و بايد اعتراف نمود كه: من چه گويم يك رگم هشيار نيست وصف آن ياري كه او را يار نيستيك دهان خواهم به پهناي فلك تا بگويم وصف آن رشك ملك ور دهان يابم چنين و صد چنين تنگ آيد در بيان آن امين حضرت امام خميني رحمه الله به عنوان فقيهي ژرف نگر و حكيمي خردمند و سياستمداري دورانديش و عارفي الهي، توانسته بود در پرتو مناجات هاي شبانه و توكل و معرفت و اخلاص، به منبع نورانيت الهي و اقيانوس بي كران عرفان و معنويت متصل گردد. به همين دليل دست يابي به افق انديشه هاي اين شخصيت عظيم براي انديشمندان اگر غير ممكن نباشد، آسان نخواهد بود. امير مؤمنان عليه السلام در مورد شخصيت چنين مرداني مي فرمايد: «هجم بهم العلم

ص: 1012

علي حقيقة البصيرة، و باشروا روح اليقين، واستلانوا مااستوعره المترفون. و انسوا بمااستوحش منه الجاهلون و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلي. اولئك خلفاء الله في ارضه و الدعاة الي دينه، آه آه، شوقا الي رؤيتهم; آنان با نور دانش به حقيقت ادراك و بصيرت رسيدند و جوهره يقين را با جان خود دريافته اند و آنچه را كه بر افراد رفاه طلب دشوار مي نمود راحت و آسان گرفته و با آنچه كه نا آگاهان از آن بيم داشتند مانوس شدند. با بدن هايي همنشين دنيا گشتند كه روح هاي آن ها به [قله هاي رفيع] عالم ملكوت پيوند خورده است. آنان جانشينان خدا در زمين او و دعوت كنندگان مردم به سوي دين اويند. آه! آه! چقدر مشتاق ديدارشان هستم! . (1) « در اين مجموعه بر آنيم كه بخش هايي از مهم ترين ويژگي هاي شخصيتي امام راحل را از زبان و قلم دانشمندان و متفكران آزاد انديش جهان بشنويم، زيرا: خوشتر آن باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران به اميد اينكه به اين بهانه بتوانيم زمينه آگاهي بيشتري نسبت به ويژگي هاي شخصيتي آن نادره دوران را فراهم نمائيم. براي سهولت امر اين نوشتار كوتاه را در دو بخش تقديم مي كنيم. در بخش اول از ديدگاه انديشمندان مسلمان و در بخش

ص: 1013

دوم از سخنان صاحب نظران غير مسلمان آگاه خواهيم شد. بخش اول: امام خميني رحمه الله از منظر انديشمندان مسلمان سخن را با روايتي مشهور كه عده اي از بزرگان معاصر آن را با شخصيت حضرت امام خميني رحمه الله تطبيق نموده اند آغاز مي كنيم: امام هفتم حضرت موسي بن جعفر عليه السلام فرمود: «رجل من اهل قم يدعو الناس الي الحق، يجتمع معه قوم كزبر الحديد، لا تزلهم الرياح العواصف و لايملون من الحرب و لايجبنون و علي الله يتوكلون والعاقبة للمتقين; مردي از اهل قم [به پا مي خيزد و] مردم را به حق [و حمايت از آن] فرا مي خواند. گروهي به گرد او مي آيند كه مانند قطعه هاي آهن هستند، تندبادهاي [حوادث و مشكلات] آنان را متزلزل نمي كند و از جنگ خسته نمي شوند و [از چيزي] نمي ترسند و بر خداتوكل مي كنند. پيروزي نهايي از آن پرهيزگاران است. (2) « امام خميني رحمه الله سازنده تاريخ معاصر دكتر مصطفي ايوب، دانشمند مسلمان آمريكايي و مسؤول گروه مطالعات اديان در دانشگاه تامبل آمريكا در مورد رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران مي گويد: «بنده معتقدم كه تاريخ، امام خميني رحمه الله را به عنوان بزرگترين شخصيت جهاني قرن بيستم معرفي خواهد كرد، زيرا او فردي بود كه هم نبوغ سياسي و هم نبوغ ديني داشت. درست

ص: 1014

است كه ولايت فقيه به عنوان يك مفهوم اسلامي شيعي از غيبت صغري همواره مورد بحث و بررسي بوده ولي امام خميني رحمه الله به اين مفهوم تفسير ديگري دادند كه امام معصوم عليه السلام از طريق علمايي كه فقيه اند نقشي در حكومت دارد و آن علماء نايبان امام عليه السلام هستند و چنانچه در شخصي خصوصياتي كه امام عصر عليه السلام بيان كرده فراهم گردد، فقيه اول خواهد بود. بنده معتقدم كه از جمله مهم ترين تاثيرات نهضت امام خميني رحمه الله اين بوده كه حكومت در يك كشور بزرگ و با اهميت اسلامي را از ماهيت لائيكي آن به ماهيت اسلامي و ديني مبدل ساخت و بدين ترتيب جمهوري اسلامي الگويي براي جنبش هاي اسلامي جهان گرديد. من بر اين باورم كه از لحاظ قدرت فكري، امام تنها يك فرد يا پديده فردي نبود بلكه يكي از سازندگان تاريخ بود. (3) « اثبات بطلان نظريه «دين افيون ملت ها» استاد فهمي هويدي مصري نويسنده مشهور روزنامه «الاهرام» ، مجله «المجله» و روزنامه «الشرق الاوسط» مي گويد: «بايد گفت: كه به طور كلي ذهن انسان از بيان دستاوردهاي امام عاجز است ولي مي توان آن ها را در بندهاي ذيل خلاصه كرد: 1- اعتبار بخشيدن دوباره به ملت ايران و متوقف نمودن دشمني و بي

ص: 1015

حرمتي به شخصيت مذهبي آنان كه رژيم گذشته ايران درصدد بي ارزش كردن آن بود. 2- ايشان گفته هايي چون «دين عنصري است افيون ملل و عامل خمود و سستي» را رد كردند و ثابت نمودند كه اگر از دين به درستي استفاده شود عنصري فعال و مؤثر در برانگيختن ملت هاست. 3- امام خميني رحمه الله پيروزي مستضعفين و پيشرفت مهم مواضع اسلامي را در جهان معاصر محقق ساختند. 4- امام در مقابل قواي استكبار جهاني با قدرتي عظيم قد علم كردند و در مقابل ايشان سكوت نكردند. 5- در چهارچوب افكار مذهبي به پيروزي بزرگي دست يافتند و آن، تشكيل حكومتي جديد پس از سال ها انتظار بود و اين دستاورد از اهميت خاصي برخوردار است. (4) « اهتمام ويژه به حفظ اسلاميت نظام دكتر ادريس كتاني نويسنده معروف مراكشي و از اعضاي مجمع كبار العلماء مغرب مي گويد: «به عقيده من مهم ترين كارامام خميني رحمه الله حفاظت از اسلامي ماندن انقلاب پس از پيروزي بود. براي توضيح مطلبم نياز دارم قسمتي از تاريخ معاصر را كه، خود شاهد آن بوده ام براي شما بازگو كنم. من در متن انقلاب بزرگ مردم الجزاير بودم. در آن انقلاب همه مردم مسلمان بودند و با شعارهاي اسلامي و با دست خالي استعمار 130 ساله فرانسه بر

ص: 1016

ماورءالبحر را پايان دادند. اما بلافاصله بعد از پيروزي انقلاب، سوسياليست ها مسلمانان را كنار زدند و حاكميت خود را بر مردم تحميل كردند. زيرا انقلاب مردم اسلامي الجزاير كادر رهبري اسلامي نداشت. همان روزها، درست چند روز پس از پيروزي، «تيتو» ، «ناصر» و «نهرو» به الجزاير آمدند تا رسما سوسياليست بودن مبارزات مردم را اعلام كنند. ولي نكته مهم در انقلاب اسلامي ايران، اصرار امام خميني رحمه الله بر اسلامي ماندن حكومت بود. رمز موفقيت امام هم در اين بود كه با تكيه بر مردم مسلمان، گروه هاي مقاومت تشكيل داد و از نيروي انقلابي آنان كمك گرفت ونگذاشت صاحبان قدرت نظامي و سياسي، حكومت را از دست مسلمانان بگيرند. تشكيل سپاه مردمي، دفاع از انقلاب وحضور مردم مسلمان در صحنه و استفاده از كادرهاي اسلامي و مقاومت امام در رهبري اسلامي باعث شد تا غربي ها در تحليل هاي خود دچار شكست شوند. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، يكي از افرادي كه براي بررسي و ديدار از انقلاب ايران به كشور شما سفر كرد، يك وكيل دادگستري مغربي و دبير كل حزب اتحاد سوسياليستي مراكش بود كه در بازگشت نوشت: «انقلاب و رهبري امام به نحوي است كه غربي ها حتما در مورد آن نمي توانند تئوري هاي درستي ارائه كنند.» فرصت را غنيمت مي شمارم و اعلام مي كنم

ص: 1017

كه كتاب ها و نظريات زيادي از علماي اسلامي عليه امام خميني رحمه الله ديده ام - چه در داخل و چه در خارج ايران - اما به عنوان يك عالم ديني اذعان مي كنم كه همه آن ها يا به خاطر جمود انديشه است و جهل به مسائل سياسي، يا دگم انديشي در مسائل اسلامي عامل آن ها بوده است، كه به هر حال نظريات معتبري ارائه نكرده اند. رضوان خداوند بر او باد. (5) « رهبر 79 ساله و ارتباط عميق با نسل جوان آقاي احمد هوبر از انديشمندان مسلمان اهل سوئيس مي گويد: «هنگامي كه من از سال 1356 -57( 1978 -79( به مطالعه درباره امام خميني رحمه الله به خصوص از منابع ايراني شروع نمودم، به طرز عجيبي شگفت زده شدم، چراكه امام خميني رحمه الله اولين رهبر مذهبي در قرن ماست كه انقلابي را به وجود آورد كه همزمان سه وجهه مذهبي، سياسي و فرهنگي را در خود جمع كرده بود. تمام انقلابيون قرن ما نظير لنين، مائوتسه تونگ يا آدولف هيتلر و موسوليني! يك انقلاب سياسي و اجتماعي را به وجود آوردند; اما چون آنان بويي از مذهب نبرده بودند، راه و روش هايشان امروزه كهنه شده و طرفدارهايشان به پايان خط رسيده اند، ولي امام خميني رحمه الله اولين رهبر مذهبي است

ص: 1018

كه دين، سياست و فرهنگ را يك جا به كار گرفته و به همين دليل نيز ادامه خواهد يافت. از جمله كارهاي اعجاب انگيز امام خميني رحمه الله ارتباط عميق با نسل جوان است. با اينكه او بخش اعظم زندگي اش را شت سرگذاشته بود، اما نسل جوان را به ميدان مبارزه مي كشانيد، اصولا روحيه و شرايط سني نسل جوان طوري است كه بيشتر از همسالان خود تاثير مي پذيرد تا از پير مردي كه در دوران انقلاب حدود 5 برابر سن جوان هاي كشور از عمر خويش را سپري كرده بود. اين در حالي است كه رهبران ساير انقلاب ها، در هنگام انقلاب، جوان يا ميان سال بوده اند. رمز اين توفيق را من در شخصيت منحصر به فرد امام خميني رحمه الله مي دانم كه او نه تنها از ارزش هاي بزرگ اخلاقي - انساني و ايمان عميق مذهبي برخوردار بود بلكه عالمي دانشمند و فقيهي آگاه از مسائل جاري بود و درزمينه هاي سياست و دانش اجتماعي و اقتصادي اطلاعات وسيعي داشت، زيرا بدون اين دانش ها، يك عالم مذهبي به دور از اطلاعات گسترده جهان امروز نمي تواند چنين قدرت نمايي كرده و هيولاي وحشتناكي را كه به نمايندگي از امريكا و ساير قدرت ها در ايران حكومت مي كرد به زير بكشد. نكته ظريف ديگري را كه من در

ص: 1019

نهضت امام خميني رحمه الله احساس كردم اين است كه انقلاب اسلامي ايران مستقيما از بطن مردم جوشيده است، نه اينكه مثل انقلاب فرانسه از روشنفكراني چون «ژان ژاك روسو» ، «ولتر» ، «ديدرو» و ديگران تغذيه شود. به واقع بايد انقلاب اسلامي را انقلاب مردمي ناميد. (6) « شكوهمندترين مرد جهان در يك اتاق ساده اسماعيل ولي اف، رئيس مدرسه عالي دفاع نخجوان مي گويد: «اين واقعيتي ترديدناپذير است كه امام خميني رحمه الله با آن شكوه و عظمتي كه داشتند در كمال سادگي زندگي كردند. من خودم در محل سكونت امام خميني رحمه الله حضور يافتم واز نزديك اتاقي را كه در آن زندگي مي كردند ديدم. قبل از آنكه به آن مكان وارد شوم، احساس مي كردم كه وارد فضايي بزرگ خواهم شد كه جلوي در آن ماشين هايي آخرين سيستم پارك شده است، گمان مي كردم كه ايشان هم در بنايي با شكوه زندگي مي كنند، زيرا القائات سوء دشمنان انقلاب اسلامي به ما اينگونه تفهيم كرده بود. ولي وقتي در آن جا حضور يافتم همه تصوراتم تهي از آب درآمد، زيرا زندگي اين انسان بزرگ با زندگي عادي ايراني ها كاملا همانند و يكسان بود، بلكه بايد بگويم كه ايشان زندگي خود را صرف اعتلاي مذهب و امت اسلامي كرده است. زندگي

ص: 1020

امام از زندگي من كه معلم هستم ساده تر بود. او هميشه زنده است و من در سايه اوست كه به ايران آمدم. وقتي پشت در اتاق ايشان قرار گرفتم، از پشت پنجره عكس او را بوسيدم و در دلم گفتم: اماما! تو هرگز از يادها فراموش نخواهي شد. تو هميشه زنده اي. (7) « تاثير كلام دكتر غياث الدين صديقي، متفكر آزاد انديش انگليسي و عضو پارلمان مسلمانان انگستان مي گويد: «شخصيت امام رحمه الله تاثير عميقي بر دنياي جديد و به خصوص بر امت اسلامي داشته است. مدت ها بود كه ما رهبري نداشتيم كه آنچه را مي گفت تاثير داشته باشد. به نظر من اين مهم ترين خصوصيت امام خميني رحمه الله بود، مردم احساس مي كردند كه هر آنچه ايشان انجام مي دادند، هيچ دليلي جز براي عزت اسلام و كيان اسلامي نداشت. اين مهم ترين دستاورد و اين ويژگي شخصيت او بود. در جامعه اسلامي خيلي معمول شده است كه هرگاه چيزي مطابق معمول وخوب پيش نرود مردم مي گويند: «ما يك خميني لازم داريم.» او نوعي استاندارد اخلاقي و رهبري در جامعه مسلمانان بنيان نهاده است و هركسي كه مي خواهد براي خود كسي بشود، بايد خصوصيت امام خميني رحمه الله را داشته باشد. (8) « دفاع از مقدسات مسلمانان مولانا نواب بلدين نقشبندي از

ص: 1021

دانشمندان برجسته اهل سنت مي گويد: «امام خميني رحمه الله جامعه ايراني غرق در فرهنگ فاسد غرب را تبديل به جامعه اي كاملا اسلامي كرده، آن بزرگ مرد تاريخ بشريت پس از سكوت طولاني جهان اسلام در برابر اهانت سلمان رشدي به مقدسات مسلمين، فتوايي صادر كرد كه ابرقدرت ها و همه دول ضد اسلامي جهان را شوكه نمود. (9) « نمونه اي از رهبري صدر اسلام مولانا كوثر نيازي مي گويد: «امام خميني رحمه الله اين مساله را ثابت كردند كه براي استقرار حكومت اسلامي لازم نيست تمامي عوامل كامل و مهيا باشد. تمام آنچه كه براي برپايي اسلامي «توحيدي» لازم است وجود «مجتهدي» متعهد است كه به توده هاي مسلمانان در مقابل «منافقين» و جهان «كفر» الهام بخش باشد. روش سياسي و شخصي امام خميني رحمه الله مثالي براي رهبريت اسلامي شده است. نه ثروت ونه قدرت، هيچ كدام نتوانستند وي را فريب دهند. روش زندگي وي قابل مقايسه با رهبران صدر اسلام مي باشد. امام خميني رحمه الله به عنوان معلم و مشعل داري بزرگ درزمان معاصر و آينده مسلمين ظاهر گرديده اند. بدون اغراق مي توان گفت: وجود امام براي مسلمين بركت، و اعمال و گفتار ايشان چون منبع ابدي وحي براي مسلمين است. (10) « او يك آيت حقيقي از الله بود پروفسور «حامد الگار»

ص: 1022

استاد اسلام شناسي در دانشگاه كاليفرنياي آمريكا مي گويد: «يك مسلمان هرچه قدر بخواهد از يك شخصيت بزرگ معنوي تعريف و تمجيد كند، به خاطر آنكه بزرگي و عظمت تنها از آن خداست و نمي توان شخصي غير از خداوند را با اين صفات خواند، بهتر است در عوض به كارگيري چنين لفظي گفته شود كه عظمت و بزرگي خداوند بنحو نادري در آن فرد جلوه پيدا كرده و او را به آيتي از «الله» مبدل ساخته است. امام خميني رحمه الله قطعا چنين آيتي بود. هركس كه سعادت حضور دركنار او را داشته باشد مي داند، زيارت وي حتي هنگامي كه او يك كلمه سخن نيز نمي گفته، عميق ترين تاثير را بر روي آدمي مي گذاشت. راز اين تاثير در همان ويژگي الهي نهفته است.» به عقيده اين استاد آمريكايي مسلمان، يكي ديگر از ويژگي هاي رهبر كبير انقلاب اسلامي ايران آرامشي بود كه در امام وجود داشت. او در توضيح اين سخن خود مي گويد: «آرامشي كه در امام وجود داشت، متعلق به فردي بود كه با شيوه اي زاهدانه خود را غرق در «انديشه و عبادت الهي» كرده بود، اما در عين حال آنچنان به اقدامات سياسي مهمي دست مي زد كه به لحاظ گستردگي و تاثير، در هيچ فرد انقلابي وجود نداشت وبه خاطر چنين ويژگي وي

ص: 1023

بود كه در شخصيت او نوعي تكامل و همه جانبگي ايجاد كرده بود، به طوري كه از عابد گرفته تا عامي و از عارف گرفته تا قاضي، همه را تحت تاثير قرار مي داد. در يك كلام، «زندگي او تجلي عمل صالح و ايثار بود و او در اين دنيا چنان به سر مي برد كه گويي دائما مجذوب عز قدس الهي است و دقيقا به اين دليل بود كه ميليون ها مسلمان جهان از ممالك مختلف به او عشق ورزيده و به راهش ايمان آوردند. (11) « بخش دوم: امام خميني رحمه الله از منظر دانشمندان غير مسلمان سمبل مبارزه عليه ارزش هاي مادي غرب دكتر «ديمتري كيت سيكس» از متفكران مسيحي ارتدكس و استاد تاريخ روابط بين الملل كشور يونان مي گويد: «براي ما مسيحيان ارتدكس يونان كه تفوق جويي شيطاني ارزش هاي غربي را رد مي كنيم، امام خميني رحمه الله نمونه اي بود از يك مبارز جهاني، جهت استقرار حق به جاي ارزش هاي مادي. اگر چه تبليغات جهاني غرب سعي مي كرد از ايشان يك تصوير فناتيك (12) ترسيم نمايد، ولي ما مي دانيم كه وجود او مملو از مهر و محبت نسبت به تمام ملل روي زمين - كه در مسير خدا حركت مي كردند و برتري ارزش هاي ماديگري را رد مي كردند - بود. (13) « شخصيت شگفت انگيز و

ص: 1024

بي نظير تاريخ معاصر «رابين وود زورث» ، نويسنده و محقق مسيحي از كشور آمريكا مي گويد: «درباره آيت الله خميني رهبر جمهوري اسلامي، صحبت ها و حب و بغض هاي فراواني مطرح شده است. در فرصتي كه براي ديدار او پيش آمد، فكر كردم در چنين موقعيت مهمي، تلاش لازم را به كار برم و نتيجه را هرچه شد قبول نمايم. از نظر دنياي غرب، امام خميني رحمه الله مظهر سرسختي، غرور و انعطاف ناپذيري بود، حتي آن عده از غربي هايي كه من آن ها را ملاقات كرده بودم و آن ها نيز قبلا امام را ديده بودند، ضمن آن كه جذابيت رهبري ايشان را انكار نمي كردند ولي رفتار او را فاقد گرمي و خنده توصيف مي كردند. حالا من فرصتي يافتم، تا خودم قضاوت كنم. فرصت براي ديدن كسي كه برجستگي و شامخيت شخصيت او ايران را در برگرفته بود، آن كه سياستش باعث تحولات عميق در ايران و برانگيختن خشم فراوان غرب شده بود. من در جلو هال (حسينيه جماران) قرار گرفتم، به محض حضور امام روي بالكن حسينيه، جمعيت حاضر يكپارچه از جاي خود برخاستند و فرياد زدند خميني، خميني، خميني. اولين باري بود كه چنين رفتار عميقا هيجان انگيز، شادمانه، مبارزانه و احترام آميز را نسبت به يك انسان مشاهده مي كردم. هنگامي كه در باز شد

ص: 1025

و او وارد شد، توفاني از انرژي برخاست. عباي قهوه اي، عمامه مشكي و محاسن سفيدش همه مولكول هاي ساختمان را به حركت درآورد. توجه حضار آن چنان متمركز و ميخكوب شد كه هر چيز ديگر غير از او ناپديد شد. خميني به مثابه هاله يك نور در حال حركت به عمق وجدان و آگاهي همه كساني كه در حسينيه جماران حاضر بودند، نفوذ كرده بود. او تمام تصاوير تخيلي را كه هركس قبل از ملاقات با او در ذهن خود ساخته بود، منهدم مي كرد. حضورش چنان پرقدرت بود كه من خود را در محاصره هيجاناتم و در فاصله بسيار دور از ايده ها و تجارب شخصي قبلي ام احساس مي كردم. من قبلا انتظار داشتم پيرامون حركات سيما و انگيزه هاي او و شگفتي هاي طبيعت واقعي او به تحقيق بپردازم، ولي قدرت خميني، توفيقات او و قدرت مطلق كنترل و احاطه نفساني او، همه قالب هاي ارزيابي ذهني مرا نابود ساخت و من خود را در حال گرفتن احساس و انرژي كه توسط اشعه حضور او در حال تبلور بود يافتم. خميني يك توفان بود، با اين همه درنهاد اين توفان يك سكون و آرامش مطلق وجود داشت. او بسيار شديد و آمرانه بود و در عين حال بسيار آرام بخش. او پاسخگو، باز و پرتاثير بود. در

ص: 1026

درون او يك حقيقت ساكن و غير قابل حركت وجود داشت، ولي همين بي حركتي باعث حركت كلي يك كشور شد. او يك انسان معمولي نبود، در واقع تمام كساني را كه قبلا ملاقات كرده بودم از عرفا و زهاد تا راهب هاي بودايي، حكماي هندي و ديگران، هيچ كدام داراي چنين حضور برق آسا و انرژي بخشي نبودند. براي آن ها كه توانستند ببينند و احساس كنند، هيچ گونه ابهامي خميني يك توفان بود، با اين همه در نهاد اين توفان يك سكون و آرامش مطلق وجود داشت. او بسيار شديد و آمرانه بود و در عين حال بسيار آرام بخش. او پاسخگو، باز و پرتاثير بود. درباره كمالات والاي خميني باقي نماند. اين عظمت و كمال در همه جا منعكس بود. در تنفسش، در حركت اندام و دستانش، در آتش شخصيتش و در آرامش آگاهي و وجدانش ; همه چشم ها به سوي خميني بود، در آنجا اثري از خودخواهي و خودپسندي نبود. همه حواس اوبه شكل سرسختانه و در عين حال برنامه ريزي شده اي به همان نقطه اي معطوف بود كه به نحو زيبا و عارفانه اي جو آن جمع را جلب كرده بود. علي رغم آن اراده شديد و اخلاق پرصلابت و سازش ناپذير، روحيه كاملا مثبت و هموار او در حركت دستانش و صداي

ص: 1027

صاف كردن حنجره اش و افكار متمركزش متجلي شده بود. در حالي كه صدها مسلمان عاشق ميهن در مجلس، عظمت او را فرياد مي زدند و با تحسين و ستايش مطلق از او به وفاداري عاشقانه اش سوگند ياد مي كردند، او در درون خود بود و همچنان آرام و بي حركت باقي مانده بود. چنين صحنه هايي خارج از مرز تصور و حدودي بود كه من به آن ها خو گرفته بودم. خواننده ممكن است اين توصيفات را مبالغه آميز بداند. چنين كسي بايد بداند كه عليرغم همه شنيده هاي قبلي ام و عليرغم مطالب متضادي كه قبلا دريافت كرده بودم، اولين و واقعي ترين تاثير شخصيتي [امام] خميني هيچ ارتباطي با مقولات مطرح شده عليه او نداشت. براي آنكه بتوانيد واقعه فهم فوريه را كه در شمال تهران (ملاقات در حسينيه جماران) اتفاق افتاد، تصور كنيد به مثال هاي زير توجه كنيد: براي يك لحظه فشار نوزاد براي رهايي از رحم مادر و ورود به دنياي جديد را تصور كنيد و يا لحضه اي كه فرد به مردن آگاهي پيدا مي كند. ريشه اين حقايق خارج از چارچوب تجارب شخصي بود و براي من قبلا قابل تصور نبود، زيرا هرگز تجربه نكرده بودم. حقيقت اين است كه وقايع خود آفريننده تجارب اند. موضوعيت اين تجربه به نظر مي رسيد اساس و ريشه

ص: 1028

آگاهي مرا هدف قرار داده است. من مدل اين تجربه را به نحوي بالا بردم كه تمام احساسات و افكارم را به سوي آگاهي خود هدايت كرد. آري، امام خميني رحمه الله آن انسان قوي، قدرتمند و شكست ناپذير بود; و شخصيت او مهم ترين ويژگي اوست و مهم ترين ويژگي حركت او شناساندن چنين شخصيتي بود. (14) « احياگر روحيه اعتماد به نفس در مردم پروفسور «ام - اس - اگواني» ، متخصص امور ايران و رئيس دانشگاه جواهر لعل نهرو مي گويد: «آيت الله خميني تنها كسي بود كه از سال 1342 تا رحلتش سازش نكرد. هيچ فرد ديگري در قرن حاضر قادر به ايجاد تغييراتي بنيادي در جامعه ايران همچون معظم له نبوده است.» وي در مقايسه دوران انقلاب با زمان شاه اظهار مي دارد: «رژيم شاه از مردم و حمايتشان دور بود، اما آيت الله خميني با جلب حمايت توده مردم پيروز شد و بعد از ساليان طولاني، آموزش هاي اسلامي را عملا وارد زندگي مردم كرد. و مهم ترين دستاورد ايشان احياء احترام و اعتماد به نفس در مردم بود. او تنها رهبري است كه توانست جنبش را بر اساس ايدئولوژي و مذهب بنيانگذاري كند كه هيچ يك از رهبران انقلاب هاي جهان نتوانستند به آن دست يابند. (15) « الهام بخش مسيحيان آزاده

ص: 1029

دكتر جرج موستاكيس روحاني و نويسنده مسيحي از يونان مي گويد: «من يك مسيحي هستم ولي به امام خميني رحمه الله علاقه بسيار زيادي دارم. امام خميني (ره) اصلاح كننده بزرگ امت اسلامي بوده است. من و ساير مسيحيان آزاده وظيفه خود مي دانيم كه از ايشان پيروي كنيم.» «زندگي مذهبي و سياسي امام خميني رحمه الله و مبارزات ايشان برعليه استعمار به روشني در روند تاريخ ثبت است.» اين كشيش يوناني و استاد فلسفه و جامعه شناسي كه وصيت نامه امام را به زبان يوناني ترجمه كرده است در ادامه مي گويد: «من يك مسيحي هستم ولي به امام خميني رحمه الله علاقه بسيار زيادي دارم. امام خميني رحمه الله اصلاح كننده بزرگ امت اسلامي بوده است. من و ساير مسيحيان آزاده وظيفه خود مي دانيم كه از ايشان پيروي كنيم.» آقاي مستاكيس سپس احساس خود را راجع به «حسينيه جماران» چنين بيان مي كند: «اينجا زيباترين مسجدي است كه در عمرم ديده ام، زيبايي و تقدس آن به خاطر ماديات نيست. به خاطر اين نيست كه از طلا و يا نقره و يا بلور ساخته شده باشد، بلكه به خاطر روح بزرگ امام خميني رحمه الله است.» آقاي جرج موستاكيس گفتار خويش را با دعاي ويژه مردم يونان به پايان مي برد: «پروردگارا! اي خداوند قادر

ص: 1030

مطلق! روح محبوب امام عزيز، خميني بزرگ را قرين آرامش ابدي خويش گردان و او را تحت عزت و جلال ملكوت و هم جوار ارواح طيبه ابراهيم، اسحق و يعقوب و تمامي انبياء ديگر قرار ده. آمين. (16) « عشق عميق يك ملت «دكتر فوسبري» كشيش و رئيس دانشگاه هاي كاتوليك آمريكاي لاتين مي گويد: «امام خميني با استفاده از ريشه هاي فرهنگي اسلامي موجب حركت تاريخي ملت خويش گشت. وي توانست با يك انقلاب مذهبي سياسي، حركت عظيمي در كشورهاي اسلامي به وجود آورد. او راهي را به روي ما گشود كه مهم ترين پيام آن امكان بازيابي ماهيت معنوي و قدرت الهي و ايمان به خدا بوده است. امام با بازگشايي اين راه، وجدان معنوي غرب را شديدا به لرزه در آورد هرچند رسانه هاي گروهي غرب سعي در پوشاندن و مخفي ساختن آن داشته باشند.» دكتر فوسبري، مراسم عزاداري ملت ايران را نمونه هايي از عشق عميق يك ملت نسبت به معشوق خود دانسته و اشك ده ها ميليون ايراني را در سوگ رهبر از دست رفته شان، عزاي يك ملت در فقدان امام خود خوانده و اضافه مي كند: «عكس العمل ميليوني مسلمانان در غم از دست دادن تنها يك سياستمدار نبود، بلكه درد

ص: 1031

جدايي كسي بود كه ماهيت فرهنگي يك ملت را به وي بازگرداند و راه آزادگي را به جهانيان آموخت. (17) « اثبات پيروزي تفكر ديني در قرن بيستم پروفسور پروولسي ايتاليايي، استاد ايران شناسي در دانشگاه رم مي گويد: «مهم ترين عملكرد آيت الله خميني امكان پذير نمودن يك انقلاب اسلامي بود، آن هم در كشوري كه تمدن و فرهنگي قوي را در سابقه خود دارد. اين كار باعث شد تا مردم ايران فرهنگ واقعي و قديمي خود را كه همان فرهنگ اسلامي بوده بشناسند و خود را متكي بر آن فرهنگ به جامعه جهاني بشناسانند. اين در حالي بودكه تا قبل از انقلاب اسلامي، تنها آوايي كه از ايران بلند بود و معيار شناخت جهانيان از كشور ايران اعلام مي شد، صداي غربزدگي بود. بنابراين آيت الله خميني رحمه الله آغاز كننده انقلابي بود كه بالاخره فرهنگ اسلامي راستين ملت ايران را آشكار ساخت. (18) «

پى نوشت ها

: 1( نهج البلاغه، حكمت 2 .147( بحارالانوار، ج57، ص3 .216( شخصيت امام رحمه الله از ديدگاه رسانه ها، ص4 .14( همان، ص5 .62( همان، ص6 .47( فصلنامه حضور، ش27، ص66 به بعد، با تلخيص. 7( امام خميني رحمه الله در حديث ديگران، ص8 .4( امام خميني رحمه الله درحديث ديگران، ص9 .92( خورشيد بي غروب، ص74 به نقل

ص: 1032

از بولتن خبرگزاري، 10 .22/3/1368( خورشيد بي غروب، ص11 .76( روزنامه كيهان، 12 .18/4/1368( فناتيك يعني: متعصب در دين يا مذهب، طرفدار شديد يك فرقه يا يك حزب. (فرهنگ معين) . 13( شخصيت امام رحمه الله از ديدگاه رسانه ها و متفكران جهان، ص14 .58( همان، ص15 .49( خورشيد بي غروب، محمد سپهري، ص16 .86( جمهوري اسلامي، 17 .24/11/1368( خورشيد بي غروب، ص18 .92( شخصيت امام رحمه الله از ديدگاه رسانه ها و متفكران جهان، ص62. عبد الكريم پاك نيا

ص: 1033

امام خميني (ره) در پژوهشهاي غربي

7 چكيده: اشاره: مقاله حاضر كه به قلم پژوهشگر سرشناس لبناني - عماد بزي - است، پيش از اين در مجله پاسدار اسلام به چاپ رسيده بود. اما از آن جهت كه داراي نكات ارزشمند و تازه اي است، آن را براي خوانندگان ارجمند نشريه "حضور" چاپ مي كنيم، با اين اميد كه مورد استفاده علاقه مندان و محققان قرار گيرد. سرويس مقالات "حضور" مقدمه: حضرت امام خميني، از شخصيتهاي بي بديل روزگار هستند كه در عصر مادي گرايي و دين ستيزي، علم احياي دين و بازگشت دوباره آن به صحنه را برافراشتند و آن سان موجي در عالم پديد آوردند كه اين عصر با نام مقدس او رقم خورد. پژوهشيان دنياي غرب و شرق از زواياي گوناگوني به تحليل اين شخصيت تاريخي پرداخته اند و با اين كه درپاره اي از موارد از درك شخصيت وانديشه هاي امام عاجز مانده و تحليلهاي ناپخته و سست بنيادي ارائه كرده اند، با اين حال برخي از آنان از زواياي نوي به موضوع نگريسته و تحليلهاي قانونمندي ارائه نموده اند كه آگاهي از آنها سودمند است و اين مقاله نيز با وجود كاستيهايي در ارائه تحليل، در اين راستا به فارسي برگردان شده است. ظهور امام خميني (ره) در صحنه سياسي،اندكي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، وجدانهاي غربي را در

ص: 1034

دو بعد (دولتي و مردمي) تكان داد. غربيان فكر نمي كردند كه از يك نهاد علمي - سنتي كه به گمان آنها يكي از نهادهاي جمود و فرو رفتن در فضاهاي علمي و روحي است، مردي بيرون بيايد كه انقلابي بزرگ را رهبري كند، دولتي هم آهنگ با زمانه تاسيس كند و غرب را نه تنها محكوم سازد بلكه با آن از موضع كسي سخن بگويد كه رسالتي جهاني را براي همگان به ارمغان آورده است. هنوز كه هنوز است رسانه هاي غرب گاه از او به عنوان كسي كه "جهان را تكان داد" و گاه كسي كه "مسير تاريخ را تغيير داد"نام مي برند و انقلاب او را در كنار انقلابهاي كبير فرانسه و روسيه - سه جنبش مهم سياسي عصر حاضر كه روشهاي سياسي را دگرگون ساخت و ويژگيهاي فرهنگي اين دوران را رنگي ديگر بخشيد - مي دانند. بررسي و كندوكاو درباره چنين شخصيتي طبق روشهاي فكري متداول در پژوهشهاي علمي، براي غرب امري ناگزير بود. همچنان كه وضعيت سياسي حاكم ميان جهان غرب و جمهوري اسلامي ايران در دهه هشتاد - كه به آن "دهه خميني" (1) گفته شد كه در به هم خوردگي روابط نمود يافت - در اين پژوهشهاي غربي تاثيري ناگزير برجاي نهاد. كتابي با اطلاعات نادرست ذكر

ص: 1035

اين نكته ضروري است كه تنها كتاب موجود در غرب كه زندگي و راه و روش امام خميني (ره) را مورد بررسي قرار داده، تاليف يكي از وابستگان رژيم پهلوي به نام امير طاهري است. (2) اين كتاب كه در سال 1985 ميلادي در ايالات متحده به چاپ " ( hallA fo tirips ehT [ iniemohK ] noituloveR cimalsi eht dna ) را برخود داشت، كينه توزانه با حضرت امام برخورد مي كرد و متضمن اطلاعات نادرستي است كه بخشي از آن به عمد و بخش ديگر براساس كج فهمي نويسنده به كتاب راه يافته بود. علاوه بر اين، كتاب ديگري به زبان انگليسي وجود دارد كه مهمترين انديشه ها و مفاهيم سياسي، عرفاني و جهادي حضرت امام (ره) را دربر مي گيرد. كتاب مذكور كه در سال 1981 در ايالات متحده به چاپ رسيد "اسلام، انقلاب: نوشته ها و اظهارات امام خميني" ( noituloveR dna malsI : iniemohK mamI fo snoitaralceD dna sgnitirW ) نام دارد. حامد الگار در اين كتاب برخي از مهمترين سخنرانيها، رهنمودها و نيز نوشته هاي اخلاقي و عرفاني حضرت امام همچون "جهاد اكبر"، "تفسير سوره حمد" و نيز كتاب "حكومت اسلامي" را ترجمه مي كند. اين كتاب مهمترين منبع انديشه هاي امام خميني (ره) در غرب به شمار مي رود و پژوهشگران هنگام تحقيق درباره امام و انقلاب اسلامي بدين كتاب مراجعه مي كنند.

ص: 1036

(4) روشهاي پژوهشي غرب در بررسي شخصيت امام (ره) 1- روش تحليلي روانشناسي تاريخي ( yrotsihohcysPP ) اين روش بر تطبيق اصول تحليل روانشناختي (5( ( sisylanaohcysP ) بر تاريخ، سيره، ادبيات و هنر استوار است. روش تحليل روانشناختي به نظريات روانشناس مشهور زيگموند فرويد )1856 -1939م) استناد مي كند و براي تجزيه و تحليل شخصيت، انگيزه ها، روياها و لغزشهاي انسان به كار مي رود. اين روش بر فرضيه اي استوار گشته كه معتقد است انگيزه ها را غرايز تعيين مي كنند، و سخن گفتن از اين غرايز بسته به نيروهايي است كه در ناخودآگاه انسان - آن جا كه انگيزه هاي غريزي رودرروي تربيت اجتماعي مي ايستند - پنهان است. عشق به خاندان از پژوهشهايي كه در تحليل شخصيت حضرت امام (ره) از اين روش سود جسته اند كتاب "خميني مخفي" ( neddiH ehT نوشته "بروس موزليش (6) " است. "موزليش" بر عواملي كه تاثير عميقي بر شخصيت امام به جاي گذاشته اند تاكيد مي ورزد و نخستين عامل را "عشق به خاندان" مي نامد; يعني امام كه فرزند خاندان پيامبر (ص) است پيوند عاطفي شديدي با اهل بيت (س) دارد. حقهايي كه از اهل بيت پايمال شد، ستمهايي كه بر آنها روا داشتند بخصوص شهادت حضرت علي و امام حسين - عليهما السلام - از عواملي است كه نقش تعيين كننده اي در شكل گيري شخصيتي و بناي روحي حضرت

ص: 1037

امام خميني (ره) داشت. او مي افزايد كه اين مسئله و نيز زمينه عرفاني حضرت امام، به ايشان احساس يافتن ثواب مطلق و حق مطلق را مي بخشد. بخصوص مشرب عرفاني ايشان نيروي روحي عظيمي بديشان مي بخشد كه امام را در رويارويي با دشمنان و دشواريهاي زندگي ياري مي دهد. گرايش به اسلام، ملت، انقلاب و حق "موزليش"سپس به بررسي يكي از اصول "فرويد" مي پردازد كه معتقد است: رهبران تاريخي اهميت فراواني به گرايشهاي غريزي " ( odibiL decalpsiD ) مي نامد. به گونه اي كه گرايشهاي غريزي و عاطفي به اشخاص جاي خود را به گرايش به امور مجرد مي دهند. اين حالت در امام به صورت گرايش به اسلام، ملت، انقلاب، حق و...وجود دارد. وي سپس به تقدم دادن امور الهي بر روابط عاطفي توسط امام استشهاد مي كند. به گفته او اگر دشمنان، فرزند وي، احمد را مي كشتند كوچكترين خللي در اراده ايشان به جاي نمي گذاشت . او سپس اضافه مي كند كه در پس سيماي آرام امام خميني (ره) گونه اي از خشم خروشان پنهان است كه "موزليش" آن را "خشم نرگسي" مي نامد... "موزليش" سپس اشاره مي كند كه امام خميني به اين امر باور داشتند كه جهان آكنده از دسيسه ها و توطئه هايي است كه دشمنان اسلام در كار چيدن آن هستند. با تاثري كه مسموم سازي حضرت امام

ص: 1038

حسن (ع) در روحيه امام خميني (ره) جاي گذاشت، مسموم سازي بسامد بالايي در سخنرانيها و نوشته هاي ايشان داشته است. ايشان پياپي تاكيد مي كردند كه فرهنگ غربي افكار ملتهاي جهان سوم را مسموم مي كند و موسيقي غرب نيز اخلاق جوانان ايراني را مسموم مي سازد و آمريكا را "جرثومه اي زهرآلود" مي دانستند. (8) مناسبترين زمان "موزليش" سخن خود را با اين گفته به پايان مي برد كه: امام خميني (ره) رهبري است كه مناسبترين زمان را براي فعاليت سياسي خود انتخاب كرد، و انقلاب اسلامي در پس خود "انقلابي پنهان" دارد كه با رهبري امام بر تمام جهان سروري خواهد يافت. 2- روش رهبري افسونگر ( pihsredaeL citamsirahC ) اين روش كه به تجزيه و تحليل شخصيتهاي برتر تاريخي مي پردازد به "ماكس وبر" آلماني )1860 -1924( از پايه گذاران علم نوين جامعه شناسي منسوب است. اين روش بر شخصيتهاي تاريخي داراي خصوصيات خارق العاده يا حداقل استثنايي كه در زمانه هاي عسرت ظاهر مي شوند، تاكيد مي ورزد; خصوصيت هايي كه مشروعيت خود را از پيوند مشترك رهبر با پيروانش مي گيرد و اين پيوند ناشي از برخورداري و ممارست رهبر در اين ويژگيهاي بخصوص است كه معمولا دور از دسترس انسانهاي عادي است. وبر، نيروي افسونگر (كارزماتيك) را برترين نيروي انقلابي مي داند كه توانايي دگرگون سازي اوضاع موجود را داراست. بر اساس اين نظريه

ص: 1039

رهبري افسونگر ناخودآگاه صورت مي گيرد و رهبران در آن زمينه سازي نمي كنند تا در جايگاه رهبري قرار گيرند. اين رهبري اهميتي به اعتبارات اقتصادي و سودگرايانه نمي دهد و رهبر افسونگر با پيروان خود "گروهي" را تشكيل مي دهند. او دستياران يا دوستاني ندارد بلكه همه پيرو و مريد او هستند. دو تحقيق به زبان انگليسي وجود دارند كه در تحليل رهبري سياسي حضرت امام (ره) بر اين روش تكيه كرده اند. همچنان كه تحقيق ديگري در همين روش به زبان هلندي نوشته شده است (9) كه مشكل زبان مانع شد تا از آن بهره اي ببريم. از نمونه هاي اين روش كتاب "پيامبران نوين و مثل هاي كهن: افسون ها و تقاليد در انقلاب ايران" تاليف "مايكل كيمل" است. (10) "كيمل" سخن را با اين نكته مي آغازد كه: انقلاب اسلامي ايران براي تحليلگران سياسي و اجتماعي منطقه به صورت معمايي درآمده است; زيرا با اين كه انقلاب اسلامي رو در روي امپرياليسم و بخصوص آمريكا ايستاد، در همان حال و به همان ميزان نفرت و دشمني خود را با شوروي و استراتژيهاي سوسياليستي در سياست واقتصاد آشكار ساخت، و با اينكه اين انقلاب، مردمي بود و بر نيروهاي مردمي تكيه مي كرد و بزرگترين راهپيماييهاي تاريخ را با بيش از دو ميليون شركت كننده در تهران و ميليونها

ص: 1040

تن در شهرهاي ديگر برپا مي كرد، با اين همه اكثر شركت كنندگان از ساكنان شهرها بودند. اين برعكس ديگر انقلابهاي جهان سوم بود كه كشاورزان و روستاييان پايه اساسي آنها را تشكيل مي دادند. آنچه به گفته "كيمل" اين معما را پيچيدگي بيشتري بخشيده شخصيت امام خميني (ره) است كه نقش اساسي را در پيروزي انقلاب و تشكيل حكومت ايفا كرده اند. "كيمل" برخي از گزارشگران غربي را كه مدعي اند سلطه امام گستره پهناوري ندارد، يا اينكه چيرگي ايشان فاقد پايه هاي رهبري كارزماتيك است به باد انتقاد مي گيرد. او در تعبيري توجه برانگيز مي گويد كه: امام خميني (ره) "بدان اندازه از قدرت معنوي برخوردار بود كه در همان حال بتواند فروتن و متواضع بماند." قاطعيت امام او مي افزايد كه: امام زاهدي بود كه اهتمامي براي زيورهاي دنيوي و امتيازات مقام خود قائل نبود. در مسائل انقلاب هيچ فرد يا گروهي در مقابل قاطعيت ايشان سزاوار چشمپوشي نبود. و به گفته امام حتي اگر فرزندان ايشان سزاوار اعدام مي شدند آمادگي انجام اين عقوبت را داشتند. "كيمل" معتقد است كه منبع سلطه حضرت امام (ره) پيوند ميان رهبر و پيروان اوست. امام تكريم مردم را نسبت به خودشان، باز به خود مردم نسبت مي دادند و مي گفتند: "آنها كه همه چيز خود را در راه اسلام دادند مردم

ص: 1041

بودند و عاقبت اين مردم اند كه پيروز خواهند شد". "كيمل" سپس روابط تبادل آميز ميان "كارزماتيسم" و دين را شرح مي دهد و شكل آگاهي ديني را زمينه سلطه كارزماتيك امام مي داند. اين در حالي است كه خود "كارزماتيسم" ذاتا يكي از دلايل حقانيت دين است. "كيمل" همچنين برفروتني امام كه همواره نقش خود را در پيروزي انقلاب انكار مي كردند و منبع قدرت و پيروزي را اسلام مي دانستند تاكيد مي كند، براي نمونه آن جا كه مي گويند: "روح انقلاب جهاني ما از اسلام است.انديشه جهاني اسلام هميشه بر مسائل سياسي - ميهني چيرگي داشته است". 3- امام خميني (ره) و عرفان بر اين جنبه مهم از شخصيت امام جز در سه - چهار سال آخر حياتشان تاكيدي صورت نگرفته است. در اين زمينه دو تحقيق مهم (11( ( hsunK rednaxelA ) است كه در آن بر دستاوردهاي عرفاني امام ، بخصوص در روزهاي تلمذ ايشان نزد آية الله محمد علي شاه آبادي تاكيد مي شود. "ناش" در نوشته خود بعد عرفاني حضرت امام را به جنبه هاي ديگر شخصيتي ايشان همچون سياست و فعاليتهاي انقلابي ربطي نمي دهد. او اهتمام خود را به عرفان به معناي آكادميك آن يعني كتابهايي كه امام در اين زمينه نوشته اند و نيز به سير تطورانديشه عرفاني ايشان در اين كتابها متمركز

ص: 1042

مي كند. تحقيق ديگر نوشته محقق مسلمان اردني "سلمان البدور" است. او مي كوشد تا عرفان امام را به انديشه سياسي ايشان پيوند زند. همچنان كه مي كوشد چگونگي رسيدن امام به اين باور را كه معتقدند عارف همان كسي است كه بايد حاكم باشد و هموست كه شايستگي ولايت فقيه را داراست - البته بعد از كسب معرفت فقهي در حد مرجعيت - كشف كند. در اين جا به بررسي تحقيق "الكساندر ناش" كه "بازگشت به عرفان: خميني و ميراث فلسفه عرفاني اسلام" نام دارد مي پردازيم. مولف، كتابهايي را كه امام (ره) پس از هجرتشان به قم در باب عرفان نوشته اند و عمدتا نتايج تلمذ ايشان نزد آية الله شاه آبادي بود، زمينه كاري خود قرار داده است. اين كتابها به ترتيب : "شرح دعاي سحر"، "مصباح الهداية الي الخلافة والولاية"، "تعليقه اي بر شرح فصوص الحكم" و "مصباح الانس" هستند. آراي عرفاني و متافيزيكي امام "ناش" در آغاز، كيفيت يافتن نسخه خطي كتاب "مصباح الانس" را كه چهار سال پس از تبعيد امام به تركيه توسط ساواك از منزل ايشان مصادره شده بود ذكر مي كند. (12) او پس از ارائه تعريفي از عرفان مي گويد: علي رغم فراواني منابع هيچكس درباره آراي عرفاني و متافيزيكي حضرت امام (ره) پژوهشي تحليلي و پيراسته ارائه نكرده است. به

ص: 1043

عقيده "ناش" اولين كتابي كه امام نزد آيةالله شاه آبادي خوانده اند "اسفار" ملاصدرا بوده است. او مي گويد مفاهيم مطرح شده در اين كتاب تااندازه زيادي با نظريه "انسان كامل" ابن عربي همساني دارد. سپس مي گويد: امام پس از آن "شرح فصوص الحكم" قيصري را كه "تاثيري دائمي بر مفاهيم عرفاني امام داشت" و پيوسته بدان استناد مي كرده اند، آموخته اند. پس از اين كتاب، امام كتابي را از "قونوي" شاگرد ابن عربي و شارح فلسفه عرفاني وي; يعني كتاب تعليقه اي بر "مفتاح الغيب" تلمذ كرده اند. اين كتاب پس از "فصوص الحكم" و "اسفار" از مهمترين متون عرفاني حوزوي به شمار مي رود. تلمذ امام نزد آية الله شاه آبادي شش سال طول كشيد تا اينكه استاد به تهران منتقل شد و به اعتقاد "ناش" امام فراگيري كتابهاي مذكور را به تنهايي ادامه دادند. او اضافه مي كند كه شيوه عرفاني امام به فراگيري كتابهاي عرفاني منحصر نگرديد، بلكه امام تمام توجه خود را به سير و سلوك اخلاقي معطوف ساختند. سير و سلوكي كه "ناش" آن را "ترك خواهشهاي دنيوي و پيروي تمام از مسائل حلال و حرام" وصف مي كند. وي وجوه شباهت فراواني ميان سلوك عرفاني امام و سلوك عارفان بزرگ كهن همچون غزالي، سيد حيدر آملي وصدرالدين شيرازي مي بيند، چراكه از سيره

ص: 1044

عملي آنان در دايرةالمعارفهاي رجالي - عرفاني برمي آيد كه آغاز زندگي علمي آنان با فراگيري روش تقليدي در فقه و اصول و كلام، درك و پيگيري روشي خاص در تزكيه روحي و سير و سلوكي شروع مي شود كه در پايان به اشراق و "معاينه حقيقت اشيا "منتهي مي گردد. انديشمند مستقل "ناش" سپس به بررسي تطورانديشه عرفاني حضرت امام (ره) از ميان كتابهايي كه در اين زمينه تاليف كرده اند مي پردازد. به اعتقاد وي امام در "شرح دعاي سحر" به عنوان يك انديشمند مستقل و داراي انديشه عرفاني متكامل و پيشرو ظهور نكرده اند. در " مصباح الهداية الي الخلافة والولاية" اين امر تا حد زيادي تغيير مي يابد تا آنكه به دو كتاب "تعليقه اي بر شرح فصوص الحكم" و " مصباح الانس" مي رسيم كه امام در اين دو به بررسي و سنجش آراي شارحان اين دو متن عرفاني كه از مهمترين متون عرفاني حوزه به شمار مي آيد، مي پردازند و در بسياري از مواضع اين آرا را نقد مي كنند. علي رغم بررسي كتاب "اسفار" ايشان همچنين برخي از آراي ابن عربي را كه بيشترين تاثير را بر امام داشته است، نقد كرده اند. مولف سپس مفاهيم عرفاني مطرح شده در آثار حضرت امام را همچون "انسان كامل"، "تجلي اسما و صفات" و "صدور عالم" به طور مفصل شرح

ص: 1045

مي دهد. (13) به گونه اي كه خواننده تازه كار را به تسلط كامل "ناش" به اين مفاهيم و اصطلاحات باورمند مي سازد. او در پايان، يك سوال مهم را مطرح مي كند كه: ميزان تاثير اين پس زمينه عرفاني برانديشه و سلوك سياسي و شخصيت انقلابي حضرت امام تا چه اندازه اي است؟ وي در پايان مي گويد: عرفان در شخصيت امام تاثير ژرفي را بر جاي نهاد و عرفان در ايشان هرگز كاسته نشد. "ناش "درسهاي تفسير سوره حمد را كه تلويزيون ايران در سالهاي آغازين انقلاب پخش مي كرد و نيز نامه امام به گورباچف كه آكنده از اهتمامهاي روحي و عرفاني است به عنوان شواهدي بر اين ادعا ذكر مي كند. 4- امام خميني (ره) و انديشه سياسي بيشترين پژوهشهاي غربي در آراي حضرت امام (ره) را اين جنبه از شخصيت ايشان به خود اختصاص داده است [گرچه] انحصار بر اين بعد از شخصيت امام چندان صواب نمي نمايد. [باري] اگرانديشه هاي سياسي حضرت امام و بخصوص نظريه ولايت فقيه نبود جهان متفرعن با اين ضربه تاريخي مواجه نمي شد كه بايد براي سرنوشت بشريت به فكر برنامه ريزي بيفتد، و اينكه روابط انساني و ملي بايد بر اساس عدالت و حق استوار باشد نه سودجويي و بهره كشي. نمونه اين روش كتاب "دين و سياست در كتاب كشف الاسرار امام خميني" نوشته "ونيسامارتين"

ص: 1046

(14) است. "مارتين" در آغاز نگرشي عام را به محتويات كتاب "كشف الاسرار" ارائه مي كندو به نقد و بررسي آراي برخي از محققان كه معتقدند اين كتاب مويد حاكميت سلطنتي است يا حداقل آنكه با آن تعارضي ندارد، مي پردازد. او مي افزايد كه موضعگيري علماي ايران در برابر پادشاهان يكسان نبوده است و سپس اظهار تاسف مي كند كه هيچ كس موضعگيري فقهي علما را در برابر سلاطين دوران قاجار و پس از آن بررسي نكرده است. برعكس دوره صفوي كه "نورمن كالدر" آراي علماي اين دوره را درباره پادشاهان صفوي مورد بحث و بررسي قرار داده و بدين نتيجه رسيده است كه بسياري از علماي اين دوران با سلاطين صفوي همكاري كرده اند، ولي در عين حال در كتابهاي فقهي خود از اين پادشاهان با عنوانهاي "سلاطين جور" و"سلطان ظالم" ياد كرده اند. رضاخان - حاكم ستمگر "مارتين" مي گويد: امام در كتاب "كشف الاسرار" با حاكم وقت موضعي سازگار و مماشات گونه اتخاذ مي كنند. در عين حال كه اين حاكم ستمگر (رضاخان) را حكمراني بد مي دانند. او مي افزايد: امام معتقد بودند مجلسي كه متشكل از فقها باشد صلاحيت عزل و نصب حكمران را دارد. همچنان كه معتقد بودند حاكم بايد طبق قوانين شريعت رفتار كند. "مارتين" معتقد است كه نظر امام درخصوص نقش فقيه در

ص: 1047

"كشف الاسرار" با "ولايت فقيه" فرق مي كند. ايشان در مورد نخست نمي گويند كه فقها بايد مستقيما سلطه را در دست داشته باشند. نظريه حكمراني نيز در اين كتاب اندكي مبهم است. با اين حال امام برپايي حكومت را امري واجب و برقراري حاكميت عادل را در دوران غيبت امري ممكن مي دانستند. "مارتين" همچنين مي كوشد به امكان تاثيرپذيري امام ازانديشه هاي حسن البنا وابوالاعلي مودودي دست يابد، اما به نتيجه اي قطعي در اين باره نمي رسد. او مي گويد: با اينكه انديشه سياسي امام (ره) در سال 1942م )1321 ه.ش) يعني سال نوشتن كتاب "كشف الاسرار" هنوز تبلور كافي نيافته بود، اما واضح است كه امام به طور قاطع حكومت مشروطه را رد مي كرده اند. از آن جهت كه مجلس مشروعيت خود را از ملت و نه از شريعت يافته بود. به اعتقاد امام حكم خداوندي است كه بايد نافذ باشد. "مارتين" معتقد است مخالفت امام با مشروطه به سه عامل باز مي گردد: 1- قانون وضع شده به طور كلي ناسالم است. 2- به طور اخص، اين قانون مناسب ايران نيست. 3- قانون مذكور تمام نابسامانيهاي اروپا را گريبانگير ايران خواهد ساخت. امام مشروطه را با كمونيسم و ديكتاتوريسم همسان مي دانند و حتي مي گويد مشروطه از سلطنت برتر است. "مارتين" در پايان بدين نتيجه مي رسد كه مي توان "كشف الاسرار" را از

ص: 1048

دو جهت مقدمه اي براي ولايت فقيه دانست: نخست آن كه شريعت تنها حكم مورد پذيرش است و ديگر آن كه پديد آمدن سپاه پاسداران و دستگاههاي تبليغات انقلابي ريشه در "كشف الاسرار" دارند. پانوشتها: 1( در حقيقت كتابي نيز به همين نام يعني"با نام خدا - دهه خميني" وجود دارد كه تاليف نويسنده آمريكايي "رابين رايت" است. 2( امير طاهري در دوران رژيم پهلوي سردبيري روزنامه كيهان را برعهده داشت. او هم اكنون در پاريس زندگي مي كند و گاهي به عنوان رايزن امور ايران در بعضي از كشورهاي حوزه خليج فارس كار مي كند. وي دشمني شديدي با اسلام و انقلاب اسلامي دارد و كتابهاي فراواني درباره اسلام تاليف كرده است كه در آنها ديگران را بخصوص عليه جنبشهاي اسلامي تحريك مي كند. 3( حميد دهباشي استاد پژوهشهاي خاورميانه در دانشگاه هاروارد اين كتاب را چنين وصف مي كند: "بخشي از آن بر روايتهاي خيال آميز استوار است و بخش پاياني آن داد مي زند كه دشمنانه است". آنچه مايه تاسف است آنكه با وجود دهها و حتي صدها استاد مسلمان متخصص در مسائل اسلامي و ايراني در دانشگاههاي غربي، هيچ كس خود را مكلف نكرده است تا از زندگي اين شخصيت بزرگ كتابي بنويسد و علت اين اهمال نيز نامعلوم است. "ماروين زونيس" در

ص: 1049

يكي از تحقيقهاي خود ذكر مي كند كه حامد الگار ازسال 1985 زندگي نامه مفصلي را از امام خميني (ره) به زبان انگليسي در دست نوشتن دارد اما تاكنون چيزي در اين زمينه از الگار به چاپ نرسيده است. با اين حال الگار پژوهش مهمي را درباره امام به نام "امام خميني 1962 -1900: سالهاي پيش از فعاليت انقلابي" به چاپ رسانده است. همچنين كتاب ديگري به زبان انگليسي به نام "امام خميني: زندگي و رهبري او" ( pihsredaeL dna efiL iniemohK mamI ) تاليف حسين موسويان سفير كنوني ايران در آلمان وجود دارد كه اين كتاب نه از لحاظ حجم و نه از لحاظ مضمون افاده مقصود نمي كند. 4( كتاب كم اهميت تر ديگري نيز وجود دارد كه درباره مفاهيم اصلي انديشه امام (ره) در زمينه سياست، جامعه و اخلاق بحث مي كند. اين كتاب "ارزشهاي اسلامي و نگرش جهاني خميني به انسان، حكومت و روابط بين المللي" ( naM ot iniemohK ewivdlroW dna sevlaV malsI , snoitaleR lanoitanretnI dna etatS ehT ) نام دارد و تاليف نويسنده اي ايراني به نام فرهنگ رجايي است. 5( اين روش در ميان مجامع دانشگاهي به "دانش يهودي" ( ecneicS hsiweJ ) مشهور است. شايان ذكر است كه هم اكنون غرب دوره اي را سپري مي كند كه شاهد مرگ انديشه هاي فرويد و نظريات اوست. پژوهشهاي متعددي

ص: 1050

در اين باره صورت گرفته است كه از آن ميان مي توان به موارد زير اشاره كرد: "فريب فرويدي". ( dcarF nadivreF ) تاليف اي. فولرتوري و "انحطاط و سقوط امپراتوري فرويدي" ( ripmE nadivreF eht fo llaFdna enilceD ehT ) تاليف هانس وايسنك. و سردبير مجله روانشناسي تاريخي ( yrotsihohcysP ) به سفارش مجله "نيويورك" تحقيقي را درباره شخصيت امام انجام داد كه در آن برخواندن منابع موجود در زمان تاليف (سال 1979( و مصاحبه هايي با مسئولان دولتي و استادان ايراني و برخي از خويشان و نزديكان امام (ره) استناد كرده است. اين پژوهش از اولين پژوهشهايي به شمار مي رود كه سعي كرده است شخصيت حضرت امام را از طريق دانش روانشناسي تجزيه و تحليل كند. "موزليش" تحقيق منتشر نشده ديگري از زندگي امام دارد كه مفصلتر از تحقيق فوق است. اين تحقيق " خميني، رهبر انقلابي" نام دارد و در كنگره تحقيقات تطبيقي انقلاب اسلامي كه در نوزدهم و بيستم ژانويه 1989 در دانشگاه هاروراد برگزار گرديد ارائه شد. شايان ذكر است پژوهشهاي روانشناسانه شخصيتها عمدتا در اختيار سازمانهاي اطلاعاتي قرار مي گيرند. "موزليش" خود ذكر مي كند كه جيمي كارتر رئيس جمهور پيشين آمريكا از اپ آدرخواست كرده است كه روانشناساني را مكلف سازد تا درباره شخصيت امام (ره) تحقيقي انجام دهند; كه اين تحقيقها هم انجام شد. 7( نياز

ص: 1051

به يادآوري نيست كه بطلان مسائل مذكور امري آشكار است. اما احساس كرديم براي دادن تصويري روشن از موضوعهايي كه نويسنده اين تحقيق بدانها پرداخته ذكرشان امري ضروري است. 8( از تحليلهاي سست و دور از واقع كه رد نمودن آنها بي نياز از دليل است.م 9( "افسون (كارزما) و انقلاب ماكس وبر در ايران" تاليف ران وان دورن ، مجله atcA- acitiloP , 9891, 42, 4, tcO , P 904-234. 01) استاد جامعه شناسي دانشگاه نيويورك. 11( پژوهشگر روسي در مدرسه عالي پژوهشهاي شرقي روسيه. وي تحقيق مذكور را در دانشگاه واشنگتن در ايالت ميسوري ايالات متحده هنگامي كه با بورس موسسه راكفلر در آن دانشگاه به سر مي برد انجام داد. نكته جالب توجه آن است كه "ناش" در حاشيه بحث خود ذكر مي كند: هنگامي كه حضرت امام (ره) نامه تاريخي خود را به ميخائيل گورباچف فرستادند و او را دعوت كردند كه علماي روسي را به حوزه علميه قم بفرستد تا از سرچشمه زلال معارف اصيل اسلامي بخصوص حكمت و عرفان بهره مند شوند، "ناش" نامه اي به سفارت ايران در مسكو ارسال كرده است و در آن علاقه مندي خود را در بهره وري از علماي قم در زمينه عرفان اظهار نموده اما جوابي دريافت نكرده است. 12( اين جريان در "مقدمه ناشر" كتاب "تعليقه اي

ص: 1052

بر

ص: 1053

شرح فصوص الحكم و مصباح الانس"، انتشارات پاسدار اسلام، تهران ، 1365، ص7 ذكر شده است. 13( كندوكاو در اين گونه مفاهيم و ارزيابي "ناش" از آنها خارج از تواناييهاي وي است. شايد از اين روست كه دست به تاليف اين تحقيق زده است. 14( وي در سال 1984 در پي ارائه پايان نامه اي با عنوان "نقش مجتهدان تهران در انقلاب مشروطه ايران" مدرك دكتراي خود را از دانشگاه لندن دريافت كرده است. عماد بزي - پژوهشگر لبناني، ترجمه مهدي اسدي

ص: 1054

امام خميني (ره) در كلام شهيدان

4 چكيده: درود و سلام بي پايان بر نايب امام زمان امام خميني، كه با بيانات و اعمال خود اسلام را زنده كرد و همچون كوهي استواردر مقابل توطئه هاي دشمنان غربي و شرقي ايستادگي كرد. جانم فداي او كه حكومت اسلام را احيا كرد و تا جايي كه قدرت داشت سعي نمود قوانين اسلام را پياده كند. دانش آموز شهيد حميدرضا رضايي از تهران محل شهادت شوش تاريخ 7/1/61 در واقع، امام رابطي است بين حضرت حق تعالي و مردم. و ازخداوند متعال مي خواهم كه همواره اين ارتباط قوي و مستحكم وپايدار و پابرجا و با عزت و عظمت باقي بماند. آموزگار شهيد محمد غلامي چيمه، از تهران محل شهادت شلمچه،تاريخ 8/11/65 به سوي نور دعوت كرد پس قدر اين رهبر را بدانيد و دست از ياري او برنداريد، چون راه او راه پيامبران است، و هدفش اسلام مي باشد. اميدوارم كه امام را تنها نگذاريد و هميشه پشتيبان وپيرو ولايت فقيه باشيد. افسر شهيد محسن كاظمي از تهران محل شهادت فكه، تاريخ22/1/62 و حال سخني با تو اي امام، اي كوه استوار، اي درياي خروشان،اي مظهر مقاومت و تقوا، اي نمونه يك رهبر واقعي، اي نشانگرامامان، اي نايب مهدي (عج)، اي كسي كه سخنت پشت تمامي ابرقدرتها را مي لرزاند، اي قلب مسلمانان جهان، اي مناجاتگرشبهاي جماران، اي

ص: 1055

امام، مظهر خضوع و تواضع، اي ولي فقيه، اي دادگر مظلومان، اي شير بيشه پيكار، اي معني صبر واقعي و خلاصه اي علي زمانه، ما مي رويم و تو به جاي ما و تمامي شهداي اسلام حرم شريف امير المؤمنين و حسين (عليهما السلام) را زيارت كن و درآن جا با مسلمين جهان نماز جمعه به پا دار. دانش آموز شهيد عليرضا فرخ از تهران محل شهادت پنجوين تاريخ 30/8/62 ما بايد از امام خود پشتيباني كنيم; امامي كه قلب نازنينش براي اسلام و مردم مستضعف مي تپد، امامي كه تمام مستضعفان دنياچشم اميد به او دوخته اند. ما بايد از تفرقه دوري كنيم و ازكساني كه در خط امام حركت مي كنند پشتيباني نماييم. خياط شهيد اكبر طالبي از تهران محل شهادت كرخه، تاريخ 21/7/60 وجود امام در اين زمان در ميان ملت ما نعمتي است گرانبها، وبر همه كس واجب است كه قدر اين نعمت را بداند. كارمند شهيد حسن نور سعادت، از تبريز محل شهادت دشت عباس،تاريخ 3/1/61 بايد شما حافظ ولايت و امام باشيد و رهبر را همچون نگين انگشتري در دست، ميان خود بگيريد. دانش آموز شهيد حسن تقي پور، از تهران محل شهادت سقز، 29/2/63 در همه حال، گوش به فرمان رهبر كبير انقلاب باشيد تا بتوانيددر زير پرچم لا اله الا الله انقلابمان را به جهان

ص: 1056

صادر كنيد. آري اطاعت از امام يك امر واجب است. دانش آموز شهيد محمود تيشه دار، از تهران «كهن» ، محل شهادت فكه، تاريخ 23/1/62 خميني مي رود تا با شكستن اين حصار ناپاكي، بشر را همانگونه كه خداوند مقرر كرده است خليفه و وارث زمين قرار دهد. دانش آموز شهيد محمد كنعاني، از خلخال محل شهادت فكه، تاريخ 24/1/62 جهان كفرپيشه بداند كه با شهادت مظلومانه ما، اگر چه امام غمگين مي شود، اما پيوسته براي رسيدن به اهداف عاليه اسلام(يعني برافراشتن پرچم خون رنگ تشيع و سرنگوني پرچم كفر) امام ما مصمم تر است. طلبه شهيد سيد محمود ميرنظام، از شهر ري محل شهادت فكه، تاريخ19/11/61 تنها راه نجات اسلام و پيروزي نهايي انقلاب، پيروي همه جانبه ازامام امت خميني بت شكن است، و قرار گرفتن در خط امام، كه همان خط اسلام اصيل محمد (ص) است. نجار شهيد داود جهانبخش نژاد، از شميرانات، محل شهادت سومار،تاريخ 9/7/61 تهيه و تنظيم:دفتر تحقيق و پژوهش بنياد شهيد انقلاب اسلامي

ص: 1057

امام خميني (ره) درهم كوبنده صهيونيسم و تبعيض نژادي

11 چكيده: اشاره: صهيونيسم و تبعيض نژادي دو پديده اي هستند كه در عصر حاضر دستاويزي براي جنايات بيشمار مستكبران جهاني قرار گرفته اند، آقاي پيتر كازانكو با ارسال مقاله اي از خارج كشور، نقش والاي حضرت امام خميني در مبارزه با دو پديده مذكور و ايجاد وحدت و برادري در صفوف مسلمانان را تشريح كرده است. خلاصه اي از اين مقاله در ذيل مي آيد. از نظر مسلمان الله، هدف است; شهادت، ايمان است; قرآن، قانون اساسي است; پيامبر، الگوست و جهاد في سبيل الله، راه است. آيت الله خميني در رهبري از همان شيوه اي استفاده كرد كه پيامبر در قرن هفتم ميلادي پس از هجرت به مدينه - كه از ست ستمگران قريش صورت گرفته بود - به كار برده بودند. پيامبر نيز مبارزان مسلمان را مخفيانه به عنوان زائر به مكه اعزام مي كردند تا مسلمانان بي خبر را از حكومت غير اسلامي قريش آگاه سازند. (1) اسلام بر چند اصل اوليه متكي است; كه وحدت يكي از آن اصول است. بر مبناي اعتقاد اسلامي اين وحدت، پيوستگي و اتحاد اختياري مردم است كه با وحدت براساس رنگ و يا نژاد تناقض دارد و صرفا بر ايمان افراد متكي است. اصل وحدت، اصلي قرآني است و همچنين

ص: 1058

اين اصل مختص افرادي است كه در راه خدا نبرد مي كنند. اين اصل بيانگر آن است كه خداوند افرادي را كه براي حقگويي همانند عمارت استواري، در صفي واحد نبرد مي كنند، دوست مي دارد. اين بدان معناست كه امت اسلامي همچون پيكر واحدي است كه اگر عضوي از آن به درد آيد، اعضاي ديگر را آرام و قرار نماند و بيماري يك عضو به ساير اعضا سرايت كند. بنابراين، بر مسلمانان واجب است كه اختلاف عقيده را كنار گذارند; زيرا اين اختلافها موجب پراكندگي و از هم پاشيدگي نيروي واحد مي شود. منظور از نيروي واحد همان قدرت جامعه است كه بتواند در برابر خطر خارجي از خود دفاع كند. از اين رو، وحدت مسلمانان از عدالت و برابري، مجزا نيست; زيرا بر پايه زور و اجبار بنا نشده است و بر پايه حقوق و امتيازها در روابط انساني متكي است. مساله عدالت در اين مبحث بيانگر اين نكته است كه خداوند دادگران را دوست مي دارد. مشكل تعارض را نيز در اينجا با استفاده از تعاليم قرآن مي توان حل كرد. قرآن مي فرمايد: بين گروههايي كه با هم برخورد و درگيري دارند، صلح و آشتي ايجاد كنيد; اما اگر گروهي از تعاليم اسلام سرپيچي كردند، با آنان نبرد كنيد تا به راه اطاعت از

ص: 1059

الله بازگردند و هنگامي كه به راه راست بازگشتند، با عدالت ميان آنها صلح را برقرار سازيد; زيرا خداوند عدالت گستران را دوست مي دارد. (2) در نبردي كه نام برده شد، قصد مجازات و تنبيه وجود ندارد و هدف آن نابودي و تخريب نيست; بلكه هدف آن اصلاح است و به قصد عدالت گستري در جامعه اعمال مي شود. نگاهي دقيق به اهداف اسلام، اين مطلب را روشن مي كند كه در درجه نخست كتاب مقدس قرآن و سنن اسلامي مساله وحدت و برادري را مطرح كرده است; اين وحدت در اموري چون پرستش پروردگار يكتا، تربيت و پرورش كودكان به شيوه اي يكسان و نيز مساله زيارت نمود يافته است. اسلام ديدگاهي علمي دارد و از تعصبها مبراست. تاكيد اسلام و مسلمانان بر مساله وحدت و يكپارچگي روشنگر اين ادعاست. اسلام بر اين نكته تاكيد مي ورزد كه مسلمانان بايد براي تحقق وحدت اسلامي اختلافهاي خود را كنار بگذارند. امام راحل هميشه با شرك ملل به ظاهر اسلامي مخالفت مي ورزيد. و شرك را ريشه فساد و استثمار مي دانست. بنابراين از نظر اسلام و مسلمانان، وحدت، امر مطلقي نيست كه فقط هدف صرف باشد; بلكه رسيدن به وحدت براي امروز و فرداي مسلمانان سودمند خواهد بود. مسلمانان، وحدت را جدا از برابري و عدالت نمي دانند

ص: 1060

و از آن به عنوان همكاري در زمينه پرهيزكاري و تقوا ياد مي كنند و آن را سپري در مقابل مظاهر خطا و گناه مي دانند. وحدت مسلمانان داراي چهارچوبي است كه در محدوده آن تلاشهاي متحد جامعه كه از زهد و تقوا ناشي مي شود، قابل اجراست. تاكيد بر مساله وحدت دو بعد اساسي دارد: بعد اول، الهي است و پايه و اساس آن را كتاب الله تشكيل مي دهد; و بعد دوم، دنيوي است كه زندگي انسان را به عنوان نمونه آن مي توان نام برد. (3) شرح مذكور، گواه اين مطلب است كه وحدت در اسلام، همان برادري است. هيچ تفاوتي ميان راه الله و انسانيت وجود ندارد. اين مساله آشكارا با كفر و شرك ضديت دارد; زيرا در ميان ملل مسلمان دنياپرستي مذموم است و عبادت و سياست را تمايزي نيست. اسلام، دين زندگي است; يعني همان زندگي با توازن و هدفمند در برابر الله. منظور از واژه "هدفمند" آن است كه زندگي امروزي به سوي ابديت در جريان است و از زندگي پس از مرگ گواهي مي دهد. زندگي در متن جامعه و جهان واقع شده است، اسلام فقط يك ايدئولوژي يا نظريه نيست; بلكه نظامي از ارزشهاست كه الهي هستند و با هدف تشكل زندگي به سوي خوبي در اين

ص: 1061

جهان و در زندگي پس از مرگ به اجرا درمي آيند. بخش توصيفي مقاله بيانگر دو عامل عمده است: عامل اول به خصوصيات امام خميني (ره) برمي گردد. رهبري كه حبس و بازداشت را تحمل كرد و همواره در ايمان خود به الله پايدار ماند; و عامل بعدي به مساله اسلام اشاره مي كند. در دين اسلام بر مساله عدالت اجتماعي تاكيد شده است با كمك اين دو عامل مي توان موضع امام خميني را در برابر تبعيض نژادي و صهيونيسم بررسي كرد. منظور از اسلام، اسلام ناب است كه دولت مردمي را به وجود مي آورد و بر وحدت همبستگي مردم تاكيد دارد و اين همان آرمان مطلوب امام خميني (ره) بود. اين موضع گيري در مورد دولتهاي مستبد و استعمارگر نيز كه حكومت آنها بر پايه اختلاف و نفاق استوار است، صدق مي كند. مسلمانان داراي هدف هستند و وظايف عمده اي را به عهده دارند كه همان ايجاد وحدت و نبرد عليه شرك و بي عدالتي و غيره است; بنابراين، موضع امام نيز بر محور همين اهداف و وظايف قرار دارد. ابعاد اصلي اين اهداف و وظايف، از بين بردن اختلافها و نفاق موجود ميان آنها و ايجاد وحدت و برادري و حفظ يكپارچگي ارضي است. قبل از آنكه به موضع امام راحل عليه

ص: 1062

صهيونيسم و تبعيض نژادي بپردازيم نگاهي گذرا بر تعاريف اين مفاهيم، لازم است. صهيونيسم همان ايدئولوژي رهبران باند سياسي يهود است; نه ايدئولوژي مردم يهود. دولت اسرائيل، مردمي نيست و صهيونيسم اسرائيل با مركز بين المللي آن در ايالات متحده امريكا و انگليس وابستگي نزديكي دارد. صهيونيسم همان عمل سياسي دولتمردان پليد يهودي است كه آميخته با تعصب، و بر ضد مسلمانان است. صهيونيسم مدعي برتري فرهنگي و نژادي يهوديان بر ساير ملل است; بنابراين صهيونيسم وسيله استعمارگرانه اي است كه با اهميت دادن به رنگ پوست، مليت و غيره، بذر اختلاف و نفاق را ميان مردم مي پاشد. صهيونيسم با ستم، جنگ و استكبار عجين است و هيچ احترامي براي انسانيت قائل نيست. مساله برخورد ميان فلسطينيها در خاورميانه كه به دليل عدم وحدت بين آنان و ستم سران صهيونيسم و حاميان غربي آنها به وقوع مي پيوندد، شاهد اين مدعي است. بنابراين، مساله صهيونيسم و هدف استعمارگرانه آن بر گسترش اراضي، بر پايه تهاجم استوار است و مسائلي چون الحاق اراضي، تبعيض نژادي عليه اعراب، فشار ستمهاي اقتصادي، سوزاندن دهكده ها و اموال مسلمانان و حتي ارعاب نيروهاي پليس را دربر دارد. صهيونيسم نهادي برخاسته از تعصب مذهبي و وحشت اخلاقي است. از نظر صهيونيستها استفاده از تمام وسايل موجود در راه

ص: 1063

نبرد براي كسب، اعاده و تضمين سعادت و وجهه (اگر ضرورت داشته باشد)، گسترش و تسلط بر سرزمين يهود - همان جايي كه ادعا مي كنند زماني مهد نژاد آنان بوده است - يگانه هدف قانوني براي يك يهودي است. اين امر بيانگر آن است كه صهيونيسم، مبناي اعتقادي استثمارگران است و از هر وسيله اي; مانند كشتار و ريا استفاده مي كند. دليل اين امر، آن است كه خود صهيونيستها اين گونه استدلال مي كنند كه ايدئولوژي آنان ضدسامي است. (نگرش صهيونيستي ضدسامي ابعاد منفي دربردارد.) حال مساله تبعيض نژادي را بررسي مي كنيم. واژه "آپارتايد" (تبعيض نژادي) از لغت "اپارت" كه به معناي "جدا" است، مشتق مي شود. "آپارتايد" به معناي رشد گروه مشخصي از مردم جدا از گروه ديگر است. "آپارتايد" همان سياست تبعيض نژادي و جدايي طلبي است. اين سياست رژيم "پرتوريا" بود كه در اصل با صهيونيسم تفاوت چنداني ندارد; زيرا مانند صهيونيسم، ايدئولوژي كاذبي است. نظريه هايي كه سياست تبعيض نژادي را تشكيل مي دهند از حقيقت به دورند. (4) سياست تبعيض نژادي، اختلاف و تفرقه را ميان مردم افريقاي جنوبي گسترش مي دهد; در آنجا سياهان، مظلوم و سفيدان، ظالم هستند. جوامع، مدارس و بيمارستانهاي سياهان و سفيدان به طور جداگانه اداره مي شوند. دولت "آپارتايد"، مردمي نيست; زيرا بر وحدت و يكپارچگي مردم

ص: 1064

متكي نيست. "آپارتايد" تفاوت زيادي با صهيونيسم ندارد; زيرا هر دوي اينها ابزار استعمارگرانه اي هستند كه بذر نفاق را مي پاشند و همچنين هر دو مورد حمايت كشورهاي سرمايه داري و شيطاني غربي بويژه انگليس و ايالات متحده امريكا هستند. حال به اين پرسش كه "ميزان آشتي پذيري و سازش اين دو ابزار استعماري با اسلام و امام خميني (ره) ممكن است تا چه اندازه باشد؟ "پاسخ داده مي شود. در درجه نخست، امام خميني "صلح" و "عدالت" را تفكيك ناپذير مي دانستند و نيز بر وظيفه مقدس جلوگيري از تفرقه و اختلاف تاكيد مي كردند. نكته دوم، در مورد وظيفه مسلمانان، اين است كه نبايد هنگام توطئه عليه صلح و انسانيت، ساكت بنشينند. نكته سوم، در مورد رژيمهاي كاذب اسرائيل و افريقاي جنوبي است كه سياست صهيونيستي و تبعيض نژادي را دنبال مي كنند. اين رژيمها، فعاليتهاي سياسي ضدمردمي دارند كه براساس قوانين و سنن اسلامي و همچنين براي بهبود زندگي و سوق دادن جوامع به سوي بهتر شدن، بايد با اين اعمال مقابله شود. بنابر اعتقاد امام راحل، آنچه از خيانتها و استعمارگريهاي غرب و شرق و همچنين سياست تهاجمي امريكا براي نابودي كشورهاي ستمديده ناشي مي شود، قابل اصلاح نيست. (5) امام خميني (ره) وظيفه اسلامي خود مي دانست كه به حمايت از كشورهايي برخيزد كه عليه

ص: 1065

استعمار مادي و معنوي نبرد مي كنند. حال درمي يابيم كه دليل موضع خصمانه امام خميني نسبت به اسرائيل و افريقاي جنوبي چه بوده است. آيت الله خميني موضعي خصمانه در برابر صهيونيسم داشتند و معتقد بودند كه اسرائيل سرچشمه و منشا بسياري از مشكلات كشورهاي اسلامي است; زيرا مانند شركي است كه در برابر يكتاپرستي قد علم كرده است. پس مي توان نتيجه گرفت كه ايجاد برادري ميان ملل مسلمان و يكپارچگي و اتحاد و يكي بودن آنها، امري ضروري است و بايد مورد حمايت قرار گيرد، اين يكپارچگي بايد به حدي برسد كه كشورهاي اسلامي در شادي و غم يكديگر شريك شوند. در مورد موضع امام خميني در برابر افريقاي جنوبي بايد گفت: ايشان همواره مظلومان را يكپارچه به شورش عليه ظالمان دعوت مي كنند و بيرون راندن ظالمان را يك ضرورت مي دانند; و معتقدند كه سرزمين متعلق به خدا است و وارثان آن در محروميت به سر مي برند. حال به موضع خصمانه امام خميني در قبال اسرائيل مي پردازيم. آرمان مطلوب آيت الله خميني آن بود كه اسرائيل بايد از سرزمينهاي اشغالي بيرون برود ; سرزمينهايي كه در طي جنگ شش روزه سال 1967 م، در قبال تامين صلح اشغال شد، و همچنين بنابر نظر ايشان كه فلسطينيهاي ساحل غربي و نوار غزه

ص: 1066

نيز بايد از همان امتيازها و حقوق بشري از قبيل حق تصميم گيري در مورد مسائل داخلي، كه اسرائيليها و ساير ملل برخوردارند، بهره مند شوند. اين نظريه از اين اعتقاد امام در مورد مساله صلح و اين حقيقت كه صهيونيسم بخش جدايي ناپذير شرك و استكبار است، نشات گرفته است. همين برخورد براي رژيم "آپارتايد" نيز قابل اجراست; نژادپرستان بايد سياست تبعيض نژادي را كنار گذارند و جامعه اي براساس وحدت ايجاد كنند; جامعه اي كه تمام گروهها در آن شركت داوطلبانه دارند. صهيونيسم و "آپارتايد" هرگز چنين اقدامي نمي كنند و همين امر نشاندهنده سياست تهاجم طلبانه آنان است كه امروزه با آن روبرو هستيم و فقط از راه زور و اجبار مي توان، آنان را به اين اقدامها وادار كرد. براي نتيجه گيري در مورد موضع امام خميني در قبال صهيونيسم و سياست تبعيض نژادي بايد متذكر شد كه: در درجه نخست، قوانين و سنن اسلامي با اين دو عامل سياستهاي استعماري سازش ندارد; زيرا اسلام بر پايه عدالت، برابري، وحدت و برادري استوار است و اين دو مساله كاذب - صهيونيسم و نژادپرستي - بر بي عدالتي، تهديد و تفرقه متكي هستند. نكته دوم، در مورد اهداف و وظايف مسلمانان است كه ايجاد وحدت، مبارزه با بي عدالتي و تفرقه و همچنين

ص: 1067

تبديل بديها به خوبي، از مهمترين وظايف اسلامي به شمار مي روند. بنابراين موضع خصمانه امام خميني عليه "صهيونيسم" و "آپارتايد" بي دليل نيست و بيانگر آن است كه صلح و عدالت تفكيك ناپذيرند. پاورقي: 1- كتاب مقدس قرآن )61، 4( . 2- سوره 49، آيه 8. 3- والفجر، جلد 4- اكتبر و نوامبر 1988. 4- نظريه نژادپرستي بر خصوصيات معرف يك جنس و يا نژاد; مانند رنگ پوست،اندازه بيني، بافت مو و غيره متكي است كه اكنون ثابت شده است نوع تغذيه و آب و هوا و محيط زندگي در ايجاد آنها نقش مهمي را ايفا مي كند. همچنين در گروههاي مختلف مردم خصوصيات مشتركي از آنها وجود دارد. به عنوان مثال; آسياييهايي وجود دارند كه رنگ پوستشان مانند افريقاييها سياه است; اما برابري همه نژادها در برابر خداوند از تعاليم قرآن است. 5- والفجر، صفحه 32. پيتر كازانكو مترجم :مريم تاج فر

ص: 1068

امام خميني (ره) پيام آور عزت

اشاره

6 چكيده: تاريخ صحنه نمايشي است كه از هر سو به آن بنگري، جلوه اي تازه درمي يابي و هر قدر بازيگران اين صحنه قدرتمندتر باشند، اين صحنه بيشتر جلوه مي كند . زندگي بزرگ مرد تاريخ اسلام و ايران، حضرت امام خميني (ره) شاهدي بر اين مدعاي ماست . در مواجهه با نهضت حضرت امام (ره)، از اوايل دهه چهل تا سال 1368، تحليل گران سياسي، جامعه شناسان و علماي دين، هر كدام نوعي تفسير ارائه مي دهند . برخي وجوه ديني و احياگري نهضت امام را برجسته مي دانند و برخي بعد استبداد ستيزي و طاغوت سوزي آن را . وسعت و عظمت نهضتي كه امام (ره) راهبر آن بودند، به اندازه اي است كه كليه اين برداشت ها و تفاسير را شامل مي شود، اما شاه كليد قيام حضرت امام (ره) را شايد بتوان «عزت طلبي و عزيز پروري» دانست . امروز در خردادي دوباره، سعي بر اين داريم تا در اين مقاله، عنصر عزت و سمت و سوي عزت طلبي را در لابه لاي سر فصل هاي حركت امام (ره) بيابيم و نقش و اثر اين عنصر را در انقلاب مردم ايران و نظام جمهوري اسلامي تبيين نماييم، بدان اميد كه آينده بهتري را براي نسل فرداي خود ترسيم كنيم: سال ها مي گذرد، حادثه ها مي آيد انتظار

ص: 1069

فرج از نيمه خرداد كشم (1) عزت (ارجمندي) عزت و ارجمندي امري است وجداني كه تجلي آن را در عمل «عزت نفس» تعبير مي كنند و عزت نفس عبارت است از: احساس ارزشمند بودن . از ديدگاه روانشناختي، هر انساني بر اساس ملاك ها و معيارهايي كه در اختيار دارد، همواره خود را مورد ارزيابي و قضاوت قرار مي دهد و به طور غير مستقيم براي خود، ارزشي منفي و يا مثبت قائل مي شود . مجموعه ارزيابي هايي كه فرد از خود دارد، عزت نفس وي را تشكيل مي دهد . «عزت نفس عبارت است از: ميزان ارزشي كه شخص براي خود قائل است .» (2) به عبارت ديگر، عزت نفس يك حس دروني از احترام به خود است كه شامل توانايي ها و قضاوت هاي فرد از خودش مي باشد . زماني كه فرد به قدرت خود، آگاهي، اعتماد و اطمينان دارد و كنترل دروني، خويشتن داري و خود گرداني دارد، عزت نفس را بالا ارزيابي مي كنند . (3) اگر ميزان عزت نفس كاهش يابد، احساس ضعف و ناتواني در فرد به وجود مي آيد و بر عكس، با افزايش عزت نفس، احساس توانمندي و ارزشمندي در فرد احيا مي شود و تغييرات مثبتي همچون افزايش پيشرفت و تلاش براي كسب موفقيت و داشتن اعتماد به نفس و بلند

ص: 1070

همت بودن در او پديدار مي شود . (4) حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام) مي فرمايند: «العز ان تذل للحق اذا لزمك» ; (5) حضرت «ارجمندي» را فروتني و تسليم در مقابل حق تعريف مي كنند . سر فرو آوردن در مقابل حق و صرف نظر كردن از خواسته هاي دروني، خاضع بودن در بارگاه ربوي و رضايت حق را بر رضايت خود ترجيح دادن و به عبارت ديگر، همان كنترل دروني و خود گرداني و خويشتن داري از باطل، حرام و ناحق علاوه بر جنبه هاي اخروي كه به همراه دارد، موجب احساس آرامش و شرافت و احترام به خود در فرد مي شود . جامعه و ارجمندي پايه هاي شخصيت فرد در خانواده پي ريزي مي شود و ميزان عزت نفس فرد، به نوع تربيت و منش خانواده وي بستگي دارد . اما نظام سياسي حاكم بر جامعه و چگونگي عملكرد آن، به صورت مستقيم يا غير مستقيم، نهاد خانواده و به تبع آن، فرد را هم تحت تاثير قرار مي دهد . بدون شك علمكرد «خانواده» در هر يك از نظام هاي استبدادي، توتاليتر، ليبرال، دموكراتيك، كمونيستي، آپارتايد و يا مذهبي با يكديگر متفاوت خواهد بود . از ديدگاه روانشناختي، «براي هر مرحله از تاريخ، هويتي وجود دارد كه در واقع تعبير كننده دستاوردها، عملكردها، فعاليت ها، انديشه ها، عقايد، اصول و عرف

ص: 1071

حاكم بر آن مرحله است . اين روند در طول تاريخ ثابت و جامد نيست، بلكه هر مرحله جديد از زمان، هويت خاص خود را دارد» . (6) ملتي كه سال هاي متمادي تحت نظام سلطه و استبداد باشد و هر گونه حركت و قيام وي سركوب شود، تسليم و ذلت پذيري صفت ثانويه آن مي شود و تربيت فرزندان اين ملت ها نيز تحت تاثير اين صفت قرار مي گيرد . عزت، سرافرازي و ارجمندي در اين جوامع معنايي ندارد و همين امر يكي از علل عقب ماندگي و توسعه نيافتگي آنها مي شود . فرد و جامعه كنش متقابل بر يكديگر دارند . هم چنان كه جامعه بر ميزان ارجمندي و سرافرازي فرد تاثير مي گذارد، فرد نيز در ايجاد يك جامعه عزتمند مؤثر است . بالا بودن عزت نفس در يك فرد به وي كمك مي كند تا در امور زندگي خويش مستقل عمل كند و در تصميم گيري ها وابسته به ديگران نباشد; مسؤوليت پذير باشد و ناكامي ها و شكست را به خوبي تحمل كند، اعتماد به نفس داشته و به چالش هاي جديد مشتاقانه روي بياورد . (7) و اين در حالي است كه پايين بودن عزت نفس، فرد را به سمتي سوق مي دهد كه به آساني تحت تاثير ديگران قرار گرفته و قريحه وي رشد چنداني نمي كند

ص: 1072

و در نهايت، منجر به اظهار عجز و ناتواني، بهانه جويي، ياس و نااميدي و ضعف مي شود . (8) جوامع متشكل از اين افراد نيز رنگ و بوي آنان را گرفته و به سمت عزت و يا ذلت پيش مي روند . چنان كه ديده شد، عزت با مفاهيمي چون «كبر» و «غرور» تفاوت ماهوي داشته و از ديدگاه ديني، امري پسنديده است . آن چه بر ما گذشت از آن زمان كه قوم آريا، اين سرزمين را براي سكونت برگزيد تا دولت ساسانيان، سلسله ها و پادشاهان فراواني بر اين مرز و بوم حكم راندند . قرن ها نظام اشرافيت، غصب حق مردم، وجود نظام طبقاتي و تضاد بين اين طبقات، بهره كشي از محرومان و زور و فشار و خوار و ذليل بودن در مقابل مستكبران موجب شد تا ايرانيان خود به استقبال سپاه اسلام رفته و دروازه هاي قلب خود را بر آنان بگشايند . هر چند كه پس از آن باز دچار خلافت مستبدانه امويان و عباسيان و سلطنت غزنوي و سلجوقي و . . . شدند . حمله قوم مغول، تير خلاصي بر تن اين ملت دردمند بود . قومي كه با فرهنگ و ادب و حتي انسانيت بيگانه و تنها هنرش «از كشته پشته ساختن» بود . حكومت شيعه «صفوي» نيز به ظاهر نتوانست

ص: 1073

دردي از ملت ما درمان كند، چون قرائت ويژه صفويان از مذهب تشيع و ادامه آن تا دوره قاجار، تصوف و انزواطلبي و گسترش تكيه دولت و مراسم تعزيه و عزاداري را به دنبال داشت، اما از اصل دين كه يكسره حيات و جهاد و امر به معروف و نهي از منكر است، جز نامي باقي نماند . در اين دوران بود كه با قراردادهاي ننگيني چون «گلستان» و «تركمن چاي» هزينه خوش گذراني و سفرهاي فرنگ سلاطين و شاهزادگان مهيا مي شد و آن چه مهم نبود، عزت و شرف مردم و تماميت كشور بود . سركوب پي در پي قيام هاي مردمي و دستگيري و تبعيد رهبران آنان، افزايش حضور بيگانگان غرب و شرق از روس و انگليس و توسعه دامنه اختيارات و امتيازات آن ها به صورت آشكار و پنهان تا پايان دوره قاجار ادامه يافت و در نهايت، با روي كار آمدن «رضاخان» همان اندك اقتدار و سلطه ايرانيان بر كشور خود خاتمه يافت . رضاخان دست نشانده مستقيم انگليس و مامور به انجام رساندن اهداف آنان در داخل كشور ايران و تحت يك نظام داخلي و به ظاهر مستقل بود . پس از او، محمد رضا پهلوي اين ماموريت را براي دولت آمريكا و انگليس بر عهده گرفت .

ص: 1074

با آن كه شاه از «تمدن دو هزار و پانصد ساله ايران» و «رسيدن به دروازه هاي تمدن و پيشرفت» سخن مي گفت، اما اوضاع به گونه اي بود كه ديگر هيچ يك از مردم اين ادعاها را باور نمي كردند . با وجود روشنگري هاي علما و انديشمندان و جريانات و جنبش هاي ملي و مذهبي، قرن ها استعمار و استبداد، عزت نفس مردم را در هم شكسته و غرب و غربيان را قبله آمال آنان كرده بود . قيام و حركت از نو اما سنت الهي بر اين بنا شده كه هر چند يك بار، بزرگ مردي از ميان قوم خود برخاسته و فرياد آزادي و حريت سر داده و خون گرم عزت و شرف را در رگ هاي آن قوم جاري سازد . بزرگ مرداني چون شيخ حسن جوري تا شيخ فضل الله نوري، ميرزاي شيرازي، آيت الله مدرس، ميرزا كوچك خان جنگلي، نواب صفوي و . . . هر يك از ايشان در برهه هاي مختلف تاريخ ايران با حضور و همراهي مردم، معادلات موجود در جامعه را بر هم زده و علم مردانگي و آزاديخواهي را برافراشتند . اما بي گمان قيام حضرت امام خميني (ره)، در اين ميان، نمونه اي بي بديل است . طول زمان قيام، نتايج و آثار و گستردگي و همه جانبه بودن قيام امام

ص: 1075

(ره)، موجب مي شود تا نهضت ايشان از بسياري از جهات سرآمد ديگر جنبش ها و انقلابات مشابه باشد . رو به سوي عزت مبارزه آشكار امام خميني (ره)، از فروردين 1340، يعني پس از فوت مرجع بزرگ شيعه، حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره)، آغاز شد و با افزايش فشارها و انحرافات رژيم شاه شدت و تحكم بيشتري به خود گرفت . در طي سه دهه )1341 - 1368 ه . ش)، مهمترين سر فصل هاي نهضت امام خميني را مي توان چنين بر شمرد: مخالفت با لوايح انجمن هاي ايالتي و ولايتي و اجازه راي به زنان (پاييز 1341( . مخالفت با رفراندوم بهمن 1341 كه بعدها از آن به «انقلاب سفيد شاه و ملت!» ياد شد . محكوم كردن حمله كماندوها به دستور اسدالله علم، نخست وزير وقت شاه به مدرسه فيضيه و كشتار طلاب و روحانيون (فروردين 1342( . نطق تاريخي امام (ره) در 13 خرداد 1342 و نصيحت و دعوت شاه به اصلاح امور و اعلام خطر اسراييل براي اسلام و مسلمين كه منجر به حبس ايشان و قيام 15 خرداد شد . موضع گيري صريح در مورد قرارداد كاپيتولاسيون و اعلام عزاي عمومي كه موجب تبعيد امام (ره) در 13 آبان 1343 شد . دعوت مردم به برپايي تظاهرات عليه شاه در اعتراض به

ص: 1076

برگزاري جشن هاي 2500 ساله (پاييز 1350( . رهبري، هدايت و آگاه ساختن مردم در جريان انقلاب اسلامي از نجف تا پاريس و پس از آن در تهران . اتخاذ مواضع عزتمند در مقابل آمريكا در واقعه اشغال سفارت آن كشور و دستگيري جاسوسان مستقر در آن و حمله نظامي آمريكا به ايران در طبس . فرماندهي كل قوا در طي هشت سال دفاع مقدس . تاكيد بر خودكفايي اقتصادي و فرهنگي . احياي سنت نماز عبادي، سياسي جمعه و تاكيد بر مراسم عزاداري ائمه اطهار (عليهم السلام) بويژه در ماه هاي محرم و صفر . اعلام روز «جهاني قدس» براي مسلمين و آزادگان سراسر جهان . احياي سنت برائت از مشركين در مراسم حج مسلمين . نامه به گورباچف، رئيس و رهبر شوروي سابق و دعوت به اصلاح امور كشورش و تجديد نظر در اصول مورد قبول كمونيست ها (دي 1367( . اعلام حكم ارتداد سلمان رشدي، نويسنده اي كه مقام رسالت را در كتابش مورد استهزاء قرار داده بود (بهمن 1367( . احياي اسلام ناب محمدي كه مهمترين رسالت امام به شمار مي رفت . براي هر يك از اين سر فصل ها، شايد بتوان نمونه هاي متعددي از سخنان و عبارات حضرت امام خميني (ره) را شاهد مثال آورد . دردمندي حضرت امام از فروشكستن عزت ايران

ص: 1077

و ايراني و ذلت اسلام و مسلمين، در سخنراني 13 آبان 1343، كاملا مشهود است و پيام ايشان به حجاج بيت الله الحرام، در 6 مرداد 1366، از دعوت مسلمين به عزت و شرافت و ارجمندي و خوار و ذليل داشتن كفار حكايت مي كند . نامه امام (ره) به گورباچف صدر هيات رئيسه شوروي، در زمان خود يكي از بحث برانگيزترين حوادث واقعه بود و با نامه هاي حضرت رسول گرامي (صلي الله عليه وآله) به امپراتور روم و ايران، مشابهت داشت . بررسي هر يك از اين موارد، خود مقاله اي جداگانه را مي طلبد و علاقه مندان، خود مي توانند با رجوع به آثار حضرت امام (ره) از چند و چون جزئيات آن ها آگاهي يابند . اما نهضت امام را در يك ديد كلي، مي توان هم از جنبه هاي عيني و بيروني آن مورد توجه قرار داد و هم از لحاظ محتوي و مضمون دعوت و حركت . هم آن چه كه خمير مايه بروز صفت «عزت طلبي» در قيام امام شد، مهم و قابل بررسي است و هم نتايج و تجليات آن خمير مايه و اساس . زير ساخت هاي بنيادين حركت عزت خواه امام (ره) حركت هم سوي خيل عظيم انسان ها، حكايت از پتانسيل بالاي رهبري مي كند كه اين موج را به جنبش درآورده است . بدون شك محدوده

ص: 1078

وعده و وعيد و يا ارعاب و تهديد هر اندازه هم كه وسعت داشته باشد، نمي تواند جماعتي را در ابعاد و كيفيت ياران حضرت امام خميني (ره) به راه بيندازد . به عبارت ديگر، آن چه در وجود امام (ره) دليل مقبوليت و پذيرش مردمي شد، از جنس زر و زور و تزوير و وعده و ارعاب و نيرنگ نبود . 1 - ويژگي هاي شخصيتي امام (ره) بعد معنوي و عرفاني حضرت امام، متناسب با ديگر ابعاد وجودي شخصيت ايشان، مانند سياست، كياست، علم، حلم و . . . رشد يافته بود و كمال انقطاع از غير خداوند و دنيا و وارستگي از قدرت طلبي و زر اندوزي، ويژگي هاي منحصر به فردي را در شخص ايشان به وجود آورده بود . پاسخ امام (ره) به موقعيت هاي متعددي كه براي كسب قدرت يا ثروت پيش آمد، همواره منفي بود . نخواستن در عين توانستن، «نه» گفتن زماني كه حتي با سكوت هم مي شد به راحت و آسايش و قدرت رسيد . حضرت امام (ره) پس از نزديك به يك سال حبس، در فروردين سال 1343 از زندان شاه آزاد شدند . همان روز، روزنامه اطلاعات مقاله اي مبني بر رفع سوء تفاهم و همگامي روحانيت با مردم و شاه در اجراي برنامه «انقلاب سفيد!» منتشر

ص: 1079

كرد و به آن عنوان «اتحاد مقدس» داد . امام خميني (ره) پس از اطلاع از اين مطلب، بلافاصله موضع خود را اعلام كردند: «اگر روزنامه اطلاعات جبران نكند، با عكس العمل شديد ما مواجه خواهد شد، خميني را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد كرد .» (9) در ديدگاه امام، رفاه طلبي و قدرت خواهي با مبارزه در راه محرومين قابل جمع نيست و «تنها آن هايي تا آخر با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند» ، (10) و «پست و مقام، وظيفه سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن اگر خداي نخواسته با هواي نفس (همراه) باشد، ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهار در جهان ديگر را در پي دارد .» (11) امام هيچ از دنيا نخواست و نداشت، حتي در مبارزه هم، همراه و يار نخواست: «كه اگر خميني يكه و تنها هم بماند، به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي، ادامه مي دهد» ; (12) چرا كه عزت در ياس از مردم و غير خداوند است . (13) امام در پي كسب قدرت نبود تا دچار ذلت شود و در صدد جمع آوري ثروت نبود تا براي حفظ آن سازش كند .

ص: 1080

زهد و پارسايي و عرفان و كياست و حكمت توامان، قدرت عظيمي را فراهم مي كند كه با آن جهاني به حركت درمي آيد . (14) و اين ويژگي روحانيت اصيل شيعه و اسلام ناب محمدي (صلي الله عليه وآله) است، آنان كه اصول مبارزه را با گوشت و وست خويش درك كرده اند و عمري را با زهد و تقوا و رياضت درس خوانده و حتي پس از كسب مقامات علمي و معنوي به همان شيوه زاهدانه خويش زيسته اند، (15) و چون در معرض ديد و توجه قرار دارند، مردم اين استغنا را مي بينند، درك و باور مي كنند و به آن ايمان مي آورند و همه هستي خود را به پاي آن مي ريزند و امام اين مردم را به «عزت» فراخواند . 2 - ملاك هاي عزت عزت و ارجمندي كه امام خميني (ره) مردم را به آن فرا مي خواندند، بر ارزش هاي اصيل انساني و اسلامي استوار بود و به رنگ و نژاد و ظاهر انسان و يا اعتبارات مادي مربوط نبود و با تكبر و غرور و خودستايي سنخيتي نداشت . آلمان هيتلري با عنوان برتري نژاد ژرمن بر ديگر نژادها، سفيد پوستان نظام آپارتايد در آفريقاي جنوبي، با برتر دانستن سفيد پوستان بر رنگين پوستان و اشغال گران فلسطين با مطرح كردن برتري قوم يهود بر

ص: 1081

ديگر اقوام، قصد تسلط بر جهان را داشته و دارند و امروز برتري قواي تسليحاتي و نظامي، آخرين حربه سلطه براي آقايي بر دنيا به سركردگي آمريكاست . امام (ره) افقي را در برابر ديدگان ما گشودند كه حد فاصل آسمان و ملكوت بود (و نه حد فاصل زمين و آسمان) . آن چه امام مايه عزت مي دانست، از جنس نور بود: «ما مفتخريم كه پيرو مذهبي هستيم كه مي خواهد حقايق قرآني را اجرا كند . . . ما مفتخريم كه پيرو مذهبي هستيم كه رسول خدا مؤسس آن بوده . . . ما مفتخريم كه ائمه معصومين (عليهم السلام)، ائمه ما هستند . . . ما مفتخريم به نهج البلاغه، صحيفه سجاديه، صحيفه فاطميه، مناجات شعبانيه و دعاي عرفات . . . ما مفتخريم به حبس و تبعيد و شهادت ائمه معصومين (عليهم السلام) در راه تعالي دين . . .» ، (16) و انسان زماني عزيز است كه با نور پيوند خورده باشد: «ما مفتخريم كه اقشار مختلف ملت، خواهان پياده كردن مقاصد قرآن و سنت الهي هستند . . . ما مفتخريم كه زن و مرد، پير و جوان و خرد و كلان ما، در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن فعاليت دارند» . (17) و آن سوي نور

ص: 1082

كه ظلم است و ظلمت، هميشه كساني هستند كه ذلت آدميان را طالبند . آنان خواهان تحقير و فرودستي انسانند . از ويژگي هاي بارز عزت طلبي و عزت مندي، تعلق آدمي به جبهه مقدسي است كه خصلت جدي آن، وجود دشمناني است كه ظلمت وجودشان، جلوه نوراني اين جبهه را دو چندان و بيش از پيش ماندگار و تاريخي مي كند: «ما مفتخريم كه دشمن ما، حسين اردني اين جنايت پيشه دوره گرد، حسن و حسني مبارك هم آخور با اسرائيل و صدام عفلقي است . . . ما مفتخريم كه رسانه هاي گروهي و تبليغاتي جهان، ما را به هر جنايت و خيانتي كه ابر قدرت هاي جنايتكار دستور مي دهند، متهم مي كنند .» (18) حضرت امام (ره) انسان مسلمان را با دارايي هاي اصيلش آشنا مي كند و او را به واسطه آن دارايي ها عزيز مي دارد: «من با جرات مدعي هستم كه ملت ايران، بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله (صلي الله عليه وآله) و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين حسين بن علي (عليهماالسلام) مي باشند .» (19) اين انسان ديگر در مقابل ظلم و ظالم سر تسليم فرو نمي آورد و خواستار رهايي از ذلت و وابستگي است تا با قطع دست اجنبي، فكر و تن خود را با هم، آزاد سازد . با جوشش دروني عزت، هويت

ص: 1083

و فكر انسان از ذلت و اسارت آزاد مي شود، پس بايد زنجيرهاي وابستگي ظاهري را هم از هم گسست و «با اراده مصمم و فعاليت و پشتكار به رفع وابستگي ها قيام كرد كه نژاد آريا و عرب از نژاد اروپا و آمريكا و شوروي كم ندارد .» (20) حضرت امام در اين بعد از حركت خود، خمير مايه هاي وجودي انسان را پرورش داده و عزت را از درون به بيرون و از قلب به عمل وي جاري مي سازد . اين انسان هم خود و اندوخته هايش را مي شناسد و هم استعدادهايش را و هم آماده ساختن و فعاليت و مبارزه و جهاد است . جنبه هاي عيني نهضت عزت طلبي امام (ره) كمتر كسي است كه بر جنبه هاي عيني و آشكار انقلاب اسلامي ايران واقف نباشد . مذهب كه تا پيش از انقلاب در ميان غربيان و غربزدگان و حتي روشنفكران، نمودي از جهل، خرافه و تحجر بود، با قيام امام چهره تابناك خود را آشكار كرد . امروز حتي در قلب كفر و تكنولوژي هم به قدرت اسلام اعتراف كرده اند . هانتيگتون، در نظريه معروف خود، «برخورد تمدن ها» ، اسلام را يكي از نيروهاي برتر قرن مي داند كه ناگزير با تمدن مسيحي - يهودي غرب چالش پيدا مي كند . وي خود به

ص: 1084

اين نكته معترف است كه اين برخورد ناشي از عزت جويي و عزت خواهي مسلمانان است و نه وجود خشونت در اسلام: «منظورم اين نيست كه اسلام در اصل خشمگين و خونين باشد، عوامل زيادي در اين امر دخالت دارد . يكي از آن ها احساس تحقير تاريخي است . سرزمين هاي اسلامي در تاريخ جديد مستعمره غربي ها بوده است و اين احساس تحقير، خشم مسلمانان را عليه غربي ها برانگيخته است . مورد دوم مساله فلسطين است . در اين مساله آن ها به خاطر حمايت همه جانبه آمريكا عليه اسرائيل نسبت به غرب و به خصوص آمريكا خشمگين هستند .» (21) امام عزت و شرف را از اسلام آموخت و در مقابل، انديشه هاي ديني، احياي شرافت و عزت خود را وامدار امام هستند . شور عزت طلبي از آغاز تا پايان زندگي سياسي - مذهبي امام با ايشان همراه بود و هرگز نهادينه نشد . امام (ره) در مقابل هر تحقير و ذلتي، چه كوچك و چه بزرگ، نه تنها سكوت نكردند، بلكه واكنش نشان مي دادند . اما حجم و گستردگي اين عكس العمل ها، در طول نهضت امام افزايش يافت . آن چه در بيشتر سخنراني ها و موضع گيري هاي ايشان به چشم مي خورد، حمايت از مصالح مسلمانان و مستضعفان ايران و جهان است، كه در اين

ص: 1085

گفتار و كردار امام مشهود بود . نكته مهم ديگري كه در كل قيام امام (ره) - به عنوان يك حركت صد درصد عزت جو براي مسلمانان جهان - بايد به آن توجه كرد، موضع ايشان در مورد اسرائيل است . نوك تيز حملات امام همواره متوجه اسرائيل بود و در تمامي دوران مبارزه خود، از سال 1341 تا به آخر، نه تنها تغيير نكرد، بلكه شديدتر نيز شد . از ديگر ويژگي هاي حركت امام (ره)، اين بود كه ايشان از تمام ظرفيت اسلام براي دعوت از مسلمين به عزت و استقلال مدد مي جستند . تاكيد بر اقامه جمعه و جماعات و حضور در آن ها، تاكيد به برگزاري مراسم عزاداري بويژه در ايام محرم و صفر، استفاده از كنگره بين المللي حج براي برائت از مشركين و ايجاد وحدت بين مسلمين جهان، اعلام آخرين جمعه ماه رمضان به نام روز قدس و . . . را مي توان از اين موارد دانست . امام خميني (ره) اسطوره شرق و غرب را در هم شكست و شوروي و آمريكا را با درايت و حكمت خود از اوج آقايي و قدرت به حضيض ذلت كشاند . موج اسلام خواهي و اسلام شناسي در شرق و غرب جهان، با همت امام، بالا گرفت و عزت امروز مسلمين

ص: 1086

مرهون آن عزيز سفر كرده اي است كه در اوج قدرت و شهرت، بي هيچ ريايي خود را «خدمتگزار» مي خواند . امروز اگر به سايه راحت نشسته ايم مرهون استقامت آن سرو قامتيم اين دست ها ادامه دست وفاي اوست امروز اگر بزرگ تر از بي نهايتيم (22)

پى نوشت ها

: 1( امام خميني (ره) . 2( زهرا انصاري و نسرين اسكويي، هويت، ص 3 . 66( همان، ص 4 . 67( همان، ص 5 . 68( ميزان الحكمه، ج 6، ص 6 . 290( زهرا انصاري و نسرين اسكويي، هويت، ص 7 . 12( هريس كلمز و ديگران، روش هاي تقويت عزت نفس در نوجوانان، ص 8 . 13 - 14( همان، ص 9 . 14 - 15( لوح فشرده صحيفه امام (ره)، ج 1، ص 10 . 269( همان، ج 21، ص 11 . 86( همان، ج 21، ص 12 . 423( همان، ج 20، ص 13 . 318( اشاره به كلام حضرت علي (عليه السلام) : «العز مع الياس» ، ميزان الحكمه، ج 6، ص 14 . 292( اشاره به كلام حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) : «اعز امر الله يعزك الله» ، ميزان الحكمة، ج 6، ص 15 . 219( ر . ك: لوح فشرده صحيفه امام (س)، ج 21، ص 16 . 276( ر

ص: 1087

. ك: همان، ج 21، ص 17 . 396 - 397( ر . ك: همان، ج 21، ص 18 . 397( ر . ك: همان، ج 21، ص 19 . 398( همان، ج 21، ص 20 . 410( همان، ج 21، ص 21 . 417( روزنامه جام جم، 18/12/81، درگيري تا سال 2020 تشديد خواهد شد، مصاحبه با ساموئل هانتيگتون . 22( عليرضا قزوه . مهتاب رضاپور

ص: 1088

امام خميني (س) در تاريخ

30 چكيده: وصيت امام (س) شاهكاري است از بيان موضع ايشان در مكتب انديشه تشيع و شاهكاري است از موضع گيري وي در صحنه تاريخ كه تمامي مكاتب انديشه را در اسلام متحد مي سازد. "بسمه تعالي" به نظر من، ما هنوز بايد در صدد كشف و اكتشاف ابعاد عظيم روحاني و معنوي نهفته در انديشه سياسي و اجتهاد امام خميني فقيد (س) باشيم. من تا آنجا پيش مي روم كه پيشنهاد كنم كه شايد يك موسسه كامل تحقيقاتي جديد جهت تحقيق و نگارش خدمات امام خميني (س) اختصاص يابد. اما در خلال سالها من فرا گرفته ام كه دادن هر پيشنهادي به برادران ايراني ما بيهوده است. جواب استاندارد آنها اين است كه "ما از قبل مشغول چنين كاري بوده ايم" يا "ما قبلا آن را انجام داده ايم". و تقريبا در تمامي موارد نه چنان كاري انجام داده اند و نه قصدي براي انجامش دارند. در اين ضمن ما بايد وظايف خود را با جديت انجام دهيم و پيام امام (س) را به تمامي امت برسانيم، حوزه اي كه در آن (حضرت) امام (س) بيشترين خدمات را انجام داده است در (زمينه) فهم ما در مورد فرآيندهاي تاريخ بوده است. امام (س) خود محصولي از روندهاي خاص تاريخي بودند كه از مدتها پيش شروع

ص: 1089

شد. من اخيرا با كمك بعضي از محققان شيعي توانستم اصول انديشه امام خميني (س) را تا علامه حلي (جمال الدين ابومنصور حسن ابن يوسف، متوفي 1325( پي گيري كنيم. درهاي اجتهادي كه فقط دويست سال پيش توسط علماي اصولي گشايش يافت، امام خميني (س) را قادر ساخت كه در سال 1979 يك كشور اسلامي تاسيس نمايند. امام خميني (س) به روشني تشخيص داد كه الهيات در حال التقاط با تاريخ است. وي عزم كرد كه توازن ميان تاريخ و دين شناسي را ترميم نمايد. در آثار همه مكاتب فكري اسلامي، تاريخ و الهيات مخلوط شده اند. مسلمانان تقريبا عادت مهلكي پيدا كرده بودند كه تاريخ را به صورت دين شناسي بنويسند. اين دو (مقوله) بايد تفكيك مي شد، بويژه در مكتب انديشه تشيع كه غييبت امام دوازدهم (عج) عذري واقع مي شده است براي استفاده از يك جريان تاريخي به يك معنا، كليه اجتهادات علماي اصولي در خلال دويست سال با يخزدايي تاريخ از يخچال الهيات صورت مي گرفت امام خميني (س) زماني وارد صحنه شد (يا نازل شد؟ ) كه آمادگي براي حمله نهايي به مسير متمرد و نااستوار تاريخ وجود داشت. امام خميني (س) (افسار) گاوميش تاريخ را گرفت و آن را آرام از چراگاه دين شناسي بيرون كرد. وصيت امام (س) شاهكاري است از بيان موضع ايشان

ص: 1090

در مكتب انديشه تشيع، و شاهكاري است از موضع گيري وي در صحنه تاريخ كه تمامي مكاتب انديشه را در اسلام متحد مي سازد. امام خميني (س) با تاريخ به صورت عاملي بي تفاوت در پيشرفت زمان برخورد كرد. خلوص ديني هيچ تضميني براي پيشرفت تاريخي نبود. تاريخ نسبت به همه درجات تحريف حقيقت ناشكيبا است. حقيقت نيز يك واقعيت تاريخي است، نه يك اظهار وجود معنوي محض. عدم مقايسه حقايق واقعي با اهداف مطلوب و مواعيد، منجر به تباهي اخلاق و ادعاهاي دروغين نسبت به موفقيت و برتري مي شود. تاريخ پر است از آنهايي كه تسليم اين نوع خودفريبي شده اند. مقدار زيادي از رفتار سياستمداران جديد اسلامي از اين نوع است. بوروكراسيها تقريبا هيچ كاري نمي كنند جز سر فرود آوردن به خود - توجيهي و نجات خويشتن با گذشت زمان، تاريخ نيمرخي از انحراف و نيمه - حقيقتها را بروز مي دهد و آنها را به حقايق سخت تبديل مي كند. امام خميني (س) اين خصيصه تغييرناپذير را بر گسترده ترين پهنه ممكن زمان شناخته بود. اما حتي در اين مدت كوتاه بعد از انقلاب اسلامي، اين الگوي توسعه تاريخي قابل پي گيري و درك است. انتخاب بني صدر به رياست جمهوري، هدايت جنگ، نقش ليبرالها، ركود و عدم كارآيي بوروكراتيك، ماجراي انتخاب و انفصال آيت الله

ص: 1091

منتظري، شكستهاي سياست خارجي . . . همگي نمونه هايي از تاريخ است كه دارد انتقامش را مي گيرد. هر تلاشي براي مخفي شدن در وراي دين، يا نگارش الهيات براي تطبيق با حقايق ناراحت كننده، ميان بري خواهد شد براي از بين بردن ميراث امام خميني (س) . وقتي امام خميني (س) در 1988 ناچار به پذيرش آتش بس در جنگ عراق شد، آن را "جام زهر" ناميد اما از اين تصميم برحسب دين و الهيات دفاع ننمود. اين تقواي يگانه او بود. شهامت پذيرش مسئوليت اعمال فرد، بخشي از تقوا است و يا بايد باشد. در نظر من، امام خميني (س) تمامي مفهوم تقوا را تغيير داد. اين تقوا است كه كيفيت ضروري رهبري، كشورداري و سياست را تعيين مي كند. بايد چنان معنا شود كه اهليت بخشي از تقوا باشد. انسان فاقد اهليت نيز مي تواند متقي باشد، به شرطي كه اهليت محدوديتهاي صلاحيت خود را بشناسد. اما كوشيدن و اصرار ورزيدن در انجام وظيفه اي فراتر از صلاحيت شخص ضد تقوا است. فرد مورد نظر ممكن است يك مقام كوچك اداري باشد يا يك مجتهد و يا حتي يك مرجع. در اين مسائل امام خميني (س) قاطع بود و سازشي. به خرج نمي داد. امام خميني (س) همچنين تشخيص داد كه جريانات تاريخ بايد امت را متحد سازد.

ص: 1092

هر آنچه كه امت را تقسيم كند يا مانعي در وحدت باشد نمي تواند مطلوب اسلام باشد. او زمينه مشتركي را كه روي آن امت مي توانست بايستد يافته و تعريف كرده بود، بويژه در تقلاي جهاني عليه نيروها و عوامل كفر بسياري از سخنرانيها و پيامهايش براي حجاج براي رسيدن به اين مقصود طراحي شده بود. حج را به عنوان زمينه روشن براي افشاي نفاق در امت مي ديدند. براي او حج به عنوان "عبادت" كافي نبود، ج بيان غايي قدرت اسلام بود. باين جهت است كه او حج و آزادي قدس را محور تفكرش قرار داده بود. اينها مسائلي است كه كشور اسلامي نبايد در مورد آنها در صحنه ديپلماتيك مذاكره كند. اينها موضوعاتي براي ديپلماسي نيستند. امام خميني (س) جهاد را در راس دستور كار بر امت قرار داد. به طور خلاصه، امام خميني (س) دريايي از بينشهاي نوين در اسلام در كلييتش بود. هر كوششي در محدود كردن شخص و اهميت ايشان به ايران، يا يك مكتب فكري در اسلام، بي عدالتي بزرگي نسبت به او، به اسلام و شايد به (خود) ايران است. نويسنده كليم صديقي

ص: 1093

امام خميني (س) در كوتاهترين و زيباترين جمله

22 چكيده: يكي از مسابقاتي كه در ايام مبارك دهه فجر توسط "اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانش آموزان استان تهران" با همكاري "موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) " برگزار شد مسابقه اي بود تحت عنوان "آن روزهاي خدايي". در اين مسابقه دانش آموزان عضو انجمن اسلامي دانش آموزان استان تهران تلاش كردند تا حضرت امام خميني (س) را در كوتاهترين و زيباترين جمله توصيف نمايند. حاصل اين تلاش كه بيانگر احساسات پاك و عشق و علاقه خالصانه آينده سازان انقلاب اسلامي به بنيانگذار جمهوري اسلامي است صدها كلام زيبا بود كه به علت كثرت موارد و كمبود فضا فقط تعدادي معدود از اين جملات پرشور جهت آگاهي خوانندگان درپي مي آيد: امام خميني سرچشمه زمزم زلال حقيقت بود. او گوهري يكتاست كه صدفش در درياي معرفت الهي پنهان است. امام خميني (ره) همچون چراغ هدايتي است كه باعث روشنايي صراطمستقيم در عصر جاهليت ايران بود. امام خميني (ره) همانند آب بودند چرا كه آب نشانه پاكي، صداقت، يكرنگي و مهرباني است. امام (ره) پدر همه مردم مسلمان و مستضعف و آزاده است. امام خميني (ره) مظهر وحدت و يگانگي تمام مسلمانان جهان است. امام خميني فقيهي عادل، رهبري عالم، مجتهدي اعلم، سياستمداري عارف، فيلسوفي محجوب و شاعري دلسوخته مي باشند.

ص: 1094

امام خميني ابرمرد تاريخ و بيدارگر جهان بود. خميني كبير (ره) روح اسلام بود كه در عصر حاضر در كالبد مرده و بي روح اسلام ايران دميده شد و آن را دوباره زنده كرد. خميني (ره) قرآن ناطق عصر خويش بود. امام خميني (ره) حماسه اي فراموش نشدني در قلب تاريخ بشريت است. امام مردي بود به استواري كوه و به مهرباني آفتاب، مردي جاودان در قلبها. امام عطيه كوثر بود و يادآور حيدر. او شجره پرفيض فيضيه بود كه لحظه لحظه زندگيش مايه نظم و شيرازه دين خدا گشت. امام سرسبزترين بهار وجودمان است. امام گوهر درياي وجود است. امام داغدارترين شقايق عصر بود. امام ما دفتر ناگشوده اي از ايثار و جوانمردي و شكوه است كه واژه ها در برابر عظمتش سرتعظيم خم كرده اند. امام خميني (ره) منبع حيات تمامي مسلمانان است. امام خميني چون شهاب نور در ژرفاي شام كهكشان آسمان فتح را درنورديد. امام آن اولين بود كه دومين نداشت. امام اميد رويش فردا و چراغ هدايت انسانها بود. توصيف عاطفي و محبت به امام امام درياي بيكران محبت بود. توصيف حماسي وسعت درياها، صلابت كوهها، در وجود امام خلاصه مي شود. توضيح ابعاد شخصيتي امام امام خميني شبنم پاكي بود كه پاكيش هميشه به ياد گلبرگها خواهد ماند. احياي اسلام وصف آن پدر بزرگوار

ص: 1095

از وسعت دامنه لغات خارج است. توصيف ادبي امام خميني خورشيدي بود كه با طلوع آن هزار چشمه نور در زندگي ملت ايران جوشيد.

ص: 1096

امام خميني (س) و احياي نماز جمعه

11 چكيده: متن سخنراني پروفسور حامد الگار در: كنگره بين المللي امام خميني (س) و احياي تفكر ديني موضوع بحث بنده "امام خميني (س) و احياي نماز جمعه" است، در ابتدا به سابقه نماز جمعه در تاريخ اسلام عموما و در تاريخ تشيع و ايران خصوصا اشاره مي كنم. اولين نماز جمعه از طرف حضرت پيامبر اكرم (ص) در روز اول ماه ربيع الاول در پايان هجرت از مكه به مدينه برگزار گرديد، و مكان آن در وادي "رامونا" بود كه بعدها مسجدي به نام "جمعه" در آنجا ساخته شد. اين مطلب كه اولين نماز جمعه اسلام از طرف حضرت پيامبر (ص) در آستانه تاسيس اولين دولت اسلامي برگزار شد، براي ما بسيار اهميت دارد و پيوند نزديك و عميق بين نماز جمعه با امور سياسي و حاكميت اسلام را به خوبي نشان مي دهد و مي توان گفت برگزاري نماز جمعه تجلي مهمي از حاكميت اسلام بوده است. البته همين نماز جمعه اول از طرف حضرت پيامبر گرامي (ص) سبب نزول آن آيه شريفه كه: هيا ايها الذين امنوا اذا نودي الصلوة من يوم الجمعة فاسعوا الي ذكر الله و ذروالبيع ذلكم خير لكم ان كنتم تعلموني از ديدگاه شيعه، نظر به اين كه حكومت و ولايت، حق ائمه اطهار (ع)

ص: 1097

است، برگزاري نماز جمعه به عنوان تجلي حاكميت مشروع در اسلام نيز از حقوق و وظايف ائمه اطهار (ع) مي باشد، ولي در طول تاريخ به علت تحولات نامطلوبي كه در حكومت اسلامي وقوع يافت، اكثر ائمه (ع) به استثناء مولاي متقيان حضرت علي (ع) از برگزاري نماز جمعه محروم شدند (1) و حتي مي توان گفت كه در بين شيعيان هم نماز جمعه به طور جداگانه، در تاريخ زياد برگزار نشده و اگر هم ترتيب يافته، ما از آن واقف نيستيم. از ابتداي سقوط حكومت اسلامي و تبديل آن به نوعي سلطنت در زمان بني اميه، متاسفانه نماز جمعه از مسير اصلي خود خارج و دچار انحراف شد، و بين فقهاي شيعه در زمان غيبت وجود مبارك حضرت صاحب الزمان (عج) مساله جواز و يا عدم جواز برگزاري نماز جمعه تا مدتها مطرح و مورد اختلاف بود. البته به مرور زمان اكثر فقهاي شيعه به اين نتيجه رسيدند كه برگزاري نماز جمعه حكم وجوب تخييري دارد، يعني مومنين شيعه در روز جمعه يكي از اين دو فريضه را بايد به جا بياورد; نمازظهر و يا نماز جمعه. و احتياطا جمع بين اين دو هم از طرف بسياري از دانشمندان شيعه توصيه شده است. با رسميت يافتن مذهب تشيع در ايران در زمان صفويه،

ص: 1098

مساله "نماز جمعه" اهميت خاصي پيدا مي كند و البته باز هم اختلافي بين نظرات علماي شيعه مي بينيم; كساني كه از سرزمين هاي عربي به ايران مهاجرت كرده و به ترويج مذهب تشيع در ايران كمك كردند، عالماني از قبيل علي كركي كه از جبل عامل لبنان به ايران مهاجرت كردند، در وجوب نماز جمعه بسيار مصر بودند و از آن طرف افراد ديگري از قبيل شيخ ابراهيم خطيفي با برگزاري نماز جمعه كاملا مخالف بودند و در نتيجه در طول دوران صفوي، نماز جمعه به طور مرتب برگزار نمي شد و ميان علماي شيعه از هر دو طرف، اظهار نظرهاي مختلفي رد و بدل شد. در اواخر قرن هجدهم ميلادي اختلاف نظري كه قرنها بين فقهاي اخباري و اصولي در جريان بود، به نفع اصوليون خاتمه يافت; و با پيروزي جريان اصولي، در فقه شيعه مساله نماز جمعه اهميت بيشتري پيدا كرد. با روي كار آمدن خاندان قاجار در اكثر شهرهاي مهم ايران از جمله تهران، اصفهان، تبريز، قم و مشهد نماز جمعه برگزار مي شد و امام جمعه نيز در اكثر اين شهرها از طرف پادشاه و افراد درباري و گاهي با مشورت علماي محل تعيين مي شد. همين مساله باعث شد كه از اهميت نمازجمعه كاسته شود، مخصوصا در زمان ناصرالدين شاه، امام جمعه آلتي

ص: 1099

در دست حكومت بود. در زمان اميركبير، امام جمعه تقريبا حكم حامي دولت مركزي را پيدا مي كند و از آن زمان به بعد منصب امام جمعه تهران، موروثي مي شود و كار به جايي مي رسد كه يكي از افراد اين سلسله امام جمعه ها، در سن يازده سالگي به اين منصب مي رسد و با توجه به اين كه پيش نمازي و خطبه خواندن در اين سن شرعا جايز نيست، تا رسيدن به سن بلوغ، وكالتا شخص ديگري نماز جمعه را برگزار مي كرد. اين نمونه اي از دوره قاجار است كه در آن نماز جمعه بيشتر شيوع پيدا كرد ولي محتواي صحيح خود را از دست داد و يك نوع وابستگي به سياست دربار فاسد قاجاريان داشت. در دوره خاندان پهلوي، وضع نمازجمعه با قبل از آن فرق چنداني نداشت و به قول مرحوم آيت الله طالقاني (رضوان الله تعالي عليه) در تمام اين مدت، نماز جمعه حالت نيمه تعطيل داشت. تا جايي كه بنده اطلاع دارم اولين كسي كه خواهان تجديد موثر نماز جمعه در ايران در زمان خاندان منفور پهلوي شد، مرحوم نواب صفوي بنيانگذار نهضت فدائيان اسلام است. ايشان در كتابي كه به نام "رهنماي حقيقت" تاليف نمودند، خواستار اين شدند كه: "... در تمام شهرهاي كوچك و بزرگ نماز جمعه در مساجد بزرگي اقامه

ص: 1100

شود و در روزهاي جمعه، شاه، رجال حكومت از نخست وزير تا پايين ترين مامور دولت، اشراف مملكت، روساي اصناف و طبقات مختلف، در مركز و شهرهاي كوچك به شركت در نماز جمعه واداشته شوند." مرحوم نواب صفوي (ره) در آخرين كلام خود به "واداشتن" اشاره مي فرمايند، يعني حضور در نمازجمعه نظر به اهميتش، "اجباري" باشد، البته اين به معني فتوا به واجب بودن نمازجمعه نيست، بلكه به نقش مهم نمازجمعه در جامعه براي آگاه كردن همه اقشار به مسايل جاري مملكت اشاره دارد. احياي واقعي نماز جمعه در ايران يكي از دست آوردهاي عظيم انقلاب كبير اسلامي ايران است و ما آن را مانند بسياري از بركات، مديون حضرت امام (س) هستيم. حضرت امام (س) در كتاب "كشف الاسرار" كه در اولين سالهاي سلطنت محمدرضا شاه انتشار يافت، اشاره كوتاهي به مساله نمازجمعه كردند، ولي در كتاب "تحريرالوسيلة" كه در زمان تبعيد به تركيه تاليف فرمودند، به طور مشروح پيرامون آن مسايلي را ذكر كردند. البته بعضي از مسايل مربوط به نماز جمعه كه در اين كتاب آمده است، در اكثر كتب فقه شيعه و حتي غير شيعه به چشم مي خورد; مانند مسايل مربوط به محل برگزاري نماز، تعداد شركت كنندگان و... ولي يكي از مسايل مربوط به نمازجمعه در كتاب تحريرالوسيله حضرت

ص: 1101

امام (س) مساله اي است كه نسبت به آن دوران كاملا تازگي داشت، ايشان در آن جا فرموده اند: "و بالجملة جمعة خطبتاها من المواقف العظيمة للمسلمين كسائر المواقف العظيمة مثل الحج و المواقف التي فيه العقيدين و غيرها و مع الاسف اغفل المسلمون علي الوظايف المهمة السياسة في هذا و في غيرها من المواقف السياسة دين الاسلامية فالاسلام دين السياسة بشوونها يظهر لمن له ادني تدبر في الاحكام الحكومية و السياسة و الاجتماعية و الاقتصادية فمن توهم عن الدين منفك عن السياسة فهو جاهل لم يعرف الاسلام ولا سياسة." حضرت امام (س) مي فرمايند: نمازجمعه از اهميت سياسي فوق العاده اي برخوردار است و تاكيد مي كنند كه اسلام، دين سياست است و هر كس خيال كند كه اسلام منفك از سياست است، جاهل بوده و از اسلام و سياست اطلاع ندارد. اين بيان واضح و قاطع حضرت امام (س) از چندين نظر داراي اهميت مي باشد ولي در احياي نمازجمعه به عنوان تجلي تركيب اسلام و سياست نقش فوق العاده مهمي داشته است. قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در بعضي از شهرهاي ايران از جمله قم و اصفهان از طرف روحانيت انقلابي و مردم، نماز جمعه اقامه، و مسايل روز، خيانت و وابستگي رژيم منفور سلطنتي، جنايات آمريكا و صهيونيسم مطرح مي شد، ولي برگزاري رسمي نمازجمعه پس از

ص: 1102

پيروزي انقلاب اسلامي در اولين تابستان آغاز شد و مرحوم آيت الله طالقاني (ره) در اين امر نقش موثري داشتند و برخي از علما در تماس با حضرت امام (س) پيشنهاد كردند كه براي تعيين امام جمعه در اكثر شهرهاي ايران اقدام نمايند و حضرت امام (س) نيز به عنوان رهبر جمهوري اسلامي و ولي امر مسلمين، امام جمعه اكثر شهرهاي مهم ايران را تعيين كردند. در گنگره جهاني ائمه جمعه و جماعات كه شركت كنندگان آن از طرف حضرت امام (س) پذيرفته شده بودند، ايشان در بياناتي گهربار اشاره فرمودند كه: "نماز جمعه يكي از بزرگترين پديده هاي اسلامي و يكي از مهمترين ره آوردهاي انقلاب اسلامي ما است. اگر اين انقلاب اسلامي جز اين نمازجمعه به ما چيز ديگري نداده بود براي ملت ما و مسلمين كافي بود." بنابراين برقراري نماز جمعه از نظر حضرت امام (س) فوق العاده اهميت داشت، نه تنها به اين خاطر كه نماز جمعه به منزله حج كوچكي است و توده هاي مسلمان در يك شهر گرد هم جمع مي شوند، بلكه مهم آن است كه بعد از شركت در نماز جمعه، از خطيب، دانشمند و عالمي كه نماز جمعه را برگزار مي كند چه مطالبي را مي شنوند. حضرت امام (س) در سال 1357 ه.ش در ديدار با گروهي از علاقه مندان

ص: 1103

و عاشقان آن حضرت فرمودند: در خطبه نماز جمعه مقدرات مملكت بايد بيان شود، مسايل سياسي مملكت جريان بايد پيدا كند، مسايل اجتماعي در مملكت بايد جريان پيدا كند گرفتاريها و اختلافات مسلمانها در آن خطبه ها بايد حل شود و رفع شود، جنايات امثال محمدرضا خان بايد در اين خطبه هاي جمعه گفته شود و انتقاد شود، راههايي كه ممكن است با آن راهها آن جاني ها را از بين برد در نماز جمعه بايد گفته شود. نماز جمعه عبادت است ليكن عبادتي كه مدغم در سياست است، سياست مدغم در عبادت است. در همين جمله اخير باز هم پيوند و نزديكي بين سياست و ديانت و عبادت در نماز جمعه به چشم مي خورد. اولين امام جمعه اي كه از طرف حضرت امام (س) تعيين شد، مرحوم آيت الله طالقاني (ره) بودند و اولين خطبه اي كه ايشان ايراد فرمودند در روز 5 مرداد 1358 ه.ش و يا 27 جولاي 1979 ميلادي بود. متن خطبه مرحوم آيت الله طالقاني (ره) اهميت فوق العاده نمازجمعه را در جمهوري اسلامي ايران كاملا نشان مي دهد. ايشان در آن خطبه بعد از خواندن آيه اي از سوره مباركه جمعه درباره نماز جمعه فرمودند: اين آيه دستور اجتماع توحيدي و عظيم جمعه است; همين اجتماعي كه سالها در متن ما مسلمانان ايران به صورت نيمه تعطيل

ص: 1104

درآمده بود. امروز طليعه انجام اين فريضه بزرگ الهي، اين صف بزرگ توحيد و جهاد است، ايشان افزودند: "وظيفه اصلي خطيب در نمازهاي جمعه اين است كه نمازگزاران را با وظايفي كه به عهده دارند و مشكلاتي كه در طول هفته قبل با آن روبرو شده اند، آگاه و آشنا سازد. مساله ديگري كه در اولين خطبه مرحوم آيت الله طالقاني (ره) اهميت فوق العاده اي دارد اين است كه با توجه به اين كه شركت كنندگان در نماز جمعه جمعيت محدودي هستند ولي اين را نبايد فراموش كرد كه در همان اوقات در سراسر جهان اسلام، مسلمين براي برگزاري نماز جمعه جمع شده اند و يك نوع اتصال بين اين جماعات وجود دارد. بنابراين مي توان گفت كه نمازجمعه نه تنها مظهر وحدت نمازگزاران است بلكه مظهري است براي وحدت تمام مسلمين. مرحوم طالقاني (ره) چنين فرمودند: اين صفي است كه اكنون در يك گوشه تهران با نبود امكانات لازم و در اين چنين شرايطي تاسيس شده است و بايد در اين كشور شيعي و اسلامي ارتباطمان را با همه برادران سني محكم كنيم و در همه جا كساني كه داراي چنين شرايطي كه در فقه ما بيان شده است، هستند نمازجمعه را با جمعيت اقامه كنند. اين صفي است كه نه تنها در داخل مرزهاي ايران بايد

ص: 1105

به هم پيوسته شود، بلكه حلقه اي است كه با ديگر كشورهاي اسلامي سست يا قطع شده بود و بايد پيوسته شود. يكي از مهمترين جنبه هاي مبارك انقلاب اسلامي ايران اين است كه نه تنها در محدوده كشور ايران به پيروزي رسيد بلكه يك انقلاب عظيم جهاني اسلامي به وجود آمد. ايران تا حدود زيادي بعد از پيروزي انقلاب، با وجود پشتيباني وسيع مردم در سراسر كشورهاي اسلامي، از حمايت دولتي ساير كشور محروم ماند و مجبور شد از حاكميت خود دفاع كند و ارزش و اهميت جهاني انقلاب اسلامي ايران در اين است كه نه تنها در ايران بلكه در تمام كشورهاي اسلامي به عنوان الگويي درآمده است كه كفار را به رعب مي اندازد. گرچه ايران يك كشور بزرگ و تاريخي، با توانايي بالايي است، ليكن سبب خصومت آمريكا و اسرائيل با ايران، تنها انقلاب اسلامي ايران نيست، بلكه عامل نگراني و وحشت كفار اين است كه در ايران اسلامي حركتي پيروز شده كه مي تواند تمام مسلمين را به سوي رهايي، آزادي، استقلال، شرف و كرامت رهنمون كند. نمازجمعه اي كه مرحوم طالقاني (ره) به دستور حضرت امام (س) برگزار نمودند، تجلي خوبي از همين مساله بود و از تمام خواهران و برادران ايراني خواهش مي كنم اين مساله را هميشه به ياد داشته

ص: 1106

باشند كه اهميت انقلابشان منحصر به خاك پاك ايران نيست و انقلاب اسلامي را نوعا، ذاتا و ماهيتا نمي توان در كشوري خاص، محدود كرد. يكي از تجليات مهم حضور دايمي مردم در صحنه بعد از پيروزي انقلاب عبارت از شركت آنها در نماز جمعه بود و جالب توجه است كه حضرت امام (س) تمام اقشار ملت، از جمله "زنان" را هم به شركت در نماز جمعه تشويق فرمودند. يكي از جمله استفتائاتي كه بعد از پيروزي انقلاب از ايشان شده، اين است كه: آيا شركت بانوان در نمازهاي جماعت يوميه و نمازجمعه كراهت دارد يا خير؟ حضرت امام (س) در جواب فرمودند: "كراهت ندارد، بلكه در بعضي موارد، مطلوب است." يعني حضور خواهران محترم در نماز جمعه مطلوب است و در آنجابا مسايل روز آشنايي پيدا مي كنند. احياي نماز جمعه در ايران مانند اكثر جنبه هاي انقلاب، انعكاس وسيعي در ساير كشورهاي اسلامي داشته است، وقتي براي اولين بار پس از پيروزي انقلاب به ايران مسافرت كردم، در يكي از كشورهاي مسلمان همسايه ايران توقف داشتم و در نمازجمعه يكي از مساجد بزرگ آن كشور حاضر شدم و ملاحظه نمودم كه محتواي خطبه هاي نمازجمعه بسيار بي روح بود و بر شعور و آگاهي نمازگزار افزوده نمي شد، بلكه تنها تكرار مكررات بود، ولي وقتي در

ص: 1107

نماز جمعه اي كه در دانشگاه تهران برگزار مي شد، شركت كردم، جنب و جوش نمازگزاران مرا به ياد حج مي انداخت، سرش اينكه نمازهاي جمعه در ايران با الهام از تعاليم حضرت امام (س) برگزار مي شود و معيار و مقياسي در اكثر كشورهاي اسلامي براي خطبه ها شده است. متاسفانه در بسياري از كشورهاي اسلامي، متن خطبه از طرف دولت تدوين و طراحي شده و براي قرائت به امام جمعه تحويل داده مي شود و سرپيچي از دستورات دولت عواقب بدي را به دنبال خواهد داشت. و اين كه بعضا شاهد هستيم كه حتي در همان كشورهاي همسايه، گاهي امام جمعه از متن تهيه شده دولت خارج شده ومطالبي را كه در رشد شعور و آگاهي مسلمانها تاثير دارد مطرح مي نمايد، انعكاس و تاثير نماز جمعه هاي عظيم ايران در بقيه كشورهاي اسلامي است. اكنون نمازجمعه ديگر نمي تواند و نبايد جنبه تشريفاتي داشته باشد، بلكه بايد حالت تحرك و پويايي پيدا كند و اين را مديون حركت مبارك حضرت امام (س) هستيم. پي نوشت: 1- گرچه بعضي بر اين عقيده اند كه در زمان حضرت امام حسن مجتبي (سلام الله عليه) نيز، نماز جمعه برگزار مي شده است. متن سخنراني پروفسور حامد الگار

ص: 1108

امام خميني ، انقلاب اسلامي و ادبيات معاصر

23 چكيده: نخستين كنگره بررسي تاثير امام خميني (س) و انقلاب اسلامي بر ادبيات معاصر با حضور جمعي از نويسندگان كشور از 18 تا20 مهرماه سالجاري در اصفهان برگزار شد. افتتاحيه كنگره مزبور از ساعت 30/16 روز شنبه 18 مهرماه در سالن دكتر شريعتي دانشگاه علوم پزشكي اصفهان با تلاوت آياتي از كلام الله مجيد و سرود جمهوري اسلامي ايران آغاز و تا ساعت 20/8 همان روز ادامه يافت. جلسات كنگره در روزهاي بعد تا 20مهرماه در نگارستان امام خميني اصفهان ادامه پيدا كرد. در نخستين روز ابتدا مجري برنامه - آقاي جواد محقق شاعر معاصر - ضمن خيرمقدم به شركت كنندگان در كنگره قطعه شعري را قرائت كردند. پيام كوثر سپس حضرت آيت الله طاهري امام جمعه اصفهان و نماينده ولي فقيه در اين استان به عنوان اولين سخنران در جايگاه حضور يافتند. ايشان گفتند: برنامه من فقط يك خيرمقدم است و بناي سخنراني ندارم لاكن به خود اجازه نمي دهم كه به جريان فردا اشاره نكنم. فردا دختر رسول الله به دنيا آمد. خداوند متعال راجع به همين كوثر به پيامبر اكرم دلداري مي دهد. آن هنگام كه ابراهيم - آخرين اولاد پيامبر - از دنيا رفت. منافقين خوشحالي مي كردند و به يكديگر بشارت مي دادند

ص: 1109

كه محمد ابتر شد. سخنران سپس شرحي از طرز تفكر عرب جاهلي درباره فرزندان دختر و رفتار زشت و ننگين آنان نسبت به دختران و همچنين معجزه سوره كوثر كه دشمنان رسول الله را ابتر اعلام مي كند بيان داشت و افزود: معجزه قرآن الان مشهود است. اولاد زهراي اطهر همه جا هستند و اگر علامتي نداشته باشند كه سيد بودن ايشان را در انظار نشان دهد ميل دارند بگويند كه سيد هستند و مهر رسول الله را دارند لاكن از دشمنان حضرت رسول الله يك نفر هم نيست كه بگويد من فرزند فلان هستم. آيت الله طاهري سپس با تبريك تولد حضرت زهرا و همچنين تبريك تولد امام خميني كه با تولد مادر گرامي اشان مصادف بوده است درباره شگفتي و عظمت پيامهاي امام و شيوه نگارش آنها به نكاتي اشاره كردند و گفتند: پيام هايي كه امام به مناسبت حج يا مناسبتهاي ديگر مي نوشتند با يكديگر تفاوت دارد. پيامهاي حج امام را كه مي بينيم تكراري و تشريفاتي و شبيه به هم نيست. هركدام داراي محتوايي غني است ولي تازه اين خيلي چيز مهمي نيست - هرچند وقتي خود ماها مي خواهيم يك پيام كوچك بدهيم درست نمي توانيم بنويسيم - مهم آن است كه حضرت امام قلم را برمي دارند و پيام را تا انتها بدون چرك

ص: 1110

نويس و پاكنويس مي نويسند و خط خوردگي هم ندارد مگر در بعضي موارد بسيار نادر. بعد از رحلت امام بود كه فهميديم امام شعر هم مي گفتند. بعضي ها اطلاع داشتند ولي عامه مردم خير. آنهم وصيت نامه سياسي و الهي امام كه واقعا منشور انقلاب است. اين ادبيات لطيف و گيرا و جذاب مگر بگوييم عنايت غيبي و نفس روح الامين است والا انسان هرقدر قوي باشد نمي تواند اين گونه پيام بنويسد كه آدمي هرچه بيشتر مي خواند بيشتر لذت مي برد و بيشتر به مواقف دقيق حضرت امام آشنا مي شود. اين كار انسان عادي نيست. هنر اصيل بعد از حضرت آيت الله طاهري آقاي موسوي استاندار استان اصفهان در جايگاه سخنراني قرار گرفت و ضمن خير مقدم به شركت كنندگان در كنگره و تبريك سالروز تولد حضرت زهرا و امام خميني برگزاري كنگره بررسي تاثير امام خميني و انقلاب اسلامي بر ادبيات معاصر را گام مؤثري در راه شناخت افكار و انديشه هاي امام و شيوه رهبري ايشان اعلام داشت و طي سخناني زندگي در اسلام را بر پايه عقل و انديشه و هدف پيامبران را تزكيه و تعليم و استقرار عدالت در جامعه برشمرد و شيوه رهبري امام خميني را مطابق شيوه رهبر پيامبر عظيم الشان اسلام دانست و افزود: انقلاب اسلامي، انقلابي ارزشي

ص: 1111

است و تاثير امام خميني و اين انقلاب بر ادبيات در دو بخش است: 1- احياء مفاهيم اصيل اسلامي 2- وارد كردن واژه هاي اسلامي در عرصه اجتماعي و فرهنگي . استاندار استان اصفهان سپس طي بخشي درباره واژگان اسلامي بخصوص كلمه ناس كه تاكيد بر نظرات و افكار مردم و احترام به آنان دارد گفت: يكي از اركان نظام اسلامي ما ، مردم هستند و اساسا موضوع دين، هدايت مردم است و خطاب قرآن هم به مردم است و امام هم در اين راه از ادبيات قرآن استفاده و به هنرمندان توصيه مي كند كه در راستاي اعتماد به نفس و اميد دادن به مردم و شناساندن اسلام به مردم تلاش كنند. سخنران سپس با قرائت جملاتي از امام خميني درباره هنر منجمله عبارت زير و آرزوي توفيق براي كنگره در تبيين انديشه هاي امام بخصوص شيوه رهبري ايشان، به سخنان خود پايان داد. "تنها هنري مورد قبول قرآن است كه صيقل دهنده اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه و آله و سلم - اسلام ائمه هدي - عليهم اسلام - اسلام فقراي دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازيانه خوردگان تاريخ تلخ و شرم آور محروميتها باشد". سخنران بعدي حجة الاسلام والمسلمين بهجتي شفق امام جمعه اردكان و عضو هيئت رئيسه كنگره بودند

ص: 1112

كه ضمن تبريك دو ولادت حضرت زهرا و امام خميني قطعه شعري را به همين مناسبت قرائت كردند: با هم مصادف است دو ميلاد باشكوه زين اتفاق غرق نشاط است روزگار ميلاد عصمت حق و ميلاد روح حق يعني خميني آيت عظماي كردگار سپس گزارش كوتاهي از پيشنهاد طرح كنگره كه توسط معاونت هنري مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني بعمل آمده بود و اقدامات بعدي آن (منجمله دعوت از صاحب نظران، تعيين جلسات لازم. تعيين موضوعات مورد بحث كنگره، فراخوان، مقالات رسيده - كه حدود 100 مقاله و 200 اثر ادبي رسيده است - و تاييد بيش از 50مقاله و انتشار خلاصه مقالات و نشريه فصلي قرار كه از همين كنگره انتشار آن آغاز شده است) بيان كردند و مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني را همچون شجره طيبه اي دانست كه بركات آن ادامه دارد. وي افزود: مجله "حضور" را قبلا داشتيم كه بيشتر جنبه علمي و پژوهشي دارد و مجله " قرار" بيشتر ادبي و هنري خواهد بود. سخنران سپس گفت: شعر ساليان دراز افت كرده بود و از آن بوي تعهد و اخلاص نمي آمد. شعري كه دلها را تكان دهد و از سرچشمه حكمت و عرفان برخيزد چندان نبود. روايتي است كه گنجهايي زير دست خداست كه كليد آن

ص: 1113

دست شعر است. اين شعر چگونه مي تواند از عرفان و حكمت خالي باشد. سخنران در خاتمه ضمن اشاره به تاثير امام در ايجاد ادبيات متعهد اسلامي حركات و اشارات امام حتي دست تكان دادن او را سازنده توصيف كرد و گفت: من خميني را از آن خواهم كه او هم خم است و هم مي است و هم ني است مرواريد درياي عقل آخرين سخنران قبل از ظهر آقاي دكتر ديناني بودند كه سخنان خود را با اين بيت از ملك الشعراي بهار آغاز كردند: شعر داني چيست، مرواريدي از درياي عقل شاعرآن افسونگر كين طرفه مرواريد سفت وي ضمن بحثي درباره شعر و شاعري گفت: شخصيت امام ابعاد گوناگون دارد. ايشان يك حكيم، يك عارف، يك فقيه، يك شخصيت انقلاب - سياسي و يك شاعر هستند. قبلا ببينيم شعر چيست. در مورد شعر تعاريف زيادي هست. بعضي آن را حادثه اي مي دانند كه در عرصه زبان اتفاق مي افتد. بعضي تعاريف ديگري كرده اند. . . ولي من همان بيت ملك الشعرا را مي پسندم. اگر از اين ديدگاه به شعر نگاه كنيم بسياري از مناظره هاي تاريخي به صلح بدل مي شود. شعر بي نياز از عقل و استدلال نيست. عشق هم از عقل است در درون عشق عقل است. . . سخنران سپس طي سخنان مشروحي از

ص: 1114

عظمت شعرا و حكماي ايران بخصوص مولانا و حافظ ياد كرد و گفت: باور نمي كنم در صحنه شعر و ادب كشوري به پاي ايران برسد. شاعري همچون گوته به شاعر بزرگ آلماني و نيچه فيلسوف آلماني كه تاريخ فلسفه جهان را از ابتدا، طي مجلدات زيادي به نقد كشيده است، عاشق حافظ هستند. در حالي كه فارسي نمي دانستند - موهبتي كه فقط فارسي زبانان دارند تا حافظ و مولانا را بخوانند و بفهمند - آنان ترجمه اشعار حافظ را خوانده بودند. اگر نيچه فارسي مي دانست شايد چند سال زودتر ديوانه مي شد. چون نيچه آخر الامر ديوانه شد. متاسفم كه فارسي زبانان حافظ نمي خوانند يا مي خوانند و نمي فهمند. زبان حافظ در دنيا بي نظير است انسانها بايد فارسي بدانند تا بتوانند حافظ را بخوانند و آدم شوند. سخنران در ادامه ضمن توصيف جايگاه رفيع شعر آن را وسيعترين زبان دانست كه بشر دارد و افزود: زبان شعر گسترده تر از زبان فلسفه است. شعر زبان احساسات نيست. اين گفته درست نيست. هنر و هنرمند همزادند و با هم بوجود مي آيند. شعر زبان وجود است. وي سپس با اشاره به تاثير انقلاب اسلامي در هنر معاصر يكي از بركات اين انقلاب را نجات از دوران ابتذال شعر كه در حكومت شاهنشاهي رواج داشت برشمرد و رجعت به اصالتها منجمله

ص: 1115

موسيقي اصيل ايراني را مغتنم دانست و بر ادامه راه هنر متعهد و مردمي تاكيد كرد. اولين بخش نشست روز نخست در ساعت 6 بعدازظهر براي اقامه نماز و پذيرايي از مهمانان خاتمه يافت و ساعتي بعد با تلاوت آياتي از كلام الله مجيد مجددا دنبال شد. ياد امام اولين سخنران بعداز نماز آقاي دكتر حداد عادل رئيس فرهنگستان زبان فارسي بودند كه طي سخناني با مناسب دانستن برگزاري اين گونه كنگره ها اظهار داشتند: ما دائما محتاج يادآوري امام و انقلاب هستيم. هم خود ما و هم نسلي كه جريان انقلاب و زمان امام را درك نكردند وهم كساني كه حرفهاي ديروز خود را فراموش كرده اند. وي درباره تاثير امام گفت: تاثير امام نه به عبارت رهبري انقلاب اسلامي بلكه به اعتبار خود او نيز هست. امام خميني پيش از اينكه رهبر انقلاب باشد مردي حكيم، اديب، نويسنده و شاعر بود. ديوان امام كه جزيي از اشعار اوست گواه اين امر است. امام با شاعران و ادبيات زمان خود آشنا بود. ادبيات آئينه زندگي است و طبيعي است كه با انقلاب و تصويري كه زندگي از اين آئينه نشان مي دهد تحول ايجاد شود. در هر انقلابي در جهان يك تحول در ادبيات مي بينيد. سبكها متحول مي شود، بيان دگرگون مي شود و.

ص: 1116

. . ادبيات مفصل دورانهاي متمايز از يكديگر است. سخنران سپس ضمن شرحي درباره تاثير امام خميني و انقلاب اسلامي در ادبيات معاصر با اشاره به بعضي از ابعاد اين تاثير آن را در دو بخش : 1- تاثير در صورت وساختار 2- تاثير در محتوا و مضمون مورد بحث قرار دادد و گفت: انقلاب در هر دو جنبه مؤثر بوده است و تحول ايجاد كرده. از نظر صورت و ساختار رواج واژگاني كه در ادبيات ما محجور بودند، واژگان قرآن و اسلامي مانند امت، مستضعف، استكبار، شهيد، جهاد و . . . واژگان اصيل متعلق به مكتب اسلام. البته اين واژگان از چند ده كلمه متجاوز نيست و آنقدرها نيست كه منجر به عربي م آبي و تضعيف زبان فارسي شود. آقاي دكتر حداد عادل يكي ديگر از تاثيرات مشهود در ادبيات انقلاب را توجه بيشتر به شعر در برابر نثر دانست و همچنين توجه به قالبتهاي سنتي و كهن شعر كه اين قالبها به صورتي موجه و آبرومند در محافل مربوط به انقلاب شكل يافت و از ميان انواع قالبهاي كهن توجه به غزل بيشتر بوده است و بعد از آن رباعي و از غزلهاي عرفاني و عشقي - عرفاني يا عرفاني - حماسي نمونه هاي والايي بوجود آمد و

ص: 1117

از سرعت حركت شعر نو كاسته شد. سخنران آنگاه به موضوع تاثير امام و انقلاب اسلامي بر مضمون و محتواي ادبيات اشاره كرد و اين تاثير را بسيار مهمتر از تاثير بر صورت و شكل برشمرد و طي سخناني درباره بوجود آمدن مضامين متعالي در هنر، عبور هنرمند از ساحت دنياي تنك مادي، توجه به مفاهيم معنوي، ظلم ستيزي و مردم گرايي، پديد آمدن عفت در كلام و قلم شعرا و نويسندگان، تطهير زبانها و قلمها در انقلاب و. . . نكاتي را يادآور شد و همچنين در مورد اينكه عده اي با بعضي پرده دريها تلاش دارند ارزشهاي منسوخ دوران طاغوت را دوباره زنده كنند تذكر داد. وي اضافه كرد: ما از كمال مطلوب فاصله داريم. ما مسلمانان حضور شايسته اي در عرصه هاي ادبي و سياسي و اجتماعي جهان نداشته ايم در پاره اي عرصه ها مانند امور رسانه اي و روزنامه نگاري بي تجربه بوده ايم و البته در اين فرصت كم امكان تكوين و كمال نبوده است ولي بايد آن را شناخت و براي آن اقدام كرد. وي همچنين گفت: ما در ادبيات داستاني در مقايسه با ساير ملل ضعيف هستيم. از طرف نويسندگان انقلاب رمان در خور انقلاب اسلامي با رعايت اصول فني آن بوجود نيامده است. وضع در رمان تاريخي و داستان كوتاه نيز همين طور است. ما

ص: 1118

به ميزان تاثير، ظرفيت و اهميت داستان در جهت بخشيدن و تحول افكار نسل جوان پي نبرده ايم. آقاي دكتر حداد عادل در ادامه بحث ضعف در عرصه هنر داستان را اسباب ضعف هنرهاي نمايشي و فيلمنامه برشمرد و بر تامل و تفكر بر موضوعات ادبي تاكيد كرد و گفت: آيا در ادبيات انقلاب اسلامي ما بايد صرفا بر طاغوت ستيزي، دشمن ستيزي، جهاد، شهادت، ايثار و . . . تكيه كنيم يا علاوه بر آنها چشم اندازهاي ديگري رانيز مدنظر داشته باشيم. هر زمان اقتضاي خودش را دارد، . البته بايد ياد ايثارها را زنده نگه داريم ولي مي توانيم به اقتضاي زمان مضامين ادبي را وسيعتر كنيم. اگر كسي طبيعت را توصيف كند آيا در حوزه ادبيات اسلامي هست يا خير. من فكر مي كنم نبايد خود را محدود به مضامين خاص كنيم. اسلام و توحيد ملاك ما بايد باشد. با حفظ ارزشهاي اسلامي، حفظ عفت شاعران و نويسندگان مي توان در زمينه روابط بشري آفرينشهاي ادبي داشت. مي توانيم براي دوستي و عشق به صورت پاك و ملكوتي آن آثاري موافق ارزشهاي اسلامي داشته باشيم و با اين تجارب راه را براي نمونه هاي هنري در عرصه تئاتر و سينما باز كنيم. سخنران در خاتمه گفت: شاعر و نويسنده بايد از هوي و شهوات و خودباختگي و تقليد

ص: 1119

از ديگران خود را تطهير كند تا بتواند در اين عرصه وارد شود. عشق الهي سخنران بعدي آقاي دكتر عليرضا انوشيرواني بود كه مقاله اي را تحت عنوان "مطالعه تطبيقي عشق الهي در اشعار مولوي، ، هربرت و امام خميني (س) "عرضه كردند. اين مقاله كار مشترك خانم فهميه ناصري و آقاي دكتر انوشيرواني است كه در آن به بررسي موضوع عشق از ديدگاه سه شاعر عارف يعني جورج هربرت (شاعر مسيحي قرن17 انگلستان) مولانا (شاعر قرن ششم) و امام خميني مي پردازد. سخنران ابتدا طي سخناني به تعريف "عشق" از ديدگاههاي مختلف پرداخت و عشق را نيروي محركه عالم هستي و وديعه اي الهي ناميد و با قرائت ابياتي از مثنوي منجمله ابيات ذيل جنبه هايي از عشق راستين و حقيقي را بازگو كرد: جسم خاك از عشق بر افلاك شد كوه در رقص آمد و چالاك شد هركه را جامه زعشقي چاك شد او زحرص و عيب كلي پاك شد شادباش اي عشق خوش سوداي ما اي طبيب جمله علتهاي ما اي دواي نخوت ناموس ما اي تو افلاطون و جالينوس ما وي گفت: مولوي، جورج هربرت و امام خميني هر سه حب الهي و عشق حق را برگزيده اند. يحبهم و يحبونه (سوره مائده آيه 54( و در اشعارشان از درد مهجوري و

ص: 1120

هجران سخن مي گويند و با اينكه به زمانها و مكانهاي متفاوتي تعلق دارند فقط به عشق الهي و فناء في الله مي انديشند و هر سه از عشق مي گويند به قول حافظ: يك قصه بيش نيست غم عشق و اين عجب كز هر زبان كه مي شنوم نامكرر است سخنران سپس به بيان عشق از ديدگاه جورج هربرت پرداخت كه عشق از ديدگاه وي عامل انسجام و حركت جهان بوده و لازمه آن معرفت است و براي سالك ره عشق مراحلي را قايل است. آنگاه ترجمه اشعاري را از اين شاعر پروتستان قرن 17 قرائت كرد منجمله اشعار ذيل: "عشق خود را براي كسب معرفت به من بياموز تا اينكه اين نور جديدي را كه من آموختم بتواند به من، خالق و مخلوق را نشان دهد سپس همراه با اشعه خورشيد قادر خواهم بود به سوي تو عروج كنم. " " تو با تمام مهرباني خود، موجودات خود را شفا مي بخشي، موجوداتي كه با شهوتهاي بي پايان بيمار شده بودند" "مسيح بصيرتي است كه براي اولين بار راز شراب آسماني عشق را نوشيد" سخنران افزود: از جمله سمبل هايي كه در اشعار هربرت به كار رفته است مي توان شراب، آتش، پرواز، بال و شريني را نام برد. از جمله تصاوير ذهني كه در شعر هربرت زياد

ص: 1121

بكار رفته تصوير آتش است. هر برت آتش را عامل دو چيز مي داند: 1- از بين براي گناهان 2- افزودن عشق خداوند در قلب سالك دكتر انوشيرواني سپس به عشق از ديدگاه مولوي پرداخت: مولوي عشق را نيروي نهفته در همه موجودات مي داند كه آنها را به سمت كمال مطلق سوق مي دهد. از نظر مولانا عشق به عنوان قدرت خلاق جهان بعلاوه نياز و اشتياق مطرح است. او نيز مانند هربرت معرفت را لازمه عشق مي داند. عشق هم اشتياق است و هم نياز، ابن العربي مي گويد كه آفرينش جهان به وسيله عشق الهي است. خداوند گنجي مخفي بود كه عاشق شناخته شدن بود بنابراين عالم را آفريد تا او را دوست بدارد. پس عشق، اشتياق خداوند است براي شناخته شده. از طرف ديگر هستي به كمال نمي رسد مگر اينكه عاشق وار پابه مرحله عشق الهي بگذارد. عاشقي كه عشق را نشناخته خويش را محتاج هر درساخته لذت هستي نمودن نيست را عاشق خود كرده بودي نيست را از نظر مولانا به وسيله عشق و به خاطر عشق عالم هستي انسجام دارد: آفرين بر عشق كل او ستاد صد هزاران ذره را داد اتحاد همچو خاك مفترق در رهگذر يك سبوشان كرده است اين كوزه گر مولانا از سگ طبعي رهايي جسته، آگاهانه تزكيه

ص: 1122

نفس كرده و بر من شيطاني خويش غلبه كردها ست: مرده شو تا مخرج الحي الصمد زنده اي زين مرده بيرون آورد سخنران در ادامه با شاهد مثال آوردن ابياتي از اشعار مولانا به سمبليهايي كه در اشعار آن شاعر بزرگ بكار رفته است منجمله آتش، جام، شراب، شيريني، شكر و . . . پرداخت و با بيتي ازمثنوي به گفتار خود در اين بخش پايان داد. بس كن، گفتار رها كن، باز شهي قصد هوا كن باز روي باز بدان شه، باشه خود عهد و وفاكن وي سپس به بررسي اشعار امام خميني پرداخت و گفت: در مورد اشعار امام خميني بايد به چند نكته توجه داشت. يكي رسالت امام براي اينكه ملتي را پس از قرنها زندگي در زير يوغ ظلمت و گمراهي به سوي نور و مهماني آفتاب رهبري نمايد. امام گاه كه از اين وظيفه سنگين فراغتي مي يافت، در خلوت و با زبان شعر حديث درد فراق را با دلدار يگانه باز مي گفت. حضرت ا مام هرگز سر شعر و شاعري نداشت. ديگر اينكه الفاظ ظاهري هيچگاه قدرت تشريح حال درون و باطن را ندارد. الفاظي كه امام بكار برده اند ظاهرا همان است كه ديگران نيز بكار گرفته اند ولي در كنه و اعماق اين درياي مواج مرواريدهايي

ص: 1123

نهفته است كه تنها غواصان جسور و بي باك راه بدان توانند پيدا كرد. مضمون اصلي اشعار امام نيز عشق الهي است. در اشعار امام اصطلاحاتي از قبيل رخ ، زلف، مي، شراب، ابرو و . . . بكار رفته است. سخنران آنگاه ضمن تفسير عرفاني بعضي از اصطلاحات معمول در اشعار امام خميني از قول شهيد آويني اضافه كرد: ". . . و چنين كسي را چشم روزگار جز در ائمه معصومين كجا ديده است كه فقه و حكمت و عرفان و شعر و سياست در وجود او د رغايت اعتدال جمع آمده باشد، هر يك به جاي خويش" دكتر انوشيرواني آنگاه با شعري از امام خميني به گفتار خود پايان بخشيد: الا يا ايها الساقي ز مي پر ساز جامم را كه از جانم فرو ريزد هواي ننگ و نامم را دين و ادبيات سخنران بعدي آقاي دكتر همايون همتي بودند كه سخنان خويش را تحت عنوان "نسبت دين وادبيات" با يادآوري تولد مبارك زهراي اطهر و امام خميني وتبريك اين اقتران آغاز كردند. وي با تاكيد بر لزوم مطالعات ميان رشته اي درباره ادبيات و دين شناسي و تاريخ اديان گفت: در جامعه ما تحقيق از ديدگاه دين شناسي نسبت به ادبيات صورت نگرفته و بعضي سخت از تضاد و حتي دشمني اين

ص: 1124

دو سخن مي گويند و اينك ما با تاكيد بر دين اسلام نگاهي به ادبيات داريم. سخنران آنگاه در باب الهيات ادبي قرآن كه در آن به قلم قول و بيان اشاره شده و با اشاره به نهج البلاغه شمه اي از عظمت ادبيات ديني را بيان كرد و توجه سخن شناسان و نكته دانان را به معجزه كلامي قرآن توصيف نمود و از آثار ادبي بزرگان و كلمات دين اسلام ياد كرد و رباعي ذيل را كه منسوب به ملاصدراست (و بعضي نيز آن را به بابا افضل نسبت داده اند) قرائت كرد: آنان كه ر ه عشق گزيدند همه در كوي حبيب آرميدند همه در معركه دو كون فتح از عشق است هرچند سپاه او شهيدند همه وي سپس با توصيف ادبيات به عنوان مطلق بيان اعم از شعر و نثر و . . . اهميت آن را در نزد عرفا و فقهاي اسلام مانند شيخ انصاري، عين القضاة همداني و . . . بيان داشت و اشاره كرد كه آنان رساله هاي فارسي نيز داشته اند و تخيل خلاق آنان از شيطنت خيال رسته است و با سوار شدن بر مركب تخيل به سوي جانان سفر مي كنند. عرفا مي توانند با خيال خود چيزي را در عالم خارج بوجود آورند ولي افراد عادي هر

ص: 1125

تخيلي مي كنند چه در خارج باشد چه نباشد. سخنران سپس دلايل پيوند دين و سياست را به شرح ذيل بيان داشت: 1- خداوند متكلم است (يك سخنگوست) 2- در اديان متون مقدس وجود دارد و خداوند به آدمي خطاب كرده است و سخن پروردگار داراي معنا و مفهوم است. 3- ما برخلاف غربيها وحي را يك امر رمزآلود صرف نمي دانيم. براي وحي معرفت قائليم. وحي از سنخ كلام و بيان است و عروج تنها يك تجربه خصوصي و غير قابل فهم نيست. 4- در كنار الهيات نوعي توليد ادبي هم هست مانند روايات، سنت، كلمات قصار، دعاها و. . . اين نوع ادبيات در كنار هر ديني شكل مي گيرد. مطالعه دين بدون توجه به ادبيات ممكن نيست. در حال حاضر جاي يك الهيات ادبيات خالي است كه با توجه به اشعار امام بايد ما آن را بنيانگذاري كنيم. سخنران آنگاه سخنان خود را با اشعاري از مولانا از جمله ابيات ذيل به پايان برد: گرچه تفسير زبان روشنگر است ليك عشق بي زبان روشنتر است هرچه گويم عشق را شرح و بيان چون به عشق آيم خجل مانم ازآن جامعه كوثري آخرين سخنران نشست روز نخست آقاي دكتر محمدرضا سنگري بودند كه با قرائت سوره كوثر سخنان خود را آغاز كردند. ايشان

ص: 1126

به جاي بيان مقاله خويش تحت عنوان "مرگ انديشي در ادبيات گذشته، معاصر ، انقلاب" گفت: اجازه بدهيد به جاي مقاله خود كه در مجموعه مقالات اين كنگره چاپ شده و قابل دسترسي دوستان است نكات لازم ديگري را به استحضار جمع برسانم. ما در زبان قرآن دو فرهنگ و دو تيپ را مي توانيم بيابيم. يكي جامعه كوثري است كه زايا، پويا، پيشرو و پيش برنده است كه در كلمه كوثر خلاصه مي شود و خلاق و زنده و زندگي بخش است. و يك فرهنگ و جريان هست كه عقيم و نازاست، جريان ابتري است. اگر ما وارد جريان كوثري باشيم بايد دو جز را رعايت كنيم. قرآن مي فرمايد: "فصل لربك و انحر" "صل" لازم است و "نحر" انقلاب ما چشمه اي از كوثر است و ادبيات ما جويباري از آن است و رسالت بزرگ همه ما تدوين تئوريهاي اين جريان و اين كوثر. چند مسئله مهم است كه بايد به آنها توجه داشت: 1- تحريف هايي اتفاق مي افتد و كم كم خود ما باور مي كنيم كه همان گونه بوده است. مثلا در آغاز انقلاب شعراي ما بيشتر به شعر نو رو آورده بودند، منظورم مضامين نو نيست چون در قالبهاي كهن نيز مضامين نو هست، منظور من قالبهاي شعر نوست. من خود از

ص: 1127

سال 1359 تا شش ماه، تا شروع جنگ تحميلي اشعار منتشره را بررسي كرده ام، بررسي آماري و قالبهاي شعر نو را در اكثريت ديدم. چرا شعر نو آرام آرام كنار زده شده، قالبهاي كلاسيك مطرح مي شود. شعر نو پس از انقلاب حضوري جدي دارد. البته اشكالاتي هم دارد وشاعر كمتر بر پرداختهاي صوري روي آورد. 2- اگر ما تاريخ سياسي خود را ننويسيم ديگران تاريخ سياسي ما را مي نويسند. الان در آمريكا دارند تاريخ شفاهي ما را مي نويسند. با اين و آن مصاحبه مي كنند و معلوم است كه از كدا م منظر مي نويسند. 3- تئوريهاي قبلي شكسته شده ما با چه تئوري وارد كار شده ايم. شاملو مي گويد زمان غزل گذشته و رفته ولي ماالان به غزل مي پردازيم كه رويكردي حماسي، عاطفي و انقلابي دارد، با چشم اندازهايي كه در عصر تحول پديد آمده. اضلاع و ابعاد گمشده عاشورا و كربلا در زمان ما و در شعر ما هست. محتشم كاشاني فقط از يك ديدگاه - از ديدگاه سوگ - به كربلا نگريسته ولي در شعر امروز ما، سوگ، پيام، حماسه و شيفتگي وجود دارد. مي گويند ادبيات ما تند است، عبوس است. ما نبايد در برابر اين حرفها كار كنيم؟ در جبهه ها همانقدر كه تندخوني هست، طنز و لطافت هم هست.

ص: 1128

4- متاسفانه بعضي از دوستان ما از بخشي از باورهاي خود ممكن است فاصله گرفته باشند. در مجموعه هاي فعلي شايد كمتر از يك سوم اشعار اوايل انقلاب دوستان شاخص شاعر انقلاب چاپ مي شود. 5- ما در برابر ديگران شرمساريم. از ما سؤال مي كنند كتابي كه ادبيات انقلاب را معرفي كند داريد و ما نمي توانيم پاسخ بدهيم. چه كسي مي گويد بايد مسايل را بعد از وقوع حادثه نوشت. ما كه خالق اينها بوده ايم اگر ننويسيم چه كسي بنويسد؟ ما كه در بطن حادثه بوده ايم اگر ننويسيم چه كسي براي نسل جوان و نسلهاي آتي خواهد نوشت. ادبيات خودمان را خودمان بايد بنويسيم و خودمان بايد تدريس

ص: 1129

كنيم. . . بعد از خاتمه سخنراني دكتر سنگري يكي از اعضاي هيئت رئيسه (آقاي دكتر قبادي) سخنرانيهاي انجام شده را ضمن دادن تذكراتي چند درباره رعايت وقت سخنراني و غيره جمع بندي كردند و با توجه به طولاني شدن جلسه سخنراني آقاي دكتر رزمجو كه قرار بود آخرين سخنران باشد به روز بعد موكول و در ساعت 5/8 پايان برنامه هاي روز اول اعلام شد. نفس گرم امام دومين روز كنگره از ساعت 9 صبح يكشنبه 19مهرماه در سالن سخنراني نگارستان امام خميني باتلاوت آياتي از كلام الله مجيد آغاز شد. سپس آقاي دكتر رزمجو سخنراني خود را آغاز كردند و درباره فضيلت كه ازشجاعت ناشي مي شود نكاتي را متذكر شدند و سپس مصداقهايي از زندگي امام خميني و اهل دل بودن وعارف بودن ايشان را شرح دادند و گفتند: امام علاوه بر معرفت استدلالي به معرفت شهودي نيز رسيده بودند و دليل آنهم كتابهايي مانند سرالصلاة، تفسير سوره حمد، چهل حديث و حتي نامه به گورباچف است كه همه حاكي از معرفت شهودي امام است و يا اين وصيت نامه سياسي - الهي و مخصوصا ديوان مستطاب ايشان كه در آن حضرت امام چهره يك عارف را دارد كه از رمز و رازهاي كمال و عشق و عرفان آگاه است. لازمه معرفت شهودي تهذيب

ص: 1130

نفس و عبادت است كه سرتاسر زندگي امام در تحصيل علم و تهذيب نفس سپري شد. سخنران آنگاه ابياتي را از ديوان امام خواندند از جمله ابيات زير: ذرات جهان، ثناي حق مي گويند تسبيح كنان لقاي او مي جويند ما كوردلان خامششان پنداريم با ذكر فصيح، راه او مي پويند »»» ابروي تو قبله نمازم باشد ياد تو گره گشاي رازم باشد ازهر دو جهان، برفكنم روي نياز گر گوشه چشمت به نيازم باشد »»» آنكس كه بزعم خويش عارف باشد غواص به درياي معارف باشد روزي اگر از حجاب آزاد شود بيند كه به لاك خويش واقف باشد »»» با فلسفه، ره به سوي او نتوان يافتبا چشم عليل، كوي او نتوان يافت اين فلسفه را بهل كه با شهپر عشق اشراق جميل روي او نتوان يافتسخنران سپس با اشاره به درد آگاهي و علم شهودي امام همچنين شجاعت امام از دوران جواني، يكي از رباعيات دوران جواني حضرت امام را كه عليه استبداد رضاخاني سروده بودند قرائت كرد: از جور رضاشاه كجا داد كنيم زين ديو بر كه ناله بنياد كنيم آن دم كه نفس بود ره ناله ببست اكنون نفسي نيست كه فرياد كنيم وي سپس شخصيت امام را عامل اساسي تاثير در شعراي انقلاب شمرد و با خواندن اشعاري

ص: 1131

از آقاي حميد سبزواري و يادآوري شعر خون نامه خاك آقاي نصرالله مرداني گفت: اين عظمت امام بود كه اين گونه بر شعرا اثر كرد و اين آميزه حماسه و عرفان در ادبيات معاصر ناشي از وجود امام است. نفس گرم امام براي شعراي متعهد ما الهام بخش بود. تازگي مضامين سخنران بعدي آقاي دكتر كاوس حسنلي بودند كه مقاله خود را تحت عنوان "پرتويي از منشور ولي الله اعظم در ادبيات فارسي" عرضه كردند. سخنران ابتدا گزارشي را از تحقيق درباره سيماي حضرت اميرالمومنين عليه السلام در سه كتاب مجموعه شعر مربوط به وصف آن حضرت بيان كردند و درباره نحوه آمارگيري سروده هاي غيرتكراري و چگونگي فيش برداري از كتابهاي مزبور كه شامل عناويني مانند ولايت حضرت امير، وصايت، شجاعت، شفاعت، غدير، ولادت در كعبه، جود و بخشش، خداگونگي، ذوالفقار دلدل (اسب آن حضرت) و. . . مي شود و تعداد دفعات تكرار اين عناوين را توضيح دادند و نتيجه گيري كردند كه كداميك از اين موضوعات بيشترين اشعار و كداميك كمترين را به خود اختصاص داده است. مثلا ولايت حضرت امير با 148 فيش در بالاترين مرتبه و نهج البلاغه با 10 فيش در كمترين مورد موضوع شعر قرار داد. سخنران سپس با مقايسه اشعار قبل او بعد از انقلاب اسلامي تازگي

ص: 1132

مضامين، و ديدگاه بعد از انقلاب شعرا را چه در قالبهاي كهن و چه در قالبهاي نو درباره حضرت علي عليه السلام مورد تاييد و تاكيد قرار دادند. شعر انقلاب سخنران بعدي آقاي دكتر مجتبي جوادي نيا بودند كه به علت طولاني بودن مقاله خود تحت عنوان "نگاهي به شعر انقلاب اسلامي" بخشي از آن را براي حاضرين بيان كردند. وي در اين بخش ابتدا از ويژگي اساسي شعر انقلاب كه به صورت كامل در جهت اهداف و آرمانهاي ملتي است كه شاعر از متن آن برخاسته، گفت: شعر انقلاب زبان يك ملت و شرح حال يك امت است. هدفدار و سازنده و مردمي است. شعر دربارها و ميخانه ها و عشرتكده ها نيست. قضاوت در مورد شعر انقلاب اندكي دشوار است. بعضي ها معتقدند درباره آثار ادبي هر دوره بايد پس از گذشتن حداقل 50 سال قضاوت كرد لاكن در اين صورت توجهي به مقتضيات زماني و مكاني مبذول نخواهد شد. سخنران در تعريف شعر انقلاب گفت: شعر انقلاب اسلامي، شعر مردمي به معناي واقعي آن است، شاعر همدوش، همسنگر، همدل و همزبان مردم است. با درد مردم رنج مي برد و با شادي آنان شاد مي شود. اگر به شعر انقلاب اسلامي به گونه باغستاني سرسبز بنگريم، سه درخت تناور سر به فلك كشيده

ص: 1133

از لحاظ موضوع سخن توجه مان را جلب مي كند: امام، شهدا و جنگ سه درخت تناور باغستان شعر شاعران مسلمانند. دكتر جوادي نيا درباره ويژگيهاي شعر انقلاب اسلامي گفت: شعر در عصر انقلاب اسلامي فارغ از هياهوي روشنفكر م آبانه دورانهاي پيش - كه البته بيشتر به سازش با طاغوت منجر مي شد - جايگاه حقيقي خود را در ميان عامه مردم به دست آورده است. شاعران انقلاب، فرزندان زمانه خويشند. وي ضمن اشاره به تاثير وقايع بزرگ و انقلابها بر سروده ها و احساس شاعران ويژگيهاي اساسي شعر انقلاب اسلامي را به اين شرح برشمرد: 1- غفلت ستيزي و دعوت به بيداري مبادا خويشتن را واگذاريم امام خويش را تنها گذاريم زخون هر شهيدي لاله اي رست مبادا روي لاله پا گذاريم 2- بازگشت به خويشتن و مبارزه با طبقه روشنفكر غربزده سخنران در اين قسمت گفت: مساله بازگشت به خويشتن كه قبلا به شكل جدي و دقيق توسط متفكراني همچون سيدجمال الدين اسدآبادي، اقبال لاهوري، دكتر شريعتي، جلا آل احمد و. . . مطرح شده بود به قلمرو شعر نيز راه يافت: روزي كه روشنفكر در كوچه هاي شعر پرآشوب; دور از هياهوها عرق مي خورد، با جانفشاني حزب الله، تاريخ اين ملت ورق مي خورد. 3- بازگشت به عشق آسماني و عارفانه در عصر پيش از انقلاب سرودن شعر گناه آلود (كفرگونه) و با

ص: 1134

محتواي عشق مجازي و صوري رواج داشت و حتي گاهي به حوزه مقدسترين ارزشهاي دين حمله مي شد ولي در عصر انقلاب شعر عارفانه شاعران را در مي يابد و عشق همراه با شهادت خون، ايثار و. . . همراه است. درختان را دوست مي دارم كه به احترام تو قيام كرده اند و آب را كه مهر مادر توستخون تو شرف را سرخگون كرده استشفق آينه دار نجابتت و فلق محرابي كه تو در آن نماز صبح شهادت گزارده اي سيد علي موسوي گرمارودي 4- انتظار موعود انتظار سازنده و مثبت براي آمدن كسي كه عدالت را جايگزين ظلم و جور مي كند و حاكميت مستضعفين را تضمين مي نمايد. آه مي كشم تو را با تمام انتظار پر شكوفه كن مرااي كرامت بهار در رهت به انتظار صف به صف نشسته اند كارواني از شهيد، كارواني از بهار. . . عليرضا قزوه 5- پيوند حماسه و عرفان پيوندي كه ميان حماسه و عرفان در شعر دفاع مقدس شكل گرفته و از آغاز شكل گيري شعر انقلاب بويژه در قالب غزل نمود عيني يافته، خود جرياني را در شعر انقلاب پديد آورده كه مي توان آن را "غزل - حماسه" ناميد. از پيشروان اين جريان مي توان به عباس صادقي (پدرام) اشاره كرد، همچنين نصرالله مرداني كه در پيوند حماسه و عرفان نقش عمده اي داشته است.

ص: 1135

شب شكن چشم بچرخان كه بچرخانيمان در شب معجزه مستانه بر قصانيمان هله تا هلهله از اهل زمين برخيزد دهل آن گونه بزن تا يله گردانيمان يا من واژگون، مي واژگون ، من واژگون رقصيده ام من بي سر و بي دست و پا در بحر خون رقصيده ام 6- ورود مسايل سياسي و اجتماعي به شعر انقلاب مسايل سياسي و اجتماعي از ديرباز در شعر فارسي مجال بروز و ظهور يافته اند و شعراي بسياري اشعار ارزشمندي در اين موضوع سروده اند اما انقلاب اسلامي ايران، با توجه به اينكه شگفت انگيزترين پديده سياسي چند دهه اخير در جهان معاصر است شعر انقلاب اسلامي نيز پيوند خاصي با مسايل سياسي و اجتماعي دارد و موضوعاتي نظير ياد شهيدان، نكوهش رياكاران و زراندوزان و مرفهين بي درد، بيان رنجهاي مردم، رحلت امام خميني، وفات يا شهادت ياران انقلاب و. . . در شعر انقلاب جلوه خاصي دارد. ادبيات و جهاد اكبر نفر بعدي كه به سخنراني پرداخت آقاي دكتر يحيي يثربي بودند وي در سخنان خود ادبيات را محصول ظريف تر شدن هنرمند دانست و گفت: هنرمند چيزهايي را مي بيند كه در بينش روزمره ديگران نيست. هنر از روزمرگي بالاتر است. هنرمند از زيبايي و شكوه متاثر مي شود. در حكومت آرماني چه چيزي است كه بر هنرمند اثر مي گذارد. قطعا

ص: 1136

دعوت به حكومت اسلامي، دعوت به حكومت آرماني است. در حكومتهاي ديگر نيز نيازهاي مردمي (اگر حكومت مردمي باشد) و نيازهاي حاكمان (اگر حكومت ديكتاتوري باشد) مورد نظر است ولي در حكومت آرماني، ما از اين حد بالاتر مي رويم. سخنران سپس با قرائت بعضي از آيات قران كريم و تاكيد بر اينكه به سوي خدا رفتن نه به مفهوم ترك دنياست كه سعادت از همين زندگي دنيوي آغاز مي شود ، گفت: در نظام اسلامي دعوت به زندگي آرماني سه مرحله دارد: مرحله تاسيس، مرحله دفاع و مرحله ترويج . وي سپس به بيان چگونگي مراحل مزبور و مسئوليت اديب پرداخت و تاثير انقلاب اسلامي را بر شعراي معاصر با قرائت اشعاري از آنان بيان كرد و در خاتمه طي بحثي درباره جهاد اكبر و لزوم پرداختن به اين امر به عنوان يك عرصه وسيع براي كارهاي ادبي بايادآوري عظمت حضرت امير در جنگ با دشمن و رفتار با اسير پيشنهاد كرد با توجه به اين نمونه هاي تاريخي مسايلي از حوزه جهاد با نفس و جهاد اكبر - همانگونه كه درباره جهاد اصغر و جنگ تحميلي چنين شد - به تصوير كشيده شود و در عرصه ادبيات مورد توجه قرار گيرد. وي سپس با خواندن غزلي به سخنان خود خاتمه داد. ترسيم آزادي

ص: 1137

سخنران بعدي حجة الاسلام دكتر احمدي بودند كه طي سخناني با اشاره به اينكه روح هركس در آثار و نوشته هاي او متجلي است. جامعيت ادبيات انقلاب اسلامي را ناشي از جامعيت روح بلند امام خميني دانست و گفت: امام خميني تك سوار قرن است، در عرفان، در شجاعت در پاي بندي به اصول. دوستانش بخوبي مي دانستند او چگونه است و دنبالش رفتند و دشمنان و روشنفكران و به اصطلاح من روشن كفران هم حساب و كتابشان را از همان اول جدا كردند. سخنران بااشاره به خصوصيات امام از جمله سحرخيزي، عبادت، ياد آخرت بودن و بويژه زيارت مرتب مرقد مطهر حضرت اميرالمومنين (ع) ، تبلور روح امام را در پيروانش، در رزمندگان اسلام، در ادبا و شعراي انقلاب يادآور شد و گفت: امام براي ما آزادي آورد. امام در چهارچوب دين آزادي را ترسيم كرد. اين نفحه از نفحات الهي است كه بايد قدرش را بدانيم و آن را پاس بداريم . بعد از اين سخنراني نشست صبح براي اقامه نماز و استراحت خاتمه يافت و شست بعدازظهر از ساعت 30/4 در همان محل نگارستان امام خميني مجددا ادامه پيدا كرد و ابتدا بعد از قرائت آياتي چند از كلام الله مجيد آقاي حميد سبزواري شاعر معروف پشت تريبون قرار گرفت. مسير فرهنگي

ص: 1138

وي ضمن خواندن قطعه شعري با مطلع: اي باغبان كه از تو صفا يافت باغ ما درو از رخت خموش مبادا چراغ ما طي سخنان كوتاهي يكي ويژگيهاي نهضت امام خميني را ترميم مسير فرهنگي و ادبي اعلام كرد و گفت: وقتي نهضت امام شروع شد عده اي كه مدعي آزادي و آزاديخواهي بودند يا سكوت كردند و يا حتي با انقلاب به مخالفت برخاستند. وي سپس ضمن دادن تذكراتي در باب لزوم وحدت و يكپارچگي شعراي انقلاب اسلامي و جذب همه آنها بر ضرورت دفاع از حريم انقلاب و اعتقادات اسلامي و مقابله با شعراي طاغوتي كه همچنان در پي طرح ضد ارزشها هستند، تاكيد كرد و با خواندن قطعه شعري ديگر به سخنان خود پايان داد. ابديت و قيامتسخنران بعدي آقاي دكتر حكمت ملاصالحي بودند كه سخنراني خود را تحت عنوان "مفهوم ابديت و قيامت در شعر" عرضه كردند. وي با بيان جمله اي از ارسطو كه "شعر فلسفه اي برتر و مهمتر از تاريخ است" شعر فارسي را فلسفي تر از فلسفه اعلام و ضمن بحثي درباره انقلاب اسلامي و موقعيت و پيام آن براي جهان معاصر گفت: اين انقلاب آسماني در زميني ترين دوران زمين از آسمان بر زمين تابيد. پيام اين انقلاب براي دنياي معاصر چيست؟ عصر ما عصر دوران گرفتگي موجودات است.

ص: 1139

ما چه پيامي براي بشر معاصر داريم، براي بشر دوران گرفته امروزي چه داريم؟ حقيقت و وجدان بشر زير آواري از تنشها و تضادها رنج مي برد و در معرض تهديد نابودي است. سخنران سپس بااشاره به پيام انقلاب اسلامي در مورد واقعيت مرگ و زندگي و حقيقت هستي و بحثي درباره مسئله مرزهاي زندگي انسان از قبيل مرگ، زندگي، آزادي، رنج، زمان و ابديت گفت: در هيچ دوره اي قابليت هاي معنوي انسان بطرز فراگير بمثابه يك اعتقاد و جهان بيني اين چنين در خدمت دنيا و دنيوي گري نبوده است. در جهان معاصر امكانات روحي و توانايي بشر در خدمت دنياست. امروزه بشر زير آواري از تمدن و مدنيت و كارخانه ها و موتورها و. . . گرفتار است و ما در برابر كوه تعاريف انسان شناسانه چه تعاريفي براي دنياي معاصر داريم. درد ابديت مسئله اي كهن و جهانشمول است. سخنران سپس با اشاره به توجه بشر به ابديت و ساختن مقابر كهن حتي برتر از كاخها، مسئله ابديت و قيامت در شعر پارسي را مطرح كرد و گفت: در دنياي ما كسي آگاه به قيامت و ابديت خود نيست. درد انسان معاصر غفلت از ابديت خويش است و لذا مي خواهد خود را در زمان محقق كند. حضرت امام وقتي نامه گورباچف را در پاسخ

ص: 1140

دعوت خويش دريافت كردند به شواردنادزه كه پاسخ را آورده بود گفت: من مي خواستم دريچه اي از عالم غيب بر شما بگشايم. دكتر ملاصالحي نهايتا بزرگترين ره آورد انقلاب آسماني ايران و اين حركت اصيل و معنوي را گشودن درهاي ابديت و آسمان بر روي انسان و مرگ آگاه كردن او اعلام كرد كه بشر معاصر متاسفانه از آن غافل است. ادبيات داستاني سخنران بعدي آقاي غلامرضا مرادي بودند كه فشرده اي از مقاله خود را تحت عنوان تاثير انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي بر ادبيات داستاني بيان كردند. وي ابتدا ضمن اشاره به تاريخ حدود صدساله داستان نويسي در ايران و گسترش آن به سبك و شيوه اي كه در غرب معمول است و اينكه تا قبل از انقلاب اسلامي داستان نويسي در ايران فاقد هويت و حاشيه امنيت كمتري بود نوشتن درباره جنگ را داراي عرصه بسيار گسترده اي دانست كه در آن آثار بزرگي همچون "جنگ و صلح" اثر تولستوي، " ناقوسها براي كه به صدا در مي آيد" از همينگوي و "پوست "اثر مالاپارته ايجاد شده است كه بهتر از هر تاريخي تصويرگر رنجها، شاديها و پيروزيهاست و تاريخ دقيق و راستين از دل همين رمانها و داستانها استخراج مي شود. وي سپس بازار ادبيات جنگ را داراي گرما و حرارت خاصي

ص: 1141

اعلام كرد و با اشاره به جنگ تحميلي عمده ترين آثار ادبي ايران اسلامي را متاثر از جنگ دانست و گفت: تا آغاز سالهاي 70 بيش از 1160 داستان كوتاه درباره جنگ تحميلي در مطبوعات چاپ شده و در همين زمان نيز قريب 220 داستان بلند چاپ شده است. ادبيات جنگ مي رود تا در جامعه ايران اسلامي جاي شايسته خود را پيدا كند و اميد مي رود كه تحول داستان نويسي ما از همين نقطه شروع شود. از داستانها كه بگذريم نوع ادبي ديگري كه گاه شكلي داستان واره دارد خاطره نگاري از جنگ است. سخنران با اشاراتي به ادبيات جنگ در ساير كشورها، دين باوري و باورهاي معنوي را يكي از موضوعات مهمي دانست كه در اغلب نوشته هاي داستاني در كنار ادبيات جنگ بخشي از بطن و متن داستان نويسي امروز است كه به نوعي"هنر قدسي" نزديك شده لاكن بيان و نگرش شعارگونه داستان نويسي امروز باعث شده كه اين هنر در عرصه جهاني قابل عرضه و رقابت نباشد و با تكامل بيان و آشنايي با فنون داستان نويسي و فرم زيبا اين نقيصه برطرف خواهد شد. وي در خاتمه با تقدير از نويسندگاني كه طي سالها آثار ارزشمندي را به انقلاب اسلامي هديه كرده اند گفت: رمان انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي به نحوي كه

ص: 1142

در خور شان اين انقلاب عظيم و شهدا و ايثارگران باشد هنوز آفريده نشده و هنوز شكل نهايي آن با قلم نويسندگان معتقد و مسئول آنگونه كه بايسته است ترسيم نشده و در جايگاه جهان راه نجسته است. اما ادبيات انقلاب اسلامي ميراث آزادي ماست و پاسداري از اين ميراث عظيم به عهده نويسندگان است كه معنويت و اخلاق و حقيقت را در شكلي برتر و قالبي سنجيده و زبان زيبا و اثرگذار به ساحت انقلاب و وارثان حقيقي آن هديه مي كنند. اگر پذيرفتيم كه "هيچ انديشه و تفكري تا زماني كه به شكل هنري شايسته اي عرضه نشده است ماندگار نخواهد بود" آنگاه هيچ استبعادي نخواهيم داشت كه در عرصه ادبيات انقلاب اسلامي به داستانهايي بيانديشيم كه زمانه را شگفت زده كند. زن و شعر انقلاب سخنران بعدي خانم محبوبه زارعي بودند كه تحت عنوان چهره زن در شعر انقلاب سخنان خود را آغاز كردند و ضمن تعريف و توضيح عشق از ديدگاه متفكراني همچون ويل دورانت، استاد مطهري، دكتر شريعتي ابياتي از اشعار شعراي معاصر را درباره عشق قرائت كردند و ضمن توضيح عشق حقيقي و تفاوت آن با عشق مجازي يا حيواني گفتند: عشق مجازي در شعر انقلاب بخصوص در دهه اول كه مصادف با ايام جنگ است

ص: 1143

جايي ندارد اما متاسفانه بعد از پايان جنگ جرقه هايي از توجه به عشق مجازي در بعضي از اشعار ديده مي شود. سخنران سپس به بخش بعدي مقاله خود تحت عنوان زن و حماسه پرداخت و با خواندن اشعاري از شعراي معاصر چهره حماسي زن را در انقلاب اسلامي با عناوين زن و اندوه، زن و مادري، زنان مذهبي در شعر انقلاب و . . . ترسيم نمود و با تاكيد بر لزوم تصحيح غلطهاي چاپي بعضي از اشعار به سخنان خود پايان داد. چهل حديث بعد از اقامه نماز مغرب و عشا و استراحت جلسه با سخنراني آقاي دكتر رسول نيمروزي ادامه يافت. ايشان سخنان خود را با عنوان "بررسي هوريستيك ( citsirueH ، منطق اكتشافي) و ديداكتيو ( evitcuded ، منطق استقرايي) كتاب "چهل حديث" و نقش اين كتاب در ادبيات معاصر" شروع كردند و با بيان اهميت كتاب "چهل حديث" كه به صورت ترجمه اي از امام خميني باقي مانده تسلط امام را در بازآفريني، شيوايي، رعايت امانت در ترجمه و ايجاز متن مزبور يادآور شدند و گفتند: امام خميني غير از اينكه يك مصلح بزرگ قرن بيستم هستند واقعا از لحاظ ادبي هم نابغه اي بودند و بخصوص متن چهل حديث واقعا جملات بسيار زيبايي دارد كه تاثير عميقي بر اقشار مختلف بخصوص

ص: 1144

طلاب، روزنامه نگاران و دانشجويان داشته است. نمادگرايي در شعر معاصر سخنران بعدي آقاي دكتر قبادي بودند كه خلاصه مقاله خود را تحت عنوان "شكوفايي نمادگرايي در شعر معاصر در پرتو انديشه و سيره حضرت امام" بيان كردند و ضمن توضيحاتي درباره مفهوم نماد و نمادگرايي كه عنصري سركش و غيرقابل تعريف است گفتند: هر واژه جديد كه به فضاي متون ادبيات انقلابي راه يابد و رواج پيدا كند نماد نيست، بلكه نماد بايد در ساختار و تصويرآفريني هاي آثار يك دوره يا شخص اثر بگذارد. وي گفت: بعد از دوران طلايي ادبيات عرفاني در طول چندين قرن گذشته يعني تقريبا از اواخر قرن نهم تا روزگار ما جلوه ها و زيبايي آفريني هاي ادبيات نمادين در كشور ما رو به افول نهاده بود تا به بركت انقلاب اسلامي و انفاس قدسي حضرت امام در آثار و تعابير اديبانه و شعر آن بزرگوار كه حاصل بهره مندي وي از سرچشمه فياض قرآن و طي طريق در درياي بيكران عرفاني است، شاهد شكوفايي نمادگرايي در ادبيات معاصر هستيم. سخنران سپس با اشاره به جايگاه نمادين و قابليت طبق بندي آن و اينكه در آثار امام خميني بيشتر انواع نمادها وجود دارند، پاره اي از نمادهاي بكار رفته در آثار حضرت امام را - از جمله كوثر، نور، صبح، قدس،

ص: 1145

شهيد - برشمرد و اثرپذيري شعراي معاصر را از طرز بيان امام و تصويرآفريني ايشان بر اثر امام را با خواندن ابياتي از شعراي معاصر مطرح ساخت. ادبيات انقلاب و كتابهاي دبستاني بعد از آقاي دكتر قبادي، آقاي دكتر محمد دانشگر سخنان خود را درباره "بررسي تاثير ادبيات انقلاب اسلامي بر كتابهاي فارسي دبستان "آغاز كردند وي در ابتدا غزلي را از امام خميني با مطلع زير قرائت كردند: با كه گويم غم ديوانگي خود جز يار از كه جويم ره ميخانه به غير از دلدار و سپس به بررسي كتابهاي درسي از اول ابتدايي تا پنجم ابتدايي پرداخت و از مطالب مربوط به انقلاب اسلامي، سخنان حضرت امام و تصوير ايشان و ساير مطالبي كه در كتابهاي مزبور درج شده است با مشخص كردن كيفيت هر يك از كتابهاي مزبور بخشهاي از آنها را داراي ضعف هايي دانست و اظهار اميدواري كرد كه اين گونه ضعف ها برطرف شود. غزل انقلاب سخنران بعدي آقاي دكتر نعمت الله ايران زاده بودند كه طي سخنان به بررسي سبك غزل انقلاب پرداختند ايشان ضمن بحثي درباره غزل و سوابق تاريخي آن در ايران، داستان وارگي و استفاده از اوزان طولاني و وزنهاي سنگين را از خصوصيات غزلهاي امروزي اعلام كرد و گفت: پس از پيروزي انقلاب اسلامي، وجود

ص: 1146

صحنه هاي عاطفي و احساسي و تجربه مستقيم شاعران در صحنه هاي دفاع مقدس قالب غزل را از حيث معاني لطيف و پرشور بارور ساخت و روحيه رشادت و ايثار و جانبازي نوع خاصي از غزل يعني پيوند حماسه و غزل را شكل داده است. سخنران سپس با اشاره به ظرفيت غزل، غزل انقلاب اسلامي را از حيث تنوع معاني و همچنين دگرگوني در ريخت و موسيقي مورد تاكيد قرار داد و با قرائت ابياتي چند از نمونه غزلهاي شعراي معاصر به سخنان خود پايان داد. شب شعر بعد از خاتمه نشست روز دوم از ساعت 30/7 بعد از ظهر تا ساعت 22 شب شعري در ارتباط با برنامه هاي كنگره در باغ غدير اصفهان برگزار شد كه در آن شعراي معروف كشور از جمله خانم نرگس گنجي و آقايان سيدعلي موسوي گرمارودي، حميد سبزواري، نصرالله مرداني، جودا محقق، عبدالجبار كاكايي، خسرو احتشامي، محمدعلي بهمني، پرويز بيگي حبيب آبادي، زكريا اخلاقي، محمدجواد محبت حضور داشتند و اشعار خود را در جمع انديشه مندان، هنرمندان و دوستداران شعر و ادب قرائت كردند. زدودن فاصله ها آخرين روز كنگره از ساعت 9 صبح روز دوشنبه 20/7/77 با تلاوت آياتي از كلام الله مجيد در تالار سخنراني نگارستان امام خميني آغاز شد و ابتدا آقاي پرويز خرسند پشت تريبون قرار گرفت و

ص: 1147

ضمن سخنراني كوتاهي با برشمردن شمه اي از سختي ها و رنجهاي زندگي خود و تعريف خاطره اي از مرحوم حاج شيخ مجتبي قزويني (استاد علامه جعفري كه در آخرين سفر زندگي اش از مشهد براي زيارت امام خميني - كه تازه از زندان آزاد شده بودند - به قم آمد و امام به پيشواز ايشان رفته بودند) بر نظر حضرت امام مبني بر زدودن فاصله ميان حوزه و دانشگاه تاكيد كرد. آينه آمدن سپس آقاي محمدعلي بهمني (شاعر معاصر) قطعاتي از اشعار خود را خواندند كه بعضي از ابيات آن چنين است: زنده تر از تو كسي نيست چرا گريه كنيم مرگمان باد و مباد آنكه تو را گريه كنيم هفت پشت عطش از نام زلالت لرزيد ما كه باشيم كه در سوگ شما گريه كنيم رفتنت آينه آمدنت بود ببخش شب ميلاد تو تلخ است كه ما گريه كنيم ما به جسم شهدا گريه نكرديم مگر مي توانيم به جان شهدا گريه كنيم »»» باز مي خواهم ترا پيدا كنم با تو شايد خويش را معنا كنم من كي ام گر خودشناسي داشتم كي ز خود بودن هراسي داشتم هان تواي آئينه معنا كن مرا گم شدم در خويش پيدا كن مرا فرصتي تا رود را پيدا كنم قطره قطره خويش را دريا كنم. . . طنز

ص: 1148

و ادبيات انقلاب سپس آقاي دكتر تيمور غلامي در جايگاه سخنراني قرار گرفتند و سخنان خود را با عنوان "طنز در ادبيات انقلاب اسلامي" آغاز كردند. وي با اشاره به اينكه مشكل شناخت و ارزيابي طنز تعدد سليقه ها نيست بلكه اختلاف سليقه هاست و عليرغم رواج و بالندگي آن به طور جدي درباره طنز بحث نشده است گفت: طنز اصولا خنده نيست بلكه زهرخند است، به خود يا بيگانه فرق ندارد. يكي از آفات طنز سياست است بخصوص سياستي كه ماخذش قال است نه حال، شعار است نه شعور مانند داستانهاي كوتاه عباس معروفي. منتقدي كه با ساده انگاري به سراغ مكتب و مرام و افرادي مي رود بيش ازهر چيز خود را مضحكه خاص و عام مي كند، حتي بي انصافي هاي علي رضا قلي در كتاب جامعه شناسي نخبه كشي نيز بدور ازچنين حال و هوايي نيست. سخنران با توضيح اينكه طنز، لطيفه و هجو نيست ضمن شرحي درباره بيان طنزگونه و اينكه ادبيات انقلاب اسلامي به مرزهايي از طنز دست يافته است و با اشاره به نمونه هايي از طنز در آثار شعرايي همچون زنده ياد سلمان هراتي، حسن حسيني و. . . نهايتا سخنان خود را با لطيفه اي از عبيد زاكاني استاد طنازان ايران به پايان برد. تجلي اسلام سپس آقاي دكتر انزابي به سخنراني پرداخت و درباره "بازتاب قيام مردمي

ص: 1149

15 خرداد 42 در ادبيات معاصر" (از 42

ص: 1150

تا 57( مطالبي را بيان داشت. سخنران ابتدا ضمن تبريك ميلاد حضرت زهراي مرضيه و ولادت امام خميني و آرزوي ادامه كنگره در سالهاي آتي بخصوص در سال آينده كه صدمين سال تولد بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران است و تحقيق و بررسي بيشتر درباره ادبيات انقلاب اسلامي، چهارچوب مقاله خود را در بررسي تاثير و بازتاب قيام مردمي 15 خرداد سال 42 در شعارها، سروده ها و مطبوعات و كتابهاي گوناگون از جمله كتاب غربزدگي مرحوم جلال آل احمد اعلام كرد و نمونه هايي از شعارهاي خرداد 42 را از جمله "عمال اسرائيلي رسوا، كشتند در قم بي پناهان را،اي مرگ بر تو جلاد" بيان كرد و به قرائت اشعاري در باب اين موضوع پرداخت از جمله شعر آقاي محدثي: من خردادم خون خورشيد جان روز اوج عصيان حجم وسيع فرياد خلق شاهد تجلي اسلام. . . يا اين بيت از شهريار: خوف كابوس سياست جرم خواب غفلت ماستسخت ما را در خمار الكل و افيون گرفتند وي گفت: در اين دوران اختناق آنچنان شديد بود كه نفس در گلو خفه مي شد و شنيدني است كه رئيس ساواك تبريز چنين تهديد كرده بود كه "اگر خ خميني از گلوهايتان بيرون بيايد زبان را از گلويتان بيرون مي كشم. " سخنران سپس با بيان

ص: 1151

چگونگي تاثير قيام و كلام امام در آثار هنرمندان و قرائت ابياتي چند در اين زمينه به سخنان خود خاتمه داد. عصر آفرينشهاي ادبي سپس آقاي دكتر محمدرضا نصر درباره "تاثير امام خميني (س) و فقيهان شاعر بر ادبيات" به سخنراني پرداخت و ابتدا ضمن بيان چگونگي درك فيلسوفان، فقها و عرفا از پروردگار عالم گفت: نزد حكيمان مشايي و حتي فقيهان بي توجهي يا كم توجهي به شعر و شاعري مي بينيم اما چهره هاي برجسته اي همچون شيخ بهايي، ملامحسن فيض كاشاني، علامه طباطبايي و حضرت امام وارد قلمرو جديدي مي شوند و ادبيات شاعرانه به قلمرو فقيهان نيز راه پيدا مي كند. سخنران سپس طي شرحي درباره شعر و شاعري و اينكه انسانها مي توانند از چند جهت تاثيرگذار باشند كه امام خميني نيز چنين بودند و در عرصه شعر نيز نظام خاصي را ايجاد كردند به اهميت معناي حقيقي الفاظ در نزد عرفا پرداخت و از كساني كه عليرغم صراحت اشعار بزرگاني مانند حافظ كه مي گويد: مستي عشق نيست در سر تو رو كه تو مست آب انگوري باز هم دنبال اين هستند كه به الفاظ ظاهري بسنده كنند انتقاد كرد و گفت: نكته اي كه ويژه حضرت امام است و يكي از كارهايي كه امام در فرهنگ ما كردند و فقط به شعر آن

ص: 1152

بزرگوار هم برنمي گردد بلكه به نوع حركت ايشان و برخورد ايشان ارتباط وسيع دارد، بدست گرفتن عرف ادبي است در دو قلمرو، يكي قلمرو عوام و يكي در قلمرو روشنفكران. سخنران با اشاره به اينكه از حدود سال 1320 جمعيت به اصطلاح سوسياليستها و ماركسيستها جو عمومي ادبي جامعه را در دست داشتند و تا ظهور چهره هايي مانند مرحوم آل احمد و مرحوم شريعتي جو غالب سخنرانيها و اشعار نيز بدست آنان بود و حتي در قلمرو ادبيات عوام نيز تاثير مي گذاشتند و تبليغات مبتذل غربي نيز قلمرو خاصي را به خود اختصاص داده بود به تاثير امام خميني بر جامعه در دهه هاي بعدي و تغذيه جو عمومي هنر و ادبيات از طرف ايشان پرداخت و نهايتا گفت: اگر ما بخواهيم كه انديشه و تفكر امام را داشته باشيم بايد بيشتر به مقوله ادبيات و هنر بپردازيم و ادبيات و هنر را تغذيه كنيم كه امروز عصر آفرينشهاي ادبي است، عصر سيطره فرهنگ هنري و ادبي بر جهان است. عرفان ظلم ستيز سخنران بعدي آقاي دكتر جان نثاري بودند كه طي سخنان كوتاهي توضيحاتي درباره مقاله خود با عنوان "امام خميني و ادبيات عرفاني" دادند و اشاره كردند كه با بررسيهاي مفصل و طولاني در ادبيات عرفاني و همچنين آثار امام خميني به

ص: 1153

اين نتيجه رسيده اند كه: امام استاد عرفان است، امام استاد تصوف است، امام استاد اصطلاحات عرفاني و صوفيانه است. امام به همه انديشه هاي عرفاني و صوفيانه آگاهي داشتند، عرفان امام عرفان مثبت، پويا و ظلم ستيز است، درعرفان امام تفاخر بر خرقه و طريقت ديده نمي شود. امام عارفي است فيلسوف و فقيهي سياستمدار و مبارزي خستگي ناپذير. راهش پر رهرو باد و شراب وصالش بر تشنگان حقيقت گوارا. در خاتمه سخنران ضمن اشاره به پيشنهاد آقاي دكتر سنگري درباره ادبيات كوثري و ادبيات ابتري گفتند: من اين پيشنهاد را تصديق مي كنم. اين را در حوزه ادبيات معاصر اساتيد بزرگ، ادباي بزرگ، به آن بپردازند و دو جريان و دو خط را مشخص كنند: يكي خط كوثري كه از ولايت است و ديگر خط ابتري كه ضد ولايت است. راه او و حديث ثقلين سپس حجةالاسلام والمسلمين موسوي سرپرست مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني در استان اصفهان به سخنراني پرداختند و ضمن تشكر از شركت كنندگان در كنكره، مسئولين استان اصفهان، مهمانان خارج از استان، صدا و سيما، نيروهاي انتظامي و . . . كه با حضور و فعاليت خود كنگره را برپا داشتند و ضمن عذرخواهي از كمبودهاي احتمالي در مورد پذيرايي و اسكان مهمانان، شمه اي از خصوصيات اخلاقي و عظمت روحي

ص: 1154

و اقدامات امام خميني را بيان كردند و گفتند: او بود كه كام تشنه اش و عطش جانش را نه مسجد و مدرسه و نه اصطلاحات و مفاهيم و نه حكمت و فلسفه و نه آيه و اخبار نتوانست سيراب كند كه فرمود: در ميخانه گشائيد برويم شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم با قلندر منشين گرچه نشستي هرگز حكمت و فلسفه و آيه و اخبار مخواه و او بود كه به همه سالكان طريق هدايت و عارفان عاشق حقيقت معني دعا و راه وصول به هستي مطلق را آموخت "الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر الابصار قلوبنا بضياء نظرها اليك حتي تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الي معدن العظمة و تصير ارواحنا معلقة بعز قدسك" دعاي شعبانيه و او بود كه منصور گمشده را يافت: فارغ از خود شدم و كوس انا الحق بزدم همچو منصور خريدار سردار شدم و ابن عربي محكوم دست تقدس و تحجر را به ميدان و صحنه آزادي آورد و فصوص الحكم و اسفار صدري را حياتي جاودانه بخشيد و خود را لايق ديدار خراباتيان دانست. و او بود كه به قول حاج حسن آقا يادگار امام و همه اهل دل و فكر "جز خدا هيچكس را

ص: 1155

منشا اثر نمي دانست" ايمان به اين جمله معروف كه لامؤثر في الوجود الا الله - همه همين است عين همان كثرت در وحدتي كه مي گويند. شخصيت امام نيز با همه كثرتشان بازگشت به اين وحدت است. و او بود كه در پاسخ آيةالله قديري كه هم از شاگردان با فضلش مي باشد و هم عضو شوراي فتواي حضرتش - در خصوص شطرنج بدون شرط كه فتح بابي بزرگي براي ورود به دنياي علم و اجتهاد و هنر شد فرمود: "ولي شما را نصيحت پدرانه مي كنم كه سعي كنيد تنها خدا را در نظر بگيريد و تحت تاثير مقدس نماهاي احمق و آخوندهاي بيسواد واقع نشويد چرا كه اگر بناست با اعلام و نشر حكم خدا به مقام و موقعيتمان نزد مقدس نماهاي احمق و آخوندهاي بيسواد صدمه اي بخورد بگذار هرچه بيشتر بخورد". و هم اكنون ما هستيم و راه او حديث ثقلين، قرآن و عترت طاهرين عليهم السلام، اعتصام بحبل الله المتين، وحدت كلمه و انسجام ملت، پرهيز از تشتت و اختلاف، اهتمام به امر رهبري دين و ديني و اعتلاي اسلام ناب محمدي و اقتدار نظام مقدس جمهوري اسلامي و حفظ آثار امام، و اين همه و همه بود كه خلاصه اش اين شد خميني لله و بالله و في الله و الي الله شد و رسيد به "عبادك

ص: 1156

منهم المخلصين" و "وادخلي في عبادي و ادخلي جنتي" و لهذا امام تحول و دگرگوني در همگان بوجود آورد بويژه در اهل ادب و عرفان و هنر تاثير گذاشت. و بالاخره شروع مباركش از "قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموالله مثني و فردي" آغاز و حسن ختامش به "يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي" رسيد. رسالت معنوي آخرين سخنران كنگره حجةالاسلام والمسلمين بهجتي شفق بودند كه طي سخناني ضمن تشكر از همه عزيزاني كه در برپايي كنگره تلاش كرده بودند اين كنگره را در نوع خود بي نظير دانست و با توجه به نوع موضوعات عنوان شده و با تذكر اين نكته كه بعضي از مقالات خارج از موضوع كنگره بود و بعضي ديگر زياده از حد به مسايل حاشيه اي پرداخته بود به جمع بندي مطالب مطروحه پرداخت و محورهاي مباحث اصلي را شعر، سينما و ادبيات داستان برشمرد و چگونگي تاثير امام خميني، انقلاب اسلامي و دفاع مقدس را بر سبك، الفاظ و قالبها و نحوه بيان ماحصل مقالات كنگره اعلام كرد و گفت: تغيير سبك حرفي است درست و به نظر من هم اين سبكي كه امروز پيدا شده در شعر انقلابي يك سبك نوين است، نه سبك عراقي است، نه

ص: 1157

سبك خراساني و نه سبك هندي، اگرچه به سبك هندي نزديك است اما امتياز مخصوص به خود دارد. ديگر تغيير در الفاظ و قالبهاست كه گفته شد مثلا در قالبها بيشتر قالب غزل مورد توجه قرار گرفته، مثنوي از نو تجديد شد، رباعي و دوبيتي در قالبها و در الفاظ و استعارات بسيار تغيير يافت و مسئله ديگر سمبليسم شدن مسايل انقلاب بود كه برادران عزيز بيان كردند و استفاده از الفاظ رمزي و نمادها و مورد ديگر تفاوت سروده هاي تازه است كه با آنچه قبل از انقلاب بود زمين تا آسمان تفاوت دارد. اين سرودها دربردارنده پيامهاي آسماني و رسالت معنوي اين انقلاب است. نوعي شعر حماسي هم در دفاع هشت ساله بوجود آمد كه بسيار ارزنده و جالب بود و بعضي نيز اشاره كردند كه غزلهاي داستاني يا غزلهاي خاطره اي هم بوجود آمد و درباره ادبيات داستاني كه درباره انقلاب زياد داريم انشاءالله بيشتر تقويت بشود. در زمينه نثر كار كم شده. در روزنامه نويسي، نمايشنامه نويسي و داستانويسي ما تازه كاريم ولي طنز را بايد بگويم كه اول كار ماست و اين شعبه بسيار خوبي از ادب و هنر است كه گاه مي توان با يك طنز يك ملت را زير و رو كرد. سخنران در خاتمه پيشنهاد كرد در اين گونه مجامع قبلا

ص: 1158

شرحي از فعاليتها و زندگي سخنرانان به سمع حضار برسد تا آشنايي بيشتر با هر يك از اهل قلم كه از نقاط مختلف آمده اند حاصل گردد و ديگر اينكه انواع تشويقهاي امام در عمل و گفتار نسبت به هنر و ادب و اهل هنر مورد بررسي قرار گيرد كه براي خلق كارهاي تازه و پرواز اديبان و دست يافتن بر افقهاي تازه بزرگترين انگيزه است. گزارشگر: ابوالفضل مروي - عكاس: هاشم مرادي

ص: 1159

امام خميني احياگر انديشه حكومت اسلامي

اشاره

10 چكيده: "انديشه" عنصر اساسي در اركان اصلي هر جامعه است. اقتصاد، سياست و فرهنگ كه سه ضلع در كنار هم قرار گرفته هستند و در اداره اجتماعات انساني از جايگاه بالايي برخوردارند، بدون "انديشه" ممكن نخواهند بود. با انديشه است كه انسان كار مي كند، زندگي مي كند و از ميان انبوه طرق، مسيري را برمي گزيند و بر اساس آن رفتار مي كند. اينك اگر توجه كنيم كه چهره عمده زندگي انسان، زندگي سياسي و زندگي در جامعه است، به اين نكته خواهيم رسيد كه مقوم زندگي سياسي "انديشه سياسي" است. جامعه انساني اگر از يك نوع "زندگي سياسي" ناخشنود شد، در پي ايجاد "زندگي سياسي" جديدي برمي آيد و چنانكه گفته شد، بنياد هر زندگي سياسي يك "انديشه سياسي" است. بنابراين پايگاه عمده و اصلي در تغيير و تحولات سياسي و يا به سخن ديگر در "انقلابها" و تغيير و تحولات جوامع بشري از آن "انديشه" است. مخالفين يك نظام سياسي هميشه تلاش مي كنند تا فلسفه سياسي جديدي را رو در روي فلسفه سياسي ارائه كنند، بديهي است كه اين فلسفه سياسي جديد اگر قبول عام بيابد تغيير و تحولاتي را، و حتي انقلابي را، به ثمر خواهد رساند. طبيعي است كه هر فلسفه سياسي، اقتصاد،

ص: 1160

سياست، و فرهنگ متناسب با خويش را ارائه كند. (1) يكي از اموري كه بايسته است نسبت به آن پژوهشها و تحقيقات گسترده و عميقي صورت گيرد، فلسفه سياسي اسلام است. فلسفه سياسي به معني اعم و انديشه سياسي بطور اخص، به ويژه از اين نظر كه اگر درست عرضه شود و مورد قبول جامعه قرار گيرد، مي تواند موجد و موجب نظم سياسي مطلوب باشد، از اهميت بسيار زيادي برخوردار است. با توجه به اين نكته، مقاله حاضر عهده دار ارائه وجوهي از انديشه سياسي كه توسط امام خميني (ره) احيا شده است و در سرانجام به ايجاد حكومت اسلامي منجر گشته است، خواهد بود. فرضيه مهم نگارنده در اين مقاله آن است كه بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني (ره) ، قيام و نهضت اسلامي خويش را با احياي انديشه سياسي اسلام، به ويژه احياي تئوري حكومتي اسلام، آغاز كرد و اين در واقع يكي از تفاوتهاي اساسي نهضت بيدارگرانه و حيات بخش آن امام راحل (ره) نسبت به ديگر نهضتهاي اسلام خواهانه قرون اخير در جهان است و همين تفاوت اساسي يكي از عوامل مهم موفقيت و پيروزي انقلاب اسلامي شد. امام خميني (ره) علاوه بر مبارزه براي نفي استعمار و استبداد به ارائه فلسفه سياسي اسلام پرداخت و در واقع به

ص: 1161

اين دو پرسش اساسي مهم فلسفه سياسي كه "چه كسي بايد حكومت كند؟ " و "چگونه بايد حكومت كند؟ "، پاسخهاي صريح و روشني داد و در عمل نيز به پياده كردن اين انديشه اهتمام ورزيد. آزمون ادعاي فوق را در ادامه اين مقاله پي مي گيريم. انديشه سياسي امام خميني (ره) با نگاهي به تاريخ انديشه سياسي اسلام به اين نتيجه مي رسيم كه در ميان متفكران و عالمان مسلمان، كه در جهت تبيين انديشه و نظام سياسي اسلام تلاش كرده اند، بطور عمده چهار گرايش و طرز فكر عمده و قابل ملاحظه است: )1 )2- انديشه سياسي فلسفي: انديشه اي است كه توسط فلاسفه پي نهاده شده است و مانند ديگر شعب فلسفه، از نحله هاي قديم و از مباني كتاب و سنت، هر دو، استفاده كرده است. كتابهايي همچون "آراء اهل المدينة الفاضله"، "السياسات المدينه"، "التنبيه علي سبل السعادة" از فارابي، "سياسيات شفا" از ابن سينا، "تدبير المتوحد" از ابن باجه، نبوات و سياسات "مبدا و معاد" و "الشواهد الربوبيه" از ملاصدرا و. . . از اين قسم است. ماهيت، حقيقت و واقعيت سياست محور اصلي بحث و بررسي در اين گرايش است. در مرتبه بعد از زاويه حكمت عملي كه همان "عمل به حكمت" است، به ارائه ويژگيهاي "انسان كامل" مي پردازند

ص: 1162

و چون "انسان كامل" نمي تواند به كمال برسد، مگر در مدينه فاضل و كامل، به ارائه ويژگيهاي مدينه فاضله و رئيس و رهبر آن و نحوه تدبير حيات بشر در آن پرداخته اند. 2- انديشه سياسي اجتماعي: اين سنخ از انديشه، عمدتا از جانب مصلحان اجتماعي معاصر ارائه شده است. از چهره هاي برجسته اين شعبه از انديشه مي توان از سيد جمال الدين اسدآبادي، سيد عبدالرحمن كواكبي، شيخ محمد عبده، سيد امير علي هندي، سيد عبدالله نديم مصري، محمد اقبال لاهوري، شيخ محمد خياباني، سيد عبدالحسين شرف الدين لبناني و شيخ محمد حسين كاشف الغطا ياد كرد. افكار اين گروه در مكتوباتي همچون مجله "العروة الوثقي" و كتابهاي "طبايع الاستبداد"، "تفسير المنار"، "ديوان اقبال"، "الفصول المهمة في تاليف الامة"، "المثل العليا في الاسلام لا في بحمدون" و. . . دريافتني است. سيد جمال الدين اسد آبادي، به عنوان پرچمدار اين جريان، معضلات اساسي جهان اسلام را مطرح نمود و بدنبال ارائه راه حلهايي به تكاپو و تلاش، اقصي نقاط جهان اسلام و غيراسلام را زير پا گذاشت. سئوالهايي كه سيد مطرح كرد از اين قبيل بود كه: "چرا مسلمانان ذليل شدند؟ چرا دين اسلام ضعيف شد؟ كفار چرا غالب گرديدند؟ اين پريشاني از كجاست و خرابي از چه راه است؟ "

ص: 1163

(3) و توصيفش از جهان اسلام اين بود كه: "مورد تاخت و تاز بيگانگان قرار گرفته و اموالشان غارت شده وبيگانگان به اغلب كشورهاي اين جامعه مسلط هستند و سرزمينهاي آنها را قطعه قطعه، در ميان خود تقسيم مي كنند. . . چنان ذليل و خوار گشته اند كه پادشاهان و امراي باقي مانده اين امت صبح خود را با مصائب شروع مي كنند و روز نويش را با رنج و شقت به شب مي رسانند، ترس از بيگانگان بر وجود آنان مستولي شده و ياس بيش از اميد، بر روح آنان غلبه كرده است. " (4) آنچه از سوي سيد، به عنوان موانع داخلي و خارجي عزت و سربلندي جهان اسلام، مطرح شد، دستمايه ديگر انديشمندان در اين گرايش گشت. اهم اين مشكلات از اين قرار بود: ترك فضايل اخلاقي و رسوخ اوصاف رذيله، فاصله گرفتن از اسلام اصيل و نفوذ خرافات و بدعتها در عقايد مسلمين، قوميت گرايي و تعصبات قومي و نژادي، تفرقه و جدايي و در نتيجه عدم همكاري ميان علما و زمامداران و مسلمين شهرهاي مختلف و عدم آشنايي نسبت به هم، جدايي دين از سياست و تبديل خلافت به سلطنت، استبداد حكام خودكامه در كشورهاي اسلامي، جهل و بي خبري و عقب ماندگي جوامع اسلامي از دانش و علوم بشري، نفوذ و

ص: 1164

استيلاي بيگانگان بر كشورهاي اسلامي، تهاجم گسترده فرهنگي غرب براي نابودي دين اسلام و. . . با اذعان به اين مطلب كه سيد و ديگر رهروان او در شناخت مشكلات جهان اسلام توفيق شاياني كسب كردند، اما در ارائه راه حل و درمان نتوانستند نسخه اي موفقيت آميز ارائه دهند: و اين همان نكته اي است كه امام خميني (ره) به آن توجه كرد، كه در ادامه اين پژوهش به آن اشاره خواهد شد. 3- انديشه سياسي كلامي: از آنجا كه يكي از بحثهاي اساسي كلام، بحث "امامت " است، متكلمان مسلمان قسمت عمده مباحث خود را به بحث درباره نياز جامعه اسلامي به امام و خصائص و شرايط وي اختصاص داده اند و از اين نظام سياسي مطلوب خود را ارائه كرده اند. كتابهايي از قبيل "الشافي في الامامة" از سيد مرتضي علم الهدي، "تجريد العقايد" از خواجه نصيرالدين طوسي، "التمهيد" از قاضي ابوبكر باقلاني، "الارشاد" از امام الحرمين جويني، "المغني" از قاضي عبدالجبار همداني، نمونه هايي هستند كه مي توانند شاهدي بر اينگونه انديشه ها باشند. دانش كلام پيوسته در معرض مسايل جديد است، از اين رو وقتي به دوره شكوفايي علم كلام مي نگريم، گرايشات كلامي شيعي اثنا عشري، زيدي و. . . ، گرايشات كلامي اشعري، معتزلي، گرايشات كلامي مرجئه و. . .

ص: 1165

قابل مشاهده است اما سوگمندانه در تاريخ معاصر، كه جهان اسلام و به ويژه ايران مورد تهاجم و بلكه شبيخون فرهنگي دشمنان اسلام قرار گرفته و هنوز هم قرار دارد، اين دانش و انديشمندان آن از صحنه علمي به دور بوده اند و پاسخگوي معارضات جديد نبوده اند. مهمترين اقدام و بلكه يگانه اقدام مؤثر از سوي حضرت امام خميني (ره) با طر ح "ولايت فقيه "صورت گرفت كه به بررسي آن خواهيم پرداخت. 4- انديشه سياسي فقهي: كه از آن به عنوان "فقه سياسي" نيز ياد مي شود، نظام ويژه اي است كه فقهاي مسلمان در باب حكومت و سياست، در خلال ابواب فقهي عرضه كرده اند. اثر مشهور آية الله نائيني به نام "تنبيه الامة و تنزيه اعله. . . " و نيز مباحث فقهي حكومتي كه از سوي فقيهاني همچون شهيد اول، شهيد ثاني، محقق كركي، شيخ محمد حسن نجفي، شيخ جعفر كاشف الغطاء و. . . مطرح شده است از اين قبيل است. گو اينكه در آثار فقها بيشتر به مباحث سلبي حكومت پرداخت شده است تا مباحث ايجابي و ايجادي و يا وجوبي و وجودي، در اين زمينه نيز امام راحل (ره) تحولات عظيم و مطابق با زمان ايجاد كرد كه فرصت پرداختن مستقل به آن به عهده مقاله ديگر

ص: 1166

اين نگارنده است. امام خميني (ره) تجربه بيش از يك قرن شكست و ناكامي مسلمانان در مقابله با جهانخوران را به خوبي تحليل و تبيين كرد. مشكلات و معضلات اساسي را دريافت و در يك تحليل دقيق، شيوه و روشي بديع در تبيين مسايل فقهي، كلامي و فلسفي - عرفاني اسلام را در پيش گرفت، در حالي كه در اين راه جو غالب از آن تفكر جدايي دين از سياست، گريز از حكومت و بي توجهي به مسايل جهاني و منطقه اي بود و چه فريادها و دردها كه امام از جو و محيط داشت و. . . آري، امام خميني (ره) انديشه سياسي اسلام را، در وضعيتي دشوار، در خلال مباحث فقهي مطرح كرد. اما اينگونه نبود كه از چارچوب فقه و اصول فقه خارج نشوند، بلكه ضرورت ايجاد "حكومت اسلامي" به رهبري ولي فقيه را در كلام ثابت كرد و آنگاه فقه را با اين انديشه مشروب ساخت. در اين مورد آية الله جوادي آملي نظر روشني دارند كه به لحاظ اهميت آن عينا نقل مي شود. "ابتكار امام خميني در دين و فقه شناسي نه مانند اخباريون بود كه از روزنه زبون تحجر و ثقبه كم نور جمود و خمول به آن مي نگرند و نه مانند ساير اصوليون بود كه

ص: 1167

از تنگناي مباحث الفاظ و اصول عمليه در آن نظر مي نمايند و نه همتاي ساير حكيمان و عارفان بود، . . . بلكه دين شناسي او در "فقه اصغر" و "اوسط" و "اكبر" تابع دين شناسي امامان معصوم (ع) بوده است، كه آن ذوات مقدس دين را در همه زاوياي غيب و شهودش مي شناختند و درصدد اجراي همه آن بودند و تنها راه عملي نمودن آن تاسيس حكومت اسلامي است. " (5) كاري كه امام (ره) كرد، اين بود كه "بحث ولايت فقيه مظلوم را از قلمرو فقه بيرون آورد و به جايگاه اصليش كه مساله كلامي است نشاند. آنگاه با براهين عقلي و كلامي اين مساله را شكوفا كرد. و سراسر فقه را در تابش شعاع آن قرار داد. " (6) امام خميني (ره) با نگارش "كشف الاسرار" در سال 1323 ش، ضمن پاسخگويي به اتهاماتي كه نويسنده "اسرار هزار ساله" و ديگران به اسلام زده بودند، حمله به رژيم پهلوي را نيز به نحو بارزي آغاز كرد. (7) در همين كتاب آورده بودند: "خداي عادل هرگز تن دادن به حكومت ظالمان را نمي پذيرد. تنها حكومتي كه خرد و شرع آن را حق مي داند، حكومت خدا، يعني حكومت قانون الهي است; و اين نوع حكومت اگر به دست فقيه هم

ص: 1168

نباشد، بايد حكومت با اساس و قانون الهي كه صلاح كشور و مردم در آن است، اداره شود و چنين حكومتي بدون نظارت فقها امكان پذير نيست. " (8) به اين ترتيب، انديشه تاسيس حكومت اسلامي از آغاز مبارزات مورد نظر حضرت امام (ره) بود، ولي اولويت با ساختن و تربيت عناصر "آگاه" و ياران "همدل" بود. كاري كه در جو آن روز هم "شجاعت"مي خواست و هم نياز به زمان داشت. بعد از حادثه فيضيه، در 22 فروردين 1342، ضمن معرفي دولت به عنوان تشكيلاتي كه اساسا مخالف اسلام است و براي دشمني با قرآن با اسرائيل و ايالات متحده وحدت كرده است. " (9) فرمود: "بايد اين راه ادامه يابد، هر چه مي شود بشود ولو بلغ ما بلغ. " (10) فكر تاسيس حكومت اسلامي اولا امام (ره) و پيروانش را در مقابل نظام ستم شاهي پهلوي قرار مي داد و ثانيا مانع از آن مي شد تا شكستهايي نظير آنچه در نهضت مشروطه و غير آن اتفاق افتاد، دوباره تكرار شود. اين همه، در كنار لزوم ارائه يك فلسفه سياسي در مقابل فلسفه سياسي نظام حاكم، سبب شد تا از سوي حضرت امام خميني (ره) در اول بهمن سال 1348، در اثناي بحث فقهي "مكاسب "موضوع "ولايت فقيه" محور تدريس قرار گيرد. در

ص: 1169

اين درس بود كه فرمود: "بر تمام مسلمانان و پيشاپيش آنان بر علماي روحاني و طلاب حوزه هاي علميه اسلامي واجب است كه عليه سمپاشيهاي دشمنان اسلام، به هر وسيله ممكن، قيام كنند، تا اينكه بر همگان آشكار شود كه اسلام براي اقامه حكومتي عدل گستر آمده است. " (11) انتشار اين دروس در قالب كتاب "ولايت فقيه" و يا "حكومت اسلامي" و يا عناوين ديگر مبارزات را وارد مرحله جديدي كرد و در سطح وسيعتر تحول عميقي در حوزه انديشه سياسي اسلام به وجود آورد و زمينه را براي طرح هاي مختلف در ابعاد مختلف حكومتي فراهم آورد. براي پرهيز از تفصيل، به چند نكته اساسي كه در اين درسها مطرح شد، به اختصار اشاره مي كنيم. در مورد لزوم برپايي حكومت اسلامي متذكر شده بودند كه: "احكام اسلامي، اعم از قوانين اقتصادي و سياسي و حقوقي، تا روز قيامت باقي و لازم الاجرا است. . . . اين بقا و دوام هميشگي احكام، نظامي را ايجاب مي كند كه اعتبار و سياست اين احكام را تضمين كرده، عهده دار اجراي آنها شود، چه، اجراي احكام الهي جز از رهگذر برپايي حكومت اسلامي امكان پذير نيست. " (12) درباره اهداف حكومت فرموده اند: "لزوم حكومت به منظور بسط عدالت و تعليم و تربيت و حفظ

ص: 1170

نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهاي كشور و جلوگيري از تجاوز بيگانگان، از بديهيترين امور است، بي آنكه بين زمان حضور و غيبت امام و اين كشور و آن كشور فرقي باشد. " (13) و نتيجه مي گيرند كه: "پس اقامه حكومت و تشكيل دولت اسلامي بر فقيهان عادل، واجب كفايي است. " (14) و بدينگونه بود كه در انديشه امام (ره) فقها مكلف بودند براي "تحصيل" حكومت تلاش كنند و البته "اگر يكي از فقيهان زمان به تشكيل حكومت توفيق يافت، بر ساير فقها لازم است كه از او پيروي كنند. " (15) در مقابل انديشه سياسي حضرت امام (ره) ، كه با قيام 15 خرداد زمينه هاي فراگير شدن آن فراهم شده بود، رژيم غيرقانوني و فاقد مشروعيت پهلوي، با توسل به انواع و اقسام راهها و حيله ها، درصدد حفظ "سلطنت" خويش بود. تاسيس و تقويت ساواك، گسترش واحدهاي پليسي و اطلاعاتي، وابستگي هرچه بيشتر و بيشتر به امريكا، عوامفريبي و اتكاء بر "ناسيوناليسم افراطي" از اهم اين شيوه ها بود. پهلوي در همان حال كه به منظور فريب توده مردم مي گفت: "نيروئي كه ديگران نمي بينند مرا همراهي مي كند، يك نيروي عرفاني، وانگهي من پيامهايي دريافت مي كنم! پيامهاي مذهبي، من خيلي مذهبي هستم. بخدا باور دارم و همواره گفته ام

ص: 1171

كه اگر هم خدا وجود نمي داشت بايد اعتراف مي كرديم. . . من از پنج سالگي با خدا زندگي مي كنم از زمانيكه الهاماتي به من شده. . . من حضرت قائم را ديدم من دچار يك حادثه شدم. . . او خود را ميان من و صخره جاي داد. . . كسي كه همراهم بود او را نديد. " (16) در همين حال جشنهاي 2500 ساله را برگزار كرد، تاريخ هجري را به تاريخ شاهنشاهي برگرداند و با احياء تاريخ نويسي پادشاهي و تعويض نامها و قانونگذاريها درصدد بود تا ضمن يافتن فلسفه سياسي قابل اتكايي براي كومت خود، اسلام را از سر راهش بردارد و هر چه زودتر به چيزي كه وي آن را "دروازه تمدن" مي ناميد، برسد. در اين نبرد نور و ظلمت، حق و باطل و اسلام و كفر، انديشه اسلام پيروز گشت و 22 بهمن 57 شاهد اين پيروزي شد. تاثيرات انديشه سياسي امام خميني همانگونه كه پيدايش اصل انقلاب اسلامي با احياي انديشه سياسي اسلام، توسط رهبر كبير انقلاب حضرت امام خميني (ره) بود، استمرار آن نيز با تداوم اين انديشه خواهد بود و چنانكه بيداري مردم مسلمان ايران با رهبري ديني آغاز شد، بيداري و قيام مردم خارج از اين مرز و بوم نيز با هدايت ديني انجام

ص: 1172

پذير است و اين همان معناي صدور انقلاب است. بنابراين صدور انقلاب به "معناي پاسخ دادن به سئوالهاي فكري بشر تشنه معارف الهي است. " (17) و اين چيزي غير از تداوم، پويايي و بالندگي انديشه اسلامي به ويژه انديشه سياسي اسلام، كه امام راحل (ره) احياگر آن بود، نيست. در ادامه اين مقال، تاثيرات و روند اين انديشه را، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در سه سطح (ايران، جهان اسلام و نظام بين الملل) مورد اشاره قرار مي دهيم. 1- ايران اگر قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، برخورد و رويارويي انديشه اسلامي عمدتا با سلطنت بود، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، مسائل ديگري روياروي انديشه اسلامي بويژه، انديشه سياسي اسلام، قرار گرفت. اين رويارويي سبب احياء و گسترش انديشه سياسي اسلامي در حوزه هاي كلامي، فلسفي، اجتماعي و فقهي گرديد. (بررسي مسئله در همه اين حوزه ها نياز به بحثهاي مستقل و مفصل دارد، بر همين اساس در اين نوشته تاكيد بر حوزه فقهي خواهد بود. ) گامهايي كه در اين گرايشها برداشته شده، بسيار اساسي است و مي شود گفت زمينه را براي مطالعات و پژوهشهاي بعدي در اين حوزه ها، فراهم كرده است. تدريس فلسفه و يادگيري زبان خارجي اگر روزي كفر به حساب مي آمد، امروزه اينگونه نيست. اگر روزي جو غالب

ص: 1173

از آن گرايش جدايي دين از سياست بود و به تعبير امام راحل (ره) "آخوند سياسي" لقبي نابخشودني بود، امروز چنين نيست. سخن امام خميني (ره) در اين مورد سندي است كه هر پژوهشگري را از تفصيل بي نياز مي كند. " وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد. . . حماقت روحاني در معاشرت با مردم فضيلت شد. بزعم بعضي افراد، روحانيت زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سرو پاي وجودش ببارد والا عالم سياسي و روحاني كاردان و زيرك كاسه اي زير نيم كاسه داشت. و اين از مسايل رايج حوزه ها بود كه هر كس راه مي رفت، متدين تر بود. ياد گرفتن زبان خارجي كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك. به شمار مي رفت. " (18) يكي از تحولات مهمي كه امام (ره) آن را به وجود آورد، تحول در حوزه فقه بود ايشان با اين كه "در مورد روش تحصيل و تحقيق در حوزه ها. . . معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري" بود و تخلف از آن را جايز نمي دانست ولي معتقد بود كه "اين بدان معني نيست كه فقه اسلام پويا "نباشد. (19) بر همين اساس بر نقش دو عنصر زمان و

ص: 1174

مكان توجه داد: "زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند". مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر، همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام، ممكن است حكم جديدي پيدا كند. بدان معني كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد. " (20) و از همه مهمتر اينكه حكومت را فلسفه عملي تمامي فقه دانست: "حكومت، در نظر مجتهد واقعي، فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است. حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. " (21) و ويژگيهاي مجتهد واقعي را اينگونه برشمرد: "آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از يفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط ضعف. . . از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است. " (22) با اين همه در صورتي كه سخن استاد مطهري را به ياد داشته باشيم كه فرموده بود: "حق اين است

ص: 1175

كه در برابر هر يك رساله عمليه. . . دهها رساله عمليه و فكريه و اصوليه و اجتماعيه و اقتصاديه و سياسيه بر طبق احتياج و درك و قبول مردم و شان زمان. . . نيز نوشته شود. " (23) بايد بپذيريم كه هنوز در ابتداي راهيم و تا رسيدن به آنچه آرزوي امام (ره) بود فاصله زيادي داريم. 2- جهان اسلام: با پيروزي انقلاب اسلامي، چراغ اميدي در قلب امت اسلام روشن شد و مسلماناني كه تا آن هنگام فكر مي كردند براي رهايي از يك ابرقدرت بايد به ابرقدرت ديگري روي آورند و يا بعضي كه گمان مي كردند، امكان برقراري حكومت اسلامي در اين عصر و زمانه نيست، انديشه و فكرشان بطور كلي متحول شد. شاهد اين ادعا اين است كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي از نفوذ انديشه هاي ماركسيستي و غير آن در ميان مسلمانان كاسته شد و در عوض اسلام به عنوان راهنماي عمل انتخاب گرديد. بدينگونه فرياد اسلام خواهي مردم لبنان و سودان و الجزاير و مصر و افغانستان و كشمير و اقصي نقاط جهان متاثر از انقلاب اسلامي و انديشه امام خميني (ره) به حساب مي آيد. آنچه گفته شد چيزي نيست كه بر كسي پوشيده باشد. در اين مورد حتي بيگانگان نيز به اين حقيقت

ص: 1176

اعتراف كرده اند. اشاره به يك مورد خالي از فايده نيست: "اسلام تولد مجدد خود را از امام خميني دارد و او بود كه با احياي ارزشهاي فراموش شده ميليونها انسان، تعجب رهبران غرب و جهانيان را برانگيخت. " (24) بدينگونه، پژواك انديشه انقلاب اسلامي در سطح جهان اسلام، احياء مذهب و به راه انداختن جنبشهاي اسلامي بود. چيزي كه به نفوذ اين "انديشه" كمك كرد، آرزوهاي امام (ره) در جهت آزادي جهان اسلام از زير يوغ استعمارگران و طاغوتيان، مجد و عزت مسلمانان، از بين رفتن تفرقه هاي سياسي، مذهبي، ملي و قومي در جهان اسلام، آگاهي بخشي به مسلمانان جهان، بازسازي و نجات تفكر ديني و در يك كلام نجات مسلمين بود. در ميان فرمايشات ايشان كم نداريم از اين قبيل كه: "ما اميد واثق داريم كه ملل اسلامي، در آتيه نزديكي بر استعمار چيره شود. " (25) و نيز " بايد بسيجيان جهان اسلام، در فكر ايجاد حكومت اسلامي باشند و اين شدني است; چرا كه بسيج، تنها منحصر به ايران اسلامي نيست. بايد هسته هاي مقاومت را در تمامي جهان به وجود آورد. " (26) ثمرات عميق نفوذ و تاثير انديشه امام (ره) در حمايت همه جانبه مسلمانان جهان از حكم اعدام سلمان رشدي، كه توسط امام خميني

ص: 1177

(ره) صادر شد، به خوبي روشن گشت و دشمنان اسلام را بيش از پيش از قدرت جهان اسلام به وحشت انداخت. 3- نظام بين الملل: اگر تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي گفته مي شد كه "دين افيون توده هاست. "، پس از پيروزي انقلاب اسلامي و انديشه ديني در ايران، اين سخن به موزه هاي تاريخ انديشه سپرده شد. به نظر مي رسد يكي از علل عمده غافلگير شدن تحليلگران غربي و شرقي در پيش بيني وقوع انقلاب اسلامي، تصورات غلط آنها از دين و انديشه ديني بود. يكي از روزنامه نگاران غربي طي تحقيقي به بررسي رويدادهاي ايران در فاصله زماني دهسال مانده به انقلاب تا وقوع انقلاب، در 12 روزنامه مشهور جهاني كه در سطح بين المللي منتشر مي شوند، پرداخته است. وي در پايان به اين نتيجه رسيده است كه هيچ كدام از اين روزنامه ها نتوانسته بودند خوانندگانشان را براي اعلام خبر وقوع انقلاب آماده كنند. (27) يكي از عواملي كه به نفوذ انديشه سياسي اسلام (علاوه بر دين اسلام) در سطح نظام بين الملل قوت بخشيد و قرآن را به صورت يك انديشه جهاني، كه تمام جهان را به سوي خويش دعوت مي كند درآورد، نامه امام (ره) به گورباچف بود، نامه اي كه يادآور نامه هاي پيامبر اسلام (ص) به پادشاهان

ص: 1178

جهان بود; در اين نامه به صراحت مشكل اصلي كشور شوروي سابق "عدم اعتقاد واقعي به خدا "معرفي شده بود و امام (ره) از گورباچف مي خواست كه درباره اسلام به طور جدي تحقيق كند. "آقاي گورباچف! . . . بايد به حقيقت روي آورد. مشكل اصلي كشور شما، مساله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست، مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست; همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد. . . اكنون از شما مي خواهم درباره اسلام، به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد; و اين نه بخاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزشهاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي توان وسيله راحتي و نجات همه ملتها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز كند. " (28) به اين ترتيب، طرح انديشه ديني و مذهبي در جهان امروز، يكي از ثمرات مهم انقلاب و انديشه بنيانگذار آن مي باشد، چيزي كه تا قبل از انقلاب در رديف مسائل فراموش شده و بلكه تخدير كننده جوامع به حساب مي آمد. گفتني و قابل توجه است كه مطرح شدن انديشه اسلامي در سطح جهان از چنان جديتي برخوردار است كه نظام موجود جهاني را به اعمال واكنش مجبور ساخته

ص: 1179

است. طرح تئوريهايي همچون "رويارويي تمدنها" در اين راستا قابل تحليل است. (29) نتيجه با تامل در آنچه گذشت به اين نكته مي رسيم كه "انديشه" و به يك تعبير "فرهنگ"، اساس هرگونه تحول و دگرگوني است. به تعبير بسيار زيباي شاعر: از يك انديشه كه آيد درون صد جهان گردد به يك دم سرنگون خلق بي پايان ز يك انديشه بين گشته

ص: 1180

چون سيلي روانه بر زمين (30) بدين سان تبيين ابعاد مختلف انديشه اسلامي، كه انديشه اي حياتبخش و نجات دهنده و پاسخگوي معضلات جهان معاصر است، از اولويت بسيار بالايي برخوردار است. با توجه به اينكه تبيين انديشه اسلامي به عهده حوزه هاي علميه و نسل متعهد جامعه است، وظيفه بسيار سنگيني كه امروزه بر دوش حوزه ها و انديشمندان مسلمان قرار دارد، قابل كتمان نيست. خوب است اين وظيفه را از زبان امام راحلمان بشنويم كه فرمود: "حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه هاي رايج اداره امور در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علماء بزرگوار اسلام، از هم اكنون بايد براي اين موضوع فكري كنند. " (31) حوزه امروز براي اينكه بتواند به چنين وظيفه اي عمل كند بايد عالماني آگاه به سياست، فرهنگ و اقتصاد جهاني و. . . تربيت كند; عالماني كه با اشراف بر مكتب نجاتبخش اسلام، تداوم دهنده "اصل دعوت"، كه توسط امام خميني (ره) احيا شده باشند و بدانيم كه اصل دعوت با تكيه بر "موعظه، حكمت و جدال احسن"، "استقلال فرهنگي"

ص: 1181

را به بار مي آورد. چيزي كه بدون آن به تعبير استاد مطهري حتي با اين فرض كه استقلال سياسي و استقلال اقتصادي را به دست آوريم، اگر به استقلال فرهنگي دست نيابيم، شكست خواهيم خورد و نخواهيم توانست انقلاب را به ثمر برسانيم. " (32) و بديهي است كه اين يكي از بهترين راههاي مبارزه با تهاجم فرهنگي دشمن است. به اين ترتيب به ميزان نفوذ انديشه اسلامي، كه با نهضت فكري امام خميني (ره) زمينه بسط آن فراهم آمده است، قلمرو اسلامي خواهيم داشت.

پى نوشت ها

: 1. آية الله جوادي آملي، تفسير موضوعي قرآن مجيد، ج 4، مركز نشر فرهنگي رجاء، 1366، صص: 93 - 111. ايشان در نتيجه گيري از بحث آورده اند كه: "پس دو طرز تفكر در افراد و جوامع بشري وجود دارد; يكي خدمت به اسلام را غرامت مي داند، ديگري خدمت به دين را غنيمت. " نيز نگاه كنيد به: فرهنگ رجائي، "فلسفه سياست و مشكله ما"، ماهنامه اطلاعات سياسي، اقتصادي، شماره 61 - 62، صص: 2 .4 - 10. محمدرضا حكيمي، دانش مسلمين، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، بي تا، صص: 266 - 270. در اين كتاب، با عنوان "فلسفه سياسي"، چهار نوع فلسفه سياسي ذكر شده است. 3. عبدالهادي حائري، ايران و جهان اسلام، مشهد، انتشارات آستان قدس رضوي، 1368،

ص: 1182

ص 4 .129. احمد موثقي، استراتژي وحدت در انديشه سياسي اسلام، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، 1370، ص 5 .298. آية الله جوادي آملي، آواي توحيد، ص 6 .23. آية الله جوادي آملي، "نقش امام خميني در تجديد بناي نظام امامت"، كيهان انديشه، ش 24، ص 7 .8. سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ كمبريج، ترجمه عباس مخبر، صص: 8 .303 - 304. عباسعلي عميد زنجاني، انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، نشر طوبي، ص 9 .435. سلسله پهلوي و نيروهاي مذهبي، همان، ص 10 .306. كيهان انديشه، همان، ص 11 .16. آية الله العظمي امام خميني، شئون و اختيارات ولي فقيه (ترجمه مبحث ولايت فقيه از "كتاب البيع") ، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 12 .20. همان، ص 13 .23. همان، ص 14 .24. همان، ص 15 .33. همان، ص 16 .33. سيد جمال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 2، انتشارات اسلامي، ص 122. 17. آواي توحيد، ص 18 .21. از پيام امام به روحانيت، 19 .3/12/67. حوزه، ش 37 - 38، ص 20 .9. همان، ص 21 .10. همان، ص 22 .12. همان، ص 23 .11. گزيده مقاله ها (مجموعه مقاله هاي تحقيقي و پيشنهادي مجله حوزه درباره مسائل حوزه هاي علميه) ص 24 .26. يك

ص: 1183

روزنامه آرژانتيني، به نقل از حوزه، ش 58، ص 25 .94. حوزه، ش 32، ص 26 .13. همان، ص 27 .41. مارتين واكر، قدرتهاي جهان مطبوعات، ترجمه م. قائد. روزنامه هايي كه مولف اين كتاب مورد بررسي قرار داده است از اين قرارند: تايمز، لوموند، دي ولت، كوريه ره دلاسرا، پراودا، الاهرام، آساهي شيمبون (با 35 ميليون ميليون خواننده! ) ، نيويورك تايمز، واشنگتن پست، گلوب اندميل، ايج ملبورن و راند ديلي ميل. وي به اين نتيجه مي رسد كه "اگر بررسيهاي اين كتاب نكته اي ناگوار داشته باشد اين است كه جوامع بشري روزنامه هايي درخور شايستگي شان ندارند. " ص 42. و اين اعتراف، از يكروزنامه نگار غربي بسيار گويا است. 28. از پيام امام (ره) به گورباچف، 29 .11/10/67. براي مطالعه نظريه "رويارويي تمدنها" اثر ساموئل هانتينگتون ر. ك. به: مجتبي اميري، ماهنامه اطلاعات سياسي - اقتصادي، شماره 69 - 70 و 30 .73 - 74. گفتار فلسفي، جوان از نظر عقل و احساسات، ص 31 .122. حوزه، شماره 42، ص 32 .20. مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي، ص 031. نجف لك زايي

ص: 1184

امام خميني احياگر فرهنگ عاشورا

2 چكيده: قيام عاشورا و پيامدهاي آن، مؤثرترين و ماندگارترين رخدادي است كه منشا تحولاتي بنيادين در تاريخ اسلام گرديده است. آثار و نتايج اين قيام منحصر به زمان وقوع حادثه و سالهاي نزديك به آن نيست. ريخته شدن خون پاك سبط پيامبر اكرم (ص) حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) و اصحاب باوفايش در روز دهم محرم سال 61 هجري در يكي از بي نظيرترين صحنه هاي دردناك تاريخ بشريت، چنان جرياني نيرومند در مسير تحولات تاريخ جهان اسلام پديد آورد كه آثار عميق، گسترده و ماندگار و تحولزاي آن از "روز واقعه" تاكنون - كه بيش از 13 قرن مي گذرد - همچنان پابرجاست و نه تنها گذر زمان بر ابعاد و پيامدهاي آن سايه فراموشي نيافكنده، بلكه تاثير واقعه عاشورا بر حيات بخشي مهم و تعيين كننده از امت اسلام دامنه اي بسيار گسترده تر از گذشته نيز يافته است. سالار شهيدان در شرايطي قيام خونين خويش عليه دستگاه ستمگرانه يزيد را - كه بر مسند خلافت اسلامي تكيه زده بود - برپا كرد كه مدعيان خلافت و جانشيني پيامبر اكرم، در خاندان بني اميه سير شتابان بازگشت به عصر جاهليت و اشرافيت و هدم ارزشهاي اسلامي را تا حد تكذيب اساس وحي و رسالت توسعه داده بودند و تحريف و

ص: 1185

دگرگوني در مباني ارزشي اسلام، دين خدا را در معرض زوال قرار داده بود. نخستين و مهمترين دست آورد قيام امام حسين - عليه السلام - جداسازي حق از باطل و ترسيم دوباره سيماي اسلام ناب و افشاي ماهيت مدعيان خلافت بود. بدين ترتيب خون سالار شهيدان، اسلام راستين را بيمه كرد و نهضت عاشورا فارق حق و باطل و مرز تشخيص حقيقت اسلام از چهره تحريف شده آن گرديد. موجي از قيامها و شورشهاي پيروان آل رسول (ص) با شعار "يالثارات الحسين" عليه بدعتها و بيداد بني اميه برپا شد. قيام توابين در كوفه و قيام اهل مدينه و انقلاب مختار و قيام ابن مغيره بر ضد حجاج و قيام ابن اشعث و زيد بن علي و فرزندانش عرصه را بر خاندان بني اميه تنگتر كرد و سرانجام، شورش عباسيان با حمايت ابومسلم خراساني كه در آغاز با شعار خونخواهي خون حسين (ع) برپا شده بود، بساط خلافت امويان را درهم پيچيد. پس از آن، قيامها و شورشهاي پياپي آل حسن (ع) و شهيد فخ و ديگر انقلابيون بر ضد خلفاي ستمگر عباسي نيز از نهضت عاشورا نشات مي گرفت. در تمام اين مدت، بستر ديني و فرهنگي ايستادگي انقلابيون مسلمان عليه بيدادگريهاي خلفاي جور از راهبري ائمه معصومين (ع) سيراب

ص: 1186

مي گرديد. همان پيشواياني كه زنده نگهداشتن ياد و خاطره عاشورا و احياء فرهنگ عاشورا همواره درصدر برنامه هاي آن بزرگواران قرار داشته است. بطور كلي و در يك ارزيابي منصفانه تاريخي بايد گفت: حفظ اسلام انقلابي و راستين و حفظ ارزشهاي ديني و استمرار نهضتهاي اصلاح طلبانه در تاريخ اسلام، و همچنين حيات ملت انقلابي شيعه مرهون قيام عاشوراست. پس از واقعه عاشورا، خلفا و حكومتهاي ستمگر در بلاد اسلامي، هراسان از تاثير گسترده شعارها و اهداف و پيامدهاي نهضت عاشورا، با بكار گرفتن دين فروشان دنيا طلب به تحريف ابعاد اين واقعه تاريخساز پرداختند. و از زماني كه استعمار نوين موفق به تجزيه بلاد اسلامي گرديد و بر حكومتها و سرنوشت ممالك مسلمين استيلا يافت، دامنه تحريفها و بدعتها و جايگزيني خرافه ها به جاي روح ظلم ستيز و قيام خيز واقعه عاشورا نيز وسعت بيشتري يافت و نتيجه آن شد كه روح عاشورا و مكتب و پيام عاشورا در زندگي مسلمانان به كمرنگي گراييد و جاي خويش را به حفظ نمادهايي ظاهري و تشريفاتي و بي روح، و سؤاستفاده از اين مناسبت حماسي داد. با دست اندازي دشمنان و تحريفهاي دين فروشان راحت طلب، نگاه به عاشورا از يك مكتب ارزشي و معنوي و انقلابي به يك واقعه سوزناك شخصي اتفاق افتاده در قرن

ص: 1187

اول هجرت، فاقد هر نوع پيام و منطق و دست آوردي تنزل كرد و اين حادثه به گونه اي ترسيم شد كه تنها بايد بر مصائب آن اشك ريخت و در تعزيت آن فقط به نوحه سرايي پرداخت آنهم نوحه هايي غالبا موهن كه نمونه هايي از آن در زمان رضاخان و پسرش در ايران ترويج مي شد. در چنين شرايطي بود كه فرزند راستين عاشورا، حضرت امام خميني - سلام الله عليه - با سخنراني توفنده خود در عصر عاشوراي سال 42 هجري نهضت عاشورايي خويش يعني قيام 15 خرداد را برپا كرد. بدون ترديد، نهضت امام خميني و انقلاب اسلامي نه تنها شديدا متاثر از فرهنگ عاشورا و قيام سالار شهيدان است، بلكه اين نهضت در اساس و اركان و اجزاء خويش مولود قيام عاشورا و پيامد آن است. پيوند مذكور بين قيام امام خميني و مكتب عاشورا آنچنان در عمل و رفتار و منطق رهبر كبير انقلاب و عملكردها و شعارها و آرمانهاي انقلاب اسلامي آشكار است كه نياز به استدلال ندارد. حتي نقطه هاي عطف تاريخ انقلاب اسلامي در پيوند با محرم و عاشورا و در اين مناسبتها پديد آمده اند. آغاز قيام امام خميني در عصر عاشوراي 42 بود و نقطه اوج قيام در سال 57 نيز در

ص: 1188

محرم جلوه مي كند. پيام حماسي امام به مناسبت محرم آن سال شعار "پيروزي خون بر شمشير" را به عنوان منطق انقلاب اسلامي در مواجهه با دنياي كنوني ندا داد. راهپيمايي ميليونها تن در تهران و سراسر ايران در روزهاي تاسوعا و عاشوراي حسيني در سال 57 كمر رژيم شاه و آمريكا را در حمايت از شاه شكست و از آن پس هر سال، محرم و عاشورا عرصه بسيج نيروهاي مومن به انقلاب اسلامي و افزايش روح سلحشوري در مدافعان انقلاب گرديد و در طول دوران 8 سال دفاع حسين گونه ملت ايران نيز محرم و عاشورا و نام مقدس سالار شهيدان و اصحابش نه تنها به عنوان رمز عمليات و اسامي لشگرها و گردانها و عمليات موفق سپاه اسلام، بلكه به عنوان مهمترين الگو و انگيزه عموم رزمندگان، تاثير معجزه آساي خويش را برجاي نهاد. اگر در تحليل مسائل جنگ تحميلي، فرهنگ شهادت طلبي و ايثار در راه خدا را كه اولين درس مكتب عاشوراست، و شعار پيروزي خون بر شمشير را كه زبان و منطق عاشوراست، و عشق به حسين (ع) و كربلاي حسيني را از 8 سال مقاومت شگفت ملت ايران دربرابر تجاوزگران ناديده بگيريم هيچ مطلب و سخن قابل عرضه ديگري باقي نمي ماند. و اين تنها در دوران

ص: 1189

دفاع مقدس نيست كه معجزه نام مقدس حسين (ع) و تاثير قيام عاشورا و پيامهاي آن رخ مي نمايد بلكه پيروزي انقلاب اسلامي بر رژيم مسلح شاه با وجود حمايتهايي كه قدرتمندترين دولتهاي جهان از وي مي كردند، مستقيما از نفوذ عميق منطق و پيام عاشورا در متن انقلاب اسلامي و نزد مدافعان آن نشات گرفته است. و البته بر آگاهان به تاريخ اسلام و بخصوص در عصر حاضر پوشيده نيست كه رويكرد بي سابقه ملت ايران به روح فرهنگ عاشورا و مفاهيم قيام خيز آن همچون: آزاديخواهي، شهادت طلبي، مبارزه و قيام و استقامت در راه خدا و از جان گذشتگي و ايثار در مسير هدفهاي الهي، مديون عمل و انديشه و بيدارگري امام خميني است. و همچنانكه روح عاشورا و پيام عاشورا و درسهاي عاشورا حقي و سهمي بزرگ و بي بديل در پيدايش و پيروزي انقلاب اسلامي دارند، امام خميني را نيز در احياء فرهنگ عاشورا و زدودن زنگارهاي خرافه و بدعت و پيرايه از آن، سهمي و حقي است بس بزرگ. و بر پيروان آن امام همام است كه در تجليل و بزرگذاشت قيام تاريخساز ابا عبدالله الحسين (ع) ، در بستر تعاليم عاشورايي امام خميني حركت كنند و بي توجه به دغدغه آفريني ها و ترديدافكنيهاي روشنفكر نماياني كه توان درك اعجاز

ص: 1190

اثر خون و قيام و پيام حسين (ع) را در حفظ اسلام ناب ندارند، بي توجه به اين وسوسه ها به راه نوراني و صراط مستقيمي كه امام خميني از قيام عاشورا نمايانده است و در كلام و پيام آن عزيز جلوه گر است، ادامه دهند. و البته چنانكه اشاره كرديم، مكتب انقلاب اسلامي و منطق امام خميني، مكتب و منطق عاشوراي حسيني است و كساني كه در صحت و اصالت و پيروزمندي اين منطق ترديد دارند و عليرغم آنهمه آيات و نشانه هاي آشكار، بن بست شكني و اعجاز اين منطق را نمي فهمند و پيروزيهاي انقلاب اسلامي را به عواملي موهوم مي سپارند و در مواجهه دين با دشمنان مقتدر آن، مقهور قدرت و سلطه آنان گرديده و از تساهل و مدارا و دست كشيدن از آرمانها و ارزشها، و از لزوم همگرايي اجتناب ناپذير با جريان ضد ارزشي حاكم بر جهان، و كوتاه آمدن در قضيه آرماني فلسطين و حكم ارتداد سلمان رشدي و كنار نهادن انديشه مبارزه با آمريكا سخن مي رانند و قلم مي زنند، اينان را در جمع پيروان امام خميني و رهبر بزرگواري كه به شايستگي راه او را فرياد مي كند، جايگاهي نيست. رمز بقاي انقلاب اسلامي، ايستادگي بر ارزشها و آرمانهايي است كه در منطق عاشورا به شفافترين و زلالترين

ص: 1191

وجه ممكن متجلي گرديده است. لزوم پايبندي به اين منطق و ايمان به شعارهاي اين مكتب منحصر به عرصه انديشه و اعتقاد نيست بلكه بايد منطق انقلاب امام را كه جز منطق عاشورا نبود، و شعارها و آرمانهاي امام را كه جز شعارها و آرمانهاي عاشورا نبوده است، در متن عمل و جريان حركت انقلاب، از مديريت سياستگذاري و برنامه ريزي اجرايي و امور توسعه گرفته تا قانونگذاري و قضاء و عرصه ديپلماسي كشور و فرهنگ جامعه به عنوان معيارهاي انتخاب مديريتها و به عنوان اصول راهنماي برنامه ريزيها و عملكردها در اولويت نخست قرار داد. كسي كه عاشورايي نينديشد و به درسها و پيامها و شعارهاي عاشورا به ديده ترديد بنگرد، نمي تواند خدمتگزاري صادق براي انقلاب عاشورايي امام خميني باشد. اين انديشه عاشورايي بود كه انقلاب اسلامي را در سهمگينترين طوفانهاي براندازي و توطئه و تجاوز و تهاجم به پيروزي رسانيد و حفظ كرد. و اين عشق مقدس مردم ما به راه سالار شهيدان و اعتقاد عميق آنان به پيروزي خون بر شمشير و عشق و جذبه شهادت طلبي بود كه كار نشدني را ممكن ساخت و زلزله اي در اركان به ظاهر پولادين نظام سلطه گر جهاني افكند. و بارقه هايي از همين عشق و اعتقاد است كه در لبنان و

ص: 1192

فلسطين عرصه را بر مستكبرين تنگ ساخته است. عزت و شرف و استقلال و افتخاراتي كه به دست آورده ايم نتيجه بازيابي فرهنگ عاشورا و دميدن روح شهادت و عطر تعاليم عاشورا در جامعه اسلامي است كه با تدبير و مجاهده عبد صالح خدا حضرت روح الله پديد آمده است. بياييد همچون گذشته پاسداران صديق ارزشهاي انقلاب خونين عاشورا باقي بمانيم - انشاءالله. حميد انصاري

ص: 1193

امام خميني از نگاه دو نويسنده لبناني

اشاره

8 چكيده: الصراع الحضاري و العلاقات الدولية (قرائة في فكر الامام الخميني بالاسلام و الفكر السياسي الامريكي).كتاب، از يك مقدمه و شش فصل تشكيل شده است. نويسنده در مقدمه كتاب، ضمن نقد اجمالي نظرياتي چون «پايان تاريخ» فوكوياما و «برخورد تمدن ها»ي ساموئل هانتينگتون، تمدن غربي را تمدني مادي مي خواند كه خود را موجودي نهايي دانسته، ولي در بحران گرفتار آمده است. وي اين كتاب را دنباله كتاب ديگر خود با عنوان الامام الخميني و المشروع الحضاري الاسلامي قرائة في خطاب الصراع و الاستنهاض معرفي مي كند كه در سال 1989 م. يعني زماني كه هنوز نظريه هانتينگتون مطرح نشده بود، منتشر شد.وي در آن كتاب كوشيده است تا روش تمدني را با استناد به معيارهاي اسلامي براساس دوگانگي تمدني و نه تكثير تمدني احيا نمايد و ثابت كند كه رابطه ميان طرح تمدن مادي غربي و طرح تمدن الهي اسلامي، از آغاز محكوم به چالش بوده است، اما نه چالشي چون آنچه بعدها نظريه هانتيگتون مطرح كرد و به مسئله برخورد نظامي بين تمدنها به زعم وي منتهي مي شد.نويسنده در ادامه مقدمه، به صراحت ابراز مي كند كه رسيدن به اين نتايج معرفتي، در پرتو انديشه امام خميني شكل گرفته كه انقلابش پيش از تأسيس در شكل

ص: 1194

سياسي، انقلابي تمدني بوده است.وي در فصل نخست كتاب با عنوان «برخورد تمدن بين نظريه فوكوياما و هانتينگتون»، پاسخ هاي غرب به پرسش از ماهيت چالش بين ملت ها و كشورها را كه زاينده هرگونه تحول فراگير است و در مراحلي تاريخي مانند دوره پس از انقلاب صنعتي و جنگ جهاني اول و دوم، و امروزه، پس از سقوط اردوگاه كمونيسم مطرح بوده و هست، پاسخ هايي غير دقيق و ناتوان از فهم انسان، تاريخ ، تحول تاريخي و فهم شرايط برپايي جهاني متعادل و متكامل و امن مي داند و بر آن است كه آخرين مظاهر اين بحران فكري و روش شناختي، نه از اروپا كه به طور عادي منشأ اين گونه بحرانها است، بلكه از ايالات متحده ناشي شده است و تجلي آن نيز در دو مقوله اي است كه دو متفكر سياسي آمريكايي مطرح كرده اند. يكي از آن دو، ليبرال دموكراسي فوكوياما است؛ اين گونه نظام سياسي را پايان تحول ايدئولوژيك بشريت و شكل نهايي هر گونه حكومت بشري و تنها گزينه آينده بشريت مي داند؛ هر چند بر آن است كه اسلام همانند ليبراليسم و كونيسم نظام ايدئولوژيك منسجمي دارد و داراي نظام اخلاقي خاص و باوري در باب عدالت سياسي و اجتماعي است و در بخش هاي متعددي از جهان اسلام ليبرال

ص: 1195

دموكراسي را به شكست كشانده است.مؤلف در نقد نظريه فوكوياما، آن را به لحاظ تمدني و سياسي حذف محور استكباري مي داند. مقوله دومي كه غرب در پاسخ به پرسش از ماهيت چالش بين ملل مطرح كرده و در نظريه هانتينگتون نمود يافته، آن است كه منشأ اساسي نزاع ها در جهان جديد، در درجه نخست ايدئولوژي يا اقتصاد نيست، زيرا در اين دوران، تقسيم بندي هاي عمده در بين انسان ها، براساس معيار فرهنگي خواهد بود و اين نزاع ها در بين ملت ها و مجموعه هاي متعلق به تمدن هاي متفاوت انجام خواهد شد. نويسنده در ادامه به نقد نظريه هانتينگتون مي پردازد.در فصل دوم، نويسنده بر آن است تا از خلال انديشه امام خميني پاسخي اسلامي به پرسش پيش گفته بيابد. وي با اين پرسش آغاز مي كند كه امام خميني حقيقت چالش ميان ملت ها و كشورها را چگونه مي بيند؟ پرسش اين است كه آيا اين چالش، چنان كه هانتينگتون مي گويد، با درون مايه و سازوكارهاي خشن خواهد بود، يا چالشي از نوع خاص است كه ضرورتاً به خشونت منجر نخواهد شد و يا چنان كه زيگموند فرويد مي گويد، به عداوت خواهد انجاميد تا حق و خشونت، دو نقيض بروز يابند.نويسنده پس از تعريف سه ضلع تاريخي تمدن، يعني تمدن، فرهنگ و مدنيت، ديدگاه امام خميني درباره طبقه بندي

ص: 1196

تمدن ها به الهي، طاغوتي يا مادي را مورد بررسي قرار مي دهد.در فصل سوم، نويسنده مي كوشد تا برجسته ترين ويژگي ها يا سنت هاي چالش تمدني را براساس معيارهاي اسلامي و به طور مشخص در انديشه امام خميني، دسته بندي و پردازش كند. يكي از اين ويژگي ها يا سنت ها، ازلي بودن چالش، بر اثر جانشيني انسان از سوي خداوند بر زمين است. سنت ديگر، هدايت در پرتو نبوت هاست كه امام آن را نيز نعمتي الهي براي رساندن جهان به سعادت ، راحت و امنيت در فضاي تربيت درست، و باز گرداننده انسان به مسير توحيدي مي داند.سنت ديگر، سنت جنگ است كه در طول تاريخ يكي از مهم ترين دغدغه ها و گرفتاري هاي بشر بوده است. نويسنده بر آن است كه از ديدگاه امام، جنگ ها به دو دسته طاغوتي و توحيدي طبقه بندي مي شوند و با قطع نظر از نتايج آن، كاربرد تمدني آنها، ميزان برآوردن اهداف انساني و درجه سامان يابي آنها در نظام ارزشي و فكري است كه ماهيت آنها را تعيين مي كند؛ از اين رو، از ديدگاه امام، پيروزي در خط طاغوت شكست، و شكست در مسير تحقق اهداف الهي پيروزي است.سنت ديگر، سنت انسان سازي براساس معيارهاي الهي است و امام خميني هدف تمام كتاب هاي آسماني را ساختن انسان و قرار دادن او در جايگاه برترين

ص: 1197

موجودات، تحت آموزه هاي تربيتي و تعليمي الهي مي داند.فصل چهارم، با عنوان «كدام چالش تمدني؟... كدام گفت و گو؟ چالش احيايي»، به بررسي مفهوم چالش، برخورد و مسئله گفت و گوي تمدن ها مي پردازد.نويسنده در فصل پنجم، موضوع چالش تمدني و روابط بين المللي در انديشه و مواضع امام خميني را مي كاود و بر آن است كه امام، منادي طرح و الگوي تمدني الهي اي است كه خاستگاه آن جهان اسلام است و گستره اي به اندازه همه بشريت دارد.به باور وي، امام خميني تفاوتي ميان چالش تمدني به مفهوم اسلامي آن و چالش بين المللي نمي نهد، زيرا چالش بين كشورها نيز همانند آرامش و آشتي، مستند به نگرش و مفهومي اعتقادي و ارزشي است كه از متن دو الگوي تمدني متنازع (الهي و مادي) بر مي خيزد.معادله روابط ميان بشر، كشورها و دولت ها از ديدگاه امام، در شعار قرآني «نه ظلم كنيد؛ نه زير بار ظلم برويد» خلاصه مي شود. منظور امام از شعار صدور انقلاب نيز، نه صدور آن از راه جنگ و قدرت، بلكه گسترش و ترويج حقايق و اخلاق اسلامي انساني، از راه دعوت بوده است. تفاهم بين المللي مقبول از ديدگاه امام دو شرط اساسي دارد كه يكي دست كشيدن قدرت هاي بزرگ و در رأس آنها ايالات متحده از سياست هاي استبدادي

ص: 1198

و استثماري است و ديگري الزام اين كشورها به پرداخت خسارت هاي مظالمي است كه مرتكب شده اند. در غير اين صورت نيازي به چنين روابطي نيست.عنوان فصل ششم كتاب، «كنش تمدني بين چالش و گفت و گو» است. نويسنده در اين فصل، به انگيزه و درون مايه نامه امام خميني به گورباچف مي پردازد و آن را فراتر از نامه هاي مرسوم رؤساي كشورها به يكديگر و دعوت به عقيده و منظومه فكري و ارزشي يا مكتب فكري متفاوت، و ترك استراتژي پيشينيان كه در پي اضمحلال دين در جامعه بودند، معرفي مي كند.نويسنده اين اقدام امام خميني را نمونه كنش تمدني مي داند كه ديگري را به انتقال از تمدن مادي به تمدن الهي فرا مي خواند و نجات بشر را در بحران عدم ايمان به معنويات، محال مي داند و گورباچف را از افتادن در دام غرب برحذر مي دارد.از ديدگاه نويسنده، اين نامه افزون بر امتيازات و ويژگي هاي خاص خود، تلاش براي تأسيس سبكي جديد در گفتمان سياسي و ديپلماتيك بود كه اركان آن عقيده انديشه و ارزش رسالت مآبانه است.(1)الامام الخميني و استراتيجيا المستقبل، ابحاث و دراسات في وصيه الامام الخمينينويسنده كتاب، دكتر فرح موسي، پژوهشگر و نويسنده لبناني است. عنوان اصلي كتاب «امام خميني و استراتژي آينده» و عنوان فرعي آن، «بحث ها و

ص: 1199

مطالعاتي در وصيتنامه امام خميني» است. اين كتاب داراي يك مقدمه و پنج فصل است. در مقدمه، امكان گفت و گو يا برخورد بين ايران اسلامي و غرب بررسي شده و از نقش انقلاب اسلامي و بنيانگذار آن، در خودآگاهي بخشي به جوامع اسلامي، احياي ارزش هاي ديني و طرح بديلي در مقابل دو اردوگاه شرق و غرب سخن رفته است.مؤلف در فصل نخست، خاستگاه ها و اهداف انقلاب اسلامي را بررسي مي كند. وي نخست ماهيت انقلاب ايران و عوامل پيروزي آن را در پرتو آرا و افكار امام مي كاود و نتيجه مي گيرد كه سر تمايز اين انقلاب در اسلامي بودن آن است؛ در حالي كه انقلاب هاي ديگر، با دين بيگانه بوده اند.وي موضع منفي برخي انقلاب ها در برابر دين را نتيجه وضعيت كليساي قرون وسطي و شيوه تعامل آن با انسان اروپايي بر مي شمارد. و يكي از نشانه هاي ديني بودن انقلاب ايران را ريشه داشتن آن در فرهنگ عاشورا معرفي مي كند.مؤلف بر آن است كه امام با ابراز عقيده «وجوب اقامه دولت و حكومت» ، برخي نظرات موجود در فقه شيعه مبني بر مصادره نقش و وظايف امام معصوم را پشت سر نهاد.بحث بعدي اين فصل، نهضت اسلامي و تمايز اهداف آن است. مؤلف با بررسي تعامل جامعه ايراني، نهاد دين و

ص: 1200

نهاد قدرت، در سه دوره صفويه، قاجاريه و پهلوي، به نقش نهاد دين در تربيت ديني و اخلاقي جامعه ايراني اشاره مي كند و غير اشرافي بودن اين نهاد را عامل تأثير آن مي داند.در فصل دوم كه «جامعه ايراني و گزينه راه حل ديني» نام دارد، مؤلف پس از تعريف لغوي و اصطلاحي دين، نقش و جايگاه آن در زندگي ايرانيان باستان را بررسي كرده، از وجود رابطه نزديك بين دين و سياست در ميان آنان سخن گفته است. او جنبش هاي اجتماعي معاصر ايران، مانند جنبش تنباكو و مشروطه را كه تحت رهبري علما شكل گرفت، نشانه تمايل مردم ايران به انتخاب راه حل ديني مي داند.فصل سوم درباره امام خميني و فرهنگ عاشوراست. مؤلف در اين فصل، نخست به جايگاه كربلا در فرهنگ شيعي و استفاده امام خميني از اين فرهنگ، در تحرك بخشي به مردم مسلمان اشاره كرده، نوع نگرش امام به فرهنگ عاشورا را با موضع فقهي سياسي ايشان ربط داده است و معتقد است از ديدگاه امام، موضع فقهي كساني كه با برپايي انقلاب و حكومت اسلامي مخالف اند، با فرهنگ عاشورا منافات دارد و به معناي تعطيلي احكام خداست .فصل چهارم ويژگي ها و عناصر تمايز بخش انقلاب اسلامي ايران است. نويسنده نخست، از انحرافات شكل گرفته در تاريخ

ص: 1201

اسلام، پس از تبديل خلافت به پادشاهي سخن مي گويد، آنگاه بيرون بودن نهاد دين از دايره قدرت سياسي و استقلال مالي علما را از ويژگي هاي نهاد دين در ايران مي داند. وي در ادامه قطعيت راه حل اسلامي در انديشه امام را بررسي مي كند و بر آن است كه مسلمانان در دهه ششم قرن بيستم و پس از شكست الگوهاي غربي و شرقي، در حل مشكلات اقتصادي و اجتماعي، به ضرورت پناه بردن به اسلام و اجراي شريعت و برپايي دولت اسلامي پي بردند و در پس آن، مجموعه اي از جنبش هاي اسلامي در كشورهاي اسلامي به ويژه مصر به راه افتاد كه علاوه بر درگيري با نظام هاي حاكم، با جريان هاي ناسيوناليستي و سكولار نيز نزاع داشت كه خود، سبب پيچيده تر شدن اوضاع و بالا گرفتن خشونت هاي دو طرفه و چند طرفه شد. وجه تمايز جنبش امام خميني اين است كه اسلام را روياروي استعمار غربي و شرقي قرار داد و با استفاده از شكست الگوهاي شرقي و غربي، و بهره گيري از تجارب سياسي جهان اسلام، راه حل اسلامي خود را عرضه كرد.مؤلف در ادامه به توطئه هاي دشمنان براي به سقوط كشاندن انقلاب اسلامي ايران اشاره مي كند و راههاي حفظ وتداوم انقلاب را از ديدگاه امام مورد توجه قرار مي دهد.در فصل پنجم با

ص: 1202

عنوان «امام خميني و احياي گفتمان ديني»، نويسنده احياي گفتمان ديني از سوي امام خميني را بزرگ ترين معجزه عصر مي شمارد و اصالت اين گفتمان، يقين امام به قدرت دين در شكست جاهليت جديد، سازش ناپذيري، وحدت محوري، و سازگاري امام با مفاهيم مثبت دنياي جديد مانند علم، تمدن و صنعت را از جمله ويژگي ها و نشانه هاي پويايي آن مي داند.بعد ديگر گفتمان امام كه مورد توجه مؤلف قرار گرفته، گستردگي و جهان شمولي آن است. وي تلاش امام براي احياي دوباره مفاهيم ديني و طرح اين مفاهيم و اصطلاحات به جاي مشابه غربي آنها را ارج مي نهد و فراگيري حركت امام را ناشي از جهان شمولي دين اسلام و اهداف بزرگ آن مي داند. او حمايت امام از همه مستضعفان جهان از يهودي و مسيحي تا مسلمان را تجلي عظمت شخصيتي وي دانسته است. وي همدلي و هماوايي غير مسلمانان با گفتمان امام و پذيرش مفاهيم و مضامين اين گفتمان استقلال طلبانه، آزادي خواهانه و عدالت جويانه از سوي غالب جنبش هاي رهايي بخش را يكي از نشانه هاي جهان شمولي و پويايي گفتمان امام مي داند.نويسنده حركت امام را استمرار حركت انبيا بر مي شمارد و بر آن است كه ايشان در انقلاب و گفتمان ديني و سياسي خود، در نقش پيامبري ظهور يافت كه

ص: 1203

دولت بر پا كرد، شريعت را اجرا نمود، به عدالت تحقق بخشيد و بر روي زمين اصلاح پديد آورد.بخش پاياني آخرين فصل كتاب، به بررسي ديدگاه امام خميني درباره نقش علما و مراكز ديني در احياي گفتمان ديني و اصلاح امور مسلمانان اختصاص دارد. در اين بخش، نويسنده به بخش هايي از وصيت نامه امام كه در آن به كاركرد و رسالت ويژه علما در ابعاد سياسي اجتماعي اشاره شده، استناد مي كند.(2) اين كتاب براي نخستين بار در بيروت، از سوي انتشارات دارالهادي در 232 صفحه و به سال 1420 چاپ و منتشر شده است.

پى نوشت ها

:1. سليمان، سمير، الصراع الحضاري و العلاقات الدولية، قرائة في فكر الامام الخميني بالاسلام و الفكر السياسي الاميركي، بيروت، دارالحق، 1420 ق. 2000/ م.2. موسي، فرح، الامام الخميني و استراتيجيا المستقبل، ابحاث و دراسات في وصية الامام الخميني، بيروت، دار الهادي للطباعة و النشر و التوزيع، الطبعة الاولي، 1420 ق. 2000/ م. نويسنده: مجيد مرادي

ص: 1204

امام خميني براي من آن تجسمي است كه در شعرم سروده ام

5 چكيده: آلوارو ماچوردوم كومينز نويسنده و شاعر اسپانيايي در مصاحبه با ح اشاره: آقاي "آلوارو ماچوردوم كومينز" شاعر، نويسنده، روزنامه نگار و محقق اسپانيايي است كه چندين بار به كشورمان آمده اند و در حال حاضر مشغول تحقيق، بررسي و جمع آوري اطلاعات و مدارك براي نوشتن كتابي درباره ايران، امام خميني (س) و انقلاب اسلامي هستند. تعدادي از اشعار و مقالات اين شاعر و نويسنده مسلمان در مجله حضور و ساير نشريات كشور به چاپ رسيده است و خوانندگان گرامي تا حدودي با شخصيت فرهنگي وي آشنايي دارند. مصاحبه اي با ايشان انجام داده ايم كه به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. اما بد نيست براي آشنايي بيشتر قبلا به شرح حال مختصر زندگي وي از زبان خودشان توجه كنيم: به قول شاعران من در سواحل اسپانيا به دنيا آمدم. از بازماندگان فينيقيها هستم زيرا محل تولدم تنها سه كيلومتر با مديترانه فاصله دارد. به همين دليل، شرايط محلي كه در آن به دنيا آمدم بسيار خاص مي باشد: آسماني هميشه آبي و فضايي هميشه سبز. كششي در وجود ما هست كه مي گويند اهالي والنسيا يا شاعر به دنيا مي آيند يا نقاش، من در اول دسامبر 1923 به دنيا آمدم و با اين كه تنها فرزند خانواده ام

ص: 1205

بودم والدينم مرا از چهارسالگي به مدرسه خصوصي فرستادند. در آنجا چه از نظر علمي و چه از نظر ادبي تعليمات بسيار جدي و سختگيرانه اي حاكم بود. در سن سيزده سالگي جنگ مرا غافلگير كرد. پدرم براي دور كردن من از جنگ، مرا بهمراهي عمويم به فرانسه فرستاد. ابتدا به مونت پليه و بعد به پاريس رفتيم. تحصيلاتم را در همانجا ادامه دادم. بعد از جنگ از نظر علمي بسيار پيشتر از سنم بودم. در سن بيست و يك سالگي تحصيلاتم در زمينه فلسفه و ادبيات به پايان رسيده بود و شروع به تدريس كردم. جالب اين است كه در كلاس، دانشجويان بيست و پنج ساله يا بزرگتر داشتم. خاطره اي كه از انتخاب رشته تحصيلي ام دارم اين است كه پدربزرگم مي خواست پزشك شوم، پدرم مايل بود مهندسي كشاورزي را انتخاب كنم و مادرم دوست داشت شاعر بشوم. دست آخر مادرم برنده شد. سپس در دانشگاههاي مختلف اسپانيا بخصوص بيشتر در بارسلون، والنسيا و مادريد تدريس كردم. بازي سرنوشت چنين بود كه عليرغم اينكه پدرم مي خواست مرا از جنگ دور كند، علاقه زيادي به حرفه خبرنگاري جنگ داشتم. روزنامه هاي پرتيراژ اسپانيايي مرا به عنوان خبرنگار جنگي به ويتنام، كره و حتي جنگ شش روزه مصر فرستادند و در نهايت من از نزديك با

ص: 1206

جنگ مواجه شدم. من به عنوان يك مسلمان اعتقاد دارم تقدير ما معين شده و خداوند از اعمال ما آگاه است. البته منظور بدبيني نيست بلكه برعكس من خيلي هم خوشبين هستم. گرويدن من به اسلام در واقع فراخواني از سوي خداوند بود. زماني پنج استاد مصري براي نوشتن تز دكتراي خود به مادريد آمدند و چون هر كدام در مناطق مختلف شهر زندگي مي كردند من پيشنهاد كردم كه همگي در يك محل، در منزل من جمع شويم و با هم كار كنيم. وظيفه من تصحيح تز آنها و كار آنها تصحيح كتاب دستور زبان عربي - اسپانيايي بود كه من تاليف كرده بودم. در يك گروه شش نفره مشغول كار شديم. در آن زمان كتاب هزار و يك شب را در دست ترجمه داشتم. اين استادان از من خواستند بعضي از سوره هاي قرآن را برايشان ترجمه كنم. من هم سوره كوتاهي را انتخاب كردم كه از يگانگي خداوند مي گويد، سوره توحيد را، اين سوره آنچنان زيبا بود و موسيقي داشت كه براي من كه يك شاعر بودم بسيار مهم بود. همچنين سوره فاتحةالكتاب را كه درباره جهاني بودن خداوند است ترجمه كردم. به اين ترتيب بود كه جهاني بودن و يگانگي خداوند مرا به اين نتيجه رساند كه اين دين

ص: 1207

مردمي ترين و منطقي ترين دين براي از بين بردن ناآراميها و مشكلات جوانان امروزي است. سپس سوره هاي ديگر را هم ترجمه كردم. بعدها در بوئنوس آيرس (آرژانتين) طي تماسهايي كه با سفير مصر در آن كشور داشتم و پس از تفكر و تعمق، در سال 1960 به اسلام روي آوردم. از تثليث دست برداشتم و به وحدانيت خداوند ايمان پيدا كردم. ماجراي انتشار كتابهايم نيز جالب بود. يكي از آن استادان زماني گفت كه هيچ كتابي به اسپانيايي در مورد دستور زبان عربي وجود ندارد. در سال 1954 اولين كتاب دستور زبان عربي را به اسپانيايي به چاپ رساندم. همين طور از آنجايي كه هيچ شرح حالي درباره زندگي حضرت محمد صلي الله عليه و آله به زبان اسپانيايي وجود نداشت هدف بعدي ام نوشتن كتابي در اين زمينه شد. پس از آن مسير كارهايم به طرف كشورهاي اسلامي كشيده شد بخصوص كارهاي آخر. زيرا من قبل از آن در همه رشته هاي ادبي از جمله تئاتر، بيوگرافي رمان، تاريخ و موضوعات فرهنگي فعاليت داشتم. ولي بعد از سال 1982 خود را وقف نوشتن درباره كشورهاي اسلامي كردم. كتابي هم راجع به "گرانادا" و آخرين سلطان مسلمان آن نوشته ام. هنوز هم مردم آنجا مسلمان هستند و من براي احياي آن سنت نوشتم. ده هزار مسلمان در آنجا كشته

ص: 1208

شدند و دين درباري مسلط شد ولي مردم از اسلام برنگشتند. من واقعيتهاي تاريخي را در اين كتاب بيان كردم. نام كتاب "آخرين پادشاه اندلس" است و داراي جنبه انتقاد شديد به انگيزاسيون (تفتيش عقايد) در سالهاي 1490 در اسپانيا. امروزه در اسپانيا مسلمانان زيادي زندگي مي كنند و شمار آنان بطور تصاعدي زياد مي شود. در اسپانيا مذاهب مختلفي هست ولي مردم با تحقيق و بررسي دين اسلام را انتخاب مي كنند و اين دليل قدرت معنوي اسلام است. من قرآن كريم را بطور كامل به زبان اسپانيايي ترجمه كرده ام. اين كتاب شامل سه بخش است: بخش اول تاريخ مختص اسلام، بخش دوم ترجمه كامل قرآن و در بخش سوم تفسسير قرآن آمده است. بعد از آن كتاب "اسلامشناسي" را نوشتم كه براي تمام چهار استان اسپانيا و 22 كشور اسپانيولي زبان دنيا من جمله آرژانتين، شيلي و. . . فرستاده شده است. در حال حاضر نيز مشغول نوشتن كتابي درباره ايران، انقلا ب اسلامي و حضرت امام خميني (ره) هستم. نام اين كتاب "از كوروش تا امام خميني (ره) " نام دارد. براي هر فصل اين كتاب شعري سروده ام از جمله قطعه شعري درباره حضرت امام دارم كه مطلع آن اين است: "حضرت امام، مرد قرن بيستم". بايد توجه داشت كه حدود

ص: 1209

500 ميليون نفر در جهان به زبان اسپانيولي تكلم مي كنند و انشاءالله اين كتاب براي شناساندن امام خميني و انقلاب اسلامي مفيد باشد. در حال حاضر مشغول تحقيق و بررسي هستم. سعي دارم اطلاعات كاملي درباره حضرت امام و زندگي و آثارشان بدست آورم. سعي دارم وارد زندگي مردم شوم و ارتباطات گسترده اي با آنان پيدا كنم. كارهاي تحقيقاتي بسيار مشكل است بويژه دست يافتن به اطلاعاتي كه تاكنون منتشر نشده اند. در مسير پرگل و زيباي سرزمين ايران كه گاه خارها و موانعي هم براي بدست آوردن اطلاعات بيشتر وجود دارد من اميدوارم با كمك خداوند متعال و برادران خوب ايراني بتوانم كار متفاوت و جالبي انجام دهم كه بتواند نظر ميليونها خواننده را به خود جلب كند. اميدوارم بتوانم اثري خلق كنم كه معرف تلاش و زندگي امام خميني (ره) و دولت جمهوري اسلامي ايران باشد. حضور: آقاي كومينز شما كه يك نويسنده و شاعر توانا هستيد و افتخار ملاقات با حضرت امام خميني را داشته ايد ملاقات خود را با ايشان توصيف كنيد و تصويري را كه از امام داريد بيان بفرماييد. آلوارو ماچوردوم كومينز: امام خميني انسان برجسته قرن است، انساني خردمند، زاده فرهنگ غني و پرمحتواي اسلام. ايشان علاوه بر داشتن قدرت كلام، نويسنده و شاعري برجسته بود. او

ص: 1210

با الهام از معنويتي عرفاني شعر مي سرايد. امام خميني درياي معرفت و علم و ايمان بود. در سال 1980 طي ملاقاتي با امام و فرزندشان آقاي احمد خميني آشنا شدم. دانش و اراده اجتماعي - سياسي امام (ره) مانند نوري بر من نمايان شد و مرا تكان داد. امام خميني در آن زمان بيمار بودند و در بيمارستان بستري. هيچكس اجازه ملاقات با ايشان را نداشت ولي به من اجازه دادند. يك نفر مرا به اتاق امام خميني برد و ما درباره سوره هاي قرآن صحبت كرديم; كمي صحبت كرديم. همين دو كلمه كافي بود تا به جذبه امام پي ببرم. مي دانيد، او جذبه خاصي داشت. پسرشان احمدآقا و يكي از نوادگانشان آنجا ايستاده بودند. او مردي بود كه دو هزارسال تاريخ را دگرگون ساخت. سلطنت را مبدل به جمهوري كرد. در كشور اسپانيا مرا به عنوان طرفدار جمهوري مي شناسند نه يك سلطنت طلب. من با پادشاه اسپانيا هرگز صحبت نمي كنم زيرا او براي مردم اسپانيا انتخاب نشده و باعث ركود است. نظام سلطنتي نظام راي گيري نيست. قدر امام خميني را مردم ايران نيز خوب درك نكرده اند. آيت الله خميني براي من آن تجسمي است كه در شعرم سروده ام. امام خميني مرد قرن، مرد قرون و يگانه مرد جهان است هيچكس را نمي توان

ص: 1211

همانند او دانست و با او مقايسه نمود. من شخصي متعصب و افراطي نيستم، تاريخدان هستم. كاري كه امام خميني كرد بسيار حائز اهميت است. من شديدا و عميقا معتقدم كه حتي مردم شما امام خميني را خوب درك نكردند. حضور: نظر شما درباره نهضت پيروزمند امام خميني چيست؟ كومينز: اين قيام يك حركت سياسي - مذهبي منحصر به فرد در قرن حاضر است; نهضتي كه توانست حاكميت سياسي ايران را از شكل سلطنتي به جمهوري اسلامي مبدل سازد، فضاي آزاد براي تمامي مردم ايران ايجاد نمايد و زمينه هاي رشد و تعالي سياسي - فرهنگي را براي همگان به ارمغان آورد. همه جهان از تغيير نظام سلطنتي توسط امام خميني خشنود شدند. حتي اروپاييان معتقد بودند كه شاه خيلي فاسد شده است. اروپاييان با انقلاب ايران همسو بودند اسپانيايي ها از تاج و لباسهاي بلند و فاخر خوششان نمي آيد. مي گويند اين چيزها دموكراتيك نيست. همه مردم اروپا در آن زمان طرفدار امام خميني بودند و خواهان پيروزي انقلاب، البته درباره بعضي سنن، مانند حجاب و چيزهاي ديگري با ايشان موافق نبودند. حضور: بله، البته آن موافقتها و طرفداريهاي اوايل انقلاب اسلامي از طرف اروپاييها با توجه به فرهنگ اروپايي و شناختي بود كه از حكومت طاغوت داشتند، هرچند دولتهايشان بخاطر منافع اقتصادي خود از

ص: 1212

نظام سلطنتي حمايت مي كردند. اما احتمالا عدم درك عميق انقلاب اسلامي و بمباران تبليغي عليه اين انقلاب بعدا آنها را از انقلاب اسلامي دور كرد. ولي اروپاييهايي كه به درك عميقتري از انقلاب نايل شدند و اين توفيق الهي شامل حال آنها شد ارتباط بيشتري با اين پيام الهي يافتند و گرايش بيشتري به انقلاب اسلامي نشان دادند مانند خود شما. ولي در كشورهاي اسلامي و مستضعف جهان سوم موضوع مقطعي نبود. آنان آمال و آرزو و اهداف ديني و اعتقادشان را در انقلاب اسلامي مي بينند و در پيام جهاني اين انقلاب، نظر شما چيست؟ كومينز: اين انقلاب كه ريشه گرفته از اسلام و شريعت است با رهبريهاي امام خميني تاثيرات شگرفي در كشورهاي جهان سوم داشته است. ايده ها و افكار امام خميني شبيه پيامبر اسلام است. نوعي مشابهت و همانندي ميان ايشان و حضرت رسول (ص) وجود دارد: وحدت ميان مسلمين، حمايت از مستضعفين، كمك و نگهداري از بيوه ها و ايتام. امام خواهان اين است كه به همه مردم افتخار آزاد بودن بدهد، همانند پيامبر اسلام. من در كتابم نوشته ام، در آنجا نوشته ام كه آخرين وصيت امام خميني با آخرين وصيت پيامبر اسلام بسيار شباهت دارد. هر دو ايده هاي مشابه دارند. هر دو خواهان حمايت از مستضعفان و افراد بسيار

ص: 1213

فقير هستند. آنها به فقرا، ايتام، زنان و محصلين اهميت مي دهند. من فردي اسپانيايي هستم و آمده ام اينجا كتابي بنويسم ولي اكنون دارم نظريات خود را بيان مي كنم و معتقدم كمك و دستگيري از مستضعفين و فقرا يك امر ضروري است و پيام امام خميني نيز همين بوده است. در واقع امام نويد رهايي محرومان را از استعمار سياسي و اقتصادي كه قرنها از آن رنج برده اند سر داده است. حضور: با توجه به اينكه شما نامه امام خميني را به گورباچف مطالعه كرده ايد نظر شما درباره اين نامه چيست؟ كومينز: نامه امام خميني به گورباچف يك مدرك بسيار مهم است; نامه اي كه در اضمحلال شوروي سابق نقش داشت. به نظر من محتواي اين نامه در نابودي نظام نامردمي كمونيستي حاكم بر آن كشور كه جز فقر و محروميت براي مردم نياورده بود، نقش داشت. حضور: حتما فتواي حضرت امام را درباره سلمان رشدي مرتد ملاحظه كرده ايد. شما درباره اين نويسنده شيطان زده چه نظري داريد؟ كومينز: سلمان رشدي يك هندي زاده به ظاهر مسلمان و نويسنده اي مرتد است. به خاطر مسير فكري غلط و راه خطايي كه برگزيد، مستوجب كيفر الهي است. حضور: شما كه شاهد تهاجم خبري - تبليغي استكبار جهاني به سركردگي آمريكا عليه انقلاب اسلامي هستيد علت اين همه دشمني

ص: 1214

را در چه مي دانيد؟ كومينز: تبليغات غرب يك ابزار قدرتمند در دست سرمايه داران است. آنها بر ابزارهايي چون راديو، تلويزيون، مطبوعات، شبكه هاي اطلاعاتي مانند اينترنت و. . .تسلط دارند. ابزارهاي قدرتمندي كه دنياي غرب خصوصا آمريكا آن را عليه اسلام به كار گرفته است. زيرا اين دين مدافع طبقات ضعيف مي باشد و آنان را كه طرفدار سرمايه داري و سلطه جويي هستند استكبار مي داند. در واقع فقط اين انقلاب اسلامي است كه عليه طاغوت مي تواند باشد و از حقوق پايمال شده مستضعفين دفاع نمايد. حضور: به نظر شما مسلمانان چگونه مي توانند در برابر غول استكبار كه مجهز به انواع تجهيزات بويژه وسايل عظيم ارتباطي - اطلاعاتي است مقاومت كنند؟ كومينز: اگر مسلمانان در پيروي از آيين اسلام متحد باشند و راه امام خميني را كه همان راه اسلام راستين است ادامه دهند، مقاومت دشوار نيست، وحدت مسلمين كه اساس كار است امكان پذير مي باشد. البته دشواري در آنجاست كه اتحاد در ميان كشورهايي كه با جمعيت زياد داراي حكومتهاي سياسي خاص مانند پادشاهي هستند با حكومتهاي مردمي و جمهوري اسلامي مساله ساده اي به نظر نمي رسد. دنياي كنوني بين شمال و جنوب تقسيم شده، شمال قدرتمند و جنوب ضعيف. قدرتمندان نمي خواهند هيچگونه كمكي به ضعفا نمايند. آنها مي خواهند هر روز بر قدرت خود بيافزايند، در

ص: 1215

اين رابطه بيداري مسلمانان يك نياز تاريخي است. بايد ملتهاي بزرگ و پر جمعيت مسلمان با يكديگر متحد شده و در بيرون آمدن از وضعيت ناهنجاري كه دارند بخصوص وضع اقتصادي كوشش كنند. حضور: در پايان به عنوان يك نويسنده نقش ادبيات را در ايجاد ايمان و تهذيب نفس آدمي و نهايتا اصلاح جوامع چگونه مي بينيد؟ كومينز: انسان نياز به اصلاح شدن دارد، و ادبيات بخصوص ادبيات انقلابي در ايجاد ايمان و اصلاح اجتماع مي تواند نقش بزرگي بر عهده بگيرد. بد نيست اضافه كنم كه در حال حاضر مشغول تفسير اشعار امام خميني نيز هستيم. با تلاش و علاقه اين كار را انجام مي دهيم و سعي داريم در حد ممكن از طريق فن شعر، اشعار را به خوانندگان اسپانيايي زبان بشناسانيم. حتي قصد داريم اين كار را به زبان فارسي هم انجام دهيم. پيشنهادهايي هم براي ترجمه به زبان انگليسي شده كه البته اين كار بايد در قالب نظم و مطابق با چهارچوب اشعار امام خميني (ره) انجام پذيرد. گفتگو با آلواروماچوردوم كومينز

ص: 1216

امام خميني تجلي تمام ابعاد اسلام است/ مصاحبه با پروفسور حامد الگار

4 چكيده: اشاره: پروفسور "حامد الگار" نويسنده و محقق مسلمان انگليسي است كه در حال حاضر در آمريكا به تحقيق و تدريس اشتغال دارد. وي تحصيلات خود را تا پايان مراحل عالي در دانشگاه كمبريج در رشته زبانهاي عربي، فارسي و مطالعات اسلامي ادامه داده و پايان نامه وي درباره "نقش سياسي علما در دوره قاجار" در سال 1950ميلادي به رشته تحرير درآمده است. پروفسور حامد الگار در سال 1959 ميلادي به ايران مسافرت كرده و از آن پس آن طور كه خود مي گويد: "با ايران و ايراني در تماس بوده و هستم و دلبستگي عميقي به اين كشور به عنوان يك سرزمين غني اسلامي دارم و اقلا ده دوازده بار به ايران سفر كرده ام" ايشان آثار متعددي درباره نقش علما و روحانيون در قرن بيستم و در دوره حكومت پهلوي، تاريخ تصوف، عرفان، زندگي افراد روحاني، انقلاب اسلامي ايران و زندگي حضرت امام خميني دارند و كتابهايي را به زبانهاي عربي، تركي و انگليسي ترجمه كرده اند. پروفسور "حامد الگار" در جريان برگزاري كنگره بين المللي امام خميني و احياي انديشه ديني در شمار مدعوين و سخنرانان بودند و در اين مدت در ميزگردها و مصاحبه هايي چند با رسانه ها شركت داشتند. مصاحبه

ص: 1217

حضور را با ايشان در پي مي خوانيم: حضور: بد نيست در ابتدا درباره پايان نامه خودتان كه در واقع مقدمه تحقيق وسيع در موضوع اسلام و علماي اسلام است مطالبي بيان بفرماييد. پروفسور حامد الگار: موضوع پايان نامه دكتراي من درباره تاريخ روحانيت در ايران است. البته اين كتاب بعدا به فارسي ترجمه شد و كار نسبتا كهنه اي است. و حالا با معلوماتي كه در طول تقريبا 30 سال گذشته و با در دسترس قرار گرفتن اسناد و كتابهاي جديد جمع كرده ام اين اثر ناچيز بنده احتياج به يك تجديد نظر كلي دارد. حضور: علاوه بر آن پايان نامه، جنابعالي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي مطالبي درباره نقش علما و شخص حضرت امام خميني نوشته و منتشر كرده ايد. بفرماييد مهمترين آنها و چهارچوب و طرح آن آثار چه بوده است؟ حامد الگار: من يك تفسيري از نقش دين و بخصوص رهبري حضرت امام كرده بودم. البته غيب گويي نبود ولي تفسير صحيحي بود. من در سال 1970 ميلادي در كنفرانسي كه در دانشگاه كاليفرنيا در لوس آنجلس برگزار شد و مربوط به مسايل ايران بود، درباره نقش روحانيت در دوره پهلوي با تاكيد روي نهضت 15 خرداد 42 و رهبري حضرت امام ارائه كردم و به خوبي به ياد دارم كه بعضي

ص: 1218

از ايران شناسان برجسته آمريكايي كه در كنفرانس حاضر بودند همه بشدت تز مرا رد كردند و گفتند كه ديگر روحانيت در ايران نقشي نخواهد داشت و آيت الله خميني - به تعبير خودشان - بكلي از ياد ايرانيان رفته است و كسي گوشش بدهكار حرفهاي روحانيون نيست; كه بعد شد آنچه شد و ديدند كه تفسير بنده درست بود. حضور: شما كداميك از آثار امام خميني را بيشتر مطالعه كرده ايد؟ حامد الگار: عرض شود از حضرت امام، حكومت اسلامي يا ولايت فقيه، شرح چهل حديث، مصباح الهدايه، اسرار الصلاة، شرح دعاي سحر، تفسير سوره حمد، توضيح المسايل، استفتائات، المكاسب المحرمه و تحريرالوسيله را مطالعه كرده ام. حضور: حضرت امام كه يك شخصيت جامع الاطراف هستند در طول عمر پربركت خودشان آثار متعددي در زمينه هاي مختلف بوجود آورده اند كه تقسيم بندي آنها دشوار است ولي مي توان اين آثار را به دو دسته كلي تقسيم كرد. اول آن آثاري كه محدود به زمان خاصي نبوده مانند مصباح الهدايه يا در زمان طولاني مورد بحث بوده مانند كشف الاسرار و دوم آثاري كه با نوسانات تاريخي و در زمينه قيام و انقلاب ايشان باصطلاح شان نزول داشته مانند پيامها، سخنرانيها كه هر چند اساس و جوهره پيام پايدار است لكن مخصوص موقعيت خاصي است. ظاهرا اين گونه آثار به مناسبت

ص: 1219

آن تمايل به تازگي خبر كه در سطح جهان مطرح ست بخصوص در جريان انقلاب و پس از پيروزي در رسانه هاي جهان بيشتر منعكس شده است - صرف نظر از قلب و تحريفها - اين آثار بيشتر جنبه سياسي - اجتماعي و بيروني دارند. شما بفرماييد كدام از اين دو دسته آثار در غرب بيشتر مورد اقبال نويسندگان و متفكرين بوده است؟ حامد الگار: بايد عرض كنم آثار امام به طور كلي، متاسفانه مجهول مانده است. آثار عمده ايشان آن طور كه بايد و شايد به زبانهاي غربي ترجمه نشده. تنها چيزهايي كه ما داريم جزوه هاي كوچكي است كه در ايران چاپ شده و بعضي از آنها قابل استفاده است. من خود بعضي از آثار امام را به انگليسي ترجمه كرده ام. ولي غربيها به طور كلي با آثار امام آشنايي كافي ندارند. حتي در مورد مسلمانها نيز همين را مي شود گفت. اصولا مسلمانهاي ساكن غرب به طور كلي متاسفانه اهل مطالعه نيستند، كتاب نمي خوانند. بيشتر عادت يا حتي اعتياد پيدا كرده اند به تماشاي تلويزيون. خلاصه آنچه مسلم است اين است كه اين ابعاد مختلف حضرت امام كه ذكر فرموديد به حد كافي شناخته نشده است. اكثر مسلمانها، درست مانند غربيها ايشان را بيشتر يك رهبر سياسي مي دانند. در صورتي كه اين

ص: 1220

يك مطلب بديهي است و يكي از ابعاد شخصيت ايشان است. بايد براي معرفي آثار ايشان و ابعاد ديگر ايشان كوشش بيشتري صورت گيرد. حضور: بعضا مي بينيم كه آثار عرفاني حضرت امام مانند كتاب مصباح الهدايه، در ميان اهل انديشه و تحقيق كشورهاي غربي مورد اقبال بيشتري است. حامد الگار: بله، ولي خوب انگشت شمارند. شايد در سراسر آمريكا ده نفر قابليت درك مطالب مصباح الهدايه را نداشته باشند. البته هستند كساني كه با عرفان اسلامي تااندازه اي آشنايي دارند ولي همان طور كه عرض كردم تعدادشان فوق العاده كم است. بالاخره شما خودتان قبول داريد كه مطالعه مصباح الهدايه مستلزم مقدمات عرفاني است. خواننده اگر با اصطلاحات عرفاني آشنايي نداشته باشد محال است از آن كتاب استفاده درستي بكند. حضور: با اين حساب و با توجه به اشاره اي كه به قدرت تلويزيون در غرب كرديد و اينكه ساير رسانه هاي جمعي نيز در خدمت نيروهاي استكباري است معرفي آثار امام و شخصيت امام كه در واقع معرفي اسلام ناب محمدي است دشوار مي نمايد. حامد الگار: واقع اين است كه نمي شود حضرت امام را از طريق رسانه ها معرفي كرد. من معتقد هستم هيچ چيز جاي مطالعه كتاب را نمي تواند بگيرد. بعضي از آقايان معتقد هستند كه از طريق اينترنت و نظاير آن مي شود كار كرد و استفاده كرد،

ص: 1221

البته تا حدي مي شود. ولي اينترنت جاي مطالعه كتاب را نمي گيرد. در ايران اسلامي كساني كه از آثار عرفاني امام بتوانند فيض ببرند زيادند ولي در سطح جهان آنچه به نظر بنده بايد در معرفي آن كوشش كرد پيام كلي امام به توده هاي مسلمان است كه بايد در برابر استثمار و استعمار آمريكايي و غربي مخصوصا در برابر صهيونيسم ايستادگي كنند و ترس و واهمه اي به خود راه ندهند. به نظر من اين، لب پيام حضرت امام به مسلمانان امروز جهان است. حضور: البته همين است كه مي فرماييد و محور آن نيز همانگونه كه از پيامهاي حضرت امام و وصيت نامه ايشان استنباط مي شود وحدت و جهاد است. لكن پيام امام خميني علاوه بر مسلمين خطاب به مومنين و محرومين و مستضعفين جهان نيز هست. فكر مي كنم به خاطر همين جهاني بودن پيام حضرت امام و آثار و نتايج آن كه قطعا عليه منافع استكباري است اسباب اين همه بررسي و تحليل غرب درباره انقلاب ايران و شخص حضرت امام شده است. البته سنت بررسي و تحليل عميق مسايل روند جاري انديشه غربي است لكن به نظر مي رسد در اينجاانگيزه بيشتري وجود دارد. به نظر شما اين بررسي ها و تحليلهاي غربي كه حتما بسياري از آنها را ديده و مطالعه كرده ايد تا چه

ص: 1222

حد موفق بوده و مطابق با واقعيت است؟ حامد الگار: تحليلهاي بي غرض فكر نمي كنم زياد باشد. آنها از تحليل شخصيت امام و روند انقلاب اسلامي عاجز مانده اند. براي اينكه هر معياري بكار مي برند برخاسته از تجربيات جامعه غربي است. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران تلاش مي كنند تا يك مطالعه جدي درباره بقيه كشورهاي اسلامي بشود تا مبادا چنين انقلابي در آن كشورها نيز رخ دهد و به پيروزي برسد، مخصوصا درباره تركيه، مصر و الجزاير. نسبت به كشورهايي كه نهضت اسلامي در آن رشد پيدا مي كند حساسيت زيادي دارند و تحقيقات زيادي بعمل مي آورند. ولي من مي توانم به شما اطمينان بدهم كه اين تحليلها در نهايت امر درست از آب در نخواهد آمد. حضور: در واقع اين تحليلها با هدف نهايي ضربه زدن به انقلاب اسلامي انجام مي شود. حامد الگار: بله، براي ضربه زدن است. يعني من تا به حال تحليل عملي بي طرفانه درباره انقلاب ايران نديده ام. جوامع اسلامي نوعا با جوامع غربي تفاوت دارد. البته اين موضوع ناگفته نماند كه اگر اشتباه نكنم در خود ايران نيز آن تحليلي كه از انقلاب اسلامي و از ميراث امام بايد بشود تا به حال انجام نگرفته است. يعني من تقريبا تمام كتابهايي كه به آنها دسترسي دارم - آنهايي كه

ص: 1223

در ايران تهيه شده - و من مي خوانم، مي بينم علي رغم نكات مثبت حق مطلب ادا نشده است. حضور: به نظر مي رسد يكي از عوامل اشكال در تحليلهاي غرب - صرف نظر از غرض ورزيها - نوع رهبري است كه نظام اسلامي به جهان معرفي مي كند، يعني ولايت فقيه. اين بحث از مباحث عمده كنگره بود و از بعضي شركت كنندگان خارجي شنيدم كه آن را در شمار ضروري ترين بحثها مي دانند. به طور فشرده بفرماييد جنابعالي چه تفاوتي ميان رهبري ولي فقيه و رهبري سياسي نظامهاي امروز غرب مي بينيد؟ حامد الگار: مي دانيد كه اين سوال پاسخ خيلي مفصلي مي خواهد. لكن لب مطلب از اين قرار است كه رهبري و حاكميت در غرب مخصوصا بعد از پايان قرون وسطي هيچ جنبه معنوي نداشته است و با معنوي بودن سياست يا قدرت سياسي داشتن كليسا مخالفت جدي شده. البته بد نيست كه مخالفت شده. اگر ما به كارنامه كليساي مسيحي در طي قرون وسطي نگاه كنيم كاملا طبيعي مي نمايد كه غرب طرفدار تز جدايي دين از سياست شده باشد. ولي اين تز به هيچ وجه با اسلام سازگار نيست. براي اينكه پيامبر اسلام - صلواة الله و سلامه عليه - نه تنها يك مبلغ رسالت الهي بودند بلكه بر اساس همان وحي، حكومت عادلانه تاسيس كردند. دولت در اسلام فرعي

ص: 1224

نيست، جز اصول است. حضور: كنگره بين المللي امام خميني و احياي تفكر ديني كه جنابعالي نيز جز شركت كنندگان و سخنرانان آن بوديد در واقع معرفي انديشه امام خميني و آشنايي با گوشه هايي از درياي وجودي ايشان است. حضرت آيت الله خامنه اي ولي امر مسلمين در بيانات اخيرشان فرمودند امام خميني گنج بي پاياني است كه امروز ناشناخته مانده و در معرفي ايشان از تبيين هنري بايد استفاده بيشتري بشود به نظر شما چگونه مي توان اين رهنمود را بكار بست؟ حامد الگار: من تمام سخنان ايشان را نخوانده ام ولي اينكه فرمودند امام خميني گنجي باقي گذاشتند كاملا درست است; گنجي كه به هيچ وجه حتي در داخل ايران به حد كافي شناخته نشده چه رسد به خارج. اما براي استفاده از هنر براي معرفي امام، ببينيد، بعضي از ابعاد وجودي حضرت امام براي غيرمسلمان اصلا قابل درك نيست. همان طور كه اگر كسي بخواهد از آثار عرفاني امام بهره ببرد بايد حداقل معلومات مقدماتي را در اين زمينه داشته باشد، كسي كه بخواهد با شخصيت امام به طور كلي آشنا شود بايد اسلام را درك كرده باشد. چرا امام را دوست داريم؟ چرا براي ايشان احترام قايل هستيم؟ چرا سالگرد رحلت ايشان را عزيز مي داريم؟ براي اينكه شخصيت ايشان، نقش تاريخي ايشان، منحصر به ايران نبوده،

ص: 1225

منحصر به يك مقطع زماني نبوده، بلكه امام تجلي تمام ابعاد اسلام است. از اين نظر براي ما مهم هستند. بنابراين كسي كه بخواهد امام را منهاي اسلام بشناسد و درك كند البته ناكام خواهد ماند. به همين دليل نيز تحليل گران غربي آنچه درباره امام و انقلاب نوشته اند و نظريه ارائه كرده اند كارشان پيش نرفته و نخواهد رفت. در معرفي امام بايد به اين مسايل توجه داشت. حضور: بد نيست درباره كنگره بين المللي امام خميني و احياي انديشه ديني نيز نظر خود را بيان بفرماييد. حامد الگار: كنگره به طور كلي مفيد بود. ولي براي پربارتركردن كنگره هاي بعدي بنده چند پيشنهاد دارم: يكي اينكه تعداد مقاله ها (سخنرانيها) كمتر بشود. ما از ساعت حدود 8 صبح مي رفتيم كنگره و تالار سخنراني و مرتب پشت سر هم سخنراني بود تا حدود هفت و نيم عصر. اين زياد است و اصلا كسي تحمل اين همه سخنراني را ندارد، بخصوص ميهمانهاي خارجي كه فارسي نمي دانند. ترجمه ها، چه عربي و چه انگليسي در سطح مطلوب نبود. بايد مقالات به صورت فشرده و با ترجمه صحيح در اختيار ميهمانان قرار گيرد و به آنها فرصت بحث داده شود و بقيه حضار نيز سوال مطرح كنند. ثانيا - به جنابعالي بر نخورد - اگر مصاحبه ميهمانهاي خارجي با رسانه ها جز

ص: 1226

برنامه است، بايد اين بخش از برنامه قبلا تدوين و مشخص بشود. نه اينكه هر موقع آدم از تالار سخنراني بيرون مي آيد افراد مختلف هجوم بياورند و وقت بخواهند. بايد وقت و ساعت معيني باشد، روزي سه چهار ساعت مثلا. بگويند شما در اين ساعت با نمايندگان راديو - تلويزيون و در آن ساعت مثلا با فلان نشريه مصاحبه داريد. هم جريان مصاحبه پربارتر مي شود هم شما معطل نمي شويد و هم من يادم نمي رود كه به چه كسي وعده دادم و كلا كار آسانتر و راحت تر مي شود. پيشنهاد ديگر اينكه: بالاخره موضوع كنگره، محور كنگره، حضرت امام و احياي تفكر ديني بوده. خوب آدم انتظار دارد كه در چنين كنگره اي كتابهاي خود حضرت امام كه موسسه تنظيم و نشر چاپ كرده در دسترس باشد كه مردم تهيه كنند و بخوانند. من در كنگره به استثناي شرح چهل حديث - كه آن را فقط براي نمايش آورده بودند نه براي پخش - كتابي از حضرت امام آنجا نديدم. با اينكه سه روز است در پي اين كتاب هستم و حاضرم وجه آن را تقديم كنم تاكنون به خواهش بنده ترتيب اثر داده نشده است. اينها چيزهاي اساسي است. مسايل حساسي است. حالا خوب الحمدلله نظام استقلال پيدا كرده و در اين امور سازماني،

ص: 1227

آدم بدون رودربايستي، انتظار بيشتري دارد. حضور: به هر حال ما از شما متشكريم و اين مصاحبه را نيز چاپ خواهيم كرد و برايتان خواهيم فرستاد. حامد الگار: متشكرم. من هم خواهشي داشتم: روز قبل كه شماره 18 مجله حضور را به من داديد، همان كه عكس مرحوم سيد احمد خميني روي جلدش بود، ظاهرا يكي از دوستان از من گرفت. يكي ديگر براي من تهيه كنيد و حتما مجله حضور را مرتب براي من بفرستيد.

ص: 1228

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان 17 شهريور روز نويد پيروزي خون

1 چكيده: تذكر به ايام اللّه كه خداوند متعال به آن امر فرموده است، انسان ساز است. قضايائي كه در ايام اللّه رخ داده است، براي تاريخ و انسان ها در طول تاريخ آموزنده و بيدار كننده است. حوادث بزرگ تاريخ كه قرآن مجيد هم از بعض از آنها ياد كرده است، سرمشقي پر بركت براي ساختن جامعه ها و اشخاص و جامعه عصر ما كه عصر انقلاب است و در كشور ايران كه كشور انقلاب و شاهد بسياري از حوادث بزرگ است كه بايد آنها را از ايام اللّه محسوب كنيم و به ذكر آنها و تذكر آن ايّام بپردازيم كه براي ملت قهرمان و مجاهدان سلحشور، درس انقلاب است.17 شهريور كه اكنون در آستانه سالگرد آن هستيم از ايام الهي است كه بايد ذكر آن را زنده نگه داريم و به نسل هاي آينده تسليم كنيم.فداكاري هاي ملت سلحشور در راه اسلام و ديوسيرتي دژخيمان رژيم شاهنشاهي در اين روز و ايامي نظير آن، درس بسيار ارزنده اي از فداكاري اي است كه ملت مظلوم سلحشور را و رژيم جنايتكار پهلوي را در طول تاريخ معرفي نموده است تا نسل هاي آينده ببينند اين جمهوري اسلامي با چه جان نثاري ها و از خود

ص: 1229

گذشتگي ها به دست آمده است تا انشاء اللّه آنان نيز با شهامت و شجاعت و ايثار و فداي عزيزان خويش، اين هديه بزرگ الهي را حفظ نمايند.17 شهريور 57 و نظاير آن كه قبل از پيروزي انقلاب و پس از آن بسيار بوده است و ملت مجاهد ايران بحمداللّه تعالي در همه آنها پيروزمندانه و شرافتمندانه و سرافرازانه در سركوبي ستمكاران، قيام و اقدام نمودند، جلوه الهي و قدرت پايان ناپذير ايمان به غيب را در جهان پرتو افكن ساخت و آفتاب فروزنده اسلام را كه از گريبان مجاهدان در راه حق سربر آورد، به عالميان بويژه مظلومان و مستضعفان معرفي نمود و به آنان درس پربركت جانبازي در راه هدف الهي را آموخت.)17/6/61(دشمنان ما گمان مي كردند با توطئه هاي فرسايشي مي توانند نهضت اسلامي و انقلاب شكوهمند اين ملت شهيد پرور را به سردي و سستي سوق دهند، غافل از آنكه قيامي كه براي خداست و نهضتي كه براساس معنويت و عقيده است، عقب نشيني نخواهد كرد. ملت ما اكنون به شهادت و فداكاري خو گرفته است و از هيچ دشمني و هيچ قدرتي و هيچ توطئه اي هراس ندارد...ملت عزيز ما آن روز كه جز مشت خالي و خون پاك هيچ نداشت، بر قدرت هاي عظيم شيطاني با فرياد اللّه اكبر غلبه كرد

ص: 1230

و امروز بحمداللّه تعالي جواناني رزمنده از خواهران و برادران دارد كه با تعليمات نظامي در سرتاسر كشور قدرت تفكر را از دشمنان ايران و اسلام سلب و با اعتماد به قدرت الهي و فداكاري در راه اسلام بر همه مشكلات و همه قدرت هاي شيطاني غلبه خواهد كرد.ملتي كه 17 شهريور روز نويد پيروزي خون، جمعه سياه روزي رژيم را با افتخار و پيروزي پشت سر گذاشته است، از اين محاصرات اقتصادي و نظامي باك ندارد. آنان باك دارند كه اقتصاد را زيربنا و شكم را قبله گاه و دنيارا مقصد و مقصود مي دانند.هان اي ملت سلحشور! براي مقابله با قدرت هاي نظامي ابر قدرتان آماده باشيد! و اي قواي مسلح كه سربازان اسلام و پيشمرگان هدف و نگهبانان كشوريد! مجهز باشيد هم به صلاح و هم به سلاح، و هراس و خوف به خود راه ندهيد كه خداوند تعالي پشتيبان و ملت بزرگ، هوادار شماست. شما نصرت كنيد از دين خدا و كشور توحيد تا خداوند قادر نصرت دهد شما را.)17/6/59(رهنمودهاي مقام معظم رهبري حضرت آية الله خامنه ايامروز با نام ليبرال دموكراسي يكي از سياه ترين جنايتهاي بشريت در عراق و بويژه شهر مقدس نجف در حال رخ دادن است و آمريكا با شعار دموكراسي و ليبراليسم، يكي از مقدس ترين شهرهاي مسلمانان

ص: 1231

را به خاك و خون مي كشد و قطعاً امت اسلامي و ملت عراق از اين جنايات نخواهند گذشت و قطعاً مردم عراق پاسخ سختي به آمريكا خواهند داد.رييس جمهوري آمريكا برغم قتل عام مردم عراق و شهر مقدس نجف و بعد از رسوايي و فضاحت زندان ابوغريب و اخلال در تشكيل كنگره ملي عراق و دخالت در حكومت اين كشور، باز هم ادعاي دموكراسي مي كند كه اين نهايت بي شرمي است.فضاي كنوني بين المللي نشان دهنده سلطه يك استبداد سياه در سطح دنيا است كه البته دوران اين استبداد جهاني نيز همانند ديگر استبدادها در كشورها، به سر خواهد آمد و نشانه هاي آن آشكار شده است...مهمترين حقيقت اين است كه جمهوري اسلامي ايران با حرف و سخني نو كه امكان و ضرورت همواره شدن پيشرفت مادي با معنويت است، در قلب جبهه اسلام در مقابل ليبرال دموكراسي قرار گرفته است.دشمنان مليت ايران بسيار تلاش كردند با ترفندهاي گوناگون از جمله معرفي اين نظام بعنوان يك نظام بنياد گرا كه داراي جمود است، از طرح واقعيت سخن جديد جمهوري اسلامي ايران جلوگيري كند ولي به موفقيت دست نيافته اند و مهمترين وظيفه نمايندگان فرهنگي جمهوري اسلامي ايران، معرفي ابعاد و واقعيات اين سخن نو است.بايد با اقدامات فرهنگي جذاب و در عين حال

ص: 1232

متفاوت براي مخاطب هاي گوناگون و معرفي شخصيت هاي برجسته علمي، فرهنگي و سياسي ايران بويژه امام خميني (ره) و تبيين ابعاد شخصيت ايشان، چهره واقعي نظام اسلامي و پيشرفتهاي شگرف آن را به جهانيان ارائه كرد.)22/5/83(دشمنان ملت ايران نيز به افزايش قدرت جمهوري اسلامي معترفند ضمن آنكه بيداري اسلامي، فروريختن ترس ملت ها از ابر قدرت ها و احساس هويت توده هاي مسلمان از آثار گرانقدر انقلاب اسلامي و پايداري ملت ايران است.امروز ليبرال دموكراسي غرب، در افكار عمومي ملت ها با مخالفت هاي روزافزون مواجه شده است و با افزايش نفرت جهاني از آمريكا، دولت اين كشور در حضيض شكست سياسي قرار دارد و عملاً در دنيا منزوي شده است.اسلامي كه ما طرفدار و مروج آن هستيم بر سه اصل معنويت، عقلانيت و عدالت استوار است و با اسلام متحجر و يا ليبرال كاملاً متفاوت است.اسلام ما اسلامي است كه حكمت و تدبير را مبناي كارها مي داند و بر پيگيري عدالت، بعنوان اساسي ترين هدف تأكيد مي كند.بايد در عرصه ارتباطات دوجانبه و منطقه اي و مجامع جهاني، حضوري كاملاً فعّال داشته باشيم و با شناخت مؤلفه هاي قدرت نظام اسلامي اهدافمان را دنبال كنيم.در مسائلي همچون حقوق بشر، حقوق اقليت ها، مبارزه با تروريزم، حقوق زنان، برابري دولتها، ممنوعيت استفاده از سلاح هاي كشتار جمعي و انرژي هسته اي ما بايد

ص: 1233

مدعي باشيم نه غربي ها چرا كه مواضع ما كاملاً بحق است و بايد در همه مجامع و مراودات، با اعتماد به نفس كامل و از موضعي تهاجمي و فعال، اين مواضع اصولي را به طور مستمر بيان كرد و سلطه گران را با چالش هايي جدي روبرو كرد.حرف قابل قبول در مباحث فعاليتهاي هسته اي، ضرورت اعتماد سازي است كه ما نيز از سال گذشته ضمن تعامل با آژانس بين المللي انرژي هسته اي اين هدف را دنبال مي كنيم اما جلب اطمينان بايد از راه هاي معقول صورت گيرد.آنها اكنون اين جنجال را درباره ساخت قطعات سانتريفوژ براه مي اندازند در حالي كه اين كار مخالف هيچ قراردادي نيست اما آنها در صددند كار را به جايي برسانند كه ما حق نداشته باشيم حتي اسم تكنولوژي هسته اي را بياوريم كه البته جمهوري اسلامي بي اعتنا به اين جنجال ها، هدف منطقي استفاده از فناوري هسته اي را دنبال مي كند.(38/5/62(

ص: 1234

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان توطئه كشف حجاب

1 چكيده: (من تلخي اين كشف حجابي كه اينها كردند و اسمشان را بعدا آزاد زنان و آزادمردان، پسر رضاخان گذاشت من تلخي اش باز در ذائقه ام هست . شما نمي دانيد چه كردند با اين زن هاي محترمه و چه كردند با همه قشرها . الزام مي كردند هم تجار را، هم كسبه جزء را، هم روحانيت را، هر جا زورشان مي رسيد به اين كه مجلس بگيريد و زن هاتان را بياوريد در مجلس، بياوريد در مجلس عمومي، آن وقت اگر اينها تخلف مي كردند، كتك دنبالش بود، حرف دنبالش بود، همه چيزها و حرف ها بود و اينها مي خواستند زن را وسيله قرار بدهند از براي اين كه سرگرمي حاصل شود براي جوان ها و در كارهاي اساسي اصلا وارد نشود . طريق هاي مختلفي اينها داشتند براي اينكه اين جوان هاي ما را، اين دانشگاهي هاي ما را، همه اين قشرها را نگذارند به فكر خودشان بيفتند و به فكر مملكتشان بيفتند . از آن طرف همين مساله كشف حجاب با آن فضاحتي كه اينها كردند و با آن رفتاري كه با زن هاي محترمه كردند و با آن رفتاري كه با روحانيون كردند در اين مسائل كه حتي به مرحوم آقاي كاشاني آمدند تكليف كردند كه

ص: 1235

شما بايد وارد بشويد در اين مجلس) . )19/6/59( (نقشه اين بود كه اين قشر مؤثر كه از دامن آنها زنان و مردان مؤثر تربيت مي شود، طوري كنند كه اطفال خودشان را از دامن هاي خودشان برانند و در جاهاي ديگري كه اطفال در آن جا جمع مي شوند انباشته كنند، و شما را از مهر مادري و آن ها را از سرپرستي مادرانشان جدا كنند كه نتوانند اين افرادي كه بايد در دامن هاي شما تربيت بشوند، از شما جدا بشوند و نتوانند براي كشور خودشان و براي اسلام عزيز عمل كنند، نقشه اين بود كه با توطئه كشف حجاب مفتضح در زمان قلدر نافهم رضاخان اين قشر عزيز را كه جامعه را بايد بسازند تبديل كنند به يك قشري كه فاسد كنند جامعه را، و اين نقشه نه اختصاص به شما بانوان داشت، بلكه جوانان مرد را هم همين طور بكشانند به مراكز فساد و آن طور كه مي خواهند آن ها را تربيت كنند، كه اگر چنانچه كشورشان به دست هر كس بيفتد بي تفاوت باشند يا مؤيد . اگر اين نهضت و انقلاب اسلامي هيچ نداشت، جز اين تحولي كه در بانوان و جوانان ما پيدا شد، اين يك امري بود كه كافي بود، براي كشور ما . اينهايي كه در گوشه و كنار

ص: 1236

به گوش اشخاص مي خوانند، كه اين انقلاب كاري انجام نداد، اين ها اشخاصي هستند كه اين تحولي كه در شما پيدا شده است چون مضر به حال آنها و قدرت هاي چپاول گر است، اين را چيزي حساب نكنند و با تبليغات سوئشان بخواهند به شما بباورانند، باور بياورند كه چيزي نشده است . . . نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است، براي اين كه زنان، بانوان علاوه بر اين كه خودشان يك قشر فعال در همه ابعاد هستند، قشرهاي فعال را در دامن خودشان تربيت مي كنند ، خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم بالاتر است، و از خدمت همه كس بالاتر است و اين امري است كه انبياء مي خواستند و مي خواستند كه بانوان قشري باشند كه همه آنها تربيت كنند جامعه را، و شير زنان و شيرمرداني به جامعه تقديم كنند . . . امروز ارزش، ارزش انساني است، ارزش اخلاقي است، ارزش انساني است، كه به واسطه همين تحول در قشر بانوان، ديگر آن هايي كه با آرايش هاي فاسد و لباس هاي فاخر مي خواستند فخرفروشي كنند، در بين جامعه نسوان ما محكوم اند و خجالت زده اند . . . اين تحول، يك تحولي است كه بالاترين تحول است در جامعه، جامعه ما از بانوان زمان يعني بعضي بانوان

ص: 1237

زمان محمد رضا و رضا برگشتند به يك بانواني كه زينب گونه شدند و تابع فاطمه . آن روز تابع آرايش اروپايي بودند، و بايد از اروپا طرح لباس بيايد، امروز تابع مكتب هستند و آن چه اسلام بپسندند مقبول است و اين يك تحولي است كه بالاترين تحولات است در جامعه ما، نگه داريد اين تحول را، توجه كنيد به اين كه دست هاي فاسد و قلم هاي فاسد و گفتارهاي فاسد، شما را به اغفال نكشاند و شما را برنگرداند به حال سابق; اين راه را شما ادامه بدهيد و توده هاي ميليوني مردان ما هم، ادامه بدهند و مي دهند; و توده هاي ميليوني بانوان ما هم ادامه بدهند و مي دهند، و هيچ توجه به صحبت ها و قلم ها و سخنراني هايي كه مي شود نكنيد، و خودتان مستقل فكر كنيد و تابع افكار ديگران نباشيد و خودتان براي كشور خودتان كوشش كنيد كه مفيد باشيد و شما هدايت كنيد مردان را ، و هدايت كنيد و نصيحت كنيد دولتمردان را، شما مادران خوبي براي اطفال باشيد و ناصحان خوبي براي جامعه) . (95/21/52(

ص: 1238

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان روز قدس، روز اسلام

1 چكيده: همه بايد بدانند كه هدف دولتهاي بزرگ از ايجاد اسرائيل، تنها با اشغال فلسطين پايان نمي پذيرد، آنها در اين نقشه اند كه پناه بر خدا تمامي كشورهاي عربي را به همان سرنوشت دچار كنند. آيا سران قوم نمي دانند و نديده اند كه مذاكرات سياسي با سياستمداران قدرتمند و جنايتكاران تاريخ، قدس و فلسطين را نجات نخواهد داد، و هر روز بر جنايات و ستمگريها افزوده خواهد شد.ما طرفدار مظلوم هستيم، هر كسي در هر قطبي مظلوم باشد ما طرفدار آنها هستيم، و فلسطينيها مظلوم هستند و اسرائيليها به آنها ظلم كرده اند، از اين جهت ما طرفدار آنها هستيم. بايد همه بپاخيزيم و اسرائيل را نابود كنيم، و ملت قهرمان فلسطين را جايگزين آن گردانيم. روز قدس كه همجوار شب قدر است، لازم است كه در بين مسلمانان احيا شود و مبدأ بيداري و هشياري آنان باشد. مسلمانان جهان بايد روز قدس را روز همه مسلمين، بلكه مستضعفين بدانند. اين آواي اللّه اكبر است، اين همان فرياد ملت ماست كه در ايران، شاه را و در بيت المقدس، غاصبين را به نوميدي كشاند. اصولاً اين تكليف همه مسلمين است كه قدس را آزاد كنند و شر اين جرثومه فساد را

ص: 1239

از سر بلاد اسلامي قطع كنند. مسأله قدس يك مسأله شخصي نيست، و يك مسأله مخصوص به يك كشور و يا يك مسأله مخصوص به مسلمين جهان در عصر حاضر نيست، بلكه حادثه اي است براي موّحدين جهان و مؤمنان اعصار گذشته و حال و آينده. قدس متعلق به مسلمين است و بايد به آنان برگردد. روز قدس روز اسلام است. روز قدس روزي است كه بايد سرنوشت ملتهاي مستضعف معلوم شود. روز قدس يك روز جهاني است، روزي نيست كه فقط اختصاص به "قدس" داشته باشد، روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است. روز قدس روزي است كه اسلام را بايد احيا كرد. روز قدس كه آخرين روزهاي "شهر اللّه اعظم " است سزاوار (آن) است كه همه مسلمانان جهان از قيد اسارت و بردگي شياطين بزرگ و ابرقدرتها رها شده و به قدرت لايزال اللّه بپيوندند. اسرائيل از نظر اسلام و مسلمين و تمامي موازين بين المللي غاصب و متجاوز است؛ و ما كمترين اهمال و سستي را در پايان دادن به تجاوزات او جايز نمي دانيم. من طرفداري از طرح استقلال اسرائيل و شناسايي او را، براي مسلمانان يك فاجعه و براي دولتهاي اسلامي يك انفجار مي دانم. ملتهاي برادر عرب، و برادران لبنان و فلسطين بدانند كه هرچه بدبختي دارند

ص: 1240

از اسرائيل و آمريكاست. اسرائيل بايد از صحنه روزگار محو شود. بر همه آزاديخواهان جهان است كه با ملت اسلام همصدا شده، تجاوزات غير انساني اسرائيل را محكوم نمايند. من به جميع دول اسلام، و مسلمين جهان در هر جا هستند اعلام مي كنم كه ملت عزيز شيعه از اسرائيل و عمال اسرائيل متنفرند، و از دولتهايي كه با اسرائيل سازش مي كنند متنفر و منزجرند.

ص: 1241

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان شهيد بهشتي خار چشم دشمنان

1 چكيده: اشخاصي كه براي خدمت خودشان را حاضر كرده بودند و خدمتگزار اين كشور بودند اشخاصي بودند كه آنقدري كه من از آن ها مي شناسم، از ابرار بوده اند، از اشخاص متعهد بوده اند كه در رأس آنها مرحوم شهيد بهشتي است. ايشان را من بيست سال بيشتر مي شناختم، مراتب فضل ايشان و مراتب تفكر ايشان و مراتب تعهد ايشان بر من معلوم بود و آن چه كه من راجع به ايشان متأثر هستم، شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور بود. مخالفين انقلاب، افرادي كه بيشتر متعهدند، مؤثرتر در انقلابند، آنها را بيشتر مورد هدف قرار داده اند. ايشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگي بود. تهمت ها، تهمت هاي ناگوار به ايشان مي زدند. از آقاي بهشتي اينها مي خواستند يك موجود ستمكار ديكتاتور معرفي كنند، در صورتي كه من بيش از بيست سال ايشان را مي شناختم و بر خلاف آنچه اين بي انصاف ها در سرتاسر كشور تبليغ كردند و مرگ بر بهشتي گفتند، من او را يك فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدين، علاقه مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور براي جامعه خودمان مي دانستم. )8/4/60(شما كوردلان (منافقين) با آنكه ديده ايد با

ص: 1242

شهادت رساندن شخصيت هاي بزرگ صفوف فداكاران در راه اسلام فشرده تر و عزم آنان مصمم تر مي شود، مي خواهيد با به شهادت رساندن عزيزان ما اين ملت فداكار را از صحنه بيرون كنيد. شما تا توانستيد به فرزندان اسلام چون شهيد بهشتي و شهداي عزيز مجلس و كابينه با حربه ناسزا و تهمت هاي ناجوانمردانه حمله كرديد كه آنها را از ملت جدا كنيد و اكنون كه آن حربه از كار افتاد و كوس رسوائي همه تان بر سر بازارها زده شد. در سوارخ ها خزيده و دست به جناياتي ابلهانه زده ايد كه به خيال خام خود ملت شهيدپرور فداكار را با اين اعمال وحشيانه بترسانيد و نمي دانيد كه در قاموس شهادت واژه وحشت نيست. اكنون اسلام به اين شهيدان و شهيد پروران افتخار مي كند و با سرافرازي همه مردم را دعوت به پايداري مي نمايد و ما مصمم هستيم كه روزي رخش ببينيم و اين جان كه از اوست تسليم وي كنيم.ملت ايران در اين فاجعه بزرگ 72 تن بيگناه به عدد شهداي كربلا از دست داد. ملت ايران سرافراز است كه مرداني را به جامعه تقديم مي كند كه خود را وقف خدمت به اسلام و مسلمين كرده بودند و دشمنان خلق گروهي را شهيد نمودند كه براي مشورت در مصالح كشور گردهم آمده بودند. ملت

ص: 1243

عزيز! اين كوردلان مدعي مجاهدت براي خلق گروهي را از خلق گرفتند كه از خدمتگزاران فعال و صديق خلق بودند. گيرم كه شما با شهيد بهشتي كه مظلوم زيست و مظلوم مرد و خار در چشم دشمنان اسلام و خصوص شما بود دشمني سرسختانه داشتيد، با بيش از 70 نفر بيگناه كه بسياريشان از بهترين خدمتگزاران خلق و مخالف سرسخت با دشمنان كشور و ملت بودند چه دشمني داشتيد؟...ملت ايران با اعتماد به قدرت لايزال قادر متعال همچون دريايي مواج به پيش مي رود و در مقابل ابرقدرت ها و تفاله هاي آنان با صفي مرصوص ايستاده است و شما درماندگان عاجز را كه در سوراخ ها خزيده ايد و نفس هاي آخر را مي كشيد به جهنم مي فرستد و خداوند بزرگ پشت و پناه اين كشور و ملت است.)9/4/60(رهنمودهاي مقام معظم رهبري حضرت آية الله خامنه ايلازم مي دانم بار ديگر از ملت عزيزمان به خاطر حضور هوشمندانه و آگاهانه شان در پاي صندوقهاي رأي براي مجلس هفتم تشكر كنم. كار بزرگ و برخاسته از درك و احساس صادقي انجام گرفت؛ ملت ايران نگذاشتند طبق خواست مدعيان و دشمنان اين نظام، جمهوري اسلامي حتّي يك روز بدون مجلس و بدون قوّه قانونگذاري باشد.اگر هدف ما از نمايندگي مجلس و از مسؤوليتهاي دولتي و از تكيه زدن بر مناصب و

ص: 1244

مسندهاي گوناگون از آن جايي كه شما نشسته ايد، تا آن جا كه بنده نشسته ام، تا آن جايي كه دولت نشسته است، تا آن جايي كه مسؤولان گوناگون در رده هاي مختلف نشسته اند همين شأن ظاهري و برخورداري هاي ظاهري باشد(كه اين هم پوچ است، باطن اين هم چيزي نيست؛ بظاهر، برخورداري به نظر مي آيد، اما برخورداري واقعي نيست) بدون شك سرمان كلاه رفته است؛ چون ما در مقابل آنچه مي گيريم، چيزي مي دهيم. شما در طول مدت عمرتان هيچ چيز را يكجانبه نمي گيريد؛ چيزي مي گيريد، چيزي مي دهيد. آنچه مي گيريم، همين چيزهايي است كه در طول زندگي گير ما مي آيد از علم، از معنويت، از پول، از مقام، از جلوه گري در چشم مردم، از محبوبيت و غير اينها آنچه مي دهيم، از همه اينها مهمتر است و آن، عمر و زندگي ماست؛ «انّ الانسان لفي خسر» ما در مقابل همه دستاوردهاي خود، چيزي را داريم و به طور مستمر و بي وقفه تحويل مي دهيم و آن، مدّت مهلت و فرصت ما در اين دنياست؛ اين دارد تمام مي شود. سرمايه اصلي دارد ذره ذره كم مي شود، مثل يخي كه انسان در دستش بگيرد و آب شود. اين سرمايه را بايد به سرمايه تبديل كنيم.مهمترين چيزي كه در باب مجلس شوراي اسلامي وجود دارد. اين است كه

ص: 1245

اين مجلس مظهر مردم سالاري ديني است. الگويي كه نظام اسلامي در خصوص مردم سالاري ديني به دنيا ارائه داد و در عرصه سياست جهاني مطرح كرد، بدون شك تجربه موفقي از آب درآمد. آنچه در آن، هم رأي و اراده و شخصيت و خواست مردم در آينده سازي جامعه تأثير دارد، و هم چارچوب اين حركت، ارزشهاي معنوي و الهي است، همان چيزي است كه امروز بشريت نيازمند آن است و از نبود آن دارد رنج مي برد. اين جنگها، استكبارها، ظلمها، شكافهاي طبقاتي، غارت ثروت ملتها و فقر عجيبي كه بر بخش عظيمي از مردم دنيا حاكم است، همه بر اثر نبود معنويت است.ما ملت ايران آمده ايم معنويت را به شكل جوهري، اصولي و ريشه يي نه به شكل سربار و تعارفي در الگوي جديد خود گنجانده ايم. مردم سالاري ديني، اين است. مظهر اين مردم سالاري، مجلس شوراي اسلامي است؛ هم «شورا» است، هم «اسلامي» است؛ هم انتخاب مردم است، هم جهتگيري اسلامي است، كه در اصول متعدد قانون اساسي و در سوگند نمايندگي آشكار است. اين الگو، بي نظير است. البته طبيعي است كه عليه آن تبليغات كنند به تعبير بازاري ها توي سر جنس بزنند و سعي كنند آن را از چشمها بيندازند و بي ارزش وانمود كنند، اين يك ترفند

ص: 1246

شناخته شده است.نكته يي كه بسيار مهم است، اين است كه از همه ظرفيت كاري مجلس استفاده كنيد. اگر قرار باشد يك روز دستگاهي بخواهد موفق ترين مجلس ايران را در دوره بعد از انقلاب ارزيابي كند، بلاشك موفق ترين مجلس، مجلسي است كه توانسته از همه ظرفيت كاري خود استفاده كند. ظرفيت قانونگذاري، يكي از ظرفيتهاي بسيار مهم است. ابزارهاي نظارت در دست شما قرار دارد. ديوان محاسبات را دست كم نگيريد. من در مجالس قبلي مكرر به مسؤولان و دست اندركاران مي گفتم ديوان محاسبات را خيلي جدي بگيريد، اين ابزار بسيار مهمي است. به شما هم اين نكته را عرض مي كنم. البته بعضي گوش كردند، بعضي هم گوش نكردند، اما شما گوش كنيد. ديوان محاسبات خيلي مهم است.(38/3/82(

ص: 1247

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان والاترين روز

1 چكيده: مبارك باد بر ملت عظيم الشأن ايران بويژه زنان بزرگوار روز مبارك زن، روز شرافتمند عنصر تابناكي كه زير بناي فضيلت هاي انساني و ارزش هاي والاي خليفة اللّه در جهان است.و مباركتر و پربهاتر انتخاب بسيار والاي روز بيستم جمادي الثاني است، روز پرافتخار ولادت زني كه از معجزات تاريخ و افتخارات عالم وجود است، زني كه در حجره اي كوچك و خانه اي محقر انسان هائي تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوي افلاك و از عالم ملك تا آن سوي ملكوت اعلي مي درخشد. صلوات و سلام خداوند تعالي بر اين حجره محقري كه جلوه گاه نور عظمت الهي و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است.)25/1/61(اين ولادت با سعادت در زمان و محيطي واقع شد كه زن به عنوان يك انسان مطرح نبود و وجود او موجب سرافكندگي خاندانش در نزد اقوام مختلف جاهليت به شمار مي رفت. در چنين محيط فاسد و وحشتزايي، پيامبر بزرگ اسلام دست زن را گرفت و از منجلاب عادات جاهليت نجات بخشيد. و تاريخ اسلام گواه احترامات بي حد رسول خدا صلي اللّه عليه و آله به اين مولود شريف است، تا نشان دهد كه زن، بزرگي ويژه اي در جامعه دارد كه اگر برتر از مرد نباشد،

ص: 1248

كمتر نيست. پس اين روز، روز حيات زن و روز پايه گذاري افتخار و نقش بزرگ او در جامعه است. اينجانب به زنان پرُ افتخار ايران، مباهات مي كنم كه تحوّلي آنچنان در آنان پيدا شد كه نقش شيطاني بيش از پنجاه سال كوشش نقّاشان خارجي و وابستگان بي شرافت آنان، از شعراي هرزه گرفته تا نويسندگان و دستگاه هاي تبليغاتي مزدور را نقش بر آب نمودند و اثبات كردند كه زنان ارزشمند مسلمان دچار گمراهي نشده و با اين توطئه هاي شوم غرب و غربزدگان آسيب نخواهد پذيرفت.رحمت خداوند بر مادراني كه جوانان نيرومند خود را به ميدان دفاع از حق فرستاده و به شهادت ارجمند آنان افتخار مي كنند. نفرت بر آن عروسك هائي كه در كاخ هاي ننگين داخل و خارج به زندگاني حيواني پست، دل بسته و جز به فكر فسادانگيزي نيستند. بريده باد زبان ها و دست هاي جنايتكاري كه با گفتار و قلمفرسائي خود، كوشش دارند جمهوري اسلامي را بشكنند و كشور عزيز را به دامن چپ يا راست بكشانند! درود بي پايان بر زنان متعهدي كه اكنون در سراسر كشور، به تربيت نوباوگان و تعليم بيسوادان و تدريس علوم انساني و آموزش فرهنگ غني قرآني اشتغال دارند. و درود خداوند بر زناني كه در اين انقلاب و در دفاع از ميهن، به

ص: 1249

درجه والاي شهادت نائل شده اند. و بر آناني كه در بيمارستان ها و درمانگاه ها در خدمت معلولان و بيماران مي باشند. و درود بر مادراني كه جوانان خود را با افتخار از دست داده اند. مبارك باد روز زن بر زنان متعهد كشورهاي اسلامي! و اميد آن است كه جامعه زنان، از غفلت و خواب مصنوعي كه از جانب چپاولگران بر آنان تحميل شده است، برخيزند و همگان دوش به دوش هم به داد بازيخوردگان برسند. و زن را به مقام والاي خود، هدايت كنند. و اميد است كه زنان ساير كشورهاي اسلامي، از تحول معجزه آسايي كه براي زنان ايران در اثر انقلاب بزرگ اسلامي حاصل شد، عبرت گرفته و بكوشند تا جامعه خود را اصلاح نمايند و كشورهاي خود را به آزادي و استقلال برسانند. رحمت و بركت حق تعالي نثار زنان با شخصيت اسلام و ايران عزيز.)4/2/60(رهنمودهاي مقام معظم رهبري حضرت آية الله خامنه ايجمهوري اسلامي و ملت ايران بر اساس منطق اسلام بدنبال بمب اتمي نبوده و نيستند اما استفاده از دانش و فناوري هسته اي را حق مسلّم خود مي دانند و دانشمندان پرتوان ايران همراه با دولت و ملت، به عنوان وظيفه اي ملي، اين هدف را دنبال خواهند كرد.علت اصلي جنجال اخير آمريكا درباره فعاليت هاي هسته اي ايران آن است كه

ص: 1250

دشمنان اين ملت و نظام اسلامي از بومي شدن دانش هسته اي در ايران و تلاش انديشمندان ايراني براي تأمين سوخت مورد نياز نيروگاه هسته اي بوشهر نگرانند.دشمنان ملت ايران و در رأس آنان آمريكايي هاي رسوا كه جنايات آنها در مناطق مختلف جهان از جمله ابوغريب و ديگر زندانهاي عراق، مظهر فاجعه آفريني و وحشيگري است و عملكرد منحط آنها، ننگ جامعه بشري محسوب مي شود. جمهوري اسلامي و ملت ايران را به فريب جهانيان، متهم مي كنند و براي خالي كردن كينه هاي ناشي از پيروزي انقلاب و بيرون انداخته شدن آمريكايي ها، از ايران، بر ضد نظام اسلامي، ياوه گويي و جنجال آفريني مي كنند اما همچون هميشه راه بجايي نخواهند برد.ايران اسلامي دنبال ساخت سلاح اتمي نبوده و نيست چرا كه براي پيروزي بر دشمنان نيازي به اينگونه وسائل ندارد و همچون 25 سال اخير با تكيه بر عزم و ايمان و آگاهي و اتحاد ملت، دشمنان ايران از جمله آمريكا را شكست خواهد داد.رژيم صهيونيستي با دارابودن صدها كلاهك هسته اي اكنون در برابر فلسطيني هاي مؤمن و سنگ بدست درمانده است، چرا كه سلاح اتمي در صحنه هاي عظيم و اساسي، پيروزي بدنبال نمي آورد.مسئله اي كه ما با جديت بدنبال آن هستيم استفاده از دانش هسته اي در مصارف گوناگون غيرنظامي از جمله در تأمين سوخت نيروگاه

ص: 1251

اتمي بوشهر است كه اين مسئله مطابق مقررات بين المللي و معاهده «ان پي تي» كه ما هم آن را قبول كرده ايم، هيچ اشكالي ندارد و حق مسلم همه كشورها است. اين كار ضرورتي اساسي است چرا كه اگر ملت ايران نتواند اين نياز اساسي را در داخل تأمين كند، بايد به كشورهاي ديگر وابسته شود و هرگاه آن كشورها بهر دليلي از جمله مسائل سياسي يا بين المللي از دادن سوخت نيروگاه خودداري كنند، ايران عملاً از استفاده از امكانات نيروگاهي خود محروم خواهد شد.آمريكايي ها مي دانند كه اگر ايران اسلامي و ملت ايران بر قله رفيع اين فناوري بايستد، سخن حق او كه دعوت به استقلال، عزت و سرافرازي است در افكار عمومي جهان بويژه مسلمانان، نفوذ بيشتري خواهد يافت و دشمنان ملت از همين مسئله ناراحت و نگرانند.اگر اروپايي ها واقعاً نگران دستيابي ما به سلاح هسته اي هستند ما به همان دلايلي كه گفته شد به آنها اطمينان مي دهيم كه بدنبال توليد اينگونه سلاح نيستيم اما اگر از دستيابي ايران به فناوري فاخر و برجسته هسته اي و بومي شدن اين دانش در اين سرزمين ناراحتند و مي خواهند اين روند را متوقف كنند به آنها تأكيد مي كنيم كه ملت ايران زير بار اين حرف زور نخواهد رفت.ملت ايران نيز مانند

ص: 1252

كشورهاي مختلف، در صدد است انرژي مورد نياز خود را از نيروگاه هسته اي تأمين كند چرا كه در غير اين صورت از قافله علم، باز هم عقب خواهد ماند، بنابراين تلاش براي دستيابي به فناوري هسته اي و ديگر فناوريهايي كه ايران را به اوج قله علم نزديك كند، امري واجب و وظيفه اي ملي است و ملت و دولت ايران بر خلاف خواست خائنيني كه اهداف آمريكا را دنبال مي كنند با پايداري در برابر فشارهاي مراكز سلطه جهاني، اين هدف اساسي را دنبال خواهد كرد.(3831/4/2(

ص: 1253

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان وحدت روحاني و دانشگاهي

1 چكيده: از اينكه احساس مي كنم طبقات جوان غيور دانشجوي قديم و جديد داخلي كشور و خارج و روشن ضميران ساير طبقات ملت شريف مسلمان ايدهم اللّه تعالي از خواب گران چند صد ساله كه به نغمه هاي خواب آور عمال خبيث استعمار بر ملت ها غلبه كرده بود، بيدار شده اند و در فكر چاره هستند و از پيوستگي دانشجويان مدارس قديم و دانشگاه ها و همكاري آنها و ساير طبقات بيدار در اين نهضت مقدس اسلامي كه به خواست خداوند متعال منتهي به قطع ايادي اجانب و استعمار خواهان و غربزدگان خواهد شد، احساس مسرت و سربلندي مي كنم.اين پيوستگي، قدم اول است كه به رغم اجانب و نوكران چشم و زبان بسته آنها، در راه آزادي ملت هاي زير دست برداشته شده و اساس و زيربناي شكست نهائي چپاولگران و عمال خبيث كساني است كه با تبليغات مسمومه ساليان دراز شما برادران و فرزندان ملت را مانند دشمنان ستمگر ملت هاي ضعيف، بر مركب آمال به تاخت و تاز و بند كشيدن ملل اسلامي و مكيدن خون آنها با كمال امنيت و آرامش خاطر اشتغال داشتند.اكنون كه مي بينم شما فرزندان عزيز شاهراه اساس را يافته و بر پايه وحدت اسلامي به هم پيوسته ايد

ص: 1254

و نور تابناك قرآن مجيد دستور آزادي ملل ضعيف و راهنماي چگونگي نهضت مردان تاريخ و پيمبران پاك در هر عصري بر ضد ستمگران و استثمار و استعمار پيشگان بر قلب هاي شما پرتو افكنده است، به خود نويد مي دهم كه به خواست خداي بزرگ آتيه درخشان زندگي نزديكي در انتظار ملل مظلوم است.بر شما جوانان روشنفكر است كه از پا ننشينيد تا خواب رفته ها را از اين خواب مرگبار بر انگيزانيد و با فاش كردن خيانت ها و جنايت هاي استعمارگران و پيروان بي فرهنگ آنها غفلت زده ها را آگاه نمائيد و از اختلاف كلمه و تفرقه و هواهاي نفساني كه رأس همه فسادهاست احتراز كنيد و به خداوند تبارك و تعالي روي نياز آوريد كه شما را در اين راه هدايت فرمايد و با جنود فوق طبيعت كمك كند.(صحيفه نور، ج1، ص 130(ما بايد اين اجتماعي كه در ايران حاصل شد و اين تحول بزرگي كه حاصل شد اين را سرمشق خودمان قرار بدهيم و از ياد نبريم. توجه داشته باشيم كه آن چه ما را پيروز كرد، آن چه ما را با دست تهي پيروز كرد، اين اجتماع ابدان و اجتماع ارواح و وحدت كلمه و وحدت مقصود بود.اين مطلب مهم است و نسبت (به) كساني كه دولتمردان هستند اهميتش بيشتر است؛ آن ها

ص: 1255

بايد توجه داشته باشند كه سند پيروزي ما همين وحدت كلمه و همين توحيد كلمه بوده است و آنها بايد بدانند كه رسيدن هر يك از آنها به هر مقامي براي خاطر همين ملتي است كه بپاخاستند و وحدت كلمه را ايجاد كردند و با هم يك كلمه گفتند و آن «آزادي، استقلال، جمهوري اسلامي» و همه همين مقصد را داشتند.(95/21/7(

ص: 1256

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان پانزده خرداد مبدا نهضت اسلامي

1 چكيده: با فرارسيدن پانزدهم خرداد خاطره غم انگيز و حماسه آفرين اين روز تاريخي تجديد مي شود، روزي كه بنابر آنچه كه مشهود است قريب به پانزده هزار نفر از ملت مظلوم و ستم كشيده ما به خاك و خون كشيده شد، روزي كه طليعه نهضت اسلامي اين لت شجاع و غيور گرديده نهضت عظيمي كه ... به دنبال قيام روحانيت مسئول و متعهد، در مقابل محمد رضا پهلوي كه مخالفتش با اسلام عزيز آشكار و آشكارتر شد، شكل گرفت . روحانيت به اعتراض برخاست و عصر عاشورا پس از حادثه اي ناگوار اعتراض با موج عظيم انساني اسلامي بالا گرفت و به اوج رسيد و پس از آن دست ناپاك استعمار از آستين شاه مخلوع درآمد و غائله پانزده خرداد - 12 محرم - را هرچه دردناكتر بوجود آورد ... نهضت از حوزه علميه قم مركز فقاهت راستين برخاست و برق آسا در ساير حوزه هاي علميه و دانشگاه ها و در تهران و ساير شهرها قشرهاي عظيم ملت را فرا گرفت و همه را به ميدان مبارزه كشيد و در سال هاي اخير كه حوادث به دنبال حوادث به وجود آمد و ملت بزرگ با شعار اسلام و فرياد الله اكبر و نور ايمان و

ص: 1257

وحدت كلمه بنياد پهلوي را از بن كند و ملت ما اين روز را عزيز مي شمارد و من روز پانزدهم خرداد را براي هميشه عزاي عمومي اعلام مي كنم . )12/3/58( پانزدهم خرداد را بشناسيد و مقصد پانزده خرداد را بشناسيد و كساني كه پانزده خرداد را بوجود آوردند بشناسيد و كساني كه پانزده خرداد را دنبال كردند بشناسيد و كساني كه از اين به بعد اميد تعقيب آنها هست بشناسيد و مخالفين پانزده خرداد و مقصد پانزده خرداد را بشناسيد . پانزده خرداد از همين مدرسه شروع شد . عصر عاشورا در همين مدرسه اجتماع عظيم بود و بعد از اينكه صحبت هائي و افشاگري هائي شد، دنباله آن منتهي به پانزده خرداد شد . پانزده خرداد براي اسلام بود و به اسم اسلام بود و به مبدائيت اسلام و راهنمائي روحانيت و همين جمعيت ها كه الآن اينجا هستند، اينها بودند كه 15 خرداد را بوجود آوردند . همين جمعيتي كه مقصدي غير از اسلام ندارد، در تعقيب 15 خرداد تا حالا دنباله كردند . از همين جمعيت كه مقصدي غير از اسلام ندارد اميد آن است كه تعقيب كنند و نهضت ما را به ثمر برسانند . )15/3/58( پانزده خرداد كه ما مردان با اراده اي را از دست داديم و جواناني از

ص: 1258

دست ملت ما رفت، نقطه عطفي در تاريخ و مبدا اين نهضت است . آنها كه در پانزده خرداد قيام كردند، قيام مردانه كردند و در مقابل دژخيمان نه گفتند و به شهادت رسيدند، آنها مبدا اين نهضت عظيم شدند . )9/8/58( واقعه پانزده خرداد ننگ بزرگي براي هيات حاكمه به بار آورد . اين واقعه فراموش شدني نيست . بايد «پانزده خرداد» و «نوزده دي» جاويد و زنده نگه داشته شود تا جلادي شاه از خاطره ها نرود، و نسلهاي آتيه جرايم شاهان سفاك را بدانند . قيام پانزده خرداد اسطوره قدرت ستمشاهي را درهم شكست و افسانه ها و افسونها را باطل كرد . اولين و مهمترين فصل خونين مبارزه، در عاشوراي پانزده خرداد رقم خورد . ملت عظيم ايران لازم است شكر نعمتهاي غير متناهي الهي را، در سالروز پانزده خرداد به جان و دل بجا آورد . در حقيقت دستاورد 15 خرداد 42، پيروزي 22 بهمن 57 بود . ملتي كه «پانزده خرداد» روز خون و «هفده شهريور» روز نويد پيروزي خون، جمعه «سياه روزي» رژيم را با افتخار و پيروزي شت سرگذاشته است، از اين محاصرات اقتصادي و نظامي باك ندارد . آنان باك دارند كه اقتصاد را زيربنا، و شكم را قبله گاه، و دنيا را مقصد و مقصود

ص: 1259

مي دانند . درود بر عاشورا، درود بر «پانزده خرداد» و »22 بهمن» ، درود بر ايام الله و بر ملت شريف ارزشمند ايران . (كلمات قصار)

ص: 1260

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان

1 1 چكيده:

كشاورزان و كارگران اساس استقلال كشورند

كارگران از ارزشمندترين طبقه و سودمندترين گروه در جامعه ها هستند. چرخ عظيم جوامع بشري با دست تواناي كارگران در حركت و چرخش است. حيات يك ملت مرهون كار و كارگر است كار خلاصه نمي شود به جنبش مخصوص و كارگر خلاصه نمي شود به گروهي خاص و به اين انگيزه، روز كارگر روز همه ملت است...)10/2/59( انشاء اللّه مبارك است بر همه مستضعفين جهان و بر ملت ايران و بر شما كارگران متعهد اسلامي، روز كارگر مبارك باشد بر ملت ايران كه چنين جوانان متعهدي در كارگاه ها مشغول فعاليت هستند. دو قشر از ملت ستون فقرات كشور و انقلابند. يك قشر، قشر كارگر كه با مجاهدات پيگير خود، قبل از انقلاب با اعتصابات دامنه دار خود انقلاب را به پيروزي رساندند و بعد از انقلاب هم آنها هستند كه با كوشش خود و جهاد خود در راه اسلام اين انقلاب را به پيش مي برند و من اميدوارم كه كوشش آنها در پيشگاه مقدس خداي تبارك و تعالي مقبول باشد و سرفراز باشند در اينجا و در آنجا و قشر دوم كشاورزانند. كشاورزان و كاگران اساس استقلال كشورند و اگر اين دو قشر به طور دلخواه انشاء اللّه

ص: 1261

عمل كنند، گرفتاري هاي كشور ما انشاء اللّه رفع مي شود و از اين جهت است كه اين دو قشر بيشتر مورد هجمه مخالفين انقلاب اسلامي هستند. بي جهت نيست كه فعاليت گروه هائي كه به خلاف جمهوري اسلامي هستند و وابسته به اجانب هستند به اين دو قشر بيشتر توجه دارند و اين دو قشر را بيشتر مي خواهند به انحراف بكشانند... همانطوري كه سرحدات را قواي مسلح نگهداري مي كنند و با شجاعت و شهامت از اسلام دفاع مي كنند و جواناني پر ارزش را از دست مي دهند معذلك با كمال شجاعت به دفاع از كشور و اسلام مشغول هستند، در داخل كشور هم مجاهدين كارگر و مجاهدين كشاورز مجاهده مي كنند نظير همان مجاهدات. آنها سرحدات را از آسيب حفظ مي كنند و شما متن كشور را از وابستگي حفظ مي كنيد. آنها مجاهد في سبيل اللّه هستند و شماها هم مجاهد في سبيل اللّه. همانطور كه خون آنها در پيش خداي تبارك و تعالي مقدس و ارجمند است، عرق شما هم در پيشگاه خداي تعالي مقدس است. اگر شما كارگران و كشاورزان سراسر كشور قيام كنيد به امري كه مصلحت كشور شما، استقلال كشور شما، آزادي شما به او بستگي دارد، اين كشور به پيش خواهد رفت و آسيب نخواهد ديد... )10/2/60( از پيغمبر اكرم

ص: 1262

شنيده ايد كه نقل شده است كه كف دست يك كارگر را، يعني همان محلي كه كار درش تأثير كرده و پينه بسته، آنجا را بوسيد و اين، يك نشان ارزش است براي كارگر در طول تاريخ. پيغمبر اسلام كه اولين فرد انسان هاست و بزرگترين انسان كامل است، نسبت به كارگر اينطور تواضع بكند و كف دست او را كه علامت كار است ببوسد، اين نكته دارد كه كف دست را بوسيده، نه پشت دست را. كف دست آثار كار درش هست، مي خواهد ارزش كار را به عالميان اعلام كند. به مسلمين اعلام كند كه ارزش كار اين است كه آنجائي كه كارگر كار كرده است، در اثر كار يك نشانه اي پيدا كرده من آنجا را مي بوسم كه ملت هاي اسلامي و بشر ارزش اين كارگر را بداند. و ما مفتخريم و شما و همه مفتخرند به اينكه همچو نشاني پيغمبر اكرم به شما داده، يا در بعض روايات فرموده اند كه قطره عرقي كه از بدن كارگر مي آيد مثل خوني است كه از شهداي در راه خدا مي آيد چقدر اين ارزش دارد.)11/2/61( هيئت تحريريه 1

ص: 1263

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان» يوم اللّه بيست و دوم بهمن

1 چكيده: سالروز پيروزي انقلاب عظيم ايران را به مستضعفين جهان و مسلمانان عموماً و ملت شريف و شجاع ايران تبريك عرض مي كنم. در چنين روز فرخنده اي حق بر باطل و جنود رحماني بر اولياء شيطان و حزب اللّه طاغوت و طاغوتيان غلبه نمود و حكومت عدل اسلامي مستقر گرديد و دست انتقام حق از آستين ملت رزمنده ايران بيرون آمد و نصرت اعجازآميز اسلام بر كفر تحقق يافت. در چنين روز مسعودي همبستگي قشرهاي ملت دلير روزافزون و ارتش و ساير قواي انتظامي وفاداري خود را به اسلام و ايران نشان دادند و ميهن خود را از شر طاغوت هاي زمان كه در رأس آنان دولت آمريكاست رهائي بخشيدند.درود بر چنين ملت زنده و هوشيار و آفرين بر قواي انتظامي و سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. جاويد باد پرچم پرافتخار اللّه اكبر كه رمز پيروزي معجزه آساي ملت بزرگ ايران است...ما گرچه شهداي گرانمايه و جوانان برومندي از دست داديم و برادران و خواهران معلول و ناقص العضو به جاي گذاشتيم. شهدائي كه نور انقلابمان و خواهران و برادران معلولي كه سرمايه انقلاب اسلامي ما هستند و از احترام خاصي در ميان ملت قدرشناس ما برخوردارند ولي در

ص: 1264

عوض ملتي بزرگ را نجات داديم و چنگال گرگان آدمخوار، وحشيان به صورت آدمي را از شريان حيات امتي عظيم الشأن قطع كرديم و با خواست خداوند و اراده مصمم ملت عزيز تا ابد صحنه ميهن اسلامي خود را از لوث وجود جنايتكاران بي فرهنگ و خيانتكاران غارتگر پاك و در تحت لواي پربركت اللّه اكبر براي هم ميهنان خود آزادي و استقلال را تأمين نموديم.)22/11/58(روز 22 بهمن روزي بود كه ارتش و ملت به هم پيوستند و روزي بود كه ارتش از طاغوت به اللّه برگشت و تكبير و پشتيباني امت بر طاغوت غلبه كرد و اين معنا بايد سرمشق ما باشد در تمام زندگي، كه اگر يك ملتي همه قشرهايش با هم بودند و يكپارچه بودند هيچ قدرتي نمي تواند در مقابل آنها ايستادگي كند و آسيبي به آنها برساند...در 22 بهمن ثابت شد كه ملتي يكپارچه، ملتي كه مقصدشان يك مقصد الهي است نه مقصدشان يك مقصد مادي صرفاً و همه شان با هم يكصدا هستند، يك مقصد هستند، نمي توانند كه بر اين ملت غلبه كنند و ديدند كه ملت غلبه كرد بر همه آنها...22 بهمن بايد سرمشق ما باشد در طول زندگي و براي نسل هاي آينده كه همه آنها 22 بهمن را كه غلبه ايمان بر كفر و

ص: 1265

اللّه بر طاغوت و اسلام بر كفر بود، بايد حفظ كنند و بزرگ بشمارند، بزرگ بشمارند روزي را

ص: 1266

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان» اسرائيل بايد از صفحه روزگار محو شود»

1 چكيده: بيت المقدس مال مسلمين و قبله اول مسلمين است. همه بايد بدانند كه هدف دولتهاي بزرگ از ايجاد اسرائيل، تنها با اشغال فلسطين پايان نمي پذيرد، آنها در اين نقشه اند كه پناه بر خدا تمامي كشورهاي عربي را به همان سرنوشت اسرائيل دچار كنند. ما طرفدار مظلوم هستيم، هر كسي در هر قطبي مظلوم باشد ما طرفدار آنها هستيم، و فلسطينيها مظلوم هستند و اسرائيليها به آنها ظلم كرده اند، از اين جهت ما طرفدار آنها هستيم. ملت مسلمان ايران و هيچ مسلماني و اصولاً هيچ آزاده اي اسرائيل را به رسميت نمي شناسد، و ما همواره حامي برادران فلسطيني و عرب خود خواهيم بود. دولت غاصب اسرائيل با هدفهايي كه دارد، براي اسلام و ممالك مسلمين خطر عظيم دارد. برادران و خواهران بايد بدانند كه آمريكا و اسرائيل با اساس اسلام دشمنند. اسرائيل از نظر اسلام و مسلمين و تمامي موازين بين المللي غاصب و متجاوز است، و ما كمترين اهمال و سستي را در پايان دادن به تجاوزات او جايز نمي دانيم. اسرائيل بايد از صفحه روزگار محو شود. كساني كه از اسرائيل حمايت مي كنند بايد بدانند كه افعي گزنده را در حمايت خود قوي مي كنند. از

ص: 1267

اسرائيل، اين دشمن اسلام و عرب جانبداري نكنيد، كه اين افعي افسرده اگر دستش برسد بر صغير و كبير شما رحم نمي كند. بر همه آزاديخواهان جهان است كه با ملت اسلام همصدا شده، تجاوزات غير انساني اسرائيل را محكوم نمايند. من به جميع دول اسلام، و مسلمين جهان در هرجا هستند اعلام مي كنم كه ملت عزيز شيعه از اسرائيل و عمال اسرائيل متنفرند، و از دولتهايي كه با اسرائيل سازش مي كنند متنفر و منزجرند. تا ملتهاي اسلامي و مستضعفان جهان بر ضد مستكبران جهاني و بچه هاي آنان، خصوصاً اسرائيل غاصب قيام نكنند، دست جنايتكار آنان از كشورهاي اسلامي كوتاه نخواهد شد. اسرائيل غاصب است و هرچه زودتر بايد فلسطين را ترك كند. و تنها راه حل اين است كه برادران فلسطيني هرچه زودتر اين ماده فساد را نابود گردانند و ريشه استعمار را در منطقه قطع كنند، تا آرامش به منطقه بازگردد. اين ماده فساد كه در قلب ممالك اسلامي، با پشتيباني دول بزرگ جايگزين شده است و ريشه هاي فسادش هر روز ممالك اسلامي را تهديد مي كند، بايد با همت ممالك اسلامي و ملل بزرگ اسلام ريشه كن شود. آيا سران قوم نمي دانند و نديده اند كه مذاكرات سياسي با سياستمداران قدرتمند و جنايتكاران تاريخ، قدس و فلسطين و لبنان را

ص: 1268

نجات نخواهد داد، و هر روز بر جنايات و ستمگريها افزوده خواهد شد. مسأله قدس يك مسأله شخصي نيست، و يك مسأله مخصوص به يك كشور و يا يك مسأله مخصوص به مسلمين جهان در عصر حاضر نيست، بلكه حادثه اي است براي موحدين جهان و مؤمنان اعصار گذشته و حال و آينده. روز قدس يك روز جهاني است، روزي نيست كه فقط اختصاص به "قدس " داشته باشد، روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است. من طرفداري از طرح استقلال اسرائيل و شناسايي او را، براي مسلمانان يك فاجعه و براي دولتهاي اسلامي

ص: 1269

امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايانخودباوري شرط استقلال

1 چكيده: هيچ ملتي نمي تواند استقلال پيدا بكند الا اينكه خودش خودش را بفهمد و تا زماني كه ملت ها خودشان را گم كرده اند و ديگران را به جاي خودشان نشانده اند، نمي توانند استقلال پيدا كنند.... اگر شما ديديد كه غربي ها در صنعت پيشرفتي دارند، اشتباه نشود. خياك نكنيد كه در فرهنگ هم پيشرفت دارند. شما دانشجويان عزيز خودتان در صدد باشيد كه از غربزدگي بيرون بيائيد و گمشده خود را پيدا كنيد. شرق،فرهنگ اصيل خود را گم كرده است و شما كه مي خواهيد مستقل و آزاد باشيد بايد مقاومت كنيد و بايد همه قشرها بناي اين را بگذارند كه خودشان باشند. بايد كشاورزان در صدد باشند كه روزي خودشان را از زير زمين بيرون بياورند و كارخانه ها خودكفا باشند تا صنايع كشورمان رشد پيدا كند. همچنين دانشگاه ها خودكفا و مستقل باشند تا نياز به غرب نداشته باشيم. جوانان ما، دانشمندان ما، اساتيد دانشگاه هاي ما از غرب نترسند، اراده كنند در مقابل غرب، قيام كنند و نترسند.)3/10/58(اينجانب نمي گويم ما خود همه چيز داريم. معلوم است ما را در طول تاريخ نه چندان دور خصوصاً و در سده هاي اخير از هر پيشرفتي محروم كرده اند و دولتمردان خائن و دودمان پهلوي خصوصاً و مراكز تبليغاتي

ص: 1270

عليه دستاوردهاي خودي و نيز خود كوچك ديدن ها و ياناچيز ديدن ها، ما را از هر فعاليتي براي پيشرفت محروم كرد. وارد كردن كالاها از هر قماش و سرگرم كردن بانوان و مردان خصوصاً طبقه جوان به اقسام اجناس وارداتي از قبيل ابزار آرايش و تزئينات و تجملات و بازي هاي كودكانه و به مسابقه كشاندن خانواده ها و مصرفي بار آوردن هرچه بيشتر كه خود داستان غم انگيز دارد و سرگرم كردن و به تباهي كشاندن جوان ها كه عضو فعال هستند با فراهم آوردن مراكز فحشاء و عشرتكده ها و ده ها از اين مصائب حساب شده براي عقب نگهداشتن كشورهاست. من وصيت دلسوزانه و خادمانه مي كنم به ملت عزيز كه اكنون كه تا حدود بسيار چشم گيري از بسياري از اين دام ها نجات يافته و نسل محروم حاضر به فعاليت و ابتكار برخاسته و ديديم كه بسياري از كارخانه ها و وسائل پيشرفته مثل هواپيماها و ديگر چيزها كه گمان نمي رفت متخصصين ايران قادر به راه انداختن كارخانه ها و امثال آن باشند و همه دست ها را به سوي غرب يا شرق دراز كرده بوديم كه متخصصين آنان اينها را به راه اندازند، در اثر محاصره اقتصادي و جنگ تحميلي خود جوانان عزيز ما قطعات محل احتياج را ساخته و با قيمت هاي ارزانتر عرضه كرده و رفع

ص: 1271

احتياج نمودند و ثابت كردند كه اگر بخواهيم مي توانيم.بايد هوشيار و بيدار و مراقب باشيد كه سياست بازان پيوسته به غرب و شرق با وسوسه هاي شيطاني شما را به سوي اين چپاولگران بين المللي نكشند و با اراده مصمم و فعاليت و پشت كار خود به رفع وابستگي ها قيام كنيد و بدانيد كه نژاد آريا و عرب از نژاد اروپا و آمريكا و شوروي كم ندارد و اگرخودي خود را بيابد و يأس را از خود دور كند و چشم داشت به غير خود نداشته باشد، در دراز مدت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد و آنچه انسان هاي شبيه به اينان به آن رسيده اند، شما هم خواهيد رسيد، به شرط اتكال به خداوند تعالي و اتكاء به نفس و قطع وابستگي به ديگران و تحمل سختي ها براي رسيدن به زندگي شرافتمندانه و خارج شدن از تحت سلطه اجانب، و بر دولت ها و دست اندكاران است، چه در نسل حاضر و چه در نسل هاي آينده، كه از متخصصين خود قدرداني كنند و آنان را با كمك هاي مادي و معنوي تشويق به كار نمايند و از ورود كالاهاي مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نمايند و به آنچه دارند بسازند. تا خود همه چيز بسازند.)26/11/61(رهنمودهاي مقام معظّم رهبري دنياي اسلام

ص: 1272

مي تواند در پرتو برنامه ريزي و همكاري متقابل به يك بلوك مقتدر اسلامي تبديل شود...در اين اوضاع پرآشوب، اگر امت اسلامي قدرتمند نشود يقيناً دستخوش بحران خواهد شد و به همين علت كشورهاي اسلامي بايد با گسترش همكاريها در عرصه هاي مختلف از جمله اقتصاد، جهان اسلام را به جايگاه مقتدر و پرعظمتي برسانند...جهان اسلام، ظرفيت ها و امكانات مادي و انساني فراواني دارد و مي تواند با استفاده صحيح از ظرفيت ها و منابع بسيار غني خود، در رشد و توسعه عمومي جهان نقش برجسته اي بر عهده گيرد...نبايد اجازه دهيم قدرتهايي كه جهان را به صحنه تعارض و درگيري تبديل كرده اند به منابع بي پايان جهان اسلام به عنوان يك طعمه نگاه كنند...تشكيل بازار مشترك اسلامي، ايده اي كاملاً عملي است كه تحقق آن، نيازمند فراهم آمدن مقدمات مختلفي است و بانك توسعه اسلامي مي تواند در عملي شدن اين گونه اهداف نقش مهمي ايفا كند...قدرتهاي سلطه گر با هر بهانه اي كشورهاي اسلامي را به بلوكه كردن سرمايه ها و دارايي ها تهديد مي كنند كه جهان اسلام مي تواند با برنامه ريزي براي تمركز فعاليت هاي بانكي كشورهاي اسلامي در مجموعه دنياي اسلام، اين احساس ناامني را از بين ببرد.)26/6/83(احتمال خطا و آسيب پذيري در روشها و شيوه ها، همواره وجود دارد. بنابراين همه مسئولان بايد با شناسايي دقيق خطاها و عبرت

ص: 1273

گرفتن از اشتباهات خود و ديگران، روشها را دائماً اصلاح كنند...برخي بنام نو انديشي و اصلاح، در اهداف تجديد نظر مي كنند كه اين ديدگاه انحرافي در واقع همان ارتجاع و عقب گرد است و در مقابل برخي به اسم صلابت و پايداري، بر روشهاي غلط پافشاري مي كنند كه اين هم تحجر است...آنچه آنها مي خواهند اصلاح نيست بلكه افساد است زيرا مستكبران در حقيقت بدنبال تجديد نظر جمهوري اسلامي در مباني و اصول و ارزشهاي نظام هستند تا منافع خود را درايران تأمين كنند.در قانون اساسي براي مسئولان رده هاي مختلف كشور شرايط و وظايفي پيش بيني شده كه تحقق آن شرايط و كارآمدي در انجام دادن وظايف قانوني ملاك مشروعيت مسئولان است...از هيچ كس انتظار معجزه نمي رود اما در عملكرد همه مسئولان بايد كارآمدي و نشانه هاي موفقيت در انجام دادن وظايف محوّله، آشكار و ملموس باشد...اگرچه مراكز سلطه در تشريح علت دشمني با نظام اسلامي از موشك و اتم و غني سازي سخن مي گويند اما حقيقت اين است كه نظام اسلامي ضمن ارائه الگويي مبتني بر عقل و منطبق با خواسته هاي انساني، عملي بودن تشكيل حكومتي برپايه اسلام را براي ملتهاي مسلمان اثبات كرده و در پرتو پيشرفت سياسي،فرهنگي،علمي، اجتماعي و اقتصادي و ثبات و پايداري مستمر، هر روز بيش از پيش

ص: 1274

مورد توجه نخبگان، جوانان و توده هاي ملتهاي مسلمان قرار مي گيرد.(38/7/1(

ص: 1275

امام خميني در استراتژي و تاكتيك استاد بود

5 چكيده: اشاره: در جريان برگزاري نمايشگاه كتاب دهلي )14 الي 23 بهمن ماه سال 74( نمايندگان اعزامي از مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ضمن شركت در نمايشگاه با بعضي از شخصيت هاي علمي و فرهنگي محل گفتگوهايي انجام دادند كه اميدواريم بتدريج اين گفتگوها را در مجله حضور درج كنيم. يكي از شخصيت هاي ياد شده آقاي دكتر عابدي استاد برجسته علوم سياسي دانشگاه جواهر لعل نهرو و رئيس دپارتمان روابط بين الملل همين دانشگاه و مسئول بخش تحقيقات خاور ميانه اي است. گفتگوي حضور با ايشان ذيلا به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. حضور: به نظر شما كداميك از تئوريهاي مطرح شده درباره تبيين انقلابهاي سياسي معاصر توانايي و امكان تحليل و شناخت انقلاب اسلامي ايران را دارد؟ دكتر عابدي: تا جايي كه اينجانب مطلع هستم رهبران ايران كه آيت الله خميني اولين آنهاست همه نظريه هاي موجود را درباره انقلابها، بخاطر عدم تناسب آنها با وضعيت ايران و انقلاب اسلامي، رد كردند. آنان بر بنياد و ويژگي اسلامي انقلاب ايران تاكيد داشته و دارند كه اساس آن اصول ناب و صحيح است. نه تنها اين مطلب بلكه آنان نظام موجود روابط بين الملل را بي اعتبار دانستند. بنابراين من قادر به يافتن الگويي كه انقلاب اسلامي را بطور موزون

ص: 1276

در نظر بگيرد نيستم. براي بدست آوردن نوعي تقابل موزون بين دو ماهيت متفاوت اندك تطبيق و سازگاري لازم است. حضور: عمده ترين اشكال يا ضعف اين تئوريها در تبيين انقلاب اسلامي به كدام عامل برمي گردد؟ دكتر عابدي: انقلاب اسلامي واجد برخي از ويژگيهاي عملي نظريه هاي موجود است. اين ويژگيها عبارتند از اعتقاد به دموكراسي، حاكميت مردم و حالت نماينده بودن دولت. انقلاب اسلامي واجد ويژگي منحصر بفرد تاكيد بر بهبود جنبه هاي روحاني و اخلاقي زندگاني انساني بشر نيز هست. انقلاب اسلامي اصل بودن جنبه مادي، تئوريهاي ديگر انقلابات را نفي مي كند. ايدئولوگهاي ساير تئوريها به پتانسيل جاذبه فزاينده انقلاب اسلامي آگاه هستند. بهمين دليل، تلاشهاي مصرانه اي در فواصل معين صورت گرفته تا آنرا از طريق ابزارهاي سياسي/ ديپلماتيك و اقتصادي فرو نشانند. حضور: شما خودتان انقلاب اسلامي را چگونه تحليل و تبيين مي كنيد؟ اعم از اين كه تئوري خاصي را بازسازي كرده باشيد يا به بخشهايي از نظريه هاي متخصصين استناد كنيد. دكتر عابدي: انقلاب اسلامي در نوع خود بي نظير و منحصر به فرد است. شايد بطور ناخودآگاه در اين انقلاب جلوه هاي خاصي از مدلهاي غربي يا شوروي سابق گونه برداري شده باشد يا نوعي مصالحه ميان جريانهاي اجتماعي - سياسي پايدار و در عين حال متنوع كه در ايران پيش از

ص: 1277

انقلاب غالب بودند كه آنها را مي توان تحت عناوين اسلامي، مدرن و مادي (مازياليست) مشخص كرد. در قانون اساسي تلاش شده كه احكام اسلامي را با شرايط امروز حكومتها منطبق سازند. اينجانب واقعا آنقدر به خود اطمينان ندارم كه بتوانم نظريه اي براي پديده انقلاب اسلامي ايران ارائه دهم. با اين حال بشدت احساس مي كنم كه بجاي نظام منديهاي نظري، ايرانيان بايد بنشينند و با هم براي دستيابي به دولت و زير ساختي با سازماندهي منسجم، با مجموعه اي از خود گذشته كه ذاتا مردمي و از نظر اقتصادي با ثبات و سالم باشد تلاش كنند; دولتي كه همچون "بهشت روي زمين" مورد تمجيد بوده و الگويي براي پيروي كل جهان باشد. حضور: اصلي ترين بحث تئوريسينيهاي غربي عليه انقلاب اسلامي ايران ادعاي تعارض اين انقلاب با عقلانيت و مدرنيته است حال آنكه خود حضرت امام و چهره هاي مومن و مبارزي مانند آيت الله مطهري معتقد به عقلانيت و ترقي هستند. نظر شما در اين باره چيست؟ دكتر عابدي: نظريه پردازان غربي در ترسيم چهره انقلاب اسلامي انگيزه مشخصي دارند كه آن را كاملا ديني و غير عقلاني اعلام مي كنند. آنان در تصور خود بخاطر عدم فهم صحيح جايگاه اسلام و روحانيان در جامعه اسلامي ايران به خطا رفته اند. در واقع شرايط جامعه ايران در مقايسه با

ص: 1278

ساير جوامع اسلامي كاملا متمايز و منحصر بفرد است. انقلاب اسلامي ايران ارتجاعي يا گذشته نگر نبوده است. نظريه پردازان و معماران انقلاب اسلامي جهان بيني وسيعي داشتند. اين نقطه مركزي موجب ارتقاي ارزشهاي انساني و معنوي است. كلا همه ايدئولوگهاي ايران داراي نقطه نظرهاي مشترك بودند لكن در پيشينه و روش با هم تفاوت داشتند. مثلا دكتر علي شريعتي بوضوح در درك و تفسير اسلام تفاوت داشت. نوع تحصيل و آموزشي وي فرق مي كرد. روش او روشي التقاطي و نوين بود. وي د رتفكر، سخنراني و نوشته هايش نظريات برجستگان فلاسفه، جامعه شناسان و دانشمندان علوم اجتماعي اروپا را با هم تركيب مي كرد و در نتيجه تاثير زيادي بر ايرانياني كه داراي تحصيلات نويني بودند و به جنبه هاي مادي زندگي تمايل داشتند برجاگذاشت. حضور: اگر شما بخواهيد در مجموع چند اصل بنيادي را در انديشه حضرت امام خميني كه زير بناي ايدئولژيك انقلاب اسلامي را تشكيل مي دهد نام ببريد به چه اصولي اشاره مي كنيد؟ دكتر عابدي: آيت الله خميني چند ايده قابل تامل را نشر و تبليغ نمود كه هم نشانگر بينش و آينده نگري وي بود و هم نمايانگر رسالت او در تشكيل و طراحي يك نظام موزون ونوين كه در برگيرنده اصول و روح اسلامي باشد، در استمرار سيره علماي مومن ايران، وي

ص: 1279

با مردم در مبارزه بر حقشان عليه استعمار، فساد، فحشا و از خود بيگانگي همگام شد. وي سرانجام انقلابي مردمي را هدايت كرد كه در بسياري از جنبه ها منحصر بفرد است. شايد عقايد او چندان هم بديع نباشد، با اينحال نكته قابل توجه در اين عقايد صداقت و بي آلايشي شيوه اش بود. او تنها يك تئوريسين نبود، بلكه رهبري اهل عمل و واقع بين بود. از جمله نظرات اصولي وي كه به پيروزي انقلاب اسلامي كمك كرد مي توان از اعتقاد راسخ او به نيروي مردمي، نياز به وحدت مبارزه همگاني و از خودگذشتگي و آمادگي براي ايثار، نفي تكاثر مادي و تعقيب كمالات معنوي تا سراي آخرت و مبارزه با بي عدالتي و شجاعت و استقامت را نام برد. آيت الله خميني در استراتژي و تاكتيك نيز استاد بود. وي با برنامه ريزي، قاطعيت و گاهي جامعيت چشمگيري مشكلات قبل و بعد از انقلاب را حل مي كرد. حضور: اگر شما بخواهيد عمده ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي را مطرح كنيد به چه مواردي اشاره خواهيد كرد و همچنين اگر قرار باشد عمده ترين مشكلات آن را مطرح كنيد چه خواهيد گفت؟ دكتر عابدي: برخي از دستاوردهاي مهم و غير قابل انكار انقلاب اسلامي ايران عبارتند از 1- احياي غرور ملي مردم 2- متوجه ساختن مردم نسبت به

ص: 1280

توانائيها و قدرتهايشان 3- بيداري ملي 4- يادگيري از طريق آزمايش و خطا 5- ظهور و بروز حاكمان جديد و نسبتا جوانتر، و مهمترين مشكلات دولت و انقلاب ايران از نظر من عبارتند از 1- مشكلات اقتصادي، تورم رو به افزايش و بيكاري 2- فساد اداري 3- اعمال فشار براي دوري از اصول اوليه و اهداف انقلاب 4- اصطكاكهاي داخلي 5 - عدم كفايت در پذيرش يا تحمل نظرهاي گوناگون.

ص: 1281

امام خميني در شعر عرب

اشاره

17 چكيده: ترجمه فصلي از كتاب «الخميني و الثورة في الشعر العربي» جعفر حسين نزار مندرج در مقدمه كتاب «سر دلبران» از انتشارات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني در پيش و پس از پيروزي انقلاب اسلامي و حتي پيش از آنكه امام حكومت اسلامي را اعلام كند، بسياري از شاعران و اديبان عرب، در تاييد و تعظيم او سروده ها و مقاله ها سرودند و نوشتند و از اين طريق با او بيعت كردند. آنان، پيش از آنكه شخصيت امام را بشناسند، به او اطمينان كردند. چرا و به چه انگيزه اي چنين شد واين امر چه تفسيري مي تواند داشته باشد، سخني است كه به درازا مي كشد; اما واقعيت اين را نشان مي دهد كه همين امامي كه در تبعيدگاهش كمتر كسي او را مي شناخت. در كشورهاي عربي دور و نزديك و در هجرتگاههاي دوردست، دلهاي بيشماري به خاطر او مي تپيد. خرد و كلان، پير و جوان، با وجود اختلاف در فرهنگ و سواد و سن و آگاهي و مذهب، عشق خميني را در دل مي پروراندند. اينكه اين عشق چگونه پديد آمد، امري است كه نياز به مقال و مقامي مفصل دارد. ما در اينجا تلاش خواهيم كرد كه علت اين امر را در چند دليل خلاصه كنيم: اول: امام

ص: 1282

خميني، با شهامت تمام حكومت اسلام و قرآن را پيش كشيد و اين خواسته اي بود كه در ذهن امت عرب بود اما جرات بر زبان آوردن آن را نداشت. دوم: امام، حكومت خودكامه و فسادانگيز و مبتني بر باطل شاه را با تمام اقتدار و جبروت آن به پايين كشيد و از بين برد. سوم: مدتها بود كه رهبران سياسي به ظاهر انقلابي عرب اعتبار خود را از نزد ملتهايشان از دست داده بودند. ملتهاي عرب به خوبي مي ديدند كه رهبرانشان در لباس ميهن دوستي و ميهن پرستي به خيانت مشغولند. براين اساس وقتي كسي چون امام خميني با تمام صدق و راستي به پاخاست، دلهاي آنان - خودآگاه يا ناخودآگاه - به سوي او گشوده شد و خواسته هاي خود را در او تجسم يافته ديدند. چهارم: امت عرب ميان رهبري امام خميني و خواسته هاي خود - آنگونه كه استكبار سعي بر اثبات آن دارد - تبايني نديد. زيرا امام روح و شريعت اسلام را آرمان خود قرار داده بود و اين امري بود كه ملتهاي عرب چشم بدان دوخته بودند و در مقابل ، دشمنان اسلام را آزار مي داد. ملتهاي عرب، از اينكه گاه و بيگاه حاكمي، اميري، پادشاهي و فردي در ظاهر انقلابي، داعيه دار نجات مردم مي شد و ديري نمي پاييد كه

ص: 1283

آنان را در چنبره آزمنديهاي خود گرفتار مي كرد، خسته شده بودند و چشم انتظار مردي بودند كه منجي صادق و امين آنان باشد. براين اساس ، وقتي نام امام خميني جهان اسلام را فراگرفت، شاعران، سرود شادي ساز كردند و اديبان، نام او را با اميد آواز كردند. آنان در او كسي را مي ديدند كه مي تواند شكوه گذشته مسلمانان را زنده كند و آنان را در زير بيرقي از جهاد گردآورد و به بازپس گيري سرزمينهاي اسلامي بپردازد. بر اين منوال، شاعري در بيعت با امام چنين سروده است: و هنگامه آن است كه مسلمانان با امامي بيعت كنند آنگاه "بدر" به زندگي بازآيد و "خيبر" پيش پايش بيرق تسليم افكند. (1) وقتي شاعري از كشور دوردست چون يمن چنين با اشتياق براي امام بخواند، به يقين ديگر شاعران عرب، دست كمي از او نخواهند داشت. و اين شاعر مسلمان عراقي است كه از قحطسالي و رستن خار و خاشاك شكايت مي كند. او در سروده اش نوميدانه آواز سر مي دهد كه ديري است زنان امت، مردي دلخواه را ارمغان دنيا نكرده اند و اينك تو آمده اي تا به اين ياس پايان دهي: آه اي ابومصطفي! ديري قحطسالي بود دنيايي سترون نه آبي، نه سبزه اي، نه حتي زمستاني. دستت را امتداد دادي - دست مريزاد -

ص: 1284

و باراني آوردي براي سرسبزي جلگه ها تو، در اين شوره زار تهي خير روياندي و پيشتر - باري - جز خس و خاشاك نرسته بود. (2) با آمدن امام تمام محافل مسلمانان را سرور و شادي فرا گرفت و دردهاي كلان فروخفتند. شاعر ديگري كه نفسي به آسودگي كشيده در شعري تحت عنوان "براي چشمان تو آري" امام را در مقام حماسه مخاطب قرار مي دهد. اين در حالي است كه شاعران را اينگونه خوش مي آيد كه در غزلها از چشمان دلبرانشان سخن سردهند. اين شاعر عرب در چشمان امام درياي آرامش و تواضع و چشم پوشي اما نه به معناي غفلت و حيرت يا قصور را مي بيند و به خاطر اين شكوه و ارجمندي است كه آواز سر مي دهد. چرا كه چشمان هركس بخشي از وجود اوست و بر ارزش معنايي، مرتبه وقار و عمق و ژرفايي انديشه شخص دلالت دارد. افزون بر اين، نگاه امام نشاني از عزم راسخ دارد و سخنان آرام و شمرده و پرهيبت او را كمال مي بخشد. شاعر به خوبي آگاه است كه چشمان امام سخن مي گويند، هشدار مي دهند، و آتشفشان درون او را باز مي تابانند و پس از تمام اينها، چشمان امام توانايي كنكاش و جستجو در مخاطب را در حد كمال از عهده برمي آيند و مخاطب

ص: 1285

را به ترازو مي كشند و مي سنجند. شاعر چنين مي سرايد: آري، براي چشمان تو زخم شب لبخند مي زند اي كه با پيروزي ات عرب و عجم پيروز شدند آري، انقلاب سترگ تو را مي ستاييم اي كه مجد تو را شمشير و قلم به آواز ستوده است. آغاز انقلاب بزرگ توست و خطوط پيروزي بر نخ نور نقش يافته است آري براي چشمان تو در ايران آوازي برپاست كه دنيا بانوايش ترنم مي كند. (3) بازگشت امام به ميهن خويش پس از سالهاي تبعيد در نزد قشرهاي مختلف ملل دنيا، بازتاب بي نظيري يافت. شاعران عرب نيز از اين استقبال ميليوني بي بهره نماندند و سروده هاي خود را فرش راه او كردند. به اين مناسبت فرخنده و حساس و سرنوشت ساز شعرهاي بسياري در مطبوعات گوناگون كشورهاي اسلامي دور و نزديك به چاپ رسيد. بسياري از شاعران از اين بازگشت متهورانه به شكل پرسش سخن مي گفتند; به اين معنا كه آيا اين بازگشت خطرناك نيست؟ آيا دشمن بر او چيره نخواهد شد؟ اما در نهايت، آناني كه از فيض امام جام سرمي كشيدند، دلي آسوده داشتند و مي دانستند كه اين امام است كه بردشمن دين و ملت ايران پيروز خواهد شد. شاعران چنين نگاهي به امام داشتند: جانها با گامهاي او همراه مي شدند تا از جان او دو شميم

ص: 1286

نفس بگيرند شميمي از جدش و شميمي از وجدش. مبارك باد اين عطاي فراوان دشمنان مي پنداشتند كه اگر دور باشد بر و باري ندارد اما دوري اش نزديكتر از نزديك بود. فاصله اش به چشم خرد چشم برهم زدني بيش نبود. (4) و بدين گونه بود كه فاصله ها برچيده شدند و زمان دوري به انتها رسيد و خواب و خيال دشمن نقش بر آب شد. امام بر خاك وطن پاگذاشت و ميليونها انسان با تن و جان به استقبال او شتافتند. دشمن كه واپسين نفسهاي خود را مي كشيد، همچون غريقي كه به خس و خاشاك چنگ مي اندازد، تلاش كرد كه همچنان زمام امور را در دست داشته باشد و نفوذ انقلاب امام را بكاهد. اما امام براي خواب و آسايش بازنگشته بود، بلكه آمده بود تا با چشماني باز از دستاوردهاي قرآن پاسداري كند. شاعر عرب از آن سوي سرزمين اسلام; از كشور الجزاير چنين مي سرايد: و در چشمان او تجسمي از جنگاوري ديدم كه با لبان نور به شكوفه مي نشست قرآن جاويد در پيشاني اش مي درخشيد و زخمهايش عروسكهاي توطئه ساز را تمسخر مي زدند حضورش در آتش حضور منتشر مي شد هرچند كه "كسري" و "سزار" به ستوه واندوه مي آمدند! غرب هماره برآنست كه شميم او را بزدايد و قيام شكست ناپذيرش را مهار كند.

ص: 1287

(5) جهل دشمن از انقلاب، دليل كوتاه ماندن انديشه او در برابر سرچشمه عظيم اين انقلاب و رهبر آن است، زيرا دشمن، امام را در شمار افراد ديگري كه در مرحله اي انقلابي عمل كرده اند قلمداد مي كند، غافل از اينكه قيام امام را به اصل و ريشه و اصالت آن بايد بازگرداند. او با شمشيري كه از نياكانش به ارث برده، و با عزم و اصراري همانند آنان، به قيام برخاسته است. شاعر سوري در اين مضمون چنين گفته است: حسين (ع) لبخندزنان شمشير خويش را ارمغان تو كرده استبه جان تو سوگند پيش برو شكست نخواهي ديد حسين (ع) بيرق سرخي از خون خويش گسترده است راهت را بگشا تاريكي نخواهي ديد تو امانت را برداشته اي و بر زمين نور تابانده اي تو از سرچشمه گواراي او نوشيده اي و جز راه حسين (ع) نمي پويي! (6) شاعران عرب - و همان طور هم انديشمندان ملل مختلف - در حيرت مانده بودند كه منبع قدرت امام پيش و پس از انقلاب در كجا نهفته است. آنان از نقشي كه اين مرد ايفا مي كرد و ايستادگي او در برابر نظامهاي سياسي موجود در جهان و ديپلماسي فريبنده غرب مبهوت مانده بودند، زيرا رفتار او در چهارچوب هيچ كدام از نظامهاي موجود قرار نمي گرفت. بر اين اساس تنها نتيجه اي

ص: 1288

كه مي شد از آن استنتاج كنند ، سرمايه ماورايي و حمايت آسماني و سلاح غيب بود. در سيماي اين مرد خدايي نيز نشانه ها و آيه هايي - طبق تعبير شاعر - خوانده مي شد و اين از الطاف خفيه الهي بود و امدادي غيبي كه دل دوستداران را به پيرامون او گرد مي آورد. شاعر لبناني چنين سروده است: از دلها چه خواسته اي داري؟ دلهايي كه عشقشان تويي و در تو به بار مي نشينند من در پيشاني ات آيه اي خوانده ام كه نشان از نسب كريمانه تو دارد. كار قشوني را به تنهايي به سامان مي رساني از تو - بيش از انتظار - كار مي رود. (7) بيعت شاعران عرب با امام پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، از دور و نزديك شنيده مي شد كه مي گفتند: خميني مي خواهد به كرسي رياست برسد. اما امام صراحتا اعلام كرد كه قصد تصدي امور را ندارد و به راهنمايي و نظارت و پاسداري انقلاب مي پردازد. گفتند: قصد دارد شكوه خلافت عثماني را زنده كند. اما امام به روشني فرمود: منظور ما از نظام اجتماعي و سياسي اسلام، نظامي مانند حكومت امپراتوري عثماني يا نظامي شبيه به پادشاهي عربستان سعودي كه به گزاف اسلامي ناميده مي شوند، نيست. ادعاهاي بسيار ديگري نيز مطرح مي شد كه همگي ناشي از نشناختن اين انقلاب و رهبر آن

ص: 1289

بود. اما رهبر كيست؟ ! هرچند معرفي براي افراد سرشناس كاري زايد است، اما موضوع شناختن حق و صاحبان حق امري است كه عامه مردم با هرگونه سطح معلوماتي بدان نيازمندند. مردم، از هرگونه صنف و قشري بايد روشن شوند. حال مي خواهند عامي باشند، ياانديشمند و روشنفكر و عالم. اما نوع روشن شدن اين افراد متفاوت است. بايد ديد اين فردي كه زمين و زمان را به لرزه درآورده كيست؟ اين كيست كه دست قدرتهاي شرور را از ا يران اسلامي كوتاه كرد؟ اين كيست كه امامان آل رسول - عليهم الصلاة والسلام - از ديرباز او را بشارت داده اند؟ وسرانجام بايد بدانيم كيست اين كسي كه كرامت و عزت را به ما بازگردانده است. شاعر عرب او را چنين معرفي مي كند: او خميني است، روح خدا، الهام دهنده شهامت به ما نويد دهنده ما كه حق پيروز است او خميني است كه پيشتر - امامان - او را به ما بشارت داده اند او شير خداست كه پيروز مي شود.. (8) كسي كه از ديرباز بشارت شده است، از سوي آسمانها حمايت مي شود، زيرا پيشه صلاح و تقوا دارد و آيتي از آيات خداوند و مشيت الهي است، مشيتي براي نجات تمام مستضعفان جهان از ستم و خودكامگي جباران. شاعر ديگري چنين

ص: 1290

مي سرايد: انقلابي به رهبري آيت اللهي توانا او نشانه اي از خداست كه به شكل انسان تجلي كرده است. او خميني ست نامش: روح الله و آيتي از خدا معجزه گون او براي هلاك ظالمان دست خداست كه زمين را از آيات و بيان سرشار مي كند.. (9) نام امام خميني در شناسنامه "روح الله" است. روح الله درجه اي علمي و فقهي مانند آيت الله يا عنواني براي تعارف نيست، بلكه نامي صريح از شخصيتي عظيم و در عين حال يكي از مظاهر اجتماعي در نزد مسلمانان ايران است.ايرانيان براي فرزندان خود نامهايي انتخاب مي كنند كه صفاتي از قدرت خداوند است. از جمله اين نامها "يدالله"، "امرالله"، "خيرالله"، "عين الله" و "روح الله" است كه نام آخري نسبت به نامهاي ديگر رواج كمتري دارد. اين نامگذاريهاي زيبا و باشكوه،انگيزه هايي روحاني و مفهومي دارد و نشانه اي از خوش بيني و اميد به خداوند و طاعت اوست. مردم با اين نامها براي فرزندان خود از خداوند قهار ارزش و طول عمر طلب مي كنند وا ين در حالي است كه در جاهاي ديگر برخي مسلمانان جاهل براي تضمين بقاي فرزندانشان نام جانوران را بر آنان مي گذارند! نامگذاري در انسان تاثيري عميق دارد، تاجايي كه پيامبر (ص) و امامان - عليهم السلام - در احاديثي مهم و بسيار به نامگذاريها اشاره

ص: 1291

كرده اند و برگزيدن نام خوب براي فرزندان را به عنوان حقي برگردن والدين به شمار آورده اند. پس نام اين رهبر، روح الله و لقبش خميني است كه منتسب به شهر زادگاه اوست. اما آنچه باقي مي ماند و بايد به آن اشاره كنيم نسب اوست كه به شجره طيبه امامان مي رسد. شاعران، عظمت اين امام رهبر را به خوبي دريافته اند و از توانايي او براي تبديل ايمان به قدرتي سترگ و تبديل دين به شمشيري آخته آگاه شده اند. آنان مي دانند: خميني شمشير از نيام بركشيده و نام رسول و اسلام را آواز مي دهد و بدين گونه است كه دين به آفرينش مستمر و انقلاب و يورش بدل مي شود. (10) اين شاعر ملي گرا نيز دريافته است كه بايد اسلام را از فرهنگ دشمنان بيرون كشيد; زيرا تعريفي كه دشمن از دين مي كند، دليل و منطقي به همراه ندارد. اسلام آنگونه كه غرب آن را ضعيف و ناتوان مي نامد، نيست. اسلام رزمنده است، انقلاب است و يورش. اما براي ادامه و تضمين اين انقلابيگري به كسي هم نياز هست. چه كسي شايستگي ادامه اين رزمندگي اسلام را دارد؟ شاعر چنين مي گويد: قهرمان دليري كه راه خويش را مي داند دلاوري كه آسمان ياور اوستبهارش را به راه خشكساليها مي برد و زخمها از ديدار او سرمست و

ص: 1292

تابان مي شوند. (11) بيعت مردم با امام، بيعتي زير سايه شمشير نبود. بيعتي نبود كه امام خود خواسته باشد، بلكه بيعتي بود كه مردم خود بر آن اصرار داشتند و مسلمانان جهان آرزو مي كردند كه با انجام اين بيعت بتوانند با تكاليف شرعي و وظايف انقلابي خويش آشنا شوند. چنين بيعتي در تاريخ بي نظير است و دشوار مي توان براي آن همانندي يافت مگر يك مورد كه آن هم بيعت با حضرت علي - عليه السلام - است. شاعران عرب نيز مانند تمام مستضعفان جهان چشم به راه آمدن چنين مردي خدايي نشسته بودند تا باآمدنش به راه او بگروند و جان و دل خود را با او همراه سازند. شاعر عرب چنين خطاب مي كند: اي يار فقيران! امروز وعده ماست ما براي شريعت ناب پشتوانه شده ايم جانهاي ما ارزاني هدايت وايمان است. همگان تشنگان آبشخورهاي مرگيم رهبري تو راه رهايي ماست و ما را با تو برتمام گستره اسلام وعده اي است.. (12) شيوه و روش اقتدار و بيعت شاعران ، هركدام به فراخور حال خود و توشه واژگانشان متنوع است. شاعر ديگري چنين بيعت مي كند: اي آيت خدا اي اسوه انقلاب اي كه با تو ترازوي حق برپاستسروده ام را تقديم تو مي كنم و عطر عشق منتشر است در جانم كه د رعشق هيچ فريبي

ص: 1293

نيست. (13) بي گمان، دستهاي مسلمانان اكنون پراكنده است و نه تنها از يكديگر دور، بلكه در بسياري جاها باهم بر سر ستيز نشسته اند. اين دستان و بازوان پراكنده و دور از هم را نيز جز ريسمان خدا گرد نمي آورد. ريسمان خدا نيز در دست رهبري كريم و عظيم الشان است، رهبري كه دستش با دست هيچ كافري گرد نمي آيد، براي هيچ قدرتي كرنش نمي كند و دست را جز براي صاحب يعت بزرگ، يعني امام موعود - عليه السلام - دراز نمي كند. شاعر عرب چنين مي سرايد: به خميني دست بيعت مي دهيم به راه او جان مي نهيم و خسته نمي شويم اي اميد و آرزوي ما اي شير دلاور خوي ما با تو پيمان بسته ايم به راه استوار تو گام مي زنيم سوگند مي خوريم نداي تو را پاسخ مي دهيم و از تيرگيها با تو مي رهيم (14) چشم مسلمانان جهان در اين انقلاب به ايران و به رهبري عالمي رباني، حكيم و خلاق دوخته شده است. شاعر عرب نيز او را نماد عشق، وفاداري، پاكيزگي، قوت و قدرت و در حد معجزه مي داند. براين اساس، شاعري از آن سوي سرزمين اسلام از قاره افريقا و از كشور الجزاير چنين مي سرايد: خميني حج ملتها تويي به خدا به خدا بيرق و لوا تويي آسايش تويي وفا تويي پاكيزگي تويي بخشندگي

ص: 1294

تويي باران تويي شيرژيان تويي روشني و نعمتها تويي معجزه تويي رزمنده تويي معصوم تويي يار دلها تويي و بر دشمنان شراره تويي. (15) خط امام در شعر عرب هر زعيم سياسي و رهبر انقلابي يا برپاكننده حكومتي، شيوه سياسي خاصي دارد و خطي كه به آن پايبند است. اما اين مرد رباني چه خطي را دنبال كرده است؟ از آنجا كه راه او و عقيده او از يكجا سرچشمه مي گيرد. قدرمسلم، اين رهبر، راه هيچ كدام از رهبران ديگر دنيا را پيش روي قرار نمي دهد. راه او راه قرآن است كه هم بهترين رساننده به مقصد است و هم متناسب ترين شيوه براي رسيدن به اهداف خود. براين اساس، امام تمام مكاتب موجود دنيا را كناري نهاده و راه روشن قرآن را چراغ راه خود قرار داده است. پس خط امام، خط اصالت است و براي همين است كه بسياري از آنان كه منافعشان در خطر مي افتد بر او خشم گرفتند، زيرا اصالت ادعاهاي آنان را با خطر رسوايي روبه رو مي ساخت. خط امام، خشم شرق را برانگيخت و غيظ غرب را. حكومتهاي عرب دنباله روي آنان نيز از شرق و غرب پيروي كردند. چرا كه خط امام خطي نيست كه به وقت نياز همپيمانان سياسي و نظامي، از اصول خود تخطي كند

ص: 1295

و اين امري است كه در نظامهاي موجود در دنيا به وفور يافت مي شود. دشمنان اسلام وقتي نتوانستند از قيام و پيروزي انقلاب اسلامي ايران جلوگيري كنند، بر آن شدند تا از گسترش و بازتاب خط امام ممانعت كنند. اما هيچ كدام از ترفندهاي آنان سودي نيافت و روزگار ثابت كرد كه خط امام خطي اصيل است و از كانوني ثابت و ناب سرچشمه مي گيرد. همچنين خط امام محدود به داخل ايران نيست، بلكه تمام گستره اسلامي و همه ستمديدگان زمين را دربر مي گيرد. ويژگي اين خط اين است كه با ستونهاي ثابتي چون قرآن كريم، سنت پيامبر و سيره جهادي اهل بيت استوار شده است. پيرسالي امام در شعر عرب يك نويسنده فرانسوي مي گويد: "هر انقلابي ديروز، محافظه كار امروز است و انقلابي امروز، محافظه كار فردا." اما اين مقوله در آنجا صادق است كه فرد تحت تاثير مرحله اي سياسي از انقلابيگري به محافظه كاري مي رسد. به عبارتي ديگر، فردي كه به نظر انقلابي مي رسد، پس از سيطره بر زمام امور و گذشت زمان، روش خود را عوض مي كند و براي رسيدن به مقاصد بعدي خود، شيوه محافظه كاري را پيش مي گيرد. ولي بايد اذعان كرد كه اگر فردي به دستور "سروران بزرگ" انقلابي شود، نه انقلابي است و نه محافظه كار; بلكه مزدوري مطيع

ص: 1296

و فرمانبر است هرچند كه سرود ميهن پرستي سردهد. اما اين مقوله كه شايد ويژگي مشترك اغلب انقلابيون جهان ضعيف باشد، درباره انقلابي بزرگ ايران صدق نمي كند; زيرا او انقلابي ديروز، انقلابي امروز و انقلابي فرداست. او در هر دو مرحله انقلاب و نظام، انقلابي است و حاضر نيست كه انقلاب به دولت مبدل شود بلكه دولت نهادهايي براي تشكيلات انقلاب است و چنانچه دولت بخواهد از مردم جدا شود و به سازمان و موسسه تبديل شود، امام براي از بين بردن آن با كمك بازوان ملت اقدام مي كند. بر اين مبنا، امام خميني، مرد يك مرحله نيست; يا فردي انقلابي با جغرافيايي محدود و نه حتي رهبري براي يك ملت، بلكه او رهبر تمام مسلمانان و مستضعفان جهان است و انقلاب او در گوشه و كنار جهان و هركجا كه ستم و حرمان و بينوايي و قلدري هست، ادامه دارد. از ديدگاه ديپلماسي نوين، عمر رسمي مردان سياست و دولت در پنجاه و پنج سالگي به پايان و به بازنشستگي مي رسد. و اين امر قاعده اي است كه بندرت و به دليل عواملي چند استثنا مي پذيرد. اما عمر رسمي فعاليتهاي سياسي اسلامي، از سن تكليف شروع و تا لحظه آخر حيات شخص ادامه مي يابد و هيچ امري از جمله پيرسالي نمي تواند از

ص: 1297

فعاليتهاي شخص جلوگيري كند و او را از انجام وظايف شرعي و واجبات عيني يا كفايي بازدارد. تاريخ اسلام صفحات درخشاني از فعاليتهاي مردان پيرسال به ياد دارد. آنان كه در تمام عمر هيچ گاه دست از فعاليتهاي سياسي و نظامي نكشيدند و علاوه بر آن از نشاط و شور علمي، فقهي و فكري آنان نيز كاسته نشده بود. امام خميني با وجود كبر سن هيچ گاه قامت خم نكرد و سردي و گرمي روزگار او را بيقرار و گوشه نشين نساخت. پيرسالي با شكوه امام خميني، مورد توجه شاعران عرب نيز بوده و آنان در سروده هاي خود گاهي از آن سخن گفته اند. شاعري الجزايري از سفر امام در روزگاران سروده است و اينكه چگونه او حتي در پيرسالي، روزگار را شكست داده است. او در روزگار سفر مي كند راست قامت است و بي خم و به رغم ناملايمات پيرناشده است جوان است هرچند پا در هفتاد سالگي دارد. (16) شايد اين شاعر، هفتاد سالگي را به اين خاطر آورده كه سالهاي كودكي را از حساب عمر، جدا كرده و مثلا پس از سن تكليف را عمر شريف او مي داند. شاعر ديگري از قدرت امام در فروپاشيدن بتها سخن مي گويد و اينكه كبر سن اثري بر او نگذاشته است: به سوي ما آمدي هفتاد

ص: 1298

سال تجربه آوردي و اينكه شب نخوابيها را يارا نيست پلك تو را خسته كند به سوي ما آمدي كاروانهاي ما در تيرگي بودند و چشمها به سوي تو خيره تو از ديروز و امروز ما پرده را زدودي همان گونه كه ماه نقاب شب را مي درد از هم. (17) امام خميني نسلهاي متمادي به خود ديد و با آنان به عطوفتي پدرانه رفتار كرد و براي رهايي آنان از ظلم و جور و گستردن سايه اسلام بر سرشان تلاشها و جان فشانيهاي فراوان كرد. او به زندان رفت و تبعيد شد اما سرخم نكرد و زبان در نيام نكشيد. شاه فكر مي كرد كه با تبعيد اوانديشه اش را به خاموشي مي كشاند. اما امام همان گونه كه دنيا به تمامي شاهد بود شاه شاهان را از اريكه قدرت پايين كشيد او پيرسال بود اما شور و نشاط جوانان را داشت و در بلند همتي بي نظير بود. اين امر جز با تهذيب نفس و طي مراحل روحي و تربيت رباني و بدون عنايت الهي امري ناممكن است. در اينكه مردي پيرسال آگاه باشد، امري زيباست. اما اگر پيرسالي صاحب آرمان باشد و نقشي عظيم ايفا كند و جريان تاريخ را ديگرگون كند، امري شگفت است و كسي است كه امت اسلام و انسانيت به او نياز

ص: 1299

دارد تا وي را سرمشق خود كند. در چنين صورتي است كه نقش حقيقي جاودانگي نمايان مي شود و افتخار حقيقي نيز، زيرا ما در روزگار قساوت و در عصر چنگ انداختن قوي برضعيف زندگي مي كنيم. روزگاري كه خيرات ضعيفان بر دست زورمندان به يغما مي رود. آزادگان را در خيابانها به خاك و خون مي كشند. زخم مسلمانان در چنين روزگاري وسعت پيدا كرد و پيري هشتاد ساله براي التيام اين زخم از عمر خود مرهمي بر زخم امت و مستضعفان نهاد. شاعران عرب، با آگاهي از تمام رفتارها و كردارهاي امام وانديشه او در سروده هاي بسياري از او سخن گفته اند...

پى نوشت ها

: 1. محمود مفلح، شاعر يمني; مجله الارشاد، يمن، شماره اول، سال دوم، 1400ه.ق 2. ابوياسر، شاعر عراقي، مجله سروش عربي، شماره 3، جمادي الثاني، 1401ه.ق. 3. خليل عجمي، شاعر لبناني، مجله سروش عربي، شماره 14، جمادي الثاني، 1402ه.ق. 4. خالد سعود الزيد، شاعر كويتي، روزنامه القبس، كويت، شماره 5473، 1979م. 5. مصطفي محمد الغماري، شاعر الجزايري، نشريه صوت التحدي، الجزاير، 25نوامبر1979م و نيز در ديوان شاعر تحت عنوان " سبز از تهران طلوع مي كند." 6. صالح عظيمه، شاعر سوري، مجله صوت الامة، شماره2، جمادي الثاني 1400ه.ق. 7. احمد مغنيه، شاعر لبناني، كتاب"خميني، رفتار و كردارش"، بيروت 8 .1980. ابوزلفي، شاعر عراقي،

ص: 1300

مجله سروش عربي، شماره 14، جمادي الثاني 1402ه.ق. 9. علي خاتون، شاعر لبناني. مجله المنطلق، لبنان، شماره 4، جمادي الثاني، 1399ه.ق. 10. نزار قباني، شاعر سوري، مجله الاشتراكي، لبنان شماره 24، مه 1979م. 11.مصطفي محمد الغماري، شاعر الجزايري، ديوان "خضراء تشرق من طهران" (سبز از تهران طلوع مي كند)، الجزاير، 1980م. 12. ا.س.ط.ع، مجله سروش عربي، شماره 13، ربيع الاول 1402ه.ق. 13. زهير المزروق، كتاب "شاعران دعوت اسلامي در روزگار معاصر"، تاليف احمد عبداللطيف، بيروت، 1980م. 14. جواد جميل، شاعر عراقي، نشريه الجهاد، شماره 43، رمضان 1402ه.ق. 15. عمار الغفاري، مجله الشهيد، تهران، شماره 41، رجب 1400ه.ق. 16. مصطفي محمد الغماري، شاعر الجزايري، ديوان "سبز از تهران طلوع مي كند"، الجزاير 1980م. 17. عزالدين الفارس، شاعر عراقي، نشريه لواء الصدر، شماره14، شوال 1402ه.ق.

ص: 1301

امام خميني در شغر نيز چون اسلاف خود، ازلي است

13 چكيده: اشارة فجر انقلاب اسلامي، نه تنها طليعه شكوفايي هنر و ادبيات ايران و دريچه اعتلاي فرهنگ اسلامي، كه هم چنين مجال ظهور و بروز تمامي انديشه ها و آرمانهاي الهي همه انسانهاي آزاديخواه در سراسر جهان نيز بوده است، به طوري كه هر چه پيشتر مي رويم آثار و نتايج تجلي انقلاب اسلامي در پهنه گيتي نمايانتر مي شود. متن زير گفتگويي است ساده وصميمانه با نويسنده اي پركار، آگاه و جنگ آزموده، كه طنين سخنانش براي ما بسيار آشناست. نويسنده اي كه در هفتاد و پنج سالگي همچنان بر آن است تا با آثارش چراغي فراراه هدايت ملتش بگذارد و آنان را به راه حق و دريافت معني حقيقت انسان برانگيزد. استاد حسين ابراهيم اف، از نخجوان، تاكنون بيش از ده ها مقاله و چندين رمان منتشر كرده است و اميدوار است كه در آينده بتواند رماني درباره ارزشهاي انقلاب اسلامي بنويسد. آنچه در پي مي آيد حاصل گفتگوي حضور است با اين نويسنده مسلمان كه در خرداد 73 به منظور شركت در مراسم پنجمين سالگرد ارتحال امام به ايران سفر كرده بود: حضور: استاد خواهشمنديم ضمن معرفي خود، بفرماييد چه شد كه همزمان با مراسم پنجمين سالگرد ارتحال حضرت امام به ايران آمديد، و هم چنين بگوييد ميزان

ص: 1302

آشنايي شما و مردم نخجوان قبل از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي با انقلاب اسلامي ايران و شخصيت امام خميني تا چه اندازه بود و سطح اين آشنايي بعد از استقلال تا چه حد ارتقاء يافته است. استاد حسين ابراهيم اف: من هم اكنون، در شهر نخجوان زندگي مي كنم، هفتاد و پنج سال دارم و بيش از 50 سال است كه كارم نويسندگي است، و حدود بيست سال از عمرم را در مجامع ادبي شعرا و نويسندگان و محافل ادبيات شناسان سپري كرده ام. اين دومين باري است كه در مراسم سالگرد ارتحال امام شركت مي كنم، قبلا همزمان با برگزاري مراسم دومين سالگرد ارتحال نيز به ايران آمده بودم. من شركت در اين مراسم را براي خود يك فريضه مي دانم، حضور در اين مراسم به من يك عزت نفس و غرور خاصي مي دهد، چرا كه من همواره امام را رهبري الهي و مبشر جهاني مي دانم كه براي نجات جهان از شر ظلم و ستم استكبار قيام كرده است. امام خميني تاريخ دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي را دگرگون كرد، و هم اكنون با آرمانهاي والايي كه داشت، به عنوان يك رهبر سياسي مقتدر، بين تمامي آزاديخواهان و افراد مترقي اما دردمند سراسر جهان كه به آب و خاك ميهن خويش عشق مي ورزند

ص: 1303

و در قبال آن احساس مسئوليت مي كنند سمبل آزادگي، شجاعت و انقلاب جهاني به شمار مي رود. و درست به همين دليل است كه بنده شركت در مراسم سوگواري آن بزرگوار را، حتي در اين شرايط سني، براي خود يك فريضه مي دانم. متاسفانه شناخت ما از ايران تا قبل از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي چندان عميق نبود. من در آن مدت، ايران را بيشتر از طريق مطالعه كتابهاي تاريخي و بعضي سفرنامه ها شناخته ام. و مانع اصلي در راه شناخت مستقيم و بي واسطه ما از ايران، انقلاب اسلامي و شخصيت و انديشه هاي امام خميني، وجود حكومت اتحاد جماهير شوروي بود. ما در زمان اتحاد جماهيري با كشور ايران رابطه اي نداشتيم ولي بعد از فروپاشي اتحاد شوروي اين موانع رفع شد. با اين همه، اگر چه ما با ايران بيشتر از طريق مطالعه كتابهاي تاريخي و ساير نوشته ها آشنا شديم، اما فراموش نبايد كرد كه ما با ايران همسايه و هم مرز نيز هستيم و اين خود يكي از عوامل مهم استحكام روابط سياسي و فرهنگي ما در طول تاريخ بوده است. بين ما مشتركات زيادي وجود دارد. و از دير باز در سايه روابطي محكم و حسن هم جواري، هميشه جوياي احوال يكديگر بوده ايم. ما حوادث انقلاب ايران را لحظه به

ص: 1304

لحظه دنبال كرديم، از هنگامي كه شاه سرمايه هاي ملي ايرانيان را به يغما برد و مردم شريف ايران را به فقر و بدبختي كشاند - و چه رنجهايي كه بر ايرانيان اعم از فارسي زبانان و يا هم زبانان آذري ما تحميل نكرد - ما نگران ملت ايران بوديم. ما تمام اين حوادث ملال آور را تعقيب كرده و از آن رنج مي برديم. آنچه در تاريخ ايران ورق مي خورد انگار براي ما ورق خورده بود، و ما پيوسته از خدا مي خواستيم تا مردم ايران را از اين گرفتاري برهاند. با آنكه هرگزاز طريق تلويزيون در جريان رويدادهاي تاريخ ايران قرار نمي گرفتيم، ولي با مطالعه مطبوعات متوجه مي شديم كه بر ملت ايران چه مي رود و چگونه معنويات انسانها توسط عوامل استعمار لگدمال مي شود. اين موضوعات تاسف ما را در پي داشت. و همواره از خودمان مي پرسيديم كشوري مانند ايران كه داراي پتانسيل عظيمي از سرمايه هاي مادي و معنوي است، و از لحاظ اقليمي با آن وسعت و پهناوري و زيبايي طبيعتش، در واقع مورد التفات خداوند قرار گرفته و خداوند بدان موهبتهاي فراواني بخشيده است با آن مردمان خونگرم و مهربان و صميمي كه همگي اهل كار و فعاليت اند، چرا بايد چنين سرنوشتي داشته باشد. به طور كلي عواملي كه سبب

ص: 1305

مي شود انسان به طور ناخودآگاه به ايران روي آورد اينهاست: 1- ايران كشوري ثروتمند، با پتانسيل عظيم سرمايه هاي مادي و معنوي است. 2- از لحاظ اقليمي، كشوري زيبا، با آب و هوايي مطلوب است. 3- ايرانيان مردماني هستند خونگرم، صميمي، اهل هنر و فرهنگ و برخوردار از كمالات والاي معنوي. اينها مجموعه اطلاعاتي است كه ما از كشور شما و مردم ايران داريم. از لحاظ فرهنگي هم شاعران و متفكران بزرگي چون فردوسي، خيام، سعدي، حافظ و ابوعلي سينا، سهروردي، غزالي از چهره هاي درخشان تاريخ اسلام و فرهنگ جهاني به شمار مي روند. خوب همين ها كافي است كه نشان دهد ملت ايران، ملتي است بزرگ و شايسته زندگاني اي متعالي. اما حكومت شاه اين زندگي را از مردم ايران دريغ داشته بود. ما اينها را مي دانستيم و از اين جهت بسيار هم نگران بوديم، اما چه كار مي توانستيم بكنيم؟ تا آنكه پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني به تمام اين نگراني ها پايان داد، رژيم شاه سرنگون شد و جمهوري اسلامي بجاي آن استقرار يافت. امام خميني رهبري الهي و سروش غيبي بود. از من اكنون سن و سال زيادي سپري شده، در طول عمرم چندين خاطره از حوادث مربوط به كشورهاي جهان به ياد دارم كه هرگز آنها را فراموش نخواهم كرد، چرا كه

ص: 1306

ديگر برايم حالتي سمبليك يافته اند. يكي از اين خاطره ها مربوط به حوادث پاكستان است، وقتي ذوالفقار علي بوتو از كار بركنار شد، جانشين وي اظهار داشت چنانچه بوتو فرجام بخواهد از اعدام وي صرف نظر خواهد كرد. ولي بوتو با كمال شهامت مرگ را پذيرفت و گفت من هرگز از دشمن امان نمي خواهم تا آنكه، سرانجام، او را در زادگاهش اعدام كردند. اين روحيه براي من سمبلي از شجاعت و مردانگي است. خاطره ديگرم به ايران بازمي گردد و آن از حضرت امام خميني است. هنگامي كه امام خميني در جريان انقلاب اسلامي شجاعانه طي اعلاميه هاي خود شرق و غرب، امريكا و شوروي را به شدت محكوم مي كردند و اين در حالي بود كه ايشان مي دانستند كه امريكا و شوروي از شاه حمايت مي كنند. من براي ايشان به عنوان سمبلي از شجاعت و مردانگي احترام زيادي قائلم. زيرا با پايمردي عليه كومت شاه قيام كردند و حقوق ملت مظلوم ايران را از رژيم شاه و ساير اياديش بازستادند. حضور: حضرت امام (س) در مقابل آن روح انقلابي و نستوه، در بعد معنوي داراي قلبي رئوف و طبعي لطيف و فياض نيز بوده اند كه در اشعار ايشان تجلي يافته است، گويا شما بعضي از اشعار ايشان را ملاحظه كرده ايد. لطفا

ص: 1307

نظرتان را درباره محتوا و سبك اشعار امام بيان بفرماييد. ابراهيم اف: متاسفانه، تاكنون موفق به خواندن همه اشعار حضرت امام نشده ام. زيرا هنوز اشعار امام به طور كامل به زبان ما ترجمه نشده و در دسترس ما قرار نگرفته است. اما از مطاوي چند شعري كه از ايشان خوانده ام دريافته ام كه امام هم چنان كه بر كل حوزه فرهنگ اسلامي احاطه كم نظيري داشته اند، در عرصه شاعري نيز همچون اسلاف بزرگ خود از آن سرچشمه ازلي برخوردار بوده اند. غناي مضامين و سبك اشعار امام، انسان را بي اختيار به ياد شاعراني چون سنايي و عطار و حافظ مي اندازد. حضور: بايد به اطلاع شما برسانم كه آثار حضرت امام (س) هم اكنون، در حال ترجمه به زبانهاي مختلف مي باشند از ايشان، به عنوان يك عالم، فقيه بلند پايه، و شاعر و عارف آثار مختلفي بجاي مانده كه برخي از آنها را در اختيار شما قرار خواهيم داد. ابراهيم اف: من هم اميدوارم كه هر چه زودتر اشعار حضرت امام ترجمه شده و در دسترس علاقمندان قرار گيرد. بدون ترديد اشعار امام در ميان مردم ما علاقمندان زيادي دارد. حضور: يكي از دلايل اصلي تاخير در ترجمه اشعار امام، اين بود كه حضرت امام تمايلي به چاپ

ص: 1308

اشعارشان نداشتند. ولي پس از ارتحال ايشان، كار گردآوري، تنظيم و طبع اين اشعار به سرعت انجام يافته و اكنون اين عناوين از مجموعه اشعار ايشان منتشر شده و در دسترس همگان قرار گرفته است: سبوي عشق، باده عشق، ره عشق، محرم راز، نقطه عطف. و اخيرا هم ديوان حضرت امام انتشار يافته و همچون ديوان حافظ، مورد توجه ويژه مردم ايران است. ابراهيم اف: البته از شخصيتي چون امام انتظاري جز اين نيز نمي توان داشت. ولي تصوري كه ما از امام داريم بيشتر از كار بزرگ ايشان، يعني رهبري انقلاب اسلامي و هدايت صحيح آن الهام پذيرفته است. به نظر من امام هم چون سلف خود حضرت علي (ع) شير روز و زاهد شب بودند و اين حقيقتي است كه انسان با تعمق در انديشه ها، سخنان و زندگي امام، قلبا، بدان مي رسد. حضور: اگر ممكن است از آثار و نوشته هاي خودتان، و رابطه اي كه شما از طريق تاليف آنها با مردم پيدا كرده ايد براي خوانندگان حضور توضيح دهيد. ابراهيم اف: تا قبل از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، اغلب نويسندگان همينكه قلم به دست مي گرفتند شروع مي كردند به قلم فرسايي از ماركسيسم. ولي يكي از افتخارات بنده اين است كه هرگز چنين كاري نكرده ام. آثارم در ميان

ص: 1309

مردم آذربايجان شناخته است و آنان مرا بيشتر، نويسنده اي مي دانند كه براي اصلاح وضعيت اجتماعي مردم مي نويسد. تاكنون درباره زندگي و مشكلات اجتماعي حدود هفتاد رساله نوشته ام. هم چنين پنج جلد رمان بزرگ منتشر كرده ام كه موضوع يكي از آنها تاريخي است، و مربوط به دولت آتابيلر در حكومت اران كه شامل نخجوان و شيروان و. . . مي شده است. حضور: قالبهاي ادبي نظير شعر، رمان، نمايشنامه، نقد براي انتقال يك محتوا و يا محو پاره اي ناهنجاري ها از صحنه زندگي اجتماعي قالبهاي موفق و خوبي هستند. پس از انقلاب اسلامي نويسندگان مسلمان كشور ما نيز در اين زمينه ها تجربيات ارزشمندي را پشت سر نهاده اند. هم اكنون آثار زيادي در زمينه رمان، شعر، نمايشنامه، و فيلم توسط نسل جديدي از نويسندگان اين سرزمين كه از انقلاب اسلامي ايران و انديشه هاي امام ملهم بوده اند بوجود آمده است. شما تا چه اندازه با اين آثار و ساير فعاليتهاي فرهنگي و هنري كه در ايران صورت گرفته آشنايي يافته ايد. ابراهيم اف: ادبيات يكي از ظريفترين و عميق ترين قالبها براي بيان مفاهيم و احساسات انساني است. و انسان از راه مطالعه آثار ادبي همواره روح خود را صيقل مي دهد و پالايش مي كند. من بر مبناي همين اصل، همه عمرم را در

ص: 1310

كار نويسندگي نهاده ام و هميشه خواستم تا آثارم چراغي باشد براي هدايت ملتم، و بتوانم از اين طريق به اصلاح امور بپردازم و مردم را نسبت به حق و ارزشهاي معنوي توجه دهم و آنان را به قيام و مبارزه برانگيزم و به آنان از حقيقت اسلام آگاهي دهم. در فرهنگ ما ضرب المثلي است كه مي گويد مقصد هر آنچه كه دور باشد، فرد بايد از راه راست و مطمئن به طرف آن حركت كند و هرگز از ميان بر نرود. كار ما نويسندگان و شاعران نيز همين است كه خوانندگان خود را به راه راست هدايت كنيم. شما مي دانيد كه كشور ما تازه استقلال يافته و ما هنوز در ابتداي راهيم. از طرف ديگر جنگ با ارمنستان، همه امكانات ما را به سوي خود كشانده است. در چنين شرايطي مسئوليت من و ساير دوستان نويسنده و شاعراني كه در سراسر آذربايجان زندگي مي كنند نسبت به قبل چند برابر شده، با اين وجود ما هرگز، هيچ فرصتي را براي آشنايي با انقلاب اسلامي و فرهنگ و هنر ايران از دست نداده ايم و همواره به گسترش ارتباط خود با ايران مي انديشيم. حضور: ما در ايران از اين موهبت بزرگ برخورداريم كه همه رهبران ما افرادي انديشمند و معتقد به ارزشهاي والاي انساني

ص: 1311

هستند، در جلسه اي كه خدمت مقام معظم رهبري رسيديم به نكته ظريفي اشاره فرمودند كه بسيار حائز اهميت است. معظم له بر اهميت نقش ادبيات در انتقال مواريث فرهنگي و ملي، و اثرگذاري فوق العاده ادبيات داستاني و رمانها بر ذهن خواننده تاكيد فرمودند و با بيان مثالهايي مشخص از تفاوت اثر زندگينامه هاي متداول با رمانهاي نويسندگان بزرگ در مورد شخصيتهايي همچون گاندي، لزوم استفاده از قالبهاي نوين و روشهاي مؤثر براي معرفي نهضت الهي امام خميني را يادآور شدند. اين تاكيد و رهنمود رسالت تازه اي را بر عهده ما مي گذارد، آيا شما به عنوان رمان نويس موفق طرحي در اين زمينه داريد؟ ابراهيم اف: اكنون ما در شرايط دشوار جنگ با ارامنه به سر مي بريم و طبيعي است كه كل فعاليتهايمان بايد در آن جهت تمركز يابد. با اين حال اميدوارم در آينده، در اين باره، رماني بنويسم و انشاءالله اگر عمر وفا نمايد و توفيق انجام چنين كاري نصيبم شود، حتما نسخه هايي از آن را براي شما خواهم فرستاد. نوشتن رمان، كار دشواري است. رمان نويس بايد موضوعي را در ذهن خود بپروراند و در آن زمينه تحقيقات لازم را انجام دهد، جنبه هاي مختلف موضوع را به دقت تحليل كند و سرانجام يافته هايش را در قالب

ص: 1312

رمان بنويسد و اين مهم مستلزم گذشت زمان است و آفتاب عمر من نيز بر لب بام، اما اميدوارم. در گفتگو با استاد: حسين ابراهيم اف

ص: 1313

امام خميني در پنج حوزه معرفت سياسي

اشاره

5 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم "و ضرب الله مثلا قرية كانت آمنة مطمئنة ياتيها رزقها رغدا من كل مكان فكفرت بانعم الله فاذاقها الله لباس الجوع و الخوف بما كانوا يصنعون" (1) معرفت سياسي مجموعه اي از باورهاي ذهني است كه پنج حوزه قابل تفكيك دارد. مي خواهيم ببينيم حضرت امام (ره) در كداميك از اين حوزه ها تبلور بيشتري دارند. اين پنج حوزه عبارتند از: 1. حوزه علم سياست 2. حوزه علم به حوادث سياسي 3. حوزه تحليل سياسي 4. حوزه آراي سياسي 5. حوزه انديشه سياسي اگر سوال شود: فرضيه ها و كشفيات علمي حضرت امام (ره) در موضوعات علم سياست چيست؟ پاسخ روشن آن اين است كه در حال حاضر هيچ. چرا كه معظم له به اين معنا عالم علم سياست نبودند. يعني اگر از ايشان دعوت مي شد كه تئوريهاي علم سياست را براي دوره هاي دكترا و كارشناسي ارشد و كارشناسي تدريس كنند، حتي اگر فرصت داشتند نمي پذيرفتند و مي فرمودند كه در اين رشته تخصصي ندارم، همچنان كه اگر قرار بود فيزيك و شيمي يا اقتصاد تدريس كنند، باز هم همين را مي فرمودند. اگر به كتابهايي كه درباره تئوريهاي روابط بين الملل نگاشته شده توجه كنيم، در آنها نظريه هايي ارائه شده كه زبان تخصصي است و حتي اگر بسياري از سياستمداران موفق

ص: 1314

دنيا آنها را بخوانند، شايد بخوبي متوجه نشوند. البته اين بدان معنا نيست كه علم سياست علم عجيب و غريبي است و استعداد فوق العاده مي خواهد; بي گمان چنين نيست. برعكس علم سياست با وجود قدمتي به اندازه عمر علمي بشر، همچنان دانش لاغري است و تعداد تئوريها و فرضيه هاي اثبات شده آن، براحتي قابل شمارش است. آنچه كتابهاي اين دانش را حجيم و متنوع ساخته، تعدد و كثرت موضوعات مصداقي است و نه تعدد و كثرت تئوريها و نظريه هاي آن. در همين جا دو نكته قابل توجه است: اولين نكته اينكه حضرت امام (ره) به اين معنا عالم علم سياست نبودند، ولي نمي توان گفت كه از تئوريهاي اين علم هم آگاهي نداشتند. چرا كه انديشمندان سياسي به نحو كلي از شماي تئوريها مطلع اند. مثلا مورگانتا، نظريه پرداز روابط بين الملل، قدرت سياسي را در ظرف سياست خارجي به شش عامل تقسيم كرده و در دانشگاهها، اين شش عامل به نام او تدريس مي شود. نظريه پردازان دقيقتر از او نيز عوامل متشكله قدرت را به سه، چهار و پنج عامل ديگر تقسيم بندي كرده اند كه نظرات آنها نيز در نقد نظريه مورگانتا مورد توجه قرار مي گيرد و دانشجو بايد اسامي اين نظريه پردازان را به خاطر بسپارد تا نمره دريافت دارد. ولي يك انديشمند سياسي لازم نيست به طور دقيق اسامي نظريه پردازان

ص: 1315

و تاريخ دقيق اين نظريه پردازي را به خاطر داشته باشد. كافي است كه بداند چنين نظرياتي نيز موجود است. بنابراين اگر از يك انديشمند بپرسيم نظريات مورگانتا در باب عوامل متشكله قدرت چيست؟ ممكن است بگويد، اول بار است كه نام او را مي شنوم، ولي اگر بگوييم عوامل متشكله قدرت چيست؟ يك انديشمند سياسي، كلياتي را به خاطر دارد و بدون استناد به اسامي تئوري پردازان آنها، مي تواند جسته گريخته، عواملي را ذكر كند كه همين مقدار آگاهي از تئوريهاي عرضه شده براي انديشه سازي كفايت مي كند. شواهد نشان مي دهد كه حضرت امام (ره) از سن نوزده سالگي، از وقتي به حوزه علميه اراك رفتند و كودتاي سوم اسفند رخ داد تا قبل از انقلاب، به مقالات و كتابهايي كه به دانش خالص سياست مي پرداخت، عنايت خاصي داشتند و اين توجه تا چندي قبل از انقلاب ادامه داشته است. مثلا (مرحوم) حاج احمد آقا گفتند: "حضرت امام (ره) كتاب شهريار ماكياول را خوانده بودند و فرموده بودند مثل اينكه اروپاييها آن زمان وضعشان از وضع اين زمان ما بدتر بوده كه چنين آدمي قانون جنگل را به جامعه تعميم داده است". بازسازي انديشه هاي فلسفي نكته ديگر اينكه در تاريخ بشر گاه كساني يافت مي شوند كه به اصول كلي قوانين و سنتهاي خلقت دست مي يابند و چنين كساني لازم

ص: 1316

نيست همه چيز را بخوانند و به طور دقيق نسبت به ريزه كاري آن اصول آگاهي روشن و قابل بيان داشته باشند; چنانكه پيامبران چنين بودند; البته در بيان نيز توانمند بودند، حكماي بزرگ چنين اند. بوعلي سينا چنين بود. سقراط اين چنين بود. شايد بتوان گفت، عارف كسي است كه از طريق ديگر به چنين قواعدي نيز دست مي يابد. نقل شده كه علامه طباطبايي (ره) با مختصر آگاهي به فلسفه دكارت و كانت، براساس اصولي كه در دست داشت تمام انديشه هاي فلسفي آنان را بازسازي مي كرد و مي گفت مثلا كسي كه در فلان مسئله اينگونه انديشيده است، نمي تواند نسبت به فلان مسئله اينگونه نينديشيده باشد. يك زيست شناس فرانسوي به نام "كوويه" - همعصر داروين - چنان به اصول كلي زيست شناسي دست يافته بود كه يك تكه از استخوان حيواني را به او نشان مي دادند و او مي توانست از روي همان تكه استخوان شكل حيوان را به طور نسبتا دقيق رسم كند. بدشانسي داروين اين بود كه چنين حريفي را در مقابل نظريه تطور انواع داشت. البته عالمان هر رشته از معرفت تا حدود زيادي نسبت به چنين افرادي هم مديون اند و هم گله مند; از اين حيث مديون اند كه معمولا چنين افرادي كه در دانشي غير حرفه اي اند، با دستيابي به اصول و قواعد كلي آن، موجب تحول در دانش

ص: 1317

مي شوند. زيرا تخصص علمي، از سويي آگاهي مي دهد و دانش را فربه و چاق مي كند و از سوي ديگر حجاب تحول مي شود. و از اين جهت گله مندند كه هركس به كليات يك دانش آگاهي مي يابد، در اظهارنظر شجاع مي شود ولي به اين دليل كه از ريزه كاريهاي آن دانش آگاهي ندارد، گاه واقعا و گاه ظاهرا، به آن دانش لطمه جدي مي زند. به هرحال اين كه آيا حضرت امام (ره) به اصول كلي دانش سياست آگاهي داشتند يا نه؟ معتقدم آري، و اگر كسي گفت نه، شواهدي قابل عرضه دارم، و اگر نپذيرفت مشاجره نمي كنم. زيرا ظاهرا حق با اوست; يعني حضرت امام (ره) كتابي ندارند كه بتواند به عنوان نظريه پردازي علم سياست در دانشگاه تدريس شود، مگر آنكه كسي پيدا شود و تئوريهاي علمي ايشان را شناسايي كند و در يك كتاب به جامعه دانشگاهي عرضه نمايد و اگر چنين همتي صورت بگيرد، تازه اول كار و اول نقد و بررسي است. زيرا مفهوم اصطلاحي علم چنين اقتضا مي كند كه هر آنچه از سوي عالمي بيان شود، جداي از شخصيت و حيثيت و تقدس عالم، همواره قابل نقد و اثبات و ابطال باشد و در دايره علم، عالم هم بيرحم است و هم بي ملاحظه; يا بايد با حفظ ادب چنين

ص: 1318

باشد. حوزه علم به حوادث سياسي 2. دومين حوزه در معرفت سياسي، حوزه علم به حوادث سياسي است. اين حوزه چنان فراخ و وسيع است كه كمتر كسي مي تواند حتي اندكي نسبت به آنچه در جهان مي گذرد اطلاع كامل داشته باشد. هر روزه هزاران روزنامه و مجله در دنيا منتشر مي شود كه حاوي اخبار سياسي است. تلكسهاي خبري اطلاعات آشكار و نهان را آن چنان گسترده در سطح جهان توزيع مي كنند كه مطبوعات ناگزيرند گزيده هايي از آنها را منتشر كنند. بسيار اتفاق مي افتد كه مدير يك روزنامه فرصت كافي ندارد آنچه را در روزنامه اش به چاپ مي رسد مطالعه كند. هر جمعيت، گروه و حزب سياسي هر لحظه در حال حادثه آفريني سياسي است. تمام نيروهاي اطلاعاتي كشورها، سفارتخانه ها، استانداريها و حتي بخشداريها اخبار سياسي را پيگيري مي كنند. كيلومترها از اسناد بجا مانده مربوط به حوادث سياسي گذشته در قفسه هاي بايگانيها ساكت نشسته اند تا روزي كسي آنها را بررسي كند. اكثر وقايع تاريخي، آن مقداري كه نوشته شده و آن مقداري كه بعدها نگارش خواهد يافت، ذكر حوادث سياسي گذشته است. حتي كسي نمي تواند ادعا كند كه همه تاريخ را خوانده است. سازمان ملل متحد يكي از سازمانهاي سياسي بين المللي است كه هر ساله هزاران سند منتشر مي كند كه كمتر عضوي از اعضا قادر است

ص: 1319

همه سندها را مطالعه كند. ناتو نيز سازمان سياسي - نظامي بزرگي است كه اطلاعات خود را در سطح قابل دسترس منتشر نمي كند. اخبار آشكاري كه به دست مردم مي رسد، بسيار كمتر از اخبار سري سياسي است كه بخش اعظم آن در سازمانهاي اطلاعاتي موجود مي باشد. ادعاي اشراف بر تمام حوادث سياسي هيچ كس جز معصوم نمي تواند ادعا كند كه بر كل اخبار و حوادث سياسي اشراف دارد. بنابراين، علم به كل حوادث سياسي براي هر كس، فقط يك علم اجمالي است كه البته در يك يا چند حادثه مي تواند علم تفصيلي باشد. طبيعي است كه با چنين حجمي از اطلاعات موجود، هيچ كس نمي تواند ادعا كند كه كل حوادث جاري جهان را مي داند; مگر آنكه جهلش مركب باشد. بديهي ست حضرت امام (ره) نيز نمي توانستند به شيوه هاي مرسوم در اين بخش از معرفت سياسي، اطلاعات جامعي داشته باشند. اما مسئله حايز اهميت آن است كه عالم بتواند گزينشهايي داشته باشد و پيرامون آن گزينشها، حوادث سياسي را تعقيب كند. مردم نيز به طور غريزي چنين گزينشهايي را دارند و به تمام اخبار و حوادث سياسي حساسيت نشان نمي دهند. كساني كه روشهاي گزينشي مناسب دارند عمر را تباه نمي كنند، ولي كساني كه بي گزينش، بر حجم انبوهي از حوادث سياسي آگاهي مي يابند، معمولا آدمهاي خوش

ص: 1320

حافظه اما كم ثمري هستند. اين كه حضرت امام (ره) به چه نوع حوادثي توجه داشتند و آنها را چگونه تعقيب مي كردند; تا آن جا كه تحقيق كرده ام، ايشان از سنين حدود هفت سالگي، اخبار مشروطيت و پس از آن رويدادهاي جنگ جهاني اول و سپس نهضت جنگل، كميته مجازات، نهضت دليران تنگستان، اخبار حكومت قاجار، شاهزادگان، شخصيتهاي محلي خمين و اطراف را تعقيب مي كردند. در همين سالها به مطالعه تاريخ صدر اسلام پرداختند و سپس كمي با تاريخ و رفتار حكام عثماني آشنا شدند. در همين سالها تا حدودي تاريخچه بهائيت و وهابيت را نيز مورد مطالعه و بررسي قرار دادند. ابزار دستيابي امام به اخبار سياسي در خلال اين سالها، چند روزنامه بود كه براي شخصيتهاي مخالف و موافق مشروطه به خمين مي رسيد. همچنين تعداد محدودي كتاب تاريخ كه در كتابخانه پدر شهيدشان، آيةالله سيدمصطفي، باقي مانده بود. روزگار نوجواني امام براي دستيابي به حوادث جاري روزگار نوجواني، مهمترين منبعي كه در اختيار داشتند، وجود علمايي بود كه به خانه ايشان رفت و آمد داشتند و اخبار جاري را به آن مقداري كه علما مطلع بودند، به طور شفاهي از آنان دريافت مي كردند. مهمترين مسئله اين بود كه اخبار، خام نبود و غالبا با تحليلهايي درست يا سست ارائه مي شد. در

ص: 1321

حدود نوزده سالگي در اراك بودند كه اخبار كودتاي سيدضياء و رضاخان انتشار يافت و ايشان اين اخبار را با دقت تعقيب مي كردند، پس از ورود به قم در سال 1300 هجري شمسي چگونگي مباحث نمايندگان مجلس شوراي ملي و اخبار رفت و آمدهاي درباريان به خارج از كشور را پي مي گرفتند. در همين سالها مطالعات اندكي نسبت به فراماسون و پس از آن تعقيب تاريخ عراق، تركيه، مصر و ليبي مطمح نظرشان بود. راجع به انقلاب روسيه و نهضت رهايي هند هم مطالعاتي داشتند و از اخبار و رويدادهاي جهاني از طريق راديوهاي كشورهاي ديگر آگاه مي شدند. در اين سالها شهيد مدرس منبع خبري موثقي بود. بدين سبب، حضرت امام كه گاهي به تهران مي آمدند با آن مرحوم كه در تحليل حوادث سياسي اعجوبه اي بود، خلوت مي كردند. در خلال جنگ دوم جهاني، تا حدودي با تاريخ اروپا بويژه آلمان، فرانسه و انگليس آشنا شدند. در اين روزها علاوه بر روزنامه ها و نشريات داخلي و نيز راديو ايران، راديوها و مطبوعات بعضي كشورهاي عربي و مجلات اخوان المسلمين، منبع خبري ايشان بود. گويا در همين ايام، يك دوره تاريخ طبري، و ترجمه عربي تاريخ ويل دورانت را خوانده باشند. در سالهاي بين 1320 تا 1332، رفت وآمد امام با شخصيتهاي مذهبي و سياسي

ص: 1322

از جمله آيةالله كاشاني بسيار زياد بود و اخبار نسبتا دست اولي از اوضاع و شرايط ايران و جهان اسلام را، آنان دريافت مي داشتند. در اين سالها به تاريخ علم و فلسفه نيز علاقه نشان مي دادند و گاهي از كتابخانه مجلس كتابي را به امانت مي گرفتند. در بين سالهاي 1340 تا شروع نهضت، منابع خبري زيادي داشتند. بسياري از ارادتمندان بازاري، استادان دانشگاه، دانشجويان و قشرهاي ديگر، خدمت ايشان مي رسيدند و معظم له با طرح پرسشهاي خاصي درباره وضعيت اقتصاد، تجارت و شيوه توزيع كالا، با اوضاع سياسي و اقتصادي كشور آشنا مي شدند. مثلا از يك تاجر پرسيده بودند، كاغذ از كجا مي خريد؟ او گفته بود، از ايتاليا و انگليس. با سوالات ديگري كه پي درپي از آن فرد شده بود، در نهايت فرموده بودند: "پس معلوم مي شود اروپاييها بيشتر دوست دارند براي نشر مجلات و ساختن جعبه هاي مقوايي كاغذ بفروشند تا براي چاپ كتاب". سالهاي تبعيد از سال 1343 تا هجرت به پاريس، از جهتي منابع خبري ايشان به علت در تبعيد بودن تا حدودي محدود شد و از جهت ديگر گسترش يافت. طبيعتا در عراق، اخبار سياسي با گرايشهاي چپ گرايانه به مطبوعات و رسانه ها راه مي يافت و اخبار سياسي ايران با گزينشهاي اروپايي و آمريكايي رويدادها و حوادث كشورهاي

ص: 1323

عربي متمايل به شوروي، انگليس و آمريكا نيز موجب مي شد تا اخبار سياسي جهان را از چند منبع خبري متفاوت و معارض دريافت دارند و اين براي كشف حقيقت خبر، امكان خوبي بود. ضمنا دانشجويان و انجمنهاي اسلامي خارج از كشور به طور دايم با ايشان مكاتبه مي كردند و به طور محدودي ملاقات داشتند و منابع خوبي براي كسب اخبار بودند; مثلا از چند استاد كه در دانشگاههاي خارج از كشور تدريس مي كردند، خواسته بودند تحقيق كنند پايان نامه هاي دانشجويان ايراني كه در آمريكا و اروپا نوشته مي شود، حول چه مسائلي است، دانشگاهها از اين پايان نامه ها چگونه استفاده مي كنند و آنها را به كجا ارسال مي دارند؟ پس از هجرت به پاريس تا پيروزي انقلاب، اوج خبرگيري ايشان از اوضاع سياسي ايران و جهان بود و در طول اين مدت بجز زماني كه براي عبادات شخصي و استراحت صرف مي كردند، تمام اوقات ايشان به ملاقات با گروههاي مختلف مردم، شخصيتها، خواندن جرايد و گوش دادن به راديوها سپري شده است. پيروزي انقلاب اسلامي پس از پيروزي انقلاب هم به طور رسمي تلكسهاي خبري، روزنامه ها، مجلات، اخبار صدا و سيما و گزارشهاي مسئولان كشور را در اختيار داشتند، ولي گويا بيش از سه ساعت در روز وقت براي مجموع اطلاع گيري از اوضاع كشور و جهان

ص: 1324

صرف نمي كردند و بقيه اوقات را به انديشيدن، عبادتهاي شخصي، ملاقاتها، سخنرانيها و استراحت مي پرداختند. البته در همين دوران به طور بسيار هوشيارانه، افراد مختلفي از دوستان و ارادتمندان را به حضور مي پذيرفتند و ضمن تجديد ديدار، از مسيرهاي غيررسمي اطلاعات خود را از آنچه شنيده بودند، تصحيح و تكميل مي كردند. آنچه حايز اهميت است اين كه علم سياست و بخشهاي ديگر معرفت سياسي فقط يك آزمايشگاه دارد و آن تاريخ جامعه است. فرق اين آزمايشگاه با آزمايشگاههاي علوم تجربي در اين است كه آزمايشگاههاي علوم تجربي دراختيار آزمايشگر است، ولي آزمايشگر و آزمايشگاه در علوم انساني بالاخص در سياست يك واحدند. بنابراين هر آزمايشي در جامعه اگر نتايج تخريبي داشته باشد. آزمايشگاه و آزمايشگر را نيز نابود خواهد كرد. چنين است كه علم به حوادث سياسي گذشته و حال، بهترين و كم هزينه ترين نوع آزمايش براي كشف رفتارهاي اجتماعي و سياسي است. امام فرق اساسي است بين كشف حوادث، آنگونه كه بوده با كشف قواعد آنگونه كه جاري است. اگر ميل كسي به خواندن و كشف حادثه ها، منهاي نتايج كلي آنها، زياد شود، به ماليخوليايي دچار مي شود كه هرچه بخواند و بداند، نه براي خود سودي دارد و نه براي ديگران، چرا كه حادثه ها آنگاه كه اتفاق مي افتند و تازگي دارند، شايد در

ص: 1325

سرنوشت كسي تاثير فوري داشته باشند ولي حوادثي كه دهها سال از وقوع آن گذشته است، وقتي به كارهاي غير تفنني مي آيد كه منتج به نتيجه اي شود و به تعبير زيبا و عميق قرآن كريم، موجب عبرت گردد. "لقد كان في قصصهم عبرة لاولي الالباب". (2) با آن كه مي دانيم حضرت امام (ره) به قدر امكانات و فرصتهايي كه دراختيار داشتند، از مطالعه تاريخ و خبرگيري از اوضاع و شرايط روزگار خود غافل نبودند، اما اگر دقت كرده باشيم در بيشتر فرمايشاتشان بالاخص در بعد از پيروزي انقلاب، گويا جريانهاي كلي پي درپي تاريخي را به خاطر داشتند، ضمن اينكه جزئيات برخي از حوادث را فراموش كرده بودند. هرچند طبيعي است كه كبر سن و آن همه مشغله ذهني، عامل به فراموشي سپردن جزئيات حوادث شود، ولي علت اصلي آن، شايد اين باشد كه هنگام مطالعه تاريخ، به جزئيات هر حادثه مي پرداختند و وقتي حوادث، نتايج عبرانگيز خود را نشان مي دادند، آن عبرت را به عنوان نتيجه كار به ذهن مي سپردند و براي به خاطر ماندن جزئيات حادثه، تلاشي نمي كردند و چنين مي شد كه حتي اسامي بعضي افراد مشهور نيز از خاطرشان محو مي شد. حال اگر علت اصلي اين فراموشي فقط مشغله و كبر سن بود، بايد قواعد فقه، اصول، فلسفه و

ص: 1326

عرفان را نيز فراموش مي كردند، حال آنكه چنين نبود. تحليل سياسي 3. سومين حوزه معرفت سياسي، تحليل سياسي است. شايد تحليل سياسي، بيشتر يك فن يا هنر باشد تا يك علم. البته هركس كه عالمتر است، تحليلش نسبت به حوادث، قاعدتا بايد درست تر باشد، ولي بسيار ديده شده است با اينكه بسياري از تحليلگران سياسي توانايي كافي براي تدريس دانش سياست ندارند و يا از روشهاي اين دانش چندان آگاه نيستند، ولي در تحليل قضايا حتي از دانشمندان علم سياست تحليلهاي درست تري ارائه مي دهند و جامعه نيز بر صحت تحليل آنها پس از مدتي گواهي مي دهد. بيشتر سياستمداران موفق كه موجب تحول در جامعه خود شده اند، كساني هستند كه عالم علم سياست نيستند، اما در تحليل حوادث سياسي توانمندند و توانايي آنها بيشتر ناشي از روشهاي درست اطلاع گيري و تمركزهاي مناسب بر روي قضايا و نيز ذوق و قريحه ذاتي است. البته اين بدان معنا نيست كه تحليل سياسي قاعده مند نيست; اما قواعد آن به فن معماري شبيه تر است تا به دانش مهندسي. در اين حوزه از معرفت سياسي، همگان براي خود حق اظهارنظر قايل اند. در اين حوزه نمي توان كسي را منع كرد كه دخالتي نكند. چرا كه وقتي از مردم مي خواهيم در تعيين سرنوشت سياسي كشور خود مشاركت كنند، راي دهند، كانديداي نمايندگي شوند،

ص: 1327

احيانا نامزد رياست جمهوري گردند، اين مشاركت ذاتا تحليل طلب است. يعني نمي توان از كسي خواست كه در امري از امور اداره كشور مشاركت كند، براي خود آرا جمع نمايد يا به كسي راي بدهد ولي از اوضاع، شرايط، شخصيتها، حوادث جاري و گذشته و سوابق افراد، تحليل نداشته باشد. تحليل سياسي، ذاتي مشاركت سياسي است. حتي از چند علت در مورد بي تفاوتي كساني كه حاضر نيستند براي تعيين سرنوشت خود در امور سياسي دخالت كنند، يكي اين است كه اينگونه افراد ابتدا از قضايا، تحليلهاي مايوسانه اي در ذهن دارند و سپس به بي تفاوتي تن در مي دهند. البته بخش عمده اي از جامعه، تحليلهاي خود را از فضاهاي تبليغاتي اخذ مي كند، ولي به هر صورت، وجود تحليل، چه از نوع عليل و تبليغي آن و چه از انواع ديگرش، لازمه يك تصميم سياسي است. به عبارت ديگر، اتخاذ هر تصميم سياسي، بدون تحليل سياسي نه تنها مشكل بلكه غير ممكن است. اقسام تحليل سياسي تحليل سياسي اقسامي دارد: گونه اي از آن، تحليل علمي است. (منظور از علمي، درستيها و نادرستيهاي تحليل نيست; بلكه به اين معناست كه از روشهاي علمي پيروي كند) . طبيعي است اگر كسي عالم علم سياست نباشد، تحليل او از قضايا و جريانها علمي نخواهد بود، ولي اين بدان

ص: 1328

معنا نيست كه هركس عالم نيست حق تحليل ندارد. چرا كه اگر اين حق را از چنين كساني سلب كنيم، به اين معناست كه حق مشاركت را كه كمترين آن، حق راي دادن است، از او سلب كرده ايم. اين تناقضي است كه بيشتر دانشجويان علوم سياسي در سالهاي نخستين ورود به دانشگاه با آن برخورد دارند و بعضي فارغ التحصيلان اين رشته نيز تا آخر عمر گرفتار آنند. براي قوام، دوام و سلامت جامعه و حكومت، مشاركت همگان امري ضروري است، ضمن آنكه مشاركت بدون تحليل، امري تصنعي و تشريفاتي است و از دگر سو، فقط معدودي از افراد جامعه كه علم سياست را مي دانند در تحليل علمي توانمندند. حتي اكثر سياستمداران جهان، به دانش سياست مجهز نيستند ولي ناگزيرند در مقام اداره پستي كه در اشغال دارند تحليل ارائه كنند. حل چنين تناقضي به اين است كه دايره درستي و نادرستي تحليل سياسي را فراختر از علمي بودن آن بدانيم. كافي است رست بودن تحليل را به منطقي بودن آن محدود كنيم و در عوض تحليل را به فلسفي، علمي، كلامي، دريافتهاي شخصي و غيره تقسيم كنيم. بديهي است يك تحليل فلسفي به طور حتم بايد منطقي باشد و بر صحت و ابطال يك تحليل علمي نيز منطق بايد داوري كند. بنابراين تحليلهايي كه

ص: 1329

براساس دريافتهاي شخصي است، اگر منطقي باشد، قابل اعتناست. پس هركس با هر درجه از معرفت، اگر در تحليل حوادث و جريانهاي سياسي نوعي آگاهي منطقي داشته باشد، كافي است تا متناسب با حساسيت موضوعي كه بايد در قبال آن تصميم سياسي بگيرد، موضع داشته باشد. مثلا كسي كه مي خواهد به يكي از نامزدهاي انتخاباتي براي ورود به مجلس راي دهد، ممكن است ارزشهاي اخلاقي را به عنوان ملاك انتخاب قرار دهد و بين نامزدها از لحاظ ويژگيهاي اخلاقي، يك يا چند كليت ارزشي را به عنوان"كبري" در نظر بگيرد و با رديف كردن "صغري و كبري"هاي خود به نتايجي دست يابد كه به قطعيت يا تشويش به كسي راي دهد و تصميم او براي اين راي كاملا منطقي باشد. اصولا يك خاصه تحليل، بازشناسي يك جريان كلي سياسي يا يك حادثه جزئي با روش مقايسه امكانپذير است. منتها كبراهاي قياس، يا علمي است يا فلسفي و يا هيچ كدام; بلكه باورهاي نقلي يا ارزشهاي ايدئولوژيكي يا القائات فرهنگي است. چنانكه وطن دوستي غالبا در بسياري از تحليلهاي سياسي به عنوان يك كبري حضور دارد. حال آنكه اين قضيه اگر ريشه در فطرت هم داشته باشد، يك قضيه علمي نيست. شايد علم بتواند ثابت كند كه حس وطن دوستي غريزي يا القايي است، ولي با روش

ص: 1330

علم سياست نمي توان به چنين حكمي رسيد. برداشتهاي متفاوت از تحليلهاي سياسي نكته مهم ديگري كه در اين بخش از معرفت سياسي بايد بدان توجه داشت اين است كه هركس به قدر سعه وجودي خود تحليل ارائه مي دهد. تحليل علماي علم سياست و كساني كه در ديگر حوزه هاي معرفت سياسي دستي دارند، به جريانهاي كلي ميل مي كند و تحليلهاي افراد عامي معمولا در حيطه مسائل جزئي مي چرخد. تفاوت ديگر اينكه، عامه مردم به نتايج تحليل خود تعصب دارند; و اگر نداشته باشند جاي تعجب است. چرا كه مثلا چه لزومي دارد يك نوجوان جنگزده مجروح و آواره بوسنيايي از مكانيسم تصميمات شوراي امنيت سازمان ملل تحليل ارائه دهد؟ حال آنكه او مي تواند به اندازه دريافتهاي اجمالي خود، نسبت به رفتار دوگانه سازمان ملل در مقابل تجاوز صرب ها به بوسني و تجاوز اسرائيلي ها به مناطق اشغالي، حساسيت نشان دهد و آن را با رفتار اين شورا نسبت به نيروهاي چند مليتي در حمله به عراق بسنجد و سبت به اين رفتار دوگانه براي خود تحليلي ارائه دهد. طبيعي است نتايج چنين تحليلي با تعصب همراه باشد; زيرا اصل گزينش موضوع، امري است كه به حيات و ممات او بستگي داشته است. حال آنكه يك دانشجوي دوره دكترا كه مي خواهد راجع به موضوعي تحقيق كند، علاوه بر ميل باطني

ص: 1331

وگاه به رغم ميل خود، به لحاظ وجود منابع يا دسترسي به آنها يا ميل استاد، آن موضوع را برمي گزيند. بديهي است گزينش چنين شخصي با حيات و ممات و گاه با معاشش رابطه مستقيم ندارد و نسبت به موضوعي كه مي خواهد تحليل كند بي تعصب است; حال آنكه به خاطر زماني كه صرف كرده، نسبت به نتيجه تحليل خود تعصب نشان خواهد داد. به عبارت ديگر، عامه مردم هم نسبت به موضوع و هم نسبت به نتايج تحليل خود تعصب نشان خواهند داد، ولي حرفه ايها لزوما به موضوع گزينشي تعصبي ندارند. تعصب يا غيرت؟ شايد درست تر باشد كه به جاي تعصب، واژه غيرت سياسي را به كار بريم. زيرا در علم واژه تعصب، بار عاطفي منفي يافته، حال آنكه مفهوم غيرت سياسي هنوز عقيم نشده است. مثلا يك معلم شيمي يا فيزيك كه دامادش را براي دفاع از كشور از دست داده است در نظر بگيريد كه بايد براي سوالات نوه هاي شيرين زبانش كه مي پرسند چرا پدر شهيد شد؟ چرا عراق به ايران حمله كرد؟ و چرا بايد پدر به جبهه مي رفت؟ و پرسشهاي بيشمار ديگري كه احتمالا به اين زوديها پايان نخواهد يافت پاسخ مناسب بيابد; پاسخهايي كه ذهن بچه ها را مشوب نكند، پدر را تقديس كند و همچنان قهرماني را كه بايد

ص: 1332

به او مفتخر بود، در نگاه نسل فردا، قهرمان نگه دارد. به اعتبار آنكه تحليل سياسي بايد به دور از تعصب باشد، اگر چنين شخصي بدون تعصب جوابهايي را دست و پا كند و يا بي پايه و افسانه وار سخن بگويد چه كرده است؟ بديهي است انسان عاقل، تحليلي كه از حادثه جنگ تحميلي براي

ص: 1333

اهل خانه ارائه مي دهد بايد از منطق پيروي كند، اما بي تعصب بودن نسبت به موضوعاتي كه بايد براي تحليل آنها گزينش كند، بي غيرتي است و بي غيرتي سياسي در اين جا نه تنها ارزش اخلاقي نيست و ارزش معرفتي ندارد، بلكه حتي از نظر علمي يك ضد ارزش است. چرا كه جامعه فرهيخته علم نگر دانش دوست، به موضوعاتي نمي پردازد كه به كار جامعه نيايد. حضرت امام (ره) در ساحت تحليل سياسي يك غيرتمند به شمار مي آيند. يعني هرگز به تحليل موضوعي كه به كار جامعه بشري نيايد نزديك نشده اند. اين امر بديهي و مسلمي است كه نياز به اثبات ندارد. همه سياستمداران عاقل چنين بوده اند ولي بسياري از بازيگران سياسي جهان چنين نيستند. آنها دنبال تحليل موضوعات خنثي مي گردند كه بتوانند ساعتها مصاحبه كنند و كسي را نيازارند و بر مسندي كه تكيه زده اند باقي بمانند و حيثيت و شخصيت سياسي شان به ظاهر محفوظ بماند. اما در اين كه مباني تحليل ايشان علمي، فلسفي و يا دريافتهاي شخصي است يا غير آن، كمي درنگ مي طلبد. تحليل آنان در بعضي از موضوعات كاملا شخصي است و نمي تواند براي كسي مبنا قرار گيرد. مثلا وقتي قرار شد حضرت امام (ره) از پاريس به تهران تشريف بياورند، بعضي شخصيتهاي سياسي ايشان را از اين اقدام برحذر مي داشتند،

ص: 1334

با رد پيشنهادها قريب به اين مضمون فرمودند: وقتي ديدم خيلي فشار مي آورند متوجه شدم كه حتما بايد بروم. اين نوع تحليل از قضايا، يك معرفت شخصي است و كسي نمي تواند براساس اين نوع نگرش تصميمي بگيرد; مگر آنكه مباني چنين تحليلي به روش يك معرفت عام قابل عرضه شود. برداشت از سخنان امام (ره) بعضي تحليلهاي امام فلسفي است. به اين معنا كه چندين نظريه را كه ماهيت فلسفي دارد، مبنا قرار مي دادند و حوادث را در قياسهاي اقتراني و قياسهاي مركب جا داده و نتيجه اي را كه منتزع مي شد به عنوان تحليل قضايا ارائه مي دادند. توضيح اين نوع تحليل از ايشان كمي مشكل است و فرصتي ديگر مي طلبد. چرا كه بايد تا حدودي در كشف نوع تحليل فلسفي ايشان، هم به معرفت فلسفي به مفهوم عام آشنايي داشت و هم به مباني فلسفي معظم له آگاه بود. مهمتر آنكه حضرت امام (ره) كتاب مستقلي در اين زمينه ندارند و منابعي كه از ايشان باقي مانده بيشتر سخناني است كه براي قشرهاي مختلف ارائه شده است. در سخنان امام، هم مواعظ اخلاقي و هم رهنمودهاي سياسي به چشم مي خورد. هم از دنيا و وظايفي كه به عهده آحاد ملت قرار گرفته سخن گفته اند و هم از زهد و تقوا و

ص: 1335

نتايج آن در آخرت. در حقيقت سخنان ايشان آميزه اي است از حكمت، فقه، فلسفه، اخلاق و سياست. گاه مباني تحليل ايشان در يك سخنراني، فلسفه قرار گرفته و گاه مباني فقهي يا اخلاقي. ولي مهمتر آنكه گاه يك كلام از اين شخصيت بزرگ كه در چند رشته از معرفت متخصص است، تركيبي به وجود مي آورد كه آن تركيب نه فلسفه است، نه علم، نه فقه و نه در معرفت ديگري جاي مي گيرد ولي احساس به درستي آن گواهي مي دهد. به رغم آنكه در اين بخش نمي توان براحتي سخن گفت، چند مسئله ساده قابل توجه است: يكي آنكه تحليلهاي فلسفي اكثر سياستمداران، از قضايايي كه درحال جريان است غالبا فقط از نيم كره چپ مغز به نيم كره راست منتقل مي شود و غالبا به زبان نمي آيد. زيرا لازمه تحليلي كه به يك تصميم سياسي مهم و به يك تحول عمده منجر شود، اكثرا ناگفتني است و وقتي به زبان بچرخد ديگر بي خاصيت مي شود. تحليلي كه ايشان از انتخاب نشدن مجدد دو رئيس جمهور آمريكا داشته اند، از اين نوع است. دوم اينكه تحليلهاي فلسفي ايشان و غالب سياستمداران بزرگ از قضايا غالبا بدون ذكر كبري ها به بيرون تراوش مي كند و اين به عهده محقق است كه آن كبري ها را كشف كند.اي كاش ايشان كلاس درسي

ص: 1336

به عنوان تحليل سياسي داشتند تا شاگردانشان بتوانند براحتي روش تحليلهاي فلسفي معظم له را شناسايي كنند ولي هم اكنون نيز مي توان با شناخت مباني فلسفي ايشان و هم با روشي كه اينجانب براي كشف كبري هاي مكنون، به نام شماسازي منطقي پيشنهاد كرده ام تا حدود زيادي به روش تحليلي فلسفي ايشان دست يافت. اگر بخواهيم بيابيم كه چه تحليلي منجر به اين نتيجه شد كه ايشان به طور جدي باور كردند كه نظام كمونيستي در شوروي بسرعت فرو خواهد ريخت؟ و اين باور آن قدر قوي بود كه براي آينده آن كشور توصيه هايي داشتند كه از چاله به در نيايد و به چاهي بيفتد، مباني تحليلي ايشان به روش كشف كبري هاي ذهني محتمل مي شود. البته بازهم حلقه هاي مفقوده اي هست كه به تمامي نمي توان تحليل ايشان را در ايشان خصوص يك تحليل فلسفي تعبير كرد. شاه رفتني است... سوم اينكه در فلسفه سياسي، بيشتر تحليلگران به حوادثي كه اتفاق افتاده نظر مي دوزند و تحليل ارائه مي دهند; تحليلي كه كمتر مي توان مبناي يك پيش بيني باشد. البته تعداد معدودي نيز كه جسارت بيشتر دارند، تحليل حوادث پي درپي گذشته را براي ترسيم حوادث آينده مفيد مي دانند و از مسير رسيدن به يك پيش بيني علمي گذر مي كنند. اما حضرت امام (ره) از گذرگاههاي علمي نقدپذير، براي

ص: 1337

پيش بيني آينده عبور نكرده اند. بنابراين براحتي نمي توان دريافت كه با كدام روش و متد توانسته اند، در هم شكستن نظام سلطنت را در ايران آنگونه ببينند كه بي ترديد و با قاطعيتي كه به الهام بيشتر شبيه است تا به تحليل بگويند: شاه رفتني است. شاه بايد برود و يا با كدام تحليل، مسئوليت سنگين كمرشكن روز 21 بهمن را براي درهم شكستن حكومت نظامي به عهده گرفتند؟ درك اين معنا براي كساني كه او را سياستمداري مانند اغلب سياستمداران دنيا مي دانند، بسيار ساده است. ولي براي كساني كه او را مرجع ديني، فقيه زاهد، عارف بلندمرتبه و ملجا مردمي مي دانند و مي دانند كسي كه در گرماي تابستان نجف كه آتش از آسمان مي بارد، به اين مختصر كه خانه اش يك كولر آبي داشته باشد، تن در نمي دهد، چرا كه اكثر طلبه ها توان خريد پنكه را هم ندارند، همان شخص مسئوليت خون ميليونها نفوس را به عهده بگيرد، حتي تصور آن سخت است. نقل كرده اند كه روزي با مشتي گره كرده و به زحمت، پنجره اتاق را باز مي كردند، پس از مدتي ناظران متوجه شدند كه مگسي را در مشت دارند و مي خواهند آن را در حياط آزاد كنند. چنين شخصي كه با يك جاندار ظاهرا بيمقدار چنين مي كند، سخت است و باورنكردني كه مسئوليت

ص: 1338

جان يك ملت را به عهده بگيرد. بنابراين بايد در اين تصميم سياسي خطير، خطرناك و سرنوشت ساز به چنان تحليل عميق و متقن رسيده باشند، تا چنين كنند كه كردند. اما هيچ تحليل سياسي چه از نوع علمي آن و چه از نوع فلسفي و چه تحليلهاي معمول شخصي، هرگز نمي تواند چنين اتقاني را موجب شود. چنين است كه ناگزير بايد گفت، مباني تحليلهاي معظم له از بعضي حوادث بسيار مهم بايد فراتر از تحليلهاي متداول باشد. چنانكه مرحوم آيةالله طالقاني (ره) طي مصاحبه اي با صداي جمهوري اسلامي ايران، قريب به اين مضامين فرمودند: آن لحظه اي كه حضرت امام (ره) حكم دادند كه مردم به خيابانها بروند، با نگراني به ايشان تلفن كردم و تحليلهاي دوستاني را كه با سياست آشنايي داشتند خدمتشان عرض كردم، ولي ايشان به گونه اي سخن گفتند كه گويا از غيب الهام گرفته اند، دلم آرام گرفت; اما ذهنم همچنان مشوش بود. جهان، تشنه رهنمودهاي امام در همين جا لازم است به نكته اي ظريف اشاره كنم و آن اينكه حضرت امام (ره) اسطوره بود; اما اسطوره اي قابل تقليد. اگر بنا باشد از معجزات او سخن بگوييم، ديگر قابل تقليد نخواهد بود. حال آنكه ما به او محتاجيم. جهان تشنه امروز، به او محتاج است. اكنون كه كفر با

ص: 1339

تمام قامت كمر بسته تا ماديت را در باورهاي قلبي و ذهني به كرسي بنشاند، نسل سرگردان امروز به چنين شخصيتي بيشتر محتاج است. پس مراقبتي تام بايد كرد كه از او كه مي توان پا در جاي پايش گذاشت، شخصيتي نسازيم كه فقط به كار تقديس بيايد و بس. بنابراين دوباره نگري در مباني انديشه هايي كه باانديشه هاي او پيوند ندارد لازم است. اين دوباره نگري شايد به دوباره نگري بعضي بنيانهاي علمي، فقهي، فلسفي و كلامي نيز منجر شود. چيزي كه استادان اين رشته ها براحتي به آن تن درنمي دهند; مثلا در علم اقتصاد امروز، امري به نام بركت، نه تنها فرموله نشده، نه تنها حضور ندارد بلكه حتي براي طرح آن در اين دانش با پوزخند اقتصاددانان مواجه مي شويم. حتي اقتصاددانان دين باور نيز بركت را به عنوان امري ناشناختني و غيرقابل درك مي دانند. زيرا مباني دانش اقتصادي خود را از روشهاي موجود گرفته اند. اگرچه هرچه علمي است وجهي از حقيقت است، اما بنيانهاي علم امروز، تمام عيار حقيقت جو نيست; بيشتر كارآمد است و كارآمدي را نيز در دايره محدودي معنا مي كند. انفاق نيز امري اخلاقي تلقي مي شود و در اقتصاد همچنان به عنوان مصرف، در فهرست مصارف جاي دارد و نه به عنوان فرمولي براي سلامت اقتصاد. زكات حداكثر به عنوان ماليات

ص: 1340

در اقتصاد معنا مي يابد و نه به عنوان يك امر عبادي نمودهنده و شكوفاكننده وضعيت معاش. همچنين در امور نظامي ممكن است به اين آيه كه مي فرمايد: "و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة" (3) از وجوهي توجه شود، اما به اين آيه كه: "كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله" (4) آنگونه توجه نمي شود كه بتواند به عنوان يك فرمول، در استراتژيها شركت كند. البته در بيشتر جبهه هاي دفاعي ما اين آيه حضور معنوي داشت، اما هنوز كسي نتوانسته است به گونه اي در سازماندهي گردانهاي رزمي نيز آن را شركت دهد يا از آن الهام گيرد. حال آنكه هر دين باوري كه به جامعيت دين يقين دارد، بايد به اين حقيقت نيز عنايت داشته باشد كه مباني دانش را نيز مي توان در دين جست. اميدوارم اين معنا القا نشود كه علم را نفي مي كنيم، چرا كه هر علمي اگر بواقع علم است، نور خداست. وقتي كتاب خدا را باز مي كنيم، پس از حمد كه نوعي دعاست، متن با رمز "الم" آغاز مي شود و آيه پس از رمز چنين جلا دارد كه "متقين را در اين كتاب شكي نيست; كساني كه به غيب ايمان مي آورند و نماز برپا مي دارند و از آنچه روزيشان داديم انفاق مي كنند. "بنابراين ايمان به غيب

ص: 1341

از اولين پيامهايي است كه يك مسلمان مي بيند و مي شنود. حال بايد بتواند اين ايمان به غيب را در اقتصاد، سياست، جامعه شناسي و حتي در علوم دقيقه به كار گيرد. اينگونه نيست كه علم چيزي است و غيب چيز ديگر يا فلسفه امري دنيايي است و غيب امري عقبايي. اگرچه به علت عدم بضاعت و كمي معرفت نمي توان چگونگي ورود ايمان به غيب را در معرفت سياسي حضرت امام بازگفت، اما از آنجا كه چند سالي است در آثار ايشان در حد بضاعت خويش غور مي كنم، به اين يقين رسيده ام همانگونه كه ايشان در فلسفه و عرفان به وحدت رسيده اند، مباني همه معارف ايشان نيز به وحدت رسيده است. بنابراين تصميم بر شكستن حكومت نظامي، اگر امري الهامي است مي تواند تحليل سياسي نيز داشته باشد; شايد بدين معنا كه بارها خود فرموده اند: ما مامور به تكليف هستيم و نه مامور به نتيجه. عمق چنين اعتقادي را فقط كساني مي توانند دريابند كه يا با فطرت زلال مي نوشند، مانند عامه مردم و يا توانسته اند در مباني چند دانش به وحدت برسند. امام و سياست داخلي و خارجي چندي گمان مي كردم كه در كشف نظرات معظم له بايد بين سياست خارجي و داخلي تفكيك قايل شد، ولي اكنون به اين باور رسيده ام كه اين تفكيك به

ص: 1342

همان ميزان كه براي القاي سخن بسيار كارآست، مخرب نيز هست. چرا كه سياست داخلي و خارجي ايشان نيز به وحدت رسيده است; مثلا معظم له به منافع ملي آنگونه نمي انديشند كه ديگران مي انديشند. براي امام خميني (ره) هركس كه در آن سوي مرزهاي جغرافيايي است اجنبي نيست، حال آنكه كمتر كسي مي تواند چنين احساسي داشته باشد. البته شايد مثالي را كه آوردم ساده نگرها بتوانند آن را با صدها شاهد مثال از ديگر سخنان حضرت امام (ره) نقض كنند، چنانكه ايشان از تسلط اجانب به قدر كفايت سخن گفته اند، اما حوزه بحث را در اين امر به لحاظ يك عمل سياسي تنگ گرفته اند تا جامعه بتواند همراهي كند. 4. چهارمين حوزه معرفت سياسي، دايره آراي سياسي است. آراي سياسي مجموعه اي از نظرات افراد نسبت به موضوعاتي است كه به اداره امور اجتماعي ارتباط مي يابد. مرز دقيقي تعريف آراي سياسي را از تعريف انديشه سياسي جدا مي كند كه بخشي از خصوصيات اين مرز را در اين جا يادآوري مي كنيم و برخي را در بحث انديشه سياسي بيان خواهيم كرد. اولا قضاياي آراي سياسي از نوع قضاياي شخصيه است و اگر به قضاياي كلي هم ميل كند تا آستانه قضاياي طبيعيه پيش نمي رود و حداكثر در حد قضاياي مسوره و مهمله باقي خواهد ماند. مثلا اگر كسي

ص: 1343

معتقد باشد كه براي توسعه معقول تجارت، پيوستن به سازمان بين المللي گات امري ضروري است، چنين نظري در دايره آراي سياسي جاي دارد و ديگري مي تواند نظري ديگر داشته باشد، اما آنچه مهم است اينكه چنين نظري در قالب قضيه شخصيه بيان شده است. زيرا حكم به پذيرفتن يا نپذيرفتن عضويت در يك سازمان بين المللي حكمي كلي نيست و موضوع آن يك مصداق بيشتر ندارد; حتي اگر همه مردم در پيوستن يا نپيوستن به اين سازمان نظري واحد داشته باشند، اين قضيه همچنان جزئي خواهد ماند. اما اگر كسي چنين نظري داشته باشد كه: "عضويت در تمام سازمانهاي بين المللي مطلوب يا امري ضروري است"، آنگاه چنين نظري در حكم يك قضيه عام و طبيعيه بيان شده است; قضيه اي كه ظاهري كلي دارد و با تاملي اندك، مسوره بودن آن ظاهر مي شود; چرا كه چنين قضيه اي تناقض ذاتي دارد. زيرا هيچ كشوري نمي تواند هم در سازمان ناتو عضو باشد و هم در پيمان ورشو (زماني كه اين سازمان وجود داشت) . همچنين نمي تواند هم در سازمان جهاد اسلامي - كه از لحاظ تقسيمات سازمانهاي بين المللي سازماني خصوصي و غيرعلني است، عضو بود و هم در سازمان جهاني صهيونيسم بين الملل كه آن نيز سازماني خصوصي و غيرعلني است. بنابراين عضويت در بسياري از

ص: 1344

سازمانهاي بين المللي با عضويت در سازمانهايي ديگر معارض است. پس كسي كه معتقد است عضويت در تمام سازمانهاي بين المللي مطلوب است، يا بواقع ماهيت و تقسيمات سازمانهاي بين المللي را نمي شناسد و يا معتقد است ورود در آن دسته از سازمانهايي كه عضويت در آنها ممكن مي شود، كار مطلوبي است. البته ظاهرا مي توان آنقدر دايره كليات را تنگ گرفت كه آراي سياسي همچنان به صورت قضاياي طبيعيه قابل بيان باشد، ولي براي تنگ كردن چنين دايره اي بايد تخصيصهاي پي درپي وارد ساخت; كه بهتر است از همان اول مسوره بودن قضاياي آراي سياسي را مورد اذعان قرار داد. مباني فلسفي در حوزه انديشه سياسي دومين خصيصه آراي سياسي، گم بودن مباني آن است. در علم سياست، مباني رسيدن به يك توصيف يا حكم، روشن است. همچنين در حوزه انديشه سياسي مي توان ردپاي انديشه را يافت و به مباني فلسفي آن رسيد. در حوزه علم به حوادث سياسي نيز مي توان حدود اطلاعات كسي را نسبت به وقايعي كه مي داند، دانست. در حوزه تحليل نيز مي توان به استحكام يا سستي منطق تحليلگر پي برد، اما در حوزه آراي سياسي علاوه بر جهان بينيها، دهها عامل ديگر نظير اميال و منافع نيز دخالتهاي مستمر دارند و يافتن مباني و علل رسيدن به يك نظر سياسي، عوامل پيدا و پنهاني

ص: 1345

مي يابد كه شناسايي آنها يا بسيار مشكل است و يا در اظهار آن مشكل پيش مي آيد. مثلا كسي بگويد: نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بايد از نخبگان انتخاب شوند و منظورش از نخبگان صاحبان تحصيلات عاليه باشد. چنين شخصي داراي ديدگاه خاصي در مقابل فرد ديگري است كه مي گويد: مجلس تنها نهادي است كه استعداد آن را دارد كه به طور كامل مردمي باشد. بنابراين لزوم داشتن تحصيلات عاليه شرطي است كه به خصيصه مردمي بودن آن لطمه مي زند. حال يافتن علل رسيدن به چنين نظراتي بسيار مشكل است. زيرا در حلاجي اين نظرات، امكان نماينده شدن هر يك از اين افراد را نمي توان ناديده گرفت. مزيد بر آن، كسي كه مي خواهد اين دو نظر را مورد بررسي قرار دهد، خود طرفدار يكي از اين نظرها بوده و يا نظر سومي دارد كه آن نيز در گم شدن مباني شكل گيري چنين نظرهايي دخالت موثري دارد. از خصيصه هاي ديگر آراي سياسي اين است كه همه در اين حوزه داراي نظر هستند; چه آنها كه با سياست بيگانه اند و چه آنها كه ذهن، رفتار و اميالشان را سياست اشغال كرده است و چه آنها كه با سياست قهرند. فعلا به آنها كه ظاهرا با سياست بيگانه اند، كاري نداريم. اما هركس حوادث سياسي را پيگيري كند

ص: 1346

كم كم داراي آراي سياسي مي شود و هركس تحليل سياسي ارائه مي كند، بيگمان داراي آراي سياسي است. دانش سياست با آراي سياسي متباين است; زيرا دانش سياست در دانشگاهها ذهن دانشجو را پروار مي كند، ولي آراي سياسي از جامعه، به كنه اعتقادات سياسي فرد منتقل مي شود. نمره اي كه يك دانشجوي چپگراي تندرو از استاد مي گيرد. شايد با نمره اي كه دانشجوي راستگراي افراطي مي گيرد برابر باشد، اما نظرات و آراي سياسي اين دو دانشجو در مقابل هم قرار دارد. شايد هر دو در نگاه استاد، دانشجوياني با ارزشهاي علمي برابر قلمداد شوند، اما از آنجا كه استاد به يكي بيش از ديگري از لحاظ سياسي احساس قرابت مي كند بيشتر به او دل مشغول مي دارد; و اين بدان لحاظ است كه آراي سياسي دانشجو از استاد تاثير مي پذيرد، يا هر دو به يك سرچشمه مي رسند ولي علم سياست نسبت به آراي آنان همچنان بي اعتناست. حداكثر آنكه هر دو گروه، علم سياست را در استخدام آراي خود درآورند. البته اينكه مي گوييم بين دانش سياست و آراي سياسي نسبت تباين برقرار است، بطور مطلق نيست و همانگونه كه هر مطالعه اي در هر رشته از معرفت - حتي علوم تجربي - در شكل گيري آراي سياسي دخالت مي كند، دانش سياست به طريق اولي در شكل گيري آرا و نظرات سياسي دخيل خواهد

ص: 1347

بود; چنانكه در هر درسي كه از استادي عرضه مي شود، مي توان ردپاي آراي او را يافت، ولي اين وقتي است كه استاد به جاي ارائه دانش و دانسته هاي خود به دانشجويان در درس، بحث و كلاس نيز كار سياسي مي كند. البته ظاهرا بايد چنين باشد كه دو استاد همطراز از لحاظ علمي، اما داراي آراي سياسي متفاوت در يك درس واحد مشابه تدريس كنند و آراي سياسي آنان به درس و بحث راه نيابد، ولي در عمل به نحو غالب آراي سياسي استاد نه تنها به حوزه علم راه دارد بلكه در انتخاب موضوع و روش نيز دخالت موثر مي كند. چنانكه يك درس را دو استاد در يك دانشكده تدريس مي كنند و مسئول گروه هر دو را استاداني زبردست مي داند، اما از شر و خير جنجالهاي دايمي آنان بر سر مسائل سياسي در گردهماييها رنج يا لذت مي برد و گاه نيز به علت ورود بيش از حد آراي سياسي استادان به مجموعه درس، گرفتاريهاي عديده اي پيش مي آيد. به هرحال اگرچه دخالت دادن آراي سياسي در علم سياست دور از شان و شئون علمي است اما در همه جاي دنيا كم و بيش چنين امري رواج دارد و احتمالا تا دانش سياست نتواند خود را تصفيه و تخليص كند، در عمل امري

ص: 1348

اجتناب ناپذير مي نمايد. علم سياست، معرفت عام اين كه آيا مي توان آراي سياسي را جزو معرفت سياسي قلمداد كرد يا نه; جاي بحث ندارد; چرا كه به هر صورت آراي سياسي نوعي آگاهي از اداره امور است. آنچه جاي بحث باقي گذاشته، اين است كه آراي سياسي ماهيتا چه نوع معرفتي است؟ بي گمان از نوع دانش سياست نيست; زيرا علم سياست، معرفت عام است; به اين معنا كه مي توان براحتي آن را تدريس كرد، ولي آراي سياسي قابل تدريس نيست مگر آنكه درسي به عنوان تاريخ آراي سياسي عرضه شود و علم به آراي سياسي نخبگان، خود نوعي معرفت تلقي گردد. معرفتي از نوع معرفت فلسفي نيز نيست; زيرا فلسفه نيز قابل تدريس است، منتها آراي سياسي بسياري از نخبگان مي تواند از لحاظ فلسفي مورد بحث و بررسي قرار گيرد. در حقيقت آراي سياسي معرفتي شخصي است; يعني ماهيت آن كثرت گراست و در مباني وحدت ندارد، حتي اگر جمعيت انبوهي تا حدود زيادي داراي آراي نزديك به هم مي شوند در حقيقت مشتركاتي بين معرفت آنان ديده شده كه آنها را گرد هم مي آورد. البته گاه يك نظريه پرداز، آراي خود را بر جمعيت، گروه، حزب و تشكيلاتي تحميل يا القا مي كند، ولي اكثر تشكلهاي سياسي كه بر محور آراي سياسي فرد يا افرادي معدود

ص: 1349

قوام گيرد دوام ندارد، يا همراه با تحولات جاري تطور مي يابد و يا تحليل مي رود و به فروپاشي آن تشكل مي انجامد. اگر به ذهن رسد كه آيا مشتركات آراي سياسي افراد كه آنها را در يك جمعيت و حزب سياسي جمع مي كند، مي تواند معرفتي عام باشد؟ اين سوال به حقي است كه پاسخي ساده دارد و آن اينكه جنس هر معرفت عام، بازگشتي به كشف وجهي از واقعيت دارد، اما اين مشتركات ماهيتا يك ميل ذهني است نه يك كشف قاعده مند. عوامل شكل گيري آراي سياسي عواملي مانند سن، نوع مطالعات، امكانات رفاهي و وضعيت اقتصادي، جهان بيني و ايدئولوژي، شغل، رفاقت، رقابت، مكان زيست و زمان، نزديكي و دوري به قدرت و بسياري از مقولات ديگر، عواملي هستند كه به طور مستقيم در شكل گيري آراي سياسي دخالت دارند. حال آنكه همه اين عوامل در معرفتهاي عام، فقط به طور غيرمستقيم حضور دارند. در علوم تجربي و علوم دقيقه تاثير اين عوامل غيرمستقيمتر و در علوم انساني كمي مستقيمتر است، اما در شكل گيري آراي سياسي، اين عوامل كاملا به طور مستقيم دخالت مي كنند و بنيانهاي آراي سياسي را پي مي ريزند. مثلا نمي توان گفت به دليل لجبازي گاليله با كليسا، كروي بودن زمين اثبات شد، ولي مي توان گفت به خاطر فشار فقر و بيعدالتي ناشي

ص: 1350

از از استعمار انگليس، آراي سياسي گاندي شكل گرفت. البته عواملي كه در شكل گيري آراي سياسي كسي به طور مستقيم دخالت مي كند، اينگونه نيست كه تصويري شفاف بر آينه اذهان بيندازد، بلكه عوامل پيچيده غيرقابل دسترس دست به كار مي شوند و آراي كسي را سامان مي دهند. مثلا نزديكي به قدرت حاكم، گاه در شكل گيري آراي سياسي دو فرد، دوگانه عمل مي كند; يكي را به رفاقت و همكاري با مركز قدرت مي كشاند و ديگري را به رقابت و تعارض وامي دارد. به همين دليل گاه دو مشاور همكلاس و همشان، دو تجويز متفاوت دارند; يكي تعدد احزاب را پيگير مي شود، ديگري تعدد احزاب را مخرب مي داند. هركس حادثه اي سياسي را تحليل كند، يا به هر مقدار در امور سياست دخالت كند و يا با نوعي استدلال - حتي با سكوت - سبت به حادثه اي موضع بگيرد، داراي آراي سياسي است. منتها بعضيها آراي سياسي خود را از ديگران مي گيرند و برخي توان و جسارت آن را دارند كه خود بينديشند، ولي هر دو گروه از عوامل محيطي تاثير مستقيم مي پذيرند. با اين حال فقط آن دسته از سياستمداران و متفكراني كه منشا تحولاتي در ساحت سياست مي شوند اصطلاحا صاحب نظر و آراي سياسي قلمداد مي كنند و از ذكر اينكه همگان داراي آراي سياسي هستند، اجتناب

ص: 1351

مي شود. حضرت امام (ره) به عنوان سياستمداري برجسته قهرا داراي آراي سياسي است و آراي سياسي ايشان به دليل علاقه، عشق، توجه جدي جامعه به معظم له و حفظ، نگهداري و انتشار فرمايشاتشان، تا حدود زيادي قابل دسترسي و شناسايي است. آنچه در اين بحث حايز اهميت است اينكه آرا و نظرات سياسي ايشان باانديشه هاي سياسيشان تفاوت اساسي دارد، و اگرچه بخوبي قابل تفكيك است، اما تاكنون كسي به اين تفكيك توجه جدي نكرده است. و در صورتي كه اين تفكيك انجام نگيرد، در شناخت ابعاد عرفت سياسي ايشان نه تنها دچار مشكل مي شويم، بلكه گاه به علت يافتن نوعي تناقض ظاهري، گرفتار تزلزل، دودلي و ترديد خواهيم شد. اين بدان جهت است كه انديشه سياسي آرام آرام قوام مي گيرد و بنايي محكم مي سازد كه قرنها پايدار مي ماند. ولي آراي سياسي در مسير جريانات تطور مي يابد و گاه تا 180 درجه تغيير مسير مي دهد; مثلا اين كه رئيس جمهور نبايد روحاني باشد، يك نظر سياسي است كه تغيير خواهد كرد. اينكه جنگ را در چه مرحله اي بايد به پايان برد، يك نظر سياسي است. دولت بايد يا نبايد عنان اقتصاد كشور را به طور كامل در دست داشته باشد، از نوع نظرات سياسي است. امام و تغيير نظرات سياسي حضرت امام (ره) بارها نظرات سياسي

ص: 1352

خود را تغيير داده اند و اين تغيير نه تنها از ارزشهاي والاي ايشان نمي كاهد بلكه برعكس، يكي از نكات مثبت و قوت معظم له به شمار مي آيد. چنانكه وقتي امروز مي شنويم پيامبر اكرم (ص) در جنگ بدر بر سر چگونگي چادر زدن در كنار چاهها با پيشنهاد يك فرد عادي تصميمشان را تغيير مي دهند، به وجد مي آييم. وقتي انديشه هاي سياسي حضرت امام قوام گرفت، كسي نمي توانست آن انديشه ها را به طور مستقيم نشانه رود و در تغيير آن به طور مستقيم دخالت داشته باشد، ولي در آرا و نظرات سياسي ايشان باب مذاكره باز بود. افراد شجاعي كه با امام بحث مي كردند تا نظرشان را درباره موضوع خاصي تغيير دهند، قابل اعتماد، مورد احترام، دوست و دلسوز تلقي مي شدند. معظم له در اين بخش از معرفت سياسي، مشاور داشتند. نه به صورت رسمي بلكه مرحوم

ص: 1353

حاج احمد آقا، حضرت آيت الله خامنه اي، حجةالاسلام آقاي هاشمي و بسياري ديگر از نزديكان و حتي مطبوعات و دوستان قديمي، همگي نقش مشاور را براي معظم له ايفا مي كردند. از مجريان سياست مانند وزير كشور، وزير خارجه، وزير اطلاعات، وزير نفت و بيش از همه از نخست وزيران وقت نظر مي خواستند و با دقتي شگفت انگيز به نظرات ديگران توجه مي كردند و گاه تغيير نظر مي دادند و اينكه چنين شيوه اي داشتند، موهبتي بود كه ازانديشه هاي سياسي ايشان نشات مي گرفت;انديشه اي كه براي نظرات مسئولان و آحاد ملت حرمت قايل است و مشورت و نظرخواهي و گاه ارجح داشتن نظرات ديگران را بر نظرات خود، جزو اصول سياست مي داند. تغيير نظر دادن را نه تنها زشت نمي شمارد، بلكه در آگاهي از نظر ديگران و دخالت دادن آن، حتي براي تغيير نظر خود اهميت قايل است. البته تبحر ايشان در فقه، اصول، باز بودن باب اجتهاد و مهمتر از همه تقواي سياسي نيز به كمك انديشه هاي سياسي ايشان مي آمد و راه را براي تغيير نظر در حوزه آرا و نظرات سياسي هموارتر مي ساخت. بنابراين بعضي آرا و نظرات سياسي ايشان در طول حيات سياسي معظم له تغيير اساسي كرده است و اگرچه اين تغييرات را به حساب آزادمنشي فكري ايشان بايد گذاشت ولي تعداد آنها آنقدرها

ص: 1354

زياد نيست كه بتوان تعبير متزلزل را در ساحت او وارد كرد. به همين لحاظ تعداد نظراتي كه در مسير زندگي سياسي ايشان اعلام شده و سپس تغيير كرده است، يا تعداد نظراتي كه سياستمداران ديگر در طول عمر خود تغيير داده اند، قابل مقايسه نيست. ايشان تغيير نظر را ممدوح مي شمردند و هر كجا به نظري بهتر يا درست تر مي رسيدند نظر سابق را بي تعصب و بيدرنگ اصلاح مي كردند. ولي ابتدا حول وحوش مسائل به دقت مي انديشيدند و تحليل مي كردند و سپس نظرات خود را اعلام مي داشتند. ديدگاههاي امام درباره جنگ تحميلي نكته مهم ديگري كه در حوزه آراي سياسي حضرت امام قابل ذكر است اينكه: اغلب سياستمداران و مديران در بعضي مواقع نمي توانستند بخوبي نظرات سياسي ايشانرا درك كنند; نه اينكه اين نظرات پيچيده باشد بلكه هركس نظر ايشان را در خم آراي سياسي خود فرو مي برد و آن را به رنگ آراي خود درمي آورد. يا به تعبير ديگر بدان جهت كه هركس براي خود نظراتي داشت، نظراتش حجابي براي درك نظرات آن حضرت مي شد; چنانكه در جنگ تحميلي گويا چنين بوده است. جو غالب و حماسه هايي كه مخلصين در جبهه ها مي آفريدند، مانع از آن مي شد كه بخوبي درك شود نظرات ايشان در پايان بردن جنگ چيست؟ مرحوم حاج احمد آقا

ص: 1355

طي مصاحبه اي گفتند كه ايشان معتقد بودند خوب است در فتح خرمشهر جنگ پايان يابد. بعضي افراد نيز با شنيدن سخناني ديگر، دلايلي غير از اين دارند; از جمله اينكه وقتي مي فرمودند: "جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم" همين افراد مي گويند منظورشان ادامه جنگ بوده است. همچنين وقتي قطعنامه هشت ماده اي را براي امنيت رواني - اجتماعي جامعه با وضوح تمام بيان فرمودند، باز هم تاويلات مختلفي از آن شد و حتي نهادهاي انقلابي آن را يكسان تفسير نكردند، حال آن كه ظاهرا تفسير بردار نبود و خود مفسر خود بود. در مورد سازمان مجاهدين قبل از انقلاب و منافقين فعلي، ملي گراها، مصدق، آيةالله كاشاني، موتلفه، انجمن حجتيه، مبارزه مسلحانه يا مبارزه پارلماني نيز نظراتي داشتند كه هركس آن را براي خود واضح و بدون ابهام مي داند; ولي برداشت از اين نظرات يكسان نيست. چنانكه در مورد مرحوم دكتر شريعتي نيز نظرات متفاوتي از ايشان منقول است كه مخالفان مرحوم شريعتي به آنها استناد مي كنند و دوستان او دلايلي دارند كه آن حضرت به مرحوم دكتر شريعتي علاقه خاصي داشته اند. در مورد بسياري از شخصيتهاي سياسي و فرهنگي جامعه نيز آراي ايشان هنوز جاي بحث و بررسي دارد و به نظر نمي رسد كه نتايج بررسيها مورد قبول همگان واقع شود.

ص: 1356

زيرا هركس خود داراي آراي سياسي است كه ريشه در اميال شخصي، صنفي، حزبي، رفاقت، رقابت و نيز جهان بيني و اطلاعات و دهها عامل ديگر دارد. بزرگترها به خاطر دارند، كساني كه مشي مسلحانه را براي براندازي رژيم گذشته تنها راه مبارزه قلمداد مي كردند، به گونه اي سخن مي گفتند كه گويا معظم له چنين جواز داده اند و پس از انقلاب كه تئوري تسلط بر قواي مجريه در آراي سياسي ايشان مطرح گرديد، معلوم شد ايشان از همان دوراني كه فداييان اسلام را به خاطر حميت و غيرت ديني شان مي ستودند، نسبت به مشي مسلحانه آنها نظر مساعدي نداشتند. راهيابي به آراي سياسي امام اگر ليستي از آراي سياسي آن حضرت تهيه شود، بالغ بر هزارها موضوع كلي و جزئي قابل شناسايي است كه شايد بيش از دهها هزار تاويل داشته باشد. اما به رغم آن كه تعدد موضوعات و تعدد برداشتها بسيار است، اينگونه نيست كه هرگز نتوان به آراي سياسي معظم له به طور متقن راه يافت; زيرا براي بررسي آراي سياسي شخصيتهاي سياسي نيز روشهاي منطقي وجود دارد. از جمله اين روشها اينكه ابتدا فهرستي از موضوعاتي كه به نحوي به آنها پرداخته اند تهيه گردد. درست تر آن است كه اين هرست براساس تاريخ حوادث سياسي گردآوري شود. (5) پس از تهيه ليست، موضوعات

ص: 1357

به كلي و جزئي و سپس هر كدام به داخلي و خارجي تقسيم گردد. به طور طبيعي بعضي مسائل، هم داخلي است و هم خارجي; مانند جنگ تحميلي كه شق سومي را مي طلبد. با تهيه چنين ليستي، آن دسته از آراي سياسي ايشان كه با مسائل بين المللي ارتباط مستقيم دارد، از دسته ديگر كه به موضوعات داخلي مربوط مي شود، جدا خواهد شد و نيز آن دسته از نظرات معظم له كه آراي سياسي كلي است، از نظرات سياسي جزئي قابل تفكيك خواهد بود. من خود با چنين روشي به طور ناقص، آراي سياسي ايشان را در حد درك و توان خود استقرار كرده ام و اگر بخواهم نتايج آن را در چند جمله به طور اجمال عرض كنم، ناگزير به ذكر چند مورد بيشتر نخواهم بود و موارد ديگر را ديگران بايد برشمرند. چند موردي كه نسبت به آنها حضور ذهن بيشتر دارم چنين است: در حوزه روابط بين الملل، به تئوري توطئه معتقد بودند; اما نه به گونه اي اغراق آميز كه بعضيها گمان مي كنند ردپاي هر ركت سياسي را بايد در سفارت انگليس و سفارتخانه هايي كه به جاسوسخانه تبديل شده اند پي گرفت. همچنين به عكس تئوري توطئه به اين اصل نيز معتقد بودند كه نظام بين الملل فقط ميدانگاه قدرتهاي بزرگ نيست; هر ملتي به

ص: 1358

قدر توان و هوشياري خود در نظام بين الملل ميدان بازي دارد. بر همين اساس نسبت به كساني كه در مقابل تئوري توطئه به طور تمام عيار سر خم كرده اند، نظر مساعدي نداشتند و معتقد بودند كه اينها نظام بين الملل را درست نمي شناسند و خودباختگي آنها نسبت به بيگانه بالاخص نسبت به غرب سياسي، از اين عدم شناخت ناشي مي شود. من خود نظام بين الملل را سيال ناميده ام; بويژه در اين دوره كه با طرح نظام نوين بين الملل، بسياري از اذهان مرغوب اين مغالطه شده كه با فروپاشي اتحاد جماهير شوروي، ايالات متحده آمريكا يكه تاز ميدان سياست بين الملل است. اين سيال بودن را از معظم له الهام گرفته ام (نه آن كه واژه بلكه مفهوم را) و گمان مي كنم، در آراي سياسي معظم له نظام بين الملل، هم سيال و هم در حال تغيير دايمي تصويرشدني است. در اين زمينه به نظرمي آيد آنقدر آراي سياسي ايشان قوام گرفته است كه شايد بتوان آن را از حوزه آراي سياسي بيرون كشيد و در حوزه انديشه سياسي جاي داد كه دوباره به آن اشاره خواهيم كرد. تاكيد بر ضرورت حضور در صحنه ها يكي ديگر از نظرات كلي ايشان در زمينه روابط بين الملل، مسئله حضور است. بدين معنا كه تا حد امكان و مقدور بايد در تمام زمينه هاي بين المللي حضور دايمي داشت و ايجاد

ص: 1359

و حفظ رابطه، اصالت ذاتي دارد. به تعبير ديگر، اصل بر رابطه است و قطع رابطه، استثناست. منشا اين نظر نيز ريشه درانديشه سياسي اصل دعوت و جهانشمولي اسلام دارد. اصل عدم دخالت در امور داخلي ديگران را به طور كامل قبول نداشتند، زيرا هيچ كس اين اصل را به طور واقعي و دربست نپذيرفته و اجرا نكرده است. اين اصل كه در حقوق بين الملل از اصل حاكميت منشا مي گيرد، بيشتر يك شعار ديپلماتيك شده است تا واقعيت عيني. اصل عدم دخالت با چاشني حفظ حقوق، ظاهر عوام پسندي دارد، اما در واقع افكار عمومي نيز آن را با تحفظ و به شكل خاصي مي پذيرد و شايد از اموري است كه پذيرش آن به طور يك جانبه مطلوبيت دارد; مثلا اينكه هر كشوري حق داشته باشد، هرگونه كه مايل است، از جنگلهاي خود بهره برداري كند و هيچ كشوري حق مداخله در اين مورد را نداشته باشد، امروزه به طور كامل مردود است و سازمانهاي بين المللي محيطزيست به عنوان جلوگيري از نابودي جنگلها دخالت خواهند كرد و جار و جنجال به راه خواهندانداخت. همچنين براي مسئله حقوق بشر كه امر جهاني شده و تا حدود زيادي در نظم سيال فعلي خلا ايدئولوژي را پر كرده است، دهها سازمان بين المللي خصوصي شكل گرفته و آنجا كه بخواهند

ص: 1360

براحتي اجازه نمي دهند در داخل يك كشور، هر قدرتمندي با اتباع خود هرگونه كه ميلش كشيد رفتار كند. اينها از مصاديقي است كه هركس و هر كشور به خود اجازه مي دهد، به طور موثر نسبت به آنها موضعگيري كند و در امور داخلي ديگر كشورها دخالت نمايد. البته حقوقدانان براي جلوگيري از هرج ومرج و تهديد جنگ، با اين تحفظ، اين نوع دخالتها را مي پذيرند كه ابتدا موضوعات قابل دخالت در حقوق بين الملل نهادي شود تا نام دخالت نداشته باشد و سپس دخالتها به صورتهاي مجاز عملي گردد. ولي وقتي به ماهيت دخالت توجه شود، همه يك ذات دارند و فقط موضوعات و شيوه عمل آنها متفاوت است. بنابر چنين نظري، ديگر نمي توان ساكت بود و مشاهده كرد كه بوسني در خون بغلتد، شوروي سابق مسلمانان را از رفتن به مساجد منع كند، عربستان هرگونه كه مايل باشد حرمين شريفين را اداره كند و يا اسرائيل غاصب دست پسربچه اي را كه براي دفاع از وطن خويش سنگ پرتاب مي كند، در برابر دوربين تلويزيون و چشمان ميليونها بيننده بشكند. كساني كه نمي توانندحكم سلمان رشدي را از وجه سياست بين الملل بخوبي دريافت دارند و آن را از مصاديق دخالت تلقي مي كنند، نمي دانند كه دخالت يك امر هميشه جاري است. منتها بعضي از انواع آن از سوي كشوري

ص: 1361

ديگر موهبت است; مانند دخالت در جلوگيري از برادركشي در افغانستان و برخي بسيار بد; مانند دخالتي كه روس و انگليس و پس از اين دو، آمريكا در شئون داخلي ما داشتند، و همچنين دخالت فرانسه در انتخابات الجزاير. بعضي از انواع دخالتها در حقوق بين الملل مطرح شده و برخي بي آنكه طرح شده باشد به مرحله اجرا درمي آيد. بحث دخالت از امور دشواري است كه توضيح آن، زمان بيشتري مي طلبد، بالاخص اگر ذهن و قلب كسي را اين شعار ديپلماتيك پر كرده باشد كه به طور واقعي نبايد در امور داخلي ديگران دخالت داشت. شايد بتوان گفت اگر در همين حدي كه ديپلماسي اقتضا مي كند كه گفته شود، دخالت در امور داخلي ديگران مذموم است، آنگاه يك شعار تاكتيكي پيش روست كه شايد بتوان در نظرات سياسي حضرت امام (ره) شواهدي يافت كه نشان دهد، ايشان اين اصل را به عنوان يك تعارف ديپلماتيك براي كارگزاران سياسي جايز و بلكه واجب مي دانستند. بحث دخالت وجه ديگري دارد كه مفهوم استقلال سياسي را خدشه دار مي كند. در اين بخش نظر قاطعي داشتند كه شايد از دوران نوجواني تا هنگام ارتحال بر آن وفادار ماندند و بيش از پانصد بار پس از انقلاب راجع به حفظ استقلال يعني دخالت نكردن در اموري كه

ص: 1362

يك ملت، خود بايد براي خود تصميم بگيرد سخن گفته اند. شايد بتوان گفت كه وقتي مصداق دخالت براي حفظ ارزشهاي عام است، ارزشهايي كه اديان، ارزشي بودنش را تقرير مي كنند يا فطرت بر اصالت آن گواهي مي دهد، دخالت در نظرگاه ايشان امري لازم و ضروري و بلكه واجب است و جان باختن بر سر حفظ چنين ارزشهايي شهادت خواهد بود. ولي وقتي دخالت در اموري است كه به ارزشهاي ملي و فرهنگي بازمي گردد، دخالت را مذموم و دخالت كننده را متعدي و متجاوز مي دانستند و خودشان هرگز حتي يك مورد را ندارند كه نسبت به امري كه به ارزشهاي فرهنگي ديگر ملل بازمي گردد و با ارزشهاي عام بشري در تعارض نيست، سخني گفته باشند. بخشهايي از مفهوم استقلال و كوتاه كردن دست اجانب از شئون داخلي در ديدگاه ايشان، خود را تا حد موضوعات انديشه سياسي بالا كشيده است. رابطه با آمريكا از نمونه آراي سياسي ايشان در زمينه هاي بين المللي كه از امور جزئي است، (جزئي به معناي منطقي آن و نه به معناي ي اهميت بودن مسئله) مي توان به رابطه با آمريكا اشاره كرد كه در اين زمينه تاكنون بحثهاي زيادي مطرح شده و جنجالهاي بسياري را شاهد بوده ايم. بنابراين نبايد توقع داشت به بحثي كه دهها صاحب نظر راجع به آن سخن گفته اند بپردازيم و منتظر

ص: 1363

نتيجه قطعي آن باشيم. اما مي خواهيم اين يادآوري را داشته باشيم كه جايگاه چنين موضوعي در معرفت سياسي حضرت امام، در حوزه آراي سياسي است و نه در حوزه انديشه هاي سياسي ايشان. اين تفكيك براي كساني كه مي خواهند بواقع نظرهاي ايشان را در اين باب جويا شوند، اهميت فوق العاده دارد. چرا كه "انحراف از خط امام" كه بعضيها بعضي ديگر را به آن متهم مي سازند، در جايي است كه ازانديشه هاي سياسي آن حضرت عدول شود; نه جايي كه حوزه آن، آراي سياسي است. بنابراين مي بينيم افرادي كه نشان داده اند در واقع به آن حضرت علاقه مند بوده و در مقابل انديشه هايش به نوعي تسليم همراه با رضا رسيده اند، گاه گفته اند رابطه با آمريكا جاي بحث دارد و در مقابل، دسته اي ديگر كه آنها نيز عشق و ارادت خود را به حضرتش اثبات كرده اند، به طور جدي در مقابل اين نظر موضع گرفته اند. لازم است در همين جا بگوييم كه هر دو گروه مسامحه كرده اند. يك گروه آراي سياسي آن حضرت را در اين خصوص باانديشه هايش اشتباه گرفته و گروه ديگر بي اعتنا به آراي كسي كه حيات سياسي و وجهه بين المللي ما مرهون انديشه هاي اوست، نظري را ابراز داشته اند ولي با بيان اين نكته كه در حوزه آراي سياسي، اظهارنظر محترم است اما گاه مخرب نيز

ص: 1364

هست. چه در بعضي حوزه هاي معرفت سياسي ابراز نظر درحد ابراز نظر مي ماند و يا به معتقد شدن معلومات عمومي منجر مي شود، ولي در حوزه آراي سياسي، هر نظري به طور مستقيم در امر سياست دخالت مي كند. همانگونه كه آراي مردم در انتخاب نماينده يا رئيس جمهور دخالت مستقيم دارد، آراي سياسي نخبگان در امور مختلف با درجاتي از حساسيتهاي متفاوت به طور مستقيم دخيل خواهد بود. بحث بر سر نظرات جزئي بين المللي حضرت امام (ره) بود كه به عنوان نمونه پراهميت، رابطه و مذاكره با آمريكا مطرح شد. اظهارنظرهاي ايشان در اين خصوص پس از تحليل و علم به حوادث گذشته، به صورت يك نظر پيچيده سياسي مطرح است حال آن كه رابطه با رژيم اشغالگر قدس از آراي ايشان بيرون نمي آيد بلكه مبناي آن درانديشه سياسي و به سهولت قابل درك است; همچنانكه رابطه با آفريقاي جنوبي چنين بود. زيرا اين دو كشور در مشروعيت، داراي مشكل بودند كه يكي آن را حل كرد و اسرائيل قادر به حل آن نيست. حال آنكه آمريكا در عملكرد سياسي، داراي مشكل است. بنابراين همانطور كه ديديم، آفريقاي جنوبي مشكل مشروعيت را حل كرد و بسرعت رابطه سياسي با آن برقرار شد، در صورتي كه آمريكا مشكل مشروعيت ندارد. مشكل اساسي رابطه سياسي با

ص: 1365

آن كشور، برخاسته از عملكرد آن كشور از كودتاي 28 مرداد تا كنون است حال اگر شرايط عوض شود، تحليلها و به تبع آن نظرها در اين خصوص عوض خواهد شد. چنانكه آن حضرت قريب به اين مفهوم فرمودند: "اگر آمريكا آدم شود، رابطه برقرار مي شود." اگرچه اين نظري كه اكنون ارائه شد شايد ساده ترين نظر در اين خصوص باشد كه به كار قانع كردن ديپلماتها مي خورد وانديشمند را قانع نمي سازد، اما در عين حال نظر نادرستي نيست. چرا كه قضيه نداشتن رابطه ديپلماتيك با آمريكا در نگاه ايشان، يك امر بين المللي است; اگرچه به هيچ كشوري فشار نمي آورند كه رابطه خود را با آمريكا قطع كنيد. زيرا چنين توصيه اي از سر ضعف و ناتواني است، چنانكه آمريكاييها چنين مي كنند، اما قطع رابطه جمهوري اسلامي ايران به عنوان يك انقلاب و يك نهضت پرخروش، نظام بين الملل را به نفع جهان سوم متوازن ساخته است. البته براي حفظ امانت بايد عرض كنم كه اين يك برداشت شخصي است و مستندات ذهني ام قابل عرضه و استناد عام نيست. با اين حال نظرم را با اين جمله تكميل كنم كه اگر بعضيها گمان مي كنند، برقراري ارتباط با آمريكا، بسياري از مشكلات جمهوري اسلامي ايران را حل خواهد كرد و به فرض آنكه در پس چنين نظر

ص: 1366

خوشبينانه اي، يك ساده نگري نهفته نباشد و بواقع چنين نظري مشكلات را يكشبه حل كند، با اين حال جهان سوم در اين ميان بازنده اصلي است. چرا كه تا رابطه برقرار نيست، جلالت، ابهت و اقتدار سياست خارجي هجوم گرا و سلطه آميز آمريكا همواره در معرض تهديدي تحقيرآميز قرار خواهد داشت; چيزي كه اگر چندي ديگر ادامه يابد جهان سوم را در مقابل تصميمات خود تشجيع مي كند و ساختار سياست خارجي آمريكا را تا حدودي كه براي جهان سوم قابل تحمل باشد، اصلاح خواهد كرد. بنابراين گمان مي كنم، يكي از دلايلي كه آمريكا به طور مستقيم به جمهوري اسلامي حمله نمي كند، به اين دليل است كه به برقراري ارتباط ديپلماتيك براي شكستن ابهت انقلاب، طمع بسته است و اگر اين نياز مرتفع گردد براي تضمين بازنگشتن به شعارهاي قبلي، سياستمداران راديكالتر آمريكا، گوشمالي جانانه اي را تجويز خواهند كرد. البته به رغم آنكه شديدترين انواع موضع گيري در فرمايشات حضرت امام نسبت به آمريكا ديده شده است، ايشان به هيچ وجه معتقد به ايجاد تشنج نبوده اند و كارگزاران سياست خارجي را به رفع تشنجها، نه حتي در روابط دوجانبه بلكه در روابط چندجانبه تشويق مي كردند و اين از بلندنظري ايشان نشات مي گيرد، و مي توان گفت كه در مباحث كلي، آراي سياسي ايشان در زمينه هاي بين المللي رفع تشنج، خود يك

ص: 1367

نظر تثبيت شده ايشان است و از اينكه حتي بين دو كره يا هند و پاكستان تشنج برقرار باشد رنج مي بردند. تفكيك ناپذيري دين از سياست حال چطور مي توان آراي سياسي ايشان را در موضوعات مختلفي كه در آن موضوع موضع گرفته يا اظهارنظر كرده اند، از حوزه انديشه سياسي شان بازشناخت؟ اين سوال بحقي است كه وقتي به حوزه انديشه سياسي رسيديم، پاسخ دقيقتر خواهيم يافت. ولي يك خصيصه ديگر را در همين جا ذكر كنيم كه حوزه آراي سياسي، حوزه اي است كه نظرها در آن حوزه همچنان سيال اند و هر آن در معرض تحول. اگر جز اين باشد تحجر و خشك نگري بر افكار حاكم خواهد بود و به هر مقدار، سياستمداري سيطره اقتدارش بيشتر باشد، تحجر و يكدندگي او براي ملت خطرناكتر است. حال آنكه درانديشه سياسي، مباني تفكر نسبتا پايدار است و كسي كه به طور دايم حرف تازه اي مي زند وانديشه نويي مي آفريند، هرگز نخواهد توانست به جامعه و حكومتي امنيت و ثبات ببخشد. به عبارت ديگر، حوزه انديشه سياسي، روندهاي ثابتي است و حوزه آراي سياسي، روندهاي متغير. بنابراين هرگاه به سخني برخورديم كه در فاصله زماني كوتاه تغيير كرده بود، بايد آن را در حوزه آراي سياسي جاي دهيم. همچنين هرگاه به نظري برخورديم كه مي توانست بي آنكه چهره سياسي كسي را دگرگونه كند، دگرگون شود، آن

ص: 1368

نظر در حوزه آراي وي جاي دارد. مثلا اعتقاد به اصل ولايت فقيه، در حوزه انديشه سياسي معظم له جاي مي گيرد. تفكيك ناپذيري دين از سياست، در همين حوزه است. چرا كه اگر در هريك از اين دو اصل، تغيير راي مي دادند، تغيير شخصيت سياسي نيز داده بودند. ولي اينكه براي جلوگيري از خطر كودتا كه همواره نظامهاي مردمي جهان سوم را از سوي قدرتها تهديد مي كند، بايد نيروهاي مسلح از تماميت ارضي كشور حراست كنند، يك نظر سياسي ايشان بود كه بالفعل تغيير نكرد، ولي تصور تغيير آن از او دو شخصيت نمي ساخت; همچنين اظهارنظر در اينكه به جاي خليج فارس بگوييم خليج اسلام. ولي پس از مدتي معلوم شود كه اسلام در قلوب شيوخ خليج فارس آنقدرها نور نتابانده كه اين معنا را درك كنند كه در جهان، خليجي به نام خليج اسلام تابلوي وحدت مسلمانان باشد و اختلافاتي كه جمال عبدالناصر در لجبازي با شاه ايجاد كرده بود و خليج فارس را خليج عربي ناميد، در سايه يك عقب نشيني به نفع اسلام حل گردد، وقتي ديدند كه چنين لياقتي در شيوخ نيست، نظر خود را پس گرفتند و خليج فارس را به روايت تاريخ، همچنان خليج فارس مي ناميدند. وجود مشكل در كشف نظرهاي سياسي امام اما در زمينه هاي داخلي، برشمردن بعضي آراي

ص: 1369

سياسي حضرت امام (ره) دشواري مضاعف دارد. در حقيقت براي ما كه او را به طور رسمي رهبر خود مي دانيم و ايشان عهده دار رهبري جامعه اي بوده اند كه در آن طيف هاي فكري و طبقاتي مختلفي جاي داشته اند، اظهارنظر در كشف نظرهاي سياسي ايشان، ما را با مشكل تعدد نظر افراد مختلف و اصناف مواجه مي سازد. چنانكه براي خارج از مرزها، آراي سياسي ايشان در بعد بين المللي مشكلتر است; تا پرداختن به ابعاد داخلي. چنانكه يك انگليسي مسلمان اگر بخواهد نظرهاي ايشان را در مسائل داخلي ايران - مثلا جنگ تحميلي يا روحانيت و روحانيون - عنوان كند، بدون آنكه در اين زمينه ذي نفع باشد اظهارنظر خواهد كرد. ولي وقتي به مسئله سلمان رشدي مي رسد، دچار مشكل مي شود. زيرا از سويي حكم ارتداد سلمان رشدي به او هويت نيرومند سياسي داده و با چنين حكمي مي تواند خود را در جامعه انگليس به طور جدي مطرح سازد و از سوي ديگر، بايد با تمام قوا و هوشياري سياسي، دهها حمله روزنامه نگار، نويسنده و طرفداران آزادي ناسزا را دفع كند. چنين است كه اظهارنظر در مورد آراي سياسي معظم له، در مقولات بين المللي براي ما چندان مشكل نيست، همچنان كه اظهارنظر در مقولات داخلي براي افراد بيرون از مرز مشكل چنداني ندارد و بالعكس. با

ص: 1370

اين حال اگر از آراي جزئي ايشان به سوي كلي ترها برويم، مسئله ساده تر است; مثلا آراي سياسي ايشان نسبت به فعاليت گروههاي سياسي. اگرچه گروههاي سياسي يك بافت و يك هويت ندارند و بايد در مورد هريك به طور جداگانه در جستجوي آراي ايشان بود. اما يك نظر كلي داشته اند و آن اين كه فعاليت گروهها موجب سياسي تر شدن جامعه مي شود و سياسي شدن قشرهاي مختلف موجب مصونيت كشور از سلطه بيگانه مي شود. البته در طول حيات پربار سياسي شان بعد از پيروزي انقلاب، آراي ايشان در مورد بعضي تشكل هاي سياسي تغيير كرده است; مثلا از اينكه نيروهاي مسلح بيش از آنكه در فكر دفاع از كشور باشند، در فكر تشكلهاي سياسي برآيند، نظرات مختلفي ابراز كرده اند و يا با آنكه معتقد بودند ميزان، حال فعلي افراد است و سوابق افراد را نبايد در گزينشها دخالت داد، با تحليلهايي از عملكردهاي افرادي كه گذشته انحرافي داشته اند، به اين نتيجه رسيدند كه رعايت احتياط در مورد اين افراد شرط عقل است; مثلا در جايي مي فرمايند: "فرض كنيد يك نفر آدم قبلا انحراف داشته، كمونيست بوده، حالا آمده است و مي گويد كه من ديگر برگشته ام و خير حرفهاي آنها درست نبوده من هم برگشته ام. بسيار خوب شما برگشته ايد و حالا آمده ايد، باشيد. اما نمي توانيم ما

ص: 1371

اين را در راديو تلويزيون راهش بدهيم كه برو مردم را تربيت بكن، ممكن است كه كمونيست باز هم باشد لكن براي خاطر اينكه ما را بازي بدهد آمده آن را گفته." (6) طبيعي است در اين مثال بنيان نظر قبلي ايشان تغيير اساسي نكرده اما دچار نوعي تحول طولي شده است و اگر وزير يا مديري بواقع يقين حاصل كند كه يك فرد كمونيست، تمام رسوبات تعليمات كمونيستي را از ذهن خود شسته است و توبه او نه فقط زباني بلكه قلبي و ذهني است و با قابليتهايي كه داراست مي تواند منشا خير باشد و چنين شخصي را به همكاري با صداوسيما يا دانشگاه دعوت كند اگرچه بظاهر، نظر حضرت امام (ره) را عمل نكرده ولي بواقع از خط امام نيز منحرف نشده است. چرا كه معظم له در اين زمينه نظري داشتند كه اين نظر يك حكم كلي نيست. زيرا حوزه آراي سياسي حتي در جايي كه احكام كلي صادر مي شود، باز قضاياي كلي آن كلي طبيعيه نيست; حداكثر يك قضيه مسوره است و بيشتر حكماي اسلامي قضاياي مسوره را در حكم قضاياي شخصيه مي دانند. آراي نقدپذير ناگزيرم يك نكته باريك را در اين جا عرض كنم و اميدوارم با دقت بيش از پيش نقص بيانم را جبران كنيد و آن

ص: 1372

اينكه از لحاظ معرفت شناسي، آراي سياسي معظم له مانند آراي هر متفكر سياستمدار ديگري نقدپذير است و اگر جز اين باشد، جامعه به اخباريگري وحشتناكي دچار مي شود كه نوراني بودن انقلاب اسلامي را ظلماني مي كند و آن حضرت، در طول عمر خود براي رفع خطر اخباريگري، خطرهاي بسياري را به جان پذيرفتند و از تهمتها نهراسيدند. حالا نبايد وجود نوراني ايشان خود موجب نوع ديگري از اخباريگري شود. اما نكته اين است كه با دانستن اندكي از معارف سياسي، نبايد جسارت داشت كه آراي سياسي شخصيتي كه توانسته

ص: 1373

است دين باوري را در جهان كفرآلود امروز احيا كند، براحتي نقد شود; نه آنكه اصلا و ابدا و نه آنكه يك عده پيدا شوند و متولي امرگردند و بگويند فقط ما به آن اندازه از رشد و بلوغ و تخصص رسيده ايم كه در اين زمينه ذيحقيم و ديگران نه. چه هركس چنين ادعايي كند، معناي ادعايش اين است كه صاحبنظران بي نام، دانشجو و محقق را به حساب نمي آورد و خود را در رديف حضرتش قرار مي دهد و تحليل را در جامعه اي كه بايد به طور دايم بجويد، بيابد و رشد كند، عليل مي كند. اما سخن اين است كه ما گفتار معصومين - عليهم السلام - را نقد نمي كنيم، چرا؟ حال آنكه منطق حكم مي كند كه قضاياي حمليه، قضايايي است كه احتمال صدق و كذب در آن باشد و با چنين حكم درست منطقي كه بخشي از حقيقت است، فرمايشات حضرت نبي اكرم (ص) كه به صورت قضاياي حمليه بيان شده، قابل نقد مي شود ولي به رغم آنكه قواعد منطقي اجازه نقد مي دهد، قواعد كلامي، ما را به فهم عميق كلام معصوم دعوت مي كند; نه به نقد آن. همچنين است وقتي منطق حكم كند، آراي سياسي حضرت امام و ديگر سترگ مردان انديشه ذاتا نقدپذير است. آيا نقدپذير بودن آن در منطق

ص: 1374

كافي است كه نقد را شروع كنيم؟ البته جايز هم نيست كسي را از نقد منع كنيم، شايد راه درست آن باشد كه سعي كنيم آراي ايشان را بفهميم. پس از فهم آراي سياسي ايشان اگر به نظري ديگر رسيديم خير مضاعف است، اما قبل از درك مباني آراي ايشان، نقد جايز منطقي است نه واجب عقلاني، و اگر براي دانشجو، استاد و محقق واجب، ضروري و لازم باشد - كه بيگمان هست - تمرين بايد كرد كه نحوه نقد و بررسي از عمل سياسي فاصله بگيرد. چنانكه قبلا اشاره شد در حوزه آراي سياسي غالبا اظهارنظر، خود يك عمل سياسي است و مهمتر آنكه هر نقدي در اين حوزه بدون پيشداوري ممكن نيست; آن حضرت خود چنين بودند; استادان خود را مي ستودند و به احترام هر استادي كه حق تعليم بر او داشت، تمام قد مي ايستادند. اما وقتي با نظر استاد موافق نبودند، تنها و تنها در جلسه مناظره و بحث، لب به نقد مي گشودند. در حالي كه در جامعه فقط نظر خود را مي گفتند و اين يعني اخلاق علمي و اخلاق اسلامي و بالاتر از آن يعني ادب علمي، ادبي كه در سايه آن انوار حكمت بر جان انسان مي ريزند و محقق قويدل مي گردد. به تعبير ديگر، نقدهاي معمول

ص: 1375

منطقي، ذهن را قوي مي كند اما دل را نه. وانگهي هركس كه در معرفت سياسي دستي دارد اين حق را دارد كه آراي سياسي معظم له را نقد كند، اما حق بالاتر آن است كه ابتدا خوبتر بفهميم. زيرا اگرچه حوزه آراي سياسي ايشان مشحون است از سخنان نقدپذير اما لبالب است از تئوريها، نظرها و آراي كشف نشده دلپذير و چه بسا نظري نقدپذير از ايشان پس از درك نظري ديگر، هيجان انگيز شود. به خاطر دارم در اوايل پيروزي انقلاب، بعضي نظر مي دادند كه ارتش منحل شود، بعضي نظر مي دادند كه ساختار آن تغيير يابد، آنها كه با مسائل تئوريك ساختار دفاعي آشنايي داشتند، از اينكه مي ديدند كشور داراي دو نيروي نظامي مي شود، نگران هزينه ها و اختلافات آنها بودند. شهيد چمران از آن حضرت سوال كرده بود، چه لزومي دارد كه كشور داراي دو نيروي نظامي و چند نيروي انتظامي باشد؟ وقتي پاسخ را كه فقط دلباختگان مي فهميدند، شنيد، اشك شوق از گونه هايش چكيده بود. پاسخ چنين بود: كشوري كه دشمنان قسم خورده اش دو ابرقدرت مخالف هم هستند، دو نيروي دفاعي مختلف مي خواهد. در مورد تعدد نيروهاي انتظامي نيز قريب به اين مضمون فرموده بودند: در ممالك پيشرفته پليس در خدمت مردم بوده، اگرچه گويي اين طورها هم نيست و بيشتر

ص: 1376

در خدمت طبقات مرفه است اما در كشور ما پليس را براي سركوب مردم به وجود آوردند، حالا رقابت بين كميته ها و شهرباني و ژاندارمري به نفع تمام طبقات مردم خواهد بود. (7) حوزه انديشه سياسي 5. مهمترين بخش معرفت سياسي، حوزه انديشه سياسي است. اگر بخواهيم به اختصار ولي دقيق بيان كنيم كه انديشه سياسي چيست؟ شايد تعريف جامع و مانع از آن، اين باشد:انديشه سياسي مجموعه باورهاي فلسفي است كه به طور مستقيم به اداره امور جامعه مرتبط باشد. حضرت امام (ره) در حوزه انديشه سياسي، بياني جديد دارند و طرحي نو درانداخته اند. البته اينكه مي گوييم جديد و نو، نه به معناي آن است كه ايشان چيزي را اختراع كرده اند، بلكه آنچه را كه موجود بود ولي از آن غفلت مي شد، احيا كرده اند. اما به اين اعتبار جديد است كه در قرون اخير در بحثهاي دانشگاهي چنين مطالبي يا به چشم نمي آمد و يا در تاريخ انديشه سياسي خوانده مي شد و پس از ظهور انقلاب اسلامي است كه طرح چنين مباحثي در معرفت سياسي حضور جدي دارد. البته به اعتبار آنكه احياگري نيز خود هنري است كه ذهن خلاق، فعال و نو مي طلبد و همگان اين هنر را ندارند كه لطايف گذشته را براي حال احيا كنند و در ميان منابع بگردند و بجويند و

ص: 1377

آنچه را كه به كار امروز و فردا مي آيد بيابند، پس از اين حيث نيز مي توان گفت كه اگرچه آن حضرت در حوزه انديشه سياسي، خميرمايه ها و بنيانهاي انديشه شان همان منابع گذشته است ولي در نحوه ارائه، طرحي نو و جديد درانداخته اند; همچنانكه در فقه نيز چنين بودند. اگر ضرورت داشته باشد به تعريفي كه ازانديشه سياسي ارائه داديم بازگرديم، توجه دقيق به ساختار آن تعريف اهميت دارد. اول آنكه: جنس انديشه سياسي، مجموعه باورهاي فلسفي ذكر شده است. به اين معنا كه انديشه سياسي ماهيتا فلسفي است. (فلسفي به معناي عام كلمه) و طبيعتا اين معنا القا مي شود كه قوام گرفتن يك انديشه سياسي از روشهاي علمي پيروي نمي كند; نه به اين معنا كه علمي نيست، به اين مفهوم كه در متدولوژي از روشهاي فلسفي برمي خيزد و نه از روشهاي علمي. مثلا وقتي سوال شود، يك نظام سياسي با راي مردم مشروعيت مي يابد يا به طريقه ديگري؟ هركس به اين سوال پاسخ دهد، كاري فلسفي كرده است نه علمي. ولي اگر سوال شود چه حكومتهايي مشروعيت خود را با راي مردم به دست آورده اند؟ پاسخ به چنين سوالي روش علمي مي طلبد. به اين معنا كه با روش استقرار نظامهاي سياسي را طبقه بندي مي كنيم و سپس هر نظام سياسي كه مشروعيت خود را از مردم كسب كرده

ص: 1378

بود، به عنوان پاسخ سوال برمي شماريم. سرنوشت مردم دوم آنكه:انديشه سياسي مجموعه باورهاي فلسفي است كه در طول هم قرار مي گيرد نه يك موضوع مجرد. اگر كسي جمله اي فيلسوفانه، زيبا و مردم پسند بگويد و در يك عبارت نحوه اداره جامعه را توضيح دهد، چنين شخصي انديشمند سياسي نيست و آنچه عرضه مي كند،انديشه سياسي نيست. چرا كه انديشه سياسي يك امر و يك عبارت نيست; مثلا اگر كسي بگويد از بحثهاي بي نتيجه مقبوليت و مشروعيت هرگز سخن نخواهم گفت، آنچه مهم است، آن است كه مردم خود بايد سرنوشت خود را رقم زنند و از توضيح چگونگي مشروعيت يك نظام سياسي طفره رود، شعاردهنده در دايره انديشمندان سياسي ورودي نخواهد داشت و حداكثر در حد يك شخصيت سياسي موفق يا ناكام در تاريخ سياسي جاي خواهد گرفت.انديشمند سياسي كسي است كه بتواند براي هر سوال فلسفي مرتبط با اداره جامعه پاسخي غيرمعارض با ديگر باورهاي خود بيابد. از لحاظ منطقي، اين مجموعه باورها بايد در طول هم باشد و با هم معارضه نكنند. استحكام و سستي يك انديشه سياسي را از توالي باورهاي غيرمعارض مي توان باز شناخت; مثلا اگر كسي باور داشته باشد كه سلطنت يك موهبت خدايي است كه ميراث بر آن خاندان سلطنت اند، ديگر نمي تواند به اصالت راي براي تعيين حاكم نيز معتقد باشد، و اگر به هر

ص: 1379

دو باور معتقد است، تعارض درانديشه دارد. البته همه كساني را كه به عنوان انديشمندان سياسي مي شناسيم توانسته اند يك مجموعه منسجم از باورهاي فلسفي را به عنوان انديشه سياسي خود مطرح سازند. آنچه جاي بحث باقي گذاشته آن است كه بعضي از اين باورها بظاهر در طول هم اند و با دقت و تامل، تناقضات آنها آشكار مي شود، و يا آنكه بنيانهاي اوليه بعضي انديشه ها مورد پذيرش نيست. مثلا ماكياول تقريبا توانسته است مجموعه باورهاي خود را از چگونگي نحوه اداره جامعه سامان دهد، اماانديشه هاي سياسي او به دليل آنكه بر شالوده مشروعيت رفتار شهرياران قوام گرفته، بخشهايي از آن در بيشتر سرزمينها، بنياني غيرمقبول دارد. به اين اعتبار، ماركس نيز يك انديشمند سياسي است كه توانسته مجموعه باورهاي خود را از نحوه اداره جامعه در طول هم قرار دهد، ولي جداي از بنيانهاي باطل زيربناي تفكرش، مرتكب تناقضاتي در رديف كردن مجموعه باورهاي خود شده كه انديشه هايش را سست كرده، اما سستي انديشه هاي او،انديشه اش را باطل ساخته است نه انديشمند بودنش را. البته ماركس آنقدر با اقتصاد آميزش فكري داشته كه بيشتر، او را يك صاحب نظر اقتصادي مي دانند تا يك انديشمند سياسي. ولي به دليل آنكه وي براي نحوه اداره جامعه طرح دارد و كمونيسم را از اقتصاد فراتر برده و به نحوه اداره جامعه نيز تعميم داده،

ص: 1380

در جرگه انديشمندان سياسي جاي گرفته است. (8) انديشمند سياسي كيست؟ سوم آنكه:انديشه سياسي به طور مستقيم به اداره امور مردم مرتبط است. بر اين اساس بسياري از باورهاي فلسفي از جرگه انديشه سياسي خارج است; اگر چه انديشه سياسي در دايره باورهاي فلسفي است. در حقيقت اين قيد، تعريف را مانع مي كند. بنابراين فيلسوفاني كه به نحوه اداره جامعه نپرداخته اند،انديشمند سياسي نيستند; مثلا ملاصدرا از نوادر فيلسوفان بزرگ تاريخ بشر است، اما به دليل آنكه براي اداره امور جامعه طرحي مشخص ندارد، هرچند جسته و گريخته به مسائل اجتماعي نظر دوخته باشد، انديشمند سياسي تلقي نخواهد شد. اما همه انديشمندان سياسي فيلسوفي مي كنند حتي اگر بنيان هاي فلسفي آنها سست باشد يا ادعا كنند كه از فلسفه بيزارند. هركس به ساختارهاي كلان نحوه اداره امور جامعه پرداخته باشد، بدان جهت كه نوع مباحثي كه مطرح مي كند ماهيتي فلسفي دارد، پس فيلسوفي كرده است و آنچه عرضه مي كند نيز ماهيتا در دايره فلسفه است و به روشهاي فلسفي قابل نقد و بررسي قرار مي گيرد; مثلا مرحوم دكتر شريعتي در كتاب امت و امامت به نحوه اداره امور مردم براساس انديشه ولايت و وصايت مي پردازد. اگرچه ادعا مي كند كه آنچه در آن كتاب عرضه مي دارد جامعه شناسي امت و امامت است، ولي بواقع در آن كتاب بياني فلسفي دارد. آنچه

ص: 1381

مطرح مي سازد مثالهاي جامعه شناختي دارد، اما متدولوژي آن فلسفي است. علامه طباطبايي (ره) يك فيلسوف رآليست است كه از مسائل اجتماعي غفلت نكرده و در خلال اكثر مباحث پيرامون مسائل مختلف از انسان، جامعه و ارتباط وحي با قوانين طبيعي و اجتماعي سخن به ميان آورده و با استدلالهاي فلسفي اثبات كرده كه دين فطري است كه جامعيت آن تمام احكام اجتماعي را نيز شامل مي شود، ولي به رغم آنكه معظم له يك فيلسوف است كه به احكام اجتماعي نيز نظرانداخته، در جرگه انديشمندان سياسي جاي نمي گيرد. چرا كه مباحث فلسفي ايشان در باب مسائل اجتماعي، به طور مستقيم به نحوه اداره امور جامعه مرتبط نيست. البته انديشه هاي والاي ايشان مي تواند مصالح يك انديشه سياسي باشد ولي به طور مستقل انديشه سياسي نيست. حال آنكه استاد مطهري يك انديشمند سياسي است. چرا كه وقتي كليه آثار او مطالعه شود، خواننده مي تواند مدينه فاضله او را در ذهن ترسيم سازد. البته استاد مطهري خود به انديشه سازي نو مبادرت نكرده، بلكه در سامان دادن انديشه هاي مطرح شده نسل خود، استادانه نوسازي كرده است. خواجه نظام الملك يك انديشمند سياسي است كه در سياست نامه به طور مستقيم، نحوه اداره جامعه را طراحي كرده است; اگرچه كتاب او مخلوطي است ازانديشه هاي سياسي، علم سياست، اخبار، روايت، حكايت، شعر و ديگر لطايف. ولي در نهايت براي ساختار

ص: 1382

حكومت و نحوه اداره امور مردم، طرح مشخصي دارد كه البته آن طرح باانديشه هاي سياسي امروزي ما همخواني ندارد و قابل نقد است. خواجه نصيرالدين طوسي در كتاب اخلاق ناصري، يك انديشمند سياسي است و اين كتاب اگرچه اخلاق نام گرفته، ولي بخشهايي دارد كه به طور متوالي مباحث نظري چگونگي رفتار اجتماعي را در بخش اداره امور توضيح مي دهد. مرحوم ناييني فقيه است و اگرچه با طرح مباحث فقهي، مسائل مشروطيت را توضيح ميدهد، ولي همان مباحث به گونه اي طرح شده كه در حيطه فلسفه سياسي نيز جاي دارد و به دليل آنكه به اداره امور جامعه پرداخته و اين پردازش هم ظاهر و باطني فقهي دارد و هم بواقع باطن كلامي و فلسفي، بنابراين آراي ايشان آرايي است كه تا مرزانديشه سياسي بالا آمده و كتاب تنبيه الامة و تنزيه الملة مي تواند به عنوان انديشه سياسي عصر مشروطيت مورد بررسي قرار گيرد. چينيان در طول تاريخ طويل خود، داراي انديشه هاي سياسي پيچيده اي بوده اند كه پيوستگي تاريخي آنان موجبي شده كه نتوان انديشمندان سياسي آنان را بخوبي شناسايي كرد، زيرا بنيانهاي فلسفي انديشه آنان كه غالبا در قالب افسانه ها به فرهنگ سياسي مردم راه مي يافت، چنان استوار بود كه اين ملت را بي نياز از دگرگوني و انقلاب درانديشه مي ساخت، ولي در عصر جديد " مائو"

ص: 1383

در آن كشور به عنوان يك رهبر سياسي انديشمند مطرح شد;انديشمندي كه نيمي از خميرمايه هاي انديشه خود را از ماركس وام گرفته و نيم ديگر را از فرهنگ باستاني چين. پس از رنسانس در غرب، دههاانديشمند سياسي ظاهر شدند و آنقدر به نقد يكديگر پرداختند تاانديشه سكولاريزم زاييده شد و اكنون غرب داراي يك انديشه نسبتا فراگير است. با اين تحفظ كه اين انديشه نيز همواره در حال نوسازي خويش است و نوسازان آن در انبوه آنچه گفته شده و مي شود، گم مي شوند. چنانكه اگر سوال شودانديشمندان سياسي قرون جديد غرب چه كساني هستند؟ فقط كساني كه در رنسانس تبلور بيشتري داشتند - مانند "ولتر" و "رسو" و كمي بعد از آن "نيچه"، "هگل" و "ماركس" - به ذهن مي آيند و كساني مانند "ژان پل سارتر"، "برشت"، "آلبركامو" و ديگران در لابلاي صدها نام ديگر گم مي شوند. در هند نام "گاندي" به عنوان يك انديشمند بزرگ در دلها حك شده است. اعراب، "ناصر" را به عنوان يك انديشمند سياسي مي شناسند; اگرچه او، بيشتر داراي آراي سياسي بود تاانديشه سياسي. ولي "كواكبي "يك انديشمند بزرگ عرب است كه انديشه هاي سياسيش بنيانهاي قوي فلسفي دارد و امام خميني (ره) نه فقط به عنوان يك رهبر مذهبي و سياسي قدرتمند بلكه به عنوان انديشمندي كه به طور مستقيم براي اداره امور جامعه

ص: 1384

طرح دارد، در عصر حاضر به عنوان انديشه ساز وانديشمندي سياسي مطرح هستند كه موضوع ماست و در صدد آنيم كه گوشه اي از بنيانهاي انديشه سياسي شان را بشناسيم. استفاده از روش استقرا چهارم اينكه: بدون آنكه ايدئولوژي بظاهر در تعريف انديشه سياسي راه داشته باشد، ذاتي انديشه سياسي است. اين معنا هم به روش استقرا قابل دريافت و هم در تحليل معرفت شناسانه انديشه سياسي غيرقابل انكار است. اگر به روش استقرا،انديشه هاي سياسي مورد مداقه قرار گيرد، ديده مي شود كه در تمامي آنها بحث از بايد و نبايدهاست و تمام بايد و نبايدها، مسائل ارزشي اند كه جز با باوري ايدئولوژيكي عرصه عمل ندارند. كمرنگترين شكل ايدئولوژي را مي توان در مدينه فاضله افلاطون مثال آورد. انواع پررنگتر آن را در نضج گيري رنسانس مي توان سراغ گرفت. در اين دوره، قبل از آنكه درسي به عنوان انديشه سياسي، قالب دانشگاهي به خود بگيرد، آنچه از فيلسوفان محبوب عامه عرضه مي شد، الزامات عملي و رفتاري در فرهنگ مردم ايجاد مي كرد، تا جايي كه گروهها بر سر به كرسي نشاندن يا مقاومت در مقابل آن انديشه ها چنان به جان هم مي افتادند و حادثه مي آفريدند كه گويي پيامبري حكم جهاد داده و معتقدانش عمل به تكليف مي كنند! سه شكل از فلسفه به حصر عقل نيز مي توان به ماهيت ايدئولوژيكي بودن انديشه سياسي واقف شد. چرا كه انديشه

ص: 1385

سياسي، داخل در معرفت فلسفي است. فلسفه يا ديني است يا غيرديني و يا در مقابله با دين. در هر سه شكل (9) تعارض و نفي و جدال، لازمه آن مي شود كه البته نه از نوع علمي آن. چرا كه تعارض و جدال در ساحت علم، فقط در همان ساحت، كسي را در مقابل ديگري قرار مي دهد و نه در همه زمينه ها; مثلا دو پزشك كه بر سر شيمي درماني يا جراحي يك بيمار اختلاف جدي دارند، عالمي نخواهند كرد اگر جدال خود را به تفاوت جان و روح نيز تسري دهند. اما دو فيلسوف سياسي، يكي موحد و ديگري مشرك، بجز مشتركات مباني فلسفه (حتي گاه در همان مباني)، در تمام زمينه ها با هم اختلاف جدي و اساسي خواهند داشت و حتي در موضوعات بظاهر بديهي نيز جدالي پايان ناپذير بين آنان برقرار است. مثلا اينكه هر شهروند بالغي مكلف است از تماميت ارضي كشور خود دفاع كند امر مشتركي است كه غالب انديشمندان سياسي آن را از تكاليف خدشه ناپذير آحاد بالغ جامعه مي شمارند. اما يك انديشمند سياسي كه مباني انديشه هايش را از دين برگرفته است، اگر فداكاري براي حفظ تماميت ارضي كشور را از اوجب واجبات بشمارد نمي تواند فقط به نتيجه بنگرد و از مبنا غفلت كند. بنابراين چنين حكم خواهد داد كه

ص: 1386

جز براي اداي تكليف در مقابل خداوند، هر نوع فداكاري و جانبازي خودكشي است، همچنانكه طفره رفتن از جهاد گناهي نابخشودني خواهد بود. حال آنكه انديشمند سياسي غيرمذهبي به نتيجه عمل مي انديشد و فداكاري در راه ميهن را تكليف آحاد ملت مي داند تا كشور محفوظ بماند، و در مقابل اين سوال اساسي يك سرباز كه اگر بميرم و نبينم كه بر سر كشور چه آمده، چه چيز عايد من شده است؟ پاسخي قانع كننده ندارد مگر آن كه شاعري كند و هنرمندانه از پاسخهاي قانع كننده عقل طفره رود، يا سائل را به حكم غريزه دفاع، دلالت دهد. به هر صورت، هر توجيهي بسازد يا بيابد، توجيهي است براي عرصه عمل كه از سويي باانديشه مذهبي تباين يا تعارض خواهد داشت، و از دگر سو پاسخي است كه دفاع را ايدئولوژيك مي كند، و اگر نتواند چنين كندانديشه، نارسايي خود را در عمل و باور مردم آشكار خواهد ساخت. در همين جا لازم است اين تذكار را هم بدهم كه فلسفه و كلام دو معرفت مستقل هستند و تفاوتهاي زيادي دارند. با اين حال مشتركاتي دارند كه در بحث انديشه سياسي، كسي را كه به روش كلامي طرحي براي اداره امور مردم ارائه مي دهد نيز مي توان در جرگه انديشمندان سياسي قلمداد كرد. چرا كه بحثهاي كلامي نيز

ص: 1387

در نهايت ماهيتي فلسفي دارد، اما جامعه شناسي، علم مديريت و فقه چطور؟ آيا مي توان انديشه هاي سياسي كسي را در اين دانشها نيز جستجو كرد؟ معرفتي به نام فلسفه علم در معرفت شناسي، بحث بسيار مهمي وجود دارد. به اين مضمون كه چه چيز دانشي را از دانش ديگر جدا مي كند؟ مثلا حدود دانش فيزيك را چگونه مي توان از محدوده شيمي باز شناخت؟ در قرون اخير، معرفتي به نام "فلسفه علم" عهده دار پاسخ به چنين پرسشي شده است، ولي غالب پاسخهايي كه براي سوال فوق وجود دارد، كاربردي است تا هركس به كار خود بپردازد و محدوده موضوعات مرتبط با رشته خود را بشناسد. براي شناسايي محدوده هاي هر دانشي، تعريفي كه از آن دانش مي شود كفايت مي كند و گاه بي آنكه تعريفي ارائه شود، موضوعاتي كه در طول درس، يك دانش آموز يا دانشجو با آن آشنا مي شود، ادراكي را در ذهن به وجود مي آورد كه همان ادراك كافي است تا جوينده يابنده شود. مثلا يك دانش آموز دبيرستاني به راحتي سوالهاي تاريخي را از سوالهاي رياضي تشخيص مي دهد بي آنكه حتي از اين دو دانش، تعريف جامع و مانعي عرضه شده باشد. اما موضوعات سياست، فقه، جامعه شناسي و مديريت، موضوعاتي است كه دايره اي بزرگ ترسيم مي كند و در آن دايره، مسائلي طرح مي شود كه بي مرز است; مثلا

ص: 1388

گاه يك بازي فوتبال بين دو تيم از دو كشور، چنان در سياست موضوعيت مي يابد كه حتي يك سفير و اعضاي سفارتخانه را كه بايد به كار سياست بپردازند بسيج مي كند تا امكانات خود را براي برنده شدن تيم كشور خود به كار گيرند، و اين بسيج يك كار سياسي تلقي مي شود. چنين است كه در بحث معرفت شناسي، روشها مطرح مي شوند و به اين كفايت نمي شود كه موضوعات دانش، دانشي را از دانش ديگر جدا كند. در اين جا روشها دخالت مي يابند; به اين نحو كه اگر موضوعات واحد به روشهاي مختلف مورد بحث قرار گيرند، مرز بين اين دانشها را روشها تعيين خواهد كرد; مثلا بازي شطرنج به عنوان يك موضوع، نوعي بازي فكري است كه در ظاهر ربطي به پرورش جسم ندارد. ولي وقتي مسابقه اي بين دو فرد يا دو تيم برگزار مي شود، در بسياري از كشورها به عنوان موضوعي جدي براي مديريت تربيت بدني طرح مي گردد و در مديريت برگزاري در رديف رشته هاي ورزشي ديگر جاي مي گيرد. وقتي بخواهند همين بازي را كامپيوتري كنند، ديگر موضوعي كاملا فني و رياضي است و مديريت تربيت بدني در برنامه نويسي به زبان ماشين راهي ندارد. همچنين مي تواند در رشته هاي علوم انساني مطرح شود و دانشجويي به عنوان پايان نامه خود، اثرات اجتماعي و رفتاري آن را در

ص: 1389

ميان جوانان پيگيري كند. همچنين همين موضوع مي تواند در فقه موضوعيت يابد و حلال و حرام و مستحب و مكروه بودنش به عنوان يك حكم شرعي از روشهاي فقهي بيرون آيد. حكم ارتداد سلمان رشدي; حكم فقهي اين اطاله كلام به اين منظور بود كه بگوييم، بسياري از موضوعاتي كه گمان مي كنيم كاملا فقهي است يا مختص رشته ديگري است، مي تواند با روشي ديگر در رشته اي ديگر موضوعيت يابد; چنانكه بعضي احكام فقهي حضرت امام (ره) را مي توان از وجوه مختلف معرفت سياسي مورد توجه قرار داد، در صورتي كه حكم ارتداد سلمان رشدي به طور كامل و خالص يك حكم فقهي است; يعني اين حكم، به لحاظ آن كه يك كار سياسي قوي انجام گردد، صادر نشده است كه اگر چنين بود آنگاه بايد از متدولوژي معرفتهاي سياسي پيروي مي كرد. حال با چنين پيش زمينه اي، مرور كوتاهي به امهات انديشه سياسي حضرت امام (ره) خواهيم داشت. البته بي آنكه سير تحول آن را پيگير باشيم. بنابراين نقطه آخرانديشه هاي ايشان مبدا بحث ماست. 1. در تقسيم بندي انديشه ها به ديني و غيرديني،انديشه هاي سياسي ايشان كاملا ديني است. ذكر اين مسئله بظاهر بديهي براي آن است كه اشعار دهيم كه انديشه هاي سياسي التقاطي نيز وجود دارد. مثلاانديشه سياسي عصر مشروطه چنين بود: بعضي مباني آن را از اسلام برگرفته بودند و

ص: 1390

بعضي ديگر را از فرهنگ غالب. (10) ممكن است انديشمند سياسي ديگري، يك انديشه سياسي عرضه كند يا كرده باشد كه باانديشه هاي ايشان متفاوت باشد، ولي اين تباين، دليل بر غيرديني بودن يكي از آن دو نباشد. چنانكه انديشه هاي سياسي حكيم فردوسي يك انديشه كاملا اسلامي و شيعي است;انديشه اي كه بسيار هنرمندانه و زيركانه توانسته اسلام را از ناسيوناليسم ضداسلامي عرب، ترك و حتي ناسيوناليسم افراطي ايراني جدا كند. اما به هيچ وجه مشابهت ظاهري بين كتاب ولايت فقيه حضرت امام (ره) و سخنان بعدي ايشان در باب آنكه "شاهنشاهي پوسيده ترين نظام حكومتي است" با شاهنامه ديده نمي شود; مگر آنكه به طور عميق مطالعه كنيم. البته شايد اين مثالي كه عرض كردم براي عده اي چنان غير ملموس جلوه كند كه بگويند قياس مع الفارق است و اگر چنين تصور شد،انديشه سياسي مرحوم ناييني مثال خوبي است كه به طور كامل باانديشه هاي معظم له منطبق نيست; اما هيچ كس نمي گويد كه آن التقاطي است يا ديني نيست. همچنانكه انديشه هاي اقبال مسلمان دين باور عاشق، بر نظرات حضرت امام به طور كامل منطبق نمي شود ولي او به رغم آن كه با فرهنگ غرب آشناست،انديشه هايش از دين برمي خيزد. اگر به بحثهاي كلامي در اين زمينه نزديكي نكنيم و بحث از درستي و نادرستي و عمق دريافتها و درجات مختلف عمق معرفت را ناديده

ص: 1391

انگاريم و به اين توضيح تعريف گونه بسنده كنيم، منظور روشن مي شود: هرگاه مباني انديشه اي از منابع ديني انتزاع شود، آن انديشه ديني است و اگر از منابع ديگر انتزاع شود، آن انديشه ديني نيست و اگر از هر دو انتزاع گردد، آن انديشه التقاطي است. اهميت تفكيك قوا نزد امام با توضيح فوق، باز هم شايد روشن نشود كه چگونه حكيم فردوسي را جزوانديشمندان ديني قلمداد مي كنيم. براي روشن شدن چنين ابهامي مي گوييم: مباني انديشه با موضوعات آن فرق مي كند; چنانكه در منابع ديني گذشته، پارلمان و رياست جمهوري و تفكيك قوا به نحوي كه امروزه در كشور ما وجود دارد و منابع دلالت مي كند كه اينها از غرب سياسي آمده، وجود نداشته است، ولي درانديشه حضرت امام (ره) تفكيك قوا و پارلمان جايگاه خاصي دارد، همچنانكه افسانه رستم و سهراب، موضوعات ديني نيست و در منابع ديني جايگاهي ندارد. بنابراين آنچه انديشه اي را ديني مي كند مباني است نه موضوعات. چنانكه اگر كسي حقوق بشر در اسلام را با مباني انسان محوري كه بظاهر مباني غيرديني است توضيح دهد، آنچه حاصل مي آورد اسلامي نخواهد بود، منتها موضوعش يكي از موضوعاتي است كه در اسلام مطرح است. اين نكته بسيار مهمي است كه بعضي به غفلت از آن مي گذرند. بر همين قياس كساني كه با مباني اقتصاد

ص: 1392

چپ يا سرمايه داري، اقتصاد اسلامي مي نويسند و يا با همان مباني، سياست يا

ص: 1393

مديريت و غيره را به اسلام نسبت مي دهند، آنچه حاصل آورند هر چند مثالهاي فراوان از قرآن كريم و روايات معصومين - عليهم السلام - نيز داشته باشد، بنيانش را ديني نمي كند. آنچه مي توان به طور جزميتر گفت اينكه مباني اصيل اند وانديشه هاي ديني و غيرديني را بايد در مباني جستجو كرد و نه در موضوعات آنها. چنانكه ممكن است از كامپيوتر يا معماري، موسيقي و هنر سخني به ميان آيد و آن سخن كاملا اسلامي باشد، اما مباني سخني در باب نماز و روزه را به جرئت گفت كه اسلامي نيست. (11) 2. درانديشه هاي سياسي حضرت امام (ره) دين از سياست جدا نيست. اين موضوعي است كه همگان مي دانيم. توضيح بيشتري كه عرض مي كنيم براي ورود به عمق بيشتر اين امر بظاهر بديهي است كه با مسئله فوق فرق دارد. قبلا گفته شد كه انديشه سياسي ايشان ديني است و در اين جا اين مسئله را توضيح مي دهيم كه سياست و ديانت درانديشه ايشان عين هم است و اين درجه بالاتري است. درسي از مكتب مدرس و شاه آبادي گمان مي كنيم دو شخصيت بزرگ، تفكيك ناپذيري دين از سياست را به حضرت امام تمام و كمال آموخته باشند; يكي مرحوم مدرس (ره) كه توانست باور خود را در عبارتي كوتاه و گويا خلاصه كند:

ص: 1394

سياست ما عين ديانت ماست و ديانت ما عين سياست ماست و ديگري حضرت آيةالله شاه آبادي (ره) كه دستهاي اين شيداي تشنه را گرفت و از كوچه باغهاي شناخت تا سرچشمه، دوان دوان برد و در رود جاري عرفان، او را به عريان شدن واداشت تا غسل توحيد كند. چنين شد كه غبار از چشمهايش برگرفته شد تا دين را عريانتر ببيند. پس از آشنايي و تلمذ در محضر اين دو بزرگوار، ديگر چيزي به نام دين و سياست، دين و اقتصاد، دين و جامعه، دين و تكنيك و دين و دنيا براي وي باقي نماند. هرچه ماند توحيد بود و به وحدتي رسيد كه فقط خاصان مي رسند. لذا از اين پس در ذهن ايشان سياست نبود كه عين ديانت بود. اقتصاد، فرهنگ و هر چيز ديگر نيز مانند سياست شد; يعني بواقع در نظر ايشان همانگونه كه سياست عين ديانت بود، اقتصاد نيز عين ديانت، فرهنگ نيز همين طور بود. حال آنكه بسياري از دينداران، اقتصاد را چيزي مي دانند و دين را چيز ديگر. دين را منحصر در موضوعات خاصي مي پندارند و موضوعات فرهنگ را چيزهاي ديگر مي شمارند. وقتي از متفكران بخواهيم كه كليترين معارف بشري را طبقه بندي كنند، اكثرا مي گويند: فرهنگ، دين (12) ، علوم، فنون، هنر، عرفان و فلسفه. حال آنكه

ص: 1395

اين طبقه بندي در نگاه يك دين باور به اين گونه نيست. هر معرفتي در نگاه اول يا حقيقي است يعني ديني است، يا كفرآلود است كه جلوه هايي از حق را دارد، و يا به طور كامل بنياني نادرست دارد. اقتصاد و دين دو مقوله نيست; اقتصاد يا ديني است يا نيست; همچنانكه سياست يا ديني است يا نيست. فلسفه نيز چنين است و شايد عرفان نيز. (13) دين، سياست را معنا مي كند با چنين نگاهي، ديگر معنا ندارد كه بگوييم: "دين و سياست" حتي اين دو، دو روي يك سكه هم نيستند، عين هم اند. واژه هايي كه براي اين دو ابداع شده بيانگر مباينت نيست و اگر مباينتي هست در حوزه معرفت شناسي است و نه در ماهيت آن دو. در حيطه معرفت شناسي، اين سياست نيست كه از دين فاصله مي گيرد يا بدان نزديك مي شود و يا با آن امتزاج مي يابد، بلكه دين است كه سياست را معنا مي كند، همچنانكه باورهاي فلسفي يا خرافه آلود كفرآميز نيز آن را معنا كرده است و مي كند. اين مغالطه اي كه بسياري مرتكب شده اند كه "سياست علم است و دين اعتقاد. سياست را عالم تئوريزه مي كند و دين را پيامبران به كرسي مي نشانند" ، اينها جملات درستي است، اما در سطح نازل و با غفلت از اين نكته كه علم سياست يكي از معارف

ص: 1396

سياسي است و نه همه سياست. (14) سياست گاه از منظر علم سياست ديده مي شود و گاه از منظر فقه، كلام و فلسفه، همچنانكه دين نيز مي تواند از منظر سياست ديده شود. با اين حال در حوزه انديشه سياسي كه باورهاي فلسفي مرتبط به اداره امور جامعه را شامل مي شود، به نحوي دين و سياست تفكيك شدني است ولي نه به معناي تفكيك عيني در عمل، بلكه تفكيك ذهني براي شناخت بيشتر. دلايلي كه حضرت امام (ره) براي تفكيك ناپذيري دين از سياست عرضه كرده اند، آنقدر ساده و عيني است كه هر بيسوادي نيز براحتي مي تواند آن را دريابد; مثلا اينكه چگونه مي توان تصور كرد كه احكام اجتماعي اسلام مانند قصاص، حدود، ديات و جهاد بدون تدبير سياسي اجرا شود. 3. درانديشه سياسي معظم له، وجود حكومت امري قهري است. در نگاه ايشان جامعه بدون حكومت، وجود عيني ندارد; نه در گذشته چنين بوده و نه در آينده چنين خواهد شد. تجمع افرادي حتي در يك كوره ده دورافتاده منجر به تاسيساتي هرچند ابتدايي براي اداره امور مي گردد. بشر در آينده نيز به رغم هر پيشرفتي در تاسيسات اجتماعي كه منجر به كمرنگ شدن اكميت حزب، صنف، گروه و فرد شود، هرگز نخواهد توانست وجود حكومت را نفي كند. البته ايشان در زمينه اخير سخني

ص: 1397

نگفته اند يا اگر فرموده اند نديده ام، اما به حصر عقل، درانديشه سياسي ايشان تصور جامعه اي بدون حكومت - حتي در آتيه اي دور - جايي ندارد. زيرا تمام مسلمانان جهان به جامعه امام زماني معتقدند و شيعيان به طور بسيار دقيق و مشخص نام حاكم را نيز مي دانند. بنابراين كسي كه معتقد است، جامعه بشري در نهايت به سوي كمال خواهد رفت تا آن جا كه حكومت حضرت مهدي (ع) را با تمام وجود پذيرا شود، ديگر تصور جامعه بي حكومت براي وي تصوري در خيال خواهد بود. اما اين كه آيا حكومت آن زمان، شباهتي به حكومتهاي گذشته و فعلي دارد يا نه؟ سوالي است كه ايشان پاسخ نداده اند، مگر در شعر و غزل كه به گمان من قابل استناد است، ولي به دليل آنكه فعلا جامعه علمي نمي تواند آن را در حوزه معرفت سياسي راه دهد از ذكر آن خودداري مي شود. با اين وصف به اين سروده بنگريد: كرده خلوت با جوانهاي سحابي در گلستان رفته در يك پيرهن با يكدگر چون جان و جانان من گزارش را نمي دانم دگر آنجا چسان شد. (15) اگر قائل باشيم كه ردپاي انديشه را در ابياتي كه خلوت انسان است، مي توان بخوبي پي جويي كرد; آنگاه اين سروده بيانگر آن است كه وي حكومت حضرت مهدي (ع) را از انواع حكومتهايي

ص: 1398

كه بين حاكم و تابع رابطه برقرار مي كند نمي داند، بلكه جامعه را در خلوت گلستان تا امتزاج و آميختگي در يك جامه مي پندارد. گويا در حكومت مهدي (ع) جانها يكي مي شود، چيزي كه در كومت خود او نيز در سطوح بسيار نازلتري وجود داشت. زيرا او در نگاه عاشقانش حاكم نبود و ديگران تابع; او ارادتمندان را به خلوت خود مي آورد، به سينه خود مي چسبانيد و آنان را از گرماي انديشه اش گرم مي ساخت. تشكيل حكومت اسلامي 4. اصل تاسيس حكومت اسلامي درانديشه سياسي امام خميني (ره) امري واجب است، اما نحوه تشكيل آن در حوزه آراي سياسي ايشان بود نه درانديشه سياسي. به همين لحاظ نحوه تشكيل حكومت اسلامي در ايران را به راي گذاشتند نه اصل تشكيل را. اين كه فرمودند: جمهوري اسلامي نه يك كلمه بيش و نه يك كلمه كم، اشعار به اين معنا ندارد كه حكومت اسلامي مي خواهيم يا نه بلكه به اين معنا دلالت دارد كه آيا نحوه حكومت اگر جمهوري اسلامي باشد مورد رضايت مردم است يا نه؟ اما اينكه چرا فقط آري يا نه، حوزه اش حوزه انديشه سياسي نيست، بلكه از تحليل شرايط سياسي جهان و گروههاي سياسي ايران ناشي مي شود و در قيقت يك عمل سياسي مبتني بر تحليل است نه يك انديشه پايدار بي تحفظ و دايمي. چه بسا

ص: 1399

اگر متفكران سياسي از جمهوري كه يكي از اشكال كارآمد نحوه اداره جامعه است، نارساييهايي را مشاهده كنند و به اشكال كارآمدتري بينديشند و نتيجه اي حاصل آيد و جمهوري به روشهاي جاري منسوخ گردد و آن تازه وارد عرف شود، حكومت اسلامي نيز در قالب آن شكل جديد قابل عرضه مي گردد. چنانكه در زمان حضرت امير (ع) جمهوري به شكل امروزي چندان موضوعيتي نداشت، اما اكنون موضوعيت يافته و شايد روزي فرا رسد كه قوه مجريه را كامپيوترها و رباتها عهده دار شوند و آراي مردم به طور مستقيم دريافت نگردد بلكه كامپيوترها مكنونات افراد را حتي در خواب دريافت دارند! آنگاه چيزي به نام جمهوري منسوخ خواهد شد، و اگر امروز شكلي از اشكال مترقي نحوه اداره امور جلوه مي كند، شيئي موزه اي و تاريخي گردد. (16) 5. حكومت اسلامي درانديشه سياسي امام بر اساس ولايت فقيه بنا مي شود. اينكه ولايت فقيه چيست؟ خوشبختانه معظم له، كتاب مستقلي در اين زمينه دارند و آن را به زباني ساده توضيح داده اند. (17) همچنين در كتاب البيع (18) فصلي را به مسئله ولايت فقيه اختصاص داده اند و طي پيروزي انقلاب تا ارتحال، هم با بيان و هم با عمل آن را توضيح داده اند. معظم له با بياني ساده و در عين حال عميق، كتاب ولايت

ص: 1400

فقيه را با اين عبارات آغاز مي كنند: "موضوع ولايت فقيه فرصتي است كه راجع به بعضي امور و مسائل مربوط به آن صحبت شود. ولايت فقيه از موضوعاتي است كه تصور آنها موجب تصديق مي شود و چندان به برهان احتياج ندارد. به اين معنا كه هركس عقايد و احكام اسلام را، حتي اجمالا دريافته باشد، چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد، بي درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضروري و بديهي خواهد شناخت. اينكه امروز به ولايت فقيه چندان توجهي نمي شود و احتياج به استدلال پيدا كرده، علتش اوضاع اجتماعي مسلمانان عموما و حوزه هاي علميه خصوصا مي باشد. اوضاع اجتماعي ما مسلمانان و وضع حوزه هاي علميه ريشه تاريخي دارد كه به آن اشاره مي كنم". ولايت فقيه در ذهن و قلب مردم حال اگر من بخواهم ولايت فقيه را توضيح بدهم نه زباني به سادگي ايشان دارم و نه بياني كه به عمق كلامشان راه يابم. توضيح و شرح هر مسئله براي جاانداختن آن در اذهان است. حال آنكه مسئله ولايت فقيه جاي خود را در ذهن و قلب مردم باز كرده است، ضمن آنكه متاسفانه اكثر كساني كه آن را توضيح داده اند باعث سردرگمي نسل جديد شده اند و زيباترين نوع حكومت را به گونه نامطلوبي ترسيم كرده اند. براين

ص: 1401

اساس، آن بخشي را كه معظم له خود تشريح كرده اند، توضيح نمي دهم، اما اين دليلي نيست تا متخصصان خوش قريحه درصدد توضيح آن برنيايند. زيرا آنطور كه به خاطر دارم آن حضرت از متخصصان امر خواسته اند كه ولايت فقيه را در جامعه تشريح كنند، ولي گمان مي كنم بخشي كه به مباني فقهي اين مسئله ارتباط دارد بحثي تخصصي است كه مناسب است در حوزه مربوط به خود مورد بحث و بررسي قرار گيرد. آن بخشي كه جامعه بدان محتاجتر است، حوزه انديشه سياسي است كه سوالهاي اساسي غيرفقهي و هجمه هاي بيروني بيشتر در اين حوزه و از همين سوست (19) . در حوزه انديشه سياسي، مسئله مشروعيت از مباحث كلاسيك و قديمي است كه به صورت كاملا فلسفي يا كلامي مورد بحث قرار مي گيرد. حال اگر در فقه توضيح داده شود، بازهم براي ورود به انديشه سياسي بايد صبغه فلسفي به خود بگيرد. حضرت امام (ره) نيز، در كتاب ولايت فقيه مشروعيت آن را هم به روش فقهي و هم به روش فلسفي توضيح داده اند. در بحث فلسفي مشروعيت، سه ديدگاه وجود داشته و دارد: الف. ديدگاه اصالت قدرت: چنين ديدگاهي ماهيت قدرت را تحليل مي كند و در تحليل غايي، اصالت آن را اعلام مي دارد. نتيجه اي كه طرفداران اين نظر مي گيرند آن است

ص: 1402

كه قدرت تمركز يافته جلوه هاي واقعي حقيقت است و حاكم قدرتمند يا نظام مقتدر سامان دهنده اخلاق و سياست مي باشد. در ميان طرفداران چنين نظريه اي، هم الهيون ديده مي شوند و هم ماده نگرها. الهيون منشا قدرت را خداوند قادر قدير مي دانند كه از قدرتش به هر كه بخواهد عطا مي كند و ماديون منشا قدرت را در ذات طبيعت مي دانند و معتقدند طبيعت در رفتار پيچيده خود قدرت را به نحوي كه قهري و طبيعي است در ميان ملل توزيع مي كند. در تاريخ سياسي اسلام، اكثريت انديشمندان اهل تسنن را طرفدار اين نظر مي يابيم. البته با اين تحفظ اعجاب انگيز، مباني چنين نظري را در تاريخ صدر اسلام در نوعي برداشت از اصالت راي بايد جستجو كرد. وقتي حضرت نبي اكرم (ص) رحلت فرمودند دو گروه از لحاظ انديشه سياسي در مقابل هم ايستادند: يك گروه اقليت، به وصايت و امامت معصوم تمسك جستند كه وجه ديگر آن عدالت است و گروه ديگر به شورا دست آويختند كه اصالت قدرت از دل آن بيرون آمد. (لطفا به اين نكته توجه بسيار جدي مبذول داريد) سرنوشت اصالت شورا كه بواقع اصل اصيلي در نص صريح است، چه نتيجه مي دهد و پيروي از امام معصوم چه نتيجه اي؟ تكرار آن خالي از فايده نيست. شيعه به ولايت و امامت تمسك

ص: 1403

جست و از آن به اصل عدالت به عنوان يكي از اصول مذهب رسيد، و اهل تسنن به اصالت راي كه اصلي منصوص است، متمسك شد و از خلافت مبتني بر اصالت قدرت سربرآورد و اين نقد جانانه اي است بر نظامهاي مبتني بر اصالت راي. چنانكه در تمام نظامهاي مبتني بر اصالت راي، اصالت قدرت نيز خودنمايي مي كند و اگر عرصه را احزاب در سياست داخلي بر آن تنگ كنند، در سياست خارجي بروز خواهد كرد. آمريكا، انگليس و فرانسه نمونه هاي خوبي براي شاهد مثال هستند. كساني كه با اين فرهنگها بخوبي آشنايي دارند و در عين حال اهل تفكرند، به دوگانگي و تعارض عجيبي برمي خورند; چرا كه در اين كشورها مشروعيت بر اساس راي اكثريت است و اگر دستگاههاي پيدا و پنهان تبليغي دست اندركار سياست سازي هستند، باز به دليل اصالت راي، سعي در دستكاري راي مردم دارند; نه آنكه آراي مردم را ناديده بگيرند. چرا كه اصالت راي در اين كشورها نهادي شده و تاسيسات حقوقي زيربنايي دارد. بنابراين احزاب درپي تعقيب منافع يا مطامع خود كودتا نمي كنند تا قدرت را به دست آورند; توان تبليغي خود را در راي سازي به كار مي گيرند. اما همين كشورها در طول تاريخ اقتدار خود، راي ديگر ملل را ناديده گرفته اند. انگليس و فرانسه در مستعمرات خود

ص: 1404

بيداد كردند و آمريكا در چند دهه اخير، در سياست خارجي چنان رفتاري از خود نشان داد كه اگر بخوبي برملا شود ملتش شرمنده مي گردد. نقش آراي اكثريت ب. ديدگاه اصالت راي: در اين ديدگاه مشروعيت نظام سياسي از آراي اكثريت برمي خيزد. اگرچه چنين ديدگاهي ريشه فلسفي سه هزار ساله دارد اما در قرون اخير بويژه پس از رنسانس، مباني فلسفي اكثر كشورهاي توسعه يافته از چنين سرچشمه اي سيراب مي شود. چنين ديدگاهي نه لزوما ضد ديدگاههاي ديني است، چنانكه نظام شورايي در اسلام كه خلافت از آن بيرون آمد براساس اصالت راي اكثريت قوام گرفت و نه لزوما ديني; چرا كه اكثر نظامهايي كه سكولار هستند، به اصالت راي معتقدند. البته در نگاه اول، بنيانهاي فلسفي چنين انديشه اي يكنواخت جلوه مي كند، حال آنكه چنين نيست. شايد بيش از پنجاه مكتب قوي فكري با بنيانهاي فلسفي متعارض ماترياليستي يا الهي با پيشفرضها و تفاسير مختلفي از جهان و انسان و مدنيت، وارد اين اقيانوس شده و هر مكتبي با تفاسير فلسفي خاص خودانديشيده است، ولي شگفت آنكه بسياري از مكاتب فلسفي در چهارراه اصالت راي به هم رسيده اند. وقتي انديشه سياسي غرب پس از رنسانس مورد مطالعه سطحي قرار مي گيرد، به نظر مي رسد كه انديشه اصالت راي ريشه در اومانيسم دارد، حال آنكه انديشه خلافت - كه

ص: 1405

خدا محوري از مباني خدشه ناپذيرآن است قبل از رنسانس با تمسك به اصالت راي،انديشه امامت را مورد هجوم قرار داده است. ج. ديدگاه اصالت عمل: در دهه هاي اخير در بسياري از رمانهاي فلسفي، نمايشنامه ها، فيلمها، در بعضي كتابهاي خاطرات سياسي و اكثرا در مصاحبه هايي كه رسانه ها در زمينه هاي مختلف با مردم انجام مي دهند، نكات باريكي ديده مي شود كه اگر بخواهيم آنها را تحليل كنيم چنين نتيجه مي دهد: بحث مشروعيت بحث بيفايده اي است و به جاي آن بايد به مطلوبيت توجه جدي كرد. يا به تعبير ديگر، مبناي مشروعيت، مطلوبيت است، و باز به تعبير ديگر مطلوبيت نسبت به مشروعيت هم اولويت و هم اوليت دارد. البته درگذشته نيز بحثي به نام مقبوليت گاه در كنار و گاه در تقابل با مشروعيت مطرح بوده كه با مسئله مطلوبيت خويشاوندي دارد، ولي با آن يكي نيست. بسياري مسئله مقبوليت را با مسئله راي اشتباه مي گرفتند و در تحليل خود به آن راهي مي رفتند كه به اصالت راي منجر مي شد. ولي به گمانم اين عادت ذهني است كه راه را براي استدلال اصالت راي هموار مي كند. در ديدگاه مقبوليت به شكل و قواره نظام نيز توجهي مي شد، ولي گويا در ديدگاه مطلوبيت به اين نكته توجه مي شود كه اهداف ملي اعم از اهداف رفاهي و مادي و اهداف آرماني

ص: 1406

چگونه قابل تعقيب اند. هر نظامي كه اهداف ملي را در عمل محقق سازد، در چنين ديدگاهي، مطلوب است. آنچه ديدگاه اصالت عمل را خدشه دار مي سازد اين است: "بنيانهاي فلسفي چنين انديشه اي بشدت ملي گراست و پايه هاي آن بر سنگفرش ناسيوناليسم افراطي قرار دارد". بنابراين در صحنه بين الملل كه صحنه تعاطي و تعارض بين ملتهاست، چنين انديشه اي جانب قدرت بي رقيب را مي گيرد و در نهايت به اصالت قدرت رومي آورد. شايد اوج ظهور اين انديشه قوام نگرفته را هنگام فروپاشي شوروي سابق در ميان سياستمداران گيجي كه ذهنشان را تعاليم ماركسيستي پر كرده بود و قلبشان در هواي آزادي مي تپيد، بتوان سراغ گرفت و زشت ترين نوع آن را در چرخش سخيف ياسرعرفات. تفاوت آنچه در شوروي اتفاق افتاد با آنچه ياسرعرفات مرتكب شد اين بود كه روسها به رغم تعاليم ماركسيستي تفوق طلب و بشدت ناسيوناليست اند، ولي ياسرعرفات يك رهبر فردگراي سرخورده از ناسيوناليسم عرب است. حكومت اسلامي از ديدگاه امام انديشه هاي ديگري نيز وجود دارد كه مشروعيت را مبنادار مي كند، ولي به دليل آنكه چندان فراگير نيست از ذكر آن خودداري مي كنيم. حال ببينيم حضرت امام (ره) مباني مشروعيت ولايت فقيه را چگونه توضيح مي دهند. ايشان در كتاب ولايت فقيه در اين باب چنين گفته اند: "حكومت اسلامي، هيچيك از انواع طرز حكومتهاي موجود نيست. مثلا استبدادي

ص: 1407

نيست كه رئيس دولت مستبد و خودراي باشد، مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف كند، هركس را اراده اش تعلق گرفت بكشد و هركس را خواست انعام كند و به هركه خواست تيول بدهد و املاك و اموال ملت را به اين و آن ببخشد. رسول اكرم (ص) و حضرت اميرالمومنين (ع) و ساير خلفا هم چنين اختياراتي نداشتند. حكومت اسلامي نه استبدادي است و نه مطلقه; بلكه "مشروطه" است. البته نه مشروطه به معناي متعارف فعلي آن كه تصويب قوانين تابع آراي اشخاص و اكثريت باشد. مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم (ص) معين گشته است. " مجموعه شرط" همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود. از اين جهت حكومت اسلامي "حكومت قانون الهي بر مردم" است." (20) اگر فرض كنيم كه انديشه هاي سياسي حضرت امام (ره) به هنگام تدريس ولايت فقيه قوام گرفته بود و آنچه پس از آن فرموده اند، يا آراي سياسي ايشان است و يا همان معنا را بيشتر توضيح داده اند، آنگاه اگر از ولايت مطلقه صحبت كرده و در مقابل كساني كه ولايت مطلقه را متوجه نشده اند موضع

ص: 1408

گرفته اند، بايد ديد آيا اين موضعگيري تحولي تعارضي درانديشه هاي سياسي ايشان است يا چيز ديگري؟ البته بسيار بايد تاسف خورد كه اصولا چنين سوالي در اذهان برخي مطرح مي شود. زيرا اصل سوال از يك اشتراك لفظي منشا گرفته است; به اين معنا كه ولايت مطلقه در مقابل مطلقه اي نيست كه در عبارات فوق فرموده اند; بلكه به اين معناست كه حدود اختيارات ولي فقيه را نداشتن عصمت محدود نمي كند. كساني كه در امر حكومتداري اختيارات حاكم را محدود مي كنند، ماهيت حكومت را نمي شناسند، وگرنه اين مطلقه يك دلالت عقلي است و آنقدر بديهي كه هيچيك از مسلمانان صدر اسلام نيز در مطلقه بودن آن تشكيك نكرده اند. شنيده ايم كه خليفه دوم گفت: اگر اشتباهي كردم به من تذكر دهيد و يك عرب بينام پاسخ داد: اگر كج بروي با اين شمشير كجم راستت مي كنم و جانش درامان بود و سخنش مقبول عام. اما همين عرب در ركاب او مي جنگيد و به جهاد مي رفت، زكات مي داد و نمي گفت جهاد امري است كه فقط پيامبر بايد بدان امر كند و تو مجاز نيستي. آنچه مورد بحث بود و به دو ديدگاه شيعه و سني منجر شد حدود اختيارات حاكم نبود; بلكه مباني مشروعيت و مقبوليت حاكم بود. حاكم در نگاه شيعه به طور قهري صلاحيتدارترين مردم است كه چه راي

ص: 1409

دهد و چه رايي نياورد، فرمانش مطاع است. در نگاه اكثريت اهل تسنن، صلاحيتدارترين مردم مقبولتر است، ولي فرمان كسي مطاع است كه قدرت را دراختيار دارد. درانديشه اوليه صدر اسلام، مشروعيت حاكم از رايي كه از شورا بيرون آيد به دست مي آيد، و در نظام فكري شيعه اصلح را اصلح انتخاب مي كند و اين انتخاب به دليل آنكه انتخاب طبيعي است، انتصاب نام دارد. البته وقتي بحث از حكومت است "ولايت مطلقه" به معناي داشتن تمام اختياراتي است كه معصوم در امر حكومتداري، دارد. ولي اگر دامنه بحث فراتر از امر حكومت باشد به طور طبيعي، تفاوتي عميق بين معصوم و اصلح غيرمعصوم وجود دارد. چنانكه در دعاهاي شيعه كه خود دائرةالمعارفي بزرگ است، خطاب به ائمه هدي مي خوانيم: "يا امام الانس و الجان" حال آنكه براي ولي فقيه چنين شاني را قايل نيستيم. ولايت مطلقه به معناي مطلق العنان نيست براي آنكه ولايت مطلقه با مطلق العنان بودن خلط نشود، امام خميني (ره) "مشروطه" را مطرح مي كنند; به اين معنا كه ولي فقيه حافظ حدود و قوانين خداست نه قانونگذار، و درك اين معنا به اين است كه جامعيت اسلام را به جان باور كرده باشيم وگرنه دچار تزلزل فكري خواهيم شد. به همين لحاظ حضرت امام نسبت به شخصيت و صداقت

ص: 1410

و توانايي فكري و عقلي هركس كه در جامعيت دين مردد بود، ترديد داشت. سازمان مجاهدين آن روز را كه اكثر گروههاي مبارز تاييد مي كردند و ايشان حاضر نبودند كه تاييد كنند، بيشتر از آنجا ناشي مي شد كه اين گروه در جامعيت دين ترديد داشت و به دنبال بخش تكميلي اسلام، ماركسيسم نيز در ديدگاه نقش موضوعيت مي يافت. اما جايگاه شورا و اصالت راي مردم درانديشه سياسي ايشان چنان عميق است كه مي فرمايند: "مجلس در راس امور است." همچنين وقتي بعضيها فشار مي آورند كه خبرگان رهبري را خبرگان تعيين كنند. زيربار نمي روند و مي فرمايند: مردم در تشخيص خبرگان، خبره اند، و يا وقتي پيشنهاد مي شود كه رئيس جمهور با راي مجلس يا به طريقه ديگري انتخاب شود، مي فرمايند مردم بايد در سرنوشت خود دخالت مستقيم داشته باشند. اهميت راي مردم شايد اوج توجه ايشان به راي مردم در آنجايي بود كه زمزمه مي شد كه روحانيت تهران به طور متمركز براي كل شهرستانها كانديدا معرفي كند و با مخالفت جدي ايشان مواجه شد و فرمودند: هر شهرستان كانديداهاي خود را خود، معرفي كند. همچنين از بيانات ايشان نسبت به شركت در انتخابات چنين استنباط مي شود كه گويا واجب شرعي است، چنانكه رايي را شرعي مي دانند كه با چشم وگوش باز به صندوق رفته باشد

ص: 1411

و شناخت كانديداها و انتخاب اصلح را براي راي دهندگان لازم و ضروري اعلام كرده اند. البته دستگاههاي مسول انتخابات موظف اند جلوي تقلب و تخلفات را بگيرند و تلاش كنند شرايطي فراهم شود تا تمام افراد واجد صلاحيت راي دادن، بتوانند بدون دغدغه خاطر و به دور از تفتيش عقايد، راي خود را به صندوق بيندازند و مردم را به پاي صندوقها دلالت دهند، اما به هيچ وجه نبايد مسوليت خطدهي به مردم را عهده دار شوند. چرا كه مردم مكلف اند رايي را به صندوق بيندازند كه به آن باور دارند و اين عنايت ايشان، ذهن را به اين معنا دلالت مي دهد كه شركت در سرنوشت سياسي مانند انتخاب دين و باور به اصول آن - كه تقليد بردار نيست - آنقدر اصالت دارد كه غيرقابل تقليد است و بايد با يقين به درستي راي انجام شود. از دگرسو در كتاب ولايت فقيه عباراتي ديده مي شود كه بظاهر اين نظر را مورد ترديد قرار مي دهد. ايشان مي فرمايند: "فرق اساسي حكومت اسلامي با حكومتهاي "مشروطه سلطنتي" و "جمهوري" در همين است; در اينكه نمايندگان مردم يا شاه در اين گونه رژيمها به قانونگذاري مي پردازند، در صورتي كه قدرت مقننه و اختيار تشريع در اسلام به خداوند متعال اختصاص يافته است. شارع مقدس اسلام يگانه قدرت مقننه است. هيچ كس

ص: 1412

حق قانونگذاري ندارد و هيچ قانوني جز حكم شارع را نمي توان به مورد اجرا گذاشت. به همين سبب، در حكومت اسلامي به جاي "مجلس قانونگذاري" كه يكي از سه دسته حكومت كنندگان را تشكيل مي دهد، "مجلس برنامه ريزي "وجود دارد كه براي وزارتخانه هاي مختلف در پرتو احكام اسلام برنامه ترتيب مي دهد و با اين برنامه ها كيفيت انجام خدمات عمومي را در سراسر كشور تعيين مي كند". (21) اما گويا آن حضرت به يك سوال مقدر نيز مي انديشيدند و براي آنكه مسئله تضاد ظاهري اصالت راي و اصالت قانون الهي را حل كنند، بلافاصله ادامه مي دهند: "مجموعه قوانين اسلام كه در قرآن و سنت گرد آمده، توسط مسلمانان پذيرفته و مطاع شناخته شده است. اين توافق و پذيرفتن

ص: 1413

كار حكومت را آسان نموده و به خود مردم متعلق كرده است. در صورتي كه در حكومتهاي جمهوري و مشروطه سلطنتي اكثريت كساني كه خود را نماينده اكثريت مردم معرفي مي نمايند هرچه خواستند به نام "قانون" تصويب كرده، سپس بر همه تحميل مي كنند. حكومت اسلام، حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خداست و قانون فرمان و حكم خداست. قانون اسلام، يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم (ص) گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابع قانون هستند". حكومت يا قانون؟ اين گفتار بسيار ساده و در عين حال عميق، لطايفي دارد كه شايد كمتر مورد توجه قرار گرفته است; از جمله به جاي آنكه ميدان بحث مشروعيت را از "حكومت آغاز كنند، از "قانون" آغاز كرده اند. در مباحث انديشه سياسي غالبا گفته مي شود: "حكومتي مشروعيت دارد كه قانوني است" و قانوني بودن يا از آراي مردم كسب مي شود و يا از دين برمي خيزد. بنابراين وقتي از دين برگرفته شود ديگر مبتني بر آراي مردم نيست. حال آنكه در پس فرمايش ايشان در گفتار فوق اين معنا نهفته است كه ابتدا مشروعيت قانون مورد سوال است، نه مشروعيت حكومت. در حقيقت قانوني مشروعيت دارد

ص: 1414

كه اصالت ذاتي دارد و مردم به درستي آن ايمان دارند. حال كه جامعه مسلمانان قوانين اسلام را به جان و دل پذيرفته و چنين جامعه اي كه اكثريت آن را مسلمانان تشكيل مي دهند به طور طبيعي و قهري آراي مردم در پذيرش حكومتي كه مبتني بر قانون الهي است، تعيين كننده است. بنابراين هر حكومتي كه با زور و ارعاب و كودتا يا از سرناچاري بر جامعه تحميل نشده باشد، مبناي مشروعيت خود را از همان سرچشمه اي گرفت كه مردم قبل از آن برگرفته اند. با چنين نگاهي، حكومت غيرتحميلي، آراي مردم را در دل خود دارد. به تعبير ديگر در جامعه مذهبي عينيت حكومت، در گرو آراي اكثريت است و اين يك مرحله جلوتر از اين معناست كه حكومت براساس آراي اكثريت مشروع گردد يا براساس دين. اميدوارم با اين بيان ناقص توانسته باشم مقصود را بيان كنم. البته به اين نكته نيز اشاره كنم كه آنچه پس از رنسانس در غرب اتفاق افتاد و حكومتهاي سكولار در مقابل حكومتهاي ديني قرار گرفت و گمان مي رفت كه حكومتهاي دموكراتيك سكولار تجلي اراده و آراي مردم است و حكومتهاي ديني تحميل مذهب بر سياست، يك كج انديشي مفرط دارد كه از كثرت ظهور پنهان مانده است، و آن اينكه در حقيقت، غرب دين عوض كرده است;

ص: 1415

نه آنكه دين را از سياست جدا كرده باشد. به اين نحو كه ديني فلسفي آفريده كه معنويت را در مسيحيت جستجو مي كند و ماديت را در علم و عقل. به بيان ديگر، دين هرگز از سياست جدا نبوده و تصور جدايي آن نيز نمي رود. آنچه جدا شده، غيب و شهود در دين است كه دو پاره شده; پاره اي را كه پيشرفتهاي علمي با آن سر ناسازگاري دارد دانشگاه توضيح مي دهد و به پاره اي از نيازها كه دانشگاه توان پاسخگويي ندارد كليسا پاسخ مي دهد. به تعبير ديگر، آنچه در غرب اتفاق افتاد جدايي دين از سياست نبود، بلكه زايش اديان جديدي بود كه بخشهايي از آن را كليساها عهده دار شدند و بخشهايي را دانشگاهها و آزمايشگاهها، و به آن جهت كه دانشگاهها به طور مستقيم بر اعتقادات ماورايي فردي تسلطي ندارند، كليساها هنوز نفس مي كشند و چون كليساها نيازهاي اجتماعي را پاسخگو نيستند، سياست از كليساها فرمان نمي گيرد. ولي در برداشتهاي غيرمسيحي از اسلام، اگر جامعه اي جامعيت دين را به طور جدي باور داشته باشد، ديگر اين جدايي معنايي نخواهد داشت و حكومتي كه در چنين جوامعي شكل مي گيرد، به طور كامل عين آراي اكثريت است و بحث مشروعيت نظام فقط در چارچوب قانون معنا مي دهد; قانوني كه هم بر

ص: 1416

رفتار فردي جاري است و هم بر رفتار اجتماعي، هم حاكم را هرچند پيامبر باشد در برمي گيرد و هم تابع را هرچند غير مسلمان باشد. عدالت اجتماعي اولين تكليف حكومت اسلامي با چنين برداشتي، بحث از آراي اكثريت در مشروعيت حكومت بحثي منتفي است و فراتر از آن آراي اكثريت نيست كه حكومت را مشروع مي سازد، بلكه آراي مردم آن را بنا مي كند. نكته مهمتر اينكه مردم در چنين انديشه اي مصالحي بيش از آراي خود براي بناي حكومت مي آورند و در حقيقت باانديشه سياسي در بناي حكومت مشاركت مي كنند، نه با آراي سياسي. چرا كه جايگاه باورهاي جدي غيرقابل تغيير در امر سياست در حوزه انديشه سياسي است نه در حوزه آراي سياسي، و چنين مي شود كه راي مردم اصالت ذاتي مي يابد. مسئله ديگر در باب اصالت راي در نگاه ايشان را بايد در متن اسلام جستجو كرد. به اين معنا كه حكومت اسلامي ابتدا موضوع تكليف است و به تبع تكاليف خود موضوع حق مي گردد. اولين تكليف حكومت اسلامي با ديدگاه شيعي برقراري عدالت اجتماعي است. چنانكه عدالت به عنوان يك زيربناي فكري جزو اصول مذهب قرار گرفته و اصولا يكي از ملاكهاي متقني است كه مي توان مشروع بودن رفتار حكومت را با آن سنجيد. يكي ديگر از تكاليف عمده حكومت، برقراري امنيت (به معناي

ص: 1417

عام كلمه) و ديگري اخذ آراي مردم در نحوه اداره امور است. دو آيه در قرآن كريم به اصالت شورا دلالت دارند. آيه 159 سوره آل عمران مي فرمايد "فبما رحمة من الله لنت لهم ولو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك فاعف عنهم واستغفرلهم و شاورهم في الامر فاذا عزمت فتوكل علي الله ان الله يحب المتوكلين". اين آيه هم به روانشناسي مردم در بحث مشاورت پرداخته و هم به هر نتيجه اي كه از مشاورت بيرون آيد بها داده و فرموده است، وقتي به عزم رسيدي توكل كن. چنانكه در جنگ احد وقتي حضرت رسول اكرم (ص) اصحاب را به مشورت دعوت كرد و نتيجه اي كه از مشورت بيرون آمد، مطابق نظر خود نبود و در اقليت قرار گرفت، لباس رزم پوشيد و به ميدان رفت و شكست خورد ولي به رخ مردم نكشيد كه شما اطلاعات كمي داريد، تحليل شما ضعيف است و از اين جور حرفها. زيرا وقتي به عزم رسيد يعني به اراده اي كه از آراي مردم بيرون مي آيد ديگر نتيجه عمل مهم نيست. آنچه مهم است آنكه اين راي اصالت دارد و بايد به خدا توكل كرد و به آن عمل نمود. البته عده اي آيه را به نحوي كه اصالت را از مشورت بگيرد و به عزم تحويل دهد،

ص: 1418

معنا كرده اند كه انديشه سياسي آنان در تفسير آيه دخالت دارد. ديگري در آيه 38 سوره "شوري" است كه مي فرمايد: "والذين استجابوا لربهم و اقاموا الصلوة و امرهم شوري بينهم و مما رزقناهم ينفقون". تاكيد قرآن بر مشورت در آيه اول به حاكم توصيه مي كند با كساني كه پيرامون او هستند مشورت كند و در اين آيه وظيفه مردم را برمي شمارد كه بايد در امور خود مشورت كنند و اين مشورت را نه امري تشريفاتي بلكه مانند برپايي نماز اعلام مي دارد. در حقيقت هم حاكم هم تابع كه در غايت يكي هستند، موظف اند در امور خود مشورت كنند و اين جايگاه اصالت راي را از متن دين نشان مي دهد. نكته مهمتر اينكه در اكثر فلسفه هاي سياسي به مردم حق داده مي شود در سرنوشت سياسي خود با راي و عمل خود مشاركت داشته باشند ولي از اين آيات اينگونه برمي آيد كه بحث فراتر از حق داشتن نداشتن است، بلكه به شكل وظيفه بروز يافته است; يعني مردم وظيفه دارند در سرنوشت سياسي با مشورت دايمي خود عهده دار امور شوند و حكومت نيز مكلف است امور حكومت را با نظر اكثريت آرا جاري سازد. با چنين برداشتي "ولايت مطلقه" با اصالت راي هيچگونه تضادي ندارد. چه ولايت مطلقه يعني عهده دار تمام امور اصلي، فرعي، عبادي، سياسي

ص: 1419

و اقتصادي جامعه شدن و از پرداختن به هيچ امري از امور اداره حكومتداري غفلت نكردن و از دگرسو، اصالت راي مردم يعني قرار گرفتن در تمام اموري كه در دايره ولايت قرار مي گيرد و فاصله حاكم و تابع را برداشتن و در يك جامعه توحيدي در امر سياست به وحدت رسيدن. در بعد روابط خارجي به نظر مي رسد معظم له سه اصل دعوت، نفي سبيل و حفظ دارالاسلام را در ساختارانديشه سياسي خود دارند، اما اينكه ظرف سياست خارجي را چه چيز گرفته اند، قبلا به تفصيل در اين زمينه سخن گفته ايم. (22)

پى نوشت ها

: 1. سوره نحل، آيه 2 .112. سوره يوسف، قسمتي از آيه 3 .111. انفال، قسمتي از آيه 4 .60. بقره، قسمتي از آيه 249. 5. خوشبختانه كتاب سه جلدي كوثر كه توسط موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام (ره) منتشر شده و ادامه دارد، همچنين كتابهايي كه تحت نام در جستجوي راه از كلام امام، توسط انتشارات اميركبير انتشار يافته، كار را تسهيل مي كند. 6. در جستجوي راه از كلام امام، دفتر سيزدهم، ص 264. 7. اين سخنان را از شهيد چمران كه با تواضع خاص عارفان از كميته انقلاب اسلامي، ناحيه 5، منطقه يك تهران ديداري داشتند، شنيدم و در يك گپ دوستانه كه بيش از

ص: 1420

دو ساعت به طول انجاميد، ادامه دادند كه ببينيد بچه هاي شما همگي حزب الهي هستند و با فرهنگ خانواده هاي بي بند و بار آشنايي ندارند. آن خانواده ها نيز كه از عطوفت انقلاب بي خبرند، از فرهنگ حزب الهي غافل اند، اگر بين اين خانواده ها و همسايگانشان نزاعي دربگيرد، بيچاره آنها حتي نزاع خود را از كميته ها پنهان مي كنند، حال آنكه حضرت امام با تاييد ادامه كار شهرباني مشكل رواني آنها را حل كرده اند. 8. اگر قرار باشدانديشه را خارج از مفهوم اصطلاحي آن معنا كنيم، آنگاه از بسياري ازانديشمندان اصطلاحي را خواهيم يافت كه انديشمند نيستند. زيراانديشمند با تعريف دقيق "انديشه" كسي است كه مغالطه ها را نيز بخوبي كشف كند و نه آنكه چنان مغالطه اي مرتكب شود كه بخشي از جامعه بشري را مدت زيادي به كجراهه ببرد. با اين حال در بحث انديشه سياسي منظور ازانديشه، مفهوم منقول و اصطلاحي آن است; نه معناي اوليه و حقيقت آن. 9. در اسلام فقط دو ماهيت متمايز در دو سوي يك طيف وجود دارد. اشكال ديگر در ميانه طيف جاي خواهد گرفت. شق سومي به عنوان موضوعي متباين وجود ندارد. لكم دينكم ولي دين. 10. فرهنگ چيره آن زمان، مخلوطي از نظرات دين باوران، دينداران، بيدينان و دين ستيزان بود و اگرچه اكثريت با دينداران سنتي بود و در ميان اينان

ص: 1421

فرنگ رفته نيز ديده مي شد اما دامنه اعمال نفوذ اقليت فرنگ رفته هاي لائيك يا ضد دين در شكل گيري فرهنگ سياسي، كمتر از نفوذ اكثريت نبود. ولي در جمع جبري صبغه ديني قانون اساسي مشروطه بيش از صبغه غيرديني آن بود. 11. به عنوان مثال اگر كسي گمان كند كه اسلام روزه را بدين سبب واجب كرده كه براي سلامتي مفيد است و لاغير، بعيد است كه مبناي تفكرش اسلامي باشد، حتي اگر به حديث مستند و زيبا و كوتاهي از حضرت رسول اكرم (ص) كه فرمود: "صوموا تصحوا" (روزه بگيريد تا سلامت باشيد) استناد كند. اين استناد مبناي تفكر نيست. شاهد مثالي است براي اثبات يك نظر از پيش تعيين شده و شايد از وجهي درست. دلايل ذهن پسند ديگري نيز از فقه براي اثبات اين نظر مي توان يافت، چنانكه اجماع است بين تمام فقهاي اهل سنت و شيعه كه اگر روزه براي سلامتي بدن روزه دار يا حتي بچه شيرخواره اي كه به سينه مادر نيازمند است، مضر باشد، نه تنها آن روزه باطل است بلكه حرام نيز هست و قضا دارد. اما اين دلايل يكي از حكمتهاي روزه را بيان مي كند نه علت وجوب آن را، و اگر تبعات امري را به عنوان مبناي آن امر بگيريم درانديشه دچار التقاط خواهيم شد. 12. بعضي مرزي

ص: 1422

بين فرهنگ و دين قايل نيستند و آن را به دين و فرهنگ يا فرهنگ و دين تعبير مي كنند كه از وجهي درست است، اما درست تر آنكه فرهنگ نيز يا ديني است يا نيست يا امري مشكك است. 13. اين گونه گمان مي كنم كه عرفان فصل ديگري است و در نگاه يك دين باور به تقسيم بندي ديني و غيرديني تن در نمي دهد. عرفان، عرفان است و هرگز غيرديني نخواهد بود كه اگر جز اين باشد عرفان نيست. آنچه به عرفان مذهبي و غيرمذهبي تقسيم مي شود، اشتراك لفظي دارد. شايد درست تر اين است كه بگوييم عرفان و تصوف. اين تصوف است كه مي تواند ديني يا غيرديني باشد. مهمتر آنكه در نگاه عرفاني ايشان پله ديگري به ارتفاع زمين تا سهيل وجود دارد كه دست انديشه ما به آن نمي رسد و نظاره آن تنها از دور ممكن مي شود. بنابراين من اينگونه نظاره كرده ام و بسياري ديگر دقيق تر از آنكه: همه معارف، جلوه هاي حق اند و چيزي جز جلوه حق ديدني نيست، هر چيز كه نيست، نيست و نيستي محتمل نيست. پس هر آنچه كه هست، تماما جلوه حق است و خدايي است. 14. وانگهي هيچ كس در عمل نمي تواند علوم انساني را به طور خالص از باورهاي ديني يا مكتبي خود پاك سازد; به عبارت ديگر هر عالمي در

ص: 1423

موضوع گزيني ابتدا از اعتقادات خود رخصت مي گيرد و سپس با متدولوژيهاي متعارف وارد در تخصص خود مي گردد. اگر نمي ترسيدم كه جامعه علمي مرا به گزافه گويي متهم سازد مي گفتم: هيچ معرفتي حتي علوم دقيقه و تجربي نيز به طور خالص از باورهاي مذهبي و مكتبي منفك نيست. بگذار فاحش بگويم كه نگاه توحيدي حتي در متدولوژيها نيز دخالت مي كنند و فراتر از آن در عالم خارج نيز اثرگذار است. حتي در طراحي هواپيما هم دخالت مي كنند. يك سي سي خون در لوله آزمايش فردي كه موحد است همان رفتار را ندارد كه در لوله آزمايش يك غير موحد. بالاتر از آن لوله آزمايشي را كه موحد يا غيرموحد طراحي كنند نيز متفاوت است و اين بحث عجيب و غريبي نيست. به اشاره گذر كردم كه فتح بابي شود تا آنها كه بيان رساتري دارند به توضيح بيشتر آن بپردازند. 15. ديوان امام، "در توصيف بهاران و مديح ابا صالح امام زمان"، صفحه 271. 16. اگر اين تصورات و خيالات به ذهن ما مي رسد معلوم نيست كه به ذهن ايشان نرسيده باشد، ولي در گفتارشان ردپايي نيست. آنچه در گفتارشان براحتي قابل دريافت است، وجوب تشكيل حكومت اسلامي است و اين معنا آنقدر در گفتار ايشان جلا داشت كه در شعارهاي كليدي

ص: 1424

انقلاب بر زبان غالب مردم مي چرخيد: "استقلال، آزادي، حكومت اسلامي". پس از پيروزي انقلاب بود كه نحوه اداره حكومت به عنوان "جمهوري اسلامي" قوام گرفت. 17. كتاب ولايت فقيه، درسهاي ايشان در نجف اشرف است كه عده اي از شاگردان، آن را نگارش كرده اند و توسط خود ايشان ويرايش شده است. 18. بحث ولايت فقيه كتاب البيع، توسط آقاي عبدالكريم بي آزار شيرازي ترجمه و شرح شده و انتشارات بعثت آن را منتشر ساخته است. 19. البته بخوبي نمي دانم آيا فقهايي كه اصل ولايت فقيه را قبول ندارند، بيشتر به آن آسيب مي رسانند يا هجمه هاي تبليغي بيگانگان در زشت جلوه دادن آن كارگرتر است. اما اين را بخوبي دريافته ام كه بسياري از استادان دروس انقلاب اسلامي و بسياري از نويسندگان و گويندگان، به طرفداري از ولايت فقيه مطالبي عرضه كرده اند كه دانشجو و خواننده را به وادي ترديد كشانده اند. 20. امام خميني (ره)، ولايت فقيه، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، چاپ اول، صص 32 و 21 .33. ولايت فقيه، صص 33 و 34. 22. در سميناري كه سال 71 در دانشگاه علوم دريايي چالوس تحت عنوان انديشه هاي سياسي حضرت امام (ره) برگزار گرديد، به تفصيل در اين زمينه سخن گفته ام كه در دست انتشار است و براي آشنايي با اين مباني

ص: 1425

رجوع شود به فصلنامه سياست خارجي، از انتشارات دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امور خارجه، سال اول، شماره دوم، طرح تحقيق در مباني سياست خارجي اسلام. دكتر سيد علي قادري

ص: 1426

امام خميني ستاره درخشان فرهنگ ديني

6 چكيده: استاد جمعه علي خان معاون وزير فرهنگ قرقيزستان اشاره: انقلاب اسلامي با همه گستردگي و عظمتش، انقلابي فرهنگي است. و هدف اصلي حضرت امام خميني احياء نسبت فراموش شده آدميان با حقايق متعالي و بازيابي ويت حقيقي انسان است. حقيقتي كه در گردونه پر هياهوي جهان ماشيني معاصر به طاق نسيان سپرده شده است. اينك براي برقراري اتصال مسير حيات آدمي با سرچشمه هاي ازلي آن، ابتدا بايد خانه دل و جان آدميان را كه مامن خود فراموشي است از " منيت ها" ويران ساخت. اما، زنهار، اين ويراني را انهدام آدمي مپنداريد كه خود عين عمارت و آباداني است. اكنون هر چه در حوادث جهان معاصر عميق تر مي نگريم به ضرورت اين بازنگري و تحول بيشتر پي مي بريم. پرسش اصلي اين است; اينك كه طاعون ابتذال فرهنگي غرب به جان شرق افتاده است راه بيرون شدن از اين مهلكه چيست؟ و چگونه مي توانيم از هويت ملي و سنتهاي اسلامي خويش پاسداري كنيم؟ استاد جمعه علي خان، بدين سئوال چنين پاسخ مي دهد: "مردم حافظ و نگهبان سنتها هستند" وي تنها راه بيرون شدن از بحران بي هويتي را در بازيابي غناي فرهنگ اسلامي و هويت ملي مي داند. جمعه علي خان در سال 1937 در ناحيه مشهور تلس از

ص: 1427

كشور قرقيزستان متولد شد. تحصيلات عالي خود را در رشته هاي ادبيات و موسيقي به پايان رساند و پس از پشت سر نهادن تجارب تدريس، تاليف و سرپرستي اجرا گروههاي موسيقي، اكنون معاون وزير فرهنگ قرقيزستان است. همزمان با برگزاري مراسم پنجمين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني، "حضور" با ايشان گفتگويي داشت كه در پي مي آيد: حضور: اجازه بدهيد ابتدا از پيشينه زندگي و سوابق فعاليتهاي فكري و تحصيلي تان بپرسيم: جمعه علي خان: من در سال 1937 م، در ناحيه تلس - زادگاه چنگيز آيتماتف - كه براي قرقيزها جاي مشهوري است متولد شدم. سال تولد من مصادف است با تشديد خشونت هاي استاليني، فشار اختناق در اين سال ها، (يعني سالهاي 1936 - 37 ( چنان بالا گرفته بود كه حقيقتا زندگي براي مردم شوروي، بخصوص اهالي جمهوريهاي مسلمان نشين بسيار دشوار شده بود. پنج ماهه بودم كه پدرم را به جرم اينكه زبان عربي مي دانست و در حوزه علوم اسلامي تحصيل كرده بود دستگير و به ده سال زندان محكوم كردند، و بدين ترتيب تربيتم به عهده مادر و مادربزرگم گذاشته شد. حضور: بدون شك اين حادثه براي شما يك تراژدي بود! جمعه علي خان: تحصيلات مقدماتي من در چنين شرايطي به پايان رسيد، بعد از اتمام تحصيلات متوسطه، وارد دانشگاه

ص: 1428

شدم. ابتدا در رشته ادبيات از دانشگاه ملي جمهوري قرقيزستان فارغ التحصيل شدم و بعد از آن در رشته درسي ژوركر (معلمي گروه عمومي موسيقي) در دانشگاه عالي موسيقي تاشكن (كنسرو تاريا) به تحصيل ادامه دادم. حضور: بعد از پايان تحصيلات در چه زمينه اي به فعاليت پرداختيد؟ جمعه علي خان: ابتدا از يك سنت خانوادگي پيروي نموده، كارم را با تعليم بچه ها آغاز كردم. و در اين راه، هر آنچه را كه از موسيقي نزد گذشتگان آموخته بودم به آنان آموختم. حدود 18 سال عمرم صرف تعليم و آموزش شده است و شاگردان زيادي تربيت كرده ام. در همين دوره، چند سال در مدرسه مخصوص شبانه روزي به تدريس اشتغال داشتم و از ميان شاگردانم هشت تن صاحب عنوان افتخاري هنرمند شايسته و يا هنرمند مردمي شدند. ده سال رهبر گروه كر دانشگاه ملي بودم، كه طي آن اين گروه دوبار به مقام دومي مسابقات سراسري اتحاد شوروي رسيد. بار اول اين مسابقات در مسكو و دومين بار در شهر تالين برگزار شده بود. تاكنون دو كتاب تاليف كرده ام، اولي آلبومي است شامل مجموعه آثار آهنگسازان قرقيزستان و دومي كتابي است نظري درباره اجراهاي كر موسيقيدانان قرقيزستاني. در كتاب اخير، موسيقي كر را از جنبه هاي گوناگون تحليل كرده ام. هم چنين

ص: 1429

دهها مقاله، سخنراني، كنفرانس در موضوع فرهنگ ملي و راه هاي رشد آن در آينده، و درباره اصول آموزشي هنر، آموزش موسيقي به كودكان در مهد كودك، و آموزش موسيقي به جوانان، حاصل فعاليتهاي من در زمينه فرهنگ و هنر بوده است. بعد از اين دوره فعاليتهاي من در اين خصوص پايان يافت و جذب امور اجرائي شدم. ابتدا مرا به رياست كانون موسيقي دانان انتخاب كردند، مدتي بعد مسئوليت بخش فرهنگي - اجتماعي در هيات دولت به عهده من گذاشته شد. و هم اكنون نيز چهار سال است كه معاون وزير فرهنگ هستم. از نظر خانوادگي نيز، بسيار راضي و خرسندم. همسرم استاد اقتصاد در دانشگاه تربيت معلم است واحدي كه او تدريس مي كند قبلا اقتصاد سياسي نام داشت كه اخيرا به مباني علوم اقتصادي تغيير يافته است. دو فرزند دارم. پسر بزرگ من نوازنده پيانوست. و در كنسرواتوري يعني همان دانشگاه عالي موسيقي در مسكو درس خوانده است و الان در دانشگاه موسيقي استانبول تدريسمي كند. حضور: شما اكنون به مناسبت شركت در مراسم پنجمين سالگرد ارتحال حضرت امام خميني به ايران سفر كرديد. تاكنون چه اطلاعاتي درباره شخصيت حضرت امام داشتيد، در ايران چه اطلاعات تازه اي دستگيرتان شده است و درباره انقلاب اسلامي و آرمانهاي بزرگ امام راحل چگونه مي انديشيد. جمعه علي

ص: 1430

خان: شناخت اوليه ما بسيار ناچيز بود، زيرا در زمان اتحاد جمهوري ها حكومت مركزي بيشتر در جهت تحميق آگاهي مردم فعاليت مي كرد. ما همين اندازه مي دانستيم كه امام خميني شخصيتي سازش ناپذير است كه سالها در تبعيد زندگي كرده و به چيزي جز پيروزي انقلاب اسلامي و تاسيس حكومت اسلامي رضايت نمي دهد. با توجه به اخبار در دسترس شناخت اوليه ما همين اندازه بود. حضور: سفر شما به ايران چه تاثيري در تكميل اين شناخت اوليه شما داشته است. جمعه علي خان: يك مثل قديمي هست كه مي گويد يكبار ديدن بهتر از هزار بار شنيدن است. ما هرگز نمي توانستيم عمق واقعيت هاي موجود در كشور ايران و ابعاد گسترده انقلاب اسلامي را از راه مطالعه كتابها و خواندن يا شنيدن اخبار مطبوعات و رسانه ها و حتي با ديدن تصاوير تلويزيوني دريابيم. انقلاب اسلامي ايران پديده اي تك با شاخص هاي ويژه يك انقلاب الهي است. ما از مشهد تا اينجا را با اتوبوس آمديم، اين سفري دشوار اما خاطره انگيز بود. به نيشابور رفتيم. با مردم از نزديك ديدار كرديم. مردم روحيه سازندگي بالايي داشتند. در روستاها و نهرهاي كنار جاده خانه سازي رواج چشم گيري داشت. همه به فكر آباداني هستند. ايرانيان مردماني صميمي و مهربانند. اشتياق زيادي در نگاهشان موج مي زد.

ص: 1431

معلوم است كه از زندگي خود راضي اند. ساختن خانه، عمران و آباداني نشانه اميدواري به فرداست. همه مي خواهند شرايط زندگي بهتري داشته باشند. در تهران نيز همين طور است. تقريبا چهل يا پنجاه درصد زيبايي بناي شهري به نظر مي رسد كه جديد است. عمران ادامه دارد. ساختمانهاي در حال احداث زياد به چشم مي خورد. به نظر من اين از نتايج انقلاب اسلامي است. و نشان مي دهد كه ملت و دولت ايران راه درستي انتخاب كرده اند. بهبودي وضع زندگي مردم خيلي مهم است و اين درخور منافع ملت شماست. حضور: نظر حضرت امام خميني، چه در مراحل تكوين و گسترش انقلاب اسلامي و چه بعدها در ايام تاسيس و استقرار جمهوري اسلامي، همواره اين بود كه ايران مي تواند و بايد در شرايط فعلي الگوي شايسته اي در سطح جهان اسلام و در ميان ملل آزاده جهان باشد. شما كه از نزديك با وضعيت كشور ما آشنايي يافته ايد، موقعيت فعلي كشور ما را چگونه مي بينيد. جمعه علي خان: در ايران همه اقشار جامعه از افكار امام خميني پيروي مي كنند. به طوري كه مي توان گفت اين امر در ميان رهبران ساير كشورها سابقه ندارد. همين پشتيباني مردمي از اهداف و آرمان هاي امام است كه چنين موفقيت هاي خيره كننده اي را نصيب ايرانيان كرده

ص: 1432

است. براي يك رهبر، خصوصا رهبري ديني و معنوي اين امر بسيار حائز اهميت است. و همين پشتيباني او را به هدف رساند، چون نظرات او به سود مردم بود و براي مردم نتيجه عملي داشت. به ما قبلا گفته بودند كه امام رهبري بنيادگرا و معتقد به شديدترين قوانين است. اما، ديدار من از ايران درست عكس اين پندار را ثابت مي كند. در ايران مسئولين مملكتي و كليه كارگزاران حكومتي با مردم رفتاري مهربان و انعطاف پذير دارند. بدون شك وزارت ارشاد اسلامي تنها به عنوان يكي از نمونه هاي موجود براي سخنان من شاهد خوبي است. مسئولين اين وزارتخانه در برابر بسياري از مواردي كه حتي در كشورهاي غير اسلامي هم محدوديت زيادي براي انتشار آن ممكن است قائل بشوند نرمش نشان مي دهند. موازين پذيرفته شده دمكراتيك همه در ايران محترم است. در ساير موارد نظير اقتصاد، سياست و. . . هم وضع از همين قرار است و اين به نظر من نشانگر آن است كه دستاوردهاي انقلاب ايران بسيار ارزشمند است. حضور: شما براي چندمين بار است كه به ايران مي آييد؟ جمعه علي خان: اولين بار. حضور: كلا اين گردهمايي ها را كه در آن افراد مختلفي با مليتهاي گوناگون حضور دارند چگونه مي بينيد؟ جمعه علي خان: خيلي آموزنده

ص: 1433

است. امام خميني آخرين پديده بزرگ قرن ماست. يعني درست در حالي كه امريكا وشوروي جهان را به دو قطب بزرگ تقسيم كرده بودند و خطر هيچ قدرتي را تصور نمي كردند، امام خميني ظهور كرد و اين حركتي بسيار جسورانه است. و شگفتي در اينجاست كه وي نزد هر ملتي محترم است. و اين از تيزهوشي و نبوغ اوست كه توانست چنين تاثيري در جهان معاصر باقي بگذارد. حضور: هم اكنون ديدگاه شما درباره شخصيت امام چيست؟ جمعه علي خان: امام خميني رهبري مقتدر و دورانديش، انساني والا و منزه، برخوردار از باطني شفاف و زلال و طبعي غني و سرشار بوده است. به نظر من رهبري او، و رهنمودهاي او چه در خصوص مسائل ملل اسلامي و چه درباره معضلات جهاني، هديه اي الهي بوده است. وي به باطن انسانها نظر دارد و انسان را به زباني ساده به آن سرچشمه هاي ازلي، و ارتباط با مبدا وجود دعوت مي كند. و اين هدف غايي زندگي است. معني زندگي و نهايت تمدن رسيدن به همين منظور است. وي به اين نكته توجه خاصي دارد و همه انسانها را با همين ملاك، يعني انسان بودن ارزيابي مي كند. و اين در هر شرايطي ارزشمند است. فكر مي كنم رمز تمامي پيروزي ها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي

ص: 1434

نيز در همين است. اين يك واقعيت است كه هر رهبري كه در كوران مبارزات قرار مي گيرد، در گردابي از مشكلات غوطه مي زند. اما او مسير درستي را مشخص كرد و اين ديگر با آيندگان است كه راه او را تا حصول نتايجش پي گيري كنند. و ما مي بينيم كه مردم نيز به راه او مي روند و از آرمانهاي او پشتيباني مي كنند، و اين براي آينده ايران خيلي مهم است. حضور: در حقيقت امام در زمان جاري است. پديده اي است كه در ابعاد گوناگون تجلي يافته است، ابعاد ناشناخته بسياري هم دارد. من سالها قبل فيلمي ديده بودم به نام حباب. نمي دانم شما هم اين فيلم را ديده ايد يا نه. اينطور تجسم كرده بودند كه روي زمين همه چيز در يك حالت ثابت و پايدار به زندگي خود ادامه مي دهد. گويي زمان به گونه اي شگفت انگيز متوقف شده بود. هيچ چيز تازه اي اتفاق نمي افتاد. همه چيز در يك دور ابدي تكرار مي شد، تا اينكه يك روح پر تلاش جستجو كرد و سرانجام دريافت كه بر روي زمين حبابي گذاشته اند و همين كه اين حباب را برداشتند همه چيز دوباره رنگ حيات گرفت. اين بود داستان آن فيلم، من حالا كه حدود پانزده سال از پيروزي انقلاب گذشته، احساس مي كنم

ص: 1435

كه يك حبابي را از جهت فكري از ذهن ما برداشته اند، و اين حاصل انديشه ها و تلاشهاي امام بود يعني برداشتن حباب از خاطره انسانها. جمعه علي خان: من فكر مي كنم درست به همين خاطر بود كه در جهان آنهمه عليه شخصيت امام و انقلاب اسلامي تبليغات كاذب كردند. آنها انديشه هاي او را براي منافع خود خطرناك مي دانند و به همين دليل از گسترش انقلاب اسلامي و انديشه هاي امام در هراسند. حضور: يكي از دستاوردهاي مهم فرهنگي انقلاب اسلامي، تحول هنر است. حضرت امام خميني عقيده داشتند كه روح هنر، كه همان نفحه رحماني است، بايد در انسانها دميده شود. حضرت امام براي هنر ارزش والايي قائل بودند. هنر معاصر ايران با الهام از انديشه ها و تفكرات حضرت امام عميقا متحول شد. به طوري كه عليرغم اينكه هنوز در آغاز راه است اما از لحاظ هدفهايي كه پي مي گيرد، در هنر قرن بيستم نظيري براي آن نمي توان تصور كرد. هنر غربي هرگز چنين تحولي را در قرن ما تجربه نكرده است. ببينيد شما يك هنرمند و موسيقيدان هستيد و در متن رويدادهاي هنري ماركسيستي و كمونيستي قرار داشتيد و به خوبي مي دانيد كه آن مدعاي لوكاچ متفكر معروف مجاري كه در سفري به رم و پس از ديدن آثار هنري

ص: 1436

آنجا، گفته بود: "ماركسيزم اگر مي خواهد حقانيت خود را به عنوان يك مكتب ثابت كند بايد بتواند در هنر آثاري هم عرض هنر مسيحي خلق كند"، هرگز تحقق نيافت. ولي در مورد هنر معاصر ايران وضع به گونه اي ديگر است. بعد از انقلاب اسلامي، هنر ايران كه چندين دهه در راه ناهنجار تقليد از هنر غربي آنهم در بدترين شكلش گام زده بود، به ناگهان، جهش آسا به سوي ارزشها و انديشه هايي متمايل شد كه ريشه در فرهنگ اصيل اسلامي داشتند. اين تنها يكي از تجليات انقلاب است. ما در همه زمينه هاي فرهنگي از ارزشهاي غربي فاصله گرفتيم. امام خميني در نامه به گورباچف هشدار داده بودند كه از مدلهاي غربي فرهنگ و ارزشهاي برخاسته از تفكر مادي غرب پيروي نكنيد، پرسش اصلي ما اين است كه شما تضادهاي بين ارزشهاي انقلاب اسلامي و انديشه هاي امام خميني با غرب را چگونه ارزيابي مي كنيد و خودتان مايليد كه كشورتان چه راهي را در فرهنگ و هنر آينده در پيش گيريد؟ جمعه علي خان: به نكته ظريفي اشاره كرديد. فرهنگ در واقع چهره باطني تمدن و سازنده هويت يك ملت است. فرهنگ نيرومندترين پشتوانه يك ملت است. ولي در ضمن توجه داشته باشيد كه خود فرهنگ مفهوم وسيعي دارد. خود همين معاشرت ما

ص: 1437

و شما از فرهنگ سرچشمه مي گيرد. فرهنگ جهان دروني ماست. فقط اين نيست كه روي صحنه آوازي خوانده شود، يا بر پرده بوم نقاشي اي كشيده شود. اين تنها جزيي از آن است. انسان در حالي كه خود، انديشنده و آفريننده فرهنگ است، تمامي مايه هايش يعني دانش، هنر، تخيل باز در خود همان فرهنگ ريشه دارند. بايد امكانات ظهور استعدادها فراهم شود تا فرهنگ غني تر گردد. حال كه بحث تاثير فرهنگ بومي ما، از فرهنگ غرب مطرح شده بايد بگويم كه در طول هفتاد سال موجوديت نظام شوروي، الگوي اصلي فرهنگي ما به تابعيت از الگوي جهاني فرهنگ، فرهنگ اروپايي محسوب مي شد. حداقل ما را اينطور راهنمايي مي كردند و ما سعي مي كرديم موسيقي اپرا، باله را از آنها بپذيريم. . . اگر چه ما در اين جهت دستاوردهاي خاصي نيز داشته ايم اما در غالب موارد به راه تقليد از غرب كشيده شديم. عناصر مهم فرهنگ ما در معرض تعارضات فرهنگ غربي قرار گرفتند و پايه هاي آنها سست شد. اكنون كه به استقلال رسيده ايم و در نظر داريم با درك شرايط و ضرورت ها راه خود را خودمان انتخاب كنيم با مشكلات زيادي مواجه هستيم. بسياري از عناصر اصلي فرهنگ خود را در گذشته در اثر القائات و تبليغات ضد

ص: 1438

ديني از دست داديم، و در نتيجه بخشي از اصالت فرهنگ ما مخدوش شده است. و ناگزيريم كه آن اصالتها را احياء كنيم، و نسل جديد را با آن اصالتها آشنا سازيم، تا در آينده به بحران هويتي دچار نشويم. يكي از راههاي مقابله با اين بحران، توجه جدي به هنر است. ما هر طوري كه شده خودمان را حفظ خواهيم كرد. همچنان كه نسل گذشته تمامي آن ارزشها را حفظ كردند. فرهنگ را نمي توان به زور به مردم تحميل كرد، و چنان كه خود ما اين تجربه را داشته ايم به خوبي احساس كرده ايم كه مردم زير بار نمي روند و پس مي زنند. مردم حافظ و نگهبان سنتها هستند. شما خودتان هم اين را حتما تجربه كرده ايد. فرهنگ شما از پشتوانه هاي نيرومندي برخوردار است. من در دوره دانشجويي ام با بعضي از شعراي بزرگ ايراني مانند فردوسي، خيام، سعدي، حافظ و جامي آشنا شدم. اينان از ستاره هاي درخشان فرهنگ جهاني محسوب مي شوند. سنتهاي غني فرهنگي شما فناناپذير است و همواره به راه و زندگي خود ادامه مي دهد. فرهنگ در دل خود محافظان واقعي خود را مي پروراند، و همين محافظان هستند كه از آن نگهباني مي كنند. در دوره ما امام خميني بزرگترين حافظ و نگهبان فرهنگ ديني است. وي

ص: 1439

فرزند خلف فرهنگ خودتان است و تمامي ويژگي هاي برجسته فرهنگ شما در انديشه هاي او به عنوان مقدمات و تمهيدات به كار گرفته شده و انقلاب اسلامي نتيجه آن مقدمات و تمهيدات است. حضور: آيا از آثار حضرت امام تاكنون چيزي خوانده ايد. جمعه علي خان: متاسفانه هيچ يك از آثار يا پيامهاي مهم امام به زبان قرقيزي ترجمه نشده اند، يكي از برنامه هاي من اين است كه بعضي از آثار مهم امام را با خود به آنجا ببرم تا ترجمه كنند، بدون شك اين آثار براي ما بسيار مفيد خواهد بود. حضور: نامه حضرت امام به گورباچف را به بعضي از آقايان داديم و وصيت نامه را نيز خواهيم داد. جمعه علي خان: بله، من از طريق آقاي قريب قولف اطلاع يافته ام كه راجع به نامه امام به گورباچف هماهنگي هايي صورت گرفته است. اما در اينجا به من گفته شده كه امام شاعر نيز بوده اند و اشعار ايشان چاپ شده است متاسفانه تاكنون هيچ يك از اشعار ايشان را نخوانده ام. حضور: يكي از مهم ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي، احياي دين به عنوان يك روش حكومت و اداره زندگي در جهان معاصر است. بخصوص آنكه حضرت امام بيشتر به جوهر معنوي دين اسلام نظر داشتند و از آن

ص: 1440

به اسلام ناب محمدي تعبير كردند، تعبيري كه به ارزشهاي الهي دين و سنت پيامبر اسلام (ص) توجه داشت، نه ديني كه تمام ارزشهاي الهي و جنبه هاي قدسي آن را به مفاهيم و ارزشهاي مادي و غير الهي تنزل داده باشند و نه ديني كه از واقعيات زندگي بيگانه و نسبت به سرنوشت انسان در اين جهان بي تفاوت باشد كه در لسان امام خميني از آن به اسلام آمريكايي تعبير شده است. به نظر شما دين در دنياي معاصر چه جايگاهي دارد. جمعه علي خان: مذهب براي پالايش روح امري ضروري است. و در مرحله گذار يك جامعه از وضعي به وضع ديگر حضور مذهب مي تواند بسيار كارساز باشد. معمولا در چنين وضعي يعني هنگامي كه يك ايدئولوژي با شكست روبرو مي شود، حالت بي سر و ساماني و هرج و مرج ذهني پديد مي آيد. جامعه با خلايي فكري مواجه مي شود كه اين خلاء همچون پرتگاهي همه را به كام خود مي كشاند. در چنين وضعي، اولين سنگري كه آسيب مي پذيرد، اخلاق است. مباني اخلاقي سست مي شود. مردم به دزدي، آدمكشي و تجاوز روي مي آورند. بهترين و كارآترين حربه در اين حالت، يعني حالتي كه براي اغلب جمهوري هاي استقلال يافته، پس از كنار گذاشتن سيستم كمونيستي به وجود آمده است، باورهاي ديني است. ما اكنون

ص: 1441

در چنين خلايي بسر مي بريم و من فكر مي كنم ايمان و عقيده مردم ما به اسلام مي تواند بار بسياري از مشكلات را از ميان بردارد. اگر درست بنگريم زندگي گردونه اي است كه همواره در حركت است، ممكن است در طول يك زندگي انسان چندين بار دچار هرج و مرج شده و موقعيت وي به ناگهان دگرگون شود و تغيير يابد. در چنين شرايطي دعوت انسان ها به پاكي، ايمان، و تقوا تنها راه رهايي از ورطه هلاك است و تنها با ايمان ديني است كه مي توانيم نجات پيدا كنيم. ما نيز، در قرقيزستان، بر همين اساس كارهاي زيادي انجام مي دهيم. احداث مساجد در شهرها و روستاها در دستور كار ماست. جوانان به حوزه هاي علوم اسلامي روي آورده اند، در برنامه هاي آموزشي و پرورشي سي ساعت دروس ديني در نظر گرفته شده است، و روي هم رفته آغاز خوبي است. طبق سنت مردم قرقيزستان، بزرگسالان هميشه در جامعه از احترام خاصي برخوردارند. هم اكنون در روستاها شوراي ريش سفيدان تشكيل شده كه آنها دور هم جمع مي شوند و به ارشاد مردم مي پردازند. مثلا اگر كسي حقي را ضايع كند يا درمواردي كه سرقتي روي دهد، او را دعوت كرده و خودشان به اتهامات رسيدگي مي كنند. تربيت اسلامي يعني تاثير گذاري روي روان انسانها

ص: 1442

و معني بخشيدن به زندگي آنها. اگر در كار تربيت به زور توسل شود، نتيجه چندان مثبتي ببار نخواهد آورد و در نهايت ممكن است به كشاكش هايي در ميان بيانجامد. ما در اين مسير گامهايي برداشته ايم اما تازه در آغاز راهيم. اول بايد ثبات در جامعه برقرار گردد. و چون ما از نظر مذهبي، بيش از هفتاد و دو نحله مذهبي داريم، حتي مسيحي هم داريم، با وجود اينها سعي مي كنيم به نرمي رفتار كنيم، از تنش ها بپرهيزيم و جنبه هاي روحي و رواني انسانها را تقويت نمائيم. حضور: ارتباطات فرهنگي ميان دو ملت ايران و قرقيزستان در چه سطحي است، دورنما و چشم انداز و همكاريهاي آينده را چگونه مي بينيد؟ جمعه علي خان: در سطح مطلوبي است. چندي پيش، در بهمن ماه سال 72 گروهي از هنرمندان كشور ما به ايران آمدند و كنسرتي اجرا كردند كه با استقبال خوب ايرانيان مواجه شد. تلويزيون ايران نيز اين برنامه را منعكس كرد. عبدالرحمن مراد خواننده و هنرپيشه مردمي در ميان اعضاي اين گروه بود. در شهريور ماه همان سال نيز اعضاي گروه تئاتر عروسكي ما به ايران سفر كردند. هم چنين گروهي از هنرمندان و سينماگران ايراني ميهمان ما بوده اند. ما دوبار با آنها هماهنگ كرده بوديم تا فيلمبرداري كنند

ص: 1443

كه بار دوم موفق شدند از جاده ابريشم فيلمبرداري نمايند. بار قبل نيز از آثار تاريخي و ابنيه فرهنگي فيلم تهيه كردند، چندين بار هم با يكي از مسئولين وزارت ارشاد اسلامي ملاقات داشتيم كه نتايج خوبي در برداشت و به برگزاري نمايشگاه كتاب ايران در آنجا انجاميد. يكبار ديگر هم وزير فرهنگ ايران به اتفاق معاونينش ميهمان ما بودند. كه همه اين مراودات با مساعدت مسئولين سفارت جمهوري اسلامي ايران در قرقيزستان همراه بوده است. من اميدوارم كه در آينده اين روابط از دوستي و عمق بيشتري برخوردار شود. ما مثلي داريم كه مي گويد ديدار اول آشنايي و ديدار دوم دوستي است، هر چه رابطه ما با هم بيشتر باشد، دوستي و برادري هم عميق تر خواهد شد. حضور: به خاطر اين گفتگوي صميمانه از شما تشكر مي كنيم. سهراب هادي

ص: 1444

امام خميني قدس سره و حفظ مصالح نظام

3 چكيده: طلاب عزيز، ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها و راديو و تلويزيون بايد براي مردم اين قضيه ساده را روشن كنند كه در اسلام مصلحت نظام از مسايلي است كه مقدم بر همه چيز است و همه بايد تابع آن باشيم. امام خميني قدس سره پيش گفتار: مصلحت نظام از اموري است كه امام خميني قدس سره بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران، هم در دوره تبيين و طراحي تفكر انقلاب و هم در دوره معماري و پيروزي آن بارها و بارها آن را يادكرده و با اهميت دانسته، بلكه آن را مقدم بر همه چيز معرفي كرده است . امام راحل قدس سره به بيان اهميت مصلحت نظام اكتفا نكرد بلكه آن را نهادينه كرد وبا ايجاد «مجمع تشخيص مصلحت نظام» در جمهوري اسلامي ايران اين مهم را تحقق عيني بخشيد. اقدام حضرت امام قدس سره در جهت نهادينه كردن عنصر مصلحت حفظ نظام، تضارب و تعامل انديشه هاي سياسي -ديني را در پي داشت. گروهي به دفاع از آن برخاستند و گروهي به مخالفت; برخي به كارگيري عنصر مصلحت را به معناي جدايي دين از سياست و تغيير و تحول محتوايي دين و عدول از آرمان هاي آن دانسته اند و برخي مايه پياده شدن آن; برخي اين حركت را تقويت دين وبرخي

ص: 1445

تضعيف آن پنداشته اند. از اين رو در اين نوشتار به بيان و بررسي جوانب مختلف اين موضوع مهم در محورهاي زير خواهيم پرداخت: 1( مفهوم مصلحت و حفظ نظام; 2( نقش مصلحت در جعل احكام الهي; 3( نقش مصلحت در استنباط احكام شرعي; 4( مصلحت در احكام حكومتي; 5( مجمع تشخيص مصلحت نظام و مصالح مرسله; 6( بيان چند شبهه در باره به كارگيري عامل مصلحت در حكومت اسلامي و نقد آن. مفهوم مصلحت و حفظ نظام مصلحت در لغت واژه مصلحت در لغت عرب مقابل با مضرت و مفسدت است، همان گونه كه واژه صلاح مقابل فساد و اصلاح مقابل افساد است. جوهري در صحاح اللغة مي نويسد: الصلاح ضد الفساد، واژه صلاح با واژه فساد مقابل است. ابن منظور مصري در لسان العرب مي گويد: الاصلاح نقيض الافساد و المصلحة الصلاح: اصلاح نقيض تباهي و مصلحت به معناي شايستگي است. در المنجد في اللغة آمده است: المصلحة: ما يبعث علي الصلاح ، ما يتعاطاه الانسان من الاعمال الباعثة علي نفعه اونفع قومه; مصلحت چيزي است كه سبب صلاح شود; يعني: آن كارهايي كه مايه نفع براي خود انسان و دودمانش مي شود. در زبان فارسي نيز مصلحت به همين معنا است در لغت نامه دهخدا آمده است: مصلحت در مقابل مفسده است و به معناي

ص: 1446

سازگاري و مناسب و آن چه كه صلاح و نفع تشخيص شود، صلاح انديشي و رعايت اقتضاي حال. در قرآن صلاح گاهي در برابر فساد آمده است، مانند (ولا تفسدوا في الارض بعد اصلاحها) و گاهي در برابر گناه، مانند (قال خلطوا عملا صالحا و آخر سيئا). فخرالدين طريحي كه كتاب مجمع البحرين خويش را به فهم واژه هاي قرآني و روايي اختصاص داده دراين باره مي نويسد: صلاح با فساد متضاد است. صلح يصلح و صلح يصلح در برابر تباهي است. مصلحت در عرف فقيهان فقيهان چون كه از عنصر مصلحت و نقش آن در استنباط احكام شرعي بحث مي كنند، به ناچار به تعريف واژه «مصلحت» مي پردازند. ليكن آنان مصلحت را با پسوند شرعي در نظر دارند. امام ابوحامد محمد غزالي شافعي م 505 ه- در تعريف مصلحت مي نويسد: المصلحة عبارة في الاصل في جلب منفعة او دفع مضرة، مصلحت به معناي جلب منفعت و زدودن زيان است. سپس مي افزايد: مقصود ما از جلب منفعت و دفع ضرر، جلب منفعت و دفع ضرر دنيايي و مقاصد آدمي نيست بلكه مقصود حفظ مقاصد شرع است كه مهم ترين آن پنج چيز است: حفظ دين، حفظ نفس، حفظ نسل، حفظ عقل، و حفظ مال انسان ها است. پس هر چيزي كه متضمن اين اصول پنجگانه باشد، جلب آن مصلحت

ص: 1447

دارد. و هر چيزي كه مانع اين امور باشد، دفع آن مصلحت دارد. فقيه حنبلي ابو ربيع سليمان بن عبد القوي معروف به طوفي -م 716 ه- درباره مصلحت شرعي مي نويسد: مصلحت عبارت است از سببي كه ما را به اهداف شرع برساند; خواه از امور عبادي باشد، يعني; شارع براي خود قصد كرده باشد و خواه از امور عادي باشد، يعني براي منفعت و نظام زندگي بشر در نظر گرفته شده باشد. واژه هاي همسو با مصلحتبراي شفاف تر شدن معناي «مصلحت شرعي» مي توان از برخي واژگان نزديك ومربوط كمك گرفت; مانند «حكمت» و «حفظ نظام» و «حفظ دين» و «عنصر زمان و مكان» در استنباط احكام شرعي. حكمت: حكمت به معناي «پرهيز براي اصلاح» و نيز به معناي علم به حقايق اشيا و آگاهي و... به كار رفته است. حكمت به معناي «پرهيز براي اصلاح»، راهكاري براي مصلحت است. بلكه در عرف خاص، حكمت شرعي همان صلحت شرعي است و به بيان برخي از فقيهان: الحكمة هي المصلحة المقصودة للشارع من تشريع الحكم، اي: ما قصد اليه الشارع من جلب نفع اودفع ضرر. حكمت همان مصلحتي است كه شارع از تشريع حكم آن را مي طلبد ; كه آن عبارت است از جلب نفع و يا دفع زيان. حال اگر «حكمت» با مضاف اليه حكم شرعي به

ص: 1448

كار رود، نوعي علت ناقصه و يا علت معده در تشريع حكم شرعي است. امام خميني قدس سره دراين باره بيان مي دارند. حكمت چيزي است كه سبب جعل حكم مي شود; اما حكم داير مدار آن نيست مثلا حكمت عده نگهداشتن زنان و لزوم اين حكم آن است كه اختلاط مياه پيش نيايد و در انتساب فرزند به پدر مشكلي پيش نيايد و مردم در احكام ارث و مانند آن با مشكل بر خورد نكنند; در حالي كه براي زنان مطلقه اي هم كه احتمال فرزنددار شدن آنان منتفي است مانند زنان يائسه نگهداشتن عده ضرورت دارد. پس اختلاط مياه حكمت جعل وجوب عده است نه علت (حقيقي و تامه) آن. با اين بيان مي توان نتيجه گرفت كه حكمت -يا مصلحت شرعي ظاهري- علل واقعي براي جعل احكام شرعي نيست و به بيان امام خميني قدس سره فالاسباب و التعليلات الشرعيه معرفات للموضوعات او حكم و نكات للجعل. حفظ نظام در كنار عنوان «مصلحت نظام»، عنوان «حفظ نظام» مطرح است. حفظ نظام دو معنادارد و به هر دو معنا از واجبات مهم كفايي و گاهي هم عيني است. الف) پاسداري حاكميت اسلامي و جلوگيري از رخنه دشمن به «دارالاسلام» كه از اين گاهي به «حفظ وطن اسلامي»، «حفظ بيضه اسلامي» و «حفظ دارالاسلام» تعبير مي كنند.

ص: 1449

وجوب جهاد در اسلام براي حفظ نظام است. محقق ناييني مي نويسد: حفظ بيضه اسلام از مهم ترين واجبات است. «حب الوطن من الايمان» نيز به همين معنا مربوط است . ب) پاسداري حاكميت اسلامي و جلوگيري از فروپاشي دروني آن و تلاش در جهت پايداري و برقراري دولت اسلامي، در برابر از هم گسيختگي و هرج و مرج دروني. برخي از واجباب كفايي اسلامي مانند مشاغل و حرفه هايي كه جامعه اسلامي به آن نيازمند است مربوط به همين معناي دوم است. امام خميني قدس سره مي نويسد: فلسفه تشكيل حكومت جلوگيري از هرج ومرج و حفظ نظام است. حفظ دين حفظ دين بالاترين مصلحت است. در تعريف مصلحت نيز اشاره اي به حفظ دين شده بود. حفظ دين در فرهنگ سياسي اسلام اين است كه حاكم اسلامي راهكارهاي معقول و منطقي كه در موقعيت هاي خاص اجتماعي قابل پياده شدن باشد، ارايه كند و قوانين و مقررات لازم را وضع نمايد تا در پناه آن، اهداف و احكام اسلامي پياده بشود و به فرموده امام علي عليه السلام جامعه اسلامي در جهت اعتلاي كلمةالله و نابودي كلمةالظالمين گام بردارد. آن حضرت در اهميت حفظ دين فرمود: پاسداري ازدين ميوه معرفت و اساس حكمت است. زمان و مكان توجه و درك زمان و مكان به فرموده امام

ص: 1450

راحل قدس سره در امر استنباط احكام دين لازم است. حال سخن در اين است كه زمان و مكان به چه معنا است؟ قطعا مراد خود زمان و مكان نيست. زمان ومكان به معناي ظاهري و لغوي آن هيچ تاثيري در حكم شرعي ندارد بلكه مراد اوضاع و احوالي است كه در ظرف زمان ومكان خاصي قرار دارد، كه در ك اين موقعيت، فقيه را در پي بردن به مصالح دين ياري مي رساند. مجتهد براي استنباط احكام شرع بايد با اوضاع و احوالي كه بستر پياده شدن احكام است آشنا باشد اين آشنايي زمينه ساز درك مصلحت است. بنابراين بين «زمان و مكان» و مصلحت، نوعي تلازم و رابطه منطقي برقرار است. انواع مصلحت: همان گونه كه در معناي مصلحت بيان شد، مصلحت بر محور منفعت و به معناي كار پرفايده و سودمند است. مصلحت و يا فايده از چند جهت تقسيم مي شود. الف) مصلحت ايجابي و مصلحت سلبي; ب) مصلحت فردي و مصلحت اجتماعي; ج) مصلحت ضروري، روزمره و رفاهي; د) مصلحت عرفي، ملي و شرعي; ه) مصلحت شرعي; مصلحت شرعي كاري است كه در نظر شرع مصلحت داشته باشد و شامل اموري است كه نتيجه اش حفظ دين، حفظ جان، حفظ عقل، حفظ نسل و حفظ مال باشد. مصلحت شرعي برچند قسم است: 1( مصلحت هاي معتبر: مصالحي

ص: 1451

كه شرع بر اعتبار آن تصريح كرده باشد. مانند: حفظ دين و حفظ نفوس مسلمانان. 2( مصلحت هاي ملغي: مصلحت هايي كه شارع بر بي اعتباري آن تصريح كرده باشد. مانند مصلحت فرضي در ربا، مصلحت فرضي در شراب. ح) مصلحت هاي مسكوت عنها: مصلحت هايي كه شرع در اعتبار و يا عدم اعتبار آن سكوت كرده است. مانند: عقد بيمه; قسم سوم مصلحت محل تضارب آراي فقهاي مذاهب پنج گانه است و برخي وجود آن را قبول كرده و برخي قبول نكرده اند. و) مصلحت دنيايي و آخرتي; ز) مصلحت پايدار و ناپايدار. مصلحت هاي پايدار اموري است كه خير ومنفعت آن ها ثابت و بادوام باشد مانند: عدل، عدالت كه هميشه خوب و داراي مصلحت است و مصلحت هاي ناپايدار اموري است كه منفعت در آن ها مقطعي و موقتي باشد. مانند: احكام حكومتي. تفاوت مصالح شرعي و غير شرعي مصالحي را كه در اين نوشتار از آن بحث مي كنيم، مصالح اسلامي است. مصالح در مكاتب مادي با مصالح اسلامي تفاوت هايي دارد كه اينك چند تفاوت را بيان مي كنيم: مصالح در ديد ناسيوناليسم به يك نقطه جغرافيايي محدود است مصلحت هاي ملي وابسته به همان عرف و ملت خاص است و توجهي به سود و زيان ديگر ملل ندارد، ولي مصلحت هاي شرعي فرا مليتي است. مصلحت ها در ديدگاه «سكولاريسم»، «پوزيتويسم»، «يوتي

ص: 1452

ليتاريسم»، و ديگر مكاتب مادي محدود به منفعت هاي مادي است. اين مكاتب اهتمامشان به خواسته ها و تمايلات جسماني، منحصر است و توجهي به مصالح روان آدمي ندارند. قلمرو مصلحت در مكاتب مادي به امور دنيايي محدود است، ولي قلمرو مصلحت شرعي افزون بر آن به مصلحت هاي آخرتي نيز توجه دارد. در مكتب كاپيتاليسم جهت گيري هاي مصلحتي فردي است و مصالح اجتماعي فداي مصالح افراد مي شود. در مكتب سوسياليزم عكس آن است ولي در مكتب اسلام مصلحت هم فردي است و هم اجتماعي در عين حال در صورت تعارض شديد، مصالح اجتماعي مقدم است. مصلحت در جعل احكام الهي امام خميني قدس سره به عنصر مصلحت درفقه توجه ويژه اي داشتند ودر اين باره فرموده اند : مجتهد بايد مصلحت جامعه را تشخيص بدهد. حال سؤال اين است كه آيا نقش داري عنصر مصلحت در احكام شرعي از ابتكارات حضرت امام خميني قدس سره است يا قبل از ايشان هم مطرح بوده است؟ برخي نوشته اند: پاسخ اين است كه احكام الله بر پايه مصالح و مفاسد واقعي جعل شده است. نقش داري عنصر مصلحت در جعل احكام خداوندي جوشيده از متن دين است و آنچه حضرت امام قدس سره مطرح فرموده اند در واقع بيان چهره شفاف دين است. نه ابداع و ابتكار و دوختن جامه اي و پوشاندن آن بر پيكره

ص: 1453

دين. دليل اين سخن افزون بر حكم استقلالي عقل، آيات قرآن و روايات: معصومان و گفتار اسلام پژوهان است. آيات زير دليلي بر لحاظ مصلحت در جعل احكام است: (يسئلونك عن الخمر و الميسر قل فيهما اثم كبير و منافع للناس و اثمهما اكبر من نفعهما). (ان الله يامر بالعدل و الاحسان و ايتاء ذي القربي و ينهي عن الفحشاء و المنكر و البغي). از اين گونه آيات فهميده مي شود كه امر خداوندي متعلق به خوبي ها و نهي متعلق به بدي ها است. آن چه مصلحت دارد حلال و يا واجب است و آن چه مفسدت دارد حرام است. روايات هاي متعددي نيز به مصلحت و مفسده در جعل احكام اشاره كرده اند كه نمونه هايي در زير مي آيد: از امام ابي جعفر محمد باقر عليه السلام پرسيده شد: خداوند چرا مردار، خون، گوشت خوك و شراب را حرام كرده است؟ حضرت در پاسخ فرمودند: ان الله تبارك و تعالي لم يحرم ذلك علي عباده و احل لهم ما سوي ذلك من رغبة فيها احل لهم و لا زهدا فيما حرم عليهم و لكنه عز و جل خلق الخلق و علم ما تقوم به ابدانهم و ما يصلحها فاحله لهم و اباحه و علم ما يضرهم فنهاهم و حرمه عليهم ثم احله للمضطر في الوقت الذي لا

ص: 1454

يقوم بدنه الا به. شخصي به امام هشتم عليه السلام نامه اي نوشت و در آن بر تعبدي بودن احكام تاكيد كرد. حضرت در پاسخ نوشت: جائني كتابك تذكر ان بعض اهل القبلة يزعم ان الله تبارك و تعالي لم يحل شيئا و لم يحرمه لعلة اكثر من التعبد لعباده بذلك قد ضل من قال ذلك ضلالا بعيدا و خسر خسرانا مبينا لانه لوكان كذلك لكان جايزا ان يستعبد هم بتحليل ماحرم و تحريم ما احل حتي يستعبدهم بترك الصلاة والصيام و اعمال البر كلها اذ العلة في التحليل و التحريم التعبد لاغيره اعلم رحمك الله ان الله تبارك و تعالي لم يبح اكلا و لا شربا الاما فيه المنفعة و الصلاح و لم يحرم الا ما فيه الضرر و التلف و الفساد. فقها درباره فلسفه احكام كتاب هاي زيادي نوشته و مطالبي را بيان داشته اند. شيخ صدوق كتاب علل الشرايع را نوشته است. سيد مرتضي نيز مي نويسد: در هر وجوبي مصلحتي است. خواجه نصير الدين طوسي مي گويد: احكام برپايه مصالح و مفاسد است. تكليف چون مشتمل بر مصلحت است، عقل آن را مي پذيرد و حسن است. ابن قيم جوزي در اين باره مي آورد: مبنا و اساس احكام شرعي، مصالح بندگان در قلمرو دين و دنيا است و براي همين است كه شرع، عدل و رحمت

ص: 1455

و مصلحت افراد مطابق حكمت قلمداد مي شود. به همين جهت هر موضوعي كه از عدل تهي شود و شكل جور به خود گيرد و يا اين كه مايه رحمت نباشد و به ضد آن بدل شود و يا اين كه تبديل به مفسده شده و از مصلحت در آن خبري نباشد، و حكمت خود را از دست داده به صورت كار عبثي درآيد، چنين عملي ديگر جزء شريعت نيست. با توجه به آيات و روايات و گفتار دين پژوهان روشن مي شود كه عنصر مصلحت در متن شريعت است. همه پيشوايان شيعه و بسياري از پيشوايان اهل سنت و جماعت نقش عنصر مصلحت در احكام شرع را گوشزد كرده اند. مصلحت در تمامي ابواب فقه مانند خون در رگ ها جريان دارد. يكي از شرايط صحت عقود و معاملات، عقلاني بودن و منفعت داشتن آن ها است. بسياري از قواعد فقهي مانند قاعده «لاضرر»، «لاحرج» و امثال اين ها بر مدار مصلحت است. مصلحت در استنباط احكام حال كه دانستيم مصلحت ها و مفسدت ها علل احكامند، آيا مجتهد مي تواند در استنباط احكام الهي، عنصر مصلحت را در كنار ديگر دليل هاي اجتهادي قرار بدهد و حكم الهي را استنباط و استخراج كند؟ به عبارت ديگر: آيا در مقام اثبات هم مي توان به مصلحت تمسك كرد؟ پاسخ به سؤال را

ص: 1456

در عنوان ذيل پي مي گيريم. براي روشن شدن مطلب منابع استنباط را مورد توجه قرار مي دهيم. منابع استنباط در مكتب اهل سنت عالمان مكتب اهل سنت و جماعت براي اجتهاد و استنباط احكام الهي دلايل و منابع متعددي را بيان كرده اند. با ناديده گرفتن اختلافاتي كه در بين مذاهب اهل سنت وجود دارد، مي توان امور زير را به عنوان منابع اجتهاد ذكر كرد: «قرآن»،«سنت»، «اجماع»، «عقل»، «قياس»، «استحسان»، «مصالح مرسله»، «استصلاح»، «استصحاب»، «برائت»، «عرف و عادت»، «فتح ذرايع»، «سدذرايع»، «سيره عملي اهل مدينه»، «شريعت سلف»، «مذهب صحابي»، و... . منابع استنباط در مكتب اهل بيت: پيروان مكتب اهل بيت: به دليل استفاده از محضر اهل بيت: غناي روايي دارند و چندان احتياجي به منابع كثير و متعدد مذكوري كه ظني هستند، ندارند. عمده دلايل اجتهادي شيعه عبارت است از : «قرآن»، «سنت» -كه مجموعه سنت پيامبر و اهل بيت: را شامل مي شود- «عقل» و «اجماع». اين چهار دليل را دلايل اجتهادي و اموري ديگر همانند: «برائت» ، «استصحاب» و مانند اين ها را دلايل فقاهتي محسوب مي دارند. امام خميني قدس سره عنصر زمان و مكان را نيز در زمره منابع اجتهاد آورده اند: زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر

ص: 1457

سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند. بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد. به دليل تلازم زمان و مكان و مصلحت عنصر اخير نيز به تبع عنصر قبلي وارد صحنه اجتهاد مي شود. متفكر نامدار شيعه شهيد مرتضي مطهري در اين باره مي فرمايد: مبتني بودن احكام اسلامي بر يك سلسله مصالح و مفاسد به اصطلاح زميني (يعني: مربوط به انسان كه در دسترس كشف عقل و علم بشر است) از يك طرف و سيستم قانونگذاري اسلام كه به نحوه قضاياي حقيقيه است (يعني: حكم را روي عناوين كليه برده است نه روي افراد) از طرف ديگر، اين دو، امكان زيادي به مجتهد مي دهد كه به حكم اسلام در شرايط مختلف زماني ومكاني فتواهاي مختلف بدهد و در واقع كشف كند كه چيزي در يك زمان حلال است، در يك زمان حرام، در يك زمان واجب است، در زمان ديگر مستحب. جايگاه مصلحت در فقه اهل سنت مصلحت در فقه مالكي و حنبلي در دو عنوان و دليل اجتهادي به نام: «مصالح مرسله» و «استصلاح» مطرح است. مصالح مرسله

ص: 1458

به معني استخراج احكام حوادث واقعه از راه عقل، بدون تكيه بر نصوص ديني است; به بيان ديگر بسنده نكردن در استخراج احكام حوادث واقعه بر نصوص خاص. مصالح مرسله به معناي عام، تشريع حكم براي فروع تازه و مسايل جديد براساس راي و مصلحت انديشي است، اگر چه بر خلاف نص كتاب و يا سنت باشد. اما به معناي خاص، تشريع حكم براساس راي و مصلحت انديشي در اموري كه خلاف نص كتاب و يا سنت نباشد را شامل مي شود. استصلاح حكمي است كه مبتني بر مصلحت باشد، در جايي كه بر اثر نبودن مشابه اي در شرع، قياس در آن جريان نداشته باشد و نصي نيز موجود نباشد بلكه حكم مبتني بر قواعد عامه شريعت باشد. جايگاه مصلحت در فقه شيعه مصلحت در فقه شيعه گرچه به عنوان علت حكم پذيرفته شده است، ليكن «مصلحت» به عنوان يك دليل و منبع استنباط پذيرفته نشده است; چون ممكن است منجر به «قياس» و «راي» شود. مصلحت بر دو نوع است: «پايدار» و «ناپايدار». اگر مصلحت پايدار باشد حكم هم پايدار و اگر موقتي باشد، حكم هم موقتي است. احكام پايدار به موقعيت خاص و زمان و مكان بستگي ندارد اما احكام متغير وابسته به زمان، مكان و موقعيت خاص است. دستورهاي اسلامي كه رسول مكرم اسلام صلي الله

ص: 1459

عليه و آله آن را بيان فرموده اند، گاهي احكام اولي و گاهي احكام ثانوي و گاهي نيز احكام حكومتي و غير حكومتي است اگر چيزي مصلحت پايدار داشته باشد، حكم آن در زمره احكام ثابت و اولي است. واگر چيزي مصلحت نا پايدار داشته باشد، حكم آن در زمره احكام متغير و ثانوي و يا از احكام حكومتي است. چيزي كه از مصلحت ثابت و پايدار برخوردار است حكمش هم ثابت است مگر در صورت تزاحم با حكمي مهم تر و با مصلحتي بيشتر. امام صادق عليه السلام در اين باره فرموده اند: حلال محمد حلال ابدا الي يوم القيامة و حرامه حرام ابدا الي يوم القيامة. اين روايت ناظر به احكام ثابت است. اما احكام متغير به زمان و مكان و موقعيت ها وابسته و داير مدار مصلحت است . حال آيا مجتهد و فقيه مي تواند به دليل اين كه خودش وجود مصلحت در چيزي را تشخيص داده است، حكمي را بيان كند؟ شيعه مي گويد: دانش مصالح و مفاسد واقعي نزد خداست، عقل بشر نمي تواند به تمامي مصالح و مفاسد احكام پي ببرد. عقل قادر به كشف علت تامه حكم نيست. تنها تا حدودي مي تواند به حكمت و فلسفه احكام پي ببرد. براي روشن شدن نظريه شيعه در باب اين كه مصلحت نمي تواند منبع

ص: 1460

و دليل استنباط حكم شرعي باشد به نقش عقل در استنباط احكام، نظري مي افكنيم. آيا در احكام شرعيه فرعيه مي توان حكم عقلي را مستند حكم فقهي قرار داد؟ در پاسخ به اين پرسش دين پژوهان اسلامي سه ديدگاه ارايه كرده اند: الف) برخي گفته اند: مدركات عقلي مطلقا خواه ظني باشد و خواه قطعي منبع استنباط حكم شرعي است. به مقتضاي اين ديدگاه برخي از دلايل ظني عقلي مانند «استحسان»، «استصلاح»، «مصالح مرسله» و «قياس» در زمره دلايل اجتهادي قرار مي گيرد. اين نظريه را ربيعة الراي و سپس ابوحنيفه مطرح كرد و پيروان مكتب اعتزال هم از آن پيروي كردند. ب) برخي گفته اند: مدركات عقلي مطلقا قابل استناد براي احكام فقهي نيست. در حريم شرع نبايد پاي عقل را به ميان آورد. شرع با وحي در ارتباط است و عقل در اين حوزه بيگانه است. معارف شرعي و وحياني فوق عقل است. اين نظريه از سوي اخباري ها از شيعه و اصحاب حديث و پيروان داوودبن ظاهر از اهل سنت حمايت مي شود. ج) برخي مي گويند: مدركات عقلي بر دو گونه است قطعي و غير قطعي، مدركات قطعي يكي از منابع و دلايل اجتهادي است ولي مدركات غير قطعي يا ظني جزء منابع اجتهادي نيست، بنابراين «قياس»، «استحسان»، «استصلاح»، «مصالح مرسله» و مانند اين اموري كه

ص: 1461

ظني هستند نمي توانند مستند استنباط حكم شرعي فقيه قرار گيرند. اين نظريه از سوي معظم علماي شيعه حمايت مي شود بلكه مي توان گفت كه اين نظريه، نظريه شيعه است. مصلحت در احكام حكومتي احكام حكومتي چيست و چه تفاوتي با فتاواي فقيهان دارد؟ احكام حكومتي عبارت است از فرمان ها و قانون ها و مقررات كلي و دستور اجراي احكام و قانون هاي شرعي كه از سوي رهبري مشروع جامعه اسلامي، در حوزه مسايل اجتماعي، با توجه به حق رهبري و با لحاظ مصلحت جامعه صادر مي شود. در تعريف «فتوا» گفته اند: فتوا يعني خبر از حكم كلي الهي در موضوع كلي و با استناد به ادله مقرر در فقه يعني: قرآن، سنت، عقل، اجماع و... . بين «حكم» و«فتوا» دو تفاوت وجود دارد : الف) در «فتوا» خبر از حكم الله است ولي در «حكم» انشا است. در فتوا مجتهد و فقيه حكم الله را استنباط مي كند ولي در حكم حكومتي حاكم اسلامي به صدور حكم و يا تنفيذ احكام شرعي تكليفي و يا وضعي مي پردازد. ب) در مقام عمل دايره مكلفين به حكم فراگيرتر از فتوا است . عمل به فتوا تنها وظيفه مقلدين است ولي عمل به احكام حكومتي فراتر از مقلدين است. حتي فقيهان هم بايد به احكام حاكم اسلامي گردن

ص: 1462

نهند. امام خميني قدس سره در دروس خارج فقه در بحث حكومت اسلامي در اين باره بيان داشتند: حكم مرحوم ميرزاي شيرازي در حرمت تنباكو چون حكم حكومتي بود، براي فقيه ديگر هم واجب الاتباع بود. و همه علماي بزرگ ايران - جز چند نفر- از اين حكم متابعت كردند. حكم قضاوتي نبود كه بين چند نفر سر موضوعي اختلاف شده باشد، و ايشان روي تشخيص خود قضاوت كرده باشند. روي مصالح مسلمين و به عنوان «ثانوي» اين حكم حكومتي را صادر فرمودند. و تا عنوان وجود داشت اين حكم نيز بود و با رفتن عنوان، حكم هم برداشته شد. مرحوم ميرزا محمد تقي شيرازي كه حكم جهاد دادند -البته اسم آن دفاع بود- و همه علما تبعيت كردند، براي اين است كه حكم حكومتي بود. اهتمام شرع به مصالح نظام در كلام امام راحل قدس سره براي تبيين نقش مصلحت در حكومت اسلامي از سخنان امام راحل قدس سره بهره مي گيريم : حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله صلي الله عليه و آله است، يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه، حتي نماز و روزه و حج است. حاكم مي تواند مسجد و يامنزلي را كه درمسير خيابان است، خراب كند و پول منزل را به صاحبش

ص: 1463

رد كند، حاكم مي تواند مساجد را در موقع لزوم تعطيل كند و مسجدي كه ضرار باشد، در صورتي كه رفع بدون تخريب نشود، خراب كند. تقدم احكام حكومتي به دليل مصلحت حفظ نظام مصلحت نظام از امور مهمه اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي گردد. درك مصالح مسلمانان شرط اساسي براي رهبري يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولي نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلي در زمينه اجتماعي و سياسي فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيري باشد، اين فرد در مسايل اجتماعي و حكومتي مجتهد نيست و نمي تواند زمام جامعه را به دست گيرد. سيرتاريخي تشكيل مجمع تشخيص مصلحت امام خميني قدس سره از نادر فقيهان نامداري است كه به نقش مصلحت در احكام اولي اسلامي و نيز در احكام حكومتي تاكيد بسيار داشته است. آن بزرگ مرد چه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي ايران و چه بعد از آن به مناسبت هاي مختلف به نقش عنصر «مصلحت» در احكام حكومتي اشاره فرموده اند، تا اين كه اين مصلحت انديشي حكومتي، در نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران، امروزه نهادينه شده است و به صورت بازوي مشورتي رهبري و راهكاري در رفع

ص: 1464

تنگناها در قالب مجمع تشخيص مصلحت نظام تجلي كرده است. اينك نگاهي به سخنان امام قدس سره درباره مصلحت حكومتي و سرانجام تشكيل مجمع تشخيص مصلحت

ص: 1465

نظام مي افكنيم. دوره قبل از پيروزي انقلاب حضرت امام قدس سره قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در مباحث گوناگون فقهي در نوشته هاو درس هاي اجتهادي، هرگاه سخن از حكومت و حكم حاكم و ولايت مي شد، به موضوع مصلحت اشاره مي كرد. مثلا در «كتاب البيع» و «مكاسب محرمه» در مباحثي مانند: «تصرف در وقف»، «ضمان»، «مصرف خراج و صدقات»، «ماليات»، «اراضي مفتوحة العنوة»، «انفال»، «مصرف خمس»، «جواز تسعير حاكم»، «موارد جواز غيبت»، «موارد جواز كذب» و... از مصلحت سخن به ميان آورده است و بيان داشته است كه اصل اولي در هر ولايتي مقيد به مصلحت است. ايشان در كتاب البيع مي فرمايد: اسلام حكومتي را تاسيس كرده است كه نه بر شيوه حكومت استبدادي است كه راي فرد و تمايلات نفساني وي حاكم بر جامعه باشد و نه به روش حكومت مشروطه يا جمهوري است كه براساس قوانين بشري آراي جمعي از بشر بر جامعه حكومت كند، بلكه حكومتي است كه در تمام امور از قانون الهي مايه مي گيرد و هيچ يك از رهبران، حق استبداد راي ندارند، بلكه تمامي آنچه در حكومت و اداره مملكت به اجرا در مي آيد، بايد بر طبق قانون الهي باشد... والي و رهبر حق دارد كه در موضوعات طبق آنچه به صلاح مسلمانان يا كساني است كه در

ص: 1466

پهنه حكومتش به سر مي برند، عمل كند و اين استبداد به راي نيست، بلكه رايش تابع صلاح است، هم چنان كه عملش نيز تابع مصلحت جامعه است... . دوره بعد از پيروزي انقلاب برقراري حكومت اسلامي در ايران، ضرورت ها و مصلحت ها و موضوعيت يافتن احكام ثانوي و حكومتي، نقش «مصلحت در نظام حكومتي» را عيني ساخت به همين جهت رهنمودهاي امام خميني قدس سره در زمينه دخالت «مصلحت در احكام حكومتي» كه در دوره بنيانگذاري سازمان هاي نظام بيان داشته اند از اهميت ويژه اي بهره مند است . اينك نمونه هايي از سخنان و رهنمودهاي امام خميني قدس سره در باره مصلحت هاي حكومتي و حفظ نظام اسلامي و سر انجام تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام را پي مي گيريم . ايشان در مورخه بيست و هشتم تيرماه 1359 در ديدار با فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامي فرمود: ما مكلفيم از طرف خداي تبارك و تعالي كه اين امانتي كه به ما داده شده است و آن كشور اسلامي ايران است و اسلام است و جمهوري اسلامي است، حفظش بكنيم; در اين امر هيچ سستي به خودمان راه ندهيم، هيچ مسايل شخصي در كار نباشد، هيچ اغراض نفساني در كار نباشد، همه ما با هم برادر و با هم براي حفظ امانتي كه خدا به دست ما داده است و

ص: 1467

سپرده است و... . بعد از گذشت حدود سه سال از پيروزي انقلاب اسلامي ايران، مجلس شوراي اسلامي كه مسؤوليت تهيه قوانين را بر عهده دارد، براي رفع تنگناها، قوانيني را لازم مي داند كه درچار چوب مصلحت ها و ضرورت ها و احكام ثانوي است. حال چه كسي ضرورت ها و مصلحت ها را تشخيص دهد؟ براي رفع اين تنگنا در مورخه بيستم مهرماه 1360، رييس مجلس شوراي اسلامي نامه اي بدين شرح براي امام خميني قدس سره مي نويسد: ... چنانكه خاطر مبارك مستحضر است قسمتي از قوانيني كه در مجلس شوراي اسلامي به تصويب مي رسد، به لحاظ تنظيمات كل امور و ضرورت حفظ مصالح يا دفع مفاسدي است كه بر حسب احكام ثانويه به طور موقت بايد اجرا شود و در متن واقع مربوط به اجراي احكام و سياست هاي اسلام و جهاتي است كه شارع مقدس راضي به ترك آن ها نمي باشد و در رابطه با اين گونه قوانين به اعمال ولايت و تنفيذ مقام رهبري كه طبق قانون اساسي قواي سه گانه را تحت نظر دارند، احتياج پيدا مي شود، علي هذا تقاضا دارد مجلس شوراي اسلامي را در اين موضوع مساعدت و ارشاد فرماييد. امام خميني قدس سره در پاسخ به اين نامه بيان مي دارند: بسم الله الرحمن الرحيم آنچه در حفظ نظام جمهوري اسلامي دخالت دارد كه فعل يا ترك آن

ص: 1468

موجب اختلال نظام مي شود و آنچه ضرورت دارد كه ترك آن يا فعل آن مستلزم فساد است و آن چه فعل يا ترك آن مستلزم حرج است، پس از تشخيص موضوع، به وسيله اكثريت وكلاي مجلس شوراي اسلامي با تصريح به موقت بودن آن مادام كه موضوع محقق است و پس از رفع موضوع، خود به خود لغو مي شود، مجازند در تصويب و اجراي آن و بايد تصريح شود كه چنانچه هر يك از متصديان اجرا از حدود مقرر تجاوز نمود، مجرم شناخته مي شود و تعقيب قانوني و تعزير شرعي مي شود. بنيانگذار نظام اسلامي در مورخه سي خرداد 1361 در ديدار با ائمه جماعات و وعاظ قم و تهران فرمودند: ما دنبال مصالح هستيم، نه دنبال پيشرفت حرف خودمان. در بيست و دوم بهمن 1361 ش. به مناسبت چهارمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي در پيامي فرمودند: مجلس محترم شوراي اسلامي كه در راس همه نهادها است، در عين حال كه از اشخاص عالم و متفكر و تحصيل كرده برخوردار است، خوب است در موارد لزوم از دوستان متعهد و صاحب نظر خود در كميسيون ها دعوت كنند. كه با برخورد نظرها و افكار، كارها سريع تر و محكم تر انجام گيرد و از كارشناسان متعهد و متدين در تشخيص موضوعات براي احكام ثانويه اسلام نظرخواهي شود كه

ص: 1469

كارها به نحو شايسته انجام گيرد و اين نكته نيز لازم است كه تذكر داده شود كه رد احكام ثانويه پس از تشخيص موضوع به وسيله عرف كارشناس، با رد احكام اوليه فرقي ندارد، چون هر دو احكام الله مي باشند و نيز احكام ثانويه ربطي به اعمال ولايت فقيه ندارد و پس از راي مجلس و انفاذ شوراي نگهبان، هيچ مقامي حق رد آن را ندارد. و دولت در اجراي آن بايد بدون هيچ ملاحظه اي اقدام كند و با تشخيص دو سوم مجلس شوراي اسلامي كه مجتمعي از علماي اعلام و مجتهدان و متفكران و متعهدان به اسلام هستند، در موضوعات عرفيه كه تشخيص آن با عرف است، با مشورت از كارشناسان، حجت شرعي است كه مخالفت با آن بدون حجت شرعي قوي تر خلاف طريقه عقلا است و چنانچه تغيير احكام اوليه، با شك در موضوع و عدم احراز آن با طريقه عقلا مخالف است. اعضاي محترم شوراي نگهبان در تير ماه 1364 ش طي نامه اي به محضر امام خميني قدس سره نگراني خود را در باره سهل انگاري و يا اشتباه در تشخيص مصلحت عرضه مي دارند: ... اگر بنا باشد شوراي نگهبان در مورد ضرورت ها حق اظهارنظر نداشته باشد، خطر تصويب ضرورت ها براساس جوسازي ها و اعمال نفوذ افرادي ذي نفوذ در مجلس و مكتب گرايي ها كه

ص: 1470

بسياري پياده كردن آن مكتب ها را ضرورت و بلكه واقعيت مي دانند، چگونه دفع مي شود؟ و اگر خطر اين كه مجلس در زماني بتواند مثل دوره گذشته، قوانين خلاف شرع تصويب كند، با در نظر گرفتن شوراي نگهبان دفع شده است; اينك كه همان خطر به اين صورت باز گشته است و اين امكان حاصل شده كه با عنوان ضرورت، هر حلالي حرام و هر حرامي حلال و قانوني اعلام شود، دافع اين خطر چيست و از چه راهي خطر تصويب ضرورت هاي غير واقعي دفع خواهد شد؟. حضرت امام قدس سره در جهت نهادينه كردن موضوع «مصلحت» در آستانه تدارك انتخابات سومين دوره مجلس شوراي اسلامي، هسته اوليه مجمع تشخيص مصلحت نظام در نظام جمهوري اسلامي ايران را پي ريزي كرد. ايشان در پاسخ به نامه مسؤولان مملكتي براي كسب تكليف در باره تشخيص موضوع حكم حكومتي در تاريخ هفدهم بهمن 1366 طي فرماني مجمع تشخيص مصلحت نظام را بنا نهاد: بسم الله الرحمن الرحيم گر چه به نظر اين جانب پس از طي اين مراحل، زير نظر كارشناسان كه در تشخيص اين امور مرجع هستند، احتياج به اين مرحله نيست، لكن براي غايت احتياط در صورتي كه بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان شرعا و قانونا توافق حاصل نشد مجمعي مركب

ص: 1471

از فقهاي محترم شوراي نگهبان و حضرات حجج اسلام خامنه اي، هاشمي، اردبيلي، توسلي، موسوي خوئيني ها و جناب مير حسين موسوي و وزيرمربوط براي تشخيص مصلحت نظام اسلامي تشكيل گردد. در صورت لزوم از كارشناسان ديگري هم دعوت به عمل آيد و پس از مشورت هاي لازم راي اكثريت اعضاي حاضر اين مجمع مورد عمل قرار گيرد. احمد در اين مجمع شركت مي نمايد تا گزارش جلسات به اين جانب سريع تر برسد. حضرات آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمه اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي گردد. امروز جهان اسلام، نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام نماي حل معضلات خويش مي دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمه اي است كه مقاومت در مقابل آن ممكن است اسلام پابرهنگان زمين را در زمان هاي دور و نزديك زير سؤال برد و اسلام آمريكايي مستكبرين و متكبرين را با پشتوانه ميلياردها دلار توسط ايادي داخل و خارج آنان پيروز گرداند. و كفر و معضلات داخلي و خارجي را تعيين مي كند و اين بحث هاي طلبگي مدارس كه در چارچوب تئوري ها است، نه تنها قابل حل نيست كه ما را به بن بست هايي مي كشاند كه منجر به نقض ظاهري قانون اساسي مي گردد. شما در عين اين كه بايد تمام توان خودتان را

ص: 1472

بگذاريد كه خلاف شرعي صورت نگيرد -و خدا آن روز را نياورد- بايد تمام سعي خودتان را بنماييد كه خداي نكرده اسلام در پيچ وخم هاي اقتصادي، نظامي، اجتماعي و سياسي متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد. بعد از گذشت سه ماه، در هشتم فروردين 1368 حضرت امام قدس سره از خواص و فعالان فرهنگي مي خواهد كه اهميت مساله مصالح نظام را خوب براي مردم روشن كنند و مي فرمايند: طلاب عزيز ائمه محترم جمعه و جماعات، روزنامه ها و راديو وتلويزيون بايد براي مردم اين قضيه ساده را روشن كنند كه در اسلام مصلحت نظام از مسايلي است كه مقدم برهمه چيز است و همه بايد تابع آن باشيم. و سرانجام در چهارم ارديبهشت 1368 امام راحل طي حكمي به رياست جمهوري وقت در باره تدوين متمم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، در محدوده مسايل مورد بحث، مجمع تشخيص مصلحت نظام را گنجانيد وفرمود: مجمع تشخيص مصلحت براي حل معضلات نظام و مشورت رهبري به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد. به دنبال اين فرمان منتخبان امام قدس سره در شوراي بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در سال 1368، مجمع تشخيص مصلحت نظام را در قانون اساسي آوردند. و در اصل 112 بدين شرح ذكر كردند: مجمع تشخيص مصلحت نظام براي تشخيص

ص: 1473

مصلحت در مواردي كه مصوبه مجلس شوراي اسلامي را شوراي نگهبان خلاف موازين شرع و يا قانون اساسي بداند و مجلس با درنظر گرفتن مصلحت نظام، نظر شوراي نگهبان را تامين نكند و مشاوره در اموري كه رهبري به آنان ارجاع مي دهد و ساير وظايفي كه در اين قانون ذكر شده است، به دستور رهبري تشكيل مي شود... . منابع و مرجع تشخيص مصلحت حكومتي : از آنچه كه گذشت به اين نتيجه رسيديم كه حاكم اسلامي در اعمال و لايتش همواره بايد مصلحت هاي جامعه اسلامي را درنظر داشته باشد. يعني مصلحت انديشي از وظايف حاكم اسلامي است نه مفتي . حال سخن در اين است كه حاكم مصلحت هاي جامعه از چه منبعي بايد دريافت كند. او مسؤوليت دارد تا در اعمال ولايت مصلحت ها را در نظر بگيرد. به جهت پيچيدگي و پيشرفت جوامع بشري و گستردگي روابط و پيدايش امور مستحدثه، حاكم اسلامي نمي تواند مستقيما همه مصالح مهم جامعه اسلامي را دريابد; قطعا بايد عده اي بازوي مشورتي حاكم اسلامي باشند. مشاورها نيز بايد توان علمي و درك كامل و قواي بالايي داشته باشند كه تا بتوان به گفتار آنان اعتماد كرد و نظر آنان را صائب دانست. در فقه از «عرف» و يا «بناي عقلا» بسيار نام برده شده است، در مسايل

ص: 1474

بسيارمهم همين عرف وبناي عقلا به صورت ويژه تر ظاهر مي شود كه از آنان به «اهل حل و عقد» ياد مي كنند. در پياده شدن احكام شرعي اولي، ثانوي و يا حكومتي، تشخيص موضوع اولين گام است. زمامدار اسلامي بايد موضوع رابه خوبي بشناسد، در جايي كه موضوع روشن است و پيچيده نيست، احتياجي به مراجعه به عرف نيست ولي در موارد مبهم بايد به كارشناس مراجعه شود; اين كارشناس بر گزيده اي از عرف عام است. بايد هم از زمان و مكان و مقتضيات جامعه و پيشرفت دانش و فن آوري آگاه باشد و ضرورت ها را درك كند و هم اسلام پژوه باشد. بنا براين معقول ترين راه انتخاب شورايي است كه از گروهي از اسلام پژوهان و فقيهان و نيز كار شناسان متعهد تشكيل شده باشد. ضوابط و قواعد تشخيص مصلحت: 1( تقدم مصلحت حفظ دين بر ديگر مصالح . 2( تقدم اهم بر مهم: براي حفظ دين ممكن است تاوان داده شود، حال در اين تاوان بايد اهم و مهم را درنظر گرفت. براي جلب منفعت، منفعت مهم تر و براي دفع مفسده بدتر بايد مفسده مدنظر باشد . 3( تقدم مصالح عمومي بر مصالح فردي : امام راحل قدس سره در اين باره بيان داشتند: حكومت اصولا قائم به تصرفاتي است كه درامور

ص: 1475

نوعي مردم به عمل مي آيد و در موارد تعارض و بر خورد با حقوق فردي وا حيانا جمعي، حفظ نظام و مقررات حاكم به مصلحت عمومي مقدم است. 4( راه حل ها و رهنمودها بايد هماهنگ با موقعيت ها باشد، مشاوران بايد از زمان ومكان درك درستي داشته باشند. حضرت امام قدس سره در نامه اي به يكي از اعضاي دفترش درباره اعتراض او به حكمي كه امام خميني قدس سره درباره بازي شطرنج داشتند، فرمودند: بنا برنوشته جناب عالي زكات تنها براي مصارف فقرا و ساير اموري كه ذكرش رفته است واكنون كه مصارف به صدها مقابل آن رسيده است راهي نيست. «رهان» در سبق و «رمايه» مختص است به تير وكمان واسب دواني و امثال آن كه در جنگ هاي سابق به كار گرفته مي شده است و امروز هم تنها در همان موارد است و... و بالجمله آن گونه كه جناب عالي از اخبار و روايات برداشت داريد، تمدن جديد به كلي بايد از بين برود و مردم كوخ نشين بوده ويا براي هميشه در صحراها زندگي نمايند. 5( ضرورت توجه به اختلاف عرف ها و عادات اجتماعي و موقعيت جغرافيايي. 6( در صورت بروز مضيقه ها وتنگناها بايد در جهت رفع آن چاره انديشي شود و راهكاري ارايه شود كه در مواردي ممكن است با احكام اوليه هماهنگ

ص: 1476

نباشد. در اين صورت حتما بايد مقيد به ضرورت باشد. 7( همخواني مصلحت انديشي ها با ساختار و دستورهاي شريعت. نبايد در مسير وصول به هدف هاي عالي دين از ابزار و وسايل ناروا وحرام استفاده شود. مقايسه اي بين تشخيص مصلحت در نظام اسلامي و مصالح مرسله بين مصلحت انديشي اي كه در نظام جمهوري اسلامي ايران در قالب مجمع تشخيص مصلحت نظام تبلور يافته است و بين مصالح مرسله كه در فقه مالكي جايگاه خاصي دارد نقاط مشترك و تفاوت هايي وجود دارد: نقاط اشتراك 1( ريشه هر دو، پذيرش مصالح و مفاسد واقعي احكام است; 2( در هر دو، مصلحت به معناي حفظ دين و اهداف دين است; 3( پيدايش هر دو، مسبوق به تجربه حكومتي است. در حكومت عباسيان كه از سال 132 آغاز شد، مالك بن انس مصالح مرسله را به عنوان يكي از منابع اجتهادي مطرح كرد. مالك فقيه بزرگي بود كه با خليفه مقتدر عباسي، «منصور دوانيقي» ارتباط خوبي داشت، منصور مالك را ترغيب كرد كتابي فقهي بنويسد تا مردم از آن تبعيت كنند، مالك در سال 148 ه، ق، كتاب «الموطا» را نوشت. او كه باني مصالح مرسله به معناي خاص آن است، بر اين عقيده بود كه استنباط همه احكام حوادث واقعه و موضوعات مستحدثه

ص: 1477

از نصوص خاصه اي كه از رسول خدا صلي الله عليه و آله و جانشينان او در دسترس قرار دارند، امكان ندارد، به همين جهت بسنده كردن بر آن ها باعث مي شود، بسياري از پرسش هايي كه در باره موضوعات مستحدثه مطرح مي شود، بي پاسخ بماند. زيرا عناصر خاصه استنباط احكام يعني احاديث، محدودند، ولي رويدادهاي زمان نامحدود و روز افزون است. از اين رو بايد از راه پي بردن به علل و درك مصلحت ها، تشريع و قانونگذاري كرد تا حوادث واقعه و امور مستحدثه بي پاسخ نماند. از آنچه بيان شد بهره مي گيريم كه درزمان منصور دوانيقي، فقاهت ومر جعيت از سوي خلافت عباسي به مالك بن انس و اگذار شد. حكومت ازاو خواست تا باتوجه به شرايط و موقعيت، پاسخگوي احكام شرعي باشد. مالك در اين امر از جهت مدركيت ودليل احساس كمبود كرد و به ناچار پاي مصالح مرسله را به ميان كشيد. مجمع تشخيص مصلحت نظام هم با درك تنگناها و مشكلاتي كه باتجربه حكومتي يافت شد، تبيين و قانوني شد. بنا براين هم مصالح مرسله و هم مجمع تشخيص مصلحت نظام در پيدايش، مسبوق به تجربه حكومتي است . 4( در هردور، «مصلحت انديشي» در امور غير عبادي است نقاط افتراق : 1( مصالح مرسله در نزد فقيهان مالكي در

ص: 1478

رديف ديگر منابع اجتهاد است. 2( مصالح مرسله ناظر به ارسال احكام است. ولي ديدگاه فقهاي شيعه قايل به مصلحت مرسله نيست ومعتقد است شارع مقدس همه احكام را بيان كرده است; امام راحل در اين باره فرمودند: احكام شرع حاوي قوانين و مقررات متنوعي است كه يك نظام كلي اجتماعي را مي سازد.در اين نظام حقوقي هرچه بشرنياز دارد فراهم آمده است... قرآن مجيد و سنت شامل همه دستورات و احكامي است كه بشر براي سعادت و كمال خود احتياج دارد. 3( محدوده فعاليت و ميدان عمل مجمع تشخيص مصلحت نظام تنها در احكام حكومتي است اما بهره برداري فقيهان مالكي از مصالح مرسله، فراتر از احكام حكومتي است. 4( مجمع تشخيص مصلحت نظام كه حضرت امام قدس سره بنا نهادند و در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران آمده است، براي تشخيص موضوع است. احكام با دگرگوني موضوع دگرگون مي شود، كارشناسان و اهل حل و عقد در مجمع تشخيص مصلحت نظام، موضوعات احكام را بررسي مي كنند. اما در مصالح مرسله جعل حكم است نه تشخيص موضوع. 5( حكم براساس مصلحت در فقه شيعه، ولايي و غير دايمي است. اما حكم براساس مصالح مرسله حكم اولي و دايمي است . 6( حكم بر اساس مصالح مرسله در نزد فقهاي مالكي و حنبلي حق همه

ص: 1479

فقيهان است. ولي در مصلحت نظام و يژه حاكم اسلامي است. حسن آشوري لنگرودي

ص: 1480

امام خميني ما را به هم نزديك مي كند/ مصاحبه با آقاي ظفر بنگاش سردبير روزنامه كرسنت اينترنشنال -

6 چكيده: اشاره: آقاي ظفر بنگاش سردبير روزنامه كرسنت اينترنشنال (هلال بين المللي) هستند كه مدت 26 سال است در كانادا منتشر مي شود. اين روزنامه يك نشريه خبري است كه درباره حركتهاي اسلامي جهان مانند فلسطين، كشمير، فيلي پين و. . . گزارشهايي را منتشر مي سازد. آقاي بنگاش يك نويسنده پاكستاني است كه پس از اتمام تحصيلات دانشگاهي خود به كانادا عزيمت و از همان آغاز با نشريه ياد شده همكاري كرده است. وي در انگلستان بهمراه دكتر صديقي از بنيان گذاران مؤسسه مسلمانان لندن محسوب مي شود و مدير اجرايي مؤسسه مزبور است. ايشان در زمينه هاي گوناگون داراي تاليفاتي هستند كه از جمله آنها مي توان به كتاب "قتل عام مكه" اشاره كرد. نويسنده كه خود در محل حضور داشته و شاهد كشتار مردم بدست سعوديها بوده است در سال 1988 اين كتاب را درباره كشتار حجاج ايراني در مكه معظمه به رشته تحرير درمي آورد. آقاي بنگاش در سال 1376 -براي شركت در اولين كنگره امام خميني و احياء انديشه ديني چند روزي مهمان كشورمان بودند. مصاحبه اي با ايشان انجام داده ايم كه در ذيل به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. حضور: با توجه به اينكه شما به عنوان يك نويسنده مسلمان،

ص: 1481

مقيم كانادا هستيد و اين كشور از ايران و كشورهاي اسلامي دور است و ما فكر مي كنيم به علت همسايگي اين كشور با آمريكا و تبليغات سويي كه دولت آمريكا درباره انقلاب اسلامي مي كند اين انقلاب در كانادا با چهره اي مخدوش تصوير شده است، چگونگي را بيان بفرماييد. بنگاش: هنگامي كه در سال 1979 انقلاب اسلامي در ايران به وقوع پيوست شادي زيادي در بين مسلمانان بوجود آمد. آنها خيلي خوشحال بودند و از انقلاب اسلامي حمايت مي كردند. البته كانادا كشوري اسلامي نيست و بجز عده اندكي غير مسلمانان حمايت چنداني از انقلاب اسلامي به عمل نمي آورند. ولي تدريجا دو چيز اتفاق افتاد. در وهله اول تبليغاتي بود كه به صورت مداوم در وسايل ارتباط جمعي بر ضد انقلاب اسلامي ديده مي شد و دوم تبليغات فراواني بود كه سعوديها بر ضد انقلاب اسلامي مي كردند. سعوديها در تمام نقاط دنيا نمايندگاني دارند و به آنها پول مي دهند تا مساجد و مؤسسات ديگر را خريداري كنند كه از طريق آنها به تبليغات بپردازند. بنابراين متاسفانه در نتيجه تبليغات وسايل ارتباط جمعي غرب و افرادي كه با نوع تفكر سعوديها مرتبط، هستند، رفتار گروهي از مسلمانان تغيير پيدا كرد و ديگر مانند اوايل از انقلاب اسلامي حمايت و جانبداري نكردند. ولي اين بدان معنا

ص: 1482

نيست كه همه مسلمانان از حمايت انقلاب اسلامي دست برداشتند. الحمدلله به دليل حضور ما و نشريه ما در آنجا و گزارشها و تحليل هاي مدام كه چاپ مي كنيم و توضيح و تفسيري كه درباره وقايع مي نويسيم تدريجا توانسته ايم حداقل تفكر مسلمانان را تغيير دهيم. البته ما نشريه كوچكي هستيم و نمي توانيم با همه روزنامه هايي كه در كانادا وجود دارند رقابت كنيم. صداي ما ضعيف است. ما تنها افراد معدودي هستيم كه كار فراواني انجام مي دهيم ولي به هر حال الحمدلله اين امر در حال پيشرفت است. حضور: با توجه به شرايطي كه بيان كرديد بفرماييد انعكاس فتواي حضرت امام درباره سلمان رشدي مرتد در كانادا چگونه بود؟ بنگاش: من فكر مي كنم با پيش آمدن ماجراي رشدي تغييري در مغزها بوجود آمد. هنگامي كه فتواي امام صادر شد مسلمانان فورا دريافتند كه در اينجا [ايران] دانشمندي دارند كه رهبر مسلمانان بپاخاسته است و تنها كسي است كه براي حفظ شرافت پيامبر اسلام (ص) ايستاده است. اين امر، تفكر مسلمانان را تغيير داد. در كانادا ما تظاهراتي بر ضد رشدي مرتد داشتيم كه خود من ترتيب دهنده آن بودم. اين بزرگترين تظاهرات مسلمانان بود كه تا آن زمان در كانادا برگزار شده بود. از آن پس مسلمانان شرايط را به گونه اي ديگر ديدند. اتفاق

ص: 1483

ديگري كه تفكر مسلمانان را متاثر كرد زماني بود كه آمريكائيها به عراق حمله كردند و صدها هزار مسلمان را به قتل رساندند; كساني كه هيچ ربطي به حكومت صدام حسين نداشتند و مردمي بيگناه بودند. در آن هنگام نيز مسلمانان دريافتند كه غرب دشمن ماست. هم اكنون الحمدلله از زمان صدور فتواي امام حدود هشت سال پيش تاكنون شرايط خيلي بهتر شده است و مردم - به طور خاص مسلمانان - همدردي بيشتري با انقلاب اسلامي نشان مي دهند. حضور: با توجه به مجاورت آمريكا و كانادا و آنتن هاي تبليغاتي اين كشور و سلطه ارتباطي آن كه قبلا اشاره شد آيا به خاطر اين موضوع شما در كار و فعاليت ارشادي خود مواجه به اشكالاتي شده ايد يا خير؟ بنگاش: شكي نيست كه به خاطر نزديكي دو كشور، آمريكا نفوذ زيادي در كانادا دارد. ما خودمان با مشكلات زيادي مواجه هستيم ولي اين مشكلات مستقيما از طرف دولت كانادا نيست بلكه از طريق دولت آمريكا با آن مواجه هستيم. البته پديده عجيبي است يعني با وجود اينكه آمريكا نفوذ زيادي در كانادا دارد ولي نمي توانند مستقيما به دولت كانادا فشار بياورند يا مثلا نشريه اي را توقيف كنند زيرا در اين صورت اشكال متوجه خودشان مي شود كه آزادي مطبوعات را رعايت نمي كنند. ولي متاسفانه در كانادا

ص: 1484

بخاطر تبليغات آمريكا و ساير عوامل، مسلمانان تحت تاثير قرار مي گيرند و از اين قدرت نظامي و جامعه ظالمانه نگران هستند. حضور: با اين وجود در خود آمريكا هم مسلمانان فراواني زندگي مي كنند كه فعال هستند و به هر حال بخشي از جامعه جهاني مسلمانان را تشكيل مي دهند. بنگاش: در آمريكا حدود 5 ميليون مسلمان سياهپوست وجود دارند كه ترجيح مي دهند به جاي مسلمان سياهپوست مسلمان آفريقايي - آمريكايي ناميده شوند. اين مردمان بسيار پذيراي اسلام هستند. آنها بسيار پذيراي پيام انقلابي امام و پيام انقلابي جمهوري اسلامي ايران هستند، زيرا مظلوم واقع شده اند. آنها مستضعفيني هستند كه توسط نظام آمريكا استثمار شده و از آن متنفرند. آنها مي دانند كه آمريكا و نظام آن ظالمانه و استثمارگر است و در تمام دنيا به تروريسم مي پردازد. بنابراين روزنامه ما در ميان جمعيت آفريقايي - آمريكايي بسيار مشهور است. آنها روزنامه ما را دوست دارند و مي پذيرند زيرا مي دانند كه اين صداي مظلومين است. در اين روزنامه خبرهايي مي يابند كه در روزنامه هاي آمريكايي وجود ندارد. در نتيجه با وجود اينكه ما با مشكلاتي از جانب دولت و حكومت مواجه هستيم، مخاطبان زيادي هم در آنجا دار يم كه مشتاق پيامهاي ما هستند. حضور: شما در نشريه خود چه مطالبي را از حضرت امام

ص: 1485

خميني چاپ كرده ايد يا چاپ خواهيد كرد و آيا در كانادا غير از نشريه كتابي هم درباره زندگي و آراء و نظريات امام خميني چاپ شده است يا خير؟ بنگاش: در درجه اول ما سعي مي كنيم ابتدا خودمان از آنچه امام گفت اند آگاه شويم. ما سعي مي كنيم تا جايي كه مي توانيم در مورد انقلاب اسلامي مطالعه كنيم، بخصوص درباره انديشه هاي امام راحل. در اين زمينه ما تعدادي كتاب درباره انقلاب اسلامي چاپ كرده ايم. به طور مثال كتابي داريم با نام "ريشه هاي انقلاب اسلامي" يا كتاب ديگري با نام "انقلاب اسلامي، دست يافته ها، موانع و هدفها"، به علاوه كتابهاي ديگري در مورد نهضت اسلامي با مطالبي از انديشه و ديدگاههاي امام. همچنين مطالب مختلفي درباره فتاواي حضرت امام مي نويسيم، مانند فتواي ايشان درباره سلمان رشدي يا فتواي ايشان در مورد اهميت دولت اسلامي كه در سال 1988 صادر شد. ما خودمان سعي مي كنيم اين موضوعها را بفهميم و سپس سعي مي كنيم آنها را به زباني دربياوريم كه مردم آنجا مي فهمند. اين مطالب زماني براي مردم قابل فهم است كه آنها را به زبان انگليسي كه خودمان مورد استفاده قرار مي دهيم درآوريم. مطالب را با مسايلي مرتبط مي كنيم كه در مردم آنجا اثر كند، در آن هنگام خيلي بهتر متوجه مي شوند. در اينجا لازم

ص: 1486

است نكته اي را متذكر شوم: بسياري از مطالبي را كه ما از جمهوري اسلامي دريافت مي كنيم چون براي مخاطبان اينجا به نگارش درآمده اند با اينكه ترجمه مي شوند ولي باز هم براي مردم آنجا براحتي قابل فهم نيست. البته ما اين مطالب را گردآوري مي كنيم و به صورتي درمي آوريم كه براي مردم آنجا قابل فهم باشد. اين كاري است كه ما انجام مي دهيم. حضور: فكر مي كنيد اين گونه تبليغات و معرفي چهره واقعي اسلام بويژه با ذشت حدود دو دهه از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و جاافتادن اين انقلاب و وجود جمهوري اسلامي در جهان مي تواند در رفتار دولتهاي غربي مانند آمريكا و كاندا اثري داشته باشد و آنان رفتار خود را با مسلمانان تغيير دهند. بنگاش: ببينيد، از زمان فروپاشي كمونيسم، غرب به طور كلي و آمريكا به طور اخص اسلام را به عنوان دشمن جديد خود هدف قرار داده است. فقط ايران هدف نيست بلكه اسلام هدف است. البته منظور آنها از اسلام گونه اي از آن است كه توسط جمهوري اسلام ايران يا برادران و خواهران انقلابي در فلسطين حمايت مي شود، جهاد اسلامي يا گونه اي از اسلام كه مورد حمايت حزب الله لبنان است، اسلامي كه براي عدالت است، اسلامي كه در آن مسلمانان عليه ظلم و استبداد مي جنگند. اين اسلام است كه

ص: 1487

آمريكا با آن مخالفت مي كند. مسلماناني كه متعهد به اسلام هستند و امپرياليسم آمريكا را قبول ندارند و در مقابل ظلم ساكت نمي نشينند هدف آمريكاست، آنهايي كه در مقابل ظلم صهيونيستها در فلسطين و لبنان ساكت نمي مانند، آنهايي كه در مقابل جنايتهاي آمريكا عليه مسلمانان ساكت نمي نشينند. موارد زيادي از خشونت عليه مسلمانان بيگناه رخ داده است، خشونت در مساجد و سازمانها، بسياري از آنها كاملا از بين رفته اند. مسلمانان زيادي مورد حمله قرار گرفته اند. بخصوص خواهران مسلمان كه حجات را رعايت مي كنند مورد حمله، تحقير و سؤرفتار قرار گرفته اند. اينها اتفاقاتي هستند كه هم اكنون در آمريكا روي مي دهد. آمريكا خود را جامعه اي آزاد مي داند. آنها مي گويند ما داراي دموكراسي هستيم، آزادي بيان داريم، ولي ظالم ترين جامعه در روي زمين هستند. آنها منافقين بزرگي هستند. البته منظورم دولت آمريكاست. مردم عادي اين طور نيستند. اساسا عده كمي از اين جور مسايل خبر مي شوند. اگر مردم بدانند در حالي كه خود را داراي جامعه اي آزاد مي دانند ولي سياستهاي ظالمانه اي را پيگيري مي كنند به اين سياستها اعتراض مي كنند. البته هر شخصي بر ضد اين سياستها برخيزد آنگاه ديگر دولت آمريكا بسيار خشن و بي قانون خواهد بود. در حال حاضر آنها مسلمانان را هدف قرار داده اند و به آنها ظلم و آزار مي رسانند. بسياري

ص: 1488

از مسلمانان به زندان انداخته شده اند و در شرايط بسيار سختي قرار دارند. اين واقعيت زندگي در آمريكاست. اين ميزان ظلم در كانادا وجود ندارد زيرا كانادا كشور امپرياليستي نيست. اگر نگاهي به تاريخ كانادا بياندازيم مي بينيم كه اين كشور خود مستعمره انگلستان بوده است و توسط انگلستان مورد ظلم واقع شده بنابراين احساسات مردم مظلوم را بهتر درك مي كند و به مردمي كه به سياستهاي آن پايبندند ظلم نمي كند. علاوه بر آن چون كانادا جاه طلبي امپرياليستي نيز ندارد لزومي هم ندارد كه نگران بيان عقايد و نگرشهاي مردم باشد. اين تفاوتي است كه بايد در نظر داشته باشيم. حضور: از سخنان شما مي توان اين طور نتيجه گيري كرد كه مبرمترين وظيفه ما رساندن پيام اسلام ناب و عدالت اسلامي و همچنين مظلوميت اسلام و مسلمين به مردم عالم است و حفظ اين پيام الهي از تبليغات و هجوم وسايل ارتباط جمعي استكبار، چگونه مي توان اين كار را انجام داد؟ بنگاش: البته اين مبارزه بزرگي است. ما بايد نسبت به فعاليتهايي كه انجام مي دهيم واقع بين بوده و توجه داشته باشيم كه وسايل ارتباط جمعي غرب بسيار قدرتمندند و منابع بسيار زيادي در اختيار دارند. حال آنكه ما مسلمانان منابع بسيار بسيار محدودي داريم. اگر شما بدانيد كه با روزنامه ما كه 26 سال

ص: 1489

است چاپ مي شود چند نفر همكاري مي كنند و ما روي چه پروژه اي فعاليت مي كنيم باورتان نمي شود. بسياري باور نمي كنند كه ما روزنامه اي چاپ مي كنيم كه 25 تا 30 هزار نسخه آن در جهان منتشر مي شود و الحمدلله تاثير قابل توجهي در جهان داشته است. شما به هر جاي دنياي مسلمانان برويد، اگر مسلمانان فعالي آنجا باشند مي بينيد كه اين روزنامه را مي شناسند، مي خوانند و از آن تاثير مي گيرند. آنها مي فهمند كه اين پيام بسيار مهمي است كه درباره اسلام واقعي دريافت مي كنند. ولي البته اين تلاش كوچكي است. فكر مي كنم مسلمانان بايد توجه بيشتري به وسايل ارتباط جمعي نشان بدهند، نه تنها در كشور خودشان بلكه به آن بخش كه در جهان اسلام خارج از كشورشان وجود دارد، من معتقدم كه در اين زمان مسلمانان مي توانند به گونه معني داري سهم خود را ادا كنند. به طور مثال اگر ما بتوانيم بايد نشريه خود را كه در حال حاضر به صورت روزنامه چاپ مي شود بهتر كنيم و مانند مجله شما آن را به صورت مجله درآوريم كه طبيعتا استخوان بندي مجله قوي تر است. اين شكل براي مدت طولاني تري مي ماند ولي روزنامه به دليل خراب شدن كاغذ عمر طولاني نمي كند. ولي همان طور كه مي دانيد چاپ مجله اي مانند اين [مجله حضور] هزينه بسيار زيادي

ص: 1490

مي برد و ما امكان آن را نداريم و بسختي مي توانيم چنين چيزي را توليد كنيم. نكته ديگر اينكه در حال حاضر مسلمانان بايد شروع به استفاده از وسايل ارتباطي الكترونيكي كنند. در جهان غرب پست الكترونيكي ترقي چشمگيري پيدا كرده و در واقع مي توانم بگويم افراد بسيار كمي در آمريكاي شمالي هستند كه پست الكترونيكي ندارند. تقريبا همه كامپيوتر دارند. بعضي از شركتهاي برنامه ريزي پيش بيني كرده اند كه در طي حدود يك سال آينده حداقل 500 هزار نفر در جهان توسط پست الكترونيكي با يكديگر ارتباط برقرار خواهند كرد و در سال بعد اين رقم به يك ميليون نفر در جهان افزايش خواهد يافت. اگر شما پست الكترونيكي داشته باشيد من مي توانم از كانادا در عرض دو دقيقه بدون هيچ مشكلي پيامي به شما در تهران بفرستم. شما هم مي توانيد براي من پيغام بفرستيد. تمام اطلاعات مي توانند سريعا ارسال و سريعا پاسخ داده شوند. در آمريكاي شمالي ما دائما در حال تبادل ارتباط هستيم. ما از طريق پست الكترونيكي اطلاعاتي را منتشر مي كنيم اين يكي از ابزاري است كه مسلمانان مي توانند استفاده كنند و من فكر مي كنم ازاين طريق مي توانيم با وسايل ارتباطي عادي رقابت كنيم. در حال حاظر فقط روزنامه نگاران نبايد اين كار را انجام دهند بلكه هر يك از

ص: 1491

مسلمانان هم كه اطلاعاتي را به دست مي آورند مي توانند از طريق كامپيوتر خود براي دوستانشان بفرستند و همين طور از آنان بخواهند كه براي ديگران ارسال كنند. به اين ترتيب اطلاعات و ديدگاهها خيلي سريع مبادله مي شود. حضور: ظاهرا علاوه بر تبليغ، براي مبارزه با استكبار بايد فعاليتهاي ديگري نيز صورت گيرد. همان طور كه فرموديد قدرت تبليغي غرب بلحاظ توانايي توليد پيام در جهت دعوت به لذات دنيوي و هيجانات و سرگرميها، نيرومند است لاكن همين عملكرد در فطرت الهي مردم يك نوع احساس بحران روحي و كمبود معنويت را ايجاد مي نمايد كه محمل خوبي براي دعوت به معنويت و خضوع در برابر قادر متعال و اجراي حق و عدالت است. لاكن صرف دعوت و تبليغ كافي به نظر نمي رسد. نظر شما چيست؟ بنگاش: شما كاملا درست مي گوييد. بحران روحي در انسانهاي غربي وجود دارد و مردم خود كم كم در حال دريافت اين موضوع هستند. از زماني كه طي قرن گذشته غربيها مذهب را از زندگي خود بيرون راندند يا آن را تنها به آيينهاي خاصي فقط در روزهاي يكشنبه در كليسا محدود كردند و از زماني كه ايده هاي انساني ديگري وارد زندگي خود كردند، متوجه شده اند كه زندگي شان بسيار پيچيده شده است. به طور مثال خانواده ها از هم پاشيده شده اند،

ص: 1492

مشكل مواد مخدر دارند و فرزندان آنها بسيار خشن شده اند. وقتي خانواده ها از هم مي پاشند جامعه هم قادر نيست نيازهاي مردم را تامين كند بويژه در جوامع غربي. يكي از آثار پايان يافتن كمونيسم اين است كه در زمان حضور كمونيسم، براي دور نگه داشتن مردم از آن، انگيزه هايي در قالب خدمات اجتماعي ارائه مي كردند مانند خدمات بهداشتي و تحصيلي رايگان، پرداخت مزاياي دوران بيكاري يا حمايت مالي از مادران بيوه اي كه همسرانشان تركشان كرده يا فوت كرده اند و بايد به تنهايي از فرزندان مراقبت كنند. در حال حاضر دولت تدريجا اين امكانات را پس مي گيرد زيرا خانواده هاي زيادي از هم پاشيده شده اند. مادران بيوه زيادي هستند كه نياز به حمايت دارند. افراد بيكار زيادي وجود دارند. مراقبتهاي بهداشتي رها شده است و تحصيلات دارد به مشكل تبديل مي شود. بنابراين خود جامعه غربي در حال درك اين مسئله است كه ارزشهايي كه كسب كرده ديگر پاسخگوي نياز آنها نيست و به اين جهت خود مردم دنبال راه حلي هستند. حال چگونه بايد با آنها ارتباط برقرار كرد؟ من معتقدم يكي از راهها بحث درباره مشكلات اين جوامع است. مردم درخواهند يافت كه در مورد مشكل آنان صحبت مي كنيم و خواهند گفت ما مي دانيم كه اينها مشكلات ما هستند. مي دانيم كه مشكل مواد

ص: 1493

مخدر، الكل، فرزندان نامشروع و خانواده هاي از هم پاشيده وجود دارد. از طرف ديگر همان طور كه مي دانيم ما به عنوان مسلمان هيچيك از اين مشكلات را نداريم و الحمدلله با هيچيك ازاين مسايل مواجه نيستيم. ما روابط خانوادگي مستحكمي داريم. الحمدلله فروپاشي خانواده و كودكان نامشروع در بين مسلمانان وجود ندارد و احتياج به كمكهاي دولت نداريم. اكنون مسلمانان خود شاهد اين موضوع هستند. خواهران محجبه مسلمان با مشكلات زيادي مواجه هستند ولي من موارد زيادي در كانادا ديده ام كه اگر خواهر مسلمان بخواهد وارد مغازه اي شود معمولا آقايان در را براي وي نگه مي دارند و اجازه مي دهند كه داخل شود. حال آنكه ممكن است اين كار را براي زنان خود انجام ندهند ولي براي خواهر محجبه چنين مي كنند زيرا مي ترسند در غير اين صورت زن مسلمان بگويد اول شما بفرماييد. آنها مي دانند كه مسلمانان چيزي براي گفتن دارند. اگر ما واقعا بر اساس اصول اسلامي زندگي كنيم مي توانيم مثالي از هر يك از رفتارهايمان به عنوان مسلمان بياوريم و طبيعتا ديگران تحت تاثير ما قرار مي گيرند. ولي اگر به اصول و ارزشهاي اسلامي وفادار نباشيم ديگران را هم تحت تاثير قرار نمي دهيم. بنابراين يكي از وظايف ما تبليغ از طريق انتشار و غيره است و راه ديگر اين است

ص: 1494

كه ما نمونه عملي اصولمان باشيم. علاوه بر آن طرح مسايل جهان غرب و ارائه راه حل خودمان مؤثر است. اينكه به آنها بگوييم اينها آمار و مثالهاي ما هستند، به نتايج روابط پايدار خانواده هاي ما بنگريد و. . . آن مردم را تحت تاثير قرار خواهد داد. نكته ديگري را مي خواهم اضافه كنم: آفريقايي - آمريكايي هاي زيادي وجود دارند كه مسلمان نيستند ولي سياهپوستند و مرتكب جرايمي شده و به زندان فرستاده شده اند، بعضي براي 10 سال بعضي براي 20 سال، بيشر يا كمتر. هنگامي كه آنان در زندان با نوشته هاي اسلامي آشنا شده و مقالات، كتاب و قرآن را دريافت مي كنند به اسلام علاقه مند و مسلمان مي شوند و تغيير ناگهاني در زندگي آنها پيش مي آيد. به طوري كه وقتي اين مجرمين مسلمان مي شوند به چنان انسانهاي خوبي بدل مي شوند كه حتي مسئولين زندانها نيز درك نمي كنند چه شده است. حالا مسئولين زندان از مسلمانان مي خواهند ساير زندانيها را نيز به اسلام دعوت كنند. اين افراد پس از آزادي هرگز به زندان بازنمي گردند. من مي توانم به شما بگويم افراد ما به خيلي از زندانهاي آمريكا سر مي زنند و بسيار از زندانيها فقط با خواندن همين روزنامه ما مسلمان شده اند. الحمدلله، اين معجزه خداوند است كه ما در زندگي خودمان مي بينيم.

ص: 1495

پس ما هم مطالب بيشتري مي نويسيم. آنها هم مطالب اسلامي براي ما مي فرستند. مسلمانان مي توانند ديگران را تحت تاثير قرار دهند. در صورتي كه ما بتوانيم نسخه هايي از قرآن با ترجمه انگليسي و كتابهاي اسلامي ديگر را در اختيار آنان قرار دهيم بسيار مؤثر خواهد بود و مهمتر از اينها اين است كه ما نمونه عملي گفته هايمان باشيم. حضور: درباره كنگره احياء انديشه ديني كه شما نيز در شمار سخنرانان آن بوديد چه نظر و برداشتي داريد؟ بنگاش: خود كنگره، البته اتفاق بسيار مهم و موفقيت آميزي بود. اين طور نيز انتظار مي رفت، زيرا درباره زندگي شخصيت بسيار بزرگ جهان اسلام، امام خميني (ره) بود كه نه تنها به ايران بلكه به تمام مسلمانان جهان تعلق دارد. در اين كنگره نظريه هاي احياء انديشه مذهبي به عنوان موضوع اصلي مورد بحث قرار گرفت. مطالب زيادي بررسي شد كه همه الهام بخش بودند. جالب توجه است كه مسلمانان در تمام دنيا شرايط را بسيار روشنتر مي بينند، همين طور موضوع تاثير انديشه هاي امام بر مردم دنيا كه هم در ايران وهم در خارج از ايران چقدر به ايشان علاقه دارند. من با يكي از برادران ايراني ام صحبت مي كردم. به ايشان گفتم شما بحثهاي اخلاقي زيادي در مورد موضوعهاي فراواني داريد و همچنين اختلاف نظرهاي زيادي، ولي الحمدلله در مورد

ص: 1496

امام (ره) همه اتفاق نظر دارند و دوستشان دارند. بنابراين امام ما را به هم نزديك مي كند حتي اگر هم عقيده نباشيم. اين شخصيت بزرگ امام است كه تمامي مسلمانان را تحت تاثير قرار مي دهد. لذا مي توانم بگويم كنگره بسيار موفق و از نظر روحي الهام بخش بود و من شخصا چيزهاي زيادي ازآن آموخته ام. انشاءالله بسيار با انگيزه و الهام گرفته از آنچه ديده و شنيده ام باز خواهم گشت. حضور: درباره سخنرانيهاي انجام شده چه نظري داريد؟ منظورم اين است كه كدام سخنرانيها و موضوعات همانطور كه فرموديد براي شما آموزنده و الهام بخش بود؟ بنگاش: من چندين سخنراني جالب شنيدم كه مايلم چند تاي آنها را به طور خاص نام ببرم: سخنراني آقاي ميرحسين موسوي كه مدت طولاني سخنراني كردند ولي بسيار خوب و از ته قلب بود. ايشان پيام و انديشه هاي امام را به شيوه بسيار زيبايي ارائه كردند. فكر مي كنم كار ايشان عالي بود. آقاي محسن كديور مقاله بسيار جالبي درباره ولايت فقيه ارائه دادند كه خيلي جالب بود و من شخصا خيلي تحت تاثير قرار گرفتم زيرا تحقيقات زيادي انجام داده بودند. نكات بحث انگيزي در اين مقاله مطرح شد و برادران ديگر نظريات خود را بيان كردند. به هر حال مقاله بسيار جالبي بود. سپس يكي از خواهران، خانم

ص: 1497

دكتر زهرا رهنورد مقاله بسيار خوبي درباره نظريه هاي امام درباره نقش زنان، فمينيسم و. . . ارائه كردند. با اينكه وقت زيادي نبود ايشان خيلي خوب صحبت كردند و مقاله شان خيلي خوب بود. در آخر بايد به مقاله حجت الاسلام سيدحسن خميني، نوه امام اشاره كنم. من خيلي تحت تاثير آن قرار گرفتم. ايشان نظريه ها را بسيار زيبا ارائه كردند. ايشان مرد جواني هستند ولي براي من خيلي جالب بود كه شخصي به اين جواني بتواند چنين نظريات شريف، فيلسوفانه و بزرگي را اين گونه درخشان بيان كند. حضور: مختصري درباره مقاله خودتان بيان بفرماييد: بنگاش: من درباره نقش امام در برپايي حكومت اسلامي صحبت كردم; زيرا معتقدم حكومت اسلامي نهاد زيربنايي اسلام است. حضرت محمد (ص) حكومتي اسلامي در مدينه برپا كردند. همچنين درباره مشكلات متفاوتي كه مسلمانان در طول سالها با آن مواجه شده اند و شكست بعضي از نهضتهاي اسلامي در تاريخ معاصر و علل شكست آنها و پيروزي نهضت امام خميني مطالبي بيان كردم. بحث من اين بود كه انقلاب اسلامي اكنون به الگويي براي تمام مسلمانان جهان تبديل شده است، زيرا داراي روشي است كه ثمربخش است. هرگاه راهي پيدا كنيد كه به نتيجه مي رسد بايد از آن پيروي كنيد زيرا به ثمر مي نشيند. به اين ترتيب اين پيام

ص: 1498

وجودي نقش امام بود. من از ديدگاه توسعه تئولژي بخصوص از اصول اجتهاد تا اجتهاد امام درباره حكومت اسلامي و نقش ولي فقيه و اينكه اين قضيه چگونه به پيشرفت تئولژي و به ثمر رساندن انقلاب اسلامي كمك كرد، صحبت كردم. الحمدلله اينها جنبه هايي است كه من درباره شان صحبت كردم. فكر مي كنم تنها من نبودم بلكه چند سخنران ديگر هم بودند كه در مورد همين موضوعات بحث كردند و بر نكات مشترك اهميت نقش امام در احياي اجتهاد امام، حكومت اسلامي، معناي انقلاب اسلامي به عنوان الگو و روشي تاكيد كردند. حضور: يكي ازمباحث كنگره كه شما هم اشاره كرديد مسئله ولايت فقيه يا رهبري در اسلام است. به طور كلي بفرماييد تفاوت اصلي رهبري در اسلام و رهبري در غرب كدام است؟ بنگاش: در اسلام رهبري امانتي است از جانب الله. در اين رهبري اسلامي، رهبر ديدگاههاي شخصي خود را بيان نمي كند. قرآن انسانها و بويژه مسلمانان و مومنان را مرتبط با قوانين الهي مي داند. رهبر اسلامي نيز محدود به قوانين الهي است. البته خداوند اين اختيار را به رهبر داده است كه اگر ببيند قوانين اسلام زير پا گذاشته مي شود يا

ص: 1499

اگر اصولي از اسلام در خطر است، دستور و فرمان لازم را صادر كند، حتي اگر به تعليق بعضي احكام ديگر اسلامي منجر شود. اين موضوع در تاريخ اسلام اتفاق افتاده و باز هم اتفاق خواهد افتاد. اين اختياري است كه ولي فقيه دارد. او در واقع نايب رسول الله است. او معرف ارتباط با پيامبر است. مي توان به مثالهايي اشاره كرد. در اسلام مجازات دزدي قطع دست مجرم است ولي اگر در جامعه قحطي وجود داشته باشد قانونگزار مي تواند اين حكم را لغو كند زيرا مردم تحت فشار هستند يا مثالي از زمان انقلاب اسلامي بزنم. در زمان شكل گيري انقلاب اسلامي زنان بسياري در تظاهرات شركت مي كردند و بعضي مسلمانان در ايران با اين امر مخالف بودند و مي گفتند به زنان و دخترانشان اجازه شركت در تظاهرات را نمي دهند. سپس زنان از امام سؤال كردند و پاسخ ايشان اين بود كه اكنون اسلام در خطر است و زنان حق دارند در تظاهرات شركت كنند. پس ملاحظه مي كنيد كه چون ارزش مهمتري در كار بود ولي فقيه اين گونه حكم كردند. اين معناي اختيار قانونگزار و رهبر در قالب اسلام است. اما در مفهوم غربي چنين نيست. رهبران فقط كارهايي را انجام مي دهند كه به سود خودشان است و برايشان

ص: 1500

مهم نيست كه آيا به سود جامعه و مردم هم هست يا خير. ممكن است كارهايي هم به نفع جامعه انجام دهند ولي اين انگيزه و هدف اصلي شان نيست. بلكه هدف اصلي نفع شخصي خودشان است. در مفهوم اسلامي رهبر كاري براي نفع شخصي انجام نمي دهد و هدف او فقط و فقط براي رضاي خدا و ارتقاي اسلام است. حضور: به عنوان آخرين پرسش بفرماييد كداميك از آثار حضرت امام خميني در نشريه شما بيشتر چاپ شده مطرح است و كداميك از آنها براي مخاطبان شما اهميت و جذابيت بيشتري دارد؟ بنگاش: نظريات بسياري از امام مطرح شده و مردم را به خود جلب كرده است. ولي من معتقدم مردمي كه بيرون از كشورهاي مسلمان زندگي مي كنند، بخصوص در كشورهاي غربي، ظلم جوامع غربي را مستقيما در زندگي خود تجربه مي كنند. به همين دليل سخنرانيهايي كه مربوط به مبارزه و محكوميت روشهاي غيرعادلانه غرب، بخصوص ستمگري آمريكا و تهاجم اين كشور به مردم مسلمان و مظلوم است، جذابيت بيشتري دارند. هنگامي كه امام بر ضد آمريكا صحبت مي كرد آرامشي به مسلمانان خارج دست مي داد كه حداقل يك رهبر مسلمان وجود دارد كه مي تواند در مقابل آمريكا بايستد و از حق مسلمانان دفاع كند. اين قبيل موضوعات خيلي مسلمانان را به خود جلب كرد.

ص: 1501

امروز هم وقتي رهبر آيت الله سيد علي خامنه اي عليه آمريكا يا سلطه غرب سخن مي گويد مردم را به خود جلب مي كند. زيرا آنها سخنان قلبي خودشان را مي شنوند. آنها هم همين احساس را دارندو مي بينند كه يك رهبر مسلمان وجود دارد كه نمي ترسد، به آمريكا و قدرت نظامي اش اهميت نمي دهد، كسي است كه به حد كافي براي گفتن سخن حقيقت از جانب مردم مظلوم قدرتمند است و اهميتي به آمريكا يا هيچ كشور ديگري در جهان نمي دهد. اين چيزي است كه مسلمانان خارج را خيلي به خود جلب مي كند. حضور: از شركت شما در اين مصاحبه سپاسگزاريم. بنگاش: من هم از اين فرصت بسيار متشكرم. ترجمه و تنظيم: بيتا مرتضوي

ص: 1502

امام خميني منادي حكومت مطلوب و سياستمدار مطلوب

اشاره

8 چكيده: ضرورت نياز به دولت و نهاد تصميم گيري و باور به اين نكته كه تاسيس حكومت، نخستين نماد پيدايش جامعه مدني است، از جمله حقايق انكارناپذير به شمار مي رود. اين نياز در گذر زمان و با توجه به روند توسعه سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي و در نهايت پيچيدگيهاي روابط بين الملل، بيش از پيش مورد تاكيد قرار گرفته است. افزون بر اين، همين روند توسعه و پيچيدگيهاي روابط بين الملل، وظايف دولتها را كه في نفسه وظايفي خطير و دشوارند، سنگينتر ساخته است. سنگيني اين وظايف امروزه بر دوش دولتهاي جهان سوم در مقايسه با ديگر دولتهاي جهان به مراتب بيشتر احساس مي شود، بدين معني كه اين كشورها هم بايد فاصله عظيم توسعه نيافتگي را بپيمايند و همچنين اگر در كشورهاي پيشرفته، پاره اي مشكلات از طريق نهادهاي اجتماعي قابل حل و فصل بوده و اميد به اصلاحات از طريق اينگونه سازمانها محتمل است، در كشورهاي جهان سوم اساسا چنين اميدي وجود ندارد و دولت يگانه نهاد اجتماعي قدرتمند و تنها عامل فلاح و رستگاري قلمداد مي شود. تعمق در مسائل فوق و توجه به عدم انجام مطالعات گسترده در خصوص مقوله دولت، به ويژه در جهان سوم، به همراه مشاهده روند شتابان از رشد ماندگي

ص: 1503

سياسي، اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي اكثر اين جوامع، كرارا اين پرسش را در ذهن تداعي مي كند كه عليرغم وضوح اين واقعيت كه حكومت مهمترين سنگر قابل اتكا و قدرتمندترين عامل ارمغان آوردن رستگاري جامعه به شمار مي رود، چگونه است كه در جهان سوم تغيير شكل حكومتها چه به صورت صلح آميز و چه قهرآميز - به خصوص در قرن اخير و مستقل از شعارهاي دهان پركن - تنها دو نتيجه يكسان ببار آورده است: اول، استمرار استبداد داخلي و نقض حاكميت مردم و دوم، كاهش چشمگير اميد مردم از دستيابي به فلاح و رستگاري؟ علت چيست؟ آيا ماهيت قدرت به گونه اي است كه انسان را به غفلت از تلاش براي بهروزي مردم و جامعه وا مي دارد؟ يا چنين است كه اكثر كساني كه به قدرت ميل مي كنند، ابتدا با نيت ارمغان آوردن بهروزي و كاميابي كار را آغاز مي كنند ولي هنگاميكه در چنبره واقعيتهاي عيني و عملي قرار مي گيرند، نيت را برآورده نشدني و دست كشيدن از قدرت را دشوار مي يابند و در اين ميان تلاش براي تحقق شعارها به دست فراموشي سپرده مي شود و آنچه قوت مي يابد و به اصل تبديل مي شود، همانا استمرار حاكميت قدرتمندان جديد خواهد بود؟ يا اصلا چنين است كه اين آرزومندان در ظلمت الگوهاي رايج،

ص: 1504

جايي را نمي بينند و در تلاش براي استفاده از تجربيات ناموفق ديگران، ابتدا چنين مي انديشند كه ايشان تافته اي جدا بافته هستند كه مي توانند از ارتكاب اشتباهات و تجارب تلخ ديگر كشورها خودداري نمايند; ليكن در عمل همه همچون سيزيف، (1) همان راهي را مي پويند كه ديگران مكرر در مكرر پيموده اند؟ چاره چيست؟ براي جلوگيري از اين تكرار مصيبت بار تاريخ چه چاره اي بايد انديشيد؟ آيا بايد تسليم اين واقعيتها شد و فجايع بزرگي را كه به خاطر توسعه اقتدار حكمرانان به انسان مي رود، به خداوند واگذار كرد؟ يا خير بايد در جستجوي راهي تازه بود و طرحي نو درانداخت. آيا نبايد زماني كه غير از حكومت هيچ نقطه اميد ديگري در جهان سوم وجود ندارد، فقط به آن انديشيد؟ حقيقت آن است كه جهان سوم، شكل و چگونگي روابط ميان اركان و اجزاء حكومت را از غرب مي گيرد و در اين انتقال توجه نمي كند كه هم شكل و هم محتواي حكومت در غرب بر پايه تخاصم نهادهاي سياسي و داروينيسم اجتماعي پي ريزي گرديده است، با اين ويژگي كه اومانيسم در غرب توانسته است مبناء قرار گيرد و لذا نهادهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي متعددي براي كنترل افراد و دولتها وجود دارد، ولي در جهان سوم اومانيسم نمي تواند مبناء تفكر

ص: 1505

اجتماعي قرار گيرد و در نتيجه از آنگونه نهادها حقيقتا خبري نيست كه نيست، زيرا در كشورهاي جهان سوم آن چيزي كه اصل مي باشد، منافع قدرتهاي مسلط است. لذا دولتمردان به اين دليل و هم چنين فسادآوري قدرت نهايتا همان مسيري را طي مي كنند كه ديگران رفته اند، و از يك سوراخ بيش از دو قرن است كه به تكرار گزيده مي شوند. لذا چاره كار در آن است كه موضوع مورد توجه نخبگان و مردم، طرح نظام حكومتي اي ديگرگون باشد، يعني همان چيزي كه در حجاب فراموشي قرار گرفته است، موضوعي كه ما آن را "حكومت مطلوب " مي ناميم و اين نوشته در صدد طرح آن است. براي ورود به بحث يادآوري فروضي چند ضرورت دارد: نخست آنكه: فرض را بر اين پايه قرار مي دهيم كه تمام كساني كه علم مبارزه را برپاي مي دارند و در پي تاسيس حكومتي بر مي آيند، سرشار از انديشه فلاح و رستگاري مردم و جامعه خود هستند. دوم آنكه: اين باور را مورد اتفاق قرار مي دهيم كه در شرايط كنوني كه نظريه پردازان سياسي به بن بست رسيدن دولت مشروطه را پذيرفته و موضوع سخن آنها دولت كثرت گرا، دولت رفاه و دولت مدرن است، نمي توان دولتي را كه هدف خود را توسعه اقتدار داخلي از طريق نهادينه كردن

ص: 1506

زور قرار مي دهد، مطلوب ناميد. سوم آنكه: دولت مطلوب (2) نمي تواند ادامه روند كنوني نهاد حكومت در غرب باشد. بلكه بايد نتيجه و مولود ساختار فرهنگي، تاريخي، اجتماعي و عقيدتي جوامع در حال توسعه باشد. چهارم آنكه: دولت مطلوب بر يك ويژگي استوار است و بر يك هدف پاي مي فشارد. اول، "مشروعيت" كه "از طريق رضايت فعال يا منفعل، اما صادقانه كساني كه بايد اطاعت كنند به دست مي آيد. " (3) و دوم "تلاش براي نيل به خير مطلق" (4) چنانكه افلاطون مي گويد. نخبگان حقيقي به اين نكته وقوف دارند كه فردي كه به افتخار تاسيس دولتي نائل مي شود يا در راس حكومتي قرار مي گيرد، بالقوه صاحب نقشي تاريخ ساز است كه براي بالفعل نمودن آن نمي تواند فيلسوف نباشد و متاسفانه همان نخبگان باور دارند كه ما در شرايطي قرار نداريم كه فيلسوف شدن به آساني حاكم شدن باشد. اين را ادبيات سياسي جهان - به خصوص در دو قرن اخير كه بيشترين توليدات را داشته است - و همچنين موقعيت ضعيفتر كشورهاي در حال توسعه در معادلات بين المللي و داخلي به ما مي آموزد. حاكم مطلوب، جامعه خود را به سمت حكومت مطلوب هدايت مي كند كه اين كار مستلزم شناخت جامع از نظريه حكومت و نقد آن است. اين كار را

ص: 1507

انجام داده است. كتاب "نظريه هاي دولت" (6) او كه خلاصه اي از آنرا در اين بحث ذكر خواهيم كرد در رهيافت بهتر نظريه حكومت مطلوب ما را ياري مي سازد. او در يك طبقه بندي كلي و تاريخي، 5 نوع نظريه درباره دولت (حكومت) ارائه مي كند كه ما به شرح و نقد آنها از مباحث همان كتاب مي پردازيم: )1 )7. نظريه دولت مطلقه كه در آن قدرت عمومي، همان شخص حاكم مطلق (خواه واقعي يا مصنوعي) است كه از حق الهي برخوردار است و مالك كشور به شمار مي رود. مصالح شخص حاكم همان مصالح دولت اند. 2. نظريه دولت مشروطه: در اين نظريه قدرت عمومي عبارت از ساختار نهادي پيچيده اي است كه به دلايل تاريخي، حقوقي، اخلاقي و فلسفي متضمن ابزارهاي محدود ساختن و پراكندن قدرت و اقتدار و نيز سلسله مراتب پيچيده اي از قواعد و هنجارهايي است كه قدرت را نهادينه ساخته و روابط ميان شهروندان، قوانين و نهادهاي سياسي را تنظيم مي كنند. 3. نظريه اخلاقي دولت كه در آن قدرت عمومي در شيوه تلقي و عمل شهروندان، گروهها و نهادهاي دولت سلطنتي مشروطه نهفته است كه معطوف به تامين حداكثر كمال و رشد اخلاقي و آزادي شهروندان است. قدرت عمومي در واقع در وحدت گرايشهاي ادراكي فرد و غايت قواعد و نهادها نهفته است.

ص: 1508

4. نظريه طبقاتي: در اين نظريه قدرت عمومي شكل نهادي تمركز و منافع طبقه حاكم است كه م آلا معطوف به انباشت سرمايه و دفاع از مالكيت خصوصي است. 5- نظريه كثرت گرايان: اين نظريه معتقد است قدرت عمومي به طور كلي برآيند گروههاي نيمه مستقل است (كه اشخاص حقوقي به شمار مي روند) . گروهها در دولت همبسته مي شوند نه آنكه دولت آنها را فرو ببلعد. قدرت عمومي به معناي محدود كلمه در حكومتي ظاهر مي شود كه در تامين خير عمومي گروهها بكوشد. اما همانطور كه اشاره شد، اين نظريات هر يك مورد انتقادات جدي قرار گرفته اند كه به ترتيب به آنها اشاره مي كنيم. 1. در مورد نظريه دولت مطلقه آنچه عجيب بنظر مي رسد اين است كه حتي در اوج پيشرفت خود، هم از لحاظ نظري و هم از لحاظ عملي با دشواريهايي رو به رو بوده است. از لحاظ نظري، نتيجه نهايي چنان تاكيد و تمركز شديدي بر شخص حاكم اين بود كه وي هر چه بيشتر به صورت موجودي انتزاعي و غير مشخص جلوه مي كرد. در نتيجه معناي ولت بتدريج دگرگون شد. و در عمل هيچ دولت يا حاكمي داراي قدرت مطلقه نبوده و چنين امري عملا امكان نداشته است. روشها، تواناييها و قدرت لازم حتي براي ست يازيدن به سلطه مطلق هيچگاه موجود نبوده است.

ص: 1509

حتي در اين خصوص ترديد است كه آيا دولت مطلقه اصلا تا كنون پديد آمده است يا خير. در اينجا مي توان به گفته ديويد پاركر اشاره كرد كه "دولت مطلقه همواره در شرف تكوين بود ولي هيچگاه تكوين نيافت". 2. انتقادي كه به نظريه دولت مشروطه وارد است اين است كه انديشه مشروطيت كه زماني در پي حل يكي از مسائل اساسي حاكميت مطلقه يعني مسئله انتقال حاكميت از يكي به ديگري و تداوم آن بود، امروزه با مشكلات چندي مواجه است بدين معني كه امروزه همه كشورها مشروطه اند ليكن انديشه مشروطيت در بسياري از موارد در قالب چهارچوبي خشك محصور مانده است. نظريه پردازان در نقد عمومي خود از ليبراليزم به خرده گيري از انديشه مشروطيت برخاسته و چنين استدلال كرده اند كه انديشه دولت محدود و مسئول از نظر تاريخ، مواجه با شكست شده و نمي تواند از عهده پاسخگويي به پيچيدگيهاي سياست در قرن بيستم برآيد. 3. از جمله انتقادات وارد بر نظريه اخلاقي دولت اين است كه كل اخلاق و آزادي را در درون محدوده دولت ملي يا كشور محقق مي داند نتيجه اين گفته آن است كه هيچگونه قاعده اخلاقي بر روابط ميان دولتها ناظر نيست. اين نظر هگل كه دولت "حركت خداوند در جهان است" مبين برخورداري دولتهاي ملي از مشروعيت الهي است. اين

ص: 1510

انديشه وقتي با جنگ در مي آميزد، طرف پيروز را به نوعي، از تاييدات الهي برخوردار مي كند. بدينسان دولتي كه پيروز مي شود، بهترين و سالمترين دولت است و به تبع آن " حق در قدرت است. " 4. نظريه طبقاتي دولت دچار اشكالاتي است كه بنظر حل نشدني مي رسند. اين نظريه هنجاري مثبت درباره قدرت عمومي بدست نمي دهد. هيچگاه اين نظر كه دولت به سود طبقه حاكم عمل مي كند و يا حتي عرصه مبارزه طبقاتي است اثبات نمي شود. 5. در مورد كثرت گرايي نيز انتقاد بر اين است كه كثرت گرايي نه يك مكتب بلكه گرايشي عمومي است و اين خود مهمترين مشكل آن است. كثرت گرايان به دليل عدم وحدت نمي توانند بسياري از دشواريهاي ديدگاه خاص خود را دريابند و يا آنها را حل نمايند. آنها يك موضوع عمده را ناديده مي گيرند و آن اينكه گروهها هم مي توانند مانند دولت، سركوبگر، تنگ نظر و ويرانگر آزادي باشند. حتي اگر نظر كثرت گرايان را به اين صورت تعبير كنيم كه حاكميت بايد ميان گروهها توزيع شود، مجددا اين ايراد وارد مي شود كه حاكميت پراكنده اصلا حاكميت نيست. ملاحظه تلاشهاي اندرو وينسنت چنانكه مشاهده مي كنيد ما را در جايگاه دشواري قرار مي دهد زيرا هيچيك از نظريات مطروحه - چنانكه ديديم - واجد كمال نيستند. ما در درون هر

ص: 1511

يك از تعاريف كلي و گسترده از ماهيت قدرت عمومي، اشاراتي به نوع جامعه سياسي و دولت مورد نظر را شاهد بوديم. ليكن هيچيك از تعاريف فوق، نظامهاي حكومتي مشخصي را تعيين نكردند. اين همان بن بست فلسفي است كه امام خميني (ره) وقتي فتواي مرگ ماركسيسم را صادر مي كرد به آقاي گورباچف و جامعه نخبگان روسيه پيام داد تا از غلتيدن به دام آن بر حذر باشند و از كوچه اي بن بست به بن بستي ديگر نروند. براي شناخت بهتر دلايل نظري شكست غرب در تاسيس دولت مطلوب، ضروري است كه به نقطه آغازين تاريخ تفكر آن بازگرديم، يعني انديشه هاي افلاطون. چنانكه ديديم افلاطون، "هدف اساسي از نظام حكومت را نيل به خير مطلق مي دانست و بر اساس آن براي حاكم، حكمت را فضيلت اول، شجاعت اخلاقي را فضيلت دوم و اعتدال را فضيلت سوم مي دانست. " (8) اما نظام سياسي او كه بر پايه كار كردن نخبگان و اشراف استوار بود، در درون خود تعارضي داشت كه قابل حل نبود. افلاطون يا منبعث از شرايط اجتماعي عصري كه در آن مي زيست يا به دليل برداشتهاي نظري خاص خود، همگان را شايسته مشاركت در سرنوشت خويش نمي دانست و جمهوريت او گرچه روي به آسمان داشت و عدالت را ملكه خود مي دانست اما واقعا عادل نبود

ص: 1512

و به همين دليل نيز نتوانست از فروپاشي دولت - شهرهاي عصر خود جلوگيري نمايد و انديشه هايش تا دوره جنگهاي صليبي در غربت غرب باقي ماند. فتح آندلس و شكست در جنگهاي صليبي دستاوردهاي مهمي براي غرب به ارمغان آورد كه يكي از مهمترين آنها توجه به متون افلاطوني بود. اين توجه دلايلي چند داشت. اما مهمترين آن كه تا آن زمان حاضر باقي است و حقيقتي غير قابل كتمان است، ناتواني متون فعلي تورات و انجيل در اقناع نخبگان غرب است. آنها نه از تورات و نه از انجيل علمي مي آموزند و نه مي توانند ماجراي گاليله را فراموش كنند. اروپا بعد از ظهور حضرت عيسي (ع) بيش از هزار سال عقيم بوده است و در بازخواني تاريخ خويش در قبل و بعد از ميلاد (9) نيز جز همين متون افلاطوني سندي براي افتخار ندارد و به همين لحاظ است كه آنها را منابع اصلي تحقيق و عرضه نظريه هاي سياسي در اروپا و بعدا در امريكا قرار داده است. اما همانگونه كه اندرو وينسنت نشان داد و به همان دليل فروپاشي دولت - شهرها و غير عادلانه بودن نظام سياسي افلاطون كه پيشتر بدان اشاره كرديم - ميراث افلاطوني نه توانسته و نه مي تواند دولت مطلوب را بسازد. دولت در

ص: 1513

غرب معادله اي خطي و سطحي است، هرچند ممكن است نماي (توان) بسياري از فاكتورهاي آن از يك بيشتر و در تامين رفاه مادي كاركردي مثال زدني داشته باشد، اما قادر نيست شهروندان خود را به سمت خير مطلق هدايت كند. زيرا خير مطلق را در عملكرد خطي و سطحي جامعه نمي توان يافت. چرا كه جهان آفرينش ماهيتي از اويي و به سوي اويي دارد - (انالله و انااليه راجعون) . لذا زماني مي شود جامعه را به سمت خير مطلق هدايت كرد كه به تعبير امام خميني (ره) آنرا در قوس وجود قرار دهيم. عبارت ايشان منبعث از آيه شريفه استرجاع بسيار دقيق و زيباست، "تمام قوس وجود من الله و الي الله است". لذا دولت مطلوب دولتي است كه جامعه و شهروندانش را به سمت اين قوس هدايت كند. و مشاركت آنها را از ترس حاكميت مجدد وحشت، چنانكه در اروپا و غرب شاهد آن هستيم بلكه به دليل اشتياق به وحدت و رستگاري با خود سازمان دهد. علي اي حال ما در ادبيات سياسي جهان كه بيش از سه قرن است زرادخانه اش در غرب مستقر است درباره حكومت مطلوب بحث مهمي نداريم; نه به اين دليل كه حكومت مطلوب وجود نداشته است بلكه به اين دليل كه نخبگان غرب در گريز از كليساي قرون وسطي

ص: 1514

اشتباه مجددي را مرتكب شده اند. آنها بجاي فرار از مسيحيت تحريف شده و كليساي تفتيش عقايد، از خدا و وحي گريخته اند و چشمان خود را به روي بخشي راهگشا از تاريخ فرو بسته اند. اما حكومت مطلوب وجود داشته است و همواره مي توان آنرا به وجود آورد. و ما براي پرهيز از بحثهاي طولاني، ابتداء ويژگيهاي آنرا برشمرده و سپس به نمونه هاي تاريخي آن رجوع مي كنيم. الف: ويژگيهاي حكومت مطلوب: 1. حكومت مطلوب به طور عمومي مورد اشتياق و علاقه مردم است. 2. حكومت مطلوب زور را نهادينه نمي سازد. 3. حكومت مطلوب درد عدالت دارد نه براي شهروندانش بلكه براي نوع بشر. 4. حكومت مطلوب امام و رهبر دارد. 5. حكومت مطلوب شهروندانش را به قوس وجود هدايت مي كند. 6. حكومت مطلوب در گذر تاريخ نه از باب توجيه بلكه از باب حقيقت تبرئه مي گردد. در اينجا ذكر چند نكته ضرورت دارد. اول آنكه اگر چه ويژگيهاي مذكور قابل بحث اند، ليكن جميع آنها بايد در يك حكومت وجود داشته باشند تا بتوان آن را حكومت مطلوب ناميد. و نبود هر يك از آنها حوزه مطلوبيت دولت را محدود، جامعيت آنرا مخدوش و آنرا خطي مي كند ثانيا، اين ويژگيها معارضه اي با كارآمديها و محدوديتهاي مفروضه براي حكومتها ندارد. بعبارت ديگر حكومت مطلوب

ص: 1515

نه اين است كه حكومت رفاه نيست، بلكه حكومت رفاه هم هست. اما رفاه هدف او نيست. نه اين است كه قدرت را نمي شناسد و به دنبال قدرتمند شدن نيست. اما كسب قدرت هدف او نيست. نه اين است كه قانون ندارد بلكه قانون دارد و قانون هم وضع مي كند، اما هدف او از وضع قوانين چنانكه پل ريكور (10) مي گويد "تنظيم رابطه ميان قدرتهاي رقيب نيست. " نه اين است كه اشتباه نمي كند و شكست نمي خورد و فرو نمي پاشد، خير، هم اشتباه مي كند، هم شكست مي خورد و هم فرو مي پاشد. اما وقتي شكست را پذيرا مي شود به قله تاريخ مي پيوندد نه به قعر چاه تاريخ. و نه اينكه مدينه فاضله فارابي است. نه، مدينه فاضله نيست. اما تلاشش خارج نشدن از قوس وجود است زيرا سعادت و خير مطلق تنها از اين طريق مقدور است. ب: چند نمونه تاريخي چنانكه مي دانيم جامعه بشري تلاشهاي بسياري را براي شناسائي تمدنهاي باستاني به عمل آورده و توانسته است اطلاعاتي هرچند اندك اما مفيد در اين خصوص بدست آورد. ليكن در اين تلاشها ماهيت دولتهاي مذكور چندان مورد توجه نبوده اند. همچنين اين تلاشها در خصوص تمدن ديني بشريت كه دولتهاي مطلوب مهمي را در خود ذخيره دارد، تمركز چنداني به عمل نياورده

ص: 1516

است و حتي در بحث جامعه شناسي اديان نيز متاسفانه اين جنبه از كوششهاي موحدان در حاشيه غفلت قرار گرفته است كه بعنوان مثال مي توان حكومت حضرت يوسف (ع) دولت مهاجر موسي كليم (ع) ، حكومت حضرت داوود (ع) ، سلطنت حضرت سليمان (ع) و تلاشهاي شبانه روزي عيسي مسيح (ع) كه نهايتا حكومت رم در مقابل آن زانو زد و بالاخره دو نمونه روشنتر و ملموس تر جهان را يعني كومت حضرت محمد (ص) در شبه جزيره عربستان و حضرت علي (ع) كه بخش وسيعي از جهان آن روز را تحت پوشش حكومت اسلامي قرار داد و كارآمدي عجيبي را از خود نشان دادند، يادآور شد. آنها در كمتر از بيست سال دو امپراطوري با عظمت آن روزگار يعني ايران و رم را شكست دادند و در همين مدت جمع محدود و كوچك آنها كه در شعب ابي طالب (11) به روزي يكدانه خرما قناعت داشتند، به چنان رفاه و مكنتي رسيدند كه دولت هاي رفاهي كه امروزه مورد بحث هستند، سالهاي متمادي بايد در راه نيل به آن حد از رفاه تلاش كنند. اينها جملگي حكومتهاي مطلوبي بوده اند كه در حجاب غفلت قرار گرفته اند. و ما به دليل محدوديتهاي اين مقاله نمي توانيم به جزئيات بيشتري از عملكرد آنان اشاره كنيم. ليكن تعمق در خصوص اين حكومتها علي

ص: 1517

رغم گونه گوني اشكال و جايگاه رهبرانش كه به عنوان مثال حضرت سليمان در نظام حكومتي پادشاهي است، حضرت يوسف توسط عزيز مصر به نخست وزيري و رياست دولت منصوب مي شود، موسي ولت سرگرداني چهل ساله است كه از فرعون گريخته، حضرت محمد (ص) - دولت مدينه - متكي به وحي و عقل است كه كفار و جاهلان عرب قدرت او را از طريق كرامت و بزرگواريش گردن نهادند و خلافت پنج ساله حضرت علي (ع) كه متكي به انتخاب آزاد و مشتاقانه مردم است، نشان مي دهد كه در بررسي اين حكومتهاي جمله مطلوب، اين شكل نيست كه مهم است بلكه محتوا است كه بايد مورد عنايت قرار گيرد چرا كه شكل آن بستگي به شرايط زمان و مكان دارد ولي اگر در محتواي آن نظر كنيم ويژگيهاي حكومت مطلوب را كه پيشتر ذكر كرديم در آنها مي بينيم: نخست آنكه در تمام اين حكومتها، انديشه حاكم بر جامعه، انديشه توحيدي است. و لذا جامعه در قوس وجود قرار دارد. دوم آنكه متكي بر رهبري و امامت و پيشوائي مومنان است. و سوم آنكه قائل به روابط نژادي و برتري گروهي نيست. بلكه توده مردم در نظام سياسي مشاركت جدي و مشتاقانه دارند. چهارم آنكه تلاش اين دولتها، بشري است و منافع يك توده

ص: 1518

و قبيله و شهر و كشور و يا يك منطقه در آن اصل نيست. پنجم آنكه زور و استبداد را نهادينه نكرده اند ششم آنكه، رفاه مادي جامعه صعودي است حتي در مورد قوم يهود، زيرا وضعيت ارتزاق آنها در دوره سرگرداني، قابل مقايسه با دوره اسارت در دست فرعون نبوده است و بالاخره آنكه محققين واقعي اگر به ديده عقل در آنها بنگرند همه آنها را نه از نظر آنكه انبياء عظام الهي يا معصومين بنيانگذار آنها بوده اند، بلكه از لحاظ كاربردي آنها را حكومتهائي مطلوب خواهند يافت. اما حكومت مطلوب قابل تكرار است نه به آن دليل كه من مي گويم. بلكه به اين دليل كه شما آنرا ديده ايد. شما استقبال مردم را در 12 بهمن 12( 1357( از حكومت مطلوب وقتي كه وارد ايران شد ديده ايد. و همچنين اندوه زائدالوصف همين مردم را وقتي در 14 خرداد 13( 1368( بنيانگذارش در خاك خفت و نيز هيجان شورآفرين آنها را هنگاميكه در آذرماه 74 رهبرش وارد قم شد، شاهد بوده ايد. (14) حكومت مطلوب، حكومت امامت است و امام در تعبير امروزين همان سياستمدار مدينه فاضله است كه فارابي وظيفه او را چنين شرح مي كند: "كار سياستمدار مدينه فاضله اين است كه نظام آن را بدان سان تنظيم نمايد كه اجزاء و

ص: 1519

دسته ها با نظام خاصي به يكديگر پيوسته گردند و آن چنان سازگاري و ترتيب بين آنها برقرار شود كه همه جمعا جهت زدودن بديها و حصول خوبيها به يكديگر كمك و معاونت نمايند. " (15) تصديق مي كنم كه اينگونه سياستمدار يا امام قدري آرمانگرايانه بنظر مي رسد ولي نمونه هاي واقعي بسياري را به شما يادآوري مي كنم نه از آن جهت كه تمام آنها به تاسيس حكومت مطلوب توفيق يافتند بلكه از آن بابت كه آنان حتي وقتي شكست هم خوردند به عنوان سياستمداران مطلوب در حافظه تاريخي مردم باقي مانده اند. آنان سقراطند كه شوكران مي نوشند، ابراهيم اند كه در آتش مي روند، موسي اند كه به نيل مي زنند، عيسي اند كه بر صليب مي روند. علي اند كه در محراب سر مي دهند، حسين اند كه اسب بر كشته اش مي رانند، حلاج اند كه دار خويش بر دوش مي كشند. ژاندارك اند كه در آتش مي سوزند، ابوذرند كه در تبعيد جان مي سپارند و . . . ، اما فرعون نيستند كه خدائي را درخواست كنند، اسكندر نيستند كه قدرت را نشانه كنند، ماكياولي نيستند كه ستم را توجيه كنند، ايوان مخوف نيستند كه جنايت را مشروعيت بخشند، و بالاخره هيتلر نيستند كه برتري نژادي را صلا دهند. در ابتداي بحث گفتم كه فيلسوف شدن كار دشواري است. حال مي خواهم نظرم را تغيير دهم و

ص: 1520

با ويليام تي. بلوم در كتاب "نظريه هاي نظام سياسي" (16) همراه شوم كه "همه ما به نوعي فيلسوف يا نظريه پردازيم. بخصوص ما كه زندگي سياسي آگاهانه تري داريم. بخصوص ما كه بايد درباره سياست فكر كنيم، زيرا بايد از نظريه هاي سياسي استفاده كنيم. چون نظريه سياسي تبيين موضوع سياست است، درك عام جهان سياسي است، چارچوب مرجع است و بدون آن نمي توانيم رويدادي را به عنوان رويداد سياسي بشناسيم و بگوييم در آينده چه رويدادهايي محتمل اند. " لذا هر كس كه در تلاش براي بهروزي مردم، حكومتي تاسيس مي كند يا به رياست حكومتي مي رسد، قطعا زندگي سياسي آگاهانه اي داشته است و بدين لحاظ مي توان او را به نوعي، فيلسوف ناميد. مشروط بر آنكه نظريه سياسي او از اين حقيقت مسلم ريشه گرفته باشد كه تنها اطمينان قطعي براي تمام انسانها اين است كه بايد بميرند و در برابر خداوند پاسخگو باشند. و نتيجه آنكه، ما نمي توانيم به تاسيس حكومت مطلوب قيام كنيم مگر آنكه نظريه سياسي ما همچون امام خميني در عصر جديد از همين باور ريشه گيرد كه "انالله و انااليه راجعون " زيرا انالله . . . آيه مرگ نيست آيه زندگي است و شعار سياستمداري است كه مي خواهد حكومت مطلوب را تاسيس كند.

پى نوشت ها

: 1. سيزيف ( hpeysiS ) نام پادشاه

ص: 1521

افسانه اي و مكار كوانت است. وي پس از مرگ توسط خدايان محكوم شد تا براي هميشه سنگ بزرگي را از دامنه كوه به بالا بغلتاند ولي اين سنگ همواره پيش از رسيدن به قله به پايين فرو غلتد. 2. مراد از واژه "دولت" در نوشته حاضر، جنبه كاركردي حكومت است و نه قوه مجريه. 3. "حاكميت فرشتگان محافظ مدنيت"، جي. فررو، ترجمه عباس آگاهي، دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، 4 .1370. افلاطون مي گويد: "هدف اساسي از نظام حكومت، تامين مصالح عامه و نيل به خير مطلق است". 5. اندرو وينسنت، استاد دانشگاه كارديف در ويلز انگلستان است. 6. "نظريه دولت"، اندرو وينسنت، ترجمه دكتر حسين بشيريه، نشر ني 7 .1371. منبع پيشين. 8. مقدمه كتاب "سياست مدينه" ابونصر محمد فارابي ص9 .36. تا رنسانس و شروع انقلاب صنعتي. 10. پل ريكور فيلسوف معاصر فرانسوي است. 11. محلي در نزديكي مكه كه مسلمانان مدت سه سال در آنجا در محاصره

ص: 1522

مكيان قرار داشتند. 12. اشاره به ورود امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران به كشور دارد. 13. اشاره به مراسم خاكسپاري حضرت امام خميني (ره) دارد . 14. اشاره به ورود مقام معظم رهبري به شهر قم در آذرماه سال جاري (1374) دارد. 15. مدينه فاضله ابونصر محمد فارابي ص 16 .163. "نظريه نظامهاي سياسي"، ويليام تي. بلوم، ترجمه احمد تدين، نشر آران، 3731. فيروز دولت آبادي

ص: 1523

امام خميني و آزاديها

اشاره

9 چكيده: در كشور ما، هرچند در نزد روشن فكرها و عالمان آگاه و دل سوز، در رابطه با سرنوشت ايران و اسلام، از آزادي سخن مي رفت، اما كشانيده شدن اين مقوله پرسش انگيز به ميان جامعه و مردم كوچه و بازار، از دوران مشروطيت آغاز گشت. آزاديخواهي و عدالت طلبي در عصر استبداد زده قاجار، بسياري را دل باخته خويش ساخته و در راه نجات و پديد آوردن حاكميت ملت برانگيخته بود. در اين جهت، نمي توان نقش و تاثير سخنان بيدارگرانه فيلسوف و مفسر بزرگ سيد جمال الدين اسدآبادي را ناديده انگاشت. (1) مخاطبان وي در ميان تحصيل كرده هاي متقدم و متجدد - در داخل و خارج از كشور - به ميزان شايسته اي به خود آگاهي اجتماعي و تاريخي دست يافته، و پس از تبعيد و شهادت او در دوره ناصري و مظفري تاثيرگذار بوده اند. (2) به هر حال در طي سالياني كه بر ما گذشت، همچنان آزادي، ذهن و جان ايرانيان را به خود مشغول داشته و شهيدها برگرفته است. در اين مجال مي كوشيم تا از نظرگاه رهبر فقيد انقلاب ، مفهوم و گستره آزادي را به دست آوريم. بي گمان، جنبش 15 خرداد - كه طليعه حركت ديني - سياسي نويني در سده اخير تاريخ كشورمان شناخته مي شود -

ص: 1524

در پي نهضت ملي نفت و انقلاب مشروطيت رخ داده وبي ارتباط با مقوله آزادي خواهي نيست. از اين رو، ضرورت تحليل آزادي از منظر رهبري نهضت اجتناب ناپذير است. كوتاهي در ارايه مفاهيم معقول آزادي و تحقق آن در ابعاد فردي و جمعي، خواه ناخواه بر روند حركت ملت، تاثيرهاي نامطلوبي نهاده و دين و انقلاب مبتني بر آن را دچار ابهام و چالش و آسيب پذيري مي سازد. مشاهده آثار گسست نسلهاي انقلاب، بيش از پيش لزوم پرداختن به آرمان آزادي و روشن گري نسبت به مرزهاي آن و همچنين اقدام خيرخواهانه اجتماعي در نيل به حقوق شهروندي را آشكار مي گرداند. پيش از نقل سخنان و مواضع رهبري در رابطه با آزادي، تاملي در گفتارهاي مرتبط با آن خواهيم داشت و از نقد و نظر انديشه ورزان ديني آگاه خواهيم گشت. دكتر علي شريعتي، ضمن آن كه آزادي را در نگاه زلال و فطري مذهب، برخوردار از ژرفايي در خور تقدير تلقي مي كند، در بستر تاريخي و فكري مغرب زمين، دچار تنگناي معنوي و اجتماعي مي نگرد. مي توان آزادي جنسي و فردي را از آن جمله برشمرد. "اين كلمه [آزادي] در مذهب يك بعد بي نهايت عميق دارد، اما در تاريخ و در فلسفه هاي ماترياليستي جديد، معناي خيلي خلاصه شده سطحي و

ص: 1525

بدون دامنه دارد، به هر حال آزادي يكي از ابعاد اساسي وجود انسان است". (3) بهره گيري منفي پاره اي از افراد و اقوام بشري از آزادي، نمي تواند توجيه كننده شيوه استبدادي باشد و موجب سلب آزادي ها - كه بستر ساز استعدادهاي رواني و عقلاني و اجتماعي انسان است - گردد. آفرينش آدمي و آزادي، پيوندي تنگاتنگ داشته و بدون آن نيل به مقام انسان كامل ممكن نيست. پيامبران ابراهيمي با دعوت به توحيد و تقوا، در واقع از سويي آزادگي و آزادي مردم را خواستار بودند و از سويي ديگر، طريق برخورداري معقول و مقبول از آزادي و اختيار را نماياندند. استاد محمد تقي جعفري، پس از بررسي مفاهيم رهايي و آزادي طبيعي محض توام با انتخاب هدف، و آزادي تصعيد شده و اختيار، به منظور تعريف آزادي، آن را در كنار حق حيات و حق كرامت، به عنوان حق آزادي مي نشاند. "اين حق[آزادي] مانند حق حيات و حق كرامت از عنايات خداوندي است كه بر بندگانش مرحمت فرموده است. لذا با كمال صراحت مي گوييم: مزاحمت با حق حيات و كرامت و آزادي، در حقيقت مخالفت با مشيت بالغه خداوندي است". (4) از اين منظر متعالي، انسان هنگامي به آزادي معقول دست مي يابد كه در برخورداري هاي فردي و جمعي خود، به آگاهي و

ص: 1526

شناخت هدف هاي والاي زندگي انساني و امكان وصول بدان همه نايل گشته باشد. بدين سان، آزادي زمينه ساز كمال عقلاني و اجتماعي بشر است و نمي توان مردمان را از بركات آن بي نصيب ساخت. هر نوع بينش و كوشش مغاير با حق آزادي انسانها، خلاف فطرت الهي بوده و حيات و كرامت انساني را دست خوش آسيب مي سازد. استاد مرتضي مطهري ، با بيان نزاع ميان ارباب كليسا و قدرت از يك سو، و مردم و مصلحان جامعه از ديگر سو، بر سر حاكميت و حقوق انساني و اجتماعي شهروندان، يادآور مي شود كه : "از نظر فلسفه اجتماعي اسلامي، نه تنها نتيجه اعتقاد به خدا پذيرش حكومت مطلقه افراد نيست و حاكم در مقابل مردم مسووليت دارد، بلكه از نظر اين فلسفه تنها اعتقاد به خداست كه حاكم را در مقابل اجتماع مسؤول مي سازد. " (5) بدين سان، آنان كه به نام خدا و مذهب، تنها از تكليف سخن مي رانند و حقوق مردم، به ويژه آزادي را ناديده مي انگارند، درصدد احياي نزاع دين و آزادي اند. شهيد مطهري، در تطبيق اسلام و مسيحيت كليسايي، آشكارا از همخواني مفاهيم ديني با آزادي، سخن به ميان مي آورد و اختناق اجتماعي را با آموزه هاي قرون وسطايي كليسا سازگار مي شمارد. "از نظر اسلام مفاهيم ديني هميشه مساوي

ص: 1527

با آزادي بوده است. درست برعكس آنچه. . . در غرب جريان داشته، يعني اين كه مفاهيم ديني مساوي با اختناق اجتماعي بوده است" (6) . امام خميني (قدس سره) ، بر اين باور است كه : يكي از بنيادهاي اسلام، آزادي است. . . فطرتا يك انسان، آزاد[آفريده] شده است". (7) رهبري در اين منظر، پيش از آن كه عنوان حكومت را پذيرا باشد، رويكرد خدمت گزارانه خواهد داشت. حاكم مسلمان در تامين و تضمين حقوق مردم به خصوص آزادي كه برآمده از فطرت توحيدي آنان است، گام برمي دارد. پاس داشتن آزادي هاي ملت، خدمت ماندگار و تاثيرگذار است كه رهبر شايسته برعهده خويش مي شمارد. "اگر به من بگويند خدمت گزار; بهتر از اين است كه بگويند رهبر. رهبري مطرح نيست، خدمت گزاري مطرح است. اسلام ما را موظف كرده كه خدمت كنيم". (8) در برابر اهانت شاه و دستگاه طاغوتي اش به مردم انقلابي، امام بر آشفته شده و آزادي خواهي و استقلال طلبي يك ملت را نشانه تمدن و حاكي از حقوق اوليه بشر تلقي مي كند. "مردم كه قيام كرده اند، آزادي مي خواهند! . . . اين مردمي كه آزادي و استقلال مي خواهند، اينها وحشي نيستند، اينها متمدن اند كه آزادي و استقلال مي خواهند. وحشي ها، آنها هستند كه استقلال و آزادي را

ص: 1528

از اينها گرفته اند. استقلال و آزادي، دو تا چيزي است كه از حقوق اوليه بشر است". (9) بدين گونه حكومتهايي كه با آزادي و استقلال مردم، سر ناسازگاري گرفته و آنان را سرگرم امور معيشتي و دغدغه هاي شخصي و فرقه اي مي سازند، راه خيانت را طي مي كنند. رهبر فقيد انقلاب، چنين حاكميتهاي جفا پيشه اي را بيگانه با تعالي و تمدن دانسته و به نوعي مشروعيت اين قدرتهاي جبار و طاغوتي را زير سؤال مي برد. اين همه از آن روست كه آنان، مردم را به جرم آزادي خواهي - كه در واقع نمايان گر جوشش فطري و انساني شان مي باشد - محكوم به تحقير و نابودي مي كنند. رواج آزادي هاي فردي و بي دردسر يا حمايت از آزادي هاي جنسي و لجام گسيخته، از سوي ارباب قدرت، مفهومي غير از وحشت آنان در برابر ميزان - كه همانا آراي ملت آزاد و به پا خاسته است - تداعي نمي كند. امام خميني، با چنين مواضعي در قبال رنوشت شهروندان، نشان مي دهد كه حاكميت مشروع و كارآمد و برخوردار از رغبت و حمايت ملي را در بستر فريادهاي آزادي خواهانه و استقلال طلبانه، امكان پذير مي داند. حكومت، آن گاه كه فراخناي اين بستر را بر نمي تابد و به بهانه هاي واهي و با تمسك به شعارهاي دروغين، از تامين

ص: 1529

مطالبات فطري ملت در جهت نيل به خليفه الهي خويش سرباز مي زند، منش و روش طاغوتي اش را آشكار مي سازد. امام خميني با رهبري ملت بزرگ ايران در انقلاب مبتني بر خواسته هاي انكارناپذير فطري و اجتماعي - آزادي و استقلال - خدمت گزاري صادقانه اش را به دين و ميهن خود متجلي ساخت. جانبداري هاي آن پيشواي وارسته، پيش از انقلاب و پس از آن در دوران حاكميت جمهوري اسلامي از آزادي ملت، حاكي از ارج دادن به اين حق طبيعي و موهبت الهي بود. نگاهي به موضع گيري امام در برابر شاه حاكي از جايگاه بلند آزادي شهروندان در قبال قدرت فرمانرواست. "شاه هم مي گويد كه اعطا آزادي مي خواهم بكنم! يكي نيست كه بگويد: آقا تو چه كاره اي! كه اعطا آزادي مي خواهي بكني؟ آزادي كه قانون اساسي به مردم داده است، شما اعطا مي خواهي بكني! تو چه كاره هستي كه مي خواهي اعطا بكني؟ . . . كسي كه همه مسووليت ها به گردن اوست، بايد بيايد پيش ملت - بايد اين چيز بشود - اين اگر هم بخواهد برود، بايد بيخ ريشش را بگيرند (اگر داشته باشد) نگذارند برود تا محاكمه اش كنند تا اين همه خون ريزي يي كه اين آدم كرده است، جواب بيايد بدهد. تا اين آزادي كه از مردم[سلب] كرده

ص: 1530

است بيايد جواب بدهد". (10) بدين سان، حكومت در منظر سياسي امام خميني، همواره در برابر ملت مسؤول بوده و بايد در صراط آزادي هاي معقول و اجتماعي آنان، به دور از هرگونه مصلحت انديشي تلاش كند. محروم ساختن مردم از حق آزادي و حضور و مشاركت فعال آنان در رنوشت خود از رهگذر آراي عمومي و انتخاب مديراني خدمت گزار و متعهد، تخلف از قانون اساسي محسوب شده و قابل تعقيب و كيفر از جانب ملت است. رهبر فقيد انقلاب در پاسخ به نوع حكومت مورد نظر، افزون بر اسلاميت، عنصر جمهوريت را خاطر نشان مي سازد كه همانا تكريم ملت و تضمين آزادي هاي سياسي و اجتماعي آنان مي باشد. "ما خواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي به آرا عمومي، شكل نهايي حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعه ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد. " (11) گفتني است كه مواضع امام خميني در رابطه با آزادي شهروندان ، پيش از آنكه سياسي و ناشي از ضرورت هاي انقلابي جامعه باشد، برآمده از جهان بيني توحيدي و شناخت واقع بينانه از اسلام قرآن و پيامبر مي باشد. بدين سان، مي توان تلاش در راه آزادي خود و ملت را به منزله عبادت تلقي كرد و مجاهدان آزادي خواه را در هر

ص: 1531

برهه اي از زمان، در شمار پيروان ابراهيم به حساب آورد. "ريشه و اصل همه عقايد كه مهمترين و با ارزش ترين اعتقادات ماست، اصل توحيد است. . . بر اين اساس هيچ انساني هم حق ندارد انسان هاي ديگر را به تسليم در برابر خود مجبور كند. ما از آن اصل اعتقادي، اصل آزادي بشر را مي آموزيم كه هيچ فردي حق ندارد، انساني و يا جامعه و ملتي را از آزادي محروم كند، براي او قانون وضع كند. " (12) نظام هاي سياسي - طاغوتي، ناگزير از شعار آزادي و ترقي بوده و همواره تظاهر به دموكراسي مي كنند. در حقيقت از رهگذر اين فريب كاري ها، سعي در پوشاندن سلطه گري خود دارند. امام خميني در دوران ستم شاهي، بارها رسوايي قدرت را در رابطه با آزادي آشكار ساخت و فريادگري ملت را از خرد و كلان حاكي از فقدان نعمت آزادي بر مي شمرد. "اينها فرياد دارند مي زنند كه ما آقا! آزادي مي خواهيم. ما 50 سال، هيچ چيز ما آزاد نبود! نه مطبوعات مان آزاد بود، نه خطباي ما آزاد بودند، نه علماي ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما، دانشگاه[آزاد] بود، هيچ چيز نبود. ما آزادي مي خواهيم. " (13) "همه مردم دارند فرياد مي زنند كه ما استقلال مي خواهيم، ما آزادي مي خواهيم، خوب اگر اينها

ص: 1532

آزادي داشتند، ديگر چي چي مي خواهند؟ . . . منطق شاه اين است كه مملكت من آزادي است! يعني همه شان تحت شكنجه اند! اين منطق است؟ " (14) "آزادي اين است كه . . . علماي ما، سياسيون ما، بازاري ما، الان يك دسته دختر، پسر، زن و مرد، همه در حبس هاي اينها دارند به سر مي برند؟ چي گفتند كه اين طور شده؟ يك كلمه گفته اند كه آقا مثلا بالاي چشمش ابروست! آزادي ما عبارت از اين است؟ آن آزادي اي كه آقاي كارتر مي فرمايد. . . يك اجتماع مترقي، شاه درست كرده و منشا مخالفت مردم با او اين است كه مردم مي گويند ما ترقي نمي خواهيم ، ما مي خواهيم الاغ سوار بشويم! . . . حيله اين است. او خيال مي كند اين حيله ها را ديگر مردم مي پذيرند! " (15) "ما كه مي گوييم حكومت اسلام. . . يك حكومت باشد كه براي قانون متواضع باشد. يعني سرپيش قانون فرو بياورد. قانون هرچه گفت قبول بكند، نه اين كه قانون براي مردم عادي باشد، قدرتمندها از قانون مستثني باشند. " (16) "بايد مردم را براي انتخابات آزاد بگذاريم و نبايد كاري كنيم كه فردي بر مردم تحميل شود. " (17) آزادي هاي فردي در اين كه هر فرد متمايل به آزادي شخصي در رفتارها و

ص: 1533

گرايشها و گزينش هاست، ترديدي نيست. چنان كه پيشتر گذشت، اين نياز مبناي فطري داشته و هركس حق دارد كه از آن برخوردار باشد. نكته اي كه نبايستي از ياد برد، همانا تعديل برقرار كردن ميان خواسته ها و نيازهاست; به گونه اي كه آزادي هاي فردي مزاحم كمال گرايي خود و شهروندان نباشد. ويل دورانت در اين باره چنين مي نويسد: "از آنجا كه انسان دوستدار آزادي است و آزادي افراد در اجتماع با برخي قواعد رفتاري ملازمت دارد، نخستين شرط آزادي محدود بودن آن است". (18) جان لاك، وجود آزادي را مشروط به قانون و حرمت نهادن بدان برمي شمرد. و از رهگذر قانون گرايي، آزادي و خيرخواهي همگاني را در جامعه ممكن تلقي مي كند. "آن جا كه قانون نباشد، آزادي نيز نيست، زيرا كه قوانين عقلاني مسير منافع عمومي يا خير عموم را مشخص مي گرداند. " (19) رابطه دين و آزادي را بايد در همين فضا مورد جست و جو قرار داد. دينداري هيچ گونه تضاد و ناسازگاري با آزادي انسان در رفتارهايش ندارد و هركس مي تواند هم به دين گرايش داشته باشد و هم در طلب آزادي هاي شخصي اش برآيد. دين با مشخص كردن چارچوبي براي زندگي هر فرد، در حقيقت، در سامان دادن آن كوشش دارد. ممكن است در ظاهر، نوعي محدوديت در كردار

ص: 1534

و تصميم سازي ها باشد. در واقع اين همه، به منظور هدايت گري خرد و جان به سمت و سوي تعادل ميان نيروها و غرايز، و امكان دست يابي به منزلت والاي انساني است. محدوديت هاي ناشي از ايمان، در حقيقت، مصونيت هايي براي روان و حيات انسان ها پديد مي آورد، تا نيكوتر و فزون تر از مواهب حيات اجتماعي و استعدادهاي علمي و فكري و عاطفي اش، بهره ببرد. بدين سان دين عبارت از راهي است به سوي حقيقت و فضيلت، و دين داري، سلوك توام با خردورزي و خيرخواهي مي باشد. دين، نه تنها مغاير با آزادي نيست، بلكه شخص مخاطب خود را در جهت آزادي برمي انگيزد. دعوت به تزكيه نفس و تعليم و تفكر در آيات انفسي و آفاقي، همه و همه، بستر ساز حريت آدمي است. به عبارت ديگر، آزادگي به دست آمده از رهگذر ايمان و اخلاق مبتني بر آن، طريق نيل به آزادي و انتخاب و تكامل را در زندگي فردي و در برخورد با ديگران هموار مي سازد. رهبر فقيد انقلاب، به آزادي هاي فردي شهروندان، حرمت مي نهاد و به منظور حفظ كرامت و امنيت جامعه، لزوم قانون مندي را يادآور مي شد. بدين گونه، چنين آزادي هايي را آن گاه معقول مي شناخت، كه در چارچوبي موافق با فطرت و سلامت مردمان بگنجد. "آزادي در

ص: 1535

حدود قانون است. همه جاي دنيا اين طور است كه آزادي كه هر ملتي دارد در حدود قانون آزادي دارد. نمي تواند كسي به اسم آزادي، قانون شكني كند". (20) "آزادي كه در اسلام است در حدود قوانين اسلام است. آن چيزي كه خدا فرموده است، نبايد بشود، شما آزاد نيستيد كه الزام كنيد. " (21) امام خميني، ضمن مقيد بودن كنش ها و واكنش ها به قانون و عدل، بر اين اصل تاكيد مي ورزيد كه هيچ كس نمي تواند ديگري را ملزم به انجام كاري كند و خودكامگي اش را جامه قانوني بپوشاند. مراد از چارچوب قانوني و عادلانه براي رفتارهاي انسان، همان است كه وجدان خيرخواهانه او مي طلبد و بدان رهنمون مي شود. هركس در روشني و به سادگي مي تواند به چند و چون اين قاعده هاي عقلاني و اخلاقي پي ببرد و خويشتن را برپايه معيارهاي عزت جويانه بپرورد. "مردم عقيده شان آزاد است. كسي الزام شان نمي كند كه شما بايد حتما اين عقيده را داشته باشيد. كسي الزام به شما نمي كند كه حتما اين راه را برويد. كسي الزام تان نمي كند كه در كجا مسكن داشته باشي يا در آن جا چه شغلي را انتخاب كني. آزادي يك چيز واضحي است. " (22) رهبر فقيد انقلاب، در سال 61، نسبت به پاره اي از رفتارهاي

ص: 1536

ناصواب و بيم گسترش قانون گريزي ها و شكستن حريم آزادي هاي معقول و فطري، احساس تكليف نموده و در فرمان 8 ماده اي، چنين فرمود: "هيچ كس حق ندارد به خانه يا مغازه يا محل كار شخصي كسي بدون اذن صاحب آن وارد شود يا كسي را جلب كند يا به نام كشف جرم يا ارتكاب گناه تعقيب و مراقبت نمايد و يا نسبت به فردي اهانت نموده و اعمال غير انساني اسلامي مرتكب شود يا به تلفن يا نوار ضبط صوت ديگري به نام كشف جرم يا كشف مركز گناه گوش كند و يا براي كشف گناه و جرم هرچند گناه بزرگ باشد، شنود بگذارد و يا به دنبال اسرار مردم باشد و تجسس از گناهان غير نمايد و يا اسراري كه از غير به او رسيده ولو يك نفر فاش كند. تمام اين ها جرم و گناه است و بعضي از آن ها چون "اشاعه فحشاء و گناهان" از كبائر بسيار بزرگ است و مرتكبين هريك از امور فوق، مجرم و مستحق تعزير شرعي هستند بعضي از آنها موجب حد شرعي مي باشد. " (23) آزادي زنان امام خميني درباره زنان و شركت و پوشش آنان در جامعه، تنها رعايت موازين انساني را - كه از منظر دين و خرد آشكار است -

ص: 1537

را مؤثر مي شمرد و هرگونه تحميل در حوزه كار و ابتكار زنان فرهيخته را مغاير با دين تلقي مي نمود. "زنان در انتخاب فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش خود با رعايت موازيني آزادند و تجربه كنوني فعاليت هاي ضد رژيم شاه، نشان داده است كه زنان پيش از پيش، آزادي خود را در پوششي كه اسلام مي گويد، يافته اند. " (24) "اسلام با آزادي زن، نه تنها موافق است، بلكه خود پايه گذار آزادي زن در تمام ابعاد وجودي زن است. " (25) "زنها. . . حق راي دادن دارند، حق انتخاب دارند، حق انتخاب شدن دارند. . . اختيار شغل آزاد دارند". (26) آزادي مذهب اقليت هاي مذهبي و آزادي آنان نيز در مواضع رهبر فقيد انقلاب آمده و حكومت موظف به رعايت حقوق اجتماعي شان شده است. "تمام اقليت هاي مذهبي در ايران براي اجراي آداب ديني و اجتماعي خود آزادند و حكومت اسلامي خود را موظف مي داند تا از حقوق و امنيت آنان دفاع كند و آنان هم مثل ساير مردم مسلمان ايران، ايراني و محترم هستند. " (27) آزادي احزاب حزبها و تشكل هاي سياسي و اجتماعي هم در نظرگاه امام، آزادي داشته و مي توانند در چارچوب قانون و مصالح ملت فعاليت كنند. امام، بيان عقيده ها و نظرها و انتقادگري را از

ص: 1538

سوي احزاب و افراد، مشروط به حفظ اسلاميت و جمهوريت نظام آزاد مي شمردند. "احزاب، گروه ها، جمعيت هاي سياسي و مذهبي آزادند مادامي كه اعمال شان برضد جمهوري اسلامي و اسلام و نقض حاكميت ملت و نقض مليت و كشور نباشد". (28) "آزادي به همه كس تا آن جا كه به ضرر ملت ايران نباشد، داده خواهد شد و هيچ گونه اختناق براي مردم نخواهد بود. " (29) آزادي انديشه از آنجا كه با انديشيدن، آدمي از ديگر موجودات، به ويژه حيوانات و فراتر از آنها; فرشتگان متمايز گشته و به منزلت خداگونگي نايل مي شود، نمي توان آزادي انديشه را به فراموشي سپرد و يا با آن از سر ستيز و انكار بر آمد. بيش از فيلسوفان و مصلحان بشري، بايد از پيامبران يا بنيان گذاران تمدن ها نام برد كه بعثت خود را بستر نجات بخشي انسان ها از رهگذر آزادي انديشه ساختند. هيچ پيامبري مردمان را از آزادانديشي باز نداشته و رابطه يك سويه و آمرانه نداشته است، بلكه آنان را به سبب تقليدهاي جاهلانه از ارباب قدرت و ثروت و مذهب، و همچنين تعصب ورزي در باب عقايد و سنتهاي منحط پيشينيان و نياكان سرزنش مي كردند. درست از همين نقطه، حق و باطل در رويارويي با هم قرار گرفته و بعثت ها، هدف

ص: 1539

آماج حمله ها و كينه توزي ها واقع مي شد. برانگيختن جان ها و بيدارگري ذهن ها و سرشاري دلها، محصول روشن و ماندگار دعوت انبيا بود و اين همه در فراخناي انديشه هاي آزاد تجلي مي يافت. با توجه به نزول قرآن كريم و ظهور اسلام و اعلام ختم نبوت - كه بشر را در عرصه سخن و حيات، هدايت نمود - بايد گفت كه پيامبر اكرم بيش از ديگر پيامبران به زمينه سازي آزادي انديشه و گفت و گو پرداخت. تا آن جا كه نمي توان كس را مسلمان ناميد، مگر اين كه انديشه ورزي را آيين مستمر زندگي اش برگرفته باشد. اساسا شفابخش بودن قرآن كريم، مشروط به انديشيدن در ابعاد زندگي شمول آن مي باشد. در اين باره، استاد جعفري بر اين باور است كه آزادي انديشه در اسلام، فراتر از حوزه هاي مانوس معرفت بشري بوده و از ويژگيهاي بنيادي آن محسوب مي شود. "اگر كسي ادعا بكند كه آزادي انديشه از مختصات اساسي دين اسلام است، اين ادعا مبالغه نخواهد بود. دليل بسيار روشن اين مدعا، صدها آيات قرآن مجيد است كه با بيانات گوناگون دستور به تفكر و تعقل و به جريان انداختن شعور و فهم مي دهد. اگر انديشه در واقعيات عالم هستي اعم از واقعيات جهان برون ذاتي و درون ذاتي و ديگر واقعيات عالم

ص: 1540

هستي آزاد نبود، خداوند متعال آن همه دستورات اكيد به انديشه بدون تعيين محتوي و تعيين چهارچوب صادر نمي فرمود. " (30) تاريخ اسلام، بخصوص در دوران امام صادق - عليه السلام - كه مقارن با خلافت عباسيان بود، چنان عرصه آزادي انديشه و بحث را فراخ مي نمايد كه حلقه هاي علمي و فكري موجود به اماكن مقدس همچون بيت الحرام كشيده شده بود. اسلام با داشتن منطق پاسخ گو و شكيبا در برابر نقد و نظرها بي محابا در ميدان هاي انديشه حضور مي يافت و پيروزمندانه از آن همه سربر مي آورد. در همين فضاي شفاف و آكنده از بصيرت و سعه صدر بود كه انديشه ها در تقابل با يكديگر شده و موجب زايش انديشه و عقيده واقع بينانه مي گشت. مسلمانها - با وجود اختلاف هاي تاريخي و اجتماعي و مذهبي - و حتي غير مسلمان، از اهل كتاب و آنان كه خدا و غيب و آخرت را منكر بودند، يكديگر را تحمل كرده و در چالش هاي فرهنگي و فكري و اعتقادي، به عرضه عقيده ها مي پرداختند. قدرتها، همواره مزاحم و مانع آزادي انديشه بوده اند و با ترفندهاي گوناگون، مردمان را از تامل در حقايق و رويدادها و سامان بخشي امور جامعه بازداشته اند. در همان عصر كه همه مي توانستند در حوزه اعتقادي ، انديشه ورزي كرده

ص: 1541

و بحث با يكديگر داشته باشند، كمتر كسي مي توانست در رابطه با سرنوشت دين و امت، بينديشد يا نكته اي را اظهار دارد. از اين رو، انديشه سياسي هيچ گاه فرصت مورد نياز خود را پيدا نكرد و آن چه هم در قالب كتاب هايي همچون مدينه طاهره فارابي شكل گرفت، حاكي از ناكجا آبادهاي ذهني بود. انديشه سياسي در صورت عيني همان بود كه در خيزشهاي انقلابي شيعيان و علويان از سوي عباسيان سركوب مي گشت. در روزگاران پس از آن هم، شيوه خودكامه حاكم بر قدرت ها مانع از طرح انديشه سياسي و آزادي شهروندان در مسايل مربوط به سرنوشت شان بوده است. در عصر دموكراسي و حاكميت شهروندان هم، در غرب به گونه ديگري انديشه سياسي محكوم تمايلات فزون خواهانه قدرتهاي وابسته به سرمايه داري گشته است. اين وضع به طوري است كه از دموكراسي يا حكومت مردم بر مردم، در بيشتر جوامع مغرب زمين، به جز شعاري تهي از حقيقت به چشم نمي خورد. سياستهاي حزبي حاكم، هرچند صورت راي دادن را حفظ كرده و انتخابات را برگزار مي كنند، ولي همواره انديشه هاي مردم را ظرف خواسته هاي استثماري خود ساخته اند. امام خميني كه نظام جمهوري اسلامي را در ايران، به كمك و خواست ملت ايران، بنيان گذاري نمود، پيوسته از انديشه و حضور سياسي

ص: 1542

شهروندان دفاع مي كرد. رهبر فقيد انقلاب تا آنجا، آزادي انديشه و انتخاب در سرنوشت اجتماعي را ارج مي نهاد، كه به لحاظ ديني و شرعي هرگونه سرسپردگي جناحي و حزبي و قومي را مطرود و ناروا برمي شمرد. "احدي شرعا نمي تواند به كسي كوركورانه و بدون تحقيق راي دهد". (31) همين غفلت ورزي ها و جانب داري هاي جاهلانه است كه به تدريج زمينه ساز استبداد و سلب آزادي انديشه، به خصوص در عرصه سياست و سرنوشت ملي مي گردد. در واقع، دموكراسي بيش ازآنكه بر اثر خودكامگي ها و فر يب كاري هاي سياست گران راه زوال را بپيمايد، به سبب بي تفاوتي ها و تقليدها و خوش باوري ها، ناكارآمد و شعاري خواهد شد. مسؤول بودن ملت در برابر جامعه و سرنوشت و انتخابات و آراي سياسي خويش، كه از منظر فقهي - سياسي امام خميني مطرح شده است ، يادآور آيات بسياري مي باشد كه انسانيت (32) و اسلاميت را در انديشه ورزي متجلي مي سازند. حاكميت ها در اين فضاي آكنده از مسووليت شناسي و اهتمام اجتماعي - سياسي شهروندان گرويده به دين و توحيد، كمتر دچار استبداد مي شوند. اين همه از آن روست كه مردم در پرتو قرآن و ايمان، انديشه و آزادي آن را پاس مي دارند و از رهگذر آن نمايندگان سالم و متعهد و خدمت گزار

ص: 1543

و كارآمد را برمي گزينند و از آنان حمايت مي كنند. حاكميت هاي خودجوش مردمي و انقلابي به منظور تثبيت نظام ناگزير از جلب رضايت مردم

ص: 1544

هستند. بي گمان قدرت ها نمي توانند مشروعيت خود را حفظ كرده و همواره از حمايت مردمي برخوردار باشند. بي آنكه هم دلي با شهروندان داشته، انتخابات مشروع و حاصل حضور و آزادي انديشه سياسي را تداوم بخشند. رهبر فقيد انقلاب چنين ذهنيت سالمي كه به طور متقابل ميان حاكمان و شهروندان برقرار باشد و مجالي به انتخابات فرمايشي ندهد، نمودار انقلاب و شعارهاي بنيادي آن برمي شمرد. امام، خرسندي خدا را در خشنودي ملت مي طلبد; ملتي كه در راه حقيقت و سيادت خود، به لحاظ انديشه ورزي سياسي و انتقاد و امر به معروف و نهي از منكر در رابطه با عملكرد حاكمان اش آزاد است. "امروز مردم اين طور نيست كه دولت را از خودشان جدا بدانند يا انتخابات را انتخابات فرمايشي بدانند و از غير بدانند. امروز مردم مي دانند كه دولت از خودشان است، انتخابات از خودشان است، پايگاه پيدا كنيد در ميان مردم. وقتي پايگاه پيدا كرديد، خدا از شما راضي است، ملت از شما راضي است، قدرت در دست شما باقي مي ماند و مردم هم پشتيبان شما هستند. " (33) آزادي انديشه سياسي، ممكن نيست مگر آن كه قدرت ها و حاكميت ها در چارچوب عدل و قانون باشند. حاكماني كه عدالت اجتماعي و سياسي و اقتصادي را برنمي تابند و منفعت طلبي ها و مصلحت انديشي ها را

ص: 1545

محور سياست هاي راهبردي خود مي سازند، با قانون و آزادي ملت بيگانه اند. بدين سان، حكومتي در شعار مردم سالارانه خويش، صادق و وفادار است و در برابر تعدي هاي سياسي اش در باب آزادي انديشه و حركت شهروندان، واكنش مثبت و مستمر نشان مي دهد كه برپايه قانون استوار باشد. كارگزاراني كه قانون گرايي را برنمي تابند و خودخواهي ها و شخص پرستي ها را بر خير و مصلحت مردم ترجيح مي دهند، هيچ گاه در كنار شهروندان نبوده و حرمت انديشه ها و آزادانديشي ها را نگاه نمي دارند. از نظرگاه رهبر فقيد انقلاب، اسلام، دين قانون است و جامعه آرماني خود را براساس قانون گرايي پديد مي آورد. بدين گونه تمامي آزادي هاي فردي و جمعي محترم شمرده شده و انديشه هاي سياسي خيرخواهانه مجال ظهور خواهد يافت. در اين الگوي شايسته كشورداري - كه در دوران پيامبر وعلي (ع) به صورت نمادشكوهمند سياست و عدالت توحيدي درآمد - هيچ كس جايگاه رفيع قانون را نمي گيرد و فراتر از قانون حكم نمي راند. خرد كلان اين مجموعه حاكم، تابع قانون و عدل الهي اند. بدين سان آزادي انديشه و اقدام سياسي، اعتبار يافته و تضمين مي شود، و سرنوشت شهروندان به دست خودشان، با راي و انتخاب خودشان رقم خواهد خورد. "در اسلام آن چيزي كه حكومت مي كند، يك چيز است و آن قانون الهي[است]. پيغمبر

ص: 1546

اكرم هم به همان عمل مي كرده است. خلفاي او هم به همان عمل مي كرده اند. حالا هم موظفيم به همان عمل كنيم. قانون حكومت مي كند. شخص حكومت نمي كند; آن شخص ولو رسول خدا باشد. شخص مطرح نيست. در اسلام قانون [مطرح] است. همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست; قانوني كه از روي عدالت الهي پيدا شده است;قانوني كه قرآن كريم است و سنت رسول اكرم است". (34) از جمله عواملي كه در حاشيه قدرت ها و يا در تقابل با آن بستر انديشه سياسي و آزادي خواهي شهروندان را در اين گستره سرنوشت ساز، ناهموار مي سازد، همانا تحزب ها و تشكل هاي مغاير با مردم سالاري است. ترديدي نيست كه گردهماييهاي سازماني و حزبي و گروهي، و پيوند تنگاتنگ ميان اعضاو رهبري، نمايان گر ضرورت هاي حيات جمعي انسان است و سبب شناخت و رشد توان مندي هاي گوناگون خواهد گشت. اما آنچه همواره سبب دغدغه رهبران انقلاب ها و خيرخواهان جامعه بوده است، همانا كژروي و قدرت طلبي هاي حزبي مي باشد غالبا مركزيت هاي حزبي، تشكل ها را ابزار سياسي خود ساخته و خواسته هاي خود را جاي گزين تفكر و تعقل اعضا نموده اند. اين گونه اقدام هاي فرصت طلبانه، كه در تاريخ احزاب كشورمان، قابل تامل است، بسان حاكميت هاي نامشروع و گريخته از كانون مردمي، باعث سلب آزادي انديشه سياسي خواهند

ص: 1547

گشت. بدبيني هايي كه نسبت به احزاب و تلاشهاي حزبي در اذهان ما وجود دارد، در واقع محصول همان جفاهايي مي باشد كه بر استعدادهاي خلاق و كارآمد كشور در جهت آزادانديشي و نيل به عزت اجتماعي رفته است. اختلاف انگيزي هاي برآمده از تحزب ها - كه فضاي عدالت و آزادي را به ستم و استبداد تبديل مي كند و دست آورد ملت را بر باد مي دهد - بي شك ثمره بازداشتن هواخواهان از آزادي فكر و خردورزي در سياست و جامعه است. چرا كه روشناي حريت فكري - سياسي، چنان فراخنايي را پديد مي آورد كه تمامي خدمت گزاران عدالت و فضيلت اجتماعي را در خود جاي مي دهد و روش ها و منش ها را به سمت و سوي آزادي و استقلال رهنمون مي شود. "بايد وحدت داشته باشيد تا حفظ شويد، دسيسه ها براي اختلاف است و شما توجه داشته باشيد كه يك كلمه اختلاف آميز، از گناهان بزرگي است كه مشكل است خداي تبارك و تعالي بيامرزد چه اين كلمه صادر بشود از دشمن هاي ما، چه اين كلمه صادر بشود از دوستان ما! چه از اشخاصي كه ادعاي قداست مي كنند و چه از اشخاصي كه اين ادعا را ندارند. " (35) آزادانديشي در عرصه سياست و اداره امور جامعه، طبعا عقيده هايي را به وجود مي آورد كه افراد ناگزير

ص: 1548

از پي گيري آن در اقدام مي باشند. باورهاي صادقانه اي كه زاييده آزادي فكر مي باشند، مي بايست امكان ظهور در گفت و گوها و تاثيرگذاري در عينيت جامعه را داشته باشند. البته شكي نيست كه بايد در ارايه عقيده هاي سياسي - اجتماعي، جانب عدل و انصاف و ادب را نگاه داشت و هدف متعالي را در نظر گرفت. آنان كه در صدد تحميل آراي خود بر ديگران بوده، با سلب آزادي انديشه و عقيده از خيرخواهان جامعه، فضاي خفقان آلود را پديدار مي سازند. پيداست كه در حذف رقيب و انباشت قدرت توام با عوام فريبي، نمي توان مجالي براي شكوفايي خردها و شكيبايي جانها در روند انقلاب و ارزشهاي بنيادي و مردم سالارانه آن باقي گذاشت. هر عقيده اي كه از سر صدق و صفا آشكار شود، بر فرض نادرست بودن آن، در عرصه رقابت هاي سالم و هدايت گر، محو مي شود. اما توفيقي كه عقيده ها و انديشه هاي سياسي در مقام عرضه به شهروندان به دست مي آورند، اميدها و اطمينان ها را بالا مي برد و استمرار مي بخشد. بدين گونه است كه مشاركت فكري - اجتماعي در مسابقه خيرگرايانه، راه فتنه انگيزان را مي بندد و مردم شاهد به بار نشستن آرمان هايي خواهند بود كه از خون و جان خويش براي آن دريغ نورزيدند. عدالت كه روح ساختارهاي

ص: 1549

فرهنگي و اجتماعي و سياسي و اقتصادي جامعه است، در همين فضاي فراخ و شفاف و استوار گشته بر تفاهم و تعاون انساني، تامين و تضمين خواهد گشت. امام خميني، آشكارا از روشن بودن مرزها و نگاه داشتن حريم هاي فكري - سياسي ياد كرده است و مخاطبان خود را از هرگونه اجبار و تحميل عقيده بر حذر داشته اند. "هيچ كس نمي تواند راي خود را بر ديگري تحميل كند و خدا آن روز را نياورد". (36) روحيات طاغوتي ناسازگار با آزادانديشي و اعتقادهاي روشن و كارآمد اجتماعي، ناشي از هوا و هوس دست اندركاران مديريت كلان جامعه است و در هر نظامي انتظار بروز آن مي رود. امام خميني، قدرت طلبي را - كه نمايان گر كيش طاغوت و نفس اماره است - سبب سقوط و فروپاشي حاكميت خودكامه برمي شمرد. در واقع قدرت طلبي هاي سياسي و اجتماعي، باعث محروميت جامعه از آگاهي و شورا و مشاركت و تعاون شده و به جدايي ملت از حاكميت خواهد انجاميد. "قدرت طلبي در هر كه باشد، اين اسباب اين مي شود كه زمين بخورد. قدرت طلبي از هر كه باشد، از شيطان است; مي خواهد رئيس جمهور امريكا باشد يا يك طلبه در مدرسه يا يك امام جمعه. . . تمام فسادهايي كه در عالم پيدا مي شود از

ص: 1550

خودخواهي پيدا مي شود. " (37) آزادي بيان بدون ترديد از جمله حقوق فطري - اجتماعي هر شهروندي، همانا آزادي بيان مي باشد. دين هم چنان كه از قرآن و نهج البلاغه و سيره نبوي و علوي به دست مي آيد، هيچ گاه مخالفتي با آزادي بيان مردم نداشته، بلكه آنان در اين جهت، بيدار و فعال ساخته است. چگونه مي توان دين را حامي خفقان و سكوت مرگ بار معرفي كرد و در خدمت قدرت هاي طاغوتي و خودكامه درآورد، حال آنكه پيروان خود را در برابر حاكمان ويكديگر، مسؤول شناخته و فريضه امر به معروف و نهي از منكر را بر دوش آنان نهاده است؟ هر پيامبر و امامي - كه فرصت و مجال ظهور در عرصه سياست يافته و تكليف ياري خدا و ستم ديدگان را تشخيص داده است - در لواي توحيد، به فريادگري و افشاگري كژروي ها اهتمام ورزيده است. نمونه بارز آن همه را در دوران امامت، در حيات و حماسه جاودانه حسين بن علي - عليه السلام - مي توان سراغ گرفت. بدين سان، آزادي بيان، از يك سو نمايان گر حق شهروندي است و از ديگر سو، يادآور تكليف شرعي و ايماني. به عبارتي ديگر هركس مي تواند آزادي بيان و اظهار حقيقت داشته باشد، و آنچه در اين جهت آشكار مي شود،

ص: 1551

مواضعي برخاسته از وظيفه ديني در قبال حركت جامعه مي باشد. حكومت هاي ديني برخلاف رژيم هاي طاغوتي، همواره از اين تعهد و مسووليت شناسي شهروندان استقبال نموده و سود جسته اند. اين همه از آن روست كه حكومت در اسلام به جز خدمت تلقي نمي شود و اين خدمت گزاري بدون حمايت مردم ممكن نيست. به سخني ديگر، ارتباط و مسووليت متقابل ميان حاكمان و شهروندان، خيرخواهي در گفتار و نوشتار را - كه در فضاي آزادي بيان شكل مي گيرد - را مي طلبد. رهبر فقيد انقلاب، آشكارا از ضرورت تكليف حضور سياسي در عرصه تعيين سرنوشت اجتماعي، سخن مي راند. شكي نيست كه اين موضع گيري ها و اقدام ها، نيازمند فضاي آزاد و اميدواركننده اي است كه حاكميت براي مردمان پديد آورده است. "اين يك تكليفي است براي همه ما كه راجع به اموري - كه مربوط به سرنوشت ملت مان، مربوط به اسلام است، بي تفاوت نباشيم". (38) "آنچه مطرح است، تكليف است ، صداي وجدان است. من هرچه بكنم و به سر من هرچه بيايد، در مقابل شمايي كه خون در راه آزادي و اسلام داده ايد، خجلم! آنچه مرا در اين مكان درد و رنج آور، دل خوش مي كند خدمت به شماست. " (39) "ما بنا داريم به تكليف عمل كنيم. . . ما مكلفيم از طرف

ص: 1552

خداي تبارك و تعالي كه با ظلم مقابله كنيم. " (40) "اگر به تكليف خودمان عمل نكنيم، شكست خورده هستيم، خودمان را شكست داده ايم. " (41) تكليف گرايي - كه پيوسته امام خميني بر آن تاكيد مي ورزيد - چنان كه از گفتارهاي ياد شده برمي آيد، از طرفي دولت و حاكميت را مخاطب مي سازد و از طرفي شهروندان را. مردم وظيفه دارند كه آنچه به صلاح و فلاح خود مي دانند، بي محابا بر زبان آورند يا پيرامون آن به تجزيه و تحليل پردازند. كوتاهي در انجام سالت سياسي - اجتماعي امر به معروف و نهي از منكر ، سبب گرايش حاكميت و كارگزاران به فساد در قدرت و فزون طلبي هاي اهريمني شده و موجب نزول بلاهاي آسماني و طبيعي و ناكارآمدي نيايش ها و عبادت ها خواهد گشت. در برابر ملت، حاكمان تكليف دارند كه بسترسازي براي نقد و نظر خيرخواهانه نسبت به راهبردها و راهكارهاي سياسي موجود را فراهم آورند و همواره روش و منش خويش را در آينه آراي مردم بنگرند. "اين جا آراي ملت حكومت مي كند. اين جا ملت است كه حكومت را در دست دارد و اين ارگان ها را ملت تعيين كرده است و تخلف از حكم ملت بر هيچ يك از ما جايز نيست و امكان ندارد". (42) با اين صراحت تمام آيا

ص: 1553

مي توان از جمهوريت نظام غفلت ورزيد و بي اعتنا به مردم و مطالبات معقول آنان، به سياست گذاري هاي كلان پرداخت و از كنار آرمان هاي انقلاب شان گذشت؟ در جايي كه ملت، همه كاره است، و ولي نعمت حاكمان تلقي مي شود، و نافرماني در برابر مردم، خلاف شرع و دين به حساب مي آيد، نمي توان آنان را از آزادي ها، به خصوص آزادي انديشه و بيان محروم ساخت. رهبر فقيد انقلاب، در رابطه با نظام ستم شاهي پيشين، فريادگري خود را عين تكليف شمرده و سكوت در برابر ظلم و فساد را برنمي تابد. "اين يك تكليف الهي است و در صورت سكوت، مسؤول خدا خواهيم بود". (43) در آن شرايط ناگوار و نگران كننده، امام خميني يك شهروند بود كه بنا بر فطرت و مسووليت اجتماعي و مرزباني از ميراث گران سنگ انبياء، سعي در اظهار عقيده ها و انديشه هاي سياسي اش نمود. همان گونه كه پس از انقلاب و حاكميت نظام جمهوري اسلامي، از ملت و حقوق سياسي - اجتماعي اش جانب داري مي كرد و آزادي خواهي و استقلال طلبي شان را مي ستود و پاس مي داشت، در ايام استبداد و استعمار، آزادي انديشه و بيان را حق فطري و اجتماعي خويش مي دانست و از آن در صراط عزت و كرامت، بهره مي گرفت. امام افزون بر

ص: 1554

آن همه، مردم و به خصوص بزرگان دانشگاه و حوزه را به فريادگري بر ضد بيدادگري هاي شاه برمي انگيخت و سكوت در برابر خودكامگي ها و قانون شكني ها را خلاف اسلام و مصالح ملت تلقي مي نمود. تجربه تلخ حاكميت مذهب و كليسا در غرب، ذهنيت غربي ها و حتي شرقي ها را نسبت به مذهب دچار خطا ساخته است و چنين مي پندارند كه مذهب و حكومت مذهبي با نوانديشي و نوسازي جامعه و نيز آزادي هاي فكري و انساني ناسازگاري دارد. حال آن كه تاريخ انديشه اسلامي و همچنين كارنامه فرهنگي و سياسي مسلمانان ، اين داوري را در حوزه عملكرد مسلمين ناروا مي نماياند. رهبري و سياست ديني درعصر غيبت، با پذيرفتن ناهمگوني برداشت هاي فكري و علمي و گشودن ميدان بحث و نظر دايم در تكاپوست . از اين رو، گرايش صاحبان انديشه و تجربه را ممكن مي سازد و از آن بهره مي ستاند. رهبر فقيد انقلاب ، با تكيه بر همين واقعيتهاي انكارپذير مكتبي و تاريخي، طبيعت انقلاب و نظام ديني را، نقدپذير و مدافع آزادي انديشه و عقيده و بيان برمي شمرد. اين ويژگي بارز، چنان در ايمان و معارف و سيره پيامبر و امامان شيعه، ريشه دوانده است، كه هيچ كس و مقام و نهادي نمي تواند باب خيرخواهي ملت را به روي آنان

ص: 1555

بربندد. "كتب فقهاي بزرگوار اسلام پر است از اختلاف نظرها، سليقه ها و برداشت ها در زمينه هاي مختلف نظامي و فرهنگي و سياسي و اقتصادي و عبادي. . . در حكومت اسلامي، هميشه باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مي كند كه نظرات اجتهادي فقهي در زمينه هاي مختلف ولو مخالف با يكديگر آزادانه عرضه شود و كس توان و حق جلوگيري از آن را ندارد. " (44) در جاي ديگر، سخن از مسووليت هاي متقابل سياسي و اجتماعي رفته و شهروندان در رابطه با يك ديگر و همچنين حاكمان، و آنان در برابر ملت، بايد پاسخ گوي كنش و واكنش هاي خود باشند. امام خميني در كمال تواضع و حق پذيري و بزرگواري، از احتمال كژروي خويشتن مي گويد و مردم را در صورت سكوت، مسؤول مي شناسد. در سايه اين طرز تلقي از حاكميت ديني است كه مي توان باورهاي نارواي خود، پيرامون نظام جمهوري اسلامي را از ذهن زدود و توانمندي هاي نهفته مردم و جوانان و نخبگان جامعه را در عرصه سرنوشت جامعه، آشكار نمود. "همه ما مسووليم ، نه مسؤول براي كار خودمان; مسؤول كارهاي ديگران هم هستيم. مسووليت من هم گردن شماست، مسووليت شما هم گردن من است. اگر من پايم را كج گذاشتم، شما مسووليد اگر نگوييد چرا پايت

ص: 1556

را كج گذاشتي؟ " (45) از ولتر فرانسوي درباره آزادي بيان، عبارت زير نقل شده است: "من با اين سخن كه تو مي گويي مخالفم! ولي حاضرم در راه اين كه تو اين سخن را آزاد بيان كني، زندگي خود را از دست بدهم. " مرحوم علامه محمدتقي جعفري، پس از اين گفتار كوتاه و حاكي از لزوم ارج نهادن به آزادي هاي فكري و اجتماعي، چنين مي نويسد: "شايد ولتر مي خواست ميدان مناسبي از فضاي محيط را براي بيانات خود باز كند. در يكي از جملات آموزنده اي كه از مشهورترين دانشمند قرن اخير در خاطر دارم، چنين آمده است: معمولا آزادي بيان و تبليغ در طول تاريخ، موقعي مورد شديدترين دفاع قرار گرفته است كه جمعي مي خواستند عقايد خود را مطرح و آن را بقبولانند. " (46) جانب داري از آزادي اظهار عقيده و تفكر مرتبط با حركت ها و نهادهاي اجتماعي، در واقع نمودار بيداري و خلاقيت يك قوم و ملت به شمار مي رود. آسيب شناسي هاي حيات جمعي و اقدام در جهت بازداشتن، از رشد پديده هاي مغاير با تعالي و تكامل امت ها و همچنين رويكردهاي ستم كارانه ارباب قدرت، در گرو وجدان ناظر و فعال اصحاب انديشه است. آماده سازي ذهنيت ها به منظور قبول حقيقت ها و تحمل آراي مخالف و خيرخواهانه از رهگذر فروتني ها و سعه صدر فرمانرواها،

ص: 1557

از سالم بودن فضاي حاكم بر كوشش هاي اجتماعي و سياسي و نيل به روشن بيني و سربلندي حكايت دارد. نظام هايي كه در اين راستا از توفيق فزون تري برخوردار باشند، دايم در تكاپو و فضيلت خواهي براي شهروندان خواهند بود و به ميزان بسياري از آفت زدگي قدرت و فرهنگ و مذهب خواهند كاست. سيد جمال - كه در شمار احياگران بزرگ و تاثيرگذار انديشه ديني بوده و جنبش هاي عدالت طلبانه را در جهان اسلام پديد آورد - از هر وسيله اي به منظور روشن گري افكار مسلمانان در بند استبداد و استعمار و تحجر، بهره مي جست. روزگاري كه در فرانسه بود، به نگارش و نشر مجله "عروة الوثقي" همت گماشت و نيك و بد سياست ها و نظام ها و فرهنگ ها و عقيده هاي حاكم بر اقاليم قبله را در روشني نماياند. از منظر اين رهبر و فيلسوف مجاهد شيعي، آزادي انديشه و بيان و قلم، بستر ترقي و ازگشت به خويشتن، به شمار مي آمد. "يكي از اسباب ترقي ملل اروپا، آزادي مطبوعات است كه به آن وسايط نشر محاسن و معايب مردم، بلا استثناء مجاز است تا كساني كه صاحب صفات حميده و خصايل جميله هستند، به حسن اخلاق خود افزوده و آنهايي كه آلوده به غرايض نفس و نفسانيت و افعال مذمومه

ص: 1558

مي باشند ترك آنها نمايند، و احدي قدرت تعرض به نويسنده يا مدير روزنامه را ندارد، مگر اين كه اسم كسي به بي احترامي در آن جا برده شود يا عيبي بر او نسبت داده شود. . . معني روزنامه آن است كه حقيقت را بايد بنويسد، نه آن كه روزنامه را پر از اغراقات و مملو از مبالغات كراهت آميز كند. بهتر است كه اين جور روزنامه ها را كسي طبع و نشر نكند وخود را ذليل و رسواي خاص و عام نسازد". (47) آن چه در باب ضرورت آزادي بيان و قلم گذشت، البته در صورتي است كه انگيزه ها و زمينه هاي مثبت و مردمي وجود داشته باشد. رهبر فقيد انقلاب كه همواره از آزادي عقيده و انديشه و سخن حمايت مي كرد، در آن جا كه پاي خيانت به ملت را در ميان مي ديد، راه را بر فتنه انگيزي مي بست. بدين گونه در منظر سياسي امام، آزادي ها محدود به عدالت و معنويت و مصالح ملت خواهد بود. "در جمهوري اسلامي، هر فردي از حق آزادي عقيده و بيان برخوردار خواهد بود ولكن هيچ فرد يا گروه وابسته به قدرت هاي خارجي را اجازه خيانت نمي دهيم". (48) رهبر فقيد انقلاب، اسلام و قانون اساسي را تعيين كننده چارچوب كاركرد مطبوعاتي مي شناسد، كه ثمره اش خدمت به مردم خواهد بود.

ص: 1559

"البته متوجه هستيد كه مطبوعات بايد هميشه در خدمت اسلام عزيز و مردم كشور باشند و آزادي ها در حدود قوانين مقدس اسلام و قانون اساسي به بهترين وجه تامين شود. " (49)

پى نوشت ها

: 1. ر. ك: سيدجمال الدين حسيني، پايه گذار نهضتهاي اسلامي، صدر واثقي، شركت سهامي انتشار. 2. ر. ك: نهضت هاي صدساله اخير، مرتضي مطهري. 3. م. آ. 2، ص4 .43. حكمت اصول سياسي اسلام، محمدتقي جعفري، بنياد نهج البلاغه، 1369، ص5 .365. علل گرايش به مادي گري، مرتضي مطهري. (م. آ. 6 . )3/555. همان. 7. صحيفه نور، ج2، ص8 .166. همان، ج10، ص9 .126. همان، ج3، ص10 .207. همان ، ج2، ص11 .64. همان، ص12 .163. همان، ج4، ص13 .166. همان، ج2، ص14 .84. همان، ص15 .12. همان، ص16 .85. همان، ص17 .214. درسهاي تاريخ، ويل دورانت، ص18 .97. همان صفحه 19. چهارمقاله درباره آزادي، جان استوارت ميل، ص20 .271. صحيفه نور، ج7، ص21 .91. همان، ص22 .93. همان، ج9، ص23 .88. همان، ج17، ص24 .106. همان، ج2، ص25 .262. همان، ج4، ص26 .192. همان، ج5، ص27 .221. همان، ج3، ص28 .103. همان، ج10، ص29 .248. همان، ج22، ص30 .171. حكمت اصول سياسي اسلام، محمدتقي جعفري، ص31 .373. صحيفه نور، ج18، ص32 .232. ر. ك: سوره اعراف، آيه 33 .179.

ص: 1560

صحيفه نور، ج17، ص34 .15. همان، ج9، ص35 .42. همان، ج20، ص36 .84. همان، ج21، ص37 .21. همان، ج19، ص38 .156. همان، ج10، ص39 .192. همان، ج2، ص40 .143. همان، ج6، ص41 220. همان، ج15، ص42 .78. همان، ج14، ص43 .109. همان، ج4، ص44 .29. همان، ج21، ص45 .47 - 46. همان، ج8، ص46 .47. حكمت اصول سياسي اسلام، محمدتقي جعفري، ص47 .376 - 375. نامه ها و اسناد سياسي سيد جمال الدين اسدآبادي، به كوشش سيد هادي خسروشاهي ، ص48 .49. صحيفه نور، ج3، ص49 .178. همان، ج22، ص382. ابوالفضل هدايتي

ص: 1561

امام خميني و احياي حاكميت قانون

اشاره

7 چكيده: اساس يك مملكتي بر قانونش هست (1) مقدمه بر اساس تعليمات قرآن كريم موجودات عالم بر پايه حساب و ميزان و اندازه آفريده شده و بر اساس قانون الهي حاكم بر آنها در حركت هستند. در آيات 5، 6 و 7 در سوره الرحمن مي فرمايد: الشمس و القمر بحسبان، و النجم و الشجر يسجدان و السماء رفعها و وضع الميزان. يعني خورشيد و ماه با حسابي (از جانب خداي تعالي) در حركتند و در مسيري و بنحوي حركت مي كنند كه خداي سبحان براي آن دو تقدير فرموده، گياه و درخت براي خدا سجده مي كنند، آسمان را برافراشته و ميزان نهاده است. علامه طباطبائي منظور از رفع ميزان را در تفسير خود اين طور بيان مي نمايد: "منظور از آن هر چيزي است كه وسيله آن حق از باطل، راست از دروغ، عدل از ظلم و فضيلت از رذيلت تميز داده مي شود. " (2) سيد قطب مي نويسد: "ميزان قرارداد، ميزان حق، ميزان ثابت و راسخ و مستقر براي اندازه گيري ارزشها، ارزشها و قدر اشخاص و حادثه ها و چيزها تا اندازه گيري آنها مختل نشود و وزن آنها پريشان نگردد. " (3) در سوره يس مي خوانيم: و الشمس تجري لمستقر لها ذلك تقدير العزيز العليم و القمر قدرناه منازل حتي

ص: 1562

عاد كالعرجون القديم، لا الشمس ينبغي لها ان تدرك القمر و لا الليل سابق النهار و كل في فلك يسبحون (آيات 38 و 39 و 40( يعني و خورشيد به قرارگاه خود روان است. اين نظم خداي عزيز دانا است و براي ماه منزلها معين كرديم تا دوباره به صورت هلال مانند چوب خوشه خرماي كهنه درآيد. نه خورشيد را سزد كه به ماه برسد و نه شب از روز پيشي گيرد و هر يك در فلكي سير مي كنند. خلاصه تفسير آيات اين است كه: شمس و قمر همواره ملازم آن مسيري هستند كه برايشان ترسيم شده، نه خورشيد به ماه مي رسد تا به اين وسيله تدبيري كه خدا به وسيله آن دو جاري ساخته مختل گردد و نه شب از روز جلو مي افتد، بلكه اين دو مخلوق خدا در تدبير پشت سر هم قرار دارند و ممكن نيست از يكديگر جدا بيفتند. . . و هر يك از خورشيد و ماه و نجوم و كواكب ديگر در مسير خاص به خود حركت مي كنند و در فضا شناورند. پس، موجودات هر يك حد و حدود و مسير و اجلي دارند و نمي توانند پا را از حد خود فراتر گذارند و قانوني بر آنها حاكم است كه تابع آن هستند. در حديث

ص: 1563

هم مي خوانيم: العدل اساس به قوام العالم (4) يعني عدل پايه اي است كه سر پا بودن عالم به آن است. اما در جامعه انساني و لزوم قانون در آن يادآوري اين آيه شريفه از سوره بقره لازم است: كان الناس امة واحدة فبعث الله النبيين مبشرين و منذرين و انزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوا فيه و ما اختلف فيه الا الذين اوتوه من بعد ما جائتهم البينات بغيا بينهم، فهدي الله الذين امنوا لما اختلفوا فيه من الحق باذنه و الله يهدي من يشاء الي صراط مستقيم (آيه 213( يعني مردم (در آغاز) يك دسته بيشتر نبودند (و تضادي در ميان آنها وجود نداشت) سپس در ميان آنها اختلافات (و تضادهايي) به وجود آمد. پس خداوند پيامبران را برانگيخت تا مردم را بشارت دهند و بر حذر بدارند و كتاب آسماني كه به سوي حق دعوت مي كرد بر آنها نازل نمود تا در ميان مردم در آنچه اختلاف داشتند حكومت كند (افراد با ايمان در آن اختلاف نكردند) فقط (گروهي از) كساني كه كتاب را دريافت داشته بودند و نشانه هاي روشن به آنها رسيده بود بخاطر انحراف از حق و ستمگري در آن اختلاف كردند. خداوند آنهايي را كه ايمان آورده بودند به حقيقت آنچه مورد

ص: 1564

اختلاف بود بفرمان خود رهبري كرد و خداوند هر كه را بخواهد به راه راست هدايت مي كند. ملاحظه مي شود كه قرآن كريم در اين آيه از يك مرحله زندگي ساده نخستين سخن به ميان مي آورد كه مردم بر طبق فرمان فطرت خداي را پرستيده و وظايف ساده اي در برابر او انجام مي داده اند. در مرحله دوم بر اثر عوامل دروني افراد و به واسطه تضادهايي كه در منافع داشتند اختلافهايي بين آنها به وجود آمده است. در اين مرحله كه خود از حل اختلاف ناتوان و آماده پذيرش قوانيني براي رفع اختلاف بوده اند انبيا از جانب حضرت حق جل و علا مامور نجات انسان مي شوند. انبيا در آغاز بشارت مي دهند و بر حذر مي دارند و همراه اين دو عمل تربيتي كتاب نازل مي شود تا بين مردم در موارد اختلاف به حق حكم كند. البته متاسفانه اختلاف ديگري بعدا وسيله كساني كه كتاب به آنها داده شده بود و بنيات و دلايل را دريافته بودند بر اساس بغي ( ظلم و حسد و لجاجت) به وجود آمد كه مجددا خداوند منان مومنان را هدايت فرمود. پس علاوه بر قانون حاكم بر موجودات هستي، خداي تبارك و تعالي جهت هدايت انسان و رفع اختلافات او نيز كتاب دربردارنده قانون و حكم به حق

ص: 1565

را توسط انبياء بر او نازل كرده است. پس از اين مقدمه نسبتا كوتاه، اكنون لازم است به نظر حضرت امام خميني (س) در باب قانون و احياء آن بپردازيم. نظر امام خميني (ره) نسبت به قانون پيش از انقلاب اسلامي براي استفاده از نظرات حضرت امام (ره) در مورد قانون قبل از انقلاب اسلامي بهتر است اول سري به قديمي ترين نوشته ايشان يعني كتاب كشف الاسرار بزنيم. در خلال اين كتاب و در صفحات گوناگون آن امام در مورد قانون اسلام و اين مطلب كه تنها قانوني كه خداي آگاه از جهان و انسان و مصالح و سعادت آدمي وضع كرده است قابل پيروي است بحث نموده اند. به عبارتي مي توان گفت در آغاز كار امام به احياء قوانين اسلامي و توجه دادن مردم به اينكه بايد در زندگي به قوانين الهي عمل كرد پرداخته اند. در صفحه 368 آن كتاب مي فرمايد: "بدانيد كه قانون گذار بايد كسي باشد كه از نفع بردن و شهوت راني و هواهاي نفساني و ستمكاري بركنار باشد و درباره او احتمال اين گونه چيزها ندهيم و آن غير خداي عادل نيست. " بعد اضافه مي نمايد. "ما خدايي را مدبر اين جهان پهناور مي دانيم كه ميليون ميليون منظومه هاي شمسي را در تحت تربيت خود اداره مي كند و از ذره ذره جهانهاي پهناور پيدا

ص: 1566

و پنهان كه علم بشري تا آخر هم بقطره از آن درياي بي پايان نخواهد رسيد غافل نبوده و نخواهد بود و جميع احتياجات هر موجودي پيش او آشكار و روشن است و به رفع آنها قادر و تواناست". در باب مسايل و مشكلات قانوني زمان ما مي فرمايد: "و ديگر از قوانيني كه با مرور زمان كشور نيازمند به آنها مي شود آنهائي است كه با قانون شرع مخالف نيست و امروز در نظم مملكت و ترقيات كشور دخالت دارد. اين گونه قوانين را دولت اسلامي مي تواند به توسط كارشناسان ديني تشخيص دهد كه با قانون اسلامي تطبيق كنند و وضع نمايند. . . مثلا در صدر اسلام بواسطه محدود بودن كشور اسلامي نيازمند به بانك و ثبت املاك و سرشماري و مانند اينها نبودند و ساز و برگ ارتش در آن زمان با اين زمان مخالف بود و وزارت پست و تلگراف نبوده يا با اين تشريفات نبوده لكن قانون اسلام از تشكيل آنها اساسا جلوگيري نكرده. . . " (5) هر نوع قانوني از بي قانوني بهتر است در مسير مبارزه اي كه حضرت امام (ره) در دوران ستمشاهي داشتند يكي از اشكالاتي كه به آن رژيم وارد مي كردند اين بود كه آنها به هيچ قانوني پاي بند نبودند به همين جهت فرمودند: "به

ص: 1567

چه قانوني اينها عمل مي كنند؟ بيايند به قانون چنگيزي با ما عمل كنند. يك عنواني توي كار باشد. يك قانوي توي كار باشد. " (6) "در تاريخ هست كه چنگيز با آن طبع وحشيگري و صحرايي كه داشته است با آن خونريزي ها كه كرده است تابع يك قانون بوده است كه به آن قانون مي گفتند " ياسانامه بزرگ، و مغول، چنگيز و ساير مغول تخلف از آن قانون نمي كردند. حتي تعبير اين بوده است كه احترام آن قانون پيش مغول مثل احترام قرآن در صدر اسلام پيش مسلمين بوده است. تخلف از آن قانون مطابق با مرگ بوده است. " (7) "آيا اينها به قانون اساسي عمل مي كنند؟ چنگيز به ياسا عمل مي كرد. اين مغلوها به قانون اساسي احترام قائل هستند؟ " (8) آيا تنها قانون كافي است؟ نكته اي كه در بيانات حضرت امام (ره) به چشم مي خورد و قابل توجه است اين است كه ايشان قانون را به تنهايي كافي نمي دانند و اگر بپرسيم آيا سعادت بشر در داشتن قانون است پاسخ منفي مي دهند و مي فرمايد: "اصولا قانون و نظامات اجتماعي مجري لازم دارد. در همه كشورهاي عالم و هميشه اين طور است كه قانون گزاري به تنهايي فايده ندارد. قانون گذاري به تنهايي سعادت بشر را تامين نمي كند. پس از تشريع قانون

ص: 1568

بايستي قوه مجريه اي بوجود آيد. قوه مجريه است كه قوانين و احكام دادگاهها را اجرا مي كند و ثمره قوانين و احكام عادلانه دادگاهها را عايد مردم مي سازد. بهمين جهت اسلام همانطور كه قانونگزاري كرده قوه مجريه هم قرار داده است. "ولي امر، متصدي قوه مجريه هم هست" (9) فراگيري و استثناناپذيري قانون يكي از بيانات حضرت امام (ره) در مورد قانون اسلامي فراگيري اين قانون است چنانكه مي فرمايند: "در اسلام قانون حكومت مي كند. پيغمبر اكرم هم تابع قانون بود. تابع قانون الهي، نمي توانست تخلف كند. خداي تبارك و تعالي مي فرمايد كه اگر چنانچه يك چيزي برخلاف آن چيزي كه من گويم تو بگويي من ترا اخذ مي كنم" (10) اين برداشت از آيه شريفه قرآن كريم و اين تابعيت و استثناناپذيري در قانون الهي انسان مسلمان را به انديشه وامي دارد كه چگونه در فرهنگ الهي همه و همه بايد مطيع دستورات حضرت حق بوده و ذره اي تخلف نكنند. امام (ره) در جاي ديگر مي فرمايند: "حكومت اسلام حكومت قانون است. در اين طرز حكومت، حاكميت منحصر به خدا است و قانون فرمان و حكم خدا است. قانون اسلام يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامي حكومت دارد. . . حكم الهي براي رئيس و مرئوس متبع است. " (11)

ص: 1569

از جهت واقعيت تاريخي حكومتهاي غيرالهي به صور مختلف گرفتار استبداد فردي و جمعي شده و حاكمان اغلب خود را از جهت قانون استثنا نموده و فوق قانون شمرده اند. حضرت امام (ره) در عمل نشان دادند كه چگونه يك مرد الهي كه در راس حكومت قرار گيرد از هر نوع خودخواهي و خودكامگي به دور بوده و در هر موقعيتي خود را از هر نوع عنوان و حركت تشريفاتي كنار كشيده و خويشتن را خادم مردم دانسته و بالاترين افتخار را اجراي حكم الهي و خدمت به مردم دانسته و كوچكترين استفاده نامناسب از امكانات اقتصادي و اجتماعي و سياسي براي خود و منسوبان خود ننمايد. وقتي ديدگاه امام (ره) اين شد كه: "حكومت اسلام حكومت قانون است اگر شخص اول مملكت ما در حكومت اسلامي يك خلاف بكند، اسلام او را عزلش كرده است يك ظلم بكند يك سيلي به يك كسي بزند ظلم است، اسلام او را عزلش كرده او ديگر قابليت از براي حكومت ندارد اين ديكتاتوري است. حكومت قانون است. قانون خدا است يعني حاكم يعني شخص اول مملكت اگر يك كسي يك چيزي داشته باشد شكايتي داشته باشد از او پيش قاضي مي رود و او را حاضرش مي كند و او هم حاضر مي شود، وظيفه است. حضرت امير اينكار

ص: 1570

را كرد، يك همچنين حكومتي مي خواهيم، حكومت قانون، قانون يعني آن قانون آنهم قانون مترقي اسلام. " (12) چنين نتايجي از آن حاصل مي شود كه در ده سال بچشم خود آن را ديديم ما به علت اين قانون گرايي، ملاحظه كرديم كه به قول حجت الاسلام والمسلمين آقاي فلسفي اگر حدود 5 ميليون نفر به استقبال امام (ره) رفتند حدود 10 ميليون نفر جنازه مطهر آن بزرگوار را مشايعت كردند. (13) ذكر اين جمله هم در احياء توجه به قانون لازم است كه آن عزيز سفر كرده به ديار دوست فرمود: "قانون در راس واقع شده است و همه افراد هر كشوري بايد خودشان را با آن قانون تطبيق بدهند. اگر قانون برخلاف خودشان هم حكمي كرد بايد خودشان را در مقابل قانون تسليم كنند آن وقت است كه كشور كشور قانون مي شود. " (14) هدف قانون حضرت امام خميني كه انساني عارف و پرورشكاري بزرگ بود و معنويت و مهذب بودن را از اهداف عالي فردي واجتماعي و سياسي تربيت مي دانست قانون زمينه ساز و وسيله تربيت است. بيان خود ايشان در اين مورد اين است كه مي فرمايد: "اسلام به قانون نظر آلي دارد، يعني آن را آلت و وسيله تحقق عدالت در جامعه مي داند، وسيله اصلاح اعتقادي و اخلاقي و تهذيب

ص: 1571

انسان مي داند. قانون براي اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعي عادلانه به منظور پرورش انسان مهذب است. " (15) براي بسياري از سياستمداران درستكار و مردم گرا اجراي قانون و برقراري نظم و عدالت هدف است اما براي امام (ره) كه نظر به ماوراء طبيعت و ساختن انسان الهي دارد، ايجاد نظم و عدل مقدمه پرورش انسان مهذب است. پاسخ به يك پرسش شايد خواننده هوشيار سؤال كند چرا امام (ره) با اين همه تاكيد بر قانون گرايي، با قوانين و نظام مستقر در ايران قبل از انقلاب و نظم و امنيت و چارچوبهاي قانوني بين المللي درافتاد؟ آيا امام قبل از انقلاب مخالف قانون و نظم و امنيت اجتماعي و راديكال است و پس از انقلاب مدافع نظم و امنيت است و محافظه كار مي شود؟ (16) پاسخ اين است كه امام در ديگرگوني قوانين و نظم و امنيت قبل از انقلاب و حفظ و حراست قوانين و نظم و امنيت پس از انقلاب مبنا دارد. آن مبنا مشروعيت و الهي بودن قانون است. امام (ره) قوانين و نظمي را كه الهي نيست و فقط مدافع منافع و مطامع جهانخواران و از بين برنده حقوق اكثريت مردم مستضعف مي بيند، برنمي تابد و در برابر آنها در محدوده ايران و چه در سطح جهان برمي آشوبد و موضعي

ص: 1572

انقلابي اتخاذ مي كند. امام بزرگوار رحمةالله تعالي عليه بر اساس مباني قرآني و حركت همه انبياء اساس نظم و امنيت اجتماعي را وحي و دستورات الهي مي داند و هر چه غير آنرا كه از انانيت آدميزادگان برمي خيزد نفي مي نمايد، كار خود را قبل از انقلاب و بعد از آن انجام دادند. البته تذكر يك نكته در پايان گفتار لازم است و آن نكته اين است كه امام به صرف عدم مشروعيت نظام يا حكومتي، هر نوع بي نظمي يا شكستن قوانين و مقررات درون آن را جايز نمي شمارد. بهمين جهت حضرت امام (س) به مقلدين خود كه پرچم مبارزه را در دوران طاغوت به دوش مي كشيدند تصرف خارج از ضوابط و مقررات را در مورد اموال و دارائي هاي دولت ها در رژيم طاغوتي شاه نمي دادند. به عناصر انقلابي خارج از كشور هم كه استدلال مي كردند اروپاييها و امريكاييها با غارت و استعمار ملت ما اين همه امكانات فراهم كرده اند اجازه تقلب در پرداخت هزينه هاي تلفن عمومي و نپرداختن بليط وسايل نقليه را نمي دادند در پاريس وقتي ملاحظه فرمودند برخلاف قوانين و مقررات شهرداري گوسفندي ذبح كرده اند، از گوشت آن گوسفند استفاده ننمودند. (17) نتيجه اي كه از نظرات و عمل حضرت امام (ره) مي گيريم، (بويژه كه امروز رئيس جمهوري محبوب هم اصرار دارند) ، عمل

ص: 1573

به قانون و دوري از هر نوع كم توجهي به رعايت قوانين است. باشد كه به اين طريق ثابت كنيم طرفدار راه و خط امام خميني رحمةالله تعالي عليه هستيم.

پى نوشت ها

: 1. صحيفه نور جلد 8 صفحه 2 79. الميزان جلد 19 صفحه 3 109. في ضلال القرآن جلد 7 صفحه 4 677. ميزان الحكمة جلد 6 صفحه 5 78. كشف اسرار صفحه 291 تا 6 295. صحيفه نور جلد 2 صفحه 7 66. همان م آخذ 8. همان م آخذ 9. ولايت فقيه صفحه 10 17. صحيفه نور جلد 10 صفحه 11 29. ولايت فقيه صفحه 12 34. صحيفه نور جلد 3 صفحه 13 69. سخنراني آقاي فلسفي در دانشگاه تهران در رحلت حضرت امام 14. صحيفه نور جلد 4 صفحه 15 269. ولايت فقيه صفحه 16 62. مجله حضور شماره 19 صفحه 17 106. پا به پاي آفتاب جلد 2 دكتر سيد كاظم اكرمي

ص: 1574

امام خميني و ارزشها

اشاره

11 چكيده: مقدمه سعادت و عظمت، همينطور ذلت وانحطاط ملت ها تا حدود زياد به ذهنيات و تصوراتي بستگي دارد كه بطور آگاه و ناآگاه در ضمير افراد هر ملت نقش گرفته است . مللي كه خود را بر سرنوشت خويش حاكم مي شناسند و قادر مي دانند كه بر دنياي اطراف خويش تاثير بگذارند و آنرا به ميل خويش تغيير دهند معمولا بر مشكلات فائق مي آيند و موجبات رفاه و آسايش و پيشرفت خود را فراهم مي سازند . به عكس مللي كه خود را بازيچه ضعيف و زبون تقدير دانسته، عوامل خارج وجود جمعي انسانها را دليل و علت شرايط خاص زندگي خويش مي شناسند، لاجرم دستخوش تزلزل، بي هدفي و عدم تحرك بوده و در شرايط نامساعد به قعر پستي و مذلت فرو مي افتند و با مسايل بيشمار اجتماعي مثل فقر، جهل، بيماري، فساد و گسستگي روابط اجتماعي روبرو مي شوند . به همين ترتيب بررسي «ارزشها» يعني ضوابط انتخاب و قضاوت راجع به پديده هاي مختلف حيات اجتماعي مي تواند به شناخت صحيح تر روابط علي در ساخت اجتماعي و فرهنگي كمك كند و علل موفقيت يا شكست ملت ها را در تامين آرمانهاي علي و شخصي مشخص سازد . توجه و تاكيد نسبت به «ارزشها» كه در روان آگاه و ناخودآگاه افراد هر ملت قرار مي گيرد مسايل ديگري

ص: 1575

را نيز مطرح مي كند . بررسي دوام نسبي ارزشها در طول زمان نشان مي دهد كه هر ملت تا چه حد و اندازه تابع تجربيات تاريخي - فرهنگي خود بوده اند و درسهايي كه از اين تجربيات آموختند . بعلاوه معلوم مي شود كه تغيير و تحول اجتماعي، براي آنكه دوام يابد، و ريشه گير شود بايد به زبان ارزشهاي مورد قبول جامعه ترجمه شود و مورد حمايت كل نظام فرهنگي قرار گيرد . بدين ترتيب ما در اين مقاله به طور اجمال و اختصار مباحث زير را مطرح خواهيم نمود . تعريف ارزش، طبقه بندي ارزش ها، امام و ارزشها، و . . . اميد است كه همواره، در دفاع از ارزش ها موفق باشيم . انشاء ا . . تعريف و مفهوم ارزش الف) معني لغوي ارزش در تعريف لغوي ارزش مي توان گفت «هر آنچه كه مفيد، خواستني يا تحسين كردني است براي شخص يا گروه و براي آنها داراي ارزش است» . (1) در واقع مي توان گفت كه ارزش از بنيادي ترين عوامل در تبيين انديشه، عمل يا اعمال فرد و هم چنين شكل گيري حيات اجتماعي است . براي همين ارزشها معيارهايي هستند كه به فرهنگ كلي و جامعه معنا مي دهد» (2) ب) تعريف اصطلاحي ارزش اصولا انسان ها همواره ايده هايي درباره آنچه كه خوب يا بد،

ص: 1576

مناسب يا غير مناسب و ضروري و يا غير ضروري است داشته اند . به اين گونه ايده ها ارزش گفته مي شود و هنگامي كه اين ارزش ها در نظامي از معيارها و ملاكها، براي ارزيابي ارزش اخلاقي و شايستگي رفتار، سازمان دهي مي شوند يك نظام ارزشي را پديد مي آورند . (3) پس; ارزش ها، نظام هاي نمادهايي كه در قالب ايده هاي انتزاعي اخلاقي مربوط به خوب و بد، مناسب و نامناسب، درست و نادرست سازماندهي شده اند (4) مي باشد ارزش ها بدليل عام بودن و انتزاعي بودن وضعيت هاي گوناگون را فرا مي گيرند، بدين معنا، ارزش ها «آن قدر كلي اند كه قابليت به كارگيري در موقعيت هاي بسيار متفاوتي را دارند» (5) بدون اين حالت انتزاعي - كه به ما اجازه مي دهد تا ارزش ها را به موقعيت هاي خاصي پيوند دهيم - مردم در برقراري ارتباط و همراهي با يكديگر دچار مشكل مي شدند; زيرا در اين صورت آن ها معيار اخلاقي مشتركي در دست نداشتند كه به وسيله آن كنش هاي خود و ديگران را ارزيابي كنند . نتيجه آنكه، ارزش، ملاك، معيار، الگو و ابزار سنجش اعمال، گفتار و كردار افراد است كه جامعه يا گروه يا فرد براساس اين ملاكها و الگوها رفتار و كردار افراد را مورد قضاوت قرار مي دهد . براساس همين ملاك و معيار سنجش است كه تمام اشياء

ص: 1577

و حتي حيوانات با كلمات خوب و بد، قابل تحسين يا نكوهش، مورد ارزيابي قرار مي گيرند . از خصوصيات و مشخصات ارزشها مي توان به موارد ذيل اشاره كرد . )1 )6 - ارزشها ميان مردم مشترك اند و شمار كثيري از افراد درباره اهميت آنها به توافق رسيده اند (وفاق اجتماعي) 2 - ارزشها با عواطف همراه اند . اشخاصي براي صيانت ارزشها مبارزه مي كنند و براي حفظ ارزشهاي والا از بذل مال و جان دريغ نمي ورزند . 3 - ارزشها به قضاوت شخصي افراد بستگي ندارند . 4 - چون ارزشها به وفاق ميان اشخاص كثيري پذيرفته شده اند، مي توان آنها را مفهوم سازي كرد . يعني از اشياي گوناگون ارزيابي شده انتزاع كرد . طبقه بندي ارزشها همانطوري كه گفتيم، ارزش ها بدليل عام بودن و انتزاعي بودن، وضعيت هاي گوناگون را فرا مي گيرند و مي توان به انواعي، آنرا تقسيم بندي نمود . بعنوان نمونه: تعدادي از آن را اشاره خواهيم كرد . 1 - ارزش هاي ديني مفاهيم مربوط به اين كه چه چيزي درست و چه چيزي نادرست است، چه چيزي بايد وجود داشته باشد و رخ دهد، اين ارزش ها ناشي از نيروهاي فوق طبيعي تلقي مي شوند . (7) بعبارت ديگر ارزشهاي ديني، به آن ارزشهايي گفته مي شود كه معنويت را وارد حيات بشر مي سازند و

ص: 1578

داراي تقدس اند . 2 - ارزش هاي اجتماعي هر آنچه كه تصورات كلي رفتار اجتماعي، كه جامعه طالب آن است و به آن ارج مي نهد را گويند . بعبارت ديگر هر آنچه را كه اعضاي يك جامعه آن را گرامي مي دارند و در آن وفاق نسبي وجود دارد را ارزشهاي اجتماعي گويند . 3 - ارزشهاي فرهنگي ارزشهايي كه موجبات تعالي حيات انسان را فراهم مي سازند; صوري فرامادي بر حيات مي بخشند; هرگز كهنه نمي شود (برخلاف ارزشهاي مادي) ; كه با پيدايي يك وسيله بهتر مادي، وسيله قبلي كهنه و بي فايده مي شود . 4 - ارزشهاي اخلاقي به ارزشهايي كه صورت دستوري دارند و رفتار و انديشه را در جهتي خاص سوق مي دهند را گويند . علاوه بر اين مي توان به ارزشهاي حقوقي، ذهني، عيني و . . . هم اشاره نمود . البته ارزشها را مي توان به گونه اي ديگر نيز طبقه بندي كرد: الف) ارزشهاي غايي ب) ارزشهاي ابزاري . و همچنين ارزشها را مي توان به ارزشهاي عام، نسبي، و ويژه طبقه بندي نمود . و همينطور به ارزشهاي مطلق، نسبي، سببي وايجابي و . . . تقسيم نمود . اما آنچه در اين تقسيم بندي مهم به نظر مي رسد، پاسخ به دو سؤال ذيل مي باشد: اولا: تقسيم بندي ارزشها به انواع مختلف، حاكي

ص: 1579

از اهميت ارزش ها براي انسان ها است حال سؤال اين است كه چرا ارزشها براي ما اهميت دارد؟ ثانيا، مبناء و منشا اين ارزشها كدامند؟ در پاسخ به سؤال اول بايد گفت: يكي از مسائلي كه ذهن انسان را هميشه به خود مشغول مي دارد، تشخيص و تعيين ضوابطي است كه به كمك آنها بتوان خوب، بد، رفتار اخلاقي از رفتار غير اخلاقي و رفتار انساني را از رفتار غير انساني متمايز ساخت . كيفيت زندگي ما و چگونگي رفتار و مناسبات و روابطي كه با ديگر مردم داريم، بطور مستقيم متاثر از نظام ارزشها و اصول اخلاقي است كه بدان پاي بنديم . در واقع ارزشها تعيين كننده الگوي رفتاري، گفتاري و عملكردي ما محسوب مي شوند و جزء معيارهايي است كه توسط آن جامعه را طبقه بندي مي كنيم «وقتي ما درباره پايگاه اجتماعي شخصي تجسس مي كنيم در واقع اطلاعاتي درباره ارزش اجتماعي اش كه با اين معيارها اندازه گيري شده است، كسب مي كنيم . شيوه اي كه اشخاص يكديگر را ارزشيابي مي كنند و نوع اشياي فرهنگي كه برايشان با ارزشيابي ارزش است، براي كاركرد جامعه اهميت بنيادي دارد . قضاوت ارزشي يا ارزشيابي اجتماعي لزوما متضمن مقايسه اي ميان خوب و بد، عالي و پست در ذهن اشخاص است» (8) از نظر ارتباط فرد با فرد اين ارزشهاي

ص: 1580

جامعه است كه شكل و نوع اين روابط را مشخص مي كند: «اشخاص در جامعه با ايفاي نقش هاي اجتماعي شان با هم روابط دو جانبه معناداري برقرار مي كنند . اين روابط شخص با شخص، گروه با گروه به مقياس وسيعي با ارزشهاي جامعه مراقبت مي شود و انتظام مي يابد .» (9) اگر اشخاص به نظام ارزشهاي جامعه اعتقاد نداشتند و بر سر آن به توافق نمي رسيدند، چگونه ممكن بود يكي در مقام رئيس و ديگري در مقام مرئوس و . . . به كار خود و ايفاي نقشهايشان ادامه دهند . به عبارت ديگر كاركرد منظم شبكه كامل روابط پايگاه اجتماعي بالا، متوسط، پايين براي آن است كه اشخاص در روابطشان نظام ارزشهاي جامعه را به رسميت شناخته و به آن احترام مي گذارند . ارزشها داراي چنان اهميتي است كه شهيد بهشتي، انقلاب اسلامي را انقلاب ارزشها معرفي مي كند و با تغيير ارزشها، محبوبيت رهبران و افراد تغيير مي كند . (10) در جواب سؤال دوم بايد گفت: ارزشهاي اجتماعي را از نظر منشا و ريشه آنها مي توان به دو دسته تقسيم كرد . الف) ارزشهايي كه منشا آنها وحي و فطرت است . (ارزش هاي الهي) در كليه اديان آسماني، دستورات و الگوهاي رفتاري افراد و پيروان آن بطور دقيق مشخص شده است . در

ص: 1581

جوامعي كه اعتقاد به دين دارند، يا از فطرت انساني خود منحرف نشده اند، تعاليم دين و فطرت، منشا بسياري از ارزشهاي اجتماعي آنها را تشكيل مي دهد . در چنين جوامعي، اعتبار اين ارزشها را به پذيرش يا عدم پذيرش عموم مردم وابسته نمي دانند و در هر حال معتبر شناخته مي شوند . ب) ارزشهايي كه منشا آنها مادي است (ارزش هاي مادي) در اين نوع ارزشها، چون منشا اين ارزشها مادي است، جنبه خدايي و الهي قضيه كنار مي رود و منشا اين ارزشها وحي نمي باشد، بلكه در طول زمان و به تدريج در جامعه شكل مي گيرند بديهي است اين نوع ارزشها، به تناسب نيازها و شرايط اجتماعي، دستخوش تغييرات هستند «به قول كنت و دوركهايم «اين جامعه است كه تعيين كننده ارزشها محسوب مي شود و فرد الگوي رفتاري خود را از جامعه مي گيرد و خداوند نقشي در تعيين الگوهاي رفتاري ندارد» . (11) امام و ارزشها از نظر حضرت امام، ارزشها به دو گونه است: 1( ارزش هاي الهي 2( ارزشهاي مادي (شيطاني) و اين دو با هم اختلاف دارند . «. . . شما اگر قطع نظر كنيد از مكتبهاي توحيدي و الهي و به مكتبهاي مادي و به ايده هايي كه دنبال ماديات هستند . مراجعه كنيد و مطالعه در آن بكنيد،

ص: 1582

مي بينيد كه اين دو مكتب متقابل با هم و مختلف هستند . مكتب الهيين و موحدين ارزشهايش يك چيزهايي است يك عناوين است . و مكتبهاي ماديگري، چه ماديگري كمونيستي و چه ماديگري سرمايه داري و بالاخره تمام مكتبهايي كه ماوراي مكتب الهي است، ارزشها با هم فرق دارد» (12) حضرت امام معتقد است كه مبناء ارزشها در زمان طاغوت، مادي بود در حالي كه مبناء ارزشها در انقلاب اسلامي، مبناء الهي است و آنچه در گذشته حاكم بود، همان ارزش هاي مادي مي باشد و اين به صورتهاي مختلف ظهور و نمود كرد . «شما در همين كشور خودمان در زمان طاغوت و طاغوتها ملاحظه كنيد كه در خود آنها ارزش ها چه بود . . . وقتي در قشر توده هاي مردم نگاه مي كردي در بين زن و مرد هر دو طايفه ارزشها به لباس بود و به طرز پوشيدن لباس و دوختن لباس و آرايش . هر كه بهتر لباس مي پوشيد و شيك تر بود در لباس ارزشش پيش مردم بيشتر بود و هر زني كه آرايشش به طرز اروپايي بود و لباسش از آنجا الهام مي گرفت اين پيش زنها هم ارزشش زيادتر بود» (13) وي معتقد است كه در زمان طاغوت، اكثريت مردم، آنچه براي آنها داراي ارزش بود همانا ارزش مادي بود:

ص: 1583

«. . . البته پيش اكثر [مردم]، ارزشها همه به امور مادي بود» (14) اما از نظر حضرت امام، اين ارزشهاي الهي بود كه از اهميت خاصي برخوردار است و ارزشها نبايد بر اساس امور مادي استوار باشند . زيرا اگر ارزش ها بر امور مادي بنا شوند، باعث مي شود كه مبدا ارزش از خود ارزش بالاتر باشد . «. . . وقتي بنا باشد كه ارزش انسان به اسب و . . . و امثال اينها باشد، آن مبدا ارزش، ارزشش از اين شخص بيشتر است . اگر اسب مبدا ارزش يك انسان شد، آن اسب، ارزشش از انسان بيشتر است . براي اينكه او ارزش را به انسان داده . . . و روي موازين عقلي اگر مبدا اثر يك جايي باشد و به واسطه آن مبدا اثر اين آدم يا اين شيء ارزش پيدا كند، آن مبدا، ارزشش بيشتر است» (15) پس، از ديدگاه امام، ارزش ها بايد بر اساس معيارهاي الهي قرار داده شود تا اينكه منبع ارزش بالاتر از خود ارزش باشد اولا: «. . . ما معيارها را بايد معيارهاي الهي قرار دهيم .» (16) ثانيا در ارزش هاي الهي، راه بسوي انبياء و ائمه است در حالي كه در ارزشهاي مادي، راه بسوي شياطين است . در

ص: 1584

نتيجه آنچه ارزش دارد، ارزش از طريق انبياء است . (17) امام معتقد است كه اگر بخواهيم بدانيم كه چه چيزهايي از ديدگاه انبياء داراي ارزش بودند، بعبارت ديگر; مهمترين ارزش ها از ديدگاه انبياء از نظر حضرت امام عبارتند از: 1( ايمان 2( تقوا 3( علم 4( مكارم اخلاق «ارزش در لسان انبياء و لسان اولياي خدا و در راس آنها قرآن كريم و رسول اكرم (ص) ارزش به علم و تقوا است . ميزان ارزش اين دو خاصه است: علم و تقوا تواما . علم تنها ارزش ندارد و يا ضعيف است ارزشش، تقواي تنها يا ارزش ندارد يا ضعيف است ارزشش . . . » (18) و «. . . راه انبياء ارزشها را طور ديگري مي داند . . . به آن چيزهايي كه در باطن خودش هست، مي دانند . به علم مي دانند . به تقوا مي دانند . به مكارم اخلاق مي دانند . . .» (19) نتيجه آنكه: از نظر حضرت امام هر آنچه كه مبناء آن الهي باشد، داراي ارزش است، حال آنكه، اين ارزش بعنوان ارزش اجتماعي باشد، يا اخلاقي، ديني، فرهنگي يا حقوقي و . . . پس اگر تعهد به مكتب، ايثار، فداكاري، شهادت طلبي، تقوا، پاسداري از انقلاب، كار و كوشش، خدمت به جامعه، اخوت

ص: 1585

اسلامي، احترام به شريعت، قانون مبتني بر شريعت، كسب دانش و مهارت، وحدت، عدالت، وفاي به عهد و هر آنچه كه در روابط انساني در جامعه نقش دارد، بر اساس منبع الهي باشد، داراي ارزش است . بعبارت ديگر مي توان گفت: اگر بخواهيم ارزش ها را از ديدگاه امام تحليل كنيم و تبيين نماييم، مي توانيم در يك جمله بگوييم كه: هر آنچه كه منشا آن الهي باشد از نظر حضرت امام داراي ارزش است . پس ايمان، ياد خدا، اخلاص، توكل، استقامت و پايداري، شهادت طلبي، امدادهاي غيبي، وحدت، پشتيباني مردمي از انقلاب، اميد به ياري خداوند و . . . كه از جمله عوامل پيروزي ما در به ثمر رسيدن انقلاب و همچنين پيروزي در جنگ بوده را مي توان از ارزش ها دانست زيرا، همگي اين عوامل، منشا آن نشات گرفته از وحي و خداوند است . حال سؤال ديگري مطرح مي شود، مبني بر اينكه: عليرغم اينكه امام معتقد است كه حفظ ارزشها مشكل است، «حفظ ارزشها و . . . زحمت دارد و براي حفظ آن بايد سختيها را تحمل كرد و بدون تحمل سختيها احيا و حفظ ارزش هاي اسلامي غير ممكن است» (20) با اين وجود حضرت امام چه شيوه اي را براي حفظ ارزش ها بر مي شمارد . بعبارت ديگر: از

ص: 1586

نظر حضرت امام، راههايي كه باعث حفظ ارزش ها مي شود كدامند؟ در جواب بايد گفت كه، حضرت امام معتقد است: 1 - يكي از راهها حفظ ارزش ها مسئله امر به معروف و نهي از منكر مي باشد امر به معروف و نهي از منكر دو اصلي است در اسلام كه مي خواهد همه چيز را اصلاح كند . و اصلاح فرايندي است كه طبق آن، عقايد و گرايشهاي فرد را به نحوي سنجيده از طريق آموزش و تبليغ و گاهي همراه با تهديد و اجبار تغيير مي دهند و يا سركوب مي كنند . (21) امام معتقد است «اسلام براي حفظ و دفاع از ارزشها مسئله امر به معروف و نهي از منكر را مطرح مي كند كه از فروع دين مي باشد و بر همه واجب است . . .» (22) امام در اهميت امر به معروف و نهي از منكر معتقد است امر به معروف و نهي از منكر از اموري است كه بر همه كس واجب است . . . و «ما همه امروز وظيفه داريم، امر به معروف و نهي از منكر بر همه مسلمين واجب است . جلوگيري از منكرات بر همه مسلمين واجب است . سفارش به حق كه امر به معروف است و نهي از منكر است بر همه مسلمين واجب است

ص: 1587

.» 2 - دومين راه حفظ ارزش ها تمسك به روحانيت است مقصود امام از روحانيت به آن دسته از علماي پاك و متعهد و مبارز است كه در هر قشري ناپاك و غير متعهد وجود دارد و روحانيون وابسته ضررشان از هر فرد ناپاك ديگر بيشتر است . . . (23) تمسك به روحانيت به اين خاطر است كه روحانيت در طول تاريخ ثابت كرده كه هرگز به آرمانها و ارزشهاي ملت خود خيانت نكرده و مدافع ارزشهاي اسلامي بوده است . امام معتقد است «. . . در مسير ارزشها و معنويات از وجود روحانيت و علماي متعهد اسلام استفاده كنيد و هيچگاه و تحت هيچ شرايطي خود را بي نياز از هدايت و همكاري آنان ندانيد . . . روحانيون مبارز و متعهد به اسلام . . . هميشه پيشتاز و سپربلاي مردم بوده اند . )3 )24 - دوري جستن از تجمل گرايي و رفاه طلبي امام (ره) معتقد است اگر ملتي بخواهد ارزشهاي خود را حفظ كند بايد از تجمل گرايي و رفاه طلبي بپرهيزد . چرا كه براي حفظ ارزشها ما گاهي ناچاريم به مبارزه برخيزيم و اين مبارزه با رفاه طلبي سازگار نيست . بحث قيام و راحت طلبي، بحث دنياخواهي و آخرت جويي، از نظر امام دو مقوله است كه

ص: 1588

هرگز با هم جمع نمي شود . (25) وي معتقد است «ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقي و راستين ارزشهاي اسلامي هستند، به خوبي دريافته اند كه مبارزه، با رفاه طلبي سازگار نيست . . .» )4 )26 - ساده زيستي يكي از راههاي دفاع از ارزشها، مسئله ساده زيستي است، كه حضرت امام اين مسئله را مهمترين وسيله براي حفظ ارزشها مي داند . وي معتقد است: مهمترين وسيله دفاع از ارزشها، ساده زيستي است و مردان بزرگ تاريخ كه توانستند از ارزشهاي الهي دفاع كنند، به دليل ساده زيستي آنان بوده است و «اگر بخواهيد بي خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان شما را از ميدان به در نكند، خود را به ساده زيستن عادت دهيد . . . چرا كه با زندگاني اشرافي و مصرفي نمي توان ارزشهاي انساني اسلامي را حفظ كرد . . .» )5 )27 - بازگشت به خويشتن از نظر حضرت امام (ره)، براي حفظ ارزش ها بايد خود را باور كنيم و معتقد باشيم كه ما هم بدون ديگران نيز مي توانيم: امام معتقد است كه ديگران به ما القاء مي كردند كه «ارزشهاي انساني به هر چه بيشتر فرنگي شدن است و بايد از سر تا پا فرنگي شويم» (28) در حالي كه ما

ص: 1589

بايد خودمان را آماده كنيم كه «. . . آدم هستيم و اين طور نيست كه در همه چيز دستمان را پيش ديگران دراز كنيم، و حتي اخلاق و زبانمان را نيز از آنها ياد بگيريم .» (29) پس ما بايد خود را باور كنيم كه، اگر متن و كتابي، چند كلمه انگليسي در آن نباشد، نبايد آن را بي ارزش بدانيم، زيرا همان مطالب را بدون چند كلمه خارجي هم مي توان فهميد «. . . عده اي زبان خودشان را كنار گذاشته و ارزش را به چند كلمه انگليسي در كتابي مي دانند با اينكه با زبان خودشان همان مطلب را مي شود فهماند . . .» )6 )30 - دوري جستن از هواي نفس از نظر حضرت امام آخرين راه براي حفظ ارزش ها همانا، دست شستن از هواي نفس و داشتن ورع و تقوا مي باشد . امام معتقد است كه اگر بخواهيم انسان باشيم و ارزش انساني داشته باشيم بايد دست از هواي نفس برداريم «شما هم اگر بخواهيد انسان باشيد، ارزش انساني داشته باشيد، براي شكم نباشد، براي شرف باشد، كارهايتان براي انسانيت باشد، براي خدا باشد . اگر بخواهيد كه كارهايتان براي خدا باشد، به نتيجه برسد، بايد دست از هواهاي نفساني برداريد» (31) اين شش موارد، از نظر حضرت امام، از

ص: 1590

مهمترين مواردي است كه باعث حفظ ارزشهاي اسلامي و انقلابي ما خواهد شد، زيرا، انسان با توجه به اين موارد است كه سعي مي كند، كارهايش بر مبناء ارزشهاي الهي باشد و اگر كاري بر مبناء ارزش وحي باشد، آن كار ارزشمند خواهد بود و باعث حاكميت ارزش هاي الهي در جامعه خواهد شد . خلاصه و فرجام سخن در تعريف ارزش همانطوري كه گفتيم «شكلي از تجلي روابط اخلاقي در جامعه، آيا معيارهاي مشترك فرهنگي در يك جامعه كه به موجب آنها، قدر و اهميت اخلاقي يا زيباشناختي يا نظري و عقلي چيزهايي كه موضوع آرزو يا نياز و يا برداشتهاي افرادند، تعيين و سنجيده مي شود . به طور كلي، ارزشها بيانگر آنچه خوب، پسنديده و درست، يا بد، ناپسند و نادرست در هر فرهنگ است» گفته مي شود . (32) از مشخصات ارزشها مي توان به موارد ذيل اشاره كرد: 1( وفاق اجتماعي بر سر ارزش ها وجود دارد . 2( به همراه عواطفند . 3( به قضاوت شخصي افراد بستگي ندارند . 4( مي توان ارزشها را مفهوم سازي كرد . از طرف ديگر چون ارزش ها، عام و انتزاعي هستند، آنها را مي توان به صورتهاي گوناگون طبقه بندي نمود و به اقسامي همچون، ارزش هاي ديني، اخلاقي، حقوقي، فرهنگي و . . . تقسيم بندي كرد . و

ص: 1591

اين اولا حاكي از اهميت ارزش در جوامع انساني است، چرا كه اين ارزشهاي جامعه است كه شكل و نوع روابط ميان افراد در جامعه را مشخص مي كند . ثانيا مبناء همه اين ارزشها را مي توان به دو دسته تقسيم نمود : 1 - ارزش هاي الهي 2 - ارزشهاي مادي . به عبارت ديگر ريشه تمام ارزش هاي موجود در جوامع بر اين دو اصل (ارزش الهي - ارزش مادي)، استوار است . بر همين اساس است كه حضرت امام (ره) ارزشها را به ارزش هاي الهي و شيطاني (مادي) طبقه بندي مي نمايد . و معتقد است كه مبناء ارزشها در زمان طاغوت براساس ارزشهاي مادي بودند ولي ارزشهاي انقلاب اسلامي، براساس ارزشهاي الهي مي باشد . و اگر ارزشها براساس امور مادي استوار باشد، عيب بزرگ اين ارزش ها اين است كه مبدا ارزش از خود ارزش بالاتر خواهد بود . و اگر زماني «اسب» مبدا ارزش يك انسان شد آن حيوان ارزشش از انسان بيشتر خواهد بود و اين يعني تنزل ارزش انساني از حيوان . از نظر حضرت امام (ره) آنچه ارزش است، ارزشهاي الهي است كه راه به سوي انبياء و ائمه دارد . و همواره انبياء; ايمان، تقوا علم و مكارم اخلاق و همينطور هر آنچه كه منشا آن،

ص: 1592

نشات گرفته از وحي و خداوند باشد را از اصول ارزشي اسلام مي دانند . از طرفي، حضرت امام (ره) معتقد است كه حفظ ارزشها مشكل است و بدون تحمل سختيها، احياء و حفظ ارزش هاي اسلامي غير ممكن است . و بايد به راههاي ذيل براي حفظ ارزش ها تمسك جست; اين راهها كه عبارتند از: 1 - امر به معروف و نهي از منكر كه به صورت نظارت همگاني عمل مي كند . 2 - تمسك به روحانيت; كه مقصود حضرت امام (ره) از روحانيت، آن دسته از علماي پاك و متعهد و مبارز است . 3 - دوري جستن از تجمل گرايي و رفاه طلبي . 4 - ساده زيستي . 5 - بازگشت به خويشتن و همينطور دوري جستن از هواي نفس مي باشد .

پى نوشت ها

: 1 . صانعي، پرويز، جامعه شناسي ارزشها، تهران، گنج دانش، 1372، ص2 . 2 . نيك گوهر، عبدالحسين، مباني جامعه شناسي، بي جا، رايزن، 1369، ص3 . 280 . ترنر، جاناتان اچ، مفاهيم و كاربرهاي جامعه شناسي، ترجمه فولادي و بختياري، قم، انتشارات مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني (ره) ص4 . 80 . همان، ص5 . 418 . همان، ص6 . 80 . نيك گوهر، عبدالحسين، همان، ص7 . 281 . ترنر، جاناتان اچ، همان، ص8

ص: 1593

. 418 . نيك گوهر، عبدالحسين، همان، ص9 . 282 . صحيفه نور، ج5، ص10 . 287 . سيري در انديشه هاي دفاعي امام خميني (ره) ج2، مجموع مقالات، تهران، انتشارات نيروهاي مسلح، 1377، ص11 . 225 . همان، ص12 . 224 . صحيفه نور، ج17، ص13 . 127 . همان . 14 . همان . 15 . همان، ص16 . 128 . همان، ج13، ص17 . 132 . همان، ص18 . 128 . همان . 19 . همان . 20 . همان، ص21 . 229 . فرهنگ علوم سياسي، تهران، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، بهار 1375، ص22 . 391 . صحيفه نور، ج9، ص23 . 195 . همان، ج13، ص24 . 244 . حج، مجموعه سخنان و پيامهاي امام خميني (ره)، ج2، ص25 . 172 . همان، ص26 . 171 . همان، ص27 . 162 . همان . 28 . صحيفه نور، ج19، ص29 . 11 . همان، ج18، ص30 . 161 . همان . 31 . همان، ج18، ص32 . 161 . همان، ج19، ص33 . 273 . فرهنگ علوم سياسي، همان، ص114 . علي اختر شهر

ص: 1594

امام خميني و انديشمندان جهان اسلام

32 چكيده: اشاره: حركتي كه امام خميني، قدس سره، براي احياي هويت اسلامي مسلمانان آغاز كرد، فقط به كشور ايران محدود نشد و در فاصله زماني كوتاهي مسلمانان جهان، از جنوب آسيا گرفته تا شمال آفريقا و از منطقه بالكان تا قفقاز را تحت تاثير قرار داد. وجود بي بديل امام راحل تاثيري شگرف بر انديشمندان جهان اسلام گذاشت و باعث گرديد كه ايشان با تاملي دوباره درباره اسلام به آنچه سالها از دست داده بودند، برگردند. آنچه مي خوانيد، گفتگوي كوتاهي است با تني چند از انديشمندان مسلمان از كشورهاي مختلف كه به مناسبت سالگرد ارتحال امام امت، به جمهوري اسلامي ايران آمده بودند. از آنها پرسيديم: «چه چيزي در وجود امام خميني بود كه شما را جذب كرد؟» آنها پاسخ ما را اينچنين دادند: سيد حسن عباس فطرت 65 ساله از روحانيون كشور هندوستان و مدير مسؤول هفته نامه صداقت در كشور هندوستان و مدرس حوزه علميه در آن كشور است. حسن عباس فطرت با وجود اين كه تحصيلات ديني را در قم و هند به پايان رسانده، اما ليسانس زبان انگليسي هم دارد، با او در هتل آزادي به گفتگو نشستيم، او در پاسخ سؤال ما گفت: من كتابي نوشتم تحت همين عنوان «امام خميني، قدس سره». ببينيد امام در

ص: 1595

عرصه عملي اسلام را بنيان كرد و من به عنوان شاگرد كوچكي از مكتب او همواره شارح انديشه هاي او بوده ام. چندين مقاله هم در اين زمينه نوشته ام. افكار امام تاثير زيادي در من و مردم هندوستان داشته است، نظرات ايشان در باب حكومت، در باب زنان، در باب سياست همه و همه باعث شده كه ما بيشتر به او بپردازيم. بطور كلي خميني چيزي ديگر و جداي از همه علماي ديگر بود. دومين فردي كه سراغ او رفتيم، سيد محمدسلمان نقوي فرزند شهيد دكتر سيد محمدعلي نقوي از دانشجويان دانشگاه اماميه پاكستان است، پدر او از فعالين دانشگاه اماميه پاكستان و از بنيانگذازان سازمان دانشجويان اماميه پاكستان و از فعالين دانشگاه اماميه بوده كه مظلومانه به شهادت رسيده است. او نيز پاسخ ما را چنين داد: اين كه امام در عمل و گفتار تفاوتي نداشته يعني آنچه را كه مي گفتند آن را عمل مي كردند همين باعث شده كه من بشدت متاثر از امام خميني باشم و افكار امام را در پاكستان نشر بدهم. فرد ديگري كه سراغ او رفتيم شيخ محمدحسن نجفي ذاكري معروف به ذاكري از علماي پاكستان بود كه تحصيلات خود را در نجف به پايان رسانده و هم اكنون مشغول تبليغ در كويته پاكستان است و همچنين امام جمعه

ص: 1596

شهري از توابع كويته به نام «ماچ» مي باشد كه شهري است كه وهابيان حضور جدي در آن شهر دارند و شيعيان بشدت در ضعف هستند. شيخ محمدحسن ذاكري در پاسخ پرسش ما گفت: البته اين سؤال شما بسيار سخت است و من بايد مطالب مفصلي را بگويم اما به اجمال اين كه يكي از كارهاي مهم امام اين بود كه مسايل فقهي را به روز مطرح كرد، يعني جزيي ترين مسايل ديني را با زبان مردم و به زبان روز مطرح كرد كه همان بحث فقه پويا و سنتي است كه بحث مفيد است كه كه مجال آن در اينجا نيست. سيد طفيل حسين شيرازي از كشور پاكستان فرد ديگري بود كه به سؤال ما پاسخ داد. او تحصيلات خود را در انگلستان به پايان رسانده و سپس به پاكستان بازگشته است. نامبرده سؤال ما را اينگونه پاسخ داد: من پيش از انقلاب، امام خميني، قدس سره، را مي شناختم. از روزي كه به پاريس (نوفل لوشاتو) تبعيد شدند، اخبار زندگي ايشان را بدقت دنبال مي كردم سخنرانيها و كتابهاي ايشان را بدقت مطالعه مي كردم. و وقتي مي ديدم كه يك نفر بخاطر خدا خانه و زندگي را رها كرده است بسيار در من تاثير گذاشت. اين نكته از زندگي امام براي من جالب بود كه

ص: 1597

ايشان چقدر در راه و هدف خود پايدار و بااخلاص است و اين هميشه براي من سرمشق بوده است. فرد ديگري كه سراغ او رفتيم احمد يوسف از نويسندگان سوريه و از نويسندگان روزنامه الشراع لبناني است كه در سوريه منتشر مي شود. او در پاسخ پرسش ما گفت: انسان امروز با اين تمدن جديد، و ابزار تكنولوژي كه مواجه مي شود، در واقع چيزي به دست مي آورد و چيزي از دست مي دهد، چيزي كه به دست مي آورد يك چيز مادي است. اما چيزي كه از دست مي دهد يك چيز روحي است. و از اين لحاظ شخصيت و روح انسان در عصر امروزي با ابزار مدرنيته جديد زير فشار تمدن غربي جديد است. راه رهايي از اين شرايط چيزي نيست جز بازگشت به معنويت و اين ميسر نمي شود جز از راه بازگشت به اسلام، كه پناه بياوريم به دامن گشاده اين دين روحاني كه ارزشهاي انساني ما و كرامت ما حفظ شود. و اين درست همان راهي است كه امام خميني به روي ما گشود. الشيخ محمد ابوالخير شكري از روحانيون بزرگ و معروف سوريه و امام جمعه مسجد بزرگ امام شافعي دمشق و مدير التحفيظ القرآن الكريم دمشق، فرد ديگري بود كه با او به گفتگو نشستيم. از او پرسيديم چه چيزي شما

ص: 1598

را مجذوب امام خميني، قدس سره، كرد؟ او پاسخ داد: ببينيد يك نويسنده آمريكايي است به نام مايكل هارد، كه كتابي نوشته است به نام «الاوايل» يعني «اولينها در تاريخ»، در اين كتاب بررسي كرده است چه كساني در تاريخ بشريت اثر گذاشته اند چه خير چه شر، مهم اين است كه چه كساني اثر گذاشته اند. مايكل هارد شخص اول كه انتخاب كرده شخصيت پيامبر اكرم، صلي الله عليه وآله، است چون اين شخص توانست هم از لحاظ دنيوي به پيروزي كامل برسد و هم از لحاظ اخروي و معنوي دنيا را تحت تاثير قرار دهد در واقع جمع بين دنيا و آخرت را خوب انجام داده است، من مي خواهم بگويم امام خميني هم اين گونه بود از طرفي يك فقيه، يك رهبر علمي، يك انسان فيلسوف، از طرفي زاهد و عابد و از طرفي يك رهبر سياسي بود، كه همه اينها از او وجودي ساخته بود كه جمع اضداد بود كه من روز به روز بيشتر با ابعاد وجودي اين شخصيت آشنا مي شوم و از شخصيت و افكار ايشان استفاده مي كنم. استاد حسن الباش مدرس علوم اسلامي كشور فلسطين است و اكنون در سوريه زندگي مي كند، استاد حسن الباش عضو اتحاديه نويسندگان و متفكران فلسطيني است. او 23 كتاب در زمينه مباحث فرهنگي و اسلامي و

ص: 1599

مباحثي كه در مواجهه با غرب و صهيونيست است، به رشته تحرير درآورده است. و مقالات او در مجلات سوري و عربي و ايراني، از جمله در مجله قرآني «بينات» كه در قم منتشر مي شود، به چاپ مي رسد. او درباره امام خميني گفت: آنچه شخصيت امام خميني را متمايز مي سازد، شخصيت فراگير اوست و اين كه او فكر عرفاني و فلسفي و سياسي را با هم جمع كرده بود، شخصيتي كه در عين اين كه كتابي عرفاني به نام شرح دعاي سحر مي نويسند در عين حال رهبري سياسي يك اجتماع را بر عهده دارد، او جمع اضداد بود لذا چنين شخصيتي در عصر ما نادر است و او عالم مادي و روحاني را با هم جمع كرده بود. رسالت بوذري

ص: 1600

امام خميني و انقلاب اسلامي در ذهن و زبان جهان معاصر

اشاره

6 چكيده: اگر چه پيرامون بازشناخت انديشه ها و افكار و نقش امام در انقلاب اسلامي تا كنون مقالات بسيار و كتابهاي فراواني تاليف يافته است ولي اين بدينمعني نيست كه تمام ابعاد آن بزرگمرد را شناخته اند و در معرفي شخصيت امام بپايان راه رسيده ايم. بي ترديد تصوير امام در ذهن و زبان تمام انديشمندان سياستمداران، حاكمان و متفكران و سياسيون جهان يكسان و مشابه نيست. انتظار اينكه دشمنان انقلاب اسلامي و امام و اردوگاههاي وابسته به آنها چهره واقعي و الهي امام را ترسيم كنند اندكي بيهوده است. اما عظمت امام بحدي است كه در بررسي تحليلها، مصاحبه ها و تاليفهاي بيگانگان حتي مخالفان امام و انقلاب هم حقيقت و عظمت امام پوشيده نمي ماند. بيانات و اظهارنظرهاي عاشقانه و از سر ارادت و علاقه مسلمانان جهان در توصيف و تعريف امام هم جاي شگفتي ندارد. تاكنون بسياري از شاگردان امام، همراهان امام رهياران امام به مناسبتهاي مختلف چون شروع نهضت، چگونگي تكوين و شكل گيري انقلاب فراز و نشيبهاي، تاريخ انقلاب، استراتژي و ديپلماسي انقلاب، بازگشت امام، و سرانجام ارتحال امام و پس از آن جانشيني و ادامه رهبري و استمرار انقلاب مصاحبه ها، سخنراني ها، بيانات و حتي تاليفاتي را بيادگار گذاشته اند. آنان در عين

ص: 1601

حال كه بعضا تكراري اما از نكات بسيار مهم و حكمت آموزي برخوردارند كه برخي حتي به تحليلي مستقل نيازمندند. اما محور و منبع تحرير اين مقاله امام در انديشه جهان است يا "امام و انقلاب از منظر جهانيان". فرض بر اين است كه خوانندگان محترم اين مقاله دقيقا از شرايط اجتماعي - سياسي - فرهنگي و حكومتي ايران حتي قبل از اولين جرقه هاي آتش انقلاب (يعني خرداد 42( آگاهي دارند و لزومي ندارد به ترسيم دوباره آن شرايط قبل از ورود به اصل مقاله بپردازيم. يكي از بركات انقلاب اسلامي و نهضت امام خميني را بايد تغيير سياست ايران در برابر ابرقدرتها دانست. ايران كشوري بود وابسته و جز اقمار بلوك غرب اما در همسايگي با ابرقدرت شرق و همين موقعيت جغرافيايي و ژئوپوليتيكي براي غرب و شرق آنرا از اهميت و جايگاه ويژه اي برخوردار كرده بود. اين بماند كه در سالهاي دور حتي قدرتهاي موجود آن روز ايران را به سه قسمت تقسيم كرده بود، قسمتي از شمال تا ميانه ايران زير نفوذ روسيه و منطقه اي از جنوب تا ميانه وابسته بود به آنچه امروز به جهان غرب موسوم شده است. آن روز انگليسي ها منشاء قدرت بودند، و قسمت ميانه ايران به منطقه بي طرف موسو م بود. از همان

ص: 1602

گذشته هاي دور، دو قدرت برتر جهان به ايران چشم دوخته و هرگز از آن غافل نبودند. براي برخي افراد مغرض نتايج بدست آمده از استقلال ايران كاري عادي يا ساده است و حتي گامي فراتر از آن، معتقدند كاري نشده است. لازم است به تحليل سخنان معاون پارلمان روسيه آقاي الكساندر ونگر وفسكي در سالهاي 1372-73 بپردازيم بلكه حداقل كينه ورزان به استناد اقرار سخنان ايشان اندكي به جاده هدايت نزديكتر شوند. مي دانيم كه روسيه يكي از قدرتهايي بود كه در ايران نفوذ و جايگاهي خاص داشت. اگر محمدرضا پهلوي به نحوي روسيه را راضي نمي كرد و بگونه اي با او كنار نمي آمد، هرگز نمي گذاشت و اجازه نمي داد كنار گوش رهبران كرملين با وجود چند هزار كيلومتر مرز مشترك آبي - خاكي، ايران پايگاه امريكا باشد. معتقدم تقسيم بندي دو بلوك و دو ابرقدرت آن روز در جهان با توافق ضمني يكديگر انجام مي گرفت. اصولا شوروي چندان خوشحال نبود كه يكي از بزرگترين همسايگانش در اختيار امريكا باشد. البته هر دو ابرقدرت سعي داشتند در مراكز حساس ايران عوامل و نيروهايي را حتي در نقش جاسوس و غيره وارد كنند. بخصوص نسلي كه در آغاز دهه سوم انقلاب در اوج جواني است بايد بداند كه حتي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تثبيت نظام اسلامي و

ص: 1603

فعاليت ارگانهاي سياسي - حقوقي و فرهنگي كشور وقتي ايران تصميم گرفت گازي را كه مجاني به روسيه ارسال مي شد ببندد، براي روسيه بسيار ناخوشايند بود و نمي توانست واقعيت استقلال خواهي و مستقل زيستي ايرانيان را درك كند. تا چه رسد به اينكه دولتمردان ايراني حتي خواهان فروش گاز باشند و روسيه اي كه ساليان سال گاز ايران را مجاني مي برد. اينك به ازاي گاز، وجهي پرداخت كند. اصولا روسيه خيلي كندتر و با درنگ و تامل بيشتر از غرب به طرح و قبول برخي از واقعيات جهان اقرار مي كند از نظر صاحب اين قلم اين سخنان آقاي الكساندرو نگروفسكي بيشتر يك اعتراف و اقرار بزرگ تاريخي است تا يك مصاحبه عادي و تعارفاتي. نخست عين سخنان ايشان را مي آوريم و پس از آنان به نكاتي از متن مصاحبه ايشان مي پردازيم: مسكو - خبرگزاري جمهوري اسلامي: معاون دوماي روسيه ضمن تاكيد بر لزوم گسترش روابط دوستانه اين كشور با جمهوري اسلامي ايران براي خنثي كردن توطئه هاي بين المللي امريكا تصريح كرد، ايران بزرگترين و با حيثيت ترين كشور منطقه در آخر قرن جاري است. الكساندر و نگروفسكي در گفتگوي اختصاصي باخبرگزاري جمهوري اسلامي در مسكو از ايران به عنوان يكي از مراكز عمده ژئوپوليتيكي آسيا نام برد و تاكيد كرد " آنچه در

ص: 1604

ايران به وقوع مي پيوندند مي تواند تاثير بسيار عظيمي در اروپا و آسيا داشته باشد. " وي اعتراف كرد انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره) بر قسمتهاي زيادي از شوروي سابق كه قبلا زير نفوذ كمونيسم بود تاثير فراواني گذاشته است. ونگروفسكي از جنگ عراق عليه ايران به عنوان توطئه مشترك رژيم صهيونيستي و حكومت كمونيستي شوروي سابق عليه جمهوري اسلامي ايران نام برد و يادآور شد تضعيف عراق و ايران به نفع آنها بود. وي با تاكيد بر اينكه ايران براي روسيه جديد اهميت فراواني دارد، افزود ما پس از خروج سربازان ارتش سرخ از افغانستان نزديك شدن جهان اسلام به سر حدات روسيه و تلاش امريكا براي تاثير بر نقشه ژئوپوليتيك آرزو داريم دولت دوستي چون جمهوري اسلامي ايران كه مي تواند ضامن ثبات منطقه و حلال برخي از مشكلات فعلي جهان باشد داشته باشيم. (1) كشوري كه از جهاتي زير سلطه شوروي سابق بوده است، اينكه بجايي رسيده است كه روسيه روي نزديك شدن جهان اسلام (بخصوص ايران) به سر حدات كشورش حساب كند. بي ترديد معاون پارلمان روسيه فردي نبوده است كه از روي بي تجربگي اين حرفها را بزند، چنين افرادي كه در موضع اجرايي بالا در كشور قدرتمندي چون روسيه قرار دارند همه حرفهايشان حسابشده و معقولانه

ص: 1605

است. اعتراف به نفوذ و تاثير انقلاب اسلامي در قسمتهايي از شوروي سابق، آنهم در منطقه اي كه پيش از شصت سال نام و نشان اسلام و قرآن را در آن ممنوع كرده بودند، حتي از تاثير انقلاب اسلامي بر آسيا و امريكا سخن مي راند. بي آنكه سرخوش از باد نخوت و غرور و احساس باشيم كه بگوييم معاون پارلمان روسيه از سر ضعف و ناتواني يا خوف و خطر ما اين حرفها را زده است. آقاي ونگروفكسي ضمن اقرار به استقلال ايران، وجود ايران را براي حل مشكلات منطقه ثابت نقش و نفوذ مي داند. بي ترديد اين سخنان و صدها نمونه ديگر از شخصيت هاي معروف جهان مبني بر عظمت و استقلال انقلاب اسلامي همه به رهبري حكيمانه حضرت امام خميني برمي گردد. امام خميني كه هرگز اين كشور و تفكر و اصول حاكم بر آن را بواقع و از سر دل قبول نداشت، هرگز در دفاع از اسلام و قرآن در وجود امام از كينه مقدسي كه نسبت به تفكر الحادي كمونيسم داشت، اندك خللي حاصل نيامد، امام همواره در سخنان و رهنمودها و ملاقاتهايشان با سران و نمايندگان روسيه و بعدها كشورهاي تازه استقلال يافته به تفكر و نظام سلطه جوي شوروي اشاره مي كرد. يكي از متفكران آزادانديش كه به مطالعه نسبتا خوبي پيرامون

ص: 1606

امام و تاريخ نهضت اسلامي ايران، بخصوص با تكيه و تاكيد بر منابع ايراني پرداخته است نتيجه تحقيق و پژوهش و شگفت زدگي خويش را در مقايسه با ساير انقلابهاي معاصر جهان چنين بازگو مي كند: آقاي احمد هوبر، اهل سوئيس: "هنگامي كه من از سال 1356 - 57( 1978 - 79( شروع به مطالعه درباره امام خميني بخصوص از منابع ايراني كردم مطلقا شگفت زده شدم; چرا كه امام خميني اولين رهبر مذهبي در قرن ماست كه انقلابي را به وجود آورد كه همزمان سه وجهه مذهبي، سياسي و فرهنگي را در خود جمع كرده است. تمام انقلابيون قرن ما - شما در اين زمينه هر رهبر انقلابي را مي توانيد نام ببريد: نظير لنين، مائوتسه تونگ يا آدولف هيتلر! و موسوليني - يك انقلاب سياسي و اجتماعي را به وجود آوردند; اما از نظر مذهب افرادي غيرمذهبي، و در حقيقت بويي از مذهب نبرده بودند و واقعا كافر بودند; در صورتيكه امام خميني اولين رهبر انقلابي بود كه برايش دين، سياست و فرهنگ از هم جدا نبود و اين احتمالا دليل موفقيت شايان انقلاب اسلامي ايران است، و به همين دليل نيز ادامه خواهد يافت. اما انقلابهاي ديگر نتواستند دوام بياورند. انقلاب نژادي هيتلر و يا موسوليني از بين رفت و مي دانيم كه انقلاب

ص: 1607

روسيه نيز امروز يك پديده مرده، فاسد و كاملا ارتجاعي شده است و اكنون كشور شوروي همه چيز هست الا آن چيزي كه مردم و انقلابيون روسيه در 1917 به آن اميد بسته بودند. انقلاب چين نيز هم اكنون مشغول وارد كردن روشهاي امريكايي است و قصد بازگشت به سيستم سرمايه داري را دارد و اين انقلاب، يعني مائوئيسم، نيز به پايان خود رسيد; در صورتيكه انقلاب اسلامي مبناي كاملا متفاوتي دارد و اين ثمره كار، منحصر به امام خميني بود. مورد ديگري كه نسبت به آن در مورد امام شگفت زده هستم آن است كه او مرد سالخورده اي است. اگر شما نگاهي به رهبران انقلابي قرن ما بيفكنيد خواهيد ديد كه همگي آنها جوان و يا ميانسال بوده اند، اما امام خميني در زمان پيروزي انقلاب مرد سالخورده اي بود كه بخش عظيمي از زندگيش را پشت سر گذارده بود و اين مرد سالخورده، انقلابي واقعي را آغاز مي كند و مسئله شگفت انگيز اينكه اين مرد كهنسال طوري نسل جوان را در سرتاسر دنيا تحت تاثير قرار داده كه تاكنون و يا لااقل در طول 200 تا 300 سال اخير سابقه نداشته است، و اين كاملا خارق العاده است; و چرا امام خميني توانست اين كار را انجام دهد، به خاطر اينكه همانطور كه من

ص: 1608

درباره او شنيده و يا در كتابهايي كه غربيها منتشر مي كنند خوانده ام - و آنها به هيچوجه با انقلاب اسلامي دوست نيستند - تمام آنها گفته اند كه امام خميني يك شخصيت منحصر به فرد و كامل است. او مردي است كه نه تنها از ارزشهاي بزرگ اخلاقي شخصيتي متقي و عميق مذهبي، برخوردار است، بلكه مردي عالم و دانشمند نيز هست و از بسياري از مسائل مطلع است. او تنها يك عالم مذهبي و مطلع در امور مذهبي نيست، بلكه در زمينه هاي ديگر نيز نظير سياست اطلاعات وسيعي دارد; و به همين دليل است كه او توانست جلوي شاه بايستد و با او مخالفت كند; چرا كه نه تنها عقيده و ايمان مذهبي و احساسات عميق اسلامي اش به او در مبارزه و غلبه بر شاه كمك كرد، بلكه دانش سياسي، اجتماعي و اقتصادي او نيز در اين راه كمك بزرگي بود، زيرا او براي بزير كشيدن آن هيولاي وحشتناك كه به نمايندگي از امريكا و قدرتهاي ديگر در ايران حكومت مي كرد به تمام اين اطلاعات و خبرگيهاي با هم نياز داشت. اينها دلايلي هستند كه به نظر من امام خميني فردي شگفت انگيز است و به نظر من كاري كه كرده بعد از او نيز براي مدتهاي طولاني ادامه خواهد يافت.

ص: 1609

من اميدوارم كه زندگي طولانيتري داشته باشد و ما او را براي سالهاي طولاني در ميان خود داشته باشيم. با اين وجود آنچه كه او شروع نموده و به مردم آموخته نه تنها براي جامعه مسلمان ايران، بلكه براي تمامي جامعه مسلمان جهاني ادامه خواهد يافت. " (2) اينك مهمترين محورها و دست آورد پژوهشي آقاي احمد هوبر را بقرار زير استخراج و برمي شماريم: 1- انقلاب ايران نخستين انقلابي است كه با رهبر مذهبي هدايت مي شود. 2- انقلاب ايران سه وجهه يا بعد مذهبي، سياسي و فرهنگي را همزمان در خود جمع كرده است. 3- رهبر ساير انقلابها نظير مائوتسه تونگ و حتي آدولف هيتلر و موسوليني حداكثر يك انقلاب سياسي - اجتماعي را هدايت كرده اند. 4- در مقايسه با نهضت ها يا انقلابهاي مذكور (چين، ايتاليا، آلمان) شايد يكي از دلايل ادامه و استمرار انقلاب اسلامي با وجود آنهمه طرح و توطئه عليه آن، كه با همدستي و تجهيز و اقدام ابرقدرتها صورت مي گرفت، همچنان به راه روشن خود ادامه مي دهد، حتي اينك به مواضع شفاف تري نيز دست يافته است، جهان امروز حتي معاندان عظمت اين انقلاب هم، اصالت و قوام و تداوم انقلاب اسلامي را پذيرفته و قريب به اتفاق، آنرا شكست ناپذير مي دانند. 5- نه تنها انقلاب نژادي هيتلر، موسوليني

ص: 1610

كه انقلاب روسيه هم از واقعيات و اهداف خود فاصله اي از سمك تا به سماء گرفته اند. حتي انقلاب چين هم، اكنون در حال پذيرش تفكر و سياست امريكايي است. به بازگشت به نظام سرمايه داري نيز روي خوش نشان مي دهد و اندك اندك مي رود تا سرمايه داري جديدي را برپا دارد. 6- نكته ظريف ديگري كه آقاي احمد هوبر از مقايسه انقلاب اسلامي با ساير انقلابها دريافته و بر آن تاكيد خاص مي ورزد اينكه رهبران اكثر انقلابهاي جهان يا جوان و يا حداكثر ميانسال بوده اند در حاليكه امام در زمان پيروزي انقلاب مرد سالخورده اي بود. 7- از جمله كارهاي اعجاب انگيز امام خميني اينكه با آن سن و سال و شرايط پيري و بيماري به طرز عجيب و غيرقابل تصوري نسل جوان را به ميدان مبارزه مي كشانيد. در حاليكه روحيه و شرايط سني نسل جوان، اصولا بيشتر از نسل خود حرف و خط مي خواند تا از پيران، از مردي كه دوران انقلاب حدود 5 برابر 15 ساله هاي كشور از عمر خويش را سپري كرده بود. بد نيست به اقرار تاريخي شاه در برابر ساواك به نقل از مجله اسپانيايي مبني بر پيري امام اشاره شود: "شاه در برابر نيروهاي ساواك و سازمان سيا با گريه مي گفت: "كسي نيست اين پيرمرد را از سر راه

ص: 1611

من بردارد. " 8- آقاي احمد هوبر به نقل از منابع و كتب غربي كه همگي با انقلاب اسلامي دوست نيستند، دريافته است كه تمام دشمنان امام گفته اند كه امام خميني يك شخصيت منحصر بفرد و كامل است. مردي كه نه تنها از ارزشهاي اخلاقي و اعتقادات عميق مذهبي برخوردار است، بلكه از سياست و اطلاعات سياسي بسيار وسيعي نيز بهره مند است. 9- دانش سياسي اجتماعي و حتي اقتصادي امام بي ترديد در راه پيروزي و ادامه انقلاب او را بسيار كمك كرده است. 10- نكته بسيار دقيق و ظريفي كه از عمق مطالعات و دقت و نكته سنجي آقاي احمد هوبر از شناخت انقلاب ما گواهي مي دهد اينكه، انقلاب اسلامي ايران مستقيما از بطن مردم جوشيده است نه اينكه مثل انقلاب فرانسه از روشنفكراني چون ژان ژاك روسو، ولتر، ديدرو و ديگران تغذيه شود. به واقع انقلاب اسلامي را بايد انقلاب مردمي ناميد. بعضي از نهضت ها با پشتوانه نيروهاي نظامي به پيروزي مي رسند به همين دليل پس از پيروزي، نيروهاي نظامي و ارتش، بسادگي از صحنه سياست و اجرا كنار نمي روند حتي ساليان سال حكومت در دست و يد قدرت ارتش است - بعدها اگر شرايط حاصل آيد نسبت به پياده كردن تشكيلات و تدوين و اجراي قانون غير نظامي اقدام

ص: 1612

مي شود، كم نبوده اند انقلابهايي كه ده ها سال پس از پيروزي هنوز هم موفق به تدوين قانون اساسي و انتقال قدرت به افراد غيرنظامي نشدند. 11- نكته ديگر موقعيت، شرايط و زمان پيروزي انقلاب اسلامي است. آقاي هوبر معتقد است اگر ده يا بيست سال ديگر يعني حدود 1377 ه. ش. انقلاب ايران شعله ور مي شد در آنصورت معلوم نبود تا چه ميزان عرق ديني و اعتقادات مذهبي بين ملت ايران زنده و باقي مانده بود. در اثر سياستهاي دين زدايي تبليغ تفكر بي ديني، شاه مي توانست تا حدودي در هويت ملي - مذهبي مردم ايران تغييراتي ايجاد كند. اگر چه ادعاي بعيدي به نظر مي رسد، اما نمي توان بطور كلي آنرا رد كرد. چندان بعيد نبود كه شاه بتواند طي چند برنامه نقش دين را در زندگي مردم از محوريت به كنار بزند در عين حال كه ايران كشوري اسلامي باشد، اما سرسپرده و وابسته باشد ومگر چنين نبود. مگر سرنوشت و كيان ايران را امريكايي ها تعيين نمي كردند؟ تصور بفرماييد از ايران كشوري مثل تركيه بسازد، تركيه اي كه امروز با وجود اكثريت آراء مسلمانان، نظام، حكومت، مجلس، نيروهاي مسلح و تمامي مسئولين صاحب قدرت برادامه نظام اتئيسم تاكيدي مي ورزند. البته شرايط و قدرت و نفوذ و روحانيت و مراجع و بافت و ساختار و جايگاه

ص: 1613

دين در ايران با تركيه متفاوت بود ولي مگر نه اينكه حتي در اين اواخر براي اجراي مراسم سينه زني و نوحه خواني و برگزاري سوگواري عاشورا و تاسوعا فقط براي عاشورا اجازه حركت هياتهاي مذهبي و عزاداري را مي دادند، تازه شعارها، مسيرها و افراد هم تحت كنترل بودند. از ديگر سو وضعيت فرهنگي در تلويزيون و سينما و مطبوعات و كتابها، حتي اجتماع را بخوبي بياد داريم. درآنصورت معلوم نبود انقلاب بدين زودي ها به ثمر برسد. البته به آقاي هوبر بايد گفت خداوند تبارك و تعالي هم فرصتهاي مناسب و خاصي را در اختيار اولياي خاصش قرار مي دهد و نفحات بيداري را از الطاف خويش به سمت و سوي مردمي كه بواقع براي بقاي دين و حفظ قرآن و رسالت و استمرار مذهب حركت مي كنند اگر ملتي از آن بهره مند شد و خود را در مسير وزش آن نسيم مهرو لطف قرارداد پيروز مي شود. اينجاست كه شرايط و چگونگي و روند پيروزي انقلاب - مدت زمان شروع تا پيروزي و چگونگي استقرار نيروهاي انقلاب را بايد همراه با عنايت و توجه خاص حضرت حق سبحانه و تعالي تحليل كرد تا صرف امكانات و توان و قدرت و تجهيزات مادي و دنيوي. 12- نكته مهم و اساسي ديگر كه به رهيافتهاي تحقيقي، پژوهشي

ص: 1614

آقاي هوبر برمي گردد، مقايسه اهداف انقلابها با انقلاب اسلامي است. تئوريسين هاي مختلف و فراواني در عصر حاضر پيرامون انقلاب حرف ها زده اند، تحليل داده اند، اما در ميان انبوهي از تحليلها و تفسيرها، انگشت شمار افرادي بوده اند كه سعي كرده اند حتي الامكان جانب و جايگاه بي طرفي را انتخاب كنند، معدود افرادي توانسته اند نسبتا به عمق انقلاب اسلامي پي ببرند و از اهداف واقعي، بلند، معنوي آن سخن برانند. البته ممكن است برخي از متفكران هم به اهدافي رسيده باشند اما چون با غرض و مرض بوده اند از طرح و بيان يافته هايشان خودداري كرده اند چون حساب مي كردند كه ارائه نتايج تحقيق و مطالعه آنها ممكن است هم به گسترش و تقويت انقلاب اسلامي كمك كند و هم به ديگر ملت ها و كشورها راه مبارزه را ياد دهد و ناخواسته به صدور انقلاب ما بينجامد. اما جناب هوبر در عين حال كه مثل ديگران انقلاب اسلامي را پديده منحصر بفرد عصر حاضر مي داند، از لحاظ اهداف نيز انقلاب اسلامي را از ساير انقلابها برتر مي داند در همين راستا گويد: "خوب هدف اين انقلاب نيز يك پديده منحصر بفرد است. چرا كه تمام انقلابها نظير انقلاب فرانسه، انقلاب امريكا، انقلاب انگليسيها در قرن هفتم ميلادي مي خواستند يك جامعه بهتر - از نظر مادي - براي انسان بسازند، جامعه اي

ص: 1615

كه توسط انسان سازمان داده شده و در آن ثروت بيشتر توليد گردد و اين ثروت دوباره در ميان جامعه توزيع شود، اما انقلاب اسلامي در ايران پيگير مقصدي كاملا متفاوت است، چرا كه اين انقلاب مي خواهد دوباره خدا را در محور حيات انسان قرار داده و بشر را به طرف خدا راهنمايي كند و دوباره قانون و نظام الهي را بر روي زمين برقرار سازد و اين چيزي كاملا متفاوت است. تمام انقلابهاي ديگر مي خواستند يك نظام انساني را در زمين استقرار دهند، يعني نظام ژان ژاك روسو را يا نظام كارل ماركس، لنين و يا آدولف هيتلر را، در صورتيكه شما مي خواهيد نظام خدا را، نظام الله را در زمين مستقر كنيد و آخرين باري كه چنين كوششي به عمل آمد در فرمان پيامبر اسلام (ص) بود و بعد از آن ديگر چنين اقدامي نشد، اما اكنون يك سعي دوباره در اين جهت در حال انجام است و اين كاري بي نظير و فوق العاده است و من فكر مي كنم شما شانس زيادي در جهت موفقيت داريد. " )13 )3- نكته ديگري كه از تحليل جناب هوبر مي توان دريافت اينكه، انقلاب اسلامي در مقايسه با ساير انقلابها از لحاظ توسعه و گسترش نيز قابل مقايسه نيست. در بررسي انقلابهاي صد

ص: 1616

سال اخير در مي يابيم كه انقلاب هر كشور بيشتر در محدوده همان كشور گسترش يافته است، براي مثال انقلاب فرانسه يا انقلاب روسيه عملا در محدوده همان كشور ماند و اگر روسيه كشورهايي را كه به زور سرنيزه زير سلطه درآورده بود رها مي كرد بسيار زود و سالها قبل از پيش بيني حضرت امام نظام و يكپارچگي ظاهري آنها نيز از هم گسسته شده بود. انقلاب فرانسه هم در كشور فرانسه تحولاتي را ايجاد كرد. به اسپانيا و آلمان و هلند و ساير همسايه ها و كشورها كاري نداشت. اما انقلاب اسلامي ايران بسيار گسترده بود و طيف بسيار وسيعي را در جهان تحت تاثير خود قرار داده است. اين سخن ادعاي ما نيست كه هميشه در آرزوي گسترش انقلاب و صدور آن بعنوان نعمت، بركت و حركت نجاتبخش كشورهاي تحت سلطه هستيم، بلكه اقرار و اعتراف حتي دشمنان انقلاب اسلامي هم همين است كه نداي بيداري و فرياد حق طلبي امام خميني در گوش تمام عالم طنين انداز شده است. بايد دقت كرد، تعريف ما از تاثير يا حتي صدور انقلاب اين نيست كه بلافاصله پس از ايران مي بايست كشورهاي منطقه، همسايه و بخصوص مسلمان يكي يكي تغيير نظام بدهند و حكومتهايشان عوض بشود، بلكه بيداري و آگاهي كه بين كشورها و بخصوص

ص: 1617

امت مسلمان پيدا شده است واقعيتي است كه انكارش به ساده لوحي و تجاهل مي ماند. مگر نه اينكه بحث حق طلبي، اسلامخواهي در بين ملتها مثل آتش زير خاكستر است البته ما با آقاي هوبر در موضوع گسترش و صدور انقلاب اشتراك نظر داريم، ايشان معتقد است كه عامل زمان موجب خواهد شد تا همان آتش نهفته كه در سينه مسلمانان جهان است به كانون نور و حرارت و بيداري تبديل شود. به قسمتي ديگر از سخنان آقاي هوبر پيرامون گسترش و صدور انقلاب توجه فرماييد: "انقلاب اسلامي در حال حاضر تمام دنياي اسلام را تحت تاثير خود قرار داده است و مي توانيم به شما بگوييم كه حتي آن دسته از مسلماناني هم كه اكنون آشكارا طرفدار شما نيستند قلبشان با شماست و در نيمه راه هستند، و فقط عامل زمان است كه آنها را به سوي شما سوق خواهد داد. من فكر مي كنم كه انقلاب اسلامي راه خود را در تمام نقاط دنياي اسلام باز خواهد كرد و بر روي جهان غيراسلامي نيز تاثير خود را خواهد گذارد. " )14 )4- آقاي هوبر در ميزان صدور تاثير انقلاب اسلامي گامي را فراتر از ديگران مي گذارد و معتقد است كه انقلاب شما حتي دنياي غيرمسلمان را هم تحت تاثير خود قرار داده است. آقاي

ص: 1618

هوبر در اثبات مدعاي خود گويد: "انقلاب اسلامي راه خود را در تمام نقاط دنياي اسلام باز خواهد كرد و برروي جهان غير اسلام نيز تاثير خود را خواهد گذارده است; چرا كه در دنياي غيرمسلمان، مردم تحت تاثير واقع شده اند، مثلا از من در سوئيس سئوالات بيشماري در مورد انقلاب اسلامي در ايران مي شود كه چطور يك چنين چيزي ممكن است؟ چرا يك چنين انقلابي به وقوع پيوست؟ و اينكه در دنياي غير مسلمان، مردم به طور فزاينده اي به سوي انقلاب اسلامي جلب شده اند. و من عقيده ام اين است كه شما در راه درستي گام برمي داريد". )15 )5- آخرين نكته اي كه بايد از سخنان جناب هوبر يادآور شد و بر آن تاكيد ورزيد اينكه هنوز براي مردم دنيا از جمله جامعه سوئيس جاي اين سؤال باقي است كه حتي روند و شرايط پيروزي انقلاب اسلامي با اصول و قانونمندي و چگونگي تكوين و وقوع انقلابها متفاوت است، البته مردم سوئيس حق دارند از انقلاب ايران بپرسند زيرا يا از اوضاع ايران بواقع بي خبر بوده اند يا شناخت آنها از ايران بسيار اندك و آنهم غلط بوده است. يا ايران را از جمله كشورهاي بسيار عقب مانده و محروم و جهان سوم مي شناختند كه وقوع انقلاب در اين قبيل كشورها سؤال

ص: 1619

انگيز است و يا ذهنيت آنها بجهتي كه قبل از انقلاب شاه ايران براي تفريح و ورزشهاي زمستاني به سوئيس مي رفت با شرايط شاهانه او مقايسه مي كنند كه باز هم وجود انقلاب برايشان سؤال انگيز خواهد بود. اما وظيفه داريم به آقاي هوبر يادآور شويم كه زمينه اعجاب انگيز ديگر مردم سوئيس اينست كه شاه ايران در اواخر حكومتش از تمدن بزرگ و صنعتي شدن و اين شعارها دم مي زد، ضمنا فروش نفت و درآمد مالياتي ايران را قبل از انقلاب در نظر داشته باشيد در آنصورت به مردم سوئيس حق بدهيد كه بپرسند با آن همه درآمد نفت، ملت ما بايد ملت مرفه، در آسايش، پيشرفته و. . . باشد. در حاليكه ازواقعيات پشت پرده خبر نداشتند با اين همه، اطلاعات، اخبار ناصحيح و ادرست شبكه هاي خبري استكبار و دشمنان انقلاب را نيز بيفزاييد، ضمنا وجود ضد انقلابهاي فراري خارج كشور را هم در ذهنيت دهي آنها نبايد ناديده گرفت. آقاي هوبر، اصولا بافت اعتقادي جامعه ما با غربي ها و بخصوص كشورهاي ماوراي بحار تا حد زيادي ناشناخته است،

ص: 1620

در تلقي آنها انقلاب بايد در كشورهاي صنعتي صورت پذيرد، در صورتي كه در صورت مساله اشتباه كرده اند. يكي از پيامها و اهداف روشن انقلاب ها دست يابي به دموكراسي است كه البته در نوع دموكراسي هم باز تفاوتها بسيار است. جناب آقاي هوبر حتي براي سران حكومت پهلوي و عوامل آنها وقوع چنين انقلابي با پيروزي بسيار زودرس نيز جاي شگفتي داشت. حتي بزرگترين تئوريسين ها و كارشناسان ارشد سازمان سيا و متفكران و سياستمداران امريكايي هم از پيروزي انقلاب ايران در حيرت عميقي فرو رفتند. اگر در اين واقعيت ترديد داريد. هم جنابعالي و هم مردم فهيم سوئيس را به بازخواني جملات زير از آقاي ترنر رئيس وقت سازمان سيا توجه مي دهيم. آقاي ترنر در مصاحبه اي با روزنامه السياست كويت در شانزدهم دسامبر سال 1981 حتي به اعترافي تاريخي تن مي دهد كه همانا شكست سازمان سيا در برابر انقلاب اسلامي است: ترنر، رئيس سابق سازمان سيا: "سازمان سيا در دو مسئله شكست خورد: اول اينكه ما انتظار نداشتيم و باور نمي كرديم كه همه سازمانهاي مخالف شاه با همه عقايد گوناگون تحت رهبري يك رهبر هفتاد و نه ساله تبعيدي متشكل شوند. دوم اينكه توقع نداشتيم بعد از اينكه ائتلاف مزبور قوي شد، شاه با وجود ارتش قوي و سازمان امنيتي نيرومند (ساواك) در

ص: 1621

تثبيت قدرت خود ناتوان باشد. من نمي گويم كه بر شاه لا زم بود كه شورش را با قدرت نظامي بخواباند، ولي با صراحت مي گويم كه فرضهاي معقولي در نظرمان بود كه شاه حتما قدرت خود را بر ارتش تثبيت خواهد كرد و توقع نداشتيم انقلاب به اين صورت پيروز شود" (6) هم براي تنوير ذهن خوانندگان ارجمند و هم براي پاسخ به اعجاب مردم سوئيس و هم براي ياري به آقاي هوبر انديشمند و متفكر سوئيس پيرامون سخنان بسيار مهم، عميق و پر نكته آقاي ترنر مطالبي را يادآور مي شويم. آنچه از سخنان آقاي ترنر بايد ياآور شد به قرار زير است. 1- امريكا هم كه خود را همه كاره ايران مي دانست و ايران را در مالكيت و يد قدرت كامل خود داشت، با تمام محاسبات و عوامل و امكانات و تحليلگران و نيروهاي سياسي - نظامي، اطلاعاتي خود بويژه سازمان جهنمي سيا، در برابر حركت توفنده و سرعت خارق العاده انقلاب و هدايت الهي امام راحل غافلگير شده است. 2- آنها انتظار پيروزي را، حتي به مخيله خود خطور نمي دادند. 3- حتي انتظار نداشتند رهبري مذهبي و روحاني كه سالهاي سال توسط عوامل سرسپرده خود آنها يعني محمدرضا شاه پهلوي تبعيد شده بود، بتواند رهبري مطلق، بلا منازع تمام اقشار ملت را

ص: 1622

با گرايش ها و تفكرات متفاوت بعهده بگيرد و آنها را زير يك پرچم متحد و يكپارچه گرداند. 4- آقاي ترنر بخوبي از وجود گروههاي كمونيست كه در ايران از سابقه كمي برخوردار نبودند مطلع بودند، بخوبي مي دانستند كه شوروي قدرتمند آن روز در همسايگي ايران است، كلي تلاش كرده بودند تا وجود جاسوسان بسيار رده بالايي را در ارتش وابسته به امريكا در ايران مانند تيمسار مقربي را شناسايي كنند. مي دانستند كه مقربي يك فرد نيست، جرياني است و وابسته به جناح ها و تفكرات كمونيستي كه دل به اردوگاه شرق بسته اند. البته محاسبات غلط امريكايي ها چه بسا ناشي از اين باشد كه شاه ايران و ساير عوامل امريكا در ايران هر حركت ضد پهلوي را از طرف كمونيست ها مي دانستند و به آنها منسوب مي كردند، پيش خود حركتهاي انقلابي بسياري را به غلط موسوم و منسوب به كمونيست ها كرده بودند كه يكپارچگي ملت ايران زير لواي وحدت امام خميني را نمي توانستند باور كنند در حالي كه همه اين محاسبات از مبنا غلط بوده است. 5- نكته ديگر اينكه شاه با وجود ارتش بسيار قوي كه سالانه ميلياردها دلار از امريكا سفارش خريد تسليحاتي داشت و نيز سازمان ساواك كه وابسته به سيا بود نتوانست انقلاب را مهار و كنترل كند. آقاي

ص: 1623

هوبر، اين سخن فردي است كه لحظه لحظه با مجهزترين امكانات و قوي ترين اطلاعات و جاسوسان ، انقلاب اسلامي را زير نظر دارد و مسائل ايران را هم مثل روز روشن مطالعه كرده و در اختيار داشته است. اين اقرارها از شخصي است كه دولتشان سالها در ايران شخصي يا خانواده اي را روي كار آورده، حمايت و مجهز كرده است و به جايگاه ژاندارمي منطقه رسانده، از آن شخص انتظار كنترل كشورهاي منطقه چون كويت، عربستان، عراق، امارات متحده و دبي، و. . . را هم داشت. آقاي ترنر معتقد بود كه شاه براي جلوگيري از انقلاب و پيروزي آن فرصتهاي مناسب معقولي داشته است كه آنها را از دست داده است. فرصتهايي كه با اجراي آنها شاه مي توانست قدرت خود را بر ارتش تثبيت كند. البته اين سخنان اندكي به ادعا مشابه است تا واقعيت زيرا امريكا در اوج انقلاب افرادي چون ژنرال هايزر را براي اداره امور و كنترل اوضاع به تهران اعزام كرد و هنوز كارشناسان و امريكايي ارتش و مسئولان دولت شاهنشاهي و شخص شاه در ايران بودند ولي باز هم كاري از پيش نبرد. آنها براي جلوگيري از پيشرفت انقلاب ده ها طرح و دسسيه و نقشه در ذهن داشتند ولي همه آنها در برابر عزم و

ص: 1624

خواست ملت و امام و اراده الهي عقيم ماند و كارساز نيفتاد. البته آقاي ترنر وهايزر و سوليوان و ده ها شخصيت ديگر با تمام تجربه اي كه در عمرشان اندوخته بودند حتي از موضع رئيس شبكه پيچيده و جاسوسي اطلاعاتي سيا هم از شناخت تفكر عقيده و بافت فكري ارتش ايران بي خبر بودند. ايكاش حداقل به اين سخنان آقاي بازرگان توجه مي كردند كه نسبتا دقيق بوده است: مرحوم بازرگان در مصاحبه با خبرگزاري آسوشيتدپرس در 13 بهمن 1357 در اوج انقلاب و مقابله مستقيم ارتش شاه با مردم انقلابي در پاسخ اين سؤال كه آيا در وجود امام خميني ترس از عكس العمل ارتش وجود دارد يا خير؟ . مي گويد: "بسياري از افسران علنا نسبت به آيت الله اظهار وفاداري كرده و عده اي نيز با اعمال خود نشان داده اند كه با نهضت آيت الله خميني موافقت دارند. " (7) يكي از مشكلاتي كه تحليلگران و گزارشگران و انديشمندان جهان در شناخت انقلاب اسلامي با آن مواجهند عدم درك فلسفه و هويت انقلاب بخصوص وجود تفكر مذهبي و معنوي مردم و انقلابيون و بخصوص شخصيت امام خميني است. به روزهاي اول انقلاب برگرديم و گزارشي را كه از منبع خبري سوئد گرفته ايم گزارشي كه بوسيله آقاي "براو، لارس" تهيه شده است، فقط به برخي از

ص: 1625

جملات مورد نظر در اين موضوع و محور استشهاد مي كنيم. سخناني كه گوياي عدم درك آنها از بسياري جملات امام و ساير شخصيت هاي انقلابي ايران است. وقتي امام در پيامي يا سخناني مي گويد ارشاد اين ملت از جانب خالق صورت مي گيرد. گزارشگر چنين مي نويسد: "آنها (غرض ايراني ها و انقلابيون) واقعياتي را مي سازند كه به اندازه اي براي ما دور از ذهن است كه نمي توانيم منظور از ارشاد از جانب خالق چيست" (8) همان خبرنگار به قم سفر مي كند براي تهيه خبر، زيرا قم آن روز بعنوان يكي از خبرسازترين كانون ها مطرح بود. در مراسمي مذهبي شركت مي كند و شديدا از اين جملات حاضران متعجب مي شود كه "هزاران نفر از مردم سر بر آسمان برداشته مي گفتند"خدايا، بر ما رحمت كن و درهاي بهشت را به روي ما بگشا" در جايي ديگر از همان گزارش مي گويد "اين دنيا با دنياي ما تفاوت بسيار دارد". (9) آخرين جمله اي كه از سخنان آقاي براولارس انتخاب مي كنيم اينست كه از همان آغاز انقلاب اسلامي يعني حدود بيست سال قبل، ايشان به صدور انقلاب اسلامي ايران بطور غيرمستقيم اقرار كرده است. جاي شگفتي است كه اينك برخي از دگرانديشان تازه از خواب برخاسته در اين واقعيت "اظهر من الشمس" آنهم پس از 20 سال ترديد مي كنند. البته براي

ص: 1626

آنان كه سخنان مرحوم بازرگان را در همان روزها كه بحث صدور انقلاب بود در ياد دارند، تعبيري قريب به اين مضمون را گفت كه "انقلاب مگر نخود لوبياست كه صادر شود" امروز نبايد از برخي شيطنت كاري هاي بعضي دگرانديشان متعجب شوند. تازه آقايان در ميان دفاتر و يادداشتهايشان يا روزنامه هاي آن روز گشته و دنبال كرده اند، و يا به حافظه خود اگر از كار نيفتاده باشد مراجعه كرده اند و از آقاي بازرگان سرمشق گرفته اند. آنهم در حالي كه در اثر انقلاب اسلامي اينك دنيا متفكر شده است، بيدار شده است و چونان اقيانوسي خروشان از هر گوشه عالم نداي حق طلبي ملت ايران به گوش مي رسد و صد افسوس كه پيري كار دست آدم مي دهد، هم اندكي ضعف ديده در پي دارد و هم اندكي مشكل شنوايي كه تششع انوار انقلاب را در آنسوي عالم بوضوح ببيند و طنين انقلاب اسلامي را از زبان نسل انتفاضه و رنگين پوستان امريكا و گرسنگان افريقا و قلب بوسني و هرزگوين و افغانستان و شوروي و اروپا و ساير ممالك جهان بشنوند. جمله نسبتا عميق و منصفانه آقاي براولارس كه الحق از برخي افراد ايراني كه چند سالي را هم در مسئوليت اجرايي انقلاب بوده اند واقع بينانه تر است آنهم در حالي كه از اين سخنان

ص: 1627

دقيقا 20 سال مي گذرد اينست كه: "يك ندا از مسجد دنيا را تكان مي دهد، شهر مقدس قم در ايران مسجد اعظم كه آدمهاي بي ايمان حق ورود بدانجا را ندارند، در نورآبي و طلايي كه از نظر مسلمانان اين كشور مظهر مقدسي بشمار مي رود، مي درخشد. اين محل پرستشگاه بزرگ و همچنين يكي از مراكز بزرگ قدرت در جهان است. در اين محل تصميي اتخاذ مي شود كه در نتيجه آن دنيا و همچنين كشور كوچك سوئد تكان مي خورد، يكي از چهار شريان حياتي نفت جهان از اين نقطه كنترل مي شود" (10) بي ترديد هنوز هم براي جهان غرب برخي از ابعاد شخصيتي امام ناشناخته مانده است. البته غرب حداقل به دو جهت سعي داشت شناخت دقيق، كامل و جامعي از امام بدست آوردنخست اينكه بتواند در همان ابتداي انقلاب در كنترل و تنگنا قرار دادن يا دور زدن امام آگاهانه عمل كند; ديگر اينكه با شناخت امام ، اگر در آينده به چنين افرادي در جهان اسلام با شرايطي مشابه امام برخورد كرد، بتواند موضعگيري كارآمدي داشته باشد، به همين جهات و دلايل ديگر ازهر شخص و موقعيت و مناسبت درصدد بود كه به اطلاعات بيشتري پيرامون امام دست يابد. در ابتدا، دولت امريكا سعي داشت دنبال افرادي بگردد كه يا روي امام نفوذ داشته

ص: 1628

باشند يا حداقل امام آنها را به حضور بپذيرد تا از اين طريق بتواند اخباري بدست آورد، چون در طول تاريخ تا آن زمان با چنين شخصيتي روبرو نشده بودند. در 13 بهمن 1357 توسط خبرگزاري آسوشتيدپرس خبري به سراسر جهان مخابره شد كه اگر چه منابع خبري شخصي ايراني است اما در شناخت يكي ديگر از ابعاد شخصيتي امام و شيوه هاي مبارزه ايشان آنها را ياري مي داد. پس از مخابره اين گزارش دريافتند كه، حتي نزديكترين پيروان و همراهان حضرت امام چه آنانكه از آغاز نهضت پيرو و همراه ايشان بوده اند و چه آنانكه در برهه اي از تاريخ انقلاب تحت شرايطي خاص در شطرنج مديريت كشور بكار گماشته شده بودند و از نظر خارجيان حتي از نزديكان امام هم معرفي مي شدند (مثل مرحوم بازرگان) از تصميمهاي آينده و سياست و شيوه هاي خاص امام براي آينده نهضت كاملا بي خبر بودند. بواقع هيچكدام از ياران امام از روند تصميم گيريهاي مهم و آتي امام پيرامون مسائل و جريانهايي كه پيش مي آمد مطلع نبودند. مثلا مرحوم بازرگان حتي از تصميم مهم امام در تشكيل "شوراي انقلاب اسلامي "هنگامي كه در پاريس بود، خبر نداشت. مرحوم بازرگان در پاسخ سؤال خبرگزاري آسوشتيدپرس در 13 بهمن 1357 چنين اظهار مي دارد: "تصميم آيت الله در تشكيل شوراي انقلابي -

ص: 1629

اسلامي، كه در پاريس اتخاذ شده حتي براي نزديكترين پيروان او نيز موجبات تعجب را فراهم كرده است. " (11) برخي ممكن است در اين سخن آقاي بازرگان ترديد كنند و خلاف اين بينديشند، يكي از موثقترين منابع در نهضت اسلامي ايران وجود يادگار امام مرحوم حاج احمد آقاست، كه در سخناني در تاريخ دوازدهم بهمن ماه 1371 در تبيين ديپلماسي و نيز در توضيح برخي تصميم گيري مهم و حساس و انقلابي امام خميني شواهدي را يادآور مي شود. "در به هم زدن اين ساختار امام قبل از اين كه دولت موقت بجنبد دستور قطع رابطه با مصر را صادر كردند. بدون مشورت با احدي حكم اعدام سلمان رشدي مرتد را صادر نمودند، بدون توجه به مسائل سياسي و روابط ديپلماتيك به وزارت امور خارجه دستور مي دهند تمام سفراي جمهوري اسلامي ايران در كشورهاي عضو بازار مشترك اروپا را فرا بخوانند. بدون درنگ دستور انهدام كتابفروشيها و ناشرين كتاب موهن آيات شيطاني را در سراسر جهان صادر مي كنند. بدون معطلي دستور اعدام ناشرين را صادر كردند. دنياي استكبار هميشه دنبال مواضع امام (س) دوان بود و امام هرگونه كه مي خواستند آنها را تحقير مي كردند مواضع سازش ناپذير و پرصلابت امام در مسئله سلمان رشدي كار را به آنجا كشاند كه بوش رئيس

ص: 1630

جمهور امريكا براي اولين بار به مسلمانان امريكا به مناسبت عيد فطر تبريك گفت. "تاچر" از مسلمانان انگليسي به خوبي ياد كرد و علي الظاهر با آنان اعلام همدردي نمود سياستبازان غربي يكي پس از ديگري سفراي خود را با ذلت به تهران فرستادند و عذرخواهي كردند. سران كشورهاي اسلامي ناچارا اين موضوع را محكوم كردند و حكم ارتداد رشدي در نزد افكار عمومي تثبيت شد. " (12) اينك كه پس از سالها به شيوه هاي مبارزاتي و تصميم گيريهاي مهم امام مي انديشيم بايد اقرار كنيم كه امام از ايمان و يقيني برخوردار بود كه ديگران با آن هزاران كيلومتر و منزل فاصله داشتند، معمولا در اين مواقع افرادي كه اندك ضعف و ترديدي در اتخاذ تصميم دارند لازم مي دانند در هر موردي چند نفر را گردآورند و موضوعي را به بحث بگذارند اما امام كه از ابتداي نهضت هرگز كوچكترين ترديدي بخود راه نداده است چه لزومي داشت براي يقين شوراي انقلاب، يا موارد ديگر منتظر بماند تا هياتي از ايران بروند و با آنها مشورت كند. از جمله مسائلي كه مي توان پيرامون شخصيت امام از منظر خارجيان يادآور شد اينست كه متاسفانه بسياري از گزارشگران، خبرگزاريها، ارباب جرايد و مطبوعات در حلقه اي متصل به يكديگر وابسته به شبكه جهاني صهيونيزم و اردوگاه تبليغي غربند. جاي

ص: 1631

ترديد نيست اگر مدعي شويم بسياري از عوامل خبري شبكه هاي خبري و راديو تلويزيوني دنيا بويژه جهان غرب از عوامل جاسوسي و اطلاعاتي كشورهايند به همين دليل و با وجود سيطره و پوشش عظيم خبري و ماهواره اي كه بر جهان اطلاعات و اخبار دارند همواره معرفي شخصيت واقعي امام و بيان ابعاد گوناگون آن عزيز، براي ايرانيان مسلماني كه از نزديك و بدون تحريف آنرا ديده و شناخته اند مهم بوده است. اين بماند كه عوامل استكبار براي تضعيف و تخريب آن وجود نازنين چه خرجهاو طرحها و توطئه ها و دسيسه ها كه نچيدند; اما از آنجا كه خداوند اراده كرد بود يكي از اوليايش را در روزي زمين ياري دهد تا دينش را تقويت كند، بسياري از آن توطئه ها و نقشه ها مؤثر نيفتاد و خورشيد وجود امام همواره در دل و جان عاشقان انقلاب اسلامي مي درخشيد. از ميان صدها هزار مورد گزارشهاي كذب و غيرواقع و تحليلهاي نادرست و تحريف يافته گاهي بر سلسبيل استثناء به مواردي برمي خوريم كه جاي شگفتي دارد. از آنجمله در ماهنامه شاهد شماره 184 پانزدهم تير 1368 گزارشي را به نقل از خبرگزاري آسوشيتدپرس در معرفي امام مي خوانيم، جاي شكرش باقي است كه براي لحظه اي بر سر عقل بيايند و تعاريفي واقعي از آن رهبر الهي

ص: 1632

را بزبان آوردند يا با قلم ثبت كنند: آنچه مي توان از آن جملات استخراج و تفكيك كرد بقرار زير است: 1- آيت الله خميني جهان را تكان داد. 2- آيت الله خميني فردي بود با چهره اي مصمم و پولادين. 3 - آيت الله خميني راهنماي مطلق ايران بشمار مي رفت. 4- آيت الله خميني در برخورد با مخالفين به گونه اي رفتار مي كرد كه گويا آنها در مقابل ايشان فاقد قدرت هستند. 5 - امام خميني هرگزسازش نمي كرد. 6 - در چهره او (امام خميني) هيچ نشاني از ترديد و آشفتگي دروني ديده نمي شد. 7 - در تمامي دوران ملتهب انقلاب ايران پيام او (امام خميني) ساده باقي ماند " شاه بايد برود. " 8- هيچكدام از پيشنهادهاي متعدد سازش در اين زمينه بجايي نرسيد. اگر چه بحث تاثير ايران بر كشورها و ملتهاي ديگر بميزاني روشن است كه منكرين آن به منكرين خورشيد مي مانند، اما از همه مناطق و سرزمين ها بيشتر بايد نفوذ و تجلي انقلاب اسلامي را در كشورهاي مسلمان و از آن ميان در سرزمين فلسطين جويا شد. وقتي صهيونيزم از يك طرف ايران را در راس مخالفان خود قرار داده است و امريكاي جهانخوار هم رسما اعتباري را براي مقابله با انقلاب اسلامي ايران و بنيادگرايي اسلامي و

ص: 1633

دولت و كشور ايران اختصاص مي دهد آيا براي كسي جاي اندك ترديدي باقي مي ماند كه آنها از خطر گسترش انقلاب اسلامي در سرزمين هاي اشغالي شديدا بوحشت افتاده اند. البته امريكا از خطر ديگري نيز خوف دارد و آن گرايش شديد رنگين پوستان خود امريكا به اسلام است. در آنصورت ديگر نمي تواند بگويد اين ها خارجي اند، بيگانه اند و تعابيري از اين قبيل. امريكا جغرافياي جهان را در مقابل چشم دارد و مي داند كه اگر دو سه كشور ديگر از كشورهاي منطقه دنبال حكومتي از نوع ايران باشند يا به تفكري از نوع تفكر و تلقي امام خميني از اسلام روي آورند در آن صورت نه تنها براي اسرائيل غاصب كه حتي براي حضور نظامي امريكا هم در منطقه پايگاهي نخواهد ماند. راستي عراق تاوان چندين موشكي را كه به اسرائيل زده است هنوز پس داده است؟ امريكا بخوبي از آتش كينه اي كه در سينه همه مسلمانان جهان عليه اسرائيل نهفته است و هر لحظه ممكن است شعله ور شود با خبر است. كمينه دلمشغولي امريكا از قبل انقلاب اسلامي و صدور افكار انقلابي حضرت امام از دست دادن پايگاههاي مهمي است كه در منطقه دارد و پيشانيش سقوط و محو اسرائيل است; زير پاي فرزندان آزاد شده فلسطين، لبنان و ساير عاشقاني كه آزادسازي قدس

ص: 1634

را در راس آرزوهاي خود دارند. براي شناخت بهتر تاثير انقلاب اسلامي ايران و انديشه ها و افكار انقلابي و بلند امام خميني حتي بيان روستائيان لبناني و بيداري كه از اين تاثير حاصل آمده است به گزارش و تحليل هفته نامه انگليسي ابزوور دقت كنيد: ". . . دو رويداد بزرگ سياسي كه در زمان ما رخ داده است بي چون و چرا متعلق به شيعيان است، يكي از رويدادها، پيروزي انقلاب اسلامي و سرنگوني حكومت طرفدار غرب شاه بود ديگري تسليم اسرائيل در لبنان است. . . . روستاييان مسلمان لبناني كه شور ديني شان برانگيخته شده، و از امام خميني الهام مي گيرند، زخمهايي به اسرائيل وارد ساختند كه هيچ نيروي ديگر ظرف چهل سال اخير وارد نساخته بود. " (13) همانگونه كه قبلا اشاره شد اگر فقط نظريات رهبران، انقلابيون و مجاهدان بزرگ فلسطيني را پيرامون تاثير اسلامي بر انقلاب مردم فلسطين گردآوري كنيم چندين جلد كتاب خواهد شد تا چه رسد كه آنها را بشكافيم و اندكي در ترازوي نقد و تحليل بگذاريم. يكي از انديشمنداني كه وجودي گرم از ارادت امام و انقلاب اسلامي دارد دكتر فتحي ابراهيم است كه از موضع سخنگوي جهاد اسلامي فلسطين به گسترش انقلاب اسلامي در فلسطين و لبنان پرداخته و در اين موضوع به تفصيل

ص: 1635

سخن رانده است. قبل از آنكه عين سخنان ايشان را بياوريم مهمترين مدخلها و موضوعات كليدي و پيامهايي را كه از سخنان دردمندانه و از سر سوز ايشان مي توان استخراج و تفكيك كرد به قرار زير برمي شماريم: 1- هيچ انقلابي به اندازه انقلاب امام خميني (رحمة الله عليه) نتوانسته است ملت فلسطين را به هيجان آورد. 2- انقلاب اسلامي ايران اين باور فلسطينيان را تغيير داده است كه شكست دادن يهوديان امكان پذير است. 3- انقلاب اسلامي ايران به فلسطينان ياد داد همانگونه كه شاه با رهبري امام و عزم ملي به زباله داني تاريخ افكنده شد پس مي توان شيطان بزرگي چون امريكا و اسرائيل را نيز شكست داد و شرشان را از سر منطقه كوتاه كرد. 4- انقلاب اسلامي به ما ياد داد كه با الهام از دين اسلام، معجزه امري ست يافتني است. 5- ملت مجاهد فلسطين به انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي ايران به ديده تقدير و احترام مي نگرند. 6- ملت فلسطين امام خميني را از رهبران ماندگار و جاويدان امت و تاريخ اسلام مي دانند. 7- امام خميني براي فلسطينيان بمثابه چراغ اميدي براي مبارزه با مستكبرين بوده است. 8- در طول دو سال از عمر انتفاضه هيچ مساله اي به اندازه رحلت حضرت امام خميني ملت فلسطين را متاثر و

ص: 1636

غمگين نكرده است. 9- ما تصاوير ايشان (حضرت امام خميني) را مخفيانه به داخل سرزمين فلسطين مي برديم و مساجد و منازلمان را با عكس امام تزيين مي كرديم. 10- هيچ سلولي كه در آن جوانان متعهد و مجاهد فلسطيني باشند پيدا نمي كنيد، مگر آنكه تصاويري از حضرت امام توسط فرزندان فلسطين بر دروديوارهايش الصاق شده باشد. 11- در زندانهاي اسرائيل عكس امام به مجاهدان، روحيه مي بخشد، اسرائيليها نمي توانستند ما را از الصاق عكس هاي حضرت امام منع كنند و اگر عكس را برمي داشتند عكس ديگري در جاي آن آويزان مي كرديم. 12- دژخيمان صهيونيسم ابتدا بي حرمتي مي كردند و عكس ها را پاره مي كردند ولي در اثر واكنش خشم آلود مردم ما متوجه شدند كه اين كار نتيجه عكس دارد. 13- دژخيمان صهيونيزم متوجه شده اند كه اينك عكس امام در قلب يكايك فلسطيني ها نقش بسته است و الان پس از مشاهده پايداري فلسطينيها و اصرار آنان براي حفظ و نگهداري عكس امام، اين امر را ناديده مي گيرند. راستي اين عبارتها و كلمات از سر تعارف و تمجيد صرف است؟ اين كلمات كه درك آنها و ميزان تاثير آنها تن آدمي را مي لرزاند از چه چيز خبر مي دهد؟ اين سخنان در حالت شاعرانه گفته شده است يا از سرشوق و شور و علاقه. اين سخنان مبارزي است كه

ص: 1637

خود طعم تلخ زندان و شكنجه دژخيمان صهيونيزم را درك كرده و با رگ و پوست و تا استخوان وحشيگريهاي آنان را احساس كرده است. اين سخنان خود كتابي روشن از بيداري است، گنجينه گرانبهاي خاطرات مبارزي است كه در لحظه لحظه عمر امام خميني را در كنار داشته است. تصويرش را بر لوح جان حك كرده است. اين سخنان برآمده از احساس صرف جواني نيست كه صرفا از سر جواني بزبان آورده باشد. تازه اگر جواني از شدت عشق امام خميني به مرحله اي برسد كه بگويد ما عكس و چهره امام خميني را در قلبمان جاي داده ايم خود گوياي نهايت رشد و بلوغ سياسي - مبارزاتي است. همين شدت عشق و علاقه به امام و انقلاب اسلامي است كه اسرائيل را دچار مشكل كرده است. همين مهرورزي است كه پشتوانه استمرار مبارزه فلسطيني ها و لبناني ها با دست خالي در برابر اسرائيل غاصب است. همين محبت الهي است كه بي ترديد از جانب خداوند نسبت به امام در دل آنها افكنده شده است، محبتي كه در دل كودكان خردسال انتفاضه هم جاي گرفته است. حديث انقلاب اسلامي و نفوذ معنوي حضرت امام را از هر زبان كه بشنويم نامكرر است. غير از آنكه حضرت امام در روح و جان مسلمانان حيات تازه اي دميد

ص: 1638

كه به مسلماني خويش ببالند به مسلمانان نيز جراتي داد تا از اسلام حرف بزنند و زمينه اي را حاصل آورد كه آن ذهنيت از اسلام كه قبل از امام و انقلاب هم بود عينيت يابد. يكي از انديشمنداني كه به بررسي اسلام و امام پرداخته آقاي سيد صدرالدين از كشور الجزاير است. از جمله نكات مهمي كه از مصاحبه ايشان مي توان يادآور شد و بگونه اي تصوير و چهره منور امام و انعكاس انقلاب اسلامي را در آن ديد عناوين، سرفصلها و محورهاي زير است. 1- اگر قرار باشد مردمي را كه قبل و بعد از امام زندگي مي كردند از بعد اسلامي و مسلماني مقايسه كنيم نتيجه مي گيريم كه مردم قبل از امام خميني، مسلمان بودند ولي بعد از ايشان بود كه به اسلام واقعي عمل كردند. 2- امام خميني بود كه توانست اسلام ناب محمدي را از اسلام امريكايي متمايز كند. 3 - امام خميني به مسلمانان قدرت داد كه بتوانند تواناييهايشان را بشناسد و بروز دهند. 4- امام خميني از ميان مردم برخاست و به ما توكل و اتكاء بخداوند را در عمل ياد داد. 5- ساده زيستي زندگي امام خميني بواقع زندگي و چهره رسول الله (ص) را به مسلمانان ياد داد. 6- امام خميني بلحاظ معنوي و تقديس براي

ص: 1639

مسلمانان رهبري عزيز بود كه در سوگندهايشان به امام سوگند مي خورند. 7- غير ممكن است مسلماني حق جو باشد ولي در خانه و قلبش امام خميني حاضر نباشد. 8- امام خميني سرآغاز عصر و فصلي جديد در حيات اسلام و مسلمانان است، شخصيتي كه افقهاي نويني از اسلام را به مردم نشان داد. 9- با جرات مي توان ادعا كرد كه تمام حركتهايي كه در كشورهاي اسلامي، خواه الجزاير، خواه مصر، و يا در امريكا و اروپا انجام مي شود به سبب نفوذ امام خميني و انقلاب اسلامي است. 10- به واسطه وجود امام خميني و انقلاب اسلامي بايد گفت پس از دهه 1980 ديدگاههاي مسلمانان بسيار به هم نزديك تر شده است. 11- براي افرادي كه مسلمان نيستند، خواه مسيحي باشند يا داراي هر دين ديگر باشند و حتي آنان كه اساسا به خدا معتقد نيستند بعد از انقلاب اسلامي و امام، فرصت پذيرش اسلام وجود

ص: 1640

دارد. 12- امام خميني حتي به اعمال و تكاليف شرعي مسلمانان مثل حج روح و جان تازه اي بخشيد. (14) راستي اگر موارد يازده گانه فوق را كه از خلاصه سخنان آقاي سيد صدرالدين ذيل عنوان شخصيت و نقش امام خميني در جهان معاصر استخراج شده است نمونه كامل و بارزي از صدور انقلاب اسلامي ندانيم، پس چه بدانيم؟ از اين نمونه ها فراوانند. نكته قابل توجه اينست كه اين افراد شناخت عميق و دقيق را از انقلاب اسلامي از حضور چندين ساله در ايران فرا نگرفته اند بلكه با وجود امواج متعدد و متنوع ضد اسلامي رسانه هاي خبري تبليغي غرب، با وجود جو مسموم غرب عليه امام و انقلاب اسلامي توانسته اند به اين حقايق دست يابند. از جمله متفكران و انديشمندان مبارز ديگري كه به تحليل انقلاب اسلامي و ترسيم چهره امام و انعكاس و گسترش انقلاب اسلامي در جهان معاصر پرداخته است آقاي راشد الغنوشي رهبر حركت اسلامي تونس است. ايشان گويا در جايگاه يك جامعه شناس سياسي قرار گرفته و ابعادي ديگر از امام و انقلاب اسلامي را شناسايي و كشف و بيان داشته است. آقاي راشد الغنوشي معتقد است قرن حاضر به نوعي، اسير جاهليت مدرن و نوين است. او معتقد است آنچه به استعمارگران تعلق دارد بنيانهاي "جاهلي"

ص: 1641

است. و انقلاب اسلامي اين بنيانهاي باطل را بهم زده است. انقلاب اسلامي به احياء و احضار مفاهيم بلندي در زندگي مسلمانان و بشريت اقدام كرده است از آنجمله اند; روحيه خدايي "رباني"، روحيه شهادت طلبي، مقاومت، جهاد. بر خلاف انقلاب اسلامي جنبشهاي اسلامي ديگر، پيوسته درصدد رفع اختلاف نظر با قدرتهاي امپرياليستي برآمده اند، در حاليكه توانسته است سلطه همه جانبه استعمارگران را در سايه اتحاد و هماهنگي توده ها، درهم بكشند. انقلاب اسلامي توانسته است تا حد زيادي از بحثهاي نظري پا را فراتر بگذارد وعدالت اجتماعي را كه قبل از انقلاب جنبه تئوريك داشت به وادي عمل بكشاند. البته آقاي الغنوش بسيار واقع بينانه با انقلاب برخورد مي كند و مي داند كه اين بركات و ثمرات به بهاي گزاف بدست آمده است. مي داند كه محاصره اقتصادي اولين حربه اي است كه متجاوزين و دشمنان انقلاب اسلامي و استكبار جهاني براي مقابله با انقلاب اسلامي بكار مي برد، و از اتفاق، خوب هم درك مي كند كه چون مسلمانان ايران از پشتوانه ايمان برخوردارند، رنج ها و كمبودها را بجان مي خرند تا از اهداف معنوي و بلند انقلابشان دفاع كنند. آقاي الغنوشي در تحليل خود به نكته اي اشاره كرده است كه اگر چه بسيار عميق و ظريف است اما بايد گفت حداقل سي سال قبل از ايشان امام خميني از

ص: 1642

آن خبر داده است. آقاي الغنوشي امريكا و شوروي را از بعد مذهبي با يكديگر مقايسه مي كند و مي گويد: " شايد اين مسئله چندان تعجبي را بر نيانگيزد كه در ميان افراد برجسته مذهبي نيز اين عقيده رواج دارد كه در مقايسه بين امريكا و شوروي بهتر است كه امريكا را انتخاب كنيم، چرا كه امريكاييها حداقل "كتاب آسماني" دارند! در انقلاب اسلامي ايران كسي اهميتي به روابط اجتماعات فوق يا كليسا يا غير آن نمي دهد. آنان بر اين اعتقادند كه امريكا و روسيه چه با خدا و چه بي خدا - جهان را از نظر تجاوز بين خود تقسيم كرده اند و ماهيتا با يكديگر فرق ندارند (15) ". اما بار ديگر آن كلام روشن و ماندگار امام را مرور كنيم كه در سالهايي بيان فرمود كه بسياري از نسل امروزي بدنيا نيامده بودند و حتي بسياري از مردان سياستمدار جهان فكر مي كردند واقعا امريكا و شوروي عميقا با يكديگر در تضادند و برخي كوته بينان و متاسفانه مسلمانان متحجر عالم اسلام هم، با همان توجيه ظاهرفريبي كه آقاي الغنوشي بدان اشاره كرده است آمريكا را بر شوروي ترجيح مي دادند، اينك از سر عبرت و معرفت اين جمله يا عبارت قصار امام را باز بخوانيم كه: "تمام گرفتاري ما از امريكاست، تمام

ص: 1643

گرفتاري ما از اين اسرائيل است، اسرائيل هم از امريكاست" (16) آقاي الغنوشي به مقايسه شعارهاي برخي حركتها و نهضت هاي اسلامي مي پردازد و بر نكته جالبي تاكيد مي ورزد مي گويد: شعار قرآني حركت "سلفي" اين بود كه: "به ريسمان خدا چنگ زنيد و متفرق نشويد" شعار "اخوان المسلمين" در زمان "سيد قطب" اين بود: "آنانكه به خدا ايمان نياورده اند، گمراهانند. " اما مهمترين شعار ايرانيان در انقلاب اسلامي اين است كه: "بدرستيكه وعده داده ايم مستضعفين را وارث زمين گردانيم. " انصاف بايد داد كه شعار انقلاب اسلامي براي حركت جهان اسلام بسيار كارسازتر است. فرق است بين اين كه كناري بنشيني و بگويي حساب ما از حساب گمراهان جداست كه البته جداست، اما از اين شعار جوشش و كوشش و حركت و جنبش درنمي آيد. واقعا اين شعارها را وقتي در كنار اعلام مواضع صريح امام مي گذاريم كه در سي و هفت سال پيش تنها و يكتنه قيام كرد و چنين رسا با آواز بلند فرمود: "من اكنون قلب خود را براي سر نيزه هاي مامورين شما حاضر كرده ام ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در مقابل جبارهاي شما حاضر نخواهم كرد" (17) يا از اين عبارت تكان دهنده و تاريخي امام كه فرمود: " خميني را اگر بردار هم بزنند تفاهم نخواهد كرد". (18)

ص: 1644

و اين كلام و فرياد تاريخي را كه بواقع به قلب استكبار جهاني زد، آن روزهايي كه كسي را جرات نبود به امريكايي ها چپ نگاه كند و حتي كوچكترين مخالفتي با عوامل امريكا در ايران ابراز دارد: "امروز سرو كار ما با اين خبيث هاست، با امريكاست، رئيس جمهور امريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما، امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما. . . " (19) نكته ديگري كه در سخنان و تحليلهاي آقاي الغنوشي قابل توجه است اينكه ايشان معتقد است برخي جنبشهاي اسلامي در مراحلي از حيات و تكامل خود از جانب روشنفكران مذهبي، ضربه هايي خورده است. دقيقا خطري است كه در مواقعي انقلاب ما را تهديد مي كند، او معتقد است "وجود روشنفكران مذهبي پديده جديدي است، آنان در مدارس غربي، يعني همان كساني كه به سرزمينهاي اسلامي حمله مي برند تحصيل كرده اند و به همين دليل، عدم اعتماد و اطمينان نسبت به ايشان در بين توده هاي مردم وجود دارد (20) ". راستي مگر انقلاب ما در مرحله اي از روشنفكران مذهبي چون بني صدر و نهضت آزادي و برخي طيفها و افراد ديگر چون قطب زاده و ديگران ضربه نخورده است؟ مگر نه اينكه اينان از گرد راه رسيدند و آگاهانه خود را در مراكز

ص: 1645

و سمتهاي حساس جا دادند و حتي به مدارج و مسئوليتهاي مهم كشوري هم رسيدند اما دقيقا بجهت همان سست اعتمادي و سست اعتقادي نسبت به اسلام و مردم و امام و انقلاب از پشت به انقلاب خنجر زدند. اين همان نكته مهم و اساسي است كه آقاي الغنوشي وجه مشترك بسياري از نهضت هاي اسلامي مي داند. آقاي غنوشي جدايي دين از مذهب را به زمان كمال آتاتورك در عصر حاضر و در زمان بني اميه در دوره هاي گذشته مي كشاند. آقاي الغنوشي به مقايسه تشكيلات مستقل مذهبي بين شيعيان و اهل سنت مي پردازد و اتفاقا به نتايج بسيار خوب و حكمت آميزي دست مي يابد كه از بيان آن صرفا براي جلوگيري از كوچكترين شائبه تفرقه، خودداري ميشود. بحث مهم و محوري ديگري كه از رابطه امت و امام بين شيعيان منتج مي شود يكي اطاعت و پيروي مردم از علماي ديني است و ديگر آشنايي امام خميني با زبان توده هاست. راستي اگر امام خميني قرار بود هميشه از موضع فقيهي كه از جايگاه بالاي فقه سخن مي گويد، با مردم حرف مي زد، يا از موضع عارفي كه هفت شهر عشق را طي كرده و در قاق قله معرفت، همنشين عنقاي مقرب شده است، حرف مي زد يا از جايگاه فيلسوفي سخن مي راند كه بالاي منبر استدلال و براهين و

ص: 1646

قضاياي فلسفي نشسته باشد، مي توانست در بسيج توده هاي ميليوني و جهان اسلام تا آن حد موفق باشد؟ بي ترديد خير. آقاي الغنوشي از متفكران و انديشمنداني است كه واقعا عميقانه انقلاب ما، محورها، اركان، فلسفه، اهداف و علل پيروزي و نقاط قوت، رموز سربلندي، جايگاه روحانيت و در راس همه محورها موضع و نقش بي نظير امام را در انقلاب اسلامي درك كرده است. از جمله موضوعات مهمي كه در تحليل و معرفي شخصيت حضرت امام بيان داشته است اينكه: " امام خميني در پناه خشكاندن فرقه گرايي در جهان اسلام بود كه توانست ساير منابع غير شيعه را نيز در كنار خود داشته باشد. (21) " امام خميني بيش از هر فرد ديگر به امت واحده اسلامي" مي انديشيد. پايان سخن و مقاله را نقل قسمت پاياني سخنان آقاي الغنوشي قرار مي دهيم كه براي ساير كشورها و حركتها و جنبشهاي اسلامي درسهاي روشن و اصول بسيار هدايتگر و عبرت آموزي را به همراه دارد. "اين انقلاب براي نخستين بار در تاريخ، عظيم ترين بخشهاي توده ها و مظلومترين آنان در تمامي طبقات و سرانجام تحصيل كرده ها را به سوي خود جلب كرد. در اينجا يادآوري نقش بسيار ارزنده زنان ايراني در انقلاب قابل ذكر است. انقلاب ايران، اعتبار و آبروي خود و ايدئولوژي و نفوذ آن در

ص: 1647

عواطف، تمايلات و سنتهاي ارزشمند توده ها را بدان پايه كه پيش آمد، تا حد زيادي به جانبازي و قيام زنان در اين انقلاب مديون است، هيچكس به اندازه زنان توان و قدرت براي برانگيختن انقلاب با ابراز ويژه ايشان، يعني احساس و نفوذ در روح را ندارد. خلاصه كنيم: انقلاب ايران يكي از موفقيتهاي عظيم در جهان معاصر اسلام است. حادثه اي تعيين كننده كه به عنوان بهترين نمونه در حركت جنبشهاي اسلامي معاصر باقي خواهد ماند. از نظر مسائل اجتماعي و سياسي و شيوه عمل، دقيقا به بنيانهاي اسلامي توجه شده و روش شيعي را كه مدتها وضع نامساعد و شرايط اسفباري داشت به عنوان ابزار تحول اجتماعي به كار گرفته است. انقلاب توانسته است مرزهاي ناسيوناليستي و فرقه گرايي را در هم كوبيده و در دل تمامي توده هاي تحت ستم و انسانيت شكنجه ديده نفوذ كند و در واقع، با پيروزي اين انقلاب، اسلام براي نخستين بار توانسته است به عنوان تئوري "انقلاب جهاني" مطرح گردد. انقلاب ايران توده ها را آماده جهاد و شهادت، جانبازي و سازندگي كرد; بدان گونه كه تاريخ معاصر اسلام هرگز شاهد آن نبوده است. با انفجار قدرتهاي انباشته شده مردان، جوانان و توده هاي عادي و گمنام همان گروه هايي كه غريبان كمترين بها را به آنها مي دهند; همان گروه هايي كه

ص: 1648

هرگز در "مدرنيزه كردن غرب" شركت نداشته اند - انقلاب ايران به ثمر رسيد; با تكيه و تقوا و اخلاق ايشان بود كه امام خميني و ياران و همراهان وي توانسته اند تمامي دشمنان انقلاب را از صحنه خارج سازند. امام خميني و مردان "اجتهاد" كه در اطراف او بودند - مطهري، طباطبايي، حسسين فضل الله توانسته اند ريشه فرقه گرايي را بخشكانند و به بنيانهاي اساسي انقلاب قوام و عمق ببخشند. آنان چنين حركتي را با اعتقاد به امدادها و الهامات الهي آغاز كردند و سعي كردند ساير منابع غير از شيعه را نيز در كنار خود داشته باشند; اين ديدگاه نقطه عطفي در انقلاب ايران است كه مي بايست بر آن تكيه كرده و آن را تقويت كرد. آنها همچنين توانسته اند انقلاب را در مقابل گروه هايي كه در زمان شاه در ميان طبقات تحصيل كرده و تحت تاثير ارزشهاي غربي تشكيل شده بودند از جمله، مجاهدين خلق، ملي گراها، كمونيستها، ليبرالهاي اسلامي و چپيها، حفظ كنند. آنها همچنين در احاطه بر ارتش، از طريق ايجاد نهادهاي مناسب و به كارگيري ميليونها جوان آموزش ديده و اعضاي كميته انقلاب كه به راستي مهمترين عامل مقاومت عليه ضد انقلابيون هستند، موفقيت كامل بدست آورند و اين كار تا زماني كه پايه هاي انقلاب قوام و استحكام اساسي

ص: 1649

بيابد، ادامه خواهد داشت. آنها توانستند نقشه ها و توطئه هاي جهاني بي شماري را كه در جهت سركوب انقلاب طرح مي شد در نطفه خفه كنند. از اين جنبه شايد بتوان گفت ايران به معجزه اي دست يافت كه در تاريخ معاصر اسلام بي نظير است و آن ايجاد جبهه داخلي خودكفا و جبهه متعدد خارجي و قدرت و توانمندي شكوهمند در هر دو جبهه مي باشد. چه كسي مي تواند انقلابي را كه اينگونه توانمند بر روي پاي خود ايستاده و نقطه اميدي براي مسلمانان جهان گرديده و خشم و دشمني غرب را به جان خريده است، انكار نمايد؟ امام خميني و خط او، توانسته است پس از قرنها، شيعه را به تاريخ اسلام بازگرداند; او توانست اين كار را با زنده كردن فلسفه "غيبت امام" در قالب فقيه و ولايت فقيه به انجام برساند. آيا او توان اين را خواهد داشت كه تاريخ دردناك و اسفبار شيعه را از زير بار اختلاف بر سر چهار خليفه اول نيز برهاند؟ واقعيت اين است كه رهبران جهان سنت و علماي سني واقعا پيشرفتها و موفقيتهاي چشمگيري را كه اينك در ايران روي داده است درك مي كنند و اعتقاد دارند كه مذهب شيعه و جنبه هاي علمي سياسي آن به خوبي اجرا شده است. علماي سني چنانچه تاريخ اسفبار اسلام را

ص: 1650

در طي قرون تاريك به خوبي بررسي كنند، و به جاي جدل سياسي، به مباحثات آرام و مستدل علمي رو بياورند و باز هم سعي كنند تعصبات فرقه اي را كنار بگذارند، به درك صحيح تري از نظرات امام خميني خواهند رسيد. اين تبادل افكار و مباحثات عالمانه مي تواند، در صورتيكه مبناي آنها قرآن و سنت باشد و از هر نوع جدال كلامي و يا تلاش براي سلطه فرقه اي ديگر جلوگيري به عمل آيد و، به عبارت ساده تر تمامي تلاش بر مبناي بحث در بنيانهاي قرآني و اتحاد امت اسلام جهت تحقق رهبري جهان انساني، توسط اسلام باشد، جنبه تحقق بخود گيرد. چنانچه تلاشهاي پراكنده روشنفكران اسلامي در طي تاريخ مورد مطالعه قرار گرفته و به ويژه سعي شود اختلافات طولاني بين دو فرقه اصلي به كناري نهاده، و شالوده بناي مكتب نويني كه محمد عبده، حسن البناء، سيد قطب ابوزهره، خميني، مطهري و فضل الله آغاز كردند ريخته شود، آنچه ما بدان"صحوه" (بيداري) مي گوييم تحقق خواهد پذيرفت، و اگر به نوعي اين هدف محقق نشود با درگذشت فرزندان و پسران اين مكتب، پايان " امت" نيز در آتش اختلافات فرقه اي فرا خواهد رسيد. اينك در ايران تلاشي بين پيروان "تجديد" و محافظه كاران مخالف "تجديد" در جريان است. يكي از مشخصه هاي حركت

ص: 1651

"تجديد" در ميان طبقات انقلابي ايران، ذهن باز و روشن جهت تشخيص معناي حقيقي "امت" و ميراث فرهنگي انساني و در نظر گرفتن مشكلات جهان اسلام در مقياس وسيع به جاي تكيه بر شيعه مي باشد; در جهت مخالف، محافظه كاران تلاش مي كنند كه انقلاب اسلامي را به سوي تمايلات صرفا شيعي كشانده و در همين چهارچوب محدود نمايند. آيا روزي را خواهيم ديد كه تمامي امت، با تماي فرقه ها و شعب خود روشي معتدل و منطقي و بر حق را پيش گيرند؟ البته اسلام در جهان آينده مكتب و فرقه هاي فكري گوناگوني را خواهد ديد. آنچه ما آرزو مي كنيم و مي خواهيم كه انجام دهيم تعميم روحيه تحمل و صبر "سلفي "است كه باعث مي شود تعلق خاطر به "امت واحد" بيش از علاقه به فرقه اي خاص در ذهن يك مسلمان قدرت بگيرد، و تمامي تلاش ما تفهيم اين ارزش است كه برادري مباحثه و وفاداري در ميان امت اسلامي ارتباط بين فرزندان اسلام را استحكام مي بخشد. جاي كوچكترين ترديدي نيست كه اگر ملت اسلام در جهاد عليه متجاوزين و ستمگران، عليه صهيونيسم و حاميان قدرتمند عوامل سرسپرده آن در منطقه بپاخيزند، در گرماي صحنه نبرد، ترديدها و دودليها ذوب مي شود و ابرهاي تاريك تاريخ از روي چهره اصيل اسلام بر كنار مي روند;

ص: 1652

اگر چنين شود خورشيد برادري و برابري اسلامي درخشيدن خواهد گرفت. پس بياييد "حكومت علماء" را برگزينيم و پتك رعدآساي نبرد آزاديبخش فلسطين را بر فرق جهانخواران بكوبيم و دومين " حكومت جهاني اسلامي" را بر پا داريم. " (22)

پى نوشت ها

: 1. روزنامه رسالت شماره 265 سال 2 .1373. روزنامه كيهان سال 1359. انشاگري دانشجويان مسلمان پيرو خط امام 3( - مجله پيام انقلاب، شماره 413. سال 4 1364. همان منبع. 5. همان منبع. 6. روزنامه السياست، كويت شماره80. دسامبر 1981 ميلادي 7. خبرگزاري آسوشيتدپرس. بهمن 1357 روزنامه اطلاعات سال 8 1369. مقالات وزارت ارشاد اسلامي، نقل از خبرگزاري سوئد. سال 1979 ميلادي 9. همان منبع. 10. همان منبع. 11. روزنامه اطلاعات سال مهرماه 12 .1369. مجموعه آثار يادگار امام. جلد دوم. ناشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني، بهار 1375. چاپ اول. 13. اطلاعات هفتگي، شماره 14 .2327. فصلنامه حضور، شماره2 (تابستان 15 . )1374. ماهنامه شاهد شماره 131 - ارديبهشت سال 16 .1366. صحيفه نور جلد اول 17. صحيفه نور جلد اول صفحه 18 .40. همان منبع ص 19 .65. صحيفه نور جلد اول صفحه 20 .105. ماهنامه شاهد شماره 131 ارديبهشت سال 21 .1366. همان منبع. 22. همان منبع. دكتر منوچهر اكبري (دانشيار دانشگاه تهران)

ص: 1653

امام خميني و انقلاب مشروطه

14 1 چكيده: عقاب جور گشاده ست بال بر همه شهر كمال گوشه نشيني و تير آهي نيست صحبت حكّام ظلمت شب يلداست نور ز خورشيد جو، بوكه برآيد يكي از مهمترين حركت هاي مردمي عليه استبداد و بي عدالتي در تاريخ معاصر ايران، انقلاب مشروطيت است. زمينه هاي بسياري در اين حادثه، دخالت عمده اي داشت، قتل ناصرالدين شاه به دست ميرزا رضاي كرماني، كه با سيد جمال الدين اسدآبادي ارتباط ويژه اي برقرار كرده بود، در واقع نشانه اي از آتشفشان خشم مردم مسلمان نسبت به دستگاه جور و جفا بود. مظفرالدين شاه، فرزند ناصرالدين شاه، كه امام خميني و انقلاب مشروطه غلامرضا گلي زواره در 45 سالگي به سلطنت رسيد، امين السلطان را از صدارت عزل كرد و چون از هرگونه لياقت، كارداني، توانايي فكري و ذهني محروم بود، عملاً اداره كشور را به دست فرد جنايتكاري به نام عين الدوله سپرد. فشارهاي سياسي و اجتماعي وي، خشونت هاي درباريان، خيانت و فساد وابستگان به دستگاه سلطنت، فقر عمومي، ركود اقتصادي، مردم را بيش از گذشته به ستوه آورد و آنان را مهياي شورشي گسترده ساخت و اقشار گوناگون را به سوي يك اعتراض و نفرت فراگير سوق داد. اگرچه در بدو امر، حركت هاي مردمي و خيزش هاي عمومي در جهت

ص: 1654

كاستن قدرت مستبدين، ايجاد عدالت، رعايت مساوات و بهبود اوضاع معيشتي بود ولي چون اين برنامه طرح و تشكيلات مشخص، منسجم و هدايت شده اي نداشت و از رهبري پر نفوذ و تأثير گذار محروم بود، عده اي از افراد غرب زده و خود باخته كه با فرهنگ ارزشي و بومي بيگانه بودند و با معيارهاي وارداتي، انس بيشتري داشتند، موفق گرديدند تجربه اي را كه در برخي كشورهاي اروپايي به اجرا گذاشته شده بود و بر حسب ظاهر با موازين اسلامي در تعارض نبود به علماء معرفي كنند و آن را «مشروطه» بنامند و در اين بين برخي القاءات روشنفكران مشروطه خواه و عوامل ديگر موجب گرديد كه مردم قيام خود را تحت برنامه اي با عنوان «انقلاب مشروطه» سامان دهند.(1) با گسترش فريادهاي اعتراض آميز ساكنين تهران و وقوع حوادثي چون ماجراي مسيونوز بلژيكي و حادثه بانك استقراض روس، به چوب بستن بازرگانان و تعطيل نمودن بازار، عين الدوله صدر اعظم شاه، به تصور باطل خود براي سركوب نمودن فريادها و شورش هاي مردمي به خشونت دست زد، علمايي چون آية اللّه طباطبايي و آية اللّه بهبهاني و ديگر همراهان با مشاهده اين جوّ رعب و وحشت با بررسي جوانب امر تصميم گرفتند از شهر خارج شوند و به نشانه نفرت و انزجار از

ص: 1655

اعمال ننگين عين الدوله به سوي شهرري بروند و در جوار حرم حضرت عبدالعظيم حسني متحصّن گردند. صدر اعظم ستمگر و مغرور كوشيد با تهديد و فشار جلو حركت مهاجرين را بگيرد اما وقتي مشاهده كرد علما و برخي از اهالي در عزم خويش مصمم هستند، از قصد خود منصرف شد. معترضين مدّتي در حرم مذكور ماندند و سرانجام خواست هاي برحق و اصولي خود را به آگاهي شاه رسانيدند. اگرچه مظفرالدين شاه با تقاضاي علما موافقت كرد، ولي رفتارهاي ظالمانه عين الدوله همچنان ادامه يافت، بدين جهت مردم همراه با روحانيون مهاجرت بزرگتري را كه انعكاس وسيع تري داشت آغاز كردند و به سوي شهر مقدس قم روانه شدند. با اوج گيري مبارزات به رهبري علما و درخواست هاي جديد مهاجران و گسترش نفرت مردمي، سرانجام شاه تسليم تقاضاهاي علما و اقشار مردم گشت و در آغاز، عين الدوله را از صدارت بركنار نموده سپس فرمان «دارالشورا» را صادر كرد و چون مخالفان قانع نشدند، در روز يكشنبه 14 جمادي الثاني، 1324 ه.ق )13 مرداد 1285 ه.ش) فرماني ديگر صادر نمود.(2) كه به فرمان مشروطيت موسوم گرديد. پس از صدور اين فرمان، عضدالملك(از رجال با نفوذ قاجاريه) براي بازگردانيدن علما، عازم قم گشت و آنان را با تكريم و احترام به تهران آورد

ص: 1656

و چندي بعد، مجلس شوراي ملي افتتاح گرديد و به تدوين نظامنامه اي مبادرت نمود. با مرگ مظفرالدين شاه، فرزندش، محمد علي ميرزا به فرمانروايي رسيد. اگرچه وي موافقت خود را با مشروطيت اعلام كرده بود، اما با طبع استبدادي و خوي ستمگرانه اي كه داشت، تلاش هايي را براي درهم كوبيدن قيام مشروطه آغاز كرد و به بهانه اي واهي مجلس شورا را به توپ بست و بار ديگر خفقان و استبداد را بر ايران حاكم نمود. چون اين خبر اسف انگيز به شهرهاي ايران رسيد در نقاطي چون تبريز، گيلان، اصفهان، چهارمحال بختياري قيام هايي به وقوع پيوست و با وجود تلاش هاي روس و انگليس براي منصرف نمودن نيروهايي كه از اين نقاط عازم تهران بودند، نيروهاي جديد و تازه نفس تهران را فتح كردند اما با زمينه هايي نفوذي كه از قبل فراهم شده بود، حركت هاي مردمي مهار و انقلاب از درون كنترل، مسخ و منحرف گرديد، گروه هايي كه عازم تهران شده بودند در 25 جمادي الثاني، 1327 ه.ق وارد اين شهر شدند و در بهارستان به تشكيل شورايي روي آوردند كه محمد علي شاه را از سلطنت خلع و فرزندش احمد ميرزا را به حكومت برگزيد.(3)

تأمّلي در قيام

چنانچه در اين بررسي اجمالي اشاره گرديد. مشروطه قيامي است كه ماهيتي ضد

ص: 1657

استبدادي دارد و خصلت ضد استعماري در آن مشاهده نمي گردد و اساس كار تثبيت قانوني بود كه مفهومي جز نظام سياسي اجتماعي به سبك غربي نداشت. حتي برخي روشنفكران عوامل استكباري را ابزاري براي رسيدن به اين مقصد معرفي كرده اند زيرا افراد معترض به راحتي براي مقابله با ستم به سفارت و ادارات وابسته به انگلستان پناهنده مي شدند و گويا از بابت نقشه هاي استعماري اين دولت با آن سوابق زورگويي، چپاول و تحميل امتيازاتي به ايران از جمله تنباكو، رويتر، لاتاري و غير آن، هيچ گونه نگراني نداشتند.(4) البته چون حركت مزبور صبغه اي مبارزاتي بر عليه ستم داشت و شركت كنندگان در قيام خواستار اجراي عدالت بودند، علما و روحانيون با آن همراهي نمودند. امام خميني در بررسي هاي دقيق و هوشمندانه خود اين واقعيت را از نظر دور نداشته و فرموده اند: «جنبش مشروطه بر ضد رژيم بود، البته با قبول داشتن رژيم، عدالت مي خواسته اند ايجاد كنند.»(5) امام در جاي ديگر يادآور مي شوند: «... شما تاريخ انقلاب مشروطه را بخوانيد، و ببينيد در انقلاب مشروطه چه بساطي بوده است چه آن وقتي كه انقلاب شد و مشروطه به پا كرد با اين كه انقلاب تغيير رژيم سلطنتي (هم) نبود، فقط اين بود كه سلطنت استبدادي يك قشري (قدري) محدود بشود و

ص: 1658

روي قوانين مشروطه باشد.»(6) امام خميني دخالت دولت انگلستان را در مسايل مشروطه مورد توجه جدّي قرار مي دهد: «...عمّال انگليس به دستور ارباب خود اساس مشروطه را به بازي مي گيرند و مردم را نيز فريب مي دهند و از ماهيت جنايت سياسي خويش غافل مي سازند.»(7) به باور امام، قيام مشروطه نه تنها ضد استعماري نمي باشد بلكه توطئه انگلستان براي منحرف نمودن آن، كاملاً آشكار است: «...توطئه اي كه دولت استعمار انگليس در آغاز مشروطه كرد، به دو منظور بود، يكي كه در همان موقع فاش شد اين بود كه نفوذ روسيه تزاري را در ايران از بين ببرد و ديگري همين كه با آوردن قوانين غربي، احكام اسلام را از ميدان عمل و اجرا خارج كند...»(8)

نقش مؤثر علماي شيعه

اگرچه روشنفكران غرب زده درباروري فكري مشروطه با تكيه بر انديشه هاي بيگانگان تلاش مي كردند، امّا نقش علماي شيعه و روحانيت در پيدايش اين جنبش، بر دفاع از اسلام، ستيز با استبداد، عدالت خواهي و حمايت از محرومين استوار بود. بطور طبيعي اين دو طيف يعني علماي متعهد ديني و روشنفكران به لحاظ انگيزه ها و اهداف نمي توانستند با هم در تفاهم باشند. امام خميني در اين باره چنين گوهر افشاني كرده اند: «..علماي اسلام در صدر مشروطيت، در مقابل استبداد سياه ايستادند و براي ملت(مسلمان) آزادي

ص: 1659

گرفتند، قوانيني جعل كردند...كه به نفع ملت...استقلال كشور(و) به نفع اسلام است اين را با خون هاي خودشان، با زجرهايي كه ديدند و كشيدند گرفتند...»(9) آري علماي راستين با نفوذ معنوي خود در اعماق جامعه و سابقه اي كه به دليل همين ويژگي از آن برخوردار بودند توانستند جنبشي را عليه حكومت ظالمانه قاجارها پديد آورند. آزادي خواهان كه ابتدا از طبقه غير روحاني بودند احساس نمودند براي رسيدن به مقصد خود لازم است با روحانيان همدلي افزون تري داشته باشند و از اقتدار آنان به نحو احسن استفاده كنند از آن سوي علما به منظور دفاع از استقلال كشور و پشتيباني از محرومان و رفع تبعيض از مردم به اين نظر رسيدند كه نيروي جديدي در كنارشان با حكومت جور درگير است. اگرچه برخي علما نسبت به روشنفكران تند رو و خود باخته، نوعي بدبيني و انزجار از خويش بروز مي دادند اما با شدت يافتن قيام عليه حكومت قاجاريه اين اختلاف فراموش گرديد و به تدريج به دليل موقعيت خاصي كه منورالفكرها در برنامه ريزي و نگارش قانون اساسي پيدا كردند، عملاً كار فكري مشروطه به را بدست گرفتند. زماني كه قيام به وضع حساس و سرنوشت سازي رسيد علما بر سر توافق با افكار وارداتي كه توسط اين طيف ترويج و

ص: 1660

تبليغ مي گرديد و پي گيري مي شد با روشنفكران درگير شدند. شيخ فضل اللّه نوري رهبري ضديت با اين انديشه مسموم را عهده دار شد. تمامي نگراني اين دسته از مجتهدان و بزرگان شيعه به دليل رسوخ افكار جديد و فاصله گرفتن از سنت اسلامي و موازين شرعي بود. سرانجام مشروطه به سامان رسيده، كنار زدن روحانيت و حتي اخذ نقش مهم او در اعمال ولايت شرعي حتي در همان محدوده خاص كه داشت، بود.(10) امام خميني متذكر مي گردند: «...ببينيد چه جميعت هايي هستند كه روحانيون را مي خواهند كنار بگذارند، همان طوري كه در صدر مشروطه، با روحاني اين كار را كردند و اينها را زدند و كشتند و ترور كردند، همان نقشه است آن وقت ترور كردند، كشتند سيد عبداللّه بهبهاني را، كشتند مرحوم نوري را و مسير ملّت را از آن راهي كه بود برگرداندند به يك مسير ديگر...»(11) عمده ترين سياست و استراتژي روسيه و انگلستان در مقابله با نهضت مردم ايران، اين بود كه مانع از عمق يافتن اين حركت مردمي و اسلامي شوند و از تكوين برنامه اي كه نقش اصلي را در آن، مردم و رهبران صادق و راستين مذهبي به عهده داشتند، جلوگيري كنند. البته هر يك از اين دو كشور در برخورد با قيام مزبور خط

ص: 1661

مشي ويژه اي را دنبال مي كردند، يكي حصول نتيجه مورد نظر را در حمايت قاطع از دستگاه ستم مي دانست و آن ديگري خواستار استقرار نوعي نظام محافظه كارانه در چهارچوب مشروطيت بود. امّا در مجموع، محور اصلي اين سياست ها همچون دو لبه قيچي يك هدف را تعقيب مي كرد. جلوگيري از رهبري علماي شيعه و اقتدار روحانيت و برنامه ريزي نظام حكومتي بر اساس مصالح ديني، استقلال و هويت ارزشي و هموار نمودن راه استيلاي ابر قدرت ها بر ايران و در نتيجه تضعيف عزت و كرامت مردم اين سامان، از نيّات و اهداف شوم آنان بود. امام خميني درباره شگردي كه عمّال سياست خارجي در مشروطه، براي جايگزين نمودن غرب زده ها به جاي روحانيت به كار بستند، فرموده اند: «... از آن طرف عمّال قدرت هاي خارجي و مخصوصاً در آن وقت انگليسيان در كار بودند( و مي خواستند) كه اينها را از صحنه خارج كنند يا به ترور يا به تبليغات، گويندگان آنان كوشش كردند به اين كه روحانيون را از دخالت در سياست خارج كنند و سياست را بدهند به دست آنهايي كه مي توانند به قول آنها، يعني فرنگ رفته ها و غرب زده ها و شرق زده ها. كردند آنچه را كه كردند، يعني اسم مشروطه بود ولي واقعيت استبداد. آن استبداد تاريك ظلماني، شايد

ص: 1662

بدتر و حتماً بدتر از زمان سابق...»(12)

انحراف آشكار و مردم فريبي

استعمار از دو جانب در مشروطه نفوذ كرد يكي سياسي و جلب منافع خويش و ديگري نفوذ دادن افكار منحط غربي براي از بين بردن ديانت و كم رنگ نمودن ارزش هاي اصيل اسلامي. در واقع محتواي فكري مشروطه چيزي جز انديشه هاي سياسي غرب نبود. زماني كه منورالفكران با تبليغات و نقشه هاي انگلستان مي خواستند دين را به حاشيه برانند و از آن پس قوانين تصويب كنند راضي نمي شدند كه مشروطه مطابق با شرع مقدس اسلام تنظيم گردد و اين واقعيت بر بسياري از علماي شيعه مكشوف گرديد كه مسئله مشروطه صرفاً مبارزه با سلطنت نبوده است و اين خود باختگان، مذهب و باورهاي مردم را نشانه گرفته اند. امام خميني اين موضوع را با ظرافت خاص مدّ نظر قرار داده اند: «...گاهي وسوسه مي كنند كه احكام اسلامي ناقص است... به دنبال اين وسوسه و تبليغ (منفي) عمّال انگليس به دستور ارباب خود، اساس مشروطه را به بازي مي گيرند و مردم را فريب مي دهند و از ماهيت جنايات سياسي خود غافل مي سازند وقتي كه مي خواستند در اوايل مشروطه قانون بنويسند و قانوس اساسي را از روي آن تدوين كنند، مجموعه حقوق بلژيكي ها را از سفارت بلژيك قرض كردند و چند نفري كه من نمي خواهم

ص: 1663

اسم ببرم قانون اساسي را از روي آن نوشتند و نقايص آن را (با) مجموعه هاي حقوقي فرانسه و انگليس به اصطلاح ترميم كردند و براي گول زدن ملّت، بعضي از احكام اسلام را ضميمه كردند. اساس قوانين را از آنها اقتباس كردند و به خورد ملت ما دادند.»(13) در مجالس شوراي دوران پس از مشروطه هم مردم نقش تعيين كننده اي نداشتند و مخالفان جدّي و سابقه دار اين نهضت يعني قئودال ها، خوانين و حكام مستبد و وابستگان درباري براي تأمين منافع خود تلاش هاي گسترده اي را آغاز كردند و كوشيدند تا با راه يافتن به مجلس به مقاصد پليد و پست خود دست يابند. البته زمينه اين كار هم تا حدودي فراهم شده بود زيرا از سويي برخي از فاتحان تهران كساني بودند كه به دليل موقعيت اجتماعي و اقتصادي با هيأت حاكمه قاجاريه تفاوت بنيادي نداشتند و نيز دست هاي پنهان استعمارگران براي تحقق اين نفوذ، نقشه هاي متعددي را به اجرا گذاشت. امام خميني تأكيد نموده اند: «...در تمام طول مشروطيت الّا بعضي از زمان ها، آن هم به بعض از وكلا، مردم دخالت نداشتند در تعيين وكلا...» امام طي بياناتي اين حقيقت تلخ و اسف بار را گوشزد نموده اند كه: «قبل از آمدن رضاخان، زمان احمد شاه، امر انتخابات با خان ها و مالكين

ص: 1664

بود و گردن كلفت هاي هر منطقه، در آن دولت نفوذ نداشت، لكن شاهزاده هايي كه داراي ملك (زمين و زراعت) بودند و خان هايي كه داراي قدرت بودند و قلدرهايي كه در اطراف كشور بودند، آنها رعيت هاي خودشان را، مردم(منطقه) خودشان را با زور مي آوردند پاي صندوق ها هرچه آنها مي گفتند اين ها هم عمل مي كردند...»(14) بنابراين به دليل دخالت هاي موذيانه انگلستان، بازگشت مستبدين به قدرت، اختلاف و فاصله گرفتن با شرع مقدس، كنار نهادن نيروهاي صديق و با اخلاص بخصوص علماي متعهد به اسلام و قرآن و روي كار آمدن افراد خود باخته، غرب زده و عدم اجراي قانون اساسي، مشروطه از مسير اصلي خود منحرف گرديد و از هدف اصلي خود بازماند.

شيخ مشروطه

شيخ فضل اللّه نوري متولد سال 1259 هجري در روستاي لاشك كجور مازندران، پس از پشت سر نهادن دوران صباوت، به تحصيل علوم اسلامي روي آورد. مقدمات را در شهر بَلَده (مركز شهرستان نور) آغاز نمود. پس از آن به تهران آمد و فراگيري دانش حوزوي را در اين شهر تا پايان دوره سطح به پايان رسانيد. بعد براي تكميل تحصيلات به نجف اشرف و نزد مشاهيري چون شيخ راضي و ميرزا حبيب اللّه رشتي دوران عالي اين علوم را پي گرفت و بعد از مدتي در درس ميرزاي

ص: 1665

شيرازي حضور يافت و همراه با استادش از نجف به سامرا مهاجرت كرد. حضور مداوم وي در حوزه درسي اين دانشوران و مدت هشت سال بهره مندي از پرتو انديشه هاي ميرزاي مجدد و رهبر نهضت تنباكو، همراه پشتكار و اهتمام وافر به درس و كسب دانش شيخ فضل اللّه نوري را به مقام اجتهاد و فقاهت رسانيد. وي به دليل موقع خاص سياسي، اجتماعي با اشاره ميرزاي شيرازي به ايران آمد و در سال 1303 هجري روانه تهران گرديد و در اين شهر به اقامه جماعت، تأليف و تدريس علوم اسلامي روي آورد. تسلّط بر مباحث فقه و اصول در عالي ترين سطح، مهارت در ساير معارف ديني، شناخت مقتضيات زمانها و درك شرايط حساس جامعه موجب گرديد تا به سرعت حوزه علمي اين دانشور شهيد مورد استقبال و توجّه طلاب و روحانيان قرار گيرد شخصيت هايي چون حاج شيخ عبدالكريم حائري مؤسس حوزه علميه قم، حاج آقا حسين قمي، آقا سيد محمود مرعشي، پدر آية اللّه مرعشي، ملاعلي مدرس، علامه محمد قزويني، ميرزا ابوالقاسم قمي و سيد ابراهيم فناء توحيدي (پدر محيط طباطبايي) در مكتب او، تربيت شده اند.(15) مراتب علمي شيخ مشروعه خواه را هيچ كس از دوست و دشمن انكار نمي كرد. يكي از كساني كه توفيق ديدار با آن

ص: 1666

مجتهد به خون خفته را داشته است، مي گويد: برخي تصور مي نمودند معلومات وي منحصر به همان فقه و اصول است امّا نگارنده در چندين جلسه فهميدم قطع نظر از جنبه فقاهت، از ديگر علوم اسلامي هم اطلاعات كافي دارد.(16) ناظم الاسلام كرماني كه با اين شيخ مبارز مخالف بود، مي نويسد: روزي شيخ در منزل سيد محمد طباطبايي بود كه وي در ضمن مذاكره گفت: ملّاي سيصد سال قبل به كار امروز نمي خورد، شيخ فضل اللّه در جوابش گفت: خيلي دور رفتي، ملاي سي سال قبل به درد امروز نخواهد خورد. ملاي امروز بايد عالم به مقتضيات وقت باشد و مناسبات دولت ها را بداند.(17) ادوارد براون انگليسي نيز ناگزير به اعتراف حقيقتي گرديده است: شيخ فضل اللّه از لحاظ علم و آراستگي به كمال معروف و فقيه جامع و كامل، مجتهد سرشناس و عالمي متبحّر و از لحاظ اجتهاد برتر از ديگران بود.(18) حتي احمد كسروي مي نويسد: حاج شيخ فضل اللّه نوري از مجتهدان بنام و باشكوه تهران به حساب مي آمد.(19) امام خميني كه به مناسبت هاي مقتضي از اين مجتهد مقاوم دفاع كرده است، از وي به عنوان عالم مجاهد و مجتهد داراي مقامات عالي سخن گفته و او را به عنوان يك روحاني شاخص و برجسته معرفي كرده است.(20)

مجتهد مبارز و مقاوم

ص: 1667

ناظم الاسلام كرماني يادآور شده است: حاج شيخ فضل اللّه اگر چند ماهي در عتبات توقف كند شخص اوّل علما خواهد گرديد، چه هم حسن سلوك دارد و هم مراتب علميه و هم نكات رياست را بهتر از ديگران داراست.(21) چنين شخصيتي با اين اشتهار علمي و اجتماعي به عرصه سياست گام نهاد و در حادثه قيام تنباكو به دفاع از فتواي ميرزاي شيرازي مبني بر تحريم تنباكو پرداخت و حكم به حرمت استعمال اين ماده دخاني داد. در ماجراي قيام مردم ايران عليه استبداد قاجاريه، از روحانيان برجسته اي بود كه با ابراز تنفر از ستم و اختناق شاه قاجار و همگامي با علماي تهران ضربه سختي بر پيكر دستگاه ستم وارد نمود، در واقعه مهاجرت علما به قم، به صف مهاجرين پيوست و به قم آمد و تا زمان پيروزي انقلاب مشروطه همچنان به دفاع از آن پرداخت، براي تدوين قانون اساسي و متمم آن در مجلس شوراي ملي نقش فعالي را عهده دار گرديد تا جايي كه توانست با پيشنهاد يك ماده مبني بر نظارت پنج تن از علماي زمان بر مصوّبات مجلس، قدمي در جهت اسلامي كردن قوانين مجلس بردارد. علماي نجف از جمله دو تن از مراجع وقت: آخوند خراساني و حاج شيخ عبداللّه مازندراني طي

ص: 1668

تلگرامي از پيشنهاد شيخ فضل اللّه نوري حمايت كردند.(22)

نگرش بنيادي بر مجلس و قوّه مقننه

نگاه شيخ مزبور از جامعيت ويژه اي برخوردار است و تمامي امور زندگي فردي و اجتماعي بشر را در برمي گيرد اصولاً قانون و قانون گذار در انديشه اش جايگاه خاصي دارد و در اين فرايند نقش مجتهدان را چنين بازگو مي كند. «وظيفه علماي اسلام به آن است كه احكام كلّيه را كه مواد قانون الهي است از چهار دليل شرعي استنباط فرمايند و به عوام برسانند»(23) وي براي بيان منزلت قوه مقننه و اعتبار اكثريت آراء در انديشه سياسي خود دو تصوير اساسي از آن ارائه مي دهد. نخست زماني است كه هيچ قانوني و قاعده مدوّني وجود ندارد و قدرت سياسي به دليل تحولاتي، از دست يك نفر خارج مي شود و تحت ضابطه اي قرار مي گيرد، دوم حالتي است كه در آن قانون وجود دارد و مردم نمايندگاني را تعيين مي كنند تا در مجلس گردآيند تا بر اساس قانون اساسي آيين نامه هاي اجرايي يا قوانين را وضع كنند كه تحت تأثير قوانين اول هستند.(24) بر اساس اين تفكيك، مجلس مقننه نهادي است كه در آن قوانين عمومي و كلي براي اداره عمومي جامعه وضع مي گردد كه به آن قانون اساسي گويند به مجلس دوم كه بر اساس اين قانون برنامه

ص: 1669

دوره اي نظام را تدوين مي كند، «مجلس برنامه ريزي» مي گويند. در جامعه اي كه اسلامي است و بر اساس شريعت بايد اداره شود ديگر نمي توان افرادي را كه تخصصي در دين و مذهب ندارند با رأي مردم بر سر كار آورد تا قانون اساسي بنويسند. اين امور در زمان غيبت امام زمان(عج) از شئون ولايت فقيه بوده و از دايره وكالت خارج است و اين نكته اي است كه امام خميني پس از پيروزي انقلاب اسلامي مورد توجه قرار داد و آن زماني كه بسياري از گروههاي معارض و مخالف حكومت ديني به پيروي از انديشه سياسي غرب، بحث تأسيس مجلس خبرگان را عنوان نمودند كه دو جهت كارشناسي در آن لحاظ گرديده بود: حضور فقها و مجتهدان براي آن كه ديني بودن قوانين تضمين گردد و متخصصان حقوقي كه با حضورشان مصالح و حقوق عمومي مراعات شده باشد. امام دقيقاً دو حوزه قانون نويسي و برنامه ريزي را كه شيخ شهيد به آن تأكيد داشت، مورد توجه جدّي و اساسي قرار داده و فرمودند: «قدرت مقننه و اختيار تشريع در اسلام، به خداوند متعال اختصاص داشته است. شارع مقدس اسلام يگانه قدرت مقننه است. هيچ كس حق قانون گذاري ندارد و هيچ قانوني جز قانون شرع را نمي توان به مورد اجرا گذاشت.

ص: 1670

به همين سبب در حكومت اسلامي به جاي قانون گذار كه يكي از سه دسته حكومت كنندگان را تشكيل مي دهد مجلس برنامه ريزي وجود دارد كه براي وزارت خانه هاي مختلف در پرتو احكام اسلام برنامه ترتيب مي دهد و اين برنامه ها انجام خدمات عمومي را در سراسر كشور تعيين مي كند.»(25) امام در پيامي كه براي اختتاميه مجلس بررسي نهايي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران ارسال كردند، فرمودند: «...تشخيص مخالفت و موافقت با احكام اسلام منحصراً در صلاحيت فقهاي عظام است و چون اين يك امر تخصصي است احكام شرعي از كتاب است دخالت وكلاي...ديگر در اين اجتهاد و تشخيص احكام شرعي از كتاب و سنت دخالت در تخصص ديگران بدون داشتن صلاحيت و تخصّص لازم است...»(26) اين همان استدلالي است كه شيخ فضل اللّه نوري در نوشتن قانون اساسي مطرح كرد و گفت: «اين امر راجع به ولايت است نه وكالت و ولايت در زمان غيبت امام زمان(عج) با فقها و مجتهدين است.»(27)

تشخيص توطئه

بدون شك آنچه در قيام مشروطه پيش آمد، اگرچه در ظاهر، اسلامي بود ولي در محتوا مأخوذ از افكار غربي و انديشه هاي ليبرال ها و لائيك ها بود و كسي كه اين نيرنگ را زودتر از همه تشخيص داد. شيخ فضل اللّه نوري بود. فهم زود هنگامش براي او، تاوان

ص: 1671

بزرگي داشت و آن بردار نمودنش مي باشد اگر آن فقيه والامقام هم رنگ جماعت مي گرديد و دنبال مشروطه مشروعه نبود، چنين اتفاقي برايش رخ نمي داد. امام خميني اين نكته را گوشزد نموده اند: «...مرحوم شيخ مي گفت مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانين موافق اسلام باشد امّا در آخر مخالفين او را در ميدان توپخانه در حضور جمعيت به دار كشيدند.»(28) و در جاي ديگر خاطر نشان ساخته اند: «...تا آن جا كه مثل مرحوم حاج شيخ فضل اللّه نوري در ايران به خاطر اين كه مي گفت مشروطه بايد مشروعه باشد و آن مشروطه اي كه از غرب و شرق به ما رسيده (است) قبول نداريم، در همين تهران(او را) دار زدند و مردم هم پاي (دار) او رقصيدند يا كف زدند.»(29) آنچه كه موجب گرديد شيخ شهيد در مواضع خود موفق گردد، اگرچه در اين راه جان خود را از دست داد، همين مقاومتش در برابر نوع استبداد بود يكي كه قاجارها مروّجش بودند و ديگري آن فشار فكري و اختناق فرهنگي سياسي بود كه روشنفكران غرب زده براي اهل ديانت و جامعه اسلامي پديد آورده بودند و در صدد آن گرديدند تا محصولات افكار مسموم خود را به مجلس و مردم تحميل كنند. او در برابر افرادي ايستاد كه مي گفتند ايراني ها هيچ

ص: 1672

ندارند و براي ترقي و توسعه بايد از سنت و ارزشهاي خود دست بردارند و سراپا غربي شوند! از اين روي امام به دفاع از شيخ فضل اللّه نوري برمي خيزد تا هم از موازين شرعي كه وي پاسبان آن بود حمايت نمايد و نيز بر دو جريان فوق خط بطلان بكشد. امام مشروطه اي را مي پذيرد كه در آن قوانين اسلام ضمانت اجرايي همچون فقها داشته باشد.(30)

تبليغات مسموم

از مواردي كه موجب گرديد دشمنان در نقشه خود موفق شوند و جامعه را بر عليه شيخ شهيد تحريك كنند انعكاس غلط و غير واقعي افكار وي و نيز جوّ سازي بر ضد اوست. بر اثر اين ترفند تبليغي، هاله اي از اخبار جعلي بر گرد انديشه هاي

ص: 1673

راستين شيخ نشست و موجب گرديد مردم نتوانند واقعيت امر را درك كنند البته هدف اصلي دشمنان صرفاً دور نبودن شيخ از صحنه سياسي اجتماعي نبود بلكه با ديانت به مبارزه برخاستند و بين علما و جوامع مذهبي بذر تفرقه پاشيدند تا خود آسان تر به مقاصدي كه پيگيرش بودند، برسند. امام خميني فرموده اند: «...دوران مشروطه را كه همه آقايان شنيده اند. يك عده اي كه نمي خواستند در اين كشور اسلام قوه (و قدرت) داشته باشد و... دنبال اين بودند كه اينجا را به نحوي به طرف خودشان بكشانند، جوّ سازي كردند به طوري كه مرحوم آقا شيخ فضل اللّه كه آن وقت يك آدم شاخصي در ايران بود و مورد قبول بود، همچون جوّ سازي كردند كه در ميدان، علني ايشان را به دار زدند و پاي آن هم كف زدند و اين نقشه اي بود براي اين كه اسلام را منعزل كنند و كردند و از آن به بعد ديگر نتوانست مشروطه يك مشروطه اي باشد كه علماي نجف مي خواستند. حتي قضيه مرحوم آقا شيخ فضل اللّه را در نجف هم بدجوري منعكس كردند كه آنجا هم صدايي از آن درنيامد. اين جوّي كه ساختند در ايران و در ساير جاها، اين جو از باب اين شد كه آقا شيخ فضل اللّه

ص: 1674

را با دست بعضي از روحانيون خود ايران، محكوم كردند و بعد او را آوردند در وسط ميدان به دار كشيدند...و شكست دادند اسلام را، در آن وقت مردم غفلت داشتند از اين عمل حتّي علما هم غفلت داشتند.»(31) در واقع همه مغرضان داخلي و خارجي براي محو اسلام تلاش مي كردند جلال آل احمد در اين باره نوشته است: «...آن روز بود كه نقش غرب زدگي را همچون داغي بر پيشاني ما زدند و من نعش آن بزرگوار را به سردار همچون پرچمي مي دانم كه به علامت استيلاي غرب زدگي، پس از دويست سال كشمكش بر بام سراي اين مملكت افراشته شد و اكنون در لواي اين پرچم ما شبيه به قومي از خود بيگانه ايم.»(32)

تنها در تنگنا

شيخ فرياد زد انقلاب مشروطه از مسير و مواضع خود انحراف پيدا كرده و عناصر مخالف اسلام و قرآن در كسوت مشروطه خواهي قصد دارند انديشه هاي وارداتي را جايگزين ارزشهاي الهي و معنوي كنند. هنگامي كه در حرم حضرت عبدالعظيم تحصّن كرده بود تا فرياد حق طلبي و اسلام خواهي خود را به گوش عوام و خواص برساند، نوشت: «(آن جشن مشروطيت) آن بازار شام... آن آتش بازي ها، آن ورود سفرا، آن هورا كشيدن ها و آن همه كتيبه هاي زنده باد...(خوب) مي خواستيد، يكي را هم بنويسيد: زنده

ص: 1675

باد شريعت، زنده باد قرآن، زنده باد اسلام.»(33) بعدها كه با نفوذ شديد روشنفكران بيمار، در مجلس، توطئه را جدّي احساس كرد، بر دامنه مخالفت هاي خود افزود و اصولاً تصويب قانون را در چنان مجلس و نظامي، رسماً خلاف موازين شرع قلمداد كرد. فاتحان تهران پس از آن كه به قدرت رسيدند، شاه را بدون محاكمه آزاد گذاشتند تا به روسيه برود و براي او مستمري هم تعيين كردند! اما نتوانستند شيخ مشروعه و مجتهدي آگاه و بيدار را تحمّل كنند و به سراغش رفته وي را دستگير كردند و در جلسه كوتاه دادگاه شيخ را محكوم به اعدام كردند كه البته دست خارجي ها در اين جنايت هويدا بود. امام خميني مي فرمايند: «...مرحوم شيخ فضل اللّه نوري ايستاد كه مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانين موافق اسلام باشد، در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمّم قانون اساسي هم از كوشش ايشان بود، مخالفين و خارجي ها كه يك همچو قدرتي را در روحانيت مي ديدند كاري كردند كه در ايران، كه شيخ فضل اللّه مجاهد مجتهد داراي مقامات عاليه را، يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف روحاني نما او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخ فضل اللّه را به دار كشيدند.»(34) امام ضمن تشويق

ص: 1676

روحانيان به حضور در مجلس شوراي اسلامي فرمودند: «..در جايي كه اگر در هر شهري و استاني چند نفر مؤثر افكار، مثل مرحوم مدرّس شهيد را داشتند، مشروطه بطور مشروع و صحيح پيش مي رفت و قانون اساسي با متمم آن كه مرحوم حاج شيخ فضل اللّه در راه آن شهيد شد، دستخوش افكار غربي و دستخوش تصرّفاتي كه در آن شد نمي گرديد.»(35) آري آن فقيه والامقام تنها در تنگناهاي شديدي بسر برد اما همچنان در راه احياي ارزش هاي ديني مقاومت كرد تا آن كه شهيد شد و به همين دليل امام دفاع از او را به عنوان سمبل دفاع از حكومت مشروعه ياد مي كند، اگر چه شيخ مظلومانه در ميان دشمنان و حتي دوستان چهره قابل قبولي نداشت.

پى نوشت ها

:1. نك: تاريخ سياسي معاصر ايران، دكتر سيد جلال الدين مدني، ج 1، ص 59. 2. نقش علما در سياست، محسن بهشتي سرشت، ص 143. 3. تاريخ ايران زمين، دكتر محمد جواد مشكور، ص 372 371. 4. بررسي و تحقيق در جنبش مشروطيت ايران، رسول جعفريان، ص 49 48. 5. صحيفه نور، ج 7، ص 206. 6. همان، ج 15، ص 85. 7. ولايت فقيه، امام خميني، ص 7. 8. همان، ص 9. 9. تبيان، دفتر بيستم، ص 52 51. 10. بررسي و

ص: 1677

تحقيق در نهضت مشروطه، ص 30 27. 11. صحيفه نور، ج 6، ص 285. 12. همان، ج 15، ص 202. 13. ولايت فقيه، ص 11 و 13. 14. تبيان، همان دفتر، ص 57 ؛ صحيفه نور، ج 12، ص 5. 15. پاي داري تا پاي دار، 4، منذر، ص 139 و 305 ؛ شيخ فضل اللّه نوري و مشروطيت، مهدي انصاري، ص 26 ؛ گلشن ابرار، جمعي از نويسندگان پژوهشكده باقرالعلوم، ج 1، ص 419. 16. مجموعه اي از رسايل...شيخ فضل اللّه نوري، محمد تركان، ج 2، ص 326. 17. تاريخ بيداري ايرانيان، ناظم الاسلام كرماني، ص 256. 18. انقلاب ايران، ادوارد براون، ترجمه احمد به پژوه، ص 355. 19. تاريخ مشروطه، كسروي، ص 31. 20. تبيان، همان، ص 71. 21. تاريخ بيداري ايرانيان، همان. 22. نقش علما در سياست، ص 175. 23. آموزه، كتاب اول، ص 55. 24. مجله فرهنگ، ش 28 27، صحيفه نور، ج 13، ص 24. 25. همان، ص 26 25. 26. همان، ص 26. 27. مجموعه اي از رسايل...، ج 1،ص 104. 28. صحيفه نور، ج 13، ص 175. 29. همان، ج 18، ص 135. 30. آموزه، ص 54. 31. تبيان، ج 20، ص 71. 32. غرب زدگي جلال آل احمد، ص 78. 33. لوايح شيخ فضل

ص: 1678

اللّه، ص 31. 34. صحيفه نور، ج 13، ص 175. 35. همان، ج 20، ص 231. غلامرضا گلي زواره 1

ص: 1679

امام خميني و جريان آزادي و آزادي خواهي

7 چكيده: مقدمه از ابتداي پيروزي انقلاب اسلامي و در جريان سالهاي استقرار نظام جمهور اسلامي همواره عده اي در كشور بودند كه عليرغم استفاده از انواع آزادي ها اعم از آزادي بيان و قلم و مطبوعات و اجتماعات و حتي گاهي از تريبون مجلس همواره شعار مي دادند كه آزادي نيست و ما نمي توانيم حرفهاي خودمان را به مردم بزنيم و با مناسبتهاي مختلفي كه پيش مي آمد و بنحوي در ارتباط با آزادي بود و جريانهاي فكري موجود در كشور از مسئولين و دست اندركاران گرفته تا انديشمندان و متفكرين و عموم مردم و قشرهاي گوناگون آن هريك به سهم خود نظرات و انديشه هايي را مطرح مي كردند و حضرت امام تشخيص مي دادند كه در اين رابطه توصيه ها و رهنمودهايي داشته باشند، محورهايي را مطرح مي كردند كه مرور آنها در صحيفه نور روشنگر بسياري از مسائل و ابهامات است و بر پيروان و ارادتمندان اوست كه عطش تشنگي خود را در ميان غوغاي محيط بر ذهنيت امروز جامعه از چشمه سار زلال ديدگاههاي امام خود را سيراب و شريعه شريعت انقلاب اسلامي را از آن درياي خروشان، پر آب سازند جرعه اي از آن زلال رهايي بخش كه نصيب "بضاعة مزجاة" ما گشته اين است كه امام خميني . 1 . آزادي

ص: 1680

و استقلال را در گروه اسلام مي دانستند امام معتقد بودند كه اسلام تمام آزاديها و استقلالها را بيمه مي كند و اگر فرزندان اسلام تربيت اسلامي شوند و اسلامي بار بيايند . استقلال و آزادي مملكت بيمه شده است )9 ص 147( همچنين اسلام را دين مستند به برهان و متكي به منطق مي دانستند كه از آزادي بيان و قلم نمي هراسد و از طرح مطلبهاي ديگر باكي ندارد موافق آزادي و منطق است )9 ص 186( و نه با آزادي بيان، نه با آزادي قلم، نه با آزادي گفتار، نه با روشنگري و نه با صنعت مخالف است بلكه با بي بند و باري و اينكه هركس هركاري بكند، مخالف است )9 ص 147( امام همه چيز را براي اسلام مي خواستند و اسلام را داراي همه چيز و اگر مطلبي عنوان مي شد كه احساس مي كرد كه از لوازم و اقتضائات آن مطالب اين است كه اسلام فاقد آن است حتي در رابطه با الفاظ چون دريا به تلاطم و خروش مي آمدند كه ما خودمان لفظ داريم چه داعي داريم كه از غرب اخذ كنيم اسلام بهترش را دارد و همه چيز در آن هست و آني كه ما مي خواهيم در آن هست )9 ص 159( و اسلام را مترقي ترين مكتب مي دانستند كه بايد آن را شناخت

ص: 1681

و در عمل تجربه كرد قانون اسلام را مسبب آزادي ها و دموكراسي حقيقي مي دانستند كه استقلال كشور را نيز تضمين مي كند . امام آزادي را شجره طيبه مي دانند و معتقدند از بالاترين نعمتهايي كه در عالم هست آزادي انسان است . انسان حاضر است همه چيزش را فداي آزادي خودش بكند )10 ص121( اما در دنياي امروز تفسير و تاويل آزادي و استفاده از آن در اختيار كساني است كه با اساس آزادي مقدس مخالفند )21 ص109( قلمي آزاد است كه توطئه گر نباشد، قلمي آزاد است، روزنامه اي آزاد است كه نخواهد اين ملت را به عقب و تباهي بكشد )10 ص51( امام قلمهايي كه توطئه گر و تباهي آفرين و تخريب كارند را سرنيزه هاي سابق و حتي بدتر از آن مي دانستند و مي گفتند اين قلم ها همان سرنيزه سابق است كه مي خواهند ملت را به تباهي بكشند ... قلمهاي فاسد آزاد نبايد باشند . امام در رابطه با قلمهايي كه در مواقع مختلف كه از امور مخرب جلوگيري مي شد و آنها مي نوشتند كه آزادي نيست و اختناق وجود دارد مي فرمودند: "اينهايي كه آزادي طلب هستند وقتي مي بينند يك چيزي كه براي مملكت ما تباهي داشته است و جلويش را گرفته اند آنها فريادشان درآمده است كه اختناق است، اختناق اين است كه قلمهايي كه

ص: 1682

بخواهند به نفع كشوري، به نفع كشور شما، به نفع اسم شما، به نفع ملت شما بكار برود جلويش را بگيرد اگر چنانچه يك چيزي كه به ضرر جامعه ما هست، به ضرر نهضت ما هست، به ضرر كشور ما هست، توطئه در كار باشد جلويش را بگيرند ين اسمش اختناق نيست اين اسمش جلوگيري از فساد است اين دو تا را بايد، اين دو مرز را بايد از هم جدا كرد، جلوگيري از فساد آزاد قرار ندادن جوانها را به اينكه د راين مراكز فحشا وارد بشوند، هروئيني بشوند، ترياكي بشوند، به فحشا وارد بشوند، قمار باز بشوند و امثال ذلك، جلوگيري از اينها اسمش جلوگيري از آزادي نيست و اسمش اختناق نيست، امش عمل كردن به نفع خود جوانهاست . )10 ص56( حالا سر نيزه تبديل شده است به منطق و تبديل شده است به قلم )10 ص35( قلمها درصدد هستند، قدمها درصدد هستند، زبانها درصدد هستند، اغفال مي خواهند بكنند مردم را، ملت را، بيدار باشيد و گول اينها را نخوريد . )10 ص30( اقليتي نشسته اند و با قلم مي خواهند بر اكثريت حكومت كنند، رضاخان با سرنيزه حكومت مي كرد و اينها با قلم، )10/28( ما بايد آن اشخاصي كه و گروههايي كه در مسير اسلام نيستند، در مسير نهضت اسلامي نيستند، در مسير ملت

ص: 1683

نيستند، آنها را از مقالاتشان، از گفتارشان، از كردارشان بشناسيم اينها با تشكل و قلمهاي زهرآگين و صحبتهاي انحرافي مشغول شده اند آنها سابق با سرنيزه اهل علم را مي كوبيدند ... اينها با قلم، قلم همان سرنيزه سابق است )10 ص2 )27 . به طرح مطالب و آزادي قلم و بيان، تاكيد و انتقاد سالم را مفيد مي دانستند امام خميني عقيده داشتند كه آزاديي كه در جمهوري اسلامي وجود دارد آزاديي است كه براي كشور، براي اسلام، براي مسلمين مفيد است و افراد مي توانند با استفاده از آن در اجتماعات داخل شوند و خدمت بكنند به مملكت خودشان و نيز آزادند كه در رابطه با مصالح مملكت حرف بزنند و اشكال بكنند به دولت و مقامات دولتي و غير دولتي آزادند در مسائل اجتماعي و مسائلي كه مربوط به مصلحت كشور خودشان است حرف بزنند و هيچ قيد و بندي در كار نيست . آزادند انتقاد بكنند از دولت و انتقاد بكنند از هركسي كه پايش را كج مي گذارد . )9/232( امام نسبت به مطبوعات مي فرمودند روزنامه ها بايد مسائلي كه پيش مي آيد را در نظر كنند يك وقت انتقاد است يعني انتقاد سالم است، اين مفيد است، انتقاد خوب است و انتقاد صحيح از دولت مانع ندارد . ولي انتقام و تضعيف نبايد باشد . )19 ص 216( آزادند

ص: 1684

در اجتماعات داخل بشوند، آزادند كه خدمت كنند به مملكت، آزادند كه در مصالح مملكت حرف بزنند، اشكال بكنند، به دولت اشكال بكنند به مقامات دولتي و غير دولتي، آزادند در اين مسائل اجتماعي، در اين مسائل اساسي كه مربوط به مصلحت كشور خودتان و ملت خودتان است هيچ قيد و بندي در كار نيست . )9 ص 232( آزادي در كليه اموري كه اين امور به نفع خود شما هست، شما آزاديد برويد بيرون مطالب خودتان را بگوئيد، انتقاد از دولت بكنيد، انتقاد از هركس كه پايش را كج گذاشت بكنيد، هيچكس نيست كه به شما بگويد چرا، )9 ص 233( امام اشكال و حتي تخطئه را يك هديه الهي مي دانند براي رشد انسانها . )20/172( رشد فكري هر قومي اين است كه بشناسد مقام را و بفهمد چه وقت بايد چه كرد بسياري از انحرافات كه براي انسان پيدا مي شود اين است كه موقع شناس نباشد و يك مطالبي كه حالا بايد طرح بشود آنرا طرح نكند يك مطالبي كه حالا وقتش نيست طرح بكند ... همه بايد در فكر حال باشيد كه اين قدمي كه الان مي خواهيد برداريد صحيح برداريد و قدمهاي بعد در موقع خودش ... موقع شناسي يكي از اموري است كه در ريشه هر جامعه اي دخالت زياد دارد . )9 ص100(

ص: 1685

ما بايد در سنجش هايمان روي هم مطلب را بريزيم و حساب كنيم يك نقطه را اگر بخواهيم نظر كنيم ممكن است اين نقطه ما را به خطا بكشاند . يك نقطه ديگر را نگاه كنيم باز همين طور ما بايد عملكرد دولت را روي هم رفته حساب كنيم . من به همه اشخاصي كه قلم دستشان است زبان گويا دارند مي خواهم سفارش كنم كه متوجه باشند كه قلم آنها، زبان آنها در حضور خداست، فردا مواخذه دارد صحبت سر دولت و رياست جمهور و اينها نيست صحبت سر نظام است، نظام اسلام است، ... مطرح نظام جمهوري اسلامي است ما مكلفيم به حفظ او . هم نويسنده ها مكلفند به حفظ نظام، ... وقتي كه انسان فرض كنيد از يك كسي گله دارد يا مي بيند نقيصه اي در كار هست . اين نصيحت مي تواند بكند و بايد بكند اما لسان نصيحت غير لسان لجن كردن و ضايع كردن است، قلمها قلمهاي نصيحت نيست مطرح دولت نيست مطرح جمهوري اسلامي است ... وقتي قلم دستمان آمد ... ديگر فكر اين نباشيم كه قلمم كجا مي رود هر جا رفت بنويسم هر چه شد بكنم ... آقايان توجه بكنند كه قلم آنها يك وقت كنيد اي دانشمندان ما، اي دانشجويان ما، اي فرهنگيان ما، اي دانشگاهيان ما، اجتماعات

ص: 1686

خودتان را براي راه اين مستضعفين تقويت كنيد ... قلمها را در راه خدمت به اين خلق به كار بيندازيد . گفتار را در راه خدمت به مستضعفين و اعمال را در خدمت به مستضعفين . )10 ص3 )128 . با بي بند و باري مخالف بودند حضرت امام آزادي را به دو جنبه مفيد و مضر تقسيم مي كردند در آزادي مفيد تمام چيزهايي را كه در رشد انسان دخالت داشت را آزاد مي دانستند (ج9 ص232( چراكه اسلام رشد و تعالي انسان را مي خواهد و آنچه را كه اسلام منع نموده است را آزاد نمي دانستند چون به رشد و تعالي انسان كمك نمي كرد و او را به تباهي مي كشيد و كساني را كه به دنبال آزادي در اين بعد بودند را يا اجير بيگانگان مي دانستند و يا اينكه ناآگاه و بي توجه به مسائل . امام مي فرمودند: اين روشنفكرها و نويسنده ها و آزاديخواهها (نه همه شان، بسيارشان) يا توجه به اين ندارند كه اين برنامه ها و آزاد گذاشتن اين جوانها ... براي اينكه هركاري دلشان مي خواهد بكنند، اين چه به سر اين مملكت مي آورد يا توجه ندارند يا مي دانند و اجير هستند، دنبال همان هستند، فرياد مي زنند اي آزادي از بين رفت، ا ي آزادي، خوب آزادي از بين رفت چه شد؟ اينها آزادي را همان

ص: 1687

آزادي مي دانند كه از غرب ديكته شده براي ما، نه پيش خودشان، پيش خودشان اگر اينطور بود اين ترقيات مادي را نمي كردند، اين آزاديها، آزادي هاي وارداتي است . اين بي انصافهاي طرفدار حقوق بشر ... نويسنده ... آزاديخواه ... اين نحو آزادي را براي ما تبليغ مي كنند و تاكيد مي كنند . اين آزادي كه اين آقايان مي خواهند آزادي است كه نيروي انساني را به تباهي مي كشد . آني كه اسلام جلويش را گرفته آن چيزهايي است كه جوانهاي ما را به تباهي مي كشد . اسلام رزمند مي خواهد، جنگجو مي خواهد درمقابل كفار ... اسلام مجاهد مي خواهد درست كند نمي خواهد يك نفر آدم عياش درست كند . )9 ص73( اين اشخاصي كه قلم دستشان است و بر ضد اسلام و بر ضد روحانيت چيز نمي نويسند همين آزادي را مي خواهند آزادي كه ديكته شده از غرب براي به فساد كشيدن جوانهاي ما، زن و مردشان را اينها مي خواهند كه آزاد باشند . زنها براي اينكه در مجالس آنطوري كه تشكيل مي دادند و داشتند بروند آنجا و با آن وضع در حضور قلمي نباشد كه جمهوري اسلامي را تضعيف بكند و من مي بينم در بعضي قلمها اين جوري است ... دستهاتان را يك قدري نگهداريد قلم هاتان را يك قدر نگه داريد توجه بكنيد وبه اين

ص: 1688

كه هر چيزي نبايد نوشته بشود و هرچيزي نبايد منتشر بشود ... در انقلابات نمي گذارند كه هرج و مرج باشد هر كه هركاري دلش مي خواهد بكند هركه هر حرفي مي خواهد بزند حالا اين ضرر به نظام دارد يا ندارد، نه بگذار حريفمان از بين برود ولو اسلام هم رفت جهنم . در بعضي اشخاص انسان اين جور مي بيند و بايد تجديدنظر بكنند در كارهايشان ... تحت تاثير نفس اماره واقع نشويد . اين جور نباشد كه همه اش هي عيب بگوئيد . اگر يك وقتي اقتضا بكند مصلحت اسلام يك وقت انسان ببيند كه مي خواهد يك كسي اسلام را تضعيف كند ولو نمي فهمد خودش يا خداي نخواسته از روي فهم ... آن وقت يك وضع ديگري پيش مي آيد توجه بكنند كه يك وقتي خداي نخواسته يك ورق ديگر پيش نيايد وقتي انسان تكليف بفهمد ديگر نمي تواند كه بگويد اين دوست من است، اين رفيق من است، اين برادر من است . )20 ص35( اگر خداي نخواسته يك وقت ما ببينيم كه مي خواهد يك همچو چيزي واقع بشود تكليف شرعي مان اين است كه با هر ترتيبي كه مي شود جلويش را بگيريم ولو به افشا كردن . ولو به اين كه يك نفري را قرباني كنيم براي يك ملت يك دسته اي را قرباني كنيم براي يك

ص: 1689

ملت . )20 ص72( گاهي نويسنده ها چون خوب مي نويسند فكر اين نيستند كه چه چيز مي نويسند . نويسنده اند خوب چيز مي نويسند لكن چيز خوب نمي نويسند يك مساله مضر به مملكت را خيلي قشنگ و آب و تاب دار و طوري كه پسند مثلا بعضي جوانها باشد مي نويسند، لكن محتوايش مضر به مملكت . )10 ص66( بيدار بشوند ملت و بيدار بشوند جوانهاي ما توجه داشته باشند به اين كه آمريكا با سرنيزه نمي آيد به ميدان شما با قلم مي آيد به ميدان شما . )10 ص156( برادرهاي عزيز من، برادرهاي روشنفكر، برادران نويسنده و صاحب قلم، برادران دانشگاهي، دانشجويان محترم، روحانيون معظم، بازاريان محترم، كارگران عزيز، كارمندان محترم بياييد به هم بپيونديد، بياييد تمام قلمها و تمام قدمها و تمام گفتار ما بر منافع اين قشر مستضعف باشد ... اي قشرهاي روشنفكر و اي قشرهاي نويسنده قلمها و گفتار خودتان را در راه اين مستضعفين صرف چشمهاي ناپاك مردها آن وضع را درست كنند . اين نحو آزادي مي خواهند كه همه خواهرهاي ما را به فساد و تباهي بكشند و همه جوانهاي ما مردهاي ما را به تباهي بكشند اينها مي خواهند كه همه فحشا آزاد باشد . )9 ص231( تمام چيزهايي كه در رشد انسان در رشد خواهرها و برادرها و اين كودكهاي عزيز دخالت

ص: 1690

دارد اينها همه آزاد هستند آني كه اسلام جلويش را گرفته آزاد نيست . )9 ص232( اينها سعي كرده بودند كه همه چيزي كه از غرب وارد مي شود يك نوع خاصي باشد فرهنگ استعماري وارد كنند به ايران و آن را با تبليغات دامنه داري كه همه شما مي دانيد عاشق آن بكنند . به اسم حقيقت و دموكراسي خاص به ممالك استعماري و نيمه استعماري وارد كنند و به اسم دموكراسي غربي به خورد ما بدهند همه چيزهايي كه اينها به اسم ترقي و تعالي و آزادي و دموكراسي و فرهنگ وارد كرده اند همه چيز اينها به طرز خاصي وارد شده است ... آزادي كه براي ايران و براي ممالك شرقي آنها تحويل آنها دادند عبارت از آزادي در اموري است كه موجب تباهي ملت ما و جوانهاي ما شده است ... آزادي كه وارد كردند دموكراسي كه وارد مي كنند نه آن است كه واقعيتي داشته باشد كه واقعا اينها بخواهند مملكت ما آزاد باشد و بخواهد يك نفر حكومت كند، حكومت مردم بر مردم باشد اصل اين مسائل پيش آنها مطرح نيست . مع الاسف نويسنده هاي ما بعضي از روشنفكرهاي ما بعضي از نويسنده هاي ما بعضي از اشخاص كه تحصيل كرده هستند اينها هم يا اين است كه واقعا از

ص: 1691

حرفها و تبليغاتي كه در ظرف پنجاه سال اخير ياد شده است گول خورده اند و غفلت دارند از مطلب و يا بعضي از آنها با علم و اطلاع به اينكه مساله اينطوري است دامن به آن مي زنند يعني اجير آنها هستند ... اينطور نيست كه يك چيزي كه در غرب است از مسائل از علوم از اينها عينش هم در اينجاست، اينها دانشگاه را مي خواهند تا يك حدود معيني جلو ببرند آن هم محتواي اخلاقي در آن درست نباشد و محتواي ديني در آن نباشد، محتوايش علمي هم ، علمي به آن معنايي كه پيش خودشان هست نباشد . )9 ص4 )255 . سلب آزادي مردم را در هيچ زمينه اي قبول نداشتند امام جمهوري اسلامي را ره آورد پشتيباني و فداكاري مردم مي دانستند و بقا آنرا نيز مرهون خدمات آنان و معتقد بودند كه مسئولين نظام بايد كوشش كنند تا نظر مردم را جلب نمايند و از رفتارهاي غيراسلامي و غير انساني احتراز نمايند . درباره مشاركت مردم در رابطه با امور مختلف از آنجا كه معتقد بودند مردم اسلام را مي خواهند مي گفتند آزادي مردم نبايد سلب بشود و جلوي مردم را نبايد گرفت و مردم را بايد آزاد گذاشت و دولت بايد نظارت كند كه مبادا انحراف پيدا بشود .

ص: 1692

اعتقاد امام به آزادي مردم در نقطه اوج مردم گرايي قرار دارد كه در هيچ نظريه و مكتبي بخصوص مكاتب و نظريات امروزي نظير ندارد و بيانگر ديدگاه بلند او نسبت به اسلام و حقوق مردم و مشاركت آنان در سرنوشت خود است . امام درباره آزادي مردم در انتخابات مي فرمايند بايد مردم را براي انتخابات آزاد بگذاريم نبايد كاري كنيم كه فردي به مردم تحميل بشود . هيچ فرد و گروهي و هيچ نهاد و سازمان و حزب و دفتر و تجمعي نمي تواند در حوزه انتخابات ديگران دخالت نمايد و براي غير حوزه خود ، فرد يا افرادي را كانديد نمود، و از آن تبليغ نمايد . )10/4/66( مي فرمودند بحمدالله مردم ما داراي رشد ديني - سياسي مطلوب مي باشند و خود افراد متدين و درد مستضعفان چشيده و آگاه به مسائل ديني - سياسي و همگام با محرومين را انتخاب خواهند كرد . )19 ص101( و توصيه مي كردند كه مردم با علما و اشخاص مورد اعتمادشان مشورت كنند بعد به هركس كه خواستند راي دهند مردم نبايد كنار بروند اگر مردم كنار بروند همه شكست مي خوريم . خود مردم نگذارند قلدرها دخالت كنند . افراد نالايق دخالت كنند . اگر عده اي جمع شدند و افراد نالايق را انتخاب كردند مردم به آنها راي

ص: 1693

ندهند و اگر مردم هم متوجه نشدند مجلس آنها را قبل نكند ... اگر كسي مورد شك بود و يا اگر كساني منحرف خودشان را معرفي كردند به آنها راي ندهند . )18 ص180( و در رهنمودي ديگر مي فرمايند مردم در انتخابات آزادند و احتياج به قيم ندارند و هيچ فرد و يا گروه و دسته اي حق تحميل فرد يا افرادي را به مردم ندارند . جامعه اسلامي ايران كه با درايت و رشد سياسي خود جمهوري اسلامي و ارزشهاي والاي آن و حاكميت قوانين خدا را پذيرفته اند و به اين بيعت و پيمان بزرگ وفادار مانده اند مسلم قدرت تشخيص و انتخاب كانديداي اصلح را دارند . البته مشورت در كارها از دستورات اسلامي است و مردم با متعهدين و معتمدين خويش مشورت مي نمايند و افراد و گروهها و روحانيون در حد تذكرات قبلي در حوزه خود مي توانند كانديدا معرفي نمايند ولي هيچكس نبايد توقع داشته باشد كه ديگران اظهارنظر و اظهار وجود نكنند . در هر حال مردم با بصيرت و درايت و تحقيق كانديداهايي را شناسايي كرده و به سوابق و روحيات و خصوصيات ديني - سياسي نامزدهاي انتخاباتي توجه نمايند . مردم شجاع ايران با دقت تمام به نمايندگاني راي دهند كه متعبد به اسلام و وفادار

ص: 1694

به مردم باشند و در خدمت به آنان احساس مسئوليت كنند و طعم تلخ فقر را چشيده باشند و در قول و عمل مدافع اسلام پابرهنگان زميني، اسلام مستضعفين، اسلام رنجديدگان تاريخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاك طينتان عارف و در يك كلمه مدافع اسلام ناب محمدي (ص) باشند . و كساني كه طرفدار اسلام سرمايه داري، اسلام مستكبرين، اسلام مرفهين بي درد، اسلام منافقين، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در يك كلمه اسلام آمريكايي هستند طرد نموده و به مردم معرفي نمايند و از آنجا كه مجلس خانه همه مردم و اميد مستضعفين است در شرايط كنوني نبايد كسي انتظار داشته باشد كه حتما نمايندگان بايد از گروه و صنف خاصي باشند . )20 ص5 )194 . در برخورد با افكار و جريانهاي مخالف درگيري و خشونت را قبول نداشتند امام در مقابل جريانهاي مختلف سياسي و فكري در جامعه معتقد بودند تا زماني كه احساس توطئه از قبل آنها نشده بايد برخورد فرهنگي و ارشادي بشود و در صورت توطئه نحوه برخورد را حكومت بايد تعيين نمايد، مي فرمودند در مقابل حرفهايشان حرف بزنيد، در مقابل مقاله هايشان مقاله بنويسيد، در مقابل سخنراني هايشان سخنراني كنيد و نقايصي كه دارند را كه گاهي از قصور است و گاهي از شيطنت به رخشان بكشيد . )9

ص: 1695

ص182( افرادي را كه مي بينيد يا به اسم آزادي مي خواهند يك آزادي خاص در كار باشد، دلخواهي در كار باشد نه آزادي مطلق، يا به اسم دموكراسي و امثال ذلك، الفاظ جالبي كه در هيچ جاي دنيا معنايش پيدا نشده تا حالا ... با كمال توجه و بدون هيچ درگيري، درگيري صحيح نيست . نبايد ما به آنها يك صورت حق به جانبي بدهيم، وقتي درگيري شد و اكثريت را شما داريد و فرض كنيد كه آنها را كتك زديد و چه كرديد . اين به نظر شايد اشخاص بيايد به اينكه اينها حجتي نداشتند كتك زدند متوسل به زور شدند ... بدون اينكه با آنها نزاع داشته باشيد با آنها به اين نحو مقابله كنيد آنها اگر اجتماع صد نفري، هزار نفري مي كنند شما ده، بيست هزار نفري را اجتماع كنيد مسائل خودتان را بگوييد دعوا هم نكنيد، اما اگر ما يك وقتي توطئه فهميديم كه نه اينها مي خواهند توطئه كنند يك تكليف ديگري ممكن است داشته باشيم )9 ص183( خود با آنان به بحث و گفتگو برخيزيد و از دانشمندان اسلامي دعوت كنيد تا با آنان در بحث بنشينند تا تهي بودن دست آنان ثابت شود و اگر آنان با جنجال و هياهو با شما مواجه شدند از آنان اعراض كنيد

ص: 1696

و با خونسردي بگذريد كه يكي از نقشه هاي آنها آن است كه شما را به درگيري بكشند و از آن استفاده هاي غير مشروع كنند . ما با آزادي و منطق موافق ولي اگر توطئه و خرابكاري باشد تكليف ديگري داريم . )9 ص6 )186 . آزادي مردم و مشاركت آنان در همه امور امام آزادي و مشاركت مردم را در همه امور لازم مي دانستند و معتقد بودند كه همه چيز انقلاب از مردم است و مشكلات آن نيز فقط با مشاركت آنان قابل حل است و دولت به تنهايي قادر به رفع آنها نيست و نظارت و انتقاد به كار همديگر را نيز لازم و ضروري مي دانستند مشروط بر اينكه در اين نظارت و انتقاد هدف تضعيف نباشد امام مي فرمودند مردم را در همه امور شركت بدهيد با شركت اينها مي توانيد كشور را اداره كنيد مردم را در تجارت شركت بدهيد، مردم را در فرهنگ شركت بدهيد، مدارسي كه مردم مي خواهند درست كنند كارشكني نكنيد . حتي مي فرمايند در دانشگاهها بايد مردم دخالت داشته باشند و خودشان به طور آزاد بايد دانشگاه داشته باشند در عين حال نظارت و انتقاد هم بايد باشد هم از طرف دولت و هم از طرف مردم، اشكال اگر هست بايد گفت لكن تضعيف نبايد كرد دولت را، نبايد تضعيف

ص: 1697

كرد قوه مقننه را، قوه قضاييه را، روحانيت را، اينها جرم است، اينها گناه نابخشودني است . )30 ص5( آزادي مردم نبايد سلب بشود . دولت بايد نظارت كند ... جلوي مردم را نگيريد فقط يك نظارتي بكنيد كه مبادا انحراف پيدا بشود . )19 ص35( امام در رابطه با آزادي جوانان صاحب انديشه در اظهار نظريات خود و نحوه برخورد با آنها معتقدند بايد احساسات معنوي و عواطف آنان مورد توجه قرار گيرد و خطاب به علما مي فرمايند امروز بسياري از جوانان و انديشمندان در فضاي آزاد كشور اسلامي مان احساس مي كنند كه مي توانند انديشه هاي خود را در موضوعات و مسائل مختلف اسلامي بيان دارند با روي گشاده و آغوش باز حرفهاي آنان را بشنويد و اگر بيراهه مي روند با بياني آكنده از محبت و دوستي راه راست اسلامي را نشان آنها دهيد و بايد به اين نكته توجه كنيد كه نمي شود عواطف و احساسات معنوي و عرفاني آنان را ناديده گرفت و فورا انگ التقاط و انحراف بر نوشته هاشان زد و همه را يكباره به وادي ترديد و شك انداخت . اينها كه امروز اينگونه مسائل را عنوان مي كنند مسلما دلشان براي اسلام و هدايت مسلمانان مي طپد والا داعي ندارند كه خود را با طرح اين مسائل به دردسر بيندازند

ص: 1698

. اينها معتقدند كه مواضع اسلام در موارد گوناگون همان گونه اي است كه خود فكر مي كنند به جاي پرخاش و كنار زدن آنها با پدري والفت با آنها برخورد كنيد . اگر قبول هم نكردند مايوس نشويد در غير اينصورت خداي نكرده به دام ليبرالها و ملي گراها و يا چپ و منافقين مي افتند و گناه اين كمتر از التقاط نيست . وقتي ما مي توانيم به آينده كشور و آينده سازان اميدوار شويم كه به آنان در مسائل گوناگون بها دهيم و از اشتباهات و خطاهاي كوچك آنان بگذريم و به همه شيوه ها و اصولي كه منتهي به تعليم و تربيت صحيح آنان مي شود احاطه داشته باشيم، فرهنگ دانشگاهها و مراكز غير حوزه اي به صورتي است كه با تجربه و لمس واقعيتها بيشتر عادت كرده است تا فرهنگ نظري و فلسفي . بايد با تلفيق اين دو فرهنگ و كم كردن فاصله ها حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند تا ميدان براي گسترش و بسط معارف اسلام وسيع تر گردد . )20 ص342( ناصر شفيعي

ص: 1699

امام خميني و خيزش جهاني اسلام

اشاره

3 چكيده: هوالذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحّق ليظهره علي الدين كله ولوكره المشركون.1 با وقوع انقلاب عظيم اسلامي به رهبري ابر مردي كه ايمان و عرفان و شجاعت اش ريشه در تعاليم و تربيت قرآني اهل بيت عصمت و طهارت(ع) داشت، بار ديگر وعده هاي برحق و بشارت آميز خداوند سبحان مبني بر دفاع از ايمان آورندگان عملي گشت و خورشيد پر فروغ اسلام بر بشر معاصر پرتوافشاني نمود و در عرصه هاي مختلف زندگي مسلمانان سراسر جهان حيات مجدد يافت و جوامع اسلامي تولد دوباره جنبشهاي اسلامي را تجربه نمودند؛ چنانكه تحليل گران وقايع بين المللي تصريح مي نمايند: «آثار انقلاب اسلامي از مرزهاي ايران فراتر رفته است. [اين انقلاب[ بزرگ ترين منبع الهام دهنده براي جنبشهاي سياسي و اسلامي در خاورميانه و جهان بوده است.»2 حيات دوباره شعائر اسلامي، رويكرد مسلمانان، به ويژه نسل جوان به تفكر اسلامي، پيروزي اسلام گرايان در انتخابات مجالس و شهرداريهاي كشورهاي اسلامي، تشكيل دولتهايي با اهداف و شعارهاي اسلامي و حضور انبوه مسلمانان در محافل مذهبي، تنها بخشي از آثار روح خودباوري مسلمانان است كه حضرت امام خميني با نفس مسيحايي خود در پيكر نيمه جان جوامع اسلامي دميدند؛ همان گونه كه مقام معظم رهبري فرمودند:امام بزرگوار با اين انقلاب، مسلمانان را نشاط بخشيد و اسلام را زنده كرد

ص: 1700

و امروز اسلام آرزو و آمال نسلهاي جوان و يا كار كشته و روشنفكران است.3 اما در عين حال آن چه اكنون بيش از هر چيز تعجب تحليل گران بين المللي را برانگيخته و توجه صاحب نظران را به شدت به خود معطوف داشته تأثيرات وسيع و غير منتظره اي است كه انقلاب اسلامي در ميان غير مسلمانان به ويژه در جوامع غربي برجاي گذاشته است.هر تحليل گر منصفي با بررسي و تحليل همه جانبه پديده فوق، بر اين مطلب واقف مي گردد كه امام خميني(ره) با طرح انديشه متعالي اسلام و دعوت جهانيان به آن، فصل جديدي در تاريخ حيات ديني و معنوي انسان معاصر گشودند.جهان، تشنه اسلام ناب محمديدلايل كافي و شواهد و قرائن متعددي حاكي از اين است كه:انسان كنوني با سرخوردگي شديد از زندگي عاري از معنويت، شوق وصول به سرچشمه حقيقت را دارد و آنچه در اين عصر، انسان معنويت خواه و خداجو در جست وجوي آن است گوهر ارزشمندي است كه تنها در ساحت قدسي آموزه هاي اسلامي قابل وصول است؛ از اين رو جريان معنويت خواهي و دين گرايي عصر حاضر، ناچار به رستاخيز جهاني اسلام خواهي منتهي خواهد گرديد.رهبر كبير انقلاب اسلامي با دركي عميق از تحولات جاري جامعه جهاني و شناختي دقيق از مطلوب واقعي انسان حقيقت جوي عصر حاضر و در تبيين

ص: 1701

واقعيت فوق تأكيد مي فرمايد:«امروز جهان تشنه فرهنگ اسلام ناب محمدي است».4 چنان كه خلف شايسته ايشان نيز تصريح مي نمايد:«دنياي امروز خواستار اسلام حقيقي مي باشد.»5 ابطال نظريه پايان نقش تاريخي اسلامبا حيات مجدد اسلام و بيداري مسلمانان جهان در عصر امام خميني(ره) تحليلهايي كه بر پايه اثبات ركود تدريجي اسلام استوار بود به شدت از اعتبار ساقط گشته است تا آنجا كه حتي يكي از سياست مداران معروف غرب با تأييد رشد بسيار سريع اسلام در جهان حاضر مي گويد:هگل فيلسوف آلماني معتقد بود نقش اسلام به لحاظ تاريخي تمام شده است ولي اين قضاوت درباره اين دين جهاني اشتباهي بيش نبود و بسياري از اروپاييها نيز دچار تصور نادرست هگل از اسلام شدند.6 برخلاف تحليلهاي بعضي از نظريه پردازان با حيات مجدد دين اسلام، رشد سريع و جهاني آن آغاز گشته است:به طور كلي اين غير قابل انكار است كه امروزه گرچه دينهاي بزرگ در حال عقب نشيني و يا دست كم سرگرم دفاع از خود هستند... اسلام رو به پيشرفت نهاده است.7واقعيت صدور انقلاب اسلاميپيروزي انقلاب اسلامي ايران فضاي مناسبي را جهت تجلي دوباره مكتب اسلام براي جهانيان فراهم نمود و آرمان صدور انقلاب نيز از همين ناحيه تكوين يافت.حضرت امام(ره) در ترسيم واقعيت فوق با بيان اين مطلب كه «الآن موج نهضت شما و انقلاب شما

ص: 1702

در عالم... رفته است»8 و «انقلاب شما بحمداللّه صادر شده است نه اين كه صادر مي شود»9. مي فرمايند:اسلام بحمداللّه يك جلوه اي كرده است در همه دنيا.10 شما بدانيد از مركز ايران اسلام پرتوش در تمام دنيا رفته است.11 انقلاب ما صادر شده است و در همه جا اسم اسلام است و مستضعفين به اسلام چشم دوخته اند.12 ايشان در جاي ديگر تأكيد مي نمايد:معتقدين به اصول انقلاب اسلامي در سراسر جهان رو به فزوني نهاده اند... به ملت دلاور ايران عرض كنم خداوند آثار و بركات معنويت شما را به جهان صادر نموده است.13 اعتراف به شكوفايي جهاني اسلاماكنون رسانه هاي خبري، مجامع تحقيقاتي و شخصيتهاي بين المللي و تحليل گران سياسي و مفسران تحولات جهاني در حجم گسترده اي به تشريح و تحليل نهضت جهاني اسلام خواهي پرداخته اند.روزنامه آلماني فرانكفورتر الگمانيه در مقاله اي تحت عنوان «بازگشت اسلام» با اشاره به امواج گسترده اسلام گرايي در سطح جوامع بشري مي نويسد:پس از شكست مدلهاي غربي از ليبراليسم تا ماركسيسم بايد شاهد رنسانس اسلام بود.14 روزنامه پر تيراژ سيدني مورنينگ هرالد نيز در يكي از شماره هاي خود (در سال 1985( طي گزارشي مي نويسد:اسلام از مرزهاي جغرافيايي عبور مي كند مكاتب سياسي و رژيمهاي ملي را پشت سر مي گذارد و كشورهاي مختلف شاهد تحرك سياسي و رشد پاينده اسلام هستند.15گزارشگر شبكه تلويزيوني پر بيننده سي.ان.ان آمريكا در برنامه نيم

ص: 1703

ساعته اي به مناسبت پايان ماه مبارك رمضان (1374) تصريح كرد:ماه مبارك امسال نشانگر رشد فزاينده اسلام و علاقه روزافزون سراسر دنيا به فراگيرترين دين جهان بوده است.اين شبكه به نقل از دانشمند مسلمان اضافه نمود:اسلام شاهد يك دوره شكوفايي دوباره است.16 خبرگزاري ايتاليا (انسا) هم با مخابره گزارشي اعلام نمود:اسلام در نقاط مختلف جهان از مرزها فراتر رفته و به سيستمي براي احياي مجدد زندگي در دنياي پر بحران كنوني... تبديل گشته است.17 راجر هاردي كه چندي پيش براي شبكه تلويزيوني CBB برنامه اي به نام «فرزندان امام خميني» تهيه كرده بود با اشاره به نتايج تحقيقات خود پيرامون رشد جهاني و سريع اسلام اظهار مي دارد:اسلام امروز بزرگ ترين مسئله غرب است و حتي يك مسئله بين المللي است. اسلام امروز نه فقط مسئله مربوط به خاورميانه است بلكه عالم گير شده و مبارزه با آن بسيار مشكل.18كلاوس كينكل، وزير اسبق امور خارجه آلمان، طي مقاله اي با اعتراف به اين كه «روز به روز نفوذ اسلام بيشتر مي شود و هم اكنون مسلمانان در 45 كشور دنيا اكثريت جمعيت اين كشورها را تشكيل مي دهند»، مي نويسد:در حالي كه پيرامون اسلام در حدود 30 سال قبل برابر با 18% جمعيت دنيا بود اينك به 41 جمعيت دنيا )4/1 ميليارد) رسيده است.19 راديو بي.بي.سي هم به نقل از يك تازه مسلمان انگليسي مي گويد: «ما

ص: 1704

بايد در انتظار پيروزي اسلام در سراسر جهان باشيم».20 چشم انداز روشن اسلام در جهانمطابقت آموزه هاي تعاليم اسلامي با فطرت الهي انسانها و واقعيتهاي زندگي عصر حاضر، ادامه روند روزافزون اسلام خواهي ملل مختلف جهان آينده اي بسيار درخشان را براي دين خاتم نويد مي دهد تا آنجا كه ولي امر مسلمين تصريح مي نمايد:چشم انداز جهان امروز گوياي آن است كه قرن 21 ميلادي قرن اسلام است.21 صاحب نظران و تحليل گران تحولات جهاني نيز با بررسي واقعيتهاي موجود به انحاء مختلف واقعيت فوق را مورد تأييد و تأكيد قرار مي دهند.دكتر روبرت كرين، مشاور وقت نيكسون رياست جمهوري اسبق آمريكا و رئيس بنياد تمدن نوين اين كشور، در مصاحبه با هفته نامه «المسلمه» چاپ لندن در همين ارتباط اظهار مي دارد:من مي گويم قدرت اسلام برترين قدرت قرن بيست و يكم خواهد بود.22 روزنامه ايتاليايي ايل جورناله به نقل ازاسقف ماجوليني مي نويسد:آينده از آن اسلام است.23و نيكولاي كاسيوسي يرا «استاد تاريخي دانشگاه كوبا» نيز با صراحت در اين زمينه مي گويد:من معتقدم در سالهاي 2000 اسلام نخستين دين جهاني خواهد شد.24

پى نوشت ها

:1 .توبه (9) آيه 33: «او خداوندي است كه رسولش را با هدايت و دين حق بر بشر فرستاد تا بر همه مكاتب و فرقه ها غالب آيد ولو مشركان را خوش نيايد.»2 .دكتر ماروين زونيس، استاد دانشگاه ميشگان آمريكا و كارشناس مسائل

ص: 1705

ايران، در مصاحبه با روزنامه رسالت، 3.17/11/79 .سخنراني معظم له در دومين سالگرد رحلت امام«ره» 4.14/3/70 .صحيفه نور، ج20، ص5.33 .در ديدار اعضاي كميته هماهنگي فعاليتهاي تبليغاتي سازمان كنفرانس اسلامي با معظم له 6.4/3/77 .كلاوس كينكل (وزير اسبق امور خارجه آلمان) «اسلام همسايه»، روزنامه فرانكفورتر الگمانيه، روزنامه جمهوري اسلامي، 7.30/11/77 .روژه دوپاسكيه، سرگذشت اسلام و سرنوشت انسان، ترجمه علي اكبر كسمائي، ص12 و 8.27 .صحيفه نور، ج17، ص9.63 .همان، ج18، ص10.169.همان، ج18، ص11.140.همان، ج19، ص12.195.همان، ج15، ص13.200.همان، ج20، ص14.233.روزنامه جمهوري اسلامي، 15.27/11/72.ماهنامه اميد انقلاب، ش16.222.نشريه يا لثارات، ش25، 17.27/11/74.روزنامه جمهوري اسلامي، 18.15/10/72.همان، 19.15/1/69.روزنامه جمهوري اسلامي، 30/11/77، به نقل از خبرگزاري جمهوري اسلامي، مقاله اسلام همسايه، روزنامه آلماني فرانكفورتر الگمانيه.20.روزنامه جمهوري اسلامي، 21.9/6/72.در ديدار اعضاي كميته هماهنگي فعاليتهاي تبليغاتي سازمان كنفرانس اسلامي با معظم له، 22.4/3/77.كلمه دانشجو، ش16، تير 23.75.كيهان هوايي، 24.25/4/76.فصلنامه حضور، ش 22، زمستان 67. ميراحمدرضا حاجتي

ص: 1706

امام خميني و زبان دين

اشاره

5 چكيده: قسمت دوم4. زبان چند ساحتييكي از ويژگي هاي قرآن، دلالت آن بر حقايق و معاني عميق و ژرفا در طول يك ديگر است. از آنجا كه قرآن موجود، مَثَل و نماد قرآن حقيقي و مجرد است و در قالب گفتار و زبان، شامل حقايق و مفاهيم عقلاني و غيبي مي شود كه شناخت آن حقايق براي همگان ميسور نيست، بلكه در مرحله نخست، پيامبر(ص) و امامان، سپس راسخان حقيقي، مي توانند به عمق آن پي ببرند.به ديگر سخن، زبان قرآن به صورت كلي داراي دو ساحت است: ساحت ظاهري و ساحت باطني. شناخت و فهم ظواهر قرآن براي همگان امري ممكن و محقق است، اما شناخت و فهم باطن و معاني عميق قرآن كه خود به معاني ژرف و متنوع تقسيم مي شود، در صلاحيت مخاطبان خاص قرار دارد.درباره اين مسئله كه چرا زبان قرآن ساحت هاي گوناگون دارد، بايد گفت: چون مخاطب قرآن عرف عام است، خداوند نمي توانست از همان ابتدا از زبان خاص استفاده كند؛ از سوي ديگر، محروم كردن راسخان علم از حقايق غيبي روا نبود، به همين دليل زبان قرآن چند ساحتي شد.امام خميني با اشاره به اشتمال زبان دين به دو بخش تكاليف، نصايح و معارف، معتقد است كه بخش دوم از فهم عرف عام خارج

ص: 1707

است و مانند كتب تخصصي به مخاطبان خاص خود نياز دارد. «آيات و احاديثي كه راجع به علميات است و جنبه عملي ندارد، لازم نيست گوينده آن طوري بگويد كه همه كس آن را بفهمد بلكه ممكن نيست اين گونه چيزها را با فهم عموم توده بيان كرد، مثلاً يك نفر طبيب يك وقت مي خواهد يك دستور حفظ الصحة براي اهالي كشور بنويسد، ناچار بايد طوري بنويسد كه توده آن را بفهمند. زيرا اين دستور براي عمل است، لكن يك وقت مي خواهد يك كتاب علمي بنويسد؛ البته اين كتاب را نمي تواند طوري بنويسد كه همه توده آن را بفهمند. قرآن و حديث نيز قانون هاي علمي را كه براي توده آوردند، طوري بيان كردند كه مردم مي فهمند، لكن علوم قرآن و حديث را همه كس نمي توانند بفهمند و براي همه كس هم نيامده است».(1) ايشان در جاي ديگر مي گويد: «قرآن يك زباني دارد كه اين زبان هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم زبان عرفاي اصطلاحي است و هم زبان معرفت به حسب واقع.»(2) «زبان قرآن زبان ديگري است، زباني است كه هر عالم و مفسري خود را با آن آشنا مي داند و آشنا نيست. قرآن كريم از كتبي است كه معارف آن بي سابقه است و تصور

ص: 1708

بسياري از معارف آن از تصديقش مشكل تر است.»(3) ايشان ادعيه و روايات معصومان را داراي ساحت هاي مختلف مي داند كه فهم آن به قشر خاصي اختصاص دارد. «زبان ادعيه با زبان عادي اي كه احكام مي خواهند بگويند دو تاست؛ زبان ادعيه با زبان فلسفه هم دوتاست؛ با زبان عرفان علمي هم دو تاست. يك زبان ديگري است ما فوق اينها. منتها زبان فهم مي خواهد، بايد كساني كه آن زبان را مي فهمند توجه كنند.»(4) ايشان متذكر مي شود كه مفسران، فلاسفه و عرفا تنها بخشي از معاني ژرفاي قرآن را به مقدار وسع خود دريافت كردند.«هر كدام روي آن تخصص و فني كه داشته است، يك پرده اي از پرده هاي قرآن كريم را تفسير كرده است، آن هم به طور كامل معلوم نيست بوده [باشد]... آن بعضي از اوراق قرآن و پرده هاي قرآن است علوم قرآن يك علوم ديگري است ماوراي آنچه ما مي فهميم. ما يك صورتي، يك پرده اي از پرده هاي كتاب خدا را مي فهميم. و باقيش محتاج به تفسير اهل عصمت است كه معلم به تعليمات رسول اللّه بوده اند.»(5) وي در مقام ديگر تفاسير نوشته شده را نه تفسير حقيقي كه ترجمه وصف مي كند:«اين تفسيرهايي كه به قرآن نوشته شده است از اول تا حال، اينها تفسير قرآن نيستند، اينها البته يك ترجمه هايي، يك

ص: 1709

بويي از قرآن بعضي شان دارد.»(6) حضرت امام با اشاره به حديث «ان اللّه عزوجل علم انه يكون في آخرالزمان اقوام متعمقون فانزل اللّه تعالي «قل هو اللّه احد» و الايات من سورةالحديد...»(7) مي گويد: «از اين حديث شريف معلوم شود كه فهم اين آيات شريفه و اين سوره مباركه، حق متعمقان و صاحبان انظار دقيقه است و دقايق و سراير توحيد و معرفت در اين ها مطوي است.»(8) و در جاي ديگر نيز مي گويد:«آياتي كه در روايات وارد شده است كه براي متعمقين آخرالزمان وارد شده است، مثل سوره توحيد و شش آيه از سوره حديد گمان ندارم كه واقعيتش براي بشر تا الان و تا بعدها بشود آن طوري كه بايد باشد، كشف بشود.البته مسايل در اين باب خيلي گفته شده است، تحقيقات بسيار ارزنده هم بسيار شده است، لكن افق قرآن بالاتر از اين مسايل است.»(9) روشن است، مقصود امام از عبارت پيشين فهم يك ساحت از زبان قرآن براي متعمقين آخرزمان است و منظور ايشان در عبارت اخير از نفي فهم قرآن، انكار شناخت ساحت هاي باطني و ژرفاي قرآن از جمله سوره توحيد و حديد است.و در جاي ديگر با تصريح به بواطن و ساحت هاي مختلف قرآن مي نويسد:«فان للقرآن منازل و مراحل و ظواهر و بواطن، ادناها ما يكون في قشور

ص: 1710

الألفاظ و قبور التعينات. كماورد: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و حدا و مطلعا».(10) و هذا المنزل الأدني رزق المسجونين في ظلمات عالم الطبيعة و لا يمسّ سائر مراتبه الا المطهرون من ارجاس عالم الطبيعة و حدثه».(11) نكته ظريف و قابل توجه در تفسير زبان دين به چند ساحتي اين كه وجود ساحت ها و معاني باطني مختلف براي گزاره هاي ديني نبايد موجب عدول و عدم توجه به معاني ظاهري و عرفي گردد، چنان كه برخي از صوفيان با تفسير تأويلي درصدد آن هستند. حضرت امام با اشاره به دو تفسير ظاهرگرا و باطن گرا مي گويد:«يك كسي مادي است آراي خودش را تطبيق كند بر آياتي از قرآن و قرآن را به آن رأي تفسير و تأويل كند. و يك كسي مثلاً اهل معاني روحيه است، اين هم هر چه از قرآن دستش مي آيد، باز تأويل كند و برگرداند به آن چيزي كه خودش رأيش است. ما بايد از هر دو همه اين جهات احتراز كنيم.»)5)12. زبان نماديدر مقدمه مقاله گفته شد مقصود از آن، وجود معنايي ماوراي معناي مطابقي در واژگان و گزاره است كه توضيح تفصيلي آن گذشت.بيشتر انديشمندان اسلامي با اين مسئله كه زبان دين به صورت مطلق، زبان نمادي باشد، مخالفت كردند، اما اينكه بعض مفردات و گزاره هاي ديني

ص: 1711

زبان نمادي است، معنايي پذيرفتني است. حضرت امام نيز در آثار خود، بعضي آيات را بر اين اساس تفسير كرده است كه بدان اشاره مي شود:الف. تفسير آب به رحمت الهيآيه ذيل مايه حَيّ همه اشياء را آب توصيف مي كند:«و جعلنا من الماء كل شيء حيا».(13) امام در ذيل آن مي نويسد:«اصل آب رحمت اطلاقي وجود است».(14)ب. تفسير شجره ممنوعه به طبيعتامام درختي كه حضرت آدم از نزديكي آن نهي و منع شده بود نه درخت خاص، بلكه طبيعت و ماديات تفسير مي كند. چنان كه مي نويسد:«بدان كه آدم(ع) در حال جذبه در بهشت لقا بوده توجه به شجره طبيعت نداشت.»(15)ج. تفسير نعلين به همسر و فرزنددر جريان مشاهده آتش براي حضرت موسي كه همراه فرزند و همسرش در كوه گرفتار آمده بودند، نداي غيبي برآمد كه:«فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُويً»(16) «نعلين و كفشهايت را دربياور كه تو در سرزمين مقدس هستي».معناي ظاهري و عرفي آيه روشن است. اما امام آن را به محبت همسر و فرزند تفسير مي كند.«او را از محبت زن و فرزند، منع كرد كه هان اگر خيال ورود در وادي عشق و محبت كه وادي مقدسين و مخلصين است داري، با محبت ديگران نتوان در آن قدم نهاد، با آن كه محبت موسي چون محبت امثال ما نخواهد

ص: 1712

بود.»وي در بيان وجه تشبيه محبت زن و فرزند به نعلين مي نويسد:«و شايد از اين جهت تعبير شده است به نعلين، كه در اسفل اعضا است و سهل الخلع است.»(17)د. تفسير عقده لسان به عدم ادراك معانيدر آيه ذيل صريحا حضرت موسي از عقده زبان خود سخن مي گويد و از خداوند مي خواهد آن را بگشايد.«و احلل عقدة مِن لساني»(18) حضرت امام عقده زبان موسي را به ژرفاي حقايق غيبي و عجز قوه ادراك و شنواي مخاطبان تفسير مي كنند:«زبان انبياء عقده داشته، عقده ها در زبانشان، در قلبشان بوده است. عقده هايي كه نمي توانستند آنچه يافته اند و آن طور كه يافته اند، بگويند، گفتني نبوده است، از اين جهت با مثال با نظاير بما مي خواستند يك چيزي بفهمانند. زبانشان عقده دارد و مردم هم همه كر هستند.»(19)ه. تفسير امانت به مقام ظل اللهيدر آيه ذيل وارد شده است كه خداوند امانت را به آسمان و كوهها عرضه داشت، آن ها از تحمل آن بازماندند، اما انسان آن را پذيرفت.«إِنَّا عَرَضْنَا الاْءَمَانَةَ عَلَي السَّماوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَن يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاْءِنسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُوما جَهُولاً»(20) در تفسير امانت، روايات آن را به قرآن انطباق داده اند، اما حضرت آن را به مقام خلافت و ظلل الهي تفسير مي كند.«لعلّ الأمانة... هي هذه المقام الاطلاقي فان السموات و

ص: 1713

الأرضين و ما فيهنّ محدودات مقيدات حتي الارواح الكلية و من شأن المقيد ان يأبي عن الحقيقة الأطلاقية و الأمانة هي ظلل اللّه المطلق.»(21) البته امام در آثار ديگر خود آن را به «تكاليف الهيه» تفسير كرده اند. و اين دو تفسير ناهمگن نيست. زيرا پيش تر گذشت كه از منظر امام زبان قرآن زيان چند ساحتي و داراي معاني مختلف باطني مي باشد. علاوه آن كه طبق مبناي امام در وضع الفاظ بر ذات و روح معاني نه خصوصيات آن، استعمال دو تفسير، حقيقت و باز زبان قرآن متناسخ است.و. تفسير مهاجرت به خروج از منزل نفسدر آيه شريفه ذيل بر كسي كه از منزل خود هجرت كند، وعده ثواب داده شده است.«وَمَن يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهَاجِرا إِلَي اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَي اللّهِ»(22) آيه فوق در شأن جندع يا جندب بن حمزه نازل شده بود كه قصد الحاق به لشكر اسلام در مكه را داشت. معناي ظاهري آيه هجرت فيزيكي است. اما امام آن را به خروج از منزل نفس و گناهان و سفر به مقام پاكي و حق الهي و مقصود از موت را فناي تام تفسير مي كند؛ چنان كه مي نويسد:«كسي كه خارج شد از بيت نفس و هجرت به سوي حق كرد به سفر معنوي.

ص: 1714

پس از آن او را فناي تام ادراك كرد. اجر او براي تعالي است.»)6)23. زبان رمزيدر صفحات پيشين گفته شد كه برخي مدعي اند كه زبان دين به دليل حكايت از ما وراي طبيعت زبان شناختاري نيست، و مضامين آن براي انسان قابل شناخت و فهم نيست. آنان اين نظريه را به صورت مطلق در زبان دين مطرح كردند، وليكن تأمل در زبان دين اين نكته را نمايان مي كند كه بعضي گزاره هايي ديني شناختاري و بعضي ديگر نيز غيرشناختاري است و لذا در اين مسئله نبايد حكم مطلق صادر كرد.حضرت امام خميني (قده) با توجه به اين نكته درباره زبان دين به تفصيل قايل شده است، گزاره هاي احكام و نصايح را شناختاري و گزاره هاي معارف مخصوصا حروف مقطعه را رمزي و غير شناختاري براي انسان ها توصيف مي كند.مبناي امام و آنان كه زبان دين در بخش معرفتي را نيز شناختاري يا ممتنع مي دانند، به عمق و ژرفاي آموزه هاي معرفتي دين و كرانمندي ذهن و فهم آدمي برمي گردد، از اين رو حضرت امام زبان گزاره هاي معرفتي و علمي دين را به «زبان متفاوت»، «ممتنع» و «رمز» وصف مي كند كه بدان اشاره مي شود:امام درباره تفاوت زبان قرآن با زبان عرف مي گويد:«زبان قرآن زبان ديگري است كه هر عالم و مفسري خود را با آن

ص: 1715

آشنا مي داند و آشنا نيست. قرآن كريم از كتبي است كه معارف آن بي سابقه است و تصور بسياري از معارف آن از تصديقش مشكل تر است».(24) وي با اشاره به آيات مانند «هو الاول و الاخر و هو معكم»، «اللّه نور السماوات و الأرض» مي گويد:«اين ها آياتي است كه نه مفسر مي تواند بفهمد، نه فيلسوف و نه عارف، هر كس ادعا كند كه معناي او را فهميده است، در جهل فرو رفته است».(25) امام (قده) با اشاره به آيات محكم و متشابه مي گويد:«آيات بر دو گونه است، يك آيات محكمات كه تأويلي ندارد و همه آن را مي فهمند. و يك آيات متشابهات كه تأويل دارد و از قبيل رمز است و تأويل آن را جز خدا و راسخان در علم كسي نمي داند».(26) «قرآن يك زبان دارد، يك نحو صحبت مي كند و همه مطالب را دارد، منتها بسيارش در رمز است كه ما نمي توانيم بفهميم و ادعيه و ائمه(عليهم السلام) يك وضع ديگري دارد».(27) بلكه بعضي از آن ها رمز است ميان گوينده و يك دسته خاصي. چنان كه دولت بعضي تلگرافات رمزي دارد كه صلاح كشور نيست كه آن را كشف كند. تلگرافخانه هم از آن تلگراف چيزي نمي فهمد. در قرآن از اين گونه رمزها است كه حتي به حسب روايات، جبرئيل هم

ص: 1716

كه قرآن را آورد، خود نمي توانست معناي آن را. فقط پيغمبر اسلام و هر كس را او تعليم كرده، كشف اين رمزها را مي توانستند بنمايند؛ مانند همان حروفي كه در اول سوره هاست».(28) و در جاي ديگر آمده است:«در اين مخاطبه بين حبيب و محبوب و مناجات بين عاشق و معشوق اسراري است كه جز او و حبيبش كسي را بر آن راه نيست و امكان راه يافتن نيز نمي باشد. شايد حروف مقطع در بعض سور مثل «الم»، «ص»، «يس» از اين قبيل مي باشد».(29) امام خميني درباره روايات نيز به تفصيل فوق معتقد است كه بر مبناي خود روايات را به دو قسم عملي (احكام و نصايح) و خبري و معرفتي تقسيم نموده كه شناخت زبان روايات در قسم معرفتي را فراتر از زبان عرف عام وصف مي كند كه اغلب آن ها در ادعيه متجلي شده است.«ائمه(عليهم السلام)»... وقتي كه رسيدند به مناجات ها و ادعيه مسايل فرق كرده است؛ آنجا ديگر زبان عامه مردم نيست، البته در آن همه چيز هست، زبان ديگري است غير زبان معمولي و غير زبان ذكر احكام الهيه».(30) امام در جاي ديگر زبان ادعيه را زبان فراتر از زبان فلسفه و عرفان توصيف مي كند.«زبان ادعيه با زبان عادي اي كه احكام مي خواهند بگويند دوتاست. زبان ادعيه با زبان

ص: 1717

فلسفه دوتاست؛ با زبان عرفان علمي هم دوتاست. يك زبان ديگري است ما فوق اين ها. منتهي زبان فهم مي خواهد، بايد كساني كه آن زبان را مي فهمند توجه كنند».(31)ارزيابي و جمع بندي (تفصيل بين گزاره هاي معرفتي و عملي)تا اينجا گفته شد كه از منظر امام (قده) زبان دين را مي توان به زبان «شناختاري»، «عرفي»، «چند ساحتي» و «رمزي»، توصيف كرد. اينجا اين سؤال و شبهه پديدار مي آيد كه بالاخره زبان دين كدام يك از چهار قسم فوق است؟پاسخ اين سؤال از مطالب پيشين روشن مي شود، چكيده و حاصل آن در نكات ذيل مي آيد:نكته اول: زبان چند ساحتي و عرفي نه در عرض زبان شناختاري بلكه در طول آن است، به اين معنا كه تعيين زبان عرفي و چند ساحتي بر ثبوت زبان شناختاري به عنوان مقدمه متفرع است.در صورت عدم اثبات شناختاري بودن زبان دين، نمي توان از زبان دين و تعيين آن سخن گفت.نكته دوم: چهار زبان اخير يعني، عرفي، چند ساحتي، نمادي و رمزي در زبان دين مي تواند قابل جمع باشد، به اين معنا كه بخشي از گزاره هاي ديني بر حسب زبان عرفي، بعضي ديگر بر حسب زبان چند ساحتي و برخي ديگر نمادي و رمزي باشد، به تعبير منطقي به دليل تغاير متعلق زبان هاي فوق، جمع آن ها در زبان دين

ص: 1718

با مشكل اجتماع ضدين مواجهه نمي شود. اما اصل بحث در تفكيك و تعيين و ارائه ملاك در انطباق گزاره هاي ديني با زبان خاصي است.نگارنده با استقراء ناقص خود در بين مفسران و قرآن پژوهان به ارائه ملاك خاصي در اين مقوله دست نيافته است. به نظر مي رسد ملاك و معيار حضرت امام در اين زمينه ره گشا و دقيق است.نكته سوم: در صفحات پيشين گفته شد كه حضرت امام آيات و روايات را به دو بخش علمي و عملي تقسيم مي كرد. مقصود از علمي گزاره هاي است كه بر آموزه هاي معارف و توصيف حقايق مجردات ياحتي ماديات مانند چگونگي آفرينش جهان و زمين، مشتمل است. حضرت امام در اين نوع گزاره ها به نظريه چند ساحتي بودن قايل است لذا معتقد است كه روايات وارد در زمينه خلقت زمين را بايد بر ساحت هاي غير ظاهري حمل كرد و يا حداقل توقف نمود. هم چنين دعاهاي وارد از معصومان بيشتر از اين بخش خواهد بود.بخش ديگر گزاره هاي ديني به حوزه هاي اخلاقي، نصيحت، تكاليف، بايدها و نبايدها به تعبير امام «عملي» مربوط مي شود. در اين گزاره ها به ناچار زبان دين بايد زبان عرفي باشد، چرا كه مخاطب و غايت آن گزاره هاي عموم مردم است كه نوع زبان نيز بايد بر آن منطبق باشد و گر

ص: 1719

نه اخلال به غايت لازم مي آيد.آيات و روايات مشتمل بر تبيين احكام، مسايل اخلاقي و نصيحت از اين بخش خواهد بود. زبان سري و رمزي بيشتر به حروف مقطعه قرآن اختصاص دارد كه از حقيقت آن ها، خود پيامبر و به تبع آن معصومان شناخت دارند.حاصل آنكه زبان دين از منظر امام زبان عرفي، چند ساحتي و رمزي است.نكته چهارم: مبناي امام در وضع الفاظ، بر روح و جوهر معاني، با قطع نظر از خصوصيات و قيود آن، مي تواند افق جديدي را در تفسير زبان دين بگشايد و با اين مبنا، مفسر از قشر ظاهري و سطحي آيه يا روايت گذشته، به باطن و ژرفاي آن دست مي يازد.

پى نوشت ها

:1. كشف الأسرار، ص 2 2.321. صحيفه امام، ج 20، ص 408 و 3.409. همان، ج 18، ص 4.447. همان، ج 19، ص 5.355. تفسير سوره حمد، ص 5 6.13. صحيفه نور، ج 19، ص 7.27. اصول كافي، ج 1، ص 8.91. آداب الصلوة، ص 9.302. صحيفه نور، ج 18، ص 104 و 10.105. تفسير صافي، ج 1، ص 30، تفسير عواثي، ج 1، ص 11.22. شرح دعا سحر، ص 38 و 59 و شرح حديث عقل و جهل، ص 12.38. تفسير سوره حمد، ص 13.19. الانبياء: 14.30. سرالصلوة، ص 41، مؤسسه تنظيم و نشر

ص: 1720

آثار امام، تهران، 15.1381. همان، ص 16.46. طه: 17.12. شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 18.255. طه: 19.27. تفسير سوره حمد، ص 136 و 20.137. احزاب، 21.72. مصباح الهداية، ص 22.56. نساء: 23.100. چهل حديث، ص 24.333. صحيفه امام، ج 18، ص 25.447. همان، ج 17، ص 26.432. كشف الأسرار، ص 27.321. صحيفه امام، ج 20، ص 409 و 28.410. كشف الأسرار، ص 32129. صحيفه امام، ج 18، ص 30.447. صحيفه امام، ج 19، ص 31.286. همان، ص 355 محمدحسن قدردان قراملكي

ص: 1721

امام خميني و ساقيان باده زهر

اشاره

5 چكيده: عصر كنوني عصر ابتذال و الحاد است و تنها سد راه اين توحش ماشيني قرن را بايد صداي شيعياني دانست كه در جهت استمرارحركت انبياء و اولياء الهي در طواف سخنان امام و رهبر انقلاب بر بلنداي زمان ايستاده و خدا را فرياد مي زنند. بي شك اين طواف و احرام بستن بر ارزشهاي الهي و رمي شيطان كه اينك در فرهنگ غرب، به نمايش ايستاده است، بر جنود شيطان خوشايند نبوده و شيطان چون گذشته تاريخ روند جلوگيري از پياده شدن احكام الهي در پيش گرفته است. تحت الشعاع قرار دادن فرامين پيامبران و اولياء الهي و ازمسير خارج كردن راهيان خط انبياء از شيطنتهايي است كه فقط درخور شيطان و فرزندان شيطان است كه در طول تاريخ انبياء واولياء الهي به كار گرفته شده و مي شود با نگاهي گذرا به تاريخ انبياء و اولياء خصوصا زندگاني مولي الموحدين(ع) مي توان به عمق تبليغات و حركات مزورانه عوامل نفوذي در جهت تحت الشعاع قرار دادن رهنمودهاي حضرت پي برد. از آنجا كه حركت امام استمرار حركت انبيا و اوليا به شمار مي رود تحت الشعاع قراردادن پيام امام و رهبر انقلاب، همواره مدنظر دشمنان انقلاب بوده و خواهد بود. شكي نيست كه به دليل ظرافت اين كار شيطاني همواره اين امر خطير بر عهده كارگزاران تهاجم بوده و هست

ص: 1722

چرا كه به دليل نزديكي آنان به سيستم دولت و آگاهي از راز و رمزها بخوبي مي دانند كه در چه زمان و به چه صورت و با كدام اهدافي اذهان وامكانات را در غير از مسير پيامها و دستورات رهبر به كارگيرند. ديروز اگر امام راحل(ره) مي فرمود: «جنگ در راس همه اموراست» طواف كنندگان كلام امام بدون توجه به تفسير و تحليل ديگران تمام هم و غم و تلاش خود را در مسير جنگ جهت مي بخشيدندو هيچ چيز ديگري را بر جنگ مقدم نمي داشتند و درست در همين زمان بودند كه كساني كه با انگشت گذاشتن بر مفاهيم و نمودهاي ديگر و حتي خرج بيت المال در غير از مسير دفاع مقدس و از همه مهمتر به ميان كشيدن بحثهاي عبث و بيهوده هشدارهاي امام را درخصوص دفاع مقدس تحت الشعاع قرار داده و اذهان را به مسائل ريزو پيش پا افتاده معطوف مي داشتند. گرچه در اين گونه حركتهاي كارگزاران تهاجم همواره در پس پرده باقي مانده و چه بسا بهترين نيروهاي انقلاب را با به وجودآوردن جو غوغا سالاري، سرگرم كردند ولي اين ترفند دشمن همچنان با قوت خود در طول تاريخ انقلاب باقي مانده است. جنگ بانوشانيدن كاسه زهر به كام امام به پايان رسيد و شيعيان پس اززندگي غمبار اهل بيت (عليهم السلام) تلخ ترين روزها را

ص: 1723

در طول تاريخ تشيع تجربه كردند. اما همواره رهروان امام پلهاي نفوذي و مقصرين اصلي در نوشاندن جام زهر را از ياد نبرده و نخواهندبرد چرا كه از ياد بردن و غفلت از اين روز و اين قوم منجر به تكرار در جنگ فرهنگي خواهد شد. بي شك در جنگ فرهنگي و تهاجم بي امان دشمن به آرمانها و ارزشهاي انقلاب و در شرايطي كه رهبر انقلاب اسلامي فرياد مي زند (كه كاري كه دشمن امروز از لحاظ فرهنگي مي كند يك شبيخون است) هر كس به هر عذر و بهانه در هر پست و وزارتخانه در مسير خارج كردن اذهان مردم از جبهه اصلي و مصرف كردن امكانات در غير از اين جنگ گام بردارد. ماموري است كه با ريا و تزوير قطره قطره زهر را در كام اين خلف صالح مي ريزد. با اين تفاوت كه اگر دشمن غدار با نيروهاي حيله گر خود در اين نبرد فرهنگي موفق به پركردن اين كاسه شود،كاسه زهر پرشدن همان و نقطه پايان انقلاب، همان. نقطه اصلي هجوم تلاش براي عدم تحقق آرمانهاي امام را مي توان اصلي ترين نقطه تهاجم فرهنگي برشمرد. چرا كه آرمانهاي جهان شمول امام گمشده بشر امروزي است و در صورت تحقق كامل آن در يك نقطه خاص جغرافيايي چون ايران، و بسط و گسترش آن دمكراسي غلط انداز غرب كه امروز استكبار آن را به عنوان يك حربه سياسي در

ص: 1724

پيش روي مقاصد شوم خود به كار مي گيرد، رنگ خود را مي بازد و اسلام درتار و پود همه اقوام و ملل جهان نفوذ خواهد كرد. رهبر انقلاب اين وارث خلف و سيف سلف از همان روز نخست كه سكان دار كشتي اسلام و انقلاب شد با جمله «راه ما راه امام خميني(ره) است» خيال خام آرمان زدايي را از سر دشمنان امام وآرمانهاي امام(ره) بيرون نموده و از آن پس همانگونه عمل كردكه امام(ره) عمل نمود و همان گونه سخن گفت كه امام بر زبان آورد به گونه اي كه جملات، تكيه كلامها و موضع گيريهاي رهبر چنان به كلمات نوراني امام شبيه است كه اگر كسي تا كنون «صيحفه نور» را به چشم نديده و يا نشنيده باشد. گمان مي كند كه اين سخن ها و آن نوشته ها از آن يك نفر است. سخنرانيهاي رهبر و تاريخ از خودگذشتگي مردم بر اين نكته گواه است كه خواسته مردم تنها تحقق آرمانها و اجراي فرامين امام درتمام زمينه هاي سياسي، اقتصادي و بين المللي و... است نه چيزديگر، و باز تاريخ، شهادت مي دهد كه مردم براي رسيدن به آرمانها و آرزوي امام كه همانا عدالت اجتماعي و برداشتن مرزفقر و غنا و نظام طبقاتي كاخ و كوخ است از همه هستي خود گذشته و مي گذرند و درست اين از خود گذشتگي براي برپائي آرمانهاي امام است كه دشمن

ص: 1725

از آن مي هراسد و براي نابودي آن سرمايه گذاري نموده است دشمن به خوبي مي داند در صورت تحقق آرمانهاي امام مردم نيز با گرسنگي و فقر كنار آمده و انقلاب سير جهان شمول خود را طي خواهد كرد و به خوبي به اين مطلب پي برده است در صورتي كه موفق به آرمان زدايي از انقلاب شود ايران حتي اگرمبدل به قدرتمندترين و ثروتمندترين كشور دنيا شود باز محكوم به شكست و تسليم است. از اينرو براي رسيدن به اين مهم و شكستن اين سد پولادين باور مردم در صدد بوده و هست تا با استفاده ازكارگزاران تهاجم مردم را نسبت به تحقق آرمانهاي امام و رهبري نااميد سازد. عملي نشدن قوانين اسلامي و آرمانهاي امام، باقي گذاردن فرمانهاي رهبر معظم انقلاب اسلامي در محدوده پيام، و تلاش در مسير سلب اعتقاد مردم از شگردهاي ديگر وابستگان فكري وسياسي غرب است. بينانگزار انقلاب بارها به اين حقايق اشاره كرده و هشدار داده اند تا جائي كه خواستار تصفيه عناصر كارشكن و بدبين كننده شده و مي فرمايد: «از اموري كه اصلاح و تصفيه و مراقبت از آن لازم است قوه مجريه است. گاهي ممكن است قوانين مترقي و مفيد به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراي نگهبان آن را تنفيذ كند و وزير مسؤول نيز هم ابلاغ نمايد لكن به دست مجريان غير صالح كه افتاد آن را منع كنند و

ص: 1726

بر خلاف مقررات يا با كاغذبازي يا پيچ و خم ها كه به آن عادت كرده اند يا عملا براي نگران نمودن مردم عمل كنند كه به تدريج و مسامحه غائله ايجاد مي كند.»(1) حضرت امام در جايي ديگر مي فرمايند: «يكي از مسائل مهم قضيه افرادي است كه در وزارتخانه هاست.افرادي كه ممكن است باشد، هست البته كه اينها علاوه بر اينكه خدمت نمي كنند. كارشكني هم مي كنند. هست الان اين، يك دسته اي هستند كه اينها فقط براي اين كه چيزي گيرشان بيايد و يك حقوق گيرشان بيايد و يك قدري نق بزنند و يك قدري هم كارشكني بكنندپا شوند و بروند منزلشان، اينها بايد شناسايي شوند درست و اين افراد كنار گذاشته شوند. »(2) به صراحت مي توان گفت برخي ازنارضايتي هاي مردم نسبت به عملكرد برخي از مسؤولين و ناديده گرفتن پيشنهادات و انتقادات مردم و به وجود آمدن غائله هايي كه امام بدان اشاره نمودند تنها به خاطر تحقق نيافتن آرمانهاي امام در اجراي درست قانون و تصفيه كردن عناصر اخلالگر بوده ومي باشد. شكي نيست كساني كه با احساسات مردم دلباخته و انقلاب بازي مي كنند، و يا به نحوي زمينه را براي دلسرد كردن مردم مهيا وفرامين رهبري را در پيچ و خم كاغذبازي اداري محبوس مي نماينداگر در موقعيت فعلي خائن نناميم نمي توان خادم ناميد.

پى نوشت ها

: 1- صحيفه نور، ج 21، ص 190. 2- همان، ج 15، ص 501. حسن

ص: 1727

ابراهيم زاده

ص: 1728

امام خميني و عرفان حج

اشاره

3 چكيده: عرفان گريز و عرفان ستيز1 حجّ و سير و سلوك عرفانيحج، «سفر الي اللّه» است؛ سفري كه سير و سلوك باطني و معراج روحاني را با سير و سفر ظاهري (آفاقي و انفسي)، پيوند مي زند و با آيات و بيّنات، در قلّه هاي بلند توحيد و مناره هاي پر فروغ ايمان به مشعل داري هدايت يافتگان كعبه حقيقت و قافله سالاران كوي عشق، توأم مي سازد و ره آورد آن، «معرفت و كمال» و رشد معنوي و تجلّي فطرت انساني است.قرآن كريم، كعبه را رمز هدايت براي جهانيان خواند؛ هُديً لِلْعالَمِين(1) و بدينسان نور هدايت و معرفت و شعور و شناخت، در تار و پود حج تعبيه گرديد و زائر خانه خدا، از اين مشعل هدايت و عرفان و شهود بهره خواهد گرفت كه روح حجّ ابراهيمي و معنويت و آداب شرع محمّدي صلي الله عليه وآله را در اعمال ومناسك جاري سازد و مشاعر و مناسك را معني ببخشد و از نيت حج عزم خدا را، و از احرام تحريم غير حق را، و از طوافْ عشق و فناي ابدي را، و از نماز شوق شهود را، و از ركن و مقام قيام للّه و تجديد ميثاق خدا را، و از زمزم حلاوت شراب وصل را، و از مسعي صدق و صفا و حيرت

ص: 1729

و انقطاع را و از عرفات عرفان و انابه را و از مشعر شور و شعور را، و از منا «محو و فنا» و مجاهده و ايثار را به ارمغان آورد. و اين، زماني است كه حجّ با معرفت و ژرف نگري توأم باشد و پيام هاي معنوي مناسك به حج گزار تفهيم گردد و او با سويداي دل دريابد و در اعماق جان جاي دهد تا مايه معراج و تعاليِ روح وي گردد.اگر به آيه: وَللّهِ ِ عَلَي النّاسِ حِجُّ الْبَيْت(2) با دقّت بنگريم و رابطه «حِجّ البيت» را با «للّه» مدّ نظر قرار دهيم، به اين نتيجه خواهيم رسيد كه حجّ در حقيقت قصدِ خدا كردن است و آهنگ بيت وسيله اي است براي راه يافتن به حريم كبريايي صاحب بيت كه نزديكترين راه آن دل است كه بيت اللّه الحرام واقعي است: كعبه مردان نه از آب و گل است طالب حق شو كه بيت اللّه دل است(3)و اگر به مفهوم آيه: وَإِذْ بَوَّأْنَا لإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَنْ لاَتُشْرِكْ بِي شَيْئا وَطَهِّرْ بَيْتِي لِلطَّائِفِينَ...(4) بينديشيم كه خداوند خانه را به خود نسبت داده (بَيتي) كه اين خود نشانه تشريف و تكريم است، و به تطهير بيت از لوث شرك و بت و هر آلودگي ديگر فرمان مي دهد، نتيجه خواهيم گرفت كه طواف كننده واقعي

ص: 1730

كسي است كه با طهارت جسم و روح و پاكيزگي جان و دل و منزّه از غبار معاصي به خانه دوست رو آورد تا با رؤيت قلبي، به ديدار دوست تشرف و شهود محضرش راه يابد كه مقصود و مقصد نهايي آنجاست و كعبه بهانه است.و اگر به آيه: إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ(5) در داستان قربانيِ ابراهيم و اسماعيل بنگريم، مي فهميم كه رمز قبولي حجّ و پاداش معنوي آن، همان راهي است كه آن پدر و پسر پيمودند و علايق را در مناي عشق سربريدند و علي رغم وسوسه هاي ابليس و جاذبه هاي عاطفي، همه موانع را از پيش پاي برداشته و شيطان را رمي و رجم كردند و درست در وسط ميدان اين مصاف؛ يعني محلّ «جمره وُسطا»(6) زير آفتاب سوزان منا تسليم امر حق شدند و سوختن و ساختن در آتش عشق محبوب ازلي را بر همه چيز ترجيح دادند تا نداي «قد صدّقت الرويا» را از كنار مسجد خيف شنيدند(7) و آن پاداش عظيم را گرفتند.و اين است مفهوم واقعي «فناء في اللّه» كه در سخن عارفان تكرار شده كه ثمره آن «بقاء باللّه» در ملك وملكوت و در همه عرصه هاست و با همين فلسفه سنّت ابراهيم و مناسك او و خاطرات خاندانش در حج ابد الدهر جاودانه

ص: 1731

مانده تا سلوك معنوي و سير الي اللّه و فنا و بقا را به راهيان راه ابراهيم بياموزد و نشان دهد كه سالكان الي اللّه در كوره آزمايش و ابتلا سوختن و ساختن را تجربه كرده اند و رضاي دوست را طلبيده اند تا در محفل انس و قدس جاودانه مانده اند: اي همه سالكان ره، در طلبِ رضاي تو سوختگان عشق تو، ساخته با قضاي تو 2 سفرها و منزل هااگر از منظر تكويني به جهان و انسان بنگريم بايد بر اين باور باشيم كه كلّ جهان و تمام آدميان مسافران اند «من اللّه» و «الي اللّه» سفري در دو قوس «نزول» و «صعود» با سفري كه از خدا آغاز مي شود و به خدا منتهي مي گردد؛ وَأَنَّ إِلَي رَبِّكَ الْمُنْتَهَي(8).ماهيّت اين سير و سفر فراتر از سير و سفر و طي طريق است. در حقيقت «صيرورت» است؛ يعني «شدن» و به فعليّت متناسب و كمال لايق خود رسيدن و اين با سير و سفر صوري فاصله بسيار دارد؛ زيرا هر «سير و سفر» و جابجايي و حركت مستلزم صيرورت و شدن نيست.صيرورت يعني سفر معنويِ انسان را منزل ها و مرحله هاست و اين به قطع بيابان ها نيست؛ چرا كه خدا را با خلق قُرب و بُعد مكاني يا زماني نيست تا به طي منازل نياز باشد؛ وَهُوَ مَعَكُمْ

ص: 1732

أَيْنَ مَا كُنْتُمْ(9) و سير منزل ها نمادي است از سير و سفر با قرب معنوي. بنابر اين آنچه در سخن عارفان واقعي با عنوان «سير منازل»، «هفت شهر عشق»، «مراحل سلوك» و نظاير آن آمده، ناظر به منازل سلوك و مراحل عشق و طي طريق وصل و لقاءاللّه است.امّا با اين همه: بعد مسافت اگر چه در ره او نيست تا سر كويش هزار مرحله باشد ني ز ملك جو نشان و ني ز فلك پوي راه به سويش نفوس كامله باشد(10)لذا نفوس آدميان بايد با تهذيب نفس و تزكيه روح و قطع علايق مادّي، فاصله ها را بردارند و مراحل سلوك را طي كنند تا هر كجا كه رو مي كنند با كعبه عشق و جمال محبوب روبرو گردند.به بيان حضرت امام قدس سره : «عارف باللّه، حقّ را در جميع امكنه و احياز مشاهده و همه را كعبه آمال و وجهه جمالِ محبوب بيند و از تقيّد به مرآتي دُونَ مرآتي خارج، وما رأيتُ شَيْئا إلاّ وَرَأيْتُ اللّهَ فيهِ ومَعَهُ گويد.»(11)امام همين مطلب را در قالب يك رباعي به نظم آورده، گويد: آنكس كه ره معرفة اللّه پويد پيوسته ز هر ذرّه خدا را جويد تا هستي خويش را فرامش نكند خواهد كه ز شرك عطر وحدت جويد! باري، مقصود از

ص: 1733

سفر، همان سير و سفر عارفانه است كه عباداللّه در هر يك از عبادات و آداب شرع مقدّس بايد لحاظ كنند. امّا حجّ ويژگي خاصّ دارد. حجّ، هم سير و سفر ظاهري را كه نمادي است از سير باطني دارد و هم سفرهاي معنوي و روحاني را.در باب معقول و عرفان براي انسان چهار سفر (اسفار اربعه) بر شمرده اند:1 منَ الخلقِ الَي الْحَقّ سفر از خدا به سوي خدا.2 بالحقّ الَي الْحقّ با خدا به سوي خدا رفتن.3 مِنَ الحقّ الَي الْخلق بالحقّ همراه با خدا از حقّ به سوي خلق سفر نمودن.4 بِالْحَقّ فِي الْخَلق با خدا در ميان خلق سفر كردن.(12)و حجّ با گستردگي و جامعيّت ابعادش، سفرهاي چهارگانه را به نحو اجمال و در قالب نمادين در درون جاي داده كه با تأمّل روشن مي گردد. و نيز مراحل تهذيب نفس را كه عبارتند از «يقظه (بيداري)، تفكّر، تذكّر، محاسبه، مراقبه و مشارطه»(13) در دل دارد و زائر بيت اللّه از يكسو با خدا دمساز مي شود و با او راز و نياز مي كند و به صفات جلال و جمال او مي انديشد و از سوي ديگر به درون خويش مي نگرد و به تهذيب نفس مي پردازد و نيز با خيل زائران هم نوا مي گردد و سير الي اللّه

ص: 1734

مي كند و با خدا در ميان خلق سير و سلوك مي نمايد.و بديهي است كه از اسرار بي پايان حج، هركس به قدر استعداد خود بهره مي گيرد. خاقاني طي قصيده اي درباره حجّ گويد: سفر كعبه نمودارِ رهِ آخرت است گرچه رمز رهش از صورت معنا شنوند جان معني است به اسم صوري داده برون خاصگان معني و عامان همه اسما شنوند و به دليل همين اختلاف درجات و استعدادهاست كه به طورِ كلّي، عبادات و مناسك اولياء اللّه اهل معنا را به عبادات و مناسك مردمِ عادي و بسيط نتوان قياس گرفت. (ما للتراب وربّ الأرباب).چگونه مي توان احوال سيد الساجدين عليه السلام را در عبادت، و حالات حضرتش را در ميقات و هنگام احرام كه در روايات خوانده ايم وتضرّع و نيايشش را در طواف يا عرفات و ديگر منازل و مشاعر، به ديگران قياس گرفت؟در اين سفر روحاني و سير «آفاقي و انفسي» هر كس به قدر سعه وجودي و افق معرفت خويش بهره مي گيرد، يكي «كوي دوست» را بيشتر مي نگرد، ديگري «روي دوست» را، يكي «ديار» را نظاره مي كند و ديگري مجذوب و سرگشته «جمال و جلال يار» است: شنيده ام كه به حُجاج عاشقي مي گفت: كه كعبه من سرگشته كوي جانان است به جان ملازم آن آستانه باش اي دل كه بار

ص: 1735

تن به در كعبه بردن آسان است(14)آري، حج سفر الي اللّه است با بارِ معنوي و عرفاني كه در روايات بسيار بدان اشاره شده است. امام محمّد باقر عليه السلام در تفسير آيه: فَفِرُّوا إِلَي اللّهِ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ(15) فرمود: «حِجُّوا الَي اللّه عَزَّوَجَلَّ»؛(16) يعني با حج گزاردن رو به خدا آوريد. و در همين زمينه، گفتار امام سجّاد عليه السلام با شبلي، كه در كتب و مقالات، مكرّر از آن ياد شده، مشحون از رازها و نكته هاي عرفاني است.3 عرفان حجّ، در پرتو ولايتنكته ديگري كه در عرفان حجّ نبايد ناگفته بگذاريم، اينكه: تحقّق حقيقت معرفت جز با شناخت وليّ حقّ و امامت و رهبري الهي، قابل وصول نيست؛ چراكه سير و سلوك معنوي، خضر رهي مي طلبد تا سالكان و رهروان را از ظلمات جهل و گمراهي وهواي نفس و دام ابليس برهاند و دستگيري كند و به كعبه مقصود هدايت نمايد: وجعلناهم أئمّة يهدون بأمرنا(17) امام صادق عليه السلام فرمود:«منْ نَظرَ الي الكعبةَ بِمعْرِفَةٍ فَعَرفَ مِنْ حقِّنا وحُرمَتِنا مِثلَ الَّذي عَرَفَ مِنْ حقّها وحُرمتها غَفَرَ اللّه لَهُ ذُنُوبهُ وكفاهُ همَّ الدُنيا والآخرة».(18)«كسي كه از روي معرفت به كعبه بنگرد و حق و حرمت ما را بشناسد، همانگونه كه حقّ و حرمت كعبه را شناخته است، خداوند گناهانش را بيامرزد و همّ

ص: 1736

دنيا و آخرتش را كفايت كند.»نتيجه آنكه عبادت بدون معرفت امام قالبي است بي روح و با عرفان فرسنگ ها فاصله دارد و عارف كسي است كه فاني در ولايت الهيه باشد.عارف و حكيم متألّه، مرحوم فيض كاشاني گويد:.................................................................... يك طواف سر كوي وليّ حق كردن به ز صد حج قبول است به ديوان بردن ايستادن نفسي نزد مسيحا نفسي به ز صد سال نماز است به پايان بردن اگر عارف، سخن از پير طريق مي گويد: اين همان دستگيري و دم مسيحايي اولياست كه دل هاي مرده را با نفوذ معنوي و نفس قدسي و تأثير كلام از دل برخاسته خود دگرگون مي سازد (و اين حقيقت فراتر از دم و دستگاه قطب و خانقاه است كه دكان داري است.)4 امام خميني و عرفان حج«عرفان» چيست؟ در مقام بحث از عرفان حج، بي تناسب نيست توضيحي كوتاه از اين واژه داده شود. گرچه عرفان يا معرفت، در مفهوم لغوي به معناي شناخت است، ولي در اصطلاح اهل معرفت هر شناختي را عرفان نمي گويند؛ زيرا شناخت را مراتبي است، شناخت فطري و غريزي، عقلي و استدلالي، علمي و تجربي و... كه هريك، از مصاديق معرفت اند، هرچند لزوما به معناي عرفان اصطلاحي نباشند. همانگونه كه هريك از انسان ها را به سوي حق راهي است وچنانكه گفته اند: اين راه ها مي تواند به

ص: 1737

عدد نفوس خلق متعدد باشد؛ «الطرق الي اللّه بعدد انفس الخلايق» و بقدر دانش خود، هركسي كند ادراك، اما در اين ميان عرفان را كه طي يك سير و سلوك معنوي براي انسان حاصل مي شود، نسبت به ساير طرقِ شناخت برتري و ويژگي است، عرفان در اصطلاح، شناخت از راه دل و كشف حقيقت به نور باطن است. يقينِ شهودي است، نه رؤيت از ما وراي حجاب غيب. «حضوري» است نه «حصولي». يافتن خود مطلوب و جذب شدن به آن است، نه يافتن صورت علميه آن. مقام وصل است و برچيدن حجب ظلماني و نوراني و ديوارهايي كه ميان معبود و عبد حايل گشته و آدمي را در حجاب غيب فرو برده است.و بالأخره ذوب شدن در حق و گرم شدن به حرارت ايمان و گداختن در آتش عشق و تا مرحله فنا و بقا و لقاء پيش رفتن. اين گوهر گران سنگ را هرچند مدّعياني است اما عارفان واقعي و اهل اللّه را نتوان به مدعيان قياس گرفت، كه آنان از قيد تعلّقات مريد و مراد، و جامه ريا و تزوير و دعاوي پوچ و دلبستگي به دنيا بدورند، در ميان خلق گمنام و بي نام و نشان امّا در ملكوت و نزد خدا شناخته شده اند.اينگونه عارفان، از طريق شرع و تعبد به آداب

ص: 1738

شريعت و تصفيه باطن و تخليه سرّ از غيرحق و تحليه روح به حليه فضايل و رياضت هاي مشروع و جهاد با نفس از پل شهوات و اميال نفساني عبور كرده و پس از طي مراحل به بهشت مقصود راه جسته و از اينرو با ديد خدايي مي نگرند و هرآنچه را بينند، جمال محبوب را در آن مشاهده كنند؛(19) چنانكه از مولاي عارفان، امير مؤمنان عليه السلام آورده اند كه فرمود:«ما رَأَيْتُ شَيْئا الاّ وَقَدْ رَأيْتُ اللّه قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ» و در دعاي عرفه امام حسين عليه السلام كه آكنده از معارف و اسرار معرفت و آيات عرفاني است مي خوانيم:«مَتي غِبْتُ حَتّي تَحْتاج الي دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيك... أَلِغَيْرك مِنَ الظُّهُور ما لَيْسَ لَكَ...» كي رفته اي ز دل كه تمنا كنم تو را كي گشته اي نهفته كه پيداكنم تو را غيبت نكرده اي كه شوم طالب حضور پنهان نگشته اي كه هويداكنم تو را با صدهزار جلوه برون آمدي كه من با صدهزار ديده تماشاكنم تو را حقيقت توحيد و غايت قصوري عرفان، اين است كه آدمي به حقيقت بندگي و كنه معرفت برسد و چشم و گوش و عقل و هوش و اعضا و جوارح او مندك در نور الهي و فاني در بحر حقيقت گردد و صبغه خدايي گيرد(20) و در سراسر عالم هستي جز نور

ص: 1739

خدا نبيند و اين همان غايت و مقصدي است كه خداوند، جنّ و انس را به خاطر آن آفريده است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالاْءِنسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ(21) كه تفسير به «ليعرفون» شده، هرچند اين دو، لازم و ملزوم يكديگرند. و تعبد و عرفان تفكيك ناپذيرند، بلكه يك حقيقت اند با دو جلوه؛ يكي در دل، جايگزين و ديگري در عمل متبلور است. يك نور با دو تجلّي كه از شجره مباركه ايمان و تقواي مؤمن مشتعل مي گردد وسرچشمه آن نور مطلق است؛ اللّهُ نُورُالسَّمَوَاتِ وَالاْءَرْضِ(22) و آنچه آدمي را در اين فوز عظيم ياري مي رساند درگام هاي نخستين، همانا چشم پوشي از معاصي الهي است. امام صادق عليه السلام فرمود:«ما اغتَنَمَ احَد بمثْل ما اغْتَنَمَ بَغَضّ البصر لأنّ البصر لا يغضّ عن محارم اللّه الاّ وَقَدْ سَبَق الي قَلْبِهِ مُشاهِدَة الْعَظَمَة وَالْجَلال»(23)بنابراين، سالكانِ اين كوي مي بايست حجاب نفس را از ميان بردارند كه خود حجاب خويش اند و غبار ره بنشانند و چشم از معاصي فروبندند تا بتوانند نظاره گر جمال محبوب باشند. به قول حافظ: جمال يار ندارد حجاب و پرده ولي غبار ره بنشان تا نظر تواني كرد 5 بعد عرفاني حضرت امام قدس سره بي شك امام خميني قدس سره يكي از عارفان واصل بود. او به ژرفاي معارف اسلامي راه برده و از نور ولايت به نحو اكمل فروغ گرفته

ص: 1740

و به فقه شريعت اقدس با روشن بيني دست يافته و مدارج عالي تحقيق و تحقّق را پيموده بود. در علوم عقلي نحرير و سرآمد زمان و در عرفان و سلوك معنوي نادره دوران و در تعبد و تسليم مصداق كامل و اتمّ عبوديت يك بنده متعبد، و اينها علاوه بر فضايل اخلاقي و نفساني و بينش اجتماعي و سياسي اوست كه هريك شايان توجه است: او با سرمايه معنويِ ايماني و عرفاني علمي و عملي و دستمايه غني اسلامي و ويژگي هاي بي مانند شخصيتي خود و تأييدات خاص رباني توانست نفوس و قلوب ميليون ها انسان حق جو و شيفته حقيقت را به تسخير درآورد و درجهت خير و صراط مستقيم و آگاهي و عدالت خواهي هدايت كند و زيربناي آنهمه آثار جهانشمول و شگفت انگيز بعد معنوي و عرفاني و روشن بيني الهي آن اسوه فضائل در عصر ما بود. او روح عرفاني را در ميان نسل معاصر دميد. از حوزه هاي تحقيق و تدريس گرفته تا عرصه ها و فضاي عارفانه سنگرهاي مجاهدان پارسا. و اين همه، ثمره معنويت ايمان و تجلّي عرفان است كه امام طلايه دارش بود. شب از عشق خدا شب زنده داري سحر از وصل جانان اشگباري شود چون صبح ابراهيم آسا به قصد بت شكستن رهسپاري طلوع عشق و ايماني خميني! خروش موج و توفاني

ص: 1741

خميني! نمي دانم چه گويم لايق تو تو اقيانوس ايماني خميني! شعر از سيد عبداللّه حسيني لاجوردي6 امام قدس سره احياگرِ حجّ ابراهيميو حال سخن از عرفان حج است. امام به حج، حيات و معنويتي ديگر بخشيد و اين فرضيه جهانشمول اسلامي را كه در روايات، «قائمه دين» ناميده شده،(24) احياكرد و از تحجّر و جمود كه گرد كدورت و نسيان بر اين زمزم جوشان فروباريده بود، رهانيد. و با وجود كارشكني هاي مرتجعان متحجّر كه حج را از فلسفه حياتي و اجتماعي آن تهي كرده و معنويت آن را نيز بي رنگ ساخته بود، امام ابعاد مختلف حج را به مرحله بالندگي آورد و به عنوان «عَلَم اسلام»(25) برافراشت تا مسلمانان از كران تا كران جهان با نگرش نو و زنده و سازنده در سرنوشت امّت اسلامي به حج روآورند و همانگونه كه ابراهيم و محمد صلي الله عليه وآله خواسته بودند، از زمزم عرفان بهره گيرند، دست برادري به يكديگر بدهند و تبر ابراهيمي در دست گرفته بر پيكر پليد نمرودهاي زمان و ابرقدرت هاي كافر و مستكبر و بت هاي صامت و ناطق فرود آورند و چون مصطفي صلي الله عليه وآله و مرتضي عليه السلام آهنگ برائت را در موسم اعلام كنند و با فرياد آسمان كوب و صاعقه آساي اسلام، اصنام را از درون و برون فروريزند. و در زباله دان تاريخ

ص: 1742

دفن كنند. تأسف امام اين بود كه چرا اين نهر خروشان، كه سرچشمه حيات معنوي و مادي مسلمين است مي بايست در كوير بي حاصلي هدر رود. ايشان خطاب به زائران خانه خدا فرمودند:«اكنون كه حجّاج بيت اللّه الحرام ازخانه تن و دنيا مهاجرت الي اللّه و رسوله، كه خانه دل است مي كنند و همه چيز جز محبوب حقيقي در وراي آنان است بلكه همه چيز جز او نيست كه درون و برون داشته باشد، بايد بدانند كه حج ابراهيمي محمدي (صلي اللّه عليهما وآلهما) سالهاست غريب و مهجور است، هم از جهات معنوي و عرفاني و هم از جهات سياسي و اجتماعي. و حجاج عزيز تمامي كشورهاي اسلامي بايد بيت خدا را در همه ابعادش از اين غربت درآورند.»(26)باري، حج فريضه عظيمي است كه جان و تن، مال و توان، رنج و راحت، زمزمه و تفكر، وقوف و حركت، عقل و عشق، فرد و جمع، عبادت و سياست، گذشته و آينده و دنيا و آخرت را در خود جاي داده است. و هيچ يك از اين ابعاد نبايد دور از نظر بماند و سعي امام بر اين بود كه تمام ابعاد حج را احيا كند.7 بعد عرفاني، زيربناي ساير ابعاد حجيكي از نكات مهم كه حضرت امام بر آن تأكيد فرمودند، اين است كه:

ص: 1743

بُعد عرفاني و معنوي حج، زيرساختِ بُعد اجتماعي، سياسي و... مقدم بر همه ابعاد ديگر است و در همان حال كه از نقش خلاّق حج در سرنوشت سياسي اجتماعي امت سخن مي گفت، تأكيد مي ورزيد كه اين بعد را نبايد مجرّد از بعد معنوي و عرفاني لحاظ كرد؛ به عبارت ديگر خلق را نبايد از خدا جدا نمود؛ زيرا حج «سير مع الحق الي الخلق وفي الخلق» است؛ يعني با خدا در ميان خلق بودن، نه بي خدا با خلق زيستن! و آن كس كه به حقيقت دل به خدا نسپرده و لبيك به حق نگفته است، نمي تواند مدعي همبستگي با خلق باشد و براي او امكان ندارد كه رو در روي اقطاب كفر و شرك و نفاق بايستد و استقامت كند. لذا در مرحله نخست، درون انسان ها بايد از لوث هوا و شرك و آلودگي اخلاقي مبرّا گردد و سپس به مصاف مشركان و منافقان و مفسران برخيزد. تا در صحنه پيكار پيروز آيد.امام در پيام خود به زائران خانه خدا فرمود:«و بعد سياسي و اجتماعي آن حاصل نمي گردد مگر آنكه بُعد معنوي و الهي آن جامه عمل پوشد و لبيك هاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد و لبيك گويان براي حق،

ص: 1744

نفي شريك به همه مراتب كنيد و از «خود» كه منشأ بزرگ شرك است به سوي «او جلّ وعلا » هجرت نمايند و اميد است براي جويندگان، آن موتي كه دنبال هجرت است حاصل آيد و اجري را كه علي اللّه است دريافت نمايد و اگر جهات معنوي به فراموشي سپرده شود، گمان نكنيد كه بتوانيد از چنگال شيطان نفس رهايي يابيد و تا در بند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد، نمي توانيد جهاد في سبيل اللّه و دفاع از حريم اللّه نماييد.»(27)و در پيامي ديگر تأكيد مي ورزد كه: «خود» حجاب آدمي است كه او را از خدا محجوب مي گرداند و سدّ راه «هجرت الي اللّه» مي شود و معنويت حج را بي رنگ مي سازد. بنا بر اين، بايد خودخواهي و خودبيني را در مسلخ عشق قربان كرد و پا روي نفس امّاره و شيطان درون نهاد تا بتوان به مهماني دوست باريافت و از اسارت اغيار رهيد.و در مصاف با دشمن، سرافراز از ميدان به درآمد. امام در اين خصوص فرمود:«جهات معنوي حج بسيار است و مهم آن است كه حاجي بداند به كجا مي رود و دعوت كي را اجابت مي كند و ميهمان كيست و آداب اين ميهماني چيست و بداند هر خودخواهي و خودبيني با خداخواهي مخالف است و با هجرت الي

ص: 1745

اللّه مباين و موجب نقص معنويت حج است و اگر همين يك جهت عرفاني و معنوي براي انسان دست دهد و لبيك به راستي مقرون به نداي حق تعالي تحقق حقيقي يابد، انسان در همه ميدان هاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و حتي نظامي پيروز مي شود و براي چنين انساني شكست مفهومي ندارد.»)8)28 حج آميزه اي از عرفان و سياستهرچند حضرت امام قدس سره در پيام هاي جهانشمول حج، مسلمانان را به وحدت و توحيد و برائت از شرك و مشركان و توجه به مسائل حياتي امّت فراخواندند و از اين بابت دستورالعمل جاودانه اي به راهيان كوي حق آموختند، اما توجه به اين ابعاد نبايد موجب شود بُعد عرفاني و معنوي حج كه روح و فلسفه عبادات و زيربناي ساير ابعاد و همه فتوحات از منظر امام است، دور بماند؛ چرا كه زيباترين ابعاد عبادات، به طور عام و در اين ميان حج، همانا بُعد معنوي و عرفاني است كه با جان ها آميخته و با سويداي دل ها پيوند خورده و از فطرت و جاذبه دروني آدمي سرچشمه مي گيرد. و اگر عبادت از اين ويژگي تهي شد، قالبي خواهد بود بي روح و صورتي بي معنا. و حج كه ترسيمي است از يك سفر معنوي و مرز عبور از خود به خدا و از خلق به خالق و

ص: 1746

آنگاه با خدا درميان خلق بودن و همراه با آنان منازل عشق پيمودن و سفر آخرت را پيش روي كشودن و فاني درحق شدن، گام نخستينش «تجريد قلب» و انقطاع الي اللّه است.9 تجريد قلب و ديدار با خداروايت از امام صادق عليه السلام است كه فرمود:«اذا أرَدْتَ الْحَجَّ فَجَرِّد قَلْبَكَ لِلّه عَزَّ وَجَلَّ مِنْ قَبْل عَزْمِك مِنْ كُلّ شاغل وَحَجْب كُلّ حاجِب وَ فَرِّض أُمُورك كُلّها الي خالِقك...»(29)«آنگاه كه اراده حج كردي قبل از عزيمت، قلب خويش را براي خداوند بزرگ، خالص و خالي گردان و از هرچه تو را مشغول مي دارد و حجاب ميان تو و خدا مي شود خالي كن، و همه امورت را به آفريدگارت واگذار و در تمام حركات و سكنات بر او توكل كن و تسليم حكم و قضا و قدر الهي باش و دنيا و راحت و خلق را رها ساز و از مسؤوليت حقوق مخلوق بدرآي و بر زاد و راحله و ياران و همسفران و قدرت و ثروت و جواني ات تكيه مكن؛ زيرا بيم آن است كه اينها دشمن و وبال تو گردند تا براي بنده معلوم شود كه براي او و براي هيچ كس توان و چاره اي جز در پناه خداوند متعال و توفيق او نيست و بدانگونه آمادگي پيداكن كه گويي اميد بازگشت

ص: 1747

نداري.»10 ديدار با خدا در كعبه دل!نكته اساسي سخن حضرت صادق عليه السلام ، توجه به روح حج؛ يعني قصد خدا كردن است و نه چيز ديگر، كه هرآنچه جز او قصد كني شرك است. قصد مستلزم قرب است و قرب خدا مكاني و زماني نيست، قرب معنوي و شأني و عرفاني است و اين به فناي در حق و رهايي از قيد خودي است. هرچند ميان بنده و خدا حايلي نيست اما تقرّب به او عقبه هايي دارد و طيّ منازل را مي طلبد تا نفس كامل شود و با كمال مطلق سنخيت پيدا كند و اين همان تقرّب و حضور است.و راه آن جز دل نيست. دلي كه حرم خدا باشد، نه حرمسراي بت ها و هواهاي نفساني؛ چنانكه امام صادق فرمود:«انَّ القَلْبَ حرم اللّه فلا تسكن حرم اللّه غيراللّه».(30)«دل، حرم خدا است، در حرم خدا جز خدا را جاي مده.»و زائر مي بايست پيش از آنكه به حرم درآيد و به قبله محسوس روآورد، دل را حريم دوست كند و همزمان با توجه به كعبه، به سوي صاحب خانه روكند. كعبه مردان نه از آب و گل است طالب دل شو كه بيت اللّه دِل است و راه دل به خدا نزديك است و منازل آن با سير باطني و سلوك دروني طي شدني است.

ص: 1748

در چنين حالتي است كه احرام و طواف و حج معني مي دهد كه در غير اين صورت، تنها تن را به كعبه رسانيدن است و اين چندان دشوار نيست.11 رياضت و پالايش روحو بدين خاطر است كه سفر حج را با رنج و غربت و مشقت و رياضت آميخته و از جلوه هاي مادي و دنيوي تهي ساخته اند.امير مؤمنان عليه السلام در فرازي از خطبه «قاصعه» با اشاره به ذلّت و انكسار راهيان كوي دوست كه عزّت بندگي خدا و تشرف حضور را در درون مي پرورند، مي فرمايد:«خداوند آدم و فرزندانش

ص: 1749

را فرمان داد تا آهنگ اين خانه كنند و به هنگام سعي شانه هاي خود را (از روي تواضع) بجنبانند و «لا اله الاّ اللّه» گويان گرد كعبه طواف نمايند و با موهاي ژوليده و بدن هاي غبارآلود به كوي يار بشتابند و لباس هايي را كه نشانه شخصيت و تشخّص است، به دور افكنند و با آشفته كردن موهاي خود، زيبايي شان را دگرگون سازند. و اين آزموني است بزرگ و امتحاني شديد و آشكار و تصفيه و پاكسازي مؤثر براي نفوس كه خداوند آن را وسيله رحمت خود و رسيدن به بهشت قرار داده است.»ودر ادامه، بااشاره به اينكه انتخاب سرزمين خشك وسوزان حجازبراي حج با اين فلسفه بوده كه انسان ها از تعلّقات دنيوي بدرآيند و حجاب غرور و خودبيني و رفاه طلبي را از تن بدرندتا خدابين شوند وحقيقت عبوديت رالمس كنند و پاداش معنوي ببرند،چنين مي فرمايد:«و اگر خداوند مي خواست خانه محترم و مشاعر عظام خود را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاي هموار و درختان انبوه و پرثمر و كاخ ها و آبادي هاي به هم پيوسته و درميان گندم زارها و بوستان هاي خرم و پرگل و گياه و گلستان هاي زيبا و باطراوت و آب هاي فراوان و جاده هاي آباد قرار مي داد، اما در آن صورت پاداش آن كمتر بود. و اگر پي و بنيان خانه و سنگ هايي كه در آن

ص: 1750

بكار رفته، از زمرد سبز و ياقوت سرخ و نوراني و درخشنده بود، شك و ترديد كمتر به سينه ها راه مي يافت و مجاهده با ابليس آسان تر صورت مي گرفت و وسوسه به سراغ مردم نمي آمد، اما خداوند بندگانش را به انواع سختي ها آزمايش مي كند و با مجاهدت هاي گوناگون به بندگي فرامي خواند و با گرفتاري ها به امتحان مي كشد تا كبر و غرور را از قلب هايشان بيرون كند و خضوع و خاكساري را در نفوسشان جايگزين سازد و از اين طريق ابواب فضل خويش را بگشايد و موجبات عفو و آمرزش را فراهم آورد.»(31)حج سفر از «خلق الي الحق» است؛ يعني خلق را پشت سر افكندن و راهي كوي حق شدن، خانه، خانواده، مال و تجارت، عنوان و مقام و همه تعلّقات را رها كردن و حتي خود را فاني در معبود دانستن و قطع اميد كردن از آنچه غيرخدا است و چون ابراهيم باني كعبه و داعي حج خليل وار از زن و فرزند و مال و جان گذشتن و چون اسماعيل تسليم امر حق شدن و چون هاجر در كوي انقطاع، آسيمه سر دويدن و برهنه پاي در سنگلاخ حيرت و انقطاع از اين سو به آن سوي رفتن و اشگبار و بي قرار به خدا التجا كردن، تا از زمزم عشق و جرعه

ص: 1751

فيض ربّاني سيراب گشتن و در دامن مهرِ دوست، جاي گرفتن.حج، وفود و ورود به محضر خدا است هرچند همه عالَم محضر خداست امّا حج ميعاد و ميقاتي است براي عاشقان كويش و شيفتگان وصلش. امام علي بن موسي الرضا عليهماالسلام مي فرمايد:«عِلَّةُ الْحَجّ الوِفادَة الَي اللّه تَعالي».(32)حج، تنها مناسك نيست، بلكه سير و سلوك باطني و طي منازل روحاني است، تا منزل قرب، و هريك از منازل و مشاهد، رازهاي عرفاني، معنوي، اخلاقي، تربيتي و ارشادي دارد و همين هاست كه به حج معنا و مفهوم مي بخشد و اگر حج از اين معاني و مفاهيم خالي شد، به قالبي بي روح مي ماند و بس و شايسته و بايسته است اين اسرار و رموز مورد توجه زائران قرارگيرد. هريك از مواقف و مشاعر، از ميقات گرفته تا حرم و كعبه و زمزم و حجر و مُستجار و صفا و مروه و مشعر و منا و عرفات و جمرات، با ريشه هاي تاريخي كه در سرزمين توحيد و موطن موحدان دارند، رازهاي نمادين و رمزهاي عميق عارفانه اي در درون جاي داده اند كه نبايد از ديد زائران پنهان بماند. و در روايات معصومين عليهم السلام به اين راز و رمزها كه منزل به منزل در سير و سلوك حج فراروي زائر گشوده است، اشاره شده تا زائران و

ص: 1752

سالكان كوي دوست در هريك از مناسك و مشاعر به اين راز و رمزها توجه كنند و غناي روحي تحصيل نمايند.در اينجا به خلاصه اي از آنچه در روايت «مصباح الشريعه» منسوب به امام صادق عليه السلام آمده است مي پردازيم و همزمان به پاره اي از نكته هاي مطرح شده در سخنان امام راحل درباره حج به تناسب مي نگريم.12 ميقات نخستين منزل عشقميقات مرز عبور از خود به خدا و از خلق به حق و نخستين منزل از منازل عشق معبود است.احرام و تلبيه در ميقات به منزله «تكبيرة الإحرام» نماز است، يعني جز خدا را بر خود حرام كردن!و در حريم الهي وارد شدن، و از لباس تعيّن و تجمّل و انّيّت و انانيت بيرون گشتن. احرام بستي در رهش از جان گذشتي و ز دني دون در ايمان گذشتي از هرچه جز يادِ رُخ جانان گذشتي كانجا شوي در باغ حسن دوست مهمان(33)احرام حج و عمره با تلبيه محقّق مي شود با كلمات مخصوص: «لبّيك ألّلهمّ لبّيك...» و تلبيه را روايت مصباح چنين معنا مي كند:«وَ لَبِّ بمعني اجابة صافية خالصة زاكية لِلّه عزّ و جَلّ في دعوتك متمسّكا بِالْعروة الْوُثْقي».«لبيك بگو! بدين معنا كه خداوند بزرگ را در دعوتي كه فرموده است، اجابت نموده اي و از سر صدق و صفا و اخلاص و

ص: 1753

بدون غلّ و غش پاسخ داده اي و به رشته استوار الهي چنگ زده اي.حضرت امام به تناسب تلبيه و احرام با اشاره به راز توحيدي و غايت معرفت كه در اين مقام تعبيه شده، مي فرمايد:«تلبيه هاي مكرّر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت اللّه تعالي به اسم جامع جواب مي دهند. مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گويي گوينده از خود در اين محضر بي خود شده و جواب دعوت را تكرار مي كند و دنباله آن سلب شريك به معناي مطلق مي نمايد كه اهل اللّه مي دانند، نه شريك در الوهيت فقط، گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناي عالم در نظر اهل معرفت است و حاوي جميع فقرات احتياطي و استحبابي است؛ مثل «الحمد لك والنعمة لك» و حمد را اختصاص مي دهد به ذات مقدس. همچنين نعمت و هر نعمتي كه در جهان هستي تحقق يابد؛ حمد خدا و نعمت خداست، بدون شريك و در هر موقف و مشعري و وقوف و حركتي و سكون و عملي، اين مطلب و مقصد اعلي جاري است و خلاف آن شرك به معناي اعم است كه همه ما كوردلان به آن مبتلا هستيم.»(34)تلبيه پاسخ دادن است، پاسخ به دعوت حق، به نداي

ص: 1754

ابراهيم خليل و وارث صادق او، خاتم النبيين صلي الله عليه وآله ، ولحظه احرام كه همراه با تلبيه است، لحظه ورود در ضيافت الهي و حريم قدس و قرب و حضور است. شكوه احرام و ورود در حريم كبريايي را كساني دريافته بودند كه همچون حضرت زين العابدين عليه السلام از روي تواضع و تذلّل، هنگام گفتن تلبيه به خود مي لرزيدند و اضطراب سراسر وجودشان را مي گرفت و مي فرمودند: مي ترسم در پاسخ من گفته شود «لا لبّيك»؛ يعني: نه، تو پاسخ نداده اي! و در آن مواقف كريمه اشك خوف و رجا مي ريختند.در اين ميقات و ميعاد قرب و حضور، تكرار تلبيه، چنانكه در سخن امام آمده بود، رمزي است براي اهل معني و آن هجرت و انقطاع كه در روح حج نهفته است و زائر در اين هجرت قدم جاي قدم ابراهيم خليل اللّه و خاندانش مي نهد و از زلال زمزم عشق مي نوشد، همانگونه كه آن ها از آن نوشيدند و از همه باز آمدند و با دوست نشستند و از آن آزمايش بزرگ سرفراز بيرون آمدند تا فيض رحماني را در آغوش كشيدند و در دامان مهرش جاي گرفتند.ميقات ميعادي است براي عاشقان كوي دوست و شيفتگان وصل يار و تلبيه زمزمه لقاء اللّه است. در اين ميعاد و تكرار آن شيريني و حلاوت هم سخن

ص: 1755

شدن با معبود را تفسير مي كند و هركس به اين محفل انس بار يافت ديگر غير و غيريّت نمي بيند و هرآنچه را كه جز جلوه يار است تصويري كاذب مي نگرد و همزمان با توحيد خالص هرنوع شرك خفي و جلي را زير پاي مي نهد. «لبّيك لا شريك لك لبّيك» و ستايش و حمد را تنها از آن خدا مي داند، حتي اگر از غير او ستايش شود! چرا كه همه چيز، جلوه جمال جميل اوست و به گفته حافظ: اينهمه عكس مي و رنگ مخالف كه نمود يك فروغ رخ ساقي است كه در جام افتاد حال تصور كنيم اگر مسافر الي اللّه به اين منزل و منزلت راه يافت و روح خود را بدينگونه كمال و استغنا بخشيد، در دل و جان و اعتقاد و عمل و خُلق و خوي چه تحوّلي خواهد يافت، و اين تحول نشانه قبول شدن حج است؛ چنانكه در روايات آمده است: «تحول اخلاقي فرد در اين سفر روحاني و احتراز او از معاصي، نشانه قبولي حجّ اوست»؛ «قال رسول اللّه صلي الله عليه وآله : «آية قَبُولِ الْحَجّ تَرك ما كانَ عَلَيْهِ مُقِيما مِنَ الذُّنُوبِ»(35) و اين است ارمغان سفر حج، با دلي عاشق رفتن و لبريز از معرفت و با اخلاق و عملي آراسته برگشتن.13 در

ص: 1756

طواف كعبه، قبله عشقدر حديث مصباح الشريعه، از قول حضرت صادق عليه السلام آمده كه فرمود:«وَ طِفْ بِقَلبِكَ مَعَ الْمَلائِكة حَوْلَ الْعَرْش كَطَوافِكَ مَعَ الْمُسْلِمِين بِنَفْسِك حَوْلَ الْبَيْتِ».«در حالي كه با طواف كنندگان مسلمان به طواف بيت مي پردازي، با قلب خود همپاي فرشتگان كه پيرامون عرش در طواف اند، طواف كن.»زائر بايد با الهام از اين راز معنوي از فرش تا به عرش و از ملك تا ملكوت پرواز كند و دايره اي را كه نقطه آغاز و پايانش خداست بپيمايد تا فرشته خوي شود. اين طواف تنها به گردش در آوردن جسم نيست كه پرواز روح است و پروانه صفت گرد شمع وجود محبوب گرديدن و كعبه بهانه اي است و سنگ نشاني در راه كوي دوست؛ چنانكه گفته اند: پيش ما كعبه به جز خاك سر كوي تو نيست قبله اهل نظر جز خم ابروي تو نيست(36)و يا: بنياد كعبه بر سر كويت نهاده اند زان گشت قبله همه اخيار و اصفيا(37)بنابر اين كعبه خود قبله نماست و از كوي دوست به روي دوست توجه كردن؛ قبله اي كه از مرز طبيعت مي گذرد و از خانه گِل به خانه دل و حريم عشق ره مي گشايد و از اين سنگ نشان به كوي بي نشان ره مي سپرد و براي آن كعبه، احرامي ديگر بايد بست؛ احرامي كه از

ص: 1757

جامه تقوا كه تار و پودش معرفت و حجت است؛ معرفت خدا و رسول او و اوليا و اوصياي حضرتش كه بدون معرفت آنان نيز عرفان حج حاصل نيايد، و هم برائت از دشمنان خدا، چه، حب و بغض از ايمان جدا شدني نيستند. در اينجا به سخن حضرت امام قدس سره بنگريم:«و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غيرحق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بت هاي بزرگ و كوچك و طاغوت ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جسته و همه آزادگان جهان از آنان بريء هستند.»(38)«و در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان، دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان هركه باشد و هركجا باشد سرننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند...»(39)امام قدس سره در اين سخن، عرفان حج را به «تولّي» و «تبرّي» پيوند زده؛ زيرا اين دو از يكديگر تفكيك ناپذيرند. هرآنكه عاشق محبوب است دل به دشمنان نسپارد و باغيرت عشق هر نوع دوگانگي را در مسلخ قرباني كند. آنكه با

ص: 1758

ما سر سودا سپرد نيست لايق كه دگر جا نگرد هست آيين دو بيني ز هوس قبله عشق يكي باشد و بس از اينرو در روايتي از سخن امام باقر عليه السلام آمده است:«انّما امِرُوا النّاس أنْ يَأتُوا هذِهِ الأحْجار فَيَطوُفوُا ثمّ يأتوا فيجزونا بولايتهم ويعرضوا علينا نصرهم».(40)«مردم مأمور شدند به سوي اين خانه كه از سنگ ها بنا شده بشتابند و بر آن طواف كنند. سپس نزد ما آيند و ولايت و محبت خود را به ما اظهار كنند و براي ياري ما اعلام آمادگي نمايند.»اين همان انسجامي است كه ميان ابعاد حج وجود دارد و عرفان و عمل امامت و امت و جامعه و سياست و دنيا و آخرت و صورت و معني را پيوند مي زند.14 در صفا و مروه، حيرت و انقطاعزائر پس از طواف و نماز به صفا مي رود و فاصله صفا و مروه را سعي مي كند كه اين نيز قلّه بلندي است از عرفان. پيمودن ميان اين دو كوه تاريخي كه يادواره ساكنان كوي عشق هاجر و اسماعيل است، تأسي به آن بانوي صابري است كه با اطمينان و اميد در برابر اراده حق تسليم شد و با تعبد و تضرع به درگاه خدا استغاثه كرد و سرگردان و تشنه كام به اين سو و آن سو

ص: 1759

مي دويد تا جرعه آبي بيابد و كودك تشنه كامش را از مرگ برهاند و چون درمانده و بيچاره شد، آب زمزم درخشيد و برق اميد نويدش داد كه: ميهمان ماست هركس بي نواست آشنا با ماست چون بي آشناست از اين رو در حديث مصباح از سخن حضرت صادق عليه السلام آمده است كه با توجه به واژه «صفا» حضرتش به تصفيه روح و ضمير اشاره فرمود: «وصَفِّ رُوحكَ وَ سِرَّكَ لِلِقاءِ اللّهِ تعالي يَوْمَ تَلْقاهُ بِوُقوفِك عَلَي الصَّفا ...»«و با وقوف بر صفا، روح و ضميرت را به ديدار خدا در ميعادگاه روز ديدار (قيامت) تصفيه كن و با رسيدن به مروه، مروت و جوانمردي را در راه خدا پيش گير و صفات بد خويش را از ميان بردار و بر شرايط حج و عهدي كه با خدا بسته اي و بدان گردن نهاده اي تا قيامت ثابت و استوار باش.»اگر حج گزار به اين مرتبه از صفاي سرّ و درون رسيد، همه تيرگي ها از روح و جانش رخت برمي بندد و دلبستگي هاي مادي فرو مي ريزد و قيد و بندهاي اسارت شياطين گسسته مي شود. به سخن زيباي امام خميني در اينجا بنگريم:«و در سعي صفا و مروه، با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافت هاي دنيايي گسسته شود و همه شك ها

ص: 1760

و ترديدها فرو ريزد و همه خوف ها و رجاها زايل شود و همه دلبستگي هاي مادي گسسته شود و آزادگي ها شكفته گردد و قيد و بندهاي شيطان و طاغوت ها كه بندگان خدا را به اسارت و اطاعت كشند در هم ريزد.»(41)آري، در سعي، خضوع و انكسار بندگي و بيرون ريختن باد غرور و استكبار از سرها را مي بينيم. آنگاه كه حاجيان هروله كنان و نفس زنان سعي مي كنند و به تكبير و تحليل مي پردازند و روح كبريايي طلبي و امتيازات و مشخه هاي مادي را زير پا مي گذارند. در حقيقت تمرين تعبد و تواضع و سكينه و صبر و اميد و انقياع مي نمايند. از اين رو امام صادق عليه السلام سعي را محبوب ترين مكان ها نزد خداوند خوانده، براي اين كه هر جباري در اينجا ذليل و حقير مي شود؛ «وَاِنّما صارَ الْمَسعي أَحَبّ البِقاعُ الي اللّه لاَِنَّهُ يذلّ فيه كُلّ جَبّار»)15)42 عرفات و مشعر، طور سيناي عارفان(43)از مواقف عظيم حج، پهن دشت عرفات است كه تاريخ كهن دارد و با پيشينه حج ، از عهد آدم تا ابراهيم و از ابراهيم تا حضرت محمد صلي الله عليه وآله گره خورده است. عرفات «وادي ايمن» عارفان و شاهدِ حضور انبوهِ حاجيان است كه همه كفن پوشان و بدون نام و نشان در تضرع و نيايشِ حق مستغرق اند. از ادعيه مشهور

ص: 1761

اين روز دعاي عرفه امام حسين و حضرت زين العابدين عليهماالسلام است كه درس هايي عميق عرفاني و الهي مي آموزد كه عقول انسان هاي مادي را به ژرفايش راه نيست و جاي آن دارد كه عاشقان حق كه شهر و آباداني را پشت سر انداخته و به تمنّاي حضور در مهماني حضرت دوست، راهيِ بيابان ها شده اند، با مفاهيم اين دعاها كه از چشمه سار ولايت جوشيده است دمساز شوند، تا در كوير انقطاع به وصل يار برسند، و حجاب ها از ديدگان برچينند و الهي شوند و با ملكوت عالم آشنا گردند و پر و بال در فضاي بي كران عشق بگسترانند. به رازهاي عرفانيِ عرفه و عرفات و ادعيه مأثوره و سير و سلوك روحاني توجه عميق كنند و اين سير و سفر الهي را تنها به وقوف ظاهري و به عنوان انجام تكليف برگزار نكنند. به خاطر آورند كه آدم ابوالبشر در اينجا به خطا اعتراف كرد و خدايش مشمول آمرزش خود قرار داد و غروب آن روز مشمول رحمت الهي قرار گرفت.(44) ابراهيم خليل در عرفات به مناسك حج واقف و عارف گرديد و دعايش مستجاب شد و اشك ميليون ها انسان بر اين سرزمين تفته ريخته تا به مقام عرفان دست يافته اند.پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله فرمود:«خداوند را در آسمان ها دري است كه از

ص: 1762

آن به: رحمت، توبه، تفضّل، احسان، جود، كرم، عفو، طلب حاجات و ... ياد مي شود و روز عرفه، در عرفات، اين در گشوده است.»(45)از سخن امام صادق عليه السلام در مصباح آمده است كه: «وَاعْتَرِفْ بِالْخَطاءِ بالْعَرَفات وَ جَدِّدْ عَهْدَكَ عِنداللّه لِوَحْدانيَّتِهِ».«در عرفات، به خطا و لغزش اعتراف كن و نزد خدا با وحدانيت او تجديد عهد بنما.»آفتاب روز عرفه غروب مي كند و ميعاد ديدار در آن سرزمين به پايان مي رسد و زائر رهسپار مشعر مي شود و در آنجا نيز ذكر خدا توصيه قرآن است: فاذكروا اللّه عند المشعر الحرام(46) و اگر به ديده تحقيق بنگريم، كوه هاي مزدلفه ياد آور طور سيناست كه موسي از آنجا نداي انّي أَنَا رَبُّك(47) شنيد و به امر حق موزه از پاي بيرون كرد كه در آن وادي مقدس وارد شود، و اينك زائر در مشعر است و به خدا تقرّب مي جويد تا به فرموده امام صادق عليه السلام روح خود را به ملأ اعلا عروج دهد: «وَتَقَرّبْ الَيه بَمُزدَلَفَة وَ اصعَدْ بِرُوحِكَ الي المَلأ الأعلي بِصُعودِكَ الي الجَبَلَ» و همزمان با اين شعور و شناخت، سلاح مبارزه با شيطان را براي صبح پيروزي فراهم مي آورد تا عيد خون را همزمان با رزم شياطين و قرباني اقامه كند و ابراهيمي شود و تولّي و تبرّي

ص: 1763

را به نمايش گذارد. امام خميني قدس سره در اين خصوص و راه رهايي آنها و با اشاره به تأثير آن شاعر در سرنوشت بندگان در بند كشيده شده خدا گويد: «و با حال شعور و عرفان به مشعر الحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاي حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد و با سكوت و سكون، تفكّر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راه هاي نجات را از حق در آن مواقف كريمه طلب كنيد.»(48)آري، راه رهايي انسان از سلطه جباران، همانا بندگي خالص خدا و رهيدن از هر نوع عبوديت شرك آميز است. آنها كه سر تسليم در برابر خالق فرود آورند و در راه او مجاهده كنند، خداوند راه رهايي را به آنان مي آموزد چنانكه فرمود: وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا وَإِنَّ اللّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنِينَ(49) فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم نيست بر لوح دلم جز الف قامت يار چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم توجه شود كه عرفان حج از منظر امام قدس سره عرفانِ انزواطلب، عزلت گزين و فردگرا و به دور از واقعيت هاي اجتماعي و سرنوشت خلق نيست؛ آنكه كه برخي عارفان تعليم

ص: 1764

مي دهند، بلكه عرفاني است كه در آن خدا و خلق، حبّ و بغض، تولّي و تبري، نفس و اثبات مندرج در كلمه توحيد (لا اله الاّ اللّه) لحاظ شده است و در عين حال كه اعراض از زخارف دنيا و تعيّنات خرد را در درون دارد (عرفان گريز)، حماسه مبارزه با اقطاب استكباري و تلاش براي رهايي مستضعفين را فرياد مي كند (عرفان ستيز). و اين حقيقت در تمام پيام ها و سخنان حضرت امام به زائران بيت اللّه الحرام به چشم مي خورد.16 منا، عيد خون و عشق«منا» به معناي آرزوست. آرزوي چه؟ در اين سرزمين خشك و ميان كوه هاي داغ و سوخته، زائر به تمنّاي چه چيز گام برمي دارد؟ اين آرزو و ايده، كه براي رسيدن به آن از شهر و ديار و حتّي مكه معظمه بايد آواره شد، چيست؟! گويي خداوند را رحمت ها و فيوضاتي است كه در كوير انقطاع و وادي حيرت و دور از آب و آباداني و در سختي و تشنگي بايد آن را جست. زائر اميدوار از خدا جز خدا چه مي خواهد؟ مي خواهد همچون ابراهيم كه از همه تعلقات و حتي اسماعيلش گذشت، و محبّت فرزند را سر بريد تا به مقام خلّت و دوستي و وصال رسيد و فديه آسمانيش دادند و امامت خلق را

ص: 1765

بدو سپردند او نيز اين سرگذشت را تجديد مي كند و آن فداكاري را تمرين نمايد باشد كه در زمره راهيان اين كوي به حساب آيد و از سوي ديگر نبرد با شيطان را در يك حركت نمادين (رمي حجرات) تا رهايي از دام ابليس و ابليس صفتان به نمايش مي گذارد. بدين سان منا ميعادگاه عاشقاني است كه غير خدا را از خدا تمنّا نكنند كه جز اين در قاموس عشق نگنجد. آري: غوغاي عاشقان و تمناي عارفان شوق بهشت نيست كه شوق لقاي توست حافظ گويد: ما زدوست غير از دوست مقصدي نمي خواهيم حور و جنّت اي زاهد بر تو باد ارزاني سعدي گويد: خلاف طريقت بود كاوليا تمنا كنند از خدا جز خدا گر از دوست چشمت به احسان اوست تو در بند خويشي نه در بند دوست! و عيد قربان آنگاه تحقق مي پذيرد كه حج گزار به اين آرمان و آرزو برسد. دامن دوست به دست آرد، و در نبرد با نفس و شيطان، ظفرمند از پيكار برگردد، قرباني كند كه رمز ذبح علايقِ جز خدا است و از زيّ تجمل بدر آيد و جامه بي رنگي برتن كند!در سخن حضرت صادق عليه السلام (به روايت مصباح) چنين آمده است:«وَاخرُجْ من غَفْلَتِك وَزنتك لِخُرُوجِكَ الي مِني وَ لا تَمُنّ ما لا يَحل

ص: 1766

لَك وَ لا تستحقّه».«و چون رهسپار منا شدي از غفلت و لغرش هايت بيرون شو و آنچه را كه براي تو حلال نيست و شايسته آن نيستي آرزو مكن.»و نيز مي فرمايد:«وَاذْبَح حَنْجَرة الْهَوي وَ الطَّمَع عَنْكَ عِنْدَ الذَّبيحة».«و هنگام ذبح كردن، حلقوم هوا و طمع را ذبح كن و از خويشتن دور گردان.»«وَارْمِ الشَّهَوات والخساسة والدَّنائة وَالذَّميمَة عِندَ رَمْيِ الجِمار».«و چون رمي جمرات كني، شهوات نفساني و بخل و دنائت و افعال نكوهيده را رمي و رجم كن.»بدينسان منا قربانگاه عاشقان است و تجلّي عشق الهي را كه غايت آن قربان شدن در راه محبوب است، به نمايش مي گذارد و به مسلخ كشيدن آرمان ها، جز حق متعال را به تصوير مي كشد و تجلّي غيرت ايماني را با ابراز تنفر و خشم نسبت به شياطين كوچك و بزرگ و جنّي و انسي، مرئي و نامرئي و دروني و بيروني مجسم مي سازد و زائري كه به تمنّاي وصل محبوب است بايد همچون ابراهيم و اسماعيل كه تسليم امر معبود شدند تا اينكه خداي ابراهيم با آن آزمايش بزرگ وي را به امامت و خلّت برگزيد و اسماعيل ذبيح را فدا فرستاد، عمل كند تا به آن پاداش نائل آيد كه آنها نائل آمدند: إِنَّا كَذَلِكَ نَجْزِي الْمُحْسِنِينَ و گام نخستين اين سفر و

ص: 1767

طريق وصال يار، همانا قربان كردن نفس در راه تمنّاي محبوب است و برداشتن حجب و موانع تا به مقام وصل رسيدن. و اين سنت ديرين الهي است كه آيه بدان اشاره دارد: «ما اينگونه به نيكوكاران پاداش دهيم» اگر كسي طالب ديدار و خواهان پاداش است كه بالاترين پاداش قرب الهي است راه و رمزش اين است كه ابراهيم وار عمل كند تا خليل خدا گردد و چون اسماعيل تسليم دشنه عشق شود تا خدايش از بهشت فدا فرستد؛ وَفَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ.حضرت امام قدس سره در اين خصوص گويد:«پس به منا رويد و آرزوي حق تعالي را در آنجا دريابيد كه آن قرباني نمودن محبوب ترين چيزها در راهِ محبوبِ مطلق است و بدانيد كه تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حبِّ نفس است و حبِّ دنيا تابع آن است نگذريد، به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان زادگان همه گريزان شوند.»(50)راز پيروزي بر خصمنكته ظريفي كه در سخن امام شايان توجه است، اين كه: رجم شياطين و طرد و نفي شيطان صفتان و شيطان زادگان، هنگامي ميسّر است كه بنده از حبّ نفس، خود را برهاند و از

ص: 1768

همه محبوب ها دل بركند و عبد صالح خدا گردد تا از شرّ ابليس رهايي يابد چنانكه قرآن كريم تاكيد مي ورزد: إِنَّ عِبَادِي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطَانٌ...(51)؛ شيطان را بر بندگان من سلطه و فرمانروايي نيست آن چيزي كه راه نفوذ را براي شيطان هموار مي سازد، نفس اماره است و در مقام مبارزه با شيطان، نخست بايد با نفس جنگيد و مشتهيات نفساني را به تسليم كشانيد تا شيطان به ذلت و حقارت افتد و از نفوذ در قلمرو كشور خدايي مأيوس گردد و اين درست برخلاف آن چيزي است كه غالب انسان ها مي پندارند و نفس اماره را تبرئه مي كنند! و هر گناهي مرتكب مي شوند مسبب آن را شيطان مي دانند! پس بايد ريشه نفوذ شيطان را در نفس كاويد و از درون راه را بر او بست و اين مستلزم معرفت كامل و تعبد و بندگي و مجاهده با نفس است. در صحنه هاي اجتماعي نيز مطلب بدين گونه است دشمنان از درون جامعه نفوذ مي كنند و اگر جامعه اي اسير و گرفتار هواي نفس نباشد؛ يعني دشمن دروني نباشد دشمن بيروني بر او شبيخون نخواهد زد و در حمله خود شكست مي خورد، از اين رو پيامبر اكرم جهاد با نفس را «جهاد اكبر» ناميده است. و اين نكته بسيار مهمي است

ص: 1769

كه نبايد از آن غفلت ورزيد و خود را تبرئه كرد و گناه را تنها به گردن دشمن و شياطين جنّ و انس انداخت. بنابراين، درس اخلاقي و عرفاني حج، درس اجتماعي نيز هست.17 عرفان گريز و عرفان ستيزسخن را با فرازي ديگر از سخنان حضرت امام قدس سره به پايان مي بريم. امام با اشاره به عيد بزرگ قربان و داستان ابراهيم و اسماعيل و درسهايي كه اين واقعه مهم تاريخي به فرزندان آدم مي آموزد به شيوه اي دلپذير و ابتكاري آميزه اي از عرفان گريز و عرفان ستيز را كه در جاي ديگر نمي توان يافت ترسيم مي كند و مي فرمايد:«... عيدي كه انسان هاي آگاه را به ياد قربانگاه ابراهيمي مي اندازد.

ص: 1770

قربانگاهي كه درس فداكاري و جهاد در راه خداي بزرگ را به فرزندان آدم و اصفيا و اولياي خدا مي دهد عمق جنبه هاي توحيدي و سياسي اين عمل را جز انبياي عظام و اولياي كرام عليهم الصلاة والسلام و خاصه عباداللّه كس ديگري نمي تواند درك كند. اين پدر توحيد و بت شكن جهان به ما آموخت كه قرباني در راه خدا پيش از آنكه جنبه توحيدي و عبادي داشته باشد، جنبه هاي سياسي و ارزشهاي اجتماعي دارد. به ما آموخت كه عزيزترين ثمره حيات خود را در راه خدا بدهيد و عيد بگيريد، خود و عزيزان خود را فدا كنيد و دين خدا و عدل الهي را بپا نماييد. به همه ما ذريه آدم فهماند كه قربانگاه مكّه و منا، قربانگاه عاشقان است و اينجا محلّ نشر توحيد و نفي شرك كه دلبستگي به جان و عزيزان شرك است..»(52)آري مشيّت الهي اين است كه بندگان خدا قرباني كنند و عيد بگيرند! قرباني آنچه در توان دارند، در راه ارزشمندترين آرمان ها و اگر جز اين باشد بايد به عزا بنشينند! و اسارت و ذلّت را بپذيرند!

پى نوشت ها

:1 آل عمران: 962 آل عمران: 97 3 مولوي. 4 حجّ: 265 صافات : 806 طبق روايات، محلّ قرباني اسماعيل همين مكان بوده است. كافي،

ص: 1771

ج4، ص2087 كافي، ج4، ص2088 نجم: 429 حديد: 4 10 شعر از حكيم الهي، حاجي ملا هادي سبزواري است، با تخلّص «اسرار». 11 سرّ الصلوة، ص6612 صدر المتألهين، الأسفار الأربعه، ج1، ص1313 نك : چهل حديث حضرت امام خميني قدس سره . 14 عماد فقيه كرماني. 15 الذاريات: 50، به سوي خدا بگريزيد كه من براي شما بيم دهنده اي روشنگرم.»16 كافي، ج4، ص25617 انبيا: 7318 كافي، ج4، ص241. تفصيل بيشتر اين بحث را در مبحث حجّ و امامت، در كتاب «ابعاد سياسي اجتماعي حجّ» بخوانيد. 19 اينهمه، عكس مي و رنگ مخالف كه نمود يك فروغِ رخِ ساقي است كه در جام افتاد حافظ20 در حديث قدسي است: «و انه يتقرّب الي عبدي بالنوافل».21 الذاريات: 5122 نور : 3523 مصباح الشريعه، ص 924 لايزال الدين قائما ما قامت الكعبة. از امام صادق عليه السلام ، وسائل الشيعه، ج 8، ص 1425 «جَعَلَهُ سُبْحانه وَتَعالي للإسلام عَلَما و للعائذين حرما»، از علي عليه السلام ، نهج البلاغه، خطبه اول.26 صحيفه نور، ج 20، ص 17 و 1827 صحيفه نور، ج 19، ص 4428 صحيفه نور، ج 19، ص 199 و 20029 مصباح الشريعه، ص 4730 بحار الأنوار، ج 7، ص 2531 نهج البلاغه، خطبه 192 ؛ كافي، ج 4، ص 199 و 20032 وسائل،

ص: 1772

ج 8، ص 5 33 مهدي الهي قمشه اي. 34 صحيفه نور، ج 19، ص 4235 الحجّ والعمرة في الكتاب و السنه، ص 269 36 ابن نصوح شيرازي، حج در ادب فارسي، ص 247 37 حسن دهلوي، همان، ص 245 38 صحيفه نور، ج 20، ص 1839 همان.40 علل الشرايع، ج 1، ص 45941 صحيفه نور، ج 20، ص 1842 من لا يحضر الفقيه. 43 شب تار است و رَهِ واديِ ايمن در پيش آتشِ طور كجا وعده ديدار كجاست «حافظ»44 بحار الانوار، ج 99، ص 25245 بحار الانوار، ص 30046 بقره: 19847 طه: 1248 صحيفه نور، ج 20، ص 18 و 1949 عنكبوت: 6950 صحيفه نور، ج 20، ص 20 1951 حجر 4252 صحيفه نور ج18، ص78 محمّد تقي رهبر

ص: 1773

امام خميني و نظم عادلانه جهاني

8 چكيده: مقدمه صحبت درباره ضرورت وجود نظم نوين جهاني همچنان به عنوان يكي از حث برانگيزترين مسائل جهان است. طي دو هفته گذشته تفكر جديدي در مورد ضرورت فوري وجود تغييرات، الگوهاي جديد همكاري و مشاركت و وابستگي متقابل و همزيستي، به عنوان نوش دارويي جهت مقابله با تهديدهاي مختلف متوجه بقاي بشر، ارائه شده است. اين تفكر جديد ناشي از تغيير شكل تصادفي و پيش بيني نشده جهان و تحميل ارزشهاي عجيب به مردم جهاني است كه همه جاي اين جهان را تسخير كرده اند. تهديد اصلي متوجه بقاي بشر، جهان دو قطبي كمونيسم و كاپيتاليسم به همراه جنگ سرد، جنگ ستارگان، بحرانهاي انرژي، بحرانهاي اخلاقي و نابودي بشر بود. جهان اسلام به نحو اسف انگيزي در دام افتاد و مخصوصا در اين بحرانها مورد هدف قرار گرفت. به دنبال آن، تكرار صداي ناقوس مرگ آشفتگي مسلمانان كه در سرزمينهاي اسلامي و جهان اسلام به گوش مي رسيد بسيار غم انگيز بود. در اوج اين سردرگمي موهن و عكس العمل سازمان نيافته مسلمانان سراسر جهان، خداوند متفكري سرنوشت ساز، انساني با انگيزه و الهام بخش و فردي فعال كه دگرگون كننده موقعيت آن زمان بود به نام آيت الله خميني را از ايران برانگيخت. فردي كه كار و زندگيش نه تنها

ص: 1774

اعتماد به نفس مسلمانان را به آنان بازگرداند بلكه بعد جديدي را جهت تفكر معرفي كرد و حداقل قطب سوم يعني اسلام را جز موارد مورد بحث جهان قرار داد. خلاصه مطلب آنكه، امام خميني براي تغيير نظام سياسي جهان كار و زندگي كردند و در ظرف دو دهه، فعاليت خود را با ايجاد انقلاب اسلامي كامل كرده و درزماني كه مسلمانان اميد خود را جهت مشاهده مجدد اسلام از دست داده بودند، كشوري اسلامي را بنيان نهادند. بنابراين امام خميني اساس اعتماد به نفس مجدد در مسلمانان ، اميد تازه براي بقاي اسلام و مسلمانان، روش جديد مقابله مسلمانان با دشمنان و نياز ضروري تفكر جديد مسلمانان با توجه به حمله اگاهانه و جهاني دشمن عليه ما را بنيان نهادند. اين مقاله مسائل مربوط به زندگي و فعاليتهاي امام خميني در مورد جنبش احياگري اسلامي و سرنوشت و مسئوليتهاي مسلمانان را - با توجه به ركود فكري ما، در مواجه با جنگهاي پيشرفته، چند جانبه و خستگي ناپذير بررسي مي كند. اين مقاله به پنج بخش تقسيم مي شود كه در هيچ يك از اين بخشها درباره امام خميني مستقيما مطلبي عنوان نشده چرا كه جهان هم اكنون ايشان و جمهوري اسلامي ايران را مي شناسد. و بيداري جديد ميان مسلمانان از سال 1979

ص: 1775

تاكنون و تلاش تازه كفار جهت ريشه كردن اسلام نابود نشدني، شواهدي از شخصيت پيچيده و پوياي امام خميني است. بخش اول اسلام قبل از ظهور امام خميني را با تاكيد بر موقعيت مسلمانان در آن زمان مورد بحث قرار مي دهد. گستاخي كفر و كفار جهت تاسيس مجدد جهان كفر پس از آنكه ايشان به طور موفقيت آميزي به مخالفت با آنان پرداخته و در صدد جايگزيني آن با جهاني بهتر براساس دستورات خداوندي يعني اسلام برآمدند و نيز انحطاط اسلام مورد توجه قرار گرفته آنچنانكه اين سقوط به كفار دل و جرات بخشيد اما شجاعت امام خميني و بيش از آن دستورات اسلامي قاطع موجب حيرت آنان شد. بخش دوم واكنش مسلمانان و جهان را نسبت به موقعيت اسلام جديد امام خميني و نيز تعريف جديد جهان را بررسي مي كند. بخش سوم تاثيرات نظم نوين جهاني را با توجه به حمله بي امان جديد به اسلام و مسلمانان - شامل بحرانهاي خليج فارس و خاورميانه و تبليغ تروريسم، تحجر افراطگرايي و فرقه گرايي ميان مسلمانان - را كه منجر به ضعف، تفرقه، انحطاط و بي ارتباطي بيشتر مي شود مورد بحث قرار مي دهد. بخش چهارم با توجه به مسائل امروز خواستار تامل جدي رهبران و انديشمندان مسلمان در قبال اين مسائل مي شود. بخش پنجم با

ص: 1776

فرا خواندن جهت برقراري وحدت اسلامي جهاني، غير قوم گرا، غير نژاد پرست و نيز جهاني شدن مسلمانان از طريق گفتگوهاي مداوم و ارائه نوع ديگري از جهان، نتيجه مي گيرد كه امام خميني به هيچ منطقه جغرافيايي و يا اصل و نسبهاي مادي تعلق نداشتند، بنابراين ايشان هرگز نمي ميرند. 1 - 1 - حكم خداوند براي مسلمانان و اسلام هنگاميكه خداوند مي خواست آدم را خلق كند به فرشتگانش فرمود: "من در زمين خليفه اي خواهم گماشت. (سوره دوم قرآن آيه 30( . " در اين جمله مسائل مهمي، سرنوشت و وظايف بشر را تحت تاثير قرار مي دهد. خداوند نفرموده است كه "خلق مي كند" بلكه فرموده است "مي گمارد". اين به اين معني است كه هرگونه تسهيلاتي جهت بقا و موفقيت بشر براي وي مهيا شده است. خداوند همچنين اين موضوع را در آيه 70 از سوره 17 از قرآن تاييد نموده و بر استلزامات معنوي اختلافات در نعمات الهي تاكيد مي كند اين در حالي است كه مسئله خلافت را نيز (آيه 165 سوره 6( مورد تاكيد قرار مي دهد. سپس خداوند وعده وراثت قدرت را مي دهد به شرط آنكه بشر بدرستي ايمان بياورد و عمل صالح انجام دهد. (قرآن ، سوره 24 آيه 55( . گرچه در همين آيه خداوند وعده زوال كساني را مي دهد كه

ص: 1777

به سوي كفر گرويده اند. بنابراين خلاصه حكم خداوندي براي مسلمانان اين است كه ما به عنوان جانشينان وي بر روي زمين هستيم. اين مسئله به اين مطلب اشاره دارد كه ما بايد مسئوليت ايجاد بهشت بر روي زمين را به عنوان گواهان مردم بر عهده بگيريم. (سوره 2 آيه 143 و سوره 22 آيه 78 از قرآن) . بنابراين توجه ما، در زندگي بايد بر روي فعاليتهاي دائمي و پيوسته جهت انجام اقدامات پيشرونده متمركز باشد، اقداماتي كه جنگل جهانمان را تغيير داده و مبدل به بهشتي خواهد كرد كه توسط خداوند توصيف و توسط آدم تجربه شده است. خلاصه آنكه ما اربابان جهان مادي هستيم كه به منظور ساختن آن مطابق با خواسته خالق، با سعي و تلاشمان بايد بر آن چيره شويم كه اين تاثير جدي و عمده عبادت و جهاد است. مسلمانان اوليه، با توجه به رهبري كامل و بهره مندي از روشي مطمئن جهت كسب موفقيت در اجراي تعهدات خلافت، شهادت و بندگي خداوند مهربان، اسلام را كاملا درك كرده بودند. آنان مي دانستند كه تنها با انجام چنين مسئوليتهايي است كه خداوند را، به حقيقي ترين شكل عبادت كرده اند و از لحاظ مادي نيز در اين دنيا موفق شده و در جهان آخرت نيز در كسب سعادت ابدي موفق

ص: 1778

خواهند شد. مسلمانان اوليه عليه تمامي مشكلات مبارزه كرده و اربابان بزرگ جهان، معلمان بشريت و حاملان قانوني تمدن حقيقي شدند، آنان جهان خود را مبدل به بهشت كردند. از جهان خود لذت بردند و لذت مزبور را به جهانهاي ديگر نيز ارائه دادند. بر بيشتر قسمتهاي جهان مسلط شده و موجب بهره مندي و لذت بردن بشر از نعمت عبادت واقعي در اسلام شدند. 1 - 2 - نسل آينده كساني كه به دنبال نسل اوليه آمدند به لذت بردن از فوايد مادي ثمره تلاش و مبارزه نسلهاي اوليه پرداخته و در نظام سياسي، اجتماعي و اقتصادي كه حاصل خون و عرق نسل اوليه بود در رفاه زندگي مي كردند. آنان جهت برقراري اين نظام هيج گونه كمك و مشاركتي نداشتند. زماني كه فقط به مسائل عبادي و عرفاني و برخي موارد به مسائل فرهنگي و هنري تاكيد مي كردند در واقع آغاز انحطاط و تباهيشان بود. 1 - 3 - سلطه غرب زماني كه مسلمانان درباره پاكي خون پشه بحث مي كردند، جهان غرب بهترين هنر اسلام كه توسط اكثريت مسلمانان رها شده بود را فراگرفته بود. سلطه غرب كه با جنگهاي صليبي آغاز شده بود با امپرياليسم، استعمارگري و اسارت كامل زمينها، مغز، انديشه و همه چيز مسلمانان به اوج خود رسيد. در

ص: 1779

اوج سقوط مسلمانان، آنان از خواب بيدار شده، با اشغال و اسارت دموكراسي، حكومت پارلماني، كاپيتاليسم، سوسياليسم، رفاه طلبي و ديگر "ايسم"هاي مربوطه، متوجه واقعيتهاي پيشرفته كفر شدند جهان اسلام شكست خورد و تا سال 1925 تمامي ارزشهايمان از دست رفته بود. 1 - 4 - واكنش مسلمانان تعداد معدودي از مسلمانان آگاه كه نسبت به اين وضع اسف بار واكنش نشان دادند اكثرا آشفته، نابسامان و ناتوان بودند. در برخي موارد فرصت طلبان جهت شكست هرچه بيشتر مسلمانان و پيچيده تر كردن مشكلات از وضعيت عادي سؤاستفاده مي كردند. شايد بتوان از طريق سخنان ضياءالدين صدار تصوير تقريبا كاملتري از شرايط مزبور را درك كرد: "نظم اجتماعي كه اكثر اوقات در كشورهاي اسلامي اجرا مي شود بطور پيوسته تنش زا، اغلب نابسامان و خشن و گاهي اوقات بي اعتبار است. همواره تعداد افراد معدودي هستند كه عليه سلطه تحميلي ايسم هاي گوناگون و براي آنچه كه به نظر آنان ارزشها و معيارهاي اسلامي است، مبارزه مي كنند. اما اكثريت در اقيانوس تغييرات اجتماعي و استبداد تكنولوژيكي ازريشه درآمده و سرگردانند و با معيارهاي اخلاقي غرب درگير شده ديدگاهها و عادات اجتماعي كاملا بيگانه را پذيرفته و اغلب در جرم و فساد و خشونت و شرارت در حال غرق شدن هستند. سياست براي توده هاي مسلمان مبدل به بازي حاصل جمع صفر شده

ص: 1780

است. بازيي كه در آن، آنان براي از دست دادن هرآنچه كه دارند و بدست آوردن هيچ چيز به پا مي خيزند. نظام هرچه كه باشد، رهبري، ايدئولوژي انقلابي را به منظور اهداف پوزش خواهانه بكار مي برد. اين امر به عنوان توجيه كاربرد آنان از قدرتشان و نيز به عنوان وسيله اي جهت تثبيت اين قدرت يا بطور خلاصه به عنوان "افيون" جديد مردم عمل مي كند، بنابراين مسلمانان از روز استقلالشان تاكنون تحت حكومت اقليت نخبگان بودند. نخبگان مسلما احساس خودستايي و دارا بودن قدرت مطلق مي كردند. آنان اهداف محدود و زودگذر را به دستورات جهاني تبديل كرده بودند. سنت گرايان، نوگرايان، پيشرفت و توسعه تكنولوژيكي، ناسيوناليسم، دموكراسي همه و همه سهم مهمي را در استيلاي اكثريت مسلمانان توسط اقليت نخبگان داشت. متاسفانه ، مسلمانان با رضايت غير قابل باوري ناداني خود را مي پذيرند و تا حدودي هم به آن افتخار مي كنند. آنان در بحران حاد اجتماعي، اقتصادي و سياسي بسر مي برند. با اين وجود به گونه اي شگفت انگيز احساس كاذبي از امنيت را در خود بوجود آورده و گسترش داده اند. خواندن قرآن حتي اگر معني آن را هم نفهمند برايشان رحمت و بركت به همراه مي آورد. اين كاخهايي كه بر روي شنهاي ناپايدار قرار دارند بر درك كوته بينانه و خارج از مبحث اسلام بنا

ص: 1781

نهاده مي شود. " (ضياءالدين صدار: آينده تمدن مسلمانان صفحات 69 - 71( " نتيجه چنين وضعيت تاسف باري، سرگرداني و ياس و دلسردي در ميان جوانان بود كه منجر به نا اميدي آنان در مورد احتمال مشاهده مجدد اسلام مي شد. 1 - 5 - ظهور امام خميني در اوج اين نا اميدي بود كه امام خميني ظهور كردند. ايشان در بازگرداندن مفاهيم جديد اسلام مبارزه كردند، رنج كشيدند و نهايتا موفق شدند. موفقيت ايشان در ايران كه با سقوط نهايي شاه و بنيانگذاري جمهوري اسلامي ايران به اوج خود رسيد براي مسلمانان و بطور كلي براي جهان داراي مفاهيمي بود و هنوز نيز هست. يكي از اين مفاهيم بازگشت اعتماد بنفس و اميد در افكار مسلمانان سراسر جهان است و اينكه هنوز نيز اسلام در تمامي زمانها مطرح، عملي و حقيقي است. مورد ديگر شوك وارده بر كل جهان است كه در نتيجه تحقق كشوري اسلامي در اواخر قرن بيستم در ايران بوقوع پيوست. دنيا مجبور بود ضرورت وجود اسلام و نظم نوين جهاني را در دستور برنامه جهان بفهمد و درك كند. بنابراين امام خميني (ره) با پيروزي انقلابي اسلامي، نظم نوين جهاني را بنيان نهادند و در نتيجه يك جهان سه قطبي با شالوده اي جهت برقراري جهان واقعي دو

ص: 1782

قطبي اسلام و كفر ظاهر شد. موفقيت امام خميني صرفا در بنيانگذاري و ارائه كشوري اسلامي به ايرانيان نبود بلكه به مسلمانان جهان نيز نويد برقراري جهان عادلانه را مي دادند. جهان عادلانه اي كه در پي پيروزي كشوري اسلامي در مقابل و عليرغم تسلط عميق و فراگير غرب و نيز تحت الشعاع قرار دادن كلي مسلمانان جهان در آن زمان حاصل مي شد. اين اقدام حتما مورد مخالفت قرار مي گرفت. اين مخالفت نهايتا با در نظر گرفتن انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي، به شكل تحريك جهان بويژه تحريك مسلمانان عليه ايران و نيز ايجاد مخالفت و تفرقه ميان مسلمانان ظاهر شد. جنگ عراق عليه ايران نمونه كوچك اقدام جهان كفر عليه اسلام است; و نيز نمونه تلاشهاي مذبوحانه كفار جهت جلوگيري از برقراري نظم عادلانه جهاني، نظمي كه مورد درخواست انقلاب اسلامي بوده و امام خميني نيز آن را عنوان نمود و آشكارا جهت برقراري آن به مبارزه پرداخت. از آنجايي كه مسلمانان جهان بويژه جوانان با آغوشي گرم و هيجاني وصف ناپذير از انقلاب استقبال مي كردند، ضرورت متوقف كردن چنين تحركي كه توسط جهان اسلام عليه جهان كفر مطرح شده بود ضروري تر مي نمود. هنگامي كه تبليغات ضد خميني گرايانه به موجي از تبليغات خميني گرايانه در ايالات متحده امريكا مبدل شد، جهان

ص: 1783

كفر قادر نبود كه تحت تاثير قرارگرفتن اسرار آميز كل جهان را با "درد خميني" تحمل كند. ضرورت و عشق به اسلام و امام خميني جنبه هيجان انگيزي را شامل مي شد. جهانيان از درك اين مطلب كه مردي كه آنان فكر مي كردند هنوز در گذشته زندگي مي كند در حقيقت در تفكر از آنان پيشي گرفته و گوي سبقت را در اميد دادن، براي برقراري عدالت، آزادي و صلح از آنان ربوده است، متعجب و حيران شدند. جهان كفر دست از فعاليت خود برنداشت بلكه با حمله به امام خميني و احياء اسلامي كه ايشان مجددا آن را ارائه كرده بودند، حمله چند جانبه اي را عليه اسلام آغاز نمود. اين حمله بي امان، واكنش مخرب جهان اسلام نسبت به انقلاب، امام و مردم ايران را به همراه آورد و عواقب ناشي از آن نيز بر روحيه مسلمانان و آينده تمدن اسلامي تاثير سؤ داشت. كمك مسلمانان به كفار آنان را در از بين بردن هرچه بيشتر اميد مسلمين جهت بقاي اسلام ياري مي رساند. 2 - 1 - مسلمانان و بازتاب جهان آنچنانكه در بخش قبلي ذكر شد در ابتدا جهان اسلام جهت ضرورت برقراري نظم عادلانه جهاني كه مورد درخواست اسلام بود و به طور موفقيت آميزي توسط انقلاب اسلامي در ايران با صراحت عنوان و

ص: 1784

پايه ريزي شده بود، با احساساتي سازنده و ندايي لرزاننده نسبت به انقلاب واكنش نشان دادند. اما با وجود نگرش جمعي منفي مسلمانان كه زاده فعاليتهاي فرقه گرايي و نيز تبليغات عليه ايران، امام و بطور كلي اسلام بود، اين احساسات و علايق بزودي ناپديد شدند. بعضي از مسلمانان، افكار منفي خود را از طريق تبليغات مفاهيم فرقه گرايي شيعه گري آغاز كردند كه تا حدودي نيز به امام خميني نسبت داده مي شد به نظر چنين گروههاي مسلماني، امام پيروز شدند چراكه ايشان اسلام را تبليغ نمي كردند بلكه شيعه گرايي را تبليغ مي نمودند. مفهوم آنان از شيعه گرايي "كفر" است و امام و تمامي حاميان ايشان نيز كافر تبليغ مي شدند. اين واكنش خطرناك عمدتا كاهش احساسات و دلسردي نهايي مسلمانان از انقلاب را فراهم كرده بود. نوشته هايي نيز در توضيح و تشريح و مبارزه عليه ايران و گرايشات فرقه شيعه آن نوشته شد: به نظر من اهميت استنباط چنين موقعيتي به اندازه اهميت درك علت و هدف اقدام مزبور نيست. اگرچه مسلمانان بيشتر متفرق شده و وفاداري به اسلام خدشه دار شد، اگرچه شور انقلاب در برخي از جوانان مسلمان به سردي گراييد و برخي نيزنهايتا به وضع بد گذشته برگشتند لكن غم انگيزترين جنبه تبليغات، عدم درك علت و هدف چنان سؤ تفاهمي بود. جهان

ص: 1785

كفر، رهبران قديمي مسلمان را جهت معقول جلوه دادن شيعه گرايي به عنوان كفر فريب دادند و همزمان در مجبور ساختن بعضي از ايرانيان جهت اشاعه گرايشات نفاق افكنانه موفق شدند. بنابراين با استفاده دشمنان از تمامي مفرهاي معمول جهت ايجاد ترس و نفرت و فرار از اسلام يا فرار از كفري كه ايرانيان بدان متهم مي شدند ميان مسلمانان، احساسات و نظرات وحدت گرا نابود مي شد. اين واكنش و عواقب آن با توجه به ركود فكري مسلمانان و اشتباه نابسامان سياسي كه دشمنان را در نفوذ ميان ما و تقريبا نيل به اهدافشان كمك مي كرد، بايد تفهيم شود. واكنش مسلمانان مظهر واكنش جهان كفر شده است اين واكنش تبليغات رنگارنگي بود با رنگهاي اصلي و پر قدرت سياه، خاكستري و سفيد. چنين وضعيتي با تبليغات خارجي و فعاليت گسترده رسانه هاي گروهي عليه اسلام و بيداري اسلامي كه مظهر آن ايران بود، حمايت مي شد. سعي مي شد تا نور خداوندي تحت عنوان نظم عادلانه جهاني كه امام خميني در زندگي و فعاليتهايشان بر برقراري آن اصرار مي ورزيدند، خاموش شود، اما با اين كوشش با شكست مواجه شد. بجاي آن اسلام پيروز، قطب اصلي شد كه به مبارزه با قطب كاپيتاليسم پرداخت و جهان حقيقتا دو قطبي شد. 3 - 1 - تاثيرات نظم نوين

ص: 1786

جهاني امام خميني با برقراري انقلاب اسلامي مفهوم تازه اي به اسلام بخشيدند. ديگر جهان، اسلام را به عنوان ديني كه مربوط به قرن هفتم باشد نمي ديد. اسلام به عنوان نيرويي فعال، نظامي سياسي، نظمي جهاني، نظمي عرفاني، طريقي باطني، نظامي عادلانه و حقيقتا روشي كامل و يكه تاز جهت رسيدن به زندگي ثمر بخش و فعال شناخته شد. اين مفاهيم جديد اسلام در عين حال مفاهيم جديدي براي جهان نيز محسوب مي شد. اين امر جهاد غير قابل تصوري بود. دو ابزار اصلي كه امام خميني در كسب موفقيت چشمگيرشان در بسيج جمعي ميان ديگران بكار مي بردند كنترل ماهرانه مراسم جماعت و ديگر عبادات جمعي اسلام و ارائه مفهوم دگرگوني و تبديل براساس مفهوم ارائه شده توسط قرآن بود، آنجا كه در آيه 11 از سوره13 قرآن مي فرمايد: "خداوند حال هيچ قومي را دگرگون نخواهد كرد تا زماني كه خود آن قوم حالشان را تغيير دهند. " سيره و روشهاي امام خميني (س) و استعدادهاي درخشان ايشان به خاطر كج فهمي هاي بعضي از افراد، بسيار خطرناك جلوه گر شده بود. تاثير اين كج فهمي و بي توجهي نابجا در مورد رازي بنام "خميني" حقيقتا براي جهان مستاصل كفر در مبارزه تلخ بقاگران تمام مي شد. بنابراين جهان به دو طريق واكنش نشان داد: حق

ص: 1787

السكوت و براه اندازي جنگ. موفقيتهاي اقدامات امام خميني روش و استراتژي جديدي را جهت مقابله با خطر تهديد مسلمانان بوجود آورد. يك راه تبليغات رسانه هاي ارتباط جمعي جهت مايوس كردن مسلمانان از عشق ورزيدن به اسلام بود و ديگري جنگها و بحرانهاي گوناگوني بود كه توسط جهان كفر و به منظور تضعيف منافع مسلمانان هوشمند اسلام براه انداخته و حمايت مالي مي شد. بنابراين نامهاي ديگري كه عموما به اسلام و مسلمانان نسبت داده مي شود بعد باجگيري جنگهاي رواني است. يك مسلمان فعال يا متحجر است يا افراطي و يا تروريست. و اين يا جنگي در خليج فارس است يا نيرويي در فلسطين، لبنان و يا "حمله تروريستي" در امريكا. همه اينها به عنوان پيام اصلي و مركز توجه انقلاب بايد به نحوي با ايران در ارتباط باشد. جنبه غم انگيز اين تاثير، ايجاد اسلام بشدت نژادپرست است اگر ايرانيان عرب بودند شايد دشمنان تا اين حد موفق نمي شدند. شايد اگر هرگز شيعه گرايي وجود نداشت جهان اسلام عليه ايران و امام اين طور موفقيت آميز به فريب كاري نپرداخته و بسيج نمي شدند. مهمترين تاثيرات چنين فرقه گرايي و نژادپرستي اسلام توسط مسلمانان، موجب ضعف، تفرقه، زوال و بيهودگي ما شده و منجر به نابودي واقعي خودمان خواهد شد. اما بهترين اثر آن بويژه پس از

ص: 1788

سقوط اتحاد جماهير شوروي، ايجاد جهان حقيقتا دو قطبي اسلام و كفر است. بنابراين بنيان نظم عادلانه جهاني به طور موفقيت آميزي بنا نهاده شده بود. 4 - مسائل مربوط به انحطاط مسلمانان و درخواست تامل جدي امام خميني زندگي كرده و رحلت نموده است. فقط آثار ايشان جهت درك بيشتر و پيشرفت در اين زمينه ها براي ما باقي مانده است. اينكه يك جا جمع شويم و در مدح و ستايش فردي موفق سخناني بگوئيم و سپس محل مزبور را ترك كنيم ارزش ندارد. بلكه اگر بتوانيم اين موفقيتها را گسترش داده و مرزهاي موفقيت را درهم نورديم كار با ارزشي انجام داده ايم. در راستاي همين حقيقت است كه من موارد زير را جهت تامل جدي انديشه مندان مسلمان سراسر جهان به عنوان گامي جهت جاودانه ساختن آثار سودمند امام ارائه مي دهم. 4-1- گرايشهاي مسلط و الگوهاي با نفوذ منظورم از اين عنوان اين است كه مسلمانان بايد ميان جهان پويا و همواره در حال تغيير واقعيتهاي تعادلي را بيابند. جهاني كه چارچوب منبع مطلق و غير قابل تغيير اسلام يعني قرآن و سنت را در آن عملي سازيم. سوالي كه بر سر راه ديگر مسائل مربوط وجود دارد اين است كه آيا مسلمانان مي توانند اجازه دهند كه همچنان مسائل نژادي،

ص: 1789

فرقه گرايي و متعصبانه به طور مداوم و پيوسته ما را از هم جداسازد در حالي كه جهان كفر هر روز عليه ما متحد شده و هماهنگ مي شوند؟ بخاطر داشته باشيد كه حضور اتحاديه اروپا و ديگر حركتهاي جهان شمول بي دليل نبوده بلكه عليه اسلام هستند. 4 - 2 - تقليد در مقابل اجتهاد آيا مسلمانان مي توانند بسته بودن مداوم درهاي اجتهاد را تحمل كرده و اجازه دهند كه پيروي برده وار و غير مترقي تقليد، ما را در اين دنياي در حال تغيير نابود كند؟ آيا ما مي توانيم شرايط توانفرسا و غير ممكن ممانعت از اجتهاد پويا و مترقي در جهان همواره در حال تغيير و محتاجمان را تحمل كنيم؟ 4 - 3 - تكنولوژي اطلاعاتي و جهاني شدن كفر در مقابل قوم گرايي اسلام در دست گرفتن قدرت و كنترل اسلام و مسلمانان توسط يك گروه نژادي به دو گرايش خطرناك منجر شده است: نظام فئودالي متفكرانه مسلمانان توسط اعراب و دلسردي انديشه مندان مسلمان درباره امكان سربلندي و شركت ثمربخش مسلمانان در جهان. بنابراين نظم عادلانه اي كه توسط امام خميني پيش بيني شده بود، در ميان مسلمانان با اين گرايشهاي زباني، نژادي و تفرقه انگيز مبدل به موضوعي ناممكن شد. آيا ما مي توانيم در دهكده جهاني زندگي كنيم و تعمدا (از روي آگاهي)

ص: 1790

خود را از ارتباط با ديگران محروم كنيم؟ 4 - 4 - مادي كردن معنويات و معنوي كردن ماديات مسلمانان به طور شگفت آوري دنيايشان را به دو بخش مادي و معنوي تقسيم كرده اند. اگر بخواهيد سهمي در پيشرفت اسلام داشته باشيد دنيوي هستيد و يا اگر بي اراده و بي ارتباط با ديگران باشيد معنوي هستيد. فرضيات اشتباه درباره معنويت و رشد معنوي به اين فرضيه گمراه كننده منجر شده است كه "آنچه كه دنيوي و مادي است نمي تواند الهي باشد و بالعكس" اين كه اسلام در صدد اصلاح شدن است اما امروزه بگونه اي عجيب به دليل تهديد جهان كفر و نيز موفقيتهاي مادي آنان اين امر بر مسلمانان تحميل مي شود يك توطئه است. آيا ما مي توانيم اجازه دهيم كه چنين سرطاني رشد كند؟ 4 - 5 - كوچك شمردن تقدير مسلمانان بقدري تقدير را پر اهميت جلوه داده اند كه ما مطيع شده و هر آنچه را به عنوان حكم خداوند يا پيامبرمان عنوان مي شود مي پذيريم. عواقب چنين اعتقادي را با توجه به ارتباط مسلمانان در جهاني رقابت طلب بهتر مي توان دريافت. نتيجه تمامي اين بيماريها در ميانمان از اين قرار است: كناره گيري متفكران و اعضاي فعال مسلمان از شركت فعال و ترقي خواهانه، ترس از مارك دار شدن به عنوان دشمن

ص: 1791

منافع گروه ها يا قطبهاي ويژه اي از مسلمانان كه منجر به عقب نشيني و زوال فكري مي شود كه اين امر نيز خود باعث اطاعت محض مسلمانان در مقابل تحقير و ستمي خواهد شد كه از طريق اعتقاد به تقدير و پيش گوئيهاي زمان دچار آن شدند. تمامي اين موارد بر گريز اجتماعي و ستايش واقعي كفر و مفاهيم و سازمانهاي اروپايي امريكايي دلالت دارد. سازمان ملل متحد و نمايندگان اين سازمان، صندوق بين المللي پول و اعضاي وابسته به آن و ملازمان مستقيم آنان از بحث در مورد ايمان و سرنوشت هراسناكند، . ما در چنين شرايطي قرار داريم. زيرا عرفان را به غلط در نقطه مقابل دنيا و فردگرايي قرار داده ايم. مدتهاي مديدي است كه ما عاطل و باطل مانده ايم و به كاهلي فكري عادت كرده ايم و در نتيجه همچنان به عدم ارتباط با ديگران ادامه داده و همچنان به فرار از نظم عادلانه اي كه امام خميني مطرح كردند ادامه مي دهيم. نتيجه اين مقاله دليل سقوط مسلمانان، فساد و بيچارگي آنان را تحت عنوان ركود فكري و كاهلي مورد تاكيد قرار داده است. اين مقاله با استفاده و با توجه به شخصيت، زندگي و اقدامات امام خميني - به عنوان مظهر ازخودگذشتي، معرفت، عمل و استقامت - راه حل را توضيح مي دهد.

ص: 1792

ايشان تلفيقي از يك سرباز و فردي روحاني بودند. ايشان زماني ظهور كردند كه جهان اسلام همه اميدش را براي بقا و احياء مجدد از دست داده بود. ا يشان با اخراج حيرت انگيز شاه از ايران و تكميل انقلابي كه در جمهوري اسلامي ايران بوجود آمد دستور برنامه جهان را تغيير داد. اين نقطه اوج فراخواني امام خميني جهت برقراري نظم عادلانه جهاني است كه مسلمانان سراسر جهان را جذب كرده و آنان را از خواب غفلت بيدار نمود. اين هدف همزمان جهان كفر را عليه اسلام حساس كرده و ديدگاه استراتژي جديدي را جهت مقابله با اسلام به

ص: 1793

آنان ارائه داد. آنان موفق نشدند. اما شايد موفق شوند مگر اينكه ما راه امام خميني را ادامه دهيم. امام خميني بيش از اينها مي توانستند، و بايد توسط مسلمانان جهان معرفي شوند اما اسلام بايد جهاني غير قوم گرا و غير ژادپرست شود بنحوي كه مسلمانان بدون ترس از برچسب غير قرآني بودن و باج گيري به مسلماناني جهاني مبدل شوند. اين تنها راه رسيدن به نظم عادلانه اي است كه توسط امام خميني عنوان شده و اين تنها راهي است كه ياد امام را همواره زنده نگاه خواهد داشت. دكتر توفيق عبد العزيز (امام جماعت و استاد دانشگاه ابيكوتا ، نيجريه) - مترجم: فاطمه جعفري

ص: 1794

امام خميني و وحدت ملل اسلامي

21 چكيده: گزارشي از همايش بررسي انديشه هاي امام خميني (ره) پيرامون وحدت ملل اسلامي: اين همايش روز دوشنبه تاريخ 12/3/76 ساعت 9 صبح با تلاوت چند از آيات روح بخش كلام الله مجيد در سالن واليبال دانشگاه بين المللي حضرت امام خميني (ره) در استان قزوين شروع به كار نمود و بعد از قرائت قرآن كريم، اجراي سرود ملي توسط گروه سرود ارتش جمهوري اسلامي ايران نواخته شد. اولين سخنران دومين همايش بررسي انديشه هاي امام خميني (ره) آيت الله باريك بين نماينده ولي فقيه و امام جمعه استان قزوين بود كه ضمن توضيح مختصري راجع به نقش رهبري امام خميني (ره) در پيروزي انقلاب اسلامي گفت: زمانيكه مجاهدين عراقي، نزد امام مشرف شدند امام فرمود: شما براي برپايي حكومت اسلامي مجاهدت مي نمائيد، سعي كنيد كه هواي نفساني برشما غلبه نكند، هرگاه اختلاف در بين شما مشاهده شود، سرمنشا آن هواي نفساني است. سپس آقاي فوزي استاد و عضو هيات علمي دانشگاه بين المللي حضرت امام خميني (ره) در زمينه استراتژي و ابزار وحدت مسلمين از ديدگاه امام فرمود: بحث ما درخصوص پاسخ دادن به چند پرسش است، براي پاسخ به آن بايد به فلسفه سياسي امام كه بحث قدرت را مطرح مي نمايد، مراجعه كرد. بدين جهت امام تاكيد به اتحاد مسلمين داشته و اين

ص: 1795

وحدت را بين مسلمانان ضروري مي داند و تفرقه را كه باعث تضعيف مسلمانان در برابر دشمنان اسلام مي گردد، منع مي نمايد. وي راجع به تفرقه مسلمين گفت: سه ديدگاه در اين زمينه وجود دارد اولي عامل دروني، دومي عامل بيروني و سومي تلفيق آن دو را باعث تفرقه مسلمين مي داند. حال ببينيم كه امام كدام يكي از آنها را اصلي ترين عامل تفرقه بين مسلمين مي داند امام عوامل خارجي را، اصلي ترين عوامل تفرقه مسلمانان دانسته و عوامل داخلي را وابسته به آنان مي شمارد; زيرا استعمار به خاطر غارت سرمايه مسلمين در بين آنان ايجاد تفرقه مي نمايد. آقاي فوزي در ادامه صحبتهايش بيان داشت: استعمار گاهي مساله شيعه و سني را دامن مي زند و باعث تفرقه آنان گرديده و نمي گذارد كه جمعيت يك ميلياردي مسلمانان متحد شوند. وي راجع به ابزارهاي استعمار از ديدگاه امام گفت: عمال داخلي استعمار بعضي سياسي و بعضي فرهنگي اند. كه در بعد سياسي از طريق سران حكام، استعمار باعث عدم اتحا دمسلمين مي گردد و در بعد فرهنگي آخوندهاي متحجر هستند كه از طريق ايجاد تفرقه اي قومي و ملي باعث اختلاف مسلمانان مي شوند. آقاي فوزي راجع به استراتژي امام در برابر استكبار چنين بيان داشت: يكي مبارزه با استعمار و استكبار و رهايي از آنان و ديگر اتحا دمسلمين مي باشد.

ص: 1796

وي در زمينه ابزارهاي وحدت مسلمين از ديدگاه امام راحل سه مورد زير را عنوان نمود: 1- دولتهاي اسلامي2- روشنفكران جامعه اسلامي 3- كنگره بزرگ حج آقاي قرائتي سخنران دومين روز از همايش بررسي انديشه هاي امام خميني پيرامون وحدت ملل اسلامي بود كه درباره تحليل و تفسير اسلام ناب محمدي (ص) پرداخته گفت: جمله ي را كه سالها گفته شده است كه دين از سياست جدا نيست يعني چه؟ وي اظهار داشت: ما دو نوع اسلام داريم، يكي اسلام ناب محمدي (ص) و ديگري اسلام امريكايي. اسلام ناب محمدي (ص)، ايمان به الله، اسلام تولي و تبري است و اسلام امريكايي، اسلام تولي است، اما اسلام تبري نيست. حجت الاسلام والمسلمين قرائتي در بخش ديگري از سخنان خود براي تشخيص حق و باطل بيان نمود: براي تشخيص حق بايد به اهل بيت مراجعه كنيم. اهل بيت، فاطمه (س)، علي (ع)، حسن (ع)، حسين (ع) هستند. اينها چراغهاي هدايت براي تشخيص حق و باطل مي باشند. براساس اين گزارش آقاي حسين جمشيدي استاد و عضو هيات علمي دانشگاه بين المللي حضرت امام خميني (ره) سخنران ديگري در اين همايش بود كه درباره نقش استعمار در جامعه اسلامي به ايراد سخن پرداخته، گفت: در صورتيكه احتمال تاثير و تسلط استعمار به جامعه اسلامي باشد بايد بذل جان كرد

ص: 1797

واين مساله در تحريرالوسيله امام خميني (ره) نيز آمده است. وي در ادامه صحبتهايش درباره وحدت مسلمين اظهار داشت: اگر براي حفظ و وحدت جامعه اسلامي بذل جان در ميان باشد، بايد بذل جان نمائيم و در برابر ظلم و ستم واجب است كه مبارزه كنيم. آقاي جمشيدي درباره مسووليت علماي دين بيان كرد: اگر در سكوت علماي دين تقويت ظلم و ستم مي شود، سكوت به آنان حرام است. وي از ديدگاه امام درباره امت اسلامي گفت: اگر بخواهيم يك امت اسلامي داشته باشيم بايد ظلم ستيزي را در بين امت اسلامي زنده كنيم و قيام الله را در بين مسلمين زنده كنيم و براي از بين بردن ظالم بين شيعه و سني تفاوتي وجود ندارد. و تا سرحد شهادت بايد عليه آنان قيام و مبارزه كرد. سركار خانم هاجر حسيني دانشجوي فعلي دانشكده جامعة الزهرا قم و ليسانسيه علوم ارتباطات اجتماعي از دانشگاه امريكا درباره بين المللي كردن انقلاب اسلامي به ايراد سخن پرداخته، بيان فرمود: يكي از خصوصيات امام خميني (ره) اين بود كه مرزها را از نظر جغرافيايي از بين برد و مرز اعتقادي در بين مسلمين ايجاد كرد. وي در مورد شخصيت افراد چنين گفت: ما بايد اول تحولات را در خود ايجاد كنيم تا مشكلات شخصيتي،

ص: 1798

نژادي، اجتماعي، سياسي و... كه داريم، آنها را از بين ببريم. هاجر حسيني درباره هدف و وسيله براي مبارزه با استعمار اظهار كرد: اولين كاري كه بايد انجام دهيم بايد هدف خود را مشخص نموده و وسيله اي كه براي رسيدن به اين هدف استفاده مي نماييم، روشن و آشكار سازيم. وي در زمينه تنهايي فرمود: من در شهري بودم كه يك مسلمان نبود و راجع به فرع و اصل اسلام چيزي نمي دانستم از اين جهت بايد نگراني تنهايي را از بين برد و توكل به خداوند نمود و اگر عشق و ايمان به خداوند باشد، انرژي، حركت و همه چيز را خدا به آدم مي دهد. حجت الاسلام والمسلمين سيدباقر حكيم رياست مجلس اعلاي عراق يكي ديگر از سخنرانان اين همايش بود كه در مورد نقش حوزه هاي علميه در وحدت ملل اسلامي گفت: اسلام دو ركن دارد يكي اركان وحدت اسلامي و ديگري نقش علماي حوزه در پياده كردن آنها. اركان اول: اركان اعتقادي و توحيدي است كه در آن نبوت، معاد و شعائر اسلامي مشترك است، اينها اركان اساسي اسلام است كه با آنها مي توان بين ملل اسلامي ايجاد وحدت نمود. ملت اسلام يك خصوصيت دارد كه در بين ديگر اديان وجود ندارد و آن اعتقاد به وحدانيت و توحيد به خدا، حج،

ص: 1799

روزه و نماز است كه اينها عوامل اساسي وحدت اعتقادي مسلمانان است. وي در زمينه حكومت اسلامي گفت: حكومت در اسلام داراي دوبعد مي باشد، بعد اول تشكيلات حكومت اسلامي و بعد دوم حاكميت شرع اسلام است، حكومت اسلامي يكي از اركان اصلي وحدت مسلمانان بوده و اطاعت از رسول الله (ص)، اطاعت از خداست، لذا امت اسلامي بايد امت واحده باشند، امت اسلامي بايد تولي داشته باشند، تولي مربوط به عقيده، يعني ارتباط اعتقادي داشته باشند. تولي مربوط به خدا، يعني ارتباط به خداوند داشته باشند و تولي مربوط به انسانها، يعني ارتباط بين انسانها وجود داشته باشد، مسلمانان بايد ارتباط عاطفي بين خود داشته و از همديگر حمايت و نصرت نمايند. آقاي حكيم درباره بيعت چنين اظهار داشت: بعد از رحلت پيامبر بزرگ اسلام مردم، بيعت با اميرالمومنين علي (ع) نمودند كه دين توسط آن بزرگوار كامل گرديد. بيعت تاكيد به تعهد احكام و اجراي احكام اسلامي است، بيعت در عالم زر نيز وجود دارد و در قرآن كريم مساله ميثاق و عهد هم بين خداوند و بنده وجود دارد. وي در ادامه صحبتهايش گفت: حق امامت، حق واجب است و واجب حفظ اسلام است، اگر امام علي (ع) سكوت كرده اند براي حفظ و وحدت اسلامي است واگر امام حسين (ع)

ص: 1800

قيام كرده اند براي حفظ اسلام است. تمامي امامان كه چه قيام كرده و چه قيام نكرده اند براي حفظ و وحدت اسلام بوده است. حجت الاسلام سيدباقر حكيم درباره نقش علماي حوزه در پياده كردن اركان وحدت اسلامي فرمود ما در قرن بيستم با شرايط و پديده هايي مواجه هستيم و اگر اسلام به خطر بيفتد علماي اسلام ضمن فتواي جهاد، بايد جهاد عملي را نيز بنمايند. وي در ادامه صحبتهايش راجع به حكومت اسلامي گفت: حكومت اسلامي دونوع است يكي اينكه مجموعه اي از مسلمين جمع مي شوند و حكومت اسلامي را تشكيل مي دهند كه حكم اسلام را در بين خودشان اجرا كنند، حال چه درست و چه نادرست باشد، در بعضي حكومت اسلامي اختلاف در ادعا و عمل آنان ديده مي شود. و نوع ديگر حكومت اسلامي، ضمن اجراي احكام اسلامي در بين جامعه خود، مي خواهند احكام اسلامي را در همه جامعه اسلامي و حتي كل بشر نيز اجرا نمايند. در پايان اين همايش آقاي دكتر كاظم پور رياست محترم دانشگاه بين المللي حضرت امام خميني (ره) به عنوان حسن ختام همايش بيان داشت: من وظيفه دارم از طرف خود و ستاد برگزاري همايش بررسي انديشه هاي امام خميني (ره) پيرامون وحدت ملل اسلامي كه به مناسبت ارتحال ملكوتي هشتمين سالگرد آن بزرگوار برگزار شده است از همه

ص: 1801

كسانيكه - بويژه دانشجويان خارجي - در اين همايش شركت كرده اند، كمال تشكر و قدرداني نمايم. وي درباره اهداف تاسيس دانشگاه بين المللي حضرت امام خميني (ره) گفت: اين دانشگاه بحمدالله در راستاي اهداف تعيين شده گام برمي دارد و در ظرف 20 سال آينده به 20 دانشكده ديگر توسعه پيدا خواهد كرد. در اين همايش جمع كثيري از مسوولين استان قزوين، رياست و استادان دانشگاه بين المللي حضرت امام خميني (ره)، معاونت نماينده ولي فقيه در دانشگاه تهران، نماينده ولي فقيه و امام جمعه استان قزوين، حجت الاسلام والمسلمين سيدباقر حكيم رئيس مجلس اعلاي اسلامي عراق، حجت الاسلام والمسلمين سيد ساجد نقوي رهبر نهضت فقه جعفري پاكستان و دانشجويان خارجي ازاستانها ي (شيراز، اصفهان، تهران و قزوين)، شركت داشتند.

ص: 1802

امام خميني و گروههاي مسلح اسلامي

اشاره

15 چكيده: - پيشگفتاردر فصلنامه 15 خرداد شماره 28 (زمستان1376( در مقاله اي تحت عنوان" "شروع حركت مسلحانه گروههاي اسلامي و يك سند" به قلم محقق ارجمند جناب شهرام يوسفي فر ضمن معرفي سندي از شهرباني كل كشور پيرامون بازجويي از متهمان ترور حسنعلي منصور، برداشت هايي از اين سند ارائه شده كه جاي توضيح بيشتري دارد.بدواً همانگونه كه در همان مقاله يادآوري شده "جهت تكميل برداشت ها از اين سند بايد به ساير منابع تاريخي، اسناد و خاطرات مراجعه كرد"، با اين وجود نويسنده محترم در توضيحات خود، اخذ فتوا از حضرت امام در ترور حسنعلي منصور را تلويحاً امري قطعي پنداشته است. از آنجا كه در آن مقاله وعده انتشار اسناد مربوط به شهيد سيدعلي اندرزگو داده شده بود، مي بايست منتظر بود تا اسناد و مدارك بيشتري در ارتباط با واقعه مذكور و ساير رخدادهاي انقلاب اسلامي منتشر شود و نيز افراد موثر و مطلع از جريانات، خاطرات و اطلاعات خويش را بطور صريح و شفاف در اختيار نسل انقلاب و محققان تاريخ انقلاب قرار دهند.مقالؤ پيش رو با استفاده از بررسيهاي به عمل آمده بر اساس مدارك منتشر شده از سوي برادران ارجمند جمعيت هياتهاي موتلفه اسلامي و خاطرات آنان تا حال حاضر تهيه شده است. بديهي

ص: 1803

است مجله حضور آمادگي دارد كه اطلاعات بيشتر و اظهارنظرات محققان و علاقمندان امام(ره) را در شماره هاي آينده درج نمايد. در همين جا مي بايست نسبت به بهره برداريهاي غيرعلمي از مباحث فوق هشدار داد و از همگان درخواست كرد كه مباحث علمي تاريخ را با جريانات روزمره و زودگذر روز نيالايند.» » »با آغاز نهضت امام خميني و بارز شدن چهره ايشان پس از مبارزات مربوط به انجمنهاي ايالتي و ولايتي تعداد زيادي از متدينين كوچه و بازار با انگيزه اسلامي وارد صحنه مبارزه با رژيم شاه شدند. د راين ميان برخي از جوانان انقلابي تهران از طريق هياتهاي مذهبي با امام مرتبط گشتند. در نظر اين افراد خاطرات فراموش نشدني حماسه آفريني هاي فدائيان اسلام و نواب صفوي هنوز وجود داشت، از اين رو از همان آغاز نهضت، اعتقادات خود را بطور آشكار و صريح به امام عرضه مي داشتند، لذا يك هفته پس از لغو تصويبنامه دولت در حدود انجمنهاي ايالتي و ولايتي )11/9/1341( آمادگي خود را در ادامه مبارزه تا آنجا اعلام داشتند كه اگر لازم باشد به فرمان امام "به خودشان بمب ببندند ز ير ماشين شاه بروند و آن را منفجر كنند". كه در برابر اين پيشنهاد امام پاسخ داده بودند كه كار به آنجاها نمي رسد. شما

ص: 1804

اينجا بيائيد اگر كاري باشد به شما ارجاع مي كنيم.(1)هياتهاي موتلفه كه با دعوت امام به يكديگر پيوسته و در خدمت امام اعلام موجوديت كرده بودند،(2) در پي قيام 15 خرداد ضرورت مبارزه قهرآميز را دريافته و در صدد برآمدند در تشكيلات خود، شاخه نظامي ايجاد كنند. شهيد عراقي در خاطرات خويش در اين باره گفته است:"15 خرداد يك نقطه عطفي بود تقريباً در تاريخ مبارزات ايران، بخصوص در داخل تشكيلات خود ما. بعد از آن كشتار... آنهايي كه يك مقدار معتقد به مشي غير از حركت سياسي بودند، يك مقدار زمينه بر ايشان فراهم شد كه بتوانند روي طرحهاي خودشان صحبت بكنند، اين شد كه طرح يك شاخه اي به نام شاخه نظامي در درون سازمان مطرح شد." (3)از آنجا كه تشكيلات موتلفه "حجت شرعي" خود را از ولي فقيه زمان اخذ مي كرد، در تشكيل گروه مسلح نيز موافقت امام را جلب كردند.(4) البته در آغاز، امام تمايلي نداشتند و گفته بودند "وظايف شما سنگين است و بايد درست انجام شود، ديگران هستند"، ولي پس از مذاكره، اجازه تشكيل گروه مسلح موتلفه را دادند، به شرطي كه از جايي اسلحه نگيرد، مگر اينكه بخرد و خودش هم درصدد ساخت سلاحهاي گرم برآيد.(5)با توجه به دستگيري، حصر و تحت نظر بودن امام

ص: 1805

از 15 خرداد 42 تا آزادي در 18 فروردين 43 مشخص نشده كه كسب اجازه از امام در تشكيل شاخه نظامي موتلفه دقيقاً در چه مقطعي صورت گرفته، و مقصود امام از "ديگران" چه افراد و گروههايي بوده است.اما بنابر گزارش اطلاعات شهرباني، موضوع ترور اسداللّه عَلَم كه تا 17 اسفند 42 بر مسند نخست وزيري بود جزو برنامه هاي هياتهاي موتلفه بوده و آنان در اين خصوص فردي را به مشهد جهت اخذ فتوي از آيت اللّه ميلاني اعزام كرده بودند كه آقاي ميلاني اين عمل را جايز ندانسته بودند.(6)شاخه نظامي موتلفه در ايام پس از آزادي امام تا سخنراني ايشان در 4 آبان 43 عليه لايحه كاپيتولاسيون ظاهراً به آموزشهاي نظامي، تدارك ابزار و وسايل و جذب نيروي جوان مشغول بود و در اين ميان شهيد حاج صادق اماني نقش مهمي بر عهده داشت. او كه به گفته شهيد عراقي، مجتهد و حافظ قريب شش هزار حديث و مربي اخلاق بود و درس اخلاق داشت(7)، شاخه نظامي موتلفه را رهبري مي كرد.(8)در پي سخنراني امام عليه قرارداد كاپيتولاسيون در 4 آبان 1343 كه طي آن دولت و وكلاي موافق كاپيتولاسيون را خائن ناميدند، شاخه نظامي موتلفه، موضوع ترور عناصر رژيم را با امام در ميان گذاشت. بديهي بود كسب نظر امام از

ص: 1806

اهميت اساسي برخوردار بود، چنانچه گفته شده:"اگر تصميمي از طرف امام مي آمد يا تاييد مي شد همه اعضا آن را به جان و دل مي پذيرفتند و عمل مي كردند و اگر تصميمي در خود موتلفه گرفته مي شد، كوشش به عمل مي آمد كاملاً منطبق با اسلام و نظريه امام امت باشد."(9)به اين لحاظ دو تن از عناصر اصلي و فعال مرتبط با موتلفه بطور جداگانه با امام خميني ديدار و گفتگو كردند: يكي حجت الاسلام والمسلمين محي الدين انواري كه از اعضاي شوراي روحانيت و تشكيلات موتلفه بود و ديگري آقاي حبيب اللّه عسگر اولادي كه در شوراي تصميم گيري اين جمعيت عضويت داشت.(10) محتواي گفتگوي ايشان با امام كه از اهميت فراواني برخوردار است، در مدارك تاريخي ذيل مورد اشاره قرار قرار گرفته است: الف گزارش اداره اطلاعات شهربانيدر بخشي از گزارش بازجويي اداره اطلاعات شهرباني كل كشور از متهمان قتل حسنعلي منصور (مندرج در مجله 15 خرداد، شماره28، زمستان1376( كه البته تاريخ دقيق آن ذكر نشده، آمده است:...ضمناً حبيب اللّه عسگراولادي را كه از مريدان خاص آقاي خميني... مي باشد به قم اعزام و نظر خميني را در مورد ترور استعلام مي نمايند كه مدعي هستند خميني اين عمل را صلاح ندانسته. سپس شيخ محي الدين انواري از طرف عاملين توطئه در مورد اخذ فتوا به خميني مراجعه

ص: 1807

و به وي نيز جواب رد داده مي شود. مجدداً حبيب اللّه عسگراولادي را به قم اعزام و به وي ماموريت مي دهند از آقاي خميني چنين سوال بكند (چنانچه اشخاصي قصد ترور اشخاص موثري از دولت را داشته باشند آنان را منع بكنند يا نكنند؟) در اين مورد مدعي هستند كه خميني چنين پاسخ داده است (شما چه كاره هستيد [كه] منع بكنيد يا نكنيد).ب خاطرات شهيد عراقي:...مسئله دومي كه در پرونده مطرح شده بود و زياد فشار مي آوردند مسئله شناخت شوراي روحانيت و مسئله فتوي در رابطه با قتل اين مفسد في الارض بود... ما از اول گفتيم كه احتياج به فتوي نداشتيم و اين كارها هيچ احتياجي به فتوي ندارد، حكمش اصلاً داده شده است. بعد از يكي دو روز فشار به نتيجه نرسيدند، رفتند سراغ آن برادرهايي كه احتمال مي دادند از كانال آنها يك همچنين چيزي شده باشد. خلاصه اش مطرح شد براي اينكه كساني فرستاده شده اند پهلوي آقاي خميني كه در اين جريانات فتوي بگيرند و آقاي خميني فتوي نداده در مرحله اوّل. در مرحله دوم باز فرستاده اند و آقا به آن حامل(11) گفته كه اصلاً به تو چه كه توي اين كارها دخالت مي كني؟ گفته آقا يك عده جوان هستند كه مي خواهند بروند از اين كارها بكنند آيا

ص: 1808

شما صلاح مي دانيد يا نمي دانيد؟ و ايشان گفتند كه توچه كار داري، حالا هر كسي هر كاري خواست بكند، به تو چه مربوط است؟ تو كار خودت را بكن.(12)ج گفتگو با واحد خاطرات موسسهآنچه كه با امام قبل از تبعيدشان گفتگو شده بود حالت كلي داشت، به اين نحو كه پرسيده شد راجع به كساني كه فرموده ايد خائن هستند آيا اگر آنها را بكشيم اشكالي ندارد؟ امام پاسخ داده بودند: "در غير خودش(شاه) فايده اي ندارد چونكه يك عزاي بزرگ برايش مي گيرند و مردم رافريب مي دهند كه همه مشكلات مربوط به اين بود كه رفت و اصل رژيم و اصل شاه، باقي مي مانند و اين ضرر دارد. الاّن شرايط، شرايطي نيست كه اين كارها مفيد باشد،شرايط بايد طوري باشد كه بشود تغيير داد. و به اين ترتيب نهي فرموده بودند. در پي نهي امام، حجت الاسلام انواري نزد امام رفتند تا نهي را بردارند اما امام قبول نكرده بودند. بنده نزد امام رفتم عرض كردم اينها از كسان ديگري فتوي دارند، منتهي نمي خواهند مخالفت شما را داشته باشند. امام فرمود: شما كه كارهاي ديگر داريد، چه كار داريد كه نهي براي اينها مشكل ايجاد كرده است؟(13)همانگونه كه ملاحظه مي شود صرفنظر از برخي جزئيات، محتواي گفتگو با امام و نقطه نظرات ايشان

ص: 1809

در مدارك فوق الذكر با يكديگر همسان و مشابه است. به اين ترتيب مشخص است كه تا قبل از تبعيد امام خميني گفتگو با ايشان در مورد ترور بطور اعم صورت گرفته و بطور مشخص در مورد شخص شاه بوده و بويژه حالت حكم و فتوا نداشته است. در گفتگوهاي دروني جمعيت موتلفه نيز در ابتدا ترور شاه مطرح بوده كما اينكه در يكي از گزارشهاي ساواك مورخ خرداد1344 در مورد نتيجه تحقيقات از متهمين سازمان مركزي هيئتهاي موتلفه آمده است:...در حدود چهار ماه قبل از واقعه ترور [منصور]، صادق اماني در يكي از جلسات اظهار كرده بود كه تنها حرف زدن و اعلاميه دادن فايده اي نخواهد داشت و بايد كاري كرد كه مثل بمب در دنيا صدا كند و پيشنهاد حادّي داد. گرچه بعضي از اعضاي سازمان مركزي بظاهر با پيشنهادش مخالفت كردند لكن از نيات او وقوف كامل داشتند.(14)به اين ترتيب انزجار طرفداران امام از تبعيد ايشان و انگيزه شعله ور نگاه داشتن نهضتي كه امام برپا كرده بود باعث شد تا شاخه نظامي موتلفه ترور عناصر رژيم را طراحي نمايد. با اين وجود اظهار نظر و تحليل امام كه قبل از تبعيد بيان كرده بودند، مانعي در مقابل تصميم گيري آنان بود. آقاي عسگراولادي در ادامه خاطرات خويش مي گويند:

ص: 1810

من كه اين جمله امام را نقل كردم، حاج صادق اماني گفت كه امام خيلي به شما محبت دارند و اين صحبتي كه كردند يعني خودت را از خطر كنار بكش و اين را به معناي برداشتن نهي گرفت.(15)همانگونه كه گفته شد بدنبال تبعيد امام خميني، شاخه نظامي موتلفه در صدد واكنشي جدّي برآمد، ليكن تجربه قيام 15 خرداد باعث شد تا در اين زمينه برنامه ريزي شود. به گفته شهيد عراقي:به تمام افراد دستور داده شد كه هيچ نوع حركتي از خود نشان ندهند، دليلش هم اين بود كه حداقل اگر بخواهد حركتي بشود بايد از سال گذشته يعني 15 خرداد خيلي شديدتر باشد، هرچقدر كه شدتش كمتر باشد باعث شكست حاج آقا است و اگر كه هيچي نشود دال بر اينكه برنامه اي در كار است، دستگاه بيشتر متوحش مي شود.(16)به گفتؤ شهيد عراقي جوانان موتلفه فشار زيادي مي آوردند كه بايستي كاري صورت داد. اين در حالي بود كه در مورد ترور شاه يا ديگر دولتمرادن رژيم، اختلاف نظر وجود داشت. در اين باره شهيد عراقي گفته است:با يكي دو تا از آقايان تماس گرفته شد توسط بعضي از برادران و آنها روي شخص خودش(شاه) نظر داشتند. مي گفتند اگر شخص خودش زده بشود بلامانع است اما ديگري نه. ما مدتها روي اين

ص: 1811

مسئله فكر كرديم... و اين را در داخل گروه به بحث گذاشتيم. به اينجا رسيديم كه چون هنوز نه سازماني در داخل كشور ما وجود دارد كه بتواند قبضه بكند به مجرد برداشتن و رفتن اين[شاه]... يا اينكه اينجا بطور كلي به صورت ويتنام درمي آيد، يا اينكه قهراً ممكن است گروههايي كه از نظر ايدئولوژي مورد تاييد ما نباشند... آنها بزنند و ببرند با كمك اجنبي. پس چه بهتر است كه ما از خودش بگذريم و رده هاي پايينتر را بزنيم.(17)نقل اظهارنظر آيت اللّه مطهري پس از تبعيد امام مبني بر اينكه "لازم است چند نفر از اينها طاغوتي ها به خاك بيفتند تا مردم روحيه خود را باز يابند به معني موافقت شوراي روحانيت موتلفه با ترور تلقي مي شد، در عين حال به منظور دريافت حكم قطعي يكي دو تن از مرتبطين موتلفه به مشهد نزد آيت اللّه ميلاني رفتند و ايشان هم حكم اعدام انقلابي شاه را صادر نمودند و در مورد حسنعلي منصور نيز موافقت ضمني ابراز داشتند.(18)به نوشته آقاي بادامچيان:تقريباً اكثر قريب به اتفاق مبارزين به اين[نتيجه] رسيده بودند كه تنها با زبان گلوله بايد با طاغوت سخن گفت. در چنين جوّي برادران موتلفه اسلامي كه قبلاً آمادگي داشتند بيش از همه به فكر بودند و فقط در

ص: 1812

پي [كسب] جواز شرعي براي اقدام مسلحانه بودند. در آن موقع صحبت از اين بود كه گرچه فعلاً دسترسي به امام ممكن نيست، اما ايشان كه قبلاً فرموده بودند حالا موقع اين كار نيست پس منع از اعدام نكرده اند فقط زمان را مساعد ندانسته اند. بنابراين الان كه امام بطور صريح فرموده اند اينها خائن به اسلام و قرآن و مملكت و ملتند و دست نشانده امريكا هستند و... پس در حقيقت مي توان همين نظريات را به عنوان حكم شرعي به حساب آورد و الان هم زمان مقتضي فرا رسيده است.(19)آقاي عسگر اولادي با تاكيد بر اين نكته كه در قضيه ترور منصور فتواي صريحي از امام نداشتيم و آقايان بهشتي و مطهري و چند تن ديگر از تعدادي از آقايان اجازه گرفته بودند، مي گويند:پس از تبعيد امام عمده نظرات بر اين شده بود كه اگر كاري انجام نشود، تمام زحمات هدر مي رود... هياتهاي موتلفه دوجا سراغ شاه رفتند اما موفق نشدند و در يك جلسه اي تصميم گرفتند بر روي مقامات رده دوم رژيم كار كنند كه مردم مايوس نشوند. 11نفر را در نظر گرفتند كه در راس آنها حسنعلي منصور بود شايد از روزي كه تصميم گرفتند تا روزي كه ترور انجام شد (اول بهمن 15 )43 روز طول نكشيد.(20)البته در مورد

ص: 1813

برنامه ريزي ترور منصور شهيد عراقي گفته است:از همان روز اولي كه حاج آقا گرفته شد و تبعيد شد، برنامه ترور منصور طرح ريزي شد.(21)به هر حال، نظر امام درباره اقدام پيروان خود در اعدام انقلابي منصور هرچه كه بود، پس از دستگيري و زندان آنان و در حالي كه خود در تبعيد بسر مي برد، بازهم به فكر وضع و حال و رهايي ياران بود. شهيد عراقي مي گويد:در همان موقع داماد [آيت اللّه] خوانساري و آقاي جليل كرمانشاهي و يكي ديگر مي روند در تركيه ملاقات آقاي خميني. آقاي خميني اعتراض مي كند به آنها كه چرا اينجا آمده ايد، اگر شما راست مي گوئيد برويد و اقدام بكنيد براي نجات اين بچه ها. اينها كساني هستند كه من از نزديك با آنها آشنايي داشته ام. خلاصه اش اگر سكوت بكنيد جرمي كه آنها [رژيم شاه] كرده اند و جناياتي كه آنها كرده اند، شما هم شريك هستيد.(22)جمعبنديترور حسنعلي منصور عامل واگذاري قرارداد ننگين كاپيتولاسيون به امريكائيها، پيامدهاي مهمي در روند مبارزات عليه رژيم پهلوي داشت كه بررسي آن مستلزم تحقيقات بيشتري است. مسلماً حماسه آفريني شهيداني چون بخارائي، اماني و... كه در دفاع از مرجع تقليد و رهبر و مقتداي خويش، اقدامي متهورانه كردند، فراموش شدني نيست، هرچند كه بسان ساير حوادث تاريخي، آثار و تبعات آن از

ص: 1814

جنبه هاي مختلف قابل ارزيابي است. بر اساس مدارك تاريخي و خاطرات عنوان شده و اسناد و مداركي كه تاكنون در موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني بررسي شده اند، فتوا و اجازه اي خاص از جانب امام خميني در ترور منصور و يا ديگر عناصر رژيم پهلوي وجود ندارد و بطور كلي برنامه ريزي ترور منصور پس از تبعيد امام صورت گرفته بود. با توجه به پايبندي اعضاي جمعيتهاي موتلفؤ اسلامي به مرجعيت امام خميني بديهي است در صورت اخذ اجازه از امام، نيازي به تلاش براي اخذ چنين اجازه اي از ساير علما نبود. يادآوري اين نكته ضروري است كه نهي امام در ترور عناصر رژيم حداكثر به عنوان اختلاف نظر در تاكتيك مبارزه با پيروانش تلقي مي گردد و گرنه در مفسد دانستن رجال وابسته اي چون حسنعلي منصور، اختلاف نظري ميان امام و يارانش وجود نداشته است.

پى نوشت ها

:1 اسداللّه بادامچيان و علي بنائي. هيئتهاي موتلفه اسلامي انتشارات اوج. تير1362. ص118 به نقل از شهيد محمد صادق اسلامي.2 همان، صفحات139و147 به نقل از آقاي حبيب اللّه عسگراولادي3 ناگفته ها: خاطرات شهيد حاج مهدي عراقي (رسا، 1370( ص2054 اسداللّه بادامچيان. آشنايي با جمعيت موتلفه اسلامي، ص465 همان، ص1026 مجله 15 خرداد، شماره28 (زمستان1376( ص 2967 ناگفته ها، ص2158 هيئتهاي موتلفه اسلامي، ص1309 ماخذ قبلي، ص 26910 همان،

ص: 1815

صفحات 205،27511 مقصود آقاي عسگر اولادي است.12 ناگفته ها، ص 228و22913 گفتگو با واحد خاطرات موسسه تنظيم آثار خميني در تاريخ 29 خرداد 137614 هيئتهاي موتلفه اسلامي، ص23015 گفتگو با واحد خاطرات موسسه16 ناگفته ها، ص20817 همان، ص 209 همانگونه كه ملاحظه مي شود ظاهراً نگراني شهيد عراقي در مورد موضوع جانشيني شاه در تحليل امام كه در صفحات قبل ذكر شد وجود نداشته و امام تحليل متفاوتي ارائه كرده بودند.18 آشنايي با جمعيت موتلفه اسلامي، ص124و12519 همان، ص 12320 گفتگو با واحد خاطرات موسسه21 ناگفته ها، ص 20822 همان، ص 247 حميد بصيرت منش

ص: 1816

امام خميني وزبان دين

4 چكيده: قسمت اولمقدمهعالمان منطق و فلسفه، به طور معمول انسان را به «حيوان ناطق» تعريف مي كنند. اينكه مقصود از نطق، قوّه عاقله و مفكّره انسان است يا غير آن، خود به موضع ديگري نياز دارد؛ اما نطق به معناي سخن گفتن و اظهار خواسته هاي قلبي با توسل به ابزار زبان و الفاظ، از ويژگي هاي انسان است؛ چنان كه آيه ذيل، در مقام احصا و بيان الطاف و نعمت هاي الهي به انسان، بر آموزش بيان و نطق تأكيد مي كند: «علّمه البيان».(1) قالب بيان و نطق در برابر معاني و خواسته هايي كه انسان به آنها نياز دارد، بسيار كوچك و محدود است؛ به همين دليل، از همان روزگار پيدايش زبان، انسانها مجبور شدند، به گسترش آن بپردازند؛ از اين رو اختراع الفاظ مشترك لفظي و معنوي، مجاز، استعاره، كنايه و ديگر راهبردها رشد يافت.استفاده از راهبرهاي لفظي و ادبي، هر چند بستر آزادي بيشتر متكلم يا نويسنده را در ابراز مقصود و نيت فراهم كرد، اما همين توسعه يا پلوراليسم لفظي، خود عامل محدوديت براي شنونده يا خواننده شد، زيرا احتمال استفاده متكلم و نويسنده از معاني گوناگون يك واژه يا گزاره، شنونده و خواننده را در شناخت و فهميدن معناي واقعي لفظ و مقصود متكلم، دچار تنگنا

ص: 1817

و محدوديت مي كند. از اينجا اهميت مباحث ادبي و زبان شناسي روشن مي شود كه همين اهميت و حفظ غايت وضع زبان، اهل لغت و ادب را برانگيخته است كه به تنسيق و تدوين قواعد و اصول زباني و دستوري برآيند.با تكامل و تحول دانش بشري، علم زبان شناسي و در رأس آن «هرمنوتيك»، در فلسفه مغرب زمين نضج گرفت كه به موجب آن، براي فهميدن مقصود متكلم و نويسنده، افزون بر قواعد رايج زباني، بايد از يك سري اصول خارج از قلمرو زبان، مانند نيت و پيش فرض ها و روحيات متكلم، و زمان و فرهنگ عصر سخن آگاهي يافت. مطالب پيشين، ما را به اين نكته رهنمون مي شود كه فهميدن معنا و مقصود واژگان يا گزاره زبان عرفي و متداول مردم، نيازمند مقدماتي است كه بدون آن مقدمات، دستيابي به مطلوب امكان پذير نخواهد بود و چه بسا در تعيين معناي واقعي، از سوي متكلم و شنونده يا مؤلف و خواننده، مناقشاتي بروز كند.حال اگر با زبان غير عرفي مواجه شويم چگونه بايد به تفسيرآن بپردازيم؟برخي ديدگاه ها در تفسير زبان دينزبان دين، يكي از زبان هاي فراعرفي است كه در قالب الفاظ، به بيان آموزه هاي دين از سوي خداوند، به وسيله پيامبر مي پردازد. از معروف ترين آنها سه كتاب آسماني تورات، انجيل و قرآن مجيد

ص: 1818

است. ما در اين مقال، به تحليل علل و انگيزه هاي طرح مسئله زبان دين در سه آيين پيشگفته نمي پردازيم و فقط پيش از بررسي موضع امام خميني، در خصوص ديدگاه هاي گوناگون در تفسير زبان دين، اشاراتي خواهيم داشت.1. غير شناختارينخستين تفسير زبان دين را از تفسير مخالفان دين و تجربه گرايان آغاز مي كنيم. فيلسوفان تجربه گرا (امپريسم)، ملاك حقيقت را همان وجود خارجي و تجربه قرار دادند و منكر واقعيت هاي فرا طبيعي و تجربي شدند. پوزيتيويسم منطقي، با تكيه بر فلسفه امپريسم، ملاك معناداري گزاره ها و صدق و كذب آنن ها را تجربه پذيري گزاره ها قرار داد؛ و بدين ترتيب گزاره هاي ديني اي كه تجربه ناپذير بودند، مهمل و فاقد معنا و تفسير معرفي كرد.(2) در صفحات آينده خواهد آمد كه اصل ادعاي پيشين در دين پذيرفتني نيست؛ اما نظريه رقيق تر آن، مانند عدم حجيت ظواهر قرآن (نظريه اخباري) قابل بحث است.2. زبان عرفيمعروف ترين ديدگاه، رهيافت عرفي و به عبارت دقيق تر، رهيافت عقلايي از زبان دين است. اين ديدگاه بر اين باور است كه زبان اديان آسماني با زبان رايج اصل نزول خود تطابق دارد. فرستنده دين، زبان دين را بر اساس اصول و قواعد رايج زبان مخاطبان و فرهنگ زمانه نازل كرده كه نتيجه آن، قابل فهم بودن زبان دين براي عموم

ص: 1819

مردم و عرف است؛ به ديگر سخن، دين در عرضه آموزه هاي خود، زبان رايج عرف و اصول عقلايي را رعايت كرده و برخلاف آن عمل نكرده و زبان خاصي را پي نيفكنده است. برخي معاصران، مانند آيت اللّه خويي(3) و ديگران(4) از اين ديدگاه جانبداري كردند.3. زبان تمثيليتفسير پيشين، زبان دين را از جمله صفات و گزاره هايي كه از خداوند خبر مي دهند، مانند دلالت و معاني كه در غير خداوند به كار مي رود، معنا و تفسير مي كرد؛ براي مثال، كاربرد خير و محبت در انسان و خداوند را مترادف و يكسان، به صورت اشتراك معنوي وصف مي كرد. در برابر اين تفسير، ديدگاه معطله قرار دارد كه معتقد است، انسان از درك و شناخت معاني واژگان و گزاره هاي منسوب به خداوند ناتوان است و به اصطلاح، اطلاق واژگاني چون محبت و خير بر انسان و خداوند، نه به نحو اشتراك معنوي كه به نحو اشتراك لفظي است كه معناي آن در انسان روشن و در خداوند مبهم است.ديدگاه زبان تمثيلي، ديدگاهي اعتدالي بين دو نظريه پيشين است. حمل صفات ثبوتي چون عدالت و علم بر خداوند را نه از قبيل اشتراك معنوي و مترادف باانسان مي داند و نه معتقد به عدم فهم و شناخت معناي مزبور است، بلكه اعتقاد دارد

ص: 1820

كه به دليل وجود شباهت هايي بين انسان و خداوند، اطلاق صفات ثبوتي بر خداوند، به نحو تمثيل مورد استفاده قرار مي گيرد؛ براي مثال، وجود صفت وفاداري در سگ و انسان و اطلاق وصف وفاداري بر سگ، به نحو تمثيل است كه بر شباهت انسان و حيوان در صفت وفاداري دلالت مي كند.توماس آكويناس )1224 1274( از مبتكران ديدگاه پيشين است.)4)5. زبان نماديننماد در اصطلاح، به معناي نشانه و حكايت از معناي ماوراي خود است؛ با اين تفاوت كه نشانه، مانند علايم راهنمايي، به نحو اعتباري و قراردادي بر وراي خود دلالت مي كند، امّا نماد بر حسب نوع دلالت طبيعي (وجدان فردي يا جمعي)، وراي خود را حكايت مي كند. مقصود از زبان نمادين اين است كه زبان، واژگان و گزاره هاي آن، بر معناي مطابقي خود دلالت نمي كند، بلكه مقصود، معناي ماوراي آن است؛ براي مثال، دلالت «دهانه رود» و «دل شب» بر مدخل ورودي رود و نصف شب نمادين است كه اصلاً معناي مطابقي آنها منظور نشده است. هم چنين اين آيه كتاب مقدّس كه «خداوند شبان من است»، مقصود از شبان، پناهگاه و پشتيبان است.پل تيليش )1886 1965 م) از طراحان اصلي اين ديدگاه در مغرب زمين است. وي معتقد بود كه به دليل نامتناهي بودن خداوند، معاني، دلالت واژگان و

ص: 1821

گزاره ها حقيقي نخواهد بود، بلكه نمادين و استعاره اي است، وگرنه لازم است كه خداوند در عرض موجودات ديگر قرار گيرد؛ در حالي كه وراي موجودات است، بلكه اساس وجود است.(6) از اين رو تيليش، فقط به يك گزاره ديني حقيقي و غير نمادين اعتقاد دارد و آن گزاره بر هستي خداوند ناظر است.(7) لازمه ديدگاه مزبور اين است كه زبان ديني از تبيين خداوند و اضلاع وجودي، صفاتي و افعالي او ناتوان است كه نوعي نظريّه تعطيل به شمار مي آيد. پرسش از صدق و كذب حقيقي گزاره هاي ديني، پرسشي كاملاً نابجا است، زيرا آنها در مقام بيان و دلالت حقيقي بر مدعيّات خود نيستند. تيليش يگانه كاركرد زبان نمادين را نه معرفت بخشي، بلكه امكان تجربه مواجهه با خداوند وصف مي كرد.)5)8. زبان اسطوره ايزبان اسطوره اي در حقيقت شاخه اي از زبان نمادين است كه ارنست كاسيرر آن را رواج داده است.(9) كاسيرر معتقد است: «هيچ پديده طبيعي و هيچ پديده اي مربوط به حيات انسان پيدا نمي كنيد كه قابل تفسير به وسيله اساطير نباشد و چنين تفسيري را طلب نكند».(10) بر اين اساس، وي گزاره هاي ديني را اسطوره و خيال پردازي هاي اقوام بدوي مي داند كه بر اساس تخيّلات ذهني خود، به اختراع گزاره هاي ديني مي پرداختند.6. زبان اخلاقي و توصيه ايديدگاه ديگر، زبان دين را زبان

ص: 1822

موعظه و اخلاق تفسير مي كند، به اين معنا كه دين و گزاره هاي آن، نه در پي بيان واقعيّات است تا بحث صدق و كذب مطرح شود، بلكه گزاره هاي ديني مخاطبان خود را به يك سري اصول اخلاقي و ارزشي در شيوه زندگي دعوت مي كند.بريث ويت(11) از طرفداران اين ديدگاه معتقد است كه گزاره اي چون «خداوند حبّ است»، از وجود وصف حب در خداوند حكايت نمي كند، بلكه بر «قصد گوينده براي پيروي كردن از نوعي روش زندگي توأم با محبّت» دلالت دارد.)7)12. زبان پرستش و تمجيدديدگاه ديگر بر اين باور است كه زبان دين، بر اظهار عبوديت و پرستش انسان متدين دلالت دارد و در آن، معبود به صورت هاي گوناگون ستايش مي شود و بر معناي خارجي دلالتي ندارد يا به اصطلاح توصيفي نيست.8. زبان تأويل و رمزبرخي عارفان (صوفيه) و فرقه باطنيه، همه آيات قرآن، حتي ظواهر آن را در معناي باطني و غير ظاهري تفسير و تأويل كرده اند و معتقدند كه ظواهر آيات، مقصود اصلي قرآن نيست، بلكه هر آيه اي معناي اشاره اي و رمزي دارد كه عالمان ظاهرگرا از آن بي اطلاع اند.تفسير حرفي و حسابي براساس مسائل نجومي، از مظاهر رهيافت مذكور است. مستند ديدگاه پيش گفته بعضي روايات اهل بيت است كه در آنها بعضي حروف قرآن را با اشاره به

ص: 1823

مبناي خاصي تفسير كرده اند، چنان كه از امام علي عليه السلام روايت شده است: «و ما من حرف الا و هو اسم من اسماء اللّه عزوجل.»)9)13. زبان تلفيقيبرخي انديشوران، با تأمل در ديدگاه هاي گوناگون و قرآن كريم، به اين رهيافت رسيده اند كه زبان قرآن، از زبان هاي مختلف تركيب يافته است. به اين صورت، در بعضي آيات، زبان حقيقت و در برخي آيات ديگر، زبان تمثيل، استعاره، كنايه، اخلاق و رمز به كار رفته است.)10)14. زبان خاصديدگاه ديگر بر اين باور است كه زبان دين زباني مغاير، با زبان ها و اسلوب هاي رايج زباني است و براي شناخت آن بايد از شيوه خاص آن استفاده كرد. در اينكه عامل خاص بودن زبان قرآن چيست، طرفداران ديدگاه فوق، جهات گوناگوني را ذكر مي كنند؛ براي مثال زبان آسماني و فوق بشري بودن، اشتمال بر آموزه هاي غيبي، و نزول تدريجي.يكي از معاصران مي گويد: «قرآن كريم در افاده تعاليم عاليه خود، طريقه مخصوص به خود را دارد. قرآن در بيانات شافيه و كافيه خود، روشي را اتخاذ كرده جدا از روش هاي معمولي كه انسان ها در مقام محاوره اتخاذ مي كنند».)11)15. چند ساحتيبرخي انديشوران اسلامي، زبان دين، به ويژه زبان قرآن را دارنده معاني و حقايق گوناگون و در طول همديگر وصف مي كنند كه در اصطلاح، ظاهر و بطن

ص: 1824

قرآن ناميده مي شود؛ در اين خصوص، رواياتي نيز وارد شده است.اكثر قريب به اتفاق عالمان اسلامي، اعم از مفسران، متكلمان، فيلسوفان و عالمان، زبان قرآن را داراي ساحت هاي متنوعي مي دانند كه ظواهر آن براي مردم عادي قابل فهم است و جز اندكي از بواطن آن آگاهي ندارند؛ ليكن هر گروه از عالمان، آگاهي از ساحت باطني قرآن را به خود نسبت مي دهند. امام خميني در اين باره مي فرمايد:«اين كتاب و اين سفره گسترده در شرق و غرب و از زمان وحي تا قيامت، كتابي است كه تمام بشر، عامي، عالم، فيلسوف، عارف، فقيه، همه از او استفاده مي كنند».(16) علوم قرآن و حديث را همه كس نمي تواند بفهمد و براي همه كس هم نيامده است، بلكه بعضي از آنها رمز است ميان گوينده و يك دسته خاصي.(17)ديدگاه امام خمينيتا اينجا به يازده تفسير گوناگون از زبان دين اشاره شد. در اين قسمت، در پي يافتن نظريه امام و تقرير و تحليل آن برمي آييم. موضع ايشان ذيل ديدگاه هايي كه خواهد آمد، قابل تدوين و بررسي است.1. زبان شناختاريسستي نظريه غير شناختاري انگاري اصل زبان يا حصار آن در گزاره هاي تجربي، امروزه با افول پوزيتيويسم منطقي روشن شده است كه با مباني و مسلمات اديان آسماني نيز متعارض است و توضيح آن در

ص: 1825

صفحات آينده خواهد آمد، اما برخي انديشوران و حتي مفسران اهل سنت معاصر، با تأثر از رواج مادي گرايي در علوم و پوزيتيويسم منطقي، به نوعي خواستند، زبان قرآن در عرصه فراماده را به ماده و طبيعت تنزل داده و مطابق علوم تجربي روز تفسير كنند.امام خميني در آثار مختلف خود اصل دلالت الفاظ و گزاره ها بر معاني ظاهر خود را از باب دلالت عقلي و بناي عقلا قطعي و جزمي مي داند. وي هم چنين در تعليل آن به تبادر، صحت سلب، و قول لغويين و اهل فن اشاره مي كند.«لااشكال و لا كلام في انّ بناء العقلاء علي اتباع الظهورات في تعيين المرادات الاستعمالية فاللفظ الصادر من المتكلم بما انه فعل له كسائر افعاله، يدل بالدلالة العقلية لا الوضعية علي ان فاعله مريدله و ان مبدأ صدوره هو اختياره واردته كما انه يدل بالدلالة العقلية علي ان صدوره يكون لغرض الافادة و لا يكون لغوا، كما انه يدل بهذه الدلالة علي ان قائله اراد افادة مضمون الجملة خبريا و انشائيا لا الفائدة الأخري».(18) امام (قده) اصل شناختاري بودن مفردات و گزاره ها را اصل مسلم و مفروض عنه فرض گرفته و اختلاف علمي را در مدرك حجيت آن ذكر كرده(19) و پس از اشاره به مدرك اصالت حقيقت، اصالت عدم قرينه، اصالت ظهور، و

ص: 1826

اصالت عموم و اطلاق،(20) نظريه مختار خود را اصالت ظهور ذكر مي كند و مقصود از آن را اخذ و حمل معناي ظاهر متكلم توسط بناي عقلا وصف مي كند، چنان كه خود گوينده نيز با استناد به اين بنا معناي ظاهري كلام خود را براي شنونده، بار كرده و بر آن احتجاج مي كند؛ «و المراد منها هو ان بناء العقلاء تحميل ظاهر كلام المتكلم عليه و الاحتجاج عليه و تحميل المتكلم ظاهر كلامه علي المخاطب و احتجاجه به و هذا امر متبع في جميع الموارد».(21) باري نظريه اخبارگرايي را مي توان نظريه رقيق و نازله ديدگاه پيشين تفسير كرد، زيرا اين نظريه تأكيد دارد كه معاني و ظواهر قرآن، براي مخاطبان و خوانندگان قابل فهم و شناخت نيست و در نتيجه، حجت و قابل احتجاج نخواهد بود، مگر اينكه ظاهر آيه اي را روايتي از معصومان تأييد كند.(22) آيه ذيل، يكي از مباني مهم ديدگاه اخباري است: «مِنْهُ آيَاتٌ مُحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ».(23) آنان هرگونه تفسير و تمسك به ظواهر آيه را تأويل قرآن مي دانند كه تنها راسخون، يعني «معصومان»، صلاحيت آن را دارند.امام (قده) اين ديدگاه را تخطئه بناي

ص: 1827

عقلا مي داند كه خداوند حجيت آن را باطل نكرده است. در ديدگاه امام (قده) زبان دين، اعم از قرآن و روايات، از زبان عرف و مجاورات مخاطبان خود متباين نيست؛ بلكه ظهور عرض و بناي عقلا در متون ديني نيز جاري است: «لااشكال في حجية الظواهر من غير فرق بين ظواهر الكتاب و غيره و لابين كلام الشرع و غيره و لا من قصد افهامه و غيره».(24) بر اساس مبناي امام، آيات و روايات در بخش ظهورات، اعم از نص و ظاهر حجت و قابل فهم است.باري نظريه نامعناداري مي تواند در تفسير حروف مقطعه قرآن مطرح شود كه در تفسير آن، بيش از ده ديدگاه وجود دارد و امام آن را رمز بين خدا و رسول تفسير مي كند(25) كه توضيح آن به مجال ديگري نياز دارد. حاصل اين كه از منظر امام زبان دين زبان شناختاري است، اما اين كه از نوع كدام زبان و قسم است در صفحات بعد به تبيين آن مي پردازيم.2. وضع الفاظ بر گوهر معناپس از روشن شدن شناختاري بودن وضع الفاظ و گزاره ها، در علم زبان شناختي اين مسئله مطرح است كه آيا موضوع له حقيقي الفاظ، همان معنا به اضافه خصوصيات اوليه و متصور است؟ مثلاً سخن گفتن، شنيدن، آيا در معناي حقيقي آن

ص: 1828

شنيدن با گوش و رؤيت با چشم نيز دخيل است يا اينكه آن دو براي مطلق شنيدن و رؤيت اعم از ظاهري، باطني و غيره وضع شده است؟ديدگاهي از جمله اهل لغت و ظاهرگرا بر رأي اول معتقدند، اما ديدگاه ديگر، موضوع له حقيقي الفاظ را جوهر، روح و گوهر معناي لفظ يا گزاره وصف مي كنند و بر اين باورند كه خصوصيات و قيود ديگر براي توضيح و به صورت قيد غالبي مذكور است.امام خميني در آثار خود از ديدگاه دوم حمايت كرده است و آن را نكته استخراج شده از اشارات امامان و كلمات عرفا ذكر مي كند:«هل بلغك من تضاعيف اشارات الأولياء ( عليهم السلام ) و كلمات العرفاء (رضي اللّه عنهم) ان الألفاظ وضعت لأرواح المعاني و حقائقها و هل تدبرت في ذلك؟».(26) امام اين اصل در علم زبان و ادبيات را اصل مهم، بلكه كليد كليدهاي معرفت و بنياد اصول فهم اسرار قرآن وصف مي كند:«فانه مفتاح مفاتيح المعرفة و اصل اصول فهم الأسرار القرانية».(27) امام در تقرير مدعاي خود مي افزايد: لفظ بر مطلق معناي خود، بدون لحاظ خصوصيت و قيود آن وضع شده است. اما از آنجا كه واضع يا استعمال كننده، نمي تواند مطلق معنا را بدون تعيين آن در يك قالب تصور و استعمال كند، به ناچار در استعمال،

ص: 1829

آن را ملحوظ مي كند: «الحق ان الالفاظ موضوعة لذوات المعاني لا بما انها مرادة...»(28) امام در جاي ديگر، به اصطلاح رحمان و رحيم اشاره مي كند كه در معناي لغوي آن، عطوفت، رقت و انفعال نهفته است. نسبت و حمل آن دو به خداوند چگونه است؟ امام اين پاسخ كه حمل مجازي است(29) را برنمي تابد و با مبناي پيشين، آن را حقيقي تفسير مي كند؛ چنان كه مي نويسد: «اهل تحقيق در جواب اين اشكالات گفته اند الفاظ موضوع است از براي معاني عامه و حقايق مطلقه. پس بنابراين، تقيد به عطوفت و رقت، داخل در موضوع له لفظ رحمت نيست و از اذهان عليه اين تقيد تراشيده شده و الا در اصل وضع دخالت ندارد».(30) امام خميني با اين مبنا، به تفسير زبان دين، اعم از قرآن و روايات مي پردازد. وي در پرتو همين مبنا، مي تواند معاني مختلف را براي واژگان ديني تفسير كند و آن را نه مجاز كه حقيقت بنگارد. هم چنين با اين مبنا، امام معاني آياتي را كه در روايات بيان شده است، نه تمام حقيقت، بلكه ذكر مصداق يا مصاديق تفسير مي كند كه رهاورد آن امكان تفسير آيه بر معاني ديگر نيز هست. ايشان ذيل آيه شريفه «يَاأَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّهَ وَلْتَنظُرْ نَفْسٌ مَا قَدَّمَتْ لِغَدٍ».(31) وي با گزارش پنج

ص: 1830

احتمال و تفسير مي نويسد:«در همين آيه كوچك لفظا و بسيار بزرگ معناً، احتمالاتي است... جامع ترين احتمالات آن است كه هر لفظي چون «آمنوا» و «اتقوا» و «انظرو» و «ما قدمت» و هكذا به معناي مطلقشان حمل شود و همه مراتب آن حقايق هستند كه الفاظ عناوين موضوع اند براي معناي بي قيد و مطلق از حد و حدود. اين مطلب راه گشاي فهم بسيار از اخباري است كه تطبيق آياتي را بر يك گروه يا يك شخص نموده اند كه توهّم مي شود اختصاص را، و اين گونه نيست، بلكه ذكر مصداق يا مصاديق است».(32)پاسخ يك اشكالتا اينجا روشن است كه با مبناي فوق، يعني وضع الفاظ بر ذات و روح معاني، افق جديدي در تفسير زبان دين روشن مي شود. اما يك اشكال در امكان اين اصل و مبنا وجود دارد؛ واضع الفاظي چون رحمان و رحيم، عرف عام است و آنان در وضع الفاظ، همان معاني را تصور كرده و الفاظ را بر آن وضع مي كنند، به تعبيري خصوصيت انفعالي و رقت در واژگان مثل رحمن و رحيم، جزء حقيقت و موضوع له است. باري اگر واضع خداوند يا پيامبر يا حداقل فلاسفه بود، امكاني براي اصل فوق وجود داشت. امام (قده) خود متفطن اين اشكال بود و آن را خود چنين تبيين مي كند:

ص: 1831

«اين مطلب [وضع الفاظ بر ذات معاني] به حسب ظاهر بعيد از تحقيق است، زيرا معلوم است كه واضع نيز يكي از همين اشخاص معمولي بوده و معاني مجرده و حقايق مطلقه را در حين وضع در نظر نگرفته؛ بلي اگر واضع حق تعالي يا انبيا باشند به وحي و الهام الهي، از براي اين مطلب وجهي است، ولي آن نيز ثابت نيست. بالجمله ظاهر اين كلام مخدوش است».(33) پاسخ اين اشكال از مطالب پيشين روشن مي شود، زيرا گفته شد كه هر چند در وضع الفاظ، خصوصيات و قيود بالضروره متصور مي شود، اما تصور آن، نه به عنوان جزء و حقيقت موضوع له الفاظ، بلكه به اين دليل بود كه واضع از معناي لفظ فقط از آن شناخت داشت؛ مثلاً لفظ نور يا آتش، واضع فقط آن را در نور و آتش مادي و حسي مي يافت كه با ظلمت و عدم محدود است و چون از نور و آتش، مجرد آگاهي نداشت، آن را تصور نكرده است. اما مقوم وضع لفظ نور و آتش همان نورانيت و سوزانيدن است كه آن دو نيز در نور و آتش مجرد به نحو تام وجود دارد. امام در پاسخ اين اشكال مي نويسد: «واضع لغات گرچه در حين وضع، معاني مطلقه مجرده را در

ص: 1832

نظر نگرفته است، ولي آنچه كه از الفاظ در ازاي آن وضع شده، اگرچه همين انوار حسيه عرضيه بوده، به واسطه آنكه ماوراي اين انوار را نمي فهميده، ولي آنچه را كه لفظ نور در ازاي او واقع شده، همان جهت نوريت او بوده، نه جهت اختلاط نور با ظلمت كه اگر از او سؤال مي كردند كه اين انوار عرضيه محدوده، نور صرف نيستند، بلكه نور مختلط به ظلمت و فتور است، آيا لفظ نور در ازاي همان جهت نوريت او است يا در ازاي نوريت و ظلمانيت آن است؟ بالضروره جواب آن بود كه در مقابل همان جهت نوريت است و جهت ظلمت به هيچ وجه دخيل در موضوع له نيست».(34) امام خميني در توضيح بيشتر مدعاي خود، واژه آتش را مورد مثال قرار مي دهد:«چنان كه همه مي دانيم كه واضع كه لفظ «نار» را وضع كرده، در حين وضع جز نارهاي دنيايي در نظر او نبوده و آنچه اسباب انتقال او به اين حقيقت شده، همين نارهاي دنيايي بوده و از نار آخرت و «ناراللّه الموقدة التي تطلع علي الافئدة» غافل بوده، خصوصا اگر واضع غير معتقد به عالم ديگر بوده، معذلك اين وسيله انتقال اسباب تقييد در حقيقت نمي شود، بلكه نار در ازاي همان جهت ناريت واقع شده».(35) امام

ص: 1833

خميني در نفي استبعاد در وضع الفاظ بر روح معاني مي افزايند، مقصود وضع الفاظ بر معاني مجرد نيست تا اشكال استبعاد پيش آيد، بلكه مقصود اين است كه واژگان براي معاني خود، از جمله معاني حسيه وضع شده است؛ به گونه اي كه آن معاني قيد وضع نيست، بلكه موضوع له واژگان و الفاظ نفس و حقيقت معني بدون قيد است و هر چه قيد كمتر باشد، ميزان حقيقت وضع نيز بيشتر خواهد بود، بنابراين استعمال واژه نور براي نور حسي و مجرد حقيقت است، اما در استعمال دوم، به دليل قرابت آن به اصل نوريت، حقيقيه بودن آن بيشتر است. امام در توضيح اين مسئله مي نويسد:«نه آنكه مي گوييم واضع خود تجريد كرده معاني را، تا امر مستغرب بعيدي باشد، بلكه مي گوييم الفاظ در مقابل همان جهات معاني بي تقييد به قيد واقع شده، بنابراين، هيچ استبعادي در كار نيست و هر چه معني از غرائب و اجانب خالي باشد، به حقيقت نزديك تر است و از شائبه مجازيّت بعيدتر مي باشد؛ مثلاً كلمه نور كه موضوع است از براي آن جهت ظاهريت بالذات و مظهريت الغير، گرچه اطلاقش به اين انوار عرضيه دنياويه خالي از حقيقت نيست، زيرا كه در اطلاق به آنها جهت محدوديت و اختلاط به ظلمت منظور نيست و همان

ص: 1834

ظهور ذاتي و مظهريت در نظر است، ولي اطلاق آن بر انوار ملكوتيه كه ظهورشان كامل تر و به افق ذاتيت نزديك تر است و مظهريتشان بيشتر است كميتا و كيفيتا، و اختلاطشان به ظلمت و نقص كمتر است، به حقيقت نزديك تر است، و اطلاقش بر انوار جبروتيه به همين بيان نزديك تر است و اطلاقش بر ذات مقدس جلّ و علا كه نور الأنوار و خالص از همه جهات است و صرف نور و نور صرف مي باشد حقيقت محض و خالص است».(36) بنابراين، نگاه به وضع الفاظ و استعمال واژگان در معاني حسيه، مجرده و حق تعالي حقيقت خواهد بود.نگاه امام به اين سطح منحصر نشده و در افق بالاتر معتقد است، از آنجا كه الفاظ براي ذات معاني، مثلاً نوريّت صرف وضع شده است، استعمال نور در غير خداوند صرف نور نيست، بلكه نور محدود به ظلمت و عدم است، لذا مجاز خواهد بود. به همين قياس، هر واژه و كلمه اي كه بر معناي كمالي دلالت وضع شده است كه استعمال آن در غير خداوند در موضوع له صرف نيست، مجاز خواهد شد.امام در اين باره مي نويسد: «بلكه [مي]توان گفت كه اگر «نور» وضع شده باشد براي «ظاهر بذاته و مظهر لغيره»، اطلاق آن بر غير حق تعالي در نظر عقول

ص: 1835

جزئيه حقيقت است و اما نزد عقول مؤيده و اصحاب معرفت مجاز است و فقط اطلاقش بر حق تعالي حقيقت است. و همين طور جميع الفاظي كه براي معاني كماليه، يعني اموري كه از سنخ وجود و كمال است، موضوع است».)3)37. زبان عرفيظواهر بعضي عبارت هاي امام، زبان دين را زبان عرف عقلا معرفي مي كند. با تأمل روشن مي شود كه اين حكمي كلي نيست، بلكه قيودي دارد كه بدان اشاره خواهد شد.امام تأكيد دارد كه مخاطبه خداوند در قرآن و نيز پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امامان در روايات با مردم، با زبان خودشان انجام گرفته است؛ چنان كه با اشاره به آيه شريفه «ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه»(38) مي نويسد: «فان لكل قوم لسانا».(39) و در جاي ديگر نيز مي نويسد: «المحاورات العرفية و فهم الموضوعات العرفية مما جرت محاورةالكتاب و السنة علي طبقها».(40) امام با اشاره به قابل فهم بودن زبان قرآن كه متفرع بر زبان عرفي بودن آن است، مي گويد: «اين كتاب و اين سفره گسترده

ص: 1836

در شرق و غرب و از زمان وحي تا قيامت، كتابي است كه تمامي بشر، عامي، عالم، فيلسوف، عارف، همه از او استفاده مي كنند... مسايلي در او هست كه همه مردم، عامي و عارف و عالم و غيرعالم از او استفاده مي كنند».(41) ايشان بر عرفي بودن زبان قرآن تأكيد و تصريح دارد:«قرآن يك سفره اي است كه انداخته شده است براي همه طبقات، يعني يك زباني دارد كه اين زبان هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه».(42) ايشان درباره زبان روايات نيز مي گويد: «مسايلي كه ائمه ( عليهم السلام ) براي نوع مردم گفته اند به طور مسئله گويي، به طور تعيين وظايف آنها، يك باب است كه روي همان عرف عام صحبت شده است».(43) ايشان در جاي ديگر، زبان روايات را اكثرا زبان عرف و عموم توصيف مي كند:(44)«احاديث و آياتي كه از دسته اول است، چون عمومي است و براي عمل كردن است، بايد با فهم عموم درست بيايد و در آنها تأويل و توجيه راه ندارد».(45) وي در جاي ديگر، شيوه امامان در بيان احكام دين را مانند سبك نويسندگان توصيف مي كند كه معناي ظاهر سخن، متن مورد اراده و مخاطب خاص ملحوظ نشده است، بلكه مقصود همان ظاهر سخن و متن است: «و لا يكون كلامهم الا مثل

ص: 1837

الكتب المؤلفة التي لا يكون المقصود منها الا نفس مفاد الكلام من غيردخالة افهام متكلم خاص».(46)تقديم براهين عقلي بر فهم عرفيدر بحث شناختاري و هم چنين عرفي بودن زبان دين، گفته شد كه دلالت مفردات و ظواهر گزاره ها بر معناي ظاهري و عرفي سيره عقلا و حجت عقلي و شرعي است، ليكن مي توان از اين اصل و قاعده در موارد تعارض معناي ظاهري با براهين عقلي عدول كرد؛ به ديگر سخن در موقع تعارض دليل نقلي و عقلي، دليل عقلي مقدم و از ظاهر و دليل نقلي عدول خواهد شد. امام خميني با اعتقاد به اين رويكرد، آن را خارج از تفسير به رأي مي داند، زيرا خود براهين عقلي از مباني و اصول تفسير زبان قرآن است؛ چنان كه مي گويد:«اگر ظاهري برخلاف آنها باشد، لازم نيست آن را از آن ظاهر مصروف نمود؛ مثلاً در كريمه شريفه «و جاء ربك»(47) و «الرحمن علي العرش استوي»(48) كه فهم عرفي مخالف با برهان است، ردّ اين ظاهر و تفسير مطابق با برهان، تفسير به رأي نيست».(49) ادامه دارد1. الرحمن (55): نكته قابل تحقيق، چگونگي نطق جن، به ويژه با توجه به فرستادن پيامبران از جنس انسان به سوي آنان است.2. براي توضيح بيش تر، ر.ك: أ. ج آير: زبان، حقيقت و منطق؛ جان هيك:

ص: 1838

فلسفه دين، ص 240؛ مايكل پترسون، عقل و اعتقاد ديني، ص 3.261. «لاشك ان النبي9 لم يخترع لنفسه طريقة خاصة لافهام مقاصده و انه كلّم قومه بما ألفوه من طرائق التفهيم و التكلم و انه اتي بالقرآن ليفهموا معانيه و ليتدبروا آياته». (البيان، ص 4)236. «عمومي بودن فهم قرآن و ميسور بودن ادراك معارفش براي همگان در آياتي چند تبيين شده است. در سراسر قرآن، از نظر تفسيري مطلب تيره و مبهمي نيست؛ زيرا اگر الفاظ آيه اي به تنهايي نتواند مطلوب خود را بيان كند، آيات ديگر قرآن كاملاً عهده دار روشن شدن اصل مطلب آن خواهد بود.» (جوادي آملي، تفسير تسنيم، ج 1، ص 34(؛ آقاي محمد باقر ملكي ميانجي نيز مي نويسد: «شارع مقدّس در تعاليم و ابلاغ خود، روش خاص و شيوه جديدي را ابداع نكرده است و به همان شيوه عقلايي عمل نموده است». (نگاهي به علوم قرآني، ص 25، نشر خرم، قم، 5)1377. مايكل پترسون در تقرير نظريه آكويناس مي نويسد: «آكويناس معتقد بود كه لفظي مانند «عادل» وقتي هم بر مخلوق اطلاق مي شود، هم بر خالق، مشترك معنوي نيست؛ امّا مشترك لفظي هم نيست. ميان عدالت الاهي و عدالت انساني ارتباط وجود دارد؛ يعني ميان يكي از صفات خداوند و يكي از صفات انسان ها شباهتي وجود

ص: 1839

دارد. به دليل همين شباهت است كه محمول عادل، مشترك لفظي نيست و البتّه به دليل تفاوت هايي كه ميان خدا و انسان هاي متناهي وجود دارد، اين محمول مشترك معنوي هم بلكه آن چنان كه آكويناس نشان مي دهد، به نحو تمثيلي مورد استفاده قرار مي گيرد. همين شباهت در عين تفاوت، و تفاوت در عين شباهت است كه كاربرد لفظ واحد در دو زمينه متفاوت را مجاز مي دارد». (عقل و اعتقاد ديني، ص 6.)256. ر.ك: همان، ص 7.276. ر.ك: جان هيك: فلسفه دين، ص 8.176. ر.ك: عقل و اعتقاد ديني، ص 276 و 9.280. زبان و اسطوره، ص 10.61. ارنست كاسيرر: رساله اي در باب انسان، ص 110 و 11؛ ترجمه بزرگ نادر زاده. (پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، تهران، 3731(11. R.B. etiawhtiarB. 21. جان هيك: فلسفه دين، ص 190 و نيز ايان باربور، علم و دين، ص 13.283. نقل از: قاضي سعيد قمي: شرح توحيد صدوق، ج 2، ص 38. با تصحيح و تعليق نجفقلي حبيبي، وزارت ارشاد، تهران 1416 ق و نيز: بحار الانوار، ج 2، ص 14.319. استاد مصباح يزدي در اين باره مي گويد: «نظريّه اي كه زبان دين را مختلط از شيوه هاي گوناگون مي داند، نظريّه اي قوي است؛ يعني اگر زبان دين را به طور مطللق عرفي بدانيم كه هيچ

ص: 1840

جنبه نمادين در آن نيست يا برعكس اگر بگوييم كليّه مفاهيم ديني نمادينند و هيچ مفهومي حقيقي يا عرفي نداريم، هيچ كدام از آن دو نظر درست نيست؛ بلكه بايد نوعي تفصيل قائل شد.... زبان ديني در واقع، همان زبان عقلايي است كه مردم به كار مي برند و شامل استعاره، تشبيه، تمثيل و مانند آن ها است؛ همان گونه كه مشتمل بر مفاهيمي نمادين است.» (مجلّه معرفت، ش 19، ص 16 و 18(. محمد لگنهاوسن نيز مي گويد: «نمي توانيم در حيطه زبان، دستور كلّي صادر كنيم و بگوييم همه قضاياي ديني داراي زبان خاص يا عرفي هستند؛ بلكه زبان دين، مخلوطي از همه اين ها است و دين، از زبان هاي گوناگون استفاده مي كند». (همان، ص 15)15. محمد هادي معرفت، مجله بيّنات، ش 1، ص 54، بهار، 1373 و نيز ش 3.آقاي مهدي هادوي تهراني نيز مي نويسد: «بي شك قرآن كريم در مجموع، زبان خود را دارد و نمي توان آن را با زبان رايج در يك واحد بشري مقايسه كرد.... نمي توان زبان قرآن را با هيچ زباني مقايسه كرد و مثلاً آن را صرفا زباني معمولي و عرفي يا زباني ويژه، همانند زبان فيلسوفان يا عارفان دانست. زبان قرآن از يك نظر ويژه، استثنايي و فوق توان بشر و از نظر ديگر، زباني واضح،

ص: 1841

آشكار و همگاني مي باشد». (مباني كلامي اجتهاد، ص 118 و 306؛ مؤسسه فرهنگي خانه خرد، قم، 16.)1377. صحيفه نور، ج 14، ص 251، وزارت ارشاد، تهران، 17.1365. كشف الاسرار، ص 18.322. انوارالهداية في التعليفة علي الكفاية، ج 1، ص 239، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، قم، 1372 و نيز ر.ك: تهذيب الأصول، ج 2، ص 414؛ الرسايل، ج 2، ص 19.96. ر.ك: انوارالهداية، همان، ص 20.240. «انما الكلام في ان حجية الظهورات انما هي من اجل اصالة الحقيقة او اصالة عدم القرينة او اصالة الظهور او ان لهم في كل مورد اصلا برأسه؟»، (همان، ص 240 و 241؛ تهذيب الأصول، ج 2، ص 21.)414. همان، ص 241، نكته قابل اشاره اين كه در تقريرات اصول امام كه آيةاللّه سبحاني آن را به رشته تحرير درآورده است، نظريه امام وجود اصل خاص در هر مورد بيان شده است. (ر.ك: تهذيب الاصول، ج 2، ص 22.)414. ر.ك: محمد امين استر آبادي: الفوائد المدينه، ص 28؛ سيد نعمت اللّه جزائري: منبع الحيوة، ص 44؛ حر عاملي: الفوائد الطوسيّه، ص 23.411. آل عمران )7 :)3. براي توضيح بيش تر ر.ك: الميزان، ج 3، ص 56 و 24.145. انوارالهداية، ج 1، ص 241و نيز: 294، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، قم، 25.1372. ر.ك: صحيفه امام، ج

ص: 1842

18، ص 447؛ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 1378؛ كشف الأسرار، ص 26.321. مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية، ص 39، با مقدمه سيدجلال الدين آشتياني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 27.1372. همان.28. مناهج الوصول، ص 113، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، قم، 29.1373. «علماي ظاهر گفته اند كه رحمن و رحيم مشتق از رحمت هستند و در آنها عطوفت و رقت مأخوذ است. و چون عطوفت و رقت را انفعالي لازم است، از اين جهت در اطلاق آن ها بر ذات مقدس تأويل و توجيه قايل شده و آن را مجاز دانند. و بعضي ها در مطلق اين نحو از اوصاف از قبيل خذاالغايات و اترك المبادي، قايل شده اند كه اطلاق اين ها بر حق به لحاظ آثار و افعال است نه به لحاظ مبادي و اوصاف است. پس معني رحيم و رحمن در حق، يعني كسي كه معامله رحمت مي كند با بندگان. بلكه معتزله جميع اوصاف حق را چنين دانسته اند يا نزديك به اين. و بنابراين، اطلاق آنها بر حق نيز مجاز است. و در صورت، مجاز بودن بعيد است»، (آداب الصلوة، ص 248 و 249، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 30.)1373. همان، ص 31.249. حشر: 32.18. نقطه عطف، ص 37، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران،

ص: 1843

33.1376. آداب الصلوة، ص 34.249. همان، ص 249 و 35.250. پيشين، ص 249 و 36.250. همان، ص 37.250. همان، ص 38.250. ابراهيم: 39.4. مصباح الهداية، ص 40.38. الرسايل، ج 2، ص 96، رسالةالأجتهاد و التقليد، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، قم، 1385 ق.41. صحيفه نور، ج 14، ص 251 و 42.252. همان، ج 20، ص 43.156. صحيفه امام، ج 19، ص 286 و نيز: ص 44.355. همان، ج 18، ص 45.447. كشف الاسرار، ص 46.321. انوارالهداية، ج 1، ص 242 و نيز: تهذيب الأصول، ج 2، ص 47.416. فجر: 48.23. طه: 49.5. آداب الصلوة، ص 199 و 002. محمد حسن قدردان قراملكي

ص: 1844

امام خميني يك رهبر فرهمند بود

3 چكيده: حضور: در ابتدا مي خواستم نظر شما را درباره همين مصاحبه و گفتگو بدانم. زيرا شما يك انديشمند اروپايي هستيد و در سطح جهان علي الظاهر تفاوتهايي ميان طرز برداشت و سياستهاي اروپا و آمريكا - يعني ايالات متحده - در برخورد با انقلاب اسلامي وجود دارد. شما مقوله بحث و گفتگو را مطرح مي كنيد و آنها تمايل دارند نظريات خود را كه جز سلطه گري مبناي ديگري ندارد بر همه عالم تحميل كنند. يودو اشتاين باخ: من شديدا موافق با گفتگو و از حاميان سر سخت مكالمه هستم. هر كدام از ما بايد آنچه را كه دارد و آنچه را كه فكر مي كند رو كند. اين گفتگو يك روند طولاني است. مي دانيد ديگر ممكن نيست كه ما نظام ارزشي خود را بر ديگران تحميل كنيم. اين چيزي است كه غرب حدود دويست سال مي كوشيد انجام دهد و دقيقا علت انقلاب اسلامي همين بود كه مردم در برابر تحميل عقايد غرب ايستادند. پيشتر آسان بود كه عقايد را به ديگران تحميل كنند، اما در دوره جديد، پس از پايان چالش شرق و غرب، اين ديگر ممكن نيست. ما بايد كار را بر اساس برابر آغاز كنيم. مسلمانان، مسيحيان، هندوها و... همه مردم اساسا برابرند. خوب، هر كدام از ما

ص: 1845

نظام ارزشي خاص خود را داريم; ما مي توانيم بر اساس زمينه هاي مشترك گرد هم جمع شويم و سازماني بين خود برقرار سازيم، و اين راهي طولاني است. حضور: گفتگو نقطه اشتراك خوبي است. اگر دو طرف واقعا و صادقانه بخواهند با هم گفتگو كنند حداقلش اين است كه تمايل دارند يكديگر را بهتر بشناسند و اگر در عقايد و نظريات طرف مقابل مطلب صحيح و برحقي باشد از آن استفاده كنند. آيا شما از آثار امام خميني چيزي مطالعه كرده ايد؟ اشتاين باخ: بله، كتاب حكومت اسلامي را با ترجمه آلماني آن - كه البته ترجمه خوبي هم بود - خوانده ام. حضور: چه مفهومي از اين كتاب برداشت كرده ايد؟ اشتاين باخ: به نظر من اين كتاب يك اثر ايدئولژيك است. ولايت فقيه و حكومت اسلامي بسيار بحث انگيز است. از لحاظ كار ايدئولژيك و برنامه سياسي فكر مي كنم كتاب ولايت فقيه كتاب بسيار بسيار مهمي است. در منظر امام خميني دنياي اسلام تنها با اسلام شكل مي گيرد. بنابراين آنچه امام انجام داد اين بود كه اسلام را به يك برنامه سياسي بدل كرد و البته در اين راه موفق بود. حضور: البته اسلام سياست هم دارد.به فرمايش يكي از علماي شهيد، - مرحوم مدرس كه زمان رضاخان به شهادت رسيد - ديانت

ص: 1846

ما همان سياست ماست و سياست ما همان ديانت ما - حضرت امام روي اين گفته ايشان تاكيد داشتند. پيامبر اسلام حكومت تشكيل دادند. اجراي عدالت اجتماعي بدون حكومت نمي شود. اشتاين باخ: من فكر مي كنم امام خميني سياسي تر از رهبران معنوي ساير فرهنگها بوده اند، نسبت به فرهنگ بودايي و يا رهبراني مثل "دالايي لاما" كه هرگز در سياست دخالت نمي كند. بنابراين يك تركيب خيلي خاص از دين و فرهنگ از يك طرف و سياست از سوي ديگر وجود دارد. اسلام تركيبي است از دين و دولت و نه يك دولت صرفا سياسي يا يك برنامه صرفا سياسي. بخاطر مي آورم كه بسياري از افراد معنوي و روحاني كه در آلمان و در اينجا ملاقات كردم از جمله آقاي خاتمي در يكي از سخنراني هايشان گفتند - ساير روحانياني هم كه با آنها گفتگو كردم مي گفتند - ما نبايد دين را در يك نظام خيلي خاص سياسي يا قانوني سازماندهي كنيم. به محض اينكه بيش از حد به نهادي كردن دين بپردازيم آن را در دست افراد خاص قرار داده ايم. من اين را در ديگر فرهنگها نديده ام، مانند فرهنگ بودايي يا مسيحي. پاپ ديگر چيزي براي گفتن ندارد ولي آراء صحيحي دارد. البته من كاتوليك نيستم و پروتستان هستم - ولي در اسلام همه چيز

ص: 1847

فرق مي كند. حضور: آيا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي از نهضت امام خميني چيزي شنيده بوديد يا با آن هيچ آشنايي داشتيد؟ اشتاين باخ: بله، اما به طور بسيار مبهم و كلي. از آنجا كه من با تاريخ ايران - تاريخ معاصر ايران - سر و كار دارم، البته مي دانستم كه در دهه شصت ايشان نقش سياسي خود را آغاز كرده اند و سپس براي ايشان محدوديتهايي به وجود آمده، ولي به هر حال نه چيزي از ايشان خوانده بودم و نه از اهميت نقش سياسي ايشان به طور واضح در پيش از انقلاب چيزي مي دانستم. حضور: شما از شيوه رهبري امام خميني و پايه هاي اساسي نهضت ايشان زمان پيروزي انقلاب اسلامي و بعد از آن چه برداشتي داريد؟ اشتاين باخ: به نظر من وي يك رهبر كاريزماتيك (فرهمند) بود. او انقلاب را به ثمر رساند و رژيم قبلي را با رژيمي بسيار مشروعتر از آن جايگزين ساخت. يعني رژيمي مردمي را جاي آن نشاند. ايشان موقعيتي استثنايي داشت; رهبر انقلاب بود با شخصيتي جذاب و كاريزماتيك. تمام آرمانهايي كه جمهوري اسلامي بر مبناي آنها ساخته شده از آن امام بود. امام واقعا استثنايي بود. حضور: تاثير آرا وانديشه ها و نهضت امام خميني را در جهان معاصر چگونه ارزيابي مي كنيد؟ اشتاين

ص: 1848

باخ: ايشان در جهان اسلام تاثير شگرفي داشته اند. بسياري به او علاقه مند هستند و عده اي نيز او را دوست ندارند. ولي به هر حال ايشان يك روند رهايي را آغاز كردند; رهايي اسلام و مسلمانان از قيد غرب. من فكر مي كنم در چشم انداز آينده جهان اسلام - آينده استقلال جهان اسلام از غرب و ارزشهاي غربي - او بسيار موثر بوده است. فكر مي كنم اين پيشرفت بسيار بسيار مهمي بوده است. حضور: البته ايشان در برابر سلطه جويي استكبار و عناصر مبتذل فرهنگ غرب و بالاتر از آن در برابر هر عامل ضد الهي قيام كردند. همانطور كه اشاره كرديد امام خميني در سراسر جهان بخصوص در ميان مستضعفين و محرومين عالم علاقه مندان فراواني دارند; چون از آنان حمايت كردند; در برابر دشمنان و تحقير كنندگان آنان ايستادند و راه روشن را به آنان يادآوري كردند. غربيها در اين باره چه مي گويند؟ اشتاين باخ: به نظر من امام خميني در كشورهاي غربي چندان مقبول نيست. دليلش اين است كه غربيها معتقدند كه ايشان دين را بدل به سياست كرده اند. مي دانيد كه اين چيزي است كه غرب دوست ندارد. نگرش كلي انديشمندان غربي نسبت به ايشان بيشتر از نوع منفي است. آنها هيچكدام از ارزشهاي غرب را در جمهوري اسلامي نمي يابند. حضور: ظاهرا آمريكا

ص: 1849

نسبت به شما اروپاييها نظريات بدتري دارد. اشتاين باخ: آمريكاييها جمهوري اسلامي را بيشتر به مثابه يك رژيم همگون و يكپارچه مي بينند كه عليه روند صلح عمل مي كند و خود را به تجهيزات هسته اي مجهز مي نمايد و اقداماتي از اين دست انجام مي دهد، ولي اروپاييها مسئله را اينطور نمي بينند. آنها فكر مي كنند جمهوري اسلامي از دل يك انقلاب بيرون آمده و اگر چه نوعي رژيم و حكومت ايدئولژيك است ولي در عين حال در آن جريانهاي مختلف وجود دارد. به نظر آنها اگر بخواهيم با ايران ارتباط برقرار كنيم و با آن همكاري نماييم بايد آن را به قالب بين المللي بازگردانيم و اين بايد با گفتگو صورت پذيرد نه آنگونه كه آمريكاييها مي پسندند به زور و ضرب. چنين ديدگاهي وجود دارد. ما متقاعد شده ايم كه برخي جنبه هاي ايران را بايد همانگونه كه هست بپذيريم. مشروط بر آنكه بتوانيم ارزشهاي غرب را به سيستم معرفي و آن را بيشتر ملزم به رعايت اين ارزشها كنيم. به همين دليل است كه جامعه اروپا تا اين حد شايق به گفتگوست. البته گفتگو بسيار بحراني و حساس است. حضور: با اين مطالبي كه فرموديد بد نيست بدانيم شما انقلاب اسلامي ايران را چگونه انقلابي مي دانيد و آينده آن را چگونه مي پنداريد؟ اشتاين باخ: به نظر من تنها

ص: 1850

يك انقلاب هست كه مي توان انقلاب ايران را با آن مقايسه كرد و آن انقلاب /1789م فرانسه است. اين انقلاب، انقلابي از اقشار پايين بودو يك انقلاب مردمي; برخلاف انقلاب /1917م روسيه كه با يك اقليت كوچك ساخته و پرداخته شد. من فكر مي كنم از آن جهت كه اين انقلاب يك انقلاب مردمي بود مي توان آن را با انقلاب فرانسه مقايسه كرد و از آن جهت كه به نوع بسيار ويژه اي از ساختار نهادي دست يافت. اما آنچه بر سر انقلاب فرانسه آمد آن بود كه درگذر ساليان تغيير كرد، با اين حال بر تاريخ تاثير خاصي گذارد. انقلاب اسلامي ايران داراي ساختار بسيار ويژه اي بود. از مردم آغاز شد ولي از انقلاب فرانسه متفاوت بود. ما هنوز نمي دانيم در آينده از دل انقلاب اسلامي چه بيرون خواهد آمد، اما من مطمئن هستم كه در جريان تاريخ فرضا در صد سال بعد به هر حال انقلاب اسلامي را در روند تاريخ اسلام حادثه اي بنياني خواهيم دانست. حضور: همانطور كه در صحبتهاي خود اشاره كرديد اين انقلاب دوستاني دارد و دشمناني; شما چه كشورها و چه عواملي را در شمار دشمنان انقلاب اسلامي مي دانيد؟ اشتاين باخ: فكر مي كنم افراد، ايدئولژيها و قدرتهاي زيادي در جهان در مقابل اين انقلاب هستند. پيش از

ص: 1851

همه غرب با اين انقلاب به دشمني برخاست. غربيها فكر مي كردند كه ايران نقطه آغاز انقلابي خواهد بود كه به ساير كشورها صادر خواهد شد و همانگونه كه مي دانيد چون غرب داراي منافع نفتي بود، بنابراين نسبت به وقوع انقلاب در ايران حقيقتا مخالف بود. البته مخالفت با انقلاب اسلامي جنبه هاي متنوعي به خود مي گيرد. جريان ديگري از مخالفان انقلاب مربوط به اسرائيل مي شود. از آنجا كه امام خميني به دلايلي كه همه مي دانيم با اسرائيل قويا مخالفت كردند موجب مخالفت اسرائيل با جمهوري اسلامي ايران و ايدئولژي آن شده است. گروه ديگري از مخالفان نيز وجود دارند. يعني تمام رهبران جهان اسلام كه قدرت را در دست دارند و از زمان پايان چالش ميان شرق و غرب اعتبار خود را از دست داده اند. انقلاب اسلامي از همسايگي شما گرفته تا سرزمينهاي دور دست و در جاهايي كه اسلام به صورتهاي مختلف حضور دارد - در جايگزين ساختن افرادي كه در راس قدرت مشروعيت لازم را نداشته اند موثر بوده است. در واقع انقلاب اسلامي روند تغييري را آغاز كرده كه مناطق مختلفي را تا الجزاير و بسياري جاهاي ديگر پوشش داده است.اين با ارزشترين نقش انقلاب اسلامي است. خاصه به اين دليل فكر مي كنم بسياري از افراد در دنياي اسلام در طبقه

ص: 1852

حاكم انقلاب اسلامي ايران را دوست ندارند. آنها واقعا تمايل دارند اين نظام به گونه اي جاي خود را به نظام ديگري بدهد. حضور: به نظر شما شروع بحث درباره حقوق بشر ميان جمهوري اسلامي ايران و كشورهاي غربي از كجا بايد آغاز شود؟ اشتاين باخ: من فكر مي كنم نقاط مشترك به معني آن است كه به قوانين بين المللي و نظام ارزشي آن پايبند باشيم. حقوق بشر نظريه حقيقتا با ارزشي است. ما، درباره نظريه حقوق بشر بين آلمانيها و ايرانيها بحث مي كنيم. البته ما نمي خواهيم حقوق بشر را آنگونه كه ما مي فهميم شما بپذيريد. اما مي خواهيم زمينه اي عام پيدا كنيم تا بر اساس نظام ارزشي با هم همكاري كنيم. شما حقوق بشر را در چارچوب ديني معنا مي كنيد و ما در چارچوب سكولار. ولي اساسا ارزش حقوق بشر بر اين است كه ما انسان را چگونه مي بينيم و ارزيابي مي كنيم. بنابراين در نهايت ما بايد به نتايج و رفتار مشابهي برسيم. هر چند كه هر كدام از ما داراي پيش زمينه و تاريخ متفاوتي هستيم. بنابراين فكر مي كنم ما بايد از اينجا آغاز كنيم. بايد ارزشهاي مشترك جهاني را درك كنيم. ارزشهايي كه بايد مبناي رفتار مشترك و همكاري و همزيستي ما قرار گيرد. سپس بايد حركت كنيم، و راهي

ص: 1853

خارج از گفتگو وجود ندارد و نمي توانيم رو در روي هم قرار بگيريم. حضور: تاريخ معاصر شاهد خدشه ناپذيري است بر خدشه دار شدن مداوم حقوق بشر از ناحيه قدرتهاي مدعي حمايت از آن. متاسفانه ابزارهاي تبليغات نظير شبكه هاي غربي راديو - تلويزيون نيز در اختيارشان است و رسانه ها هم كاملا تحت سلطه آنهاست. به نظر شما چه منافعي اين همگرايي را ايجاد كرده است؟ اشتاين باخ: البته رسانه ها تنها در دست قدرتهاي بزرگ نيست. آنها داراي منافع خود هستند. منافع سياسي و مانند آن كه در رسانه ها منعكس است، ما نيز در كنار آمريكا منافع خود را دنبال مي كنيم. ما در خليج فارس منافعي داريم. در اينجا و آنجا ذينفع هستيم. به هر حال مي دانيد كه ما با ايالات متحده منافع مشترك داريم. اغلب مطبوعات ما به نظر مي رسد كه با آمريكا همنوا باشند. حضور: مسئله بيش از همنوايي است. آمريكا به دنبال سلطه است، در آلمان يا در جاهاي ديگر. شما آثار آن را ملاحظه نمي كنيد؟ اشتاين باخ: البته، و به همين دليل است كه مي گويم حتي روزنامه ها و رسانه هاي ما، رها از منافع و به دور از تمايلات و گرايشها نيستند. گرايشهاي بسياري وجود دارد. وقتي بحث بر سر ايران باشد مسئله فوق العاده بارز است. اين مسائل وجود دارد و ما

ص: 1854

بايد بحث كنيم. گردهم بياييم و از موضع برابري كار را آغاز كنيم. رسانه ها بايد نقش مهمي بازي كنند. و آنها به نظر من تا آنجا كه به آلمان و جمهوري اسلامي مربوط مي شود تاكنون نقش منفي بازي كرده اند و نه مثبت. و ممكن است حق با شما باشد كه ما بسيار تحت تاثير آمريكاييها هستيم. مترجم: برمك عاليخاني

ص: 1855

امام خميني(ره) در محضر معصومان عليهم السلام

14 چكيده: سخن از پروانه هايي است كه گرد شمع وجود امام جمع شدند و ازگرمي ولايت و پرتو انوار خورشيد درخشان حضرتش بهره ها بردند واز يار سفركرده و خاطرات جاودان پيوندش با ساحت مقدس عترت سخن گفتند تا همه نسلها با پيروي از حضرتش در شمار ارادتمندان اهل بيت: جاي گيرند. در اين بخش به فرازهايي از آن خاطرات اشاره مي شود. باشد تا از سيره عملي اين اسوه علم و عمل جرعه اي برگيريم و مشعلي فرا روي نسل جوان بر افروزيم. ان شاءالله. زيارت امام رضا(ع) آقاي سيدحميد روحاني مي گويد: يكي از علما براي من نقل مي كرد كه يك سال تابستان به اتفاق امام و چندتن ديگر از روحانيون به مشهد مشرف شديم و خانه دربستي گرفتيم. برنامه ما چنين بود كه بعد از ظهرها، پس ازيكي دو ساعت استراحت، از خواب بلند مي شديم و به طور دسته جمعي روانه حرم مطهر مي شديم و پس از زيارت و نماز و دعا به خانه مراجعت و در ايوان باصفايي كه در آن خانه بود، مي نشستيم و چاي مي خورديم. برنامه امام اين بود كه با جمع به حرم مي آمدند، ولي دعا و زيارتشان را خيلي مختصر مي كردند و تنها به منزل برمي گشتند; و آن ايوان را آب و جارو مي كردند، فرش پهن مي كردند، سماور را روشن مي كردند و چاي را آماده مي ساختند; ووقتي كه

ص: 1856

ما از حرم باز مي گشتيم، براي ما چاي مي ريختند. يك روز من از ايشان سوال كردم كه اين چه كاريه، زيارت و دعارا به خاطر آنكه براي رفقا چاي درست كنيد مختصر مي كنيد و باعجله به منزل باز مي گرديد؟ امام در جواب فرمودند: من ثواب اين كار را كمتر از آن زيارت و دعا نمي دانم. زيارت قبر حضرت علي(ع) آقاي سيد حميد روحاني مي نويسد: امام در آن حدود پانزده سالي كه در نجف مي زيستند، جز در موارداستثنايي، هر شب ساعت 3 بعد از نصف شب در كنار قبر حضرت علي(ع) بودند; و حتي وقتي حكومت نظامي اعلام مي شد و رفت و آمددر خيابانها ممنوع بود، به پشت بام مي رفت و از دور امام خود رازيارت مي كرد. زيارت مرقد مطهر امام حسين(ع) آقاي سيد حميد روحاني مي نويسد: «... در اغلب ايام زيارتي در كنار قبر امام حسين(ع) بودند،در دهه عاشورا هر روز زيارت عاشوراي معروفه را با صدمرتبه سلام و صدمرتبه لعن مي خواندند.» 2مرحوم آقاي املائي مي فرمود:2 روزي در حرم مطهر امام حسين(ع) امام خميني را ديدم كه در ميان انبوه زوار گير كرده و قدمي نمي تواند پيش بگذارد. به جلو دويده به كنار زدن مردم و بازكردن راه پرداختم. امام با تعرض و تغيرمرا منع مي كردند. ومن بي توجه به منع ايشان به كار خود ادامه مي دادم. يكباره متوجه شدم

ص: 1857

كه امام از مسيري كه من براي ايشان بازكرده ام نيامده و تغيير مسير داده، در لابه لاي جمعيت به راه خود ادامه مي دهد. انس باحرم مطهر امير المؤمنين(ع) آقاي سيد حميد روحاني مي گويد: در سحرگاه وحشتزاي آخرين شبي كه امام در نجف بودند، خدمت امام رسيدم كه دستور العملي از ايشان بگيرم. يك حالت تاثري به من دست داده بود از اينكه مي ديدم ايشان نجف را ترك مي كنند; و او پس از خدا و حرم مطهر اميرالمومنين(ع)تنها پناهگاه ما بود. عرض كردم: آقا، نمي شود از اين سفر صرف نظر كنيد؟! شما الان داريد تشريف مي بريد كويت و آنجا جاي امني نيست، سوريه جاي امني نيست، ايران وضعش آنچنان است; كجا مي خواهيد برويد؟! امام فرمودند: «ناگزير از اينجا بايد بروم.» سپس فرمودند: «من در اينجا با حرم مطهر اميرالمومنين ماءنوس بودم.» نحوه تشرف امام به حرم مطهر حضرت علي(ع) آقاي سيد حميد روحاني در اين باره مي نويسد: در تشرف امام خميني به حرم مطهر اميرالمومنين(ع) با آن آداب خاص زيارت آن حضرت، باز شايان توجه است: باكمال ادب و متانت اذن دخول مي خواندند. سپس از طرف پايين پاوارد حرم مي شدند و مقيد بودند كه از بالاي سرمطهر حضرت امير المومنين(ع) عبور نكنند. چنانكه در روايات وارد شده است. و هنگامي كه مقابل ضريح مطهر مي رسيدند، زيارت امين الله يا زيارت ديگري را بانهايت اخلاص مي خواندند، بعد دوباره به

ص: 1858

طرف پايين پا بر مي گشتند و در گوشه اي از حرم نماز، زيارت،دعا نشسته مي خواندند; باز دو ركعت نماز و سپس بلند مي شدند وبا رعايت آداب و اخلاص تمام از حرم مطهر خارج مي شدند. زيارتهاي امام(ره) آقاي محمد علي انصاري، يكي از اعضاي دفتر امام خميني(ره)،مي گويد: علاقه امام به اهل بيت عليهم السلام وصف ناشدني است; امام عاشق آنهااست. عاشقي كه تا صداي ياحسين بلند مي شود، او بي اختياراشك مي ريزد. امام با اينكه در برابر مصيبت ها صابر است و حتي در برابر مشكلاتي چون شهادت حاج آقا مصطفي اشك نمي ريزد اما به مجرد اينكه يك روضه خوان بگويد: «السلام عليك يا اباعبدالله»، قطرات اشك از ديدگانش فرو مي چكد; و اين واقعا علاقه كمي نيست; ودر همان مواقعي كه بسياري از شبه روشنفكران قبل از انقلاب به عزاداري و سينه زني مي تاختند و اگر اين فرهنگ رشد پيدا مي كرد،آثاري از شعائر اسلام باقي نمي ماند و ما را از درون بي محتوامي كرد. امام شديدا به ترويج همان سنت هاي ديرينه عزاداري مي پرداخت و مردم را به برگزاري هرچه باشكوهتر عزاداري هاي اهل بيت عليهم السلام سفارش مي كند. شركت در روضه حضرت زهرا(س) آقاي محمدعلي انصاري مي گويد: يك روز كه روز شهادت حضرت فاطمه(س) بود، از امام تقاضا شد كه در جمع برادران دفتر، كه به همين مناسبت تشكيل داده بودند،حاضر شوند. امام آمدند و نشستند، به مجرد اينكه يكي ازبرادران دفتر شروع به

ص: 1859

خواندن مصيبت كردند، امام با صداي بلندگريه كردند كه ايشان براي ملاحظه حال امام مصيبت را كوتاه كردند و قطرات اشك هم چون دانه هاي مرواريد برگونه هايشان فرومي غلتيد و با اينكه دنيا وتبليغات روي گريه امام تفسيرهاي مختلف مي كنند، امام باكي ندارند كه حتي در صفحه تلويزيون نيزبه خاطر ابي عبدالله(ع) گريه كنند و اشك بريزند. علاقه امام به آقا امام زمان (عج) آقاي محمدعلي انصاري در اين باره مي گويد: يك روز يكي از طلاب در مدرسه رفاه به امام عرض مي كند كه: شماچرا در بين صحبتهايتان از امام زمان كمتر اسم مي بريد؟ امام به محض شنيدن اين سخن درجا ايستادند و فرمودند: چه مي گويي؟ مگر شما نمي دانيد ما آنچه داريم از امام زمان است و آنچه من دارم از امام زمان(عج) است و آنچه از انقلاب داريم از امام زمان است. شركت در مجالس روضه آية الله سيد حسن طاهري خرم آبادي مي گويد: امام شبهاي محرم، مجالس روضه، كه در محلات قم برگزار مي شد،شركت مي كردند. براي اينكه مردم را تشويق كنند، هم گرم نگه دارند. آن شب كه ايشان را مي خواستند دستگير كنند، ولي هيچ كس خبرنداشت; تلفنها را قطع كرده بودند، تلفن منزل ايشان قطع شده بود. نزديك غروب بود من آمدم منزل ايشان، آقاي صانعي به من گفت: تلفن منزل امروز قطع است. فكر مي كرديم تلفن عيبي پيداكرده

ص: 1860

است. فكر نمي كرديم كه مي خواهند ايشان را دستگير كنند. مجلس روضه هم صبحها در منزل امام منعقد بود. به من گفتند: كه فردا صبح بياييد منبر برويد. من هم قبول كرده بودم كه فرداآن جا منبر بروم. آن شب امام رفتند مجلس روضه اي در يكي از محله هاي قم. ماهم رفتيم و مردم استقبال خيلي عجيبي از ايشان كردند و ما آن شب را خدمت ايشان در مجلس بوديم و ايشان برگشتند. دوستان به ما گفتند كه: همان نزديكيها كه منزل يكي از رفقابود، بياييد و شب را بخوابيد. گفتم: نه، مي روم منزل. رفتم منزل. صبح بود كه من داشتم آماده مي شدم كه به منبر بروم كه خبر آوردند كه امام را نزديكيهاي طلوع فجر آمده اند ودستگير كردند. ذكر صلوات آقاي محمدحسن رحيميان مي نويسد: روزهاي ملاقات عمومي در حسينيه جماران، كه مردم از يكي دوساعت قبل تدريجا جمع مي شوند، گاه و بيگاه صداي صلواتشان بلند مي شدو طبعا صداي اين صلواتها در داخل به گوش امام مي رسيد. يك وقتي متوجه شديم كه امام باشنيدن صداي صلوات و نام مبارك پيغمبراكرم(ص) آهسته صلوات مي فرستند; و مدتها دقت داشتم وهيچ گاه نديدم كه ايشان صداي صلوات را بشنوند و صلوات نفرستند. احترام به ائمه اطهارعليهم السلام مرحوم آقاي مصطفي زماني مي نويسد: هركجا روايتي از امام(ع) به ميان مي آمد و يا نام راوي،

ص: 1861

ازآنان احترام مي كرد. در مورد امامان عليهم السلام مي فرمود: «سلام الله عليهم اجمعين» و در مورد راوي با كلمه «رحمةالله عليه» يا «رضوان الله عليه» نام او را بيان مي داشت. عشق به خاندان عصمت و طهارت بود كه براي دفاع از حريم آنان، كتاب كشف اسرار را نوشت و براي زيارت خانه خدا و كربلاي امام حسين(ع) كتابهاي خود را فروخت. بارها شد كه ضمن بيان روايات ائمه اطهارعليهم السلام از حالات آنان هم نقل مي فرمود كه مسائل اسلامي به صورت فرمولي عرضه نشود بلكه روح معنوي شاگرد هم تكامل يابد. توسل به اهل البيت عليهم السلام آقاي مرتضي تهراني مي گويد: ويژگي ديگر ايشان شدت اتصال و ارتباطشان و توسلشان به اهل بيت صلوات الله عليهم اجمعين و خاندان عصمت و طهارت صلوات الله عليهم اجمعين است. به نحوي كه در تمام زمان تشرفشان به نجف اشرف و حضور مولي المتقين صلوات الله عليه همه شب به حرم مقدس مشرف و از ارواح طيبه آن بزرگواران استمدادمي نمودند. احترام به عزاداري امام حسين(ع) آقاي محمد حسن رحيميان مي نويسد: حضرت امام مدظله در يك مراسم ملاقات در حسينيه جماران بطوراستثنايي به جاي آنكه در جايگاه روي صندلي بنشيند... روي زمين نشستند، آن هم روز عاشورا و به احترام عزاداري امام حسين(ع) بود. شركت در دعاي توسل آقاي محمدحسن رحيميان در اين باره مي گويد: يك روز به مناسبت يكي از وفيات

ص: 1862

ائمه عليهم السلام چندنفري، به عنوان خواندن دعاي توسل، به اتاق امام رفتيم. همه رو به قبله نشستند و شروع به دعا كردند. بعد از شروع،امام وارد شدند و صف نشستند و همراه با همه دعا خواندند. در اثناي دعاي توسل، يكي از آقايان ذكر مصبيت مختصري كرد. باآنكه ذاكر روضه خوان ماهر نبود و با حضور امام دستپاچه شده بودو صدايش هم مرتعش و بريده بريده بود، همين كه شروع به روضه كرد با آنكه هنوز مطلب حساسي را بيان نكرده بود، امام چنان به گريه افتادند كه شانه هايشان به شدت تكان مي خورد و بنده وقتي زير چشم به سيماي امام نگاه كردم، دانه هاي متوالي اشك را كه از زير محاسن معظم له روي زانويشان فرو مي افتاد، ديدم. تشكيل مجلس ذكر مصيبت آقاي محمدحسن رحيميان مي نويسد: امام در مدتي كه در نجف اشرف بودند، در تمام شبهاي شهادت معصومين عليهم السلام در منزلشان ذكر مصيبت داشتند و به مناسبت رحلت حضرت زهرا(س) اين برنامه سه شب ادامه داشت; و آن گريه كردن و اشك ريختن بدون استثناء در همه اين روضه خوانيها مشهودبود. توجه امام به زيارت عاشورا آقاي سيدعلي اكبر محتشمي مي گويد: از جمله حوادثي كه در فرانسه اتفاق افتاد در رابطه با آن حالت خلوص و علاقه و محبتي كه امام به ائمه اطهار داشتند، ما روزهاكه مي شد كليه گزارشهاي شب گذشته را

ص: 1863

كه به وسيله تلفن از ايران رسيده بود، مي نوشتيم و احيانا آنهايي كه لازم بود عين صدا راامام بشنوند، جمع آوري مي كرديم و خدمت امام مي رسيديم و اين گزارشها را خدمتشان تقديم مي كرديم و اگر توضيح هم لازم بود،توضيح مي داديم. اول محرم شده آن روز طبق معمول وقتي گزارشها را برديم خدمت امام، ديديم امام در اتاق قدم مي زنند و با تسبيح ذكري مي گويندو مشخص شد كه امام زيارت عاشورا را طبق معمول كه در سالهاي گذشته هر سال در ايام عاشورا صبح مشرف مي شدند حرم و زيارت عاشورا را در حرم حضرت اميرالمؤمنين(ع) مي خواندند، در پاريس هم همان برنامه را ادامه داده بودند و زيارت عاشورا رامي خواندند. امام تذكر فرمودند كه از اين به بعد در اين ساعت گزارشها را نياوريد كه در اين ساعت من مشغول هستم و اين برنامه ادامه داشت در ايام عاشورا. دستور امام به روضه خواني در پاريس آقاي سيدعلي اكبر محتشمي در اين باره مي گويد: روز تاسوعا من در محوطه قدم مي زدم كه آقاي اشراقي آمدند وگفتند: كه امام فرمودند: «كه شما آماده باشيد يك ساعت به ظهرمن مي خواهم بيايم بيرون و بايد امروز روضه بخواني.» من متحيرشدم، چون يك همچون آمادگي نداشتم كه در آن شرايط و محيطروضه بخوانم. عرض كردم كه: خدمت ايشان عرض كنيد كه من آمادگي ندارم تا روضه اي كه مناسب اين شرايط و

ص: 1864

در جو پاريس و در ميان دانشجويان باشد، خدمت امام بخوانم. روضه اي كه من مي دانم همان روضه هايي است كه در مجالس معمولي ايران خوانده مي شود. يك همچنين روضه اي من مي توانم بخوانم. بعد امام پيغام دادند كه بگوييد: «به فلاني كه همان روضه را مي خواهم و همان روضه بايد اينجاخوانده بشود. » من از اين جريان حس كردم كه امام در هرحال آن علاقه اي كه به ائمه اطهار دارند و به آن محيطي را كه براي آن محيط مبارزه مي كنند، احترام مي گذارند و همان محيط را مي خواهندو همان آداب و رسومي كه از متن اسلام هست و بيش از هزار سال مسلمانها با آن بودند را مي خواهند ولو اينكه در پاريس و درقلب سرزمين غرب باشد. در آن روز جمعيت زياد بود، خبرنگاران فراواني هم آمده بودند، ساعت يازده امام تشريف آوردند و امام بسيار محزون بود. من خدمت امام نشستم. امام اشاره كردند به من كه روضه بخوان و من شروع كردم روضه خواندن. براي كساني كه از سراسر كشورهاي غرب آمده بودند براي ديدن امام بسيار غيرمترقبه بود اين منظره، در شرايطي كه امام در مقابلش شاه و آمريكاست و مبارزه مي كند، روز تاسوعا بنشيند و براي امام حسين(ع) گريه كند. جمعيت خيلي زياد بود و خبرنگارها هم اين مجلس را ضبط مي كردند. از همان اولي كه شروع كردم به روضه، امام گريه كردند. در وسطروضه بود كه

ص: 1865

متوجه شدم تمامي جمعيتي كه در آنجا بودند،يكپارچه گريه مي كردند و حتي يادم مي آيد كه شايد در حدود يكربع بعد از اينكه روضه ما تمام شده بود، هنوز عده اي گريه مي كردند;و يكي از برادرهايي كه آنجا بود، برادرمان دكتر فكري بود. آمدو صورت مرا بوسيد و گفت: كه من بيست و پنج سال در فرانسه هستم و از فرهنگم جدا شده بودم، از دينم جدا شده بودم، از مسائل مكتبي و مذهبي جدا شده بودم، از ائمه اطهار هم جدا شده بودم وامروز با اين برنامه و روضه كه تو خواندي مرا به همه چيزبرگرداندي، به مذهبم، به مكتبم، به فرهنگم. و تا آن لحظه هم من ديدم چشمهايش اشك آلود بود; و اين روضه خواني، شب عاشوراخوانده شد. توسل به ثامن الحجج(ع) آقاي سيد محمد جواد علم الهدي مي گويد: يكي از خاطرات شخصي من با حضرت امام اين بود كه آن موقعي كه(در) مجلس شوراي ملي آن عصر به فرمان استعمارگران مطلبي مطرح شد به عنوان «انجمنهاي ايالتي و ولايتي...» و اينكه نام مقدس قرآن و قسم به قرآن كه وظيفه هر نماينده اي است كه قسم بخورد ومتعهد شود، برداشته شود و به جايش كتاب آسماني گفته شود; واينكه اسم اسلام از روي اين كشور به گونه اي برداشته شود به بهانه اينكه بتوانند ملتهاي ديگر هم دراين كشور دست اندر كارباشند.

ص: 1866

تنها اين سه جمله نبود; بلكه امام هشدار مي داد كه اين يك نوع رقيت و استعمار خانمانسوزي است كه همه مقدسات اسلام را لگدكوب مي كند. حضرت امام لازم ديدند كه شبها... استادان حوزه علميه قم را جمع كنند و در اين باره شور و مشورتهايي بشود. ..، به دولت وقت هشدار بدهند و مي دادند و اعلاميه هايي صادر مي شد. من به اذن امام مامور شدم كه بلادي كه در قسمت شرق ايران قرار گرفته(يعني استان خراسان) را از مشهد مقدس تا زاهدان كه دورترين شهربود، بروم و علماي بلاد را ببينم; و براي بعضي از بزرگانشان كه حائزاهميت خاصي از حيث نفوذ مردمي بودند با قلم مقدسشان نامه نوشتند. شبي كه عازم بودم، خدمت ايشان شرفياب شدم و امام از اندرون تشريف آوردند بيرون و نامه ها را به من لطف كردند واين جمله را فرمودند: «شما قبل از اينكه با هركس ملاقات كنيد،اول مشرف بشويد حرم مطهر ثامن الحجج علي ابن موسي الرضا(ع) و اززبان من به آن حضرت بگوييد كه آقا! كار بسيار عظيم و مساله خطيري پيش آمده و ما وظيفه دانستيم قيام كنيم، چنانچه مرضي شماست ما را تاييد كنيد.» كيفيت زيارت امام(ره) استاد عميد زنجاني مي گويد: از نكاتي كه من مي توانم از آن دوره اي كه در نجف در خدمت حضرت امام بودم و اين افتخار بزرگ نصيبم بود، يادآوري كنم، مساله كيفيت زيارت حضرت امام

ص: 1867

هست كه براي ما جالب بود. زياد اتفاق مي افتاد كه ما مي رفتيم در حرم مطهر حضرت امير(ع) فقط از دورمنظره زيارت امام را نگاه مي كرديم. دو مورد بود كه مخصوصا طلابي كه حال و هوس اين كارها را داشتندمعمولا مي آمدند تماشاي زيارت مي كردند. يكي زيارت مرحوم آقاي اميني بود كه ديدني بود; و ايشان وقتي حرم مشرف مي شدند حالاتشان به قدري جذاب و گيرا و چنان طبيعي وخالصانه بود كه واقعا انسان را وادار مي كرد كه بايستد و اين زيارت را تماشا كند; و بارها ديده مي شد كه مرحوم علامه اميني جلوي ضريح مطهر مي ايستاد و يا مي نشست و هيچ نمي گفت، يعني لبهاحركت نمي كرد كه آدم فكر كند كه دارد زيارتنامه مي خواند; ولي همين طور اشك از چشم به پاي چشم و صورتش جاري مي شد. مورد دوم زيارت حضرت امام بود كه هر شب ايشان مشرف مي شدند به حرم مطهر حضرت امير(ع) و مقيد بودند كه متن زيارت را بخوانندو جاي خاصي بود كه حضرت امام مي آمدند آن جا و از روي مفاتيح دعا مي خواندند. ... زيارت امام خيلي طولاني بود. دعايي مي خواندند. زيارت عاشورا مي خواندند و نماز مي خواندند. بعد از اينكه تمام مي شد،حضرت امام در كنار ضريح مطهر مي ايستادند و ظاهرا يك زيارت امين الله هم مي خواندند. اين كيفيت تشرف امام به حرم حضرت امير(ع) و كيفيت زيارتشان واقعا جالب

ص: 1868

بود و حالت امام در دعاخواندن و زيارت، يك حالت ازخود بي خود شدن بود كه كاملا آن عمق اتصال روحي با آن صاحب ضريح و مزار و امامي كه امام زيارتشان مي كردند، اين اتصال روحي ومعنوي كاملا آشكار بود. همين منظره در كربلا در حرم حضرت اباعبدالله و حضرت ابوالفضل سلام الله عليهما اجمعين مشاهده مي شد. يك بارهم كه ما اول ورود حضرت امام تا سامرارفتيم; و در سامرا و كاظمين هم همين طور بود. گريه بر اهل بيت عليهم السلام آقاي علي دواني مي گويد: يكي از خاطرات جالبي كه از امام دارم اين است كه معظم له به قدري مسلط برخود هستند و خويشتن دار مي باشند كه شايد حدي نتوان براي آن تصور نمود. ... بارها مي ديدم كه در مسجد بالاي سرحضرت معصومه(س) يا خانه بعضي از آقايان علما كه در مجلس روضه نشسته بودند، هرچه واعظيا هركس مي گفت، چه شيرين و چه تلخ، چه حزن انگيز و چه خنده دار،عده اي تبسم مي كردند يا مي خنديدند و جمعي تحت تاثير مطالب حزن انگيز سرتكان مي دادند و با صداي بلند گريه مي كردند; ولي امام همچنان آرام و بي تفاوت نشسته و فقط گوش بودند كه واقعا باعث تعجب هر بيننده بود; ولي همين كه لحظه ذكر مصيبت اهل بيت عليهم السلام فرا مي رسيد، امام دستمال از جيب در مي آوردند و آنا وبي اختيار مي گريستند و اشك مي ريختند. گاهي مي ديدم كه

ص: 1869

دستمال را با دست تا حدود دهان گرفته بودند وبه سخنان واعظ يا روضه خوان گوش مي دادند و در همان حال قطرات درشت و پي درپي اشك از دو سمت صورتشان جاري بود. احترام به مداح اهل بيت عليهم السلام آقاي محمد فاضلي اشتهاردي مي گويد: حضرت امام تواضع عجيبي نسبت به طلبه هايي كه درس خوان بودند،داشتند. طلبه، روضه خوان، مداح اهل بيت عليهم السلام را كه مي ديدند، تمام قد بلند مي شدند و موقعي كه مي خواستند از پيش استاد بروند، از او بدرقه مي كردند و بالاخره با اصرار ميهمان باز مي گشتند. شركت در جشن امام حسن مجتبي(ع) آقاي سيدحسن طاهري خرم آبادي مي گويد: ما در شبهاي نيمه ماه رمضان، يك جشني به عنوان حضرت امام حسن مجتبي(ع) در خانه مي گرفتيم كه آقايان طلبه ها و علما را هم دعوت مي كرديم و من مقيد بودم كه حضرت امام را در اين جشن دعوت كنيم و ايشان هم اظهار لطفي مي كردند و در اين جشن شركت مي كردند. گريه امام براي علي اكبر(ع) آقاي علي دواني مي گويد: آقاي حاج سيدمحمد كوثري، ذاكر معروف قم، از دوستان صميمي كه از سالها قبل در قم روضه خوان خاص امام بود و در سنوات اخير هم ايام عاشورا در حضور جمع در حسينيه جماران به ياد ايامي كه امام در قم اقامت داشتند و ايشان ذاكر خاص امام بود و ذكرمصيبت وي مطلوب امام بود، نقل مي كرد كه پس از

ص: 1870

شهادت مرحوم حاج آقامصطفي، فرزند ارشد امام، وارد نجف اشرف شدم. رفقا گفتند: خوب به موقع آمدي، امام را درياب كه هرچه ما كرديم در مصبيت حاج آقا مصطفي گريه كنند، از عهده برنيامده ايم. مگر توكاري بكني. من خدمت امام رسيدم و عرض كردم: اجازه مي دهيد ذكر مصيبتي بكنم؟ امام اجازه دادند. هرچه نام حاج آقامصطفي را بردم تا باآهنگ حزين امام را منقلب كنم كه در عزاي پسراشك بريزد، امام تغيير حال پيدا نكردند و همچنان ساكت و آرام بودند; ولي همين كه نام حضرت علي اكبر(ع) را بردم هنگامه شد، امام چنان گريستندكه قابل وصف نيست. گريه بر مصيبت اهل بيت عترت آقاي علي دواني مي گويد: در مجلس ختم استاد شهيد مرتضي مطهري، كه از طرف امام در مدرسه فيضيه برگزار شد و خود امام هم كه آن موقع در قم بودند حضورداشتند، سخنران كه در كنار ايشان ايستاده بود و آن همه درباره شخصيت استاد شهيد مطهري شاگرد برازنده و پاره تن امام وشهادت ايشان سخن گفت و امام با كمال آرامش گوش مي دادند; ولي همين كه گوينده به ذكر مصيبت اهل بيت عليهم السلام رسيد، امام منقلب شدند و دستمال از جيب در آوردند و به صورت گرفته وگريستند. همان طور كه اهل بيت خود گفته اند: «هرمصيبت و شهيد وقتيلي كه داريد به جاي آنها براي ما ناله و زاري

ص: 1871

كنيد.» امام عينا چنين است. نوفل لوشاتو شاهد اشك امام در شهادت امام حسين(ع) آقاي علي دواني مي گويد: پسر بزرگم از خانم دكتر مهين ت استاد و صاحب نظر درهنر، نقل مي كرد كه ايشان زماني كه حضرت امام به پاريس هجرت كرده بودند،ايشان به پاريس رفته و در بيت امام خدمت مي كرد. وقتي مرتب اخبار وحشتناك 17 شهريور تهران را به امام مي دادند كه چه كرده اند و چقدر كشته شده اند، امام عكس العملي از تاثر وهيجان نشان نمي داد، و هيچ تاثري در قيافه شان ديده نشد; حتي وقتي خود اين خانم مي گريستند، امام او را دلداري مي داده و مي گفتند: چرا گريه مي كني، صبر داشته باش. ولي چندي بعد روزي در يكي ازمجالس امام، شخصي برخاست و شروع به ذكر مصيبت كرد; همين كه گفت: «السلام عليك يا ابا عبد الله!» فورا رنگ صورت امام تغييركرد و ديدم كه به پهناي صورتشان اشك مي ريزند. سيد عباس رفيعي پور

ص: 1872

امام خميني(ره) شيداي اهل بيت(ع)

13 چكيده:

چهره اي ملكوتي

حضرت امام خميني(ره) در جهت اعتلاي اسلام و بيداري جامعه اسلامي همان مسيري را پيمود كه رسول اكرم(ص) و ائمه هدي عليهم السلام در نورديده بودند. آن بزرگوار، با تكيه برارزشها و فضايل،انقلاب عظيمي را بنيان نهاد كه از شجره طيبه خاندان عصمت وطهارت طراوت گرفته بود. روح الله، روشن ضمير عصر حاضر با عصا و يد بيضاي موسوي، حكمت مصطفوي و شجاعت علوي براي رهايي مظلومان و محرومان كمرهمت بست و دل آنان را به نور اميد روشن ساخت. حركت الهي او به مومنان عزت، به مسلمين ابهت و اقتدار و به دنياي خفته در جهل وبي خبري ماديت، معنويت عطا فرمود. به فرمايش مقام معظم رهبري حضرت آيه الله خامنه اي: «... امام بزرگوار ما با تكيه به تعاليم اسلام ناب محمدي(ص) وبا اعتماد به ايمان ديني مردم و با شجاعت و اخلاص و توكل كم نظير خود، راه مبارزه را در ميان سختي ها و مصايب طاقت فرساگشود و پيش رفت و صبورانه و پيامبرگونه ذهن و دل مردم را باواقعيت هاي تلخ و راه علاج آن آشنا كرد...» امام خميني(ره) ازخصالي برخوردار بود كه شايسته اعتنا و احترام است. او، از نظرعلم و عمل، درك عميق معرفتي و تقواي عملي وعلمي، در حد يكي ازبزرگترين شخصيتهاي جهان اسلام بود. او جان بر طبق اخلاص نهاد وپر

ص: 1873

صلابت چون كوه پيش رفت تا حق بماند، سنت رسول اكرم(ص) ازغبارهاي بدعت، جمود، خمود و موهومات مصون گردد و فرهنگ اهل بيت عليهم السلام چون جويباري با صفا كشتزار تشنه انسانيت راسيراب سازد. محبت و معرفت امام خميني(ره) از دوران نوجواني با اطاعت از احكام الهي به تزكيه و تصفيه درون و تحصيل مقامات معنوي روي آورد و در همين دوران، عطر پارسايي اش در فضاي جان مشتاقان مكارم پيچيد. سحرخيزي، تهجد و راز و نياز به درگاه حي بي نياز حالاتي است كه امام خميني از همان اوان جواني بدان اهتمام داشت. حب خداوند،كه به صورت فطري در عمق جانش وجود داشت، دلش را روشن گردانيدو چون به ايمان و معرفت و اخلاص خويش افزود، اين محبت ملكوتي در وجودش فزونتر گرديده، چون چشمه اي جوشيد و او را از ياد غيرخدا پاك ساخت. بدين ترتيب، جذب پاكيها شد و پيوندي مستحكم باخاندان عصمت و طهارت بر قرار كرد. اين پيوند مقدس به تدريج به عشقي جاودان تبديل شد. او ديگرسراپا محبت و شيفتگي شده بود. هركجا روايتي از امام(ع) به ميان مي آمد و يا نام راوي احاديث اهل بيت عليهم السلام رامي شنيد، احترام مي نهاد و تجليل مي كرد; و در مورد امامان عليهم السلام مي فرمود: «سلام الله عليهم اجمعين». عشق به خاندان عصمت و طهارت سبب شد تا براي دفاع از حريم آنان كتاب «كشف اسرار»

ص: 1874

را در سنين جواني به رشته تاءليف درآورد و براي زيارت خانه خدا و كربلاي امام حسين(ع) كتابهايش را بفروشد. بارهااتفاق مي افتاد كه امام از حالات و سيره اهل بيت عليهم السلام مطالبي نقل مي فرمود تا مسايل اسلامي به صورت خشك عرضه نگردد وروح معنوي شاگرد تكامل داده شود. صداي ياحسين(ع) سرشك بر ديدگانش جاري مي ساخت. و با آنكه درمصايب شكيبا بود و حتي براي شهادت فرزند ارشدش حاج آقا مصطفي اشك نمي ريخت، در محافل ذكر اهل بيت عليهم السلام چون عبارت«السلام عليك يا اباعبدالله» را مي شنيد قطرات اشك از ديدگانش فرو مي چكيد. در ماجراي ارتحال فرزندش، هركس وارد خانه امام درنجف مي گرديد بي اختيار اشك مي ريخت، اما او چون كوهي استواربود و به هيچ وجه آثار شكست، اندوه و تاءلم در سيمايش هويدانشد. يكي از ذاكران حسيني گفت: اين حالت امام خطرناك است. بايد كاري كرد تا ايشان نيز بگريد. نبايد اجازه دهيم بغض امام در درونش منفجر شود. پس به مناسبت، روضه حضرت علي اكبر(ع) را خواند. امام سر برزمين نهاد و گريست. يكي از يارانش در باره مجالس روضه خواني وي چنين مي گويد: آن زماني كه امام در ايران به سر مي برد، سه روزفاطميه (اول، دوم و سوم جمادي الثاني) روضه داشت. در نجف كه بود، سه شب احيا را هم اضافه كرد. روضه خوان كه روضه مي خواند، امام همين طور

ص: 1875

دستمال دستش بود و گريه مي كرد. گاهي هم در كربلادر دسته هاي سينه زني و عزاداري شركت مي كرد و يا در نجف سوگواران حسيني خدمتش مي آمدند و امام هم به آنان اظهار لطف ومحبت مي كرد. يكي از نويسندگان معاصر مي نويسد: «بارها مشاهده مي كردم كه درمسجد بالاي سر حضرت معصومه(س) يا در خانه برخي از علما، امام همچنان آرام و ساكت نشسته بودند و به سخنان واعظ يا خطيب گوش مي دادند; ولي همين كه لحظه ذكر مصيبت فرا مي رسيد، دستمال ازجيب بيرون آورده و بي اختيار گريسته و گوهر اشك را از ديدگان مبارك جاري مي نمودند. در زماني كه امام در فرانسه به سر مي بردند، چون ماه محرم فرارسيد، در روز تاسوعا امام از يكي از همراهان خواست روضه بخواند. او عرض كرد: آمادگي ندارم و حال و هواي پاريس به هيچ وجه مناسب روضه خواني نيست. امام تاكيد فرمود: فرقي نمي كند بايد به همان صورت مجالس معمولي ايران، روضه بخواني. وي ظهر تاسوعا در جمع خبرنگاران ايراني و خارجي شروع به روضه خواندن كرد. ناگهان مشاهده شدامام سخت مشغول گريه است. براي كساني كه از كشورهاي اروپايي آمده بودند، شگفت آور بود كه مردي; پس از سالهاي متمادي مبارزه در برابر استبداد واستكبار، روز تاسوعا بنشيند و بگريد; اما امام به اين تفاسيروقعي نمي نهاد و لازم مي ديد آداب و رسوم محرم و ايام سوگواري درآنجا

ص: 1876

هم اجرا شود. امام چنان دلباخته و مشتاق اهل بيت و سيدالشهداء(ع) بود كه هروقت روضه خوان يا مداح اهل بيت عليهم السلام را مي ديد، تمام قدبلند مي شد; و نيز چون يكي از اين افراد مي خواست از نزدش برود،او را بدرقه مي كرد. يك بار امام را در جماران ديدند كه به جاي صندلي بر زمين نشسته است; آن هم روز عاشورا و به احترام عزاداري امام حسين(ع) بود. امام خميني(ره) با درسهاي عملي اش به سوگواري ها مفهومي ديگربخشيد. وقتي گروهي از شبه روشنفكران به عزاداري و سينه زني تاختند، شديدا به ترويج سنت ديرينه عزاداري پرداخت; ازنهضت حسيني و سوگواري براي آن حضرت دفاع كرد و فرمود: «سيدالشهداء را اين گريه ها حفظ كرده است... هر مكتبي تا پايش سينه زني نباشد . .. گريه كن نباشد، حفظ نمي شود.» صفاي زيارت جلوه ديگر علاقه قلبي برخاسته از معرفت عميق امام به اهل بيت عليهم السلام ، صفاي زيارت است. امام در حدود پانزده سالي كه در نجف بود، هر شب در ساعتي خاص كنار مرقد حضرت علي(ع) آمده، زيارت جامعه كبيره را مي خواند. زيارتي كه دست كم يك ساعت وقت مي خواهد، ولي انسان با خواندن مفاهيم آن احساس مي كند واقعا در برابر امامان معصوم عليهم السلام آنچه حق آنان است، بازگو مي كند و در حقيقت يك دوره امام شناسي است. تنها در شب هايي كه بيمار بود و حتي نمي توانست به بيروني منزل بيايد يا اوقاتي كه در

ص: 1877

كربلا بود، اين برنامه راترك مي كرد. از مرحوم شهيد حاج آقامصطفي خميني نقل شده است: شبي هوا توفاني بود و بيرون رفتن از خانه مشكلاتي در برداشت. به امام عرض كردم: اميرمومنان(ع) دور و نزديك ندارد، زيارت جامعه را كه درحرم مي خوانيد، امشب در خانه بخوانيد. امام فرمودند: مصطفي،تقاضا دارم روح عوامانه را از مانگيري. همان شب بالاخره به حرم مشرف شد. در نجف اشرف گاه در حرم مطهر حضرت علي(ع) در ميان مردم زيارت كننده، تنه مي خورد و مورد آزار قرار مي گرفت; بويژه آن كه برخي زوار ساكن روستاهاي عراق بي مبالات و ناموزون راه مي رفتند و گاه به ايشان صدمه مي زدند. امام تمام اين فشارها ورنج ها را در مشاهد مشرفه تحمل مي كرد، ولي از اين كه افرادي درجلو يا پشت سرش به عنوان همراه يا مراقب حركت كنند، بيزاربود. كسي نقل مي كرد: امام را در حرم مطهر حضرت امام حسين(ع) ديدم كه در ميان انبوه زوار گير كرده، نمي توانست قدمي پيش گذارد. جلو رفتم و به كنار زدن مردم پرداختم. امام با تغيرو تعرض مرا منع كرد، ولي بي توجه به نهي ايشان كارم را ادامه دادم. ناگهان متوجه شدم امام از مسيري كه برايشان راه بازكرده ام نيامده، تغيير جهت داده اند. تشرف امام خميني(ره) به حرم مطهر حضرت علي(ع) با آن آداب خاص زيارت نيز شايان توجه است. با كمال متانت و ادب اذن

ص: 1878

دخول مي خواند. بعد از طرف پايين پاي مبارك، وارد حرم مي شد و مقيدبود چنانكه در روايات وارد شده، از بالاي سرمطهر عبور نكند. هنگامي كه مقابل ضريح مطهر مي رسيد، زيارت امين الله يا زيارت ديگري را بانهايت اخلاص مي خواند. بعد دو باره به سوي پايين پابرگشته، در گوشه اي از حرم نماز مستحبي و زيارت و دعا به حالت نشسته مي خواند. سپس دو ركعت نماز مي خواند و با رعايت آداب واخلاص حرم را ترك مي كرد. امام(ره) از روي مفاتيح دعا مي خواند، در حالي كه عادت مراجع نيست چنين كنند و اگر ديده شده، در منزل و جاي خلوت چنين مي كنند.كيفيت زيارت امام، كه بادعاهاي طولاني همراه بود، يك حالت از خود بي خود شدن وعمق اتصال روحي را با صاحب ضريح وامامي كه زيارت مي كرد، نشان مي داد. همين حالت درحرم حضرت اباعبدالله و حضرت ابوالفضل عليهما السلام نيز مشاهده مي شد. يك بارهم كه در ابتداي ورودش به عراق، به كاظمين و سامرا عزيمت كرد، همين برنامه ديده مي شد. درآن اوايل امام صبحها و شبها به حرم نخستين امام مشرف مي شد، ولي به دليل تدريس و ساير مشاغل ديگر صبح ها نمي رفت. در سحرگاه هراس انگيز آخرين شبي كه امام در نجف بود و مقررگرديد عراق را ترك گويد، فرمود: ناگزير از اينجا بايد بروم. در اينجا با حرم مطهر اميرمومنان(ع) انس داشتم، اما خدامي داند دراين مدت

ص: 1879

من از دست اهل اينجا چه كشيدم. و باكنايه بخشي از رنجهايي را كه متحمل شده بود، بيان كرد. اين برنامه ما را به ياد جدبزرگوارش حضرت علي(ع) مي اندازد كه مي فرمايد: بعد از رحلت رسول اكرم(ص)، آن قوم چه رنجهايي برايش فراهم كردند و كوشيدند دست از كارش بردارد; ولي او چنين نكرد. امام هم چنين روشي را در تاريخ مبارزات خود اتخاذ كرد. امام زيارت عاشورا را در ماه محرم و اربعين حضرت امام حسين(ع) مي خواند. در اغلب ايام زيارتي، در كنار مرقد حضرت امام حسين(ع) بود. در دهه عاشورا هر روز زيارت عاشوراي معروف را باصدمرتبه سلام و صدمرتبه لعن مي خواند. در پاريس هم اين برنامه را ادامه مي داد. امام در چند سالي كه در نجف بود، براي درك تمام زيارتهاي مخصوص امام حسين(ع) فاصله بين اين شهر و كربلا را، كه حدود 80كيلومتر است، مي پيمود و اهتمام داشت در ايام عاشورا، اربعين،عرفه، نيمه شعبان و ماه رجب اين مسير را پشت سربگذارد. چون در پايين مرقد امام حسين(ع) حضرت علي اكبر(ع) آرميده است،پايين پا نمي رفت. درنجف هم، چون روايت شده سرمقدس امام سوم بالاي سر مطهر پدرش علي(ع) است، امام خميني بالاي سر نمي رفت ودور نمي زد. يك بار مي خواستند جلوي در گاهي كه امام كفش هاي خود را بيرون مي آورد، روزنامه بيندازند. چون اين كار انجام شد، با وجود آن كه

ص: 1880

صفحه آگهي ها بود، پايش را آنجا ننهاد و فرمود: شايد اسم محمد يا علي در آنها باشد. مي بينيم كه امام حتي حاضر نمي شدكلمه علي يا محمد، كه اسم افرادي عادي بود، زير پايش قراربگيرد تا برسد به اسامي ائمه معصومين عليهم السلام . اين حالت،اشتياق وافر امام به آن خاندان را نشان مي دهد. آن وجودگرانقدر با شنيدن صداي صلوات و نام مبارك رسول اكرم(ص) صلوات مي فرستاد و ديده نشد كه صداي صلوات مردم ديدار كننده را درحسينيه جماران بشنود و صلوات نفرستد. توسل به اهل بيت عليهم السلام و استمداد از ارواح پاك آن بزرگواران، جلوه اي ديگر از حب امام به اين خاندان بود. حجةالاسلام سيد محمدجواد علم الهدي مي گويد: به اذن امام مامورشدم كه به منطقه خراسان بروم و علماي آن ديار را ببينم ومصايبي را كه طاغوت و استعمار متوجه مسلمانان نموده تشريح كنم و نامه هاي امام را تحويل آنان دهم. شبي كه عازم بودم، ايشان خطاب به من فرمودند: قبل از اين كه با هركس ملاقات كنيد، اول به حرم امام رضا(ع) مشرف شويد و به آن حضرت بگوييد: آقا، كارخطيري پيش آمده و ما وظيفه خود دانستيم كه قيام كنيم. چنانچه مرضي شماست ما را تاييد كنيد. غلامرضا گلي زواره

ص: 1881

امام خميني(ره) و تحولات بين المللي

7 چكيده: امام خميني(ره) نهضت ديني و اسلامي خود را در زماني آغاز ورهبري كرد كه بر جهان، نظام ژئوپلتيكي دو قطبي حاكم بود وساختار قدرت و مناسبات آن در جهان به نوعي سكون و ايستايي رسيده بود. بدين معنا كه جهان به دو بخش كاملا مشخص تقسيم شده و رهبري هر بخش را يكي از دو ابرقدرت شوروي و امريكا به عهده داشت و واحدهاي سياسي جهان يا كشورها، هر يك به نحوي درچارچوب ساختار مزبور جايابي شده بود، چه به صورت الحاق ووابستگي، و چه به صورت تبديل شدن به قلمرو نفوذ ابرقدرت مربوطه. در اين نظام ژئوپليتيكي، توازن قدرت به صورت يك واقعيت شكل گرفته بود و رقابت شديد بين دو ابرقدرت، توام باحفظ توازن مزبور پديده اي آشكار و جدي بود. تلاش هاي پراكنده كشورها و دولت ها نظير تشكيل كنفرانس اسلامي،جنبش غير متعهدها، اتحاديه عرب، سازمان وحدت افريقا و غير آن جملگي فاقد اعتبار ذاتي شده بودند و ميزان خودنمايي و نشو ونماي آن ها تابعي از موقعيت آن ها نسبت به الگوي رقابت جهان دوقطبي بود ، و اساسا در مقابل آن رنگ باخته بودند. در واقع تلاش هاي استقلال طلبانه و خارج از حوزه حاكميت و نفوذ دوابرقدرت بي ثمر شده بود. بر دولت ها ، ملت ها، كشورها و جنبش هاي آزاديبخش نيز اين امر مشتبه شده بود كه

ص: 1882

حيات و بقاي آن ها درگرو وابستگي به يكي از دو ابرقدرت و قرارگيري آنها در سيكل رقابت آنها مي باشد. جالب اينكه دو ابرقدرت رقيب دوره جنگ سرد،خود همپيمانان برنده جنگ جهاني دوم در سال 1945م و در برابردشمن مشترك آنها يعني آلمان بودند كه از فرداي جنگ به سرعت برتحكيم موقعيت ژئوپليتيكي خود، و اكتساب فرصت هاي قدرت افزايي در عرصه بين المللي و شكل دهي به الگوي رقابت و حوزه هاي نفوذجغرافيايي پرداختند. در فضاي سياسي ژئوپليتيكي دوره جنگ سردكه در حدود 45 سال طول كشيد استقلال خواهي و خود تصميم گيري معنا و مفهوم خود را از دست داده بود و به صورت واژگاني ادعايي، رويايي و آرزويي درآمده بود. ايران آن روز در چرخه رقابت دو ابرقدرت مزبور به صورت قلمرو ژئواستراتژيك و حوزه نفوذ ژئوپليتيكي امريكا شكل گرفته بود وهمگرايي رژيم پهلوي با امريكا توازن دهنده در عرصه هاي اقتصاد، سياست، تسليحات، تكنولوژي، ارتباطات و غيره پايدار وتثبيت مي گرديد. تنها با خروج يك عنصر موثر سيستم كه در عين حال بر آن عصيان مي ورزيد امكان تحول را پيدا مي كرد. اين عنصرموثر و آغازگر دگرگوني در سيستم حاكم، در يكي از حساس ترين قلمروهاي ژئوپليتيك دوره رقابت جنگ سرد پديدار گشت و اين نقش برجسته و دگرگون ساز را ايران انقلابي به رهبري امام خميني(ره)به عهده گرفت. انقلاب اسلامي در فضاي جغرافيايي

ص: 1883

پديد آمد كه موقعيت ژئوپليتيكي آن در استقرار توازن قدرت دوره جنگ سردبسيار تعيين كننده بود. قرار گرفتن در آن بخش مركزي در قلمروريملند و كمر بند سد نفوذ كمونيسم و در منطقه رقابت و حائل وسطوح تماس دو قلمرو ژئواستراتژيك بري و بحري و ژئوپليتيك شرق و غرب از يكسو، و مجاورت جغرافياي آن با مخزن بزرگ انرژي جهان يعني خليج فارس و هم چنين دسترسي آن به حوزه هاي ژئوپليتيكي فعال نظير جنوب آسيا، خاورميانه و شرق مديترانه، اقيانوس هنداز سوي ديگر آن را از چنان وزن ژئوپليتيكي و پتانسيل قدرتي برخوردار مي كرد كه با رها شدن آن مي توانست الگوي موازنه استراتژيك جهاني را به هم بزند و با رفتار سياسي جديد خود به تزلزل و لرزش سيستم ايستاي مستقر كمك كند و آن را تا سر حدفروپاشي تهديد نمايد. بنابراين مهمترين نقشي كه براي امام خميني(ره) در ارتباط بانظام بين المللي مي توان قائل بود اين است كه فرآيند دگرگون سازي سيستم ژئوپليتيكي مستحكم دوره جنگ سرد راپايه گذاري نمود تا آن جا كه سقوط سيستم را پس از گذشت يك دهه از پيروزي انقلاب اسلامي عملي ساخت و فضاي جهان را آماده استقرار سيستم جديدي نمود كه هر چند با گذشت يك دهه از سقوط آن، هنوز در دوره انتقال و سياليت به سر مي برد ولي توالي رويدادها نشان مي دهد كه علي رغم پديد آمدن

ص: 1884

فرصت هاي قدرت طلبي براي امريكا كه در جستجوي رهبري بلامنازع جهاني بود، فرضيه استقرار نظام چند قطبي همراه با توزيع جغرافيايي متعادل ترقدرت جهاني، احتمال وقوع بيشتري پيدا مي كند. جهان اكنون دردوره انتقال و بلاتكليفي بسر مي برد. از يكسو امريكا به عنوان تنها بازمانده نظام دو قدرتي گذشته سعي بر تصاحب اقتدار جهاني داشته تا آن را به صورت انحصاري در اختيار خود داشته باشد. ازسوي ديگر قدرت هاي جديد و يا درجه دو دوره جنگ سرد از فرصت موجود بهره برداري نموده و به شدت مي كوشند مانع از استقرارنظام تك قطبي در جهان بگردند. رقابت و مخالفت در عين برخي فرازهاي همگرايي، كاملا آشكار است، و امريكايي ها نيز بر اين امر كاملا واقفند كه چنين امكاني براي آن ها وجود ندارد كه بتوانند همه بازيگران بين المللي اعم از قدرتمندان جديد و يا دولت هاي كوچك را تحت كنترل درآورند. از اين رو به نظر مي رسد استراتژي خود را بر كنترل برخي نهادهاو مكان هاي دارنده كاركردهاي جهاني و استراتژيك نظير رسانه ها وشبكه هاي اطلاعاتي، فضا، بحران سازي و شكل دهي به ائتلاف هاي بين المللي و منطقه اي، خليج فارس و ذخاير انرژي جهان، سازمان ملل و غيره متمركز كرده اند تا از طريق آن ها بتوانند فشارهاي لازم را بر مدعيان قدرت جديد و يا رقباي احتمالي آينده واردسازند و رفتارهاي مورد نظر خود را از طريق به كارگيري اهرم هاي مزبور

ص: 1885

بر آن ها تحميل نمايند. جمهوري اسلامي ايران به عنوان ميراث امام خميني(ره) نيز كاركردثابت خود را در كنش نسبت به نظام بين المللي حفظ نموده و هم چنان به عنوان آغازگر دگرگوني نظام جهاني، و با هدف كامل شدن فرآيند سقوط نظام هاي سلطه تك قطبي، دو قطبي و چند قطبي درجهان، در جستجوي استقرار نظام عادلانه بين المللي با مشاركت همه دولت هاي جهان است. استراتژي جمهوري اسلامي ايران در ارتباطبا نظام بين المللي و ساختار قدرت جهاني تاكنون ثمربخش بوده است، و به نظر مي رسد علي رغم ضعف تكنولوژيك و ضعف قدرت اقتصادي آن كه از عناصر بنيادين قدرت در جهان هستند، هم چنان از قدرت سياسي و ژئوپليتيكي تعيين كننده اي در نظام جهاني برخوردار است كه مي تواند بر فرآيندهاي نهادگذار و ساختار سازنظام بين المللي تاثير بگذارد و انهدام فرسايشي نظام سلطه بين المللي را تعقيب نمايد. نظام سلطه اي كه از سوي دولت ها وملت ها اعم از قوي و ضعيف به چالش كشيده شده و عصيان و اعتراض عليه آن به صورت يك فرهنگ فراگير جهاني درمي آيد و انديشه دستيابي به استقرار نظام عادلانه و مشاركتي بين المللي تقويت مي گردد. چالشها و انديشه هايي كه نسبت به ضرورت دگرگوني درنظام بين المللي، امروزه به صورت علني و بعضا با كردارهاي شجاعت آميز انجام مي شود خود ريشه در استراتژي «انحصار شكني قدرت جهاني» و به تعبير داخلي «بت شكني» دارد كه تاسيس كننده آن باز

ص: 1886

هم امام خميني(ره) بود، كه استراتژي تهاجم بي وقفه سياسي تبليغي عليه سران دو قطب قدرت جهاني دوره جنگ سرد را اتخاذ كرد و روح جراءت، شهامت، ايستادگي و مقاومت وبرخورد با سران نظام سلطه جهاني را در ملت ها زنده كرد; تا آن جا كه نگارنده اطلاع دارد، چنين روحيه اي قبل از آن يا وجودنداشت يا اگر اشت شهامت بروز آن وجود نداشت. امام خميني در تاريخ 18/11/1362 در جمع سفرا و نمايندگان سياسي جمهوري اسلامي ايران در بياني نصيحت آميز به سران قدرت جهاني، ديدگاه هاي جديد برخاسته از عنصر پيشگام دگرگوني نظام بين المللي، يعني ايران عصر انقلاب اسلامي را اين گونه بيان مي كند: «قدرت هاي بزرگ بايد طرز تفكرشان را عوض كنند بايد بدانند كه دنيا عوض شده است. دنيا، دنياي سابق نيست كه يا انگلستان بايدبر همه دنيا حكومت كند يا اروپا يا امريكا و يا شوروي. دنياامروز نمي پذيرد اين را. بايد آنها تعديل كنند كارهاي خودشان را. دنيا نمي پذيرد كه دو قدرت تمام دنيا را از بين ببرند.دنيا نمي پذيرد كه يك اقليت تمام كشورها را ببلعد. بايد اينهادر كارهاي خودشان يك تجديد نظر بكنند.» (صحيفه نور، جلد 18، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي،1365، ص 022(. دكتر محمد رضا حافظ نيا

ص: 1887

امام خميني(ره) و شهيد مدرس (1)

8 چكيده:

اسوه فضيلت

به رغم مدعياني كه منع عشق كنند جمال چهره تو حجت موجه ماست «حافظ» شهيد آيه الله سيدحسن مدرس قله رفيعي از فضيلت، معرفت، خرد ودانش است كه تمامي مسلمانان علاقه مند و شيعيان شيفته حق شخصيت والاي او را به عنوان ستاره اي درخشان نظاره گرند. سخن گفتن ازاين مجتهد گرانقدر جنبه فردي ندارد; زيرا خلق و خوي، شجاعت معنوي و كمالات ملكوتي اش فرهنگي را شكل مي دهد كه از اسلام عزيزمنشا گرفته است. در واقع با تجليل از مدرس ما به همه ارزشهايي ارج مي نهيم كه در وجود اين اسوه فضيلت تجلي داشت. زندگي سياسي آن فقيه نامدار در ميان دو جريان استبدادي قرارداشت. دستگاه ستم پيشه قاجار در باتلاق ستم و استبداد دست و پامي زد و نفس هاي واپسين را مي كشيد كه مدرس از افق ديانت طلوع كردو در صحنه مبارزه هويدا گشت. دراين دوران علف هرزي نيز رشدسرطاني يافت; علف هرزي كه سرانجام مدرس را در محاق بيداد خويش قرار داد و نگذاشت درخشندگي و فروزندگي اش براي جامعه كاملا روشن شود. در اين عصر پراختناق، آزادي مختصري كه مشروطيت ايجاد كرده بود در مصاف با استبداد بي جان شد و تيرگي هاي جفا دوباره به نام مشروطه برجامعه چيرگي يافت. درآن دوران، حضرت امام خميني(ره) كه سنين جواني را سپري مي كرد. باآن هوش و درك

ص: 1888

فوق العاده كه با فروغ ايمان و نورمعرفت به دست آورده بود، اوضاع سياسي اجتماعي روزگار را كاملازير نظر داشت. او اين حقيقت را دريافته بود كه مدرس تنها شخصيت مومني است كه مي تواند برديانت اصرار ورزد، مانع تجاوز و ستم شود و هويت راستين جامعه را حفظ كند. او چنان مشتاق مدرس بودكه از قم به تهران رفت تا وي را ملاقات كند و از نزديك شاهدتلاشهاي پربارش باشد. امام در فرازي از سخنانش مي فرمايد: «... من آن وقت مجلس مي رفتم... براي تماشا ... جوان بودم رفتم. مجلس آن وقت تا مدرس نبود مثل اين كه يك چيزي در آن نيست، مثل اين كه محتوا ندارد. مدرس با آن عباي نازك و با آن ... قباي كرباسي وقتي وارد ... مجلس مي شد. طرح هايي كه در مجلس داده مي شد، آن كه مخالف بود، مدرس مخالفت مي كرد...» در جاي ديگر فرموده است: «... من مجلس آن وقت راهم ديده ام. كانه مجلس منتظر بود كه مدرس بيايد. با اين كه با او بد بودندولي مجلس... احساس نقص مي كرد. وقتي مدرس نبود. وقتي مدرس مي آمدمثل اين كه يك چيزه تازه اي واقع شده(است)... » امام به مدرس و محل بحث هاي علمي مدرس هم تشريف برده، از آن جايگاه چنين ياد مي فرمايد: «... من درس ايشان يك روز رفتم مي آمد در مدرسه سپهسالار

ص: 1889

كه مدرسه شهيد مطهري است حالا، درس مي گفت. من يك روز رفتم درس ايشان مثل اين كه هيچ كاري ندارد. فقط طلبه اي است دارد درس مي گويد. اين طور قدرت روحي داشت. درصورتي كه آن وقت در كوران آن مسايل سياسي بود كه بايد بروندمجلس و آن بساط را درست كند، از آنجا پيش ما رفت مجلس...» حضرت امام به شدت تحت تاثير شخصيت مدرس بود و تقاضا داشت زندگي آن شهيد در ابعاد گوناگون تبيين شود; زيرا مخالفان ومعاندان تبليغ كرده بودند كه روحانيت بايد كنج مدارس و مساجدبرود، مسايل شرعي بگويد و كاري با سياست و اجتماع نداشته باشدتا معنويت خود را از دست ندهد. امام خميني (ع) مدرس را به عنوان نمونه اي معرفي مي فرمايد كه در مقابل استبداد و استعمارايستادگي كرد و در صحنه هاي گوناگون اجتماعي سياسي حضور فعال،همه جانبه، موثر و كارآمد داشت و در عين حال به مقامات معنوي هم دست يافت و معنويت و حالات اخلاقي اش در اوج بود. حضرت امام مي فرمايد: «مساله دخالت در سياست در راس تعليمات انبياست. علماي مااين طور نبودند كه منعزل از سياست باشند. مساله مشروطيت يك مساله سياسي بود و بزرگان علماي ما در آن دخالت داشتند و آن را تاسيس كردند. مساله تنباكو يك مساله سياسي بود كه مرحوم ميرزاي شيرازي انجام داد. در زمانهاي اخير، هم مدرس و هم كاشاني مردسياسي و

ص: 1890

مشغول كار بودند.» به همين دليل، امام خميني(ره)شناخت شهيد مدرس را امري لازم دانسته، خاطرنشان ساخت كه: «اينك كه مدرس با سربلندي از بين ما رفت، برماست كه ابعاد روحي و بينش سياسي و اعتقادي او راهرچه بهتر بشناسيم، زيرا كه او زنده است و الگوي تمامي مبارزان است حق جوست...» پارساي پايدار مدرس با آن جنبه هاي پرجاذبه و نقش ارزنده اي كه در مقطعي تاريخي و حساس به عهده داشت، درتاريخ نهضت معاصر بسيار غريب بود و رگه هاي مظلوميت او در سيره اش قابل مشاهده است. آن كه نام و ياد و شيوه فكري فرهنگي اين شهيد والامقام را احيا كرد،امام رضوان الله تعالي عليه بود. ايشان به طور شگفت انگيزي مجذوب مدرس بود. وقتي طرح نخستين اسكناس جمهوري اسلامي ايران را خدمت امام بردند، امام ذيل تصوير آن مجتهد مبارز نوشت: «سزاوار است كه اولين اسكناسي كه در ايران به طبع مي رسد عكس اولين مرد مجاهددر رژيم منحوس پهلوي باشد.» اين كه حضرت امام(ره)در ميان علماي شيعه و خصوصا معاصران، به آيه الله مدرس عنايت خاصي داشت، صرفا به جنبه هاي سياسي وي ارتباط ندارد; و بي ترديد تربيت هاي الهي، انگيزه هاي خالصانه واخلاق و رفتار مدرس مورد توجه آن روح قدسي قرار داشته است: «...(مدرس)يك چنين مرد قدرتمندي بود، براي اين كه الهي بود،براي خدا مي خواست كار كند، نمي ترسيد...» در بياني ديگر مي فرمايد: «... اسلام مي خواهد انسان درست

ص: 1891

كند،مي خواهد آدم درست كند يك آدم اگر موافق تعليم قرآن درست شودمي بينيد كه يك مدرس از كار در مي آيد...» حضرت امام درفرمايش ديگري ضمن آنكه از بي اعتنايي مدرس به مقام و صراحت بيان و طلاقت لسانش در برابر ستمگران سخن گفته است: «نه اين كه اين را در غياب مي گفت. درحضورشان هم مي گفت. اين جوري بود وضعش. اين چه بود؟ براي اين كه وارسته بود. وابسته به هواي نفس نبود.» در قسمتي از پيام امام خميني(ره)براي بازسازي مرقد آن شهيددر تاريخ 28 شهريور 1363 مدرس به عنوان مجتهدي عظيم الشان،متعهدي برومند و عالمي بزرگوار معرفي شده كه از اظهار حق وابطال باطل دريغ نمي نمود و در فرازي از آن آمده است: «اين عالم... با جسمي نحيف و روحي بزرگ و شاداب از ايمان، صفا وحقيقت و زباني چون حيدركرار رويارويشان ايستاد، فريادكشيد، حق راگفت، جنايت را آشكار كرد... و عاقبت جان طاهر خود را در راه اسلام عزيز و لت شريف نثار كرد و به دست دژخيمان ستم شاهي درغربت به شهادت رسيد و به اجداد طاهرينش پيوست.» حضرت امام در اين سخنان شجاعت، شهامت و اقتدار مدرس را به ديانت پرهيزگاري و پارسايي او مربوط مي داند و شيوه مبارزاتي اش را به روش نخستين امام حضرت علي(ع) تشبيه مي كند; به ديگربيان، اين كه امام يادآور شده است: «ملت ما مرهون مدرس

ص: 1892

است.» به خاطر آن است كه اين شهيد، با كرامت، عزت نفس و علم واجتهادي كه داشت به عنوان اسلام شناس مسلط برمصالح ديني وفرهنگي جامعه مطرح شد. بزرگمردي كه در تاريخ معاصر تحول پديدآورد، روح اتكا به هويت اصيل و اعتماد به نفس را در امت مسلمان ايران احيا كرد و زمينه لازم براي گام نهادن به جاده استقلال وآزادي واقعي را فراهم ساخت. در دوره اي كه زمام امور ملت در دست افرادجاه طلب و دنيازده بود و عوامل استعمار و استكبار خود راقيم مردم تصور مي كردند، اين مرد متدين باتاثيرپذيري از حقايق و مسلمات قرآن و عترت براي رضايت خداوند قيام كرد و يك تنه دربرابر سلطه ايستاد اين خصوصيات سبب شد تا امام مدرس را به عنوان شخصيت پويا و الگو در تمامي اعصار معرفي كند و بفرمايد: «مدرس حالاهم زنده است. مردان تاريخ تا آخر زنده هستند.» ... سعي كنيد مثل مرحوم مدرس را انتخاب كنيد، البته مثل مدرس كه به اين زودي ها پيدا نمي شود. شايد آحادي مثل مدرس باشند... مايه مباهات در مورد مدرس، برخي شرح حال نگاران و مورخان معاصر به سطحي نگري روي آورده، چهره اين شخصيت را چنان ترسيم كرده اند كه اگررضاخان و عواملش را حذف كنيم، عظمت وي بسياركم رنگ مي گردد. حماسه آفريني، شجاعت، فداكاري و ساير ويژگي هاي رفتاري اخلاقي مدرس

ص: 1893

در اين نوشته ها همچون چهره افرادي است كه فردوسي درشاهنامه به معرفي آنها پرداخته است; اشخاص مثبتي چون سياوش وسهراب درشاهنامه بدون افراسياب و رستم چيزي نيستند و خوبها دركنار بدها ظاهر مي شوند; اما حقيقت زندگي مدرس فراتر از اين مسايل بود و در عرصه هاي گوناگون، جبهه مبارزه را گشود. او بااستكبار به مقابله برخاست، از دشمنان دوست نما متنفر بود،روشنفكران خودباخته و بيمار را سخت مورد ملامت قرار داد، درمقابل نمايندگان فرمايشي مجلس ايستادگي كرد و از تمامي اين ميادين پيروز و سرفراز بيرون آمد. نكته ديگر اين كه گروهي به جاي پرداختن به سيماي مدرس و كسب معرفت درباره او به مدح وثناي بي دليلش پرداخته اند و شعر وشعارو بازي باواژه ها را برمفهوم پردازي برتري داده اند. اين گروه مي كوشد ستاره درخشان مدرس را به اسطوره اي افسانه اي تبديل كند;اسطوره اي دور از دسترس كه در هاله اي از تمجيدهاي پررنگ واقع مي شود و جز اهل تخيل كسي قادر نيست وي را الگوي خويش قرار دهد! پس بايد مدرس را از اين راهروهاي تنگ تاريخي بيرون آورد و آن چنان كه بود و زيست معرفي و ارائه كرد. برخي ديگر شخصيت خويش را به اين بزرگمرد تاريخ تحميل مي كنندو گروهي هم متاسفانه اتهامات ناروايي به وي وارد ساخته، مطالب نابخردانه اي در ترسيم چهره مدرس آورده اند. اينان افرادي چون نصره الدوله فيروز را دوست

ص: 1894

مدرس معرفي كرده، گفته اند: مدرس ازشيخ خزعل دفاع كرد و تمايل داشت شاهان و شاهزادگان او را طرف مشورت قرار دهند! غناي قناعت در مقابل اين شيوه نامطلوب و تاريخ نويسي ناميمون، سيره واقعي مدرس نكات ارزنده اي را پيش چشم ما مي نهد كه هركدام مي تواند درسي هدايتگر براي جامعه اسلامي باشد و سند افتخار تشيع و روحانيت شيعه به شمار آيد. حضرت امام خميني(ره)علاقه مندان رابه آن ويژگيها توجه داده است; ويژگيهايي كه ساده زيستي، قناعت و اعراض از مطامع دنيوي بخشي از آنها است. امام مي فرمايد: «منزلش يك منزل محقر از حيث ساختمان و زندگي يك زندگي مادون عادي كه در آن وقت لباس كرباس ايشان زبانزد بود، كرباسي كه بايد از خود ايران باشد مي پوشيد... » «... ايشان باگاري آمد تهران، از قراري كه آدم موثقي نقل مي كرد، آنجا هم يك خانه مختصري اجاره كرد و من منزل ايشان مكرررفتم، خدمت ايشان رضوان الله عليه مكرر رسيدم...» مدرس از همان نخستين روزهاي حيات فكري، فرهنگي و سياسي،زندگي ساده و بي تكلف را برراحت طلبي و رفاه ترجيح داد تابتواند بدون تعلق خاطر به ماديات، رسالتي كه احساس مي كرد به انجام برساند. تخت خوابش حصير، بالشش عمامه، لحافش عبا، لباسش يك پيراهن كرباس و غذايش نان و ماست و آبگوشت بود. در واقع اومبارزه را ازخود شروع كرد و ديو نفس را سركوب ساخت. او

ص: 1895

مي دانست راهي كه برگزيده ترور، تبعيد، زندان، شكنجه و شهادت دارد. بنابراين، از همه چيزگذشت تا موفق گرديد ازجان خود در راه جانان بگذرد. آري، او ستيز با اميال خود را در راس برنامه هايش قرار داد تا بتواند در ميدان مبارزه بيروني تا آخرين نفس استقامت كند. مدرس خود مي گويد: «اگر من نسبت به بسياري از اسرار آزادانه اظهار عقيده مي كنم و هر حرف حقي را بي پروا مي زنم براي آن است كه چيزي ندارم و ازكسي هم نمي خواهم اگر شما هم بار خود را سبك كنيد و توقع را كم نمائيد، آزاد مي شويد...» مدرس و مبارزه با ستمگران در بعد اجتماعي مدرس عقيده داشت تشكيلاتي كه مبناي خود را برزور و ديكتاتوري قرار مي دهد هيچ خير و صلاحي نصيب جامعه و مردمش نمي سازد. او به خوبي مي دانست كه از خود بيگانگي، جهالت و هراس نيروي مولد رشد را متوقف مي كند و جامعه را نوميد و سرخورده مي سازد. به همين دليل از موضع ديانت و مجتهدي پرهيزگار در جهت هويت مذهبي ملت و ايجاد اتكا و اعتماد به نيروي خود در ميان مردم كوشيد و در جهت نفي هرگونه سلطه از صحنه روابط انسانهامردانه مبارزه كرد. امام خميني(ره)در اين باره مي فرمايد: «آن كه درمجلس(باستم)مخالفت مي كرد، جبهه ملي نبود، مدرس بود، نهضت آزادي نبود، مدرس بود كه مي ايستاد و برخلاف آنجا، اينها آن وقت چيزي نبودند،

ص: 1896

كاري نداشتند با اين كارها...»

ص: 1897

امام خميني(ره) يادگار امام كاظم(ع)در روزگار معاصر

24 چكيده: در بيستم جمادي الثاني سال1320ه.ق همزمان با سالروز ميلادخجسته كوثر ولايت دخت گرامي پيامبر(ص) در شهرستان خمين در خانواده علم وجهاد و زهد و سداد فرزندي به دنيا آمد كه نامش را روح الله نهادند.پدر بزرگوارش عالمي مبارز و مجاهدي دلسوخته بود كه همتش حمايت از مردم ستمديده و زجركشيده و خانه اش مامن بي پناهان بود. و سرانجام آن بزرگمرد درمبارزه با ياغيان و طاغيان زمان در حالي كه پنج ماه بيش از ولادت روح الله نمي گذشت به شهادت رسيد. در يتيم اسلام، دوران كودكي و نوجواني را در دامن مطهر مادري نمونه بنام«هاجر» و نزد عمه مكرمه اش سپري كرد و در مكتب برادر بزرگوارش و ديگر اساتيدبه تعلم پرداخت. از كودكي با نبوغي سرشار به فراگيري علم دين همت ورزيد و درسن 18 سالگي براي كسب معارف الهي از مكتب آيه الله العظمي حائري يزدي به حوزه علميه اراك هجرت كرد و با فراگيري علم دين و تهذيب و تهجد در پي يافتن حقيقت ناب سر از پا نمي شناخت و از همان آغاز جواني دل در گرو حق تعالي نهاد و از هرچه رنگ تعلق داشت فاصله گرفت به گونه اي كه مورد تحسين و شگفتي استادان خويش واقع شد. نفوذ كلام قدسي اش كه از سرچشمه فيض ازلي الهام مي گرفت، بزودي از وي استادي توانا و

ص: 1898

مرشدي و مرادي الهام بخش به جامعه ارائه داد. امام خميني(ره) در سال 1300 هجري شمسي همزمان با هجرت استاد عاليقدرش به قم وتاسيس حوزه علميه به اين شهر هجرت كرد. او در 25 سالگي به درجه اجتهاد نائل آمد و در 28 تا 30 سالگي آثار بزرگ و عرفاني خويش (مصباح الهدايه، سرالصلوه،شرح دعاي سحر و ...) را تاليف نمود. حضور متواضعانه اما حكيمانه و مدبرانه اش در دوران زعامت آيت الله بروجردي ومسائل سياسي جاري آن زمان نويد آينده اي روشن در دل عالمان دورانديش و فهيم حوزه ايجاد كرده بود. دفاع حماسي اش از اسلام در برابر دسيسه هاي استعماري كه در كتاب «كشف الاسرار»متجلي شده است. ظهور بت شكني سازش ناپذير را در عرصه مقابله با استبداد داخلي و استعمار خارجي نويد مي داد. پس از رحلت آيت الله بروجردي(ره) فضلاي جوان و خوش فكر حوزه، همچون پروانه درمحفل دانش و زهدش گرد آمدند. آنان در محضر هدايت و درايت آن مرجع نامدار، شكوه احياي اسلام را نظاره مي كردند. سرانجام فرياد تاريخي و افشاگرانه اش در سال 1340 و پس از آن، آفرينش حماسه عظيم 15 خرداد 1342 و مقابله با كاپيتولاسيون و طرحهاي استعماري ديگر و شكست ابهت شاهنشاهي در جبر حاكم آن زمان كه تا اعماق حوزه ها نيز اثر كرده بود فضاي سكوت را در هم شكست و نهضت بزرگ و اسلامي معاصر را بنيان نهاد.

ص: 1899

سازش ناپذيري و اقتدارش در برابر حكومت شاه و تواضع و مردم محوري اش در ميان توده ملت، حماسه اي عظيم در جاي جاي ايران اسلامي پديد آورد، كه در واژه اي زيباهمچون «يا مرگ يا خميني» تفسير مي شد. نهضت امام خميني با شكستن حصار تنگ حاكم بر فضاي آن روز حوزه ها و حضور رهبري در متن زندگي مردم مسلمان و زجر كشيده ايران، از يك سو شكست همه تئوريها وشعارهاي مبارزاتي بيگانه با فرهنگ ديني را صلا داد و از سوي ديگر روح تازه اي دركالبد فقه و فقاهت و دين و سياست دميد. دستگيريها و زندانها و سرانجام تبعيدش به تركيه و عراق هرگز نتوانست در عزم راسخ او كه با خدامحوري و احساس تكليف ديني عجين و همراه بود، خلاي ايجاد كند.شيفتگان زلال كوثرش عاشقانه و مشتاقانه در راه احياء نام و انديشه اش به استقبال شكنجه و اسارت و شهادت مي رفتند. امام خميني در پيگيري اهداف مقدسش در نجف اشرف با تبيين ابعاد ايده حكومت اسلامي و استمرار مبارزه با استعمار و حكومت سلطنتي، زمينه هاي انقلاب عظيم اسلامي را فراهم نمود و در دوازدهم بهمن1357 پس از هجرتهاي مكرر، به آغوش ميهن اسلامي بازگشت و با هدايت بي بديل خويش در روز بيست و دوم بهمن، بزرگترين انقلاب تاريخ معاصر جهان را به پيروزي رساند. ايجاد مراكز و نهادهاي حكومتي و ديني و استقرار نظام

ص: 1900

جمهوري اسلامي و فرماندهي هشت سال دفاع مقدس و هدايت و احياء روح خود باوري در نسل جوان مسلمان معاصر وايجاد روحيه ناب بسيجي، احياء تفكر ديني در جهان معاصر، پيش بيني فروپاشي هيمنه سوسياليزم و ماركسيسم، شكستن ابهت آمريكا در جهان، تبيين اصول ناب اسلام ومبارزه با پيرايه و زنگارهاي استعماري اسلام آمريكايي، ايجاد روحيه آزاديخواهي و احقاق حق رنجديدگان زمين و رنگين پوستان آمريكا و آفريقا و ايجاد هسته هاي مقاومت حزب الله در جهان و در يك كلمه «احياء و اثبات توانايي حاكميت دين وخدا» آثار پر بركت خورشيدي از تبار امام كاظم(ع) است كه در چهاردهم خرداد1368 غروب كرد. او در طول ده سال در حسينيه كوچك جماران همچون قلبي تپنده براي مستضعفين و كانوني خروشان وفريادگر، فراسوي ماهواره ها و ابزارهاي تبليغاتي استكباري اثر گذاشت و انديشه بشر امروز را درنورديد. يادش گرامي و راهش جاودان گرچه واقفيان روزگار نخواهند و روشنفكران وابسته و مرتجع برآشوبند.

ص: 1901

امام خميني(ره)و شهيد مدرس (2)

5 چكيده:

اشاره:

در قسمت نخست اين نوشتار، شهيد مدرس به عنوان قله رفيعي ازفضايل معرفي شد و برخي ويژگي هاي وي همچون پرهيزكاري، پايداري،قناعت و ستيز با ستمگران با عنايت به سخنان حضرت امام(ره)رابرشمرديم. اينك بخش آخراز اين مقاله را مي خوانيد. شجاعت و شهامت مدرس استواري، استحكام، رشد و ترقي جوامع را در ارتباطمستقيم با امنيت آنان مي دانست و از مدافعان آن بود. او براي دستيابي به امنيت در سياست خارجي، شعار موازنه عدمي را مطرح كرد. مدرس در برابر هر قدرتي كه مي خواست به قلمرو اسلامي وجامعه مسلمانان تعدي كند، مي ايستاد و شرق و غرب و داخلي و خارجي برايش تفاوت نداشت. دولت روسيه اولتيماتومي براي ايران فرستادكه اسارت كشور در آن نهفته بود. آنان مي گفتند بايد اين طرح ذلت آور به تصويب مجلس بگذرد. نمايندگان مجلس مردد بودند چه كنند. مدرس اين اوضاع آشفته و هراس آلود را با سخنان خود از بين برد. او در سخنراني خويش گفت: حالا كه بناست از بين برويم چرا خودمان خويشتن را از بين ببريم. امام خميني به اين ماجرا اشاره مي كند و مي فرمايد: «(مدرس)راي مخالف داد، بقيه جرات پيدا كردند و راي مخالف دادند. ردكردند اولتيماتوم را، آنها هيچ غلطي نكردند.... يك روحاني بودكه در مقابل يك چنين قدرت بزرگ ايستاد... ديگران هم جرات كردند...» اگر شرايط آن زمان درست

ص: 1902

ترسيم شود، ارزش پايداري مدرس مشخص مي گردد; زيرا ارتش روسيه به قزوين رسيده بود و دولتيان و اكثرنمايندگان در مقابل دشمن كه در چند كيلومتري مركز حكومت قرارداشت. خود را يافته، آماده پذيرش اولتيماتوم بودند. مدرس باشهامتي كه در ايمان و اتكال به خداوند داشت، هراس را نفي كرد;به استقلال و تماميت ارضي ايران انديشيد; با تكيه بر اعتقادات قوي و قلب سليم بهترين روش را ارائه داد و براي روحانيت شيعه عظمت و افتخار آفريد; افتخاري كه حتي مورخان غربي و نويسندگان روسي بدان اشاره كرده، تاكيد كرده اند كه آذرخش گفتار مدرس درآن كوير وحشت روشني آفريد و در قلب متجاوزان رعب افكند. اين گونه مقاومت ها از سوي مدرس موجب شد تا محبوب مردم گردد و اهالي تهران در دوره بعدي مجلس به وي راي دهند. از سوي ديگر، وقتي رضاخان سر سختي هاي مدرس را ديد، نابودساختن وي را در راس برنامه خود قرار داد. امام خميني در اين باره مي نويسد: «او (رضاخان) با مرحوم مدرس روزگاري گذراند و تماس خصوصي داشت و فهميد كه با هيچ چيز نمي توان او را قانع كرد نه باتطميع و نه با تهديد... از او حال علماي ديگر را سنجيد و تكليف خود را براي اجرا كردن نقشه هاي ارباب هاي خود فهميد...» نفي نيرنگ مدرس از اينكه قدرتهاي داخلي و خارجي دور از

ص: 1903

عقل و منطق باسلاحهاي مخرب نظامي و فرهنگي به مردم ستم مي كنند و اجازه نمي دهند آنان مسير ايماني و عقلاني خويش را طي كنند، بسيارمتاسف بود. امام خميني در اين مورد چنين مي فرمايد: «مرحوم مدرس رحمه الله عليه آن طوري كه من شنيدم كه ايشان گفتند كه شيخ الرئيس مي گفته است كه من از گاو مي ترسم براي اين كه شاخ دارد و عقل ندارد اين يك مسئله است... گاو شاخ دارد و عقل ندارد، قدرت دارد، عقل ندارد. اينهايي هم كه در دنيا الان فسادراه مي اندازند از همان سنخ هستند كه شاخ دارند و عقل ندارند،قدرت دارند. انسانيت ندارند...» حضرت امام خميني، ضمن تاكيد بر اينكه بايد از حوزه هاي علميه يك عالم به تمام معنا متعهد بيرون بيايد و مركز انسان سازي دراين جايگاه و دانشگاه باشد، مي فرمايد: «انسان حاضر نمي شود كه كشور خودش را تسليم كند به غير...، حاضر نمي شود كه تحت ذلت برود و اسارت. آنها هم از انسان مي ترسند.... رضاخان از مدرس مي ترسيد براي اينكه انسان بود...» رضاخان رقيب خودش را مدرس مي دانست كه وقتي كه مي ايستاد و صحبت مي كرد، متزلزل مي كرد همه را، يك انسان بود...» در جاي ديگر مي فرمايد: «آن روزي كه رضا شاه آمد و آن همه كارها را كرد، باز يك آخوند بود كه توي مجلس، به اسم مدرس رحمه الله عليه مقابلش ايستاد و مي گفت كه نه. هيچ كس نبود،مدرس

ص: 1904

بود و چند نفر هم كه اطراف او بودند. ديگر در تمام مملكت هيچ قدرتي در مقابل او نمي ايستاد.» امام تاكيد مي فرمايد وقتي شخصي مطابق تعليمات قرآني پرورش يابد و به دستورهاي ديني عمل كند، چون مدرس تربيت مي شود: «....يك مدرس مثل يك گروه است جلوي قدرت رضاخان... باپيرمردي خودش مي ايستد جلويش را مي گيرد و جلو شوروي (سابق) كه مي خواستند به ايران حمله كنند مي گيرد. » جمهوري خواهي آرزوي موهوم و فريبنده اي بود كه در ذهن مخدوش رضاخان ريشه دوانيد و با دست استعمارگران انگليس آبياري شد. وي به ظاهر خود را خادم مردم معرفي مي كرد، ولي در باطن مي خواست بانام جمهوري راه را براي نفوذ بيگانگان هموار كند. شهيد مدرس زودتر از همه خطر اين آشوب را حس كرد، در پي چاره بر آمد. اين نيرنگ را خنثي كرد. رضاخان كه خود را تنها و درمانده ديد.در 18 فروردين 1303 مفتضحانه به بومهن رفت. افرادي چون مصدق وعلي دشتي دوباره وي را به صحنه سياست آوردند تا به ظلم و خيانت خويش ادامه دهد. امام در خصوص اعتراض مدرس به جمهوري رضاخاني مي فرمايد: «پيشترها مجلس شوراي ملي آقايان اگر يك كلمه از طرف دولت انگلستان اشاره مي شد كه بايد فلان كار را انجام بدهيد،احتمال اين كه مخالفت بكنند نداشتند... رضاخان مي خواست كه جمهوري درست كند و مدرس مخالفت مي كرد. مي دانست كه مي خواهد

ص: 1905

حقه بزند و مردم را بچاپد. فقط مدرس ايستاد و جلوي او راگرفت....» امام خميني درباره روابط مدرس و رضاخان به خاطره اي جالب اشاره مي كند و مي فرمايد: «....يك وقتي (رضاشاه) در يك سفررفته بود، يك سفري كه مورد خطر شايد بود. مرحوم مدرس رحمه الله عليه كه آن روز مخالف با رضا شاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود كه من دعا كردم به شما در اين سفر كه سالم برگرديد. خيلي خوشحال شده بود كه مدرس (به عنوان مخالف او) به او دعا كرده. گفت: دعا كرديد؟ خوب ايشان گفته بود آخرنكته دارد. اين است كه اگر تو در اين سفر مرده بودي، همه اموال ما (ملت ايران) از بين رفته بود. مي خواهم زنده باشي تااموالمان را پيدا كنيم.» در سال 1361، امام خطاب به هيات وزيران فرمود: «تاريخ مرحوم مدرس را ديده ايد كه يك سيد خشكيده لاغر با لباس كرباسي يك همچو آدمي در مقابل آن قلدري كه هر كس وقت را درك كرده باشدمي داند كه زمان رضاشاه غير زمان محمد رضا شاه بود.... در مقابل او همچو ايستاد در مجلس و در خارج مجلس كه يك وقت گفته بود: سيد! چه از جان من مي خواهي؟ گفته بود كه: مي خواهم تو نباشي.» مخالفت مدرس با رضاخان به سبب استبداد و قلدري رضاخان نبود،او در

ص: 1906

اعماق اعمال رضاخان نكته خطرناك تري مي ديد كه از اين اموربسيار وخيم تر بود. به نظر وي، رضا خان مزدور خارجي بود وانگليس مي خواست به وسيله وي سلطه خود را بر ايران تحكيم بخشد ودر مقابل شوروي ديروز كمربند امنيتي ايجاد كرده، منافع غرب رادر منطقه تامين كند. آنها مذهب و علماي شيعه را سد راه اين نقشه خطرناك مي ديدند و بر آن بودند به وسيله رضاخان تقدس زدايي كرده، به ارزشها هجوم برند و روحانيت را تضعيف كنند. مدرس خوددرباره مقابله با رضاخان مي گويد: «اختلاف من با رضاخان بر سركلاه و عمامه و اين قبيل مسائل جزئي مثل نظام اجباري نيست. من در حقيقت با سياست انگلستان كه رضاخان را عامل اجراي مقاصداستعماري خود در ايران قرار داده مخالفم. من با سياستهايي كه آزادي و استقلال ملت ايران و جهان اسلام را تهديد مي كند، مبارزه مي كنم. راه و هدف خود را مي شناسم. در اين مبارزه هم پشت سر خودرا نگاه نمي كنم كه شما يا كسان ديگر همراهي مي كنيد يا نه. لازمه مبارزه در اين راه از خود گذشتگي و فداكاري است...» تنها در تنگنا مدرس پاكدامن، ثابت قدم و تهي از كينه جويي بود و هيچ وقت احساسات را در سياست دخالت نمي داد.اين ويژگي سبب مي شد رفتاري حساب شده با قدرتمندان داشته باشد. آيت الله حاج شيخ محمد رضا طبسي مي گويد: «يك روز عيد

ص: 1907

غديراز قم به تهران رفتم و خدمت مرحوم آيه الله مدرس رسيدم. ايشان نشسته بودند و مردم فوج فوج براي ديدن و دست بوسي شان مي آمدند وعيد را تبريك مي گفتند. در اين بين، يك شخص عينكي از طرف حكومت آمد و گفت: دستور داده اند دو نفر دو نفر براي ديدن شما بيايندكه اينجا شلوغ نشود. مرحوم مدرس با تندي به خدمتكار خودفرمودند: عموغلي! اين شخص را بيرون كن. بعد فرمودند: او غلطكرده چنين گفته است. بعد رو كردند به ما و گفتند: او(رضاخان)براي سردار سپه خوب است نه براي شاهي. او همانگونه كه فروتني را درجاي مناسب اعمال مي كرد، هركجالازم مي ديد غرور و نخوت حكومتيان و قدرتمندان را به بازي مي گرفت; براي مثال وقتي فرمانفرما باآن موقعيت سياسي كه دردستگاه حكومت داشت. نزد مدرس مي رفت، قليان دستش مي داد ومي گفت: شما آبش را بريز تامن آتشش را درست كنم! همين رفتار ساده به فرمايش حضرت امام خميني(ره)موجب شكست غرور فرمانفرما مي شد. امام، پس از نقل ماجراي مذكور، مي افزايد: «... اين براي اين بود كه برخورد با اين مغزهاي فاسد، گاهي بايد طوري باشد كه اول طمع نكنند به آن طرف. اگر چنانچه باتواضع و خضوع و آن طوري كه آن وقتها متداول بود رفتار مي كردند،او طمع مي كرد كه اگر چنانچه مطلبي دارد تحميل كند. اما وقتي برخورد اين طوري بود،

ص: 1908

ساده ولي كوبنده، ديگر نمي توانست به اوتحميل كند مطلبي را...» آنچه در مبارزات شهيد مدرس با استبداد و استكبار به عنوان يك واقعيت تلخ مطرح است، تنهايي او است. روزي از مدرس پرسيدند: شما كه چنين تنها شده ايد و همواره زيرنظريد، با چه دل و جراتي با اين شدت با رضاخان مخالفت مي كنيدو مشت به سندان مي كوبيد؟! پاسخ داد: من در تمام عمرم هر تصميمي گرفتم دنبالش رفتم ووظيفه خود مي دانم كه با هرگونه حكومتي كه موازين اسلامي رامراعات نكند، مبارزه كنم. آيت الله حاج شيخ محمدرضا طبسي در باره تنهايي مدرس مي گويد: «مرحوم مدرس در مدرسه سپهسالار(شهيد مطهري كنوني)در شبستان زيرساعت تدريس مي فرمودند. من هم گاهي موفق مي شدم از قم به درس ايشان مي رفتم. روزي در جلسه درس نامه اي خدمت ايشان آوردند، آن را ملاحظه كردند و با آگاهي از مضمونش به گوشه اي پرت نمودند وفرمودند: اعتنا نكنيد. گويا اين نامه از سوي دستگاه حكومت ياخود رضاخان بود. بعد با يك دنيا تاسف فرمود: چكار كنم؟ اگرپنج نفر مثل خودم مي داشتم، با اين كفش دهانش را خرد مي كردم.» البته قاطعيت و صراحت مدرس موجب نمي شد به كسي توهين كند. امام خميني(ره)ضمن تاييد سياست مدرس در آن دوران، روش انفعال سياسي ديگران در مقابل رضاخان را مورد انتقاد قرارداده، مي فرمايد: «... در همان زمان يكي از اشتباهات اين

ص: 1909

بودكه مردم يا آنهايي كه بايد مردم را آگاه كنند پشتيباني از مدرس نكردند. مدرس، تنها مرد بزرگي بود كه با او مقابله كرد وايستاد و مخالفت كرد... در آن وقت باز جناح هايي مي توانستند كه پشت سر مدرس را بگيرند و پشتيباني كنند و اگر پشتيباني كرده بودند، مدرس مردي بود كه با منطق قوي و اطلاعات خوب و شجاعت وهمه اينها موصوف بود و ممكن بود كه در همان وقت شر اين خانواده(خاندان پهلوي)كنده بشود و نشد.» امام خميني(ره)به تنهايي مدرس در نبرد با رضاخان چنين اشاره مي كند: «... آن روزي كه رضاشاه آمد و آن همه كارها را كرد يك آخوند بود توي مجلس به اسم مدرس كه مقابل (رضاخان) مي ايستاد ومي گفت كه نه. هيچكس نبود. مدرس بود. چند نفري هم اطراف اوبودند. ديگر هيچ قدرتي در تمام مملكت در مقابل وي نمي ايستاد.(اما)مدرس در مقابل رضاشاه و نه گفت...» امام(ره)معتقد بود كه هيچ كدام از گروههاي ملي و مذهبي حمايت لازم را از مدرس به عمل نياوردند و تنهايي مدرس موجب شد رژيم پهلوي به رشد سرطاني اش ادامه دهد. افزون براين، حضرت امام(ره)يادآور مي شود مدرس نه تنها در مبارزه بلكه در نوع تفكرنيز تنها بود: «...اگر در هر شهري و استاني چند نفر موثر،افكار مثل مرحوم مدرس شهيد را داشتند، مشروطه به طور مشروع وصحيح پيش مي رفت و قانون اساسي با متمم آن

ص: 1910

كه حاج شيخ فضل الله در راه آن شهيد شد. دستخوش افكار غربي و دستخوش تصرفاتي كه در آن شد، نمي گرديد و اسلام عزيز و مسلمانان مظلوم ايران آن رنجهاي طاقت فرسا را نمي كشيدند...» فرجام فداكاري جو اختناق و سركوبي شديد آن زمان ارتباط شهيد مدرس را بامردم بسيار كاهش داد. رژيم رضاشاه سرانجام در 27 رمضان سال1356 ه .ق. مصادف با دهم آذر 1316 ه .ش آن مجتهد بزرگ را به شهادت رساند. تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، مزار شهيد مدرس در كاشمر درهاله اي از غربت زيارتگاه عاشقان حقيقت بود. در طول سالهاي اختناق، تنها يك ستون آجري كه به وسيله مردم برپا شده بود.نشان دهنده آرامگاه اين سيد بود. در اين سالهاي هراس و وحشت،مردم به پيروي از زندگي ساده و بي پيرايه شهيد مدرس كه غالب روزها نان وماست مي خورد. بعد از ظهر روزهاي چهارشنبه در مزارش نان و ماست توزيع مي كردند و زير سايباني كه در دهه 1330ه . ش ساخته شده بود، يادش را گرامي مي داشتند. با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي، بزرگداشت شهيد مدرس در راس برنامه هاي اساسي نظام جمهوري اسلامي قرار گرفت. حضرت امام خميني(ره)توليت وقت آستان قدس رضوي را مامور تعمير و احياي مقبره آن شهيد والامقام ساخت. در فرازي از حكم امام(ره) چنين آمده است: «...اميداست ايشان(آيت الله واعظ طبسي)به وجهي مناسب با شخصيت آن بزرگوار اين

ص: 1911

خدمت را... به اتمام برسانند و موجب رضايت خداوند متعال و خشنودي حضرت رضا(ع)و فرزند عزيزش حضرت بقيه الله ارواحنا لمقدمه الفداء را فراهم نمايند...» بدين گونه تلاشي ارزشمند براي گرفتن غبار از مرقد غريب اين مبارز نستوه آغاز گرديد و عمليات اجرايي ساختمان اصلي آرامگاه شروع شد.(در سال 1363(درسال 1367 اين محل شامل نه رواق و محل اصلي به دست مبارك مقام معظم رهبري كه در آن زمان رئيس جمهوري اسلامي ايران بود. مورد بهره برداري قرار گرفت و تحويل اوقاف شد. به دليل مشكلات موجود، ائمه جماعات، خصوصا امام جمعه كاشمر ومردم اين سامان، اصرار داشتند، توليت آرامگاه به آستان قدس رضوي تفويض گردد. حضرت آيت الله خامنه اي خواست آنان را اجابت فرمود و در چهارم مرداد 1373 آيت الله واعظ طبسي را به توليت آستانه و آرامگاه شهيد مدرس منصوب فرمود. با اين حكم طرح جامع آرامگاه آغاز شد. اكنون آرامگاه مدرس با بارگاه مشهورترين امامزادگان كشوربرابري مي كند. وقتي انسان در آن مجموعه قرار مي گيرد، به ياداين جمله وي مي افتد كه خطاب به رضاخان گفت: «قبر من هرجا كه باشد زيارتگاه مردم مي شود اما تو در جايي مي ميري كه نه آب باشدو نه آباداني.»

ص: 1912

امام خميني; احياگر گذار معنوي

اشاره

11 چكيده: چارچوب كلي وجه مشترك همه احياگران اسلامي در دغدغه دين داشتن است. آنان گسستي را بين اسلام و جامعه احساس مي كنند كه مشاهده آن براي ديگران مقدور نيست يا لااقل به شكل بحراني درك نمي كنند. اين گسست ممكن است در مقام انديشه و برداشت جامعه از اسلام باشد و نيز ممكن است كه عميق تر شده و عرصه سياست و معيشت مسلمانان را نيز شامل شود. در اين صورت، منطق احياءگري از سطح گفتمانهاي نظري فراتر رفته و ناظر بر عمل اجتماعي مي شود. بنابراين، احياگري ديني، هر دو عرصه فكر و عمل را در بر مي گيرد. يعني كار ويژه احياگري معطوف به گسست فكري و عملي مسلمانان از آيين اسلام است; گسست از فضاي فكري و اجتماعي معنوي و آخرت گرايي به فضاي دنيوي و عرفي گرايي، احياگران ديني در جهت زدودن اين گسست و تغيير جهت دادن كنشهاي فكري و عملي مسلمانان به سمت حقيقت ناب الهي، تلاش مي كنند. پس كار ويژه آنان عبارت از اصلاح و تحكيم موقعيت ايماني و بسط معنويت در فضاي فكري و اجتماعي جامعه اسلامي است. از تعريف كارويژه احياگران ديني، دوره تاريخي و موقعيت اجتماعي كه در آن به سر مي برند، روشن مي گردد. احياگران در عصر گسستهاي معنوي، يا به تعبير دقيقتر

ص: 1913

در عصر بحران معنويت و عبوديت به سر مي برند. در چنين عصري، جامعه و محييان در موقعيت تشديد فرآيندهاي دنيوي و غير ديني شدن قرار دارند. بر مبناي مختصات تاريخي و موقعيتي احياگران، مي توان گفت كه كار ويژه آنان نوعي رويارويي مستقيم با فرآيندهاي عرفي كننده (دنيوي ساز) است. بر همين اساس است كه جمع بين احياگرايي و عرفي گرايي را تمناي محال مي دانيم. زيرا اين دو جريان، در جهت كاملا مخالف و متضاد حركت مي كنند. عرفي گرايي در هر دوره و موقعيتي، مصداق خاصي دارد و به يك شكل ظاهر نمي گردد. از اين رو، عرفي گرايي نيز همانند احياگري ديني، صورتهاي نوعي مختلفي را شامل مي شود. با وصف اين، در اين جهاني شدن و دنيوي شدن اشتراك دارند. لذا ظهور احياگران ديني در هر دوره تاريخي، نقطه عطفي بر حركت آرمان خواهي ديني و معنويت طلبي بشر است و نمي توان نهضتهاي احياگرايانه ديني را نفي كننده يكديگر دانست. از سوي ديگر، تجربه عرفي گرايي (اين جهاني شدن) بشر را به دو رويكرد كلي مي توان صورت بندي كرد. رويكرد نخست آن است كه انسان و جامعه ديني در همان عالم قدسي به سر مي برد. ليكن عالم قدس عرفي شده است. در چنين حالتي، تمام اقشار جامعه ديني، هرگز تصور نمي كنند كه در عالم و فضاي غير قدسي زندگي

ص: 1914

مي كنند. بلكه آنها مفاهيم و الگوهاي رفتاري خود را مستند به آموزه هاي ديني مي دانند. ليكن در همين فضاي قدسي، احساس دلتنگي و واماندگي از عروج معنوي مي كند. او علوم ديني رايج را وسيله مناسبي براي زندگي شورمندانه قدسي نمي داند. اما در رويكرد دوم عرفي گرايي عالم قدسي جامعه، قدسي زدايي مي شود. ديگر با جهان قدسي عرفي شده روبرو نيست بلكه با جهان عرفي غير قدسي مواجه است. فرآيند قدسي زدايي ، انسان را از عالم قدسي خارج كرده و او را وادار يا علاقمند به زندگي اين جهاني غير قدسي مي كند. در رويكرد اول، تفسير قدسي بر تمام شئون بشري حاكم است. ليكن همان تفسير قدسي، عرفي شده است. اما در رويكرد دوم، سخن از كنار گذاشتن تفسير قدسي است، چه اين تفسير قدسي عرفي شده باشد يا نباشد در رويكرد اول، دين عرفي شده نقشها و مناسبتهاي فردي و اجتماعي را تعيين مي كند. اما در رويكرد دوم، تفكر عرفي است كه نقش و جايگاه دين را معلوم مي سازد. از اين رو، دين را نهادي در كنار ساير نهادهاي عرفي تلقي مي كند. در رويكرد اول، معرفتهاي عرفي شده تماما درون ديني است و گفتمان بيرون ديني مفروض نيست. هرگونه تعامل معرفتي و غيرمعرفتي درون ديني است. اما در رويكرد دوم، فرض آن است

ص: 1915

كه معرفتهاي بشري به درون ديني و بيرون ديني منقسم شده است. وجه بارز غير قدسي بودن معرفت ديني آن است كه وابسته به معرفتهاي بشري بيروني است و از آنها تغذيه فكري مي كند. بررسي تاريخي تجربه عرفي گرايي نشان مي دهد كه رويكرد دوم متاخر از اول است. بر همين اساس ممكن است رويكرد اول بستري مناسب براي پيدايش رويكرد دوم فراهم سازد. علاوه ممكن است جامعه اي با هر دو رويكرد عرفي گرا مواجه باشد. در اين صورت، نوعي تقابل و رويارويي بين آن دو پيش مي آيد. ليكن چون تفاوت بنيادي بين اين دو رويكرد برقرار نيست; نمي توان چنين تقابلي را جدي گرفت. زيرا بنا بر هر دو رويكرد، دينداران را از حضور فعال ديني در عرصه هاي سياسي و اجتماعي باز مي دارد. احياگران به حسب ميزان دركشان از دين ناب (غير عرفي) و با ملاحظه نوع و ميزان عالم عرفي شده، وارد عمل شده و از منطق احياگري ديني در جهت عرفي زدايي و بسط معنويت در جامعه تلاش مي كنند. در حقيقت احياگران ديني راه گذار جامعه به معنويت و عالم قدسي را هموار مي سازند. چنين تلاش مقدسي براي آن دسته از احياگران ديني كه در جامعه به سر مي برند كه با هر دو رويكرد روبروست، دشوارتر و پيچيده تر است. او دو

ص: 1916

نوع گسست دنيوي را مشاهده مي كند; آنگونه كه جامعه مذهبي به دو نيم تقسيم شده است. پاره اي از دينداران وابستگي خود را به عالم قدسي حفظ كرده اند. ليكن آنان به فضاي معنوي دل بسته اند كه ميان تهي و فاقد ظرفيت عروج معنوي است. پاره ديگر جامعه، تعلقات ايماني خود را به عالم قدسي از دست داده و در جهان غير معنوي زيست مي كنند. بنابراين، احياگر ديني با دو رويكرد عرفي و با دو تيپ اجتماعي اين جهاني شده مواجه است. او از طرفي مي بايست پاره غير ديني شده جامعه را به عالم قدسي و معنوي گذر بدهد و از سوي ديگر، بايد تلقي جامعه مذهبي از فضاي قدسي را اصلاح نموده و به آن غنا ببخشد. از اين رو، ساز و كاري كه او انتخاب مي كند، مي بايست پاسخگوي هر دو موقعيت عرفي گرايي باشد. چنين راهكاري، هم بايد طريق گذار معنوي باشد و هم غني كننده فضاي معنوي باشد. بنابراين، «گذار معنوي» ، نوعي گذار تاريخي به گذشته نيست تا از آن به «رجعت انتقادي» تعبير شود. (1) زيرا عالم غير قدسي (دنيوي) ست كه صبغه زماني و مكاني دارد و جنبه تاريخي پيدا مي كند. اما عالم قدسي، امر فرا دنيوي است و صبغه تاريخي ندارد. بله، اگر «رجعت» به معناي بازگشت به معنويت

ص: 1917

و قدسي گرايي باشد، چنين سخني پذيرفتني است. البته، طبيعي است كه نيروهاي فكري عرفي گرا به اتفاق دستگاه عملياتي خود در مقابل تلاش مقدس احياگران مقاومت نموده و به روشهاي مختلف با سنت «معنويت خواهي» را مورد تهديد قرار مي دهند. طبيعي است كه هر قدر اين تقابل جدي تر و رودرروتر باشد; ضمن شفاف تر شدن گفتمانهاي طرفين، متصلب تر نيز مي شوند. طرح مساله جهان اسلام از ديرباز، با مذاهب اسلامي مختلفي مواجه بوده است اما از ميان آنها، يگانه مذهبي كه ماهيت غير عرفي دارد، مكتب تشيع است. سيره اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام و پيروان راستين آنان، همواره بر سنت «معنويت خواهي» تاكيد داشته و در اين راه از جان و فرزند و مال خود گذشته اند. البته اثبات اين مطلب، مجال ديگري را مي خواهد تا بر همگان غير عرفي بودن مكتب تشيع روشن گردد. همين اندازه مي توان اشاره نمود كه آن چيزي كه تشيع را مبدل به يگانه مذهب غير عرفي كرده، عنصر «شريعت» مداري آن است. زيرا در اسلام تنها طريقي كه براي گذار به عالم قدسي و معنوي وضع شده، «شريعت» است. و شيعه از آغاز تا كنون، تمام معارف الهي را بر مدار «شريعت» تعيين كرده است. لذا، تمام تلاش عالمان شيعي بر تحكيم مباني شريعت خواهي مسلمانان، معطوف بوده است.

ص: 1918

به همين دليل است كه برخي از شيعيان كه گرايش عرفي (دنيوي) پيدا مي كنند از مباني اصيل تشيع فاصله گرفته و فقه غير شيعي را بر فقه عالمان شيعي ترجيح مي دهند. (2) بنابراين، تفكر شيعي در طول تاريخ اسلام، طلايه دار جريان معنويت خواهي ضد دنيوي بوده است. و كوشش احياگران شيعي، در هر دوره اي از تاريخ اسلامي نقطه عطفي بر همين جريان است. از اين رو، مرتفع ترين افق براي شناخت عظمت و عمق نهضت امام خميني (ره) ، منظر احياگري ديني و ضد عرفي گرايي تشيع است. از اين افق معرفتي، كاملا مي توان كار ويژه و راهكارهاي اساسي امام راحل را معلوم ساخت. از نگاه ژرفكاوانه امام خميني (ره) روند فكري و موقعيت سياسي و اجتماعي جوامع اسلامي، به ويژه جامعه ايراني، در جهت معنويت خواهي و حضور فعال در عالم قدسي نيست. مهم تر آنكه امام با هر دوگونه رويكرد عرفي مواجه بود و اين وضعيت، كار احياگرايانه امام راحل را پيچيده تر و دشوارتر ساخته بود. امام با جامعه عرفي شده چند پاره روبرو بود. پاره اي از جامعه كه بر ماندن در عالم قدس پايبند بودند، فاصله زيادي با مفاهيم و الگوهاي رفتاري ناب اسلامي داشتند. تلقي عرفي شده آنان از مفاهيم و آموزه هاي اصيل اسلامي، مانع بزرگي براي حضور فعال و تحول ساز آنان

ص: 1919

در عرصه هاي فكري، سياسي و اجتماعي شده بود. از اين نوع تلقي درون ديني مي توان با عنوان «تحجرگرايي» تعبير كرد. پاره ديگر جامعه كه از عالم قدسي خارج شده يا در آستانه خروج قرار گرفته بودند، علاقه و وابستگي چنداني نسبت به مفاهيم و آموزه هاي اصيل اسلامي از خود نشان نمي دادند. از اين نوع گرايش بيرون ديني مي توان با عنوان «غربزدگي» و «غربگرايي» ياد كرد. زيرا تمدن غربي، پيشرفته ترين شكل عرفي گرايي بيرون ديني است. بنابراين، تماميت و كمال احياگري امام خميني (ره) آن است كه معطوف به هر دو رويكرد عرفي گرايي باشد. امام راحل مي بايست، از سويي اين پارگي فكري و رفتاري را از بين ببرد و جامعه اي يكپارچه به وجود آورد و از سوي ديگر آنچنان فضاي معنوي شورمندانه اي ايجاد كند كه باعث حضور فعال مسلمانان در تمام عرصه هاي انساني بشود تا به اين وسيله سند ديگري از دين مترقي اسلام باشد. پس فرايند معنويت خواهي امام خميني (ره) را مي توان به گذار پيروان هر دو رويكرد به عالم قدسي يا اسلام ناب، تعبيركرد. از اين رو امام (ره) ; فقيه دوران گذار از دنياي غيرقدسي به جهان معنويت است. مطالعه جريانات فكري و سياسي هر يك از اين دو رويكرد دنيوي در تاريخ معاصر ايران براي روشن تر شدن ابعاد و زواياي ناشناخته

ص: 1920

احياگري امام خميني (ره) مؤثر است. ليكن در اين گفتار به تفسير امام از دوره و موقعيت خود اشاره مي كنيم. سپس مسئله اساسي آن است كه راهبرد نظري و عملي امام راحل (ره) چيست و اين راهبرد با كدام درون مايه هايي فرايند گذار به معنويت را هموار مي سازد. امام و مسئله تحجرگرايي امام خميني (ره) «تحجرگرايي» را نمادي از رويكرد اول عرفي گرايي دانسته كه به عنوان الگوي فكري و رفتاري در جامعه سنتي ايران، جا افتاده بود. انسان متحجر در عالم قدسي به سر مي برد، ليكن اين عالم از هر گونه محتواي معنوي خالي است. در چنين عالمي بسياري از آموزه هاي اسلامي مرده است، آموزه هايي نظير جهاد با ظلم، شهادت طلبي، اهتمام به امور سياسي و اجتماعي مسلمانان، برپايي قسط و عدل، اجراي حدود اسلامي، تحقق حج ابراهيمي، مبارزه با دشمنان اسلام و غيره. روحيه تحجرگرايي، خواهان آن نوع معنويت است كه به هزينه چنداني نياز نداشته باشد و در تقابل جدي با عافيت طلبي و راحت طلبي قرار نگيرد. باطن شريعت اسلامي كاملا مغفول است و تنها ظاهر آن جذابيت دارد. نگاه متحجرانه به احكام اسلامي، معامله گرانه است نه عابدانه. در نگاه عابدانه، انتظار پاداش داشتن معنا ندارد. زيرا، در حقيقت، عبوديت كسب وجود از خالق هستي است. طبيعي است كه انسان عابد

ص: 1921

براي دريافت وجود از منبع فيض به هر نوع فداكاري دست مي زند. اما در نگاه معامله گرانه، فرد حاضر به مخاطره و پرداخت هزينه بالا نيست. بنابراين او نمي تواند به عمق عبوديت پي ببرد و بر همان وضعيت قشري گرايي باقي مي ماند. قشري گرايي ديني با سلطنت موروثي سازگاري دارد و از سياست گريزان است و شعار «جدايي دين از سياست» را نصب العين خود قرار داده است. از اين رو، در دنياي معاصر، تحجرگرايي زمينه ساز رويكرد دوم در جوامع سنتي است. و به همين دليل است كه نظامهاي سياسي مدرن، نه فقط مخالف با تحجرگرايي نيست كه مبلغ و حامي آن است. امام خميني. . . ، پايگاه فكري قشري گرايي ديني را به گروهي از روحانيون حوزه هاي علميه نسبت مي دهد كه به واسطه منزلت ديني كه در ميان قشرهاي سنتي پيدا كرده اند، توانسته اند روحيه تحجرگرايي و همنشيني و هم آوايي با حكومتهاي طاغوتي را رواج دهند. به زعم امام، اين دسته از «آخوندهاي درباري» ، رهبران فكري مقدس نماهايي هستند كه تيشه به ريشه اسلام مي زنند. آخوندهاي فرومايه درباري كج فهماني كه حتي با تشكيل حكومت اسلامي مخالف و آن را از حكومت طاغوت بدتر مي دانند. بازيگراني كه براي عقب نگه داشتن مسلمانان و بازكردن راه براي غارتگران و سلطه جويان، اسلام را در كنج مساجد و

ص: 1922

معابد محصور نموده اند و اهتمام به امور مسلمين را بر خلاف اسلام و وظايف مسلمانان و علماي اسلام معرفي مي كنند. و مع الاسف دامنه تبليغات گمراه كننده به قدري بوده و هست كه دخالت در هر امر اجتماعي و سياسي را در جامعه مسلمين بر خلاف وظايف روحانيون و علماي دين مي دانند و دخالت در سياست را گناهي نابخشودني مي خوانند و فريضه نماز جمعه را به يك صورت خشك، مقصور كرده و تجاوز از اين حد را ضد اسلام مي دانند. (3) در حوزه هاي علميه هستند افرادي كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمدي فعاليت دارند، امروز عده اي با ژست تقدس مآبي چنان تيشه به ريشه دين و انقلاب و نظام مي زنند كه گويي وظيفه اي غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان احمق در حوزه هاي علميه كم نيست. طلاب عزيز لحظه اي از فكر اين مارهاي خوش خط و خال كوتاهي نكنند، اينها مروج اسلام آمريكايي اند و دشمن رسول الله. (4) امام و مسئله غربگرايي امام خميني (ره) ، تجلي رويكرد دوم عرفي گرايي را در غربزدگي و غربگرايي مي دانست كه در قشرهاي مدرن جامعه ايراني نهادينه شده بود. تمدن غربي، اساسا فاقد درون مايه هاي معنويت خواهانه است. و غربگرايي گذار از عالم قدسي به جهان دنيوي است. به همين دليل، امام، غربگرايان و غربزدگان

ص: 1923

را متحجر و مقدس مآب نمي ناميد، بلكه آنان كساني هستند كه از اسلام گذر كرده و رو به فرهنگ غربي آورده اند. و راه ترقي و تمدن را در «غربي شدن» مي دانستند. از اين رو، آنان با حمايت دولت مطلقه مدرن پهلوي پروژه تغيير فرهنگ اسلامي را با عنوان برنامه «نوسازي» به راه انداختند. «فرهنگ ما را طوري كردند كه ما همه چيزمان الان عوض شده، غربي شده، وقتي هم حرف مي زنيم حرفمان غربي است» . (5) عقب ماندگي را در اسلام خواهي مي ديدند و «فرنگي شدن» را نشانه ترقي و منزلت اجتماعي مي دانستند. ليكن به زعم امام خميني (ره) ، پيامد سياسي و اجتماعي گذار جامعه ايراني از فضاي تفكر اسلامي; غربي شدن نبوده كه «فرنگي مآبي» بوده است. گرچه پاره اي از جامعه ايراني با مدرن شدن، از عالم قدسي گذر كرده; ولي محتواي تمدن غربي را نتوانستند در درون خود جذب كنند. آنچه از غرب در خود جذب كرده بودند، غربزدگي و فرنگي مآبي بود. ما تمدن غربي را نياورديم بلكه «شبه تمدن» ميان تهي را با شعارهاي تجددطلبانه وارد كرديم. عوامل انتقال چنين رويكردي، دانشگاهها و اساتيد غربزده است: در ايران بنابر اين بوده است كه يك فرهنگ وابسته، فرهنگ وابسته به معناي اينكه، يك فرهنگي داشته باشيم ما، دانشگاه

ص: 1924

داشته باشيم، نگويند دانشگاه نداريم، دانشكده، دانشگاه دانشسرا همه اين الفاظ موافق با فرم تمدن، الفاظش را داشته باشيم، لكن محتوا نداشته باشد كه صورت، شبيه تمدن ولي تو خالي. (6) فرهنگ جايگزين شده به دليل فقدان اصالتهاي معنوي و محتوايي، قابليت زيادي براي پذيرش فرهنگ درجه دوم و پيرو بودن را دارد. اين نوع رويكرد دنيوي، دو پيامد فرهنگي دارد. نخست وابستگي روحي و سلب استقلال فكري است. امام اين وابستگي را مي ديد: «ما يك وابستگي روحي پيدا كرديم، اين وابستگي روحي از همه چيزها براي ما بدتر است» . (7) «استقلال فكري را از ما گرفته اند، استقلال خودمان را، شخصيتمان را از ما گرفته اند» . (8) پيامد دوم فرهنگي آن است كه از فرهنگ استعماري تغذيه مي كرديم. مطابق چنين فرهنگي، مردم و بويژه قشر تحصيل كرده تمدن غربي را به عنوان يك فرهنگ غالب پذيرفته است و به خود جرات هيچگونه پرسشهاي فلسفي نمي دهد. در واقع، هرگونه آموزه غربي را فوق چون و چرا تلقي مي كند. نتيجه آنكه جامعه دانشگاهي ما، صرفا مصرف كننده است و در توليد فرهنگ نقش تبعي دارد: آنچه مي توان گفت ام الامراض است، رواج روزافزون فرهنگ اجنبي استعماري است كه در سالهاي بس طولاني جوانان ما را با افكار مسموم پرورش داده و عمال داخلي

ص: 1925

استعمار بر آن دامن زده اند و از يك فرهنگ فاسد استعماري جز كارمند و كارفرماي استعمارزده حاصل نمي شود. (9) تلاقي اين دو مسئله در عرصه سياست بنابراين، امام خميني (ره) با دو مسئله مهم تحجرگرايي و فرنگي مآبي روبرو بود كه بي امان بر پيكره رنجور و ستمديده ملت ايران مي تاختند و راه انحطاط فرهنگي و اجتماعي را هموارتر مي ساختند. تحجرگرايي، جامعه سنتي را از اصالتهاي ديني و فرهنگي، خشك و تهي تر ساخته و فرنگي مآبي هم تحصيل كرده ها و قشرهاي جديد اجتماعي ايران را به عناصري وابسته و درجه دوم تبديل كرده است. اما امام خميني (ره) ، مسئله اساسي تر را در تلاقي اين دو رويكرد در عرصه سياست مي دانست. پيامد اين تلاقي، به حاشيه بردن عنصر مذهب است كه تا پيش از اين براي ايرانيان، هم تمدن ساز بود و هم مانع وابستگي. امام، داد و ستد دين ستيزانه اي را در عرصه سياست ايران معاصر مشاهده مي كرد. از سويي، دولت مدرن پهلوي براي تحكيم مباني و مشروعيت سياسي خود، مجال وسيعي به پيروان عرفي گرايان سنتي و مدرن داده بود و آنان نيز متقابلا، از اين خواست دولت خودكامه پهلوي در جهت مقاصد دنيوي استفاده مي كردند. بنابراين، از ديدگاه امام خميني، عرصه سياسي به انضمام فرهنگ دنيوي شده ايران، تمام راههاي اقبال عمومي به اسلام ناب

ص: 1926

مسدود ساخته بود. اسلام ناب، همان مكتب توحيدي است كه از هرگونه قرائت متحجرانه (سنتي) و فرنگي مآبانه (مدرن) خالص و مبراست. اسلام ناب، در عصر جديد با تهاجم دو سويه اي كه از ناحيه دو رويكرد عرفي تحريك مي شود، مواجه است و احياگري ديني، رويارويي با اين هر دو نگرش دنيوي و احياء نسبتهاي گسسته شده مردم با جهان معنوي است. اسلام مكتب تحرك است و قرآن كريم كتاب تحرك، تحرك از طبيعت به غيب، تحرك از ماديت به معنويت، تحرك در راه عدالت، تحرك در برقراري حكومت عدل . مع الاسف آنهايي كه مي خواستند شرق را غارت كنند و ملتهاي اسلامي را به اسارت بكشند آنها تبليغاتي كردند كه حتي خود شرقي ها هم، آنهايي كه غافل بودند از اسلام و از مكتبهاي توحيدي باورشان آمد. (10) اينها از اسلام مي ترسند، اينها قدرت اسلام را لمس كردند، فهميدند كه اسلام چيست فهميدند در مقابل اسلام، ابرقدرتها نمي توانند بايستند. (11) به زعم امام خميني (ره) ، فرهنگ، اساس هدايت و موجوديت هر جامعه اي را تشكيل مي دهد. (12) فرهنگ مبداء همه خوشبختيها و بدبختيهاي ملت است (13) و براي زندگي سياسي به آن احتياج دارد. (14) گرچه فرهنگ در پيدايش ساخت سياسي جوامع، نقش اساسي دارد; ليكن نظام سياسي نيز متقابلا در تكامل و تحولات فرهنگي

ص: 1927

نقش اساسي دارد. نظام سياسي در سالم سازي يا فاسد كردن فرهنگ مؤثر بوده و نمي توان اين دو حوزه را مستقل از يكديگر فرض كرد. پس مي بايست براي احياء فرهنگ اسلامي و تحقق اسلام ناب، به اخت سياسي جامعه توجه عميقي داشت. تصور اينكه نظام غير قدسي مي تواند زمينه ساز و حامل فرهنگ معنوي باشد; تمناي محالي است. چگونه ممكن است نظام سياسي كه از هرگونه هويت معنوي بي بهره است و فلسفه سياسي آن مبتني بر اسلام ناب نيست; بتواند جامعه را به سوي عالم قدسي گذار بدهد. لااقل تجربه سياسي ايرانيان در عصر دولت مطلقه پهلوي، چنين احتمالي را ناممكن نشان داده بود: در ظرف اين پنجاه سال و پنجاه و چند سالي كه ما شاهدش بوديم اين بچه كوچك تا آن آخر تمام تعليم تربيت، تعليم و تربيت خارجي بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است. (15) پس راه گذار به جهان معنوي، بدون عبور از فكر و سياست ممكن نيست. نمي توان آنگونه سلوك عرفاني يا فلسفي يا فقهي داشت كه راه آن از قلمرو سياست، گذر نكند. اگر عرصه سياست آشفته باشد، هر نوع سلوكي را آشفته و مختل مي كند. نظام سياسي كه با سلوك معنوي، همخوان و هماهنگ نباشد، بستر مناسبي هم براي تكامل معنوي جامعه ايجاد نمي كند. نظام سياسي كه هيچ

ص: 1928

سنخيتي با عالم قدسي ندارد، به طور طبيعي، هيچ حساسيتي هم براي تحقق آن ندارد: «در يك محيط آشفته نمي شود كه اهل عرفان عرفانش را عرضه كنند، اهل فلسفه فلسفه شان را، اهل فقه، فقه شان را. لكن وقتي حكومت يك حكومت عدل الهي شد و عدالت را جاري كرد و نگذاشت فرصت طلبها به مقاصد خودشان برسند، يك محيط آرام پيدا مي شود، در اين محيط آرام همه چيز پيدا مي شود» . (16) پس، مسئله اساسي كه مهم تر از دو مسئله تحجرگرايي و فرنگي مآبي است و براي گذار به عالم قدسي و تحقق يك جامعه معنوي ضروري به نظر مي آيد; مسئله نظام سياسي و نوع حكومت است: مسئله، مسئله حكومت است; مسئله، مسئله سياست است. حكومت عدل سياست است، تمام معناي سياست است. خداي تبارك و تعالي اين حكومت را و اين سياست را امر كرد كه پيغمبر به حضرت امير واگذار كنند. چنانچه خود رسول خدا سياست داشت و حكومت بدون سياست ممكن نيست، اين سياست و اين حكومتي كه عجين با سياست است، در روز عيد غدير خم براي حضرت امير ثابت شد. (17) آنچه در اسلام ناب حامل معنويت است و پيروانش را از عالم مادي به جهان مقدس عبور مي دهد; شريعت اسلامي است. جهان معنوي، جهان عبوديت است و شريعت اسلامي آيين

ص: 1929

عبوديت در برابر خداوند متعال است. پس احياگري ديني در احياء راه و روحيه شريعت خواهي است. ليكن چنين گام بزرگي هم از قلمرو سياست مي گذرد. اگر عرصه سياست راه را براي اجراي احكام اسلامي مسدود كرده باشد; مي بايست اصلاح و سازمان جديدي پيدا كند: با دقت در ماهيت و كيفيت احكام شرع درمي يابيم كه اجراي آنها و عمل به آنها مستلزم تشكيل حكومت است; و بدون تاسيس يك دستگاه عظيم و پهناور اجرا و اداره نمي توان به وظيفه اجراي احكام الهي عمل كرد. (18) مسئله اساسي تر آن است كه راه بسته شده جهان معنوي و اجراي شريعت اسلامي با چه نوع حكومتي مفتوح مي گردد؟ در عرصه سياست ايران، مي بايست چه نوع اقدامات سياسي و اجتماعي را به راه انداخت تا روند دنيوي شدن جامعه را متوقف نموده و آنان را به سوي عالم قدسي ناب هدايت كرد؟ از ديدگاه امام، فقط حكومتي از نوع حكومت پيامبر اسلام (ص) و اميرالمؤمنين علي (ع) ; يعني حكومت اسلامي، است كه مي تواند عهده دار چنين رسالت مقدسي باشد و در عصر غيبت، حكومت اسلامي در چارچوب ولايت فقيه عينيت پيدا مي كند. براي رسيدن به چنين فهمي از انديشه سياسي اسلام، دلايل مختلفي وجود دارد و دليل محوري، چيزي غير از دليل فقاهتي يا اجتهادي

ص: 1930

امام خميني (ره) نيست. امام به همان سبك اجتهاد جواهري بر اصل شرعي «ولايت فقيه» باور داشت. اما بدون شك، موقعيت سياسي و اجتماعي كه امام در آن قرار داشت; در جزم ايشان بر لزوم تشكيل حكومت اسلامي (ولايت فقيه) بسيار مؤثر بوده است. موقعيت سياسي و اجتماعي امام امام، به لحاظ درك عميقي كه از وضعيت سياسي و اجتماعي مسلمانان داشت، خود را در مرحله خاص از تجربه زندگي سياسي فقيهان مي ديد. موقعيت سياسي و اجتماعي امام، تفاوت اساسي با روحانيت پيشرو گذشته داشت. در موقعيت امام، فرآيندهاي رويكرد دوم عرفي گرايي محقق گشته و پاره اي از جامعه به جهان غير مقدس گذار كرده و باقيمانده آن، غالبا در دنياي معنوي غير ناب به سر مي برند. اما موقعيت روحانيت مبارز پيش از امام، در آستانه وقوع فرآيند عرفي گرايي مدرن بوده است. در موقعيت پيشين، حاكميت سياسي از قالبهاي سنتي فاصله چنداني پيدا نكرده است. اما در عصر امام خميني، حاكميت سياسي از شكل سنتي به قالب مدرن تبديل گشته است. گرچه، رژيم پهلوي، از نوع دولت مطلقه است; ولي هيچ سنخيتي با دولتهاي پيشين نداشت. يك نوع دولت كاملا سكولار (دنيوي - غيرديني) تاسيس شده است. به همين دليل، روحانيت اصيل، به عنوان حاملان اصلي اسلام ناب، در مصاف با عرفي گرايان سنتي و مدرن، تجربه سياسي ارزشمندي

ص: 1931

را فراروي امام خميني قرار داده است و ايشان هم در جمع بندي سياسي از موقعيت و زمانه خود، مستند بر همين تجربه ضد سكولاريستي روحانيت شيعه عمل كرده است. تجربه مقدس آن بود كه انديشه سياسي «مشروطه اسلامي» مي تواند جامعه ايراني را از حاكميت استبدادي به سمت حاكميت اسلامي سوق داد. پيروان اين انديشه ديني از ميان علماء، نظير ميرزاي نائيني و حاج آقا نورالله اصفهاني،

ص: 1932

تصور مي كردند كه با تاسيس مجلس شورا و تعيين پنج نفر از علماي اعلام براي نظارت بر مطابقت قوانين مجلس با شريعت اسلامي; راه گذار جامعه اسلامي محقق مي گردد. حال آنكه در واقع، تغيير شعار مشروطه خواهان از «عدالت خانه» به «مجلس شورا» و حاكميت يافتن تجددطلبان غربزده بر مجلس شورا; جزء اقدامات اوليه براي تغيير نظام سياسي از ساختار سنتي به مدرن (سكولار) بود. به طوري كه با شدت يافتن برنامه نوسازي و تاسيس دولت مطلقه مدرن، دفاع از شعار، مشروطه خواهي اسلامي» ناممكن گشته و رهبران مذهبي آن، مانند شيخ فضل الله نوري، حاج آقا نورالله و سيد حسن مدرس به ت حكومت خودكامه به شهادت رسيدند. امام خميني (ره) ، برنامه احياگري ديني و گذار جامعه به معنويت را دقيقا از همان تجربه خونين علماي مشروطه خواه پي گرفته است. به همين دليل است كه نهضت امام خميني را نقطه عطفي بر جريان احياگري ديني تشيع مي دانيم. امام، كاملا پي برده است كه با تغيير نظام سياسي از سنتي مدرن، مجالس براي پرداختن به «مشروطه خواهي اسلامي» نيست. ممكن است كه نظام سياسي سنتي به حكومت «مشروطه اسلامي» تن بدهد; اما هرگز نبايد چنين انتظاري را از دولت مطلقه مدرن داشت. زيرا روند تاريخي در تاسيس دولت مدرن كاملا نشان داده كه اينگونه دولتها

ص: 1933

در جهت ضديت با مشروطه اسلامي بود. از ديدگاه امام، جنبش مشروطه، يك نهضت عدالت خواهانه در درون رژيم استبدادي قاجاريه بود كه به رهبري علماي اسلام آغاز گشت. هدف اين نهضت قانونمند شدن كشور به قوانين مترقي اسلام بود. بنابراين صدر مشروطيت، جنبش اسلامي بود; ليكن ذيل آن به جنبش غير ديني تبديل شده بود: در جنبش مشروطيت هم همين طور بود كه از روحانيون نجف و ايران شروع شد مردم هم تبعيت كردند و كار را تا آنجا كه توانستند آن وقت انجام دادند و رژيم استبدادي را به مشروطه برگرداندند. لكن خوب نتوانستند مشروطه را آنطور كه هست درستش كنند. باز همان بساط بود. (19) نخستين حركت انحرافي در درون جنبش، تدوين قانون اساسي مشروطه بر مبناي قوانين غير ديني كشورهاي غربي بود. مشروطه خواهان غربزده، كليت قانون اساسي مشروطه را از قانون اساسي بلژيك و چند كشور ديگر غربي اقتباس كردند (20) و «عدالتخانه» به «مجلس شوراي ملي» تبديل شد. با وجود اين، علماي اسلام به رهبري شيخ فضل الله نوري، تلاش كردند كه لااقل اصل ضرورت مطابقت قوانين مجلس با شريعت اسلامي به عنوان متمم قانون در قانون اساسي گنجانده شود. تحليل كلي از روند جنبش مشروطه آن است كه شرايط براي علما و نيروهاي مذهبي به گونه اي شكل

ص: 1934

گرفته بود كه آنان نمي توانستند به چيزي بيش از متمم قانون اساسي بسنده كنند: پيش از كودتاي رضاخان، در آن وقت طوري بوده است كه ايرانيها و مسلمين نمي توانسته اند طرح حكومت اسلامي را بدهند، از اين جهت براي تقليل ظلم استبدادهاي قاجار و پيش از قاجار بر اين شدند كه قوانيني وضع شود و سلطنت به صورت سلطنت مشروطه در آيد. (21) امام توطئه كشورهاي استعماري غرب، بويژه دولت انگليس را در بوجود آوردن چنين شرايطي مؤثر مي دانستند. به طوري كه مي فرمودند: «توطئه اي كه دولت استعماري انگليس در آغاز مشروطه كرد به دو منظور بود: يكي كه در همان موقع فاش شد، اين بود كه نفوذ روسيه تزاري را در ايران از بين ببرد، و ديگري همين كه با آوردن قوانين غربي احكام اسلام را از ميدان عمل و اجرا خارج كند» . (22) در نهايت رويكرد دوم عرفي گرايي با كودتاي انگليسي رضاخان و تاسيس دولت مطلقه پهلوي، رسميت يافته و از آن پس براي تحكيم مباني فرهنگ استعماري (فرنگي مآبي) ، اسلام زدايي و غيرقدسي كردن جامعه، محور برنامه عملياتي دولت قرار گرفته بود. پي گيري اين سياست سكولاريستي بدون سركوب حاملان اصلي اسلام كه امام از آنان به «خدمه اسلام» ياد مي كرد، ممكن نبود. از اين رو، تضعيف نهاد روحانيت باعث تضعيف اسلام هم خواهد شد.

ص: 1935

بدين ترتيب، دولت مطلقه پهلوي، تمام راههاي پي گيري آرمانهاي مشروطه خواهي اسلامي را بر روي روحانيت اصيل شيعه بسته بود: تا اسلام تضعيف نشود، روحانيت تضعيف نشود، از بين نرود، نمي توانند اينها كارهايشان را بكنند و لهذا از اولي كه رضاخان آمد به سر كار تا آخر، از اول تا آخر، در صدد اين بودند كه اسلام را تضعيفش كنند با هر ترتيبي كه مي توانند، احكامش را يكي بعد از ديگري تضعيف كنند و روحانيت را هم كه خادم اسلام است اين را هم تضعيفش كنند و از بين ببرند. (23) گرچه عمليات سكولاريستي دولت مطلقه گره مشروطه اسلامي را مسدود ساخت; ليكن راه گذار به انديشه سياسي «ولايت فقيه» را هموارتر كرد. زيرا عمليات اسلام ستيزي، اين انديشه را تقويت كرد كه براي تحقق اسلام ناب، نمي توان از يك حكومت غيرديني انتظار داشت و مي بايست به تشكيل حكومت اسلامي رو آورد. در چنين موقعيتي بود كه انديشه لزوم تاسيس حكومت اسلامي را با جديت پي گرفت. به تعبير ديگر، تجربه شريعت خواهي روحانيت به مرحله ضرورت تاسيس حكومت اسلامي رسيد و نهضت امام خميني براي عملي ساختن همين ضرورت اسلامي شكل گرفت: ما معتقد به «ولايت» هستيم; و معتقديم پيغمبراكرم (ص) بايد خليفه تعيين كند و تعيين هم كرده است، آيا تعيين خليفه براي بيان

ص: 1936

احكام است؟ بيان احكام خليفه نمي خواهد. . . . پس از تشريع قانون، بايد قوه مجريه اي به وجود آيد. در يك تشريع يا در يك حكومت اگر قوه مجريه نباشد، نقص وارد است. به همين جهت، اسلام همان طور كه جعل قوانين كرده، قوه مجريه هم قرار داده است. «ولي امر» متصدي قوه مجريه قوانين هم است. (24) مردم و انديشه سياسي ولايت فقيه بنابراين، كار ويژه احياگرانه امام خميني در حل فرايندهاي دنيوي شدن سنتي و مدرن، انديشه سياسي «ولايت فقيه» است. جامعه ايراني هم در آستانه انقلاب معنوي امام، با رجوع به وجدان ديني و ملي پذيراي ايده «ولايت فقيه» شده و زمينه تاسيس جمهوري اسلامي را فراهم ساختند. پاره سنتي جامعه، قرائت متبحرانه از اسلام را فاقد كارايي در دنياي امروز مي ديد. آنان نمي توانستند باور كنند كه ديني كه در روزگار گذشته منشا پيدايش تمدن باشكوه اسلامي است و در تمام عرصه هاي سياسي و فرهنگي فعال بوده با اكنون از كار افتاده و نبايد انتظار تمدن سازي از داشت. آنان اين عقيده را منبعث از قرائت متبحرانه مي دانستند كه خود را بر اسلام ناب تحميل كرده بود. جامعه سنتي با شنيدن پيام امام خميني به خود آمدند كه در اثر قرائت متبحرانه در دنياي قدسي ميان تهي و

ص: 1937

عرفي شده به سر مي بردند. از اين رو، دوم راه گذار به عالم معنوي واقعي را در پذيرش ايده «ولايت فقيه» مي ديدند. از سوي ديگر، پاره مدرن جامعه، با تجربه «فرنگي مآبي» عملا پي بردند كه راه ترقي و تمدن با غربي شدن ميسر نمي شود. غربگرايي پيامدي غير از وابستگي فرهنگي و سياسي ندارد. يك كشور متمدن، در توليدات تمدني خودكفاست و در كانون تمدن قرار دارد. اما حاملان ايراني مدرنيته، هرگز نتوانستند خود را در اندازه هاي متفكرين مدرن نشان دهند. آنان چيزي بيش از عناصر فرهنگي مصرف كننده نبودند. از اين رو، ايده ولايت فقيه براي لايه هاي مدرن مردمي، پاسخ مثبتي براي عبور از دلتنگيها و سرخوردگي از فضاي فرنگي مآبي بود. علاوه اينكه شكاف بين جامعه سنتي و مدرن، فشار مضاعفي بود كه ادامه آن هزينه هاي مادي و معنوي گزافي را بر جامعه تحميل كرده بود. لذا ايده ولايت فقيه براي تمام نيروهاي اجتماعي مدرن و سنتي جذابيت داشته و در تحقق آن مشاركت فعالي داشتند. پس از انقلاب اسلامي، با شفاف تر شدن ماهيت نظام ولايت فقيه، مشاركت نيروهاي اجتماعي در عرصه سياست گسترده تر و عميق تر گشت. زيرا براي نيروهاي مدرن، روي كار آمدن حكومتي كه از شالوده هاي عقلاني و قانونمندي برخوردار باشد، حائز هميت بود. خواست سياسي نيروهاي سنتي نيز دخالت عنصر عدالت خواهانه

ص: 1938

در اكميت سياسي بود. و اين هر دو خواست سياسي جامعه; يعني عنصر عقلانيت و عدالت، اساس انديشه سياسي «ولايت فقيه» را تشكيل داده است. زيرا ايده ولايت فقيه مبتني بر فقاهتي است كه بر مدار عقلانيت و عدالت، نشو و نما پيدا كرده است. امام خميني دو شرط «علم به قانون» و «عدالت» را از شرايط اساسي زمامدار اسلامي دانسته و جمع هر دو شرط را در فقيهان ممكن مي ديدند: اگر خدا شخص معيني را براي حكومت در دوره غيبت تعيين نكرده است، لكن آن اصيت حكومتي را كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب (عج) موجود بود براي بعد از غيبت علم قرار داده است. اين خاصيت كه عبارت از علم به قانون و عدالت باشد در عده بيشماري از فقهاي عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع كنند، مي توانند حكومت عدل عمومي در عالم تشكيل دهند. بنابراين، امام خميني (ره) را مي بايست فقيه دوره گذار حاكميت سياسي و اجتماعي به عنصر «عقلانيت تعديلي» يا «عقلانيت ارزشي» ناميد. تمام تلاش امام در مدت زمامداري، تحكيم مباني و هموار ساختن راه گذار جامعه به «عقلانيت اسلامي» بود و از آنجا كه رويكرد عرفي گرا را نيمه فعال مي ديدند، لذا بر اصل مطلقه بودن ولايت فقيه پافشاري مي كردند. از اين رو، ايده «ولايت مطلقه فقيه» ، مرحله

ص: 1939

عميق تر گذار به جهان معنوي يا عقلانيت اسلامي است. البته بعد از رحلت امام خميني، نيروهاي عرفي گراي سنتي و مدرن كه هرگز خواهان گذار جامعه به عالم قدسي ناب نيستند، برنامه «عادي سازي» را با جديت هر چه تمامتر پي گرفته و به شيوه هاي مختلف سعي در به حاشيه بدون ميراث احياگرانه امام دارند. اما پرداختن به عمليات عرفي كننده بعد امام، مجال ديگري را طلب مي كند و از موضوع اين مقاله خارج است. حوزه علميه قم مقدسه 15 / بهمن / 1378

پى نوشت ها

: 1. احمد نراقي، منطق احياي انديشه ديني، كيان، ش 17، بهمن 1372، ص 2 .7. براي نمونه ر. ك . عبدالكريم سروش، «جامه تهذيب بر تن احياء» ، مجله فرهنگ، ش 4 و 5 ، 3 .1368. تبيان موضوعي (اسلام ناب) ، دفتر پنجم، ص 458، [نقل از: صحيفه نور، ج 19، ص 4 .]41. همان، ص 456، [نقل از: صحيفه نور، ج 21، ص 5 .]92. تبيان، دفتر 26، «خودباختگي و خودباوري» ، ص 38 [نقل از: صحيفه نور، ج 7، ص 6 .]24. تبيان، دفتر بيستم، «تاريخ معاصر ايران» ، ص 227، [نقل از: صحيفه نور، ج 7، ص 272[ . 7. خودباختگي و خودباوري» ، ص 38 [صحيفه نور، ج 7، ص 8 .]24. همان، ص

ص: 1940

39 [صحيفه نور، ج 7، ص 9 .]68. همان [صحيفه نور، ج 1، ص 10 .]76. اسلام ناب، ص 485 [صحيفه نور، ج 7، ص 11 .]204. همان، ص 12 .503. خودباختگي و خودباوري» ، ص 69 [صحيفه نور، ج 14، ص 13 .]284. همان، ص 62 [صحيفه نور، ج 1، ص 14 .]273. همان، ص 63 [صحيفه نور، ج 2، ص 15 .]195. همان، ص 16 .66. اسلام ناب، ص 17 .90. همان، ص 18 .87. امام خميني، ولايت فقيه، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ج 7، ص 19 .22. تاريخ معاصر ايران، ص 52 [صحيفه نور، ج 8، ص 20 .]179. همان، ص 21 .57. همان، ص 22 .56. همان، ص 23 .61. همان، ص 24 .126. ولايت فقيه، ص 41. داود مهدوي زادگان

ص: 1941

امام خميني; فره ايزدي

29 چكيده: واحد خاطرات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) در پيگيري طرح تاريخ شناسي انقلاب اسلامي، چند سالي است كه فعالانه اقدام به گردآوري و ضبط خاطرات مربوط به تاريخ انقلاب و نهضت امام، و بويژه ثبت خاطرات شخصيتها و چهره هاي سياسي و اجتماعي مي نمايد. نتيجه اين تلاش، صدها ساعت نوار و فيلم مصاحبه هايي است كه هر يك از گويندگان خاطره به تناسب گرايشات و ارتباطاتي كه با پديده انقلاب اسلامي داشته اند از ديدگاه خويش به بازگويي وقايع انقلاب و تحليل آن پرداخته اند. متني را كه در زير مي خوانيد عينا مصاحبه آقاي داريوش فروهر (وزير كار كابينه دولت موقت انقلاب) با مسئول واحد خاطرات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني است كه در مهرماه سالجاري )29/7/1377( انجام يافته و خوشبختانه نوار ويدئويي و صوتي آن نيز همچون ديگر مصاحبه هاي مؤسسه موجود است. چنانكه در پايان مصاحبه آمده است قرار بود قسمت دوم مصاحبه به زودي انجام شود كه متاسفانه واقعه سؤ قصد و قتل ناگوار ايشان اين فرصت را براي هميشه از ما ستاند. خوانندگان محترم حضور به اين نكته توجه دارند كه در تنظيم تاريخ شفاهي انقلاب گويندگان خاطره - چنانچه اشاره شد - به تناسب علايق و سلايق فكري و سياسي خويش و

ص: 1942

از منظر نگاه خود به بازگويي وقايع انقلاب و تحليل آن مي پردازند و طبعا داوري در مورد نقلها و تحليلها پس از گردآوري كليه خاطرات و اطلاعات و اسناد و مدارك و انطباق نقلها و تحليلهاي متعدد از يك واقعه امكان پذير است. "سردبير" - ضمن تشكر از فرصتي كه به ما داديد، لطفا در ابتدا نحوه آشنايي خودتان را با حضرت امام خميني بيان بفرمائيد. آقاي داريوش فروهر: شايد در دهه بعد از 1320، چند بار با نام ايشان برخورد كرده بودم، و شايد در سالهاي 28 و 29 يك كتاب كوچك بنام كشف الاسرار، اگر اشتباه نكنم، از ايشان در دوران دانشجويي خواندم و يك آقايي كه دانشجوي دانشگاه حقوق بود، و در قم آمد و رفت داشت اين كتاب را به من داد، صرف نظر از موضوعهايش كه جنبه ضد ديكتاتوري دوران رضاشاهي داشت، شيوه نگارش، آنهم از يك روحاني براي من جالب بود، چون، خيلي علاقمند بودم به كاربرد واژگان فارسي و در آن كتاب گاه واژگان فارسي به كاربرده شده بود كه ديگران كمتر بكار مي بردند، مددكاري فرض بگيريد، كمك كاري، يا مانند آنها، اكنون درست يادم نيست، نخستين برخوردي كه به اسم ايشان داشتم، اگر اشتباه نكنم در زمان زمامداري دكتر محمد مصدق بود كه در

ص: 1943

قم يك آشوبي به پا شده بود، به اين ترتيب كه توده ايها كوشش مي كردند كه هرجا كه ممكن است اخلالهايي پديد بياورند، از جمله چيزهايي راه مي انداختند، گروههايي در روزهاي جمعه راه مي انداختند و گويا در قم يكي دوبار رفته بودند و اگر اسم را اشتباه نگويم در اشنويه كه حضرت آيت الله بروجردي تابستانها به آنجا مي رفتند. يك عده از جوانان، زن و مرد توده اي رفته بودند به آنجا براي پيك نيك، و اين مورد اعتراض روحانيون و طلبه ها قرار گرفت و بهرحال در شهر قم آيت الله داشتند كه از او پيروي مي كردند، بنام آيت الله برقعي، در شهر قم درگيري به پا شد و در آن درگيري، درست به ياد ندارم كه يكي دو نفر كشته شدند يا نه، ولي بهرحال چند نفر از طلبه ها زخمي شدند و در بيمارستان خوابيدند، دولت هيتئي فرستاده بود به حضور حضرت آيت الله بروجردي و از زخمي شدگان ديدار كرد، بايد آنچه كه مي گويم عكس در روزنامه آسياي جوان آن هنگام باشد، كه فرماندار نظامي قم، معاون وزارت كشور، آقاي شهشهاني ويكي دو نفر ديگر كه اكنون به ياد نمي آورم، آنجا عكسي بود از يك روحاني بسيار خوش سيما، زير عكسها نوشته بود كه فرماندار نظامي، معاون وزارت كشور و حاج آقا

ص: 1944

روح الله نماينده آيت الله بروجردي، بعد ديگر من برخوردي با نام ايشان نداشتم، بعد از بيست و هشتم مرداد هم كوششهايي گسترده در حوزه هاي علميه برضد ديكتاتوري نبود، تا اوج كوششهايي كه جبهه ملي مي كرد و من هم در يكي از حزبهاي وابسته به جبهه ملي، يعني حزب ملت ايران، درآن جبهه كوشا بودم و عضو شوراي مركزي آنجا بودم، شاه شروع كرد كه يك رشته به گمان خودش اصلاح بكند، پيش در آمدش اين بود كه اميني با لايحه هايي سركار آمده بود و آمريكائيها در صدد بودند كه برنامه هايي اجرا بكنند، هرجا هم كه نفوذ داشتند، اين برنامه ها را اجرا كرده بودند براي پديد آوردن يك طبقه متوسط، كه به خيال خودشان اين طبقه متوسط بتواند جلوگير پيشرفت انديشه هاي چپ باشد، كه آن موضوع اصلاحات ارضي و اصلاحات مالياتي و همانند آنرا پيش كشيده بود، شاه بهرحال آمريكايي ها را قانع كرد كه اين كارها را خودم انجام مي دهم ضرورت ندارد كه نخست وزيري كه با من دم سازي داشته باشد انجام بدهد، اميني كنار رفت و علم روي كار آمد ولي وزير كشاورزي دكتر اميني، دكتر ارسنجاني در كابينه علم باقي ماند كه اصلاحات ارضي را اجرا كند، به تدريج شاه داعيه دار اصلاح كارها شد، و از انجمن

ص: 1945

ايالتي و ولايتي صحبت شد . در انجمنهاي ايالتي هم گويا شرط بيروني از اديان الهي حذف شده بود، براي نامزدها، هم موضوع جنس راي دهندگان، يعني زن و مرد بودن، وهم روي اينكه اين اصلاحات را بخواهند گسترش بدهند، پيش از آنچه كه به انقلاب سفيد نام گرفت و رفراندوم ششم بهمن، اعتراضهايي كه شد، آن هنگام نام حضرت آيت الله العظمي خميني بيشتر به گوش مي رسيد. البته چيزي كه بايد گفت در فروردين سال 1340، حضرت آيت الله بروجردي در گذشته بودند، طبيعي بود كه در موضوع جانشين، يا بررسي كسي كه شايستگي مرجع تقليد دارد صحبت مي شد، اما زياد به سياست كشيده نمي شد، شاه البته نظرش اين بود، چون رسم بود كه شاه تلگراف مي كرد و تسليت مي گفت در گذشت را، تسليت در گذشت آيت الله بروجردي را به نجف، به حضرت آيت الله حكيم زد، شايد اين طرز تفكر بود كه مرجع تقليد شيعيان از ايران بيرون برده بشود، بهرحال از اسامي كه نام برده مي شد، يكي هم حضرت آيت الله العظمي خميني بودند، تا اينكه موضوع رفراندوم كه پيش آمد، مبارزه روحانيون خيلي جدي تر شد و باز ما مي شنيديم كه آنكس كه پيش از همه و پيش از همه حركت مي كند، آيت الله العظمي خميني است.

ص: 1946

من و هم اعضاي جبهه ملي و شايد حدود دويست نفر از اعضاي عالي آن در ماههاي بهمن و اسفند دستگير شده بوديم و در زندانهاي قصر و قزل قلعه بوديم، روحانيوني را كم و بيش به آنجا مي آوردند و بعد از چند روز آزاد مي كردند، بعد شنيديم - زندان بوديم - كه موضوع مدرسه فيضيه دوم فروردين در سال 1342 به وجود آمد خوب بيشتر صحبت جدي بودن مبارزه روحانيون با ديكتاتوري طرح شد، تا باز در زندان بوديم كه يك روز ديديم وضع غير عادي است. چون ما در خارج از قلعه نگه داشته مي شديم، از روي پلكان آنجا شهر پيدا بود، تقريبا نشانه هاي آتش سوزي نمايان بود، ما از خانه برايمان غذا مي آوردند، آن روز براي ما غذا نياوردند، فهميديم كه شهر غير عادي است، كم و بيش ما با خانواده خودمان كه ديدار داشتيم. شنيده بوديم كه عاشورا در قم حضرت آيت الله العظمي خميني سخنراني تندي كرده اند. ديگر از اينكه ايشان شب دستگير شده اند چيزي نمي دانستيم، آن روزي كه مي گويم روز پانزدهم خرداد بود، كه بعد ازظهر آن روز سرلشكر پاكروان كه آن موقع رئيس ساواك بود، چگونگي را اعلام كرد و در درون زندان واقعيتش اين بود كه كساني مي آمدند با آقايان صالح و

ص: 1947

صديقي و سنجابي صحبت مي كردند كه التيامي بدهند بين دولت و مردم، بعد از اين جريان وقتي آن نماينده آنها آمد، آقاي صالح گفت كه كاري كه انجام شده است، در تاريخ ايران سابقه نداشته است، گذشته از كشتن مردم، اينكه يك مرجع تقليد دستگير بشود و زنداني بشود، و وضعش روشن نباشد، بهرحال به صورت يك عامل مؤثر در رويدادهاي كشور، ايشان درآمدند و ماهم از اين راه با ايشان آشنا شديم بعد كه ايشان از زندان آزاد شدند، مدتي بعد، شايد يكماه، يكماه و نيم، من و ديگر كوشندگان جبهه ملي آزاد شديم، ايشان مي آمدند و براي ما تعريف مي كردند كه اين سه روزي كه ايشان در داوديه بودند، شهر بطور كلي مي آمدند به ديدن ايشان و بعد بردند ايشان را به قلهك اگر اشتباه نكنم. منزل آقاي روغني، بعد ديگر آنجا در حقيقت در حصر به سر مي بردند و اجازه ديدار داده نمي شد. در فروردين هم خبر داده شد كه منصور ايشان را بلافاصله بعد از آمدن آزاد كردند، ولي بهرحال شكل آزادي را خبر نداشتيم، آن موقع جبهه ملي، يك نشريه اي جوانانش داشتند بنام پيام دانشجو، كه شايد نخستين بار خارج از چيزهاي رسمي جبهه ملي، آزادي ايشان و برگشتن ايشان به قم تبريك گفته شده

ص: 1948

بود، متاسفانه آزادي من زياد طول نكشيد و در پايان شهريور سال 1343 دوباره به زندان رفتم، در زندان بودم كه موضوع كاپيتولاسيون، پيش آمد. يعني موضوع دادن يك امتيازهاي خاص به مستشاران به ويژه نظامي آمريكا، كه ايشان آن سخنراني معروف را كردند و بعد ما در يك بخشي از زندان انفرادي بودم، ولي چون دو نفر زنداني در اين كريدور و چهار سلول بيشتر نبود، ديگر دربست ما آنجا بوديم، يك گروهبان دوم داشت زندان كه اين بعد از بيست و هشتم مرداد و لشكر 2 زرهي متصدي زندان بود، و در قزل قلعه هم متصدي زندان بود و ما را خوب مي شناخت، آمد در آن كريدور و گفت اكنون براي شما ميهمان مي آيد، خوب من چون چندين دوره زنداني او بودم، با من خيلي برخورد دوستانه مي كرد، گفت ميهمان است با يك لحجه آذربايجاني، ديدم يك روحاني بلند بالاي جواني وارد شد، و خود آن كس كه همراهشان بود گفت فرزند حضرت آيت الله خميني است، خوب طبيعتا با هم آشنا شديم و تا پايان زندان ما تقريبا با هم غذا مي خورديم، چون گفتم بعد از آمدن ايشان شديم سه نفر، كه هركدام پرونده جداگانه اي داشتند، يكي از افسران نظامي حزب توده بود كه آمده بود و براي بازسازي

ص: 1949

سازمانشان، او را گرفته بودند و آنجا بود، پرويز حكمت جو و بعد از چند سال محكوم به حبس ابد و بعد محكوم به اعدام شد و بعد هم درون زندان او را كشتند، بهرحال از طريق حاج آقا مصطفي خميني من آشناتر شدم با شخصيت و نظرهاي امام، و برخورد بسيار دليرانه حاج آقا مصطفي برايم گيرندگي خاص داشت، خوب يادم هست كه همان موقع منصور كشته شد و رئيس ساواك را عوض كردند و ارتشبد نصيري را از شهرباني آوردند و رئيس ساواك گذاشتند، يك روز گفتند كه چند روز بعد از ترور منصور، الان به شك افتادم كه بعد بود يا قبل، فكر مي كنم كه حاج آقا مصطفي را در ديماه آزاد كردند، يك روز ايشان را بردند، ديدار، اينكه مي گويم و آن نكته اي كه مي خواستم از ايشان بگويم، ايشان وقتي مي آمدند بازديد كنند از داخل زندان، بخصوص يك هيئتهايي، مخصوصا از دادستاني ارتش مي آمدند، مي نشست و به تلاوت قرآن مي پرداخت، بلند بلند مي خواند، و هيچكس به سلول ايشان نمي رفت و هيچوقت هم قلم و كاغذ به او نمي دادند، كاغذ كم مي دادند ولي بهرحال وسيله تحرير داده بودند، من يك مقداري به ايشان مي دادم، و مي پرسيدم كه شما اينجا چه چيزي مي نويسيد ايشان مي گفت كه دارم حساب مي كنم،

ص: 1950

چون آن موقع مسئله فضاپيماها پيش آمده بود و به كره ماه مي رفتند، مي گفت دارم حساب مي كنم اوقات و شكل قبله را در اين جور مسافرتها بايد چه كرد، بهرحال من در مدتي كه ايشان زندان بود، آن چيزي هم كه يادم آمد آمدن ارتشبد نصيري بعد از رفتن ايشان بود، كساني هم از روحانيون بودند كه آنها را به قسمت عمومي زندان مي بردند، اگر اشتباه نكنم، چهره هايي كه الان ياد دارم، چون سلولها يك پنجره هاي نرده دار بود، از پشت آن مي شد بيرون را ببيني، و اگر از بيرون داخل را نمي شد ديد، از پشت كه مي ديديم من و حاج آقا مصطفي، بعضي از روحانيون كه در حياط قدم مي زدند، آنهايي را كه من به يادم مي آيد، شايد حضرت آيت الله رباني شيرازي بود، كه من نشناختم، حجت الاسلام مرواريد، حجت الاسلام شجوني، بعد البته بيشتر از روحانيون را به زندان مي بردند، اين ديگر موقعي بود كه حضرت امام را به تبعيد برده بودند، بعد از چهل و پنج، يا چهل و ششمين روز، شايد پنجاه و يك روز شما بهتر مي توانيد تاريخ آنرا بدست بياوريد، رئيس ساواك آن موقع با حاج آقا مصطفي يك ديداري كرد و ايشان گفت كه به من گفتند كه من بروم به قم و بعد بايد

ص: 1951

از ايران بيرون بروم. - سرهنگ مولوي نبود؟ فروهر: بله، سرهنگ مولوي. وگفت: من گفتم خيلي خوب مي روم، در نظر دارم كه به قم بروم ولي به اين سادگي نروم، بعد هم ايشان را تقريبا به اجبار از تهران بيرون بردند. زندان من دو سال و نيم طول كشيد، من سه سال محكوم شدم ولي دو سال و نيم طول كشيد، كه روحانيون ديگري را هم در زندان مي ديدم، من در زندان بودم كه حضرت امام را از تركيه به نجف بردند كه حاج آقا مصطفي هم همراه ايشان بود. - چون در آن ايام وقتي نهضت روحانيت شروع مي شود، ساير گروههاي سياسي هم سعي مي كنند كه ارتباط برقرار بكنند، با قم و به ويژه حضرت امام، آيا جبهه ملي هم تلاشي براي اين كار انجام داد يا نه؟ فروهر: جبهه ملي تا آنجايي كه من مي دانم، بازاريهايي بودند كه خدمت حضرت امام مي رفتند ولي خود جبهه ملي كه بخواهد ارتباط رسمي بگيرد من از آن خبر ندارم. - يعني مثل آقاي مانيان، چه كساني بودند؟ فروهر: بله، حاج بابا، مانيان، پور صالح كه وقتي من زندان بودم، به همسر من پيشنهاد كرده بود كه او را به قم ببرد، وقتي ايشان هنوز دستگير نشده بودند، در سطح رهبري من خبري ندارم،

ص: 1952

حتي خبر اينكه از نهضت آزادي هم كسي، چون نهضت آزادي از جبهه ملي جدا بود، كسي به طور رسمي رفته باشد خدمت ايشان حتي موقعي كه سران نهضت آزادي را محاكمه مي كردند، حضرت امام بودند و در قم تشريف داشتند و كوششهايي كردند، ولي اينكه اظهارنظري يا بعد از محكوميت آقاي طالقاني و آقاي بازرگان و آقاي سحابي و سايرين من از حضرت امام نديدم، ولي بعد از محكوميت اينها يك اعلاميه اعتراض ، يا يك نامه اعتراض نوشتند. - البته ظاهرا در منزل علامه طباطبايي يك ديداري بوده است، مهندس بازرگان و آقاي سحابي و اينها ديداري با حضرت امام داشته اند؟ فروهر: من خبر ندارم. - پس اين افراد از جبهه ملي از روي علايق شخصي فقط رفته بودند و ديدار كرده بودند. فروهر: بهرحال تا اينجايي كه من مي دانم، مي گويم كه ما زندان بوديم، تا آنجايي كه ما آگاهي داريم ميتينگ شد، از بازار آمدند تا دانشگاه، كه فردايش پانزدهم خرداد رخ داد، تقريبا بازاريها و دانشجوهاي ملي، در آميخته بودند با هواداران حضرت آيت الله العظمي خميني، بخصوص چند تن از كساني كه بعد هم عنوان هيئت موتلفه پيدا كردند و از بازماندگان فدائيان اسلام بودند، كسي كه خيلي نزديك بود به اين كوشندگان ملي يا

ص: 1953

بازار، در دانشگاه، آقاي حاج مهدي عراقي بود، ولي اينكه بطور رسمي نمايندگاني از طرف جبهه ملي برود، نه، چون جبهه ملي در همين هنگام از لحاظ داخلي دچار يك بهم ريختگي بود و يك جناح آن چندان آمادگي ادامه مبارزه را نداشتند، و يك جناح آن مي دانستند، كه گفتم خود من پيش از اينكه امام تبعيد بشوند، دو مرتبه به زندان افتادم. - سئوال دوم در مورد جزئيات بيشتري است كه از ارتباط جنابعالي با مرحوم حاج آقا مصطفي هست، بويژه اگر ايشان نكاتي راجع به امام مي گفتند اگر خاطرتان هست بيان بفرمائيد، مثلا اين لايحه كاپيتولاسيون را نگفتند كه چطوري به دست امام رسيد؟ فروهر: راجع به نحوه آن چيزي خاطرم نمي آيد كه گفته باشند، ولي بطور كلي از نظرات امام و برخورد ايشان، آن شبي كه مي خواستند دستگير كنند، در پانزدهم خرداد، يا شب پيش ازپانزدهم خرداد، و اين بار دستگيري ايشان هميشه صحبت مي كردند، نكته خاصي من الان در ذهنم نيست آن چيزي كه به روي ذهن من نشست، دليري و استواري ايشان در برخورد با گماشتگان ساواك بود. - اين زنداني كه فرموديد زندان قزل قلعه بود؟ فروهر: بله، قزل قلعه بود. - و آن سلول انفرادي بود كه شما سه نفري آنجا بوديد؟ فروهر: نه،

ص: 1954

ببينيد ، اين قزل قلعه، از قلعه هاي دفاعي ايران شايد از زمان محمد شاه قاجار ساخته شده بود، قزل قلعه ها، معمولا يك ساختمان دور مي گردد و يك حياط وسط بعد دو طرف ساختمان را، دو ضلع شرقي و غربي قزل قلعه را، وسط آنرا يك راهرو گذاشته بودند يك رشته ديوار و درب اين سمت، و يك رشته ديوار و درب آن سمت، در هر دو ناحيه شرقي و غربي و اينها را به اندازه دو متر، يك متر و نود سانت وسط آنرا ديوار كشيده بودند و يك طاق كوچكي گذاشته بودند، و يك پنجره به طاق، كه در هر بخش بيست و چهار سلول بود، من و حاج آقا مصطفي و حكمت جو. دو سه تا سلول بوديم، ولي چون پرونده هاي ما به هم ربطي نداشت، هيچكدام آن شكلي نبوديم كه براي بازجويي هاي ساواك اهميتي داشته باشد، با هم آزاد بوديم كه باشيم. باهم مي نشستيم و غذا مي خورديم. - آن ايام از منزل غذا مي آمد، يا از خود زندان؟ فروهر: من، برايم غذا از منزل مي آوردند، با توجه به اينكه، البته خانواده مادري حضرت حاج آقا مصطفي، حضرت آيت الله ثقفي در تهران بودند، ولي روزهاي آغازين كه به ايشان اجازه نمي دادند، غذايي كه براي من مي آوردند با

ص: 1955

هم مي خورديم، گاهي سه نفري، ولي بيشتر من و حاج آقا مصطفي. - ايشان مشكلي نداشتند، باتوجه به اينكه فرموديد حكمت جو، توده اي بود؟ فروهر: من هيچوقت نديدم كه ايشان اشكالي به اين قضيه داشته باشند، بطور كلي من ايشان را داراي خيلي سعه صدر، و در عين يك باور ناب، داراي اين شان مي ديدم كه براي خودشان اين موضوعات برايشان دشواري نيست، لابد راه حل اجتهادي آنرا هم پيدا كرده بودند؟ - خاطرات ديگري با ايشان نداريد؟ فروهر: نه، من نخستين سال انقلاب، اين آقاي دعايي تازه رفته بود به [ روزنامه] اطلاعات و شماره مخصوص مي خواستند بدهند و در سالگرد حاج آقا مصطفي، و دادند يكي از كساني كه با او مصاحبه كردند من بودم، بعد حضرت امام هم اين مصاحبه را ديده بودند و راجع به آن هم با من صحبت كردند. - يعني اول آبان سال 1358. فروهر: بله، شماره مخصوصي به قطع همين ضميمه روزنامه اطلاعات، كه سالهاي بعد شروع شد يك شماره مخصوص در مورد درگذشت ايشان بود. - امام اظهارنظري كرده بودند يا نه؟ فروهر: نه، امام بعد كه من خدمت ايشان رسيدم، گفتند كه مصاحبه تو را خواندم. - در مقطع حضور امام در نجف، خودتان ادامه بدهيد، كه اگر خاطره اي ارتباطي،

ص: 1956

ديداري مستقيم، يا غير مستقيم بوده است، مطرح بفرمائيد؟ فروهر: بعد از اين دوره زندان كه گفتم در آبان ماه سال 1345 تمام شده ديگر ايشان در نجف بودند، مبارزه در حوزه علميه قم گاهي بيشتر، گاهي كمتر ادامه پيدا مي كرد. من موقعي كه اين بار مرا به زندان قصر بردند، يكسال قصر نگه داشتند، بعد برگرداندند به قزل قلعه، تا مرا آزاد بكنند چند ماه طول كشيد. در اين بار من در حياط زندان بودم و سه تا زنداني بيشتر وجود نداشت و خلوت بود زندان در اين اتاقهاي بزرگ بود، در يكي از آنها من تنها بودم، در يكي از آنها اگر اشتباه نكنم، دكتر پيمان بود كه قبلا دوستانش را گرفته بودند و ايشان فراري بود تا اينكه او را گرفته بودند، و در اتاق وسط، حضرت آيت الله رباني شيرازي و حضرت آيت الله منتظري بودند، خوب چند ماهي كه آنجا بودم، اين بار فرصت بيشتري شد كه هم به نهضت روحانيون و هم به شخصيت حضرت امام بيشتر آشنا بشوم، و پي ببرم. - چه ويژگيهائي از ايشان آن موقع براي شما مهم بود؟ از امام چه چيزهايي براي شما جالب بود؟ فروهر: بهرحال هم ايشان را از لحاظ، پرهيز و دانش، جدا از ديگران و برتر

ص: 1957

از ديگران عنوان مي كردند، توام با اينكه بسياري اصولا بينش سياسي ا يشان را قبول داشتند، حالا جلوتر كه بيائيم، هنگام مبارزه، و صحبتي كه بين من و آيت الله رباني شيرازي شد را براي شما مي گويم، بهرحال آن يك دوره فترت بود براي كارهاي سياسي، و در سال 49 من به زندان رفتم اما مي شود گفت كه يك موضوع استثنايي، اختصاصي بود، يعني موضوع و يا در كشور يك مبارزه وجود نداشت و آن موضوع توطئه جداسازي بحرين از ايران بود، و حزبي كه من عضو آن بودم، آن موقع جبهه ملي هم فعاليتي نداشت، حزبي كه من عضو آن بودم، اعلاميه داده بود، و چند نفر از دوستان ما را گرفتند، بهرحال منظورم اين است كه [ در آن موقع] مبارزه روحانيون، آن پي گيري، پيوستگي را كه در حال گداخته بودن و شعله ور بودن باشد، نداشت، گاهي نواري، سخنراني، از ايشان مي رسيد و دست به دست مي گشت، در سال 1350، كم كم كارهاي چريكي هم سازمان مجاهدين خلق، سازمان فدائيان خلق، شروع كردند ولي آن چيزي كه همه گير باشد نبود و حتي همان هنگام به فرض در زندان بودند روحانيوني مثل آيت الله رباني شيرازي كه مي گفتند، بعدها البته تاييدشان را شنيديم ولي آن موقع مي گفتند كه ا

ص: 1958

ين كارها مورد تائيد حضرت امام نيست، بهرحال در اين سالها، به ذهن من چيز قابل ذكري در رابطه با حضرت آيت الله العظمي خميني نمي آيد، تا اينكه اين چيزها و چريكي هم خاموش شد، روحانيون هم غير از چند نفر كه به عنوان كمك به سا زمان مجاهدين خلق، دوباره در سال 53 گرفتند آنها را، يكي حضرت آيت الله منتظري، يكي حضرت آيت الله طالقاني، كه البته آن رابطه اش با ملي ها و جبهه ملي سواي ديگران بود، ولي اين بار به عنوان كمك به اينگونه سازمانها گرفته بودند او را، آقاي حجةالاسلام هاشمي رفسنجاني، آيت الله لاهوتي، آيت الله مهدوي كني و اينها را گرفتند، به طور كلي مبارزه روحانيون در اين سالهاي 51 تا 55 خيلي گداخته نبود، حتي بيشتر اين آقايان كه فعاليت داشتند، ساواك از آنها تعهد گرفته بود كه به منبر نروند، بهرحال من باز در اينجا يك زندان سال 49 تا هفدهم فروردين سال 49 تا نوروز سال 52 را داشتم، نزديك به سه سال و هفده روز كم، خيلي كم اتفاق افتاد كه با بعضي از اين آقايان روبرو بشوم ولي يك دوبار، حضرت آيت الله رباني شيرازي را ديدم، اين را به اين جهت روي آن تاكيد كردم كه سال 1355، فضا

ص: 1959

حس مي كرديم كه جوري به جلو مي رود كه كوششها را گسترش مي دهد از جمله، از يك طرف آقاي مهندس بازرگان كه از زندان بيرون آمده بود، شروع كرد، زياد اعتقاد به كار سياسي نداشت و صحبت از كارهاي فرهنگي مي كرد، از يك سو خود من از يكسوي ديگر كوششهايي مي كرديم كه يك حركتي عليه وضع موجود بكنيم كه بهرحال منجر شد به نامه سه امضايي كه به شاه نوشته شد براي ترك ديكتاتوري، كه اين نامه را من امضاء كرده بودم و دكتر بختيار امضاء كرده بود و دكتر سنجابي، و آقايان نهضت آزادي اينكه در تهيه آن سهم داشتند ولي در مورد امضاء آن عقيده اي به نوع ديگر داشتند، و امضاء نكردند و در نتيجه كوششها هم در دو جناح انجام گفت، يك جهت ما كه كوشش مي كرديم كه جبهه ملي را بازسازي كنيم و مطهري و اينها نزديكتر بودند، كوشش مي كردند، بيشتر كوشش مي كردند به اسم جامعه حقوق بشر، در دوستان ما، يعني حزب ملت ايران، بهرحال چون آن هنگام نيرويش در بازار از همه بيشتر بود و يا كوشاتراز ديگران بود، در جريان گسترش مبارزه سعي كرديم كه با نهضت روحانيون كه دچار يك فترت نسبي هم بود، نزديك بشويم، حول و حوش همان نوشتن نامه بود

ص: 1960

كه رابطه من با آيت الله رباني شيرازي زياد بود، اين نكته اي كه مي خواستم يادآوري كنم، اين بود كه بعضي از دوستان ما، چون مصدق هم در گذشته بود، چهارم اسفند سال 1345 درگذشته بود، اين پيشنهاد در حزب ملت ايران بود كه ما بايد كه مبارزه ما با روحانيون در بياميزد و براي نخستين بار، سخن از رهبري حضرت آيت الله العظمي خميني پيش دوستان ما طرح شده كه من اين را با حضرت آيت الله رباني شيرازي اين را در ميان گذاشتم، كه اين ممكن است كه در نشريات به تدريج عنوان بشود، ايشان نظرش اين بود كه شما نبايد بنويسيد رهبر سياسي، بايد بنويسيد، مرجع تقليدي كه درستي بينش سياسي اش هم براي همه روشن شده است، يعني نقل به عين نيست، نقل به مضمون است، منظورش اين بود كه هميشه بايد مرجعيت ايشان را مورد تاكيد قرار دارد و اينكه بينش سياسي ايشان هم جا دارد كه به عنوان يك رهبر از آن پيروي بشود. - اين چه سالي بود؟ فروهر: درست در بهار سال 1356، چون آن نامه در بيست و سوم خرداد سال 56 نوشته شد، و آن نامه را به وسيله آيت الله رباني شيرازي به نجف فرستاديم، تا آنجايي كه براي من گفته

ص: 1961

شده است مورد تائيد ايشان قرار گرفت، و يك ماه بعد در يكي از چيزهايشان تشويق مي كنند، روحانيون برجسته را كه شما هم اعتراض كنيد، مثل - شايد - رجال سياسي، بنويسيد اعلاميه بدهيد، چون مي گويم يك ركود وجود داشت، بهرحال ما اين موقع آن شكل رابطه اي كه غيرمستقيم نظرخواهي از حضرت آيت الله العظمي خميني بكنيم، يا گزارش كارهايمان را براي ايشان بفرستيم، وجود داشت. از يكي يا دو سال پيش هم از دوستاني كه خارج از كشور

ص: 1962

داشتيم مثل دفتر اروپايي حزب ملت ايران كه خيلي نزديك بود با بني صدر و اين آقاي حبيبي، آقاي بني صدر هم از موقعي كه پدرش، آيت الله بني صدر در سوئيس درگذشت و جنازه را به نجف بردند كه به خاك بسپارند، او هم همراه جنازه پدرش به آنجا رفت و بعد مورد پشتيباني حضرت امام قرار گرفت، بهرحال مبارزه ملي ها، نه زير نام جبهه ملي ولي زير، بهرحال ملي بودند، داشت گسترش پيدا مي كرد. از جمله كارهايي كه كرديم، گروههايي بود در منزل يكي از بازاريها، در خيابان ري، به مناسبت ميلاد حضرت رضا (ع) ، روز دوم آبان ماه سال 1356، قرار بود كه در آنجا من سخنراني بكنم، اجتماعي هم، از جمله هفده يا هيجده نفر از بازاريها، از جمله بعضي از بازاريهاي كه بعد به هيئت موتلفه پيوستند مثل اين پور استاد و اينها هم جز اين دعوت كنندگان بودند، اول يك تلفن از بازار به من شد كه مي گويند كه حاج آقا مصطفي درگذشته است، بعد حدود ساعت ده بود كه يكي از روحانيون جوان، پيش از اينكه از ايران برود مدتي مخفي بود. بهرحال من از او شناخت داشتم آقاي حميد زيارتي، كه قبلا به نام حميد روحاني او را مي شناختند، درآمدند و آن كتاب نهضت خميني

ص: 1963

يا نهضت روحانيون را نداشتند، از نجف به من تلفن كردند و با لحن اندوهباري به من گفتند كه دوست شما درگذشته است، من هم گفتم كه از بازار هم به من تلفني شده بود و گفتم كه تسليت من را خدمت پدر بزرگوار ايشان بدهند و نخستين بار كه در تهران سخن از درگذشت ايشان پديد آمد. همان عصر در گردهمايي كه به مناسبت ميلاد حضرت رضا (ع) برگزار شده بود در منزل يكي از بازرگانان جوان به نام حاج اصغر و به من گفتند كه حالا ميلاد است و اين درگذشت هم پيش آمده است. نظرم اين بود كه ما كارمان را ادامه بدهيم. فقط ظاهر جشن نداشته باشد و چند تا پارچه سياه هم در آنجا گزارده شده و در آغاز سخنراني هم من تسليت گفتم به مرجع تقليد شيعيان جهان با ذكر اسم، كه شايد در يك مجلس رسمي مدتها بود كه چنين چيزي پيش نيامده بود، خوب ديگر همه كوشندگان سياسي، حالا من در دل و درون، گروندگان، انديشه هاي چپ، چه مي گذشت نمي دانم، ولي همه به صورت يك رهبر و يك نقطه اميد براي پيكار با ديكتاتوري شاه به حضرت آيت الله العظمي خميني نگاه مي كردند، بعد همان درگذشت موضوع را خيلي، پشتيباني و نام بردن

ص: 1964

از حضرت آيت الله العظمي خميني را پديد آورد، در مجلسي كه به عنوان ختم برگزار شد، بعد در مجلسي كه به عنوان چهلم رفتيم به قم، كه همين آقاي جنتي در قم صحبت كرد خواسته اش اين بود كه اصل دوم قانون اساسي در مورد حضور پنج نفر از مجتهدين طراز اول در مجلس، انجام بشود، بهرحال آن روز عده اي از تهران به قم رفتند، از جمله من بودم و بعد هم ديگر پيش آمدن نام حضرت آيت الله العظمي خميني، كم كم اوج گرفت كه به آن مقاله بيشرمانه، رشيدي مطلق در روزنامه اطلاعات انجاميد، بعد ديگر اعتراضات و درگيريها، همينطور، چهلم به چهلم و هفته به هفته، ادامه پيدا كرد، و در آن هنگام بود كه تمام نيروهاي ملي كه در ميدان بودند تلاشي هم براي بازسازي جبهه ملي شد، اول به عنوان اتحاد حزبها و نيروهاي جبهه ملي وبعد كه مبارزه گسترش بيشتري پيدا كرد، به نام جبهه ملي، به همين ترتيب. حتي اين آقاي بختيار كه بعدها شكل ديگري به مبارزه اش داد، اين را آقاي بني صدر روشن كرد بااينكه آن نامه سه نفري را ما داده بوديم براي حضرت آيت الله العظمي خميني و ايشان هم تاييد كرده بودند كوششها را، بختيار به عنوان يك سفر

ص: 1965

براي درمان به فرانسه رفت و بعدها، روز چهاردهم اسفند ماه سال 1359، بني صدر گفت كه اين آمد و يك نامه خودش نوشت و همراه آن نامه كه داده بشود به حضرت آيت الله العظمي خميني كه چون مي دانست اين نامه را داده اند، من ندادم، منظورش بني صدر اين بود كه اين كه حالا حرفها را مي زد، آن وقت خودش مي كوشيد كه يك راه اختصاصي براي نزديكي امام پيدا كند، و دستاويزش هم اين بود كه يكي از بزرگان بختياري، امير مفخم چندين سال حاكم خمين و محلات و ساير جاها بوده است. - محتواي آن نام را اشاره نكردند؟ فروهر: محتواي نامه تقريبا معرفي خودش، و اينكه ما در درون ايران مشغول مبارزه هستيم، در آن نطق بني صدر موضوع را خيلي روشنتر بيان كرده است. - سئوالي كه در اين مرحله است، اينكه در واقع چه علتي وجود داشت، يا چه زمينه هايي وجود داشت، كه حزب شما را به اين قضيه رساند كه بايد وارد نهضت روحانيت بشود و رهبري امام را مطرح بكند؟ و بعد از اين قضيه آيا در نشريات رهبري امام در واقع آورده مي شد و تاكيد مي شد؟ فروهر: ببينيد درست است كه امام بيرون از كشور بودند، و شايد هم بشود و تعبير كرد كه در برابر

ص: 1966

بساط ديكتاتوري شاه و ساواك در آن وقت در دسترس نبودند، ولي بهرحال حرفي را كه در دل مردم بود، شايد هم به سر زبانها مي آمد، آنكه مردم ايران از نظام سلطنتي و وجود شاه بيزار شده اند، ايشان روشنتر و زودتر از بقيه مي گفت، و آفت بزرگ زندگي مردم ايران هم آن نظام اجتماعي بود، مردم ايران، يكبار در جنبش مشروطيت شكست خورده بودند، اين را يك پيوندي از استبداد و استعمار تلقي مي كردند، در جنبش ملي شدن نفت شكست خورده بودند، باز اين را يك پيوندي از استعمار و استبداد تلقي مي كردند كه در هر دو مورد بالاخره كانون آن نهاد لطنت بود. به اين ترتيب مردم ايران به اين نتيجه رسيده بودند كه بايد اين بساط را دگرگون كرد، و كسي كه به حق بايد گفت تواناتر و آشكارتر از ديگران اين سخن را به زبان مي آورد و همه جا از استقلال و آزادي ايران دفاع مي كرد، البته جايگاه ديني و مرجعيت موضوعي است بدون شك غير قابل انكار كه مي توانست تارهاي قلب مردم را به لزره درآورد، ايشان بود، ما در راستاي هدفمان اين برداشت را داشتيم كه با پشتيباني از ايشان، با پيروي از حركتي كه ايشان سالهاست دنبال كرده اند مي توانيم به هدفهاي خودمان برسيم. البته هدفهايي كه ما آن هنگام براي خيزش مردم

ص: 1967

عنوان مي كرديم و بعد هم دنباله داديم، استقلال، آزادي و عدالت اجتماعي بود. حالا در جريان انقلاب اين قست سوم، اول تعبير شد به عدل اسلامي و قسط اسلامي، سرانجام بعد از پيروزي انقلاب به جمهوري اسلامي. - اين نكته اي كه آقاي رباني شيرازي گفتند راجع به مرجعيت، اين در واقع مورد تائيد شما بود؟ فروهر: بله، مورد تائيد ما بود كه پيروي مي كرديم، اصلا ما طرح كرديم، كه ما مي خواهيم در صحنه كارهاي سياسي خودمان رهبري آيت الله العظمي خميني را طرح كنيم، ايشان نظرش اين بود كه شما بايد طرح كنيد ولي به عنوان مرجع تقليدي كه درستي بينش سياسي او هم روشن شده است. - نشريات شما هم اين قضيه را مطرح كردند؟ فروهر: تمام نشرياتي كه آن هنگام داشتيم، يعني به عنوان خبرنامه جبهه ملي شروع كرده بوديم به بيرون آوردن، همه پر از خبر پيكارهاي روحانيون و همواره يك بخشي از آن اعلاميه ها و نوارهاي پياده شده، به تدريج حتي، از زمستان 56 شايد از همان زمان، همزمان با مرگ حاج آقا مصطفي ديگر، عنوان هم مي شد امام خميني. - جنابعالي هيچ سفري به نجف نداشتيد كه ديداري با ايشان داشته باشيد؟ فروهر: خير. - سفرهايتان به واقع از پاريس شروع مي شود؟ فروهر: سفرها نيست، من آخرين كسي

ص: 1968

بودم كه رفته بودم به پاريس، و اين را به جهت چيزي نمي گويم من كار خودم را داشتم مي كردم، و پيوند قبلي كه نداشتم، فكر مي كردم، رفتن من به آنجا جز خود جلواندازي چه معني ديگري مي تواند داشته باشد، ولي سرانجام بعد از اينكه آقاي بازرگان هم آنجا بود و برگشت و آقاي سنجابي هم برگشت، و آن اعلاميه سه امضاء را داده بود كه راجع به جبهه ملي، و نظرات جبهه ملي چه است و در آن نادرستي، يعني قانوني نبودن نظام سلطنتي را طرح كرده بود و از آموزشهاي اسلامي سخن به ميان آورده بود، و از پيكاريهايي كه بايد براي آزادي باشد، كه اين را بعد از دو ديدار كه با حضرت امام داشت، مطرح كرده بود كه اين متن را حضرت امام خودشان گرفتند و بعد از آزادي، كلمه استقلال را با خط خودشان گذاشتند، و سنجابي از ايشان مي پرسد كه اين را ببرم در اين ايران و منتشر كنم، مي گويند كه نه، همين جا برو و منتشر كن، كه از آن قسمتي كه من بعدا رفتم، منزل امام در نوفل لوشاتو بود، آن طرف خيابان هم جايي بود كه حضرت امام هم نماز مي خواندند و هم اگر اجتماعي بود آنجا برگزار مي شد، مي گويند برو آنجا بخوان

ص: 1969

كه او مي رود و آنجا آن اعلاميه را مي خواند، چند روز قبل از آن، اين مال سيزدهم آبان ماه سال 1357 است، چند روز قبل از آن، حضرت آيت الله منتظري و حضرت آيت الله طالقاني از زندان آزاد شده بودند، و بعد از هفدهم شهريور، خيلي از فعاليتها افت كرده بود زير سيطره فرماندار نظامي، بازاريها آمدند كه بيائيد اينجا به ديدار حضرت آيت الله طالقاني، كه من از دفتر خودم از خيابان فردوسي آمدم، اين طرف دروازه شميران، من آنجا سخنراني كردم، به عنوان سخنگوي جبهه ملي، نظر جبهه ملي را گفتم كه نظام سلطنت جنبه قانوني و مشروعيت ندارد و نظام آينده بايد با مراجعه به آراي عمومي تعيين بشود، كه اين نهم آبان است، آنرا كه سنجابي در خدمت امام نوشته بود و بعد خواند، آن روز سيزدهم آبانماه است، باز من آنرا به عنوان سخنگوي جبهه ملي منتشر كردم، بهرحال بعدا كه سنجابي برگشت، فرماندار نظامي من و سنجابي را گرفت روز عيد قربان بود كه قرار بود مصاحبه كنيم، گرفت و اين به حضرت امام برخورده و گران آمده بود كه كسي آنجا رفته ايشان و اعلاميه اي خوانده است دال بر اينكه ديگر نظام سلطنتي مشروعيت ندارد، بعد كه برگشته به ايران. او را گرفته اند، بعد كه

ص: 1970

از زندان آزاد شديم، البته پنج روز بيشتر طول نكشيد، من آزاد شدم، دوستاني كه آنجا بودند، پي در پي به من تذكر دادند كه من به پاريس بردم. - اين اواخر آذر ماه است يا نه؟ فروهر: نه، درست روزي كه شاه رفت. من رفتم، بيست و ششم دي به پاريس رفتم و همانجا هم اين آقاي بني صدر و چند تا از دوستانم و آن آقاي دكتر مكري آمده بودند به فرودگاه جلوي من از همانجا رفتم خدمت امام، چون مي گويم كه من ايشان را نديده خيلي به ايشان ارادت پيدا كرده بودم، بعد در گفتگوها و اينها، وضعي پيش آمده كه امام اجازه دادند كه در مدت شانزده روز بيش از دوازده بار خدمت ايشان رفتم، در ديدار اول دكتر يزدي و قطب زاده و حاج احمد آقا و آيت الله اشراقي، با من هم آقاي بني صدر و مكري و اينها آمده بودند، ولي در ديدارهاي بعد، ديدارهايي شد كه تنها در خدمت ايشان بودم. در پاريس خوب يادم هست هنگامي كه ما رسيديم هنگام نماز بود، مي خواستند نماز ظهر و عصر را اقامه كنند، كه آمده بودند اين طرف، من هم پشت سر ايشان نماز خواندم، بعد برگشتند به آن اتاق و من هم رفتم خدمت ايشان، يادم هست نخستين سخني

ص: 1971

كه از من پرسيدند اين بود كه خوب اين مردك [شاه] هم كه رفت، گفتم من كه پرواز كردم ساعت شش و نيم صبح بود. من در هواپيما شنيدم كه رفته است، بعد راجع به اوضاع ايران صحبت شد، اينجا البته مي شنيديم كه بعضي از آقايان دور هم جمع هستند، به عنوان اينكه شورايي پديد بياورند و اين حرفها، اين موضوع به هيچ وجه علني نبود، آقاي طالقاني هم يك بار يك عده اي را دعوت كردند كه يك شورايي را پديد بياورند، كه باز آنهم به نتيجه نرسيد، نظر امام از اينكه مي خواستند با كساني ديدار بكنند، اين بود كه شورايي به وجود بياورند، در اين زمينه شايد در قبل صحبت شده بود، اين جوري كه آقاي مهندس بازرگان بعدها هم خودش مي گفت كه بودن در آن شورا با عاليت سياسي، زير نام نهضت و اينها جور در نمي آيد، كه مهندس بازرگان بعدها مي گويد، به خود ما هم اين را گفت كه ما گفتيم تا هنگامي كه در شوراي انقلاب يا فعاليت هستيم، آن فعاليتها را نخواهيم كرد، در آنجا يكي از صحبتها اين بود و نظرهايي داده مي شد به خدمت امام، كه من هم، پيش آمد، صحبتم اين بود كه دربرگيرنده همه نيروها باشد شورايي كه مي خواهد تشكيل بشود، با اهميت ترين موضوعي كه

ص: 1972

من طرح كردم، و بيشتر ديدارم روي آن بود بقيه ديدارها خوب مثلا جمعه بود و ايشان صحبت مي كردند و من هم مي رفتم بيش از كساني كه صحبت ايشان را مي شنيدند مي نشستم و صحبتهاي ايشان را گوش مي كردم، چند نفر از افسران طراز اول پيش از رفتن من با من صحبت كرده بودند كه آمادگي دارند با انقلاب همكاري كنند. اينها نمايندگان ارتشبد قره باغي بودند، من موضوع را با حضرت امام در ميان گذاشتم، ايشان خيلي دلش مي خواست كه جابجايي قدرت بدون خونريزي گسترده اي باشد، خوب از نيرومندي ارتش هم حرف خيلي زده شده بود، دستاورد مهمش نامه اي بود كه حضرت امام خطاب به فرماندهان، افسران، درجه داران، ارتش ملي ايران نوشتند، اينكه يكي دو بار عقب انداختند، آقاي موسوي توضيح دادند، دلم مي خواست كه اين نامه در دسترس من باشد كه يك رونوشت آنرا به شما بدهم، متاسفانه اين نامه و چند تا نامه كه استعفاي من، يا چيزي كه حضرت امام در پاسخ آن گفته اند، چون در روزنامه ها هم چاپ شده است، اينها را به شما بدهم ولي در اين مورد، اين نامه بسيار، نامه استثنايي است. انشاالله اينها را به زودي به شما مي دهم، چون آن دوستي كه اينها را پيش او گذاشته ام در دسترس نبود، اميدوارم از

ص: 1973

سفر زود برگردد كه من بتوانم از او بگيريم، [در اين نامه] مي گفت به ارتش كه ارتش از ملت است، و شما هم بايد كه به سربازخانه ها برگرديد كه مردم تكليف خودشان را با دولت غيرقانوني روشن بكنند، سپس در كنار مردم به دفاع از استقلال و تماميت ارضي مملكت بپردازيد، خوب اين نامه تاريخ چهارم بهمن را دارد، و قرار بود اين نامه را من بياورم. همان روز يا به فاصله چند ساعت آقاي دكتر بختيار دستور بستن فرودگاه را دادند، در نتيجه يكي چند روزي من دست به دست دواندم، و درصدد اين بودم كه به تركيه بيايم، چون اين موضوع از نظر من با اهميت بود، گفته بودند آن آقاي سرلشكر نشاط واحدهايش را آورده است در خيابان و قدرت نمايي كرده است، نگراني وجود داشت كه خونريزي بشود، مي خواستم به تركيه بروم و از آنجا با اتومبيل به تهران بيايم. در اين وقت باز يك نكته اي بود كه هر چه پيش مي آمد توجه برانگيزتر مي شد، شخصيت امام خميني براي من، به تقريب بيشتر آن كساني كه آنجا بودند، و به تقريب تمام كساني كه از اينجا مورد رايزني قرار مي گرفتند توصيه مي كردند كه حضرت امام آنجا بمانند، ولي ايشان دو يا سه روز بعد از رفتن شاه اعلام كرد كه من به ايران

ص: 1974

برمي گردم، و هر چه از خطرات آن صحبت مي شد، ايشان پافشارانه مي گفت من به ايران برمي گردم كه اين براي من يك نكته مثبتي بود، بهرحال پافشاري ايشان و كوششهايي كه در داخل كشور شد و حتي تحصن روحانيون در مسجد دانشگاه و مذاكراتي هم كه جناح آقاي بازرگان با شركت آيت الله بهشتي و موسوي اردبيلي و اينها با بختيار، شايد هم با بعضي از جاهاي ديگر داشتند بهرحال مانع پرواز امام براي برگشتن به ايران نشده و من هم با ايشان گفتم، تا حالا نشده كه به من بروم جايي بروم و در اجراي پيشنهادي كه داشتم و اجراي دستوري كه شما داديد، كار بكنم. اكنون كه خودتان مي آئيد، اجازه بدهيد كه من هم با همان هواپيما بيايم كه ايشان هم اجازه دادند و من هم با همان هواپيما آمدم، و نكته جالب توجه اي كه اين وسط پديد آمد، همان زمزمه اي بود كه يكروز در آنجا برخاست كه، خوب همزمان با من و شايد يك روز بعد از من، آقاي سيد جلال تهراني كه رئيس شوراي سلطنت بود آمد به پاريس و ايشان به اميد آشنائيهاي گذشته، كه با روحانيون طراز اول داشت، فكر مي كرد كه حالا مي آيد و مي رود پيش امام، اما امام فرمودند اول استعفا و بعد ملاقات، كه

ص: 1975

البته ايشان استعفا داد و رفت پيش امام، ولي گويا برخورد يا صحبتها طوري بود كه سيد جلال تهراني هرگز به ايران برنگشت در اين وسط زمزمه بلند شد كه آقاي بختيار بدون اينكه استعفا بدهد به نزد حضرت امام مي آيد حالا بنده هم در پاريس هستم، كه اين به نظر من مي رسيد كه كار خطرناكي است و خلاف رويه گذشته ايشان است، چون بختيار بدون خبر دوستان جبهه ملي يا حتي حزب ايران، روز هشتم ديماه رفته بود پيش شاه، شوراي جبهه ملي روز شنبه دهم ديماه از عضويت جبهه ملي او را كنار گذاشت. حالا صحبت از اين بود كه بدون اينكه استعفا بدهد پيش امام بيايد، براي ما خيلي دشوار و خيلي سنگين بود. اين موضوع خيلي كوتاه گفته شد، بعد من توضيح مفصل براي آقاي اشراقي دادم كه اين كار خطرناكي است ولي ايشان هنوز تصميمي اعلام نكرده اند، آخرهاي شب بود كه خدا رحمت كند، حاج مهدي عراقي از اندرون به بيرون آمد و من هم داخل اتومبيلي نشسته بودم كه، گفت درست شد و امام اعلاميه داده اند، بعد شنيديم كه حضرت آيت الله منتظري اينجا با او تماس گرفته شده بود و اعلام كرده بود كه به اين شكل كه بختيار گفته است مي روم درست نيست، چون

ص: 1976

يك اعلاميه اي نوشته بود به عنوان نسخت وزير كه اين هم منتشر شد، كه براي كسب نظر، اجازه شرفيابي مي خواهم، يعني نخست وزير مي مانم، نظر شما را مي خواهم بدانم، حالا بعدها ما اينجا شنيديم، كه خود بختيار نوشته بوده است، كسب تكليف، ولي يكي ازآقايان كه عضو شورا [ي انقلاب] بود. كسب تكليف را خط زده است و نوشته است كسب نظر، و آنچه كه پخش شد، كسب نظر بود. بعد از تلفن آقاي منتظري و تلفن آيت الله پسنديده، امام اعلاميه اي دادند كه خوب اين براي ما خيلي با ارزش بود كه خطاب به علماي بلاد بود، نقل به مضمون مي كنم، كه من تغييري در نظرم نداده ام و هيچ مقامي را بدون استعفا نمي پذيرم، چون واقعا خيلي در اين زمينه داشت سمپاشي مي شد، يكي از كارهاي بسيار باارزشي كه من در آنجا ديدم همين بود. و من با نامه با هواپيماي خود امام به ايران برگشتم، خوب برايم موضوع فرودگاه و بدرقه و بعد در داخل هواپيما و متانتي كه وجود داشت، اينها از خاطرات فراموش نشدني است، امام البته، ما در صندليها مي خوابيديم، ولي امام در يك قسمتي بالا بود، كه مدتي امام به بالا رفتند، هم استراحت كردند و هم در آنجا نماز شب خواندند، تا رسيديم به فرودگاه من چون با

ص: 1977

افسرها قرار گذاشته بودم، ديگر درنگ نكردم كه با حضرت امام به جايي بروم، اجازه گرفتم و اولين كسي كه از آن هواپيما بيرون آمد من بودم، خوب سطح فرودگاه هم برايم جالب بود كه بيشتر افسران جز دانشجويان دانشكده هوايي، و شايد پاره اي از درجه داران تمام سطح فرودگاه اسلحه به دست قرار داشتند، كه فيلم آن هم در دسترس هست. - راجع به دوازده ديدارتان با امام بگوييد. فروهر: دوازده تا چهارده ديدار بود، البته ديدارها تعدادي كه عمومي بود، يك بخش عمده آن دو يا سه جلسه آن راجع به اين نامه گذشت كه نامه را خود امام نوشته بودند، براي من خواندند و تصميم گرفتند كه اصلاحاتي بخصوص در عنوان آن بكنند، بعد آنرا پاكنويس كردند كه خود اين دو يا سه جلسه طول كشيد. مذاكرات ويژه اي، گفتم به جز مسئله درون ايران و مسئله شورا كه بعد عنوان شوراي انقلاب نام گرفت، شورايي بود كه مورد تائيد حضرت امام قرار گرفت، نه شورايي كه خود حضرت امام از آنجا [: پاريس] برگزيده باشند. - هيچ پيشنهادي به شما راجع به عضويت در آن شورا نشد؟ فروهر: اينجا صحبت پيش آمد كه قرار بود من و سنجابي و سرلشكر قرني هم عضو شورا باشيم، بعد آقاي بازرگان،

ص: 1978

گفتند كه كساني كه در هيئت دولت شركت مي كنند، بهتر است كه هيئت دولت مثل هيئت وزرا باشد. و شورا مثل مجلس باشد، آنها در آنجا شركت نكنند و تا كابينه آقاي بازرگان بود، وزرا در شورا شركت نمي كردند، مي كردند در جلسات شورا ولي عضو شورا نبودند. - ظاهرا گفته شده است كه آقاي سنجابي به واسطه اينكه آقاي بازرگان عضو شورا هستند از اول خودداري كردند به شوراي انقلاب بيايند، اين صحيح است؟ فروهر: نه، سنجابي بهرحال دلش نمي خواست، كه در كابينه آقاي بازرگان شركت بكند، چون آقاي بازرگان وقتي او وزير فرهنگ بود، يك مدتي معاون وزير فرهنگ بود و چندان هم با يكديگر سازگاري نداشتند، بعد كه آقاي بازرگان رفت به هيئت مديره موقت شركت ملي نفت در آبادان. همكاري آن طوري آنها با هم قطع شد، بهرحال براي او خيلي سنگين بود و اين صحبت تشكيل هيئت دولت، بازرگان با من صحبت كرد، با پيشينه اي كه با هم داشتيم، مي ديديم كه با فشار حضرت امام است كه ما به همكاري خوانده مي شديم، وگرنه، نه ما مايل بوديم كه با آقاي بازرگان كار كنيم و نه آقاي بازرگان مايل بودند كه ما در كابينه ايشان باشيم! - در مورد اين ديدار سيدجلال تهراني، ايشان روي چه حسابي اصرار داشتند كه ديدار داشته

ص: 1979

باشند؟ فروهر: چون از قديم خيلي نزديك بود با روحانيون، حالا با شخص امام خميني هم نزديكي داشت اين را من نمي دانم، ولي اين اصلا مثل اينكه خود خانواده اش هم روحاني بود، و بعد نزديك بود با روحانيت. - اين ملاقات هيچ فايده اي براي آنها و شوراي سلطنت در برنداشت؟ فروهر: آن شايد به اين اميد آمده بود كه يك نرمشي در جريان پديد بياورد، ولي مي گويم امام فرمودند كه اول استعفا بدهد و بعد به ملاقات بيايد. - در مورد ديدار بختيار هم اگر بختيار استعفا مي داد، اصلا از اينجا نمي توانست پرواز بكند براي پاريس؟ فروهر: نه، شايد حضرت امام استعفاي ايشان را قبل از ملاقات در پاريس مي پذيرفت ولي بهرحال تعهداتي آقاي بختيار داشت كه شايد اين كار را نمي كرد، پرسش اين است كه آنهايي كه مي خواستند بختيار بدون استعفا به حضور امام برود، چه برنامه اي را داشتند! - در واقع، شايد همين بود، يعني اگر بختيار اينجا استعفا مي داد، ديگر امكان اينكه بتواند با هواپيما به پاريس برود وجود نداشت، چون ديگر نخست وزير نبود؟ فروهر: نه، به عنوان نخست وزير مي آمد آنجا، در آنجا استعفايش را به امام مي داد. . . [اينطوري تنظيم شده بود] كه البته شخصيت امام به همه اين چيزها مسلط شد، و همه را

ص: 1980

درست يكصد و هشتاد درجه جهت عكس آن چيزي كه زمينه چيني شده بود، پيش برد. - قدري بيشتر درباره فضاي پاريس در آن ايام از نظر اخلاقي و رهبري امام. اگر چنانچه به خاطرتان مانده است، نكاتي را بازگو كنيد. فروهر: ببينيد، من يك جمع بندي كوتاه از اين قضيه بكنم، باور اين است كه چهره هايي كه در جايگاه رهبري قرار مي گيرند، يك كشش و جاذبه ويژه اي بايد داشته باشند، ايرانيها در قديم مي گفتند، فره ايزدي، از نظر من شخص امام داراي يك چنين ويژگي بود كه جذب مي كرد اشخاص را و به همين دليل هم فضايي كه در گرداگرد ايشان وجود داشت، من كه يك بيگانه اي بودم كه وارد آن مي شدم، بيشتر به يك فضاي عرفاني، مريدي و مرادي شبيه بود، تا يك مرجعيت عادي، يا يك رهبري سياسي عادي، بهرحال براي من كشش و گيرندگي داشت، مي گويم پيش از رفتن من به پاريس در طرز عمل سياسي ايشان ايرادي نداشتم. وقتي رفتم به خبر اينكه تائيدي داشته باشم از كارهايي كه انجام مي گرفت چيزي در ذهن من نمي آيد، اگر هم من موضوعاتي را بعدا نپسنديدم، آن مال بعد از انقلاب و يكي دو سال بعد از انقلاب است، آن موقع به راستي فكر مي كرديم كه يك رهبر استثنايي، خيزش يك

ص: 1981

ملت را در راستاي عدالت، استقلال و آزادي رهبري مي كند و از نظر تقوا و پاكيزگي، تا آن هنگام كمتر ديده بودم، بعد هم آن ساده زيستي، فرض بگيريد كه مدتها بعد كه برگشتيم، من در اينجا به خدمت ايشان مي رفتم، من در ذهنم است كه به روي يك پتوي چهارخانه اي كه نخ نما شده بود، مي نشستيم، يا ايشان مي آمد در آن ديدارهاي بهار، و يا حتي تابستان سال 1358، يادم مي آيد كه در آن صندلي، بارها بود كه من خدمت ايشان بودم، ايشان مي آمدند بيرون، در كوچه، در يك صندلي، شروع مي كرد براي مردم حرف هم نمي زد، شروع مي كرد دست تكان دادن، و بر مي گشت، تمام اين نماي يك چنين زندگي در پاريس هم وجود داشت، در نهايت سادگي، آن كساني كه در آنجا مي ماندند، همين حاج مهدي عراقي مثلا پذيرايي كننده بود، بيشتر حاضري، يا ساده ترين غذاها، يا هم مثلا، من البته در منزل دوستانم بودم، ولي هم بايد زير يك پتو در يك سالن مانند به رديف، همين بسياري از اين آقايان كه الان ازاعضاي خبرگان هستند، اين آقاي فردوسي پور، يا اين آقاي محتشمي آنجا تلفن چي بودند، خيلي فضاي ساده و از نظر من گيرايي ويژه اي داشت و دلنشين بود. - اين ديدارهاي جنابعالي بيشتر صبح بود يا بعدازظهر؟ فروهر: هم

ص: 1982

صبح بود و هم بعدازظهر، ما مي رفتيم، و وقتي ايشان سرشان خلوت مي شد اجازه مي دادند. - معمولا چقدر طول مي كشيد از نظر مدت و زمان؟ فروهر: تفاوت داشت، هيچكدام فكر نمي كنم از نيم ساعت بيشتر شده باشد. - براي آن اعلاميه نسخه اي براي خودشان نگهداري نكردند. فروهر: نسخه اصل را، من بعد از وزارت، نخست وزيري آقاي بزرگان، هفدهم يا هيجدهم رفتم و به ايشان عرض كردم كه به اين دلايل كاري را كه بايد انجام مي دادم پيش نمي رود، خيلي روشن مي گويم، من وقتي شنيدم كه

ص: 1983

سران ارتش با راهنمايي آقاي بهشتي و بازرگان با هايزر ملاقات كرده اند، و ديگر صلاح خودم و يا صلاح امام را در اين نديدم كه با ارتش رابطه اي داشته باشم اين است كه اصل آنرا پس دادم ولي نوشته آنرا دارم، اصل آنرا به حضرت امام دادم و فكر مي كنم كه در نوشته هاي حضرت امام بايد باشد، يك چيز ديگري كه من به خدمت ايشان دادم، كه يادم رفت بگويم، من پيش نويس پديدآوردن گارد انقلاب را در پاريس به امام دادم كه بعد در ايران موضوع به شكل ديگري دنبال شد و به سپاه پاسداران انجاميد، آن پيش نويس هم فكر مي كنم كه خودم يك نسخه اي از آن را دارم، ولي نسخه اصلي آن دست امام بود. - اين ارتباطاتي كه شما الان اشاره كرديد، شايد بخاطر جلوگيري از خونريزي مردم باشد. فروهر: بله، در اين شك ندارم، منتهي من شخصا به هيچ وجه حاضر نبودم كه پاي يك خارجي در نشست و برخاست با فرماندهان ارتش باشد. - علتش اين بود كه آمريكا به ارتش ايران مسلط بود، و دخالت مي كرد؟ فروهر: در عمل نظر من شكست خورد، براي اينكه آنطوري كه ما پايه ريزي آنرا كرده بوديم، سران ارتش پيرو حضرت امام مي شدند، بدون اينكه نيازي به ميانجي داشته باشد. - ما

ص: 1984

خاطرات شما را تا انقلاب رسانديم در جلسه آينده بعد از انقلاب را پي گيري مي كنيم. انشاءالله. مصاحبه با داريوش فروهر

ص: 1985

امام خميني:مبارزي آگاه از آغاز . . .

اشاره

19 چكيده: محمدرضا پهلوي در عصري به سلطنت رسيد كه جنگ دوم جهاني به سود قواي متفقين به پايان رسيده بود. سران سه كشور پيروز - روزولت رئيس جمهوري امريكا، وينستون چرچيل نخست وزير انگليس و جوزف استالين نخست وزير اتحاد جماهير شوروي - كنفرانس معروف خود را در تهران تشكيل دادند. در اين كنفرانس ضمن بررسي اوضاع جهان و منطقه و معرفي ايران به عنوان "پل پيروزي"، ادامه سلطنت بزرگترين فرزند رضاخان پس از تبعيد پدرش به جزيره موريس مورد تاكيد قرار گرفت. فضاي سياسي ايران در آغاز پادشاهي محمدرضا به گونه اي بود كه احزاب و شخصيتهاي سياسي پس از تحمل تنگناهاي زمان رضاخان، جرات عرض اندام يافتند و فعاليتهاي تازه اي را آغاز كردند و روزنامه ها و مجله هايي كه در دوران سلطنت رضاخان به تعطيل كشانده شده بودند، اجازه انتشار يافتند; شاه نيز چنان قدرتي نداشت، ضمن اينكه در ابتداي كار، خود را فردي دموكرات و آزادمنش معرفي مي كرد، احزاب كهنه كار مثل حزب توده و احزاب ديگري كه با غتنام از فرصت، اعلام موجوديت كرده بودند، تمام تلاش خود را براي به دست گرفتن قدرت متمركز نمودند، به طوري كه ظرف مدت كوتاهي، پست نخست وزيري بين چند نفر، دست به دست شد. از عامل نخست، يعني

ص: 1986

توافق سران كشورهاي پيروز در جنگ جهاني كه بگذريم، عامل ديگري كه باعث تثبيت سلطنت محمدرضا شد، فقدان رهبري مردمي بود. اين بدان جهت بود كه بسياري از شخصيتهاي سياسي مذهبي و ملي كه مخالف رژيم بودند در دوره اختناق رضاخاني دستگير و در زندان به شهادت رسيدند و يا تبعيد شدند و تحت نظر قرار گرفتند. بسياري از علما و روحانيان نيز به علت محدوديتهايي كه رضاخان براي حوزه هاي علميه ايجاد كرده بود و بر اثر تبليغات سوئي كه در مطبوعات وابسته آن عصر، عليه آنها به عمل آمد و به سبب عدم حمايتهاي مردمي از فعاليتهاي برخي از روحانيان به گوشه گيري پرداختند و از روي آوردن به مسائل سياسي خودداري كردند. البته آيت الله سيد ابو القاسم كاشاني كه داراي سوابقي طولاني در مبارزه با انگليسيها بود، مي توانست رهبري نهضتهاي مردمي را در دست گيرد; اما او نيز به بهانه همكاري با قواي آلماني در زمان جنگ، توسط نيروهاي انگليسي مستقر در ايران دستگير و براي 28 ماه به زندانهاي اراك، كرمانشاه و رشت فرستاده شد. پيشنهادهاي اصلاحي ديگري نيز از سوي چند روحاني تسليم دولت شد كه اهم آنها عبارت بودند از: آزادي انتخاب حجاب توسط زنان، برچيده شدن مدارس مختلط در ايران، برگزاري مراسم نماز، منظور داشتن دروس ديني

ص: 1987

در مدارس، كم كردن بار فشار اقتصادي مردم و همچنين آزادي عمل حوزه هاي علميه. هر چند وعده انجام اين پيشنهادها در بدو امر، از سوي دولت وقت (دولت فروغي) داده شد، اما هيچ گاه دولت به اين وعده ها عمل نكرد و به جاي از بين رفتن تبعيض هاي اجتماعي و استقرار عدالت اجتماعي و اقتصادي، تنها به محاكمه ظاهري چند تن از جنايتكاران بسنده شد. گروههاي چپ و الحادي، فضا را براي تاخت و تاز خود مناسب ديدند و تلاش گسترده اي را آغاز كردند. حزب توده پس از فرار رضاخان، اعلام موجوديت كرد و توانست با سؤ استفاده از نارضاييهاي مردم و طرح شعارهاي به ظاهر انقلابي، گروه زيادي از جوانان بويژه دانش آموزان، دانشجويان، نظاميان، كارمندان و كارگران را به خود جذب كند. احزاب ديگر نيز كم و بيش، داراي هواداراني بودند، اما متاسفانه قشر روحاني و مذهبي، هيچ گونه تشكل منسجمي نداشتند. امام خميني (س) ، جنايتها و توطئه هاي شيطاني رضاخان را از نزديك ديده بود و در عين حال، ماهيت رژيم پسرش، محمدرضا را به خوبي مي شناخت و بدين جهت آنچه را كه توسط عمال رژيم به اسم آزادي و آزاديخواهي صورت مي گرفت، كافي نمي دانست. از اين رو، در سال 1322 يعني دو سال پس از فرار رضاخان با نوشتن كتاب "كشف الاسرار" نخستين

ص: 1988

گامها را براي اعتراض به اوضاع آن زمان برداشت و از غفلت و كم توجهي روحانيان به مسائل روز، شديدا انتقاد كرد و رفتن رضاخان و روي كار آمدن پسرش، محمدرضا را، اين چنين توجيه كرد: "رضا خان رفت. دوره تاريك ديكتاتوري سپري شد. گمان مي رفت كه ملت، درد خود را فهميده و از بيست سال فشارها و دست درازيها به جان و مال و ناموسشان عبرت مي گيرند و بقيه معدودي از ورشكسته هاي عصر طلايي را خود آنها به سزاي خود مي رسانند و طرفداران ترك آيين و مراسم آن را پايمال مي كنند، ولي باز خوابند و روزگار سياه خود را فراموش كردند. ملت چون به حقوق حقه خود قيام نكرد، ماجراجوها رصت به دست آوردند تا از ملاها تجاوز كردند و يكسره با دين و دينداري طرف شدند و محكمات قرآن را پايمال اغراض مسمومه كردند تا با دل گرم بتوانند صفحه مملكت را ميدان اجراي نيات فاسده خود كنند و دوباره آن سياه بختيها و روزگارهاي تلخ را عودت دهند". (1) امام خميني (س) به نوشتن كتاب "كشف الاسرار" بسنده نكرده، بلكه در هر فرصتي كه پيش مي آمد به افشاي توطئه هاي رژيم دست نشانده پهلوي و روشن كردن اذهان مردم مي پرداخت. براي مثال زماني كه به مناسبتي از او خواسته مي شود

ص: 1989

به عنوان يك روحاني، مطلبي بنويسد، برخلاف شيوه علما و روحانيان ديگر كه معمولا در اينگونه موارد در زمينه هاي احكام و اخلاق اسلامي مطالبي مي نويسند كه به علت كاربرد واژه هاي مهجور، تنها مورد استفاده خواص مي باشد - با زباني ساده و نثري شيوا، لبه تيغ تيز حمله را متوجه حكام جور و بخصوص رژيم ايران مي كند: ". . . خودخواهي و ترك قيام براي خدا، ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيره كرد و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران در آورده. قيام براي منافع شخصي است كه روح وحدت و برادري را در ملت اسلامي خفه كرده، قيام براي نفس است كه بيش از دهها ميليون جمعيت شيعه (ايران) را به طوري از هم متفرق و جدا كرده كه طعمه مشتي شهوت پرست پشت ميز نشين شدند. قيام براي شخص است كه يك نفر مازندراني بيسواد را بر يك گروه چند ميليوني چيره مي كند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند. . . قيام براي نفعهاي شخصي است كه روزنامه ها كه كالاي پخش فساد اخلاق است امروز هم همان نقشه ها را كه از مغز خشك رضاخان بي شرف تراوش كرده، تعقيب مي كنند و در ميان توده پخش مي كنند، قيام براي خود

ص: 1990

است كه مجال به بعضي از اين وكلاي قاچاق داده كه در پارلمان بر عليه دين و روحانيت هر چه مي خواهند بگويند و كسي نفس نكشد. . . " (2) كتاب "كشف الاسرار" با تمام هشدارها و مزيتهايي كه داشت در آن عصر و زمان، مورد توجه قرار نگرفت و حوادث بعدي، پايه هاي رژيم محمدرضا شاهي را مستحكم كرد. رحلت آيت الله سيد ابوالحسن اصفهاني در سال 1325 شمسي به عنوان مرجع تقليد شيعيان و موضوع جانشيني او، از جمله مسائلي بود كه امام را به تكاپو واداشت. امام با درك موقعيت زمان و با تجربه تلخي كه از دوران رضاخاني داشت وارد معركه شد. مقام و مرتبه علمي آيت الله حاج سيد حسين بروجردي را به خوبي مي شناخت و بدين جهت كوشيد تا موافقت ايشان را براي مهاجرت به قم و قبول مرجعيت و رهبري ديني و سياسي مردم جلب كند. امام با فرستادن نامه و سفر به شهرهاي مختلف كشور و جلب نظرهاي موافق علما به مرجعيت آيت الله بروجردي، به توفيق بزرگي دست يافت. هر چند مرحوم آيت الله بروجردي، به علل خاصي براي دخالت در امور سياسي تمايلي نشان نمي داد، اما امام خميني مي كوشيد تا ايشان را به عنوان رهبر مذهبي، سياسي در جريان امور حوزه و جامعه قرار دهد. امام

ص: 1991

ضمن اينكه با تشريح خطر مقدس نماها در حوزه علميه قم و برنامه هاي سياسي دولت و دربار، براي آيت الله بروجردي، ايشان را از جزئيات مسائل آگاه مي كرد، هيچ گاه به اقدامي كه نشان دهنده عدول از خط فكري آن مرحوم باشد دست نزد و حتي زماني كه متوجه شد آيت الله بروجردي از تدريس فلسفه در حوزه خشنود نيست، درس خود را تعطيل كرد و به شاگردان خود نيز همين توصيه را نمود. (3) حادثه 15 بهمن 1327 شمسي و حمله مسلحانه نافرجام به جان شاه در دانشگاه تهران، بهانه اي به دست شاه داد تا ضمن سركوب مخالفان، حكومت خود را نيز استحكام بخشد. رژيم پس از وقوع اين حادثه، با اعلام حكومت نظامي در تهران و حومه، آيت الله كاشاني را به اتهام دست داشتن در طرح ترور دستگير كرد و حزب توده نيز به همين اتهام در سراسر كشور منحل شد و رهبران آن تحت تعقيب قرار گرفتند. شاه وجود آيت الله كاشاني را در صحنه سياسي كشور براي خود خطر آفرين مي دانست و فعاليت حزب توده را نيز به خاطر وابستگيهايش به شوروي از يكسو و گرايش طبقه جوان به آن به نفع خود نمي ديد; بنابراين پس از برداشتن اين دو مانع عمده از سر راه خود، ضمن مشورت با اطرافيان مورد اعتمادش درصدد

ص: 1992

تشكيل مجلس موسسان برآمد. شاه مي خواست با تشكيل اين مجلس و تغيير، اصولي از قانون اساسي و يا افزون اصول تازه اي به آن، قدرت و اختيارات بيشتري از جمله اختيار انحلال دو مجلس شوراي ملي و سنا را كسب كند. با دستگيري و سپس تبعيد آيت الله كاشاني به لبنان، مانع عمده كار، ظاهرا از سر راه برداشته شده بود. مجلس نيز كارآيي چنداني نداشت. تنها نگراني عمده شاه از آيت الله بروجردي بود. چون دو اصل از اصول متمم قانون اساسي مشروطيت، اصل اول راجع به مذهب رسمي كشور "طريقه حقه جعفريه اثنا عشريه" و اصل دوم راجع به "نظارت پنج تن از مجتهدان عالم و آگاه هر عصر بر مصوبات مجلس و تطبيق آن با قواعد مقدسه اسلام" بود و شايع شده بود كه يكي از هدفهاي مجلس موسسان، تغيير در اين اصول است. شاه براي اينكه آيت الله بروجردي را از نگراني درآورد، وزير كشور و دكتر منوچهر اقبال، را به نمايندگي خود نزد آن مرحوم فرستاد. امام خميني به درخواست آيت الله بروجردي در نشستي با دكتر اقبال شركت كرد و به طور رسمي با او به مذاكره پرداخت و سرانجام با لحني تند و قاطعانه خطاب به دكتر اقبال گفت: "ما به شما هرگز اجازه چنين تغيير و تبديلي در

ص: 1993

قانون اساسي را نمي دهيم، زيرا اينگونه تغيير، افتتاحيه اي جهت دستبرد اساسي به قوانين موضوعه اين كشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد كه هر وقت هر طور كه سياست و منافع او اقتضا مي كند، در قانون اساسي دست ببرد و طبق اغراض و اميال خود، قانوني را ملغا و قانون ديگري را جعل نمايد. " (4) دكتر اقبال در يكي از جلسات مجلس در تاريخ 8 ارديبهشت 1328 راجع به ملاقات خود با آيت الله بروجردي توضيحاتي داد، اما در مورد ملاقاتش با امام هيچ اشاره اي نكرد. از سويي چون در حوزه و بيرون حوزه، تعبيرهايي درباره موافقت آيت الله بروجردي با تشكيل مجلس موسسان مي شد، برخي از فضلا و مدرسان حوزه علميه قم و از جمله امام در سوال مكتوبي، نظر ايشان را جويا شدند. آيت الله بروجردي در پاسخي كه نوشتند تلويحا عدم مخالفت خود را با تشكيل اين مجلس اعلام كردند. ايشان در بخشي از پاسخنامه خود تاكيد كرد كه: ". . . موقعي كه فرمان همايوني صادر شد، براي اينكه مبادا تغييراتي در مواد مربوط به امور دينيه داده شود به وسيله اشخاص به اعليضرت همايوني تذكراتي مكرر داده ام تا آنكه اخيرا جناب آقاي وزير كشور و آقاي رفيع از طرف اعليحضرت همايوني ابلاغ نمودند كه تنها در مورد مربوط

ص: 1994

به ديانت تصرفي نخواهد شد. . . " (5) لازم به يادآوري است كه آيت الله كاشاني با وجودي كه در اين زمان در تبعيد به سر مي برد با صدور اعلاميه اي تشكيل مجلس موسسان را به شدت محكوم كرد و ضمن آن خطاب به ملت ايران نوشت: ". . . هموطنان عزيز! در جلوگيري از تغيير قانون اساسي و ديكتاتوري و مظالم خانمانسوز، فداكاري لازم است. نمي توانند همه را بكشند يا حبس نمايند. حرف حساب ملت با جديت در دنياي امروز پيش مي رود، والا پشيمان مي شويد، در حالي كه پشيماني سودي ندارد". (6) مبارزه براي ملي كردن صنعت نفت ايران، از مهمترين مسائلي بود كه نيروهاي مذهبي و ملي را در طول دهه بيست به حركت و جنبش مشتركي واداشت و رهبران دو نيرو را به ائتلاف كشاند. در انتخابات دوره شانزدهم كه در سال 1329 برگزار شد، تعدادي از نمايندگان مردم، از جمله آيت الله كاشاني و دكتر مصدق، به مجلس راه يافتند. آيت الله كاشاني كه پس از ترور شاه در 15 بهمن 1327 به لبنان تبعيد شده بود در 20/3/1329 در ميان استقبال فراوان مردم وارد كشور شد. وي پس از ورود به كشور، با صدور اعلاميه اي، " نفت ايران را متعلق به ملت ايران و قرارداد تحميلي سال 1312 "گس -

ص: 1995

گلشائيان" را فاقد ارزش قضايي دانست" (7) به منظور به تصويب رساندن لايحه الحاقي "گس - گلشائيان" شاه مجبور شد به توصيه دولت انگليس سپهبد رزم آرا رئيس ستاد ارتش را به نخست وزيري رساند. اما آيت الله كاشاني با صدور اعلاميه اي به مخالفت با دولت رزم آرا پرداخت و در آذرماه همان سال نيز نمايندگان اقليت در مجلس به رهبري دكتر مصدق پيشنهاد ملي كردن صنعت نفت را مطرح كردند. رزم آرا در برابر خواست آيت الله كاشاني و نمايندگان ملي مقاومت مي كرد، اما در 16 اسفند 1329 توسط يكي از اعضاي فداييان اسلام، خليل طهماسبي، به قتل رسيد و دولت و مجلس، ناگزير به عقب نشيني شدند و در نتيجه در 24 اسفند 1329 ملي شدن صنعت نفت در مجلس شورا و پنج روز بعد در مجلس سنا به تصويب رسيد. شاه پس از ترور رزم آرا، حسين علا از عمال انگلستان را به نخست وزيري منصوب كرد اما وي بر اثر مخالفت مجلس و مردم مجبور به استعفا شد و دكتر محمد مصدق در ارديبهشت 1330 با پيشنهاد مجلس و اصرار آيت الله كاشاني، به نخست وزيري رسيد. دكتر مصدق در اواخر تير 1331 به علت اختلافي كه با شاه در مورد گرفتن پست وزارت جنگ پيدا كرد بدون اينكه آيت الله كاشاني را در جريان بگذارد، استعفا كرد.

ص: 1996

شاه نيز با قبول استعفاي او قوام السلطنه را به نخست وزيري منصوب كرد. آيت الله كاشاني ضمن مخالفت با اين انتصاب، مردم را به مبارزه خواند و اعلام كرد كه اگر قوام نرود شخصا كفن خواهد پوشيد و اعلام جهاد خواهد كرد. مردم به خيابانها ريختند كه صدها تن از آنان توسط سربازان شاه به خاك و خون كشيده شدند. واكنش آيت الله كاشاني و نامه تند ايشان به حسين علا، وزير دربار، و تظاهرات مردم در روز 30 تير 1331، شاه را وادار به بركناري قوام السلطنه و انتصاب دكتر محمد مصدق به نخست وزيري كرد. هر چند واقعه سي تير، نشان دهنده پيوند روحانيان به رهبري آيت الله كاشاني و ملي گراها به رهبري محمد مصدق بود، اما آغاز اختلاف بين دو رهبر و گسترش آن، به قطع حمايت مردمي از دولت و كودتاي 28 مرداد 1332 انجاميد. هر چند امام خميني در آن دوران، به طور مستقيم در امور مربوط به سياست، دخالتي نداشت، اما به عنوان يك روحاني دلسوز، شاهد ماجراها بود و دل مي سوزاند. نزديكان آيت الله كاشاني اظهار مي دارند كه امام بارها فرزند شهيدش مصطفي را به نزد آيت الله كاشاني مي فرستاد و پيامهاي شفاهي و كتبي ميان ايشان را مبادله مي كرد. ضمنا امام در فصل تابستان، هر چند گاهي به امامزاده قاسم تهران

ص: 1997

مي رفت و در آنجا با آيت الله كاشاني ملاقات مي كرد و با ايشان ارتباط زيادي داشت. (8) كودتاي امريكايي 28 مرداد 32 پايه هاي حكومت محمد رضا را تثبيت كرد و با سقوط دولت ملي دكتر مصدق و روي كار آمدن دولت كودتا، سپهبد زاهدي، تمام دستاوردهاي نهضت ملي از بين رفت، و دعوت از كنسرسيومهاي نفتي اروپايي و امريكايي و عقد قراردادهاي زيانبار با آنها، وضعي را پديد آورد كه طي ده سال - از سال 32 تا 42 حدود 340 ميليون تن نفت از چاههاي ايران استخراج شد; كه اين مقدار بيش از مقدار نفتي بود كه انگلستان در مدت پنجاه سال - پس از قرارداد دارسي - به غارت برده بود (9) . اين در حالي بود كه افزايش درآمدي كه به سبب افزايش توليد نفت و سرمايه گذاران خارجي عايد كشور شد، به جاي آنكه در جهت امور زيربنايي سرمايه گذاري شود، عموما صرف هزينه هاي نظامي و عيش و نوش شاه، دربار و دولتمردان مي شد. هزينه هاي نظامي ايران از سال 32 تا 40 بالغ بر 65 ميليارد ريال مي شد و ده سال بعد از كودتا، بودجه ارتش به چهار برابر رسيد (10) . وابستگي شديد اقتصادي و نظامي ايران به كشورهاي خارجي و به طور عمده به امريكا موجب شد

ص: 1998

كه دولت حسين علا در سال 1334 به توصيه امريكا، پيوستن ايران به " پيمان بغداد" را اعلام كرد و در فروردين 1336 "دكترين آيزنهاور" را مورد تاييد قرار داد (11) . در سال 1335 سازمان اطلاعات و امنيت كشور (ساواك) با همكاري ماموران اطلاعاتي امريكايي ايجاد شد. وظيفه اين سازمان، شناسايي، دستگيري و شكنجه مبارزان و مخالفان رژيم و سركوب كليه جنبشهاي مخالف شاه و حكومت بود. عقد پيمان نظامي دو جانبه بين ايران و امريكا در اسفند 1337 موجب هجوم مستشاران نظامي امنيتي امريكايي به ايران و ايجاد چندين پايگاه نظامي و جاسوسي در گوشه و كنار كشور شد. عوامل گوناگون از جمله وقوع كودتاي ضد سلطنتي در عراق )1337/1958( و نوعي كودتاي نظامي در تركيه )1339/1960( ، كودتاي انقلابي در مصر )1332/1953( مبارزات رهايي بخش در چين، ويتنام، كوبا. . . و ظهور جنبشهاي انقلابي دهقاني در دهه پنجاه و پيروزي كمونيسم در برخي كشورها، امريكا را به تجديد نظر در كشورهاي تحت سلطه خود و از جمله ايران واداشت و ضمن آن، انجام اصلاحات ارضي در اين كشورها را علاج واقعه قبل از وقوع مي دانست و با پيروزي دموكراتها و روي كار آمدن كندي در سال 1960، اين موضوع، جامه عمل به خود پوشيد. به منظور فراهم كردن زمينه هاي

ص: 1999

مناسب براي اجراي برنامه اصلاحات ارضي و جلب اطمينان مردم و گروههاي سياسي، ايجاد "فضاي باز نسبي سياسي" ضروري بود. بنابراين چنين فضايي از سال 39 تا 42 در كشور پديد آمد. كودتاي 28 مرداد 32 با تمام زيانهايي كه براي كشور و جامعه ايران داشت، ماهيت بسياري از افراد، شخصيتها، سازمانها و گروههاي سياسي را روشن كرد. پس از كودتا، برخي از هواداران دكتر مصدق و افراد جبهه ملي با اظهار ندامت از گذشته هاي خود و عذرخواهي از شاه، به مقامات عاليه رسيدند. تعداد كمي كه به آرمانهاي سياسي خود وفادار باقي ماندند، به محاكمه كشانده شدند و آنهايي كه بعدها "نهضت مقاومت ملي" را تشكيل دادند پس از مدتي به سبب بروز اختلاف نظر، از هم پاشيدند گروهي از آنها نيز به فعاليتهاي اقتصادي پرداختند و با كنار گذاشتن تلاشهاي سياسي در زمره سرمايه داران قرار گرفتند. رهبران راست و چپ جبهه ملي در طول دهه 1330 از سياست امريكا حمايت كردند و اللهيار صالح رهبر حزب ايران در سال 1335 با صدور اعلاميه اي دكترين آيزنهاور را مورد تاييد قرار داد. يكي از وقايع دردناك دهه 1330، دستگيري اعضاي فداييان اسلام در سال 1334 و اعدام رهبر آن، سيد مجتبي نواب صفوي، و چند تن از افراد موثر آن پس

ص: 2000

از محاكمه در بيدادگاه نظامي شاه بود. اين عده طي چند سال فعاليتهاي سياسي و مسلحانه داشتند. لو رفتن شاخه نظامي حزب توده از حوداث ديگر همين سالها بود. صدها تن از اعضاي اين حزب دستگير شدند. عده اي از آنان در دادگاههاي نظامي محاكمه و محكوم شدند. گروهي از آنان نيز پس از اظهار ندامت آزاد شدند و تعدادي از آنان، بعدها به عضويت ساواك و سازمانهاي پليسي شاه درآمدند و با توجه به تجربيات سازماني خود، به شناسايي و دستگيري گروههاي مبارز پرداختند. در نيمه اول سال 1339 جبهه ملي دوم با ائتلاف چند حزب و گروه سياسي اعلام موجوديت كرد و به فعاليت سياسي پرداخت. رهبر جبهه ملي، اللهيار صالح، پس از سالها سكوت، كانديداي نمايندگي دوره بيستم مجلس شورا شد و از كاشان انتخاب گرديد. اين مجلس در تابستان سال 1339 بر اثر فشار امريكا و اعتراض احزاب سياسي به بهانه تقلب در انتخابات منحل شد. يكي از معترضان به برگزاري انتخابات دوره بيستم، اللهيار صالح بود كه به اعتبار نامه جمال اخوي، وكيل اول تهران، اعتراض كرد و ضمن آن در نطق پيش از دستور خود گفت: "اين مجلس، قلابي است و بايد منحل شود"! هر چند سال 39 تا 42 اوج قدرت نهايي جبهه ملي بود، اما

ص: 2001

در طول اين سه سال به تشكيل يك كنگره، انتشار منشور جبهه، برگزاري يك متينگ كوچك و نوشتن چند نامه دولت اكتفا شد و كار مهم و ارزنده ديگري صورت نگرفت. حتي رهبران جبهه حاضر نشدند در ميتينگ دانشجويان عضو جبهه ملي نيز شركت كنند و سرانجام مجموعه جبهه ملي پس از يك سلسله بحثهاي طولاني تشكيلاتي از هم پاشيد. در سال 1340 جناح مذهبي جبهه ملي با نام "نهضت آزادي ايران" از جبهه جدا شد و اعلام موجوديت كرد. نهضت آزادي در مرامنامه خود، اعلام داشت: "اولا مسلمانيم، دين را از سياست جدا نمي دانيم، ايراني و تابع قانون اساسي هستيم. مصدقي هستيم و از تز و راه مصدق پيروي مي كنيم. (12) " ايجاد فضاي باز سياسي، شاه را با دو مشكل عمده رو به رو كرد، فشار آمريكا براي انجام اصلاحات مورد نظر و مخالفت آيت الله بروجردي با برنامه هاي به ظاهر اصلاحي شاه. بنابراين براي راضي نگهداشتن آمريكا، درصدد تغيير دولت برآمد و به توصيه امريكا دكتر علي اميني به نخست وزيري رسيد، ضمن اينكه شاه نمي خواست اصلاحات مورد نظر امريكا را بدون جلب موافقت و يا دست كم عدم مخالفت آيت الله بروجردي اجرا كند. براي اجراي اين منظور، حتي نماينده اي براي گفتگو با آيت الله بروجردي فرستاد، اما ايشان حاضر به

ص: 2002

تاييد برنامه هاي شاه نشد و در پاسخ يكي از آنها گفت: "امور لازمتري هست كه بايد اصلاح شود. (13) " با رحلت آيت الله بروجردي در فروردين 1340 مهمترين مانع داخلي از جلوي پاي شاه برداشته شد. دكتر اميني كه در اين زمان به نخست وزيري رسيده بود، مي دانست كه بدون كسب نظر موافق مراجع قم قادر به اجراي برنامه هاي مورد نظر امريكا نيست; بنابراين چند ماه بعد به قم رفت و با مراجع قم به طور خصوصي گفتگو كرد. اما امام خميني حاضر به ديدار خصوصي نشد و يكي از طلبه هاي جوان، حجت الاسلام عقيقي بخشايشي در جلسه گفتگوي امام با اميني شركت كرد و متن گفتگو در يكي از نشريات آن روز انتشار يافت. هدف امام از اين كار، ظاهرا آن بود كه مبادا اميني دست به اجراي برنامه هاي غير اسلامي بزند و چنين وانمود كند كه با مراجع قم و از جمله ايشان به توافق رسيده است. امام در بخشي از سخنانش خطاب به دكتر اميني گفت: "بايد طوري با مردم رفتار كنيد و گامهاي مفيد و موثر به نفع اجتماع برداريد و آنچنان خدمت نشان دهيد كه در پيشگاه خداوند و وجدان مسئول نباشيد. " لايحه اصلاحات ارضي در 20 دي 1340 در هيات وزيران به تصويب رسيد و به

ص: 2003

صورت قانون قابل اجرا درآمد. گرچه امام خميني اصلاحات ارضي را به سود دهقانان نمي دانست، اما براي جلوگيري از سؤ استفاده رژيم، از بيان مخالفت خودداري كرد. اصلاحات روبنايي دكتر اميني - بويژه مبارزه او با فساد اداري - موجب محبوبيت او در داخل كشور شد. از سوي ديگر، اعتماد كامل امريكا به اميني و بي اعتنايي نخست وزير به شاه، باعث نگراني و رنجش شاه شد; از اين رو به امريكا سفر كرد تا به كندي و مقامات امريكايي اعلام كند كه وي حاضر است برنامه هاي امريكا را شخصا انجام دهد. مقامات امريكا با قبول نظر شاه، حمايت خود را از او اعلام كردند. به دنبال توافق شاه و كندي، امريكا به بهانه هاي گوناگون حاضر به پذيرفتن خواستهاي اميني نشد و در نتيجه وي استعفا كرد و شاه، اسدالله علم را در تاريخ 27/4/41 مامور تشكيل كابينه كرد. پس از روي كار آمدن اسداله علم، گامهايي براي تضعيف روحانيان برداشته شد; از جمله آنكه شايع شد رژيم قصد دارد در شهر مذهبي قم، سينما، مشروب فروشي و عشرتكده داير كند. طلبه هاي جوان و مبارز حوزه، پس از شنيدن آن طوماري نوشتند و ضمن آن به رژيم هشدار دادند، مراجع وقت قم به نگرانيهاي طلبه ها اهميت چنداني ندادند و تنها امام بود كه

ص: 2004

بلافاصله رئيس شهرباني قم را احضار كرد و طومار طلبه ها را به او نشان داد و قاطعانه به وي اخطار كرد; و هنگامي كه يكي از روحانيان قم به دربار رفت و به نام روحانيان قم، . تولد فرزند شاه را به او تبريك گفت، از سوي امام احضار شد و مورد مواخذه قرار گرفت (14) . ضمن اينكه امام، همچنان مواظب حركتها و سخنان شاه و دولت بود تا در صورت حركتي خلاف اسلام، پاسخ مناسب را به آنان بدهد. رحلت آيت الله كاشاني در اسفند 1340 ضايعه ديگري براي كشور و روحانيان بود و دومين مانع عمده از سر راه شاه برداشته شد. امام به پاس مجاهدتهاي ايشان مجلس ختم باشكوهي در قم برگزار كرد و خود نيز در آن شركت نمود (15) . نتيجه آنكه امام خميني (س) از عنفوان جواني به عنوان يك روحاني آگاه آزاده و مبارز و بدون هراس از هيچ مقام و دستگاهي و تنها به اتكاي خداوند، هر جا كه براي اسلام، مسلمانان و مردم ايران، احساس خطر كرد، ساكت ننشست و رسالت خود را ايفا كرد. همان گونه كه ذكر شد، پس از فرار رضاخان با نوشتن "كشف الاسرار" فرياد اعتراض

ص: 2005

خود را به كم توجهيها به سرنوشت اسلام و مسلمانان بلند كرد و پس از آن، به رغم وجود تمام تنگناها و مشكلات، هيچ گاه ساكت نماند و طي بيست سال، به مبارزه خود با كژيها و ناراستيها ادامه داد. رحلت آيت الله بروجردي، روي كار آمدن اسداله علم، طرح موضوع انجمنهاي ايالتي و ولايتي و مطرح كردن نقشه هايي براي تضعيف اسلام و روحانيان به رويارويي مستقيم امام با رژيم شاهنشاهي و شخص شاه انجاميد. هر چند شاه، موفق به تبعيد امام از كشور شد، اما مبارزات مردم به رهبري امام همچنان ادامه يافت و اين مبارزات پس از پانزده سال به ثمر رسيد و با پيروزي انقلاب اسلامي، نظام دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي فرو پاشيد و جمهوري اسلامي ايران استقرار يافت. سير مراحل اين پيروزي را مي توان به خوبي از سخنان مهم و سازنده امام، از نخستين روز مبارزه مستقيم تا 22 بهمن 1357 و پس از آن مشاهده كرد.

پى نوشت ها

: 1. خميني، روح الله; كشف الاسرار; ص 2 .10. صحيفه نور; ح اول، ص 3 .7-3. سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني; ج6، ص4 .60-59. بررسي و تحليل نهضت امام خميني; ج1، ص 5 .102. از انشعاب تا كودتا; ج3، ص6 .156. روحانيت و نهضت ملي شدن صنعت

ص: 2006

نفت; ص7 .47-46. همان ماخذ; ص 8 .25-4. مجله ياد; شماره پنجم، ص9 .45 - 44. ايران و تاريخ; ص 10 .28. تاريخ نوين ايران; ص 38 و ايران بر ضد شاه. ; ص 11 .118. دكترين آيزن هاور، سياست خاورميانه اي و خاور نزديكي ژنرال آيزن هاور رئيس جمهوري امريكا )1960 - 1952( بود كه هدف اصلي اش نفوذ، مداخله و پشتيباني نظامي و اقتصادي از اين كشورها تحت عنوان مقابله با كمونيسم از خارج و داخل بود. دانشنامه سياسي; ص 12 .155. تاريخ سياسي معاصر ايران; ص 354 و 13 .355. مجله ياد، سال سوم، زمستان 66، ص 14 .51. بررسي و تحليل نهضت امام خميني; ص 15 .105 - 103. سرگذشتهاي ويژه. . . محمد دهقاني آراني

ص: 2007

امام خميني، اصول و ارزش ها(5)

7 چكيده: دانشجو و مدرسه عشق (1) «بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پرثمري است كه شكوفه هاي آن بوي بهار وصل و طراوت يقين حديث عشق مي دهد . بسيج مدرسه عشق و مكتب شاهدان و شهيدان گمنامي است كه پيروانش به گلدسته هاي رفيع آن اذان شهادت و رشادت سروده اند . بسيج ميقات پابرهنگان و معراج انديشه پاك اسلامي است كه تربيت يافتگان آن، نام و نشان در گمنامي و بي نشاني گرفته اند . بسيج لشگر مخلص خدا است كه دفتر تشكل آن را همه مجاهدان از اولين و آخرين امضاء نموده اند .» (امام خميني قدس سره، صحيفه نور، ج21، ص52( حوادث تاسف بار تيرماه گذشته كه زمينه ساز آن توطئه هاي از پيش طراحي شده جهان خواران و همكاري نشريات و روزنامه هاي نوظهور و جديدالولاده و قلم هاي مسموم نويسندگان معلوم الحال با تيترها و مقالات تحريك آميز و گمراه كننده با همسوئي رسانه هاي امپرياليستي بود و با كارگرداني عناصر فريب خورده در لباس مقدس دانشجويي از خوابگاه دانشگاه تهران سر بيرون كرد و ندانم كاري و خودسري پاره اي عناصر بي مسئوليت زمينه را براي آشوب گران فراهم ساخت و به اغتشاشات خياباني و هجمه و غارتگري اوباش و اراذل (كه راديو امريكا و اسرائيل و رسانه هاي امپرياليستي آن ها را اصلاح طلبان ناميدند!) كشيده شد و بالاخره

ص: 2008

با حضور توده هاي ميليوني مردم انقلابي مان از همه قشرها از جمله دانشجويان و اساتيد متعهد دانشگاه ها، نقش برآب گرديد، براي همه ما اعم از دانشجو و دانش آموز و هيات هاي علمي و نيروها و مسئولين فرهنگي كشور تا روحانيان و مجلسيان و جناح ها و گروه هاي سياسي خودي، درسي بود آموزنده و تجربه اي تلخ، اما به تلخي داروها! درس ها و تجربه هاي اين حوادث نبايد فراموش شود و دوباره هواها و انگيزه ها از كمين گاه سر برون آوردند و تجربه ها را دوباره تجربه كنند كه: «من جرب المجرب لت به الندامة» ! در مقاله پيشين با جناح هاي خودي در اين رابطه سخن گفتيم كه اميد است مورد توجه قرار گرفته باشد . ما هم مانند همه ملت از آنان خواستيم به وحدت كلمه روآورند و به جاي اين كه رو در روي يكديگر بايستند و خوراك تبليغاتي براي دشمن فراهم سازند و به دشمنان اميد بدهند، بيايند براي خدا - آري فقط براي خدا - اندكي به تامل بنشينند كه آن همه كشمكش ها كه تاكنون داشته اند كدام دردي را از دردهاي دين يا دنياي مردم درمان كرده و آيا جز بر دردهاي بي درمان افزوده است؟ ! و آن گاه در پي چاره جويي مشكلات اين مردم باشند كه تنها تكيه گاه انقلاب و نظام و ولي

ص: 2009

نعمت جناح ها و گروه ها و حتي مسئولان امور در همه حال بوده و خواهند بود و با همه رنج و دردها و تحمل فشارهاي كمرشكن اقتصادي و معيشتي، روز حادثه همين مردم سر از پا نمي شناسند و گوش به فرمان رهبر خود با حماسه و شكوه هرچه تمام تر در صحنه حضور مي يابند و با مشت آهنين بر پوزه دشمنان خارجي و داخلي مي كوبند كه از همين حضورشان مزدوران بيگانه با ذلت و فلاكت، به لانه هاي خود مي خزند! و همه فتنه ها نقش بر آب مي شود . اين جا است كه مسئولان امور سعه صدر و اخلاص و گذشت و وفاداري را واقعا بايد از اين مردم بياموزند كه آن ها آموزگار شايسته اي هستند . اما در عين حال بايد با هوشياري كامل توجه داشت كه فتنه ها نخفته اند و مارهاي زخم خورده هرگاه كه فرصت هاي مناسبي پيش آيد سر از كمين گاه برخواهند آورد! چنان كه نمونه آن را در حوادث اخير ديديم و در مقاطع گذشته نظائر آن را از ياد نبرده ايم و اين مائيم كه نبايد ياس دشمن را به اميد شوم تبديل نكنيم تا در اين تجربه تاريخي سيه روي از بوته امتحان بيرون نياييم . كتاب عشق و شهادت! در اين مجال بسيار حساس دانشجويان و به طور عام نسل

ص: 2010

جوان مسئوليت ويژه اي دارند نقش جوانان و دانشجويان و دانش آموزان در همه صحنه هاي انقلاب و به ويژه جنگ تحميلي و دفاع مقدس بر احدي پوشيده نيست . همين ها بودند كه با ايثار و فداكاري خود ديگران را نيز به همراه خود كشيدند و بردند . اگر جوانان نبودند بي شك غالب پدران و مادران آن ها داراي چنان جرئت و جسارتي نبودند كه خود را به آب و آتش بزنند و آن همه شكوه و حماسه را بيافرينند . باري، اين دانش آموزان و دانشجويان ما بودند كه كلاس و مدرسه و دانشگاه را رها كردند و همراه با ديگر بسيجيان در مدرسه عشق; يعني بسيج ثبت نام نمودند و براي شهادت مسابقه دادند و فضاي جبهه را با زمزمه مناجات خود عطرآگين ساختند و در عرصه نبرد اين سپاهيان خدا در كام شيران رفتند و آنان را از پاي درآوردند . گواه صادق اين مدعا را در جبهه هاي جنوب و غرب و قله هاي رفيع كردستان و دشت هاي وسيع خوزستان بايد جست از «هويزه و چزابه، بستان و سوسنگرد، شلمچه و طلائيه، مهران و دهلران، ميمك و مريوان، بانه و سردشت، فكه و دهلاويه» و جاي جاي جبهه ها، و دانشجو كتاب فيزيك و رياضي را بست و با كتاب عشق

ص: 2011

و شهادت آشنا شد، درسي آموخت كه در دفتر و نوشتار نبود! و در لوح دل و صفحات پاكيزه قلب شيفته و شيداي خود آن را مي كاويد و بدين گونه دانشگاه و مدرسه را مفهوم ديگر داد و از ناكسان و نااهلان پاكسازي كرد و پرده ريا بر چهره نفاق دريد و دانشگاه اسلامي را مي افكند و حوزه و دانشگاه دست برادري به يكديگر دادند و با اين پيوند مبارك، نظامي نو در فضاي فرهنگ بنيان نهادند و جمعه و جماعت را به فضاي دانشگاه كشيدند و تحولي در فرهنگ مرده و غرب زده كشور پديد آوردند و از آن پس تجليات استعدادها و شكفتن شكوفه هاي دانش را شاهد بوديم و ديديم كه عزيزان ما كه چگونه در المپيادهاي علمي جهاني درخشيدند و در اين ميان فرزندان شاهد را كه اين روزها رتبه دوم المپياد رياضي بين الملل را به دست آوردند نشان دادند كه اگر پدران سلحشورشان در عرصه نبرد حماسه هاي باشكوه آفريدند تا شاهد پيروزي را در آغوش كشيدند و استبداد و وابستگي را به زباله دان تاريخ ريختند، آري فرزندانشان نيز در سنگر تعليم و تربيت قله رفيع پيروزي را تسخير كردند و «شير را بچه همي ماند بدو» و اين خود ويژگي دانشگاه و فرهنگ اسلامي است كه مي تواند

ص: 2012

فرزندان خود را در دو عرصه علم و ايمان و دانش و عشق و عقل و احساس سرافراز و سربلند گرداند . و اين همان چيزي بود كه امام راحل از انقلاب فرهنگي مي خواست «و هر دم از اين باغ بري مي رسد » تازه تر از تازه تري مي رسد» . آري، دانشجوي بسيجي فرزند واقعي امام است كه ميراث آن پدر فرزانه و پير روشن ضمير را كه به بسيجي بودن خود افتخار داشت مي تواند پاسداري كند و گوش جان به توصيه امام خود آورد كه فرمود: «فرزندان بسيجي ام در اين مراكز پاسدار اصول تغييرناپذير نه شرقي و نه غربي باشند» و آنان كه به نام دانشجو در صفوف دانشجويان متعهد و فرزندان راستين اسلام و انقلاب رخنه كرده و با عوامل دشمن دمساز شده اند، عنصر بيگانه اند كه بايد از صفوف خودي طرد شوند و ديديم كه در غائله دانشگاه چه كساني آتش بيار معركه بودند و برخي تشكل هاي به اصطلاح دانشجويي را با اهداف پليد خود و مزدوري بيگانگان هدايت مي كردند . در حالي كه عناصر اين تشكل هاي مشكوك از چند صد نفر در فضاي دانشگاه ها تجاوز نمي كند اما با وقاحت و پررويي خود را قيم و ولي دانشجويان مي دانند و هر زمان مقتضي شود صورت حق به جانبي گرفته

ص: 2013

فضاي مقدس دانشگاه را به جو تشنج و با هدف خدمت به دشمنان ميهن اسلامي مبدل مي كنند و تجربه هاي تلخ اخير هشداري بود كه خيل عظيم دانشجويان مسلمان ما ترفند آن اقليت خادم اجنبي را بخوانند بازي نخورند - كه البته نخواهند خورد - و راه خود را از راه اين فرصت طلبان جدا كنند . دوران بسيج به سر نرسيده حوادث و جريان هاي گذشته آموخت كه دوران بسيج و بويژه بسيج دانشجويي و دانش آموزي سپري نشده و سپر را نبايد افكند كه جنگ است هنوز . تا اين ملت بر اصول خدشه ناپذير انقلاب و آرمان هاي امام راحل و امروز خط مشي رهبري پاي برجا است دشمن دست از توطئه برنمي دارد . و اگر از در رانده شود از پنجره سر بيرون مي كند همان گونه كه توطئه هاي شيطان بزرگ و متحدان غربي او را قبل و بعد از انقلاب ديده ايم و جوانان نورسته ما از گذشته شنيده و امروز نيز شاهدند و حمايت سران سناتورهاي امريكايي و رسانه هاي غربي را از آشوبگران و آنارشيست ها مي بينند كه چه زود دشمنان زبون ذوق زده شدند و بند را به آب دادند و بر طبل رسوايي خود بيش از پيش كوبيدند! و خدا را شكر كه دشمنان ما را از احمق ترين مردم جهان قرار داده است! باري

ص: 2014

سخن در اين جا از حضور بسيجيان عزيز در پهنه كشور و در دانشگاه و فضاهاي علمي و آموزشي است كه يكي از ضروري ترين مسائل حياتي انقلاب اسلامي است و همان گونه كه حضرت امام قدس سره فرمود: «اگر بر كشوري نداي دلنشين بسيجي طنين اندازد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد و الا هر لحظه بايد منتظر حادثه باشيم . بسيج بايد مثل گذشته و باقدرت و اطمينان خاطر به گذشته به كار خود ادامه دهد» . (صحيفه نور، ج21، ص52( حضرت امام سپس به ضرورت تشكل هاي دانشجويان دانشگاه ها و طلاب حوزه هاي علميه اشاره فرموده و خاطر نشان مي سازد: «امروز يكي از ضروري ترين تشكل ها بسيج دانشجو و طلبه است . طلاب علوم ديني و دانشجويان دانشگاه ها بايد تمام توان خود را در مراكزشان از انقلاب و اسلام دفاع كنند، فرزندان بسيجي ام در اين مراكز پاسدار اصول تغيير ناپذير نه شرقي و نه غربي باشند . امروز دانشگاه و حوزه از هر محل بيشتر به اتحاد و يگانگي احتياج دارند . فرزندان انقلاب به هيچ وجه نگذارند ايادي امريكا و شوروي در آن دو محل حساس نفوذ كنند . تنها با بسيج است كه اين مهم انجام مي شود و مسائل اقتصادي بسيجيان به عهده اين دو پاسگاه

ص: 2015

علمي است» . (صحيفه نور، ج21، ص53( مباد تيغم نيام جويد! تجربه اي ارزنده كه از حوادث تلخ آموختيم اين بود كه فرزندان انقلاب و وفاداران به خط امام و رهبري - كه جز آن انقلاب مفهومي ندارد - بايد عرصه را بر فرصت طلبان تنگ كنند و ميدان را به بازيگران ندهند كه در زير لواي آزادي و جامعه مدني به شيوه غربي همه چيز را پايمال كنند و از غوغاسالاري رنگين نامه ها كه چون علف هرزه روييده اند نهراسند و در چارچوب قانون و به طور منظم صفوف دفاعي خود را در سنگر «علم و جهاد» تقويت كنند . بسيج دانشجويي را كه به فرموده حضرت امام از ضروري ترين تشكل ها است با قامتي استوار سر پا نگه دارند . به خاطر داشته باشند كه ليبرال ها در روزهاي اول انقلاب همين نغمه را سر مي دادند كه سپاه و بسيج مانع كار ما هستند و يا در انديشه انحلال ارتش بودند و زير اين شعار توطئه نابودي بنيه دفاعي مردمي كشور طراحي مي كردند كه با هوشياري و رهبري حكيمانه امام راحل اين نغمه شوم در گلو خفه شد و همين نيروهاي مردمي بودند كه كشور و انقلاب را از كام دشمن بيرون كشيدند و همين ها هستند ذخيره هاي اسلام و ياران حضرت مهدي (ع) و وفاداران رهبري

ص: 2016

انقلاب اند و خواب را بر ديده دشمن حرام مي كنند . بسيج دانشجويي نيز از اين نيروهاي ذخيره اسلام و امام و رهبري است كه امروزه نيز از سوي جريان هاي منحرف مورد تهاجم است و برخي نشريات نوظهور از نيروهاي حزب الله با تعابيري ناشايست ياد مي كنند و هدفشان اين است كه با جوسازي و غوغاسالاري آنان را منزوي سازند و از صحنه به در كنند غافل از آن كه اين نيروهاي مخلص و سپاهيان مهدي (ع) هوشيارتر از آنند كه به وسوسه خناسان و رجزخواني ليبرال ها سنگر را خالي كنند . كساني كه در برابر توپ و تانك ها از صحنه پيكار عقب نشيني نكرده اند، بي شك قلم هاي مشتي زبون نخواهد توانست آنان را به ترك سنگر مجبور سازد . زيرا مؤمن به نور خدا راه خود را پيدا مي كند: «المؤمن ينظر بنورالله» و اين مغزهاي عليل بي ايمان و بي نور و تاريك اند كه با خيال خام طرح ريزي مي كنند و گمان مي برند ديگر آن شور و هيجان انقلاب فرونشسته! و فرصت هجوم بر اين دژ استوار فرا رسيده است! ! كوتاه سخن آن كه : هم چون روزهاي اول انقلاب و سال هاي جنگ، بايد آماده بود و اين آمادگي بسيج گونه در فضاي دانشگاه از هر جاي ديگر ضروري تر است و مسئولين امر بايد امكانات

ص: 2017

تشكل هاي دانشجويي و دانش آموزي را در آمادگي دفاعي و فعاليت سالم سياسي از هر جهت در اختيار مراكز فرهنگي و دانشگاهي قرار دهند و تشويق هاي لازم را از اين نيروها بنمايند و نگذارند غبار فراموشي بر اين سپاهيان مخلص خدا بنشيند! اين مقال را با شعري از شاعر انقلابي آقاي حميد سبزواري از زبان بسيجيان به پايان مي بريم: نمي گذارم پرم ببندي كه شوق پرواز باز دارم نمي گذارم لبم بدوزي كه شور آواز باز دارم اگر بميرم نمي گذارم دوباره دامم به ره گذاري كه رنگ صياد مي شناسم كه ديده باز باز دارم زننگ تسليم بركنارم و تن به ذلت نمي سپارم كه پر ز سوداي سرفرازي سري سرافراز باز دارم به سينه دارم دلي چو دريا هميشه توفنده ناشكيبا بگو به دشمن ز شورش من كه طبع ناساز باز دارم مباد تيغم نيام جويد مباد روحم منام جويد برنده تيغي خجسته روحي به مثل آغاز باز دارم كجا كه شعري بليغ بيني حماسه ام بر ستيغ بيني تپنده نبضي شكفته روحي حماسه پرداز باز دارم حجةالاسلام والمسلمين محمد تقي رهبر

ص: 2018

امام خميني، اصول و ارزشها (2)

7 چكيده: در اين فضاي مسموم فرهنگي! «وصيت اين جانب به وزارت ارشاد در همه عصرها خصوصا عصر حاضركه ويژگي خاص دارد، آن است كه براي تبليغ حق مقابل باطل وارائه چهره حقيقي جمهوري اسلامي كوشش كنند. ما اكنون در اين زمان كه دست ابرقدرت ها را از كشور خود كوتاه كرديم مورد تهاجم تبليغاتي تمام رسانه هاي گروهي وابسته به قدرت هاي بزرگ هستيم.چه دروغ ها و تهمت ها كه گويندگان و نويسندگان وابسته به ابرقدرت ها به اين جمهوري نوپا نزده و نمي زنند. مع الاسف، اكثردولت هاي منطقه اسلامي كه به حكم اسلام بايد دست اخوت به مابدهند به عداوت با ما و اسلام برخاسته اند و همه در خدمت جهان خواران از هر طرف به ما هجوم آورده اند و قدرت تبليغي مابسيار ضعيف و ناتوان است و مي دانيد كه امروزه، جهان روي تبليغات مي چرخد و با كمال تاسف نويسندگان به اصطلاح روشنفكركه به سوي يكي از دو قطب گرايش دارند، به جاي آن كه در فكراستقلال و آزادي كشور و ملت خود باشند، خودخواهي ها وفرصت طلبي ها و انحصارجويي ها به آنان مجال نمي دهد كه لحظه اي تفكر نمايند و مصالح كشور و ملت خود را در نظر بگيرند.» «وصيت نامه سياسي - الهي صحيفه نور، ج21، ص191« پيش از آن كه به ابعاد مهم و سرنوشت ساز اين بخش از وصيت نامه حضرت امام خميني -سلام

ص: 2019

الله عليه- كه منشور انقلاب اسلامي براي همه زمان ها و نسل ها است، بپردازيم، تاكيد مجدد بر اين نكته ضروري است كه در سال امام خميني (ره) كه يكصدمين سال ولادتش گرامي داشته مي شود، مهم ترين مسئوليت ما بازنگري به انديشه هاي والاي آن حضرت و تعهد عملي و تكيه بر خط مشي ترسيم شده، توسط آن بزرگ معمار انديشه انقلاب اسلامي است; يعني پاسداري ازآرمان هاي جاويد، خدشه ناپذير اسلام و انقلاب و مبارزه با كژي ها وكج روي ها و افشاي چهره منافقانه مدعياني است كه اخيرا بال وپرگشوده و بزرگ ترين خطر براي نظام اسلامي اند. كوتاهي در اين مسئوليت خيانتي است آشكار به اسلام و آرمان هاي حضرت امام وخون هاي پاك و مطهري كه به پاي درخت انقلاب اسلامي طي بيست سال وبيشتر نثار شده و مي شود، اما اينك بازيچه فرصت طلبان قرارگرفته است. اين كار قبل از هر چيز ايمان خالص و اعتقاد راسخ غيرت و حميت و تقوا و طهارت نفس مي خواهد كه اگر اين شرط تحقق نيابد، ظاهرسازي ها و رياكاري ها و فرصت طلبي ها سرابي است كه تشنه كامان را سيراب نمي كند و نه تنها در اين دنيا و درپيشگاه خدا و خلق مستوجب كيفر است كه عقوبت اخروي را نيزهمراه دارد. اينك، مروري و توضيحي بر تذكرات بسيار مهم بنيان گذار انقلاب اسلامي در فراز وصيت نامه: 1- وصيت به وزارت ارشاد اين وزارت يكي از نهادهاي پرمسئوليت فرهنگي و هنري

ص: 2020

و تبليغي وارشادي كشور است، در كنار وزارت آموزش و پرورش و وزارت علوم وديگر نهادهاي تبليغي و ساير سازمان ها و يا وزارت خانه ها، چون صدا و سيما و وزارت خارجه و سازمان فرهنگ و ارتباطات و دفترتبليغات اسلامي و سازمان تبليغات اسلامي، كه هر كدام به نوعي درساختار فضاي فرهنگي كشور براي داخل و خارج از كشور مسئوليت دارند و بدون ترديد سالم سازي فضاي فرهنگي براي توده ملت وافكار و ناظران جهاني، هم دلي و هم سويي همه نهادهاي ياد شده، ومسئوليت شناسي مسئولان و دست اندركاران ذي ربط را طلب مي كند. وبنابراين، تنها يك سازمان، نهاد يا وزارت خانه را نمي توان عهده دار كل مسئوليت فرهنگي تلقي كرد و در قانون و سخنان و دروصاياي حضرت امام و نيز تذكرات و رهنمودهاي مقام معظم رهبري به تناسب مقام با هر يك از اعضاي خانواده فرهنگي و تبليغي كشور وظائفي مطرح شده كه توجه به آن ها، براي هر يك از مخاطبان ضروري و سرنوشت ساز است. بنابراين هرگاه سخن از وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي به ميان مي آيد، به معناي توجه دادن تمام مسئوليت به سوي اين وزارت خانه و رفع مسئوليت از ديگران نيست، در عين حال سنگيني و گستردگي كار اين وزارت و مسئوليت آن در فضاسازي اجتماعي كشور و جهت دهي فرهنگ و هنر و مطبوعات و... حساسيت فراواني را ايجاب كرده است، به ويژه با

ص: 2021

وضع نامطلوب و غيرقابل قبولي كه اخيرا در فضاي فرهنگي و مطبوعاتي و هنري كشورپيش آمده انتظارات و توقعاتي را در افكار عموم برانگيخته است و چنان كه شاهديم اعتراض حوزه ها و مراجع معظم تقليد را نيز به همراه داشته است. كه در نهايت به مجلس شوراي اسلامي در قالب بحث و استيضاح كشيده شده است. در اين گفتار، بر آن نيستيم كه در باره اين ماجرا موضع گيري كنيم، چنان كه معتقديم نبايد به شيوه پاره اي از جرائدفتنه انگيز، اين گفت و شنودها را به مسائل جناحي و خطي ربط دادو آن را به عرصه زورآزمايي قدرت تبديل كرد و درصدد تخليه رواني و انتقام برآمد كه نه تنها براي طرفين سودي ندارد، بلكه براي نظام و انقلاب ضربه اي است شكننده و اين همان چيزي است كه دشمنان ما مي خواهند و با انواع ابزارها و شيطنت ها روي آن سرمايه گذاري مي كنند و هوشياري جناح ها مي تواند خنثي كننده اين توطئه ها باشد. حال فراتر از تفكر جناحي و با واقع نگري بايدگفت: آنچه در اين جا اهميت جدي دارد، همان نكته اي است كه حضرت امام -قدس سره- بر آن تاكيد فرموده اند:«وصيت اين جانب به وزارت ارشاد در همه عصرها خصوصا عصر حاضركه ويژگي خاص دارد آن است كه براي تبليغ حق مقابل باطل وارائه چهره حقيقي جمهوري اسلامي كوشش كنند». دو نكته اساسي در اين قسمت به چشم مي خورد:«تبليغ

ص: 2022

حق مقابل باطل» «ارائه چهره حقيقي جمهوري اسلامي» در مقام تبليغ حق آن چه در مرحله نخست اهميت دارد، تشخيص حق است و آن گاه تبليغ آن . معيار ما در تشخيص حق، كتاب خدا وسنت و سيره پيامبر و اهل بيت عليهم السلام و ديدگاه صاحب نظران دين و كارشناسان اسلام; يعني فقهاي والا مقام است. حق يك امر نسبي نيست بلكه يك حقيقت ثابت است و آيين حق همان چيزي است كه خداي حكيم براي رسول عظيم خود (ص) فرستاده: «هو الذي ارسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي الدين كله; اوست آن كه پيامبر خود را با مشعل هدايت و آيين حق فرستاد تاآن را بر همه اديان پيروز گرداند.» اما آن چه از تاريخ مي دانيم بسيار اتفاق افتاده كه باطل لباس حق، در بر كرده وهواهاي نفساني در تشخيص حق و باطل دخالت كرده است، چنان كه علي عليه السلام فرمود:«برخي نام دانشمند دارند، اما عالم نيستند و مشتي جهل وناداني و سخنان گمراه كننده از اين جا و آن جا گرفته و باسخنان باطل براي مردم دام غرور و فريب گسترده اند. كتاب خدا رابر آراي خود تطبيق مي دهند و حق را به هوس ها و خواهش هاي دل تفسير مي كنند.» بدين ترتيب شخص بايد مراقب باشد، حق بازيچه هواهاي اين و آن قرار نگيرد و جو سازي

ص: 2023

و غوغاسالاري معيار ناخت حق وباطل نشود!ملاكهاي ما در شناخت مسائل سياسي و اجتماعي نيز بايد بر اين اساس باشد، ما كه در نماز و روزه و حج و زكات پيرو فقهاهستيم، در مسائل اجتماعي سياسي چون آزادي و تساهل و تسامح وحلال و حرام و مانندآن نيز بايد ملاك را راي و فتواي فقيه آگاه به زمان و اسلام قرار دهيم و اين نه استبداد و سلطنت فقيه است كه برخي كج انديشان گستاخ گفتند، بلكه ولايت ديني و حاكميت الهي است كه اساس اين انقلاب بوده و براي هميشه خواهد بود وهرگاه اين ملاك و معيار تحت الشعاع جوسازي و غوغاسالاري رسانه اي قرار گيرد، همان لحظه است كه زنگ خطر به صدا درآمده و مرگ انقلاب و نظام را ندا مي دهد و از همين جا مي توان به عمق توطئه گسترده اي دست يافت كه از سوي دشمنان اسلام و نظام اخيرا باهم دستي عوامل خارج و داخل سازمان دهي شده و لبه تيز آن متوجه ارزش هاي مسلم ديني و چهره هاي مقدس اسلامي گرديده است. مسئولان امر وكارگزاران امور فرهنگي و سياسي بايد بدانند حيات و هويت نظام اسلامي ما در فقاهت و ولايت نهفته و آن روز كه اين اصل بنيادين خدشه پذيرد، تمام آرمان ها بر باد رفته است وبنابراين از اين عمود انقلاب; يعني «فقاهت» و «ولايت» باتمام وجود بايد حمايت كرد و هيچ

ص: 2024

چيز نمي تواند آن را متزلزل كند. بنابراين، اگر چند رنگين نامه كه با خون و پول اين ملت زجر ديده تغذيه مي شوند، بصدد آنند كه با فضاسازي اجتماعي وغوغاسالاري به قول خودشان جامعه مدني را از فقاهت جدا كنند وميان «جمهوريت» و «اسلاميت» جدايي بيندازند و انديشه سكوراليسم و لائيك را به فضاي سياسي ايران اسلامي بكشانند،كورخوانده و سخت در اشتباهند. كارگزاران امور فرهنگي و سياسي نبايد فريب اينان را بخورند و براي رضايت اينان كه مشتي عناصرورشكسته اند و روز حادثه به پشيزي نمي ارزند، از پشتيباني ملت وحوزه هاي علمي و سنگرهاي اعتقادي خود را محروم كنند كه تجارب گذشته براي خردمندان و خردورزان كافي است: «فاعتبروا يا اولي الابصار». لابه لاي برخي از اين ورق پاره هاي رنگين كه اين روزها هم چون مارخوش خط و خال ظاهر شده اند، زهر هلاهل نهفته و شگفت آنكه دغدغه آزادي بيش تر از اين را دارند تا با سم پاشي و كينه توزي كه خصلت فطري نويسندگان اين ها است همه چيز را دگرگون كنند، بر مقدسات اسلام بتازند و اگر فريادي به اعتراض برآورند آن را برچسب انحصارطلبي و سلب آزادي بزنند و برخي ساده دلان به تماشاايستاده و به تيراژ ميليوني مطبوعات دل خوش دارند! بدون اين كه به محتوا و نتيجه و خط مشي و استراتژي و ترفندها و نيرنگ هافكر كنند و بر ملاك ها و معيارهاي تعيين شده در نظام اسلامي

ص: 2025

وقانون اساسي براي آزادي مطبوعات توجه كافي داشته باشند. به هر رو، حق باوراني كه بار مسئوليت سنگيني را در اين نظام به عهده گرفته اند، قبل از هر چيز بايد به حق بينديشند و داوري روز جزا را لحاظ كنند و به دور از حب و بغض ها و تصفيه حساب هاو با كياست و فطانت كه ويژگي مؤمنان است، توطئه دشمنان وعوامل دور و نزديكشان را بخوانند و به معيارهاي دين و تذكرات كارشناسان دين تن در دهند و تا فرصت از دست نرفته پيوندشان رابا اصول و ارزش هاي ديني مستحكم تر كنند و فريب هياهوها ورسانه هاي امپرياليستي و صهيونيستي را نخورند و در يك سخن حق وباطل را خلط نكنند. نكته دوم: نكته دوم بخش يادشده سخن امام راحل (ره) «ارائه چهره حقيقي جمهوري اسلامي» است. مي دانيم كه پس از قرن ها فترت و محروميت جهان اسلام، حكومت اسلامي، در عاصمه تشيع، ايران عزيز پا به عرصه وجود نهاده است و اگر در همان قالب اصلي و به شيوه درست هدايت شود و به تدريج مسخ نگردد وبه دست بدخواهان استحاله نشود و توطئه هاي خزنده و خودكامگي هاي فرهنگي مجال دهد، اين حكومت در پرتو معارف عاليه آسماني وقوانين راقيه اسلامي مي تواند، در صحنه بين المللي ظهوري قدرت مندداشته باشد، چنان كه علائم آن را در سراسر قاره هاي جهان مشاهده مي كنيم و اين همان چيزي است كه قدرت هاي

ص: 2026

شيطاني و ايادي آنان از آن هراس دارند. اگر دولت فرانسه كه مدعي دموكراسي و آزادي است از ورود چنددانش آموز محجبه به مدارس مانع مي شود، و رژيم امريكايي لائيك تركيه نيز به همين منوال دانش آموزان و دانشجويان و آموزگاران محجبه را از فضاي فرهنگي دور مي كند و از ورود يك بانوي نماينده محجبه به پارلمان جلوگيري مي نمايد، همه اين ها از وحشت و هراس اين رژيم ها از اسلام و انديشه هاي انقلابي است، همان گونه كه سران استكبار بارها به اين مطلب تصريح كرده و هول و هراس خود را پنهان نداشته اند. چندي پيش رئيس انجمن سياسي امريكا درخاورميانه در يك كنفرانس كه در استانبول برگزار شده بود گفت:«امكان ندارد كه روزي امريكا با مسلمانان تندرو سازش كند،چرا كه آنان نه تنها قصد عقب راندن ما را از خاورميانه ازجنبه نظامي دارند، بلكه دفع فرهنگي ما را نيز در سرمي پرورند.» امروزه ملت هاي در بند جهان با صاعقه آسماني كه برسر جنايت كاران فرو باريده و چشم انداز روشني را در منظرمحرومان گشوده است، از خواب بيدار شدند و چشم انتظار رهايي ونجات از قدرت هاي فاسد و سلطه گرند، و فجر پيروزي مستضعفان برمستكبران را انتظار مي كشند. به هر حال، اين حقيقت براي غربي ها (اروپايي و امريكايي) محرزشده كه جهان اسلام، بلكه جهان مستضعفان از خواب صدها ساله بيدار گشته و ديگر حاضر نيستند، سلطه

ص: 2027

استعماري را تحمل كند وقهرمان اين جنبش جهاني نيز از ديد آنان كسي جز حضرت امام خميني، و تداوم خط رهبري حضرتش نيست و همه توطئه ها وشيطنت هايشان تاكنون بر سنگ خورده و بالاخره تمام توان خود رادر صحنه فرهنگي و تبليغي به كار گرفته اند و اين ماييم كه هدف پيكان هجمه و حمله ناجوانمردانه غرب در صحنه فرهنگ قرارگرفته ايم تا بدان جا كه بخشي از مطبوعات داخلي; يعني همان هاكه عده اي سنگ دفاع از آزادي شان را بر سينه مي كوبند و اعتراضات جبهه حق و عالمان و آگاهان را نوعي سانسور و محدود ساختن آزادي مي دانند، علنا و بي پروا كارگزار اهداف پليد غربي ها شده و مي كوشند، چهره اسلام را مسخ كنند و بر ارزش ها بتازند تا ضدارزش ها را احيا كنند و با گوركني فراماسونرها آنان را سرمشق سازند و قهرمان سازي كنند تا قهرمانان اسلام و انقلاب را ازخاطره ها، به ويژه نسل جوان كه تجارب انقلاب را نديده است دورسازند و نظام اسلامي را از آرمان هاي مقدسش جدا نمايند و با يك كودتاي خزنده فرهنگي زير پاي انديشه هاي انقلاب را كه در متن اسلام ريشه دارد، خالي كنند و ارزش ها را بي رنگ سازند و باالقاي خط فكري سازش و تسليم جاي پايي براي استكبار غربي، به ويژه امريكايي ها دست و پا كنند و از يك سو از درون بر ما ضربه زنند و

ص: 2028

از سوي ديگر چهره بيروني و جهاني انقلاب اسلامي را كه آرمان ساز ملل دربند است، مخدوش سازند و كشور و نظام ما را كه دژ استوار امت و ام القراي جهان اسلام است از بعد ارزش و اگربتوانند در همه ابعاد در هم بكوبند تا «نه از تاك نشاني بماندو نه از تاك نشان» اين نقشه آخرين استكبار غربي و امپرياليسم خبري تبليغي صهيونيستي است كه بدون كم ترين مبالغه در حال اجرامي باشد و برخي جرائد داخلي كارگزار آن ها شده اند.حال در چنين فضايي كدام مسئوليت بالاتر از آن چه حضرت امام دروصيت نامه خود بدان تاكيد فرموده اند كه وظيفه همگان، به ويژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي «ارائه چهره حقيقي جمهوري اسلامي است». ميدان اين مسئوليت نيز عرصه فرهنگ، هنر، مطبوعات، ورسانه هاست (و البته صدا و سيما و مانند آن را نيز نبايد ازياد برد) اين توصيه امام راحل كه خواست هميشگي ملت و علماي امت است با آن چه امروزه و طي سال هاي اخير در فضاهاي مطبوعات و پاره اي جشنواره هاي هنري مي گذرد ابدا همخواني ندارد. اين فرياد اعتراض همه دلسوزان با ايمان نظام است كه در محافل ومجالس و نوشتارها و بيانيه ها و توضيح خواستن ها عنوان مي شود ونبايد آن را محصول حركت هاي جناحي دانست. هر انسان آگاه وباوجداني درك مي كند كه حضور هنرمندان بيگانه در جشنواره هاي اخير با آن وضع نامطلوب،

ص: 2029

حركت بر ضد ارزش هاي اسلامي است! چه كسي بايد به اين ها پاسخ بگويد؟ جز كارگزاران فرهنگي كشور ووزارت ارشاد؟ و كدام قانون اجازه داده پاره مطبوعات، مباني ديني و ارزش هاي اسلامي جلو چشم نسل انقلابي كه پيكر پاره پاره عزيزانشان را به پاي اين انقلاب در خون ديده اند، مورد هجوم قرار بدهند و گروهك هاي غير قانوني قلم فرسايي كنند و برخي ديگرچهره هاي وابسته به رژيم معدوم پيشين را زنده سازند و پول ويارانه اين ملت كه زير بار تورم و گراني روزافزون به ستوه آمده است، در اختيار اين عناصر بي تعهد قرار گيرد تا آشكارا وبا غرور و افتخار بر ارزش هاي اسلامي بتازند و مسئولان امر نظارت شانه از زير بار مسئوليت خالي كنند؟! به كجا مي رويد؟ به كعبه يا تركستان؟! آقايان مسئولان فرهنگي! به خود آييد و از ميان جمعي متملق وحصاري كه به دور شما كشيده اند، به ميان خلق قدم بگذاريد، ميان همان مردمي كه استخوان بندي كشور و نظام را تشكيل مي دهند و درفراز و نشيب همراه اسلام و انقلابند و همواره ايستاده اند. وشماها به بركت وجود اينان زنده ايد و نان مي خوريد و اگر اينان در عسرت اند شما بحمد الله در رفاه و آسايش ايد! بيائيد به اينان فكر كنيد نه مشتي ورشكسته سياسي و قلم به مزد بي حاصل كه روزحادثه پاي گريز دارند و چهره عوض مي كنند و دلشان جاي

ص: 2030

ديگر است و دغدغه دين و مردم را ندارند. اين همه از آزادي شيوه غربي حرف نزنيد. مگر كسي از شما سلب آزادي كرده است؟ پديده مبارك آزادي را بيست سال پيش، انقلاب اسلامي به ملت مسلمان ما هديه كرد و امروز ميوه اش را گروهي نااهل برمي دارند! نوجوانان وطن بستر زخاك و خون گرفتند تا كه در بر شاهد آزادي و قانون گرفتند رايگان در پاي نامردان دراندازي نداني كاين همايون گوهر از كام نهنگان چون گرفتند اين پديده ارزشمند را به لباس نامقدس و ناميمون غربي و بر وفق خواست ورشكستگان سياسي و گروهكي آلوده نكنيد. شما در فرانسه وتركيه زندگي نمي كنيد كه با ملاك هاي غربي و لائيك به ارزش سنجي آزادي و مفاهيمي از آن قبيل، بپردازيد! ولي نعمت شما مردمي هستند كه بيش از ده سال است هنوز از فرزندان گمشده و يا دربندخود خبر ندارند و چشم كودكانشان به راه پدران مفقود الاثر واسير دوخته است. به حال اين ملت فكر كنيد و هزينه هايي كه به پاي جشن هاي فرهنگ و هنر آنچناني مي ريزيد و صرف پذيرايي ازميهمانان ناشناخته و جاسوسان غربي مي كنيد و يا به مطبوعات بي تعهد و عمله استكبار يارانه مي دهيد كه نمك بخورند و نمكدان بشكنند، بخشي از آن را براي مستضعفان و ولي نعمت هايتان اختصاص دهيد و آرامش رواني مردم را فراهم آوريد و عقده هاي كودكان يتيم را بگشاييد، راستي

ص: 2031

به كجا مي رويد به كعبه يا تركستان؟! به هر حال در اين آزمايش تاريخي، مسئولان فرهنگ و هنر كاري كنند كه پيش ملت سربلند و نزد خدا سربلند باشند. چهره جمهوري اسلامي را آن گونه كه هست، نه آن گونه كه دلخواه گروهي بي تعهد است، جلوه دهند. نكته سوم: نكته سوم از سخن حضرت امام، اشاره به تهاجم تبليغاتي و رسانه اي قدرت هاي بزرگ و دروغ ها و نارواهايي است كه نثار جمهوري نوپاي اسلامي كرده و مي كنند و ضعف تبليغات دربرابر آن. در اين خصوص، هرچند همه نهادهاي تبليغي مسئولند،اما فراز پيشين سخن امام متوجه وزارت ارشاد است كه بايد باخلوص نيت و امانت و صدق و قدرت و قاطعيت و بر اساس مباني واصول انقلاب و الهام گرفتن از رهنمود رهبران دين پاسخگوي حملات دشمنان باشد و به كارگزاران داخلي شان مجال آتش افروزي وفتنه انگيزي ندهد و اين امر سياست گذاري صحيح و حساب شده و منظم در تبليغات و مقابله با نارواهاي دشمنان انقلاب را مي طلبد وچنان كه اشاره كرديم در سال هاي اخير و با سوء استفاده عناصرناصالح از فرصت ها، يك هماهنگي دقيق ميان رسانه هاي غربي(اروپايي و امريكايي و صهيونيستي) با گروهي از نويسندگان وگردانندگان مطبوعات داخلي به چشم مي خورد كه هرگاه يك نداي مخالف نظام، از سويي بلند مي شود صداي ديگر آن در سوي ديگرمي پيچد و از داخل و

ص: 2032

خارج به ارزش ها و مقدسات هجمه مي شود وياس آفريني مي كند و اين به قدري واضح و روشن است كه انكار آن گويي انكار بديهيات است. در چنين فضايي آگاهي، دلسوزي ، مسئوليت شناسي وزارت فرهنگ وارشاد فوق العاده سرنوشت ساز است و به همين دليل حضرت امام مسئوليت را متوجه اين وزارت نموده اند. بدين ترتيب كم ترين تساهل و تسامح گناهي نابخشودني و در پيشگاه خلق و خالق محكوم. مطبوعات و نويسندگان وابسته نكته چهارم: و اما نكته چهارم از فراز يادشده وصيت امام راحل، ابرازتاسف آن بزرگوار از عملكرد نويسندگان به اصطلاح روشنفكر است كه با گرايش به بيگانگان مصالح كشور را در نظر ندارند و اسيرخودخواهي ها شده و استقلال و آزادي كشور را به بازي گرفته اند.توجه داشته باشيم كه مطبوعات و نويسندگان مورد اشاره در حيات حضرت امام بسيار محدود بود و شايد آن رهبر روشن ضمير، امروزمطبوعات و نويسندگان كذايي را مي ديده اند و گويا براي امروز ماهشدار داده و اعلام خطر فرموده اند. و در اين جا نيز مسئوليت رامتوجه وزارت فرهنگ و ارشاد كرده اند. فضاي مطبوعاتي كشورامروز، انصافا آلوده و مسموم است و اين همه سوء استفاده ازآزادي است كه لجام آن گسيخته شده است. و شگفت آن كه برخي ازاين نويسندگان مطبوعاتي از حماسه باشكوه دوم خرداد سخن مي گويند و سوء استفاده از اين مجال،

ص: 2033

در حالي كه اينان، نه به دوم خرداد اعتقادي دارند و نه به پانزده خرداد و نه هفده شهريور نه بيست و دوم بهمن. اينان با استفاده از سياست ماكياولي و پيراهن عثمان معاويه،بر موج ها مي نشينند و از آن جا كه به هيچ چيز اعتقاد ندارند درپي صيد ماهي مقصود خودند كه جز ارضاي خاطر اربابان خارجي شان چيزي نيست. در اين مجال نيز مسئوليت ناظران مطبوعات و وزارت ارشاد بسيارسنگين است. آقايان كه مكرر از آمار ميليوني و تيراژ مطبوعات با افتخار دم مي زنند، قدري هم به ارزيابي بنشينند كه اين همه سرمايه ملي چه ره آورد فرهنگي به همراه دارد. چه كساني قلم مي زنند و چه قلم هايي تشنج آفريني مي كنند؟ به هر حال، امروزصيانت از اعتقادات مردم در برابر آفات تهاجم وظيفه شرعي و ملي همه صاحبان انديشه از علما و مراجع عظام گرفته تا كارگزاران امور فرهنگي و قواي سه گانه و ساير كساني است كه مي توانند درعرصه فرهنگ حركتي سودمند داشته باشند. بنابراين، هرگز نبايدبه غوغاسالاري مطبوعاتي و فشار تبليغاتي وقعي گذاشت و مهر سكوت بر لب زد و اگر مسئولان قانوني در وظيفه خود را در آيينه تساهل و تسامح ببينند، از رهبران اسلام پاسداران ارزش هاي انقلاب تكليف ساقط نيست و آن چه براي علما و حوزه ها و مسلمانان دلسوز وصاحبان انديشه و قلم و توده ملت اهميت دارد، حفظ

ص: 2034

ارزش ها وحراست از آرمان هاي حضرت امام و پيمودن خط آن حضرت است كه امروزه در مشي رهبري انقلاب تبلور دارد و هرچه جز اين باشد،محكوم به فنا است و آزمايش هاي گذشته تاييدي است بر اين مدعاو آن چه در گذشته به تجربه رسيد، بار ديگر آزمايش نكنند كه«من جرب المجرب حلت به الندامة». حجت الاسلام و المسلمين محمد تقي رهبر

ص: 2035

امام خميني، رازي آشكار

6 چكيده: اشاره: دكتر تاج الدين عبدالرحيم، دبير كل نهضت "پان افريكن"، در دفتر مركزي كامپالا (اوگاندا) است. نهضت "پان افريكن" در جهت اتحاد كشورهاي افريقايي فعاليت مي كند و هدفش ايجاد دولتي واحد و يك منطقه اقتصادي مستقل است. دكتر تاج الدين عبدالرحيم در سال جاري يكي از ميهمانان شركت كننده در مراسم سالگرد رحلت حضرت امام خميني (س) بودند. مجله حضور با ايشان مصاحبه اي انجام داده است كه متن آن در ذيل مي آيد: حضور: ضمن عرض خير مقدم و آرزوي موفقيت براي شما، بفرماييد ميزان آشنايي شما با امام خميني (ره) و انقلاب اسلامي ايران چقدر است و چه برداشتي از انقلاب اسلامي داريد و موقعيت آن را در برابر مستكبران جهان و در كنار ساير كشورهاي اسلامي و جهان سوم چگونه ارزيابي مي كنيد؟ تاج الدين عبدالرحيم: امام خميني (ره) پس از انقلاب 1979 م. در سراسر جهان شناخته شد; اين انقلاب نه تنها در دنياي اسلام، بلكه براي تمام افراد بشر، سه مشخصه ممتاز دارد. اولا، امام با وقف خود، با تعاليم و فداكاري شخصي، نشان داد كه چگونه سرانجام حقيقت از هر چيز برتر است; از نظر شخصيتي، او خودش نمونه بارزي بود. ثانيا، انقلاب ايران كه در سال 1979 م. به وقوع پيوست، نشان داد كه

ص: 2036

يك كشور جهان سوم مي تواند خود را از سلطه اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خارجيان آزاد كند. آنها امت جديدي ساختند، مردمي كه از ايراني بودن خود احساس غرور مي كنند; وقار ايرانيان به آنان بازگردانده شد، و اين باعث افتخار است. اين نوعي نويد است براي بسياري از مردم جهان سوم كه هنوز زير نفوذ امپرياليسم و سلطه اقتصادي، اجتماعي و سياسي خارجيها به سختي زندگي مي كنند. ثالثا، نيروهاي انقلابي ايران بر نيروهاي ضد امپرياليستي دنيا اثر گذاشته اند; زيرا بسياري از كشورهاي جهان سوم احساس مي كنند براي مقابله با يك قدرت بزرگ - به خصوص امريكا - بسيار كوچك و ضعيف هستند; اما ايران از سال 1979م. ثابت كرد كه مي توان حركت كرد و با رهبري متعهد، براي هر كشوري امكان پذير است كه استقلال و شان واقعي خود را به دست آورد و راه خود را انتخاب كند. ما نبايد از شرق يا غرب پيروي كنيم; بلكه بايد راه خود را ادامه دهيم و اين چيزي است كه ايران ثابت كرد. اينها چيزهايي است كه ما آرزو مي كنيم در كشورهاي افريقايي به وجود آيد تا ما بتوانيم در سطح جهاني مورد احترام باشيم و نيز بتوانيم شان و منزلتي براي خودمان داشته باشيم، همانطور كه هر فرد ايراني امروز از ايراني

ص: 2037

بودن به خود مي بالد. حضور: تا كنون چه كتابها يا آثاري از حضرت امام خميني (ره) مطالعه كرده ايد و آيا مطالبي از سخنرانيها، پيامها يا كتابهاي ايشان در كشور شما منتشر شده است يا خير؟ تاج الدين عبدالرحيم: من دانشجوي علوم سياسي بودم و بسياري از سخنرانيهاي مهم امام را مطالعه كردم، در ضمن تاريخ عمومي انقلاب ايران را خواندم و هرچه بيشتر مطالعه مي كردم، بيشتر از ديدگاههاي پيشتاز امام الهام مي گرفتم. آثار ايشان در كشور ما، به زبان انگليسي وجود دارد. من هنگام تحصيل "سخنان سياسي جهان سوم" را مطالعه مي كردم كه در اين ميان عقايد امام خميني يكي از مباحثي بود كه به ما تدريس مي شد. از آن پس وقايع ايران را در روزنامه ها، مجلات و نشرياتي كه برخي از آنها به مراكز فرهنگي ايران مي رسيد; دنبال كردم. مجموعه اي از آموزشهاي امام نيز هست. البته به خاطر ندارم چه كسي آن را جمع آوري كرده; اما مجموعه اي از آموزشهاي ايشان، قبل و بعد از 1979 م. در اينجا وجود دارد كه بخوبي انسان را با گفته ها و ديدگاههاي ايشان آشنا مي كند; البته من بسياري از كتابهاي قديمي اسلامي را خوانده ام. اما فكر مي كنم هميشه بايد مطالعه را ادامه داد. از زماني كه آمده ام به بازديد چند نمايشگاه كتاب رفته ام

ص: 2038

و كتابهاي زيادي درباره امام علي (ع)، امام حسين (ع) و امام حسن (ع) ديده ام و سعي كرده ام كتابهاي بيشتري پيدا كنم تا بتوانم جامعه اسلامي ايران را بشناسم و فلسفه و درك ايرانيان را از اسلام در اين كتابها بيابم، و هرچه بيشتر در مورد آنها بخوانم. حضور: در مورد زندگي و رهبري امام خميني رهبر انقلاب اسلامي و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، چه نظري داريد؟ تاج الدين عبدالرحيم: فكر مي كنم زندگي امام براي همه، رازي آشكار است; زيرا درباره آن بسيار نوشته اند. همانطور كه گفتم نمونه روشن براي من حد واقعي عظمت اوست. در دنياي كنوني كه ما به رهبراني عادت كرده ايم كه مي گويند آنچه را من مي گويم انجام بده، نه آنچه را من انجام مي دهم; امام خميني (ره) چيزي را كه خود انجام نداده، به ديگران توصيه نكرده است و اين شاهدي است بر اعتقاد عميق او به آنچه انجام مي داد. وي با عملكرد خود توانست به ميليونها انسان ، نه تنها در ايران; بلكه در تمام دنيا الهام بخشد. بنابراين اگر من ناچار باشم تنها يك جنبه از زندگي او را كه برايم الهام بخش بوده، انتخاب كنم، همان مثال زنده را مي گويم; "نحوه زنده و عملكرد او; مردي كه به عنوان شخصيتي ارزشمند، فروتن و بسيار متعهد،

ص: 2039

شناخته شده و اشتياقي وافر به حقيقت، عدالت و ايمان داشته است" اين خصوصيات براي جمع شدن در يك فرد، بي نهايت زياد است; اما او تبعيد شد و به دنبال يك انقلاب مردمي - كه خود رهبري آن را داشت - به كشورش بازگشت و نشان داد كه پس از سالها زندگي در تبعيد هنوز متعهد باقي مانده است. يافتن ويژگيهايي كه ذكر شد، رهبري در دنيا بسيار مشكل است، دنيايي كه سود مادي و بلندپروازيهاي خودخواهانه رهبران، كشورهاي بسياري را نابود مي كند. شما مي بينيد كه امام خميني (ره) انقلاب را هدايت و رهبري كرد; اما حتي در راس كشور هم قرار نگرفت، او حتي رئيس جمهور هم نشد. او رهبر معنوي باقي ماند. و اين هم امري منحصر به فرد است. من در تاريخ فقط مثال ديگري را به اين صورت و با ويژگي مذكور به ياد دارم كه قبلا اتفاق افتاد. احتمالا مهاتما گاندي در هند بود كه او هم رئيس جمهور نشد و پدر ملت باقي ماند. حضور: وضعيت امروز مسلمانان جهان بويژه در كشور خود شما چگونه است؟ مشكلات اساسي آنان چيست و انقلاب اسلامي چه تاثيري در زندگي آنان داشته است؟ تاج الدين عبدالرحيم: صحبت كردن از وضعيت مسلمانان در دنيا، در واقع صحبت كردن از

ص: 2040

وضعيت مردم در جهان سوم است. اكثر مسلمانان در جايي زندگي مي كنند كه جهان سوم ناميده مي شود كه به معني قرباني فقر، ستم، استثمار، تنزل معنوي و امپرياليسم فرهنگي قدرتهاي سلطه جو در دنيا است. من الان در اوگاندا زندگي مي كنم، كشوري كه بيش از 85 درصد آن مسيحي هستند; پس مسلمانان در اقليت قرار دارند. من از نيجريه آمدم جايي كه مسلمانان در شمال و جنوب آن سرزمين، اكثريت را تشكيل مي دهند. اگرچه بين كيفيت زندگي گروههاي اقليت و اكثريت متفاوت است; من فكر مي كنم اگر به جهان سوم توجه كنيد بر مسلمانان همانقدر اثر گذاشته است كه بر هر جامعه ديگر; و نمي توان مشكلات مسلمانان را از مشكلات سلطه گري خارجيان و سلطه گري امپرياليسم جدا كرد، به خصوص از گستاخي امريكا در جهان امروز. قسمت عمده اقتصاد جهان را بانك جهاني كنترل مي كند كه همان دولت امريكا و متحدان اروپايي او هستند و از آنچه در سالهاي اخير پس از سقوط شوروي - كه در واقع به غرب پيوست - و اروپاي شرقي اتفاق افتاد، متوجه شديم كه اسلام دشمن غرب شناخته شده است. پس آنها شما را مسلم، بنيادگرا، فناتيك، تروريست مي نامند. اينها همه نامهايي است كه به مسلمانان نسبت مي دهند; زيرا مسلمانان طبق دستور دينشان

ص: 2041

مي خواهند همنوعان خود را راهنمايي كنند; هر انساني بايد آزاد باشد تا براساس دستورهاي مذهب خود عمل كند; به اين دليل آنها مسلمان را تروريست مي نامند; اما اصلا تروريست كيست؟ ! حضور: با وجود بيش از يك ميليارد مسلمان در عرصه گيتي كه همه به يك كتاب "قرآن كريم" و هم به يك پيامبر "حضرت رسول - صلوات الله و سلامه عليه - " اعتقاد و ايمان دارند، چگونه مي توان راه و نهضت امام خميني (ره) را كه مبتني بر قرآن مجيد و عترت است، ادامه داد؟ تاج الدين عبدالرحيم: ادامه نهضت امام در واقع به همه ما بستگي دارد. همانطور كه گفتم مهمترين نكته در زندگي امام خميني (ره) اين بود كه به آنچه اعتقاد داشت، عمل مي كرد. حال، طبق كتاب مقدس قرآن و بنابر سخنان روشنگرانه امام خميني (ره) بر هر مسلماني واجب است كه همنوعان خود را راهنمايي كند. شيطان در خارج نيست، شيطان در درون ماست، پس ما بايد ابتدا در درون خود با آن مبارزه كنيم تا بتوانيم در ديگران تاثير بگذاريم تا بدانند اسلام راهي برتر براي زيستن به آنان پيشنهاد مي كند. حضور: شرايط و اوضاع جهان آشفته و نابسامان است. و به علت انقلاب، ارتباطات، تمامي جهان مانند دهكده اي تشبيه مي شود از طرفي

ص: 2042

قدرتهاي استكباري، كشورهاي مختلف را عرصه چپاول خود قرار داده اند. زورگويي و جنگ و خونريزي مستكبران به سركردگي امريكا ادامه دارد و از طرف ديگر ملتهاي مظلوم با حقايق بيشتري آشنا شده اند و در پي رهايي و استقلاب هستند. شما وضعيت آينده جهان را چگونه مي بينيد؟ تاج الدين عبدالرحيم: من آدم خوشبيني هستم. هرچند كه با مشاهده دنياي امروز، اميدوار بودن بسيار مشكل است; من خوشبين هستم و معتقدم اگر بشر با هدايت نيروي ايمان تواناييهاي خود را به كار گيرد، مي تواند اوضاع را بهبود بخشد. امروزه ما زشتيهاي فراواني را هرچند موقتي در نقاط بسياري از جهان مي بينيم. فقر، بدبختي، ايدز، مرگ، جنگ، كشمكش و در همه جا سيل و خشكسالي و ... وجود دارد. من هنوز معتقدم كه بيشتر اينها ساخته انسان هستند; بنابراين براي او امكان بهبود آنها وجود دارد. ايران قبل از 1979م. را ببينيد: در رژيم قبلي به دنيا گفته شده بود كه ايرانيها انتخاب ديگري ندارند و رژيم سلطنتي ادعا و F.B.I حكومت مي كردند; با اين حال هنگامي كه زمان مناسب فرا رسيد، ايرانيها با پشتوانه مذهبشان، انقلابي در وسط قاره آسيا انجام دادند. به همين علت من فكر مي كنم كه دنيا به "خميني"هاي بيشتري نياز دارد; يعني افرادي كه خود را كاملا وقف

ص: 2043

كنند و راهنماي آنها اصل عدالت و برابري باشد. و من معتقدم كه دنيا نظير اين افراد را خواهد ديد. تا زماني كه بي عدالتي و زورگويي ميان ملتها و اشخاص در داخل كشورها وجود دارد، هميشه مبارزاتي در چنين نظامهاي ستمگري به وجود خواهد آمد. به هر حال من خيلي خوشبين هستم و فكر مي كنم كه آينده به همه آدمها تعلق دارد. ما رشد تمدنهاي بسياري را ديده ايم، مانند امپراتوريها، اينها مي آيند و مي روند. حقيقت سرانجام غالب مي شود. من هم اكنون شاهد سقوط تمدن غرب هستم، غربيها دارند به بربريت نزديك مي شوند و ملاحظه مي كنيم كه امريكا بدين سان عمل مي كند; زيرا امپراتوريها درست در زماني كه در ضعيفترين موقعيتشان قرار دارند، قويترين به نظر مي رسند و امروز كه امريكا فكر مي كند برنده است، زياد پايدار نخواهد ماند. من كه خودم يك مسلمان هستم اگر بخواهم درباره مشكل اساسي مسلمانان نظر بدهم، بايد بگويم كه مساله رهبري نامناسب و بد، بزرگترين معضل مسلمانان است. در حال حاضر بسياري از كشورها با اينكه مسلمان هستند، در واقع به دشمنان اسلام خدمت مي كنند. شما مي توانيد اين را با مشاهده كشورهاي خاورميانه و غربي تشخيص دهيد. حضور: ممكن است در اين مورد مثال مشخصي بفرماييد؟ تاج الدين عبدالرحيم: ما مي توانيم كشوري مثل، عربستان سعودي

ص: 2044

يا كشورهايي مثل; كويت، دوبي يا امارات متحده عربي را مشاهده كنيم; شما چه نشاني از اسلام در اين كشورها مي بينيد؟ غير از لباسي كه مي پوشند; زيرا آنها همه مثل همه هستند. اسرائيل بايد دشمن شماره يك همه اعراب و همه مسلمانان باشد. چه كسي اسرائيل را حمايت مي كند؟ چه كسي اسرائيل را برجسته مي كند؟ چه كسي به آن كشور سلاح مي دهد و از آن پشتيباني مالي مي كند؟ نيروهاي جهاني به نفع امريكا تشكيل مي دهند. پس به نظر مي رسد اكثر كشورهاي مسلمان، امريكا را به عنوان بهترين دوستشان انتخاب كرده اند آنها از پولهايشان به نفع اقتصاد امريكا استفاده مي كنند، تمام پول نفت كشورشان را در بانكهاي اروپا و امريكا ذخيره مي كنند و آنها را براي خريد تسليحات از امريكا به مصرف مي رسانند. امريكا تسليحاتي به ارزش ده بيليون دلار به عربها مي فروشد.بنابراين امريكاييها از پول اعراب براي تامين مالي اسرائيل و صهيونيسم بين المللي استفاده مي كنند، اگر مردم اين كشورها براي برگزيدن رهبري شايسته قيام نكنند، دنياي عرب هميشه همين نقش را ايفا خواهد كرد; مثلا همين جنگ خليج فارس را ببينيد؟ آنها از پول يك كشور عربي براي خاتمه بخشيدن به تحرك كشور عربي ديگري استفاده كردند. ملاحظه مي كنيد؟ مثل يك شوخي است. پس اگر اينها دشمنان اسلام نيستند كه

ص: 2045

دشمنان كي هستند؟ كساني خلاف اسلام گام برمي دارند، خود شخصيتهاي اسلامي هستند. پس خود رهبران اسلامي هستند كه در حال نابود كردن اسلام و مسلمانان هستند. من فكر مي كنم كه اين وظيفه ستمديدگان است كه در مقابل ستمكاران بايستند. درست مانند ايرانيها كه در مقابل ستمگران كشورشان به پاخاستند. مي دانيد، ستمديدگان تمام اين كشورها بايد به پاخيزند، پس كساني كه با آنان احساس همدردي مي كنند، مي توانند از آنها حمايت كنند. ابتدا مردم عربستان سعودي بايد به پاخيزند. شما نمي توانيد برويد و براي آنها بجنگيد. خود آنان بايد بجنگند. شما فقط مي توانيد در صورت نياز از آنها پشتيباني كنيد. حضور: جهان بيني غربي در حال حاضر به يك جهان بيني الحادي و استكباري تغيير شكل داده است. دشمنيهاي آشكار و پنهان غرب با اسلام و مسلمانان، نمي توانند با جهان بيني و طرزتفكر آنان تعارضي داشته باشد. به نظر شما تفاوت اساسي جهان بيني اسلام با جهان بيني غربي در چيست؟ تاج الدين عبدالرحيم: در واقع تفاوت اساسي از نظر من، در هدف زندگي است. فرهنگ غرب عقيده دارد كه منافع شخصي و خودبزرگ بيني آخرين هدف زندگي است. در حالي كه اسلام زندگي را مرحله اي براي رسيدن به يك زندگي ديگر مي داند و اينكه بعد از تمام ارزشها و منافع مادي

ص: 2046

و راحتي شخصي كه به عنوان يك انسان داريم، نيروي برتري وجود دارد، نيرويي منزه براي كامل كردن روح و من فكر مي كنم اين تفاوت اساسي بين فرهنگ غرب و اعتقادات اسلامي است و آنها به همين دليل هميشه در تضاد هستند; زيرا، شهروندان امريكايي بايد از نظر مادي و امور رفاهي، راضي ترين افراد باشند; اما نيستند. چرا؟ زيرا جنبه معنوي زندگي را گم كرده اند. چنانچه در انجيل گفته شده "انسان فقط با نان زندگي نمي كند"; اما آنها اين نكته را فراموش كرده اند. آنها فقط با نان، ويدئو، تلويزيون و اسلحه زندگي مي كنند. به همين دليل است كه غربيان، اسلام را نمي فهمند، ديديد در لبنان براي آنها چه پيش آمد؟ يا حتي در ايران، در باور غربيها اصلا نمي گنجد كه گروهي از مردم براي چيزي بجنگند كه اجر مادي نداشته باشد. به هر جا بنگريد، نبرد است; موضوع، نزاع بين اسلام و غرب است. در مورد بوسني، افغانستان، الجزيره و چچن فكر كنيد. اين تقابل فرهنگهاست كه عنصر هدف زندگي را نشان مي دهد. جامعه غربي فقط براساس طبقه و زور فردي نباشد، حقيقت عريان و وحشي سرمايه داري. در حالي كه اسلام ذوق اشخاص را تقويت مي كند. و مشوق احساس اتحاد و همبستگي است. يك شخص ثروتمند در اسلام، دارايي

ص: 2047

خود را معلول هوش و برتري خود نمي داند; بلكه آن را امانتي از طرف خداوند مي داند و مهم اين است كه در روابط و در جامعه چگونه از دارايي خود استفاده كند. در فرهنگ غرب من به عنوان يك ميليونر مي توانم يك جزيره براي خودم بسازم و در آنجا تنها زندگي كنم يا يك جزيره اختصاصي در "هونالولو" يا "جزاير كارائيب" بخرم; در حالي كه در اسلام، شما به تقسيم كردن و همدردي با ضعيفان تشويق مي شويد. در فرهنگ غرب شما از ضعيفها بهره وري مي كنيد و سود شخصي تنهاانگيزه افراد است; اما اسلام سودجويي را نفي و مجازات مي كند. اينها تفاوتهاي اساسي هستند و به همين علت يك جامعه خالص اسلامي جامعه سرمايه داري نيست، و تمدن غرب، تمدن سرمايه داري است. حضور: يكي از مسائل مهم در اسلام مساله آزادي و حقوق زنان است. اسلام در اين مورد احكام و آراي روشني دارد. اين مساله از آن مسائلي است كه غرب در مورد آن بحث و ادعاي زيادي دارد. شما موقعيت زنان را در اسلام چگونه مي بينيد؟ تاج الدين عبدالرحيم: اين نكته ديگري است كه در تبليغات غرب، بر ضد اسلام از آن استفاده مي شود. آنها از اسلام در زمانهاي گذشته سخن مي گويند. آنها از ستم بر زنان، از به

ص: 2048

كار گماردن زنان و اينكه با آنها مثل شهروندان طبقه پايين اجتماعي برخورد مي شود، صحبت مي كنند. من قبول دارم برخي افراد كه ادعاي فرهنگ اسلامي دارند، از اسلام براي استثمار زنان استفاده مي كنند; همانطور كه از اسلام براي ستم بر زن و مرد استفاده مي كنند. اما در اسلام واقعي، زن و مرد مساوي هستند; زيرا خداوند نفرموده است كه اگر مرد هستي چگونه باش يا اگر زن هستي چگونه باش، اگر مرد هستي به مكه برو، اگر مرد هستي به من اعتقاد داشته باش پنج اصل دين اسلام مخصوص مردان و زنان است. با اين توضيح، زن و مرد برابرند. البته قوانين اجتماعي و سياسي ما به خاطر تفاوتهاي زن و مرد، متفاوت است. در اسلام زنان نيز مانند مردان، حق تحصيل، زندگي و انتخاب شغل دارند. يك زن مي تواند مهندس، دكتر، سياستمدار، معلم، تكنسين و ... انتخاب كند، بشود. اما عكس العمل هاي موجود، به علت تفسير اشتباه از آموزشهاي اسلام است. حضور: وضعيت زنان در كشور شما و به طور كلي در كشورهاي افريقايي كه رنج سلطه مستكبران را تحمل كرده اند، چگونه است؟ تاج الدين عبدالرحيم: زنان در قاره افريقا تا رسيدن به وضعيت مطلوب فاصله زيادي دارند، چه مسلمان و چه غيرمسلمان. زنان زياد كار مي كنند و سود كمي

ص: 2049

از اين كار سخت دريافت مي كنند; اين بيشتر مربوط به سنتها و فرهنگ ماست كه در بسياري از جوامع افريقايي وجود دارد; زيرا قدرت در دست حكمراناني است كه علاقه چنداني به مردم عادي ندارند و سلطه خارجيها را در كشورهاي افريقايي ترجيح مي دهند. حال اگر شما نماينده مردم نباشيد، نماينده زنها هم نمي توانيد باشيد، چون در اين جوامع زنها در اكثريت قرار دارند. پس تشخيص نقش زنها و بهبود بخشيدن به روش زندگي ما، فقط با يك تغيير اساسي در سازماندهي جوامع امكان پذير است. حضور: با توجه به قدرت تكنيكي - تبليغاتي غرب و تسلطي كه بر رسانه هاي جهاني دارد، نظر شما در مورد اين گردهماييها كه در مراسم سالگرد رحلت حضرت امام خميني (ره) يا ساير مراسم تشكيل مي شود، چيست؟ تاج الدين عبدالرحيم: من فكر مي كنم اين جلسات از جهت ايجاد تسهيلات در برخوردها، ارتباطات، تبادل اطلاعات و آموزشها بسيار اهميت دارند. حاكميت امريكا بر دنيا به سبب تبليغات وسيع و سلطه اطلاعاتي آن كشور است; روزنامه ، تلويزيون و راديو در اختيار اوست. بنابراين آنچه يك غير ايراني در مورد ايران مي شنود، همان است كه امريكا در مورد ايران فكر مي كند. مردم ديگر كشورها هيچوقت اين امكان را ندارند كه ايرانيان را آنطور كه هستند، ببينند. از اين

ص: 2050

رو، با اطلاعات منفي اي كه رسانه هاي امپرياليسم امريكايي در مورد موقعيت ايران منتشر مي كنند، برپايي چنين جلساتي، براي آشنايي با نحوه زندگي و طرز تفكر ايرانيها و نيز تبادل نظر با آن بسيار مهم است، اگر كسي آنچه امريكا و مركز تنظيم و گسترش اطلاعات در دنيا مي گويند، باور كند، فكر مي كند ايرانيها، دو سر، چهار چشم و پنج دست دارند، مثل يك نوع هيولا; اما اينجا مردمي عادي و مومن، زنان و مرداني را مي يابي كه خود را وقف كشور و خود كرده اند، براي پيشرفت ملي خود تلاش مي كنند و به اين ترتيب با اين افراد آزاده آشنا مي شوي. من معتقدم اين نوع جلسات از اهميت به سزايي برخوردارند; زيرا شما نيرويي را كه امريكا در تاثير بر اذهان جهان دارد، نداريد; اما همين افراد كمي هم كه به اينجا مي آيند، مي توانند هنگام بازگشت به كشورشان سفيران شما باشند و بگويند من آنجا بوده ام، من اين را ديده ام، من آن را ديده ام و ...، اين خيلي مهم است. دكتر تاج الدين عبدالرحيم مترجم : مرجان صاحبي

ص: 2051

امام خميني، منادي حق و احياگر تفكر دينيدر گفتگو با : استاد شيخ ابراهيم زاك زاكي دكتر مخلص جده استاد مكي قاسم بغدادي

4 چكيده: اشاره: امام خميني (س) بزرگترين منادي حق و وحدت در دوران معاصر و مدافع حقيقت خواهي اديان الهي در قرن بيستم است، ابرمردي كه تا ساليان دراز دامنه انديشه و تفكرش راهنماي انسانيت و بشر است و رهنمودهايش در دنياي پر هياهوي امروز اگر بكار گرفته شود، سعادت و خير انسان را يقينا به ارمغان خواهد آورد. انديشه چنين رهبري،انديشه اي الهام گرفته از اصول متعالي كتاب آسماني است و كردار و پندارش در جستجوي ساخت و تجلي عيني حقيقي انسان است. امام خميني (س) وحدت را همانند اصلي كشف شده براي استقرار حق و پيروزي مسلمانان در جهان همواره مد نظر داشت و مسلمين جهان را هميشه با دعوت به حق، به وحدت فرا مي خواند. برگزاري هفتمين كنفرانس وحدت اسلامي در شهريور ماه سال 1373 در تهران، زمينه و فرصتي مناسب بود تاانديشمندان، متفكران و صاحبنظران اسلامي، با علم به محور بودن انديشه حضرت امام كه اصل وحدت را همواره رهنمود مي دادند در اجلاسي صميمانه، ابعاد گوناگون و شيوه هاي عملي گسترش وحدت در بين مسلمين جهان را بررسي، بحث و تصميم گيري نمايند. "مجله حضور" با تني چند از مهمانان و

ص: 2052

متفكران شركت كننده در اين كنفرانس مصاحبه و گفتگوهائي را پيرامون تاثيرانديشه ، شخصيت و حركت انقلاب اسلامي امام خميني (س) برگزار كرد كه در اين شماره و شماره هاي بعد به فرا خور هر موضوع به درج تدريجي آنها اقدام خواهيم كرد. اولين نشست با موضوع "امام احياگر تفكر ديني" با شركت استاد شيخ محمد زاك زاكي يكي از رهبران نهضت اسلامي نيجريه، و دكتر مخلص جده از شاگردان حضرت امام در دوران اقامت ايشان در نجف اشرف و استاد معارف دانشگاه امام صادق و استاد مكي قاسم بغدادي، نويسنده، روزنامه نگار و مفسر فرهنگي اجتماعي عراقي الاصل مهاجر به سوريه، برگزارشد. كه تنظيم شده آن در قالب يك گفت و شنود از نظر خوانندگانمي گذرد. حضور استاد شيخ ابراهيم زاك زاكي، از مبارزان و رهبران حركت اسلامي نيجريه در برگزاري هفتمين كنفرانس وحدت از مهمانان جمهوري اسلامي ايران بود و فرصتي پيش آمد تا با ايشان به گفتگو بنشينيم، وي در معرفي خود مي گويد: من ابراهيم زاك زاكي، در حدود 42 سال قبل در نيجريه بدنيا آمدم. زندگي من بمدت 17 سال از دو چيز تاثير پذير بود، رفتن به صحرا و شركت در مدارس سنتي اسلامي، ولي در اينديانا در سال 1969 تحصيلات در مدارسي را كه رسمي خوانده

ص: 2053

مي شوند، شروع كردم، مدارسي كه معلمان، دوره ابتدايي را آموزش مي دهند. در شهر كول كام به تحصيل در زبان عربي پرداختم و بطور خصوصي به تحصيلات ديگر نظير حكومت و اقتصاد نيز مشغول شدم و در پايان، در امتحانات اين مواد درسي شركت نمودم و همين كار زمينه را براي حضور و تحصيل در دانشگاه فراهم آورد; و از سال 1976 در دانشگاه، تحصيل اقتصاد را شروع كردم. اين دوران يعني دهه 70 دوره برخورد ايدئولوژيكي مسلمين، ماركسيست ها و كاپيتاليسم بود و قيام مردم ايران نيز در همين دوره شكل گرفت كه سرانجام در سال 1979 منجر به پيروزي انقلاب اسلامي گرديد كه اثر شديد و شگرفي بر جا گذاشت و از آن زمان به بعد فعاليتهاي ما به اوج رسيد و تبديل به يك جنبش اسلامي گرديد. از آن پس زندگي من با مبارزه در خارج و زنداني شدن در داخل كشور سپري شد و از سال 1981 تا 1989 يعني حدود 5/7 سال را در زندان گذارندم و در نتيجه زندگي من يا صرف تحصيل و يا شركت در فعاليتهاي اسلامي گرديد و هيچوقت فرصت گام برداشتن در راه ديگري را بدست نياوردم. دكتر مخلص جده، در سال 1956 م متولد و داراي تحصيلات علوم ديني در حوزه علميه

ص: 2054

نجف اشرف و داراي تخصص دكتري در رشته الهيات از دانشگاه است. وي در حال حاضر استاد معارف و زبان عربي دانشگاه امام صادق (ع) است. ايشان داراي تاليفات و تحقيقاتي در زمينه علوم فقهي هستند از جمله: 1- مباحث فقي علوم القران، و تفسير 2- الامام و الخلافه 3- الرقاته في الاسلام 4- عقيدة التوحيد 5- الاانجيل الصحيح و همچنين انتشار مقالات متعددي در روزنامه هاي ايران. وي در معرفي خود مي گويد: مهمترين برهه از زندگي من آن زماني است كه در حوزه علميه نجف مشرف شدم به حضور امام خميني و در حركت انقلابي ايشان شركت كردم و در راه برقراري حكومت اسلامي در بحثهاي فقهي امام كه در مسجد شيخ اعظم انصاري داشتند شركت مي كردم، و همچنين در مدرسه آيت الله العظمي بروجردي در نجف و در خانه امام هم. امام در مناسبتهاي مختلف، پيامهايي را كه عليه رژيم شاه داشتند ما كه جوان بوديم اين پيامها را پخش مي كرديم، و در نجف، كربلا، و كاظمين و در شهرهاي ديگر عراق سخنرانيهاي امام را ضبط و ترجمه مي كرديم، تا آن حادثه دردناك، كه منجربه شهادت فرزند برومند امام، آيت الله سيد مصطفي خميني شد. اين حادثه بزرگ اثر دردناكي در نجف داشت و ثابت شد كه شهادت ايشان يك

ص: 2055

توطئه و با همكاري ساواك و عوامل بعث عراق بوده است. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به سوريه هجرت كردم، ولي آنجا مطلع شديم كه نظر امام اين است كه در عراق بايد بمانيم و عليه رژيم بعث جهاد كنيم، امام خميني تلگرافي براي شهيد صدر ارسال كردند و از ايشان خواسته بودند كه در عراق بمانند، پس از آن به عراق برگشتم و از سوي سازمان امنيت عراق دستگير شدم و يكسال در زندان بسر بردم و به دعاي امام آزاد شدم. (چرا كه هرگاه كه امام (س) را در حرم اميرالمومنين (ع) مي ديدم براي او دعا مي كردم كه خدا شما را عليه دشمنانت، شاه و ايادي او پيروز گرداند، ايشان هم تبسممي كردند و مي گفتند: خدا شما را سالم نگهدارد بعدا به زيارت قبر فرزندشان شهيد سيد مصطفي (ره) مي رفتند، قبر شهيد سيد مصطفي در جوار قبر اميرالمومنين است.) در عراق ماندم و كار انقلاب را مخفيانه دنبال كردم. بعدا رژيم عراق جنگ تحميليش را ضد جمهوري اسلامي شروع كرد، و در اين جنگ عليه ايران حتي يك ساعت هم شركت نكردم و اين امر نيز از توفيقات خداوندي بود، چرا كه رژيم عراق، جوان و پير را به جنگ تحميلي گسيل مي كرد و بعد از آن جنك

ص: 2056

دومش با كويت بود، همه اين مصيبتها به منطقه تحميل شد. انتفاضه عراق، قيام اسلامي مردم عراق در ماه شعبان آغاز شد و ما در اين قيام شركت كرديم، رژيم دستور دستگيري اينجانب و مصادره املاك و اموال مرا صادر كرد و ناچار به اردن هجرت كردم، بعدا به سوريه و لبنان رفتم، و تقريبا دو سال است كه در سايه حكومت امام خميني و خلف صالح وي آيت الله خامنه اي (حفظ - الله) در ايران زندگي مي كنم. مكي قاسم بغدادي، در خانواده اي مذهبي واهل علم و فضيلت تولد يافته و از همان كودكي با افكار اسلامي آشنا مي شود. پدر بزرگ وي (شيخ عبدالحسين بغدادي) از مجتهديني است كه با مرحوم علامه اصفهاني بزرگ، همنشين و همدرس بوده اند. در زمان تجاوز انگلستان به عراق "شيخ عبدالحسين بغدادي" نماينده ميرزاي اصفهاني در سامرا و كليددار حرم امامين عسگريين بوده است، مكي قاسم بغدادي مي گويد: من با شهيد سيد محمد باقر صدر و داماد ايشان آشنا بودم و در قيام حضرت امام خميني (س) هواداري فعال بودم و متاسفانه با شخص ايشان از نزديك آشنائي نداشتم. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي از شهيد آيت الله صدر راجع به قيام امام و انقلاب اسلامي ايران كسب تكليف كردم. ايشان پشتيبان تام حركت امام بودند

ص: 2057

و من به تبليغ در مورد انقلاب اسلامي پرداختم. مردم عراق طرفدار صديق انقلاب اسلامي بودند. ما به مردم مي گفتيم كه امام خميني يك مرد سياسي نيست. چون در ميان مردم عراق شايع بود كه هر روحاني كه درباره سياست صحبت كند از عوامل دولت عراق يا استعمار است. بهمين دليل خيلي ها نتوانستند باور كنند كه حركت امام مبتني بر تكليف شرعي بوده است ولي شهيد صدر با بيان خود توانستند مردم را بسوي هم صدا شدن با انقلاب اسلامي راهنمائي كنند و با خون خود نيز اين راه را ادامه دادند. ايشان در يكي از سخنان مهم خود مي فرمايند (در شخصيت امام خميني ذوب شويد همانطور كه ايشان در اسلام ذوب شده اند) اين گفتار امروز در رگهاي ما جاري است. در زمان حمله رژيم عراق به بيت شهيد صدر و شهادت ايشان من سرباز بودم و برادرم كه از ياران نزديك ايشان بود دستگير و اعدام شد. آنموقع ما از عراق فرار كرديم. مدتي در سوريه بودم و سپس در جريان جنگ تحميلي عراق عليه ايران در سال 1361 به ايران سفر كردم و داوطلبانه در جنگ عليه قواي بعثي شركت و دوره آموزشهاي نظامي هم ديدم. در مشاهداتم از جبهه هاي ايران آنچه مرا مجذوب خود ساخت، استقبال جوانان عزيز

ص: 2058

ايراني از شهادت بود. بر اثر اين تاثير عميق در مراجعت به سوريه كتاب "شهادت" را نوشتم. مكي قاسم بغدادي در حال حاضر با مجله "فرهنگ اسلامي" و روزنامه "نداي رافدين" و روزنامه "الموقف" و مجله "نور اسلام" همكاري دارد و مجالس سخنراني بنام "نگاهي به قرآن" را در حرم حضرت زينب (س) برگزار مي كند. وي از مهمانان هفتمين كنفرانس وحدت اسلامي بود كه در شهريورماه سال 73 در تهران برگزار شد. حضور: حضرت امام منادي حق در دنياي امروز هستند، براي استقرار و حاكميت اين آرمان در جهان، شما چه راه حل هاي عملي را پيشنهاد مي كنيد؟ شيخ ابراهيم زاك زاكي: بسم الله الرحمن الرحيم. شما مي توانيد از همان روشهايي كه امام فقيد استفاده مي كردند سود ببريد، بطور مثال: روشي كه ايشان بما نشان دادند تاكيد بر اين امر داشت كه نيازي نيست ما همه چيز را از ابتدا شروع كنيم. فقط بايد ادامه راه بدهيم، زيرا بسياري از كارها قبلا انجام شده است. زماني بود كه همه امت مشغول محاسبه درباره آن كارهايي بود كه بايد انجام بدهيم و اينكه چگونه بايد آنرا به انجام برسانيم. ولي در واقع اشكال در اين نبود كه چه بايد بكنند؟ بطور مثال مي توان از پاكستان نام برد كه بعنوان اولين كشور، نام اسلامي

ص: 2059

بر خود نهاد، اما پس از چندين سال دريافتيم كه اين كشور نيز نظير ساير كشورهاست، همينطور نمونه ديگري وجود دارد، در زمينه احزاب سياسي كه مي توان از حزب جماعت اسلامي نام برد كه يك حزب سياسي است و در بسياري مناطق فعاليت مي كند. پيروزي انقلاب اسلامي ايران و اعتبار و تجربيات حاصله در الجزاير و تاثيري كه در سيستم موجود دارد روشن مي كند كه دانشگاههاي اسلامي چگونه بايد اداره شوند و محاكم شرعيه چگونه بايد تشكيل شود، در ميان نظام موجود قضايي. بنابراين، اين كلام امام را تكرار مي كنم كه فرمودند: "ما آنچه را مي خواهيم كه خداوند براي ما مقرر داشته است"، در نتيجه نيازي نبود كه همان اشتباهاتي را كه ديگران داشتند تكرار كنيم و همچنين آشكار بود كه يك ايده كلي وجود داشت كه امت اسلامي يك رهبر مي خواهد و يك احساس مشترك وجود داشت كه به يك رهبر نياز است و همچنين گونه اي ستاد مركزي براي هدايت، زيرا اگر كسي فكر مي كرد كه حجاز مي تواند مركزيت رهبري را داشته باشد اشتباه مي كرد، اگر چه اماكن مقدس در آنجاست ولي آنجا تحت كنترل امت نبود. بنابراين مسئله با شخصيت امام حل شد. وي همان رهبري بود كه امت مي خواست و او را يافته بود. كاري كه مي بايست

ص: 2060

مي كرديم معرفي اين رهبري بود و مركز رهبري كه امت مي خواست از آنجا تحت هدايت قرار گيرد و فعاليتش را شروع كند، كانوني كه از آنجا فعاليتش را توسعه دهد. و امت اين را نيز بدست آورد. بنابراين امت يك رهبر بدست آورد و يك ستاد مركزي و يك شيوه و روش براي حركت; من احساس مي كنم از همين جا مي توان جمهوري اسلامي را در ساير مناطق اسلامي جهان توسعه داد. البته منظورم اين نيست كه اينكار از طريق نوعي جنگ صورت گيرد، مثلا عراق ضميمه ايران شود، نه، اينكار بايد از طريق برپايي جنبش اسلامي در همه جا صورت گيرد، تمام جهان بايد پيام امام را بكار بندد. و اين كار را در همه جا تا كسب موفقيت ادامه دهيم، در اينجا، در آنجا و در همه جا. تا هنگاميكه بصورت يك قدرت بزرگ اسلامي درآييم، انشاءالله و بتوانيم تمامي جهان را تحت كنترل درآوريم. بنابراين فكر مي كنم كاري را كه بايد انجام دهيم اين است كه به جنبش هاي اسلامي كه جهت ايجاد تحول در امت فعاليت مي كنند، كمك كنيم، بر اساس پيام امام، كه به ما جهت دادن و راه و روش اينكار را تعيين فرموده اند بايد در جهان در تمامي جهات شمال، جنوب، شرق و غرب ايجاد حركت

ص: 2061

نمائيم، همانگونه كه جنبش اسلامي در افغانستان به جهان كمونيست ضربه وارد آورد، بطوريكه در نهايت موجب سقوط آن گرديد. به يك جنبش اسلامي نياز است كه پيام امام را بكار بندد و بنظر من اينجا، يعني ايران بعنوان مركز رهبري جهان اسلام مي بايست به هدايت جنبش هاي اسلامي بپردازد. البته نه با پول، زيرا خود انقلاب اسلامي براي پيروزي از كسي پول دريافت نكرد. اگرچه عربستان سعودي با دلارهاي نفتي خودش براي مبارزه با اسلام استفاده مي كند. ايران بايد فقط هدايت و راهنمايي كند. قاسم مكي بغدادي: بسم الله الرحمن الرحيم، اجازه بفرمائيد در اين باره مطلبي به ذهنم رسيد كه آنرا بيان مي كنم خداوند در قرآن مي فرمايد: "سزاواراست كه از حق پيروي شود" و امام صادق (ع) فرمودند: "اگر مردم به حقيقت سخنان و پندهاي ما واقف مي شدند از ما پيروي مي كردند" در اديان الهي بويژه دين مبين اسلام فطرت بشر به سوي خير متمايل و از شر گريزان است. نفس انساني بر حسب طبيعت ذاتي خود خير و لاجرم حق را دوست دارد و مي خواهد از آن پيروي كند، ليكن آنچه كه باعث انحراف فطرت بشري مي شود، تبليغات منحرف طواغيت زمان است. اين تبليغات منحرف گاه مردم را چنان در چنبره خود اسير مي كنند كه ديگر ميلي به سوي حق

ص: 2062

ندارند. به اين جمله حضرت اميرالمومنين علي (ع) دقت كنيد كه مي فرمايند "تبعيت من از حق دوستاني برايم باقي نگذاشته است" چون حق سنگين است و هر كسي نمي تواند آن را تحمل كند مگر كساني كه در صراط مستقيم و اهل حق و حقيقت باشند. اما باطل سهل و آسان است و تبليغات منحرف كننده از همين نقطه ضعف است كه استفاده مي كنند. به نظر اينجانب حق با معجزه پيروز نمي شود، بلكه با روش هاي طبيعي و قابل دسترس مي تواند بر اريكه پيروزي بنشيند و مردم را هدايت كند ما بايد عوامل وزمينه هاي پيروزي حق را آماده كنيم تا قرين موفقيت شويم، چون معجزه يك حالت استثنايي براي پيامبران بر حق بوده كه اثرش را هم در زندگي بشر گذاشته است. ولي امروزه نبايد در انتظار معجزه باشيم بلكه بايد زمينه مساعد براي رشد و پيروزي حق را فراهم آوريم. عرضه اسلام به مردم، بايد با شيوه اي پسنديده و توام با جذابيتي كه ذاتي اين دين الهي است انجام پذيرد. حق همان اسلام است، همان كلام خداوند است، همانست كه حضرت رسول (ص) و ائمه معصومين بيان كرده اند. اما برخي چهره اسلام را مخدوش مي كنند، خيلي صريح بگويم اسلام را خيلي بدو با بياني نارسا و دور از جذابيت ارائه مي دهند، اين كار

ص: 2063

پسنديده نيست، ما بايد چهره اسلام را همانطور كه هست منور و نوراني عرضه كنيم تا مردم گرايش هر چه بيشتري به آن نشان دهند، چنانچه حضرت امام خميني چنين كردند. از سوي ديگر دشمنان حق و اسلام تمام كوششان مصروف دگر گونه جلوه دادن چهره حقيقي اسلام است. اصولا كار منفي و نابود كننده خيلي آسان تر از كار مثبت و سازنده است. ما به فرموده پيامبر عظيم الشان اسلام بايد از اخلاق الهي پيروي كنيم تا مثبت و سازنده باشيم و بتوانيم در مقابل دشمنان اسلام استوار بايستيم. حضرت رسول (ص) فرموده است: خداوند سربازانش را بين مردم پخش كرده و آن ها را مشخص نكرده است ما هم بايد بكوشيم كه جزو اين سربازان گمنام باشيم كه در هر عصر و زماني حضور دارند. يا بايد اين سربازان را از پست هاي مهم دور كنيم و يا مطمئن باشيم كه يكي از آنان را در راس كار قرار داده ايم. در واقع بهتر است افراد مناسب را در پست هاي مناسب بگذاريم. بايد از اين امت مردان شايسته انتخاب شوند تا قادر باشند اين مكتب عظيم را روي شانه هاي خود حمل كنند. من خيلي از فرزندان اين امت بزرگ را ديدم كه شهادت برايشان شيرين تر از عسل بود و مكتب با

ص: 2064

خون آن ها رشد كرد، پيدا كردن اين فرزندان از طريق همين بحث ها ميسر است، اين ها همان سربازان گمنام الهي اند. حضور: آقاي دكتر مخلص جده نظر شما در اين رابطه چيست؟ بسم الله الرحمن الرحيم و به نستعين. در تمام طول تاريخ اسلام، اين واقعيت كه اسلام منادي حق و حقيقت است، در ذهن مسلمين بويژه متفكرين اسلامي وجود داشته است. برقراري حكومت الله در زمين يكي از آرزوهاي ديرين مسلمين جهان است. بعد از رحلت پيامبر (ص) و پس از خلفا و حكومت حقه اميرالمومنين علي (ع) دولت اموي در جهان اسلام زمام قدرت را به دست گرفت و همه مي دانيم حكام آن از صراط مستقيم اسلام منحرف شدند. در همان زمان ائمه معصومين (ع) پيكاربراي حكومت حقه الله را در زمين شروع كردند. پيكار امام حسن مجتبي (ع) با معاويه و شهادت سرشار از رشادت امام حسين (ع) و بعد از آن ها پيكار همه ائمه (ع) با طواغيت زمان آغاز شد. هدف آن هايي كه در زندان هاي اصحاب باطل عمري را سپري كردند و بعد هم در راه حق و حقيقت شهيد شدند، هدف همه آن ها برقراي حكم الله در زمين بوده است. بويژه كه اسلام اكمل اديان و آخرين دين الهي است كه براي سعادت بشر به ارمغان آورده شده است. شخصيت

ص: 2065

والاي امام خميني (ره) با توجه به سير مختصر تاريخي كه ارائه شد به خوبي روشن و آشكار مي شود، زيرا پس از قرن ها او توانست از طريق مبارزات پيگيرش اين هدف بزرگ مسلمين را تحقق بخشد. در واقع امام خميني (رض) عليه رژيم منحط شاه جهاد كرد، رژيم شاه، فاسد و منحرف از اهداف عاليه اسلام بود، رژيمي بود كه بيشتر به استعمار غربي وابسته بود و دشمني آشكاري با موازين اسلامي داشت امام (ره) مسلمين را آگاه كرد و به حقيقت فطري وجودشان كه كاملا با موازين غربي منافات داشت باز گرداند. باطل را به آن ها شناساند و راه درست زيستن و از قيد استعمار رها شدن را به آن ها آموخت و اين چيزي بود كه هميشه رژيم شاه از آن هراس داشت. امام خميني (رض) ابرمردي است كه آرزوي ميليون ها مسلمان را برآورده كرد، آرزوئي كه حتي از بيان آن بخاطر وجود قدرت هاي جابر زمان خوف داشتند. امام توانست در يك مملكت شصت ميليوني مسلمان حكم الله را جاري كند و اين كاري عظيم است كه از صدر اسلام بزرگان دين به دنبال دست يافتن به آن بوده اند. من حضرت امام را در نجف اشرف ملاقات كردم و مدتي شاگرد ايشان بودم. بگذاريد شمه اي از زندگي بي پيرايه او را براي

ص: 2066

شما بيان كنم تا عظمت معنوي حضرت ايشان بيشتر آشكار شود. ايشان اگر چه از بزرگان علماي اسلام بود اما در عين حال زاهد و عابدي بود كه خويش را انكار مي كند. ايشان هم در تفسير قرآن و هم درفقه اسلامي و هم در اصول و فلسفه استاد ارشد حوزه علميه نجف اشرف بود، وجوه شرعيه از سوي مومنين ايران و پاكستان و كشورهاي خليج فارس براي حضرتشان مرتب مي رسيد و لاجرم مي توانست در بهترين كاخ هاي عراق اقامت كند، وليكن در خانه كوچكي كه بيش از 50 متر نبود چهارده سال، آن هم به عنوان مستاجر، زندگي كرد. امام همين شيوه و روش را بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران نيز داشته اند، زيرا بعد از اينكه مرد شماره يك ايران و زعيم و رهبر مسلمين شد، قادر بوده است كه در بهترين و مجلل ترين كاخ ها زندگي كند ولي ايشان در جماران در منزل كوچكي زندگي مي كرد و در حسينيه جماران نيز سخنراني مي كرد، من اين منطقه را از نزديك ديده ام، امام در يك ساختمان قديمي كوچك اجاره اي زندگي مي كرد تا دارفاني را وداع گفت. زندگي امام توام با زهد و تقوا بود، اين مسئله عظمت ايشان را بيشتر نشان مي دهد، عظمتي كه فقط از يك روح بزرگ مي توان

ص: 2067

ديد، از يك انساني كه داراي روحي فوق و برتر از ديگران است والا غرق در حب مال و جاه مي شوند و زهد و تقوا را فراموش مي كنند. وقتي نام "خميني" را مي بريم و قدرت هاي بزرگي مثل امريكا وحشت مي كنند، به خاطر عظمت روحي امام است. راهي كه امام طي كرد، راه پر افتخاري است كه همه كشورهاي اسلامي بايد طي كنند تا بتوانند حكم الله را در زمين جاري نمايند و حق را بر باطل پيروز كنند. زيرا راه امام بايد دنبال شود و بر همه مسلمين و بويژه رهبران جهان اسلام لازم و ضروري است كه از خط امام پيروي كنند. امام در بندگي خدا فاني بود، مطيع امر خداوند و پيامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) بود. براي مردم مستضعف دلسوز بود. از هيچ كس جز خدا ترسي نداشت و براي خدا مبارزه مي كرد، نه از شاه مي ترسيد ونه از عمال ساواك واهمه اي داشت. در نجف هم موقعي كه فرزند برومندش كه مجتهدي عاليقدر و مبارز بود شهيد شد اصلا اشك نريخت و تزلزلي به خود راه نداد. بلكه از اين حادثه ناگوار حسن استفاده را كرد و براي ملت ايران پيامي مبني بر ادامه مبارزه فرستاد و متذكر شد كه از ارتش و ساواك هراسي به

ص: 2068

دل راه ندهند زيرا سرانجام پيروزي با آن هاست و چنين نيز شد. براي تحقق آرمان انقلاب اسلامي، ايران پيشگام بوده است و شهيدان بسياري چه در قبل از پيروزي انقلاب و چه در دوران جنگ تحميلي براي پيروزي حكم الله داده است، كار ملت ايران درسي براي ساير كشورهاي اسلامي مي تواند باشد. حضور: وحدت اسلامي يكي از آرمان هاي بزرگ امام خميني (س) است در اين زمينه دو سئوال مطرح است: 1- اصول و پايه هاي ايجاد وحدت اسلامي در بين مسلمين چيست؟ 2- موانع وحدت مسلمين كدامند؟ زاكزاكي: دين يكي است و صاحب دين هم يكي است. او وحدت را ايجاد كرده تا بنيادي باشد براي اين كه غير از خداوند متعال كسي را نپرستيم و براي اين كار پيامبراني را از مردم برانگيخته است و از ميان همه پيامبران خاتم الانبياء را برگزيده است تا همه از او پيروي كنند زيرا قرآن جامع تر از تمام كتب آسماني قبل از آن است، امت بايد متوجه اين نكته باشد و از رهبري پيروي كند، اين رهبري زماني در دست حضرت محمد بن عبدالله (ص) بود و اينك در دست جانشينان او است، اما همه بايد يك رهبر داشته باشيم، نمي شود در اين زمينه داراي وحدت نباشيم و هر كدام يك رهبر داشته

ص: 2069

باشيم. مسئله اصلي پيروي از رهبر است و آنچه امام خميني انجام داد منجر به وحدت امت گرديد كه باعث سعادت مي شود. امام خميني (ره) رهبري بود كه امت را به سوي خدا دعوت كرد. در واقع او بر جنبه طبيعي و ذاتي خود دين عمل كرد، اين شيوه امام بايد همچنان چراغ راه باشد. وحدت مورد نظر با عمل به دين تحقق مي يابد. وحدت در ذات دين نهفته است عمده عمل به آن است و نقش رهبري در عمل به آنچه كه اسلام گفته است بعنوان يك كل غير قابل تفكيك بايد براي امت روشن شود كه دين يكي است، امت يكي است و رهبري هم يكي است. بي آنكه منظور عدم استقلال كشورهاي اسلامي باشد. سئوال شد كه چه عواملي مانع وحدت است. بعضي از مردم، در مورد عدم وحدت مسلمين، به تفاوت در مذهب يا تفاوت در فرهنگ و زبان و آداب و رسوم ملل و اقوام اتكا مي كنند، اما به نظر من اين ها اصلا مهم نيست، عمده اين است كه هدفي داشته باشيم اگر اين هدف وجود داشت آنچه كه به عنوان وجوه تفرقه مطرح مي شود به خودي خود كنار مي رود و هدف، وحدت لازم را ايجاد مي كند. تفاوت هاي گفته شده خيلي طبيعي است به اين اعتبار همه آنان نمي توانند

ص: 2070

مثل هم باشند. در هر كشوري زباني و آداب و رسومي خاص وجود دارد، اما حقيقت دين هيچ توجهي به اين تفاوت ها ندارد، و همه را به سوي خداوند و پيروي از حكم الله دعوت مي كند. بايد كاري كرد كه زمينه وحدت ايجاد شود و اين فقط در وجود رهبري است كه متجلي مي شود همانطور كه حضرت امام خميني چنين كردند و انقلاب اسلامي ايران را به پيروزي رساندند. ما با كشورهاي مختلف و زبان هاي مختلف و فرهنگ هاي گوناگون به عنوان انسان مسلمان مي توانيم متحد شويم. وحدت يعني گرد هم آمدن و اعتقاد داشتن به يك چيز و عمل كردن به آن. اين وحدت است. نه اين كه برخي فكر مي كنند ما به دنبال اين موضوع هستيم كه هيچ تفاوتي با يكديگر نداشته باشيم. اين به معني، هم شكل شدن است كه البته ما به دنبال آن نيستيم. به طور كلي ما ذاتا داراي وحدت هستيم عمده عمل كردن به آن چيزي است كه به آن معتقد هستيم. خداوند ما را چنين خلق كرده است بنابراين آنچه گفته شد مانع وحدت نيست، عمده ترين مانع وحدت اين است كه گروهي از مت به بيگانگان به عنوان رهبري نگاه كنند و از آنها تقليد و تبعيت كنند. بخشي به غرب براي هويت و

ص: 2071

هدايت مي نگرند كه نمي دانم آن را هدايت بناميم يا گمراهي. اين مسئله زمينه مساعدي را براي اختلافات مهم فراهم مي آورد و از اين طريق بيش از هر چيزي دچار تفرقه مي شويم. حضور: جناب آقاي بغدادي خواهشمند است در همين مورد نظر خود را بيان فرمائيد. بغدادي: پاسخ به اين سئوال احتياج به چند جلسه دارد ولي من بطور مجمل به چند نكته اشاره مي كنم. به نظر من وحدت اسلامي دو وجه دارد، يكي

ص: 2072

در شكل و اساس و يكي فقط در شكل ظاهري. اميد ما اين است كه از شكل ظاهري وحدت اساسي تحقق يابد زيرا به تعبير قرآن كريم: "مومنان برادرند" به نظر من بايد دل ها به هم نزديك شوند فقط وحدت زبان ها و قلم ها كافي نيست. همه ما طالب وحدت هستيم. اما مشكل اصلي وجود تفرقه بين مسلمانان است. اين اشاره اي بود اما براي به نتيجه رسيدن، طرح سه عامل را بايد در نظر داشت: 1- نوشتن طرح 2- روش حركت طرح و نقشه و مسير آن 3- نقشه اجراي عملي آن ها. اين سه عامل بايد با هم تحقق يابد كه اين نظر در هفتمين كنفرانس وحدت اسلامي نيز طرح شد. مسئله اساسي ومشكل اصلي اينجاست. بنظر من بايد مكانيزم هاي اجرا نيز فراهم شود، در كنفرانس همه به تفاهم اتكا و اكتفا كرديم، همه نظريه داشتيم و مكانيزم هاي اجرائي فراهم نبود. چرا مفهوم وحدت را نبايد اجرا كنيم، اگر موانعي وجود دارد بايد آنها را شناخت و از راه ايجاد وحدت برطرف كرد، بنظر من فرق است بين مطرح كردن مفهوم و نيت داشتن براي اجراي آن. من با چند تن از شخصيتهاي شركت كننده در كنفرانس صحبت كردم حتي آنهائي كه در كنفرانس سخنراني داغ داشتند و به آنها گفتم

ص: 2073

آيا راه حل براي اجراي اين نظريه هاي شما وجود دارد؟ همه طالب وحدت هستيم، ولي در اجرا و انجام آن جدي نيستيم، آنطور كه بايد. خيلي از افكار و طرحهاي مهم بعلت خوب مطرح نشدن و يا بد عرضه كردن، منتفي مي شوند، من به فني بودن طرح نظر دارم و اينكه مسئله وحدت مسلمين در جهان بصورت فني، هنري، فرهنگي مطرح شود، چون اگر شيعي بگويد مذهب من حق است و سني هم همينطور، به نتيجه واحدي نخواهيم رسيد، پس بايد دو مذهب را يكي بدانيم و مسايل خلاف قرآن را بزدائيم و اين پس از كنفرانس، كار تحقيقي، عملي و فني و فرهنگي لازم دارد. حضور: آقاي دكتر جده سپاسگزار خواهيم شد چنانچه نظر شما را هم بطور اجمال و خلاصه داشته باشيم. دكتر جده: نقاط توافق بين مسلمين زياد است اول آن قرآن كريم است كه مسلمانان جهان را به وحدت دعوت كرده، حتي ساير اديان كه داراي كتب آسماني هستند را نيز به وحدت با مسلمانان دعوت كرده است. در قرآن كريم آمده است: "بگواي اهل كتب آسماني بيائيد به كلمه اي كه همه ما به آن ايمان داريم اين كه به غير از خدا هيچ كسي را نپرستيم و هيچ چيز را به عنوان شريك خدا نپذيريم و

ص: 2074

همديگر را به عنوان ارباب نگاه نكنيم "پس مسلمانان بيشتر مورد خطاب اين آيه هستند. ركن ديگر، مسئله توحيد است كه اساس وحدت را تشكيل مي دهد و حضرت امام خميني نيز با توجه به همين اصول و ترويج آن ها شيوه هاي عملي ايجاد وحدت در بين مسلمين را مطرح فرمودند و با موضع گيري در قبال طراحي هاي انجام شده از طرف امريكا و اقمارش سعي در روشن ساختن حقايق انساني و توجه دادن مسلمين به استقلال و آزادانديشي داشته و كوشيدند با طرح عملي انقلاب اسلامي ايران زمينه هاي ايجاد حكومت حق در جهان را فراهم سازند. امام خميني (س) بت پرستي و وابستگي به طواغيت زمان را مردود شمرده است و همه انسان ها حتي غير مسلمان ها را به سوي خداوند يگانه دعوت كرده است كه پيام حضرت امام به گورباچف نمونه بارز آن است. پس نقاط مشترك زياد است: يگانه بودن خداوند، قبله واحد، يك پيامبر، و يك قرآن. آيا اين همه مشتركات كافي نيست تا ستون وحدت مسلمانان باشد؟ بايد به اين ستون هاي متسحكم وحدت تمسك جست. البته در ميان مسلمانان جاهلاني نيز ديده مي شوند. وقتي انسان جاهل شد، دشمن حق مي شود. اگر مسلمانان هر چه بيشتر اهل علم و دانش بشوند راه وحدت نيز سهل تر و آسان تر است. تعصب

ص: 2075

هم خود از جهل ناشي مي شود. عده اي مي كوشند تا از اين جهل استفاده كرده و بين مسلمانان ايجاد تفرقه كنند. سومين مسئله مهم، رژيم هاي طاغوتي است كه به جوامع اسلامي حكومت مي كنند بي آن كه اعتقاد به وحدت مسلمين داشته باشند. پس اگر مسلمانان تابع بيگانگان و يا مسلمان نمايان نباشند راه وحدت هموارتر مي شود. رژيم هاي طاغوتي مثل رژيم عراق باعث تفرقه مسلمانان است و نمي گذارد مردم مسلمان ايران و عراق وحدت لازم را بيابند و يا رژيم طاغوتي مصر كه همه كار را مي كند تا مانع وحدت باشد و همين طور رژيم هاي تونس و الجزاير و ديگر رژيم هاي كشورهاي اسلامي كه مانع ايجاد وحدت مسلمانان مي شوند، اين رژيم ها نمي خواهند كه ملتشان با ساير ملل مسلمان رابطه حسنه اي داشته باشند. اين مسئله بسيار اهميت دارد. اولين قدمي كه در راه وحدت ملل مسلمان برداشته شد توسط حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي ايران بود كه مجمع تقريب بين المذاهب را تشكيل دادند، اين يك گام بسيار عظيم و موثر در راه تحقق وحدت اسلامي بود. امروز هم ايران اسلامي جهت وحدت جهان اسلام حسن نيت كافي دارد و هم نظامي است كه داراي امكانات و نيت صادق است، در واقع جهان اسلام چشم به ايران اسلامي دوخته است.

ص: 2076

حضور: آقاي شيخ زاكزاكي به نظر شما روش هاي معرفي افكار وانديشه هاي امام خميني به جهان امروز چگونه بايد باشد؟ شيخ زاكزاكي: در اين مورد رسانه هاي گروهي نقش بسيار شگرفي را ايفا مي كنند. آن ها قادرند ياد وانديشه امام را به همه خانه ها ببرند به عنوان مثال چند ماه قبل از سالگرد حضرت امام ايشان را در همه خانه ها ميشد ديد. راديو و مطبوعات هم طبيعي است كه نقش بسيار مهمي در اين خصوص دارند. از طريق رسانه هاي گروهي مردم به تفكر درباره افكار امام مشغول مي شوند، حتي اگر خانواده اي غير مسلمان باشد. من در جايي مطالعه كردم كه دبير كل سازمان ملل هنگام رحلت امام گفته است احساس كردم كه مردي مذهبي هستم و از اين احساس حال افتخار و سربلندي به من دست داد. از اين نكته مي توان به نقش بسيار مهم رسانه هاي گروهي پي برد. مهم اين است كه بايد رسانه هاي خاص خودمان را داشته باشيم و تحت تاثير رسانه هاي گروهي غربي قرار نگريم. تلويزيون از همه رسانه هاي ديگر مهم تر است، زيرا وقتي مردم تصويري از امام خميني را در حال سجود مشاهده كردند حالشان منقلب شد و اين مسئله اثر شگرفي روي آنان گذاشت. افكار امام مانند كتاب "حكومت اسلامي" را بايد به زبان هاي گوناگون ترجمه كرد،

ص: 2077

البته بايد در نظر داشت كه ماهواره هاي غربي نفوذ بسياري در مردم جهان دارند. اما ما بايد كار خود را انجام دهيم. من قبلا در ملاقاتي با معاون وزير ارشاد به ايشان گفتم: اين كويت كوچك يك راديوي بسيار قوي دارد كه مي توان صداي آن را در همه جا شنيد و هر زمان كه راديو را روشن كنيم مي توانيم صداي كويت را بشنويم، ولي نمي توان صداي ايران اسلامي را از طريق راديو دريافت كرد. كنفرانس هائي نظير همين كنفرانس، اثر بسياري در مطبوعات جهان داشت و اين بسيار خوب است. كنفرانس هايي از اين قبيل، تنها نبايد در تهران تشكيل شود، بايد به صورت منطقه اي برگزار گردد، مثلا كنفرانسي درباره افكار امام در منطقه امريكا، در منطقه اروپا، در منطقه افريقا، و جهان عرب و غيره. علاوه بر رسانه هاي گروهي، ايجاد موسساتي براي نشر آثار و افكار امام لازم است و نيز يك دانشگاه بين المللي كه از سراسر جهان بيايند و در آنجا حقايق اسلامي و افكار امام را تحصيل كنند. ترجمه آثار امام و افكار ايشان نيز خيلي مهم است و لازم است كه بنيادي ايجاد شود كه به چاپ كتاب هاي امام (س) به زبان هاي خارجي بپردازد. حضور: مسئله مورد اشاره از طرف استاد زاك زاكي بحث شيرين و قابل

ص: 2078

توجهي است، بخصوص بحث رسانه ها و ايجاد يك مركز خبري كه بتوانيم با توجه به آن اخبار مسلمين جهان را بصورت صحيح به افكار عمومي منتقل نمائيم، آقاي مكي قاسم شما درباره ايجاد وحدت در شكل عملي آن و برخورداري از ابزار و اهرم هاي لازم براي متحد ساختن مسلمين چه شيوه هايي را در مد نظر داريد. مكي قاسم: درباره اين مسئله سخن بسيار مي توان گفت، ولي من به طرح چند نكته اساسي اكتفا مي كنم. 1- حفاظت از نظام جمهوري اسلامي كه مهمتر از هر چيزي براي اثبات حقانيت افكار امام است. چون نقطه شروع براي احياي اسلام در دنياي امروز است و بايد آن را بسيار تقويت كرد تا طرح وانديشه هاي امام خميني به دنيا منتقل شود. 2- وحدت اسلامي بايد در شكل ظاهري و نيز اصل باطني استوار باشد. چون فكر امام يك عمل تطبيقي است، كسانيكه فقط به اسلام نظري توجه دارند باانديشه هاي عملي امام جمع نمي شوند. 3- فكر وحدت اسلامي از ذات مسلمين جهان مي جوشد بايد زمينه عملي اين تفكر، يعني افكار امام خميني بخوبي شناسانده شود تا آدم هاي با اخلاصي پيدا شوند. به ياد دارم كه هنگام عزل بني صدر، امام روي صفحه تلويزيون ظاهر شدند و دست روي زانو كوبيدند و گفتند اخلاص از هر

ص: 2079

چيزي مهمتر است. اين سنت امام بايد هميشه مراعات شود. زيرا وحدت در نظر امام در فكر و عمل يكي بوده است. اسلام هم مي گويد نيت از منفعت مقدم تر است و نيت آدم از كارش بهتر است، پس همه اين اسباب بايد جمع شود تا بتوانيم فكر امام را گسترش دهيم و به هدف برسيم. 4- فكر امام يك فكر فطري است. يك فكر انساني ملهم از دين است. او با فطرت آدميان صحبت مي كند و انسان بسوي فطرت خود كشش دارد. 5- بيرون راندن ترس از دل مخالفين يك مسئله خيلي مهم است. در حركت پيامبر (ص) اسلام، قريش از پيامبر ترس داشتند كه اموال آنان را مصادره كند، شغل ها و پست ها و مقامات را از آن ها بگيرد، اما حضرت قول دادند كه قصدشان فقط كمك به مردم است و هدف انساني است. با اين روش ترس را از دل آن ها بيرون راندند. 6- پس بعد از تلاش استكبار جهاني براي منع گسترش افكار امام، عامل بعدي، همان دوري از فطرت است كه مسلمانان را از فكر فطري امام دور مي كند. بنظر من وحدت مسلمانان و بلكه وحدت اتباع انسانيت راه حل اصلي است، وحدت در روش و مسائل و هدف و حركت. اين قاعده شامل مسلمانان فقط

ص: 2080

نيست، شامل شيعه و سني فقط نيست، بلكه شامل همه انسانها است. استكبار از فكر امام ترس دارد، اين امر مهم در راه اسلامي ما بايد مراعات شود. همانطوريكه مي دانيد در حركت پيامبر اسلام (ص) با قريش، راه حل اين مسئله را طرح كردم. 7- فكر امام محدود به يك مذهب خاص و يا منطقه خاصي نيست. 8- سيره شخصي امام (س) را براي مردم تشريح كنيم و زندگي او، زهد او، قناعت او و دوري از تجمل و پرهيز از زندگي مرفه او را. 9- بايد كارهاي علمي و سياسي امام به مردم جهان معرفي شود; از طريق كتب، درس ها و سخنراني ها. 10- جهان را آگاه كنيم كه در افكار امام، مستضعفين تحت حمايت و پوشش قرار مي گيرند، از طريق مثلا كميته امام و امثال آن. و اينكه امام هميشه به مسئولين اداري و نظامي و وزار توصيه مي كردند كه از مسئوليت و پست خود سؤ استفاده نكنند و از مرفه بودن جدا شوند و هميشه با فقرا و عامه مردم باشند. دكتر مخلص: نبايد در فكر ما اين باشد كه غربي ها را از خود راضي كنيم، چون خداوند متعال در قرآن كريم فرموده: يهود و مسيحيان از شما راضي نمي شوند، مگر اينكه به مذهب آنان بگرائيد. بلكه غربي ها نظرشان

ص: 2081

به شخصيت پيامبر اسلام نظر خيلي بدي است ولي بهر حال اسلام كم كم در غرب منتشر مي شود. حضور: با توجه به مسائلي كه عنوان شد آينده جهان و موضوع دين باوري را چگونه ارزيابي مي كنيد؟ زاك زاكي: بلي اين يك رويا نيست، ما بايد به واقعيات فكر بكنيم. واقعيات نشان مي دهند كه جهان در حال تقسيم شدن به دو جناح است. اين دو جهان عبارتند از جهان اسلام و جهان سرمايه داري. با سقوط اتحاد شوروي و نظام كمونيستي، با سقوط كمونيسم، غرب اخيرا اعلام كرده است كه در جهان هيچ دشمني غير از اسلام ندارد. در همين زمينه امريكا اعلام كرده است كه تنها تهديد عليه امريكا از جانب اسلام است. رئيس جمهور سابق امريكا، جرج بوش، در جايي گفته است كه خطر ايران براي امريكا بيشتر از خطر سلاح هسته اي است. بنابراين ما مي توانيم متوجه شويم كه جهان به دو جناح تقسيم شده است و مطمئنا در آينده نزديك روشن خواهد شد كه جهان دو قطب خواهد داشت، در يك سمت اسلام و در سمت ديگر سايرين كه شما هر چه مي خواهيد نامش را بگذاريد. ولي ما آنرا جهان كفر مي ناميم. و ما مي دانيم كه در نهايت اين دو جهان بالاخره وقتي با يكديگر بجنگند، نتيجه معلوم

ص: 2082

است. در تاريخ وقتي دو قوا با يكديگر جنگيدند و يكي از اين دو، قواي الهي بود و ديگري قواي طاغوت، خداوند وعده داده است كه قواي الله پيروز خواهد شد. آيات زيادي در اين زمينه وجود دارد. مثل "وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض" و يا امثال ذالك، كه وقتي اين برخورد پيش آمد، قواي الهي پيروز خواهد شد و البته يك باور كلي در ميان همه مسلمين اعم از شيعه و سني وجود دارد كه امام مهدي (عج) ظهور خواهد كرد و ما هر روز اين دعا را مي خوانيم كه عج الله تعالي فرجه كه انشاءالله بزودي صورت پذيرد و از اين رو نبرد خود را تا آخر جهان ادامه خواهيم داد، در آينده نزديك انشاءالله يك نيروي واحد اسلامي در جهان وجود خواهد داشت و من به آن اميدوارم. مكي قاسم: يكي از مستشرقين در روزنامه "السفير" لبنان مي گويد: آمريكا از مدتها قبل سعي مي كند، يك مثلث اهدافي محقق كند، يكي حركت روسيه كمونيستي، ديگر اجراي صلح با اسرائيل و سومي نابود كردن حركت اسلامي، من روي هدف سوم بيشتر صحبت مي كنم. يك خبرنگار زن مصري هم همين مفهوم را تقريبا گفته بود و گفت آمريكا با اسلام جنگ و دشمني ندارد، بلكه

ص: 2083

با جنبش اسلامي جديد دشمني ومبارزه مي كند، اين نكته را بايد بررسي كنيم و ببينيم آيا بنفع آمريكا است كه با اسلام بجنگد و با يك ميليارد مسلمان دشمني داشته باشد، اگر با آنها طرف است پس با مانعي بزرگتر از خودش برخورد كرده است، من اطمينان دارم كه آمريكا نمي خواهد اسلام را از بين ببرد بلكه مي خواهد بماند ولي بطور شكلي، مانند اسلام عربستان، مي خواهد اسلام خميني را از بين ببرد، چون اين جنبش اسلامي با هويت استكبار تعارض دارد، پس مشكل امريكا با جنبش اسلامي است، و هدف ما وحدت اسلامي و پايه اصلي وحدت اسلامي همان جنبش و آگاهي اسلامي است، و هدف استكبار نابود كردن جنبش و آگاهي اسلامي و وحدت اسلامي است. و امروز بعد از رفتن شوروي كمونيست و نزديك شدن آمريكا به حل نهائي مسئله اسرائيل تنها مشكل مانده همان جنبش اسلامي است. آمريكا در تحقق سه هدفش جدي است، ما چه نقشي خواهيم داشت. بايد دور يكديگر جمع شويم و من اطمينان دارم اگر اين كار را بكنيم خدا با ماست. مسئله دوم اينكه آمريكا مي خواهد آقاي دنيا باشد در آمريكا و اروپا داد و فرياد مي كنند كه ما بسوي نيستي مي رويم، پس آمريكا نمي تواند نيازهاي مردم دنيا را تامين كند، نيازهاي

ص: 2084

روحي و معنوي را، چون مردم آن ديار از نياز مادي شاكي نيستند آنها مشكلشان نيازهاي روحي و معنوي است. يكي از دكترهاي آمريكائي كه ايراني الاصل مي باشد و در دمشق با هم آشنا شديم مي گويد: من از آمريكا براي ديدن خانواده ام آمدم ايران. در ايران اهداف بزرگ رهبران ايراني را ديدم و به خود برگشتم و گفتم آنها با همه اين مشكلات كه دارند هنوز به اهداف خيلي دور و بزرگ اميد دارند. پس حتما پشت سر اين دولت يك نيروي لايزال است، از اين راه به خدا ايمان آوردم، و مطمئن شدم كه اين دولت از طرف آفريننده عظيمي اداره مي شود. پس ما هم بايد ايمان داشته باشيم كه خدا ما را تنها نمي گذارد اگر به امكانات موجود عمل كرديم و اگر براي هر كار نتيجه خاصي بطلبيم، در نتيجه پيروز خواهيم شد بخواست خدا هر چند مشركان نمي خواهند. دكتر مخلص: درست است كه با رفتن شوروي امريكا يك نتيجه خوبي گرفت ولي اين نتيجه موقت خواهد بود، چرا؟ اول : درست است كه آمريكا شايد بتواند در مقابل نيروي مادي ملتهاي مستضعف بايستد ولي جلوي نيروي معنوي اين ملتها ناتوان است. دوم: امكانات مادي آمريكا نيازهاي رژيمهاي وابسته به خودش را تامين نمي كند. اين رژيمها از آمريكا پول مي خواهند، حسني مبارك،

ص: 2085

شاه حسين، اسرائيل، حسن دوم مراكش، صدام، الجزاير، همه از آمريكا پول مي خواهند و امريكا مشكل مالي دارد و نمي تواند به همه آنها برسد، پس در آينده مشكلي خواهد بود براي آمريكا، آنموقعي كه آمريكا پولش قطع مي شود همه اين عروسكها خواهند افتاد و رژيمها به دست ملتها خواهد افتاد، حتي اسرائيل كه امروز وابسته به كمكهاي آمريكا و يهود دنياست. اگر اين كمكها متوقف بشود اسرائيل از بين مي رود. همچنين تنها بودن آمريكا در صحنه جهاني، از نظر نظامي آمريكا را خسته مي كند، در جنگ اخير خليج ديديم كه براي زدن صدام سي كشور را همراه خود آورده است با اين كه صدام يكي از عوامل خودش بوده، و اگر خداي نخواسته فردا بخواهد با ايران بجنگد و اين كار را بكند حتي با كمك روسيه، آلمان و... اين كشورها از مقابله با جنبشهاي اسلامي عاجزند، پس جنگ آمريكا جنگ ضد عقيدتي است. چون بعد از رفتن شوروي فكر وانديشه اسلامي در جهان گسترش پيدا كرده است، و امريكا فكر وانديشه ندارد كه با عقيده اسلامي مقابله كند. و همانطور امريكا از وحدت اروپا ترس دارد، و از وحدت چين و ژاپن ترس دارد و از وحدت آسيا ترس دارد. وحدت اقتصادي در هر منطقه جهان براي آمريكا ترس آور است،

ص: 2086

پس آينده بنفع اسلام است، همان طوريكه خدا وعده داد كه صالحان همانا وارثان زمين هستند. خداوند متعال در زمان موسي (ع) منت كرد بر مستضعفان، و حالا هم مي خواهد كه منت كند بر مستضعفان و آنان را پيشوايان زمين قرار دهد و به اين جمهوري اسلامي منت كرد كه پيروزي به آن عطا فرموده. از جنبه مادي آيا آن آدمي كه در آمريكا زندگي مي كند مرفه نيست؟ ، اگر هست پس چرا قيام لوس آنجلس بوجود آمد و آمريكاي دموكراسي آنرا سركوب كرد؟ انسانها راحت نمي شوند مگر اين كه زير سايه و عقيده اسلام زندگي كنند، چون انسانيت از كمونيست و سرمايه داري رنج برده است. زاك زاكي: در واقع غرب فكر مي كرد كه اسلام را شكست داده است. فكر مي كرد كه مرده است و يا اينكه آنرا كشته است. غرب فكر مي كرد كه امت اسلامي مرده است ولي نمرده بود بلكه بخواب رفته بود وقتي بيدار شد آنها ترسيدند. اين همان چيزي است كه اتفاق افتاده، مي دانيد امام فقيد اين تمثيل را بكار برده است. يك روز ايشان ديدند كه همه كاري را ديگران براي مبارزه با اسلام انجام مي دهند. جنگ رواني، جنگ تكنولوژيكي، ولي شخصيت اسلام در حال تجلي است. بهمين دليل آنها هراسان هستند و مي ترسند و

ص: 2087

حتي پس از اينكه ديدند امام فوت كرده است، هر كاري كه مي توانستند كردند تا امام را از خاطره مردم بزدايند زيرا دريافتند كه امام هنوز در قلب مردم زنده است و دريافته اند كه شخصيت وي همچنان زنده است و همچنان در حال جنگيدن عليه آنهاست. آنها هر كاري مي كنند تاانديشه و تفكر امام بدست فراموشي سپرده شود و يا اينكه آنرا در چارچوب جغرافيايي ايران محصور كنند. حضور: با تشكر و سپاس از حضور آقايان در اين جلسه.

ص: 2088

امام خميني، نيرويي قدرتمند براي هدايت بشر امروز

4 چكيده: اشاره: دكتر سليمان كتاني، نويسنده مسيحي لبناني، از شخصيتهاي برجسته علمي است كه بيش از 25 سال در مراكز آموزش عالي و دانشگاه هاي بيروت در زمينه هاي فلسفه، تاريخ و ادبيات عرب سابقه تدريس دارد. وي داراي تاليفات متعددي است كه از آن ميان مي توان دو كتاب در مورد زندگي حضرت علي - عليه السلام - و حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - را نام برد. دكتر كتاني در مورد ساير امامان معصوم - عليهم السلام - نيز تاليفاتي دارد و اخيرا دست اندركار نوشتن كتابي مفصل و تحقيقي، راجع به امام خميني (س) است. دكتر كتاني كه امسال براي شركت در اولين كنگره بين المللي "امام خميني (س) و فرهنگ عاشورا" به ايران سفر كرده بود، پس از پايان كنگره در مصاحبه اي با مجله حضور شركت كرد و به پرسشهاي ما پاسخ گفت كه متن اين گفتگو در ذيل به نظر خوانندگان گرامي مي رسد: حضور: آقاي كتاني چطور شد كه اساسا وارد عالم نويسندگي شديد و چرا تاريخ زندگي امامان معصوم - سلام الله عليهم اجمعين - زمينه اصلي كار و تحقيق شما قرار گرفت؟ دكتر كتاني: پس از سالها تدريس در مراكز آموزش عالي و دانشگاه هاي بيروت، به نوشتن داستانهاي كوتاهي در مورد

ص: 2089

شخصيتهاي جهان عرب پرداختم. در آن هنگام دعوتنامه اي از طرف علماي حوزه علميه نجف براي شركت در مسابقه نوشتن كتابي راجع به زندگي حضرت علي - عليه السلام - به دستم رسيد. من اين دعوت را پذيرفتم و كتابي با عنوان: "الامام علي (ع) بنراس و متراس" نوشتم و به نجف اشرف فرستادم. جايزه اول مسابقه به اين كتاب تعلق گرفت. بعد از آن، دعوتنامه ديگري براي نوشتن كتابي درباره زندگي و ويژگيهاي حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - به دستم رسيد و من نيز كتابي به نام "فاطمه الزهرا (س) و تر في غمد" نوشتم و به كربلا ارسال كردم. در اين مسابقه نيز جايزه اول نصيب اين كتاب شد. از آن پس به نوشتن كتابهايي درباره زندگي و ويژگيهاي امامان معصوم علاقه مند شدم و راجع به حضرت امام حسن . عليه السلام - و حضرت امام حسين - عليه السلام - و حضرت زين العابدين - عليه السلام - كتابهايي نوشتم. هم اكنون نيز در صدد هستم كتابي بسيار مهم درباره حضرت امام خميني - قدس سره - بنويسم. حضور: با توجه به اينكه نويسندگان مشهوري از جهان مسيحيت راجع به زندگي حضرت علي - عليه السلام - كتاب نوشته اند، شما كه خود يك نويسنده مسيحي هستيد و درباره

ص: 2090

حضرت اميرالمومنين علي - عليه السلام - كتاب نوشته ايد، علل وانگيزه چنين اقدامي را چگونه تفسير مي كنيد؟ دكتر كتاني: امام علي - عليه السلام - متعلق به تمام انسانهاست. آن حضرت فقط متعلق به گروه خاصي از مردم جهان، يعني مسلمانان نيست. او الگوي كاملي براي همه رهبران و همه مردم جهان است. ضمنا فقط اين نويسندگان مسيحي نيستند كه راجع به امام علي - عليه السلام - كتاب نوشته اند; بلكه نويسندگان ديگري نيز كه مسيحي يا مسلمان نبوده اند، درباره اين شخصيت برجسته جهان اسلام، كتابهاي متعددي نوشته اند. حضور: چگونه با افكار وانديشه هاي حضرت امام خميني (س) و انقلاب اسلامي ايران آشنا شديد و مبناي علاقه مندي شما به حضرت امام خميني (س) چيست؟ دكتر كتاني: به علت شوق بسياري كه نسبت به خاندان عصمت و طهارت داشتم، اخبار انقلاب اسلامي ايران را دنبال مي كردم; پس از پيروزي انقلاب اسلامي شروع به جمع آوري اطلاعات و افزايش مطالعات خود در زمينه آرا وانديشه هاي امام خميني - قدس سره - كردم. هرچه بيشتر مطالعه مي كردم، بيشتر مجذوب اين ابرمرد تاريخ مي شدم. در نهايت با ويژگيهاي زندگي و روشهاي رهبري و حكومت اين عالم ديني كه داراي چنان قدرت شگفت انگيزي بود، به نحو مطلوبي آشنا شدم. اين امر، سبب شد تا براي نوشتن كتابي درباره اين شخصيت بزرگ،

ص: 2091

از ديدگاه يك نويسنده مسيحي اقدام كنم. حضور: تا به حال چندبار به ايران سفر كرده ايد و آيا اين سفرها و شركت در گردهماييهايي مانند كنگره بين المللي "امام خميني (س) و فرهنگ عاشورا" در توسعه اطلاعات شما براي نوشتن كتابي در باره امام خميني، نقشي داشته است و به طور كلي طرح شما براي نوشتن چنين كتابي بر چه پايه اي قرار دارد؟ دكتر كتاني: اين دومين بار است كه به ايران سفر مي كنم. چند سال قبل نيز براي شركت در جشنهاي پيروزي انقلاب اسلامي به ايران آمده بودم. اين بار، هم براي شركت در كنگره بين المللي "امام خميني (س) و فرهنگ عاشورا" آمده ام و هم براي شركت در مراسم سالگرد رحلت جانگداز اين ابرمرد تاريخ; يعني امام خميني. از همه مهمتر مي خواستم اطلاعات بيشتري در مورد امام خميني كسب كنم و از نزديك، محلهاي تولد و تحصيل و زندگي و حكومت او را مشاهده كنم و مرقد مطهر وي را زيارت كنم تا بتوانم شخصيت ايشان را بهتر و كاملتر به جهانيان معرفي كنم. امام خميني، يك ابرمرد تاريخ است. امام خميني خود به تنهايي يك نيروي فعال و قدرتمند براي هدايت و رهبري افراد بشر و جوامع امروزي است. او مي دانست كه چگونه بايد رهبري كند

ص: 2092

و چگونه بايد مردمش را هدايت و راهنمايي نمايد تا آنان را به صورت يك نيروي واحد، به منظور پيشبرد اهداف عالي اسلامي و نشر دين مبين اسلام در جهان، درآورد. امام خميني، به تنهايي يك جريان است كه در تاريخ بشر به وجود آمده است و ما امروز در جهان نياز مبرمي به چنين رهبري داريم تا بشر را از ظلم و تاريكي رهايي بخشد و به سوي يكتاپرستي و راه راست هدايت نمايد. امام خميني، بدون شك نه تنها در جهان اسلام بلكه در كل جهان يك دگرگوني و يك تحول بزرگ به وجود آورد و من اميدوارم اين تحول ادامه پيدا كند تا شامل كشورهاي ديگر هم بشود و آنها را نيز همانند ايران به ساحل نجات و رهايي برساند. مستضعفان و آزادگان جهان بويژه مردم خاورميانه بايد از درسها و گفته هاي امام خميني، اين ابرمرد تاريخ، سرمشق زندگي بگيرند و پيش بروند تا به استقلال و آزادي كامل برسند. مردم خاورميانه مي توانند با الهام ازانديشه هاي امام خميني و اتكاء به قدرت و نيروي دروني خود نياز به هيچ قدرتي، شرقي و غربي، نداشته باشند. همانگونه كه امام خميني - قدس سره - شرق و غرب را طرد كرد; ما نيز بايد همين كار را بكنيم و

ص: 2093

بر امكانات خودمان متكي باشيم. امروز ما نيازي به كشورهاي غربي نداريم; ما نيازي به امريكا و عوامل و مزدورانش نداريم. حتي لبنان با همين امكاناتي كه دارد، با مردم و نيروهاي مومني كه دارد مي تواند روي پاي خود بايستد. امروز ما بايد با فريادهايمان و با كارهايمان، به امريكا و مزدورانش بگوييم: امريكا ننگ به تو; به كشورت بازگرد. ما نيازي به تو نداريم. حضور: كنگره بين المللي "امام خميني (س) و نهضت عاشورا" را چگونه ارزيابي مي كنيد و به نظر شما چه ارتباطي ميان نهضت عاشورا و نهضت امام خميني وجود دارد و ريشه هاي فرهنگي اين دو قيام بزرگ چه شباهتهايي با هم دارند؟ دكتر كتاني: انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني، خود امتداد نهضت عاشوراي حسيني است. فرهنگ عاشورا همانا فرهنگ مردانگي و بزرگواري است. فرهنگ قيام عليه ظلم و ستم و استبداد و كفر است.همانگونه كه امام حسين - عليه السلام - قيام كرد، امام خميني نيز با همان روش عليه حكومتهاي ظالمانه و كفرآميز قيام كرد. البته قيام امام خميني، اولين قيام در تاريخ اسلام است كه به طور كامل به پيروزي رسيد. قيام عاشوراي حسيني در آن زمان ظاهرا شكست خورد; ولي عاشورا پيامي و الگويي بود براي مسلمانان، مظلومان و مستضعفان در طول تاريخ.

ص: 2094

قيام خونبار امام حسين - عليه السلام - و اهل بيت و يارانش به ثمر نرسيد مگر با قيام امام خميني در زير لواي انقلاب اسلامي ايران. امام خميني خود به تنهايي يك قيام است. اولين قيامي است كه از فرهنگ عاشوراي حسيني به درستي درس گرفته و با موفقيت به ثمر رسيده است. فرهنگ عاشورا، فرهنگ قيام در برابر ظلم و نفي تمام بندگيهاي غير از خداست; نفي زشتيها و پليديهاست. قيامي است عليه جباران و ستمگران. امام حسين - عليه السلام - عليه يزيد، و امام خميني - قدس سره - عليه شاه، يعني طاغوتهاي زمان خود، قيام كردند تا به مسلمانان عزت نفس و شرف و كرامت از دست رفته را بازگردانند و احكام متروك شده اسلام را در سرزمينهاي اسلامي، از نو به اجرا درآورند. اما درباره كنگره مذكور بايد بگويم كه به نظر بنده چنين گردهماييهايي مهم و بسيار مفيد هستند. چنين نشستهايي مورد نياز مبرم نويسندگان، متفكران و علماي مسلمان و غيرمسلمان جهان است. برپايي چنين كنگره هايي و بررسي حقايق و مسائل مورد نياز جوامع بشري با چنين شيوه هاي نوين و پيشرفته اي بسيار لازم و مفيد است. با برگزاري چنين تجمعها و اجلاسها مي توان افكار و اذهان مغشوش جهانيان را نسبت به اسلام، تشيع و ايران روشن كرد

ص: 2095

و به جا و به حق از آنها بهره گرفت. جمهوري اسلامي ايران، امروزه با اجراي چنين برنامه هاي علمي به انديشمندان جهان كمكهاي شايسته و فراواني مي كند; از اين راه انديشه هاي امام خميني و پيام انقلاب اسلامي به جهانيان ابلاغ مي شود. با برگزاري اولين كنگره بين المللي "امام خميني (س) و نهضت عاشورا "باز هم ما توانستيم مظلوميت نهضت عاشوراي امام حسين - عليه السلام - را براي جهانيان بازگو كنيم; اما با روش و شيوه اي جديد. البته بعضي از مقالات كنگره، تكراري بود و در آن بحثهاي تاريخي گذشته مطرح شده بود; اما رويهمرفته حاصل و نتايج كنگره بسيار ثمربخش و مفيد بود. حضور: علاوه بر اينگونه حركات علمي و فرهنگي به نظر شما چه راههاي ديگري براي محافظت از رهنمودها و هدايتهاي الهي - انساني امام خميني (س) وجود دارد؟ دكتر كتاني: امام خميني - قدس سره - از ما نخواسته بودند نظاميگري و كشورگشايي را هدف خود قرار دهيم; ولي به ما آموختند كه در مقابل تهاجم دشمنان مجهز باشيم و از خود دفاع كنيم. امام خميني از ما خواستند كه همواره در عرصه هاي علمي و فرهنگي بكوشيم و براي پيشرفت تكنولوژي تلاش كنيم تا به بالاترين نقطه آن برسيم. ما بايد براي كسب آزادي و استقلال كامل بكوشيم.

ص: 2096

در عين حال با تمام توان در برابر فرهنگ منحط غرب بايستيم و از ورود آن جلوگيري كنيم نه اينكه آن را بياموزيم و آموزش دهيم. حضور: با توجه به اينكه دستيابي به تكنولوژي و پيشرفت مادي، مستلزم فراگرفتن آن از كشورهايي است كه داراي فرهنگ مادي و منحط هستند و به همراه صنعت و ترقيات مادي خود، فرهنگ منحرف خود را نيز تبليغ و القاء مي كنند; چگونه مي توان پيشرفتهاي مادي و صنعتي را در جهت استقلال، آزادي و معنويت قرار داد و با انحرافات فرهنگ غربي مقابله كرد؟ دكتر كتاني: فرهنگ غربي يك فرهنگ مبتذل، منحط و پر هرج و مرج است; اما دانش و تكنولوژي، لازمه ترقي و توسعه است. ما مي توانيم بدون تاثير گرفتن از فرهنگ مبتذل غرب، دانش مورد نياز خود را از آنان بياموزيم و لزومي ندارد كه در كنار آموختن علم و تكنولوژي، فرهنگ منحرف غرب نيز مورد توجه قرار گيرد. اين دو مقوله از هم جداست و لازمه پذيرفتن يكي دليل بر قبول ديگري نيست. چه بسا جوامعي كه تكنولوژي ندارند و پيشرفت نكرده اند; اما فرهنگ منحط و حيواني غرب بر آنها تحميل شده است. بايد با خردمندي اين دو را از هم جدا كرد. حضور: به نظر شما عمده ترين مشكل كشورهاي

ص: 2097

جهان سوم براي رسيدن به استقلال، آزادي و پيشرفت; و پرهيز از گرفتار شدن در گرداب فرهنگ غربي چيست؟ دكتر كتاني: نداشتن آگاهي كامل و صحيح از مسائل روز و عدم اتكال آنان به خداوند يكتا و فقدان وحدت كلمه از مهمترين مشكلات اين كشورهاست. امام خميني، تمام ملتهاي ستمديده بخصوص مردم جهان سوم و مسلمانان را به طور صحيح و صادقانه آگاهي دادند; اما آنان تا امروز آنگونه كه شايسته است، از آن رهنمودها استفاده نكرده و بهره لازم را نبرده اند; مگر افراد يا جمعيتهايي محدود. ملتهاي جهان سوم بايد به رهنمودهاي امام خميني عمل كنند تا از نتيجه آن رهنمودها بهره مند شوند. رهنمودهاي امام خميني، نسخه رهايي بخش محرومان و مستضعفان عالم از چنگ مستكبران و زورمداران است. حضور: امريكا و متحدان و مزدورانش از آگاهي مستضعفان عالم و ايمان و اتكال آنان به خداوند متعال بيمناكند و به همين دليل تبليغات وسيع و تهاجم فرهنگ گسترده اي را عليه جمهوري اسلامي ايران به راه انداخته اند. چگونه مي توان با اين تهاجم دامنه دار فرهنگي مقابله كرد؟ دكتر كتاني: اين تهاجمات گسترده و تبليغات كذب و اتهامهاي دروغين و واهي امريكا و متحدانش، عليه جمهوري اسلامي ايران و بعضي كشورهاي اسلامي وجود دارد، ما فقط با بيان حقايق و رساندن

ص: 2098

آنها به گوش مردم جهان مي توانيم از خود دفاع كنيم. دشمنان اسلام هرچه مي خواهند، بگويند و ما را متهم كنند. اساس كار ما اتهام متقابل نيست. آنچه ما مي گوييم اساسي و صحيح است، حق بر باطل پيروز مي شود. آنها نمي دانند كه اين تهاجمات و اين اتهامات از محبوبيت ايران در بين ملتهاي مستضعف و مسلمان جهان نمي كاهد و تبليغات آنها در برابر حقايق اثري ندارد. حضور: علاوه بر تهاجم فرهنگي، ما امروز شاهد آن هستيم كه دنياي استكبار انواع محدوديتها، درگيريها و فشارها را عليه ملتهاي مسلمان و آزاديخواه و حقجو و محرومان و مستضعفان عالم اعمال مي كند كه نمونه بارز آن، جنگ ظالمانه و بيرحمانه عليه مسلمانان بوسني و فلسطين است. شما اينگونه اقدامات وحشيانه را چگونه تحليل مي كنيد؟ دكتر كتاني: كشورهاي غربي به سركردگي امريكا و صهيونيزم جهاني هميشه و همواره در صدد هستند به اسلام و ملتهاي مسلمان و بخصوص ايران ضربه بزنند. آنها از فقدان وحدت ميان كشورهاي اسلامي، وحدتي كه امام خميني هميشه منادي آن بوده است، بهره مي جويند و ضربه هاي خود را بر پيكر اسلام و مسلمانان وارد مي كنند. منافع استكباري آنان چنين اقتضاء مي كند. امام خميني هميشه روي مساله "نه شرقي و نه غربي" تاكيد مي كردند; در حاليكه ما شاهد هستيم حكومتهاي اكثر

ص: 2099

كشورهاي اسلامي، دست نشانده و مزدور امريكا و كشورهاي غربي هستند. به همين دليل، وحدت در بين آنان وجود ندارد و امريكا و كشورهاي غربي توانستند اين غده سرطان و زهرآگين; يعني اسرائيل غاصب را در دل امت اسلامي به وجود بياورند. مسلمانان بايد رهنمودهاي امام خميني را سرمشق قرار دهند، متحد شوند و اين غده سرطاني را نابود كنند. روز وحدت مسلمانان، روز نابودي اسرائيل خواهد بود و روز بازگرداندن حقوق از دست رفته فلسطينيان. تا زماني كه مسلمانان متحد نشوند ما ستمگريها و ظلمهاي سلطه گران عليه مسلمانان و كشورهاي اسلامي را شاهد هستيم. فشارهايي كه بر جمهوري اسلامي ايران وارد مي شود، به علت فقدان وحدت ميان كشورهاي اسلامي است. ايران، امروز در صف مقدم پيكار با ظلم و ستم و كفر جهاني است; ايران به رهبري امام خميني، خواهان اتحاد مسلمانان و نابودي اسرائيل است; امروز ايران يگانه حامي و پشتيبان واقعي ملتهاي مستضعف جهان بخصوص فلسطين و بوسني است و از هيچگونه كمك به آنان دريغ ندارد. علت اصلي اينهمه حملات تبليغي و سياسي امريكا و صهيونيزم بين المللي عليه ايران نيز ناشي از همين مساله است; امريكا و اسرائيل و متحدانشان از عربستان سعودي و مصر و مانند آنها ترس ندارند، چرا كه حاكمان آن

ص: 2100

كشورها دست نشانده خودشان هستند; اما از ايران، ترس و واهمه بسيار دارند. آنها چون نمي خواهند در دل اروپا، ايران ديگري به وجود آيد. در مقابل اين همه جنايت بيشرمانه صربها در بوسني - كه روي تاريخ را سياه كرده است - سكوت مي كنند. امروز خطرهاي بزرگي ايران اسلامي، مسلمانان، مستضعفان و محرومان عالم را تهديد مي كند كه بايد هوشيار بود. دكتر سليمان كتاني

ص: 2101

امام در تركيه

15 1 چكيده: صبحدم روز چهارشنبه سيزده آبان 29( 1343 جمادي الثاني 1384( صدها كماندو و چترباز مسلح، خانه امام در قم را محاصره و وي را بازداشت و پس از انتقال ايشان به فرودگاه مهرآباد در كمتر از نود دقيقه، سوار بر هواپيماي هركولس نيروي هوايي ارتش شاهنشاهي كردند و هواپيما از فرودگاه مهرآباد به سوي تركيه به پرواز درآمد . اين هواپيما پس از سه ساعت و سي دقيقه پرواز در ساعت 30/11 دقيقه در فرودگاه آنكارا به زمين نشست . در فرودگاه آنكارا يكي از مامورين امنيتي تركيه كه به زبان آلماني حرف مي زد، مستقيما نزد سرهنگ افضلي - يكي از مقامات ساواك كه امام را در اين سفر همراهي مي كرد - آمد و پس از گفتگويي كوتاه به اتفاق، امام راسوار بر اتومبيل كردند و پس از طي 35 كيلومتر مسافت فرودگاه تا شهر آنكارا ايشان را مستقيما به هتل بلوار پالاس (در مركز شهر استانبول)، طبقه چهارم، اطاق شماره 514 كه از قبل آماده شده بود نبردند . قبل از پرواز يكي از مقامات امنيتي ساواك پاسپورت امام را به وي تحويل داد و گفت: شما اكنون به تركيه مي رويد و خانواده شما نيز به زودي به شما ملحق خواهند شد . پس براي

ص: 2102

پوشيده نگهداشتن محل سكونت امام، ساعت 2 بعدازظهر روز بعد يعني 14 آبانماه )30 جمادي الثاني 1384(، با مراقبت كامل و طرحي پيش بيني شده، ايشان را به طبقه هشتم يكي از ساختمانهاي فرعي خيابان آتاتورك به نام " " meteotoF كه نسبت به مكان اول داراي حفاظت بيشتري بود، منتقل كردند . و سرانجام يك هفته بعد پس از تغيير و تبديل هاي پياپي محل اقامت ايشان مرجع امت را در تاريخ پنج شنبه 21 آبان، ساعت 6 صبح به شهر بورسا " " ASRUB واقع در 460 كيلومتري غرب آنكارا (نزديكي درياي مرمره) انتقال دادند . امام پس از ورود به آنكارا نامه اي با عنوان آقا مصطفي براي خانواده مي نويسد و پس از سفارش خانواده به صبر جميل و عدم فزع، از ايشان مي خواهد كه ضمن ارسال وسائل شخصي ايشان، كتابهاي مفاتيح، صحيفه سجاديه، مكاسب و حواشي را نيز برايشان ارسال كنند . ايشان سپس مبادرت به نگارش كتاب تحريرالوسيله - كه حاوي فتاواي فقهي و احكام مربوط به جهاد و دفاع، امر به معروف و نهي از منكر، مسائل روز به عنوان تكاليف شرعي فراموش شده و ... مي باشد - نمونه اي كه د رمدت يازده ماه تبعيد در تركيه ادامه يافت . امام براي ايجاد ارتباط با علما، روحانيون و مردم محل تبعيد، بلافاصله

ص: 2103

پس از رود به تركيه اقدام به فراگيري زبان تركي مي نمايند، كه اين امر موجب رعب و وحشت سرهنگ افضلي - گماشته ساواك - شده و مراتب را به ساواك گزارش مي كند . ماموران گماشته ساواك با كمال گستاخي و جسارت امام را از پوشيدن لباس مقدس خود منع كردند و ايشان را مجبور به پويدن لباس روحانيان كشور تركيه نمودند . در تاريخ 16 آبان )2 رجب 1384( طبق پيشنهاد امام، ايشان به همراه گماشته هاي ترك و ايران، حدود پنجاه دقيقه با اتومبيل از شهر قديمي آنكارا ديدن كردند . و در تاريخ 19 آبانماه )5 رجب 1384( نيز به اتفاق دو مامور ترك و سرهنگ افضلي، از بلوار آتاتورك و قسمتي از شهر قديمي آنكارا ديدن نمودند . همچنين در اين روز بصورت پياده از خيابان آتاتورك و قسمتهايي از شهر قديمي آنكارا بازديد كردند . در اين بازديدها امام بالاجبار پالتو و شلوار (انيفورم روحانيون تركيه) برتن داشت . امام نمي خواست فرصتي را كه به يمن تبعيد به دست آورده است، بي نتيجه از دست بدهد لذا در همين ايام بر مزار چهل تن از عالمان شهيدي كه به دست مصطفي كمال از پاي درآمده بودند، حضور يافت . بعد از اين ساواك از بازديد امام از مراكز ديني تركيه

ص: 2104

جز در مواردي كه نمايندگاني از طرف عملا و روحانيون ايران به مقامات امام مي آمدند، جلوگيري مي كرد . در اين ايام، امام در تنهايي كامل مشغول عبادت، قرائت قرآن، فراگيري زبان تركيه و تحرير كتاب تحريرالوسيله بودند، تا اينكه رژيم شاه كه نگراني و اضطراب توده هاي مردم در مورد بي اطلاعي از سرنوشت امام را بيش از اين نمي توانست تحمل كند و نمي توانست نسبت به عواطف و احساسات آنها بي اعتنا بماند، موافقت كرد كه نماينده اي از طرف مقامات روحاني به تركيه برود و با امام ملاقات كند . به دنبال آن آقاي شيخ سيد فضل الله خوانساري به نمايندگي از سوي اقشار مردم و روحانيون در روز 29 آذر 1343 (نيمه شعبان 1384( ساعت 50/12 دقيقه وارد استانبول شد و در پارك هتل اقامت كرد . فرداي آن روز امام را نيز از بورسا (تبعيد گاهشان) به استانبول آوردند و در هتلي، جدا از مسافرخانه اي كه آقاي سيد فضل الله خوانساري در آنجا اقامت داشت، چند ملاقات (كه اولين ملاقات مقارن ساعت 3 بعدازظهر روز 30 آذر بود) بين ايشان و آقاي خوانساري، با حضور و كنترل ماموران ساواك صورت گرفت . در اين مقالات امام از علل دستگيري و زنداني شدن فرزندشان حاج آقا مصطفي سوالاتي از آقاي خوانساري كردند كه

ص: 2105

حاكي از آگاهي امام از دستگيري و زنداني شدن فرزندشان بود . لازم به ذكر است، روز تبعيد امام )13 آبان) كماندوهاي رژيم با بالا رفتن از ديوار منزل آقاي مرعشي به داخل منزل ايشان رفتند و حاج آقا مصطفي را دستگير و به شهرباني قم و سپس به زندان قزل قلعه منتقل كردند به طوريكه ايشان 57 روز در زندان بسر بردند و در بامداد روز 14 دي ماه 1343 پس از اعزام به تهران در ساعت 30/5 دقيقه با هواپيما او را به استانبول و از آنجا نيز با هواپيماي ديگري به اقامتگاه امام در شهر بورسا تبعيد كردند . ملاقات روز دوم آقاي خوانساري با امام روز سه شنبه اول دي ماه ضمن بازديد از مسجد "اياصوفيا" صورت گرفت كه آقاي خوانساري از مسائل گوناگون كشور و روحانيون به امام گزارش داد . براساس اسناد و مدارك، امام تلگرافها، پيامها و نامه هاي متعددي از طرف روحانيون، دانشجويان، مردم و ... دريافت نمودند و ملاقاتهايي نيز با افراد گوناگون داشتند . البته همه اين ملاقاتها كنترل شده بود كه از جمله آن مي توان به ملاقات ايشان با آيت الله حكيم، شيخ مصطفي جليلي، شيخ عبدالجليل جليلي و ... اشاره نمود . آقاي سجادي نيز از طرف حوزه علميه

ص: 2106

شيعيان نجف و كربلا رسما ماموريت داشت و به استانبول رفت اما موفق نشد جايگاه امام را بيابد . نفوذ معنوي و ظاهري حضرت امام در مسلمانان اعم از شيعيان و سني ها موجب وحشت رژيمهاي ايران و تركيه مي شد و با اينكه ايشان را از وطن خود به كشوري غريب و نا آشنا تبعيد كرده بودند، باز از او سخت وحشت داشتند و ازاين جهت در عرض ده روز سه بار جاي ايشان را تغيير دادند و دائما تحت مراقبت شديد قرار داشتند . به طوري كه اجازه ملاقات هيچ كس را با ايشان نمي دادند بجز در موارد استثنايي و كنترل شده . محل سكونت ايشان جز مسائل سري بود لذا بسياري افراد و از جمله دانشجويان ايراني مقيم تركيه تلاش گسترده اي براي يافتن محل سكونت حضرت امام كرده و با تشكيل جلسات متعدد از دانشجويان جهان خواستند تلگراف و يا نامه اعتراض آميز براي سازمان ملل متحد، مجلس تركيه و حكومت تركيه ارسال كنند . و با انجام تظاهرات در جلي كنسولگري ايران در استانبول بازگشت و تامين امنيت جاني امام را خواستار شدند . رژيم شاه كه موقعيت خويش را بيش از پيش در خطر مي ديد و شاهد نفوذ بيش از پيش امام حتي در تبعيد بود; سرانجام در روز سه

ص: 2107

شنبه 13 مهر 1344 يعني پس از حدود يازده ماه تبعيد اجباري در تركيه، ايشان را به همراه فرزند بزرگوارشان از تركيه به عراق (تبعيدگاه دوم امام) فرستادند و هواپيماي حامل ايشان 2 بعدازظهر همان روز در فرودگاه بغداد به زمنين نشست . منابع: 1 . نهضت امام خميني جلد اول و دوم 2 . مجموعه سه جلدي كوثري (جلد سوم) 3 . كتاب حديث بيداري (زندگينامه امام) 4 . قسمتهايي از 6 جلد كتاب پا به پاي آفتاب 5 . تبعيد امام به تركيه به روايت اسناد ساواك 6 . زندگينامه سياسي امام، محمد حسن رجبي 7 . مذاكره با آقاي دكتر قادري و آقاي حميد روحاني 8 . امام خميني به روايت اسناد و ساواك مرضيه فلاح 1

ص: 2108

امام در زلال خاطره ها

5 چكيده: گفتگويي با خانم فريده مصطفوي فرزند امامدر آستانه سالگرد رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي گفتگويي با خانم فريده مصطفوي فرزند حضرت امام خميني انجام داده ايم. مسايلي چون جريان ازدواج، روش تربيتي، برخورد با فرزندان، دوران تبعيد، شهادت آقامصطفي، رحلت حضرت امام و خاطرات متعددي از آن بزرگوار محورهاي اساسي مصاحبه را تشكيل مي دهد.پيام زن با تشكر از ايشان كه در اين گفتگو شركت كردند، توجه شما را به مشروح آن جلب مي نمايد.» » »با تشكر از شما استاد عزيز تقاضامنديم، خودتان را معرفي كنيد و در ارتباط با شيوه هاي تربيتي حضرت امام كه شامل رفتار حضرت امام با همسر و فرزندانشان مي شود ما را در جريان جزييات برخوردهاي ايشان قرار بدهيد تا ان شاءاللّه سرمشقي براي ما باشد.بسم اللّه الرحمن الرحيممن فريده، دومين دختر حضرت امام هستم. و حضرت امام هميشه محبت و لطف خاصي نسبت به فرزندان دختر خود داشتند. اين امر، شايد به خاطر آن باشد كه مي دانستند اولادهاي دخترشان در جامعه آن طور كه بايد مورد لطف طبيعت قرار نمي گيرند و جامعه آن طور كه شايسته است، توجه به طبقه بانوان ندارد.ما هميشه مورد محبت ايشان بوديم و خانم (همسر حضرت امام(ره)) نيز هميشه مورد احترام ايشان بودند. اين قدر ايشان در خانه نسبت به

ص: 2109

خانم محبت و احترام، قايل بودند كه ما فرزندان هم تحت تأثير تقيد ايشان، قرار گرفته بوديم. ما از اول كه چشم باز كرديم مي ديديم كه ايشان تا زماني كه خانم، سر سفره حاضر نشده و دست به غذا دراز نمي كردند، غير ممكن بود سر سفره بيايند و مشغول غذا خوردن شوند و خواه ناخواه ما نيز صبر مي كرديم تا مادرمان بيايد و مشغول غذا خوردن بشوند، بعد ما مشغول شويم.زماني كه ما زياد شيطنت مي كرديم و مورد خشم ايشان واقع مي شديم، اگر مي گفتيم كه خانم اجازه دادند، ديگر ايشان هيچ اعتراضي به ما نمي كردند و ايرادي نمي گرفتند؛ بلافاصله ما را در اين شيطنت و اذيتي كه مي كرديم، هر چند شديد هم بود، ما را مجاز مي دانستند، چون خانم اجازه داده بودند. كارهاي داخلي منزل، همه به اختيار خانم بود و هيچ گونه دخالتي در امور داخلي منزل نداشتند، البته خانم هم خيلي مقيد بودند كه هيچ كاري برخلاف ميل و رضاي آقا انجام ندهند و قدمي برندارند.همان اوايل ازدواج به خانم فرموده بودند كه من از تو مي خواهم كه واجباتت را انجام دهي و سعي كني كه محرمات را انجام ندهي ولي در مورد عرفيات، مسأله اي نيست و آزاد هستيد. حضرت امام در زندگي هيچ گونه سختگيري نمي كردند و

ص: 2110

خانم در رفت و آمدها و در لباس پوشيدن، آزاد بودند و فقط مقيد بودند كه معصيت نكنند.خانم تا كلاس نهم يعني سيكل، درس خوانده بودند كه به عقد ازدواج حضرت امام درآمدند، ولي در عين حال، نزد حضرت امام، درس عربي مي خواندند و تا وقتي كه پنجمين فرزند را به دنيا آوردند، مشغول درس خواندن نزد امام بودند. زماني كه همشيره من (پنجمين فرزند) متولد شدند و گرفتاري و مشغله زياد شد، خود خانم از درس خواندن كناره گرفتند. البته آقا هميشه آماده بودند كه به خانم، درس بدهند و براي پيشرفت خانم، ايشان را به درس خواندن و فراگيري علم و دانش تشويق مي كردند.در زمينه تربيت فرزندان نيز هميشه ما را مقيد مي كردند كه معصيت نكنيم و مؤدب به آداب اسلامي باشيم. هر چقدر در منزل، بازي يا شلوغ مي كرديم، هيچ ايرادي نمي گرفتند، ولي اگر مي فهميدند كه كاري كرده ايم كه همسايه اذيت شده، به شدت به ما اعتراض مي نمودند و ناراحتي مي كردند كه چرا اين كار را كرديد. بدين جهت ما نيز سعي مي كرديم كاري كنيم كه ايشان خوشحال شوند و برخلاف ميل ايشان قدمي برنداريم تا ايشان ناراضي و ناراحت نشوند.حضرت امام، آن چنان جذبه اي داشتند كه ما خودبه خود از ايشان حساب مي برديم و مواظب رفتارمان بوديم

ص: 2111

در صورتي كه ايشان تغير نداشتند و كتكي نمي زدند. گاهي اوقات يك تشر مي زدند يا تندي مي كردند و همان براي چندين روز، كافي بود. اگر كار خلافي مي كرديم كه مي دانستيم چنانچه ما را ببينند ناراحت مي شوند دو سه روز خودمان را از ايشان مخفي مي كرديم كه مبادا ما را ببينند و ما را دعوا كنند. ما بچه بوديم، مي گفتند درِ مغازه نرويد چيزي بخريد چون شما دختريد؛ هر چه مي خواهيد بگوييد كه كارگر منزل برايتان بخرد. روزي من رفته بودم يك ورق كاغذ بخرم، همين كه برمي گشتم و كاغذ در دستم بود آن قدر كوچك بودم كه در كوچه مي دويدم ناگهان آقا را ديدم و متوجه شدم كه ايشان مرا ديده اند آن قدر ترسيدم و خودم را كنار كشيدم كه تا دو روز خود را از آقا مخفي مي كردم. البته ايشان هم اين مسأله را مخفي نگه داشتند و به روي خود نياوردند تا قضيه قبحش از بين نرود و اجازه دادند تا من خود را از ايشان مخفي كنم تا هم من از ايشان بترسم و هم اين فاصله حفظ شود و اين ترس براي ما باقي بماند. اشاره فرموديد به ميزان تحصيلات خانم. اگر ممكن است در مورد جزييات ازدواج امام با خانم توضيح دهيد، با توجه به

ص: 2112

اين مسأله كه داشتن سيكل در آن زمان بسيار مهم بوده است؟ خانم، پدرشان روحاني، اهل علم و از محترمين و جزو ائمه جماعات عصر خود و صاحب تفسير و كتاب بود. پدربزرگشان نيز از علماي طراز اول دوران خود بود. ازدواجشان بر اثر خويشاوندي بود كه با هم داشتند، بدين شكل كه دسته اي از فاميل به سلك علما در آمده و با هم رفت و آمد داشتند و در نتيجه با هم وصلت كرده بودند. خانم زمان خودشان درس مي خواندند. در آن زمان مدرسه هاي خصوصي، وجود داشت ولي خانم در حالي كه در منزل پدرشان بودند درس مي خواندند و آقا هم در قم درس مي خواندند. پدر خانم در قم طلبه بود و دخترها هم در قم بودند. آقا و آقاي ثقفي يك دوست مشترك داشتند. به نام آقاي لواساني كه الآن هم فاميلهايشان هستند. ايشان وقتي فهيمده بود كه مي خواهند ازدواج كند به آقا گفته بودند، آقاي ثقفي دو سه تا دختر دارند و خيلي خوبند. شما اگر مي خواهيد ازدواج كنيد يكي از آنها را بگيريد. آقا هم گفته بودند پس شما خواستگاري كنيد. آقاي لواساني به قصد خواستگاري پيش آقاي ثقفي، پدربزرگ ما مي آيند. آقاي ثقفي مي گويند از نظر من ايرادي ندارد، اما اينها از نظر مادري در

ص: 2113

يك عالم ديگري هستند كه بايد خودشان راضي شوند. بعد استخاره مي كنند و پس از رفت و آمدها يكي دو تا خواب مي بينند، سپس رضايت مي دهند و ازدواج، صورت مي گيرد در حالي كه خانم 15 سال داشتد و آقا 28 سال. علت دير ازدواج كردن حضرت امام چه بوده است؟ آقا مي گفتند من خيلي زود احساس نكردم كه ميل دارم ازدواج كنم. فكرم تنها به درس خواندن بود و علاقه اي به ازدواج نداشتم. گفتيد ديدن چند خواب منجر به اين وصلت شد، اگر امكان دارد يكي از آنها را براي ما تعريف كنيد. خانم مي گفتند من مردد بودم كه قبول كنم يا نه، چون پدر و مادرم در تهران و من در قم بودم و برايم خيلي سخت بود كه از پدر و مادرم جدا شوم بخصوص از مادربزرگي كه بزرگم كرده بود، بدين خاطر، تصميم گرفتم فردا كه قاصد آمد بگويم. نه. همين كه اين تصميم را گرفتم، شب خواب ديدم كه يك باغ خيلي بزرگي است و من با كارگرمان در اين باغ، قدم مي زديم تا به يك اتاق بزرگي رسيديم.كارگرمان سرش را به شيشه گذاشت و داخل را نگاه كرد من نيز جلو رفتم و نگاه كردم، ديدم در بالاي اتاق آقاي سيدي چهارشانه، خيلي نوراني و

ص: 2114

عمامه مشكي بر سرش نشسته است در يك طرف او آقايي با حالت احترام و دوزانو نشسته و عمامه اي سبز بر سر دارد. در طرف ديگرش خانمي نشسته نقاب به رو با چادري مشكي بر سر. در دو طرف آنها دو جوان كم سن و سال با عمامه هاي سبز نشسته بودند. از كارگرمان پرسيدم اينها كه هستند؟ گفت: آنكه در وسط نشسته پيامبر و در كنارش حضرت علي است. آن خانم هم حضرت فاطمه است و آن دو جوان امام حسن و امام حسين هستند.من شروع كردم به قربان و صدقه رفتن آنها. كارگرمان گفت: تو كه اينها را دوست نداري چرا قربان، صدقه شان مي روي؟ گفتم: من اينها را دوست ندارم! خيلي دوست دارم اينها پيغمبر و امامان من هستند و دوستشان دارم. همين طور كه با آن كارگر دعوا مي كردم از خواب بيدار شدم. ناگهان در عالم خواب و بيداري گفتم: نكند اينكه مي خواهم بگويم نه اين معنا را دارد. اين خواب را براي مادربزرگم تعريف كردم. ايشان گفت: اين جوان سيد، مرد خوبي است، خواستگاري او را رد نكن، قسمتت همين است. پدرم، يك ساعت بعد آمد و گفت: قدسي جان! چه مي گويي؟ گفتم باشد. پدرم گفت: الحمدللّه خيلي جوان خوبي است. من مانده بودم كه اگر بگويي نه،

ص: 2115

از خجالت چه كنم. عوامل موفقيت حضرت امام در تربيت فرزندان را بيان كنيد؟ من فكر مي كنم موفقيت حضرت امام، همان الگوي عملي بودن ايشان بود. طوري فرزندان را تربيت مي كردند كه ما خودشان را مي ديديم. به ما نمي گفتند اين كار را بكنيد، اما خودشان در عمل انجام ندهند. اگر به ما مي گفتند نماز بخوانيد، ما مي ديديم خودشان سر وقت نماز مي خوانند. هيچ وقت ما را مقيد نمي كردند كه سر ساعت نماز بخوانيم. فقط به ما مي گفتند: نماز بخوانيد. ولي هيچ اصرار نكردند كه ما اول وقت نماز بخوانيم به ما مي گفتند شما بايد از ظهر تا غروب آفتاب نماز بخوانيد. هيچ وقت ما را براي نماز صبح از خواب بيدار نمي كردند. به ما مي گفتند: صبح كه بيدار شديد، بايد نماز بخوانيد. اگر خواب مانديد، قضاي نمازتان را بخوانيد.گاهي نيمه شب بيدار مي شدم مي ديدم امام در آن سرماي اتاق كه وسيله گرم كننده اي نبود، دو عبا بر دوش انداخته و كتاب دعا در دست دارند و مي خوانند، اما هيچ گاه به خانم نمي گفتند شما هم با من نماز شب بخوانيد، حتي آهسته نماز مي خواندند كه كسي بيدار نشود. تا اين اواخر نيز به همين شكل بود. نظرات و ملاكهاي حضرت امام و خانم را در انتخاب همسر، بيان كنيد. ملاك حضرت

ص: 2116

امام اين بود كه از يك خانواده متدين و شناخته شده، همسر بگيرند. ايشان گفته بودند من نمي خواهم از خمين همسر بگيرم، چون مي خواهم كفو خودم باشد. اگر خودم درس مي خوانم (چون حضرت امام تا سن 28 سالگي چند كتاب نوشته بودند و در خمين آن زمان معمولاً خانوده ها در سطح پايين بودند) مي خواهم همسري بگيرم كه همفكر من باشد؛ در نتيجه بايد از قم زن بگيرم و از خانواده روحاني و همشأن خودم باشد. از اين جهت، آقاي لواساني گفته بودند كه آقاي ثقفي و خانواده اش اين خصوصيات را دارند؛ علاوه بر اينكه متدين هستند، از لحاظ فكري نيز روشنفكر هستند. سرانجام، پس از خواستگاري و مراسم معمول، امام منزلي در قم اجاره كردند و جهيزيه خانم را آورده، عروسي كردند.امام بعد از چند روز، وسايلشان را كه مثل گليم و يك دست رختخواب و چراغ خوارك پزي از حجره مدرسه فيضيه به خانه آوردند. پس از مدتي برادر حضرت امام، ارث پدريشان را كه شامل وسايل ديگري بود برايشان فرستادند. در ضمن امام پنج ماهه بودند كه پدرشان را كشته بودند و مراسم عروسي نيز بسيار ساده برگزار شده بود، با اينكه پدرشان ثروتمند بود، مراسم با شركت اقوام و دوستان نزديك انجام شد. لطفا شيوه حضرت امام را

ص: 2117

در خصوص ازدواج فرزندانشان و مراسم مربوطه آن توضيح دهيد؟ ايشان راجع به دامادهايشان فقط تدين و سنخيت داشتن برايشان مطرح بود. يك فرد متدين معنون بسياري از ضوابط اخلاقي و اسلامي را به خاطر حفظ خودش رعايت مي كند. در مورد مراسم ازدواج فرزندانشان، هم عقد گرفتند، هم عروسي و هم مهر كردند، البته خيلي مختصر و معمولي. نسبت به نوه هايشان چون بعد از انقلاب بود، خيلي ساده برگزار مي كردند.در مورد دخترها و هر خواستگاري كه مي آمد، نظر دختر شرط بود. به عنوان مثال مي گفتند: اين شخص، فرد خوبي است و به صلاح شماست؛ دختر هم قبول مي كرد، ولي اگر در بعضي از موارد دختر مي گفت نه، امام رد مي كردند. در مواردي كه خودشان نمي پسنديدند، اصلاً به دخترشان نمي گفتند. تأثير فعاليتها و مبارزات حضرت امام در خانواده به چه صورت بود؟ ما همگي آن موقع براي مبارزه، آماده بوديم. من يادم مي آيد كه در كوران انقلاب اعلاميه پخش مي كرديم و كاملاً آماده بوديم. زماني كه حضرت امام، مبارزه نداشتند آن قدر مشغول مطالعه و درس بودند كه ما فقط سر نهار يا گاهي ده دقيقه سر شب، ايشان را مي ديديم و لذا در مقايسه با قبل از مبارزاتشان طوري نبود كه وقتي مبارزاتشان را شروع كردند ما ايشان را كمتر

ص: 2118

ببينيم، بلكه بيشتر مي ديديم. شيوه حضرت امام در مورد رفع اختلافات خانوادگي فرزندانشان به چه صورت بود؟ كمتر اختلافي پيش مي آمد. اگر هم موردي بود سعي مي كرديم كه آقا متوجه نشوند تا باعث ناراحتي ايشان نشود، ولي اگر متوجه مي شدند، ما را به صبر، گذشت و سازش دعوت مي كردند و كوچكترين دخالتي در زندگي فرزندانشان نمي كردند. در مورد نظم خانه يا آشپزي، اگر امام موردي را مشاهده مي كردند چگونه برخورد مي كردند؟ معمولاً به صورت دوستانه به كارگرها تذكر مي دادند. آن قدر صميمانه رفتار مي كردند كه كارگران، گاهي احترام لازم را فراموش مي كردند.اگر روزي پيش مي آمد كه خانم، غذا را تهيه مي كردند هر چقدر هم كه بد مي شد، كسي حق اعتراض نداشت و امام از آن غذا تعريف مي كردند.خانم اگر كاري در خانه انجام مي دادند، حتي اگر استكاني را جابه جا مي كردند و ما نشسته بوديم، امام با ناراحتي به ما مي گفتند شما نشسته ايد و خانم كار مي كنند. امام اگر يك روز مي ديدند كه خانم كار مي كنند آن روز، روز وااسلاماي امام بود كه چرا خانم كار مي كنند.كاش آقاياني كه پيرو خط امام هستند و اظهار علاقه به امام مي كنند، به منزل ما مي آمدند و رفتار امام با خانواده را مي ديدند؛ مي ديدند كه چگونه امام خانواده را اداره مي كند؛ چقدر نسبت به

ص: 2119

خانم محبت دارند؛ چه رفتار عاطفي با ايشان دارند حتي در زمان كهولت خانم نيز با ايشان بسيار عاطفي رفتار مي كردند.من تا به حال ياد ندارم امام در طول زندگي به خانم گفته باشند كه يك چاي براي من بياور. اگر كسي نبود كه چاي برايشان بياورد به خانم مي گفتند «بگوييد براي من چاي بياورند يعني يك زن حتي وظيفه ندارد كه چاي براي همسرش بياورد. مي گفتند: خانمتان از همه شما بهتر است؛ هيچ كس مادر شما نمي شود.اگر زماني ما دو سه نفر با هم به نزد امام مي رفتيم و صحبت مي كرديم، امام مي فرمودند: چرا اينجا نشسته ايد و مادرتان در آن حياط تنهاست، برويد پهلوي مادرتان صحبت كنيد.يك زماني هم آقا بيمار بودند و هم خانم. ما معمولاً دو، سه نفر بوديم، اگر يكي از ما نزد امام مي ماند فورا مي گفتند من كسي را نمي خواهم، برويد پيش مادرتان و با تشر و اوقات تلخي، ما را از اتاق بيرون مي كردند.يك وقت در جمع نشسته بوديم، مي ديديم كه آقا دارند به طرف آشپزخانه مي روند. از ايشان سؤال مي كرديم. مي گفتند: مي روم آب بخورم. مي گفتيم: به ما بگوييد تا برايتان آب بياوريم. مي گفتند: مگر خودم نمي توانم اين كار را انجام بدهم. بعد با خنده مي گفتند: انسان بايد خودكفا باشد.اگر زماني وارد اتاق امام

ص: 2120

مي شديم و ايشان مشغول خواندن قرآن بودند، از ما اجازه مي گرفتند كه خواندن آن صفحه را تمام كنند و بلافاصله آن صفحه را تمام مي كردند و شروع به اظهار محبت مي نمودند.امام قرار گذاشته بودند كه سالي يك بار خانم به تهران بروند كه سه ماه تابستان را خانم به تهران مي رفتند و آقا هم به خمين. اين برنامه، هميشه بود، حتي تا بزرگ شدن ما نيز ادامه داشت. امام سختشان بود كه خانم در زمستان به مسافرت بروند و از روزي كه خانم به مسافرت مي رفتند، اخمهاي امام در هم بود تا خانم برگردند امام در موقع ورود خانم به منزل، مي خنديدند و اين يكي از طرق ابراز علاقه امام به خانم بود. لطفا خاطرات خود را از دوران تبعيد و زنداني شدن حضرت امام و ايام پانزده خرداد سال 42 بيان كنيد؟ حوادث پانزده خرداد حوادث شگفت انگيزي بود. ما الآن وقتي به زندگي حضرت امام فكر مي كنيم مي بينيم كه امام در طول زندگي شان سرگرم كارهاي مطالعاتي و نويسندگي خودشان بودند؛ مشغول نوشتن رساله و كتابهاي فلسفي و فقهي خودشان بودند و كمتر در بين مردم رفت و آمد مي كردند.تا قبل از پانزده خرداد، هر وقت اهل بازار تهران خدمت آيت اللّه العظمي بروجردي مي آمدند و امام جماعت مي خواستند، ايشان مي فرمودند:

ص: 2121

اگر حاج آقا روح اللّه امامت آن مسجد را قبول كنند، ايشان از بهترين هستند ولي وقتي مي آمدند خدمت حضرت امام ايشان قبول نمي كردند و مي گفتند: من مي خواهم طلبه باشم و درس بخوانم و درس بدهم. بعد، آقايان ديگري را براي اين كار مي بردند. اما مي بينيم، وقتي كه ايشان احساس وظيفه كردند كه بايد بر عليه ظلم قيام كنند و بايد در صحنه بيايند، آماده مي شوند براي مبارزه. اينجا ديگر، گوشه گيري، مطالعه و كتاب نوشتن را كنار مي گذارند. در سال 42 در روز عاشورا نطق تاريخي شان را ايراد كردند. ايشان در دهه محرم و روز عاشورا در قم به همه مجالس عزاداري رفتند و شركت كردند و نشستند و آن چند نفر كه همراه امام بودند مردم را دعوت كردند براي عصر عاشورا كه امام در صحن حضرت معصومه سخنراني داشتند. اينجا ديگر، امام وظيفه خود مي دانند كه به مردم نزديك شوند و مردم را دعوت كنند به اينكه در سخنراني شركت كنند و خودشان به ميان توده هاي مردم بروند. در يك شب بعد از نماز مغرب و عشا با تاكسي در شهر قم مي گشتند و به چند مسجد و تكيه سر مي زدند.من خودم عصر عاشورا از بيرون منزل، صداي اللّه اكبر شنيدم، در منزل را باز كردم ديدم ايشان در يك

ص: 2122

ماشين روباز نشسته اند و دو نفر از آقايان، پرچم به دست ايستاده اند و مردم هم پياده پشت سر ايشان دارند مي روند. آقا را از در منزل به مدرسه فيضيه بردند. صحن حرم و خيابانهاي اطراف همه پر از جمعيت بود.دوازده محرم مطابق با پانزده خرداد سال 42، امام را دستگير كردند و قيام تاريخي مردم به پا شد. مأمورين طاغوت ريختند كه مردم را ترور كنند كه خوشبختانه مردم آن زمان رفته بودند در منزلهايشان و اگر نرفته بودند، معلوم نبود چه فجايعي به بار مي آمد.حضرت امام را دستگير كردند، مردم هم قيام كردند و همين طور آن دو ماه كه امام دستگير و زندان بودند، مبارزات مردمي ادامه داشت و تظاهرات و تشنج شهر، نشستهاي زياد علما همچنان ادامه داشت تا اينكه حضرت امام را به قيطريه آوردند و در منزلي تحت الحفظ حدود دو ماه تحت نظر بودند و بعد آزاد شدند و به قم تشريف آوردند. بعد از حدود هفت، هشت ماهي كه آزاد بودند و سخنراني كه در مورد كاپيتولاسيون كردند، امام را يكسره به تركيه تبعيد نمودند كه يك سال در تركيه بودند و سپس ايشان را به عراق منتقل كردند. همين طور مبارزات حضرت امام ادامه داشت تا سال 56، كه منجر به شهادت

ص: 2123

حاج آقا مصطفي شد و مبارزات مردمي، اوج گرفت. پس از اهانتي كه در روزنامه به آقا كردند، درگيريها شدت گرفت و به پيروزي انقلاب منجر شد. در ارتباط با اينكه فرموديد تا قبل از سال 42، ايشان مشغول درس بودند، چه علتي باعث اين مسأله بود و چرا تا آن زمان ايشان قيام نكردند؟ فكر مي كنم مجموعه اي از علتها باعث اين مسأله بود. شايد احساس مي كردند كه كساني هستند كه آنها بايد قيام كنند يا آن آمادگي را در مردم نمي ديدند. بايد يك زمينه اي در مردم فراهم شود، و عده اي بايد آنها را آماده كنند. شايد اينها باعث مي شد كه امام فكر كنند كه موقعيت براي اين كار مناسب نيست. خودشان بهتر مي دانستند كه چه موقع، وظيفه دارند. مردم در فاصله سالهاي 42 تا 57 در اين پانزده سال يك رشد فكري پيدا كردند و اين در عده اي اثر مستقيم داشت و در عده اي ديگر اثر غير مستقيم، تا بتوانند انقلاب را به ثمر برسانند، چون بايد ابتدا زمينه اي وجود داشته باشد و رشد كند تا منجر به انقلاب شود. در طي اين پانزده سال، بچه هاي پانزده خرداد 42 بزرگ شدند و مادرانشان براي آنان از وقايع گفتند و همانها در سال 57 مبارزه كردند. اگر ممكن است مطالب بيشتري

ص: 2124

از خاطرات سال 42 و روزهاي مبارزه را بيان كنيد. مغازه ها همه بسته بودند؛ تعطيل عمومي شده بود و هيچ چيز پيدا نمي شد. به مردم خيلي سخت گرفتند. ما آن زمان نوجوان و كم سن و سال بوديم. همه در منزل، ناراحت بوديم ولي به همه ما سفارش كرده بودند كه اظهار ضعف نكنيد، گريه نكنيد، همه مقاوم باشيد، حرفي نزنيد. ما هم محكم و آرام نشسته بوديم.يك وقت عصر ديديم در خانه باز شد و يك نفر چند قرص نان آورد يا يكي يك پارچ شير آورد. پيش خود مي گفتند، چون مغازه ها بسته است، شايد چيزي گيرشان نيايد، البته مقداري آذوقه در منزل بود كه درست كنيم ولي مردم مي آوردند و گريه مي كردند. مي گفتند اينها مثل خانواده اهل بيت هستند. بغض، گلوي ما را مي فشرد، ولي نشان نمي داديم.من در آن زمان، حدود بيست سال داشتم. جوان و كم سن بودم. هواپيما كه مي آمد و ديوار صوتي را مي شكست، مردم مي ترسيدند و غش مي كردند، ولي در عين حال، ما نمي ترسيديم. خانمها كه براي دلداري ما مي آمدند، غش مي كردند و ما بايد آنها را به هوش مي آورديم. مغازه دارها همه اعتصاب كردند و همه ميوه ها در مغازه ها فاسد شد. فقط نانواها سحر مي آمدند و به خاطر مردم، نان مي پختند و همين كه رفت

ص: 2125

و آمدها شروع مي شد، مغازه را تعطيل مي كردند. يك هفته طول كشيد و بعد از يك هفته اخوي (حاج آقا مصطفي) و بسياري از علما اطلاعيه دادند و تقاضا كردند كه مردم مغازه ها را باز كنند، چون كسبه خيلي ضرر كرده بودند. مردم نيز پس از آن اطلاعيه باز كردند.حضرت امام مي گفتند: من متوجه اوضاع نمي شدم، چون مرتبا جاي مرا عوض مي كردند. در هفته اول فقط يكبار كه آمدند پنجره را باز و بسته كنند، شنيدم كه مردم فرياد مي زنند: يا مرگ يا خميني.در بين مردم، شايع شده بود كه حضرت امام را از بين برده اند و دولت براي اينكه مردم از زنده بودن امام، اطمينان حاصل كنند به حضرت آيت اللّه خوانساري اجازه داد كه امام را ملاقات كنند. امام گفتند: ايشان تا وسط اتاق آمدند و نشستند و دو كلمه احوالپرسي كردند و سپس تشريف بردند. بعد حضرت آيت اللّه خوانساري اطلاعيه دادند كه من آقا را ديدم و ايشان سلامتند و مردم همه مي دانستند كه ايشان خلاف نمي گويند. پس از آن ايشان را به زندان قصر و سپس به قيطريه بردند كه در آنجا فقط خانم پيش ايشان بودند. در دوران تبعيد آيا خانواده همراهشان بودند؟ خانم با ايشان بودند و بعد از اينكه آقا را تبعيد كردند، اخوي بزرگ

ص: 2126

را هم زندان كردند و بعد از دو ماه كه ايشان بازداشت بودند، ايشان را هم به عراق تبعيد كردند و با خانواده به عراق رفتند و ما هم معمولاً سالي يك بار يا دو سال يك بار مي رفتيم. اين اواخر هفت سال، نرفتيم چون سخت مي گرفتند و بعد از هفت سال كه رفتيم، سال بعدش حاج آقا مصطفي، شهيد شد و بعد هم كه امام تشريف آوردند.در دوران تبعيد حضرت امام، زندگي براي ما خيلي يكنواخت بود، ما تابستانها به عراق مي رفتيم و آنجا هم خيلي گرم بود، و با اينكه بچه هاي ما كوچك بودند ولي در عين حال مي رفتيم. وقتي هم نمي رفتيم گاه گاه خبرهايي مي رسيد و غالبا شايع مي شد كه امام بيمار هستند و ما نگران مي شديم، نامه مي داديم، تلفن هم خيلي مشكل بود و غالبا نمي شد تماس گرفت. خلاصه همه اش نگران و دلواپس بوديم و بعد معلوم مي شد كه از طرف دولت، شايعه شده است. در مورد شهادت آقا مصطفي بگوييد و نحوه شهادت ايشان را توضيح دهيد؟ از عراق تلفن كرده بودند و به بيروني منزل ما گفته بودند. من مي ديدم كه تلفن، مرتب زنگ مي زند. بعد رفتم درس و وقتي برگشتم، ديدم آقاي اعرابي غذا نخورده و ناراحت است و خودم هم دلم شور مي زد. مشغول

ص: 2127

نماز بودم كه يك دفعه، دلشوره ام زياد شد. نماز را كه تمام كردم، رفتم گوشي تلفن را برداشتم. آقاي اشراقي پشت خط بودند، گفتم: چه خبر؟ گفتند: خبري نيست و آقا هم حالشان خوب است. گفتم: اخوي طوري شده اند. گفتند: نه چيزي نيست. من ديگر فهميدم چه شده. همه مردم خبر داشتند و آخري آنها خودمان بوديم.مردم، مجالس فاتحه گرفتند و آن قدر عزاداري كردند كه رژيم، طاقت نياورد و آن توهين را در روزنامه به نام رشيدي مطلق چاپ كردند. اين مسأله باعث قيام مردم شد. امام در اولين سخنراني شان گفتند كه شهادت آقا مصطفي از الطاف خفيه است و مردم در شگفت ماندند كه چرا امام اين را گفته اند چون امام فرموده بودند كه مصطفي اميد آينده اسلام است، پس چرا از شهادتش از الطاف خفيه باشد. بعد مردم فهميدند كه شهادت او سرمنشأ انقلاب بوده، صدق مي كرد كه بگويند الطاف خفيه. لطفا در مورد نحوه شهادت ايشان بيشتر توضيح بدهيد؟ از قرار معلوم، اول شب به خانمشان مي گويند كه من امشب مهمان دارم و مهمانهايم خارجي و داخلي هستند، دير مي آيم، شما شام بخوريد و بخوابيد، من خودم بعد از رفتن اينها همان بالا مي خوابم. مهمانها وقتي آمدند، چاي و شربت بوده و ايشان هم شربتي خورده اند.

ص: 2128

دكترها معاينه كردند، گفتند:

ص: 2129

مسموم شده اند.پسرشان آخر شب به منزل مي آيد، مي بيند كه چراغ اتاق پدرش خاموش است، ولي صبح كه مي خواهد برود حرم، مي بيند براي نماز صبح پدر چراغ را روشن مي كند؛ بعد كارگر منزل كه صبح خاكشير برايشان مي برد مي بيند آقا سرشان در سجاده روي مهر است و هر چه صدا مي كند بلند نمي شود. شانه آقا را تكان مي دهد مي بيند كه صورت آقا كبود است. جيغ مي زند و مي دود خانم را صدا مي كند و خانمشان هم مي دوند دم منزل، خانم و احمدآقا را صدا مي كنند و آقا را مي برند بيمارستان دكتر مي گويد فوت كرده اند و چون تمام بدن حلقه حلقه كبود بوده است مي گويند نشانه مسموميت بوده است. در مورد روزهاي بازگشت امام و روزهاي انقلاب توضيح دهيد؟ حضرت امام مي خواستند تشريف بياورند و ما هم دلمان شور مي زد. ارتش هنوز دست دولت بود. اخوي از پاريس زنگ زدند و گفتند: ما فلان روز مي آييم، شما كارها را آماده كنيد. گفتيم ما دلمان خيلي شور مي زند، گفتند نه، همه كارها به خوبي پيش مي رود. ما در موقع آمدن حضرت امام هم نگران آينده بوديم و هم مشغول تداركات ورود ايشان.در آن روزها هر كسي را مي ديديم نذري كرده بود كه اين چند روز ورود امام به خير و خوشي بگذرد و

ص: 2130

مشكل جديدي ايجاد نشود. چون نمي دانستيم چه پيش مي آيد، دلواپسيها شوقي را باقي نمي گذاشت. با توجه به نزديك شدن ايام ارتحال حضرت امام بفرماييد هنگام فوت ايشان شما چه حالتي داشتيد و خاطرات خود را بيان كنيد؟ همان طور كه در رسانه ها هم آمده، ايشان بعد از عمل تا هفت هشت روز حالشان نسبتا خوب بود، حتي صبح پنج شنبه هم كه من خدمتشان رسيدم حالشان اميدواركننده بود. پرسيدند خانم حالشان چطور است؟ گفتم من الآن از راه آمده ام و خانه نرفته ام كه خانم را ببينم.بعدازظهر رفتم بيمارستان، ديدم تخت ايشان را به داخل حياط آورده اند. يك دفعه ديدم دكتر دويد و دوايي را به آقا داد و با عجله تخت را به داخل اتاق بردند و آقا هم حالي نداشتند و نگذاشتند ما همراهشان برويم. جمعه هم به ديدنشان آمديم كه چندان حالي نداشتند. دكتر گفت: بايد مراقب غذاي آقا بود. گفتم: من مراقبت غذا را به عهده مي گيرم. گفتند آقا بايد روزي هفت، هشت بار غذا بخورند ولي هر بار خيلي كم. گفتم چه چيزهايي را مي توانند بخورند؟ گفتند: يك بار آبِ گوشت، يك بار حريره بادام، يك بار برنج نرم و ... من با عجله آمدم و غذا درست كردم.روز جمعه هم ما رفتيم و مقداري سوپ درست

ص: 2131

كرديم و كمي از آن را خوردند. دكتر پرسيد: چقدر خوردند؟ گفتم: چهار تا قاشق چايخوري ماست خوردند و سه چهار قاشق چايخوري سوپ. دكتر گفت: خيلي خوب خورده اند. از صبح شنبه اصلاً به هوش نبودند. دكتر گفت: بياييد دست آقا را بماليد. بعد از مدتي كه دست آقا را ماساژ دادم، چشمشان را باز كردند و به دكتر اشاره كردند كه اين از اينجا برود. ما رفتيم بيرون اما پشت در بوديم. چند دقيقه بعد گفتند خانواده بيايند. آمدند. ايشان گفتند: «راه سختي در پيش داريد؟ سعي كنيد معصيت نكنيد. چون دقت زيادي به نماز داشتند تا روز شنبه نماز را خواندند، ولي نماز مغرب و عشا را با اشاره خواندند.پزشكان واقعا از جان خود مايه گذاشتند و تا روز شنبه ساعت 22 و 22 دقيقه شب توانستند امام را زنده نگه دارند.تمام پاسدارهاي بيت يكي يكي آمدند امام را زيارت كردند و رفتند نگاه كردن به اين افراد، دل سنگ را كباب مي كرد.بعضيشان از شدت ناراحتي، خم شده راه مي رفتند، بعضي از آنها به زمين كشيده مي شدند. برادران حفاظت، دهانهايشان از شدت گريه باز مانده بود و براي اينكه صدايشان در نيايد جلوي دهانشان را گرفته بودند. نفس از ديوار هم در نمي آمد. يك وقت تمام اين محوطه بيمارستان

ص: 2132

صداي شيون و فرياد شد. حتي درختها شيون مي كردند. انگار برگهاي درختان نيز فرياد مي زدند. پرستارها و دكترها فرياد مي زدند آن وقت، آدم مي فهميد كه نبودن امام چه خلايي ايجاد كرده است؛ گويا با مردن او تمام دنيا مرد. شما اطلاع داشتيد كه بيماري حضرت امام چنين سرانجامي دارد؟ نخير دكترها هم خيلي دير فهميدند، يعني روزي كه معده حضرت امام خونريزي كرد، فردايش آندوسكوپي كردند و سپس فردا دكترها اين بيماري را تشخيص دادند و به حضرت امام گفتند اگر عمل نكنيد، احتمال دارد تا سه يا شش ماه ديگر، خونريزي معده همراه با درد داشته باشيد كه قعطا از بين مي برد و اگر عمل كنيد به دو صورت است يا پانزده سال عمر خوب خواهيد داشت و يا مؤثر نمي افتد. از آنجا كه امام به فرايض ديني توجه بسيار داشتند، مستحباتي كه حضرت امام رعايت مي كردند چه بود؟ همه مستحبات نماز را انجام مي دادند. به نماز خيلي مقيد بودند و هميشه به نماز اول وقت توصيه مي كردند، همه دعاها را نيز مي خواندند، شبهاي جمعه همه دعاهايي كه مربوط به شب جمعه است با دعاهايي كه ايام عاشورا بايد بخوانند همه را مي خواندند. مكروهات را رعايت مي كردند. شب جمعه حتي ضمن صحبت اگر مي خواستنديك نيم بيت شعري به عنوان

ص: 2133

مثال بخوانند به خاطر اينكه شعر خواندن در شب جمعه مكروه بود، مي گفتند: الآن اين را نمي خوانم، حالا من مي بينم كه بيشتر عقد و عروسيها را شبهاي جمعه مي گيرند.ايشان يك نظم خاصي داشتند كه سر ساعت بلند شوند. كارهايشان سر ساعت بود، يعني خيلي دقيق بودند كه سر ساعت معين غذا بخورند، سر ساعت معين بخوابند اگر يك كاري داشتند يا با كسي قرار مي گذاشتند، هيچ عدول نمي كردند. يك راز موفقيتشان اين بود كه در همه امور، نظم داشتند و از جواني شان به نظافت و منظم بودن معروف بودند.هيچ وقت، لباس متنوع نمي پوشيدند، اما همين لباس ساده شان را خيلي تميز نگاه مي داشتند، به عنوان نمونه آن روزها كه كوچه هاي قم شل و گل بود، طوري قدم برمي داشتند كه كمترين گل به عبا و قبايشان مي ريخت. با اين وجود، وقتي به خانه مي رسيدند، لباسشان را در مي آوردند و جلوي بخاري مي انداختند و ما بچه ها با قاشق، گلها را مي تراشيديم و با ماهوت پاك كن تميز مي كرديم. امام دوش مي گرفتند و دوباره بيرون مي رفتند. حتما در موقع نماز خواندن عطر مي زدند. لطفا در مورد طرز برخورد حضرت امام با كودكان بيت خود و توصيه هايي كه به پدر و مادر كودكان مي كردند توضيح دهيد؟ حضرت امام، بچه هاي خردسال را خيلي دوست مي داشتند، آن قدر به

ص: 2134

بچه هاي كوچك علاقه مند بودند كه مي گفتند در نجف از حرم كه برمي گشتم (در نجف بچه خردسال در كوچه ها زياد است) بچه ها را با وجود آنكه كثيف بودند، خيلي دوست مي داشتم. بچه ها دنبال آقا تا جلوي منزل مي آمدند. نوه هاي آقا همه شلوغ بودند. بخصوص نوه خود من. امام به دختر من كه از شيطنت بچه خود گله مي كرد مي گفتند: من حاضرم كه ثوابي را كه تو از تحمل شيطنت حسين مي بري، با ثواب تمام عبادات خودم عوض كنم و عقيده داشتند كه بچه بايد آزاد باشد، تا وقتي كه بزرگ شود، آن وقت برايش حدي تعيين كنيد. در مورد تربيت كودكان مي گفتند: با بچه ها روراست باشيد تا آنها هم روراست باشند؛ الگوي بچه، پدر و مادر هستند اگر با بچه درست رفتار كرديد بچه ها درست بار مي آيند. هر حرفي كه به بچه ها زديد به آن عمل كنيد. شما به عنوان يكي از پيام رسانان انقلاب و به عنوان فرزند رهبر كبير انقلاب، اگر پيام بخصوصي براي قشر خانمها داريد بيان كنيد. الآن موقعيتي است كه خانمها زمينه رشد و شكوفايي شان وجود دارد. جمهوري اسلامي امكانات را براي پيشرفت خانمها فراهم كرده و اين خانمها هستند كه بايد آمادگي خود را براي اين رشد اعلام كنند. به نظر من خانمها بايد هر چه

ص: 2135

بيشتر و بهتر در اين راه تلاش كنند و بكوشند تا آن استعدادهاي بالقوه اي كه خداوند در وجود آنها به وديعه نهاده، هر چه بيشتر به فعليت درآورند و ثابت كنند كه آن استعداد را دارند و مي توانند به ظهور برسانند و قدرت و كفايتش را دارند. اگر در گذشته به انجام نرساندند، امكاناتش را نداشتند، زمينه، مساعد نبود و موقعيت به آنها امكان بروز نمي داد. الآن الحمدللّه رژيم، امكان پيشرفت و بروز هر نوع فعاليتي را مي دهد؛ آنها بايد همه گونه فعاليتي داشته باشند و شايستگي خود را ابراز كنند. بايد ثابت كنند كه از مردها بهترند كه كمتر نيستند و ثابت كنند كه مي توانند پا به پاي آقايان به پيش روند و ترقي و پيشرفت كنند.با تشكر از شما كه وقتتان را در اختيار مجله گذاشتيد. تصحيح: در اولين شماره مجله پيام زن در گزارش كنگره زن و فرهنگ انقلاب، اشتباهي صورت گرفته بود كه به اين وسيله تصحيح مي شود. رياست كنگره، بر عهده خانم «فريده مصطفوي» بوده است.

ص: 2136

امام در مصادف با نظريه بن بست

9 چكيده: در آستانه «روز مبارزه با استكبار جهاني» قرار داريم، روزي كه ملت ما در برابر زورگويي و «خودمحوري» آمريكا مي ايستد وبه استكبار جهاني «نه» مي گويد. با مرور تاريخ انقلاب مي توان ادعا كرد، ملت ما همواره از امريكا و البته از سياسگذاران استكباري و استعماري آن به شدت متنفر و خشمگين بوده است. امانقطه ابهامي در اين مسير تاريخي به چشم مي خورد و آن شيوه هايي است كه شيفتگان رابطه با آمريكا براي بازگرداندن ارتباط بين دو كشور به كار برده اند. جالب است بدانيم كه اين گروه دردوران حيات امام خميني(ره) نيز كم و بيش مكنونات خود را آشكارمي كردند. براي آگاهي از ماهيت اين گروهها بايد ردپاي آنان رااز روزهاي آغازين انقلاب پي گرفت و سيماي آنان را از منظر امام خميني(ره) ارائه كرد. اين تحقيق كه در آستانه )13 آبان)«روز مبارزه با استكبار جهاني» و پرچمدار آن، آمريكا به خوانندگان گرامي تقديم مي شود; هديه اي كوچك از آرمانهاي خورشيدانقلاب، امام خميني(ره) است كه به رهروان خط مقدس آن انسان ملكوتي عرضه مي گردد. هدف ما طرح شيوه هاي كلي همراهي وابستگان داخلي با خواست نظام سلطه امريكا است و به ذكر مصاديق وجزئيات نمي پردازيم. بازسازي تئوري وابستگي وابسته سازي جوامع و كشورها از سال هاي دور در فهرست برنامه هاي استعمارگران قرار گرفته است. آنان از روزي كه ناچار شدند سلطه مستقيم خود را از كشورها

ص: 2137

بردارند، «تئوري وابسته سازي مزمن»را در پيش گرفتند و به تدريج چنان كشورها را به خود متكي كردند كه در اذهان مردم اتكا به يك قدرت قوي خارجي، امري ضروري و بي نياز از برهان و استدلال جا انداخته شد. در چنين فضايي،انقلاب اسلامي ايران با شعار «نه شرقي» و «نه غربي» به پيروزي رسيد و بديهي بود كه با اين انديشه بساط وابستگي برچيده مي شد و بيم آن مي رفت كه سياست «آزادي خواهي» به نقاطمختلف نيز نفوذ يابد و همين رمز ترس آمريكا از صدور انقلاب بود. آري، آمريكايي ها بخوبي معناي صدور انقلاب ما را فهميدند ودر مقابل شيوه هاي مختلفي را به بوته آزمايش گذاشتند كه وابسته سازي، قديمي ترين و اساسي ترين آنهاست. به همين خاطر آنهادر صدد برآمدند ما را هم چنان به فكر و خيال سابق برگردانند. يكي از اهداف اصلي اين طرح جلوگيري از الگوگيري ديگر كشورهااز ايران بود، اما امام خميني(ره) به شدت بااين طرز تفكر به مقابله برخاست او شعار استقلال سرداد و فرمود: «مساله اين بود كه وحشت زده بودند كه جاي ديگر اين طور شود. اين وحشت هست كه اگر اين سرايت كند به ساير كشورهاي اسلام وحتي اين انقلاب به آمريكا و سياهان آمريكا منتهي شد. اينها اين وحشت را دارند و اينكه مي گفتند: نمي شود بدون آمريكا نفس كشيد. ولي ماچند سال است

ص: 2138

كه بدون آمريكا نفس مي كشيم. اينها مي ترسند. اينها مي ترسند مبادا اين مطلب ايران در جاي ديگر برود» 1- ايجاد بن بست تحليلي ارتباط منطقي بين كشورهاي جهان، مانند ارتباط اعضاي يك جامعه كوچك با يكديگر امري ضروري و براي بقاي حيات اجتماعي بشر لازم است; اما آنگاه كه اين ارتباط «دوسويه» بين اعضا به ارتباط«تك سويه» تبديل مي شود، بايد به جاي «ارتباط» واژه«وابستگي» را به كار برد. دراين شيوه از حيات اجتماعي، گروهي از جوامع (قطب قدرت)، صادر كننده فكر و روحيه و انديشه و گروه دوم تنها دريافت كننده اند، به عبارت ديگر جوامع وابسته همواره«متاثراند» وهرگز قدرت تاثير گذاري ندارند، زيرا شريانهاي ارتباطي به وسيله قدرتهاي مسلط، يكسويه شده اند; ايجاداين شيوه ارتباط اجتماعي، به سياستهاي سودجويانه قدرتهاي استكباري بستگي دارد، ولي ناگفته پيداست كه تااندازه زيادي هم مرهون وجود مردان و زناني خود باخته در كشورهاي متاثر است. به عبارت ديگر وابسته هاي داخلي ابزار لازم در دست قدرتهاي استكباري بودند. امام خميني(ره) درباره اين گونه اشخاص معتقد است: «هستند اشخاصي كه متدين هم هستند، نماز خوان هم هستند.شايد نماز شب هم مي خوانند، اما افكارشان آن طوري پرورش يافته،يعني از بچگي به گوش اينها خوانده اند، به اينكه خوب اين كشورهاي ضعيف بدون وابستگي يا به اين طرف يا به آن طرف بدون اين، برايشان امكان استمرار حيات نيست.» بروز چنين افكار و روحياتي را در

ص: 2139

اشخاص مي توان به دلايل متعددي مرتبط دانست كه شيوه تربيت، خصوصيت فردي اشخاص، نداشتن پشتوانه داخلي، ترس ازحكومت و احساس ناامني، سيستم هاي آموزشي وابسته و شيوه هاي تبليغي و رسانه اي از جمله آنهاست. در اين ميان دو موضوع «سيستم هاي آموزشي» و «شيوه هاي رسانه اي» ازاهميت ويژه اي برخوردارند. زيرا شخصيت مردان و زنان آينده به دست اين دو دستگاه سپرده شده است. امام خميني(ره) به هردوموضوع توجه ويژه دارد و معتقد است: «وقتي از بچگي، وقتي هم وارد شدند در مدرسه، توي مدرسه اين را به گوش شان خوانده اند. ووقتي هم وارد شدند درجامعه، هي اين در گوش شان خوانده شده است. در روزنامه ها تبليغ شده است. در مجلات تبليغ شده است. همه بااين مطلب پيش آمده است كه شما خودتان نمي توانيد خودتان رااداره كنيد.اگر از دامن شرق فرارمي كنيد به دامن غرب بايدپناهنده بشويد.» در اين ميان، روزنامه ها و به طوركلي رسانه هارا بايد بازوي قوي يا قلب تپنده وابسته سازي دانست، زيرا:ارائه تحليلهاي وارداتي، شيوه تبليغات اين رسانه ها است كه مستقيما ذهن نخبگان و روشنفكرهاي جامعه هاي وابسته را متوجه خود مي سازد و بر اين اساس آنان منطقا خود را ناچار به وابستگي مي دانند. «اين اشخاص متدين هم كه نماز خوان هم هستند، متدين هم هستند، لكن اين معنا در ذهنشان هست كه چون شوروي الحادذاتي دارد و اصلا مبداي قبول ندارد، ما اگر از او

ص: 2140

فراركنيم وناچاريم كه يك جايي بايد پيوند حاصل كنيم بايدبه طرف غرب برويم وحالا آمريكاست، اينها نه اينكه غرضشان اين است كه مثلاصدمه اي به اسلام، وارد شود، نه اصلا اين طوري پرورش پيداكرده اند. فرايند تحليل بن بست «فلسفه سازي ارتباط» فرايند اين بن بست تحليلي و فكري، تلاش و تكاپو براي ايجاد ارتباط (هرچند يكسويه) و قبول سلطه براي بقاي حيات است و تجربه نيز اين را در كشور ما ثابت كرده است كه حتي گروه هايي شايد قربة الي الله براي ايجاد ارتباطي اين چنين، شبانه روز در تلاشند. «هرجا مي روند، صحبت مي كنند، هم وغمشان اين است كه اين جمهوري اسلامي به درد نمي خورد، ما حتمابايد يا در آغوش آمريكا باشيم تا بتوانيم زندگي كنيم يا درآغوش شوروي و چون شوروي الحاد دارد و آمريكا موحد است و خيلي صحيح است و خوب است.» امام رحمة الله عليه همين تحليل رااحتمال مي دهند در افكار نهضت آزادي نفوذ كرده باشد و مي گويند: «نهضت به اصطلاح آزادي، طرفدار جدي وابستگي كشور ايران به امريكا است و در اين باره از هيچ كوششي فروگذار نكرده است وحمل به صحت اگر داشته باشد، آن است كه شايد آمريكاي جهانخواررا كه به هرچه بدبختي ملت مظلوم ايران و ساير ملت هاي تحت سلطه او دارند، از ستمكاري اوست. بهتر از شوروي ملحد،مي دانند و اين از اشتباهات آنهاست.» بديهي

ص: 2141

است كه نتيجه عملي نفوذ اين تحليل ها و تلاش براي القا و موجه ساختن آن، خواسته ياناخواسته به رويج خودباختگي و وابستگي مي انجامد و در نهايت به فرهنگ وابستگي منجر مي شود. «اينها ماها را هميشه با اين مسائل مي ترسانند. دست به آن نزنيد كه نخواهد شد، غير از آمريكا كاري نمي تواند بكند.و... نترسيم از اين مطلب كه ما نمي توانيم بكنيم، نخير مي توانيم بكنيم.» «مصيبت بزرگ براي مسلمين همين فرهنگي است كه در بين مسلمين رواج پيداكرده است و جوانهاي ما را مي كشاند يا به آن طرف يابه آن طرف و در ايران اكثر طرف آمريكا هستند.» در همين راستا بايد تلاش روشنفكرنمايان را ارزيابي كرد. چه آنان براساس لزوم ارتباط با آمريكا سعي در توجيهات علمي دارندو اساسا يكي از جلوه هاي تلاش شيفتگان ارتباط طرح «فلسفه لزوم ارتباط» است. آنان با نزديكي به برخي شخصيت ها و يا مطالعه منابع اسلامي بر اساس فهم ناقص خود قطع ارتباط را بر خلاف شرع وسيره ائمه(عليهم السلام) مي دانستند. امام رحمه الله عليه درپيامي كه براي زائران بيت الله الحرام در سال 65 فرستادند،اين شيوه را چنين تبيين كردند: «در نظر دنياگرايان و ملت پرستان، آنچه از اين اولياي معظم الهي صادر شده، برخلاف عقل وشرع است. قيام بدون تجهيزات كافي را عقل آنان نمي پسندد و شرع آنان اجازه نمي دهد و نيز به عقيده آنان حركت از كشوري به كشوري

ص: 2142

ديگر كه داراي حكومت و تشكيلاتي مي باشد مخالفت با عقل ومليت بوده و بالاخره مخالف با موازين شرعي و الهي است و هم چنين صلح با نمروديان و فرعونيان و ملحدان و ستمگران و سازش باظالمان به صورت مسلمان و با زهد فروشان داغ برپيشاني، طريق صواب و عقل و شرع بوده و هست و با اين انگيزه تسليم و سازش باآمريكاي جهانخوار و وابستگان به او لزوم عقل و شرعي دارد وتخلف از آن مخالف شرع و عقل است.» خاستگاه اين فلسفه بافان از دو مركز بزرگ دانشگاه و حوزه بود ودر هردو مركز عده اي مشغول توجيه علمي اين ارتباط بودند. «اينها بسيارشان از همين دانشگاهها بيرون آمده اند. يعني بااين تربيت بيرون آمده اند كه خودتان چيزي نيستيد، عمال آنها چه آنهايي كه قلم فرسايي مي كردند و غربزده بودند و چه آنهايي كه در مدارس ما مشغول تربيت بودند، اينها همه اين معني را متفق القول بودند كه از خود ما چيزي نمي آيد، ما بايد دنباله رو غرب باشيم يا دنباله رو شرق باشيم.» 2- طرح شعارهاي انحرافي گام دوم شيفتگان رابطه، طراحي شعارها و برنامه هاي انحرافي است. ايجاد تنشهاي فرهنگي و خلق تضادهاي رفتاري در دستور كاراين گروهها قرار دارد. آنان با اين شيوه به نوعي اعمال«مديريت تبليغاتي» مي كنند و با خلق اخبارانحرافي، افكارعمومي را از موضوعات اصلي دور مي سازند. عجيب است كه برخي

ص: 2143

ازاين شيوه ها بعد از گذشت 20 سال بي هيچ تفاوتي تكرار مي شود. وطالبان رابطه، با سياست نفاق زده آنچه را كه آزموده شده، بارديگر مي آزمايند. «اينها مي خواستند كه اين منافقين هم آزادبيايند توي مردم و بعد از يك سال بسياري از جوانهاي ما رامنحرف كنند، آزادانه و بسياري از كارهايي را كه مي خواهند زيرجلي انجام بدهند، آزادانه انجام بدهند. براي اينكه آزادي است،بي جهت نيست كه در آن نطق هاي با اجتماع زياد روز عاشورا سوت مي زنند و كف مي زنند، امام مظلوم ما به شهادت رسيده، روز شهادت امام مظلوم ما، پاي نطق و سخنراني يك نفر آدمي كه با آنهادوست است، كف مي زنند و سوت مي كشند و آمريكا را از ياد مي برند. خط اين بود كه اصلا آمريكا منسي بشود. يك دسته شوروي را طرح مي كردند تا آمريكا منسي بشود. يك دسته الله اكبر را كنارمي گذاشتند، سوت مي زدند و كف مي زدند آن هم در روزعاشورا! خط اين بود كه اين قضيه «مرگ برآمريكا» منسي بشود.لهذا ديديدكه آن روزي كه اين جوان هاي بيدار عزيز ما اين لانه جاسوسي راگرفتند اين شياطين به دست و پا افتادند. يكي گفت كه اينها خطشيطان هستند.» به نظر مي رسد اين فراز از فعاليتهاي نفاق پيشگان رابطه طلب براي ناظران امروزي كاملا ملموس باشد. براساس اين بخش از سخنان امام، مي توان نموداري به شكل

ص: 2144

صفحه بعد ارائه داد. بر اين اساس بايد اين مرحله (طرح شعارهاي انحرافي) توسططالبان رابطه با آمريكا را پيش زمينه براي مرحله بعدي يعني ايجاد رابطه با آمريكا به شمار آورد; زيرا رابطه تنها درصورتي ممكن خواهد بود كه ابتدا رابطه ظالمانه قبلي به كلي ازذهن ملت و افكار عمومي محو شود و آن وقت است كه نوبت به فلسفه بافان و تئوري پردازان جديد خواهد رسيد. تا در فضايي مناسب به طرح مبحث ارتباط و لزوم عقلي آن بپردازند. امام رحمة الله عليه مي فرمايد: «الان يك جرياني در كار است كه من الان نمي خواهم اشخاص هيچ صحبتش بشود اما جريان هست در كار كه اگر كسي توجه بكند به مسائلي كه در اين اواخر هي پيش مي آورند،در روزنامه هاي مختلف پيش آوردند. يك جرياني در كار است كه آن جريان انسان را از اين معنا مي ترساند كه بخواهند به طور خزنده اين كشور را باز هل بدهد به طرف آمريكا، بخواهند از اين راه پيش بروند. و اين مساله اي است كه به قدري اهميت دارد در نظراسلام و بايد آنقدر اهميت داشته باشد در نظر شما فرماندهان وديگران كه اگر احتمال اين را بدهيد، بايد مقابلش بايستيد.»البته اين سياست نفاق آلود از منظر امام مخفي نماند و در آن تجربه اش در تاريخ انقلاب به شكست منجر شد و نه تنها راه براي آمريكا باز

ص: 2145

نشد، بلكه قفلي محكمتر از قبل به درب رابطه باآمريكا زده شد. «اين نقشه اي كه مدتهاست در كار است و نقاشان بي خبر از خدا دنبال شكل دادن آن بودند و من مطالعه مي كردم درحال آنها و در وضع آنها و بالاخره با ناشيگري، خودشان رالودادند و باطنشان را ظاهر كردند و ملت فهميدند كه اينهاچكاره اند و با يك صورت اسلامي و حق به جانب در اين مملكت آمدندو نقشه شوم قدرتهاي بزرگ را يعني آمريكا را مي خواستند در اين كشور پياده كنند، اينها ملت را نشناخته بودند، اينها ملت اسلامي را نمي شناختند، اينها با همه هوششان و با همه علمشان اين علم را ندانستند كه ملت اسلام يعني چه و قدرت اسلام يعني چه، اينها خواستند راه را براي آمريكا باز كنند و آمريكائيان همه در دور پرچم شان جمع شدند و نصحيت من را گوش نكردند ومصلحتي كه من براي آنها مي انديشيدم و براي كشور خودمان، اينهااز آن غفلت كردند. » ايجاد رعب از تخريب چهره بين المللي يكي ديگر از ترفندها براي برقراري رابطه است. قطع ارتباط كشورهاي غربي و تحريمهاي متنوع، تنها بخشي از تحفه غربي ها به انقلاب نوپاي ما بود. سياستگذاران استعماري در طول اين سالها تلاش كردند چهره اي مخدوش از انقلاب اسلامي بسازند و به خيال خودايران را در صحنه بين المللي منزوي كنند. به گمان

ص: 2146

آنان هرگاه ايران به انزواي خود پي ببرد، از ترس تنها ماندن در عرصه جهاني و براي نجات از انزوا، دست به سوي آمريكا دراز خواهدكرد. اين تحليل كه توسط عده اي از طرفداران ارتباط، بارها مطرح شد از منظر امام خميني(ره) مردود بود. «اين كه گاهي وقت هامي گويند كه، «اي! ايران منزوي شده است. مقصودشان چه است؟مقصود اين است كه آمريكا به ما چيز ندارد. آمريكا هر آني كه ما دست به طرفش دراز كنيم، صد مقابل او به مابيشتر جواب مي دهد، ولي ما اعتنا به او نمي كنيم.» محمد عابدي ميانجي

ص: 2147

امام در مصاف با نظريه بن بست

15 چكيده: بخش پاياني در بخش اول از مقاله حاضر كه به مناسبت سالروز مبازه بااستكبار جهاني مطالعه كرديد ، به طرح تئوري بن بست از سوي شيفتگان ارتباط با آمريكا و همنوايي سياست گذاران آمريكايي بااين طرح پرداختيم و گفتيم : اين نظريه با طرح شعار آزادي ومشاركت مدني تمامي گروه ها آغاز شد ، «جبهه نفاق» در پي ايجاد فضاي باز وارد عرصه هاي سياسي شد و آنگاه به طرح و ايجادفضاي انحرافي براي افكار عمومي پرداخت . گام ديگر ايجاد انحراف در دو قشر (نخبگان و مردم) بود كه به صورت ايجاد انحراف سياسي و فكري در نخبگان وانحراف فرهنگ ورفتاري درعموم مردم بروزيافت . اينك به ادامه بحث )2گام نهايي) توجه فرماييد . 3 ايجاد اختلاف طرفداران رابطه از تمام امكانات تبليغي خود براي درج ديدگاههاي انحرافي سود مي برند ، با نامها و عناوين مختلف به خلق ديدگاههاي جديد و متنوع مي پردازند و سعي دارند بين گروه هاي مختلف به ايجاد تنش و در نهايت بهره برداري بپردازند . ازديدگاه اينان استفاده از نقاط تعارض جناح هاي كشور و ايجاداختلاف ، موجب تشتت نيروهاي فعال جامعه خواهد شد و آنگاه كه نيروهاي داخلي به جبهه گيري عليه هم روي آوردند ، به راحتي مي توان قواي ضعيف شده را به كنترل در آورد ، آري شكست ابهت نظام اسلامي و قدرت آن ،

ص: 2148

تنها راهي است كه مي تواند سياستمداران نظام را به قبول رابطه وادار سازد ; در اينجا نيز مطبوعات ،قلم ها و نوشته ها ابزار منحصر به فرد توطئه اختلاف هستند . امري كه امروزه به عينه شاهد تكرار آن هستيم . امام(ره) در اين باره هشدار داد وفرمود : «اين اختلافاتي كه شما مي خواهيددرست كنيد ، در سخنراني هايتان درست مي شود و در نوشته هايتان ايجاد مي شود . اين ها به صلاح اسلام و به صلاح كشور ، به صلاح ملت نيست ، شما مي خواهيد به كجا بكشانيد اين كشور را ؟ كوشش شمامتدينين در اين است كه اين كشور كجا برود ؟ در آغوش آمريكابرود ؟ در آغوش شوروي برود ؟ شما نمي دانيد كه اگر ايجاد اختلاف فرض محال بتوانيد ، بين گروههاي اسلامي بكنيد ، اين به جز اين كه آمريكا بيابد و اين كشور را به دست بگيرد ياشوروي اين كاررا بكند ، نتيجه ديگري ندارد ؟ شما همه اين ملت را به آمريكامي خواهيد بفروشيد ؟» . . . )4 )1 - تخطئه تحركات ضد آمريكايي پس از ايجاد شعارهاي انحراف و فراموشي آمريكا و ايجاد اختلاف، نوبت به تخطئه تحركات ضد آمريكايي مي رسد . ايراد خدشه به هرنوع حركت ضد آمريكايي از آخرين مراحل اقدامات شيفتگان ارتباط است كه اين گروه بارها به آن دامن زده اند و هم اينك نيز كه فرصتي

ص: 2149

به دست آمده آنان اقدامات ضد آمريكايي ملت از جمله قضيه لانه جاسوسي را مخالف قوانين موجود و اشتباهي ناشي از شور انقلاب قلمداد مي كنند . اين طيف وابسته در آغازين روزهاي انقلاب نيزچنين عكس العملي از خود بروز مي دادند كه نمونه اش را در تصرف لانه جاسوسي مي توان باز خواند . امام رحمه الله در برابر خدشه وارد كردن و تخطئه تصرف لانه جاسوسي به اين طيف اشاره كرد و فرمود : «آن روزي كه اين جوان هاي بيدار عزيزما اين لانه جاسوسي را گرفتند ، اين شياطين به دست و پا افتادند ; يكي گفت كه اينها خط شيطان هستند ودنبال اين كردند كه ما الان اسير آمريكا هستيم ، نه اينكه نفهميدند كه نه ؟ اسير آمريكا نيستيم ، مي خواستند كه ما را ازاستقلال بيرون بياورند و به دامن آمريكا بيندازند . و قضيه گرفتن اين محل جاسوسخانه ناگوار بود براي آنها ، براي اينكه پرونده هاي اينها هم ظاهر مي شد . . . اين جوان هاي عزيز ما كه مي گفتند ما در خط اسلام هستيم ، مي گفتند به آنها كه شما در خطشيطان هستيد .» )5 )2- وصول به اميال شهواني و مادي (هدف نهايي) اين حقيقت قابل احساس است گروهي از نخبگان از قدرت تحليلي وفكري برخوردارند ، بنابراين نمي توان گفت همه آناني كه فريادايجاد رابطه سر مي دهند ،

ص: 2150

خود افرادي گرفتار در چنگ تئوري بن بست اند ; بلكه اين عده تنها براي وصول به آرمان هاي فردي وقبيله اي حاضر به پذيرش چنين ارتباطي هستند . «سودجويي»مبناي فكري اين اشخاص است و حاضرند براي وصول به آن ، حتي كشوررا به كام ذلت فرو برند . امام خميني (ره) به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي درسال 63 به همين مبناي فكري اشاره مي كند و مردم را به ايستادگي و نابودي قيد و بندهاي وابستگي كه اين گروه ها براي وصول به اهدافشان به دور مردم و انقلاب تنيده بودند . فرا مي خواند :«آنان كه به خيال خود براي ايران دل مي سوزانند و به ادعاي واهي براي ملت ايران غمناكند ، ايراني را مي خواهند كه متسشاران آمريكايي گردانندگانش باشند ، ايران وابسته و دلبسته به اجنبي را مي خواهند . ايران زمان پهلوي را كه غرق فساد اخلاقي و بربادده شرف انساني بود ، را مي خواهند . ايراني را كه سر پرستش مظلومان را غارت كند و جيب آنان را پر كند و سرمايه هايش را درخدمت طبقات مرفه و بالانشين باشد و مستمندان و كوچ نشينان در فقرو محروميت بسوزند و هيچ كس به فكر آنان نباشد . و بالاخره ايراني را مي خواهند كه به اصطلاح شخص اولش در مقابل رئيس جمهور آمريكاچون دريوزگان گردن كج كند تا مظلومان را پايمال كند .» )6 )3- همراه

ص: 2151

سازي افكار عموي جالب است بدانيم اين گروه براي وصول به آرزوي خود ، سعي دارند مردم را به هر نحو با خود همراه سازند ، آنان را كه براي رسيدن به امتيازهاي مادي در «سايه وابستگي» تلاش مي كنند ودر تبليغات فريب كارانه اساسا وابستگي به غرب را عامل استقلال مي دانند . اين تناقض آشكار را امام رحمه الله اينگونه بر ملامي سازد : «برادران عزيزم ، از ياوه گويي ها و تهمت ها و برچسب هاي دشمنان خدا و اسلام در ميهن اسلامي نهراسيد كه هر چه حجم دروغ پردازي ها كه از عقده هاي دل و رنج هاي شكست سياسي و نظامي برمي خيزد ، افزون باشد ، دليل عجز و ياءس آنهاست . . . ايراني را مي خواهند كه به اصطلاح شخص اولش درمقابل رئيس جمهور آمريكاچون در يوزگان گردن كج كند تا مظلومان را پايمال كند . آن روزايران را مستقل و زنده مي دانند و امروز كه به بركت اسلام ،جوانان و كودكان و پيران و خردسالان از هر طبقه بيدار و متحول شدند و همه قيد و بندهاي استعماري و استثماري را بريدند و بامشت گره كرده ، آمريكا و اذناب او را از كشور راندند ، ايران را مرده و وابسته مي دانند .» (4) امام خميني (ره) البته قبل از اينها در سال 58 به تفصيل درباره وجود افراد نفاق پيشه كه تنها منافع خود را

ص: 2152

ترجيح مي دهند تصريح مي كنند . امام در اين سخنراني به گروههايي اشاره مي كند كه حاضرند پاي بيرق آمريكا سينه بزنند و مي فرمايد :«حالا مسلمان ها غلبه كردند ، آمده اند زير بيرق مسلمان ها لكن شيطنت شان را دست بر نمي دارند ، زير زير در ظاهر فرياد مي كنند واسلام را ترويج مي كنندو رژيم سابق طاغوت مي گويند و رژيم فعلي راجمهوري اسلامي مي گويند ; لكن در زير پرده مخالفت مي كنند با اسلام، مخالفت مي كنند با جمهوري اسلامي ، اگر امروز كارتر پيش بيايد، اينها سينه زن كارترند حالا هم در زير دارند سينه مي زند . الان هم روابط با آمريكا ، هم مستقيم هست ، هم مع الواسطه هر كس پيش بيايد ، آن طوري است . منافقين اينطورند . پس اين صفت منافقين است .» (5) امام رحمه الله در همين سخنراني به نقش نويسندگان نفاق پيشه با همين تحليل سودجويي اشاره مي كند و مي گويد : «اگر همين امروز هم مساءله خداي نخواسته برگردد ، خواهيد ديد كه همين قلم به دست هايي كه بعضي شان البته بعضي شان هم متعهدند . همين بعضي ازروشنفكرها ، همين بعضي از قلم به دست ها ، همين بعضي چيز نويس هاخواهيد ديد كه همان مسائل سابق و باز دعاگوي و ثناگوي براي همان رژيم هستند . امروز چون اينجا بيشتر به آن توجه دارند ، آنها براي يك كسب اعتبار به اينجا متوجه شده اند ولي

ص: 2153

قلوبشان اينجا نيست فرد اگر چنانچه يك ورقي ديگر پيش بيايد ، آنها پاي آن بيرق سينه زنند . اينها سينه مي زنند ، بيرق اسلام بلند بشود، پايش سينه مي زنند لكن به اسلام كاري ندارند ، بيرق كفر هم بلند بشود ، پايش سينه مي زنند ، براي استفاده امروز اگر چنانچه آمريكا غلبه پيدا كند ، آنها سينه براي آمريكا مي زنند ، الان ،الان كه من اينجا ايستاده ام ، اشخاصي هستند كه روابط با آمريكادارند ، روابط با كساني كه با آمريكا روابط دارند ، دارند ،اينها سينه زنند پاي هر علمي سينه مي زنند . به نظرشان فرقي نيست مابين علم اسلامي و يا علم كفر . آن كسبش را مي خواهد بكند. او مي خواهند رايج او مي خواهد اسم بلند كند . او مي خواهد مردم او را به روشنفكري بشناسند او مي خواهد مردم او را به عرض مي كنم كه آن چيزهايي كه پيش ملت رايج است ، بشناسند .» (6) پي نوشت 1- صحيفه نور ، ج15 ، ص1( 31 ، 4 ، 2 )60- صحيفه نور ، ج15 ، ص13( 68 ، 4 ، 3 )60- صحيفه نور ، ج19 ، ص22( . 13 ، 11 ، 4 )63- صحيفه نور ، ج19 ، ص22( 104 ، 11 ، 5 )63- صحيفه نور ، ج10 ، ص24( 285

ص: 2154

، 9 ، 6 )58- همان . محمد عابدي ميانجي

ص: 2155

امام علي در انديشه و سيره امام خميني

اشاره

8 چكيده: مقدمه اميرمؤمنان علي عليه السلام، بعد از پيامبر اسلام (ص) ، شاخص ترين و بارزترين نمونه كمالات انساني و الهي است، پس گفتار و رفتار او مي تواند، به عنوان بهترين سرمشق آموزنده براي همه اعصار و امصار، در تمام زمينه هاي فردي، اجتماعي و سياسي مطرح گردد. چون امتياز اساسي اميرمؤمنان و ساير مردان الهي كه در پرتو نور حق، روشن بوده اند، اين است كه گذشته از مشغول داشتن خاطره ها و انديشه ها، به دل ها و جانها نور، حرارت، عشق، نشاط، ايمان و استحكام مي بخشد. چه اينكه امام متقيان علي عليه السلام پيش از آنكه امام عادل براي ديگران باشد، و درباره آنها به عدل رفتار كند، خود انسان متعال بوده و همه كمالات انساني با هم در وجود او جمع شده است، زيرا او سرچشمه اوصاف چون شجاعت، صلابت، فتوت، محبت، شرافت، عدالت، عبادت، ايثار، سخاوت، گذشت، اخلاص، تدبير، معرفت، حكمت و صدها فضيلت ديگر انساني بوده است. مطالعه و شناخت هر كدام از ابعاد وجودي و صفات روحي آن حضرت مي تواند زمينه اميد به زندگي، نشاط، پويايي، عشق و محبت در جان و روان انسان در همه زمانها و مكان ها، بخصوص عصر حاضر كه بشر، بيشتر از هر زماني ديگر در سراشيب سقوط ارزشهاي اخلاقي

ص: 2156

و انساني قرار دارد، ايجاد نمايد. بدون ترديد طرح شناخت جلوه اي از سيما و پرتوي از كلمات و زواياي زندگاني آن حضرت، آن هم در آينه انديشه و سيره فرزند صالحش، مصلح بزرگ قرن امام خميني (ره) ، بخوبي مي تواند تشنگان حقيقت را از كوثر زلال معرفت علي عليه السلام سيراب نمايد و پويندگان راه علوي را بايد با سيره و روش آن پيشواي راستين آشنا كند. بخصوص در سالي كه به ابتكار حكيمانه خلف صالح امام خميني حضرت آيت الله خامنه اي، به نام مبارك علي عليه السلام مزين شده است اين گونه طرح ها ضرورت و جاذبه خاصي داشته و روشنگري عميقي بوجود خواهد آورد، چون در شرايطي كه زمينه هاي فراوان سقوط از مرتبه كمالات انساني، براي همه اقشار به ويژه نسل آسيب پذير جوانان جوامع اسلامي وجود دارد، تبيين سخنان علي و ترسيم عملكرد او در انديشه و سيره عملي امام امت خميني بزرگ براي همه آنان كه انديشه و سيره خميني را جلوه اي از انديشه و سيره علوي مي دانند، ضرورت خاصي دارد. قابل توجه آن است كه وقتي انسان، انديشه و سيره عملي امام خميني را مورد تحقيق و مطالعه قرار مي دهد، مي بيند كه بسياري از اوصاف وجودي امام متقيان چون شجاعت، صلابت، عدالت، نشاط، زهد، اخلاص، ايثار و مانند آن در فرزند صالحش،

ص: 2157

از باب «الولد سر ابيه» جلوه كرده است، و در اينجا تنها به عنوان نمونه كلامي از حضرت اميرمؤمنان عليه السلام آورده مي شود كه در نهج البلاغه فرمود: «كنت احفضهم صوتا و اعلاهم فوتا، فطرت بعنانها، و استبددت برهانها كالجبل لا تحركه القواصف و لا تزيله العواصف، الذليل عندي عزيز حتي آخذ الحق له، و القوي عندي ضعيف حتي آخذ الحق منه» (1) حضرت در يك بيان معجزه آسا، نقش خود را درباره حمايت و پيش برد اسلام چنين تشريح نموده: . . . در آن موقع صداي من از صداي همه آنان پايين تر بود، و در بقت به خير و صلاح جامعه از همه بالاتر بود، من با عنان كمالات به پرواز درآمدم، و وسيله سبقت در اختيارم بود، همانند آن كوه بودم كه بادهاي تند، از متزلزل ساختن آن ناتوان، و طوفانها از بركندن آن عاجز است، افراد زورمند، نزد من ضعيف اند تا حق ديگران از او بگيرم، چه اينكه، انسان هاي ضعيف نزد من عزيز است تا حق او را، برايش از زورمندان بگيرم . كسانيكه اهل انصاف باشند خواهند پذيرفت كه پرتوي از اين حقايق كه امام متقيان عليه السلام به عنوان سيره عملي خود با اسلام مطرح نموده، در زندگي سياسي امام خميني تجلي كرده است، لذا توانست كه رستاخيز بزرگي امت

ص: 2158

اسلامي را در عصر كنوني بوجود آورده، و احكام نجات بخش قرآن راكه رو به سوي فراموشي گذاشته بود، دوباره احياء نمايد. و مسلمانان را به فكر احياء عزت و تمدن بزرگ اسلامي شان انداخته، و جرات و جسارت در برابر قدرتهاي ستمگر جهان را در آنان ايجاد كند. بخش اول: جايگاه امام علي (ع) در انديشه و سيره سياسي امام خميني (رهيكي از بارزترين جلوه هاي وجودي اميرمؤمنان عليه السلام، مديريت سياسي و اجتماعي اوست كه در انديشه و سيره عملي امام خميني، تبلور ويژه اي داشته است، تشريح اين بحث كه يكي از مباحث زنده روز به شمار مي آيد، از جمله نيازهاي شديد جامعه اسلامي و جهان اسلام است، زيرا، در شرايطي كه به بركت انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام امت، انديشه سياسي اسلام تجديد حيات يافته است، تبيين روش و منش سياسي اميرمؤمنان از ديدگاه امام خميني و بازگو نمودن تاثير عملي آن در سيره سياسي او، از ضروري ترين مسايل طرح ديدگاه هاي امام است. سياست از ديدگاه مكتب نجات بخش اسلام و در قاموس سيره سياسي اميرمؤمنان علي عليه السلام، نوعي عبادت است، چون سياست الهي به معناي مديريت و تربيت انسانها و هدايت آنان به سوي كمال انساني است. و اين پديده مقدس اگر به طور صحيح اعمال شود، يكي از با ارزش ترين

ص: 2159

تلاش هاي انساني است كه در اهداف پيامبران الهي نيز منظور گرديده است، و از آن جا كه سياست در فرهنگ ديني با هدايت و تربيت انسان ها همراه است، پيغمبران الهي و امامان معصوم كه هاديان بشر هستند، سياستمداران، مردم و سياستگذاران جهان معرفي شده اند، لذا در زيارت جامعه كبيره كه در آن بارزترين صفات ائمه معصوم عليهم السلام، بيان شده، چنين آمده است: «السلام عليكم يا ساسة العباد و اركان البلاد» (2) پس سياست از منظر الهي و بينش اسلامي عبادت از «تهذيب و اصلاح روابط فردي و اجتماعي، بگونه اي كه قسط و عدل در تمام شئونات فرد و جامعه تجلي نمايد» (3) و براساس اين ديدگاه الهي و قرآني است كه اميرمؤمنان در تشريح معناي سياست گفته است: «خير السياسات العدل» (4) بهترين سياست اجراي عدالت است. و نيز فرمود: «جمال السياست، العدل في الامرة و العفو مع القدرت» (5) زيبايي و [درخشندگي] سياست، اجراء عدالت در حكومت، و گذشت در حال قدرت است، و در جاي ديگر فرمود: «حسن السياست قوام الرعيت» (6) سياست نيكو موجب استواري ملت مي شود. بنابراين معلوم مي شود كه سياست از ديدگاه علي عليه السلام، از شرايط اساسي حكومت و اداره جامعه مي باشد، و اگر كارگزاران نظام، دچار ضعف مديريت و سوء سياست باشند نه آن نظام مي تواند

ص: 2160

دوام داشته باشد، و نه مردم روي آسايش مي بينند. لذا در عهدنامه مالك اشتر، اصول اساسي فراواني را براي اداره جامعه و اجراء عدالت و تامين آسايش مردم، طرح و تبيين نموده و در فرازهايي از آن فرمود است: يا مالك! با مردم با قلب رئوف و مهربان رفتار نموده و با آنان محبت نما، و هرگز با خشونت و پرخاشگري با آنها رفتار نكن، زيرا آنان دو دسته هستند: عده اي برادران ديني شماست، و عده ديگر مانند شما انسان است و حقوق انساني برعهده شما دارند. و نيز فرمود: محبوب ترين امور نزد شما، همانهايي بايد باشد كه به حق نزديكتر بوده و تامين كننده عدالت عمومي است و باعث رضايت مردم بشود. و نيز فرمود: مبادا بر مردم در برابر خدمت هايي كه براي آنان انجام مي دهي، منت بگذاري، زيرا منت گذاشتن ارزش احسان را از بين مي برد. و ديگر فرمود: نيروهاي تامين كننده امنيت، حصار و حفاظ مردم، و شوكت حكومت است، و موجب عزت و صلابت دين و حافظه امنيت كشور است و مردم را تنها در سايه نيروهاي توانمند مي شود از خطرات حفظ نمود پس در تامين آنان تلاش نما. سياست از ديدگاه علي عليه السلام، نوعي از كمال انساني و الهي است، لذا همه كس را شايسته چنين كمال نمي بيند،

ص: 2161

و هرگز فريبكاري و پيمان شكني و بيدادگري افرادي چون معاويه را عمل سياسي نمي داند. از همين رو حضرت خطاب به معاويه فرمود: «متي كنتم يا معاويه ساسة و الولاية امر الامت بغير قدم سابق و لا شرف باسق» (7) حضرت فرمود:اي معاويه: چه زماني بود كه شما سياست مدار مردم و سياست گذار امور ملت بوديد، با اينكه هرگز در مسابقه كارهاي نيك گامي برنداشته ايد و از كمال و شرافت انساني سپرده كافي نداريد. و نيز فرمود: «ما انت و الفاضل و المفضول، و السايس و المسوس» (8) فرمود: شما چه مي دانيد كه فاضل و برتر چه كساني است، و مفضول و غير لايق چه افرادي مي باشد، و نيز شما چه مي دانيد كه سياستمدار كدام فرد و مورد سياست چيست؟ پس واژه سياست از ديدگاه سياستمداران الهي كلمه مقدس و ارزشمندي است كه ريشه در متون ديني دارد، و سياستمدار واقعي كسي است كه بشر را به سوي عزت دنيا و سعادت آخرت رهنمون نموده، و زمينه رشد و شكوفايي استعدادهاي انساني را ايجاد نمايد، تا در سايه آن بشر در مسير تكامل فردي و اجتماعي خويش حركت كند. و عمده ترين اهداف انبياء الهي و اوصياء آنان، اقامه قسط و عدل در جامعه بوده كه همان ياست حقيقي و الهي است، لذا امام خميني در

ص: 2162

اين زمينه گفته است: «رسول خدا كه سالهاي طولاني در سلوك بوده است، وقتي كه فرصت پيدا كرد يك حكومت سياسي ايجاد كرد، براي اين كه عدالت ايجاد شود، مساله حكومت در زمان پيامبر بوده و سياست هم بوده، در زمان اميرمؤمنان هم سياست و حكومت بوده است، رسول خدا سياست داشت و حكومت بدون سياست ممكن نيست» (9) بدون ترديد، يكي از خصوصيات بارز اميرمؤمنان از منظر امام خميني آن است كه او يك مرد بزرگ سياسي بوده است. لذا سخنان فراوان در تشريح سياست هاي علوي در آثار امام امت وجود دارد و ما در اين جا تنها به چند مورد، راجع به جلوه هاي سياست علوي در سيره امام خميني اشاره مي نماييم: 1- وحدت امت اسلامي: مساله وحدت امت اسلامي، از شاخص ترين مقوله ها در سياست اميرمؤمنان علي عليه السلام است. حضرت در سخت ترين شرايط با تحمل دردناك ترين حوادث، وحدت امت اسلامي را حفظ نمود و نگذاشت كه نظام نو پاي اسلام با اختلافات داخلي مسلمانان از هم فروپاشيده و مسلمين دچار تفرقه گردند چنان كه در خطبه شقشقيه از رنجي كه در اين زمينه برده اند چنين ياد نموده اند: «صبرت و في العيني قذي و في الحلق شجا» (10) يعني همانند كسي كه خار در چشم و استخوان در حلق دارد، من حوادث را تحمل نموده و

ص: 2163

صبر كردم. اين سياست الهي اميرمؤمنان كه حفظ مصالح اسلام و وحدت امت اسلامي را بر همه چيز مقدم مي داشت، در سيره سياسي امام خميني (ره) جلوه هاي فراوان يافته است، زيرا امام امت معتقد بود كه در سايه وحدت امت اسلام و كشورهاي اسلامي است كه مي توان اسلام ناب را كه پيامبر اسلام و ائمه معصومين عليهم السلام براي استقرار و حفظ آن خون دل ها خوردند و فشارها تحمل كردند، دوباره احياء نموده و مسلمين را به هويت اصلي و عظمت اسلامي شان بازگرداند و ارزش هاي ديني كه در جهان اسلام بر اثر تبليغات مسموم اجانب و عملكرد حكام جور در ممالك اسلامي رو به فراموشي گذارده است دوباره زنده كرده و امت اسلام را بسوي تمدن بزرگ اسلامي پيش برد. بدين لحاظ هميشه جهان اسلام و امت اسلامي را به وحدت فرا خوانده و خطرات تفرقه و پراكندگي را به آنان گوشزد مي نمود. «آن ضربه اي كه ما از اين افتراق خورديم، از هيچ چيز نخورديم، يعني اساس تمام ضربه ها اين ضربه بود و ما ديديم آنچه كه در اين قرن هاي اخير واقع شد، با تبليغات وسيع بين برادران اهل سنت و برادران تشيع، كوشش كردند كه تفرقه ايجاد كنند. . . پس ما مي بينيم كه آن چيزي كه آنها اصرار به

ص: 2164

آن دارند كه ما با هم مجتمع نشويم، و يك مشكل ديگر، ملي گرايي است و اين امري است اساس دعوت انبياء را بهم مي زند، پيامبرها كه از اول تا آخر آمده اند، مردم را به برادري، دوستي دعوت كرده اند (انما المؤمنون اخوة) از اين آيه استفاده مي شود كه كانه مؤمنين هيچ شاني ندارند الا برادري، همه چيزشان در برادري خلاصه مي شود، ابرقدرتها مي دانند كه اگر اين كلمه تحقق پيدا كند آنها ديگر نمي توانند در اين كشورها دخالت كنند» (11) امام، دعوت به اتحاد را در همه سخنرانيهاي خود حتي در وصيت نامه الهي و سياسي خويش كه سند زنده و عصاره انديشه و ديدگاه سياسي و الهي آن بزرگ رباني است از ياد نبرده و اصرار شديد براي ايجاد وحدت بدون ترديد طرح شناخت جلوه اي از سيما و پرتوي از كلمات و زواياي زندگاني آن حضرت، آن هم در آينه انديشه و سيره فرزند صالحش، امام خميني (ره) ، بخوبي مي تواند تشنگان حقيقت را از كوثر زلال معرفت علي عليه السلام سيراب نمايد و پويندگان راه علوي را با سيره و روش آن پيشواي راستين آشنا كند. اسلامي نموده و فرموده است: «اگر اين برادري ايماني روزي تحقق يابد، خواهيد ديد كه بزرگترين قدرت جهاني را مسلمين تشكيل مي دهند». )2 )12- ظلم ستيزي و

ص: 2165

حمايت از محرومان: و يكي از صفات حضرت كه سرمشق مصلحان در طول تاريخ قرار گرفت است، روحيه ظلم ستيزي و حمايت از محرومان و مظلومان بوده، البته هيچ كسي نتوانسته و نمي تواند، چون علي عليه السلام، عمل نمايد، اما هدف آن است كه آن حضرت الگوي شايسته اي براي آزادانديشان بوده و تا ابد خواهد بود. حضرت اميرمؤمنان نه تنها خود با تمام توان با ظلم مبارزه نمود، بلكه به عنوان يك اصل كلي به تمام آزادي خواهان تاريخ پيام مبارزه با ظلم و حمايت از مظلوم داده و چنانكه خطاب به فرزندانش فرمود: «كونا لظالم خصما و للمظلوم عونا» (13) يعني بكوشيد همواره با ظلم در ستيز بوده و ياور مظلوم باشيد. اين روحيه انساني كه در سياست علوي جايگاه ويژه اي داشته، در انديشه و سيره سياسي امام خميني با ابعاد گسترده مشهور است، زيرا امام نه تنها در محدوده داخل كشور، بلكه در سطح بين المللي و تمام جهان، نداي حمايت از مظلوم و مقابله با ظالم و مستكبرين را، سر داد و همه همگان را به مبارزه با پديده ظلم و استكبار فراخوانده است و در يك فراز از سخنان خود فرمود: «اميدوارم كه يك حزب مستضعفين بر تمام دنيا بوجود بيايد و قيام در مقابل مستكبرين و چپاولگران شرق و

ص: 2166

غرب كند و ديگر اجازه ندهند كه مستكبرين بر مستضعفين عالم ظلم كنند» . (14) امام امت با الهام از بينش سياسي و قرآني جدش علي عليه السلام، مي كوشيد تا روحيه مقابله با ظلم و استكبار را در بين امت اسلامي بوجود آورد و در مناسبت هاي مختلف، امت اسلامي را به مبارزه با استبداد فراخوانده و با سخنان آتشين خود جرات و جسارت در برابر حكام جور را در روح و جان ملت هاي مظلوم و تحت ستم القاء نموده در جاي مي گويد: «ما وظيفه داريم كه مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم، ما بايد پشتيبان مظلوم و دشمن ظالم باشيم علماي اسلام موظفند مبارزه كنند و حكومتهاي ظالم را سرنگون نمايند و حكومت اسلامي تشكيل دهند» (15) امام خميني با چنين نظريه پر صلابت علوي با جديت تمام در حمايت از مظلومين فلسطين، روز جمعه آخر ماه مبارك رمضان را براي هميشه روز مبارزه با اسرائيل و حمايت از مظلومين فلسطيني اعلام نمود و در اين باره فرمود: «روز قدس يك روز جهاني است، روز مقابله مستضعفين با مستكبرين است، روز ملت هايي است كه در زير ظلم امريكا و غيرامريكا بودند، روزي است كه بايد مستضعفين مجهز شوند و دماغ مستكبرين را به خاك بمالند و روزي است كه بايد مستضعفين را از

ص: 2167

چنگال مستكبرين بيرون بياوريم» . )3 )16- اصلاح امت و احياء حدود الهي: اصلاح طلبي يك روحيه اسلامي و الهي است كه هر فرد مسلمان به دليل اين كه مسلمان است بايد اصلاح طلب و يا لااقل طرفدار اصلاح طلبي باشد، چه اينكه اصلاح خواهي به عنوان يك شان بزرگ براي پيامبران الهي در قرآن كريم مطرح شده، و بخاطر اهميت اصلاحات است كه در سيره امير مؤمنان اصلاح امت و احياء احكام الهي قرار گرفت، و در يك بيان نوراني، نقش خود را از نظر فعاليت هاي اجتماعي به عنوان يك معلم بزرگ الهي چنين بيان فرمود: «اللهم انك تعلم و انه لم يكن الذي كان منا، منافسة في سلطان و لا التماس شيء من فضول الحطام و لكن سردالمعالم من دينك و نظهر الا صلاح في بلادك فياءمن المظلومين من عبادك و تقام المعطلة من حدودك» (17) حضرت فرمود: اساس برنامه هاي من احياء دستورات ديني و پديدار شدن اصلاحات در امور زندگي مردم است، و خداوند مي داند كه آنچه ما انجام مي دهيم براي رقابت قدرت و يا افزون طلبي از امور دنيا نبوده، بلكه هدف، آن است كه سنتهاي اسلام احياء شده و صلاح و اصلاح را در سرزمين حق پديدار نمايم تا مظلومين امنيت يافته و حدود الهي كه محجور شده دوباره احياء

ص: 2168

شود. اين ديدگاه امير مؤمنان گذشته از آن كه سرلوحه كار تمام فرزندان معصومش بوده، در تاريخ اسلام حركتهاي اصلاحي فراوان را پديد آورده است، و در عصر حاضر، نهضت بزرگ امام خميني جلوه اي از سياست هاي اصلاح خواهي امير مؤمنان و ساير امامان معصوم عليهم السلام، است كه هدف تنها عمل به تكليف الهي و احياء احكام فراموش شده اسلام عزيز بوده است، روي اين اساس، زيربناي انديشه سياسي و سيره عملي امام خميني را در تمام مراحل مبارزاتي ايجاد اصلاحات و احياء حدود الهي شكل داده است كه اين حقيقت را بايد در آثار علمي و عملي او تحقيق و مطالعه نمود، و نكته بسيار برجسته در اين زمينه آن است كه در زمان حضرت امير مؤمنان عده اي معتقد بودند كه حضرت در اجراي اصلاحات خوب است به تدريج عمل كرده و با بعضي افراد نااهل چون معاويه مدتي مسامحه و مدارا نمايد، و نيز اصلاحات اقتصادي، و تقسيم عادلانه بيت المال كوتاه بيايد. اما علي عليه السلام لحظه اي در پياده كردن احكام و اجراي اصلاحات در تمام سطوح اداره سياسي و حكومت درنگ را جايز نمي دانست و اين صلابت سياسي حضرت در سير سياسي فرزندش امام خميني كاملا مشهود است لذا در يكي از سخنان خود در اين باره گفته است: «از مهمات مساله اين

ص: 2169

است كه اولا اسلامي بشود، همه چيز و ظواهر اسلام بايد در آنجا حكمفرما باشد، اين كه بعضي ها عقيده دارند كه حالا ظاهر را كاري نداشته باشيم و برويم سراغ مكتب، اينها برخلاف اسلام است ما بايد اين محتواها را با جديت اصلاح كنيم و افراد ناصالح را اگر واقعا برخلاف مكتب هستند از اول بايد كنارشان زد» . (18) نكته ديگر اينكه، همانگونه كه از ديدگاه امير مؤمنان عليه السلام، تشكيل حكومت و پذيرش خلافت تنها براي اجراي عدالت و احياء احكام الهي و اصلاح امت اسلامي بوده است، از منظر امام امت نيز حكومت وسيله اي براي تحقق اهداف اسلام و زنده نمودن حدود الهي بوده و ارزش ديگري ندارد و اين حقيقت در گفتار و سيره عملي او كاملا معلوم است، و علاقه مندان مي توانند در اين زمينه به كتاب ولايت فقيه امام مراجعه نمايند. 4- روحيه سازش ناپذيري با معاندان: يكي از صفات بارز امام علي عليه السلام، روحيه صلابت و مقاومت و سازش ناپذيري با دشمنان دين و امت اسلامي بوده كه نمونه هاي بسيار فراوان از پايمردي و استقامت او در تاريخ اسلام ثبت گرديده است و از آن ميان در دوران خلافت، هرگز با خواستهاي نامشروع سه گروه موافقت نكرده و حفظ مصالح امت اسلامي را بر

ص: 2170

همه چيز مقدم داشت. تا آخر در برابر سه پديده شوم، ناكثين، قاسطين و مارقين، مقاومت نمود، پس علي عليه السلام با انحرافات گوناگون مقابله كرده و در برابر خواستهاي باطل و نامشروع هيچ كسي تسليم نگرديد. اين روحيه ارزشمند و الهي حضرت امير عليه السلام، در سيره علمي و عملي امام خميني جلوه هاي بسيار روشن و انكارناپذير داشته است، زيرا او در تمام عمر با بركت خود هرگز با دشمنان اسلام و امت اسلامي، و قاسطين، مارقين و ناكثين زمان خود سازش نكرده و مصلحت اسلام را بر همه چيز مقدم داشت، و در اين زمينه مي گويد: «پيشواي بزرگ ما حضرت امير عليه السلام، سكوت را در مقابل ستمكاران جايز نمي دانست و عمر خود را در پيكار با ستمگران كه خود را مسلمان معرفي مي كردند به سر بردند. » (19) بدين لحاظ در برابر مرفهين بي درد و طاغوت زمان و ياغيان عصر خود چون علي مي انديشيد و همانند او با شدت عمل مي كرد و هرگز از موضع اسلامي خود عقب نشيني نمي نمود، زيرا او نه تنها يك عالم ديني بلكه يك مصلح ديني، سياسي و اجتماعي بود و اين كلام امير مؤمنان سرلوحه كار او در همه موارد اصلاح گريهاي ديني، سياسي و اجتماعي او بود كه فرمود: «انما يقيم امرالله، من لا يصانع، و

ص: 2171

لا يضارع و لا يتبع المطامع» (20) اين كلام حضرت بسيار زيبا و براي هميشه زنده است كه فرمود: موقعي مي رسد كه دستورات الهي در ابعاد مختلف در يك جامعه زمين مي خورد و محجور مي گردد، تنها كسي مي تواند آن را احياء نموده و از محجوريت رها كرده و در متن زندگي مردم باز گرداند كه در زندان اين سه صفت ناپسند اسير نباشد: يكي اين كه گرفتار مصانعه نباشد يعني روحيه سازش كاري و ملاحظه كاري و ظاهرسازي نداشته و اهل معامله گري سياسي نبوده و واقع بين باشد. ديگر اين كه كسي كه مي خواهد اصلاحاتي را در جامعه اي پديد آورد بايد خودش مشابه و همرنگ و گرفتار صفات ناپسند همان مردم نباشد. و نقاط ضعف را كه باعث بيماري اجتماعي آن ملت گرديده، دچار آن نگرديده باشد. سوم آنكه اسير طمع نباشد. زيرا كسي مي تواند مردم را آزاد و اصلاح كند كه خود آزادانديش بوده و از اسارت همه آرزوهاي زودگذر دنيا و هواهاي نفساني از جمله طمع آزاد باشد. بخش دوم: جايگاه امام علي (ع) در ره آورد عرفاني امام خميني يكي از حقايق ديگر راجع به سيماي نوراني امام علي عليه السلام جنبه ملكوتي آن حضرت است كه در بخش انديشه عرفاني امام خميني بايد مورد توجه قرار گيرد و بديهي است

ص: 2172

كه در اين بخش همانند بخش ديگر حقايق و مطالب بسياري وجود دارد، لكن به اندازه ظرفيت اين نوشتار تنها فرازهاي كوتاهي از اسرار وجودي آن حضرت كه در آينه معرفت امام خميني تجلي كرده بطور خلاصه اشاره مي گردد: 1- معيت علي عليه السلام با عالم و آدم: آن گونه كه از آيات و روايات اهل بيت عليهم السلام برداشت كرده اند، انسان كامل خليفه خدا در زمين بوده و علت غائي آفرينش است، چه اين كه عالم و آدم در پناه انسان كامل حفظ مي گردد، چنان كه حضرت صادق عليه السلام فرمود: «لو بقيت الارض بغير امام لساخة» (21) اگر فرض شود كه زمين خالي از وجود امام باشد هر آينه از درجه وجود ساقطه مي گردد و متلاشي مي شود. در اين كلام نوراني بدين حقيقت اشاره شده كه نياز مردم به وجود انسان كامل تنها براي امور ديني نيست بلكه عالم هستي با وجود او استوار و حفظ مي گردد، مصداق بارز انسان كامل بعد از پيامبر وجود مقدس علي عليه السلام است چنان كه فرمود: «ما لله آية اكبر مني» (22) چون علي عليه السلام بمنزله نفس و جان رسول خداست و چيزي مانند رسول اكرم اسماء و صفات خدا را نشان نمي دهد، پس او مثل آينه اي است كه در پهنه نظام هستي گسترده شده

ص: 2173

و اسماء و صفات خدا را بخوبي نشان مي دهد، و يكي از اسماء حق سبحانه قيوم است و علي عليه السلام مظهر اسم شريف قيوم بوده و با عالم و آدم معيت قيومي دارد، لذا امام خميني در اين باره گفته است: «از آنچه تاكنون گفته شد ممكن است معناي فرمايش سرور موحدان و پيشواي عارفان امير مؤمنان براي شما مفهوم گردد كه فرمود: من با همه انبياء در باطن بوده ام و با حضرت خاتم در ظاهر نيز هستم، زيرا آن حضرت صاحب ولايت مطلقه كليه است و ولايت، باطن خلافت است، و ولايت مطلقه كليه، باطن خلافت كليه است، پس آن حضرت با مقام ولايت كلي كه دارد قائم و محيط بر همه نفوس بوده و شاهد اعمال همگان است و با معيت قيومي الهي كه ظل معيت قيومي حقيقي الهي است، با همه چيز همراه است، لكن چون جنبه ولايت در انبياء بيشتر است از اين جهت در روايات فقط انبياء عليهم السلام ذكر شده است» . )2 )23- هماهنگي وجودي امير مؤمنان با قرآن كريم: يكي از حقايق كه بزرگان حكمت و معرفت عنوان نموده، مساله مراتب تنزل قرآن و هماهنگي كامل ميان مراتب وجودي انسان كامل با قرآن كريم است، صدرالمتاءلهين در اين زمينه مي گويد: بدون ترديد قرآن

ص: 2174

كريم با هزار حجاب از جانب خداي سبحان بسوي خلق نازل گرديده، بخاطر آن كه چشم ها ضعيف تر از آن است كه قرآن را با همان حقيقت آن بتواند مشاهده كند، اگر بفرض تنها - باء - بسم الله، با همان عظمتي كه در لوح براي آن است به سوي عرش نازل مي شد، هر آينه عرش از شدت نورانيت آن ذوب گرديده و كرسي مضمحل مي شد، چه رسد به آسمان دنيا (24) امام خميني پس از بيان اين كلام صدرالمتاءلهين، در مورد هماهنگي وجودي انسان كامل با مراتب قرآن كريم مي گويد: «من مي گويم كه كتاب تكوين الهي و قرآن ناطق رباني نيز از عالم غيب با هفتاد هزار حجاب نازل شده تا اين كتاب تدوين حق را با خود همراه داشته و نفوس انساني را از زندان طبيعت رهايي داده و بسوي موطن اصلي شان رهنمايي كند، اين كتاب تكوين و همه اولياء الله كتابهاي آسماني هستند كه از نزد خداوند نازل شده و حاملان قرآن كريم هستند» (25) حضرت امام در خصوص هماهنگي مراتب وجودي قرآن ناطق علي بن ابي طالب با قرآن كريم گفته است: «حضرت امير را همان طوري كه من راجع به قرآن عرض كردم و در روايات است، اين نازل شده است به منازل مختلف تا به ما رسيده

ص: 2175

رسول خدا هم اين طور است مراحل طي شده است تا رسيده به عالم طبيعت، و اين وجود مقدس - پيامبر - و آن وجود مقدس - علي - شده است» . )3 )26- اسرار نهفته علي عليه السلام: حقيقت ديگري از مقام و منزلت علي عليه السلام كه در انديشه عرفاني امام خميني مورد توجه قرار گرفته است، عظمت و عشق الهي آن حضرت به خداي سبحان است، اين ويژگي حضرت كه منشا تمام كمالات او گرديده و او را فاني در توحيد نموده و يدالله و عين الله كرده است، در ره آورد عرفاني امام راحل به عنوان اسرار نهفته امير مؤمنان تبيين گرديده است لذا فرمود: «بعضي از كمالات حضرت كه شايد قدري مخفي مانده باشد از ادعيه حضرت معلوم مي شود، كي مي تواند آن طور بگويد؟ كي آن طور عشق به خدا دارد كه از جهنم نمي ترسد لكن مي ترسد كه با جهنم رفتن از مقام خودش به مرتبه اي برسد كه محروم بشود از عشق او؟ از فراق حق ناله مي زند، اين عشق بخداست و ارزش اعمال روي اين عشق و محبتي است كه به حق تعالي است، روي اين فنا در توحيد است، اين روي عشق و توحيدي است كه قلب او هست لذا، يدالله، عين الله شده است» . (27)

ص: 2176

يكي ديگر از اسرار نهفته در وجود علي عليه السلام كه كمتر گفته و شنيده شده آن است كه حقيقت پيامبر و علي عليه السلام ما در نخستين و اولين ظهور هستي است، كه حضرت امام راحل در آثار عرفاني خود بخصوص مصباح الهدايه حقايقي بسيار عميق در اين زمينه طرح و تبيين كرده است. 4- جامعيت علي عليه السلام: يكي از راههايي كه سالكان عارف براي شناخت حق پيموده اند، آن است كه حق سبحانه را جامع صفات متضاد يافته اند. (28) اين حقيقت در انسان كامل نيز جريان دارد، زيرا انسان كامل كه مظهر همه اسماء و صفات الهي است، گاهي از نظر امعيت بجايي مي رسد كه در او صفات متضاده جمع مي شود و در اين جهت نيز مظهر حق سبحانه مي گردد، لكن تفاوت در آن است كه حق سبحانه از جهت واحده متصف به صفات متضاده است و مظهر او: يعني انسان كامل، از جهات مختلفه به صفات متضاده متصف مي گردد و بعد از پيامبر اسلام، علي عليه السلام مصداق بارز اين صفت است. لذا امام خميني در اين زمينه گفته است: «اين موجود يك اعجازي است كه نمي شود در اطراف او آن طور كه هست صحبت كرد، هر كسي به اندازه فهم خودش در اين باب صحبت كرده است و حضرت غير اين معاني است،

ص: 2177

آن صفات متضاده كه در اشخاص نمي شود باشد، در ايشان است، از همين جهت است كه اين صفات متضاده كه هست اين كه هر كسي يك طرفش را گرفته و خيال مي كند كه ايشان اوست كسي كه عارف است و در راس عرفاي عالم واقع شده است، اين آدم در حكومت دخالت دارد، و كسي كه در جنگها آن طور فعاليت داشت، مع ذلك در زهد، تقوا و كناري از خلق آن طور بوده است و آن بعد معنوي كه ايشان دارند بر كسي كشف نشده است مگر اشخاصي هم طراز خودش» (29) نهج البلاغه از ديدگاه امام خميني بدون ترديد بعد از قرآن و كلام پيامبر (ص) ، نهج البلاغه مائده بزرگ و پر بركتي است كه در اختيار امت اسلامي قرار گرفته است و با جرات مي توان گفت كه نهج البلاغه جلوه بزرگي قرآن كريم است، زيرا علي عليه السلام كسي است كه تمام حقايق و معارف قرآن در نهانخانه جان او پياده شده، آنگاه بصورت خطبه هاي نهج البلاغه در بيان او تجلي نموده است. پس نهج البلاغه كه چون كوثر زلال و نسيم روح بخش است مانند آب جاري است كه از بلنداي قله وجود امير بيان بر دامنه كوهسار هستي انديشه ها سرازير گرديده و مصداق بارز كلام مولاست كه فرمود: «ينحدر عني السيل و

ص: 2178

لا يرقي الي الطير» (30) و مانند نسيم صبحگاهي است كه امت اسلام را جان دوباره مي بخشد، بدين جهت بايد گفت كه مطالعه كردن نهج البلاغه همت، مردانگي، شهامت روحي و عظمت نفس براي انسان ايجاد مي كند، [زيرا آن كتاب از جان پر صلابتي جوشيده است كه با سختي ها و مشكلات بسيار سنگيني دست و پنجه نرم كرده است] نكته قابل توجه آنكه همان گونه كه اديبان سخنور در برابر قله بلند «ينحدر عني السيل» ناتوان اند، حكيمان ژرف نگر و عارفان بلند پرواز هم در مقابل آسمان، «لا يرقي الي الطير» ضعيف و عاجز هستند. لذا چه آنان كه با دانش سخنوري كاخهاي بلند سخن ساخته اند، و چه آنهايي كه مراحل و منازل حكمت و معرفت را پيموده اند، همه و همه در پيشگاه نهج البلاغه سر تعظيم فرود آورده اند. امام خميني كه حكيم فرزانه و عارف سترگ بود، درباره جامعيت و عظمت نهج البلاغه گفته است: «اما كتاب نهج البلاغه نازله روح او و معجون است براي شفا و مرهمي است براي دردهاي فردي و اجتماعي و مجموعه اي است كه داراي ابعاد به اندازه يك انسان و يك جامعه بزرگ انساني، از زمان صدور آن هر چه تاريخ به پيش رود و هر چه جامعه بوجود آيد و دولت ها و ملتها متحقق شوند و هر قدر متفكران و

ص: 2179

فيلسوفان بيايند، و در آن غور كنند و غرق شوند. هان فيلسوفان و حكمت اندوزان، بياييد و در جمله اول اين كتاب الهي به تحقيق بنشينيد و با كمك اصحاب معرفت و ارباب عرفان اين جمله كوتاه را به تفسير بپردازيد تا ميدان ديد فرزند وحي را دريافته و به قصور خود و ديگران اعتراف كنيد و اين است آن جمله: مع كل شيء لا بمقارنة و غير كل شيء لا بمزايلة. و اين جمله تفسير و بيان مباركه، هو معكم اينما كنتم است شما دانشمندان و متفكران ابعاد فلسفي و اخلاقي، و اجتماعي و نظامي و فرهنگي و ديگر ابعاد را به مقدار ميسور بيان فرمائيد و اين كتاب را به جوامع بشري معرفي كنيد و عرضه بداريد كه اين متاعي است كه مشتري آن انسانها و مغزهاي نوراني است» (31) آنچه در اين چند صفحه بصورت بسيار مختصر راجع به جلوه هاي وجودي امام متقيان علي عليه السلام در انديشه و سيره فرزندش امام خميني، حقايقي مطرح شده قطره اي بسيار اندك از درياي حقايق است كه در اين زمينه وجود دارد، و بايد طرح و تبيين شود.

پى نوشت ها

: 1. نهج البلاغه، خطبه 2 .37. مفاتيح الجنان، زيارت جامعه كبيره. 3. حكيم متاءله جوادي آملي، خمس رسايل ص 5 انتشارات جامعه مدرسين، سال 4

ص: 2180

.1363. غررالحكم و دررالكلم، تاءليف عبدالواحد آمدي، ج 1 فصل 29 كلمه 2 حرف خ، با ترجمه محمدعلي انصاري. 5. غررالحكم و دررالكلم، تاءليف عبدالواحد آمدي، ج 1 فصل 16 كلمه 17 حرف، ص 6 .305. غررالحكم و دررالكلم، تاءليف عبدالواحد آمدي، ج 1 فصل 27 كلمه 18، ص 7 .377. نهج البلاغه، نامه 8 .10. نهج البلاغه، نامه 9 .28. امام خميني، تبيان دفتر 12، ص 132، 124، نشر آثار امام خميني سال 10 .1378. نهج البلاغه، خطبه شقشقيه. 11. امام خميني، صحيفه نور، ص 250، ج 8 نشر سال 12 .1361. امام خميني، وصيت نامه الهي و سياسي امام، ص 13 .39. نهج البلاغه، نامه 14 .47. امام خميني، صحيفه نور، ج 8، ص 250، نشر 15 .1361. امام خميني، كتاب حكومت اسلامي (ولايت فقيه) ص 16 .37-8. امام خميني، صحيفه نور، ج 8، ص 232، نشر 17 .1361. نهج البلاغه، خطبه 18 .131. امام خميني، صحيفه نور، ج 12 ص 249 نشر 19 .1361. امام خميني، تبيان، دفتر 12، ص 258 نشر مؤسسه آثار امام خميني سال 20 .1378. نهج البلاغه، كلمات قصار، حكمت 21 .110. شرح اصول كافي، ملاصدرا، باب ان الارض لا يخلوا من الحجة، ص 465 طبع رحلي قديم. 22. بحارالانوار، ج 23، ص 206 / اصول كافي، ج 1، ص

ص: 2181

23 .207. امام خميني، مصباح الهداية، ص 196، نشر 24 .1360. اسفار، ج 7، ص 25 .30. امام خميني، شرح دعاي سحر، ص 127، انتشارات دارالكتاب قم. 26. امام خميني، تبيان، دفتر 12، ص 210، نشر 27 .1378. امام خميني، تبيان دفتر 12، ص 215، نشر 28 .1378. شرح خوارزمي به فصوص الحكم، فص ادريسي، ص 313، با تصحيح علامه حسن زاده آملي، نشر 29 .1371. امام خميني، تبيان، دفتر 12، ص 224، نشر 30 .1378. نهج البلاغه، خطبه شقشقيه. 31. پيام امام خميني به كنگره نهج البلاغه سال 12 - 1360 رجب 1041. محمد امين صادقي ارزگاني

ص: 2182

امام مصداق انسان كامل

11 چكيده: در طول تاريخ روحانيت تشيع و جهان اسلام نمي توانيم بدليلي براي حضرت امام خميني (س) پيدا كنيم، ضرورت دارد تمامي آثار ايشان براي نسلهاي آينده محفوظ بماند. دروس امام خميني (س) تنها يك سلسله مباحث علمي خشك نبود ايشان به روشي تدريس مي كردند كه يك طلبه واقعي را براي آينده اسلام تربيت كنند نه اينكه صرفا مطالبي از استاد به شاگرد انتقال يابد. رژيم شاه در تبعيد امام به نجف در پي تحقق اين هدف بود كه در مقايسه با علماي نجف امام از مقام علمي پائينتري برخوردار است و در نتيجه از همه جوانب دچار شكست و تحقير خواهد شد. بعد از تبعيد حوزه درسي امام از بهترين حوزه هاي درسي نجف بود و نه تنها شكست نخوردند بلكه مقام علمي و اخلاقي ايشان براي حوزه نجف روشن شد. وجود شريف امام در حوزه نجف آنقدر گرانبها بود كه بزرگان و فضلاي قديمي نجف در درسهاي ايشان شركت مي كردند. امام خميني (س) مصداق "انسان كامل" بودند و در تمامي مراحل زندگيشان نسبت به شاگردان، دوستان و خانواده شان آنچه را كه شايسته انسان كامل بود مراعات مي كردند. امام در حوزه نجف مشكلترين مباحث فقهي را براي تدريس انتخاب مي كردند. ميراث عظيمي كه از حضرت امام خميني (س) براي

ص: 2183

نسلهاي آينده بر جا مانده است، مسلمانان را موظف مي كند كه براي شناخت ايشان تلاش كنند، با توجه به سابقه آشنايي ممتد و طولاني شما با اين بزرگمرد تاريخ اسلام، در ابعاد اخلاقي، عرفاني، اعتقادي، سياسي و اجتماعي حضرت ايشان را چگونه دريافته ايد؟ - عظمت حيات و شخصيت حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه اقتضا مي كند اگر يك جمله در مورد ايشان اظهار نظر شده است آن جمله در طول تاريخ براي تمام نسلهاي آتيه محفوظ بماند. در بعد سياسي، پيش بينيها و نظرات حضرت امام اعجاب آفرين بود به عبارت ديگر در آن لحظه اي كه حضرت امام راجع به يك مساله سياسي اعلام نظر مي كردند انسان به ديده ترديد و ناباوري به آن نگاه مي كرد ولي به مرور زمان ثابت مي شد كه نكته سنجي حضرت ايشان تا چه حد دقيق و درست بوده است. اما در بعد سياسي يك شخصيت استثنايي در تاريخ معاصر بودند و بودن آنكه كلاس سياست ديده باشند و يا منحصرا در رشته سياست تحصيل كرده باشند. در مسائل سياسي بر تمام سياستهاي جهان فائق آمدند و همه سياست بازان دنياي استكباري را زير پا گذاشتند. شايد در طول تاريخ روحانيت تشيع و روحانيت جهان اسلام نتوانيم نظير و بديلي براي ايشان پيدا كنيم لذا ضرورت دارد تمامي آثار

ص: 2184

ايشان براي آيندگان محفوظ و در دسترس باشد. ما از دو طريق با حضرت امام ارتباط و آشنايي داشتيم. از همان دوران كودكي در دوره دبستان بنده با شهيد بزرگوار حضرت آيت الله حاج آقا مصطفي همدرس بودم و پدرم با حضرت امام رفاقت بسيار نزديكي داشتند و به علت همين رفاقت و ارتباطي كه پدرم با حضرت امام داشتند. ايشان مكرر به منزل ما تشريف مي آوردند و متقابلا پدرم به منزل ايشان مي رفتند من از دوران بچگي تشخيص داده بودم كه حضرت امام با ساير دوستان پدرم تفاوت خاصي دارند چون كه در ايشان جاذبه مخصوصي وجود داشت و ما را جذب كرده بود و با ديده احترام فوق العاده كه منحصرا اين معنا در ايشان وجود داشت به ايشان نگاه مي كردم. كم كم دوران دبستان را پشت سر گذاشتيم با شادروان حاج آقا مصطفي وارد حوزه شديم. به واسطه درس و بحثي كه با يكديگر داشتيم ارتباط ما با امام خيلي نزديك بود، به طوري كه گاهي اوقات حضرت ايشان وضعيت درسي حاج آقا مصطفي را از من مي پرسيدند مثلا سئوال مي كردند: درس مي خواند؟ نزد چه كسي درس مي خواند؟ پس از اينكه ما وارد درس خارج شديم چون مرحوم حضرت آيت الله بروجردي - رضوان الله تعالي عليه - يك درس بيشتر نمي گفتند و

ص: 2185

ما نياز به سه درس داشتيم به خاطر جاذبه حضرت امام در درس ايشان شركت كرديم، كلاس درس حضرت امام آنقدر در ما شوق و علاقه به وجود آورد كه حدود ده سال در درسهاي ايشان حضور يافتيم و هنوز شيريني و حلاوت آن جلسات را در ذائقه ام احساس مي كنم خاصه آنكه حضرت امام با يك فراغت بال و آسودگي خيال به جهات علمي مي پرداختند و گاهي درس فقه ايشان حدود دو ساعت طول مي كشيد و ما اصلا احساس خستگي نمي كرديم. امام بزرگوار در درسها مطالب علمي و اخلاقي را جدا از هم نمي دانستند، درس ايشان تنها يك سلسله مباحث علمي خشك نبود، در لابلاي درس، ايشان به روشي تدريس و رفتار مي كردند كه يك طلبه واقعي را تربيت مي كرد نه صرفا يك سلسله مطالبي از استاد به شاگرد انتقال يابد بلكه ربيت شاگرداني كه براي آينده اسلام مفيد فايده باشند مد نظر ايشان بود. اين ويژگي بارز امام باعث شده بود كه همه ما سر تا پا ايمان و اعتقاد به ايشان پيدا كنيم و در طول مبارزات و نهضتي كه رهبريش را به عهده داشتند هيچ گونه ترديد و ابهامي به درستي راه امام نداشتيم و در زماني كه لازم ديدند طلاب، مدرسين وفضلا با ايشان همراهي داشته باشند با احساس مسئوليت شرعي

ص: 2186

اين معنا را مي پذيرفتند. در زمينه علمي امام مقامات متعددي داشتند اين از ديگر ويژگيهاي ايشان بود كه در رشته هاي گوناگون، فلسفه، عرفان، اخلاق، تفسير، فقه و اصول متخصص بودند. ولي از اين رشته ها، آني كه با مقام مرجعيت تناسب داشت، فقه و اصول بود. متاسفانه افرادي آگاهانه يا ناخودآگاه در صدد بودند كه براي جلوگيري از رشد و گسترش انديشه هاي امام، مقام فقه و اصول ايشان را كوچك جلوه دهند و حتي صلاحيت مرجعيت تقليد را از ايشان سلب كنند. در اين رابطه شخصا حساسيت موضوع را درك كردم و از موقعيت تبعيدم در شهرستان يزد استفاده كردم و شرحي بر كتاب شريف "تحرير الوسيله" امام كه در حقيقت يك دوره فقه از اول باب "طهارت" تا آخر باب "ديات" هست به رشته تحرير درآوردم. براي اين كارم دو هدف در نظر داشتم اول اينكه اشتغالات علمي ام محفوظ باشد و ديگر تشريح موقعيت فقهي و اصولي امام و جايگاه بلندي كه در اين علم دارند. در همان اوايل تبعيدم تصميم گرفتم كه يك كاري كه جنبه علمي و انقلابي دارد به انجام برسانم. البته با حفظ اين معنا كه ساواك پي به كارم نبرد. تحقيقا اگر ساواك پي مي برد مانع اين كار مي شد. آنقدر جانب احتياط را رعايت مي كردم كه حتي

ص: 2187

مسئولين كتابخانه وزيري علي رغم اينكه افراد بسيار متدين و انقلابي بودند متجه نوع كار من (كه هر روز حدود چهار ساعت طول مي كشيد) نمي شدند. تقريبا دو سال و نيم در اين كتابخانه مشغول نگارش بخش اعظم كتابها بودم و كسي در كتابخانه متوجه نشد. بعضي از بزرگان روحاني يزد كه از هر نظر مورد اعتماد بودند از جريان فعاليت تحقيقي من آگاهي داشتند و گاهي به كتابخانه مي آمدند و نوشته اي مرا مطالعه مي كردند و نظراتي ابراز مي كردند و نهايتا در حال حاضر حدود چهارده جلد در شرح "تحريرالوسيله" امام نوشته ام كه هشت جلد آن به چاپ رسيده است و بقيه آماده چاپ است. غرض بحث از اين توضيح و تفصيل اين بود كه مقام علمي امام را دشمنان مي خواستند خدشه دار بكنند ولي بحمدالله به دليل عظمت علمي و اخلاقي حضرت امام موفق به اين كار نشدند، تا حدي كه رژيم شاه تنها به علت همين معنا امام را از تركيه به نجف تبعيد كرد. در نجف بزرگان و علمايي وجود داشتند و رژيم به اين نتيجه رسيده بود كه اگر ايشان وارد نجف بشوند، در رديف آنها نمي توانند ابراز وجود كنند يا به تعبير آنان مقام علمي امام پائينتر از علماي نجف خواهد بود و تبعا شكست مي خورد و

ص: 2188

در نتيجه شكست علمي ايشان در همه جوانب ديگر (جنبه هاي سياسي، اخلاقي و. . . ) دچار شكست و تحقير خواهد شد. ولي دشمنان كوردل در اين نقشه خود دچار اشتباه شدند وقتي امام بزرگوار وارد حوزه نجف شدند و تدريس را آغاز كردند حوزه درسي امام از بهترين حوزه هاي درسي نجف شد و در آنجا علاوه بر اينكه شكست نخوردند، مقام علمي و اخلاقي ايشان نيز براي حوزه روشن شد وبه عظمت مقام علمي امام در فقه و اصول آگاهي يافتند. وجود شريف امام در حوزه نجف آنقدر گرانبها بود كه حتي بزرگان و فضلاي قديمي نجف هم در درس امام شركت مي كردند. تصادفا امام در نجف مشكلترين مباحث فقهي را انتخاب كردند. امام بحث كتاب مكاسب را كه از نظر فقهي از مشكلترين باحث شناخته مي شود در نجف مطرح كردند و تمامي آن را در قالب پنج جلد به تقرير درآوردند كه جدا از آثار ارزنده امام به شمار مي رود. در رابطه با ابعاد ديگر علمي ايشان، كتابها و آثار ايشان از علو مقام ايشان حكايت مي كند. در عرفان و فلسفه و اخلاق امام آثار گرانبهايي بر جاي گذاشتند. در زمينه اخلاق از همان دوران جواني كتابهاي ارزنده اي را به نگارش درآوردند. امام بزرگوار جدا مصداق "انسان كامل" بودند

ص: 2189

يعني همه فضايل انساني را داشتند. امام در تمامي مراحل زندگانيشان نسبت به شاگردان، دوستان و خانواده شان آنچه را كه شايسته يك انسان كامل بود، مراعات مي كردند. به واسطه آشنايي و رفاقتي كه با مرحوم حاج آقا مصطفي داشتم از ايشان كسب اطلاع كردم كه امام در منزل هيچ گونه تحميل و استبدادي نسبت به همسر و فرزندان نداشتند. كاشف عرض اين است كه نوعي آزادي براي خانواده قائل بودند كه حتي به وسيله سوال نمي خواستند عقيده شان را تحميل كنند اعتقاد به آزادي به تمام معنا داشتند تنها محدوديتي كه در اين چارچوب آزادي قائل بودند، مسائل ديني بود كه نبايد دچار لطمه بشوند مثلا افراد را شديدا از غيبت، تهمت و نظاير آن برحذر مي داشتند. براي وقوف بر دوران جواني حضرت امام، از برخي دوستان دوران جوانيشان متفقا كسب اطلاع كرده ام كه ايشان حتي در دوران بحراني جواني نيز يك لغزشي هم از ايشان صادر نشده است براي مثال در جلسات خودماني كه براي مزاح مطالبي مي گفتند، اگر در لابلاي شوخيها يك جمله اي منظور غيبت را داشت، امام فورا ناراحت مي شدند و تذكر مي دادند كه غيبت امر حرامي است و جايز نيست و اين صفت براي جوانهاي ما بخصوص جوانان طلبه بسيار داراي اهميت است كه يك كسي در دوران جواني اينقدر مقيد به

ص: 2190

حلال و حرام باشد و اين حكايت از اين كشف عظيم مي كند كه اسلام خيلي بر قلب ايشان حاكم بوده است. يك خاطره اي كه تقيد امام را به مسائل اخلاقي روشن مي كند مربوط به دوران طلبگي ما مي شود. امام آن موقع در مدرسه فيضيه تدريس داشتند، طلبه ها به درس ايشان مي آمدند يك روزي هنگام درس امام بود مشاهده كرديم كه ايشان وارد مدرس شدند و بلافاصله برگشتند ما تعجب كرديم كه چرا ايشان درس نگفتند؟ بعدا معلوم شد كه ايشان وقتي وارد مدرس شدند ديدند چند تا طلبه در آنجا در حال درس و بحث هستند وقتي كه از حضرت امام سوال كرديم كه چرا درس نگفتيد و برگشتيد؟ فرمودند ما با آنها چه فرقي داريم! همه ما طلبه ايم ما مي خواستيم درس بگوييم آنها زودتر از ما آمدند، حق آنهاست كه امروز در آنجا مشغول درس و بحث باشند. فردا ما مي آييم اگر آنها هم باز بودند درس نخواهيم گفت. امام به معناي واقعي كلمه زاهد بودند و سعي مي كردند كه ظاهرشان اين صفت را نشان ندهد و تا جايي در اين مورد پيش مي رفتند كه ظواهر را به گونه اي مهيا مي كردند كه اصلا زهد ايشان بروز پيدا نمي كرد و زاهدي بود كه نشان مي داد زاهد نيست يعني هيچ وقت لباس بد

ص: 2191

در انظار نمي پوشيد، اگر به بيروني ايشان مي رفتيد ملاحظه مي كرديد كه فرشهاي خوب را در آنجا انداخته اند و فرشهاي ديگر را در اندروني. به اين خاطر كه باطنا زاهد بودند و نمي خواستند زهدشان جلوه اي داشته باشد لذا ظواهر را به حالت عادي در مي آوردند و اين بالاترين مقامي است كه در زهد انسان مي توان متصور شد. ايشان در زندگي خصوصيشان به اندازه سر سوزني مرتكب اسراف و تبذير نشدند. به حسب مسئوليتهايي كه در حوزه داشتيم، در رابطه با شوراي مديريت حوزه گاهي ضرورت داشت كه به خدمت حضرت امام (س) مشرف شويم و گزارشي از امور جاري حوزه را به اطلاع ايشان برسانيم. در يكي از گزارشهايي كه از امور حوزه تهيه كرده بودم و جهات مختلف را از قبيل آمار طلاب، پايه هاي درسي، تعداد قبوليها و نظاير آن را به استحضار حضرت امام رساندم تا اينكه نوبت به آمار شهداي حوزه رسيد و ايشان از تعداد شهداي حوزه مطلع شدند، اشك از ديدگان مباركشان جاري شد و فرمودند: بس است. آيت الله فاضل لنكراني

ص: 2192

امام و انقلاب مشروطيت ايران

اشاره

12 چكيده: مدخل: چهارده مرداد، سالگرد انقلاب مشروطيت ايران، يادآور حماسه حضور و عزم ملي مردم ايران در مبارزه با استبداد و استيلاي خارجي است. در حاليكه بيش از يك قرن از روي كارآمدن قاجاران در ايران مي گذشت، و در شرايطي كه فرنگيها درخلال اين ايام، با رشد و توسعه اي روزافزون استيلاي خود را بر ملل ضعيف و قسمت اعظم دنياي آن روز مسجل ساخته بودند، و در حاليكه دو قدرت روس و انگليس، بلامنازع در ايران خيمه زده بودند، جنبش مشروطيت ايران )1285 ش/ 1324ق) همچون صاعقه اي عليه استبداد و استعمار صلا سر داد و نداي حريت و آزادگي و مبارزه عليه ظلم و جور را طنين انداز ساخت. بدون شك اين حادثه سترگ به عنوان يكي از رويدادهاي بزرگ و مهم تاريخ ايران و جهان در آغاز قرن بيستم )1904م) بشمار مي آيد، زيرا علاوه بر آثار و تبعات داخلي، خيزشها و حركتهاي سياسي و اجتماعي در كشورهاي پيراموني را نيز بدنبال خود داشت. به گونه اي كه، تحولات داخلي عثماني، مصر، عراق، هند و مبارزات مردم اين مناطق عليه استبداد و استعمار، بي تاثير از واقعه مشروطيت ايران نبوده است. (1) با اين همه در چند و چون قيام مشروطيت، و علل و عوامل و جهت گيري و سمت گيري

ص: 2193

آن تاكنون بحثها و مناقشات مختلفي بين اصحاب تاريخ معاصر و جريانات سياسي وقوع يافته كه همچنان ادامه دارد. سوالات عمده اي را كه پيرامون اين حادثه تاريخي وجود دارد مي توان به صورت ذيل استقصاء نمود. 1. آيا جنبش مشروطيت، جرياني وارداتي بود و به بيان ديگر دست استعمار و سياستهاي خارجي در خلق و ايجاد آن نقش داشت؟ و يا برآمده از عزم و اراده ملت بود؟ 2. رهبران جنبش چه كساني بودند؟ مهره هاي نفوذي انگليس و از غرب بازگشتگان و يا نيروهاي مردمي كه در راس آنان مرجعيت شيعه و علماي اسلام بودند؟ 3. قانون اساسي و متمم آن به عنوان اولين ميثاق ملي و دستاورد قيام خونين مشروطيت، ملهم از آئين و قوانين غربي است و دست اجنبي در آن به كار رفته است و به تعبير ديگر در تضاد و يا تعارض با آئين اسلامي و منافع ملي بود يا خير؟ 4. انحراف در مشروطيت و راه و روش اوليه و خالي شدن آن از مضامين و اهداف انقلابي چگونه پديدار گشت؟ در پاسخ به سوالات مذكور كتابها و مقاله ها و گفتارهاي زيادي تاليف و تحرير شده است بويژه با سقوط حكومت پهلوي و باز شدن مراكز اسنادي و آرشيوي و همچنين، انتشار منابع تاريخ شفاهي و خاطرات بسياري از

ص: 2194

دست اندركاران انقلاب مشروطيت (كه بعضا تا دو دهه گذشته در حيات بودند) زواياي تاريك و مجهولات بسياري كشف شده است، معذلك پرونده عظيم حادثه مشروطيت و پيامدهاي آن همچنان باز و مفتوح مانده است تا پژوهشگران و نقادان نسل انقلاب اسلامي با تكيه بر منابع و اسناد و بهره گيري از تجارب دو انقلاب به رهيافتهاي جديدي دست يابند. امام خميني (ره) رهبر فقيد و بي بديل جنبش اسلامي در قرن بيستم، از نادر كساني است، كه در متن حادثه مشروطيت تولد يافت )1281 ش) و در كوران حوادث بعدي، دوران كودكي و جواني خود را سپري نمود. در آستانه كودتاي رضاخان، در حاليكه بيست سال از عمر وي مي گذشت امام پس از شهادت والدش بدست خانها، شخصا به همراه برادران و بستگان در دفاع از مردم بي پناه منطقه در زد و خوردهاي مسلحانه حضور داشت. بدين ترتيب و با اين پيشينه و سابقه امام در دو مقطع تاريخي و در توضيح و تبيين قدرت يابي رژيم پهلوي و عدم پايبندي اين رژيم به اصول و مباني مشروطيت، بحثها و اشارات مهمي پيرامون انقلاب مذكور داشته است. يك بار در اوايل سقوط رضاشاه و اخراج وي به آفريقا، كه امام در بخشي از كتاب كشف الاسرار به اين موضوع پرداخته اند. با شروع نهضت اسلامي در سال 1341

ص: 2195

و در خلال حوادث 15 خرداد تا تبعيد امام به تركيه، براي بار دوم امام به مناسبتهايي به موضوع حادثه مشروطيت اشارات مهمي داشته اند. سرانجام امام در بحث مستوفائي پيرامون "حكومت اسلامي" در سال 1348 ش و در نجف اشرف باز هم حادثه مشروطيت را به عنوان تجربه ارزشمند مثال زده اند. با ظهور مجدد قيام اسلامي در سال 1356 ش به رهبري امام و پيروزي آن در بهمن 57 و استقرار جمهوري اسلامي ايران، امام در مقابل تحركات نيروهاي ضدانقلاب و ناديده گرفتن اراده و عزم ملي، اشارات فراواني به ظهور و سقوط مشروطيت و نقش مردم در شكل گيري آن دارند. امام در جلوگيري از آفتهاي انقلاب برانداز كه در راس آن اختلاف و دو دستگي بين نيروهاي انقلابي و صفوف مردم بوده است، به كرات حادثه مشروطيت را شاهد مثال آورده و همگان را به عبرت آموزي از تجارب ارزشمند مشروطيت دعوت نموده اند. بنابراين نظرات و ديدگاههاي امام راحل درباره رويداد تاريخي مشروطيت هم به عنوان شاهدي بصير و هوشمند كه در متن حوادث پس از آن حاضر بوده اند، و هم به عنوان رهبر يكي از بزرگترين انقلابهاي دوران ساز تاريخ معاصر، كه انقلاب مشروطيت را به انقلاب عظيم اسلامي پيوند زده اند براي محققان و پژوهشگران و نسل جوان انقلاب حائز

ص: 2196

اهميت فراوان است اميد است كه اين نوشتار به سهم خود راهگشاي مباحث و اهداف فوق باشد. 1- علما و مشروطيت: قيام مشروطيت بازتاب اعمال و اقدامات مستبدانه حكام قاجار در طول بيش از يك قرن بوده است. قبل از آن مردم ايران در حادثه جنبش تنباكو، در واكنشي تند و سراسري به دستور رهبر ديني (ميرزاي شيرازي) با تحريم تنباكو به مبارزه منفي با انگليسيها پرداختند و از قبل آن ضربه جبران ناپذيري به دستگاه قاجار و ناصرالدين شاه وارد ساختند. كشته شدن ناصرالدين شاه )1313 ق) بدست ميرزارضا كرماني، را مي توان تتمه قيام تنباكو و مقدمه نهضت مشروطيت بحساب آورد. از آن تاريخ تا پيروزي مشروطيت (1324) به مدت ده سال، فضاي سياسي ايران به طرز شگفت آوري متحول گرديد و در شهرهاي بزرگ و به ويژه در تهران مردم خواستار پايان بخشيدن به سلطه استبدادي و استقرار حاكميت ملت در قالب مجلس قانونگذاري شدند. براساس مدارك و منابع فراوان تاريخي، رهبران ديني نقش اساسي و بنيادين در اين تحول داشتند بطوري كه مرجعيت شيعه و مستقر در نجف به رهبري علماي ثلاث (آخوند خراساني، ميرزاعبدالله مازندراني و ميرزاخليل تهراني) مشتركا مسووليت اداره انقلاب را برعهده داشتند. در ايران علماي تهران همچون سيدعبدالله بهبهاني، سيدمحمد طباطبايي و شيخ فضل الله نوري به عنوان علماي

ص: 2197

طراز اول به رتق و فتق امور انقلاب و پيشبرد آن همت گماشته بودند و در شهرهاي بزرگ همچون اصفهان، آقا نجفي و حاج آقا نورالله اصفهاني و در شيراز و فارس، بزرگاني چون محلاتي و مجتهد لاري و در تبريز، مجتهد تبريزي و ثقةالاسلام در تهييج و بسيج مردمي فعال و كوشا بودند. عموم روشنفكران و حتي مخالفان دخالت روحانيان در مذهب، همچون تقي زاده و سيداحمد كسروي نقش بي بديل علما در هدايت جنبش مشروطيت را ستوده اند و از آن به عنوان عوامل موثر در پيروزي نهضت نام برده اند. (2) تقي زاده از نقش روحانيت و بويژه نقش سيدعبدالله بهبهاني به عنوان عمود خيمه انقلاب مشروطيت نام مي برد و آن را به نيكي مي ستايد. (3) امام خميني (ره) با اطلاع از حوادث پيش آمده در انقلاب مشروطيت، آن را رويكردي مثبت و در جهت استبدادزدايي معرفي نموده و رهبران ديني را در هدايت آن موثر مي دانند: "... علماي اسلام در صدر مشروطيت در مقابل استبداد سياه ايستادند و براي ملت آزادي گرفتند..." (4) در جاي ديگر مي فرمايند: "... در جنبش مشروطيت همين علما در راس بودند و اصل مشروطيت اساسش از نجف به دست علما و در ايران به دست علما شروع شد و پيش رفت. اينقدري كه آنها مي خواستند كه

ص: 2198

مشروطه تحقق پيدا كند و قانون اساسي در كار باشد..." (5) امام به صراحت تاسيس مشروطيت را به علما نسبت مي دهند و آن را جز سرفصلهاي مهم حضور روحانيت در عرصه سياست مي دانند. "... علماي ما در طول تاريخ اين طور نبود كه منعزل از سياست باشند، مساله مشروطيت يك مساله سياسي بود و بزرگان علماي ما در آن دخالت داشتند و تاسيسش كردند". (6) امام، با توجه به اهميت حادثه مشروطه و عبرتهاي برخاسته از آن، در وصيتنامه سياسي خود نيز بازهم بر جنبه هاي عبرت آموزي آن واقعه تاكيد و اصرار داشته اند و در آن ميان به نقش محوري و كليدي علما در جنبش مشروطيت اشاره نموده اند: "همه ديديد و نسل آتيه خواهد شنيد كه دست سياست بازان پيرو شرق و غرب، روحانيون را كه اساس مشروطيت را با زحمات و رنجها بنيان گذاشتند از صحنه خارج كردند و..." (7) ملاحظه مي شود كه امام تاسيس و استقرار مشروطيت را تنها با كوشش و رهبري علماي طراز اول و روحانيان امكان پذير دانسته و آن را جز مفاخر تاريخ مبارزات علما به حساب آورده است. بنابراين از نظر امام انقلاب مشروطيت نه تنها وارداتي نبود بلكه بر مبناي خاستگاه ملي و با رهبري روحانيت تحقق يافته بود. پاسخ پرسش سوم از ديدگاه امام تدوين قانون اساسي ايران به

ص: 2199

همراه متمم آن، از فصول مهم و سرنوشت ساز انقلاب مشروطيت ايران بود. از آن جا كه تجربه سياسي و علمي براي تدوين قانون و تاسيس مجلس قانونگذاري در ايران وجود نداشت لذا رهبران ديني و سياسي با تمسك به كتابچه هاي قوانين اساسي كشورهاي غربي خصوصا فرانسه و بلژيك به بهره برداري از تجارب آنان برخاستند، اين تلاش، لزوما به معناي آن نبود كه در شكل و محتوا و در كليات و جزئيات، قانون اساسي ايران، كپي و برگردان كامل قوانين غربي باشد. رهبران ديني و علماي ناظر بر تدوين پيش نويس قانون اساسي بخوبي براين امر واقف بودند و همه جا عدم تعارض و تنافي مواد و تبصره ها را با قوانين و مقررات اسلامي، در نظر داشتند. استفاده از قوانين اساسي غربي تنها در شكل مقصود مقننين اوليه بوده است و اين معنا كاملا از متون و منابع تاريخي از يكطرف و مضمون و منطوق قانون اساسي ايران در گذشته بدست مي آيد كه تا چه ميزان قوانين و مقررات اسلامي مدنظر بوده است. بهرحال از زمان شروع مطالعه و تدوين پيش نويس قانون اساسي تا تصويب نهايي آن در مجلس شوراي ملي، شرايط سخت و ناگوار سياسي بر جامعه تازه متولد شده مشروطيت گذشت كه از همه مهمتر انشقاق و اختلافي بود كه

ص: 2200

در پيكره واحد و منسجم رهبران ديني حاصل گشت. اختلافي كه نهايتا تير خلاص را بر پيشاني انقلاب مردمي وارد ساخت و آن را در مسير ديگري رقم زد. در بخشهاي بعدي به آثار و تبعات اين اختلاف پرداخته خواهد شد. در اين قسمت نظرات امام راحل پيرامون قانون اساسي و محتواي آن را جويا خواهيم شد و پس از آن مروري كوتاه بر اصول قابل بحث قانون اساسي خواهيم داشت. 2- امام و قانون اساسي مشروطه: امام در سخنراني پرشور خود در فروردين 1343 رژيم پهلوي را به عدم رعايت قانون اساسي و متمم آن متهم ساختند و با توضيحي روشن به دفاع از جنبه هاي اسلامي و مردمي آن پرداختند: "... علماي اسلام در صدر مشروطيت در مقابل استبداد سياه ايستادند و براي ملت آزادي گرفتند قوانين جعل كردند، قوانيني كه به نفع ملت است، به نفع استقلال كشور است، به نفع اسلام است، قوانين اسلام است، اين را با خونهاي خودشان، با زجرهايي كه ديدند و كشيدند با بيچارگي هايي كه متوجه به آنها شد، گرفتند... متمم قانون اساسي [را] شما عمل كنيد كه علماي اسلام درصدر مشروطيت جان دادند، براي گرفتن اين و رفع كردن اسارت ملت ها، شما بنشينيد به اين قانون اساسي عمل كنيد." (8) رهبران ديني

ص: 2201

و سياسي خواسته شهيد شيخ فضل الله نوري در گنجاندن اصلي مبني بر نظارت مصوبات مجلس توسط 5 تن از مجتهدان طراز اول را پذيرفته و آن را در اصل دوم متمم قانون اساسي گنجاندند و با پذيرش اين اصل، مرحوم شيخ فضل الله و متحصنين حضرت عبدالعظيم، با ارسال نامه اي به مجلس شوراي ملي، مراتب پايان بخشي به تحصن خود و تاييد مجلس شوراي ملي را به اطلاع همگان رساندند. (9) به اين ترتيب با برداشتن اين گام از سوي مخالفين، مي رفت كه آتش فتنه هاي دشمنان انقلاب خاموش گردد كه متاسفانه چنين نشد امام در جاي ديگري و در تاييد قانون اساسي و متمم آن چنين نظر داده اند: "... قانون سابق كه در صدر مشروطيت تصويب شده بود به وسيله ملت، و متمم قانون را با جديت مرحوم شيخ فضل الله نوري به آن ضم كردند و ملت به او راي دادند". (10) از مواضع و ديدگاه امام چنين برمي آيد كه ايشان، قانون اساسي و متمم آن را، نتيجه مبارزات مردم به رهبري علما دانسته و آن را حاصل خونهاي ريخته شده و زجرهاي تاريخي ملت ايران مي دانند. قانون اساسي كه نفي استبداد و حاكميت ملي را در عدم تنافي و تناقض با ارزشها و آئين اسلامي نويد مي داد. لازم به تذكر است كه

ص: 2202

شهيد مدرس نيز، قانون اساسي را برگرفته از قرآن مجيد مي دانست و با كودتاگران سوم اسفند به همين دليل مخالفت مي ورزيد. )3 )11- گرايشات مذهبي در قانون اساسي مشروطه: تسلط مذهب بر حاكميت و قدرت دنيوي به موجب اصل 2 و 27 متمم قانون اساسي كه نظارت مجتهدان طراز اول را بر وضع قوانين و تطبيق آن با موازين شرعي تا زمان ظهور حضرت وليعصر (عج) مقرر داشته، تضمين گرديده است. در اصل 27 متمم با صراحت كامل استقرار قوانين را موقوف بر مخالف نبودن با موازين شرعي منظور كرده است و به موجب همين اصل و اصول 71 و 73 متمم قانون اساسي، حق مداخله مستقيم در قوه قضايي را براي روحانيون باقي گذاشته است. از همه جالبتر در مورد مقوله آزادي، به موجب اصول 20 و 21 متمم قانون اساسي، آزادي مطبوعات و جرايد و تشكيل اجتماعات و به عبارت ديگر احترام آزادي فكر و عقيده كه از حقوق مسلم هر فردي است. به شروطي محدود مي شود كه از آن جمله موافقت آنها با موازين شرعي است، قانونگذاران در مساله فرهنگ و آموزش و ترويج صنايع، قيدي را متذكر شده اند كه نظارت و دخالت مذهب را كاملا تثبيت مي نمايد. به موجب اصل 18 متمم قانون اساسي فقط تحصيل

ص: 2203

علوم و صنايعي آزاد است كه در شرع ممنوع نباشد. با عنايت به محتواي همين قانون اساسي بود كه امام همواره رژيم شاه را متهم مي ساختند كه برخلاف قانون اساسي عمل مي كند و ملتزم به اصول آن نيست. "... متمم قانون اساسي، شما عمل كنيد كه علماي اسلام در صدر مشروطيت جان دادند براي گرفتن اين و رفع كردن اسارت ملت ها، شما بنشينيد به اين قانون اساسي عمل كنيد". )4 )12- امام و انحراف نهضت مشروطيت: نهضت مشروطيت ايران كه با حمايت قاطع رهبران ديني و در راس همه، آخوند خراساني به پيروزي رسيده بود، در فرآيند حركت تاريخي خود، با تهاجمات و تهديدهاي جدي از برون و درون مواجه گشت و سرانجام در حاليكه تنها قالب و اسمي از آن باقي مانده بود بدست كودتاگران سوم اسفند (رضاخان) استحاله گشت. در چگونگي پيدايش اين رخداد تاريخي و علت يابي سقوط مشروطيت از زواياي مختلف مطالب فراواني مطرح شده است. از سوي امام خميني نيز در طول دوران نهضت و به ويژه پس از پيروزي انقلاب نسبت به اين موضوع حساسيت زيادي نشان داده شد، بطوريكه حجم قابل توجهي از فرمايشات تاريخي امام راجع به قضيه مشروطيت، به موضوع انحراف مشروطيت اختصاص يافته است. امام خميني (ره) در خصوص آفتها و كجرويهايي كه

ص: 2204

بالمآل مي توانند به عنوان خطرات جدي انقلاب اسلامي را تهديد نمايند، هشدار داده و با توجه به تشابهات فراوان انقلاب مشروطيت با انقلاب اسلامي، همه جا، حادثه تاريخي مشروطيت را به عنوان شاهدي بر گفتار خود، مثال زده اند. آنچه كه تاريخ اين دوره گواهي مي دهد سياستهاي انگليس و روس و تلاش عوامل آنها در نفوذ به صفوف انقلاب و استحاله آن از درون، نقش مهم و اساسي داشته اند. پيدايش گروههاي تندرو و تروريست و آشفته و نگران ساختن جامعه از آينده انقلاب، انتشار تعداد كثيري روزنامه و نشريه و به تعبير برخي از محققان، فحش نامه هايي كه عمدتا عليه روحانيت و علما دست به قلم شده بودند. نفوذ عناصر انگلوفيل به داخل مجلس شوراي ملي كه همچون عمله اجنبي به كندن ريشه هاي انقلاب فكر مي كردند. سرسپردگي تعدادي از وزراء و گرايشات آنان به روس يا انگليس، سؤاستفاده دربار از اختلافهاي بين علما و دامن زدن به اين اختلافات، پيدايش احزاب و دستجات سياسي كه عموما به اتكاء و حمايت دول خارجي، اظهار وجود مي كردند و در آشفته ساختن جو سياسي و اجتماعي موثر بودند، چهره انقلاب مشروطيت را مشوه و آن را ناكام ساختند مجموعه تلاشهاي مخالفين نشان مي دهد، كه حذف روحانيت و لكه دار ساختن چهره سياسي و مبارزاتي علما، (كه از

ص: 2205

ابتداي قاجار و در جريان جنگهاي ايران و روس )1239 -1243ق) و )1218 -1228ق) پتانسيل عظيمي از خود نشان داده بود، و در قضاياي مخالفت با قرارداد رويتر 1290 ق و همچنين جنبش تنباكو )1309 ق) كمر انگليسي ها را شكسته بودند) مدنظر بوده است. حركتي كه نهايتا علما را بر اين باور نشاند كه بايستي از سياست دوري گزينند و آن را به دنياداران و سياستمداران واگذارند. امام خميني (ره) به عنوان فقيهي وارسته و سياستمداري برجسته و از منظر و افقي و متعالي، به روند حوادث پيش آمده نظر داشته است و درخلال دوران مبارزات همواره نسبت به عبرتهايي كه از حوادث بايد گرفت تاكيد داشته اند. از ديد امام، تلاش اجانب براي شكستن روحانيت و متعاقبا شكستن صفوف متحد ملت، اولين عامل در انحراف مشروطيت به حساب مي آيد: "... شما وقتي كه تاريخ مشروطيت را بخوانيد مي بينيد كه در مشروطه بعد از اينكه ابتدا پيش رفت، دست هايي آمد و تمام مردم ايران را به دو طبقه تقسيم بندي كرد. نه تنها در ايران حتي، از روحانيون بزرگ نجف يك دسته طرفدار مشروطيت، يك دسته دشمن مشروطه، علماي خود ايران يك دسته طرفدار مشروطه، يك دسته مخالف مشروطه. اهل منبر يك دسته بر ضد مشروطه صحبت مي كردند، يك دسته بر ضد استبداد. در هر

ص: 2206

خانه اي دو تا برادر اگر بودند، مثلا در بسياري از جاها اين مشروطه اي بود آن مستبد و اين يك نقشه اي بود كه نقشه هم تاثير كرد و نگذاشت كه مشروطه به آنطوري كه علماء بزرگ طرحش را ريخته باشند، عملي بشود... در مشروطه در عين حالي كه ابتدايش نبود اين مسايل، لكن آنهايي كه مي ديدند كه از مشروطه ضرر مي بينند، منافعشان از بين مي رود، نمي گذارد قانون اساسي، كه موافق با اسلام بايد باشد و اگر مخالف شد قانونيت ندارد، نمي گذارد كه اينها هركاري مي خواهند بكنند، بكنند. يك دسته از همان مستبدين، مشروطه خواه شدند و افتادند توي مردم. همان مستبدين بعدها آمدند و مشروطه را قبضه كردند و رساندند به آنجايي كه ديديد و ديديم". (13) تاريخ چهره مخالفين مشروطه را كه بعدها لباس مشروطه خواهي به تن كردند بخوبي نشان داده است افرادي همچون سپهسالار اعظم (تنكابني) كه در نهضت مشروطيت به سركوبگري متحصنين مسجد جامع و مجاهدان تبريز پرداخته بود و يا عين الدوله، صدراعظم مخلوعي كه در پرتو امواج توفنده نهضت مشروطيت از وزارت خلع شد و پس از پيروزي نهضت، مجددا به مقام صدراعظمي نشست! مصاديق روشن بيان امام راحل مي باشند. نكته بسيار مهم و توجه كردني در بيان حضرت امام، بي توجهي و اغفال روحانيون و علما از مكر و دسيسه هاي

ص: 2207

دشمنان خارجي و داخلي مشروطيت بوده است. بدنبال وارد شدن روحانيون در دعواهاي سياسي اختلاف انگيز و چند تكه شدن نهضت از درون و ضربه هايي كه طرفين دعوا ناخاسته متحمل شدند، حادثه تلخ ديگري اتفاق افتاد كه اين حادثه، چندين دهه سايه خود را بر حوزه ها و تفكر سياسي - اجتماعي روحانيت، افكنده ساخت. جدايي علما از سياست و دور ماندن و عدم دخالت آنان در امور سياسي، تفكر جديدي بود كه از ناكاميها و تلخ كاميهاي نهضت مشروطيت حاصل آمده بود. امام خميني (ره) در اين زمينه نيز مطالبي را با نگراني و ناراحتي بيان فرموده اند و رويكرد جديد روحانيت را مورد انتقاد قرار داده اند: "... همه ديديد و نسل آتيه خواهد شنيد كه دست سياست بازان پيرو شرق و غرب، روحانيون را كه اساس مشروطيت را با زحمات و رنجها بنيان گذاشتند از صحنه خارج كردند و روحانيون نيز بازي سياست بازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمين را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به دست غرب زدگان سپردند و به سر مشروطيت و قانون اساسي و كشور و اسلام آن آوردند كه جبرانش احتياج به زمان طولاني دارد." (14) در جاي ديگر بازهم دردمندانه اشاره كرده اند: "... روحانيون را يكسره از دخالت بركنار كردند و با توطئه هاي موذيانه و تبليغات

ص: 2208

مسموم ملهم از غرب كه توسط روشنفكران و غرب و شرق زدگان خائن يا نفهم صورت مي گرفت، مجلس را در نظر روحانيون و متدينين به گونه اي ساخته بودند كه دخالت در انتخابات از معاصي بزرگ و اعانت به ظلم و كفر بود و روحانيت بكلي از صحنه خارج شد و به انزوا كشيده شد..." (15) به تعبير ديگر امام عدم دخالت روحانيون در استمرار و تداوم مشروطيت را بزرگترين عامل شكست مشروطيت و خرابي ملك و زايل شدن عزت ملت معرفي نموده اند: "... اگر درصدر مشروطه علما آمده بودند در ميدان، مومنين آمده بودند، روشنفكرهاي متعهد آمده بودند و مسلمان هاي متعهد آمده بودند و قبضه كرده بودند مجلس را و نگذاشته بودند كه ديگران بيايند و مجلس را بگيرند، ما به اين روزگار نمي رسيديم، ما مملكت مان خراب نمي شد، ما عزتمان از بين نمي رفت لكن شياطيني كه در آن قت بودند، بيخ گوش اينها خوانده اند كه شما در سياست داخل نشويد، سياست است اين، شما را به سياست چه و آنها باور كردند كه خيرخواه هستند". (16) امام از نقش مرموز و موذيانه دربار استبداد در منحرف ساختن مشروطيت غافل نشده است. دربار محمدعلي شاه قاجار كه از استقرار مجلس و حاكميت ملي، سخت نگران و هراسناك بود، و منافع نامشروع خود را در خطر

ص: 2209

مي ديد، موذيانه به دفاع از مشروعه در مقابل مشروطه برخاست و در اين زمينه محمدعلي شاه طي نامه اي كه به مجلس شوراي ملي ارسال داشته است، خود را مدافع اجراي شريعت محمدي در مقابل مشروطه طلبان معرفي نموده است! (17) بديهي است درباري كه دستش به خون مسلمانان در حوادث گوناگون آغشته است و با اتكاي روسها بر اريكه قدرت نشسته است، و در براندازي اسلام و روحانيت از هيچ كوششي دريغ نورزيده است، مواضع جديد را تنها پس از مطرح ساختن مشروعه مشروطه از سوي شيخ فضل الله نوري و هواداران وي اتخاذ نموده است. با اين قصد كه در صفوف روحانيت تفرقه و جدايي آنان را تشديد و نهايتا در كوبيدن نهضت توفيق بدست آورد. اقدامي كه در پايان يكسال واندي از وقوع پيروزي مشروطيت رخ داد و با بمباران مجلس محمدعلي شاه و مستبدين به اهداف خود دست يافتند. به هر تقدير در اين ارتباط نيز امام چنين گوشزد نموده اند: "... گاهي با اسم اسلام يا با توهم اسلامي بودن، يك اموري انجام مي گيرد كه برخلاف اسلام است، در مشروطه هم اينطور بود. يك دسته واقعا به آنها آنقدر تزريق شده بود كه اعتقاد كرده بودند كه بايد فلان جور را عمل كرد، به آنها تزريق كرده بودند، اين سلطنت طلبهاي

ص: 2210

آنوقت، آنقدر تزريق كرده بودند كه مردم استبداد را ترويج مي كردند (يعني يك دسته، يك دسته از اهل منبر هم همين طور) ". (18) امام اشاره به تبليغات سطلنت طلبهاي آن روز دارد كه مشروطه طلبان را بي دين و قوانين آنان را خلاف شريعت محمدي (ص) دانسته و عملا حكومت استبداد را در مقابل مشروطه ترويج مي نمودند. امام در اين رابطه نيز باز به تغافل بعضي از منبري ها اشاره مي نمايد. در پي ايجاد اختلافات عميق در بين سران روحاني نهضت و چند دستگي مردم، نهايتا نقشه خارجيها و عوامل مستبد داخلي آنان به ثمر نشست. اولين اقدام، ترور و حذف فيزيكي سران روحانيت از بستر حوادث سياسي بود. شهيد شيخ فضل الله نوري اولين قرباني اين توطئه بود. بدنبال اوج گيري مقاومتهاي مردمي در برابر استبداد صغيره و قيام و مقاومت قهرمانانه تبريز به پايمردي ستارخان و باقرخان، انگليسيها از بيم اوج گيري نهضت و سقوط تهران بدست نيروهاي اصيل انقلاب به سرعت ست بكار شده و با تهييج و ارسال مهره ها و امكانات تسليحاتي خود به شمال و منطقه اصفهان، دو ستون از نيروهاي به ظاهر مشروطه خواه را براي تصرف تهران روانه نمودند. ستون اصفهان به رهبري سردار اسعد بختياري فئودال معروف و دوست نزديك انگليسي ها كه در لندن و پاريس خوش نشيني مي كرد و ستون دوم

ص: 2211

از گيلان به رهبري سپهسالار اعظم كه تا يك ماه قبل از آن رهبري محاصره ستارخان و يارانش را در تبريز بر عهده داشت. اين دو ستون روانه تهران شدند و پس از تصرف و خلع يد محمدعلي شاه از سلطنت استقرار مشروطه دوم را جشن گرفتند! ! اولين اقدام شنيع و ضدانقلابي حاكميت جديد، دستگيري شيخ فضل الله نوري و اعدام وي در ملاء عام بود؟ ! حادثه آنچنان برق آسا و مرموزانه پيش آمد، كه هيچ بازتاب و عكس العملي را در جوامع مذهبي و سياسي بروز نداد. توطئه حذف روحانيت و رهبران ديني و منفعل ساختن آنان، به اجرا درآمده بود. جو آنچنان مسموم و شكننده عليه روحانيت ايجاد شده بود، كه حتي مراكز علمي نجف هم عليه اين

ص: 2212

اقدام موضع نگرفتند: "... حتي قضيه مرحوم آقا شيخ فضل الله را در نجف هم يك جور بدي منعكس كردند، كه آنجا هم صدايي از آن در نيامد. اين جوي كه ساختند در ايران، و در ساير جاها اين جو اسباب اين شد كه آقا شيخ فضل الله را با دست بعضي از روحانيون خود ايران محكوم كردند و بعد او را آوردند در وسط ميدان و به دار كشيدند و پاي آن هم ايستادند كف زدند و شكست دادند اسلام را در آنوقت و مردم غفلت داشتند از اين عمل. حتي علما هم غفلت داشتند." (19) اعدام شيخ فضل الله نوري بدست نيروهاي به ظاهر انقلابي، شكستن حريم و حرمت مرجعيت در ايران بود كه يقينا انگليسي ها بيش از چندين دهه در انتظار چنين روزي بودند. سكوت علما و مردم موجب گشت كه انگليس و ايادي داخلي آنان، روند حذف روحانيت را شتابان ادامه دهند. شهادت سيدعبدالله بهبهاني رهبر بزرگ مشروطيت در داخل ايران يكسال پس از شهادت شيخ فضل الله نوري، زنگ خطر و هشداري بود كه دشمنان انقلاب و مردم بصدا درآوردند. با اينكه هر دو شهيد در دو طيف مخالف حضور داشتند و يكي در صف مشروطه خواهان و ديگري در صف مخالفين مشروطه، اما نحوه عمل و طرز شهادت هر

ص: 2213

دو اين پيام را داشت كه دشمنان تنها به يك هدف مي انديشند و آن حذف علما و روحانيت از بستر سياسي و تضعيف اسلاميت و عدم دخالت دين در امور حكومتي و اداره جامعه مي باشد. امام توطئه قتل شيخ فضل الله نوري و سيدعبدالله بهبهاني را از يك منشاء دانسته و آن را براي ملت ناگوار و در انحراف مشروطيت موثر مي داند. "... همانطوري كه در صدر مشروطه با روحاني اين كار را كردند و اينها زدند و كشتند و ترور كردند، همان نقشه است. آنوقت ترور كردند سيدعبدالله بهبهاني را، كشتند مرحوم نوري را و مسير ملت را از آن راهي كه بود، برگرداندند به يك مسير ديگر". (20) در كنار ترور فيزيكي روحانيون، تبليغات گسترده اي نيز عليه روحانيت و دخالت آنان در امور سياسي رواج داشت. حزب دمكرات ايران، شامل افرادي همچون تقي زاده و ملك الشعراي بهار و... عملا در اساسنامه خود، تفكيك دين از سياست را تجويز مي كرد. (21) مطالب بسيار تندي از تقي زاده عليه مذهب و به طرفداري از غرب پراكنده مي شد كه در آشفتگي جو سياسي و روحانيت زدايي موثر بوده است. (22) بدليل اين مشي ناپسند و نابخردانه، كه منافع ملي ايران را نيز به خطرانداخته بود، تقي زاده با فشار علماي نجف از ايران خارج شد و

ص: 2214

تا روي كارآمدن حكومت رضاشاه به ايران برنگشت. سرانجام تلاشهاي چندجانبه عليه روحانيت موجبات حذف و انفعال بخش كثيري از آنان را فراهم آورد به نحوي كه همين عامل يعني دوري گزيدن روحانيت از سياست مقدمات كودتاي سوم اسفند و ظهور ديكتاتوري مخوف رضاخان را مهيا ساخت. امام با جمع بندي همه نكات و موارد قبل، پايان حادثه مشروطيت را چنين ترسيم نموده اند: "در جنبش مشروطيت همين علما در راس بودند و اصل مشروطيت اساسش از نجف به دست علما و در ايران به دست علما شروع شد و پيش رفت. اينقدري كه آنها مي خواستند كه مشروطه تحقق پيدا كند و قانون اساسي در كار باشد، شد لكن بعد از آنكه شد، دنباله اش گرفته نشد. مردم بي طرف بودند، روحانيون هم رفتند هركس سراغ كار خودش، از آن طرف عمال قدرتهاي خارجي و خصوصا در آنوقت انگلستان در كار بودند كه اينها را از صحنه خارج كنند يا به ترور و يا به تبليغات. گويندگان و نويسندگان آنها كوشش كردند به اينكه روحانيون را از دخالت در سياست خارج كنند و سياست را بدهند به دست آنهايي كه مي توانند به قول آنها، يعني فرنگ رفته ها و غربزده ها و شرقزده ها و كردند آنچه را كردند. يعني اسم مشروطه بود و واقعيت استبداد، آن استبداد

ص: 2215

تاريك ظلماني، شايد بدتر از زمان، و حتما بدتر از زمان هاي سابق". )5 )23- فرجام انقلاب مشروطيت: با خروج روحانيت از صحنه سياست، عملا جريان امور به دست روشنفكران غرب زده و مستبدان مشروطه نما افتاد. و مجلس شوراي ملي، تنها سنگر و كانون مقاومت ملي، به مرور زمان از افراد انقلابي و روحانيون متعهد تهي شد. به استثناي افراد نادري همچون مدرس، كه امام دائما وي را به عنوان الگوي روحانيت بيدار و سياستمداري وارسته معرفي مي نمايد، سايرين قابل اعتماد و اتكا نبودند. به همين دليل با سقوط قوه مقننه و نبودن هيچ مانع و رادعي در برابر افزون طلبي هاي استعمار و استبداد، بتدريج زمينه هاي تضعيف نهادهاي كشور و از هم پاشيدگي امور فراهم گشت. اين مساله در نهايت افكار و اذهان عمومي را به سمت پذيرش حكومت ديكتاتوري و پيدايش "ديكتاتور مصلح" سوق داد، ديكتاتوري كه بتواند به ناامني و آشفتگي كشور خاتمه داده و اصلاحات داخلي را انجام دهد. انگليسي ها از همين فرصت بدست آمده سود جسته و با گزينش رضاخان به عنوان عامل و مجري كودتا، پس از يك دهه و نيم از وقوع مشروطيت، به انديشه و هدف استحاله مشروطيت در قالب كودتاي سوم حوت جامه عمل پوشاندند. امام جريان تضعيف مجلس را پس از دوره اول، از پيامدهاي خروج روحانيت از

ص: 2216

صحنه سياست دانسته اند: "... تمام كارهايي كه بعد از مشروطه انجام گرفت و انحرافاتي كه به تدريج پيدا شد تا زمان رژيم پهلوي كه به اوج خودش رسيد، يكي از عمال بزرگ كه بايد بگوييم كه مادر عمال بود، مجلس بود مشروطه را منحرف كردند. مجلس را مجلس قلدري كردند ملت را از اينكه راي بدهند محروم كردند". (24) "... نكند مثل مشروطه شود كه آقايان تلاش كردند و مشروطه را بنا گذاشتند، آنوقت چند نفر از سياسيون مستبد، مشروطه خواه شدند و حكومت را گرفتند و هر دوره مجلس را بدتر از دوره قبل تشكيل دادند. دوره اول مجلس در مشروطه بد نبود و شايد هم خوب بود، ولي بعدها كم كم رسيد به جايي كه خودشان افرادي را انتخاب مي كردند". (25) تنها مجتهدي كه از ابتداي مشروطيت تا آغاز سلطنت رضاشاه )1285 -1304 ش) همواره در حوادث و جريانات سياسي حضور فعال داشت و در تمام فراز و نشيب ها با قامتي استوار و صلابتي وصف ناشدني به دفاع از دستاورد مشروطيت و قانون اساسي مي پرداخت، شهيد مدرس بود. وي در مجلس دوم به عنوان يكي از مجتهدين طراز اول و از آن پس تا پايان مجلس ششم در تمام ادوار مجلس حضوري بي نظير از خود به نمايش گذاشت. مدرس در ماجراي جنگ

ص: 2217

جهاني اول و مهاجرت دولت موقت به عثماني نقش اول را داشت در ماجراي قرارداد 1919 م معروف به قرارداد وثوق الدوله، پرچمدار مبارزه با انگليسي ها و خنثي كننده توطئه مملكت برانداز آنان بود. در ماجراي كودتاي رضاخان تنها مجتهد سياستمداري بود كه شجاعانه در مجلس چهارم و در پشت تريبون كودتا را مخالف با قانون اساسي و مغاير با قرآن مجيد خواند و مخالفت خود را با كودتاگران اعلام نمود. در ماجراي طرح جمهوري كردن كشور توسط رضاخان وي به تنهايي به جنگ با رضاخان شتافت و نقشه وي را خنثي و برملا نمود. به همين دليل است كه امام خميني (ره) در بين چهره هاي متعدد روحاني و سياسي تاريخ معاصر، بيش از همه از مدرس نام و ياد برده است و او را مصداق واقعي در نظريه جداناپذيري دين و سياست معرفي و همچنين روش و منش او را به عنوان يك سياستمدار متدين و بي توجه به مظاهر دنيوي به نسل انقلابي يادآور شده است. امام خميني مكرر، از خلاء مدرس و مدرس ها در تاريخ سياسي معاصر ايران ياد مي كند و حتي صراحتا بيان مي دارد كه اگر در مناطق ايران افكار مدرس وجود داشت، مشروطه به سلامت به سر منزل مقصود مي رسيد: "... اگر در هر شهري و استاني چند نفر موثر، افكار مثل

ص: 2218

مرحوم مدرس شهيد را داشتند، مشروطه به طور مشروع و صحيح پيش مي رفت و قانون اساسي با متمم آن كه مرحوم حاج شيخ فضل الله در راه آن شهيد شد، دستخوش افكار غربي و دستخوش تصرفاتي كه در آن شد نمي گرديد. و اسلام عزيز و مسلمانان مظلوم ايران آن رنج هاي طاقت فرسا را نمي كشيدند. بدنبال خروج روحانيون يا به عبارت ديگر اخراج آنان از صحنه، عموم متدينين از هر قشري از اقشار، چه فرهنگي، چه كارگري، چه اداري و بازاري و چه غير اينها نيز از دخالت كناره گرفتند يا بركنارشان كردند و آن شد كه شد". (26) نتيجه كناره گيري روحانيت و مردم از سياست، به تشديد نفوذ خانها و فئودالها و قلدران انجاميد. وضعيتي كه اربابان خارجي و مستبدين داخلي خواهان آن بودند. امام به عنوان ناظر و شاهد وقايع مذكور مي فرمايند: "... من خودم شاهد بودم قبل از رضاشاه، زمان احمدشاه و آنوقت ها اين دست خان ها بود، خان ها وكيل درست مي كردند و بعد كه رضاشاه آمد و اين خانها را يك قدري متمركز كرد در خودش نه از بين برد، همه قدرتها را در خودش متمركز كرد و همه ظلمهايي كه خانها مي كردند خودش مي كرد، بعد كه اينطور شد، ديگر دست اينها بود و هيچ مردم، و ملت اصلا مطرح نبودند،

ص: 2219

ملت كيست". (27) با اين همه مدرس مجاهد خستگي ناپذيري بود كه در تمام بحرانها و ناملايمات سياسي، يك لحظه از صحنه سياست غيبت نكرد و دست از حقگويي برنداشت: " ... اشخاص ديگري از قبيل ملك الشعراء و ديگران همه دنبال او بودند اما او بود كه مي ايستاد و برخلاف ظلم، برخلاف تعديات آن شخص (28) صحبت مي كرد". (29) رضاشاه از اول كودتا تا به چنگ آوردن سلطنت )1304 ش1299(، تلاش مي نمود كه از خود چهره اي طرفدار مذهب و شريعت نشان دهد و در اين جهت حتي نظرات مثبت بعضي از علما را نيز به خود جلب نموده بود. (30) معذلك تنها مجتهدي كه از اول كودتا با وي ضديت و مخالفت داشت مرحوم مدرس بود. رضاشاه بعد از تصرف كامل قدرت، تلاش زيادي نمود كه وي را به خود نزديك و حتي تطميع نمايد كه توفيقي بدست نياورد. وي از ابتداي مجلس هفتم و با حذف مدرس از نمايندگي مجلس، به قلع و قمع وسيع مخالفين خود پرداخت و در اين ميانه پس از اقدام به چند مورد ترور نافرجام عليه مدرس، سرانجام وي را به خواف تبعيد و در آنجا به شهادت رساند. "... بعد از اينكه آن مجلسي كه مرحوم مدرس در آن بود به مجرد اينكه مجلس تمام شد، فرستادند

ص: 2220

ايشان را گرفتند و بردند و با آن زجرها شهيد كردند. شما ديگر سراغ داريد يك مجلسي كه واقعا مال ملت باشد و مردم خودشان به طور آزاد انتخاب كرده باشند". (31) به اين ترتيب، از نظر امام، با شهادت مدرس و سقوط آخرين سنگر مقاومت روحانيت در مجلس، دوران افول مشروطيت به پايان مي رسد و عصر ديگري از استبداد سياه كه مشخصه اصلي آن دين زدايي بود در قالب اسم بي مسماي مشروطيت به ظهور مي رسد عصري كه بيش از نيم قرن حاكميت رژيم پهلوي را بر ايران اسلامي شاهد بود و تنها با ظهور مجدد جنبش علما و روحانيت به رهبري بي بديل امام خميني (ره) حيات ننگين آن خاتمه يافت.

پى نوشت ها

: 1. در اين خصوص به آثار جواهر لعل نهرو (نگاهي به تاريخ جهان) و حسنين هيكل نويسنده شهير مصري مراجعه شود. 2 و 3. احمد كسروي، تاريخ هجده ساله آذربايجان، ص 313 و سيدحسن تقي زاده، زندگاني طوفاني و مجموعه مقالات. 4. صحيفه نور، ج 1، ص 68 (سخنراني 21/1/1343 ش) . 5. صحيفه نور، ج 15، ص 202 (سخنراني 4/8/1360 ش) . 6. صحيفه نور، ج 20، ص 31 (سخنراني 2/6/1365 ش) . 7. صحيفه نور، ج 21، ص 186 (وصيتنامه) . 8. صحيفه نور، ج 1، ص 68 (سخنراني 21/1/1343 ش) . 9. هما رضواني، لوايح

ص: 2221

شيخ فضل الله نوري، ص 10 .68. صحيفه نور، ج 15، ص 11 . )25/3/60( 16. محمد تركمان، مدرس در پنج دوره مجلس، ص 191، 12 .192. صحيفه نور، ج 1، ص 13 .68. صحيفه نور، ج 18، ص36، 14 .135. صحيفه نور، ج 21، ص 15 .186. همانجا، ج 21، ص 16 .231. همان جا، ج 12، ص 17 .7. محمد مهدي شريف كاشاني، واقعات اتفاقيه، ج 1، ص 18 .125. صحيفه نور، ج 18، ص 19 .140. صحيفه نور، ج 18، ص 20 .181. صحيفه نور، ج 6، ص 21 .258. ملك الشعراي بهار، تاريخچه احزاب سياسي در ايران، مجلدات 1 و 22 .2. تقي زاده در سلسله سخنرانيها و مقالات خود در دهه هاي بعد به اين موارد اعتراف كرده است. رجوع شود به: زندگاني طوفاني و مجموعه مقالات تقي زاده، خطابه اخذ تمدن خارجي. 23. همان جا، ج 15، ص 24 .202. همان جا، ج 18، ص 25 .12. همان، ج 18، ص 26 .178 -79. همان جا، ج 18، ص 27 .231. همان جا، ج 8، ص 28 .150. منظور رضاشاه مي باشد. 29. همان جا، ج 1، ص 30 .261. رجوع شود به تاريخ بيست ساله - حسين مكي، صورت مذاكرات مجلس موسسان. 31. همان جا، ج 16، ص 09. دكتر محسن

ص: 2222

بهشتي سرشت

ص: 2223

امام و توسعه سياسي (2)

اشاره

3 چكيده: در نخستين بخش اين نوشتار، پس از تعريف واژه توسعه سياسي و اركان آن به پيوند استوار ميان فرهنگ سياسي و توسعه سياسي پرداخته شد و آنچه را امام خميني، براي پيشبرد فرهنگ سياسي مردم ايران به عنوان بستر اوليه توسعه سياسي، انجام داد، به گستردگي مورد بحث قرار گرفت و در پايان راهبردهاي عملي حضرت ايشان درباره توسعه سياسي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از راههايي چون ژرفا بخشي به مشاركتهاي مردمي، تشكيل نهادهاي ژرفا دهنده توسعه سياسي و تدوين قانون اساسي بيان شد. آنچه در دومين و آخرين بخش اين مقاله مي خوانيد، بررسي نگره ها و سيره رفتاري امام در باب اساسي ترين اركان توسعه سياسي و جلوه هاي آن پس از پيروزي انقلاب اسلامي است، همان چيزي كه به عنوان اركان و شاخصه هاي استوار شده و پايدار توسعه سياسي، به شمار مي آيند. ضرورت بحث در اين بخش از آن جا ناشي مي شود كه امام، در برابر فرهنگ غربي موضعي گزينشي داشت كه خود راه سومي بود در برابر روشنفكران غرب زده و سنت گرايان. به ديگر سخن، امام، با نقد همزمان انديشه غربي و پاره اي از ديدگاههاي سنتي نشان داد كه جريان فكر و انديشه اصلاحي، كهنه و نو ندارد; يعني زمان مند نيست چنانكه شرقي و غربي نيز ندارد;

ص: 2224

يعني مكان مند هم نيست; بلكه قانونها و آيينهايي كه با دين، همان فطرت الهي انسان، سازگاري داشته باشد. البته آن گونه برداشت از دين كه در پيوند با بوده و هست زمانه باشد. چه قديم و چه جديد و چه شرقي و چه غربي، مي تواند در يك سازوكار اسلامي مورد استفاده قرار گيرد. اينك نگره هاي امام را درباره اساسي ترين پايه هاي فكري «توسعه سياسي» بررسي مي كنيم:

الف. دموكراسي

دموكراسي از اركان مهم به حقيقت پيوستن توسعه سياسي است و مفهوم روشن آن تكيه حكومت برخواست و تاييد شمار بيش تر (اكثريت) مردم مي باشد. امام بر اين باور بود كه دموكراسي، به اين معني در صدر اسلام و متن آن سابقه دارد و رژيم اسلامي، يك رژيم دموكراسي بوده است. (1) در اين باره اگر نگاهي به گسترش دعوت اسلامي در مدينه، پيش از آمدن پيامبر(ص) بيفكنيم، مي توانيم خواست و اراده مردمي را در تشكيل نخستين حكومت اسلامي در جهان چهارده سده پيش، نمايان و پيدا ببينيم. آن هنگام كه نظام پادشاهي مستبد در ايران برقرار بود و اروپا دوران قرون وسطي را مي گذراند و آنچه در اين دو گونه نظام معني، نداشت، خواست و اراده مردم بود. در منابع تاريخ اسلام چنين آمده كه: پيش از آمدن پيامبر(ص) به مدينه، نخست دعوت او گسترش يافت و

ص: 2225

خانه اي نبود كه در آن نام و ياد رسول خدا(ص) نباشد. براي مدت دو سال (دوازدهم و سيزدهم بعثت) نمايندگاني از قبيله هاي يثرب به مكه مي آمدند و با پيامبر(ص) پيمان همكاري مي بستند و سرانجام، حضرت، هنگامي به مدينه مهاجرت كرد كه حضور او به عنوان حاكم، به خواست همگاني مردم اين شهر تبديل شد و نكته جالب آن كه در مراسم بيعت مردم با حضرت، ايشان مفاد بيعت را دوباره مي خواند و مردم نيز تاييد مي كردند و امر بي سابقه تر، حضور زنان در مراسم يعت بود. جمعيت خاموشي كه هيچ گاه پيش از اين تاريخ، خواست و اراده (راي) آنان مورد توجه جامعه قرار نگرفته بود. اگر امروزه به مفاهيمي چون مشاركت مردمي در نظامهاي سياسي بها داده مي شود، اوج اين مشاركت را مي توان در رفتار سياسي پيامبر(ص) ديد. گسترش احساس مسؤوليت در برابر نظام نوين ديني از راه تزريق آن به بدنه جامعه، به اين گونه كه بيعت يكان يكان صورت گرفت و هر انسان مسلماني، پس از آن خود را در برابر حفظ آيينها و قانونهاي اسلامي مسؤول مي ديد، همچنين براي ژرفا بخشيدن اين حس مسؤوليت، نمايندگاني از خود مردم توسط پيامبر(ص) برگزيده شدند، تا كاركردي دوسويه داشته باشند (نقيبان دوازده گانه): آسان سازي پيوند مردم با نظام اسلامي و شرح و بيان و بازگويي خواسته هاي مردم از

ص: 2226

حكومت. (2) اگر مسجد را سنگ بناي نخستين شهرسازي در دوره اسلامي بدانيم، چنانكه با پايان يافتن اين بنا، خانه هاي مردم نيز در كنار آن ساخته شد و مسجد حلقه پيوند اين شبكه شهري نوبنياد گرديد. مي توانيم به چگونگي مشاركت مردم در بناي مسجد نبوي اشاره كنيم، همان كه نماد حضور اراده و خواست شمار بيش تر مردم در مسائل شهري بود (3) و سپس موضوع جنگ و صلح كه از مهم ترين مباحث حكومتي است. پيامبر(ص) ضمن آن كه مامور به رايزني با مردم بود و بايد همواره جانب آنان را نگه مي داشت و بخشش و گذشت و چشم پوشي را محور كار خود قرار مي داد (4) ، تا كم كم مردم رو به كمال روند، در جنگها نيز راي مردم را بر راي خود، پيش مي داشت; زيرا جنگ، همراه با خسارت مادي و معنوي است و مردمي كه بار حكومت را بر دوش دارند، خود بايد هزينه هاي جنگ را نيز بپردازند، چنانكه در جنگ احد، همين گونه شد و با اين كه پيامبر(ص) خود علاقه و گرايشي به بيرون رفتن از مدينه نداشت، راي يارانش را پذيرفت و از شهر خارج گرديد. (5) همچنين اگر امروزه شنيدن سخن مردم و توجه به خواسته هاي آنان از حكومت، از نشانه هاي پا گرفتن و به حقيقت پيوستن دموكراسي است و حكومتگران،

ص: 2227

به گونه هاي گوناگون در صدد دريافت و شنيدن خواسته هاي مردمي هستند، پيامبر(ص) هم، اين چنين به خواسته هاي گوناگون مردم گوش فرا مي داد كه گروهي از منافقان به طعنه گفتند: هو اذن و قرآن پاسخ داد كه: «قل اذن خير لكم.» (6) امام به پشتوانه چنين تكيه گاه استوار و روشني نظام اسلامي را جدا از دموكراسي نمي بيند، بلكه اعلام مي كند: دموكراسي اسلام، كامل تر از دموكراسي غربي است. (7) و با توجه به الگويي از حكومت كه در ذهن امام بود و بر پايه نظام حكومت نبوي(ص) و سپس علوي(ع) استوار گرديده بود، به روشني به مخالف با واژه جمهوري دموكراتيك اسلامي، برخاست; زيرا بر اين باور بود كه افزودن واژه دموكراتيك. «اين توهم را در ذهن مي آورد كه اسلام محتوايش خالي است از اين، لذا احتياج به اين است كه قيدي پهلويش بياورند و اين براي ما بسيار حزن انگيز است; زيرا اسلام همه چيز است، مانند اين كه شما بگوييد ما اسلام مي خواهيم و مي خواهيم به خدا هم اعتقاد داشته باشيم.» (8) اما اين پايان ديدگاه امام نيست; بلكه در نظر ايشان دموكراسي اسلامي يك ركن ديگر هم دارد و آن اين كه مخالف شريعت و احكام اسلامي نباشد. به ديگر سخن، دموكراسي اسلامي دو ركن دارد: 1. نگهداشت قانونها و

ص: 2228

آيينهاي اسلام: ايشان با تكيه بر ديدگاه اعتقادي شيعه كه پست امامت و رهبري امت را همچون نبوت، امري الهي مي داند، حكومت را كه ساختار اجرايي مقام امامت است، در پيوند با مشروعيت ديني معني مي كند و هر حكومتي را كه چنين مشروعيتي نداشته باشد، طاغوتي اعلام مي كند. 2. راي شمار بيش تر مردم: با وجود نكته پيشين، همواره بايد راي شمار بيش تر مردم نيز همراه حكومت باشد و اگر اين پشتوانه مردمي همراه هر حكومتي نباشد، نمي تواند پايدار بماند. امام، مخالفت خود را با اصل سلطنت و رژيم شاهنشاني ايران، متكي نبودن آن به آراي ملي اعلام كرد و در بياني دقيق، اعلام فرمود: «طبيعي است كه زمامداري كه با سر نيزه يا توارث روي كار آمده و متكي به آراي ملت نيست، هرگز خود را موظف به وضع و يا اجراي قوانيني كه به نفع مردم باشد نمي داند.» (9) امام، با تكيه بر باورهاي ديني مردم، اسلامي بودن نظام را امري طبيعي و از پيش تعيين شده گرفته و پذيرش نظام اسلام را هم خواست طبيعي مردم مي داند. (10) امام، چنان كه در بخش نخست اين نوشتار آمد، در صدد پرورش روحيه و فرهنگ سياسي در ميان مردم بود و مي خواست تا آن جا كه ممكن است، توان فكري مردم رشد كند

ص: 2229

و آنان بر اساس آگاهي دست به انتخاب زنند. ذكر نمونه هايي ازين دست، كه به گونه اي با آراي مردم در پيوند بود گواه صادق اين سخن است. در نخستين همه پرسي رياست جمهوري، به خلاف دشواريها و گرفتاريهايي را كه نخستين رئيس جمهور برگزيده شده به وجود آورد، از آن جا كه متكي به آراي عمومي مردم بود، حكم رياست جمهوري او از سوي امام تنفيذ گرديده و با وجود آسيبهايي كه از اين سوي، به نظام و كشور رسيد، امام ترجيح داد تنها هنگامي به بركناري نخستين رئيس جمهور، همت گمارد كه بركناري او، به خواست عمومي مردم تبديل شده باشد. امام، بر پيماني كه با مردم بسته بود وفادار ماند، او مي خواست براي نخستين بار، دگرگوني ريشه اي و ژرف در ساختار نظام سياسي استبداد زده ايران به وجود آورد و ساختاري نو و متكي بر اراده ميليونها انسان فراهم سازد. و اين مهم، پا نمي گرفت و به حقيقت نمي پيوست، مگر از راه بالا بردن سطح آگاهي عمومي. اگر از روي انصاف و داد، به دوران نخستين رياست جمهوري بنگريم، بالاترين پشتيبانيهاي ممكن از سوي امام، به عنوان رهبر انقلاب، از او كه برگزيده مردم بود، انجام شد (11) و تا هنگامي كه آشكارا با يكي از اركان نظام و قانون اساسي كه

ص: 2230

ولايت فقيه باشد، مخالفتي صورت نداد، امام نيز حمايت خود را ادامه داد و چون او به صف مخالفان و ستيزندگان مسلح نظام پيوست، معنايش اين بود كه از مردم و نظام ساخته آنان بريده است و تظاهرات ميليوني مردم نشان داد كه مشروعيت رئيس جمهور برگزيده آنان از ميان رفته است، پس از اين هم، چون راي بي كفايتي سياسي رئيس جمهور از سوي نمايندگان برگزيده مردم در مجلس شوراي اسلامي اعلام شد، امام نيز حكم بركناري وي را صادركرد. (12) اين اهتمام به آراي عمومي، آنچنان در انديشه امام رسوخ داشت كه براستي شگفت انگيز است. بررسي ماجراي گزينش قائم مقام رهبري، از ديگر نمونه هاست; همان كه بعدها معلوم شد، امام از آغاز مخالف اين انتخاب بوده است، (13) ولي به احترام آراي برگزيدگان مردم در مجلس خبرگان نزديك به يك دهه، اين گزينش را با همه مسائل آن پذيرفت و بالاترين كوشش ممكن را در حفظ جايگاه و شخصيت قائم مقام خويش، از آن كه برگزيده نمايندگان مردم بود، انجام داد. دادن اختيارهاي گسترده در همه حوزه هاي سياسي، فرهنگي و اداري كشور و امكان استفاده نامبرده از همه رسانه هاي اطلاع رساني داخلي و خارجي، ديدارهاي فراوان با گروههاي گوناگون مردم، همان گونه كه براي شخص امام ممكن بود و بالاتر از همه ارجاع بسياري از مسائل

ص: 2231

فقهي (14) به او، همه و همه، نشان از آن داشت كه امام مي خواهد در جايگاه رهبري نيز راي مردم را همواره پاس دارد و با توجه به مقام رهبري خود، جانشين خويش را به سطحي شايسته كه سازوار با هدفها و آرمانهاي انقلاب اسلامي و مردمي ايران است، بالا برد و اوج دهد. هرچند از پس سالها تلاش و كوشش و هموار كردن زمينه ها و از ميان بردن بازدارنده هاي رهبري جانشين خود، اين مهم، ممكن نگرديد و معلوم شد كه به گفته ايشان رهبري نظام اسلامي به تواني بيش از آنچه قائم مقام آن روز داشت (15) ، نيازمند است. امام در نامه خود به مردم، از اين كه در تحليل هاي قائم مقام رهبري، كوششها و تلاشهاي فراوان مردم در دفاع هشت ساله و فداكاريهاي بي شمار آنان در حفظ نظامي كه خود پي ريخته اند، ناديده گرفته شد، پوزش خواست و نشان داد كه در واقع با هر كسي كه كوششهاي خالصانه و رنجهاي مردم را ناديده بگيرد، عهد اخوت نبسته است. (16) با كساني كه آگاهانه يا ناآگاهانه با دشمنان مردم پيوند دارند دشمن است، هر چند داراي خدمات بزرگي در گذشته باشند. پيرو همين سياست، امام همواره از دولت برگزيده مجلس پشتيباني كرد; زيرا متكي به آراءعمومي بود. وي، هميشه و همه گاه، گروههاي

ص: 2232

سياسي را از مخالفت با دولت برگزيده مردم پرهيز مي داد. (17) دريكي از سالهاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي، ديدگاهي مطرح شد كه نخبه گرايي را در سياست اصل مي دانست و از اين روي، دخالت در سياست را حق مجتهدان اعلام كرد; به اين دليل كه چون نظام اسلامي است و مجتهدان، تنها اسلام شناسان واقعي هستند، آنها بايد در سياست دخالت كنند: امام اين ديدگاه را كه مي خواست ركن حق راي مردم را ناديده انگارد، رد كرد و نادرست خواند: «در دانشگاه بعضي از اشخاص رفته اند گفته اند كه: دخالت در انتخابات، دخالت در سياست است و اين حق مجتهدان است. تا حالا مي گفتند كه: مجتهدين در سياست نبايد دخالت كنند... آن جا شكست خوردند حالا عكسش را مي گويند، اين هم روي همين زمينه است، هر دويش غلط است. انتخابات، سرنوشت يك ملت را دارد تعيين مي كند. انتخابات، بر فرض اين كه سياسي باشد و هست هم. اين دارد سرنوشت همه ملت را تعيين مي كند. يعني آحاد ملت، سرنوشت زندگي شان در دنيا و آخرت، منوط به انتخابات است. اين طور نيست كه انتخابات را بايد چند تا مجتهد عملي كنند. اين معني دارد كه مثلا دويست مجتهد در قم و صد تا مجتهد در جاهاي ديگر، بيايند انتخاب كنند ديگر مردم بروند كنار؟ اين يك توطئه اي است... يعني

ص: 2233

در امور سياسي پانصدنفر دخالت كنند، باقي شان بروند سراغ كارشان; يعني مردم بروند سراغ كارشان، هيچ كس به مسائل اجتماعي كار نداشته باشد و چند نفر پير مرد ملا، بيايند دخالت كنند، اين، از آن توطئه سابق بدتر است، براي ايران; براي آن كه، يك عده از علما را كنار مي گذاشت، منتهي به واسطه آنها هم يك قشر زيادي كنار مي رفتند و اين تمام ملت را مي خواهد كنار بگذارد.» (18) موضع گيريهاي روشن بالا، نشان از مردم سالاري امام دارد. او كه تجربه هاي تلخ تاريخي ملت ايران را به نيكي مي دانست و مي خواست تمام روزنه هاي بازگشت دوباره استبداد را سد كند، ملتي مي خواست در پيوند با دولت و دولتي ي خواست برآمده از خواسته هاي مشروع و بحق ملت و پاسخ گوي نيازهاي آنان، نه دشمن ايشان، نگاهي به ساختار جداي دولت از مردم در تاريخ ايران، اين واقعيت را نشان مي دهد كه چرا و چگونه بي گرايشي به مشاركت سياسي و فرار از آن، ريشه اي تاريخي پيدا كرده است. به گفته يكي از صاحب نظران سياسي: «در همه دوره هاي پيشين تاريخ ايران، اقشار گوناگون مردم، نيازهاي خود را بدون مراجعه به دولت بر طرف مي كردند و ارتباط متقابل ميان دولت و مردم وجود نداشت. نبود تقاضا از سوي جامعه، موجب مي شد تا نظام سياسي ايران، به صورت نظامي بسته و

ص: 2234

نه باز درآيد و ارتباطي با محيط اطراف خود نداشته باشد. بسته بودن نظام، از يك سو موجب شد تا نخبگان سياسي، حلقه اي جدا از جامعه باشند و براي تحكيم پايه هاي قدرت خود، چاره اي جز روي آوردن به استبداد و خفقان نبينند; از سوي ديگر، نبود تقاضا از سوي جامعه انگيزه اي براي ايجاد گروههاي منفعت طلب و احزاب سياسي واقعي باقي نمي گذاشت; چرا كه يكي از مهم ترين وظايف نهادهاي اين چنين كه لايه مياني دولت و حكومت هستند، گردآوري و تلفيق ميان خواسته هاي مردم و انتقال آن به نظام سياسي است. جدايي ميان جامعه و دولت موجب شد تا بر خلاف جوامع غربي، كه پيوند به دولت در هرم پيوندهاي مختلف قرار دارد، پيوند به دولت در تعارض با پيوندهاي ديگر قرار گيرد; يعني در هر جامعه با مجموعه اي از پيوندها مواجه مي شويم كه پيوند مذهبي از جمله آنان است. با تحقق مفهوم شهروندي در غرب، كليه پيوندها در مقابل پيوند به دولت رنگ باختند و پيوند دولت و ملت در راس هرم پيوندها قرار گرفت. در اين جوامع شكل گيري دولت به گونه اي بود كه پيوندهاي موجود در طول پيوند به دولت قرار گرفتند و فرد در عين تعلق و بستگي به دولت، به عنوان مهم ترين پيوند و بستگي، تعارضي ميان اين

ص: 2235

پيوند و ديگر پيوندها نمي ديد; اما در ايران دوره نوگرايي غربي رضاخاني، پيوندهاي مذهبي و قومي در عرض پيوند با دولت و در تعارض با آن قرار گرفت و گروههاي مختلف قومي و مذهبي، تعلق مذهبي و قومي و اجتماعي خود را در تنافي و تعارض با پيوند به دولت مي ديدند و آن را عاملي جهت تهديد هويت هاي مذهبي و قومي خود يافتند.» (19) اينك تركيب بديع ساختار حكومت و نظام اسلامي در انديشه امام كه تحقق بيروني يافت، خود را بيش تر نشان مي دهد. اين كه امام توانست جدايي ميان مردم و دولت را از بين ببرد و بويژه پيوندهاي مذهبي و قومي را در راستاي تواناسازي بنيه دولت به كار گيرد و براي نخستين بار در تاريخ ايران، دولت را عامل وحدت و يك پارچكي و آسان كننده راههاي پيشرفت اجتماعي مردم قرار دهد، خود بزرگ ترين بنياد توسعه سياسي است كه امام پديد آورد. او نظارت و مشاركت همگاني را در امور حكومت، بزرگ ترين پايندان براي امنيت جامعه بر مي شمرد. (20) و اين مهم را به كمك روحيه ديني مردم، مي خواست به يك فرهنگ دگر كند، آن جا كه افزون بر تصريح قانوني حق راي مردم، امام شركت در همه پرسيها را يك تكليف الهي مي دانست; زيرا مهم ترين عرصه حضور و مشاركت سياسي تك تك مردم بود.

ص: 2236

اين تكليف از نظر امام روستايي و شهري نمي شناخت: «نگوييد كه ديگران راي مي دهند. من هم بايد راي بدهم، توهم بايد راي بدهي، آن روستايي هم كه در كنار مزرعه خودش كار مي كند بايد راي بدهد; تكليف است. اين يك تكليف الهي است.» (21) امام تا توانست كوشيد همه نشانه هاي استبداد را از ساختار حكومتي نوين ايران دور كند، اين كه خود را خدمتگزار مردم ناميد و اين واژه را به بيش تر از واژه رهبر دوست مي داشت (22) ، اين كه دولت برگزيده مردم را نيز خدمتگزار آنان مي دانست (23) و همواره قدرت آنان را بسته به خواست مردم مي كرد و بالاتر آن كه دولتمردان جديد را رعيت مردم به حساب مي آورد، (24) همه و همه، نشان از پاسخ گويي امام به خواست تاريخي مردم در نابود ساختن استبداد بود.

ب. آزادي

مقوله آزادي از مباحث مهم در پيوند با مقوله هاي دموكراسي و توسعه سياسي است كه درباره حدود و تعريف آن، ديدگاههاي گوناگوني وجود دارد و نيز آزادي به گونه هاي مختلفي درحوزه فرهنگ، سياست، اقتصاد، بيان و افكار و انديشه تقسيم مي گردد; اما در كنار همه اين نكته ها بايد به اين مهم نيز توجه داشت: به خلاف آن كه آزادي خواهي ازحقوق اوليه بشري است، چنانكه امام نيز آن را پذيرفته است (25) ،

ص: 2237

چند نكته را نبايد از نظر دور داشت: نخست آن كه در هر جامعه اي سازوار با شرايط تاريخي و فرهنگي و اجتماعي آن بايد از آزادي سخن گفت و هرگز نمي توان الگويي را كه در نقطه اي از جهان اجرا شده و كم وبيش موفق بوده، در نقطه ديگري از جهان پيدا كرد و انتظار توفيق آن را داشت; زيرا پيشينه ذهني افراد جامعه، شرايط طبيعي و اجتماعي آنها به گونه اي آشكار گوناگون است. و به ديگر سخن، آزادي را در پيوند با فرهنگ عمومي هر جامعه بايد معني كرد و به پاسداشت آن همت گمارد. دو ديگر: اين را نيز بايد امري مسلم بينگاريم كه آزادي در هر نقطه اي از جهان و باهر فرهنگي كه همراه و همساز شود، خواه ناخواه چارچوبي دارد كه در غير آن صورت، به هرج ومرج مي انجامد، هر چند خود اين چارچوبها نيز نمي توانند وارداتي باشند، بلكه بايد برخاسته از فرهنگ عمومي مورد پذيرش مردم آن جامعه به وجود آمده باشند. سه محور مهم، يا چهارچوب را مي توان از سخنان امام در پيوند با مقوله آزادي به دست آورد. 1. آزادي سازوار با جامعه ايراني: ايران از ديرباز،همواره به كهنه درد استبداد و خودكامگي زمامداران خود دچار بوده است.امري كه دست كم، در دو سده اخير، به گونه اي

ص: 2238

آشكارا بنياد كشور را در عقب ماندگي نگه داشته و زمينه استيلاي بيگانگان را فراهم كرده است.كم نبودند مصلحاني كه در تاريخ ايران معاصر، خوش درخشيدند و انديشه اعتلا در سر داشتند; اما تيغ تيز استبداد و خودكامگي به آنان امان نداد،تا آن انديشه ها را پياده كنند.امير كبير و سرنوشت دردناك او يكي از بزرگ ترين نشانه هاي بيماري استبداد در ايران است.در كشتزار استبداد،هرچقدر بذر اصلاح شده بپاشند،جز افت چيزي به بار نخواهد آورد.مهم آنكه اگر ريشه استبداد خشكانده نشود، هرچند مظاهر دموكراسي و آزادي خواهي در كشور رشد يابد، جز بر انحراف و كژي نخواهد افزود و راه اعتلا، پيموده نمي گردد.ثابت كردن اين مدعا، چندان دشوار نمي نمايد.نگاهي به سرنوشت اسف انگيز مؤسسات تمدني در ايران معاصر، پس از انقلاب مشروطيت و دوران پهلوي، نشان دهنده اين واقعيت است و در پشت همه اين سلسله ناكاميهاي بزرگ، تيغ تيز استبداد قرار داشت. بنابراين، در چنين فضايي انقلاب اسلامي 22 بهمن 57 يكي از سه دستاورد خود را آزادي قرار داد. بدون ترديد، آزادي در شعار راهپيمايان ميليوني سال 57 مفهومي بود در برابر استبداد و خودكامگي طولاني زمامداران در ايران.امام نيز، با درك همين نكته، تلاش ورزيد تا آزادي سازوار با جامعه ايراني را به همت مردم برقرار سازد.تنها راه بازنگشتن دوباره استبداد،دگرگوني ساختار قدرت از

ص: 2239

راه مشاركت تك تك مردم است. اما بايد به اين نكته توجه داشت كه كم نبوده اند كشورهايي كه از پس فرو ريختن نظام بسته و استبدادي، به هرج ومرج كشيده شدند و زمينه دوباره براي برآمدن استبدادي قوي تر فراهم آمد. در ايران معاصر، دوبار اين موضوع تجربه شده است. فرو ريختن نظام سلطنتي قاجار و پيدا شدن فضاي باز سياسي يك بار به روي كارآمدن رضاخان انجاميد و بار ديگر از پس گذر سالهايي چند، به استبداد محمدرضا پهلوي;بويژه پس از كودتاي 28 مرداد سال32. هر يك از اين دو برهه، اگر درست تحليل شود، مي تواند ما را به اين موضوع رهنمون سازد كه محور استبداد از بين رفته، جايگزين مناسبي نداشته است و مردم خسته از درگيريهاي گروهي از نظر روحي آمادگي پذيرش استبداد را داشتند و بيش تر توفيق استبدادگران همين زمينه مردمي بوده است. با هدايت امام، قانون اساسي تدوين شد و در همه ساختار سياسي قدرت راي مردم پي ريزي شد; اما با توجه به تجربه هاي تلخ گذشته و نيازهاي جامعه ايراني، محوريت نظام جديد بايد پيش بيني مي شد، همان كه بتواند در هنگامه دشواريهاي ملي و اختلاف نظرهاي برون از حد انتظار و تحمل جامعه، سخن آخر را بگويد و با نفوذ و محبوبيتي كه در ميان مردم دارد، آرامش و

ص: 2240

امنيت را به كشور باز گرداند و زمينه نااميدي مردم از فضاي آزاد سياسي را از بين ببرد و اين بزرگ ترين چاره مردمي بود كه پس از قرنها استبدادزدگي وارد فضاي باز سياسي مي شدند.اين گونه شد كه اصل ولايت فقيه در فضاي ايران جديد، كاركردي چند جانبه يافت; از يك سو بزرگ ترين حافظ اسلاميت نظام و باورهاي مذهبي مردم و پايندان پايندگي و گسترش انديشه ديني در ايران و جهان اسلام است و در اين باره مي توان دستاوردهاي فرهنگي مؤسسه هاي دولتي و غيردولتي در ايران، جهان اسلام و دانشگاهها و مراكز پژوهشي بزرگ جهان را شاهد گرفت كه چگونه پس از انقلاب اسلامي رشدي شگفت انگيز يافت;از ديگر سوي، حافظ آزادي و بزرگ ترين ركن جلوگيري كننده از چيره شدن استبداد دوباره بر كشور است كه دهها حركت و كار بزرگ و كوچك امام، از برهه آغازين پيروزي انقلاب اسلامي، تا هنگام رحلت، درباره نهادينه كردن آزادي سياسي و درهم كوبيدن كامل استبداد كه به نمونه هايي از آن در بخش نخست اين مقاله اشاره شد، گواه روشن اين سخن است. و سرانجام، از جنبه ملي، ولايت فقيه حافظ استقلال و تماميت ارضي ايران و يك پارچگي آن بوده است.نگاهي به نقش محوري ايشان در از بين بردن تجزيه طلبي در كردستان ايران، حفظ تماميت ارضي در

ص: 2241

جنگ تحميلي هشت ساله عراق عليه ايران، رخدادها و بحرانهاي سياسي بزرگي چون انفجار هفت تير، هشت شهريور و جنگ مسلحانه گروههاي محارب داخلي نيز، گواهان كاركرد ملي ولايت فقيه هستند.كافي است كه بدانيم جنگ تحميلي نخستين جنگي بود كه ايران در طي آن ذره اي از خاك خود را از دست نداد،به خلاف گستردگي، طولاني تر بودن و حجم عظيم دشمنيهاي جهاني بي سابقه.امام به عنوان ولي فقيه در همه اين رخدادهاي بزرگ و كوچك، با استفاده از نفوذ نامحدود مردمي خود به بهترين شكل ممكن، تواناييهاي مادي و معنوي مردم را در راه نهادينه كردن آزادي و از بن بركندن استبداد به كاربرد. در دوران پرتنش جنگ كه معمولا در هر كشوري آزادي به شدت محدود مي شود و همه پرسيها برگزار نمي گردد، گروههاي سياسي چون حزب توده،آزادي كار و تلاش سياسي داشتند و در درون نظام اسلامي نيز، بروز اختلاف نظرها و گروه بنديها ممكن بود و در همين دوران بود كه گروه روحانيون مبارز از روحانيت جدا شدند و اين امر به عنوان نماد ابزار عقيده سياسي آزاد در چارچوب نظام اسلامي، مورد پذيرش امام قرار گرفت. (26) همه پرسيهاي بسيار، در هشت سال جنگ تحميلي، و حتي در زير موشك باران شديد دشمن برگزار شد و امام همواره از اين روند حمايت كرد.بنابراين، نخستين چارچوب آزادي;يعني

ص: 2242

آزادي، سازوار با جامعه ايراني، اين گونه به دست امام، به حقيقت پيوست. 2.آزادي در چهارچوب اسلام:شايد در نگاه نخست، اين چارچوب تنگ به نظر آيد، چنانكه از گفته ها و رفتارهاي كساني چنين برمي آيد.امام نيز، با اين كه به روشني و آشكارا اعلام مي كند: «ما آزادي كه اسلام در آن نباشد نمي خواهيم... ممالك ديگر هم آزادي دارند ما آنها را نمي خواهيم.» اما از سوي ديگر، برداشت امام از اسلام، هرگز تنگ نظرانه نبود و امكان تلاشها و تكاپوهاي فكري، اجتماعي، سياسي

ص: 2243

و فرهنگي گوناگون را از ملت سلب نمي كرد;بلكه تفسيري از اسلام مي كرد كه همواره، برآورنده آزادي مردم باشد.زيرا دست كم دو برداشت متفاوت و مهم در سده هاي اخير در ميان حوزه ها از اسلام رواج داشته كه با آمدن امام، برداشت دوم اوج گرفت و اعتلا يافت.نخست برداشتي كه اسلام را از سياست جدا مي داند. (27) بنابراين، مفهوم آزادي; بويژه آزادي سياسي، در چنين برداشتي، يا به كلي بي معناست، يا بسيار محدود است; اما برداشت دوم كه امام اعتلا دهنده آن بود (28) و شهيد مدرس به زبان آورنده اش، اين است كه سياست از ديانت اسلامي جدا نيست و اسلام در پيوندي ژرف و ناگسستني با سياست قرار دارد و سياست،عهده دار پرداخت به بايسته ترين نياز مردم، كه ساختار قدرت و حكومت است، مي باشد.بنابراين، چنين برداشتي از اسلام در پيوندي ژرف با بوده و هستهاي زمانه قرار مي گيرد. چنانچه امام در رفتار خود نشان داد كه به اين مهم پاي بند است حال كه مردم وارد عرصه سياست شده اند و دين به مجادله و مباحثه جدي فراخوانده شده و ولي فقيه به عنوان سخن گوي رسمي اسلام، پاسخ گويي به مسائل نوين را به عهده گرفته است، بايد آماده شنيدن و ديدن نيازهاي گوناگون جامعه اي كه به آگاهي رسيده اند باشد و پرسش كنندگان را از خود نراند. (29) امام

ص: 2244

كه مي دانست برداشت سنتي نمي تواند پاسخ گوي مناسب براي نيازهاي مردمان پرسش گر باشد; و از سوي ديگر جامعه درگير واقعيتهايي است كه نمي توان آنها را نديده گرفت، بزرگ ترين خدمت را به آزادي در چهارچوب اسلام كرد. ايشان با تكيه بر باز بودن باب اجتهاد، كه از ميراث شيعه به حساب مي آيد، دست به برداشت هاي نويني از اسلام زد كه بتواند با واقعيت هاي زمانه برابر شود و همواره نيازهاي نوين اجتماعي را پاسخ گو باشد كه مهم ترين اين واقعيتها، درهم آميختگي فرهنگ وارداتي و جلوه هاي آن با فرهنگ ملي و اسلامي بود كه بيش از يك سده وارد كشور شده و فرهنگ بومي و ملي و اسلامي ايرانيان را به چالش خوانده بود. (30) در سالهاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي و در آن هنگام كه آهنگ واردات، در همه زمينه ها، سير صعودي به خود گرفت، مردم ايران در برابر اين هجوم به سه گروه تقسيم مي شدند: گروهي از جلوه هاي نوين تمدن، اثر پذيرفته بودند و به كلي سبك و سياق زندگي پيشين خود را رها كردند و كوشيدند تا هرچه پرشتاب تر به قالب زندگي غربي درآيند، همانكه به شدت از سوي رسانه هاي جمعي دولت وقت تبليغ مي شد. گروهي ديگر نيز كوشيدند، تا هرچه بيش تر به سنت بومي و اسلامي پاي فشارند و از هر آنچه كه

ص: 2245

جلوه هاي تمدن جديد به شمار مي آيد، دوري گزينند. گروه سوم، در چالش جدي سنت و مدرنيته، به ميانه روي روي آوردند. گروه اول و دوم، در شمار اندك بودند و گروه سوم شمار بيش تر جمعيت ايران را تشكيل مي دادند.اين گروه كه در ميان هجوم مظاهر تمدن جديد از يك سو و دلبستگي فراوان به سنت هاي ديني از سوي ديگر دست و پا مي زدند، از هر كدام بخشي را پذيرفتند; در مثل اگر سينما مي رفتند و موسيقي مي شنيدند، در ماه محرم و صفر نيز لباس سياه پوشيده و تلاش مي ورزيدند به آداب و احكام شرعي پاي بندي نشان دهند. البته روند تبليغات رسمي دولت و رسانه هاي جمعي به گونه اي بود كه مي شد پيش بيني كرد كه همه روزه به جمعيت نخست، كه سرتا پا غربي شده بودند، افزوده مي شود و اما آنچه درستي اين تقسيم بندي اجتماعي را ثابت مي كرد، مي تواند وقوع انقلاب اسلامي باشد، انقلابي كه متكي بر اراده شمار بيش تر مردم و خواسته هاي اسلامي آنان بر پا شد. چنين به نظر مي رسيد كه شمار بيش تر دلبسته به اسلام، اينك پشتوانه اي جديد در راه رويارويي با آن بخش از جلوه هاي فرهنگ غربي كه با اسلام ناسازگار بود، پيدا كرده است.همين نكته دين را رسما به عنوان سنت پايدار مردم در چالش برابر مدرنيته

ص: 2246

قرار مي داد و سه طبقه شاخص اجتماعي، اينك به يك طبقه دگر شدند; زيرا طبقه نوگرا و غرب زده كه نمود بالايي نداشت و وابستگان آن يا از كشور خارج شدند و يا كوشيدند ظواهر اسلامي را رعايت كنند.البته گروهي از آنان نيز، در حقيقت تغيير روش دادند و به صف پرشمارتر مردم پيوستند و طبقه سنتي نيز دچار همين دگرگونيها شدند. امام كه آينده نگر بود و مي دانست كه دير يا زود، دوباره مباحثه ها و مجادله هاي سنت و مدرنيته سر برخواهند آورد، به سراغ فقه رايج رفت و با ارائه ديدگاههاي نوين، كوشيد چارچوبهايي تازه و برابر با نياز زمان براي آنها ترسيم كند كه به نمونه هايي اشاره مي شود: الف.بهبود جايگاه زنان: اگر رژيم شاه كوشيد تا با گرته برداري صرف از جلوه هاي تمدن غربي به بازسازي جامعه زنان ايراني بپردازد و در اين راه، باورهاي مذهبي را ناديده انگارد.امام خميني، كه ورود به دنياي مدرنيته را ناگزير مي ديد، كوشيد با تكيه بر همان نگرش گزينشي خود چاره اي بيانديشد كه اين ورود با كم ترين هزينه انجام گيرد; از اين روي، از آغاز حركت ملي مردم براي زنان نقش ويژه اي لحاظ كرد و از آنان خواست، تا در راهپيماييها همدوش مردان شركت كنند (31) و در اين راه، هيچ نيازي نيز به

ص: 2247

اجازه از شوهران خود نداشتند; امري كه در فقه سنتي ما رايج نبود.شنيدن صداي آنان در محدوده شعارهاي انقلابي و سياسي اشكال شرعي نداشت; در حالي كه پيش ازين، در عرف رايج مذهبي ها اين كار ناپسند مي نمود.اما اين حضور با رعايت حجاب شرعي، رخ داد; امري كه در تاريخ سياسي ايران بي سابقه بود.امام اينك توانسته بود با تركيبي تازه ميان سنت (حجاب شرعي) و حضور اجتماعي و ابراز عقيده (به عنوان يكي از جلوه هاي دموكراسي) هماهنگي ايجاد كند.اينك زنان مسلمان ايراني با تدبير امام پاي از خانه ها برون نهاده بودند و به عنوان انسانهايي كوشا و مفيد در عرصه هاي گوناگون اجتماعي حضور داشتند.اين آگاهي، خواسته هاي ديگر را نيز به دنبال داشت كه نظام اسلامي با تدبير امام، راهكارهاي فراوان ديگري را براي پاسخ گويي آنها در پيش گرفت. ب: نگرش نوين به مقوله هاي هنري و ورزشي:در فقه سنتي ما، پيش از انقلاب اسلامي و با توجه به حاكميت دولت هاي ستم، مهم ترين نكته اي كه مي توانست راه نفوذ فرهنگ بيگانه را سد كند، نامشروع اعلام كردن هر آنچه به دولت مربوط مي شد، بود.از جمله آنها رسانه هاي ارتباط جمعي، مانند راديو، تلويزيون و سينما، سه رسانه اي كه به تدريج از دهه بيست و سي وارد فضاي اجتماعي ايران شدند و كاركردي وابسته به هدفهاي رژيم

ص: 2248

داشتند و به سبب فسادي كه گسترش مي دادند، علماي اسلام آنها را تحريم كردند.اين مخالفت علما، از سوي رژيم، مخالفت علما با ترقي و پيشرفت و علم وانمود مي شد.امام در آغاز نهضت سال 42، به اين اتهام رژيم پاسخ داد و روح مخالفت علما با چنين پديده هايي را در فساد ناشي از آنها، اعلام كرد. (32) با پيروزي انقلاب اسلامي، امام هرگز از اين نياز عمومي غفلت نكرد و راهكارهايي را با فتواهاي خود براي بازشناسي گونه فاسد از گونه صحيح هنر گشود.تقسيم موسيقي به دو گونه: مجاز و غير مجاز (33) و نيز پيشتيباني از فتواي مشهور درباره شطرنج و... (35) از مهم ترين كارهاي امام به شمار مي آيند.بنابراين، از برآيند اين حركت مي توان چنين استنباط كرد كه: اسلام مورد نظر امام، شايستگي آن را داراست كه با حفظ معيارها، با هر محيط و شرايط، خود را سازگار كند.امام، با فراهم آوردن موقعيت هاي تازه براي تك تك مردم، از آنان مي خواست تا چنين چارچوبي را نگهدارند;چهارچوبي كه برابر با واقعيت هاي زمانه بود. 3.نگهداشت مصالح كلي و كيان نظام اسلامي:اين نكته نيز ضرورت هر نظام سياسي است كه به گونه اي به مخالفان خود آزادي ندهد كه به نابودي اصل نظام سياسي بينجامد و براي اين كار، مسائلي مانند حوزه امنيت ملي همواره استثنا بوده

ص: 2249

و آزاديهايي كه بدان خدشه وارد سازند، محدود شده است.هرچند از هر قانون درستي، امكان استفاده نادرست هم وجود داشته و دارد، چنانكه امكان اشتباه در تعيين مصداق خارجي نيز وجود دارد; بويژه آن هنگام كه موجي فراگير برخيزد و امكان بازشناسي دقيق همه افراد ممكن نباشد; در مثل، در ماجراي ارتداد پس از پيامبر اكرم(ص) در اين كه كساني كه مدعي نبوت بودند و از دين برگشتند و با نظام اسلامي به ستيز برخاستند، مرتد شده بودند، ترديدي وجود ندارد; اما در اين ميان بوده اند افرادي نيز كه برابر اعتقاد خود، با خليفه مخالفت كردند هرچند منكر اصول اسلامي نبودند، مانند مالك بن نويره در ماجراي پرداخت زكات.وي در اين ماجرا اصول اصلاحي را انكار نكرد; ولي از سوي حكومت چنين وانمود شد. با اين وجود اصل اساسي و پايه اي در اين باره، همان است كه در همه كشورها، پاس داشته مي شود و قانون هم عهده دار تعريف دقيق امنيت ملي است و خود جلوي استفاده هاي ناروا را نيز گرفته است. امام با تكيه بر همين اصل اساسي بقاي حكومت، آزاديهاي سياسي را تا آن هنگام كه به كيان نظام اسلامي آسيب نرساند، پذيرفته بود و بهترين دليل اين سخن، برخورد سالم و آرام ايشان به جدي ترين مخالفان نظام اسلامي، مانند

ص: 2250

سازمان منافقين كه از بهمن 57 تا خرداد60 ادامه يافت و در برابر همه انگيزشها و هيجان آفرينيهاي بازدارنده انقلاب از اصلاحهاي ژرف و همه سويه و هرج ومرج گستريهاي آنان، امام مدارا كرد و سرانجام آن هنگام كه به جنگ مسلحانه عليه نظام برخاستند،امام درنگ را جايز ندانست و مسؤولان نظام را به مقابله با آنان فرا خواند. (36) و به عنوان يكي ديگر از شاخصه هاي مهم دموكراسي، كه آزادي بيان است، بايد به ديدگاههاي امام اشاره كنيم كه ايشان اصل اختلاف نظر و امكان ابراز آن را امري طبيعي مي دانست و شرايط پيش آمده پس از انقلاب را به سبب توجه فراوان مردم به مسائل اسلامي و سياسي، توطئه نمي دانست و بر اين باور بود كه چون اين ديدگاهها هم اينك، به عرصه رسانه هاي جمعي وارد شده اند، اختلاف نظرها نمود بيش تري پيدا مي كند و گرنه پيش ازين نيز، در ميان علماي اسلام اختلاف نظر،امر طبيعي بوده است.امام، همچنين بارها، انتقاد صحيح را گوشزد كرد و با حوصله فراوان، همه انتقادها را گوش مي داد، چنانكه به عنوان نمونه مي توان به نامه هاي تند و فراوان قائم مقام رهبري به ايشان درباره مسائل گوناگون كشور اشاره كرد.ايشان از اصل ابراز عقيده مردم، همواره، دفاع كرد و نظام نوين سياسي ايران را نيز بر

ص: 2251

اساس همين ابراز عقيده ها بنا ساخت و در قانون اساسي مورد تصويب مردم نيز، تدبيري انديشيد كه همواره راي و نظر آزاد مردم بتواند بازتاب خوشايند يابد.از اين زاويه، بايد به موضوع مطبوعات اشاره كرد كه وجود آنها در هر كشور، نشانه توسعه سياسي است و كاركرد خوشايند آنها مي تواند بر روند توسعه سياسي، اثر بگذارد;چنانكه مي تواند توسعه سياسي را از حركت باز دارد.امام با هدف گسترش و ژرفا بخشي فرهنگ سياسي، كه موجب رشد و توسعه سياسي پايدار مي شود، درباره مطبوعات نيز ديدگاهها و كاركرد ويژه داشت كه بدانها اشاره مي شود:

مطبوعات و كاركرد خوشايند آنها در نگاه امام

بي گمان از گزاره ها و بحثهاي مهم درباره مطبوعات، چگونگي كاركرد آنها در جامعه است.مطبوعات، بويژه با نقش اطلاع رساني كه دارند، مي توانند در بالابردن فرهنگ عمومي مردم هر كشور، نقش بيافرينند. امام خميني، از آغاز نهضت، همواره به مطبوعات توجه داشته است.در اين جا نگاهي مي افكنيم بر مهم ترين موضع گيريهاي امام در برابر مطبوعات. در سال 1340، امام مطبوعات را كه مروج انديشه هاي رضاخاني بودند، به عنوان كالاي پخش فساد اخلاق معرفي كرد (37) و در چند موضع گيري ديگر از حمله ها و روياروييهاي آنها به فقه اسلامي ياد مي كند (38) و از اختناق جانفرساي رژيم، پرده بر مي دارد كه چگونه براي چاپ كردن يك

ص: 2252

برگ در بردارنده نصيحت، افراد به حبس و شكنجه مي افتند. (39) همچنين از اين كه به سبب اختناق، مطبوعات از بازتاب مخالفتهاي مردمي با مصوبات غير اسلامي مجلس، خودداري مي كنند، گلايه دارد. (40) در سال 42، امام با اشاره به آزادي مطبوعات در هتك حرمت روحانيت، بار ديگر از اختناق انتقاد مي كند. (41) و در چهار سخنراني مهم خود در سال 43، از آزادي مطبوعات دفاع كرده و از رژيم مي پرسد كه: «ما كه مي گوييم مطبوعات بايد آزاد باشند، سازمانها در كار آنها دخالت نكنند و آزادي مردم را سلب ننمايند كهنه پرستيم؟ و آقايان كه الزام مي كننددر مطبوعات چه مطالبي نوشته شود مترقي اند؟» (42) امام در همين مدت اندك از شروع نهضت اسلامي خود، خواست تبليغات دروغين رژيم را، كه خود را مترقي و مدرن و روحانيت را كهنه پرست و مرتجع مي ناميد خنثي كند و كاركرد مفيد مطبوعات را در آزادي آنها از وابستگي به دولت وقت و سياستهاي ضد اسلامي آن مي دانست. در سال 46، در نامه اي به هويدا، نخست وزير وقت رژيم شاه، نشان مي دهد كه چگونه نغمه ناموزون اصلاحات دولت او، از حدود تبليغات راديو و روزنامه هاي غير آزاد فراتر نرفته است. (43) در سال 54 در اوج تبليغات رژيم درباره پيمودن راههاي تمدن بزرگ و ترقي ايران!

ص: 2253

امام دوباره انگشت بر نكته دقيقي مي نهد و آن اين كه ادعاي ترقي، با وجود مطبوعاتي كه مستقيما زير نظر سازمان امنيت اداره مي شوند و هرچه آنها ديكته كنند مي نويسند و هر تهمتي خواستند به هر مقامي مي زنند، نمي سازد. (44) در سال56، امام پس از شهادت آقا مصطفي به شرح وضعيت ايران پرداخت و از اين كه محمدرضاشاه مانند پدرش رضاخان سياست سركوب مطبوعات و محدوديت آزادي آنها را دنبال كرده رژيم را به نقد كشيد.و بيان اين نكته كه روحانيت و همه مخالفان رژيم، از داشتن يك روزنامه آزاد محروم هستند، وضعيت آزادي سياسي در رژيم گذشته را توصيف مي كند. (45) در سال 75، امام همچنان به وضعيت مطبوعات اشاره دارند و از اختناق حاكم بر آنها انتقاد مي كنند و در كنار آن آزادي رواج فساد را يكي از كاركردهاي مطبوعات در رژيم گذشته مي دانند. (46) و چون در پاييز سال 57 رژيم مطبوعات را تعطيل كرد، انتقادهاي امام، كه آن هنگام در پاريس بود، شدت يافت و در عرصه جهاني افكار عمومي دنيا را به ارزيابي ادعاهاي آزادي خواهي رژيم شاه فراخواند. (47) در دي ماه 57 در پاسخ به پرسش خبرنگار روزنامه اكسپرس كه برنامه دولت آينده را پرسيد، امام گفت:مهم ترين وظيفه دولت آينده اين است كه: هر چه

ص: 2254

سريع تر شرايط انتخابات آزاد را فراهم كند.در اين مصاحبه، آزادي مطبوعات را به معناي واقعي با ذكر تمامي واقعيت ها و حقايق و آگاه ساختن مردم به همه مسائل از وظايف دولت برشمرد. و در همين ماه، از آزادي موقت مطبوعات كه از سوي رژيم انجام شد، با عنوان فريبكاري ياد كرد كه مي خواهد دوباره قدرت سلطنت را برقرار سازد. (48) سرانجام، رژيم شاه در زير فشار خردكننده مردم به رهبري امام، حاضر شد به مطبوعات آزادي دهد و امام به اعتصاب كنندگان از مطبوعات اجازه داد به سر كار خود باز گردند. (49) و در آخرين اظهار نظر خود، يك هفته پيش از آمدن به ايران، مطبوعات و روزنامه هايي را كه مطالب گمراه كننده نداشته باشند و به مردم زيان نرسانند، را آزاد اعلام كرد. (50) با پيروزي انقلاب بزرگ اسلامي ايران و از آن جا كه يكي از شعارهاي اساسي اين انقلاب، آزادي بود و يكي از مهم ترين گونه هاي آزادي، آزادي بيان و تلاشها و تكاپوهاي سياسي به حساب مي آمد، مطبوعات گستره اي تازه يافتند و فارغ از هر قيدوبندي به نشر مطالب پرداختند.امام در نخستين ماه پيروزي انقلاب اسلامي، در پيامي اين نكته را يادآور شد كه در مطبوعات، مقاله هايي درج مي شود كه بر خلاف مسير انقلاب اسلامي است و اين موجب نارضايتي

ص: 2255

و ناراحتي ملت را فراهم مي سازد و در ادامه، امام با اشاره به مجاهدتهاي مردم ايران، از مطبوعات مي خواهند كه بر خلاف رضاي ملت رنجديده و انقلاب اسلامي سمپاشي نكنند كه از آن، جز بيگانگان، چپاولگران و خدمتگزاران آنها كسي سود نمي برد. (51) سال 57 در حالي به پايان رسيد كه انقلاب اسلامي پيروز شد و امام با هشدارهاي پياپي، خواهان اصلاح روش مطبوعات بود، تا به اسلام و مسلمانان خيانت نكنند و تبليغات گمراه كنندگان را بازتاب ندهند، هرچند بر آزادي راي مردم نيز پافشاري مي كرد. از اين تاريخ، تا بيست وهفتم مرداد سال 58 بيش از شش ماه مطبوعات در آزادي كامل بودند، تا هر آنچه از خوب و بد مي خواهند بنويسند و چاپ كنند.امام به عنوان رهبر انقلاب اسلامي با تحملي بيرون از توصيف، پياپي به نصيحت مطبوعات پرداخت. (52) مطبوعاتي كه دستاورد بزرگ مردم را ناديده مي گرفتند و به گونه هاي مختلف درصدد تخريب و تحريف آن برآمده بودند.گروههاي سلطنت طلب،ماركسيست و ديگراني كه دست خود را كوتاه شده مي ديدند، در اين هجوم عليه آرمانهاي مردم نقش داشتند.با اين وجود، امام، به عنوان رهبر انقلاب، به مدت بيش از شش ماه آنها را تحمل كرد، تا اگر ممكن شود به راه مردم بازگردند; اما اين نويسندگان در روزنامه ها هفته نامه ها و ماهنامه هاي گوناگون همچنان

ص: 2256

به تحريف و تخريب اسلام، روحانيت، احكام اسلامي و رواج فساد ادامه مي دادند، سرانجام در تاريخ 27/5/58 امام در فرماني به دادستاني انقلاب، اعلام كرد: مطبوعاتي كه عليه مسير ملت حركت مي كنند و به توطئه گري مي پردازند، همگي را توقيف كنيد و نويسندگان آنها را دعوت كرده و محاكمه نماييد. (53) در شهريور همين سال كه قضاياي كردستان و گروههاي جدايي طلب اوج گرفته بود، امام در نامه اي بار ديگر خواهان رسيدگي به وضع مطبوعات شد و دستور داد: آن دسته از مطبوعات را كه توطئه گر به حساب آمده اند، اجازه نشر ندهند. با اين وجود، تاكيد كرد كه هيچ كس حق حمله به كتابفروشيها را ندارد. (54) در مصاحبه با اوريانا فلاجي در همين ماه، امام دليل توقيف روزنامه آيندگان وابستگي آن را به صهيونيست ها و تلاش براي بازگرداندن رژيم گذشته اعلام كرد و اين عمل را خلاف آزادي ندانسته، بلكه جلوگيري از توطئه بيان نمود. (55) در زمستان سال 85 در ديدار با استادان دانشگاه تهران، امام به نكته جالبي اشاره مي كند كه چگونه در ممالك ديگر، پس از انقلاب آزادي به شدت محدود مي شود و همه مطبوعات تعطيل مي گردند; اما در انقلاب اسلامي بيش از 6 ماه آزادي مطلق بود و هنوز هم وجود دارد; ولي سوء استفاده فراوان مي شود. (56)

ص: 2257

در نوروز سال59، امام در پيام نوروزي خود يك بار ديگر از مطبوعات خواست تا آزادانه مطالب را بنويسند، ولي توطئه نكنند و سپس حمايت خود را از مطبوعات آزاد مستقل اعلام كرد; ولي به اين نكته اشاره كرد كه مطبوعات مي خواهند هدفهاي شوم چپ و راست را در ايران پياده سازند. (57) در سال 59 امام در شانزده سخنراني خود، به مطبوعات پرداخت كه سرخط سخنان ايشان به شرح زير است: بايستگي پايندگي اصلاحات بنيادي در مطبوعات، كه در حكم برگماري سرپرستان روزنامه كيهان و اطلاعات بر آن تاكيد شده بود. (58) پشتيباني از آزادي واقعي مطبوعات و جلوگيري از توطئه گري، استقلال مالي مطبوعات و وابستگي آنها به هدفهاي مردم نه ابرقدرتها. (59) انتقاد از هيجان آفرينيهاي دروغين مردم در مطبوعات، پاي بندي عملي مطبوعات و نويسندگان آنها به اسلام، (60) پرهيز از اختلاف و تفرقه افكني بين كارگزاران نظام، بايستگي تواناسازي مبادي كه پيروزي را براي مردم به ارمغان آورد، بايستگي تشكيل هيات مميزي مطبوعات براي نظارت بر مطالب پيش از چاپ، (61) استفاده صحيح از قلم و نوشته در مطبوعات در دعوت مردم به اصلاح و بالا بردن فكري جامعه، (62) تواناسازي نهادهاي در خدمت نظام از سوي مطبوعات، (63) پرهيز از دلسرد كردن مردم از نظام، پرهيز از گروه گرايي

ص: 2258

مطبوعاتي كه به ناديده گرفتن معيارها و ترازهاي عدل و انصاف مي انجامد. (64) تبديل روزنامه ها و مطبوعات به مكاني كه موجب رشد فكري مردم مي شود و ايجاد رابطه ميان نسل گذشته و نسل جوان، توسط مطبوعات و استفاده از ديدگاههاي هر دو گروه در مطبوعات و كمك به تعديل آنها. (65) در آغاز سال60 رزمندگان اسلام توانستند در جنگ، پيروزيهاي تازه به دست آورند، امام در نخستين پيام خود در فروردين اين سال اثرگذاري كاهش مخالفتهاي روزنامه اي را در روند پيروزي جوانان ايران، مثبت ارزيابي كرد. (66) آن گاه با تاكيد اين نكته كه زمان جنگ زمان استثنايي است، نشان داد كه همچنان به اصل آزادي مطبوعات پاي بند است و به خاطر جنگ شرايط ويژه پيش آمده است كه مطالب مطبوعات بايد تا حدودي كنترل شود.آن گاه امام مراحلي را براي اجراي عملي قوانين مطبوعات در زمان جنگ ترسيم كرد و اعلام داشت: «مطبوعات و رسانه هاي گروهها را مورد بررسي قرار دهيد، تا هر كس و هرچه به حسب راي اكثريت(هيئت نظارت بر مطبوعات) متخلف به شمار آمد، در مرتبه اول به آنان تذكر دهيد تا در اصلاح خود بكوشند و در مرحله بعدي، به مردم معرفي شوند و سپس به دادستاني كل انقلاب.» (67) در سال 1360 كه بني

ص: 2259

صدر رئيس جمهور كشور بود و درگيريهاي فراواني با ديگر نهادهاي نظام اسلامي داشت، امام همچنان از وضعيت مطبوعات گلايه داشت.چنين به نظر مي رسيد كه نويسندگان در اين سال نيز، اساس نظام را هدف گرفته بودند و امام به آنان بارها هشدار مي داد. ايشان در سخناني با اعضاي هيات تحريريه كيهان اعلام كرد: مطبوعات بايد به مردم آموزش دهند و در صدد اصلاح اجتماعي برآيند، نه صرفا ارضاي نفساني.سپس وجود اختلاف را امري طبيعي در ميان مسؤولان كشور دانست و جايگاه مطبوعات را در برابر نظام، جايگاه ارشادي و انتقادي دانست.و باز هم از آنان خواست تا انتقاد صحيح را همواره در نظر داشته باشند. (68) در ماجراي مطالب اختلاف برانگيز روزنامه ها، بويژه روزنامه انقلاب اسلامي، وابسته به رئيس جمهور وقت، هيات حل اختلاف، مركب از نماينده امام، رئيس جمهور و قوه مقننه به بررسي روزنامه پرداختند و سرانجام روزنامه انقلاب اسلامي را مجرم شناختند. و چون راي هيات با اعتراض روزنامه روبه رو شد، امام، دست اندركاران روزنامه را به تن دادن به قانون فراخواند. (69) ولي روزنامه انقلاب اسلامي همچنان به كارهاي خلاف خود ادامه داد.از اين روي، امام، ناگزير شد، پس از گذشت يك ماه از اعلام نظر هيات حل اختلاف، اعلام كند: ما روزنامه لازم داريم، ولي نه روزنامه

ص: 2260

انقلاب اسلامي. (70) در سال 62، امام در جمع كاركنان روزنامه اطلاعات گفت: «مطبوعات بايد يك مدرسه سيار باشند، تا مردم را از همه مسائل، بخصوص مسائل روز آگاه نمايند وبه صورتي شايسته از انحرافات جلوگيري كنند و اگر كسي انحراف ديد،با آرامش در رفع آن بكوشد.به طور كلي مطبوعات بايد بنگاه دايت باشند.» (71) در سال 63، امام از مطبوعات خواست تا خدمات فرهنگي به ايران و اسلام انجام دهند و درست يك سال بعد، در سال64، از مطبوعات مردم گرا سخن گفت. چنين به نظر مي آيد كه در فاصله سالهاي 61 تا 64 و پس از توفيق نيروهاي انقلاب درسركوبي ضد انقلاب و پيروزي رزمندگان در جبهه هاي جنگ، جو حاكم بر مطبوعات به گونه اي دولت سالاري را نشان مي داد و بازتاب همه انديشه هاي مردم، به خاطر تنگناهاي دوره جنگ و انگيزشها و هيجان آفرينيهاي ضد انقلاب، كم رنگ شده بود و مطبوعات در هر شماره به گونه اي در تبليغ انديشه هاي امام مي كوشيدند.ايشان كه مي دانست پايندگي يك انقلاب مردمي، بايد در مطبوعات نيز به طور كامل دنبال شود، سخنان بسيار مهمي ايراد كرد و در آن بر طرح نكاتي چند در باب راهكارهاي صحيح مطبوعات مردمي پرداخت. «آنچه خوب است در راديو و تلويزيون و مطبوعات باشد آن است كه براي كشور اثري داشته

ص: 2261

باشد; مثلا اگر زارعي خوب زراعت كرد و زراعتش خوب بود شما اين شخص را به جاي مقامات كشور در صفحه اول بگذاريد و زيرش بنويسيد اين زارع چگونه است. اين منتشر بشود و يا كارمندي خوب كار كرد و يا اگر طبيبي عمل خوبي انجام داد عكس او را در صفحه اول چاپ كنيد و بنويسيد كه اين عمل چطور بوده است....اساس، بايد تشويق اشخاص باشد كه در كشور خدمت مي كنند.به اندازه متعارف از مسؤولان بگوييد، زياده اش ضرر دارد.اين به ضرر مطبوعات است و مطبوعات را سبك مي كند. اشخاص شخصيت هايشان با خودشان است. اين طور نيست كه اگر اسم شان، زياد يا كم مطرح گردد، شخصيت شان زياد يا كم شود.در ايران، هركس معلوم است چطوري است.به جاي عكس من، عكس يك رعيت را بگذاريد.. ..مساله ديگر اين است كه تكرار نباشد.به عقيده من سه روزنامه با هم تفاهم كنند و مسائل را مختصرتر بنويسند مفيدتر و كمتر بنويسند، طولاني و تكراري نباشد، مردم وقتي مي خوانند استفاده كنند. خبر اتفاقات همه كشور منتقل شود. انتقاد باشد، سالم، نه انتقام.اخبار مفيد و تشويقي و آموزشي و نو.روزنامه ها مال طبقه سوم است و اين هم نيست كه همه اش مال حكومت باشد، از چيزهاي حكومتي بنويسند.اين روزنامه ها براي مردم است و همه در آن حق

ص: 2262

دارند.» (72) در سال 56، به مناسبت هفته دولت در انتقاد به كساني كه در روزنامه ها، تنها به مخالفت به دولت مي پردازند و كاستيهاي آن را بازگو مي كنند، خواهان بازنگري شد و همه را به انصاف دعوت كرد كه

ص: 2263

نويسندگان به گونه اي انتقاد كنند كه به اصل اسلام و نظام آسيبي نرسد (73) و سرانجام، در پايان سال 67، از همه كساني كه به انتقاد از نظام برخاسته بودند و اصل حركت و نهضت را زير سؤال مي بردند و از مطبوعات براي اشاعه ديدگاههاي خود استفاده مي كردند، انتقاد كرد و خواهان آن شد كه افراد و گروهها در نوشته ها، برداشتها و تصورات خود را به نام انقلاب و مردم نگذارند. (74) آنچه از بررسي سيره نظري و عملي امام در پيوند مطبوعات، به عنوان يكي از اركان توسعه سياسي، بر مي آيد اين است كه: 1. امام از آغاز نهضت اسلامي در سال 41، تا پايان عمر خود در سال 68، همواره پشتيبان مطبوعات آزاد و مستقل بوده است. 2. امام درباره كاركرد مفيد مطبوعات، معتقد به نگهداشت چهارچوبهايي چون: قانون، كيان نظام اسلامي، آراي اكثريت مردم، مردم سالاري، انتقال صحيح و فراگير خبرهاي اجتماعي در همه حوزه ها، انتقاد صحيح و رشد دهنده، تنوع، نوآوري و پرهيز از تكرار و سرانجام ايجاد واسطه گري ميان خواسته هاي متقابل مردم و دولت بود. 3. سيره امام، پس از پيروزي انقلاب اسلامي، در برخورد با مطبوعات سركش و خلافكاري كه بيرون از چهارچوبهاي بالا حركت كردند، گوناگون بود: درموردهايي كه به اصل نظام اسلامي

ص: 2264

و احكام شريعت آسيب مي رسيد، پس از تحمل فراوان و تذكرهاي پياپي، با توجه به وظيفه بزرگ خود، كه پاسداري از كيان نظام اسلامي بود، دستور توقيف آنها را برابر قانون صادر كرده و با اين وجود، به شدت و دقت خواهان نگهداشت معيارهاي قانوني در اين باره شد. و در موردهايي ديگر كه اصل اسلام و انقلاب و نظام اسلامي پذيرفته شده بود. امام با گوناگوني مطالب مطبوعات و انتقاد صحيح و مردم سالاري موافق بود و افزون بر اين، خود از مطبوعاتي كه كم تر به اين نكته ها توجه داشتند، براي استمرار حضور، گلايه كرد و خواهان توجه جدي به اين چهارچوبها شد.

خلاصه و جمع بندي

اشاره

با توجه به بخش نخست مقاله و آنچه در اين شماره از مجله در پيش رو داريد، مي توان سيماي توسعه سياسي خوشايند را در انديشه حضرت امام، چنين تصوير كرد: 1. توسعه سياسي مانند همه مقوله هاي ديگر، هنگامي خوشايند است كه پايدار باشد. 2. راز پايداري توسعه سياسي، در تكيه آن بر پشتوانه اي از فرهنگ سياسي است. 3. با توجه به آن كه فرهنگ سياسي امري است كه كم كم به دست مي آيد، بايد براي هر مرحله از رشد فرهنگ سياسي توسعه سياسي سازوار با آن را ترسيم كرد و همواره به تكامل و پيشرفت اين مقوله چشمداشت; همان كه

ص: 2265

در حركت سياسي امام از سال 42 آغاز و تا پايان عمر ايشان در سال 68، ادامه داشت و در هر مرحله از نهضت، مقوله فرهنگ و توسعه سياسي سازوار و هماهنگ با هم رشد مي كرد. 4. از ديگر نشانه هاي توسعه سياسي خوشايند، از چشم انداز امام، همراهي آن با توسعه در ديگر زواياي زندگي مردم است. توسعه آموزشي علمي، توسعه اقتصادي و توسعه امنيتي كه تشكيل نهضت سوادآموزي، جهادسازندگي و بسيج، نماد اين هماهنگي در چشم انداز امام است. 5. توسعه سياسي خوشايند، بايد در چارچوب فرهنگ ملي اسلامي ايران انجام گيرد و هر الگويي از هر نقطه ديگر جهان، تنها آن هنگام پذيرفته مي شود كه در چهارچوب فرهنگ ملي و اسلامي بگنجد و به طور طبيعي اركان مانند دموكراسي، آزادي، كاركرد مطبوعات و غيره... نيز در همين چارچوب قابل پذيرش است. 6. توسعه سياسي مقوله اي علمي، فرهنگي، سياسي و ديني است و بايد بر آگاهي عمومي مردم، استوار باشد. بنابراين، شاخصه هاي توسعه سياسي نيز آن هنگام خوشايند هستند كه در راستاي رشد علمي، فرهنگي، ديني و سياسي جامعه قرار گيرند و نظام اسلامي، بايد همواره بر چنين كاركردي نظارت داشته باشد و جلوي آنان كه استفاده هاي ناروا از آزادي مي كنند و از اين راه در صدد فريب افكار عمومي هستند، بگيرد و

ص: 2266

در چارچوب قانون مجازات كند.

پى نوشت ها

: 1. صحيفه نور، رهنمودهاي امام خميني، ج222/2، 552، وزارت ارشاد. 2. الطبقات الكبري، ابن سعد، ج322 812/1، دارالصادر، بيروت. 3. تاريخ الامم و الملوك، محمدبن جرير طبري، ج2، حوادث سال اول هجرت. 4. «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك...». آل عمران، 951. «فاعف عنهم واصفح...». 5 . تاريخ الامم و الملوك، محمدبن جرير طبري، ج2، حوادث سال سوم هجرت. 6. سوره توبه، آيه 7 .16. صحيفه نور، ج8 .222/2. همان9 .181/. همان، ج171/4; ج10 .071/3. همان، ج11 .641/3. همان، ج362/57221; ج18/41، 421، 821، 951، 922، 042; ج31/51، 91، 32، 52، 92، 03، 33، 73، 85، 46، 76، 66، 831، 931، 222; ج12 .762 .971/61. همان، ج13 .86/02. همان، ج14 .211/12. همان، ج862/2; ج612/4; ج76/9; ج671/11; ج002/51، 162، 372; ج15 .04/02. همان، ج16 .211/12. همان17 .801/. همان، ج93/02، 37، 131، 341، 18 .653. همان، ج19 .642 542/81. مجموعه مقالات جمهوريت و اسلام20 .924/. صحيفه نور، ج21 .58/11. همان، ج22 .121/4. همان، ج23 .72/5. همان، ج63/02، 93، 37، 131، 341; ج8، 29، 101، 421، 032، 342، 24 .152. ج72/5; ج53/6، 79، 751; ج32/9، 25 .221. ج31/2; ج92/3; ج26 .66/4. منشور روحانيت. نامه امام به انصاري. 27. صحيفه نور،

ص: 2267

ج451/91; ج28 .691/02. ج56/1; ج72/2; ج021/3; ج33/4; ج29 .91/5. منشور روحانيت. 30. غرب زدگي، جلال آل احمد. 31. صحيفه نور، ج291/4، 952، ج051/5; ج261/8; ج32 .05/41. همان، ج33 .4/1. همان34 .411/. همان35 .13/. همان36 .43/. همان37 .14/. همان38 .4/. همان41/، 81، 39 .91. همان40 .13/. همان23/، 41 .43. همان42 .14/. همان43 .96/. همان44 .231/. همان45 .612/. همان/052، 46 .462. همان، ج721/3، 841، 47 .091. همان 48 .742/. همان، ج821/4، 49 .141. همان50 .641/. همان51 .062/. همان، ج52 .121/5. همان/031، 581; ج151/6، 191، 391، 952; ج22/428، 912، 53 .122. همان، ج54 .252/8.همان55 .582/. همان، ج56 .68/9. همان، ج57 .191/11. همان، ج58 .32/21. همان/36، 59 .08. همان32، 60 .09/. همان 61/ .902. همان، ج62 .572 472/21. همان، ج41، ج36/21، 63 .08. همان، ج21، 64 .09. همان، ج99 41/89 و 65 .411. همان66/ .511. همان67 .751/. همان68/ .951. همان69 .852/. همان، ج70 .73/51. همان، ج71 .73/51. همان، ج72 .56/81. همان، ج73 .612 512/91. همان، ج74 .93/02. همان، ج21/96. محمد باغستاني

ص: 2268

امام و توسعه سياسي/بخش نخست

3 چكيده: آنچه در پيش روي داريد, درنگي است در آراء و ديدگاه ها و كاركرد حضرت امام, در باب توسعه سياسي. همان واژه كه امروزه يكي از نشانه هاي نهادينه شدن آزادي سياسي, حق انتخاب و مشاركت مردم در امر حكومت است. ناگفته نماند كه چون توسعه سياسي مفهومي تازه وارد در فرهنگ سياسي كشور ماست و خود خاستگاهي غربي دارد, مناسب است تا در گام نخست بحث, مفهوم اين دانشواژه و نشانه هاي آن در گستره خاستگاه خود پي جويي شود و در گام دوم, براي دستيابي به معادلها و برابرهاي اين واژه در فرهنگ اسلامي كاوش صورت پذيرد و پس از اطمينان يافتن از چندوچون خود داشته هاي فرهنگ اسلامي, در سومين گام, كتاب انديشه امام گشوده مي شود و جست وجوي تازه آغاز مي گردد. اين جست وجو, با هدف دست يافتن به چشم اندازي فراگير و همه سويه انجام مي گيرد, چشم اندازي كه چشم بصيرت را بر خود داشته هاي فرهنگ ديني و ملي گذشته همان گونه كه بوده اند, بگشايد و جهان غرب را همان گونه كه هست بنماياند و راههاي تاكنون رفته را ارزيابي كند. و سرانجام در بزرگ راهي كه امام با همّت, حكمت و ابتكار خويش و

ص: 2269

با لحاظ همه تجربه هاي راههاي پيشين, بنياد نهاده, پاي نهد. در بزرگ راه امام, گزينش و انتخاب حق مسلم مسلمانان در برابر داده هاي فرهنگ غربي است. در بزرگ راه امام, فرهنگ سياسي شأن و منزلتي والا دارد, بدان سان كه توسعه سياسي عميق و همه جانبه, تنها بر بستر فرهنگ سياسي گسترده مي شود. در اين بزرگ راه كه, به گستردگي ايران و بلكه جهان اسلام است, مردمي با فرهنگ سياسي رشد يافته, حضور دارند. آنان با همّت عالي خود, كه با هدايت او به علوّ دست يافته اند, انتخاب گرانه پاي در راه مشاركت سياسي مي گذارند و با پشتوانه فرهنگ سياسي خويش و نيز راهنماييهاي او, نهادهاي پايندان (توسعه سياسي پايدار و عميق) را بنيان مي نهند. و او به عنوان تكيه گاه مردم و امين آنان و نگاهبان و پالاينده ميراث ايشان, توسعه سياسي خوش آيند را در قانون همه نهادها جاي داده و با رفتار خويش آن را در برابر چشمان مردم به نمايش گذاشته است. در پايان به دو نكته بسيار مهم ديگر نيز اشاره مي شود: نخست . ما امام را از چشم انداز يك فيلسوف اجتماعي مي نگريم, فيلسوفي كه براساس واقعيتهاي موجود جامعه خود, راهبردهاي نظري و عملي را برگزيده

ص: 2270

است, تا مردمش را به نقطه مطلوب و آرماني برساند, نه يك جامعه شناس يا سياستمدار صرف به معناي مصطلح علمي آن. بنابراين, نبايد كه به دنبال مفاهيم ويژه اين علوم, همچون توسعه سياسي و غيره در سخنان ايشان بگرديم, بلكه عملكرد جامع و ديدگاه كلّي نگر ايشان مي تواند به بياني ديگر همه مفاهيم مصطلح علمي مورد نظر را در خود داشته باشد. دوم. از آن جا كه نمي توان در همه موارد, فرهنگ سياسي را از توسعه سياسي در مصداقهاي بيروني جدا كرد و هر دو با هم پيدا مي شوند, سخنان امام را در كلّيت انديشه ايشان ديده و از آن سود برده ايم, تا مبادا با بريده بريده كردن بحثها, اين كليّت راهنمايي كننده از دست برود. هر چند تلاش شده تا حدّ امكان رعايت تقدم و تأخّر زماني نيز انجام گيرد. گام اول: توسعه سياسي: تاريخچه, مفهوم و شاخصه ها: واژه توسعه و پيرو آن توسعه سياسي, به نگر تاريخي, به انديشه هاي اجتماعي و اقتصادي پس از جنگ دوم جهاني باز مي گردد و بنابراين, بايد از آن به عنوان واژه اي نوپديد در ادبيات سياسي غرب ياد كرد كه به گفته خود متفكران غربي, تعريف دقيق و روشني ندارد. نامهاي دانشمنداني چون: لوسين

ص: 2271

پاي, گابريل اكمند, جيمز كولمن, لئوناردو بيتدر در پژوهشهاي مربوط به توسعه به چشم مي خورد كه از ميان آنها لوسين پاي نخستين پژوهشگر برجسته اي بود كه مفهوم توسعه سياسي را در سال 1963م تحليل كرد1 و ديگران پس از او به تفسيرهاي گوناگون از توسعه سياسي پرداختند.2 امّا آنچه در اين گفتار مي آيد برآيند همه تعريفهاي انجام شده است. (فعّال شدن آگاهانه مردم در امر سياست), نقطه اتكاي همه دانشوراني است كه درباره واژه توسعه سياسي سخن گفته اند.3 در اين صورت, مي توان نتيجه گرفت كه توسعه سياسي در مشاركت مردم در امر سياست خود را نشان مي دهد و بر اين اساس, مشاركت سياسي را مي توان چنين تعريف كرد: (انجام هرگونه عمل داوطلبانه افراد به منظور تحت تأثير قراردادن سياستگذاريها و نحوه مديريت عمومي يك كشور و انتخاب رهبران سياسي جامعه.)4 اين تعريف فعاليتهايي را كه از روي اكراه انجام مي گيرد, مشاركت سياسي به حساب نمي آورد. پس عنصر اختيار در مشاركت سياسي از جايگاه ويژه اي برخوردار بوده و نشان دهنده توسعه سياسي است. درباره شاخصه هاي توسعه سياسي, به اين نكته بايد اشاره كرد: اين شاخصه ها دوسويه اند, هم نشان دهنده سير تكاملي توسعه سياسي هستند و هم نمايانگر سير

ص: 2272

قهقرايي آن. شاخصه هايي چون افزايش حق رأي مردم وبرگزاري انتخابات آزاد با رأي دهندگان فراوان, آزادي مطبوعات و رشد رسانه هاي جمعي, گسترش امكانات آموزشي, استقلال قوه قضايي, وجود مجلس قانونگذاري و نيروهاي مسلح غير سياسي نشان دهنده سير تكاملي توسعه سياسي هستند و شاخصه هايي چون انتخابات تقلّبي, سياسي شدن نيروهاي مسلح, مداخله خارجيان و نبودن انتخابات و مجلس قانون گذاري, نشانه هاي سير قهقرايي توسعه سياسي در يك كشورند.5فرهنگ سياسي زيربناي توسعه سياسي هرگونه انتظاري از گستره توسعه سياسي در يك جامعه يا رشد مثبت و منفي اين پديده, پيوند ژرفي با وضعيت فرهنگ سياسي در آن جامعه دارد. فرهنگ سياسي را چگونه معني كنيم؟ در اين باره نيز, همچون واژه توسعه سياسي, دانشوران علم سياست ديدگاههايي گوناگون ابراز كرده اند كه برآيند آنها به اين گونه است: (احساسات و باورهاي مردم درباره نظام سياسي حاكم بر آنها نشان دهنده فرهنگ سياسي در يك جامعه است) كه با توجه به نوع نظامهاي سياسي و نژادهاي ملتهاي گوناگون, فرهنگ سياسي را مي توان در سه رده طبقه بندي كرد. الف. فرهنگ سياسي محدود: چنين فرهنگي در جامعه اي يافت مي شود كه در آن مردم از نظام سياسي خود چندان آگاه نيستند و هيچ گونه انتظاري از نظام

ص: 2273

سياسي حاكم برخود ندارند. ب . فرهنگ سياسي تبعه: شهروندان جامعه اي را شامل مي شود كه از كاراييها و وظيفه هاي نظام سياسي كشور خود آگاهند; اما راههاي نفوذ بر نظام سياسي را به روشني نمي دانند. ج. فرهنگ سياسي مشاركت: در جامعه اي ديده مي شود كه مردم آن از ساختار نظام سياسي كشور خود آگاهند و در كارها تصميم گيري و دخالت مي كنند و مي توانند در انتخاب رهبران جامعه سهيم باشند, ذكر اين نكته هم بجاست كه هر سه نوع فرهنگ سياسي مي تواند در يك جامعه وجود داشته باشد و هر فرد مي تواند هر سه نوع فرهنگ را در رفتار خود بروز دهد. فرهنگ سياسي براي بررسي رفتار فرد در نظام سياسي معين, ابزار تحليلي ارزشمند است.6 گام دوم: توسعه سياسي در اسلام: هر چند واژه توسعه سياسي, به منزله مفهوم علمي در متون اسلامي ديده نمي شود; امّا با توجه به تعريفي كه از آن شد و نيز شاخصه هايي كه براي اين مفهوم شماره گرديد, مي توان در قرآن و سنّت, مباني اصلي آن را پيدا كرد. نكته هايي چون: (مطرود بودن جبر از ديدگاه اسلام), (برخورداري انسان از نعمت اختيار و آزادي), (نفي اكراه در پذيرش دين) و سنتهاي به

ص: 2274

يادگار مانده از پيامبر(ص) و امام علي(ع) در رايزني با مردم و بيعت گرفتن از آنان, مي تواند نشان دهنده توسعه سياسي در نظام اسلامي باشد. در منابع ما, بابي با عنوان (النصيحة لائمة المسلمين) گشوده شده كه براساس آن هر مسلماني درباره رفتار و عملكرد امام و پيشواي جامعه مي تواند خيرخواهانه لب به سخن بگشايد و اگر رهبر و امام جامعه را نماد نظام سياسي بدانيم, گستره مشاركت يك يك مردم مسلمان بيش تر نشان داده مي شود. بر پايه روايت نبوي, اهتمام به امور مسلمانان, نشانه مسلماني است و نظام سياسي و اداري جامعه اسلامي بي گمان بارزترين مصداق (امور مسلمين) است. آن گاه زير ساختهاي ديني پيدايش فرهنگ سياسي در اسلام اگر مورد مطالعه قرار گيرد, مواردي در خور توجه در آن ديده مي شود كه به نمونه اي اشاره مي شود. در تعريف فرهنگي سياسي, باورها و احساسات مردم درباره نظام سياسي اداري حاكم بر آنان مورد توجه است و اين تحقّق نمي يابد, مگر با توجه هماره و پياپي مردمان يك كشور به نظام سياسي خود و اگر ما تنها اصل (امر به معروف و نهي از منكر) را به نظارت همگاني و هميشگي بر روند صحيح كارها در نظام اسلامي تعبير كنيم, در

ص: 2275

مي يابيم كه چگونه فرهنگ سياسي بر بستر فرهنگ اسلامي با چنين حسّاسيتي به وجود مي آيد و رشد مي كند. اينك, پس از تعريف واژه توسعه سياسي و بيان شاخصه هاي آن و پيوند آن با فرهنگ سياسي از چشم انداز متفكران غربي و نيز نگاه برگرفته از متون اسلامي, به مقوله توسعه سياسي و فرهنگ آن, به سراغ انديشه هاي امام خميني مي رويم تا از زاويه نگاه ايشان, به فرهنگ و توسعه سياسي بنگريم. گام سوم: ديدگاه امام درباره فرهنگ غرب: با اين توجه كه مفهوم توسعه سياسي و مفاهيم پيوسته به آن, همچون فرهنگ سياسي وأ بايسته ها و ابزارهاي تمدن جديد غربي بوده و هرگونه موضع گيري مثبت يا منفي درباره اين مفاهيم به كلّ نگرش شخصيتها درباره تمدن غربي باز مي گردد, لازم است تا مروري كوتاه بر فرهنگ برخورد مسلمانان با تمدن غربي داشته باشيم, تا آن گاه جايگاه تاريخي امام خميني روشن تر شود. گفتني است كه از آغاز رويارويي مسلمانان با فرهنگ و تمدن غربي, سه گونه موضع گيري در ميان جامعه اسلامي درخور شناسايي است: الف. سرفرودآوري و فرمانبري كامل: اين موضع را بيش تر, سفركردگان ايراني به فرنگ و به اصطلاح روشنفكران ابراز مي كردند. آنان تنها راه نجات

ص: 2276

را سر فرودآوردن در برابر تمدن جديد و برگرفتن كامل آداب و رسوم غربي مي دانستند. اينان, براي رسيدن به هدف خود, بدون توجه به جداييها و فرقهاي فرهنگي ميان ملتها, بويژه شرق و غرب, همان راهي را مي رفتند كه روشنفكران اروپايي پيموده بودند. يعني اگر آنها به اقتضاي شرايط ويژه كليسا و همراهي آن با قدرتهاي سياسي خودكامه به رويارويي فكري با مباني مذهبي كليسا مي پرداختند, چون آن را بازدارنده جدي پيشرفت مي دانستند. در ايران نيز روشنفكران غرب گرا بدون توجه به ناسانيهاي اساسي ميان اسلام و مسيحيت و نيز روحانيت مسلمان و كشيشان و پاپهاي مسيحي, به مبارزه با اسلام و تشيع برخاستند و همين راه ميان آنان و توده مذهبي مردم, جدايي مي انداخت. درباره ثمره اين حركت, دكتر علي شريعتي مي نويسد: (اولين كاري كه روشنفكر در جامعه اسلامي و جامعه شرقي كرد, مبارزه با مذهب بود. مبارزه با مذهب در اروپا ثمره اي كه داد, آزادي انديشه, رشد فكري و تمدن درخشان و پيشرفتهاي عجيب و سريع علمي در همه وجوه زندگي بود اما همين عمل مبارزه با مذهب در جامعه هاي اسلامي حتي غيراسلامي تنها و بزرگ ترين و فوري ترين نتيجه اي كه داد, برداشتن سدي بود كه در برابر

ص: 2277

نفوذ امپرياليسم, نفوذ استعمار اقتصادي, نفوذ و هجوم مصرف و هجوم انحطاط و انحراف انديشه در جامعه هاي شرقي و امثال اين هجومها قرار داشت.)7 اين تقليد و برگرفتن, حتي به ظواهر رويين آداب و رسوم مردم ايران نيز هجوم مي برد و نوع پوشش مردان و زنان را با عنوان (مُد) در بر مي گرفت. زياده روي در تقليد,كاري كرد كه به گفته آل احمد, چنين روشنفكراني ديگر نه غربي بودند و نه بومي, بلكه (هُرهُري مذهب) و (بي هويت) گرديدند.8 ب . روي گرداني و رد كامل: اين انديشه, در برابر انديشه پيشين است. هواداران آن در برابر پديده هاي تازه تمدن غربي, راه روي گرداني را در پيش گرفتند و به هيچ روي آنها را نپذيرفتند. اين جريان, چشم خود را بر روي واقعيتها بست و با هر آنچه تازه و نو از تمدن غربي بود ناسازگاري مي كرد. شماري از روحانياني كه در اين باره اظهار نظر كرده اند, در همين گروه قرار گرفته اند. موضع گيري منفي آنان, حتي در برابر استفاده از رسانه هاي صوتي جديد, چون بلند گو كه آن را سخنگوي شيطان مي دانستند9, به گفته استاد مطهري, ناشي از دلبستگي ايشان به گذشته و درك نكردن ناموس خلقت بود كه تحول

ص: 2278

و پيشرفت است.10 از سوي ديگر, رفتار غير انساني دولتهاي استعمارگر در ايران سبب مي شد تا هر چه وابسته به آنان بود, در نظر اينان بد و زشت جلوه كند, بويژه كه در بيش تر دعاوي اصلاحي دست آشكار بيگانگان دخالت داشته است.11 هر چند به گفته آل احمد, اين گروه به عنوان آخرين سنگر در برابر غرب زدگي در آمدند.12 اما از آن جا كه جمود فكري داشتند, زمينه برخورد نقادانه فكر اسلامي را با تمدن غربي از بين بردند و سرانجام, سبب شدند تا اسلام به عنوان ديني ناسازگار با تجدّد و نوآوري و علم جلوه كند و زمينه حمله هاي تازه روشنفكران بر ضد اسلام را در دهه هاي بعدي, فراهم آوردند. ج. گزينش: اين جريان را بايد برآيند تعادلي دو جريان پيشين دانست. هواداران و مبلّغان آن از يك سو دگرديسيهاي جديد را مي شناختند و آن را امري ترديد ناپذير مي دانستند و پيشرفت علمي و صنعتي جامعه غربي را نيز مي پذيرفتند. و از سوي ديگر خوي استعماري, هدفهاي سياسي و سلطه طلبانه فرهنگ جديد غرب را درباره جامعه هاي اسلامي به روشني باور داشتند. براساس اين دو شناخت ناسازگار, اينان راهي ميانه برگزيدند كه بتواند با پذيرش گزينشي دستاوردهاي تمدن غرب, هويت

ص: 2279

و كيان جامعه هاي اسلامي را نيز محفوظ بدارد. زيرساختهاي اين راه استوار بود بر اعتقاد به جامع بودن اسلام در همه زمانها و مكانها, درك فرقها و جداييهاي جامعه ايراني از جامعه هاي غربي, تعهد به حفظ دين, خودباوري در برابر تمدن تازه غربي, درك هدفهاي استعماري آنان, ناساني بين علوم و تكنيك هاي غربي, انديشه هاي سلطه جويانه غربيان درباره جامعه هاي اسلامي و تلاش براي احياي تمدن اسلامي و استفاده از عنصر اجتهاد براي پاسخ به پرسشهاي تازه جامعه اسلامي در برابر تمدن غربي.13 سلسله جنبان اين نهضت, سيد جمال الدين اسدآبادي است.14 اين جريان در ميان روحانيان و دينداران غيرروحاني طرفداراني جدي داشت و مي توان امام خميني را در شمار اين گروه به شمار آورد كه با ديدگاههاي روشن خويش در اين باره, توانست نخست در ايران و سپس در جهان اسلام حركت اصلاحي روشنفكران مذهبي را كه از يكصدسال پيش آغاز شده بود, به اوج شكوفايي و اقتدار برساند و با توفيقات عملي خود در رأس هرم انديشه روشنفكران مذهبي قرار گيرد و از اين پس همه فرهيختگاني كه دغدغه حفظ سنتها و برخورد آگاهانه با تمدن روزآمد غرب را دارند بي نياز از مطالعه روشهاي نظري و سيره عملي ايشان نخواهند بود. از

ص: 2280

آن جا كه در خلال موضع گيريهاي امام مي توان تصوير روشن تري از ديدگاه مستقل و انتخابي امام در برابر فرهنگ و تمدن غربي به دست آورد, پاره اي از آنها را مرور مي كنيم: ايشان راه به دست آوردن استقلال هر ملتي را پيدا كردن هويت واقعي خود مي دانند و بر اين باور است كه آنان تا خود را گم كرده اند و ديگران را به جاي خود نشانده اند, نمي توانند استقلال پيدا كنند و سپس با توجه دادن مردم به غناي فرهنگي خود مي گويد: (كمال تأسف است كه كشور ما حقوق اسلامي و فضاي اسلامي و فرهنگ اسلامي دارد و اين فرهنگ و حقوق را ناديده گرفته, به دنبال غرب است.)15 آن گاه در برابر بازتاب انديشه غرب زدگان در ميان مردم, به ظاهرگرايي رايج غربي در جامعه اشاره كرده و از بت شدن و تقدس پيدا كردن فرهنگ و مظاهر تمدن غربي انتقاد مي كند و نتيجه نهايي را, كه همانا دگر شدن افراد جامعه به انسانهاي وابسته و پيروان كوروكر جلوه هاي تمدن غربي است, در برابر چشمان مخاطبان خود چنين تصوير مي كند: (ما را بدجوري بار آورده بودند كه يا بايد فرنگي مآب باشيم يا هيچي. يك نفر جوان, يك

ص: 2281

نفر خانم اگر سر تا پايش فرنگي مآب است, اين معلوم مي شود خيلي عالي مقام است و اگر چنانچه مثل ساير مسلمانهاست, اين خيلي عقب افتاده است. عقب افتادگي و جلورفتن را به اين مي دانستند كه فرنگي مآب باشد.)16 امام درد شناسانه بر ذبح ويژگي انسانيت (فكر و انديشه) در پاي عقايد روشنفكران غرب زده انگشت مي نهد و چنين تابلويي را در برابر چشمان مخاطبان به نمايش مي گذارد. تابلويي كه در آن انسانيت انسان به كفش و كلاه اوست: (تقي زاده گفته بود كه ما بايد سر تا پامان انگليسي باشد, يا فرنگي باشد و بايد اين طور باشيم تا اين كه آدم بشويم. آدم بودن را به كلاه و كفش و لباس و بزك و امثال ذلك مي دانستند.)17 سپس به سراغ روحانيت هوادار سنت گرايي مطلق رفته و درد مندانه بر چشم فروبستن آنان بر واقعيتها و بود و هست جهان و غوطه ور شدن ايشان در مباحث فرعي, پاي فشرده و نتيجه اين عملكرد را در ميان افكار عمومي جامعه چنين نشان مي دهد: (وسوسه كرده اند كه اسلام چيزي ندارد, اسلام پاره اي احكام حيض و نفاس است. آخوندها بايد حيض و نفاس بخوانند. حق هم همين است آخوندهايي كه اصلاً به

ص: 2282

فكر معرفي نظريات و نظامات و جهان بيني اسلام نيستند و عمده وقت شان را صرف كاري مي كنند كه آنها مي گويند و ساير كتابهاي (فصول) اسلام را فراموش كرده اند بايد مورد چنين اشكالات و حملاتي قرار گيرند, آنها هم تقصير دارند.)18 اين بيان هوشمندانه امام در ذهن مخاطبان, اسلام را بالاتر از پاره اي احكام فرعي نشان مي دهد و روحانيوني را كه به چنين مسائلي مي پردازند, سخنگويي مناسب براي جامعيت اسلام نمي داند. حضرت امام, كه هماره در دغدغه توصيف شفاف اسلامِ ناب بود, همان گونه كه از دستاوردهاي بسيار ناگوار ديدگاههاي غرب زدگان, بارها سخن گفته و نشان داده بود كه چگونه انسانيت انسان در پاي ديدگاه آنان, از اوج به فرود مي آيد, در بياني ژرف, به معيار سستي كه سنت گرايان براي فهم ديانت ساخته بود اشاره كرده و گفته بود: (اين از مسائل رايج حوزه ها بود كه هر كس كج راه مي رفت متدين تر بود.)19 امام با چنين موضع گيريهايي به مخاطبان خود مي فهماند كه غرب گرا و سنتي هر چند به ظاهر بر طبل مخالفت با يكديگر مي كوبند, اما دست آورد نهايي هر دو, تنها مسخ انسانيت است. اگر آن يكي (غربزده) با چشمان خيره تنها

ص: 2283

به ظواهر فرهنگ غرب مي نگرد, اين يكي (سنتي) چشمانش را تنها در برابر پاي خود گشوده و جايي ديگر را نمي بيند; امّا به خلاف اين ناساني ظاهري, آنچه هر دو در آن مشتركند, نديدن همه واقعيتهاي زندگي انساني است. امام كه اعتقاد داشت سنتهاي ثابت الهي براي همه مردمان با همه تفاوت در عقايد يكسان است و هر كجا علل انحراف و كج روي فراهم آيد, ناگزير فرجام شوم در انتظار آن مردم خواهد بود. سرگذشت روحانيت مسيحي در قرون وسطي را آينه اي مي ديد شفاف كه نشان مي داد, چگونه قدرت ديني به انحراف مي رود و خود تبديل به بزرگ ترين بازدارنده در برابر رويكرد مردم به معنويت خواهد شد: (ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مي يافت وضع روحانيت و حوزه ها, وضع كليساي قرون وسطي مي شد.)20 و آن گاه براي آن كه حوزه كارآيي ديدگاههاي سنتي از دين را به روشني نشان دهد, آن را ويژه دوران صحرانشيني و كوخ نشيني بشر مي داند.21 و به بيان ديگر, كاربرد امروزي آن را به كلّي نفي مي كند. چنين اظهار نظرهايي از سوي حضرت امام, به روشني ايشان را از روشنفكران غربزده و سنت گرايان جدا مي كند و موضع استقلالي و انتخابي

ص: 2284

ايشان را نشان مي دهد. حال بايد زاويه سوم بحث را كه نگرش امام به تمدن غربي است, بازگويي كنيم. گويا اوريانافالاچي خبرنگار مشهور ايتاليايي, با تأثير پذيرفتن از فضاي آن سالها كه نگاه غربيان به شرقيان و مسلمانان, تحقيرآميز بود و آنان را مخالف مظاهر تمدن تلقي مي كردند, از امام اين گونه مي پرسد: شما فكر نمي كنيد كه در ما [غرب] چيزهاي خوبي هم باشد؟ امام مي گويد: (بله بله, چيزهاي خوبي هم هست, ولي وقتي ما مارگزيده هستيم, از ريسمان سياه و سفيد هم بايد بترسيم و شما ما را گزيده ايد و خيلي زياد و براي مدت زيادي هم ما را فقط به صورت يك بازار مصرف ديده ايد, براي ما چيزهايي بد صادر كرده ايد و بس. چيزهاي خوب مثل پيشرفت مادي را براي خودتان نگه داشتيد.)22 و در جايي ديگر به روشني از پذيرش پيشرفتهاي دنياي غرب سخن گفته و فساد موجود در آن جا را كه موجب ناراحتي خود آنان نيز هست, نفي مي كند.23 امام آن گاه همه مخاطبان در داخل و خارج كشور را به اين انديشه ورزي فرا مي خواند كه چگونه: (اسلامي كه بيش ترين, تأكيد خود را بر انديشه و فكر قرار داده است و انسان را

ص: 2285

به بازداري از همه خرافات و اسارت قدرتهاي ارتجاعي و ضدانساني دعوت مي كند, چگونه ممكن است با تمدن و پيشرفت و نوآوريهاي مفيد بشر كه حاصل تجربه هاي اوست سازگار نباشد.)24 امام همچون راهبري مي مانست كه در كوله بار راهروان خود, توشه اي تمام نشدني از فرهنگ ديني قرار داده و به آنان مي آموخت كه به اقتضاي زمان و مكان چگونه از توشه خويش بهره جويند. او, چشمي بر فرهنگ ديني گشوده بود و چشمي بر واقعيتها و بوده و هست زمانه كه از برآيند اين نگاه همه سويه و جامع, اين مفاهيم از سخنانش مي تراويد: (اسلام همه ترقيات و همه صفتها را قبول دارد, با تباهيها مخالف است. با آن چيزهايي كه تباه مي كنند جوانهاي ما را, مملكت ما را, با آنها مخالف است, اما با همه ترقيات همه تمدنها موافق است.)25 و براي آن كه اين نگاه را شيوه مرسوم دينداران واقعي از گذشته هاي دور نشان دهد, چنين مي گفت: (همه مظاهر تمدن را انبياء قبول دارند لكن مهار شده, نه مطلق و رها.)26 ايشان آگاهانه, به شبه پيشرفتهاي جامعه در دوران پهلوي اشاره كرده و سخن از ظاهرسازيهاي مدرن بدون ريشه به ميان آورده است و با طرح چند پرسش, خود

ص: 2286

مخاطبان را به واكنش و فهم وا مي دارد تا پا از عرصه ظاهرسازيهاي پر زرق و برق آن دوران فراتر نهند و تفاوت ميان صنعت مونتاژ و وابسته با صنعت ملي و مستقل را درك كنند و اوّلي را بر اثر بدفهمي, آينه مدرنيزه كردن كشور ندانند.27 گام چهارم: فرهنگ سياسي و راهكارهاي امام در جهت رشد و اعتلاي آن در ايران: با توجه به رويدادها و واقعيتهاي تاريخي ايران معاصر, مي توان پذيرفت: در دهه چهل كه حضرت امام, نهضت سياسي خود را آغاز كرد, فرهنگ سياسي (به معناي هيجانها و شور عمومي مردم در همراهي سياسي با دولت) در ايران به پايين ترين درجه خود رسيده بود; زيرا در كم تر از يك دهه, پيش از اين زمان, دولت ملي مصدق,كه هيجانها و شور فراوان مردمي را همراه خود داشت, با كودتاي امريكاييان در ايران سرنگون شده بود و دولتهاي پس از او در نظر مردم مشروعيت سياسي نداشته و همگي دست نشانده بيگانگان تلقي مي شدند. در چنين فضايي, حتي با خوشبينانه ترين تحليل ها, اگر معتقد به وجود گونه اي از فرهنگ سياسي در ميان عموم مردم ايران باشيم, با توجه به گونه هاي فرهنگ هاي سياسي (كه در همين مقاله به آنها اشاره شد)

ص: 2287

با لحاظ ساختار سلطنتي و بسته حكومت پهلوي بايد از فرهنگ سياسي محدود سخن گفت كه در آن شهروندان از سياست ناآگاه و يا آگاهي كمي دارند و هيچ درخواستي از حكومت ندارند. فرهنگ سياسي كه در نيمروزي شعارهاي زنده باد فضاي پايتخت ايران را پر كند و در نيمروزي ديگر شعار مرده باد و دولتي با همه مدعيات مردمي خود فرو ريزد و مردم تنها شاهد فروپاشي او باشند. اين ميزان از شور و هيجانهاي مردم در همراهي با دولت, چگونه تا بدان جا بالا رفت كه مردم همان كشور حاضر شدند براي حمايت از دولت و نظام سياسي خود, جان خويش را عاشقانه ببازند. چگونه اين هيجانها و شورها در انقلاب اسلامي رشد كرد و شكوفا شد و به بي نهايت درجه از بلندي و اعتلا رسيد؟ بي گمان, اين نبود مگر رشد فرهنگ سياسي مردم, پس پرسش ديگر اين خواهد بود كه زمينه سازيهاي امام خميني براي رساندن مردم ايران به بالاترين نوع فرهنگ سياسي (فرهنگ سياسي مشاركت) چه بود؟ در اين زمينه مي توان به موارد زير اشاره كرد: 1. تكيه بر پيوند سياست و ديانت: در اين باره سخنان امام خميني فراوان است و به سبب اهميت موضوع, بسيار مورد اهتمام ايشان بوده است. مي

ص: 2288

توان تفكر سياست ديني را بستر نخستين حركت به سوي رشد فرهنگ سياسي در ايران معاصر دانست: (اسلام فقط عبادت نيست, فقط تعليم و تعلّم عبادي و امثال اينها نيست. اسلام سياست است. اسلام از سياست دور نيست. اسلام يك حكومت بزرگ به وجود آورده است.)28 و براي اين كه پشتوانه ديني سخنان خود را از يك سو به مردم و از سوي ديگر به روحانيان مخالف سياست نشان دهد, همگان را به تفكر در قرآن فراخواند كه چگونه مسائل سياسي و اجتماعي و قضيه جنگ

ص: 2289

با كافران, در قرآن مورد توجه بوده كه همه اين موارد در سايه پيوند سياست و ديانت به دست مي آيد. آن گاه به كاركرد عملي تعاليم قرآني اشارت كرده كه چگونه مردمي پراكنده را گرد هم آورد و آنها در كم تر از نيم قرن دو امپراطوري بزرگ را تسخير كردند.29 سپس براي نشان دادن ناساني ميان اسلام حقيقي و آنچه به نام اسلام در سده هاي پسين در دسترس مردم قرار گرفته است, مردم را به مقايسه ميان قرآن و احاديث از يك سو و رساله هاي عمليه از سوي ديگر فرا مي خواند. در اين گفتار, سهم مسائل اجتماعي در قرآن و حديث نمايانده شده است در حالي كه همين مسائل در رساله هاي عمليه هرگز بازتابي درخور نداشته اند.30 مخاطب مسلمان پيام امام, به يكباره از مقايسه اين دو جُستار كه از پنجاه باب فقهي كم تر از ده مورد آن در حوزه مسائل عبادي است و باقي به مسائل اجتماعي و سياسي پيوند و پيوستگي افراد با يكديگر31 بستگي پيدا مي كند, اين نكته را در مي يافت كه آنچه او تاكنون به عنوان اسلام مي شناخته در حقيقت بخش بسيار كوچكي از معارف اسلامي است كه ضرورت دارد يك مسلمان بداند و او

ص: 2290

خوش باورانه گمان كرده كه اسلام را با خواندن رساله عمليه فهميده است. و آنچه در رتبه بالا قرار دارد درك سياست ديني است و كسب فرهنگ آن. 2. نشان دادن لايه سياسي احكام عبادي: امام به يادآوري نكته هاي كلي بسنده نكرد و امر سياست را تنها در تشكيل حكومت ندانست. ايشان براي اين كه هر مسلماني كار سياست را كار روزمره خود بداند, پرده از بُعد سياسي احكام عبادي برداشت, همان بخش احكام كه به ظاهر بستگي با سياست نداشتند, اين نگرش, موجب شد تا پرداختن به سياست, همچون عبادت, نخست آن كه فراگير و عمومي باشد و دو ديگر, وظيفه تك تك افراد به حساب آيد و سه ديگر, همه روزه مورد توجه قرار گيرد. از پس اين راهنمايي, مردم ايران به يكبار متوجه شدند كه چقدر سياست ديني در زندگي آنها دخالت دارد, امري كه تا آن زمان از آن غفلت داشتند. دو نمونه مهم اين احكام فرعي, نماز و حج بودند. شرح و تحليلي كه امام از زواياي سياسي آنها ارائه داد, از آن پس هر مسلمان ايراني نماز كه مي خواند براساس ديدگاه تازه اي كه پيدا كرده بود, در حقيقت رفتاري سياسي از خود نشان مي داد. به حج كه مي رفت, ديگر

ص: 2291

آن را تنها حركتها و كارها و واژگان نمي ديد كه اين رفتار خشك انسان به خدا نمي رسد, بلكه به گفته امامش: (حج كانون معارف الهي بود كه از آن محتواي سياست اسلام در تمامي زواياي زندگي بايد جستجو شود.)32 در فضايي كه گروهي از متدينان با رفتار خود نشان مي دادند كه براي سير وسلوك الهي بايد گوشه گير بود و انزوا پيشه كرد و از مردم بُريد, امام به مخاطبان خود مي آموخت: (در سير الهي لازم نيست كه انسان در يك گوشه اي بنشيند و بگويد من مي خواهم سير الي الله داشته باشم أ. اين طور نبود كه آن روزي كه حضرت امير مشغول [جنگ] است سير الي الله نباشد و فقط در هنگامي كه نماز مي خواند سير الي الله باشد, هر دويش سير الي الله بود. لذا پيغمبر مي فرمايد ضربت علي در روز خندق, افضل عبادات ثقلين است.)33 3. مسجد كانون سياست و عبادت: مسجد بنايي است مقدس كه با عشق به خدا ساخته مي شود و هر مسلماني بدون هيچ گونه چشمداشت مادي براي چنين بنايي كمك مي كند و از تواناييهاي خود مايه مي گذارد. اين مركز خود جوش, محل گردآيي مسلمانان است و همه روزه, دست كم, سه مرتبه رفت

ص: 2292

و آمد در آن جريان دارد. سالها بود كه به سبب ديدگاه غالب در شيعه, مسجد نيز, تنها به مكاني براي نماز بدون توجه به ابعاد سياسي آن دگر شده بود. امامي كه پرده از ابعاد سياسي نماز برداشت, بسيار طبيعي بود كه مسجد را نيز اين گونه ببيند: (مسجد و منبر در صدر اسلام, مركز فعاليتهاي سياسي بوده است, جنگهايي كه در اسلام شده است, بسياري از آنها از مسجد طرحش ريخته مي شد.)34 حال در لوح ذهن خود مجسم كنيد مخاطب امام چگونه شده است؟ پيامبر(ص) و امامان(ع) با درك تازه او كه در پرتو روشنگريهاي امام اتفاق افتاده, به سياست توجه تمام داشته و تلاشهاي سياسي فراواني از خود نشان داده اند, احكام عبادي چون روزه و حج, كه تاكنون انجام مي داده همگي داراي فلسفه عميق سياسي هستند و مسجد كانون عبادت هم, پُرشورترين تصميم گيريهاي سياسي در صدر اسلام را در درون خود جاي داده است. چنين مسلماني رفته رفته سياست را باور مي كند و پرداختن به آن را تكليف ديني خود مي داند, چنانچه بسياري از مردم گمنام در سالهاي پيش از انقلاب اسلامي و پس از آن عاشقانه وارد ميدان سياست شدند و اين گونه كه فرهنگ سياسي در ايران تولدي تازه

ص: 2293

يافت. 4. بُعد سياسي مراسم (عزاداري): تا اين جا روش و انديشه امام در نماياندن زواياي سياسي گوناگون و پراكنده در زندگي ديني مردم شرح شد. مراسم عزاداري يكي از ديرپاترين سنتهاي ايرانيان مسلمان است كه همه ساله عاشقانه به احترام حضرت سيدالشهداء برگزار مي شود و صدها ساعت وقت و مبالغ هنگفتي از سرمايه مردم را به خود اختصاص مي دهد. تشكيل جلسه ها و مجلسهاي خودجوش در دورترين نقاط ايران مرسوم است. چنين مجموعه اي با امكاناتي چون حمايت هاي بي دريغ مالي مردم از آن, همراهي هيجانهاي عمومي و درخوري پيش بيني زماني, مي تواند به عنوان آماده ترين بستر عمومي براي رشد فرهنگ ديني و سياسي مردم قرار گيرد. در اين باره نيز چون بسياري از موارد ديگر, زياده رويها و كندرويهاي فراواني صورت پذيرفته, گروهي به نفي آن و گروهي ديگر به پاسداشت همه آنچه با نام عزاداري انجام مي شود, پرداخته اند; امّا در عمل هردو گروه موجب مي شدند تا كارآيي خوشايند و شايسته از اين حركت خودجوش مردمي گرفته شود; زيرا كساني كه به نفي اين مراسم پرداخته بودند, در عمل, باورها و هيجانهاي پرشور مردمي و مذهبي را در ايران, ناديده مي گرفتند و ديگراني كه به طور مطلق از اين

ص: 2294

مراسم دفاع كرده و به هيچ روي تن به اصلاحي در آن نمي دادند, كليّت حركت را غير درخور دفاع مي كردند. امام خميني, در اين باره دو نوع برخورد داشت: الف. برخورد ريشه اي و زيربنايي: درباره قيام امام حسين(ع) و اين كه هدف از آن چه بوده, ديدگاه سنتي و رايج اين بود كه امام تنها براي شفاعت شيعيان تن به كشته شدن داد. و در اين باره به روايات هم استناد مي شد.35 ديدگاه ديگري كه از سوي حضرت امام در اين باره مطرح شد, بُعد سياسي قيام امام حسين(ع) بود و اين كه هدف ايشان تشكيل حكومت اسلامي بوده است: (امام حسين(ع) مسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت, تا حكومت اسلامي تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد.)36 و در سخناني ديگر, نفس حركت امام(ع) از آغاز تا پايان, حركت سياسي بزرگ ارزيابي كرد. و خواستار حفظ مراسم بزرگداشت اين حركت سياسي شد.37 در چنين بياني, حضرت امام به حفظ اصل اين آداب و رسوم ملي اسلامي اشاره كرد. ايشان با عشق فراواني كه به مردم داشت خود را حافظ سنتهاي ديني ايشان مي دانست و از سوي ديگر براي اصلاح ريشه اي انحراف در مراسم عزاداري,

ص: 2295

به بُعد سياسي حركت امام حسين(ع) كه بر كنار مانده و فراموش شده بود اشاره كرد و قيام سيدالشهداء را در رأس مسائل سياسي دانست و هدف نهايي اين قيام را تشكيل حكومت اسلامي. روحيه ستم ستيزي و پشتيباني از ستمديده, فطري بشر است كه به هيچ زمان ويژه نيست. امام به مسأله رويارويي با ظالم و حمايت از مظلوم در بزرگداشت عاشورا, انگشت مي گذارد: (مجالس بزرگداشت سيد مظلومان و سرور آزادگان, كه مجالس غلبه سپاه عقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت بر خيانت و حكومت اسلامي بر حكومت طاغوت است, هر چه با شكوه تر و فشرده تر بر پا شود و بيرقهاي خونين عاشورا به علامت حلول روز انتقام مظلوم از ظالم, هر چه بيش تر افراشته شود.)38 با دقت و درنگ در اين واژه ها به خوبي مي توان دريافت كه چگونه امام با حفظ اصل چنين سنتي اصلاحات مورد نظر خود را نيز درباره آن ابراز مي دارد و با هر يك از واژه هاي بالا به زواياي اخلاقي, اجتماعي, سياسي و ديني قضيه كربلا اشاره زيبا و ماندني دارد. ب . برخورد با ظواهر مراسم: از جمله مسائلي كه در جريان عزاداري سيدالشهداء رخ مي دهد, گريه و مويه شركت كنندگان

ص: 2296

و عزاداران است كه در روايتهاي شيعه, مورد توجه ويژه قرار گرفته است. همين بُعد از مراسم عزاداري نيز همواره مورد انتقاد گروهي بوده است و شماري آن را كاري بيهوده دانسته اند. امام براي حفظ سنت و آداب و رسوم مردم, كه لازمه حفظ خود مردم بود و نيز انجام اصلاح مورد نظر خود, با توجه به سياسي بودن قيام امام حسين(ع) گريه و مويه برايشان را نيز امري سياسي برشمرد و به اين ترتيب, به روايات فراواني كه براي ريختن يك قطره اشك بر مظلوميت امام حسين(ع) ثوابهاي بزرگ وعده داده بودند, معنايي جديد بخشيد. ايشان به كاركرد سياسي مراسم عزاداري, بهاي بسيار داد و آن را در كانون توجه خود قرار داد و نكته فراموش شده را, بارها يادآور شد كه چگونه شيعه به عنوان يك گروه كم شمار, با محور قراردادن عاشورا توانست به يك سازماندهي مخفي در برابر اكثريت دست يابد و اين مراسم موجب شد تا حوزه اعتقادات شيعي در درازاي تاريخ از گزندها در امان بماند. حتي امام, بر اين باور بود كه روحانيت بدون توجه به اين مراسم نمي تواند به حيات خود ادامه دهد. به راستي هم, چنين است. اگر كار تبليغ دين اصلي ترين وظيفه روحانيت باشد, مجالس عزاداري از

ص: 2297

آماده ترين زمانها و مكانها براي انجام اين وظيفه سنگين است. ايشان همچنين از چگونگي تحقق يك حركت سازماني و خودجوش مردمي كه در پس پشت عزاداريها ديده مي شود, سخن گفته و آن را امري ارزشمند ارزيابي كرده كه نمونه آن در فضاي آزاد امروزي جهان نيز, به دشواري قابل تحقق است و اين كه گردآوري جمعيتي در مراسم ويژه, بدون هيچ اجبار و اكراه, كار آساني نيست.39 آن گاه براي اين كه نشان دهد, اين بُعد سياسي از مراسم عزاداري مورد توجه خود امامان شيعه نيز بوده, راز وصيت امام باقر(ع) را درباره برپايي مراسم عزاداري در مني براي ايشان مي پرسد و سپس پاسخ آن را جز در سياسي بودن اين موضوع نمي بينند.40 و نهضت پانزده خرداد را بدون وجود هيئتهاي عزاداري, ناممكن مي دانست.41 ايشان مشفقانه از روشنفكران مسلمان مي خواهند كه با درك راز و رمز سياسي عزاداري و گريه براي امام حسين(ع) اين مراسم را حفظ كنند.42 به اين گونه هر مسلمان ايراني, كم كم مي آموخت كه سياست چگونه در تار و پود اعتقادات ديني او جاي گرفته است و او براي انجام كار سياسي نيز, نياز به حركت فوق العاده ندارد, همين كه به زواياي سياسي دين اندك توجهي بكند, به

ص: 2298

فراواني در رفتار خود, حركتهاي سياسي را خواهد ديد و اين مهم ترين بستر توليد فرهنگ سياسي بود. 5. تكيه بر قانون اساسي در روند مبارزات سياسي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي: به شهادت مستندات تاريخي, امام در طول مبارزات سياسي خود, قانون اساسي را از ياد نبرد و افزون بر اعلام محور بودن اسلام, قانون اساسي را هم در پويه هاي سياسي, در چشم انداز خود قرار مي داد و حركت هاي رژيم را برابر آن ارزيابي مي كرد و اگر حركتي مخالف آن بود, مي نماياند. در مثل, در سال 1341 كه موضوع رفراندوم پيش آمد, گروهي از مردم از امام درباره شركت در آن پرسيده بودند, ايشان در پاسخ به نكته هاي دقيقي اشاره كرده كه مي توان دورنماي انديشه ايشان را براي آينده ايران در آن ديد. نكته هايي چون: پيش بيني نشدن رفراندوم در قانون اساسي, مشخص نبودن مقامي كه صلاحيت برگزاري رفراندوم را داراست, ايجاد نكردن زمينه كافي براي روشن شدن موضوعهاي به رفراندوم گذاشته شده, كمبود يا نبود زمينه مباحث كارشناسي, ناآگاهي مردم و اكثريت رأي دهندگان به سبب نداشتن سواد خواندن و نوشتن, نبود آزادي سياسي براي برگزاري انتخابات سالم.43 ييا وقتي كه عَلَم, نخست وزير وقت, لايحه شركت زنان در انتخابات

ص: 2299

را ارائه مي دهد, امام كارشناسانه به نقد اين لايحه مي پردازد و به موارد مهمي با استناد به قانون اساسي اشاره مي كند, مواردي چون: تفاوت ميان مقدمه قانون اساسي با خود آن, وكالت نمايندگان مجلس از جانب عموم مردم, نه فقط حوزه انتخابيه خود, تفسير قانون اساسي از وظايف نمايندگان نه هيأت دولت, لوازم قانوني لوايحِ خلاف قانون اساسي براي دولت و نظام سياسي ايران.44 نگاهي تحليلي به متن دو بيانيه حضرت امام, مي تواند فرازهايي از نگره هاي ايشان درباره فرهنگ سياسي مردم را روشن كند: الف. قانون اساسي به خلاف اشكالهايي كه داشت, حاصل پيكارهاي خونين مردم ايران و روحانيت و ديگر لايه هاي اجتماعي درصدر مشروطيت بود و امام مي خواست, براساس اين ميراث تاريخي ملت ايران, حركت سياسي خود را آغاز كند و گسترش دهد كه خود احترامي به تلاشهاي يكصدساله مردم ايران بود. ب . در اساس, نظام سلطنتي مشروطه در مقايسه با سلطنت مطلقه استبدادي, يك گام به جلو بود و به آن اندازه اهميت داشت كه حتي قلدري چون رضاخان نتوانست دوباره فضاي قانوني كشور را به پيش از انقلاب مشروطه بازگرداند, بلكه به ظاهر و براساس قانون اساسي تلاش كرد تا پايه هاي ديكتاتوري خود را استوار سازد و امام

ص: 2300

نيز, از همين حربه در مبارزه خود سود برد. ج . در اعلاميه نخست, امام به دو شرط اساسي باروري و رشد فرهنگ سياسي اشاره مي كند. به باور امام, آزادي و آگاهي در جامعه اي كه بيش تر مردمان آن آموزش كافي نديده اند و جهل حاكم است,گرهي از كار فرو بسته مردم نمي گشايد و گرفتن رأي از چنين مردمي چه سودي داشت؟ جز انباشتن بر جهل ملّي, هر چند مي توانست چهره حكومت را در داخل و خارج زيبا جلوه دهد و امام اين ترفند را به نيكي دريافته بود. د. با توجه به اين كه پرسش از سوي جمعي از مقلدان امام خميني در اعلاميه نخست اين بوده كه حكم شرعي شركت در چنين انتخاباتي چگونه است؟ پاسخ امام بسيار قابل تأمل است. ايشان در پاسخ نمي نويسد: اين شركت و رأي دادن حرام است, بلكه به يك امر زيربنايي ديگر اشاره مي كند و آن بي دانشي و ناآگاهي مردم با اين بيان كه: (رأي دهندگان بايد معلوماتشان به اندازه اي باشد كه بفهمند به چه رأي مي دهند.) در اين جا با ارجاع پرسش كنندگان مسلمان به يك موضوع مهم, آنان را با درون خود در گير مي كنند. انسان مسلمان بايد آگاهانه زندگي

ص: 2301

كند و حق انتخاب دارد. اگر ابزار فهم قوانين را كه همانا سواد خواندن و نوشتن است, نداشته باشد, خود به خود محروم مي شود; زيرا شركت او يك رفتار انساني مبتني بر آگاهي نبوده است. ه. توجه دادن ملت ايران به قانون اساسي, حركت قانوني, پارلمان و نقش آن و بالا بردن قدرت استدلال مخاطبان, كه اين امر نيز بسيار بديع و تازه بود. بويژه در قياس با گفته هاي ديگر روحانيوني كه به نهضت اسلامي پيوسته بودند و در سخنان خود به بعُد ناسازگاري كارهاي رژيم با اسلام اشاره مي كردند, امام با روشنگري و نمايان ناسازگاري گفتاري و رفتاري دولتمردان رژيم شاه, با قانون اساسي مبناي حركت آنان را زير سؤال مي برد. امري كه به لحاظ آگاهي ملي بسيار پيش برنده بود. روشنفكران و طبقه تحصيل كرده آن روز را به همراهي با نهضت وا مي داشت و تلاشهاي فكري آنان را اوج مي داد و اين بستري بود براي سريان دادن اين انديشه ها به ديگر لايه هاي مردم. شايد براي نخستين بار بود كه مقلدان امام و توده مردم متوجه شدند كه: مقدمه قانون اساسي با اصول آن متفاوت است, اين كه هيأت دولت حق تفسير قانون اساسي را ندارد, اين كه هر واژه

ص: 2302

قانوني بايد در جايگاه خود معني شود. كم كم رفتار سياسي ويژه اي در مردم پيدا شده بود كه مبتني بر آگاهي سياسي بود و مردم را متوجه رفتارهاي سياسي دولت مردان مي كرد. 6 . تكيه بر فرهنگ گفتاري و نوشتاري و توليد گفتمان تازه سياسي مذهبي: امام با سخنرانيها و خطابه هاي پرشور, روح حماسي را در كالبد ملت ايران دميد. سخنرانيهاي سياسي در مسجد و بر فراز منبر ايراد مي شد و اين براي مردم ايران بسيار جذّاب بود; يعني از درون ديني ترين فضاي پذيرفته در نزد مردم و از سوي مقدس ترين شخصيت روحاني, سخناني بيان شد كه به آنان, راه زندگي سالم اين دنيا و سعادت اخروي را نشان مي داد. خود اين ابزار, اثرگذاري شگرفي در انديشه دين باوران داشت. مردم, مخاطبان و مقلدان, كم كم مي توانستند در گفت وگوهاي روزانه خود وارد سياست شوند و آن را امري ديني و عبادي بدانند. فضاي محفلها و جلسه هاي مذهبي و خطابه ها و نوشته ها مي توانست با نگرشي جديد, جذّاب تر و كارآمدتر گردد و از همه مهم تر نوع بيان استدلالي امام بود (كه در قالب اعلاميه ها به دورترين نقطه كشور مي رفت) مي توانست مردم را به استدلال

ص: 2303

سياسي, توجه دهد. در اين فرهنگ تازه هر ايراني مسلمان مي توانست با تكيه بر رسمي ترين قانون كشور و با توجه به عملكرد دولت آن زمان, غيرقانوني بودن رفتارهاي دولت را دريابد و ابراز كند و در عمل تبديل به يك شهروند منتقد گردد. و اين همان فرهنگ سياسي بود كه كم كم هواداران امام خميني, با تأسي به ايشان آن را گرفته و رشد دادند. بويژه در فضايي كه رسانه هاي ارتباط جمعي چون: راديو و تلويزيون و مطبوعات به طور عمده در اختيار رژيم بودند, استفاده از خطابه و منبر و اعلاميه, ابزارهاي مناسب و ممكن بودكه امام به خوبي از آنها سود برد. 7 . درگير كردن مقام مرجعيت با مسائل عمومي مردم: در اين باره, جُستارها و گفتارهاي زيادي وجود دارد و تاكنون در نوشته هاي زيادي به آن پرداخته شده است و نكته اي كه در اين مقاله اشاره مي شود, از اين زاويه است كه امام, به خلاف اين كه از نگر سياسي و علمي, پيش از سال 41 نيز توان رهبري و پديدآوردن يك حركت سياسي اجتماعي را داشته; امّا براي اين كه حركت سياسي پايداري را فراهم آورد كه بي درنگ سركوب نشود و يا سركوبي فوري آن هزينه اجتماعي سياسي

ص: 2304

زيادي براي رژيم داشته باشد, با آرامش تمام سكوت كرد و پس از رحلت آية اللّه العظمي آقاي بروجردي, كه مقام مرجعيت تا حدودي متكثر شد و چند نفر همزمان از نظر علمي مطرح شدند, امام به عنوان يكي از نامزدهاي اصلي مرجعيت, حركت سياسي خود را آغاز كرد. پيش بيني ايشان نيز درست از آب در آمد. رژيم پس از ناسازگاريهاي جدي ايشان با حركتهاي غيرقانوني خود, خواست در باب مرجعيت ايشان شبهه بيفكند; زيرا برابر يكي از اصول قانون اساسي, مراجع تقليد مصونيت سياسي داشتند. امام, با استفاده از اين چتر حمايتي, توانست به حركت سياسي خود ادامه دهد, بويژه كه پس از اين دوازه تن از مراجع بزرگ, مرجعيت ايشان را اعلام كردند, رژيم به صلاح خود نديد كه اين گونه و آشكارا خود را از نظر قانوني و از ديدگاه شرعي زير سؤال ببرد. و در آغاز نهضت سياسي امام, اين چنين مصلحت انديشي مهمي به رشد فرهنگ سياسي ملت ايران كمك فراواني كرد و مردم دلخسته از سياستهاي پيشين را با افقهاي روشني كه در پرتو فرهنگ سياسي ديني به وجود مي آمد به آينده اميدوار كرد. آينده اي كه از زبان يك مرجع ديني ترسيم مي شد. 8 . توجه امام به همه گروههاي

ص: 2305

اجتماعي, مراجع, طلاب جوان, دانشگاهيان و توده مردم: امام از آن جا كه نفوذ روحانيت را در مردم مي ديد و پيوند فوق العاده مهرورزانه آنان را با مردم مي دانست و اعتماد مردم را نيز به ايشان باور داشت, در خطابه ها و نوشته هاي خود, همان گونه كه مراجع را مورد خطاب قرار مي دادند, طلاب و فضلا و عموم مردم ايران را نيز يكسره مخاطب مي گرفت. به اين وسيله از همه تواناييهاي موجود اطلاع رساني و اثرگذاري در مردم سود مي برد. مقلدان ايشان و نيز كساني كه حتي مقلد ايشان نبودند, كم كم در ذهن خود الگويي تازه يافته بودند, مرجعي روحاني و سياسي. از اين روي, به طور غير مستقيم بر ديگر مراجع نيز اين خواسته عرضه مي شد كه همانند امام در مسائل سياسي دخالت كنند و نظر بدهند. موج درخواستهاي مردمي را كه در اين سالها از ديگر مراجع درباب مسائل سياسي در اعلاميه هاي آنان بازتاب يافته, مي شود ديد.45 حلقه ميانه حوزه; يعني فضلا و طلاب جوان نيز, كار ارتباطي خود را به درستي انجام مي دادند و با انتقال پيامهاي مردم به مراجع و نيز مراجع به مردم, موجب شكوفايي فضاي فكري مي شدند و كم كم در جامعه

ص: 2306

مذهبي ما, فرهنگ گفت وگوي سياسي, گرچه به گونه پنهان رواج يافت و مردم درباره كارها و برنامه هاي رژيم حساس تر شدند و احساس مي كردند بايد براي مبارزه صحيح آگاه تر شوند موج اين احساس عمومي به درك بيش تر مسائل, پيامدهاي ويژه خود را داشت و در مجموع, در يك ساز وكار مردمي, امام از سال 41 به بعد حوزه پر التهاب سياسي به وجود آورد كه فرهنگ عمومي را كم كم بالا مي برد. 9 . ناسازگاري با حركتهاي انفجاري و مسلحانه: انديشه پديدآوردن دگرگونيهاي ناگهاني در جامعه از ديرباز هواداران ويژه خود را داشته است. افراد, سازمانها و گروههايي در جاي جاي جهان, به كارهاي اين گونه اي دست يازيده اند و در مواردي به پيروزيهاي كوتاهي نيز دست يافته اند, اما نتوانسته اند, يك حركت پايدار پديد آورند و انديشه هاي آنها به سرعت به فراموشي سپرده شده است. اگر سياست را از مقوله فرهنگ بدانيم, پيدايش يك فرهنگ و پديدآوردن دگرگونيهايي در آن, به زمان نياز دارد. گاهي چندين نسل به طول مي انجامد تا يك فرهنگ دچار دگرگوني شود و اگر كسي اعتقاد به تغيير فرهنگ سياسي در مردم داشته باشد, نمي تواند به حركتهاي انفجاري چون نبرد مسلحانه, روي آورد. اگر

ص: 2307

به امر آموزش دقت كنيم, آن را امري تدريجي و دراز مدت مي يابيم. همه كساني كه در باب آموزش سخن گفته اند, از تدريجي بودن به عنوان ضامن بقا و دوام آموزشي نيز سخن به ميان آورده اند; زيرا تا امري ملكه ذهني انسان نشود, نمي تواند رفتارهاي بيروني او را تحت تأثير خود قرار دهد و براي ملكه شدن ذهني به تكرار مطالب و نگهداشت تدريج نياز هست. به نظر مي رسد امر سياست, در نگاه ديني نيز, همچون مقوله آموزش است. در اين باره مي توان به نمونه اي روشن در سيره امامان(ع) اشاره كرد: سيره امام صادق(ع) درباره قيام زيد شهيد در سال 122 هجري كه هر چند امام زيد را در حركت خود فردي صادق و مخلص مي يافت, ولي به نوع حركت سياسي او خوش بين نبود. اگر از همين زاويه بخواهيم به سيره امامان بنگريم, بعضي از آن بزرگواران در تحليل هاي شكلي و قالبي ما جايي نخواهند داشت. گمان نويسنده اين است كه درباره سيره اجتماعي و سياسي معصومان(ع) دو نگاه افراطي و تفريطي وجود دارد و امام خميني ره در اين باره نيز راه سوم را برگزيدند. گذر زمان و دور افتادن حوزه و روحانيت از مسائل اجتماعي و سياسي, كم

ص: 2308

كم موجب شده بود تا انديشه هاي غالب در ميان حوزويان نسبت به امامان(ع) ايشان را به صورت انسانهايي فرشته سان درآورد كه تنها بايد تقديس شوند و عمده مسائل درخور استفاده از آنان در حوزه فرعهاي عبادي, چون: نماز و روزه و حج وأ محدود مي شد. و حتي درباره قيام امام حسين(ع) هم با رواج تفسيرهايي چون: چنين وظيفه اي مخصوص امام بوده با دستور خاص, در عمل نقش قيام ضد ظلم امام(ع) در زندگي مردم به فراموشي سپرده مي شد و نيز با تفسير خاص از غيبت امام مهدي(عج) و تمسك به رواياتي كه حكومت را ويژه امام(ع) مي داند. آنچه جريان داشت جدايي بيش تر دين از مجموعه پيوندهاي اجتماعي و سياسي جامعه بود, به همين نكته اخير از زبان امام دقت كنيم: (مي گفتند كه هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود, اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است. آنها مغرور بودند, آنهايي كه بازيگر نبودند مغرور بودند, به بعض رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر عَلَمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت, آن علم, علم باطل است. آنها خيال كرده بودند كه هر حكومتي باشد, در صورتي كه آن روايات كه هر كس عَلَم بلند كند عَلَم مهدي,

ص: 2309

به عنوان مهدويت بلند كند.) سپس امام با ديدگاه جامع خود, به حل اين ناسازگاري مي پردازند: (ما اگر فرض مي كرديم دويست تا روايت علم در اين باب داشتند, همه را به ديوار مي زديم, براي اين كه خلاف آيات قرآن است. اگر هر روايتي بيايد كه نهي از منكر را بگويد نبايد كرد, اين را بايد به ديوار زد, اين گونه روايات قابل عمل نيست.)46 در برابر اين انديشه, به دنبال جنبشهاي اجتماعي سياسي در ايران معاصر, همچون: نهضت تنباكو و نهضت ملي نفت, كم كم بُعد انقلابي اسلامي مورد توجه قرار گرفت و گروههايي از جوانان مذهبي و غيرمذهبي در قالب تشكلهاي مسلحانه به بُعد اجتماعي و انقلابي اسلام روي آوردند و در اين راه البته نقش انديشه هاي دكتر علي شريعتي و تفسير ويژه او از اسلام غير قابل انكار است. مفاهيمي چون تشيع علوي

ص: 2310

در برابر تشيع صفوي كاركرد ويژه اي يافت.به گونه اي كه در اثر زياده روي اين گروهها اندك اندك انديشه هاي عرفاني و عبادي اسلام كم رنگ شد و فقط بخشهايي از آيات قرآن كه به مسائل اجتماعي مربوط مي شد و نيز نهج البلاغه مورد توجه بودند. اين مجموعه از انديشه ها مبنايي شد براي مراجعه به سيره پيامبر(ص) و امامان(ع). بسيار طبيعي مي نمود كه از زاويه اين نگاه خاص, امامان, در قالب چهره هايي انقلابي به معناي مصطلح آن روز بودند و امام حسين(ع) جايگاهي ويژه در ميان آنان داشت. ديگر امامان(ع) نيز در اين نگاه مورد توجه قرار نمي گرفتند, چون اهل مبارزه سياسي روشن نبودند! مبارزه اي كه در قالب جنگهاي مسلحانه يا پيوند با گروه هاي مبارز تجلي مي يافت و يا اين كه هميشه در حال تقيه بوده و در پيوند با گروه هاي مخفي زيرزميني, در مثل از ميان صحابه پيامبر(ص) تنها ابوذر مورد ستايش قرار مي گرفت.47 اين جريان نيز, مانند جريان نخستين, در عمل به گونه ديگري اسلام را تحريف مي كرد و زوايايي از آن را ناديده مي گرفت. امام خميني, افزون بر توجه به زواياي ياد شده در ميان گروههاي سياسي, معتقد به انجام حركت زيربنايي فكري

ص: 2311

و فرهنگي بود. ايشان, بدون مشاركت همه مردم دستيابي به قدرت سياسي را كافي نمي دانست. دگرگوني فرهنگ عمومي را نخستين عامل پيشرفت فرهنگ سياسي مي دانست و با حركتهاي مسلحانه ميانه اي نداشت. تمسك اين گروهها به اسلام, سبب مي شد تا اسلام تبديل به ابزار شود. به اين بيان روشنگرانه امام توجه كنيد: (أ قبل از اين كه اين دسته در داخل ايران به فعاليتي دست بزنند (منظور مجاهدين خلق) يك نفر از جانب آنها نزد من آمد و اظهار داشت كه: ما جمعيتي هستيم كه بر مبناي قرآن مي خواهيم قيام مسلحانه كنيم, به مبارزه چريكي دست بزنيم و از شما مي خواهيم كه ما را تأييد و حمايت كنيد. به قرآن و نهج البلاغه خيلي تمسّك مي كرد و از خدا و پيغمبر دم مي زد به او گفتم كه: من جمعيت شما را نمي شناسم و از عقايد و افكار شما هم بي اطلاعم و با اين حرفها هم نمي توانم اعتماد كنم. او براي اين كه اطمينان مرا بتواند جلب كند, حدود يك ماه هر روز نزد من مي آمد و از عقايد و افكار جمعيت خود براي من حرف مي زد. من فقط گوش مي دادم و هيچ گونه اظهارنظري نمي كردم. بعضي

ص: 2312

از نوشته هايشان را آورد من مطالعه كردم و روي انحرافاتشان انگشت گذاشتم و در كنار نوشته هايشان حاشيه زدم و آنچه را كه بر خلاف اسلام و مباني قرآن بود, به آنها تذكر دادم. چون اظهار كرد كه مي خواهيم قيام مسلحانه كنيم, فقط يك كلمه, به او گفتم اين كار را نكنيد چون موفق نمي شويد و خود را به هدر مي دهيد.)48 سپس امام با درك روشن خود مي گويد: (من از مجموع اظهارات او و نوشته هايشان به اين نتيجه رسيدم كه: اين جمعيت به اسلام اعتقاد ندارد, ليكن چون مي داند كه در كشوري مانند ايران, كه بيش از هزار سال است اسلام در رگ وپي اين ملت ريشه دوانيده است, جز با نام اسلام نمي توان پيشرفت كرد, لذا اسلام را ملعبه كرده اند. بالاي نوشته خود نام خدا را مي گذارند, ليكن ذيل آن همان حرفها و بافته هاي ماركسيستها و ماديون است. اين فكر در آن روز, فقط در حد يك گمان بود, ليكن هر چه گذشت و نوشته هايشان بيش تر شد, اين گمان در من بيش تر تقويت شد.)49 به نظر مي رسد كه امام همچون ائمه(ع) دگرگوني فرهنگ عمومي را يگانه راه اصلاح امت مي دانسته و هر نوع

ص: 2313

حركتي را كه نتواند با توده مردم پيوند برقرار كند و به آنان آگاهي ببخشد, نفي مي كرد. امام با حمايت نكردن از حركتهاي مسلحانه نشان داد كه چه مقدار به آگاهي عمومي مردم و رشد فرهنگ سياسي ايشان احترام مي گذارد و پايبند است و تا هنگامي كه تغيير رژيم سياسي به يك خواست عمومي مردم تبديل نشود, خواستي كه از سر آگاهي به وجود آمده باشد, نمي توان و نبايد از راههاي ديگر به اين كار اقدام كرد. 10 . تئوري پردازي براي پديدآوردن حكومت اسلامي: پس از آن كه امام حركت آگاهي بخش خود را آغاز كرد و به نقطه اوج آن, كه قيام پانزده خرداد سال 42 بود, رساند و ديوارهاي اوليه ذهني بين جامعه مذهبي و سياست را فرو ريخت و راه گفت وگو و كنكاش را گشود, به ناچار مجبور به ترك ايران گرديد. تبعيد امام خميني به نجف, با هر انگيزه اي كه صورت گرفته باشد, اين فايده مهم را داشت كه از پس حضور حضرت امام در مجلس تدريس رسمي فقه در بلندمرتبه ترين جايگاه آموزشي تشيع, تئوري ولايت فقيه به طور رسمي در درس فقه جاي خود را باز كرد و امام برابر معمول, حركتي چند جانبه را آغاز كرد. از

ص: 2314

يك سو روشنگري و اهتمام به مسائل جامعه را به درون ديني ترين فضاي روحانيت شيعه (نجف) برد و در آن جا نيز حركتي آغاز شد كه بعدها دستاوردهاي آن را در انديشه هاي بعضي از روحانيون مي توان دريافت كرد; و از سوي ديگر عموم براي مردم و مقلدان خود, افزون بر مرجعيت ديني در چهره يك رهبر سياسي با طرح تشكيل حكومت اسلامي جلوه كرد, چيزي كه تا آن روز از منظر فقهي و مباني ديني, به گونه روشن تحقق نيافته بود. اكنون هواداران امام در ايران دريافته بودند كه ايشان, اگر از رژيم سلطنتي انتقاد دارد, خود طرحي تازه براي اداره مملكت دارد كه برگرفته از اسلام است و اين در جريان يك نهضت سياسي, دومين گامي است كه رهبر يا رهبران سياسي بايد بردارند و بدون آن حركت آنان ناتمام باقي خواهد ماند. امام با طرح حكومت اسلامي و ولايت فقيه اين تهيگاه را پر كرد. به فاصله دوماه بعد مي توان بازتاب اين طرح را از يكي از نامه هاي موجود در اسناد انقلاب, تا حدودي فهميد: آقاي رباني شيرازي در نامه اي به نجف مي نويسد: (درمورد ولايت فقيه شش درس به خوبي منتشر و در شرف انتشار است و نوارها زياد و جزوات

ص: 2315

به صورت پلي كپي به حد وافر بوده و افرادي كه نمي شناسيم به خوبي به پخش مشغولند.) سپس درباره انجام كار علمي چنين نوشته است: (اما جمع آوري مباحث به صورت كتاب, كتابهاي مختلفي براي مراجعه ارسال گرديد. رفقا در آن جا بايد جلسه تحقيقي درست كنند و با فراهم كردن كتب ديگري كه در عراق موجود است, از قبيل: الاحكام السلطانيه, الخراج, الاموال, مقدمه ابن خلدون و كتب مصري: قطب, غزالي و مودودي, امام علي, الاسلام والحضاره, الراعي والرعيه, نهج البلاغه, اصول كافي و كتب زيادي كه مصريها در حكومت اسلامي نوشته اند و مقدم بر همه اينها كتاب اللّه مجيد و تفاسير آن از قبيل: المنار, الظلال و تفسير شلتوت, تحقيقاتي در اين باره نموده و به نظر حاج آقا برسانيد و چاپ كنيد.) سپس در ادامه نامه ايشان به طرح پرسشهايي در باب ولايت فقيه, معناي تفقه در دين, شرايط فقيه به عنوان يك زمامدار و موضوع تعدد فقها در عصر واحد پرداخته است.50 چنين نمونه اي به خوبي گواه اين مطلب است كه چگونه ديدگاه امام درباره حكومت اسلامي از سوي شاگردان حوزوي ايشان دنبال مي شد و در قالب جزوه هايي در ميان مردم و مقلدان پخش مي گرديد. بر اين اساس مي توان

ص: 2316

به بخشهايي از راز پذيرش عمومي رهبري امام در سال 57 دست يافت. ايشان با تكيه بر ايجاد فرهنگ سياسي و تلاش براي بارور ساختن آن, شرايط عمومي كشور را براي تشكيل نظام سياسي و سپس تحقق مفهوم توسعه سياسي فراهم آورده بود.راهبردهاي عملي امام درباره طرح توسعه سياسي گام اول: ايجاد فضاي مشاركت سياسي براي عموم مردم: يكي از مفاهيم پذيرفته شده در طرح توسعه سياسي, مفهوم (برابري) است; يعني همه مردم يك سرزمين در امر سياست مشاركت ورزند و به شهرونداني كوشا در عرصه سياست دگر گردند. امام با واجب دانستن حضور مردم در صحنه, زمينه هاي مشاركت عمومي مردم را در سير سرنگوني نظام شاهنشاهي فراهم آورد و راهپيماييهاي ميليوني مردم مسلمان ايران در سال 57 كه بارها تا سقوط رژيم تكرار شد, حكايت از تحقق اين ركن توسعه سياسي, كه اينك از پس سالها تلاش امام زيربناي آن, كه فرهنگ سياسي بود, پيدا شده, خبر مي داد. شعارهاي راهپيماييها در اين دوره, از آيينه هايي است كه به خوبي و روشني مي توان عمق آگاهي سياسي و شعور مبتني بر فرهنگ بالاي سياسي را در آنها ديد. در اين باره يكي از محققان چنين مي نگارد: (شعار, عنوان كلامي آميخته با شعور و احساسات مردمي, مشاركت

ص: 2317

سياسي را در دو بُعد مثبت (رأي دهي انتخاباتي, آزادي احزاب و تشكلها وأ) و منفي (نفي رژيم سلطنتي و نهادهاي وابسته به دودمان پهلوي, اعتراض به ناديده گرفته شدن نظرات عمومي از طرف هيأت حاكم, تظاهرات و اعتصابات وأ) مورد تأكيد قرار داده است. انقلابيون مسلمان سعي مي كردند آرمانها, اهداف و خواسته هاي خود را كه مظهر پيوند فرهنگ سياسي و ديني بود, در چهارچوب هنري و موزون مطرح نمايند.)51 شعار جاودانه: استقلال, آزادي, جمهوري اسلامي, نيازمند تحليل است. در فضاي سال 1357 استقلال, نفي سلطه روزافزون بيگانگان در كشور در همه حوزه ها, آزادي, نفي استبداد و ديكتاتوري ديرينه در كشور و جمهوري اسلامي, در آميختگي زيبا ميان نظام مردمي و اسلامي بود. چنين به نظر مي رسيد كه مردم با تكيه بر اعتلاي فرهنگ سياسي پانزده ساله خود, كه از سوي امام هدايت شده بود, آمادگي تحقق توسعه سياسي در كشور را دارند. اين حضور گسترده و پرتكاپو, رژيم را از بقاي خود نااميد كرد و هواداران خارجي او را به ترديد افكند هيبت و هيمنه افكار عمومي, صاحبان قدرت را به وحشت انداخته بود و آنان را از دست زدن به خشونت بيش از اندازه باز مي داشت و در مواردي كه خشونت رخ مي

ص: 2318

داد, با ابعادي گسترده و به سرعت در سراسر جامعه بازتاب مي يافت و خود موجب انزواي بيش تر رژيم مي گشت. همه كساني كه سال 57 در ايران بوده اند, به خاطر دارند كه چگونه رسانه هاي ارتباط جمعي وابسته به رژيم, در عمل از كار افتاده بود, جريانهاي خودجوش مردمي با تكيه بر احساس وظيفه ديني در امر اطلاع رساني فعال شدند و بر اعتلاي فرهنگ و توسعه سياسي افزودند. حضور امام خميني در پاريس, به عنوان يكي از مهم ترين پايتختهاي اروپايي و استفاده از شبكه هاي اطلاع رساني جهاني, سبب رشد افكار عمومي شده بود و پاسخهاي دقيق و سنجيده امام به خبرنگاران, اسلام را به عنوان مكتبي با انديشه هاي سياسي در جهان مدرن مطرح ساخت و انقلاب اسلامي با مشاركت وسيع توده مردم و گروههاي گوناگون به رهبري امام, به پيروزي رسيد. گام دوم: شكل حكومت جديد (جمهوري اسلامي): حال كه از پس سالها تلاش امام در جهت رشد فرهنگ سياسي مردم, آنان آگاهانه در براندازي رژيم گذشته شركت كردند, چه قالبي مي توانست ضامن رشد و تداوم شكوفايي فرهنگ عمومي در زواياي سياسي و اجتماعي باشد و شاخصه هاي توسعه خوش آيند در همه ابعاد از جمله توسعه سياسي را ژرفاي بيش تري

ص: 2319

بخشد؟ در ميان نظامهاي موجود سياسي در جهان, نظام جمهوري با آراي مردم و مشاركت مستقيم آنان پيوند روشن تري دارد و امام خميني نيز با توجه به خط مشي پيشين خود در انتخاب و گزينش, نزديك ترين نوع حكومت به انديشه هاي اسلامي, جمهوريت را با قيد اسلامي پيشنهاد كرد. همچنين آنچه در گذشته تاريخ اسلام رخ داده بود و مي شد به آنها استناد كرد, سيره نبوي(ص) و سيره امام علي(ع) بود. رايزنيهاي فراوان پيامبر(ص) با اصحاب در مسائل گوناگون, موضوع بيعت مردم با امام علي(ع) و پيوند ويژه مردم با امامت و امام با مردم, نشان مي داد كه آن ساز و كار حكومتي كه در حال حاضر بتواند مردم را در عمل, به فضاي صدر اسلام نزديك كند و پيوندهاي صميمانه اي ميان حاكم اسلامي و مردم پديدآورد, به گونه اي كه مردم بتوانند در انتخاب او نقش داشته باشند و او نيز بتواند با تكيه به بيعت و آراي عمومي عمل كند, نظام جمهوري است كه مورد نظر امام, قرار گرفته بود. امام مي خواست دو امر را با هم به حقيقت بپيونداند: اسلام و حضور مردم. نا گفته نماند كه ايشان در حوزه اي تحصيل كرده بود كه در آن اجتهاد حق طبيعي عالمان

ص: 2320

به شمار مي آمد و اختلاف نظر هرگز تخطئه نمي شد و مقلدان او نيز مي دانستند كه به آراي گوناگون مجتهدان بايد احترام بگذارند و در مرحله عمل, البته بايد يكي را برگزينند. امام با تحصيل در چنين فضايي و كسب مقام اجتهاد در چنين انديشه اي از يك سو و اعتقاد به مردم و احترام به رأي آنها كه گفت: (ما حق نداريم چيزي را بر ملتمان تحميل كنيم أ)52 و اعتقاد به اصل آزادي بالفطره مردم به اين بيان: (مگر آزادي اعطاشدني است؟ خود اين كلمه جرم است, كلمه اين كه اعطا كرديم آزادي را. آزادي را خدا داده به مردم و اسلام آزادي داده أ)53 نظام جمهوري را پيشنهاد كرد, تا حافظ حمايت و مشاركت مردمي باشد و مردم بتوانند پرتكاپو و با شور و هيجان در توسعه سياسي نقش ايفا كنند و از آن جا كه محور حركت مردم اسلام و اجرا شدن احكام آن بود, قيد اسلامي را نيز افزودند. اين در حالي بود كه به شهادت همه آنان كه در سال 57 و 58 در ايران بوده اند, اگر امام مي خواست به تنهايي قدرت سياسي را در اختيار بگيرد و نوع حكومت را به سبكهاي ديگري اعلام كند, با مخالفت مردمي روبه رو نمي

ص: 2321

شد. در فاصله بهمن 57 تا فروردين 58 و به دنبال فروپاشي نظام گذشته و پديدار شدن فضاي باز سياسي بي سابقه در كشور, آراء و ديدگاههاي گوناگوني درباره نوع حكومت آينده ايران از سوي گروههاي مختلف ابراز مي شد. در چنين فضاي پر تپش و پر تنش, كه لازمه طبيعي فروپاشي يك نظام استبدادي كهن بود, امام به نيكي دريافته بود كه ملتي را همراه خود دارد, با ويژگيهاي خاص فرهنگ سنتي و اسلامي كه در يكصدوپنجاه سال گذشته آموزه هاي غربي فراواني به صورت يك طرفه وارد اين فضاي سنتي و اسلامي شده و بسياري از انديشه ها و ساختارهاي بومي آن را به چالش فرا خوانده است. قرار گرفتن ملتي استبداد زده در برابر دهها راه تازه, جذّاب و ناشناخته كه هر يك از آنها او را به خود فرا مي خواندند, سبب سرگرداني مردم شده بود و بحراني را به وجود آورده بود كه مي توانست در صورت گزينش نادرست, استبداد را دوباره از دريچه ديگري بر ملت مسلمان ايران تحميل سازد. در دو شعار, با زير مجموعه هاي فراوان آنها: جمهوري دموكراتيك و حكومت اسلامي, كه هر يك دچار كاستي بود, پاره اي از خواسته هاي ملّي ناديده گرفته مي شد. شعار جمهوري دموكراتيك, اسلاميت

ص: 2322

مردم و نظام را, كه ركن اساسي نهضت اسلامي بود, و شعار حكومت اسلامي خود مردم و رأي آنها را, كه دومين ركن نهضت به شمار مي آمد. امام با درايت يك احياگر آشنا با فرهنگ اسلامي و تمدن غربي, تركيب جمهوري اسلامي را ارائه داد, نوعي حكومت تازه كه از يك سو باورهاي اسلامي مردم را همراه خود داشت. و از سوي ديگر, مشاركت و حضور سياسي ايشان را پايندان بود و شاخصه هاي مثبت توسعه سياسي را در درازمدت سبب مي شد. و اين اوج هدايت امام در بحران انتخاب بزرگ ملت ايران بود. گام سوم: تشكيل نهادهاي تعميق دهنده توسعه سياسي: جامعه يك مجموعه به هم پيوسته است كه هر يك از اجزاي آن بايد همبرابر يكديگر رشد كند و شكوفا شود. رشد فرهنگ سياسي و به پيروي آن توسعه سياسي, چيزهاي ديگري نيز لازم دارد كه به منزله پايندان و تأمين كننده بقاي رشد فرهنگي اند و آنها عبارتند از: توسعه همه جانبه اقتصادي, علمي و امنيتي. امام كه به همه زواياي نوسازي و توسعه توجه داشت, به زير ساختهاي ديگر فرهنگ سياسي نيز توجه كرد. فرمان تشكيل نهضت سوادآموزي (نماد توسعه دانش در سراسر كشور) جهادسازندگي (نماد توسعه آباداني در سراسر كشور) بسيج و ارتش

ص: 2323

بيست ميليوني (نماد امنيت ملي در سراسر كشور) فرمانهاي اساسي ديگر امام بود تا نشان دهد انقلاب اسلامي در صدد پديد آوردن يك رفورم ظاهري نيست. واژه جهاد و نهضت كه دو واژه انقلابي بودند, در فرهنگ عمومي رواج يافتند و دهها نفر از مردم در رديفهاي گوناگون سنّي از دل و جان به حقيقت پيوستن و پياده شدن فرمان امام روي آوردند. فرهنگ مشاركت عمومي در اين سالها به بالاترين حدّ درخور تصور براي يك كشور رسيد و همراه اين مشاركت, نظام تازه اسلامي توانست تكيه گاه مردمي والايي پيدا كند. تكيه گاهي كه اين نهال نوپا را در درگيريهاي داخلي ضدانقلاب و جنگ تحميلي هشت ساله ياري كرد و آن را به درختي تناور دگر ساخت. گام چهارم: تدوين قانون اساسي: آنچه مردم خواسته بودند; يعني جمهوري اسلامي بايد ساز و كار قانوني خود را مي يافت و از آن جا كه در ايران پيش از انقلاب اسلامي, استبداد با نظام سلطنتي پيوند خورده بود; از اين روي پديد آوردن فاصله ميان نظام پيشين و نظام جديد اقتضا مي كرد, تا قانون اساسي تدوين گردد و به رأي عمومي گذاشته شود. در ساختار قانون اساسي جديد كه درهم آميختن باورهاي اسلامي مردم و جمهوريت در آن هويدا بود,

ص: 2324

براي نخستين بار در تاريخ ملت ايران, ساختار قدرت شكل تازه اي يافت كه محوري ترين ركن آن آراي عمومي مردم بود. حتي رهبر به عنوان بالاترين مقام و وليّ فقيه به عنوان اصلي ترين بخش محافظ اسلاميت نظام نيز, بايد توسط نمايندگان برگزيده مردم برگزيده مي شد. براي نمونه به حقوق شهروند ايراني در قانون اساسي نظري مي افكنيم: ييكي از اهداف قانونگذاري كه ناظر بر روابط افراد جامعه با حاكميت است, برآوردن نيازهاي انسان است. نيازهاي مادي و جسماني, مانند: خوراك, پوشاك, مسكن, بهداشت, درمان, كار, بازنشستگي, بيكاري, از كار افتادگي, بي سرپرستي, حوادث و سوانح كه در اصول 47 ,48 ,28 ,31 ,29 بدان تصريح شده است. نياز به امنيت جاني و مالي شهروندان در اصول 39 ,38 ,37 ,36 ,35 ,34 ,32 ,22, و 40 تصريح گرديده و نيازهاي اجتماعي در اصول 33 ,20 ,7 ,6 و 56 مورد توجه بوده است. نمونه دومي كه بسيار گوياست و مي تواند از دستاوردهاي بسيار مهم انقلاب اسلامي ناميده شود, داستان چگونگي تحصيل قدرت در نظام جمهوري اسلامي براساس قانون اساسي است. در اصل 6 قانون اساسي آمده است: (در جمهوري اسلامي ايران, امور كشور بايد به اتكاء آراء عمومي اداره شود, از راه انتخابات, انتخاب رئيس جمهور,

ص: 2325

نمايندگان مجلس شوراي اسلامي, اعضاي شوراها و نظاير اينها, يا از راه همه پرسي.) موارد همه پرسي در اصول 99 ,59 ,6 ,1 و 123 آمده است و در اصل 107 درباره انتخاب مردمي رهبري در نظام آمده: (تعيين رهبر به عهده خبرگان ملت است أ رهبر منتخب خبرگان, ولايت امر و همه مسؤوليتهاي ناشي از آن را به عهده خواهد داشت. رهبر در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي است.) در اصل 111 در مورد عزل رهبري آمده: (هر گاه رهبر از انجام وظايف قانوني خود ناتوان شود, يا فاقد يكي از شرايط مذكور در اصول 5 و 109 گردد, يا معلوم شود از آغاز فاقد بعضي از شرايط بوده است, از مقام خود بر كنار خواهد شد, تشخيص اين امر به عهده خبرگان مذكور در اصل 108 مي باشد.) و اما در مورد انتخاب رياست جمهوري, اصول 119 ,114 و 120 ناظر به آن هستند, در اصل 114 آمده: (رئيس جمهور براي مدت چهار سال با رأي مستقيم مردم انتخاب مي شود.) اصول 62 تا 92 درباره مجلس شوراي اسلامي و در كل قوه مقننه است كه شوراي نگهبان را هم شامل مي شود. قانون اساسي در اصل 64 براي اقليتهاي مذهبي, مانند زرتشتيان و كليميان, مسيحيان آشوري

ص: 2326

و كلداني و ارمني, حق انتخاب نماينده را به رسميت شناخته است. براي اين كه تمركز قدرت پيش نيايد, افزون بر نظريه تفكيك قوا, به نوعي تجزيه و توزيع قدرت محلّي نيز پيش بيني شده است كه همان شوراهاي شهر و روستا كه در اصل صد قانون اساسي جمهوري اسلامي به رسميت شناخته شده است. در جمع بندي اين قسمت مي توان گفت كه در جمهوري اسلامي, كسب قدرت و حاكميت ناشي از اراده عمومي است و برابر قانون اساسي, هيچ كس و هيچ گروهي بدون اتكاي به آراي عمومي حق حكومت ندارد و راه كسب حكومت هم در انتخاب مردم است كه به گونه مستقيم در قالب گونه هاي انتخاب و همه پرسي و يا به گونه غير مستقيم از طريق نمايندگان آنان به كار بسته مي شود. همچنين براي محدود كردن قدرت رهبران سياسي, افزون براَمَد ويژه داشتن (در مثل, رياست جمهوري اسلامي) سازوكارهاي ديگر در درون قانوني اساسي پيش بيني شده است, مانند: الف. مجلس شوراي اسلامي كه براساس اصل 76 حق تحقيق و تفحص در تمام امور كشور را داراست و براساس اصل 90 بايد به همه شكايتهاي مربوط به قوه مجريه و يا قضائيه رسيدگي كند. ب . ديوان محاسبات كشور, كه برابر اصلهاي 54

ص: 2327

و 55 قانون اساسي, به همه حسابهاي وزارتخانه ها مؤسسات, شركتهاي دولتي وأ رسيدگي مي كند. ج. ديوان عدالت اداري, برابر اصل 172 ويژه رسيدگي به كارهاي ادارات دولتي. د. ديوان عالي كشور براي نظارت بر قوه قضائيه. ه. بازرسي كل كشور, برابر اصل 174. و. بازرسي نهاد رياست جمهوري. ز. هيأت پيگيري و اجراي قانون اساسي براساس اصل 113. ح. نقش وليّ فقيه كه نظارت كلي بر همه دستگاههاي اجرايي دارد.54 با يادآوري دو نكته ديگر, نخستين بخش مقاله پايان مي پذيرد: الف. جداسازي بين فرهنگ سياسي و توسعه سياسي, همچنان كه در آغاز بحث بدان اشاره شد, در مقام بحث نظري صورت مي گيرد و در مرحله عمل شايد به سبب پيوند فراوان آنها با يكديگر, در مواردي اين دو از هم جدايي ناپذير باشند. همچنين فرهنگ سياسي بايد در بستر زمان به تدريج به دست آيد; از اين روي مي توان مراحل گوناگوني براي آن در نظر گرفت. براين اساس استناد ما به سخنان امام شامل قبل و پس از انقلاب اسلامي مي شود. اي بسا كه فرهنگ يك رفتار سياسي در گذشته, در سالهاي بعد از سوي امام بيان و وصف شده باشد. آنچه مهم است اين كه امام از آغاز تا پايان, هيچ گاه از

ص: 2328

فرهنگ سياسي و رشد و اعتلاي آن غفلت نورزيد و پرداختن به آن را امري هميشگي و تدريجي مي دانست. ب. در بخش دوم مقاله (توسعه سياسي مطلوب از منظر امام) مورد كاوش قرار مي گيرد و سيره نظري و عملي ايشان در اين باره پس از تشكيل نظام جمهوري اسلامي ايران بيان خواهد شد.پي نوشتها: 1. (بنيادهاي علم سياست), عالم عبدالرحمان/124, نشر ني, 1376. 2. همان/125 126. 3. همان/127. 4. (جمهوريت و انقلاب اسلامي), مجموعه مقالات, مقاله مشاركت سياسي و تشكل, عبدالرضا فاضلي/383, وزارت ارشاد, 1377. 5. (بنيادهاي علم سياست)/128 129. 6. همان/122 116. 7. (مجموعه آثار) دكتر شريعتي, ج68/20 69. 8. (غرب زدگي), جلال آل احمد/144 به بعد. 9. (درباره مرجعيت و روحانيت), مقاله مشكل اساسي روحانيت, شهيد مطهري/187 188, شركت سهامي انتشار, 1341. 11. (نقش روحانيت پيشرو), حامد الگار/245 246. 12. (غرب زدگي), جلال احمد. 13. (نوسازي جامعه از ديدگاه امام خميني), محمد حسن حسني/40, نشر عروج, 1377. 14. (سيري در انديشه سياسي عرب), حميد عنايت/77, اميركبير1363; (تشيع و مشروطيّت), حائري; (نهضتهاي اسلامي صدساله اخير), شهيد مطهري. 15. (صحيفه نور), رهنمودهاي امام خميني, ج186/11; ج82/7; ج74/10 77; ج88/18 89, وزارت ارشاد. 16. همان, ج64/16. 17. همان. 18. (ولايت فقيه), امام خميني9 10. 19. (صحيفه نور), ج91/21. 20.

ص: 2329

همان. 21. همان/34. 22. (طليعه انقلاب اسلامي), مصاحبه هاي امام خميني در پاريس و قم/362 363, مركز نشر دانشگاهي. 23. (صحيفه نور), ج159/3. 24. همان, ج189/4. 25. همان,ج 166/9. 26. همان, ج63/8. 27. همان, ج48/3. 28. همان ج107/5; ج80/18. 29. همان, ج120/3 121; ج252/17; ج123/3 124; ج154/13, ج167/5 168. 30. (ولايت فقيه), ج5. 31. (صحيفه نور), ج21/5. 32. همان, ج137/9 138; ج229/20. 33.همان, 123/17 124; ج54/5. 34. همان, ج127/7. 35. در اين باره ر.ك: (شهيد جاويد), صالحي نجف آبادي و نقد بر آن (شهيد آگاه), صافي گلپايگانگي. 36.(صحيفه نور), ج190/20. 37. (صحيفه نور), ج140/18. 38. همان, ج226/3 . 39. همان, ج207/16 210. 40. همان. 41. همان. 42. همان. 43. همان, ج23/1. 44. همان/29. 45. (نهضت امام خميني), حميد روحاني, ج1 در اين جلد گزارش اطلاعيه هاي فراوان مراجع و ديگر شخصيتها به پشتيباني از امام درج شده كه خود نشانگر خواست همگاني از روحانيت است. 46. (صحيفه نور), ج288/19 289. 47. (ابوذر و خداپرست سوسياليست.) 48. (نهضت امام خميني), ج409/3. 49. همان/409. 50. همان/524 525. 51. (جمهوريت و انقلاب اسلامي), مقاله جمهوريت و شعارهاي انقلاب اسلامي/435. 52.(صحيفه نور), ج181/10. 53. (صحيفه نور), ج67/2. 53. قانون اساسي, اصول ياد شده, (اسلام و جمهوريت), مقاله محسن مهاجر/90 49. محمد باغستاني

ص: 2330

امام و جهان نگري اسمايي

3 چكيده: مقدمه مي توان محوريت مسئله اسماي الهي را به عنوان وجه فارق عرفان اسلامي با ديگر نظام هاي عرفاني شرق و غرب مطرح نمود . هر چند ممكن است كمالات و صفات الهي، متعلق شهود ديگر عارفان - از نحله ها و آيين ها - نيز واقع شود، اما اصطلاح «اسماي حسني» در عرفان اسلامي، چيزي بيش از تعبيري از تجارب باطني عارفان است; چرا كه اين اسماء، در واقع نمايانگر وجه ارتباط خدا با عالم و آدم از طرفي، و واسطه معرفت شناختي خدا و انسان از سويي، و وجه خدا گونگي انسان و خلافت الهي او از جانب ديگر است . اگر تمام عالم، فروغ جمال حق و بازتاب اسماء و صفات او است، و اگر سالك جز با واسطه تجليات اسمايي و اشراقات كمالي حق، راه به منزل مقصود ندارد، و اگر خلافت و مسجوديت آدم به جهت ظرفيت و احاطه او به كل اسماي الهي است، همه اين موارد بر نقش محوري اسماء و صفات حق در دو قوس نزول و صعود تاكيد دارند . اگر عارف را صاحب ديد الهي بدانيم، حصول اين ديد و بينش، از بالا نسبت به عالم مساوق و با رؤيت اسماء در عالم خواهد بود . از اين رو عالم، تجلي گاه اسماي

ص: 2331

الهي و تاريخ، نمايانگر خط سير و نحوه تحقق دولت اسماي گوناگون است . بر اين اساس، نه تنها هر انساني مظهر اسم يا اسمايي است، بلكه هر جامعه و هر برهه تاريخي، محل ظهور دولتي از دول اسمايي حق است . در اين بين، انسان هايي يافت مي شوند كه بر اساس تفاضل اسمايي و كسب مظهريت اسمي خاص، واسطه انتقال دولت اسمايي حاكم بر نفوس و جامعه خويش مي شوند . و امام خميني (ره) كه خود، مظهر دو اسم «عزيز» و «حكيم» بود، از نادر مواردي بود كه ضمن جمع دو نحو ولايت تكويني و تشريعي، توانست دولت اسماء «مضل» و «قهار» حاكم بر دوران خويش را منقلب به دولت اسماء «رحمان» و «هادي» نمايد و عزت الهي را در ملت خويش جلوه گر سازد، و اين جز با حصول ديد الهي و كسب قوت رباني از ناحيه اسماء، براي او ميسر نبود . آنچه در اين مقال خواهد آمد، توضيحي است درباره جهان نگري «خدامحور و اسم مدار» امام (ره) و مشتمل بر توضيح اركان و لوازم و نوآوري هايي كه در جهان بيني ايشان، از ناحيه اسم شناسي عرفاني، مطرح است . اسماي الهي در عرفان نظري، مقام ذات غير قابل شناخت و فراتر از انديشه و شهود است و نسبتي با ماسوي ندارد; نه

ص: 2332

نسبت وجودي، و نه نسبت شهودي . به تعبير عارف حكيم حضرت امام خميني (ره) : آن حقيقت غيبي را نه نظر لطفي به ماسوي - از عالم غيب و شهادت - است و نه نظر قهري . . . و در هيچ آينه و صورتي تجلي نكند; غيبي است كه از ظهور مصون و محفوظ است و اساسا باطن و ظاهر كه از اسماي ربوبي اند، از اين ساحت متاخرند . از اين مقام حتي تعبيري - جز از سنخ تعابير سلبي - نتوان كرد; (1) و حتي اطلاق «وجود» براي ذات او نيز براي تفهيم است . (2) بر اين اساس، آنچه عارفان به شناخت آن نايل مي شوند، تعينات ذات مطلق است كه در وهله نخست در مرتبه (حضرت) واحديت و در قالب اسماي الهي جلوه گر است . اسماي الهي در قوس نزول، مايه تجلياتي است كه به ظهور مظاهر و پديده ها مي انجامد; و در قوس صعود نيز منشا اشراقات و تجلياتي است كه بر قلب عارف جلوه گر مي شود و او را با حق آشنا مي سازد . بدين لحاظ، اسماي الهي در عرفان، هم از جهت وجودشناسي، خداشناسي و جهان شناسي، و هم از جهت شناخت شناسي و سلوك، اهميت اساسي دارد . مي توان گفت كه محور عرفان نظري بر علم الاسماء و

ص: 2333

نظريه اسماء استوار است . نقش دوگانه اسماء در ناحيه وجود، آشكارسازي مظاهر در قوس نزول است، و اكمال مظاهر در جهت رجوع به اصل در قوس صعود، و در ناحيه شناخت، امكان ارتباط انسان با خداوند، از طريق علم حضوري و تجليات اسمايي است . اسماي الهي از جنبه وجود شناختي «اسم» در اصطلاح عرفان به ذات متعين حق اطلاق مي شود . در نزد عارفان نيز - نظير متكلمان - اسم حق در صورتي معنا و تحقق مي يابد كه ذات حق، متصف به صفتي از صفات گردد . عرفا از صفات با تعابيري از جمله: احكام ذات حق، نسب، جهات، اضافات، معاني، اعتبارات، تعينات و تجليات ذات، ياد مي كنند . به تعبير قيصري، ذات حق با اتصاف به صفتي از صفاتش و به اعتبار تجلي اي از تجلياتش و يا نسبتي از نسب مربوط به او، «اسم» ناميده مي شود و «اسما» ي ملفوظ (لفظ اسماء) در واقع، اسماي اسماي حق (3) است; يعني علامتي وضعي و قرار دادي از علامت هاي تكويني ذات; و به تعبير امام (ره) : «اسم» عبارت است از ذات، همراه با صفتي خاص از صفاتش يا تجلي اي از تجلياتش; چنان كه «رحمان» ، ذات متجلي به رحمت واسع و منتشر است . (4) البته ايشان در

ص: 2334

موضعي به نقد اين ديدگاه مرسوم پرداخته اند; بدين بيان كه: و ما يقال: ان الاسم هو الذات مع تجل من تجلياته، فليس عندي بمقبول ان ارادوا بها الذات من حيث هي . . . آنچه گفته مي شود كه اسم، همان ذات همراه با تجلي اي از تجلياتش است، اگر مقصودشان ذات «من حيث هي» است، نزد من پذيرفته نيست . (5) و وجه اين عدم پذيرش را در تعليقه اي ديگر چنين توضيح داده اند: ان الذات من حيث هي، لا تعين لها اصلا; فان التعين من آثار التجليات الاسمائية . . . اساسا ذات از آن حيث كه ذات است، به هيچ گونه تعيني متعين نمي شود و تعين در مرتبه متاخر از ذات، يعني از آثار تجليات اسمايي است . (6) و معناي غناي ذات از اسماء نيز - كه به نظر امام (ره) عبارت امير المؤمنين (ع) : «كمال الاخلاص له، نفي الصفات عنه، تعبيري است از آن، همين است . حاصل آن كه ذات ناشناختني حق (وجود مطلق و لا بشرط) هرگاه از حيث يكي از تعينات كمالي يا از حيث نحوه ارتباط با افعال و عالم خلق لحاظ گردد، موصوف به اسماء مي شود و بر اساس اين تعين، ظهور مي يابد و شناخته مي گردد . بر اين اساس، در نگرش عرفاني، اسماء در

ص: 2335

رتبه متاخر از ذات واقعند و به تعبير ابن عربي، ذات حق همان طور كه از عالم و مظاهر خويش بي نياز است، (7) از اسماي خود نيز بي نياز است; چرا كه اسماء، ارتباطات حق با عالم است و اين ارتباط، براي مخلوقات و به خاطر آنها است; لذا آنچه به اسماء نيازمند است، حق نيست، بلكه عالم است . مقام ذات (وجود لابشرط) و نيز تعين احدي ذات، يعني مرتبه احديت (وجود بشرط لا) كه هيچ يك از اسماء و صفات در آن ظهور ندارند، مقدم هستند بر تعينات اسمايي كه در مرحله واحديت و به واسطه تجلي نخستين يا فيض اقدس (آشكاري ذات براي ذات) حاصل مي شوند . امام (ره) از اين فيض به «حجاب نوري» تعبير مي كنند كه بين ذات و اسماء - حتي اسم «الله» و مقام الوهيت - واقع است; (8) و از اين جهت حتي اسماء را محرم سر ذات نمي دانند . از اين جا است كه بحثي نوظهور و اصطلاحي ابداعي را تحت عنوان «خلافت در ساحت ذات الهي و خلافت اسمايي» مطرح كرده اند كه از اين طريق، مسئله خلافت را نه فقط در سطح مظاهر، بلكه در ساحت الهي و ظهور اسمايي پيش برده اند . سخن ايشان چنين است كه: به جهت عدم تعين ذات

ص: 2336

«في حد نفسه» ، واسطه اي براي ظهور اسماء و كشف اسرار در ساحت الهي لازم است; و چاره اي جز آن نبود و نيست كه براي ظهور و بروز اسماء و كشف اسرار گنج هاي آنها، خليفه اي الهي معين شود كه در آشكار سازي اسماء، جانشين او باشد و نور آن حقيقت غيبي را در اين آينه ها بتاباند، و بدين وسيله درهاي بركات گشوده گردد و صبح ازل بدمد و آغاز به انجام بپيوندد . (9) ايشان اين خليفه غيبي الهي (واجد نخستين خلافت الهي) را فيض اقدس دانسته اند; كه وجهي به هويت غيبي دارد و از اين روي، هرگز ظهوري ندارد; و يك رو (يا وجه) نيز به عالم اسماء و صفات دارد كه از اين وجه، در عالم تجلي مي كند . حضرت احديت جمع، با اين وجه در آينه اسماء و صفات (الوهيت و واحديت) ظهور مي كند . (10) نخستين چيزي كه از اين خليفه كبري كسب فيض نموده، اسم اعظم، يعني اسم «الله» است كه بر حسب مقام و تعينش، مستجمع همه اسماء و صفات است و در همه مظاهر و آيات ظهور دارد . (11) بدين ترتيب، امام (ره) اصل و ريشه خلافت هاي مطرح در عالم مظاهر و ممكنات را در عالم ربوبي و خلافت فيض اقدس در

ص: 2337

ظهور اسماي الهي دانسته اند . اين خلافت غيبي كه به تعبيري «كليد كليدهاي غيب و شهود» است، همان مقام عنديتي است كه مفاتيح خزاين غيبي است و كسي جز او از آنها آگاه نيست، همچنين «حجاب اعظم» است كه هر كوچك و بزرگي در نزد او معدوم و هر غني و فقيري در پيشگاهش مستهلك است، و نيز همان «فضاي نامتناهي» است كه فوق عرش است و آن جا نه پر است و نه خالي . (12) از ديگر اسامي اين مقام، مي توان مشيت مطلقه، وجود منبسط، نفس رحماني، برزخيت كبري، حجاب اقرب، مقام «او ادني» ، مقام محمديه و علويه، و بالاخره حضرت «عماء» را نام برد . (13) تعبير «عماء» در حديث پيامبر (ص) در پاسخ به اين سؤال است كه پروردگار ما قبل از خلق، كجا بود; حضرت فرمودند: «في عماء، لا فوقه هواء، و لا تحته هواء» در اين باره شروح و تفاسير متعددي نگاشته شده و مقصود از «عماء» را گاه حضرت احديت دانسته اند، و گاه مقام واحديت، و گاه فيض مقدس، (14) و گاه غير اينها . امام (ره) عماء را تعبيري از فيض اقدس مي دانسته و در اين باره چنين آورده است: امكان دارد كه حقيقت «عماء» همان حضرت فيض اقدس و خليفه كبري باشد;

ص: 2338

زيرا همان است حقيقتي كه با مقام غيبي كه دارد، كسي را به شناخت آن راه نيست (وجه شباهت در ابهام و عدم شفافيت عماء) . به علاوه، وساطت بين حضرت احديت غيب از طرفي و حضرت واحديت از سويي ديگر نيز با همين فيض است (وجه شباهت، واسطه بودن ابر در رساندن فيض و نزول به غير) . (15) در واحديت، همه اسما، مندرج و با وجود بسيط متحدند و هيچ كثرتي در اين مقام حاصل نشده و هنوز مظهري به ظهور نرسيده است . اين مقام را - كه ابن عربي «الوهيت» مي نامد - منشا پيدايش و ظهور كثرات عيني و مظاهر خارجي دانسته اند . به تعبير خود وي: المتوجه علي ايجاد ما سوي الله تعالي هو الالوهة باحكامها و نسبها و اضافاتها، و هي التي استدعت الآثار; (16) آنچه به ايجاد ما سوي متوجه است، مقام الوهيت است با تمام احكام و اضافه هايش; چرا كه همين مرتبه است كه استدعا و اقتضاي بروز آثار مي نمايد . عرفا مقام نخست يا احديت را منشا يا مرتبط با شيئي از مظاهر و تجليات و تعينات نمي دانند . ابن عربي در اين باب معتقد است كه مرتبه اسماء هم مرتبه ظهور نسبت ها و ارتباطها است و نسبت ها در مرحله احديت تحقق ندارند . (17)

ص: 2339

او مي گويد: التجلي في الاحدية لا يصح; لان التجلي يطلب الاثنين، و لابد من التجلي; فلابد من الاثنين . (18) تجلي در احديت صحيح نيست; چرا كه تجلي اقتضاي دو طرف را دارد و آن جا كه تجلي است، حتما بايد طرفين حاضر باشند . در اين باب امام (ره) هشدار مي دهد كه: از بيانات عرفا نبايد چنان پنداشت كه در حضرت اسماء و اعيان، تكثري واقعي يا تحول و تغيير يا تمايزي يا وجود چيزي يا حقيقتي منحاز و مستقل از حق متعال، تحقق دارد; بلكه ذات او بسيط محض و فوق بساطت و تمام و فوق التمام است و از هرگونه كثرت خارجي و عقلي و وهمي مبرا است . ايشان اين نكته را مؤيد از جانب عقل، ذوق، شهود و نيز آيات قرآني مي دانند . (19) در موضعي ديگر، حتي اعتبارات گوناگون وجود در زبان عرفا - مانند وجود بشرط لا، بشرط شيء يا لا بشرط - را متفاوت با اعتبارات فلسفي و عقلي از اصطلاحات مزبور مي داند و مي افزايد: اصطلاحات اهل الله جز نتيجه مشاهدات ايشان و تجليات الهي بر قلب هاي ايشان نيست . به تعبير ديگر، اين اصطلاحات، نقشه تجليات حق بر اسماي اعيان ثابته و موجودات است، يا تجليات او بر قلب هاي اهل الله و صاحبان دل

ص: 2340

. سپس از باب نمونه، مقام بشرط لا را حاصل تجلي غيبي احدي به وساطت اسم مستاثر، و مقام بشرط شيء (واحديت) را تجلي حق با احديت جمع (همه اسماء و صفات) دانسته اند . (20) عينيت يا زيادت اسماء و صفات از ديد عارفان، اسماي الهي نه معاني زايد بر ذاتند، و نه احوال، و نه آن كه ذات، نيابت از صفات را داشته باشد; بلكه در همه مراتب - چه واحديت و چه پس از آن - توحيد صفاتي حكم فرما است; يعني وحدت و عينيت ذات با صفات و عينيت صفات با يكديگر . توضيح آن كه ابن عربي و تابعان او، صفات را از جهتي عين ذات دانسته اند و از جهتي غير آن . صفات او معاني و اعتبارات و نسب و اضافات است; پس به اين جهت عين ذات است; چرا كه جز ذات، موجودي نيست; و از آن جهت غير ذات است كه مفهومشان با ذات مختلف است . يعني صفات مفهوما با يكديگر و با ذات مختلف مي باشند; اما مصداقا و به حسب حقيقت و هستي، عين ذاتند . ابن عربي در رساله كشف المعني مي گويد: كلام او علم او است، و علم او عين ذاتش; لهذا هم او است كه به لحاظ ذات، به اسماء ناميده مي شود

ص: 2341

. (21) و در جايي ديگر در فتوحات مي گويد: علم و حيات و قدرت و ديگر صفات حق، نسب و اضافات است، نه اعياني زايد بر ذات; چرا كه اگر صفات، اعياني زايد بر ذات باشند، لازم مي آيد كه ذات، ناقص باشد و چيزي كه با امري زايد، كمال مي يابد، به ذات خود ناقص است . (22) قيصري در مقدمه خويش بر شرح فصوص، جنبه وجودشناختي مبحث عينيت صفات با ذات را چنين تقرير مي كند: اين بحث در دو مرتبه قابل طرح است; يك مرتبه از آن در مرحله واحديت مي باشد كه در آن، دو وحدت مطرح است: 1 . عينيت صفات با ذات، 2 . عينيت صفات با يكديگر . وي پس از آن كه تكثر اسماء را به سبب تكثر صفات، و كثرت صفات را به اعتبار مراتب غيبي صفات (مفاتيح غيب) مي داند، مي افزايد: صفات و مفاتيح غيبي، در غيب وجود حق به نحو معاني معقول مي باشند، نه موجودات عيني و اساسا تحت عنوان موجود وارد نمي شوند . (23) البته او در مرحله قبل نيز بر اتحاد صفت با ذات صحه مي گذارد . استدلال ابن عربي بر نفي «صفات زايد بر ذات» چنين است: از آن جا كه حق متعال به واسطه صفات است كه «الله» مي باشد [اشاره به مقام الوهيت]

ص: 2342

حال اگر صفات، زايد بر ذات باشند، لازم مي آيد كه الوهيت، معلول صفات باشد; در اين صورت اگر صفات عين «الله» باشند، لازم مي آيد كه شيء، علت خود باشد; و اگر غير او باشد لازم مي آيد كه «الله» معلول علتي باشد كه عين او نيست; و اين محال است; چرا كه علت در رتبه، بر معلول مقدم است . (24) اتحاد اسم و مسمي يا تغاير آن دو از آن جا كه اسماء، ساختاري دوگانه دارند، مي توان اسم را هم عين ذات مسمي دانست و هم غير آن . به تعبير ابن عربي، اسماي الهي با مسمي واحدند; زيرا همه اسماء به لحاظ اشاره به حق، چيزي غير مسماي ذات نيستند; پس ذاتند از منظر روابط متفاوتي كه تجلي محصول آن است (حقائق النسب) . از جانب ديگر، اسماء اگر به طور مستقل و جداي از ذات مدلولشان لحاظ شوند، با مسمي متفاوتند . (25) تحليل امام (ره) نيز در اين باب، تحليلي وجودشناختي و با توجه به دو وجه اسماي الهي است كه وجهي نفسي و تعيني دارند كه ظهور احكام كثرت و غيريت از اين رو است و آن را در حضرت علمي لوازمي است، و در عالم امر و خلق تاثيراتي . . . و رويي نيز به سوي

ص: 2343

حضرت غيب دارند; نه غيب خاص، بلكه غيبي كه در او نشانه ظهور است و مقام فيض اقدس مي باشد كه در ذات احديت فاني است . از اين رو است كه غير، متكثرالهويه و همه در ظل اين مقام، مستهلك و راجع به امر واحدند . امام (ره) درباره وجه نخست، عينيت اسماء و صفات را چنين تفسير مي كنند: وجود حقيقي در مقام احديت جمعي كه دارد، همه كثرات در آن هويت وحداني، گرد هم جمع مي شوند; كه از هر شايبه كثرت منزه است و گوناگوني ها به صلح و سازگاري مي رسد . (26) در جايي ديگر، در مقام جمع بين آيات و احاديث مثبت صفات، و احاديث نافي صفات، مي نويسند: نفي صفات، مربوط به مقام ذات و غيب احدي است; و اثبات صفات، مربوط به مقام واحديت حق . و اين كه ائمه اطهار (ع) فرموده اند: «ذات مقدس حضرت حق از همه جهات واحد است و هيچ صفتي در او نيست» مقصود آن است كه از آن هويت غيبي احدي كه همه اسماء و صفات در نزد او مقهورند، نفي صفت شود . و [از جانب ديگر] اگر در قرآن كريم و نيز احاديث ائمه معصومان (ع) مي بيني صفاتي براي ذات آمده، بايد متوجه باشي كه آن صفات بر حسب ظهور به فيض

ص: 2344

اقدس و در حضرت احديت و مقام جمع الهي مطرح است . (27) از اين رو است كه امام (ره) در مواضع متعدد، قاضي سعيد قمي را كه تنها شق اخير را اخذ كرده و صفات حق را به امور عدمي راجع دانسته و با اصرار بر الهيات سلبي، معناي علم را عدم جهل و قدرت را عدم عجز و . . . مي داند و انتساب هرگونه صفت به خداوند را منافي حقيقت حق تعالي دانسته است، حضرت امام در كلام مزبور، تعجب خود را از عارف قمي چنين ابراز مي دارند: چگونه قاضي سعيد از عينيت ذات و صفات در مرتبه واحديت و مقام اسماء و صفات غفلت نموده و حكم مقام ها و مراتب (احديت و واحديت) را با يكديگر خلط نموده؟ ! ايشان سپس منشا توهم مزبور را در عدم توانايي قمي در جمع بين اخبار، در باب صفات دانسته اند و غير از استدلال هاي نقلي، استدلال عقلي ايشان را كه در جلد سوم شرح توحيد صدوق بر مطلب مزبور ذكر شده، چنين نقل مي كنند: صفت عبارت است از چيزي كه شيء همراه با آن به گونه اي باشد; و بدون آن، آن حالت را نداشته باشد . و هر چيزي كه چيز ديگر همراه با او حالتي داشته باشد، لزوما غير از آن

ص: 2345

چيز ديگر خواهد بود . حال اگر مبدا اجل، صفت مي داشت، اين صفت نيز ناچار، امر ثبوتي است; پس اين صفت، خود معلول خداوند است; و چگونه مخلوق خداوند، خود وصف او باشد؟ ! او در نهايت، نتيجه مي گيرد كه صفات ذاتي به سلب نقيضشان اشارت دارند . (28) امام (ره) در نقد استدلال مزبور، مقدمه نخست را مورد اشكال قرار داده، مي افزايند: صفات، لزوما از قبيل حالات و عوارض زايد بر ذات نيستند; بلكه مي توان در مقام حق تعالي آنها را تجلي ذات به فيض اقدس در حضرت واحديت دانست كه به ظهور كمالات در لباس اسماء و صفات مي انجامد . اما حقيقت باطن اسماء و صفات، همان حقيقت مطلق غيبي است . در نتيجه، در مقام مصداق، عين ذات است، نه غير آن . و به صرف اين كه صفت در مخلوقات مادي، اموري زايد بر ذات است، نمي توان مطلق صفات را واجد چنان ويژگي اي دانست . (29) در اربعين حديث نيز در اين باب آورده اند: تحقيق . . . آن است كه اوصاف حقيقيه و اضافيه مطلقا به حسب مفاهيم، مختلف و هيچ يك عين ذات مقدسه نيستند و به حسب حقيقت، تمام عين ذات مقدس است; منتها از براي اوصاف دو مرتبه است: يكي مرتبه ذات و اوصاف ذاتيه

ص: 2346

است كه توان از آن انتزاع علم كرد و عالميت و قدرت و قادريت; و يكي مقام اوصاف فعليه است كه از آن نيز انتزاع مفهوم علم و عالميت و قدرت و قادريت توان كرد . و اما اوصاف سلبيه - از قبيل قدوسيت و سبوحيت - و اسماي تنزيهيه آنها از لوازم ذات مقدس، و ذات مقدس مصداق بالعرض است نسبت به آنها . . . زيرا كه اصل حقيقت او است و از لوازم آن، سلب نقايص است و كمال، مصداق عرضي سلب نقص است . و اهل معرفت و اصحاب قلوب مقام تجلي به فيض اقدس را مبدا اسماي ذاتيه دانند; و مقام تجلي به فيض مقدس را مبدا اوصاف فعليه شمرند; و تجلي به فيض مقدس را غير نمي دانند; چنان كه عين نيز نمي دانند . (30) ابن عربي در مواضع متعددي از آثارش، با استناد به قاعده «العين واحدة، و الحكم مختلف» كه بر امكان وحدت ذات موصوف و ظهور احكام متكثر و مختلف از او به عنوان اوصاف دلالت دارد، حق متعال و اسماء او را از بارزترين مصاديق اين قاعده مي داند و در فتوحات به اين مطلب چنين اشاره مي كند: فالله و الرب و الرحمان و الملك حقائق كلها في الذات تشترك فالعين واحدة و الحكم

ص: 2347

مختلف لذا بدا الجسم و الروح و الفلك (31) وي در جايي مي گويد: عقيده من اين است كه گرچه اسماء، متعدد مي نمايد; اما مسمي واحد است . ولي در مفهوم واحد نيست; وگرنه تعدد اسماي الهي عبث خواهد بود . بنابراين معقوليت اسماء، فرع بر اعتبار نسب است; و در نتيجه، مفاهيم اسماي عين هم نيستند . (32) وي در «فص اسماعيلي» فصوص چنين آورده است: اعلم: ان مسمي «الله» احدي بالذات كل بالمعني; مسماي الهي از حيث ذات، احدي و بسيط و غير متكثر است; اما از حيث الوهيت (مقام واحديت) داراي نسبت هاي كثير نامتناهي است; چنانكه واحد (يك) نسبت به اعداد و نصف يا ثلث يا . . . بودن، نسبت هاي نامحدودي پيدا مي كند . پس هم واحد است، و هم كل . (33) وي در يك جمع بندي نسبت به اقوال مختلف در باب عينيت يا غيريت اسم با مسمي، مي گويد: آنها كه به غيريت اسم و مسمي قايل شده اند، در واقع نظر به الفاظ و مفاهيم اسماء (اسماء اسماء) كرده اند; و آنان كه به عينيت اسم و مسمي گرويده اند، به اسماي قديم كه عين وحدانيت من جميع الوجوه است، نظر داشته اند . (34) ابن عربي نه تنها ذات را مسمي به جميع اسماء و از حيث وجود، عين آنها مي داند، بلكه هر

ص: 2348

اسمي را نيز موسوم به جميع اسماء و مصداقا عين ديگر اسماء مي داند; يعني هر اسمي نيز (مانند ذات) از وجهي، عين و از وجهي، غير ديگر اسماء است و جامع جميع حقايق ديگر اسماء مي باشد . (35) از اين لحاظ، قاعده كلي كه ابن قسي - از عارفان - بيان داشته: «كل اسم الهي يتسمي بجميع الاسماء» معنا مي يابد; يعني هر اسم الهي از حيث دلالتش بر ذات و عينيتش با آن، به همه اسماء ديگر موسوم و متصف است و آنها را دارا است; چرا كه هر اسم، از حيث ذات همان مسمي است و تنها از حيث معنايي كه به خصوص، براي آن در نظر گرفته شده، جداي از آن نيست . (36) امام (ره) نيز دليل اين را كه همه اسماي الهي مشتمل بر همه حقايق و كمالات اسمايي اند - و از اين رو به تعبيري، همه اسماء اسم اعظم مي باشند (37) - اين مي دانند كه همه اسماء با ذات مقدس حق متحدند و از اين رو همه با يكديگر اتحاد دارند; و اين از لوازم عينيت صفات با ذات است . (38) به اين اعتبار، در باطن هر اسم جلالي، اسم جمالي پنهان است و بالعكس . اسماي حسني و مسئله وجود نحوه طرح مسئله

ص: 2349

اسماء در عرفان نظري بدين صورت است كه عرفا پس از آنكه وجوب را براي حقيقت وجود اثبات كردند (وحدت شخصي وجود)، همه صفات كماليه را در مورد وجود اثبات مي كنند; چرا كه فقدان هر يك از كمالات، مستلزم نقص است كه با وجوب وجود منافات دارد . نحوه استنتاج اسماي حسني و كمالات الهي براي حقيقت وجود، چنان است كه وجود، همواره با وجدان (دارا بودن) كمال توام است، نه فقدان وحد و عدم . بنابراين حقيقت وجود غير متناهي است و ثاني بردار نيست; پس واحد است به وحدت حقه (توحيد) . و بر اين اساس، صفاتي سلبي نيز به او انتساب مي يابد; چرا كه وجود واحد غير متناهي، نه مثل دارد و نه ضد; نه در ديگري حلول دارد و نه متحد با آن است (زيرا اين همه فرع بر وجود ديگري است) نه جهت دارد و نه جسماني است، و هكذا . . . همچنين اثبات اسماي حسناي الهي بدين صورت است كه با ملاحظه حقيقت وجودي، مي توان دريافت كه قيام و قوام هر چيزي به وجود است و وجود، مقوم همه اشيا است; پس وجود نسبت به اشيا، «قيوم» است و جنبه قيوميت دارد . همچنين حقيقت وجود بر همه اشيا احاطه دارد و «محيط» است .

ص: 2350

از احاطه وجود (كه مرادف با حق تعالي است)، علم او به هر چيز لازم مي آيد; يعني او «عليم» است و چون وجود، اصل ظهور اشيا است و هم ظاهر بذاته است و هم مظهر، براي او صفاتي مثل «ظاهر» و «نور» اثبات مي شود . به علاوه، به جهت خفاي حقيقت وجود و كنه آن، «باطن» است . (39) و هكذا در باب ديگر صفات كمالي . بدين جهت، سابقا مطرح شد كه وجودشناسي و خداشناسي در مكتب ابن عربي اتحاد دارند و هم عنانند . اسماي الهي و جهان عالم، مجموعه اي از اسماي الهي تحقق يافته به صورت عيني است و از اين جهت، هر موجودي دال بر ذات حق است . اسماي الهي، هم جنبه فاعلي پيدايش و ظهور عالم كثرات را تامين مي كنند، و هم جنبه قابلي و استعدادي مظاهر را . از آن جا كه ذات حق جز با وساطت اسماي ظهور نمي يابد، اسماء را «مفاتيح غيب» يعني كليدها يا مخازن غيبي عالم در قوس نزول گفته اند; همان طور كه ابواب يا راه هاي وصول به قرب الهي در قوس صعود است . بر اساس همان ساختار دوگانه اسماي الهي در حركت دور شدن از مركز، به سمت تنوع و تكثر (به ظهور رساندن مظاهر در عالم كثرت) مي روند و در

ص: 2351

حركت رجوع به سمت مركز، به سوي ذات واحد ارجاع دارند . نياز و افتقار خلق به حق نيز از طريق اسماء و در مرتبه اسماء است; يعني حق در مرتبه اسماء، سبب تحقق عالم است، نه در مرتبه ذات كه در آن مرتبه «غني عن العالمين» و بي ارتباط با هر چيز است . به تعبير ابن عربي: براي هر حقيقتي از حقايق وجودي، اسمي از اسماء وجه دارد كه مخصوص به آن است و آن اسم، رب آن حقيقت است و آن حقيقت، عابد آن اسم، و تحت تكليف و تربيت آن مي باشد . به علاوه ممكن است در شيء واحد، وجوه و حقايق متعددي باشد كه هر وجهي، اسمي از اسماي الهي را طلب نمايد; چنان كه حتي در جوهر و در حقايق متعددي متحقق

ص: 2352

است كه هر يك، طالب اسمي است; به اين صورت كه حقيقت ايجادش، طالب اسم «القادر» است و احكامش طالب «العالم» و خاص بودنش طالب «المريد» و ظهورش طالب «البصير» . اين وجوه، حقايق ثانويه است كه اطلاع بر آنها دشوار است و تحصيل آنها از راه كشف، دشوارتر . (40) امام (ره) نخستين اسم مظهر طلب را اسم اعظم «الله» مي داند كه خود، قبل از اينكه از اعيان ثابته اثري بوده باشد، توسط فيض اقدس در حضرت واحديت به منصه ظهور رسيده; اما اعيان ثابته به واسطه تجلي ثاني فيض اقدس - يعني تجلي به الوهيت در حضرت علمي حق - ظاهر شده اند . ايشان از اين جا به بحث انسان كامل و ظهور عين انسان كامل مي پردازد و نخستين عين ثابت ظهوريافته را عين ثابت انسان كامل (خليفه خداوند در مظاهر) مي داند و مي افزايد كه نسبت عين ثابت انسان كامل با ديگر اعيان ثابته، همانند نسبت اسم اعظم با ديگر اسماي الهي است; چرا كه هر عيني، واجد مظهريت يكي از اسماي حسناي الهي است . روابط بين اسماء بين اسماء، روابط گوناگوني برقرار است . از آن جا كه برخي مظاهر، مظهر چند اسم الهي اند، عارفان نحوه ارتباط اسماء را با يكديگر، و نيز تاثير چند اسم را در تجلي آنها

ص: 2353

بر ممكنات، به چند دسته تقسيم كرده اند كه از آن جمله است: 1 . تعاون اسماء: وقتي اسمي به تنهايي منشا بروز خاصيتي كه در خور غايت آن است، نمي شود، با امداد و دخالت برخي ديگر از اسماء، اين امر انجام مي شود; چنان كه «رازق» مظهريت خود را با تعاون اسم «العليم، المدبر و المحصي و . . .» انجام مي دهد . اسماء كمكي را «اعوان و سدنه» آن اسم مي خوانند . 2 . تناكح (ازدواج) اسماء: نوع تركيبي در بين اسماي الهي است كه منجر به تاثير و تاثر اسماء از يكديگر و پيدايش مظهري كه صورت وحداني جامع آنها است، مي گردد; به نحوي كه مظهر تحقق يافته، واجد خاصيتي سواي خاصيت مظهر هر يك از دو اسم گردد; چنان كه ويژگي موجودي كه مظهر دو اسم «القادر» و «القاهر» باشد، متفاوت است با خاصيت موجود كه مظهر «القادر» و «الرحيم» است . 3 . تقابل اسماء: عارفان، اختلافات، تزاحم ها و برخوردهاي تكويني يا تشريعي بين پديده ها را به مدد نزاع يا تقابل يا تخاصم اسماء تبيين مي نمايند . البته اين تخاصم را تخاصم ممدوح مي دانند كه همه در جهت برقراري نظام احسن است . اين اختلاف حاصل اقتضاهاي گوناگون اسماي الهي در مظهرطلبي است; چنان كه مقتضاي دو اسم «محيي» و «مميت» يا

ص: 2354

«هادي» و «مضل» و . . . متفاوت است . 4 . تفاضل اسماء: از بين اسماء، برخي عظيمند (مثل جواد) و برخي اعظم (مانند الله) ; برخي از حيث شمول بر مظاهر، محيطند (مثل عليم) و برخي محاط (مانند محيي) ; و گروهي متبوعند (مثل قادر) و گروهي تابع (مثل رازق) و . . . از اين رو بين مظاهر اين اسماء نيز همين نسبت ها متحقق مي گردد و اختلاف درجات اسماء، به تفاوت درجات مظاهر مي انجامد . در نهايت، آنچه مظهر اسم جامع يا اسم اعظم است، مظهر اعظم الهي نيز مي باشد; كه قطب، محور و معدل عالم محسوب و «انسان كامل» ناميده مي شود . اين نظام اسمايي - كه در ضمن آن، هر اسم والاتر مشتمل بر همه اسماء مادون و پايين تر است - به نظام عالم مظاهر نيز سرايت مي يابد و هر مظهر اعظمي مشتمل بر ديگر مظاهر است . و از آن جا كه اسماي الهي اسماي حسني مي باشند، نظام عالم مظاهر نيز نظام احسن است كه ظل عالم اسماء مي باشد . به علاوه، همان طور كه ظهور اسماء در مرحله واحديت حق، حاصل محبت ذاتي و محبت اسمايي است، ظهور مظاهر عالم نيز به واسطه محبت اسمايي و محبت افعالي براي ظهور اسماء مي باشد; كه اين مظهرطلبي را

ص: 2355

در مراتب مختلف، «حركت حبي» ناميده اند . اسماي جزئي عارفان، مظاهر، آثار و افعال خداوند را نيز به اعتبار دال بر مسمي و علامت بودن و حكايتگري از كمالات ذات، اسم دانسته اند; (41) كه براي تمايز از اسماي برخاسته از صفات، آنها را اسماي جزئي مي نامند; برخلاف اسماي كلي كه محدودند، اسماي جزئي نامتناهي اند; چرا كه تجليات الهي و روابطي كه حق مي تواند با عالم داشته باشد، نامحدود است . ابن عربي در «فص شيثي» از فصوص مي گويد: اسماي خداوند نامتناهي است . اسماي او به آثار و افعالي كه از او صادر مي شود، شناخته مي شود و آن آثار و افعال نيز نامتناهي است; هر چند كه اسماء به اصول متناهي - يعني امهات اسماء - باز مي گردد . (42) در فتوحات نيز ضمن تقسيم اسماء به اسماي حسني (جزئي) و اسماي احصاء (كلي)، اشرف علوم اهل الله را اين دانسته كه بدانند اسماي الهي - مانند ممكنات - نامتناهي است و هر ممكني كه به وصف خاصي موصوف است، به اسمي از اسماي الهي مخصوص است كه با آن از ديگر ممكنات تمايز مي يابد . (43) امام (ره) در اين زمينه نسبت به ديگر عارفان، تصريحات بيشتري در باب اسم بودن همه موجودات عالم دارند; از جمله در تفسير سوره حمد آورده اند:

ص: 2356

همه عالم اسم الله است; تمام عالم; چون اسم نشانه است . در موجوداتي كه در عالم هستند اينها نشانه ذات مقدس حق تعالي هستند . (44) و در شرح دعاي سحر نيز مي خوانيم: ان سلسلة الوجود و عوالم الغيب و الشهود . . . كلها اسماء الهية . (45) و بدين وسيله مراتب نزولي و صعودي عالم را مصداقي از حقيقت «بسم الله الرحمن الرحيم» دانسته اند و اين كلام را نه تنها براي افتتاح هر سوره و در هر سوره مختص به همان سوره، بلكه آن را مفتاح اصل وجود و مفتاح هر مرتبه اي از وجود دانسته اند; چرا كه هر موجودي به وجهي، مظهر اسم «الله» است و به وجهي ديگر، خود اسم الهي است . ايشان يكي از تفاوت ها را بين اسماي جزئي و كلي، عدم تناهي سنخ اول و تناهي و حصر قسم دوم مي دانند . (46) به عنوان جمع بندي بحث اسماي الهي و جهان مي توان گفت: اساسا ديد عارف نسبت به عالم، ديدي است از بالا; يعني با وساطت اسماي الهي . و اين نظرگاه - يعني ديد الهي - متفرع بر وصول به مقام قرب نوافل است كه بر اساس تجربيات عارفان و نيز مفاد حديث قدسي، چشم و گوش و قواي ادراكي و تحريكي عارف،

ص: 2357

الهي و حقاني مي شود . از اين رو دريافت عارف از عالم و تقسيم بندي ها و مقولات ذهني و تقطيعات ذهني او از يافته هايش نيز تغيير مي يابد . به عبارت ديگر، نگرش بر اساس علم الاسماء و شهود ظهور و سريان اسماي حق در عالم باعث مي شود كه تقسيم بندي هاي عرفي، رسمي، فلسفي، كلامي و . . . در ديد عارف رنگ بازد; و از آن جمله است تقسيم بندي عالم ممكنات به جوهر و عرض (47) يا متحرك و ثابت، (48) نيز تقسيم عالم به جاندار و بي جان، يا گويا و غير گويا، (49) يا ظلماني و نوراني، (50) يا خير و شر (51) و مانند آن . امام (ره) نيز اهميت علم الاسماء را در اين مي داند كه ادراك حقايق جهان هستي در پرتو دانستن و ادراك تجليات اسمائي است . (52) تقسيم بندي هاي اسماء 1 . اسم اعظم، اركان، امهات اسماء به جهت تفاضل و درجات اسماء، يك اسم «اسم اعظم» ناميده شده، و دو گروه از اسماء نيز به عنوان ريشه و اصل و مرجع و محيط نسبت به ديگر اسماء محسوب گرديده اند; كه به ترتيب به توضيح آنها مي پردازيم: اسم اعظم: غالبا عارفان اسم اعظم را اسم «الله» (حقيقت اين اسم، نه جنبه لفظي و اسم اسم آن) دانسته اند; چرا

ص: 2358

كه «الله» نمايانگر مرتبه واحديت و جامع همه اسماء است . «الله» را اسم ذات مسمي به اسماء صفات (اسم جامع) دانسته اند . (53) خواصي كه بر اسم اعظم مترتب دانسته اند، مربوط به شخصي است كه (در عرفان عملي و قوس صعود) مظهريت اين اسم را حايز و در اين اسم فاني گشته باشد . ابن عربي دو اسم «الله» و «رحمان» را جامع ترين اسماء در سلسله مراتب شمولي نام هاي الهي دانسته است . (54) در ارتباط با تعيين اسم اعظم، امام خميني (ره) تحقيقي عميق و بديع دارند; بدين قرار كه اسم اعظم در انديشه و بينش امام (ره) - نظير ديگر عرفا - اسمي است كه مشتمل بر كمالات همه اسماء است و به جهت همين احاطه، بر آن ها حاكميت دارد . مصداق اين وحدت جمعيه كه حاوي كل اسماء و صفات است، به اعتقاد ايشان دو اسم «الله» و «الرحمان» مي باشند . اسم اعظم، خود واسطه تجلي بر ساير اسماء و اعيان ثابته در حضرت واحديت است و عين ثابتي كه مظهر اسم جامع يا اسم اعظم است، خود واسطه تحقق ديگر اعيان مي باشد . همچنين مظهر اسم اعظم در اعيان خارج نيز واسطه تحقق مظاهر ديگر اسماء در خارج است . اين همان اسم است كه

ص: 2359

به تعبير ادعيه و احاديث، هرگاه آن نام خوانده شود، درهاي بسته آسمان به رحمت گشوده مي گردد و اگر بر درهاي زمين خوانده شود، به فرج الهي گشوده مي گردند . امام ابتدا چهار جنبه بحث از اسم اعظم را از يكديگر تفكيك نموده و به تفصيل به هر يك پرداخته اند: 1 . به حسب حقيقت غيبي مستاثر; 2 . مقام الوهيت; 3 . مقام مالوهيت; 4 . مقام لفظ و عبارت . توضيح آن كه اسم اعظم به حسب حقيقت غيبي - كه متعلق علم و ادراك واقع نمي شود - همان است كه در احاديث (55) از آن به حرف هفتاد و سوم اسم اعظم تعبير شده و مخزون و مكتوم نزد حق متعال دانسته شده است; هر چند نزد كمل اولياي الهي، نظير معصومان، هفتاد و دو حرفش موجود مي باشد . اما اسم اعظم به حسب مقام الوهيت (حق در مقام تجلي) و حضرت واحديت، همان اسم جامع جميع اسماء الهي است كه همچون اصل و منبع براي ساير اسماء و اعيان و همه اشيا و مظاهر است، و ديگر اسماء براي او به منزله مظاهر و فرع و تابع مي باشند . اين اسم همواره در حقيقت خويش است و هرگز فاش نشده است; جز براي حق يا بنده برگزيده او

ص: 2360

كه مظهر تام او است . اين اسم، صورت حقيقت انساني و همان حقيقت محمديه (ره) است كه در آن، صور جميع عوالم مندرج است . اسم اعظم به حسب حقيقت عيني (در عالم مظاهر و از جنبه مالوهيت) نماينده كمالات الهي در بين مظاهر، و طبعا بزرگ ترين مظهر است . اين تجلي اعظم به نام هايي همچون «انسان كامل» و «حقيقت محمديه (ص)» ناميده شده است و متناظر با اسم اعظم و عين ثابت خويش است كه به منزله منشا تجلي ساير اسماء و اعيان محسوب مي گردد . اين حقيقت محمديه است كه عالم مظاهر - از عالم عقل تا هيولي و ماده - را ظهور بخشيده و عالم كبير، تفصيل اين خليفه و جانشين الهي است . نام ديگر آن، «مشيت» است كه به حسب روايات، همه اشيا با او خلق شد; اما خود او خلق بلاواسطه الهي است . ظهور تام و عيني اين مشيت در جهان زمان و مكان، در بنيه محمد بن عبدالله (ص) مجسم شده است و به لحاظ اتحاد نوري پيامبر با امامان است كه امام علي (ره) در خطبه اي خويش را لوح، قلم، عرش، كرسي، سماوات سبع و نقطه باء «بسم الله» خوانده است . اما اسم اعظم به حسب مقام لفظ و عبارت

ص: 2361

- چنان كه قبلا گذشت - اسماي لفظي در واقع اسماي اسماء مي باشند; اما در عين حال، آثار متعددي بر دانستن و ذكر مداوم آن بيان شده است و اشارات فراواني - به رمز و كنايه - به برخي حروف آن و نيز نشاني هاي گوناگوني از اندراج آن در برخي آيات قرآني يا ادعيه آمده است كه امام (ره) به مواردي از اين قبيل، به نقل از فتوحات، شرح فصوص جندي و مفاتيح الجنان، اشاره كرده است . (56) مي توان گفت آثار متفرع بر اسم اعظم، بر تحلي و تخلق فرد به آن مترتب است، نه صرف دانستن الفاظ آن; چنان كه از امام صادق (ره) روايت شده است كه هر اسمي از اسماي الهي، در نهايت عظمت است; اگر انسان در حال اشتغال قلب به غير، ذكر اسم الهي كند، نفعي براي او ندارد; اما هنگام انقطاع طمع از غير حق، اين اسم و ذكر آن، اسم اعظم خواهد بود . (57) از بايزيد بسطامي نيز نقل است كه در جواب سؤال از اسم اعظم، گفت: اسم اعظم حدي خاص ندارد; اما قلب خويش را براي خدا خالي كن و اگر چنين كردي، هر اسمي را كه گفتي، همان اسم اعظم است . (58) راز وجودشناختي اين كلام را نيز امام

ص: 2362

(ره) بنا به قاعده «الاسماء الالهية كلها في الكل» چنين بيان مي كند: الاسماء كلها في الكل; فكل اسم بالوجهة الغيبية، له احدية الجمع; بل كل الاسماء هو الاسم الاعظم، كما اشار اليه باقرالعلوم (ع) في قوله: «اللهم اني اسالك من اسمائك باكبرها، و كل اسمائك كبيرة» . (59) از آن جا كه همه اسماي الهي از جهت غيبي (جهت رجوع به ذات و حكايت از آن) داراي احديت جمعي اند، همه اسماء را مي توان اسم اعظم دانست; چنان كه امام باقر (ع) در دعاي سحر عرضه مي دارند كه خدايا! من تو را به بزرگ ترين اسمائت مي خوانم; هر چند همه اسماء تو بزرگ و عظيم است . اركان اربعه: اسماي چهارگانه كه تحت پوشش اسم جامع «الله» و «الرحمان» واقعند و همه مظاهر و اشيا را در بر دارند، عبارتند از: «الاول، الآخر، الظاهر و الباطن» . (60) كاشاني اين اسماء را «سميع، بصير، قادر و قائل» دانسته است . (61) امهات سبع: عارفان هفت اسم را تحت عنوان «اصول الاسماء الالهيه» و «ائمه سبعه» محيط و مقدم بر ساير اسماء دانسته اند . كاشاني در اصطلاحات الصوفيه ائمه و اصول اسماء را عبارت مي داند از «حي، عالم، مريد، قادر، سميع، بصير و متكلم» . (62) اما در لطائف الاعلام (63) به تبع ابن

ص: 2363

عربي در انشاء الدوائر (64) اصول اساسي اسماء (امهات) را «حي، عالم، مريد، قائل، قادر، جواد و مقسط» دانسته و در جايي ديگر، اسامي ذات را باطن اسماء «متكلم، سميع، بصير و قادر» محسوب نموده است كه آنها را به نام «مفاتيح غيب» مي خواند . (65) او مي گويد: اصل همه اسماء، باطن وحدت الهي است و اصل اوليه آنها تجلي اول است كه عبارت است از ظهور ذات براي ذات . (66) برخي نيز اسم «حي» را ام الائمه و امام ائمه صفات مي دانند و همه را زير پوشش آن مي شمارند . 2 . اسم مستاثر و غير مستاثر تقسيم بندي ديگري كه ابن عربي در آثار خود - از جمله كشف المعني - آورده چنين است كه از اسماي الهي برخي (يكي) مستاثر است; يعني تنها مختص به علم حق است و خلق را بدان راهي نيست; و قسم ديگر، اسمايي است كه به بندگان تعليم شده و عام است . از اين سنخ نيز برخي را به همه مردم شناسانده اند (مانند بصير، سميع و . .). و برخي را مختص خواص از اوليا قرار داده اند; مثل اسم اعظم . آن قسم كه به بندگان تعليم شده، خود به دو صنف تقسيم مي گردد: برخي هم اعيان و هم احكامشان در

ص: 2364

قالب تجليات به ظهور رسيده، و برخي ديگر تنها احكامشان به ظهور رسيده، اما اعيان آنها مستاثر و مختفي است . مردم در ارتباط با اين قسم اخير دو صنف مي باشند: برخي مبدا تجليات مزبور را مي شناسند كه كدام يك از اسماء است; و بعضي ديگر نمي شناسند . (67) از جمله تحقيقات بديع امام (ره) در مباحث عرفان، اعتقاد و اجتهاد ايشان در زمينه اسم مستاثر است . چنان كه مي دانيم، در ادعيه، سخن از نامي از نام هاي الهي به ميان آمده كه مستاثر (يعني خاص ذات الهي و نهان داشته شده از خلق) است; «باسمك الذي استاثرته في غيب علمك; (68) به نامي كه آن را در علم غيب خود برگزيده و نهان داشتي تو را سوگند مي دهم .» حال با توجه به اين كه اسم الهي تعين و تجلي او است و بدون اين تعين و تجلي، ذات موصوف به اسم نمي شود، اين بحث مطرح شده كه چگونه ممكن است اسمي مظهر نداشته و اساسا تجلي نكند . برخي عرفا - همچون قيصري - بحثي تحت عنوان امكان و امتناع در اسماي الهي مطرح كرده اند كه با امكان و امتناع فلسفي متفاوت است; بر اساس اين تقسيم بندي، برخي اسماء ممكن الظهورند و برخي ممتنع الظهور . در توضيح اين

ص: 2365

مطلب قيصري افزوده است كه اسم باطن دو جنبه دارد: 1 . جنبه مضاف; 2 . جنبه مطلق . جنبه اخير از اسم «باطن» از آن حيث كه ضد «ظاهر» است عين ثابتي دارد و در نتيجه اين عين ثابت، مقتضي بطون و اختفا مي باشد . از اين رو هيچ گاه به عرصه ظهور خارجي نخواهد رسيد وگرنه مظهر اسم «ظاهر» مي بود، نه «باطن» ; (يعني خلف فرض لازم آيد) و اين همان اسم مستاثر است كه در روايت و ادعيه وارد شده است . (69) حضرت امام (ره) در اين زمينه، عقيده اي خاص دارند: بر اساس قاعده «التعين يقتضي المظهريه» اسم مستاثر مختفي نيز داراي مظهر مي باشد; با اين فرق كه مظهر آن نيز مستاثر و مختفي است و مظهر اسم مستاثر حق در هر موجود نيز وجه خاصي است كه بين حق و آن موجود، وجود دارد . (70) ايشان در ذيل قول قيصري در مقدمه كه: «و ان كان يصل الفيض الي كل ما له وجود من الوجه الخاص الذي له مع الحق بلا واسطة; (71) از حق متعال از طريق وجه خاصي كه بدون واسطه با هر موجودي دارد، به آن موجود فيض مي رسد» ، چنين آورده است: اين وجه خاص، همان جهت غيبي احدي اشياء است كه

ص: 2366

گاه از آن به سر وجودي تعبير مي شود و نحوه تحقق اين ربط خاص، بين حضرت است و سر وجودي اشياء بر احدي معلوم نيست; بلكه وجه خاص و ارتباط ويژه است كه رابط بين اسماي مستاثر و مظاهر مستاثر آن اسماء است; چرا كه در نزد ما اسماي مستاثر نيز مظاهري دارند كه آن مظاهر، مستاثرند و اساسا هيچ اسمي بدون مظهر نمي باشد . سپس در مقام جمع بندي افزوده اند: جهان بهره اي از واحديت (ظهور همه اسماي الهي) دارد و بهره اي از احديت (وجه خاص و لحاظ مظاهر مستاثره) . و بهره واحديت نزد كاملان مشهود است; اما بهره احدي از عالم سر مستاثر و پنهان است كه جز خداوند، بر او آگاه نيست . (72) بر اساس اين تعبير، اسم مستاثر نيز مظهري دارد، اما آن مظهر هم سنخ با منشا خويش است; يعني جنبه اي نهفته در اشيا و سري كه بر اساس آن هر موجودي، ربطي ويژه و غير معلوم با خود و ديگر موجودات دارد و از آن وجه نيز گاه مورد رحمت خاص يا لطف الهي يا ديگر تصرفات حق قرار مي گيرد، بدون آن كه نحوه آن تصرف، حتي بر فرشتگان و اوليا نيز معلوم باشد; همچنان كه در هر موجودي سري هست كه جز خداوند، بر آن واقف

ص: 2367

نيست . ابن عربي در اين زمينه گفته است: و لست ادرك شيئا كنه معرفته و كيف ادركه و انتم فيه «ذات و كنه هيچ چيز را در نيافتم; چرا كه شما در آن مقيم و ساكنيد .» امام (ره) در جايي ديگر، تجلي غيبي احدي (مقام بشرط لاي وجود) را كه هيچ اسم و صفتي در آن لحاظ نمي شود، برخاسته از اسم مستاثر دانسته اند . (73) در تعليقه بر مقطعي از مصباح الانس كه اسماء ذات را به دو قسم متعين الحكم و الاثر در عالم و غيرمتعين الاثر تقسيم و دومي را اسم مستاثر دانسته اند، ضمن نقل كلام استاد خويش، مرحوم شاه آبادي - كه اسم مستاثر را همان ذات مطلق احدي است به اعتبار آن كه خود احديت، نوعي تعين محسوب مي شود كه در ذات مطلق (لا بشرط مقسمي) آن تعين موجود نيست - چنين آورده اند: و عندي: ان الاسم المستاثر ايضا له اثر في العين، الا ان اثره ايضا مستاثر . . . ; نزد من اسم مستاثر را نيز بايد واجد اثر دانست (نه غير متعين الاثر) ; هر چند كه قونوي و ابن عربي اسم مستاثر را غير قابل ظهور مي دانند; جز اين كه اثر شيء نيز مانند خاستگاه و منشاش، مستاثر و مختفي است; چرا كه

ص: 2368

احديت ذاتي نيز جهتي در هر شيء دارد كه سر وجودي آن محسوب مي شود و جز خدا آن را در نمي يابد . (74) در موضع ديگري، ابتدا اسم مستاثر را از جرگه اسماء خارج مي دانند و هيچ ظهور و مظهري براي آن لحاظ نمي كنند; اما سپس براي همه اعتبارات وجود - حتي غيب احدي و هويت صرفه نيز - ظهوري به معناي ديگر و حتي در هر موجود قايل شده اند; ظهوري سري كه جز خداوند آن را در نمي يابد . و اين را مصداق وجه خاص، بدون واسطه اسمي از اسماء دانسته اند . (75) توضيح تعبير نخست ايشان در عبارت فوق آن است كه در شرح دعاي سحر وجهي ديگر در ارتباط با اسم مستاثر بيان نموده; بدين نحو كه آن را عبارت از مرتبه عمائيه و احديت بدون اسم و رسم دانسته اند كه فقط خود ذات باري به آن عالم است و به اعتبار اين آشكارگي و علم ذاتي، خود ذات، علامت ذات است و به مسامحه به آن «اسم» اطلاق شده است . و اگر اسم مستاثر مصداقي داشته باشد نيز همان است . البته براي نگارنده، تعبير دوم ايشان در عبارت مذكور (ظهور داشتن هويت ذاتيه و مقام احدي در همه موجودات) چندان واضح نيست . 3 .

ص: 2369

اسماي جمال و جلال اسماي جلال در اصطلاح عرفان نظري، عبارتند از اسمايي كه از عظمت و كبرياي حق حكايت كنند و باعث خفاي او مي شوند; يا آنكه موجب منع نعمتي يا كمالي از خلق مي شوند; نظير «متكبر، عزيز، قهار و منتقم» . و در عرفان عملي بر اسمائي اطلاق مي شود كه تجلي آنها باعث قبض و هيبت سالك مي شوند; چرا كه بر لطف و رحمت حق دلالت دارند . اسماي جمال در عرفان نظري اسمايي را گويند كه باعث ظهور حق و اعطاي كمالي از كمالات و نعمتي از نعم، بر خلق مي شوند; نظير «رحيم، رزاق و لطيف» . و در عرفان عملي بر اسمايي اطلاق مي شود كه تجلي آنها مايه امن و سرور سالك مي شوند; چرا كه بر غضب و قهر حق دلالت مي كنند . (76) اما از ديد ابن عربي تقابل مزبور در ظاهر است نه در باطن; چرا كه در باطن هر جلالي جمالي نهفته و در باطن هر جمالي نيز جلالي . وي اين نكته را كه از عجايب اسرار مي داند، چنين شرح مي دهد: جلال جمال از اين جهت است كه هر جمالي - به خصوص جمال مطلق - قهاريتي دارد كه مجالي براي نمايش غير باقي نمي گذارد; همچنان كه تابش آفتاب، مجالي براي ستارگان باقي نمي گذارد .

ص: 2370

اما جمال جلال نيز به اين سبب است كه اگر جلال خدا احتجاب او در پس پرده مظاهر است و مظاهر بر حسب آن كه مظهر اسم جميل مي باشند و حاكي از اسماي حسني، لهذا خود نيز جميل مي باشند و به ظهور رساننده جمال . (77) جيلي در الانسان الكامل از اسم يا صفت كمالي اي نام مي برد كه مشترك است بين جمال و جلال; يعني وجهي به جلال دارد و وجهي به جمال; مانند ربوبيت كه از حيث قدرت، نشان از جلال دارد و از حيث پرورش عالم، نشان از جمال او . )4 )78 . اسم ذات، صفات، افعال تقسيم بندي ديگري كه ابن فناري در مصباح الانس و نيز قيصري در شرح خود بر فصوص - به تبع قونوي و ابن عربي - مطرح كرده اند، تقسيم اسماء است به اسماي ذات، اسماي صفات و اسماي افعال . بدين بيان كه اگر اسمي نشان دهنده ذات بود، اسم ذات است; مانند «الله، الرب و . . .» ; اگر اسمي حكايتگر صفتي و كمالي از ذات باشد، اسم صفت است; مانند «الحي، الشكور، القوي» ; و اگر نمايان كننده فعلي از حق باشد، اسم فعل است; مانند «المبدئ، المعيد، الوكيل» . در ارتباط با تقسيم اسماء به اسماي ذات و غير آن، برخي

ص: 2371

عارفان وجه اين تقسيم را چنين ذكر كرده اند: كه هيچ اسمي نيست مگر اين كه ارتباط خاصي با خلق داشته باشد، لهذا به نوعي، حتي در اسماي ذاتي نيز اين نسبت، ملحوظ است و در اين صورت، تفاوت اسم ذات با اسم فعل و اسم صفات چگونه تصوير مي شود؟ عارف شاه آبادي، استاد امام (ره) در اين زمينه اعتقاد دارد كه اسم، اساسا ذات همراه با خصوصيتي است كه منشا اثر باشد; حتي اسم حي و رب - كه شيخ آن دو را از اسماي ذات مي داند - نيز منشا اثرند و در جواهر وجودات حاضر . اما نظر امام در اين باب آن است كه وجه تقسيم مزبور آن است كه هر چند همه اسماي منشا اثرند، اما برخي بنفسه و بالذات، و برخي به عرض و تبعيت اسم ديگر . بلكه به اعتباري مي توان همه اسماء را تابع اسم «الله» دانست كه محيط و حاكم بر ايشان است (به لحاظ جنبه وحدت نگر احدي) . اما از آن جا كه نظر عارف به كثرت و تفصيل نيز هست و از اين حيث، گاه اسم بذاته منشا اثر نيست - مثل اسم حي و رب كه هرگاه مسند به اسم ديگري (كه حيات لازمه آن است) گردند، مؤثر مي شوند - آن اسامي به

ص: 2372

اسم ذات ناميده مي شوند . اما امام در اين سخن كه هر اسمي لزوما منشا اثر است، ترديد مي كنند . (79) ايشان همچنين، هم در ناحيه تجليات نزولي (وجودي) و هم در ناحيه تجليات عروجي (شهودي) در موضعي از شرح دعاي سحر، هرگونه تجلي ذاتي را بدون وساطت تجلي اسمايي، ممتنع مي دانند . (80) هر چند همه اسماء به نحوي نمايانگر ذات اند، اما اين حكايت، گاه با واسطه است و گاه بي واسطه . (81) و البته ممكن است در اسمي چند جهت جمع شود; چنان كه در اسم «رب» چنين است . اما به حسب آن كه اين اسم كدام جنبه را بيشتر مي نماياند، به همان نام خوانده مي شود . قاضي سعيد قمي (ره) از جمله متفكراني است كه در بعد معناشناختي صفات الهي، به اشتراك لفظي بين اسماي الهي و اسماي حق قايل شده است . وي معناي صفات و اسماء را در حق، تنها نفي مقابلات آنها مي داند و با گرايش به نوعي الهيات سلبي، معتقد است كه هر آنچه به وصفي متصف شود، لزوما صورتي خواهد داشت و محدود خواهد گرديد; حال آن كه حق متعال وراي حدود و صور و در نتيجه، وراي صفات است . به علاوه خداوند همواره امري كاملا وراي مفاهيم و اوصاف قابل ادراك ما

ص: 2373

خواهد بود . (82) امام (ره) ضمن ابراز شگفتي از آراي اين محقق و بيان وجود نوعي ناسازگاري در برخي عقايد وي در باب صفات حق، مثل اعتقاد او به قاعده «الاسماء كلها في الكل» در مقام نقد، ضمن تاكيد بر عينيت ذات و صفات، در بعد وجودشناختي، شواهد قاضي سعيد را نادرست و ناكافي مي دانند; چرا كه تعريف وي از صفت - كه بر اموري زايد بر حالاتي كه موجب تقيد يا دگرگوني ذات گردد - تعريفي است كه مورد قبول

ص: 2374

ديگران نيست و سطح بحث را تا حد نزاع هاي لفظي و لغوي فرو مي آورد; و اين شايسته بحثي حكمي و عرفاني نيست . امام صفات را تجلي ذات يا فيض اقدس در حضرت واحديت مي داند و حقيقت اسماء را به حسب باطن، همان حقيقت مطلق غيبي مي شمارد . )5 )83 . اسم متصل و منقطع الظهور اسم فعل را - كه در تقسيم بندي قبلي گذشت - به اعتبار دولت اسماء - يعني نحوه ظهور و غلبه تجلي آن بر پديده اي ويژه يا در دوره اي خاص - رابه سه گروه تقسيم كرده اند: )1 )84 . متصل الطرفين، كه ظهور آن اسم و دولت آن، از ازل تا ابد است و آغاز و انجامي ندارد . دولت چنين اسمايي دائمي است; مثل اسماي حاكم بر مجردات . 2 . منقطع احد الطرفين، كه ظهور آن اول دارد ولي آخر ندارد . اين اسماء، دولتي حادث دارند، اما دائمي; مانند اسماي حاكم بر نفوس انساني . 3 . منقطع الطرفين، كه ظهور آن هم آغاز دارد و هم انجام . دولت اين اسماء، موقت است; مثل اسماي حاكم بر ماديات و اجرام متحرك . پى نوشت ها در دفتر مجله موجود مي باشد . سعيد رحيميان

ص: 2375

امام و حوزه در گفتار آيت الله هاشمي رفسنجاني

1 چكيده: پيش گفتار به فضل الهي در آغاز سال امام امير المؤمنين عليه السلام توفيق ديدار و گفت وگو با آيةالله هاشمي رفسنجاني سردار بزرگ انقلاب و يار ديرينه امام راحل و مقام معظم رهبري نصيب پيام حوزه شد. ايشان عالمي گرانمايه و از شاگردان و همراهان بنيانگذار انقلاب از سال هاي بسيار دور هستند. زمينه سازي انقلاب در كنار امام راحل و حضور در كوران دوران آغازين پيروزي نهضت و دفاع مقدس و مديريت عالي وكلان نظام اسلامي در سال هاي پر فراز و نشيب نهضت، ايشان را داراي برجستگي ممتازي كرده است. درايت، هوشمندي و افق بلند ديدگاه هاي ايشان كه فرزند فرزانه حوزه اند و از قوت ها و ضعف هاي احتمالي حوزه و راه درمان آن به خوبي آگاهند و از سوي ديگر آشنايي و آگاهي كاملي كه از نيازهاي نظام اسلامي دارند، پيام حوزه را بر آن داشت تا در نشستي با معظم له در صدد بهره مندي از ديدگاه ها و تجربيات و نظريات ايشان درباره امام راحل و جايگاه ورابطه حوزه و نظام برآييم. در اين گفت وگو به شؤون مختلف حوزه و وظايف حوزه در قبال نظام توجه اي تام شده است و همچنين به بسترهايي كه در حوزه زمينه ساز آغاز نهضت شد، نيز پرداخته ايم. اميدواريم اين گفتار چراغ راهي براي حوزويان در پيشبرد

ص: 2376

اهداف بلند اسلام و انقلاب باشد. آنچه در ادامه مي آيد، گزارشي از اولين جلسه گفت وگو با ايشان است، كه در فضايي بسيار صميمي و گرم انجام شده است و ان شاءالله در شماره آينده گزارشي از نشستي با معظم له كه در آن به صورت كاربردي ازمسايل حوزه، در محورهاي سياستگذاري و مديريت، نظام اداري و برنامه ريزي، نظام آموزشي، تحقيقات وتبليغات بحث خواهد شد، را مي آوريم. پيام حوزه: در اين گفت وگو بنا داريم به مساله امام قدس سره و حوزه علميه از زاويه ديد جنابعالي كه ازيك سو از ياران ديرين و نزديك حضرت امام و از علماي بزرگ حوزه و داراي پيشينه اي قوي در حوزه هستيد و از سوي ديگر از بنيانگذاران نهضت اسلامي هستيد و در تمام دوران پرفراز و نشيب قبل و بعد از پيروزي انقلاب در راس هرم اداره نظام قرار داشته ايد و ملقب به سردار سازندگي هستيد بپردازيم. در آغاز و قبل از گفت وگو درباره حضرت امام قدس سره، از حضرت عالي مي خواهيم درباره دوران طلبگي و تحصيلاتتان و وضع حوزه علميه در آن دوران صحبت بفرماييد. آيةالله هاشمي رفسنجاني: بسم الله الرحمن الرحيم، طلبگي ام از سال 1327 شروع مي شود و تا سال 1343 به جز دوران كوتاهي كه در زندان يا تهران بودم، در حوزه حضور داشتم. در اين مدت بيشتر وقتم را در مطالعه و تحصيلات حوزوي سپري كردم،

ص: 2377

مقاطعي هم به كارهاي فرهنگي و انتشاراتي و تبليغي پرداختم. سال 1327 كه وارد حوزه شدم، نوجواني چهارده ساله بودم و تا آن زمان در روستا زندگي مي كردم و ازمسايل كشور و جهان و تحولاتي كه اتفاق افتاده بود، چندان اطلاعي نداشتم. با ورودم به حوزه خوشبختانه در موقعيت مناسبي قرار گرفتم و خيلي زود با حوزه و شرايط آن -بيش از طلبه هاي ديگر- آشنا شدم. پدرم به خاطر بستگي فاميلي مان با آقايان اخوان مرعشي، من را به آنان سپرد و خيلي زود جزء افرادآن خانواده شدم. اخوان مرعشي در آن زمان از افاضل حوزه و افرادي اهل معاشرت بودند و با بسياري ازشخصيت ها و طلبه هاي فاضل حوزه ارتباط داشتند. معمولا در منزل آن ها رفت و آمد بود. از اين روخيلي زود با همه چهره هاي حوزه از آيةالله بروجردي كه در راس همه بودند تا سطوح پايين تر آشنا شدم.در مدرسه ها نيز با طلبه هاي هم سطح خودم كار مي كردم و با آنان آشنا بودم. در نتيجه در زمان كوتاهي تقريبا همه حوزه را شناختم. آشنايي با حضرت امام قدس سره چند ماه پس از ورودم به قم نيز منزل مسكوني ما به مقابل منزل حضرت امام قدس سره منتقل شد. اين همسايگي اعث شد تا با معظم له آشنا شوم. وضع حوزه در آن دوران آن موقع رسالت مهم حوزه

ص: 2378

درس خواندن بود و حوزويان در تحصيل بسيار جدي بودند. مرحوم آيةالله بروجردي با توجه به وضع آن دوران، اين رسالت را براي حوزه تعيين كرده بودند. چون در زمان رضاخان حوزه تقريبا متلاشي شده بود و مي بايست آن را سر و سامان مي دادند. از اين رو ايشان حوزه محدودي كه از آيةالله حائري يزدي باز مانده بود به دست گرفته و آن را توسعه دادند. در آن موقع، رسالت اول حوزه اين بود كه روحانيت را كه در زمان رضاخان از صحنه هاي اجتماعي حذف شده بود، دوباره شكل دهد و احيا كند. براي اين كار يك دوره زماني طولاني لازم بود تاطلبه هاي مبتدي مدارج عالي را طي كنند در درس خارج هم شركت كنند. ده، پانزده سالي وقت مي خواست تا حوزه، حوزه واقعي شود. از اين رو اهميت چنداني به بقيه مسايل داده نمي شد. وضعيت سياسي و فرهنگي حوزه و جامعه در آن دوران در خارج از حوزه نيز روحانيون، مثل آيةالله كاشاني و فدائيان اسلام، فعاليت هايي داشتند.شخصيت هاي نادري هم از خود حوزه با آن ها در ارتباط فعال بودند. اين فعاليت هاي بيروني بر روي حوزه تاثير مي گذاشت و براي طلاب جوان جالب بود، گرچه همت اوليه ما همان درس خواندن بود. البته بعد از شهريور بيست روحانيت از انزواي خفه كننده اي كه ديكتاتوري در جامعه ايجاد كرده

ص: 2379

بود،بيرون آمده بود. جامعه مذهبي نيز از شرايط بسيار حاد سانسور و ايذاء خارج شده بود و تقاضاي چشمگيري در حوزه مسايل ديني به وجود آمده بود و مردم با علاقه مندي زياد با حوزه و روحانيت ارتباط پيدا مي كردند. طلبه شدن من نيز، خود، نشاني از اين علايق مردمي است. من نوجواني بودم ساكن روستاي بهرمان در جلگه نوق رفسنجان كه يازده فرسخ تا شهر فاصله داشت، و هنوز شهر را نديده بودم. وضع راه ها ووسايل حمل و نقل به گونه اي نبود كه روستاها بتوانند ارتباط جدي با شهرها داشته باشند. من در نوق ودر آن سنين به طلبگي علاقه مند شدم، تا آن موقع در مكتب تحصيل مي كردم كه در آن جا كتاب هايي مثل نصاب، بوستان سعدي و معراج و امثال اين ها علاوه بر كتاب هاي معمول مدارس خوانده مي شد. اين علايق عميق در چنين محيطي عمق التهاب و اشتياق مردمي را مي رساند. يك مداحي آمده بودنوق و آيةالله بروجردي را به مردم معرفي كرد. گرچه اين مرد تنها مداحي مي كرد و كار ديگري هم نداشت ولي اطلاعاتش از اهالي روستا بيشتر بود و از زبان او با حوزه آشنا شديم. البته پدر من نيز از دروس حوزوي و حوزه و روحانيت آگاهي داشت و با اينكه شغل او غير از كارتبليغي و روحانيت بود، لباس روحاني مي پوشيد

ص: 2380

و وقت زيادي هم صرف مطالعه كتب ديني مي كرد. فكر مي كنم در خيلي از جاهاي ايران شرايط همين گونه بود. از اين رو افرادي كه براي طلبگي به حوزه مي آمدند، عاشق كارشان بودند و ترديدي در انتخابشان نداشتند. البته آن موقع تحقيرات توده اي ها و ليبرال ها و عوامل آن ها بر ضد آخوندها رواج داشت و رسوبات دوران استبداد پهلوي هم بود، ولي در مقابلش اين عشق هم بود. در خود حوزه هم صحنه هاي شيرين و تلخ بسيار بود. فعاليت هايي هم انجام مي شد. آن موقع فدائيان اسلام فعال بودند، جبهه ملي هم بسيار فعال بود و قضيه ملي شدن صنعت نفت جزء مهم ترين خواسته هاي ملي آن روز محسوب مي شد. حرف هاي بزرگي هم زده مي شد و مي گفتند اگر نفت ملي شود به هر ايراني در روز چقدر مي رسد و مي گفتند هر روز يا سر هر ماه مي آورند و در خانه افراد مي دهندو توجه نمي كردند كه در ثروت سرانه كشور اين قدر سهم پيدا مي كنند. فضاي آزاد، خوب و سازنده اي بعد از شهريور بيست به وجود آمده بود. دولت شاه هم كه تازه به قدرت رسيده بود، جوان و خيلي ضعيف بود و اصلا امكان كنترل نداشت، ساواك هم شكل نگرفته بود،توسعه مبارزات بر محور ملي شدن نفت فشار زيادي روي انگليس داشت چون نفت و مسايل سياسي واجتماعي و اقتصادي كشور تحت

ص: 2381

نفوذ انگلستان بود و در مبارزات عامل عقب ماندگي ايران انگليسي هاهم معرفي مي شدند و حزب توده هم نقش زيادي در دامن زدن به آن موضوع داشت و تا حدودي هم درست و بجا بود. پيام حوزه: جنابعالي در آن دوران تا چه مقطعي تحصيل كرديد و اساتيد و بزرگاني كه درمحضرشان تلمذ كرديد، چه كساني بودند؟ آيةالله هاشمي رفسنجاني: اولا وضع حوزه در آن دوران به گونه اي بود كه تقريبا همه چيز در آن بدون برنامه و آزاد بود. بعضي ها ازنصاب و بعضي ها از جامع المقدمات شروع مي كردند و در دوره سطح از امثله تا كفايه خوانده مي شد،انتخاب استاد هم مباحثه و درس و محل سكونت همگي آزاد بود. طلبه اگر مي توانست در مدارس حجره اي پيدا مي كرد والا در خانه هاي مردم اتاق اجاره مي كرد. حوزه راهنماي رسمي نداشت، البته افرادي بودند كه طلاب را راهنمايي و كمك مي كردند ولي فضاكاملا آزاد و انتخابي و نوعا هم عاشقانه بود. من به سرعت درس هايم را خواندم، فكر مي كنم در ظرف شش تا هفت سال سطح را تمام كردم. تا سه سال حتي تابستان ها از قم بيرون نرفتم، آن موقع تابستان هاي قم خيلي سخت بود و وسايل تبريد هم نبود، بعد از سه سال وقتي براي اولين بار به روستاي خودمان برگشتم، قسمت زيادي از لمعه را خوانده وبه ادبيات مسلط

ص: 2382

بودم. همه متن الفيه و متن تفتازاني و متن تهذيب المنطق كه محور كتاب حاشيه ملاعبدالله است و مقدار زيادي از قرآن و همه اشعاري كه به صورت شاهد مثال در كتاب هاي ادبيات حوزه مثل مغني و سيوطي، و كتب ديگر است را از حفظ داشتم. خيلي از طلبه ها آن موقع اين گونه بودند. قسمت هاي زيادي از قرآن را حفظ كرده بودم، تا آن موقع منبر نرفته بودم و تنها درس مي خواندم، سه سال و نيم بعد هم بخشي از قوانين، رسايل و مكاسب، كفايه راكه آن موقع تدريس مي شد، تمام كردم. البته درس هايي هم در كنار دروس رسمي حوزه مثل درس منظومه و بحث هاي فلسفي خوانده بودم. پيام حوزه: الان هم، همين متون دروس اصلي حوزه است و تغييرات اندك بوده است، مثلا قوانين رااصول فقه كرده اند، در بخش ادبيات هم مغني الاديب مي خوانند، يك سري دروس عمومي هم اضافه شده است. آيةالله هاشمي رفسنجاني: آن زمان حاشيه ملاعبدالله و در كنار آن شمسيه را مي خوانديم، يك چيزهايي درس هاي رسمي وجدي حوزه بود و درس هايي هم خودمان انتخاب مي كرديم، مثلا جامي و شمسيه را هم مي خوانديم. به هرحال در ظرف شش سال تا هفت سال به درس خارج رسيدم. مدتي درس آيةالله بروجردي مي رفتم. درس ايشان تنها دو يا سه روز در هفته و آن هم تكراري بود، ولي

ص: 2383

براي ما خيلي مفيد بود. درس اصلي من درس امام قدس سره بود و در درس فقه و اصول ايشان شركت مي كردم. مقدار زيادي هم به درس مرحوم آيةالله داماد رفتم. در درس آقاي شريعتمداري نيز در مقطع تابستان كه ايشان مبحث نكاح راتدريس مي كردند شركت كردم، مقداري هم از درس هاي آيةالله گلپايگاني و آيةالله مرتضي حائري استفاده كردم. پيام حوزه: اجازه بفرماييد به موضوع حضرت امام قدس سره بپردازيم، جناب عالي اشاره اي جامعه شناسانه به وضع آن روز حوزه هاي علميه، داشتيد، به علاوه خودتان فرموديد و در افواه هم مشهور است كه تا همين اواخر حوزه به تحصيلات به ويژه فقه و اصول منحصر بود، سؤالي كه به ذهن مي آيد، اين است كه چه زمينه هايي در حوزه وجود داشت كه -امام راحل قدس سره وامثال ايشان كه قبل از حضرت ايشان هم بودند- به وجود بيايند و رشد كنند و در قضيه حضرت امام قدس سره حوزه با ايشان همراهي كند و نهايتا بعد از يك دوره زماني خاص كه زمينه ها و بسترها فراهم شد. انقلابي عظيم را سامان دهند؟ آيةالله هاشمي رفسنجاني: البته اين كه گفته مي شود فعاليت اصلي حوزه فقه و اصول بود، به اين معنا نيست كه در حوزه فعاليت هاي ديگري نبود. طلبه ها نوعا بخشي از هزينه زندگي خود را از ناحيه منبر و تبليغ تامين مي كردند، زيرا شهريه ها جزئي بود. تبليغ براي

ص: 2384

طلبه ها يك بخش جدي از كارشان بود و اكثر آن ها منبرمي رفتند. اين كار نيازمند مطالعات جنبي زيادي بود. از سوي ديگر، محيط سياسي نسبتا آزاد بود ومسايل جدي در كشور مطرح مي شد. در تبليغات هم حرف هاي تند چه در زمينه مسايل مذهبي و چه درباره مسايل اجتماعي مطرح مي شد و روحانيون موضع گيري مي كردند. بنابراين در حوزه در كنارتحصيل فقه و اصول يك جريان سازنده سياسي اجتماعي نيز وجود داشت. دروس ديگري هم كه در حوزه رايج بود، به شكل گيري شخصيت و تفكر طلاب كمك مي كرد، تفسيرجايگاه خاصي داشت، نهج البلاغه بستر مواعظ و منبرهاي طلاب بود، بحث هاي اخلاقي هم در حوزه كم نبود، فلسفه تقريبا جزء درس هاي ما بود كه در حد منظومه و براي بعضي ها در حد اسفار جزء برنامه هاحساب مي شد. ارتباطات گسترده اي هم طلاب با جامعه آن روز داشتند. اما امام تحت اين شرايط كه از آن صحبت كرديم، ساخته نشدند. شخصيت امام قبلا ساخته شده بود.هنگامي كه با امام قدس سره آشنا شديم، معظم له را همان گونه يافتيم كه ده سال بعد نهضت را آغاز كردند وجامعه ايشان را شناخت. الآن سال صدم ميلاد امام را پشت سر گذارده ايم. ايام زندگاني ايشان با پر فراز و نشيب ترين دوران تاريخ ايران مقارن شده بود. امام قدس سره تقريبا دوره مشروطه و بعد از مشروطه و دوران

ص: 2385

اشغال ايران از سوي خارجي ها در دو جنگ جهاني را درك كردند، از سويي ديگر حضرت ايشان ذاتا انساني بسيار مستعد وخوش فكر بودند، شخصيت ذاتي ايشان از شخصيت هاي نادر روزگار است و تا آن جايي كه اساتيد وبزرگان را ديده ام، مثل ايشان خيلي كم بوده اند. در كنار اين ها در دوره رضاخان كه جامعه تحت فشار و استبداد بود امام قدس سره به عرفان رو آورده بودند.توجه به عرفان و نفس مرحوم آيةالله شاه آبادي كه استاد امام قدس سره بودند، ايشان را متحول كرده بود و در كنارمقام علمي ممتاز، از ايشان شخصيتي استثنايي به وجود آورده بود. ما در همه حالات، تدريس، مذاكرات، مزاح ها، تندي ها و تلخي ها و حتي تحليل هاي ايشان جرقه هاي عرفاني مي ديديم. در يك جمع بندي استعداد ايشان قوي بود، خوب درس خوانده بودند ومباني فقهي و اصولي حوزوي را در اختيار داشتند. از شرايط تاريخي قبل از آمدن رضاخان و دوره مشروطه و شكست مشروطه و حالت خشمي كه به نيروهاي مسلمان دست داد، آگاهي داشتند، ازچگونگي برباد رفتن نتايج مشروطه كه توسط ليبرال ها، چپي ها، عمال اجانب و سلطنت خواهان آلوده شد و توسط نظامي هاي رضاخان مصادره شد و عملكرد غرب زده هايي كه باعث اين تفرقه شدند، باخبربودند. عوامل موفقيت و به هم خوردن مشروطه را هم مي ديدند، دوران حضور يك نظامي قلدر مثل رضاخان كه بسيار عوامانه، ولي خيلي

ص: 2386

جدي با مسايل كشور برخورد مي كرد را لمس كرده بودند. جنايات غربي ها در دوران اشغال ايران كه خيلي ها را تحت تاثير قرار داده بود، را هم مشاهده كرده بودند. تاثيرمنفي حذف روحانيت از زندگي مردم هم براي امام قدس سره خيلي جدي بود. اين ها چيزهايي بود كه آثارش در افكار و زندگي سياسي ايشان بعدا هويدا شد. پس براي شناخت شخصيت امام قدس سره بايد به عوامل تاريخي 20 الي 30 سال قبل از شهريور بيست برگشت و اقتضائات آن را بررسي كرد. از اين رو ايشان را بايد ساخته شده قبل از دوران گسترش حوزه در قم به حساب آورده و حتي گسترش حوزه قم را محصول تلاش ايشان دانست. آيةالله بروجردي را امام قدس سره از بروجرد دعوت و حوزه را تقويت كردند. منتهي افكاري كه ايشان داشت،با سياستي كه آقاي بروجردي و اطرافيانشان داشتند، سازگار نبود و شرايطي پديد آمد كه امام قدس سره از متن اصلي جريانات خارج شده و تنها به تربيت طلاب پرداختند. و افكارشان را تقويت و توسعه دادند. تا اين كه با گذشت سال ها زمينه هاي مساعد فراهم شد و حدود هفت - هشت سال قبل از شروع نهضت، وضع حوزه و جامعه امام را متوجه كرد كه منويات ايشان قابل اجراست. پيام حوزه: در بين بزرگان حوزه در آن زمان گستره وسيعي از آراء و

ص: 2387

عقايد وجود داشت ولي نهضت امام يك پارچه و همه گير شد. حوزه وروحانيت در آغاز نهضت در سال هاي 42 و به ويژه در اوج نهضت به گونه اي باايشان همراه شد كه اگر كسي هم نظر و هم راي ايشان نبود، عملا در حاشيه قرار گرفت. به نظر جنابعالي چه عواملي باعث اين همدلي در حوزه شد؟ آيةالله هاشمي رفسنجاني: اكثريت طلاب و روحانيون آن زمان حوزه بويژه شاگردان امام كساني بودند كه از دهه بيست در قم بودند و از نزديك شاهد مبارزات جبهه ملي و فدائيان اسلام، حزب توده و به خصوص نهضت آقاي كاشاني بودند. آنان دوران خفقان بعد از دولت مصدق را نيز لمس كرده بودند.اين خاطرات و مشاهدات براي روحانيان بسيار سازنده بود. از سويي ديگر نيروي عظيمي كه در حوزه شكل يافته و رشد كرده بوديكنواختي محيط حوزه و دوري از صحنه هاي سياسي و اجتماعي را نمي پسنديد، از اين رو از سال سي وپنج به بعد كارهاي انتشاراتي گسترده و فراگير در حوزه شروع شده بود و نشرياتي مانند مكتب اسلام وپس از آن مكتب تشيع منتشر مي شد. در كنار اينها ارتباط با دانشگاه ها آغاز شد و از طريق امتحان مدرسي عده اي از طلاب وارد دانشكده معقول و منقول شده بودند و پلي ارتباطي بين حوزه و دانشگاه ايجاد كرده بودند كه حرف هاي جديدي از

ص: 2388

اين طريق به حوزه هاي علميه منتقل شد. در تهران نيز شخصيت هاي ملي مذهبي فعاليت هاي خوبي داشتند كه براي طلاب پرجاذبه بود. مجموعه اين وقايع و تحولات براي طلبه هاي آن زمان و بويژه شاگردان امام قدس سره سازنده بود و باعث اين همراهي و همدلي شد، البته در زمان آيةالله بروجردي امكان حركتي برخلاف نظر ايشان در حوزه وجودنداشت و محكوم به شكست بود و هيچ كس مخالفت با ايشان را تحمل نمي كرد. ايشان نيز مصلحت حوزه و جامعه اسلامي را در آن زمان اهتمام به تحصيل و حفظ آرامش مي دانستند. پس از رحلت آيةالله بروجردي شرايط جديدي در حوزه به وجود آمد و زمينه بروز شخصيت و افكارامام پديد آمد. پيام حوزه: حضرت امام قدس سره بنيانگذار شكل نويني از حكومت يا به تعبيري دقيق تر «حكومت ديني»هستند و نظامي كه با اين كمال و گستردگي قبل از ايشان بي سابقه است و در گذشته حتي در مباحث فكري و تئوريك هم با اين وسعت مطرح نشده است. حضرت امام قدس سره براساس چه مبنايي اين تئوري والا و كامل ولايت فقيه و حكومت ديني را مطرح كردند؟ آيةالله هاشمي رفسنجاني: از حضرت امام قدس سره چه در سال هاي قبل از نهضت و چه سال هاي اول بعد از پيروزي انقلاب به جزبحث هاي ولايت فقيه كه در نجف تدريس كردند، مطلبي نشنيدم كه بيانگر شكل حكومت باشد،

ص: 2389

اماروشن بود كه در حكومت بايد قوانين و احكام اسلامي در همه زمينه ها اعم از سياست خارجي و داخلي و اقتصادي و فرهنگي اجراء شود و نقض نشود. هدف حكومت در افكار ايشان مشخص بود، اما اين كه شكل حكومت چگونه باشد، من چيزي نشنيدم. ممكن است مطالبي داشته باشند كه ديگران شنيده باشند. ما احساس مي كرديم، وظيفه ما، نهي از منكر و امر به معروف است و بايد مواظب باشيم كه احكام اسلامي اجرا شود. لذا هر جا خلاف اين را مي ديديم، براساس تكليف عمل مي كرديم. اگر مردم خلافي مي كردند در موعظه ها مي گفتيم و اگر دولت تخلف مي كرد در مخالفت هاي سياسي اعلام و برخوردمي كرديم. اما اين كه چگونه نهضت به اين جا رسيد كه ولايت فقيه به اين شكل مبنايي مطرح شود. ريشه آن درعقايد شيعه است. اساسا تكون شيعه در مساله امامت است گرچه در زمان پيامبر شيعه بروز و حضورداشته، اما يك جبهه نبوده است و در بحث خلافت و امامت كه آن را حق مسلم دوازده امام معصوم ازاهل بيت عليهم السلام مي دانسته است، متكون شده است. در تمام تاريخ هزار و چهارصد ساله اسلام، همواره محور شيعه امامت بوده است. فقه قوي و مستحكم شيعه نيز در همه زمان ها از صدر تاكنون بر اين پايه استوار است و علما و فقهاي جامع الشرايط نواب امام زمان(عجل الله تعالي فرجه الشريف)

ص: 2390

هستند. در حكومت ها هم گاهي افرادي از قاجاريه يا صفويه كه مي خواستند مسلمان تر از ديگران باشند براي كارهايشان از علما اجازه مي گرفتند تا خيالشان راحت باشد،كه تصرف عدواني در امور جامعه نمي كنند. اين تفكر اصولا همزاد با تكون شيعه بوده و هيچ وقت هم از آن جدا نشده، منتهي در مقام عمل برخيلي ها اين فكر مسلط شده بود كه در زمان غيبت و قبل از ظهور امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)،تحقق ولايت و حكومت فقيه امكان تحقق ندارد. از اين رو به نظارت همگاني و امر به معروف و نهي از منكر قانع بودند و كم كم اين تفكر، براي علما وحوزه ها فرهنگ شده بود. از اين رو علمايي كه در فكر ايجاد حكومت افتادند نادر بودند. با اوج گيري مبارزه بحث ايجاد حكومت و ولايت فقيه جايگاه خاصي در مباحث فكري يافت. درآغاز در داخل كشور اين بحث شروع شد كه اصولا آيا بايد دنبال حكومت باشيم يا نه؟ يكي از آقايان قم كتابي نوشت و در آن كتاب به رغم تلقي موجود كه هدف امام حسين عليه السلام را تنها نهي از منكر و امر به معروف مي دانست، مدعي شد كه هدف حضرت بالاتر از امر به معروف بوده و ايشان دنبال حكومت بوده اند. بسترهاي فكري آن زمان باعث شد تا اين بحث مخالف و موافق پيدا كرد. در

ص: 2391

سال هاي آخر مبارزه اين فكر در جامعه گسترش يافته و جدي شد، امام راحل نيز بحث ولايت فقيه را در نجف شروع كردند. البته منظورم از سال هاي آخر، ده سال آخر مبارزه است، البته در آن زمان اين فكركه به زودي مبارزه پيروز مي شود و رژيم شاه شكست مي خورد و مي توانيم سيستم حكومت را تغييردهيم، در اذهان چندان جدي نبود و تصور مي كرديم تا به آن جا برسيم، خيلي وقت داريم. اما سرعت تحولات و حوادث، ما را مقداري براي ايجاد سيستم اسلامي به عجله واداشت. به هر حال گرچه بحث امامت و ولايت ريشه در عقايد شيعه دارد، ولي مشكلات و مصائب طولاني،بين شيعه و اين فرهنگ فاصله انداخته بود. به طوري كه شما در كتاب هاي فقهي و بحث هاي علماي گذشته افراد نادري، مثل مرحوم نراقي را مي بينيد كه به اين بحث بيشتر پرداخته اند. ولايتي كه آن موقع زياد از آن بحث مي شد، ولايت در امور حسبيه و در حد ضرورت هاي جامعه بود. اما بعدا يك نوع برگشتي به مهم ترين مساله شيعه شد، همچنان كه در آن روايت معروف مي فرمايد: بني الاسلام علي خمس علي الصلوة والزكوة و الصوم و الحج والولاية و لم يناد بشيء كمانودي بالولاية ...كه اين روايت نشان مي دهد مهم ترين ركن در افكار سلف شيعه ولايت بوده است. پيام حوزه: اگر اجازه بفرماييد سؤالي جامعه

ص: 2392

شناسانه از وضع آن روز مردم داشته باشيم; زماني كه نهضت به پيروزي رسيد پس از يك دوره پنجاه ساله تلاش حكومت پهلوي براي دين زدايي بود، كشف حجاب، اختلاط زن و مرد، برنامه هاي مبتذل سينما و مطبوعات، راديو،تلويزيون، در آن دوران، رواج مراكز فساد و تبليغ و ترويج بي بند و باري پنجاه سال آن هاحكومت كردند و براي اين كه فرهنگ ديني مردم را از بين ببرند تلاش كردند. اما وقتي امام نداي اين نهضت را بلند كرد، مردمي كه پنجاه سال تحت بمباران تبليغات فرهنگي فاسد پهلوي بودند به اين نهضت پيوستند و همراهي كردند و خواستار حكومت ديني شدندو استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي محوري ترين شعار اين مردم شد. علت اين مساله راچه مي دانيد؟ و چرا آن وضعيت تبليغاتي كمتر در مردم اثر كرد و آنان به اين صراحت دعوت را پذيرفتند و پيروي كردند؟. آيةالله هاشمي رفسنجاني: براي پاسخ گويي به اين سؤال از بعد جامعه شناسي بايد عوامل خرد و كلان بسياري را به حساب آورد. بايد توجه داشت كه گرچه حكومت ها مي توانند در زمينه فرهنگ و عقيده سازي كارهايي را انجام دهند، ولي معمولا نمي توانند فرهنگ و عقايد مردم را براي مدتي طولاني بسازند و مطابق نظر خويش باربياورند، البته اگر حكومتي صد در صد محبوب باشد و روابط خوبي با مردم داشته و برنامه درستي هم داشته باشد،

ص: 2393

مي تواند به تدريج نسل ها را به شكلي كه مي خواهد، بار بياورد. در تاريخ ايران همواره مهاجميني در صدد نابودي فرهنگ و اعتقادات مردم بوده اند ولي همواره همين افكار اصيل و فطريات مردم، جريان مهاجم را بلعيده و در خودش هضم كرده است. حتي مغول هاكه آمدند و آن گونه رفتار كردند، مدتي بعد خودشان اسلام و فرهنگ ايران را تا حدودي پذيرفتند و با آن مخلوط شدند. در كنار اين ها، تلاش و فعاليت فرهنگي و تبليغي روحانيت را نيز نبايد از نظر دور داشت، روحانيت هميشه حتي در زمان پهلوي به ويژه بعد از پهلوي اول در همه جا حضور داشته و مواظب افكار و عقايدمردم بوده است. مراجعات اصلي مردم هم به اين ها بوده، از اين رو حكومت پهلوي هيچ وقت موفق نشدفكر صحيح ديني را به كلي از مردم بگيرد. خفقان هيچ جا كار ساز نيست، خفقان معمولا به صورت يك مانع كوتاه مدت عمل مي كند. پشت سرخفقان نيروي عظيم افكار عمومي متراكم مي شود، وقتي اولين منفذ را پيدا كرد، خودش را آزاد مي كند ووارد جامعه مي شود. در زمان پهلوي ها همين گونه شد. علاقات ديني، آزادي خواهي و نفرت از سلطه بيگانه و امثال اين ها چيزهايي بود كه هيچ گاه از قلب مردم بيرون نرفت. رهبريتي لازم داشت تا مردم قيام كنند. از اين رو هرگاه در گوشه اي منادي

ص: 2394

پيدا شد،مردم به حركت درآمدند. حكومت پهلوي و پسرش به گونه اي عمل كرده بودند كه غير از اعطاي امتياز براي عده اي خاص، و يافشار به مردم هيچ چيز ديگري نمي توانست مردم را به تمكين از حكومت وادار كند. در زماني كه دنيا به طرف آزادي و حريت حركت

ص: 2395

مي كرد، حكومت پهلوي در اين كشور خفقان ايجاد كرده بودند. به علاوه مساله نفوذ خارجي ها در اين كشور براي مردم بسيار تحقير كننده بود. تنفر از سلطه خارجي،تنفر از تبعيض ها، تنفر از غارت ها و تنفر از بي عرضگي هايي كه حكومت پهلوي در اداره كشور از خودبروز داد، در كنار عوامل مذهبي، دينداري، ميهن دوستي و آزادي خواهي مردم زمينه مناسبي را براي مبارزه با دولت و جذب آنان به نهضت فراهم آورد. پيام حوزه: البته عامل مؤثر عامل مذهبي بود، چون با آن استبداد و حكومت پليسي اگر عامل مذهبي نبود مانع از حركت مي شد. آيةالله هاشمي رفسنجاني: همين طور است. آن فطرت اولي و آن فرهنگ تشيع كه در مردم بود باضافه عوامل جنبي كه اشاره كردم، باعث شد تا وقتي رهبري مثل امام راحل پيدا شد، در كنار تلاش و حضور روحانيتي كه «زبرالحديدامام» ناميده مي شدند -نام شاگردان امام قدس سره را با استفاده از آن روايت، زبرالحديد گذاشته بودند- خيلي زود مردم استقبال كردند. البته شبكه خوبي هم به واسطه همين روحانيت ايجاد شده بود و در مراسم عزاداري ها، جشن ها، ماه محرم و ماه رمضان، وفيات و اعياد ارتباطات مردمي تقويت مي شد. سيستم وجوهات شرعي هم بين مردم و امام قدس سره رابطه برقرار مي كرد و نهضت را تغذيه مي نمود. پيام حوزه: بر مي گرديم به بحث حوزه، حضرت عالي يكي از

ص: 2396

بلندنظرترين علمايي هستيد كه حوزه در اين سده هاي اخير به خودش ديده، نوع نگرشي كه به مسايل داريد تازگي دارد، علاوه بر اين در مديريت كلان كشور هم حضور داشته ايد، همچنين روحاني بسيار فاضل و عالم ديني هستيد كه در حساس ترين دوران حوزه و كشور در متن حوزه بوده ايد، اخيرا هم شنيديم كه بازديدي از حوزه علميه قم داشتيد، حال از حضرت عالي استدعا داريم، وضع امروز حوزه را با عنايت به محورهايي كه عرض مي شود، ارزيابي فرماييد. امروز ما با انفجار علوم مواجه هستيم و ارتباطات آن قدر گسترده شده كه الآن همه علوم موجود در دنيا براي همه افراد قابل دسترسي شده، فرهنگ ها و تمدن ها دارند دريكديگر ادغام مي شوند. شبكه بزرگ ارتباطات و شبكه بزرگ تبليغات يكي از محورهاي عمده اش اين است كه فرهنگ ديني و اعتقادي را يا منهدم كند يا به رابطه شخصي و فردي منحصر كند، در حالي كه دين ما دقيقا خلاف اين را مي خواهد، يعني رابطه ديني و مذهبي در ديدگاه اسلام بايد عمومي، اجتماعي، سياسي و كاربر باشد و به تعبير حضرت امام فلسفه فقه، حكومت است. حالا با توجه به اين وضعيت كه الآن جامعه و جهان دارد، حوزه ما الآن جايگاهش كجاست؟ ارزيابي حضرت عالي از وضع فعلي حوزه چيست؟ تا بعدابپردازيم به اينكه چه انتظاراتي داريم و كجا بايد باشيم. آيةالله هاشمي رفسنجاني: آنچه

ص: 2397

راجع به وضع دنيا و شبكه ها و ابزار جديد اطلاع رساني و توطئه استكبار براي بيرون كردن دين ازمتن جامعه گفتيد درست است و مناسب ترين جا هم براي تاثيرگذاري و صيانت اسلام و جامعه حوزه هاي علميه و روحانيت است. چند ماه پيش در قم ملاقاتي با اعضاي محترم شوراي عالي حوزه داشتم و برنامه ها و سياست ها را اززبان آنان شنيدم، قبلا هم از اوضاع حوزه بي اطلاع نبودم و معمولا از حوزه خبر مي گرفتم. بحمدالله حوزه را رو به پيش و متفاوت با سال هاي قبل مي بينم، انصافا نياز جامعه و همچنين اهميت حوزه در تاريخ آينده ايران درك شده، به تاثير بخشي حوزه در حكومت اسلامي و به وظايفي كه در قبال نظام دارد تا حدود زيادي توجه شده است. البته همه سطوح حوزه چنين نيست، ممكن است بعضي ازبزرگان يا طلبه ها به اين مسايل توجه جدي نداشته باشند ولي به هرحال اكثر طلاب و عده فراواني ازشخصيت هاي درون حوزه به اهميت شرايط و نقش احتمالي و امكاني آن ها و وظيفه حوزه واقف شده اند.از ديدن برنامه ها و سياست ها خيلي بيشتر از گذشته اميدوار شدم. اما اين عبارت هايي كه درباره من گفتيد بايد بگويم كه اين عبارات ناشي از حسن ظن شما است. من حقيقتا اين گونه كه شما مي گوييد، نيستم. من طلبه اي با استعداد متوسطي بودم و درس ام را تا آن

ص: 2398

موقعي كه در حوزه بودم، خواندم و در جريان مبارزه، تحصيل، زندگي و حضور در متن جامعه و مديريت كشور تجربه هايي كسب كرده ام كه مي تواندامروز مؤثر واقع شود. به نظر من الآن نظام آن بهاي لازم را به حوزه نداده و توجه نكرده كه چه امكان و سرمايه عظيمي دراختيارش هست و خود حوزه هم توجه اساسي نكرده كه چه فرصت استثنايي در تاريخ براي ايفاي رسالت اصلي اش برايش پيش آمده است. نه اينكه كاملا بي توجه باشند، بلكه توجه در هر دو طرف هست، اما نه در حدي كه شايسته اين مساله خيلي عظيم است. حوزه مركز بسيار با عظمتي براي پرورش نيروهاي مورد نياز جامعه و حكومت اسلامي است و حكومت اسلامي كه خود فرصت بي سابقه اي براي كارايي حوزه است جايي بهتر از حوزه براي تربيت نيروهاي مورد نظر ندارد. دانشگاه ها هم كار مي كنند. و خيلي سازنده هستند، اما حوزه با آن فضاي روحانيت و آن شرايطخاصي كه دارد چيز ديگري است. بايد خيلي سريع حوزه را متناسب با نيازهاي حكومت اسلامي با داعيه جهاني كه دارد شكل دهيم وحوزه هم بايد وظيفه خودش را براي تامين نيازهاي حكومت اسلامي مجدانه پي گيري كند. الآن پاسخ بسياري از مسايل را با شيوه مناسب تحقيق و اجتهاد مناسب زمان در اختيار نداريم. هماهنگ شدن حوزه و حكومت مي تواند

ص: 2399

نتيجه بسيار مشعشعي براي تحول و تحرك اسلامي و ديني در دنيا به وجود آورد. پيام حوزه: دغدغه اي كه علما و مراجع دارند «استقلال حوزه» است چيزي كه شايد باعث كندي روند مي شود، نگراني از خدشه به استقلال حوزه است، چه بايد كرد تا در كنار تحول واصلاحات، استقلال حوزه حفظ و نيازها تامين شود؟ آيةالله هاشمي رفسنجاني: اين حقي است براي مراكز علمي و تحقيقي كه مساله استقلال براي آن ها جدي باشد، چه رسد به حوزه كه در كارها و بودجه اش هم متكي به دولت نيست. حتي دانشگاه هاي دولتي نيز از قبل از انقلاب موضوع استقلال برايشان مهم بوده است. امروزه در دنيا دانشگاه ها معمولا مستقل هستند، مديرشان راخودشان انتخاب مي كنند، بودجه شان را حتي الامكان خودشان تامين مي كنند. اگر چيزي هم دولت مي دهد به عنوان كمك مي گيرند، تا مجبور نباشند دستورات دولتي را عمل كنند. استقلال در مراكزتحقيقي از ضروريات است. نظام بايد بداند كه چه سرمايه اي در حوزه هست و نيازها و مشكلات حوزه رارفع كند، و زمينه رشد را فراهم كند، حوزه هم بايد در عين حفظ استقلال و عدم وابستگي، نيازهاي حكومت اسلامي در همه بخش ها را با تحقيقات حوزوي پاسخ دهد، اين همكاري مطلوب با حفظ استقلال حوزه امكان دارد. پيام حوزه: اجازه بفرماييد، سؤالات را كاربردي تر مطرح كنيم، به بحث تبليغ در حوزه

ص: 2400

نگاه مي كنيم. آيا متناسب با وضع امروز دنيا تبليغ مي كنيم؟ آيا از ابزار و علوم تبليغي و مواد ومطالبي مؤثر، به عنوان كاراترين ابزار فعاليت بهره منديم؟ بر مي گرديم به مسايل علمي و تحصيلي، در گذشته حوزه منحصر به ابواب خاصي ازفقه بود، الآن زمينه ها گسترده شده و بحث هاي روز مطرح مي شود اما آنچه در كتاب هاي فقهي هست، مربوط به زمان ديگري است، يعني موضوعات امروز در آن نيست و نظام هاي اقتصادي و سياسي و اجتماعي اسلام تبيين نشده است، در زمينه تحقيقات در امور كلان اقتصادي، اجتماعي و حكومتي فعاليت گسترده اي نشده است، به نظر حضرت عالي ما باايده آل چقدر فاصله داريم؟ آيةالله هاشمي رفسنجاني: در هر دو بعد تحصيل و تحقيق و همچنين در روش استفاده از دستاوردهاي علمي در جامعه، به نظرم نقص جدي داريم، اين سبكي كه الآن در حوزه هست و محدوديت رشته هاي تحصيلي و كتب درسي،مناسب با حوزه اي كه مي خواهد حكومتي را تغذيه كند و پاسخگوي نسلي جديد و دنيايي جديد باشدنيست. گرچه حوزه در مقايسه با گذشته پيشرفت هايي داشته است اما اين مقدار متناسب با وضع و نيازفعلي نيست. علوم انساني امروزه در دنيا بسيار گسترده شده است، اين علوم بايد به صورت رشته هاي گوناگون با گرايش هاي مختلف وارد حوزه شود و افراد در آن صاحب نظر شوند. مثلا روانشناسي را در نظربگيريد،

ص: 2401

اين علم ديگر آن علم النفس قديمي كه تدريس و گاهي هم مطالعه مي شد، نيست، واقعا دقيق است، متكي به مشاهدات است و به علوم ديگر وابسته است. حوزه كه مي خواهد روان مردم را تربيت كند، نمي تواند از روان شناسي جديد جدا باشد. حتي حوزه بايد با بهره گيري از مباني معارف اسلامي درعلم روانشناسي آن را به شكلي جديدتر و كاملتر در بياورد. همچنين جامعه شناسي با همه رشته هايش - حتي جامعه شناسي غرب و جامعه شناسي كمونيست ها- هم به عنوان اطلاعات عمومي و هم به عنوان رشته هاي تخصصي بايد در حوزه باشد. به علاوه در حوزه همان طور كه در حديث و مسايل فقهي مقايسه مي كنيم و فقه مقارن داريم، بايد در علوم جديد هم، همين دقت را داشته باشيم. تاريخ الآن مثل گذشته نيست، حوزه بايد تاريخ را به ويژه تاريخ معاصر را خوب بداند. ابزارشناسي كه هم علم است، هم وسيله كاربردي، براي حوزه لازم است. الآن در دنيا در زمينه علوم انساني حرف هاي زيادي و مطالب درست بسياري است كه بايد آن ها رابدانيم و الا نمي توانيم متناسب با نيازهاي زمان پيش برويم، به علاوه دانستن همه اين ها براي يك نفرمقدور نيست و تنها در حد اطلاعات عمومي خواهد بود كه براي عموم مفيد است. اما براي تحصيل تخصصي بايد بعد از اتمام و يا در اواسط مرحله سطح اين رشته ها

ص: 2402

جدا و گرايش ها معلوم شود و افراد رادر آن ها تقسيم كنيم. الحمدالله ده ها هزار محصل و طلبه در حوزه داريم كه هر كدام بايد در رشته اي صاحب نظر و متخصص شود. استفاده از ابزار مدرن امروز براي تحقيق و تدريس و اطلاع رساني از پيش شرطها است. بحمدالله گام هاي ابتدايي در حوزه قم و بعضي حوزه هاي ديگر برداشته شده اما نياز به وسعت نظر، سرعت، سرمايه و تخصص دارد. پيام حوزه: جنابعالي از روحانيون عاليقدر حوزه ايد از سوي ديگر در عالي ترين سطح مديريت نظام اسلامي سال ها حضور داشته ايد با توجه به آگاهي و تجربه اي كه داريد، خواهشمندم بفرماييد رابطه صحيح حوزه و حكومت به صورت كاربردي چگونه بايد باشد؟ علاوه برآن بفرماييد براي رسيدن به آن مطلوب برنامه ريزي كلان حوزه و نظام چگونه بايد باشد،تا در يك دوره زماني خاصي ما را به آن ايده آلي كه مي خواهيم نزديك كند؟ آيةالله هاشمي رفسنجاني: وقتي كه در نظام اسلامي، رهبري در اختيار مجتهد جامع الشرايط است، بالطبع رابطه حوزه و نظام ازبالا تا پايين محفوظ است. همچنين طبق مقررات رياست قوه قضاييه با فردي مجتهد است و علاوه بر آن،شوراي نگهبان بر همه مقررات نظارت دارد و نمايندگان ولي فقيه در همه شئون جامعه حضور دارند.اين ها تا حدود زيادي ضمانت حفظ ارتباط و بهره مندي نظام از حوزه است. البته اين مقدار كافي نيست

ص: 2403

وهمين مقدار هم كه نظام از حوزه بهره مند ده است براساس برنامه ريزي نبوده است، بلكه به تدريج و براساس نياز اين كار راكرده ايم. از اين رو بايد به اين بهره وري از نيروهاي حوزه نظمي داد و شيوه ارتباط را و كاربردي كردن استفاده ازمنابع حوزه را سازمان داد، در مرحله بالاتر لازم است نيازهاي حكومت و نظام را مشخص كنيم و توقعاتي كه نظام از حوزه دارد در برنامه تحصيلي حوزه بگنجانيم و با زمان بندي مناسب مثلا در دوره هاي پنج يا ده ساله مقدار معيني از نيروهاي متخصص را تربيت كنيم. قطعا در اين مقطع حوزه و دانشگاه بايد با يكديگر همكاري كنند. همكاري بين حوزه و دانشگاه را كه آن موقع مطرح كرديم به دنبال اين هدف بوديم، نه اينكه بيايند دور هم بنشينند. يكي از مواردي كه حوزه بايد از دانشگاه استفاده كند سنت نوشتن رساله، تز يا پايان نامه و نحوه دفاع از رساله ها است كه تجربه بسيار خوبي است و هر طلبه در طول دوران تحصيل به تناسب سطح پيشرفت بايد رساله اي تحقيقي درموضوعات مهم مورد نياز جامعه اسلامي تهيه كند، امروز بخش عظيمي از تحقيقات علمي دنيا توسطدانشجويان با راهنمايي اساتيد تهيه مي شود. چرا حوزه ها كه سابقه اينگونه تحقيقات را پيش از ديگران دارند امروز به آن عمل نمي كنند؟ حوزه مي تواند افرادي را در زمينه هاي

ص: 2404

تخصصي علوم جديد در دانشگاه ها بورسيه كند، مثلا عده اي را براي تحصيل در رشته جامعه شناسي در داخل يا خارج اعزام كند و اين ها در مقاطع بعد اساتيد حوزه شوند و به اين شيوه در حوزه نيرو سازي شود. من فكر مي كنم، ضرورت اول براي حوزه برنامه ريزي براي تربيت افراد مورد نياز همه بخش هاي جامعه و حكومت اسلامي است. كه خود تربيت اين افراد نيازمند اراده، برنامه و پشتكار در حوزه هامي باشد. پيام حوزه: آيا لازم نمي بينيد كه حكومت، سازمان يا نهادي را براي بررسي و تعيين مواردنيازمندي حكومت از حوزه علميه در همه زمينه هايي كه حوزه مي تواند متكفل آن باشد،تعيين كند و اين مجموعه نيازها را به صورت دقيق و معين و كاربردي به حوزه منتقل كند واز اين حالتي كه معمولا به طوركلي به اين مساله پرداخته مي شود و تنها به جوابگويي به مسايل فقهي و قضاوت و حضور در نهادهايي كه يك روحاني براي تضمين دينداري شان مي خواهند و امثالهم خارج شويم؟ آيةالله هاشمي رفسنجاني: من اين پيشنهاد را عملي مي دانم. بايد جمعيتي يا يك سازماني بوجود آيد و قاعدتا اين كار در حوزه رهبري است كه با همكاري دولت و دستگاه قضايي مجموعه اي را به وجود آورند، كه نيازها را مشخص كند و براساس آن نيازها، برنامه هايي براي تقويت نيرو يا استفاده از نيروهاي موجود تنظيم شود.

ص: 2405

پيام حوزه: خواهشمندم، حضرت عالي كه از مسايل كلان اداره كشور به خوبي آگاهي داريد،بفرماييد معضلات كلان و مهم كشور كه حوزه مي تواند در آن راه گشا باشد، چيست؟ آيةالله هاشمي رفسنجاني: مسايل فراواني است و پاسخ آن فرصت مناسب ديگري مي طلبد، به طور خلاصه بايد بگويم، بسياري از مسايل زمان ما، هنوز جواب داده نشده، همين تعيين اول ماه را ببينيد، چقدر هر سال براي كشور ما ودنياي اسلام ايجاد زحمت كرده است. در حالي كه اين مساله ساده اي است و حوزه بايد براساس تحقيقاتي نظر نهايي دهد و تعيين طريق كند. روابط خارجي نيز مساله ديگري است. تاكنون در اين مساله براساس برداشت هاي ديني عمل كرده ايم، اما حوزه بايد فكري براي آن كند. زيرا مشكلات شرعي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي زيادي دراين مورد وجود دارد. مسايل بانك نيز از اين قبيل است، ما در مجلس ترتيبي اتخاذ كرديم كه بانك ها تعطيل نشود، هم اينك مساله ربا، تورم و رابطه اين ها با هم مطرح است كه بي پاسخ مانده است. مسايل مربوط به دستگاه قضايي نيز فراوان است. فقط در ديه صدها سؤال بي جواب داريم كه درگذشته اين سؤالات نبوده و حال پيش آمده است. مالكيت فضا و مسايل محيط زيست كه مساله عمومي دنيا است، روابط اجتماعي، مسايل لباس و... . مسايل فراواني داريم كه حوزه مي تواند

ص: 2406

در همه آن ها نظرات دقيق دهد، خيلي از اين مسايل فردي نيست. بلكه جنبه هاي اجتماعي و عمومي دارد. در عين حال هيچ كس نمي تواند از يك مرجع توقع پاسخ گويي به همه اين مسايل را داشته باشد. اگركاربردي شدن تحصيلات و تخصصي شدن علوم در حوزه پي گيري شود و از سوي ديگر از امكانات وتوانايي موجود حوزه با برنامه ريزي استفاده شود، آن وقت است كه حوزه مي تواند مطالب را جمع بندي و مدون كند و در اختيار جامعه قرار دهد. مثلا اگر گروهي مركب از علما - دانشگاهيان و مديران دولتي وخصوصي براي موضوع يابي مامور شوند و موضوعات نيازمند به تحقيق را جمع كنند، ممكن است هريك از آن ها موضوع رساله هاي طلاب شود و نهايتا امضاء و تاييد مراجع ذي صلاح را بدست بياورد. ادامه گفت وگو در شماره آينده ان شاءالله

ص: 2407

امام و روشنفكران/بخش نخست

8 چكيده: در ادبيات سياسي اجتماعي ما, روشنفكر معناي ويژه اي دارد. اين معني تا حدودي وامدار دگرگونيها و رويدادهاي سياسي يكصدسال اخير, بويژه از مشروطه به بعد, و تا حدودي نيز ناظر به رويدادهاي جهاني, بويژه از رنسانس به اين سوست.در اين ميان دوره رنسانس, از آن رو كه خود زادگاه و خاستگاه بسياري از دگرگونيهاي عصر جديد اروپا است, اهميت بيش تري دارد. كم پيش مي آيد كه انساني,يا جامعه اي در طول حيات خود احساس كند كه تولد دوباره اي يافته و يا در شرف تجربه حياتي نوين است. اما اروپاي سده پانزدهم و شانزدهم چنين احساسي داشت.به راستي چرا؟ بي گمان, بخش مهمي از اين احساس, دستاورد رويدادهايي بود كه در قرون وسطي بر انسان غربي رفته بود. اين احساس را حتي متالهين مسيحي نيز, به گونه اي درك كرده بودند.هم تجربه قرون وسطي براي آنان تجربه روشن و در خور دركي بود و هم آينده براي آنان تا حدودي در همين زمان, درخور پيش بيني بود. آخرين رويدادهاي قرون وسطي ضرب آهنگ پديده ها و كابوسهاي جدي تري را در ذهن آنان تداعي مي كرد. يعني در ميانه هاي سده شانزدهم, در ميان اصحاب كليسا فرقه اي پديد آمد كه در گفت وگوهاي

ص: 2408

اجتماعي و ديني, پيروان آن را ژروئيها tiuseJ ) ( يا يسوعيان ناميدند. آنان ايمان گراياني مال انديش بودند كه به زيركي دريافته بودند كه امواج جديدي در راه است, امواجي كه بايد در برابر هجوم سيل آساي آن موضع درخور و عاقلانه گرفت. علوم جديد در راه بودند و با خود چالشها و پرسشهايي در باب انسان, جهان و دين همراه داشتند. اين, تازه يك پرده از كابوسي بود كه مدتها ذهن آنان را برآشفته بود كابوسي كه در جاي ديگر تعبيرخود را پيشاپيش يافته بود. تجربه يك هزاره نزاع عقل و دين, بدانان آموخته بود كه پيشروي به سوي دستاوردهاي جديد انساني همواره مشكلات جديدتري نيز براي ايمان و ودينداري به وجود مي آورد.بدين گونه آنان به منظور آمادگي براي چنين وضعيتي, خود به استقبال آن رفتند. مدرسه هايي تشكيل دادند كه در آنها زبان لاتين, رياضيات, منطق, علوم جديده و معارف ديني, همراه با هم, آموزش داده مي شد. در واقع, سياست آنان, سياست پيشگيري بود. به گمان آنان, اگر گوهر علوم جديد, در صدف ايمان گرايي پرورش يابد, هرگز ره آوردهاي علمي به ستيز در برابر دين برنخواهند خاست. اين اعتقاد از آن جهت درست بود كه بي گمان معدل علم و دين در ذهن انديشه ورز ديندار,

ص: 2409

با معدل اين دو در ذهن انديشه ورز بي اعتقاد متفاوت است, ليكن از سوي ديگر علم به عنوان پديده اي كه هويتي جمعي دارد, فراتر از شخصيت اين يا آن دانشمند قرار مي گيرد و خواه ناخواه,پيامدهاي ويژه خود را دارد.پرده ديگر اين رويداد انديشه و ايده انسان باوري بود. در آموزه هاي قرون وسطي, آن قدر خدا در برابر انسان بزرگ شده بود كه ديگر از انسان حتي شبحي نيز ديده نمي شد.انديشه انسان محوري در دوره رنسانس بيش از آن كه يك ايده مستقل و مبتكرانه باشد, بيش تر دستاورد ديالكتيكي آن آموزه ها و بازتاب جدي در برابر فراموش كردن وجود انسان بود. درست است كه بسياري از انسان گرايان آن دوره, هيچ نسبت و علقه اي با دين نداشتند, اما در برابر, پاره اي ديگر, نه تنها هيچ دشمني با دين نداشتند, بلكه از روي اتفاق, مومناني ارتدوكس و سخت كيش نيز به شمار مي آمدندكه تنها با كليسا به عنوان يك نماد ديني اين مباني ناسازگاري تام داشتند جنبش نوپيداي اومانيسم در اين دوره, پيرواني ديندار داشت و در مراحل بعد بود كه اين پيروان, دين خود را از كف دادند و يا دست كم در برابر مذهب رسمي و آموزشهاي آن, موضعي نه

ص: 2410

چندان مساعد نشان دادند.ان مردمان, در سده هيجدهم, بعد از استقرار و رشد تجربه انسان باوري و توفيق علوم تجربي جديد, احساس كردند در عالم روشنايي تازه اي يافته اند و با اين احساس, دوره اي را آغاز كردند كه آن را عصر روشنگري (يا روشنايي) ناميده اند. روشنفكري در چنين فضايي و در چنين دوراني متولد شدو آيين آن پارادايم و الگوي پذيرفته انديشه ورزان گرديد. در كشور ما نيز, واژه روشنفكر يا همان منورالفكر از ميانه هاي سده سيزدهم هجري (دوره قاجار) وارد ادبيات سياسي اجتماعي جامعه شد; يعني درست زماني كه ايران بدترين شرايط اجتماعي خود را سپري مي ساخت.منورالفكرها, بيش تر كساني بودند كه از يك سو, به واسطه پيوندهايي كه با غرب داشتند شاهد دگرگونيهاي چشمگير در آن ديار بودند و از سوي ديگر, عقب ماندگي و نابساماني كشور خود را مي ديدند و اين تفاوت و فاصله ژرف را به تجزيه و تحليل فرهنگها باز مي گرداندند. نتيجه تحليل آنان, به طور معمول, به بزرگداشت عناصر فرهنگ اروپايي و پست شماري فرهنگ وطني مي انجاميد. تعريف و احترام نسبت به خردگرايي غربي, دين معتدل و همراه با تساهل (وحتي بي ديني), نقادي سنتهاي عرفي و ديني و دوري از آنها, هم علاقه مندي به

ص: 2411

ادبيات و هنر اين جهاني, جست وجوي بيش تر حقوق و آزاديهاي انساني و خلاصه هرچه كه در فرهنگ سكولار اروپايي, به عنوان نرم افزار پيشرفت و ترقي و يا به عنوان دستاورد آن, تلقي مي شد. كساني چون آخوندزاده, ملكم خان, طالبوت, ميرزا آقاخان كرماني و عده ديگري پيش و پس از آنان, از جمله كساني بودند كه مناديان اين انديشه در زمان خود بودند, البته با تفاوتهاي چندي كه در ميان آنان وجود داشت. شماري شيفته و دلباخته كامل غرب بودند و شماري نيز, هم گيرنده و هم نقد كننده از غرب. در هر حال, موج روشنفكري و نوانديشي در كشور ما, در فضايي بسيار آشفته و نابسامان پديد آمد و روشنفكران آن دوران اعتبار انديشه هاي خود را از تاريكي و نابساماني اوضاع و احوال جامعه خودوام مي گرفتند.بدين گونه چون از اين گرداب هلاكت بايد بيرون شد, پس راه حل نيز همان بود كه آنان ارائه مي كردند! البته كم ترين ويژگي روشنفكران در هرجامعه, شناخت بيمارييها و عفونتهاي اجتماعي است كه در اين قسمت بيش تر موفقند, اما آيا آنان در تجويز و ارائه راه حل براي جامعه خود نيز توفيق يافته اند؟ اين موضوعي است كه با مطالعه و ژرف انديشي اوراق تاريخ, بايستي

ص: 2412

به داوري در مورد آن پرداخت.باري, روشنفكري در كشورما. در چنين فضايي بارور مي گردد و غناي معنايي مي يابد, معنايي كه البته خالي از ابهام و ايهام نيز نيست و به واسطه همين ابهام است كه هنوز هم بازار مباحثه در اين مورد از رونق نيفتاده. ليكن در اين مجال برآنيم كه نخست تعريف و ذهنيت حضرت امام (ره) را از اين واژه مورد بررسي قرار دهيم و در مرتبه بعد, موضع آن بزرگوار را در برابر روشنفكران به ديده تامل بنگريم:تصوير امام از روشنفكران روشنفكر و روشنفكري در سخنان امام معنايي بسيار روشن و دور از پيچيدگيهاي معمول دارد. مفهوم سازي اجتماعي ايشان, چونان مفهوم سازي پيامبران, ساده و بي پيرايه است. پيامبران, هيچ گاه با اصطلاحات فلاسفه با مردم به گفت وگو نمي پرداختند و هيچ گاه ابهام و ايهام در گفتمانهاي سياسي اجتماعي, فضاي پيام رساني آنان را مه آلود نمي ساخت. امام نيز به همين گونه سخن مي راند و بر همين مبني ساده ترين تعبيرها و مفهوم ترين آنها را الگوي گفت وگوي خويش قرار مي داد.ايشان در بيش تر سخنان خود, از واژه روشنفكر همان را اراده مي كند كه نوع مردم از واژه ياد شده فهم مي كنند; يعني: (قشر تحصيلكرده و

ص: 2413

دانشگاهي), (كساني كه با علوم جديد آشنا هستند) (متفكران جامعه), (صاحبان قلم و نويسندگان) و خلاصه گروه فرهيخته اي كه انديشه, عمل و قلم آنان در رويدادهاي اساسي جامعه نقش بسيار كارآمدي مي تواند داشته باشد.گفته هاي بسياري از امام بيانگر چنين معنايي است, از جمله:(من اميدوارم كه جوانهاي ما, اساتيد دانشگاه ما, همه نويسندگان ما, روشنفكرهاي ما هم بيدار بشوند... آن دسته ازنويسنده ها و روشنفكرها, ازاساتيد دانشگاه, از معلمين....)1 (... از هم جدا كردند قشرهاي ملت را, از هم جدا كردند روحانيون را از روشنفكران, از طبقات متفكر جدا كردند... روحانيون را در نظر شما طبقه نويسنده و متفكر طوري قلمداد كردند كه حاضر نبوديد از آنها يادي بكنيد....)2 (... بايد اين طبقه روشنفكر و اين طبقه اي كه عرض مي كنم كه كارآموز هستند خودشان را اصلاح بكنند....)3 (... با اختلافاتي كه پيدا بشود و اشخاص روشنفكر, اشخاص صاحب قلم, اشخاص صاحب اطلاع و فكر, اينها دنبالش را مي گيرند كه قلم ها را بر مي دارند هر چه دلشان مي خواهد مي نويسند و....)4 با اين حال, دامنه روشنفكران از ديدگاه امام, بسيار گونه گون است. دست كم آنان را به گروههايي چند مي توان تقسيم كرد: 1. روشنفكر متعهد: روشنفكر متعهد كسي است كه با

ص: 2414

برخورداري از دانشهاي دانشگاهي ونيز, با اين كه امواج علوم تجربي جديد را پشت سرگذارده, هنوز انگيزه ها و دل نگرانيهاي ديني خود را به كلي كنار نگذاشته است. شعور دانشگاهي وي در برابر شعائر ايماني اش نايستاده و بخش مدرن انديشه او, فتوا به نابودي انديشه سنتي اش نداده است. همان طور كه مي دانيم, در نزاعها و كشمكشهاي پس از انقلاب, يكي از مهم ترين بحثهاي مطرح در جامعه انديشه ورز ما, مساله روشنفكري و نسبت آن با دينداري و در اساس با تعهد ديني بود و بسيار بوده اند و هستند كساني كه به خاطر اثرپذيرفتن از بحثهاي روشنفكري در غرب, حكم به جدايي كامل ميان اين دو مقوله مي دهند و در اصل, روشنفكري را فرزند لائيسم و سكولاريزم مي دانند و جدايي آن را از انديشه و انگيزه مذهبي, يكي از پيامدها و دستاوردهاي جدايي ناپذير اين مهم مي شمارند. اما روشن بيني و عملكرد بسياري از انديشه وران دين باور, از گذشته هاي دور تاكنون, نشان داده است كه روشنفكر با هر تعريف مثبت و سازنده اي از آن, جمع ناشدني با گرايشهاي ديني نيست و از مزرعه دينداري نيز مي توان انديشه انتقادي و نوانديشي برداشت كرد. امام, پير روشن ضميري از همين

ص: 2415

تبار بود. امام نمونه برجسته اي از اين روشنفكران متعهد را استاد مطهري مي داند و در پيام معروف خود به مناسبت سالگرد شهادت وي, به همه متفكران و روشنفكران متعهد سفارش مي كند: از آثار آن مرحوم استفاده كامل بكنند. (من به دانشجويان و طبقه روشنفكران متعهد توصيه مي كنم كه, كتابهاي اين استاد عزيز را نگذارند با دسيسه هاي غيراسلامي فراموش شود.)5 2. روشنفكر خودباخته: امام از جمله كساني بود كه سخت به هويت ملي و مذهبي قوم خود توجه داشت. منادي خودنگري و خوديابي بود و از آنان كه در بناي خودباوري اين قوم تزلزل و ترديد مي افكندند, سخت رنجور و دردمند بود. او كه تمامي وجودش تلاوت و تكرار عزت و سرافرازي ملت خويش بود, نمي توانست فرهنگ باختگان وطني را كه با اندك نسيم, جلوه دين و دولت خود را با كالاي دگرانديشي غرب مبادله كرده بودند, برتابد. افزون بر آن, ايشان علت بسياري از نابسامانيهاي جامعه هاي شرقي را در همين وابستگي فكري و روحي روشنفكران و تحصيل كردگان آن ديار به غرب مي دانست و در برابر, مسير اصلاح را جز در بازگشت به هويت خويشتن و خودباوري ترسيم نمي كرد: (غرب در نظر يك قشري از اين ملت جلوه كرده است

ص: 2416

كه گمان مي كنند غير از غرب هيچ خبري در هيچ جا نيست و اين وابستگي فكري, وابستگي عقلي, وابستگي مغزي به خارج, منشا اكثر بدبختيهاي ملتهاست... در هر امري پيش مي آيد, از باب اين كه مغزهاي آنهايي كه در راس بودند, به طوري بار آمده بوده است كه از خودشان, بلكه منصرف و قبله شان غرب شده بود. يكي از روشنفكرهاشان, متفكرين شان به اصطلاح گفته بود كه: ما تا همه چيزمان را انگليسي نكنيم, نمي توانيم يك رشدي بكنيم.)6 امام, در ادامه, راه اصلاح را چنين تصوير مي كند: (در فرهنگ هم بايد خودتان را پيدا كنيد... اين گمشده خودتان را پيدا كنيد. گمشده شما خودتان هستيد. شرق خودش را گم كرده و شرق بايد خودش را پيدا بكند.)7 امام, اين گروه از روشنفكران خودباخته را به دو دسته تقسيم مي كنند: الف. روشنفكران غافل يا فريب خورده: آن ساده باوراني كه دل به جلوه هاي ظاهري تمدن غرب باخته اند و بيرون شون قوم خود از نابسامانيها را در تقليد كوركورانه از آن تمدن مي دانند, غافل از آن كه همين غرب, قرنهاست با چپاول و استعمار, ملت هاي ديگر را به سوي شوم بختي و نابساماني كشانده است و استعداد و سرمايه ملتهاي ديگر را

ص: 2417

هزينه پيشرفت و ترقي خود كرده است. (نويسنده هاي ما, بعضي از روشنفكرهاي ما, بعضي از اشخاص كه تحصيل كرده هستند, اينها هم يا اين است كه واقعا از حرفها و تبليغاتي كه در ظرف پنجاه سال اخير ياد شده است گول خوردند و غفلت دارند... و يا بعضي از آنها با علم و اطلاع به اين كه مساله اين طوري است, دامن به آن مي زنند....)8 يا مي گويد: (... اساتيد دانشگاه ما, همه نويسندگان ما, روشنفكرهاي ما, همه بيدار بشوند, متوجه بشوند كه غفلتها شده است, تا حالا اغفالها ما را كردند, مغزهاي ما را عوض كردند... بايد فكر اين معني باشيد كه ما خودمان انسانيم, خودمان فرهنگ داريم, ما خودمان مي توانيم تعليم و تربيت كنيم و مي توانيم كار انجام دهيم.)9 ب. روشنفكران مزدور و ستيزه گر: دسته دوم از روشنفكران وابسته كساني هستندكه امام آنان را افرادي با نيت و هدفهاي آلوده مي داند. كساني كه در مرتبه هاي وابستگي, به از خود بيگانگي و سرسپردگي كامل رسيده اند و به همين دليل, هيچ گاه منافع و مصالح ملت خود را نمي جويند و حتي در مسير خوديابي و اصلاح قوم خويش, بازدارنده هاي جدي پديد مي آورند. امام به شدت به اين دسته بدبين

ص: 2418

است و در سخنرانيهاي گوناگون, از آنان به عنوان اصلي ترين بازدارندگان اصلاحات ياد مي كند: (... همان طور كه شما مي دانيد, ما مبتلا به يك طايفه روشنفكر هستيم كه هر اصلاحي در كشور مي خواهد بشود, نمي گذارند. در گذشته شاه نمي گذاشت, حالا اينها.)10 يا مي گويد: (بايد اين طبقه روشنفكر و اين طبقه اي كه عرض مي كنم كه كارآمد هستند, خودشان را اصلاح بكنند. اين... مردم زود سالم مي شوند و دست نخورده اند. اينها ما هر چه داريم از اين طبقه كه ادعا مي كنند: ما روشنفكريم و ما حقوقدانيم و... و اينها ما هر چه داريم از اينها داريم صدمه مي خوريم....)11 امام يگانگي و همدلي گروه هاي گوناگون ملت را يكي از اركان اصلي پيروزي و همارگي انقلاب مي دانست و يكي از نقشهاي بسيار زشت اين دسته از روشنفكران را در بر هم زدن يكپارچكي, همدلي و همراهي مردم مي شمرد: (... با اختلافاتي كه پيدا بشود و اشخاص روشنفكر, اشخاص صاحب قلم, اشخاص صاحب اطلاع و فكر, اينها دنبالش را مي گيرند كه قلم ها را برمي دارند هر چه دلشان مي خواهد مي نويسند و موجب تشتت مي شوند... و ايجاد اختلاف مي كنند.)12 3. روشنفكران بي تفاوت: دسته

ص: 2419

ديگري ازروشنفكران هستند كه از صحنه هاي مبارزه, همواره كنار نشسته اند و تنها در ميدان برداشت محصول حضور آنان را احساس مي كنيم, آن هم با يك انبان پر از ادعا و خواسته هاي سياسي و اجتماعي. كساني كه فصلهاي گرم مبارزه را در ييلاق غرب به سربرده اند و در تابستان آرامش, براي برداشت محصول, رداي وطن پرستي تن كرده اند. امام از آنان چنين ياد مي كند: (... اين ملت اينقدر خون داده است. اينقدر زحمت كشيده است. شما آن كنارها نشستيد تماشا كرديد. مثل بسياري از روشنفكرها آن كنار نشستند تماشا كردند. اين جوانهاي ما... ريختند و كارها را انجام دادند. حالا كه كارها را انجام دادند, اينها از آن طرف مرزها راه افتاده اند و آمده اند اين جا و با تذكره هاي نمي دانم درست يا غير درست. ايراني اند اما بيرون بودند اينها بسيارشان. حالا آمده اند اين جا و مي خواهند باز اخلال بكنند.)13 آري, به گفته امام, اينها ايراني اند, اما بيروني اند. شناسنامه وطني دارند; اما هويت ديگري را پذيرفته اند. به همين دليل, ساليان سال در برابر اندوه و رنجهاي وطني, سكوت كرده اند. ايراني اند, اما بيروني اند! جدايي روشنفكران از روحانيت از جمله مقوله ها و گزاره

ص: 2420

هاي بسيار پراهميت در روشنگري ديدگاههاي امام در باب روشنفكري, مقوله بستگي و پيوند روحانيت و روشنفكران است. اين بستگي و پيوند از ديدگاه ايشان, هم در پيدايش طبقه روشنفكران كارا و اثرگذار بوده است و هم در سرنوشت نهايي اين دو. بستگي و پيوند اين دو طبقه در غرب نيز از گذشته هاي بسيار دور تاكنون, رخدادهاي بسيار سرنوشت سازي را پديد آورده است. تاريخ نويسان, هزاره (قرون وسطي) را به سه دوره تقسيم مي كنند كه واپسين دوره آن را دوره اسكولاستيك يا همان دوره مدرسي مي نامند. علت اين نامگذاري از آن رو است كه بيش تر دانشگاههاي بزرگ اروپا در اين زمان, تاسيس يافته اند. دانشگاه پاريس, آكسفورد و كمبريج در حدود 1200م. هايدلبرگ سال 1386م. كولوني, 1389م. مارفورت1392م. لوون 1425م. و لايپزيك 1409م. از اين جمله اند.14 نكته درخور درنگ اين است كه: تمامي دانشگاههاي ياد شده, به دست روحانيان و كشيشان كليسا تاسيس و اداره مي شدند. بنابراين, در اين زمان, در عمل, جدايي ميان مدارس علميه و دانشگاهها وجود نداشت. دانشگاهها در دنياي جديد غرب, مركز تحصيل دانش و علوم بشري به شمار مي آيند و مدارس علميه پايگاه آموزش علوم ديني. يگانگي اين دو مركز در دوره اسكولاستيك, زمينه هاي گوناگون داشت.

ص: 2421

شايد مهم ترين آنها اين عامل بود كه در اساس جريان توليد و توالد علمي و نيز جريان فرهنگ سازي, تنها در دست متوليان كليسا بود. از ياد نمي بريم كه اروپا دوره اي پيش از اين دوره را تجربه كرده بود كه آن را عصر ظلمت ناميده اند )1000 600م.). عصر ظلمت دوره اي است كه از قرن ششم ميلادي با تعطيل مدارس و مراكز فرهنگي آتن به فرمان يوستن نياتوس nainitsuJ )( , امپراطور مسيحي رم شرقي آغاز مي شود و تا اواخر سده دهم ميلادي ادامه مي يابد. اين فرمان, سبب مي گردد كه بيش تر مراكز علمي در اروپا از رونق بيفتند, آموزش فلسفه و علوم تجربي به كلي از گردونه زندگي علمي بر كنار شود و سواد و فرهنگ و فرزانگي كيميايي نادر و كمياب گردد. جالب توجه اين است كه در اين دوره, باز هم صاحبان كليسا (بويژه صومعه هاي سرزمين ايرلند) هستند كه شعله كم فروغ دانش و فرزانگي را با سختي, همچنان روشن نگاه مي دارند, تا اين دوره فترت و خمودي سپري گردد. كشيشان و روحانيان دوره مدرسي وارث چنين وضعيتي هستند. بي شك, پشتيباني آنان از جريان علم و فرهنگ در عصرر ظلمت, در اين كه آنان بتوانند در دوره مدرسي نيز,

ص: 2422

تنها متوليان مراكز علمي تا دوره رنسانس باشند, اثرگذار بوده است. اما با شروع دوره رنسانس, كم كم توليد دانش و فرهنگ از قلمرو كليسا و كشيشان خارج مي شود و اندك اندك حوزه هاي علوم ديني مسيحيت, از حوزه هاي تحصيل علوم غيرديني, فاصله مي گيرند, هر چند صاحبان كليسا تا آنجا كه فضاي جديد اجازه مي دهد در حفظ قدرت و سيطره خود بر مراكز توليد فرهنگي مي كوشيدند, ليكن اين كوششها نيز به فرجامي نمي رسد و نتيجه تمامي اين دگرديسيها, تولد انسان ديگري است كه مي خواهد از هر نوع سيطره دين (چه نظري و چه عملي) بر حوزه هاي: علم, فلسفه, سياست, هنر و... بكاهد. انساني كه ما امروزه او را انسان سكولار مي ناميم, انسان سكولار فرزند دوره رنسانس و عصر جديد اروپاست و دوره رنسانس, خود, بازتابي عليه قرون وسطي. امروزه در همان مدارس علميه اروپايي (دانشگاههاي دوره اسكولاستيك) كه در قرنهاي: 13 و 14 به دست كشيشان بنيان شده بود, كساني متولي و متكفل دانش و فرهنگ هستند كه به هيچ روي اين مقوله را بر قائمه هاي دين استوار نمي كنند و جدايي و ناسازواري آنان با دين, از اصول موضوعه دانشوري و دانشمندي به شمار مي آيد و دانشگاههاي عصرجديد,

ص: 2423

در واقع از دستاوردهاي چنين نگرشي به علم و دانش است. در تاريخ نوانديشي كشور ما نيز, از يك دوره به بعد, كم كم فاصله گرفتن مراكز تحصيل علوم جديد و حوزه هاي علميه از يكديگر را شاهد هستيم. تاسيس نخستين مدرسه هاي جديد, در واپسين سالهاي دوره قاجار و فرستادن گروهي از جوانان ايراني براي تحصيل علوم جديد به كشورهاي اروپايي طليعه اين حركت بود. پس از آن دانشگاه تهران در زمان رضاشاه بنيان نهاده شد و كم كم مدرسه هاي جديد و دانشگاهها از حوزه هاي علوم ديني بيش تر فاصله گرفتند و در عمل در جامعه ما نيز دو مركز موثر بر فرهنگ و سرنوشت جامعه كه مستقل از يكديگر عمل مي كنند, پديد آمد. امام در بينش اجتماعي خويش وجود اين دو مركز و نياز جامعه بدانان را به رسميت مي شناسد. با اين كه از مجموع سخنان ايشان به دست مي آيد از جدايي اين دو مركز بسيار دل نگران بود; اما هيچ گاه خواستار درهم آميختگي يكي را در ديگري نبود و اين نكته را هيچ گاه به زبان نياورد. از چنين برخوردي به دست مي آيد كه امام جريان پيدايش اين دو كانون را يك فرآيند به طور كامل طبيعي مي داند و

ص: 2424

يا دست كم در مورد زمينه جدايي اين دو كانون, سكوت مي كند. با اين حال, وي معتقد به رويارويي حوزه و دانشگاه نيست و باورها و اختلافها و جداييهايي كه بعدها در ميان اين دو نهاد به وجود آمده است, يك جريان طبيعي را نپيموده است. در منظومه سياسي امام, تئوري توطئه, برخلاف طعنها و تريدهايي كه امروزه از سوي شماري از روشنفكران دگرانديش بر آن رفته است, جايگاه بسيار ويژه و ممتازي دارد. در اصل, رهبران سياسي هر كشوري كه تجربه عملي مبارزه هاي طولاني با بيگانگان و دست نشاندگان آنان را دارند, نمي توانند وجود دستهاي ناپيداي فتنه گر را تنها يك توهم سياسي كه محصول ناكارآمدي عقل سياسي است, بدانند. امام به روشني چنين ديدگاهي را دنبال مي كند. با درنگ در آرا و موضع گيريهاي سياسي ايشان, به طور كامل روشن مي شود كه چند موضوع به عنوان هدفهاي بلند راهبردي از اهميت چشمگيري برخوردار است, كه شايد سرلوحه تماميت آنها مساله (وحدت) باشد. توجه امام به اين مقوله, هر بيننده و مخاطبي را به اين انديشه وا مي دارد كه امام به جد تاريخ سياسي كشورها را مطالعه كرده و راز و رمز شكست ملتها را در جنبشها و حركتهاي خرد و كلان شان,

ص: 2425

نبود انسجام و وفاق ملي مي داند و بدين سان مي توان مقوله وحدت را به عنوان بالاترين ضامن پيروزي مبارزات, ترجيع بند مواضع ايشان دانست. (وحدت) هميشه نيكوست و بر هم خوردن وحدت, هميشه, خوشايند دشمنان. البته پديدآوردن اختلاف و برهم زدن وحدت, بدون كمك عوامل و زمينه هاي دروني امكان پذير نيست, ليكن بالا گرفتن اختلافها و تبديل و تحويل وضعيت به يك موقعيت به طور كامل بحراني و غيرقابل بازگشت, به طور معمول, به دست فتنه گران بيروني انجام مي گيرد. اين وحدت مرتبه ها و نمونه هاي بسيار دارد كه يكي از مهم ترين آن نمونه ها وحدت گروههاي فرهنگ ساز جامعه است; يعني همان گروههايي كه نرم افزار حركتها و راه و روش زندگي فردي و اجتماعي مردمان را فراهم مي سازند. به اعتقاد امام, روحانيان و روشنفكران جامعه, دو طبقه بارز هستند و يگانگي و همدلي و همراهي آنان, سبب سعادت و پيشرفت جامعه و جدايي و دشمني ميان آنان سبب سستي و فتور در پيشرفت و تعالي ملت خواهد بود; يعني همان چيزي كه خوشايند دشمنان و فتنه گران است: (اگر يك دانشگاه صحيح ما داشته باشيم, يا يك جبهه روحاني, به تمام معني روحاني, داشته باشيم نخواهد اجازه داد به اجانب كه

ص: 2426

همه حيثيت يك مملكت را از بين ببرند. از اين جهت چون اين دو جبهه را آنها براي خودشان خطر مي دانستند, حمله شان به اين دو جبهه بود, منتهي فرم حمله شان فرق داشت... نقشه اين بود كه ملت جدا بشود از اين دو قشري كه از آنها كار مي آمد. بين خود اين دو تا هم جدايي انداختند, به طوري كه روحانيون بدبين بودند به دانشگاهها, دانشگاهيها بدبين بودند به روحانيون و اين نقشه اي بود براي اين كه اين قشرهاي موثر را از هم جدا بكنند و همه را از ملت جدا بكنند, تا نتوانند اينها كاري انجام بدهند و آنها بهره برداري خودشان را از اين كشور بكنند.)15 امام يكي از بركتهاي بسيار مهم اين انقلاب را اين مي داند كه همه گروههاي ملت, بويژه اين دو گروه كارآمد را به يكديگر نزديك كرد و زمينه هاي وحدت آنان را با يكديگر فراهم ساخت و باز از هدفهاي شوم دشمنان اين مي داند كه به اشكال گوناگون مي خواهد به اين وحدت, آسيب برساند. (در اين نهضت, يكي از بركات اين نهضت اين بود كه اين قشرها را به هم نزديك كرد. قشر دانشگاهي با قشر روحاني و طبقه جوان روحاني, اينها باهم نزديك شد. همكار

ص: 2427

شدند و همه به ساير طبقات مردم نزديك شدند... اين نزديك شدن اين قشرها به هم, متحد شدن اين قشرهايي كه از هم جدا بودند, با تاييد خداي تبارك و تعالي و با اين كه همه مقصدشان يك مقصد الهي

ص: 2428

بود, اين سد عظيم كه... ممكن نمي دانستند اين سد شكسته شود, اين سد را شكست... حالا براي اين ملت... يك نقشه ديگري دارند پياده مي كنند... حالا در صدد اين برآمده اند كه اينها را از هم جدا كنند.)16 امام و انديشه اسلام منهاي روحانيت پيش از پيروزي انقلاب, در ميان پاره اي از روشنفكران ملي مذهبي انديشه اي وجود داشت كه بر اساس آن هيچ جايگاه ويژه اي به روحانيت به عنوان حريم داران مكتب و دين ويژه نشده بود. گويا اين روشنفكران از ياد برده بودند كه سرمايه دينداري كه آنان در كف دارند, ميراث و محصول رنجهاي كساني است كه آنان امروز ارزش و بهاي كار آنان را يكسره انكار مي كنند. پس از پيروزي انقلاب نيز, با وجود اين كه انقلاب نقش روحانيت را در حركتها و سرنوشت جامعه ديني برجسته تر ساخت, با اين حال, همان مدعيان , كمين كرده بودند كه كاستيهاي روحانيان را به رخ بكشند و جار بزنند, تا آن كه از استواري و توانايي نقش بكاهند. اگر به انديشه هاي امام بر گرديم, مي بينيم كه ايشان با پي گيري تمام به اين موضوع توجه دارد. از نظر امام پيوند ميان امام و روحانيت يك پيوند ناگسستني است و

ص: 2429

روحانيت در چند ضلعي نگاهداري اسلام و تدين يكي از اضلاع و اركان اصلي به شمار مي آيد. بدين لحاظ, هر نوع لطمه و خدشه به چهره و جنبه خوشايند و كارآمد روحانيت, لطمه به اسلام و اصل دين خواهد بود. به همين دليل امام بارها در برابر روشنفكراني كه از انديشه (اسلام منهاي روحانيت) دفاع مي كردند, موضع مي گرفت و با كم ترين بهانه, به گونه اي روشن ديدگاه آنان را مورد انتقاد قرار مي داد. به اعتقاد امام, اگر هر موجودي ابزار و تواناييهاي دفاعي و سازوكارهاي حفظ و پاسداري از خود را دارد, در مورد اسلام, روحانيان ژرف انديش و آگاه, افزون بر اصل اجتهاد, مهم ترين ركن پايداري و پويايي اسلام و قلب و مغز سازوكارهاي نيروهاي نگهباني كننده اند از قضا ايشان, همين ركن را به شدت در خطر مي ديد. البته هم خطر دروني كه در جايگاه هاي مختلف به آن اشاره كرده و هم خطر بيروني كه گاه از سوي دشمنان دانا و گاه از سوي دوستان نادان, متوجه آن مي شود: (... من به تمام اين جناحهايي كه براي اسلام خدمت مي كنند, چه جناحهاي روحاني كه از اول تا به حال خدمت كرده و مي كنند و چه جناحهاي ديگر,

ص: 2430

از سياسيون و روشنفكران كه به اسلام خدمت مي كنند, من به همه اينها علاقه دارم و از همه گلايه هم دارم. اما علاقه دارم: براي اين كه هر مسلماني و هر انساني نسبت به افراد و گروههايي كه براي اسلام, قلما و قدما خدمت مي كنند, چاره اي ندارد جز اين كه به آنها علاقه داشته باشد... از طرفي از اين گروه گلايه هم هست, گلايه ارادتمندانه. اما از گروههاي روشنفكر و دانشگاهي و محصلين جديد, ايدهم الله, و آنان كه خدمتگزار اسلامند كه خداوند تاييدشان كند, گلايه دارم براي آن كه مي بينم در بعضي از نوشته هايشان راجع به فقها و راجع به فقه اسلام, راجع به علماء اسلام زياده روي كرده اند, حرفهايي زده اند كه مناسب نبوده. البته غرض ندارند و من مي دانم از روي سوءنيت حرف نمي زنند و مغرض نيستند, مي خواهند براي اسلام خدمت كنند, لكن اطلاعاتشان كم است....)17 در ادامه همين فراز مي گويد: (... اين طور نيست كه شما خيال كنيد و بگوييد ما اسلام را مي خواهيم, اما ملا نمي خواهيم, مگر اسلام بدون ملا مي شود؟ مگر شما بدون ملا مي توانيد كاري انجام دهيد؟ اين ملاها هستند كه جلو مي افتند و كار انجام مي دهند.

ص: 2431

اينها هستند كه جانشان را فدا مي كنند... گله من از روشنفكران كه به اسلام خدمت مي كنند, خصوصا آقاياني كه در خارج كشور هستند... در عين حال كه به آنان علاقه دارم اين است كه: اين جناح بزرگي را كه ملت پشت سرش ايستاده كنار نزنيد, نبايد خدمتهاي علماي اسلام و آخوند جماعت را ناديده بگيرند و بگويند (ما اسلام منهاي آخوند مي خواهيم)... مثل اين است كه بگوييد اسلامي را مي خواهيم كه سياست نداشته باشد. نگوييد ما اسلام را مي خواهيم, ملا نمي خواهيم, اين برخلاف عقل است... اسلام بي آخوند, اصلا نمي شود... پيغمبر هم آخوند بود. پيغمبر اكرم(ص) يكي از آخوندهاي بزرگ است. در راس همه علما رسول الله است. حضرت صادق(ع) هم يكي از علماي اسلام و در راس فقها مي باشد.)18 از اين فراز بلند, به روشني به دست مي آيد كه امام روحانيت را دنباله و ادامه دهنده حركت انبيا و اوليا در بنيان نهادن و نگهداري از حريم ديندري مي داند و همان گونه كه نقش پيامبر(ص) و معصومان(ع) به عنوان اركان مقوم دينداري غير درخور انكار است, نقش روحانيت نيز از نظر ايشان همان حكم را دارد. دقت نظر و ژرف بيني ايشان در شناساندن كساني كه پشتيبان انديشه (اسلام

ص: 2432

منهاي روحانيت) هستند, بسيار درخور توجه است. مقايسه دو شعار: (جدايي اسلام از روحانيت) و (جدايي دين از سياست) در كلام ايشان و تعبير اين گفته در عملكرد بسياري از دگرانديشان وطني نشان داد كه هر يك از شعارهاي ياد شده در يك شبكه و منظومه گسترده اعتقادي پيامدهاي ويژه خود را دارد. هر يك از اينها ديگري را به ياد مي آورد و موجي است كه تا دورترين نقطه فضاي اعتقادي جامعه را آشفته نكند از حركت باز نمي ايستد. اين گونه شعارها را نبايستي به عنوان يك تك بيت منفرد در مجموعه اشعار روشنفكري به شمار آورد, بلكه مصراعي است كه تا پايان غزل همچنان به يادآورنده معاني تازه اي است. همان كساني كه از تز (اسلام منهاي روحانيت) دفاع مي كنند, همانان هستند كه اساسا پيرو جدايي دين از سياست هستند و نيز ديگر انديشه هايي كه امروزه سكه رايج دگرانديشي است. امام و دكتر شريعتي دكتر شريعتي از جمله روشنفكران ديني است كه در حيات فكري و اجتماعي جامعه ايراني, پيش و پس از انقلاب, نقش درخوري بر عهده داشته است. گويا اين نكته اي است كه موافقان و مخالفان وي برآنند. البته شماري از علاقه مندان به دكتر, نقش سازنده او را تا حد نقش

ص: 2433

احياگراني چون سيد جمال و اقبال, بالا مي برند كه اين موضوع بايستي به كمك دليلهاي كافي, مورد نقد تاريخي و اجتماعي قرار گيرد. شماري از مخالفان نيز, با وارد كردن اتهامهايي به وي, بر نقش غيرسازنده وي در سير تكاملي انديشه ديني معاصر پاي مي فشارند كه اين نيز سخت مورد درنگ و مناقشه است. همه اينها به دليل اين است كه جامعه فرهنگي, هنوز آن گونه كه بايد به ابزارهاي سره از ناسره شناسي و نقادي عالمانه دست نيافته و محيط هاي فرهنگي ما همچنان از زياده رويها و هيجانهاي عوامانه آكنده اند. باري, به نظر مي رسد دكتر, به عنوان يك موضوع درخور بحث, همچنان شادابي و تازگيهاي خود را حفظ كرده است. جالب توجه اين است كه سالها اين موضوع در زمان حيات امام مورد شكستن و استوار كردن اين و آن قرار گرفت, قبض و بسط هايي نيز, در بزرگداشت وي, در پاره اي هنگامها و در پاره اي هنگامهاي ديگر, پوشاندن شخصيت و نقش او رخ داد; اما با اين حال, كم تر اظهار نظر روشن و همگاني از سوي امام در اين باب شنيده شد. همين امر, به موافقان و مخالفان دكتر, مجال مي داد تا پرونده اين موضوع را پايان يافته نبينند

ص: 2434

و همچنان باب گفت وگو درباره آن را گشوده بدانند. اما به راستي موضع امام در برابر اين موضوع چه بود؟ چرا ايشان در برابر موضوع چنين حساسي, بيش تر موضع سكوت را اختيار كرد؟ گويا در اين مورد, تنها اظهار نظر روشن امام كه شايستگي استناد دارد, همان پاسخي است كه ايشان پس از فوت دكتر, در پاسخ به تلگرافهاي گوناگوني كه از گوشه و كنار جهان به عنوان تسليت به ايشان رسيده بود, ارائه داد اين پاسخ خطاب به دكتر يزدي است كه واسطه انتقال پيام ايشان به دانشجويان انجمنهاي اسلامي در اروپا و آمريكا بود: بسمه تعالي جناب آقاي يزدي ايده الله تعالي پس از اهداء سلام, تلگرافهاي زيادي از اروپا و آمريكا از طرف اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا و انجمنهاي اسلامي دانشجويان در آمريكا, از بخشهاي مختلف و از ساير برادران محترم مقيم خارج كشور, ايدهم الله تعالي, در فقد دكتر علي شريعتي واصل شد و چون جواب به تمام آنها از جهاتي ميسر نيست و تفكيك صحيح نمي باشد, از جناب عالي تقاضا دارم تشكر اين جانب را به همه برادران محترم, ايدهم الله تعالي, ابلاغ نمائيد. اين جانب در اين نفسهاي آخر عمر, اميدم به طبقه جوان عموما و دانشجويان خارج و

ص: 2435

داخل, اعم از روحاني و غيره, مي باشد. اميد است دانشمندان و متفكران روشن ضمير, مزاياي مكتب نجات بخش اسلام كه كفيل سعادت همه جانبه بشر و هادي سبل خير در دنيا و آخرت و حافظ استقلال و آزادي ملتها و مربي نفوس و مكمل نقيصه هاي نفساني و روحاني و راهنماي زندگي انساني است, براي عموم بيان كند. مطمئن باشند با عرضه اسلام, به آن طور كه هست و اصلاح ابهامها و كجرويها و انحرافها كه به دست بدخواهان انجام يافته, نفوس سالم بشر كه از فطرت الله منحرف نشده و دستخوش اغراض باطله نگرديده يكسره بدان روي آورند و از بركات و انوار آن بهره مند شوند. من به جوانان عزيز نويد پيروزي و نجات از دست دشمنان انسانيت و عمال سرسپرده آنها مي دهم. طبقه جوان روشن بين در خارج و داخل, روابط خود را محكم و در زير پرچم اسلام, كه تنها پرچم توحيد است, يك دل و يك صدا از حق انسانيت و انسانها دفاع كنند, تا به خواست خداوند متعال دست اجانب از كشورهاي اسلامي قطع شود و بايد با كمال هوشياري از عناصر مرموزي كه درصدد تفرقه بين انجمنهاي اسلامي است و مطمئنا از عمال اجانب هستند, احتراز كنند و آنها را از

ص: 2436

جمع خود طرد نمايند. واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا.والسلام عليكم ورحمه الله و بركاتهروح الله موسوي خميني شعبان المعظم 1397 امام, در واقع با اين پيام, بار ديگر بر موضع سكوت خود در باره شخصيت و افكار دكتر پاي فشرد, سكوتي كه برابر قاعده معناي خاصي را تداعي مي كرد. دليلها و شرايط چنين پاسخي را آقاي فردوسي پور كه از مدتها پيش, امام را در نجف همراهي مي كرده است, اين گونه شرح مي دهد: (پس از درگذشت آقاي دكتر شريعتي در 29 خرداد ماه 1356, آقاي دكتر يزدي به نجف اشرف آمد و مدت اقامتش 12 روز به طول انجاميد... در يكي از شبها دكتر يزدي عنوان كرد كه: شما براي دكتر شريعتي هيچ كار نكرديد!... سوال شد: ما چه كاري مي توانيم بكنيم؟ گفت: مي توانيد مجلس ختم بگذاريد... تسليت نامه اي بنويسيد و مخابره كنيد و....لذا شب بعد در منزل آقاي فاضل فردوسي جلسه اي تشكيل شد و برادران شركت كردند و در غياب آقاي يزدي, تبادل نظر و راي گيري به عمل آمد و تصويب شد كه اين دو كار; يعني انعقاد مجلس و ترحيم و نوشتن تسليت نامه را انجام دهيم, مشروط بر آن كه امام(س) منع نكنند.همان شب, تسليت نامه را نوشتم و

ص: 2437

به نظر برخي از دوستان رسيد كه مورد پسند آنان واقع شد. بنا شد من خودم محضر امام(س) برسم و گزارش دهم و نظرشان را بگيرم... فردا صبح اول وقت از درب اندرون دق الباب كردم, آقاي حاج علي در را باز كرد. پرسيدم امام كجايند؟ گفت: بالاي بام قدم مي زنند. نوشته را دادم و گفتم: روي ميز امام بگذار تا وقتي آمدند مطالعه بفرمايند و نتيجه را بعدا از شما مي گيرم. به خانه برگشتم, بلافاصله كسي در را كوبيد. آقاي حاج علي بود. گفت: امام فرمودند زود بيا. بلادرنگ خدمتشان رسيدم. ديدم تسليت نامه در مقابل ايشان روي ميز كوچكي قرار دارد. نشستم. فرمودند: دكتر شريعتي خوب مي نوشت و خوب بيان مي كرد, ولي اشتباهاتي داشت كه اي كاش آن اشتباهات را نداشت... آن گاه فرمودند: آنچه در اين تسليت نامه نوشته ايد, مطلق است, همه نوشته هاي او را تاييد كرده ايد و اين دروغ است. اگر پرانتز باز كنيد و برخي را استثناء كنيد, آبروي وي را برده ايد! بنابراين, چه داعي داريد اين كار را بكنيد؟)20 پس از اين برخورد حضرت امام, خود پاسخ نامه اي به كليه پيامهاي تسليتي كه به ايشان رسيده بود تنظيم مي كند كه در آن هيچ گونه اظهار

ص: 2438

نظر مثبت يا منفي در باب دكتر, ديده نمي شود. البته شك نيست كه امام, دكتر را شخصيتي خدمتگزار و داراي نيت خيرخواهانه مي دانست, ليكن, به خاطر اين كه اشتباههاي دكتر از طرف برخي هواداران تندرو وي مورد سوء استفاده قرار نگيرد و نيز توده هاي مردم, بويژه گروههاي متفكر جامعه, تحت تاثير اين اشتباهها واقع نشوند, از تاييد كلي دكتر چشم پوشيدند. در همين راستا, سخنان مقام معظم رهبري در يكي از مصاحبه هاي خود در سال 1360 بسيار راهگشاست:(به نظر من شريعتي برخلاف آنچه كه همگان تصور مي كنند, يك چهره همچنان مظلوم است و اين به دليل طرفداران و مخالفان اوست; يعني از شگفتيهاي زمان و شايد از شگفتيهاي شريعتي اين است كه هم طرفدارانش و هم مخالفانش نوعي همدستي با هم كرده اند, تا اين انسان دردمند و پرشور را ناشناخته نگهدارند و اين ظلمي به اوست. مخالفان او به اشتباهات دكتر شريعتي تمسك مي كنند و اين موجب مي شود كه نقاط مثبتي كه در او بود را نبينند. بي گمان شريعتي اشتباهاتي داشت و من هرگز ادعا نمي كنم كه اين اشتباهات كوچك بود; اما ادعا مي كنم كه در كنار آنچه كه ما اشتباهات شريعتي مي توانيم نام بگذاريم, چهره شريعتي از

ص: 2439

برجستگيها و زيباييهايي هم برخوردار بود. پس ظلم است اگر به خاطر اشتباهات او برجستگيهاي او را نبينيم. من فراموش نمي كنم كه در اوج مبارزات كه مي توان گفت كه مراحل پاياني قال وقيل هاي مربوط به شريعتي محسوب مي شد, امام در ضمن صحبتي, بدون اين كه نام از كسي ببرند, اشاره اي كردند به وضع شريعتي و مخالفتهايي كه در اطراف او هست. نوار اين سخن همان وقت از نجف آمد و در فرونشاندن آتش اختلافات موثر بود. در آن جا امام بدون اين كه اسم شريعتي را بياورند, اين جور بيان كرده بودند: كسي را كه خدماتي كرده (چيزي نزديك به اين مضمون) به خاطر چهار تا اشتباه در كتابهايش بكوبيم اين صحيح نيست. اين دقيقا نشان مي داد موضع درست را در مقابل هر شخصيتي و نه تنها شخصيت دكتر شريعتي, ممكن بود او اشتباهاتي بعضا در مسائل اصولي و بياني تفكر اسلامي داشته باشد. مثل توحيد, يا نبوت و يا مسائل ديگر. اما اين نبايد موجب مي شد كه ما شريعتي را با همين نقاط منفي فقط بشناسيم. در او محسنات فراواني هم وجود داشت كه البته مجال نيست كه الان من اين محسنات را بگويم....)21 پي نوشتها: 1. (صحيفه نور), مجموعه رهنمودهاي امام خميني,

ص: 2440

ج105/10, وزارت ارشاد. 2. همان, ج100/5. 3. همان, ج202/8. 4. همان. 5. همان, ج51/12. 6. همان, ج183/11. 7.همان. 8. همان, ج258/9. 9. همان, ج105/10. 10. همان, ج90/12. 11. همان, ج204/8. 12. همان. 13. همان ج101/7. 14. (مباني و تاريخ فلسفه غرب) ر.ك هالينگ ديل, ترجمه عبدالحسين آذرنگ123/, كيهان. 15. (صحيفه نور), ج215/7. 16. همان. 17. (بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني), سيد حميد روحاني, ج3/259. 18. همان261/. 19. (شريعتي در نگاه مطبوعات), ج398/1. 20. (همگام با خورشيد), خاطرات حجه الاسلام فردوسي پور از امام240/ 238. 21. شريعتي در مطبوعات, ج1/154. حسين مسعودي

ص: 2441

امام و عرفان

1 چكيده: فاطي كه ز من نامه عرفاني خواست *** از مورچه اي تخت سليماني خواست

گويي نشنيد ما عرفناك از آنك *** جبريل از او نفخه رحماني خواست

روح اللّه موسوي خمينى قسمت چهارم آخرين قسمت يادآوري:در آخرين قسمت از موضوع «امام و عرفان» با بخش ديگري از ويژگيهاي عارف و نيز تطبيق عملي آن با زندگي عارف فرزانه حضرت امام خميني(قده) آشنا مي شويم.با اين يادكرد مجدد كه اين بحث توسط خواهر طباطبايي براي جمعي از دانش پژوهان علوم اسلامي در واحد خواهران دفتر تبليغات اسلامي انجام شده است و پس از پرداخت آن توسط اين واحد به خوانندگان گرامي ارايه شده است.» » »خدامحوري عارفخدا مي فرمايد: اگر در راه من قدم برداشتيد، در همه جا از شما دستگيري خواهم كرد. حضرت امام قدس سره حتي يك قدم براي دنيا، ثروتمند شدن و محبوب بودن در نزد مردم برنداشتند. و در عوض، خداوند بيشترين توفيق انفاق، ايثار، عشق و علاقه مردم را به آن حضرت ارزاني داشت. امام امت(ره) فردي بودند كه خود، بيشترين انفاق را در حق محرومان و فقرا كردند. اموال زيادي از داخل و خارج مي آوردند كه آنها را نذر امام امت كرده بودند و از نظر شرعي اين اموال، ملك شخصي آن حضرت محسوب مي شد و امام امت تمام آنها را در راه تهيه مسكن براي بيچارگان،

ص: 2442

خريد دارو براي مريضها و كمك به جبهه هاي جنگ، مصرف مي كردند. من خودم شاهد بودم كه از پول شخصي خود براي مستمندان، خانه مي خريدند و كسي نمي فهميد و نمي خواستند كسي بفهمد. پس قدم گذاشتن در راه خدا و جلب رضاي او در همين دنيا نيز مؤثر است.اگر گاهي با خانواده محترم شهيدي ملاقات مي كرديم و او از گرفتاريهايش براي ما تعريف مي كرد، ما را قسم مي داد كه آنها را براي حضرت امام قدس سره نقل نكنيم، مبادا ايشان ناراحت شوند! مي گفتند: همه بچه هاي ما فداي يك موي حضرت امام(ره) باد. آنچنان عشق و علاقه اي به آن حضرت، نشان مي دادند كه انسان، مبهوت مي شد. دشمنان امام نيز به عظمت و محبوبيت امام در نزد مردم، واقف بودند، هر چند فكر و خط امام امت را قبول نداشتند. اين اعتراف، به خوبي از نامه هاي آنها روشن مي شود. در حالي كه حضرت امام حتي يك قدم براي عظمت و محبوبيت خود برنداشتند و يك كلمه براي موقعيت پيدا كردن خود بيان نكردند. بدون شك، از رموز موفقيت حضرت امام اخلاص، ايمان و تقيد به دستورات الهي بود.عارف حقيقي، خدامحور است، يعني در تمام مسايل زندگي، اعم از شخصي، اجتماعي، اقتصادي، سياسي و غيره ملاك و معيارش خداست و در تمام زواياي زندگي، كسي جز

ص: 2443

خدا را نمي بيند. و امام امت(ره) نمونه بارز و مصداق كامل اين ويژگي بودند. اين نمونه هايي كه بنده عرض مي كنم، تنها به خاطر علاقه به حضرت امام قدس سره نيست، بلكه به اين دليل است، كه مطالب بايد به نسل آينده به بچه هاي فردا منتقل شود، تا بتوانند اين انقلاب را درك كنند.وظيفه ما در اين جهت، بسيار سنگين و خطير است. ما بايد اين معنا را به نسل بعدي، منتقل كنيم كه انقلابيون چه زجرها و شكنجه هايي براي به ثمر نشاندن اين انقلاب كشيدند. اين موضوع، حتي براي شما كه از نظر سني با امثال بنده، تفاوت داريد به طور كامل ملموس نيست. بيشتر انقلابيون سالهاي قبل از پيروزي انقلاب، وقتي كه از خانه بيرون مي رفتند، اميد برگشتن نداشتند و هر لحظه، خطر جدي، زندگي و خانواده آنها را تهديد مي كرد كه براي من ملموس و قابل درك بود. امام امت قدس سره تمام اين سختيها را براي خدا تحمل كردند. به هر حال، با زحمات فراواني اين انقلاب به ثمر نشست، لكن حفظ انقلاب از انقلاب كردن مشكل تر است.حضرت امام مي فرمودند: انقلاب كردن، آسان است وليكن انقلابي ماندن، مشكل است. دشمنان قسم خورده انقلاب از لحظه به ثمر رسيدن آن تا كنون، بيكار ننشسته اند و در صدد نابود كردن آن

ص: 2444

هستند.جنگ خانمانسوز را بر ما تحميل كردند كه خود، رحمتي از جانب خداوند سبحان بود و بابي گشوده شد كه عده زيادي استفاده كردند و به ملا اعلا پيوستند. شهادت، درجه اي است كه عارفان و سالكان الي اللّه آن را درك مي كنند و با تمام وجود، شيفته و مشتاق آنند.اگر انسان، ديد خدايي و عرفاني داشته باشد، از تمام اين مسايل، برداشت ديگري خواهد داشت. به هر حال، ظاهرش مشقت و رنج بود و مشكلاتي به همراه داشته و دارد و وظيفه ما در اين زمينه بسيار سنگين است. ما بايد روحيه ايثار، شهادت طلبي و براي خدا زندگي كردن را در خود حفظ كرده و اين بينش را به نسل آينده منتقل كنيم.نظم عارفعارف حقيقي به گونه اي است كه به وسيله نظم و برنامه ريزي از تمام ثانيه هايش در جهت خدا استفاده مي كند و اين ويژگي، يكي از خصوصيات شگفت انگيز امام بود. متأسفانه اين خصوصيات در زندگي ما كمتر به چشم مي خورد. از اين رو، در كارهاي خود موفق نيستيم. نظم كاري امام امت(ره) طوري بود كه نزديكان ايشان از رفتار آن حضرت، ساعت را تشخيص مي دادند.حضرت امام با همه مشغله اي كه داشتند به تمام كارهاي خود حتي ورزش كردن مي رسيدند. هر روز، سه بار به مدت نيم ساعت ورزش مي كردند. با اينكه

ص: 2445

رهبر سياسي بودند و به مشكلات سياسي، پاسخ مي دادند، استفتائات را جواب مي دادند، تمام روزنامه ها را مي خواندند، بيشتر راديوها را گوش مي دادند، تمام اعمال مستحبي يوميه را نيز انجام مي دادند ... و هر يك از اينها وقت مخصوص به خود داشت، كه رأس ساعت، انجام مي شد.روزي زانوي ايشان درد گرفته بود و پزشك معالج ايشان يك نوع ورزش مخصوص ماهيچه ها را در حدود هزار بار براي آن حضرت، تجويز كرده بود، ولي در مورد تنظيم وقت آن و موفقيت حضرت امام قدس سره با توجه به مشغله زياد ايشان مردد مانده بود. بعضي از پزشكان حضرت امام(ره) گفته بودند: خود امام، تنظيم مي كنند. به محض اينكه به امام گفتند، برنامه خود را تنظيم كردند. يادم هست هفته بعد كه پزشك معالج آمده بود، تعجب كرد كه ايشان انجام داده اند. اما چون امام امت(ره) وقت مشخصي برايش تنظيم كرده بودند و در آن زمان، هيچ كار ديگري انجام نمي دادند، موفق مي شدند.توصيه هاي امام خميني قدس سره حضرت امام قدس سره سفارشات و توصيه هايي به ما داشتند كه به تعدادي از آنها اشاره مي كنيم.انسان با فطرت پاك و مصفا به دنيا مي آيد و به تدريج، قلب او بر اثر گناه، زنگار گرفته و از فطرتش دور مي شود. از اين رو، حضرت امام در مورد خودسازي،

ص: 2446

توصيه مي كردند كه انسان بايد به فطرت اوليه خودش برگردد و رفته رفته گناهانش را جبران نموده، زمينه هاي مناسب براي درك حقيقت را در خود ايجاد نمايد. اين بيداري و برگشت به فطرت اوليه را در اصطلاح «يقظه» مي نامند.توصيه ديگر حضرت امام فراگيري علم و پرهيز از جهالت بود. مي فرمودند:مؤمن نمي تواند جاهل باشد، لكن مهم اين است كه در علم درجا نزنيد و بتوانيد از آن عبور كنيد. اگر در علم مانديد، خواه ناخواه از خدا دور شدن در پي آن خواهد بود. بايد علم را ياد بگيريد و با كمك عقل به قلب سرايت دهيد و زمينه نورانيت و ايمان قلب را مساعد نماييد. بايد قلبتان مؤمن باشد و زبانتان در پس قلب شما حركت كند. اگر بتوانيد آنچه را درك مي كنيد، به قلب بسپاريد، موفق خواهيد شد.كتاب «اربعين حديث» كه حضرت امام در چهل سالگي نوشته اند، خود تجسم آن بودند و تمام مطالب آن، ملكه آن حضرت شده بود. وقتي ملكه انسان شد، از بين رفتني نيست و در عالم برزخ و قيامت نيز تجسم مي يابد همان جملاتي كه در چهل سالگي در اين كتاب به كار برده بودند، در آخر عمر نيز به كار مي بردند، در حالي كه مدت زيادي گذشته و كتابهاي فراواني نوشته بودند. سرّ اين

ص: 2447

مطلب در اين است كه به آن جملاتي كه در «اربعين حديث» نوشته اند، اعتقاد و ايمان داشته اند.به عبارت ديگر و به قول آن روايت كه مي فرمايد: زبان مؤمن در پس قلب اوست، اين مطالب، در پس قلب حضرت امام بوده است. علوم الهي را از طريق عقل به قلب خود داده و ملكه وجودي آن حضرت گرديده بود. كسي كه به اين مرحله رسيد، به مرتبه اطمينان، دست يافته و عظمت حق را درك مي كند و شايسته خطاب «إرجِعي الي ربّك راضيةً مرضيةً»(2) مي گردد.بدين جهت در وصيت نامه سياسي الهي خود فرمودند: «من با دلي آرام و قلبي مطمئن و روحي شاد و ضميري اميدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوي جايگاه ابدي سفر مي كنم.»البته اين اعتراف را در زمان حيات خود نمي كردند و پس از عروج ملكوتي ايشان، روشن گرديد.يكي ديگر از توصيه هاي آن حضرت اين بود كه اگر مي خواهيد موفق باشيد، در كارهايتان نظم داشته باشيد و از اول صبح تا آخر شب، وقت خود را تنظيم كرده و هر كاري را سر وقت خودش انجام دهيد. در اين صورت، در مدت كوتاهي، نتيجه آن را خواهيد ديد.در جاي ديگري مي فرمودند: انبياء آمدند كه ما را انسان كنند، پس معلوم مي شود كه ما

ص: 2448

وقتي به دنيا مي آييم، انسان نيستيم و بايد با تعاليم انبياء و بهره گيري از قرآن كه كتاب انسان سازي است، انسان بشويم. اول بايد نفس و آفات آن را بشناسيم كه اين قدم اول را «عزم» گويند. اگر عزم را جزم و عازم كوي دوست شويد، جوهر انسانيت در شما رشد مي يابد و الاّ در روز قيامت، معلوم نيست به صورت انسان، محشور شويد. جوهره انسان، عزم است و بعد از آن «مشارَطه»، «مراقبه» و «محاسبه»(3) مطرح مي شود. سالك، نه تنها در ابتداي راه، بلكه در طول راه نيز محتاج به مشارطه، محاسبه و مراقبه است، حتي در مرحله «وصل» نيز به اين مراحل، نيازمند است.توصيه ديگر حضرت امام اين بود كه ما بايد نفس اماره را مطيع نفس مطمئنه كنيم. در هر موردي فريب توجيه و مكر نفس اماره را نخورده و خلاف دستورش عمل كنيم. در اين صورت، نفس اماره را در طول زمان، رام شده و مطيع نفس مطمئنه مي گردد، آن وقت، لياقتها، معرفتها، توفيقها و كمالات، يكي پس از ديگري نصيب انسان مي گردد.پس ديديم كه حضرت امام علاوه بر اينكه فقيه بودند، فيلسوف، مفسر، اصولي، شاعر و اديب بودند، عارف باللّه و سالك طريق حقيقت بودند كه عرفان ايشان در اوج تمام علوم آن حضرت است، چرا

ص: 2449

كه در مطالب گذشته بيان شد عرفان، اشرف علوم و اكمل آنهاست. اين ويژگيها و خصوصياتي كه در باره آن حضرت بيان كرديم، نشان دهنده اين مطلب است كه رسيدن به اين درجات عالي براي ما ميسور است، به شرط آنكه در عمل بكوشيم.اميدواريم با تمسك به راه و هدف حضرت امام قدس سره، خود را آن گونه كه شايسته يك مؤمن است، بسازيم و اين سازندگي را به همراه ارزشهاي انقلاب به نسل آينده منتقل نماييم. از خداوند منان مي خواهيم كه توفيق كاشتن تخم حقيقت را در قلبها به ما عطا كند كه با عبادات، خار و خاشاك آن را زدوده و با رجاء به خداوند در انتظار ثمره آن بنشينيم.پايانپاورقي:1 مائده، آيه 2.35 فجر، آيه 3.28 سه اصطلاح در علم اخلاق است، اولي به معني تعهد گرفتن از اعضاء و جوارح، دومي عبارت از مراقبت مستمر و سومي حسابرسي عملكرد مي باشد. فاطمه طباطبايي

ص: 2450

امام و عرفان«قسمت دوم»

3 چكيده: يادآوري:در نخستين قسمت، پس از شرح موضوع عرفان به جايگاه شرافت اين علم پرداخته شد. ديديم كه عرفان اشرف علم است. عرفان راه وصول به حقيقت را نشان مي دهد. هم راه علمي آن و هم مشي عملي آن را. مقصود اصلي در عرفان چه در بخش نظري و چه در محدوده عملي آن، شناخت خداوند و دستيابي به اين تنها حقيقت است.اينها مطالبي است كه سركار خانم طباطبايي براي جمعي از خواهراني كه در واحد خواهران دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم به تحصيل علوم اسلامي اشتغال دارند ايراد نموده اند.شما را به پي گيري بخش ديگري از اين بحث دعوت مي كنيم.»»»ويژگيهاي عارفيكي از ويژگيهاي عارف، علم و بصيرت اوست. امام امت قدس سره توصيه مي كنند كه علم بياموزيد تا جاهل نمانيد، چون آموختن علم براي مؤمن، فريضه است. مؤمن نمي تواند جاهل باشد، لكن مهم اين است كه در علم نمانيد و بتوانيد از آن عبور كنيد. اگر در علم مانديد، از خدا دور افتادن به همراه خواهد داشت. اينكه گفته اند: «العلم هو الحجاب الاكبر» اشاره به همين مطلب است. بدين خاطر، امام امت قدس سره در اشعار خود از فلسفه و عرفان، از درس و كلاس، بيزاري جسته و مي فرمايند:اين امور، بابي را به روي انسان نمي گشايند و از

ص: 2451

اينها راهي براي انسان، حاصل نمي گردد.در درس و بحث و مدرسه ام حاصلي نشدجز حرف دلخراش پس از آن همه خروشابوعلي سينا در زمينه ويژگيهاي عارف مي گويد: عارف، مجاهد و شجاع است. عارف، دلير است چرا كه جز خدا از كسي ترس ندارد. بدين سبب، حضرت امام با وقوف به قدرت نظامي، سياسي و اقتصادي آمريكا فرمودند: «آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند.» عارف با تمام وجود، اين اصل توحيدي را لمس كرده است كه «لا مؤثّر في الوجود الا اللّه»، تمام قدرتها به قدرت خدا برگشت مي كند و قدرت مطلق از آن خداست. به اين جهت در سخت ترين شرايط از هيچ كس واهمه نداشته و با جرأت و اطمينان خاطر مي گفتند: ما بايد احكام اسلام را پياده كنيم. قدرت آمريكا از ديد يك مؤمن، پوچ و توخالي است و چنين بينشي جز با تهذيب نفس، ذوب شدن در اسلام و ترس از خدا ميسر نيست.عارف، مجاهد است. از طرفي با نفس خود، جهاد و مبارزه مي كند كه جهاد اكبرش خوانند و از طرف ديگر با دشمنان خدا و ستمگران، جهاد مي كند و در برابر آنان خاموش نمي نشيند. عرفاني كه انسان را در مقابل ستمگران به جهاد و مبارزه نخواند، عرفان منفي است. عرفان مثبت شيعي با ظلم، سر سازگاري ندارد. از

ص: 2452

اين روست كه شيخ الرييس مي گويد: عارف، مجاهد است.ويژگي ديگر عارف از ديدگاه بوعلي سينا، كينه توز نبودن عارف است. عارف چون دلش متوجه حق است، خاطره اي از كسي در ياد او نمي ماند تا كينه او را به دل گيرد. سالك الي اللّه وقتي چشمه هاي معرفت به رويش گوده و افق «حال» به سويش باز گرديد، خود را فراموش مي كند تا چه رسد به ديگران و خطاهاي آنان. سيطره و هيمنه حق، آنقدر زياد است كه وقتي به حرم دل عارف باللّه وارد شد، همه چيز را ذوب و در خود حل مي كند.اين ويژگي يكي از خصوصيتهاي بارز حضرت امام بود كه براي ما بنا به اقتضاي نزديكي با ايشان بيشتر از ديگران ملموس بود. براي نمونه، نامه اي كه سراپا فحش به ايشان بود و براي چاپ كردن در روزنامه هاي خارجي، در حال خروج از كشور بود، كشف و حامل آن را دستگير كرده بودند. بعد واسطه اي رجوع كرد كه از امام عذرخواهي كنند و اجازه آزادي اش را بگيرند. امام امت به محض اينكه نامه را ديدند، فرمودند: به من فحش داده، چه كارش داريد؟ رهايش كنيد، دلش خواسته به من فحش بدهد. گفتند: نسبت به مقدسات مردم و حزب اللّه هست. فرمودند: از آنچه مربوط به به من است، گذشت كردم. ايشان حاضر نبودند كه

ص: 2453

در محضر ايشان، حتي در باره بدترين افراد، يك كلمه بد گفته شود. شيخ الرييس بوعلي سينا گويد: ويژگي ديگر عارف اين است كه دنيا برايش ارزشي نداشته و از دنيا منقطع است. انقطاع و بريدن از دنيا و ماديات دو گونه است: انقطاع مثبت و انقطاع منفي. بدون شك مراد از انقطاع دنيا به معناي ترك دنيا و مردم و زهد به معناي صوفيانه آن نيست كه اين، انقطاع منفي است، بلكه به معناي عدم توجه و دلبستگي نداشتن به دنيا و ماديات است. سالك طريق حق بايد تمام تعلقات مادي، از زن، فرزند، مقام، شهرت و جاه طلبي... را از دل ريشه كن ساخته باشد كه اين حالت، انقطاع مثبت و مراد ماست.اين ويژگي در حضرت امام متجلي بود. در عين حال كه در متن سياست و در مقام رهبري انقلاب بودند، به اندازه ذره اي تعلق و وابستگي به ماديات و امور دنيوي نداشتند. در عين حالي كه مرجع تقليد و مقام زعامت عامه داشتند و اهل درس و بحث بودند، وقتي احساس كردند كه وقت انقلاب فرا رسيده و ظرفيت پذيرش احكام اسلام در ملت ايران بالا رفته، براي رضاي خدا قيام كردند، به پاريس رفتند، در حالي كه شرايط پاريس با روحيات ايشان كه در حوزه علميه بزرگ شده بودند،

ص: 2454

متناسب نبود. بنابراين، بريدن از دنيا به معناي گوشه گيري و در كنج انزوا نشستن و ذكر گفتن نيست، بلكه عارف واقعي آن است كه از دنيا منقطع شود و علاوه بر اينكه خود سير الي اللّه دارد، دست مردم را نيز گرفته و با خود به ملكوت اعلا ببرد، چنان كه پيامبر اكرم(ص) در بازگشت از معراج، چنين كرد.ابوعلي سينا، پس از بيان اين ويژگيها مي گويد: در نتيجه، عارف از لطافت روحي و فكري برخوردار خواهد شد، به گونه اي كه به هر چيز كه بنگرد، نشانه حق را در آن مي بيند. طبعا چنين فردي نمي تواند نسبت به محيط اطراف خود، جامعه و آيات حق، بي تفاوت بماند و در اين مقام است كه «سالك الي اللّه» خدا را قبل از اشيا و با اشيا و بعد از اشيا مي بيند، چرا كه اشيا، ديگر واسطه و مانع نخواهند بود. مخلوقات جهان را به همراه علت آنها مي بيند و مي فهمد كه اين موجودات و ممكنات، از خود وجود استقلالي ندارند و تنها جلوه اي از صفات و اسماي خداوندند. از اين رو، به اشيا، افراد و خلق خدا علاقه مند مي شود. مردم را دوست مي دارد و خدمت به خلق خدا را افتخار خود مي داند، چرا كه خدا را دوست دارد. دوستي و دشمني اش جهت دار مي گردد و سرانجام تمام

ص: 2455

زندگي او رنگ خدايي به خود مي گيرد.خداي سبحان در قرآن كريم مي فرمايد:«صِبْغَةَ اللّهِ وَ مَنْ احْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةِ»(1)رنگ آميزي خداست و هيچ رنگي بهتر از رنگ خدايي نيست.اين ويژگي نيز در زندگي سراسر درس حضرت امام نمود خاصي داشت. علاقه و دوستي ايشان نسبت به افراد، رنگ خدايي داشت. به بچه ها علاقه زيادي داشتند، زيرا بچه ها گناه نمي كنند و بر اساس فطرت پاك خود به خدا نزديكترند. گاهي اوقات، وقتي از حرم اميرالمؤمنين علي(ع) به خانه برمي گشتند، با شور و شوق خاصي از آمدن بچه ها به نزد ايشان و لطافت روحي آنان تعريف مي كردند. مي فرمودند:«اين بچه ها جديدالعهد به ملكوت هستند.»ملاك محبت، براي حضرت امام قدس سره «به خدا نزديكتر بودن» بود. آن حضرت، چنانچه احساس مي كردند كه فردي به خدا نزديكتر است، او را بيشتر دوست مي داشتند و در ملاقات با خانواده هاي شهدا، وقتي فرزندان آنان گريه مي كردند، به شدت ناراحت مي شدند.عارف واقعي معتقد است تمام موجودات اين جهان، وجود مستقل ندارند. ريسمان وجود آنها به دست خداوند متعال است. هيچ كس و هيچ چيز از خودش مايه اي ندارد، هر چه هست از خداست. تمام صفات، عَرَض است و عَرَض، قائم به جوهر است، عَرض از خود چيزي ندارد.وجود از آنِ خداست و سرانجام، تمام اعراض به وجود برخواهند گشت و

ص: 2456

عارفان باللّه و سالكان وادي معرفت، زودتر از اجل مقرّر خويش به وجود اصلي و جوهر اوليه يعني ذات اقدس ربوبي برگشته اند. آنان قبل از موت، مرده اند و قبل از فناي جسم، «فانيِ في اللّه» شده اند، قبل از مرگ، نَفْس خود را ميرانده اند كه فرمود:«مُوتُوا قَبْلَ انْ تَمُوتُوا»يعني قبل از مردن، تعلقات و دلبستگيهاي مادي را از جان خود بركنيد و نفس خود را بميرانيد.حضرت امام قدس سره در شعر خود مي فرمايند:گر اسير روي اويي، نيست شو، پروانه شوپاي بند روي هستي، درخور پروانه نيستميگساران را دل از عالم بريدن شيوه استآنكه رنگ و بوي دارد، لايق ميخانه نيستراه علم و عقل با ديوانگي از هم جداستبسته اين دانه و اين دامها، ديوانه نيستمست شو، ديوانه شو، از خويشتن بيگانه شوآشنا با دوست، راهش غير اين بيگانه نيستيعني اگر خدا را مي خواهي، بايد در او فاني شوي و از همه چيز، منقطع و در او محو گردي و چون پروانه، آنقدر گرد وجودش بچرخي، تا با آتش عشق و محبت او گداخته و فاني شوي. چنانچه پاي بند به خود بوده و خود را ببيني، شايسته پروانه بودن نخواهي بود. كساني كه شراب عشق خدا را چشيده و مست شده اند، دل از دنيا و تعلقات مادي مي بُرند و اين راه و رسم آنهاست

ص: 2457

و ليكن كسي كه دلبستگي به دنيا و امور مادي دارد و دل به زرق و برق عالم، بسته است لياقت نوشيدن شراب عشق و محبت خدا را ندارد. راه علم و عقل و راه كساني كه علم و عقل خويش را مي بينند و در علم و عقل خود مانده اند، از راه ديوانگان(2) كه از مرحله علم و عقل گذشته اند و همه چيز خود را در وادي دوست، گم كرده اند جداست و كسي كه اسير و پاي بند عقل خويش است، ديوانه محسوب نمي شود تا بتواند خدا را ببيند. شراب عشق الهي را بنوش و از مرحله عقل و هوش، گذر كن و خود را نبين تا «خدابين» شوي. كسي كه با حضرت دوست، آشنا گشت، براي رسيدن به او راهي جز دستورات شرع، برايش نيست و نمي تواند متأدّب به آداب شريعت نباشد.ادامه دارد.پاورقي:1 بقره، آيه 2.138 مراد از ديوانه، در اينجا كسي نيست كه عقل را از دست داده، بلكه مراد، كسي است كه جز خدا هيچ چيز، حتي عقل خود را نمي بيند و از مرحله عقل، گذر كرده و به مرتبه عشق رسيده است. در مقابلش كسي است كه علم و عقل خود را مي بيند و در گل و لاي علم و عقل، مانده و در نتيجه، نمي تواند نمي

ص: 2458

تواند خدا را ببيند . فاطمه طباطبائي

ص: 2459

امام و عرفان«قسمت سوم»

2 چكيده: يادآوري:در دو قسمت گذشته پس از آشنايي با عرفان و موضوع آن و شناخت بعضي از ويژگيهاي عارف، به بخشهايي از نمود عملي آن در زندگي حضرت امام خميني(قده) اشاره شد. اين بحث كه توسط سركار خانم طباطبايي كه از نزديك شاهد سيره عملي امام(قده) در زندگي بوده است براي جمعي از دانش پژوهان علوم اسلامي در واحد خواهران دفتر تبليغات اسلامي ارايه شده است.به ادامه بحث توجه فرماييد.»»»زندگي عرفاني امام خميني قدس سرههمه ويژگيهاي عارف كه تاكنون گفتيم، در وجود ملكوتي امام امت قدس سره متجلي بود كه در مطالب گذشته بيان كرديم. علاوه بر آن، خصوصيات عرفاني ديگري در وجود حضرتش تبلور داشت كه شمه اي از آن را در اين فرصت كوتاه، يادآوري مي كنيم.يكي از ويژگيهاي امام امت قدس سره تقيّد به ظواهر شرع بود. سالك، وقتي راه حقيقت را پيدا كرد، نمي تواند از شريعت و طريقت بي نياز باشد و خود را مستغني بداند كه اين، عرفان منفي است. عارف شيعي، هر چه معرفت و عرفانش بيشتر مي شود تقيّد و سرسپردگي اش به درگاه ربوبي و احكام متعالي اسلام، بيشتر مي گردد كه نمونه بارز آن حضرت امام قدس سره بودند و ما از نزديك، شاهد آن بوديم.من حدود هيجده سال با امام امت قدس سره از نزديك، معاشرت داشتم. در

ص: 2460

اين مدت حتي براي يك بار نديدم كه ايشان مكروهي يا خطايي را انجام دهند يا مستحبي را ترك نمايند. در عراق، بعضي از كارها را انجام مي دادند كه من در آن زمان نمي دانستم كه مستحب است و بعدها متوجه شدم. تمام گفتارشان چه روي منبر و چه غير منبر با كردارشان در خانه تطبيق مي كرد و به آنچه كه مي گفتند، عمل مي كردند، همه رفتار آن حضرت حتي خوردن و آشاميدن ايشان براي رضاي خدا بود. در راه پياده كردن احكام اسلام يا عمل نمودن به مستحبات و ترك مكروهات، هيچ چيز حتي فرزندانشان مانع نمي شد و هر كاري را چه مستحب و چه واجب رأس ياعت مقرر و با نظم شگفت انگيزي انجام مي دادند.در يكي از مسافرتهاي مخفيانه ما به عراق، نصف شب به خانه مسكوني حضرت امام قدس سره رسيديم و زنگ زديم. در آن موقع شب، خود ايشان در را باز كرده، ما را به اتاق بردند. اين در حالي بود كه بيش از سه سال از ازدواجم نگذشته و تازه صاحب فرزند شده بودم و ايشان نيز سالهاي زيادي، پسرشان را نديده بودند و از مضمون نامه هاي آن حضرت و با توجه به فشار دستگاه طاغوت، چنين برداشت مي شد كه امام، قطع اميد از ديدار با ما

ص: 2461

كرده اند. پس از احوالپرسي و اظهار خوشحالي از آمدن ما، يكي دو دقيقه نزد ما نشستند و سپس فرمودند: من كار دارم، بايد بروم. من با تعجب از احمدآقا پرسيدم: پس از چند سال كه فرزند و نوه شان آمده اند، به اين زودي دنبال كارشان رفتند!شوهرم گفت: اكنون وقت نماز شب آقاست. لذتي كه ايشان از نماز شب و مناجات با خدا مي برند، قابل مقايسه با ديدار فرزند نيست.تمام مستحبات مانند وضو گرفتنِ رو به قبله، ورود به حرم با پاي راست، ديدن خود در آينه قبل از خروج از منزل، مستحبات استحمام، اصلاح كردن يا ناخن گرفتن با شرايطي كه براي آن ذكر شده ... بر اثر ممارست و تكرار، براي امام امت قدس سره حالت واجب پيدا كرده بود و همچنين در مورد ترك مكروهات. مي فرمودند: ما كه اين كارها (وضو ...) را مي خواهيم انجام بدهيم. پس چه بهتر كه با شرايط و موازيني كه برايش ذكر شده، انجام دهيم، طبعا كسي كه موازين اسلام را بشناسد، كارش را طبق آن موازين، انجام داده و به اعمال خود، جهت مي دهد، كار خدايي كردن، آسان است و ليكن شرط دارد و آن اينكه از همان صبح كه از خواب بيدار مي شويد هر كاري كه انجام دهيد، حتي همه كارهاي روزمره براي

ص: 2462

نزديكي به خدا باشد، در حالي كه اعمال ما بر اثر عدم معرفت، هدر مي رود. انسان اگر معرفت داشته باشد، تمام اين كارها را انجام داده و به حساب خدا مي گذارد.اين قاعده، در مورد شهادت حاج آقا مصطفي نيزصادق بود، هر چند حضرت امام رحمةاللّه عليه به حاج آقا مصطفي علاقه بسيار زيادي داشتند. حاج آقا مصطفي كه شاگرد امام بود، از نظر هوش و ذكاوت و طي درجات علمي و مراتب معنوي در حد اعلا بود و بنا به نقلي، حضرت امام فرموده بودند: اگر مصطفي در كلاس نباشد، من حرفم نمي آيد. حاج آقا مصطفي يكي از آن شاگردان زبده اي بود كه استاد را به ذوق حرف زدن مي آوردند و حضرت امام نيز ايشان را از نظر علمي، قبول داشتند. وقتي كه حاج آقا مصطفي به شهادت رسيد، خانم حضرت امام، خيلي بي تاب بودند. اولين جمله امام به همسرشان اين بود كه «خانم براي خدا صبركن».انجام اين امور كه از باب نمونه بيان گرديد و ياد خدا در حين انجام آن، نياز به معرفت و عرفان دارد. چنانچه كسي در اين مسير، قرار گيرد، مانند يك اتوبان، راهش مستقيم است و براحتي به راه خود ادامه مي دهد، تنها قرار گرفتن در صراط مستقيم، مشكل است و نياز به معرفت دارد، اما همين كه در

ص: 2463

اين راه قرار گرفتيد، پيمودن راه با توفيق الهي، آسانتر مي شود و نيروهايي كه در وجود شما نهفته است، به فعليت مي رسند. انبياء نيز براي به فعليت در آوردن اين قوه ها مبعوث شده اند.عشق به ولايتويژگي ديگري كه عرفا حتي عرفاي غير شيعه نيز بدان معتقدند غير قابل تفكيك بودن عرفان واقعي از عشق به ولايت و ائمه معصومين عليهم السلام است. عرفا خود مي دانند و بدين حقيقت معترفند كه نور خدا از مشكات ائمه عليهم السلام در ما مي تابد و تنها آنان هستند كه قدرت ايصال الي المطلوب دارند. ادعاي عرفان، بدون عشق به ائمه هدي، كجروي و از خدا دور شدن است، چرا كه خداوند سبحان در قرآن مجيد فرمود:«يا ايها الذين آمنوا اتقوا اللّه و ابتغوا اليه الوسيلة و جاهدوا في سبيله لعلّكم تفلحون»»اي كساني كه ايمان آورده ايد! از خدا پروا داشته باشيد و به وسيله پيروي از اولياي حق به خدا توسل جوييد و در راه او جهاد كنيد، باشد كه رستگار شويد.از اين رو، امام امت قدس سره در وصيت نامه خود فرمود: از افتخارات ما اين است كه پيرو ائمه معصومين عليهم السلام هستم. ما مفتخريم كه دنباله رو امام جعفرصادق(ع) هستيم. در «ره عشق» نيز آورده اند كه ائمه عليهم السلام راهبر ما به سوي مقصد هستند، نه راهنما، يعني دست انسان حق طلب

ص: 2464

را گرفته و به مقصود مي رسانند. كسي كه دست در دست ائمه معصومين عليهم السلام گذاشت آنها او را به حقيقت مي رسانند. مهم اين است كه ما دست شفاعت به دامن آنها بزنيم. پس وظيفه ما كه خود را پيرو ائمه معصومين عليهم السلام مي دانيم اين است كه آنها را بشناسيم و در علم و عمل، بدانها اقتدا نماييم تا لياقت دست گذاشتن در دست آنها را پيدا نموده و به كعبه مقصود برسيم.شيريني پرستششما بايد پيشوايان خود را بشناسيد و نيازمنديها و نقاط ضعف و قدرت خود را شناسايي كنيد و تعبد و تقيد نسبت به ظواهر شرع پيدا كنيد. در اين صورت، ديد شما نسبت به فريضه هاي الهي عوض و دريچه معرفت به رويتان باز خواهد شد. به عنوان مثال، ديد شما نسبت به نماز و دعا تغيير خواهد كرد و به چشم تكليف، بدان نگاه نمي كنيد. واجبات برايتان شيرين و لذتبخش مي گردد و به جايي خواهيد رسيد كه نماز را با بالاترين منافع دنيوي نيز عوض نخواهيد كرد.حضرت امام قدس سره در باره نماز مي فرمودند: ما چگونه مي توانيم شاكر خداوند باشيم كه اين نعمت را به ما داده كه در مقابلش بايستيم و نماز بخوانيم. نماز، نعمت و رحمت است و بايد شكر آن را به جا آوريم.براي اينكه اين

ص: 2465

نعمت را بهتر درك نماييد، فرض كنيد كه عالي ترين مقامي كه مورد قبول شماست با همه كمبودها و نقصهايتان هر روز نيم ساعت، اجازه ملاقات و سخن گفتن بدهد، چقدر براي شما مسرت بخش و افتخارآميز است؟ حال در مورد خداي بزرگ چنين تصور كنيد. متأسفانه، ما اين ديد را در مورد خداوند قادر متعال كه آفريدگار جهان است، نداريم. در حالي كه عارف، به اين حقيقت رسيده و اين معنا را درك كرده است. از اين رو، لذتبخش ترين كارها در نزد او عبادت است.هنگامي كه وقت اذان نزديك مي شد، قيافه امام امت(ره) تغيير مي كرد، گويا شيفته و منتظر فرا رسيدن لحظه حضور در پيشگاه الهي بودند. قبل از اذان به تلاوت قرآن مي پرداختند.ديد يك عارف واصل از نماز و ساير عبادات، اين گونه است، اگر ديد خودمان را با اين ديد، مقايسه كنيم، عقب ماندگي خويش را درك خواهيم كرد. علت اينكه اوامر و نواهي خدا را عمل مي كنيم، ولي پيشرفتي براي ما حاصل نمي شود، اين است كه معرفت به اعمال خود و معرفت به خدا نداريم. هنوز درك نكرده ايم كه در موقع نماز در برابر چه كسي ايستاده ايم و چه مي گوييم. اگر درك كنيم، به يقين، رفتار ما عوض خواهد شد و لذت مناجات را چشيده و اوج خواهيم گرفت. در

ص: 2466

مورد كارهاي ديگر نيز همين طور است.ادامه دارد. فاطمه طباطبايي

ص: 2467

امام و عزت مسلمين

12 چكيده: دكتر عبدالكريم سروش بسم الله الرحمن الرحيمولا حول و لاقو ه بالله العلي العظيم . درود برارواح همه پاكان و برگزيدگان خداوند و درود بر روح مطهچ امام خميني , رضوان الله تعالي عليه عزت مسلمين ,از جمله آرمانها و شايد رفيع ترين آرمان امام خميني بود. ببينيم از منظر يك عارف , عزت و ذلت دنيوي چه معنا مي دهد. مشكلي كه هميشه براي عارفان , در قدم نهادنن به سراي طبيعت , وجود داشته ,اين بوده است كه :از منظر رفيع كه دراين عالم نظر كرده اند, اين جهان را, به چيزي نمي گرفته اند. و ظلمتكده طبيعت را, در برابر و قبال عالم انوار و ملكوت , حقيرتراز آن مي ديده اند كه خردمندي بتواند به آن , دل ببندد. عارفان ما, عموما, پس از آن كه چشمشان به عوالم بالا گشوده مي شد, عالم پايين را, عملا, ترك مي گفتند زيراجمع بين دو گونه زندگي را: (خاكي و آسماني )ميسر نمي ديدند. البته نوادري بودند كه از مقام تفرقه , به جمع مي آمدند و هم , مصاحب خالق بودند و هم , مصاحب خلق و بين اين دو, ناسازگاري نمي يافتند. از نظر عارفان , مردم در قياس با خداوند و

ص: 2468

در نسبت با ذات و صفات و افعال او بر دو گروهند: 1. كساني كه بوي گيسوي خداوند, آنان را مدهوش كرده است . 2.كساني كه چشم در چشم خداوند, دوخته اند واز چشم او شراب مي نوشند. عالم طبيعهت , كه ظلمتكده اي بيش نيست , به منزله گيسوي خداونداست . گرچه ,اين مرتبه , بسياري را,از جمله : عالمان و فيلسوفان را مست و مفتون و مجذوب مي كند و آنان را به كاوش دراين عالم وا مي دارد اما,اينان , فرسنگها فاصله دارند با آنان كه از گيسو و زلف گذشته اند و مستقيم , چشم در چشم حضرت حق دوخته اند: من و باد صبا مسكين دو سرگردان بي حاصل من ازافسون چشمت مست ,او از بوي گيسوست تو گر خواهي كه جاويدان جهان يكسو بيارايي صبا را گو كه برگيرد زماني برقع از رويتو گر رسم فنا خواهي كه از عالم براندازيبرافشان تا فرو ريزد هزاران جان زهر مويتبدين سبب بود كه عارفان ,از كفر زلف سخن مي گفتند. براي آنان كه به وصال محبوب رسيده اند و توفيق نظر در چشم او را يافته اند, ماندن در گيسو و زلف ,كفراست . ولي ,اين كفري است كه مرتبه اي ازايمان است يعني , آدميان

ص: 2469

, علي العموم و علي الاغلب ,ازاين مسير عبور مي كنند وابتداء, عمومادر اين مرحله پا مي گذارند, تا نوادري ازاين مرحله عبور كنند و به مرحله بالاتر وارد شوند:گفتم كه كفر زلفت گمراه عالمم كردگفتااگر بداني هم اوت رهبر آيد اتفاقا, درابياتي كه ازامام ,رضوان الله تعالي عليه ,اخيرا منتشر شد همين معنا را ملاحظه مي كنيد:من به خالت لبت اي دوست گرفتار شدم چشم بيدار تو را ديدم و بيمار شدم خال لب , همان مرحله كفراست كه جاي خود را مي دهد و به دوختن نگاه در چشم محبوب و رسيدن از مرتبه افعال شناسي و بوييدن گيسو به مرتبه ذات شناسي . مشكل عموم عارفان ,اين بود كه : وقتي به مقام بلاتر قدم مي نهادند, براي آنان ديگر ميسور نبود كه به مقام پايين تر نظر بيفكنندازاين روي , در كارشان كاستيهاي جدي ديده مي شود عموم آنان , عرفاني عزلت آلود و فارغ از جهاد و سياست داشتند. اين ,از نكات بسيار تامل برانگيز فرهنگ عارفانه و صوفيانه ماست . ما, ميراث فرهنگي خود را مي ستاييم امااين ستايش , نبايد سبب شود كه از بخشي از آن توبه نكنيم ! آدمي به خود علاقمنداست لكن اين علاقمندي , نبايد در خودستايي و ماندن

ص: 2470

در گذشته خلاصه شود بلكه , گاهي هم , در صورت توبه و عصيان عليه خويشتن , بايد جلوه گر شود.اينها, دو روي يك سكه اند. وامام , رحمه الله عليه , گويي از آن عاصيان بود. به نظر من , يكي از مهمترين آرمانهاي ايشان , كه دراين گفتار, محور بحث ماست اين : عزت مسلمانان در پناه اسلام 1. آنچه در نوشته ها و گفته هاي امام , رضوان الله تعالي عليه , آشكار بود,ارجاع واشارات اكيد و مكرر به اين آرمانها بود. نمي گويم : در بيانات و نوشته هاي ايشان , تئوري پرداخته و تفصيل يافته اي دراين باب هست ولي , قطعا,اين را مي گويم كه : توجه دادن مسلمانان به اين امر و تاكيد شديد براين آرمان , در روش و رفتار و گفتارايشان , نمايان تراز آن است كه انسان بخواهد براي آن نمونه ها و مقتبساتي ذكر بكند. از همان ابتدا كه داستان[ كاپيتولاسيون] درايران , پيش آمد, (يك مساله حقوقي سابقه داري كه چند ده سال پيش هم درايران مطرح شده بود, ولي به خموشي و خفتگي رفته بوداما در زمان محمدرضا,احيا شد و دراثر فشار خارجيان , قرار بود در مجلس مورد تصويب قرار بگيرد.) حضرت امام ,اين قرارداد را

ص: 2471

برنتافتند و همان بهانه آغاز نهضت شد. همان موقع , در سخنرانيها مي فرمودند: ما را زير دست كردند. شرف ما را فروختند. همچنين در سخنراني تاريخ و مهم كه در بهشت زهرا, پس از بازگشت از فرانسه ,ايراد كردند, خطاب به امراءارتش فرمودند:اي آقاي سپهبد!اي آقاي ارتشبد! تو نمي خواهي آقا باشي ؟ ما براي تو آقايي آورده ايم . مي خواهي زيردست باشي ؟ كلمات : آقايي , سروري زيردست نبودن , سيلي زدن به اجانب , تعبيرات مشابه ديگر (نفي استكبار, نفي غربزدگي و...) كرارا, در سخنرانيها و بيانيه هاي ايشان به كار مي رفتند و همه اينها دغدغه و آرمان ايشان را, آشكار مي كرد. عزت و ذلت از مسائل سابقه دار معارف اسلامي است . از باب نمونه : در دعايي كه براي روز عرفه وارد شده است يعني , دعاي امام سجاد[ ع] در صحيفه سجاديه , كه طولاني ترين دعاي اين كتاب شريف است , و دعايي كه امام حسين(ع) در روز عرفه در عرفات خوانده اند. اين دو دعااز دعاهاي استثنايي در معراف شيعي و مملواز ذخائر و معارف ديني است .يكي از خواسته هاي امام سجاد در دعاي روز عرفه از خداوند,اين است :وذللني بين يديك واعزني عند خلقك وضعني اذا

ص: 2472

خلوت يك وارفعني بين عبادك . مرا در درگاهت خوار و در نزد آفريدگانت عزيز وارجمند گردان چون با تو خلوت كردم خوار و در ميان بندگانت سرافرازم نما. در دعاي مكارم الاخلاق , كه آن هم ازادعيه مهم و آموزنده صحيفه سجاديه است ,اين معني به نحو ديگر آمده است : لا ترفعني في الناس درجه الا حططتني عند نفسي مثلها و لا تحدث لي خداوند! به همان اندازه كه در چشم مردم بر مقام من مي افزايي در درون من از مقامم بكاه و به ميزان عزتي كه دراجتماع به من ارزاني همي فرمايي , مرا به ذلت نهانيم آشنا ساز, تا شخصيت خويش را هرگز فراموش نكنم و پاي از گليم خويش فراتر نگذارم . اين موزون شدن ذلت و عزت : عزت در چشم خلق و ذلت در نزد خويش و خدا, معنايي است كه در دعاي امام حسين(ع) در روز عرفه آمده است : و في نفسي فذللني و في اعين الناس فعظمني . مرا نزد خود, ذليل كن اما در چشم مردم عزيز گردان . همچنين نقل شده است كه امام علي(ع) , در بازگشت از صفين ,از قبيله شباميين عبور مي كردند,[ حرب بن شرجيل شبامي] , كه از سران قبيله شباميين بود,

ص: 2473

به حضور آن حضرت رسيد, حضرت سوار براسب واو پياده به دنبال ايشان حركت مي كرد,امام به[ حرب] فرمودند: ارجع , فان مشي مثلك مع مثلي فتنه للوالي و مذله للمومن . 2 باز گرد, چرا كه پياده حركت كردن شخصي مثل تو در ركاب مثل من , مايه فتنه و غرور براي والي خواهد شد و ذلت و خواري براي مومن . يعني كوچكي ها را بايد به درگاه خداوند برد. نزد خلق , سرفرازي و عزت شرط است . در جنگ صفين , هنگامي كه لشكر معاويه بر فرات , تسلط يافتند و مانع استفاده لشكريان مولي شدند,امام خطبه مهيجي ايراد كردند كه از نظر معني و نثر, بسيار بسيار عالي است :قد استطعموكم القتال . سپاه معاويه گرسنه جنگ است و بااين عمل (بستن آب ) شما را به پيكار دعوت كرده است . اكنون , بر سردوراهي هستيد:فاقروا علي مذله و تاخير محله . يا به ذلت و خواري , بر جاي خود بنشينيد. اورووا السيوف من الدماء ترووا من الماء . و يا شمشيرها را از خون سيراب سازيد, تا از آن سيراب شويد. فالموت في حياتكم مقهورين والحياه في موتكم قاهرين 3 اگر بميريد و پيروزمندانه بميريد, زنده ايد واگر بمانيد و مغلوب ,

ص: 2474

مرده ايد. از امام حسين (ع) نقل شده است كه در يكي از خطبه ها روز عاشورا, در برابر دشمن فرمود: الاان الدعي ابن الدعي قدر كزني بين اثنتين : بين السله والذله . اين ناكس , پسر ناكس ( ابن زياد) مرا بپذيرفتن يكي از دوامر ناچار كرده است : يا شمشير كشيدن و جنگيدن و يا قبول ذلت . امام پاسخ داد:هيهات مناالذله يا بي الله ذلك لنا و رسوله والمومنون و حجور طابت و طهرت 4 . هيهات كه مذلت و زبوني اختيار كنم . نه خدا به ذلت من راضي است و نه رسول او, و نه مومنان و نه دامنهاي پاكي كه مرا تربيت كرده اند. در نهج البلاغه ,اين معني را به وضوح و تكرار بيشرتي مي بينيد: اميرالمومنيني[ طمع] رااز جنس بردگي مي داند:الطمع رق مويد 5 طمع , بردگي دائمي است . و لذا, مسلمانان كه ذلت بردگي را نمي پسندد, طماع هم نمي تواند بود. تقوي , كه كرارا, در نهج البلاغه , مورد تاييد و توصيه اميرالمومنين(ع) قرار گرفته است ,از مهمترين ثار و ويژگيهايش آزادي از قيد عبوديت ديگران است :فان تقوي الله مفتاح سداد و ذخيره معاد و عتق من كل ملكه 6 . تقوي و پرواي از

ص: 2475

خدا, كليد گشايش هر دري و ذخيره رستاخير و آزادي از هرگونه بردگي است . همچنين مسلمانان عزت طلب , نزد همه كس از تيره روزي و دشواري زندگي سخن نمي گويد كه اين , ذلت پسندي است . رضي بالذل من كشف عن ضره . 7 . همچنان كه به هر كسي هم دل نمي بندد: رغبتك في زاهد فيك ذل نفس 8 . به قول سعدي : دلبراگر شتاب كند در سفر تو بايست دل در كسي مبند كه دلبسته تو نيستهم از مولي علي(ع) است كه فرمود: لاتكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا 9 . بنده ديگري مباش , كه خداوند تو را آزاد آفريده است . همين مضمون ازامام حسين (ع) هم نقل شده است : ان لم تكن لكم دين فكونوااحرارا في دنياكم 10 . اگر دين نداريد,اقلا, آزاده باشيد. بازاز مولي علي(ع) است : الا حر يدع هذه الماظه لا هلها 11 آيا آزاد مردي پيدا نمي شود كه اين ته مانده دنيا را به اهلش واگذارد؟ يك مدلول دارد و آن اين كه : ذلت با مسلماني قابل جمع نيست و مسلمان ذلت پسند, در مسلمانيش خلل است و جامعه اسلامي ذليل , همچون حلواي تلخ , حاوي تناقض است .

ص: 2476

براين است , دو گونه زندگي جمعي خواهيم داشت : زندگي ذليلانه زندگي عزتمندانه آزادگان . دوستي ورزيدن با دشمنان , عين قبول ذلت است . قرآن , دراين باب , سخنان روشني دارد دراين كه : مسلمانان , نبايد ولايت كفار را بپذيرند, سخن قرآن , صريح است : ياايهاالذين آمنوا لاتتخذوا عدوي و دوكم اولياء 12 . اي مومنان , دشمن من و دشمن خود را به ولايت برنگيريد. پيداست كه اين[ ولايت] , ولايت ذلت است . ما, دو گونه ولايت داريم : 1. ولايت عزت . 2. ولايت ذلت . قرآن مي گويد: و لم يكن له شريك في الملك و لم يكن له ولي من الذل 13 . خداوند را شريكي در ملك نيست و به مذلت ولي ندارد. يعني نفي ولايت ذلت مي كند. خداونداز راه مذلت ولي ندارد, نه اين كه هيچ ولي نداشته باشد. مومنان اولياء خداوندند و خداوند ولي آنان است .الله ولي المومنيني 14 . الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور والذين كفروا خداوند ولي مومنيني است .ايشان رااز تاريكيها به روشني مي برد. اما آنان كه كافر شده اند, طاغوت , ولي آنان است . اين سخن , كه درباره خداوند, در قرآن آمده است :لم

ص: 2477

يكن له ولي من الذل . براي همگان صادق است . اين قيد, نكته آموزاست كه خداوند, ولي از سر ذلت ندارد.اگر براي مومنيني هم نفي ولايت مي كند, ولايت ذلت را نفي مي كند, نه ولايت عزت را. پس دشمنان خدا را به ولايت بر نگرفتن , كه در قرآن بدان اشاره شده است , ولايتي است كه ذلت آور باشد ولي اگر ذلتي در كار نباشد برقرار كردن ولايت چه اشكالي دارد؟ آيه شريفه دراين باب صريح است :لاينها كم الله عن الذين لم يقاتلوكم في الذين ولم يخرجوكم من خداوند, نهي نمي كند شما را كه رابطه ولايت برقرار كنيد با كساني كه با شما جنگ ايده ئولوژيك ندارد. شما رااز سرزمين خودتان بيرون نكرده اند, بااينان , به عدل و قسط رفتار كنيد. نفي ولايت و منع ولايت بااينان نيست , با كساني است كه با شما جنگ عقيدتي دارند و يا شما رااز موطن خودتان بيرون مي كنند و يا به بيرون كردن شما كمك مي كنند. پس , عزت و ذلت , ضابطه محكمي است كه تعيين مي كنند: كدام ولايت برگرفتني و پذيرفتني است و كدام , وانهادني و ترك گفتني . در فرهنگ تصوف گذشته ما, متاسفانه , پنداشته شده است كه

ص: 2478

: عزت و تكبر يكي است . و ميان دو مقوله : عزت نزد خلق و ذلت نزد خويش , فرقي نهاده نشده است . در يوزگي ,از شيوه هايي بود كه صوفيان , پيشنهاد مي كردند: براي شكستن خود, در نزد خلق و نزد خويش ازاين روي , درويشان را مي فرستادند براي گدايي , آن هم گدايي توام با سماجت , تا صاحب خانه , آنان را, بارها و بارها, برانند و مشمول بدترين نوع اهانتها و تحقيرها كنند. مرحوم آقاي مطهري , در كتاب انسان كامل ,ازابراهيم ادهم نقل كرده است كه گفت : دو - سه حادثه براي من پيش آمد كه بسيار در كام من شيرين بود: 1. در مسجدي , بيمارافتاده بودم . خادم مسجد, مي خواست مسجد را جارو كند.از همه خواست , كه از مسجد بيرون بروند. همه رفتند, جز من كه به علت بيماري نتوانستم بروم . خادم آمد و مرا مانند لاشه اي كشيد و پرت كرد به بيرون مسجد. من , در آنموقع , بسيار خوشحال شدم كه اين قدر ذليل و پستم و مورد بي اعتنايي قرار مي گيرم و كمترين حرمتي به من نمي نهند. 2. سوار كشتي بودم . دلقكي , كشتي نشينان را سرگرم مي

ص: 2479

كرد. مي گفت : در جايي بودم كه در آنجا كافري بود ريش او را گرفتم و در ميان جمع كشيدم و ... قصه را كه تعريف مي كرد چشمش به من افتاد. مرا مناسب دلقكي و مسخرگي يافت ,ازاين روي , به سراغ من آمد و ريشم را گرفت و مرا به ميان جمع كشاند و گفت اين طور. من , آنجا هم بسيار خوشحال شدم كه اين همه ذلت بر من مي رود و به نفسم گفتم : ببين , چگونه شكسته مي شوي . 3. در زمستاني به پوستينم نگاه كردم , آن قدر شپش داشت كه نفهميدم پشمش بيشتراست يا شپش . غزالي , نقل مي كند: كسي بود كه فردي را به استخدام در آورده بود كه : در ملاعام و در پيش چشم مردم , به او ناسزا بگويد, تا براثر ناسزاگويي , شخصيتش شكسته شود و مردم او را خوار بپندارند. همچنين قصه فردي از زهاد را نقل مي كند كه به حمام رفت و لباس ديگري را پوشيد و به نحوي پوشيد كه ديگران بفهمند: لباس ديگري را پوشيده است .از حمام بيرون رفت . مردم فهميدند كه لباس ديگري را به تن كرده است لذا دستگيرش كردند. پس ازاين قضيه ,

ص: 2480

مرد زاهد, دزد حمام نام گرفت . مردم زاهد,ازاين كه در شهر به دزدي شهره شده بود و ديگراو را به چشم عنايت نمي نگريستند, بسيار شادمان بود. 17 اين رفتارها كجا و تكريم قرآن , نسبت به آدميان كجا؟لقد كرمنا بني آدم و حملناهم في البر والبحر و رزقناهم من اقبال لاهوري بود كه در عصر ما,اين شيوه (شيوه صوفيان ) را مقرون به صواب ندانست و گفت :بگذراز فقري كه عرياني دهد اي خوش آن فقري كه سلطاني دهدو يكجا بر فقرهاي ذليلانه , قلم بطلان كشيده و براخلاف غلامي و برده صفتانه نفرين و نفرت فرستاد و گفت :از غلامي دل بميرد در بدن از غلامي روح گردد بارتناين سخن , سخني نيست كه در بين گذشتگان , ديده شود.اين سخن بلند برگرفته از تعليمات ديني واسلامي بود و تعليمات موهن صوفيان را زير پا مي نهاد. خصوصا, منافاتي كه اقبال بين عاشقي و غلامي مي افكند, بسيار آموزنده است : بردگان را با عاشقي چه كار؟ كار آزادگانست . اقبال , داستان زيبايي را, نقل مي كند كه : در يكي از جنگها, دختر حاتم طايي اسير شد. وقتي كه اين دختر را پيش پيامبر آوردند, نيمه برهنه بود. پيامبر[ص] , عباي خود را روي آن

ص: 2481

دخترانداختند, تا پوشيده بماند.اقبال ,اين داستان را نقل مي كند و مي گويد:ما,از آن خاتون طي عريانتريم پيش اقوام جهان بي چادريم 19ما, دراين روزگار,از دختر طايي هم لخت تر مانده ايم و آن همه عزت و شرف خود رااز كف داده ايم و پيش تمام اقوام دنيا, بي چادر شده ايم . پيامبري مي خواهيم كه دوباره با عباي خودش ما را بپوشاند. از غربزدگي هم كه از جمله اسارت هاست سخني بگوييم : [فرنگي مابي] پيش تراز لفظ[ غربزدگي] در ميان ما رايج شد. و همان است كه گاهي خود غربيان هم تحت عنوان : etseW iznoita يعني غربي شدن به كار مي برند. منتهي تفسير خاصي ازاين لفظ در جامعه ما شده است كه بايد آن را دقيقا شناخت . نرفتن زير بار فرهنگ غرب , بدي هاي آن را بد دانستن در برابر آنان خود را نباختن , آداب و رسوم خويشتن را تحقير نكردن و... چيزي است كه مورد قبول هرانسان منصف و خويشتن شناسي است منكري ندارد. در كلمات بزرگان ما هم ,اين مطلب , به همين معني دراين چند دهه اخير به كار رفته است . مرحوم جلال آل احمد كه كتابي به اين نام نوشت , همين مراد را داشت . ي از كلمات

ص: 2482

حضرت امام , رضوان الله تعالي عليه , نقل مي كنيم تا روشن شود كه ايشان هم , همين معني رااز غربزدگي منظور داشته اند: [آنان , ملتهاي ستمديده زير سلطه را, در همه چيز, عقب نگهداشته و كشورهايي مصرفي بار آوردند. و به قدري ما رااز پيشرفتهاي خود و قدرتهاي شيطانيشان ترسانده اند كه جرئت دست زدن به هيچ ابتكاري نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاي خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم . واين پوچي و تهي مغزي مصنوعي , موجب شده كه در هيچ امري به فكر و دانش خود,اتكاء نكنيم و كوركورانه از شرق و غرب تقليد نماييم . بلكه از فرهنگ وادب و صنعت وابتكار,اگر داشتيم , نويسندگان و گويندگان غرب و شرق زده بي فرهنگ , آنها را به بادانتقاد و مسخره گرفته و فكر و قدرت بومي ما را سركوب و مايوس نموده و مي نمايند و رسوم و آداب اجنبي را, هر چه مبتذل و مفتضح باشد, با عمل و گفتار و نوشتار ترويج كرده و با مداحي و ثناجويي , آنها را به خورد ملتها داده و مي دهند. في المثل ,اگر در كتاب يا نوشته

ص: 2483

يا گفتاري , چند واژه فرنگي باشد, بدون توجه به محتواي آن , بااعجاب پذيرفته و گوينده و نويسنده آن را, دانشمند و روشنفكر به حساب مي آورند. واز گهواره تا قبر, به هر چه بنگريم ,اگر با واژه غربي و شرقي اسم گذاري شود, مرغوب و مورد توجه واز مظاهر تمدن و پيشرفتگي محسوب واگر واژه هاي بومي خودي به كار رود, مطرود و كهنه و واپس زده خواهد بود] 6 . 20 اين , آن معنايي است كه حضرت امام ,از غربزدگي و شرق زدگي در نظر داشتند: تقليد كوركورانه از غرب و شرق . مرعوب آنان شدن و به تمسخر گرفتن ذخائر واندوخته هاي خودي و دعوت از ديگري كه : تو, بيا و جاي ما باش . تو, بگو كه : ما كه باشيم , چه باشيم , چه بكنيم , چگونه زندگي بكنيم و در لوح سرنوشتمان چه بنويسيم . اين است غربزدگي كه از مصاديق روشن ذلت است . دعوت از ديگري , بخصوص , ديگري كه دوستي اش با ما به اثبات نرسيده كه هيچ , بلكه دشمنيش , بارها, به اثبات رسيده است , كه بيا و زمان امور ما را دراختيار بگيراين همان[ ولايت ذلت] است . برخي از غربزدگي ,

ص: 2484

مراد ديگري دارند كه البته , به جد, بايد گفت : منظور كثيري از بزرگان , كه لفظ غربزدگي را به كار مي برند, آن نيست . اين معنا, كه اين گروه از غربزدگي مي كنند, يك معناي تاريخي گرايانه است . اينان , بر اين باورند كه تاريخ غرب, هويتي دارد و با تمام هويتش , تاريخ ما را در خود گنجانده است . به گونه اي كه تاريخ ما, ماده اي شده كه تاريخ غرب , صورت اوست . به اين معني , تاريخ ما غرب زده است يعني , از ناحيه غرب , زده شده است . ماده خود را دراختيار صورت ديگري قرار داده است . نزداينان , به پيروي از هگل , تاريخ , براي خود هويتي دارد وافكار وافعال آدميان , مظاهر تاريخ اند, نه خود تاريخ . مردم و قهرمانان بازيچه دست قهار تاريخ اند واوست كه آنان را به كار مي گمارد.اينك , عصر غرب است و مقتضاي تاريخ است كه غرب حاكم باشد لذا ما هم غربزده شده ايم . اين امر, به اعتقاد آنان , لازمه جبر تاريخ است . ما در غربزده شدن مختار نبوده ايم , بلكه مجبور بوده ايم و جبر زمانه را به اينجا كشانده است

ص: 2485

ازاين روي , در رفع غربزدگي هم , مختار و مقتدر نيستيم . بايد بنشينيم تا خوداين بختك تاريخ , كه بر ماافتاده است , مرتفع شود. اين معنااز غربزدگي و خودش از مقتضيات فرهنگ مغرب زمين است يعني , آن نوع بينش و تصويري كه امثال هگل از تاريخ داده اند, به اين نوع مضمون و مفهوم از غربزدگي مي انجامد.اينان , غرب را يك كلي مي دانند نه يك كل . و صريحا مي گويند كه : فرهنگ اسلامي ما, به پايان رسيده بود كه غرب در آمد و ما ديگر, چيزي براي گفتن نداشتيم , نه بالقوه و نه بالفعل , و غرب آمد و همه چيز ما شد. واگر هم نمي آمد, ما چيزي نبوديم . غرب كه آمد يعني , دوره جبري ديگري از تاريخ شروع شد, كه نه به اختيار كسي آمده و نه به اختيار كسي مي رود بايد بنشينيم تا برود لذاست كه اين گروه , بي عملي مطلق را تلقين مي كنند. علي اي حال , به آن معنايي كه مااز غربزدگي داشتيم و در كلمات بزرگان , بويژه , حضرت امام خميني , رضوان الله تعالي عليه , نيز هست , برقراري ولايت ذلت با ديگران و يا غربيان ,

ص: 2486

غربزدگي است . و مي توان , مختارانه هم مي توان ,از قيداسارت آن رها شد. اگر معناي عغزت و ذلت و مستندات مكتبي و ديني آن روشن شده باشد, مي توانيم , گامي پيشتر نهيم و ببينيم كه : عزت بخشي اسلام , به مسلمانان , به چه معناست ؟ همه ما,از مفهوم آزادي , كه عزت در گرواوست ,اطلاع داريم . نمي شود ملتي آزاد نباشد, ولي عزيز باشد. ذلت , همراه و مساق با عبوديت و اسارت . حال كسب آزادي در گرو چيست ؟ درابتدا, به اختصار, در عرصه رواني فردي ,اين معني را بيان مي كنيم و آنگاه در عرصه حيات جمعي . بدون اين كه وارد بحث غامض جبر و اختيار بشويم , فقط يك نكته بسيار مهم را دراينجا بيان مي كنيم : به گمان من , گره اين بحث آزادي واختيار, با همين نكته گشوده مي شود كه : شكستن شخصيت , جبرآوراست و تماميت شخصيت آزادي آفرين . نه عليت , نه اقتصاد, نه اولويت , عليت و دترميزم مادي و نه دترميزم الهي , هيچ كدام , نافي اختيار و آزادي آدمي نيست . موجودي كه شخصيتش محفوظ باشد, آزاداست . موجودي كه شخصيت و هويت خود رااز دست بدهد

ص: 2487

مجبوراست بنابراين , آزادي در گرو قاهر بر بيگانه و بردگي در گرو مقهور بيگانه بودن است . اگر عامل , شخصيت مرا شكست , در آن صورت , من يك موجود مقهور و مجبورم . يعني آن عمال , با شكستن شخصيت من , به دست من كاري راانجام مي دهد كه در واقع كار من نيست بلكه كاراوست . به اين معني , هر كاري را كه من انجام بدهم , مجبورانه و مقهورانه انجام داده ام زيرا [فاعلي] نمانده است كه بگويد: من كاري راانجام دادم . آنجايي ما, اختيار داريم كه[ مني] مانده باشد. تمام مساله در گرو محفوظ ماندن [من] است . هر عاملي كه شخصيت شكن و مقهور كننده باشد, جبرآفرين است . بندها جبر نمي آورند, بيگانه ها جبر مي آورند. ما, هيچ وقت . در عالم آزادي واختيار, دنبال اين نيستيم كه از هر بندي رها باشيم , بلكه مي گوييم : بايداز بند ذلت آزاد بود. بسياري از بندها را مي شود پذيرفت و آزاد و عزيز بود. آن بند, مقهوريت است كه حريتي به جا نمي گذارد واختيار را مي سترد و آدمي را مجبور مي كند بنابراين , شرط اصلي در آزادي (آزادي عزت بخش )اين است كه :

ص: 2488

كسي بماند تا بتواند ادعاي فاعليت بكند يعني تحت قهر بيگانه قرار نگيرد. عين اين معني در عرصه جمع هم صادق است . اگر قومي هويت جمعي واحد داشت , به طوري كه توانست خود را با آن هويت , تعريف كند, آنگاه اين[ خود], مي تواند ادعاي فاعليت كند كه فلان كار را من به رضايت انجام دادم و فقط, در اين صورت است كه آزادي آن محرزاست .امااگر قومي ,[ خودي] نداشت , در اين صورت , قومي است مقهور و يا مقهور شدني . پس , براي تحقيق آزادي , شرط اول آن است كه : شخصيت و هويت و رضايتي در كار باشد. حال بايد ديد, شخصيت و هويت قومي از چه مايه مي گيرد و چگونه متولد مي شود؟اگر بپذيريم كه آدمي ,انديشه است و باقي استخوان و ريشه است . بايد بپذيريم كه انديشه و جهان بيني آدميان را وحدت مي بخشد و قوم بي انديشه , هيچ گاه وحدت انساني واقعي نمي يابند. دراين صورت است كه رضايت و خشم شان هم يكي مي شود. يعني در معني انديشه , با عشق و انگيزه را هم گنجاند. آدمي و خوديت جامع عشق و عقل و به واقع ,اولي بيش از دومي وحدت بخش

ص: 2489

است و به قول مولوي :آفرين بر عشق كل اوستادصد

ص: 2490

هزاران ذره را داداتحاد اگر حقيقتا, بين ملتي و دولتي وحدت نظري و عملي , عقلي و عاطفي برقرار بود, به گونه اي كه احساس دوگانگي نكردند, به معناي دقيق كلمه , در آنجا مي توانيم , بگوييم كه : آزادي برقراراست چون[ خود] ي وجود دارد و فاعل است . اسارت , آنجايي است كه[ خود] فاعل نيست واين ديگري است كه به جاي[ خود] كار مي كند. پارلمان مظهر آزادي است نه مولد آن . پارلمان براي آن است كه هويت و آزادي موجود را بر ملا كند, نه آن كه آزادي بيافريند. سر بي خاصيت بودن پارلمان , در بسياري از كشورهاي مقلد دموكراسي اين است كه از آن چيزي را مي خواهند كه درال جامعه موجود نيست و به تعبير ساده تر گاونر مي دوشند. نظامات ايدئولوژيك عصر ما, با يك[ پارادوكس] روبرو شدند كه نتوانستنداز آن بيرون بيايند. آن[ پارادوكس] اين بود كه : باري حصول آزادي ,ابتدا, كوشيدند كه هويتي به خلق خودشان بدهند و بدون در پيش گرفتن روش ليبرالي , آزادي را تامين كنند.اگر در دادن اين هويت , موفق مي شدند, پيمودن باقي راه آسان بود زيرا وقتي قومي , داراي هويت واحد شد و دولت و ملت , يگانه

ص: 2491

شدند, در آن صورت , ديگر نمي شود, در آنجااز نبود آزادي سخن گفت زيرا, همان چيزي دراين مجموعه , واقع مي شود, كه همه مي خواهند انجام شود. ديگر جاي ناخشنودي واحساس رقيت است ؟ كمونيست ها, 7060 سال , كوشيدند, تا هويت كمونيستي به مردم بدهند و پارادوكس درين بود كه مي خواستند به جبر و با سلب آزادي , آن هويت آزادي بخش را به مردم بدهند و بدترين و قساوت آميزترين ديكتاتوريها را بر پا كردند ولي باز هم موفق نشدند چرا كه وسيله , هدف را توليد مي كند. غايت , فرزند روش است . مگر مي شوداز هر راهي به هر غايتي رسيد؟ رسيدن به هويت آزادي بخش از طريق كوفتن بر سر مردم , ميسر نيست اين حضرات , به سخت ترين شيوه ها, كوشيدند. تااين كه به مردم تحت قلمروشان , هويت تازه اي بدهند و به گفته خودشان :انسان تازه اي به وجود بياورند و پيش تاريخ انسان را سپري كنند و تاريخ جديدانسان را رقم بزننداما نشد چرا كه شدني نبود. مردم بيچاره زجرها كشيدنداما, نه تنها به شخصيت تازه و هويت واحدي نرسيدند كه همان آزادي نيم بند پيشين را هم از دست داند. اين داستان غم انگيز كساني

ص: 2492

است كه اكنون , صدها ميلونشان , دوراز ما و يا نزديك به ما, زندگي مي كنند و حصرت نيم قطره از درياي آزادي را دارند. اكنون از مسلمانان سخن بگوييم كه ببينيم قضيه از چه قراراست . اگر مسلمانان سرتاسر جهان , با مسلمانان ساكن در يك منطقه و كشور, داراي هويت واحدي , به معناي دقيق كلمه , بشوند, عقلا و عاطفه , (و نه به شكل سربازخانه اي كه لباس واحد بپوشند و حركتهاي يكساني انجام دهند.) آن عزت و آن آزادي مطلوب براي آنان , قطعا, حاصل خواهد شد. حصول اين آزادي هم در گرو ترك آن تعليم ناصواب برخي از صوفيان پيشين است و هم در گرو گام نهادن در عرصه عمل و داد و ستداجتماعي زيرا موجوداتي كه از يكديگر غائبند به شخصيت واحدي نمي رسند. در عرصه روان فرد هم ,اين معني صادق است . تا كسي به فكر خود نيفتد, تااجزاء, خود را جمع نكند, شخصيت واحد پيدا نمي كند. جمع بايد كرداجزاء را به عشق تا شوي خوش , چون سمرقند و دمشق حال چگونه مي توان به خود رسيد واجزاء را جمع كرد؟ نكته را گذشتگان هم دريافته بودند كه : در سايه تعقل محض , نمي توان به وحدت

ص: 2493

شخصيت رسيد.اتفاقا, تعقل محض , گاه شخصيت آدمي را تكه تكه مي كند. اين كه بايد عشق را در كنار عقل نشاند, بيان يك امر ذوقي نيست بلكه كشف مهمي است از شيوه موفق شخصيت بخشي و هويت شناسي . مولوي مي گفت :عقل تو قسمت شده بر صد مهم بر هزاران آرزو طم و رم هوش را توزيع كرد بر جهات مي نيرزد تره يي آن ترهات يعني , فيلسوفان و متفكراني كه بويي از محبت نبرده اند و فقط در سنگلاخ مناقشات فكري گرفتار آمده اند و در پي حل صدها مساله هستند, داراي شخصيت واحدي نيستند.اينان , مانند كسي مي مانند كه هر روز, دهها طلب كار به سر آنان ريخته و هر يك از سوي شان مي كشد. تفرق خاطر, كمترين بيماري اينان است . آن كه به انسان , وحدت مي بخشد, چيز ديگراست و آن : عشق است . مرحوم مطهري , در يكي از تمثيلاتشان , در باب سلوك عرفاني , نكته بسيار خوبي را ذكر كرده اند. عرفا مي گفتند: شخص براي تهذيب نفس و سلوك جاده معرفت , بايد پيرو مرشد داشته باشد و خودش نمي تواند به پاي خود, همه راه را بپيمايد. اين سخن بسيار درست و پر مغزي

ص: 2494

است و دلايل بسيار دارد. مثالي كه مرحوم مطهري مي زنداين است : [يك وقت , مقداري براده آهن با خاك مخلوط شده است و شما مي خواهيد اين رااز ذرات خاك جاد بكنيد, مي نشينيد, روزها, وقتتان را صرف مي كنيد و ذره بيني قوي هم مي زنيد كه دانه دانه ,اين ذرات آهن رااز ميان ذرات خاك , با مشقت و مرارت , بكشيد بيرون , به طور نسبي هم موفق مي شويداما يك وقت ,اين كار را نمي كنيد. يك آهن ربا مي آوريد و در يك لحظه تمام آهنها رااز خاكها جدا مي كنيد]. حقيقت مطلب همين است . شيوه جدا كردن با دست و با ذره بين و با صرف وقت و مرارت بسيار, شيوه عاقلانه است و آوردن مغناطيس , شيوه عاشقانه . جمع بايد كرداجزاء را به عشق تا شوي خوش , چون سمرقند و دمشق يك مغناطيس قوي لازم است تااين ذرات متفرق وجود آدمي را به خود جذب كند و وحدت ببخشد و عقل , چنان مغناطيسي نيست و چنان خاصيتي ندارد. پيرو راهنما با آدمياني كه دچار تشتت شخصيت شده اند, همين معامله را مي كند و خاطرشان را, كه به صدها رفته ومتوجه صد قبله شده است , به

ص: 2495

سوي يك قبله مي كشاند.اين در عرصه روان فردي است , در عرصه روان جمعي هم , عينا,اين معني صادق است . با عقل و تفكر تنها, يك قوم را نمي تواند وحدت داد. عشق هم لازم است و بلكه گاه , لازم تراز عقل .اين مطلب را فاشيستها هم فهميده بودند. منتهي , آنان از آن , سوءاستفاده مي كردند. فيلسوفهاي فاشيست , مي گفتند: عقل تشتت مي آفريند چون و چرا را بيدار مي كند و مردم را روبروي هم قرار مي دهد و لذا عقل و راي زدن وانتفاد و .... را تقبيح مي كردند. در صورتي كه در راي زدن به هيچ وري نافي وحدت و محبت نيست , بلكه مظهر آن است , گر چه مولد آن هم نيست . چنانكه گفتيم : عشقي كه آنان , به ميان مي آوردند و در راه تحقق آن تلاش مي كردند: عشق , بي چون و چرا, به پيشوا بود عشق نافي تفكر. در فاشيزم , تسليم كور و عشق درنده وحشي تبليغ مي شد.اين البته نتيجه اش , همان ويرانيها و آدميخواريها بود كه واقع شد.اينان , جلوي تفكر را مي گرفتند و دموكراسي را هم , به همين دليل , طرد مي كردند و مي

ص: 2496

گفتند: دموكراسي يعني , رايزني يعني حركت عقل واينها همه مطروداست .از فاشيزم تفكر ستيز بگذريم , براي قومي كه قرنها به يك مكتب الهي عشق ورزيده است , هيچ عامل وحدت بخشي بهتراز آن مكتب نيست . ديگر چرااز بيرون كسي بيايد مكتب تازه اي بياورد و معشوق تازه اي عرضه كند؟ اگر معشوق واقعي قومي , دوباره , جلوه گري بكند و عرضه شود, مي تواند جميع تفرقها را بزدايد و هم فرهنگ ذلت را پاك كند و هم وحدت شخصيت را تحقق بخشد تا در سايه خودش , عزت و آزادي را بپرورد.اين همان تئوري انقلاب است . انقلاب ديني در ميان يك قوم ,با عرضه كردن يك معشوق وحدت بخش , وحدت آزادي را با هم مي آورد. اكنون , مي شود فهميد كه آنچه به نام انقلاب , حضرت امام , رضوان الله تعالي عليه ,انجام داده است و آن عزتي كه آرمان ايشان بوده است , چگونه تامين مي شود.البته اين تئوري انقلاب است , نه تئوري اداره يك كشور. تئوري اداره كشور, غيراز تئوري انقلاب است .اگر با عشق بتوان انقلاب كرد, با عشق , نمي توان اداره كرد. براي اداره يك كشور, به چيزي بيش از عشق احتياج داريم و آن :

ص: 2497

عقل است . آنان كه دلي براي اين ملت مي سوزانند, بايد به اين معني متفطن باشند.اين , كار مشكلي است . عارفان , كه نامشان را برديم , نكته مهمي را به ما آموخته اند و آن اين كه : جمع عشق و عقل , مثل جمع نقيضين است . قصه پشه و باداست . به قول سعدي : تا عقل داشتيم نگرفتيم طريق عشق جايي دلم برفت كه حيران شود عقول گنجشگ بين كه صحبت شاهينش آرزوست بيچاره بر هلاك تن خويشتن عجول همين كه به كعبه عشق , پا گذاشتني , بايد عق را قرباني كني . ازاين سخنان , نبايداستغناءاز عقل را فهميد. معني دقيق سخن اينان ,اين نبود كه عاشقان به احمقي وابلهي رو كنند بلكه معني دقيقش اين بود كه : عقل مناسب با عشق غيراز عقل فارغ از عشق است . آدم عاشق به عقل ديگري نيازمندست كه با عقول فارغان , فاصله بسيار دارد. همه چيز شخص عاشق بايد نو شوند و تجديد قوام يابند,از جمله عقلش . كار دشوارامروز ما, دراين جامعه عاشق , دادن عقلي نواست . سنتز عقل و عشق است . در ديار ما, حق عشق , خوب ادا شده است اما بايد ببينيم و تحليل كنيم كه

ص: 2498

حق عقل چقدرادا شده است .اگرازاين جهت , نقصاني هست , بايد تدارك شود. آنچه از ذلت و رقيت بيرون مي آورد ( از طريق دادن وحدت شخصيت )البته عاشقي است . اما همين كه به مرحله عشق رسيديم , بايد, حالا,از عقل تعريفي نو بدهيم و شيوه اي تازه بينديشيم كه آن دو را بتوانيم با يكديگر, عجين كنيم .اين ابتكار دشواري است كه جز مشاركت همگان برآمدني نيست . نگاه اين عقل و عشق استقلال بخش , كار ما را درارتباط خردپسندانه با ديگران تصحيح مي كند. به دست آوردن عزت , در گرو داشتن شخصيت است و داشتن شخصيت و هويت در گرو نفي بيگانه است . و بيگانه يعني يعني , همان كسي است كه نمي گذارد ما خودمان باشيم , مي آيد و به جاي ما مي نشيند و يك[ خود] دروغين براي ما مي سازد. بيگانه , نه يعني كسي كه غيراز ماست , بلكه يعني كسي كه ضد ماست . يعني كسي كه نمي گذارد ما خودمان , خودمان باشيم واز ما سلب شخصيت مي كند, عقل و عشق ما را ضايع مي كند. شمااگر سئوال كنيد: داشتن علم ديگران , فرهنگ ديگران , صنعت ديگران , صنعت ديگران و... تا چقدر براي

ص: 2499

ما مجازاست ؟ پاسخ اين است : تا آنجا كه نگذارد ديگري بر ما مسلط شود. ما به آن مقدار نيازمند ديگرانيم . نه به اندازه اي كه خودكفا شويم كه خودكفايي يك سراب است و هيچ كسي , دراين دنيا, به آن نمي رسد. سخن از خودكفايي نيست . صحبت ازانزوا نيست . سوال اين است كه ما, چقدر مي توانيم ,از متاع ديگران برخوردار باشيم ؟ به آن مقدار كه مانع سلطه بيگانگان شود. داشتن اين مقداراز رابطه , نه تنها ولايت ذلت نيست , كه در جهت تقويت ولايت عزت است . خلاصه سخن : آنچه دراين گفتار, درباره اش بحث مي كنيم ,اولا: تشريح يك آرمان بلند بود و آن عبارت بوداز: سرفرازي در پناه تعهدات اسلامي .اين سرفرازي , در سايه رهايي ازاسارت تحقق مي پذيرد. واين رهايي از اسارت هم , در سايه نفي بيگانه و داشتن[ خود] واين داشتن[ خود] در سايه عشق آزادي بخش و عزت آفرين , قابل تحصيل است . درابتدا, با يك عشق و تعهد قوي و بعدازاو, دراثر عجين كردن تعقل با تعشق است كه اين مجموعه سامان مي يابد و به سلامت باقي مي ماند. عشق ,از آنجا كه خيره كننده است و چشم عقل را مي

ص: 2500

بندد, به نحو ويرانگر, پيش مي تازد و دچارانحراف هم مي شود چرا كه از نور عقل بي بهره است . براي اين كه نه به خرافات بيفتد و نه دچارافراط بشود, هميشه محتاج يك ترمزاست كه آن ترمز, ترمز عقل است . عقل , فقط, ترمز عشق نيست كه تغذيه كننده آن هم هست . و ماامروز, به هر دو نيازمنديم . عجين كردن اين دو, وظيه همه كساني است كه براي عزت مسلمانان دل مي سوزانند و به تعهدات اسلامي احترام مي گذارند.والسلامپاورقي ها : 1. ماها را دراين ديگ بزرگ طبيعت , كه باطنش جهنم است , ريخته و زير و بالا مي كنند و به غليان مي آورند, تا جهنمي ها ممتاز شوند. متوجه باشيد, خداي نخواسته از جهنمي ها نشويد. سازش با ظالم جهنمي , بزرگترين و بارزترين ثار جهنمي است , شماهااز آنها نباشيد. (نهضت امام خميني , ج 351.2, حميد روحاني) . 2. نهج البلاغه , صبحي صالح , حكمت 322. 3. همان مدرك , خطبه 51. 4. مقتل خوارزمي , ج 07/2/ 5. نهج البلاغه , كلمات قصار, 180. 6. همان مدرك , خطبه 230. 7. همان مدرك , كلمات قصار, 2. 8. همان مدرك , كلمات قصار, 451. 9. همان مدرك

ص: 2501

, نامه 31. 10. لهوف , سيد بن طاووس , .105. 11. نهج البلاغه كلمات قصار, 456. 12. سوره ممتحنه , آيه 1. 13. سوره اسراء, آيه 11. 14. سوره آل عمران , آيه 69. 15. سوره بقره , آيه 257. 16. سوره ممتحنه , آيه 8. 17.تذكره الاولياء, تصحيح مرحوم قزويني , ج 1.98 انسان كامل , شهيد مطهري ,.232-233. 18. سوره اسراء, آيه 70. 19. اسدالغابه , ج 5.476465 الكامل في التاريخ ,ابن اثير, ج 258.2. 20.وصيتنامه سياسي الهي , رهبركبيرانقلاب , چاپ وزارت فرهنگ و ارشاداسلامي ,.5161.

ص: 2502

امام و غرب زدگي

اشاره

10 چكيده: ءاز جمله دغدغه هاي فكري امام خميني قدس سره مسئله مهم غرب زدگي مردم مسلمان خصوصا قشر تحصيل كرده و روشنفكران آنهابوده است. او بارها و در موارد متعدد به عوامل ايجاد و گسترش غرب زدگي و خطرات وپي آمدهاي سوء آن در كشورهاي اسلامي،اشاره و رهنمودهايي براي رفع و زدودن اين عارضه و بلاي عظيم از ميان كشورهاي اسلامي - خصوصا از جامعه اسلامي ايران -بيان داشته اند. به نظر امام «غرب زدگي» يعني عدم اتكاءمردم به توانايي بالقوه و بالفعل خود براي رفع مشكلات و اتكاء به نيروي اجنبي براي كسب ترقي و كمال. و «غرب زده» كسي است كه ازمحتوا تهي و هيچ گونه توانايي را در وجودخود و جامعه خود حس نمي كند تا به واسطه آن به مقاصد مادي و معنوي دست يابد و تنهاراه حل مشكلات و ترقي و كمال را در غرب وفرهنگ غربي ديده و خود را مزين به فرهنگ و آداب و رسوم غربي نموده است. خطرات غرب زدگي امام خميني قدس سره غرب زدگي را منشابسياري از بدبختي هاي ملت هاي مسلمان و ملت ايران مي داند. (1) تاجايي كه آن را تشبيه به زلزله مي نمايند: «آقا، امروز مملكت ما غرب زده است كه اززلزله زده بدتر است. امروز بعضي از اشخاص در اين مملكت مي خواهند نگذارند اسلام تحقق پيدا بكند... الآن ما زلزله زده هستيم،غرب زده هستيم، همه بايد

ص: 2503

دست به هم بدهيم و اين راه را تا اينجا كه آمديم، باقيش هم برويم.» (2) و در جاي ديگر، جامعه غرب زده راجامعه اي بيمار مي داند: «مثل كشور ما مثل بيماري است كه لااقل پنجاه و چند سال بيماري كشيده است و همه قشرها به بيماري او دامن زده اند و الآن از بارقشرهايي كه دامن به بيماري او مي زدند، فارغ شده است، لكن بيمار است.» (3) و اينك به بعضي از خطرات و عواقب سوءغرب زدگي كه در سخنان امام قدس سره آمده است،اشاره مي شود: الف - بي محتوايي انسانها از جمله پي آمدهاي غرب زدگي،بي محتوايي افراد غرب زده است. در فرازي ازسخنان ايشان چنين آمده است: «اي غرب زده ها! اي اجنبي زده ها! اي انسانهاي ميان تهي! اي انسانهاي بي محتوا!به خود آييد، همه چيز خودتان را غربي نكنيد.» (4) ب - جدايي انسانها از اخلاق و كرامت انساني امام خميني قدس سره جامعه غرب را خالي ازانسانيت و اخلاق مي داند و ترقي و پيشرفت مادي و اقتصادي در غرب را در خدمت بشريت نمي داند. همان طوري كه مي گويد: «بسياري از چيزهايي كه درست كرده اند، برضد انسانيت درست كرده اند، اين غرب است كه دارد اساس اخلاق انساني را از بين مي برد،اين غرب است كه دارد شخصيت انسانيت رااز بين مي برد و ما خيال مي كنيم كه غرب همه چيز دارد، حالا كه غرب اتومبيل درست كرد،پس بايد غرب همه چيز

ص: 2504

داشته باشد.» (5) ج - خطر توحش امام خميني قدس سره فرهنگ غرب را خلاف انسانيت انسان مي داند و آن را منشا توحش وآدم كشي معرفي مي كنند: «غرب دارد انسان را وحشي بار مي آورد، آن وحشي كه آدمخوار است، آدم كش است، آدم كش بار مي آورد.» (6) مقايسه جامعه اسلامي با جامعه غرب امام خميني قدس سره در مواردي ضمن بيان مقايسه بين جامعه اسلامي با جامعه غرب، به مضرات و خطرات غرب زدگي بيشتر اشاره مي كنند و اينك به بعضي از اين مقايسه هااشاره مي شود: 1 - اسلام، انسان ساز است و غرب وفرهنگ غربي نابود كننده انسان. )2 )7 - قانون اسلام، قانوني است مترقي برخلاف قانون غرب. )3 )8 - اسلام، انسان را محب آدم و عطوف بارمي آيد ولي غرب انسان را وحشي مي سازد. )4 )9 - اسلام، اقتصاد را وسيله اي در اختيارانسان مي داند ولي غرب آن را هدف مي داند. )5 )10 - اسلام، اقتصاد و معنويت را باهم آورده است ولي غرب فقط اقتصاد دارد. )6 )11 - آزادي در اسلام، آزادي مشروع است ولي در غرب، آزادي بي بندوباري است. )7 )12 - آزادي در اسلام، در خدمت اخلاق است ولي در غرب، مخالف با اخلاق است. )8 )13 - دانشگاه اسلامي در جهت مهارطبيعت براي انسانيت است، بر خلاف دانشگاه غربي. (14) غرب زدگان به نظر امام خميني قدس سره غرب زدگان دو

ص: 2505

گروه هستند; گروهي از آنها مغرض و خائن هستند و اينها كساني هستندكه مي گويند اسلام در حكومت دخالت نكند و در پي تشكيل جمهوري هستند كه اسلامي نباشد و به عبارتي طرفدار جمهوري دموكراتيك هستندو جمهوري اسلامي را قبول ندارند وگروه دوم، جاهلاني هستند كه گفته هاي گروه اول را شنيده و باوركرده اند و قصد خيانت به اسلام و مسلمين ندارند و چه بسا گفتار و رفتار غربي ها را با قصدخدمت به مردم رواج دهند. به هرحال حكمشان با گروه اول جداست. (15) و در جاي ديگر امام، غرب زدگان را به دو گروه رهبر ومقلد تقسيم مي كنند. گروهي از غرب زدگان حالت رهبريت براي رواج فرهنگ غربي وغرب گرايي در جامعه اسلامي را دارند وگروهي ديگر جاهلانه و بدون آن كه صحت وسقم افكار گروه اول را بدانند، در رواج غرب زدگي كوششها مي كنند. (16) هدف غرب از غرب زده كردن هدف اساسي غربي ها در غرب زده كردن مردم مسلمان، بهره كشي از آنها و به خدمت گرفتن امكانات و استعدادهاي سرشارآن هاست. امام خميني قدس سره به اين مساله كاملاواقف بوده و در موارد متعدد به آن گوشزدكرده است. در جايي مي فرمايد: «هرچه طرف غرب برويد آن ها از شما بهره مي برند.» (17) درجاي ديگر مي گويد: «شما تصور نكنيد كه اين ها براي ما و براي اصلاح ما يك قدم بردارند. هركه اين را تصور بكند، اين جاهل است، كه اين ها بخواهند ممالك

ص: 2506

شرق يك قدم رو به ترقي برود. اين ها نمي خواهند...خيال نكنيد كه روابط ما با آمريكا و روابط ما با- نمي دانم - شوروي و روابط ما با اين ها يك چيزي است كه براي ما يك صلاحي دارد. اين مثل رابطه بره با گرگ است. رابطه بره با گرگ،رابطه صلاحمندي براي بره نيست. اين هامي خواهند از ما بدوشند. اين ها نمي خواهندبه ما چيزي بدهند.» (18) راههاي تسلط فرهنگ غربي امام خميني قدس سره راههاي تسلط غربي ها برفرهنگ مردم مسلمان را متعدد و متنوع دانسته و به بعضي از آنها اشاره مي نمايند: 1 - تضعيف اسلام. «غربي ها براي اين كه بتوانند بر مردم مسلمان مسلط شده و آنها را زير سلطه خودقرار دهند، از راه تضعيف اسلام با القاءشبهه هاي فراوان وارد شدند. شبهه هايي ازقبيل، كهنه بودن احكام اسلام، عدم توانايي اسلام در اداره امور بشر، تضاد علم و دين وامثال آنها.» )2 )19 - جدا نمودن روحانيت از مردم «دونقشه مي خواستند پياده كنند... يكي اين كه اسلام را در بين توده ها، دربين مردم،اين را كوچكش كردند، قلم هاي اجيرآنها و تبليغات دامنه دارشان راجع به اين كه; اين اسلام مال زمان سابق بوده است، چيزي كه مال هزار و چهارصدسال پيش از اين است ديگر حالا، حتي حالا هم اگر شما ديده باشيد گاهي وقت ها جرات نمي كنند بگويند، امامي گويند در يك كلمه اي. اين يك راه بود كه اسلام

ص: 2507

را اصلا از نظر مردم بيندازند. اسلام كهنه شده است، ديگرحالا وقت عصر نويني است، حالا عصرتجدد است، حالا عصر موشك است،در عصر موشك ديگر اسلام نبايدمطرح بشود. يك راه ديگرش هم درعرض همين دنبال مي شد. اين كه روحانيت را از دست مردم بگيرند. اين هادرباري اند، اين ها انگليسي اند. خودانگليسي ها تزريق مي كردند. خود انگليس هابه مردم اين طور مي گفتند كه اين ها انگليسي اند، اين هامنحرفند، انگليسي اند...» )3 )20 - استفاده از عناوين مقدس و عوام پسند غربي ها و عمال آنها در كشورهاي اسلامي براي رسيدن به مقاصد خود از عناويني مقدس همچون ترقي، تمدن، مردم سالاري،آزادي و امثال آن ها استفاده نموده ومي نمايند كه به نظر امام خميني قدس سره تمام اين واژه ها جهت اغفال مردم بوده و جز دروغ چيزديگري نيستند. (21) امام مي گويد: «من متاسفم از اين اشخاص كه دعوي مليت مي كنند و با اغراض ملت مخالفت مي كنند. آنها كه با اسم مليت و يااسم خلق دوستي خنجر به پشت ملت مي زنند، بيدار شوند.» (22) غربي ها نه تنها با استفاده از آن عناوين،ذهن مردم مسلمان را به خود متوجه كردندبلكه واقعيات تاريخي و مذهبي آنها را وارونه جلوه داده و چهره واقعي اسلام را در پشت پرده هاي ابهام پنهان كردند. به طوري ه شناخت حقائق اسلام مثل شيوه حكومت علي عليه السلام و امثال آن براي نسل امروز بسيارمشكل شده است. «ما امروز قبل از هر

ص: 2508

چيز وظيفه داريم تبليغات چند صد ساله اجانب و عمال استعمار را خنثي كنيم. كارشناسان استعماربا كمال تزوير و حيله، با اسم اسلام دوستي وشرق شناسي پرده هاي ضخيمي بر چهره نوراني اسلام كشيده و اسلام را با معماري ها ونقاشي ها، ابنيه عاليه و هنرهاي زيبا معرفي نموده و حكومت هاي جائرانه ضد اسلام اموي و عباسي و عثماني را به اسم خلافت اسلامي به جامعه ها تحويل داده اند و چهره واقعي اسلام را در پشت اين پرده ها پنهان نگه داشته به طوري كه امروز مشكل است ماء;ءبتوانيم حكومت اسلام و تشكيلات اساسي وسياسي و اقتصادي و اجتماعي آن را برجوامع بشري حتي مسلمين بفهمانيم. بايد كوشش كرد و پرده از تبليغات مسموم چند صد ساله اجانب برداشت. شمانسل جوان موظف هستيد غرب زده ها را از خواب بيدار كنيد وفجايع حكومت هاي ضد انساني آنها و عمال آنها را بر ملا نمائيد.» )4 )23 - گرفتن روح تعهد از جوانان «جوان هاي ما را به طوري تربيت كرده بودند كه تعهد ديگر نداشتند نسبت به گرفتاري هايي كه برايشان پيش مي آمد.» )5 )24 - اجير نمودن قلم بدستان «ما از سرنيزه ها و مسلسل ها و اين ها فارغ شديم. سر قلم ها حالا ضد ماست. قلم ها به جاي نيزه ها آمده است. مقاله ها به جاي مسلسل ها، حالام روي اسلام بسته شده است. الآن ما گرفتار سرنيزه نيستيم، ما گرفتارقلم هستيم، اهل قلم. ما گرفتار روشنفكرهاهستيم. ما گرفتار آزادي خواهها كه آزادي رانمي دانند

ص: 2509

چي است، هستيم. » (25) زمينه هاي غرب زدگي امام خميني قدس سره عوامل و اسباب ذيل را به عنوان زمينه هاي غرب زدگي مردم خصوصاقشر تحصيل كرده و روشنفكر معرفي مي كند: 1 - احساس حقارت و ضعف نفس امام خميني قدس سره احساس حقارت و ضعف نفس و خودكم بيني در مقابل قدرتهاي بزرگ را از جمله زمينه هاي مهم غرب زدگي معرفي مي نمايند. در جايي مي گويند: «اين براي اين است كه ما خودمان را باخته ايم در مقابل غرب، شرق خودش را باخته است. تا از اين خودباختگي بيرون نيايد، تا محتواي خودش را پيدا نكند، نمي تواند مستقل باشد.» (26) و در جاي ديگر مي گويد: «من بايد به مصادرامور بگويم كه اخطار كنم كه اين قدر ضعف نفس به خرج ندهيد، دنبال اين نباشيد كه فرم غربي پيدا كنيم. بيچارگي ما اين است كه دنبال اين هستيم كه فرم غربي پيدا كنيم، دادگستري ما، دادگستري غربي باشد، قوانين ما، قوانين غربي باشد.» )2 )27 - عدم آگاهي نسبت به احكام و قوانين مترقي اسلام امام مي گويد: «اين قدر ضعيف النفس نباشيد، ما قانون غني داريم، ما قانون الهي داريم. آن هايي كه فرم غربي را بر فرم الهي ترجيح مي دهند، اين ها از اسلام اطلاع ندارند. آنهايي كه مي گويند نمي شود اسلام رادر اين زمان پياده كرد، براي اين است كه اسلام را نشناخته اند، نمي فهمند چه مي گويند.» )3 )28 - تمام كمالات را در غرب ديدن امام مي گويد:

ص: 2510

«ما باورمان آمده است كه همه چيزها در غرب است. خير، آن چيزي كه درغرب است، ربيت حيوان درنده است.» (29) فراموشي مفاخر اسلام و ايران از منظر امام، فراموشي مفاخر اسلام وايران زمينه اي براي خود باختگي و غرب زدگي مي باشد و مردم چون نسبت به اين مفاخر اطلاع كافي ندارند خود را از هرگونه افتخار اسلامي و ملي خالي ديده، توجه به مفاخر غرب مي نمايند. امام مي گويد: «آنهاهمچو كردند كه مغز ما را اين طور بار آوردندكه اگر بخواهيم يك چيزي بشويم، كتاب مي نويسيم اولش هم اسم يكي از آن ها بايدباشد، تا كتابمان را بخرند. جوانهاي مابخواهند كتاب بخرند اگر چنانچه با اسم ماركس باشد و لنين باشد، مشتري زياد است.اگر به اسم شيخ الرئيس باشد نه، با اين تمام اين ها يك صفحه از كتب شيخ الرئيس رانمي توانند بفهمند ولي معذلك چون شرقي است و غربي نيست، از اين جهت ملاصدرا رااسمش را نشنيدند. ملاصدرا اصلا اسمش رانشنيدند و ملاهادي (سبزواري) ما را اسمش را نشنيدند اما رجال آنها همه، همه هست.» (30) عوامل رفع غرب زدگي امام خميني قدس سره براي درمان بيماري غرب زدگي و پيش گيري و جلوگيري از مفاسد وخسارتهاي آن راه حل هاي فراواني راپيشنهاد مي دهند كه به طور خلاصه به آن هاپرداخته مي شود: 1 - خود اتكائي و خود باوري امام مي گويد: «ما همه چيز را باختيم. حالادزدها را بيرون كرديم اما

ص: 2511

خودمان را پيدانكرديم بايد خودمان را پيدا كنيم. شرق بايددر غرب را ببندد. در غرب را به روي خودش ببندد. تا غرب راه به اينجا دارد، شما به استقلال خودتان نمي رسيد و تا اين غربزده هايي كه در همه جا موجوداند، از اين مملكت نروند يا اصلاح نشوند، شما به استقلال نخواهيد رسيد. اين ها نمي گذارند.ما بايد خودمان را پيدا كنيم تا بتوانيم سرپاي خودمان بايستيم و بفهميم ما هم موجودي هستيم.» (31) و نيز مي گويد: «اساس همه شكست ها و پيروزي ها از خود آدم شروع مي شود. انسان اساس پيروزي است و اساس شكست است. باور انسان اساس تمام اموراست. غربيان و در سابق انگلستان و بعد از اوآمريكا و ساير كشورهاي قدرتمند دنبال اين بودند كه با تبليغات دامنه دار خودشان به ممالك ضعيف باور بياورند كه ناتوانند، باوربياورند كه اين ها نمي توانند هيچ كاري انجام بدهند. اين ها بايد در صنعت، در نظام، دراداره كشورها، دستشان به طرف قدرتهاي بزرگ از شرق و غرب دراز باشد.» (32) و در جاي ديگر مي گويد: «شما ديديد كه قيام كرديد و درمقابل قدرتهاي بزرگ ايستاديد و حريت خودتان را در عين حالي كه همه جديت داشتند كه باشد، عقب زديد، معلوم شد،مي شود مقابل غرب ايستاد، مي شود حتي جلو قدرتهاي غرب ايستاد، در اين قضيه خودتان را پيدا كرديد، ديديد كه ما خودمان هم مي توانيم با مشت خالي جلو برويم، درفرهنگ هم بايد خودتان را پيدا كنيد.» )2

ص: 2512

)33 - تحول و انقلاب فرهنگي امام مي گويد: «شما بايد مستقل باشيد. ورشد انساني پيدا بكنيد. بچه ها را، جوان هاي ما را رشد انساني بدهيد، دولت بايد درست توجه بكند كه رؤسايي را كه انتخاب مي كندبراي دانشگاهها، براي مدارس، معلميني راكه انتخاب مي كنند آنها براي تربيت اطفال،اينها بايد متحول بشود از حال سابق و كساني كه سابق در خدمت اشخاص بيگانه بودند يادر خدمت طاغوت بودند، حال ثانيا نيايند وبچه هاي ما را باز به عقب برانند، اين هم يك مطلبي است كه در فرهنگ بسيار مهم است وبالاخره بايد فرهنگ متحول بشود به يك فرهنگ سالم، به يك فرهنگ مستقل، و يك فرهنگ انساني.» (34) و در جاي ديگر مي گويد: «اگر فرهنگ،فرهنگ صحيح باشد، جوانهاي ما صحيح بارمي آيند.» (35) و نيز مي گويد: «استقلال و موجوديت هرجامعه از استقلال فرهنگ آن نشات مي گيرد و ساده انديشي است كه گمان شود باوابستگي فرهنگي، استقلال در ابعاد ديگر يايكي از آنها امكان پذير است. بي جهت و من باب اتفاق نيست كه هدف اصلي استعمارگران كه در راس تمام اهداف آنان است،هجوم به فرهنگ جوامع زير سلطه است.» )3 )36 - اصلاح صدا و سيما امام مي گويد: «اهميت تلويزيون بيشتر ازهمه است، اهميت راديو تلويزيون بيشتر ازهمه است، اين دستگاهها، دستگاههاي تربيتي است، بايد تمام اقشار ملت با اين دستگاهها تربيت بشوند، يك دانشگاه عمومي است. دانشگاهها دانشگاههاي موضعي است، اين دانشگاه عمومي

ص: 2513

است،يعني دانشگاهي است كه در تمام سطح كشورگسترده است، اين بايد از آن عمل دانشگاه را،از آن به آن اندازه اي كه مي شود، استفاده كرد.بايد اين دانشگاه، دانشگاهي باشد كه بعد ازچند سال تمام قشر ملت را روشن كند، تمام را مبارز بار بياورد، تمام را متفكر بار بياورد،تمام اينها را مستقل بار بياورد، آزادمنش باربياورد، از غربزدگي بيرون كند، استقلال به مردم بدهد، اين از همه چيزهايي كه در اين دستگاهها هست، مهمتر است و اين وظيفه دارد كه با مردم، حكم معلم و شاگرد داشته باشد.» )4 )37 - افشاء توطئه هاي غربي ها امام مي گويد: «شما نسل جوان موظف هستيد غربزده ها را از خواب بيدار كنيد وفجايع حكومتهاي ضد انساني آنها و عمال آنها را بر ملا نمائيد و طرز حكومت اسلام را كه مع الاسف بسيار عمر كوتاهي داشت و درهمان چند صباح راه و روش اسلام را درولايت و والي روشن كرد، به جوامع عموما و به فرزندان اسلام خصوصا گوشزد كنيد و صفوف خود را فشرده تر نمائيد.» )5 )38 - افشاء مفاسد فرهنگ غرب امام مي گويد: «بايد كوشش كنيد مفاسدفرهنگ حاضر را بررسي كرده و به اطلاع ملت ها برسانيد و با واست خداوند متعال آن را عقب زده و به جاي آن فرهنگ اسلامي انساني را جايگزين كنيد تا نسل هاي آينده باروش آن كه انسانسازي و عدل پروري است،تربيت شوند، بايد كوشش

ص: 2514

كنيد تا طرزحكومت اسلام و رفتار حكام اسلامي را باملتهاي مسلمان به اطلاع دنيا برسانيد.» )6 )39 - رواج اخلاق اسلامي در دانشگاهها امام مي گويد: «اگر دانشگاههاي ما تربيت اسلامي و اخلاق اسلامي داشت، ميدان زد وخورد عقايدي كه مضر به حال اين مملكت است نمي شد، اگر اخلاق اسلامي در اين دانشگاهها بود اين زد و خوردهايي كه براي مابسيار سنگين است، تحقق پيدا نمي كرد.اين ها براي اين است كه اسلام را نمي دانند وتربيت اسلامي ندارند.» )7 )40 - توجه به قدرت معنوي ملت اسلام امام مي گويد: «امروز زماني است كه ملتهاچراغ راه روشنفكران شوند و آن را ازخودباختگي و زبوني در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملت هاست وآنان هادي هدايت كنندگان تاكنونند. بدانيدكه قدرت معنوي شما برهمه قدرتها چيره وقريب يك ميليارد جمعيت شما با خزائن بي پايان مي تواند تمام قدرتها را درهم بشكند.» )8 )41 - تقويت تبليغات اسلامي امام گويد: «در مقابل همه تبليغاتي كه مي شود، از هر جور تبليغي كه مي شود، جواب بدهيد و آشنا كنيد ممالك ديگر را، كشورهاي ديگر را به آن چيزي كه در ايران هست و آن طوري كه در ايران مي گذرد. آشنا كنيد مردم را به اسلام و به نهضت اسلامي و انقلاب اسلامي.» )9 )42 - تغيير بنيادين برنامه هاي آموزشي دانشگاهها امام مي گويد: «يكي از مسائل بسيار مهم درتمام دستگاهها خصوصا

ص: 2515

دانشگاهها ودبيرستانها تغييرات بنيادي در برنامه ها وخصوصا برنامه هاي تحصيلي و روش آموزش و پرورش است كه دستگاه فرهنگ ما از غرب زدگي و از آموزش هاي استعماري نجات يابد.» )10 )43- پرهيز از تفرقه امام مي گويد: «حكومت اسلامي و خواست ملت ما براي همين است كه نفوذ غرب و همه كشورها در ايران از بين ببرد. وقتي يك ملت باتمام اقشار آن براي يك هدف قيام كردند،هيچ نفوذي نمي تواند خلاف آن را تحميل كند.» )11 )44 - توجه به قوانين مترقي اسلام امام مي گويد: «ملت ايران با داشتن مكتبي مترقي چون اسلام، دليلي ندارد كه براي پيشرفت و تعالي خود از الگوهاي غربي و ياكشورهاي كمونيست تقليد كند.» (45) امام راحل قدس سره عوامل متعدد ديگري را نيزبراي زدودن عارضه غربزدگي از چهره جامعه اسلامي معرفي مي كنند كه عناوين آنها را به خاطر اختصار ذكر مي كنيم: اتحاد حوزه و دانشگاه، جلوگيري از شايعه پراكني حكومتهاي استعمارگر، پرهيز ازاختلافات داخلي، القاء فرهنگ صحيح اسلامي، استقلال اقتصادي، استقلال سياسي، اسلامي كردن دانشگاهها، نصب مسؤولين صالح، آزادي در پناه اسلام،پايداري دراصول اساسي اسلام و انقلاب،اصلاح جامعه از غرب زده ها، جنبه الهي دادن به علوم و فنون، پيروي مردم از روحانيت،پرهيز از تشريفات، عجين كردن تخصص باتعهد، كوشش در جهت تهذيب خود وديگران، تقويت مساجد و... كلام آخر آن كه از مجموع مباني امام خميني قدس سره در مورد رفع و زدودن عارضه غرب زدگي از

ص: 2516

خود و جامعه اسلامي، به دست مي آيد كه وظيفه فعلي و هميشگي مردم ومسؤولين نظام اسلامي شناخت هرچه بيشتراصول و فروع اسلام و شناساندن آن همراه بامحور قراردادن قرآن كريم در زندگي و توجه به اصل اساسي ولايت فقيه در جامعه اسلامي مي باشد و در اين صورت است كه سدي محكم در برابر فرهنگ منحط غرب ايجادشده و فرهنگ اصيل اسلامي كه مايه ترقي وشكوفائي و سعادت مردم جهان است، حفظ وبلكه گسترش داده مي شود. به اميد آن روزي كه فرهنگ اصيل اسلامي در سرتاسر جهان باعزت و سربلندي گسترش يابد.

پى نوشت ها

: 1 - صحيفه نور، ج 11، ص 2 .183 - همان، ج 7، ص 3 .120 - همان، ج 10، ص 4 .120 - همان، ج 7، ص 5 .53 تا 9 - همان. ص 10 .66 - همان، ص 11 .72 - همان، ص 12 .78 و 13 - همان، ص 14 .81 - همان، ج 8، ص 15 .6 - همان، ج 7، ص 16 .81 - همان، ج 9، ص 17 .9 - همان، ج 7، ص 18 .85 - همان، ج 10، ص 19 .55 و 20 - همان، ج 9، ص 21 .25 - همان، ج 3، ص 22 .156 - همان، ج 5، ص 23 .183 - همان،

ص: 2517

ج 1، ص 24 .152 - همان، ج 9، ص 25 .109 - همان، ج 7، ص 26 .23 - همان، ج 9، ص 27 .9 و 28 - همان، ج 5، ص 29 .125 - همان، ج 7، ص 30 .81 - همان، ج 9، ص 31 .9 - همان، ج 10، ص 32 .74 - همان، ج14، ص33 .193 - همان، ج 11، ص 34 .183 - همان، ج 5، ص 35 .198 - همان، ج 1، ص 36 .276 - همان، ج15، ص37 .160 - همان، ج 5، ص 38 .198 - همان، ج 1، ص 39 .152 - همان، ص 40 .161 - همان، ج 12، ص 41 .52 - همان، ج 13، ص 42 .80 - همان، ص 43 .260 -همان، ج 9، ص 44 .185 - همان، ج 3، ص 45 .88 - همان، ص 651. علي كرجي

ص: 2518

امام و مراتب كشف و شهود عرفاني

4 چكيده: 1 . تعريف و ماهيت كشف نخستين مسئله اي كه در اين مقام مطرح مي شود، تعريف است . در اين زمينه مطالب مبسوطي در آثار عارفان به چشم مي خورد كه قهرا بايد دست به گزينش زد . الف . ابو نصر سراج طوسي (م 378 ق) جزو نخستين صوفياني است كه به منظور تبيين ديدگاه هاي عرفا، دست به قلم برد و كتاب اللمع را نوشت كه تقريبا نخستين كتاب مدوني است كه به سبكي خاص، ديدگاه ها و نظريات صوفيان پيش از خود را تبيين كرده است . در اين كتاب، از «مشاهده» بيش از «مكاشفه» سخن به ميان آمده است . (1) ابو نصر، شاهد را دو كس مي داند: رب و قلب . آن جا كه رب شاهد باشد، كون مشهود است; و اگر قلب در مقام مشاهده باشد، هر آنچه غير رب است، از صحنه قلب خارج مي شود . در اين حالت، همه چيز - جز عظمت حق - غايب است و در دل، جز او باقي نمي ماند . مشاهده، مقام لقاي حق است . شهود آن است كه وصل حاصل شود . اگر نزديكي حاصل آيد، انسان به مقام حضور خواهد رسيد و شهود از جنس حضور است . ابو نصر به اين آيه استشهاد مي كند:

ص: 2519

ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد . (2) حالت مشاهده به اعتقاد وي، عبارت است از: المشاهدة زوائد اليقين، سطعت بكواشف الحضور، غير خارجة من تغطية القلب . (3) از اين بيان چنين برمي آيد كه: اولا، شهود از مراتب يقين است; چنان كه طوسي نيز به آن اشاراتي دارد: المشاهدة حال رفيع، و هي من لوائح زيادات حقائق اليقين . (4) ثانيا، مشاهده و مكاشفه با يكديگر اختلاف جوهري ندارند; بلكه هر دو از يك سنخ بوده، از جنس حضور و قربند: المشاهدة بمعني المداناة و المحاضرة و المكاشفة و المشاهدة تتقاربان في المعني . (5) ثالثا، شهود يا كشف پس از آنكه «غطاء» از قلب برداشته شود، حاصل مي گردد . اگر از روي قلب، حجاب و ستر كنار رود، قلب به مقام كشف و شهود نايل مي شود . اين مطلب از نكات بسيار مهمي است كه به تفصيل به آن خواهيم پرداخت . در اين كتاب، كشف عرفاني اين گونه تعريف شده است: الكشف بيان ما يستتر علي الفهم، فيكشف عنه للعبد كانه راي عين . (6) قلوب اهل حق آنگاه كه به نور حقيقي نزديك شد و در مقام قرب الهي قرار گرفت، ديدگانش بينا مي شود و آنچه قبل از آن از فهم او

ص: 2520

مستور بود، تبيين مي يابد و به روشني و وضوح مي رسد . اين مقام، كشف است . كشف از آن قلب است كه به هنگام اتصال حاصل مي شود; چنان كه اگر چشم سر با يك شيء جسماني رو به رو شد، كشف حس، به او دست خواهد داد و به قول او: مكاشفات العيون بالابصار، و مكاشفات القلوب بالاتصال . (7) اگر شهود و كشف هم سنخ با حضورند، انساني كه در غيبت به سر مي برد، از اين مقام بلند، محروم و در پشت پرده حجاب و غشاء، از درك حضور حق دور مي ماند . قلب غايب، در ظلمت است و قلب حاضر، به صفاي يقين نايل . اگر عارف به حضور و شهود حق بار يابد، بر وحدت و جمعيت او اضافه و از تفرقه و كثرت او كاسته مي شود، لذا حضور و شهود با اتحاد و اتصال همراه است; چنان كه غيبت با كثرت و حجاب و ظلمت، آميخته و قرين است . به اعتقاد ابو نصر سراج، مكاشفه سه وجه، بعد يا درجه دارد: مرتبه اي از آن، مكاشفه با ديده قلب است كه در قيامت حاصل مي شود . مرتبه اي ديگر، با حقايق ايمان و به همراه يقين پديد مي آيد و همراه با هيچ حد و صورتي نيست، و در اصطلاح «كشف معنوي» ناميده مي شود . مرتبه

ص: 2521

سوم، مكاشفه آيات الهي است كه از طريق معجزات براي انبيا، و از راه كرامات و اجابات براي غير آنها حاصل مي شود . از مجموع كلمات ابو نصر چنين بر مي آيد كه مكاشفه و مشاهده دو گونه متفاوت نيستند و ميان آن دو، اختلاف ذاتي و ماهوي وجود ندارد; حداكثر اينكه يكي تماميت ديگري است . شهود و كشف عرفاني، هر دو از سنخ حضورند و قلب حاضر، قلبي است كه به مقام قرب و دنو، نايل آمده باشد . پس اگر قلب عارف و دل سالك بر اثر رياضات و مجاهدات، به حريم اسماء و صفات الهي بار يافت، پرده هاي حجاب ظلماني و نوراني، يكي پس از ديگري، از پيش چشمان او برداشته مي شود و عابد در اين هنگام، به مقام كشف و شهود دست پيدا مي كند . بنابراين، مكاشفات دو سو دارند: از يك سو به قلب عارف مرتبط مي شوند، و از سوي ديگر به حقايق يقيني، و به هر ميزاني كه اين حقايق مستور، پرده از رخسار خويش برگيرند، ديدگان دل به نور جمالشان روشن تر مي گردد . نكته مهم اين است كه به اعتقاد صاحب اللمع، چنين حالتي در دنيا شدني است و امكان اينكه انسان بتواند پيش از آخرت، به ديدار او نايل آيد، وجود دارد

ص: 2522

. عارفان - در برابر معتزله - نخست، رؤيت خدا را در عقبا تجويز كردند; اما تدريجا آن را به دنيا هم سرايت دادند و معتقد شدند كه قلب عارف مي تواند بر اثر رياضات و مجاهدات طاقت فرسا، به لقاي محبوب دست يابد و به مشاهده او نشيند و به اين مقام رفيع و منيع - كه خلقت انسان، هدفي جز آن ندارد - نايل آيد . ب . ابو اسماعيل، عبد الله بن محمد بن انصاري كتاب منازل السائرين پديده ممتازي است كه در قرن پنجم رخ داد; به گونه اي كه مي توان آن را نقطه عطفي در زمينه عرفان تلقي نمود . پير هرات )481 - 396 ق) براي نخستين بار، نثر را مسجع ساخت تا بيشتر و بهتر بر دل ها نشيند . به اين جهت، رسائل خواجه عبدالله انصاري در نثر مسجع فارسي، پيش قدم است و بر ديگران - از جمله سعدي - فضل تقدم دارد . به جز اين، خواجه عبدالله انصاري در زمينه تنظيم و ترتيب مراحل و مقامات عرفاني، ذوق سرشاري از خود نشان داد; چنان كه منازل السائرين و صد ميدان، دو نمونه شاخص و بارز در اين زمينه مي باشند . آثار و دست نوشته هاي صوفيان پيش از او، غالبا به سبك گزارش، نقل قول و بيان حالات مشايخ

ص: 2523

و بزرگان صوفيه بود و در آنها، كمتر طبقه بندي، تنسيق همراه تحليل، و درجه بندي مقامات عرفاني به چشم مي خورد . پير هرات در اين زمينه، گوي سبقت را ربود و آغازگر سبكي خاص در نوشته هاي صوفيانه و ادبيات عرفاني شد . پير هرات آيه متناسب با مكاشفه را آيه: فاوحي الي عبده ما اوحي، (8) مي داند . استناد به اين آيه در باب مكاشفه، به اين معنا است كه به اعتقاد وي، مكاشفه و وحي از يك سنخ اند . ماهيت كشف «مهاداة السر بين متباطنين; و هي في هذا الباب بلوغ ماوراء الحجاب وجودا» (9) مي باشد . اگر باطن عارف، خواهان ملاقات با باطن امر غيبي شد و اين دو باطن با يكديگر رو در رو شدند، مكاشفه پديد آمده است . به ديگر سخن، مكاشفه آن است كه سر عارف، حجاب هاي ظلماني و نوراني را درنوردد و با ايده شهود، به ماوراي حجاب نايل آيد و از اسرار غيبي بهره گيرد . اين مكاشفه در اصطلاح، «مكاشفه معنوي» است، كه غير از «مكاشفه علمي» و «مكاشفه صوري» است . حاصل آنكه: اولا، مكاشفه با باطن و قلب عارف سر و كار دارد; ثانيا، مكاشفه با وحي تمايز ذاتي ندارد; ثالثا، كشف عرفاني جز با دريدن حجاب حاصل نمي شود .

ص: 2524

مكاشفه داراي درجاتي است: نخستين رتبه آن، گه گاه دست مي دهد . رتبه دوم، دائمي است و زماني رخ مي دهد كه عارف، خود را در حالت مكاشفه نبيند و به نحو تمام و كمال، محو محبوب باشد . مكاشفه عين ثابت يا سر قدر، سومين درجه كشف عرفاني است كه همراه با تجلي ذاتي الهي رخ مي نمايد . ج . محيي الدين ابن عربي )638 - 560 ق) ابن عربي بيشترين اهتمام را به مسئله معرفت و مكاشفه داشته است . او معرفت خداوند و صفات او را به دو طريق ممكن مي داند: راه اول، راه استدلال و فكر است . اين راه از يك سو در معرض خطا است و شك و شبهه در آن راه دارد; و از سوي ديگر، عقل هرگز نمي تواند از شاهد به غايب استدلال معتبري داشته باشد . فكر از راه دليل و برهان به خدا نمي رسد; بلكه فقط مي داند كه او هست . (10) راه دوم، راه كشف است كه علم حاصل از آن، ضروري است . اين علم هرگز در معرض شك و شبهه نيست و همواره راهي روشن، سالم و مورد وثوق مي باشد . نكته مهم اينكه عارف هرگز راه عقل را - اگر حد خود را نگه دارد - تخطئه و حتي تحقير نمي كند;

ص: 2525

بلكه تمام سخن او در اين خلاصه مي شود كه: «راهي برتر وجود دارد» . محيي الدين - همانند ديگر عرفا - بر اين نكته پاي مي فشارد كه طريق كشف و عيان، بر طريق استدلال و برهان ترجيح و تفضيل دارد و علم كشفي را علمي ضروري و غير قابل شبهه مي داند . البته ممكن است انسان در حالت كشف، استدلال هم نصيبش شود; چنان كه محيي الدين مي گويد: يكي از دوستان ما (يعني ابو عبدالله بن كتاني) گفته است كه در كشفش، هم دليل به او عطا مي شود و هم مدلول . (11) محيي الدين در تعريف مشاهده، مي گويد: مكاشفه يا به معناي تحقق فهم همراه امانت است، يا به معناي تحقيق زيادتي حال، و يا به معناي تحقيق اشاره . (12) سپس مكاشفه را بر سه معنا اطلاق مي كند: الف . مكاشفه علمي: اين مكاشفه، همان معناي اول است . مكاشفه علمي به معناي حصول فهم است . اگر فهمي براي انسان حاصل شود، اين امر در واقع، نتيجه آن است كه چيزي بر انسان منكشف شده است . پس اگر كسي انسان را مورد خطاب قرار داد، شهود سمعي پديد آمده يا اگر چشم انسان به صحنه اي افتاد، شهود بصري براي او حاصل شده است . بر اين اساس،

ص: 2526

علوم حسي، نوعي كشف اند . اين فهم ها امانتي از سوي حق نزد انسان است، و امانت را بايد به اهلش رساند، و الا انسان، خائن است: المجالس بالامانة . ب . مكاشفه حال: اين نوع از مكاشفه همان معناي دوم مكاشفه (تحقيق زيادتي حال) است; بدين معنا كه عارف هنگامي كه ذاتي را با حالي شهود كرد، از اين حال به تاويل آن پي مي برد . اهل الله به اين امر زيادتي، «حال» اطلاق مي كنند . مثلا اگر اهل حق، شخصي را در حالتي يا صفتي خاص مشاهده كند - چه ملايم طبع ناظر باشد، چه نباشد - و از اين حال يا صفت، به حقيقتي كه تاويل اين حال يا صفت - كه زايد بر آن است - منتقل شود، او داراي مكاشفه زيادتي حال است و از اين طريق به منزلت او نزد خداوند آگاه مي شود . برخي از صوفيه مدعي هستند كه مي دانند در چه حالي خداوند محب آنها است . آنها بر اين باورند كه چون در وحي آمده است: فاتبعوني يحببكم الله (13) و آنها در ساعاتي، در حالت اتباع كامل از شريعت بوده اند، خداوند به آنها اين حالت را عطا فرموده است كه حب او را به خود ديده اند; زيرا در اين ساعت، خود را مجلاي

ص: 2527

حب و محبوب او ديده اند . ج . مكاشفه وجد: اين مكاشفه همان تحقيق اشاره است و مراد از آن، اشاره مجلس است . مجالس حق دو گونه اند: گونه اي تنها با خلوت عبد با حق برگزار مي شود; و نوع ديگر، همراه با مشاركت ديگران; چه كم و چه زياد باشد . مجلس نخست، تنها با اشاره برگزار مي شود و عارف، در خلوتي كه با حق دارد، اشاراتي از او دريافت مي كند و به وجد مي آيد . اين مكاشفه، مكاشفه اشارات حق است . ابن عربي ميان مكاشفه و مشاهده تمايزي مي افكند; متعلق مكاشفه، معنا و متعلق مشاهده، ذات است . پس مشاهده به لحاظ مسميات و مكاشفه به اعتبار حكم اسماء است; از اين رو مكاشفه، اتم از مشاهده است: اذا الحق اعطاك اسماء فخذه امانة من قد فهم بان الامانة محمولة و حاملها جاهل قد ظلم فان انت افهمت مقصوده فانت المكاشف فلتلتدم (14) د . سيد حيدر آملي )785 - 720 ق) سيد حيدر آملي مبتكر عرفان شيعي و حكمت نبوي است . بي شك، كتاب نص النصوص و نيز جامع الاسرار، دو اثر جامع و ماندگار در انديشه عرفان شيعي است . سيد حيدر آملي در كنار ابتكاراتي كه در مورد عقيده خاتم ولايت و نيز فلسفه عالم مثال

ص: 2528

دارد، تحليل ارزشمندي از كار پيامبر (ص) و ابن عربي و خود، ارائه مي دهد . (15) پيامبر (ص) با وضعيت «ميان دو كتاب» مواجه بود; زيرا از يك سو كتابي توسط روح الامين بر او وحي و نازل شد، و از سوي ديگر كتابي توسط ايشان بر ابن عربي صادر شد . پس در مورد پيامبر (ص)، كتابي «النازل عليه» و كتابي «الصادر منه» وجود دارد . ابن عربي نيز به نوبه خود، در وضعيت «ميان دو كتاب» قرار دارد; كتابي كه وي در رؤياي صادقي از پيامبر (ص) دريافت كرد و كتابي كه از او صادر شد; يعني اثر عظيم الفتوحات المكيه . موقعيت سيد حيدر آملي كاملا مشابه است; كتابي از آسمان بر او الهام شد و آن، تفسير بزرگ عرفاني او است، و كتابي ديگر از او صادر گشت كه آن، شرح بزرگ فصوص است . بنابراين، پيامبر اكرم (ص)، ابن عربي و سيد حيدر، در وضعيت «ميان دو كتاب» قرار دارند . البته سطوح اين وضعيت كاملا متفاوت است، اما هر سه در اين جهت مشتركند كه از يك سو به آسمان و از سوي ديگر به زمين خاكي مرتبطند; كتابي به آنها القا و كتابي از آنها صادر شده است . قرآن / فصوص / تاويلات

ص: 2529

پيامبر (ص) / ابن عربي / سيد حيدر فصوص / فتوحات / نص النصوص سيد حيدر علم را از ديدگاه اهل الله به سه قسم تقسيم مي كند: (16) وحي، الهام و كشف . هر يك از اين سه قسم، يا خاص است و يا عام . وحي، مختص انبيا و رسولان الهي است . در عين حال، بر اساس آيات قرآن كريم شامل غير آنها - از قبيل آسمان (17) و زنبور عسل (18) - هم مي شود . الهام خاص در انحصار اوليا و اوصيا است; گرچه به طور تمام، در اختيار مشايخ و عارفين نيز قرار مي گيرد . همچنين كشف خاص تنها براي اهل سلوك از اهل الله مقرر شده است; هرچند براي غير آنها نيز رشحاتي از آن وجود دارد . كشف، حق و باطل دارد . مكاشفات اهل الله حقاني، و كشفيات سحره و كهنه، شيطاني است . حاصل آن كه علم در سه قسم خلاصه مي شود: وحي، الهام و كشف; به مقتضاي ذات و صفات و افعال، بر اساس حكم امر و قدرت و اراده، بر حسب شريعت و طريقت و حقيقت كه از مقام نبوت و رسالت و ولايت صادر شده است . سيد حيدر متناسب با تثليث در علم، معلومات را نيز تثليثي تلقي مي كند و معتقد

ص: 2530

است كه تمام معلومات، در سه امر خلاصه مي شوند: واجب، ممكن و ممتنع; يا حق و انسان كبير و انسان صغير . و در ادامه، براي هر يك از اين معلومات سه گانه، مراتبي در سه درجه اثبات مي كند . نكته قابل ذكر در اين جا اين است كه سيد حيدر، ميان علم و معلوم، ذهن و عين و به طور كلي ميان معرفت شناسي و هستي شناسي، تطابق و تناظر برقرار كرده است . البته بايد گفت كه انطباق اپيستمولوژي بر آنتولوژي، از جمله ميراث افلاطون است . البته مسئله «فرد و تثليث» در جهان، ميراث و يادگار محيي الدين است . (19) وي در فص صالحي، آفرينش را بر اساس فرد تصوير مي كند; زيرا خلقت با «كن فرد تكويني» آغاز شد و به انجام رسيد . محيي الدين در مراتب نزول، آفرينش را بر اساس تثليث تصوير مي كند . البته قبل از محيي الدين، خواجه عبدالله انصاري، به نحوي به آن اشارتي دارد; زيرا بيشتر مقامات و منازل را به سه رتبه تقسيم مي كند و هر رتبه را به سه ركن; چنان كه شارح منازل هم اشاره اي به اين نكته دارد . (20) ه . امام خميني (ره) محور عرفان حضرت امام (ره)، نفي حب دنيا است; چرا كه «حب الدنيا راس كل خطيئة» .

ص: 2531

قلب عارف بعد از آنكه از عالم كثرت و ظلمت منصرف شد و خود را به جميع اخلاق نيك آراست و غبار اغيار را از قلب خود جاروب كرد، حق تعالي در آن تجلي مي كند و آن را به خود مشغول و از ديگران منصرف مي نمايد . انسان مؤمن در اين هنگام به مقام مشاهده نايل شده است . (21) علوم غيبيه الهيه و معارف حقه باطنيه - كه معرفت به جميع شئون و تمام مدارج و مراتب و همه اسرار و حقايق آن ميسور و ميسر نگردد مگر براي اصحاب ولايت و اوحدي از ارباب معارف و ايمان - با قدم سلوك و خروج از جلباب بشريت و رفض حجب عوالم ملك و ملكوت و خرق پرده هاي كثرت، حاصل مي شود . مشاهده حضوريه، حقيقت عرفان است كه جز براي كمل رخ ندهد; مشاهده رؤيت به عين قلب است . (22) شهود هميشه همراه با جزئيت و شخصيت است; بر خلاف عقل كه چون همواره در عقال مفاهيم و كليات است و از شهود و حضور خبري ندارد، در حجاب به سر مي برد . نسبت ميان مشاهده حضوريه و امور كليه عقليه، چون نسبت ميان رؤيت و خيال است . رؤيت بصري به طريق جزئيت صورت مي گيرد; اما خيال، دورنماي شيء است .

ص: 2532

بنابراين مشاهده، قدمي و گامي برتر از عقل كلي مي باشد . (23) مشاهده سه درجه دارد (24) : مشاهده تجلي افعالي كه در اين مرتبه رضا به قضاء الله به كمالي مي رسد . درجه دوم، مشاهده تجلي صفاتي و اسمايي است . سومين رتبه، مشاهده تجلي ذاتي است . همچنين امام (ره) بعد از نقل كلمات يكي از مشايخ صوفيه (25) بدين مضمون: روي: ان شابا من المحبين سال الشبلي عن الصبر، فقال: اي الصبر اشد؟ فقال: الصبر لله؟ فقال: لا . فقال: الصبر بالله؟ فقال: لا . فقال: الصبر علي الله؟ فقال: لا . فقال: الصبر في الله؟ فقال: لا . فقال: الصبر مع الله؟ فقال: لا . فقال: ويحك فاي؟ فقال: الصبر عن الله . فشهق الشبلي، فخر مغشيا عليه . دو مرتبه صبر را ناظر به مقام مشاهده تلقي مي كند: صبر في الله براي اهل حضور كه به مقام شهود جمال اسمايي رسيده اند، دست مي دهد . عارف بعد از آنكه به اين مشاهدات و جلوات نايل شد، هرچه صبر كند و دل را از استهلاك و اضمحلال نگه دارد، صبر في الله است . اما صبر مع الله براي مشاهدان جمال ذات رخ مي دهد كه از مقام مشاهده جمال اسمايي خارج شده و به شهود ذات رسيده اند

ص: 2533

. يكي از ويژگي هاي مسئله كشف و شهود در عرفان حضرت امام (ره) اين است كه ايشان اكثرا از شهود به طور كاربردي استفاده مي كنند . بدين معنا كه بيش از آنكه به بحث هاي تحليلي، تعاريف و انواع و اقسام مشاهدات بپردازند، موارد كاربرد حوزه مشاهدات عرفاني را نشان مي دهند كه در اين جا به چند نمونه از آنها اشاره مي كنيم: خليفه الهيه در تمام آينه هاي اسماء، ظهور دارد و نورش در همه آنها منعكس است . مقام خلافت در مرائي اسمائي بر حسب استعداد و به اندازه پذيرش آنها سريان داشته و با تعين آنها متعين مي گردد . اين سريان و نفوذ و اين تحقق و نزول، جز براي خلصين و كملين از اولياء كه به مقام شهود ايماني و ذوق عرفاني نايل آمده اند، قابل انكشاف نيست . (26) مورد ديگر، مسئله كشف وحدت است . هر اسمي كه افقش به افق فيض اقدس نزديك تر باشد، وحدتش اتم، كثرتش انقص، و جهت غيبتش اشد خواهد بود . اين امر تنها بر قلب عارف مكاشف تجلي مي كند . (27) مورد ديگر اين كه: ظهور لوازم اسماء در حضرت اعيان ثابته، تنها توسط عين ثابت انسان كامل صورت مي گيرد . بنابراين ظهور اعيان، تابع ظهور عين انساني است و تنها ارباب شهود به

ص: 2534

مقام عرفان اين امر دست مي يابند . (28) حضرت امام (ره) اصولا در شرح دعاي سحر، وصول به مقامات اين دعاي شريف را تنها با شهود سالك ميسر مي دانند و اين دعا را اصولا شرح ماجراي سلوك سالكان و نردبان ترقي و رفع تعينات عارفان تلقي مي كنند . اين مقامات به كسي دست نمي دهد مگر آن كه نردبان تعينات را پله پله بالا رود . و در اين صورت است كه سالك مشاهده مي كند كه بعضي از اسماء، از اسماي ديگر پر بهاتر، جميل تر، عزيزتر و . . . است . (29) دعاي سالك، تابع مشهودات او است، و از آن جا كه مشاهدات، همان تجليات حق است، دعا پيرو تجلي حق است، و چون تجلي حق همواره با اسمي صورت مي گيرد و اسماء ذو مراتبند و از سوي ديگر، تجلي حق به قلب نازل مي شود و قلوب در پذيرش انوار حق گوناگونند، سؤال ها و دعاهاي عارف بسي متفاوت و متنوع خواهد شد; بسته به آنكه مشاهدات او، قلب او، تجلي حق و اسم ظاهر، در چه رتبه و درجه اي باشد . (30) از سوي ديگر، دعا و تقاضا در هر مرتبه اي كه باشد، داراي لساني متناسب با همان رتبه است; زيرا انسان در هر نشئه اي، لساني متناسب با آن دارد .

ص: 2535

(31) ادامه دارد پي نوشت: 1( اللمع، ص 2 . 101 - 100( ق )3 . 37 : (50) اللمع، ص 4 . 101( همان . 5( همان، ص 6 . 412( همان، ص 7 . 422( همان . 8( نجم )9 . 10 : (53) منازل السائرين، ص 10 . 222( فتوحات مكيه، ج 1، ص 92; مصباح الانس، ص 11 . 254( فتوحات مكيه، ج 1، ص 12 . 319( همان، ج 2، ص 13 . 132( آل عمران )14 . 31 : (3) فتوحات مكيه، ج 2، ص 15 . 495( نص النصوص، ص 16 . 149 - 147( ر . ك: همان، ص 515 - 491; جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 586 - 448; مجمع الدوائر، ص 73 - 52; تاويلات، ص 103 - 37; اسرار الشريعة و اطوار الطريقة و انوار الحقيقه، ص 17 . 37 - 1( فصلت )18 . 12 : (41) نحل )19 . 68 : (16) ر . ك: فتوحات مكيه، ج 3، ص 126; شرح فصوص الحكم، قيصري، ص 264; شرح فصوص الحكم، جامي، ص 20 . 140( منازل السائرين، ص 21 . 251( شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 22 . 171( همان، ص 23 . 58( همان

ص: 2536

. 24( همان، ص 25 . 172( همان، ص 26 . 417( مصباح الهدايه، ص 27 . 32( همان، ص 28 . 34( همان، ص 29 . 60( شرح دعاي سحر، ص 30 . 37( همان، ص 31 . 228( همان، ص 832 . محمد تقي فعالي

ص: 2537

امام و مرجعيت

2 چكيده: امام در چهره يك مرجع مذهبى توانست اقتدار مكنون مرجعيت را نشان دهد.زعامت امام به مرجعيت حيات نوينى بخشيد. به همگان فهماند كه مذهب و ديندارى در فطرت آدمى جاى دارد و غبار ماديگرايى نمى تواند جلوه حقيقت ر از رونق بيفكند و فرزانگان ديانت ر از بها و منزلت ساقط كند. اعتلاى امّت را در پرتوى آن قدرت به نمايش آورد. در روزگارانى كه بيگانگان آن را به سخره مى گرفتند و خوديه از قوت آن غفلت داشتند امام پاى به صحنه نهاد با شجاعت و شهامت خويش نشان داد كه اين ابزار كاردان مى طلبد و آن گاه كه در اختيار اهل افتد خواب همزادان اهريمن را تيره و تار مى كند. و چنين شد كه مرجعيت از منصبى حاشيه اى به اقتدار خويش بازگشت. نقطه مركزى وحدت امت و نوك پيكان ستيز با دشمن شد و در اين ميان نقش و منزلت امام به سان آفتاب عالمتاب مى درخشد. بر ما باد كه از فروغ آن نكاهيم و قدر آن همّت ر پاس داريم. و اين نوشتار در سالگشت رحلت آن مرجع فرزانه و درسر فصل مقالاتى درباره مرجعيت و اجتهاد عرضه مى شود. به اين اميد كه درطرح نقطه نظرات حضرتش توفيق يابد

ص: 2538

و روزنه اى را به آن منظر بگشايد.خدمات مرجعيّت امام ريشه در اعماق حوزه داشت. شاخه نورسته نبود تا از گذشته اش بگسلد امواج سهمناك نوآورى او را به دامن بگيرد و در غرقاب انكار سنّت گرفتارش سازد. او يك قرن تلاش پيگير مرجعيت شيعه را در برابر (مدرنيسم وابسته) با ديدگان بصير خويش ديده بود. سخت كوشى مراجع شيعه را در برابر حذف باورهاى دينى مشاهده كرده بود. پايدارى و استوارى اجسام نحيف امّا مقاوم آنان را در برابر جبهه زورگويان و قلدران از نزديك ديده بود. با اين باور امام هتاكى و پرده درى در برابرميراث مرجعيت ر بس ناروا شمرد. آن را از سرنا آگاهى و يا القائات استعمارگران دانست. بارها و بارها از تندرويهاى ناآگاهانه و يا مغرضانه بر آشفت. برمخاطبانى كه بر گذشته چشم فرو بسته اند يادها ونامهاى تابناك و جاودان را يادآور شد و ارج آنان ر بر شمرد. امام چه در برابر رژيم شاه و چه در برابر روشنفكر نمايانى كه در آغازينه ايام انقلاب مى كوشيدند نقش مرجعيت و روحانيت را از يادها ببرند و از مرتبت آنان بكاهند بارها و باره آثار وجودى مراجع شيعه را در پايدارى استقلال ايران و مقاومت در برابر استعمار اجنبى گوشزد كرد. امام مكرراً

ص: 2539

اين نكته را يادآور شد كه استقلال ايران و عراق مرهون زحمات و پيگيريهاى مرجعيت شيعه است. حضور مراجع مسلّم تقليد در جنبش تنباكو بويژه فتواى معروف ميرزاى شيرازى موجب شد كه ايران سرنوشت هند را نيابد و انگلستان حضور عينى استعمار خويش ر بر اين سامان سايه نيفكند. تمامى ايرانيانى كه عزت نفس را به فراموشى نسپرده اند بايستى خويش ر وامدار آن فتوا و جنبش عظيم بدانند. جنبشى كه توانست حيات ملت ايران را به دولت مغرور و مقتدر انگلستان تفهيم كند و خيال استعمار و برده سازى ايرانيان را از ذهن آنان به دور افكند. امامدريادآورى خاطره جنبش تنباكو مى گويد: (ايشان [ميرزاى شيرازى] با اين كه يك عقل بزرگ متفكّر بود و در سامره اقامت داشت در عين حالى كه نظرشان آرامش و اصلاح بود لكن وقتى ملاحظه كردند براى كيان اسلام خطر پيش آمده و شاه جائر آن روز مى خواهد وسيله كمپانى خارجى اسلام را از بين ببرد اين پيرمرد كه در يك شهر كوچك نشسته و سيصد طلبه بيشتر دورش نبود ناچار شد سلطان مستبد را نصيحت كند مكتوبات او هم محفوظ است. آن سلطان گوش نمى داد و با تعبيرات سوء و بى ادبى به مقام شامخ عالم بزرگ رو به رو

ص: 2540

شد تا آن جايى كه آن عالم بزرگ مجبور شد يك كلمه بگويد و استقلال ايران برگردد.)1 جنبش مشروطه و نقش عالمان دينى در آن حادثه تاريخى ديگرى بود كه امام از آن سخن گفت و نسل حاضر را از آن تلاش وافر با خبر ساخت. جنبش مشروطه على رغم تمامى كاستيها و گفتگوه نهضتى براى محدود ساختن نظام استبداد و تجديد قوا در برابر استعمار خارجى بود. اين نهضتكه دستاوردهاى فراوان سياسى اجتماعى براى ملت ما داشت با فتاوى و ارشادات مراجع دينى نجف و ايران سامان يافت. گرچه تاريخ نويسان تحريف گر تلاش داشته و دارند كه از آن نقش به سادگى گذر كنند جمعى ديگر را در عرض مراجع مؤثر در جنبش مشروطه چهره كنند و از اوصاف و آثار آنان سخن برانند امّا اين تلاشه ناكام مانده اند و مى مانند. با اولين نگاه منصفانه مى توان دريافت كه جنبش مشروطه نهضتى متكى به (فتوا) بود و نه روزنامه قانون! امام درباره تلاش مرجعيت در اين نهضت فرموده اند: (اين نهضت [مشروطيت] از نجف شروع شد به دست علما. در ايران هم با دست علما بود... آن محمد على ميرزايش را همه مى شناسند چه آدم چه جانورى بوده است. ديگرانش هم همين طور. در مقابل

ص: 2541

اين مشت استبداد علما قيام كردند و يك نهضتى به وجود آوردند. و منع آنها... از آن وقت [زمان استبداد] بهتر شد منتهى نه مثل آن چيزى كه مى خواستند)2 مبارزات مستقيم و غير مستقيم روحانيت و مرجعيت در برابر نظام استبدادى رضاخانى بخش تابناك تاريخ مرجعيت است. حكومت كودت اولين رژيم سياسى در ايران است كه به اشارت غربيان برپا شد و نظام زندگى را در اختيار گرفت. در طول حكومت خفقان تنها جبهه مقاوم و ستيزنده در برابر استبداد سركش رضاخانى نهاد مرجعيت و روحانيت بود. جبهه روشنفكرى كه از دارالفنون و مشروطه سر برآورد به سرعت در زير لواى حكومت كودتا جا گرفت و در (عدليه) و (بلديه) و (معارف) و... جاخوش كرد و تا غرش هواپيماهاى متفقين بر فراز تهران شنوده نشد از آن خواب غفلت [و البته آميخته با نعمت] برون نيامد. امام بارها و بارها از اين دوره سخن گفت. ازاسطوره جاودانى چون مدرس خاطره ها بر زبان آورد. جايگاه او را در موضع معارضه با استبداد و استعمار بازگفت. شهامت و شجاعت وى را در عصر تيرگى و وحشت يادآورشد.» همچنين مبارزات علماى قم و اصفهان به رهبرى حاج آقا نورالله اصفهانى پيگيريهاى مراجع خراسان به زعامت حاج آقا حسين قمى سيد يونس

ص: 2542

اردبيلى و ديگران و نيز مقاومت عالمان آذربايجان و ديگر ديار ايران در دوره استبداد رضاخانى موردياد كرد و تذكار پيوسته امام بود. از آن جمله فرمود: (آن وقت كه [رضاخان] آمد و كودتا كرد... هيچ قدرتى در مقابلش نايستاد الاّ قدرت روحانى كه قيامهاى متعدد شد كه ما همه اش را يادمان است. قيامهائى كه از علماى اصفهان شد در قم جمع شدند همه با هم از علماى بلاد هم آمدند در قم. قيامى كه از خراسان شد كه همه علماى خراسان را كه قيام كرده بودند گرفتند و بردند در زندان... علماى بزرگ آذربايجان را مثل مرحوم آميرزا صادق آقا و مرحوم انگجى و ديگران را گرفتند و از آن جا بردند تبعيد كردند)3 جنبش عالمان عراق در برابر قواى انگليس حادثه ديگرى بود كه از نگاه امام بارها روايت شد. حضور بزرگوارانى چون ميرزا محمد تقى شيرازى و... در برابر ارتش مهاجم انگلستان كارى خرد نبود. قدرت اهريمنى بريتاني كه در قرن 19 و اوائل قرن 20 خود را امپراتورى بى رقيب مى شناخت دل و جان را از سياستمداران مى ربود. آنان ر به عجز و لابه وا مى داشت. زهر چشم نمايندگان دولت بريتانياى كبير خواب راحت را از آنان مى گرفت. اين واژه ه

ص: 2543

نه گزاف و مبالغه كه يادآورى گوشه اى از واقعيتهاى آن زمانه است. در آن احوال دل به ايستادگى و پايدارى سپردن و از قدرت و ميمنه آن دولت فخيمه ترسى به دل راه ندادن به ميدان كار زار بر آمدن و ديگران را به جهاد فراخواندن كارى بود كارستان! و اين عزم و همت از عهده مراجع عراق برآمد. امام در حكايت از اين برگ زرين تاريخ عراق فرموده اند: (قضيه عراق راميرزاى شيرازى دوم اين شخص عظيم الشأن اين شخص بزرگ اين شخص عالى مقام در علم و در عمل اين نجات داد عراق را. او حكم جهاد داد... عشاير آمدند خدمت ايشان و ايشان حكم داد حكم جهاد داد جهاد كردند كشته دادند كشته شدند تا مستقل كردند عراق را)4 و يا فرمود: (اين عراق را آخوند نجات داد از انگلستان. از توى حلقوم انگلستان آخوند بيرون آورد... اين آخوند بود كه درعراق به جبهه رفت و به جنگ رفت و اسير شد... مرحوم آقاى سيد محمد تقى خوانسارى يكى از اشخاصى است كه در جبهه رفت و جنگ كرد و اسير شد).5 وقايع ياد شده گوشه اى از تاريخ معاصر به روايت حضرت امام بود. دوره اى كه مرجعيت شيعى در جهت گيرى تاريخى عصر نقشى

ص: 2544

اساسى را بر عهده گرفت و در حوزه توان و امكان به انجام رساند. هرچند تلاش دو جانبه اى از سوى رژيم پهلوى و قلمهاى روشنفكر نمايانه صورت گرفت تا آن تلاش ناديده آيد و سهم آن در تاريخ معاصر محو و كمرنگ گردد. اندوهمندانه بايستى باز گفت كه پاره اى از آن تلاشه رخ نموده اند. گروهى درتلاشند كه ميراث خونين مرجعيت و روحانيت را از بها بيفكنند و با كم ارج جلوه دادن نقش تاريخى نهاد مرجعيت و روحانيت از رغبت نسل معاصر به بازخوانى اين فصل زرنگار تاريخ ممانعت كنند. اين نشريه تلاش داشته و دارد كه خود را از تعصّبت صنفى برهاند. سابقه ده ساله اين نشريه نشان مى دهد كه از مدافعان جدّى اصلاح نهاد روحانيت بوده و هست. انتقادات اساسى را بر روند گذشته و حال حوزه ها داشته و دارد. در مدّت ساليان انتشار بارها و بارها به واسطه انتقادات صريح مورد ملامت نيز قرار گرفته است. امّا در راستاى تفكيك صفوف و تبيين ديدگاه بايستى اين تذكار را يادآور شود كه مرز انتقاد از نظام روحانيت و مرجعيت با انهدام آن سازمان فاصله اى بس روشن دارد. سوگمندانه بايستى گفت كسانى كه استغناى از نظام روحانت را شرط روشنفكرى دينى بر شمرده

ص: 2545

اند6 راه صوابى نپيموده اند. همان گونه كه روشنفكرى غير دينى از ستيز با روحانيت به فرجامى خوشايند نرسيد بلكه داعيان آن يا در غرقاب غرب گرفتارآمدند و يا در افسون بلوك شرق عمر خويش را به تباهى گذراندند روشنفكرى دينى نيز در استغناى از روحانيت طرفى نخواهد بست. نسل جوان را كه كاستيهايى از نظام و روحانيت مى بيند نبايستى در سراب جديدى افكند و آنان را با دعوى راهى نو به مسيرى آورد كه جز به هم ريزى وحدت مليسرنوشت و پايانى نخواهد داشت. اين تذكار همدلانه نبايستى سوء تفسير شود و همگامى باريكى از دو موج مهاجم به حساب آيد. ما و همفكران ما در حوزه هاى دينى با هر نوع تصفيه حساب (چه از نوع سياسى آن و چه شكل فكرى و فرهنگى آن كه البته پيچيده تر و ظريفتر است) سر سازگارى نداريم بنابراين مخاطبان پيام پيشين سزا نيست كه اين دعوت ر چون دعاوى ديگر بنگرند و بى تأمل آن را به كنارى نهند انتظار آن مى رود كه نسل بيداردل و منصف روشنفكرى دينى چونان گذشته راه درست را در ارزيابى واقع بينانه نهادهاى اجتماعى و از جمله حوزه و روحانيت بيابد. آثار نافع و بهره مند و بركت زاى اين نهاد را

ص: 2546

بشناسد و نقش آن را در روند احيا و اصلاح مذهبى و عزّت مسلمانان ارج نهد و نسل ناآشناى تحصيلكرده ر به اين نكات واقف كند. بايستى باور داشت كه نسل روشن بين مذهبى در حوزه و دانشگاه بازوان پرتوانى هستند كه در فرض شناخت و اعتراف به قابليتهاى يكديگر به تحوّل و اصلاح اجتماعى دست خواهند يافت. بى ترديد آن كسان كه در دو نهاد زمينه سوء ظن و بدبينى را فراهم مى آورند در دفتر تاريخ جنبشها و تفكّرات احياگرانه جهان اسلام نامى نيك برجاى نخواهند گذاشت.مسؤوليت مرجعيت مرجعيت نهادى ارجمند و پر مسؤوليت است. حتى در حوزه وظائف ديرينش كه البته با كاسيتهايى همراه بوده و هست وظائف سنگينى را بر دوش داشته است. پاسخ گويى مسائل دينى موضع گيرى در مسائل حاد سياسى و اجتماعى حضور در اداره سازمان روحانيت رسيدگى به ضعفا و محرومان و... گوشه اى از اين مسؤوليتند. بى ترديد اهميت وظائف برسنگينى مسؤوليت مى افزايد. تنها گروهى از عالمان دينى را توان آن است كه درعرصه اين مقام برآيند و ايفاى تكليف كنند. ديانت مردم گوى ميدان كودكان نيست كه اين و آن به سوى خود كشند. كارى خرد و راهوار نيست تا هر تازه واردى ذوق ورود بيابد و قوت خويش

ص: 2547

ر به آزمايش آورد. متأسفانه در طول تاريخ شكل گيرى مرجعيت شيعى كسانى بوده اند كه خواسته اند مرجعيت را دكان دو نبش تجارت كنند. دام بيندازند دانه بيفكنند و صيد گيرند. گرچه وجدان حوزوى و مردمى هماره كيد آنان را دريافت و دولت آنان ر ناپايدار كرد اما اين از نارسايى سازمان حوزه نمى كاهد. براستى در كدام سازمان اجتماعى ومذهبى سراغ داريد كه افراد بدون هيچ گونه ضابطه وملاك بالاترين مقام را مدّعى شوند اين دعوى ر نشر دهند و با هيچ محاسبه و معاقبه اى روبه رو نباشند. براى دريافت اجازه يك حرفه و پيشه معمولى حساب و كتابى در كار است و محاسباتى انجام مى يابد امّا دعوى مرجعيت به سادگى بساط پهن كردن در كوچه و خيابان شده است! و شايد آسانتر كه در آن جا گاه و بى گاه شهردارى هست و سدّ معبرى! و در اين جا... گروهى مدعى اند اشخاص نالايق در وجدان امت شيعى رسوا خواهند شد بنابراين جاى افسوس و دريغ نيست. اين سخن آميخته اى از حق و باطل است. گرچه مرجعيت شيعى در طول تاريخ از حمايتهاى پنهانى غيبى بهره مند بوده و وجدان جامعه شيعى را به سوى انتخاب اعلم و اصلح كشانده است اما در اين

ص: 2548

ميان افرادى كه در دام مدعيان دروغين مرجعيت افتاده اند نيز اندك نبوده اند. سرمايه ها و امكانات حوزوى كه صرف مقاصد اين گروه شده خرد و كوچك نبوده است. مهمتر آن كه اين گونه دعوى به پرورش و گسترش جمعى بى خاصيت در حوزه ها انجاميد كه در گرداگرداين مدعيان نان روز مى خوردند و شكار دين مى كردند. تأكيد حضرت امام بر مسؤوليت مقام مرجعيت برخاسته از باورى بود كه بدان اشارت شد. ايشان حوزه وظايف مقام مرجعيت را والاتر از آن مى دانستند كه بازگويه احكام طهارت و نجاست اكتفا كند. از آن جمله فرموده : (علماى اسلام با همه زحمتهايى كه مى كشند با همه رنجهايى كه مى برند لكن مسؤوليتشان زيادتر از اين معانى است. خداى تبارك و تعالى به آنها عزت داده است به آنها عظمت داده است ديگران را تبع آنها قرار داده ملت را تابع آنها قرار داده اينها همه مسؤوليت مى آورد).7مرجعيت و سياست امام دين و سياست را عجبين مى ديد. دو گانه اش نمى انگاشت كه به تقارب نيازمندش بيند بلكه روح سياست را در پيكره ديانت مجسم مى ديد. اين باور ر امام بارها و بارها عرضه مى كرد. دهها اصل فكرى عملى امام از اين موضع برمى

ص: 2549

خاست. نظريه ولايت فقيه ضرورت مبارزه با حكام جائر لزوم مبارزه با استعمار و صهيونيسم ضرورت آيين برائت در حج و دهها مقوله ديگر از اين تلقى نشأت مى يافت.8 با اين ديدگاه امام مرجعيت دينى را در احساس وظيفه سياسى مسؤول مى دانست. كناره گيرى از صحنه سياست و تكاليف اجتماعى را ازآنان بر نمى تابيد. اين نكته از اهمّ مسائلى بود كه ديدگاه ايشان را از پاره اى ديگر متمايز مى ساخت. از آن جمله مى توان سخنان ذيل را نمونه آورد: (اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماى اسلام در امور اجتماعى و سياسى دخالت نكنند استعمارگران گفته و شايع كرده اند. اين را بى دينها مى گويند. مگر زمان پيغمبر اكرم(ص) سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده اى روحانى بودند و عده ديگر سياستمدار و زمامدار؟... اين حرفها را استعمارگران و عمال سياسى آنها درست كرده اند تا دين را از تصرف امور دنيا و تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند و ضمناً علماى اسلام را از مردم و مبارزات راه آزادى و استقلال جدا كنند. در اين صورت مى توانند بر مردم مسلط شد. و ثروتهاى ما را غارت كنند.)9 تأكيدات حضرت امام موجب شد كه نسل نوين

ص: 2550

حوزه به اين رابطه روآوردند و تعهد سياسى را در ارزيابى مرجعيت دخالت دهند و حضور اجتماعى مراجع را شاخصهاى اصلى داورى قرار دهند. متأسفانه بايستى گفت: روند سياست زدائى و يا كاهش حساسيت سياسى اين مقوله را نيز در بر گرفته است. دوباره شاهد آن هستيم كه چهره هائى كه تاكنون هيچ گونه حضور سياسى اجتماعى نداشته اند و يا بهتر بگوييم آن را مورد انكار و انتقاد قرار مى دادند اينك درميدان مرجعيت برآمده اند و به واسطه اى پاره اى از مسائل حيات مجدد يافته اند. م در اين مقام كارى به چند و چون آن تلاشها نداريم كه خود سخنى تفصيلى و شايد محرمانه تر بطلبد; امّا اين سخن عام رامتوجه نسل متعهد حوزه مى كند كه اقتدار اينان دوباره به حذف و تضعيف اصول خط فكرى امام خواهد انجاميد. آنان دوباره اسلام را در آيين و شعائر عبادى و احكام موكول به زمان ظهور خلاصه خواهند كرد. به ستيز با استعمار نخواهند انديشيد. در برابر عدالت اجتماعى و فقر زدائى دغدغه اى نشان نخواهند داد. زمان و مكان را به وادى اجتهاد نخواهند آورد. در تطابق دين و مقتضيات زمان تأملى نخواهند ورزيد. دغدغه گريز از دين را جدّى نخواهند گرفت و... و هزاران پيامد

ص: 2551

ديگر كه بر اين نگرش استوار بوده و هست. از اين روى بر نسل مخلص و علاقه مند امام است كه ميزان علاقه مندى افراد را به نظام و انقلاب در شاخصهاى اصلى مرجعيت بگنجانند و تساهل و تسامح را در اين زمينه بس خطار و گران به شمار آورند.پرهيز از منصب امام از چهره هاى شاخص و برجسته حوزه قم بود. اقامت حضرت آيت الله بروجرى در قم به پايمردى ايشان و تنى ديگر صورت گرفت وحوزه علميه قم در پيامد آن اقامت مبارك رواج و شكوه مجدّد يافت. تدريس امام در فقه اصول فلسفهعرفان و اخلاق شهره بود. برجستگان علمى حوزه قم در محفل ايشان حضور داشتند وازآن منبع درس معرفت و عمل آموختند. پس از وفات حضرت آية اللّه بروجردى ديدگان به سوى ايشان دوخته شد. هواداران برخى از مراجع و نيز برخى از منتظران مرجعيت! در تكاپو بودند. در اين ايّام امام حتى از حضور در تشييع مرحوم آية اللّه بروجردى كه احتمالاً رنگ و بويى از خودنمايى براى عرضه در مقام مرجعيت بود پرهيز كرد. گرچه اين حركت تفسيرها شد امّا آنان كه امام را مى شناختند و ارادت قلبى ايشان را به حضرت آقاى بروجردى مى دانستند آن تفسيرها را به ريشخند مى گرفتند.

ص: 2552

امام از 13 تا 25 شوال در هيچ فاتحه اى از فواتح حضرت بروجردى شركت نجست; زيرا محتملاً با شعارها و تكريمهايى مواجه مى شد كه بى شائبه نبود. به خاطرات ذيل كه گوشه هايى از اين نكته را مى نماياند دقت كنيد: (بعد از وفات مرحوم آية اللّه العظمى بروجردى... حتى در مجالس و محافل قم كه تشكيل مى شد شركت نمى كردند. روزى يكى از دوستان و شاگردان امام به بنده پيشنهاد كرد بروم خدمت آقا كه موافقت ايشان را براى چاپ رساله به دست آورم. اول صبح بود. وارد بيرونى امام شديم. امام روى زيلوئى نشسته بود. دوست بنده مطالبى راجع به اين كه جامعه امروز به شما نيازمند است بيان مى كردند. ايشان از كثرت علاقه و اعتماد جمله اى گفتند كه شايد در آن غلوى بود. به ياد دارم كه رنگ مبارك امام يك مرتبه سرخ شد فرمودند: خير اين طور نيست كه اسلام بستگى به من داشته باشد.)10 و يا يكى ديگر از شاگردان ايشان مى گويند: (اين مطلب را مى توانم على التحقيق بگويم كه امام خمينى در تمام دوران عمرش يك قدم براى رياست و مرجعيت برنداشته است. بعد از فوت آية اللّه بروجردى براى رياست و اداره حوزه و در نتيجه

ص: 2553

مرجعيت جريانات و فعاليتهايى در قم شروع شد... امّا ايشان جداً با اين گونه حركتها مخالفت مى كرد و حاضر نبود كوچكترين قدمى در اين راه بردارد... در مورد اداره حوزه و پرداخت شهريه به طلاب كاملاً كنار كشيد و مى گفت: ديگران بحمداللّه هستندومباحث طلبگى خودمان را ادامه مى دهيم...)11 از آن پس كه امام به شرايط اجتماعى تن داد و مسؤوليت مرجعيت را پذيرفت در صراط تبليغ مرجعيت گامى برنداشت. و بيت وى رساله اى را براى نشر مجانى در اختيار هيچ كس نگذاشت: (بارها افرادى از روحانيون و غير روحانيون كه با سنت رائج خو گرفته بودند ضمن مراجعه به دفتر امام درخواست رساله عمليّه مى كردند و وقتى ما مى گفتيم كه نداريم و ما هم براى خودمان يا براى نياز دفتر و پاسخ به سؤالات شرعى و حتى نياز شخص امام رساله لازم داشته باشيم از ديگران مى خريم شگفت زده مى شدند.)12 حكايات فوق نشان مى دهد كه امام به مرجعيت به عنوان وظيفه اى سنگين مى نگريست و نه پست ومقامى نان و آب دار! كالاى تجارتى اش نمى انگاشت كه با رنگ و لعاب و تبليغات براى آن بازار مصرف پيدا كند و اين وآن را به سوى خود كشد. از تقوا

ص: 2554

و ورع كسانى چون سيدبن طاووس بهره ور بود كه از مقام افتا و مرجعيت گريزمند بود و بارها مى گفت: (اگر خداوند به پيامبرش فرمود لو تقوّل علينا بعض الاقاويل لاخذ نامنه بالوتين [اگر كلامى ناروا برما بندد رگ گردن او را قطع مى كنيم] با مثل من چه خواهدكرد اگر با فتواى خويش به خطا روم و...)13 اين گونه احتياطات براى آنان كه احكام دين را به منزلت و مرتبتى نمى گيرند شايد گزاف و مبالغه بنمايد اما آنان كه شأن و حرمت ديانت را مى شناسند جايگاه سخن سيدبن طاووس ومايه هاى هراس و گريز بزرگوارانى چون امام را از پذيرش منصب مرجعيت درمى يابند.حرمت مرجعيت حفظ و رعايت احترام مراجع زمان از ويژگيهاى بارز امام بود. در زندگى خويش نهايت حرمت را بارها و بارها نشان داد. با آن كه در سلايق و ديدگاهه ناهمسازيهاى روشنى داشت اما هيچ گاه زبان به بدگوئى نگشاد و از احترام بزرگان راستين دين دريغ نكرد. پس از رحلت مرحوم حكيم على رغم برخى از اختلاف علايق و سلايق راويان حكايت كرده اند: (گفتم: آقا مگر امشب شب عيد غدير نيست؟ شما چراغ هم در حجره تان روشن نكرده ايد؟ امام فرمود: مى دانى ما كى را از دست داديم؟

ص: 2555

ما حكيم ر از دست داده ايم. اقلاً تا يك سال نبايد احترام اين شخصيت راحفظ كرد؟ ما فرح و سرور نداريم؟ بعد از رفتن آقاى حكيم ما خوشحالى بايد داشته باشيم؟).14 حضرت ايشان نه تنها بامراجع بلكه با آنان كه به اعتبار مرتبت علمى و عملى در صراط مرجعيت بودند نيز برخوردى بسيار ظريف و دقيق داشت. هتك شخصيت آنان را بر نمى تابيد و به وجهه آنان حرمت مى نهاد. حكايت ذيل نمونه اى از نمونه هاست: (يك عنصر فرصت طلب كه شؤون روحانى يك مسجدى را درتهران داشت مدعى شده بود كه من شخصاً از طرف امام مأمور هستم... كه وجوه شرعيه مردم را به نفع فلسطينى ها جمع آورى كنم... از امام سؤال كرده بودند شخصى با اين نام مدعى است كه از طرف شما اجازه اى دارد... آيا واقعيت دارد يا خير؟ من اين سؤال را بردم حضورشان. فرمودند: كه من به اين استفتا جواب نمى دهم... چون اين شخص مرتبط است با يكى از شخصيتهايى كه در صراط مرجعيت است... [واو] لطمه خواهد ديد... شم كلّى سؤال كنيد.)15 برخورد امام در برابر مرجعيت كليه و يا سرپرست حوزه دقيق تر و ظريفتر بود. تلاش داشت كه با موضع خويش ابهت وحرمت ايشان را نشكند

ص: 2556

و آنان را تصميم گيرنده نهايى معرفى كند. در برابر حضرت آية اللّه بروجردى اين موضع را به وضوح نشان داد. با آن كه در مسائل درونى حوزه و... با نظراتى كه در بيت مرحوم آية اللّه بروجردى رواج داشت چندان موافق نبود امّا در برابر مرجعيت كبراى حضرت بروجردى كمال تواضع و خضوع راداشت. حاضر نبود كلامى را بر زبان آورد كه آن موقعيت را تضعيف كند و يا شائبه اى از آن ر به همراه بياورد. از آن جملهمى توان حكايت ذيل را شاهد آورد: (گويا سال 1338 بود كه شنيديم به مرحوم آية اللّه بروجردى گفته اند: آقا طباطبايى با اين درس مفصل حكمت و فلسفه خود كه به راه انداخته به حوزه علميه...ضربت مى زنند... در يكى از همان شبها با دو سه نفر از فضلا خدمت امام رفتيم... و خلاصه از ايشان خواستيم كه هر طور است با آية اللّه بروجردى ملاقات نموده و اگر بتوانند ايشان را متوجه غرض ورزيهاى اطرافيان يا ساده انديشان بكنند. امام گفتند: (نمى شود در اين باره چيزى به آقاى بروجردى گفت). و چون يكى از رفقا اصرار كرد امام با عصبانيت گفتند: (من چه كنم كسانى در منزل آقاى بروجردى هستند كه نمى گذارند كارى براى اسلام انجام

ص: 2557

شود...) و پس از لحظه اى كه آرام گرفتند و ما ساكت بوديم فرمودند: (آقاى بروجردى خودشان اهل معقول هستند شخصاً بافلسفه مخالف نيستند....) آن گاه افزودند: (آقاى بروجردى را نمى شود ديد آن هم براى اين كار... به نظرم خوب است چند ماهى آقاى طباطبائى تمارض كنند...) به آن شاگرد فاضل حاضر هم فرمودند: (توهم يا [فلسفه] نگو يا چند ماهى تعطيل كن تا سر و صدا بخوابد.) ولى او كه ذاتا قدرى جسور بود گفت: حاج آقا من كه تعطيل نمى كنم... ولى امام با كمى عصب انيت فرمودند: (همين كه گفتم. جوانى نكن بامرجع مسؤول حوزه نمى شود طرف شد).16 امام اين موضع را در برابر مراجع متنفّذ ديگر هم داشت. داستان برخورد امام با عنوان زعيم حوزه علميه كه در روى جلد رساله تحريرايشان نگاشته بودند

ص: 2558

مشهور است: (اولين بار كه كتاب تحرير الوسيله ايشان در نجف اشرف به چاپ رسيد روى آن نوشته بودند: زعيم الحوزات العلميه... اين لقب خاصى بودكه به آقاى خوئى داده مى شد. وقتى كه اين كتاب منتشر شد و امام آن جمله را ديدند. مسؤول را خواستند. گفتند: (اين كار را به دستور چه كسى كرده ايد؟) اولتيماتوم دادند كه: (اگر اين جمله را از پشت جلد برنداريد دستور مى دهم تمام اين كتاب را بريزند توى دجله). بعد آنها به دست و پا افتادند. روى جلد يك آرمى زدند كه اصلاً اين كلمه زعيم الحوزات العلميّه خوانده نمى شد.)17 امام چنان روش و شيوه اى را نيز از شاگردان و هوداران خويش مى طلبيد. توهين به مراجع را ناروا مى شمرد تندروان و آتشين مزاجها را مورد نكوهش قرار مى داد غيبت و بدگوئى از عالمان دين ر ناشايست مى دانست. مكرراً مخاطبان جوان خويش ر به تحمل و سعه صدر و حفظ حرمت بزرگان دين فرا مى خواند. (من يك نصيحت مى كنم به... طلاب جوان كه تازه آمده اند و حاد و تندند و آن اين است كه: آقايان متوجه باشند اگر چنانچه شطر كلمه اى به يك نفر ازمراجع اسلام شطر كلمه اى اهانت بكند

ص: 2559

كسى به يك نفر از مراجع اسلام. بين او و خداى تبارك و تعالى ولايت منقطع مى شود... فحش دادن به مراجع بزرگ ما را كوچك فرض مى كنيد؟ اگر به واسطه بعضى از جهالتها لطمه اى بر اين نهضت بزرگ وارد بشود معاقبيد پيش خداى تبارك تعالى)18 امام دريافته بود كه طعن و طنز به مراجع و بزرگان شريعت وهن كليت ديانت را در پى خواهد داشت. هشدارى داد: آنان كه زبان به درشتى مى گشايند و واژگان را بى محابا فرود مى آورند بايستى تأمل ورزند كه بر كدامين موضع ضربت مى نهند!روابط با مراجع امام اصل رعايت عزت و حرمت مراجع را در نظر داشت. باور داشت كه حرمت امامزاده را بايستى متوليان آن به عهده گيرند. آن كسان كه در رتبه زعامت دينى مردمند اگر رعايت زعيمان را نكنند خود زبان سفلگان را به طعن ونقد خواهند گشود. به آنان ميدان عرض اندام خواهند داد. تا آن گويند و كنند كه خواهند و توانند. امام بارها و بارها در برابر رژيمها كوشيد كه موضع واحده نهاد مرجعيت را نشان دهد. ارج مراجع را در پيش آنان نمايان كند. با اين رفتار امام مى دانست كه از قدر خويش نمى كاهد بلكه با افزايش ابهت و حرمت

ص: 2560

نهاد مرجعيت دستگاه دينى شيعى را قدرتمند مى سازد. از آن جمله مى توان حكايت ذيل را نمونه آورد: (خبر داده شد به منزل امام در نجف كه از طرف حكومت از بغداد آمده اند و آية اللّه شاهرودى را احضار كرده اند كه برود بغداد... وقتى اين مطلب به عرض امام رسيد امام به من فرمودند كه بروم منزل آية اللّه شاهرودى و اين مطلب را تحقيق كنم. من هم امتثالاً رفتم و تحقيق كردم. ديدم مطلب همين طور است... امام من را شبانه امر فرمودند بروم كربلا و مطالبى فرمودند كه در آن جا به استاندار كربلا بگويم. (چون آن وقت نجف فرماندارى بود) ... خلاصه اش اين بود كه امام بزرگوار اين قدر آقاى شاهرودى را بزرگ كردند در فرمايشاتشان... بعد از دو يا سه روز تلفن زدند و غائله ختم شد.)19 در زندگى امام ادب برخورد در برابر مراجع ر مشاهده مى كنيم. با آن كه پاره اى از مراجع در همدلى و همراهى با حضرتش دريغ ورزيدند اما اين گونه برخوردها از موضع كريمانه و محترمانه امام نكاست. با مواضع سياسى آنان با سعه صدر برخوردكرد. به مناسبتهاى معمولى از ارسال پيام تسليت و يا برخى از آداب ديگر رونتافت. در زبان و قلم جمله

ص: 2561

اى كه از شأن آنان بكاهدو يا چنان ذهنيتى را بيافريند ادا نكرد. اين همه در شرايطى بود كه تندروانى جز به حذف و تضعيف زبان نمى گشادند. ولى بيان و منش امام پيراسته از اين اعمال بود. گرچه قضاوت در شيوه رفتار آن مراجع سخنى بايسته و شايسته رامى طلبد امّا اين مايه دقت و شيوه عمل از حضرت امام يادگار و درس آموز باقى ماند و مى ماند. در زندگانى سياسى حضرت امام تنها يك مرتبه برخورد صريحى با يكى از مدعيان مرجعيت صورت گرفت. گرچه در آن مورد نيز امام در سخنرانيهاى عمومى مطلبى نگفت. اماهمان موضع غير علنى نيز پس از يك دوره طولانى صبر و حوصله و متانت انجام يافت. از شروع مبارزه يا سال انقلاب امام بارها و بارها از تفرقه افكنى و ايجاد شكاف آن شخص در نهاد مرجعيت شيعى گلايه مند بود. تأسيس دارالتبليغ پاسخ تلگراف شاه و مواضع ديگر وى موضع يكپارچه مرجعيت شيعى را در برابر رژيم پهلوى مى شكست. اما امام در تمامى اين وقايع به حرمت منصب مرجعيت (و نه شخص) سكوت داشت و سكوت. با اوج گيرى نهضت صف سازيها افزون شد. پس از پيروزى. آشوبهاى آذربايجان قم و... رخ داد. در مسائل گوناگون چون رأى به

ص: 2562

جمهورى اسلامى مجلس شورايا مؤسسان و... به موضع گيرى پرداخت. امام در تمامى اين احوال خويشتندار بود. از گلايه اى مخفيانه و نه چندان عام پا را فراتر ننهاد. حتى در حفظ تكريم و حرمت وى تا آن جا كه ممكن بود كوشيد. اما اصرار وى در كژروى ادامه يافت تا آن كه با كشف نقش وى در كودتاى نافرجام چاره اى جز تضييق حوزه ارتباطات وى نبود... واقعه فوق درسى فراگير و ماندگار شد كه نهاد مرجعيت چنان قداست وحرمتى دارد كه نبايد به سهولت و آسانى درهم بشكند. گرچه كسانى بودند كه اين گونه برخورد ر پذيرا نبودند و از طرفى موضع شخص شريعتمدارى به دور از پندگيرى و بها دهى به صبر و متانت امام بود. امّا در مجموع اين واقعه نشان داد كه نهاد مرجعيت از چه مكانتى در ديد حضرت ايشان برخوردار است. مرتبتى كه حتى اگر به ناحق در اختيار باشد بايستى براى حفظ حرمت منصب پاره اى از رعايتها را مبذول داشت.اصلاح بيت دستگاه مرجعيت به سادگى و به دور از سازمان تشريفاتى اداره مى شد و هنوز نيز از بساطت اوليه چندان دور نشده است. اين ويژگى نقاط امتياز و البته اشكالاتى دارد. در زمره امتيازات مى توان اين نكته را بر

ص: 2563

شمرد كه ارتباط با مرجع با سهولت بيشترى ممكن و ميسور است. مخارج روز مره بيت مرجعيت على رغم تمامى مباحث و اشكالات متعدد چندان در سطح بالايى نيست و... اين نكات تماماً از بساطت و عدم پيچيدگى بيت مرجعيت كه در حقيقت دستگاه مركزى نهاد مرجعيت است سرچشمه مى گيرد و امتيازات مطلوبى است كه بايستى حفظ شود و در گسترش آن تلاش صورت گيرد. اما ويژگى فوق برخى از مشكلات را نيز آفريده است. از آن جمله: اتكاى كارهاى نهاد مرجعيت به يك يا چند تن معدود كه بدون اساسنامه و برنامه مشخص و تنها براساس ذوق و سليقه به كارهاى مربوط به نهاد مرجعيت مى پردازند. نفوذ و قدرت اين افراد چنان بوده و هست كه گاه از كارهاى اصلاحى جدّى ممانعت مى كند. دلسردى امام از حضور در حركتهاى اصلاحى در دوره اخير حيات مرحوم آية اللّه بروجردى از چنان عاملى نشأت مى گرفت. اين تعبير خصوصى از امام كه: (كسانى در منزل آقاى بروجردى هستند كه نمى گذارند كارى براى اسلام انجام شود)20 از همين مايه خبر مى دهد. متأسفانه اين افراد متنفّذ كه گاه از منسوبان بودند و گاه از آشنايان در مواردى از تقواى لازم و يا كاردانى كافى بى بهره بودند و

ص: 2564

اين نكته درد مضاعف بود. كه از يكسو دستگاه مرجعيت براساس اراده يك يا چند تن اداره مى شد و از سوى ديگرمديران يا تعهد كافى نداشتند و يا لياقت لازم را كسب نكرده بودند. رخنه چنين عناصر فاسد و يا بى لياقت به درون دستگاه مرجعيت همواره حرمت شكن و مشكل ساز بوده است. امام در درون بيت خويش تلاش داشت كه اولاً اين اراده هاى فردى ونافذ ر به حداقل ممكن كاهش دهد.حتى در برابر شهيد مصطفى (كه علاقه و دلبستگى حضرت امام به وى خارج از توصيف است) امام اصول مورد نظر خويش را به وى تذكار مى داد و سرپيچى از آن را برنمى تابيد. ثانياً ايشان مى كوشيد كه در جذب اشخاص دقت كافى شود و كارآنان مورد ارزيابى قرار گيرد. با افراد و حوزه كار آنان بدون رودربايستى و ملاحظه آشنايى برخورد شود. از آن جمله مى توان به برخورد ذيل اشارت داشت: (روزهاى آخر توقف ايشان در قم و قبلا ازتبعيد به تركيه... روزى با دو تن از رفقا... به صحبت ومذاكره نشستيم. بحث ما روى اين مطلب دور مى زد كه نكند خداى نكرده طرز كار و برخورد و اساساً شيوه كار ما مورد پسند امام نباشدو ايشان نيز از روى حجب

ص: 2565

و حيا و گذشتى كه دارند به روى ما نياورده ولى قلبا از كار ما رضايت و دلخوشى نداشته باشند... [پس از اين كه با ايشان درميان گذاشتيم] فرمودند: آقاى رسولى! احتياجى به اين حرفها نيست. هر وقت من تشخيص بدهم وجود شماها در اين خانه به ضرر اسلام است عذر شما را خواهم خواست!)21 امام انتظار داشت كه ديگران نيز در اين مسير ره پويند و بيت خويش ر با تقوا و كاردانى بيارايند. سابقه و لاحقه افراد را ارزيابى كنند. از نفوذ عناصر مشكوك جلوگيرى ورزند تا در دام القائات آنان فرو نيفتند و حرمت خويش ونهاد مرجعيت را به تاراج نسپرند.مرجعيت ورهبرى با پديدار شدن حكومت دينى رابطه مرجعيت و رهبرى پرسشى در خور تأمل شد. تا پيش از آن حضور مراجع مختلف چندان مسأله انگيز نبود. مردمان در احكام دينى خويش آن را كه اعلم و اصلح مى شناختند. به مرجعيت دينى خويش برمى گزيدند. مقلدان با تساهل و تسامح در كنار يكديگر مى زيستند. احكام مراجع خويش ر مبناى زندگى عملى قرار مى دادند. اختلافات مراجع را در فهم فروع دين طبيعى و معمولى مى انگاشتند و به دور از كشاكش و تنازع عمل دينى خويش را سامان مى دادند. برپائى حكومت دينى مسأله اى

ص: 2566

نوى را در برابر جامعه مذهبى قرار داد. اولين سؤال چگونگى همسازى بين فتواى رهبرى و مرجعيت دينى بود. دهها مساله اجتماعى بر مبناى فتواى رهبرى انجام شد و چه بسا در مواردى با پاره اى از فتاوى ناهماهنگ و يا مخالف بود. زندگى اجتماعى چون عمل فردى نبود كه به راحتى اغماض شود. در نتيجه ناهمدليها و منازعات كوچك و بزرگى شكل يافت. ديدگاه حضرت امام مبتنى بر تئورى ولايت فقيه بود. اين نظريه توانايى آن را دارد كه اين گونه ناهمسازى را به حداقل برساند. مبتنى شدن زندگى اجتماعى بر مبناى نظر رهبرى در عين حرمت مراجع و آزادى ابراز فتوا در حوزه هاى مختلف زندگى مى تواند مسير جامعه دينى را مشخص و بدون مشكل كند. مطابق اين نظريه زندگى اجتماعى را نبايستى براساس فتاوى قرار داد بلكه بايد بر مبناى فتواى رهبرى بچرخد و گردش كند. در غير اين صورت نظام اجتماعى دچار اختلال تئوريك و دينى خواهد شد زيرا با توجه به آزادى اجتهاد وجود مراجع متعدد و اختلافات گوناگون فتوايى نظام اجتماعى ضربه خواهد ديد. هركسى به راست يا دروغ مى تواند مدعى آن باشد كه چون از فلان مرجع تقليد مى كند فلان حكم را پذيرا نيست و يا التزام عملى به آن

ص: 2567

نشان نخواهد داد. بنابراين پذيرش اصل ولايت فقيه راه حل عملى حل اختلافات فتوائى در مسائل اجتماعى است. ارج والاى اين اصل در ديدگاه حضرت امام از ابعاد مختلفى بود و شايد نكته اى كه گفته شد از مهمترين دستاوردهاى اصل ولايت فقيه باشد. بدان اميد كه آنچه درباره ابعاد تئوريك اين اصل با تلاش محققان مجلّه تحقيق شده و در اين شماره ويژه به اهل دانش و جوينگان حقيقت عرضه مى شود مفيدافتد و زوايايى از اين مسأله حساس را روشن كند و راه را براى بحثهاى عميق تر و راهگشاتر بگشايد.(حوزه)

ص: 2568

امام و نگاه احياگرانه ديني به حكومت

27 چكيده: احياگري چه ويژگي هايي دارد؟ كار ويژه احياگران ديني چيست؟ با توجه به اين كه ما داعيه جهاني و جاوداني بودن دين اسلام را داريم، بفرماييد در عرصه احياگري امروز، روحانيت و احياگران ديني چه رسالتي دارند؟ بحث احياگري از دو منظر مي تواند مورد توجه قرار گيرد: گاهي ما «احيا» را به معناي فعاليت هايي مي دانيم كه در عرصه عمل انجام مي شود; مثلا، دين در جامعه، با پرسش ها و شبهاتي مواجه و در عمل، با چالش هايي همراه است و احياگر در صدد تصحيح نگرش ها و پاسخ به شبهات بر مي آيد. به عنوان نمونه، گاهي خرافاتي به دين راه پيدا مي كند. معمولا عوام با دين آلوده به خرافه مشكلي ندارند، ولي اهل فكر و فرهنگ آن را زير سؤال مي برند. در اين حالت، احياگر اقدام به بازسازي فكري و نظري دين مي كند و آن را از خرافات خالص و پيراسته مي گرداند. در تاريخ تشيع، اين گونه احياگري ها سابقه دارد. سيدمرتضي و شيخ مفيد از جمله اين احياگران به شمار مي روند. در عصر حاضر هم مرحوم شهيد مطهري به احياگري نظري پرداخت و به خلوص دين كمك كرد. اما گاهي احياگري ديني به صحنه آوردن دين است; ديني كه در اجتماع، شكل فردي دارد. در اين باره

ص: 2569

مكتبي هم در غرب وجود دارد كه اصطلاحا آن را «انديويدواليسم» مي گويند; يعني فردگرايي. از ديدگاه اين مكتب، دين شكل فردگرايانه دارد; همانند رابطه اي كه بين انسان و خدا وجود دارد و كار دين آن است كه رابطه بين فرد و خدا را اصلاح كند. اما از نظر اسلام، چنين نگرشي درست نيست، زيرا در متن آموزه هاي دين، انديشه ها و گرايش هاي اجتماعي نيز وجود دارد. يكي از كارهايي كه احياگران ديني، به خصوص در دوران معاصر انجام داده اند همين بوده است; به صحنه آوردن دين، تا بتوانند انديشه هاي اجتماعي آن را متبلور كنند و نشان دهند كه دين صرفا يك آموزه فردگرايانه نيست. متاسفانه اين نگرش كه دين را با حكومت كاري نيست در بين بسياري از اهل علم وجود داشته; يعني در واقع، دين كاري به مسائلي كه در بيرون خودش مي گذرد، ندارد. اين نگرش در گذشته، بر جامعه حاكم بود و نتيجه آن منزوي شدن دين بود و بالتبع، بسياري از اصول و احكام ديني مانند امر به معروف. از صحنه اجتماع خارج مي شد; حضرت امام به عنوان يك احياگر مي خواستند دين را به صحنه بياورند. كار ايشان دو بعد داشت: يكي اين كه بتوانند اين انديشه اجتماع گروي را در صحنه نظري مطرح نمايند و ديگري آن كه

ص: 2570

دين را قابل اجرا كنند. اگر ما در قرن بيستم بخواهيم دين را قابل اجرا نماييم، بايد آن را نظام مند كنيم. اين كه حضرت امام مساله اي را به نام «جمهوري اسلامي» مطرح كردند، در واقع، طرح قالب و نظامي بود براي اجراي حكومت ديني. اين به آن دليل بود كه در قرآن، شكل حكومت بيان نشده و در روايات هم سخني از شكل نظام به ميان نيامده است، فقط اصول و قواعد و آموزه هايي ذكر شده است كه بر اساس آنها، حكومت بايد داراي ويژگي هاي خاصي باشد. به همين دليل، مرحوم علامه نائيني در تنبيه الامه مساله نظام مشروطه سلطنتي را نوعي حكومت ديني مي دانست. پيش از انقلاب، حكومت ديني تفسيرهاي ديگري هم داشت. اما حضرت امام با راهكاري متناسب با زمان و مكان و در قالبي خاص، اين حكومت را به گونه اي طراحي كردند كه قابل اجرا باشد. مهم ترين چيزي كه مي توانست به اين كار كمك كند، توجه به رابطه بين حكومت و مردم بود. تمامي علماي ما در اعصار گوناگون، هر يك به نوعي و متناسب با توانشان و شرايط زماني و مكاني به احياگري در بعد نظري و عملي دست زده اند، اما در اين ميان، تشكيل حكومت اسلامي توسط حضرت امام كار منحصر به فردي است. با وجود اين، برخي

ص: 2571

ادعا مي كنند كه احياگري ديني پديده اي است كه از دنياي صنعتي به عالم اسلام و كشور ما وارد شده و احياگران ديني در پي واپس گرايي و ارتجاعند. لطفا در اين باره توضيح دهيد. احياگري در فرهنگ اسلامي، يك سنت ديرينه است. در متون دين، به اين موضوع اشاره شده كه مثلا، لابد لكل قرن من محيي. اهل سنت هم اين موضوع را قبول دارند. بنابراين، در اين مساله شكي نيست. اما ساخت احياگري در هر عصري، متناسب با شرايط همان عصر است. در زمينه تفسير عصري قرآن هم اين موضوع مطرح است كه متناسب با انديشه ها و نيازهاي روز به سراغ قرآن مي رويم; يعني همان گونه كه در اين نوع تفسير، صرف نظر از بررسي هاي صوري قرآن و فهمي كه از آن داريم، از نظر كيفي هم در برخي زمينه ها بايد كار كنيم تا تفسيري عصري از قرآن ارائه دهيم، در بحث احياگري هم به همين صورت است: اگر كسي مي خواهد احياگر باشد بايد همواره خود را از حيث نظري و از حيث عملي پالايش كند تا معلوم نمايد كه آنچه را مفسران ديني مي گويند با آنچه دين مي گويد متفاوت است. بنابراين، پالايش تفاسير ديني، تصحيح و نقد آنها از جمله وظايف احياگر ديني است. نكته ديگري كه توجه به

ص: 2572

آن لازم است اين كه معمولا بسياري از رفتارهاي متدينان، دين تلقي مي شود; يعني عرف و عادت مردم به عنوان آموزه هاي ديني در نظر گرفته مي شود; مثلا، از عصر صفويه به بعد، ما در عزاداري حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) اعمالي را مي بينيم كه قالب هاي آن از مسيحيت گرفته شده است; مانند استفاده از علم و كتل در مراسم كه حتي در برخي از آنها شكل صليب هم به چشم مي خورد، يا مثلا بعضي از حركاتي كه با قواعد ديني سازگار نيست. البته در اصل عزاداري حضرت امام حسين (ع) بحثي نيست كه از ابتدا وجود داشته، ضروري دين ما و جزو افتخاراتمان است، ولي مي بينيم كه گاهي پاي عرف و عادت كه به حوزه دين كشيده مي شود، بسياري از مسائل بيروني جزو دين به حساب مي آيد. اما محيي در بعد نظري، بايد ببيند كدام يك از مقبولات حوزه دين داران جزو دين است و كدام يك در گذر زمان، از عرف به آن وارد شده است; چه چيزهايي از عرفيات را بايد تقويت كرد و نگه داشت و چه چيزهايي از آن مضر است و بايد استحاله شود. به عنوان نمونه، حضرت امام رهنمود دادند كه قمه زني نشود. بسياري از شخصيت هاي ديني ديگر هم آن را تحريم كرده اند; چون براي

ص: 2573

فرهنگ ديني مضر مي دانستند. از اين نمونه بسيار است. بنابراين، نمي توان گفت اين گونه اعمال براي قابل اجرا كردن دين پديده اي است كه از دنياي نوين و صنعتي گرفته شده، بله مي توان گفت متناسب با تحولات اين عصر، شكل ها و راهكارهاي جديدي وجود دارد. با توجه به محدوديت احياگران ديني در شرايط زماني و مكاني خود و محدوديت توانشان، آنان چه گام هايي را طي مي كنند و چه ميراثي نيز براي آيندگان خود بر جاي مي گذارند؟ يكي از كارهايي كه احياگران پيشين انجام مي دادند اين بود كه نظراتي را مطرح مي كردند و تجربياتي براي آيندگان خود باقي مي گذاشتند. انديشه هاي آنها ميراث آيندگان است. اما تجربه هاي آنها را بايد كاملا پاس داشت. به عنوان مثال، حركت سيدجمال الدين اسدآبادي يك حركت احياگرانه بود. او در فكر بازگشت مسلمانان به اسلام و جلوگيري از ركود و عقب ماندگي آنها بود. براي اين كار هم در فكر اصلاح حكومت هاي كشورهاي اسلامي و در اختيار گرفتن آنها بود. او در ايران مي خواست ناصرالدين شاه را اصلاح كند، در تركيه دولت عثماني را و. . . . به عبارت ديگر هدف سيد جمال اصلاح حكومت ها (اصلاح از بالا) بود و تصور مي كرد اگر راس حكومت اصلاح گردد، جامعه درست مي شود و تصورش اين بود كه به صورت فردي

ص: 2574

مي تواند اين كار را انجام دهد. تجربه و اقدامات سيدجمال براي انديشمندان بعدي، ميراثي ارزشمند و فرصتي طلايي بود كه بفهمند بايد اصلاحات را از پايين به بالا شروع كنند، نه مانند او از بالا به پايين. از اين رو، يكي از كارهاي مهم حضرت امام اصلاح تجربه ناكام سيد جمال بود. به همين دليل، كار را از مردم شروع كردند. حضرت امير (ع) هم در بحث حقوق حاكم نسبت به مردم، نصيحت پنهان و آشكار را از جمله وظايف مردم در قبال حاكم مي شمرند. در مباحث اخلاقي، اين گونه مطرح است كه هر كه را مي خواهيد نصيحت كنيد، به صورت پنهان باشد، اما درباره نصيحت زمامدار توصيه شده است كه اين كار را آشكارا انجام دهيد; چون در اين كار اثري است كه در اولي نيست; ممكن است در صورت مخفيانه بودن نصيحت را نپذيرد يا حتي اجازه اين كار را ندهد، اما در صورت آشكارا بودن، در معرض افكار و انظار عمومي قرار مي گيرد و مجبور به اصلاح خود مي گردد. به نظر مي رسد ما امروز در جامعه خودمان، به خصوص در حوزه علميه، احياگران بي شماري داريم، اما ميدان عمل براي آنها مهيا نيست و محدوديت هاي سياسي، اجتماعي و مانند آن مانع كار آنهاست. تحليل شما در اين باره چيست؟ ما

ص: 2575

اكنون پس از گذشت بيست سال از انقلاب اسلامي، بهترين تجربه را براي برنامه ريزي آينده حاكميت ديني در جامعه داريم; اگر بررسي كنيم و ببينيم كه آيا در طول مدت بيست سال گذشته نسبت به حاكميت معنويت و دين موفق بوده ايم يا نه، همين مي تواند تجربه خوبي براي نسل هاي آينده باشد تا شكل برنامه ريزي و رفتارهاي خود را اصلاح يا تقويت كنيم. بر حسب آماري كه از كشور تركيه ارائه داده اند، 35 درصد مردم اين كشور در نماز جمعه شركت مي كنند، اين در حالي است كه حكومت اين كشور لائيك است و هيچ گونه تبليغي براي شركت در نماز جمعه و حتي ديگر شعاير ديني نمي شود. همچنين بر حسب آماري كه از كشور امريكا منتشر شده 92 درصد مردم آن جا اعلام كرده اند كه به خدا معتقدند. از اين تعداد، 65 درصد اظهار داشته اند كه براي عبادت به كليساها و كنيسه ها و ديگر عبادتگاه ها مي روند. اما آماري كه از شركت مردم كشورمان در نماز جمعه داريم در شهرها بين 2 تا 8 درصد متناوب است. يعني اگر ميانگين اين آمار را 5 درصد در نظر بگيريم و با كشور تركيه كه 35 درصد است مقايسه كنيم، مي بينيم آمار وحشتناكي است. در ساير زمينه ها هم به همين صورت است; مانند نظم اجتماعي، وجدان كاري، راستگويي،

ص: 2576

سلامت معاملات و امثال آن. بايد بررسي كنيم، ببينيم در برقراري حاكميت دين و معنويت چه قدر موفق بوده ايم، اشكالمان در كجاست؟ ما كه تبليغاتمان ده برابر و نوشته هاي ديني مان صد برابر پيش از انقلاب است، پس چرا آن گونه كه مي خواستيم نشده است؟ به نظر مي رسد يكي از مسائل مهمي كه بايد بررسي شود آفت هايي است كه در حكومت ديني ما به وجود آمده است; همچون استفاده ابزاري از دين براي تحكيم قدرت شخصي، استفاده از احساسات مذهبي مردم در راه كوبيدن مخالف و مهم تر از همه غير قابل انتقاد دانستن كارگزاران حكومتي و در واقع، تخطئه منتقدان و طرد آنان به نام دين. اينها از جمله آفت هاي مهمي بوده كه در جامعه ديني ما به وجود آمده و نتيجه اش اين شده است كه مردم به آموزه هاي ديني بدبين شوند. دليل عمده آن هم اين است كه ما كاركرد خوبي ارائه نداده ايم. ما پيش از آن كه تجربيات شفاهي مان را براي نسل هاي آينده به صورت مكتوب درآوريم، خوب است رفتار و كردارمان را ارزيابي كنيم و آنها را بازسازي نماييم; اشكالاتمان را برطرف كنيم. بيگانگان به شكل بي رحمانه اي نقاط ضعف ما را بزرگ جلوه مي دهند. پس خوب است خودمان به فكر اصلاح آنها باشيم. اين بهتر از آن است كه

ص: 2577

ديگران مغرضانه دست به اصلاحات بزنند. ما نبايد از فكر مخالف بترسيم، بايد احياگري را نهادينه كنيم. اگر مخالف ما هم حرف حق مي زند، بپذيريم و اگر باطل گفت، دفاع كنيم. دفاع ما بطلان او را آشكار مي كند و از توطئه هاي مخفيانه او جلوگيري مي نمايد. وقتي شبهه اي در جامعه مطرح مي شود و انتقادي مطرح مي گردد، خواه ناخواه به همه جا سرايت مي كند. ما بايد فرصت اظهار نظر بدهيم; اگر حرف مخالف بر حق بود، خود را اصلاح كنيم و اگر بر حق نبود پاسخ دهيم، پاسخ ما مخالف را در انزوا قرار مي دهد. در سال هاي 1338 - 1328 از سوي حزب توده و ماركسيست ها، بيشترين حملات به مسلمانان صورت گرفت. اما در مقابل، بهترين آثار علمي و فرهنگي كشور ما، كه ساختار جامعه را تغيير داد، در اين دوران از سوي علامه طباطبايي (ره) ، شهيد مطهري (ره) ، مرحوم طالقاني، بازرگان و شريعتي برجاي گذاشته شد. در آن موقع، جوانان ما خجالت مي كشيدند در دانشگاه نماز بخوانند، اما به بركت پاسخ هايي كه اينان دادند، با افتخار در صحن دانشگاه مي ايستادند و نماز مي خواندند. اين نتيجه به صحنه آمدن متفكران ما و بارور شدن انديشه هاي آنها بود، در حالي كه پيش از آن اصل فكر در انزوا يا زير سؤال بودند. همه

ص: 2578

اينها به بركت طرح فكر مخالف بود. بنابراين، نبايد نگران حمله و اعتراض مخالف باشيم و بگوييم آزادي، دين را به خطر مي اندازد، بلكه به عكس، آزادي موجب شكوفايي مي شود و شبهاتي را كه در ذهن جوانان خلجان دارد، برطرف مي كند. حجة الاسلام والمسلمين ايازي

ص: 2579

امام و وحدت امت

اشاره

11 1 چكيده: ر دانشنامه امام خميني و سياست يكي از اموري كه مورد اتفاق و پذيرش همه عقلاي عالم خصوصا انبياي الهي بوده و هست كيمياي وحدت است و شايد بتوان گفت اصل اساسي و بنيادي در تعاليم اسلام دعوت به وحدت و ايجاد همدلي و همفكري در بين انسانهاست. اصل توحيد و پرستش خداي يگانه از اصول دين ماست كه همه فرق مسلمين به آن اذعان داشته و يكي از دو ركن اساسي اسلاميت هر فرد است، شهادت به وحدانيت و شهادت به رسالت محمد (ص) دو عنصر اصلي و كليدي مسلمان شدن هر فرد غيرمسلماني است. نگاهي به تعاليم اسلام و دستورات فقهي به ما نشان مي دهد كه همه دستورات ديني براي ايجاد جامعه اي واحد و همدل و همزبان صادر شده است. قبله واحد، كتاب واحد، زبان اسلامي واحد، شعار واحد و. . . همگي نشان از همدلي و همسويي است. اوقات نماز، روزه، حج، اعياد مذهبي، نماز جمعه، نماز جماعت، ادعيه، زيارات، مراسم عزاداري و. . . همگي در جهت ايجاد وحدت در ميان مسلمين وضع شده است. گرچه همه اين امور در حال حاضر اسباب تفرقه شده تا اسباب وحدت، ولي اين ضرري به اصل دين نمي زند. تعاليم اسلام با اعمال ما فاصله

ص: 2580

بسياري دارد چرا كه: (الاسلام شيئ والمسلمين شيئ آخر) حضرت امام خميني به عنوان احياگر اسلام ناب در عصر حاضر و فردي كه در طول تاريخ پس از اسلام از چهره هاي كم نظير به شمار مي رود، همواره بر اين اصل اساسي وحدت در جامعه تاكيد داشته و اين را به عنوان يك استراتژي و تاكتيك براي پيروزي بر حريف و تشكيل حكومت نمي دانست بلكه جوهره درك وي از عزت و اقتدار مسلمين و ماهيت اجتماعي، سياسي بودن مكتب اسلام و تعبد معرفت شناسانه ايشان از كلمات و اصول تعاليم اسلامي و قرآني چنين اقتضايي داشت و اين روش و منش هيچ منافاتي با عقيده و مرام تشيع وي نداشت. امام در عين حالي كه مسلمان شيعه متعصب و اصول گرا بود و هرگز حاضر نشد ذره اي از اصول مسلم مذهب شيعه اثني عشري عدول كند. انساني جامع نگر بوده و تعبد و تقيد به اصول و ارزشهاي اسلامي مانع از بهره گيري و استفاده از مواضع مشترك امت اسلام با ساير ملل جهان نشد چه رسد به مواضع شيعيان و اهل سنت لذا در اين ايام كه مصادف است با هفته وحدت مناسب است. نگاهي هرچند گذرا به مواضع و ديدگاههاي آن امام همام داشته باشيم باشد كه رهنمودهاي آن پير فرزانه چراغ راهمان بوده و بتوانيم از

ص: 2581

شرايط بحراني كه از هر سو آتش اختلاف و كينه مي بارد عبور كنيم و انقلاب و اسلام را از شر اختلاف و چند دستگي نجات دهيم. ما در اين مقاله سعي خواهيم كرد محورهاي اساسي حفظ وحدت در جامعه را كه در منش و گفتار امام راحل به چشم مي خورد بيان نموده و شواهدي از بيانات ايشان و خاطرات ياران امام در خصوص هر محور عرضه كنيم.

محورهاي اساسي حفظ وحدت

اشاره

را در پنج دسته مي توان تقسيم كرد: 1- هدف گيري ريشه فساد 2- تشكيل جبهه واحد 3- تمسك به مشتركات 4- پرهيز از مسائل تفرقه افكن 5- پي ريزي نمادهاي وحدت

1. هدف گيري ريشه فساد:

امام (س) ازاولين روزهايي كه قدم در عرصه حيات اجتماعي گذاشت با بهره جويي از تجارب گذشتگان و درك علل و عوامل شكست و انحراف نهضتهاي اسلامي خصوصا در سده اخير به اين نتيجه رسيده بود كه پرداختن به شاخه ها و عناصر فرعي فساد نه تنها متضاد با منافع ظالمين و حكومتهاي ستمگر نيست بلكه بعضا و حتي در بيشتر موارد خود آنها به اين مخالفتها دامن زده و خوشحال خواهند شد كه افكار عمومي را از خود منصرف و معطوف به مسائل جنبي و حاشيه اي كنند. لذا امام از روز اول خواستار براندازي رژيم سلطنتي و از اينكه علماء و روحانيون

ص: 2582

تلاش خود را معطوف اصلاح بنيادين جامعه نمي كنند اظهار شكوه مي كنند. ايشان در تاريخي ترين سند مبارزاتي خود كه پس از سقوط دولت رضاخان نوشته اند مي فرمايند: "هان اي روحانيين اسلامي،اي علماي رباني،اي دانشمندان ديندار،اي گويندگان آيين دوست،اي دينداران خداخواه،اي خداخواهان حق پرست،اي حق پرستان شرافتمند،اي شرافتمندان وطنخواه،اي وطنخواهان با ناموس، موعظت خداي جهان را بخوانيد و يگانه راه اصلاحي را كه پيشنهاد فرموده بپذيريد و ترك نفعهاي شخصي كرده تا به همه سعادتهاي دو جهان نائل شويد و با زندگاني شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شويد. " "ان لله في ايام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها" امروز روزي است كه نسيم روحاني وزيدن گرفته و براي قيام اصلاحي بهترين روز است. اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براي خدا نكنيد و مراسم ديني را عودت ندهيد فرداست كه مشتي هرزه گرد شهوتران بر شما چيره شوند و تمام آيين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند. " (1) و همچنين پس از پيروزي انقلاب از عدم بهره برداري صحيح جامعه از فضاي خلاء قدرتي كه پس از رفتن رضا شاه پديد آمده بود اظهار تاسف مي كنند و مي فرمايند: "مع الاسف آن وقت اشخاصي [از] خود ملت، يك راسي كه بتواند آنها را جمع بكند نبود كه پسر رضاخان را آنها گذاشتند اينجا و در

ص: 2583

صورتي كه اگر آن وقت در دو سه تا شهر تظاهرات مي شد به ضد، نمي گذاشتند او را، لكن هيچ كس حرف نزد. . . شايد اگر مرحوم مدرس آن وقت بود آن كار را مي كرد. " (2) با اين اوصاف مشخص مي شود امام در همان زمان نيز مبدا فساد را هدف گيري نموده است و اگر مي بينيم حضرت امام به محض مواجه شدن با جريان و تفكري كه قصد دارد ريشه و بنيان تفكر مذهبي و عقايد ديني جامعه را زير سؤال ببرد و باعث ايجاد ترديد در جامعه شود با آن به مقابله برخاسته و درس و بحث حوزوي را به كناري نهاده و متقن ترين و جامعترين كتاب را در رد شبهات وارده بر آن عصر مي نويسد، بر اساس همين ايده و تفكر است و امام در همان كتاب نيز ريشه و اساس اين مقاله را شخص رضاخان دانسته و پرده از چهره كريه او برمي دارند. ايشان مي فرمايند: "او فهم صلاح و فساد نداشت و فشارهاي او به روحانيين براي اصلاح نبود، او مي خواست ريشه را از بيخ بكند. " (3) با اين توضيحات علت عدم شركت فعال حضرت امام در مسئله ملي شدن صنعت نفت و مبارزات آيت الله كاشاني روشن مي شود. چون در اين مبارزات اصل وجود نظام سلطنتي مفروض گرفته شده

ص: 2584

بود و فقط سعي مي شد اصلاحاتي در آن پديد آورند. همچنين اگر مي بينيم امام در تشكيلاتي كه با نام انجمن حجتيه كه مشغول مبارزه با بهائيت بودند وارد نمي شوند بر اساس همين نوع تفكر بوده است چون امام اين نوع مبارزه را مبارزه با معلول شمرده باعث غفلت از مفسد اصلي مي دانستند. امام راحل به محض فراهم شدن بهانه براي مقابله صريح با رژيم ستمشاهي بلافاصله وارد عمل شده و مستقيما شاه و رژيم دست نشانده اش را هدف گيري مي كنند. امام در پيام مشهور خود پس از فاجعه مدرسه فيضيه مي فرمايند: "شاه دوستي يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين، تجاوز به مراكز علم و دانش، شاه دوستي يعني ضربه زدن به پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه هاي اسلام، محو آثار اسلاميت، شاه دوستي يعني تجاوز به احكام اسلام و تبديل احكام قرآن كريم، شاه دوستي يعني كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت. " (4) امام در طول دوران مبارزه با هرگونه حركتي كه باعث انحراف افكار ملت از مجرم اصلي شده به مقابله برمي خيزند و در حد توان به روشنگري و ارائه مسير صحيح مبارزه مي پردازند. مثلا هنگام طرح كتاب شهيد جاويد در مجامع علمي و طرفداري عده اي از محتواي كتاب و مخالفت عده اي ديگر و يا طرفداري عده اي از تفكرات مرحوم دكتر شريعتي و مخالفت

ص: 2585

عده اي با آن مي فرمايند: "قضيه مرحوم شمس آبادي شما خيال كرديد يك چيز عادي بود اين همه جز همانها بود كه با طريقهاي مختلف اينها مي آمدند و درست مي كردند. يك وقت "شهيد جاويد" را پيش مي آوردند، از اين طرف و از آن طرف و يك ماه محرم و صفر و بيشتر منبرها همه خرج اين مي شد كه "شهيد جاويد" چي. از اين طرف يك دسته اي تاييد از آن طرف يك دسته اي تكذيب. يك قدري كه اين سست مي شد، باز يك چيز ديگري درست مي كردند. مرحوم شمس آبادي هم از اين امور بود كه شايد هم خودشان اين كار را كردند (من نمي دانم) كه يكي كسي را بكشند و صدا دربياورند يك دسته از آن طرف و يك دسته از اين طرف و بساط درست كنند و يك قدري كه اين كمتر مي شد آن وقت يك كس ديگر را به ميدان مي آوردند كه اين كتابهايش چطور است. او مي گفت كافر است، اين مي گفت مسلمان است. آن ديگري مي گفت كافري است از ابوجهل بدتر. اما نقشه توي كار است. آنهايي كه اينها را درست مي كنند نه به اسلام عقيده دارند و نه به روحانيت عقيده دارند و نه به هيچ چيز. " (5) اين منش و سلوك امام در بعد از پيروزي انقلاب نيز ادامه

ص: 2586

داشته و مانع انحراف افكار ملت و همچنين ساير ملل از تجاوزگري و ام الفساد بودن آمريكا مي شوند و با ملقب كردن آمريكا به شيطان بزرگ و حمايت از تسخير لانه جاسوسي و افشاي چهره كريه آمريكا از پس پرده تزوير حقوق بشر همه نگاهها را متوجه آن ساخته از ساير مشكلات منصرف مي كنند. امام مي فرمايند: "تمام آزادي خواهان بايد با روشن بيني و روشن گري راه سيلي زدن بر گونه ابرقدرتها و قدرتها خصوصا آمريكا را به مردم سيلي خورده كشورهاي مظلوم اسلامي و جهان سوم ترسيم كنند. من با اطمينان مي گويم اسلام ابرقدرتها را به خاك مذلت مي نشاند اسلام موانع بزرگ داخل و خارج محدوده خود را يكي پس از ديگري برطرف و سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد. " (6) اين بود خلاصه اي از شواهدي كه مي توان به آن استناد كرد در استراتژي حضرت امام براي مبارزه با قدرتهاي فاسد از طريق هدف گيري ريشه فساد. ما، در اينجا به همين شواهد اكتفا كرده به محور بعدي مي پردازيم.

2. تشكيل جبهه واحد:

يكي ديگر از محورهايي كه امام در مبارزه بر اساس آن حركت مي كردند ايجاد جبهه واحد در برابر دشمن بود. حضرت امام به شدت از چند دستگي و تحزب گرايي پرهيز داشته و همه تلاش خود را در جهت اتحاد علماء و

ص: 2587

بزرگان جامعه بكار مي بردند. امام در تاريخي ترين سند مبارزاتي خود مي فرمايند: "اي آقاي محترمي كه اين صفحات را جمع آوري نموديد و به نظر علماي بلاد و گويندگان رسانديد خوب است يك كتابي فراهم آوريد كه جمع تفرقه آنان را كند و همه آنان را در مقاصد اسلامي همراه كرده از همه امضاء مي گرفتيد كه اگر در يك گوشه مملكت به دين جساراتي مي شد همه يك دل و يك جهت از تمام كشور قيام مي كردند. " (7) امام همچنين تلاش بسيار زيادي در جهت انتقال مرحوم آيت الله بروجردي به قم و مرجعيت ايشان انجام دادند و نقش ايشان در جهت ايجاد رهبريت واحد در حوزه قم پس از رحلت مرحوم آيت الله حائري مورد اعتراف همه كساني كه در آن عصر در حوزه قم مي زيسته اند بوده است. (8) گرچه آنچه منظور نظر امام بود حاصل نشد ولي عظمت و ابهت مرجعيت شيعه در آن عصر مانع بزرگي بر سر اجراي مقاصد پليد شاه بود و مي بينيم تا آن مرحوم در قيد حيات بودند شاه به خود اجازه نمي داد علنا با ايشان مخالفت كند و براي رفع اين معضل بلافاصله پس از رحلت آقاي بروجردي تلگرامي به نجف فرستاد تا وانمود كند در ايران مرجع متشخص و شخص مطرحي نيست و خيال خود را از اين

ص: 2588

بابت راحت كند و پس از اين حادثه بود كه غائله لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را بپا كرد. امام كه نقشه شاه را خوانده بودند قبل از اينكه خود اعلاميه بدهند همه علماي مطرح آن روز را دعوت مي كنند و در منزل مرحوم حاج شيخ مرتضي حائري جلسه اي براي مقابله با اين مسئله تشكيل مي شود. 8 گرچه اين جمع پايدار نماند و نفوذ برخي عوامل جاه طلب مانع از تشكيل جبهه واحد در مقابل شاه شد. ولي امام به تلاش خود ادامه دادند و نامه هاي زيادي به بلاد و شهرهاي مختلف فرستاده از علما و روحانيون هر شهر مي خواهند هفته اي يك شب تشكيل جلسه داده براي مقابله با حوادث پيش آمده موضع واحدي اتخاذ كنند. (9) امام پس از آزادي از زندان در سال 1343 وقتي متوجه مي شوند در بين طلاب جوان صحبتهايي در هجو و بدگويي از بعضي از مراجعي كه با امام همراهي نكرده اند رايج شده است مي فرمايند: "آقايان متوجه باشيد اگر چنانچه شطر كلمه اي به يك نفر از مراجع اسلام، شطر كلمه اي اهانت بكند كسي به يك نفر از مراجع اسلام، بين او و خداي تبارك و تعالي ولايت منقطع مي شود كوچك فرض مي كنند فحش دادن به مراجع بزرگ ما را كوچك فرض مي كنيد؟ اگر به واسطه بعضي از

ص: 2589

جهالتها لطمه اي بر اين نهضت بزرگ وارد بشود معاقبيد پيش خداي تبارك و تعالي. توبه تان مشكل است قبول بشود چون به حيثيت اسلام لطمه وارد مي شود. اگر كسي به من اهانت كرد سيلي به صورت من زد، سيلي به صورت اولاد من زد، والله تعالي راضي نيستم در مقابل او كسي بايستد دفاع كند، راضي نيستم. " (10) و به اين صورت مانع از ايجاد تفرقه در صفوف مبارزين و شكاف بين جمع مراجع مي شوند و توطئه عواملي كه به شكستن وحدت ميان طلاب و روحانيون اميد بسته بودند خنثي مي گردد. پس از تبعيد امام به نجف اشرف علي رغم بي مهريهايي كه حوزه نجف نسبت به ايشان ابراز كرد، امام سعي و كوشش بليغي در جهت حفظ شان و مرتبه حضرت آيت الله الحكيم انجام مي دهند و با هرگونه عملي كه كوچكترين اثري در جهت تضعيف رياست عامه ايشان داشته باشند خودداري مي كنند. به عنوان مثال وقتي براي اولين بار كتاب تحريرالوسيله امام توسط ياران ايشان در نجف بچاپ مي رسد امام متوجه مي شوند بر روي جلد اين كتاب عبارت "زعيم الحوزات العلميه" نقش بسته است. لذا بلافاصله دستور مي دهند اين عبارت پاك شود والا كليه اين كتابها را به دجله مي ريزم و اصرار ياران ايشان به جايي نمي رسد و بالاخره با مشكلات زيادي اين عبارت

ص: 2590

را محو مي كنند. (11) پس از پيروزي انقلاب عده اي با تشكيل حزب جمهوري خلق مسلمان دست به تظاهرات و راهپيمايي در حمايت از يكي از مراجع آن زمان زدند و گرچه بعدها هويت اين فرد به ظاهر در منصب مرجعيت افشا شد ولي امام با اينكه از سابقه و عملكرد اين شخص اطلاع داشتند اجازه طرفداري از خود را به مردم نداده و فرمودند: "اگر فرضا به من سب كنند يا عكس مرا بسوزانند يا به من حمله كنند در اين موقع حساس كسي حق ندارد عكس العمل نشان بدهد. دشمن در كمين است و در توطئه، مي خواهند اذهان شما را از طريقي كه داريد و از راهي كه براي نجات اسلام است و داريد طي مي كنيد منحرف كنند. " (12)

3. تمسك به مشتركات:

امام در جهت ايجاد وحدت بين مسلمين و حتي غيرمسلمين با تكيه به وجوه مشترك همه را دعوت به وحدت مي كردند. ايشان در پيامي كه به مناسبت عيد ميلاد مسيح براي مسيحيان جهان مي فرستند با استناد به آياتي از انجيل مي فرمايند: "بسم الله الرحمن الرحيم" "يا ايها الذين آمنوا كونوا قوامين لله شهداء بالقسط ولا يجرمنكم شنئان قوم علي الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوي واتقوالله ان الله خبير بما تعملون" خوشا به حال آنان كه گرسنه

ص: 2591

و تشنه عدالتند، از آن رو كه سير نخواهند شد. (انجيل متي) . خوشا به حال آنان كه از بهر عدالت زحمت مي كشند، به سبب آنكه مملكت آسماني از آنهاست. (انجيل متي) عيد سعيد ميلاد مسيح پيامبر عظيم الشان كه براي طرفداري مظلومان و برقراري عدل و رحمت مبعوث و با گفتار آسماني و كردار ملكوتي خود ظالمان و ستمكاران را محكوم و مظلومان و مستضعفان را پشتيباني فرمود بر ملت هاي مستضعف جهان و ملت مسيح و مسيحيان هم ميهن مبارك باد. هان اي پدران كليسا و روحانيان تابع حضرت عيسي بپاخيزيد و از مظلومان جهان و مستضعفان گرفتار در چنگال مستكبران پشتيباني كنيد و براي رضاي خدا و پيروي دستور حضرت مسيح يك بار ناقوس ها را در معابدتان به نفع مظلومان ايران و محكوم نمودن ستمگران به صدا درآوريد. كارتر سردمدار ستمكاران عالم تقاضا كرد تا ناقوس را در سرتاسر آمريكا به نفع جاسوسان در مقابل ملت مظلوم ايران بصدا درآوريد. چه خوب و بجاست كه ناقوسها را به فرمان خداي عالم و دستور عيسي مسيح به نفع ملت هاي مستضعف كه در زير چكمه دژخيمان كارترها از هستي ساقط مي شوند به صدا درآوريد. خوشا به حال آنان كه گرسنه و تشنه عدالتند و از بهر عدالت زحمت مي كشند و واي به حال

ص: 2592

آنان كه برخلاف دستور عيسي مسيح و برخلاف دستور همه پيامبران به نفع ظالمان و جاسوسان و پايمال كنندگان حقوق ملت ها زحمت مي كشند و واي به حال آنان كه برخلاف دستور عيسي مسيح و برخلاف دستور همه پيامبران به نفع ظالمان و جاسوسان و پايمال كنندگان حقوق ملت ها زحمت مي كشند. واي ملت مسيح و پيروان عيسي روح الله بپاخيزيد و از شرافت عيسي مسيح و ملت عيسوي دفاع كنيد و اجازه ندهيد دشمنان تعليمات آسماني و مخالفان دستورات الهي، ملت مسيح و روحانيت عيسي را به خلق هاي مستضعف جهان بد معرفي كنند. حضور ابرقدرتها در معابد و دست به آسمان بلند كردن آنان براي دعا به جاسوسان و خائنان عليه مظلومان و مستضعفان شما را اغفال نكند كه اينان جز براي رسيدن به قدرت بيشتر و نيل به رياست دنيا كه خلاف دستور آسماني است به چيز ديگري فكر نمي كنند. ملت ما سالها مبتلا به سالوس ستمگران بود و رنجها از آن برد. اي ملت مسيح چه شد كه آقاي كارتر در كشتارهاي دستجمعي ايران، ويتنام، فلسطين و لبنان و ديگر مناطق به دعا برنخاست و تقاضاي آهنگ ناقوسها را نكرد ولي اكنون براي رسيدن به رياست جمهوري و ادامه چند سال ديگر ستمگري بر ملت هاي ضعيف دست به دعا برداشته است و كليسا را به

ص: 2593

آهنگ ناقوس فراخوانده است. هان اي پدران كليسا بپاخيزيد و عيسي مسيح را از چنگال اين دژخيمان نجات دهيد كه آن پيامبر بزرگ از ستمگري كه دين را وسيله ظلم و دعا را وسيله رسيدن به مسند ستمگري به بندگان خدا قرار مي دهد بيزار است، كه دستورهاي آسماني همه براي نجات مظلومان، از ملكوت نازل شده است. واي مستضعفان جهان برخيزيد و هم پيمان شويد و ستمگران را از صحنه برانيد كه زمين از خداست و وارث آن مستضعفانند. واي ملت آمريكا به تبليغات روساي جمهوري كه جز نيل به قدرت فكري ندارند گوش فراندهيد و بدانيد كه جوانان ما با جاسوسان رفتاري خداپسندانه دارند، كه دستور اسلام رحمت بر اسيران است گرچه ظالم و جاسوس باشند. شمااي ملت آمريكا از كارتر بخواهيد شاه مخلوع و جنايتكار را به ايران برگرداند كه كليد رهايي جاسوسان به دست اوست و شمااي اصحاب ناقوس دست ها را به دعا برداريد و ناقوس ها را به آهنگ درآوريد و از خداي بزرگ بخواهيد كه به روساي جمهور شما عدل و انصاف مرحمت كند. خوشا به حال آنان كه از بهر عدالت زحمت مي كشند و دعا مي كنند. (13) روح الله الموسوي الخميني همچنين در ديدار با كليميان و زرتشتيان و مسيحيان كشور با استناد به رسالت انبياء الهي در نفي

ص: 2594

ظلم و رفع تبعيض در ميان ملل مي فرمايند: "انبياي عظام سلام الله عليهم، از آدم تا خاتم كه تشريف آورده اند و انبياي بزرگ اولوالعزم كه در بين مردم تشريف داشته اند همه آنها براي اينكه پرچم توحيد و عدالت را در بين ملتها برپا كنند. پيامبران، تمام پيامبران در طول تاريخ اينطور نبوده است كه فقط يك ناصحان باشند بلكه آنها براي تهذيب اخلاق مردم به گفتار، به كردار، به عمل، به فعاليت مامور بودند و خداي تبارك و تعالي آنها را براي اينكه انسانها را بسازند، براي اينكه خلق انساني در آنها رشد پيدا بكند و اعمال و افعال انساني داشته باشد، مبعوث فرموده است و همه در حالي كه بوده اند كوشش خود را كرده اند. " (14) امام حتي پا را از اتحاد ميان اديان الهي فراتر نهاده، با دعوت از همه مستضعفان جهان در خواست مي كنند همه مستضعفين روي زمين از هر فرقه و مسلك، مذهب، حزب واحدي تشكيل داده تا بتوانند از حقوق خود دفاع كنند و حق خود را از ظالمين بازپس گيرند. امام مي فرمايند: "من اميدوارم كه يك حزب به اسم حزب مستضعفين در تمام دنيا بوجود بيايد و همه مستضعفين با هم در اين حزب شركت كنند و مشكلاتي كه سر راه مستضعفين است از ميان

ص: 2595

بردارند و قيام در مقابل مستكبرين و چپاولگران شرق و غرب كنند و ديگر اجازه ندهند كه مستكبرين بر مستضعفين عالم ظلم كنند و نداي اسلام را، وعده اسلام را كه حكومت مستضعفين بر مستكبرين است و وراثت ارض براي مستضعفين است متحقق كنند تاكنون مستضعفين متفرق بودند و با تفرقه كاري انجام نمي گيرد. اكنون كه نمونه اي از پيوند مستضعفين در بلاد مسلمين تحقق پيدا كرد اين نمونه بايد به يك سطح وسيعتري در تمام قشرهاي انسانهاي تاريخ تحقق پيدا كند و به اسم حزب مستضعفين كه همان حزب الله است و موافق اراده خداي تبارك و تعالي است كه مستضعفين وارث ارض بايد بشوند. ما از جميع مستضعفين عالم دعوت مي كنيم كه با هم در حزب مستضعفين وارد بشوند و مشكلات خودشان را با دست جمع و اراده مصمم عمومي رفع كنند و هر مسئله اي كه در هرجا و در هر ملتي پيش مي آيد، بوسيله حزب مستضعفين رفع بشود. " (15) حضرت امام در حمايت از مظلومين و مستضعفين بين هيچ نژاد و طايفه اي فرق نمي گذارند و براي ايشان ايراني، افغاني، لبناني، آفريقايي و آمريكايي مظلوم يكسان هستند و بر همين اساس است كه امام در ايامي كه جاسوسان آمريكايي در گروگان ملت ايران بودند حكم به آزادي سياهپوستان و

ص: 2596

زنان گروگان مي دهند با استناد و با اينكه اين اقشار در آمريكا مورد ظلم واقع شده اند و از طرف ديگر از پخش شدن اذان از ماذنه هاي مساجد شوروي سابق به همان اندازه خوشحال مي شوند كه از پيروزي ملت ايران خوشحال شده اند. امام در پيام خود به ميخائيل گورباچف آخرين رئيس جمهور شوروي سابق مي فرمايند: "آقاي گورباچف: وقتي از گلدسته هاي مساجد بعضي از جمهوري هاي شما پس از هفتاد سال بانگ الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت، صلي الله عليه و آله، به گوش رسيد تمامي طرفداران اسلام ناب محمدي (ص) را از شوق به گريه انداخت. " (16) از بعد داخلي نيز امام هميشه دانشجويان و افرادي كه تربيت يافته مجامع علمي جديد بودند و حتي بعضا ظواهري غيراسلامي داشتند با روي باز مي پذيرفتند و با استناد به حس اسلام خواهي و عشق به دين كه در آنها موج مي زد سعي در جذب و هدايت آنها داشتند و به روحانيون نصيحت مي كردند مواظب باشند اين افراد را از خود نرانند و از طرف ديگر به دانشجويان و قشر تحصيلكرده در دانشگاهها نصيحت مي كردند كه از روحانيون فاصله نگيريد و سعي كنند با استفاده از محبوبيت مردمي روحانيون در قلوب مردم و سابقه مبارزاتي آنها توان خود را تقويت كنند امام در يكي از پيامهاي

ص: 2597

خود مي فرمايند: "لازم است طبقات محترم روحاني و دانشگاهي، با هم احترام متقابل داشته باشند. جوانان روشنفكر دانشگاهها به روحانيت و روحانيون احترام بگذارند خداوند تعالي آنها را محترم شمرده و اهل بيت وحي سفارش آنها را به ملت فرموده است. روحانيت قدرت بزرگي است كه با از دست دادن آن خداي نخواسته پايه هاي اسلام فرو مي ريزد و قدرت جبار دشمن بي معارض مي شود. مطالعات دقيق اجانب استثمارگر در طول تاريخ به آن رسيده كه بايد اين سد شكسته شود و تبليغات دامنه دار آنها و عمال آنها در چند صدسال، موجب شده كه مقداري از روشنفكران را از آنها جدا و به آنها بدبين كنند تا جبهه دشمن بي معارض شود. اگر احيانا در بين آنها كساني بي صلاحيت خود را جابزنند. لكن نوع آنها در خدمت هستند، به حسب اختلاف موقف و خدمت آنها ملت را پاي بند اصول و فروع ديانت نموده، به رغم اجانب و عمال آنها بايد اين قدرت را تاييد و حفظ نمود و با ديده احترام نگريست چنانچه روحانيون محترم بايد به طبقه جوان روشنفكر كه در خدمت اسلام و كشور اسلامي است و به همين جهت مورد حمله عمال اجانب است احترام گذاشته آنها را چون فرزنداني عزيز و برادراني ارجمند بدانند و اين قدرت بزرگي كه مقدرات،

ص: 2598

خواه ناخواه در دست آنها خواهد افتاد، از دست ندهند و از تبليغات سوئي كه بر ضد آنها در اين چند صد سال شده و آنها را در نظر بعضي طور ديگر جلوه داده اند تا از تفرقه استفاده هرچه بيشتر برند احتراز كنند و كساني را كه جهلا يا از سؤنيت موجب دور نگه داشتن اين طبقه مؤثر است از روحانيت از خود برانند و به آنها اجازه ايجاد تفرقه ندهند و مطمئن باشند كه با ضم اين دو قدرت بزرگ پيروزي بدست مي آيد و با جدايي روي آن را نخواهند ديد. " (17) از طرف ديگر وقتي سلايق و تفكرات روحانيون داخل كشور در نحوه اداره كشور موجب بروز تفرقه و جدايي در ميان آنها شده و باعث مي شود در جامعه روحانيت مبارز تهران انشعاب شده و در كنار آن مجمع روحانيون مبارز تهران ايجاد شود، امام با استناد به اهداف و اصول مشترك ميان اين تفكرات همه را به وحدت در اهداف مشترك دعوت مي كنند. امام در پاسخ نامه هاي محمدعلي انصاري كه به منشور برادري شهرت يافت مي فرمايند: "اين مسئله روشن است كه بين افراد و جناح هاي موجود وابسته به انقلاب اگر اختلاف هم باشد، صرفا سياسي است ولو اينكه شكل عقيدتي به آن داده شود، چرا كه

ص: 2599

همه در اصول با هم مشتركند و به همين خاطر است كه من آن را تاييد مي نمايم. آنها نسبت به اسلام و قرآن و انقلاب وفادارند و دلشان براي

ص: 2600

كشور و مردم مي سوزد و هركدام براي رشد اسلام و خدمت به مسلمين طرح و نظري دارند كه به عقيده خود موجب رستگاري است. اكثريت قاطع هر دو جريان مي خواهند كشورشان مستقل باشد. هر دو مي خواهند سيطره و شر زالوصفتان وابسته به دولت و بازار و خيابان را از سر مردم كم كنند، هر دو مي خواهند كارمندان شريف و كارگران و كشاورزان متدين و كسبه صادق بازار و خيابان زندگي پاك و سالمي داشته باشند، هر دو مي خواهند دزدي و ارتشاء در دستگاههاي دولتي و خصوصي نباشد هر دو مي خواهند ايران اسلامي از نظر اقتصادي به صورتي رشد نمايد كه بازارهاي جهان را از آن خود كند، هر دو مي خواهند اوضاع فرهنگي و علمي ايران به گونه اي باشد كه دانشجويان و محققان از تمام جهان به سوي مراكز تربيتي و علمي و هنري ايران هجوم آورند، هر دو مي خواهند اسلام قدرت بزرگ جهان گردد. پس اختلاف بر سر چيست؟ اختلاف بر سر اين است كه هر دو عقيده شان است كه راه خود باعث رسيدن به اين همه است. ولي هر دو بايد كاملا متوجه باشند كه موضع گيريها بايد به گونه اي باشد كه در عين حفظ اصول اسلام براي هميشه تاريخ، حافظ خشم و كينه انقلابي خود و مردم عليه سرمايه داري

ص: 2601

غرب و در راس آن آمريكاي جهانخوار و كمونيسم و سوسياليزم بين الملل و در راس آن شوروي متجاوز باشند. هر دو جريان بايد با تمام وجود تلاش كنند كه ذره اي از سياست "نه شرقي و نه غربي جمهوري اسلامي" عدول نشود كه اگر ذره اي از آن عدول شود، آن را با شمشير عدالت اسلامي راست كنند. هر دو گروه بايد توجه كنند كه دشمنان بزرگ مشترك دارند كه به هيچ يك از آن دو جريان رحم نمي كنند. دو جريان با كمال دوستي مراقب آمريكاي جهانخوار و شوروي خائن به امت اسلامي باشند. هر دو جريان بايد مردم را هوشيار كنند كه درست است كه آمريكاي حيله گر دشمن شماره يك آنها است ولي فرزندان عزيز آنان زير بمب و موشك شوروي شهيد گشته اند. هر دو جريان از حيله گري هاي اين دو استعمارگر غافل نشوند، بدانند كه آمريكا و شوروي به خون اسلام و استقلالشان تشنه اند. " (18)

4. پرهيز از مسائل تفرقه افكن:

يكي ديگر از وجود مشخصه امام دوري از اموري بود كه باعث ايجاد تفرقه در ميان جامعه مي شد. امام در عين حالي كه حاضر نبودند از هيچ يك از اصول عقيدتي و مبارزاتي خود دست بردارند يا در مورد آنها مصالحه كنند ولي از حركاتي كه فايده اي جز ايجاد تفرقه در

ص: 2602

صفوف مسلمين ندارد بشدت پرهيز مي كردند. به عنوان مثال در كتاب كشف الاسرار در پاسخ به اتهامات نويسنده منحرف اسرار هزار ساله به شدت از اهلبيت عصمت و طهارت دفاع نموده و به كسانيكه حقوق آنها را غصب نمودند مي تازند و يا در مقدمه وصيت نامه سياسي الهي خود با استناد به حديث متواتر ثقلين دفاع از حقانيت شيعه را به اوج مي رسانند ولي با اين همه هرگز نمي شوند در مراسمي كه عده اي به اسم حمايت از اهلبيت در آن شركت مي كنند و به آن عيد الزهرا مي گويند شركت كنند و تابحال احدي از ياران و همراهان امام به حضور ايشان در اين مراسم كه هدفي جز ايجاد تفرقه ميان مسلمين و هتك حرمت احكام الهي ندارد گواهي نداده است. همچنين مخالفت ايشان با خلفاي پس از پيامبر مانع از بيان جنبه هاي مثبت آنان نيست و به عنوان مثال امام مي فرمايند: "وقتي كه عمر مي خواست برود به مصر براي اينكه فتح كرده بودند مصر را و قدرتمند شده بود اسلام، همه جا را گرفته بودند، مي خواست وارد بشود به مصر، يك شتر بود و خودش بود و يكي هم همراهش سوار اين شتر يكيشان مي نشست و آن يكي جلويش مي گرفت و مي برد، آن كه خسته مي شد (قسمت كرده بودند) اين سوار مي شد. آنوقتي كه وارد

ص: 2603

(به حسب تاريخ) مصر شدند، نوبت آن غلام بود كه سوار شود و آقاي خليفه جلو شترش را گرفته بود و داشت مي بردش كه مردم مصر آمده بودند به استقبال. خليفه عبارت از اين بود. ما عمر را قبول نداريم اما اين عمل، عمل اسلامي آنوقت بوده يعني نقش اسلام اين بوده است ولو خودش يك آدمي بوده كه ما نپذيرفتيم او را، اما عملي كه كرده است اين عملي بوده كه نقش اسلام اين بوده يعني پيغمبر هم اين صورت بود. يعني پيغمبر هم سوار يك الاغي مي شده يك كسي هم پشتش مي نشسته و مساله برايش مي گفته، آن را تعليمش مي كرده آن پشت سري را تعليمش مي كرده. شما در تمام اين دموكراسي ها بياوريد كه اينجوري باشد كه سلطان وقت كه سلطنتش چند مقابل ايران بوده است، چند مقابل فرانسه بوده، شما بياوريد يك سلطان دموكراتي كه با غلام خودش اينجوري رفتار بكند كه آن سوار بشود، يك شتر باشد و چيزي بيشتر از اين نه، آن جمال و جلال هيچ نباشد در كار، هر سلطان دموكراتي را كه بياوريد اگر بخواهد وارد يك ملكت شكست خورده بشود، ببينيد با چه جوري وارد مي شود، آنها چه جوري وارد مي شوند، اين همه وارد شده در يك مملكتي كه فتح شده است. سوار شتر غلام او

ص: 2604

- خودش - حالا نوبت او هست، خودش دستش را جلو گرفته و افسار شتر را دارد مي كشد، آمدند اشراف مصر آنجا و همه هم تعظيم كردند اين تعليم اسلام بوده. " (19) همچنين در كتاب انوارالهدايه در بحث حجيت ظواهر كتاب (قرآن) پس از استدلال بر عدم وقوع تحريف در قرآن به نويسنده كتاب فصل الخطاب في تحريف الكتاب كه عالم متشخص و بزرگواري است ولي سعي كرده است با استناد به روايات ضعيفي اثبات كند در قرآن آيات و سوره هايي در مدح حضرت علي (ع) وجود داشته كه توسط دشمنان اهلبيت از قرآن حدف شده است، به شدت تاخته و شايد بتوان گفت حضرت امام نسبت به هيچ عالم شيعي به غير از علماي درباري به اين اندازه تندي نكرده باشند. امام پس از نقل سخنان وي مي فرمايند: "كسي كه كتابهاي او فايده علمي و عملي ندارد و فقط روايات ضعيفي را جمع كرده كه اصحاب از آنها رو برتافته اند و صاحبان انديشه و فهم از پيشينيان اصحاب ما مثل "محمدين ثلاث" (محمدبن يعقوب كليني، محمدبن علي بن بابويه و محمدبن حسن طوسي. ) متقدم از آن دوري جسته اند. اين حال كتابهاي روايتي اوست غالبا مثل كتاب مستدرك الوسائل و از ديگر كتابهاي او اصلا سؤال نكن كه پر از قصه ها و

ص: 2605

حكايات عجيب و غريب است و به شوخي بيشتر شبيه است تا جدي. و او گرچه شخص صالح و محققي بوده است ولي اشتياق و تمايلش به جمع آوري روايات ضعيف و عجيب و غريب و آنچه عقل سالم و نظر مستقيم نمي پذيرد بيشتر بوده است از جمع آوري سخنان نافع و سودبخش. " (20) امام هم چنين با هرگونه سخن و عملكردي كه باعث ايجاد تفرقه ميان صفوف متحد مسلمين بشود مخالف بودند تا جائيكه در جايي مي فرمايند: "امروز سر خلافت اميرالمومنين اختلاف كردن، خيانت به اسلام است. " (21) و به اين ترتيب جلو هرگونه تفرقه افكني را سد مي كنند و مصلحت اتحاد و اتفاق مسلمين را بر ساير مصلحتها حتي به قيمت تعطيل شدن بعضي احكام فرعي شيعه مقدم مي شمرند. به عنوان مثال: در پاسخ به استفتائات مربوط به حجاج و در پيام هايي كه براي حجاج ايراني مي فرستند، مي فرمايند: "لازم است برادران ايراني و شيعيان ساير كشورها از اعمال جاهلانه كه موجب تفرقه صفوف مسلمين است احتراز كنند و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد و تشكيل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهايي مخالف رويه اجتناب نمايند. " (22) "در وقوفين متابعت از حكم قضات اهل سنت لازم و مجزي است اگرچه قطع به خلاف داشته باشيد.

ص: 2606

" (23) "در وقتيكه در مسجدالحرام يا مسجدالنبي نماز جماعت منعقد شد مومنين نبايد از آنجا خارج شوند و بايد از جماعت تخلف نكنند و با ساير مسلمين به جماعت نماز بخوانند. " (24) امام نه تنها اين دستورات را مي دهند بلكه خود در موارد مقتضي عامل به اين دستورات بوده اند. به عنوان مثال وقتي كه امام از نجف عازم كويت مي شدند كنار مسجدي در نزديكي شهر بصره هنگام ظهر توقف مي كنند. امام به همراهان مي گويند آيا اين مسجد امام جماعت دارد يا خير؟ و وقتي جواب مي دهند آري، امام مي فرمايند: "اگر امام جماعت دارد، بايد بايستيد و پشت سرش نماز بخوانيد. يا تا ظهر نشده از اينجا برويم و اگر ظهر شد و خواستيد نماز را فرادي بخوانيد، درست نيست. " (25) هم چنين امام هرگز اقدامي در جهت ايجاد تشكيلات و حزب و گروهي براي خود نكردند و به احدي هم اجازه ندادند از موقعيت امام سؤاستفاده كرده و گروه يا حزب خود را به امام بچسبانند. به عنوان نمونه مي توان به برخوردي كه ايشان در فرودگاه مهرآباد در هنگام سوار شدن به اتومبيل خود انجام دادند اشاره كرد. كه امام به فردي كه خود را داخل اتومبيل رسانده بود و وابستگي به يكي از گروه هاي مطرح آن روز داشت

ص: 2607

دستور دادند پايين بيايد و اجازه ندادند به غير از مرحوم حاج احمد آقا احدي سوار اتومبيل شود. (26)

5. پي ريزي نمادهاي وحدت:

اشاره

امام به عنوان منادي وحدت در جهان امروز علاوه بر رهبري انقلاب اسلامي در ايران ابتكاراتي هم در جهت ايجاد وحدت در ميان مردم ايران و همچنين وحدت ميان مسلمين جهان داشتند كه اهم آن عبارتند از:

الف) ارائه تئوري حكومت اسلامي:

امام با درك صحيح از مشكلات و مصائب جهان اسلام و مشكل اصلي ملل مستضعف و تشخيص اينكه علل گرايش انقلابيون در دنيا به يكي از دو اردوگاه شرق يا غرب نداشتن الگوي صحيحي از حكومت حق است، دست به كار ارائه طرحي نوين در اداره جامعه شده و با ارائه تئوري ولايت فقيه بر اساس مباني اسلامي و حكومت ديني يك محوري براي اتحاد مبارزان در عصر حاضر ايجاد كردند و با كمك و خواست مردم حكومتي را با انتخاباتي آزاد و به طريق نوين در اين كشور پايه ريزي نمودند. امام خود در كتاب ولايت فقيه در اين باره مي فرمايند: "ما براي اينكه وحدت امت اسلام را تامين كنيم، براي اينكه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهاي دست نشانده آنها خارج و آزاد كنيم راهي نداريم جز اينكه تشكيل حكومت بدهيم. چون به منظور تحقق وحدت و

ص: 2608

آزادي ملتهاي مسلمان بايستي حكومتهاي ظالم و دست نشانده را سرنگون كنيم و پس از آن، حكومت عادلانه اسلامي را كه در خدمت مردم است بوجود آوريم. تشكيل حكومت براي حفظ نظام و وحدت مسلمين است، چنانچه حضرت زهرا سلام الله عليها در خطبه خود مي فرمايد كه امامت براي حفظ نظام و تبديل افتراق مسلمين به اتحاد است. " (27) و به اين ترتيب امام خود حكومتي را براي ايجاد وحدت ميان مسلمين ايجاد نمودند.

ب) اعلام روز جهاني قدس:

حضرت امام با تعيين آخرين جمعه ماه مبارك رمضان به عنوان روز جهاني قدس كه بين همه ملل مسلمان مشترك است و هيچ رنگ و بوي نژادي و ناسيوناليسي هم ندارد و مورد پذيرش هر انسان مسلماني است نقطه عطفي در اتحاد ميان مسلمين جهان ايجاد كردند و باعث اتحاد همه مسلمين جهان شدند كه هر روز و هر سال بر عظمت و ابهت اين روز افزوده مي شود. امام در اين باره مي فرمايند: "روز قدس، روز اسلام است. روز قدس، روزي است كه اسلام را بايد احياء كرد و احياء بكنيم و قوانين اسلام در ممالك اسلامي اجرا بشود. روز قدس، روزي است كه بايد به همه ابرقدرتها هشدار بدهيم كه اسلام ديگر تحت سيطره به واسطه عمال خبيث شما واقع نخواهد شد. " (28)

ج) اقامه نماز جمعه:

حضرت امام با

ص: 2609

زنده نمودن نماز جمعه واقعي در جامعه اسلامي ايران قدم بزرگي در اتحاد مردم مسلمان ايران برداشتند و اگر نبود اين نمازهاي جمعه در ايران معلوم نبود اين انقلاب بتواند با اين قدرت مردمي به مقابله با جهان خواران برود. حضرت امام در اين مورد مي فرمايند: "نماز جمعه با شكوهمندي كه دارد براي نهضت كوتاه عمر ما يك پشتوانه محكم و در پيشبرد انقلاب اسلامي ما عامل مؤثر و بزرگ است. " (29) و يا در جايي ديگر مي فرمايند: "برپايي نماز جمعه يكي از بركات بسيار عظيم اسلام بود. " (30)

د) احياي حج ابراهيمي:

حج اين ميعادگاه بزرگ اسلام و مركز همايش قدرت جهان اسلام كه بايد عاملي در جهت وحدت امت اسلام باشد، بوسيله علماي دربارها و ناآگاهان حاكم بر ملل اسلامي از مسير اصلي خود منحرف شده و فقط به يك آيين خشك و بي روحي تبديل گشته بود. امام خميني با احياء حج و اعلام برائت از مشركين در اين اجتماع بزرگ اسلامي همه مسلمانان را در مقابل سردمداران كفر متحد ساخته و باعث ايجاد هماهنگي ميان مسلمين شدند. اين آيين عبادي، سياسي گرچه با مشكلاتي مواجه شده ولي تاثير خود را گذاشته است و اگرچه امروز دولت عربستان سعودي مانع از برگزاري رسمي مراسم برائت از مشركين توسط حجاج

ص: 2610

ايراني مي شود، ولي هر سال مسلمين ساير كشورها بدون برنامه ريزي قبلي و با هماهنگي با يكديگر اين مراسم را برپا مي دارند.

ه) حكم قتل سلمان رشدي مرتد:

به هنگامي كه جهان استكبار تمام توان خود را به كار گرفته بود تا اساس و بنيان اين انقلاب را از ريشه بزدايد و نظام اسلامي ايران نيز در موضع ضعف قرار گرفته بود امام خميني با هدف گيري ريشه و پايه توطئه دشمنان همه مسلمين را در برابر جهانخواران متحد كرده و با اعلام حكم قتل سلمان رشدي كه مورد اتفاق همه فرق مسلمين است باعث احياي اسلام و اتحاد مسلمين در برابر دشمنان شد.

و) دعوت از رئيس جمهوري شوروي به اسلام:

حضرت امام در ايامي كه ناقوس مرگ كمونيست بصدا درآمده بود و صداي خرد شدن استخوانهاي آن به گوش مي رسيد با دعوت از رهبر اردوگاه كمونيست به اسلام و اظهار شادماني از پخش اذان از ماذنه هاي مساجد جمهوريهاي مسلمان شوروي شور و شوق وصف ناپذيري در ميان مسلمين جهان ايجاد كردند و به عنوان رهبر ملل مسلمان جهان باعث عزت و عظمت و بزرگي اسلام ناب محمدي شدند، خصوصا با پيش بيني صحيح از فروپاشي اين نظام متكي بر ماديت و دعوت به الهيت و معنويت، اعتباري تازه به دين و مكاتب الهي بخشيدند بطوري كه ملل مسلمان را ابهتي

ص: 2611

وصف ناشدني دربرگرفت. بنابراين نتيجه مي گيريم انقلاب و مبارزه در مكتب امام با وحدت و همدلي عجين شده و امام با الهام از تعاليم وحدت بخش اسلام همه مستضعفان و محرومان جهان را به قيام دعوت نمودند و تمسك به مشتركات و همدلي و همراهي با آنان در دفع ظلم را اساس دعوت خويش قرار داده است و در اين راه از اصول و اعتقادات خود نيز دفاع نموده و ذره اي از آن عدول ننموده است. برخورد امام با توهين به حضرت زهرا (س) در صداي جمهوري اسلامي ايران در ماههاي آخر عمر دليل گويايي بر اين مدعاست. همچنين مقدمه وصيت نامه سياسي - الهي امام نيز سند محكمي بر حفظ اصول و آرمانها و اعتقادات اوست. لازم به توضيح است مواضع حضرت امام در خصوص حفظ وحدت منحصر در پنج محور ذكر شده در اين مقاله نيست و ما براي رعايت اختصار به اين اندازه بسنده نموديم. علاقه مندان به آگاهي از نظرات امام مي توانند به مجموعه وحدت از ديدگاه امام خميني (تبيان دفتر چهاردهم) كه توسط مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) منتشر شده و همچنين كتاب امام خميني و وفاق اجتماعي از همين نويسنده كه توسط انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي منتشر شده مراجعه كنند. والسلام - ارديبهشت

ص: 2612

80

پى نوشت ها

: 1. صحيفه امام، ج 1، ص 21، تاريخ /11جمادي الاولي/ 1363 2. صحيفه امام، ج 13، ص 382 - 381، تاريخ 15/9/1359 3. كشف الاسرار، ص 201 4. صحيفه امام، ج 1، ص 178، تاريخ 16/1/1341 5. صحيفه امام، ج 8، ص 460، تاريخ 14/4/1358 6. صحيفه امام، ج 20، ص 325، تاريخ 6/5/1366 7. صحيفه امام، ج 1، ص 21، تاريخ /23جمادي الاولي1363/ 8. بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 99 9. بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 149 10. صحيفه امام، ج 1، ص 306، تاريخ 25/2/1343 11. پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 43 12. صحيفه امام، ج 9، ص 66، تاريخ 22/4/1358 13. صحيفه امام، ج 11، ص 377 - 375، تاريخ 2/10/1358 14. صحيفه امام، ج 17، ص 98، تاريخ 27/8/1361 15. صحيفه امام، ج 9، ص 280، تاريخ 27/5/1358 16. صحيفه امام، ج 21، ص 222، تاريخ 11/10/1367 17. صحيفه امام، ج 3، ص 325، تاريخ 24/11/1356 18. صحيفه امام، ج 21، ص 178 - 176، تاريخ 10/8/1367 19. صحيفه امام، ج 4، ص 326 - 325، تاريخ 14/8/1357 20. انوارالهدايه، ج 1، ص 243 21. صحيفه امام، ج 8، ص 481، تاريخ 15/4/1358 22. صحيفه

ص: 2613

امام، ج 10، ص 61، تاريخ 29/6/1358 23. صحيفه امام، ج 10، ص 62، تاريخ 29/6/1358 24. مناسك حج، ص 257 25. پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 270 26. پا به پاي آفتاب، ج 3، ص 135 27. ولايت فقيه، ص 27 28. صحيفه امام، ج 9، ص 277، تاريخ 25/5/1358 29. صحيفه امام، ج 9، ص 492، تاريخ 21/6/1358 30. صحيفه امام، ج 17، ص 104، تاريخ 3/9/1361 حجة الاسلام مهدي حاضري 1

ص: 2614

امام و ولايت در كلام شهيدان

5 چكيده: «من عاجزانه از شما مي خواهم كه هوشيار باشيد خود را كاملاحفظ كنيد و براي كنترل خود و خارج نشدن از خط امام كه همان خط اسلام و خط خداست فقط گوش به فرمان ولايت فقيه باشيد» .(سردارشهيد حسين عليمحمدي، زنجان). «اين بنده حقير خدا نيز با امام امت ميثاق بسته ام و به اووفادارم، زيرا كه او به اسلام و قرآن وفادار است و اگر چندين بار تكه ام بكنند و يا زنده بگورم كنند، دست از وظيفه ام كه همان وفاداري به اسلام و قرآن و امام عزيز، و نابودي دشمنان اسلام است بر نخواهم داشت» . (سردار شهيد روح الله شكوري، زنجان). «آري امام، كاري عظيم كرد. وي باعث شد دنيا از خواب بيدارشود و انسانيت را دوباره ياد آورد. رهبرم را تنها نگذاريد، هميشه از او تبعيت كنيد. مردم مسلمان! براي طولاني تر شدن عمرامام هر روز دعا كنيد و از عوض ما هم دعا كنيد ما تا وقتي كه زنده هستيم امام را دعا خواهيم كرد. در دنيا دو صف وجود داردصف باطل كه همان صف فرعون و شاه معدوم است. صف حق كه صف تمامي پيامبران و راه خميني كبير است» .(سردار شهيد طاهر اوجاقلو،زنجان). اگر از آسمان خون ببارداگر خون از دم شمشير بارداگر ريگان هزاران ناو آرداگر صدام،

ص: 2615

صدها لشگر آردقسم بر نهضت پاك حسيني جدا هرگز نگردم از خميني«مبادا تمرد و سرپيچي كنيد از امر ولي امرتان يعني امام عزيز و خميني كبير آن نفس قدسي، آن نائب بر حق مهدي(عج)آن اخوت، آن كليد وحدت، آن روح الهي، روح الله كه خداوند از شماسلب نعمت مي فرمايد» . (سردار شهيد سهراب اسماعيلي، زنجان) «هيهات كه 20 سال از عمرم گذشت هنوز اندر خم يك كوچه ام. زيرا از نعمتهايي كه پروردگار به من داده سپاسگذاري نكردم وشرمنده ام و بيشتر از همه به نعمتهاي بزرگ خداوند ناسپاسي كرده ام و توفيق نيافتم آنطور كه بايد در گفتار امام و رهبر ومرجع تقليدمان، روح خدا، خميني بت شكن تفكر كنم. و توفيق نيافتم كه بيشتر بشناسمش. افسوس و صد افسوس كه با او هم عصربودم ولي از ولايتش بهره اي نجستم» . (سردار شهيد عليرضا رجبي،زنجان). «اي امت اسلام! قدر امام امت را بدانيد و خداي ناكرده نشودروزي كه ما نيز، اهل كوفه شويم، و امام را تنها بگذاريم» . (سردار شهيد علي رضا مولايي، زنجان) «حزب الله هميشه در صحنه و پيرو خط امام و خط ولايت فقيه كه تداوم راه امامت است باشند و جان بر كف پشتيبان اين انقلاب باشند من به آنهايي كه در لباس اسلام مي خواهند به اسلام صدمه بزنند توصيه مي كنم بياييد دست از تفرقه برداريد.» .

ص: 2616

(طلبه شهيد سيد حسين حسيني اتراچالي). «به همه امت اسلامي عرض مي كنم كه قدر اين اسلام و انقلاب وامام و مسئولين نظام جمهوري اسلامي را بدانند و براي نشان دادن اين قدرشناسي تا جايي كه مي توانند خدمت كنند و سختيها وناراحتيها را تحمل كرده و در پيشبرد انقلاب بكوشند.» . (جهادگر شهيد سيد محمد تقي رضوي). «اماما، من پيام شما را شنيدم و چون جز خون خويش چيزي نداشتم، آن را نثار اسلام نمودم، باشد كه با خون ناقابلم بتوانم گامي مثبت براي اسلام عزيز بردارم. برادران مومنم، بايد انقلاب حسيني را دنبال نماييم تا انقلاب حسيني استقرار داشته و انقلاب مهدي(عج)برسد. همانطوري كه ياران حسين شهيد شدند تا انقلاب خميني پابرجا بماند، ما نيز بايد شهيدشويم تا اين انقلاب به انقلاب حضرت مهدي(عج)متصل شود. و هميشه پشتيبان امام خميني و در مسير سيل امت و انقلاب اسلامي باشيد واز ولايت فقيه و نظام جمهوري اسلامي حمايت كنيد و براي نابودي تمام ابرشيطانها به نداي «هل من ناصر ينصرني» امام لبيك بگوييد و عاشقانه همچون شهداي ديگر روانه شهر شهادت شويد و تاآخرين قطره خون مبارزه نمائيد.» . (جهادگر شهيد محسن الشريف). «به پيام هاي امام امت(ولايت فقيه)چونكه پيام دهنده حقيقي اوست گوش داده و دستورات آن را عمل كنيد و خداي نكرده نگوئيد،ديگر گوش دادن به پيام هاي امام و رهبر،

ص: 2617

زمانش گذشته، هر چه داريد يكبار هم كه مي شود پيامها را گوش داده و ببينيد كه چه مي گويد و چه مسئوليتي در آن لحظه به دوش شما مي گذارد كه بايدعمل كنيد وگرنه در روز قيامت مسئول هستيد.» . (جهادگر شهيد ابوالقاسم حجتي). «شما اي مسئولين مملكتي هميشه براي رضاي پروردگار قدم برداريد و سخنان گهربار امام را فراراهتان قرار دهيد. و حتمابه ياد توده هاي مستضعف مردم باشيد چرا كه اماممان فرمودند: مملكت مال مستضعفين است.» (شهيد عيسي مطلب زاده).

ص: 2618

امام و ياران

اشاره

18 چكيده: به حسن خلق و وفا كس به يار ما نرسد تو را در اين سخن انكار كار ما نرسد سخن از علمدار اسلام ناب محمدي (ص) است. سخن از عارفي است كه به تاثير از اسلاف و اجداد طاهرينش، حماسه و عرفان را قرين هم ديد و جدايي آن را "احترقا" يافت. سخن از پير طريقتي است كه حماسه و عرفان را به مثابه دو بال براي پرواز و معراج الي الله بكار بست و به تاسي از طريقه سلوك بنيانگذاران عرفان حماسي، اميرمومنان حضرت علي (ع) و حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) ، آن شيوه را تجديد و احيا نمود و يافته و توشه خويش را در محضر استاد ازل و ابد - جل و اعلي - در طبق اخلاص نهاد و اداي تكليف كرد. سخن از تجلي و جلوه هاي معنوي است. سخن از شاهدان و گواهان هميشه تاريخ است; از طلايه داران عرصه نبرد حق با باطل; از عاشقان حقيقي كه به حقيقت عشق پي برده و در راه وصال به آن لحظه ها را درنورديده و به قرب معشوق رسيده اند. آنان كه حماسه نبردشان و قصه عشقشان از ميان عصرها و نسلها خواهد گذشت و در پهنه اين سرزمين براي هميشه تاريخ جاودان خواهد ماند. سخن از سينه سوختگان

ص: 2619

عرصه عشق است كه مردان راه بودند و از ميان خون گذشتند; و " بودن" را در "رفتن" يافتند. حماسه و عشق را درهم آميختند و حماسه عشقشان بر پيشاني تاريخ انقلاب اسلامي، همچون مرواريدي تلان تلالو دارد. سخن از مريدان مرادي است كه بروز و ظهورشان معجزه نور بود; و مرادشان تحفه اي از عالم ملكوت براي زمينيان. سخن از محرمان خلوت انس دوست است كه اكنون با مرادشان نزد معشوق ازلي "عند ربهم يرزقون"اند. در اين نوشتار سعي بر آن داريم تا جلوه هاي اصحاب شهيد خميني را در نگاه رهبر و جلوه هاي رهبر را در منظر اصحاب شهيد تبيين نماييم. البته به مطالب برخي از شهداي گرانقدر - در اين مقاله - دسترسي نداشتيم. از اين رو عدم درج آنها قصوري است كه توسط راقم پديد آمد. ان شاءالله به محض دستيابي در مقاله و فرصت ديگر از آنها بهره مند خواهيم شد. ضمنا مطالب درج شده ذيل نام شهيدان تمامي نظرات آنان نيست; زيرا به دليل محدوديت حوزه تحقيق به بخش درج شده بسنده كرديم. امام خميني: چه سعادتمندند آنان كه عمري را در خدمت به اسلام و مسلمين بگذرانند و در آخر عمر فاني به فيض عظيمي كه دلباختگان به لقاءالله آرزو مي كنند نائل آيند. چه سعادتمند و بلند اخترند آنان كه

ص: 2620

در طول زندگاني خود كمر همت به تهذيب نفس و جهاد اكبر بسته و پايان زندگاني خويش را در راه هدف الهي با سرافرازي به خيل شهداي در راه حق پيوستند. چه سعادتمند و پيروزند آنان كه در نشيب و فرازها و پست و بلندهاي حيات خويش به دامهاي شيطاني و وسوسه هاي نفساني نيفتاده و آخرين حجاب بين محبوب و خود را با محاسن غرق به خون خرق نموده و به قرارگاه مجاهدين في سبيل الله راه يافتند. چه سعادتمند و خوشبختند آنان كه به دنيا و زخارف آن پشت پا زده و عمري را به زهد و تقوا گذرانده و آخرين درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه جمعه با ست يكي از منافقين و منحرفين شقي، فائز و به والاترين شهيد محراب كه به ست خيانتكار اشقي الاشقيا به ملا اعلا شتافت، ملحق شد. و شهيد عزيز محراب اين جمعه ما از آن شخصيت هايي بود كه اينجانب يكي از ارادتمندان اين شخص والامقام بوده و هستم. اين وجود پربركت متعهد را قريب صت سال است مي شناختم. مرحوم شهيد بزرگوار حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج آقا عطاءالله اشرفي را در اين مدت طولاني به صفاي نفس و آرامش روح و اطمينان قلب و خالي از هواهاي نفساني و تارك هوا و مطيع امر مولا و

ص: 2621

جامع علم مفيد و عمل صالح مي شناسم و در عين حال مجاهد و متعهد و قوي النفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصي بود كه مايه دلگرمي جوانان مجاهد بود و از مصاديق بارز "رجال صدقوا ما عاهدوالله عليه" بود و رفتن او ثلمه بر اسلام وارد كرد و جامعه روحانيت را سوگوار نمود. خداوند او را در زمره شهداي كربلا قرار دهد و لعنت و نفرين خود را بر قاتلان چنين مرداني نثار فرمايد. ننگ ابدي بر آنان كه يك چنين شخص صالحي را كه آزارش به موري نرسيده بود از ملت ما گرفتند. (1) شهيد آيت الله عطاءالله اشرفي اصفهاني (نماينده امام و امام جمعه ب "در مورد امام آنچه كه خيلي به نظر جالب است و ما فهميديم كه بحمدالله تشخيص مان نسبت به مرجعيت ايشان بجا بوده است، يكي مساله مخالفا علي هوي است. و در حديث دارد كه پيامبر اكرم (ص) در برگشت از يكي از غزوات، به اصحابشان فرمودند: "شما از جهاد اصغر فارغ شديد، عليكم بجهاد الاكبر". سؤال كردند، جهاد بزرگتر ديگر چيست؟ فرمودند: مخالفت با نفس. و ما واقعا در اين قسمت، انصافا كسي را در مرتبه امام نديديم. و در برخوردهايي كه ما با امام داشتيم، در حضور درس ايشان و يا

ص: 2622

جلساتي كه خدمتشان بوديم، و يا گاهي كه براي عرض ارادت به حضورشان مي رفتيم، اين موضوع را مي ديديم. و در اين قسمت تنها عقيده بنده نيست. ما در نجف هم كه مشرف مي شديم، در زمان مرحوم آيت الله حكيم، همه متفق بودند كه اين بزرگوار در مرتبه مخالفت با نفس هستند، و در اين جهتش ايشان منكري نداشت. اصولا اشخاصي كه به يك مقامي مي رسند، سه دسته هستند. يك دسته آنهايي هستند كه براي كسب مقام تلاش مي كنند; چنين كسي اگر هر آينه مرجع تقليد باشد، بدرد نمي خورد. دسته ديگر آنهايي هستند كه براي كسب مقام تلاش نمي كنند وليكن هر آينه رياست و مقام متوجه آنها باشد، بدشان نمي آيد; ولو خودشان تلاش نمي كنند، اما در باطن خوششان مي آيد; اينها هم بدرد نمي خورند. هر دو دسته مريض هستند و بايد بروند خودشان را معالجه كنند وليكن مهم اين است كه يك كسي باشد كه نه تلاشي بكند و نه اينكه اگر هر آينه مقامي آمد، اين مقام او را مغرور بكند. اگر يك كسي هم در مقابلش از او تعريف و تمجيد كرد، واقعا بدش بيايد. ما ديديم كه امام اينطوري هست. يك وقت ما با ائمه جمعه استان باختران خدمت ايشان رسيديم. من يك كلمه گفتم كه يك قدري به نظر ايشان خوب

ص: 2623

نيامد، به نظر خودم نه; براي اينكه حديث دارد كه: "من علمني حرفا فقد صيرني عبدا. " خوب ما مدتي در خدمت ايشان تلمذ كرده ايم، اگر بگوييم ما بنده شما هستيم، غلو نكرده ايم. معذالك يك كلمه گفتم و ايشان ناراحت شد و اين كاشف از اينست كه ايشان يك عمري با نفس خودشان مجاهده كرده كه توانسته است خودش را بسازد. از علمايي كه من نظرم هست به اين كه نسبت به امام فوق العاده علاقه داشت، مرحوم آيت الله سيدمحمدتقي خوانساري بود. ايشان برنامه اش اين بود كه جمعه به حمام مي رفت و خضاب مي كرد و معمولا براي نماز مغرب و عشا شب شنبه دير مي آمد. گاهي از اوقات كه ايشان دير مي آمد، نماز مغرب را آقاي اراكي مي خواند و گاهي از اوقات هم خود امام خميني مي خواند; چون ايشان مقيد بود كه به نماز آيت الله خوانساري شركت كند. من نظرم هست كه بعضي وقتها كه امام خميني، امامت مي كردند، آيت الله خوانساري كه مي رسيد، مقيد بود كه با ايشان نماز بخواند و مي رفت آن صفهاي عقب مي ايستاد. چون اگر صفهاي جلو مي آمد و امام مي فهميد، امام مي گفتند كه نه، آقا بايد شما بخوانيد. غرض اينكه مقام علم و تقوا و زهد و مقام بي هوايي امام، انصافا در زمان ما بي نظير است. خوب سالهايي است كه ما بقول

ص: 2624

مردم اهل خبره ايم و با علماي بزرگي محشور بوده ايم و درس آنها را درك كرده ايم; انصافا امام در اين خصوصيات نمونه است. خدا كند كه ان شاءالله ما هم بتوانيم - مثل ايشان كه ما نمي توانيم بشويم - در بعضي خصوصيات، از ايشان پيروي بكنيم. (2) كسي كه در تمام عمرش يك ترك اولائي از او صادر نشده امام امت است. اين كلمه را بارها گفته ايم كه ديگران را با امام نمي شود مقايسه كرد و ما آنچه كه در تاريخ مي خوانيم، خيال نمي كنيم كه در زمان غيبت كسي را مانند امام امت ديده باشيم. در زمان غيبت كبري امام زمان (عج) امام امت نظير ندارد. اطاعت از امام، حتي بر فقها هم لازم است. (3) امام در راس همه فقهاست. يعني آنچه كه آنها دارند امام بعلاوه دارد و اگر بعضي از آنها يكي دوتا راجع به اعلميت آنها شهادت مي دهند، اكثر مدرسين عاليمرتبه، اينها امام را اعلم، افقه و مقدم بر همه مي دانند. تمام فقها بالاي سر ما، دستشان را مي بوسيم، همه شان هم مرجع تقليد و صاحب رساله وليكن هيچ كدام را نمي شود با امام مقايسه كرد. " (4) امام خميني: آقاي رجايي، آقاي باهنر در عين حالي كه خوب يكي شان رئيس جمهور بود، يكي شان نخست وزير بود، اين طور نبود

ص: 2625

كه رياست در آنها تاثير كرده باشد. آنها در رياست تاثير كرده بودند; يعني آنها رياست را آورده بودند زير چنگ خودشان، رياست آنها را نبرده بود تحت لواي خودش. و اين يك درسي است كه انسان بايد از اينها ياد بگيرد. (5) آقاي رجايي و آقاي باهنر هر دو شهيدي هستند كه با هم در جبهه هاي نبرد با قدرتهاي فاسد هم جنگ و همرزم بودند و مرحوم شهيد رجايي به من گفتند كه من 20 سال است كه با آقاي باهنر همراه بودم. و خداوند خواست كه با هم از اين دنيا هجرت كنند و به سوي او هجرت كنند. (6) شهيد حجت الاسلام دكتر محمدجواد باهنر (نخست وزير) : "رهبر عاليقدرمان امام خميني، عاشوراي ما را زنده كرد و حسين بن علي را از آن زواياي تاريك تاريخ كه گرد و غبار رفتار ناهنجارمان در طول قرون، چهره تابناكش را پشت ابرهاي تيره مخفي كرده بود، وارد صحنه كرد. (7) بهتر از اين نمي توان گفت كه امام خميني يك انسان اسلامي است با همه ابعادش، بدون اينكه اظهار تعصبي در اين قضاوت بشود، مي بينم كه ايشان دقيقا در مسائل اخلاقي و معنوي بسيار غني مي باشند. ايشان هرگاه مطلبي را عنوان مي كرد درست مثل معلم زبردست اخلاق همه را تحت تاثير قرار مي داد،

ص: 2626

هميشه حالتي از وارستگي، غناي فكري و حالت عهد در وجودشان ديده مي شود. در درس عرفان يعني تسليم وارستگي در برابر خداوند درست مثل يك عارف بزرگ زبردست تدريس مي كردند به طوري كه انسان تصور مي كرد در اين درس ديگر دنيا و آنچه در آن است با همه مادياتش هيچ است. چنان اوج روحي به انسان مي داد كه احساس مي كرديم ديگر تهي از تمامي اين تعلقات مادي مي باشيم و پرواز روحي به ما دست مي داد. در عين حال هميشه در درسهاي علمي به صورت يك فيلسوف، فلسفه را خوب مي دانست و خوب استدلال مي كرد زيرا كه تفكري فلسفي و انديشه اي واقعي داشت. ايشان هرگاه به صورت يك فقيه وارد بحث مي شوند بحثها، روايات، اقوال علما و. . . را به خوبي مي شكافند و هميشه با يك غناي فكري زيادي در بحثها شركت مي كنند بطوريكه انسان احساس مي كند كه فقيهي تازه و چهره اي جديد در آن بحث وارد شده. ما در كلاسهاي درس ايشان احساس مي كرديم كه فكرمان همراه با بحث و پيشرفت جلسه حالتي سيال و شناور يافته و انسان هميشه بر سر دوراهيها و چهارراهها قرار مي گيرد كه مي بايست انتخاب كند; تحقيق و اظهارنظر نمايد كه كدام يك از اين راهها را مي بايست برود. امام خميني در برخوردهاي شخصي خود هميشه

ص: 2627

همراه با قاطعيت و پاسخهاي كوتاه مي باشند و از اتلاف وقت و بيهوده گويي جلوگيري مي كنند. انسان در حضور امام خميني احساس يك آرامش روحي فراوان مي كند. (8) امام خميني: من آقاي بهشتي را بزرگش كردم. شهادت آقاي بهشتي و اين هفتاد نفر مظلوم يك دفعه متحول كرد مردم را، به اينكه كم كم بيدار شدند. الان بعضي از آن اشخاص كه در آن وقت چيزهايي مثلا مي گفتند، برگشتند و پشيمان شدند و اظهار ندامت مي كنند و توبه مي كنند و مثل قضيه تائبين شده است. (9) اين آقاي بهشتي مسلمان، متعهد، مجتهد، اين چه كرده بود كه تو تاكسي مي نشستي مي ديدي كه دو نفر آدم به هم مي رسند يك حرفشان فحش به اوست، تو اجتماعات يك دسته اي مرگ بر كي، طالقاني را تو كشتي. شما ببينيد چه ظلمي به يك همچو موجود فعالي كه مثل يك ملت بود براي اين ملت ما، با چه حيله هايي اين را مي خواستند بيرون كنند. (10) صبح آن روزي كه مرحوم آقاي بهشتي و آن هفتاد نفر مظلوم در آنجا، آن طور به وضع فجيع شهيد شدند مردم فرق كردند. يك دفعه تمام صحبتها برگشت. همانهايي كه بهشان تزريق كرده بودند كه اين آدم چطور و كذا و كذاست و آن طور براي ايشان شعار ضد ايشان مي دادند،

ص: 2628

يك دفعه شعارها برگشت و به نفع ايشان شد يعني به نفع اسلام شد. (11) آن قدري كه من از آنها مي شناسم، از ابرار بوده اند، از اشخاص متعهد بوده اند كه در راس آنها مرحوم شهيد بهشتي است. ايشان را من بيست سال بيشتر مي شناختم، مراتب فضل ايشان و مراتب تفكر ايشان و مراتب تعهد ايشان بر من معلوم بود و آنچه كه من راجع به ايشان متاثر هستم، شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور بود. مخالفين انقلاب، افرادي كه بيشتر متعهدند، مؤثرتر در انقلابند، آنها را بيشتر مورد هدف قرار داده اند. ايشان مورد هدف اجانب و وابستگان به آنها در طول زندگي بود. تهمت ها، تهمت هاي ناگوار به ايشان مي زدند. از آقاي بهشتي اينها مي خواستند يك موجود ستمكار ديكتاتور معرفي كنند، در صورتي كه من بيش از بيست سال ايشان را مي شناختم و برخلاف آنچه اين بي انصافها در سرتاسر كشور تبليغ كردند و مرگ بر بهشتي گفتند، من او را يك فرد متعهد، مجتهد، متدين، علاقه مند به ملت، علاقه مند به اسلام و به درد بخور براي جامعه خودمان مي دانستم. (12) در زماني كه مرحوم آقاي بهشتي زنده بودند، چه وضعي پيش آوردند اين اراذل، و ايشان را يك چهره ديگري نشان داده بودند كه آن

ص: 2629

روز در خيابان ها هم بر ضد ايشان تظاهر مي كردند، صحبت مي كردند و نمي دانستند قصه را. شهادت ايشان اسباب اين شد كه يك بهره بزرگي ما برداشتيم و آن اينكه ثابت شد كه آن انحراف بوده است، آن كار آنها انحرافي بوده است و همين طور هر قصه اي كه اينها خواستند از آن بهره برداري كنند، ما بهره برداري كرديم و البته خيلي خسارت به ما وارد شد لكن خسارت در مقابل اسلام، يعني ما مقصد داشتيم، هدف داشتيم و هدف ما يك هدف الهي بود و روحي بود. افرادي را كه از دست مي داديم البته مهم بودند لكن در راه هدف، اگر بهره برداري براي هدف بود ارزش داشت و ما بهره برداري كرديم براي هدف. (13) شهيد آيت الله سيد محمدحسيني بهشتي (رئيس ديوانعالي كشور) : چنانكه مي دانيد پيغمبر اكرم (ص) هنوز به دنيا نيامده بود كه پدرش را از دست داد و خيلي زود پس از تولد، مادرش را از دست داد. در اين همانندي، امام هم بسيار خردسال بود كه پدرش مرحوم آيت الله حاج سيد مصطفي را از دست مي دهد. امام يك مرحله خودسازي در رابطه با عرفان و اخلاق دارد كه هم براي خود ايشان بسيار پربركت بوده و هم براي شاگردان ايشان و حوزه قم، كه بزودي اين مدرس فاضل ارزنده شجاع به عنوان

ص: 2630

يك نمونه و الگوي اخلاق در حوزه مشغول تدريس و تعليم مي شود. زندگي امام كم و بيش مشابه با سالهاي زندگي نبي اكرم صلوات الله و سلامه عليه تا قبل از بعثت است. پيغمبر در آن سالها براي خودسازيش دوره ها و كارها دارد، عبادتها و كوه نشيني ها و غارنشيني هايي دارد. پيغمبر در چهلمين سال زندگيش، دعوت به سوي آيين پاك اسلام را به عنوان تجديد حيات "مكه ابراهيم" آغاز مي كند. امام نيز در فرصتي مناسب از تاريخ امت ما در قم دعوت آشكار و ارزنده خودش را با طاغوتهاي زمان و انحرافهايي كه در اسلام و روحانيت اسلام وجود داشت، آغاز مي كند و امام بهترين يارانش را از ميان كساني بدست مي آورد كه در طول سالهاي قبل از آن در آن جريان خودسازي و دگرسازي، ساخته انديشه و عرفان و بينش او بودند و كسان ديگري كه در اين راه در پي امام حركت كردند. دعوت امام در شهر قم، اين كانون علم و ايمان كه در آيات و بينات گوناگون وجود دارد، مشابه با دعوت پيغمبر است در شهر مكه يعني آن كانون ايمان و توحيد تاريخ ما. البته يك تفاوتهايي در اينجا وجود دارد بدين معني كه پيغمبر وقتي دعوت به اسلام را آغاز كرد، كساني كه دعوت او را پذيرفتند

ص: 2631

بسيار اندك بودند. ولي امام به تقدير خداوند اين توفيق را داشت كه در زمان و مكاني دعوتش را آغاز كرد كه لبيك گويان به دعوت او فراوان بودند: نوجواناني كه در آن زمان يا نبودند و بدنيا نيامده بودند و يا بسيار خردسال بودند، با شروع دعوت امام شهر قم از روحانيت جوان، حوزه اش، تا بسياري از روحانيين شهرش و بسياري از مردم خرمشهر، بيش از همه جا و پيش از همه جا به دعوت امام پاسخ مثبت دادند. امام نسبت به پيغمبر در اينجا وضعش فرق مي كند، امام دعوتش را در شهر دين و ايمان و علم آغاز كرد و لبيكي كه شنيد، لبيك فراواني بود. بخش عظيمي از حوزه علميه حركت كردند. الان مي بينيم چهره برادران عزيزي را كه در آن موقع طلاب جوان پرجوش و خروش حوزه بودند و اينها چگونه به صورت پيكهاي انقلاب به اين سو و آن سو روانه مي شدند و دعوت امام در قم و در سراسر ايران با استقبال روبرو شد. دوران دعوت پيغمبر (ص) قبل ازپيروزي نهايي انقلاب سيزده سال بود و دوران دعوت امام قبل از پيروزي شانزده سال بود، چيزي نزديك به هم، با اين تفاوت كه پيغمبر آن سيزده سال را تقريبا به طور كامل در همان مكه گذراند

ص: 2632

اما طاغوتيان زمان اين فرصت را به امام ندادند كه اين شانزده سال را در قم (يعني كانون دعوت) بگذراند. و امام بخش عظيمي از اين شانزده سال يعني سيزده سال تمام آن را در غربت گذراند. (14) دوران چهارده ساله امام، از اواخر سال 42 تا اواخر سال 57، كاملا مشابه سالهاي پرخشونت و پررنج و شكنجه پيغمبر (ص) در مكه بود و امام با همان شكيبايي و با همان پراميدي و ايمان محكم و با همان قوت قلب كه پيغمبر آن سالهاي سخت را پشت سر گذاشت، امام هم آن سالهاي سخت را پشت سرگذاشت. هركس از ايران به نجف مي رفت و با امام ملاقات داشت، امام چنان قوي و قاطع و با ايمان و با يك ديد روشن به افق انقلاب و افق زندگي ملت ايران سخن مي گفت كه آدم وقتي برمي گشت، اميدوارتر و قوي دل تر، مبارزات خودش را ادامه مي داد. وجه تشابه قدرت بخشي امام، با قدرت بخشي پيغمبر (ص) ، اين قدرت بخشي و اين روح دادن و اين ايمان مجاهدان راستين را افزودن در طول اين مدت، از نقش هاي پرارج امام بود; درست شبيه نقشي كه پيغمبر اكرم داشت، همانطور كه مي دانيد پيغمبر در آن سالهاي عسرت و تنگنا; با عده اي از بستگانش در شعب ابي طالب مدت سه سال

ص: 2633

را سر كردند و پيغمبر براي اين مسلمانان معدود زير سلطه و فشار در مكه، هميشه آرام بخش بود. (15) علي عليه السلام مي فرمايد: هر وقت در برابر مشكلات و سختي ها دچار ناراحتي و دلهره مي شديم، بايد براي آرامش خاطر دست به دامن پيغمبر مي زديم. پيغمبر (ص) ديدارش و سخنش و عملش براي ماها مايه آرامش خاطر و قوت قلب بود و امام نيز در آن سالهاي طولاني عسرت، براي همه كسانيكه با ايشان مكاتبه داشتند و يا ديدار داشتند، زبانش و قلمش و كلماتش و چهره اش اميدبخش بود. رهبر بزرگوارمان در عين آنكه امام است، پيشوا و نايب امام اصلي نيز هست و اين مساله خيلي معني دارد، يعني اوج رهبري و امامت همان انسان زبده تمام عيار است كه تجلي گاه اسلام مي باشد و همه ديگران را بايد با آن مقياس و معيار بسنجند. (16) امام خميني: شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام و مجاهد بيدار و متعهد راه تعالي و پيوستن بر ملاء اعلي، دكتر مصطفي چمران را به پيشگاه ولي عصر ارواحنا فداه تسليت و تبريك عرض مي كنم. تسليت از آن رو كه ملت شهيدپرور ما سربازي را از دست داد كه در جبهه هاي نبرد با باطل، چه در لبنان و چه در ايران حماسه مي آفريد و سرلوحه مرام او اسلام عزيز و پيروزي

ص: 2634

حق بر باطل بود. او جنگجويي پرهيزكار و معلمي متعهد بود كه كشور اسلامي ما به او و امثال او احتياج مبرم داشت. و تبريك از آن رو كه اسلام بزرگ چنين فرزنداني تقديم ملت ها و توده هاي مستضعف مي كند و سرداراني هم چون او در دامن تربيت خود پرورش مي دهد. مگر چنين نيست كه زندگي عقيده و جهاد در راه آن است. چمران عزيز با عقيده پاك خالص غيروابسته به دستجات و گروههاي سياسي و عقيده به هدف بزرگ الهي، جهاد را در راه آن از آغاز زندگي شروع و با آن ختم كرد. او در جهاد، با نور معرفت و پيوستگي به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار كرد. او با سرافرازي زيست و با سرافرازي شهيد شد و به حق رسيد. هنر آن است كه بي هياهوهاي سياسي و خودنمايي هاي شيطاني براي خدا به جهاد برخيزد و خود را فداي هدف كند نه هوي، و اين هنر مردان خداست. او در پيشگاه خداي بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و يادش بخير. و اما، ما مي توانيم چنين هنري داشته باشيم؟ با خداست كه دستمان را بگيرد و از ظلمات جهالت و نفسانيت برهاند. چمران با عزت و عظمت و با تعهد به اسلام جان

ص: 2635

خودش را فدا كرد و در اين دنيا شرف را بيمه كرد و در آن دنيا هم رحمت خدا را بيمه كرد، ما و شما هم خواهيم رفت. مثل چمران بميريد. (17) شهيد دكتر مصطفي چمران (نماينده مردم تهران در مجلس شوراي اسلامي) : ". . . فقط دو نقطه از شهر پاوه در دست ما بود، يكي پاسگاه ژاندارمري در غرب پاوه، زير نظر شعباني و ديگري محل پاسداران در وسط شهر كه خود من در آنجا بودم و همه مرتفعات اطراف شهر و همه راهها و همه مواضع استراتژيك و اطراف شهر بدست دشمن افتاده بود. در پاسگاه ژاندارمري به محض آنكه خورشيد غروب كرد، دشمنان از همه طرف پاسگاه را محاصره كردند و تا پشت ديوارهاي پاسگاه پيش آمدند. جنگ سختي تا سپيده صبح ادامه پيدا مي كند و دشمن با خمپاره و نارنجك و اسلحه سبك و سنگين پاسگاه را به شدت مي كوبد و پاسداران و ژاندارمها هجوم دائمي را به پاسگاه با رشادت تمام دفع مي نمايند. پاسداران معدودي كه در خانه باقي مانده بودند، كيسه هاي شني را بر بالاي ديوارهاي خانه قرار داده و دو مسلسل كاليبر 50 را در دو طرف مستقر مي كنند و مهماتي را كه عصر اين روز توسط هلي كوپتر رسيده بود در آنجا

ص: 2636

متمركز كرده و از شب تا صبح با ديواري از آتش جلوي پيشروي دشمن را سد نموده بودند. سرانجام سپيده صبح برآمد و هيچ يك از دو نقطه مقاومت سقوط نكرد، و اين شب هولناك به صبح پيروزي و اميد متصل شد و هزاران مسلح دشمن، در آن شرايط سخت و نامتعادل نتوانستند مقاومت بي نظير جوانان ما را درهم بشكنند، و در روشني روز، براي دشمن خيلي سخت تر است كه بتواند به ديوارهاي پاسگاه يا خانه پاسداران نزديك شود. . . صبح 27/5/58 بر بالاي ديوار خانه پاسداران ايستاده بودم و به شهر مي نگريستم. يكباره فرياد "الله اكبر" پاسداران به هوا بلند شد، پرسيدم مگر چه شده است، گفتند امام خميني اعلاميه اي صادر كرده است. . . اعلاميه اي تاريخي كه اساس بزرگترين تحولات انقلابي كشور ما به شمار مي رود، اعلاميه اي كه سرنوشت كردستان و ايران را دگرگون كرد، انقلابي ترين اعلاميه اي كه از بزرگ مردي 80 ساله، بدون آنكه دروس نظامي خوانده باشد، و استراتژي نبرد را بداند، و يا در تاكتيك هاي مبارزاتي تجربه داشته باشد، صادر شده است. امام خميني فرماندهي قوا را به دست مي گيرد و فرمان مي دهد كه ارتش بايد در عرض 24 ساعت خود را به پاوه برساند و ضد انقلاب را قلع و قمع كند. تا آن لحظه كه

ص: 2637

فرمان تاريخي امام صادر شد، ما حالت تدافعي داشتيم، از مواضع خود دفاع مي كرديم، و سعي داشتيم كه موجوديت ناچيز خود را در برابر سيل هجوم دشمن حفظ كنيم; اما به محض انتشار فرمان امام، همه چيز تغيير پيدا كرد. جوانان خسته و مجروح و دلشكسته ما، روحيه اي آتشين يافتند و دشمن قوي و توانا، به سرعت روحيه خود را از دست داد. آتش دشمن، تخفيف يافت و به خوبي احساس كرديم كه عده كثيري از ضد انقلاب در حال فرار از معركه اند. حقيقت آنكه تا آن لحظه من شخصا سر جنگ نداشتم و حتي سعي مي كردم كه با مذاكره و صلح و صفا مشكلات را حل و فقط در آن شب هولناك به حسب ضرورت آماده نبرد شدم. اما بعد از فرمان منقلب كننده امام، ديگر جاي سكوت و تماشا نبود. امام بزرگ امت فرماني انقلابي صادر كرده بود و اين فرمان انقلابي امام را به بهترين وجه انقلابي كه در تاريخ نظير نداشته باشد به مرحله عمل در آورم". (18) در غائله خونين پاوه هنگامي كه شهر در محاصره عناصر ضدانقلاب بود شهيد چمران از امام چنين ياد مي كند: ". . . همه دردها و رنجها و ناراحتيها را در ضمير خود حبس مي كردم تا لحظه اي كه در فرمانداري

ص: 2638

به عكس امام برخوردم، يكباره سيل اشك ريختن كرد و همه عقده ها و فشارها و ناراحتيها آرامش يافت. و خوب احساس مي كردم كه فقط يك قدرت روحي بزرگ در يك "ابرمرد "قادر است چنين معجزه اي كند. اميدوارم كه ملت ما نيز قدر رهبر عظيم انقلابي خود را بدانند. . . ". (19) امام خميني: آقاي دستغيب را شايد شما آقايان كمتر بشناسيد لكن من مي شناسم ايشان را، ايشان يك مرد وارسته به تمام معنا و معلم اخلاق، مرشد مردم و هرچه در صحبت هايش هست معنويات و دعوت به خدا و دعوت به اسلام است. دست جنايتكار آمريكاييان يك شخصيت ارزشمند كه مربي بزرگ و عالمي عامل كه گناهش فقط تعهد

ص: 2639

به اسلام بود از دست ملت ايران و اهالي محترم فارس گرفت و حوزه هاي علميه و اهالي ايران را به سوگ نشاند. حضرت حجت الاسلام والمسلمين شهيد حاج سيد عبدالحسين دستغيب را كه معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوري اسلامي بود با جمعي از همراهانشان به شهادت رساندند. (20) شهيد آيت الله سيد عبدالحسين دستغيب (نماينده امام و امام جمعه شير "من اطاع الخميني فقط اطاع الله" هركس از امام خميني اطاعت كند; اطاعت خداوند را كرده است. اگر كسي فرمان امام خميني را رد كند، فرمان امام زمان (عج) را رد كرده است. مخالفت امر خدا كرده است و در حد شرك به خداست. (21) امام خميني: آني كه به نظرم خيلي بزرگ است، اين است كه آقاي رجايي يك نفر آدمي بود كه، دستفروشي در بازار از قراري كه گفتند، من در مطالعاتي كه در ايشان كردم به نظرم آمد كه از حال دستفروشي اش تا حال رياست جمهور، در روح او تاثيري حاصل نشد. چه بسا اشخاصي هستند كه اگر كه خداي ده بشوند، تغيير مي كنند به واسطه ضعفي كه در نفسشان هست، تحت تاثير آن مقامي كه پيدا مي كنند واقع مي شوند و اشخاصي هستند كه مقام تحت تاثير آنهاست از باب قوت نفسي كه دارند.

ص: 2640

و آقاي رجايي، آقاي باهنر در عين حالي كه خوب يكيشان رئيس جمهور بود، يكي شان نخست وزير بود. اين طور نبود كه رياست در آنها تاثير كرده باشد، آنها در رياست تاثير كرده بودند; يعني آنها رياست را آورده بودند زير چنگ خودشان، رياست آنها را نبرده بود تحت لواي خودش. و اين يك درسي است كه انسان بايد از اينها ياد بگيرد. (22) مرحوم آقاي رجايي كه همه مي دانيد چقدر مرد متعهدي و خدمتگزاري بود و واقعا معلم اخلاق بود و اعمال خودش. (23) شهيد محمدعلي رجايي (رئيس جمهور) : ما اين همه نعمت را از اسلام داريم و اين اسلام را امام به ما به اين صورت تبيين كرد. پيروزي ما از بركت اعتقاد ما به خدا و قرآن و خميني عزيز است. (24) براي اينكه حكومت مكتبي باشد بايد رهبر مكتب با پيروان آن مكتب معلوم باشد. ما مقلد امام هستيم و اين جمله تكليف بسياري از مسائل را روشن كرده است. ما براي درك انقلابي بودن افراد ملاك و معيار داريم و آن اسلام و امام است. ما بايد ببينيم كساني را كه دم از اسلام و انقلابي بودن مي زنند اعمال و رفتارشان تا چه اندازه مطابق اعمال و رفتار امام است و مردم ما بر همين

ص: 2641

اساس است كه انقلابي واقعي را از انقلاب كاذب تشخيص مي دهند. (25) امام خميني: من از افرادي مثل شما آنقدر خوشم مي آيد كه شايد نتوانم عواطف دروني را آن طور كه هست ابراز كنم. رجاء آن دارم كه مشمول ادعيه خالصه جنابعالي باشم. (26) شهيد آيت الله سعيدي: بسم الله الرحمن الرحيم سوم صفر الخير محضر انور حضرت مستطاب آيةالله العظمي آقاي خميني مدظله العالي; سيد جانم روح و روانم واي آمالم بالاخره همه چيزم (با آنكه هيچ است) فداي عباي و نعلين شما. ديروز به مناسبتي وعده دادند كه نامه را رد كرده و جوابش را خواهيم رسانيد، حقير از اين بشارت خرسند شدم و استفاده كردم و بدينوسيله عرض ارادت نمودم، اميدوارم وسائط به وعده وفا كنند و ما را به دستخط مباركت احيا كنند. مولاي من گويا علو همتت مانع شد از اينكه به همان مقداري كه بقيه نواب ولي امر (عج) نمونه آن بزرگوارند اكتفا كني، خواستي به تمام معني نمونه باشي. هم قيام كردي به حق و هم غيبت كردي به دو غيبت، ولي اميدوارم در جهت اخير به عكس آن بزرگوار عليه السلام رفتار كني و غيبت اول را كبري قرار دهي و بيش از اين دل شيعيان را خون نكني. قسم به خدايي كه قدرت نمايي كرد

ص: 2642

و خميني عزيز را آفريد حاضرم معامله كنم يك لحظه ديدارت را به قيمت جانم، ولي مي دانم ثمن بخس است، معامله غرري است. لكن اگر باب معامله ضيق است، باب لطف وسيع است. اميدوارم به همين زودي با فرزند عزيزت، سرور ما و رهبر جوانان متدين و غيور شيعه جناب آقاي مصطفي خميني. . . ايران و حوزه علميه را روشن و عزيز كنيد و تا جسم بي جان متلاشي نشده، روح روانش بخشيد. ارادتمندان سالم و مسلمند. به تازگي يك عدد بر غلامان شما افزوده شده و لقبش را روح الله گذاشتيم و دل خود را به او تسلي مي دهم والسلام عليكم و علي ولدكم العزيز و رحمةالله و بركاته. (27) ". . . به خدا قسم، اگر مرا بكشيد و خونم را به زمين بريزيد، در هر قطره خون من نام مقدس خميني را خواهيد ديد. " (28) امام خميني: سيد محمدباقر صدر. . . ، مغز متفكر اسلامي بود و اميد اين بود كه اسلام از او بهره برداري هاي زيادتري بكند و من اميدوارم كه كتابهاي اين مرد بزرگ مورد مطالعه مسلمين قرار بگيرد. (29) شهيد آيت الله سيد محمدباقر صدر (رهبر شيعيان عراق) : ". . . من در اين لحظات حساس و سرنوشت ساز امت اسلاميمان اين تبريك را به

ص: 2643

شما مي گويم تا بدينوسيله مفتخرانه خوشحالي خود را از انقلاب كه مسلمانان تحت رهبري شجاعانه شما به ثمر رساندند; اعلام نمايم. شما [امام] با اين انقلاب توانستيد حكومت اسلامي را براي جهان بعنوان ناجي و جانشين دو فرهنگ "ماركسيسم" و "سرمايه داري" مطرح كنيد. و ما همچنان پيروزيهاي روزافزون شما را انتظار كشيده و دنبال مي كنيم و تمام هستي خود را در خدمت وجود بزرگ شما قرار مي دهيم و از خداي تبارك و تعالي خواستاريم كه سايه شما را مستدام بدارد و آرزوي ديرينه ما را در سايه مرجعيت و رهبريت شما برآورده سازد". (30) در امام خميني ذوب شويد، همچنان كه ايشان در اسلام ذوب شدند. (31) امام خميني: چه كسي اولي به شهادت است در زماني كه كفر بني اميه اسلام را تهديد مي كرد، از فرزند معصوم پيامبر اسلام و فرزندان و اصحاب او و چه كسي اولي به شهادت است در عصري كه استكبار جهاني و فرزندان خلف آن در داخل و خارج، اسلام عزيز را تهديد مي كنند، از امثال شهيد بزرگوار ما و فقيه متعهد و فداكار اسلام شهيد صدوقي عزيز رضوان الله عليه; شهيد بزرگي كه در تمام صحنه هاي انقلاب حضور داشت و يار و مددكار گرفتاران و مستمندان بود و وقت عزيزش صرف در راه پيروزي اسلام و

ص: 2644

رفع مشكلات انقلاب مي شد و براي خدمت به خلق و انقلاب سر از پا نمي شناخت. هرجا زلزله مي شد شهيد صدوقي براي ترميم خرابي ها آنقدر كه توان داشت حاضر، هرجا كه سيل مي آمد او بود كه در صف مقدم براي دستگيري خلق خدا حاضر بود. در جبهه ها او و دوستان او و امثال او بودند كه هرچند يك دفعه سركشي كرده و آرامش قلب خلق الله بودند. اينجانب دوستي عزيز كه بيش از سي سال با او آشنا و روحيات عظيمش را از نزديك درك كردم از دست دادم و اسلام خدمتگزاري متعهد را و ايران فقيهي فداكار و استان يزد سرپرستي دانشمند را از دست داد. (32) رفتن آقاي صدوقي كه شخصي متعهد و عاقل و فعال و از همه جهات انگشت شمار بوده، براي ما باعث كمبود است و ما امثال ايشان را كم داريم. خداوند ايشان را رحمت كند. (33) شهيد آيت الله محمد صدوقي (نماينده امام و امام جمعه يزد) : به قدري در امور ديني و دنيوي روشن بودند، كه اگر بخواهيم ايشان را مقايسه كنيم با كساني كه در رديف عقلا و دانشمندان دنيا به شمار مي آيند، اين مقايسه بين دريا و قطره است، ديگران حكم قطره را داشتند و ايشان حكم دريا را. در آن مدت بيست و يكسالي

ص: 2645

كه با امام آشنايي داشتم، و خيلي از اوقات هم با ايشان نزديك بودم، هرچه از او ديده شد، ويژگيهايي بود كه مخصوص يك انسان كامل بود. با مردم و اهل علم و دوستان، با يك لطف مخصوص و يك اخلاق خيلي پسنديده اي روبرو مي شد. زماني هم ايشان در مدرسه فيضيه، عصرهاي پنجشنبه و جمعه، يك درس اخلاقي را شروع كرد; معلوم شد كه اخلاق گفتنش هم تقريبا نمونه اي از اخلاق انبيا و ائمه طاهرين بود. آنچه را كه امام نوشته و زير قلم آورده اند نمونه است. شرح هر دعايي را كه ايشان داده و اسرارالصلوة را كه گفته، و خيلي از ادعيه اي را كه ترجمه كرده اند، اصلا قابل مقايسه با ديگران نيست. و مثل اينكه فوق آنچه را كه انسان براي يك بشري تصور كند، بوده و هست. درس و بحث ايشان و جهات ديگرشان، اينها همه فوق العادگي خاصي داشت و قابل قياس با ديگران نبود. قلم ايشان قلمي است كه مي توان گفت اختصاص به خود ايشان دارد. و كتاب كشف الاسرار را در ظرف مدت كوتاهي، فكر مي كنم 48 روزه نوشتند. كتابي كه اگر ديگران مي خواستند بنويسند، ظرف يكسال و دو سال هم برايشان ميسور نبود. كتاب مفيد و ارزنده اي كه موجب حيرت هر مطالعه كننده اي مي باشد. مسافرتهايي با ايشان

ص: 2646

كرديم، و خدا مي داند در مسافرت مشهد; يك اخلاق پدرانه اي نسبت به ما مبذول داشتند كه هر وقت يادمان مي آيد، شرمنده آن روزگارهايي هستيم كه در خدمتشان به ارض اقدس مشرف بوديم. در آن زمان قسمتهايي از ايران زير نظر دولتهاي شوروي و آمريكا و انگلستان بود. وقتي از ارض اقدس برمي گشتيم در بين راه روسها براي بازرسي، جلوي ماشين ما را گرفتند. همگي پياده شديم و چون امام از اول تكليف، مراقب تهجد (نماز شب) بودند و اين عمل صددرصد از ايشان ترك نشده، بعد از پياده شدن خواستند كه نماز شب بخوانند. آنجا هم كه وسطه بيابان بود و آبي وجود نداشت. يك وقت نگاه كرديم كه آبي جاري شد. ايشان آستين بالا زد و وضو گرفت. . . . يكي از تجار ايراني، در زماني كه دولت طاغوت هركسي را به نجف و زيارت ايشان مي رفت تعقيب مي كرد، پول هنگفتي با خود به نجف برده بود كه بابت سهم امام به ايشان بدهد. دولتيها هم خبر داشتند كه اين شخص پول زيادي با خود برده و مي خواهد سهم امام بدهد. آن تاجر خدمت امام رسيده و گفته بود كه اين پولها بابت سهم امام است و از ايران آورده ام كه به شما تقديم كنم، تا صرف حوزه علميه نماييد. امام قبول

ص: 2647

نكرده بودند. آن تاجر گفته بود كه: "آقا من از راه دور اين پول را آورده ام، سهم امام و مخصوص شماست. " امام فرموده بودند: "صلاح تو نيست كه اين پول را از تو بگيرم; ببر خدمت يكي ديگر از مراجع بده و از ايشان رسيد هم بگير". اصرارش هيچ در امام اثر نكرده بود و او پول را برده به منزل مرجع ديگري، و رسيد هم گرفته بود. پس از بازگشت، آن تاجر را در مرز دستگير مي كنند و به او مي گويند كه شما در نجف پيش آقاي خميني رفته و پول زيادي هم با خود به آنجا برده اي و ما از همه كارهاي تو خبر داريم و بالاخره زمينه را مي چينند كه حداقل چند سالي او را زنداني كنند. آن تاجر گفته بود كه من يك شاهي هم پول به ايشان نداده ام. پول بردم، بابت سهم امام هم بود ولكن به شخص ديگري دادم و بعد رسيد پول را از جيبش درآورده و به آنها ارائه داده بود. آن وقت كه امام به ايشان فرموده بود كه صلاح تو نيست پولت را به من بدهي، چنين روزي را مي ديد. بعضي ها شايد خيال كنند كه مبدا قيام امام خميني از سال 41 مي باشد، ولي اينطور نيست و اگر به كتاب كشف الاسرار

ص: 2648

مراجعه كنيد، مي بينيد همان حرفهايي را كه ايشان بعد از نهضت گفتند، در 40 سال قبل هم همان بود. يكي از آقايان اهل علم يزد، مرحوم وزيري، دفتر يادداشتي داشتند. و به هريك از روحانيون كه برمي خوردند، مي خواستند كه شرحي در آن بنويسند. در آن دفتر كه حالا در كتابخانه وزيري در مسجد جامع يزد موجود مي باشد، شايد متجاوز از هزار نفر يادداشت دارند، 40 سال پيش، امام در آن دفتر شرحي نوشته اند كه درست همان حرفهايي بود كه بعد از درگيري با شاه و دولت مي گفتند و مي نوشتند. پس نمي شود گفت كه مبارزه ايشان با دولت طاغوت، از سال 41 به بعد است. 40 سال پيش هم ايشان همين حرفها را داشت، منتهي زمينه اي نبود براي اينكه حرفهاي خود را بزند; تا وقتيكه الحمدالله زمينه پيدا شد و سرانجام انقلاب به پيروزي رسيد. ما هرچه داريم قبل از پيروزي و بعد از آن، از اين مرد شريف و بزرگوار است كه ما مرده بوديم و زنده مان كرد. او به ما حيات اسلامي و حيات سياسي داد. مردم بايد تابع او بوده و صددرصد در راه او باشند. (34) امام خميني: سيد بزرگوار و عالم عادل عاليقدر و معلم اخلاق و معنويات حجت الاسلام والمسلمين شهيد عظيم الشان مرحوم حاج سيد اسدالله

ص: 2649

مدني رضوان الله عليه همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت به دست منافقي شقي به شهادت رسيد. اگر با به شهادت رسيدن مولاي متقيان اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزيزش شهيد مدني هم آرزوي منافقان را برآورده خواهد كرد. اين چهره نوراني اسلامي، عمري را در تهذيب نفس و خدمت به اسلام و تربيت مسلمانان و مجاهده در راه حق عليه باطل گذراند و از چهره هاي كم نظيري بود كه به حد وافر از علم و عمل و تقوا و تعهد و زهد و خودسازي برخوردار بود. در شهادت اين عالم متقي كه جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمي انديشيد بهانه اي جز انتقام از اسلام و ملت شريف نمي توانند بتراشند. (35) شهيد آيت الله سيد اسدالله مدني (نماينده امام و امام جمعه تبريز) : امام هر فرماني بدهند، بايد بدون چون و چرا از آن اطاعت كنيم حتي اگر به ضرر جانمان هم تمام شود. (36) دينم به من مي گويد بايد امروز خودت را فراموش كني و خود را زير پاي اين مرد يعني امام خميني بگذاري تا يك قدم بالا بيايد و به دنبال ايشان حركت كني. (37) ما خط امام را از خط قرآن و پيامبر اكرم (ص) و خط اهل بيت چيز ديگري نمي بينيم و اينكه اين را

ص: 2650

اختيار كرده ايم و نجات را در آن مي بينيم، به جهت آنكه همان راه پيغمبر اكرم (ص) است و راه تازه اي نيست. . . امام در حقيقت اسلام را مي خواهد پياده كند، بنابراين خط امام ويژگيهايش همان ويژگيهاي قرآن و پيامبر اكرم (ص) است. (38) امام خميني: آقاي مطهري كه اذيتش به يك مور نرسيده است. من قريب بيست سال اين مرد را مي شناسم، يك آدم به آن سالمي، يك آدم به آن ادب، به آن انسانيت، اين را محكوم به قتلش مي كنند. چرا؟ چه كرد آقاي مطهري؟ مرحوم آقاي مطهري يك فرد نبود، جنبه هاي مختلف در او جمع شده بود و خدمتي كه به نسل جوان و ديگران مرحوم مطهري كرده است، كم كسي كرده است. آثاري كه از او هست، بي استثنا همه آثارش خوب است و من كس ديگر را سراغ ندارم كه بتوانم بگويم بي استثنا آثارش خوب است. ايشان بي استثنا آثارش خوب است، انسان ساز است، براي كشور خدمت كرده، در آن حال خفقان خدمتهاي بزرگ كرده است اين مرد عاليقدر. خداوند به حق رسول اكرم (ص) او را با رسول اكرم (ص) محشور بفرمايد. ضايعه تاسف انگيز شهيد بزرگوار، متفكر و فيلسوف و فقيه عالي مقام مرحوم آقاي حاج شيخ مرتضي مطهري قدس سره را تسليت و تبريك عرض مي كنم. تسليت در

ص: 2651

شهادت شخصي كه عمر شريف و ارزنده خود را در راه اهداف مقدس اسلام صرف كرد و با كجروي ها و انحرافات مبارزه سرسختانه كرد و تسليت در شهادت مردي كه در اسلام شناسي و فنون مختلفه اسلام و قرآن كريم كم نظير بود. من فرزند بسيار عزيزي را از دست دادم و در سوگ او نشستم كه از شخصيت هايي بود كه حاصل عمرم محسوب مي شد. در اسلام عزيز به شهادت اين فرزند برومند و عالم جاودانه صدمه اي وارد شد كه هيچ چيز جايگزين آن نيست. و تبريك در داشتن اين شخصيت هاي فداكار كه در زندگي و پس از آن با جلوه خود نورافشاني كرده و مي كنند. من در تربيت چنين فرزنداني كه با شعاع فروزان خود مردگان را حيات مي بخشند و به ظلمت ها نور مي افشانند، به اسلام بزرگ، مربي انسانها و به امت اسلامي تبريك مي گويم. من گرچه فرزند عزيزي را كه پاره تنم بود از دست دادم، لكن مفتخرم كه چنين فرزندان فداكاري در اسلام وجود داشت و دارد. مطهري كه بر طهارت روح و قدرت ايمان و قدرت بيان كم نظير بود. رفت و به ملا اعلي پيوست لكن بدخواهان بدانند كه با رفتن او شخصيت اسلامي و علمي و فلسفي اش نمي رود. اينجانب روز پنجشنبه 13 ارديبهشت 58 را براي بزرگداشت شخصيتي

ص: 2652

فداكار و مجاهد در راه اسلام و ملت، عزاي عمومي اعلام مي كنم و خودم در مدرسه فيضيه روز پنجشنبه به سوگ مي نشينم. (39) در ظرف تقريبا يك سال. . . بر ملت و به حوزه هاي اسلامي و علمي خسارت هاي جبران ناپذير به دست منافقين ضد انقلاب واقع شد همچون ترور خائنانه مرحوم دانشمند اسلام شناس عظيم الشان حجت الاسلام آقاي حاج شيخ مرتضي شهيد مطهري رحمةالله عليه. اينجانب نمي توانم در اين حال احساسات و عواطف خود را نسبت به اين شخصيت عزيز ابراز كنم. آنچه بايد عرض كنم درباره او آن است كه وي خدمت هاي ارزشمندي به اسلام و علم نمود و موجب تاسف بسيار است كه دست خيانتكار، اين درخت ثمربخش را از حوزه هاي علمي و اسلامي گرفت و همگان را از ثمرات ارجمند آن محروم نمود. مطهري فرزندي عزيز براي من و پشتوانه اي محكم براي حوزه هاي ديني و علمي و خدمتگزاري سودمند براي ملت و كشور بود. (40) سالروز شهادت شهيد مطهري است كه در عمر كوتاه خود اثرات جاويدي به يادگار گذاشت كه پرتويي از وجدان بيدار و روح سرشار از عشق به مكتب بود. او با قلمي روان و فكري توانا در تحليل مسائل اسلامي و توضيح حقايق فلسفي، با زبان مردم و بي قلق و اضطراب، به تعليم و تربيت جامعه پرداخت.

ص: 2653

آثار قلم و زبان او بي استثنا آموزنده و روانبخش است و مواعظ و نصايح او كه از قلبي سرشار از ايمان و عقيدت نشات مي گرفت، براي عارف و عامي سودمند و فرحزاست. اميد آن بود كه از اين درخت پرثمر، ميوه هاي علم و ايمان بيش از آنچه بجا مانده، چيده شود و دانشمنداني پربها تسليم جامعه گردد. مع الاسف دست جنايتكاران مهلت نداد و جوانان عزيز ما را از ثمره طيبه اين درخت برومند محروم نمود و خداي را شكر كه آنچه از اين استاد شهيد باقي است، با محتواي غني خود مربي و معلم است. (41) شهيد آيت الله مرتضي مطهري (عضو شوراي انقلاب، فيلسوف و متفكر اسلامي نام او، ياد او، شنيدن سخنان او، روح گرم و پرخروش او، اراده و عزم آهنين او، استقامت او، شجاعت او، روشن بيني او، ايمان جوشان او كه زبانزد خاص و عام است، يعني جان جانان، قهرمان قهرمانان، نور چشم و عزيز روح ملت ايران، استاد عاليقدر و بزرگوار ما حضرت آيت الله العظمي خميني ادام الله ظله، حسنه اي است كه خداوند به قرن ما و روزگار ما عنايت فرموده و مصداق بارز و روشن "ان لله في كل خلف عدو لاينفون عنه تحريف المبطلين" است. قلم بي تابي مي كند كه به پاس دوازده سال فيض گيري از

ص: 2654

محضر آن استاد بزرگوار و به شكرانه بهره هاي روحي و معنوي كه از بركت نزديك بودن به آن منبع فضيلت و مكرمت كسب كرده ام اندكي از بسيار را بازگو كنم. اين نفس جان دامنم برتافته استبوي پيراهن يوسف يافته است كز براي "حق صحبت" سالها فاش گو رمزي از آن خوشحالها تا زمين و آسمان خندان شود عقل و روح و ديده صد چندان شود گفتم اي دور افتاده از حبيب همچو بيماري كه دور است از طبيب من چه گويم، يك رگم هشيار نيست شرح آن ياري كه او را يار نيستشرح اين هجران و اين خون جگر اين زمان بگذار تا وقت دگر فتنه و آشوب و خونريزي مجو بيش از اين از شمس تبريزي مگو (42) من كه قريب دوازده سال در خدمت اين مرد بزرگ، تحصيل كرده ام، در سفر به پاريس وقتي به ملاقات و زيارت ايشان رفتم، چيزهايي از روحيه او درك كردم كه نه فقط بر حيرت من، بلكه بر ايمانم نيز اضافه كرد. وقتي برگشتم، دوستانم گفتند: چه ديدي؟ گفتم: چهار تا "آمن" ديديم: آمن بهدفه: به هدفش ايمان دارد. دنيا اگر جمع بشود، نمي تواند او را از هدفش منصرف كند. آمن بسبيله: به راهي كه انتخاب كرده، ايمان دارد. امكان ندارد بتوان او را

ص: 2655

از اين راه منصرف كرد. شبيه همان ايماني كه پيغمبر به هدفش و به راهش داشت. آمن بقوله: در ميان همه رفقا و دوستاني كه سراغ دارم، احدي مثل ايشان به روحيه مردم ايران ايمان ندارد. به ايشان نصيحت مي كنند كه: آقا كمي يواشتر، مردم دارند سرد مي شوند، مردم دارند از پاي درمي آيند، مي گويد: نه! مردم اين جور نيستند كه شما مي گوييد. من مردم را بهتر مي شناسم. و ما همگي مي بينيم كه روز به روز صحت سخن ايشان بيشتر آشكار مي شود. و بالاخره بالاتر از همه آمن بربه: در يك جلسه خصوصي، ايشان به من مي گفت: فلاني اين ما نيستيم كه چنين مي كنيم من دست خدا را به وضوح حس مي كنم. آدمي كه دست خدا و عنايت خدا را حس مي كند و در راه خدا قدم برمي دارد، خدا هم به مصداق "ان تنصروالله ينصركم" بر نصرت او اضافه مي كند. يا آن چنان كه در داستان اصحاب كهف مطرح مي شود، قرآن مي گويد آنها جوانمرداني بودند كه به پروردگارشان ايمان آوردند و به او اعتماد و تكيه كردند، خدا هم بر ايمانشان افزود. آنها براي خدا قيام كردند و خدا هم دلهاي آنها را محكم كرد. اين مرد بزرگ يكي ديگر از خصوصياتش را بگويم، شايد شما باورتان نشود اين مردي كه روزها مي نشيند و اين اعلاميه هاي آتشين

ص: 2656

را مي دهد، سحرها حداقل يك ساعت با خداي خودش راز و نياز مي كند و آن چنان اشكهايي مي ريزد كه باورش مشكل است. اين مرد درست نمونه علي (ع) است. درباره علي گفته اند كه در ميدان جنگ به روي دشمن لبخند مي زند و در محراب عبادت از شدت زاري بيهوش مي شود و ما نمونه او را در اين مرد مي بينيم. بي شك از جان گذشتگي و مبارزه خستگي ناپذير با ظلم و ظالم و دفاع سرسختانه از مظلوم و صداقت و صراحت و شجاعت و سازش ناپذيري اين رهبر، در انتخاب او به مقام رهبري، نقش داشته است. اما مطلب اساسي چيز ديگري است و آن اينكه نداي امام خميني از قلب فرهنگ و از اعماق تاريخ و از ژرفاي روح اين ملت برمي خاست. مردمي كه در طول چهارده قرن، حماسه محمد (ص) ، علي (ع) ، زهرا (س) ، حسين (ع) ، سلمان، ابوذر. . . و صدها هزار زن و مرد ديگر را شنيده بودند و اين حماسه ها با روحشان عجين شده بود، بار ديگر همان نداي آشنا را از حلقوم اين مرد شنيدند. علي (ع) را و حسين (ع) را در چهره او ديدند، او را آيينه تمام نماي فرهنگ خود كه تحقير شده بود تشخيص دادند. او به مردم ما شخصيت داد. خود

ص: 2657

واقعي و هويت اسلامي آنها را به آنان بازگرداند. آنها را از حالت خودباختگي و استسباع خارج كرد. اين بزرگترين هديه اي بود كه رهبر به ملت داد، او توانست ايمان از دست رفته مردم را به آنها بازگرداند و آنها را به خودشان مومن كند. او با صراحت اعلام كرد تنها اسلام نجات بخش شماست. او جهاد اسلامي را مطرح كرد، امربه معروف و نهي ازمنكر را مطرح كرد. وظيفه نوعي و ديني و بالاخره اجر و پاداش شهيدان را مطرح كرد، و مردمي كه سالها اين آرزو را كه در زمره ياران امام حسين (ع) باشند در سر مي پروراندند و هر صبح و شام تكرار مي كردند "يا ليتني كنت معكم فافوز فوزا عظيما! " به ناگاه خود را در صحنه اي مشاهده كردند. آن چنانكه گويي حسين (ع) را بعينه مي ديدند. (43) سروده استاد شهيد مرتضي مطهري درباره محبوب خود امام خميني (س) در ز منزلگاه آن محبوب، ياران را خبر نبود همي آيد به گوش از دور آواز جرس ما را صبا از ما ببر يك لحظه پيغامي به روح الله كه اي ياد تو مونس روز و شب در اين قفس ما را برغم كوشش دشمن نخواهد بگسلد هرگز ميان ما و تو پيوند تا باشد نفس ما را سزاوار تواي جان كنج زندان

ص: 2658

نيست منزلگه سزد گر خون ببارد از دو ديده هر نفس ما را رواق منظر ديده مهياي قدوم تو كرم فرما و بپذير از صفا اين ملتمس ما را تمام ملت ايران فكنده چشم بر راهتبه راه عدل و آزادي نه باك از هيچ كس ما را . . . امروز تمام قشرها و طبقات مختلف ملت ايران در روحانيت تجسم پيدا كرده است و روحانيت در آن شخص بسيار بسيار بزرگ تاريخي (گريه استاد) كه نامش و يادش، قلب مرا به لرزه مي آورد; يعني استاد بزرگوار ما، آيت الله العظمي آقاي خميني، تجسم يافته است. ابوالعلاي معري معروف در جلسه اي كه با سيد مرتضي علم الهدي براي اولين بار ملاقات كرد و شخصيت و عظمت او را ديد; بعد كه از او سؤال كردند چه ديدي و كجا بودي و چگونه آدمي ديدي؟ شعر معروفي دارد، مي گويد: لو جئته لرايت الناس في رجل والدهر في ساعة والارض في دار مي گويد اگر بيايي آنجا ببيني، تمام مردم را در يك فرد و تمام دهر و روزگار و ساعات را در يك لحظه و تمام زمين را در يك خانه منحصر مي بيني. كمتر در تاريخ سابقه دارد كه ملتي و خواسته هاي ملتي در يك فرد اين چنين تشخص و تجسم پيدا كند و اين

ص: 2659

هميشه در جايي است كه آن فرد از فرديت خودش خارج شده است و تجسم ايده هاي عالي جامعه است. . . . ما سابقا در روايات اسلامي مي ديديم كه خورشيد پيش از عدل كلي الهي و به اصطلاح معروف در آخر الزمان از مغرب طلوع مي كند. با خودمان فكر مي كرديم يعني چه؟ مي فهميديم مقصود از خورشيد، جز خورشيد اسلام چيز ديگري نيست. اين چنين تعبير مي كرديم كه لابد از اين جهت است كه ملتهاي غرب از نظر علم و فرهنگ پيشرفته ترند و آنها زودتر از ما به حقايق اسلام آگاه خواهند شد; اگر ما اسلام را زيرپا بگذاريم، اسلام از غرب به وسيله خود ملتهاي غرب طلوع مي كند. يك ماهي است به فكر افتاده ايم كه خدايا، مثل اينكه خورشيد از شرق به غرب رفت (اشاره به هجرت امام عزيز به پاريس) كه از غرب طلوع بكند و ما سپيده دمش را داريم مي بينيم، فجرش را داريم مي بينيم، فلقش را داريم مي بينيم. (44)

پى نوشت ها

: 1. صحيفه نور، ج 17، ص 2 .56. پاسدار

ص: 2660

اسلام: مهدي مشايخي، انتشارات موسوي، 1367، ص 54 تا 3 .56. كيهان: 21 مهر 1362، ويژه نامه، ص 4 .2. محراب خونين باختران (ج 1( : محمد اشرفي اصفهاني، انتشارات سروش، آذر 1362، ص 5 .26. همان (ج 20( ، ص 6 .35. همان ج 15، ص 7 .112. رسالت، 29 بهمن 1362، ص 8 .2. شهيد دكتر باهنر الگوي هنر مقاومت، دفتر اول، ص 9 .352. صحيفه نور، ج 15، ص 10 .139. همان، ص 11 .60. همان، ص 12 .139. همان، ص 13 .44. همان، ص 14 .138. رسالت، 6 تير 1368، ص 3 و 15 .8. همان، 7 تير 1368، ص 16 .3. بهشتي اسطوره اي بر جاودانه تاريخ (دفتر سوم) ، واحد فرهنگي بنيادشهيد، تابستان 1361، ص 17 .1093. صحيفه نور، ج 15، ص 26 و 18 .32. اميد انقلاب، 28 خرداد 1367، ش 57، ص 19 .21. رسالت، 31 خرداد 1368، ص 20 .8. صحيفه نور، ج 15، ص 252 و 21 .255. يادواره شهيد دستغيب: سيدهاشم دستغيب، انتشارات كانون تربيت شيراز، ص 59 و حديث دوست (ويژه نامه سومين سالگرد رحلت امام خميني) ، امور تربيتي تهران، خرداد 1371، ص 22 .32. صحيفه نور، ج 20، ص 23 .112. همان، ج 18، ص 24 .82. حديث دوست

ص: 2661

(ويژه سومين سالگرد رحلت امام خميني) ، امور تربيتي تهران، خرداد 1371، ص 25 .32. اسوه صبر و استقامت شهيد محمدعلي رجايي (دفتر اول) ، ص 190 و 26 .437. صحيفه نور، ج 1، ص 27 .147. حضور، يادمان 13 آبان، ص 28 .34. جمهوري اسلامي، 19 خرداد 1362، ص 29 .14. صحيفه نور، ج 14، ص 30 .177. جمهوري اسلامي، 21 فروردين 1362، ص 31 .7. كيهان، 21 فروردين 1362، ص 7 و 32 .13. صحيفه نور، ج 16، ص 33 .219. همان، ج 17، ص 34 .38. پاسداران اسلام: مهدي مشايخي، انتشارات موسوي، تابستان 1367، ص 24-19 و 28 با تلخيص. 35. صحيفه نور، ج 15، ص 36 .153. جمهوري اسلامي، 20 شهريور 1363، ص 37 .8. حديث دوست (ويژه سومين سالگرد رحلت امام خميني) ، امور تربيتي تهران، خرداد 1371، ص 38 .33. اميد انقلاب، 19 شهريور 1362، ش 63، ص 39 .21. صحيفه نور، ج 6، ص 176 و 40 .109. همان، ج 12، ص 41 .51. همان، ج 14، ص 42 .208. نهضتهاي اسلامي درصد ساله اخير: مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 43 .87. پيرامون انقلاب اسلامي: مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، ص 44 .119. اميد انقلاب. 9 ارديبهشت 1368، ش 202، ص 4. شهيد مجيد زمانپور

ص: 2662

امام(قدس سره) در آسمان كرامت

18 چكيده: جوان امروز بيش از هر زمان ديگر به بزرگمردي چون خميني نيازدارد، تا از نفس قدسي او جان دو باره گيرد و با مطالعه زندگي اش، طريق جاودانه زيستن را فراگيرد. امام خميني(ره) مردي است كه از آغاز بلوغ شخصيت معنوي خود را ساخت و نزد خدايش بنده اي محبوب شد. از اين روي پرده هاي آسمان كنار رفت و روح الله چشم بر حقايق هستي گشود. خداوند به دست سرنوشت ميليونهاانسان را دگرگون كرد. مقامي عظيم، يعني كرامت به وي عطا كرد. آنچه مي خوانيم گوشه هايي از اين مقام عظيم است. جاي بسي شگفتي است كه صاحبان قلم پيرامون ابعاد مختلف زندگي امام قلم فرسايي مي كنند، اما بعد عرفاني اين شخصيت بزرگ در هاله اي از غفلت قرار دارد و تحليلگران ما كمتر در باره آن سخن مي گويند، حال آنكه تبيين ارتباط مردان آسماني با ملكوتيان براي جوانان ماجاذبه هاي عجيبي دارد و در صورت طرح ساده و بي پيرايه جوان رابه باور آن سوق مي دهد و ريشه هاي اعتماد و محبت قلبي بين مردم با صاحب كرامت را تقويت مي كند. از اين رو انتظار مي رود محققان و نويسندگان تا آثار زنده و شاهدان صادق از امام خميني(ره) دردسترس هستند، نسبت به جمع آوري و ثبت مجموعه كرامت هاي حضرت به پاخيزند و راه هاي آسماني را در جستجوي مرد سلوك سبز و عارف بزرگ قرن بپويند. آري! ما بايد بدانيم

ص: 2663

مردي كه در عرصه سياست،نظامي ضد ديني را نابود ساخت، در عرصه علم و فقه و فلسفه واصول استاد دهر شد، در ميدان جهاد بانفس و خودسازي و پالايش اندرون هم تا آنجا پيش رفت كه قدسيان او را به پاكي ستودند وخداوند مقامي بس بالا نصيبش كرد. كرامت هديه اي براي مردمان پاك طينت كرامت نشانه قداست و آيه حقانيت مردان خدايي است. مرداني كه پاكي طينت و زلالي بندگي، آنان را نزد خداي متعال، محبوب ساخت. و تداوم آن در طول قرنها و عصرها، بهترين گواه بر اتصال زميني ها با ملكوتيان است و چه زيباست مطالعه زندگي وصال يافتگان. اما كرامت چيست؟ كرامت همان معجزه است با اين تفاوت كه معجزه در مقابل انكاركنندگان و براي عاجز كردن آنها از سوي معصومان عليهم السلام بروز مي نمايد; اما كرامت، همان كار از سوي اولياي الهي و ياغير معصومان عليهم السلام است بدون اينكه در مقابل انكار كننده باشد; بلكه عنايتي است كه شامل حال معتقدان، صاحبان ايمان، يادلدادگان و دلسوختگان مي شود. و اولياي خداوند با اذن و اجازه پروردگار، در اسباب طبيعي تصرف مي كنند. البته برخي روشنفكرنمايان كرامت بزرگان را مخالف توجيهات علمي مي دانند. و اين حقيقت و موهبت الهي را خرافه مي پندارند. حال آنكه خدايي كه به اسباب مادي خاصيت هايي داده است، مي تواند آن ويژگيها را سلب و به سبب ديگر بدهد. با اندك

ص: 2664

تاءملي مي توان قبول كرد كه خدايي كه به دارو خاصيت «دردزدايي» عنايت كرد،همان خاصيت را مي تواند به تربت امام حسين(ع) بدهد و يا همان ويژگي را در دعاي امام، يا اولياي خود و بندگان صالحش قراردهد. آري خداوند هم «سبب ساز» و هم «سبب سوز» است. پس براي قبول كرامت اولياي الهي تنها كافي است، اعتقاد خود به قدرت مطلقه الهي را تقويت كنيم و به راستي تنها اوست كه مي تواندخاصيت اسباب طبيعي را جايگزين كند. به اين ترتيب مي توان گفت: 1- كرامت اولياي الهي امري محال نيست. زيرا خارج از قدرت خداوند متعال نيست. 2- كرامت از نظر علم و عقل معقول و قابل پذيرفتن است. هرچندخلاف عادت و كار كرد طبيعي اسباب موجود است. 3- كرامت كار خارق العاده اي است كه هرگز احدي از مرتاضها ونابغه هاي جهان نمي توانند آن را انجام دهند. 4- كسي نمي تواند اثر كرامت را نابود كند و يا مانع تحقق آن شود; زيرا كرامت به قدرت بي كران خدا متصل است. 5- كرامت نوعي عنايت به دلسوختگان است، نه تحدي و مبارزه طلبي و عاجز سازي. 6- كرامت محدوديت زماني و مكاني و تشخص ندارد. زيرا بر قدرت نامحدود خداوند متكي است و اين قدرت در هر زمان مي تواند جاري شود و مي شود. 7- كرامت، معلول بي علت نيست، بلكه ما اين علت را نمي شناسيم،اما خداوند از آن

ص: 2665

آگاه است. 8- مقام كرامت بر اثر پاگيزگي روحي به اشخاص اعطا مي شود وتنها پاكيزگان از اين مقام برخوردار مي شوند. 9- چون زلالي باطن و تعلق و اراده الهي لازم است تا شخص صاحب كرامت شود، لذا اين مقام قابل تعليم و تعلم نيست. گرچه قابل اكتساب است. اعتقاد به كرامت امام خميني(ره) خود اعتقادي محكم به تاثير نفوس پاك در تغييراسباب طبيعي داشت و معتقد بود اگر مردان خدا و پاكان بي ريانزد خداوند چيزي بخواهند، همان خواهد شد. از اين روي همواره از چنين مرداني براي تغيير احوال ياري مي جست. نمونه اي از اين«باور كرامت» و «تاثير نفوس پاك» را مي توان در سيماي امام آنگاه مشاهده كرد كه از آيت الله قاضي(ره) آن عارف بزرگ براي شفاي دخترش و نجات وي از مرگ كمك مي گيرد. ختم «امن يجيب» شاگردان امام هنوز آن روز را به ياد مي آورند و به صراحت و باشور از آن ياد مي كنند. آيت الله صانعي يكي از مشاهير شاگردان آن بزرگوار است كه مراسم ختم «امن يجيب» و حضور آيت الله قاضي را به ياد دارد. وي مي گويد: بعد از درس معمولا جمعيت زيادي براي دستبوسي ايشان مي آمدند واز اين رو براي تلف نشدن وقت با تاكسي به مسجداعظم رفت و آمدمي كردند. من هم براي آن كه بتوانم جواب سؤال خود را بهتربگيرم، دنبال امام به منزلشان

ص: 2666

مي رفتم، در آنجا سؤال را مطرح كردم. امام فرمودند: بنويس. سؤال را نوشتم و دادم خدمت امام واما باز هم امام جواب ندادند. من كه سابقه برخوردهاي چندين سال پيش از آن را داشتم و نيز از سرپرتوقعي، با رنجيدگي خاطربيرون آمدم و امام هم ناراحتي مرا احساس كردند. در همان موقع با برادرم رو به رو شدم. ايشان از من پرسيدند: «چرا ناراحتي؟» گفتم: رفتم مطلبي را از امام بپرسم، ولي امام به من جواب ندادند. برادرم با تندي به من گفت: دخترشان مريض است و از اين بابت امام ناراحتند. بعد تو توقع داري دراين شرايط امام مثل هميشه به تو جواب سؤال درس را بدهند؟! بعدبرادرم براي من توضيح بيشتري دادند كه گويا هنگامي كه حال دختر امام به وخامت گراييده بود، فورا يك شوراي پزشكي در قم تشكيل شده بود. اين شورا نظر بسيار مايوس كننده اي به حضرت امام(ره) داده بودند. وقتي به امام عرض كرده بودند كه يا بايدمادر از بين برود و يا بچه. اين طور مي گويند كه امام فرموده بودند: من الان اظهار نظر نمي كنم كه كدام يك فداي ديگر بشود. شما يكي دوساعت صبر كنيد. من جواب مي دهم كه عمل جراحي انجام شود يانه؟ پس از آن هم از برادر من خواسته بودند كه ترتيب ختم «امن يجيب» را در همان شب

ص: 2667

بدهند و مخصوصا آقاي قاضي را براي دعاخواسته بودند. مرحوم قاضي كه عموزاده علامه طباطبايي و ازدوستان امام بود، بسيار اهل ذكر خدا بود. ايشان در زمان طلبگي هم يك پيشگويي داشت و به امام عرض كرده بود: «شما بعدها جزوپيشوايان خواهيد شد.» بالاخره آقاي قاضي و عده اي از طلبه هاآمدند و ختم «امن يجيب» گرفتيم. براي همه ما ميزان اعتقادامام به دعا جالب بود. پس از آنكه ختم تمام شد، از بيمارستان نكويي قم به منزل امام تلفن كردند و اطلاع دادند كه حال دخترشان به طور معجزه آسايي بهتر شده است و از اين رو فعلانيازي به عمل نيست. در همان هنگام برادرم براي من اين پيغام را از حضرت امام آورد: «... من آن وقت روي حساب مربضي صبيه ناراحت بودم و جواب ايشان را ندادم، ولي فردا توي درس جواب خواهم داد.» ارتباط با ائمه عليهم السلام امام خميني(ره) ولي فقيه و نايب حضرت ولي عصر(عج) بود و ازهمين جهت ارتباط وي با آن حضرت امري كاملا طبيعي به نظر مي رسد. او فقيهي بزرگ بود كه در هدايت سيل خروشان مردم به سوي انقلاب ومراحل مختلف انقلاب از طريق همين ارتباط، راهنمايي هاي لازم رااز آن حضرت دريافت كرد اما عموما اين ارتباطها به صورتي سرپوشيده بود. با اين حال مواردي از طريق شاگردان حضرت كه به ايشان نزديك

ص: 2668

بودند، نقل شده است كه اين ارتباطها را علني مي سازد. و از اين جهت براي مومنان تقويت ايمان و براي مردم بي اعتقاد، نوعي اتمام حجت است تا انصاف پيشه سازند و به درستي راهي كه امام رفت، معتقد شوند و به اين ترتيب دست از تضغيف انديشه هاي وي بردارند. خيانتي كه هم اينك جمعي براي اجراي آن در تلاش اند. نمونه روشن از اين ارتباط را حجه الاسلام سيد محمد كوثري از آيت الله فاضل لنكراني نقل مي كند: شاه بايد برود يك روز من منزل آقاي فاضل لنكراني از استادان حوزه علميه قم بودم و يكي از فضلاي مشهد هم آنجا بودند. ايشان به نقل از يكي از دوستانشان تعريف كردند: در نجف اشرف در خدمت امام بوديم وصحبت از ايران به ميان آمد. من گفتم: اين چه فرمايش هايي است كه در مورد بيرون كردن شاه از ايران مي فرماييد؟ يك مستاءجر رانمي شود از خانه بيرون كرد، آن وقت شما مي خواهيد شاه مملكت رابيرون كنيد!! امام بر آشفتند و فرموند: فلاني! چه مي گويي؟ مگرحضرت بقيه الله امام زمان(ع) به من (نستجيربالله) خلاف مي فرمايد؟ شاه بايد برود. البته گاهي نيز اين ارتباط از طريق خواب براي اشخاص مسلم شده است. مانند خوابي كه همسر امام خميني قبل از ازدواج مي بيند وبراي وي مسلم مي شود كه امام با اهل بيت عليهم السلام مرتبط است وبايد با وي وصلت كند. مورد ديگر

ص: 2669

را حجه الاسلام محي الدين فرقاني، به اين صورت، نقل مي كند. هرچه بود، بخشيدم شيخ مازندراني پيري بود كه بي دليل به امام بدبين بود. حتي به بعضي ها مي گفت به درس امام نروند. اين مساله چند سالي طول كشيد. امام هر روز، ساعت ده و ربع براي درس مي رفتند. چون بعضي وقتها بدون اين كه به من خبر دهند، حركت مي كردند. من با عجله بيرون مي رفتم كه مبادا ايشان تنها بروند. روزي با عجله ازخانه بيرون آمدم. ديدم اين پيرمرد شيخ در بيروني را مي بوسد. بعد هم خم شد عتبه را بوسيد. من كه از اعمال قبلي او اراحت بودم، گفتم: عجب! برگشت رو به من كرد و گفت: (الحمدالله الذي هدانا لهذا و ماكنا لنتهدي لولا ان هداناالله) گفتم: مگر چه شده است؟ گفت: به درس مي رويد؟ آقا مسجد مي آيند؟ گفتم: بلي. گفت: من هم مي آيم مسجد. قبلا او به مسجد نمي آمد ونمي گذاشت بچه اش دست امام را ببوسد. همين كه اين حرف را زد، درباز شد و آقا از منزل بيرون آمدند. او خجالت كشيد و از كوچه ديگر رفت. من همراه آقا به مسجد رفتم. آن روز كتاب همراه نبرده بودم كه مجبور نشوم پاي منبر بروم. همان دم در نشستم. اين از خوش شانسي پيرمرد بود. آمد و كنار من نشست و گفت: توكه مي داني همنشين بد بر من اثر

ص: 2670

كرده بود. از بس زياد ازمغرضان شنيده بودم كه آقا روزنامه مي خواندند و چه كارهامي كنند. سپس اضافه كرد يك شب خواب ديدم در حرم حضرت امير(ع) هستم وعده اي دور هم نشسته اند. سن هركدام، با سن يكي از امام ها تطبيق مي كرد. دوازدهمي را مي گفتند حضرت مهدي(ع) است. از قيافه شان نور مي باريد. خيلي زيبا و ملكوتي بودند و درآخر صف نشسته بودند. بعد علماي اسلام يكي يكي آمدند. همه آنها از مقبره مقدس اردبيلي بيرون مي آمدند، نگاه كردم تا ببينم آيا كسي از ايشان را مي شناسم؟ يكي از آنها را گفتند: شيخ شلال يكي از شيوخ عرب است. خيلي خوشحال شدم، خواستم حركت كنم ولي انگار مرا به زمين بسته بودند. نمي توانستم تكان بخورم. وقتي هركدام از اين علمامي آمدند آن دوازده نفر تعظيم مي كردند، بعضي وقت ها حضرت امير(ع) با يكي دو نفر مشغول صحبت بودند. بعضي وقت ها هم هفت هشت نفرشان تعظيم مي كردند. يك وقت ديدم آقاي خميني از گوشه ايوان وارد شدند و شما هم دنبالشان هستي. در كفشداري كفش هايشان را كندند و شما كفش ها را كنار گذاشتي و به سرعت به دنبالشان رفتي. آن دوازدهمي تا چشمشان به ايشان افتاد، بلندشدند. يك مرتبه ديدم همه بلند شدند. بعد يازده نفرشان نشستند و دوازدهمي ايستادند و گفتند: روح الله، آقاي خميني عبايشان را جمع كردند و گفتند: بله آقا،ايشان فرمودند: بياجلو، آقا تند تند جلو رفتند. وقتي

ص: 2671

خدمت امام زمان(ع) رسيدند، ديدم قدمهايشان يك اندازه است. جوري نبود كه حضرت مهدي(عج) بلند و آقاي خميني كوتاه باشند. طوري ايستادند كه گوش آقاي خميني دم دهان امام زمان(عج) بود. امام زمان چيزهايي گفتند و آقاي خميني در جواب گفتند: «چشم .... انجام دادم ... انجام مي دهم... ان شاء الله ... »درست يك ربع حضرت در گوش روح الله چيزهايي مي گفتند. وقتي مطلب تمام شد و حضرت رفتند كه بنشينند، آقاي خميني دست تكان دادندو آن يازده نفر تعظيم كردند و ايشان بي آنكه پشتشان را بكنندعقب، عقب برگشتند و به حرم رفتند. من پرسيدم كه چرا ايشان به حرم نرفتند؟ گفتند: حضرت امير(ع) اينجا نشسته اند. براي چه به حرم بروند!! بعد دم كفشدراي رفتند و شما كفششان را گذاشتي جلوپوشيدند و تند حركت كردند و از در صحن آمدند بيرون. من ازخواب بيدارشدم، شروع كردم به گريه كردن. ساعت را نگاه كردم. ديدم يك ساعت به اذان صبح مانده، با خودم گفتم: من در حق ايشان جفا كرده ام. خدا از سر تقصيرم در گذرد! من از حالا به ايشان ايمان آوردم. ولي هنوز ناراحتم. اولين كاري كه كردم همان بود كه ديدي. در مقابل نظر هيچ كس نبود. فقط تو مي داني ومن. مي بايد اين عتبه را ببوسم. من قول داده ام كه فضايل ايشان را منتشر كنم و بايد انتشار بدهم. بعد گفت: اين

ص: 2672

قصه من بود. يك خواهش از تو دارم «بيني و بين الله» اگر مي تواني به امام بگو كه از من بگذرد. گفتم: مي توانم همين الان انجام مي دهم. ازمسجد كه بيرون آمديم، به آقا گفتم كه قصه كذا و كذاست و حالااز شما خواهش دارد كه از او بگذريد. امام گفتند: «من از ايشان گذشتم. من بخشيدم. هرچه بود، بخشيدم.» بعد ازرفتن امام، او دوان دوان آمد. گريه مي كرد از من مي پرسيد: چه شد؟ گفتم: آقا گفتند كه من هرچه بود بخشيدم. به سجده افتاد. از آن به بعد هر روز خدمت امام مي آمد و آقاي خميني هم نظر خاصي به او پيدا كردند و اين طور شد كه او هم دنيا و هم آخرت را به دست آورد. خبر غيبي امام(ره) در مواردي بسيار، از آنچه رخ مي داد. آگاه بود و اين به جهت همان ارتباطي بود كه داشتند و اين موضوع در مسير نهضت بارها تكرار شد و ياران، شاگردان و هم سنگرانش به بركتش ازخطرات بزرگي رهايي يافتند. ما تنها به يادآوري دو مورد از اين حكايت ها بسنده مي كنيم: سهم امام و رسيد آن يكي از مواردي كه مي توانم صد درصد روي آن انگشت بگذارم، اين است كه يكي از تجار ايراني، زماني كه دولت طاغوت هركسي را كه به نجف و زيارت ايشان مي رفت، تعقيب مي كرد، پول

ص: 2673

هنگفتي با خودبه نجف برده بود كه بابت سهم امام به ايشان بدهد. دولتي ها هم خبر داشتند كه اين شخص پول زيادي باخود برده است و مي خواهدسهم امام را بدهد. آن تاجر خدمت امام رسيد و گفت: اين پولهابابت سهم امام است و از ايران آورده ام كه به شما تقديم كنم تاصرف حوزه علميه كنيد. امام قبول نكردند، تاجر در جواب گفت: آقا من از راه دور اين پول را آورده ام، سهم امام و مخصوص شماست، امام فرمودند: «صلاح تو نيست كه من اين پولها را از توبگيرم. ببر خدمت يكي ديگر از مراجع بده و از ايشان هم رسيد بگير.» خلاصه اصرارش هيچ در امام اثر نكرده بود و او پول را به منزل مرجع ديگري برد و رسيد گرفت. پس از بازگشت آن تاجر را در مرز دستگيركردند و به او گفتند كه شما در نجف پيش آقاي خميني رفته ايد وپول زيادي هم با خود به آنجا برده ايد و ما از همه كارهاي توخبرداريم. و بالاخره زمينه چيدند كه حداقل چند سالي او رازندان كنند. تاجر در جواب گفت: «من يك شاهي هم پول به ايشان نداده ام. پول را بابت سهم امام به شخص ديگري دادم» و بعدرسيد پول را از جيبش درآورد و ارائه داد. آن رفت كه امام به ايشان فرموده بود كه صلاح تونيست پولت

ص: 2674

را به من بدهي، چنين روزي را مي ديد. اگر پول را به امام داده و ازايشان رسيد گرفته بود، شايد تا آخر عمر در گذشه زندان مي ماندو حتما شكنجه هم مي شد. اين هم يكي ديگر از كرامات ايشان بود. سفر طولاني در سال 1357 ه.ش هنگامي كه منزل امام از طرف بعثي ها درمحاصره قرار گرفت، مساله هجرت امام از نجف مطرح شد. ايشان درجواب نامه اي كه ياسرعرفات نوشته بود، نامه اي نوشتند كه بايدكسي آن را به لبنان مي برد. انجام اين امر برعهده من گذاشته شد. همچنين قرار شد كه در لبنان و سوريه شرايط را براي اقامت امام بررسي كنم. وقتي نامه آماده و به من تحويل شد، براي خدا حافظي به خدمت امام رفتم. قاعدتا هر وقت ما مي خواستيم به سفر برويم خدمت امام مي رسيديم و دست ايشان را مي بوسيديم و امام هم دعايي مي كردند. وقتي تنهايي خدمت ايشان رسيدم. عرض كردم: من عازم سفرم، مسافرتي به سوريه و لبنان. تبسمي كردند و فرمودند: «مثل اينكه سفر شما اين بار طولاني مي شود.» من عرض كردم: نه علي القاعده نامه حضرت عالي است كه برسانم و شايد دو سه روزديگر برگردم. ايشان سكوت كردند، اما سخن ايشان در مورد اينكه سفر من طولاني مي شود، ذهنم را مشغول كرد. خلاصه به همراه برادرمان آقاي فردوسي پور به طرف بغداد حركت كردم. قرار

ص: 2675

بودكه آقاي دعايي در بغداد مداركي را براي بردن به سوريه به مابدهد. وقتي وارد فرودگاه شدم، ساك خود را تحويل دادم و منتظرساعت پرواز شدم. از همان اول متوجه شديم كه وضع فرودگاه غيرعادي است. آن روز تمام مسوولان فرودگاه لباس شخصي بر تن داشتندو مشخص بود كه افراد سازمان امنيت عراق هستند. پس از مدتي يكي از افراد سازمان امنيت عراق به نزد ما آمد و گفت: كدام يك ازشما مسافريد؟ گفتم: من مسافرم. گفت: با من بيا. پس از آنكه به همراه او به راه افتادم. بليت مرا گرفتند و شماره روي آن رابه قسمت تحويل بار دادند و ساك مرا پس گرفتند و محتويات آن راخالي كردند. پس از آن مرا به همراه اوراقي كه در ساك خودداشتم، به طبقه دوم فرودگاه كه مركز سازمان امنيت عراق بود،بردند، در آنجا يكي دو ساعت با من صحبت كردند. بعد گذرنامه ام را پس دادند و كاغذي را براي امضا كردن در برابرم قرار دادند. پرسيدم: اين چيست؟ گفت: بخوان. در كاغذ نوشته شده بود كه «من الان الي الابد ممنوع الدخول» به عراق هستم. همچنين از من التزام گرفته شده بود كه چنانچه بر خلاف تعهدم وارد عراق شدم،خودم مشمول اجراي قانون شوراي انقلاب عراق هستم. در آغاز كمي براي امضا نكردن پافشاري كردم، اما سرانجام

ص: 2676

مجبور به امضاشدم. در آن زمان ناگهان به ياد فرمايش امام در خصوص طولاني شدن مدت مسافرتم افتادم. 2 تصرف در اسباب2 گاه كرامت هاي اولياي خداوند به تغيير كاربرد اسباب مي انجامد. به اين صورت كه بادعاو يا با اشارتي از سويشان سبب هاي طبيعي منقلب مي گردند و به اين ترتيب قدرت الهي به صورت «تصرف در اسباب» در برگذيدگان او تجلي مي يابد. به خواست آنان گاه از دل بيابان خشك و سوزان چشمه اي مي جوشد و گاه مريضي رو به مرگ، زندگي دوباره مي يابد واز اين دست كرامت ها در طول زندگي روح الله بسيار مي توان مي ديد. از جمله آنهاست آنچه شهيد صدوقي رحمه الله عليه نقل مي كند. جوشش آب براي نماز شب در آن زمان قسمت هايي از ايران زير نظر دولت هاي روسيه و آمريكاو انگلستان بود. وقتي از ارض اقدس بر مي گشتيم، بين راه روس هابراي بازرسي جلوي ماشين ما را گرفتند. همگي پياده شديم و چون امام از اول تكليف مراقب تهجد و نماز شب بودند، و هيچ وقت آن را ترك نكرده بودند، بعد از پياده شدن خواستند كه نماز شب بخوانند. آنجاهم كه وسط بيابان بود و آبي وجود نداشت. يك وقت نگاه كرديم ديديم كه آبي جاري شد. ايشان آستين بالازد و وضوگرفت. نفهميديم كه بعد از نماز ايشان هنوز آب بود يا نه! ترس، هرگز! در گذشته فردي ترسو و

ص: 2677

گريزان از ماجراجويي و يا مسائلي نظيرآن بود. به طوري كه با شنيدن كوچكترين صداي بلندي، ترس برتمامي وجودش مستولي مي شد و اختيار از كف مي داد و حالت بسيارناراحت كننده اي به او دست مي داد. يك بار وقتي صداي شليك پدافند در حسينيه جماران به گوش رسيد، ترس و وحشت چنان بر اومستولي شد كه ديگران نيز از حالت او ناراحت شدند. كنترل آقاقاسم از عهده ديگران نيز ساخته نبود. در همين حال امام عزيزبا آقا قاسم رو به رو شدند و دستي بر سينه اش گذاشتند و دلداري دادند. ناگهان آقا سيدقاسم جماراني حالتي عادي به خود گرفت،مثل اين بود كه او هيچ گاه با ترس آشنا نبوده است. آقا سيدقاسم مي گفت كه پس از آن تاريخ هرگز از هيچ صدايي حتي صداي انفجار نيز نترسيده است و قوت قلبي دور از تصور يافته است. ديدم آقا نيست! زمان آمدن امام از پاريس، در بهشت زهرا فردي را ديدم كه مردم را كنار مي زد و براي ديدن امام بي تابي مي نمود. وضعيتي تقريبا غير عادي داشت كه مجبور شدم، علت اين بي تابي و تلاش را از وي جويا شوم. در جواب گفت: من داستاني دارم كه شما نمي دانيد. زمان زنداني بودن حضرت امام، من سربازبودم و يكي از دوستانم كه مسؤول سلول حضرت امام بود، ظاهراآقا را نمي شناخت. برايم تعريف

ص: 2678

مي كرد كه: «من از اين سيدچيزهاي عجيبي مي بينم. درون سلول بعضي اوقات مشغول نماز است. پاره اي وقت ها او را در سلول نمي بينم. قفل در سلول را بازمي كنم و به جستجو مي پردازم و او را نمي بينم. درب را قفل مي كنم. ولي بعد از دقايقي مي بينم درون سلول نماز مي خواند.» به پيشنهاد ايشان جايمان را عوض كرديم و من زندانبان آقا شدم. اوايل آن بزرگوار را نمي شناختم; ولي بر اساس بيانات دوستم كنجكاوي به خرج مي دادم. من هم عينا همان صحنه ها را مشاهده مي كردم. گرچه درب زندان بسته بود; اما ايشان را در سلول نمي يافتم و ... مشاهده اين كرامات مرا متوجه عظمت شخصيت آن بزرگوار كرد و بالاخره توفيق نصيب شد و آن حضرت را شناختم. زماني كه از ارادت و علاقه من به آقا آگاه شدند، دستگيرم ساخته و به شكنجه و آزارم پرداختند و از جمله ناخن هايم را كشيدند. علاج ناپذير به بيماري عصبي سختي دچار شده بودم و به همين منظور به خارج از كشور، براي مداوا، رفتم. بيش از آن تقريبا نزد تمامي پزشكان مجرب داخلي رفته بودم ولي نتيجه اي به دست نياوردم. درخارج از كشور نيز پزشكان خارجي از عهده درمان من بر نيامدند. وضع به گونه اي شد كه در ميان دوستان شايع شد فلاني نيز علاج ناپذير است و بايد براي جانشيني وي در ژاندارمري

ص: 2679

فكري كرد. اعضاي خانواده ام نيز كم كم ماءيوس شده بودند. خلاصه اميد براي درمانم بسيار كم بود. به خدمت حضرت امام(ره) رسيدم. سلام كردم و گفتم: اماما دكترها مرا جواب كرده اند و اين به معني آن است كه از نظر طبي من علاج ناپذيرم. از شما خواهش مي كنم كه برايم دعا كنيد. دعا كنيد كه ان شاءالله من بهبودي يابم و بتوانم به خدمتگزاري ادامه دهم.» امام دعا كردند خدا را شاهد مي گيرم كه از آن پس رفته رفته حالم بهتر شد و حالا به سلامتي كامل نزديكم. از بركت دعاي امام در مورد كرامات امام مطالب گوناگوني وجود دارد، مثلا از دست ايشان قند مي گيرند و تقاضا دارند كه آقا بر آب آشاميدني دعابخوانند تا به بيمار بخورانند. فرزند يكي از دوستان ما بيماربود. كودك پاهايش درد مي كرد و نمي توانست راه برود. آن آقا هم خيلي ناراحت بود. آن اوايل بود كه امام به جماران تشريف آورده بودند و رفت و آمد با ايشان آسانتر بود. آن آقا كه مي دانست گاهي كودكان را نزد امام مي بردند و ايشان دستي بر سر كودكان مي كشند گفت: بچه ما معلول است و نمي تواند راه برود به پزشك هم مراجعه كرده ايم ولي مثمر ثمر واقع نشده است. اگر مي توانيد اورا به نزد امام ببريد. يك روز عصر بنده آن كودك را كه حدود سه سالش بود، بغل كردم و خدمت امام

ص: 2680

شرفياب شدم. پدرش داخل نشد. جريان را به عرض رساندم. امام هم دستي بر سر كودك كشيدند و اورا بوسيدند و دعا كردند و فرمودند: ان شاء الله خوب مي شود. پدرو مادرش نگران نباشند... كودك را بغل كردم و از خدمت ايشان مرخص شدم. همان طور كه كودك در بغلم بود، مي خنديد. اين را خودم ديدم. پدر كودك، فرزندش را گرفت و در حالي كه اشك در چشمانش پرشده بود، شكر كرد. مادر كودك هم آنجا ايستاده بود و خيلي خوشحال بود. ... دو سال پيش كه بنده فرزندم را براي معالجه به خارج ازكشور برده بودم. آن آقا را ديدم. ايشان كه الان سفير ايران درسوئيس يا انگليس هستند به مناسبتي به پاريس آمده بود. من ديدم كه ايشان يك پسر بچه پنج، شش ساله به همراه دارد و آن كودك مي دود و مي خندند، فرانسوي صحبت مي كند و به انگليسي تكلم مي كند. ايشان گفت: آقاي ثقفي مي داني اين كودك كيست؟ گفتم نه، گفت: همان است كه شما براي شفا خدمت امام برديد. بنده با تعجب پرسيدم: راست مي گوييد!! گفت: بله، او خوب شده است و به مدرسه هم مي رود. من سلامتي كودكم را از بركت دعاي خيرامام و دستي كه ايشان بر سرش كشيدند، مي دانم. محمد عابدي ميانجي

ص: 2681

امام, حوزه و نيازهاي نظام

2 چكيده: حوزه و حكومت با وصف ديني: (حوزه ديني) و (حكومت ديني) در عنصر دين به يكديگر گره مي خورند, يگانگي مي يابند و از پيوندهاي استوار برخوردار مي شوند. حوزه مي كوشد حكومت را بستري براي كارآمدي دين گرداند و حكومت نيز, بازوان توانمند خود را در خدمت هدفهاو ارزشهاي الهي انساني دين در آورد.در اين صورت هماهنگي, هماوايي, همراهي و همگامي حوزه و حكومت, بر مدار دين صورت مي گيرد و روحانيت, بي آن كه وظيفه خوار حكومت باشد, نسبت به آن احساس تكليف و تعهد مي كند.حكومت, در چهره غيرديني و طاغوتي, ناپسند حوزه بود و حوزه, از آن دوري مي جست و گاه اگر نزديك شدن به سلطه هاي زمان را به صلاح مي ديد, براساس بايدها و بايستگيها بود و به عنوان: (أكل ميته). امروز كه به بركت وجود امام خميني و به ابتكار و تلاشهاي شبان و روزان و از سرعشق او و ياران باوفايش, نظام, درخدمت به دين كمر بسته و در لباس دوستي و مهرورزي با انسانها جلوه گر شده است, حوزه آن را از آن خود مي داند و با آن بيگانه نيست. عزت آن را سربلندي خويش مي شمرد و سستي و رخوت و ناكاميابي آن

ص: 2682

را ناكامي خود. دل بسته پيروزيها و ميدان گستريها و عرصه داريها آن است و دغدغه مند آينده اش.امروز, حوزه در برابر دشواريها, گرفتاريها و بازدارنده ها و نيازهاي نظام نمي تواند تماشاگر باشد و رهگذر و دستِ ياري دراز نكند و راه خود را برود, هر چه شد, شد. سرنوشت اسلام به نظام موجود, گره خورده است و صد البته سرنوشت حوزه و روحانيت به آن. امام, بارهاي بار اين حقيقت را به حوزويان گوشزد كرده كه اگر نيازها و گرفتاريهاي حكومت را جدّي نينگاريم و بر اثر سستي و سهل انگاري ما, دشمنان قدرت بيابند نظام اسلامي را به زانو درآورند و دوباره بر سرنوشت ملت اسلامي ايران چيره شوند, سرنوشت شومي خواهيم داشت و به گفته خود ايشان:(نه روحاني مي گذارند باقي بماند نه اسلام.)1 حكومت اسلامي لايه رويين حوزه است, شاخه اي روييده بر ساقه آن. حكومت در بودن, ماندن و پوييدن, به سر زندگي, شادابي و تناوري ساقه و دامن گستري ريشه بسته است. اگر حكومت اسلامي بخواهد بماند, بر مبناي اسلام بايد بماند. كساني كه مي توانند مفسران محتوايي و الهام كننده فكر ديني نظام باشند, عالمان رباني و صمداني اند. اسلام شناساني كه با تخصص به فهم دين رسيده اند و پژوهش در گفتمانهاي

ص: 2683

ديني و دريافت آموزه ها و رهنمودهاي آن كار تخصصي ايشان است. اينان امروز وظيفه اي بس بزرگ و سنگين دارند. رسالتي كه اكنون از سوي نظام اسلامي, بردوش حوزه و روحانيت قرار گرفته هيچ زماني نبوده است. در روزگاران پيشين, حوزه با نيازهاي ديني بسته و محدود مردمان مسلمان روبه رو بود. روشن نبود كه كاوشها و تلاشهاي حوزويان و عالمان آگاه در چه سطح و گستره اي در زندگي عملي مردمان اثر مي گذارد, ولي امروز درس و تحقيق و تبليغ حوزويان مي تواند در سرنوشت يك جامعه و ملت كارگر افتد. امروز اگر دستاورد علمي و فقهي و پژوهشي مدرسان, مبلغان , محققان, نويسندگان و متفكران, سازوار اين زمان و برآورده كننده نيازهاي جامعه باشد, به يقين مي داند كه بازتابي روشن در پيكره نظام مي يابد. مي داند كه اگر لحظه لحظه هاي عمر خود را در استنباط و فهم دين به كار بندد, به لحظه هاي عمر هزاران انسان رونق خواهد داد و به بركت آن, باورها و ايمانهايي شادابي خواهند يافت. امروز فرصتها براي حوزه و روحانيت زرين و بي مانندند. اين نوشتار مي كوشد تا بر ساحل انديشه امام و در آفتاب سخن آن فرزانه, رسالتهاي حوزه ها و عالمان دين را در

ص: 2684

برابر نظام اسلامي ياد آورد شود.چيستي حوزه و حكومتويژگيهاي ساختاري حوزه و حكومت اسلامي در نگاه امام, نشان مي دهد آن بزرگوار اين دو نهاد اجتماع را بسته به هم و در پيوند ژرف مي ديده و آرزومند دادوستد فكري و درآميختگي آن دو با يكديگر بوده است و از همين زاويه ويژگي ساختاري حوزه را چنين بيان مي كند: (حوزه هاي روحانيت, محل تدريس و تعليم و تبليغ و رهبري مسلمانان است. جاي فقهاي عادل و فضلا و مدرسين و طلاب است. جاي آنهاست كه امانتدار و جانشين پيغمبران هستند.)2 در نگاه امام حوزه نهادي است كه در دانشهاي بسته و پيوسته به بيان و ابلاغ دين, به پژوهش و آموزيدن و آموزاندن مي پردازد و در عرصه فهم و ارائه آموزه هاي دين, با توجه به بايدها و بايستگيها و نيازهاي عصر تلاش مي ورزد; اما از آن جا كه بخش گسترده اي از اين آموزه ها, ناظر به چگونگي وابستگيها و پيوستگيهاي افراد و اجتماع است و نيز فرضيه هايي است كه در مقام اجرا و عمل, سعادت و سلامت جامعه را پايندانند, به طبع فهم و بيان مجرد و به دور از تجربه عيني و عملي, رويكردي ناتمام به دين خواهد بود; از اين روي, در

ص: 2685

نگاه و بيان و بنان امام, حوزه نهادي نيست كه تنها عهده دار آموزش و پژوهش باشد و همه تلاش خود را به عرصه ذهن و فكر و تحقيق مسائل ويژه كند, بلكه جز آنها به پياده سازي آموزه هاي زندگي ساز دين مي انديشد. بسان پيامبران در تربيت معنوي مردمان و اصلاح سازمان جامعه نقش آفريني مي كند و مي كوشد فرهنگها و آداب و سنتهاي ناسازگار با وحي را, سازگار با وحي كند و قالب نوين و فرهنگ سازوار با دين را پي ريزي و با فرهنگها و سنتهاي سازوار با ارزشهاي ديني درآميزد و بستر تجربي و اجرايي آن را فراهم آورد.امام, هماره حوزه را به اين رسالت بزرگ فرا مي خواند و هشدار مي داد. مباد حوزه ها از اين رسالت اصلي خود, دور شوند و آن را به بوته فراموشي بسپارند. درباره چيستي حكومت اسلامي مي نويسد: (حكومت اسلامي, نه استبدادي است و نه مطلقه, بلكه مشروطه است... مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم(ص) معين گشته است. مجموعه شرط همان احكام و قوانين اسلام است كه بايد رعايت و اجرا شود. از اين جهت حكومت اسلامي,

ص: 2686

حكومت قانون الهي بر مردم است.)3 مشروط بودن حكومت به قوانين اسلامي, هرگز دايره ديد و نگاه حكومت را تنگ نمي كند; زيرا آموزه هاي بر آمده از عقل و تجربه و مصلحتهاي اجتماعي و حكومتي, كه صلاح و سود انسانها را تامين نمايد, از دايره هدفها و قانونهاي دين بيرون نيست. امام, حكومت اسلامي را حاكميت قانونهاي ديني مي داند. محتواي حكومت همان ايده ها و رهنمودهاي دين براي سعادتمندي و تكامل و پيشرفت همه سويه انسان است. حوزه به عنوان منبع و مرجع برآورنده اين محتوا, با حكومت نسبت و پيوند برقرار مي كند. در انديشه امام, پرسش از چيستي و ماهيت حوزه, در نسبتي بس نزديك و تنگاتنگ با پرسش از ماهيت حكومت ديني قرار دارد. هرچه پرسش گرانه تر درباره اين دو مقوله به بررسي و كندوكاو بپردازيم, اين نسبت آشكارتر مي شود, تا آن جا كه حكومت ماهيتي (ابزاري) مي يابد, ابزاري كارآمد و خدمتگزاري پرنقش براي پياده شدن خواسته ها و هدفهاي انساني و زندگي ساز دين; يعني همان رسالتي كه حوزه وظيفه دارد آن را به سامان رساند: (عهده دار شدن حكومت في حد ذاته, شان و مقامي نيست, بلكه وسيله انجام وظيفه اجراي احكام و برقراري نظام عادلانه اسلام است. بديهي است

ص: 2687

تصدي حكومت, به دست آوردن يك وسيله است... هرگاه حكومت وسيله اجراي احكام الهي و برقراري نظام عادلانه اسلام شود قدر و ارزش پيدا مي كند.)4 حوزه يگانه نهادي است كه شايستگي دارد اين وسيله و ابزار را به خدمت بگيرد و قانونهاي الهي را در جامعه پياده كند: (ائمه و فقهاي عادل موظفند كه از نظام و تشكيلات حكومتي براي اجراي احكام الهي و برقراري نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده كنند.)5 از اين نگاه, تشكيل حكومت, در حقيقت به دست آوردن ابزاري است كه مي تواند حوزه را در انجام رسالت ياري رساند. امام هوشيارانه توانست پيرايه سلطه گري و ستم بارگي, كه در طول تاريخ چهره حكومت و سياست را نزد توده مردم زشت و ناپسند كرده بود, از آن بزدايد و ماهيت ابزاري و چهره مثبت آن, كه مي تواند به خدمت ارزشها و اصالتهاي ديني و انساني درآيد, آشكار كند. اين هوشياري ثمربخشيد و نتيجه داد. اين ابزار سالم و صالح كه به ستم از كف شايستگان آن ربوده شده بود, به اصل خود بازگشت و به سود دين و مردم مصادره شد. تمام آرزو و اميد امام آن بود كه به وسيله حكومت, زمينه تربيت و رشد اسلامي جامعه فراهم آيد: (معلوم

ص: 2688

است كه اسلام تا چه حد به حكومت و روابط سياسي و اقتصادي جامعه اهتمام مي ورزد, تا همه شرايط به خدمت تربيت انسان مهذب و با فضيلت در آيد.)6 بنابراين, به باور امام, حوزه و حكومت دو نهادند كه يكديگر را كامل مي سازند: حوزه به عنوان دستگاه متفكر و انديشه گر و حكومت دستگاه اجرا و عامل. حوزه بدون ابزار حكومت, نمي تواند تعهد علمي و عملي خود را به درستي انجام دهد و حكومت اسلامي جز در سايه حوزه و پشتيباني فكري آن, نمي تواند به هدفهاي خود برسد. حكومت آن گاه هويت اسلامي مي يابد كه در اجرا و عملكرد از قلمرو شريعت پا بيرون نگذارد و سر نپيچد و حوزه نيز وقتي مي تواند چيستي و هويت خود را بيابد كه همسو با همه تلاشها و كاوشهايش در عرصه تفكر ديني, به منظور پياده شدن هدفها و احكام اجتماعي ديني, نيازهاي نظام اسلامي را برآورد و پاسخ گويد. نيازهاي نظام شماري چنين پنداشته اند: حكومت اسلامي, حكومتي است كه بيش تر مردم آن مسلمان باشند و ساكنان قلمرو و پهنه آن را مسلمانان تشكيل دهند.7 از اين قراءت سطحي و به اشتباه اندازنده و گمراه كننده كه بگذريم, چنانكه پيش تر ياد شد, حكومت اسلامي,

ص: 2689

نظامي است كه بر مبناي قانونها, آيينها و ارزشهاي مكتب بنا شود و از تفكر ديني حظ و الهام بگيرد و بر مدار دين در چرخش و حركت باشد. البته چنين حكومتي در مرز و بومي كه مردم آن مسلمان باشند, امكان پياده شدن دارد. پياده سازي اين برداشت و تفسير راستين از حكومت اسلامي, به طبيعت خود اموري را مي طلبد و خواسته ها و نيازهايي دارد. حوزه پايگاه و نهاد اصيل علمي و تخصصي در عرصه معرفت و فرهنگ دين, وظيفه دارد به شايستگي پاسخ گوي آنها باشد. به طور كلي آن امور و نيازها بر دو گونه اند: 1. اموري كه بود و هست نظام به آنها بستگي دارد. به ديگر سخن, نيازهايي كه از اسلامي بودن و هويت ديني نظام بر مي آيد. 2. اموري كه نظام براي ماندگاري و پويايي خود به آنها نياز دارد. اين دو محور, به ترتيب بررسي و شرح مي شود. نيازهاي ساختاري و موجوديت نظامساختار نظام با ويژگي (جمهوري اسلامي) حكومتي متكي بر ايدئولوژي اسلام است. نظامي بر پايه تفكر, ايده و تئوري خاص ظهور يافته و مي خواهد با درونمايه معرفت ديني با مسائل اجتماعي و مديريت جامعه رو به رو شود. چندها مورد در قانون اساسي, به روشني,

ص: 2690

آمده است: نظام بايد برابر آموزه ها و رهنمودهاي اسلامي اداره شود, از جمله در اصل چهارم: (كليه قوانين و مقررات مدني, جزائي, مالي, اقتصادي, اداري, فرهنگي, نظامي, سياسي و غير اينها بايد برااس موازين اسلامي باشد. اين اصل بر اطلاق يا عموم همه اصول قانون اساسي و قوانين و مقررات ديگر حاكم است). باور و انتظار جامعه آن است كه نظام بر مباني و اصول ديني حركت كند. عملكردها و سياستهاي خرد و كلان نظام, در تمامي عرصه ها و زمينه ها, بايد برگرفته از اسلام و آموزه هاي آن باشد. آرمان گرايي پاسخ گويان و دست اندركاران نظام نيز حكايت از همين امر دارد و چنين انتظاري را پديد آورده است. در واقع اين انديشه و باور را, امام به مردمان الهام كرد. ايشان نمود يافتن قانونهاي زندگي ساز اسلام را در بخشهاي گوناگون جامعه, نشان و معيار اسلامي بودن حكومت مي دانست: (حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است. حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و فرهنگي است.)8 مكتبها و جامعه هاي بشري ديگر, در واقع حكومت, فلسفه عملي خواسته ها و آرزوها و انگاره ها و فرضيه هاي بسته و

ص: 2691

تاريك بشر است. در نظامهاي سكولاريستي, خواه با محتواي ليبراليزم و يا سوسياليزم, حكومت اجرا كننده و نشان دهنده قانونها و يافته هاي خام و غربال نشده اي است كه در قالب مكتب, قانون و مرام رخ مي نمايد و پس از اندكي خدايي و حكومت بر بشر و پشت نهادن مرحله گذار تجربي, با برجاي گذاشتن آثار و پيامدهاي زيانبار انساني كنار مي رود. دوباره تئوريها و انگاره هايي ميرا و غيردرخور اعتماد به صحنه مي آيند و انسان را با ناكامي و نامرادي جديدتري درگير مي كنند. آفرينندگان اين انگاره ها و فرضيه هاي حكومتي, آن چنان كوتاه فكر و سطحي نگرند كه مديريت بر انسان و جامعه انسانها را بسان مديريت بر يك مجموعه صنعتي مي انگارند. مديريتي را طرح ريزي و مي گسترانند كه هماره سود اقتصادي و انباشت ثروت و قدرت به دنبال داشته باشد. افراد را مانند پيچ و مهره هاي يك دستگاه و انسانهاي درون يك جامعه را همانند قطعه هايي مي پندارند كه بايد سالم باشد, تا كاركند. بي وقفه بر چرخه نياز و مصرف و برآوردن نياز جسم و تن, بچرخد, بي آنكه كه هدف (بودن) خود را بفهمد و بداند كه چه چيزي مي خواهد. اگر براي امور معنوي و

ص: 2692

فرهنگي مردمان برنامه مي ريزند براي آن است كه در بهره وريها و داشته هاي مادي, پيروزيهاي بيش تري به دست آورند. حتي اگر درباره دين به تحقيق و درنگ روي مي آورند, سودگرايانه است; تا آن جا كه آيينها و قانونها و دستورالعملهاي ديني آنان را به كار مي آيد مي پذيرند, به گمان و پندار خود, آن بخش از دين كه بر عملكرد و زندگي دنيوي انسان كاراست و اثر پايدار مي گذارد, پذيرفته است. اينان, تنها معيار پيروزي و كاميابي در حكومتها را در آيينه جمع و تفريقها و آمار و ارقام پولي و محاسبه هاي اقتصادي درخور ديدن مي دانند. در نگرش نظام سكولار, (انسان) معناي (ابزار سود ده) دارد. از اين روي, در چنين نظامي مديريت انساني به مديريت فني و اقتصادي تحويل برده مي شود. حكومتهايي كه بر پايه اين گونه انسان شناسي و جهان نگري به وجود آمده اند, طبيعي است كه نشان دهنده حيوانيت انسان و ماديت جامعه باشند و فلسفه و مشي عملي آنها, جز زياده خواهي, قدرت طلبي و بهره كشي و غارت انسانها در جامعه هاي عقب نگهداشته شده و ضعيف, چيز ديگري نباشد. هم از اين روست كه در اين گونه حكومتها, دين و امور معنوي و ارزشهاي

ص: 2693

والايي كه به خاطر آنها انسان انسان شده است, به حاشيه مي رود و حاكميت از مسائل ارزشي و ديني بريده مي شود. آن وقت, نه تنها حكومت كه انسان نيز, ابزار حيواني و نفساني خودش مي شود. آدمي اگر هم بخواهد بر مدار ارزشها و دين و آيينها و قانونهاي آن زندگي كند, اراده و توان آن را ندارد و خود را در آن مقام و جايگاه نمي بيند كه به ارزشها گردن نهد; زيرا چيرگي مادي گرايي و نفس پرستي و زندگي حيواني به گونه نوين آن, زندگاني غيرحيواني و زندگي بر مدار انسانيت را بر نمي تابد. امام, با حركت و جنبش اسلامي خود, اين بيداري و بينش را به متفكران جهان داد كه تا حاكميت و مديريت جامعه ميان (معنويت) و (ماديت) موازنه بر قرار نكند, مردمان هم چنان در آتش هواها, پستيها, نفس پرستيها و شهوتها خواهند سوخت. اگر بخواهد اين نفس پرستيها و هواها و هوسهاي جمعي و اجتماعي, به خردگرايي انساني و ارزش و مدنيت تكاملي و متعالي بدل شود, راهي جز اين نيست كه حكومت با دين آشتي كند و در مقام اجرا و عمل نسبت به فضيلتها و ارزشهاي وحياني تعهد نشان دهد. حكومت وقتي مي تواند چنين تعهدي را پذيرا

ص: 2694

شود كه ساختار ايدئولوژيك داشته باشد. بر پايگاه تفكر ديني قرار يابد و فلسفه عملي آرمانهاي دين و نشان دهنده آيينها و قانونهاي وحي باشد. پيدايي چنين حكومتي كه بتواند اين بينش و انديشه بلند را بر تابد, به پيش انگاره هاي فكري و نظريه ها و طرحهاي تخصصي و كارشناسي شده دين نيازمند است. دامنه اين نياز, تنها به دايره فكر و نظر محدود نمي شود, بلكه در عمل, حضور واقعي و ديداري آگاهان ديني را نيز,در بدنه نظام مي طلبد. با ذكر چند عنوان به اين بخش از نيازهاي نظام اشاره مي شود. 1. طراحي ايده هاي اجتماعي ديندر معرفت شناسي ديني امام, هدفهايي كه براي دين در نظرگرفته شده است از چگونگي پيوند انسان با خدا و انجام رفتارهاي عبادي فردي فراتر مي رود. دين سامان دهنده پيوندها و پيوستگيهاي اجتماعي است و هدف آن سامان دادن جامعه و بيرون آمدن از ناهنجاريها و نابسامانيهاست. دين, براي انسانها ايده هاي جمعي و سازماني دارد. امام بر اين اعتقاد بود كه حوزه ها بايد اين ايده ها را در معرفت ديني وارد كنند و درباره آنها به پژوهش بپردازند, تا روشن شود كه دين به سازمان اجتماع و اداره جامعه چگونه نگاه مي كند و چه رهنمودهايي به

ص: 2695

انسان مي دهد. وي, از ميان ايده هاي ديني, به سه مقوله توجه درخور كرده است: حكومت, عدالت, و مدنيت; چرا كه اين سه مقوله, اركان و بنيان زندگي اجتماعي انسان به شمار مي آيند و نياز فكري نظام اسلامي. حكومت: انسانها به هر سببي, خواه عامل دروني و ساختار وجودي و خواه نيازهاي بيروني, به طور اجتماعي و درون يك جامعه زندگي مي كنند. زندگي جمعي, انسان را به سوي يك نظام مديريتي سوق داده و برقراري نهاد حكومت را براي او ضرور كرده است. از سوي ديگر, از آغاز تاريخ بشر تاكنون, نقشي كه حكومتها بر نيك و بد سرنوشت انسانها داشته اند, هيچ پديده انساني ديگري چنين نقشي نداشته است. گزاف نيست اگر گفته شود: تاريخ زندگي بشر در تاريخ حكومتها مي گنجد و چيزي افزون بر آن نيست. كتاب سرنوشت بشر را حكومتها ورق زده اندو هم اكنون نيز چنين است. پس حكومت از زندگي بشر نه جدا شدني است و نه امري كوچك و ساده كه بتوان آن را ناديده انگاشت. با اين وصف, آيا باور كردني است كه وحي آسماني, كه فلسفه وجودي و جوهره اصلي آن, در پيوند است با چگونه زيستن بشر و نماياندن و جلوه گر ساختن سرنوشت و سعادت او,

ص: 2696

درباره اين امر بايسته و سرنوشت ساز, سخني و رهنمودي نياورده و در اين زمينه چيزي براي انسان نداشته باشد! امام با اين منطق, بايستگي و بايايي عقلي حكومت ديني را نشان مي دهد و بر آن است كه: دين به سوي برپايي حكومت و بنيان گذاردن نهاد اداره اجتماع ره مي پويد و در كار نفوذ دادن اين جهت گيري در تار وپود باورها, احكام و ارزشهاي اسلام است. قراءت و تفسيري را از دين كه به چنين حقيقتي نرسد و به آن گواهي ندهد, فهم و دريافتي نارسا و نادرست و يا بياني آلوده به بدخواهيها و دشمنانگيهاي سياسي مي داند. برپايي حكومت و اصلاح مردم و جامعه از اين راه, از جمله رسالتهاي ديني همه پيامبران الهي بوده است: (تمام انبياء از صدر بشر و بشريت, از آن وقتي كه آدم(ع) آمده است تا خاتم انبياء, صلي الله عليه وآله وسلم, تمام انبيا براي اين بوده است كه جامعه را اصلاح كنند.)9 نقد و بررسي و ارزيابي پرسشها و مسائل مطرح در مقوله حكومت ديني, ضرورتي اجتناب ناپذير است. حكومت پديده اي سيال و پيش رونده است همواره نياز به روشنگري و تفسير دارد. حوزه مي بايست توان تفسيري و اجتهادي خود را به كار گيرد, از

ص: 2697

زواياي گوناگون: فقهي, حقوقي, فلسفي و كلامي به حكومت نگاه كند تا پايه هاي نظري و معرفتي نظام, روشن و شفاف گردد. امام, ترسيم و تعيين حاكميت (ولايت فقيه) را, از مسائلي بر مي شمارند كه امروز نياز عملي به آن هست; از اين روي از صاحب نظران حوزه مي خواهد كه براي آن فكر كنند.10 عدالت: اگرچه انسان نيكويي عدالت و زشتي ستم را به نيروي عقل مي شناسد, ولي دين پياده سازي عدالت و نمود يافتن اين مفهوم زندگي ساز را هدفي بزرگ براي بشر قرار داده و آن را به عنوان يك تكليف اجتماعي بر دوش او نهاده است. عدالت مورد نظر دين, بر تمامي وجوه زندگي و ساحتهاي وجودي انسان نظارت دارد. امام وجه اجتماعي عدالت را ايده نمايان دين و مركز تلاشهاي اجتماعي پيامبران الهي مي شمارد: (خداي تبارك و تعالي مي فرمايد كه: انبيا را ما فرستاديم, بينات به آنها داديم, آيات به آنها داديم, ميزان برايشان داديم و فرستاديم (ليقوم الناس بالقسط)11 غايت اين است كه: مردم قيام به قسط بكنند, عدالت اجتماعي در بين مردم باشد.)12 در نظر امام, با اجراي درست و كامل قانونها و آيينهاي اسلام توسط حكومت است كه امور جامعه در جاده اعتدال قرار مي گيرد و مفهوم

ص: 2698

عدالت اجتماعي آشكار مي شود: (هدف بعثتها, به طور كلي, اين است كه مردمان بر اساس روابط اجتماعي عادلانه, نظم و ترتيب پيدا كرده, قد آدميت راست گردانند. و اين با تشكيل حكومت و اجراي احكام امكان پذير است.)13 انسان در پرتو سيطره و اقتدار دين, وقتي در زندگي اجتماعي خود, لذت اجراي احكام و پرتوافشاني ارزشهاي ديني را احساس مي كند, از نسيم دل انگيز آن حيات دوباره اي مي يابد, شناختي از زندگي پيدا مي كند و احساسي در برابر نيكيها در او پرورش مي يابد كه به طور طبيعي او را از رفتارهاي ظالمانه و ستم پيشگي به دور مي دارد. اين شناخت و احساس انسانهاي ديندار, ضامن برقراري اعتدال ميان حقوق افراد و رشد و گسترش عدالت در جامعه است; از اين روي امكان ندارد بشر در نظامي كه از مفاهيم مادي الهام مي گيرد و تنها شالوده اين جهاني دارد, به زندگي اي قدم نهد كه عدالت و نيك خواهي به مفهوم واقعي بر آن سايه بگسترد. مدنيت: وحي ديني از همان آغاز, نقشي كه به انسان واگذارده, خلافت الهي او بر روي زمين و بهره برداري از حيات زميني اش بوده است. به زندگي مادي و تكامل اجتماعي انسان, به ديده احترام نگريسته و

ص: 2699

تمامي ساحتهاي زندگي را تجلي گاه بندگي او دانسته است. حاكميت دين نيز, با روشنگري و برابرسازي مفاهيم و حقايق ديني درباره زندگي, انسانهاي تلاش گر را در تمامي چشم اندازها براي دستيابي به مدنيتي بزرگ و شايسته به حركت وا مي دارد. در اين مدنيت, نگاه آسماني انسان با نگاه زميني او به هم دوخته مي شود و انسان در سايه تلاشهاي خود هستي و بودن راستين خود را باز مي يابد. بدين گونه, وحي و دين به حركت و پيشرفت زندگي انسان ژرفا, گستره, هدف و معني مي بخشد و مدنيت او را بارور مي سازد. در وحي اسلامي, به روشني, مردمان به فراگيري علم و دانش و تحقيق و مطالعه به روي طبيعت و تسخير و به خدمت درآوردن نيروها و تواناييها و ذخيره هاي نهفته در آن و بهره ور شدن از نعمتها و خوان گسترده طبيعت فرا خوانده شده اند: (يا معشر الجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السماوات والارض فانفذوا لاتنقذون الا بسلطان.)14 اي گروه پريان و آدميان, اگر مي توانيد از كرانه هاي آسمانها و زمين رخنه آريد, رخنه آريد. رخنه نخواهيد آورد, مگر به قدرتي برآمده از دانش. همين گونه در اسلام در زمينه: بهزيستي انسان, بهسازي زندگي او, سازمان

ص: 2700

جامعه, حقوق و آزاديهاي فردي و اجتماعي و... رهنمودهايي ارائه شده است. مدنيتي كه با ظهور و حاكميت آغازين اسلام در سرزمينهاي اسلامي پديد آمد, گواهي روشن بر تمدن آفرين بودن فرهنگ اسلام است. به گفته امام, آن روزي كه در غرب هيچ خبري نبود و ساكنان آن سرزمين در وحشي گري به سر مي برند و آمريكا سرزمين سرخ پوشان نيمه وحشي بود,و در دو سرزمين پهناور: ايران و روم اثري از حكومت مردم و قانون نبود, خداوند بر پيامبر اسلام(ص) قانونها و آيينهاي والاي انساني الهي فرد و جامعه را فرو فرستاد كه با آن تكامل و ترقي بشر آغاز گرديد. اسلام بود كه زمينه علم جويي و مدنيت انسان را فراهم آورد. امام مدنيت اسلامي را مدنيتي همه سويه و جامع مي داند: [ )اسلام] اين جور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد, تمدن را به درجه اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مي كند براي تحققش, ولهذا حكومتهايي كه در اسلام بوده اند يك حكومتهايي بوده اند كه همه جور تمدني در آنها بوده است... چيزهايي كه در ممالك متمدن باشد, اسلام هم آنها را قبول دارد و كوشش هم برايش مي كند, در عين حال, آنها به اين نگاه مي كنند و همين است.

ص: 2701

او به اين نگاه مي كند كه بكشدش طرف روحانيت, بكشدش طرف توحيد.)15 در اين نگاه, نظام اسلامي به سوي اين هدف پيش مي رود كه انسانها را به مشاركت در بالا بردن سطح زندگي برانگيزاند و آنان را در حركت تمدن ساز ياري دهد. در نظام اسلامي, چون اين حركت بر بنياد ايمان به خدا و تحقق بخشيدن به نقش انسان در خلافت الهي او بر روي زمين, استوار است, اين پاينداني وجود دارد كه نيروي سازندگي به نيروي بهره كشي و آزمندي دگر نگردد, بلكه تمدن و مدنيتي انساني ايماني شكل بگيرد, همان چيزي كه بشر امروز, سخت نيازمند و مشتاق آن است. اين سه مقوله كه از آنها سخن رفت, امام آنها را ضلعهاي يك مثلث مي داند كه به

ص: 2702

صورت تركيبي, هندسه سازمان اجتماعي بشر را نشان مي دهند. اين عناصر مي توانند ديني باشند, يا غير ديني, ولي وقتي سخن از جامعه و نظام ديني است بايد از نگاه و دريچه دين به آنها نگريست. پس در نظام اسلامي, ترسيم و تبيين اين مثلث به عنوان بن مايه معرفتي نظام ديني, در قلمرو كاري حوزه و از رسالتها و وظيفه هاي عالمان دين خواهد بود. روشن است كه مراد ما, سخنراني در اين امور نيست, بلكه جست وجو و تحقيق اجتهادي و سرانجام ارائه طرحهاي راهبردي است. در هر يك از اين سه مقوله, بايد طرح و يا طرحهايي معرفت شناسانه و همه جانبه پيشنهاد شود كه بتواند خواسته و موضع دين را تخصصي نشان دهد و در قالب يك فلسفه فكري برجسته و نمايان بر خط و مشي جامعه و نظام نظارت كند. 2. تدوين قانونهاي دينيپاي بندي و تعهد حكومت به قانونها و دستورها و آيينهاي اسلام در دو بخش: سياستگذاري و اجرا, حكومت را به سوي حوزه هاي علميه مي كشاند; زيرا حركت نظام در چارچوب اين تعهد, وقتي ممكن مي شود كه از دستاورد علمي فقهي حوزه بهره برد. قانونها و آيينهاي اسلام براي اجرا و پياده سازي, به روشنگري, به نسق در

ص: 2703

آوردن و تدوين نياز دارد كه اين تنها از دين شناسان و عالمان رباني ساخته است. هنگامي كه اين حركت سترگ انجام گرفت, در اختيار نظام قرار مي گيرد و نظام با در اختيار داشتن آنها, امور جاري جامعه را به گونه اي برنامه ريزي و سازمان مي دهد كه با شريعت و قانونهاي ديني برابري كند. خواسته و اميد امام اسلامي شدن نظام به تمام معناي كلمه بود; يعني حركتها و عملكردهاي نظام برابر مباني و اصول و آيينهاي اسلام جلو برود و تمامي برنامه ها و كارهاي گوناگون جامعه با درونمايه اسلامي اجرا و اداره شود. سياست, فرهنگ, اقتصاد, تربيت, آموزش, قضاوت, پيوندها, پيوستگيها, داد وستدها و پيمانها با ديگر كشورها چنان باشد كه اسلامي بودن نظام در آنها, جلوه گري كند و به چشم آيد. به حقيقت پيوستن اين خواسته و به بارنشستن اين اميد, بر دست دو گروه است: 1. دست اندركاران نظام: كساني كه سياستگذاري و مديريت هر بخش از امور را بر عهده دارند, تفكر و عمل آنان اين باشد كه مسائل و امور كشور بر پايه ترازها و معيارهاي اسلامي شكل بگيرد و جريان يابد. از ساحت قانون و ترازهايي كه كارشناسانه سامان يافته و تدوين شده اند, پا را فراتر نگذارند. به

ص: 2704

اين بينديشند كه كارگزار حكومت اسلامي هستند. دغدغه اين را داشته باشند كه چگونه مي خواهند از عهده پياده سازي قانونها و قاعده ها و ترازهاي اسلامي برآيند. در مديريتها و سياستهاي خود, از به كارگيري سليقه و خواسته شخصي يا جناحي بپرهيزند و هماره مصلحت اسلام و مردم مسلمان را بخواهند, نه مصالح گروهي خود را و در يك جمله: قانونمند سياستگذاري و مديريت كنند. نيمي از اميد و انتظار امام بسته به عملكرد و كارآيي اينان دارد. اين گروه, بيش تر دانشگاهيان هستند. 2. متفكران اسلامي: اسلامي شدن نظام نيازي بنيادي تر دارد. پيش از آن كه كارگزاران نظام بر اجراي اسلام و حركت و پويش در چارچوب قانونها و اصول اسلام تعهد نشان دهند, متفكران حوزوي بايد متعهد شوند مباني تئوريك سياستها, قانونها و طرحهاي تخصصي را در تمامي زمينه هاي مورد نياز نطام, تبيين و تدوين كنند. امام, خطاب به حوزويان مي گويد: (اسلام امروز آمده است در اينجا و مي خواهد پياده شود و فرياد مي زند كه نصرت كنيد.)16 اگر انديشه وران ديني و نخبگان حوزوي, سيستمهاي اسلامي را براي اداره ديني جامعه ارائه نكنند, چه انتظار و پاينداني وجود دارد كه كارگزاران نظام در جاري امور از چهار چوب قانون دين بيرون نروند.

ص: 2705

پشتيباني فكري براي مديريت نظام است كه اسلامي بودن آن را حفظ مي كند. حكومت وقتي اسلامي مي شود كه تمامي زواياي آن اسلامي بشود, يگانه منبع و مرجع برآورنده اين نياز, عالمان و روحانيان آگاه و بيدار و زمان شناس هستند. اين مهم, با انديشه و كار و تلاش شبان و روزان فكري عالمان و انديشه وران حوزوي سامان مي يابد و نمود پيدا مي كند. بايستگي اين نياز را كساني بيش تر و بهتر درك و احساس مي كنند كه به جز درس و مطالعه حوزوي با اداره فكري نظام درگيرند. اينان نيازها و تهيگاههاي انديشه و قانوني نظام را در مديريتها و سياستگذاريها, به خوبي درمي يابند و در ژرفاي وجود خود احساس مي كنند. براي نمونه وقتي سخنان مقام معظم رهبري را در جمع حوزويان مي نگريم, از يك سو شادمان مي شويم كه گستره و ژرفاي نيازها براي حوزويان و روحانيان روشن شد; ولي از ديگر سو, شرمنده كه چرا حوزويان و عالمان و دست اندركاران اداره اين نهاد مقدس, به اين درياي بي كران استعدادها, ذوقها, شوقها, باورها و تواناييها, ذخيره هاي معنوي رخشان و چشم نواز و درهاي گرانبها, توجه ندارند يا كم توجه دارند و چرا استفاده درست از اين نيروهاي بالنده

ص: 2706

و شكوفا و تمام نشدني, نمي شود. ديگر مسوولان نظام, به مناسبت, در تريبونهاي مختلف: سخنرانيها, گرداييها, كنفرانسها از حوزه و انديشه وران ديني مي خواهند تا سيستمها و قانونهاي اسلامي را در اختيارشان بگذارند. البته كارها و حركتهاي فردي در اين زمينه صورت گرفته و مي گيرد, ولي اين كافي نيست, بايد حوزه آن را به صورت نظام يافته و كارشناسانه انجام دهد و عرضه بدارد. امام همواره حوزويان را به بحثها و پژوهشهايي فرا مي خواند كه قانونهاي ديني نموده شود و در سايه آنها مديريت اسلامي جامعه ممكن گردد: (وظيفه فقهاست كه عقايد و احكام و نظامات اسلام را تبليغ كنند و به مردم تعليم دهند, تا زمينه براي اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام در جامعه فراهم شود.)17 آيا حوزه, در اين مدت, اين سخن دل سوزانه امام را پاسخ داده است؟ اگر پاسخ در خور و شايسته به آن داده مي شد, مقام معظم رهبري, نمي گفت: (امروز خيلي از مسائل وجود دارد كه فقه بايد تكليف اينها را معلوم كند, ولي معلوم نكرده است... بسياري از مباحث حكومتي حل فقهي نشده و تكليفش معلوم نگرديده است.)18 به هر روي, تجربه دو دهه استقرار نظام و مسائل بر جاي مانده بسياري كه هنوز اصول و

ص: 2707

مباني تئوريك آنها به درستي روشن و تفسير نشده است, نشان مي دهد كه حوزه و متفكران ديني برابر تعهد علمي و ديني و اجتماعي خود در برابر نظام عمل نكرده اند. آيا ضعفهاي تئوريك, ناشي از آن است كه شريعت و منابع ديني براي اين نيازها پاسخ و رهنمودي ندارد و يا ناشي از ناتواني حوزه در روشنگري و تفسير آن قانونها است؟ يا هيچ كدام, بلكه پيامد و نتيجه سهل انگاري و كوتاهي حوزه است؟ كوتاهي از اين جهت كه در اين مدت, چون حوزه در درون خود به اصلاح خوش آيند و مورد انتظار دست نزد, ساختار حوزه برابر و هماهنگ با نيازها و انتظارهايي كه نظام از او داشت, دگرگون نشد. نظام انبوهي از نيازها و پرسشهاي فكري و ديني را فرا روي حوزه قرار داد, ولي تلاشهاي حوزوي كم تر سمت وسوي پاسخ گويي به اين گونه نيازها را دنبال مي كرد. شماري, اين كاستي را ناشي از هيچ كدام ندانسته اند, بلكه آن را كاستي نمي دانند; زيرا بر اين نظرند كه در اساس, دين و شريعت براي اين امور قانوني ندارد. اگر كسي فكر كند در دين چنين رهنمودهايي وجود دارد, بي راهه رفته است. به گمان اينان, امور اجتماعي و حكومت و

ص: 2708

مديريت جامعه, مقوله هايي عقلاني و تجربي اند و واگذار شده به بشر. شريعت درباره سيستمها و قانونهاي حكومتي سخني نگفته و ساكت است. دين از متدينان خواسته است تا در هرگونه حكومت و مديريتي, پرواي ايمان و ديانت خويش را داشته باشند. حاكميت نيز, نبايد با دين و ايمان مردمان, بستيزد. اكنون درصدد نقد و بررسي اين ديدگاه نيستيم. در برابر اين گروه و صاحبان چنين انديشه اي, امام قرار دارد و در پاسخ مي گويد: اينان آشنايي درست و كامل از اسلام و متون ديني ندارند. برابر ديدگاه امام, اسلام هرگز امر حكومت را رها نگذاشته است و بر اين نظر دليلهاي روشن و استواري اقامه مي كند.19 و تنها در همين مرحله نمي ماند و گام فراتر مي گذارد تشكيل حكومت را واجب مي شمارد20 و به بيان قانونها و آيينهايي براي جامعه و حكومت مي پردازد21 و در راه بر پايي حكومت اسلامي تلاش مي ورزد و براي اين كار از سيره پيامبران و امامان(ع) شاهد مي آورد: آنان كه برداشت مستقيم و ناب از دين داشته اند, حكومت تشكيل داده و يا براي برپايي آن, به تلاش برخاسته اند.22 امام, از جمله علتهايي كه براي پيدايش چنين ديدگاهي درباره اسلام, يادآور مي شود, به روشن

ص: 2709

نشدن مسائل حكومتي و سياسي اسلام, ازسوي انديشه وران و عالمان حوزوي است. حوزه متولي تفكر ديني جامعه است. بايد زواياي مكتب را بنماياند. نشان دهد كه اسلام چگونه از حكومت و مديريت ديني جامعه سخن گفته است. بي گمان اين كار در سلامت انديشه هاي ديني جامعه كارگر مي افتد. ايشان اين سخن را كه بر زبان و قلم شماري از ناآگاهان جاري شده: (اسلام چيزي ندارد, اسلام پاره اي احكام حيض و نفاس است!) برخاسته و ناشي از كوتاهي حوزه ها و نارسايي تلاشهاي فكري حوزويان مي داند. البته امام, نقش و دسيسه و ترفند و سياستهاي كينه توزانه استكبار جهاني را در ساختن و پرداختن و گستراندن اين پندارها و سخنان غير واقعي و غيرمنطقي, ناديده نمي انگارد و مي نويسد: (حق هم همين است. آخوندهايي كه اصلا به فكر معرفي نظامات و جهان بيني اسلام نيستند و عمده وقتشان را صرف كاري مي كنند كه آنها مي گويند و ساير كتابهاي[ بخشهاي] اسلام را فراموش كرده اند, بايد مورد چنين اشكالاتي و حملاتي قرار بگيرند).23 خالي بودن فضاي فكري جامعه و نظام از انگاره ها و فرضيه هاي ديني, نه تنها نظام را با مشكل و ناكامي رو به رو مي سازد كه شبهه ناكارآمدي دين

ص: 2710

در عرصه اجتماعي و سياست را مي آفريند و انديشه وران را بر درستي نظريه (حكومت ديني) انديشمند مي كند و زمينه پذيرش تفكر سكولاريسم و رشد نظريه مكرآلود (جدايي دين از سياست) را فراهم مي آورد. اين نگراني وقتي فزوني مي يابد كه مي بينيم طرفداران اين ديدگاه با ايادي استكبار و بدخواهان نظام در يك جبهه قرار گرفته اند و با تمام توان و نيرو تلاش مي كنند كه نگذارند نظام بر مدار فقاهت ديني و با دورنمايه اسلامي پيش برود. از يك سو, نيروهاي فكري و قلم به دستان اين جبهه با شبهه افكنيها و علامت سوال گذاشتن در برابر ديدگاهها و اصول اسلامي نظام, آتش تهيه را بر فكر و دل و ايمان مردمان فرو مي ريزند; از ديگر سوي, نيروهاي عملياتي آنان, بر جسم و تن طرفداران امام و نظام يورش مي برند و با ترور و آشوب و ايجاد شورشهاي ساختگي براندازي و برافكني پيكر نظام را هدف مي گيرند. در اين جدال روياروي, نخست اين حوزه و متفكران و نويسندگان حوزه اند كه بايد با سلاح انديشه, آتش افروزيهاي فكري و معرفتي را در جامعه خاموش و برطرف كنند. در اساس چرا آن قدر در معرفي چهره زيباي اسلام و آموزه هاي پركشش

ص: 2711

و پرجاذبه آن بايد كوتاهي بشود كه چنان افكار سستي در جامعه اسلامي زمينه رشد بيابند! در اين شرايط, مباد كه ايمان و ناب انديشي ديني مردمان ديندار, پناهگاه خيال و امنيت خاطر گردد و بيم و نگراني آسيب در برابر اين هجوم فكري و فيزيكي را, از پاس دارندگان فكري نظام; يعني حوزويان, بستاند. اگر پشتيباني اصولي و متعهدانه حوزه از پايگاه ديني نظام پياپي و همه گاه صورت نگيرد و يا با سستي و بي برنامگي همراه باشد, رهزنان فكر و انديشه, به پشتيباني دشمنان كينه توز و دستان آلوده, كار را يكسره مي كنند و آرزوها و تلاشها و رنجهاي مردان بزرگ, بويژه تلاشهاي توانفرساي آن مرد مردستان را كه انديشه اسلامي را به اين پايه از جلوه گري و نورافشاني و عطرافشاني رسانده, به يك باره از كف مي دهيم و بسان بازرگاني خسران زده, مي پژمريم و از گردونه زندگي خارج مي شويم. عامل مهم كه اين بيم و هراس را از صفحه خيال و انديشه مي زدايد, تلاش نظام دار و انجام درست رسالت علمي و حوزوي در برابر نظام اسلامي است. اين رسالت كه با برپايي نظام آغاز شد, هم اينك با استقرار نظام تداوم يافته است.نيازهاي فكري نظام خط پايان ندارد, هميشگي

ص: 2712

است. هر چه نظام به جلو مي رود نيازهاي جديدي پديد مي آيند, افقهايي تازه از نيازها در برابر نظام جبهه مي گشايند و پاسخ درخور خود را مي جويند. اينها افزون بر نيازهاي ثابتي است كه نظام براي استقرار سيستمهاي برگرفته از دين, به حوزه دارد. امروز, قدم به قدم كوچك ترين آيين نامه يا ماده قانوني كه تدوين و تصويب مي شود, يك مرز آن اسلام و مرز ديگرش نياز نظام و جامعه است و چشمهاي فراواني نگران اين است كه ما اسلام را چگونه مي خواهيم عرضه كنيم تا پاسخ گوي نيازها باشد. آرزوي امام آن بود كه حوزه ها تمام تلاش خود را در جهت استقرار و حاكميت بخشيدن به قانونها و آيينهاي اسلام, قرار دهند و ازرهگذر پاسخ گويي به نيازهاي فكري و نظري نظام, آن را پشتيباني و ياري رسانند; زيرا شب پرستان دين ستيز, تمام توان خويش را در ناتوان جلوه دادن اسلام از اداره جامعه و ناكام گذاشتن حكومت ديني به كار گرفته اند: (همه توطئه هاي جهانخواران عليه ما از جنگ تحميلي گرفته تا حصر اقتصادي و غيره, براي اين بوده است كه ما نگوييم اسلام جواب گوي جامعه است.)24 توانمندي حوزهدر بينش امام, حوزويان فرضيه پردازان حكومت و نظام اسلامي

ص: 2713

هستند. در تمام آيينها و ساختارهاي اجتماعي كه بر پايه فرضيه پديدار شده اند, فرضيه پردازان به نگاره و تدوين ساختار و آيين اداره جامعه مي پردازند. آيا حوزه ها چنين نقشي را داشته و در اين باب به فرضيه پردازي پرداخته اند؟ پيش تر ياد شد كه شريعت تمام رهنمودهاي لازم و كافي را براي اداره جامعه داراست. در نظر امام وظيفه حوزه هاست كه توانايي خود را در بيرون كشيدن و فرانمايي آن رهنمودها و رژيمها و آيينها, نشان دهند. بي گمان حوزه ها در درازاي تاريخ خود توانسته اند از عهده نيازهاي ديني مردمان برآيند. تمام مسائل مربوط به رفتارهاي ديني مومنان را از دل منابع بيرون بكشند و دريافت كنند و به گونه روشن در اختيار ايشان بگذارند. اما از آن جا كه در اداره حكومت و جامعه دستي نداشتند, توان پاسخ گويي به اين مسائل, در اين نهاد پوشيده و نهان مانده است. اينك كه حوزه خاستگاه حكومتي يافته وظيفه دارد توانمنديهاي خود را در اين ساحت از دين نيز نشان دهد. پاسخ به نيازمنديهاي ديني نظام را يك رسالت اصلي بداند و به گونه حاشيه اي با آن برخورد نكند. عالمان بزرگ, استادان و فاضلان حوزه, در عمل, مسائل اجتماعي و حكومتي را به

ص: 2714

قلمرو درس, كندوكاو و پژوهش و گفت وگوي علمي و تخصصي درآورند و زمينه تدوين نظامنامه هاي فكري نظام را فراهم كنند, تا آهسته آهسته تواناييهاي حوزه از حالت استعداد و نهفتگي خارج شود و تماميت رهنمودهاي حكومتي اسلام, از قوه به فعل دربيايند. امام, براي اين مهم, گاه گاه به حوزه ها سفارش مي داد و دست اندركاران و پيشاهنگان حوزه را به انجام اين وظيفه فرا مي خواند. تاكنون پاره اي اجتهادها و تلاشهاي حوزوي توانسته بخشي از توانمندي اجتهادي و فقاهتي حوزه را بنماياند, ولي اين اندك درخور همه نيازمنديهاي نظام نيست. اين حركتهاي خودجوش و فردي و محدود به چند عالم فرزانه و فاضل پرتلاش و ناب انديش اگرچه پرارج است, ولي تمام نيرو و توان حوزه به شمار نمي آيد و حوزه در جايگاه درخور خود, نمي نماياند. دست اندركاران حوزه, هوشيارانه بكوشند تا اين حركتها از غربت و انزواي نگاه و تلاش و جست وجوي فردي بيرون آيد و فراگير شود: (در حكومت اسلامي, هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مي كند كه نظرات اجتهاد فقهي در زمينه هاي مختلف ولو مخالف با يكديگر, آزادانه عرضه شود و كسي توان و حق جلوگيري از آن را ندارد,

ص: 2715

ولي مهم شناخت درست حكومت و جامعه است كه بر اساس آن نظام اسلامي بتواند به نفع مسلمانان, برنامه ريزي كند.)25 درس و تحقيق و اجتهادي, زنده و وظيفه شناسانه است كه به حال جامعه سودمند افتد و نظام اسلامي بتواند براساس آن, براي مديريت جامعه برنامه بريزد. امروز عزت و اقتدار اسلام در سايه اين تلاشها تامين مي شود. معيار سنجش و ميزان كاميابي و پيروزي و ناكاميابي مديران و اصحاب حوزه در انجام اين وظيفه نموده مي شود و تلاش و تكاپوي فقيهان و متكلمان و فيلسوفان دين در اين بستر ارزش و بها مي يابد. بنابراين, نبود فرضيه هاي ديني و خالي بودن فضاي انديشه از اين فرضيه هاي راهگشا و نابرابري دستاوردهاي حوزه در برابر نيازهاي نظام, نه برخاسته از شريعت است و نه ناتواني حوزه, بلكه زاييده و برخاسته از پاره اي نابسامانيهاي دورنمايه اي و صوري حوزه است و اين خود, مقوله اي است جدا. 3. روشنگري پرسمانهاي فقهينظام اسلامي گاه در پياده كردن قانونهاي ديني با دشواري و تنگنا روبه رو مي شود. يا گزاره ها و پرسمانهايي نوپيدا, كه حكم پيراسته شده فقهي درباره آنها وجود ندارد, فرا روي نظام قرار مي گيرد و يا پاره اي گزاره ها, به خاطر دگرگونيها

ص: 2716

و دگرديسيها, نياز به نگرش و اجتهاد نو دارند. اين امور سبب مي شود حوزه بخشي از تلاش فقهي خود را به حكم شناسي اين پرسمانها و گزاره هاي دشوار فقهي ويژه كنند; چرا كه پويش و حركت بر مدار شرع, نيازمند اين تلاش است. امام, در حيات خود, براي گذر از اين تنگناهاي فقهي نظام و گشودن گره هاي اجتماعي, بسيار تلاش ورزيد و آرا و فتاواي آن حضرت, در باب گزاره هاي گوناگون, مانند: حضور زنان در اجتماع, مصلحت نظام, احكام حكومتي, اصالت حقوق اجتماعي, مسائل فرهنگي, موسيقي, شطرنج و... براي حل مسائل فقهي جامعه و نظام بود. امام, از حوزه ها نيز مي خواست كه براي حل اين گونه مسائل تلاش ورزند و نظام را ياري كنند. ايشان گزاره ها و پرسمانهايي را كه جامعه و نظام به پاسخ و روشنگري آنها نياز دارد و در قلمرو كار فقيهانه و اجتهادي حوزه است, چنين بر شمرده است: مالكيت و محدوده آن, زمين, انفال, پول, ارز, بانكداري, ماليات, تجارت داخلي و خارجي, مزارعه, مضاربه, اجاره, رهن, حدود, ديات, قوانين مدني, هنر و مسائل آن, محيط زيست, جلوگيري از مواليد, تعيين فواصل در مواليد, پيوند اعضا, معادن, قبض و بسط احكام درزمانها و مكانهاي مختلف, مسائل حقوقي, حدود آزادي

ص: 2717

فردي و اجتماعي, برخورد با كفر و شركت و التقاط, انجام فرائض در سير هوايي و فضايي, ترسيم و تعيين حاكميت ولايت فقيه. امام پس از بر شمردن اين مقوله هاي نيازمند پژوهش و اجتهاد, مي نويسد: (همه اينها گوشه اي از هزاران مساله مورد ابتلاي مردم و حكومت است كه... فقهاي امروز بايد براي آن فكري بنمايند.)26 به راستي فقيهان حوزه تاكنون درباره مقوله هاي پيشنهادي امام, انديشيده و دست به كار شده اند؟ از سخنان مقام معظم رهبري, در اين باب, در اين جا و آن جا, مي فهميم, حوزه در اين مقوله ها و عرصه ها وارد نشده و تاكنون نتوانسته به اين خواست امام كه نياز فوري نظام بوده, پاسخ درخور بدهد و به ياري نظام برخيزد: (ما امروز, در اداره كشور به مسائلي برخورد مي كنيم كه جزء تشكيلات و معضلات ديني و فقهي است. پاسخ اينها را مي خواهيم, ولي كسي جواب گو نيست, لذا مي رويم يا خود و يا يك آقاي ديگري پيدا مي كنيم و از او مي خواهيم كه در كتابها و مدارك بگردد و جواب اين مساله را پيدا كند.)27 امام, نه تنها شناخت و پاسخ گويي به پرسمانهاي موجود كه هم اينك نظام با آنها درگير است و

ص: 2718

حوزه ناپاسخ گو, از حوزه ها خواسته, بلكه شناسايي و تفكر درباره مسائل آينده نظام را نيز بر دوش آنان نهاده است: (حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث, مهياي عكس العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه هاي رايج اداره امور مردم در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند. علماي بزرگوار اسلام از هم اكنون بايد براي اين موضوع فكري بكنند.)28 با اين حال, چگونه مي توان ميان دستاورد فكري و فقهي حوزه براي نظام, و اميدي كه امام به اين پايگاه انديشه وري ديني داشته است, تراز سنجي كرد؟ كدام حوزوي است كه آزادي و عزت خود را وامدار امام و نظام بداند, ولي وقتي اين همه جدايي و دوري را ميان عملكرد حوزه ها از يك سو و اميدهاي امام و نيازهاي نظام از ديگر سو ببيند احساس شرم و آزرم نكند و دردمندانه به تلاش برنخيزد. 4. تامين كادر حوزوي نظامبراي طالب علمان, ماندن در حوزه و كار علمي با هيچ كار ديگري برابر نيست. طالب علمان هيچ چيز را از بودن در فضاي معنوي و مبارك

ص: 2719

حوزه, شيرين تر و دل پذيرتر نمي دانند. در مباحث علمي و گفت وشنودهاي درسي حضور مي يابند و آفات عمر خود را با درس و بحث و پژوهش سپري مي كنند. حوزه را وطن قدس خود مي شناسند. درس و بحث زندگي آنان است با كندوكاو علمي و پژوهش تنفس مي كند. به هر جا بروند و هر كاري بپذيرند, در دل, آرزوي بازگشت به حوزه و اصل خود را دارند; اما نيازها, بايستگيها, بايدها و تنگناها و خواسته هاي انقلاب و نظام, سرنوشت ديگري براي آنان رقم زده است. امروز طلبه با همه علقه اي كه دارد بايد هجران حوزه را تحمل كند. در هر كجا كه به وجود او نياز باشد, حضور يابد. پستهاي اجتماعي و مديريتي درون نظام را بپذيرد. اينها شغل نيست, وظيفه است, اداي دين به انقلاب و امام و اسلام. امام, فراخوان روحانيت به حضور در نظام بود. احساس حوزويان را مي دانست از اين كه روحانيان و طالب علمان, حوزه و كارهاي علمي را خوش دارند, با خبر بود, خود سرمست اين باده ناب بود, اما نياز امروز جامعه را در آن سوي مي ديد; از اين روي, از همان احساس و تعهد ديني كه آنان را در حوزه ماندگار و به

ص: 2720

تلاش وادار كرده بود, براي حاضر شدن در عرصه نظام, كمك مي گرفت: (روحانيون و علما و طلاب بايد كارهاي قضايي و اجرايي را براي خود يك امر مقدس و يك ارزش الهي بدانند و براي خود شخصيت و امتيازي قابل بشوند كه در حوزه ننشسته اند, بلكه براي اجراي حكم خدا راحتي حوزه را رها كرده اند و مشغول به كارهاي حكومت اسلامي شده اند. اگر طلبه اي منصب امامت جمعه و ارشاد مردم يا قضاوت در امور مسلمين را خالي ببيند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسووليت نپذيرد و يا دلش را فقط به هواي اجتهاد و درس خوش كند, در پيشگاه خداوند بزرگ يقينا مواخذه مي شود و هرگز عذر او موجه نيست.)29 روحانيت بايد تن به كارهاي نظام بدهد. با خوش و ناخوش مسائل اجرايي و اداره جامعه همدم شود. با حضور عالمانه, دقيق و همه سونگرانه پايگاه ديني و ايدئولوژيك حكومت را نگهباني كند. اين حضور به دو گونه صورت مي گيرد. گاه, عالمان دين و روحانيان آگاه و مدير و مدبر, از آن جا كه قانون اساسي براي آنان جايگاه ويژه اي در هرم نظام در نظر گرفته, به اين هرم وارد مي شوند: رهبري

ص: 2721

نظام, شوراي نگهبان , خبرگان رهبري, رئيس مجمع مصلحت نظام, ريئس قوه قضائيه, رئيس ديوان عالي كشور, دادستان كل, وزير دادگستري و وزير اطلاعات كه در تمامي اين پستها, فقاهت و اجتهاد و درايت ديني و سياسي شرط شده است. گاه نيز با يستگيها و نيازهاي اجتماعي و خواست مردم, عالمان ديني و روحانيان آگاه و بيدار را به حضور در نظام وا مي دارد, مانند:رياست جمهوري, نمايندگي مجلس و .... امام, رويكرد مردمان به روحانيت را براي حضور در نظام مجالي گرانبها و ارزش مند براي خدمت به جامعه مي دانست: (ما اگر اامروز به نظام خدمت نكنيم و استقبال بي سابقه مردم از روحانيت را ناديده بگيريم, هرگز فرصت و شرايط بهتر از اين را نخواهيم داشت).30 گذشته از ضرورت قانون و خواست مردم, حضور روحانيان آگاه و زمان شناس در نظام دو دستاورد بسيار مهم نيز دارد: 1. اين حضور سبب مي شود, نظام سالم بماند و بر مدار اسلام, هميشه و همه گاه بچرخدو حفظ شود. هدفها و آرمانهايي كه براي نظام اسلامي در نظر گرفته شده, فراموش نگردد و در گيرودارها و كشمكشها و گفت و گو و برخوردها و روابط درهم تنيده سياسي ذبح نشود و آن سرنوشت تلخي كه سياست بازان براي انقلاب

ص: 2722

مشروطه پيش آوردند, امروز براي اين انقلاب و نظام پيش نيايد. 2. روحانيت با حضور خود در درون نظام با چگونگي به كار بستن فرضيه هاي ديني و دستورها و قانونها و آيينهاي اسلامي از نزديك آشنا مي شود. در پاره اي از ناكارامديها طرحها را مي بيند و گره گاههاي عملي و ضعفهاي نظري را در مي يابد. اين دريافتها مي تواند به حوزه و فرضيه پردازان منتقل شود و در بازسازي و تكامل و پويايي فرضيه ها كارگر افتد. اگر اين حضور نباشد, بي گمان بايستگي بازنگري فرضيه ها و اجتهادهاي

ص: 2723

ديني احساس نخواهد شد: (روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد, نمي تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست.)31 در اين بخش از نياز نظام, پرورش نيروهاي خبره, دين شناس و مسووليت پذير بر عهده حوزه است. اين نياز هميشه نظام است. حوزه براي گماردن نيرو در اين سنگرهاي مهم و حساس در درون نظام, از هم اكنون بايد برنامه ريزي و آينده نگري كند. نيروهاي مفيد, و كارا بپرورد تا نياز جامعه و نظام به چنان نيروهايي برآورده شود. نظام آموزشي خود را به گونه اي سامان دهد كه تخصصهاي ديني مورد نياز نظام به وجود آيد و پستهاي تخصصي نظام خالي نماند و يا با نيروهاي ضعيف و ناكارآمد, اداره نشود. نيازهاي بيرون نظامنظام اسلامي به خاطر ويژگي مكتبي كه دارد, يك نظام سياسي صرف نيست. تنها روابط رويين و صوري و شكلي جامعه را سامان نمي دهد. افزون بر پديد آوري نظم و قانون و پيوندها و پيوستگيهاي سياسي, تربيت و رشد و تعالي افراد و جامعه را نيز بر عهده دارد, به زندگي مردمان مي انديشد, برنامه مي ريزد و براي رفاه و آسايش و امنيت جامعه مي كوشد, اما به همين بسنده نمي كند, براي فكر

ص: 2724

و دل و روح مردمان نيز نگراني دارد و راههاي شكوفايي, ژرفايي و گسترش ارزشهاي معنوي و انساني را در جامعه جست وجو مي كند. جامعه اسلامي (امت قائم به قسط) است. نظام مسووليت دارد تمام توان خود را به كار گيرد تا چنين جامعه اي شكل بگيرد. تا وقتي اين ويژگي و برجستگي قرآني بر پيشاني جامعه بدرخشد, نظام اسلامي از پشتوانه محكم معنوي و مردمي برخوردار خواهد بود. پايندگي و تواناسازي نظام و رشد و بالندگي و شادابي آن در سايه استعداد, تعهد, ايثار, بيداري, وحدت و مجاهدتها و كوششهاي بي دريغ امت تضمين خواهد داشت. نمادهاي بارز و شاخص چنين جامعه اي را در سه عنوان مي توان بيان كرد: تعهد ديني, بيداري سياسي و وحدت ملي. به هر ميزان كه اين نمادهاي سه گانه در جامعه, آشكارتر باشند, نظام اسلامي استواري و اقتدار بيش تري مي يابد. در آشكاركردن و نماياندن به اين نمادها, حوزه بيش از دستگاههاي ديگر, مسوول و متعهد است. پيوند پيوسته حوزويان با مردم و جامعه و نيز, اعتماد و اعتبار اجتماعي و مردمي ايشان, اين امكان را در اختيار روحانيت مي نهد كه در اين زمينه, نقش اساسي داشته باشد و پشتوانه معنوي نظام را توانا و زمينه گسترش و پويايي

ص: 2725

آن را با چاره سازيها و تدبيرها, آماده سازد. 1. تعهد دينيحيات ديني و تعهد ايماني مردمان, پاسداشت حكومت ديني را درخود نهفته دارد. شكفتن اين تعهد در جامعه, بستگي با عملكرد حوزه و روحانيت دارد. رسالت حوزه, در ارائه و بيان درست دين و تفسير روشنگري مفاهيم ديني اگر به شايستگي انجام شود و روحانيت وظيفه تبليغي و رسانه اي خود را به نيكويي به سامان برساند, احساس ديني همواره به صورت زنده و پويا جلوه و تبلور فردي و اجتماعي خواهد داشت. انسانها, كه در نظام اسلامي قاعده حكومت را تشكيل مي دهند, نسل به نسل با احساس ديني پرورش خواهند يافت, ديندار و دين خواه خواهند بود, آن گاه جامعه براي نظام پايگاهي پذيرا و استوار و نظام به كام جامعه ميوه اي شرين خواهد بود. حوزه براي جاودانگي دين و جايگاه قوي و استوار يافتن مفاهيم دين, نبايد به گسيل مبلغ در دهه هاي تبليغي بسنده كند و در پاسداشت دين و ايمان جامعه بر همين امر خشنود باشد. انجام اين رسالت بزرگ برنامه ريزي, اجراي روشها و شيوه ها و به كارگيري ابزارهاي رسانه اي كارآمد تري را مي طلبد. به ويژه استوار كردن روح ايمان در جوانان امروز و برانگيختن احساس ديني و پاي

ص: 2726

بندي آنان به رهنمودهاي سازنده دين, چندان ساده و آسان نيست; زيرا انگيزه هاي گوناگون و راههاي پرزرق و برق و جولان انديشه ها و فكرهاي آن سويي و ويژگيهاي فكري و فرهنگي دنياي معاصر, همواره فكر و دل جوانان را به جاهايي مي كشاند كه براي ايمان و دين خواهي آنان خطرساز است. ذهن تكاپوگر و پركاوش جوان امروز, در برخورد انديشه هاي گونه گون و گاه رويارويي ناسازگارانه و جدال آميز دو انديشه از دين, چه بسا نسبت به اساس تفكر ديني واكنش منفي نشان دهد و زميه بي تفاوت ماندن در برابر دين در او پديد آيد. اينك جامعه و جوانان با نظريه هايي رو به رويند كه در زرورق هزاران فريب و تزوير, ماهيت و چهره اصلي خود را پنهان مي دارند. نوخواهي و تساهل و آسان گيري در فهم و بيان شريعت را سپر كرده اند تا بر موج احساس و عواطف ديني جوانان چيره شوند و از اين راه نظام اسلامي را در گذر دگرديسيهاي بنيادين و يا در خطر تحريف و برگشت از اصول قرار دهند. روحانيت بايد با ژرف نگري, باريك انديشي و منطق و خرد, براي اين پديده نامبارك كه به جد ايمان و ديانت جامعه را تهديد مي كند و

ص: 2727

در حقيقت, پايگاه و خاستگاه اصلي حكومت را ويران مي سازد, درنگ بورزد. گامهاي جدي بردارد و با برنامه ريزي و دقت بسيار به پيش برود. حوزه ها هماره پاسدار باور و فرهنگ دين, در برابر موجها و انديشه هاي مهاجم بوده اند. اين رسالت و اين جايگاه و اين مقام پاسخ گويي, در شرايط مديريت حكومت ديني, بايد تواناتر, كاراتر و پرتلاش تر باشد; زيرا حوزه نه تنها در جايگاه شكوفاننده انديشه و تربيت كنندگي و مسوول فرهنگ ديني جامعه قرار دارد كه به عنوان متولي تفكر حاكم بر جامعه شناخته مي شود. اين جايگاه اقتضا مي كند كه تمامي همت و تلاش خود را, در اصلاح و ژرفا بخشيدن تفكر و تعهد ديني, به كار گيرد. ژرفايي فرهنگ دينداري و تواناسازي جامعه در برابر انديشه هاي رهزن و تحريف گر, به كار پخته و درازمدت, روشهاي سازنده و مناسب فراتر از كارهاي كليشه اي و سنتي نيازمند است. براي اثرگذاري بهتر و بيش تر بر فرهنگ ديني جامعه, بايد در انديشه ها و شيوه هاي نو, سرمايه گذاري كند. با نگرش گسترده تر, به بالابردن و استوار كردن عقلاني باورها و مفاهيم و ارزشهاي ديني اهتمام ورزد. بي آن كه اصالتها و بنيادهاي ديني ناديده انگاشته شوند, آنها

ص: 2728

را در بستر فهم جديد و بازيابي اجتهادي, سازوار با ايده هاي نوين, قرار دهد تا حقايق ايمان ساز و باور خيز دين, ديانت جامعه را بارور كند. بي توجهي به اين جايگاه و رسالت بزرگ, ممكن است ضررهاي فراوان و جبران ناپذيري را متوجه حوزه و نظام كند. تلاش حوزه و روحانيت براي پاسداشت و مرزباني فرهنگ ديني, نبايد آن گاه شكل و چهره جدي به خود بگيرد كه جريانهاي ناسالم فكري و فرهنگي, موج آفريده و جوانان را در كمند خود گرفته باشند; بلكه پيش از طوفان و پيش از آن كه اين موجهاي ويرانگر بتوانند آسيب بزنند, طرفدار بيابند و انسانهايي را در باتلاق گمراهي بيفكنند, بايد خطر فكري و فرهنگي آنها دورنگري شود و تمهيدات و اقدامهاي شايسته و لازم براي نقد و واپس زني آنها انجام گيرد. به اصطلاح (علاج واقعه قبل وقوع) صورت گيرد. از همين روي, امام همواره تاكيد داشت فرهنگ و تفكر اصيل اسلامي, در جامعه نشر يابد, مردمان, اسلام را به درستي بشناسند و جايگاه حكومت اسلامي را در مجموعه آموزه هاي دين بفهمند, تا از سر احساس و تعهد و تفكر ديني, پشتيباني نظام و پاسدار آن گردند. (شما موظفيد آن چه را تفقه كرده ايد, بين مردم منتشر كنيد

ص: 2729

و مردم را با مسائل كه ياد گرفته ايد آشنا سازيد, آن همه تعريف و تمجيدي كه در اخبار از اهل علم و فقيه آمده براي همين است كه احكام و عقايد و نظامات اسلام را معرفي مي كند و سنت رسول اكرم(ص) را به مردم مي آموزد. شما بايد به تبليغات و تعليمات در جهت معرفي و بسط اسلام همت بگماريد.)32 در نگاه امام, اساسي ترين روش براي حفظ حكومت اسلامي, آن است كه فرهنگ جامعه اسلامي و ايماني بماند. فرهنگ عنصري مهم و نقش آفرين است. انسانها با پذيرش و پرورش فرهنگي, مي توانند بر ساختار حكومت اثر بگذارند و آن را با انديشه و فرهنگ خود هماهنگ كنند و از اين راه دگرگوني در حاكميت پديد آورند يا حاكميت مورد نظر خود را ماندگار سازنند: (تربيت يك ملت به اين است كه فرهنگ آن ملت فرهنگ صحيح باشد.شما كوشش كنيد كه فرهنگ را, فرهنگ مستقل اسلامي درست كنيد. جوانهايي كه در اين فرهنگ تربيت مي شوند, همانهايي هستند كه مقدرات كشور در دست آنهاست. اگر اينها درست بار بيايند, همه خدمتگزار به مردم, امين به بيت المال, و همه اينها در تحت رهبري اسلام تحقق پيدا مي كند اگر يك ملتي فرهنگش اين طور تربيت شود, اين

ص: 2730

فرهنگ, فرهنگ غني اسلامي است و مملكت يك مملكت آرام مترقي خواهد بود.)33 استوارسازي پشتوانه معنوي و مردمي نظام از رهگذر اصلاح و بالا بردن فرهنگ ديني و تواناسازي باورهاي ايماني, كاري است كه حوزه مي تواند آن را در جهت پاسخ گويي به اساسي ترين نياز بيروني نظام انجام دهد. مهم روشهايي است كه براي اين هدف به خدمت مي گيرد. حوزه چگونه مي خواهد فرهنگ ديني و بينش اسلامي جامعه را همراه و همپاي ديگر امور فكري و فرهنگي به جلو ببرد و در فضاي خردگرايي حاكم بر جامعه و رشد فكري انسانها, بويژه براي نسل جوان و تحصيل كرده, نياز به دين و دينداري را ملموس, تا انديشه و عمل آنان بر دين خواهي و دين مداري شكل بگيرد. حوزه هر روش و شيوه اي كه براي اين هدف پيش بگيرد كاميابي و پيروزي آن در سايه تلاش ورزي در نماياندن مفاهيم ديني و در ترازوي سنجش قراردادن آنها و رويارو كردن آنها با فرهنگها, خردها و انديشه هاست. با نيازهاي زماني و مكاني و انتخاب حركت سنجيده و به هنجار و خردمندانه و عالمانه, اسلام را از سكون و ايستايي و ركود به در مي آورد و در عرصه هاي فكري و انديشي جايگاه والاي آن

ص: 2731

را مي نماياند و در اين آوردگاه است كه اسلام ناب, خالص, بي آميخ و بي غش, از اسلام غيرناب و ناخالص بازشناخته مي شود و دين كارا و كارامد و هماورد طلب و ايستا در برابر انديشه هاي جديد, جلوه گر مي شود; از اين روي امام خميني سفارش مي كرد دو عنصر زمان و مكان در بيان مفاهيم و ديدگاههاي ديني درنظر گرفته شود. (تذكري پدرانه به اعضاي عزيز شوراي نگهبان مي دهم كه خودشان قبل ازاين گيرها, مصلحت نظام را در نظر بگيرند; چرا كه يكي از مسائل مهم در دنياي پرآشوب كنوني, نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميم گيريهاست.)34 امام, چهره نو وزنده و پرتكاپو از اسلام نشان داد.آموزه هاي اسلامي را در ظرف نيازها و خواسته هاي زمان, تفسير و تبيين كرد. با اين كار, توانست آرا و انديشه ها و وجهه نظر خرد و بزرگ, عوام و خواص مردم را به اسلام توجه دهد. با آن كه فرهنگ و شرايط حاكم برجامعه آن روز, از دين گريزي و پشت كردن نسل نو به حوزه و روحانيت حكايت داشت, با نمايان شدن فرهنگ اصيل و زنده اسلام, چنان پير و جوان اين مردم را به دين و حوزه واله و شيدا كرد

ص: 2732

كه امام با پشتوانه آنان بزرگ ترين و موفق ترين انقلاب ديني را پديد آورد. دين كه درسراسر جوامع شرق و غرب به حاشيه رانده شده بود, به متن جامعه, زندگي, سياست و فرهنگ راه يافت. دين به عرصه گفت و گو برآمد. در پژوهشكده ها و محيطهاي علمي و فلسفي جاي باز كرد و موضوع بحث قرار گرفت. اگر حركت امام بر احساس و تعهد و شور و عشق و بيداري ديني مردمان تكيه نمي داشت و فرهنگ اصيل و بارور اسلام پشتيبان آن نبود, چگونه نظام اسلامي مي توانست در اين آشفته بازار فرهنگها و انديشه هاي ضدديني, نظامي مقتدر, قانونمند و دين مدار چهره نمايد. نظام اسلامي كه موفق شده دو دهه در برابر بدخواهيهاي انديشه هايي كه نيروهاي بسيار و تواناييهاي گسترده و تلاش همه جانبه و آكادميك را, در پشتوانه خويش دارند, همچنان بايستد و بر اصول و جايگاه ديني و ارزشي خود, پا بر جا بماند و بر صراط مستقيم, به پيش برود, وامدار حيات و شادابي و عشق و شور و تعهد ايماني مردم است. نگهداشت اين پشتوانه فكري و معنوي بر عهده حوزه است. به هر ميزان كه حوزه در سالم سازي و پويايي و شادابي فرهنگ و تعهد ديني و ايمان

ص: 2733

خيز جامعه موفق باشد, نظام نيز موفقيت و اقتدار خواهد يافت. امروز, نفوذ فرهنگ و تفكر سكولاريسم و ليبراليسم در جريان شبه روشنفكري جامعه, نوعي بيماري فرهنگي و فكري است. غرب مستكبر مي خواهد اين شيوه تفكر را دستاويز بهره وريها و كام جوييهاي استعماري خود قرار دهد; از اين روي از جمله رسالتهاي حوزه است اين جريان خطرساز را كالبد شكافي كند و فرهنگ جامعه را از آسيب آن به دور بدارد. 2. بيداري سياسينظام اسلامي برخاسته از متن مردم است. اين مردمند كه قوام بخش اقتدار حكومت هستند. نظام به حضور آگاهانه مردم در ساحت سياسي و صحنه هاي گونه گون: انتخابات و رويدادهاي اجتماعي نياز جدي و هميشگي دارد. شايسته ترين نهادي كه مي تواند اين مهم را به شايستگي انجام دهد, نهاد حوزه است. حوزه به خاطر نفوذ اجتماعي و درخوريها و شايستگيهاي آگاهي بخش و نيز روشها و تواناييهاي آموزش مردمي كه دارد, به نيكي مي تواند بينش و بيداري سياسي به جامعه بدهد و مردم را به حضور در صحنه فرا خواند. امام, كوشيد تا جامعه و مردم را به بلوغ و كمال سياسي و اجتماعي برساند و از نيروي وصف ناپذير امت, در جهت اقتدار و حاكميت سياسي دين و ثابت و پايدار

ص: 2734

كردن نظام, بهترين بهره را ببرد. اما سياست و اجتماع مقوله اي سيال و در حال گذار است. پيش مي رود و چهره عوض مي كند. مسائل, روشها و مباني تازه و نو مي يابد. همواره نياز به بين و تفسير و تحليل دارد. تا مردمان به درستي سياستها را نشناسند و از بينش سياسي پويا و تكامل يافته و پيش رونده بهره مند نشوند, نخواهند توانست در رويارويي با بحرانهاي سياسي از خود اراده و ابتكار عمل نشان دهند و موازنه قدرت سياسي را به سود حاكميت ديني و ارزشي نظام, بر هم زنند. پياده كردن اصل (نه شرقي و نه غربي) در عرصه سياسي, كه امام مبتكر آن بود, جغرافياي انديشه و سياست جهان را دگرگون كرد و سياست ديني را در برخورد با همه ناراستيها و نادرستيهاي سياسي نشان داد. پايندگي اين اصل از اصول نظام, هوشياري و درك و حضور سياسي مردم را مي طلبد. روحانيت بايد توده مردم را از سياستهاي جاري, ترفندها و تزويرهاي استكبار و شيوه هاي برخورد با آنها را, آگاه كند و در بيداري سياسي جامعه نقش بيافريند: (بايد مسائل روز گفته بشود. بايد شماها كه دعوت كرديد تاكنون مردم را به اسلام, اسلاميت و به فضائل اخلاقي امروز هم همت

ص: 2735

بگماريد كه بيش تر دعوت كنيد. هم مسائل روز را براي مردم بگوييد و هم مفاسدي كه مترتب فعل اين گروهكها هست كه مي خواهند اين جمهوري را به هم بزنند به نفع آمريكا يا به نفع شوري, اينها را تنبه بدهيد به مردم.)35 امام, همواره از روحانيت و علماي شهرها مي خواست تا مردمان را به وظيفه حضور در صحنه اجتماع و سياست آشنا سازند و از اين راه, زمينه مشاركت سياسي مردم را فراهم آورند: (علماي اعلام و ائمه جماعات و خطباي محترم بر حجم ارشاد و رهنمودهاي خود بيفزايند و قشرهاي ميليوني مردم را متوجه طرق نگهباني از اسلام و احكام مقدسه آن و حراست از جمهوري اسلامي نمايند و به توده هاي متعهد ميليوني اسلامي لزوم تشريك مساعي در تمام امور كشوري و لشكري و اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي را گوشزد نمايند.)36 نبايد چنين انگاشت كه حق بودن حاكميت اسلام و قدرت و بيداري رهبري براي كاميابي و موفقيت نظام كافي است, بلكه حضور و بيداري سياسي مردم به عنوان پايگاه و پشتوانه استوار نظام, بايسته است. قرآن موفقيت پيامبر اسلام را, تكيه بر خدا و حضور مردم بيان مي كند: (يا ايها النبي حسبك الله و من اتبعك من المومنين.)37 اي پيامبر, خدا و

ص: 2736

هركس از مومنان كه پيروي تو كرد, تو را كفايت است. حاكميت اسلامي به دو ركن اساسي نياز دارد: 1 . خدا باوري: امور جامعه بر محور خدا و قوانين الهي سامان يابد و در اجتماع, خدا و دين حضور داشته باشد. 2. مردم باوري: مردمان خدا باور و دين مدار در كارها به مشاركت خوانده شوند و به پيروي از رهبر, در صحنه حاضر باشند. در نظام اسلامي نه تكيه به خدا مي تواند همتا و جانشين حضور مردم باشد و نه حضور مردم, حاكميت را از تكيه به خدا و حضور دين در همه عرصه ها بي نياز مي كند. روحانيت بايد احساس وظيفه حضور را به مردم انتقال دهد و آنان را از اين رسالت مهم ديني بياگاهاند. مردم به حدي از درك و شعور سياسي برسند كه اگر جريان كينه آلودي را در صحنه جامعه, يا بدنه نظام احساس كردند, به صحنه بيايند و بلوغ فكري و سياسي خود را در دفاع از انقلاب و نظام به نمايش بگذارند: (اين حضوري كه الان تمام قشرهاي ملت دارند, اين حضور هيچ وقت نبوده است. همه افراد ملت الان در مسائل سياسي و مسائل اجتماعي حاضرند و خودشان را موظف مي دانند. اگر يك مطلبي واقع بشود كه

ص: 2737

بر خلاف موازين باشد, اين طور نيست كه بي تفاوت باشند.)38 هوشياري و بيداري سياسي مردمان, براي نظام امري سرنوشت ساز و تعيين كننده است. اگر درجريان سياستهاي روز, فراز و نشيب مسائل نظام و امور جاري در عرصه فرهنگ و سياست نباشند, از شناختن دسيسه هاي دشمنان ناتوان خواهند بود. در اين صورت, چه بسا, ناخواسته در دام دشمن فرو افتند و نتوانند ميان دوست و دشمن و سود و زيان نظام تمييز دهند. در انتخاب نخستين رئيس جمهور, به سبب پاره اي جوآفرينيها و ناشناخته بودن دوچهرگان, نفوذيهاي دشمن و خدعه گران, مردم به كژ راهه سياسي در افتادند, ولي امام و ياران صادق نظام با تيزهوشي و نگرش همه سويه و شايستگي تمام, بيداري سياسي جامعه را به سلامت نخستين آن باز گرداندند. اينك نيز روحانيت وظيفه دارد با آگاهي بخشيدن هميشگي به مردمان, فضاي سياسي جامعه را سالم نگهدارد: (شما بايد به حال اين ملت رسيدگي بكنيد و از توطئه ها خبر بشويد و جلوگيري كنيد و مردم را بيدار بكنيد.)39 مردم در عرصه مشاركت سياسي و نظارت عمومي و حضور هوشيارانه خود, به بينش و درك سياسي درست نيازمندند. حوزه براي پاسخ به اين نياز, وظيفه دارد در نخستين و آغازين گام, حساسيت سياسي خود

ص: 2738

را بالا برد و در جهت افزودن آگاهي و آشنايي خود به مسائل نظام و جامعه بكوشد و در دومين گام, حساسيت و بينش سياسي مردم را بالا ببرد. اين حركت, نياز نظام است; زيرا پيروزي و سلامت سياسي نظام در سايه آن به دست مي آيد. 3. وحدت مليوحدت ملي, ثمره شيريني است كه از آميزه و پيوند دو عنصر: تعهد ديني و بيداري سياسي بر مي آيد. وقتي در جامعه, آن دو عنصر به كمال بشكفد, به طور طبيعي, وحدت ملي و اجتماعي بر جامعه حاكم مي شود و دلها و فكرها به يكديگر گره مي خورند. صلح و ستيز, خشم و مهر, غيبت و حضور, قيام و قعود و فرياد و سكوت مردمان همه وهمه در يك مسير قرار مي گيرند و نگاهها به يك سو, به يك هدف و به دنبال يك رهبر, دوخته مي شود. اين وحدت در هر نظام و اجتماعي اتفاق نمي افتد, همان گونه كه در هر شكلي از حكومت هم ممكن نيست. وحدت آن گاه نمود مي يابد كه مردمان با صلابت و سلاممت ايماني و اعتقادي به دين بياويزند و هوشيارانه پيوند مكتبي خود را در جامعه بگسترند. وحدتي نظام اسلامي را سود مي بخشد كه بر محور حقيقت و

ص: 2739

حقانيت مكتب باشد. در نظر امام, (وحدت) يك تاكتيك براي پيشبرد مقاصد سياسي نيست. جوهره درك امام و تعبد معرفت شناسانه ايشان از اصول و آموزه هاي قرآن, به مساله (وحدت) مفهوم تازه اي مي بخشد و چشم انداز جديدي را از آن نشان مي دهد. امام, به (وحدت) از زاويه اي نگاه مي كرد كه (حكومت) را از همان زاويه مي نگريست. هر دو را بر محور اسلام و قانون خدا مي خواست. صرف با هم بودن مردم را خوشايند نمي دانست, بلكه به با هم بودني مي انديشيد كه جهت دار باشد: (شما آقايان كه ان شاء الله تشريف مي بريد و موفق مي شويد و مردم را هدايت مي كنيد, اولا دعوت كنيد همه را به وحدت كلمه خداي تبارك و تعالي امر فرموده است: (واعتصموا بحبل الله)40 اجتماع لكن اجتماع با تشبث به حبل الله. هر اجتماعي مطلوب نيست واعتصموا بحبل الله) مطلوب است.)41 (امر اين است كه همه با هم اعتصام برحبل الله بكنيد. راه, راه حق باشد و توجه به حق باشد و اعتصام به راه حق باشد. انبياء نيامده اند كه مردم را در امور با هم مجتمع كنند, انبيا, آمده اند كه همه را در راه حق مجتمع كنند.)42 در اين فراز,

ص: 2740

امام وحدتي را خوشايند مي داند كه برخاسته از اعتقاد و ايمان باشد و خدا و برنامه و دستورهاي او مدار كار قرارگيرد. نظامها و حكومتها به همين خرسندند كه مردمان در امور اجتماعي وفاق داشته باشند, ولي در نظام اسلامي, وحدت و وفاقي پشتيبان و سلامت بخش نظام است كه بر بنياد باور ديني باشد. جلوه گر ساختن و ظهور وبروز دادن اين برداشت و تفسير از وحدت, به عهده مديران معنوي و فكري و مربيان ديني جامعه; يعني روحانيت است. (روحانيون مكلفند, خودشان هم مي دانند مكلفند, حفظ اسلام را بكنند. حفظ اسلام به حفظ وحدت است و بايد بكنند و اين واجب است بر همه كه حفظ كنند وحدت را, مردم را نگه دارند.)43 امام, وحدت و وفاق اجتماعي را به همبستگي ميان روحانيت و وحدت آفريني اين گروه مي دانست و ماندگاري و پايداري نظام و انقلاب را نيز بر اين مهم استوار مي ديد. 44 حوزه بايد راههاي وحدت در درون خود و جامعه را جست و جو كند و باشيوه هاي درست و كارا, يگانگي و يكدلي و مهرورزي امت را پاس بدارد; چرا كه نظام اسلامي در پايندگي خود به آن نيازمند است. در اين شرايط, كه سرنوشت نظام به عملكرد و كارآيي

ص: 2741

فكري و اجتماعي حوزه و روحانيت پيوند خورده است, وظيفه و مسووليت اين نهاد حساس و سنگين است, چه بخواهد و چه نخواهد, انقلاب و نظام اين بار را بر دوش او نهاده است. بايد به اين بينديشد كه چگونه و با چه كار كردي, شايسته و نيكوتر مي تواند اين بار را به فرجام رساند.پي نوشتها: 1. (صحيفه نور), مجموعه رهنمودهاي امام خميني, ج5/16, وزارت ارشاد. 2. (ولايت فقيه), امام خميني134/, موسسه نشر آثار. 3. همان33/. 4. همان 44/. 5. همان. 6. همان 21/. 7. مجله (حكومت اسلامي), سال سوم, شماره چهارم 184/ 185, گفت وگو با دكتر توفيق محمد الشاوي. 8. (صحيفه نور), ج21/98. 9. همان, ج5/146. 10. همان, 21/47. 11. سوره (حديد), آيه 25. 12. (صحيفه نور), ج15/146. 13. (ولايت فقيه)59/. 14. سوره (رحمن), آيه 33. 15. (صحيفه نور), ج7/284 285. 16. همان, ج15/206. 17.(ولايت فقيه)116/. 18. مجله (حوزه), شماره 72/20 21 19. (ولايت فقيه)17/. 20. همان, 14/ 15. 21. همان, 32/ 39. 22. همان. 23. همان 11/. 24. (صحيفه نور), ج21/99. 25. همان47/. 26. همان. 27. مجله (حوزه), شماره 46/33. 28. (صحيفه نور), ج21/100. 29.همان 30.همان. 31.همان. 32. (ولايت فقيه)118/. 33. (صحيفه نور), ج7/74. 34. همان, 21/61. 35. همان, ج153/204 205. 36. همان232/. 37. سوره (انفال),

ص: 2742

آيه 64. 38. (صحيفه نور), ج12/236. 39. همان, ج13/222. 40. سوره (آل عمران), آيه 103. 41. (صحيفه نور), ج7/229. 42. همان, ج8/155. 43. همان, ج20/6. 44. (امام و روحانيت)268/, دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. عباس مخلصي

ص: 2743

امام، احياگر فرهنگ اهل بيت عليهم السلام

12 چكيده: وارث خط ائمه عليهم السلام خط عترت پيامبر و فرهنگ اهل بيت عصمت، ناب ترين و بي پيرايه ترين جرياني است كه ما را به تعاليم اسلام و سنت نبوي رهنمون مي گردد. در طول تاريخ، از سوي اهل بيت، تلاش مستمر بوده تا جريان زلال مكتب و اتصال بي وقفه دين به رسول الله، محفوظ بماند. از سوي مخالفان اسلام و بدخواهان و كينه توزان اهل بيت پيامبر نيز، تلاش و توطئه پيوسته اي جاري بوده، تا اگر بتوانند، دين را بزدايندو اگر نتوانند، سرچشمه را بيالايند، تا در اقصي نقاط جهان و درامتداد تاريخ، جريان ناسالمي در بسترهاي فكري و فرهنگي مكتب نبوي، وجود داشته باشد. در عصر حاضر، ضرورت تاكيد و شديد بر حفظ مرام و خط اهل بيت،بيش از هر زمان، احساس مي شود. علي رغم تحركات شيعه ستيزانه دهه هاي اخير، گام هاي مثبت و بلندي هم از سوي «مرزبانان حماسه جاويد» و مدافعان جوهره ولايت برداشته شده است. امام راحل(ره) يكي از چهره هاي موفق اين عرصه فرهنگي است و «انقلاب اسلامي»كه يادگار آن قائد عظيم الشان است، در راستاي همان خط وفرهنگ به وجود آمد كه از «بعثت» و «غدير» و «عاشورا»سرچشمه مي گرفت. امامان معصوم، در عرصه مجادلات كلامي و مباحثات ديني، پيوسته براصل «امامت» تاكيد داشتند و بر «غاصبانه» بودن تصدي ديگران اشاره مي كردند و از حسين بن علي(ع) در كربلا

ص: 2744

گرفته، تاعلي بن موسي الرضا(ع) در خراسان، به وضوح مي فرمودند كه اين«امر» و خلافت و رهبري از آن ماست كه ديگران ربوده اند و ما«احق» و شايسته تر و سزاوارتريم. تامام امت، با طرح «حكومت اسلامي» و «ولايت فقيه»، پيگيرهمان خطي بود كه در عصر حضور، به خلافت ائمه منتهي مي شد و درعصر غيبت، به حكومت فقيهان دين شناس ومتقي و آگاه مي انجاميد. انقلاب اسلامي، ثمره همان مجاهدات ديرپا و مكتبي بود كه امام دراين عصر، با تاكيد بيشتر و وضوح و روشني افزون تري خواستارچرخش نظام جامعه بر «مدار» آن شد و آن قدر گفت و پاي فشرد،تا «جمهوري اسلامي» را از مرحله حرف وتئوري و ايده، به ظهورو عينيت و حاكميت رساند. جلوه هاي احياگري در عصر امامان معصوم عليهم السلام ، پافشاري بسيار بر احياي عاشورا و بهره گيري از اهرم نيرومند و فراگير و اثرگذار«مدايح و مراثي» بود. در واقع، همه حرفها و پيامهاي امامان در «حماسه كربلا» نهفته بود. آن شور ماندگار و خشم روزگار،هم تبياني بر مفاهيم فكري و تعاليم اجتماعي و سياسي اهل بيت عليهم السلام بود، هم آينه تمام نماي «مظلوميت حق» و«مهجوريت عترت». از اين رو حادثه كربلا به عنوان يك «شاخص»و مظهر حماسه و غيرت ديني و تكليف شناسي و مرزباني و احياگري امامان، در نظر همه معصومين مي درخشيد و يادآوري و تكريم وبهره گيري از

ص: 2745

آن نيز در دستور كار «خط عترت» بود. امام امت نيز هم در مرحله تاكيد بر احياي عاشورا، سنگ تمام گذاشت، هم خود با دميدن روح جديد به آيين سوگواري و مراسم سنتي عزاداري ايام عاشورا، آن را حيات بخشيد، هم از جوهره ودرون مايه «عاشورا» در مراحل مختلف نهضت و پيروزي انقلاب وسالهاي دفاع مقدس و بسيج مردم بر ضد توطئه گران و انسجام ملت بر ضد تحميل بيگانه و سلطه استكبار، حد اكثر بهره برداري راكرد. عزاداري براي شهيدان، بخصوص سيدالشهدا، هم مايه بقاي نام وخاطره و آثار آن حماسه جاويد است، هم تاثير عاطفي و پيونددروني ميان عزاداران و پيشوايان حق ايجاد مي كند و هم نوعي روح مبارزه با ستم را در مردم احيا مي كند. عنصر شعر و ادبيات درمرثيه خواني به آن غنا بخشيده و موجب گسترش اين موج ميان توده هاي وفادار به خاندان پيامبر(ص) شده است. «تاثيرعاطفي»و گسترش «سريع»، دو ويژگي مهم در اشعار مرثيه است. مردم،اين شعرها و شعارها را مي خواندند و حفظ مي كردند و مجالس خودرا با آنها رونق مي بخشيدند. تعاليم عاشورا، از خلال همين مجالس ديني به نسلهاي بعدي منتقل شد و بزرگان دين نيز با استفاده ازمجالس حسيني و شور عزاداري، جريان زلال مكتب اهل بيت عليهم السلام را در ميان توده هاي مردم با ايمان، نگاه داشتند. امام و خط «خون»

ص: 2746

و «اشك» عاشورا، هم غيرت آفرين بود، هم اشك آفرين. جلوه حماسه از يك سو و گواه مظلوميت از سوي ديگر. تلاقي «خون و اشك» در حاثه كربلا، فرهنگ اهل بيت عليهم السلام را بعد حماسي و ولايي بخشيد. امام امت نيز از هردو عنصر تاثيرگذار و موج آفرين بهره گرفت. آنچه بيشتر بر آن تاكيد مي كنيم، روش و سيره امام نسبت به حادثه كربلا و برنامه هاي مردمي «عزاداري» است. امام امت فرمود: «با اين هياهو، با اين گريه، با اين نوحه خواني، با اين شعرخواني، با اين نثرخواني، مي خواهيم اين مكتب را حفظ كنيم،چنانچه تا حالا هم حفظ شده.» در همين زمينه، بازهم فرموده است: «اين مجالسي كه در طول تاريخ برپابوده است و بادستور ائمه اين مجالس بوده است... ائمه اين قدر اصرار كردند به اينكه مجمع داشته باشيد، گريه كنيد، چه بكنيد، براي اينكه اين حفظمي كند كيان مذهب مارا.» پس مي توان گفت عزاداري براي سيدالشهدا، محور برنامه هاي «حفظ مكتب» بوده و دستاوردهاي آيين محمدي در سايه زنده نگه داشتن «فرهنگ اهل بيت» بوده است و براي شيعه، عزاداري يك «بعد سياسي» داشته است، يعني همان زنده نگه داشتن روحيه مبارزه با ستم و تشكل انقلابيون شيعه بامحوريت كربلا و شهداي عاشورا. اينها علاوه بربعد تربيتي وسازندگي روحي و آشنايي با تعاليم ديني در ابعاد ديگر حيات فردو جامعه است. بي شك اصرار امامان شيعه بر حفظ اين

ص: 2747

شعائر، صبغه سياسي هم داشته است، از اين رو حساسيت خلفا و معاندان خط ائمه را به شدت در طول تاريخ برانگيخته است. امام راحل(ره) درتبيين اين بعد مسئله، بيانات كافي و شافي و ارزنده اي دارد كه به يك نمونه اشاره مي شود: «يك مساله سياسي در كار بوده است. آن روز كه اين روايات صادر شده است، روزي بوده است كه اين فرقه ناجيه مبتلا بودند به حكومت اموي و بيشتر عباسي و يك جمعيت بسيار كمي يك اقليت كمي در مقابل قدرتهاي بزرگ. در آن وقت، براي سازمان دادن به فعاليت سياسي اين اقليت، يك راهي درست كردند كه اين راه، خودش سازمان ده است... شيعيان آن وقت اجتماع مي كردند و شايد بسياري از آنان هم نمي دانستند مطلب چه هست، ولي مطلب، سازماندهي يك گروه اقليت در مقابل آن اكثريت ها و در طول تاريخ اين مجالس عزا كه يك سازماندهي سر تا سري كشورها هست، كشورهاي اسلامي هست، و در ايران كه مهدتشيع و اسلام و شيعه هست، در مقابل حكومتهايي كه پيش مي آمدند وبناي براين را داشتند كه اساس اسلام را از بين ببرند، اساس روحانيت را از بين ببرند، آن چيزي كه در مقابل آنها، آنها رامي ترساند، اين مجالس عزا و اين دستجات بود.» ناگفته نمانداين هدف و نتيجه و اين بعد حياتي و حساس، وقتي است كه امت مسلمان و انبوه عزاداران از جنبه «شكلي»

ص: 2748

آن بگذرند و به«محتوا» و «جهت» و حقيقت عزاداري برسند. و گرنه، اگرشعور، پشتوانه شور و احساس وعاطفه نباشد، اين گونه مجالس وشعائر و سنتها از محتوا تهي مي شوند و به تشريفاتي كم اثر يابي اثر تبديل شده، عاشورا و اربعين و مجالس و هيئتهاي عزاداري بي خاصيت مي گردند. امامان شيعه، از اهرم گريه و سوگواري و برپايي مجالس عزا وندبه استفاده مي كردند، تا مظلوميت حق و راه عاشورا فراموش نشود. هر تجمع و تشكلي، بهانه و محور مي خواهد. محور تشكل هرچه مقدس تر، ژرف تر، و فراگيرتر باشد، آن تجمعات هم ديرپاتر وپربارتر خواهد بود. پيروان اهل بيت عليهم السلام با عشق و محبتي كه به اين خاندان داشتند و با سوز و گدازي كه در شهادتشان داشتند، بهترين زمينه را براي جمع شدن، ديدار و گفتگو، متشكل و منسجم شدن پيرامون خط فكري و سياسي عاشورا و عترت داشتند. اين برنامه ها به توصيه خود امامان عليهم السلام بود و آثار خودرا نيز در طول تاريخ نشان داد. كربلا محور انقلابيون ضد ستم گشت. ستمگران حاكم براي زيارت كربلاو زائران حسيني و تجمع برسر تربت آن شهيد بزرگ، محدديت هايي اعمال مي كردند. اوج اين سختگيري ها و فشارها در دوره متوكل عباسي بود. با همه آن رفتارهاي خشونت بار و ارعاب آور، هرگزعلاقه مردم گسسته نشد و نام و ياد مرقد حسيني از محوريت ومركزيت نيفتاد و كربلا و عاشورا همچنان

ص: 2749

سمبل وفاداري به مرام مقدس امامان عليهم السلام و خط «اسلام ناب اهل بيتي» باقي ماند. حفظ شعائر و سنتها مجموعه تعاليم و آداب و سنني كه با رهنمود ائمه يا انتخاب وعمر شيعيان در طول زمان بر محور «اهل بيت» شكل گرفته بود،ضامن انسجام و دوام و استمرار اين خط بود. به همين جهت مخالفان اين مرام، پيوسته با شبهه آفريني و ايجاد شك و ترديدنسبت به مشروعيت يا فايده اين سنن و آيين ها، سعي در زدودن ياكمرنگ ساختن آنها داشتند. در هر دوره به شكلي و توسط شخصي يا جرياني يا كتابي اين«تشكيك» مطرح مي شد و شبهه آفرينان، «شعائر» را زير بمباران سوء تبليغاتي قرار مي دادند. طبيعتا رسالت مدافعان خط اهل بيت عليهم السلام ، تكريم آيين ها و«تعظيم شعائر» بود و انديشمندان دلسوز و محققان صاحب نظرنيز، در كنار اين حمايت، سعي در زدودن برخي تحريفها يابدعتهايي داشتند كه پيرايه شعائر گشته و دستاويز مخالفان شده بود. گاهي هم برخي روشنفكران جو زده، در پي تغيير شيوه ها و قالب هابودند و در عزاداري خامس آل عبا هم «مدرنيسم» را اعمال مي كردند. در بحبوحه اين تحولات بود كه امام امت به عنوان يك نقطه خطر به اين پديده ها مي نگريست و بر اجراي آيين هاي سوگواري به همان صورت «سنتي» پاي مي فشرد، تا نو انديشان به بهانه روز آمد كردن شيوه ها، اصل آيينهاي عاشورايي را از دست ملت بيرون نياورند. جلوه هايي از

ص: 2750

اين شعائر را مي توان در منابر حسيني، جلسات وعظديني و روضه خواني، گريستن، سينه زدن، پرچم و علم و كتل،هيئتهاي زنجيرزني و جمعيتهاي خانگي و محله اي، پوشيدن لباسهاي مشكي، سقايي، اطعام و احسان، و... در همه شهرها و روستاها وحتي خانه ها دانست. هريك از اينها به نوعي سربازگيري جبهه حسيني است كه اين حركت و موج را در طول زمان زنده نگه داشته است. عوض كردن شيوه و قالب، بي آنكه جايگزين بهتر ومناسبتري داشته باشد، به تدريج مايه از ميان رفتن همان صورت اوليه نيز مي شود. از اين رو اصرار حضرت امام(ره) بر «عزاداري سنتي» بسيار بجاو هوشمندانه بود. وي فرمود: «ما بايد حافظ اين سنتهاي اسلامي، حافظ اين دستجات مبارك اسلامي كه در عاشورا، در محرم و صفر، در مواقع مقتضي به راه مي افتد، تاكيد كنيم كه بيشتر دنبالش باشند. زنده نگه داشتن عاشورا با همان وضع سنتي خودش، از طرف روحانيون، از طرف خطبا،با همان وضع سابق و از طرف توده هاي مردم با همان ترتيب سابق كه دستجات معظم و منظم، دستجات عزاداري به عنوان عزاداري راه مي افتاد. بايد بدانيد كه اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ بماند،بايد اين سنتها را حفظ كنيد.» راه انداختن هيئتها و دسته هانمودي از همان شيوه سنتي در عزاداري است كه اقشار عظيم تري رابه اين كاروان وصل مي كند. حتي در مورد نحوه نوحه خواني هم هرچه مردمي تر و سنتي تر

ص: 2751

باشد، علقه هاي كهن را استوارتر نگاه مي دارد. ابوهارون مكفوف مي گويد: روزي خدمت امام صادق شرفياب شدم. حضرت فرمود، برايم (در سوگ سيدالشهدا) شعر بخوان. من نيز خواندم. حضرت فرمود: نه، اين طور نه، بلكه همان گونه كه براي خودتان شعرخواني مي كنيد و همان گونه كه نزد قبر سيدالشهدا مرثيه مي خوانيد. «لا، كماتنشدون و كما ترثيه عند قبره» آنچه درمحله هاي مختلف و شهرهاي كوچك و بزرگ و مساجد و تكايا وحسينيه ها تجمع هاي مردمي به صورت «هيئت» پديدآمده و مي آيد،نمونه اي از همين شيوه سنتي است كه بايد آنها را حفظ كرد،اينها نوعي همبستگي فكري و روحي و جناحي مردم وفادار به شبكه عاشورايي امام حسين(ع) را نشان مي دهد و داراي آثار و بركات بسياري است. حضرت امام(ره) در بيانات خويش، مكرر به تاثيراينها در حفظ و بقاي نهضت عاشورا و نيز نهضت اسلامي مردم ايران اشاره فرموده است. از جمله: «شما گمان نكنيد كه اگر اين مجالس عزا نبود و اگر اين دستجات سينه زني و نوحه سرايي نبود، پانزده خرداد پيش مي آمد! هيچ قدرتي نمي توانست پانزده خرداد را آن طور كند، مگر قدرت خون سيدالشهداء.» و اما امروز امروز و در عصر حاكميت اسلام و ولايت در كشور امام زمان(ع)، باآنكه تلاش حكومت و نظام اسلامي براي پياده كردن احكام دين درسطح جامعه است، ولي تكليف گراميداشت عاشورا، و برگزاري پرشوراين مراسم

ص: 2752

و شعائر همچنان باقي است. پيوند زدن دل و جان و عواطف و احساسات نسل امروز و كودكان ونوجوانان با اهل بيت پيامبر(ص) و شهداي كربلا، نقش بازدارنده آنان را نسبت به مفاسد دارد و «چراغ ياد» و «مشعل عزا»،آنان را در كوره راههاي زندگي، به حسين(ع) و كربلا مي رساند. پيام عاشورا در بستر «ياد»، براي عصر حاضر نيز همين است كه حماسه هاي خونين و اميدبخش و انگيزه آفرين شهدا را زنده نگهداريم و بدين وسيله، «فرهنگ اهل بيت» روح و جاني تازه وبا نشاط داشته باشد، آن هم نه در محتواي كتابها و لابه لاي نوشته ها، بلكه در عمق جانها و وجدانها و «حيات عيني» شيعه. درود برامام خميني(ره)، احياگر فرهنگ اهل بيت و برافرازنده پرچم بلند «اسلام ناب محمدي.» جواد محدثي

ص: 2753

امام، انقلاب، راه ها و دشواري ها

1 چكيده: امام قدس سره چگونه توانست در اوج اختناق و سلطه نظامي و امنيتي رژيم ستم شاهي، انقلاب را پي ريزي كند؟ امام قدس سره چگونه توانست در اوج سلطه امريكا بر اين كشور، بر ضد آمريكا و دست نشانده او، شاه، دست آنان را از اين كشور كوتاه كند؟ امام قدس سره چگونه توانست نيروهاي مؤمن و خداجو را در مسير انقلاب متحد و آنان را رهبري كند؟ امام قدس سره چگونه توانست در اوج ابتذال فرهنگي، سقوط اخلاقي و غربزدگي كه حكومت شاه در اين كشور پديد آورده بود، اسلام و قرآن را زنده كند؟ امام قدس سره چگونه توانست روحانيان سراسر كشور و حوزه هاي علميه را به رغم اختلاف سليقه و ديدگاه ها در جهت انقلاب هماهنگ سازد؟ اينها گوشه اي از سؤال هايي است كه امروز، نسلي كه آن سال ها را نديده مطرح مي كند، نسلي هم كه خود در آن سال ها شاهد سيل حوادث و تحولات و پيشرفت انقلاب و ناظر فراز و نشيب ها بوده آن حوادث را با تعجب و ناباوري مرور مي كند، و به نسل امروز حق مي دهد كه چنين سؤال هايي را مطرح كند. حقيقت اين است كه پاسخ اين سؤال ها چندان آسان نيست و در يك و دو مقاله نمي گنجد و براي يافتن آن ها بايد به خاطرات و يادداشت هاي شخصيت هاي بزرگ

ص: 2754

انقلابي و ياران ديرينه امام قدس سره و نيز به صدها كتاب مربوط به اسناد و سرگذشت و خاطره انقلاب مراجعه كرد. اما سعي ما بر اين است كه در اين نوشتار به صورت فشرده در اين باره پرتو افكني كنيم: آگاهي امام قدس سره از تاريخ ننگين پادشاهي پهلوي از نكته هاي ظريفي كه در ريشه يابي هاي تاريخي انقلاب اسلامي نبايد از آن غفلت كرد، علاوه بر شخصيت امام قدس سره، حضور او و شهود عيني او در جريان پيدايش و شكل گيري سلطنت دودمان پهلوي است. امام قدس سره كه از دوران جواني سري پرشور داشت و حوادث سياسي و اوضاع مملكتي را به دقت تعقيب مي كرد، خود ديده بود كه دست هاي پنهان و پيداي دولت هاي بيگانه و استعمارگر -مانند انگليس كه رضاخان قزاق را به قدرت رسانده بودند-، و چگونه درصدد اجراي برنامه هاي استعماري و ضد اسلامي و ضد مردمي خود به دست او برآمدند. او شاهد سياست ها و اقدامات رضاخان پهلوي در ضديت با مقدسات اسلامي (مانند كشف حجاب، قضيه مسجد گوهرشاد مشهد، و متحدالشكل ساختن لباس ها و در نتيجه تغيير لباس روحانيون و امثال اين ها) بود. از سوي ديگر ناظر محروميت ها و مشكلات مردم در زمان حكومت رضاخان پهلوي، و ضعف و حقارت وي در برابر بيگانگان و قلدرمآبي او در برابر مردم بود. او

ص: 2755

شاهد بود كه رضاخان با تمام قلدرمآبي ها در برابر ملت و علماي اسلامي، چقدر در برابر دولت هاي بيگانه ضعيف و ناتوان است، به طوري كه با تجاوز قواي متفقين به ايران، به آن سوي مرزها تبعيد شد!. امام قدس سره شاهد بود كه با سلطه آمريكا در ايران (بعد از انگليس) دربار ايران چقدر در برابر اعمال نفوذ آمريكا تسليم و بي اراده است، و چگونه استقلال كشور تاراج شده و چگونه برنامه هاي استعمار فرهنگي به صورت سازمان يافته و هدايت شده، در اين كشور اجرا مي شود و چگونه سرمايه هاي ملي به غارت مي رود. با توجه به اين سوابق، امام قدس سره از سلطنت خاندان پهلوي، نفرتي ديرينه، خصومتي عميق و آشتي ناپذير داشت كه در جاي جاي سخنراني ها و بيانات و اعلاميه هاي امام قدس سره به چشم مي خورد. دشواري هاي نهضت از سال 1341 و 1342 كه مبارزات امام قدس سره آغاز شد دشواري ها و مشكلاتي در سر راه نهضت وجود داشت. از جمله اين كه بعد از نهضت ملي شدن صنعت نفت و مبارزات مرحوم آيةالله كاشاني، بر اثر القائات سياست هاي استعماري و برداشت نادرست محافل روحاني و متدينين، مداخله روحانيون در سياست، خلاف تقوا و نزاكت ديني تلقي شد و «آخوند سياسي» عنوان نا مناسبي براي يك روحاني گرديد. دولت نيز اين تفكر را زير عنوان جدايي دين از

ص: 2756

سياست ترويج مي كرد. در اوايل انقلاب امام قدس سره مدت ها در گفتار و سخنراني هاي خود با اين برداشت نادرست مبارزه كرد. ايشان از مرحوم آيةالله مدرس به عنوان روحاني شجاع و مبارز و سياست مدار با شيفتگي و اعجاب و تحسين ياد مي كرد. امام قدس سره به تدريج توانست آثار منفي تفكر غلط دوري روحانيان از صحنه سياسي را از بين ببرد و قشر وسيعي از نيروهاي انقلابي روحاني و غير روحاني با ايمان را به صحنه سياست و انقلاب بكشاند. از جمله موانع بزرگ سلطه امنيتي و نظامي حكومت شاهنشاهي و حمايت بي دريغ آمريكا از اين رژيم بود. سازمان امنيت و اطلاعات شاه كوچك ترين حركت را با بي رحمي تمام سركوب مي كرد و تمامي مساجد و تكايا و محيطهاي دانشگاهي به شدت كنترل مي شد و به گويندگان و وعاظ اجازه و آزادي كوچك ترين انتقاد را نمي دادند. از طرف ديگر تمامي وسايل تبليغاتي در اختيار دربار و دولت بود و شب و روز از پيشرفت هاي موهوم و ره آوردهاي دروغين حكومت شاهنشاهي دم مي زدند در حالي كه دست روحانيت از اين گونه ابزارهاءخالي بود. سياست ابتذال فرهنگي و غرب زدگي و غرب گرايي و انحطاط اخلاقي نيز مشكلي ديگر بود كه دربار و مزدورانش مي خواستند با اين سياست، هويت مذهبي و ملي مردم مسلمان را مسخ كرده، آنان را با زندگي پوچ و

ص: 2757

پرزرق و برق و يك سلسله برنامه هاي فريبنده و مبتذل هنري سرگرم كنند و از انديشيدن در مسايل جدي، باز بدارند. عوامل پيروزي اما در برابر اين مشكلات و موانع، عواملي وجود داشت كه باعث پيروزي امام قدس سره و به ثمر رسيدن انقلاب شد. بايد توجه داشت كه ويژگي هايي در وجود امام و شرايطي در ايران جمع شده بود كه مجموعا باعث پيروزي انقلاب شد. اگر حركت هاي اسلامي در برخي از كشورها به پيروزي نرسيده به اين علت است كه نه رهبري مثل امام خميني قدس سره دارند و نه شرايط ايران در آن كشورها جمع است. اين عوامل زياد بودند، اما مهم ترين آن ها را مي توان به دو دسته تقسيم كرد: 1( ضعف ها و اشتباهات شاه و دربار; 2( مزيت و نقاط قوت امام قدس سره. اينك دسته نخست را بررسي مي كنيم: فساد و آلودگي حكومتخاندان سلطنتي پهلوي نه تنها، خانداني، آلوده بود، بلكه فساد آفرين نيز بود. چنان كه گذشت رژيم شاه در سطح كشور سياست ابتذال فرهنگي و انحطاط اخلاقي را به شدت اجرا مي كرد و در دهه آخر حكومت خود، در اين زمينه بسيار گستاخانه عمل مي كرد. اين سياست غلط، ملت متدين و مسلمان ايران را كه ايمان و تدين در اعماق وجود آن ها نفوذ داشت و با معيارهاي ديني زندگي

ص: 2758

مي كرد سخت آزار مي داد و از اين رو حكومت شاه در بين ملت مسلمان، پايگاه مردمي و مشروعيتي نداشت. فساد مالي و ريخت وپاش اموال ملت و خوش گذراني هاي درباريان نيز مزيد بر علت بود. امام قدس سره روي اين مسايل تكيه مي كرد و از اين نظر سخنان او بر دل ها مي نشست و توده مسلمان را به سوي او جذب مي كرد و 2هريك از اعلاميه ها و پيام هاي امام قدس سره در اين زمينه تاثير وسيعي در بين ملت مي گذاشت. غفلت شاه از نيروي رهبري و مرجعيت الفباي جنگ اين است كه انسان بداند چه نيرويي در اختيار دارد و دشمن داراي چه نيرويي است. امام قدس سره مي دانست شاه چه دارد، اما شاه نمي دانست (يا نمي خواست بداند) امام قدس سره چه دارد. شاه از ميزان نفوذ روحانيت و قدرت مذهب خبر نداشت. او كه پايگاه مردمي نداشت، براي ادامه حكومت، گذشته از ارتش و نيروهاي امنيتي دست پروده خويش، روزبه روز به غرب و آمريكا متكي تر مي شد و غرب زدگي را ترويج مي كرد و از ملت بيش تر فاصله مي گرفت در حالي كه اتكاي امام قدس سره به ملت و ايمان آنان بود. مرحوم جلال آل احمد در همان سال ها در كتاب غرب زدگي نوشت: «دولت هر روز به غرب و غرب زدگي گرايش پيدا مي كند و به آن دامن مي زند، درحالي كه ملت با معيارهاي ديني زندگي مي كند». امام قدس سره

ص: 2759

از اين نيروي مذهبي به بهترين وجهي استفاده مي كرد و انگشت روي نقاط حساس مي گذاشت و احساسات پرشور ديني مردم را به جوش مي آورد. شكست طرح ها و برنامه هاي اصلاحاتي شاه شاه با ديكته آمريكا با طرح لوايح ششگانه كه آن را «انقلاب سفيد» ناميد (و يكي از آن ها تقسيم اراضي بود) در واقع، مي خواست رفرمي ايجاد كند و از اين راه پشتوانه اي براي حكومت خود درست كند و در آغاز كار، از اين طريق در ميان روستاييان و كشاورزان طرفداراني پيدا كرد، و دستگاه هاي تبليغاتي شاه در برابر اعتراض هاي امام قدس سره، حركت او و روحانيت را حمايت از فئودال ها وانمود مي كرد. اما با گذشت حدود يك دهه (در فاصله تبعيد امام قدس سره به تركيه و سپس نجف) و اوج گيري انقلاب، به علت ماهيت فاسد اين حكومت و وابستگي شديد آن به غرب، اين طرح ها پوچ از آب در آمد و كشاورزي و دامداري در كشور از بين رفت و روستاها ويران شد و مهاجرت به شهرها آغاز شد. نويسنده اين سطور به خوبي به ياد دارد كه در آن سال ها، كشاورزاني بودند كه جو و گندم را در موقع درو، سر زمين رها مي كردند، زيرا با سرازير شدن گندم ارزان آمريكايي به كشور، گندم هاي به دست آمده كشاورزان حتي هزينه دروي آن ها را

ص: 2760

تامين نمي كرد!. با شكست اين طرح هاي فريبنده اصلاحاتي، كساني هم كه گول تبليغات و طرح هاي شاه را خورده بودند، به صفوف ناراضيان پيوستند و صحت و استواري نظريه امام را تاييد كردند. اينك به مزيت ها و نقاط قوت امام قدس سره كه در پيروزي انقلاب نقش داشت، مي پردازيم: فقاهت و مرجعيت امام قدس سره فقاهت و مرجعيت امام قدس سره در اين زمينه نقش بسيار مهمي داشت. امام قدس سره يك رهبر ملي و سياسي عادي نبود، بلكه او يك فقيه و مرجع تقليد بود كه ميليون ها نفر مقلد داشت و مردم، رساله هاي عمليه او را با تمام مشكلات و محدوديت هايي كه حكومت شاهنشاهي در جهت چاپ و نشر آن ايجاد مي كرد، تهيه و به آن عمل مي كردند. مردم مسلمان سخن او را سخن پيامبر صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام: و پيام او را پيام خدايي مي دانستند و براي اجراي آن همه گونه خطر را به جان مي خريدند. شاگردان امام قدس سره نيز كه از نزديك با افكار بلند امام قدس سره آشنايي داشتند، بازوان نيرومند امام بودند. جايگاه بلند مرجعيت امام قدس سره (و ساير جاذبه هاي او كه توضيح خواهيم داد) باعث شد كه حوزه علميه و روحانيون و وعاظ شجاع كشور حركت او را دنبال كنند. اگر علما و روحانيوني بودند كه -به هر

ص: 2761

علت- با نهضت امام موافق نبودند، يا در عين احترام و اعتقاد به آرمان هاي امام، امكان موفقيت آن را در مقام عمل منتفي مي دانستند، كم كم به سكوت كشيده شدند و يا دايره نفوذ كلام آنان محدود شد و تفكر انقلابي، همگاني گرديد. شجاعت و بزرگي روح امام قدس سره از امتيازات مهم امام قدس سره، شجاعت و روح بزرگ او بود. او روحي بزرگ و با عظمت داشت. و اين را در پرتو عرفان و تهذيب نفس و صفاي دل كسب كرده بود. او در راه انجام تكاليفي كه برخود لازم مي دانست از هيچ خطري نمي ترسيد، و در برابر تند باد حوادث تكان نمي خورد. امام راحل پس از آزادي از بازداشت اول، در سخنراني مسجد اعظم - كه نويسنده اين سطور در آن شركت داشت- در جمع طلاب و مردم، با اشاره به اين كه ماموران امنيتي، او را با ماشين به تهران منتقل كرده بودند، (به اين مضمون) فرمود: آن ها مي ترسيدند و من آن ها را دلداري مي دادم، آن گاه افزودند: به خدا سوگند من در عمرم هرگز نترسيده ام. اين شجاعت و شهامت، دل ها را به سوي او جذب مي كرد. مردم، رهبران شجاع را به اين علت دوست دارند، كه سخنان و خواسته هايي را كه آن ها جرات اظهار آن ها را ندارند، بيان مي كنند.

ص: 2762

امام قدس سره خواسته ها، انتقادها، اعتراض ها، فريادهاي خفه شده و در يك كلام حرف دل مردم را در آن فضاي اختناق با شجاعت تمام و بي هيچ بيم و هراسي بيان مي كرد، و اين، باعث افزايش روز افزون محبوبيت او و نفوذ كلام بيشتر او مي شد. ايمان به هدف امام راحل به اهداف و آرمان هاي انقلابي خود از اعماق دل و جان ايمان و اعتقاد راسخ داشت و تمام اقدام ها و موضع گيري هاي او از اين ايمان سرچشمه مي گرفت و همين امر باعث شده بود كه در مشكلات و فراز و نشيب ها و فشارها كوچك ترين ترديد و ضعفي از خود نشان ندهد و چون معتقد بود كه با ادامه رژيم سلطنتي، اساس اسلام و استقلال كشور در خطر است هيچگونه نرمش و ملاحظه اي را روا نمي دانست. چنانكه در سال هاي اول انقلاب كه كم و بيش در بعضي از محافل مذهبي سخن از «تقيه» بود، امام با قاطعيت، آن را رد كرد و اعلام فرمود كه ما به حركت و مبارزه خود ادامه خواهيم داد «ولو بلغ ما بلغ» و اين جمله امام راحل كه حاكي از عزم راسخ و تصميم قاطع او بود در آن زمان در سراسر كشور طنين افكند و تكليف را براي همه طرفداران انقلاب روشن كرد. احساس تكليف يكي ديگر

ص: 2763

از نكته هاي ظريفي كه در تبيين انديشه امام قدس سره و بررسي ريشه هاي پيروزي انقلاب بايد به آن توجه كرد، اين است كه امام راحل معتقد بود كه ما موظف به انجام تكليف و اداي وظيفه مبارزه و اجراي امر به معروف و نهي از منكر هستيم، نه موظف به پيروزي. امام بر اين باور بود كه خدا از ما پيروزي نخواسته است و ما موظف و مكلف به پيروزي نيستيم بلكه آن چه ما موظف و مكلف به آن هستيم انجام وظيفه و اداي تكليف خود در مورد مخالفت و مبارزه با حكومت ضد اسلامي است، حال اگر در اين راه پيروز شديم چه بهتر، و اگر شكست خورديم به وظيفه خود عمل كرده ايم و در پيشگاه خداوند مسؤوليتي نداريم. اين اعتقاد و اين باور باعث شده بود كه امام قدس سره همواره با صلابت و قوت قلب به پيش برود و از شكست و ناكامي نگران نباشد. با چنين انديشه اي اصولا شكست متصور نبود و در هر دو صورت، موفقيت در پيش بود. اگر مروري به سخنراني ها و بيانيه هاي امام در تمام دوران انقلاب و مبارزه بكنيم در جاي جاي آن ها به اين نكته بر مي خوريم. امداد غيبي الهي آخرين عامل پيروزي و موفقيت امام و به ثمر رسيدن انقلاب اسلامي كه در اين

ص: 2764

نوشتار يادآور مي شويم، نصرت و امداد غيبي الهي است. هركس سير تحولات انقلاب (و نيز دوران بيست ساله بعد از انقلاب اسلامي) را منصفانه بررسي كند در مراحل مختلف آن نشانه هاي عنايت خداوند و نصرت غيبي او را به روشني مشاهده مي كند. خداوند در قرآن مجيد به مؤمنان وعده پيروزي و ياري داده است. در حركت عظيم امام وعده هاي الهي تحقق يافت. كساني كه خود شاهد حوادث بودند به اين نكته به خوبي واقفند و اگر امروز برگرديم و مروري به آن حوادث بكنيم اين معنا را به روشني مشاهده مي كنيم، چه در دوران انقلاب و مبارزه و چه در دوران پس از پيروزي، به ويژه در زمان جنگ تحميلي بارها مراحل بسيار حساس و شرايطي بسيار باريك و بحراني پيش آمد كه اگر حوادث اندكي جابه جا مي شد و چيزي غير از آن چه اتفاق افتاد، رخ مي داد، مسير انقلاب و سرنوشت جنگ به نحوي ديگر رقم مي خورد، و اين چيزي نبود جز امداد غيبي الهي!. و الحمد لله و العاقبة للمتقين

ص: 2765

امام، حوزه و سياست- حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خميني

6 چكيده: مي خواستيم بدانيم زمان حضور حضرت امام در حوزه و در سالهاي مبارزه و استقامت ايشان در برابر طاغوت، متحجرين و مقدس م آبها چگونه سپري شده است؟ امام با آيت الله العظمي بروجردي چه رابطه اي داشتند؟ چرا امام دو بار با شاه ملاقات كردند; در آن ملاقاتها امام به شاه چه گفتند و... براي يافتن پاسخ موفق به ديدار با يادگار گرامي حضرت امام و پاسدار نستوه اسلام و انقلاب حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني شديم. آنچه در پي مي آيد حاصل اين ديدار است كه در واقع پاسخ سوالات ما را شامل مي شود. سخن گفتن درباره ابعاد مختلف شخصيت حضرت امام خميني (س) كار آساني نيست. شخصيت امام در زمينه هاي گوناگون علمي، اخلاقي، عرفاني، سياسي و مبارزاتي براي مسلمانان دنيا ناشناخته است. امام با آفريدن نظام جديدي در معادلات سياسي جهان موجبات بيداري و اميدواري ملتهاي مظلوم را فراهم آوردند، بي ترديد با آغاز دوراني كه با نام امام خميني (س) رقم خورده است، ملل تحت ستم در مبارزات اعتقادي خود قوت و قدرت ببيشتري خواهند يافت، امروز درهاي اميدواري بر روي آنان باز شده است. اين نعمت الهي به دست معلم و مرشد و مقتداي مظلومان عالم اسلام حضرت

ص: 2766

امام خميني تحقق يافت و همه ما براي آگاهي به رموز ناشناخته شخصيت امام خميني (س) وظيفه سنگيني بر عهده داريم. ظاهرا حضرت امام در سن 21 سالگي وارد حوزه علميه اراك مي شوند، در آن موقع اراك يكي از مراكز علميه ايران بود و مرحوم آيت الله شيخ عبدالكريم حائري يزدي - رضوان الله عليه - موسس حوزه علميه قم در اراك تدريس مي كردند. مرحوم آيت الله حائري از اراك براي زيارتي به قم مي آيند و در قم تعدادي از علما به گرد ايشان جمع مي شوند و از ايشان درخواست مي كنند در قم ماندگار بشوند. طبعا وقتي ايشان در قم مي مانند طلاب و شاگردانشان (از جمله حضرت امام) كه در اراك بودند راهي قم مي شوند. در قم حضرت امام نزد مرحوم آيت الله حائري بيشتر دروس مقدماتي را فرامي گيرند. در همان موقع حضرت امام علاوه بر تحصيل فقه و اصول و فلسفه و اخلاق به تدريس هم اشتغال داشته اند. امام فلسفه را نزد مرحوم آيت الله رفيعي فرامي گيرند و به گفته حضرت ايشان به مدت 4 سال از محضر مرحوم آيت الله رفيعي در تحصيل "منظومه" بهره مي گيرند. بعد از اين كه درس فلسفه ايشان، يعني "شرح منظومه" تمام مي شود، امام به درس "اسفار" آقاي سيد ابوالحسن قزويني مي روند، امام

ص: 2767

در اين مورد فرمودند: دو يا سه جلسه كه رفتم ملتفت شدم درس ايشان را مي دانم و نيازي به خواندن "اسفار" ندارم. امام مقدار زيادي از "اسفار" را با مرحوم آقاميرزا خليل كمره اي مباحثه مي كردند و در ضمن آن "منظومه" را تدريس مي كردند. در جلسه درس "منظومه" شاگردان و طلاب زيادي از جمله آيت الله شهيد مرتضي مطهري حضور داشتند. امام درس اخلاق را در مدرسه فيضيه با حضور تعداد زيادي از طلاب و مردم عادي كوچه و بازار برگزار مي كردند و مطالب درس اخلاق را در سطح مردم عادي بيان مي كردند. طبق گفته بعضي از حضار درس اخلاق امام بسيار سازنده بود و گاهي صداي گريه و استغاثه در مسجد طنين انداز مي شد بخصوص مواقعي كه امام توضيحاتي درباره مسائل آخرت و معاد ارائه مي دادند، موجب تاثير و تاثر فراوان حاضران در مجلس مي شده است. يك روز امام با مرحوم آقاي الهي از شخصيتهاي عارف مسلك قزوين در قم ملاقات مي كنند، در جريان اين ملاقات مرحوم آقاي شاه آبادي بزرگ (عارف بزرگوار و استاد حضرت امام) هم حضور داشته اند، امام فرمودند: مقداري با هم صحبت كرديم و يكي دو تا سوال از مرحوم آقاي شاه آبادي بزرگ پرسيدم، وقتي جواب مشروح و كاملي شنيدم، مطلع شدم كه ايشان اهل فلسفه و عرفان هستند،

ص: 2768

زماني كه مرحوم شاه آبادي تصميم داشتند از، مدرسه دارالشفاء (محل ملاقات) در جنب مدرسه فيضيه تشريف ببرند، امام نقل كردند كه من هم به همراه ايشان راه افتادم; در بين راه از ايشان سوال كردم "منظومه" و "اسفار" و نظاير آن را درس مي دهيد؟ ايشان جواب دادند: والله نمي توانم حال و حوصله اش را ندارم; نهايتا حضرت امام، مرحوم آقاي شاه آبادي بزرگ را براي تدريس عرفان راضي مي كنند و "فصوص" ابن عربي را به مدت 6 سال نزد ايشان مي خوانند. آقاي مرتضي حائري يزدي فرزند گرامي مرحوم آيت الله شيخ عبدالكريم حائري يزدي - رضوان الله عليه - نكته مهمي را براي بنده بازگو كردند، به گفته ايشان با رحلت حضرت امام چند تا از علوم به طور كلي دچار خلاء مي شوند، يكي از اين علوم، عرفان است زيرا در حال حاضر نظير امام كسي وجود ندارد كه در اين علوم عميقا تحصيل كرده باشد. حضرت امام فرمودند، يك بار در حال رفتن به مدرسه فيضيه مشاهده كردم كه عده اي دارند راجع به كتاب "اسرار هزار ساله" بحث مي كنند، ناگهان به ذهنم آمد كه ما داريم درس اخلاق مي گوييم حال آنكه اين بحثها در حوزه ها هم نفوذ پيدا كرده است. امام تصميم مي گيرند از وسط مدرسه فيضيه برگردند و ديگر به درس

ص: 2769

نمي روند، طي يك ماه، تا چهل روز تقريبا همه كارها را كنار مي گذارند و كتاب "كشف الاسرار" را مي نويسند. همه كساني كه در جواني با امام آشنايي و سابقه رفاقت داشته اند، ايشان را اهل رياضت نفساني مي دانستند، حضرت امام اهل شب زنده داري و راز و نياز با خدا بودند در جلسه اي كه غيبت مي شده است حاضر نمي شدند و به هيچ وجه اجازه نمي دادند در نزدشان غيبت بشود و اين صفت اخلاقي امام در حوزه هاي علميه زبانزد است. ايشان در كنار تهذيب نفس از فعاليتهاي سياسي غافل نبودند، چه در زمان مرحوم آيت الله حائري يزدي و چه در زمان مرحوم آيت الله بروجردي در مسائل سياسي جامعه مشاركت فعالانه اي داشته اند براي مثال وقتي كه دستگاه رضاخان جز به عده اي روحاني خودفروخته اجازه نمي داد ملبس به كسوت روحاني باشند، ايشان با تلخي از آن دوران ياد مي كردند و متذكر مي شدند كه دوران بسيار سختي بر ما گذشت، حتي نقل مي كردند، من و چند نفر ديگر براي اين كه مورد هجوم عمله رضاخان قلدر قرار نگيريم روزها قبل از طلوع آفتاب به محلي بيرون از شهر قم مي رفتيم وقتي هوا تاريك مي شد دوباره به خانه برمي گشتيم تا بتوانيم به درس و مباحثه برسيم در عين حال دست از لباسمان نكشيم; امام در اين مبارزه براي حفظ

ص: 2770

حرمت و هويت روحانيت متعهد برخوردهاي تندي با توجيه كردن كارهاي خلاف شرع و قانون حكومت وقت داشته اند. امام يكي از مسائلي را كه براي حيات علمي حوزه بعد از رحلت مرحوم آقاي حائري يزدي ضروري مي دانستند، حضور حضرت آيت الله بروجردي در قم بود. زيرا ايشان از نظر علم و فضائل اخلاقي از علماي تراز اول بودند; بعد از رحلت آقاي حائري يزدي و در زمان مراجع ثلاث; يعني حضرات آيات خوانساري، صدر و حجت كه در قم حضور داشتند امام كه از شخصيت و درجه علمي مرحوم آيت الله بروجردي اطلاع داشتند، براي اقامت ايشان در قم تلاش وسيعي مي كنند; ظاهرا مرحوم آيت الله بروجردي براي عمل جراحي اطلاع داشتند براي اقامت ايشان در قم تلاش وسيعي مي كنند، ظاهرا مرحوم آيت الله بروجردي براي عمل جراحي به بيمارستان فيروزآبادي (شهر ري) مي آيند طبق گفته مادرم، امام گاهي پنجاه تا شصت نامه براي علماي سراسر كشور دستنويس مي كردند كه از آقاي بروجردي بخواهند به قم تشريف بياورند بر اثر تلاشهاي همه جانبه علما و بخصوص حضرت امام، مرحوم آيت الله بروجردي براي اقامت در قم راضي شدند و بدين ترتيب حوزه تازه تاسيس قم از نظر بنيه علمي قوت گرفت و بصورت بارزي تقويت شد. زمان رحلت آيت الله بروجردي امام حدود 62 سال

ص: 2771

داشتند، عده اي رساله هايي را كه تدوين كرده بودند، به چاپ رساند و توزيع كردند; با اين عنوان كه حوزه نبايد بي سرپرست بماند شهريه هاي مرحوم آقاي بروجردي را قبول كردند ولي امام هرگز وارد اين قضايا نشدند فقط در يكي دو جلسه بصورت ضعيف شركت كردند و كماكان به درس و بحث و تربيت شاگردانشان كوچكترين قدمي براي كسب موفقيت بر نداشتند بهترين گواه اين مدعا شاگردان حضرت امام هستند. مرحوم آقاي ميرزا جعفر سعاني (صاحب تعزيرات امام در اصول) از شاگردان امام بودند كه چهارده سال تمام به درس امام مي رفتند ايشان به خيال اينكه امام پول ندارند از طلاب پول جمع مي كنند تا حضرت امام براي مرحوم آيت الله بروجردي فاتحه بگيرند البته آقاياني كه به اين امر كمك مالي كرده بودند قصد و نيت خير داشتند. اما نمي خواستند براي مرحوم اقاي بروجردي فاتحه بگيرند; چون تصور مي كردند برگزاري مجلس فاتحه معنا دارد و معناي آن در حوزه هاي علميه عنوان كردن ادعاي مرجعيت از طرف برگزاركننده است، اما امام در اين قضيه بالشخصه هيچ كاري نكردند، اصلا ايشان دنبال تعليم و تربيت طلاب براي حوزه و آتيه اسلام بودند. بعد از رحلت آيت الله بروجردي حضرت امام به اتفاق اعضاي خانواده شان تابستانها به امامزاده قاسم تهران مي آمدند; در همان زمان آيت الله سيد هادي شيرازي

ص: 2772

از نظر مرجعيت بر مرحوم آيت الله حكيم پيشي گرفت، متاسفانه ايشان چند ماه بعد دار فاني را وداع گفتند; از قم چند نفر از علما نزد امام آمدند و فشار آوردند كه امام فاتحه بگذارند; ايشان گفتند: نه مجلس فاتحه مي گذارم و نه در فاتحه شركت مي كنم; زيرا اين نوع كارها در عالم طلبگي به معناي طرح مساله مرجعيت است و امام نمي خواستند خودشان را مطرح بكنند. درست به ياد دارم مرحوم آقاي اشراقي (دامادمان) از قم آمدند و بار ديگر همين موضوع را به اطلاع امام رساندند و گفتند فضلاي قم مرا فرستاده اند خدمت شما كه اين كار را بكنيد، وليكن امام قبول نكردند در نهايت بر اثر فشار زياد طلاب و مردم، امام ناچار شدند رساله بدهند. حضرت امام چه در زمان مرحوم آقاي حائري و چه در زمان مرحوم آقاي بروجردي همواره جلودار مبارزات حوزه بودند، براي مثال بر اثر قضاياي سياسي كه در زمان آقاي بروجردي اتفاق افتاده بود از طرف مرحوم آقاي بروجردي و علما مجبور شد با شاه صحبت كند، نظر مراجع و علما اين بود، نماينده اي بايد برود و حرف ما را صريح و پوست كنده به شاه منتقل كند و اين كار از كسي غير از حاج آقا روح الله (حضرت امام خميني) برنمي آيد و ايشان هم

ص: 2773

طي دو ملاقاتي كه با شاه انجام دادند حسابي بر نقطه نظرهاي مراجع و علما تاكيد كردند و به شاه درباره اقبت سياستهايش هشدار دادند. در قضيه اعدام نواب صفوي و ساير اعضاي فداييان اسلام، امام از مرحوم آقاي بروجردي و مراجع دلخور شدند كه چرا موضع تندي بر عليه دستگاه شاه نگرفتند و اينها را نجات ندادند، امام در اين قضيه خيلي صدمه روحي خوردند، در آن اوضاع و احوال شرايط به گونه اي بود كه از ديدگاه متحجران، مبارزه با شاه ننگ بود; يعني استدلال مي كردند حالا كه قرار است يك روحاني اعدام بشود، لباس روحاني را از تن او در بياوريد كه به مقام روحانيت اهانت نشود!! درست نقطه مقابل تفكر امام كه اعتقاد داشتند روحاني بايد با كسوت مقدس روحانيت شهيد بشود تا مردم بفهمند و آگاه بشوند اينها در صحنه هستند، از ديدگاه متحجران مبارزه با شاه ننگ بود، در حالي كه از ديدگاه امام، مبارزات روحانيان بزرگواري همچون شهيد نواب صفوي روشني بخش حيات اسلام و انقلاب و راه مبارزان بود. البته اوضاع حاكم بر حوزه به گونه اي بود كه نبايد آقاي بروجردي را مقصر دانست، جو حاكم بر حوزه بخشي از يك روند مبارزاتي بود، در مقابل تفكرات ارتجاعي مقدس م آبها در عرصه دين و سياست كه اعتقادي

ص: 2774

به مبارزه با دستگاه ظالم شاه نداشتند، تفكر انقلابي و رهايي بخش امام قرار داشت. مقدس م آبهاي متحجر حتي در زمينه دروس عرفان و فلسفه تحمل بنيش امام را نداشتند، متحجران شرايط را جوري مهيا ساختند كه وقتي مي خواستند كتاب "منظومه" را از جايي بلند كنند از انبر استفاده مي كردند و لمس كردن آن را نجس مي دانستند يا به فرض اگر كسي فلسفه مي خواند او را بي دين مي دانستند، امام شكستن جو تحجر را در درون حوزه قدم اول مبارزه تشخيص دادند; لذا وقتي در قم "منظومه" و "اسفار" تدريس مي كردند مورد تهاجم تهمت و افتراي دشمنان متحجر واقع شدند; اما روحيه و توان علمي و مبارزاتي امام و ياري خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فكري متحجران شكست بخورند، به نظر من مبارزه امام با مقدس م آبها در درون حوزه از مسائل سياسي و مبارزاتي مهمتر بود; زيرا اگر سد متحجران كه به آميختگي و امتزاج بين دين و سياست اعتقادي نداشتند شكسته نمي شد، امام هرگز نمي توانستند قدم بعدي مبارزه را كه بسيار طولاني بود با قوت و استحكام بردارند، لذا امام به خوبي تشخيص داده بودند كه روشنگري صاحبان انديشه ابتدا بايد از حوزه شروع شود و سپس توقع تحول در بيرون حوزه ها را داشت، امام با دست خالي; ولي با ايماني

ص: 2775

استوار وارد ميدان مبارزه شدند و پايه هاي فكري و اعتقادي انقلاب اسلامي را پي ريزي كردند و در اين مسير كش و قوسهاي عجيبي را براي تحول و تثبيت حوزه ها تحمل كردند، يعني از يك طرف مي بايسست طلاب علوم ديني را كه داراي استعداد علمي و مبارزاتي بودند از جو جمود فكري حاكم نجات مي دادند و از طرف ديگر روند مبارزات مردم ايران را بر عليه رژيم شاه و اربابان او به سركردگي امريكا ترسيم و هدايت مي كردند. امام تفكر متحجران را مانع بزرگي در روند مبارزاتي و انقلابي مردم ايران مي دانستند بنابراين زيربناي اعتقادي حوزه را بر منباي پرورش افكار اصيل اسلامي و انقلابي قرار دادند تا جايي كه ديگر اعدام يك نفر روحاني به وسيله عوامل شاه موضوعي خجالت آور براي حوزه و روحانيان تلقي نمي شد، بلكه سند حضور و صيرورت فرهنگ انقلاب و اسلام محسوب مي شد. به تدريج مبارزات اوج گرفت تا جايي كه امام مرجع گيري را به قول بعضي از آقايان باب كردند; در اين مرحله باز متحجران لبه تيز حملات خودشان را به جاي حكومت شاه متوجه حضرت امام كردند. بالاخره امام با تربيت شاگرداني انقلابي توانستند بر اين تفكر فائق شوند و با بصيرت منحصر به فرد خود مبارزات مردم را به سوي پيروزي هدايت كنند.

ص: 2776

امام و اصلاح ساختارحوزه

6 چكيده: اصلاح ساختار حوزه و ساخت بنيادهاي جديد براي تعالي و رشد آن, از دير باز تا كنون, از جمله مقوله هاي پر گفت وگو بوده است.در سالهاي پيش از انقلاب اسلامي روحانيان متعهد و صاحب نظران دلسوزي كه از نزديك, ناسامانيهايي در سازمان روحانيت و بي قاعدگي و بي برنامگيها و ناكارآمديهايي را در حوزه هاي علوم ديني مي ديدند به فكر چاره جويي افتادند و طرحها و پيشنهادهايي را نيز در همين راستا, عرضه داشتند. گر چه اين تكاپوها هيچ گاه به نتيجه خوشايند نرسيد و رژيمهاي طاغوتي, نگذاشتند, طرحي در بوته گفت وگو و سپس عمل بشكفد و شهد شيرين خود را عرضه بدارد و كامها را شيرين كند و با علاقه و نشاط كار از سوي عالمان دين دنبال شود. پس از پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي, افزون بر رسالتهاي بزرگ پيشين, كه همانا هدايت آن به آن مردم و نشر معارف اسلامي بود, هدايت و ياري رهبري انقلاب و پاسخ گويي به صدها مقوله و گزاره كه نظام نوپاي اسلامي, پديد آورده بود, بر عهده حوزه هاي علميه و روحانيان قرار گرفت و قلمرو و رسالت و وظيفه آنان را سنگين و سنگين تر ساخت, اين دگرديسي بزرگ, دگرديسي ديگري را مي طلبيد

ص: 2777

كه همانا بازنگري و اصلاح ساختار حوزه و سامان دهي روحانيت, برابر نيازهاي و خواسته هاي آن به آن نظام بود. بر همين اساس, بار ديگر نظر استادان و صاحب نظران حوزوي به امر اصلاح ساختار حوزه و پديداري نظم و سازمان سازوار با نيازهاي روز, در مدارس علوم ديني, كشانده شد. در ميان صاحب نظران حوزه, هيچ كس, نه قبل و نه پس از پيروزي انقلاب اسلامي, به اندازه امام خميني, بر بايستگي اصلاح حوزه و روحانيت, پاي نفشرده است و هيچ كس به اندازه وي از نابسامانيها و كاستيها و بي قاعدگيها و وجود ناشايستگان در ميان روحانيت رنج نكشيده است. به جرات مي توان گفت در دوران معاصر, نخستين و بلند پايگاه ترين دفاع گر سازمان دهي حوزه, چه پيش و چه پس از پيروزي انقلاب, بزرگ مصلح زمان ما; يعني حضرت امام بوده است.او هيچ گاه از پي گيري اين مساله, هشدارهاي كوبنده به حوزويان, بازگويي آفتها, آسيبها, روزنه هاي تباهي آفرين و پيامدهايي كه شايد از اين رهگذر, حوزه ها را دركام خود فرو برند و همه چيز را به تباهي بكشند, فروگذار نكرده و آني از فكر بالندگي و پويايي و سامان دهي به اين مجموعه علمي بزرگ و ديرين سال نياسوده است. شكر

ص: 2778

خداي اين تكاپوها , تلاشها و رهنمودهاي دلسوزانه امام, در سالهاي پسين , بر اين شبستان بلند, پرتو افكنده و حوزه هاي علوم ديني را كم و بيش از آن ناهنجارييها پيشين, بيرون آورده و سامان بخشيده و در بخشهاي گونه گون آن قانون مندي و قاعده مندي را حاكم ساخته است و اين حركت مي رود, تا افقهاي جديدي را به روي حوزه بگشايد. مقام معظم رهبري, كه از نزديك شاهد حركتهاي بنيادين امام بوده و تلاش خود و ياران باوفاي امام را در ساخت ساختار حوزه, در كارنامه درخشان حركتهاي اصلاحي حوزه ثبت شده مي بيند و افقهايي را كه جمهوري اسلامي به روي حوزه ها گشوده, ازآن جا كه دست اندر كار بوده و گذشته را هم به خوبي به ياد دارد, روشن و درخشان و مهم مي داند و مي گويد: (امروز بهانه ها منقطع است وهمه بايد براي ساختن و اصلاح حوزه (و اگر اين تعبير به گوشها سنگين نيايد, بگوييم براي مدرنيزه كردن حوزه) منطبق با نيازها بكوشند. همه مسئوليت دارند و تمام كساني كه دستشان مي رسد كاري انجام بدهند, ا زطلاب تا فضلاي جوان تا مدرسان و مراجع عظام,علي الله كلمتهم,تا مسئولان كشور و مومنان و دين باوران و مخلصان دانشگاهي كه

ص: 2779

در سطح كشور هستند, هر كدام مي توانند سهمي در اين كار داشته باشند.)1 به گمان ما در يكصدمين سال تولد حضرت امام, سخن از اصلاح حوزه, ساخت و پي ريزي و قوام بخشي ساختار, هديه شايسته اي مي تواند باشد پيشگاه آن بزرگ. از اين روي, در اين نوشتار اصلاح حوزه را با استفاده از ديدگاهها ايشان, به بوته بررسي مي نهيم كه ان شاءالله مفيد افتد. جايگاه حوزه نقش بنيادين حوزه بر كسي پوشيده نيست. حوزه ريشه در باورهاي ديني مردم دارد. قلمرو و رسالت روحانيان, كه پرورش يافتگان حوزه بشمارند, در متن شريعت, بازگو شده است. اسلام به مرزبانان سرزمين باورهاي ديني, اهميت مي دهد و اين, به روشني بيانگر جايگاه با ارزش حوزه هاست. امام خميني, در بياني روشن, جايگاه حوزه ها را مي نماياند: (ترديدي نيست كه حوزه هاي علميه و علماي متعهد در طول تاريخ اسلام و تشيع, مهمترين پايگاه محكم اسلام در برابر حملات و انحرافات و كجرويها بوده اند. علماي بزرگ اسلام, در همه عمر خود تلاش نموده اند تا مسائل حلال و حرام الهي را بدون دخل و تصرف ترويج نمايند. اگر فقهاي عزيز نبودند معلوم نبود امروز چه علومي به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بيت,عليهم السلام, به

ص: 2780

خورد توده ها داده بودند. جمع آوري و نگهداري علوم قرآن و آثار احاديث پيامبر بزرگوار و سنت و سيره معصومين, عليهم السلام, و ثبت و تبويب و تنقيح آنان در شرايطي كه امكانات بسيار كم بوده است و سلاطين و ستمگران در محو آثار رسالت همه امكانات خود را به كار مي گرفتند, كار آساني نبوده است....)2 انقلاب اسلامي ايران كه برخاسته و جوشيده از ارزشها و تعاليم مقدس ديني, به رهبري فرزند و پرورده حوزه است, نقش بنيادين حوزه و بلندي جايگاه و قلمرو كاري حوزه ها را به گونه چشم گيري افزود و بار مسئووليت و گستره رسالت آن را بيش از پيش گستراند . جهانيان به سوي حوزه ها و راهكارهايي كه آنها بر مسائل گوناگون حكومتي و رخدادها گوناگون جامعه بشري ارائه مي دهند, چشم دوختند در حقيقت,با پيروزي انقلاب كه به منزله تولد دوباره اسلام بود و قرار گرفتن حوزه در جايگاه پاسخ گويي به نيازهاي نوبه نو و آن به آن قلمرو رسالت حوزه در عرصه هاي مختلف سياسي, اجتماعي بيش از پيش گسترش و ژرفا يافت بحث از جايگاه بلند حوزه هاي ديني و رسالتهاي روحانيت شيعه بويژه در روزگار ما و زمانه اي كه بر ما سايه افكنده, در اين سخن

ص: 2781

كوتاه نمي گنجد و مقاله و يا رساله جداگانه اي را مي طلبد. آنچه انگيزه شد كه در آغاز اين نوشتار به اين مهم اشاره اي داشته باشيم بيان اين نكته بود كه : سخن از اصلاح حوزه هاي علميه و بايستگي برنامه ريزي و دگرگوني در ساختار آن ونيز اصلاح سازمان روحانيت, بدون توجه به جايگاه و رسالتهاي مهم آن مشكلي را حل نخواهد كرد. بر اين اساس, ارائه هر طرح و برنامه اي براي اصلاح امور حوزه و به ساماني, بايد با توجه به اين بود و هستها صورت گيرد, همان گونه كه خود امام, هر جا به مساله سامان دهي حوزه ها و بايستگي بازنگري در بخشهاي گوناگون آن پرداخته, برنامه ريزان, مصلحان دلسوز حوزه را به جايگاه حوزه ها و روحانيان توجه داده است; زيرا سامان دهي در حوزه و پديدآوردن سازمانهاي گوناگون آن, گرچه بايسته و پرهيز ناپذير است و بدون آنها نمي توان به هدفهاي مورد نظر دست يافت, ولي اين نگراني نيز همواره وجود داشته و دارد كه مبادا اين دگرگونيها كه با انگيزه سامان دهي حوزه ها صورت مي گيرند, اصول و ارزشهاي موجود را بر هم ريزند و از هم بگسلند و اساس تعليم و تعلم و تهذب نفس و حاكميت

ص: 2782

ارزشهاي والاي اسلام بر همه شريانهاي حوزه و روحانيت را كه از ديرباز نقطه قوت و مايه افتخار بوده است, لرزان كنند. شايد از جمله دليلهايي كه كار دگرگون سازي ساختاري و سامان دهي بنيادين در حوزه ها, به كندي پيش مي رود, همين پيچيدگي و ظرافت كار بوده است. همواره برنامه ريزان حوزوي و مصلحان دلسوز اين نگراني را داشته اند كه اگر هرگونه حركتي براي اصلاح حوزه با انديشه, دورانديشي و نگاهداشت همه زواياي حوزه و روحانيت صورت نگيرد, بي گمان كار اصلاح را با دشواريها و بازدارنده هاي بسيار روبه رو خواهد ساخت و چه بسا به زيان حوزه و روحانيت تمام شود و بنيان حوزه را به سستي و نابودي بكشاند و نه تنها حوزه و روحانيت را كارآمدتر نكند كه همان كارايي پيشين را نيز بي اثر و يا كم اثر كند. از اين روي جاي آن دارد كه در همين جا تاكيد ورزيم كه هدف از بنيادگذاردن سازمانها در حوزه و ساماندهي حوزه و يا اصلاح ساختار آن, به ساماني در بخشهاي گوناگون حوزه و بازسازي و از بين بردن كاستيهاي موجود و به كارگيري شيوه ها, ابزارها و برنامه هايي است كه توان و بنيه حوزه و روحانيت را بالا مي برد و

ص: 2783

براي انجام رسالت به گونه اي شايسته تر آنان را ياري مي دهد. در حقيقت حوزه و روحانيت نيز همانند هر مجموعه ديگري, هميشه و همه گاه نيازمند اصلاحها و به سازيها و بهره گيري از سازمان هماهنگ و سازوار با نيازهاست و در حالي كه همه جامعه ها نهادها و كانونهاي علمي و فرهنگي به سرعت در حال دگرگوني حركت و تكاپويند, حوزه نمي تواند و نبايد از اين قافله بزرگ و بالنده, واپس بماند. اين نگراني, همواره در حوزه وجود داشته است كه نكند برنامه هاي غربي و شيوه هاي غيرصحيح به حوزه ها راه يابند و درگير و دار سامان دهي حوزه و برقراري نظم, سنتهاي خوب حوزه و ارزشهاي حوزوي آسيب ببينند. پيشينه به آييني و سازمان در حوزه هاي علميه پيشينه حوزه هاي علميه به روزگار امامان معصوم(ع) بويژه دوران پرشكوه و پررونق امام باقر و امام صادق(ع) بر مي گردد. در برهه اي كه قدرت در خاندان اموي غروب مي كرد و در خاندان عباسي طلوع, در قرن دوم هجري, اين دو امام, مجال يافتند كه فرهنگ شيعه را به گونه چشم گيري بگسترانند و در شهر مدينه, بزرگ ترين و پرشكوه ترين حوزه علمي را پديد آورند و بسياري از طالب علمان و

ص: 2784

تشنگان معارف دين را گرد خويش در مسجد پيامبر گردآورند و همگان را از فروغ دانش خويش بهره مند سازند. اين حوزه بزرگ علمي كه بايد آن را نخستين حوزه علوم ديني در ميان شيعيان, بلكه مسلمانان دانست, هر چند در ظاهر سازمان پيچيده اي نداشت, ولي با اين حال, اين گونه نبود كه آيين و ساختاري نداشته باشد. در همان زمان امور درسي به گونه اي سامان يافته بود كه همه دانشهاي مورد نياز آن روزگار, در كانون توجه قرار مي گرفت و با دقت براي بخشهاي گوناگون جامعه و پاسخ گويي به نيازهاي فكري مردمان, نيروي لازم تربيت مي شدند. اين كه مي بينيم در همان روزگار و در مكتب امام باقر و امام صادق(ع) براي هر رشته اي از دانشها افرادي ويژه آموزش مي ديدند و پرورش مي يافتند و تخصص كافي در آن رشته ها به دست مي آوردند و دانش آموختگان به درستي توانايي آن را داشتند كه از عهده پاسخ گويي به پرسشها برآيند, به خوبي نشان مي دهد سامان و نسقي در كار بوده است و برابر برنامه و قاعده آموزش مي ديده اند. در همان روزگار, مساله مهم, رشته رشته كردن دانشهاي حوزوي و ويژه ساختن هرگروه براي فراگيري دانشي و مهارت

ص: 2785

و آمادگي, در همان رشته وجود داشته است, در مثل, در جمع دانش آموختگان مكتب اين دو امام بزرگوار, حمران بن اعين در دانشهاي قرآن, ابان بن تغلب در ادبيات عرب, زراره بن اعين در دانش فقه, مومن طاق در دانش كلام, طيار در دانش فقه, هشام بن سالم در دانش توحيد و هشام بن حكم در امام شناسي و دانشهاي پيوسته با مقوله امامت, مهارت ويژه داشته اند. بسيار پيش مي آمد, افرادي كه به محضر امام صادق(ع) مي آمدند و مي خواستند در معارف ديني به بحث و مناظره بپردازند و يا پرسشهاي علمي و اعتقادي و كلامي را مطرح مي كردند, برابر نوع پرسش و درخواست, امام آنان را به يكي از همين ياران و اصحاب مدرسه ارجاع مي داد, تا پاسخ خويش را دريافت دارد و يا به مناظره بپردازد. هشام بن سالم كه خود از طالب علمان همين حوزه و تربيت يافتگان محضر امام صادق(ع) است, مي گويد: (روزي گروهي از شاگردان مكتب امام صادق(ع) در محضر ايشان, دور هم نشسته بوديم كه مردي شامي از راه رسيد, سلام كرد و به جمع ما پيوست و براي نشستن اجازه خواست. امام(ع) اجازه فرمود و از او پرسيد كه به چكار آمده است و خواسته اش

ص: 2786

چيست؟ آن مرد گفت شنيده ام شما به همه چيز داناييد, آمده ام تا با شما بحث وگفت وگو كنم! امام(ع) فرمود: گفت وگو در چه موضوعي؟ گفت: درباره قرآن و جاهاي سكون و حركتهاي سه گانه آن. امام صادق(ع) به حمران بن اعين كه در جمع ما نشسته بود, فرمود: با مرد شامي به بحث و گفت وگو بپردازد و پاسخ پرسشهاي او را بدهد. مرد شامي عرض كرد: يابن رسول الله من به قصد گفت وگو با شخص شما آمده ام نه حمران بن اعين. امام(ع) فرمود: اگر در گفت وگو با حمران چيره شدي بر من چيره شده اي. مرد شامي سخن امام(ع) را پذيرفت و روي به حمران بن اعين كرد و با وي به گفت وگو پرداخت. پرسش خويش را مطرح كرد و در هر مورد پاسخهاي كافي و قانع كننده اي شنيد. سپس امام(ع) از آن مرد شامي پرسيد: حمران را چگونه ديدي؟ گفت: فردي توانا و دانا يافتم. چيزي نماند كه از آن بپرسم و و پاسخ لازم را نشنوم. سپس مرد شامي از امام صادق(ع) خواست كه اجازه فرمايد در مقوله هاي ديگر علمي همانند فقه, كلام, توحيد, امامت و... نيز به گفت وگو پردازد و پرسشهاي خويش را مطرح كند. امام(ع)

ص: 2787

اجازه فرمود و براي بحث در هر مقوله اي, يكي از شاگردان حاضر در آن جمع را معين كرد و مرد شامي در همه آن گفت وگوها شكست خورد.)3 توانايي و گستره دانش شاگردان حوزه امام(ع) بر دانشهاي گوناگون و آمادگي كامل آنان براي پاسخ به شبهه ها پرسشها و نيز انجام گفت وگوهاي علمي, به روشني بيانگر آن است كه حوزه ساده همان روزگار نيز, برنامه و سازمان ويژه خود را داشته است و براساس يك برنامه حساب شده, در كنار فقه و حديث, به دانشهاي ديگر و مقوله هايي كه در آن روزگار مورد نياز بوده, توجه مي شده است و براي پاسخ گويي به نيازهاي علمي, افراد ويژه اي, تربيت مي شده اند. در روزگار غيبت و در دوره هاي مياني نيز, هرگاه بزرگان و فرهيختگان شيعه مجال يافتند كه حوزه اي بنيان نهند, همين سامان و نسق, كم وبيش بر تلاشهاي علمي و آموزشي آنان حاكم بود. در روزگار آل بويه, حوزه هاي علوم ديني شيعه بار ديگر رونق و شكوه ديرين خود را باز يافتند و عالم بزرگ شيعه, سيد رضي و سيد مرتضي با بهره گيري از رويكرد آل بويه به مذهب شيعه, به احياي دوباره مدرسه هاي علمي شيعه پرداختند. آنان بي دريغ

ص: 2788

در راه گسترش حوزه شيعه تلاش ورزيدند و حتي بسياري از دارايي شخصي خود را در همين راه, هزينه كردند. سيد مرتضي خانه وسيع خود را كهف اصحاب علم قرار داد و در يك برنامه ريزي دقيق و حساب شده, در همان منزل گسترده, اتاقهايي براي طلاب شب خواب و مدرس و كتابخانه اي بزرگ را بنيان نهاد و زندگي طلاب و استادان را نيز به گونه اي شايسته از درآمد ملكهاي خود اداره مي كرد و البته شهريه بگيران و شاگردان مدرسه, درجه بندي شده بودند و براساس اين درجه بندي شهريه مي گرفتند, در مثل, شيخ طوسي, شاگرد ممتاز مدرسه سيد مرتضي, مبلغ دوازده دينار و قاضي عبدالعزيز بن براج طرابلسي, هشت دينار در هر ماه شهريه مي گرفتند.4 در نظام آموزشي اين حوزه, افزون بر دانشهايي از فقه و اصول, دانشهاي ديگر نيز, آموزش داده مي شد. حوزه, چنين به در فراز و نشيبها, به كار خود ادامه مي داد. هرگاه عالمان بزرگ مجال مي يافتند, حوزه را مي گستراندند و برنامه هاي مورد نياز را در آن جا, پياده مي كردند و در هر رشته اي صاحب نظراني را تربيت و تحويل جامعه مي دادند. انديشه اصلاح حوزه اين سير, با همه فرازها و نشيبها, ادامه

ص: 2789

داشت و چندان نياز به اصلاح و بازسازي ساختاري هم نبود, تا اين كه در اروپا دگرگوني ژرف و شگفت انگيز پديد آمد و به دوره جديد رنسانس و انقلاب صنعتي گام گذارد و رويارويي با كليسا و متوليان دين, در آن سرزمين به اوج خود رسيد و نسيم اين رويارويي به كشورهاي ديگر نيز وزيد و پرسشهاي جدي درباره و پيرامون دين مطرح شد و پاسخ درخور مي طلبيد. در اين انقلاب بزرگ و گذر شگفت انگيز از دوره سكون به دوره شتاب و پيشرفت, دين در كانون گفت وگوها قرار گرفت كه نياز به آن هست و يا نيست و آيا كارايي لازم را دارد و يا خير و.... در ايران, در دوران مشروطه و پس از آن, اين بگو مگوها به اوج خود رسيد و راستي بدنه حوزه در اين نبرد سنگين, كارايي لازم را نداشت و نمي توانست آن گونه كه بايد پاسخ گو باشد; از اين روي, بسياري از عالمان آگاه و بيدار, كم وبيش, انديشه اصلاح حوزه و نوسازي آن را مطرح كردند و از هماهنگي آن با نيازهاي روز سخن گفتند: (مساله اصلاح حوزه, چيزي نيست كه در اين زمان مطرح شده باشد. از سالها پيش در قم اين مساله مطرح بوده است.

ص: 2790

بنده روزهاي اولي كه وارد قم شدم, سال 37, فضلاي جواني را يافتم كه دور هم مي نشستند و اين آرزوها را به زبان مي آوردند و تكرار مي كردند و براي تحقق آن تلاش مي كردند. آن وقت براي ما معلوم شد كه در دوره قبل از ما; يعني قبل از ورود مرحوم آيت الله العظمي بروجردي, رضوان الله عليه, به قم نيز همين افكار مطرح بوده است و فضلاي برجسته خوشفكر و خوشنام دنبال آن بوده اند. بعد كه قدري بيش تر با مسائل مربوط به حوزه ها آشنا شديم, فهميديم كه حتي ريشه اين قضايا, قبل از اينهاست. در نجف, در زمان مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهاني, رضوان الله عليه, اين حرفها بين طلاب جوان و روشنفكر آن روز مطرح بوده است.)5 براساس پاره اي از گزارشها, در دوره آقا سيد ابوالحسن اصفهاني شماري از فضلاي آن روز حوزه نجف, كه از بي ساماني و بي برنامگي حوزه رنج مي بردند, خدمت سيد ابوالحسن اصفهاني كه در آن زمان مرجع بزرگ تقليد و زعيم حوزه علميه بود, مي روند و پيشنهاد اصلاح حوزه را با ايشان در ميان مي گذارند و تقاضا مي كنند كه حوزه سامان بيابد و با برنامه پيش برود, دانشهاي جديد, زبانهاي خارجي

ص: 2791

و... در حوزه آموزش داده شود.6 اين پيشنهاد, گرچه ابتدا مورد موافقت ايشان قرار مي گيرد و با اشاره وي فضلاي پيشنهاد دهنده, از جمله: علامه اميني, سيد هادي ميلاني, سيد حسن تهامي و سيد علي مردقائني طرح را تهيه مي كنند و بر آن مي شود كه به خدمت آقا سيد ابوالحسن اصفهاني ارائه دهند كه تصميم ايشان عوض مي شود و برنامه اصلاح, جايي نمي رسد.7 در همان زمان شهيد مدرس نيز, براي اصلاح برنامه هاي حوزه تلاش زيادي كرد و تا حدود زيادي در سامان دهي حوزه و مدرسه سپهسالار آن روز (مدرسه عالي شهيد مرتضي مطهري) موفق شد. شهيد مدرس با همكاري استادان دلسوز حوزه, برنامه اي جامع براي مدرسه تهيه كرد كه بر اساس آن درسهايي را به مواد آموزشي رايج افزود و طلاب را وادار ساخت كه در آزمونهايي كه به طور مرتب ماهانه, سه ماهه و سالانه به اجرا در مي آمد شركت بجويند و به گونه قانون مند و مرتب در سر كلاسهاي درس حاضر شوند. برابرهمين برنامه, آمد و شد طلاب به حوزه و پذيرش و يا بالا بردن رتبه آنان نيز مورد توجه قرار گرفت.8 پيش از آن نيز در سالهايي كه شهيد مدرس در حوزه نجف, درس مي خواند,

ص: 2792

بايستگي اصلاح حوزه را مطرح ساخت و با تلاشي بسيار, موافقت بزرگان حوزه را براي پديد آوردن دگرگوني در حوزه و سامان دهي روحانيت به دست آورد, ولي متاسفانه در اجراي توفيق چنداني پيدا نكرد. خود وي در زمينه پيشنهاد دگرگوني نظام آموزشي و جايگزيني پاره اي از كتابهاي درسي مي گويد: (... با اين عقيده به اساتيد حوزه هاي نجف, خيلي اصرار و استدلال كردم كه تاريخ را يكي از درسهاي حوزه هاي علمي در بخش دروس خارج قرار دهند, ولي قبول نكردند و اشتباه كردند. اين علما و اكابر كه ستون ديانتند, مي دانستند قرآن و نهج البلاغه نكات بسياري در مسائل تاريخي دارد و ستون تاريخ است, ولي قبول نداشتند كه مي شود بر همان پايه, اصولي را تحرير يا تقرير كرد.)9 اين گونه تلاشها و تكاپوها, با چشم پوشي از اثر ژرفي كه در اصلاح حوزه هاي آن زمان داشت, اين نكته را روشن مي كند كه: مساله اصلاح حوزه مساله ديروز و امروز نيست و در همه زمانها به عنوان يك امر مهم مورد توجه علماي متعهد و دلسوز حوزه بوده و ذهن و فكر آنان را به خود مشغول داشته است. امام خميني و اصلاح حوزه امام خميني در تمام دوران حيات علمي و

ص: 2793

حوزوي خويش, اصلاح حوزه و روحانيت را در كانون توجه خويش داشته است. ديرينه ترين سندي كه در اين باره در دسترس ما قرار دارد, ديدگاههاي ايشان در (كشف الاسرار) است. وي, آن را در سال 1322ه.ش. و در پاسخ به علي اكبر حكمي زاده, نويسنده (اسرار هزار ساله) نگاشت. در اين اثر, امام با اشاره به اين كه طبقه روحانيان هم بسان ديگر گروههاي اجتماعي خوب و بد دارند و اصلاح روحانيت و سامان دهي حوزه هاي علوم ديني, بايسته است, تاكيد مي ورزد: اصلاح حوزه به دست هر فردي امكان پذير نيست. بي سوادان, ناصالحان, ناآگاهان از وضع حوزه ها و علوم و معارف ديني و... به هيچ روي شايستگي و توانايي چنين كاري را ندارند. امام خميني از اين كه مي ديد ناشايستگان, لباس روحانيت را مي پوشند و هيچ برنامه اي براي كنترل اين امر نيست, يا حوزه بي برنامه و بي سامان بود رنج مي برد, ولي باور داشت كه جداسازي روحانيان خوب از بد و سامان دادن حوزه ها كه در آن روزها ايادي رضاخان به انگيزه هاي سياسي و به قصد از بين بردن حوزه و روحانيت از آن دم مي زدند, بايد به انديشه, طرح و اجراي شايستگان و زير نظر علما

ص: 2794

و مراجع بزرگ انجام گيرد و اگر بنا باشدافرادي همانند رضاخان و ايادي وي, كه به هيچ روي, شايستگي اين كار را ندارند, دخالت كنند, حوزه از بين مي رود. امام خميني از اين كه شماري از روحانيان ساده لوح, به اصلاحها و برنامه هاي رضاخاني در حوزه, دل خوش كرده بودند, بسيار ناراحت مي شود. خود ايشان مي گويد به يكي از اينان گفتم: (... اينها مي خواهند خوبها را از بدها جدا كنند كه خوب ها را از بين ببرند, نه بدها را, و همين طور هم شد.)10 در سال 1307 رضاخان قانون يكسان لباس پوشي (متحد الشكل) مردم ايران را از مجلس گذرانده بود. براساس اين قانون, كه اجراي كامل آن تا سال 1315ه.ش. عملي نشد, روحانيان نيز, تنها در صورتي مي توانستند از لباس استفاده كنند كه داراي شرايط مورد نظر آنها باشند.11 از همان ابتدا روشن بود كه رضاخان به قصد از بين بردن حوزه و روحانيت كه مهم ترين سد در برابر خلاف كاريها, استبداد و استعمار بودند, چنين برنامه اي را پيش گرفته بود. در ماده سوم همان قانون براي فريفتن مردم و ساده لوحان, هدف از اين كار را (جدا كردن اهل علم واقعي از روحاني نمايان) ذكر شده بود. ولي روشن

ص: 2795

بود كه فريبي بيش نيست. امام خميني, با اشاره به اين موضوع, بسيار هوشيارانه مي نويسد: (ما هرگز نمي گوييم كه اين طبقه يكسره خوب و منزهند و براي اصلاح آنها نبايد قدمي برداشت. اينها هم مثل ساير طبقات خوب و بد دارند... لكن اصلاح آنها را امثال رضاخان كه نمي دانست روحاني را با (هاء) هوز مي نويسند يا با (حاء) حطي نبايد بكند... او فهم صلاح و فساد نداشت و فشارهاي او به روحانيون براي اصلاح نبود, او مي خواست ريشه را از بن بكند.)12 در انديشه امام خميني, سامان دهي به امور حوزه و روحانيت, گرچه بسيار بايسته و پرهيز ناپذير است, ولي از فتنه و دستان دشمنان و هدفها و برنامه هاي شومي كه ممكن است, پاره اي از جريانهاي ضد ديني و استعماري داشته باشند, نبايد غافل بود. تنها كساني مي توانند به اين مهم بپردازند كه افزون بر شايستگيها و والاييهاي تقوايي و اخلاقي, پرورده تمام عيار حوزه باشند و از تواناييها و دانشها و آگاهيهاي كافي برخوردار باشند: (كسي مي تواند دست اصلاح به اين دستگاه دراز كند كه چند شرط زير را داشته باشد: 1. تخصص در علوم روحانيه كه سخنهاي او كوركورانه و از روي جهالت نباشد. 2. علاقه مندي به

ص: 2796

ديانت و روحانيت و عقيده به اين كه روحانيت در كشور لازم است. 3. پاك بودن نيت او كه دست درازيش براي او, نفع طلبي نباشد. 4. عقل تدبير و تميز صلاح و فساد, تا كارهايش از روي نقشه ها خردمندانه باشد. 5. نفوذ روحاني كه نقشه هاي خود را بتواند عملي كند. اين شرايط اگر پيدا شود, فقط در روحانيون درجه اول پيدا مي شود, ديگران به كلي از اين حساب خارج اند. بعضي از آنها نيز كم و بيش, به اصلاح كوشيده و مي كوشند, ولي البته آن نتيجه روشن را, كه اصلاح تمام افراد باشد, نگرفته اند با همه نواقصي كه در كار هست و سردي و سستيها كه براي اين طبقه پيش مي آيد, باز كارهاي اينها براي كشور و صلاح افراد توده روشن تر و موثرتر است, از صدها فوج نظامي و افراد شهرباني ها...)13 پس به باور امام, بايد دگرگوني و ساخت و نوسازي ساختار حوزه, از مسير صحيح و شايسته خود انجام بگيرد وگرنه تباهي آفرين خواهد و اصلاح به افساد مي انجامد. نظم رضاخاني در مدرسه سپهسالار, بهترين گواه اين امر است. ايادي رضاخان, مدرسه سپهسالار

ص: 2797

(مدرسه عالي شهيد مرتضي مطهري كنوني) را كه پيشينه درخشاني داشت و بزرگاني چون: مدرس, مدتها توليت و سرپرستي آن را بر عهده داشتند و دانش آموختگان بسياري را آن مركز علمي تحويل جامعه داد, با برنامه جديدي زير عنوان: (دانشكده معقول و منقول) مدتي اداره كردند كه نتيجه عكس داد و دانش آموختگان آن جا كه مي خواستند جاي دانش آموختگان حوزوي را بگيرند فاسد و غيرمهذب از كار درآمدند.14 نخستين تلاشهاي امام در مورد اصلاح حوزه در دوران مرجعيت شيخ عبدالكريم حائري, به دليل سياستهاي ضد مذهبي و رفتار ددمنشانه رضاخان با حوزه ها و روحانيت, حركت چشم گيري براي اصلاح حوزه صورت نگرفت. آقاي حائري تلاش مي كرد تا آن جا كه ممكن است, اساس حوزه علميه را از آسيبها و گزندها به دور بدارد و نگذارد در كوران خشونت رضاخاني از بين برود. آقاي حائري با اين كه برنامه هاي رضاخاني را در حوزه ها, نادرست مي دانست و با آنها به مخالفت برخاست, ولي بر آن شد كارهايي را براي سامان دهي برنامه حوزه انجام دهد. قرار شد خود حوزه, به طور مستقل و جداي از برنامه هاي رضاخاني, از طلاب امتحان بگيرد و حتي به شماري از طلاب و فضلاي جوان, زبانهاي خارجي

ص: 2798

و پاره اي دانشهاي ديگر را آموزش دهند و آنها را براي تبليغ در خارج از كشور آماده سازند. آهنگ انجام اين گونه امور كه گويا به پيشنهاد شماري از فضلاي حوزه, همانند: امام خميني كه در آن زمان طلبه اي جوان و فاضل بود, گرفته شده بود, در اثر ناسازگاريهاي ناآگاهان و بسته ذهنان, هيچ گاه عملي نشد. شهيد مطهري مي گويد: (وقتي اين خبر منتشر شد, گروهي از عوام و شبه عوام تهران رفتند به قم و اولتيماتوم دادند كه اين پولي كه مردم به عنوان سهم مي دهند, براي اين نيست كه طلاب زبان كفار را ياد بگيرند.)15 پس از فوت آقاي حائري, امام خميني بر آن شد كه از حاج آقا حسين بروجردي, كه در شهر بروجرد اقامت داشت, براي آمدن به قم و به دست گرفتن اداره حوزه و مرجعيت تقليد, دعوت كنند16. اين آهنگ و اراده, بيش تر در راستاي اصلاح حوزه و رونق بخشيدن به آن بود; زيرا امام, آقاي بروجردي را خوب مي شناخت و از مقام و مرتبه علمي و نيز هوشياري و شجاعت وي با خبر بود و اميد داشت با آمدن اين مرد بزرگ, كه از شاگردان برجسته آخوند خراساني, رهبر نهضت مشروطه بود, به حوزه علميه قم, حوزه

ص: 2799

رونق خواهد گرفت و درسها, بحثها سامان مي يابد و امور روحانيت, از آشفتگي به در مي آيد. بر اين اساس, تلاش امام خميني براي آوردن آقاي بروجردي به قم, مي توان نخستين تلاشهاي عملي ايشان در راستاي اصلاح ساختار حوزه و سامان دهي امور روحانيت به حساب آورد. در آغازين سالهاي ورود آقاي بروجردي به قم, طلاب حوزه برنامه درستي نداشتند و فرد شناخته شده اي نبود كه به امور آن رسيدگي كند17 و به گفته خود آقاي بروجردي: (حوزه قم مثل شهري بود كه دروازه نداشت, حوزه به روي اشخاص مختلف باز بود, افراد صالح و ناصالح از هم ممتاز نبودند,اي كاش نظمي بود و برنامه اي). امام خميني كه بيش ترين تلاشها را براي آمدن آقاي بروجردي به قم انجام داده بود18, در همان سالهاي نخست سعي كرد ايشان را در جريان امور حوزه و جريانهايي كه بسبب نابساماني حوزه هست قرار دهند و كمبودها, كاستيها و اشكالهايي كه در اداره حوزه وجود دارد, به آگاهي ايشان برساند. آقاي بروجردي نيز, با علاقه مندي و دقت ديدگاههاي امام را مي شنيد و براي ايشان احترام زيادي قائل بود و ايشان را (چشم و چراغ حوزه)19 مي دانست و با ايشان, در كارهاي مهم رايزني مي كرد. همان

ص: 2800

گونه كه انتظار بود, نخستين گامها را در رسيدگي به امور حوزه و سامان دهي آن برداشت و براي اين كار, گروهي از فضلا و مدرسان حوزه را برگمارد. اين گروه كه غير از امام خميني, شماري ديگر فرهيختگان حوزه از جمله: شيخ مرتضي حائري, حاج سيد احمد زنجاني, حاج سيد ابوطالب مدرسي, فاضل, حاج سيد زين العابدين كاشاني, سيد محمد يزدي (محقق داماد) حاج شيخ ابوالقاسم اصفهاني هم, عضو بودند, از سوي آقاي بروجردي, مامور بود, برنامه اي جامع براي سامان دهي امور درسي, امتحان, گزينش, وضع معيشتي طلاب و چگونگي اداره مدارس تهيه كنند. اين گروه, در همين راستا, در جلسه هاي بسيار, پس از بحث و بررسيهاي طولاني, طرحهايي را براي امتحان طلاب, امور درسي و... تهيه كرد كه در آنها به طور دقيق موضوع آزمونها, درسهايي را كه طلاب بايد امتحان بدهند, تعيين رتبه ها و نمره ها و نيز درسهاي اصلي و جنبي و كتابهاي درسي و... روشن شده بود. اين طرحها و برنامه ها بي درنگ به اجراگذاشته شد و به گونه چشم گيري امور حوزه و طلاب و مدرسه ها سامان يافت. اين حركت چنان اثر بخشيد و به رونق حوزه افزود و شوق در طلاب آفريد كه ترك كنندگان حوزه, دگر باره

ص: 2801

به حوزه روي مي آوردند و طولي نكشيد كه حوزه علميه قم, پررونق و بالنده شد و شمار طالب علمان به سرعت افزايش يافت و به هفت هزار نفر رسيد. اين در حالي بود كه در سال ورود آقاي بروجردي به قم, تمامي طلاب ساكن در مدارس حدود سيصد نفر بودند.20 امام خميني, طرحها و برنامه هاي به اجرا درآمده را بسيار مفيد و مهم مي دانست, اما نه كامل و جامع و همه سويه. بر اين باور بود: اصلاح حوزه, به دگرگونيهاي بيش تري نياز دارد; از اين روي, خود ايشان طرحي را با توجه به همه زوايا, تهيه كرد كه پس از طرح به وسيله حاج شيخ مرتضي حائري درجلسه هيات, به تصويب رسيد و همه, به جز دو نفر كه در جلسه نبودند آن را امضا كردند21 و براي تصميم گيري خدمت آقاي بروجردي بردند, ولي ايشان آن را نپذيرفت و هيچ گاه اين طرح عملي نشد. گويا نپذيرفتن ايشان از آن جا ناشي مي شد كه كساني در بيت و از خارج بيت, ايشان را به طرح بدبين كرده بودند. اين طرح را كه امام خميني باكمك مرحوم آيه الله حاج شيخ مرتضي حائري تهيه كرده بود, مسائل مهمي را در بر مي گرفت, از جمله

ص: 2802

سامان دهي وجوهات شرعيه, شهريه طلاب, اصلاح بيت آقاي بروجردي22 و... . امام به خوبي دريافته بود كه طرح او براي اصلاح حوزه ها, بدون پشتوانه قوي مالي به سامان نمي رسد; از اين روي, پس از مطالعه زياد به اين نتيجه رسيد كه موقوفه مي توانند كمك شايان و پشتوانه قوي براي اين طرح باشند. به آقاي بروجردي پيشنهاد كرد كه اداره موقوفه ها را در اختيار بگيرد. برابر اين پيشنهاد, موقوفه هاي كشور, كه در دوره آقاي حائري, رضاخان بر آنها چنگ انداخته بود, در اختيار حوزه و در خدمت هدفهاي ديني و حوزوي قرار مي گرفت و زير نظر مراجع تقليد و مديريت حوزه, هزينه مي شد. روشن بود كه در صورت عملي شدن اين پيشنهاد, به گونه چشم گيري توان مالي حوزه بالا مي رفت و در امر بازسازي و اصلاح حوزه مي توانست بسيار كارساز باشد و مسوولان حوزه را در اجراي برنامه هاي فرهنگي و تبليغي ياري دهد.23 امام خميني, درنظر داشت كه اين طرح را آقاي كاشاني, آن زمان (سال 1331( كه رياست مجلس شوراي ملي را بر عهده داشت, در مجلس مطرح شود و به تصويب برسد, ولي اين كوشش به جايي نرسيد سرانجام, آقاي بروجردي, از روي احتياط و نگراني فراوان

ص: 2803

و شايعه ها و كارشكنيهايي كه مي شد, آن را امضا نكرد.24 با اين حال, در زمان مرجعيت آقاي بروجردي, قدمهاي بلندي در جهت اصلاح حوزه و ساماندهي روحانيت برداشته شد. افزون بر سامان دهي و قانون مندي كه براساس طرح هيات اصلاح حوزه, در حوزه پديد آمده بود, مدرسه هاي علميه جديدي در شهرستانهاي گوناگون نيز تاسيس شد, تا با برنامه ريزي دقيق و سامان مند, به امر آموزش و تربيت و آماده سازي طالب علمان بپردازند. طرحها و پيشنهادهاي امام براي اصلاح حوزه, اثر خود را بخشيد و پژواك آن تا دور دستها نيز به گوش رسيد. شاگردان او, بيش از همه اين پيام را درك كردند. شماري از شاگردان ايشان, مدرسه هايي با برنامه و به گونه اي سامان مند و داراي نظم و نسق, در قم و جاهاي ديگر, بنيان نهادند. از جمله شهيد بهشتي و ياران و همفكران او, مدرسه هاي جديد, با برنامه اي دقيق بنيان گذاردند.25 مدرسه هاي ديگري نيز, با همين انديشه و به همين انگيزه, در گوشه و كنار, تاسيس شد. افزون بر اين, شماري از فضلاي جوان آن روز, به دانشگاهها رفتند كه بسيار مفيد افتاد و شماري از آنان, براي تبليغ, به خارج كشور رفتند و گروهي به نوشتن

ص: 2804

در باب مقوله هاي جديد روي آوردند كه اين حركت, دگرگوني ژرفي در حوزه به شمار مي رفت و گروهي در شهرهاي بزرگ و كوچك, با تشكيل محفلهاي كوچك و بزرگ, به روشنگري و شرح و بسط انديشه ديني, پاسخ به شبهه ها, پرداختند و در جاي جاي ميهن اسلامي و كران تا به كران اين بوم وبر, پيدا بود كه نسيمي بسيار روح افزا در حال وزيدن است. اين گونه حركتها, كه همگي ازسوي شاگردان مديريت و تدبير و رهبري مي شد و از آن شريعه, تشنگي را فرو مي نشاند, گوياي اين حقيقت بود كه حوزه به سوي جهش و اصلاحي بزرگ, ژرف در حركت است كه سپسها در نهضت پانزده خرداد, خروش حوزه ها و مطرح شدن دين در قله و تارك انديشه ها و گفت وگوها و سياست ديني در محور بحثها, تبليغات پرخروش ديني, بيدارگري مردم و... خود را به خوبي نماياند. امام, آرام و بدون هيچ گونه برخوردي با زعيم حوزه26, راه اصلاحي خود را پيش گرفت و طرحها, انديشه هاي خود را بازتاباند و با همه تنگناهايي كه رژيم طاغوت, پس از مرگ آقاي بروجردي به وجود آورد, حركت اصلاحي حوزه به خوبي در داخل و در بيرون حوزه اثرماندگار بخشيد. اگر اين

ص: 2805

طرح و پيشنهادها, مرحله به مرحله به اجرا گذاشته مي شد و همه بدنه حوزه با طرح اصلاحي آن مصلح بزرگ, همراهي و همگامي مي كرد, امروز, ما گامهاي بسيار بزرگ تر از اين برداشته بوديم و حوزه تمام عيار ناب داشتيم و به دور از دغدغه از هجومها ي فرهنگي, شبيخون فكري اعتقادي, مرزشكنيها, بي تقواييها, سرگردانيها و... به سر مي برديم و با حوزه سالم, جامعه سالم, دين از همه سوي نگهباني شده, مردم ديندار, باورمند, بي اثرپذير از تبليغات دشمن, جوانان رشيد و... روبه رو بوديم. حال كه زمينه اجراي طرح و پيشنهادهاي امام, آماده شده و آن باز دارنده هاي پيشين هم, يا ريشه كن شده اند و يا نمي توانند در برابر خواست همگاني طلاب و فضلاي بيدار, مقاومت كنند و رژيم ننگين پهلوي كه هميشه سد اصلاح بود, از هم گسسته و از صفحه روزگار زدوده شده است, بايد با توان و نيروي بيش تر به ميدان آمد و حوزه ها و روحانيان را به گونه اي ساخت و دگرگون كرد كه با فكر روشن, همه سونگر (نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث, مهياي عكس العمل مناسب باشند.)27 و بتوانند

ص: 2806

در عرصه هاي گوناگون سياسي, حضور عالمانه, و قوي داشته باشند و مسووليتهاي مهم اداره جامعه را به عهده بگيرند و يار و بازوي جمهوري اسلامي باشند. امام هشدار مي دهد كه اگر اصلاحها درحوزه انجام نگيرد و افراد تربيت نشوند پيامدهاي ناگواري براي جمهوري اسلامي در پي خواهد داشت: (همه مي دانيم كه اگر خداي نخواسته حوزه ها از عهده تربيت فقها و علما و خطباء موجه و مورد علاقه مردم بر نيايد و به طور هرج و مرج و بدون برنامه صحيح و ضابطه اسلامي عقلايي حوزه ها اداره نشوند, بايد همه منتظر فاجعه شكست جمهوري اسلامي و اسلام بزرگ باشيم و اگر اكنون با همت همگان از سرچشمه فساد جلوگيري نشود, فردا و فرداها دير است و بسا باشد كه به جايي رسد كه از قدرت همه خارج شود. مقايسه امروز حوزه ها با قبل از انقلاب, كه روحانيون از سياست و نظر در امور كشور به واسطه تبليغات و فشارها و كج فهميها منعزل و بركنار بودند, بسيار نابجا و غلط است. گرچه ممكن است بعضي كج فهميها با اين امر حياتي مخالف باشند و با تز (نظم در بي نظمي است) با توهمات شيطاني دست به گريبان باشند, ليكن اينان در اقليت هستند و قشرهاي

ص: 2807

عظيم روحانيون, متفكر و متوجه به مسائل و پيش آمدها در اين فكر هستند.)28 از اين روشن تر نمي شود حرف زد. امام آينده هرج و مرج, بي ساماني, بي قاعدگي, بي تدبيري را نمايانده است و آن, خداي ناخواسته, شكست جمهوري اسلامي! يعني فاجعه بزرگ انساني, يعني غربت اسلام, يعني دربه دري مسلمانان و... تلاش دشمن براي نفوذ در حوزه ها از آن جا كه روحانيت و حوزه هاي علميه, بزرگ ترين سد در برابر رخنه و فسادانگيزي و تباهي آفريني استعمارگران به كشور بوده و هست, استعمارگران و ايادي مزدور آنان در داخل همواره مي كوشيده اند تا با نفوذ در بين روحانيت و حوزه هاي علميه, در اين سد استوار رخنه پديد آورند. بي گمان, پس از پيروزي انقلاب اسلامي, كه استعما ر و مزدوران آنها در داخل ضربه مهلكي از اسلام و روحانيت خورده اند و دست آنها از منابع كشور كوتاه شده است و فتنه و دستان آنان براي مردم رو شده است, تلاش مي ورزند به هر گونه ممكن, در پشت اين سد پولادين و در حوزه هاي استوار نفوذ كنند و از درون آنها را زير كنترل خود درآورند و متلاشي سازند. اين جاست كه جز برقراري نظم دقيق و قانون مندي و

ص: 2808

به سازي و سازمان دهي حوزه و روحانيت, براي جلوگيري از اين خطر بزرگ, راهي وجود ندارد. امام خميني, در بخشي از پيام مهم خود كه به مناسبت سومين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي صادر شده است, هشيارانه به اين نكته اشاره دارد و از بزرگان حوزه مي خواهد براي جلوگيري از عناصر منحرف, به يك برنامه ريزي و نظم دقيق در حوزه ها روي آورند: (يكي از امور مهمي كه مورد توجه بزرگان و علماي حوزه علميه قم بوده است, لكن عمل مثبتي درباره آن انجام نگرفته, ايجاد نظم و انضباط در حوزه هاست كه لازم است از حوزه علميه قم شروع شود و به طور جدي و اساسي عمل شود. البته اين امر, براي حفظ حوزه ها از ورود عناصر منحرف از حيث عقايد و اخلاق و اعمال از اهم وظايف شرعي است كه به عهده همه, خصوصا فضلا و علما و مدرسين مي باشد... شك نيست كه قدرتمندان و قدرت طلبان بيكار ننشسته اند, بلكه در تلاش اند تا اين قدرت فعال را تضعيف كنند و اين امر براي آنان ميسور نيست, مگر با رخنه كردن عناصر فاسد در حوزه ها كه از داخل موجبات تباهي و از كار افتادن اين پديده الهي را فراهم آورده و خداي

ص: 2809

نخواسته, به تدريج و در درازمدت, ملت را از آنها مايوس و روي گردان كنند.)29 اين نگراني را, همواره بويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي, امام خميني داشته كه مبادا با استفاده از بي ساماني و بي برنامگي پاره اي از حوزه ها, افراد فاسد و ماموران جاسوسي بيگانه در حوزه هاي علميه نفوذ كنند و خداي نخواسته حوزه و روحانيت را تباه سازند. در نظر امام خميني, اگر زعماي قوم دست اندركاران حوزه و روحانيت, هر چه زودتر به اين مهم نپردازند و با سستي و برخي مصلحت انديشيهاي بي جا از پرداختن به امور حوزه و سامان دهي دقيق آن روي برتابند, خطر بزرگي از سوي دشمنان اسلام و روحانيت كه در كمين نشسته اند, متوجه حوزه هاي علميه خواهد شد: (بالاخره, همان طور كه پاكسازي و تصفيه در همه ارگانهاي دولتي و كشوري و لشكري لازم است, در حوزه ها و دانشگاهها, كه همگام با حوزه ها هستند و هر دو از ويژگي خاصي برخوردارند, تصفيه و پاكسازي مهم تر است و با تصفيه اين دو پايگاه اسلامي, و ملي, محتواي جمهوري اسلامي به رشد و ترقي خود ادامه خواهد داد و با انحراف اين دو, انقلاب و جمهوري اسلامي از مسيراصلي خود منحرف خواهد شد.)30 به

ص: 2810

نظر مي رسد برخلاف تاكيدهاي امام, هنوز آن گونه كه شايسته است حوزويان و بزرگان حوزه و روحانيت, بزرگي, حساسيت و اهميت كاري را كه بر دوش دارند در نيافته اند و يا نگرانيها و دغدغه هاي امام را به گونه شايسته جدي نگرفته اند; از اين روي, آن گونه كه انتظار بود, كارها سامان نيافته است. اگر امروز حوزويان, خود, به اين مهم نپردازند و بازسازي ژرف در ساختار حوزه و روحانيت انجام ندهند و حوزه را به گونه اي كه بتواند در همه عرصه ها پيشتاز باشد, دگرگون نسازند و كاستيهايي را كه سالهاست حوزه و روحانيت از آنها رنج مي برند, بر طرف نسازند و از اين روزگار فرخنده كه به بركت اسلام و انقلاب پديد آمده استفاده بهينه را نبرند, فردا دير خواهد بود و چه بسا در آينده نه چندان دور, بر مشكلات و نابسامانيها نيز, افزوده گردد. امام خميني, در وصيت نامه سياسي الهي خود نيز, نگراني خود را از بي ساماني, بي برنامگي به علماي بزرگ حوزه, نسل حاضر و نسلهاي آينده انتقال داده است. او, نگران بوده, حتي در واپسين روزهاي زندگي. او, حوزه اي را كارآمد, شكست ناپذير, به دور از آسيبها و آفتها, در صراط مستقيم فقاهت, نوآور, اهل ابتكار

ص: 2811

و تحقيق, حافظ و نگهبان فقه سنتي, ادامه دهنده ميراث سلف صالح و... مي داند كه انديشه هاي قوي, علما, مدرسان و فاضلان خوش سابقه, آن را در يك مسير صحيح, سامان مند, با برنامه و سازمان, به پيش ببرند و همه گاه دست به كار پاكسازي و سامان دهي آن باشند: (و از همه مهم تر, حوزه هاي علميه است كه تنظيم و تصفيه آن با مدرسين محترم و افاضل سابقه دار است, با تاييد مراجع وقت. و شايد تز نظم در بي نظمي است, از القائات شوم همين نقشه ريزان و توطئه گران باشد. در هر صورت, وصيت اين جانب آن است كه در همه اعصار, خصوصا در عصر حاضر, كه نقشه ها و توطئه ها سرعت و قوت گرفته است, قيام براي نظام دادن به حوزه ها لازم و ضروري است كه علما و مدرسين و افاضل عظيم الشان, صرف وقت نموده و با برنامه دقيق صحيح حوزه را و خصوصا حوزه علميه قم و ساير حوزه هاي بزرگ و با اهميت را, در اين مقطع از زمان از آسيب حفظ نمايند و لازم است علما و مدرسين محترم, نگذارند در روشهايي كه مربوط به فقاهت است و حوزه هاي فقهي و اصولي از طريقه مشايخ معظم,

ص: 2812

كه تنها راه براي حفظ فقه اسلامي است, منحرف شوند و كوشش نمايند كه هر روز بر دقتها و بحث و نظرها و ابتكار و تحقيقها افزوده شود و فقه سنتي كه ارث سلف صالح است و انحراف از آن سست شدن اركان تحقيق و تدقيق است, محفوظ بماند.)31 پي نوشتها: 1. (حديث ولايت), رهنمودهاي مقام معظم رهبري, ج26/3. 2. (صحيفه نور), ج88/21. 3. (اختيار معرفه الرجال), محمد بن حسن طوسي275/, دانشگاه مشهد. 4. (حوزه كاستيها و بايسته ها) 45/, به نقل از (مجالس المومنين), قاضي نور الله شوشتري, ج501/1. 5. (حديث ولايت), ج24/3. 6. (ده گفتار), استاد شهيد مرتضي مطهري263/, انتشارات صدرا. 7. (حديث ولايت), ج29/3. 8. مجله (حوزه), شماره 51/88. 9. مجله (ياد) سال ششم شماره 85/21 به نقل از كتاب زرد. 10. (امام و روحانيت)407/ 406. 11. مجلس هفتم كه قانون لباس يكسان را به تصويب رساند, كاملا فرمايشي بود و نمايندگان همه افرادي بودند كه توسط رضاخان گمارده شده بودند, در فرمايشي بودن مجلس هفتم همين بس كه افراد سرشناسي همانند: شهيد مدرس با وجودي كه در تهران نامزد نمايندگي شده بود, پس از شمارش آرا اعلام گرديد كه مدرس حتي يك راي هم نياورده است. شهيد مدرس جمله معروف:(پس آن رايي كه خودم داده بودم كجاست.)

ص: 2813

به گونه اي طنزآميز و افشاگرانه در همين باره اظهار داشته است كه به خوبي فرمايشي بودن مجلس آن دوره را نشان مي دهد. باز در همين مجلس بود كه شماري از افراد با اين كه ثبت نام نكرده بودند و اصلا داوطلب نمايندگي نبودند, اعلام شده بود. ر.ك: (زندگي نامه سياسي امام خميني), محمد حسن رجبي, ج55/1. 12. (كشف الاسرار), امام خميني201/. 13. همان. 14. (امام و روحانيت)13/. 15. (ده گفتار)263/. 16. مجله (حوزه), شماره 43 42/44. 17. همان35/. 18. همان44/. 19. مجله (كيهان انديشه), شماره 24/5, خرداد و تير سال 1368. به نقل از استاد سيد جلال الدين آشتياني. 20. مجله (حوزه), شماره 44 47/43. 21. همان46/. 22. همان. 23. (زندگي نامه سياسي امام خميني), ج137/1. 24. همان. به نقل از مجله (ياد) سال دوم شماره 44/5 45. 25. (زندگي نامه شهيد آيه الله دكتر بهشتي)32/. 26. (زندگي نامه سياسي امام خميني) ج139/1. 27. (كلمات قصار), پندها و حكمتهاي امام خميني194/,موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 28. (صحيفه نور), ج16/47. 29. همان. 30. همان48/. 31. (صحيفه نور), ج12/981. اسماعيل اسماعيلي

ص: 2814

امام و پيام رسانان دين, رسالتها و ويژگيها

5 چكيده: امروزه در عرصه بين المللي و عرف سياسي اجتماعي, جايگاه تبليغات و پيام رسانيها و فراخواني افراد به كاري و زيبا جلوه دادن سياستها, برنامه ها, لشكركشيها و در هم كوباندن دشمن و زشت جلوه دادن آيين و مرام و سنتهاي او, بسيار روشن و بركارايي, نقش و ويرانگري آن اتفاق نظر است و در بودجه كشورهاي جهان, رديف روشن دارد. در بسياري از معادله هاي سياسي, اجتماعي, فرهنگي, اقتصادي, نظامي و سرنوشت ساز دنيا, حرف اول را مي زند. اهرمهاي تبليغاتي و قطبهاي ثروت, مغزهاي كارآمد را در جهان به هر قيمت, به سوي خود مي كشند و با دگرديسي شيوه هاي پيام دهي و پيام رساني با ابزارهاي ارتباطي مدرن و كارشناسان بسيار با تجربه, انسانها را در دورترين سرزمينها و دور دست ترين اقليم ها, با رشته هاي ناپيداي دستگاههاي تبليغي و خبرپراكني خود, مورد رگبار پياپي پيامهاي رله شده خود قرار مي دهند. با اين وسيله بال و پر انديشه بشر را براي پرواز در افقهاي دور دست و زندگي آينده بسته و مسير حركت جامعه ها را به سوي تامين منافع مادي خود جهت مي دهند و در اين بين جز شمار اندكي كه از افسون آنان

ص: 2815

ايمن هستند, ساحت زندگي و انديشه را در دست دارند. البته تبليغ و پيام رساني و آگاهاندن انسانها, خطرها را گوشزد كردن, راه نمودن, انسانها را به سوي كار و تلاش و آباداني خواندن و آنان را از كارهاي ناپسند بازداشتن كه حجم تبليغي انبيا, مصلحان و نيك انديشان را تشكيل مي دهد كاري است بس ارزش مند و كاري پيامبرانه و موحدانه. اساس كار انبيا, ابلاغ پيام وحي بوده است و قرآن از آن به عنوان يك اصل جاودانه ياد مي كند. قرآن فراگيري آموزه هاي دين را مقدمه تبليغ به شمار مي آورد و نهاد حوزه هاي دانش دين در طول تاريخ, براي انجام اين وظيفه بزرگ بنيان نهاده شده, تا گروهي در مركز دانش دين حضور يابند, احكام و معارف و آموزه ها را فرا گيرند و به طور مستقيم آن را در اختيار مردم قرار دهند: (... فلولا نفر من كل فرقه منهم طائفه ليتفقهوا في الدين ولينذروا قومهم اذا رجعوا اليهم....)1 چرا از هر گروهي دسته اي به سفر نروند تا دانش دين بياموزند و چون برگشتند مردم را هشدار دهند. اين آيه شريفه دليل روشني است بر بايستگي بنيان نهادن كانونهاي پرورش مبلغان دين, تا پس از دريافت دانش دين به انذار مردم خود

ص: 2816

بپردازند. روشن است اين تبليغ كه همان راهنمايي انسانها به سوي نور است و رهايي آنان از جهل و نيستي, با تبليغي كه امروز در جهان, مطرح است و امپراطوريهاي بزرگ, گرداننده آن هستند و از هر نوع احساس عاطفه, خوي انساني, برادري, همدلي و... بيگانه است, بسيار فرق مي كند و درخور مقايسه نيست و دو مقوله به طور كامل جداي از همديگرند. در اين جا اگر سخن از تبليغ امروز در جهان مي آوريم, مي خواهيم بنمايانيم اهميت آن را و بگوييم از تبليغ صحيح بايد بهترين استفاده را كرد و همچنين از ابزارهاي آن چه جديد و چه قديم. از آنجا كه مبلغ در اسلام و در مكتب الهي, پيام آور وحي است, بي گمان هر فردي برازنده اين مقام نخواهد بود, بلكه انجام اين وظيفه مهم و اساسي شايستگي و ويژگيهايي مي طلبد. ما در اين نوشتار, كه به عنوان گرامي داشت يكصدمين سال ولادت امام خميني نگارش مي يابد, برآنيم در پرتو سخنان ايشان از رسالت و ويژگيهاي مبلغان, سخن بگوييم. ابتدا براي روشن شدن زمينه بحث, به مفهوم و معناي تبليغ, اهميت و جايگاه مبلغان اشاره اي داريم, سپس به رسالتها و ويژگيهاي مهم مبلغان از, چشم انداز امام, مي پردازيم. مفهوم و معناي

ص: 2817

تبليغ آنچه در عرف امروز جهان از معني و مفهوم تبليغ و تبليغات سخن گفته مي شود, با آنچه در اسلام تعريف شده فرق بسيار دارد. درجهان امروز, تبليغات به معني و مفهوم دگرديسي در افكار عمومي و به كژراهه كشاندن خواسته هاي فطري مردم براي رسيدن به منافع اقتصادي, سياسي,اجتماعي, نظامي و... است, به كار مي رود. (... تبليغ در غرب عبارت است از ايجاد تغييرات مطلوب در افكار عمومي به منظور رسيدن به اهداف مشخص, اين تغييرات, به هر وسيله اي كه صورت پذيرد, يك اقدام تبليغي... به شمار مي آيد.)2 از اين تعريف و مفهومي كه غرب شناسان ارائه كرده اند, بر مي آيد تبليغات در جهان تلاشي است براي دگرگونيهايي در انديشه مردم, به سوي قدرتها, از راههاي گوناگون با برانگيزاندن گرايشهاي جنسي, واژگونه جلوه دادن رخدادهاي اجتماعي, برش حقايق تاريخي, خارج كردن انديشه توده مردم از مسائل اصلي و حياتي جامعه بشري و كشاندن آنها به رخدادها, مقوله ها و مسائل غيرضرور و گاه ساختگي. بنابراين, هدف اصلي از تبليغ در جهان غرب, بالا بردن دانش بشري, پديد آوردن و گسترش تمدن انساني اخلاقي و پراكندن عطر معنويت در بين جامعه هاي انساني و جلوگيري از برخوردهاي تند, خشونت بار, جنگها و... نيست, بلكه انگيزه

ص: 2818

رسيدن به حاكميت مطلق جهاني و برده ساختن انسان و به دست گرفتن تمامي هستي و ذخاير مادي انسانهاست از هر راهي كه ممكن باشد. در اين راه, هدف, وسيله را توجيه مي كند. وسيله لازم نيست اخلاقي انساني باشد. هربرت ماركوزه, در كتاب انسان تك ساختي به روشني به اين نكته اعتراف مي كند: (... تبليغات امروز (غرب) به دنبال آن نيست كه درست را از نادرست و حقيقت را از اشتباه باز شناسد, بلكه مشخصا آنچه را كه بخواهد, به صورت حقيقت يا اشتباه به ذهن آدميان تحميل مي كند و آنان را در برابر كاري انجام شده قرار مي دهد.)3 اما تبليغ در اسلام, به معناي رساندن پيام وحي و حقايق و ارزشهاي ديني و مكتبي به مردم است و كاري و حركتي و برنامه اي انساني. بدين معني كه كسي نبايد از ديد و نگاه اين دين در جهل به سر برد و جهل او را به كام مرگ ببرد. بايد هر چيز كه سعادت او را بر مي آورد, به گونه روشن, به او گفته شود. فرهنگ اسلام در حركت تبليغي خود, هدفي بالاتر و والاتر از رساندن پيام دارد. پيام در اين مكتب, به گونه اي شيوا, رسا, هماهنگ و سازوار با نيازهاي فطري

ص: 2819

مخاطب ساماندهي مي شود. نيازهاي فطري غبار زدايي و گردافشاني مي شوند. از اين روي, اين پيام مثل نسيم نوازش مي دهد, نه مثل گردباد و طوفان كه انسان را در بيابان سرگردان كند. كه ره به جايي نبرد. پس, خود نوع ابلاغ پيام اين مكتب, به دل مي نشيند, تا چه رسد به محتواي پيام و پيام رسان جوري سخن مي گويد كه راستي و درستي در سيمايش پيداست. بدين جهت (تبليغ) از حيث مفهوم و معني, با رساندن فرق بنيادين دارد. رساندن چيزي است كه به دست كسي و در امور مادي و جسماني به كار مي رود; اما در معناي تبليغ, رساندن پيام به روح و قلب ديگران نهفته است. همان معنايي كه امام خميني به گونه فشرده از آن به گسترش خير و نيكي, رفتار پسنديده, دگرگوني رفتار و ناهنجاريهاي افراد, جامعه ها از بديها و بازدارنده هاي حركت سعادتمند, ياد كرده است: (تبليغات كه همان شناساندن خوبيها و تشويق به انجام آن و ترسيم بديها و نشان دادن راه گريز از آن است, از اصول بسيار مهم اسلام عزيز است....)4 بنابراين تبليغ, در اسلام, به معناي رسانيدن پيام و دستورها و آيينهاي الهي به تك تك مردم, بيان حقايق جهان, آگاهي انسانها نسبت به آفريدگار

ص: 2820

هستي, چگونگي حيات سعادتمند دنيوي و حيات پس از مرگ و... است و وسيله اي است براي دگرديسي ژرف در رفتارها و بهنجار كردن ناهنجاريهاي افراد و جامعه هاي بشري در جهت خواست و اراده خداوند كه در آيات قرآن و رهنمودهاي پيشوايان و بزرگان دين تبلور يافته است. امام و بايستگي پيام رساني اسلام, رساندن آموزه هاي وحي به مردم و ارشاد آنان را پايه و اساس رسالت انبيا دانسته و به بيان روشن قرآن, تمامي سفيران الهي پيام رسان دين بوده اند. پيامبر اسلام نيز, مهم ترين و اصلي ترين وظيفه اش, دعوت به حق بوده است: (... خداوند متعال پيامبر(ص) را فرستاد كه مردم را به سوي حق تعالي دعوت كند و بر اعمال آنان گواه باشد. او احكام پروردگارش را تبليغ كرد, بدون اين كه هيچ گونه سستي و قصوري نموده باشد....)5 جانشينان پيامبر(ص) سنگين ترين و مهم ترين وظيفه خود را دعوت مردم به سوي خدا مي دانستند.(نحن دعاه الحق وائمه الخلق.)6 ما اهل بيت, دعوت كنندگان به حق و پيشوايان مردم هستيم. چنان ارشاد و هدايت و از تاريكي به روشنايي و از جهل به دانايي آوردن مردم در نزد امامان و پيشوايان معصوم(ع) جايگاه والا و ارزشمندي داشته كه هدايت يك انسان را

ص: 2821

برابر تمام دنيا ارزش گذاري كرده اند.7 در بيان ارزش و جايگاه تبليغ در اسلام, همين بس كه اين دين با تبليغ آغاز شد و با تبليغ گسترش يافت و كوي به كوي, صحرا به صحرا دشت به دشت, هامون به هامون را درنورديد و قلبها را به تسخير خود درآورد و نسيم دل انگيز آن همگان را سرمست كرد. اين دين جاودانه و ريشه دار و سعادت آفرين, به وسيله تبليغ, دورترين نقاط جهان را در نورديد و درخت شريعت در جاي جاي سرزمينهاي آماده و مهياي جهان در تيره ها, رنگها و نژادهاي گوناگون ريشه دواند و برگ وبر داد. امام خميني نيز, با آگاهي از جايگاه واقعي پيام رساني در اسلام و نقش كاربردي آن, بيش از ديگر گزاره ها بدان پرداخته و ارزش و اهميت آن را نموده است. وي بر اين باور بود كه: در دنياي امروز تبليغات نقش محوري دارد8 و حرف اول را مي زند و نسبت به ديگر مقوله ها, در درجه اول اهميت جا دارد9 و بايد همان سرمايه گذاري كه غربيان براي تبليغات مي كنند, متوليان امر تبليغات در دنياي اسلام نيز براي اين مهم هزينه كنند: (... تبليغات مساله اي است پر اهميت و حساس; يعني دنيا با تبليغات

ص: 2822

حركت مي كند. آن قدري كه دشمنان ما از حربه تبليغات استفاده مي كنند, از طريق ديگري نمي كنند و ما هم بايد به مساله تبليغات بسيار اهميت دهيم و از همه چيزهايي كه هست, بيش تر به آن توجه كنيم....)10 كساني كه از بيرون چگونگي رشد و نفوذ اسلام را در ميان اقوام و ملتهاي گونه گونه بررسي كرده اند, به اين نكته پي برده اند كه اسلام دين دعوت است و تبليغ و ارشاد مردم, از اركان اصلي آن به شمار مي رود. توماس آرنولد, در كتابي كه زندگي پيامبر اسلام را از زاويه يك مبلغ ديني و آورنده آييني نوين براي انسان مجسم ساخته, اسلام را دين صد درصد تبليغي شمرده است, مي نويسد: (... انتشار اين آيين در چنين قسمت پهناوري از جهان, به عوامل گوناگون اجتماعي, سياسي و مذهبي بر مي گردد, ولي نيرومندترين عامل براي ظهور اين نتجيه شگفت انگيز, همان فعاليتهاي پي گير و مداوم رجال تبليغي اسلام كه با در نظر گرفتن فداكاريهاي پيام آور (به عنوان برجسته ترين سرمشق) هستي خويش را در راه انتشار اسلام فدا كرده اند. وظيفه تبليغ و نشر اسلام با گذشت زمان و پس از انديشه و تفكر در طول تاريخ آن, تدريجا به وجود نيامد,

ص: 2823

بلكه از همان آغاز به طور روشن و مشخص بر دوش هر گرونده اي نهاده شده بود....)11 علماي بزرگ و فقهاي برجسته نيز, همواره به جايگاه تبليغ و پيام رساني توجه داده اند. نه تنها خود به اين مهم مي پرداختند و در برابر تلخيها و سختيها, سرسختانه مي ايستادند, به اهل فضل و دانش و پارسايان و آگاهان حوزه, هميشه و همه گاه يادآور مي شوند: به شهر و روستا, دور و نزديك, بين عشاير و... سفر كنيد و پيام دين را برسانيد و نگذاريد كسي ناآگاه بماند. افزون بر اين كه تبليغ در نگاه امام, از جايگاه بالايي برخوردار است, وي كار تبليغي را جزء استراتژي تلاشها و حركتهاي ديني شمرده است: (... مساله تبليغات در اسلام تا ابد يكي از اموري است كه اسلام بر آن پافشاري كرده است.)12 در اين انديشه و در اين نگاه, بيان آموزه هاي دين و گسترش معارف و فرهنگ دين در همه زواياي آن, در ميان مردم بر همه امور پيشي دارد. اين انديشه و اين نگاه است كه حضور طلاب را در حوزه ها براي دانش اندوزي و كسب معارف اسلامي, محدود مي داند و داراي زمان خاص. در اين نگاه و بينش, اگر طلبه اي درس حوزوي خودرا به

ص: 2824

پايان ببرد يا به سطح درخور پذيرشي برسد كه نياز كم تري به بحث و حضور در درسها داشته باشد و در حوزه نيز كار سودمندي, مانند: تدريس و تحقيق مورد نياز امروز جامعه و نظام و... نداشته باشد, ماندن در حوزه براي وي جايز نيست.13 چطور مي شود و با كدامين منطق سازگاري دارد كه نيرويي سالهاي سال از مزاياي حوزه استفاده كرده و به كمال فضل و دانش رسيده و در عرصه تبليغ و ارشاد مردم توانايي نقش آفريني دارد و از ويژگيهاي لازم نيز برخوردار است; اما در حوزه بماند و به چند بارخواني درسها و متنها بپردازد و به اميد اجتهاد روزگار سپري كند و مردم تشنه معارف زلال اسلام باشند و جامعه در نياز شديد به اسلام شناس, فقيه, سخنران, مساله دان و... به سر برد! امام, به خاطر احساسي كه داشت دردها را مي شناخت و نيازها را مي دانست و كمبود نيرو در جبهه حق را به روشني مي ديد و از آن در رنج بود, ماندن اينان را در حوزه, روا نمي دانست: (اگر طلبه اي منصب امام جمعه و ارشاد مردم را خالي ببيند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث, مسووليت نپذيرد و

ص: 2825

يا دلش را فقط به هواي اجتهاد و درس خوش كند, در پيشگاه خداوند بزرگ يقينا مواخذه مي شود و هرگز عذر او موجه نيست.)14 امام خميني از جبهه حق مي خواهد كه تنها به حق بودن خود بسنده نكنند و براي باطل, تنها باطل بودن آن را كافي نشمارند, چه بسا جبهه كفر با گفت و باز گفت و شبان روزان به مغزها و انديشه ها فرو كردن و شستشوي مغزي, بهترين نيروها را از جبهه حق بگيرد و با فريب و نيرنگ, سدي در برابر حق طلبان پديد آورد; از اين روي, تلاش حق جويان براي استوارسازي و گسترش و مكتب و ايده خود, امري بسيار بايسته است و مورد نياز. امام و جايگاه پيام رسانان خداوند در قرآن از فرستادگان خود كه همانا پيامبران باشند, با نام مبلغ ياد مي كند. عالمان دين به طور خاص, از اين مقام والا برخور دارند.خداوند رستگاري امت و جامعه هاي بشري را مرهون تلاش و دعوت آنان به خير و نيكي مي داند و ارشاد و هدايت آنان را بمانند حيات بخشيدن به انسان. در اين مكتب, به فرموده امامان معصوم(ع): (اگر يك نفر به وسيله مبلغ دين به حق گرايد, اجر و پاداش مبلغ از اين كار, بيش تر

ص: 2826

است از آنچه آفتاب بر آن بتابد و غروب كند.)15 از اين روي, مبلغ دين چون پيام آور پاكي و فضيلت و گستراننده اخلاق پسنديده و احكام و معارف دين است, اگر نقش خود را درست ايفا كند, مقام و موقعيت او با معيارهاي اين جهاني درخور ارزيابي نيست و در منزلگاه معنوي هم رديف انبيا و اوليا جاي خواهد داشت. در نگاه امام, مبلغ از آن جا كه در مسير انسان سازي گام بر مي دارد, كار او شريف ترين تلاش و حركت و تكاپوي اجتماعي به شمار مي رود.16 بالاتر, به جاي انبيا نشسته است.17 در نگاه نظامواره امام, مبلغان جايگاه سخن گويان اسلام را دارند. همان گونه كه هر جمعيت و دولت سخن گويي دارد, تا ايده و مرام و سياستهاي آن را بيان كند, مبلغ دين نيز مقام سخن گوي اسلام را دارد. (... بايد شما سخن گوي اسلام باشيد. اين شغل شماست و اين شغل اگر چنانچه واقعيتي داشته باشد, از همه شغلها بالاتر است, براي اين كه مقاصد اسلام با زبان شما ادا مي شود... و مسووليتش از همه چيز زيادتر است....)18 اين جايگاه و مقام مبلغ, والا و همسنگ انبيا بودن, رسالت مبلغان دين را سنگين تر مي كند. مبلغ دين مي بايست,

ص: 2827

دست كم, آنچه را شرط اين ميدان و انجام اين رسالت بزرگ است, پيش از ورود به حوزه تبليغ, فراهم سازد. وگرنه به مانند سربازي خواهد بود, كه بدون فراگيري آموزشهاي لازم, به ميدان جنگ پا بگذارد كه نتيجه آن از پيش روشن است! رسالت سنگين پيام رسانان درعرصه انقلاب از آنچه يادآور شديم, روشن شد پيام رساني در پيكر اسلام و در متن آن جاي دارد و پيام رسانان جايگاهي بس ارجمند. اين رسالت, پس از پيروزي انقلاب اسلامي, اهميت بيش تري يافت. پيام رساني پس از انقلاب, با آنچه پيش از انقلاب در جريان بود, فرقهاي بنيادين دارد و اين را حوزويان به خوبي از تجربه روزهاي آتش و خون, درك كرده و از نزديك, به ژرفاي قضيه, گستره ها و... پي برده اند. به حركت درآوردن مردم, بيان هدفها و آرمانها, نماياندن و شناساندن شخصيت والاي امام خميني, جلودار و رهبر انقلاب به تك تك مردم, تفسير و روشنگري پيامهاي او, شناساندن سيماي كريه و نفرت انگيز شاه و رو كردن دستهاي ستم, خيانتها, قراردادهاي ننگين, ژاندارمي ايران در منطقه براي آمريكا, به تاراج بردن منابع زيرزميني و طبيعي و بيان برنامه هاي اصلاحي اسلام و... فرق اساسي و بنيادين بين تبليغ رايج و سنتي در مسجدها

ص: 2828

و تكيه ها و تبليغ حماسي و پرشور و انگيزاننده آن به آن مردم و نگهداشتن آنان در صحنه و... را مي نماياند. پيام رسان انقلابي دين و مبلغ پرشور و نشور, خود را در جايگاه ديگري مي ديد, با فاصله بسيار با مبلغ و تبليغ سنتي, نوع مخاطبها, مكان پيام دهي, دورنمايه پيام و... خبر از حركت جديد و دگرگوني بس ژرف و گسترده و همه سويه مي داد. در گذشته, تبليغ و حوزه پيام رساني, ويژه مساجد, با مردمان ويژه و در آن روزگار خفقان داراي محتواي ويژه بود و در بيشتر محفلها و مسجدها, مسائل عمومي مورد بحث قرار مي گرفت, ولي شاگردان و پيروان امام خميني و بهره گيران از انديشه زلال آن عزيز, راه و روشي ديگر داشتند. اينان, بيش تر در مقوله هايي سخن مي گفتند كه حيات مي آفريد و شور مي انگيخت: روشنگري زواياي دين, نماياندن جامعيت دين, اصلاح برداشتهاي انحرافي, آماده سازي مردم, با تواناسازي بنيه هاي معنوي آنان, براي نبردي گسترده, همه سويه و ژرف در همه زوايا, با طاغوت, استكبار جهاني و پي ريزي بناي بلند و سر به فلك كشيده و درخشان حكومت اسلامي. پس از انقلاب, پاره اي از مقوله هايي كه در گذشته محور تبليغ بود,

ص: 2829

جاي خود را به مسائل نويني داد, از جمله: استقرار و حفظ نظام اسلامي, معرفي جايگاه ولايت فقيه در مجموعه دين, مسائل سياسي, اجتماعي و مورد نياز روز, آمادگي و تواناسازي روحيه دفاع از دستاوردهاي انقلاب در ميدانهاي گوناگون, دشمن شناسي, پرده برداري از روي فتنه ها, انحرافها و دستهاي مرموز, روشن كردن زواياي هدفها و برنامه هاي انقلاب: با گسترش اسلام, تواناسازي فرهنگ و انديشه, اجراي عدالت اجتماعي, مبارزه با ستم و... اين در حوزه داخل و خاستگاه خيزش, اما آن سوي مرزها, جهان تشنه عدالت جهان تشنه پيام دين چشم به اين سو و حركت مردم ايران داشتند. فطرتهاي پاك از سراسر جهان به سوي انقلاب اسلامي چشم دوخته و نيازمند شنيدن آموزه هاي حيات آفرين دين بودند. اين عرصه گسترده براي عرضه متاع دين پيش روي مبلغان قرار گرفت و بار مسووليت آنان را چند برابر كرد. امام, با آگاهيهاي ژرف و گسترده كه از نيازهاي معنوي جامعه داشت, رسالت پيام رسانان را در اين برهه نوين سنگين تر از هميشه مي دانست و خواهان گسترش و پراكندن پيام دين, به همه اقليم ها بود. مي گفت: اگر در روزگار پيشين, قدرتهاي ستم, زبان مي بستند و قلم مي شكستند, امروز زمينه ها براي گسترش و نشر

ص: 2830

معارف آماده و مهيا است و عذر هيچ كس پذيرفته نيست: (... روحانيون و خطبائي كه در دنبال آنها بودند, از صدر اسلام تا حالا اسلام را به دست اينها به اين جا رسيده است... در زمان رضاشاه... همين خطبا باز اشخاصي بودند كه گاهي صحبت مي كردند و مسائل را يا به صراحت يا به كنايه به مردم مي گفتند. از اين به بعد كه نه عذري من دارم و نه شما و نه هيچ روحاني و نه هيچ نويسنده و گوينده... بايد كوششمان را افزون كنيم....)19 ويژگيهاي پيام رسانان پيام دين, زيبا, پرشكوه, پرجذبه, دل نشين و برابر فطرتها و سرشتهاست. پيام رسان دين, بايد آراسته به دين باشد و پرتوي از زيباييها, معنويتها, ارزشها و والاييهاي دين در او جلوه گر باشد, تا بتواند در ميدان عرضه دين موفق باشد. در اسلام, تبليغ عملي, نخستين گام است. عمل است كه حركت مي آفريند. پيام رسان, با كردار و رفتار خود, توانايي دگرگوني قلبها را مي يابد. قلبها با سخن تنها رام نمي شوند. جان كلام اين است كه عمل بايد در تمامي صحنه هاي پيام رساني, در شخص پيام رسان جلوه اي ويژه داشته باشد, چشم نواز, دل انگيز, شوق آفرين, انگيزاننده. عمل, ركن مهم كارست كه

ص: 2831

مبلغ بدون آن, مبلغ دين نخواهد بود و يك سر گرم كننده اي بيش نخواهد بود كه وقت بيكاري مردمان را پر مي كند! عمل, رفتار و كردار, زمان و مكان نمي شناسد, در زمانها و مكانها, جاري و ساري است; اما پاره اي از ويژگيها, بر اساس زمان و مكان, دگرگون مي شوند. اكنون, در اين بخش از نوشتار, مي پردازيم به ويژگيهايي كه پيام رسان و شخص مبلغ بايد داشته باشد, چه ويژگيهاي مهم و ركن و چه ويژگيهاي ديگر كه هر چه پررنگ تر باشند و پيام رسان, به آنها بيش تر و ژرف تر آراسته باشد, كارايي و نقش آفريني بهتر خواهد داشت. جان كلام را از امام مي شنويم كه مي گويد: (خصوصيات بزرگي چون: قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگي به قدرتها و مهم تر از همه, احساس مسووليت در برابر توده ها... چه عزتي بالاتر از اين كه روحانيت, با كمي امكانات تفكر اسلام ناب را به سرزمين افكار و انديشه مسلمانان جاري ساخته است.)20 از آنجا كه بحث و بررسي تمامي ويژگيهاي پيام رسان راستين از نگاه امام, از حوصله اين مقال بيرون است, موضوع را در سه محور اساسي پي مي گيريم. 1. آگاهيهاي

ص: 2832

ديني, سياسي و اجتماعي. 2. آشنايي با مخاطب, جامعه, نيازهاي مردم, زمان و مكان و.... 3. سلوك فردي. 1. آگاهيهاي ديني, سياسي و اجتماعي: الف. آگاهي از علوم اسلامي: سرمايه مبلغ در امر تبليغ و هدايت مردم, دانش و آگاهي ديني اوست. هر اندازه كه ذخيره ها و اندوخته هاي علمي او بيش تر باشد, نتيجه و ثمره كار او بهتر و سودمندتر خواهد بود; از اين روي, مبلغ دين بايستي در دانشهاي اسلامي در سطحي از دانش باشد كه بتواند در جامعه حضور تبليغي مفيد و كارآمد داشته باشد و انتظار مردم را بر آورده سازد و تشنگان معرفت را به سرچشمه زلال معارف ناب رهنمون گردد, براي اين منظور, بايد در مرتبه نخست دانشهاي حوزوي: معارف و كلام, فلسفه و حكمت, فقه و اصول, حديث, تفسير و تاريخ و... را فرا گيرد. از مايه هاي علمي در حدي كه بتواند از مواد خام علمي و فرهنگي و متون غني اسلامي بهره گيرد كه بتواند هميشه در بين تلاش و كار تبليغي بر دانش خود بيفزايد. اين درخواست را هميشه و همه حال و با تلاش گسترده از خداوند داشته باشد: (رب زدني علما) و در به كارگيري دانش خود در عرصه تبليغ, همواره در اين انديشه باشد كه

ص: 2833

آيا آنچه را مي داند و آنچه را كسب كرده براي پيشروي و حركت به سوي قله هاي كمال و رساندن مردم به سر منزل بسنده است و مي شود با همان توش و توان گذشته, با اين كاروان ازتاريكيها گذشت؟ يا اين كه به حركتي نو و تلاشي گسترده براي فراگير و كامل كردن اندوخته هاي پيشين نياز است. البته با شتاب و جهشي كه دنياي امروز به خود گرفته كه در تاريخ بشر بي سابقه و پديده اي است جديد, روشن است كه دانش اندوزي و فراگيري دانشهاي مورد نياز, لحظه اي است. عالمان ديني, آنان كه با دانشوران, صاحب نظران, جويندگان معارف اسلامي, نوخواهان و نوخاستگان رو به رويند, بايسته است از انديشه ها, مكتبها, فلسفه ها, دستاوردهاي فكري غرب به اندازه نياز آگاهي داشته باشند. با متكلمان جهان و انديشه هاي آنان, با فلاسفه جهان و انديشه هاي آنان, با انديشه پردازان جهان و انديشه هاي آنان و مكتبهاي فكري نوظهور و... آشنا باشند و با نقدها و مخالفان آنها نيز, تا بتوانند در هنگامه هاي لازم از آنها استفاده كنند در نقد, در تواناسازي انديشه خود, در پروبال دادن به اندوخته هاي خود, در ريشه يابي انديشه ها و ... گاه شبهه اي كه ريشه

ص: 2834

در بيرون مرزها دارد, در باب انديشه ديني رواج مي يابد و پاسخ به آن نيز در غرب, از سوي متكلمان الهي داده شده, خوب است عالم ديني و مبلغ ديني, از اين مقوله آگاه باشد, ريشه شبهه را بداند و پاسخ آن را نيز, بسيار بهتر و زيباتر و قوي تر مي تواند به پاسخ گويي بپردازد و شبهه را از ذهنها بزدايد و بردانش خود بيفزايد. امام, در رهنمودي حكيمانه, از كساني كه رسالت پيام رساني دين را به عهده دارند, مي خواهد: آموزشهاي ديني را به گونه جامع و همه سويه فرا بگيرند تا بتوانند با بهره گيري از منابع اصيل دين, به همه نيازهاي مادي, معنوي, روحي و رواني انسانها پاسخ دهند: (شمايي كه بايد ارشاد كنيد اين ملت را, بايد تجهيز بشويد... به انحاء ارشادات. مردم, از شما توقع جميع انحاء ارشادات را

ص: 2835

دارند. اسلام, همان طوري كه ابعاد مختلفه دارد, به حسب ابعادي كه انسان دارد... علما هم بايد ابعاد مختلفه داشته باشند در تعليم, حسب ابعادي كه اسلام دارد....)22 اين فراز از گفته امام مي رساند كه امام دغدغه داشته است, دغدغه نبود پيام رسانان جامع. مي رساند كه از ديد امام, حوزه هاي ما براي روشنگري و تفسير پيام دين, پيام رساناني كه با همه زواياي دين آشنا باشند, يا گروهي كه روي هم رفته با همه زواياي دين آشنا باشند, كار درخوري انجام نداده و نيرو تربيت نكرده اند. امام حوزه اي مي خواهد, آشناي به زواياي گوناگون دين كه از چنين حوزه اي كار ساخته است. از اين روي: براي پاسخ گويي به نداي آن بيدار مرد, بايد به تلاش برخاست و تلاش كرد اشخاص آشناي به همه زواياي دين, تربيت كرد و به سوي مردم گسيل داشت و آنان را به سر منزل مقصود كه رضاي حق در آن است, راهنمايي كرد. اگر چنين بشود, اگر چنين دگرگوني رخ بدهد و حوزه به اين قله بلند برسد, بسياري از نارساييهاي فكري امروز, از جامعه رخت خواهد بست و از زياده رويها و كندرويها جلوگيري خواهد شد: (لاتري الجاهل الا مفرطا او مفرطا.)23 در هر كاري نادان,

ص: 2836

يا تندروي مي كند يا كند روي. امام روي اين نكته كه روحانيان و عالمان دين كه با مردم سروكار دارند و با انديشه ورزان, متفكران, صاحبان خرد و... نشست و برخاست دارند و با جهان خارج در تماس هستند, بايد دين را جامع بشناسند, تا نه خود به چاه ويل جهل بيفتند و نه ديگران را بيندازند, بسيار تكيه مي كند. كسي كه دين را جامع مي شناسد, اقتصاد, سياست, كلام, فلسفه, تفسير, حديث و... آن را مي داند در طرح آن همه زوايا را در نظر مي گيرد, نه به دامن مكتبهاي شرقي مي افتد نه به دامن مكتبهاي غربي, نه اسلام را طرفدار نظام اشتراكي معرفي مي كند و نه طرفدار نظام سرمايه داري, اسلام را همان گونه كه هست فهم مي كند و از آن سخن مي گويد: (... بر علماي اسلام است كه تثبيت كنند... همه شئون اسلام را همه فنون اسلام را, همه احكام اسلام را بنويسند, بيان كنند عرضه بدارند به دنيا... اسلام را آن طوري كه هست معرفي كنند....)24 امام, در سخن عميق ديگري, تمام مخالف خوانيها و درگيريهاي قدرتهاي بزرگ و استكبار جهاني را با جمهوري اسلامي, از آن جا ناشي مي داند كه آنها نمي خواهند بگذارند اسلام به عنوان

ص: 2837

مكتبي جامع و كامل كه در همه امور فردي, اجتماعي, اقتصادي و... برنامه دارد و پاسخ گوي همه نيازهاي بشري است, مطرح بشود: (... همه توطئه هاي جهانخواران عليه ما, از جنگ تحميلي گرفته تا حصر اقتصادي و غيره, براي اين بوده است كه ما نگوييم اسلام جواب گوي جامعه است و حتما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم....)25 ب. آگاهي سياسي اجتماعي: پيام رسان سخن وحي, به داشتن دانش سياسي, بسان ديگر دانشهاي مورد نياز, نياز دارد. فراگيري دانش سياسي و آگاهي از جريانها, نمي تواند در حاشيه كار پيام رسانان و روحانيان باشد و در روزهاي تعطيلي و در هنگام بيكاري از روي تفريح و سرگرمي به آن بپردازند; بلكه بايد, هميشه و همه گاه و در همه حال, دوشادوش كارهاي اصلي, به اندوختن دانش سياسي و فهم و درك مسائل سياسي اجتماعي روز بپردازند, تا به يك بينش سياسي قوي دست بيابند و رخدادها را پيشاپيش تحليل كنند و در گاه حضور در صحنه هاي اجتماعي سياسي مقلد وار دنبال اين جريان و آن جريان, اين روزنامه نگار و آن روزنامه نگار, شايعه ها, تحليلهاي غلط, تفسيرهاي راديوهاي بيگانه, نيفتند و يك باره ببينند كار از كار گذشته و در چاهي عميق و لجن

ص: 2838

زاري عفن فرو افتاده اند كه هيچ راه درد روي از آن نيست. بايد جريانها را شناخت, پرونده سياسيون و سياستمداران را در دست داشت, انگيزه هاي آنان را دانست, از ريشه سخنان آنان; به خوبي آگاهي داشت, تا در هنگامه ها و درگاه فتنه ها به خوبي توانست راه را از چاه شناخت و مهم تر به مردم شناساند. امام, چون به خوبي جايگاه مسائل سياسي را درك كرده بود و هزار هزار بار در زندگي سياسي خود, با آنها سروكار پيدا كرده بود و به تجربه آموخته بود كه بدون آگاهي ژرف و همه جانبه سياسي نمي شود اين كاروان را به مقصد رساند, به عالمان دين, مبلغان و روحانيان سفارش مي كند: (... خطباي ما هم بايد آشنا به مسائل باشند و مردم را هم با مسائل سياسي آشنا نمايند....)26 امام پيش از انقلاب, از مبلغان مي خواست, افزون بر آشنايي و آگاهي به سياستهاي روز, مردم را نسبت به سياستهاي داخلي و خارجي و نقشه دشمنان آگاه سازند. از گويندگان دانشمندان اهل قلم مي خواست, با هر زبان و بيان ممكن, جنايتهاي شاه و اربابان او را براي مردم بازگويند.27 پس از انقلاب نيز از آنان خواست مسائل نوپيداي سياسي, صف آرايي دشمنان عليه انقلاب, هدفها

ص: 2839

و برنامه هاي آنان, چگونگي رويارويي, شگردهاي تبليغي, جنگ رواني, شايعه پراكني و... به گونه روشن, براي مردم بازگويند. يا در هنگام, راي گيري و انتخابات: براي استقرار جمهوري اسلامي, خبرگان قانون اساسي, تصويب قانون اساسي, رياست جمهوري و مجلس شوراي اسلامي و... را به مبلغان و روحانيان سفارش مي كرد: به شهرها, روستاها و جاهاي دورافتاده سفر كنند و مردم را به شركت در انتخابات فراخوانند و به آنان به زبان ساده بفهمانند كه راي شما چه ارزشي دارد و چگونه پايه هاي انقلاب را استوار مي سازد و چسان, نقشه هاي دشمنان را نقش بر آب مي كند. آگاهي بخشي سياسي اجتماعي به مردم را امام, بر هر چيز مقدم مي شمرد28 و به بيداري مردم سخت اهميت مي داد: (همه آقايان اهل منبر و همه خطبا و همه نويسنده ها و همه گوينده ها... بگويند به مردم, بيدار كنند مردم را در همه جا....)29 وي در روزگاري كه ايران و انقلاب اسلامي گرفتار دشمن است, نقش مبلغان و آگاهيهاي سياسي اجتماعي كه آنان به مردم مي دهند, روشنگر, تكليف مومنان مي داند; از اين روي از آنان مي خواهد: تكليف مردم را كه چشم به دهان آنان دارند, روشن كنند: (مبلغين عزيز و علماي اعلام و خطباي

ص: 2840

معظم, بايد مسائل روز را, مسائل سياسي را مسائل اجتماعي را و تكليف مردم در يك همچون زماني كه گرفتار اين همه دشمن ما هستيم معين كنند....)30 2. مخاطب شناسي, شناخت جامعه, مردم, نيازها, مكان و زمان: الف. مخاطب شناسي: آن كه مي خواهد پيام وحي را برساند, از جمله دانشها و آگاهيهايي كه بايد به دست آورد و با آموختن از استاد, مطالعه, حشر و نشر با مردم, ديدن دوره هاي ويژه در نزد اهل فن و... مخاطب شناسي است. شناخت مردم, روحيه ها, علاقه ها, رنجها, غمها, گرفتاريها, حساسيتها, درجه پذيرش سخن حق, آموزشها, عاملهاي اثرگذار بر آنان, باورها و... را بايد به دقت بشناسد و بداند با هر قدم, ملت و طايفه اي, بايد با زبان خود آنان سخن گفت, بدين معني پيام را به گونه اي در ميان آنان بگستراند كه به طور دقيق درك كنند, بفهمند, به راز و رمز آن آشنا شوند, حس كنند از درد آنان مي گويد و از گرفتاري آنان سخن به ميان مي آورد. اگر قومي را پرخوري از پاي درمي آورد, از اسراف و تبذير سخن گفتن, درمان درد اوست. اگرقومي را گرسنگي از پاي در مي آورد, از صبر, استقامت, ايثار, تلاش براي سروسامان دادن به زندگي, مبارزه

ص: 2841

با ستم پيشگان و زرمندان زورمند و قيام عليه كساني كه او را به خاك سياه نشانده اند, درمان درد اوست. اگر قومي را فساد جنسي به خانه شان آتش افكنده و مي رود كه زندگي آنان را به تباهي بكشد, از زيانها و دستورهاي شرع در اين باب بايد سخن گفت كه درمان درد اوست. اگر جامعه اي گرفتار ارتشا است, از اين مقوله سخن گفتن, درمان درد اوست. اگر جامعه اي, مردمي از خرافات رنج مي برند و يا گرفتار خرافات هستند و زندگي آنان را فلج كرده و خود نمي دانند و به عمق قضيه پي نبرده اند, در اين جا بايد با خرافات به مبارزه برخاست, نه بر خرافات افزود! و.... حال اگر گوينده اي اين مسائل را در نظر نگيرد و براي هر قومي درباره گرفتاريهاي خود آن قوم سخن نگويد, بي گمان برد كلام وي, كم خواهد بود و گاه سبب وهن مي شود كه: (لكل مقام مقال.)31 گويند: روزي در منزل آقا سيد ابوالحسن اصفهاني, واعظي در حضور شماري از علماي بزرگ و مدرسان بنام, منبر رفت و در مقوله مي خوارگي و زيانهاي آن به سخن پرداخت. در بين, سيد بحرالعلوم, به طنز اعتراض كرد: آقا هر چه شما حديث بخواني, اينها

ص: 2842

دست بردار نيستند!32 اين يعني مخاطب ناشناسي, كم دقتي و... حال شما اين را در سطح گسترده تري در نظر بگيريد, مسجدهاي بزرگ, مسجدهاي محلي, نماز جمعه ها, مراسمهاي مذهبي و... ببينيد, چه گرفتاري بزرگي براي جامعه از يك سوي و روحانيان و حوزه ها از ديگر سوي, پديد مي آيد! بله, مبلغ بايد گرفتاريهاي جامعه و مردم محيط را بشناسد, نيازها فوري را بازشناسد و درجه بندي كند, بسان طبيب خردمندي كه بيمار خود را با دقت معاينه و بيماريهاي او را طبقه بندي مي كند و در درمان بيماريهاي خطر آفرين, شتاب مي ورزد. مبلغ, طبيب روح و روان جامعه و مردم است. بايد مسائل فكري, باورها, شبهه ها, ناهنجاريها و آسيبهاي جامعه كه در هر برهه اي, شايد به گونه اي جلوه كنند, بشناسد و به شبهه هاي زيان زننده به باورهاي راستين مردم و سست كننده اعتقادها, خيلي زود پاسخ دهد. با اين آگاهي است كه مبلغ مي تواند بين مخاطب, محتوا و پيامي كه ارسال مي كند, پيوند برقرار سازد; زيرا همان گونه كه جامعه از حيث مخاطبان به جهتهاي گوناگون از نظر روحي, رواني, تحصيل, درك, فهم, استعداد و... دسته بندي مي شوند, بايد پيامهايي كه از سوي پيام رسانان براي آنان ارسال مي

ص: 2843

شود, براساس همان گونه گوني گروههاي مردمي سامان بيابند و رده بندي شوند, تا هر گروه با ويژگيهايي كه دارد, پيام مورد نياز خود را دريافت بدارد. امام, شناخت مخاطبان را براي مبلغان امري ضروري مي دانست و از حوزه ها انتظار داشت كه پيام رساناني تربيت كنند كه جامعه خود را بشناسند و با گرفتاريها, دشواريها و راهكارهاي آنها آشنا باشند: (حوزه هاي علميه سراسر كشور... بايد كوشش كنند كه امروز كه مي توانند مبلغ بفرستند به آن نحوي كه بشناسد جامعه را و بفهمد كه مشكلات چه است و بايد چه بكند و چه بگويد.)33 امام بر اين باور بود: مبلغ بايد گروههاي گوناگون مخاطبان خودرا بشناسد, تا بتواند سازوار با نياز آنان برنامه ريزي كند و برابر ذائقه آنان به تغذيه فكري بپردازد. (روحانيون... متناسب با حضور قشرهاي مختلف, اعم از بي سواد و با سواد, براي آنان برنامه ريزي كنند....)34 درباره نقش كارآمد شناخت جامعه و محيط و نيازهاي پيام گيرندگان در پيشبرد هدفها, همين بس كه امام, رمز موفقيت خويش را در تبليغ و نشر اسلام و جذب دلهاي مسلمانان, مرهون شناخت دقيق و عميق آرمانها و نيازهاي واقعي و عيني مردم دانسته است: (مردم احساس كردند كه ما خيرخواه آنها هستيم و همان مطلبي

ص: 2844

كه در نهاد آنهاست, ما اظهار مي كنيم و دعوت به آن مي نماييم, علاقه مذهبي هم به ما دارند و قدرت ما ناشي از همين رمز است.)35 پس بايد پيش از ابلاغ پيام, ويژگيهاي كامل مردمان طرف سخن, بررسي شود: مقدار آگاهي آنان از دين, طبقه اجتماعي, شغل, آداب و رسوم و سنتهاي رايج, مشكلات و نارساييها و.... ب. آگاهي به نيازهاي ديني: شناخت نيازها و پرسشهاي ديني و ارائه پاسخ برابر نيازها و پاسخ درست و بهنگام به پرسشها, ركن اساسي در قلمرو تبليغ دين است. پيام رسان دين, در كنار آگاهيهاي مورد نياز در ساحت تبليغ, از انديشه هاي وارداتي به حوزه دين, نيازهاي ديني روز مردم و نسل جوان, بايد به طور دقيق و كارشناسانه, آگاهي داشته باشد و انديشه پردازان, فرهنگ سازان را بشناسد و به درستي ريشه يابي كند كه چرا و به چه دليل و به خاطر كدامين كاركرد و زمينه, در زماني انديشه اي دامن مي گستراند و رشد مي كند و انديشه هايي به حاشيه رانده مي شوند. وقتي اين نيازها و اين نكته را شناخت و از اين مقوله ها آگاهي كامل به دست آورد, مي تواند در صحنه حضور پر در خشش و رخشاني داشته باشد و مي تواند

ص: 2845

براساس معارف اسلامي, براي نيازها و پرسشها, پاسخ تهيه كند و عرضه بدارد و بي گمان چنين پيام رساني, در حوزه فرهنگ سازي و انديشه پردازي, نقش آفرين, خواهد بود و توفيقهاي بزرگي هم در پيشبرد كاروان انديشه اسلامي, به دست خواهد آورد. البته اين پختگي و جايگاه و مهارت با كار و تلاش, مطالعه و تحقيق, رايزنيهاي بسيار, حشر و نشر با مردم, گردآوري پرسشها, مطالعه شرح حال مبلغان و عالمان موفق, زيركي و هوشياري و استعداد خود مبلغ و... به دست مي آيد. آن كه نمي داند در حوزه دين چه مي گذرد, آن سوي مرزها درباره دين چه تفسيرهايي وجود دارد, مغزهاي انديشه پرداز و دستهاي انديشه گستر و ذهنيت ساز كيانند و چه در سر دارند و به كدامين سمت وسو مي خواهند كاروان بشري را به حركت دربياورند, هرگز نمي تواند در لباس تبليغ دين نقش آفريني كند. بايد پيام رسان دين با بهره گيري از دانشهاي نوين, بازسازي و احياي فرهنگ غني و كهن, آرايش و پيرايش آن برابر نياز زمان و برابر فرهنگ غني اسلام, معارف اسلامي را در قالبي نو و در ظرفي شايسته و در زماني بايسته, با واژگاني آراسته, به مردمان با فطرتهاي سالم عرضه بدارد و به نيازها پاسخ

ص: 2846

بگويد. اين مطلب از دعاي امام سجاد(ع) نيز استفاده مي شود كه ايشان از خداوند درخواست مي كنند: (ارزقني... علما في استعمال.)36 آگاهي به نيازهاي ديني و پرسشهاي نوپيداي ديني براساس وجود خارجي و آنچه بوده و هست و رويداده, جستاري است كه امام خميني روي آن, بسيار تاكيد دارد. در نگاه دقيق ايشان, پيامي كه از سوي پيام رسان در جامعه پراكنده و به مردم آموزانده مي شود, بايد با آگاهي از چگونگيها و رويدادهاي جامعه و نيازهاي مردم باشد, نه بيرون از دايره نيازهاي معنوي. بايد به مسائلي پرداخت كه دغدغه مذهبي و شبهه ديني آنان باشد و فكر آنان را به خود مشغول كرده باشد. امام, حتي از پيام رسانان دين مي خواهد, نبض انديشه و تفكر و نياز آينده جامعه را به دست بگيرند و پيشاپيش, به پيشباز مشكلات بروند و راه حلهاي آن را ارائه دهند: (فقه, در راس است, ولي مسائل ديگري هم مهم است كه بايد به آنها عمل شود. وضع تبليغات, بايد متناسب با نيازها و وضع حوزه ها باشد. بايد آقايان, توجه داشته باشند هميشه دنبال مسائل واقعي بروند.)37 ج. آگاهي به زمان: حضور در زمان, زمان دگرگون شونده, زمان آن به آن تغيير يابنده, زمان سيال, زمان جاري, زماني كه

ص: 2847

هر آن, تفسيري و نگاه جديدي, با معيارها و ترازها و اسلوب شناخته شده دين, مي طلبد. آگاهي از پيوندها و بستگيهاي فكري و فرهنگي, از ابزار و لازمه پيام رساني است. فرهنگها در دنيايي كه ما به سر مي بريم, هر يك در جزيره اي رشد و نمو نمي كنند و نمي پژمرند, بلكه بسيار نزديك به هم و در پيوند با همديگرند. بدون شناخت نوع انديشه رايج, جاذبه هاي فكري حاكم و انديشه هايي كه نياز زمان آنها را توليد كرده و اكنون پيرامون زندگي مردم را در خود گرفته اند, نمي توان به ارشاد و هدايت آنان پرداخت. آگاهي از زمان و نيازهاي آن, آگاهي از زمان و دگرگونيهاي نو به نو جامعه, به مبلغ اين ديد را مي دهد كه درگاه راهنمايي مردمان, زمان را در نظر بگيرد و به سالهاي دور برنگردد و مقوله هاي كهن و غيرمورد نياز را به جاي مقوله هاي مورد نياز همگان نگيرد و مواد تبليغ را بر اساس آنچه شرايط زمان ايجاب مي كند, برگزيند. ي گمان نمي توان در غيبت از زمان به سر برد و مدعي ارشاد و هدايت فكري, فرهنگي, علمي, اعتقادي و... جامعه بود, مبلغ, اگر زمان را بشناسد, امواج انديشه هاي ناموافق را رديابي

ص: 2848

مي كند و به هنگام ورود آنها به سرزمين انديشه هاي ديني, با آگاهي كه از زمان دارد و خاستگاه اين گونه انديشه ها را مي داند, به پاسخ بر مي خيزد. از اين روي, پيشوايان دين هشدار داده اند براي اين كه در چنبر و لاي چرخهاي پيشامدهاي زمانه قرار نگيريم و از پاي دربياييم و از هجوم پديده هاي زيبانبار زمانه در امان بمانيم, بايد در زمان حاضر باشيم, زاده و پرورده زمان باشيم: (كن ابن زمانك) البته اين بيان, بدين معني نيست كه زمان مجرم است و بايد آن شناخت و از آن دامن گرفت و با آن به ستيز برخاست و همه گرفتاريها, حرمانها, دشواريها, عذابها, بلاها, فقر و فاقه را به زمان نسبت داد. زمان, ضامن سعادت و يا شقاوت امت, يا ملتي نيست. به فرموده علي(ع):(لاضمان علي الزمان.). هرگز نبايد جرم را به زمان نسبت داد, زمان, ضامن جرم شما نيست. اين انسان است كه زمان و زمانه را دگرگون مي كند, نه زمانه. پيام رسان سخن وحي, مبلغ دين, بايد اين جستار را در آن د ب رك كند و از اين مقوله به خوبي سر در بياورد كه زمانه را مي شود دگرگون كرد; از اين روي, بايد زمينه دگرگوني زمانه را

ص: 2849

آماده ساخت. حال زمان يعني چه كه به فرموده حضرت امير(ع): (العالم[ او العارف] بزمانه لاتهجم عليه اللوابس.)38 اگر كسي زمانه و زمان خود را بشناسد, رويدادها بر او پوشيده نمي ماند. زمان شناسي, يعني سياست شناسي, يعني شناخت سياستهاي عصر, شناخت حكومتها, شخصي كه سياستها را مي شناسد, حكومتها را مي شناسد, از برنامه ها آگاهي دارد, فريب نمي خورد. كسي كه سياستمدار شد و از سياستها آگاه شد, خواهد دانست كه زمان را سياستمداران مي سازند و نبايد در چنگ آنها گرفتار آمد و بايد تلاش ورزيد, به گونه جمعي, گروهي و با بينش دقيق علمي و كنشهاي قوي عملي, زمانه را دگرگون كرد و تاريخ را ساخت. همان گونه كه امام خميني, زمان و زمانه را دگرگون كرد و تاريخ را ساخت. امام مي دانست كه رمز دگرگوني زمان, زمانه ساختن و تاريخ سازي در تغيير حكومتهاي جائرانه است: (اذا تغير السلطان, تغير الزمان) از اين روي, از آغاز مبارزه بي امان خود عليه دستگاه, هرم حكومت ستم را نشانه رفت و خود سلطان را. امام, آگاه به زمان بود, سياستها را مي شناخت از جايگاه انسان و قدرت او, از جايگاه ايمان ديني و قدرت آن, از جايگاه دين و قدرت بنيادين آن در آفريدن دگرگونيهاي

ص: 2850

بزرگ, به خوبي با خبر بودن و از ژرفاي جان باور داشت و دست به كار شد و زمانه را و تاريخ را عوض كرد و سكه به نام خود زد. اين كه مي گويد: (روحاني و مبلغ و مجتهد, بايد به مسائل زمان خود, احاطه داشته باشد.)39 از اين روست كه جامعه اسلامي, علماي اسلام, كشورهاي اسلامي گرفتار زمان ساخته و پرداخته سياستمداران بي تعهد نشوند و خود, زمان و زمانه را آن گونه كه شايسته است, آن گونه كه سعادت انسان در آن برآورده مي شود, آن گونه كه انسان به مقام والاي انساني خود دست مي يابد, بسازند و بپردازند. د. شناخت زبان مردم: پيام رسان سخن وحي, در هر منطقه و سرزميني كه پاي مي گذارد, افزون بر ويژگيهايي كه برشمرديم بايد داشته باشد و ابزاري كه بايد به همراه خود ببرد و دانشهايي كه بايد در تبليغ به كار بندد, دانستن زبان آن قوم است. دانستن زبان, درهاي جهان آنان را براي انسان مي گشايد و پيام رسان وقتي از اين درها به جهان آنان وارد شد و گام به سرزمينهاي آنان نهاد, به كنه باورها, عقايد, آداب و سنتهاي آنان پي مي برد و با نارساييها, ناهنجاريها و بيماريهاي معنوي آنان آشنا مي شود

ص: 2851

و از همين راه, به اندازه خرد, فهم و درك مطالب آنان پي مي برد و سخنان خود, برنامه ها و كارهاي تبليغي و ارشادي خود را بر آن اساس سازمان مي دهد و آگاهيهاي بسيار خود از : فلسفه, حديث, فقه و... را معيار كار قرار نمي دهد, بلكه از دانش خود به اندازه خرد آنان استفاده مي كند و با آنان در ميان مي گذارد: (ما كلم رسول الله(ص) العباد بكنه عقله....)40 هرگز پيامبر(ص) با عمق عقل و فهم خويش, با مردم سخن نمي گفت. عرضه پيام به زبان قوم, كليد كار است و بدون آن پيشرفتي حاصل نمي شود و شيريني پيام را قوم مورد خطاب درك نمي كند, اگر پيام به زبان خودش نباشد. چطور مي شد ملت ايران پارسي زبان را با زبان عربي به اسلام فرا خواند و معارف بلند آن را در جانش جاگير ساخت؟ بايد هر قومي, شيريني, دل انگيزي, شوق آفريني و شكرآوري پيام را درك كند, آن گاه, كم كم به فراگيري زبان اصلي دين بپردازد و بر عمق لذتهاي خود بيفزايد. از ملتهاي گوناگوني كه به اسلام گرويده اند, با زبانهاي گوناگون, نقش كليدي و بنيادين پيام رسانان سخن وحي را مي شود فهميد. پس سخني كه ما مي

ص: 2852

گوييم: شناخت زبان مردم, سخن جديدي نيست, اسلام هزار و چهار صد سال است به آن عمل كرده, پيروان راستين پيامبران بزرگ به آن عمل كرده اند و خداوند نخستين عمل كننده به آن است و بهترين, والاترين, زيباترين و راهگشاترين الگو. او كه صدها پيامبر خود را با زبانهاي گوناگون در بين مردمان گوناگون فرستاد و پيام خود را با زبان هر قومي, گستراند: (ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه.)41 ما هيچ پيامبري را جز به زبان قومش نفرستاديم. امام خميني, پيامبرانه حركت كرد كه دنيايي را دگرگون كرد و سخن ناب وحي را بر امواج سوار كرد و باد را به فرمان گرفت و معارف بلند اسلامي را به سرتاسر گيتي گستراند و بذر اين شجره مباركه را, در كران تا به كران گيتي افشاند. او, عارف بود و به زبان عرفان و اصطلاحات عرفاني آشنا و پرورش يافته اين بوستان مقدس; او, فيلسوف بود و به زبان فلسفه و اصطلاحات اين دانش آشنا و پرورش يافته اين مكتب مقدس; او, فقيه بود و به زبان فقه و اصطلاحات اين دانش آشنا و پرورش يافته اين وادي پاك و... با اين حال, در پيام رساني, در ابلاغ حكم خدا, همه اين لباسها از تن درآورد و لباس

ص: 2853

پيامبران را پوشيد و به همان زبان: ساده, بي قيد, روان, گويا, روشن و... با قوم خود سخن گفت كه چنان جهان شگرفي آفريد. او, به پاكدلي مردم ايمان داشت; از اين روي, مي گفت: اگر پيام دين به اين پاكدلان برسد برخواهند خاست: (شما فرزندان دلير اسلام... براي مردم نطق كنيد, حقايق را به زبان ساده براي توده هاي مردم بيان كنيد... از مردم كوچه و بازار, از همين كارگران و دهقانان پاكدل و دانشجويان بيدار, مجاهد بسازيد....)42 امام, روي همين اصل, به تبليغات خارج از كشور اهميت مي داد. مردمان پاكدل در سرتاسر كره زمين وجود دارند كه اگر پيام وحي را درك كنند, بازوان تواناي اسلام مي شوند. حوزه در سالهاي پيش از انقلاب, روي اين مساله برنامه ريزي جدي نكرد. با اين كه پيشاهنگاني, راه را نمودند, مانند آقاي برجردي, آقاي حكيم, آقاي خوئي و...43 ولي اين حركت, با برنامه و سامان يافته, پي گيري نشد و مسلمانان, بويژه شيعيان, آن گونه كه بايد و شايد تغذيه فكري نشدند. يا در دفاع از اسلام در برابر امواج تبليغاتي غرب, كه عليه اين دين زنده, پويا, پرتكاپو و رهايي بخش, شبان و روزان در كار بودند, حوزه ها با سازمان ويژه اي به اين مهم نپرداختند و

ص: 2854

از اسلام مظلوم به دفاع برنخاستند. هميشه و همه گاه يكي از دغدغه هاي امام, رساندن پيام دين به مردم دنيا و شاداب نگهداشتن شيعيان بود. پس از انقلاب اسلامي و هجوم گسترده غرب به باورهاي اسلامي, و به برج و باروي دين, و انتظار مردم دنيا براي شنيدن اين پيام پر پژواك, اين انديشه در امام قوت بيش تري گرفت, تا آن جا كه گفت: تبليغات در خارج كشور, از تبليغات در داخل مهم تر است.44 روشن است كه اين كار سازماندهي مي خواهد و بايد با برنامه جلو رفت و اولين گام در اين راه, يادگيري زبانهاي گوناگون مردمان جهان است. بسان حركتي كه پيامبر اسلام(ص) براي اين مهم انجام داد. آن حضرت هنگامي كه ديد براي مردم عبري و سرياني زبان, مبلغ نياز است, به زيد بن ثابت دستور داد كه اين دو زبان را فرا بگيرد و بين اين قوم برود و پيام دين را به آنان برساند و او هم به دستور پيامبر عمل كرد.45 روي همين نياز است كه امام خميني, فراگيري زبانهاي زنده دنيا را براي رساندن پيام دين, برابر مي داند با عبادت بزرگ46 و آن را مهم ترين ابزار مي داند براي گسترش و صدور ارزشهاي اسلام و دستاوردهاي انقلاب47: (ما

ص: 2855

كه مي خواهيم اسلام و جمهوري اسلامي را به جهانيان معرفي نماييم, بايد به زبانهاي زنده دنيا, آشنايي داشته باشيم.)48 در سخني ديگر, آن را واجب مي داند: (شما نمي توانيد برويد انگلستان براي انگليسي ها, با زبان فارسي تبليغ كنيد... شما بايد با زبان اهلي آنها تبليغ كنيد. اين از امور لازمه است كه... حالا مي بينيم جزو... واجبات است كه بايد عمل شود.)49 امام, براي اجراي اين مهم, تنها حوزه ها را مورد خطاب قرار نمي داد, به دولت نيز, دستور داد از هزينه تشريفات و ميهمانيها بكاهد كه در گذشته بسيار سرسام آور بوده50 و در راه نشر دين از آنها بهره برند.51 به اعضاي سفارتخانه

ص: 2856

سفارش مي كند: با انتشار نشريه اي وزين, اسلام را بشناسانند, ستمهايي كه در روزگار سياه ستمشاهي بر اين ملت روا داشته شده بازنمايند و به شبهه افكنيها و تبليغات مسموم دشمنان, با روشنگري پاسخ دهند.52 باور داشت كه اسلام راستين, با جمال جميل, به درآمده از زير نقاب مخالفان اسلام و كژفهمان و كژانديشان, اگر به جهانيان شناسانده شود, جهانگير خواهد شد: (بايد وزارت[ خارجه] كوشش كند تا سفارتخانه ها, نشريات تبليغي داشته باشند و چهره نوراني اسلام را به جهانيان روشن نمايند كه اگر اين چهره با آن جمال جميل كه قرآن و سنت در همه ابعاد آن دعوت كرده از زير نقاب مخالفان اسلام و كج فهمي دوستان خودنمايي نمايد, اسلام, جهانگير خواهد شد.)53 3. سلوك فردي: تبليغ در اسلام, تنها رساندن پيام به هر شكل و بيان به گوش مخاطبان نيست. بناي اصلي تبليغ بر اثرگذاري و دگرگوني دل و جان پيام گيرنده است. از اين روي, مبلغ بايد تمام توش و توان خود را به كار بندد, تا در مردم مورد خطاب دگرديسي بيافريند. اثرگذاري سخن در ديگري راز و رمزي دارد كه به پاره اي از آنها كه به قلم مي آيد و به بيان و با استفاده از كوثر ناب انديشه امام

ص: 2857

خميني اشاره مي كنيم: الف. نفس مهذب: اسلام, به نيازهاي معنوي انسان توجه ويژه دارد. در اصل, پيامبران براي اين آمده اند كه به انسان بال پرواز در آسمان معنويت بدهند. در اين دين, انساني به حيات واقعي زنده است كه در عرصه خودسازي و تصفيه روح و روان از پليديها و خويهاي ناپسند, پيروز شده باشد: (قد افلح من زكها.)54 بيت الغزل سخنان امام خميني, قهرمان وادي معنويت و خودسازي, تزكيه و تهذيب نفس و خودسازي است, همان هدف اصلي كتاب خدا, رسالت انبيا و آموزه هاي ديني. وي, براي همه مردم, بويژه عالمان و صاحبان نام و نشان و كساني كه ممكن است مقام و جايگاهي به دست آورند. تهذيب نفس را لازمه گام نهادن در وادي خدمت و انجام وظيفه مي دانست و سرمايه بزرگ پيام رسانان و رمز و راز كار, اگر مبلغ نتواند خويهاي ناپسند و پليديها را از خود بزدايد, نه تنها گفتار او در مردم اثر نخواهد گذاشت كه ديگران را هم به كژاهه خواهد كشاند: (كساني كه... داوطلب آمده اند و وارد سنخ روحانيون و خطبا شده اند, بايد خودشان را تهذيب كنند و خودشان را با اخلاق اسلامي تطبيق بدهند, عامل به احكام اسلام باشند... تا حرفهايشان در مردم تاثير كند.)55

ص: 2858

اثر سخن در مخاطب پيوند دقيق و ژرف و استوار باگوينده سخن دارد. اگر گوينده, عالم, عامل و مهذب و خودساخته اي باشد, سخنش در قلبها جاي مي گيرد; زيرا سخني كه از قلب برآيد, ناگزير بر قلب نشيند. امام خميني, با سخني شيوا اين مطلب را باز مي كند: (قيمت حرف در نظر انسان به قدر قيمت صاحب حرف است. و اين جبلت و فطرت در نوع بشر هست كه حرف هر چه درست باشد انسان وقتي از كسي كه در نظر او ارج ندارد شنيد در روح او تاثير ندارد.)56 ب. همخواني گفتار با كردار: در تبليغ دين و رساندن پيام وحي, رفتار نقش آفرين است. مردم, تمام چشم مي شوند به رفتارهاي مبلغ مي نگرند كه حرفهاي بسيار بلند, پرجاذبه, زيبا مي گويد, وراي زندگي جاري و ساري, وراي زندگي عادي و معمولي مردمان, وراي آنچه در جامعه و بين مردم مي گذرد, سخن از بهشت, دنياي زيبا, بدون ستم, بدون حق كشي, بدون بهره گيريهاي ناروا, دنياي راستيها, درستيها, برادريها, صبر و شكيبها, پيوند استوار با خدا, چشم بستن از زخارف دنيا, به دور از مال و شهوت پرستي رسيدگي به بينوايان, دستگيري محرومان و راه ماندگان , مسكينان و فقيران و.... مردم انتظار دارند, در

ص: 2859

دنياي كوچك مبلغ, اين دنياي بزرگ را به گونه سمبليك ببينند و از جامعه آرماني در زندگي, رفتار, كردار, برخورد, حشر ونشر, گفتار, نشست و برخاست و... پرتوي را احساس كنند و بسيار روي اين قضيه, دقيق مي شوند. مردم مي خواهند ببينند خود اين پيام رسان. در اين ميدان زيبايي كه نموده, چسان رفتار مي كند و گاه, حتي او را مي آزمايند! مبلغ دين, بايد در رفتار, خود عامل به پيام وحي باشد و آنچه را كه به مردم باز مي گويد, پيش ازآن, جامعه عمل پوشانده باشد. آن هم نه به گونه ساختگي و ريائي و يا به خاطر اين كه مردم به گفته هايش عمل كنند, خير, از ژرفاي جان به آنچه مي گويد باور داشته باشد, اگر چنين باشد, خود به خود, مردم در گردش, گرد مي آيند, به او اعتماد مي ورزند. پيام رسان با اين كار مي فهماند آنچه مي گويد, پياده شدني است و چنان دور از دسترس نيست كه نشود به آن دست يافت. آيا هيچ انديشيده ايم درباره ريشه ناهنجاريها, رفتارهاي ناپسند و به دور از شان انسان مسلمان, جرمها, گناهان, جنايتها, تهمتها, غيبتها, دو دستگيها, كشمكشها, گران فروشيها, حرام خواريها, ربا, نفاق, دزدي و... كه شايد بخشي از آنها

ص: 2860

ريشه در بي عملي موعظه گران ما داشته باشد؟ زيرا براساس آموزه هاي شفاف و بي آميغ اسلام راستين, گفتار ناهمخوان با كردار موعظه گران, اثر ويرانگر دارد و مردم را به كارهاي خلاف جري مي كند57: (ان العالم اذا لم يعمل بعلمه زلت موعظته عن القلوب.)58 هرگاه عالم به علم خود عمل نكند, پندواندرز او در دلها نمي ماند. پيشوايان دين, سخت مراقب بوده اند تا مطلبي را خود بدان جامه عمل نپوشانده اند, عمل به آن را از ديگران نخواهند مولي الموحدين(ع) مي فرمايد: (والله ما احثكم علي طاعه الا واسبقكم اليها ولاانهاكم عن معصيه الا اتناهي قبلكم عنها....)59 اي مردم! به خدا سوگند, شما را به پيروي از دستوري بر نمي انگيزم, مگر پيش از شما, خود بدان عمل كرده باشم و شما را از گناهي باز نمي دارم, مگر اين كه خود پيش از شما از آن پروا كرده باشم. نقش رفتار در دگرگونيها و ساختن انسانهاي نمونه و گستراندن خير و صلاح در جامعه و ژرفا بخشيدن به معنويات, بيش از زبان است و بسيار بسيار كارآمدتر از ارشاد گفتاري: (كونوا دعاه الناس بغير السنتكم ليروا منكم الورع والاجتهاد والصلوه والخير فان ذلك داعي....)60 امام, روي اين نكته كه بايد رفتار با گفتار هماهنگ باشد,

ص: 2861

بسيار تاكيد دارد, بويژه براي كساني كه به گونه اي مشهور شده و سرشناس و بر سر زبانها افتاده اند كه بايد بسيار در راه هماهنگي گفتار و رفتار تلاش ورزند: (اگر سرشناس شديد و مروج دين اسلام, شما نشانه خدا هستيد... و كسي كه نشانه خدا و نشانه اسلام[ است] بايد همه حركاتش و سكناتش, همه اعمالش, همه گفتار و كردارش الهي باشد... شما خودتان كتاب و سنت بشويد; يعني كتاب و سنت عملي. روحاني, بايد طوري باشد كه مردم وقتي او را ديدند, به ياد رسول خدا(ص) بيفتند.)61 امام, درباره تبليغ دين به نكته ظريفي اشاره مي كند و آن تبليغ بدون سخن است, جلوه گر شدن دين در انسان والا, پرهيزكار, خداجوي و درستكار: (اگر عالم[ با] ورع و درستكاري در يك جامعه, يا شهر و استاني زندگي كند, همان وجود او باعث تهذيب و هدايت مردم آن سامان مي گردد, اگر چه لفظا, تبليغ و ارشاد نكند.)62 وجود عالمي پرهيزكار, خداباور, معاد باور و خدمتگزار, در شهر و روستا و محله, بسان خورشيد پرتوافشاني مي كند و با تابش خود, با هيبت خود, با منش و رفتار خود, با نگاه خود و... چهره منطقه اي را كه در شعاع و جود او قرار دارد. زيبا جلوه

ص: 2862

مي دهد و هرگونه زشتي را از چهره آن منطقه مي زدايد. امام, ديد و دريافت خود را در اين باره, از شهرستانهايي كه به آنها سفر كرده بود, چنين گزارش مي دهد: (در بعضي از شهرستانهايي كه درايام تابستان ما مي رفتيم, بعضي از شهرستانها را من مي ديدم كه اينها بسيار مودب به آداب, جامعه آن جا مودب به آداب شرع هستند... انسان وقتي ملاحظه مي كرد مي ديد كه: عالم خوبي آن جا بوده... اگر در يك جامعه اي, در يك شهري, چند نفر ملاي متوجه ديانت, عاقل و عامل به علم خودش باشد, لازم نيست, موعظه كند, اصلا خود وجود او موعظه است.)63 ج. ساده زيستي: پيامبران ساده مي زيستند, بسان پايين ترين مردم جامعه, هزينه زندگي خود را با كار و تلاش بر مي آوردند, با مردم بودند, در كنار, همراه و غمگسار آنان. مولي علي(ع) درباره رسول خدا(ص) مي فرمايد: (هميشه از ياران خود تفقد مي فرمود و از مردم درباره گرفتاريهاي ديگران, پرس وجو مي كرد.) (چون به انجمن قوم مي رسيد, همان جا كه رسيده بود مي نشست و ديگران را هم به اين كار فرمان مي داد.) (هركس با او مي نشست, يا درباره نياز خود با او سخن مي گفت,

ص: 2863

چندان شكيبايي وحوصله مي فرمود كه خود آن شخص برخيزد و بازگردد.) (سالخوردگان را محترم مي شمرد, به خردسالان مهري مي ورزيد, به نيازمندان ايثار مي كرد و حرمت افراد غريب را رعايت مي كرد.)64 نقل شده است: (در حالي كه سوار بر جهاز بسيار كهنه اي بود و روي آن قطيفه فرسوده اي گسترده بودند كه به گمان ما, چهار درهم ارزش نداشت, حج گزارد....) از عايشه, همسر پيامبر(ص) پرسيده شد: پيامبر در منزل چه مي كرد؟ گفت: (فردي از افراد بشر بود كه جامه هاي خودرا بررسي مي كرد و بز و گوسپند خود را مي دوشيد و خدمات مربوط به خود را انجام مي داد.)65 پيامبر(ص) مي فرمايد: (من در راه خدا سخت به بيم افتادم, در حالي كه در آن هيچ كس در بيم نبود. و در راه دين خدا, سخت آزار ديدم و در آن هنگام هيچ كس آزار نمي ديد.اتفاق مي افتاد كه سي شبانه روز بر من مي گذشت و من و بلال آن قدر خوراك نداشتيم كه قابل خوردن و سير شدن كسي باشد, به جز چيز اندكي كه بلال, زير بغل خود پنهان مي كرد.)66 چنين زيست كه توانست جهاني را دگرگون كند و قلبها را به تسخير خود در آورد

ص: 2864

و پيام او به جان انسانهاي شيفته بنشيند و دلهاي سخت و بي عاطفه را نرم و لطيف سازد. چنين زيست كه پيام او, سخن او, براي طبقه محروم, طبقه ضعيف نگهداشته شده, بينوايان و ستم ديدگان, بردگان, گرسنگان, آوارگان, قابل فهم بود, چون از درد و رنج و حرمان و گرسنگي و آوارگي آنان مي گفت و خود نيز در دردها شريك آنان بود و هم طبقه با آنان پرورده فقر و رنج و صحرا بود, با اين حال, چنان برنده سخن مي گفت كه گويي پشت به كوهها ي سربه فلك كشيده دارد و به اقيانوسي از يلان, دليران و شجاعان و جنگاوران عرب پشت گرم است. افزون به جوهر و گوهر پيام او, كه سخن وحي بود و سخن وحي و پيوند رسول خدا با خدا, اين شجاعت را به او مي بخشيد كه در برابر زورمندان تك و تنها بايستند و مردم به او بپيوندند, بايد اين نكته را در نظر داشت كه خدا, پيامش را به انساني به نام محمد(ص) فرو فرستاده كه در بين مردم بگستراند و اين رسالت مهم, اگر ويژگيها و خصال پيامبر(ص) نبود, به انجام نمي رسيد كه از آن جمله است سادگي, بي پيرايگي و مردمي بودن زندگي او, تصادفي

ص: 2865

نيست تا كه به نبوت برانگيخته مي شود, محرومان و بردگان بر گردش حلقه مي زنند. اينان اگر از او در روزگار پيش از بعثت زيباييها, شكوه ها, مردانگيها, همدرديها, همراهيها نديده بودند و خود او را دقيق نمي شناختند و از طبقه او اطلاع نمي داشتند, دلسوزي او را نسبت به طبقه خود نمي دانستند و ايمان نمي داشتند كه او براي رهايي آنان برخاسته, هيچ گاه به او نمي پيوستند. از اين روي, پيروان اين رسول عزيز, گرامي و دوست داشتني اگر بخواهد به پا خيزد و پيام او را به گوش مردمان برساند, بي گمان بايد فرودستان, تهي دستان, ستمديدگان, محرومان, زمين گيران, فقيران و بينوايان همراهي نشان دهد و زندگي خود را سطح پايين نگهدارد. بويژه امروز, كه روحانيان حكومت دارند و بزرگان دين در راس هرم قدرت قرار دارند, زندگي بسان مردم ساده و معمولي برازنده است و برد پيام را بسيار بالا مي برد. امروز پيام رسانان سخن وحي, روحانيان, علماي بزرگ دين, بايد زندگي پيامبر اسلام را در اوج قدرت الگوي خويش قرار دهند, اگر در انديشه گسترش اسلام و جاگير شدن نور محمدي(ص) در قلبها هستند. در اين روزگار, گفت وگوي مفضل با امام صادق(ع) مي تواند براي اهل عمل, دلسوزان انقلاب,

ص: 2866

خواستاران گسترش دين, آنان كه به پيامبر(ص) عشق مي ورزند, ائمه(ع) را الگوي خود مي دانند, آموزنده و درس باشد: مفضل مي گويد: (سالي در حج به هنگام طواف خانه خدا, خدمت امام صادق(ع) بودم. در بين طواف, امام نگاهي به من انداخت فرمود: چرا اندوهگيني و چرا رنگت تغيير كرده است؟ گفتم فدايت بشوم, بني عباس و حكومت آنان را مي بينم و اين مال و... اين قدرت و شكوت اگر در دست شما بود, ما هم با شما در آن سهيم بوديم. امام فرمود: اي مفضل! بدان اگر حكومت در دست ما بود, جز سياست شب (اقامه حدود و حراست از حقوق مردم) و سياحت روز (سير كردن و رسيدگي به مشكلات مردم) و خوردن خوراكيهاي خشك و نامطبوع و پوشيدن جامعه هاي درشت, يعني همان روش اميرالمومنين(ع) چيزي در كار نبود كه اگر جز اين عمل شود, پاداش آن, آتش دوزخ است.)67 حال آيا در واقع امروز ما چنينيم؟ آيا مي توانيم ادعا كنيم پيرو راستين امام صادق(ع) هستيم و در دوران حكومت اسلامي به اندك بسنده مي كنيم و شبان و روزان در كار نشر آيين محمدي(ص) تلاش مي ورزيم؟ اندكي به خود آييم و جامه دنيا را از خود دور كنيم و وامدار اين و

ص: 2867

آن نشويم و به زندگي ساده بي منت اكتفا كنيم, تا بتوانيم در برابر باطل بايستيم و از حق دفاع كنيم و زمان را و تاريخ را به سود محرومان و دربندان و موحدان ستمديده, دگرگون سازيم. امام خميني, خيلي روشن, با همان زبان پيامبرگونه خود مي گويد: نمي شود با زندگي اشرافي و مصرفي ارزشهاي اسلامي را از گزند روزگار حفظ كرد: (اگر مي خواهيد بي خوف و هراس در مقابل باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد... خود را به ساده زيستن عادت دهيد. مردان بزرگ, پيام رسانان دين, عالمان و روحانيان اگر زندگي پر زرق و برقي داشته باشند, با طبقه بالاي جامعه رفت و آمد كنند, يا ماشينهاي مدل بالا و يا از حد طبقه معمول جامعه بالاتر, سوار شوند و اين سوي و آن سوي بروند, پيرامونيان, زن و فرزندان در ناز و نعمت بلولند, نه مي توانند درك درستي از گرفتاريها, بيماريها, بي داروييها, بي غذاييها, سوءتغذيه ها, اجاره نشينيها, بيگاريها, بدهكاريها و... داشته باشند و نه تبليغ آنان به اين سر وضع و دبدبه و كبكبه, اثري دارد, بلكه خود به خود وجود چنين افرادي در جامعه سبب بدبيني مردم و انحراف آنان از دين مي شود.) امام خميني مي گويد: (اين طبقه

ص: 2868

اي كه مي خواهند مردم را ارشاد كنند... شمايي كه مردم را تحذير از دنيا مي كنيد, اگر خداي نخواسته , خودتان توجه تان به دنيا باشد و حريص بر دنيا, مردم ديگر از شما باور نمي كنند, بلكه انحراف از آنان پيدا مي شود.)68 انسان دردمند, انسان محروم, انسان ستمديده, بايد يك پناهگاهي داشته باشد در آن جا آرام بگيرد. كجا بهتر از دامن و كوي پيام رسان خالص ناب سخن وحي. وقتي خود درد ستم, درد گرسنگي و درد دربه دري, درد شكنجه, درد تازيانه را چشيده باشد, بي گمان بهترين و پرشكوه ترين آرامشگاه براي بينوايان و زجركشيدگان خواهد بود. در اين مقام و جايگاه است كه سخن او, كه همان سخن خداست, در سويداي قلب انسان محروم جاي مي گيرد و او را عليه هر چه تباهي است, بر مي آشوباند. انبيا, با اشراف نشست و برخاست و رفت و آمد نمي كردند و سپس به ميان مردم بيايند از پيام خدا سخن بگويند و از ستم, انباشت ثروتهاي نامشروع, زيانها و تباهي آفرينيها, رباخواري, آفت و زيان بي درديها, پرخوريها, عشرت طلبيها و... داد سخن دهند كه اين به سخره گرفتن پيام خداست و پناه بر خدا از ساحت پيامبران عظيم الشان به دور. امام,

ص: 2869

اين گونه حركتها را براي پيام رسانان دين و روحانيان بزرگ ترين آفت و خطر مي داند و از آن فروتنانه پرهيز مي دهد: (من متواضعانه و به عنوان يك پدر پير, از فرزندان و عزيزان روحاني خود مي خواهم كه در زماني كه خداوند بر علما و روحانيون منت نهاده است و اداره يك كشور بزرگ و تبليغ رسالت انبياء را به آنان محول فرموده است, از زي روحاني خود خارج نشوند و از گرايش به تجملات و زرق و برق دنيا كه دون شان روحانيت و اعتبار نظام جمهوري اسلامي ايران است, پرهيز كنيد و برحذر باشيد كه هيچ آفت و خطري براي روحانيت و براي دنيا و آخرت آنان, بالاتر از توجه به رفاه و حركت در مسير دنيا نيست.)69 ح. اخلاص: ناب كردن عمل از هر آميختگي, چه رضا و خشنودي خود و چه خشنودي آفريدها, اخلاص است: (الاخلاص تصفيه العمل من كل شوب.) هنگامي كه پيام رسان دين به اين پايگاه از اخلاص رسيد و توانست در حركت, در تكاپو, در بيان پيام حق, در عبادتها, در خدمتگزاري به خلق خدا, در موضع گيريها, در نفي و اثباتها, در اقبال و ادبارها و... تنها و تنها به خدا بينديشد و بس, سخن او, پيام او,

ص: 2870

در سويداي دلها, در ژرفاي قلبها, اثر خواهد گذارد, اثري ماندگار و جاودان. رساندن و ابلاغ پيام دين, به تبليغات انتخاباتي, معرفي كالا و اجناس و تبليغات رايج در جهان, چه مسلكها و مرامها و چه براي اجناس و كالاها, فرقهاي اساسي دارد كه از جمله مهم ترين آنها, نيت پيام رسان است كه در تبليغ دين بايد صد درصد ناب باشد و بي آميغ و به دور از تيرگيها, تا اثر بگذارد و دگرگوني بيافريند. در اخلاص عمل است كه نيروهاي غيبي به مدد مي آيند, دروازه هاي قلبها به روي پيام دين گشوده مي شود و دلها در برابر پيام و سخن حق نرم گردند و توده هاي مردم با پيام رسان همنوا مي شوند و به سوي او كشيده مي شدند. مبلغ ناب و خالص و خدا انديش و معاد باور و آن كه همه چيز خود را خالصانه به پيشگاه دوست هديه كرده, در هدايت و اصلاح مردمان, مصالح گروهي و جناحي را در نظر نمي گيرد, آنچه را امروز وظيفه دارد بگويد مي گويد, اگر چه با مصالح و منافع جناحي كه وابسته به آن است, ناسازگار باشد.پيام رسان دين, خالصانه گام در عرصه ها مي گذارد كه اين ويژگي والا سرمايه اوست و بدون

ص: 2871

اين سرمايه در اين بازار و در اين تجارت, شكست خواهد خورد.پيام رسان دين, بدون اخلاص و عمل خالصانه و حركت خالصانه و سخن و پيام خالصانه, به هيچ روي نمي تواند در دل و جان انسانها پايگاه دين را بنا كند.امام, در سخن و عمل, در گفتار و رفتار, هميشه و همه گاه از سكوي اخلاص پريد كه توانست به همه بال و پر پرواز را هديه كند, تا از زمين بركنده شوند و عرشي شوند.(با اسم خدا حركت كنيد و با اسم خدا هدايت كنيد و با اسم خدا ترويج كنيد و با اسم خدا انحرافات را مستقيم كنيد.)70 پي نوشتها: 1. سوره (توبه), آيه 122. 2. (مباني تبليغ), حسن زورق44, سروش. 3. (جايگاه تبليغات در جهان امروز), احمد رزاقي7, سازمان تبليغات. 4. (صحيفه نور), مجموعه رهنمودهاي امام خميني, ج113/21, وزارت ارشاد اسلامي. 5. (نهج البلاغه), صبحي صالح, خطبه 116, دارالهجره, ايران. 6. (غرر الحكم) آمدي, ج2845/6, حكمت 1001, دانشگاه تهران. 7. (وسائل الشيعه), شيخ حر عاملي, ج30/6, داراحياء التراث العربي, بيروت. 8. (صحيفه نور), ج191/21. 9. همان, ج157/17. 10. همان. 11. (چگونگي گسترش اسلام), توماس آرنولد, حبيب الله آشوري, ج47/1, سلمان. 12. (صحيفه نور), ج149/16. 13. همان, ج245/15. 14. همان, ج100/21. 15. (بحارالانوار,), علامه مجلسي, ج168/19, موسسه الوفا,

ص: 2872

بيروت. 16. برگرفته از سخنان امام خميني در تاريخ 1358/3/21. 17. (صحيفه نور), ج66/11. 18. تاريخ 1358/4/17. 19. تاريخ 1361/5/31. 20. تاريخ 1360/8/26. 21. سوره (كهف), آيه 114. 22. (صحيفه نور), ج203/5. 23. (نهج البلاغه), صبحي صالح479/, حكمت 70. 24. (صحيفه نور), ج122/1. 25. روزنامه (كيهان), 1367/12/6. 26. (درجستجوي كلام امام), دفتر هشتم19/, اميركبير. 27. تاريخ 1357/5/22. 28. تاريخ 1357/12/15. 29. (صحيفه نور), ج29/10. 30. همان, ج62/17. 31. (غرر الحكم), ج578/2. 32. (روشهاي تبليغ و سخنراني), احمد صادقي اردستاني251/. دفتر تبليغات اسلامي, قم. 33. (صحيفه نور), ج248/15. 34. روزنامه (رسالت), 1366/5/11. 35. (در جستجوي كلام امام), دفتر ششم36/. 36. (صحيفه سجاديه), دعاي 200/20. 37. (صحيفه نور), ج79/18. 38. (تحف العقول), ابن شعبه حراني261/, موسسه اعلمي, بيروت. 39. (صحيفه نور), ج67/12. 40. (سفينه البحار), محدث قمي, ج464/1. 41. سوره (ابراهيم), آيه 14. 42. (ولايت فقيه), امام خميني181/. 43. مجله (نور علم), شماره ;95/47 شماره 69/12. 44. (صحيفه نور), ج99/18. 45. (سير اعلام النبلاء), ذهبي ج73/4, دار الفكر, بيروت. 46. (صحيفه نور), ج79/18. 47. (در جستجوي كلام امام), دفتر دهم44/. 48. (صحيفه نور), ج99/18. 49. همان, ج100/18. 50. همان, ج40/14. 51. همان, ج40/14. 52. همان, ج215/11. 53. همان ج262/13. 43. سوره (اعلي), آيه 14. 55. (صحيفه نور), ج205/15. 56. (كشف الاسرار), امام

ص: 2873

خميني206/. 57. (مكارم الاخلاق), حسن بن فضل طبرسي545/, منشورات اعلمي. 58. (اصول كافي), ج56/1, دار صعب دار التعارف. 59. (نهج البلاغه), صبحي صالح, خطبه175. 60. (الحياه), حكيمي, ج113/1, دفتر نشر فرهنگ اسلامي. 61. (صحيفه نور), ج186/7 62. (جهاد اكبر), امام خميني, همراه حكومت اسلامي/ 210. 63. (كوثر), پيامها و رهنمودهاي امام خميني, ج216/1, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 64. (شمائل النبي), ابوعيسي محمد بن عيسي ترمذي, ترجمه دكتر محمود مهدوي دامغاني189/ 190, نشر ني, تهران. 65. همان192/. 66. همان 209/. 67. (بحارالانوار), علامه مجلسي, ج239/52. 68. (جهاد اكبر), امام خميني34/. 69. (صحيفه نور), ج12/20. 70. همان. ج7/322. سيدعباس ميري

ص: 2874

انتظار در انديشه امام خميني

اشاره

5 چكيده: انقلاب رهايي بخش حضرت امام خميني قدس سره نه تنها باعث دگرگوني در صحنه حيات اجتماعي - سياسي مردم مسلمان ايران شد، بلكه منشا تحولي بزرگ در فرهنگ واژه ها و مفاهيم اسلامي گرديد. به بركت اين انقلاب بسياري از واژگان معنايي نو يافتند و بسياري از مفاهيم فراموش شده، حيات دوباره پيدا كردند. امام راحل امت قدس سره به مدد پشتوانه غني فكري و مباني نظري خود، كه مبتني بر منابع و متون اصيل اسلامي و به دور از هر گونه شائبه التقاط و خودباختگي بود، در طول حيات پر بركت خود دست به تدوين قاموسي عظيم از مفاهيم اسلامي زد كه در سراسر تاريخ حيات فكري - فرهنگي مردم مسلمان ايران بي سابقه بود. زيرا در اين قاموس، واژه ها نه در صفحات محدود كتاب بلكه در صفحه اي به گستردگي زندگي اجتماعي - فرهنگي مردم معنا مي شد. در قاموس مفاهيمي كه بنيانگذار فقيد جمهوري اسلامي ايران تدوين آن را آغاز كرد، واژه هايي چون جهاد ، شهادت ، امر به معروف و نهي از منكر و ... كه سالها به فراموشي سپرده شده بودند حيات دوباره يافتند، همچنانكه واژه «انتظار» كه سالها با سكون و سكوت ، تحمل ظلم و دم فرو بستن و در يك كلمه، ماندن و در جا زدن به

ص: 2875

اميد برآمدن دستي از غيب ، مرادف شمرده مي شد مفهومي ديگر يافت و اين بار «انتظار» نه به عنوان عاملي براي خاموش ساختن روح سركش اجتماع بلكه به عنوان ابزاري براي دگرگون كردن وضع موجود و حركت به سوي آينده موعود به كار گرفته شد. براي آشنايي هر چه بيشتر با مفهوم «انتظار» در فرهنگ واژگان امام راحل قدس سره و درك نقش عظيمي كه آن فرزانه دوران در احياي انديشه انتظار داشتند، در اين مقاله بخشي از بيانات ايشان را كه در زمينه موضوع مذكور ايراد شده است، مورد بررسي قرار مي دهيم. باشد كه اين مختصر اداي ديني باشد به ساحت مقدس بزرگ احياگر انديشه اسلامي در قرن حاضر. احياي هويت اسلامي حضرت امام با توجه به شناخت عميقي كه از وضعيت اجتماعي - سياسي مسلمانان در عصر حاضر داشتند احياي هويت اسلامي و بازگشت به خويشتن را تنها راه تجديد عظمت و قدرت اسلام و مسلمانان در جهان دانسته و اين موضوع را سرلوحه دعوت خويش قرار دادند: «من بصراحت اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي با تمام وجود ، براي احياي هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايه گذاري مي كند و دليلي هم ندارد كه مسلمانان جهان را به پيروي از اصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوي جاه طلبي و

ص: 2876

فزون طلبي صاحبان قدرت ، پول و فريب را نگيرد.» (1) از آنجا كه انتظار موعود يا به عبارتي انتظار تحقق وعده الهي در حاكميت جهاني دين اسلام مي تواند در احياي هويت اسلامي مسلمانان و مقابله با روحيه خودباختگي و احساس حقارت در مقابل فرهنگ و تمدن مغرب زمين بسيار مؤثر باشد، حضرت امام با ژرف انديشي تمام احياي فرهنگ انتظار را به عنوان يكي از اركان مهم احياي هويت اسلامي و وسيله اي براي تحقق دوباره قدرت و شوكت گذشته مسلمانان در جهان مد نظر قرار داده و در يكي از بيانات خود كه در اولين سال استقرار نظام اسلامي ايراد كردند، ضمن بيان مفهوم «انتظار فرج» وظيفه منتظران قدوم حضرت صاحب الامر (ع)را چنين برشمردند: «ما همه انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت كنيم. انتظار فرج ، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا بكند و مقدمات ظهور ان شاءالله تهيه بشود.» (2) چنانكه ملاحظه مي شود در مفهومي كه حضرت امام قدس سره از «انتظار» ارائه مي دهند نه تنها از سكون و سكوت و تن دادن به وضع موجود خبري نيست، بلكه صحبت از تلاش و كوشش براي تحقق قدرت اسلام و آماده شدن زمينه ظهور است، كه اين با مفهومي كه

ص: 2877

سالها سعي مي شد از «انتظار» در اذهان مردم جا داده شود بسيار فاصله دارد. انتظار رمز پايداري حضرت امام قدس سره در برهه هاي مختلف انقلاب اسلامي به منظور آماده ساختن مردم براي مقابله با مشكلات و خطراتي كه انقلاب و نظام نوپاي اسلامي را تهديد مي كرد، بر مفهومي كه خود از انتظار داشتند تاكيد مي فرمودند و مردم را به پايداري و تلاش بيشتر فرا مي خواندند: «من اميدوارم كه ان شاءالله برسد روزي كه آن وعده مسلم خدا تحقق پيدا كند و مستضعفان مالك ارض بشوند. اين مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آيا ما درك كنيم يا نكنيم ، آن به دست خداست. ممكن است در يك برهه كمي وسايل فراهم شود و چشم ما روشن بشود به جمال ايشان. اين چيزي كه ما در اين وقت ، در اين عصر وظيفه داريم، اين مهم است. همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمي شود ، بلكه با وضعي كه بسياري دارند، انتظار نيست. ما بايد ملاحظه وظيفه فعلي شرعي - الهي خودمان بكنيم و باكي از هيچ امري از امور نداشته باشيم . كسي كه براي رضاي خدا ان شاءالله مشغول انجام وظيفه است، توقع اين را نداشته باشد كه مورد قبول همه است، هيچ امري مورد قبول همه

ص: 2878

نيست. كار انبياء هم مورد قبول همه نبوده است، لكن انبيا به وظايفشان عمل كردند و قصور در آن كاري كه به آنها محول شده بود نكردند، گر چه مردم اكثرا گوش ندادند به حرف انبيا، ما هم آن چيزي كه وظيفه مان هست عمل مي كنيم و بايد بكنيم گر چه بسياري از اين عمل ناراضي باشند يا بسياري هم كارشكني بكنند.» (3) جانمايه تفكر امام راحل قدس سره و موضوعي كه همواره ، چه در نظر و چه در عمل ، مد نظر ايشان بود، عمل به وظيفه و اداي تكليف الهي است و همين موضوع است كه ديدگاه ايشان در باب انتظار فرج را از ساير ديدگاهها متمايز مي سازد. براي درك بيشتر برداشتي كه حضرت امام قدس سره از موضوع انتظار داشتند لازم است كه ساير برداشتها نيز دركنار اين برداشت مورد مطالعه قرار گيرند، از اين رو در اينجا ديدگاههاي متفاوتي را كه در موضوع انتظار فرج ابراز شده است، از زبان امام راحل نقل مي كنيم تا تفاوت ديدگاه حضرت امام از ساير ديدگاهها بخوبي روشن شود: برداشتهاي متفاوت ازموضوع انتظار فرج رهبر فقيد انقلاب اسلامي در يكي از بيانات خود برداشتهاي متفاوتي را كه از موضوع «انتظار فرج» شده است دسته بندي كرده و به شرح زير مورد نقد و

ص: 2879

بررسي قرار مي دهند: 1. اولين ديدگاه در باب موضوع «انتظار فرج » ، كه حضرت امام به طرح آن مي پردازند، ديدگاه كساني است كه تكليف مردم در زمان غيبت را تنها دعا براي تعجيل فرج حضرت حجت (ع) مي دانند: «بعضي ها انتظار فرج را به اين مي دانند كه در مسجد ، در حسينيه و در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان(ع) را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحي هستند كه يك همچو اعتقادي دارند .بلكه بعضي از آنها را كه من سابقا مي شناختم بسيار مرد صالحي بود، يك اسبي هم خريده بود، يك شمشيري هم داشت و منتظر حضرت صاحب7 بود. اينها به تكاليف شرعي خودشان هم عمل مي كردند و نهي از منكر هم مي كردند و امر به معروف هم مي كردند ، لكن همين ، ديگر غير از اين كاري ازشان نمي آمد و فكر اين مهم كه يك كاري بكنند نبودند.» )2 )4. ديدگاه دومي كه حضرت امام بدان اشاره مي كنند بسيار شبيه به ديدگاه اول است با اين تفاوت كه در ديدگاه دوم به طور كلي وظيفه اي كه هر فرد مسلمان نسبت به جامعه خود دارد به فراموشي سپرده شده و حتي از امر به معروف و نهي از منكر هم غفلت شده است: «يك دسته ديگري بودند كه انتظار

ص: 2880

فرج را مي گفتند اينست كه ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مي گذرد ، بر ملتها چه مي گذرد ، بر ملت ما چه مي گذرد ، به اين چيزها ما كار نداشته باشيم، ما تكليفهاي خودمان را عمل مي كنيم، براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاءالله درست مي كنند. ديگر ما تكليفي نداريم، تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آنچه در دنيا مي گذرد يا در مملكت خودمان مي گذرد نداشته باشيم . اينها هم يك دسته اي ، مردمي بودند كه صالح بودند.» (5) امام راحل قدس سره در ادامه بياناتشان به نقد و بررسي دو ديدگاه يادشده پرداخته و مي فرمايند: «ما اگر دستمان مي رسيد قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلمها و جورها را از عالم برداريم، تكليف شرعي ماست منتها ما نمي توانيم، اين كه هست اين است كه حضرت عالم را پر مي كند از عدالت ، نه شما دست برداريد از اين تكليفتان ، نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد.» )3 )6. سومين برداشت از مفهوم انتظار فرج ، كه در بيانات حضرت امام بدان اشاره شده است، برداشت كساني است كه به استناد رواياتي كه در آنها آمده است حضرت قائم ، ارواحناله الفداه ، زماني ظهور مي كنند كه دنيا پر

ص: 2881

از فساد و تباهي شده باشد، مي گويند ما نبايد در زمان غيبت با انحرافها و مفاسدي كه در جامعه وجود دارد كاري داشته باشيم ، بلكه بايد جامعه را به حال خود بگذاريم تا به خودي خود زمينه ظهور حضرت فراهم شود: «يك دسته اي مي گفتند كه خوب! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهي از منكر نكنيم ، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري مي خواهند بكنند، گناهها زياد بشود كه فرج نزديك بشود.» )4 )7. ديدگاه چهارم به شكلي افراطي تر همان برداشت گروه سوم را مطرح ساخته و قائل به اين است كه ما نه تنها نبايد جلوي معاصي و گناهاني كه در جامعه وجود دارد بگيريم بلكه بايد به آنها دامن هم بزنيم تا زمينه ظهور حضرت حجت (ع) هر چه بيشتر فراهم شود: «يك دسته اي از اين بالاتر بودند مي گفتند بايد دامن زد به گناهها، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت(ع) تشريف بياورند. اين هم يك دسته اي بودند كه البته در بين اين دسته منحرفهايي هم بودند، اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرفهايي هم بودند كه براي مقاصدي به اين دامن مي زند.» (8) حضرت امام قدس سره دو ديدگاه اخير را بشدت مورد انتقاد قرار

ص: 2882

داده و در ادامه سخنانشان مي فرمايند: «يعني خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن نيست اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرت صاحب بيايد! حضرت صاحب كه تشريف مي آورند براي چه مي آيند؟ براي اين كه گسترش بدهند عدالت را ، براي اين كه حكومت را تقويت كنند، براي اين كه فساد را از بين ببرند . ما بر خلاف آيات شريفه قرآن دست از نهي از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اين كه حضرت بيايند. حضرت بيايند چه مي كنند؟ حضرت مي آيند مي خواهند همين كارها را بكنند. الان ديگر ما هيچ تكليفي نداريم؟ ديگر بشر تكليفي ندارد بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد! به حسب راي اين جمعيت كه بعضي شان بازيگرند و بعضي شان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام، هر كسي نفرين به صدام كند خلاف امر كرده است، براي اين كه حضرت دير مي آيند... ما بايد دعاگوي آمريكا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذنابشان از قبيل صدام باشيم و امثال اينها تا اين كه اينها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند چه كنند؟ حضرت بيايند كه ظلم و جور را

ص: 2883

بردارند ، همان كاري كه ما مي كنيم و ما دعا مي كنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت مي خواهند همين را برش دارند.» )5 )9 .آخرين ديدگاهي كه حضرت امام قدس سره در بيانات خود بدان مي پردازند ديدگاه كساني است كه هر اقدامي براي تشكيل حكومت در زمان غيبت را خلاف شرع دانسته و عقيده دارند كه اين عمل با نصوص روايات مغاير است: «يك دسته ديگري بودند كه مي گفتند كه هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنها مغرور بودند، آنهايي كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعضي رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر علمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت ، آن علم ، علم باطل است، آنها خيال كرده بودند كه نه ، هر حكومتي باشد، در صورتي كه آن روايات كه هر كس علم بلند كند، علم مهدي به عنوان مهدويت بلند كند. حالا ما فرض مي كنيم كه يك همچو رواياتي باشد، آيا معنايش اين است كه ما تكليفمان ديگر ساقط است!؟» (10) ايشان در ادامه كلامشان نتايج چنين ديدگاهي را بررسي كرده و مي فرمايند: «ايني كه مي گويد حكومت لازم نيست معنايش اينست كه هرج و مرج باشد. اگر يك سال حكومت در يك مملكتي نباشد، نظام

ص: 2884

در يك مملكتي نباشد، آن طور فساد پر مي كند مملكت را كه آن طرفش پيدانيست. آني كه مي گويد حكومت نباشد معنايش اين است كه هرج و مرج بشود، همه هم را بكشند، همه به هم ظلم بكنند براي اين كه حضرت بيايد، حضرت بيايد چه كند؟ براي اينكه رفع كند اين را . اين يك آدم اگر سفيه نباشد ، اگر مغرض نباشد ، اگر دست سياستي اين كار را نكرده باشد كه بازي بدهد ماها را كه ما كار به آنها نداشته باشيم ، آنها بيايند هر كاري بخواهند انجام بدهند، اين بايد خيلي آدم نفهمي باشد.» (11) و در ادامه نيز اضافه مي كنند كه: «اينهايي كه مي گويند كه هر علمي بلند بشود ... خيال كردند كه هر حكومتي باشد اين برخلاف انتظار فرج است ، اينها نمي فهمند چي دارند مي گويند. اينها تزريق كردند بهشان كه اين حرفها را بزنند، نمي دانند دارند چي چي مي گويند ، حكومت نبودن يعني اينكه همه مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را ، بزنند هم را ، از بين ببرند، بر خلاف نص آيات الهي رفتار بكنند. ما اگر فرض مي كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي زديم براي اينكه خلاف آيات قرآن است. اگر هر روايتي

ص: 2885

بيايد كه نهي از منكر را بگويد نبايد كرد، اين را بايد به ديوار زد. اين گونه روايت قابل عمل نيست، و اين نفهم ها نمي دانند دارند چي مي گويند.» (12) حضرت امام قدس سره، در پايان بررسي ديدگاههاي يادشده ، ديدگاه خود در باب مفهوم انتظار فرج را بصراحت مطرح كرده و مي فرمايند: « البته اين پر كردن دنيا را از عدالت ، اين را ما نمي توانيم بكنيم، اگر مي توانستيم مي كرديم اما چون نمي توانيم بكنيم ايشان بايد بيايند. الان عالم پر از ظلم است، شما يك نقطه هستيد در عالم ، عالم پر از ظلم است، ما بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، تكليفمان است. ضرورت اسلام و قرآن تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه كار را بكنيم . اما نمي توانيم بكنيم ، چون نمي توانيم بكنيم بايد او بيايد تا بكند، اما ما بايد فراهم كنيم كار را ، فراهم كردن اسباب اينست كه كار را نزديك بكنيم، كا را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت(ع)» (13) فرمايش امام راحل يادآور اين حديث نبوي6 است كه: «يخرج ناس من المشرق فيوطئون للمهدي يعني سلطانه» (14) مردمي از مشرق زمين به پا مي خيزند و زمينه را براي برپايي حكومت مهدي آماده مي سازند آري انتظار در قاموس امام خميني قدس سره

ص: 2886

، مفهومي جز آمادگي فردي و اجتماعي براي برپايي دولت كريمه حضرت ولي عصر ، ارواحنا له الفداء، ندارد و اين همان است كه در فرهنگ شيعي بدان اشاره شده و در روايات معصومين(ع) از آن سخن به ميان آمده است. اينجاست كه هر پژوهشگر منصفي بر نقش عظيم حضرت امام در احياي انديشه انتظار اذعان نموده و اقرار خواهد كرد كه هيچ حركتي در طول قرون گذشته به اندازه حركت رهايي بخش امام راحل در زمينه سازي ظهور حضرت حجت « تاثير نداشته است. به اميد روزي كه فجر انقلاب اسلامي به صبح روشن انقلاب جهاني حضرت مهدي(ع) متصل شود و چشمهاي ناقابل مابه جمال بي مثال آن پيك خجسته پي روشن گردد، ان شاءالله. والسلام

پى نوشت ها

: 1. صحيفه نور (مجموع رهنمودهاي امام خميني 1...(، تهران ، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي ،1369 ، ج 2 20. همان، ج7 ، ص 3 . 255. همان، ج19 ، ص 4 . 154. همان، ج 20، ص5 . 196. همان جا. 6. همان، ص7 .197. همان، ص8 .196. همان، صص9 .196-197. همان، ص10 .197. همان جا. 11. همان جا. 12. همان، ص 13 . 198. همان جا. 14. الصافي الگلپايگاني ، لطف الله ، منتخب الاثر في الامام الثاني عشر7 تهران ، مركز نشر الكتاب ، ص 403

ص: 2887

. ابراهيم شفيعي سروستاني

ص: 2888

انديشه انقلابي امام خميني

اشاره

8 چكيده: انقلاب ايران به سال 1978 -1979، در نوع خود و در تاريخ جهان بي نظير است. در يكسوي اين مبارزه تمام آحاد مردم (همگي بي سلاح و با دستان خالي) و در سوي ديگر آن مقتدرترين پادشاه خاورميانه، ژاندارم غربگراي خليج (فارس)، خاندان و اطرافيان او قرار داشتند كه از سوي ارتشي مدرن حمايت مي شدند. در ژانويه 1978 بحران، نظام شاهنشاهي را فراگرفت. بعد از سيزده ماه تظاهرات و راهپيماييهاي اعتراض آميز و دسته جمعي كه به كشته شدن بيش از بيست هزار تن و زخمي و مجروح شدن بيش از صدهزار تن انجاميد، بالاخره استبداد مطلقه خاندان پهلوي از هم فروپاشيد. فشار و شكنجه هاي طاقت فرسا از يكسو و گسترش و رواج فساد همچون غده سرطاني در قلب نظام سياسي ايران و به خصوص فساد و آلودگي خاندان حكومتي، دو عامل عمده انقلاب محسوب مي شوند. هر چند اقشار مختلف مردم در اين مبارزه و اعتراض هم صدا و هم پيمان بودند ولي عنصر اساسي اين نهضت، قيام اعتراض آميز روحانيون شيعه و مسلماني بودند كه توسط مراجع تقليد بزرگ رهبري مي شدند. جهش، عمق و قاطعيت مخالفت و اعتراض، شور و شوق آزاديخواهانه انقلاب مردم ايران وسعت فوق العاده به خود گرفت براي مثال سه بار شاهد بوديم كه چيزي در حدود سه ميليون تن در

ص: 2889

شهرهاي بزرگ به خيابانها ريختند و عليه رژيم به تظاهرات و راهپيمايي پرداختند. بي شك اين تظاهرات در ميان مهمترين و عظيم ترين راهپيماييهاي مردمي قرار داشته و در طول تاريخ بي نظير بوده اند. (1) مجتهدان و مراجع بزرگ تقليد در اين قيام و شورش نقش كاتاليزور را ايفا كردند بدين معني كه حركتهاي عظيم مردمي از اين نقطه هماهنگ و سازماندهي مي شدند و البته بديهي است كه چهره برجسته اين گروه از مراجع، شخص آيت الله روح الله خميني [ره] بود. از قرن نوزدهم به اين سو علما و روحانيون ايراني بي وقفه در امور سياسي دخالت كرده اند. (2) فتواي آيت الله شيرازي به سال 1891 مبني بر تحريم تنباكو كه به لغو انحصار شركت بريتانيايي انجاميد به عنوان اولين واكنش سياسي روحانيون مذهبي محسوب مي شود. در سال 1906 اكثريت قريب به اتفاق روحانيون بلندپايه از نهضت مشروطه مردم ايران حمايت كردند و از آن پس نيز روحانيون مدام به عنوان قطبي مخالف و معترض مطرح بوده، به خصوص در جريان بحران قدرتهاي حاكم (در سالهاي 1890، 1921، 1950، 1953 و 1978( نقش خود را ايفا كرده اند. مخالفت و اعتراض سياسي علما در تاريخ معاصر ايران امري ثابت و مستمر است. (3) روحانيون به عنوان تنها تشكل غيروابسته به حكومت، ريشه هاي مستحكم عميقي در ميان مردم داشته

ص: 2890

و به زباني ساده و قابل فهم براي تمام مردم حرف مي زنند. با اين حال نظريه حكومت روحانيت را براي اولين بار امام خميني [ره] مطرح ساخت و بدين ترتيب دخالت علما و روحانيون مذهبي در امور سياسي شكلي كامل به خود گرفت. در سال 1963 آيت الله خميني در راس حركتي مخالف با "انقلاب سفيد" قرار گرفته، علنا در مقابل نظام سياسي شاه اعتراض و ايستادگي كرد. وي همچنين رهبري اعتراضات مردمي را نيز بر عهده گرفت. دستگيري ايشان در ايام سوگواري ماه محرم 1963 زمينه قيام و شورشي همگاني را فراهم آورد، شورشي كه با خشونت تمام در هم كوبيده شد. آيت الله خميني امتيازات قضايي و تجاري را كه قدرتهاي استعماري غرب در سرزمين ايران بر خود هموار كرده بودند، از آن جمله مصونيت قضايي نظاميان آمريكا در ايران، نوعي بازگشت به كاپيتولاسيون تلقي كرده و آنرا شديدا رد كرد. لغو اين امتيازات و انحصارات، انحلال پارلمان ايران در اكتبر 1964 را نيز به دنبال داشت. اعتراض و موضعگيري آيت الله خميني در مقابل كاپيتولاسيون موجبات تبعيد وي را به تركيه، عراق و بالاخره به فرانسه فراهم آورد. شكست ظاهري حركت امام به تدريج موفقيت شايان ذكري را برايشان رقم زد. چرا كه در سايه اين حركت همگان و به خصوص روشنفكران از

ص: 2891

نقش و اهميت روحانيت در حركتهاي سياسي آگاهي پيدا كردند. به طور قطع با در نظر گرفتن محتواي مباحث و فعاليتهاي سياسي آيت الله خميني، مي توان اذعان نمود كه ايشان راهي بسيار متفاوت و متمايز از روحانيت سنتي پيمودند. آيت الله خميني در دهه شصت و در كلاسهاي درس خود در نجف اشرف ايده ولايت فقيه را پروراند. بر اساس اين طرز تفكر جامعه اسلامي بدون حكومت اسلامي ميسر نيست; تصويب لوايح و قوانين منطبق با شريعت به تنهائي كافي نيست بلكه جوهر حكومت نيز بايد اسلامي باشند. همچنين احترام به "شريعت" صرفا در اتخاذ و تصويب يكسري قوانين قضائي تشريفاتي خلاصه نشده، مستلزم اجرا و به كارگيري عملي و دقيق آنها در كردار و رفتار است. "بيداري اذهان" مفهوم اصلي آن است زيرا تغيير و تحول اجتماع بدون تحول انسانها مقدور نيست. فعاليتهاي انقلابي امام خميني تمام محافل و مجامع شيعه را صرفنظر از معيارهاي مليتي و دستگاههاي قدرتي بسيج كرد. "مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامي بر اعتقاد به ولايت فقيه متكي است." (4) امام خميني بعد از 15 سال تبعيد و جلاي وطن با پيروزي و سرفرازي تمام به ايران بازگشت. اكثر محققين معاصر استقرار نظام انقلابي و اسلامي را احياء اسلام تلقي مي كنند. احياء اسلام در اوايل قرن پانزدهم هجري قمري

ص: 2892

نشانگر روح مبارزه طلبانه آيين تشيع است. سخنرانيهاي رهبر مذهبي و عاليقدر با تكيه بر موضوعات عشق و محبت كه از همان ابتدا مذهب شيعه با آن آشناست، مردم ايران را به وجد مي آورد. طرفداران اسلام نوين بر اين باورند كه جوامع مسلمان كنوني در كام "جاهليت" نويني غلطيده اند و عبارت طاغوتي كه در انقلاب ايران به گوش مي رسيد خود گوياي همين امر است. در جامعه، طرز فكر يا فرد طاغوتي بر هر آنچه دستورات خداوندي را انكار مي كند، اطلاق مي شود (طاغوت اسم بتي است كه در قرآن آمده است) . در همچون شرايطي "جهاد" در برابر تمام حكومتهائي كه فقط اسما اسلامي هستند، امري مجاز و پسنديده است. براي استقرار جامعه اي اسلامي داشتن قدرت و نفوذ سياسي امري ناگزير است. جامعه اسلامي عاري از سياست و سياستي عاري از "اخلاق اجتماعي" هرگز وجود ندارند. اسلام تنها در مجموعه اي از اعتقادات و باورها خلاصه نمي شود، اسلام نظامي جامع و كامل است. او مي خواهد اصلاحاتي در زندگي بشري اعمال كند و براي نيل به اين مهم و جامه عمل پوشيدن به خواسته هاي خود، نفوذ و قدرت سياسي لازم است. (5) هدف عمده اسلام تاسيس جامعه اي منطبق با اخلاقيات مذهبي است. امام خميني [ره] مي فرمايد: "طرز تفكر مبتني بر حكومت اسلامي و يا

ص: 2893

به عبارت ديگر اعتقاد بر حاكميت مطلق اسلام امري تازه و مختص به زمان ما نيست و اسلام از همان اوان در صدد استقرار حكومتي خدايي در سراسر جهان بود. اهمال كاريهاي مسلمانان از يكسو و ظلم و تجاوز استعمار در طول قرنهاي متمادي از سوي ديگر موجب شده اند كه چنين كمال مطلوب تاكنون حتي مطرح هم نشود." (6) در تصور شيعه مفاهيمي هست كه به سادگي مي توان انديشه انقلاب را از آنها استنباط كرد: مفهوم تاريخ، هزاره گري. طرز تفكر مبتني بر عدالت اجتماعي، بي اعتباري قدرتهاي گذرا و موقت، شهادت... اينها همه مفاهيمي هستند كه بنيانگزاران مكتب شيعه، خود الگوي عملي آنها بوده اند: شهادت حسين (ع) و يارانش در كربلا بدست مستكبري نامشروع، چهره سياسي زينب (ع)، خواهر حسين (ع) به عنوان يك زن مسلمان و... نمونه هايي از آنهاست. برخلاف اهل تسنن، شيعيان واجد ساختارها و تشكلهايي هستند كه انتخاب اصلح، عالم، رهبر و مسلمان بهتر بر عهده آنهاست. چرا كه بنا بر اعتقاد شيعه، مقام مذهبي ذيصلاح و عاليقدري بايد بر مسند حكومت تكيه زند. بنابراين مساله حكومت مختص محافل مذهبي بلندپايه مي باشد و مطابق با همين انديشه تنها امامان و فقها (ي جامع الشرايط) مي توانند با تشكيل و سازماندهي حكومتي، دستورات الهي را به كار بندند، نظامي شايسته اسلام اصيل تاسيس كرده،

ص: 2894

به مردم خدمت كنند. حكومت در نظر آنها چيزي جز دردسر و دغدغه خاطر بيش نيست. اما آنان ناگزير بايد اين وظيفه را تقبل كنند. آنان موظفند اين وظيفه "الهي" را به جاي آورند زيرا "ولايت فقيه" در اصل يك وظيفه است و عمل به يك دستور. (7) آيت الله خميني پويايي اسلام و لزوم توجه به مقتضيات عصر جديد در به كار بستن قوانين و تعليمات اسلامي را مورد تاكيد قرار مي داد. "اسلام مكتبي پوياست. پويايي اسلام از پويايي دستورات قرآني ناشي مي شود" (8) "ما متعصب نيستيم. دستورات قرآن ابدي و تغييرناپذير هستند. علما موظفند دستورات قرآن را تفسير كرده، چهره اي نوين و منطبق با زمان معاصر به آنها بدهند." (9) دفاع از مستضعفان و محرومان در سرلوحه سياست امام خميني [ره] قرار داشت و بحثهاي سياسي ايشان بر اين اصل مهم استوار بودند و همين امر با موعظه هاي صرفا اخلاقي اكثر رهبران مذهبي مغايرت داشت. بدينسان تمام افرادي كه قرباني نظام امپرياليستي بودند و در فقر و فلاكت زندگي مي كردند، در اشتغالات فكري و بحثهاي نظري حاكمان و ديگر مسئولان حكومتي دوباره عزت نخستين را به دست آوردند و اين يك تغيير اساسي در فلسفه حكومت محسوب مي شود. سياست مبتني بر عدالت اجتماعي ايشان هرگز اهداف ضدامپرياليستي و به خصوص

ص: 2895

ضدآمريكايي را نيز فراموش نكرده بود. "بايد سرنوشت ايران در تهران تعيين شود نه در واشنگتن، لندن يا مسكو". (10) بدين طريق ايران به صف كشورهاي غيرمتحد مي پيوست و همين امر موجب مي شد تا ايران چهره جديدي در ميان كشورهاي توسعه نيافته پيدا كند. كشورهايي كه نخست ايران را به عنوان كشوري ثروتمند و متحد با كشورهاي صنعتي به حساب مي آوردند. آيت الله خميني [ره] مدام بر اين اصل تاكيد داشت كه اسلام اصالتا مخالف استبداد مطلقه است. در همان حال "انقلاب ايران تنها به سرنگوني نظام استبدادي نمي انديشيد بلكه استقرار پايه هاي جمهوريتي الهي و يا به عبارت ديگر استقرار جمهوري اسلامي هدف اصلي آن بود." (11) جامعه بايد آئينه تمام نماي يكتاپرستي و توحيد باشد. اگر "يگانگي" اساسي ترين فرض وجود باريتعالي است، بايد در جوامع بشري نيز چنين فرضي به تحقق پيوندد. يك جامعه توحيدي نه به تقسيمات دروني (اجتماعي، نژادي، قومي يا مليتي) پايبند است و نه بر وجود سياستي مستقل از دستورات الهي ولو بصورت احتمالي. در چنين جامعه اي حكميت مطلق خداوند بر تمام جوانب زندگي فردي و اجتماعي انسان حكمفرما مي شود. به نظر امام خميني " در آنچه ما (جمهوري اسلامي) مي ناميم، شرايط انتخابي و قواعد حاكم بر پايه قوانين اسلامي متكي هستند ولي چنين بياني هرگز به مفهوم سلب

ص: 2896

انتخاب و اختيار ملي نيست." (12) بعد از پيروزي انقلاب اسلامي نيز ايران خط مشي ديپلماتيكي معتبري يعني بيطرفي و عدم وابستگي محض را برگزيد: "حكومت اسلامي آزاد و مستقل خواهد بود... ما نه به سوي غرب و نه به سوي شرق تمايل و گرايش نخواهيم داشت. آرزومنديم جمهوري اسلامي بيطرف و غيروابسته باقي بماند. ما با تمام كشورها تا زمانيكه در امور داخلي ما مداخله نكنند، روابط دوستانه خواهيم داشت." (13)

پى نوشت ها

: 1. LLIB semaJ ، انقلاب ايران: گذشته، حال، آينده. سياست بين المللي شماره 6، 08- 9791. 2. DARAHCIR ennaY ، اسلام شيعه، اعتقادات و ايدئولوژيها. سال انتشار 1991، ص 221. 3. EDACRUOH dranreB ، "ايران: انقلاب اسلامي يا جهان سومي؟ " انتشاراتي etodoreH ، 36، 1985، ص 4 .140. آيت الله خميني، حكومت اسلامي (نامه اي از امام موسوي)، تهران 1356، ص 5 .19. خورشيد احمد، مقدمه اي بر A. IDILDUAM ، قانون اسلامي، 1966، ص 6 .5. آيت الله خميني... مجموعه گفتار موسوي، شماره 1، ص 19. ». emsirenelliM 7. آيت الله خميني... "حكومت اسلامي"، ص 8 .60. آيت الله خميني... موضوع مبحثي در روزنامه اطلاعات، 9 27/6/1979. آيت الله خميني... مصاحبه اي با روزنامه ednoM eL ، 10 20/1/1979. آيت الله خميني... در P. ATLAB و C. UELLUR "ايران شورشي" 1979، ص 11 .79. آيت الله خميني... سخنراني در شهر قم، 23/5/1979، چاپ در روزنامه ednoM

ص: 2897

eL 12 26/5/1979. آيت الله خميني... "مجموعه گفتار موسوي" شماره 1، ص 13 .24. آيت الله خميني... در "كيهان هوايي"، 303، 24/1/1979، ص 21. گئورگي سانيكيدزه ترجمه ولي تيموري

ص: 2898

انديشه هاي اقتصادي امام خميني (س)

9 چكيده: اشاره: كتاب "انديشه هاي اقتصادي حضرت امام خميني (س) " مجموعه ايست از ديدگاهها و نظرات رهبري انقلاب و بنيانگذار كبير جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني (س) كه توسط آقاي محسن آژيني تهيه و تنظيم شده و اكنون در دست چاپ مي باشد و به زودي در اختيار علاقمندان قرار خواهد گرفت. در اين كتاب، نويسنده، مجموعه نظرات اقتصادي حضرت امام (ره) را از كتاب "صحيفه نور" و منابع ديگر استخراج و دسته بندي كرده وبا تجزيه و تحليل آنها، جمعبندي نظرات امام (س) را پيرامون مهمترين موضوعات اقتصادي ارائه نموده است. در اينجا گزيده اي از كتاب ياد شده را نقل مي نماييم: مقدمه: حضرت امام خميني (س) بعنوان معمار بزرگ انقلاب اسلامي طي دوران حيات سياسي، علمي و مبارزاتي شان - بويژه در طول چهار دهه رهبري انقلاب خونبار اسلامي (از سال 1340 به بعد) - در سخنرانيها، پيامها، نامه ها، نوشته ها و. . . خطوط اساسي نهضت اسلامي را در زمينه هاي مختلف بطور واضح و روشن، بيان فرموده اند. كليه مطالبي كه به صورتهاي مختلف از معظم له صادر شده، همواره روشنگر راه ملت مسلمان ايران وتعيين كننده اصولي بوده كه انقلاب اسلامي ملت ايران، تنها بر پايه آن اصول قابل تحليل و بررسي است. اين

ص: 2899

انقلاب بزرگ بدون در نظر گرفتن مجموعه بيانات و رهنمودهاي امام خميني (س) معنا و مفهومي نخواهد داشت. يكي از مباحث بسيار مهم كه در بيانات امام خميني سهم عمده اي را به خود اختصاص داده است "مباحث اقتصادي" است. در اينجا برخي از موضوعات مهم اقتصادي را كه در سخنان معظم له مطرح شده است، مورد بررسي قرار مي دهيم. اهداف نظام اقتصادي اسلام نظام اقتصادي اسلام داراي سمت و سو و اهداف مادي و معنوي معيني است كه مي توان آنها را به شرح زير طبقه بندي كرد: 1- هدايت مردم به سمت اخلاق كريمه و ارزشهاي معنوي. 2- استقرار عدالت اجتماعي و اقتصادي در جامعه. 3- رشد استعدادها و شكوفايي قدرت ابتكار و خلاقيت انسانها. 4- ريشه كن كردن فقر در جامعه. 5 - اولويت دادن به منافع و مصالح مستضعفان و محرومان و رسيدگي خاص به آنها. 6- برآوردن نيازهاي اقتصادي مشروع و معقول مردم. 7- رشد و شكوفايي اقتصادي و بارور كردن تجارت، صنعت و كشاورزي و. . . 8 - ايجاد رفاه، آسايش و امنيت اقتصادي براي عموم افراد جامعه. 9- پرهيز از وابستگي اقتصادي به بيگانه و نفي سلطه اجانب بر اقتصاد كشور. 10- گسترش مشاركت عمومي مردم بويژه مستضعفان و محرومان در اقتصاد. از نظر حضرت

ص: 2900

امام (س) اقتصاد، اصولا در اسلام هدف نيست بلكه وسيله و ابزاري براي تكامل معنوي جامعه است. همچنين تبيين و پياده كردن نظام اقتصادي اسلام بعهده علما و محققين اسلامي و كارشناسان مسلمان و متعهد است كه بايد اولا نظام اقتصادي اسلام را مطابق نيازها، شرايط و مقتضيات روز از منابع اسلامي استخراج، تبيين و تدوين نمايند و ثانيا طرحها و برنامه هايي براي تحقق آن ارائه دهند. رهنمودها: "مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهاي حاكم در جامعه بوده است و خود داراي سيستم و نظام خاص اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي است كه براي تمامي ابعاد و شئون زندگي فردي و اجتماعي قوانين خاصي دارد و جز آن را براي سعادت جامعه نمي پذيرد. " "ص. ن - ج 4 - ص 167 و 18/10/1357 - 168" "مجموعه قواعد اسلامي در مسائل اقتصادي، هنگامي كه در كل پيكره اسلام بصورت يك مكتب منسجم ملاحظه شود و همه جانبه پياده شود، بهترين شكل ممكن خواهد بود، هم مشكل فقر را از ميان مي برد و هم از فاسد شدن يك عده بوسيله تصاحب ثروت جلوگيري مي كند و درنتيجه كل جامعه را از فساد حفظ مي كند و هم مانع رشد استعدادها و شكوفايي قدرت ابتكار و خلاقيت انسانها نمي شود. " "ص. ن -

ص: 2901

ج 4 - ص 176 و 18/10/1357 - 177" "بايد نظام اقتصادي اسلام را در مجموعه قوانين و مقرر ات اسلامي، در كليه زمينه ها و شئون فردي و اجتماعي ملاحظه كرد. اين مسلم است كه از نظر اسلامي حل تمامي مشكلات و پيچيدگي ها در زندگي انسانها تنها با تنظيم روابط اقتصادي به شكل خاص حل نمي شود و نخواهد شد، بلكه مشكلات را در كل يك نظام اسلامي بايد حل كرد و از معنويت نبايد غافل بود كه كليد دردهاست. " "ص. ن - ج 4 - ص 23/10/1357 - 213" "اين بر عهده علماي اسلام و محققين و كارشناسان اسلامي است كه براي جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام، طرحها و برنامه هاي سازنده و دربرگيرنده منافع محرومين و پا برهنه ها را ارائه دهند و جهان مستضعفين و مسلمين را از تنگنا و فقر معيشت به در آورند. البته پياده كردن مقاصد اسلام در جهان و خصوصا برنامه هاي اقتصادي آن و مقابله با اقتصاد بيمار سرمايه داري غرب و اشتراكي شرق، بدون حاكميت همه جانبه اسلام ميسر نيست و ريشه كن شدن آثار سؤ و مخرب آن چه بسا بعداز استقرار نظام عدل و حكومت اسلامي همچون جمهوري اسلامي ايران نيازمند به زمان باشد، ولي ارائه طرحها و اصولا

ص: 2902

تبيين جهتگيري اقتصادي اسلام در راستاي حفظ منافع محرومين و گسترش مشاركت عمومي آنان و مبارزه اسلام با زراندوزان، بزرگترين هديه و بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهيدستي به شمار مي رود و بيان اين حقيقت كه صاحبان مال و منال در حكومت اسلامي هيچ امتياز و برتري اي از اين جهت بر فقرا ندارند و ابدا اولويتي به آنان تعلق نخواهد گرفت، مسلم راه شكوفايي و پرورش استعدادهاي خفته و سركوب شده پابرهنگان را فراهم مي كند و تذكر اين مطلب كه ثروتمندان هرگز به خاطر تمكن مالي خود نبايد در حكومت و حكمرانان و اداره كنندگان كشور اسلامي نفوذ كنند و مال و ثروت خود را بهانه فخر فروشي و مباهات قرار بدهند و به فقرا و مستمندان و زحمتكشان، افكار و خواسته هاي خود را تحميل كنند، اين خود بزرگترين عامل تعاون و دخالت دادن مردم در امور و گرايش آنان به اخلاق كريمه و ارزشهاي متعالي و فرار از تملق گوئيها مي گردد و حتي بعض ثروتمندان را از اين كه تصور كنند كه مال و امكاناتشان دليل اعتبار آنان در پيشگاه خداست متنبه مي كند. " "ص. ن - ج 20 - ص 128 و 6/5/1366 - 129" انقلاب اسلامي، مستضعفين و محرومين حضرت امام (س) ، انقلاب اسلامي را

ص: 2903

انقلاب محرومين و مستضعفين مي دانستند. از آغاز نضج گيري انقلاب اسلامي در سال 1342، اين محرومين و مستضعفين بودند كه در صف اول انقلاب جانفشاني كردند و پيروزي انقلاب اسلامي مرهون اين طبقه است. قشرهاي سرمايه دار و مرفهين بي درد، نقشي در انقلاب اسلامي نداشتند. انقلاب اسلامي اصولا از جانب مستضعفين عليه مستكبرين برپا شد و پايه هاي حكومت طاغوت را كه مستظهر به پشتيباني مستكبران جهاني بود، متزلزل كرد و طومار آن را در هم پيچيد. همچنين در طول يك دهه پر حادثه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، قشرهاي مستضعف، در تمام صحنه ها، از انقلاب حمايت جاني، مالي، سياسي و اقتصادي كردند كه نمونه بارز آن را در جنگ تحميلي عراق عليه ايران مشاهده كرديم. به جرات مي توان ادعا كرد كه اگر در جنگ تحميلي، حمايتها و فداكاريهاي قشر محروم نبود، انقلاب اسلامي هرگز نمي توانست در مقابل فشارهاي استكبار جهاني مقاومت كند. در بحبوحه جنگ، اين طبقه محروم بود كه با حضور گسترده خود درجبهه ها، از اسلام و انقلاب دفاع كرد. نگاهي گذرا به وضع زندگي شهدا و ايثارگران جنگ تحميلي، نشان مي دهد كه آنها غالبا از اقشار محروم و مستضعف هستند. يكي از خدمات بزرگ مستضعفين و محرومين به انقلاب، صبر و استقامت آنان در مقابل كمبودها

ص: 2904

و مشكلات بوده است. آنها علي رغم ضعف اقتصادي و مادي، تمام فشارها، كمبودها و تورم ناشي از هزينه هاي عظيم جنگ و محاصره اقتصادي دشمنان را به جان پذيرفته و بدون اظهار كوچكترين گله و شكايتي، كريمانه همه مشكلات را تحمل كردند. حساسيت نقش محرومين و مستضعفين در حمايت از انقلاب اسلامي را مي توان از بغض و كينه دشمنان اسلام و انقلاب نسبت به اين قشر، پي برد. در طول مبارزات قبل و پس از پيروزي انقلاب، اين قشر همواره آماج تهاجمات دشمنان انقلاب اسلامي بوده اند كه از نمونه هاي بارز اين تهاجمات، مي توان به ترورهاي منافقين اشاره كرد. عمده ترورها و انفجارهاي منافقين كوردل، در مناطق محروم و مستضعف نشين انجام گرفت. در آينده نيز قشرهاي محروم و مستضعف جامعه، پشتيبانان اصلي انقلاب و نظام اسلامي خواهند بود. رهنمودها: "با صراحت خواست هاي ما را كه خواست همه مستضعفين است به آنان [افراد گمراه] گوشزد كنيد و شعار ما را كه شعار ملت محروم و مظلوم است به آنان پيشنهاد كنيد. " "ص. ن - ج 2 - ص16/7/1357 - 112" "بررسي كنيد اشخاصي كه در پانزده خرداد جان دادند، سنگ قبرهاي آنها را ببينيد، كي بودند اينها؟ اگر يك سنگ قبر از اين قشرهاي ديگر غير اسلامي پيدا كرديد، آنها هم شركت داشته اند،

ص: 2905

اگر در قشرهاي اسلامي يك سنگ قبر از آن درجه هاي بالا پيدا كرديد، آنها هم شركت داشته اند، ولي پيدا نمي كنيد. هرچه هست از اين قشر پايين است، اين قشر كشاورز است، اين قشر كارگر است، اين تاجر مسلم است، اين كاسب مسلم است، اين روحاني متعهد است، هرچه هست از اين قشر است، پس 15 خرداد را به تبع اسلام اينها بوجود آوردند و به تبع اسلام اينها حفظ كردند و به تبع اسلام اينها نگهداري مي كنند. " "ص. ن - ج 7 - ص 15/3/1358 - 54" "اين نهضت از بركت شما زاغه نشين ها و امثال شما، يعني اين طبقه محروم، به بركت شما پيش رفت نهضت، شما طبقه محروم، چه دانشگاهي و چه روحاني و چه زاغه نشين ها و كارگرها بوديد كه اينطور با وحدت كلمه و بانگ الله اكبر پيش برديد. " "ص. ن - ج 9 - ص 17/7/1358 - 271" "اين توده محروم ملت ما از كارگر و كشاورز و دانشجو و شما همه انقلاب را به پايان رسانديد. " "ص. ن - ج 12 - ص 4/4/1359 - 192" "همه چيزهايي كه ما داريم از اين مردم است خصوصا از اين مستضعفين، آن بالايي ها به مردم كاري ندارند، آنها مشغول كار خودشان هستند، آنها ناراضي مي خواهند

ص: 2906

درست كنند. " "ص. ن - ج 15 - ص 23/8/1360 - 216" "جنوب شهري هاي محروم و طبقه مظلوم در طول تاريخ با تعهد به ارزشهاي انساني و اسلامي بيشتر و مصمم تر در مقابل قدرتها و وابستگان و دلباختگان به آنها بپا خاسته و مي خيزند و اينان هستند كه با مشت گره كرده خود و حضور دائم در صحنه اسلام، قدرتها را در هم مي كوبند و طمع كاران را كه به دنبال قدرتها بودند، مايوس نمودند. " "ص. ن - ج 17 - ص 10/7/1361 - 42" جنگ تحميلي "اگر همراهي اين توده هاي محروم نبود، حكومت نمي توانست برقرار باشد و ارتش نمي توانست اين جنگ را آنطور كه حالا به پيروزي رسانده اند، برسانند. " "ص. ن - ج 16 - ص 19/12/1360 - 71" "الان هم وقتي به جبهه ها مي رويد يك نفر مرفه نمي بينيد و يا اگر ببينيد كم است، بقيه مستمندان هستند، همين مردم محروم هستند كه انقلاب كردند و پيروز شدند. " "ص. ن - ج 18 - ص 19/5/1362 - 62" مشكلات و كمبودها "قشرهايي كه انقلاب را با فداكاري بي دريغ و جان نثاري سخاوتمندانه بي هيچ چشم داشتي به پيروزي رسانده و از پيروزي تاكنون براي دفاع از انقلاب و رفع مشكلات از پاي ننشسته اند و تاكنون

ص: 2907

با آنكه سنگيني انقلاب به دوش آنان بوده است توقع نام و نشان و مقامي نداشته و ندارند، اينان توده هاي ميليوني و محرومان جامعه هستند. " "ص. ن - ج 16 - ص 21/11/1360 - 43" "انصافا ما رهين منت اين توده هاي بزرگواري هستيم كه همه چيزشان را مي دهند و چيزي هم نمي خواهند، از آن پيرزنها كه آن چيزي كه در طول عمرشان تهيه كردند حالا مي آيند براي اسلام مي دهند تا آن اشخاصي كه قلكشان را مي شكنند و پولش را مي آورند براي اسلام مي دهند. " "ص. ن - ج 17 - ص 63 و 25/7/1361 - 64" ا دشمنان اسلام "انفجار كجا واقع مي شود؟ انفجار در پايين شهر واقع مي شود، آنجايي كه اين كارگرها و اينها مهيايند براي اينكه بروند پيش زن و بچه هايشان يا مهمانخانه هايي كه از اشخاص طبقه پايين يعني از حيث ثروت نه از جهات ديگر، در اينجا زندگي مي كنند. " "ص. ن - ج 17 - ص 11/7/1361 - 49" خدمت به مستضعفين و محرومين خدمت به محرومين و مستضعفين يكي از مسائلي است كه مورد توجه جدي حضرت امام (س) بوده است. از نظر ايشان خدمت به اين قشر ارزشمند، در وهله اول اعطاي حق آنها به خودشان است. طبق تعريف، مستضعفين كساني هستند كه توسط

ص: 2908

حكومتهاي ستمگر و طاغوتيان به ضعف كشيده شده اند و حق آنها غصب، و امكانات و مواهب الهي به ناروا از آنها دريغ شده است، لذا خدمت به مستضعفان، قبل از آنكه امداد و كمك به آنها باشد، استرداد حق به صاحبان آن است. از نظر حضرت امام (س) هدف مادي خدمت به مستضعفان و محرومان، برخورداري آنها از يك زندگي متوسط و آبرومند است تا بتوانند در حد شان خود، از امكانات اقتصادي بهره مند شوند. با توجه به اينكه تجمع ثروت بيش از حد متعارف، اكثر انسان ها را به انحراف از حق مي كشاند، لذا تامين زندگي متوسط و متعارف براي محرومين، علاوه بر آنكه آنها را از استضعاف و محروميت خارج مي كند، از ايجاد زمينه هاي انحراف نيز جلوگيري خواهد كرد. اصولا خدمت به مستضعفين و محرومين داراي ارزش معنوي بسيار والايي است. از ويژگيها و خصايص اوليا و انبيا الهي و ائمه معصومين (ع) خدمت به محرومين و مستضعفين بوده است. خدمت به اين طبقه محترم، تنها در كمك مالي و در محدوده زماني و مكاني خلاصه نمي شود بلكه داراي گستره وسيعي است و همه مظلومان گيتي را شامل مي شود. خدمت به محرومان و حمايت از آنها مي تواند ابعاد سياسي، اقتصادي، فرهنگي، قولي و عملي داشته باشد و هر مسلمان غيرتمند موظف است در حد وسع

ص: 2909

و توان و به هر شكل ممكن، اين وظيفه مهم را به انجام رساند. در نزد پروردگار تبارك و تعالي، خدمتگزاري به همه مسلمين و مومنين داراي ارزش و اهميت است ولي خدمت به اقشار محروم و مستضعف داراي اولويت، ارزش و اهميت ويژه اي است. همچنين كيفيت خدمت به مستضعفين نبايد بصورتي باشد كه عزت و احترام آنها را مخدوش كند. خدمتگزار بايد خدمت به محرومان را يك وظيفه; و افتخار و خود را محتاج آنان بداند، نه محرومان را محتاج كمك خويش! در اينصورت است كه احترام و شرافت محرومان محفوظ خواهد ماند. آخرين نكته اي كه در بيانات حضرت امام (س) در اين مورد مطرح شده، وظيفه نظام اسلامي در خدمت به محرومين و مستضعفين است. حضرت امام (س) همواره مستضعفان را صاحبان انقلاب و كشور و ولي نعمتان مسئولان و كارگزاران نظام مي دانستند و كرارا مسئولين كشور را به خدمتگزاري آنها توصيه مي فرمودند. نظام اسلامي وظيفه دارد كه بطور ريشه اي، در ابعاد مختلف، اعم از تقنين، اجرا و قضاء، مسائل و مشكلات قشرهاي محروم را حل كرده و در هر حال منافع و مصالح قشرهاي محروم را در اولويت قرار دهد. از نظر امام (س) ، بي توجهي مسئولان كشور به منافع قشر مستضعف و بي تفاوتي سبت به دردهاي آنها، انحراف از اصول اسلامي

ص: 2910

و انقلابي تلقي مي شود. رهنمودها: خدمت به مستضعفين و محرومين به مثابه يك وظيفه و عبادت بزرگ است. "اين نهضت را به آخر برسانيد كه حكومت اسلامي انشاءالله تاسيس بشود و تمام اقشار ملت، تمام مستضعفين به حقوق حقه خودشان برسند. " "ص. ن - ج 6 - ص 4/2/1358 - 8" "ما بايد دستمان را باز پيش ملت دراز كنيم، براي اينكه اين مستضعفين و اين بيچاره ها و اين زاغه نشين ها را نجاتشان بدهيم، بايد به ملت رجوع كنيم و ملت اين كارها را بكند، همه مان يعني با هم، همه مان روي هم رفته دست به هم بدهيم كه يك وضع متوسطي براي اينها حاصل بشود. . . اينها آنقدرها نمي خواهند، آنقدري كه يك زندگي متوسطي، همچو نباشد كه هرچه را دست بگذارد، نداشته باشد. " "ص. ن - ج 8 - ص 15/4/1358 - 39" "در خدمت بندگان خدا و مستضعفين باشيد و بيشتر از همه طبقات ضعيف را ملاحظه كنيد و اين خود يك عبادت بزرگ است. " "ص. ن - ج 16 - ص 25/3/1361 - 202" "به همه در كوشش براي رفاه طبقات محروم وصيت مي كنم كه خير دنيا و آخرت شماها رسيدگي به حال محرومان جامعه است. " "ص. ن - ج 21 - ص 15/3/1368 -

ص: 2911

201" "بياييد تمام قلمها و تمام قدمها و تمام گفتار ما بر منافع اين قشر مستضعف باشد. . . قلمها را در راه خدمت به اين خلق به كار بيندازيد، گفتار را در راه خدمت به مستضعفين و اعمال را در خدمت به مستضعفين. " "ص. ن - ج 10 - ص 13/8/1358 - 128" "ما براي احقاق حقوق فقرا در جوامع بشري تا آخرين قطره خون دفاع خواهيم كرد. " "ص. ن - ج 20 - ص 1/6/1366 - 147" حفظ احترام و عزت مستضعفين و محرومين "يكي ديگر رفتاري است كه با مردم و با اين توده هاي مستضعف مي شود. چه بسا باشد كه خدمتها، خدمتهاي ارزنده است لكن گاهي برخورد با بعضي افراد، يك برخوردي است كه خدمت را هم پايمال مي كند. مهم اين است كه اقعا احساس بكنند اين خدمتگزارها كه خدمتگزارند، احساس اين معنا را بكنند كه اين توده ها، بندگان محروم خدا هستند و بندگاني هستند كه قبل از انقلاب آنقدر محروميت داشتند و در انقلاب آنقدر خدمت كرده اند و بعداز انقلاب هم تا قيام به امر درست نشده است، باز جز محرومين بوده اند و شما مي خواهيد به اينها خدمت كنيد و خدمتگزار آنها هستيد، مبادا يك وقتي در ضمن اينكه شما خدمت را مي كنيد يك درشتي اي باشد

ص: 2912

كه خدمت شما را در خودش محو كند. " "ص. ن - ج 17 - ص 69 و 12/8/1361 - 70" نظام اسلامي و مستضعفين و محرومين "براي اين مردم ستمديده خدمت كنيد، اين مردمي كه شما را به اينجا رسانده اند و اگر اينها نبودند حالا يا در حبس بوديد يا در قبرستانها. براي اينها بايد دمت بكنيد، همه مان خدمت بكنيم، هركس به هر اندازه اي كه مي تواند. " "ص. ن - ج 19 - ص 13/6/1364 - 226" "اگر اين مردم خصوصا اين مستضعفين، خصوصا اين جنوب شهري ها به اصطلاح پا برهنه ها اگر اينها نبودند شماها يا در حبس الان بوديد يا در تبعيد بوديد يا در انزوا. " "ص. ن - ج 15 - ص 23/8/1360 - 216" "اگر نبود اين همت اين محرومان و همت اين روستاييان و همت اين جنوب شهري ها، اگر نبود اين، نه رژيم سابق ظلمش از بين رفته بود و نه ما در مقابل مشكلات مي توانستيم مقاومت كنيم، همه اينها از بركات اينهايي هستند كه شما به امداد آنها برخاسته ايد و آنها لايق اين هستند كه ما با تواضع به خدمت آنها برويم و براي آنها خدمت كنيم، همه خدمتگزار آنها بايد باشيم، آنها به ما منت دارند كه ما را از اين قيدي

ص: 2913

كه ابرقدرتها به دست و پاي ما بسته بودند نجات دادند. آنها به كشور ما منت دارند كه اسلام عزيز را در اين كشور حاكم كردند. " "ص. ن - ج 17 - ص 18/2/1362 - 246" "ما و همه مقامات جمهوري اسلامي مرهون ملت فداكار خصوصا قشر ضعيف و مظلوم هستيم. . . اين حقيقت هميشه بايد در پيش چشم همه باشد كه همه خدمتگزار اين قشر باشيم. " "ص. ن - ج 19 - ص 13/6/1364 - 222" اولويت منافع و مصالح مستضعفين و محرومين نسبت به ديگران "همه مديران و كارگزاران و رهبران و روحانيون نظام و حكومت عدل موظفند كه با فقرا و مستمندان و پا برهنه ها بيشتر حشر و نشر و جلسه و مراوده و معارفه و رفاقت داشته باشند تا متمكنين و مرفهين و در كنار مستمندان و پا برهنه ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن و قرار دادن، افتخار بزرگي ست كه نصيب اولياء شده و عملا به شبهات و القائات خاتمه مي دهد كه بحمدالله در جمهوري اسلامي ايران، اساس اين تفكر و بينش در حال پياده شدن است. " "ص. ن - ج 20 - ص 6/5/1366 - 129" "خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسئولين كشور

ص: 2914

ما پشت كردن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه دارها گردد و اغنيا و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيشتري برخوردار بشوند. معاذالله كه اين با سيره و روش انبيا و اميرالمومنين و ائمه معصومين - عليهم السلام - سازگار نيست. " "ص. ن - ج 20 - ص 6/5/1366 - 129" مستضعفين و مستكبرين، دو قطب روياروي در بخشي از بيانات حضرت امام (س) علاوه بر مستضعفين، به مستكبرين نيز اشاره شده بصورتي كه مستضعفين و مستكبرين غالبا بعنوان دو قطب مقابل هم مطرح شده اند. دو قطبي كه همواره به عنوان دو نيروي متقابل، مطرح بوده و به يك اعتبار، تاريخ، صحنه مبارزه بين اين دو نيرو است. در اين مبارزه و نبرد دائمي، گاهي مستضعفين و گاهي مستكبرين، نيروي پيروز بوده اند كه البته طبق وعده هاي تخلف ناپذير الهي، پيروزي نهايي از آن مستضعفين خواهد بود. واژه "استكبار" از نظر حضرت امام (س) ، يك مفهوم عام و يك مفهوم خاص دارد. مفهوم عام آن، كبر ورزيدن و خود را از همه برتر پنداشتن و ديگران را مطيع و زيردست خود خواستن است. طبق اين تعريف، هر انسان غير مهذب و خودنساخته، آثار و رگه هايي از كبر و استكبار را در وجود خود دارد

ص: 2915

كه البته شعاع آن در انسانهاي مختلف، تفاوت دارد. معني خاص مستكبر، بيشتر رنگ سياسي - اجتماعي داشته و شامل حكومتها، سلاطين و قدرتهايي است كه براي اعمال سلطه بر مردم ضعيف و محروم، تلاش مي كنند. آنچه كه در بيانات حضرت امام (س) تحت عنوان "مستكبرين" در مقابل "مستضعفين"، مطرح شده عمدتا با مفهوم خاص آن تطابق دارد. از نظر امام (س) ، مستضعفين و محرومين در تمام دورانهاي تاريخي و اديان آسماني و در زمان همه پيامبران الهي، همواره عليه مستكبرين زمان خود در نبرد و مبارزه بوده اند. انبياء بزرگي چون حضرت موسي (ع) با فرعون و فرعونيان، حضرت عيسي (ع) با سلاطين زمان خود، حضرت ابراهيم (ع) با نمرود و نمروديان، حضرت رسول اكرم (ص) با مستكبرين جهاني چون ايران و روم و كفار و مشركين قريش، ائمه معصومين (ع) با سلاطين زمان خود; و اولياء و رهبران اسلامي و شيعي نيز در زمان غيبت با حكام ستمگر، همواره در مبارزه و ستيز بوده اند. خداوند تبارك و تعالي ضمن بيان اين مبارزه دائمي بعنوان يكي از سنتهاي الهي و نواميس خلقت در قرآن كريم، پيروزي نهايي مستضعفين بر مستكبرين را بشارت داده و وراثت نهايي زمين را از آن مستضعفين و محرومين دانسته است. همچنين از نظر

ص: 2916

حضرت امام (س) بسياري از احكام اسلام ناظر بر مبارزه و نبرد دائمي بين مستضعفين و مستكبرين است كه ازجمله اين احكام، مراسم سياسي - عبادي حج است. حضرت امام (س) مستكبرين را علي رغم دارا بودن قدرت و ابهت ظاهري، از درون بشدت پوسيده و پوشالي مي دانند و معتقدند كه نبايد قدرت ظاهري آنها، مستضعفان را فريب داده و يا مرعوب كند، بلكه مستضعفان بايد با ادامه جهاد و مبارزه، زمين را از لوث وجود اين دشمنان بشريت، پاك كنند. حضرت امام (س) اصولا بروز و ظهور انقلاب اسلامي را برمبناي جهاد مستضعفين عليه مستكبرين تعليل و تحليل كرده و يكي از اصول و اهداف اصلي و جاودانه اين انقلاب بزرگ را، سرنگوني قدرتهاي استكباري عالم عنوان فرموده اند. ايشان اولين نماد ضد استكباري انقلاب اسلامي را سرنگون كردن استكبار شاهنشاهي 2500 ساله در ايران دانستند و آنرا بعنوان نمونه و الگويي قابل تكرار، به مستضعفين عالم عرضه كردند. يكي از نكاتي كه در بيانات حضرت امام (س) مطرح شده، توطئه ها و القائات شيطاني مستكبرين عليه اديان الهي و خصوصا دين مبين اسلام است. ايادي و عوامل آشكار و پنهان مستكبرين براي مبارزه با اديان الهي، در جوامع اسلامي چنين تبليغ كرده اند كه اصولا اديان و انبياء الهي ساختگي

ص: 2917

بوده و از سوي حكومتها، سلاطين و سرمايه داران براي فريب مردم و مستضعفين ايجاد شده است! دشمنان اسلام، در مجامع روشنفكران مسلمان جهان اسلام، اين فكر شيطاني را تبليغ مي كنند كه اديان و انبياء الهي، مردم و محرومين را تخدير كرده و آنها را از مبارزه با مستكبرين و قدرتمندان باز مي دارند; بدينوسيله پايه هاي ظلم و ستم ستمگران تحكيم گشته و مظالم آنها تداوم مي يابد! ! با وجود اينكه اين توطئه و تبليغات كينه توزانه، ظاهري انقلابي و ضد استكباري دارد ولي حضرت امام (س) آن را ساخته و پرداخته خود مستكبرين و قدرتمندان مي دانند، تا بدين وسيله ايمان توده ها و محرومين، به اديان الهي و انبياء عظام متزلزل شود. علت اصلي هم آن است كه در طول تاريخ، اديان الهي موتور حركت انقلابي مردم ، و انبياء عظام، هدايتگر توده ها در مبارزه با طواغيت بوده اند. حضرت امام (س) طي بيانات مبسوطي به اين القائات و تبليغات شيطاني پاسخ داده اند. ايشان با ذكر شواهد و دلايلي متقن از متن كتب آسماني و تاريخ مبارزات انبياء الهي با مستكبرين و جباران، به مجاهدات انبياء بزرگي چون حضرت ابراهيم (ع) ، حضرت موسي (ع) و پيامبر بزرگوار اسلام (ص) با كفار، مشركين و قدرتمندان و سرمايه داران زمان خود اشاره

ص: 2918

كرده و آنها را نمونه هاي روشني از ستيز دائمي اديان و انبياء الهي - بويژه مكتب نجاتبخش اسلام - با مستكبرين و جباران دانسته اند. حضرت امام (س) همچنين ضمن بيان مبارزات روحانيت اسلام با قدرتمندان و مستكبران و حمايت آنان از محرومين و مستضعفين در طول تاريخ، القائات دشمنان اسلام و نظرات برخي از روشنفكران

ص: 2919

منحرف را در مورد روحانيت اسلام، رد كرده اند. رهنمودها: مفهوم استكبار و مستكبرين "مستكبرين منحصر نيستند به سلاطين، منحصر نيستند به روساي جمهور، منحصر نيستند به دولتهاي ستمگر، مستكبرين يك معناي اعمي دارد. يك مصداقش همان اجانبي هستند كه تمام ملتها را ضعيف مي شمرند و مورد تجاوز و تعدي قرار مي دهند يك مورد هم همين دولتهاي جابر و سلاطين ستمگر كه ملتهاي خودشان را ضعيف مي شمرند و به آنها تعدي مي كنند. هر فرد مي شود كه مستكبر باشد و مي شود مستضعف باشد اگر من به زيردستهاي خودم ولو چهار نفر باشند، تعدي و تجاوز كردم و آنها را كوچك شمردم، بنده خدا را كوچك شمردم من مستكبرم و او مستضعف و مشمول همان معنايي است كه مستكبرين و مستضعفين هستند" "ص. ن - ج 6 - ص 272 و 4/3/1358 - 273" اديان و انبياي الهي و مبارزه با مستكبرين "قيامهاي انبياء هميشه اينطوري بوده كه يكي از بين خود اينها، از بين خود اين مومنين كه از طبقه پايين بودند، از خود همين مردم پايين، يكي انتخاب مي شد براي اينكه تبليغ كند و كارش هم، يكي از كارهايش هم اين بود كه همين جمعيت مستضعف مقابل مستكبر را تجهيز مي كرد با تبليغاتي كه مي كرد، مهيا مي كرد، تجهيز مي كرد

ص: 2920

بر ضد آنها، بر ضد مستكبران. " "ص. ن - ج 8 - ص 30/4/1358 - 178" "خداوند را سپاس مي كنم كه اراده فرمود منت بر مستضعفين بگذارد عليه مستكبرين و زمين را از لوث مستكبرين پاك كند، مستضعفين را به - زمين - حكومت برساند. اسلام براي همين مقصد آمده است و تعليمات اسلام براي همين معناست كه مستكبري در زمين نباشد و نتوانند مستكبرين، مستضعفين را استعمار و استثمار كنند. ما به تبع تعاليم عاليه قرآن و آنچه از اسلام بر سيره رسول اكرم و ائمه مسلمين بدست آورديم و از سيره انبياء چنانچه در قرآن نقل مي فرمايد بدست آورده ايم آن است كه مستضعفين با هم مجتمع شوند و بر مستكبرين ثوره (انقلاب) كنند و نگذارند حقوق آنها را ببرند. " "ص. ن - ج 6 - ص 4/2/1358 - 71" "نظامهاي الهي و در راس آنها اسلامي به [نفع] استضعاف است كه به نفع مستضعفان عليه مستكبران در طول تاريخ در ستيز بوده اند و به استعمار و استضعاف "نه "گفتند. " "ص. ن - ج 15 - ص 27/6/1360 - 158" "پايه حكمراني جباران عصر در اين مرز و بوم فرو ريخت و تخت و تاج دوهزار و پانصد ساله فرعون گونه ستمشاهي به دست تواناي زاغه نشينان

ص: 2921

و ستمديدگان تاريخ بر باد رفت. " "ص. ن - ج 18 - ص 15/3/1362 - 11" القائات استكباري عليه اديان و روحانيت "تبليغاتي كردند به اينكه هر معمم و آخوندي، درباري است. اصل دين را، اينها دين را آن كه بجا آورده براي افيون است دين. اينها، قدرتمندها دين را ايجادكرده اند و ديني را كه اينها ايجاد كردند قدرتمندها بودند براي اينكه مردم را خواب كنند و آنها قدرت خودشان را اعمال بكنندكه مبادا توده ها بر ضد قدرتمندها چيز بشوند، اينها با وعده بهشت و با وعده اينطور چيزها مردم را آرام مي كنند، لالايي مي گويند براي مردم، مردم را بيهوش مي كنند و قدرتمندها مردم را مي چاپند. در صورتي كه اگر هر منصفي به تاريخ انبياء مراجعه كند مي بيند كه انبياء بودند كه توده ها را بيدار مي كردند بر ضد دولتها. " "ص. ن - ج6 - ص 29/1/1358 -31" "تمام اديان آسماني از بين توده ها برخاسته است و با كمك مستضعفين بر مستكبرين حمله برده است. مستضعفين در همه طول تاريخ به كمك انبياء برخاسته اند و مستكبرين را به جاي خود نشانده اند. " "ص . ن - ج6- ص 26/2/1358 -189" " تبليغات آنها (استعمارگران) به قدري بوده است كه شايد در بين خود ماها و شايد در بين

ص: 2922

جوانهاي ما اين معنا را به باور رساندند، به ثبت رساندند كه خير، اصل دين براي يك همچو چيزي است، در صورتي كه عكس مطلب بوده است. در خارج همه مي دانند كه عكس بوده است، هميشه نزاع ما بين پيغمبرها از توده ها شروع شد بر ضد مستكبران، بر ضد قدرتمندها. " "ص. ن - ج6- ص 29/1/1358 -31" "اسلام از توي ضعفا پيدا شده است، از اغنيا كه پيدا نشده است، از اين گداهاي مدينه و مكه اسلام پيدا شد، از اين بيچاره ها و ضعيفها پيدا شده است و انبياي ديگر هم همينطور بودند چون اشراف نبودند كه طرفدار اشراف باشند، انبياء از همين ضعفا هستند، از بين همين توده ها پيدا شدند و طرفدار همين توده ها هم هستند. " "ص. ن - ج4- ص 20/9/1357 -59" "در اسلام پيغمبر اكرم از بين مستضعفين برخاست و با كمك مستضعفين، مستكبرين زمان خودش را آگاه كرد يا شكست داد. " "ص. ن - ج6- ص 26/2/1358 -189" "اين منطق كه اسلام يا ساير اديان از مخدرات است، اين منطق اجانب است كه مي خواهند مال شما را بخورند، مي خواهند ما را از قرآن منفصل كنند تا اينكه پشتوانه اي نداشته باشيم. " "ص. ن - ج 2- ص 8/8/1357 -238" نظام اسلامي و مستضعفين

ص: 2923

و محرومين نظام اسلامي در قبال مستضعفين و محرومين جامعه داراي مسئوليتهاي خطيري است كه حضرت امام (س) همواره اين مسئوليتها را به مسئولان حكومت اسلامي در تمام سطوح، اعم از مسئولين اجرايي، نمايندگان مجلس، قضات و ديگر مسئولين، گوشزد مي كردند. از مهمترين وظايف حكومت اسلامي خدمت به مستضعفان و محرومان جامعه و خارج كردن آنها از استضعاف و محروميت است و اين مهم تنها در كمك هاي امدادي و مقطعي خلاصه نمي شود بلكه وجه مهمتر آن، مبارزه ريشه اي با استضعاف و محروميت است. مسئولان نظام در ابعاد سياستگذاري، برنامه ريزي، قانونگذاري و اجرا بايد ريشه كن نمودن محروميت و استضعاف را بعنوان يك اصل اساسي و روح حاكم بر كليه قوانين و برنامه ها، مد نظر داشته باشند. از نظر حضرت امام (س) كمرنگ شدن خدمت به محرومين و خداي ناكرده بي تفاوتي و بي توجهي نسبت به آنها، انحراف از اصول ومعيارهاي اسلامي و انقلابي است. با توجه به اينكه مستضعفين و محرومين جامعه در طول تاريخ اسلام و بويژه در جريان پيروزي انقلاب و تاسيس نظام جمهوري اسلامي، اساسي ترين و مؤثرترين نقش را داشته اند، لذا حكومت اسلامي بايد مصالح آنها را نسبت به ديگران در اولويت قرار دهد. منافع و مصالح مستضعفين در همه ابعاد اعم از سياسي، فرهنگي، اجتماعي و بويژه

ص: 2924

اقتصادي نسبت به ديگر اقشار اولويت دارد و اين اولويت نه تنها در شعارها بلكه در عمل و اجرا نيز بايد نمود داشته باشد. رهنمودها: "مبارزه اسلام با زراندوزان بزرگترين هديه و بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهيدستي به شمار مي رود. " "ص. ن - ج20- ص 6/5/1366 -129" "در جمهوري اسلامي براي فقرا فكر رفاه خواهد شد. " "ص. ن - ج 5- ص 21/1/1358 -279" "آنهايي كه داراي يك مكنتي هستند . . . كمك كنند تا اينكه ريشه اين محروميت انشاءالله به همت والاي همه كشور و همه علما و غير علما اين ريشه فاسد از بين برود و همه افراد اين ملت يك زندگي متوسطي كه بايد داشته باشند، داشته باشند. " "ص. ن - ج17- ص 18/2/1362 -247" "اين مستضعفين و اين مستمندان را انشاءالله ما از آن مشكلاتي كه دارند، محروميتهايي كه در طول تاريخ اينها كشيده اند ما بتوانيم و شماها بتوانيد انشاءالله آنها را از اين محروميت ها نجات بدهيد و همه آنها را انشاءالله به رفاه در دنيا و آخرت انشاءالله برسانيد. " "ص. ن - ج15- ص 23/10/1360 -284" "ما براي احقاق حقوق فقرا در جوامع بشري تا آخرين قطره خون دفاع خواهيم كرد. " "ص. ن - ج20- ص 29/4/1367 -235"

ص: 2925

"هيچگاه سلاح مبارزه با ظلم و استكبار و استضعاف را بر زمين نگذاريد. " "ص. ن - ج19- ص 8/2/1365 -296" "براي همه انشاءالله رفاه خواهد شد و اين اختلافات طبقاتي ننگين به آن صورت نخواهد ماند. " "ص. ن - ج 6- ص 26/1/1358 -20" "مسئولين محترم كشور ايران عليرغم محاصرات شديد اقتصادي و كمبود درآمدها تمامي كوشش و تلاش خود را صرف فقرزدايي جامعه كرده اند و همه آرمان و آرزوي ملت و دولت و مسئولين كشور ماست كه روزي فقر و تهيدستي در جامعه ما رخت بربندد. " "ص. ن - ج20- ص 6/5/1366 -129" "محروميت زدايي عقيده و راه و رسم زندگي ماست. " "ص. ن - ج 20- ص 6/5/1366 -129" "مسلم هر قدر كشور ما به طرف فقرزدايي و دفاع از محرومان حركت كند اميد جهانخواران از ما منقطع و گرايش ملتهاي جهان به اسلام زيادتر مي شود. " "ص. ن - ج20- ص 6/5/1366 -129" رفاه و رفاه طلبي آيا اصولا رفاه و رفاه طلبي ارزشمند است يا خير؟ آيا دستيابي به رفاه در سياست گذاري ها و برنامه ريزيهاي اقتصادي يك جامعه اسلامي و انقلابي (مثل جامعه ايران) ، بايد مورد نظر قرار گيرد يا خير؟ در صورت مثبت بودن پاسخ، آيا " رفاه" داراي شرايط و قيود خاصي

ص: 2926

است يا نه؟ اصولا تعريف ما از رفاه براي يك جامعه اسلامي و انقلابي چيست؟ در صورت ضد ارزش بودن رفاه، آيا نقطه مقابل آن، يعني فقر و محروميت ارزش است؟ رهنمودها و بيانات حضرت امام (س) در مورد رفاه و رفاه طلبي، با روشني و صراحت پاسخ تمام اين سئوالات را داده است. متاسفانه بواسطه عدم ملاحظه جامع نظرات امام (س) در مقوله رفاه و رفاه طلبي، افراط و تفريطهايي در اين مسئله (همچون برخي از مسائل ديگر) در جامعه ما وجود دارد. شماري از افراد تنها بخشي از بيانات حضرت امام (س) را در مذمت رفاه و رفاه طلبي، ملاحظه كرده و نتيجه گرفته اند كه رفاه و رفاه طلبي بكلي ضد ارزش است كه نتيجه اين برداشت، خودداري از هر گونه تلاش براي ايجاد يا توسعه رفاه در جامعه خواهد بود. عده ديگري نيز چنين تلقي مي كنند كه بايد به "هر بهايي" رفاه را در جامعه بوجود آورد. الگوي آنها نيز از رفاه، چيزي شبيه رفاه در جوامع غربي و سرمايه داري است. بديهي است كه هر دو تفكر فوق ناقص و ناصحيح بوده و نمي توان هيچيك را به حضرت امام (س) نسبت داد. تنها با نگرشي جامع به كليه بيانات حضرت امام (س) در مورد رفاه و رفاه

ص: 2927

طلبي است كه مي توان در اين مورد به انديشه صحيح دست يافت. در اينجا با توجه به مجموعه رهنمودها و بيانات حضرت امام (س) در مورد رفاه، رفاه طلبي و مرفهين، جمع بندي نظرات معظم له، مطرح مي گردد. از نظر حضرت امام (س) ، رفاه مي تواند مثبت يا منفي باشد و اين امر با توجه به تعريف رفاه و ويژگيهاي آن مشخص مي شود. رفاه به يك معني و با ويژگيهايي خاص، با ارزش و مثبت و به معني ديگر و با ويژگيهاي متفاوت، منفي و ضد ارزش است. رفاه مثبت، امري پسنديده و لازم است و خداي تبارك و تعالي نيز نسبت به تامين آن براي مردم، عنايت دارد و احكام مقدس اسلام نيز تامين كننده چنين رفاهي براي آحاد جامعه است. نقطه مقابل رفاه يعني فقر و تهيدستي در اسلام شديدا مذمت شده و بعنوان يك پديده ضد ارزش تلقي گرديده است. وظيفه حكومت اسلامي، در تمام بخشها، اعم از قانونگذاري و اجرا، ايجاد زمينه هاي لازم براي تامين و تعميم رفاه مثبت، و نابودي فقر و محروميت است. طلب رفاه (به معني مثبت آن) نه تنها ضد ارزش يست بلكه مي تواند بعنوان يك وظيفه ديني نيز تلقي شود. اسلام چنين رفاهي را نه تنها براي مسلمين، بلكه براي آحاد بشر (با هر دين و

ص: 2928

مسلكي) خواسته است و در جامعه اسلامي، حتي اقليتهاي مذهبي و مخالفان سياسي نيز بايد از آن بهره مند شوند. البته در تامين چنين رفاهي، اولويت با مستضعفان و مستمندان جامعه است كه بايد در سياست گذاري و برنامه ريزيهاي نظام رعايت شود. با بيان اين مقدمه، رفاه مثبت و منفي را تعريف مي كنيم. تعريف رفاه مثبت و منفي رفاه مثبت و پسنديده از نظر حضرت امام (س) ، در اصل يك موضوع روحي و رواني است نه مادي و فيزيكي، به اين معني كه مردم وقتي در رفاه هستند كه آسايش و آرامش داشته و احساس امنيت اقتصادي و معيشتي كنند. بديهي است كه لازمه برخورداري از چنين آسايش و امنيتي، داشتن امكانات مادي است. عدم آرامش اقتصادي انسان، ناشي از عدم تامين نيازهاي ضروري اوست، لذا اين آرامش هنگامي تامين مي گردد كه نيازهاي معقول و ضروري و منطقي افراد، متناسب با شان و جايگاه اجتماعي آنها تامين گردد. حضرت امام (س) در برخي از بياناتشان براي چنين رفاهي عبارت "زندگي متوسط" را بكار برده اند. رفاه منفي، فراتر از تامين نيازهاي ضروري و امنيت معيشتي بوده و بيشتر تابع خواستها و تمنيات نفساني افراد است كه نامحدود و بعضا نيز نامشروع، غيرمعقول و غير منطقي است. رفاه منفي همان است

ص: 2929

كه در نظام اقتصاد سرمايه داري مطرح است. نظامهاي سرمايه داري رفاه را تامين خواسته ها و تمنيات انسان مي دانند. در اين نظامها ميزان رفاه از نسبت "خواسته هاي تامين شده" به "كل خواسته ها" تعيين مي شود. در منطق سرمايه داري، به هر ميزان كه خواهشهاي نفساني افراد بيشتر تامين شود آنها مرفه تر هستند. با توجه به اينكه خواهشها و تمنيات نفساني بشر، حد معيني نداشته و نامحدود است لذا در جوامع سرمايه داري هيچگونه حد مشخصي براي رفاه وجود ندارد. افراد براي كسب "حداكثر رفاه" بايد "حداكثر تلاش " خود را بكار برند و چون هدف غايي در آن جوامع، كسب "حداكثر رفاه" است لذا هيچ اصل و معيار معنوي و ارزشي نمي تواند مانع از تلاش آنها شده و هر گونه عملي در اين راه (هر چند ضد انساني) مشروعيت پيدا مي كند. چنين رفاهي قطعا از نظر اسلام مردود است. رهنمودها: اسلام و رفاه "چيزي را كه خداي تبارك و تعالي مي خواهد رفاه عمومي و سعادت عمومي بشر، سلامت عمومي بشر، سعادت روحي بشر است انشاء الله كه تحقق پيدا كند. " "ص. ن - ج6- ص 4/2/1358 -84" "اسلام آنقدر به رفاه مردم، آسايش مردم و اينطور چيزها توجه دارد و هيچ در اين جهت فرقي مابين قشري با

ص: 2930

قشر ديگر نمي گذارد. " "ص. ن - ج6- ص 24/2/1358 -164" "اسلام انشاءالله در اين محيط پياده بشود و ما آن رفاهي كه در اسلام و آن طمانينه اي كه در اسلام براي افراد حاصل خواهد شد، حاصل كنيم در اين كشور. " "ص. ن - ج4- ص 24/1/1360 -183" نظام اسلامي و رفاه "ما علاقه داريم كه همه افراد ملت ما در رفاه باشند" "ص. ن - ج5- ص 17/1/1358 -259" "نهضت اسلامي مردم ايران در عصري كه نمونه همان عصر جاهليت است و در محيطي كه سرنيزه جانشين عدالت و حبس و شكنجه و اختناق به جاي آزادي و فقر و فلاكت، جانشين رفاه و آسايش گرديده بود، پا گرفت. " "ص . ن - ج 11- ص 15/11/1358 -258" "مسئولين محترم كشور ايران عليرغم محاصرات شديد اقتصادي و كمبود درآمدها، تمامي كوشش و تلاش خود را صرف فقرزدايي جامعه كرده اند و همه آرمان و آرزوهاي ملت و دولت و مسوولين كشور ماست كه روزي فقر و تهيدستي در جامعه ما رخت بربندد و مردم عزيز و صبور و غيرتمند كشور از رفاه در زندگي مادي و معنوي برخوردار باشند. " "ص. ن - ج20- ص 6/5/1366 -129" مفهوم رفاه "يك نفر آدمي كه كم دارد ولي به اندازه معاش

ص: 2931

دارد، اين آدم لذت زندگي را، همين زندگي مادي را لذتش را بيشتر از آن مي برد كه صد تا كاخ دارد و هر روز و هر شب در زحمت حفظ اينهاست. . . . لذت به دارايي نيست لذت يك مطلبي است كه انسان در خودش بايد پيدا بشود. . . اين مستمندها را به يك زندگي، آنها بيچاره ها قانع هستند به يك زندگي متوسط، به يك زندگي كه بتوانند اعاشه خودشان را بكنند، بتوانند يك سايه سري داشته باشند. " "ص. ن - ج 17- ص 223 و 1/1/1362 -224" "داشتن مال، داشتن خانه، داشتن چيز، اينش مهم نيست، مهم اينست كه قلب انسان را، قلب انسان را اينها تسخير كنند. اينكه مال اندوزي و ثروت اندوزي مذموم ست براي اين است كه اين مال اندوزي و امثال اينها و زرق و برق دنيا دل انسان را مي كشاند به طرف غير خدا و از آن ضيافتهاي خدا محروم مي كند. " "ص. ن - ج18- ص 21/3/1362 -18" شرايط و ويژگيهاي رفاه مثبت رفاه مثبت بايد داراي شرايط و ويژگيهايي باشد تا بتواند در جامعه اسلامي مورد قبول واقع شود. رفاه در صورت همراه بودن با اين شرايط و ويژگيها، نه تنها " جايز "است بلكه مي تواند "ارزش" هم تلقي شود. اين شرايط و

ص: 2932

قيود از نظر حضرت امام (س) به شرح زير مي باشند: 1- حفظ اصول اسلامي و انقلابي: حفظ اصول اسلام و انقلاب بر رفاه مقدم بوده و در صورت تعارض بين آن دو قطعا اولويت با حفظ اصول است. 2- انجام تعهدات و مسئوليت هاي ديني و انقلابي: مكتب و انقلاب، تعهداتي را بر عهده افراد مي گذارند كه انجام اين تعهدات بر كسب رفاه مقدم است. تعهداتي چون حضور در جبهه هاي دفاع از مكتب و ميهن اسلامي و . . . 3- كسب معنويات و تكامل روحي: كسب رفاه مادي بدون كسب كمالات معنوي و روحي، در نهايت، انسان را به انحراف خواهد كشيد. 4- اجراي عدالت اجتماعي: رفاه مادي در صورتي كه با اصل عدالت اجتماعي در تعارض باشد، قابل قبول نيست. رفاه بايد بطور عادلانه براي همه آحاد جامعه وجود داشته باشد و البته همين اصل ايجاب مي كند تا اولويت در تامين رفاه، با محرومان و مستضعفان باشد. 5- حفظ استقلال، خودكفايي و خود اتكايي: تامين و گسترش رفاه به بهاي نقض استقلال كشور و وابستگي به بيگانه، قابل قبول نيست. هنگامي مي توان رفاه مادي را پذيرفت كه از لحاظ اقتصادي و سياسي، متكي به منابع خودي باشد. 6- حفظ آزادي و حريت: آزادي و حريت انساني عطيه اي است الهي كه

ص: 2933

نمي توان به قيمت كسب رفاه مادي آنرا به يغما داد. 7- حفظ شرافت و عزت اسلامي و انقلابي: كسب رفاه مادي در صورتي كه منجر به پذيرش ذلت و خواري در مقابل بيگانگان گردد، قابل قبول نيست و عزت اسلامي و انقلابي و شرافت انساني مسلمانان در هر حال بايد محفوظ بماند. 8- چشيدن طعم فقر و محروميت: چشيدن طعم فقر و محروميت حتي در صورتي كه اكثر مردم به رفاه نسبي دست يابند نيز لازم است و موجب مي شود تا اولا انسان همواره بابت نعمت و رفاه، شكرگزار درگاه الهي باشد و ثانيا مشكلات و رنجهاي اقشار غير مرفه و محروم را درك كرده و در كمك به آنها دچار بي تفاوتي نگردد و ثالثا در صورت از دست دادن رفاه، بتواند آثار مادي و رواني آنرا بهتر تحمل كند. 9- اداء حقوق واجب و مستحب: انساني كه به رفاه و تمكن دست يافته بايد حقوق واجب مالي خود را ادا كرده و در حد وسع و توان نيز، از انفاقات و صدقات مستحبي و رسيدگي به فقرا، درماندگان و محرومين جامعه، دريغ نكند. شرايط و ويژگيهاي رفاه منفي ويژگيهاي نه گانه فوق در صورتي كه جنبه منفي بخود بگيرد، ويژگيهاي رفاه منفي خواهد بود ولي از آنجا كه حضرت امام (س) در

ص: 2934

بياناتشان، برخي از ويژگيهاي رفاه منفي را مشخصا مطرح كرده اند، لذا بطور خاص به آنها اشاره مي شود: 1- تقدم رفاه بر اصول اسلامي و انقلابي: اگر در صورت تعارض بين اصول اسلام و انقلاب با رفاه، اين اصول ناديده گرفته شود، رفاه مذكور قطعا ضد ارزش و غير قابل قبول خواهد بود. برخي از افراد كه رفاه خود را مقدم بر هر چيز ديگر مي دانند براي متهم نشدن به عدول از اسلام، آن بخش از احكام ديني را كه با رفاه آنها در تعارض نباشد انجام مي دهند مثلا نماز، روزه و حج را بجا مي آورند و رفاه مادي شان را هم حفظ مي كنند ولي هنگامي كه بخشي از احكام و اصول اسلامي در تعارض جدي با رفاه آنها باشد، تعريف جديدي از اسلام ارائه مي دهند! ! بعنوان مثال آنگاه كه ورود در سياست، زندگي حيواني و رفاه آنها را به خطر اندازد، حكم به جدايي دين از سياست داده و احكام اجتماعي اسلام را به نحوي از محتوا تهي و به ظواهر منحصر مي كنند ! ! چنين اسلامي همان اسلام مرفهين بي درد است كه حضرت امام (س) بارها از آن ياد كردند. 2- تقدم رفاه بر تعهدات و مسئوليتهاي ديني و انقلابي: اگر شرايط حادي براي مردم و كشور

ص: 2935

پيش بيايد كه مستلزم ايثارها، تلاشها و تحمل سختي و فشار باشد، مرفهين بي درد خود را از ميدان حادثه خارج كرده و با چشم پوشي از تمام مسئوليتهاي ديني و انقلابي، خود وخانواده وامكانات مادي شان را از مخاطرات دور كرده و ملت و كشور را در شرايط بحراني و خطير تنهامي گذارند. 3- رفاه همراه با وابستگي و تسليم به قدرتها. 4- رفاه همراه با تحمل ذلت و خواري و از دست رفتن عزت و شرف اسلامي. 5- عادت كردن به رفاه: يكي از ويژگيهاي رفاه منفي، اعتياد انسان به رفاه ست بطوريكه نتواند از رفاه خود (هر چند در مدتي كوتاه) چشم پوشي كند. علاج اعتياد به رفاه، تمرين فقر و محروميت و تحمل سختي ها و مشقات است. نكته اي كه در پايان لازم است مورد توجه قرار گيرد شبهه تعارض ظاهري در برخي از بيانات حضرت امام (س) در مورد رفاه و رفاه طلبي است. بعنوان مثال معظم له در تاريخ 29/4/1367فرموده اند: "ملت عزيز ما كه مبارزان حقيقي و راستين ارزشهاي اسلامي هستند، به خوبي دريافته اند كه مبارزه، با رفاه طلبي سازگار نيست و آنها كه تصور مي كنند مبارزه در راه استقلال و آزادي مستضعفين و محرومان جهان با سرمايه داري و رفاه طلبي منافات دارد با الفباي

ص: 2936

مبارزه بيگانه اند . . . بحث مبارزه و رفاه، بحث قيام و راحت طلبي، بحث دنيا خواهي و آخرت جويي دو مقوله اي است كه هرگز با هم جمع نمي شوند". "ص. ن - ج20- ص 29/4/1367 -235" سئوال اين است كه آيا بيانات فوق رفاه طلبي را به طوركلي نفي نمي كند و در تعارض با بيانات ديگر امام (س) كه رفاه را مورد تاييد قرار مي دهند، نيست؟ در پاسخ به اين سئوال مي توان گفت احتمالا منظور حضرت امام (س) از رفاه طلبي در جمله فوق و ديگر جملات مشابه، معني منفي رفاه است. همانگونه كه گفتيم از ويژگيهاي چنين رفاهي، تقدم رفاه طلبي بر اصول و ارزشهاي اسلامي و انقلابي است در حاليكه در رفاه مثبت، چنين چيزي مطرح نيست. رهنمودها: اسلام و رفاه "چيزي را كه -خداي تبارك و تعالي مي خواهد كه رفاه عمومي و سعادت عمومي بشر، سلامت عمومي بشر، سعادت روحي بشر است انشاءالله كه تحقق پيدا كند" "ص. ن - ج 6 - ص 4/2/1358 - 84" "مبارك باد بر شما افراد روشنفكر و متدين كه در راه اهداف شريفه اسلام كه ضامن رفاه عموم و تامين معنويات و ماديات بشر است فداكاري مي كنيد. " "ص. ن - ج 1 - ص 223 - آبان 1355" "اسلام

ص: 2937

آنقدر به رفاه مردم، آسايش مردم و اينطور چيزها توجه دارد و هيچ در اين جهت فرقي مابين قشري با قشر ديگر نمي گذارد. " "ص. ن - ج 6 - ص 24/2/1358 - 164" "اسلام انشاءالله در اين محيط پياده بشود و ما آن را، رفاهي كه در اسلام و آن طمانينه اي كه در اسلام براي افراد حاصل خواهد شد، حاصل كنيم در اين كشور. " "ص. ن - ج 4 - ص 24/1/1360 - 183" نظام اسلامي و رفاه "ما علاقه داريم كه همه افراد ملت ما در رفاه باشند" "ص. ن - ج5- ص 17/1/1358 -259" "نهضت اسلامي مردم ايران در عصري كه نمونه همان عصر جاهليت است و در محيطي كه سرنيزه جانشين عدالت و حبس و شكنجه و اختناق به جاي آزادي و فقر و فلاكت، جانشين رفاه و آسايش گرديده بود، پا گرفت. " "ص . ن - ج 11- ص 15/11/1358 -258" "مسئولين محترم كشور ايران عليرغم محاصرات شديد اقتصادي و كمبود درآمدها، تمامي كوشش و تلاش خود را صرف فقرزدايي جامعه كرده اند و همه آرمان و آرزوهاي ملت و دولت و مسئولين كشور ماست كه روزي فقر و تهيدستي در جامعه ما رخت بربندد و مردم عزيز و صبور و غيرتمند كشور از رفاه

ص: 2938

در زندگي مادي و معنوي برخوردار باشند. " "ص. ن - ج20- ص 6/5/1366 -129" "از حكومت اسلامي شما را نترسانند، حكومت عدالت است، حكومتي است كه زندگي شما را زندگي مرفه انشاءالله قرار مي دهد. " "ص. ن - ج 2 - ص 6/8/1356 - 235" "احكام اسلام براي همه خوب است، احكام اسلام براي حتي اقليتهاي مذهبي به قدري رفاه ايجاد خواهد كرد كه اينها خوابش را نمي بينند. " "ص. ن - ج 11 - ص 25/9/1358 - 23" "آن كه براي همه كارگرها و كارمندها و طبقه دلسوز است خداي تبارك و تعالي است كه به اراده خودش مي خواهد كه مستمندان مرفه باشند. " "ص. ن - ج 6 - ص 1/3/1358 - 234" مفهوم رفاه "مرفه بودن زندگي به اين نيست كه خانه چند طبقه آدم داشته باشد چه بسا اشخاصي خانه هاي چند طبقه دارند لكن زندگي شان جهنم است. الان شما زندگي محمدرضا را چه جور مي بينيد؟ همه وسائل آسايش برايش هست لكن آسايش دارد؟ يك آن آسايش دارد؟ ندارد. آسايش انسان به اين است كه روح انسان راحت باشد. روح انسان وقتي راحت شد اگر يك ناهار، هر جوري باشد، اين با آن مي سازد و اصلا ناراحتي را ادراك نمي كند. راحتي انسان به اين است كه انسان وضع

ص: 2939

روحيش را جوري بكند كه با اين وضع روحي آسايش برايش پيدا بشود. " "ص. ن - ج 5 - ص 9/1/1358 - 226" "گمان نكنيد كه كاخ نشين ها بسيار مرفه هستند، آنها دلهايشان لبريز از تزلزل است، آنها قلبهايشان آرام نيست تزلزلي كه در بين كاخ نشين ها هست در بين كوخ نشين ها نيست، آرامشي كه اين طبقه محروم دارند، آن طبقه اي كه به خيال خودشان در آن بالاها هستند ندارند. " "ص. ن - ج 14 - ص 16/1/1360 - 166" "يك نفر آدمي كه كم دارد ولي به اندازه معاش دارد، اين آدم لذت زندگي را، همين زندگي مادي را لذتش را بيشتر از آن مي برد كه صد تا كاخ دارد و هر روز و هر شب در زحمت حفظ اينهاست. . . . لذت به دارايي نيست لذت يك مطلبي است كه انسان در خودش بايد پيدا بشود. . . اين مستمندها را به يك زندگي، آنها

ص: 2940

بيچاره ها قانع هستند به يك زندگي متوسط، به يك زندگي كه بتوانند اعاشه خودشان را بكنند، بتوانند يك سايه سري داشته باشند. " "ص. ن - ج 17 - ص 223 و 1/1/1362 - 224" "داشتن مال، داشتن خانه، داشتن چيز، اينش مهم نيست، مهم اينست كه قلب انسان را، قلب انسان را اينها تسخير كنند. اينكه مال اندوزي و ثروت اندوزي مذموم ست براي اين است كه اين مال اندوزي و امثال اينها و زرق و برق دنيا دل انسان را مي كشاند به طرف غير خدا و از آن ضيافتهاي خدا محروم مي كند. " "ص. ن - ج 18 - ص 21/3/1362 - 18" "انسان محال است كه برسد به يك جايي از قدرت و بالايش را نخواهد، هميشه دنبال آني است كه ندارد. سرمايه دار هر چه زيادتر سرمايه تهيه كند دنبال اين است كه اضافه كند و حكومت هر چه سعه داشته باشد حكومتش، دنبال اين است كه توسعه بدهد. " "ص. ن - ج 18 - ص 21/4/1362 - 34" "همه مي دانيم كه كشور ما در حال جنگ و انقلاب سختي ها و مشكلاتي را تحمل كرده و كسي مدعي آن نيست كه طبقات محروم و ضعيف و كم درآمد و خصوصا اقشار كارمند و اداري در

ص: 2941

تنگناي مسائل اقتصادي نيستند ولي آن چيزي كه همه مردم ما فراتر از آن را فكر مي كنند، مساله حفظ اسلام و اصول انقلاب است. مردم ايران ثابت كرده اند كه تحمل گرسنگي و تشنگي را دارند ولي تحمل شكست انقلاب و ضربه به اصول آن را هرگز نخواهند داشت. ملت شريف ايران هميشه در مقابل شديدترين حملات تمامي جهان كفر عليه اصول انقلاب خويش مقاومت كرده است. " "ص. ن - ج 20 - ص 29/4/1367 - 234" "اما نكاتي كه در بازسازي و سازندگي توجه به آن ضروري است: . . . 5- برنامه ريزي در جهت رفاه متناسب با وضع عامه مردم توام با حفظ شعائر و ارزشهاي كامل اسلامي و پرهيز از تنگ نظري ها و افراط گرايي ها". "ص. ن - ج 21 - ص 37 و 11/7/1367 - 38" "من اميدوارم كه همه طبقات اين ملت در تحت لواي اسلام با رفاه، با سلامت با سعادت، همه با سعادت باشند". "ص. ن - ج 7 - ص 12/4/1358 - 254" رفاه و مسئوليتهاي اسلامي و انقلابي "آنهايي كه در اين چند سال مبارزه و جنگ به هر دليلي از اداي اين تكليف بزرگ [شركت در جنگ] طفره رفتند و خودشان و جان و مال و فرزندانشان و ديگران را

ص: 2942

از آتش حادثه دور داده اند، مطمئن باشند كه از معامله با خدا طفره رفته اند" "ص. ن - ج 20 - ص 29/4/1367 - 240 - 239" "بر همه كس واجب است كه به مقدار كفايت، از خطر عظيم اجانب به اسلام و مسلمين كمك نمايد و اين تكليفي است كه بيشتر متوجه است به طبقه مرفه و ثروتمند و پس از آنان به طبقه متوسط به حسب احوال آنها، نه طبقه مستمند و ضعيف كه درآمدشان به مقدار اعاشه آنهاست گرچه اين قشر از تمام قشرها خدمتشان بيشتر است". "ص. ن - ج 17 - ص 202/23/11/1361" رفاه و معنويات "توجه به زرق و برق دنيا انسان را از آن احساس انساني اش مي برد، يك حيوان است در بين مردم راه مي رود. كوشش كنيد معنويت را تقويت كنيد در بين اين ملت". "ص. ن - ج 17 - ص 1/1/1362 - 218" "ما آن روز عيد داريم كه مستمندان ما، مستضعفان ما به زندگي صحيح رفاهي و به تربيت هاي صحيح رفاهي و به تربيت هاي صحيح اسلامي - انساني برسند" "ص. ن - ج 15 - ص 23/10/1360 - 282" رفاه و عدالت اجتماعي "اسلام آنقدر به رفاه مردم، آسايش مردم و اينطور چيزها توجه دارد و هيچ در اين

ص: 2943

جهت فرقي مابين قشري با قشر ديگر نمي گذارد". "ص. ن - ج 6 - ص 24/2/1358 - 164" "براي همه انشاءالله رفاه خواهد شد و اين اختلافات طبقاتي ننگين به آن صورت نخواهد ماند" "ص. ن - ج 6 - ص 26/1/1358 - 20" رفاه و استقلال و خودكفايي "ما مي خواهيم زندگي فقيرانه داشته باشيم ولي آزاد و مستقل باشيم. ما اين پيشرفت و تمدني كه دستمان پيش اجانب دراز باشد را نمي خواهيم" "ص. ن - ج 15 - ص 6/8/1360 - 209" "من مطمئنم كه ملت عزيز ايران يك لحظه استقلال و عزت خود را با هزار سال زندگي در ناز و نعمت ولي وابسته به اجانب و بيگانگان معاوضه نمي كند. " "ص. ن - ج 21 - ص 3/9/1367 - 56" "مردم بايد تصميم خود را بگيرند، يا رفاه و مصرف گرايي يا تحمل سختي و استقلال و اين مساله ممكن است چند سالي طول بكشد ولي مردم ما يقينا دومين راه را كه استقلال و شرافت و كرامت است، انتخاب خواهند كرد. " "ص. ن - ج 21 - ص 20/10/1367 - 71" رفاه و آزادي و حريت "اگر ما تسليم آمريكا و ابرقدرتها مي شديم، ممكن بود امنيت و رفاه ظاهري درست مي شد و قبرستانهاي ما پر

ص: 2944

از شهداي عزيز ما نمي گرديد، ولي مسلما استقلال و آزادي و شرافتمان از بين مي رفت. آيا ما مي توانيم نوكر و اسير آمريكا و دولتهاي كافر شويم تا بعضي چيزها ارزان شود؟ " "ص. ن - ج 17 - ص 51 و 21/7/1361 - 52" رفاه و شرافت و عزت "شكم و نان و آب ميزان نيست، عمده شرافت انساني است و شرافت به اين نيست كه انسان دستش را روي سينه بگذارد تا چند شاهي به او بدهند بلكه شرافت انساني به اين است كه در مقابل زور بايستد. " "ص. ن - ج 18 - ص 28/6/1362 - 112" "زندگي انساني شرافتمندانه را ولو با مشكلات بر زندگاني ننگين بردگي اجانب، ولو با رفاه حيواني ترجيح دهيد. " "ص. ن - ج 21 - ص 15/3/1368 - 194" "اگر ما با دست جنايتكار آمريكا و شوروي از صفحه روزگار محو شويم و با خون سرخ شرافتمندانه با خداي خويش ملاقات كنيم بهتر ازآنست كه در زير پرچم ارتش سرخ شرق و سياه غرب زندگي اشرافي مرفه داشته باشيم. " "ص. ن - ج 21 - ص 15/3/1368 - 198" رفاه و چشيدن طعم فقر و محروميت "حقيقت حج اين است كه شما برويد درد مردم را ببينيد، ببينيد فقرا چه جوري

ص: 2945

هستند، شما هم بشويد آنطور، ببينيد مستمندان جهان چطورند، شما هم آن رنگ درآئيد. اگر مردم توقع داشته باشند كه حالا كه ما حج مي رويم بايد براي ما همچو رفاه حاصل بشود كه در منازلمان هم نيست، اين حج نمي تواند باشد. . . بياييد و يك قدري هم توجه كنيد به زحمت هايي كه فقرا مي كشند. " "ص. ن - ج 16 - ص 254 و /5/1361 31 - 255" "تنها آنهايي تا آخر خط با ما هستند كه درد فقر و محروميت و استضعاف را چشيده باشند. " "ص - ن - ج 20 - ص 29/4/1367 - 235" رفاه و رسيدگي به محرومين و فقرا "چرا بايد در زمستان يك عائله اي زير چادر، خوب مي دانيد زير چادر سرماي اينجا نمي تواند جوابش بدهد، اينها هيچ زندگي ندارند، ثروتمندها به داد اينها برسند، اينها ننشينند آن طرف و بگويند كه دولت بدهد، دولت هم بايد بكند همه بايد انجام وظيفه بكنند. " "ص. ن - ج 10 - ص 17/8/1358 - 165" "به همه در كوشش براي رفاه طبقات محروم وصيت مي كنم. . . چه نيكو است كه طبقات تمكن دار به طور داوطلب براي زاغه و چپرنشينان مسكن و رفاه تهيه كنند و مطمئن باشند كه خير دنيا و آخرت

ص: 2946

در آنست و از انصاف به دور است كه يكي بي خانمان و يكي داراي آپارتمان ها باشد. " "ص. ن - ج 21 - ص 15/3/1368 - 201" تقدم رفاه بر اصول اسلامي و انقلابي "از اول نهضت اسلامي ما شاهد اشخاصي كه به اين وضع بوده اند، راحت را به هر چيزي مقدم مي داشته اند، تكليف را اين مي دانستند كه نمازي بخوانند و روزه اي بگيرند و بنشينند در منزلشان ذكري بگويند و فكري بكنند. اين يك راهي بود كه يك دسته اي از مردم داشتند كه تمام آمال آنها اين بود كه آدم اينجا اين چند روزي كه هست، خوب استراحت بكند، بنشيند در خانه اش عبادت بكند. اسلام را خلاصه كرده بودند در عبادات مثلا نماز و روزه و امثال اينها، براي اسلام هم غير از اين، خيلي، نه اطلاعات صحيح داشتند و نه ارزشي قائل بودند. . . يك دسته اينطور بودند كه حضرت امير سلام الله عليه از اينها تعبير مي كند كه اينها همشان علفشان است مثل حيواناتي كه همشان اين است كه شكمش سير بشود، شهواتش را بر همه چيز مقدم مي دارد، نماز هم مي خواند و روزه هم مي گيرد و عبادات شرعي را هم بجا مي آورد لكن اينطور است وضع تفكر كه انسان نبايد خودش را در معرض

ص: 2947

يك چيزي قرار بدهد. . . آنهايي كه اسلام را خلاصه مي كنند در اينكه بخورند و بخوابند و يك نمازي بخوانند و روزه اي بگيرند و در گرفتاري ملت، در گرفتاري اين جامعه دخالت نكنند به حسب روايت رسول اكرم اينهامسلم نيستند. " "ص. ن - ج 15 - ص 45 تا 8/4/1360 - 50" "هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه داري مدرن و كمونيسم خون آشام و نابود كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد و در يك كلمه اسلام آمريكايي باشد. " "ص. ن - ج 21 - ص 30/6/1367" عادت به رفاه و رفاه طلبي "آنهايي كه عادت بكنند، چند روز عادت به اين كارها. به اين عشرتها، به اين چيزهايي كه در سينماها مي كردند و نمايش مي دادند، اين ديگر در فكر اينكه نفت ما را كي مي برد و آهن ما را كي مي برد و گاز ما را كي مي برد، اين به اين فكرها ديگر نيست. " "ص. ن - ج 9 - ص 17/6/1356 - 62" "جنگ وقتي كه واقع مي شود انسان از آن خستگي و از آن چيزهايي كه سست مي كند انسان را، از آن سستي و خستگي ها بيرون مي آيد و فعاليت مي كند و جوهره انسان كه بايد

ص: 2948

هميشه متحرك و فعال باشد بروز مي كند و در استراحت و در راحت و در اين امور، انسان هميشه كسل مي شود، هميشه خمود مي شود، قواي انسان خمود مي شود و خصوصا آنهايي كه به عياشي عادت دارند يا به رفاه عادت دارند، آنها ديگر بدتر خواهند شد. " "ص. ن - ج 13 - ص 106 و 8/7/1359 - 107" جنگ فقر و غنا حضرت امام (س) در برخي از بياناتشان مسئله جنگ بين فقر و غنا را مطرح فرموده اند. با توجه به بحثهاي گذشته در مورد احترام سرمايه هاي مشروع و قانوني، اين سئوال پيش مي آيد كه آيا طرح موضوع جنگ فقر و غنا توسط حضرت امام (س) به معني نفي غنا و حمايت از فقر نيست؟ آيا بيانات معظم له در مورد جنگ فقر و غنا با بيانات ديگرشان مبني بر محترم بودن ثروتهاي مشروع تعارض ندارد؟ قبل از پاسخ به سئوالات فوق، به برخي از برداشتهاي اشتباه از بيانات امام (س) در مورد جنگ فقر و غنا اشاره مي كنيم. عده اي از افراد كه تنها جملات مربوط به جنگ فقر و غنا را ديده و ديگر بيانات امام (س) را ملاحظه ننموده اند چنين تصور كرده اند كه رهنمودهاي امام درباره جنگ فقر و غنا و دائمي بودن اين جنگ و

ص: 2949

حمايت نظام اسلامي از فقرا در مقابل اغنيا، بدين معني است كه معظم له فقر را به كلي ارزش و غنا را مطلقا ضد ارزش مي دانستند. نتيجه چنين تصوري از جنگ فقر و غنا آنست كه پديده اي بنام فقر همواره بايد وجود داشته باشد و فقرا نيز هميشه بايد در فقر و محروميت باقي بمانند تا براي هميشه تاريخ، جنگ فقر و غنا مصداق عيني و واقعي داشته باشد! و اگر قرار باشد روزي فقرا از فقر خود نجات يافته (يعني غني شوند) طبعا در جبهه اغنيا قرار گرفته و بايد با خود آنها نيز مبارزه كرد! با توجه به رهنمودهاي حضرت امام (س) چنين برداشتي از سخنان ايشان، نادرست و اشتباه است. اولا فقر نه تنها ارزش نيست بلكه ضد ارزش است. فقر ارمغان ظلم و استثمار و سودجويي يا تن پروري و تنبلي و فرهنگ غلط است. اين پديده در آيات شريفه قرآن كريم و روايات متعدد معصومين (ع) مذمت شده و حتي در برخي از كلمات آن بزرگواران، در حد كفر يا پديد آورنده آن، شمرده شده است. در رهنمودها و نظرات حضرت امام (س) نيز فقر، محروميت و استضعاف به طور گسترده مذمت و به عنوان يك پديده ضد ارزش معرفي شده است. اگر در بعضي از روايات ديده

ص: 2950

مي شود كه از فقر ستايش شده، اين نه به معني يك اصل كلي و قابل تعميم به تمام زمانها بلكه تنها يك دستور خاص و با توجه به شرايط ويژه زماني و مكاني بوده است و در هر حال نمي توان "فقر" را ارزش دانست. همچنين در برداشت مذكور، بين "فقر" و "فقرا" خلط شده است. "فقر" ارزش نيست ولي " فقرا" (آنهم نه همه فقرا بلكه تنها كساني كه عليرغم خواست و اراده خود، توسط استثمارگران و سودجويان به فقر و محروميت كشيده شده اند) يك قشر ارزشمند و مستحق حمايت و پشتيباني هستند. عده اي همين خلط مبحث را در مورد محرومين و مستضعفين هم مرتكب شده اند. از نظر امام (س) "محروميت "ارزش نيست ولي "محرومين" ارزشمندند، " استضعاف" ارزش نيست ولي "مستضعفين" ارزشمندند. غنا و ثروت به طور كلي و مطلق از سوي حضرت امام (س) نفي نشده است. حضرت امام (س) نه تنها رفاه و ثروت را به كلي نفي نمي كنند بلكه با شرايط و ويژگيهاي خاص براي جامعه ضروري هم مي دانند و كرارا نظام اسلامي را به تامين و تعميم آن توصيه فرموده اند و در اين امر، اولويت را با محرومان و فقرا دانسته اند. ايشان همچنين سرمايه و ثروت مشروع را محترم و حتي تلاش

ص: 2951

براي كسب آن را در مواردي عبادت دانسته اند. در خصوص برداشت صحيح از بيانات امام (س) درباره جنگ فقر و غنا، دو مورد را مي توان مطرح كرد كه هر دو هم با رهنمودهاي معظم له سازگار است. برداشت اول: مقصود از جنگ فقر و غنا، مبارزه با يك سيستم اجتماعي - اقتصادي است كه در بطن خود دو طبقه فقير و غني را بوجود مي آورد. فقر و غنا دو پديده اي است كه در اين سيستم خودنمايي مي كند و حالت وسطي نيز متصور نيست. در اين سيستم اقليتي داراي ثروت و مكنت هنگفت بوده و اكثريت مردم نيز در فقر و محروميت به سر مي برند. امروزه در بسياري از كشورهاي جهان سوم حاكميت چنين سيستمي را شاهديم كه علت العلل آن، حاكميت سرمايه وسرمايه داري بر نظام بين المللي است. نظامي كه در آن حرف اول و آخر را سرمايه مي زند و هيچ ارزش و معيار ديگري مطرح نيست. منظور حضرت امام (س) از جنگ فقر و غنا، جنگ با چنين سيستم و نظامي است. اين نبرد، يك مبارزه مقدس و دائمي است كه بايد آنقدر ادامه يابد تا طلسم اكميت سرمايه بر جهان شكسته شود و فقر و غناي ظالمانه از بين برود و بر ويرانه آن سيستم، جامعه اي پديد آيد كه همه

ص: 2952

آحاد مردم در آن، از يك زندگي مرفه با حاكميت ارزشها و معيارهاي معنوي و متعالي برخوردار شوند. برداشت دوم: مقصود از جنگ فقر و غنا، جنگ بين فقراي متدين با اغنياء ظالم است. در اين برداشت نمي توان فقير و غني را به كلي ارزش يا ضد ارزش دانست. فقراي مظلوم، مورد حمايت اغنياء ظالم نيز مغضوب هستند. بين اين دو طبقه مبارزه دائمي وجود داشته و موضع مومنان و صالحان نيز حمايت از فقرا و نبرد عليه اغنيا و سرمايه داران خواهد بود. بديهي است نتيجه نهايي اين نبرد، احقاق حقوق فقرا و شكست و نابودي اغنياست. همانگونه كه ملاحظه مي شود برداشتهاي فوق نه تنها با يكديگر منافات ندارند بلكه قابل جمع نيز هستند. بهر حال هر برداشتي كه بخواهيم از مقوله جنگ فقر و غنا داشته باشيم، نبايد با اصول و محكمات رهنمودها و نظرات حضرت امام (س) در تعارض باشد. رهنمودها: "امروز جنگ حق و باطل، جنگ فقر و غنا، جنگ استضعاف و استكبار و جنگ پا برهنه ها و مرفهين بي درد شروع شده است و من دست و بازوي همه عزيزاني كه در سراسر جهان كوله بار مبارزه را بر دوش گرفته اند و عزم جهاد در راه خدا و اعتلاي عزت مسلمين را نموده اند، مي بوسم. "

ص: 2953

"ص. ن - ج21- ص 29/4/1367 -234" "جنگ ما، جنگ فقر و غنا بود. " "ص. ن - ج21- ص 3/12/1367 -94" "بايد . . . نسل به نسل و سينه به سينه شرافت و اعتبار پيشتازان اين نهضت مقدس و جنگ فقر و غنا محفوظ بماند. " " ص. ن - ج20- ص 6/5/1366 -123" ضد ارزش بودن فقر، محروميت و استضعاف "مجموعه قواعد اسلامي در مسائل اقتصادي هنگامي كه در كل پيكره اسلام بصورت يك مكتب منسجم ملاحظه شود و همه جانبه پياده شود بهترين شكل ممكن خواهد بود هم مشكل فقر را از ميان مي برد و هم از فاسد شدن يك عده بوسيله تصاحب ثروت جلوگيري مي كند. " "ص. ن - ج 4- ص 18/10/1357 -176" " اين به عهده علماي اسلام و محققين و كارشناسان اسلامي است كه براي جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام، طرحها و برنامه هاي سازنده و در برگيرنده منافع محرومين و پابرهنه ها را ارائه دهند و جهان مستضعفين و مسلمين را از تنگنا و فقر معيشت بدر آورند. " محسن آژيني:

ص: 2954

انديشه هاي تفسيري امام خميني و علم هرمنوتيك (بخش اول)

اشاره

13 چكيده: اطلاع يافتيم استاد ارجمند حجةالاسلام والمسلمين حاج شيخ مهدي هادوي نظرات خاصي پيرامون هرمنوتيك درانديشه امام خميني (ره) دارند. فرصت را غنيمت شمرده، مصاحبه اي با ايشان انجام داديم. مقاله اي كه پيش روي داريد، متن ويرايش شده اين مصاحبه است. اين گفتار از دو بخش تشكيل يافته است; بخش اول به اجمال گزارشي درباره "هرمنوتيك" عرضه مي كند و بخش دوم به بحث پيرامون رابطه انديشه هاي تفسيري امام خميني با هرمنوتيك مي پردازد. استاد به تدريس خارج فقه و اصول در حوزه علميه قم اشتغال دارند و اخيرا از ايشان در باب فهم قرآن كريم، كتابي با عنوان "مباني كلامي اجتهاد در برداشت از قرآن كريم" منتشر شده است. بخش اول اين گفتار چكيده اي از اين كتاب به زبان خود ايشان است. مقدمه يكي از مباني كلامي كه در فهم قرآن، مورد پذيرش انديشمندان مسلمان بوده، اين است كه هركس بخواهد از قرآن استفاده كند، مي بايست آن معنايي را كه خداوند از آيات قرآن اراده كرده كشف كند. مساله ديگر اين است كه آيا معنايي كه خداوند از يك آيه اراده كرده، معناي واحدي است يا در موارد مختلف و نسبت به مخاطبين گوناگون اين معنا متفاوت مي باشد؟ در پاسخ بايد گفت معنا واحد است، هرچند اين معناي واحد

ص: 2955

ممكن است داراي مراتب و يا مصاديق مختلفي باشد و يا لوازمي را دارا باشد كه در تطبيق بر مصاديق، ممكن است كسي بعضي مصاديق را پيدا كند در حالي كه نسبت به بعضي ديگر غافل باشد و يا ممكن است، بعضي از مراتب يك معنا را درك ، و از بعضي مراتب ديگر غفلت كند، يا بعضي لوازم معنا را بفهمد و به ديگر لوازم پي نبرد. در واقع، بحث بطون در قرآن ذيل همين مساله است كه قرآن ظاهر و باطني دارد: ظاهر قرآن همان معنايي است كه از آن پيدا مي شود و باطن قرآن آن معنايي است كه هرچند با همين معناي ظاهر بيگانه نيست، چون اگر بيگانه بود باطن اين متن نبود، اما معنايي است كه يك دسته مقدمات ديگر براي فهم آن لازم است و اگر اين مقدمات براي بعضي حاصل نباشد، قهرا معناي باطني از چشمشان مخفي مي ماند. براساس همين تصور كلي در باب فهم قرآن، يك باوري هم در بين انديشمندان مسلمان بوده كه ما وقتي به قرآن مراجعه مي كنيم، مي بايست بفهميم قرآن چه معنايي را مي خواهد بيان كند، نه اينكه ما از پيش خود معنايي را بر قرآن تحميل كنيم. پس اگر كسي به نحوي از انحاء بخواهد معنايي را به قرآن تحميل كند، اين به

ص: 2956

عنوان نقطه ضعفي در كار او محسوب مي شود. در قبال اين نوع تلقي تفسيري انديشمندان مسلمان، از جمله حضرت امام رضوان الله عليه، پيرامون قرآن كريم به مثابه منبع اجتهاد، نگرش تفسيري ديگري در غرب شكل گرفته و به صورت نحله اي; تحت عنوان "هرمنوتيك" (1) درآمده كه مراحل مختلفي را پشت سر گذاشته و شاخه هاي مختلفي در آن پيدا شده است. بحش اول: علم هرمنوتيك چيست؟ اگر ما بخواهيم بحث هرمنوتيك را به صورت بسيار مختصر مطرح كنيم، ابتدا مي بايست در مورد معناي لغوي اين كلمه كه در فرهنگ غربي پيدا شده نكته اي را عرض كنم. در اساطير يوناني خدايي به نام "هرمس" (2) وجود دارد هرمس بنابر اساطير يوناني كسي است كه پيامهاي خدايان را براي انسانها توضيح و تفسير مي كند. اين موقعيت و منزلتي كه هرمس به عنوان مفسر پيامهاي خدايان براي بندگان در اساطير يوناني دارد باعث شد كه در لغت يوناني لفظ "هرمنيون" پيدا بشود. معناي لغوي هرمنيون در انگليسي تفسير ( noitaterpretnI ) است. و بعد كه "هرمنوتيك" در فرهنگ غرب مطرح شد، در واقع به همان لفظ هرمنيون يوناني توجه شد و هرمنوتيك به معناي دانشهاي تفسيري مورد توجه قرار گرفت، البته معادلي كه ما براي هرمنوتيك قرار است. عده اي noitaterpretnI را تاويل و بعضي ديگر تفسير ترجمه كرده اند و بعد

ص: 2957

آن بحث تاويل و تفسير كه در فرهنگ علوم قرآني و در فرهنگ عرفاني ما وجود دارد و متفكران متعددي به آن پرداخته اند به ذهن مي آيد. از جمله مرحوم علامه طباطبايي در "الميزان" مفصل به آن پرداخته است. ولي آن چيزي كه مورد نظرانديشمندان هرمنوتيك بوده همان "تفسير" است. البته تفسير در اصطلاح هرمنوتيك يك معناي وسيع پيدا كرده كه خيلي فراتر از آن معنايي است كه ما امروز در فرهنگ خودمان با آن سرو كار داريم يا در گذشته در فرهنگ اسلامي وجود داشته است. ممكن است با هرمنوتيك به عنوان يك روش تفكر يا نحله فكري برخورد كنيم و گاه ممكن است هر چيزي را كه مرتبط به تفسير باشد اسمش را بگذاريم هرمنوتيك. البته در اصطلاح تنازعي نيست (لامشاحة في الاصطلاح) اما امروزه مقصود از هرمنوتيك، مباحث تفسيري و يا هر چيزي كه به تفسير يا فهم متن مرتبط باشد نيست، بلكه از آن به عنوان يك نگرش خاص و يك نحله خاصي تعبير مي كنند. اما آن كسي كه به عنوان بنيانگذار و پد ر هرمنوتيك جديد مطرح هست يك متاله پروتستان آلماني است به نام "شلايرماخر" )1834 -1768م) هدف او از طرح اين بحث تلاش براي دستيابي به يك معيارهاي كلي در فهم متون بود. وي مي گفت آيا ما

ص: 2958

مي توانيم براي فهم متن معيار كلي پيدا كنيم. در واقع ، شلايرماخر قصد داشت كه مباحث پراكنده تفسيري را كه به صورت موردي و موضعي با آنها برخورد مي شد به يك بحث جامع تبديل كند، مثلا در فرهنگ مسيحي در تفسير كتاب مقدس، هر مكتب و مذهب مسيحي شيوه هايي را براي تفسير كتاب مقدس برگزيده بودند و هر شخصي هم براي تفسير كتاب مقدس روشهايي را به كار گرفته بود، از آن طرف در متون مختلف، تفسير به شكلهاي گوناگون مطرح بود. وي مي خواست يك معيار كلي براي تفسير متون مختلف به دست بياورد، بنابراين شلايرماخر با اين هدف، بحث را آغاز كرد كه اولا يك راهي براي تفسير كتاب مقدس پيدا كند. ثانيا مي خواست اين راه تفسير به صورت قاعده عمومي باشد كه اختصاص به كتاب مقدس نداشته باشد و هر متن ديگري را هم دربر بگيرد، البته شلايرماخر تحت تاثير آراء روزگارش قرار داشت، چون انديشمند آلماني بود و به شدت تحت تاثير افكاري كه در آلمان شكل گرفته بود قرار داشت از جمله تحت تاثير افكار كانت. در واقع آن كاري را كه كانت. در زمينه مباحث فكري و تئوريك انجام داده بود سعي كرده بود كه قواعد عمومي فهم را بدست بياورد، شلايرماخر مي خواست در حوزه تفسير و فهم متن

ص: 2959

به صورت خاص انجام بدهد و قواعد كلي تفسير را بدست بياورد، از طرف ديگر شلايرماخر تحت تاثير يك نحله فلسفي در آلمان بود كه در آن روزگار پيرواني داشت. آن نحله رمانتيسم بود. (3) آنان اعتقاد داشتند كه خلاقيت عنصري است كه تاثير جدي در شكل گيري انديشه يا هنر دارد و ما در فهم و ارزيابي يك انديشه يا هنر بايد به خصوصيات آفريننده آن توجه كنيم كه چه كسي اين هنر يا اين فكر را ايجاد كرده است؟ با اين زمينه و تحت تاثير اين بحثها، شلايرماخر يك دسته اصطلاحات را در مباحث خودش مطرح كرد كه حال در اين مختصر نمي توانيم به بسياري از اين اصطلاحات به شكل دقيق و كامل بپردازيم، ولي به صورت خيلي گذرا عرض مي كنم; مثلا شلايرماخر مي گفت ما دو نوع تفسير داريم و اين دو نوع تفسير را مي بايست از يكديگر تفكيك كنيم; يكي تفسير دستوري (4) كه مقصود از تفسير دستوري تفسير مبتني بر دستور زبان مي باشد كه در اصطلاح عربي "صرف و نحو" و در انگليسي "گرامر" و در اصطلاح فارسي مي گوييم "دستور زبان". تفسير دستوري; يعني، تفسير صرف و نحوي، تفسير مبتني بر دستور زبان، تفسير "گراماتيكال". تفسير ديگر تفسير فني (5) است. شلايرماخر مي گويد ما براي فهم يك متن از دستور زبان

ص: 2960

آن متن استفاده مي كنيم، مثال را در فرهنگ خودمان فرض كنيد. مثلا اگر ما مراجعه مي كنيم به قرآن و در فهم يك آيه از خصوصيات صرفي استفاده مي كنيم، مثلا وضع اسم فاعل، صفت، صفت مشبهه، اسم مفعول براي چيست؟ يا اينكه خصوصيات جمله اسميه و جمله فعليه چه معنايي دارد؟ و مباحث مربوط به معاني و بيان و بديع كه اينها هم در حوزه دستور زبان قرار مي گيرد. وقتي با استفاده از اين خصوصيات كه به صورت كلي در زبان عربي صرف و نحو معاني و بيان و بديع است، معنايي را از قرآن استفاده مي كنيم كه مثلا اينجا جمله اسميه دال بر ثبوت است و جمله فعليه دال بر حدوث است و... شلايرماخر اين كار را تفسير دستوري مبتني بر دستور زبان مي نامد. اينچنين تفسيري كار به خصوصيات گوينده ندارد; يعني، جمله فعليه اگر دال بر حدوث است، گوينده اش هركس مي خواهد باشد همين دلالت را دارد. جمله اسميه اگر دال بر ثبوت است گوينده هركس باشد باز هم همين خصوصيات را دارد. اما تفسير تكنيكال يا تفسير فني اين است كه ما به خصوصيات گوينده توجه كنيم كه اين گوينده مي خواسته چه چيزي را بگويد، او به لحاظ نحوه بيان خاصي كه داشته، چه خصوصياتي دارد. مثلا در بحثهاي

ص: 2961

ادبي مي گوييم هر نويسنده اي براي خودش سبك ادبي دارد. كسي كه با آثار يك نويسنده آشناست وقتي نوشته اي از او بدستش بدهند مي گويد بله اين نوشته، شبيه نوشته هاي مثلا جلال آل احمد است يا شبيه نوشته هاي صادق هدايت و يا شبيه نوشته هاي استاد مطهري است. اينكه ما مي گوييم هر نويسنده اي سبكي دارد، ديگر ربطي به دستور زبان فارسي به صورت خاص ندارد. دستور زبان يك امر مشتركي است كه همه اينها به نحوي از آن استفاده كرده اند. ابتكارات و نبوغي كه شلايرماخر در تبيين و توضيح به اصطلاح تفهيم مطالبش داشته است خصوصياتي است كه به او مربوط مي شود. شلايرماخر مي گويد وقتي ما به تفسير فني مي پردازيم در واقع، به خصوصيات نويسنده توجه مي كنيم كه اين نويسنده چه ويژگيهايي را داشته و چه ابتكاراتي را به كار برده است. حال اگر بخواهيم اين را بر قرآن تطبيق كنيم. آنجايي كه ما به ويژگيهاي بياني خود قرآن توجه كنيم مي بينيم، قرآن يك ادبيات خاص خودش را دارد. اين ادبيات در اين اصطلاحي كه الان به كار مي بريم غير از مفهوم صرف و نحو معاني بيان و بديع است كه سبك خاص خودش را دارد، زيرا قرآن زبان خاصي است. پس اگر به اين نكته ها توجه كنيم به نظر شلايرماخر به تفسير فني پرداخته ايم.

ص: 2962

نكته ديگري كه باز در مفاهيم و مباحث شلايرماخر هست و جا دارد كه به آن توجهي شود اين است كه شلايرماخر معتقد است متن معناي اصلي دارد، بايد آن معناي اصلي را كشف كنيم، اما قبل از شلايرماخر ديگران مي گفتند، معناي نهايي متن، عبارت است از آن چيزي كه گوينده قصد بيان آن را داشته است; مثلا معناي نهايي داستانهايي كه نوشته شده - اين است كه نويسنده داستان مي خواسته با اين داستان چه پيامي را به ما برساند كه در اصطلاحات هرمنوتيكي مي گويند معناي نهايي متن، نيت مولف بوده; يعني، آن چيزي كه مولف قصد داشته بيان كند. اين نظر در قرآن عنوان معناي نهايي محسوب مي شود. نوع مفسران ما همچنان كه گفتيم همين مبنا را قبول دارند كه مثلا معناي "ان الله يحب المطهرين" چيست؟ يا "وانزلنا من السماء ماء طهورا" معنايش چيست؟ معناي "ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم "چيست. آنها مي گويند معناي اين آيات همان چيزي است كه خداوند از اين آيات اراده كرده است. به اصطلاح در مباحث هرمنوتيك گفته مي شود كه معناي نهايي آيه نيت مولف است. شلايرماخر اين نظر را رد مي كند. يكي از ابتكاراتي كه در بحث شلايرماخر وجود دارد اين است كه او مي گويد درست است كه متن يك معناي نهايي

ص: 2963

دارد، اما معناي نهايي يك متن، تنها آن چيزي كه گوينده از گفتن اين عبارت خاص قصد بيان آن را داشته نيست، بلكه معناي نهايي متن تمام زندگي مولف است. مثلا مي گويند اگر شما مي خواهيد بفهميد كه آقاي مطهري - رضوان الله عليه - در فلان سخنرانيشان چه قصدي داشته اند، به اين نگاه نكنيد كه از آن عبارت خاصي كه ايشان در آن سخنراني فرموده چه اراده كرده است، بلكه كل زندگي شهيد مطهري را بايد در نظر بگيريد. آن موقع است كه مي توانيد بفهميد ايشان مي خواسته چه كار بكند. شلايرماخر اصرار دارد كه وراي آن چيزي كه نويسنده به صورت خودآگاه بيان مي كند، يك دسته چيزهاي ديگر را هم به صورت ناخودآگاه بيان مي كند كه آن ناخودآگاهش تابع خصوصيات و ويژگيهاي فردي اوست كه براي فهم آن شما بايد خودش را، ويژگيها و وضعيت زمان و مكان موقعيت او را بشناسيد. حالا اين توضيحي بود اجمالي ازانديشه شلايرماخر كه به عنوان يك هرمنوتيك كلاسيك مطرح است. همانطور كه گفتيم در اين سطح از هرمنوتيك اين معنا مورد قبول است كه متن نهايي دارد و قابل دستيابي است، اما برخلاف تصور رايج زمان وي و نيز تصور مقبول در فرهنگ اسلامي كه معناي نهايي متن همان است كه گوينده قصد

ص: 2964

بيان آن را داشته; شلايرماخر توسعه ايي در معناي نهايي داد و گفت معناي نهايي متن تمام زندگي مولف است; يعني، تمام خصوصياتي كه او داشته نمونه ايست از همه ويژگيهايي كه يك نويسنده داشته است. البته وقتي شلايرماخر اين بحثها را مطرح مي كرد توجهي به قرآن نداشته، بلكه براساس فرهنگ مسيحي بحث مي كرده است. مسيحي ها معتقد نيستند كه انجيل وحي الهي است به آن معنايي كه ما مي گوييم قرآن وحي است و عين اين الفاظ از ناحيه خداوند به رسول اكرم (ص) وحي شده است و حضرت آنها را براي ما بازگو كردند; يعني، ايشان فقط بازگو كننده الفاظ و عباراتي بوده اند كه از ناحيه خداوند به حضرت، وحي شده است و خود حضرت هيچگونه دخالت و تصرفي در عبارات و آيات قرآن نكردند و حتي در قرآن يك حرف يا كلمه از سوي پيامبر (ص) جا به جا نشده است. اما آنها معتقدند كه عيسي - عليه الصلاة و السلام - خود خداست نه پيغمبر خدا. مسيحي ها عيسي را خدا مي دانند نه پيغمبر و معتقدند كه اين خدا يك ظهوري و بروزي در عالم پيدا كرده است، چند صباحي در بين بندگانش زيسته، اما اينكه حالا چرا از آنجا به اينجا آمده و اين زيست را داشته، اين فلسفه اي دارد كه

ص: 2965

ما به آن كاري نداريم. همچنين آنها معتقدند كه اين كتاب مقدس توسط ديگران نوشته شده است كه به اصطلاح آنها هيچ كدام رسول خدا نيستند. هرچند به اصطلاح مسيحيان آنان; يعني همان حواريين عيسي، رسولان خدا هستند. شلايرماخر اينجا اين را مي خواهد بگويد كه مثلا شما انجيل متي يا انجيل باردوس را مي بينيد كه با هم متفاوت است، اين برمي گردد به خصوصيات باردوس و متي كه خصوصياتشان در نحوه نگارش و گزارششان تاثير گذاشته است. شما اگر مراجعه كنيد به انجيل ها مي بينيد كه انجيل، شبيه كتاب سيره است; يعني، شرح زندگي عيسي - عليه الصلاة والسلام - و مسافرتهايي كه كرده است. بعد در لابلاي انجيل كلماتي هم از عيسي نقل شده كه كجا رفت و در سخنراني اين را گفت يا فلان جا به فلان كس اين را گفت، از اين قبيل عباراتي از عيسي هست ولي در مقايسه با كتابهاي ما قالب، قالب سيره است. يكي از نكته هاي بسيار مهم در فرهنگ غربي اين است كه هر بحثي كه ما بخواهيم بفهميم و بررسي كنيم بايد ببينيم غربيها چه تلقي از آن داشتند. آنهايي كه مي گفتند دين و يا خدا وحي است، رسول خدا مقصودشان چه بوده است؟ در حالي كه خيلي از اين تلقي ها با تلقي هاي ما متفاوت

ص: 2966

است. بنابراين شلايرماخر اين طور نمي بيند كه يك كتاب در عالم وجود داشته باشد كه آن كتاب از سوي خدايي كه به شكل انسانها در نيامده، نازل شده باشد، او خدايي را مي شناسد كه چند صباحي روي زمين زيسته تا رنجهايي را تحمل كند تا با اين رنجها پيروان و معتقدان خودش را پاك كند، چرا كه آنها مي گويند اصلا عيسي آمده رنجهايي را بكشد تا پيروان عيسي پاك شوند و آخرين و مهمترين رنج در تاريخ مسيحيت همان نقطه اوج مسيحيت، تصليب يعني به صليب كشيده شدن عيسي است. براي همين آنها بر اين مساله تاكيد دارند كه عيسي به صليب كشيده شده است و مي گويند با به صليب كشيده شدن آن اوج رنج را تحمل كرد تا به اصطلاح پيروان و هواداران خودش را نجات بدهد. آنها معتقدند كه هر مسيحي نجات خواهد يافت، به شرط اينكه تعميد داده بشود، يعني اگر كسي به مسيح ايمان آورد و غسل تعميد داده شود، ديگر اهل نجات است. حال بعضي مذاهب در مسيحيت يك شرايطي هم براي نجات فكر مي كنند، ولي به هر حال تلقي كه آنها از خدا و كتاب مقدس دارند با تلقي ما از قرآن هيچ شباهتي ندارد. حال اگر بخواهيم حرف شلايرماخر را بر قرآن تطبيق كنيم

ص: 2967

بايد اين طور بگوييم كه وقتي مي خواهيم قرآن را تفسير كنيم بايد به خصوصيات گوينده قرآن توجه داشته باشيم كه اين خدايي است كه گذشته و آينده و حال برايش وجود ندارد، عالم و محيط به تمام عالم است، خالق همه چيز هست. قادر بر همه چيز است بعد با توجه به تمام اين خصوصيات ببينيم او كه گوينده اين سخن است مي خواهد چه بگويد; يعني بايد توجه به اين جنبه ها داشته باشد. البته در دوران شلايرماخر آراي او خيلي شناخته نشده، حتي در فرهنگ غرب نيز شلايرماخر كشف نشد تا در يك دوره متاخرتر شخصي به نام ديلتاي )1911 -1833( كه در واقع دوره دوم هرمنوتيك مرهون كار اوست آراي شلايرماخر را به صورت جدي مطرح كرد. ديلتاي از شاگردان شلايرماخر محسوب مي شود، ديلتاي عنصر تاريخي گري را در هرمنوتيك وارد مي كند، در حالي كه آثار شلايرماخر فاقد بحثي از تاريخي گري "هيستوريسم" (6) است. هيستوريسم بحثي است كه در فرهنگ آلماني ريشه عميقتري دارد، بخصوص در آراي "هگل" مساله تاريخ به نحو جديدي مطرح است. ديلتاي با مطرح كردن هيستوريسم در مباحث هرمنوتيكي اين را عنوان مي كند كه اگر ما بخواهيم يك متن را بشناسيم نمي توانيم آن را جداي از تاريخ بشناسيم. يعني فقط اين نيست كه ما بخواهيم خصوصيات مولف

ص: 2968

را در نظر بگيريم، بلكه بايد تاريخ را ملاحظه كنيم كه چه سير و تحول تاريخي تا آن زمان صورت گرفته است و اين متن تا آن زمان در چه برهه اي از تاريخ شكل گرفته است. كار ديگري كه ديلتاي انجام داد اين بود كه شلايرماخر فهم متن را مورد نظر داشت و وقتي مي گفت متن، در ذهن شلايرماخر متن به معناي خاصي كه الان مورد نظر ماست يعني همين نوشتار بود. ديلتاي بحث را از فهم متن به صورت نوشتار فراتر برد و بحث هرمنوتيك را به فهم در حوزه علوم انساني تبديل كرد و گفت اصلا هرمنوتيك شيوه بررسي در علوم انساني - و به تعبير ديلتاي "علوم معنوي" (7) است. ديلتاي اين بحث را مطرح كرد كه معيار عيني بودن علوم طبيعي تجربه پذيري است اما معيار عينيت علوم انساني تجربي بودن نيست، معيار عينيت آن هرمنوتيك است. مطلبي كه ديلتاي مطرح كرد بر عليه پوزيتيويسم بود. پوزيتيويست ها مي گفتند معيار عينيت تجربه است، هر دانشي كه تجربه بيشتري برده به عينيت نزديكتر هست، چون علوم انساني فاقد معيار تجربي است، بنابراين ارزش عيني ندارد. بخصوص آن زمان علوم انساني به شكل امروزي اصلا وجود نداشت، ولي چيزي كه آن زمان در فرهنگ آلماني خيلي مهم بود مساله تاريخ بود.

ص: 2969

پوزيتيويست ها مي گفتند تاريخ جايي براي تجربه ندارد، ما كجا مي توانيم تاريخ را بيازماييم. ديلتاي كه به اصطلاح خودش مي خواهد علوم معنوي را - و در راس آن تاريخ را - عينيت ببخشد گفت اصلا اين معياري كه پوزيتيويست ها براي عينيت گفتند فقط براي علوم طبيعي است، در علوم انساني يا علوم معنوي تجربه وجود ندارد. معيار عينيت، هرمنوتيك است. نكته اي را ديلتاي مطرح كرد كه در واقع، به عنوان نكته اصلي بحث خودش پيش كشاند. وي گفت در علوم طبيعي ما چيزي را مي خواهيم بشناسيم كه خارج از هويت ماست و شبيه آن چيزي كه در درون ما هست نيست; يعني مثلا ما هر وقت مي خواهيم حقيقت اين شيشه را مورد مطالعه قرار بدهيم، اين شيشه يك چيزي است در خارج كه چيزي مشابه او در من وجود ندارد. من بايد اين راتجربه كنم ببينم اين شيشه چگونه شكل گرفته؟ چه خصوصيات فيزيكي دارد. اما وقتي مي خواهم علوم انساني را مورد مطالعه قرار دهم من هم يك انسان هستم و همانند آن چيزي كه در آنجا هست در من هم وجود دارد، بنابراين فرق هست بين علوم انساني و علوم طبيعي. بعد ديلتاي براساس آن مبناي تاريخ گراي خودش اين را پذيرفت كه اصلا سراسر تاريخ، تجلي يك من بزرگ شده است، گويا يك

ص: 2970

فرد انساني در سراسر تاريخ زيست كرده كه فقط به تناسب در موقعيت هاي تاريخي مختلفي كه قرار گرفته بروزها و ظهورهاي مختلفي داشته است. با اين نگرش ديلتاي پذيرفت كه اگر ما بتوانيم آن فضايي كه در روزگار مولف وجود داشته بازسازي كنيم، در واقع مانند خود مولف مي شويم، مي توانيم هماني را كه مولف مي فهميد ما هم بفهميم. حال براساس آراي ديلتاي اگر بخواهم آراي يك متن را مثلا متني را كه بوعلي سينا نوشته بفهمم چه مي خواسته بگويد، بايد آن فضايي را كه بوعلي سينا در آن زندگي مي كرده است، بازسازي كنم; يعني، ببينم كه چه وضعيتت سياسي - اجتماعي - اقتصادي در آن روزگار وجود داشته، آن موقع من مي توانم جاي بوعلي بنشينم و همانطور كه بوعلي مي فهميد من هم بفهمم و اگر من امروز بخواهم كلام امام - رضوان الله تعالي عليه - را تفسير كنم كه مثلا در سال 42 يك مطلبي فرموده، من بايد بروم فضاي تاريخي آن روزگار را بازسازي كنم، با بازسازي گويا موقعيتي را پيدا مي كنم كه امام در همان موقعيت مي زيسته است، حال مي توانم همان چيزي را كه امام مي فهميده من هم بفهمم، اين مطلبي كه ديلتاي گفته در مباحث ديني يا بحثهاي اسلا مي ذكر كنيم شبيه آن بحث مي ماند كه بعضي از

ص: 2971

فقهاي ما نظرشان اين بود كه اگر بخواهيم يك روايت را درك كنيم بايد ببينيم در روزگاري كه معصومين - عليه السلام - اين روايت را بيان كرده اند، از آن چه فهميده مي شده است. براي اين كار بايد صدور اين روايت را بازسازي كنيم، مثلا ببينيم اين روايت كه امام صادق در اين زمينه فرمودند چه ذهنيتهاي فقهي در مذاهب ديگر اسلامي وجود داشت، چه فضاي سياسي - فرهنگي - اجتماعي وجود داشت، پس با بازسازي مي توانيم همان فهمي را كه زراره از احكام امام صادق داشت ما پيدا كنيم. تا اينجا حرفهاي ديلتاي شبيه است به حرفهايي كه ما در فرهنگ خود داريم، البته عرض كردم ما اين تطبيقات را به عنوان نمونه ذكر مي كنيم، نه اينكه آنها يك چنين تطبيقاتي كرده اند در حالي كه آنها اصلا ناظر به اينگونه بحثها نبوده اند. بعد از ديلتاي هرمنوتيك به دست "هايدگر" وارد دوره تازه اي مي شود، هايدگر )1889 -1976( هرمنوتيك را از آن اصل اولي اش كه تفسير متن بود و در دوره ديلتاي به معياري براي علميت علوم انساني تبديل شده بود به صحنه هستي شناسي مي كشاند; يعني، هرمنوتيك حتي از وادي معرفت شناسي (اپيستلوژي) هم فراتر مي رود و در وادي هستي شناسي (آنتلوژي) وارد مي شود. من فعلا به هايدگر كار ندارم در اينجا به

ص: 2972

بحث هاي هايدگر نمي پردازيم، چون بحثهاي او اصلا بحثهاي متني نيست. هايدگر كار فلسفي انجام داده، بحثهاي وجودشناسانه محض انجام داده است، ولي انديشه هاي هايدگر در واقع، زمينه اي را فراهم مي كند كه در آن هرمنوتيك نسبي گرا شكل مي گيرد. هرمنوتيك نسبي گرا توسط گادامر )- 1900( به صورت جدي مطرح مي شود. گادامر از شاگردان و علاقمندان و شيفتگان هايدگر است. وي فيلسوفي آلماني است كه در حال حاضر زنده است، همسن امام - رضوان الله تعالي عليه - است; يعني، 1900 ميلادي متولد شده هم اكنون 98 سالش است، در هزار و نهصد و شصت; يعني، 38 سال پيش، كتابي نوشته تحت عنوان "حقيقت و روش" كه آن كتاب، كتاب اصلي و مرجع هرمنوتيك نسبي گرا محسوب مي شود، كلمه حقيقت در عنوان اين كتاب ناظر است به نگرش ديلتاي كه يك نگرش روش شناسانه است، چون ديلتاي مي خواهد بين علوم طبيعي و علوم انساني از طريق روش فرق قائل بشود و مي گويد روش در علوم طبيعي تجربه است و در علوم انساني هرمنوتيك را به عنوان يك روش شناسي مطرح مي كند. گادامر مي خواهد اين دو نگرش را با هم جمع كند و حقيقت و روش را در واقع، براساس همين سامان مي دهد، در اين سامان دهي، گادامر مباني فلسفي هايدگر را مي پذيرد كه از آن مباني تعبير

ص: 2973

مي شود به فلسفه اگزيستانس كه مبتني است بر يك نگاه خاص، البته فلسفه اگزيستانس بنيانگذارش يك فيلسوف دانماركي به نام كي كگور است. هايدگر تحت تاثير آراي كي كگور در اگزيستانسياليسم است. فلسفه اگزيستانس عرض عريضي دارد. كي كگور يك فيلسوف اگزيستانس و كاملا ديني است، بسيار مسلط در امر دين و جز ايمانگرايان افراطي محسوب مي شود. ولي ژن پل سارتر يك فيلسوف اگزيستانس اصلا ملحد است، هيچ چيز را قبول ندارد. مطالب هايدگر بسيار از لحاظ بياني پيچيده است. ولي اگر اين مطالب را بر مباحث عرفان خودمان تطبيق كنيم خيلي قابل فهم است; يعني، نزديكترين بياني كه به بيان هايدگر وجود دارد، مباحث عرفاني ما مي باشد، البته نمي خواهم بگويم هايدگر عرفان اسلامي مي دانست يا حتي مي خواسته چيزي را بگويد كه دقيقا عارفان ما مي گويند، نه هيچ كدام از اين دو نبوده و ظاهرا هايدگر آن آشنايي آنچناني با فرهنگ و تمدن اسلامي نداشته، هر چند كه شاگردش هانري كربن كتاب "مشاء صدرالمتالهين" را به فرانسه ترجمه مي كند و به هايدگر مي دهد. به هرحال گادامر تحت تاثير فلسفه هايدگر

ص: 2974

از يك سو و نگرشهاي ديلتاي از سوي ديگر تلاش مي كند كاري را كه هايدگر به نيمه گذاشته بود تكميل كند. هايدگر در مباحث فلسفي هرمنوتيك رااز روش شناسي به وجودشناسي مي برد ولي بعد، از آن به عنوان يك مبنايي براي علوم استفاده نمي كند. اما گادامر مي خواهد اين را به صورت يك مبنا استفاده كند، گادامر براساس مجمعه مبنايي كه در فلسفه اگزيستانس است يك چنين بحثي را مطرح مي كند و مي گويد "ما در متن يك تاريخ، در متن يك سنت رشد مي كنيم، در متن يك سنت فهم ما شكل مي گيرد كه اين شكل گيري از طريق زبان انجام مي شود، البته در فلسفه هايدگري فاصله بين زبان و فهم آن قدر كم مي شود كه همانند هم مي شوند; يعني، زبان همان فهم و فهم همان زبان مي شود، به تعبير آنها ما وقتي به دنيا مي آييم در نقطه خاصي از دنيا، در زمان خاصي به دنيا مي آييم، آن نقطه و زمان خاص و آن خانواده اي كه در آن متولد شديم يك فرهنگي دارد و ما از همان آغاز تولد از طريق زبان مي فهميم، اما فهمي كه در همان بستر فرهنگي شكل مي گيرد و با همان تار و پودهاي فرهنگي ذهنمان ساخته مي شود. بعد گادامر مي گويد هركسي براساس سنت خودش مي فهمد، بنابراين برخلاف حرفهاي شلايرماخر

ص: 2975

و ديلتاي كه مي گفتند ما بايد برويم نويسنده را بازشناسي كنيم يا فضاي دوران نويسنده را بازشناسي كنيم تا واقعا بفهميم نويسنده چه چيزي خواسته بگويد. گادامر مي گويد هر چقدر ما به بازشناسي فضاي زندگي مولف يا خود شخصيت مولف تلاش كنيم هيچ گاه نمي توانيم فهم مولف را پيدا كنيم، چون ذهن ما در يك سنت شكل گرفته، ذهن مولف در سنت ديگري، به تعبير گادامر فاصله بين مولف و مخاطب متن كه در اصطلاحات هرمنوتيك مخاطب همان مفسر است چون فهم متن همان تفسير متن است فاصله پر نشدني است و ما هيچ گاه نمي توانيم اين فاصله را پر كنيم. خود گادامر رساله دكترايش در مورد افلاطون است، مي گويد هر چقدر شما سعي كنيد افلاطون را بازشناسي كنيد، باز شما قرن بيستمي هستيد كه افلاطون را مي شناسيد نه افلاطوني كه چند صد سال قبل از ميلاد زندگي مي كرده ست، هيچوقت شما آن ذهنيت افلاطون را نمي توانيد داشته باشيد، چون در آن فرهنگ نبوديد به تعبير گادامر در آن سنت شكل نگرفته ايد، به همين دليل گادامر اساس هرمنوتيك كلاسيك را كه پذيرش معناي نهايي براي متن است انكار مي كند و مي گويد اصلا متن معناي نهايي ندارد كه شما بگوييد اين معناي متن است "ليس الا" اينطوري نيست، چون كه از اين متن فهمهاي مختلفي پيدا

ص: 2976

مي شود كه هر فهمي تابع يك سنتي است و اين فهمها هيچ گاه نمي تواند يكي شود بلكه مي تواند به هم نزديك بشود، به تعبير هرمنوتيكها مي تواند هم افق باشد. يكي از اصطلاحاتي كه در فرهنگ هرمنوتيك زياد به كار مي رود حكمه افق است. مي گويد هر نگرشي هر سنتي يك افقي دارد كه مي تواند اين آفاق به هم نزديك بشود و مي گويند همزباني اين جا پيدا مي شود كه من و شما يك افق مشتركي پيدا كنيم، ولي همزباني اين نيست كه ما هرچه مي شنويم يك جور مي فهميم. به طور مثال، من كه سخن مي گويم يك جور مي فهممم شما كه مي شنويد جور ديگر، بنابراين من هميشه اين را مي گويم كه بنابر نظر گادامر وقتي يك گوينده است و ده شنونده، يازده فهم صحيح وجود دارد. گادامر مي گويد هيچ يك از اين فهمها را نمي شود تخطئه كرد. نمي توان گفت معناي متن همان است كه گوينده مي فهمد و ديگران چيزي را مي فهمند كه معناي متن نيست. بلكه نه معناي عبارت در سنت گوينده اين است، در سنت هر يك از مخاطبين هماني است كه آن مخاطب مي فهمد. اينها مي توانند به هم نزديك بشوند، مي توانند همديگر را تعديل كنند، اما هيچ وقت نمي توانند يكسان بشوند، زيرا سنتها متفاوت است، اصولا ما در بستر متفاوت از همديگر

ص: 2977

رشد كرديم، البته اكنون سنت معناي خيلي گسترده اي پيدا مي كند. در اصطلاح گادامر; يعني، غير از اين كه در زمانهاي مختلف، سنتها متفاوت است. در يك زمان واحد نيز در بين ملل مختلف سنتها مختلف است. در بين خانواده هاي مختلف سنتها مختلف است، حتي از اين هم فراتر مي رود و در يك خانواده سنت دو برادر متفاوت مي شود; مثلا دو برابر دو قلو دو سنت متفاوت دارند، چون روابطي كه هر يك از اينها با خانواده و اطرافيان پيدا كرده، دقيقا عين آن يكي نيست. هرچند نسبت سنت اينها خيلي به هم نزديك است، ولي باز سنتهايشان متفاوت است، به همين دليل، ممكن است فهمهاي متفاوتي داشته باشند، اين نگرش به طور كلي معناي نهايي را انكار مي كند و فهم را تبديل به يك امر شخصي كه تابع سنت مفسر است مي كند. به تعبير هرمنوتيكها اصلا مفهومي است كه با آن چيزي كه در فرهنگه اسلامي در تفسير قرآن و فهم متون ديني داريم متفاوت است. با اين نظريه، بنابراين ما هيچ وقت نمي توانيم آن فهمي را كه زراره از امام صادق دارد ويا فهمي را كه امام صادق از آنچه مي گويد پيدا كنيم. ما يك چيز ديگر مي فهميم، غير از آنچه كه زراره و امام صادق - عليه السلام -

ص: 2978

مي فهميده اند و اصلا نمي توانيم اين تفاوت به تعبيري اين گسست و فاصله تاريخي را پر كنيم. البته اين حرفها اگر به يك شكلي تفسير شود و توضيح داده شود تا حدي قابل قبول است به اين معنا كه ما بگوييم عبارت امام صادق ممكن است يك عمقي دارد كه ما آن عمق را نمي فهميم، اما ظاهرش را مي فهميم در حالي كه بحث گادامر برسر عمق و ظاهر نيست، بلكه وي مي گويد اصلا ممكن است اين حرف در فرهنگ آن مجموعه يك فهمي ايجاد مي كرده متفاوت با فهمي كه ما داريم. ما راهي براي فهم آن نداريم در حالي كه مي توانيم نزديك بشويم و افقهايمان را مشترك كنيم، ولي هيچ وقت عين آن فهم را نمي توانيم پيدا كنيم. وي مي گويد به جاي اينكه بگوييم معناي نهايي، بگوييم چيزي كه مولف قصد كرده يا تمام زندگي مولف، بعد نه چيزي را كه مولف قصد كرده مي توانيم به آن برسيم; نه مي توان به تمام زندگي مولف دست پيدا كرد، پس نبايد گفت معناي متن آن است، كه آن هم دست نيافتني است بلكه معناي متن هماني است كه ما مي فهميم. البته نبايد گفت هر معنايي كه ما مي فهميم همان معناي متن است بلكه بايد نوعي همخواني، نوعي سازگاري با متن داشته باشيم، اگر نوعي سازگاري با متن

ص: 2979

داشتيم مي توانيم بگوييم اين معناي متن است، ولي اينكه مولف اصلا اين معنا را اراده نكرده باشد با يك مثال توضيح مي دهم. مثلا نحله اي در غرب بعد از پوزيتويسم پيدا شد تحت عنوان نگاتيويسم، به اصطلاح نفي گرايان در مقابل اثبات گرايان، آنها مي گفتند تجربه، چيزي را نمي تواند اثبات كند، فقط مي تواند چيزي را نفي كند، مي تواند بگويد چيزي نيست، حالا فرض كنيد يك فيلسوف نفي گرا بگويد حافظ هم اين را مي خواهد بگويد آنجايي كه مي گويد: خوش بود گر محك تجربه آيد به ميان تا سيه روي شود هركه در او غش باشد تجربه اي كه حافظ مي گويد مقصودش تجربه به معناي تجربه گرايان نيست. در بحثهاي معرفت شناسي آن تجربه گرايي به معناي خاص سيه رويي هم كه مي گويد به معناي نگاتيويسم ابطال گرايي يا نفي گرايي نيست، ولي ممكن است يك فيلسوف نگاتيويسم بگويد از شعر حافظ من اين برداشت را مي كنم اين معنا اگر به لحاظ ديدگاه گادامر سازگار باشد مي توانيم بگوييم معناي شعر حافظ است، براي اينكه حافظ اصلا چنين معنايي را از شعر نمي فهميده و نفهميدن او هيچ نقشي در اين معنا ندارد. امروزه نگرش قالبي كه در حوزه هنر وجود دارد همين نگرش هرمنوتيك نسبي گراست كه در بين بخشي از هنرمندان هم شايع است. حالا با توجه به اين مطالب پيداست كه اين

ص: 2980

بحثها در يك بستر ديگري با يك مباني ديگري شكل گرفته و اگر مقصودمان از هرمنوتيك اين آراء خاص و نحله خاص فلسفي باشد خيلي از اين چيزها اصلا قابل قبول نيست، بخصوص هرمنوتيك نسبي گرا با مفاهيم اسلامي، البته اين نظريه در غرب هم منتقداني دارد كه من در همين كتابم (8) قسمتي از انتقادهايي كه خودانديشمندان غربي به آن داشته اند را نقل كرده ام. فيلسوف آلماني تبار به نام هيرش (9) كه در آمريكا زندگي مي كند، يكي از كساني است كه آراء گادامر را تخطئه و نقد مي كند ويكي از اشكالاتي كه ايشان مي كند همين است، اگر ما اين مبنا را بپذيريم اعتبار در تفسير از بين مي رود، يعني ديگر نمي توانيم بگوييم اين تفسير تفسير درست است يا تفسير غلطي است. هيچ معياري براي درستي نخواهيم داشت. ايشان دو كتاب نوشته، يكي با عنوان "اعتبار در تفسير" ديگري "اهداف تفسير" كه در كتاب اعتبار در تفسير كه اولين و قديمي ترين كتاب او در اين زمينه است، همين مساله را مطرح مي كند و مي گويد ما اگر اين حرفها را بپذيريم ديگر معياري براي اعتبار يك تفسير نداريم. پايان بخش اول

پى نوشت ها

: 1. scituenemreH. semreH. .2 3. msicitnamoR. 4. lacitamarG. 5. lacinhceT. 6. msirotsiH. 7. netfahcS nessiwsetsieG. 8. مهدي هادوي تهراني، مباني كلامي

ص: 2981

اجتهاد در برداشت از قرآن كريم، موسسه فرهنگي خانه خرد، چاپ اول، 1377، قم. 9. E.D.hcsriH (8291-) حجه الاسلام مهدي هادوي تهراني

ص: 2982

انديشه هاي عرفاني و شعر امام خميني

اشاره

14 چكيده: عاشقان صدر نشينان جهان قدسند سر فراز آنكه بدرگاه جمال تو گدا است. (1) شخصيت امام خميني (ره) در ايران و خارج از ايران بالخصوص براي عاشقان و دانشجويان زبان و ادبيات فارسي نيازي به معرفي ندارد. او در زندگي و بعد از مرگ به چنان اوج از شهرت، عزت و احترام رسيده بود كه بعد از قرنها در هزارها هزار بلكه در كرورها كرور اشخاص، كمتر به آن دست مي يابند. در ايران بچه و بزرگ، جوان و پير، زن و مرد، كس و ناكس، خاص و عام، اسمش را با تعظيم و تكريم به "امام" نام مي برند. عارف در اصطلاح عرفان آن كس است كه هم داراي دين و مذهب باشد، هم اهل رياضت و كشف و شهود. او از مقام علم اليقين به مرتبه عين اليقين و حق اليقين مي رسد. امام (ره) در همين نكته اظهار نظر مي كند: حاصل كون و مكان جمله ز عكس رخ توست پس همين بس كه همه كون و مكان حاصل ما (2) »»» دل عارف مانند آينه پاك و صاف است و او در وي صنايع خدا به طريق معرفت مي بيند هركجا پا بنهي حسن وي آنجا پيداست هركجا سر بنهي سجده گه آن زيبا است (3)

ص: 2983

به عقيده امام يك عارف و صوفي بايد در خلوت دور از شور و غوغاي مردم زندگي بسر ببرد تا قربت خدا حاصل شود. صوفي و عارف ازين باديه دور افتادند جام مي گير ز مطرب كه روي سوي صفا (4) يك عارف را نبايد كه بر زعم معرفت خويش لاف اناالحق بزند آنكس كه به زعم خويش عارف باشد غواص به درياي معارف باشد بفكرش وقتي از حجاب آزاد خواهد شد لاكش به او كشف مي شود. روزي اگر از حجاب آزاد شود بيند كه به لاك خويش واقف باشد (5) اين نوع عارفان را كه بدون معرفت لاف عرفان مي زنند امام، طوطي صفت مي گويد. طوطي صفتي و لاف عرفان بزني اي مور، دم از تخت سليمان بزني فرهاد نديده اي و شيرين گشتي ياسر نشدي و دم ز سلمان بزني (6) او معتقد است كه يك عارف حقيقي تا وقتي در مشاهده دوست خودبيني را از دست ندهد او هرگز به گوهر مقصد خود نخواهد رسيد: تا خوابي در خودي خود پنهاني خورشيد جهان بود زچشم تو نهان (7) خودبيني و شرك را يكي مي داند گر نيست شوي كوس انا الحق نزني با دعوي پوچ خود معلق نزني تا خودبيني تو مشركي بيش نه اي بي خود بشوي كه لاف مطلق نزني (8) امام بزرگ اين نوع

ص: 2984

صوفيان را كه خودبين هستند به مانند حافظ شيرازي "مدعي" مي گويد. او رباعي سروده است به عنوان "مدعي". از صوفي ها، صفا نديدم هرگز زين طايفه من وفا نديدم هرگز زين مدعيان كه فاش اناالحق گويند با خودبيني فنا نديدم هرگز (9) او علم و عرفان را براي رسيدن به منزلگه عشاق، راه باطل مي داند: علم و عرفان به خرابات ندارد راهي كه به منزلگه عشاق ره باطل نيست (10) در طول تاريخ، مذهب، عرفان و فلسفه بر فكر انساني تاثير بزرگي دارند. مذهب بر وجود خداي بزرگ و برتر دلالت مي كند. براي مومن زندگي اين دنياي فاني موقتي و گذشتني است. ايشان با احساسات لطيف زندگاني را بسر مي برند. هدف زندگي عارفان و صوفيان ديدار الهي است. امام هم در طول زندگي خودش در عشق الهي بسر برده است و اينگونه سروده است: عمر را پايان رسيد و يارم از در درنيامد قصه ام آخر شد و اين غصه را آخر نيامد (11) مرغ جان در اين قفس بي بال و پر افتاد و هرگز آنكه بايد اين قفس را بشكند از در نيامد (12) يك عارف حقيقي يك صوفي با كمال و يك درويش غني با اين دنياي فاني عشق نمي ورزد. او در حالت سرمستي دور از همه عيش و عشرت زندگي بسر

ص: 2985

مي برد امام بزرگ همين عقيده را مي سرايد: آنكه دل بگسلد از هر دو جهان درويش است آنكه بگذشت زپيدا و نهان درويش استخرقه و خانقه از مذهب رندان دور است آنكه دوري كند از اين و از آن درويش است (13) حجاب به اصطلاح صوفيه هر چيزي است كه انسان را از حق تعالي باز مي دارد. نزد مستملي بخارا پي حجاب چهار نوع است: دنيا كه حجاب عقبي است. خلق، حجاب اطاعت است. شيطان، حجاب دين و نفس حجاب خدا. امام محترم علم و فلسفه را نفس حجاب خدا و حجاب اكبر مي داند: آنان كه به علم فلسفه مي نازند بر علم دگر به آشكارا تازند ترسم كه در اين حجاب اكبر آخر سرگرم شوند و خويشتن را بازند (14) امام بزرگ بسياري از نكات عرفان را به فاطي خطاب كرده است: فاطي كه زمن نامه عرفاني خواست از مورچه اي تخت سليماني خواست گويي نشنيده ما عرفناك از آنك جبرئيل ازو نفخه رحماني خواست (15) مكتب عرفان كه در سراسر ايران و در شعر و ادبيات فارسي مسلط است داراي يك سيستم فكري خاصي است. ازين فكر يك انسان عارف و صوفي مي شود. او با روش و طريقت خاص خدا را مي شناسد و خود را در ياد خدا فنا مي كند. امام محترم يك

ص: 2986

عارف كامل و صوفي با كمال بود اساس فكر عرفان امام بر يك تصور زيباست. او پرتو حسن را جمال خالق مي داند: پرتو حسنت بجان افتاد و آن را نيست كرد عشق آمد دردها را هرچه بد درمان نمود (16) حافظ همين نكته را مي سرايد: در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد او جمال مطلق را بعد از گسستن دل از علايق جهان مي بيند: فاطي ز علايق جهان دل بركن از دوست شدن به اين و آن دل بركن يك دوست كه آن جمال مطلق باشد بگزين تو و از كون و مكان دل بركن (17) "جلوه جمال" و "ديدار يار" را در "آئينه جان" مشاهده مي كند. به عقيده وي جان آئينه هستي است. يعني زندگي آدمي در اطراف اين گردش مي كند. جان كه آئينه هستي است در اقليم وجود برزده سنگ به آئينه جان آمده ام (18) از آتش "عشق دلدار" مي افزايد: آتش عشق بيفزا غم دل افزون كن اين دل غمزده نتوان كه غم افزا نشود او عشق الهي را "قبله عشق" مي داند. بهار شد در ميخانه باز بايد كرد بسوي قبله عاشق نماز بايد كرد (19) او سفر عشق را با دل تنگ در سايه عشق و در سايه لطف

ص: 2987

مي كرده است. عالم عشق است هرجا بنگري از پست و بالا سايه عشقم كه خود پيدا و پنهاني ندارم آن سرو دل آراي من آن روح جان افزاي من در سايه لطفش نشين كاين سايه دل آرا بود (20) و در سايه لطف خدا از چاك نفي بيرون مي آيد: بردار اين ارقام را بگذار اين اوهام را بستان ز ساقي جام را جامي كه در آن لا بود (21) او در قافله عشق را در صبح ازل باده الست يعني كه باده عشق وحدانيت خدا نوشيده است چون خمير آدم از گل عشق سرشته شده است. جز عشق تو هيچ نيست اندر دل ما عشق تو سرشته گشته اندر گل ما (22) بعد از پيمودن اين همه مراحل عشق به اين نتيجه مي رسد كه هر شئ و هركس در تحت توجهات و فرمان خدا حركت مي كند: ملحد و عارف و درويش و خراباتي و مست همه در امر تو هستند و تو فرمانفرما (23) به انديشه امام هدف زندگي شناخت زيبائي و لذت بردن از زيبائي است. او حاضر نيست "زيبائي باغ" را با نظرهاي كوتاه ببيند. اي روي تو نور بخش خلوتگاهم ياد تو فروغ دل نا آگاهم آن سرو بلند باغ زيبايي را ديدن نتوان با نظر كوتاهم (24) عرفان

ص: 2988

يكي از تابناكترين تجليات انديشه انسان است بايد گفت كه اين طريقه عارفان و روش صاحب نظران است. ايشان از ذوق و شوق منازل "راه معرفت" را طي مي كنند من اينجا از عناوين غزليات و رباعيات امام (ره) استفاده كرده ام. امام تقريبا بر هر اصطلاح تصوف غزلي يا رباعي يا مسمط ساخته است و در آن نكات عرفاني را بيان كرده است. امام رهبر بزرگ مانند يك صوفي كامل اول هستي خودش را فراموش مي كند. بعدا در هر ذره خدا را مي جويد. او معتقد است كه اگر كسي هستي خويش را فراموش نكند او در وحدت خدا شرك مي ورزد. آنكس كه ره معرفت الله پويد پيوسته ز هر ذره خدا مي جويد تا هستي خويشتن فرامش نكند خواهد كه ز شرك عطر وحدت بويد (25) در انديشه امام (ره) دنيا و هر شئ كه در دنيا است حتي از ذره تا خورشيد نمايشگر زيبائي خدا است و اگر ما نمي بينيم اين عيب ماست ورنه خدا هرجا موجود است. عيب از ما است اگر دوست زما مستور است ديده بگشاي كه بيني هم عالم طور است (26) او صاحب عقيده است ان الله علي كل شئ قدير. ذره اي نيست كه از لطف تو هامون نبود قطره اي نيست كه از مهر تو دريا نشود (27)

ص: 2989

نيز عقيده قرآن را اظهارنظر مي كند كه هر شئ در اين كون و مكان در تسبيح خدا غرق اند. وقت آنست كه بنشينم و دم در نزنم به همه كون و مكان مدحت او مسطور است (28) او عاشق خدا است و معشوقش هر چيز و در هر جا جلوه فكن است حتي كه نغمه هاي موسيقي پرندگان زيبا گلهاي نرگس و لاله و سنبل از تجليات انوار حق پر هستند. از سنبل و نرگس جهان باشد به مانند جنان وز سوسن و نسرين زمين چون روضه خلد برين از قمري و كبك و هزار آيد نداي ارغنون وز سيره و كوكوو سار آواز چنگ راستين يك عارف حقيقي هميشه دور از رسومات و غوغاي مردم در خلوت زندگي بسر مي برد. امام عيد و شادهاي دنيا را براي اهل دنيا وقف مي كند و خود در موقع شاديها و خوشي ها خلوت را تلاش كرده در ياد خدا غرق مي شود: صوفي و عارف ازين باديه دور افتادند جام مي گير ز مطرب كه روي سوي صفا همه در عيد به صحرا و گلستان بروند من سرمست ز ميخانه كنم رو به خدا (29) او منزل عشق را به سر و جان طي مي كند: گر مرا ره به در پير خرابات دهي به سر و جان

ص: 2990

به سويش راه نوردم نه به پا (30) او بعد از تلاش بسيار به دلدار خود رسيده بود آماده نيست كه دوباره اين خطا بكند: سالها در صف ارباب عمائم بودم تا به دلدار رسيدم نكنم باز خطا (31) به نزديك امام بزرگ تجلي خدا دو نوع است يكي تجلي ذات و دوم تجلي صفات الهي در شعر امام انوار هر دو تجليات درخشان هستند مثلا: جز رخ يار جمالي و جميلي نبود در غم او است كه در گفت و مگوئيم همه (32) جز سر كوي تواي دوست ندارم جائي در سرم نيست بجز خاك درت سودائي (33) امواج حسن دوست چو درياي بي كران اين مست تشنه كام غمش در كرانه است (34) حاصل كون و مكان جمله ز عكس رخ تست پس همين بس كه همه كون و مكان حاصل ما (35) او تجلي الوهيت كه محمد (ص) را بود در شعر مي سرايد: بلبل باغ جنان را نبود راه به دوست نازم آن مطرب مجلس كه بود قبله نما (36) به عقيده عرفان اسلامي نيز در قرآن مجيد در سوره 33 آيه 72 آمده است كه خدا امانت (عشق) خودش را به آسمان و زمين و كوه عرضه كرد هيچ كدام نپذيرفتند ولي اين شت خاكي اين عشق را پذيرفت. شعراي

ص: 2991

زبان و ادبيات فارسي و اردو زبان نيز عرفا و صوفيان اين عشق خداوند را با بار امانت ياد مي كنند و شعر مي سرايند. بايد اضافه كرد كه دل آدمي از هفت آسمان و زمين كوه عرش و كرسي و لوح فراخت تر بوده كه اين امانت را بر سرخود گذاشته است. حافظ همين نكته را مي سرايد: آسمان بار امانت نتوانست كشيد قرعه فال بنام من ديوانه زدند مير تقي مير شاعر اردو زبان مي سرايد: سب په جس بار گراني كي است كو يه ناتوان اتهاليا امام بزرگ غزل به عنوان"بار امانت" ساخته است: كشم بار امانت با دلي زار امانت دار اسرارم تو باشي درين غزل او بجانب نكات عرفاني اشاره مي كند در مقابل محبت و مودت وجود عارف اين دنيا را هيچ ارزش نمي دهد. به انديشه امام محترم بمقابله عشق خدا، جهان برابر يك جو ارزش ندارد: جهان را يك جوي ارزش نباشد اگر يارم اگر يارم تو باشي (37) و به سبب عشق خدا آدمي خاكي به معراج عشق رسيده است: رسد جانم به فوق قاب قوسين كه خورشيد شب تارم تو باشي (38) امام بزرگ (ره) اگر وصال دوست به او حاصل مي شود: با نهايت خوشحالي و شادماني مرگ را به آغوش مي گيرد: ببوسم چوبه دارم به شادي اگر در پاي آن دارم

ص: 2992

تو باشي عرفا و صوفيا در شراب وحدت غرق اند و ايشان در حالت سرمستي تجليات خدا را مشاهده مي كند. امام (ره) مي سرايد: هشياري من بگير و مستم بنما سرمست زباده الستم بنما بر نيستي ام فزون كن از راه كرم در ديده خود هر آنچه هستم بنما (39) در اين رباعي اشاره است بطرف آيه قرآن "الست بربكم" امام بزرگ مانند يك صوفي با كمال استغنا كه بي نيازي حق است در حالت مستي قربت خدا را مي جويد. نيز اين هستي را براي رسيدن به مطلوب خود يك نياز لازم فكر مي كند: بي نيازي است درين مستي و بيهوشي عشق در هستي زدن از روي نياز است هنوز (40) و در نسيم سحر بوي الست تا هنوز به مشمامش مي رسد: اي نسيم سحري اگر سركويش گذري عطر برگير كه او غاليه ساز است هنوز (41) به عقيده عرفان اسلامي آدم را بر فرشتگان به سبب علم فضيلت بزرگي حاصل است. چون هرچه كه آدم مي داند فرشتگان از دانستن آنها عاجزند. امام رهبر به اين مطلب اشاره مي كند: قدسيان را نرسد تا كه به ما فخر كنند قصه علم الاسماء به زبان است هنوز (42) صوفيان بردن نعره "اناالحق" وحدت وجود را قايل اند و ايشان به اين منزل بعد از پيمودن راه دراز مي رسند. ولي امام محترم در

ص: 2993

مشاهده حسن دوست خاموشي را ترجيح مي دهد و زدن نعره ها را لاف عارف مي داند و به اين مقابله خودي موسي را دوست مي دارد: تا منصوري لاف انا الحق بزني ناديده جمال دوست غوغا فكني دك كن جبل خودي خود چون موسي تا جلوه كند جمال او بي ارني (43) به عقيده صاحب نظران و عارفان و نيز در قرآن مجيد آمده است كه ابليس آدم را فريب داد. او دانه گندم را خورد. درين نافرماني آدم و حوا را از بهشت بيرون راندند. در روايات وجه تخليق كائنات را در "كنت كنزا مخفيا" "ولولاك لما خلقت الافلاك" بيان كرده اند. امام (ره) ازين نتيجه گيري مي كند كه اگرچه فريب دادن شيطان به آدم از روي سؤ نيت بود ولي در حقيقت اين احسانش بود چون ازين سبب عشق پيدا گشت و آدم از ملك ملك رخت بربست. خواست شيطان بد كند با من ولي احسان نمود از بهشتم برد بيرون بسته جانان نمود (44) يا: خواست از فردوس بيرونم كند خوارم كند عشق پيدا گشت و از ملك و ملك پران نمود پرتو حسنت بجان افتاد و آن را نيست كرد عشق آمد دردها را هرچه بد درمان نمود (45) غالب بزبان اردو مي گويد: عشق كه طبعيت نه زيست كا مزا پايا درد كي دوا پائي درد لا دوا

ص: 2994

پايا امام از لحاظ عقايد خود ازاهل تشيع بود چنانچه با نهايت اخلاص در قصيده بهاريه انتظاريه در حق شيعيان دعاگو هست: اي صاحب حضرت زمان اي پادشاه انس و جان لطفي نما بر شيعيان تاييد كن دين مبين تاريخ شاهد است كه هميشه عارفان حقيقي و صوفيان با كمال در معاشره و اجتماع خود كارهاي اصلاحي انجام داده اند. امام محترم نيز با انديشه هاي عرفان اسلامي و با روش و طريق صاحب نظري ايران و ايرانيان را از چنگال استبداد آمريكا رهائي بخشيد. او ايران را از انقلاب سفيد بيرون آورده به راه انقلاب اسلامي رهنمائي كرد و كشور ايران را از خودكامگي شاه رها كرده و به جمهوري اسلامي ايران مبدل كرد و گفت كه: جمهوري ما نشانگر اسلام است افكار پليد فتنه جويان خام است ملت به ره خويش جلو مي تازد صدام بدست خويش در صد دام است (46) يا: جمهوري اسلامي ما جاويد است دشمن ز حيات خويشتن نوميد است آن روز كه عالم ز ستمگر خاليست ما را و همه ستمكشان را عيد است (47) او ملت اسلام را با اخلاق اسلام آراسته كرد. او خود مردي ساده زيست بود و اين خصوصيت خود را به ملت ايران بخشيد تا اين درجه كه سر ما به پيش سادگي ايران و

ص: 2995

ايرانيان بانهايت عزت و احترام خم مي شود: او مردي مسلمان و پابند صوم و صلوة بود و در ياد خدا غرق مي ماند. چنانچه همه ما بوسيله تلي وژن ديديم كه در آخرين لحظات در حالت بيماري در بيمارستان بستري بود نماز را با تمام اراكين يعني با قيام و ركوع و سجود ادا كرد و آرزويش به پايه تكميل رسيد: به بيماري دهم جان و سر خود اگر يار پرستارم تو باشي (48) شوم اي دوست پرچمدار هستي در آن روزي كه سردارم تو باشي (49)

پى نوشت ها

: 1. ص49. 2. ص45. 3. ص49. 4. ص39. 5. ص206. 6. ص247. 7. ص227. 8. ص246. 9. ص217. 10. ص67. 11. ص97. 12. ص97. 13. ص54. 14. ص209. 15. ص196. 16. ص115. 17. ص232. 18. ص139. 19. ص80. 20. ص150. 21. ص103. 22. ص103. 23. ص44. 24. ص43. 25. ص226. 26. ص215. 27. ص52. 28. ص112. 29. ص52. 30. ص39. 31. ص39. 32. ص39. 33. ص179. 34. ص186. 35. ص61. 36. ص45. 37. ص39. 38. ص181. 39. ص181. 40. ص 192. 41. ص126. 42. ص126. 43. ص127. 44. ص246. 45. ص115. 46. ص195. 47. ص193. 48. ص181. 49. ص181. دكتر نركس جهان (بخش فارسي دانشگاه دهلي)

ص: 2996

انس با قرآن (در انديشه و سيره امام خميني)

اشاره

11 چكيده: بهار دل هاي خزان قرآن، كتابي است كه هرگز كهنه نخواهد شد و هر اندازه از زمان نزولش بگذرد بيش تر به اسرار و شگفتي هاي آن پي مي برند . اين معجزه رسول اكرم (ص) و كلام حق تنها اثري است كه مي تواند آدميان را به سوي راه هاي استواري كه خوش بختي واقعي آنان در آن نهفته است، هدايت نمايد; اين سرچشمه پرخير و بركت معنوي، اهل تقوا و ايمان را در مقصد و هدفي كه دارند پايدار مي نمايد و قلوب مؤمنين را تاليف مي دهد و ريسمان محكم و متيني است كه تمسك به آن با روشنايي و سعادت ابدي قرين خواهد بود . قرآن، بهار آفرين دل هاي خزان است و امراض قلبي و ناگواري هاي فكري را شفا مي دهد، تيرگي ها را مي زدايد . حضرت امام خميني، مدام و به طور مؤكد بر استفاده از اين سفره عظيم و گسترده الهي توصيه مي نمودند و برخلاف اين نظر كه مي گويد اين كلام را مردم عادي نمي فهمند و تنها براي خواص قابل استفاده است، معتقد بودند كه تمامي آحاد مردم بايد قرآن بخوانند و در معاني آن دقت و تدبر كنند، زيرا اين كتاب براي همه نازل شده است اما هر كس در حد درك و اندازه

ص: 2997

فهم خود از آن بهره مي گيرد، ايشان در بياني فرموده اند: «قرآن يك سفره اي است كه انداخته شده است براي همه طبقات ; يعني يك زباني دارد كه هم زبان عامه است و هم زبان فلاسفه و هم زبان عرفاني اصطلاحي است و هم زبان اهل معرفت به حسب واقع است . . .» (1) ايشان در تفسير سوره حمد نيز اين معنا را يادآور شده اند: «. . . قرآن يك سفره اي است كه خدا پهن كرده براي همه بشر، يك سفره پهني است كه هر كس به اندازه اشتهايش از آن مي تواند استفاده كند اگر مريض نباشد كه بي اشتها شود . . .» (2) به باور امام خميني قرآن مظهر رحمت الهي است كه تمامي كمالات در آن درج شده و نازله اي غيبي است كه در جامه الفاظ و عبارات درآمده تا بشر را با حقايق ملكوتي انس دهد و همان گونه كه قرآن خود را معرفي كرده، نور و هادي است و فهم كامل مضامين آن از دسترس همگان خارج و فوق طاقت بشر مي باشد و با اين همه اوصاف در مرتبه نازله خود در خور فهم همگان مي باشد ولي بايد متوجه اين نكته بود كه شرط بهره وري هرچه تمام تر و كامل تر از قرآن به پاكي درون، رفع موانع فهم

ص: 2998

و شاگردي معلمان واقعي قرآن كه در راس آنها اهل بيت (ع) مي باشند بستگي دارد . امام قرآن را كتاب انسان ساز مي داند و مي افزايد تمام معارف و احكامي كه در اين مصحف شريف آمده مي خواهد نارسايي ها و كاستي هاي آدمي را ترميم كند و او را به صورت انسان كامل درآورد . ايشان در بياني شيوا فرموده اند: «انگيزه بعثت، نزول وحي و نزول قرآن است و انگيزه تلاوت قرآن بر بشر اين است كه تزكيه پيدا كند و نفوس مصفا بشوند از اين ظلماتي كه در آنها موجود است تا اين كه بعد از اين كه مصفا شدند ارواح و اذهان آنها قابل اين بشود كه كتاب و حكمت را بفهمد . . . اين قرآن نور است . . . نور را كساني كه در حجاب هستند نمي توانند ادراك كنند . تا انسان . . . گرفتار هواهاي نفساني است . . . لياقت پيدا نمي كند كه اين نور الهي در قلب او منعكس شود . . .» (3) امام پس از آن كه عظمت كلام الهي را از جميع جهات مورد بررسي قرار مي دهد و راه استفاده از مطالب آن را گوشزد مي نمايد از فراگيران و استفاده كنندگان از قرآن مي خواهد براي آن كه نورانيت قرآن بيشتر بر

ص: 2999

صفحه دلشان پرتو افشاني كند موانع و حجاب ها را رفع نمايند و از بين ببرند . يكي از اين موارد خودبيني است كه شخص متعلم به واسطه آن، خود را مستغني مي بيند و كمالات موهوم خيال بر او جلوه مي كند و او را بر آنچه دارد راضي مي نمايد; به عنوان نمونه، اهل تجويد را به همان علم جزئي قانع مي كند و آنان را از فهم كتاب نوراني الهي بي نصيب مي سازد . برخي آراء باطل و گرايش به مسلك هاي باطل كه گاهي از سوء استعداد خود شخص است و اغلب از تبعيت و تقليد پيدا مي شود مي تواند بين ما و قرآن فاصله هاي زيادي ايجاد كند . همچنين نبايد تفكر و تدبر در آيات شريفه را با تفسير به راي كه ممنوع است اشتباه كرد و به واسطه اين راي فاسد و عقيده باطل قرآن را از جميع فنون استفاده عاري نمود و مهجور ساخت و استفاده اخلاقي، ايماني و عرفاني از كلام وحي به هيچ وجه مربوط به تفسير نمي باشد تا آن كه تفسير به راي باشد . حجاب معاصي كدورات حاصل از طغيان و سركشي نسبت به ساحت قدس پروردگار عالميان قلب را از ادراك حقايق باز مي دارد، زيرا هر يك از اعمالي كه ما انجام مي دهيم در عالم ملكوت صورتي

ص: 3000

دارد كه اگر آن افعال و كردار صالح باشد و نيت نيكو در انجام آن ها نهفته است قلب را مطهر مي كند و نفس را همچون آيينه صيقلي و صاف مي گرداند كه لايق تجليات غيبي و ظهور حقايق و معارف در آن شود و اگر آن اعمال پليد باشد قلب را كدر و زنگار زده مي نمايد و ديگر حقايق غيبي در آن قلب تيره انعكاس نمي يابد و رفته رفته تحت سلطه شيطان واقع شده و تصرف كننده عرصه روح و روان، ابليس مي گردد . در چنين حالتي قواي بشري به تسخير آن پليد درمي آيد و ديگر نه چشم آيات الهي را مي بيند و نه آن كه دل تفقه در دين كند و از تفكر در نيات و تذكر حق و اسماء و صفات محروم گردد و به تدريج از نظر در حقايق و شنيدن مواعظ و معارف حالت غفلت و بي بهره بودن چنان بر آنان سيطره مي يابد كه از حيوانات هم پست تر و گمراه تر مي شوند . پرده ضخيم ديگري كه به اعتقاد امام خميني بين ما و معارف و مواعظ قرآن افكنده مي شود حب دنياست كه توسط آن قلب همت و تلاش خود را صرف آن كند و دل به واسطه اين جهت از ذكر خدا غافل شود و حتي از

ص: 3001

آن اعراض كند و هرچه اين اشتياق دنيايي شدت يابد پرده و حجاب ضخامت بيشتري يابد و نور فطري خاموش شود و ابواب سعادت بر روي انسان بسته شود و شايد قفل هاي قلب كه در آيه شريفه مي باشد: «افلا يتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها» همين قفل ها و بندهاي علايق دنيوي باشد و كسي كه بخواهد از معارف قرآن استفاده كند بايد قلب را از اين رجس ها تطهير كرده و لوث معاصي را از دل بركند كه با حالت آلودگي نمي تواند محرم اسرار باشد . (4) پناه به پگاه حضرت امام خميني قرآن را محرك و بيدار كننده انسان ها و موجب پرخاش عليه ستمگران و متجاوزان مي داند و خاطر نشان مي سازد كه حيات و مجد مسلمانان در گذشته به خاطر عمل به قرآن و درماندگي و سستي امروز آنان در جدايي از اين كتاب آسماني است و اگر تجديد حيات معنوي و سرافرازي مي خواهند بايد به قرآن مراجعه كنند، آن روح قدسي از اين كه مسلمين با قرآن فاصله گرفتند دردي جانكاه بر سينه داشت و حركت انقلاب اسلامي را براي احياي قرآن و مقاصد عالي آن ترسيم نمود و در بياني فرمود: «. . . از باب اين كه رژيم (شاه) مانع بود از اين كه اسلام در خارج تحقق

ص: 3002

پيدا بكند، احكام اسلام تحقق پيدا بكند، به قرآن عمل بشود از اين جهت ما با رژيم مخالفت كرديم . . .» (5) و در جاي ديگر گفته اند: «ما نهضت براي آن كرديم كه اسلام و قوانين اسلام و قرآن و قوانين قرآن در كشور ما حكومت كند و هيچ قانوني در مقابل قانون اسلام و قرآن عرض وجود نكند و نخواهد كرد . . .» (6) امام، پيروزي امت اسلامي را بر مخالفان و معاندان به خاطر اتكاي به قرآن مي دانست: «. . . من توصيه مي كنم به همه ملت ها كه اين رمزي كه در ايران به آن رمز غلبه پيدا شد بر ابرقدرت ها، آن رمز را به كار ببرند: وحدت، اتكاي به خدا، تقويت ايمان، اتكال به قرآن كريم . . . رمز پيروزي ما (بود)» . (7) در بياني ديگر هم تصريح كرده اند: «. . . شما ديديد كه جمعيت سي و پنج ميليوني كه در مقابل يك ميليارد چيزي نيست و با نداشتن هيچ ابزار جنگي در دست، به واسطه قدرت ايمان و به اتكاي قرآن و اسلام بر اين قدرت شيطاني . . . غلبه كرد . . .» (8) امام استقلال و پيروزي و آزادي را كه نصيب ملت ايران شد در پيروي آنان از قرآن

ص: 3003

دانسته است: «. . . مادامي كه در پناه قرآن هستيم بر دشمنان غلبه خواهيم كرد . . . استقلال و آزادي در پيروي از قرآن كريم و رسول اكرم (ص) است . . .» (9) به اعتقاد امام خميني وقتي مسلمانان به قرآن پناه آوردند بيگانگان جرئت ندارند كه مفاخر اسلامي و هويت ديني پايمال شود و سردمداران اسلامي زماني مي توانند سيادت دنيا را به دست آورند كه قرآن را از غربت بيرون آورند و احكام آن را به اجرا بگذارند . ايشان مي فرمايند: «. . . مسؤوليت پاسداري قوانين الهي و عمل به قرآن كريم تنها راه بازيابي عظمت و عزت و شكوه پيشين اسلام و مسلمين، مسؤوليت پاسداري وحدت و برادري ديني تنها ضامن استقلال سرزمين هاي اسلامي و زداينده هر گونه نفوذ استعمار . . . است . . .» (10) امام سعادت دو سرا را در سايه قرآن مي داند و مي فرمايد: «. . . هان اي قطره هاي جدا از اقيانوس قرآن و اسلام به خود آييد و به اين اقيانوس الهي متصل شويد و به اين نور مطلق استناد كنيد تا چشم طمع جهانخواران از شما ببرد و دست تطاول و تجاوز آنان قطع شود و به زندگي شرافتمندانه و ارزش هاي انساني برسيد . . .» (11)

ص: 3004

امام قرآن را سد راه اجانب معرفي مي نمايد و تاكيد مي كند بيگانگان مي خواهند براي گمراهي و انحراف مسلمين و عقب نگه داشتن آنان مسلمين را از تعاليم رهايي بخش قرآن دور كنند و فرهنگ اين كتاب شريف را از واقعيت هاي زندگي جوامع ديني جدا سازند تا بدين وسيله راه را براي تهاجم فكري و فرهنگي خود و تامين منافع پست خويش هموار نمايند سپس از اين كه استكبار در سرزمين هاي اسلامي موفق شد مسلمانان را از كتاب خدا جدا كند اظهار ناراحتي كرده و نگراني خويش را از اين وضع اسف بار و تداوم چنين روند رنج افزا اعلام مي نمايد، (12) زيرا اگر مسلمين به اين چشمه لايزال الهي اتصال پيدا مي كردند به نفي سلطه مي پرداختند و به غارتگري ها و تجاوزها خاتمه مي دادند و فرمان قرآن را عملي مي كردند كه: «لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا; (13) هرگز خداوند راهي براي كافران بر مومنين قرار نداده است» . تمسك به قرآن ديگر مجالي براي زورگويي و تهاجم باقي نمي گذارد، چرا كه ارمغان اين برنامه ايجاد وحدت و انسجام بين پيروان قرآن است و ديگر تفرقه و تشتت كه منهزم كننده قدرت مسلمين است مفهومي ندارد . يكي از كارهايي كه شياطين بزرگ كردند اين بود كه نگذاشتند مسلمانان قرآن را آن

ص: 3005

طوري كه هست بفهمند، زيرا استنباط درست و صحيح از حقايق قرآني براي خودشان با خطراتي توام بود و ديگر براي ابرقدرت ها مقامي باقي نمي ماند . در وصيت نامه سياسي - الهي امام واقعيت هاي جالبي را در اين زمينه مشاهده مي كنيم: «. . . تا آن جا كه قرآن كريم را كه براي رشد جهانيان و نقطه جمع همه مسلمانان بلكه عائله بشري از مقام شامخ احديت به كشف تام محمدي تنزل كرد كه بشريت را به آنچه بايد برسند، برساند و اين وليده علم الاسماء را از شر شياطين و طاغوت ها رها سازد . . . چنان از صحنه خارج نمودند كه گويي نقشي براي هدايت ندارد و كار به جايي رسيد كه نقش قرآن به دست حكومت هاي جائر و آخوندهاي خبيث بدتر از طاغوتيان وسيله اي براي اقامه جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالي شد و مع الاسف به دست دشمنان توطئه گر و دوستان جاهل قرآن اين كتاب سرنوشت ساز نقشي جز در گورستان ها و مجالس مردگان نداشت و ندارد و آن كه بايد وسيله جمع مسلمانان و بشريت و كتاب زندگي آنان باشد وسيله تفرقه و اختلاف گرديد و يا به كلي از صحنه خارج شد . ما مفتخريم و ملت عزيز سرتا پا متعهد به اسلام و قرآن

ص: 3006

مفتخر است كه پيرو مذهبي است كه مي خواهد حقايق قرآني كه سراسر آن از وحدت بين مسلمين بلكه بشريت دم مي زند از مقبره ها و گورستان ها نجات داده و به عنوان بزرگ ترين نسخه نجات دهنده بشر از جميع قيودي كه بر پاي و دست و قلب و عقل او پيچيده است و او را به سوي فنا و نيستي و بردگي و بندگي طاغوتيان مي كشاند نجات دهد . . .» (14) خوشه هاي جاويد امام خميني از شيفتگان قرآن كريم است كه ساليان متمادي معتكف آستان اين بارقه الهي بوده و با تهذيب و خروج از قفس تنگ و تاريك نفس با آن انس داشت و از خوشه هاي اين اثر جاويدان فراوان برچيد و از چشمه باصفايش بهره ها برد . آن بزرگوار در فضيلت تلاوت قرآن در كتاب «اربعين حديث» رواياتي مستند را آورده و تاكيد نموده است كه يكي از وصاياي رسول اكرم (ص) وصيت به تلاوت قرآن است و از رواياتي كه در اين باره وارد شده چنين استنباط مي كند كه ضمن خواندن قرآن در آيات آن تدبر شود و در معاني آن تفكر خوب است و به اين موضوع اشاره مي كند كه در روايات متعدد تمثل قرآن به صورت نيكوئي و شفاعت نمودن آن از اهل خود و قرائت كنندگان

ص: 3007

وارد است . بعد به نقل روايتي از امام صادق (ع) پرداخته كه مضمون آن اين است: كسي كه قرآن را بسيار قرائت كند و با او عهد تازه كند و در حفظ آن خويش را به زحمت افكند خداوند دو اجر به او عطا فرمايد و از اين حديث حضرت امام چنين برداشت مي كند كه مطلوب در تلاوت قرآن شريف آن است كه در اعماق قلب انسان اثر كند و باطن آدمي صورت كلام الهي گردد . (15) امام در يكي از آثار خود مي نويسد: «. . . كسي كه خود را عادت داد به قرائت آيات و اسماي الهيه از كتاب تكوين و تدوين الهي كم كم قلب او صورت ذكري و آيه اي به خود گيرد و باطن ذات محقق به ذكر الله و اسم الله و آية الله شود . . .» (16) آن بزرگوار با اين كه به تفسير قرآن آگاه بود و مراحلي از معنويت قرآن را طي نموده بود ولي در هر فرصت مناسب كه برايش پيش مي آمد قرآن تلاوت مي نمود، انس امام با قرآن با رعايت آداب ظاهري و باطني توام بود، هرجا مي نشست آن را بالاتر از خويش مي گذاشت و چيز ديگري بر روي قرآن قرار نمي داد و اجازه نمي داد اين اثر شريف

ص: 3008

در جايي قرار بگيرد كه پايش بدان سو كشيده شود، در حال قرائت قرآن به گونه اي بود كه گويي در محضر و منظر حق نشسته است، در هنگام تلاوت آن با وضو و نيز حالت توام با ادب و سكون و وقار چهار زانو مي نشست و به جايي تكيه نمي زد همچون كسي كه مي خواهد نزد بزرگان بنشيند . ايشان مقيد بودند هر روز قبل از نماز و در بين دونماز چند صفحه قرآن (حدود يك حزب يا بيشتر) بخوانند كه حتي در روزهاي بيماري و كسالت اين برنامه امام قطع نگرديد . معمولا بعد از نماز صبح و قبل از نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء و يا در هر فرصت ديگر ايشان مقيد به اين مستحب الهي بودند و بارها كه اطرافيان به خدمتشان مي رسيدند امام را مشغول خواندن قرآن مي ديدند . (17) يكي از اعضاي دفتر امام (انصاري كرماني) مي گويد: امام روزانه با همان صداي ملكوتي چندين نوبت قرآن مي خوانند . آري دقت و تفسير و تامل در قرآن به جاي خود ولي مانع از اين نيست كه قرآن را با صداي حزين يا به صورت ترتيل و همان قرائت و مرور اجمالي بخوانند كه از مستحبات مي باشد . (18) دليل اين كه امام ملاقات هاي

ص: 3009

خودشان را در ماه مبارك رمضان تعطيل مي كردند اين بود كه بيشتر به قرآن و دعا بپردازند . (19) ايشان در ماه رمضان هر روز ده جزء قرآن مي خواندند ; يعني در هر سه روز يك دور قرآن را ختم مي كردند، بعضي برادران خوشحال بودند كه دو بار قرآن را در اين ماه خوانده اند ولي بعد متوجه مي شدند كه امام ده يا يازده بار قرآن را ختم كرده اند . (20) خانم فاطمه طباطبايي (عروس امام) در خاطره اي گفته است: يك بار كه در نجف اقامت داشتيم چشمان امام دچار ناراحتي شده پزشك ايشان را مورد معاينه قرار داد و گفت: چند روز قرآن نخوانيد و استراحت كنيد، امام خنديدند و گفتند: من چشم خود را براي قرآن خواندن مي خواهم چه فايده اي دارد كه چشم داشته باشم و نتوانم قرآن بخوانم، شما يك كاري كنيد كه من بتوانم قرآن را تلاوت كنم . (21) اين واقعيت، مضمون روايتي را كه از امام ششم نقل شده در اذهان تداعي مي كند، امام صادق (ع) فرمود: قرآن عهد و پيمان خداوند با بندگان است پس شايسته است هر مسلماني هر روز به اين پيمان نظر كند و پنجاه آيه از آن را تلاوت كند، اين قرآن راهنماي هدايت و چراغ شب تاريك است پس

ص: 3010

صاحب نظر، چشم خود را در آن جولان دهد و براي استفاده از نور آن، چشم خود را بگشايد زيرا كه تفكر در قرآن زندگاني دل بيننده است . (22) حضرت امام در ذيل حديث بيست ونهم از كتاب «چهل حديث» در مورد تلاوت آيات الهي مي نويسد: «و معلوم است كسي كه تفكر و تدبر در معاني قرآن كرد در قلب آن اثر كند و كم كم به مقام متقين رسد و اگر توفيق الهي شامل حالش شود از آن مقام نيز بگذرد و هريك از اعضا و جوارح و قواي آن، آيه اي از آيات الهيه شود و شايد جذوات و جذبات و خطابات الهي او را از خود بي خود كند و حقيقت «اقرا واصعد» را در همين عالم دريابد تا آن كه كلام را بي واسطه از متكلمش بشنود و آنچه در وهم تو و من نايد آن شود» . در كتاب هاي اخلاقي شيعه و از جمله «معراج السعادة» آمده است: مسلمان بايد برنامه اي براي خود معين كند كه از اوقات خالي روز در جهت حفظ قرآن بهره ببرد نظير نشستن در ماشين، انتظار كشيدن براي دريافت چيزي و . . . امام اين گونه بود و به محض آن كه فرصت چند دقيقه اي كوتاهي برايش پيش مي آمد قرآن را

ص: 3011

برمي داشتند و مي خواندند، گاهي اين اوقات كمتر از دو دقيقه بود ولي اجازه نمي دادند تلف شود و به چنين مستحب مؤكدي روي مي آوردند . امام از اين كه عده اي از معاندان مي خواستند قرآن را از برنامه زندگي مسلمين حذف كنند و در واقع حرمت اين كلام الهي را نگه ندارند به شدت ناراحت بودند و شخصيتي كه از سن جواني مقيد به موازين قرآني بودند امكان نداشت در مقام مرجعيت اجازه دهند كه - خداي ناكرده - به مقدسات اسلامي از قبيل قرآن و احكام آن اهانت شود به همين دليل وقتي دولت طاغوت در زمان پهلوي در لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي به جاي سوگند به قرآن قسم به كتاب آسماني را قيد كرده بودند و مي خواستند نقشه دشمنان را براي از بين بردن تدريجي اسلام پياده كنند، حضرت امام بر افروختند و فرمودند: اين مقدمه كار است آنها مي خواهند قرآن نباشد . (23) ايشان طي بياناتي كه در روز سيزدهم فروردين سال 1342 ايراد فرموده اند از اين كه عوامل وابسته به استبداد در روز شهادت امام صادق (ع) با شعار جاويد شاه به مدرسه علميه فيضيه يورش آوردند و ضمن كشتار و خرابي فراوان قرآن ها را پاره پاره كردند و به اين كتاب آسماني بي احترامي كردند، اظهار نگراني و ناراحتي

ص: 3012

نموده اند . (24) و در سيزدهم آبان 1356 فرموده اند: «ما شاهد هجوم به مدارس دينيه و دانشگاه ها بوديم كه در آنها قتل ها و غارت هاي فراوان و اهانت به قرآن كريم . . . (كردند) .» (25) رژيم استبدادي شاه براي خاموش نمودن نهضت اسلامي در روز 24مهر 1357 مسجد كرمان و قرآن هاي موجود در اين مكان مقدس را به آتش كشيدند كه اين حادثه گردش چرخ هاي انقلاب اسلامي را سرعت بخشيد و در پيروزي امت اسلامي بسيار تاثير گذاشت، (26) در حالي كه از سوي ديگر براي عوام فريبي و تظاهر به حمايت از قرآن، اين كتاب را در شكلي نفيس و تزئيني چاپ مي كردند و به افراد زيادي هديه مي نمودند . امام در اين باره فرموده اند: . . . ما ديديم كه محمدرضا (پهلوي) قرآن طبع و منتشر كرد و به اسم اسلام اين كارها را كرد . . . و ديديم كه اين آدم كه اظهار مي كند من يك مسلمان هستم و اظهار مي كند كه من قرآن طبع مي كنم و متعهدم و (به) قرآن قسم مي خورم . . . خدمت او به اين مملكت چه بوده است . علاوه بر اين همه كشتار و اين همه معلولين كه به جاي گذاشته اند تمام حيثيت مملكت ما را از بين بردند .

ص: 3013

. .» (27) در واقع به فرمايش امام رژيم پهلوي آداب صوري را رعايت مي كرد ولي مي خواست محتواي قرآن راتهي كند . انتشار كتاب موهن «آيات شيطاني» تير زهرآگيني بود كه سلمان رشدي خائن به سوي مقدسات مسلمين شليك نمود . در اين كتاب كه مؤسسه صهيونيستي پنگوئن در لندن آن را به سال 1988 ميلادي به چاپ رسانيد و مورد حمايت سلطنتي ادبيات انگليس قرار گرفت و جايزه ادبي «بوكرپرايز» انگليس نصيب مؤلف پليد آن شد به قرآن كريم و ساحت مقدس رسول اكرم، حضرت ابراهيم (ع) و حضرت اسماعيل (ع) توهين شده است . (28) امام خميني - قدس سره - قاطع و استوار طي حكمي خطاب به مسلمانان جهان حكم اعدام مؤلف و ناشرين اين كتاب كفرآميز را صادر فرمودند كه امت اسلامي از حكم رهبر كبير انقلاب اسلامي حمايت كرده و تنفر و انزجار خود را از اين توطئه استكباري بروز دادند . گوهر افشاني امام خميني قرآن كريم را از گوشه هاي كتاب خانه ها و قبرستان ها به متن زندگي مردم آوردند، آن بزرگ مرد جهان بشريت خود در قرآن ذوب شده و تمامي گفتار و رفتارش از قرآن تاثير پذيرفته بود و اگر دقتي در بيانات ايشان شود به روشني مشاهده مي گردد كه چگونه سخنان گهربارشان از آيات

ص: 3014

قرآني الهام گرفته است، براي تاييد اين نكته به مواردي اشاره مي شود: «هميشه توجه داشته باشيد كه كارهايتان در محضر خداست چشم هايي كه به هم مي خورد، زبان هايي كه گفتگو مي كند، دست هايي كه عمل مي كند» (29) كه ماخوذ از اين آيات است: «و هو معكم اين ما كنتم و الله بما تعملون بصير . . . والله بما تعملون خبير» (30) «هر كس در هر مقامي كه هست و هر مسؤوليتي كه دارد همان مقام و مسؤوليت امتحان اوست» (31) كه اشاره به اين آيه از قرآن كريم دارد: «و رفع بعضكم فوق بعض درجات ليبلوكم في ما آتيكم ان ربك سريع العقاب و انه لغفور رحيم» . (32) «نه به كسي ظلم مي كنيم و نه زير بار ظلم مي رويم . (33) كه از اين آيه قرآني تاثير پذيرفته است: «لا تظلمون و لا تظلمون» . (34) «. . . سرنوشت هر ملتي به دست خودش است» (35) كه قرآن در اين باره فرموده است: «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم . . .» (36) «اگر تمام انبيا - عليهم السلام - در يك عصر مجتمع مي شدند هيچ اختلافي نداشتند . (37) كه از اين آيه اخذ شده است: «لا نفرق بين احد من رسله»

ص: 3015

(38) «چيزي كه در جنگ مطرح است عدد نيست آن چيزي كه مطرح است قدرت فكري انسان است (39) « كه اقتباسي از اين آيه است: «كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله والله مع الصابرين» (40) «همه قيام كنيد و براي خدا قيام كنيد، قيام فرادي (فردي) در مقابل جنود شيطاني باطن خودتان قيام همگاني در مقابل قدرت هاي شيطاني (41) « كه به اين آيه اشاره دارد: «قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني و فرادي ثم تتفكروا ما بصاحبكم من جنة ان هو الا نذير لكم بين يدي عذاب شديد» (42) «امر به معروف و نهي از منكر بر همه ملت واجب است» (43) كه برگرفته از اين آيه مي باشد: «و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون» . (44) «منطق انبياء اين است كه اشداء بايد باشند بركفار و بين خودشان هم رحيم باشند .» (45) كه ماخوذ از اين آيه است: «محمد رسول الله و الذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم .» (46) «نماز خوب فحشاء و منكر را از يك امتي بيرون مي كند» (47) : كه الهام گرفته از اين آيه است: «و اقم الصلوة ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر» (48) «آن كه تقوايش بيشتر است

ص: 3016

آن كه ترسش از خدا بيشتر است آن كه خدمت براي خدا مي كند او مقدمه (برتر است) (49) كه از اين آيه اخذ شده است: «ان اكرمكم عندالله اتقيكم ان الله عليم خبير» . (50) «شما حق هستيد و در مقابل باطل ايستاده ايد و حق پيروز است» (51) كه ماخوذ از اين آيه است: «و قل جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل كان زهوقا» . (52) امام خميني بر خلاف فتواي مشهور فقها پيرامون حرمت فروش و در اختيار دادن قرآن به كفار، براي تبليغ و ترويج اسلام و هدايت ديگران اين عمل را لازم و ضروري مي دانست و در ضمن رد دلايل قائلان به حرمت آن به سيره پيامبر اكرم (ص) در نگارش آيات قرآن در نامه هاي خود به غير مسلمان استشهاد مي كنند و مي نويسند: «اعتقاد به لزوم حفظ قرآن و ساير مقدسات از اين كه دست كافران به آن برسد مخالف مذاق شارع (اسلام) است كه تبليغ اسلام و گسترش آن و هدايت مردم به هر وسيله ممكن لازم مي شمرد واحتمال مس كتاب احيانا مزاحمت با اين مصلحت غالبه ندارد .» (53) مفسر مفاهيم قرآني امام خميني مفسري بود كه مفاهيم قرآني را در متن زندگي فردي، اجتماعي و مبارزات سياسي پياده كرد و با بنا نهادن جامعه قرآني اين

ص: 3017

كتاب شريف را از غربت درآورد، امام برترين منادي بازگشت به قرآن در عصر حاضر است و در ساليان متمادي تلاش هاي علمي، فرهنگي كه توام با مبارزات سياسي بود نقش اين كتاب شريف را در پي افكندن طرحي انسان ساز در جامعه دريافته بود: «ما قرآن را نخوانده ايم، منطق قرآن را نمي دانيم قبل از همه چيزها قرآن را بخوانيد كه چه مي گويد . . . قرآن كتاب انسان سازي است كتاب انسان متحرك است . . . هم معنويات انسان را درست مي كند و هم حكومت را . . .» (54) و در فراز يكي از بيانات خويش فرياد مي زند: «آيا براي علماي اسلام ننگ آور نيست

ص: 3018

كه با داشتن قرآن كريم و احكام نوراني اسلام و سنت پيامبر (ص) و ائمه معصومين (ع) احكام و مقررات كفر در ممالك اسلامي تحت نفوذ آنان پياده شود و تصميمات ديكته شده صاحبان زر و زور و تزوير و مخالفان واقعي اسلام اجرا گردد . . .» (55) امام، وظيفه خود مي داند كه از قرآن و عترت حمايت كند: «و هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديو سيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا (ص) و امت محمد (ص) و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد . . .» (56) همچنين نقش جاهلان و افراد تنك مايه و تنگ نظر را در واژگون جلوه دادن ابعاد معنوي و زندگي ساز قرآن فرياد مي زد: «. . . هان اي حوزه هاي علميه و دانشگاه هاي اهل تحقيق بپاخيزيد و قرآن كريم را از شر جاهلان متنسك و عالمان متهتك كه از روي علم و عمد به قرآن و اسلام تاخته و مي تازند نجات دهيد و شما اي فرزندان برومند اسلام، حوزه ها و دانشگاه ها را از توجه به شئونات قرآن و ابعاد بسيار مختلف آن بيدار كنيد تدريس قرآن در هر رشته اي از آن را

ص: 3019

محط نظر و مقصد اعلاي خود قرار دهيد . . .» (57) حضرت امام خميني ضمن آن كه مي فرمايد: «. . . تنزلاتي حاصل شده است تا (قرآن) رسيده است به مرتبه شهادت كه به صورت الفاظ درآمده است و اين الفاظ را ما و شما و همه مي توانيم بفهميم و معاني آن را تا اندازه اي كه مي توانيم ما استفاده از آن مي كنيم . . .» (58) بدين گونه ايشان قرآن را تفسيرپذير مي داند اما در اين مورد بايد يك اصل ثابت و نقطه مشترك در تمام تعاريفي كه از تفسير شده محفوظ و مضبوط داشت و آن اين كه هيچ كدام از تفاسير ارائه شده نمي تواند مبين و كاشف مراد واقعي متكلم آن - حق تعالي - باشد . بالاترين و جامع ترين تفسير قرآن - اگر فرض شود در نهايت چيزي است كه براي فهم و به قدر طاقت درك بشري باشد نه اين كه غايت قصواي مراد الهي را شامل گردد، محي الدين عربي كه متجاوز از صد جلد كتاب تفسير براي قرآن نوشته، مي گويد: در روز قيامت قرآن بكر محشور مي گردد ; يعني با وجود اين همه تفاسير گوناگون شيعه و سني در طول تاريخ هنوز حقيقت قرآن و مراد واقعي آن بر هيچ كس منكشف نشده و

ص: 3020

نخواهد شد . (59) حكيم الهي و عالم رباني حضرت امام خميني نيز بر اين باورند كه: اين تفسيرهايي كه نوشته شده پرده اي از پرده هاي قرآن را تفسير كرده آن هم به طور كامل معلوم نيست . . . ليكن قرآن عبارت از آن نيست كه آنها نوشته اند . آنها بعضي از اوراق و پرده هاي قرآن است، قرآن يك كتابي نيست كه بتوانيم ما، يا يك كس ديگر يك تفسير جامعي ازعلوم آن طور كه هست بنويسند . (60) از نظر ايشان تفسير حقيقي كلام الهي در طاقت بشري نيست و فقط معصوم است كه مي تواند مراد واقعي آن را فهم نمايد كه «انما يعرف القرآن من خوطب به» بلكه بسياري از تفاسير موجود را واجد معناي تفسير به معناي پرده برداري و شرح مقاصد به اندازه اقت بشري هم نمي دانند، زيرا به نظر امام تاكنون تفسيري براي كتاب خدا نوشته نشده، چرا كه تفسير به معناي ممكن آن عبارت است از تلاش در بيان مقاصد كلام الهي و مفسر بايستي در مقام تفسير در هر آيه اي از آيات جهت اهتدا و چگونگي كسب فيض از آن را، جهت راه يابي به عالم غيب و طي طريق سعادت به مخاطب خود بفهماند . پس تفسير بايد مقصد نزول و اسرار و رموز آن

ص: 3021

را بيان نمايد نه آن كه صرفا سبب نزول را تبيين كند . (61) البته اين كه امام نوشته اند تاكنون در تفسير كلام خدا چيزي به نگارش درنيامده بدون شك منظورشان دست يابي به آن حقيقت والا و شرح مقاصدي كلي و عنايت منظور صاحب كتاب است و هرگز در كار مفسران به خردي ننگريسته و آنها را به هيچ ننگاشته و فرودستي مفسران را نه در بحث هاي تفسيري آنان بلكه عظمت قرآن و والايي كلام حق دانسته و نوشته اند: «. . . اين مفسرين در عين حالي كه زحمت هاي زيادي كشيده اند لكن دستشان از لطايف قرآن كوتاه است نه از باب آن كه آنها تفسيري نكرده اند، از باب اين كه عظمت قرآن بيشتر از اين مسائل است .» (62) امام در يكي از بحث هاي جالب خود فرو رفتن افراطي در قرائت و نحو و . . . را سبب دور ماندن از معنويت قرآن معرفي مي نمايد و بر برخي از اهل تفسير خرده مي گيرد كه با مشغول ساختن به اين گونه مباحث از حضور عيني قرآن كاسته اند اما در ادامه مي نويسد: «مقصود ما از اين بيان نه انتقاد در اطراف تفاسير است چه كه هر يك از مفسرين زحمت هاي فراوان كشيده و رنج هاي بي پايان برده تا كتابي شريف فراهم

ص: 3022

آورده (اند) بلكه مقصود ما آن است كه راه استفاده از اين كتاب شريف را كه تنها كتاب سلوك الي الله و يكتا كتاب تهذيب نفوس و آداب و سنن الهيه است و بزرگ تر وسيله رابطه بين خالق و خلق و عروةالوثقي و حبل المتين تمسك به عز ربوبيت است بايد به روي مردم مفتوح نمود . . .» (63) امام ضمن آن كه كوشش هاي مفسرين قرآن را اجر مي نهد تفسير قرآن را برتر از انديشه بشر مي دانند و مي شناسند و مرحوم شهيد سيدمصطفي خميني فرزند ارشد و بزرگوار ايشان در تفسير گران سنگ خود مي نويسد: پدر محقق و آشناي به رموز قرآن و برخي اسرار آن مي فرمايند: همانا تفسير قرآن براي كسي جز خداوند تعالي ميسور نيست ; زيرا قرآن علم حق است كه پايين آمده و احاطه بر آن در امكان كسي نمي باشد . (64) حضرت امام به گونه اي مستقل آن چنان اثر مكتوبي كه صرفا به تفسير آيات مربوط باشد برجاي ننهاده اند و دليل آن هم مي تواند نگرش بلند و افق والايي باشد كه از تفسير در نظر داشته اند بااين همه آثار پراكنده اي از مضامين تفسيري در لابه لاي نوشته هاي ايشان ديده مي شود كه مهم ترين آنها تفاسير سوره حمد، توحيد، قدر و علق را مي توان نام برد، حضرت

ص: 3023

امام با توجه به آگاهي هاي گسسترده در معارف اسلامي از زواياي گوناگون در تفسير و تبيين آيات الهي سخن گفته اند اما روش تفسيري آن بزرگوار به نحو غالب عرفاني - تربيتي است، زيرا از ميان روش هاي موجود مي توان تنها اين طريق را اقرب طرق به مقصود دانست آن هم مشرب عرفاني امام كه برگرفته از روايات و سخنان معصومين (ع) بوده است . با اين همه اين روش نيز منحصر و تام نمي باشد و تفسير به منزله نگرش به يك حقيقت از زواياي مختلف است ولي در اين بررسي گاه برخي از زوايا به جهت برخورداري از ويژگي هاي خاصي نقاط افزونتري را نمايش مي دهند (65) و نگاه عارفانه امام به آيات در مكتوبات دوران جواني بسي گسترده و فراگير است، گر چه شيوه ايشان در تفسير نگاهي جامع و نگرشي وسيع به تمام ابعاد قرآني مي باشد . (66)

پى نوشت ها

: 1( آن موج آرام ، ص 100 و روزنامه اطلاعات 21 آذر 2 . 1363( تفسير سوره حمد ، ص 3 . 76( صحيفه نور، ج 14، ص 4 . 253 - 252( برگرفته از كتاب آداب الصلوة، ص 224 - 215 و نيز كتاب قرآن باب معرفة الله (مجموعه بيانات و نوشته هاي حضرت امام خميني (قدس سره) در باره قرآن، ص

ص: 3024

5 . 89 - 82( صحيفه نور، ج 6، ص 6 . 259 - 257( همان، ج 8، ص 7 . 171( همان، ج 5، ص 8 . 186( همان ، ج 6، ص 9 . 81( همان، ص 10 . 113( همان، ج اول، ص 11 . 192( تبيان، دفتر سيزدهم (قرآن كتاب هدايت)، ص 12 . 199( نك: همان، ص 13 . 216 - 212( نساء (4)، آيه 14 . 141( صحيفه انقلاب، ص 15 . 6 - 5( قرآن باب معرفةالله، ص 16 . 62 - 61( آداب الصلوة، ص 17 . 216( خلوتي با خويشتن، ص 18 . 41 - 40( ويژگي هايي از زندگي امام خميني، ص 19 . 20( پابه هاي آفتاب ، ج 1، ص 20 . 286( سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني، ج 4، ص 129، خلوتي با خويشتن، ص 21 . 42( مجله ندا، شماره اول ، ص 45، مجله حضور، شماره 3 (ويژه چهارمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي) . 22( ص 655، معراج السعاده، نراقي . 23( مجله پاسدار اسلام، آذر 1362، شماره 24، ص 24 . 60( تبيان، (دفتر سيزدهم) ص 25 . 237( همان ، ص 26 . 237( سيماي كرمان كانون مقاومت، از نگارنده ، ص 27 .

ص: 3025

146 - 145( تبيان، همان ، ص 28 . 242( سرزمين اسلام (شناخت اجمالي كشورها و نواحي مسلمان نشين جهان) از نگارنده ، ص 29 . 561( كلمات قصار امام خميني، ص 30 . 19( حديد (57)، آيات 4و31 . 10( كلمات قصار، ص 32 . 84( انعام (6)، آيه 33 . 195( كلمات قصار، ص 34 . 92( بقره (2) آيه 35 . 279( كلمات قصار، ص 36 . 120( رعد (13)، آيه 37 . 11( خورشيد قرن، ص 38 . 68( بقره (2)، آيه 39 . 285( خورشيد قرن، ص 40 . 68( بقره (2)، آيه 41 . 249( كلمات قصار امام خميني، ص 42 . 89( سبا (34)، آيه 43 . 46( كلمات قصارامام خميني ، ص 44 . 83( آل عمران (3)، آيه 45 . 104( كلمات قصار، ص 46 . 23( فتح (48)، ص 47 . 29( كلمات قصار، ص 48 . 51( عنكبوت (29)، آيه 49 . 45( خورشيد قرن ، ص 50 . 68( حجرات (49)، آيه 51 . 13( كلمات قصار امام خميني، ص 52 . 100( اسري (17)، آيه 53 . 81( كتاب البيع، ج 2، ص 54 . 540 - 539( صحيفه نور، ج 2، ص 55 . 32( همان،

ص: 3026

ج 20، ص 56 . 113( همان، ص57 . 113( همان، ج 20، ص 58 . 19( همان، ج 14، ص 59 . 251( سيدعباس حسيني قائم مقامي، قرآن و عرفان از منظره امام، مجله كيهان انديشه، شماره 29، ص 60 . 80 - 79( نك: تفسير سوره حمد، ص 18; آداب الصلوة، ج 2، ص 88 (پرواز در ملكوت) . 61( همان و نيز آداب الصلوة، ج 2، ص 108و صحيفه نور، ج 17، ص 62 . 250( صحيفه نور، ج 17، ص 63 251( تفسير سوره حمد، ص 64 . 93( سيدمصطفي خميني، تفسير قرآن كريم، ج 1، ص 13، تبيان (دفترسيزدهم)، ص 65 . 10( كيهان انديشه، شماره 29، ص 66 . 80( دو ماهنامه آينه پژوهش، شماره 58، ص 67 . 135( بحارالانوار، ج 91، ص 68 . 222( مكارم الاخلاق، ص 69 . 322( علامه مجلسي، مفاتيح الغيب ، ص 70 . 43( روزنامه جمهوري اسلامي، ويژه نامه دومين سالگرد رحلت امام خميني، صحيفه دل، ص 71 . 118( پا به پاي آفتاب، ج 1، ص 72 . 105( طه (20)، آيه 73 . 55( صحيفه دل ، ص 74 . 63( اسري (17)، آيه 18 . غلامرضا گلي زواره

ص: 3027

انسان از منظر امام خميني (س)

اشاره

10 چكيده: قسمت دومدر شماره گذشته بحث پيرامون: انسان از منظر امام خميني سلام اللّه عليه بود. محورهايي كه مورد بحث قرار گرفت عبارت بود از: صعوبت انسان شناسي، مناط انسانيّت و سيّاليّت انسان، و اينك ادامه بحث تقديم شما عزيزان مي گردد. فصل سوم:مهمترين ويژگي فطري آدمي1 گرچه انسان داراي گرايش هاي فطري متعددي چون راحت طلبي،(1) جمال دوستي، علم جويي، قدرت خواهي، ميل به جاودانگي(2) و تمايل به حريت و نفوذ اراده(3) و مانند آن است ليكن كثرت موارد ياد شده اعتباري است نه حقيقي؛ زيرا هر كدام از عناوين مذكور، يكي از مظاهر محبت انسان به «كمال مطلق»(4) و نفرت وي از «نقص» است كه نه تنها در نهاد و نهان انسانها بلكه در همه موجودات بلا استثناء وجود دارد.)2)5 متعلّق عشق فعلي انسان، «حقيقت كمال مطلق» است نه توهّم آن.(6) سرّش آن است كه هيچ چيز جز دست يافتن به ساحت كمال مطلق، انسان را سير نمي كند و قلب وي با نيل به هيچ مطلوبي مگر كمال نامحدود نمي آرَمَد، هرچند در اوايل امر، در اثر جهل، گمشده خود را در كمال محدود جستجو و در تشخيص كمال مطلق اشتباه كند.(7) توضيح آن كه هر كس به فطرت خويش رجوع كند، اين واقعيت را در مي يابد كه

ص: 3028

هرگاه قلب او به مرتبه اي از كمال نائل آيد، به مجرد آن كه مرتبه بالاتري از آن را بيابد، از اولي منصرف و به مرتبه كامل تر منعطف مي گردد.(8) زيرا هر كمال ناقص، محدود به عدم است و فطرت آدمي از عدم تنفر دارد(9) و آنچه در كمالات ناقص، محبوب و مطلوب انسان است، كمال آن است نه نقص آن كه مورد انزجار فطرت مي باشد.(10) خلاصه اين كه قلب انسان در هيچ مرتبه اي از مراتب كمال و هيچ حدي از حدود آن، رحل اقامت نمي افكند بلكه با نيل به هر مرحله مادون، ميل به مرحله مافوق پس از علم بدان، افزون تر و آتش عشق و سوز و اشتياق در وي نسبت بدان افروخته تر مي گردد.(11)بنابراين پاسخ اين سؤال كه:«مطلوب اصلي و محبوب اصيل انسان چيست؟»، به جواب اين پرسش باز مي گردد كه:«طمأنينه قلوب آدميان در وصول به چيست؟». و چون اطمينان دل ها و آرامش جانهاي آدميان و صيانت آن از گزند هر نوع تزلزل، تذبذب و اضطراب، تنها در سايه رسيدن به مقصد «كمال مطلق» كه در وي هيچ شائبه نقصان راه نمي يابد و تهديد هيچ تحديدي را برنمي تابد حاصل مي شود،(12) لذا غايت آمال و اعمال انسان نيز چيزي جز باريافتن به ساحت كمال بي نهايت نخواهد بود.مرحوم آية اللّه ميرزا محمد علي

ص: 3029

شاه آبادي اصفهاني (قده)(13) را كه كثيري از معارف الهي را با استمداد از فطرت و گرايش هاي آن ثابت مي كنند(14) و حضرت امام(س) نيز در مقام اشاره اجمالي به «احكام فطريات»، استفادات خويش را از محضر شريف ايشان بيان مي نمايند و ره آورد آن بزرگوار را در اين ميدان متفرّد مي دانند (15) در اين زمينه، بياني راهگشا و دلرباست: «براي بيان اقامه چهره عقل به سمت دين، گوييم: انسان به حسب وجدان و فطرتش، طالب كمال و حسن و جمال است چنان كه اگر به كره زمين هم احاطه پيدا كند و به هرچه كمال و جمال در آن است ظفر يابد، باز هم آرام و قرار نمي گيرد و اگر به وجود كمال و جمالي در كرات و افلاك ديگر اطلاع حاصل كند يا حتي وجود آنها را در كرات ديگر محتمل بداند، هر آينه آرزوي آنها را در دل مي پروراند و اگر فرضاً به آن ها دست يابد و احاطه پيدا كند، باز سير نخواهد شد.»(16) و در اين اثناء اگر بشنود كه مرداني به عنوان انبياء مي گويند در ماوراء جهان طبيعت، عالمي وجود دارد كه كمال آن نشأه با كمال و جمال عالم طبيعت قابل مقايسه نيست، باز هرآينه آن جهان را آرزو مي كند هرچند به نبوت و صداقت آنها يقين

ص: 3030

نداشته باشد و همين طور...پس از اين مراجعه به كتاب ذات و كتيبه فطرت، حقايقي براي ما منكشف مي گردد:اول آنكه: آنچه به عنوان كمال محدود بدان دست يافته ايم، معشوق ما نبوده زيرا اگر آنها معشوق فطرت بودند، هر آينه عاشق در اثر وصول به آنها، «سكونت» مي يافت و هرگز از آنها دست نمي كشيد. و چون ديديم كه آرامش نيافت و از آن ها تجاوز كرد، معلوم مي شود كه آنها معشوق فطرت نبوده است.دوم آنكه: عشق داراي نهايت و پاياني نيست زيرا عاشق از هر صاحب جمال به اجمل و از هر صاحب كمال به اكمل عبور مي كند گرچه وجود آن اجمل و اكمل نزد او محتمل باشد نه متيقّن.سوم آنكه: در فطرت انسان فتوري راه نمي يابد اگر چه براي تحصيل معشوق خويش، مسالك بي شمار و طرق بسيار را بپيمايد و خود را در مهلكه هاي فراوان بيافكند.اكنون كه اين مراجعه و مكاشفه را شناختي، پس با مطالعه به فطرت خويش بازگرد و از او بپرس و به او بگو: «اي ذات من و حقيقت من! هر اندازه از كمال به عنوان طعام معنوي و روحاني به تو اطعام كردم و به هر ميزان، تو را از شراب جمال سيراب نمودم، باز گرسنه و تشنه اي و سير و سيراب نگشتي! پس از

ص: 3031

من چه مي خواهي؟» آنگاه به پيامي كه با لسان فطرت و صداي رسا به تو الهام مي شود گوش كن كه چنين مي گويد:«من عاشق كمال خالص بي شائبه نقص و جمال صرف بي شوب قبحم.»)3)17 هر چند دست تغيير و تبديل، به دامان والاي فطرت و گرايشهاي آن نمي رسد(18) و از اين رو، نائره عشق به كمال بي پايان در هر عصر و مصر در نهانخانه جان همه انسانها فروزان بوده است(19) ليكن گاهي انسان در اثر غفلت و جهالت، در تشخيص كمال و آن كه كمال بي حدّ و عدّ در چيست و كامل مطلق كيست و محبوب و معشوق در كجاست، به اشتباه مي افتد،(20) مرغوب اصيل خود را گم مي كند و از موجودي كه گرايش عالي باطني وي به سوي اوست روي برمي تابد و به غير او دل مي بندد و سرمي سپارد.به عنوان نمونه، شاعران و مديحه سرايان گمان مي كنند به مدح فلان امير قدرتمند يا فقيه دانشمند مشغول اند(21) و حال آن كه كاروان همه جانها و قافله تمام دلها به سوي افق دور كمال مطلق در حركت اند و جز او نجويند و نخواهند جست، و ثناخوان اويند و ثناي ديگري نتوانند گفت، ثناي هر چيز و هر كس، ثناي اوست گرچه ثناگو تا در حجاب است بر اين پندار باطل است كه

ص: 3032

ثناي ديگري را مي گويد.(22)اشاره به اين مطلب عميق، علاوه بر آثار منثور، در مآثر منظوم و سروده هاي نمكين امام راحل(س) نيز به چشم مي خورد: كس را نتوان يافت كه جوياي تو نيست جوينده هرچه هست خواهان تو هست(23) دلها همه صيدهاي در بند تو اند جوينده توست هر كسي در هر كيش(24) بگشاي نقاب از رخ و بنماي جمالت تا فاش شود آنچه همه در پي آن اند(25) غير ره دوست كي تواني رفتن؟ جز مدحت او كجا تواني گفتن؟ هر مدح و ثنا كه مي كني مدح وي است بيدار شو اي رفيق! تا كي خفتن؟(26) ذرات وجود، عاشق روي ويند با فطرت خويشتن ثناجوي ويند ناخواسته و خواسته دلها همگي هرجا كه نظر كنند در سوي ويند(27) آن كيست كه روي تو به هر كوي نديد؟ آواي تو در هر در و منزل نشنيد؟ كو آن كه سخن ز هركه گفت از تو نگفت؟ آن كيست كه از مي وصالت نچشيد؟(28) »»» اين شيفتگان كه در صراط اند همه جوينده چشمه حيات اند همه حق مي طلبند و خود ندانند آن را در آب به دنبال فرات اند همه(29) »»» ما ندانيم كه دلبسته اوييم همه مست و سرگشته آن روي نكوئيم همه فارغ از هر دو جهانيم و ندانيم كه ما در پي غمزه

ص: 3033

او باديه پوئيم همه ساكنان در ميخانه عشقيم مدام از ازل مست از آن طرفه سبوئيم همه هرچه بوئيم زگلزار گلستان وي است عطر يار است كه بوئيده و بوئيم همه جز رخ يار جمالي و جميلي نبود در غم اوست كه در گفت و بگوئيم همه خود ندانيم كه سرگشته و حيران همگي پي آنيم كه خود روي به روئيم همه(30) بنابراين نه تنها انسانها بلكه همه موجودات، مفطور به فطرت توحيدي اند(31) و چنان كه قبلاً گذشت، غايت تمام آمال و افعال انسان يعني آنچه افراد بشر را به اين همه حركات، سكنات، زحمات و جدّيّات طاقت فرسا در رشته هاي گوناگون علوم و معارف واداشته، عشق به كمال بي كران است.(32) و هركس نسبت به هر كاري قيام و اقدام مي كند براي آن است كه آن را كمال مي داند(33) گرچه خود از اين امر، غافل يا در تشخيص كمال، دچار خطا باشد؛ بلكه توجه به هر چيز و هر كس از قبيل محبوب هاي دنيوي و صوري نظير زن و فرزند و قبيله و عشيره و سران و سلاطين و شاهان و اميران و سپهبدان، يا مطلوب هاي اخروي و معنوي مانند علما و عرفا و انبياء و اولياء، و از اين بالاتر حتي توجّه كافران دنيا طلب به اهواء و اميال نفساني،

ص: 3034

همگي عين توجه به «واحد كامل مطلق» است؛(34) و در عالم، حركتي واقع نگردد جز براي او و وصول به آستان او، و قدمي برداشته نشود جز به سوي او، و ديده اي ننگرد جز به روي او، و رهروي ره نپويد جز در كوي او.4 عشق فعلي بشر به كمال مطلق، از ادله محكم اثبات كمال مطلق است.(35) توضيح آن كه عشق فعلي، يك حقيقت ذات اضافه است كه بنابر تلازم ناشي از تضايف، تحقق آن بدون تحقق متعلّق و طرف اضافه آن، ممتنع است.(36) پس «كمال مطلق» بايد موجود باشد تا آدمي به آن دل بسپارد و عشق انسان بدان به فعليت برسد، و كمال مطلق نيز جز «موجود مطلق» كه تمام دار تحقق، جلوه اي از اوست(37) و آن همان خداي سبحان باشد نخواهد بود؛ چه اين كه حكيم نامي و عارف نامور مرحوم آقاي شاه آبادي (رضوان اللّه تعالي عليه) فرموده اند:«اكنون كه (اولاً) از وجود عشق به كمال مطلق بالفعل در باطن و فطرت خويش آگاه شدي به طوري كه همه انسانها در آن يكسان اند، چه پيامبر و چه جانشين او، چه مؤمن و چه كافر، چه سعادتمند و چه شقاوتمند، و (ثانياً) دانستي كه عشق (فعلي) از صفات اضافي است كه معشوق (بالفعل) مي خواهد، (بر اساس اين دو

ص: 3035

مقدمه) بايد به وجود معشوق فطرت(يعني كمال مطلق بالفعل) در دار تحقق، حكم كني(زيرا عشق و عاشق فعلاً موجود و محقق است) چنان كه مولاي ما (عليه السلام) فرموده است: كور باد(38) چشمي كه تو را نبيند، و در جايي ديگر نيز فرموده: تو را به وسيله تو شناختم و تو بودي كه مرا به خودت راهنمايي نمودي»)5.)39 از آن جا كه بشر، خداخواه و حق طلب آفريده شده است و «فطرت اوليه» وي به نور توحيد روشن مي باشد،(40) هرگونه توجه به ماسوي اللّه، گرايش «فطرت ثانويه» انسان كه محصول اعوجاج و انحراف فطرت اوليه در اثر پيروي شيطان(به عنوان علت بعيد) با سوء اختيار خود انسان (به عنوان علت قريب) است محسوب مي شود.(41)از اين رو تربيت صحيح كه در آموزه هاي ديني از آن به عنوان «هدايت» تعبير مي شود عبارت از راهنمايي انسان در مسيري و به سوي هدفي است كه با اقتضائات فطرت اولي(42) او كه وديعه الهي است سازگار و هماهنگ باشد و موجب شكوفايي نهال فطرت گردد(43) كه اين رسالت عظيم جز در مكتب وحي خداوند فطرت آفرين ايفاء نخواهد شد(44) لذا امام خميني(س) مي فرمايند: قرآن كريم ما را به مقاصد عاليه اي هدايت مي كند كه توجّه بدان در باطن ذاتمان هست و خود نمي دانيم(45) چه اين كه

ص: 3036

استاد عاليقدرشان (رضوان اللّه تعالي عليهما) پيام آوران الهي را شارحان كتاب ذات انسانها و مفسران صحيفه جان آدميان دانسته اند.(46)زيرا كتاب فطرت، فصيح ترين كتب الهي است(47) كه اگر سرگشتگان وادي حيرت، بدان رجوع و صحيفه ذات خود را تورّق كنند مشاهده خواهند كرد كه با قلم قدرت الهي در آن چنين مرقوم شده است: «وجهت وجهي للذي فطر السّموات و الأرض.» (انعام48/((80) گر تو را ديدار او بايد برآ بر طور دل حاجت رفتن چو موسي سوي كوي طور نيست(49) مرا كه جنت ديدار در درون دل است چه التفات به جنّات و حور عين باشد(50) مغربي علم تر و خشك زدل بر مي خوان دل كتابي است كه او جامع هر خشك و تر است(51) مرا به هيچ كتابي مكن حواله دگر كه من حقيقت خود را كتاب مي بينم(52) و براي آن كه خداي ناخواسته انسان با سوء تدبير خود، مايه اطفاء نور فطرت اولي خويش نگردد و با دست خويش، موجبات ضلالت خود را فراهم نكند بلكه بكوشد تا نداي آشناي حق طلبي فطرت را شنيده و آن را اجابت كند، امام امت «س» همگان مخصوصاً جوانان را كه جديد العهد به ملكوت عالم اند(53) و نفوس آنان چونان آينه صيقلي است كه هنوز از فطرت اوليه جدا نشده و همه

ص: 3037

چيز بر صفحه سيمگون آن قابل ترسيم و تصوير است،(54) به مواظبت نفس و مجاهده با آمال و اميال باطل آن و محاسبه مستمر فراخوانده اند.(55)اميد است خداوند سبحان همه ما را در پرتو تعاليم نوراني قرآن و عترت به بارگاه قرب خويش بپذيرد و علاوه بر لذت جوار، ما را از نعمت جوار خويش محروم نفرمايد.و آخر دعوينا ان الحمد للّه رب العالمين.

پى نوشت ها

:1. چهل حديث، ص 2.186. همان، ص 3.122. همان، ص 4.186. مقصود، مطلق وجودي و سعي است نه مطلق مفهومي و ذهني.5. محرم راز، ص 14 13، آداب الصلوة، ص 117. چهل حديث، ص 6.185. صحيفه نور، ج 14، ص 134. چهل حديث، ص 7.184. همان، ج 12، ص 8.221. چهل حديث، ص 9.183. ره عشق، ص 10.24. محرم راز، ص 14 13. ره عشق، ص 24. جلوه هاي رحماني، ص 37. چهل حديث، ص 11.185. چهل حديث، ص 12.183. جلوه هاي رحماني، ص 13.28. امام راحل(س) در آثار خويش از ايشان به عنوان شيخ عظيم الشأن، جليل و عارف كامل و استاد خويش در معارف الهي ياد و نام شريف وي را با «تفديه» ذكر مي كنند.14. چهل حديث، ص 15.20. همان مصدر، ص 16.181. رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطره، ص 37 17.35. حضرت امام (س) نيز صريحاً به

ص: 3038

اين موضوع اشاره نموده اند: صحيفه نور، ج 12، ص 221. جلوه هاي رحماني، ص 28 27. چهل حديث، ص 18.183. چهل حديث، ص 19.184. آداب الصلوة، ص 20.117. چهل حديث، ص 21.182. ره عشق، ص 22.24. ره عشق، ص 24 23. تفسير سوره حمد، ص 23.15. ديوان امام خميني (س)، ص 24.198. همان مصدر، ص 25.218. همان مصدر، ص 26.102. همان مصدر، ص 27.230. همان مصدر، ص 28.212. همان مصدر، ص 29.215. همان مصدر، ص 30.239. همان مصدر، ص 31.179. محرم راز، ص 12 32.11. چهل حديث، ص 33.182. صحيفه نور، ج 2، ص 224. آداب الصلوة، ص 34.117. صحيفه نور، ج 14، ص 134. محرم راز، ص 12 11. جلوه هاي رحماني، ص 27. چهل حديث، ص 35.185. صحيفه نور، ج 14، ص 36.134. چهل حديث، ص 186 184. صحيفه نور، ج 14، ص 37.137. محرم راز، ص 14 13. آداب الصلوة، ص 38.120. رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطرة، ص 39.37. و به تعبير صحيح تر: «كور است...» يعني «عميت» فعل ماضي باشد نه فعل دعايي.40. صحيفه نور، ج 18، ص 243. آداب الصلوة، ص 117 و 41.119. صحيفه نور، ج 6، ص 280 279. ره عشق، ص 97 .32. فطرت انسان در نيل آدمي به فضايل، به نحو اقتضاء، موثر

ص: 3039

است نه عليت تامه تا تخلف ناپذير باشد چه اين كه هدايت الهي نيز اين چنين است.42. صحيفه نور، ج 14، ص 43.28. صحيفه نور، ج 7، ص 211. آداب الصلوة، ص 44.117. صحيفه نور، ج 12، ص 45.225. رشحات البحار، كتاب الانسان و الفطرة، ص 46.30. سرالصلوة، ص 2147. چهل حديث، ص 48.184. ديوان شمس مغربي(قده)، ص 49.25. همان ، ص 50.54. همان، ص 51.27. همان.52. صحيفه نور، ج 14، ص 53.102. صحيفه نور، ج 13، ص 268. جهاد اكبر، ص 53. چهل حديث، ص 54.499. جهاد اكبر، ص 53 52، صحيفه نور، ج 1، ص 125. براي تفصيل بيشتر رك: جوانان از ديدگاه امام، تبيان، دفتر شانزدهم. محمد امين شاهجويي

ص: 3040

انسان و تربيت در نظرگاه امام خميني (س)

7 چكيده: متن كامل سخنان حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني درباره آراء تربيتي امام خميني كه در تاريخ 11/3/73 در مراسم افتتاحيه كنگره بررسي آثار و انديشه هاي تربيتي امام خميني در دانشگاه تربيت معلم ايراد گرديد. بسم الله الرحمن الرحيم الحمدالله، والصلوة والسلام علي رسوله و امين وحيه والسلام عليكم و رحمة الله از اينكه مي بينيم بعداز گذشت چند سال از رحلت حضرت امام و با وجود آنهمه مشكلات و تنگناها و آنهمه تبليغات سؤ شبانه روزي كه براي مخدوش كردن چهره انقلاب و امام از سوي دشمنان اسلام انجام مي شود باز جامعه اسلامي به هدفها و آرمانها و ارزشهايي كه حضرت امام بيانگر آنها بوده، كاملا وفادار مانده و نه تنها وفادار مانده بلكه روز به روز براي دريافت حقايقي بيشتر از زندگي و پيام واقعي او در زمينه هاي مختلف و فهم رمز و راز موفقيت او شيفته تر مي شود، مطمئن مي شويم كه در كار اين انقلاب الهي مسائلي فراتر از عوامل مادي و تحليلهاي عادي دخيلند. من علت اين رويكرد رو به فزوني جامعه اسلامي و حتي توجه رو به توسعه افكار عمومي برخي از ملل غير اسلامي به سوي آراء و انديشه امام را در صدق نيت و خلوص باطن و

ص: 3041

نفس مهذب امام مي دانم، او پيش از همه چيز به اين توصيه و تذكر اخلاقي عمل كرده بود كه مكرر مي فرمود: "سعي كنيد رابطه بين خود و خداي خويش را اصلاح كنيد كه اگر اينچنين شود بقيه امور، هرچند سخت و دشوار همه اصلاح خواهد شد". طبعا در اين گردهمائي ها، اساتيد محترم و اهل علم و فضل بحثهاي تخصصي و فني خودشان را در رابطه با تعليم و تربيت از ديدگاه امام مطرح خواهند كرد. آنچه كه من در اين فرصت كوتاه لازم مي دانم، يادآوري چند نكته است: از تورق اجمالي دفترهايي كه تهيه شده و حاوي مواضع و آراء تربيتي امام بود در مي يابيم افرادي كه اين مطالب را از آثار امام استخراج كرده اند با مباحث تربيتي كاملا آشنا بوده اند و انصافا كار قابل تقديري شده و اين جزوه ها مي تواند مواد و مبناي خوبي براي دريافت آراء تربيتي حضرت امام باشد. اما به يك نكته خيلي مهم بايد بيشتر توجه كرد و آن اينكه شما مي دانيد سنت كه يكي از اركان منابع فقه است منحصر به "قول" نيست بلكه قول و فعل و تقرير پيامبر اكرم (ص) هر سه راهنماي عمل و مبناي استنباط احكامند. بدون آنكه بخواهم تشبيهي كرده باشم وقتي كه ما معتقديم كه آراء و نظريات

ص: 3042

و مواضع امام خميني به عنوان يكي از پيروان و معتقدان واقعي پيامبر اكرم بيانگر اسلام ناب بوده - كه همين گردهمايي ها نشانه چنين باوري است - و اگر معتقديم كه تضمين و تداوم نهضت فرهنگي و سياسي اي كه امام خميني ايجاد كرده در گرو پيمودن راه آن حضرت است علاوه بر شناخت آراء و انديشه ايشان از لابلاي نوشته ها و گفته هاي او بايد به سيره عملي و نحوه رفتار و عملكردهاي او نيز با همان دقت توجه و مراجعه كنيم. به نظر من آنقدر نكات آموزنده و تربيتي اي كه در مشي عملي و رفتارهاي سياسي، عبادي، اجتماعي، و خانوادگي حضرت امام وجود دارد كه ما را به هدفهاي تربيتي مورد نظر امام و فهم شيوه هاي تربيتي او راهنمائي مي كند بمراتب بيشتر و مؤثرتر از آنچيزي است كه در گفته ها و نوشته هاي ايشان هست. و اين موضوع تنها مربوط به تعليم و تربيت نمي شود. سال گذشته نيز كنگره ي جهت گيريهاي اقتصادي امام برگزار شده بود و بحثهاي اقتصادي امام را از كتابها و پيامها و سخنرانيهاي ايشان استخراج كرده بودند ولي كمتر به مشي عملي امام در برخورد با مسائل اقتصادي و جهت گيري عملي ايشان در زندگي و در احكام فقهي اقتصادي و رفتارهاي ايشان توجه شده بود.

ص: 3043

خوشبختانه در اين كنگره به اين نياز توجه شده و يكي از مجموعه هايي كه تهيه كرده اند خاطرات مربوط به جنبه هاي عملي امام مي باشد ولي باز فكر مي كنم حق مطلب ادا نشده است. به نظر من زماني ما مي توانيم بگوئيم حضرت امام فلان موضوع را هدف اصلي تربيت مي داند و فلان شيوه را شيوه صحيح تربيتي مي داند كه علاوه بر استناد به گفته ها و نوشته ها، به نوع زندگي امام و رفتارهاي عملي تربيتي او و تاثير آن هدفها و شيوه ها در متن زندگاني او نيز استناد شود. شايد در مقام سخن و نوشته، بسياري از مباحث تربيتي امام همان مسائلي باشد كه ديگر مكاتب نيز بدان تاكيد دارند، مثلا توجه به تربيت پذيري كودك در مقايسه با سنين بالاتر، يا تقدم پرورش بر آموزش و مسائلي از اين قبيل ولي وقتي كه به جامعيت شخصيت و انسجام فكري كسي كه اين مطالب را عنوان مي كند توجه كنيم و بخصوص در ميزان باور داشت و تاثير اين امور در متن زندگي او عميق بنگريم در مي يابيم كه تفاوتها بسيار است. من فقط اشاره مي كنم به اهميت و نقش نيت به عنوان يك ركن مهم در بسياري از عبادات كه امري دروني و قلبي است. اينكه فرموده اند: "ضربة علي يوم الخندق افضل

ص: 3044

من عبادة الثقلين" با معيارهاي مادي قابل قبول و توجيه نيست. و حقيقت را بايد در خداشناسي امام علي عليه السلام و نفس پاك و منزه، و نيت خالص آن انسان كامل جستجو كرد. و اين مقوله همان وجه امتياز مكتب تربيتي اسلام با ديگر مكاتب است. به ديگر سخن، فهم كامل مباني تعليم و تربيت اسلامي و هدفها و شيوه هاي آن زماني امكان پذير است كه ما به مجموعه نظام فكري، عقيدتي و اصول جهان بيني اسلام توجه داشته باشيم. تخصصي شدن علوم انساني و ديگر رشته هاي علمي كه از نيازهاي عصر حاكميت ماشين و تكنولوژي سرچشمه مي گيرد با همه مزايا و پيشرفتهايي كه داشته و دارد يك آفت اساسي نيز بهمراه دارد و آن مورد غفلت واقع شدن ارتباط واقعي اشياء و پديده ها، و به تبع آن ارتباط واقعي اجزاء دريافتهاي فكري و انديشه آدمي با حقايق خارجي است. تربيت از ديدگاه امام متضرع بر انسان شناسي است كه آن نيز خود متضرع بر هستي شناسي و خداشناسي و به اصطلاح جهان بيني توحيدي است. ممكن است در پاره اي موارد شيوه هاي تربيت يكسان باشند اما هدفها متفاوت، حتي ممكن است هدفها در يك ارزيابي تخصصي نيز به ظاهر مشابه باشند اما ديدگاهي كه اين هدفها از آنجا منبعث شده كاملا

ص: 3045

متفاوت و حتي رو در رو باشند. پس آنچه كه در بحث از مكتب تربيتي امام كه همان تربيت اسلامي است، عمده و اساسي مي باشد توجه به مباني فكري و فلسفي و عرفاني اي است كه پشتوانه و منشا واقعي آن آراء تربيتي شده است. البته منظور آن نيست كه بجاي پرداختن به مباحث تعليم و تربيت، مسائل فلسفي و عرفاني را مورد بحث قرار دهيم بلكه منظور آن است كه بي توجهي نسبت به ارتباط غيرقابل تفكيك انديشه و آراء تربيتي با اصول فكري و اعتقادي و جهان بيني فرد است كه ما را دچار همان آفتي مي كند كه اشاره كردم. توجه به اين مقوله ها كه: حقيقت هستي چيست، جايگاه دنيا و طبيعت در عالم هستي كجاست؟ آيا حاق وجود و هستي متكثر است يا واحد؟ انسان در چه جايگاهي از عالم هستي قرار دارد؟ آيا انسان در تماميت آن و در حقيقت خويش، موجودي مادي است؟ الهي است؟ ارتباط انسان با ديگر پديده ها و با اصل هستي چگونه است؟ رابطه انسان با خالق چيست؟ آيا حركت جوهري انسان مرز دارد يا نه؟ و مرزهاي آن تا كجاست؟ توجه به اين مقوله ها و پاسخهايي كه به اين پرسشها داده مي شود راهگشاي ما در دريافت اساس مكتب تربيتي اي است كه امام به آن معتقد بود.

ص: 3046

وگرنه اگر قرار باشد ما قبل از توجه به اين مباحث و رسيدن به تعاريف مشترك و پاسخهاي مشترك نسبت به پرسشهاي مذكور، به صورت مجرد بحث تعليم و تربيت را از نظر يك مكتب و يا يك فرد به ارزيابي بنشينيم راه به جايي نخواهيم برد. منظور آن است كه وقتي به بيان هدفهاي تربيتي و يا شيوه هاي تربيت مي پردازيم همان جا به رابطه اين شيوه ها با هدفها و ارتباط هدفها با جهان بيني فرد نيز عنايت داشته باشيم. به نظر من علت اينكه عليرغم نكات پرورشي و تربيتي فراواني كه در مجموعه كتابهاي درسي و بخصوص دروس ديني دوره هاي مختلف آموزشي ما وجود دارد باز شاهد اثرگذاري ناچيز اينها هستيم همين است كه ديگر عناوين كتابهاي درسي و بخصوص مسائل مربوط به علوم طبيعي و پايه، تابع يك نظام فكري مشخص و واحد، تنظيم و تدوين نشده اند. علت اين است كه بين نوع انديشه اي كه علوم طبيعي در دانش آموز پديد مي آورد و نيازهايي كه اين علوم از انسان برآورده مي كنند و نوع شخصيتي كه تعليم اين علوم به افراد مي دهد، بين اينها با مباحث ديني، عقيدتي و تربيتي ارتباط منطقي منسجمي برقرار نشده است. درحاليكه در بينش اسلام "تربيت انسان" كه به گفته حضرت امام اساسي ترين

ص: 3047

كار انبياء بوده است و هدايت انسان كه فلسفه بعثت رسولان و انزال وحي و كتب آسماني بوده است هرگز يك مقوله ي در عرض ديگر نيازهاي آدمي نيست كه اختصاص به اوقاتي خاص داشته باشد بلكه تربيت و هدايت صحيح بستر انسان شدن آدمي است. تربيت صحيح است كه استعدادهاي واقعي انسان را در همه ابعاد شكوفا مي سازد و به فعليت مي رساند. تربيت است كه تمدن واقعي مي آفريند. اگر جامعه اي در مسائل اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي خويش و بطور كلي در نظام معيشتي خويش تابع اصول و ارزشها و بينشهاي غير ديني و غير وحياني باشد و دچار التقاط در جهان بيني و وام گرفتن در انديشه از اين و آن بشود، ارائه و تفهيم عاليترين مطالب تربيتي نيز نمي تواند آنچنان تمدني بيافريند. علت موفقيت امام در پيشبرد نهضت و پيروزي انقلاب و علت اينكه يك نفر و يك نفس آنهمه تاثير در تحولات فرهنگي و اجتماعي ملت ايران و حتي بسياري از جوامع اسلامي داشته و اين تاثيرگذاري روز بروز نيز افزون مي شود همين حقيقت است كه او در رفتارش، گفتارش، در درس و بحث و زعامت ديني و قيام و انقلابش و در جهت گيريهاي اقتصادي اش و در نوع مديريت سياسي اش و نوع حكومت انتخابي

ص: 3048

اش تابع يك نظام عقيدتي و فكري واحد و به هم پيوسته بود. من وارد اين مقوله كه آيا اصول اخلاقي و ارزشهاي اخلاقي و تربيتي ارتباط منطقي با مباني فلسفي و جهان بيني ها دارند يا نه نمي شوم ولي انكار اين مطلب كه: نوعي ارتباط تنگاتنگ و متناسب و همسنخ بين مقوله هاي ارزشي و تربيتي با مباني هستي شناسي و انسان شناسي مكتبها وجود دارد در حقيقت انكار يك امر بديهي است. اگر بنا باشد جامعه اي در هنگام بحث از توسعه صنعتي كه اصول و مباني و فرهنگ حاكم بر ممالك پيشرفته غربي را كه به نحوي عميق و پيچيده با نوع صنايع موجود و نيازهاي مصرفي القاء شده آنها عجين شده است را بپذيرد يا حداقل تضاد اين اصول و مباني و فرهنگ را با واقعيتهاي فرهنگي و مكتب مورد اعتقاد و جهان بيني مردمش ناديده بگيرد ولي در مقام بحث از مسائل ارزشي و اخلاقي و اعتقادي به فرهنگ و مكتب خودي روي آورد و همين طور اگر بنا باشد در ساير مسائل اقتصادي و سياسي و اجتماعي نيز دچار اين دوگانگي شود نه تنها به توسعه واقعي نمي رسد بلكه با وارد ساختن عناصري از فرهنگ ماشيني حاكم بر جوامع غربي بر مشكلات اقتصادي و صنعتي خود نيز

ص: 3049

افزوده است. پس اگر بر اين باوريم كه مشي تربيتي امام شيوه اي موفق بوده و مي تواند راهگشاي جامعه در حركت به سوي تعالي باشد همواره بايد اين نكته را نيز متذكر شويم كه مباحث تربيتي امام در يك نظام بينشي و ارزشي معين و به هم پيوسته است كه معنا و توفيق مي يابد. و پس از توجه به اين نكته مهم است كه مي توان گفت: همه كسانيكه با زندگي و سير نهضت حضرت امام آشنايي دارند بر اين نكته واقفند كه امام پيش از آنكه سياستمداري قاطع و انقلابي باشد و پيش از آنكه به عنوان مرجعي عام زعامت دين و مرجعيت را معنايي تازه بخشد يك مربي بزرگ و معلمي نمونه بود كه توانست با دريافتي عميق از اصول اخلاقي و مباني تعليم و تربيت الهي، هم خويشتن را در ميدان سخت مجاهده با نفس و تزكيه دائمي بيازمايد و مراحل مختلف آن را در عاليترين سطوح طي كند و هم به تربيت و تعليم نسلي همت گمارد كه بار اصلي نهضت و انقلاب اسلامي را بر دوش خواهند كشيد. آنها كه در پي يافتن رمز موفقيتها و استواري حضرت امام هستند بايد قبل از هر چيز به نوع تربيت و آموزشي كه بر ايام كودكي و دوران نوجواني و جواني ايشان

ص: 3050

حاكم بوده توجه كنند. حضرت امام در مراحل جواني دست به كار تاليف كتابهايي همچون شرح دعاي سحر، مصباح الهدايه و سرالصلوة و آداب الصلوة مي شوند كه مفاهيم عميق عرفاني اسلامي را در زمان غربت اين رشته از معارف الهي به تحرير كشيده است. نكات اخلاقي مبتني بر مباني عرفاني و تربيتي كه در شرح چهل حديث و تفسير سوره حمد و سخنرانيهاي اخلاقي امام نهفته است حاكي از آن است كه در نظرگاه امام هرگونه حركت سياسي و اجتماعي بدون توجه به تربيت و تعليم آحاد جامعه انساني، تلاشي عقيم و بي نتيجه است. از بررسي مجموعه بيانات و نوشته هاي امام در زمينه تعليم و تربيت بخوبي در مي يابيم كه در ديدگاه آن حضرت اساسا علم آموزي، با همه شرافتي كه دارد و آموزش رشته هاي مختلف علوم، از علوم كاربردي و فني و تكنيكي گرفته تا علوم نظري و پايه و حتي علوم و معارف الهي و به گفته خود امام: حتي "علم اخلاق و توحيد" نيز اگر توام با تربيت صحيح و تزكيه نفس نباشد بعنوان ابزاري در خدمت قدرتمندان بكار گرفته خواهد شد و نتيجه، همان رنج و ستمهايي مي شود كه امروز در جوامع صنعتي و سرمايه داري - و تا ديروز - در جوامع كمونيستي شاهد آن بوده و هستيم. چرا

ص: 3051

در مقابل اينهمه جنايت فجيع و ستمها و خيانتهايي كه در اقصي نقاط عالم، در بوسني، سومالي، رواندا و فلسطين پيش چشم جهانيان انجام شد مدعيان پيشرفت و تمدن و صاحبان قدرت سكوت كرده و خود حامي و باني اين فجايع بودند؟ براي اينكه انسانهاي غير مهذب سرنوشت اين جوامع را بدست دارند. افكار عمومي غرب بوسيله كساني اداره و هدايت مي شود كه از تربيت الهي و ارزشهاي متعالي مكاتب انبياء بهره اي نبرده اند و جز به قدرت و ثروت نمي انديشند. حضرت امام قدرت متكي بر تسليحات مدرن و پيشرفتهاي تكنولوژيك كه در اختيار انسانهاي غير مهذب قرار گرفته را به شاخ گاوي وحشي تشبيه مي كنند كه ثمره اي جز نابودي و خرابي در پي نخواهد داشت. تكيه بر دين زدايي و اومانيسم و اصالت انسان و ماده گرايي در مقابل انديشه خدا باوري كه بعداز عصر رنسانس بر جهان غرب و مناطق تحت سلطه آنها سايه افكنده است هيچ كمكي به حل مشكلات اساسي جامعه انساني نكرده و مي بينيم كه هر روز بر دامنه كشمكشها و رنجهاي دروني و رواني اين جوامع افزوده مي شود. تا زمانيكه اعتقاد به خدا و تربيت الهي بر رفتارها و روابط انساني و جوامع بشري حاكم نگردد جامعه انساني روي سعادت را نخواهد ديد و رنجها ادامه

ص: 3052

خواهد يافت. ما در جريان پيروزي باور نكردني انقلاب اسلامي و نهضت امام بر قدرتمندترين حكومتهاي وابسته به غرب و آمريكا در ايران و در جريان ايستادگي افتخارانگيز ملتمان در برابر بسياري از قدرتهاي جهاني در طول دوران پس از پيروزي اين نكته را بخوبي از امام آموخته ايم كه راز موفقيت و اساس كار امام، توجه به تربيت صحيح نسلي است كه مي بايد مسئوليت تحولات را برعهده بگيرد. اصلاح مشكلات اساسي جامعه، نيل به رفاه و كوشش براي توسعه اقتصادي و صنعتي و تعالي فرهنگ كشور و رسيدن به خودكفايي استقلال واقعي درهمه زمينه ها جز با پرورش انسانهايي مهذب و كارآزموده امكان پذير نيست. و اينجاست كه توجه به نقش تربيت در مراحل مختلف رشد شخصيت انسان و دريافت اهداف و مباني و روشهاي تربيت صحيح و اسلامي كليد حل معضلات است. انقلاب اسلامي و نهضتي كه امام بنيان نهاده است تنها با همان هدفها و روشهايي قابل تداوم است كه امام به مدد آن خيل انسانها را به ميدان پذيرش مسئوليت كشيد. نمونه عيني موفقيت اين روشها را در جريان دفاع مقدس شاهد بوده ايم. براستي آيا قدرت تسليحاتي برتر، يا حمايت تسليحاتي و اقتصادي و تبليغاتي خارجي و عواملي از اين قبيل مايه آنهمه افتخار و پيروزي

ص: 3053

انقلاب شدند يا ايمان انسانهايي كه در مسير تربيت الهي قرار گرفتند و براي ارزشهايي جانبازي كردند كه دنياي ماده گراي امروز از آن بيگانه است. نظرگاه تربيتي امام مبتني بر همان انديشه قرآني است كه خداي تبارك و تعالي پس از هفت سوگند آشكار به مظاهر عظيم طبيعت و نفس انساني با صراحت و قاطعيت مي فرمايد: "قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها. رستگاري انسان و جوامع انساني تنها از يك معبر قابل دستيابي است و آن تزكيه و تربيت نفوس انساني است و وراي آن، جز گردابي از سرگرداني و بحران اجتماعي و خسران دائمي چيز ديگري نيست. امام بارها مي فرمودند كه: "عالم محضر خدا است". اينگونه خدا باوري و جهانبيني است كه مي تواند انسانهايي آنچناني تربيت كند و تا اين باورهاي اساسي عموميت نيابد، سعادت و آرامش حقيقي و تمدن واقعي دست نيافتني باقي خواهند ماند. نكته ديگري كه لازم است اشاره كنم اين است كه در برگزاري كنگره ها و سمينارها و كنفرانسها اگر صرفا به ابعاد ظاهري و تبليغاتي توجه شود و از تلاش و پرداختن واقعي به ابعاد علمي و محتوائي مقوله هائي كه بحث آن را به گردهمايي سپرده ايم غافل بشويم نه تنها چيزي را به دست نياورده ايم بلكه راه را

ص: 3054

براي انديشمنداني كه درصدد تبيين اين مباحث هستند نيز دشوار ساخته ايم، بايد همه همت و تلاشمان آن باشد كه كار علمي شايسته ارائه و انجام بدهيم، سعي مان اين باشد كه مجموعه هدفها و روشهاي تربيتي را كه امام در طول دوران عمر خويش چه در تاليفات و پيامها و چه در سخنرانيها و مصاحبه هاي خود مطرح كرده و مهمتر از آن روشهايي كه آن حضرت در طول زندگي خود بدان پايبند بوده و بكار بسته است را بطور واقع بينانه و به دور از هرگونه اغراق و اغلاقي استخراج كنيم و براساس نيازهاي مقاطع مختلف سني و زمينه هاي مختلف حيات اجتماعي تبيين و تدوين كنيم. باز تاكيد مي كنم كه اين نكته را نبايد فراموش كنيم كه حضرت امام از آن جمله نظريه پردازاني نبودند كه تنها به ارائه تئوري بسنده كنند و عمل را به ديگران بسپارند، چه در فقه و چه در مباحث فلسفي و اخلاقي و تربيتي. ما مي بينيم كه امام در ميدان عمل، آرمانها و مباني انديشه خويش را قبل از آنكه به ديگران توصيه كند خود بكار بسته است. حضرت امام تربيت انسان و تهذيب و تزكيه او را فلسفه بعثت انبيا و اساس كار آنها مي دانست. اگر سئوال كنند كه مهمترين انگيزه امام

ص: 3055

از آنهمه درس و بحث و فرياد و قيام چه بود؟ در يك جمله مي توان گفت: ساختن خود و ديگران. حضرت امام براي تحقق همين هدف بود كه به مبارزه اي طولاني و موفق برخاست و در تمام دوران پر فراز و نشيب آن با بهره گيري از اصول و ارزشهاي متعالي عرفان و فلسفه اسلامي و روشهاي تربيتي مرحله به مرحله انقلاب را پيش برد. متاسفانه مشكلات پيش آمده در مسير مبارزه امام و دوران حبس و تبعيد طولاني و مشغله ناشي از بدست گرفتن زمام هدايت جامعه در طول دوران پس از انقلاب باعث شد تا ايشان فرصت تدوين منسجم و مجزاي همه نظريات خود را بدست نياورد، هرچند دهها جلد تاليفات امام در فقه و اصول و عرفان و اخلاق و تقريرات دروس مختلف و مباحث فلسفي ايشان موجود است اما بسياري از آراء اجتهادي و فقهي و فلسفي و تربيتي امام در برخوردهاي عملي و نامه ها و احكام و سخنان ايشان است كه بايد استخراج و تبيين شوند و به همراه آثار تخصصي ايشان ارائه شوند. طبعا در ساير زمينه ها مثل مباحث رجالي و علم الحديث و تفسير و مباحث تعليم و تربيت نيز همين وضعيت وجود دارد. حضرت امام در بحث انسان شناسي و فطرت آدمي و

ص: 3056

پي جويي ايت خلقت انسان و چگونگي نيل به هدفهاي الهي و شيوه هاي مبارزه با مفاسد نفساني و رذايل اخلاقي و نحوه كسب فضايل انساني بحثهايي مبسوط دارند كه در كتابهاي عرفاني و اخلاقي و مباحث فلسفي و سخنرانيهاي اخلاقي ايشان مضبوط است كه بايد افراد صاحب نظر به تحقيق و استخراج اين مباحث بپردازند چنانكه امام در مسائل سياسي و مقوله هايي همچون امنيت، ملي گرايي، احزاب و گروهها و حاكميت و سازمانهاي بين المللي نظريات مشخص و آشكاري داشته اند كه متاسفانه هنوز به صورت مستقل در اين زمينه تحقيق و عرضه نشده است بنابراين انتظاري كه از اين گردهمايي و موارد مشابه آن مي رود و آنچه كه مهم است كار علمي و دقيق در اين رابطه است. در پايان سخن با عذرخواهي و تشكر از حضار محترم و از حضرت آية الله جوادي آملي كه خود از شاگردان و دست پروردگان مكتب تربيتي و آموزشي امام هستند و هدايت ستاد برگزاري كنگره را با همه مشغله درسي و كسالتي كه داشتند پذيرفته اند به سهم خود تقدير مي كنم و همچنين از برگزار كنندگان كنگره و مؤسسه نشر آثار امام و مسئولين دانشگاه تربيت معلم و جهاد دانشگاهي و اساتيد و فضلاي محترم و همه كساني كه براي برگزاري اين گردهمايي زحمت كشيده اند متشكرم.

ص: 3057

خداوند انشاءالله همه ما را در پاسداري از آثار و ارزشهاي پديد آمده از قيام امام و پيمودن هدفها و راه او موفق و مؤيد بدارد. براي حسن ختام، و انشاءالله بهره وري بيشتر از اين فضاي علمي و معنوي، بار ديگر خود و همه را سفارش مي كنم به اين كريمه شريفه كه : "قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها" والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

ص: 3058

انقلاب اسلامي فراسوي مرزها

21 چكيده: بي ترديد پيروزي انقلاب اسلامي بقدري شگفت انگيز بود كه حتي انديشمندان و متفكران و انقلاب شناسان را نيز به وادي تحير و اعجاب كشانيد. آنانكه عمري را به بررسي و تحليل علل و عوامل و تكوين و حيات و استمرار و بقاي انقلابها پرداخته اند. اين بماند كه در ابتدا برخي غرض ورزان از سر عناد نمي پذيرفتند كه حتي انقلابي صورت گرفته است. از همان آغاز كه بحث صدور انقلاب مطرح بود، برخي از افراد داخلي هم كه تصور پيروزي آنهم بدان عظمت و شوكت را نداشتند، نظريه صدور آنرا به سخره گرفتند و آنرا با صدور نخود و لوبيا مقايسه كردند; اينك مي دانيم كه با وجود توطئه ها و دشمني ها و موانع و مقابله هاي گوناگوني كه براي گسترش انقلاب از جانب دشمنان اسلام و انقلاب حاصل آمده است، اما انقلاب صادر شده است. انقلابي را كه با فطرت ذاتي بشر سازگار باشد و با هدف نجات بشر ازا ين دير خراب آباد بوجود آمده باشد، نمي توان سد كرد، دريا را كه نمي توان سد كرد، انقلاب اسلامي به واقع اقيانوسي است عظيم كه با هر تموجش تشنگان زمزم توحيد و ايمان را با خود همراه خواهد كرد. بانگاهي گذرا به مقاله ها و كتابها و آثاري كه در سراسر

ص: 3059

عالم توسط دوست و دشمن پيرامون امام و انقلاب نوشته و خلق شده است، درمي يابيم كه نور انقلاب به نقاطي از عالم تابيده است كه حتي در تصور ما نمي گنجد. امروز دغدغه گسترش و صدور بيشتر انقلاب و تفكر ناب آن يعني اسلام عزيز نيز نويسندگان غربي را در هاله اي از ابهام فرو برده است، در اينكه حتي نيروهاي معتقد از انديشمندان علوم اجتماعي و سياسي و جامعه شناسي مسلمان هم بايد در بررسي و تحليل و تدوين اصول انقلاب، حركتي عظيم و بنيادين را بياغازند، جاي ترديد نيست. دشمنان انقلاب اسلامي با اغراض شيطاني و استعماري خود به بررسي و حتي تدوين اصول و تاريخ انقلاب اما با تحريف و در راستاي اهداف خود خواهند پرداخت. با معرفي كوتاه سه نمونه از آثاري كه پيرامون انقلاب و امام تاليف يافته است، بر اين واقعيت كه انقلاب اسلامي حتي تا قلب استكبار و مراكز تحقيقاتي و دانشگاهي غرب، بايد اعتراف كرد. برخي از نويسندگان از جمله دراج، منوچهر، با انتخاب نام "از زرتشت تا خميني" براي اثر خود، حتي در زمانبندي تاريخي امام خميني را پايان مقطعي از تاريخ و در عين حال آغاز مقطع ديگر مي داند. دو اثر ديگر هم دقيقا در مراكز تحقيقاتي و دانشگاهي آمريكا تاليف و چاپ

ص: 3060

شده است، تاليف اين آثار را آن هم در آن مراكز بصورت دانشگاهي و آكادميك و علمي خود دليلي بر صدور انقلاب و حتي دغدغه گسترش و انديشه مقابله با آن و. . . است. در پايان اين مقدمه كوتاه بازهم خطر تحريف در معرفي واقعي انقلاب اسلامي را نبايد ناديده گرفت زيرا با خوش باورانه ترين برخورد بايد بگوييم كه آنها به تحليل صرف علمي و بيطرفانه انقلاب اسلامي مي پردازند. در اين صورت هم چون منابع تحقيقي و پژوهشي آنها واقعي و اصيل نيست، حتي انديشمندان آزاد انديش هم با وجود آن منابع نمي توانند نتايج دقيق و به حقيقت مقروني را بدست دهند. دراج، منوچهر. از زرتشت تا خميني. كلرادو (امريكا) : انتشارات لينه راينر، 1990 (ميلادي) . 220 ص. نويسنده در اين اثر سعي دارد ريشه هاي انقلاب اسلامي ايران را در رجوع مردم به سنتهاي كهن و روستائي ايران و مخالفت آنها با مدرنيزاسيون شاه جستجو نمايد و معتقد است ريشه هاي مردمي اين انقلاب در ميان طبقات پايين جامعه مهم ترين دليل استحكام رژيم جمهوري اسلامي ايران است كه با بازگشت آنها به هويت خود و تلاش براي احيا و تجديد حيات سنن كهن آنان همراه است. نويسنده براي تشريح دلايل وقوع انقلاب ابتدا سعي مي كند سوالاتي را مطرح و پاسخ دهد

ص: 3061

كه برخي از آنها عبارتند از نقش تاريخي مذهب در فرهنگ سياسي ايران چيست؟ ريشه هاي تكيه بر سنن و مردم سالاري مذهب شيعه چيست؟ رابطه و پيوند تاريخي ميان شيعه و ديگر فرق مطرح در اسلام چيست؟ چرا اكثر پيروان وفادار و فدايي اسلام از ميان طبقات پائين جامعه هستند؟ در اين اثر نويسنده به موضوعات زير مي پردازد: مردم گرايي اسلامي، اهميت بسيار سنتهاي سياسي مذهبي ايرانيان در قبل از اسلام، مشروعيت ريشه ها و زمينه هاي مردم گرايي، نبوت پيامبر اسلام و روح فرامين قرآني، دوران خلافت امام علي (ع) ، ريشه هاي تاريخي مردم گرايي ايراني - اسلامي از دوران ماقبل اسلام تا قرن هشتم، علما در نقش مخالفين سياسي، مردم گرايي نوين اسلامي، مردم گرايي روشنفكران سكولار، مردم گرايي روشنفكران مذهبي، مردم گرايي روحانيون و. . . در مقام نتيجه گيري نويسنده مي نويسد: "دوران جديدي آغاز شده است، دوراني كه در آن ليبراليسم سنتي ملهم از غرب و نيز ناسيوناليسم، ديگر بعنوان ابزارهاي قابل بقا و دوامي براي بيان مفاهيم سياسي در نزد توده هاي مسلمان نيست. اين دوران جديد، دوره حاكميت مردم گرايي نوين اسلامي نام دارد". انقلاب ايران: تاثير جهاني آن، ويرايش شده توسط جان ال اپوستيو، فلوريدا، انتشارات دانشگاه بين المللي فلوريدا، 1990 اين اثر در برگيرنده مجموعه مقالاتي است كه در يك كنفرانس بين المللي در شهر

ص: 3062

واشنگتن و به سال 4( 1989 تا 5 فوريه) برگزار شده بود و عنوان اين كنفرانس " تاثير جهاني انقلاب ايران" بوده است. متولي و برگزار كننده اين كنفرانس مؤسسه خاورميانه اي مدرسه مطالعات بين المللي "جان هاپكينز" و نيز"انسيتوي سلطنتي امور بين المللي" بوده اند. كارشناسان و متخصصين برجسته اي از ايران، اروپا، افريقا، و ايالات متحده در اين كنفرانس مقالاتي ارائه نمودند كه موضوع آن مقالات مي بايستي پاسخگوي اين پرسشها باشد: - آيا انقلاب ايران در جايي از جهان برتجديد حيات اسلامي تاثيري گذارده است؟ - آيا اين تجديد حيات اسلامي در كشورهاي ديگر به عوامل بومي و ذاتي آنها برمي گردد؟ - تا چه حدي تجربه ايرانيها، سياست، اقتصاد و فرهنگ ديگر كشورها را شكل داده است؟ - چه عواملي تاكنون در عدم موفقيت تكرار اين انقلاب در ديگر كشورها مؤثر بوده است و مي توانند مورد لحاظ و محاسبه قرار گيرند؟ اين پرسشها در جاي جاي اين كتاب مطرح شده و قصد پاسخگويي به آنها وجود داشته است. عناوين مقالاتي كه در اين كتاب گرد آورده شده اند عبارتند از: بخش اول: ايران 1- انقلاب ايران: چشم انداز دهساله 2- صدور انقلاب ايران: سياست ها، اهداف، و ابزارها 3- ايدئولوژي ايراني و ديدگاه جهان: صدور فرهنگي انقلاب بخش دوم: خاورميانه 4- عراق: تهديدهاي انقلابي

ص: 3063

و پاسخهاي رژيم 5- تاثير انقلاب ايران بر شبه جزيره عربستان و دولتهاي خليج (فارس) 6- لبنان: منازعه داخلي و ارتباط با ايران 7- تاثير انقلاب ايران بر مصر 8- تونس و ليبي: پاسخهايي به جنبش اسلامي بخش سوم: آسياي جنوب غربي و آسياي مركزي (ميانه) 9- مجاهدين و آينده افغانستان 10- جمهوريهاي سابق (شوروي) در آسياي ميانه: آيا مسكو از تاثير انقلاب ايران هراسان است؟ بخش چهارم: آسياي جنوب شرقي 11- جنبش هاي اسلامي در مالزي و اندونزي و ارتباط با ايران 12- انقلاب ايران و مسلمانان در فيليپين بخش پنجم: افريقا 13- اسلاميزه شدن سودان و انقلاب ايران 14- تجديد حيات اسلامي در نيجريه: رشد و زايش دروني يا تحريك شده از خارج 15- تاثير جهاني انقلاب ايران: چشم انداز سياسي برنارد، شرلي، خليل زاد، زالماي، دولت (حكومت) خدا: جمهوري اسلامي ايران. نيويورك، انتشارات دانشگاه كلمبيا، 1984. در مقدمه كتاب، نويسندگان اظهار مي دارند كه اين اثر تلاش دارد ديدگاههاي علوم اجتماعي را در ارتباط با آنچه كه آنان "بحران در ايران "مي دانند بكار بسته و از آن ديدگاه آن وقايع را تحليل نمايند. و هدف از نگارش اين كتاب را توضيح اين مساله مي دانند كه چرا اصولي كه در غرب از نظرگاه علوم سياسي مطرح و پذيرفته شده است در

ص: 3064

توضيح جريانات و وضعيت ايران دچار سؤ قضاوت و برداشت نادرست گرديد. و حتي تا آخرين لحظات سقوط رژيم گذشته نتوانست حوادثي را كه در ايران در حال وقوع بود تحليل كرده و جهت تغيير مسير آن حركتي انجام دهد. در فصل اول كتاب نويسندگان هم چنين اذعان مي كنند كه قصد دارند اين موضوع را در بعدي گسترده بررسي نموده و "نظريه گسترش و تبديل ايران را به يك كشور مدرنيزه مبتني بر اصول غربي" مورد كنكاش قرار دهند. به اعتراف آنان، آن چيزي كه تحليل گران را شگفت زده كرده، تنها سقوط شاه نبود بلكه اين حقيقت بود كه اين سرنگوني توسط جنبشي گسترده و توده اي و تحت رهبري بنيادگرايان اسلامي رخ داد. در فصل دوم تحت عنوان "چرا اسلام" آنها در جستجوي شناسايي عواملي هستند كه به اين جنبش هويتي اسلامي داد و منجر به حاكميت شخصيتهاي راديكال اسلامي در ايران شد. در فصل سوم كه عنوان"ايران، چه حوادثي رخ داد؟ " دارد; آنان سعي دارند كه وقايع ناگفته و نامفهوم را شناسايي و هويت يابي نمايند. در اين فصل آنان تفاوت ميان انقلاب و درگيري و شورش و تغييرات سريع را مشخص نموده و در مورد اينكه آيا حركت در ايران انقلاب بود يا نه به قضاوت مي نشينند. در فصل چهارم كه

ص: 3065

عنوان " تعصب بعنوان سلاحي فرهنگي" يا "شرق گرايي برعليه غرب گرايي" را دارا است، آنان نقش تصورات و ديدگاههاي متقابل مورد بررسي و تحليل قرار مي گيرد و در اين حيطه از پديده تعصب بعنوان بخشي از اهرمهاي دفاعي و تهاجمي "نقش آفرينان ملي گرا "در سياست ياد مي شود. در اين فصل هم چنين جنبه هاي مختلف ديدگاه و تصور ايران نسبت به غرب مورد مكاشفه قرار مي گيرد تا برخي از جنبه هاي عام اين پديده، يعني تعصب فرهنگي در حيطه تعامل سياسي روشن گردد. در فصل پنجم يعني "جمهوري اسلامي خواهان در قدرت" نويسندگان فرايند و روند سياسي پس از سقوط شاه را در ايران بررسي مي كنند ( از طريق مرور مراحلي كه جمهوري اسلامي از ابتدا گذرانده و تجربه نموده است) مراحلي از جمله زماني كه قدرت بين بنيادگراها و ديگران تقسيم شده بود، نقشي كه بازرگان و پس از او بني صدر داشته اند، و در نهايت قدرت مطلقه بنيادگرايان. در فصل ششم يعني "جمهوري اسلامي خواهان و جهان" رويارويي اين ايدئولوژي با سياست واقعي مورد ارزيابي قرار مي گيرد. در بخش هفتم يا فصل پاياني تحت عنوان "چشم اندازي براي ايران" آينده ايران از زمان 1983 به بعد بررسي مي گردد و مطرح مي شود كه آيا جمهوري اسلامي از نقطه نظر اقتصادي، سياسي، و اجتماعي سيستمي

ص: 3066

قابل اطمينان و اعتماد خواهد بود يا خير؟ در انتها آنان نتيجه گيري مي كنند كه نتايج هرچه باشد، اين نكته مسلم است كه جمهوري اسلامي يكي از مهم ترين تجارب و آزمايشات سياسي قرن ما بوده است.

ص: 3067

انقلاب اسلامي و اصالت

8 چكيده: اشاره: مقاله حاضر كه به قلم يكي از اساتيد علوم سياسي آمريكا نوشته شده است، كوششي است تا انقلاب اسلامي ايران را در چارچوب متدلوژي غرب تحليل نمايد. نگارنده اذعان دارد كه انقلاب اسلامي ماهيت خاصي دارد و در قالب متدلوژي متداول در غرب به آساني قابل تحليل نيست. لكن با استناد به ضرورت شناخت انقلاب اسلامي براي غرب و نيز برخي مشتركات موجود بين انقلاب اسلامي و انديشه هاي "اصالت" در غرب، البته از ديدگاه نويسنده، سعي مي كند انقلاب اسلامي را از نقطه نظر اصالت كه براي غرب آشنا است، و از طريق مقايسه بين آراء فلاسفه غربي و شخصيتهايي در جهان اسلام همچون امام خميني، سيد قطب، اقبال لاهوري و دكتر شريعتي بررسي و تحليل نمايد. از آن جهت كه آگاهي از تحليلها و شيوه هاي تحليل غرب از انقلاب اسلامي ايران حائز اهميت است. اين مقاله ترجمه و در دسترس علاقمندان قرار مي گيرد. انقلاب اسلامي پيچيده و اسرارآميز مي نمايد; مساوات طلب است اما در عين حال سوسياليست يا دمكراتيك نيست. راديكال است، اما سنتي نيز به نظر مي رسد. بيگانه گريز است اما به ندرت انزوا گراست، و نمايانگر انقلابهاي فرانسه، روسيه و يا تجربه آمريكا نيست. نظريه هاي علوم اجتماعي راجع به نوسازي، خواه ماركسيست، خواه ملهم از

ص: 3068

سرمايه داري ليبرال نتوانستند وقوع آن را پيش بيني كنند و هنوز توضيح قانع كننده اي براي آن ارائه نكرده اند، تنها در دل تاريخ اسلام كه با قيامهاي زاهدانه در هر عصري مشحون است، مي توان معنايي براي اين جنبش عظيم كه جهان اسلام را در نور ديد، پيدا كرد. برنارد لوئيس مي نويسد: "با پيشينه انديشه ها و اقدامات انقلابي اسلامي (از طريق) يادها و نمادهاست كه انقلاب اسلامي بايد مورد مطالعه قرار گيرد، و تنها در اين صورت است كه احتمال درك آن وجود دارد. " بررسي اين گونه پديده ها، ما را با معماي بزرگ شرق شناسان روبرو مي كند كه تلاش ما به منظور درك شرق به ما آموخته است كه شرق فراتر از حد درك ماست و جز براي گروهي منتخب از متخصصان، در نظر بقيه عجيب و غير متعارف مي نمايد و در ديدگاه بعضي ديگر غير عقلايي، غير قابل درك، خطرناك و يا وامانده مي آيد. با اين حال يك بار ديگر متوجه مي شويم كه "خود" و "آنها" را به دو دسته تقسيم كرده ايم و در اين تقسيم بندي "عقلايي بودن" ما بر آنها مي چربد، و "آنها" در "چنبره كيشي" كه ما قادر به درك آن نيستيم و با معياري غير از معيار ما تنظيم شده، اسيرند و

ص: 3069

كمتر از تراز انسان كامل به نظر مي رسند، لذا هيچ گريزي از نگرش شرق شناسانه و قوم مداري نيست. چاره اي نداريم جز آنكه اسلام را از تنها منظري كه در اختيار داريم يعني منظر خودمان مورد تفسير قرار دهيم. آنچه بايد مورد تفحص قرار گيرد اين است كه آيا هيچ عنصر تجربي غربگرايانه اي وجود ندارد كه بتواند بينشي عميق تر از انقلاب اسلامي را امكان پذير ساخته، دلايل موفقيت آن در ايران، تهديد ديگر رژيمها در جهان اسلام و تقويت اعتراض فلسطينيها در ساحل غربي و غزه را توضيح دهد؟ آيا علوم اجتماعي قادر نيست چشم اندازي تطبيقي در اختيار قرار دهد كه از طريق آن بتوان به مطالعه قضاياي اين كشورها و جنبش هاي غير متعارف كه اهداف آنان با انتظارات ليبرال يا ماركسيست مطابقت ندارد، پرداخت؟ جنبش تجديد حيات اسلامي در دوره معاصر نياز به اصالت را مطرح مي كند. اين جنبش از مسلمانان مي خواهد به نقد فرهنگ كاذب بي تاثير و بيزار كننده جوامع خود پرداخته، ماهيت خود را در اسلام "اصيل" بيابند. برخلاف ديگر اصلاح طلبان اوايل اين قرن كه درصدد بودند نشان دهند اسلام با يافته هاي علم و خرد غربي انطباق دارد، انقلابيون اسلامي در دوران معاصر، هم فرد و هم ميراث اسلامي را محدود كننده آزادي بشر مي دانند.

ص: 3070

آنها هم سنت را، كه رفتار مبتني بر تكرار شيوه هاي گذشته باشد، و هم نوگرايي را، كه علم و خرد را تنها منابع حقيقت مي داند، رد مي كنند. آنچه مي خواهند تنها ايمان داشتن نيست بلكه طالب اقدام ملهم از ايمان هستند كه مناسب اوضاع و احوال دوران معاصر باشد. آنها بر اين نكته پاي مي فشرند كه مسلمان حقيقي منبع الهام خود را در موقعيت انقلاب اسلام اوليه، در آزادسازي عربستان و بخش اعظم جهان متمدن از نظامهاي اعتقادي و فرهنگي مخالف تحقق توانائيهاي بشر، مي يابد. اسلام اصيل، اسلامي است كه به بشر امكان پيروي از انساني ترين غريزه هاي خود و وحدت با ديگر همنوعان، طبيعت و خداوند را مي دهد. ويژگيهاي اساسي اصالت اسلامي عبارتند از: - طرد سنتها و نوگرايي به شكل راديكال و تاكيد بر حقيقت به صورت موجود در قالب اعمالي خاص و واقعي نه حقايق انتزاعي يا شيوه هاي عرفاني. - درك به عنوان نتيجه عمل انسان است كه تغيير مسير آن تنها از طريق عاليت بيشتر بشر است; - تاكيد بر وحدت تجربه بشري و اعتقاد به اين وعده كه بشر مي تواند از بند بيگانگي از خداوند، طبيعت و خويشتن، كه بر خود تحميل كرده، رها شود. - اعتقاد به اين واقعيت كه حاصل تلاشهاي واقعي انسانها چيزي بيش از هرج

ص: 3071

و مرج نخواهد بود. اما آنچه برشمرديم وجه مشخصه تاليفات غربي در مورد اصالت نيز هست. همانطور كه ليونل تريلينگ اشاره كرده است، جستجو براي اصالت (اصطلاحي مربوط به تاليفات هايدگر و سارتر) با انقلاب رمانتيك عليه روشنگري شروع شد. احتمالا اين جستجو با روسو آغاز شد كه بويژه در "ژولي" به توصيف بيزاري انسان از ساختارهاي سنتي اجتماعي و جامعه طبقاتي و تلاش عقلايي محض براي غلبه بر آن بيزاري، رسيد. مساله اي كه روسو طرح كرد شبيه مساله اي است كه امروزه فراروي جهان اسلام قرار دارد، غربت انساني ناشي از ترتيب اجتماع اعم از امروزي و سنتي است، اما هيچ راه گريز از جامعه و بازگشت به وضع طبيعي يا حتي عربستان عصر محمد وجود ندارد. خرد و زاده آن، علوم جديد، جهان مادي را به شيوه هايي خارج از تسلط بشر تغيير مي دهند، جهان ملالت بار روستايي مصري جاي خود را به بي بند و باري، ازدحام و تجدد مادي قاهره مي دهد. ايمان بخودي خود موجب تسكين مي شود اما راه حل نيست. مساله اي كه در اينجا مطرح است، همانطوريكه براي روسو مطرح بود، اين است كه نوع بشر مي تواند يكبار ديگر بر سرنوشت فرد مسلط شود و دروني ترين احساس خود را راجع به اينكه انسان بودن به چه معناست، بازيابد.

ص: 3072

روسو آنچه را برناردياك "اشتياق به انقلاب كامل" ناميد آغاز كرد، با اميد به جامعه اي كه نوع بشر رها از بيگانگي در آن به زندگي پردازد و انقلاب اسلامي بيشتر در پي اين اميد يا هدف است تا جنبشهاي آمريكايي، فرانسوي يا روسي كه معتدل تر هستند و كمتر راديكال به نظر مي رسند. انقلاب ايران، جنبشهاي اعتراضي عليه دولتها در سراسر آفريقاي شمالي و خاورميانه و تظاهر كنندگاني كه عليه سلطه اسرائيل از اسلام مدد مي گيرند، همه در جستجوي اصالتي هستند كه حتي اگر مسلط بر تاريخ سياسي ما نبوده، در تجارب فكري ما موجود است. با اين گونه نگرش بر انقلاب اسلامي، توانايي بيشتري سبت به ذكر تفاوت نظرات طرفداران آن به دست خواهيم آورد; و مهمتر آنكه اين انقلاب را در حيطه درك خود براي نقد قرار مي دهيم. دشوار بتوان به جنبش تجديد حيات اسلامي، برچسب چپ يا راست زد; و به همين دليل يافتن طرفداران غربي "اصالت" برطبق مقياس چپ يا راست دشوار است. روسو، كي. ير. كگارد، ماركس جوان، نيچه، هايدگر، گرامشي و سارتر را بايد در كجا قرار داد، به طور قطع اينها همه در يك جا قرار نمي گيرند. گرچه ياك رد اين انديشه را در " هگلي هاي چپ گرا" يافته، جفري هرف در آنچه مدرنيسم ارتجاعي

ص: 3073

مي نامد، به جريانهاي ديگر نظر دارد. به همين ترتيب نمي توان نظريات سياسي محمد اقبال شاعر و فيلسوف پاكستاني اوائل قرن بيستم، سيد قطب كه به خاطر محكوم كردن كليه نظامهاي اسلامي موجود ازجمله رژيم مصر به عنوان غير اسلامي به دستور ناصر اعدام شد، علي شريعتي كه قبل از آنكه شاهد وقوع انقلابي كه براي ايران مي خواست بشود از دنيا رفت، آيت الله خميني كه يك تئوري انقلاب به وجود آورد، نقشي براي خود در نظر گرفت و به اجراي عقايد خود پرداخت، و محمد ارغون يك پروفسور مطالعات اسلامي در پاريس با تاليفات فراوان، كه عقيده دارد مسلمانان تنها از طريق درك تماميت تاريخ خود، نه چسبيدن به هريك از جنبه هاي واحد آن خود را خواهند يافت (كاري را كه به نظر وي خميني و قطب كرده اند) يكي دانست; با اينحال مي توان آنها را نمونه هاي اصالت به شيوه اي كه در غرب ادراك مي شود دانست، اين سخن به معني متهم كردن انقلاب اسلامي به دو روئي نيست. برخي از اين متفكران مثل اقبال، شريعتي و ارغون در اروپا تحصيل كردند و تاثير غربيها ازجمله نيچه و گرامشي را تصديق مي كنند. در نوشته هاي ديگران مثل [امام] خميني (ره) و قطب نشانه اي از اطلاع آنها از فلسفه غرب ديده نمي شود گرچه تفسير تمدن

ص: 3074

غرب و نقائص آن در قلب مباحثات آنها قرار دارد. همه آنها از نظر رد درون گرائي يوناني و ماترياليسم جدالي به عنوان مباني كافي براي درك حقيقت، به كلي ضد غربي هستند. اما اصالت يك جريان مهم انديشه غرب از زمان نيچه به بعد، از لحاظ مقاومت در برابر ايدآليزم و ماترياليزم ضد غربي بوده است در تاريخ اسلام، انقلاب در الگويي متناوب از زوال و تولد قرار مي گيرد، اما در پي رسيدن به فراسوي شيوه تفكر متداول است، همانطوريكه نيچه سعي كرد به فراسوي شيوه غربي گام بگذارد و احتمالا موفق نشد. انقلاب اسلامي در جستجوي يك آغاز تازه، يك تاسيس مجدد، بازآفريني و فعال كردن دوباره اقدامات انقلابي محمد[ص] است كه ملهم از كلام قرآن بود. به جز ارغون تمامي مولفاني كه نام برديم، مواضع خود را با تفاسير قرآن و سخنان پيامبر و اصحاب او و اشاره به منتخبي از كلمات عرفا و حكما و روايات اسلامي توجيه مي كنند. همه به استثناي ارغون از شيوه هاي سنتي استدلال اسلامي استفاده مي كنند. ولي ارغون با استفاده از علوم اجتماعي مغرب زمين مي گويد، اصالت اسلامي متكي بر هيچيك از اين آئينهاي گوناگون (ازجمله آئين قطب و امام خميني) نيست، بلكه بر همه آنها به صورت تصوير "حقيقت قرن "در طي

ص: 3075

اعصار، اتكاء دارد. به چشم ارغون جستجو براي اصالت مي بايست فراتر از دلبستگي به مرامي خاص رود و اين كار از طريق غور در اعماق تجربه تاريخي در پر معناترين اصالت و پايبندي به عقايد خاص صورت گيرد. تضاد ظاهري به معناي پذيرش عقيده اي خاص و نفي سايرين به انديشه اصالت چنان انسجامي مي بخشد كه شرق و غرب و چپ و راست را در هم مي نوردد. اصالت از يك طرف به معناي تصديق صريح تفاوت انسانهاست. مسلمانان در جهاني كه اسلام به آن شكل داده زندگي مي كنند. يك كليمي اصيل، كليميت را به صورت حقيقتي ايجاد شده توسط مواضع ديگران مي پذيرد. از يك طرف دلبستگي به مرامي خاص در حد افراطي آن، به معناي جهاني از افراد و گروههاست كه با تنوع محيط ها، خانواده ها، كار و دوستان به كلي از يكديگر مجزا هستند. از اينرو اگر انديشه اصالت درجاتي از اميد به آينده اي داشته باشد كه در آن افراد بشر با هماهنگي نسبت به خود، يكديگر و جهان زندگي كنند بايد همچنين يك منبع وحدت در تجربه بشري بيابد. تشكيلات اسلامي در كشورهاي شيعي و مسلمان معمولا چنين گفته اند كه يك مسلمان خوب تنها نياز به ايمان به خدا، پذيرش خود متعارف و اطاعت از قدرت سياسي دارد. اما

ص: 3076

از نظر انقلابيون، مسلمان واقعي مي بايست با جامعه و خرد متعارف مخالفت كند. هر فرد مسلمان بايد مسئوليت بپذيرد و انتظار مداخله خداوند را نداشته باشد. مسلم نيست كه اينگونه اعمال فردي برخاسته از درون، اشتراك مورد نياز براي آرامش و جماعت را فراهم كند. ايمان، انقلابيون مسلمان را به كي. ير. كگارد نزديك تر مي كند تا هايدگر. اما دل مشغولي آنها با جماعت و اعتقاد آنها به اينكه قرآن يك كيش انفرادي را تجويز نمي كند و احتمالا درك اينكه تنها گروهها مي توانند باعث انقلاب اجتماعي شوند آنها را به سمت اقدامي هايدگري سوق مي دهد. كه البته به صورت بسيار متفاوت بيان شده است. آنها صرفا با اين گفته كه مسلمانان با غير مسلمانان متفاوتند آغاز نمي كنند بلكه مي گويند مسلمانان واقعي با ساير مسلمانان متفاوتند. مشكل آنها حركت به سمت جامعه اي است كه در آن مسلمانان بتوانند به طرزي اصيل در عين حفظ اعتقاد خود بخشي از جهان باشند. سياست انقلاب اسلامي پيرو طريقه اي است كه مدافعان گوناگون آن، اين عمل مشكل آشتي دادن باور آئين خاص و وحدت را به انجام رسانند. يك تصور پيچيده از اسلام به صورت خط مشي انقلابي براي تكامل خود حدود 75 سال پيش در انديشه محمد اقبال )1873 - 1938( پديدار شد. اقبال در منطقه پنجاب

ص: 3077

هند كه مستعمره انگلستان بود بزرگ شد. قبل از اينكه درجه فوق ليسانس خود را اخذ و تدريس را آغاز كند به مطالعه فلسفه غرب، ادبيات عرب و فرهنگ اسلامي پرداخته بود. او به خاطر سرودن اشعاري به اردو شهرتي به هم رسانيد، اما بعد به سرودن اشعار به زبان فارسي پرداخت بدان منظور كه مخاطبان مسلمان بيشتري داشته باشد. او كه هنوز استقرار فكري نيافته بود، سه سال را )1905 - 8( در اروپا سپري كرد و به مطالعه حقوق انگلستان و فلسفه اروپايي معاصر پرداخت. وي در آثار نيچه، برگسون و ديگر فيلسوفان اروپايي مواد لازم براي انتقاد از اسلام به شيوه اي كه اعمال مي شد به دست آورد و با مدرك دكترا به وطن بازگشت درحاليكه متقاعد شده بود هند مي تواند با گريز از انفعال عرفاني مشرق زمين كه به چشم وي عبارت بود از حفظ سنن اسلامي و عقل گرايي غرب كه به نظر مي رسيد خود اروپا در حال ترك آن بود، مفهومي خاص خود را بيابد. اشعار وي اين عقايد را با شيوه اي ايراني، مضامين اسلامي، الهام عرفاني و فراخوان رزمي درهم آميخت. اولين كتاب بزرگ وي "رازهاي خود" هم كيشان مسلمان را به اينكه خود باشند و از اين طريق انسانهايي اصيل گردند، فرامي خواند. اقبال

ص: 3078

با دركي از خود كه مبتني بر اعتقاد به مرامي خاص است آغاز كرد. وي در شعري كوتاه مي گويد: هر ذره در اشتياق عظمت نفس مي كشد و كيش همه عالم طمع بردن به تمتع نفس است. قلب تو چراغ راه و نفست تنها روشنايي است كه نياز داري تنها حقيقت اين جهان تويي و بقيه، پنداري به سان ساخته افسونگران. خار بيابان، بسياري از شك و ترديدها را باعث مي شود اما تو از خونين شدن پاي برهنه ننال. به چشم اقبال هم استنباط منطقي و هم ادراك حسي موجب فريب و اغفال است. تنها قدرت درك، شهود قلبي است كه مي تواند حقيقت را تشخيص دهد، اما افراد بشر با گريز از جهان مادي نمي توانند به كمال برسند، آنها بايد در جهان و عليه آن مبارزه كنند و "خار بيابان" را تحمل كنند همانگونه كه محمد در عربستان كرد. اقبال به نسل مسلمانان بنيانگذار به چشم قهرمان نگاه مي كرد، نه به خاطر حقيقتي كه براي جامعه خود ساخته به ارمغان آوردند بلكه به خاطر زندگيشان كه مي تواند سرمشق ديگران باشد. آنها احساس مي كردند و عمل مي كردند. اقبال مي نويسد: " عمل برترين شكل تفكر است. " پشتيباني بسيار دقيق اقبال از خويشتن خويش كار تدوين يك تئوري عملي انقلاب را براي وي

ص: 3079

دشوار ساخت. اقبال در كتاب بعدي خود "اسرار از خودبيگانگي" تلاش كرد منطقي براي جماعت به دست دهد، وي در آنجا گفت مسلمانان در عشق ورزي به محمد با يكديگر متحدند اما با اينحال سنت اسلامي را به طور اعم به خاطر شيفتگي آن نسبت به روحانيون درباري، عرفان و سلطنت مورد انتقاد قرار داد. وي ضرورت قانون را به عنوان مبنايي براي جامعه مي پذيرفت، اما قانون پرستي افراطي را به خاطر جمود آن محكوم مي كرد. وي همنوايي را تنها در هنگام انحطاط; صحيح مي دانست، در نوشته هاي اقبال سرانجام كفه مضمون تنهايي بر همبستگي مي چربد. در نظر اقبال خداوند به عنوان خود مطلق ضامن وحدت جهان است. شناخت خود همان ناخت خداست و در طريق عكس خداشناسي يعني خودشناسي. به گفته وي اگر اين پيام اصلي اسلام باشد مسلمانان نيازي به ترك دين خود ندارند. و غيرمسلمين را چاره اي جز پشتيباني از اين قضيه در جهت تحقق وعده قرآني راجع به توحيد (توحيدگرايي) نيست. اعمال فردي ناشي از اعتقاد به كيش خاص در وحدتي جهاني ممزوج مي شود و بدين ترتيب معماي بزرگ تفكر اصالت حل مي گردد. با اينحال اقبال هيچگاه به روشني نمي گويد مجري مبارزه انقلابي عليه نيروهاي تحميق كننده، منحرف كننده و بيزار كننده جهان كيست. او مي گفت: فرهنگ و ايمان ارزش جنگيدن را

ص: 3080

دارند و اين امر به دفاع از استقلال مسلمانان هند منتهي شد، اما وي در عين حال فريادهاي مبارزه بر مبناي احساسات ملي گرايانه يا قومي را كه به چشم وي سرچشمه هاي كاذب هويت بودند، محكوم مي كرد. اما چگونه مي توان تاريخ اوليه اسلام را از غرب جدا كرد يا پاكستان را به عنوان هسته اي در نظر گرفت كه روزي تمام مسلمين گرد آن جمع خواهند آمد؟ توحيدگرايي كه اقبال روياي آنرا در سر مي پروراند عمدتا به صورت يك ذهنيت باقي ماند. او زمينه اي عملي براي اقدام سياسي كه سازگار با درك خود از اصالت باشد پيدا نكرد، هرچند در ميان مردم به عنوان پدر معنوي پاكستان نوين شناخته شد، البته صورت بندي پيچيده اعتقادي اقبال الهام بخش انقلابيون بعدي ازجمله سيد قطب و علي شريعتي شد. سيد قطب )1906-1955( با تمركز روي جماعت به عنوان عمده ترين محرك تاريخي، خود را از اقبال متمايز ساخت. احتمالا از كسي كه خود را وقف آرمان اخوت مسلمين در مصر كرد انتظاري جز اين هم نمي رود. او كه در يكي از ولايات مصر در خانواده اي توانگر متولد شده بود قرآن را در سن ده سالگي فراگرفت اما بعدا به مطالعه منابع و م آخذ غير ديني ازجمله ادبيات انگليسي در قاهره روي آورد. عشق او به آرمان اسلام

ص: 3081

در اواخر دهه 1940 و هنگام اوج گيري اعتراضات عليه پارلمانتاريسم پديدار شد. قطب پس از سفري به ايالات متحده به اخوان المسلمين كه تشكيلاتي مذهبي و معترض به ارتش بريتانيا و پادشاهي مورد حمايت انگلستان در مصر بود، پيوست. تا ميانه دهه پنجاه قطب مبدل به عمده ترين مبلغ اخوان المسلمين و موضع راديكال آن شده بود. جمال عبدالناصر، حكمران مصر از 1952 به بعد ابتدا سعي كرد از اخوان المسلمين در جهت انقلاب خود استفاده كند اما پس از اينكه اخوان المسلمين درصدد ترور ناصر برآمد آن جمعيت را غير قانوني اعلام و سيد قطب را به زندان افكند. قطب در زندان دو كتاب نوشت و به تجديد نظر در كتابهاي ديگر پرداخت. سيد قطب وقتي در سالهاي دهه 60 مدتي كوتاه از زندان آزاد شد كليه كشورهاي اسلامي موجود ازجمله مصر دوران ناصر را در كتابي تحت عنوان "نقاط عطف" محكوم كرد. وي در سال 1966 به خاطر خودداري از پس گرفتن اين نظريات كه گروههاي انقلابي دهه هاي هفتاد و هشتاد در كليه كشورهاي اصلي (سني) خاورميانه را تحت تاثير قرار داد به دار آويخته شد. قاتلان سادات براساس اصول اعتقادي سيد قطب دست به ترور وي زدند. در افكار قطب توجه به جماعت بر تعهد نسبت به فرد تقدم

ص: 3082

دارد. از نظر قطب افراد بشر مي توانند "به زبان سري" با جهان راز دل بگويند. زباني كه دسترسي مابعدالطبيعي به وحدت طبيعي و وحدت خداوند را امكان پذير مي سازد، گرچه ممكن است اين زبان فصيح نباشد ولي جهاني است و به افراد بشر امكان مي دهد به طور مشابه به سوي خدايي واحد كشانده شوند. آنها كه اين زبان را درك مي كنند آنرا از تمامي سر و صداي مزاحمي كه توسط جامعه نوين به پا شده تشخيص مي دهند و خود را متعهد به طريق خداوند كرده گروهي واحد تشكيل مي دهند كه تفاوت فراوان با توده هاي وسيعي كه خود را مسلمان مي نامند دارد. خط مشي الهي گروهي از مردم كه عهده دار كار مي شوند به وجود مي آيد. آنها كه يكسره به اين خط مشي ايمان دارند، تا سر حد امكان با آن هماهنگ مي شوند و سعي مي كنند آنرا در قلب و زندگي ديگران نيز ايجاد كنند و با هرآنچه دارند در اين راه تلاش كنند. آنها عليه ضعف انسان و اغراض نفساني خود مبارزه مي كنند و به مبارزه با آنها كه ضعف و اغراض نفسانيشان آنها را مجبور به مقاومت در برابر هدايت الهي مي كند مي پردازند. در نگرش قطب، وجود گروهي افراد متعهد و الهام يافته، راز موفقيت محمد[ص ]بود و كليد

ص: 3083

موفقيت انقلاب اسلامي در دوران معاصر نيز همين است. مسلمان واقعي قبل از توجه به فرديت، با اشتياق به سوي اتصال به جماعت مي رود و هيچ حاكميتي جز حاكميت خداوند را نمي پذيرد. قطب، قرآن را كتاب راهنمايي اين چاووشان مي داند كه توصيه هاي آن مناسب نيازهاي جنبش محمد[ص] و تبديل آن از هسته اي كوچك به حكومتي اسلامي با سلطه اي فراتر از عربستان مي باشد، قرآن طراح آنچه قطب شيوه اسلامي مي نامد و بسيار شبيه به يك استراتژي انقلابي نوين است مي باشد. جلب نخبگان پيشرو، تقويت هوشياري گروهي، جدائي گروه از جامعه، توسعه گروه، كسب قدرت و استقرار جامعه اي جديد برنامه هايي است كه بخشهاي مختلف قرآن به مراحل مختلف اين برنامه كمك مي كند. به عنوان مثال آيات اوليه كه در مكه بر حضرتش وحي شده به صبر و تحمل توصيه مي كنند و مسلمانان را از جنگ و درگيري برحذر مي دارد. و اين امر مناسب حال گروه كوچكي است كه قبل از هجرت محمد به مدينه گرد او بودند. قطب، آيات مكي را ارائه كننده استراتژي مناسب براي اقليت انقلابي مصر در دوران ناصر ذكر مي كند. با اينحال قطب هيچگاه در مورد نحوه هدايت يك گروه انقلابي و حكومت بر جامعه جديد چيزي نمي گويد، مسلمانان واقعي تسليم اراده خداوند مي شوند تا از سلطه ديگر افراد بشر

ص: 3084

رهايي يابند. حاكميت تنها از آن خداوند است. اما قطب قبلا گفته است كه خداوند سرنوشت جهان را به دست افراد بشر سپرده است، و مستقيما در امور دخالت نمي كند. قطب در اوايل كار خود به ذكر اصولي در اسلامي پرداخت كه جامعه اسلامي براساس آن بايد بنياد نهاده شوند، و بر اجراي قوانين اسلامي پافشاري كرد. قطب به خاطر توجهي كه به قرآن داشت بعضي مواقع بنيادگرا ناميده شده است. اما در آثار بعدي خود روشن ساخت كه قرآن تنها اصول كلي اخلاق و اصول اخلاقي را روشن كرده، نه شيوه هاي به اجرا گذاردن آنها را. او پيشنهاد نمي كرد كه مصر با شيوه اي كه محمد[ص] مدينه را اداره مي كرد، اداره شود. به نظر وي لازم بود نهادهاي منطبق بر اصول اسلامي و حاكميت خداوند از دل اوضاع و احوال واقعي انقلاب سر برآورد. به گفته قطب، نهادهاي مبتني بر حاكميت مردمي ضرورتا موجب بروز تناقض خواهند شد، تنها حاكميت خداوند است كه اين آرزوي بشر را كه به صورت واحد با خود و جهان زندگي مي كند محقق خواهد ساخت. با اين حال قطب مي دانست همه داوطلبانه دست از خودپرستي برنمي دارند تا تسليم جماعت شوند. بر اين اساس وي ضرورت استفاده از فشار و زور را تصديق مي كرد و در عين حال نهي

ص: 3085

قرآن از توسل به زور در تغيير دين را قبول داشت. قطب هيچ منطقي در مورد اعمال قدرت به دست بشر ارائه نمي كند. خداوند افراد بشر را خليفه خود در روي زمين قرار داد بدون آنكه هيچيك از آنها را در اجراي اكميت خداوند و تحقق جامعه جديد بيش از ديگران مسئول سازد. دستورالعمل قطب اقدام گروهي و داوطلبانه به منظور براندازي رژيم قديم است. قطب مشكل جماعت را از طريق يكي دانستن خودسازي با از خودگذشتگي اختياري حل مي كند. جماعت مسلمانان واقعي وحدت خود را در اين انتخاب ناشي از غريزه و ايمان و نه فرد و سنت كسب مي كند. اين جامعه طبق هنجارهاي پيشنهاد شده در قرآن و سيره پيامبر زندگي مي كند. حاكميت تنها از آن خداوند است زيرا اعمال قدرت فردي از سوي افراد بشر بر ديگري موجب بيزاري مي شود. اما اين سؤال پيش مي آيد كه در طرح قطب براي اداره امور، مي توان رهبري بشري و نهادهاي سياسي را توجيه كرد؟ مساوات طلبي قطب، چشم انداز غير علمي او و موقعيتي كه در جهان اهل سنت داشت ممكن است مانع آن شده باشد كه يك تئوري ساختاري كه برخوردار از اصالت باشد تنظيم كند. جامعه اي كه او در سر داشت به نظر شكننده مي رسد و به علت عدم توجه به مساله

ص: 3086

قدرت در برابر اقتدارگرايي آسيب پذير است. اگر سيد قطب در جهان سني بيشترين تاثير را روي انقلاب داشته است آية الله روح الله خميني بي چون و چرا شايسته كسب آن عنوان در بين شيعيان است. مسلمانان شيعي، مشروعيت بعضي از جانشينان پيامبر را نمي پذيرند و پيشوايان آنها پس از محمد، علي خليفه چهارم و اولاد او هستند. اسلام سني كه بر بيشتر كشورهاي خاورميانه مسلط است اين نظريه و اقتدار ائمه را قبول ندارد. در ميان شارحان انقلاب ايران، علي شريعتي بيش از همه شارح صريح اصالت بوده است. اما به جاي اينكه هم شريعتي و هم امام خميني را در مجالي كوتاه مورد بحث قرار دهم، مورد پيچيده تر يعني امام خميني را مورد بحث قرار خواهم داد كه به نظر مي رسد هيچ اثري از تاثيرات غربي، راديكال يا اگزيستانسياليسم در افكارش ديده نمي شود، در غير اين صورت وي در معرض اتهام وجود تناقض در حملات آتشين خود نسبت به غرب قرار مي گرفت. اما مساله

ص: 3087

اين نيست كه آيا اقبال، قطب يا امام خميني متاثر از غرب هستند يا خير؟ بلكه پرسش اين است كه آيا مساله اي كه پيش مي كشند، و درخواستي كه مطرح مي كنند براي انديشه غربي آشناست يا خير؟ به نظر من با قضاوت بر روي آثار معدود امام خميني مي توان اصالت را يكي از اجزاي اصلي متشكله آنها دانست. در نظر امام خميني خداي متعال افراد بشر را كه داراي نقايص بشري هستند، آزاد مي گذارد تا جهان را هرطور كه مايلند اداره كنند. آنها قرآن را براي هدايت در دسترس دارند هرچند آن را به درستي درك نمي كنند. خرد انسان با هر درجه از فايده قادر به دستيابي كامل به حقيقت نيست و متعهدترين عارفان نمي تواند، از تقرب كامل به درگاه باريتعالي برخوردار گردند. با اينحال خداوند افراد بشر را قادر به پيشرفت و اصلاح ساخته است، خداوند اين اختيار را به افراد بشر داده كه بين پذيرش انفعالي وضعيت ناقص خود و تلاش به منظور تبديل به انسانهايي واقعا اصيل از طريق مبارزه براي كمال دست به انتخاب بزنند. هرچند نيل به كمال [مطلق ]غير ممكن است، براي اينكه شخص مسلمان واقعي يا انسان واقعي باشد اداي شهادتين كه حداقل تعريف يك مسلمان است كافي نيست، شخص بايد از طريق تلاش به

ص: 3088

منظور خودسازي ايمان خود را تقويت كند. خودسازي يعني دفاع از جنبه معنوي طبيعت بشري در برابر عناصر مادي جسماني و خودخواهانه، اما اكثريت بزرگي از افراد بشر كه در جوامعي آكنده از بي بندو باري، فساد، ماديگري و انفعال زندگي مي كنند حتي نمي توانند آرزوي خودسازي را داشته باشند. در نظر امام خميني مثل "قطب" ترتيبات اجتماعي مانع از توانايي اكثر افراد بشر به درك اين معنا مي شود كه به طور اصيل انسان بودن يعني چه؟ آنها نمي توانند از وضعيتي [كه در آن قرار دارند] به سمت تعالي بروند مگر اينكه با تعليم، طرح خداوند براي تشكيل يك جامعه صالح را كه در قرآن توضيح داده شده است درك كنند. از همينجاست كه ضرورت انقلاب و نياز به اهل علم كه قادر به فهم كتاب خداوند و صلاحيت رهبري انقلابي را داشته باشند، پيش مي آيد، امام خميني به پيروي از نت شيعي مي گويد: "ائمه برخلاف خلفاي اهل سنت ارائه كننده هدايت مذهبي و نيز اقتدار سياسي هستند و علما وارثان تلاشهاي ائمه هستند. وي به ويژه مي گويد شاخص ترين مراجع در زمينه فقه در هر دوره بايد نقش مدير در بين جماعت را داشته باشند. چندين اثر امام خميني مشتمل بر درخواست از ديگر روحانيون جهت متعهد شدن به براندازي نهادهاي غير اسلامي شاه

ص: 3089

و عهده دار شدن ايجاد جامعه نوين به رهبري يك عالم برجسته فقه، از بين خودشان است. خميني دو دليل براي استقرار حكومت اسلامي ارائه مي كند كه هر دوي آنها مربوط مي شود به مساله آشتي دادن وضعيت انسان شيعه با وحدت جهان، وي مي گويد: يك حكومت اسلامي، يك محيط اجتماعي مناسب ايجاد خواهد كرد كه زندگي پرهيزكارانه در آن امكان پذير خواهد شد. افراد بشري از خودخواهي فردگرايانه خود خارج خواهند شد و به سمت درك طبايع طبيعي مشترك، هرچند پنهان خود، خواهند رفت. از اين گذشته چنين دولتي موجب تقويت وحدت در خود اسلام خواهد شد. زيرا به گفته وي نهادهاي اصيل اسلامي توجهي به اختلاف زبان و خاستگاه قومي نخواهند كرد. غرض اول بين خميني و قطب مشترك است. اما ديد امام خميني كمتر آرماني است، برخلاف قطب خميني اميدوار نيست كه نوع بشر را از كليه اقتدارهاي بشري رها كند. قطب درصدد براندازي تشكيلات مذهبي مصر بود. خميني كه خود يك روحاني است از قدرت و اقتدار علما به عنوان ضرورتي براي نيل به جامعه نوين دفاع مي كند. باز هم بعضي از افراد بشر تابع ديگران خواهند بود. جامعه پاك قطب دقيقا مساوات طلب است و درك نحوه اداره آن دشوار. خميني روي وجود نخبگاني موجود و

ص: 3090

قابل شناسائي براي انجام انقلاب و استقرار جامعه اي با درجاتي كمتر از فضيلت حساب مي كند. تاريخ اخير ايران نشان دهنده مؤثر بودن اين الگو و نيز كيفيت نخبه گراي آن است. خميني از طريق تمسك به سنن شيعه و تلاش به منظور مرتبط ساختن ولايت فقيه با كار ناتمام ائمه، مشكل ممزوج كردن اعمال ديني انفرادي در جماعت را حل مي كند. يك دولت نيرومند كه به درستي هدايت شود شرايط اجتماعي را تامين مي كند كه در آن مسلمانان آزادند تا تبديل به افرادي اصيل شوند. اما راه حل [امام ]خميني هدف ديگر او براي حكومت اسلامي، يعني وحدت اسلامي را، وجه المصالحه قرار مي دهد. ظاهرا راه حل ايشان در بين بسياري از شيعيان ايران مورد پذيرش قرار گرفته است اما مساله ولايت فقيه در جهان سنيان قابل قبول نبوده است. تاثير انقلاب اسلامي محدود به جماعتي خاص و متفرق بوده است. گرچه ممكن است مسلمانان ايراني را به خود جلب كرده باشد; اما اين امر در مورد جهان بزرگتر اسلامي كه مسلمانان ايران بخش ضروري آن هستند صدق نمي كند و خميني هيچ راه خروج نظري يا عملي از اين گونه پايبندي به عقيده اي خاص، ارائه نمي كند. انقلاب اسلامي ايران در نظر خود راجع به تاريخ به عنوان حاصل عمر بشر گذشته و

ص: 3091

امروز كاملا متجدد است. اما تجدد به خاطر اعتماد نابجاي "خود" به خرد انسان تهديدكننده است. سرمايه داري ليبرال و ماركسيسم هردو همين نقص را دارند. اما نشانه تجدد غربي يعني تكنولوژي، ضرورتا متجاوز نيست. موفقيتهاي علمي و فني نمايانگر استفاده از خلاقيت بشر براي حل مسائل جهان گذراست گرچه ممكن است تكنولوژي حتي در ملالت بار كردن، غير انساني كردن و ايجاد بيگانگي ذي سهم باشد، هم گونه هاي غربي هم انواع شرقي مباحثات مربوط به اصالت، نشان دهنده اين سردرگمي راجع به تكنولوژي است. انقلاب اصالتي انسانهائي را مخاطب قرار مي دهد كه همراه امواج تغييرات اجتماعي كه خود موجد آن بوده اند به جلو كشيده مي شوند; اما سلطه اي بر آن ندارند. انديشه اصالت در پي يافتن تداوم، استمرار، احترام به خود و [معنويت است] كه بدون آنكه به خاطر جهان آخرت جهان فعلي را رها كند و اين ويژگيها را در احساس، عاطفه و امور غير عقلائي مي يابد. نوع بشر با " جهشي ايماني" از درماندگي و بي تحركي خارج مي شود و توانائي خود به اقدام خلاقانه را باز مي يابد. هرچند اين تشخيص موقعيت خطرناك انساني و نسخه مربوط به درمان بيزاري انسان براي غرب جالب است; اما در اوضاع و احوال خاص جهان اسلامي معقول تر است. مباني ليبراليسم غرب درنتيجه كاهش ايمان

ص: 3092

به حقوق طبيعي، متزلزل شده است. سوسياليزم علمي نيز ديگر به اندازه گذشته موجب اطمينان نمي شود، اما هنوز هم ليبراليسم و ماركسيسم فوايدي ملموس در غرب دارند. در جهان اسلامي هر دوي اين مجموعه [: ليبراليسم و ماركسيسم] عقائد آكنده از نمادهاي غربي به نظر مي رسند و آلوده به شائبه امپرياليزم هستند و هيچ يك از آنها نتوانسته اند در عوض اين معايب موجب توسعه اقتصادي و اجتماعي اعجازآميز گردند. جهان اسلام تا كي بايد صبر كند تا تئوريهاي بزرگ جهان جادوي خود را به كار اندازند و يا خدا به مداخله پرداخته امور را اصلاح كند؟ انقلابيون مي گويند مهلت به پايان رسيده است. آنها مسلمين را دعوت به ايمان به خدائي مي كنند كه جهان را به دست مراقبت آنها سپرده است. خودياري و خودسازي كه اجزاي ضروري اعتقادنامه آمريكائيان است، شعارهاي مبارزه را تشكيل مي دهند. آژانسهاي بين المللي توسعه در تلاش به منظور اجتناب از اتهام تحميل دكترينهاي خارجي در روستاها و ولايات، صحبت از خودياري و خودسازي كرده اند و اين خود مردمند كه بايد راه خود را به سمت زندگي بهتر انتخاب كنند. در بسياري از موارد قدرت تحريك انقلاب شبيه به جاذبه قدرت سياهان در آمريكا، پيام الهيات آزاديبخش در آمريكاي لاتين و منطق [مبارزه با ]تبعيض نژادي، در

ص: 3093

آفريقاي جنوبي است كه اين عقايد در همه آنها نفوذ كرده است. اما اين خود در "خودياري" و "خودسازي" چيست؟ آگاهي اساسي از چه چيز تشكيل شده است. اقبال، قطب و خميني همگي جغرافيا، قوميت و زبان را ويژگيهاي قراردادي و غير ضروري انسانها مي دانند. آنها با تبليغ اينكه ايمان برخلاف نژاد يا زبان طريقي است كه همه امكان انتخاب آنرا دارند، از نازيها و آمريكائيها فاصله مي گيرند، هر كسي مي تواند مسلمان باشد. اقبال مي گويد هر كس كه بينشي نسبت به خود پيدا كند ضرورتا پذيراي كيشي خواهد شد كه بسيار شبيه اسلام خواهد بود. اما در نظر اقبال و حتي محمد ارغون كه از انحصارگري بنيادگرايان مثل قطب شكايت دارد، جهان اسلام به وسيله "حقايق قرآني" در وضعيت مناسبي قرار داده شده است. مسلمانان در حالي به جهان آورده مي شوند كه از يك شعور متداول برخوردارند و از اين لحاظ از ديگران كه اين شعور را از طريق تجربه به دست مي آورند متمايزند. چرا اين تقسيم بندي كمتر دلبخواهي است و خطر آن از تقسيم جهان براساس قوميت، رنگ يا زبان كمتر است؟ يا اينكه اگر مذهب، موضوعي انتخابي است و ربطي به تعديل ندارد، چرا اسلام ستيزه جو بايد آنهائي را كه سرسختانه از "انسان واقعي" بودن مي گريزند تحمل

ص: 3094

كند! انديشه اصالت از طريق تاكيد بر تنوع بشري، رفتار برابر با اقليتهاي قومي، مذهبي، اجتماعي و سياسي را مشكل آفرين مي كند. اين نظريه، تقسيم جهان به هويتها و اهداف متفاوت را بدون ارائه راهنمائي راجع به نحوه اداره چنين جهاني مي پذيرد. مسئله عملي حفظ آرامش در داخل و روابط عادي با همسايگان سازش را الزامي مي كند; اما سازش موجب جدائي نظر از عمل و وارد آمدن اتهام دو روئي، از همان نوعي كه متوجه رژيم شاه شده است، مي شود. مدافعان اصالت اعم از شرقي يا غربي مي گويند افراد بشر تنها مي توانند در هماهنگي با خود و جهان خود زندگي كنند، مشروط بر آنكه تمايزهاي ميان نظر و عمل، فاعل و مفعول و انديشه و عمل از ميان برود. هرچه يك رژيم بيشتر مبتني بر اصالت شود ضرورتا فشار بيشتري را در جهت آشتي دادن نظر و عمل احساس خواهد كرد. انديشه اصالت نمي تواند سلسله مراتب سنتي را به ديده اغماض بنگرد. حالت انفعالي انسانها در مقابل قدرتهاي بزرگ مانع از اين مي شود كه استعدادهاي آنها از قوه به فعل درآيد، اما انديشه اصالت همچنين تمايل دارد كه دمكراسي معاصر به شيوه غربي را يك فرآيند نامشهود فشار و هل دادن به سمت منافع مادي بدون توجه به حقيقت و فضيلت بداند.

ص: 3095

جستجو براي اصالت، ضرورتا با يك فرد يا گروه كوچك آغاز مي شود و به طور بديهي به ارتقاء يك گروه نخبه به اقتدار فراوان منجر مي شود، به نظر قطب اين گروه نخبه با افراد عادي و ستيزه جو همراه هستند و براي خميني محدود كردن قدرت اين گروهها به شكلي مرسوم به معناي محدود كردن قدرت انقلاب خواهد بود. از طرف ديگر قطب و [امام] خميني قوانين شرع را به چشم يك بازدارنده مي بينند. خميني مدير واجد شرايط را شخصي مي داند كه بيش از همه از قوانين [فقه] اطلاع دارد. قطب وظيفه دولت اسلامي را تصميم گيري در مورد نحوه تطبيق دادن اصول اسلامي با اوضاع و احوال زمان مي داند. انقلاب اسلامي الهام گرفته از انگيزه مساوات طلبي اسلام به هيچ وجه نمي تواند شريك اشتياق نيچه نسبت به فضائل يك ذهن، خلاقيت و اراده برتر باشد اما در عين حال نمي تواند حامي حكومت اكثريت هم باشد. كليه تلاشها به منظور توصيف "ما" در مقابل "آنها"، موجب بروز عدم تحمل عقايد ديگران و خشونت خواهد شد. انديشه اصالت با پذيرش ترتيبات اجتماعي به عنوان منبع اصلي بيگانگي اجتماعي خواستار حمله به دولت و انحصار آن بر شيوه هاي مشروع قدرت در جامعه مي شود. افزون بر اين، به نظر مي رسد مبارزه به خاطر تبديل شدن به

ص: 3096

انسانهاي واقعي به فنا و نيستي منتهي مي شود. سقراط زهر را با اشتياق نوشيد، ابراهيم [ع] تصميم به قرباني كردن فرزند خود گرفت، عيسي [ع ]مرگ خود را گواه انسانيت خويش قرار داد، محمد [ص] به خاطر عقيده خود آغاز به نبرد كرد. هم كي. ير. كگارد و هم هايدگر روياروئي با مرگ را تنها حقيقت گريز ناپذير شرايط بشري مي دانند كه به طور مسلم حالت شخصي دارد. تريلنيگ به اين نكته توجه مي كند كه ريشه يوناني واژه اصالت به معني قدرت كامل بر چيزي داشتن و نيز به معني مرتكب كشتار شدن است. آثار اقبال، قطب و [امام] خميني حاوي تقاضاي انجام مبارزه (جهاد) است. آنها تصاويري از قدرت، جرات، شهامت و خشونت را در نبرد عليه دشمنان دروني چون خودفريبي و انفعال، عليه اوضاع و احوال بيزاركننده جهان خارج به كار مي گيرند. آثار نيچه هم همينطور; "روح آزاد" نيچه آزادي خود را از طريق اعمالي كه ناقض و مخرب نظام موجود است كسب مي كند. آنچه جامعه، بد مي داند براي روح آزاد (كه تا اين لحظه نتوانسته از اشكال مجازات كه به چشم نيچه در سراسر تاريخ، مبارزه ميان ارباب و رعيت را مشخص كرده است بگريزد) ، ضرورتا خوب است. با اينحال خشونت اولين گام ضروري در راه رهايي خود است. فرانتس

ص: 3097

فانون همين نكته را در " بيچارگان روي زمين" مطرح كرده است. آرزوهاي اساسي جنبش انقلابي در اسلام براي سنت غرب ناآشنا نيست. از خود ما نيز خواسته شده است تا خود اصيل خويش را در فراسوي رسوبات گذشته و زرق و برق تمدن فعلي يعني "قلب ظلمت"، بيابيم. اما در عين حال با مشكلات وخيم سياسي اين گونه آرزوها آشنا هستيم، مشكل بنياد نهادن نهادهائي كه قادر به مقاومت در برابر تهاجمات انقلابي بعدي باشند; مساله مجاز دانستن مشاركت بدون قرباني كردن وحدت، مشكل كار كردن از چشم اندازي بسيار مرتبط با متابعت از آئيني خاص خود باعث است. به منظور ساختن جهاني عاري از كشمكش و بيگانگي، مساله خفه كردن خشونتي كه براي انقلاب ضروري به نظر مي رسد اما براي روياي آرمانشهر نامساعد است. شارحان غربي اصالت، سرگرم دست و پنجه نرم كردن با اين مشكلات بوده اند. آيا نيچه، هايدگر، سارتر و گرامشي راه حلهاي سياسي عملي براي اصالت ارائه كرده اند؟ آيا انقلاب اسلامي مي تواند بهتر از آنها راه حل ارائه كند؟ ممكن است پاسخ افراد منطقي، متفاوت باشد. با نگرش به انقلاب اسلامي به عنوان مبارزه اي براي اصالت، دست كم مبنائي براي قضاوت در اختيار خواهيم داشت. احتمالا قطب و [امام] خميني با ارزيابي آراي خود

ص: 3098

در همه زمينه هاي ديگر غير از متن تاريخ اسلام، مخالفت خواهند كرد. آنها به چون و چرا در مورد توانائي ما نسبت به قضاوت راجع به اين جنبش از موضعي خارج از فرهنگ اسلامي خواهند پرداخت. اما ما به عنوان ساكنان سياره اي واحد چاره اي نداريم جز آنكه خود به قضاوت بپردازيم و براساس قضاوت خود نتيجه گيري كنيم. چه بسا نگرش به جنبش احياي اسلامي معاصر (به عنوان تلاشي براي گريز از وضعيت خطرناك فعلي بشر از طريق توسل به اصالت و عدم تلقي آن به عنوان يك پديده صرفا شرقي مبهم، مرموز و خصمانه) به ما كمك كند تا به ارزشيابي انقلاب و نتايج بالقوه آن بپردازيم. ترجمه: مهرداد وحدتي دانشمند رابرت دي. لي

ص: 3099

انقلاب اسلامي پرتوي از افكار عرفاني و فلسفي امام خميني

5 چكيده: گفتگو با يحيي بونو گفتگو از: ابوالفضل مروي در غرب انسان محدود است به فيزيك و بعد دنيوي اشاره: "كريستين بونو" كه نام خود را به "يحيي بونو" تغيير داده از مسلمانان انديشه مند فرانسوي است. وي در نزد استادان حوزوي ايران منجمله آيت الله آشتياني از شاگردان حضرت امام خميني (س) به تحصيل فلسفه اشتغال داشته است و اينك در دانشگاه سوربن فرانسه تز دكتراي خود را در زمينه فلسفه و عرفان امام خميني مي گذراند. "بونو" - چنانكه خود مي گويد - تحصيلات ابتدايي و دبيرستاني خود را در فرانسه گذرانده است. لكن تحصيلات دانشگاهي خود را نيمه تمام رها مي كند، زيرا درس و تحصيلات بي هدف، روح جستجوگر او را راضي و سيراب نمي سازد. او در پي كشف رمز و رازهاي هستي، گستره اي وسيع تر از جهان مادي را جستجو مي كند. بعد از ترك تحصيل به مكاتب شرقي رو مي آورد. لكن گمشده خود را باز نمي يابد. سرانجام با مطالعه آثار "اوونه گينو" فيلسوف مسلمان فرانسوي با فلسفه و عرفان اسلامي آشنا مي شود و دين اسلام را مي پذيرد و تحصيلات دانشگاهي خود را در رشته ادبيات عرب و اسلامشناسي از سر مي گيرد. از آن پس به مطالعه كتابهاي استاد علامه طباطبايي و استاد شهيد

ص: 3100

مرتضي مطهري مي پردازد. در جريان اين مطالعات كتاب "مصباح الهدايه" امام خميني را پيدا مي كند كه به گفته خودش اين كتاب براي او به صورت كشف بسيار عظيمي در مي آيد و او را به جهان بي انتهاي عرفان اصيل اسلامي رهنمون مي شود. وي زبان فارسي را فرا مي گيرد و براي ادامه طريق به ايران اسلامي سفر مي كند. متن ذيل، تنظيم شده گفتگوي "حضور" با اين متفكر شيعه فرانسوي است كه به زبان فارسي صورت پذيرفته است. حضور: ابتدا بفرمائيد چطور شد رشته فلسفه را براي تحصيل در ايران انتخاب كرديد؟ يحيي بونو - بسم الله الرحمن الرحيم. اين سئوال تقريبا راجع به تمام زندگي من است، چون انتخاب رشته فلسفه و انتخاب اسم در زندگي من توام بوده من قبل از اين كه مسلمان بشوم، حتي مسيحي مذهب درستي نبودم. مثل همين اروپائي هاي عادي و معمولي كه بيشتر لامذهب هستند در حقيقت، يعني عنوان مسيحيت داريم ولي حقيقتش را نداريم. حتي انتصاب درستي به اين آئين خيالي مسيحيت نداريم، ولي من تقريبا از مدرسه و از دوران دبيرستان در طلب چيزي بودم. من ناراضي بودم از اين راهي كه جلوي من باز بود. يعني راهي كه درس مي خوانيم براي يك كار. براي كار چرا؟ كار براي زندگي مادي؟ به اين برنامه

ص: 3101

خيالي غرب قناعت نكردم و راضي نبودم. خوب بيشتر در آغاز حركت آنچه در غرب رواج داشت از اديان شرقي مخصوصا "بوديسم" و " هندوئيسم" بود و اين آئين ها را پي گيري مي كردند. بررسيمي كردند و دنبال مي كردند. خوب من هم اينطور، تماس من با فلسفه شرق، اول توسط آئين بوديسم بوده. آن زمان دانشجو نبودم. من درس را اصلا ترك كرده بودم كه منقطع بشوم، براي اين بحث، در يك فلسفه ماوراي طبيعت، يك چيزي كه مهمتر از اين دنيا و پايدارتر از اين دنيا باشد. در جريان اين بررسيها در بوديسم كتابهاي شخصي را پيدا كردم به اسم "اوونه گينو"، يك فيلسوف فرانسوي است كه مسلمان شده شايد از نخستين فرانسويها كه در زمان معاصر مسلمان شدند. ايشان در سال 1951 فوت كرده. ايشان قبل از جنگ جهاني اول در اوج استعمار، اسلام آوردند. اين يك خصوصيت مهم بود. او كتابهاي زيادي درباره اسلام و فلسفه و عرفان نوشته است. من تمام كتابهاي ايشان را خواندم و با اين مطالعات مسلمان شدم. يعني توسط بحث فلسفي و عرفاني و شايد هم بيشتر عرفاني. آن وقت تصميم گرفتم كه زبان عربي را ياد بگيرم. در فرانسه الان يك رشته دانشگاهي است كه بعدا تخصص پيدا مي كند، بعد از ليسانس،

ص: 3102

مثلا تخصص رشته ادبيات عرب يا رشته زبان شناسي يا رشته تاريخ يا رشته اسلام شناسي. وقتي مسلمان شدم رفتم براي ادامه تحصيل. از مسئله شيعه و سني و فرق و اختلاف بين اين دو هم من اصلا خبر نداشتم. رفتم مسجد براي مسلمان شدن و مسلمان شدم ولي خبر نداشتم كه "سني" چيست و "شيعه" چيست. در اين يك سال اول كه مسلمان شدم با كتابهاي استاد مطهري كه شاگرد علامه طباطبائي بودند، آشنا شدم. با تشيع آشنا شدم و دانستم اول كه مسلمان شدم، سني بودم. به خاطر اين به فلسفه و عرفان بيشتر گرايش پيدا كردم و به گروههاي متصوفه كه در جهان سني مذهب هستند، مخصوصا در شمال آفريقا كه در رابطه بيشتر با فرانسه است. يكي از اساتيد بزرگ كه استاد من هم از كشور مالي بود در آفريقاي سياه. ايشان با اين كه در گروه تيجاني بود اما در حقيقت شيعه بود و الان فوت كرده است. ظاهرا آنها يك سلسله اساتيد بودند كه تشيع را مخفيانه ابلاغ مي كردند، در بين شاگردان خصوصيشان. او به من هم توصيه كرد توسط يكي از فاميلشان كه دامادش هم بود كه تشيع را انتخاب كنم. من هم از طريق متون عرفاني اصيل شيعه، از متون عرفاني و فلسفي

ص: 3103

با شيعه آشنا شدم. يك سال بعد از اسلام آوردن، من تشيع را انتخاب كردم و تمركز و تفحص در رشته فلسفي و عرفان شيعه نمودم. اينجوري بود كه بعد از گرفتن ليسانس و فوق ليسانس، در رشته تصوف تز نوشتم در فرانسه، در دانشگاه سوربن فرانسه. تز فوق ليسانس خود را درباره تفسير صوفي "احمد تيجاني" موسس گروه تيجاني در مراكش نوشته ام. بعد هم براي دكترا انتخاب كردم كه درباره عرفان اصيل شيعه كار كنم، در مورد نظريات امام خميني. حضور: از كي با حضرت امام آشنا شديد و اين آشنايي چه تاثيري در كار و فعاليت شما داشت؟ بونو - آشنايي با امام براي من خيلي مهم و موثر بود. من از زمان انقلاب درباره امام شنيده بودم، حتي ايشان كه در نوفل لوشاتو بودند من در جنوب فرانسه بودم. آن وقت هم تازه مسلمان شده بودم. همان سال كه انقلاب اسلامي در جريان بود، مسلمان شدم ولي خيلي با مسائل سياسي و با تشيع آشنا نبودم. خيلي اعتماد هم نداشتم. متاسفم كه از اين فرصت استفاده نكردم و بي بهره ماندم. بعدا وقتي كه درسم پيش رفت و در سطح معرفت زبان عربي تسلطم بر زبان عربي بيشتر شد و توانستم متون عربي را خودم بخوانم يعني در

ص: 3104

دوره ليسانس و فوق ليسانس، در يك كتاب فروشي، يكي از دوستان يك مغازه كتاب فروشي داشت، يك لبناني، كتاب مصباح الهدايه و كتاب ديگري از امام را پيدا كردم. در خود مغازه كتاب را باز كردم و نگاه كردم ديدم عجيب است. همه شرح كلمه ابن عربي، بلكه محكمترين كلام كه ديدم در بين معاصرين و حتي در سالهاي گذشته تا برسد به خود شاگردان ابن عربي، تعجب كردم، اين دو تا كتاب را خريدم. اين اولين برخورد من با اثر امام بود. خوب آن وقت يك تحول عجيبي براي من پيدا شد چطور ممكن است كه اين مرد كه همه مي گويند فقط يك مرد سياسي است، يعني تبليغات غربي اين جور مي گفتند، چنين آثاري داشته باشد. وقتي كه يك كتاب درباره ابن عربي نوشته شد در فرانسه، توي روزنامه ها مي نوشتند كه آن اسلام خوبي است ولي آن اسلام كه (امام) خميني مي خواهد، اين اسلام سياسي است و هيچ فايده ندارد. همان اسلام اخوان المسلمين است. برادران ديني من هم در دست چيزي نداشتند كه بتوانند مقايسه كنند. بدانند كه اينجور نيست. همه خيال مي كرديم و يعني الان هنوز خيال مي كنند كه بله امام خميني مثل بعضي از اين اخوان المسلمين است كه اصلا از عرفان، فلسفه و معنويت اسلام

ص: 3105

خبر ندارد و فقط در كار سياسي و مرد سياسي بوده اند. من هم اين جور خيال مي كردم. وقتي كه اين كتابها را ديدم حقيقت را فهميدم. خيلي علاقه شديد پيدا كردم نسبت به حضرت امام. تصميم گرفتم كه اين آثار را معرفي كنم به ديگران. بعدا زبان فارسي را هم ياد گرفتم. كساني كه نه زبان عربي نه زبان فارسي بلد نيستند نمي توانند بدانند كه اين آقا و اين امام كيست؟ ! ، اصلا يعني برعكس تبليغاتي است كه غربيها مي كنند كه حتي مي گويند ابن عربي براي امام خميني كافر است.من هم تصميم گرفتم كه كار بكنم و تز دكترا بنويسم كه معرفي كنم و مطرح كنم شخصيت عرفاني امام خميني را. چون در غرب اين چهره امام و اين وجهه امام مي تواند خيلي اثر داشته باشد. الان غربي ها از حرفهاي سياسي و اقتصادي خسته شده اند دويست سال است دارند حرفهاي اقتصادي و سياسي مي شنوند. يعني از انقلاب فرانسه تا انقلاب شوروي تا الان از اين حرفها خسته شده اند. بلكه تشنه معنويت هستند و دنبال اين معنويت مي روند و ما مقصريم كه اين معنويت و عرفان اصيل منبعث از تعليمات ائمه را مطرح نمي كنيم. ديگران آمدند حرفهايشان را مطرح كردند. "بودي ها" آمدند، "صوفيه" آمدند، "بهائيه "آمدند و همه آمدند گفتند كه

ص: 3106

معنويت مي خواهي ما داريم. آن وقت ما از جانب ديگر، از راه ديگر مي آمديم.مي گفتيم كه ما سياست داريم و متاسفانه همه غربي ها يا بيشتر آنها كه نزديك به معنويت شده اند يعني راه معنويت كه انتخاب كرده اند مسلمان نشده اند. اكثرا در فرقه هاي ضاله هند و بوديسم وارد شده اند. اگر هم مسلمان شده اند. اغلب در فرقه هاي صوفيه يا ... يا نمي دانم اهل حق و اينها وارد شده اند. خوب فعلا تقصير از ماست كه ما مطرح نكرديم جهان بيني كامل خود را. فكر كرديم مهم اين است كه بگوئيم كه بله سياست و اقتصاد هم داريم ولي مهم قلب عرفان و راس فلسفه اسلامي است كه از ائمه داريم. اسلام براي هر جاي بدن چيزي دارد هم براي قلب، هم براي راس، هم براي اعضاي ديگر بدن، الان ما فقط چيزهاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي را مطرح كرديم. خوب اين چيزها كه براي قلب و براي مغز است كمتر مطرح شده است. حضور: طبعا بعد از چند قرن حكومت عقل گرايي مادي بر جهان غرب و طرد ايمان و ارزشهاي الهي، ضعف و نقص تفكر غربي در زمينه حقيقت و معنويت مشهود است و فلسفه هم كه بايد علم برهاني به هستي و چيستي اشياءباشد در خدمت بي اعتقادي غربي قرار مي گيرد و آثار آن

ص: 3107

در روابط و مناسبات اجتماعي، اقتصاد و سياست مغرب زمين كاملا ظاهر است. حال آنكه فلسفه در اسلام در خدمت معارف الهي است اگر غربيها معترفند كه در علومي مانند جامعه شناسي، روانشناسي و نظاير آن هرگز پيشرفت ساير علوم يعني تكنولوژي را نداشته اند علت آن همين يك بعدي نگريستن و از ديد مادي نگريستن به تمامي وجوه هستي است. هر نوع عطش روحي انسان با ارزشهاي مادي و سودآور سنجيده مي شود. فلسفه هم در خدمت توليد و مصرف است. ايده آل ثابت و مقدسي وجود ندارد. غربيها خود را طرفدار فلسفه واقع گرا مي دانند. و اينكه انسان چه هست و چه بايد باشد ديگر وجود ندارد. انسان غربي آرماني فراتر از خود نمي بيند. مي خواستم در اين زمينه بحثي بفرماييد و بطور كلي به وضعيت تفكر فلسفي جهان غرب در حال حاضر نگاهي داشته باشيد. بونو - به نظر من فلسفه الان در غرب در حال زوال است. چطور؟ يعني الان فلسفه بيشتر تاريخ فلسفه شده است. يعني فلسفه شناسي شده است. به خاطر چي؟ به خاطر اين كه اصلا حرف حقيقت و حق ديگر مطرح نيست. دنبال حقيقت و حق رفتن مطرح نيست. الان به عنوان روليتيويسم هر زمان يا هر شخص مي تواند يك حقيقت مخصوص خودش داشته باشد. همه چيز نسبي و رولي

ص: 3108

تيويستي است. وقتي كه اين جور شد دنبال حقيقت نمي روند. آن وقت درس فلسفه مي شود درس تاريخ فلسفه. بله در آن زمان براي فلان شخص حقيقت اين بوده، در زمان ديگر براي فلان شخص ديگر، حقيقت جور ديگر بوده الان مقايسه كنيم كه كدام راست گفته يا كدام نگفته اين مطرح نيست. اول فلان كس اين جوري گفت حالا ديگري جور ديگر مي گويد. اين فلسفه نيست تاريخ فلسفه يا فلسفه شناسي است. حضور: آيا اين وضعيت به خاطر اين نيست كه در غرب انسان و نه انسان، بلكه اميال او محور قرار گرفته است؟ در واقع مفهوم آزادي و اومانيزم در غرب نهايتا نتيجه اي جز روگرداندن از حق و حقيقت و معنويت ندارد. در اسلام محور، الله است و همانطور كه اشاره كرديد بهمين دليل اسلام جوابگوي همه نيازهاي بشري اعم از مادي و معنوي است. ولي در غرب انسان به تنهايي متصدي زندگي و آينده خويشتن است و همه چيز به او برمي گردد. آزادي انسان بر همين مبنا شكل مي گيرد. عشق فطري انسان به جاودانگي، در تفكر غرب به پوچي مي رسد و آزادي غربي منجر به دل زدگي و سرگرداني انسان شده است. بنظر شما مفهوم آزادي در غرب چگونه درك و تفسير مي شود؟ بونو بله، تحول مهم در تاريخ فلسفه

ص: 3109

غرب اين بود كه انسان را محدود كردند به همينها كه فرموديد، به بعد دنيوي انسان. حال بعد دنيوي شامل مغز هم مي شود. آنها مخالف تفكر نيستند ولي با تفكري كه مي خواهد برتر از اين دنيا برود مخالفند. آنجا اصلا راه ندارد. يا اصلا مي گويند چيزي نيست يا اگر چيزي هست راه ندارد. پس انسان محدود مي شود به جسم و اگر بيشتر هم قبول دارند نفسانيت يعني الان به اصطلاح پسيكولوژي. ولي روح اصلا مطرح نيست. ما كه مي خواهيم نفس را تسليم كنيم براي آزادي براي آزادي روح، آزادي روح مطرح نيست. هر چه هست توي همين شخصيت دنيوي كه داريم، همين است. پس مي خواهند الان از آن بهره ببرند. نمي خواهند محدودش كنند. اگر محدوديتي هم باشد فقط مصلحت اجتماعي است كه بله نظام به هم نخورد، كه شلوغ نشود در اين دنيا. ولي بيشتر مطرح نيست. در اين امور چند دفعه تجربه كردم و ديدم كه نمي شود حتي توضيح بدهيم به خيلي ها. وقتي كه مي خواهيم توضيح بدهيم كه مثلا چرا براي نماز صبح زودتر بيدار بشويم. مي گويد چرا اينقدر مرا اذيت مي كنيد. خوب نياز دارم بخوابم بايد بخوابم.اصلا نمي تواند بفهمد. چونكه جز دنيا تصوري ندارد. الان دويست سال از انقلاب فرانسه كه انقلاب ضد دين بوده گذشته است. بعد از دويست سال

ص: 3110

تقريبا در فكر مردم عادي شده كه تصور نداشته باشند از آخرت. نه فقط بحث بكنيم و قبول نكند، اصلا تصور هم نمي كند. غير از ا ينها كه وزن دارد و عدد دارد، قيمت دارد تصور نمي كند. بعضي از مفكرين اسلامي اشتباه مي كنند، خيال مي كنند كه اگر ما خوب اسلام را مطرح كنيم اسلام زياد و تند پيشرفت خواهد كرد. اين جور نيست. ولي اگر مثل ائمه مطرح كنيم. اصلا چيزهايي كه ائمه مي گفتند ما بگوئيم زمينه سازي مي شود. براي اينكه زمينه سازي بشود، بايد كار بكنيم ولي اين انتظار را داشته باشيم كه غرب خيلي پذيرش و استعداد دارد و مي آيند قبول مي كنند، نه! بايد يك زمينه باشد. الان دويست سال زمينه سازي شده و برعكس آن ما بايد زمينه بسازيم. براي كار، يعني براي كار طولاني در بلند مدت. الان ما بايد شروع كنيم براي آنها كه استعداد دارند و آنها كه اقليت هستند ولي اين اقليت را اگر بتوانيم جذب بكنيم به طرف اسلام اصيل محمدي (ص)، اسلام ائمه (ع) اين چند نفر خودشان زمينه مي سازند و حتي اگر حرف نزنند فقط وجودشان يك بركتي است كه در جو عمومي اثر مي گذارد. در قرون وسطي اصطلاحا نزديكترين فلسفه به غرب فلسفه اسلامي بوده، يعني يك زمينه مشترك بوده كه مي توانستيم گفتگو

ص: 3111

داشته باشيم و آنهايي كه هنوز متخصصين يا طرفداران فلسفه ديني هستند، البته يك اقليت قليل هستند، ما يك زمينه مشترك داريم كه بتوانيم حرف بزنيم. ولي فلسفه از وقتي كه به جاي متافيزيك يا به اصطلاح ماوراي طبيعت يا الهيات كه براي ما فلسفه نخست بوده و اصل كار اين بوده اين شد فقط يك زمينه ساز براي رسيدن به فيزيك يعني علوم طبيعت. نتيجه و ثمره فيزيك، علوم فني بوده، يعني تكنولوژي بوده. حالا درخت فلسفه برعكس شده. آن كه مهمتر بود الان اصلا مهم نيست فن، تكنيك، صنعت، بالاخره ماترياليسم در غرب مهم است. يك جمله از جملات امام كه در كشف الاسرار هم نوشته بود بخاطرم هست، مضمون آن اينست كه متاسفانه ما به سستي تلقي كرده ايم علوم را، ما كه در اين علوم خبره بوديم و استاد بوديم و هستيم، مخصوصا در فلسفه، در فلسفه غربي ها در مدرسه ابتدائي هستند، و به فلسفه ابن سينا و ملاصدرا، حتي به ابن سينا هم نرسيده اند. حضور: شما در مورد فلسفه و عرفان امام مطالعه داريد. حضرت امام مي فرمايند: "فلاسفه غرب الان هم محتاج به اين هستند كه از فلاسفه شرق ياد بگيرند" از نوشته ها و گفته هاي حضرت امام بينش فلسفي ايشان نسبت به وجود و موجودات بدست مي آيد. بنظر شما

ص: 3112

از ديدگاه امام خميني فلسفه اسلامي و تفكر فلسفي چگونه است؟ آيا صورت تقليدي دارد؟ و اگر دارد چطور بيان مي شود؟ بونو - خوب، امام كه خيلي معتقد است به فلسفه ملاصدرا و مي توانيم بگوئيم كه ثمره قرنها مباحثه است. در زمينه فلسفه و اعتقادشان به ملاصدرا كه نياز به استدلال ندارد. جملات امام واضح است و مطلب را مي رسانند و احترامشان به ملاصدرا را مي رسانند. البته در فلسفه اسلامي، كلا هيچ وقت يك مكتب تقليدي نشده كه بگوئيم چون كه امام احترام مي ورزند به ملاصدرا، پس هر چه او گفته است حرف و بحث ندارد، نه، امام حتي گاهي وقتها در حقيقت اشكال مي گرفتند. در كتابهاي ايشان اشكال گرفته اند به ملاصدرا، چون كه فلسفه اسلامي يك فلسفه زنده است. يعني يك جمودي نشده كه مثلا حرفهاي كسي را كه چهارصد سال قبل گفته است تكرار بكنيم. نه، بحث مي كنيم اگر راست بود، تكرار مي كنيم اگر نبوده است، كه برعكس مي گوئيم، يا تصحيح مي كنيم يا چيزي اضافه مي كنيم. خوب امام در اين باره هم اضافات و حواشي مهمي دارند. ايشان فقط يك استاد يا معلم ماهر نبوده، يك به اصطلاح مشرح يعني شارح هم نبوده. خيلي نوآوريها داشته، هم در حواشي، هم بعضي جاهاي مهم و اساسي كه بعضي از اين نوآوريها را در

ص: 3113

تز و رساله تحقيقي ام اشاره كرده ام. اين نوآوريها هم در بعضي مواضع فرعي و هم در بعضي مواضع اصلي است. حضور: لطفا بفرمائيد كدام يك از آثار امام را بيشتر مطالعه كرده ايد و بيشتر در تز دكتراي خودتان مورد طرح بوده است و اساس كار شما در اين تز چه بوده است؟ بونو - آثاري كه مورد بررسي بوده اند تمام آثار عرفاني امام هستند، هم به زبان عربي، هم به زبان فارسي، و چهل حديث و شرح حديث عقل و جهل كه چاپ نشده، ولي توسط موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) كپي دست خط امام در اختيار من قرار گرفت و خيلي سپاسگزارم و تفسير سوره حمد و مبارزه با نفس و جهاد اكبر، اينها اساس بررسي من در اين تز بوده و خلاصه همه آثاري كه خبر از آنها داشتم. يك فصل كامل هم در مورد كتابهاي فقهي و اصولي امام نوشته ام ولي آنها مورد بررسي نبودند فقط يك خلاصه كه اين كتابها هم هست و محتواي اين كتابها جمله اين است. از كتاب كشف الاسرار هم استفاده كردم چون كه چند تا مطالب مربوط به تز داشت با اين كه در مورد فلسفه و عرفان نيست. همچنين از كتابهاي ديگر ايشان هم استفاده كرده ام. حضور: اگر

ص: 3114

ممكن است چهارچوب و طرح مباحثي را كه در تز خود نوشته ايد و مي خواهيد اثبات كنيد بيان بفرمائيد. بونو - اساس كار اين بوده كه تمام عرفان امام مورد بررسي واقع شود ولي بعد از تقريبا سه سال فيش برداري از آثار امام خميني، ديدم كه مطلب بيشتر از هزار تا هزار و پانصد صفحه خواهد شد. بين كار تصميم گرفتم كه فقط در اين جلد اول الهيات مطرح بشود، يعني انسان، خدا و خداشناسي، هدف راه انسان. جلد دوم انشاءالله در آينده رهرو و كيفيت راه رفتن مطرح بشود كه يك موضوع ديگر هم هست كه الان فيشهاي آن تقريبا تهيه شده و براي نگارش آماده است، يعني جلد سوم چون كه امام دو كتاب جداگانه درباره نماز نوشته اند كه در واقع وسيله راه است اگر بخواهم كامل بكنم جلد سوم درباره وسيله راه خواهد بود. حضور: بعضي از متحجرين اعتقاد داشتند و شايد هنوز هم معتقد باشند كه ميان قرآن و فلسفه تعارض وجود دارد با توجه به اينكه حضرت امام تطبيق برخي از براهين عقلي به آيات قرآن را خارج از دايره تفسير به راي مي دانند و از گفته بعضي محدثان كه قبلا در اثبات توحيد بر دليل نقلي اعتماد كرده اند تعجب مي كنند با عنايت به نظر

ص: 3115

ايشان و ساير بزرگان چنانچه در اين مورد هم صحبتي داريد بفرمائيد. بونو - بعد از نظريات امام و ساير بزرگان مثل علامه طباطبايي و شاگردان ايشان كه خيلي استدلالشان هم مهم بوده خيلي حرف ديگري نمي ماند فقط مي توانم اثبات كنم فرمايشات ايشان محكم است و مورد اشكالي ندارد نه فقط بايد بگوئيم كه تعارضي نداريم بلكه توافق است. يك چيزي كه مي توانم اضافه كنم مربوط به غرب و غربي هايي است كه مسلمان شده اند. من هنوز نشنيده ام كه حتي يك غربي مسلمان شده بعد از بحث هاي فقهي و اصولي و يا مطالعات در فقه و اصول يعني در فقه اسلامي يا شريعت اسلامي يا اصول فقه اسلام مسلمان شده باشد. من اصلا نشنيده ام حتي يك نفر چنين چيزي بگويد. تقريبا نود درصد يا نود و پنج درصد مخصوصا از آنها كه از طبقات تحصيل كرده مسلمان شده اند و مخصوصا شيعه شده اند همه از راه فلسفه و عرفان به اسلام وارد شده اند. پس نه فقط فلسفه تنها مبعد از قرآن نبوده بلكه از راه فلسفه به عرفان، به قرآن و روايات رسيدند. خوب اگر اين فلسفه و عرفان نبود اصلا نمي رسيدند به اين روايات و به قرآن و كلام ائمه (ع)، پس ما بايد از اين وسيله استفاده كنيم و

ص: 3116

من هنوز از طرف ديگر هم نشنيده ام كه فرض كنيم از اساتيد فلسفه آنقدر بحث كرده در فلسفه كه كافر شده باشد. يا مثلا بالاخره نماز را ترك كرده باشد. البته كساني هستند و درك درست ندارند و در فلسفه خطر گم شدن هست، خوب به خاطر اين، خود اساتيد فلسفه و عرفان در انتخاب شاگرد خيلي مواظبند و در گفتن مطلب خيلي خودداري مي كنند و خود امام هم خيلي در انتخاب شاگرد سخت گير بودند. چون كه مي دانيم كه هر ظرف نمي تواند فلسفه يا عرفان را تحمل كند. همين طور كه مي دانيم رواياتي هست كه همه نمي توانند تحمل كنند ولي اينجانب اهميت فلسفه اسلامي و عرفان اسلامي را براي ترويج قرآن و روايات و ترويج اسلام بسيار مهم مي دانم كه بايد حتما در نظر بگيريم. به همه كساني كه مخالف فلسفه و عرفان هستند بگوئيد كه شما يك آمار بگيريد. خودتان برويد غرب بپرسيد، ببينيد مسلمانان كه در غرب مسلمان شده اند از چه راه، مسلمان شده اند ببينيد از كجا به قرآن رسيده اند، از كجا به روايات رسيده اند. بعضي ها به خاطر انقلاب مسلمان شده اند اينها هم هستند. يعني فقط چون كه انقلاب بوده خيلي اثر داشته ولي قبل از انقلاب اصلا فقط از راه فلسفه و عرفان بوده. نود درصد

ص: 3117

از راه فلسفه و عرفان بوده و انقلاب هم بالاخره پايه هاي فلسفي - عرفاني آن مطرح بوده. وقتي كه مي خواهند به ريشه انقلاب اسلامي برسند باز هم مي رسند به فلسفه و عرفان اسلامي. البته از بحث هاي سياسي و اقتصادي و اين چيزها هم كتابهايي هست از "شهيد صدر" و از "شهيد مطهري" ترجمه شده اند. متاسفم كه كتابهايي كه از شهيد مطهري ترجمه شده اند مهمترين كتابهاي ايشان نبوده، چون كه ايشان كتاب چند گونه داشته، از كتابي براي بچه ها، قصه نويسي تا بحث فلسفي، مشكل مكان و زمان و اين چيزها. بعضي كتابها هست كه براي هميشه مي مانند، مثل بحث هاي حركت و زمان، بعضي كتابهايشان در يك مكان و براي يك مكان و زمان نوشته شده اند مثل بحث هاي ماترياليسم و ماركسيسم. الان كسي دنبال ماركسيسم نمي رود كه نيازي به اين بحث باشد. يك ميليون نسخه بفرستيم به غرب هيچ كس تقريبا نسخه اي هم نمي خواند چون كسي دنبال ماركسيسم نيست كه برود ماركسيسم بخواند و مقايسه كند. بله وقتي كه در ايران، عراق يا كشورهاي شرق يعني جوانها داشتند گمراه مي شدند به خاطر ماركسيسم، آن وقت اين بحث نه فقط لازم بود، بلكه واجب بود. خوب خيلي اثرش هم مهم بود ولي اين مخصوص يك محيط يك زمان يك شرايطي است.

ص: 3118

من نمي گويم هيچ كس توسط اين كتابها در غرب هدايت نيافته بله بعضي ها هم توسط اين كتابها هدايت يافتند ولي مقايسه كنيم بحث هاي سياسي اقتصادي و اجتماعي چند نفر از اين راه هدايت يافتند؟ اصلا هيچ كس حالا فرض كنيم پنج درصد، ده درصد، ولي از بحث هاي فلسفي و عرفاني نود، نود و پنج درصد هدايت شده اند. حضور: در اينصورت از نظر شما لازمترين مباحث براي ترجمه و ارسال به جهان غرب همين مباحث فلسفي و عرفاني است. بونو - بله، چون كسي نمي تواند جلوگيري كند كه شما ترويج انقلاب مي كنيد و ما به كتاب شما اصلا اجازه انتشار نمي دهيم. بعضي كشورها، الان مشكل است كتابهاي اقتصادي و سياسي پخش كنيم و ترويج كنيم. اصلا نمي شود، از اين بحث ها مي توانيد وارد بشويد، چون پايه هاي تفكر انسان را تقويت مي كند. اين راه بهتر است براي ترجمه، براي ترويج افكار امام، نه ترويج مثلا انقلاب، اصلا انقلاب اسلامي خودش پرتوي از افكار امام بود. افكار عرفاني و فلسفي امام. در ايران بعضي ها كه مخالف فلسفه هستند با من تماس گرفتند كه چرا شما فلسفه مي خوانيد، بهتر است كه شما اول فقه و اصول بخوانيد، بعدا درس فلسفه. هميشه به آنها مي گفتم كه ببينيد پيغمبر اسلام در زندگيشان دو دوره داشته اند، يك دوره، دوره مدينه. قوانين فقه، شريعت

ص: 3119

اسلام همه اش در دوره مدينه تقريبا آمده چون كه اول بايد يك جامعه بسازيم، جامعه مومنين، بعد قوانين براي اين جامعه بيايد. اين جامعه الان در غرب نيست. در دوره مكه چي بوده؟ دوره دعوت به توحيد،

ص: 3120

بحث در توحيد بحث در معاد و اين مسائل. توحيد و معاد. ما الان با توحيد و معاد بايد بحث كنيم و بايد جوابگو باشيم به تمام مشكلات فلسفي و مادي گرايي كه در آنجاست. اين كار با فلسفه درست مي شود، با فلسفه و عرفان درست مي شود، نه با فقه و اصول. حضور: حضرت امام از عدم تحقق حكومت اسلامي حقيقي در طول تاريخ ابراز تاسف مي كردند و موانع تحقق اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله را بيان فرموده اند و جهل و خرافه و مقدس مآبي و تحجرگرايي و همچنين استعمار را موانع اصلي مي دانند و مردم را همواره از اسلام آمريكايي و اسلام متحجرين برحذر مي دارند. بويژه در وصيت نامه سياسي - الهي خود تصوير زيبا و جامعي از اسلام ناب محمدي ارائه مي دهند. نظر شما راجع به اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله چيست؟ بونو - درباره اين اصطلاح، "اسلام ناب محمدي" كه امام به كار برده اند، آنچه مي توانم مطرح كنم، فقط اين كه من متخصص اسلام ناب نيستم. اصلا جوابگو نيستم. ولي به نظرم يكي از خصوصيات مهم اين اسلام ناب محمدي همان كامل بودن آن است. يعني اين كه همه ابعاد رعايت بشود. در هشتمين كنفرانس انديشه اسلامي من يك سخنراني داشتم

ص: 3121

كه به عربي هم ترجمه شده و توسط سازمان تبليغات هم منتشر شده است. در آنجا گفتم در اسلام آوردن من فقط به همان بعد عرفاني و فلسفي اهتمام داشتم. چون كه متاسفانه مسلمانان قبل از امام بين دو چيز بودند. در جهان سني صوفي گري يا اخوان المسلمين. يعني در اسلام اگر كسي بيشتر از نماز خواندن پنج گانه و روزه گرفتن مي خواهد جلوتر يا بيشتر برود و تعمق در عرفان كند صوفي گري است يا به مسائل سياسي و اجتماعي مي پردازد مي شود مثل اخوان المسلمين. هر كدام هم ديگري را قبول ندارد. اخوان المسلمين، عرفا و فلاسفه را صوفي مي گويند، يعني آنها گمراه هستند و از قلب اسلام مثلا دور شده اند. خوب بسياري از برادران ديني ما هم گرايش پيدا كرده اند به اسلام از راه فلسفه و عرفان. متاسفانه مجبورند كه بين اين دو تا يكي را انتخاب كنند. واضح است كه صوفي گري و اين حركت را انتخاب مي كنند، چون كه با كار اخوان المسلمين و اين چيزها موافقت ندارند و نمي توانند موافقت پيدا كنند. اين بي فكري است. بله، ولي وقتي كه اثر امام را كشف كردند يك كشف بزرگ بوده يك اكتشاف جديد كه برخلاف تمام تبليغات غرب بود كه مثل نهج البلاغه هم عرفان دارد

ص: 3122

هم سياست دارد. هم اين را دارد، هم آن را دارد، يعني تمام ابعاد را. اصلا هيچ اختلاف بين ابعاد خود نداشته بلكه تمام و كامل وحدت كامل مثل وحدت انسان كه چند تا جز دارد، قلب و مغز و شكم. امام يك اسلام مطرح مي كنند مثل يك شخصيت كامل كه البته در اين اسلام بعضي چيزها مهمتر است و بعضي چيزها اهميت كمتر دارند مثل "قلب" و " مغز" كه از همه مهمتر است يا بازو كه مثلا براي دفاع اهميت دارد. ولي پائين تر از مغز است و يا شكم كه مثلا مربوط به حيات اقتصادي انسان است، حيات اقتصادي جمعيت و جامعه هم اهميت دارد ولي كمتر از مغز و قلب. ولي همه، ابعاد يك وحدت و يك شخصيت واحد هستند. براي من "اسلام ناب محمدي" اينطور است. حضور: درباره اصول گرايي و هدف داري در اسلام از ديدگاه فلسفي و از ديدگاه حضرت امام اگر بحثي داريد بيان بفرمائيد، در غرب آن طور كه مشخص است هدف بلند مدت اجتماعي براي وصول به يك جامعه مبتني بر ايمان و معنويت اصلا مطرح نيست، و همانطور كه "پوپر" هم مي گويد، آنرا وصول به يك ناكجاآباد مي داند، ولي در اسلام اين طور نيست و اصول گرايي و هدفداري با

ص: 3123

هم مرتبط هستند. غرب با غفلت از ساحت معنوي آرمانخواهي و كمال طلبي انسان را نيز در خدمت تكنولوژي بكار مي گيرد. مسئله بحران اخلاقي در مغرب زمين نيز ناشي از همين طرز تفكر است از نظر آنها انسان يك سلسله اقدام و عمل است، بخصوص از نظر اگزيستانسياليزم و ليبراليزم. در اين طرز تفكر، ايثارگري بي معني است. آرمان طلبي نياز به ايثار دارد. ولو بعضي از نويسندگان غربي توجيه كنند لكن مكتبي كه تابع عقل گرايي مادي است و به مطلق مقدس دعوت نمي كند ذاتا نمي تواند آرمانخواه و ايثارگر باشد. در غرب حتي هنر و زيباشناسي در چرخه توليد و مصرف و اميال حيواني محدود و خنثي مي شود. بونو - بله، در اسلام همين است كه هم مقصد و هم مبدا يكي هستند. انالله و انااليه راجعون. اصل خدا، مبدا خدا و معاد هم به طرف خداست. اصل و هدف مشخص است و اين اصل و هدف هم بي پايان است. مشخص هست ولي محدود نيست درانديشه مادي غرب مبدا مشخص نيست. انسان در تاريكي است. مي گويد ما از تاريكي خبر نداريم چند تا استخوان پيدا كرديم نمي دانيم اصل اوليه اش چي بوده. فرض هايي هست كه شايد اين جوري بوده. شايد اينطوري بوده. معلوم نيست. نهايت نيز معلوم نيست.

ص: 3124

اين نهايت را خودش بايد بسازد. بايد كشف كنيم و خودش هر روز دارد مي سازد و هر چي مي سازد دارد بدتر مي شود. خيلي فرق هست بين اين دو تا بينش، بينش اسلامي و بينش الان غربي كه روي پايه، مي توانيم بگوئيم ابليسيونيزم استوار است يعني فكر تطوري باصطلاح. تطور و تكامل در اسلام و در فلسفه اسلامي هم مطرح هست ولي نه در اين معني كه آنها دارند، كه ما يعني انسان از صفر رفتيم به هيچ، به يك جايي كه نمي شناسيم. درست است، بله انسان از بدو يك تكامل دارد ولي قوس صعودي يعني انسان كه از يك جا آمده، يك كمال هم دارد اين سير تكاملي صعودي به طرف مجهول نيست. انسان چي بود؟ چي هست؟ و چي خواهد بود؟ چون كه انسان از بالا آمده پائين كه لقد خلقنا الانسان في احسن التقويم ثم رددناه اسفل سافلين از بالا آمده پائين. مي تواند برگردد. نه برگشتي به طرف عقب بلكه برگشتي با يك سير تكاملي. چون كه سير صعودي برگشت سير نزولي نيست. تكامل سير نزولي است. ولي اگر اين امكانات نبودند انسان نمي توانست برود به طرف درجه تكامل. البته اين بحث با ساير جهات فلسفي مانند اثرات وجود و حركت جوهري و غيره مربوط است و تا كسي آنها را بحث نكرده

ص: 3125

و به نتيجه نرسيده اصلا نمي تواند به بحث سير تكامل كه چه جوري هست و چه جوري نيست برسد. اضافه مي كنم اين اصول گرايي كه الان در غرب مطرح هست بيشتر منظورشان اصول گرايي سياسي است. خوب آنهااندازه ديدشان خيلي ضعيف و محدود است به اين مي انديشند كه چه جوري يك جامعه را اداره كنيم. اداره شكم چگونه است و غير آن. الان البته اين جوري هم هست اين يك اصول گرايي است. متاسفانه در غرب حركت اصيل اسلامي و منبعث از وجود پربركت حضرت امام را از روي همين اصول گرايي سني مقايسه مي كنند. حضور: چنانچه مطلبي، بويژه در زمينه تبليغ صحيح براي تحكيم اتحاد ميان صفوف مسلمين در نظر داريد كه مي تواند جنبه نظري و عملي قوي براي ايجاد اتحاد مسلمين باشد بيان بفرمائيد. بونو - يك پيشنهاد هست كه قبلا هم در مجمع جهاني اهل بيت مطرح شد. ما متاسفانه كمتر در اين زمينه كار كرده ايم ، منظور من بيشتر غربيهاست كه چطور مي توانيم فلسفه اسلامي را براي آنها مطرح كنيم. و همچنين براي آنها كه مسلمان هستند، متاسفانه با گروههاي صوفيه كه بين سني ها هستند كمتر رابطه داشته ايم. با اينكه اگر ما بتوانيم طرف نزديكتري براي گفتگو پيدا كنيم آنها هستند. زيرا زمينه مشترك بيشتري با ما دارند، هم در

ص: 3126

طريق، زيرا آنها گاه سلسله عقايد خود را برمي گردانند به يكي از ائمه، هم در عقايد و هم در عرفان. يعني با آنها زمينه مشترك داريم. من كه اول در گروه "تيجاني" بودم در بررسي آثار "شيح احمد تيجاني" خيلي چيزها پيدا كردم كه اساسا فقط با تشيع مي خواند. فقط با مكتب تشيع قابل تجزيه و تحليل است. مثلا اينكه " شيخ احمد تيجاني" با اينكه هيچوقت از شمال آفريقا خارج نشده، فقط يك دفعه رفته حج، معهذا اعتقاد دارد تفضيل و برتري حضرت زهرا (س) را، نه فقط بر همه زنها، بلكه مي گويد بالاتر از همه صحابه پيغمبر است. حرف او يك حرف استثنايي است، بين سني ها. ما بايد كتابهاي آنها را بررسي كنيم و اين مطالب را استخراج كنيم يا مثلا همان حديث نورين كه حضرت رسول خدا فرمود: خلقت انا و علي بن ابي طالب من نور واحد فلما ان خلق الله آدم عليه السلام جعل ذلك النور في صلبه... تا آنجا كه مي گويد فلم يزل ينقلنا الله عز وجل من اصلاب طاهرة الي ارحام طاهرة حتي انتهي بنا الي عبد المطلب فقسمنا بنصفين... تا آخر. در كتاب شيخ احمد تيجاني كه موضوع رساله فوق ليسانس من بود، اين حديث را آورده كه در هيچكدام از

ص: 3127

آثار سني الان تقريبا اين حديث پيدا نمي شود. از كجا اين حديث را آورده؟ اين نشان دهنده يك سلسله شيعه مخفي در بين گروههاي صوفيه بوده است. خوب، ما اين را دليل مي كنيم كه اين حديث در كتاب خود شما هست. موضع شما چيست؟ ما كه با اين حديث موافقيم. شما كه موافقيد. پس ما يك زمينه مشترك داريم. وقتي ما يك گفتگو ايجاد كرديم، مي توانيم بعدا بحثهاي ديگري را مطرح كنيم. بعدا ببينيم كجا اصالت اين مشرب حفظ شده. كجا اين آب سالمتر مانده. آنجا كه تعليمات ائمه هست يا آنجا كه تعليمات ائمه با چيزهاي ديگر مخلوط شده. مي توانيم از چيزهاي ديگر نيز استفاده كنيم مثلا همان مرقد "اويس قرني" كه در سوريه است. او در جنگ صفين شهيد شده. در محلي به اسم رقه چند تن از شهداي صفين مشخص شده اند. يكي قبر "اويس قرني" است. ديگري "عمار بن ياسر" است و سومي الان خاطرم نيست. جمهوري اسلامي هم شروع كرده به ساختن يك زيارتگاه در آنجا. مي شود آنجا محلي باشد براي مثلا يك كنفرانس راجع به عرفان. ما مي توانيم روساي صوفيه اهل سنت را كه استقبال دارند دعوت كنيم براي يك سمينار. اول كه وحشت ندارند زيرا آنجا سوريه است و حالا اگر بعضي از

ص: 3128

آنها تمايل نداشته باشند بيايند ايران مسئله اي نيست. ثانيا "اويس قرني" مربوط به هيچ يك از فرقه ها نيست ولي همه او را قبول دارند. پس كسي نمي تواند بگويد كه حالا ما مثلا مي خواهيم پتو را بطرف خودمان بكشيم. بعد مي شود مطرح كرد كه ما مثلا با اصول عرفان شما موافقيم. سوال اين است كه چرا "اويس قرني" آمده اينجا دفن شده. شما كه خودتان مي دانيد او حتي در زمان رسول خدا از يمن به مدينه نيامده، در زمان ابوبكر و عمر نيامده. چرا در زمان علي آمده مدينه و بعد رفته صفين و در جنگ صفين شهيد شده. پس چيز ديگري هم هست. از اين راه مي توانيم گفتگو ايجاد كنيم و بعد از اين رابطه و گفتگو عميقا بحث كنيم. چون ما با آنها زمينه داريم. ولي با وهابي ها هيچ زمينه نداريم. حتي با اخوان المسلمين هم زمينه مشترك كم و ضعيف داريم البته بعد بايد بگوئيم حالا اصالت كجاست، سرچشمه كجاست. اصل كجاست، فرع كجاست. من با بعضي از مسئولين جمهوري اسلامي مثلا در كشور سودان يا سنگال صحبت كردم مي گويند بهترين روابط ما با همين گروههاي صوفيه است. اصلا خود اين گروهها هستند كه تابحال از وهابيت جلوگيري كردند. اگر وهابيت در كشور سودان يا كشورهاي آفريقا با

ص: 3129

اينكه فرهنگ مردم خيلي پائين است، اطلاعشان از اسلام پائين است پيشرفت نكرده، چون گروههاي صوفيه آنجا بوده اند. آنها از ولايت دفاع كردند. ما بايد بپرسيم اين تعليمات ائمه كه آنجا هست از كجا آمده؟ حضور: براي شما كه در راه حق و حقيقت قدم و قلم مي زنيد آرزوي موفقيت داريم و از حضور شما در اين مصاحبه سپاسگزاريم. بونو - من هم خيلي متشكرم. بنده با وجود اينهمه دانشمندان اسلامي استحقاق چنين بحثي را نداشتم. از اينكه براي من موقعيتي قائل شديد شرمنده ام. از مجله "حضور" و موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام هم بسيار متشكرم. گفتگو با يحيي بونو از ابوالفضل مروي

ص: 3130

انقلاب امام خميني در گام سوم

اشاره

4 چكيده: - بسم الله الرحمن الرحيم نام بلند پيشواي هميشه جاويد انقلاب اسلامي "حضرت امام خميني" به يقين همواره بر تارك صحيفه انسانيت خواهد درخشيد. شمع فروزاني كه در شب ديجور ستم روشناي خلوت غم گرفته اسلام و مسلمين شد و آفتابي كه از مشرق قلوب آزادگان پس از انتظاري هزار ساله بردميد و خلقي را به حقيقت نورالانوار راهبر گرديد. و از اينروست كه ايران و اسلام در جهان معاصر از نام بلند او جدا نمي باشد و در هر ذكري نام زيباي او پيامد حيات مجدد اسلام در قرن معاصر است و هر كجا كه اسمي از ايران و ايران زمين به ميان مي آيد، او و انقلاب او حضوري آشنا دارند. چرا كه انقلاب ايران حيات بخش سرزميني بود كه از سرماي ظلم و جهل در خوابي عميق فرو رفته بود، و اكنون اميدبخش جهاني است كه گرمي از اين كانون اميد مي گيرد، و در انتظار نتايج اين سحر رستاخيز بزرگ اسلامي است و لذاست كه انقلاب اسلامي ايران زيباترين كلام در گوش خسته دنياي غم گرفته و خاموش امروز است و نام خميني فرياد بيدار باش نسل حاضر است و از همين روست كه انقلاب امام دريچه پيامي است فراگير و جهان شمول كه آينده

ص: 3131

نزديك را در افق بيكران اسلام روشن مي سازد و خورشيد اين نهضت اسلامي مي رود تا در مقياسي وسيع تر به انقلاب بزرگ اسلام و انقلاب بزرگ دين مداري در گوشه گوشه اين ارض واسعه تبديل شود. و اكنون برآنيم تا در اين مختصر از زاويه اي ديگر انقلاب اسلامي ايران را كه دستاورد بزرگ آن حماسه سراي بي مانند است به تماشا بنشينيم. انقلاب سال 57 سه حيثيت دارد; انقلاب سياسي، انقلاب اجتماعي و انقلاب تاريخي. انقلاب سياسي انقلابي است كه تنها ساختار سياسي نظام موجود را تغيير مي دهد البته از جميع خصوصياتي كه يك انقلاب داراست برخوردار مي باشد و لذا كودتا يك انقلاب سياسي به حساب نمي آيد. انقلاب جنبشي است كه بتواند نظام حاكم سابق را از ميان بردارد و چون داراي شرايط بخصوصي است، هر تغيير ساختار سياسي را نمي توان انقلاب ناميد. در هر جنبشي پيش از هر چيز يك نوع نارضايتي و مطلوب ندانستن وضع موجود مي بايد در جامعه موجود باشد و در قدم دوم سردمداران جنبش مي بايد دست به كاري فرهنگي و ساختن انسانهايي آماده عمل بزنند و به عبارت ديگر پس از آنكه جامعه داراي زمينه اجتماعي مناسبي بود مي بايد در جامعه باور همگاني مناسبي موجود باشد و در مرحله سوم بايد اميد به تغييرات كه زاييده قوت عاملين جنبش و ضعف نظام

ص: 3132

موجود است در بستر جامعه وجود داشته باشد و در پايان سازماندهي و تشكيلات جنبش مي بايد حركتي منظم داشته باشند. پس انقلاب سياسي اگر به تحول اجتماعي نيانجامد، تغيير مشروط ساختار سياسي يك كشور بدون تغيير در ساختار اجتماعي آن جامعه است. انقلاب ايران مسلما يك انقلاب سياسي است چرا كه يكي از اثرات آن تغيير ساختار سياسي جامعه مي باشد اما اين نكته حائز اهميت است كه همواره براي كارشناسان غربي كه پيش از پيروزي انقلاب، وضع اجتماعي جامعه را مورد بررسي قرار مي دادند، ظهور يك انقلاب سياسي بعيد مي نمود، چرا كه به تصور آنان گام چهارم براي پيروزي هر جنبش، يعني سازماندهي و تشكيلات در جامعه ايران موجود نبود و گام سوم يعني اميد به تغييرات بسيار كمرنگ و نامناسب مي نمود و اين بدان جهت بود كه سيستم روحانيت شيعه از ديدگاه آنان ناشناخته است. در يك نظام صحيح اجتماعي كه از ديرباز در جامعه مذهبي ما داير است، همواره به صورت ناخودآگاه و يا آگاهانه، روحانيت داراي تشكيلاتي بسيار كارآمد بوده است. تشكيلاتي كه از ميان توده هاي مردم مي جوشد و بواسطه عشق ايشان به اهل بيت و بخصوص سيدالشهدا، كانونهاي بزرگ و همواره آماده اي را فراهم مي آورد و از اينروست كه انقلاب ما از محرم 1357 رنگ جديت به خويش مي گيرد و

ص: 3133

شايد اين جمله امام كه "محرم و صفر است كه اسلام را زنده نگه داشته است" (1) اشاره اي دقيق به اين نكته باشد و از همين جا پايه و اساس جملات عديده امام درباره سياسي بودن عزاداري ها و مرثيه سرايي ها معلوم مي گردد (2) و لذاست كه مي بينيم وقتي اين تشكيلات دامنه دار روحانيت به اشاره مغز بيدار امت اسلامي حركت خويش را آغاز مي كند، قويترين نهاد مبارزه را پي مي ريزد و باعث مي شود روح اميد به آينده و اميد به تغييرات در جامعه دميده شود. حضور صميمانه روحانيت در جامعه اي كه ايشان را با آغوش باز مي پذيرد، بستر مناسبي است كه هر نوع مبارزه از آنجا شكل گيرد. و اصولا بزرگترين مشكل انقلابها همين مرحله سازماندهي و تشكيلات سياسي است چه آنكه انقلابها و جنبشها تا اين مرحله به راحتي پيش مي آيند ولي در مرحله چهارم كه شكننده ترين مرحله در مراحل جنبشها است، اختلافات درون گروهي و ضربات نظام حاكم، مانع از به ثمر رسيدن انقلاب مي شود. نمونه آن جنبش ملي شدن صنعت نفت كه اختلافات مرحوم كاشاني و دكتر مصدق آن را به بيراهه برد و حركتهاي مسلحانه شبه نظاميان در پيش از پيروزي انقلاب كه براحتي توسط ساواك مهار شد. اما از آنجا كه نظام و تشكيلات روحانيت، نظامي است مبتني بر

ص: 3134

اعتقاد قلبي از دو عارضه فوق در امان است در پيشگاه مامومين، كلام امام حجت شرعي است و لذا اختلافات درون گروهي هيچگاه عارض نمي شود و هيچ تشكيلات مخفي در كار نيست تا توسط كسي منهدم شود. در سازمان سنتي روحانيت تشكيلات زيرزميني و نامعلوم بودن نحوه حضور در جامعه منتقي است و برعكس، در اين نظام روحانيت در متن جامعه زندگي مي كند و در متن جامعه و در ميان توده هاي زجر كشيده به مبارزه ادامه مي دهد. پس بواسطه اولا ناشناختگي مكانيزم ساختاري سازماندهي و ثانيا وحدت ايدئولوژي و تقواي اجتماعي كه معلولي از ايدئولوژي شيعه است، انقلاب اسلامي ايران در بستري مناسب رشد مي نمايد و حضور قاطعانه امام هر مشكلي را پيش از آنكه بال و پر گيرد از ميان برمي دارد و اين مرحله از انقلاب اسلامي در روزهاي پاياني بهمن 57 درميان شور و نشاط زايدالوصف مردم و با قدرت الهي به بار مي نشيند و نظام سياسي سابق سرنگون مي گردد. نوع دوم انقلابها، انقلاب اجتماعي است. انقلاب اجتماعي، انقلابي است كه علاوه بر تغيير ساختار سياسي، ساختار اجتماعي نظام سابق را نيز تغيير مي دهد. به عبارت ديگر انقلاب اجتماعي علاوه بر تغيير ساختار سياسي، نوع نظام حاكم را نيز تعويض مي كند و ساختار اجتماعي جديدي را پي مي ريزد و

ص: 3135

روابط اقتصادي و فرهنگي و سياسي نويني را مطرح مي سازد و انقلاب اسلامي ايران چنانكه گذشت علاوه بر انقلاب سياسي بودن، يك انقلاب اجتماعي است، چرا كه نوع حكومت سلطنت مشروطه را به نظامي اسلامي مبتني بر انديشه بلند امام راحل، ولايت فقيه، تبديل كرده است. انقلاب اجتماعي ما انقلابي است كه ريشه در عقايد مذهبي جامعه اسلامي ما دارد و اساسا انقلاب سياسي ايران معلول انقلاب اجتماعي است چرا كه روحانيت به عنوان رهبران اصلي اين انقلاب، حاكميت را در اذن خدا مي دانستند و لذا بواسطه عقيده مذهبي خويش در زمان غيبت آنرا در كف با كفايت ولايت فقيه مي خواستند. پس اگر در جامعه ما تغيير سياسي ديده مي شود، معلول تغييرات ساختاري اجتماعي است كه به تبع نوع حكومت، حاكمان نيز تغيير مي كنند. و لذا در پرتو چنين تفكري است كه امام به عنوان عارفي واصل كه پاي بند به وظيفه شرعي است، قدم در راه اصلاح ساختار اجتماعي نظام موجود مي گذارد و با پيروزي انقلاب، نظام اجتماعي متناسب با فرايض اسلام را پي ريزي مي كند. نظامي كه فرهنگ عمومي جديدي را مي طلبد و منابع اقتصادي و سياسي را به گونه اي نوين توزيع مي كند و در قشر بندي اجتماعي، تحولي شگرف و بنيادين ايجاد مي نمايد و در نتيجه تغييرات ساختاري فوق طبيعي است

ص: 3136

كه مديران جديدي را با انديشه سياسي و فرهنگي جديدي بر مسند حكومت مي نشاند و اصولا در انقلابهاي ايدئولوژيكي كه به پيروزي سياسي رسيده اند، حضور فرهنگي و نياز به تغييراتي در دامنه فرهنگ عمومي جامعه پيش از پيروزي سياسي حاصل مي شود. به اين معنا كه حركت هاي سياسي پيش از آنكه وارد مراحل پاياني خويش شوند، در بستر جامعه اي رشد مي كنند كه به يك انديشه دل بسته است و همان انديشه و فكر است كه زمينه مساعد اجتماعي را براي تسريع در حركت سياسي فراهم مي سازد و در مراحل انحطاط، ابتدا آن انديشه و ارزشهاي اوليه از بين مي رود و در باور جامعه كم رنگ مي شود و بعد آن حركت سياسي به انتهاي حيات خود مي رسد و لذاست كه مقابله با تهاجم و شبيخون فرهنگي دشمنان به عنوان اولويتي هميشگي براي نظام سياسي ما محسوب مي شود. چرا كه حيات سياسي انقلاب ما آنگاه در معرض تهديد قرار مي گيرد كه انديشه اي كه علت حركت هاي سياسي بوده است در معرض ترديد قرار گيرد. مخصوصا با توجه به نظام مذهبي جامعه ما كه حضور در صحنه سياست را تنها بدان علت تحمل مي كند كه آنرا عبادت محسوب مي نمايد. و اكنون كه ما پس از پيروزي انقلاب اسلامي در سايه حكومت اسلامي نشسته ايم، شاهد آن هستيم كه انقلاب

ص: 3137

ايران در هر دو جنبه انقلابي خويش به پيروزي رسيده است و ساختاري را متناسب با وضعيت مطلوب جامعه فراهم آورده است و لذا اينك انقلابهاي سياسي و اجتماعي امام به پايان رسيده و نظام هاي سياسي و اجتماعي جديدي جايگزين آن گرديده است. (3) اما اين بدان معنا نيست كه انقلاب امام به پايان خود نزديك شده باشد، بلكه بعد سوم انقلاب امام كه انقلاب تاريخي يا به عبارت ديگر انقلاب دوران ساز است، از اين پس رخ مي نمايد. انقلابي كه بتواند مسير تاريخ را از بستري نامناسب و نكوهيده به شاهراه دايت برگرداند و چنين انقلابي هدف اصلي و علت غايي فعاليت هاي اجتماعي آن عارف كامل بوده است. در ديدگاه يك عارف كامل، سلوك داراي 4 مرحله است كه آخرين مرحله آن همراه بردن خلقي به سوي بارگاه حضرت ذوالجلال مي باشد. در اين ديدگاه، عرفان مثبت، عرفاني است كه عارف را در بستر هدايت جامعه و بر مسند تاثيرگذاري ببيند. عارفي به عنوان يك عارف حقيقي ناميده مي شود كه از مجاز انانيت وارهد و آنگاه خلقي را همراه خويش به ساحت قدس حقيقت حقه صرفه اصليه رهنمون شود و امام كه از چشمه سار زلال اين تفكر سيراب است از انقلاب ايران به عنوان مرحله چهارم سلوك خويش سود مي جويد و از

ص: 3138

آنجا كه در ديدگاه اسلام هر كجا نداي مسلماني و فرياد دادخواهي مظلومي شنيده مي شود، آن سرزمين پايگاه اسلام و آن زمان عاشورايي دگر است، هرگز يك عارف كامل به مليت و ناسيوناليزم بسنده نمي كند. و اين نه بدان معناست كه سرزمين ابا و اجدادي، حدود و ثغوري پوچ و بي مقدار است بلكه بدان معناست كه سرزمين حقيقي هر مسلم پيش از آنكه مرزهاي جغرافيايي باشد، وسعتي به اندازه فرياد دادخواهي مسلمانان و در بند كشيدگان عالم دارد و از همين روست كه انقلاب امام درحقيقت يك انقلاب تاريخي است. انقلابي براي احياي تفكر اسلامي و در نگاهي وسيعتر، احياي دين مداري، ديانت سالاري و حيات دوباره بخشيدن به تفكر ديني و اگر انقلاب سياسي و انقلاب اجتماعي در محدوده جغرافياي كشور پهناور عزيزمان نمود پيدا مي كند، تنها بواسطه ملازمه اي است كه ميان حكومت جامعه اسلامي و احياي تفكر ديني در كل جهان موجود مي باشد. به عبارت ديگر اينتر ناسيوناليسم اسلامي از ديدگاه امام منافاتي با حكومت هاي ملي ندارد ولي حكومت هاي خاص هرگز نبايد به ناسيوناليسم هاي مانع تبديل شوند كه در اين صورت هدف غايي نظام توحيدي اسلام را به مخاطره مي اندازند و در اين ديدگاه فرهنگ هاي محلي هرگز هم عرض فرهنگ عام اسلامي نيستند بلكه موضوعي براي آن دستورات الهي مي باشند. و اسلام

ص: 3139

يك دين حكومتي است كه دستورات خويش را در متن فرهنگ هاي پيراسته شده از خرافات و كژي ها، برنامه ريزي مي كند و اين كلام آنگاه رنگ و بوي حقيقي خود را مي گيرد كه نقش زمان و مكان را در فقه، يعني در كليشه اوامر شارع دخالت دهيم. كه خود حديث مفصل و دفتر همواره گشوده اي را مي طلبد. پس انقلاب حقيقي امام، انقلابي دوران ساز بر مبناي يافته هاي يك فقيه جامع و عارف كامل است كه وجود خارجي فردا را آن سان مي طلبد كه در وجود ذهني خويش تصوير كرده و از قاموس فرهنگ متعالي اسلام برداشت نموده است. از زمره انقلابهاي تاريخي دنيا كه عبارتند از انقلابهايي، با پيامي براي كل جامعه بشري و نوعي جديد از جهان بيني براي جامعه در بند كشيده، مي توان از انقلاب فرانسه و انقلاب روسيه نام برد كه اين هر دو داعيه دار جهان بيني و به تبع آن ايدئولوژي نويني براي جامعه فرداي بشري هستند. و اما در ديدگاه انقلاب تاريخي امام، فرداي بهتر در گرو بازگشت به اصالتهاي انساني، اخلاقيات فراموش شده امروز جامعه جهاني، خلوص و تقواي اجتماعي مي باشد و در اين ديدگاه كه دنيا را مزرعه اي براي آخرت مي داند، حيات اين جهاني مقدمه اي است براي حيات جاودان. و حيات دنيوي تنها وقتي به صحت و

ص: 3140

سلامت حقيقي خويش دست مي يابد كه مقدمه اي باشد براي رسيدن به آرامش اخروي و لذا وقتي مي توان نظام موجود بر جامعه بشري را نظامي متعالي دانست كه به مقدميت آن يقين پيدا كرده باشيم و يا اگر محدوده علم و يقين را ضيق مي يابيم به ظنوني عمل كنيم كه دلايلي يقيني بر حجيت آنها يافته ايم. و از آنجا كه جهان را نظامي منظم مي دانيم كه اگر يك ذره را از جاي برگيريم، همه عالم سراپاي از هم فرومي ريزد. در تفسير صحت و سلامت محتاج نگاه تيزبين شارعي هستيم كه مصالح و مفاسد را بدانسان كه در حقيقت محض نهفته است بازشناسد و بر جامعه عرضه كند و از اينرو جامعه اي را سالم و صحيح مي دانيم كه امور خويش را به مستندات مكنون غيبي تدوين كند. و در ضمن معتقديم كه دين علاوه بر حكم تشريعي كه محمولات حرمت و حليت را بر موضوعات بار مي كند، حكم وضعي هم دارد، به عبارت ديگر دين علاوه بر ارتباط معنوي فرد با خدا، درمورد مشكلات و برنامه هاي اجتماعي هم حكم دارد و به صورت ابتدا به ساكن مباني اقتصادي و سياسي خويش را منجز مي كند علاوه بر اينكه مباني موجود در جامعه را كه مقبول مي شناسد، امضا مي نمايد. و از اينروست كه تفكر ديني كه در

ص: 3141

نگاهي صحيحتر، تفكر اسلامي است به عنوان قانون هميشه ماندگار امام در انقلاب تاريخي آن عزيز موجود مي باشد. برخلاف آنچه در نگاه اول به ذهن مي آيد جامعه اسلامي جامعه اي است كه رو به آينده دارد. مكتبهاي انساني را چندين نوع مي توان تفسير كرد. مكتبهايي كه واپس گرا و مرتجعند و اينان كاملترين نقطه حيات بشر را در پشت سر خويش مي يابند و لذاست كه مدعي بازگشت به ادوار سابق تاريخي مي باشند و مكتبهايي كه جامعه بشري را داراي نوساناتي سينوسي در محور زمان مي دانند و معتقدند هرازچندگاهي جامعه هاي انساني افول و يا صعود مي كنند و تصويرهاي ديگري كه از حوصله اين مقال خارج است. اما در ديدگاه انقلاب تاريخي امام، دولت كريمه، دولتي است كه به دستان با كفايت محيي عالم بشريت تحقق خواهد يافت و حكومت صدر اسلام اگر چه داراي محاسن بسياري است، لكن جامعه اي كامل نمي باشد و لذاست كه در جهان بيني ديني، مصلحي خواهد آمد كه نمودار تكامل بشريت را به بالاترين نقطه انساني خويش رهنمون مي شود و لذاست كه انقلاب دوران ساز امام رو به آينده درخشان اسلام دارد و هرگز جامعه ايده آل خويش را در پشت سر نمي يابد، اما اين نه بدان معني است كه از گذشته خويش گريزان باشد بلكه بدين معني است كه در عين وامدار بودن

ص: 3142

به گذشته افتخارآميز خويش، ادوار ماضي را داراي نقصانهايي مي يابد كه بايد در آينده، جامعه اسلامي را از آن پيراست و اين نكته اي است از تعاليم الهي مكتب تشيع كه در آيين انقلاب امام ظاهر گرديده است. از آنچه گذشت دانستيم كه در انديشه امام، حكومت تنها بدان جهت مقدس است كه حقيقتي را واگويد و جامعه اي را به كمال رهنمون شود. و اين نيست مگر بازگشت به اصالتهاي انساني و فطرت پاك الهي كه همواره مبداي را مي جويد و رو به سوي معادي دارد. فطرتي كه پيش از هر چيز خويشتن را محتاج آييني خردمندانه مي داند كه از نزد حكيمي خردمند بر لوح جان او نقش بسته باشد، فطرتي كه زمينه ساز اخلاقيات انساني و حياتي زيبا و دلپذير است و اين نيست مگر در سايه عمل به تفكري ديني كه ريشه در موداي عقل عملي دارد. و اساسا منابع فقه شيعه 4 دسته اند كه 3 دسته بيانگر احكام رسول خارجي صلوات الله و سلامه عليه هستند و دسته چهارم يعني عقل كه بيانگر دستورات رسول باطني است. لله علي الناس حجتان. و اين عقل چنانكه در جايگاه خودش تنقيح گرديده است همان عقل عملي و به تعبيري رساتر همان فطرت سالمي است كه حجيت سه دسته ديگر از منابع فقه هم بوسيله او ثابت شده

ص: 3143

است. و پيام تاريخي انقلاب امام، بازگشت به منابع عقلي و نقلي فقه اسلامي است، بازگشتي كه در محيط زمان نيست تا ارتجاع نام گيرد، بلكه در محدوده نفس است كه رجوع به كمال لقب مي يابد. و از اينروست كه احياي تفكر ديني احياي فطرت پاك انسانهاست و رجوع به فطرت رساترين پيام انقلاب تاريخي امام است. انقلابي كه در آغاز راه خويش مي باشد و از اين پس اين وظيفه اي است بر دوش مامومين آن امام كه پرچم انقلاب دوران ساز را بر بلندي عزت و افتخار به اهتزاز درآورند. و پيام حقيقي انقلاب ايران را در گوش جهانيان طنين انداز كنند. پيامي كه صدور انقلاب امام در گرو اعلام آن است و حيات انقلاب امام جز با صدور آن ميسر نيست و در همين راستا بايد همواره بستر مناسب چنين تفكري را در جامعه آماده كرد و زمينه هاي مناسب موجود را حفظ نمود. و در اين نگاه است كه حرم مطهر امام به عنوان كعبه آمال مسلمانان و كانون فرياد آرمان خواهي نقش حقيقي خويش را مي يابد و در همين تفكر است كه حركت مسلمانان عزيز در فلسطين به عنوان پرچمداران خيزش جهاني اسلام معناي واقعي مي يابد و با چنين نگاهي است كه روح بيداري اسلامي در كالبد جهان خسته دميده مي شود و در

ص: 3144

زمانه اي كه جز جهل و خرافه معبودي پرستش نمي شود، فرياد اسلام از قلب اروپا بلند مي گردد و با چنين مقياسي است كه روح دين مداري حتي در آئين هاي غير اسلامي از دم گرم مسيحاي امام دميده شده است. و در چنين نگرشي، اگر نظام هاي سياسي و اجتماعي جمهوري اسلامي در جهت نيل به هدف متعالي انقلاب درون ساز قرار نگيرد، علت غايي انقلاب امام به فراموشي سپرده شده است. و چون در نگاه فلسفي علت غايي، در حقيقت علت فاعليت فاعل است لذا به فراموشي سپرده شدن روح انقلاب امام از بين رفتن نظام هاي سياسي اجتماعي آن بزرگوار را در پي دارد و حيات سياسي و اجتماعي نظام موجود ريشه در دوام انقلاب امام و تداوم انقلاب تاريخي ايران دارد. از همين روست كه در طول زندگاني انقلابي امام، هيچگاه آن عارف سالك را محصور در حصارهاي جغرافيايي و تاريخي نمي يابيد. فتواي قتل سلمان رشدي نمونه ايست كه همواره يادآور پيام آسماني آن يگانه دوران است. "حزب مستضعفين جهان" (4) پيام روشن آن فقيه آگاه مي باشد. و اين فريادها كه در نظام سياسي اجتماعي جمهوري اسلامي از امام شنيده مي شود، طنين انقلاب هميشه جاويد امام براي نيل به احياي تفكر اسلامي است. در نگاهي دقيق، انقلاب تاريخي امام متشكل از دو پيام است،

ص: 3145

احياي دين مداري به عنوان جنس و احياي تفكر اسلامي به عنوان فصل و لذاست كه "احياي هر نوع تفكر ديني" اگر چه تمام هدف اين انقلاب نيست ولي از اين انقلاب برخواسته است. و لذا انقلاب امام در نگاه توحيدي خود به احياي هر نوع آيين غيرخرافي مي پردازد و در نگاه جامع خويش احياي تفكر اسلامي را مطرح مي سازد و لذا اگر پيام حقيقي و تام انقلاب امام، تبديل به احياي هر نوع تفكر ديني شد بايد آنرا معلول درك ناقص مخاطبين و يا دگماتيزم مذهبي صاحبان انديشه غيراسلامي دانست. و با ذكر نكته اي اين مقال را به پايان مي بريم: هرگز نبايد فراموش كرد كه انقلاب ما جز با دست عنايت حق تعالي به پيروزي نرسيد و جز در ظل توجهات حضرت احديت جل جلاله راه به كمال نبرد و از اين پس نيز نخواهد برد. و اين نكته اي است كه در جاي جاي كلام امام و زندگاني آن بزرگوار مشهود و ملموس است و انقلابي كه حاصل تلاش امت و امام مي باشد را تنها بايد با نگاه عارفانه و خداشناسانه به تحليل نشست و هرگز نبايد دست مدد الهي را در فراز و نشيب آن ناديده گرفت. و هرگز نبايد پاي بند حصارهاي علمي شد چه آنكه نه پيروزي انقلاب با

ص: 3146

محاسبه محاسبه گران ميسر شد و نه دوام آن در سايه تدابير مدرسه اي ميسر است و آنچه اين نهضت را تا به امروز پيش آورده و از اين پس نيز آن را ادامه خواهد داد: ايمان سرشار، توكل عظيم، لطف الهي و پيوند ناگسستني امت و امام بوده است. و اينها اگر چه در قالب هاي علمي قابل توجيه است اما با قالب هاي علمي پديد نيامده است. اين نه بدان معني است كه قواعد علوم انساني كارآمد نيستند و كارآيي ندارند بلكه بدان معني است كه تمام العله نمي باشند و در مسير تكامل جامعه بشري، دست توانا و چشم بينا و عقل فعالي همواره كمك كار و معين اولياءالله بوده است چنانكه آن بزرگوار مي فرمايد: "ما عقب ماندگان و حيرتزدگان و آن سالكان و چله نشينان و آن عالمان و نكته سنجان و آن متفكران و اسلام شناسان و آن روشنفكران و قلم داران و آن فيلسوفان و جهان بينان و آن جامعه شناسان و انسان يابان و آن همه و همه، با چه معيار اين معما را حل و اين مساله را تحليل مي كنند كه از جامعه مسمومي كه در هر گوشه آن عفونت رژيم ستمشاهي فضا را مسموم نموده بود، بازار و مغازه هايش مسموم، خيابان و گردشگاه هايش مسموم، تفريحگاه ها و سينماهايش مسموم، مطبوعات و رسانه هاي گروهيش مفتضح و

ص: 3147

مسموم، وزارتخانه ها و اداراتش مسموم، مجلس شورا و دادسراها و دادگاه هايش مسموم، مراكز تعليم و تربيتش از كودكستان تا دانشگاهش مسموم و بدتر از مسموم و فضاي حاكم بر سرتاسر كشور مسموم، كه هر يك براي مسموم نمودن جوانان و به فساد كشاندن آنان عاملي فعال بود و نونهالان تازه جوانان ما در يك چنين محيطي به جواني و رشد رسيده بودند كه به حسب موازين و عادت بايد سرشار از مسموميت و فساد اخلاق و عقيدت باشند كه اگر معلم و مربي اخلاق و مهذب نفوس بخواهد تنها يكي از آنها را با صرف سال هاي طولاني متحول گرداند ميسر نگردد، چگونه در ظرف سال هاي معدود از بطن اين جامعه و انقلاب كه خود نيز اگر معيارهاي عادي را حساب كنيم بايد كمك به فساد كند، يك همچو جوانان سرشار از معرفت الله و سراپا عاشق لقاءالله و با تمام وجود داوطلب براي شهادت و جان نثار براي اسلام كه پيران هشتاد ساله و سالكان كهنسال به جلوه اي از آن نرسيده اند، بسازد؟ جز دست غيبي و دستگيري الهي و تصرف ربوبي، با چه ميزان و معيار مي توان تحليل اين معما كرد؟ " پيام امام خميني - 10/1/61

پى نوشت ها

: 1. كلمات قصار - ص 2 58. قيام عاشورا در كلام و پيام

ص: 3148

امام خميني (س) ، تبيان، دفتر سوم. 3. اگر چه مي توان هنوز تغييرات اجتماعي را ادامه داد و به نگاه عدالت جويانه اسلامي رسيد. 4. صحيفه نور، ج 8، سخنراني حضرت امام در تاريخ 58/5/52 نويسنده: حضرت حجة الاسلام و المسلمين حاج سيد حسن خميني

ص: 3149

انقلاب ايران

10 چكيده: اصلاح و انقلاب هر دو براي رسيدن به يك هدف واحد صورت مي گيرند و اين هدف عبارت است از تغيير دادن اوضاع وخيم و آشفته اصلاح با تفكر و انديشه و خونسردي آغاز مي شود. اصلاح كننده ابتدا به بررسي اوضاع و انديشه درباره اسباب وخامت آن مي پردازد و سپس راههاي رفع نواقص موجود را كشف مي كند و تا حد لزوم به قوه تخريبي متوسل مي گردد در حالي كه انقلاب با خشم و غضب و حس انتقام طلبي آغاز مي شود. بدين ترتيب در اكثر اوقات وظيفه يك فرد مصلح همان وظيفه اي است كه يك انقلابگر به عهده دارد با اين تفاوت كه اصلاح كننده ابتدا چگونگي مسائل و ميزان آنها را بررسي مي كند و سپس به رفع آن مي پردازد در حالي كه شخص انقلابي بدون اينكه به عوامل خوب و بد و مفيد و مضر توجه كند همه را از ميان برمي دارد معمولا با افزايش مسائل و مفاسد در جامعه صبر و حوصله افراد، به پايان رسيده و اين وضعيت به آنها فرصت نمي دهد كه بتوانند با شناخت مشكلات جامعه به رفع آن بپردازند و امور را اصلاح نمايند. بنابراين در چنين شرايطي روشهاي انقلابي بيشتر از تدابير اصلاحي مؤثر واقع مي شوند. اما اين واقعيت را نيز بايد پذيرفت كه انقلابات موفق وخامت و

ص: 3150

آشفتگي گذشته را بكلي از بين برده و همزمان با خاتمه تدريجي خشونتها نظام نويني را پايه گذاري مي كنند. در تاريخ معاصر جهان سه انقلاب عظيم ثبت گرديده است كه به ترتيب در فرانسه روسيه و ايران به وقوع پيوسته اند. انقلاب فرانسه برخلاف ساير انقلابات كه دوام چنداني ندارند تاكنون باقي است و امروز اين انقلاب از ديدگاههاي زمان و فرهنگ غرب شناخته مي شود. اهدافي كه انقلاب فرانسه بر پايه آنها شكل گرفته است عبارتند از آزادي فكري، مساوات جسماني، روشنفكري و نظام جمهوري ولي در عين حال عنصر تندروي نيز در اين انقلاب وجود داشت و در آن زمان نيز تحت تاثير روحيه انقلابي تلاشهايي براي نابودي همه امور و عناصر گذشته صرف نظر از مثبت يا منفي بودن آنها انجام گرفت و اصول و قوانين جديد انقلابي اجرا گشت. در نتيجه اين بحران شديد انقلابي كشور فرانسه تاكنون اعتدال مطلوب را در زمينه هاي سياسي اقتصادي و تمدن حاصل نكرده است. گفته مي شود كه انقلاب فرانسه يك انقلاب موفق بوده است ولي امروز مشاهده مي شود كه تمام شعبه هاي ملي اين كشور غير مستحكمند. انقلاب روسيه نيز چنين حادثه بزرگي بود كه در تمدن غرب رخ داد ولي اين انقلاب در مدت يك قرن اهداف خود را بكلي تحريف كرد و اثري

ص: 3151

را برجاي نهاد كه غربيان را به تفكر واداشت كه اين انقلاب چرا شكست خورد و حتي براي آنان اين سؤال را مطرح كرد كه چرا اين انقلاب برپا گرديد. اما انقلاب ايران با توجه به نوع خود منحصر به فرد است. اين انقلاب خارج از محدوده فرهنگ غرب بوده و معيارهاي فرهنگي آن بسيار متفاوت با معيارهاي غربي است. آنچه انقلاب ايران را كاملا از انقلاب فرانسه متمايز ساخته است اين است كه انقلاب ايران برخلاف انقلاب فرانسه مدعي ايجاد نظام جديد نبود بلكه روح ابديت را در نظام موجود دميده و آن را با روش حيات ابدي هماهنگ ساخت. براي تحليل صحيح انقلاب ايران و اوضاع فعلي بايد همه تعصباتي را كه در مورد اين انقلاب در اذهان ما وجود دارد كنار بگذاريم. زيرا بزرگترين مشكلي كه مانع شناخت انقلاب اسلامي مي گردد اين است كه مسلمانان معمولا از ديدگاههاي نژادي و فرقه اي به آن مي نگرند. جهان اشتراكي و وابستگان آن سعي مي كنند اين انقلاب را در پرتو افكار و عقايد كارل ماركس، لنين و انگلس در چارچوب جنگ تاريخي سرمايه داري و غربت و انقلاب جدلياتي نشان مي دهند، و تمام امور مربوط را فقط از ديدگاه قدرت مادي بررسي مي كنند. لذا ما نبايد انقلاب ايران را با معيارهاي فكري اعتقادي

ص: 3152

و با توجه به نظريات و منافع خود بسنجيم بلكه بايد با توجه به اوضاع و افكار و عقايد موجود در اين كشور پيرامون آن تحقيق نماييم هنگامي كه انقلاب فرانسه يا روسيه را مطالعه مي كنيم هيچ كدام از عقايد و نظريات شخصي در ذهن ما وجود ندارند و تمام وقايع اين انقلابها را فقط به وسيله آن افكار و نظريات مطالعه كرد كه قوه محركه انقلاب را فراهم كرده اند. در مورد انقلاب ايران نيز اگر به همين روش عمل شود مشكلي باقي نخواهد ماند. مسلم است كه عقايد و نظريات اسلامي شيعه قوه محركه انقلاب بوده است پس بايد براي مطالعه گسترده اين انقلاب را برپايه همين اعتقادات بررسي نماييم. امروز 19 سال از عمر انقلاب ايران مي گذرد اگر چه اين كشور در تمام ادوار زمان مظاهري از قدرت داخلي خود را عرضه داشته است ولي تازه ترين اين مظاهر قدرت كه به صورت انقلاب اسلامي بروز كرده است يك رويداد عظيم در طول تاريخ اين كشور و حتي تاريخ بشري به شمار مي رود كه تمام دنيا را به شگفتي واداشته است. انقلاب ايران انقلابي است پويا و ادامه دار. مبارزه با نظام فرسوده و قدرتهاي ارتجاعي همچنان ادامه داشته است چنانكه در دولتهاي جديدالتاسيس آسياي ميانه براي احياي ارزشهاي اسلامي ادامه

ص: 3153

دارد. اين امر دورنمايي از آينده را نشان مي دهد و جزئيات آن هنوز به طور واضح قابل فهم نيست زيرا تاريخ پس از گذشت قرنها حقايق را آشكار مي سازد. آنچه بيش از ساير امور شگفتي و حيرت را بر مي انگيزد اين است كه ايران در طي اين انقلاب بكلي دگرگون شد. شاه عقايد و نظريات غرب را با عقايد و نظريات مردم ايران هماهنگ دانست. در نتيجه، طوفاني از احساس حقارت و بيگانگي و خشم و غضب عليه دولت دامنگير ملت ايران شد و بالاخره زمينه ايجاد انقلاب اسلامي توسط امام خميني (ره) در ايران براي غلبه بر اين مفاسد به وجود آمد. پيروزي اين انقلاب با رهبري امام خميني به مردم جهان آموخت كه يك ملت فقط با ايمان، اراده محكم و اتحاد و آرزوي شهادت مي تواند قدرتهاي جهان را شكست دهد. اين تجربه به روش كار نهضتهاي اسلامي جهت تازه اي بخشيد. امروز نه تنها نهضت اسلامي در ايران بلكه در اين عصر ماديگرايي فقط منافع اقتصادي انگيزه اين انقلاب نيستند بلكه اين انقلاب از نيروي ايمان سرچشمه گرفته و عقيده موجود و عزم و اراده اجراي نظام توحيدي هديه اصلي آن مي باشد. آنچه در ايران رخ داده است بر همه روشن است ولي سؤال اينجاست كه چرا اين امور اتفاق افتادند؟

ص: 3154

اين سؤال نه تنها براي ما بلكه براي مسئولين سياسي طراحان برنامه هاي اقتصادي كارشناسان امور مالي و توسعه سياستمداران و ديگران نكات آموزنده بسياري را در برمي گيرد. به نظر من سه عامل مهم در انقلاب ايران دخالت داشته اند. يعني من مي خواهم بعضي از تاثرات و مشاهدات خود را بيان نمايم. اگر چه برخي از آنها ظاهرا سطحي به نظر مي رسند ولي من معتقدم كه تمام آنها مربوط به مسائل مهم و بنيادي مي باشند همان طور كه قبلا نيز اشاره شد انقلاب اسلام ايران قصد ايجاد نظام جديد را داشت بلكه مي خواست با همان نظام موجود روح تازه حيات ابدي را بياميزد در عصر شاه مردم ايران دچار تسلط تمدن مادي بودند. تمدني كه حكمت نظري و حكمت عملي آن بر پايه هاي نادرست استوار شده بود و در تمام زمينه هاي اخلاق، اقتصادي، علمي و غيره در جهت نادرستي قرار داشت. جهل و غفلت موجب بيگانگي جامعه از تعهد و احساس مسئوليت شده بود و خودپرستي جايگزين خداپرستي شده بود و جامعه در پرتگاه نيستي و نابودي قرار گرفته بود. چاره اين اوضاع فقط در اين بود كه به سرچشمه آسماني علم و هدايت كه خداوند آن را به وسيله آخرين پيامبر خود به جامعه بشري عنايت فرموده است مراجعه شود بنابراين مهم ترين عظمت انقلاب ايران اين

ص: 3155

است كه اين انقلاب براساس نداي توحيد برپا گرديده و توانايي خود را از عقايد بنيادي اسلام به دست آورد مسلمانان ايران دست به يك جهاد ديگر تاريخي و برعليه حكومت غيراسلامي زدند. ظلم و ستم نوكري محكومي و غارتگري كه شاه جابر ايران ايجاد كرد در طول تاريخ بي نظير است. نهضت اسلامي ايران برپايه كلمه طيبه شكل گرفته بود و اين به معني نجات از طاغوت و حمايت حق مي باشد روش آن چنين است كه با تبليغ و تلقين ميزان حمايت مردم از نهضت افزايش يابد و تاييد مردم برپايه احكام اسلامي حاصل گردد. امام خميني (ره) در نظر داشت كه يك انقلاب گسترده اسلامي برپا گردد و براي اين منظور بايد افكار و اعمال تمام اعضاي جامعه در چارچوب قوانين اسلامي قرار مي گرفت. چنانكه امام خميني (ره) سعي كردند شبهاتي را كه درباره اسلام منتشر شده بود از بين برده و مردم را نسبت به مسائل ديني و سياسي آگاه سازد. ملت را از توطئات دشمنان استعمارگر آگاه نموده و احساسات مجاهدانه را در آنان ايجاد كردند تا بتوانند ملت و مملكت را از ظلم و ستم و تسلط بيگانگان نجات دهند. نظامي كه امام خميني خواهان اجراي آن در ايران بود اصطلاحا نظام ولايت فقيه ناميده مي شود و امروز نيز اين شعار

ص: 3156

پسنديده ولايت فقيه در ايران به عنوان يك موضوع تربيتي در فضا منعكس مي شود: "مرگ بر ضد ولايت فقيه" فلسفه اجمالي فقيه را كه ايشان بيان نموده اند به شرح زير است: براي سعادت بشر علاوه بر قانون وجود ضامن اجرايي آن نيز ضروري است و خداوند همزمان با نزول قوانين اسلام حكم تشكيل ضامن اجراي قانون را نيز صادر فرموده است. كتاب قانون به صورت قرآن مجيد توسط پيامبر اسلام (ص) به ما رسيده است و پيامبر (ص) نيز با تشكيل يك جامعه اسلامي برپايه دستورات قرآن عملا اين قانون را اجرا نمودند. بديهي است كه اجراي اسلام فقط منحصر به دوران زندگاني پيامبر نمي باشد بلكه يك امر ضروري است كه بايد دائما برقرار باشد و معطل نمودن هريك از قسمتهاي آن مخالفت آشكار با اسلام است. بيش از هزار سال از غيبت امام مهدي (عج) مي گذرد و ممكن است كه اين غيبت تا هزاران سال ديگر نيز ادامه داشته باشد. آيا در اين مدت احكام اسلامي معطل خواهند بود و مردم به طور كلي آزاد خواهند بود؟ كساني كه معتقدند كه اجراي نظام اسلامي تا ظهور حضرت امام زمان (عج) ضروري نمي باشد، در واقع منكر ضرورت اجراي اسلام و دائمي بودن اين دين هستند. امام خميني (ره) پس از بيان اين مقدمه مهم

ص: 3157

و بنيادي ادامه مي دهد كه عقل و دين حكم مي كنند كه دولتهاي موجود را نبايد به حال خود نگهداريم زيرا همه اين دولتهاغرق در گمراهي هستند و به جاي شريعت الهي فرمان خود را در جامعه اجرا مي كنند بر مسلمانان واجب است كه از سراسر جهان براي برپا نمودن انقلاب اسلامي بپاخيزند زيرا پس از پيامبر (ص) و ائمه (ع) اين وظيفه بر دوش آنها گذاشته شده است. امام خميني (ره) ولايت فقيه را به دو نوع تقسيم مي كند. تكويني و تشريعي اولي فقط مخصوص ائمه (ع) و دومي منصب عمومي ولايت مي باشد فقهاي امت مي توانند اين مقام را كسب نمايند. در آن صورت بر مردم لازم خواهد بود كه از فقيه اطاعت كنند. نظري كه امام خميني (ره) درباره تقيه اختيار نموده است، بخش مهم ديگري از انديشه انقلابي ايشان مي باشد. چكيده اي از اين تفكر ايشان به اين صورت است كه : " ما براي غلبه اسلام تمام اميدهاي خود را به امام زمان (عج) معطوف كرده ايم و براي مصونيت از خشم دستگاه طاغوتي به تقيه اي متوسل شده ايم كه اسلام اجازه آن را نمي دهد. ما بايد خود، انقلاب اسلامي را برپا نماييم. دين كامل اسلام كه از سوي خداوند متعال توسط پيامبر اكرم (ص) عرضه شده است هنوز تمام جهان

ص: 3158

را تحت پوشش قرار نداده است با ظهور امام زمان (عج) انقلاب اسلامي در سراسر جهان گسترش خواهد يافت. انقلاب ايران با نداي توحيد يعني اعلام برائت از هرگونه نظام غير الهي برپا گرديد از آنجا كه نظامهاي پادشاهي، خودكامگي و استبداد مغاير با نظام حكومت الهي بودند انقلاب ايران ضد اين قوانين باطل و غير اسلامي بود نظام سياسي اسلام يك نظام الهي است كه متمايز از تمام نظامهاي ديگر مي باشد. در اين نظام حق مالكيت و حاكميت از آن خداست و مسلمين به عنوان نمايندگان الهي نظام خلافت و جانشيني پروردگار را اجرامي نمايند در اين نظام فقط قرآن و سنت از لحاظ قانوني اولويت دارند. در اين نظام كه براساس شوري عمل مي كند از وظايف حتمي دولت به شمار مي رود فريضه اصلي دولت اسلامي خدمت به مردم جامعه است و ظلم و ستم بر جامعه از خصوصيات سلطنت مطلقه مي باشد و نظام شورايي اسلام نظامي است كه ظالم و ستمگر در آن راه ندارد. جامعه اسلامي بعد از عصر خلافت راشدي همواره دچار نظام اكميت بوده اند. با خاتمه عصر استعمار، در بسياري از كشورهاي مسلمان نظام جمهوري غربي جانشين نظام سلطنتي قبلي شد و در ساير كشورهاي اسلامي نظام سلطنتي همچنان باقي ماند. ايران نخستين كشور جهان است كه با رهبري امام خميني

ص: 3159

انقلابي را بر ضد سلطنت و حاكميت برپا نموده و توسط آن نظام سلطنتي را با شكست آشكار روبه رو ساخت. بي ثباتي اقتصادي كشور سومين عامل مهم انقلاب ايران بود. قبل از هر چيز بايد توجه داشت كه اگر به صورت ناقص از نظام اقتصادي غرب تقليد كنيم مسائل اقتصادي ايجاد خواهد شد اين مسائل منجر به ناآرامي جامعه خواهند گشت. اين ناآرامي نيز به صورت مخالفت و سرپيچي علني از احكام دولت بروز خواهد كرد در ايران نيز انباشته شدن سرمايه كشور در نزد عده اي بخصوص باعث وخامت اوضاع شده بود. ولي آنچه مردم را به انقلاب عليه نظام شاهنشاهي واداشت طرز به دست آوردن، و نمايش اين سرمايه بود مردم قادرند تا حد شگفت انگيزي مشكلات مادي را تحمل كنند ولي هنگامي كه افرادي از ميان خود آنها به عزت نفس و موقعيت بنيادي اجتماعي آنان لطمه وارد كنند. در نتيجه آنها نيز با خشونت واكنش نشان مي دهند. شاه ايران نمي دانست كه اين ناهماهنگي اقتصادي پيامدهاي سهمگين اجتماعي را به دنبال خواهد داشت. مردم كشور از نظر اقتصادي به دو دسته تقسيم شده بودند. در يك طرف طرز زندگي سرمايه داران مشاهده مي شد كه تهران و اطراف آن را دربرگرفته بود. در مقابل آن جامعه مستضعف روستايي قرار داشت كه حتي از امكانات اساسي زندگي نيز برخوردار نبودند. بدين

ص: 3160

ترتيب ياس و احساس محروميت قشر محروم و مستضعف كشور را فراگرفته بود و از سوي ديگر طبقه حاكم. و بدين ترتيب اين رقابت، تمام سرمايه ملي را به سوي طبقه بالا سوق مي داد اكثريت افراد ملت را مستضعفين تشكيل مي دادند و از آنجا كه اين انقلاب براي واگذاري حقوق مستضعفان به آنان برپا شده بود اين قشر جامعه توسط انقلاب جلب شده بودند. براساس يك بررسي انجام شده، قبل از انقلاب، هشتاد درصد از جمعيت كشور را مستضعفين تشكيل مي دادند. ده درصد را افراد نيمه مستضعف و ده درصد ديگر را مستكبرين تشكيل مي دادند. و همين طبقه بندي اقتصادي بود كه باعث عدم تعادل بيشتر نظام اقتصادي كشور شده بود. حرص، فساد، خوش گذراني و جاه طلبي روز افزون شاه و خشم و احساس محروميتي كه بتدريج در مردم اوج مي گرفت سرانجام سبب برخاستن نهضتي از مردم شد كه چون سيل خروشاني نظام شاهنشاهي را سرنگون كرده و انقلاب اسلامي را به پيروزي رسانيد. امام خميني (ره) اين انقلاب را انقلاب مستضعفان عليه مستكبران ناميده اند. انقلاب ايران عليه جبر و استبداد نظام دولتي غير اسلامي حاكميت غيرالهي و عدم تعادل اقتصادي برپا گرديده است و با نتايج خود جهان را به حيرت و شگفتي واداشته است. انقلاب اسلامي ايران با توجه به جامعيت و

ص: 3161

نظم و هماهنگي خود به هيچ وجه با ساير تحولاتي كه تاكنون در جهان به وقوع پيوسته اند قابل قياس نمي باشد. امام خميني (ره) اسوه جديدي از مبارزه همزمان با عوامل داخلي و خارجي و هماوردي با دشمنان اسلام بودند. علم و بصيرت ديني تلاش خستگي ناپذير در راه اسلام ايثار و فداكاري استقامت و اراده راسخ، سادگي، شجاعت و بينش سياسي از جمله ويژگيهايي هستند كه تجمع آنها در شخصيت عظيم امام خميني (ره) باعث شد كه وي به عنوان موفق ترين رهبر عصر خويش در جهان شناخته شود. نهضتي را كه ايشان در سال 1963 ميلادي آغاز كردند با تلاش وجد و جهد طاقت فرسا در طول شانزده سال به موفقيت و پيروزي رسانيدند. ايشان به عنوان يك فرد مصلح ابتدا ميزان فساد را بررسي نموده و سپس به اصلاح امور با استفاده از راه و روشهاي مناسب پرداختند. پس از آن بر مردم و دولتمردان روشن نمودند كه اسلام فقط مجموعه اي از اعمال و عبادات شخصي و يا نظام ناهماهنگ با اوضاع و شرايط زمان نمي باشد. بلكه يك نظام كامل و همه جانبه زندگاني بشري است و خداوند متعال با وضع مقررات همه جانبه و پاسخگوي تمام نيازهاي نوع بشر راه سعادت او را تعيين فرموده است. امام خميني خواهان تشكيل دولتي در ايران بودند

ص: 3162

كه رهبري آن در دست فقيه عادل باشد تا بتواند ملت را از سلطه دست نشاندگان استعمار برهاند و با محو كردن تمام آثار آن از جامعه زمينه سعادت دنيا و آخرت جامعه را فراهم كند. ايشان سيماي حكومت اسلامي را كاملا بر مردم واضح نمود و ملت را براي استوارسازي بنيادهاي دولت نوين آگاه و مصمم نمود. گرچه در كشورهاي متعدد اسلامي از ديرباز تلاشهايي براي ايجاد انقلاب اسلامي انجام مي گردند ولي اين شرف فقط نصيب ايران شد كه مردم آن با ايمان اتحاد و شهادت طلبي و پيروي از رهبر انقلاب علاوه بر اينكه توانستند اقتدار كشور را در دست گيرند اين مطلب را نيز ثابت كردند كه اين ادعاي جامعه اشتراكي كه "انقلاب فقط بر اثر عوامل اقتصادي واقع مي گردد. " يك ادعاي غلط و نادرست مي باشد. ايشان همچنين قدرت سياسي اسلام را كاملا آشكار نمودند و تصورات شرق و غرب را درباره دين اسلام تغيير دادند. نصرت ادريس - استاديار دانشكده علوم سياسي دانشگاه كراچي

ص: 3163

انقلاب عاشورايي و تحريف گران (3)

اشاره

17 چكيده: 3. تقسيم انقلاب به دو دوره تقسيم انقلاب به دو دوره، يكي ديگر از مؤلفه هاي زدودن و تقابل با فرهنگ و ادبيات عاشورايي است. اين تقسيم بندي را مي توان نسخه برداري از انقلاب هاي ديگر به ويژه انقلاب هاي چپ گرا به شمار آورد كه براي نخستين بار در انديشه انحرافي يكي از افراطيون انقلاب (1) خود را نمايان ساخت. از آن پس، بر افواه برخي سياسيون داخل نظام طرح و بسط يافت. اين تفكر انحرافي با تقسيم انقلاب به دو دوره «جنون انقلابي» و «تثبيت و قانون مندي» بر اين باورند كه بايد در دوره نخست بر انقلاب احساسات حاكم شود و در دوره تثبيت و قانون مندي انقلاب بايد حالت عقلانيت پيدا كرده و مسير خردورزي و خردگرايي را طي كند. در اين خصوص، يكي از نظريه پردازان اين تفكر انحرافي مي نويسد: «ما در مسائل به طور احساسي و عاطفي برخورد مي كرديم. مي گفتم: انقلاب هفت، هشت سال اولش بايد جنبه عاطفي و احساسي بر او حاكم باشد و تعبير به جنون انقلابي مي كردم كه اين جنون انقلابي را يك امر مثبت تلقي مي كردم... بعدا بايد يك مقدار حالت عقلاني پيدا بكند و حالت مركزيت و قانون مندي، ولي تا قبل از آن حالت مي گفتم بايد همه چيز موقت باشد و در رابطه با انقلاب اسلامي

ص: 3164

دقيقا همين فكر را داشتيم. (2) همين تقسيم بندي در انديشه يكي ديگر از افراطيون امروز، خود را نمايان ساخته و انقلاب را به دو دوره «فنا» و دوره «بقاء» نمايان مي سازد. اين گروه نيز، بر اين باورند كه دوره امام حسين عليه السلام دوره فنا و دوره امام صادق عليه السلام دوران عقلانيت است!! مي نويسند: «اكنون ما در حال انتقال از فرهنگ عاشورا به فرهنگ اربعين هستيم، در فرهنگ اربعين ما برمي گرديم و به عقب نگاه مي كنيم كه چه كرده ايم، آيا واقعا كفايت مي كرد كه ما با تضحيه پيش برويم؟ آيا ما مكلف به حفظ محمل مادي نيستيم؟ ما فرهنگ اربعين را شروع مي كنيم كه در اين فرهنگ حفظ نظام اصل است و ديدگاه هاي معتقد به بقا و توسعه نظام رشد مي كند و گسترش مي يابد و از پارادايم فنا دوباره به پارادايم بقا مي رسيم. در تشيع پس از اربعين امام حسين عليه السلام هم همين اتفاق افتاده است يعني بعد از اربعين يك گرايش زيدي وجود دارد كه هنوز در فرهنگ عاشورا زندگي مي كند و ديگري گرايش ائمه عليهم السلام است كه در فرهنگ اربعيني جاي دارد و جهت گيري حركت ها بر مبناي محاسبات عقلاني است... (3) ايشان با مقايسه دوران نخست انقلاب و عصر امام خميني قدس سره با حركت امام حسين عليه السلام و يارانش، دوران

ص: 3165

كنوني انقلاب را دوران امام صادق عليه السلام به تصوير مي كشد كه جريان انقلاب به سمت عقلانيت و گفتمان رسيده است. وي با اين تحليل تلويحا و زيركانه عصر امام خميني قدس سره و حركت هاي ياران امام را پايان پذيرفته قلمداد كرده و مي نويسد: «در عرفان است كه عقل در مقابل عشق قرار مي گيرد و ديگر محاسبه عقلاني جايي ندارد و بايستي عاشقانه عمل كرد، امام حسين عقلاني نه به درد توده ها مي خورد و نه به درد روشنفكرهاي ما. اين جمله امام كه «ما مكلف به تكليف هستيم نه مكلف به نتيجه» اصلا فشرده و جوهره فرهنگ عاشوراست; يعني خيلي لزومي ندارد كه دراز مدت را ببينيم و استراتژيك فكر كنيم كه چه خواهد شد; ما بايد ببينيم كه در حال حاضر تكليف تاكتيكي مان چيست و آن را انجام دهيم، طرف ديگرش را خدا تدارك خواهد كرد. فرهنگ اربعين احتياج به فقيه پروري دارد. كار امام صادق عليه السلام نيز فقيه پروري و ايجاد يك مكتب حقوقي است; فقاهتي شدن بيش تر اسلام به خاطر اين است كه ما كم كم وارد گفتمان بقا شده ايم.» (4) اگر از اين نگاه التقاطي روشن فكران امروز در اين برداشت از شخصيت ائمه اطهارعليهم السلام، بگذريم و به همين مساله اكتفا كنيم كه نه شجاعت امام صادق عليه السلام كم تر از شجاعت

ص: 3166

امام حسين عليه السلام بوده است و نه شاگردپروري امام حسين عليه السلام، كم تر از شاگردپروري امام صادق عليه السلام و ائمه اطهار و به تبع آن شاگردان مكتب اين امامان هدي چون امام خميني شخصيتي غيرقابل تفكيك داشته، بايد در خصوص تقسيم انقلاب به دو دوره، اذعان داشت كه اين تقسيم بندي توهين آشكار نسبت به امام خميني و ديگر ياران امام ومتهم كردن آنان به در پيش گرفتن حركت هاي غيرعقلاني و غيرقانوني در مقطعي از انقلاب است. تقسيم انقلاب به دو دوره، در حقيقت بهانه اي است براي اين مساله كه دوران شهادت و شهامت به سر رسيده و بايد همه مظاهر عاشورايي و فرهنگ عاشورايي را از جامعه و در حوزه هاي مختلف سياسي، فرهنگي و... زدود. چفيه رهبر انقلاب را مي توان بهترين پاسخ بر اين تقسيم بندي به شمار آورد، چفيه اي كه رازي بس سترگ در خود دارد و براي اهل معني و اهل معرفت سخن ها دارد كه يكي از آن ها را مي توان غيرقابل انفكاك بودن شخصت ائمه، حركت ائمه عليهم السلام و امام راحل قدس سره به شمار آورد به گونه اي كه مي توان با حفظ آرمان شهادت و فرهنگ عاشورايي در همه حوزه ها و زمينه ها وارد شد و فرهنگ شهادت هيچ منافاتي با پايان جنگ نداشته و ندارد، فرهنگي زنده و پوياست كه تمدني را پايا و پايدار مي سازد.

ص: 3167

4. ترويج تفكر تخديري ترويج و تبليغ تفكر تخديري به اشكال گوناگوني از ديگر حركت هايي است كه در راستاي كم رنگ كردن و به دنبال آن، حذف تفكر حماسي و عاشورايي از سوي دشمنان انقلاب دنبال مي شود. اين حركت به يمن سر دادن شعارهاي تساهل و تسامحي از سوي برخي از افراد و جريان ها، در چند سال اخير روند رو به رشدي داشته است. شعار تسامح و تساهل با تعريفي كه از سوي ارائه كننده و حاميان آن ارائه شده، ثابت كرد كه اين تفكر علاوه بر زمينه سازي براي ارائه تفكرات التقاطي و الحادي، بستري مناسب براي جريان هاي تخديري در جامعه شد و به چتر حمايتي مبدل گشت كه در سايه سار آن جريان هايي چون جريان تصوف به بازسازي خود پرداخت. از آنجا كه فرهنگ تصوف، درست نقطه مقابل فرهنگ شهادت و جهاد است، ظهور اين تفكر با ظاهر اسلامي كه به خود گرفته است فرهنگ جهاد و شهادت را در عصرهاي گوناگون با مخاطره روبه رو ساخته است، تفكري كه امروز با تمام مظاهر خود و با اشكال گوناگون به ميدان آمده است و بر آن است كه با تزريق تفكرتخديري خود به ويژه در عرصه هنر به تقابل با فرهنگ و انديشه عاشورايي برخيزد. در پيش گرفتن مشي صوفي مسلكانه در

ص: 3168

انديشه و حتي رفتار ظاهري از سوي بسياري از نويسندگان، هنرمندان و هنرپيشگان در چند سال اخير، خود گوياترين سند براين مدعاست. از جمله اهداف تصوفي، دعوت به ظلم پذيري و توجيه حاكميت هاي طاغوت و جلوه دادن بندگي و بردگي به خواست و مشيت الهي است. نگاهي به تاريخ هاي نگاشته شده در دوران مغول چون «تاريخ جهان گشاي جويني» نوشته «عطاءالملك جويني» و «مجمع الانساب» شبان كاره اي گوياي حاكميت اين تفكر در اين عصر و توجيه اين نويسندگان در ظلم پذيري مغول ها به عنوان، خواست و اراده خداوندي است. اين تبليغ تسليم پذيري و مشيت دانستن اراده خداوندي در حاكميت ظالمان از سوي جريان تصوف در عرصه ها و حوزه هاي گوناگون فرهنگي و هنري با انديشه كساني كه در عرصه حوزه و سياست، نظام اسلامي را مجبور به پذيرش معادلات جهاني و فرهنگ جهاني مي كنند و به گونه اي قلم مي رانند كه گويا هيچ گريزي از رهيدن از دهكده جهاني نيست و بايد به مذاكره و مراوده با طاغوت ها و تمدن هاي كفر پرداخت. كاملا هم خواني دارد. از اين رو، به جرات مي توان گفت: اين حركت صوفي مسلكانه با ركت سياسي برخي مرعوبين، حركتي موازي با اهداف مشخص است. حركت درويشان و صوفيان در اقصي نقاط كشور، به ويژه مناطق شيعه نشين به قدري گسترش يافته است كه روحانيون و

ص: 3169

مؤمنان برخي از مناطق در جبهه سياسي كه عصر حماسه و شهادت را عصر پايان پذيرفته قلمداد مي كنند، جبهه اي ديگر را در برابر خود گشوده مي بينند. ترويج فرهنگ تخديري و انزواطلبي در چند سال اخير در حوزه ادبيات داستاني و چاپ و نشر كتاب هاي نويسندگان امريكاي شمالي و امريكاي جنوبي و ترويج عرفان سرخ پوستي را در راستاي حذف عرفان حضوري، حماسي و عاشورايي انقلاب و امام مي توان به تحليل نهاد. چاپ و نشر انواع كتاب هاي طالع بيني، كف چيني، چهره بيني... چيني و هندي، گسترش خرافات و اوهام، خواب ديدن هاي افراد در خصوص ظهور، آخرالزمان مسؤولين نظام، طرح شخصيت «صادق هدايت» و چاپ ده ها عنوان كتاب در خصوص شخصيت پوچ گرا و نهيليست و ترويج افكار و انديشه هاي وي را مي توان همسويي اين جريان ها و هدايت جريان فرهنگي كاملا سازمان دهي شده در راستاي به انزوا كشاندن جوانان و جدا كردن آنان از فرهنگ حماسي عاشورا به شمار آورد. به نظر مي رسد، مرحله نخست حركت برخي از مسؤولان و متوليان فرهنگي، كه با هدف اشباع جامعه و جوانان با مفاهيم سياسي كاري و در راستاي بدبين كردن مردم از عالم سياست بوده است; به پايان رسيده است. دل زدگي برخي از مردم از عالم سياست تحت عنوان «توسعه سياسي» موجب عدم شركت فعال مردم در انتخابات شوراها، مجلس و

ص: 3170

رياست جمهوري نسبت به دوره هاي قبل، نشان از پيروزي و اراده پنهان برخي دارد كه امروز برآنند در مرحله دوم خلا سياسي، برخي از جوانان را با تفكر و انديشه هاي غيرشيعي و انزواگرايانه پركنند. از اين رو، اين اراده پنهان از همه ابزارهاي سياسي، فرهنگي و حتي اقتصادي در راستاي حذف فرهنگ عاشورايي همچنان گام برمي دارد; فرهنگي كه تحريف و تخريب آن حاكميت بيگانگان را به دنبال خواهد داشت.

پى نوشت ها

: 1. منظور مهدي هاشمي معدوم است. 2. بن بست، مهدي هاشمي و ريشه هاي انحراف، ج 1، ص 3 98. سعيد حجاريان، فرهنگ عاشورا، روزنامه آفتاب امروز 24/1/79 به نقل از بازتاب انديشه )1و2(، ص 4 97. همان، ص 97و98 حسن ابراهيم زاده

ص: 3171

انقلاب عاشورايي و تحريف گران

اشاره

19 چكيده: بي شك حمله آشكارا به «عمود خيمه» انقلاب، حمله اي از پيش شكست خورده به نظر مي رسيد; چرا كه عرق ديني و فطرت الهي مردم، اين جرات را به عوامل داخلي استكبار نمي داد تا «حاكميت قانون خدا» را مستقيما زير سؤال برند. اما اين جريان با ظرافتي خاص به تحريف و تبديل «بينش توحيدي» پرداخته و عمود خيمه انقلاب را از زاويه اي بس مرموزانه و رياكارانه نشانه رفته است. پايين كشاندن «قانون خدا» تا حد قوانيني كه از سوي مردم تدوين مي شود از يك سو، بالا بردن «راي مردم» تا مرز «راي انبيا، ائمه و دين» از سوي ديگر، از شگردهاي اين جريان در حمله به عمود خيمه انقلاب به شمار مي رود. تبليغ و ترويج اين مبناي فكري، كه خداوند سرنوشت چگونه زيستن و چگونه بودن را بر عهده خود نهاده، نه تنها «فلسفه بعثت» پيامبران الهي و ضرورت وجود «ائمه اطهار» را به زير سؤال مي برد بلكه رابطه انسان و خدا را منقطع مي نمود و راه را براي نفوذ موريانه ها در «عمود خيمه» انقلاب هموار مي ساخت. در كنار اين زمينه سازي زيركانه براي حمله به عمود خيمه انقلاب، اين جريان در راستاي حذف «ادبيات عاشورايي» انقلاب، حركت هايي را آغاز كرد كه مورد توجه و حمايت عناصر بيروني و

ص: 3172

داخلي قرار گرفت. پيش تر گفته شد كه پيروزي انقلاب مبدا تاريخي را از "تخت جمشيد" به "كربلا" تغيير داد. پيروزي انقلاب آموزه هاي متكبرانه و شاهانه «ايوان كوروش» را به موزه تاريخ سپرد و «خيمه گاه حسين بن علي عليه السلام» را سرچشمه همه آموزه ها و ارزش هاي الهي قرار داد. جريان نوظهور در راستاي تغيير مجدد اين تاريخ، با حركتي كاملا مرتجعانه در گام نخست، درصدد زنده كردن و مطلق كردن «ايرانيت» در برابر «اسلاميت» برآمد. اين جريان گرچه به نام امام و انقلاب در آغاز ايرانيت را مرادف اسلاميت به تفسير مي نشست و در شعارهاي خود بين اين دو تضاد و تقابلي را به تصوير نمي كشيد، اما در عمل تقابل آموزه هاي «خيمه گاه حسين» و «ايوان كوروش» در مطبوعات از بينش و نگرش شاهانه در لفافه حمايت از مردم جانب داري كرد. اين امر زماني به منصه ظهور رسيد كه اين جريان در تحليل واژه «جمهوري اسلامي»، «جمهوريت» را از «اسلاميت» جدا و جانب كساني را گرفت كه زير نام «جمهوريت» هواي براندازي «اسلاميت» را در سر مي پروراند. اين جريان، با ناديده گرفتن هشدارهاي حضرت امام قدس سره كه در آن اساس تمام بدبختي هاي جهان اسلام را ناشي از ملي گرايي مي دانستند، با محوريت قرار دادن ايرانيت در شعارهاي تبليغي و تاسيس "احزاب" هوادار نه تنها كوس

ص: 3173

رسوايي خود را در شعار حمايت از آرمان هاي امام به صدا درآورد، بلكه زمينه را براي طرح انديشه نويسندگان و آثار كساني در جامعه مهيا ساخت كه روزي با رضاخان به مشهد مسافرت كرده و بر سر قبر فردوسي، احياي دوباره «ايرانيت» را به عنوان مبدا تاريخي نظام ستم شاهي رقم زدند. دست اين جريان درتغيير مبدا تاريخي انقلاب و بازگشت به عصر رضاخاني زماني رو شد كه آشكارا بر آن بودند تا سال تحويل را در تخت جمشيد جشن گرفته و پيام سال جديد را از كنار «ايوان كوروش» به مردم ايران تبريك گويند. در اين سال، رهبر انقلاب با حركتي بسيار خردمندانه و معنادار با حضور در شلمچه و بر مزار شهداي عاشورايي بار ديگر به مردم محوريت مبدا تاريخي انقلاب را «كربلا» و سرچشمه همه ارزش ها را «خيمه گاه حسين عليه السلام» به تصوير كشيدند. رهبر فرزانه انقلاب در اين سال و پس از زيارت «مشهد عاشورايي شهيدان انقلاب در شلمچه» با حضور در «مشهد الرضا» در بين مردم با تاكيد بر اين نكته كه «تخت جمشيد» تنها يك بناي تاريخي است مرز بين «مبدا تاريخي» با «بناي تاريخي» را از يكديگر متمايز ساختند. مدافعان اين جريان كه در هشت سال دفاع مقدس و زماني كه عاشوراييان با تمام هستي خود از

ص: 3174

مرزهاي ايران به دفاع مي نشستند، در كنار شومينه ها لم داده و تنها به بحث هاي روشنفكرانه مشغول بودند، امروز دم از «ايرانيتي» مي زنند كه براي دفاع از آن، كوچك ترين هزينه اي از مال و جان نپرداخته اند! بي شك هدف اين جريان از طرح ايرانيت را حتي نمي توان دلسوزي براي ايران دانست; چرا كه مدافعان واقعي «ايران»، «عاشوراييان» و «ادبيات عاشورايي»اند، در حالي كه آنان در حذف اين "ادبيات" و در پي "تغيير مبدا تاريخي انقلاب"اند. ب. تحليلي مادي گرايانه از شهادت ارائه تحليلي تعقلي از «شهادت» و سنجش مقام شهادت با دست آوردهاي مادي، از ديگر حركت هاي اين جريان در راستاي زدودن فرهنگ شهادت و حذف ادبيات عاشورايي در جامعه شيعي است. ريشه اين نگرش به ارائه تحليلي از سوي نويسنده اي در پيش از انقلاب باز مي گردد كه پس از انكار علم غيب امام حسين عليه السلام در سفري كه به شهادت وي مي انجاميد با نگرش «نتيجه خواهانه» به دنبال نتايج مادي و ملموس شهادت امام حسين عليه السلام برآمد; نگرشي كه از سوي برخي جريان هاي التقاطي مورد پذيرش واقع شد و محملي براي سوء استفاده دستگاه ستم شاهي براي مبارزه با نهضت روحانيت و نظام روحانيت در پيش از انقلاب شد. با پيروزي انقلاب و رويكرد مردم به بينش «تكليف مدارانه» حضرت امام و «ادبيات عاشورايي» اين تفكر در

ص: 3175

صحنه عمل منسوخ گرديد. در چند سال اخير و با ظهور جرياني خاص در حوزه سياست و فرهنگ و همخواني نگرش هاي اين جريان با ديدگاه هاي تعقل گرايانه نويسنده مزبور زمينه اي مساعد براي حذف ادبيات عاشورايي انقلاب آغاز شد. اين جريان با تاسي و تاثيرپذيري از سوي اين نويسندگان و اجازه مجدد به چاپ كتاب ها و نگرش هاي وي در تيراژ بسيار بالا، با همان نگرش «نتيجه خواهانه» به نقد حركت شهدا و مقايسه خون شهدا در برابر دستاوردهاي جنگ تحميلي پرداخت و درصدد دلسرد كردن خانواده هاي شهدا، جانبازان و رزمندگان هشت سال دفاع مقدس برآمد و بار ديگر به نام تثبيت انقلاب، تفكر «تكليف مدارانه» امام و شهدا را زير سؤال برد. امام راحل قدس سره كه حذف بينش تكليف مدارانه را خطري عظيم براي انقلاب و ادبيات عاشورايي آن مي ديدند، در پيام قبول قطعنامه 598 در تاريخ 29/4/67 تنزل دادن مقام شهادت تا مرز سنجش اين واژه مقدس با معيارهاي خاكي را القاي اذناب امريكا دانستند و فرمودند: «اذناب آمريكا بايد بدانند كه شهادت در راه خدا مساله اي نيست كه بشود با پيروزي يا شكست در صحنه هاي نبرد مقايسه شود. مقام شهادت خود اوج بندگي و سير سلوك در عالم معنويت است. نبايد شهادت را تا اين اندازه به سقوط بكشانيم كه بگوييم در عوض شهادت

ص: 3176

فرزندان اسلام، تنها خرمشهر و يا شهرهاي ديگر آزاد شد. تمامي اين ها خيالات باطل ملي گراهاست و ما هدفمان بالاتر از آن است. ملي گراها تصور نمودند ما هدفمان پياده كردن اهداف بين الملل اسلامي در جهان فقر و گرسنگي است. ما مي گوييم تا شرك و كفر هست مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم، ما بر سر شهر و مملكت با كسي دعوا نداريم، ما تصميم داريم پرچم "لا اله الاالله" را بر قلل رفيع كرامت و بزرگواري به اهتزاز درآوريم. پس اي فرزندان ارتشي و سپاهي و بسيجي ام ! و اي نيروهاي مردمي! هرگز از دست دادن موضعي را با تاثر و گرفتن مكاني را، با غرور و شادي بيان نكنيد كه اين ها در برابر هدف شما به قدري ناچيزند كه تمامي دنيا در مقايسه با آخرت. پدران و مادران و همسران و خويشاوندان شهدا، اسرا، مفقودين و معلولين ما توجه داشته باشند كه هيچ چيزي از آنچه فرزندان آنان به دست آورده اند كم نشده است. فرزندان شما در كنار پيامبر اكرم و ائمه اطهارند پيروزي و شكست بر آنان فرقي ندارد. امروز، روز هدايت نسل هاي آينده است، كمربندهاتان را ببنديد كه هيچ چيز تغيير نكرده است. امروز روزي است كه خدا اين گونه خواسته است و ديروز خدا آن گونه خواسته بود و

ص: 3177

فردا ان شاءالله روز پيروزي جنود حق خواهد بود. ولي خواست خدا هرچه هست ما در مقابل آن خاضع ايم و ما تابع امر خداييم و به همين دليل، طالب شهادتيم و تنها به همين دليل است كه زير بار ذلت و بندگي غير خدا نمي رويم.» (1) نگراني امام از جرياني بود كه با نگرش مادي خود «مقام شهادت» را با دستاوردهاي ظاهري جنگ مقايسه كند هرچند كه اين مقايسه و اين سنجش به نفع شهدا تمام شود. امام در اين پيام كه پايان دوره جنگ نيز بود با تاكيد بر اين نكته كه «اين ها يقينا از عوالم غيب و از فلسفه شهادت بي خبرند» مرز بين نگرش «تكليف مدارانه» خود و شهدا را از مرز نگرش «نتيجه خواهانه» جريان هاي خاص جدا كرده، فرمودند: «من در اين جا از همه فرزندان عزيزم در جبهه هاي آتش و خون، كه از اول جنگ تا امروز به نحوي در ارتباط با جنگ تلاش و كوشش نموده اند، تشكر و قدرداني مي كنم و همه ملت ايران را به هشياري و صبر و مقاومت دعوت مي كنم. در آينده ممكن است افرادي آگاهانه يا از روي ناآگاهي در ميان مردم اين مساله را مطرح نمايند كه ثمره خون ها و شهادت ها و ايثارها چه شد!! اين ها يقينا از عوالم غيب و از فلسفه شهادت بي خبرند

ص: 3178

و نمي دانند كسي كه فقط براي رضاي خدا به جهاد رفته است و سر در طبق اخلاص و بندگي نهاده است، حوادث زمان به جاودانگي و بقاء و جايگاه رفيع آن لطمه اي وارد نمي سازد و ما براي درك كامل ارزش و راه شهيدانمان فاصله طولاني را بايد بپيماييم و در گذر زمان و تاريخ انقلاب و آيندگان آن را جست وجو نماييم.» (2) متاسفانه هنوز شش ماه از هشدار حضرت امام قدس سره نسبت به عدم ارائه تحليل مادي نسبت به شهادت و نسنجيدن مقام شهدا با دستاوردهاي خاكي نگذشته بود كه برخي (3) ضمن انحصاري خواندن صدا و سيما، و درخواست براي بازگشت فراريان و تغيير در مديريت كشور و آزادي انديشه نخست به مقايسه مقام شهادت با دستاوردهاي جنگ دست زدند و با بيان اين مطلب كه در جنگ جوان هاي بسياري از دست داده و در مقابل به پيروزي نرسيديم تفاوت نگرش «نتيجه خواهانه» خود را با نگرش «تكليف مدارانه» امام به منصه ظهور رساندند. امام راحل كه هنوز تلخي كاسه زهر پذيرش قطعنامه را در كام داشتند و مي ديدند كه رابطه اي تنگاتنگ بين بازگشت ليبرال ها، تغيير در مديريت كشور، آزادي انديشه از يك طرف، و سنجش و تفسير مادي گرايانه از شهادت و ادبيات عاشورايي از سوي ديگر وجود دارد. در تاريخ 3/12/1367 با دلي شكسته

ص: 3179

از ارائه چنين تحليلي رسما از همه خانواده شهدا پوزش خواسته و بار ديگر بر نگرش «تكليف مدارانه» خود و شهدا در جنگ اشاره كردند و فرمودند: «من در اين جا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحليل هاي غلط اين روزها رسما معذرت مي خواهم و از خداوند مي خواهم مرا در كنار شهداي جنگ تحميلي بپذيرد. من در جنگ براي يك لحظه هم نادم و پشيمان از عملكرد خود نيستم، راستي مگر فراموش كرده ايم كه ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است.» (4) امام راحل پس از دفاع از «سنگر» ادبيات عاشورايي به دفاع از مؤلفه هايي پرداختند كه در سرلوحه برنامه هاي خود قرار داده بودند. امام در ادامه پاسخ به تحليل هاي ناروا و تحليل گرايان مادي نگر فرمودند: «امروز هيچ تاسفي نمي خوريم كه آنان در كنار ما نيستند، چرا كه از اول هم نبوده اند، انقلاب به هيچ گروهي بدهكاري ندارد و ما هنوز چوب اعتمادهاي فراوان خود را به گروه ها و ليبرال ها مي خوريم آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرش همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است، ولي نه به قيمت طلبكاري آنان از اصول كه چرا «مرگ بر آمريكا» گفتيد؟ چرا جنگ

ص: 3180

كرديد؟ چرا نسبت به منافقين و ضد انقلابيون حكم خدا را جاري مي كنيد؟ چرا شعار نه شرقي و نه غربي داده ايد؟ چرا لانه جاسوسي را اشغال كرده ايد؟ و صدها چراي ديگر.» (5) چگونگي طرح آن شبهات و پاسخ امام راحل قدس سره كه به مراتب دردناك تر از سخنان وي در خصوص پذيرش قطعنامه است، به خوبي رابطه نزديكي با بازگشت ليبرال ها، حذف شعار مرگ بر آمريكا، زير سؤال رفتن اجراي حدود الهي، زير سؤال رفتن تسخير لانه جاسوسي، تغيير مديريت كشور با مقوله شهادت و حذف ادبيات عاشورايي از انقلاب اسلامي دارد. از اين رو، جرياني كه امروز درصدد عملي ساختن شعارهايي است كه امام به صراحت در مقابل آنان موضع گيري كرد، بر آن است تا با كشاندن مقوله شهادت و شهادت طلبي به دايره تفسير مادي و سنجش اين مفهوم با معادلات خاكي، با فروپاشي اين خاكريز راه را براي عملي كردن شعارهاي خاص هموار سازد; چرا كه «موجوديت» هر يك به منزله نفي «موجوديت» ديگري است. ادامه دارد...

پى نوشت ها

1و2. صحيفه نور، ج 20، ص 236 / ص 3 239. منتظري، 4 22/11/67و5. سخنان امام راحل، 3/12/1367، ر. ك.به: صحيفه نور، ج 21 حسن ابراهيم زاده

ص: 3181

انقلاب كلام

5 چكيده: متن كامل سخنراني رياست جمهوري اسلامي ايران حضرت حجة الاسلام و المسلمين سيد محمد خاتمي در مراسم افتتاحيه كنگره بين المللي امام خميني (س) و احياي تفكر ديني بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و الصلوة والسلام علي خاتم الانبياء و المرسلين و علي آله الطيبين الطاهرين. از حضور عالمان، دانشمندان، متفكران و همه خواهران و برادران عزيزي كه در اين گردهمايي حضور به هم رسانده اند، تشكر مي كنيم و به خصوص به ميهمانان گرامي كه براي شركت در اين گردهمايي مبارك به ايران تشريف آورده اند، خوشامد مي گوييم. درباره احياي تفكر ديني و احياگران، سخن فراوان گفته شده و البته مناسب است با توجه به ابهام و عدم وفاقي كه در اين تعاريف هست، گويندگان و سخنرانان، قبل از بحث، تعريف خويش را از "احيا" و در مقابل آن "اصلاح" و "تجديد" بيان نموده تا در نتيجه گيري ابهامي باقي نماند. تعريف احيا هرچه باشد، با نوعي بازگشت به خويشتن كه در گذشته ريشه دارد ملازم است. اين بازگشت، گاه به معني نفي و انكار واقعيت هاي روزگار و نشان دهنده ناتواني انديشه بازگشت كننده از حل مشكلات زمان است و گاه به معني بازگشت به حقيقتي است كه در گذشته بيان شده، ولي فرا زماني و فرا مكاني است; براي يافتن پايگاهي مستحكم جهت رويارو شدن با

ص: 3182

آن چه در زمان وجود دارد و همچنين آمادگي براي گذر از حال به آينده. به نظر بنده، احياي تفكر ديني و بازگشت به خويشتن كه حضرت امام (س) مظهر آن بودند از نوع دوم است; يعني حضرت امام (س) به ريشه هاي اصيل ديانت و جوهر و گوهر قدسي دين كه گرچه در گذشته بيان شده، ولي جاودانه است، رجوع و بازگشت مي كنند تا با يافتن هويتي مستحكم به حل مسايل زمان خويش بپردازند و آماده ورود به آينده شوند و به خصوص كار بزرگ امام (س)، باز قدسي كردن جهاني است كه از آن قدسي زدايي شده است. من چند مميزه از مميزات شخصيت والاي حضرت امام (س) را ذكر مي كنم بدون اين كه مدعي باشم كه اين، همه مشخصات شخصيت حضرت امام (س) است و مطمئنا جنبه هاي والاي ديگري نيز در شخصيت ايشان وجود دارد. 1. امتياز امام (س)، "جامعيت" شخصيت ايشان است. در تاريخ، فقيهان بزرگ، حكيمان نامدار، عارفان پرآوازه، سالكان واصل، مجاهدان و سياستمداران برجسته بسيار داشته ايم، اما امتياز امام (س) اين است كه اين همه را يك جا در شخصيت خود جمع كرده اند; يعني ايشان "فقيه عارف حكيم سالك سياستمدار مجاهد" بودند و جمع اين صفات كمتر در يك شخص اتفاق مي افتد. 2. حضرت امام (س) توانستند سلسله جنبان

ص: 3183

يكي از مردمي ترين انقلاب هاي زمانه باشند و خود در راس اين انقلاب، ركت بزرگي را ايجاد كنند تا هم نظام نامطلوبي را براندازد و هم نظام تازه اي را تاسيس كند; نظامي كه امروز به لطف خداوند هجده سال از عمر آن مي گذرد. 3. قرائت حضرت امام (س) از دين و بينش ديني ايشان به گونه اي است كه در عين حال كه به اصالت ها و ارزش هاي اصيل ديني اهتمام جدي و اساسي دارد، با "جمهوريت" نيز سازگار است، به خصوص اگر در نظر بگيريم كه در دو سه قرن اخير، "جمهوريت" نوعي ملازمه با "سكولاريزم "دارد، كار بزرگ وانديشه بلند امام (س) از اهميت بيشتري برخوردار خواهد بود. در واقع، انقلاب امام (س) نقطه تكاملي يك حركت در اين سوي عالم براي تاسيس جامعه مدني براساس دين است، در حالي كه در دنياي غرب، جامعه مدني با گريز از دين و پشت كردن به آن تاسيس شد. 4. درانديشه حضرت امام (س)، حقوق فراموش شده، پايمال شده يا ناشناخته انسان احيا مي شود; يعني با اين كه حركت امام (س) يك حركت ديني است، در اين حركت، انسان، صاحب "حق تعيين سرنوشت" خويش است، نه فقط مكلفي كه از بالا به او دستور بدهند و او به طور يك جانبه مجبور به اطاعت محض باشد.

ص: 3184

حضرت امام (س) براي انسان، حق تعيين سرنوشت و دخالت در عرصه زندگي قايل است. امتياز ديگر اين است كه اين حق تعميم مي يابد; بدان معنا كه حق حضور در عرصه سرنوشت تنها به بخشي از جامعه يعني "مردان" اختصاص ندارد، بلكه يك حق عام مي باشد كه زنان و مردان در آن مشترك اند. و اگر وضع ايران پس از انقلاب اسلامي را به خصوص با آن چه در دنيا و از جمله دنياي پيرامون ما مي گذرد و با آن چه متاسفانه به نام اسلام بر جوامع تحميل مي شود، مقايسه كنيم، امتياز و برجستگي انديشه امام (س) و عظمت انقلاب اسلامي را درخواهيم يافت. 5. گرچه حضرت امام (س) در همه عرصه هاي حيات اجتماعي يعني جنبه هاي فرهنگي، هنري و اقتصادي انديشه هاي نويي دارند كه بايد توسط انديشمندان و محققان در جاي خود مورد بحث و گفتگو قرار بگيرد، ليكن بارزترين و مشخص ترين نظريه امام (س)، نظريه "ولايت فقيه" است كه امروز اساس و محور نظام جمهوري اسلامي است كه بر دو پايه اسلاميت و جمهوريت استوار است و همچنين ارتباطي كه ميان اين دو ركن برقرار مي شود از ناحيه "ولايت فقيه" است. البته اين نظريه درخور بسط و بحث فراوان است كه من در اين جا به آن متعرض نمي شوم، اما فقط به يك نكته بسيار

ص: 3185

مهم كه به نظر من بايد درباره آن تحقيق و بررسي بيشتري شود، اشاره مي كنم و آن عبارت از نقش محوري "مصلحت عمومي" در حكومت اسلامي است، بدان سان كه به تعبير حضرت امام (س) حكومت اسلامي مبتني بر "مصلحت عمومي" است و آن جا كه مصلحت اسلام و كشور اسلامي و مسلمين ايجاب كند، حتي احكام فرعي شرعي نيز مانع اجراي احكام حكومتي نخواهند بود. اينها مواردي است كه از جمله به ذهن من آمد و مسلما موارد فراوان ديگري نيز از امتيازات امام (س) وجود دارد. نكته دومي كه من در اين محفل به استحضار خواهران و برادران مي رسانم آن است كه: انقلاب اسلامي ايران كه حضرت امام خميني (س) محور آن بودند در كدام زمان تحقق يافت و داراي چه آثار و نتايجي بود؟ عصر ما، عصر استيلاي تمدن غربي است; تمدني كه با نفي و انكار دين يا دست كم راندن دين به فردي ترين و مخفي ترين لايه هاي ذهن انسان آغاز شد و به "عقل ابزاري" به عنوان تنها وسيله اي كه انسان مي تواند به كمك آن جهان را شناخته و با آن رابطه برقرار كند، تكيه كرد. اين بينش و تمدن برخاسته از آن به زودي دچار بحران شد، اما چند قرن طول كشيد تا دريابد كه

ص: 3186

ريشه اين بحران چيست. قرن نوزدهم، قرن بحران هاي بزرگ اجتماعي و اقتصادي در غرب است; بحراني كه همچنان تداوم يافته و از جمله در نيمه اول قرن بيستم ميلادي به صورت دو جنگ ويرانگر جهاني بروز مي كند، اما امروز در آغاز سده پانزدهم هجري قمري و طليعه هزاره سوم ميلادي به نظر مي رسد كم و بيش همه بشريت به اين نتيجه رسيده كه بحران موجود در جهان امروز و تمدن معاصر، "بحران معنويت" است; يعني بحراني كه از خلا معنويت ناشي مي شود. امروز اعتماد و يقين كامل به كارآيي عقل بشري، تجربه، علم، ترقي و پيشرفت از بين رفته است; يعني ما امروز به شدت درباره تماميت و كارآيي مطلق اين امور و اعتماد كامل به آنها ترديدهاي جدي را در سراسر جهان مي بينيم و اين امر اختصاص به جهان اسلام ندارد، بلكه در جهان غرب هم اين ترديد در ميان انديشمندان و متفكران وجود دارد و احساس اين كه كمبودي در زندگي بشر هست كه با علم صرف و تجربه و عقل محض نمي توان آن را ترميم و زندگي انسان را اداره كرد، به چشم مي خورد. به عبارت ديگر، ذهن و دل بشر امروز در آستانه هزاره سوم ميلادي به سوي نوعي تعبير و تفسير معنوي از جهان، انسان و سلوك

ص: 3187

فردي و اجتماعي او گرايش دارد و بشر امروز به سوي چنين تعبير و تفسيري ميل كرده است. اين رويكرد، دو صورت دارد: يكي صورتي كه در واقع، چندان اصيل نيست و نوعي انحراف نيز در آن ديده مي شود و بيشتر در كشورهاي صنعتي به چشم مي خورد; تمايل عمومي به نوعي تقديرگرايي، طالع بيني، وجوه مختلف عرفان هاي غيرديني مانند ذن، تله پاتي، اعتقاد به امور غيبي و حتي بسياري از امور خرافي روز به روز در دنياي صنعتي گسترش پيدا مي كند كه اين، خود نشان دهنده آن است كه بشر امروز در وراي پيشرفت هاي مادي و زرق و برق هايي كه زندگي مادي داشته، در جستجوي حقيقت ديگري است. اما رويكرد دوم، رويكرد آگاهانه و مشخص، به خود دين و معنويت ديني است كه البته خود اين رويكرد نيز دو صورت دارد: يكي رويكرد "برون ديني" است; يعني فيلسوفان وانديشمندان به سوي معنويت و دين به طور خاص به عنوان عاملي كه مي تواند خلا ذهني و زندگي بشر را پر كند، گرايش پيدا كرده اند. دوم رويكرد "درون ديني" است; يعني روي آوردن به مناسك و آداب ديني در سطح وسيعتر و گسترده تر از رويكرد اول، و معتقد شدن پيروان اديان به ارزش ها و مباني ديني خويش و پيدايش جنبش هاي سياسي - اجتماعي ديني، چه

ص: 3188

در دنياي اسلام و چه در دنياي غيرمسلمان; كه همه اينها نشان دهنده آن است كه بشر دوباره به دين روي آورده است. يعني پس از تجربه ايدئولوژي هاي سكولار نظير ليبراليزم، سوسياليزم، ماركسيزم، ناسيوناليزم و ساير ايسم ها، در دوران ما انسان عطف توجه بيشتري به دين كرده و به سوي معنويت روي آورده است. اما اين بازگشت، دقيقا بازگشت به گذشته نيست. زندگي و تجارب بشر، دستاوردهايي دارد كه انسان امروز نمي تواند از آن بگذرد; اين كه انسان، موجود آزاد و مختاري است،انديشه او محترم است، حرمت او بايد در صحنه اجتماع نگاه داشته شود، حق تعيين سرنوشت متعلق به انسان است و او بايد در اين عرصه حضور آگاهانه، فعالانه و مختارانه داشته باشد، ولي اين همه در كنار معنويت و پاي بندي به اصول معنوي و ديني و اتصال زمين شهادت به آسمان غيب است. به نظر من، آينده بشريت دين خواه، در گرو موفقيت او در پيوند دادن ميان دينداري و معنويت گرايي با به رسميت شناختن حق تعيين سرنوشت انسان به وسيله خود او مي باشد. انقلاب اسلامي ايران در چنين فضايي پيروز شد و البته به نوبه خود در گسترش اين فضا و تعميق آن در سراسر جهان، تاثير شايان داشت. اولا انقلاب اسلامي سبب شد كه حركت هاي درون زا و جنبش هاي اسلامي

ص: 3189

در سراسر كشورهاي اسلامي پيدا شود يا آن چه قبلا بود، به صورت جدي تر و گسترده تر مطرح شود و حتي جنبش هاي غيراسلامي به خصوص در كشورهاي عقب نگه داشته شده مسيحي دامن زده شود. بي ترديد اگر با ديده انصاف بنگريم، انقلاب اسلامي، هم در ايجاد اين جنبش ها و هم در تعميق و بسط جنبش هاي موجود، اثر فراوان داشت، بدون اين كه انقلابيون مسلمان براي اين كه چنين حركت هايي را از بيرون بر كشورهاي اسلامي تحميل كنند تلاشي از خود نشان داده باشند، و البته معني "صدور انقلاب" نيز همين است; يعني ارزش ها و تجارب انقلاب اسلامي ايران، در مسلمانان و حتي غيرمسلمانان دين دار، ايجاد يك شخصيت و اعتماد به نفس كرد تا بتوانند با حضور در عرصه، وجود خود را ابراز و حقوق خود را مطالبه كنند. ثانيا انقلاب اسلامي ايران سبب شد كه جهان مسيحيت نيز به تكاپو برخاسته و خود را به صورت جدي تر در عرصه اجتماعي و سياسي جهان دخيل بداند و به جاي پرداختن صرف به فرد انسان مسيحي، به جامعه مسيحي و سرنوشت سياسي، اجتماعي و اقتصادي مسيحيان و جهانيان توجه كند. اكنون ما در ايراني بسر مي بريم كه از عمر نظام ديني و تجربه تازه آن با حضور مردم و دخالت آنها در عرصه سرنوشت،

ص: 3190

هجده سال مي گذرد كه در همه عرصه ها از جمله در عرصه هفتمين دوره انتخابات رياست جمهوري، همه ما شاهد شادابي و حضور مردم در صحنه و دلبستگي آنها به نظام، انقلاب و رهبري خود بوديم. اين انقلاب تاكنون منشا يك سازندگي بزرگ و ايجاد يك جامعه سربلند با حضور مردم بوده و از اين پس نيز خواهد بود. در پايان كلام، مي خواهم يك نكته حساس را ذكر كنم و مخاطب من همه جهانيان و متفكران جهاني هستند: انقلاب ما "انقلاب كلام" بود. ابزار اين انقلاب، پيام و كلام و سخن بود، نه سلاح و زور. اين كلام امام (س) بود كه مردم را بيدار كرد و به صحنه آورد و اين پيام امام (س) بودكه مردم را در عرصه سرنوشت حاضر كرد تا انقلاب را به پيروزي رساندند. انقلاب ما متكي بر سلاح و زور و كودتا نبود. انقلابي كه بتواند با كلام و سخن، براندازي كند، يقينا در مرحله سازندگي و تاسيس و بسط نظام، بيشتر بر كلام، سخن و منطق متكي است و ما افتخار مي كنيم كه ابزار مهم انقلاب ما سخن و كلام است، چنان كه بزرگترين رسالت پيامبر اكرم (ص) نيز "بلاغ" بوده، بلكه بلاغ تنها رسالت مهم پيامبر گرامي (ص) محسوب مي شود كه: "و ما علي

ص: 3191

الرسول الاالبلاغ". در اين جا ما يك سخن و پيام به همه جهانيان داريم: انقلاب اسلامي در عين حال كه در درون كوشيده و مي كوشد تا پايه هاي جامعه را براساس معنويت، دينداري، اخلاق و ادب مستحكم كند و اين همه را به عنوان اساس هويت جامعه و منشا اساسي وفاق عمومي در جامعه مورد توجه قرار دهد، به امر توسعه همه جانبه و پايدار با استفاده از همه دستاوردهاي بشري نيز اهتمام دارد و به لطف خداوند با مشاركت و حضور مردم در اين عرصه همچنان پيش خواهد رفت و بدون ترديد، فرداي آن بهتر از امروز خواهد بود. اما در عرصه جهاني و بشري نيز انقلاب ما مي تواند و بلكه بايد پيشتاز حركت "گفتگو" باشد; گفتگو با همه صاحبان مذاهب كه در واقع گفتگوي دروني ميان مسلمان است و همچنين گفتگو با همه صاحبان اديان مختلف و حتي گفتگو با ساير تمدن ها و فرهنگ ها اعم از ديني و غيرديني. ما به جاي نظريه خطرناك و نادرست برخورد تمدن ها، مدعي و مبلغ گفتگوي فرهنگ ها و تمدن ها با يكديگر هستيم; ولي دو مانع بزرگ بر سر راه اين گفتگو وجود دارد: يكي مانع تاريخي و ديگري مانع عصري. ميان ما و دنياي مسيحيت، ذهنيت تاريخي ناگواري حاكم است به خصوص بعد از جنگ هاي صليبي،

ص: 3192

يك نوع بدبيني در ميان دنياي مسيحيت و ميان مسيحيان و مسلمانان ايجاد شده است كه در طول زمان نيز به صورت امري رسوب يافته، ذهنيت دو دنيا را نسبت به يكديگر بد و سياه كرده است كه البته اين مشكل براي دنياي مسيحيت بيشتر است; زيرا به هرحال مسلمانان چون به حضرت موسي و عيسي (ع) به عنوان پيامبران معصوم الهي معتقد هستند، زمينه تفاهم و تعارف آنان با مسيحيان يا يهوديان جهان يا ديگر پيروان اديان الهي بيشتر است، در حالي كه مسيحيان چون ديدگاه ديگري نسبت به اسلام دارند ممكن است با بدبيني بيشتري نسبت به اسلام و مسلمانان بنگرند و اين ذهنيت تاريك و سياه، مانع مهمي است كه گفتگوها را دشوار مي كند، قهرا غلبه بر آن نيز كار مشكلي خواهد بود. يك مشكل ذهني نيز ميان خود ما مسلمانان وجود دارد كه اختلاف كلامي ميان فرقه هاي اسلامي در طول زمان به صورت ستيزهاي خونين و كينه توزانه سياسي در تاريخ تجلي كرده و نوعي كينه و بدبيني عاطفي غالب شده است به گونه اي كه تا حدودي جلو برخورد منطقي با مسايل و حل مشكلات را مي گيرد. اما مانع عصري عبارت است از روحيه "استعمار". تمدن غرب بعد از اين كه استقرار يافت، متاسفانه بروز و ظهور جهاني آن به صورت "استعمار" بود;

ص: 3193

يعني صاحبان منافع اقتصادي، سياسي و حتي نظامي، از مرزهاي ملي خود بيرون آمده و درصدد استيلاي بر جهان برآمدند و براي استيلاي خويش، به كارگيري هر ابزاري را مجاز دانستند و از جمله بر ذهنيت هاي منفي تاريخي تكيه كردند تا نه تنها اختلافات ميان مسيحيان و مسلمانان و ميان فرقه هاي اسلامي باقي بماند، بلكه به انحاي مختلف به اين اختلافات دامن زده شود تا استعمارگران بتوانند در پناه اين اختلافات به منافع نامشروع خود دست يابند. اكنون بايد متفكران جهان اسلام وانديشمندان جهان مسيحيت و دانشمندان دنياي امروز كه خواستار گفتگو با يكديگرند، اين دو مانع تاريخي و عصري را مورد توجه قرار دهند و به خصوص از اين كه دين و اعتقادات وانديشه ابزار دست سياستمداران و صاحبان منافع سياسي و اقتصادي قرار گيرد، پرهيز كنند وانديشمندان و متفكران دلسوز، ابتكار عمل حضور در عرصه هاي بين المللي را از سياستمداران كه بيشتر به منافع آني و احيانا نامشروع خود مي انديشند، بگيرند، و اين، گرچه كار مشكلي است، اما شدني است. البته غلبه بر اين دو مانع بايد با محوريت انديشمندان دلسوز در جهان اسلام و مسيحيت و دنياي امروز با هدف تعارف با يكديگر و شناخت متقابل براي رسيدن به هدف مشتركي كه امروز نياز به آن در دنياي اسلام و جهان

ص: 3194

معاصر كاملا به چشم مي خورد يعني پر كردن "خلا معنويت" كه منشا بحران چند قرن اخير در دنياي امروز است، صورت گيرد كه البته ابزار اين تعامل و داد و ستد، چيزي جز "منطق" نخواهد بود. امروز متفكران جهان اسلام و دنياي مسيحيت و كليه انديشمندان دنياي معاصر مي توانند با كنار زدن لايه ها و پرده هاي تعصب از ذهن ها و با تكيه برانديشه، كلام و منطق باب گفتگو با يكديگر را باز كرده و گسترش دهند; براي رسيدن به جهاني صلح آميز كه انسان و حقوق او در آن محترم و معنويت از احترام برخوردار باشد و حقوق انسان پايمال منافع نامشروع صاحبان مكنت اقتصادي و قدرت سياسي جهاني نگردد. و در جهان اسلام مي توان با همه برادران و خواهران مسلمان با تكيه بر "هويت مشترك اسلامي" كه بحمدالله به بركت انقلاب اسلامي تقويت شده و پايه يك نظام قرار گرفته، و جهان اسلام بيش از هر زمان نيازمند به بازيافت و تقويت آن است و با هدف رسيدن به يك زندگي سربلند، آزاد، آباد و مستقل براي همه مسلمانان باب گفتگوها را باز و آن را وارد آفاق جديدي كرد. انقلاب اسلامي ايران برپايه ارزش ها و تفكرات خويش، آماده است تا در دنيايي كه زور و ترور و كشتار و دروغ بر آن

ص: 3195

حاكم است، براي رسيدن به صلحي پايدار باب گفتگوي خويش را با متفكران وانديشمندان منصف در جهان اسلام و در تمدن غرب و جهان مسيحيت و ميان همه اديان در همه زمينه ها باز كند و آن را گسترش دهد، چنان كه تاكنون كرده است. ما معتقديم رسيدن به صلح پايدار جهاني كه بشر بسيار به آن نيازمند است، از طريق گفتگو و بحث و حاكم گردانيدن "منطق" بر رابطه ميان انسان ها و دور شدن از تعصب ميسر است و به لطف خداوند، انقلاب و نظام اسلامي وانديشمندان و متفكران جمهوري اسلامي و جهان اسلام آمادگي اين گفتگوها، بحث ها و تفاهمها را دارند و اين هم از بركاتي است كه انقلاب امام (س) به بار آورده است. اميدواريم ما كه پيروان راه حضرت امام خميني (س) هستيم و در عصر جمهوري اسلامي و دوراني كه رهبري امت به عهده ولي فقيه و جانشين امام معصوم (ع) است بسر مي بريم، بتوانيم در اين مسير گام هاي بلندتري را برداريم و در درجه اول، خداوند و سپس روح امام امت (س) را از خود راضي نگاه داريم. والسلام عليكم و رحمةالله

ص: 3196

اهميت محوري عرفان

7 چكيده: حضور: شما تاثير امام خميني و انقلاب اسلامي ايران را در احياي تفكر ديني و تجديد حيات اسلام چگونه ارزيابي مي كنيد و در اين باره كدام محورها را اساسي و عمده مي دانيد؟ پروفسور محمديوسف امين: امام خميني سهمي بسيار اساسي در احياي تفكر اسلامي داشته اند. بعقيده من ايشان دو خدمت بسيار مهم در اين زمينه نمودند: نخست ولايت فقيه، اجتهاد ولايت فقيه و ديگري امتزاج ميان معنويت و سياست است. اشخاصي نظير علما، صوفيان و عرفا بودند كه تاكيد بر معنويت داشتند و كساني بر سياست اسلامي مثل احزاب و سازمانهاي اسلامي; ولي امام خميني اين دو را باهم تلفيق كرد. ايشان اهميت محوري را به عرفان دادند ولي سياست انقلابي را نيز بخشي از عرفان معرفي نمودند كه بخاطر خداوند سبحان بكار گرفته مي شود. براساس تحقيقاتي كه كرده ام، اين دو كار از جمله خدمات بسيار بزرگي بود كه امام خميني به جهان اسلام كرد. مطلب ديگر، نظر ايشان درمورد سياست نه شرقي و نه غربي (لاشرقيه و لاغربيه) است. گرچه اين جمله تنها يك شعار بنظر مي رسد. ولي عقيده اي عميقا فرهنگي است. ايشان تاكيد بر اعتماد به نفس دارند. سازمانهاي اسلامي تلاش مي كردند كه مسلمانان فقط متكي به اسلام باشند، اما مسلمانان حتي به خود

ص: 3197

اتكا ندارند. البته از طريق جماعت اسلامي و ساير سازمانها به اسلام متكي هستند ولي به خود اعتماد ندارند. معتقدند كه اگر امريكا با اسلام موافق باشد، اسلام توسعه مي يابد، هندوها اگر اسلام را قبول داشته باشند، اسلام توسعه خواهد يافت. ولي امام خميني (ره) به مسلمانان اعتماد به نفس داد "شما بدون تكيه به هيچكس قادر به هركاري هستيد، شما مي توانيد به عقايد خودتان به هنر خودتان به تجربيات خودتان متكي باشيد" اين خدمت امام خميني (ره) كاري فرهنگي بود نه ايدئولوژيكي. در مورد مسائل ظاهرا كوچكتر نيز امام خميني بسيار ريشه اي برخورد كردند. ساير رهبران اسلامي اينگونه با مسايل برخورد نكرده بودند. اگرچه امام خميني آموزش ديده غرب نبود و با هيچ زبان غربي آشنايي نداشتند ولي با بسياري از مسايل بسيار جديد بطور ريشه اي برخورد كردند. مثلا ايشان مخالف حزب بود. تمايلي به وجود حزب در ايران نداشتند. زماني ايشان فرمودند كه ائمه جمعه مجاز به عضويت در هيچ حزبي حتي حزب جمهوري اسلامي نيستند. در اينجا مطلب خاصي وجود دارد، زيرا در تمامي جهان اسلام هركسي مي خواهد حزبي تشكيل دهد، در عراق يا در هرجاي ديگر، احزابي چون، حزب الدعوة، جماعت اسلامي، اخوان المسلمين و. . . ولي امام خميني تنها كسي بود كه گفت ما

ص: 3198

نبايد حزب داشته باشيم. بايد يك امت داشته باشيم و يك امام و يا رهبر. حزب نبايد داشته باشيم. اما درباره انتقاد از ساير مسلمانان; معمولا احزاب از مسلمانان كم اعتقاد انتقاد مي كنند. اما امام خميني از انتقاد از علماي ضعيف يا رهبران ضعيف اسلامي پرهيز مي نمودند. زيرا انتقاد تفرقه ايجاد مي كند. از اينرو زمينه هاي مختلفي وجود داشت كه امام خميني در مورد مسائل مختلف بسيار اصيل عمل نمود كه يكي از موارد منحصر به فرد آن در مورد احزاب بود. مثال خوب ديگري كه مي توان زد در مورد سقوط خلافت عثماني است. همه رهبران بزرگ اسلام، از جمله علامه اقبال لاهوري، از سقوط خلافت عثماني اظهار رضايت كردند، زيرا مي گفتند كه اين خلافت غيراسلامي بود و با سقوط آن اسلام دوباره احياء خواهدشد. ولي امام خميني (ره) در اين مورد اظهار داشتند كه اين واقعه براي اسلام اسف بار بود; سقوط خلافت عثماني براي اسلام بسيار دردآلود بود. افراد بد بودند ولي ساختار اسلامي بود. آن امپراتوري كشوري براساس ملت نبود، كشور براساس اسلام بود نه مليت. بنابراين از آنجا كه ساختار آن اسلامي بود، سقوط آن براي اسلام اسف بار بود. اين نكات را امام خميني در كتاب "حكومت اسلامي" خود ابراز داشته اند. بيان چنين مطلبي بسيار

ص: 3199

شگفت آور بود. امام در مسائل خاص آنچنان موضعگيري مي كردند كه هيچ يك از رهبران برجسته اسلامي قادر به درك آن نبودند; كساني كه در اروپا تحصيل كرده بودند، با زبانهاي غربي و با نظم و انضباط غربي بخوبي آشنا بودند ولي آنان نيز توانايي درك اين موضوع را نداشتند. در حاليكه امام خميني كه بيشتر در مدارس علميه تحصيل كرده بود، مي توانست اين مطلب را درك كند. اينها گوشه اي از تاثيرگذاري امام خميني بود. حضور: امام خميني به دو اصطلاح "اسلام ناب محمدي" و "اسلام امريكايي" اشاره كرده اند. شما چه برداشتي از اين دو مفهوم داريد؟ يوسف امين: اين مسئله اساسا مربوط مي شود به عدالت اجتماعي، اقتصادي و سياسي در اسلام واقعي - اسلام ناب محمدي - عدالت اجتماعي، عدالت اقتصادي و دالت سياسي حائز اهميت است. مردم براي دست يابي به عدالت اگر لازم باشد به ابزارهاي انقلابي متوسل مي شوند. آنان براي اين كار قرباني مي دهند. ولي در اسلام امريكايي تنها بجا آوردن آداب مذهبي، نظير برپاداشتن نماز و غيره مورد نظر است. در آن حتي اگر گهگاه از عدالت هم صحبتي به ميان آيد براي دست يابي به آن فداكاري صورت نمي گيرد و از ابزارهاي انقلابي استفاده نمي شود. اين تفاوتي است كه من ميان اسلام ناب محمدي و اسلام

ص: 3200

امريكايي يافته ام. حضور: بعضي از نويسندگان وابسته به استكبار جهاني اينگونه القاء مي كنند كه چون انقلاب اسلامي ايران براساس باورهاي شيعه پاگرفته است در نتيجه نمي تواند الگوي مناسبي براي ساير كشورهاي اسلامي باشد و مورد پذيرش و پيروي مسلمانان جهان قرارگيرد حال آنكه ما در عالم واقع خلاف چنين نظري را مشاهده مي كنيم. يوسف امين: سئوال را مي توان اينطور مطرح كرد كه آيا تجربه ايران قابل اجرا براي اهل سنت هم هست؟ همانطوريكه شما گفتيد عده زيادي از نويسندگان غربي اين سئوال را پيش كشيده اند. آنان براين باورند كه آنچه در ميان شيعيان بوقوع پيوست نمي تواند براي اهل سنت و در محيط و جو جوامع سني قابل اجرا باشد. در پاسخ بايد گفت: اولا، آنچه كه توسط امام خميني (ره) مطرح شد متكي بر اصولي است كه بين سني و شيعه مشترك مي باشد. شيعه و سني در پاره اي مسائل با يكديگر اختلاف دارند و در برخي امور وحدت نظر. اين دو در مورد اغلب اصول اوليه اسلام عقايد مشابهي دارند. نهضت امام خميني متكي براصولي بود كه ميان شيعه و سني مشترك است، اصولي كه اساس اسلام را مي سازد. به همين دليل اهل سنت نيز مي توانند از آن بهره گيرند و بهره هم برده اند. هفده سال از

ص: 3201

پيروزي انقلاب مي گذرد و طي اين مدت صدها هزار تن از پيروان اهل سنت از آن بهره برداري كرده اند. در آن دسته از مسائلي كه تفاوت آشكاري ميان ايدئولوژي شيعه و سني وجود دارد، نظير احترام به علما و يا طرفداري از شهادت، اختلافات در واقع كمي است نه كيفي. اهل سنت هم براي علما احترام زيادي قائلند ولي نه به اندازه شيعه. در ميان اهل سنت هم از شهادت طرفداري مي شود ولي نه به اندازه اي كه در ميان شيعه براي آن اهميت قائلند. بنابراين گرچه اختلافاتي ميان شيعه و سني وجود دارد ولي اين اختلافات كمي است نه كيفي. اهل سنت روي پاره اي مسائل تاكيد مي كنند و شيعه روي برخي مسائل ديگر. حال اگر از اين جنبه به مسائل توجه شود، اصول اوليه مشترك است و در جائيكه اختلافاتي مشاهده مي شود تفاوتها كمي است نه كيفي. حضور: يكي از اصول مورد توجه حضرت امام نقش زمان و مكان در فقه و اجتهاد است. با توجه به مطالعاتي كه داريد نظر شما در اين باره چيست؟ يوسف امين: تا آنجايي كه من مطالعه كرده ام، سيد جمال الدين، يكي از كساني بود كه اين مسئله را قويا مطرح كرد. و اين مسئله بعدا توسط محمدعبده در مصر دنبال شد. رشيد رضاي

ص: 3202

مصري نيز از اين فكر پيروي مي كرد و نظر فوق توسط اين افراد در بخشي از دنياي اسلام توسعه يافت. بعدها در هند افرادي نظير علامه اقبال لاهوري تاكيد زيادي بر اجتهاد و احياء تفكر اسلامي داشتند. مولانا مودودي نيز از اين طرز فكر حمايت مي كرد. بنابراين افراد زيادي در جهان اسلام طرفدار اجتهاد بودند اما اين طرز فكر در عمل توسعه زيادي نيافت. اجتهاد در تئوري پذيرفته شد ولي در عمل در اغلب موارد همان روشهاي قرون وسطايي بكار گرفته مي شود. تنها امام خميني نبود كه اين باور را داشت بلكه اصوليون نيز اينطور مي انديشيدند زيرا در تفكر اصولي به اجتهاد اهميت خاصي داده مي شود. به تفاوت زمان و مكان در اجتهاد اهميت داده مي شود، اينكه مردم بايد از مجتهد زنده پيروي كنند، بايد از مجتهد زنده تقليد كنند نه مجتهدي كه در قيد حيات نيست. اما عليرغم التزام به پيروي از مجتهد زنده، حتي اصوليون نيز بطور كامل و عملي از اين طرز فكر پيروي نمي كردند. ولي امام خميني كمك زيادي كرد تا اين طرز فكر اصولي جنبه عملي پيدا كند، اعمال عقايد اصولي در اجتهاد در هرزمان و موقعيتي. يادم مي آيد امام خميني (ره) چندماه قبل از ارتحالشان گفته بودند كه مجتهد نه تنها بايد آگاه بلكه شجاع نيز

ص: 3203

باشد. هرچيزي را كه فكر مي كند صحيح است ابراز نمايد، بدون توجه به اينكه مسلمانان از آن خوششان مي آيد يا خير. شما بايد در اجتهاد شجاع باشيد و الحمدلله كه مي توانيم اين اجتهاد را در آثار شهيد مرتضي مطهري ببينيم. آنجايي كه از حقوق زن در اسلام صحبت مي كند. وي در كتابهايش مواضع بسيار تازه اي اتخاذ كرده است. نظير چنين گرايشي را تا حدود زيادي در افكار آقاي رفسنجاني نيز مي توانيم مشاهده كنيم. وي نيز موضعگيري زيادي كرده اند كه متناسب با زمان بوده است; اگرچه در ابتدا برخي از افراد نتوانسته اند مواضع وي را به درستي درك كنند و اينگونه تصور كردند كه وي طرفدار آرايش زنان يا لباسهاي آنچناني يا چيزهايي نظير آن است; ولي در واقع بسيار روشن بود كه وي زمان و مكان را مورد توجه قرارداده است. از اينرو آقاي رفسنجاني نيز در عمل التزام خود به تفكر امام خميني در اجتهاد را نشان داده است. اخيرا خبري شنيدم مبني بر اينكه براساس آن در آينده مردان وادار شوند تا به همسرانشان در قبال انجام كارهاي خانه دستمزد بپردازند. اين اجتهاد بزرگي است، اجتهادي درخشان و باشكوه. اگر اين طرز فكر در عمل هم پياده شود، آنگاه زنان سراسر جهان به اسلام علاقمند خواهندشد; به اسلام

ص: 3204

خواهند گرويد. آنها درخواهند يافت كه اسلام بزرگترين حامي زنان، مستضعفان و مردم محروم است. الحمدلله خدمات امام خميني (ره) به اجتهاد بسيار مثبت بود. قبول دارم كه متفكران اسلامي در قرون نوزدهم و بيستم خدمات زيادي به اجتهاد در اسلام نموده اند ولي امام خميني (ره) به آن جنبه عملي تري بخشيد و پيروان امام خميني نيز اين عقايد را در عمل پياده نموده اند. اين طرز فكر توسط ساير مسلمانان نيز پذيرفته خواهدشد. حضور: در اوضاع فعلي جهان، شاهد تبليغات و اقدامات امريكا روي مسئله اي به عنوان نظم نوين جهاني هستيم كه حتي در سخنان مسئولين امريكا به مفهوم تسلط و برتري امريكا بر جهان است. هرچند حتي متحدين غربي امريكا با تسلط بي چون و چراي آن كشور بر دنيا مخالف هستند معهذا بين متفكريني كه اعتقاد دارند جهان به سوي يك نظام يك قطبي مي رود و انديشمنداني كه آينده جهان را داراي نظام چند قطبي مي بينند اختلاف نظر زيادي است. نظر شما در اين باره چيست؟ يوسف امين: در اين نظم نوين جهاني امريكا مي كوشد تا جهان را به صورت نظامي تك قطبي درآورد، ولي در واقع جهت گيري جهان به سمت نظام چند قطبي است. من نمي دانم كه در آينده چه رخ خواهد داد. شايد امريكا در خواسته هايش

ص: 3205

توفيق يابد و يا اينكه ساير كشورهايي كه در تلاش براي ايجاد نظام چند قطبي هستند موفق شوند. ولي حتي اگر نظام چند قطبي به موفقيت برسد مخالف اسلام خواهدبود; زيرا اغلب كشورها و قدرتهاي تشكيل دهنده آن نظير ژاپن، آلمان و چين نيز مخالف اسلام هستند. از اينرو گرچه ممكن است نظام چند قطبي بهتر از نظام تك قطبي باشد، ولي ضرورتا نمي تواند اين وضعيت به نفع اسلام باشد. ما بايد در اين باره بيشتر بينديشيم. ما صرفا نبايد بين دو نظام يكي را برگزينيم، بايد در اين باره فكر كنيم. درحال حاضر مردم مسلمان چه احساس مي كنند؟ آنان تحت فشار زيادي قراردارند. مسلمانان در بوسني، در چچن، در فلسطين، در سودان، در مصر و در الجزاير فشار زيادي را از جانب غرب و از سوي قدرتهاي ضداسلامي احساس مي كنند، در چنين وضعيتي من فكر مي كنم كه ما بايد اتحاد ميان خودمان را افزايش دهيم. گرچه اين گفته شعار بنظر مي رسد ولي بايد به عنوان يكي از عملي ترين سياستها بكار گرفته بشود. در اين وحدت ما بايد حتي با مسلمانان با اعتقاد ضعيف نيز به نوعي سازش برسيم و از درگيري و جنگ در جوامع اسلامي جلوگيري نماييم. تا زمان حاضر، همواره نهضت هاي اسلامي براين نكته پافشاري مي كردند كه ما كاري

ص: 3206

با مسلمانان كم اعتقاد نداريم. ما آنان را طرد و محكوم مي كرديم و از آنان دوري مي جستيم. ولي در حال حاضر اين روش صحيح بنظر نمي رسد. بنابراين نهضت هاي اسلامي، سازمان اسلامي، جمهوري اسلامي ايران، كشورهاي نيمه مسلمان و ساير كشورهاي اسلامي نظير سودان و غيره بايد به اين مسئله بعنوان حركتي پيچيده بينديشند. نهضت اسلامي، بدون اينكه مجبور باشد در مورد اهداف اسلامي خود سازش كند، بايد با مسلمانان با اعتقاد ضعيف همكاري كند. اين چيزي است كه بنظر من مي تواند به ما، براي مقاومت در برابر نظم نوين جهاني، خواه تك قطبي يا چند قطبي، كمك كند. ما بايد باهم متحد شويم. ما نه مي توانيم نظام تك قطبي را بپذيريم و نه چند قطبي را. مسلمانان بايد روي پاي خودشان بايستند. نكته بسيار مهم در اينجا اين است كه ما بايد تفرقه در ميان خود را به حداقل برسانيم. بايد بكوشيم مسلمانان كم اعتقاد را به سمت خود جلب نماييم و گهگاه آنان را كنترل كنيم، البته بدون سازش در مورد اهداف اسلامي. اينكار ممكن است مشكل بنظر برسد ولي معتقدم كه بايد در اين زمينه تلاش كنيم تا موفق شويم. سپس بايد خودمان را در زمينه هاي تكنولوژيكي، علمي و اقتصادي تقويت كنيم. مسلمانان بايد با يكديگر همكاري كنند. نه

ص: 3207

تنها در زمينه هاي ايدئولوژيك - گرچه همكاري ايدئولوژيك هم لازم است - ولي بايد براي پيشرفت تكنولوژيكي، پيشرفت اقتصادي و پيشرفت نظامي همكاري كنند. در حال حاضر دو چيز مهم است: افزايش وحدت مسلمانان و ايجاد همبستگي براي مقاومت. حضور: بدنيست نظر شما را درباره پست مدرنيسم كه به عنوان يك حركت فرهنگي غربي مطرح شده است و براي آن تبليغات زيادي مي شود، بدانيم. يوسف امين: و اما در مورد مكاتب مدرنيسم و پست - مدرنيسم، اعتقاد من بر اين است كه طرز فكر پست - مدرنيسم بطور كلي ضد اسلامي است. خيلي بيشتر از مدرنيسم با اسلام بيگانه است. اگرچه در بعضي مواقع برخي پست - مدرنيسم را آشكارا براي اسلام مطلوب توصيف مي كنند و گفته مي شود كه در اين طرز فكر پاره اي جنبه هاي مفيد براي اسلام وجود دارد ولي من معتقدم كه پست - مدرنيسم، بخاطر اعتقاد به نسبيت ضد اسلامي است; بر اساس تئوري نسبيت همه چيز نسبي است. براي ادبيات وجود هيچ شكل خاصي ضرورت ندارد; در شعر نبايد به وجود هيچ شكل خاصي قايل بود; هيچ ضابطه اي براي زيباشناسي وجود ندارد; همه چيز بستگي به ذهنيت ما دارد. بدين ترتيب نسبيت موردنظر پست - مدرنيسم كه در هنر، در ارزشهاي اخلاقي، در مطالعات و تحقيق

ص: 3208

نشان داده مي شود، از مدرنيسم غربي با اسلام بيگانه تر است. ما بايد بين مدرنيسم و غرب گرايي تفاوت قايل شويم. هرچيزي كه مدرن است داراي بار ارزشي مي باشد زيرا با زمان پيش مي رود، ولي بخش اعظم تفكر غرب گرايي از ارزشهاي غربي و فلسفه غربي كه عمدتا ضداسلامي مي باشد، نشات گرفته است. بنابراين در جايي كه مدرنيسم مطرح است بايد بين مدرنيسم و غرب گرايي تفاوت قايل شويم و امام خميني (ره) اينكار را كرد. من در مصاحبه ها و سخنراني هاي ايشان ملاحظه كرده ام زمانيكه ايشان به ايران بازگشتند در نخستين سخنراني هايشان گفتند كه ما مخالف تمدن نيستيم، ما مخالف سينما، راديو و تلويزيون نيستيم. ما مخالف كارهاي خلاف اخلاق هستيم. امام خميني (ره) در سخنراني اول فوريه 1979 خود اين موضوع را روشن كردند كه مخالف مدرنيسم نيستند. همچنين در بسياري از اشعاري كه سرودند، مخالفت خود را با غرب گرايي ابراز داشته اند نه مدرنيسم. بنابراين امام خميني بين اين دو تفاوت قايل شده اند. اما در رابطه با پست - مدرنيسم تاكيد مي كنم كه اين آن چيزي نيست كه ما بتوانيم بپذيريم زيرا تا حد زيادي متكي بر نسبيت است. حضور: به عنوان حسن ختام با توجه به اينكه شما قبلا به ايران سفر كرده ايد و امام خميني را ديده ايد

ص: 3209

بفرماييد مهمترين ويژگي ايشان به نظر شما چيست و چنانچه خاطره اي هم داريد بيان بفرماييد. يوسف امين: من فكر مي كنم بطور كلي دو چيز در مورد ماموريت و شخصيت امام خميني مهم بود. اول اينكه ايشان اعتقاد داشتند ما اسلام را تمام و كمال مي خواهيم، نمي خواهيم در مورد آن سازش كنيم. يا نمي خواهيم 90 درصد اسلام داشته باشيم و 10 درصد چيز ديگر. ما تمامي اسلام را طالبيم. ديگر اينكه ما آماده ايم هر قيمتي را براي اينكار بپردازيم. بنابراين من فكر مي كنم اين دو چيز در شكل دادن به شخصيت امام خميني بسيار مهم بوده و ايشان را از ساير متفكران اسلامي متمايز مي سازد. ضمنا فرصت خوبي دست داده بود تا در سال 1982 در خلال ديدارم از ايران به خاطر شركت در مراسم دهه فجر، امام خميني (ره) را ملاقات كنم. هنگامي كه در حسينيه جماران امام براي ايراد سخنراني روي بالكن كوچك آنجا حضور يافتند همه ما تحت تاثير عميقي قرارگرفتيم. چيزي كه بيش از همه برمن اثر گذاشت چهره مهربان و دوست داشتني ايشان بود. وقتي سخنراني ها يا مصاحبه هاي ايشان را مطالعه مي كردم ايشان را فردي مقتدر و پرصلابت احساس مي كردم ولي وقتي ايشان را شخصا از نزديك ديدم، احساس كردم كه امام خميني مملو از عشق

ص: 3210

و محبت به مردم است از اينرو بسيار تحت تاثير ايشان قرارگرفتم. بسيار شگفت زده شدم. امام خميني (ره) در عمل، در نوشته ها، و در سخنراني هايش انساني پرصلابت، قوي و شجاع است. و در عين حال در درون آكنده از عشق و مهرباني بودند. گفتگو با پروفسور محمد يوسف امين (استاد دانشگاه از هندوستان) - گفتگو از محمد هاشم مصاحب

ص: 3211

اولين تذكره درباره شخصيت امام خميني

16 چكيده: شخصيت عظيم و چهرؤ تابناك معمار انقلاب اسلامي ايران و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران پس از رحلت حضرت آيت اللّه العظمي حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي (م:1340 ش) و خاصه پس از وقايع سالهاي 1341 و 1342 مخصوصاً قيام پانزده خرداد براي ملت مسلمان ايران تجلي بيشتري يافت، اما مقام حضرت آيت اللّه العظمي امام خميني قبل از اين جريانات نيز براي بسياري از اهل دل خاصه آنان كه به عرفان و حكمت دلبسته و علاقمند بودند چهره اي شناخته شده بود. حقير مدتها درصدد آن بودم تا مطلب و يا تاليفي كه مربوط به قبل از سالهاي مذكور و در حقيقت ايامي قبل از ورود رسمي حضرت امام به صحنه باشد و موقعيت و شخصيت ايشان را بيان نمايد، پيدا كنم، لذا در اين راستا و پس از بررسي به كتابي دست يافتم تحت عنوان "علوم و عقائد" تاليفي از شخصيتي فرهنگي و اهل قلم به نام آقاي محمد ابراهيم جواهري1 اين كتاب در سال1331 شمسي در اصفهان منتشر شده است2 و هدف اصلي آن بررسي دربارؤ عقائد مذهبي، سياسي و فلسفي خاصه در اوايل دهؤ 1330 شمسي بوده است. بجز مطالب مذكور مولف به شرح حال تعدادي از نخبگان، متفكران و صاحبنظران زمان خود چه

ص: 3212

روحاني و يا غير آن پرداخته است. ايشان با توجه به ارادتي كه نسبت به حكمأ و فلاسفؤ اسلامي زمان خود داشته پا از حوزؤ علميه اصفهان فراتر گذاشته و تعدادي از زبدگان انديشه را از حوزه هاي علميه تهران، قم و مشهد معرفي كرده و در مورد شخصيت بعضي از آنان مطالبي ولو در چند سطر آورده است. از جملؤ اين افراد مي توان از مرحومين ميرزا مهدي آشتياني، سيدكاظم عصار، فاضل توني و محي الدين(مهدي) الهي قمشه اي و... نام برد.3 آنچه كه قابل اعتناست اينكه با توجه به غناي حوزؤ علميه قم و برجستگي آن، تنها در فهرست مندرجات اين كتاب از اين حوزؤ مقدسه نام شخصيت والايي ديده مي شود كه بيش از ده سال بعد از طبع اين اثر مهمترين گام ها را در تاريخ معاصر ايران برداشته است و آن نام مبارك "حاج آقا روح اللّه خميني" است.4 با استاد ابراهيم جواهري در خصوص اينكه چرا در آن دوره كه تقريباً منزلت امام خميني(ره) براي بسياري مجهول بود نام آن بزرگمرد تاريخ ساز را در كتاب خود آوريد صحبتي داشتم5 و چگونگي آن را پرسش نمودم، ايشان فرمود: اول كسي كه در دهؤ بيست )1320 شمسي) امام خميني را معرفي كرد استاد ما حكيم توانا مرحوم آية اللّه سيد صدرالدين هاطلي كوپايي بود

ص: 3213

و زماني از آقاي هاطلي دربارؤ آية اللّه خميني سوال كردم در حالي كه خود مرحوم هاطلي از استوانه هاي بسيار والاي حوزؤ غني و با قدمت اصفهان بود وي چنين جواب داد: ايشان (منظور امام خميني) مجمع البحرين هستند. هم جامع معقول و هم جامع منقول و هم در عرفان و هم در اخلاق صاحبنظرند. در حقيقت يك حكيم به تمام معنا.حاج آقا صدر با حضرت امام خميني رضوان اللّه تعالي عليه ارتباط عميق معنوي داشت گوئي در سال 1332 شمسي كه حضرت امام به اصفهان تشريف فرما شدند نزد آقاي هاطلي بودند. طلاب و علاقمندان بسياري به محضر ايشان شرفياب مي شوند و هربار هم كه مرحوم حكيم هاطلي به قم مي رفت سراغ آية اللّه خميني رفته و در منزل ايشان اقامت مي نمود. همين تبليغات و تلاشهاي مرحوم هاطلي كوپايي مشوقي بود براي اهل علم و طلاب اصفهان كه به قم رفته تا به حضور امام خميني برسند.6 از جمله مهمترين علتهايي كه استاد ابراهيم جواهري را بر آن داشت تا در تذكرة خويش از حضرت آية اللّه العظمي امام خميني در نيم قرن پيش ياد كند يكي نيز مقام شامخ امام در فلسفه اسلامي(حكمت) و عرفان بوده است و در اين مورد به اينجانب (نگارنده) فرمود: امام خميني قبل از ورود

ص: 3214

علامؤ طباطبائي (آية اللّه سيد محمد حسين) به قم، عرفان محي الدين عربي را تدريس مي فرمودند (كتاب فصوص الحكم را). در همين رابطه ارتباط و ارادت عارف بزرگ و طبيب جسم و جان حكيم فرزانه حاج ميرزا علي آقا شيرازي اصفهاني (م:1333( به امام و مراوده وي با ايشان را استاد جواهري متذكر شدند بي ترديد عارف ارجمند حاج ميرزا علي آقا شيرازي از شخصيتهايي است كه امثال مرحوم مطهري همواره خود را مرهون ايشان دانسته و بارها مرحوم آية العظمي حاج آقا حسين طباطبائي بروجردي از ايشان درخواست مي نمود تا از اصفهان به قم آمده و براي طلاب و روحانيون درس اخلاق بگويد كه مواردي از آن را حقير در كتاب "طبيب جسم و جان" متذكر شده ام7، همؤ اين مسائل حكايت از بعد عرفاني و شخصيت عظيم معنوي حضرت امام مي نمايد. با اينكه حاج آقا صدر نزديك به بيست سال از امام خميني بزرگتر بود ولي ارادت خاص و عجيبي نسبت به ايشان داشت و همين عشق و علاقه مرحوم هاطلي بود كه باعث شد نزديك به پنجاه سال پيش استاد جواهري از شاگردان خاص و نزديك حكيم هاطلي كوپايي در اولين تاليف خود كه در اصفهان و به سال 1331 شمسي به طبع رسيد از امام خميني تحت عنوان حكيمي

ص: 3215

بزرگوار و وارسته ياد نمايد.بي مناسبت نيست به اختصار نيز از اين حكيم فرزانه (هاطلي كوپايي) يادي شود: حكيم و فقيه وارسته و مفسر عالي مقام، عالم زاهد، حاج سيد صدرالدين هاطلي كوپايي، متولد 1301ه . ق به شهر اصفهان، مولف كتاب "شروق الحكمه في شرح الاسفار و المنظومه" در حل معضلات و مشكلات اسفار ملاصدرا و منظومؤ حاجي سبزواري كه آن را در دورؤ اشتغال خود در نجف مرقوم داشته است.وي در اصفهان از شاگردان مبرز استاد بزرگ فلسفه، مرحوم ملامحمد كاشاني و مرحوم جهانگيرخان و در نجف از شاگردان شيخ الشريعؤ اصفهاني و آقا سيدمحمد كاظم يزدي صاحب كتاب "عروة الوثقي" و آخوند ملامحمد كاظم خراساني صاحب كتاب "كفاية الاصول" و شيخ ابراهيم اردبيلي و آقا سيدمحمد فيروزآبادي و تعدادي ديگر از اساتيد بود.مرحوم سيدصدرالدين هاطلي، مردي وارسته و داراي ملكات و فضائل انساني بود. نسبت به مال و رياستهاي دنيا كمال بي اعتنايي را داشت و دانش، تقوي و وارستگي را به هم آميخته بود. متواضع و قانع زندگي مي نمود و در عين حال جذابيت خاصّي داشت. در جلسات انس دوستان شركت مي نمود و ابداً براي خود تعييني از علم و مقام قائل نبود. در جلسات آياتي از قرآن كريم را تفسير مي نمود. معمولاً روزها در مدرسؤ صدر بازار

ص: 3216

اصفهان به تدريس فلسفه، كلام، معاني و بيان اشتغال و تدريس خود را با اشعار مناسب مي آراست و به راستي اديبي بود كه درسش محبّت بود و شاگرداني از روي عشق و صفا پيرامونش گرد مي آمدند.سيدصدرالدين كوپايي در شب شنبه پنجم جمادي الاولي سال 1372 ه . ق وفات يافت و در تكيه دربكوشكي تخت فولاد اصفهان مدفون گرديد.8 برخي از شاگردان او عبارتند از: آية اللّه شهيد سيد محمد حسيني بهشتي، آية اللّه شيخ حيدرعلي محقق، حجة الاسلام والمسلمين شيخ باقر صديقين(ره)، ابوالقاسم پاينده، سيدحسن صدر و استاد محمدابراهيم جواهري.اما اينكه چه شد بين حكيم هاطلي و حضرت امام خميني صميميتي بود، يكي تاثير وجود مرحوم آية اللّه آقا شيخ محمدعلي شاه آبادي اصفهاني(م: 1369ق) بوده است چرا كه آقاي هاطلي كوپايي با آقاي شاه آبادي در نجف همدرس بودند و به درس برخي از اساتيد نامور چون آية اللّه العظمي سيدمحمد كاظم خراساني صاحب كتاب "كفاية الاصول" حاضر شده اند. و هر دونيز اصفهاني بودند.بسياري مطلعند كه حضرت آية اللّه العظمي امام خميني بارها از استادشان مرحوم شاه آبادي ياد مي كردند از جمله به مناسبت شهادت حجةالاسلام والمسلمين شيخ مهدي شاه آبادي فرزند استاد خود، از آقاي شاه آبادي (آية اللّه شيخ مهدي)، به عنوان شيخ بزرگوار و يا كسي كه حق حيات

ص: 3217

روحاني نسبت به ايشان (امام خميني) داشته است ياد كرده اند و در آنجا عظمت اين موضوع را يادآور شده مي فرمايند: با دست و زبان از عهده شكر اين نعمت برنمي آيم.9 حضرت امام متون كتب، عرفان، حكمت و فلسفه را از عالم مهذب شيخ محمدعلي شاه آبادي فراگرفتند. مرحوم شاه آبادي از فلاسفه و عرفاي بنام عصر خويش و از شاگردان حاج ميرزا هاشم خوانساري صاحب "مباني الاصول" و حاج ميرزا حسن آشتياني صاحب "حاشيه رسائل" و فيلسوف بزرگ ميرزا هاشم گيلاني و عارف بزرگوار ميرزا ابوالحسن جلوه زواره اي و آخوند خراساني و شريعت اصفهاني و ميرزا محمدتقي شيرازي بوده است. در سال 1347 هجري قمري به حوزؤ علميه قم آمد و تا سال 1354 ق كه به تهران هجرت كرد مشغل افاده و تدريس بود و در اين مدت هفت سال، بيش از همه حضرت امام خميني از اين استاد استفاده نمودند و "فصوص" و "مفتاح الغيب" و "منازل السائرين" كه هر سه از كتاب هاي مهم عرفان است را نزد ايشان خواندند. امام خميني در آثار خود چون "مصباح الهدايه"، "الاربعين"، "تعليقه بر فصوص" و "تعليقه بر مصباح الانس" از اين عارف بزرگ متاثر بودند.10 به طوري كه مولف اثر ارزشمند "تاريخ حكمأ و عرفا متاخرين صدرالمتالهين" به اين موضوع اشاره داشته است

ص: 3218

و مي نويسد: اجل تلاميد آن بزرگ (آية اللّه شاه آبادي)، سيدالحكمأ المتالهين آقاي سيدروح اللّه الموسوي الخميني است.11 از ديگر عللي كه احتمالاً در اين تذكره باعث ضبط و ثبت نام حضرت آية اللّه العظمي امام خميني گرديده ارتباطي است كه امام با حوزؤ فلسفي يا مكتب فلسفي اصفهان داشته اند كه در نهايت به صدرالمتالهين مي رسد.يكي از اساتيدي كه حضرت امام از وجود او بهره مند شده اند مرحوم آية اللّه آقا ميرزا علي اكبر حكمي يزدي (م: 1344ق) است وي استاد ايشان [خاصه] در علم هيات بوده و به حكيم اشتهار داشته است. و مرحوم حكمي، تربيت يافتؤ بزرگان حوزؤ اصفهان مانند جهانگيرخان قشقائي (م:1328ق) و آقا محمدرضا قمشه اي معروف به حكيم صهبا (م:1306ق) است و اين مطلب بهره و استفاده حضرت امام خميني از سلسله حكما و عرفاي مكتب غني اصفهان را بر ما روشن مي كند.اين سلسله از صدرالمتالهين تا امام خميني عبارتند از:ملاصدرا، فيض كاشاني، ملامحمد صادق اردستاني، ملااسماعيل خواجويي، آقا محمد بيدآبادي، ملاعلي نوري، شاگردان ملاعلي نوري (مانند: ملامحمد جعفر لنگرودي، ميرزا حسن نوري، سيدرضي مازندراني)، آقا محمدرضا قمشه اي، جهانگيرخان قشقايي، ميرزا علي اكبر حكمي يزدي، امام روح اللّه الموسوي الخميني.ملاصدرا فيض كاشاني ملامحمدصادق اردستاني ملااسماعيل خواجويي آقا محمد بيدآبادي ملاعلي نوري ملامحمدجعفر لنگرودي ميرزا حسن نوري سيد رضي

ص: 3219

مازندراني آقا محمدرضا قمشه اي جهانگيرخان قشقائي ميرزا علي اكبر حكمي يزدي امام خمينياميد است اين مختصر كه تحت عنوان معرفي اولين تذكره در باب شخصيت امام خميني قدس سره الشريف بود توانسته باشد گامي در جهت تبيين زوايايي ديگر از عظمت و غناي شخصيت آن تاريخ ساز بزرگ و مجدّد قرن بوده باشد.والسلام خرداد ماه 1378 پي نوشت ها:1 استاد محمدابراهيم جواهري به سال1302 شمسي برابر با 1342 قمري در محلؤ پامنار دردشت در شهر تاريخي اصفهان متولد شده پدرش حاج محمداسماعيل اصلاً اهل كوهپايه اصفهان بود. آقاي جواهري از هفت سالگي به مكتب رفت. سپس در دبستان قدسيه واقع در محلؤ جماله دورؤ ابتدايي را طي نمود و دوران تحصيلات متوسطه را در دبيرستان سعدي سپري نمود بعد از آن در سال 1321 شمسي وارد حوزؤ علميؤ اصفهان گرديد و نزد اساتيدي ارجمند مانند آيات عظام و حججّ اسلام: شيخ عباسعلي اديب، سيدصدرالدين هاطلي كوپايي، شيخ محمدعلي حبيب آبادي، سيدعبدالحسين طيب، شيخ محمودمفيد، ميرسيدعلي ابطحي، شيخ علي فقيه فريدني، سيدمحمد ابطحي (سدهي) و نيز سيدمحمد حسين اديب بجنوردي دروس مختلف اعم از ادبيات، فقه، فلسفه، كلام، اصول و اخلاق را طي نمود.وي از دوران نوجواني در كتابخانه هاي اصفهان به جهت مطالعه و تحقيق حضور مستمر داشته كه اين موضوع از آن زمان تاكنون

ص: 3220

ادامه دارد. ايشان از سال 1342 شمسي وارد آموزش و پرورش شد و در دبستانها و دبيرستانهاي اصفهان به تدريس پرداخت و پس از بيست و پنج سال تلاش در آموزش و پرورش اصفهان به سال 1367 بازنشسته شد. وي در اين مدت شاگردان بسياري را تربيت نمود. استاد جواهري از سال 1327 شمسي نويسندگي را آغاز نمود و تاكنون دهها اثر به وسيلؤ ايشان تدوين و تاليف شده كه عمدتاً طبع نگرديده است.از جمله آثار ايشان عبارتند از: ترجمؤ جلد ششم اسفار صدرالمتالهين كه در باب توحيد است، بيست جلد كتاب راجع به رجال ايران در قرن چهاردهم هجري (اين تاليف شامل بسياري از دانشمندان و مشاهير در رشته ها و علوم مختلف است)، تاريخ تجديد حيات ايران در چهار جلد، دو جلد كتاب تشيع، جواهرالعلوم پنج جلد در مسائل مختلف، ده جلد در شرح احوال رجال و مشاهير جهان در قرن بيستم ميلادي (بجز ايران)، و تاليفات ديگر از جملؤ آثار ايشان كه به چاپ رسيده كتاب "علوم و عقايد" است.2 كتاب "علوم و عقايد" به جز بررسي مسائل ديني، اجتماعي و سياسي مربوط به اواخر دهؤ 1320 شمسي و اوايل دهؤ 1330 به معرفي تعدادي از رجال مشهور علمي ايران در آن زمان پرداخته است و در اسفندماه

ص: 3221

1331 شمسي در اصفهان توسط چاپخانؤ گيتي اين شهر چاپ شده است.3 در اين كتاب بيست و پنج نفر از حكمأ و مدرسين مشهور و متبحر علم معقول در آن زمان معرفي و دربارؤ آنان توضيح داده شده است.4 پس از معرفي حضرت امام خميني در اين تذكره به آقاي قاضي تبريزي مدرس معقول و منقول و دروس منظومه، حكمت و اسفار اشاره شده كه به طور قطعي بايد منظور استاد جواهري از آقاي قاضي، علامؤ بزرگوار و مفسر عظيم الشان جهان تشيع يعني آيةاللّه سيدمحمدحسين طباطبائي (قدس سره) باشد.5 اين ديدار و گفتگو در تاريخ چهاردهم فروردين ماه سال جاري(1378) در كتابخانؤ علامؤ مجلسي(ره) اصفهان بين نگارنده اين سطور (محمدحسين رياحي) و استاد ابراهيم جواهري صورت گرفت.6 بجز مرحوم آية اللّه سيدصدرالدين هاطلي كوپايي سالها قبل از نهضت پانزده خرداد چهل و دو، علما و دانشمندان اصفهان با امام خميني ارتباط و مراوده داشته اند از جمله مي توان از آية اللّه شيخ محمدباقر زندكرماني (م:1347( و آية اللّه سيدنور الدين اشني قودجاني(م:1398ق) ياد نمود.7 به مناسبت چهلمين سالگرد رحلت حكيم متاله و عالم رباني آية اللّه حاج ميرزا علي آقا شيرازي در سال 1373 شمسي به وسيله نگارنده اين مقاله، كتابي تحت عنوان "طبيب جسم و جان" در باب ابعاد شخصيت

ص: 3222

آن عارف بزرگ تدوين و توسط انجمن آثار و مفاخر فرهنگي اصفهان به چاپ رسيد.8 رك: رجال اصفهان جلد اول از دكتر سيدمحمد باقر كتابي، صفحات 430 و 431 و نيز علوم و عقائد از محمدابراهيم جواهري، ص9.26 صحيفؤ نور، جلد 18، ص 10.79 نقش امام خميني(قدس سره) در احيأ تفكر اسلامي، ص1911 تاريخ حكما و عرفأ متاخرين صدرالمتالهين، ص 6712 بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، جلد اول، ص 27.منابع و م آخذ1 بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني: سيدحميد روحاني، جلد اول، انتشارات راه امام، چاپ يازدهم، 1360 ش2 تاريخ حكمأ و عرفأ متاخرين صدرالمتالهين، منوچهر صدوقي سُها تهران، انجمن حكمت و فلسفه ايران، 1359 ش3 رجال اصفهان، دكتر سيدمحمدباقر كتابي، جلد اول، اصفهان، انتشارات گلها، چاپ اول، 1375 ش4 صحيفؤ نور (مجموعه رهنمودهاي امام خميني)، مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، وزارت ارشاد اسلامي، بهار 13655 طبيب جسم و جان (شرح حكيم بزرگوار حاج ميرزا علي آقا شيرازي)، محمدحسين رياحي، انجمن آثار و مفاخر فرهنگي اصفهان، 1373 ش6 علوم و عقايد، ابراهيم جواهري، اصفهان، چاپخانه گيتي، اسفند ماه 13317 مصاحبؤ نگارنده مقاله با استاد ابراهيم جواهري در كتابخانؤ علامؤ مجلسي اصفهان به تاريخ چهاردهم فروردين ماه هزار سيصد و هفتاد و هشت8 نقش امام خمنيي در احيأ تفكر اسلامي،

ص: 3223

علي اكبر ضيائي، موسسؤ فرهنگي قدر ولايت، چاپ اول، 1372 ش سص محمد حسين رياحي - (كارشناس ارشد تاريخ و تمدن ملل اسلامي و مدرس دانشگاه)

ص: 3224

اي عزيز مشرقي

15 چكيده: ديرگاهي است كه به حركت زمان در مسير زمين مي نگرم و وقتي در كنار جاده اي مي ايستم مبهوت و مضطرب، از خود مي پرسم كه: راستي به كجا مي رود اين شيري موهوم؟ و انديشه ام را با شيري كهكشان پيوند مي زنم و به هست و نيست شدن ممكنات مي انديشم، به تولد كه كليد آغاز است براي آزمايش الهي، و مرگ كه زمان تحويل دادن دفترچه اعمال است، به منشا خود مي انديشم كه از چشمه اي ازلي جوشيدم و مست مي كلام حق شدم كه فرمود: "الست بربكم" و از سر "ظلومي و جعولي" و مستي عاشقانه اي كه ذريه آدم (ع) را فراگرفته بود و من هم از آن مصون نبودم، پاسخ دادم: "بلي" ; و بدين سان نسلهايي بر روي زمين پديد آمدند و سپس به ديار دوست شتافتند كه: " انالله وانااليه راجعون" و اين رجعتي عاشقانه و مشتاقانه به سوي يار ازلي است و ما نيز هر دم نظاره گر تكامل اين حلقه امكان هستيم. آري، يك سال است كه ياوري مهربان، از نسل طاهر اهل ايمان به ديار دوست كوچيده است، كسي كه كوچه هاي جماران به نوازش گامهاي او عادت كرده بود و صداي نفسهاي مهربان و صميمي اش را با گوش جان خود شنيده بود. كسي كه صفا و رحمت الهي را

ص: 3225

آينه گرداني مي كرد و از سفيدي و نور نشات گرفته بود. يك سال است كه در سرزمين لاله هاي سرخ، به سوگ كسي نشسته ايم كه بوي بهار داشت و از درياچه نيلوفران آبي، زيبايي و مهر به ارمغان آورده بود. گويي با كوچ عارفانه او، مهرباني و وفا از اين ديار رخت بربسته است و ديگر حتي برگها نوازشگرانه و پرصفا با هم دست نمي دهند، گويي قامت سروهايمان خميده است. بار سفر جانسوز آن عزيز بسيار سنگين است و هر زمان، گذر از كوچه هاي جماران به ياد انسان مي آورد كه روزي عزيزي در اين فضا نفس مي كشيد كه نفس عشق و مودت و جلوه گاه مهر فرزندي بود، كسي كه پاسدار باغبان لاله ها بود و شبي بي انديشه امام عاشقان سر بر بالين ننهاده بود. آري، يك سال است كه به ياد يادگار مقتدامان، قدمگاه او را به تماشا نشسته ايم شايد طنين كلام گرم و مهربانش گوشهايمان را بنوازد، افسوس و صد افسوس كه گلاب معطرترين گل محمدي عصرمان از بام خاكيمان پر كشيده و به سرزميني دوردست رهسپار شده است: محسنان مردند و احسانها بمانداي خنك آن را كه اين مركب براند يك سال است كه شبهاي جمعه دسته جمعي، سرود "الرحمن" مي خوانيم و به گرامي ترين يادگار رهبر كبيرمان هديه مي كنيم.

ص: 3226

آري اي حامي محرومان، يك سال است چراغهاي مهرباني به خاموشي گراييده اند و ما هر يك با مشعلي در دست، در غروب آدينه شهرمان به باغ انتظار مي رويم شايد معصوميت چهره نازنينت را در همراهي مولايمان، امام موعود و منتظرمان نظاره كنيم. ما در سرزمين اميد با رويش گلهاي نرگس به آبياري چشمه هاي بيداري رفته بوديم و اينك در فراق جانگداز تو هر صبح را در منزلگاه معصومي به سر مي بريم تا در دستهاي خالي و بي بضاعتمان، سرمايه هاي نويد ديدار دوباره تو را قرار دهند و اين آغاز و انجام حركتي است نيازمندانه، مشتاقانه و مريدانه. اي سالك طريق حق، تو در سرزمين آلاله ها گلهاي نظريه غير وابستگي مي روياندي و مي خواستي براي اجراي فرمانهاي عالمانه پير و مرادت، سرزمين دلمان از علفهاي هرز زدوده شود، تو مهربانتر از ما به ما بودي، ما خود را براي نان مي بازيم و تو نباختي، ما به فكر حفظ جان بوديم و تو براي حفظ ايمان قدم برداشتي و براي عروج از اين خاكدان، به سوي عالم قدس با اسب بالدار شرف و اصالت به پرواز درآمدي. اي جان، تو را جستجو مي كنيم، تو را از كوچه باغهاي جماران در دامان شب طلب مي كنيم، تو را كه تن بيمارت، سالها رنگ آرامش به خود نديده بود،

ص: 3227

و گويي مي خواستي با اين وسيله رنج عظيم همه مستضعفان عالم را به دوش بكشي، و ما نيز بتوانيم درد تو را ملموستر احساس كنيم. از ما مپرس با يتيمان دلهايمان چه مي كنيم; جويا مشو كه محرومان ديارمان چگونه با رنج فقر و بي كسي مي سازند; بگذار وقتي بر سر سفره محبت و صفا و سادگي ات قدم مي گذاري، دستهايت را حمايل گردن كساني كني كه پيروي از تو را و شيوه تو را پيشه خود كرده اند، تو سرباز پادگاني بودي كه مي بايست براي جبهه هاي نور، خمپاره تدارك ببيند و با شليك مهربانيها، خواب خرگوشي ساكنان كوي دوست را آشفته سازد. تو بيمار ساجد و راكع قافله دلبندان و مهربانان بودي، از بستر برخيز، ما را بيش از اين طاقت فراق نيست، فرصت ديداري عطا كن، بگذار براي التيام دردهايت داروي "يا من السمه دواء و ذكره شفاء" بياوريم، بگذار براي ترميم زخمهاي قلب مهربانت، مرهم "الا بذكرالله تطمئن القلوب" پيشكش كنيم; بگذار دست به دامن آقا ابوالفضل شويم و ملتمسانه "يا كاشف الكرب عن وجه الحسين (ع) اكشف كربي بحق اخيك الحسين (ع) " بخوانيم. از ما مگريز، بهار است و وقت شكوفايي گلهاي زيستن،اي صميمي ترين جلوه حيات از جا برخيز. اي كمال انساني، تو مي دانستي ما هنوز در فقدان امام (س)

ص: 3228

سوگواريم و مي سوزيم و تنهايمان گذاشتي. رفتي كه ثابت كني جهان فاني است و تو مرد عمل بودي; رفتي كه دل بريدن از عالم ناسوت را بياموزي و چه نيك آموختي، تو مي دانستي: قيامت كه بازار مينو نهند منازل به اعمال نيكو دهند تو با اعمال و كردارت به ما فهماندي: به اين سراي سپنج مهمان را دل بستن هميشگي نه رواست و تو مي دانستي: در اين جاي رفتن، نه جاي درنگ بر اسب فناگر كشد مرگ تنگ چنان دان كه داد است و بيداد نيست چو داد آمدش جاي فرياد نيست تو آموختي و ما نياموختيم و چنان حريصانه به دنيا چنگ زده ايم كه گويي معشوقه اي وفادار و ابدي است; در تپشهاي ناصبور قلب تو فريادي نهفته بود كه در گوش ما خفته دلان بي اثر بود و آن اينكه، اين زيبا روي دنيا تزويري بيش نيست، دل مبنديد و نياموختيم و نشنيديم: منه دل بر اين سالخورده مكان كه گنبد نپايد بر او گردكان رفتي اي عزيز مشرقي، تا از نگاه مضطرب و نگرانت محو شويم و تو را كه به آينده اي پر از صفا و راستي و صداقت چشم دوخته بودي در قاب قلبهامان محصور كنيم. رفتي كه سفر ابدي معنا يابد و شايد مي انديشيدي كه از

ص: 3229

درد و رنج و حرمان در ما اثري نيست; شايد در خاطر خطيرت گذشت ما در عالم بي دردي سير مي كنيم كه اين سان، عميقترين زخم تاريخ را بر دلهايمان نقش زدي. رفتي و شايد مي انديشيدي: دريغا كه مشغول باطل شديم ز حق دور مانديم و غافل شديم پدر، وصيتي پدرانه بكن; برادر ما را پندي برادرانه بياموز; آخر جان مشتاق آرزومند شنيدن كلام توست. مگر نه اينكه تو واسطه العقد امام و امت بودي، زنجيره اشتياقمان را پاره مكن، بخروش، به فرياد درآي و با كلام دلسوخته و صميمي ات ما را به سير الي الله رهنمون كن، مگذار در وادي سرگرداني پرسه زنيم، ما را به سرزمين پرشكوه معرفت بر تا از حرم صغير خود به سوي عالم اكبر پرواز كنيم و در پيشگاه حضرت دوست، خواستار نزول رحمت او باشيم. والسلام منظر سلطاني

ص: 3230

با "نوشته هاي دفتر حرم"

28 چكيده: آنچه در پي مي آيد گزيده اي از دستنوشته هاي رهبران و مسئولين سياسي كشورهاي جهان است كه پس از زيارت حرم مطهر حضرت امام خميني (س) در دفتر يادبود يادداشت كرده اند تا در سينه تاريخ ثبت شود و به يادگار باقي بماند. دفتر يادبود حرم مطهر و يادداشتهاي شخصيتهاي سياسي جهان بسم الله الرحمن الرحيم اكنون كه ما در زيارت امام راحلمان هستيم، به ياد همه روزهاي جهاد و پيروزي شديم، روزهايي كه آغاز تاريخ معاصر ما بوده و اميدواريم كه خاتمه مباركش به دست امام و رهبرمان حجت منتظر - عجل الله تعالي فرجه الشريف - باشد. و از خداوند متعال مسئلت داريم كه ما و همه برادران فعال در صحنه لبنان و منطقه از پيروان ثابتقدم بر خط تبعيت حقيقي از خط امام راحل باشيم. اميد بزرگ ما در نصرت خداوند عز وجل است. والسلام عباس الموسوي ابوياسر سر دبير حزب الله - لبنان بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و الصلاة و السلام علي اشرف المرسلين سيدنا محمد و علي آله و صحبه اجمعين. و بعد. . . حمد خدا كنم كه مرا براي دومين بار به زيارت مرقد رهبر انقلاب آيت الله خميني، موفق كرد. و علي رغم آن احساس نياز دارم كه بار ديگر، بلكه چند بار ديگر به

ص: 3231

زيارت او بيايم. چون در اينجا جو معنوي وجود دارد كه به من احساس امن و اطمينان مي بخشد. سليمان محمد سليماني جمهوري سودان حضرت امام خميني يكي از رهبران سياسي و روحاني كم نظيري است كه دنياي ما را در نيمه دوم قرن حاضر متحول ساخته اند. نفوذ و تاثير ايشان بر كشور و مردم خود نه تنها غير قابل اغماض كه واجد ابعاد و تاثير جهاني است. اميد است با مشيت پروردگار انقلابي را كه حضرت امام خميني (ره) مهندسي نمود و رهبري فرمود تا ابد پايدار مانده و مردم جهان عموما و ايرانيان خصوصا از مواهب آن بهره مند باشند. 24 ژوئن 1991 سپاس و ستايش حضرت امام خميني را سزاست كه نقش ايشان در رهبري و هدايت مردم ايران و انقلاب به خارج از حدود و ثغور كشور ايران تسري وافر يافته است. بهترين آرزوهاي خود را به برادران ايراني تقديم مي كنيم. پاينده باد دوستي بين ايران و موزامبيك. . . . وزير امور خارجه - موزامبيك اول جولاي 1991 براي اداي احترام و اعلام بيعت با رهبر عظيم الشان انقلاب ايران ، عاليجناب امام خميني شرفياب شده ام. از طرف دولت جمهوري خلق بنگلادش و شخص خود فاتحه خوانده و از خداوند رحمان و رحيم مي خواهم كه روح متصاعد ايشان را در فردوس

ص: 3232

قرين عنايت خود فرمايد. م. د. رفيق سليمان وزير كار و نيروي انساني بنگلادش - 3 جولاي 1991 با عميق ترين احترامات و ستايش به مناسبت يادبود حضرت امام خميني علي العطاس وزير خارجه اندونزي - 31 جولاي 1991 ايستادم برمزارت عبود الاحمد شاعر عرب مزارت با نورهاي درخشان آباد است و زيارت كنندگان ازنسيم خوشبويت شفا مي طلبند. ايستادم در مزارت و اندوهي سرشار وجودم را فراگرفت در حالي كه مرثيه مي خواند و روح با تارهاي نازكش آهنگ مي زد. و دلم اندوهگين بود و خون مي گريست و از چشمانم اشكهايي جاري مي شد كه حدقه هايم را به آتش مي كشيد. اي صاحب انقلاب بزرگ و اي پرچمي كه قلب تپنده به سوي تو پرواز مي كند! اي هشتاد ساله! هيچ طوفاني تو را به لزره درنياورد. هيچكس گردن تو را خم نكرد و هيچكس به تو تكبر نورزيد. تو رود را از آلايش پاك كردي و موج را از زورقي كه غرق مي شد، دور كردي. بر اراده ات سوار شدي و از انجام كار نهراسيدي و آمدي با شكوه در حالي كه شمشير حق را از نيام كشيده بودي. پس، آنكه در برابر تو ايستاد. خوار شد، و در برابر اراده تو گريخت يا نابود گرديد. تو به تنهايي كاروانسالار ما بودي و صدايت براي آيندگان رهايي بخش است. تا اينكه برپاداشته اي

ص: 3233

مناره اي مشتعل كه با شب مي جنگيد و گريبان شب را چاك مي زد. شكوه تو بزرگ شد و درخشيد و نوراني كرد آسمانها را و از افقها فراتر رفت. اي فرزند اماماني كه فضايلشان در شمار نمي آيد و هدايتشان از كتاب رحمت است. آنها (ائمه) و قرآن در هدايت برابر هستند نوري هستند كه نور (ديگري) را تكميل مي كنند و هرگز از هم جدا نمي شوند. "خط عشق" باز در سر هاي و هوي ديگر استباده ما از سبوي ديگر استباز آن شبگرد بي پروا شدم شب شناس بي سرو بي پا شدم توسن انديشه ام رهوار شد وسعت دشت جنون تكرار شد آه من مست آمدم، مست آمدم لاله بودم جام بر دست آمدم آه من تنگ آمدم، تنگ آمدم مست بودم جام بر سنگ آمدم خط عشقم، كس نمي خواند مرا چيستانم، كس نمي داند مرا مخمل دشت شقايق سينه ام سينه چاكي شيوه ديرينه ام آي مردم، عشق را باور كنيد جامه آزادگي دربر كنيد عشق جاري در رگ و جان من است عشق هم آب من و نان من است عشق را آيينه گردانم هنوز زان سبب در عشق پنهانم هنوز وسعت عشقم نگنجم در جهان خار مي آيم به چشم ناكسان حبيب الله قلي شلي "بهار خفته" خيز اي نهفته در سكوت خاك چندي از شكست ساقه ات گذشت عشق اگرچه با دلم

ص: 3234

انيس بود با تو رفت از اين ديار و برنگشتخيز كز سكوت ديرپاي تو خيمه بسته ام به سينه آه را كرده ام به رشته هاي انتظار خوشه هاي چيده نگاه را باز پولك خزان دميده استبر جداره زمحنت شاخه ها دست مي كشد دوباره باد سرد روي بازوان لخت شاخه ها ابر مثل سالهاي پيش ازاين باز هم ز گرد ره رسيده است روي گونه هاي داغ آسمان دستمال اطلسي كشيده استخيز اي بهار خفته غزل بي تو ياس مي شود اميدها دست مي كشد دوباره بادسرد روي كاكل بلند بيدها بي تو در حصار سست هر عزل بخت واژه هاي ناب خفته است زهرخندي از چكامه فريب پشت هر تغزلي نهفته استخيز تا به اقتداي چشم تو سوي قبله نگاه رو كنيم باغ را، بهار را، نسيم را روي گونه تو جستجو كنيم عبدالجبار كاكايي

ص: 3235

بازتاب ارتحال امام در قالب غزل

12 چكيده: در قالب غزل، بسياري از شاعران براي ارتحال امام (ره) از خود اثري به جاي گذاشته اند. كاربرد غزل براي بيان مراثي و اندو هسرودها و اظهار غم و حزن يكي از ويژگي هاي بارز شعر انقلاب اسلامي است. اين كه غزل را براي بيان مضامين و مفاهيمي از ساحت و قلمرو حماسه هم به كار گرفته اند، تا حد بسياري نوآوري است. البته ما در صدد نيستيم كه روي قوت و ضعف حتي تداوم و موقتي بودن آن بحث كنيم. در جريان رحلت امام، مثل دوران عمر پر بركت ايشان، غزل براي بيان مراثي و سوگسرودها نيز به كار رفت. اگر چه تحولات قابل توجهي در اين قالب شعري ايجاد شده است و تجارب ارزشمندي به منصه ظهور رسيده است، براي قضاوت قطعي و صدور حكم نهايي درباره توفيق و ماندگاري اين تجربه ها شايد اين مقدار زمان، اندك باشد. چه بسا لازم باشد سالهاي ديگري را براي استمرار اين آزمون پشت سربگذاريم زيرا زماني حدود ده يا پانزده سال براي قضاوت كافي نيست. اگر قرار باشد تطور قوالب شعري از لحاظ موضوع و محتوا و رابطه اين دو را به نقد بنشينيم، بي ترديد اين خطر كردن ها و جسارت هاي مفيد را بايد از جمله خصايص ادبيات انقلاب اسلامي

ص: 3236

در زمينه شعر بدانيم. البته اين گرايش ها هر يك دليل يا دلايلي هم دارد كه احصا و تبيين هر كدام به زمان و حال و مقام ديگري نياز دارد; تا در آن جا چند و چون اين تحول و روند و علل اين دگرگوني و دلايل اساسي و مهم اين تجربه، بررسي شود. با ذكر اين مقدمه كوتاه به نقد نمونه هايي چند از سروده هاي شاعران دردمند در هجران و طيران آن خلوت نشين محفل انس الهي مي پردازيم: "در سوك خورشيد عرفان"، نام غزلي است از "سياوش ديهيمي". انتخاب رديف "گريستن"، هم بعد عاطفي اين سوك سرود را تقويت مي كند و هم از دل دردمند و ديده اشكبار شاعر گواهي مي دهد. در مجموع به لحاظ تلاش براي كشف و خلق تصاوير جديد و قوي شاعرانه چندان قابل توجه نيست و اگر قرار باشد با اين شعر و مفاهيم و تعابير و تصاويرش آماري برخورد كنيم، با جرات مي توان گفت 90% يا حتي بيشتر مضامين و كاربرد آنها تكراري است. يعني هر دردمند سوگواري كه اندك ذوقي داشته باشد براي پر كردن تعابير پشت رديف "گريستن "يا از اين مضامين و تعبير استفاده مي كند و يا اندكي فراتر از اين، مثلا: بي حضور تو گريستن، شبها از داغ جدايي تو گريستن، ذوب شدن

ص: 3237

و گداختن شمع از هجران ، سر غم را بر زانوي اندوه و ملال نهادن، در شيون و غوغا و خيز و تاب شدن، چون ابرنوبهار در صحرا گريستن، در فراق مويه كردن، سر به شانه نهادن و گريه كردن، و در فراق با گريه هاي شبانه سر بردن. . . همگي مفاهيمي هستند كه حتي در زبان غير شاعرانه هم به كار مي روند. البته شاعر در بعضي از قسمتها شايد تحت تاثير آن اضطراب و ضربه هولناك نابهنگام رحلت امام كم توجهي كرده و مثلا مي گويد: (با سينه اي كه هر چه در او هست حسرت است) . در همين مصرع غلبه با نوعي نثرگونگي است و همين از اعتبار شعر مي كاهد. اگر چه حق نداريم اثر هيچ شاعري را دست كاري كنيم، مثل بسياري از دخالتهاي خود سرانه اي كه اكثر روزنامه ها و مجلات در آثار دريافتي شاعران مي كنند و سرخود، جوان قافيه نشناسي را به اين دست كاري و اميدارند، اما فقط به عنوان يك پيشنهاد مي توان گفت اگر شاعر بتواند ابياتي از اين شعر را حذف كند و مفاهيم مورد نظرش را در ابيات ديگر بريزد و خلاصه به حك و اصلاح شعر بپردازد، در آن صورت براي تعالي و تكامل شعر قدمي برداشته است. در سوك خورشيد عرفان ماييم

ص: 3238

و بي حضور تو شبها گريستن شبها ز سوز داغ تو تنها گريستن چون شمع از گداز جگرسوز درد و داغ آتش به سر نهادن و شب را گريستن بر زانوي ملال، سرغم گذاشتن با قامت دوتاي تمنا گريستن دريا شدن، به موج نشستن، به سرزدن در خيز و تاب شيون و غوغا گريستن از مويه، موي كندن و از پويه در خروش از دست بي وفايي دنيا گريستن باسينه اي كه هر چه در او هست حسرت است اين جا به غم نشستن و آن جا گريستن چون موج، سر به صخره آشفتگي زدن بي تاب پا كشيدن و دريا گريستن با گرد باد، رو به بيابان گذاشتن با ابر نوبهار به صحرا گريستن در آتش فراق، دمادم گداختن در مويه ملال، سراپا گريستن پرسيدن ترا ز نسيم و گل و بهار در باغ، بي حضور تو شيدا گريستن با خاكيان نشستن و از ناله سوختن با عرشيان خلوت بالا گريستن خاكم به سر ز داغ تو، اين باورم نبود بر شانه سرنهادن و غم را گريستن يك عمر بي حضور دل ما گريستي زين پس فراق و ما و به شبها گريستن سياوش ديهيمي نصر الله مرداني، شاعر قالب غزل، كه هماره غزال وحشي شعرش را در همين قالب شكار مي كند; اندوه متراكم خويش را در

ص: 3239

رحلت آن شاخ سبز دانايي و افتادن آن سوار از براق عرصه اشراق و فقيه فاتح اسرار، با روحي حماسي همراه ساخته است. حتي مفهوم سو گ را در تعابير سنگين و شاعرانه اي بيان كرده و تحت تاثير زبان حماسي شعرش قرار داده است. تعابير و مفردات چشمگير اين غزل را بدين قرار بر مي شماريم: براق عرصه اشراق، بي سوار افتادن، فقيه فاتح اسرار، محاق افق، آفتاب تار، قلندران قدر، موج خيز قضا، غرقه گاه فنا، خميدن قامت غم، به سوك نشستن جهان، زار افتادن زمانه، خامه تقدير، رواق سپهر، روح حادثه، در جان روزگار شرار افتادن، زانوي غم، دست اجل، شاخ سبز دانايي، درخت خرم دانش، بلبلان صبور، عزاي عظيم، اشك حوصله، چشم انتظار. . . بي ترديد، انتخاب و كاربرد تعابيري از حوزه تجريد و نامصور در بسامد محتوايي و معنايي شعر مؤثر افتاده است، مثلا : براق اشراق، فقيه اسرار، قلندران قدر، موج خيز قضا، غرقه گاه فنا، مصيبت سنگين، قامت غم، خامه تقدير، روح حادثه، جان روزگار، دست اجل، شاخ دانايي، درخت دانش، بلبلان صبور، اشك حوصله، چشم انتظار. . . شواهد اين شعرند. ابيات زير به لحاظ برخورداري از ابعادي چند قابل توجهند: قلندران قدر راز موج خيز قضا به غرقه گاه فنا عاقبت گذار افتاد نوشت خامه تقدير بر

ص: 3240

رواق سپهر كه روح حادثه زين داغ برقرار افتاد شكست دست اجل شاخ سبز دانايي درخت خرم دانش ز برگ و بار افتاد الف - تصويرسازي و تلاش براي آفرينش زمينه هاي تصويري و هماهنگي در اين طرح انگيزي و رنگ آميزي شاعرانه. ب - نكته چشمگير ديگر در اين ابيات، تسليم شاعر به رضاي حضرت حق و قبول خاضعانه تقدير و قضاي الهي است. در دو بيت نخست به طور مستقيم به اين مساله مهم و اساسي از خانواده و عنصر فلسفه و كلام اقرار مي كند و در بيت سوم هم با استفاده از كلمه (اجل) و فرا رسيدن آن، بار ديگر به تقدير اشاره مي كند. ج - در همين (سه بيت) شاعر چند ظرافت نگارشي يا زباني را رعايت كرده است كه موجب تقويت و غناي شعر شده است: 1- كاربرد (گذار) به جاي گذر كه امروز در سنت زبان مرسوم، چندان معمول نيست; اما همين خروج از عادت زباني موجب بيگانگي در ساحت شعر شده است. 2- استفاده بهينه و مناسب از (كه) در بيت دوم آن هم در صدر مصرع دوم، با ايجاد پايه و زمينه خوب براي (كه) . 3- حذف (را) از مصرع اول بيت سوم پس از (دانايي) . شاعر، از عناصر شعري برگرفته از قلمرو و خانواده طبيعت همراه

ص: 3241

با هاله اي از عزا و غباري از اندوه و ماتم به خوبي استفاده كرده است. از آن جمله است: محاق، آفتاب، موج خيز، رواق سپهر، قله آتش فشان، شراره، شاخ دانايي، درخت دانش، برگ، باغ لاله، ناشكفته گل، شاخه. از لحاظ هماهنگي در محورهاي افقي و عمودي، شعري است يكدست و محكم. انتخاب بحر "مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن" براي كاربرد و استفاده از واژگان و عناصر منتخب و موردنظر شاعر، مناسب بوده است. شاهدي را كه براي همان نظر (كه در مقدمه شعر آمد; يعني وجود روح و زبان حماسي حاكم و غالب بر شعر) مي توان استخراج كرد، بيت زير است: چه شد كه عالم اسلام سوگوار افتاد براق عرصه اشراق بي سوار افتاد در اين بيت; تعابير براق، عرصه وبي سوار افتاده، بيشتر در قلمرو حماسه و رزم و آوردگاه، كارايي دارد كه شاعر با انتخاب كلمه اشراق در ميان اين عناصر و واژگان، در واقع به نوعي تجربه و آزمون دست زده است و با پيوند بين شبكه هاي كلمات، هم براي آفرينش تعابير جديد و هم براي زبان جديد تلاش كرده است. به لحاظ توان شاعر در گردآوري عناصر مختلف و تقويت محورهاي شعري و به گزيني واژگان براي بيان هر چه قويتر مفاهيم موردنظر، بسيار قوي است. پيام اصلي

ص: 3242

شعر در يك كلمه; (سوك) رحلت جانگداز امام است. اشك حوصله چه شد كه عالم انديشه سوگوار افتاد براق عرصه اشراق بي سوار افتاد فقيه فاتح اسرار را چه پيش آمد كه در محاق افق آفتاب تار افتاد قلندران قدر را ز موج خيز قضا به غرقه گاه فنا عاقبت گذار افتاد از اين مصيبت سنگين، خميد قامت غم جهان به سوگ نشست و زمانه زار افتاد نوشت خامه تقدير بر رواق سپهر كه روح حادثه زين داغ، بي قرار افتاد هزار قله آتشفشان برآرد سر ازين شراره كه در جان روزگار افتاد زمان به زانوي غم سرنهاد زين ماتم زمين ز سينه برون، داغش آشكار افتاد شكست دست اجل، شاخ سبز دانايي درخت خرم دانش، ز برگ و بار افتاد به باغ لاله هزاران هزار مي نالند كه ناشكفته گل از شاخه، صد هزار افتاد توان صبر نباشد در اين عزاي عظيم كه اشك حوصله از چشم انتظار افتاد نصرالله مرداني "شوق وصل"، نام غزلي است سروده "محمد كاظم يوسف پور" كه به جهت كاربرد تعابير شاعرانه نسبتا پربار است. به لحاظ رواني و جا افتادگي عناصر شعري و يكدستي در محورهاي افقي و عمودي نيز توفيق رفيق راه شاعر بوده است. بهترين و خوش ترين عناصر و مفردات شعر بدين قرار است: سرو سر بلند، دلشاد،

ص: 3243

چشم روزگار، اشك داغ، آسمان پاك، وفا، بيداد، دست روزگار، تقوا، زهد، داد، باده حضور، خراب، آباد، وعده شيرين، شوق وصل، روح، تن دوران، تن خرداد، طوفان روزگار، سينه زمانه، فرياد، خيال خوش، . . . در بيت زير، آميختگي عناصر عرفاني و كاربرد صنعت تضاد و نوع قسمي كه به كار برده است، اين بيت را از ساير ابيات قويتر و پربارتر كرده است: جانم فداي چشم تو، كز باده حضور ما را خراب كرد و خود آباد مي رود از يك طرف جانش را فداي چشم امام (ره) كرده است، از طرف ديگر خرابي خويش را از باده حضور دانسته و باده حضور را براي آن چشم كارساز دانسته است. مي توان گفت به تعبير ديگر، چشمان امام را در نقش باده عرفاني خراب كننده تصور كرده است. نكته شاخص ديگر شعر، كاربرد "خرداد" به عنوان قافيه شعر است و تصور تن براي خرداد كه اين كار را در پناه تجويز مردم نمايي، يا جانبخشي يا "شخصيت دهي" انجام داده است. چون امام عزيز (ره) در خرداد ماه دار فاني را وداع گفتند، شاعر از اين تناسب حداكثر استفاده را كرده و چنين گفته است: او روح بود و در تن دوران دميده بود جان است اين كه از تن خرداد

ص: 3244

مي رود البته، ارتباط دو مصرع، مفهوم مورد نظر را تقويبت كرده است;زيرا اول مي گويد امام (ره) مثل روحي بود كه در تن دوران دميده شده بود; يعني جان روزگار بود، بعدا به اين تعبير كلي (روزگار) مهر تخصيص خرداد را مي زند و مي گويد اين جان روزگار در خرداد بود كه از تن دوران خارج شد. غير از مورد و شاهد "تن خرداد و تن دوران"، شاعر در موارد ديگري هم از تجويز تشخيص استفاده كرده است. از آن جمله است: چشم روزگاري،اي آسمان پاك به حرمت نظاره كن، دست روزگار، سينه زمانه، . . . به ترتيب: در چشم روزگار، شاعر با كاربرد يك تعبير تجريدي يا استفاده از اضافه استعاري، روزگار را شخصي تصور كرده است كه داراي چشمي است و از ديدگانش اشك داغي سيل وار جاري است; در آسمان پاك هم به همان طريق براي آسمان چشمي تصور كرده است و به او تذكر مي دهد كه با احترام و حرمت ناظر اين صحنه باشد و در دو تركيب استعاري دست روزگار و سينه زمانه هم روزگار را شخصي داراي دست و زمانه را داراي سينه فرض كرده است. استفاده از كلمه هاي "شيرين و فرهاد" در يك بيت، تلميحي است به داستان غنايي شيرين و فرهاد. اگر چه شاعر

ص: 3245

كلمه "شيرين" را به نام شخص به كار نبرده است، بلكه با حالت ايهام گونه از آن استفاده كرده است. بدين معني كه شيرين هم با فرهاد در مصرع بعد رابطه دارد و هم در نقش وعده شيرين، كارايي دارد. اينك نمونه ابيات براي "تشخيص": از چشم روزگار، روان است اشك داغ آن گونه سيل وار كه بنياد مي رود اي آسمان پاك به حرمت نظاره كن اين آرزوي ماست كه بر باد مي رود فرياد از اين زمانه كه از دست روزگار تقوا و زهد و مردمي و داد مي رود بر سينه زمانه چو طوفان روزگار از سينه زمانه چو فرياد مي رود و تلميح: آيا كدام وعده شيرين شنيده بود كاين سان به شوق وصل چون فرهاد مي رود نكته آخر كه شايد جز معايب و نقاط ضعف شعر محسوب شود، استفاده زياد از روزگار و زمانه است در تركيب هايي چون: چشم روزگار، فرياد از اين زمانه، دست روزگار، از سينه زمانه، بر سينه زمانه و طوفان روزگار. استفاده از دو كلمه پرسش آنهم به طور متوالي، چندان لطيف و شاعرانه نيست، آن جا كه گويد: آيا كدام وعده شيرين شنيده بود. آخرين نكته پيرامون اين شعر، كاربرد دو كلمه (زمانه و روزگار) است كه فرق چنداني ندارند. شاعر از دست زمانه فرياد

ص: 3246

مي كشد و در كنارش هم از دست روزگار. اين امر دليل بي دقتي شاعر در كاربرد عناصر و تعبيرهاي شعري است. مي توانست بگويد: (فرياد زين زمانه كز دست جور آن) كه در آن صورت، زمانه و روزگار را كنار هم نمي آورد. شوق وصل اين سرو سر بلند كه دلشاد مي رود از تن، روان ماست كه آزاد مي رود از چشم روزگار روان است اشك داغ آن گونه سيل وار كه بنياد مي رود اي آسمان پاك! به حرمت نظاره كن اين آرزوي ماست كه بر باد مي رود از ما به جز وفاي به پيمان نرفته بود بر ما چگونه اين همه بيداد مي رود فرياد از اين زمانه! كه از دست روزگار تقوا و زهد و مردمي و داد مي رود جانم فداي چشم تو! كز باده حضور ما را خراب كرد و خود آباد مي رود آيا كدام وعده شيرين شنيده بود كاينسان به شوق وصل چو فرهاد مي رود او روح بود و در تن دوران دميده بود جان است اين كه از تن خرداد مي رود بر سينه زمان، چو طوفان روزگار از سينه زمانه، چو فرياد مي رود مثل خيال خوش اگر از چشم ما گريخت هرگز گمان مدار كه از ياد مي رود محمد كاظم يوسف پور "بي جمال تو دل آيينه و آب گرفت"، نام غزلي

ص: 3247

است از "زكريا اخلاقي" به لحاظ عناصر شعري و استفاده بسيار از واژگان خوش و دقت در منبت كاري كلمات، در پرتو خيال بارور، شعري است قوي. براي روشن شدن اين مدعا، مفردات و تركيب هاي ناب شعر را استخراج مي كنيم: آينه صبح، مشرق ايمان، مشرق روحاني، نزهت چمن، نكهت انفاس، سبزي احساس، احساس بهاران، جنگل عاطفه، وسعت دادن دست، قوت زانو، زانوي درختان، رونق بازار، بازار تهجد، دل سجاده، دل قرآن، نور دل شب خيزان، ستون هاي سيه پوش، داغ جگرسوز فراق، در و ديوار غم آلود جماران، دل آينه، دل آب، نفس باد، باد پريشان، آتشين شدن نفس باد، سهمگين زلزله، كعبه عرفان، فلسفه عشق، گريبان چاك كردن، رشته منظومه نوراني، منظومه شوق، كلبه احزان، آينه روز، رنگ شام غريبان، دلگيرترين شام، شب اندوه، . . . يكي از خيال انگيزترين تصويرها در اثر كاربرد اجتماع اضدادي (1) است كه در اين بيت بين (فلسفه عشق) حاصل آمده است، زيرا بستر عشق، دل است و نردبان فلسفه، عقل. سهمگين زلزله در كعبه عرفان افتاد چاك زد فلسفه عشق، گريبان بي تو به لحاظ رنگ آميزي و استفاده از عنصر رنگ اين بيت قابل توجه است: نزهت اين چمن از نكهت انفاس تو بود زرد شد سبزي احساس بهاران بي تو از لحاظ شبكه

ص: 3248

و خانواده عناصر شعري، بارورترين نمونه ها را بايد از خانواده طبيعت برشمرد، اتفاقا بيشترين تركيب هاي تجريدي را هم از پيوند اين شبكه ساخته است. از آن جمله: آينه صبح، مشرق ايمان، سبزي احساس، احساس بهاران، جنگل عاطفه، زانوي درخت، نوردل شب خيزان، دل آب، نفس باد پريشان، سهمگين زلزله، آيينه روز، شام غريبان، شب اندوه. به لحاظ رعايت هماهنگي و يكدستي در محورهاي افقي و عمودي، شعري است خوش و يكدست. مثلا در يك مصرع از جنگل عاطفه و پشتوانه دستان امام حرف مي زند و در مصرع دوم از قوت زانوي درختان: جنگل عاطفه را دست تو وسعت مي داد مي رود قوت زانوي درختان بي تو يا در بيت ديگر، از آينه و آب و دل و آتشين شدن نفس باد، و پريشاني باد بدون حضور امام (ره) سخن مي گويد. آميختن و كنار هم گذاشتن اين عناصر، دليل خوبي است بر كلمه شناسي و واژه گزيني شاعر: بي جمال تو دل آينه و آب گرفت آتشين شد نفس باد پريشان بي تو نمونه اي براي بهترين توفيق او در به گزيني كلمات و عناصر شعري، آنجاست كه اين كلمات را در يك بيت گردآوري كرده و با پيوند و خوش نشيني اين عناصر، بار عاطفي شعر را به حداكثر ظرفيت و توان خويش مي رساند (نزهت، چمن، نكهت،

ص: 3249

انفاس، زرد، سبزي، احساس، بهاران) مي گويد: نزهت اين چمن از نكهت انفاس تو بود زرد شد سبزي احساس بهاران بي تو آخرين نكته اين كه شاعر براي يافتن زبان جديد، ناله ها را با فعل دميدن به كار برده است. ناله معمولا با فعل سر دادن، يا بلند شدن، يا برخاستن، كشيدن و كردن به كار مي رود: "ناله ها مي دمد"، نوعي تلاش است براي خروج از نرم مستعمل و تكراري در قلمرو واژگان. اين ظرافت و نكته سنجي شاعر مي تواند نوعي رستاخيز كلمات هم باشد. در بعضي از ابيات به لحاظ كاربرد كلمات مناسب و همخواني (در جهت منفي) مراعات النظيرهايي به كار برده كه در آن نيز نوعي تضاد و طباق هم نهفته است، مثلا: بي جمال تو، دل آينه و آب گرفت آتشين شد نفس باد پريشان بي تو آب و آينه مراعات النظيرند و نيز آب و آتش و باد به لحاظ اين كه سه عنصر از عناصر اربعه اند مراعات النظيرند، اما در عين حال بين آتش و آب تضاد است و نيز بين آتش و باد هم نوعي تضاد نهفته است. در همين بيت به لحاظي بين دل و آينه و آب نيز مراعات النظير است. اينك شعر زكريا اخلاقي: تيره شد آينه صبح درخشان بي تو تار شد مشرق روحاني ايمان بي تو

ص: 3250

نزهت اين چمن ازنكهت انفاس تو بود زرد شد سبزي احساس بهاران بي تو جنگل عاطفه را دست تو وسعت مي داد مي رود قوت زانوي درختان بي تو چه شود رونق بازار تهجد پس از اين چه رسد بر دل سجاده و قرآن بي تو ناله ها مي دمد از نور دل شب خيزان از ستونهاي سيه پوش شبستان بي تو ضجه ها مي زند از داغ جگر سوز فراق در و ديوار غم آلود جماران بي تو بي جمال تو دل آينه و آب گرفت آتشين شد نفس باد پريشان بي تو سهمگين زلزله در كعبه عرفان افتاد چاك زد فلسفه عشق، گريبان بي تو پاره شد رشته منظومه نوراني شوق گشت آفاق همه كلبه احزان بي تو من چه گويم كه چسان آينه روز گرفت رنگ دلگيرترين شام غريبان بي تو كاش پيش از شب اندوه سفر مي كرديم تا نبوديم در اين باغ، غزلخوان بي تو زكريا اخلاقي "بر موج نور" نام غزلي است عاطفي از "كاووس حسن لي". ويژگي بارز اين شعر، رواني و سلاست و زلالي و بي پيرايگي آن است. با وجود نبود تعابير و واژگان بسيار و كمبود كاربرد عناصر گوناگون شعري، بايد گفت اثري است ارزشمند. استفاده بسيار شاعر از پرسش و طرح ابهام آميز و حيرت زده چگونگي و چرا رفتن; موجب غنا و سرشاري شعر شده است. مثلا

ص: 3251

در مصرع دوم بيت اول مي گويد: "كجا مي برندم، كجا مي برند؟ " در مصرع دوم بيت دوم مي پرسد: خدايا خدايا چرا مي برند؟ در مصرع اول بيت چهارم مي گويد: كجااي حقيقت ترا بنگرم؟ در مصرع اول بيت پنجم مي پرسد: چه پيش آمده است آفتاب مرا؟ در مصرع اول بيت هفتم از علت اين كه خاك آن عزيز را براي شفا مي برند سؤال مي كند: چه كردي كه تو رااي عزيز؟ غير از اين پرسش هاي متوالي و مكرر، در ساير ابيات نيز تحير و شگفتي، پشتوانه مناسبي شده است براي همان پرسش هاي بي جواب و سؤالهاي حيرت زا. مثلا در مصرع اول بيت هفتم با چگونگي تشييع دريايي از نور چنين شگفت زده برخورد مي كند: شگفتا كه دريايي از نور را چنين بر سر دست ها مي برند در بيت اول اين غزل عاطفي، كاربرد "تمام مرا مي برند" بسيار شاعرانه وجديد است; زيرا اگر مي گفت جان مرا مي برند يا دل مرا مي برند، يا اميد مرا مي برند و تعابيري از اين گونه، قطعا از كارايي و وسعت و فراگيري "تمام مرا مي برند" برخوردار نبود; زيرا "تمام "در اينجا مي تواند دل و چشم و جان و اميد و ساير امور و توانها را حتي جسم را هم كه در مقابل و مقايسه با جان و روح، چندان اعتبار و ارزشي

ص: 3252

ندارد شامل شود، البته شاعر در بيت دوم، گويا ازآن "تمام " روي يك قسمت يا جز يا اعضاء دست مي گذارد و آن دل است و چنين مي گويد: مرا غير از اين دل نصيبي نبود خدايا خدايا چرا مي برند در بيت پاياني اين غزل نيز تعبير"دل" را براي امام به كار مي برد: سزاواري اي دل، كه بر موج نور تو را تا به عرش خدا مي برند بر موج نور خدايا! تمام مرا مي برند كجا مي برندم، كجا مي برند؟ دريغا، بهاران اين باغ را به گلزار آلاله ها مي برند كجا اي حقيقت تو را بنگرم از اين پس كه آيينه را مي برند چه پيش آمده است آفتاب مرا كه بر شانه هاي عزا مي برند شگفتا كه دريايي از نور را چنين بر سر دست ها مي برند چه كردي كه خاك تو را اي عزيز از اين پس براي شفا مي برند سزاواري اي دل، كه بر موج نور تو را تا به عرش خدا مي برند كاووس حسن لي غزل "خانه خورشيد"، اثر "مصطفي محدثي خراساني" با زباني بارور و جديد و با برخورداري از واژگان و عناصر شعري خوب با وجود كوتاهي، از احساس و غنا و عاطفه اي بسيار و بلند سرشار است. رواني و يكدستي شعر، ويژگي چشمگير و بارز اين غزل است. شاعر كلماتي از خانواده و

ص: 3253

شبكه مرسوم و متداول زبان را در شعر به كار برده و در انتخاب و جايگزيني كلمات، توفيقي چشمگير نيز داشته است. از آن جمله است: پرچم، انتخاب، تمجيد، پاي درس چشمها نشستن، امتحان دادن و تجديد بودند، درسخوان، كتب، خشكسالي، عيد، عزا، و. . . تعابير چشمگير و تجريدي اين شعر عبارتست از: پرچم توحيد، خانه خورشيد، لحظه هاي انتخاب، سينه ترديد، درس چشمها، مكتب تجريد، هجوم خشكسالي، دست سبز، آخرين اميد، و. . . غزل، به لحاظ هماهنگي در محورهاي عمودي و افقي، بسيار موفق بوده است. براي نمونه به پيونه و ارتباط مصراع ها با يكديگر توجه كيند: در مصرع اول سخن از پاي درس حاضر شدن است، آن هم پاي درس چشمهاي امام، تازه نه يك دانش آموز يا دانشجو يا طلبه، بلكه آفتاب به عنوان شركت كننده در اين درس حاضر مي شد و عجيب بود كه آفتاب هم در امتحان درس هاي چشم هاي امام قبول نمي شد و به گفته شاعر هر بار كه امتحان مي داد تجديد مي شد! در استفاده از اين عناصر و جا به جا كردن نرم عادي و مرسوم زبان و به هم زدن عادت ذهني. موفق است و نيز در دست يابي به زبان جديد و كشف دريچه اي نو به روي كلمات; زيرا عادت مرسوم اين است

ص: 3254

كه استاد و مدرس يك انسان است و شاگرد و دانشجو و طلبه هم انسان ديگر و در كلاس درس هم يكي از رشته هاي مختلف علوم تدريس مي شود; ولي در اين شعر به چشمهاي امام نقش كلاس درس داده شده است; مدرس هم چشمان امام (ره) است و دانش آموز هم آفتاب است و بعد از آن هم نتيجه نه چندان رضايتبخش امتحان كه تجديدي هميشه آفتاب است. در بيت ديگر نيز شاعر از اين موضوع (تم) (2) استفاده كرده و باز تاب (موتيو) (1) اين تم را از امور تجريدي انتخاب كرده است: نيمه شبها روح در نزدت به شوق درسخوان مكتب تجريد بود موضوع و درون مايه اصلي، آموزش و درس خواندن است; اما تشكيل كلاس تخيلي آن هم كلاس "تجريد" و انتخاب شاگردي به نام (روح) با شوق و اشتياق تمام، همگي بازتاب ها و موتيوهاي اين تعليم و تعلم است. ضمنا كاربرد كلمه روح و نام مبارك امام (روح الله) نيز قابل توجه است. در بيت ديگر، شاعر مبارزه امام با شب و ظلمت و جهل و اختناق را با تيغ زدن امام بر شب تصوير و تبيين كرده و مي گويد: ما كه جاي خود داريم، به اين يورش موفق و شب شكني و ظلمت ستيزي امام (ره)

ص: 3255

حتي نور هم تمجيد فرستاده، افتخار مي كند. استفاده كنايي و ايهامي ازشب، تيغ و نور موجب تقويت تصوير و نيز غناي معنايي شعر شده است. تيغ چون بر شب زدي ما جاي خود نور هم آن لحظه در تمجيد بود شاعر ، قدرت خارق العاده امام (ره) را در انتخاب و عمل در قالب بيتي لطيف و زلال بيان داشته است. اراده محكم و تصميم قاطع امام نه تنها هميشه موجب تحير و تعجب اطرافيان و نزديكان، بلكه بارها موجب شگفتي تمام جهانيان مي شد. از جمله فرمايشات تاريخي و سرنوشت ساز امام به موارد و شواهد زير مي توان اشاره كرد: " شاه بايد برود" يا "اگر اين جنگ بيست سال طول بكشد آنرا ادامه خواهيم داد" يا حكم قاطع و فتواي الهي و پيامبر گونه امام مبني بر مرتد و مشرك بودن و مهدور الدم بودن سلمان رشدي با وجود ناخوشانيد بودن براي غربي ها و مستكبران در مورد فتاواي مهم و دور از انتظار، (افرادي واقعا امام را نشناخته بودند) كه از آن جمله است: اعزام جوانان به جبهه، موسيقي،

ص: 3256

شطرنج، استفاده از بعضي از ماهي ها و حضور زنان در اجتماع و انتخابات و. . . شاعر آن عزم جزم و مصمم را چنين يادآور شده است: عزم تو در لحظه هاي آفتاب خنجري در سينه ترديد بود خانه خورشيد دستهايت پرچم توحيد بود چشمهايت خانه خورشيد بود عزم تو در لحظه هاي انتخاب خنجري در سينه ترديد بود تيغ چون بر شب زدي ما جاي خود نور هم آن لحظه در تمجيد بود پاي درس چشمهايت، آفتاب هر چه مي داد امتحان تجديد بود نيمه شبها روح د رنزدت به شوق درسخوان مكتب تجريد بود در هجوم خشكسالي باغ را دست سبزت آخرين اميد بود بي توااي خورشيد هر عيدي عزاست اي كه با تو هر عزايي عيد بود "مصطفي محدثي خراساني" غزل "سايبان" سروده "براتي پور"، درد دل و عرض تسليتي است شاعرانه با فرزند امام (ره) . قوي ترين بار شعر، بار عاطفي آن است، مقايسه اي است بين مردم و فرزند امام (ره) كه رحلت امام براي مردم يعني چه؟ و براي فرزندش يعني چه؟ مثلا در قسمتي از شعر مي گويد: آنچه رفت پدر شما بود، ولي جان ما بود; دل شما بود و دلستان ما. اين روش و سياق مقايسه را تقريبا تا پايان شعر رعايت مي كند. همين تقابل و مساوي آوري مفاهيم و

ص: 3257

تعابير، به شعر سبك و زبان خاصي بخشيده است. ضمن اين كه اظهار سوك و اندوه است، نوعي تسلاي شاعرانه نيز محسوب مي شود. نمونه هاي ديگر از اين تقسيم بندي يا تعبير گزيني تقابلي بدين قرار است: در بيت دوم: آنچه گلچين دهر از ما گرفت، گلي از شما بود و گلستاني از ما. بيت سوم: آنچه اجل بي محاباستاند، سايه سر شما بود و سايبان سرما. در بيت هشتم: شاعر روي آنچه ازكف رفته است گويا با فرزند دلبند امام (ره) كنار مي آيد و غصه ها و غمها را به طور مشترك بيان مي كند. مي گويد: پدر و دل و دلدار رفت; يعني هم پدر شما بود و هم پدر ما و هم دل و دلدار شما بود و هم دل و دلدار ما. . . استفاده بسيار از عناصر طبيعت در اين شعر چشمگير است. از آن جمله است: گل، گلستان، نخل، سپيدار، سرو، افلاكيان، لاله ها، گل ارغواني، شكوفا و. . . آنچه تا حدي به اين شعر رنگ خاصي بخشيده است همانا خطاب شاعر به فرزند امام (ره) است و گرنه آثار ديگري را حتي بسيار قويتر از اين مي توانستيم ذيل اين قالب شعري بياوريم. سايبان پدر از شما رفت و جاني ز ما دلي از شما، دلستاني ز ما گرفت آخر

ص: 3258

الامر گلچين دهر گلي از شما، گلستاني ز ما اجل از شما بي محابا ستاند ز سر سايه و سايباني ز ما بلنداي نخل جماران شكست سپيدار و سرو رواني ز ما ز بار غمش قامت دل خميد ز ماتم شكست استخواني ز ما مسيحايي از دامن خاك رفت بر افلاكيان ميهماني ز ما به ميهماني لاله ها رفته است شكوفا گل ارغواني ز ما پدر رفت و دل رفت و دلدار رفت به جا ماند سوز نهاني ز ما بگو خانه ماست در كوي دوست كسي گر بگيرد نشاني ز ما نثار رهش آه غمديدگان دل و ديده خون فشاني ز ما براتي پور با نگاهي و كوتاه و گذرا به چهار غزل ديگر تصاويري را از اثر رحلت امام در ذهن و زبان شاعران سوگوار مي آوريم: "هوالعزيز"، نام غزلي است از سيدالقاسم حسيني "الف. ژرفا"، شعر به حماسه مردمي كه، بدرقه شان از امام كم از كربلا نبود تقديم شده است. اين سروده، از جمله اشعاري است كه نام غزل (هوالعزيز) در آن به كار نرفته است. استفاده شايان توجه شاعر از شبكه و عناصر طبيعت در تلطيف و عاطفي كردن شعر مؤثر است. كاربرد گوناگون اشك، گريه، جو، باران، ابر، غم، سيل و خاك آلود، سپاه اشك، طوفان، زلال چشم

ص: 3259

مست و شواهد و نمونه هاي ديگر، همگي گواه تاثير عميقي است كه حركت درياوار و سيل آساي مردم گريان و نالان در مراسم تشييع باشكوه خورشيد، بردل و جان شاعر گذاشته است و همانطور كه اشاره كرده است شديدا تحت تاثير شكوه و عظمت و حضور بي نظير و كربلاوار مردم در اين مراسم بوده است. برخوردها و تصاوير شاعرانه با امام نيز نكته چشمگير ديگر شعر است. آن جا كه گويد: ديدي زلال چشم مست آسمانيش با جان خاك آلود هشياران چه مي كرد نكته كنايه آلوده و شاعرانه و ظريف و لطيفي كه در شعر به كار رفته است، توجه به پيام امام (ره) براي قبول قطعنامه 598 و استفاده خوب از اين سخن امام (ره) كه من جام تلخ زهر را با قبول قطعنامه سركشيدم. گويا شرنگ تلخ اين جام شو كران هنوز در كام جان شاعر تاثيرش را از دست نداده است كه چنين دردمندانه مي گويد: مظلوم ما را كاينچنين مسموم كردند جز شهد جان در جام دلداران چه مي كرد؟ اين تلقي شاعر، آدمي را ياد مسموميت حضرت امام حسن (ع) مي اندازد. يكي از نكات قابل توجه را در بيت زير بايد سراغ گرفت. شاعر در اين بيت آنچه را موجب آرامش اين سيل خروشان مي شود (امت شركت كننده در مراسم

ص: 3260

تشييع پيكر امام (ره) همانا آرامشي دانسته كه بر روح امام حاكم بود. البته به جهت لفظ ايهام تناسبي هم بين روحش با نام امام (روح الله) به كار رفته است. اين سيل را آرام روحش رام مي داشت ورنه خدا داند به كهساران چه مي كرد هو العزيز آن روز ديدي عشق با ياران چه مي كرد با شوره زار چشم ها باران چه مي كرد ديدي زلال چشم مست آسمانيش با جان خاك آلود هشياران چه مي كرد بيداري اش آشوب خواب مردگان بود هم خواب او ديدي به بيداران چه مي كرد ديدي نهال رسته از لطف بهاريش بي دست و پا در پاي جو باران چه مي كرد فرش قدوم ساده خدمتگزاري ديدي سپاه اشك سرداران چه مي كرد اين سيل را آرام روحشن رام مي داشت ورنه خدا داند به كهساران چه مي كرد ابر آمد و طوفان گرفت و دود برخاست غم بين كه در جان عزاداران چه مي كرد مظلوم ما را كاينچنين مسموم كردند جز شهد جان در جام دلداران چه مي كرد آنشب كه بر سنگيندلان زنجير غم زد در حلقه شوق سبكباران چه مي كرد سيد ابوالقاسم حسيني (الف. ژرفا) (درياي طاقت) ، غزلي است اثر "عليرضا قزوه" پيام اصلي آن عبارت است از اين كه ما هر چه داشتيم و داريم از آن وجود مبارك

ص: 3261

و الهي بود و دست هاي ما ادامه دستان وفاي آن امام است. زبان تند و كنايه آلود قزوه در بعضي از ابيات، از درد سنگين و دل شكسته اش پس از رحلت امام گواهي مي دهد و هميشه ازاين كه بعضي از واعظان غيرمتعظ اين جوان هاي محبوب و ياران امام را به باد تهمت مي گرفتند، مي ناليد; خصوصا پس از رحلت آن حامي و ياور خويش. تهمت و بدگويي و اعظان شهر را در نهايت ظرافت و زيركي نسبت به امام هم يادآور مي شود آن جا كه گويد: تنها تو بد نديده اي از واعظان شهر ما نيز در شمار شهيدان تهمتيم تركيب ها و تعبيرهاي بديع و خوش اين غزل عبارتست از: درياي طاقت، آبديده دريا، آتش گرفته، غرق خجالت، سايه راحت، مديون استقامت، ير و قامت، چشم هاي مبهوت، سرسپرده، سرسپرده خال، خال وحدت، دست وفا، بزرگتر از بي نهايت، دست دوست، قدح نوش، قدح نوش حسرت، واعظان شهر، شهيدان تهمت، ميكده عشق، رونق فزا، صبح وصل، تشنه ولايت، جام ولايت و. . . از ميان موارد فوق سه تركيب بسيار شاعرانه و قوي تر و بديعتر است: بزرگتر از بي نهايت، شهيدان تهمت و هيچ نبودن. در تركيب هاي بزرگتر از بي نهايت و هيچ نبودن، بار ايهام تضاد و نوعي اجتماع اضداد (4) بسيار لطيف است، زيرا وقتي مي گوييم

ص: 3262

بي نهايت; يعني حداكثري كه مي توان به عنوان يك مفهوم ذهني آن را پذيرفت. جالب اين كه شاعر بي نهايت را داراي محدوديتي دانسته و مرحله و منزل و گامي فراتر از آن را متصور شده است كه همان بزرگتر از بي نهايت است. البته مفاهيم و تعابير شاعرانه در پناه خيال و مجاز ايجاد مي شود كه با شرايط و معناي منطقي و فلسفي و محاسبات رياضي كاملا متفاوت است. در تركيب (هيچ نيستيم) هم نكته اين است كه اگر بخواهيم با استدلالهاي منطقي با اين تركيب برخورد كنيم، در آن صورت بايد نوعي ايهام قائل شويم، زيرا از (هيچ نيستيم) حداقل دو برداشت كاملا متضاد به ذهن خطور مي كند. الف: هيچ نبودن به معني اين كه هيچ يا هيچي را يك اصل و اعتبار بدانيم و يا نبودن آن را منفي كنيم كه در آن صورت اين معني استنباط مي شود كه ما كسي هستيم. ب : هيچ نبودن به معني اين كه حتي (هيچ) هم نيستيم. اين برداشت به دو كاربرد دگر شبيه است. حافظ گويد: ما را ز منع عقل مترسان و مي بيار كاين شحنه در ولايت ما هيچكاره نيست امام خميني مي فرمايد: ما هيچيم هيچ، هر چه هست اوست. "شهيدان تهمت" تركيبي است كاملا تجريدي و كوششي است براي گسترش قلمرو معني

ص: 3263

در پناه عبارت سازي و تركيب آفريني، زيرا شهيد معمولا به انساني مي گويند كه در راه خدا و براي اعتلاي ارزش هاي معنوي و الهي از جان خويش مي گذرد. البته با كلمه شهيد يا شهيدان يا شهدا تركيب هاي ديگري نيز در زبان گفتار و ادبيات ساخته اند كه از آن جمله است: شهيد راه خدا، شهيد اسلام، شهيدان خدايي، شهيدان كربلا، شهيد جاويد، شهيد مظلوم، شهيد گمنام، شهيدان عشق و. . . اگر چه به ضرورت انقلاب و دفاع مقدس (جنگ تحميلي) درصد كاربرد شهيد و تركيب هاي ديگرش بالاست، اما در ادبيات قبل از انقلاب حتي قرنها قبل از انقلاب و جنگ هم مي توان شواهدي از اين گونه سراغ گرفت. مولوي در غزلي شورآفرين و ماندگار گويد: كجاييد اي شهيدان خدايي بلا جويان دشت كربلايي فواد كرماني در شعري خوش و دلنشين گويد: زنده جاويد كيست كشته شمشير دوست ك آب حيات قلوب در دم شمشير اوست گر بشكافي هنوز خاك شهيدان عشق آيد از آن كشتگان زمزمه دوست دوست شاعري ديگر گويد: آنان كه ره عشق گزيدند همه در كوي حقيقت آرميدند همه در معركه دوكون فتح از عشق است هر چند سپاه او شهيدند همه (شهيدان تهمت) با ساير تركيب ها تفاوت بسيار دارد. برخورداري از نوآوري و كوشش براي بيان ديگر گونه

ص: 3264

مفاهيمي چون; منزوي، متهم يا گوشه گير يا از ميدان به در رفته، موجب بديع نگاري و به آفرينش شاعرانه اقدام كردن است. آخرين نكته در اين شعر ارزشمند كاربرد تعابير و ايجاد زمينه هاي شعري سبك هندي (اصفهاني) و نيز استفاده از عناصر شعري از ساحت و قلمرو عرفان به قرار زير است: قدح نوش حسرت، آبديده درياي طاقت. خال وحدت. درياي طاقتبا آن كه آبديده درياي طاقتيم آتش گرفته ايم كه غرق خجالتيم امروز اگر به سايه راحت نشسته ايم مديون استقامت آن سرو قاميتم ديري است چشمها همه مبهوت آن لب است عمري است سر سپرده آن خال وحدتيم اين دستها ادامه دست وفاي توست امروز اگر بزرگتر از بي نهايتيم ما بي تو چيستيم؟ چه مي دانم اي عزيز! ما هيچ نيستيم، سراپا حقارتيم باشد كه دست دوست تسلايمان دهد ما را كه تا هميشه قدح نوش حسرتيم تنها تو بد نديده اي از واعظان شهر ما نيز در شمار شهيدان تهمتيم رونق فزاي ميكده عشق بعد از اين تا صبح وصل تشنه جام ولايتيم عليرضا قزوه غزل ديگر اثر "جواد محقق" با تخلص (آتش) است. نام شعر (رفتي و با غروب تو قرآن غريب شد) است. انتخاب اين نام، شاهد خوبي است بر پيام كلي شعر كه غربت قرآن و سوگوار شدن سينه داغداران

ص: 3265

و حيرت از اين كه اين ملت بزرگ براي ابد بايد سوگوار بماند. استفاده بسيار شاعر از تعبيرهايي از زبان جاري و مرسوم جامعه يكي از ويژگي هاي بارز اين غزل است. شواهد زيرا اين نكته را اثبات مي كند. ياد كسي در روزگار ماندن، تا به ابد اشكبار ماندن، اسلام ناب، حماسه سرخ حسيني، نهضت امام زمان، مرهم بر زخم كسي نهادن. جان كسي آتش گرفتن، به جاي چيزي چيز ديگر ماندن و. . . نكته ديگر در اين شعر، ايجاد زمينه براي طرح مساله اي خلاف انتظار يا ايهام تضاد يا به اصطلاح منتقدان جديد (پارادوكس) در بيت زيرا است: رفتي تو و نرفت ز دل شوق زندگي در حيرتم از او، كه براي چه كار ماند انتظار خواننده اين است كه در چنين شرايطي بگويد: با رفتن و نبود تو ديگر از دل شوق و شور زندگي هم رفت. نه اين كه بگويد تو رفتي، اما در حيرتم كه چرا شوق زندگي از دل نرفته است. حيرت شاعر، از نرفتن يا به زبان ديگر ماندن شوق زندگي است، نه از سنگيني بار هجران و فراق امام راحل. رفتي و با غروب تو قرآن غريب شد رفتي و عطر ياد تو در روزگار ماند يعني كه از تو خاطره بي شمار ماند رفتي

ص: 3266

و در فراق تو اين ملت بزرگ خون گريه كرد و تا به ابد اشكبار ماند رفتي و با غروب تو، قرآن غريب شد اسلام ناب، در غم تو، سوگوار ماند رفتي تو و حماسه سرخ حسيني ات تا نهضت امام زمان برقرار ماند رفتي تو و بناي برومند انقلاب با اين شكوه و جذبه پر اقتدار ماند رفتي تو و نرفت ز دل شوق زندگي در حيرتم از او، كه براي چه كار ماند مردي و زنده گشت ز تو، دين احمدي تاريخ را، به نام تو اين افتخار ماند دست امام عصر نهد مرهمي مگر اين سينه را، كه در غم تو سوگوار ماند "آتش" گرفت جانم و تن شعله وار سوخت اما به جاي، اين غزل آبدار ماند جواد محقق (آتش)

ص: 3267

بازگشت به قرآن در انديشه امام خميني/بخش نخست

6 چكيده: نهضت احياگريِ ديني در جهان اسلام, از سيدجمال الدين اسدآبادي و عبده و اقبال تا امام خميني, بر پايه دعوت به اسلامِ راستين و بازگشت به قرآن استوار بوده است. سمت وسوي و نكته مركزي تلاش احياگرانه سيد جمال الدين, رهايي مسلمانان ازسلطه استعمار و استبداد و بازگشت به اسلام و قرآن در عرصه سياست و اجتماع, بود. عبده و شاگردان او, بر احياي معارف و آموزه هاي برآمده از قرآن و سازواري و هماهنگي آنها با فرهنگ و دانشهاي روز پاي فشردند و دل نگرانيهاي اقبال, بازيابي و بازگشت به گوهر (خودي)بود كه مسلمانان آن را از قرآن و فرهنگ زلال وحي گرفته بودند. اين فرايند, در اسلام معاصر, با ظهور امام خميني به كمال مي رسد و عنصر بازگشت به قرآن, به تمام, جلوه مي كند; چرا كه در اين حلقه احياگري, امام, نه تنها در يك عرصه كه در همه عرصه هاي عمل گرايانه و معرفت شناسانه دين, بر قرآن و مباني و انگيزه بازگشت به قرآن, تكيه دارد. امام, شالوده حركت و نهضت ديني خود را بر قرآن و ميراث قرآني حوزه ها بنا نهاد و آرمان نهايي را نيز دست يابي به هدفها و ايده هايي دانست

ص: 3268

كه قرآن و وحي اسلامي براي مسلمانان بيان كرده است.هم از اين روي, بود كه سياست, اقتصاد, حكومت, اجتماع, فرهنگ و نيز همه ساختهاي معرفت و انديشه ديني را در آفتابِ وحي قرآني جست وجو مي كرد. همه آرزو و تلاش امام آن بود كه جامعه به سياست و حكومت و مديريتي بازگردد كه ويژگيها و مباني و اصول آن در قرآن آمده است. بازگشت به عدالت قرآن و احياي حقوق انسانها و حكومت و امامت مستضعفان. بازگشت به عزّت و استقلال و و حدت و اقتدار كه قرآن منادي آن است. بازگشت به ايمان و تقوي و درستي و ارزشهاي انساني و تجديد حيات معنوي در سايه قرآن. بازگشت به فقهِ قرآني در حوزه فقه, به اخلاق و عرفان و فلسفه قرآني در حوزه دين شناسي و به باورهاي قرآني در حوزه عقايد و اعتقادات ديني. بازكاوي اين احيا نشان مي دهد كه امام بازگشت به قرآن را هرگز يك سويه ننگريست و يك بُعدي دنبال نكرد, بلكه همه فكر و انديشه و همّ امام آن بود كه تمام نيازهاي ديني انسان در عرصه خارج و اجتماع و در عرصه ذهن و فكر و انديشه بر محور اصالتهاي قرآني و بازگشت به وحي جست وجو و كاويده شود; از

ص: 3269

همين روي, انقلاب 1357 در ايران يك انقلاب سياسي اجتماعي صِرف نبود بلكه انقلاب اسلامي و قرآني بود. مردمان در سايه بيدارگري دينيِ امام به خواسته هاي اجتماعي و سياسي خود رسيدند: (مي دانيد كه نهضت و انقلاب براي پياده كردن احكام اسلام است.ما مقصد ديگري غير از اين نداشتيم.آخر شما كه نمي خواستيد قدرت كسب كنيد, بلكه مي خواستيد قرآن را احيا كنيد.)1 اينك مسؤوليت اصلي و حياتي انقلاب و اساسي ترين تلاش و حركت براي پايدار ماندن و سلامت ديني و فرهنگيِ انقلاب, بازكاوي درست مباني و احكام و آموزه ها و باورها و رهنمودهاي فردي و اجتماعي قرآن, و بازشناسي روشهاي پياده سازي آنها از سوي حوزه هاست. زيرا در نظر امام, بازگشت به قرآن هم براي اخلاص و بندگي و نزديكي به خداست و هم براي دريافت پاسخِ جستارهاي ديني و خارج شدن از بن بستها و ابهامهاي فكري و پاك كردن معرفت ديني از ناخالصيها و التقاطها و ناسازگاريها در ساخت دانشها و آموزه هاي دين; چه در سايه اين مهم است كه راه بازگشتِ دسته جمعي و اجتماعي به قرآن روشن و هموار مي شود. پيوند حوزه با قرآن فهم, فرانمايي و كشف و بيان معارف دين تمام هدف حوزه هاي ديني بوده و

ص: 3270

هست.حوزو يان آن را مسؤوليت اصلي و بنيادين خود مي دانند و بر اين مهم به خوبي آگاهي دارند و از سوي ديگر باور دارند: 1. قرآن, اصلي ترين و استوارترين متن خالص دين است:(ذلك الكتاب لا ريب فيه.)2 2. قرآن, تمام آموزه ها و راهنماييهاي ديني را براي بشر در بردارد:(ونزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء و هديً و رحمةً للمسلمين.)3 3. معارف قرآن هميشگي و براي همه عصرها و نسلها است:(وانّه لكتاب عزيز لايأتيه الباطل من بين يديه ولا من خلفه تنزيل من حكيم حميد.)4 4. قرآن تنها معيار براي بازشناسي متون دين و مرجع ارزيابي در معرفت ديني است: امام صادق(ع) فرمود:(ما لم يوافق من الحديث القرآن فهو زخرف.)5 درد امروز ما باور نداشتن به اين گزاره ها نيست و در اينجا نمي خواهيم در راستي و درستي و حقيقت بودن آنها سخن بگوييم; چرا كه اين گزاره ها نزد حوزويان و دين پژوهان, پذيرفته شده است. تمام درد اين است كه چرا با اعتقاد و دل آرامي و دل گرمي به اين حقيقتها و سزايگان و باور به بايستگي بازگشت به قرآن, در عرصه فرهنگ و معرفت ديني, قرآن را از دست نهاده ايم و با آن پيوند شايسته و درخور برقرار نكرده و نمي كنيم.

ص: 3271

از دير باز, حوزه هاي شيعي از اين امر نامبارك دردمند و زخم دار بوده و مورد اتهام كه از قرآن دور شده است.اگرچه سنيّ مذهبان نيز به گونه شايسته و بايسته با قرآن پيوند نداشته اند و تنها در بهره وري از ظاهر قرآن, مانند تلاوت و حفظ و پاره اي از مسائل علوم قرآن, چندگامي جلوتر بوده اند. تاريخ نهضت (بازگشت به قرآن) در دو حوزه شيعه و سنّي شاهد و گواه اين مدعاست. از اين درد, امام راحل و ديگر مصلحان ديني بارها ياد كرده اند و بر غربت غريبانه قرآن اشك غم ريخته اند: (قرآن مهجور گرديده است أ آن كتاب زندگي و كمال و جمال در حجابهاي خود ساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خروارها خاكِ كج فكريهاي ما دفن و پنهان گرديده است و زبان انس و هدايت و زندگي و فلسفه زندگي ساز او به زبان وحشت ومرگ و قبر تنزل كرده است.)6 دورافتادگي و مهجور بودن قرآن, تنها آن نيست كه كنارگذاشته شود و مردمان به تلاوت آن توجه نداشته باشند. اين, گونه اي از دورافتادگي و جداافتادگي قرآن از زندگي فردي و اجتماعي است. گونه ديگر دورافتادگي, قرار دادن قرآن در هاله اي از قداست است

ص: 3272

و اين كه از جاي برين خود فروآيد و تنها براي ثواب, حرز, دعا أ به كار رود. استفاده از قرآن در مورد هاي ياد شده, در صورتي كه در كنار نگرش ژرف و راه جويانه باشد, بي گمان رواست. اگر بدانيم كه بايد از رهگذر آنها با قرآن راه پيوند جست و با محتوا و پيام و رهنمودهاي وحي آشنا شد, به قرآن نزديك شده ايم, ولي اگر رويكرد به اين امور از قرآن, جاي را بر فهم قرآن و بهره وريهاي فكري در معرفت دين و برگرفتن هدايتها و راه و روشهاي عملي از قرآن, تنگ كند و سبب شود استفاده بجا و اصيل در كار نباشد و توجه دقيق و ژرف و باريك انديشانه به هدايت گري قرآن نشود, قرآن از گردونه زندگي خارج شده و ما از آن دور افتاده ايم: (در قرآن همه چيز است, لكن مع الأسف ما استفاده از آن نكرده ايم و مسلمين مهجورش كردند; يعني استفاده اي كه بايد از آن بكنند نكردند. بايد مردم را توجه داد.)7 راه نمودن و توجه دادن مردمان به بهره وري صحيح از قرآن, بر عهده حوزه و روحانيت است, ولي بايد ديد حوزويان چه اندازه به اين مهم بها مي دهند. آيا از قرآن

ص: 3273

بهره اي صحيح و تمام برده و مي برند. آيا, در حوزه ها, قرآن محجور و به دور از چرخه تلاشهاي علمي و فكري نمانده است؟ نشانه ها و بود و هستها از آن حكايت مي كند كه قرآن در حوزه ها نيز, جايگاه اصيل خود را نيافته, يا از دست داده است. دوري قرآن از ساحت زندگيها و تلاشهاي فكر و فرهنگي,دامن حوزه ها را نيز گرفته و هنوز فرزانگي و شايستگي, برتري و ارج, در پژوهش و باريك انديشي در فقه و اصول شناخته مي شود و پژوهش و تفكر در محتواي قرآن و به صحنه آوردن آموزه هاي تفسيري, عرفاني, فقهي, و اخلاقي قرآن جدّي گرفته نمي شود. پس در دوري و جدايي قرآن همين بس كه حتي درميان خواص و متوليان ديني, قرآن از متن به حاشيه رانده شده است. و بسي شكوه ها از اينان دارد. بي گمان در اين صورت شامل گفته امام خميني اند كه مي گويد:وا أسفا اگر درسراي آخرت اين (ثقل اكبر) مهجور و مظلوم بر رسول خدا وارد شود و ما نيز در شمار آن قوم و مردماني كه پيامبر(ص) از ايشان نزد خدا زبان به شكوه مي گشايد و مي گويد:(يا ربّ انّ قومي إتّخذوا هذا القرآن مهجوراً.)8 مشهور

ص: 3274

مفسّران بر اين باورند كه اين سخن را پيامبر(ص) در همين دنيا به عنوان شكايت از ناباوران و سركشان بازگو كرده است; اما شماري از آنان, چون: علامه طباطبايي9 و نيز امام10 براين نظرند اين آيه شريفه درباره قيامت است و مراد از (قوم),تمامي امّت; آنان كه با كژ فكري, سهل انگاري و يا حق پوشي رهنمود هاي وحياني را ناديده گرفته و به فراموشي سپرده اند, يا در عرصه تفكر و دين شناسي و راه و رسمهاي زندگيِ ديني, معرفت اصيل قرآني را رها كرده و به معرفتهاي حاشيه اي و گمان آور خرسند گشته اند. براي بازگشت حوزه به قرآن و استفاده و بهره گيري كامل و تمام از آن چه بايد كرد؟ مربيان و متوليان فرهنگ و معرفت ديني, چسان مي توانند قرآن را محور قرار دهند و فرهنگ و معرفت دين را قرآن مدار بنمايانند. در اين سلسله نوشتار برآنيم تا راهبردهاي نظري و عملي امام را به عنوان پاسخ در يابيم و بجوييم و رويكرد تمام عيار و همه جانبه ايشان را به اندازه مجال روايت كنيم.براي اين هدف, در سه محور زير, الگوهاي فكري و عملي امام را باز مي شناسيم: بازگشت به تلاوت قرآن. بازگشت به قرآن در معرفت ديني و دانشهاي حوزوي.

ص: 3275

بازگشت به قرآن در سياست و اجتماع.بازگشت به تلاوت قرآن قراءت قرآن راه ورود به ساحت قرآن است. استفاده و بهره گيري از معارف قرآن در سايه تلاوت و انس و آشنايي با آيات وحي ممكن مي شود. در نگاه امام, انس روحاني و دانشجوي حوزوي با قرآن, نه تنها براي باروري تفكر ديني او يك ضرورت است كه بُن مايه معنوي و پشتوانه حركت كمال جويانه اوست; چرا كه انس با قرآن قلب و روح را از فيض و بركتهاي الهي سرشار مي كند. درباره اهميت و بايستگي تلاوت قرآن و دستاوردهاي آن براي همگان, بويژه براي طالب علمان و پژوهش گران دانشهاي ديني, امام, گفتار درخور توجه بسيار دارند. در نظر امام, اهميت و ارزش قراءت در مرتبه اي فراتر از بيان بشري است, آن گونه كه مي بينيم يكي از رهنمودها و دستور العملهاي خداوند براي پيامبر(ص) تلاوت و قراءت قرآن است:(و رتّل القرآن ترتيلاً.)11 و قرآن بخوان به گونه شمرده و روشن . در آيات ديگر, مؤمنان به قراءت قرآن12 و گوش سپردن 13 هنگام تلاوت سفارش شده اند. امام,با اشاره به حديثي كه در آن وصيتها و سفارشهاي پيامبر(ص) به امام علي(ع) آمده است, مي نويسد: (يكي از وصاياي رسول اكرم(ص) وصيت به تلاوت قرآن

ص: 3276

است و فضل تلاوت و حفظ و حمل و تمسّك و تعلّم و مداومت و مزاولت و تدّبر در معاني و اسرار آن, بيش از آن است كه به فهم قاصر ما دُرست آيد.)14 حديثِ مورد اشاره امام, چنين است: (عن معاوية بن عمّار قال: سمعت ابا عبدالله(ع) يقول: كان في وصية النبي(ص) لعليّ(ع) أن قال: يا عليّ أوصيك في نفسك بخصال فَإحفَظْها عنيّ أ و عليك بتلاوة القرآن علي كل حال أ.)15 ابن عمّار مي گويد: شنيدم از حضرت صادق(ع) كه مي فرمود: در وصيت پيغمبر(ص) به علي(ع) اين بود كه فرمود: اي علي تو را به خويهايي سفارش مي كنم, نگاهدار آنها را از من أ و بر تو باد به خواندن قرآن در هر حال أ در مجموعه هاي روايي, روايات بسياري بر اهميت و سفارش به قراءت قرآن آمده است. امام, پاره اي از آن روايات را در كتاب (اربعين حديث) آورده است كه از ميان آنها, دو روايت را يادآور مي شويم. امام صادق(ع) فرمود:(القرآن عهدُ الله الي خلقه فقد ينبغي للمرء المسلم أن ينظر في عهده و أن يقرأ منه في كلّ يومٍ خمسين آية.)16 قرآن عهدنامه خدا براي مردمان است. شايسته است كه انسان مسلمان به آن عهدنامه نگاه كند و در هر روز پنجاه آيه

ص: 3277

بخواند. امام سجاد(ع) فرمود: (آيات القرآن خزائن فكلّما فتحت خزانة ينبغي لك أن تنظر ما فيها.)17 آيه هاي قرآن گنجينه هاي الهي است.هرگاه گنجينه اي گشوده شد, شايسته است كه نظر كني در آن . امامان(ع) در طول زندگي خود, هماره با قرآن انس و پيوند داشته اند. براي نمونه, دعاي ختم قرآن در (صحيفه سجاديه) 18 اهتمام امام سجاد(ع) را به تلاوت قرآن از آغاز تا پايان, نشان مي دهد. درباره امام رضا(ع) نقل شده كه آن حضرت, در هر سه روز يك بار تمام قرآن را تلاوت مي كرد و مي فرمود:(لو أردت أن اختمه في أقرب من ثلاث لختمت و لكنّي ما مررت بآيه قط الاّ فكرت فيها و في أيّ شيء أنزلت و في أيّ وقت. فلذلك صرت أختم في كل ثلاثة ايام.)19 اگر بخواهم مي توانم در كم تر از سه روز, قرآن را ختم كنم; ولي هرگز به هيچ آيه اي نمي رسم مگر آن كه در معناي آن مي انديشم و در موضوع و وقت نزول آن فكر مي كنم; از اين روي, در هر سه روز تمام قرآن را تلاوت مي كنم. امام راحل به پيروي از معصومان(ع) با قرآن پيوند و انس بسيار داشت. در شبانه روز, بويژه هنگام نماز شب,

ص: 3278

به تلاوت قرآن مي پرداخت و در هر مجالي كه به دست مي آورد, مشغول تلاوت قرآن مي شد: (هنگامي كه در پاريس بود, وقتي خبرنگارها براي مصاحبه به محضرش مي آمدند, معمولاً حدود ده دقيقه, يا يك ربع براي آماده كردن دوربين هايشان معطل مي شدند. امام در همين فرصت, به تلاوت قرآن مشغول مي شد. بعضي از حاضران مي گفتند: خود را براي مصاحبه آماده كنيد.( يعني فعلاً قرآن نخوانيد) فرمود: (آيا در اين چند دقيقه عمرم و وقتم ضايع شود.)20 ييكي از نزديكان امام مي گويد: (امام در روز چندها نوبت قرآن مي خواند. بعد از نماز صبح, قبل از نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشاء و يا در هر فرصت ديگر,به اين عمل مستحب پاي بند بود. ما بارها كه در طول روز خدمت ايشان مي رسيديم امام را مشغول خواندن قرآن مي ديديم.)21 امام,براي قراءت قرآن, نكته هايي كه نزد شماري از قاريان و اهل تجويد مورد توجه است, لازم نمي داند. بايسته نمي دانست كه همه تلاشها و كوششها صرف اداي حرفها و مخرجهاي واژگان شود, زيرا زياده روي در اين امر, به گونه اي كه مؤمنان به واژگان قرآن سرگرم شوند و از توجه به معني و تفكر در آيه

ص: 3279

ها و معاني واژگان وحي, دربمانند و سبب شود كه قراءت از صورت عادي خارج گردد,از حيله ها و كيدهاي شيطان است. در نظر امام, خواندن قرآن براي آن است كه حقيقتها و سزايگان وحياني قرآن در انديشه و قلب و رفتار اثر بگذارد. براي اين منظور, بايد آداب ظاهري و باطني قراءت را كه در شريعت بيان شده است, نگهداشت. در اين جا, به مهم ترين ادبهاي قراءت, كه مورد تاكيد دين است و امام آنها را يادآور شده اشاره مي كنيم:1. ترتيل: (از آداب قراءت كه موجب تأثير در نفس نيز هست و سزاوار است كه شخص قاري مواظبت آن كند, ترتيل در قراءت است و آن به طوري كه در حديث است عبارت است از حدّ متوسط بين (سرعت و تعجيل) و (تأنّي و تغوّر) مفرط كه كلمات از هم متفّرق و منتشر گردد.)22 در حديث, معناي ترتيل چنين بيان شده است: عبدالله بن سليمان مي گويد: از امام صادق(ع) پرسيدم از فرموده خداوند متعال: (ورتّل القرآن ترتيلاً), امام فرمود: اميرالمؤمنين(ع) فرمود:(تبينَّه تبياناً ولا تهُذَّه هذَّ الشعر و لا تنثُرْه نثْر الرمل و لكن أفزعوا قلوبكم القاسية ولا يكن همُّ احدكم آخر السورة.)23 واژگان قرآن را به گونه كامل(بر زبان) آشكار كن و شتاب نورز, آن گونه

ص: 3280

كه در خواندن شعر شتاب مي ورزي.و پراكنده نساز واژگان را به گونه اي كه به هم پيوسته نشوند. به گونه اي بخوانيد كه دلهاي سخت شما نرم شود و همّ شما به پايان رساندن سوره نباشد. ترتيل در قراءت قرآن به اين معنا است كه آيه هاي قرآن به گونه شمرده و روشن خوانده شود, تا معاني آنها بر ذهن و قلب بنشيند.براي اين هدف, تمركز قواي مدركه و توجه ذهن به قرآن در هنگام قراءت يكي از امور لازم و بايسته است. امام, پناه به خدا مي برد از قارياني كه در حال قراءت آيات قرآن,حواس خود را جمع نمي كنند و پريشان خاطرند. (نعوذ بالله در خواندن كتاب قصه حضور قلب ما بيشتر و حواس ما جمع تر است از كتاب كريم.)242. استعاذه(فإذا قرأت القرآن فاستعذ بالله من الشيطان الرجيم.) دومين ادب از ادبهاي قراءت, استعاذه از شيطان است. البته هدف تنها ذكر اين جمله با زبان نيست, بلكه بايد (ذكر) تبديل به (فكر) شود و مقدمه پديدآمدن حالتي در نفس گردد كه خويهاي غيرخدايي, وسوسه ها و خيال پردازيهاي شيطاني به هنگام قراءت از محيط ذهن و جان برچيده شود, تا فكر مجال يابد با واژگان وحي همراه شود و معني و ژرفاي كلام خدا را

ص: 3281

بازجويد و به كام آورد; از اين روي, ذكرِ استعاذه در آغاز قراءت, ادبي مهم و اثرگذار براي بهره مند شدن از فيض قراءت قرآن است: (از آداب مهمّه قراءت, خصوصاً قراءت در نماز كه سفر روحاني الي اللّه و معراج حقيقي و مرقاة وصول اهل الله است, استعاذه از شيطان رجيم است كه خار طريق معرفت و مانع سير و سلوك الي الله است.)253. تعظيم امام مي نويسد: (يكي از آداب مهمه قراءت كتابهاي الهي, كه عرف و عامي در آن شركت دارند و از آن نتايج حسنه حاصل شود و موجب نورانيت قلب و حيات باطن شود, (تعظيم) است و آن موقوف به فهم عظمت و بزرگي و جلالت و كبرياي آن است.)26 بزرگي قرآن به بزرگي خداوند است; چرا كه قرآن تجلّي و نمود آشكار خدا در عالم تشريع است. علي(ع) مي فرمايد:(فتجلّي سبحانه لهم في كتابه من غير أن يكونوا رأوه.)27 پس خداي سبحان, در كتاب خويش قرآن , بي آن كه او را ببينند خود را به ايشان آشكار گرداند. از چشم انداز عرفان و ديدگاه معنوي, تمام عالم تجلّي و نمود خداوند است, ولي قرآن تجلّي مستقيم و نمود تشريعي خداست كه با آن بشر راه هدايت و سلامت زندگي را مي يابد. قرآن

ص: 3282

تجلّي است كه پس از فرودآمدن, به گونه واژگان در آمده است. به هنگام قراءت, اگر تجلّي خدا در ذهن باشد, متكلّم و بزرگي او با چشم دل و در ژرفاي جان درك خواهد شد. از همين روي, نگاه به واژگان قرآن عبادت شمرده شده است: اسحاق بن عمّار مي گويد: به امام صادق(ع) عرض كردم: قرآن را از بَر كرده ام, از بَر بخوانم برتر است, يا نه به قرآن نگاه كنم و بخوانم؟ امام(ع) فرمود:(بل اقرأ وانظر في المصحف فهو افضل, أما علمت انّ النظر في المصحف عبادة.)28 هنگام قراءت, به قرآن نگاه كن اين بهتر است, مگر نمي داني كه نگاه به قرآن عبادت است. بزرگ شمردن و بزرگ داشتن قرآن, مقتضاي آسماني و وحياني بودن آن است.با اين حال, براي بهره وري و سعادت جويي از آن سودمند است; زيرا هرچه بزرگي و احترام آن بيش تر نگه داشته شود, اثرگذاري و نفوذ معنوي آن بيش تر خواهد بود. اين يك حالت روحي و رواني است براي انسان كه هركه را بزرگ و محترم بداند, اثرپذيري و فرمانبريِ بيش تر از او در خود احساس مي كند. اين نكته در بزرگ داشت تمام شعائر اسلامي جاري است. از همين روي, اسلام از مؤمنان خواسته است آنها

ص: 3283

را بزرگ بدارند. امام, در ظاهر و باطن, قرآن را بزرگ مي شمرد و بزرگي و احترام آن را هميشه و در همه حال نگه مي داشت. (گاهي به دلايلي قرآنهايي را در كيف دستي در محضر امام مي برديم. در دفعات اوليه اتفاق افتاد كه بدون توجه, قرآن را نيز همراه با چيزهاي ديگر از كيف بيرون آورده روي زمين مي گذاشتيم. امام كه مراقب بودند, فرمودند:(قرآن را روي زمين نگذاريد) و بلافاصله دستشان را جلو آوردند آن را گرفتند و روي ميز گذاشتند.)294. تطبيق در اين باره, امام مي نويسد: (از آداب مهمه قراءت قرآن كه انسان را به نتايج بسيار و استفادات بي شمار نايل كند(تطبيق) است. و آن چنان است كه در هر آيه از آيات شريفه كه تفكر مي كند, مفاد آن را با حال خود منطبق كند و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع كند و امراض خود را بدان شفا دهد.)30 قرآن علم و تاريخ و فلسفه آموزش نمي دهد, بلكه كتاب (انسان سازي) است.مي خواهد احساس ديني و فطرت دين خواهيِ انسان را پاسخ دهد. چگونگي درست زندگيِ كردن برابر ترازهاي ديني را به او ياد بدهد, يعني چيزي كه علم و معرفت بشري راهي به درك , فراگيري و آموزش

ص: 3284

آن ندارد. انسانِ ديني در قرآن,كسي است كه همه زواياي وجودي خويش را رشد دهد. سازندگي در جهانِ بيرون از خود را با ساختن درون و باطنِ خود همراه كند. موفقيّت و پيشرفت را بر مدار ارزش و معنويت و فضيلت انساني بخواهد و بيافريند. در عرصه سازندگي خويشتن خويش و رسيدن به مقام قرب الهي و دست يابي به كمالها و والاييها و ارزشهاي انساني الهي, قرآن كامل ترين برنامه سلوك و راه و روش كمال يابي و سعادت را بيان مي كند. عبادتهاي اسلامي و رهنمودهاي رفتاري و اخلاقيِ قرآن براي شكفتن همين ارزشها و آراسته شدن انسان بدانهاست.امام, قرآن را كتاب (انسان سازي) مي شناسد و بر اين باور است: با تفكر در آيه هاي قرآن, مي توان جامع ترين دستورالعملهاي سلوك را از قرآن برگرفت. مهم آن است كه انسان مؤمن درصدد برآيد درون و بيرون خود را با معارف بلند قرآن سازوار سازد. خويها و ويژگيهاي رفتاري كه اين كتاب الهي براي انسانِ دين خواه و كمال جو, بيان مي كند و آموزش مي دهد, بفهمد و به آنها آراسته شود.اين مهم, در فرهنگِ قرآني عرفاني امام, (تطبيق) نام دارد و يكي از ادبهاي تلاوت قرآن است. امام, به عنوان نمونه به آياتي كه در

ص: 3285

آنها داستان حضرت آدم بيان شده است, اشاره و سفارش مي كند:انسان به هنگام خواندن اين آيات درنگ بورزد و بينديشد كه شيطان با آن همه سجده و عبادتهاي بسيار, چرا از بارگاه قدس رانده شد.چه چيزي سبب فروافتادن و كژراهه روي او گرديد. بي گمان, سبب سجده نكردن و رانده شدن شيطان از بارگاه الهي, خود برتربيني او بود:(أنا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين.) اين صفت و حالت شيطاني در هر كس باشد, سبب فروافتادن او از جايگاه انساني و قرب الهي مي شود و از نظر قرآن,رانده شده خداست. دين خواهي و خداجويي و عبادت, آن گاه مسير درستي مي يابد و حقيقت تراز مي شود كه به خويهاي شيطاني امكان بروز ندهد. به هنگام تلاوتِ داستان حضرت آدم, بايد اين آموزه ها در ذهن جلوه كند و همت خواننده را براي پاك سازي خود از آلودگيها, برانگيزد. همين گونه در تلاوت آيات ديگر, به محتوا و معاني توجه كند و حالتهاي خود را با آنها سازوار و برابر سازد, تا بهره كافي و تمام از قراءت قرآن ببرد. علي(ع) در خطبه اي, معروف به خطبه همام, در شمارش زيباييها و خويهاي نيك پارسايان مي فرمايد:(تالينَ لأِجزاء القرآن يُرتّلونها ترتيلاً يُحزّنون به أنفسهم و

ص: 3286

يستثيرون به دواء دائهم.)31 قرآن را جزءجزء, با درنگ بر زبان دارند, و با خواندن آن اندهبارند, و در آن اندوه داروي دردِ خود به دست مي آورند. قرآن, با اين كه تمام ساختهاي معرفت شناسانه دين را براي بشر مي گشايد و با زبان تفكر و استدلال, عقل انسان را مخاطب قرار مي دهد, با احساس, عشق, ذوق, و روح بشر نيز سخن مي گويد و جان او را از حالي به حالي دگر مي سازد.بدين روي, اثرگذاري و نقش تربيتي و سازنده اي كه قراءت و پيوند و انس با قرآن مي تواند داشته باد, هيچ درس اخلاق و پند و اندرز اخلاقي و مجلسِ ذكري با آن برابر نيست. در تاريخ اسلام كم نيستند كساني چونان فضيل بن عياض كه با همه آلودگي و تاريك قلبي, با شنيدن آيه اي از قرآن دگرگون شدند و روح آنان دستخوش جاذبه هاي قوي اين كتاب آسماني قرار گرفته است. فضيل, انسانِ آلوده به گناه و غرق در پليدي و نادرستي بود و در حال انجام كار ناشايستي بود كه اين آيه شريفه را شنيد و به گوش جان نيوشيد:(ألم يأن للّذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لِذكر الله و ما نزَل من الحق أ)32 آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاي

ص: 3287

مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده, خاشع گردد؟ اين سخن خدا در ژرفاي جانش نفوذ كرد. در يك آن, برآن شد كه به خاك بيفتد و جبين بر زمين گذارد و از درگاه حق آمرزش خواهد.او, از آن پس, به قرآن و رهنمودهاي آن دل بست و به سوي قرآن بازگشت و در شمار انسانهاي مؤمن و خداترس درآمد و به زهد و تقوي نامدار شد.33 چه كسي است كه سخن خدا را با درنگ بخواند, دگرگون نشود و از اين درياي بي كران معنوي,توشه معنوي برنگيرد. قرآن زبان احساس و ذوق و قدرت اثرگذاري روحيِ خود را چنين به وصف در مي آورد: (الله نزَّل أحسن الحديث كتاباً متشابهاً مثاني تقشعّرمنه جلودُ الذين يخشون ربّهم ثم تلين جلودهم وقلوبهم الي ذكر الله.)34 خدا بهترين گفتار را به گونه كتابي يكدست و همخوان فرو فرستاد. از خواندنش پوست مردمان خداترس مي لرزد و سپس پوستهايشان و دلهايشان با ياد خدا نرم و آرام مي شود. در دوران آغازين وحي, كساني مي خواستند با قرآن به رويارويي برخيزند, امّا همين كه در شعاع واژگان و جمله ها و تركيبها و آهنگ موزون و ضرباهنگ قرآن قرار

ص: 3288

مي گرفتند, قلبهاي تاريك و ظلمت زده شان, نور مي گرفت و جذب آيات رحماني مي شدند. در تاريخ قرآن آمده است: سران قريش براي آن كه مردمان را از شعاع قرآن و اثرگذاريهاي روحي و معنوي آن دور كنند, به اين نتيجه رسيدند وليدبن مغيره را, كه مردي سخن شناس بود, پيش پيامبر(ص) برود و آياتي كه پيامبر(ص) بر مردم فرا مي خواند, بشنود و آن گاه نامي ناخوشايند براي آن برگزيند. وليد پيش پيامبر(ص) رفت و گفت: از شعرهايي كه مي گويي معجزه است برايم بخوان. پيامبر(ص) آيات سوره (فصّلت) را تلاوت كرد, تا سرانجام به آيه سيزدهم رسيد:(فإن اعرضوا فقل أنذرتكم صاعقة مثل صاعقة عاد و ثمود.) در اين هنگام, حال وليد دگرگون شد و بدن او به لرزه درآمد.به خانه رفت و نزد قريش بازنگشت تا اين كه ابوجهل پيش وليد رفت و گفت: محمد تو را نيز به دين خود درآورد؟ پاسخ داد: به دين او در نيامدم, لكن سخنان او, همانندي با ديگر سخنها ندارد, پرمغز است و ژرف, سپس افزود: (انّ له لحلاوة وانّ عليه لطلاوة وانّ اعلاه لمثمر وانّ أسفله لمغدق وانّه يعلو و ما يعلي عليه.)35 سخن او شيريني و كشش و جاذبه اي دارد; اوج آن با ثمر و

ص: 3289

فرود آن پراثر است. اين كلام اوج خواهد گرفت و چيزي بر آن برتري نخواهد يافت. به هر روي, قريش اصرار ورزيدند كه وليد چيزي درباره سخنان پيامبر(ص) بگويد تا آنها بتوانند مردمان را از شنيدن آن سخنان پرهيز دهند. پس از فكر و انديشه بسيار گفت: (سخنان محمد سحر و جادو است كه دلها را مي فريبد.)36 مشركان از آن پس, قرآن را سحر و جادو ناميده, از شنيدن آن پرهيز مي كردند. آيات 18 25 سوره (مدثر) درباره همين داستان است:(انّه فكّر و قدّر. فقتل كيف قدّر. ثم قتل كيف قدّر. ثم نظر. ثم عَبس و بَسر. ثم ادبر و استكبر. فقال ان هذا الاّ سحر يؤثر.)37 اثرگذاري اعجازگونه قرآن, دليلها و سببهاي پيدا و پنهان بسياري دارد. آميخته بودن انديشه با احساس, ژرفايي محتوا و زيبايي فرم بيان و فطري و جِبِّلي بودن آن, از جمله آن سببهاست زبان قرآن و شيوه تعليم و تربيت آن, زبان و روشي نيست كه در كتابهاي بشري به كار مي رود. امور عقلاني را با استدلال پيچيده و خسته كننده فلسفي بيان نمي كند. اخلاق و عرفان و معنويت ديني را در شكل پند و اندرزِ مجرّد, بي روح, يك سويه و عقل گريز ارائه نمي دهد.احكام و مقررات ديني,

ص: 3290

به گونه بايدها و نبايد هاي پي درپي بيان نشده است, بلكه زبان قرآن در همه اين گزاره ها و پرسمانهاي عقلي و اخلاقي و عرفاني و فقهي و تاريخي, زباني است كه انسان را در سويداي جانش و در ژرفاي انديشه و ذهنش, بر مي انگيزد و به فكر وا مي دارد. آموزه ها و حقيقتهاي زيبا و ناب را چنان بر جان او فرو مي ريزد كه جايي و عرصه اي براي نازيباييها و كژرفتاريها و آنچه ناسازگار با فطرت است, نمي ماند. قبول حق, تمام هستي او را فرا مي گيرد. مولانا, سِحرِ معنوي قرآن را سِحري حلال مي داند كه در سايه آن مي توان مكرهاي شيطاني و عوامل دورساز از خدا را در درون و بيرون باز شناخت و از ميان برد:هست قرآن مر ترا همچون عصكفرها را دركشد چون اژدها(38)هين بخوان قرآن ببين سحر حلالسرنگوني مكرهاي كلجبال(39) از اين روي, از قراءت قرآن چنين با شوق و ذوق سخن مي گويد:من زحق در خواستم كاي مستعانبرقراءت من حريثم همچو جان(40) به راستي,اگر تلاوت قرآن با آدابي همراه باشد كه از امام ياد شد و به گفته آن بزرگوار, همان گونه كه در خواندن كتاب داستان, دقيق و باريك انديشانه در ژرفاي آن سير مي

ص: 3291

كنيم, در قراءت قرآن نيز, بايد دقيق و به دور از پريشان خاطري, قواي مدركه را به كار گرفت و آموزه هاي وحياني را به گوش جان نيوشيد تا به بزرگي كتاب و بزرگي صاحب كتاب و دگرگوني آفريني واژگان آن پي برد.در اين چنين قراءتي است كه سِحرِ معنوي قرآن و اثرگذاري و انسان سازي آن به خوبي درك خواهد شد. در معرفت قرآني امام, قراءت قرآن براي ثواب و اجر و بهره مند شدن از ثواب قراءت, مرتبه پايين و استفاده ناچيز و اندك از قرآن است. طالب علمان, و انسانِ آشنا به معارف دين شايسته نيست در اين مرتبه از قرآن بماند و به آن خرسند گردد, بلكه هدف مهم از قراءت, دست يافتن به بهره منديهاي روحي و فكري و اثرپذيرفتن از سخنان خداست.يافتن ارزشهاي راستين و به كار بستنِ اصول معنوي و عرفاني وحي است. بدين سبب وقتي كه قرآن خوانده مي شود, بايد كوشيد تا از اين رهگذر حقيقتها و آموزه هاي قرآن, بر صفحه قلب نيز نقش بندد و هستي انسان راستي و درستي بگيرد. خويهاي درون و ويژگيها و خصلتهاي باطن, با عيار قرآن تراز گردد و تفكر و رفتار, با آموزه هاي وحي موزون و برابر شود. از نگاه امام, ادامه

ص: 3292

اين فرايند و پايدار ماندن بر اين روشِ تعامل با قرآن, تا آن جا مي تواند به انسان راستي و درستي و معنويت و كمال بدهد كه سيرت و ساختار دروني او بازتابي از قرآن باشد: (مطلوب در تلاوت قرآن آن است كه در اعماق قلب انسان تأثير كند و باطن انسان صورت كلام الهي گرددأبه طوري كه خودِ باطن انسان, كلام الله مجيد و قرآن حميد گردد به اندازه لياقت و استعدادش.)41 امام,قراءت قرآن را نردبان كمال و راهي روشن و مستقيم براي رسيدن به اوج انسانيت مي داند,اگر قراءت با آدابِ فهم و بهره گيري از قرآن همراه شود مي تواند براي انسان كارآمديهاي سودمند معنوي و بهره هاي ارزشي داشته باشد. با تلاوت قرآن, مي توان به مرتبه بالا و مقام بلندِ (قرب) دست يافت و استعدادهاي كمال خواهانه درون را شكوفا كرد: (كسي كه تفكّر و تدبّر در معاني قرآن كرد در قلب او اثر كند و كم كم به مقام متقين رسد و اگر توفيق الهي شامل حالش شود, از آن مقام نيز بگذرد و هر يك از اعضا و جوارح و قواي آن آيه اي از آيات الهيه شود و شايد جَذَوات و جذبات خطابات الهي او را از خود بي خود كند و

ص: 3293

حقيقت (أقرء وَاصعَد)42 را در همين عالم دريابد تا آن كه كلام را بي واسطه از متكلّمش بشنود و آنچه در وهمِ تو و من نايد آن شود.)43 امام, ميزان اثرگذاري معنوي قرآن را به سازواري آمادگي درونيِ اشخاص گوناگون مي داند; از اين روي, بهترين مجال براي تلاوت قرآن وقتي است كه درون و نفْس انسان از انگيزه هاي دنيايي به دور است و در آرامش و آسودگي و دل مشغوليهاي مادي بروز ندارد, در نتيجه حضور قلب و آرامش فكري و ذهني بيش تر است. از سوي ديگر اين ظرف از زمان, قداست و معنويت ويژه اي دارد. وقتي انسان در فضاي معنوي و قدسيِ بامدادان قرار مي گيرد, براي دريافتهاي معنوي و فيضهاي ملكوتي آماده تر است. عالم ربّاني و حكيم قرآني, شيخ مجتبي قزويني (م:1346 ش.) درباره تلاوت قرآن دو دستورالعمل دارد: 1. تلاوت فجري 2. تلاوت عقلي استاد محمد رضا حكيمي از آن عالم متأله, چنين ياد مي كند: (درباره (تلاوت فجري) مي فرمود: خواندن قرآن كريم در پايان سحر و به هنگام طلوع فجر تأثيري خاص دارد كه هر كس بر آن مواظبت كند, به آن آثار مي رسد. آن بزرگوار مي فرمود: اين كه خداوند مي فرمايند: (انّ قرآنَ الْفجر كان مشهوداً) (قرآنِ فجر

ص: 3294

مشهود و محسوس است و ديده مي شود) به درستي براي من روشن نبود و حقيقتِ آيه در هاله اي از ابهام قرار داشت; از اين رو, بر آن شدم كه سحرگاهان قرآن بخوانم و آن را تاطلوع فجر ادامه دهم. پس از مدتي حقايقي از آيات بر من آشكار شد كه تحمّل آن دشوار و خارج از طاقت من بود. دريافتم كه معناي آيه اين است كه تلاوت قرآن كريم در سحر و هنگام طلوع فجر موجب آن مي شود كه حقايق آيات براي انسان مكشوف و محسوس گردد. درباره (تلاوت عقلي) مي فرمود: (خواندن قرآن و آيات قرآن, بايد با صبر و توجه و تأمل باشد. نبايد قرآن را با شتاب بخوانيم (چنان كه در احاديث نيز آمده است) حتي مي فرمود: يك آيه را ده بار بخوانيد, بارها بخوانيد, حتي ده روز, يك ماه أ و در معاني خوب دقت كنيد تا به حقايق آن برسيد, تا آيه در وجود شما جا باز كند, روح شما را تكان دهد و شما را بسازد; يعني تا مرحله فهمِ درست و دقيقِ آن و عملِ به آن بالا رويد و روحتان روحي قرآني شود.)44 سير و سلوك معنوي اگر در سايه رهنمودهاي دينيِ امامان(ع) نباشد و از زلال قرآن سرچشمه

ص: 3295

نگرفته باشد, خطرساز و انحراف آميز است; زيرا در اين زمينه راههاي انحرافي بسيار است و ناكامي در اين راه چه بسا خسران و زيان جبران ناپذير داشته باشد. بهره گرفتن از دستورالعملهاي قرآني كه اين بزرگان و سالكانِ عالم از پيوند و انس خود با قرآن فهم و كشف كرده اند, بسيار ارزنده است. امام, كه خود از عالمان راه يافته و مأنوس با قرآن بود, به تلاوت قرآن در بامدادان, سفارش مي كند: (اگر وقتي چون اواخر شب يا بين الطلوعَيْن, بعد از فريضه صبح براي اين كار اختصاص دهد, خيلي بهتر است أ و اگر آيات شريفه آخر سوره (حشر) را از قول خداي تعالي (يا ايها الّذين آمنوا اتّقوا الله أ), كه آيه 18 است, تا آخر سوره, كه مشتمل بر تذكر و محاسبه نفس و محتوي بر مراتب توحيد و اسماء و صفات است, در يك وقت فراغت از نفس از واردات دنيايي مثل آخر شب يا بين الطلوعين با حضور قلب بخواند و در آنها تفكر كند, اميد است ان شاء الله نتايج حسنه ببرد.)45 رسيدن به والاييهاي معنوي در سايه تلاوت قرآن, وقتي ممكن مي شود كه آداب قراءت به درستي انجام پذيرد, و ديگر اين كه عناصر دورساز و بازدارنده ها, در ميان نباشد;

ص: 3296

چرا كه بودن اين عاملها و انگيزه ها سبب مي شود حقايق قرآن به درستي فهم و درك نشوند و از تلاوت نتيجه خوش آيندي به دست نيايد. از اين روي براي پيوند و استفاده كامل و عام از قرآن مي بايست آن عناصر و عوامل را از خويشتن زدود. امام, به كساني كه مي خواهند با قرآن پيوند بر قرار كنند. و رهنمودهاي كمال بخش آن را دستورالعمل خودسازي و بنيانِ معرفتي و تربيتي و سلوك خود قرار دهند, سفارش مي كند تا زمينه فهم و دريافت حقايق معنوي اين كتاب الهي را براي خود فراهم آورند. ايشان عناصر و عواملي كه انسان را از اين مهم باز مي دارد و ميزان بهره گيري از تلاوت قرآن را مي كاهد, به عنوان حجابهاي ميان انسان و قرآن ياد كرده است. در اين جا پاره اي از آنها را يادآور مي شويم.حجابهاي ميان انسان و قرآن 1. احساس بي نيازي: انسان اگر سلوك علمي و عملي خود را سلوك و وضع خوش آيند براي پيوند با قرآن بپندارد و استفاده از قرآن را به نگاهداشت همان وضع بداند, در حقيقت براي پيوند با قرآن تنها به يك راه رفته و از راههاي بسيارِ ديگر بازمانده است. چنين شخصي چون به

ص: 3297

يافته هاي خود بسنده مي كند درصدد بر نمي آيد تا براي استفاده بيش تر و كامل تر از قرآن انديشه كند و راه هاي پيوند خود با قرآن را بگستراند و فزوني بخشد. امام اين حالت دروني و نفساني را حجاب و بازدارنده بزرگي مي داند كه انسان را از فيض گسترده و پردامنه قرآن محروم مي سازد. براي نمونه كسي كه اهل تجويد است, همان علم جزئي و ارتباط ظاهري با قرآن در نظرش بزرگ جلوه مي كند و آن را كمال بالاترين پايه پيوند با قرآن مي پندارد. يا قرآن پژوهاني كه به طور معمول به وجوه قراءتها و آراي گوناگونِ لغت شناسان و وقت نزول آيات و تاريخ قرآن مي پردازند. چنان مي انگارند كه اشتغال به همين گزاره ها بالاترين بستگي و پيوستگي با قرآن است. فقه پژوهان و ديگر عالمان نيز, همان استدلال به پاره اي آيات در قالب اصطلاحات لفظي فرا يافته هاي علمي را وضع خوش آيند مي پندارند و به آن خرسندند. ولي از نگاه امام, اين گونه پيوندهاي, نه تنها كافي و تمام نيست كه چه بسا حجاب و باز دارنده اي باشد براي بهره گيريهاي معنوي و خودسازي باطني در پرتو دستورالعملهاي قرآن كه هدفي اصيل و بنيادي است.

ص: 3298

در نظر امام, اين حالت از فريبهاي شيطان است و پيراستن خود از آن, براي پيوند شايسته و خوش آيند با قرآن, يك ضرورت است: (يكي از حجابهاي بزرگ, حجاب خودبيني است كه شخصِ متعلّم خود را به واسطه اين حجاب مستغني بيند, نيازمند به استفاده نداند و اين از شاهكارهاي مهم شيطان است كه هميشه كمالات موهومه را بر انسان جلوه دهد و انسان را به آنچه كه دارد راضي و قانع كند و ما وراء آنچه پيش اوست هر چيز را از چشم او ساقط كند.)46 2. آلودگي به گناه: در متون ديني براي گناه, به جز كيفر اخروي, آثار و پيامدهاي زيانبار بسياري بر شمرده شده است. از جمله آن كه گناه سبب مي شود انسان از فهم قرآن و استفاده از معارف معنوي وحي محروم بماند و نتواند از تلاوت آيات به حقايق و آنها برسد و معاني را دريافت كند; زيرا با انجام گناه, آمادگي قلب براي درك راستيها و درستيها از ميان مي رود. در معرفت عرفاني امام, بسته شدن راههاي معرفت بر روي انسان گناهكار اثر طبيعي و وضعيِ گناه است; همان گونه كه كارهاي نيك و صالح سبب مي شود, ملكوت نفس روشني بيابد و قلب پاك و نوراني گردد و در

ص: 3299

نتيجه لوح دل چونان آيينه صاف و پاك بتواند راستيها و درستيها و معارف معنوي را در خود تجلي دهد. با انجام گناه و سركشي نسبت به ساحت قدس خدا نيز, ملكوت نفسِ انسان تاريك و پليد مي شود و اين پليدي, باز مي دارد از اين كه راستيها و درستيها و معارف قرآني در قلب بازتابد; از اين روي, انسان از دريافت و درك آنها بي بهره مي ماند. اين حقيقتي است كه در قرآن به آن اشاره شده است: (لايمسّه الاّ المطهّرون)47 قرآن را جز پاكان درنيابند. 3. دنيا دوستي: از حجابها و بازدارنده هاي بين انسان و معارف و آموزه هاي والاي اسلامي است. (از حُجب غليظه كه پرده ضخيم است بين ما و معارف و مواعظ قرآن, حجابِ حبّ دنيا است كه به واسطه آن قلب تمام همّ خود را صرف آن كند و وجهه قلب يك سره دنياوي شود.)48 امور دنيوي وقتي حجاب معرفت معنوي مي شود كه در نظر انسان, دنيا به صورت هدف جلوه كند, ملكوت دنيا و حقيقت هستي در نظر فراموش شود. در اين صورت, انسان نمي تواند درك عميق داشته باشد; زيرا به آنچه آشكار است عادت يافته و از تجربه نفوذ به گوهر و حقيقت بي خبر است. امور

ص: 3300

معنوي و حقايق و معارف الهي از مقوله ظواهر و امور آشكارِ دنيوي نيستند; از اين روي به آساني و سادگي به چنگ نمي افتند. با حواسِ ظاهر صيد نمي شوند. در عرصه معنويات و حقايق وحياني, حواس باطني و درك عميق و ژرف كه تنها قلب و دل آدمي به آن آراسته است, كاربري دارد. دل آن گاه كه پيرايه مادي و دنيوي به خود بگيرد و زنگار دنيا بر آن نشيند, از درك و دريافت اين گونه امور, ناتوان مي شود و ياراي آن را ندارد كه گوهر مينوي را كه در صدف واژگان نهان است بيابد. در نتيجه, هدف اصلي تلاوت, كه رشد معنوي است, به دست نمي آيد. همه مرحله ها و پارهاي معنوي كه براي انسان فراهم مي شود, بسته به توانِ درك و پذيرش قلبي است. هر اندازه توان قلبي براي درك امور معنوي بيش و ژرف تر باشد, مرحله هاي معنوي بالاتري دست يافتني مي شود. عوامل ياد شده, چون قلب و دل آدمي را مي آلايند و مي ميرانند, در حقيقت ابزار درك و كانون معرفت معنوي را از او مي ستانند; يعني درست نيرويي را مورد هجوم قرار مي دهند و به آن ضربه مي زنند كه تنها به ياري آن

ص: 3301

مي توان راستيها و درستيها و معارف معنوي قرآن را درك و دريافت كرد. بنابراين, برداشتن حجابها و بازدارنده هاي درك و آنچه كه انسان را از فهم والاييهاي قرآن باز مي دارد و اثر پذيري از قرآن را فرو مي كاهد, براي پيوند راستين با قرآن گامي بايسته و كارگر است. براي اين مرحله امام سفارش مي كند: (كسي كه بخواهد از معارف قرآن استفاده كند و از مواعظ الهيه بهره بردارد بايد قلب را از اين ارجاس تطهير كند و لوث معاصي قلبيّه را, كه اشتغال به غير است, از دل براندازد.)49 امام با همه پافشاري كه بر تلاوت همراه با فهم و درك دارد و اين مهم را نخستين گام براي بازگشت به قرآن مي داند; ولي از آن جا كه بر اين باور است انس ظاهري با قرآن نيز, بايسته و اثرگذار است, تلاوت و قراءت بدون آداب را از نظر نمي اندازد, بلكه اين را مرتبه اي پايين از پيوند و استفاده ازقرآن; يعني بهره مند شدن از ثواب قراءت مي شمارد چه بسا از همين رهگذر نيز محبت الهي به دست آيد. معنويت و اعجاز معنوي كلمات بر دل اثر كند و انس و پيوند ظاهري, كم كم, به انس و پيوند ژرف با

ص: 3302

قرآن دگر شود: (فرزندم با قرآن, اين كتاب معرفت آشنا شو, اگرچه با قراءت آن, و راهي از آن به سوي محبوب بازكن و تصور نكن كه قراءت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است. آخر, اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس, و نامه محبوب محبوب است اگرچه عاشق و محِبّ مفاد آن را نداند و با اين انگيزه, حبِ ّ محبوب, كه كمالِ مطلوب است, به سراغت آيد و شايد دست گيرد.)50 پي نوشتها: 1. (صحيفه نور), ج27/16. 2. سوره (بقره), آيه 2. 3. سوره (نحل), آيه 89. 4. سوره (فصّلت), آيه 42. 5. (اصول كافي), كليني, ج69/1, دارالصعب بيروت. 6. (صحيفه نور), ج229/20. 7. همان, ج88/1. 8. سوره (فرقان), آيه 30. 9. (الميزان في تفسير القرآن), علامه طباطبايي, ج205/15. 10. (پرواز در ملكوت), سيد احمد فهري, ج113/2; (صحيفه نور), ج56/15. 11. سوره (مزمل), آيه 4. 12. سوره (نمل), آيه 92; سوره (مزمل), آيه 20. 13. سوره (اعراف), آيه 204. 14. (اربعين حديث), امام خميني, ج155/2. 15. همان/129 به نقل از: (روضه كافي)/79. 16. (وسائل الشيعه), حرّ عاملي, ج849/4; (اصول كافي), ج609/2. 17. (اصول كافي), ج609/2. 18. (صحيفه سجاديه), دعاي 42. 19. (الأنوار البهيّه), محدث قمي, تقديم و تعليق: محمد كاظم شانه چي/179,

ص: 3303

رضي. 20. (ره توشه راهيان نور) ويژه ماه مبارك رمضان/198. 21. (سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام خميني), مصطفي وجداني, ج52/2 53, پيام آزادي. 22. (اربعين حديث), ج160/2. 23. (اصول كافي), ج614/2. 24. (اربعين حديث), ج161/2. 25. (پرواز در ملكوت), ج133/2. 26. همان, ج97/2. 27. (نهج البلاغه), صبحي صالح, ترجمه سيد جعفر شهيدي/142, خطبه 147. 28. (اصول كافي), ج613/2 614. 29. (سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني), ج69/5. 30. (پرواز در ملكوت), ج120/2. 31. (نهج البلاغه), شهيدي/225, خطبه 193. 32. سوره (حديد), آيه 16. 33. (سفينة البحار), محدث قمي, ج103/7, دارالاسوة. 34. سوره (زمر), آيه 23. 35. (مجمع البيان), شيخ طبرسي, ج6, جزء109/29, دارالمكتبة, بيروت; (تاريخ قرآن), دكتر محمود راميار/216 217. 36. (سيره ابن هشام), ج288/1. 37. سوره (مدثر), آيه هاي 18 25. 38. (مثنوي), نيكلسون, ج69/2; (تفسير و نقد و تحليل مثنوي), محمد تقي جعفري, ج109/7. 39. همان, ج30/3; (تفسير و نقد و تحليل مثنوي), ج206/11. 40. همان, ج107/2; (تفسير و نقد و تحليل مثنوي), ج406/7. 41. (اربعين حديث), ج156/2. 42. (اصول كافي), ج602/2. 43. (اربعين حديث), ج158/2. 44. مجله (بشارت), سال اول شماره سوم19 20. 45. (شرح حديث عقل و جهل), امام خميني/106, نشر آثار. 46. (پرواز در ملكوت), ج110/2 111. 47. سوره (واقعه), آيه 79. 48. (پرواز

ص: 3304

در ملكوت), ج117/2. 49. همان. 50. (جلوه هاي رحماني)/62. عباس مخلصّي

ص: 3305

باغ صد رنگ / ديداري با قرآن و روايات در ديوان اشعار امام خميني

18 چكيده: پيش درآمدادب پارسي، يكي از مجلّل ترين تماشاخانه هايي است كه بر در و ديوار آن، آيات قرآني را به زينت بسته اند و روايات معصومين (سلام اللّه عليهم اجمعين) چون قنديل هاي فروزان از هر گوشؤ آن آويخته اند. يك سو، قرآن است و سنت، كه آهنگ عصمت دارند و نواي عرشي در زير و بم الفاظ؛ سوي ديگر، حافظ و سعدي و مولاناست كه دهاني به پهناي فلك(1) گشوده اند و تصنيف وحي را دوباره خواني مي كنند. به حق، آنان كه در ادب ديرسال و پر مايؤ پارس، پي جويِ آثار وحي و سنت اند، در مجمع البحريني قرار يافته اند كه جز با موج، ديدار ندارند و تا ساحل دوصد عمر،فاصله گرفته اند. مرج البحرين يلتقيان بينهما برزخ لايبغيان فباي الا ربكما تكذبان يخرج منهما اللولو والرجان فبايّ الا ربكما تكذّبان(2) دو دريا را [به گونه اي] روان كرد [كه] با هم برخورد كنند. ميان آن دو، حدّ فاصلي است كه به هم تجاوز نكنند. پس كدام يك از نعمت هاي پروردگارتان را منكريد؟ از هر دو [دريا] مرواريد و مرجان برآيد پس كدام يك از نعمت هاي پروردگارتان را منكريد؟(3)آنگاه كه ميان رودخانؤ ادب و فرهنگ فارسي، با اقيانوس ناپيدا كرانؤ وحي، تلاقي رخ مي دهد،

ص: 3306

گوهرهايي از آن دو بيرون مي ريزد كه هر يك چون ستاره اي درخشان است و ريز و درشت آنها، هميشه در گنجينؤ آثار ذوقي و عرفاني باقي خواهند ماند. اين تاثير و تاثر، داستان بلند و ماجراي دلكشي دارد كه به يك دفتر، بازگويي نتوان كرد. همين قدر يادآور مي شود كه از نخستين ابياتي كه در ديوان پارسي سرايان، ثبت شده است. رخ نموده است و تا هم اينك رخساره مي نماياند چنانكه گفته اند:به يك روايت، اولين اشعار سروده شده به زبان فارسي دري، شعري است از محمد سپر و صيف سگزي، در ستايش يعقوب ليث صفاري اين سروده، حاوي ابياتي است كه دومين بيت آن بدين قرار است: لمن الملك بخواندي تو اميرا به يقين با فليل الفنه كت داد در آن لشكر كام(4)در امروزي ترين ديوان ها و مجموعه هاي شعر پارسي اعم از نو و كهن همچنان ، قرآن حضوري سرشار و بي رقيب دارد، و البته اين حضور، در طي زمان ها، شكل ها و طورهاي ويژه اي به خود گرفته است. يعني ديگر كمتر به مانند مولانا، كسي از قرآن و روايات در سروده هاي خود وام مي گيرد و با لطايف و حيلي، آن گونه كه در ديوان حافظ و سعدي و عطار است، در زمان ما صورتي ديگر را برتافته است؛ اگر چه سيرت،

ص: 3307

همان است كه بود.(5)قله هاي بلند ادب پارسي، به اين اثرپذيري، نه تنها اعتراف كه افتخار مي كردند. حافظ به صراحت و فخرفروشانه مي گويد: "هر چه كردم، همه از دولت قرآن كردم". و مولاناي عرفان و ادب، تاثير قرآن به انديشه ها را از نوع تاثير باران بر خاك دانسته است. هموست كه مي گويد اگر باران وحي بر سرزمين انديشه ها باريدن گيرد، باغ صدرنگي پديد مي آيد كه ديده ها را خيره مي كند و دل ها را مي نوازد. پس مي توان ادب پارسي را از اين رو كه طراوت و سرسبزي خود را وامدار وحي است، "باغ صدرنگ"(6) ناميد و در اين باغ خرّم، تفرّج هاي عارفانه كرد و نغمه هاي عاشقانه سر داد:آسمان شو، ابر شو باران ببارناودان بارش كند نبوَد به كارآب اندر ناودان عاريتي استآب اندر ابر و دريا فطرتي استفكر و انديشه است مثل ناودانوحي و مكشوف است ابر و آسمانآب باران باغ صدرنگ آوردناودان همسايه در جنگ آورد(7)به راستي آيا تناقض ها و جنگاورهايي كه اينك در برخي مجموعه هاي از هم گسيختؤ پريشان دلان مي بينيم، جز از اين روست كه آب از ناودان مي خورند و خود را عنودانه از ابر و باران محروم كرده اند؟(8)ديدار با قرآن در ديوان امامسروده هاي امام راحل(ره) متعلق به سنت كهن ادب پارسي است. امام خميني در اشعارش زباني ساده، روان

ص: 3308

و بسيار صميمي دارد؛ آنچنان كه در رفتار و منش عملي خود نيز چنين بود. رباعيات و غزل هايي كه از امام(ره) باقي مانده است، همگي حكايت گر روحي عاشق و ضميري واله و شيداست. حضور تعيين كننده و راهبرانؤ حضرتش در صحنه هاي علمي، فرهنگي، سياسي، اجتماعي، انقلابي و اخلاقي، مانع از آن شده است كه به اين جنبه از شخصيت معظمٌ له توجه كافي شود. اين زاويه از هندسؤ زندگي امام(ره) آنگاه كه با ديگر زوايا هماغوشي مي كند، شكوهي دوچندان مي يابد. خميني(رضوان اللّه تعالي عليه) مرجعي سياستمدار، سياستمداري فرهيخته، فرهيخته اي انقلابي و مصلحي شاعر مسلك بود، و جمع همؤ اين ابعاد و زوايا، معمولاً در يك شكل شخصيتي، بسيار به ندرت اتفاق مي افتد. از همين رو، اشعار امام(ره) با همؤ سادگي و بي پيرايگي، معنايي عميق تر و جذاب تر دارد.از جهت تاثيرپذيري امام از قرآن و حديث در ديوان اشعار، نكاتي است كه پيش تر يادآوري آنها سودمند است:1. از آنجا كه زبان شعري امام(ره) به سنت كهن ادبي تعلق دارد، نوع اشارات و تلميحات قرآني در ديوان امام(ره) توام با ايهام و اجمال و كنايت است. و اين اجمال و ايهام، گاه آنچنان ظريف و همراه با نازك خيالي است كه بازيابي و زلال نمودن آنها، نياز به دستي توانا در علوم قرآني و

ص: 3309

روايي، و ذوقي لطيف در شعر و ادب دارد. مثلاً تعبير "پردؤ انوار" در بيت زير، زيرساختي روايي دارد:پاره كن پردؤ انوار ميان من و خودتا كند جلوه رخ ماه تو اندر دل من(9)گفتني است كه حجاب، نزد عارفان به حجاب هاي نوراني و ظلماني تقسيم مي شود و اين تقسيم برگرفته از روايات است. در حديث آمده است:اِنّ لِلّهِ سبعينَ الفَ حجابٍ من نور و ظلمةٍ(10)؛ يعني براي خداوند هفتاد هزار پرده از نور و تاريكي است."پردؤ انوار" كه در بيت پيش گفته از امام(ره) آمده است. اشارت به همين روايت و مفهوم عرفانيِ آن دارد.(11) مولاناي رومي در جايي از مثنوي گفته است:زان كه هفتصد پرده دارد نور حقپرده هاي نور دان چندين طبق(12)يا در يك رباعي فرموده اند:هر مدح و ثنا كه مي كني، مدح وي استبيدار شو اي رفيق تا كي خفتن(13)اينكه همؤ مدح ثناها، به حقيقت از آن اوست، و هر كه در اين جهان، هر چه را كه مدح گويد به واقع خدا را مدح گفته است، نكته اي عرفاني و حكمتي قرآني است.اين حكمت لطيف قرآني را امام خود در تفسير سورؤ حمد بيان فرموده اند. اما خاستگاهِ قرآنيِ آن، توجه به نوع الف و لام در آيؤ "الحمدللّه رب العالمين" در سورؤ فاتحه است. يعني اگر الف و لام را

ص: 3310

در اين آيه به معناي استغراق گرفتيم، يك معناي آن، اين است كه هر كه، هرچه را ثنا گويد حتي مثلاً زيبايي يك گل را در واقع توانايي و و حكمت حضرت حق را ثنا گفته است.2. شعر امام(ره) بيش از آن كه در ميان عارفانه ها بنشيند، در جمع عاشقانه ها، جاي دارد. روشن است كه در سروده هاي عاشقانه، شاعر بيشتر به بيان حالات روحي و هيجانات قلب عاشق خود مي پردازد، و سر آن ندارد كه زبانش را به حكمت و انديشه بچرخاند. اين رويه و روحيه، دست شاعر را براي انواع استفاده هاي ادبي و ساختاري از قرآن و حديث، چندان گشاده نمي گذارد. به همين دليل است كه مثلاً مولانا در مثنوي كه عارفانه است بيشتر از ده جز قرآن را شرفياب شده است، اما در ديوان شمس اين رقم، بسيار كمتر مي شود؛ علي رغم اينكه ابيات ديوان شمس حدوداً پنج هزار بيت بيشتر از مثنوي است.(14)به هر حال، وضعيت روحي و شيوؤ سخن سرايي شاعر در اندازه و كيفيت استفاده از قرآن و احاديث، اثرگذار است و هر چه گوينده، بيشتر در حال خودي و هشياري باشد، بيشتر مي تواند از الفاظ آيات و احاديث در سخن خود سود برد. امام(ره) خود اين حقيقت را به صراحت، بازگفته اند: من خراباتيم از

ص: 3311

من سخن يار مخواهگنگم از گنگِ پريشان شده گفتار مخواهمن كه با كوري و مهجوري خود سرگرمماز چنين كور تو بينايي و ديدار مخواهچشم بيمار تو بيمار نموده است مراغير هذْيان سخني از من بيمار مخواهبا قلندر منشين گر كه نشستي هرگز"حكمت و فلسفه و آيه و اخبار مخواه"مستم از بادؤ عشق تو و از مستِ چنينپندِ مردان جهان ديده و هشيار مخواهبدين ترتيب كسي كه ديوان امام(ره) را پيش رو دارد، در واقع با قلندري همنشيني كرده است كه نبايد از او "حكمت و فلسفه و آيه و اخبار" جويا شود؛ مگر در شكل عاشقانه اش كه البته با رمز و رازهاي پيچيده و پوشيده اش همراه است. از همين روست كه ما در ميان سروده هاي امام(ره) با همؤ انواع استفاده از آيات و احاديث كه پاره اي از آنها عبارتند از: تفسيري، هنري، لفظي يا واژگاني، تلميح، اشاره،درج، تحليل، اقتباس و ارسال مثل، كمتر رو به رو هستيم و برخي از آنها كلاً در ديوان امام(ره) مفقودند.اين البته و هرگز بدان معنا نيست كه قرآن، عشق را بر نمي تابد و يا سروده هاي عاشقان، سرِ قرآن ندارند. معناي سخن بالا اين است كه قرآن، نامؤ معشوق است و پيداست كه عاشق سرِ آن ندارد كه نام و نامؤ معشوق را در معمولي ترين شكل

ص: 3312

آن بر زبان آرد. بلكه او هميشه در پنهاني ترين صورت ممكن از محبوب خود سخن مي گويد و تا آنجا كه تواند حُسنِ دلبر خود را در حديث ديگر مي آويزد. طبيعت صنايع ادبي كه تلميح و اقتباس و تحليل و ارسال مثل و... از آن جمله اند، شاعر را به صنعت گري تبديل مي كند كه بخش كوچك يا مهمي از دغدغه هاي او را به خود مشغول كرده است. شاعر عاشقانه ها مي داند كه نامؤ دوست را نبايد جز در عاشقانه ترين تصوير، در ديوار دل آويزد و باز مي داند كه دوست را با او چنين سخني است:چند از اين الفاظ و اخمار و مجازسوز خواهم سوز، با سوز سازآتشي از عشق در جان بر فروزسر به سره فكر و عبارت را بسوزموسيا آداب دانان ديگرندسوخته جان و روانان ديگرند...گر خطا گويد ورا خاطي مگوور بود پُر خون، شهيدان را مشوخون شهيدان را ز آب اولي تر استاين خطا از صد صواب اولي تر استدر درون كعبه رسم قبله نيستچه غم از غواص را پا چيله نيست...(15)افزون بر همه اينها سخن قرآن است كه مي فرمايد: "لِكلّ نَبأٍ مستقرّ و سوف تعلمون؛(16) براي هر خبري هنگام [وقوع[ است، و به زودي خواهيد دانست".(17)و به قول حافظ:با خرابات نشينان ز كرامات ملافهر سخن جايي و هر نكته مكاني دارد)3)18.

ص: 3313

نكتؤ سوميني كه بايد بدان التفاف كرد و از نظر دور نداشت، نوع ادبي در سروده هاي امام(رضوان اللّه تعالي عليه) است. امام(رحمة اللّه عليه) در ميان انواع ادبي، بيش از همه به غزل دل بسته بودند. غزل كه خوشايندترين آشيانه براي پرندگان نغمه سراي عاشق مسلك است، به اقتضاي طبيعت و ساختار تاريخي و رايج آن، شديداً از بيان مستقيم و اشارات نزديك به صراحت، ابا دارد. زبان غزل، زباني، پر كنايه و آكنده از تلميحات ظريف است. به همين دليل، ابياتي كه در لايؤ نخستين و نماي بيروني آنها به قرآن و حديث آراسته باشد در ميان غزليات كمتر از مثنوي و ديگر انواع ادبي است. از طرف ديگر، كمتر مضمونِ عارفانه و يا حتي عاشقانه در غزل هاي شاعران نامور مي توان يافت كه در يكي از لايه هاي دروني آنها، آيه اي و يا حديثي ندرخشد. از اين جهت، قرآن و حديث به مثابؤ قلب تپنده اي است كه در نهاني ترين بخش مفاهيم و مضامين غزليات عاشقانه مي تپد و به ابيات و اشعار، فرصت زندگي و مجال ظهور و بروز مي دهد.غزل، بيش و پيش از آنكه خواهان صنايع ادبي و فنون شعري باشد، خواستار شور و حال است. به گفتؤ شيخ بهايي:شور و حال آمد غزل را تار و پودهر كه شورش بيشتر،

ص: 3314

خوش تر سرود(19)مثلاً امام(ره) بارها در ديوان اشعارش به حديث معروف "كنتُ كنزاً مخفياً فَاحبَبتُ انْ اعْرَف فخلقتُ الخلق لكي اعْرَف"(20) اشاره فرموده اند. ولي اين اشارات، به سائقؤ اينكه در قالب غزل گنجانده شده اند، پوشيده تر از آنند كه در بادي نظر در دام انديشه و ذهن خوانندؤ اشعار درآيند. جايي فرموده اند:من چه گويم كه جهان نيست به جز پرتو عشق ذو الجلالي كه بر دهر و زمان حاكم اوستروزي از رخ بنمايد ز نهانخانه خويشفاش گردد كه به پيدا و نهان حاكم اوستذرّه اي نيست به عالم كه در آن عشقي نيستبارك اللّه كه كران تا به كران حاكم اوست(21)نمايؤ بيت نخست اين است كه: جهان طفيلي عشق است. اين مضمون به خوبي از حديث پيش گفته برمي آيد. استاد فروزانفر در شرح غزل معروف حافظ كه با اين مطلع آغاز مي شود:طفيل هستي عشق اند آدمي و پريارادتي بنما تا سعادتي ببرياز قول برخي نقل كرده است كه اهلِ اصطلاح، اين غزل را ناظر به حديث مخفي دانسته اند.(22)عبدالرحمان جامي نيز با دستمايه قرار دادن حديث يادشده، گفته است:نيست به جز عشق در اين پرده كساول و آخر همه عشق است و بساما در بيت دوم از غزلي كه بيشتر يادآور شديم:روزي از رخ بنمايد ز نهانخانؤ خويشفاش گردد كه به پيدا و نهان حاكم اوستسخن از حكومت دوست

ص: 3315

در پيدا و نهان است. اين حكومت، هنگامي بر همه آشكار مي شود و همگان را به اقرار دادن وا مي دارد كه از نهانخانؤ خويش رخ بنمايد و پرده از اسرار برگيرد. آيا مي توان انكار كرد كه قلب تپندؤ اين نگاه عارفانه به جهان و رنگ و بوي اين بيت ساده و صميمي، آيؤ شانزدهم سورؤ غافر است؟يوم هم بارزون لايخفي علي اللّه منهم شيٌ لمن الملك اليوم للّهِ الواحدِ القهار؛(23) آن رو كه آنان ظاهر گردند، چيزي از آنها بر خدا پوشيده نمي ماند. امروز فرمانروايي از آن كيست؟ از آن خداوند يكتاي قهار است.و بيت سوم،ذره اي نيست به عالم كه در آن عشقي نيستبارك اللّه كه كران تا به كران حاكم اوستهر عقل و دلي را به ياد مسبحات قرآن مي اندازد:يسبح للّه ما في السموات و ما في الارضو حافظ را بيتي بدين نغزي در ديوان هست:گر پير مغان مرشد من شد چه تفاوتدر هيچ سري نيست كه سرّي ز خدا نيستدر غزلي ديگر كه با عنوان "همّت پير" در ديوان مسطور است، امام(ره) به حديث كنز مخفي به نحو آشكارتري اشاره مي كنند:در جان منيّ و من نيابم رخ تودر كنز عيان، كنز خفايي خواهم(25)به هر روي، زبان غزل، به ويژه آنگاه كه عاشقانه مي شود و حتي نورهاي عرفان رسمي و

ص: 3316

مصطلاحات علمي فنّي را درمي نوردد، زباني دور از دسترس صنايع و فهم عامؤ مردم مي گردد. در اين زبان شاعر، جز "شرح درد اشتياقش" آن هم به كساني كه خود از اين درد، چشيده اند، همّ و غمّي ندارد. در پي آن نيست كه سخن خود را به انواع فنون و بدايع بيارايد و يا آن را پس از سرودن، حك و اصلاح كند. آرايه هاي ادبي در اين زبان، نقشي كمتر از چاشني را ايفا مي كنند و كمتر فرصت حضور و ظهور در اين عرصه را مي يابند. شاعر دردمند و عاشق پيشه، بيش و پيش از هر چيز، در پي دردمندي بسان خود است تا بتواند، ذرّه اي از مهر جهانتاب عشق را كه در وجودش درخشيدن گرفته است، بدو بنماياند؛ تا از اين رهگذر، شور و شعفي ديگر در محفل عاشقان افكنده باشد. زيرا:از درد سخن گفتن و از درد شنيدنبا مردم بي درد، نداني كه چه درد است(26)مشتي از خروارفرايند تاثيرگذاري قرآن و حديث را بر ادب پارسي، تقسيمات گوناگوني است كه ابتدايي ترين آنها، تقسيم به تاثير لفظي يا واژگاني و تاثير معنوي است. مراد از تاثير لفظي يا واژگاني ، حضور آيات با كلمات و شكل اصلي خود در ابيات است. اگر شاعري، در سرودؤ خود، لفظ يا الفاظي از قرآن

ص: 3317

را وارد كند، شعر او در تاثير لفظي قرار مي گيرد. تاثير لفظي از وارد كردن يك لفظ آغاز مي شود تا تضمين آيه اي كامل از قرآن يا حديث. نمونه هاي زيرا از شاعران مختلف است:عاشق رنج است انسان تا ابدخيز و "لااقسم" بخوان تا "في كبد"(مولوي)بسم اللّه الرحمن الرحيمهست كليد در گنج حكيم(نظامي)شب وصل است و طي شد نامؤ هَجرسلامٌ فيه حتي مطلع الفجر(حافظ)عاقل به عقل نازد و مجنون به جنونكل حزبٍ بمالديهم فرحون(سعدي)من از "قالو بلي" تشويش ديرمگنه از برگ و بارون بيش ديرماگر "لاتقنطوا" دستم نگيرهمن از "ياويلنا" انديش ديرم(باباطاهر)بايد افزود كه تاثير لفظي يا واژگاني، اعم از اقتباس، تحليل، تلميح لفظي، تضمين، درج و ارسال مثل است.(27)اما مراد از تاثير معنوي، درج مفهوم يا مضموني از قرآن و حديث در شعر است، بدون اينكه به الفاظ متن اصلي (قرآن و حديث) اشاره شده باشد. مثل:آسمان بار امانت نتوانست كشيدقرعؤ فال به نام من ديوانه زدندجنگ هفتاد و دو ملت همه را عُذر بنهچون نديدند حقيقت، ره افسانه زدندبيت نخست اشاره به آخرين آيؤ سورؤ احزاب، معروف به آيؤ عرض امانت است و بيت دوم، ناظر به حديث مشهور "سَتفترق امتي بعدي الي ثلاثةٍ و سبعين فرقة..." است. و يا نظامي در بيتي به آيؤ "لقد خلقنا الانسان في كبد"

ص: 3318

اين گونه اشاره مي كند:ما زپي رنج پديد آمديمنز جهت گفت و شنيد آمديماشارات و كناياتي كه در ديوان امام(ره) موجود است، بيشتر از نوع دوم، يعني تاثير معنوي است. اينك به چند نمونه از تاثير لفظي و پس از آن تاثيرات معنوي در مجموعؤ اشعار امام خميني(ره) اشاره مي كنيم.1. تاثير لفظيمطلع غزل "دعوي اخلاص" چنين است:گر تو آدم زاده هستي عَلّم الاسما چه شدقاب قوسين ات كجا رفته است او ادني چه شد(28)مصراع نخست بخشي از آيؤ 31 سورؤ بقره را در خود درج كرده و مصراع دوم همين وضعيت را با آيات نخست سورؤ نجم دارد. مفهوم بيت چنين است: اگر تو زادؤ حضرت آدم هستي، مرتبؤ عَلّم الاسماي تو كجاست: زيرا به فرمودؤ قرآن ، خداوند به آدم اسما را آموخت. همچنين پيامبر كه تو از امت او هستي، به مقام "قاب قوسين او ادني" رسيده بود، آيا تو نيز چنين مقامي را در اهداف خود قرار داده اي. اين بيت، يادآور هشدار دلسوزانه اي است كه در مثنوي نيز آمده است:شير را بچه همي ماند بدوتو به پيغمبر چه مي ماني بگو(29)قرآن كريم ماجراي تعليم اسما را اين گونه گزارش مي كند:و عَلّمَ آدمَ الاسمأَ كلّها ثم عَرَضَهُم عَلَي الملائكةِ...با توجه به تغير و تصرّفي كه آيه در بيت پيش گفته پيدا

ص: 3319

كرده است (حذف آدم از ميان عَلّمَ و اسمأ) مي توان گفت كه امام در اين بيت به تحليل (30)نيز دست يازيده اند. همچنين فاصله اي كه ميان "قاب قوسين" و "ادني" در بيت پديد آمده است، تحليل ديگري محسوب مي شود.قاب قوسين، يك بار ديگر هم در ديوان امام آمده است و آن در غزلي موسوم ِ "بار امانت" است:رسد جانم به فوق قاب قوسينكه خورشيد شب تارم تو باشيدربارؤ "عَلّم الاسمأ" اين را هم بايد افزود كه حضرت امام خميني، بنابه مشرب عرفاني و ديدگاه ويژه اي كه دربارؤ انسان در جغرافياي هستي دارد، بسيار از اين آيه در تفسير انسان و جهان سود برده اند. تا آنجا كه چند بار از انسان به زادؤ اسمأ ياد كرده اند. اين نشان مي دهد كه ايشان، مهمترين ويژگي و وجه برتري و فضيلت انسان را همان آموختن اسمأ مي دانند. در جايي فرموده اند:زادؤ اسمأ را با جنة الماوي چه كاريدر چم فردوس مي ماندم اگر شيطان نبودي(31)مثال ديگر از ميان رباعيات آن بزرگوار است:فاطي كه زمن نامؤ عرفاني خواستاز مورچه اي تخت سليماني خواستگويي نشنيده "ما عرفناك" از آنكجبرئيل از او نفخؤ رحماني خواست(32)"ماعرفناك" بخشي از دعاي حضرت رسول، محمد مصطفي (صلي اللّه عليه و آله و سلم) است: "الهي! ما عَرَفْناكَ حقّ مَعرفتِك؛ خدايا! تو را آن گونه كه سزاي

ص: 3320

شناخت توست، نشناخته ام."در رباعي صفحؤ 244، گفته اند:هيهات، كه تا اسير ديو نفسياز راه دني سوي تدلّي گذري(33)در هشتمين آيؤ سورؤ نجم، آمده است: "ثم دني فتدلّي؛ يعني: سپس نزديك شده پس فرود آمد."در بيت بالا، امام (رحمة اللّه عليه) دني و تدلّي را دو مقام فرض كرده اند كه براي رسيدن به دومين، گريزي از مرحلؤ نخستين نيست. و اين هر دو را موقوفِ رهايي از ديو نفس مي دانند. بنابراين مراحل سلوك در بيت پيش گفته، اين چنيش را مي پذيرند: رهايي از نفس اماره، دني (نزديك شدن) و تدلي (فرود آمدن).نمونه هايي از اين است، كمابيش در ديوان امام(ره) به چشم مي خورند. به همين مقدار بسنده مي كنيم و ادامؤ سخن را در تاثير معنوي، پي خواهيم گرفت.2. تاثير معنوي هايكي از آموزه هاي مهم قرآني كه در ديوان امام(ره) حضوري فراگير و دامن گستر دارد، مربوط به آيؤ معروف سورؤ بقره است:و للّه المشرق و المغرب فاينما تولّوا فثَم وجه اللّه ان اللّه واسعٌ عليم(34)؛ مشرق و مغرب، خداي راست. پس به هر جا روي آوريد، رو به سوي خداوند است. بي گمان خدا گشايشگر داناست.در شان نزول اين آيه نوشته اند: "اين آيه در ردّ يهود است كه تحويل قبله را از بيت المقدس به سوي كعبه انكار مي كردند و غريب مي شمردند.(35)" بنابراين خداوند

ص: 3321

با اين آيت بلند خود، اعلام فرموده است كه همه جا و همه گاه حضور دارد و به سمت و سويِ ويژه اي، مخصوص نيست. يكي از مفسران نامي شيعه، وجه اللّه را در آيؤ پيشين، همان ذات الهي معنا كرده است(36). كه بدين ترتيب به تفسير عرفاني آيه بسيار نزديك است.اين آيه از قديم مورد توجه عارفان و شاعران بوده است. مثلاً حافظ راست:همه كس طالب يارند، چه هشيار و چه مستهمه جا خانؤ عشق است چه مسجد چه كنشت(37)تعبير "هر جايي" از شاهد ازلي نيز اشاره به همين مضمون قرآن دارد:يارب به كه بتوان گفت اين نكته كه در عالمرخساره به كس ننمود آن شاهد هر جايي(38)در ديوان امام(ره) ابيات بسياري را مي توان يافت كه در مغناطيس همين آيه، تكوين يافته اند:همه در عيد به صحرا و گلستان بروندمن سر مست ز ميخانه كنم رو به خدا(ص 39(همه جا محفل عشق است كه يارم همه جاستكوردل آن كه نيابد به جهان جاي تو را(ص 42(مسجد و صومعه و بتكده و دير و كنيسهركجا مي نگري ياردل آراي من است(ص 59(فاش گردد كه به پيدا و نهان حاكم اوستبارك اللّه كه كران تا به كران حاكم اوست( ص 62(با عاقلان بگو كه رخ يار ظاهر استكاوش بس است اين همه در جست و جوي

ص: 3322

دوستهر جا كه مي روي ز رخ يار روشن استخفاش وار راه نبرديم سوي دوست(ص 64(هر جا روند جز سر كوي نگار نيستهر جا نهند بار همان جا بود نگار(ص 120(هر طرف رو كنم، تويي قبلهقبله، قبله نما نمي خواهم(ص 160(همه جا خانؤ يار است كه يارم همه جاستپس ز بتخانه سوي كعبه چسان آمده ام(ص 140(در سراپاي دو عالم رخ او جلوه گر استكه كند پوچ همه زندگي باطل من(ص 174(يكي از رواياتي كه سخت مشهور است و عارفان، بسيار بدان استناد مي كنند، سخني است كه به پيامبر گرامي اسلام منسوب است و آن عبارت است از: الفقرُ فخري(39)؛ يعني: فقر فخر من است. مولانا اين روايت را بارها در مثنوي خود آورد. و لطايف بسياري از آن به دامان خوانندگان مثنوي گذاشته است. در دفتر نخست مثنوي مي خوانيم:فقر فخري، نز گزاف است و مجازصد هزاران عِزّ پنهان است و نازامام (ره) فرموده اند:فقر فخر است اگر فارغ از عالم باشدآن كه از خويش گذر كرد، چه اش كم باشد(ص 86(كشكول فقر شد سبب افتخار مااي يار دلفريب بيفزاي افتخار(ص 122(يكي از سخنان مشهوري كه بان عرفان چون برگ زر بر سر و دست مي رود "العلمُ هوالحجابُ الاكبر" است. در نسبت اين حديث به يكي از امامان بزرگوار شيعه، سخن قطعي نمي توان گفت، ولي معمولاً

ص: 3323

آن را روايتي از روايات اهل عصمت دانسته اند. امام(س) ابيات بسياري از ديوان خود را بدين مضمون اختصاص داده اند. ايشان گاه در نصايح و نوشته هاي اخلاقي خود نيز به اين سخن عارفانه اشارت فرموده اند و از اين رهگذر همه را توجه داده اند كه دانش اگر با تهذيب همراه نباشد، همانند ابليس ره مي زند و چونان دزدان راه، متاع آدمي را به يغما مي برد.سنايي گفته است:علم كز تو، تو را بستاندجهل از آن علم به بود صدبارحافظ:بشوي اوراق اگر همدرس ماييكه علم عشق در دفتر نباشدمولانا:علم هاي اهل تن احمالشانعلم هاي اهل دل حمّالشانو امام(ره) در فقرات بسياري اين موضوع را دستمايؤ اشعار خود قرار داده اند؛ برخي بدين قرارند:در برِ دلشدگان، علم حجاب است حجاباز حجاب آن كه بر دل رفت به حق جاهل بود(ص 104(علم و عرفان به خرابات ندارد راهيكه به منزلگه عشّاق ره باطل نيست(ص 66(عالم كه به اخلاص نياراسته خود راعلمش به حجابي شده تفسير و دگر هيچعارف كه ز عرفان كتبي چند فرا خواندبسته است به الفاظ و تعابير و دگر هيچ(ص 74(با صوفي و با عارف و درويش بجنگيمپرخاش گر فلسفه و علم كلاميم(ص 167(آيؤ عرض امانت كه در پايان سورؤ احزاب آمده است، از مضمون آفريني هاي عرصؤ عرفان و هستي شناسي عارفانه است. پيش از

ص: 3324

حافظ گفتيم كه او نيز به اين موضوع، اشارتي مليح دارد:آسمان بار امانت نتوانست كشيدقرعه فال به نام من ديوانه زدند.آيه چنين است: " انا عرضنا الامانة علي السمواتِ والارض والجبال فابين ان يحملنها و اشفقن منها و حملها الانسان انه كان ظلوماً جهولاً؛(40) ما امانت خويش را بر آسمان ها و زمين و كوه ها عرضه داشتيم، ولي از پذيرفتن آن سرباز زدند و از آن هراسيدند، انسان آن را پذيرفت، كه او [در حق خويش] ستمكار ناداني بود."(41)نكته اي كه معركؤ آراست و بسياري را به حيرت افكنده است تعبير ظلوم جهول از انسان در آيه است. زيرا به نظر چنين مي رسد كه انسان به دليل قبول امانت بايد در اين آيه مدح و تحسين مي شد، ولي به عكس خداوند او را پس از آن كه حمل امانت را به عهده مي گيرد، ظلوم و جهول مي خواند. حافظ اين دو تعبير را در صفت

ص: 3325

"ديوانه" خلاصه كرد و گفت: "قرعؤ فال به نام من ديوانه زدند". امام در اين باره فرموده اند:كشم بار امانت با دلي زارامانت دار اسرارم تو باشي(ص 181(دل زار، بي اشارت به ظلوم و جهول بودن امانت دار در سورؤ احزاب نيستعارفان رخ تو جمله ظلومند و جهولاين ظلومي و جهولي سر و سوداي من است(ص 59(تلميحاتتلميح، در لغت به معناي "به گوشؤ چشم نگريستن، و در اصطلاح بديع، آن است كه در خلال سخن به آيه اي تعريض و به حديثي معروف يا داستان و واقعه يا مَثَل و شعري مشهور چنان اشاره شود كه كلام با الفاظي اندك بر معناي بسيار دلالت كند. تعريف بالا برگرفته از كتاب "فنون و صنايع ادبي" نوشتؤ مرحوم سيد حسن سادات ناصري است. وي مثال هاي زير را بر تعريف بالا مي افزايد:اديب صابر ترمذي )542 538 ه .ق) گويد:ز زورگار به رنجم، ز دوستان محرومچو مرتضي ز خلافت، چو فاطمه ز فَدَكمولانا فرمايد:اين پذيرفتي، بماندي زان دگر كه محبّ از ضدّ محبوب است كركه اشارتي لطيف است به حديث نبوي: "حبّك الشئ يُعمي و يُصم" خواجه شيراز فرمايد:شاه تركان سخن مدعيان مي شنودشرمي از مظلمؤ خون سياووشش بادكه اشارت به داستان مشهور سياوش و افراسياب در شاهنامه دارد.و:يارب اين آتش كه در جان من استسرد

ص: 3326

كن آنسان كه كردي بر خليلتلميحي است به داستان حضرت ابراهيم خليل اللّه كه او را در آتش افكندند و به فرمان خدا آتش بر او سرد و سلام گرديد.(43)در كتاب "بديع" از سري كتاب هاي زيباشناسي ادب پارسي، تليمح اين گونه توصيف شده است:چشمزد يا تلميح، آرايه اي است دروني كه سخنور بدان سخن كوتاه از داستاني، دستاني (مَثَل)، گفته اي و هر چه از اين گونه سخن به ميان مي آورد و آن داستان يا دستان يا گفته را به يكبارگي در ذهن سخن دوست برمي انگيزد. چشمزد، آرايه اي است كه سخنور به ياري آن مي تواند بافت معنايي سروده را نيك ژرفا و گرانمايگي بخشد.مانند:شكوه آصفي و اسب باد و منطق طيربه باد رفت و از او خواجه هيچ طرف نسبتكه اشارت به داستان سليمان و پيشكار او در قرآن دارد.(44)از تعاريف مصطلح تلميح كه بگذريم، به اين واقعيت ادبي بر مي خوريم كه از اين اصطلاح بيشتر در اشارت به داستان هاي كهن و با حكايات مندرج در متون مقدس سود مي جويند. در اينجا ما اين اصطلاح دانش بديع را به همان معناي رايج و معمول آن كه اشارت به داستان هاي قرآن و يا روايات است به كار مي گيريم و در مثال هايي كه خواهد آمد به توضيح و اشارتي اندك بسنده مي كنيم.گر

ص: 3327

نوح ز غرق سوي ساحل ره يافتاين غرق شدن همه بود ساحل ما(ص 44(ما عاشقان ز قلّؤ كوه هدايتيمروح الامين به سدره پي جستجوي ماست(ص 56(تلميح به داستان دلكش معراج است كه در سورؤ نجم ازآن سخن به ميان آمده است:و لَقَدْ راه نزلةً اخري عند سِدْرةِ المنتهي عندها جنة الماوي؛(45) و به راستي كه بار ديگر هم او [جبرئيل] را ديد. در نزديكي سِدْرة المنتهي كه جنة الماوي نزديكي آن است.در معناي سدرة المنتهي و جنة الماوي، سخن بسيار گفته شده است. مشهور آن است كه سدرة المنتهي، نام درختي است در سمت راست عرش كه شاخه هاي آن از آسمان عبور كرده اند. برخي سدرة المنتهي را پايان انتهاي دانش فرشتگان دانسته اند و ديگري آن را پايانؤ هر عروجي نوشته اند.(46) جنة الماوي را نيز، بهشت جاودان و جايي كه حضرت آدم در آن ماوا گرفت، تفسير كرده اند. گروهي نيز جنة الماوي را آرامگاه ارواح شهيدان و آشيانؤ جبرئيل نوشته اند.(47)گر سليمان بر غم مور ضعيفي رحمت آرددر بر صاحبدلان والاي و سرافراز گردد(ص 76( آنكه از جلوؤ رخسار چو ماهت پيش استبي گمان معجزؤ شق قمر بايد كرد(ص 79(آتشي را كه ز عشقش به دل و جانم زدجانم از خويش گذر كرد و خليل آسا شد(ص 88(معجز عشق نداني تو زليخا داندكه برش يوسف

ص: 3328

محبوب چنين زيبا شد(ص 89(موسي اگر نديد به شاخ شجر رخشبي شك درخت معرفتش را ثمر نبود(ص 107(هجرت از خويِش كنم خانه به محبوب دهمتا به اسمأ معلّم شوم اما نشدم(ص 144(در آتش عشق تو خليلانه خزيديمدر مسلخ عشاقِّ تو فرزانه و خرديم(ص 163(ايمني نيست در اين وادي ايمن ما رامن در اين وادي ايمن شجري مي جويم(ص 168(زد خليل، عالم چون شمس و قمر را به كنارجلوؤ دوست نباشد چو من و آفِل من(ص 174(تلميحي است به داستان حضرت ابراهيم و احتجاج او با مشركان و شعارِ قرآني او: انّي لا احِبّ الافلين؛ به راستي كه من افول كنندگان را دوست نمي دارم. و به قول سعدي: "هر چه دير نپايد، دلبستن را نشايد."طور سينا را بگو: ايامِ صَعْق، آخر رسيدموسيِ حق در پيِ فرعون باطل آمده(ص 178(تا جلوؤ او جبال را دك نكندتا صَعْق، تو را ز خويش مُندَك نكندپيوسته خطاب لن تراني شنويفاني شو تا خود از تو منفك نكند(ص 210(تا منصوري لاف انا الحق بزنيناديده جمال دوست، غوغا فكنيدك كن جَبَلِ خودي خود چون موسيتا جلوه كند جمال او بي ارِني(ص 246(از آنجا كه آيات مربوط به تلميحات پيش گفته، شهرت فراواني دارد، نگارنده خود را از ذكر همؤ آنها بي نياز و فارغ ديد.شكر كه اين نامه به سامان

ص: 3329

رسيدپيشتر از عمر به پايان رسيدالحمداللّه رب العالمينپي نوشتها:1. يك دهان خواهم به پهناي فلكتا بگويم وصف آن رشك ملك (مولوي)2. سورؤ الرحمن (55) آيؤ 14 تا 3.23. ترجمه از آقاي فولادوند.4. ر.ك: صفا (دكتر) ذبيح اللّه. تاريخ ادبيات فارسي، ج1، ص 166. با اندكي تغيير و تلخيص. مصراع اول شعر سگنري اشاره به آيؤ شانزدهم سورؤ غافر دارد و مصراع دوم همين نسبت را با دويست و چهل و نهمين آيؤ سورؤ بقره دارد.5. ر.ك: تاثير قرآن و حديث بر ادب پارسي. نوشتؤ دكتر محمد راستگو. نويسنده در اين كتاب، ضمن بحث دربارؤ همؤ انواع اثرپذيري از قرآن، به تاريخچه اين فرايند خوشايند نيز اشاراتي دارند. از جمله به تفصيل دربارؤ شكل هاي نوين و جديد اثرپذيري از قرآن در سروده هاي نو، سخن گفته اند.6. عنوان "باغ صدرنگ" نام كتابي است كه نگارنده در زمينؤ تاثير قرآن بر ادب پارسي نگاشته است و يك سالي است كه در ترازوي ناشران بالا و پايين مي رود!7. مثنوي معنوي، به تصحيح نيكلسون، دفتر پنجم، بيت هاي 2494 تا 8 .2490. فارغ از نقدهاي ساختاري و ادبي كه متاسفانه بازارِ گرمي در نشريات و نوشتارهاي ادبي ندارند، مجموعه هاي شعري و نوسروده هاي امروزين، شديداً نيازمند بررسي هاي محتوايي و نقدهاي از نوع انديشه و فرهنگ است. اما

ص: 3330

چه توان كرد كه نازك دلي شاعران و نويسندگان اديب، دست و دل همه را از كار انداخته است.9. ديوان امام(ره) ناشر: موسسؤ تنظيم و نشر آثار امام خميني(س)، چاپ اول، ص 10.174 اين روايت به صورت هاي مختلف در كتاب هاي گوناگون روايي و عرفاني آمده است.ر.ك: فروزانفر، بديع الزمان، احاديث مثنوي، ص 11.50. ر.ك: مقالؤ "حجاب در اصطلاح عرفاني" دائرة المعارف، ج6، ص 12.81. مثنوي، دفتر دوم، بيت 13.821. ديوان امام، ص 14.230. مرحوم استاد علامه جعفري در يكي از سخنراني هاي خود مي فرمودند در مثنوي نزديك به سيزده جز قرآن به شكل هاي مختلف آمده است. 15. مثنوي معنوي، دفتر دوم، ابيات 1768 تا 16.1762. سورؤ انعام(6) آيؤ 17.67. ترجمه از محمد مهدي فولادوند.18. ديوان حافظ، تصحيح قزويني، غزل 19.125. كليات اشعار شيخ بهايي، ص 20.127. مولف "احاديث مثنوي" دربارؤ سند و اقوال مختلفي كه دربارؤ اين سخن مشهور است سخن گفته اند: ر.ك: احاديث مثنوي، ص 21.29. ديوان امام(ره) ص 22.62. حافظ شناسي، به كوشش سعيد نياز كرماني، جلد چهارم، ص 23.84. سورؤ غافر (40) آيؤ 24.16. ترجمه از فولادوند.25. ديوان امام(ره) ص 26.161. بيت از مرحوم مهرداد اوستاست.27. در كتب مربوط به تفصيل دربارؤ اين فنون و صنايع ادبي سخن گفته شده است. از جمله: فنون و صنايع ادبي، نوشتؤ

ص: 3331

مرحوم جلال الدين همايي. البته نگارنده در هيچ اثري نديده است كه به دقت و موشكافانه فرق برخي از اين صنعت ها كه به يك ديگر نزديكند، بازگويي شده باشد. مثلاً تفاوت اشاره با تلميح و درج يا تضمين و اقتباس. آنچه هست تعريف و پاره گفتارهايي است كه گاه جامع و مانع نيستند.28. ديوان امام(ره) ص 29.94. مثنوي معنوي، دفتر دوم، بيت 30.2202. صنعت تحليل با حلّ، فرايندي است كه در آن شكل آيه يا حديث يا شعري كه تضمين شده است، با تغيير و تصرف آورده شود. اين تصرف بايد اندك، غير مخل به معنا و در حد ضرورت وزني باشد. دربارؤ حرمت و يا حليّت اين صنعت، سخن بسيار گفته شده است. برخي آن را مجاز نشمرده اند و بيشتر فقيهان آن را در شعر اجازه داده اند. 31. ديوان امام(ره) ص 32.180. همان، ص 33.196. همان، ص244. اساساً آيات نخستين سورؤ نجم، به دليل تاب آوردن تفاسير عرفاني و روحاني، بسيار مورد توجه امام(ره) بوده است.34. سورؤ بقره(2) آيؤ 35.115. قرآن كريم، ترجمؤ بهأالدين خرمشاهي، پاورقي صفحؤ 36.18. تفسير بيضا وي، ذيل آيه37. حافظ.38. همان.39. اين روايت در سفينة البحار، طبع نجف، ج2، ص 378، جزو احاديث نبوي ذكر شده است. به نقل از: احاديث مثنوي، مرحوم فروزانفر،

ص: 3332

ص 40.23. سورؤ احزاب(33) آيؤ 41.72. ترجمه از خرمشاهي.42. اساساً در تفسير آيه، هنوز سخن قاطع و تمام كننده اي نمي توان گفت. در تفسير امانت و دليل تعبير ظلوم و جهول از انسان، پرسش هاي فراواني پيش روي مفسران است.43. سادات ناصري، سيدحسن، فنون و صنايع ادبي، ص 44.100. كزازي، ميرجلال الدين، بديع (از سري كتاب هاي زيباشناسي در ادب پارسي)ص 45.100. سورؤ نجم(53) آيؤ 15 46.13. ترجمه از آقاي خرمشاهي.47. ر.ك: مرحوم امين الاسلام طبرسي، مجمع البيان، چاپ بيروت، ج9، ص 562. رضا بابايي

ص: 3333

بانوان و نهضت احياگري امام خميني

1 چكيده: 1. اينك چهارده سال از رحلت احياگر قرن و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، حضرت امام خميني مي گذرد. نقشي كه امام خميني در دنياي معاصر بويژه جهان اسلام ايفا كرد و دستاوردهايي كه بر جاي گذاشت بسي فراتر از آن است كه حتي بتوان فهرستي از آن را در يك نوشته كوتاه ارائه كرد. در آن ميان و پيش از هر دستاوردي، نقش آفريني ايشان در احياي انديشه جامع و ناب اسلامي و تحولي كه در بينش مسلمانان بويژه جامعه اسلامي ايران به وجود آورد، جلب توجه مي كند. ترديدي نيست خاستگاه حركت امام و جنبش انقلابي مردم ايران، اسلام بود و چارچوب شكل گيري نظام برخاسته از آن نيز فقط و فقط اسلام بود و تداوم اين حركت و ادامه حيات اين نظام نيز بر اساس اسلام و ارزش هاي بنيادين آن مي باشد. اين جامعه پيش از حركت امام نيز جامعه اي اسلامي بود و اين مردم نيز مسلمان بودند. اگر در فتح ايران توسط مسلمانان در صدر اسلام، مردم ايران دعوت به پذيرش دين توحيد و رهايي از شرك شدند و اسلام بر آنان عرضه شد، اما امام خميني نه كشوري گشوده بود و نه دين جديدي آورده بود و نه جامعه ايراني، تازه اسلام را پذيرفته بود.

ص: 3334

پس امام چه كرد و نقش آفريني وي را بر اساس چه نمودار و محكي بايد نشان داد؟ آيا ايشان تفسير تازه اي از اسلام ارائه كرد؟ آيا بخش هاي ناگفته اي از اسلام و اصول و ارزش ها و احكام آن پنهان و ناگفته مانده بود و ايشان آن را بازگو و آشكار كرد؟ آيا سطح پاي بندي جامعه به اسلام و التزام به مسئوليت ها و تعهداتي كه اصل پذيرش اسلام براي آنان ايجاد مي كند را بالا برد و از اين طريق توانست حركت خويش را آغاز كند و يك جامعه متعهد و متدين را به عرصه مبارزه و جهاد بفرستد؟ براستي امام چه كرد كه توانست اينهمه نقش آفريني كند و نقش نخست در حركت ايشان و تحولي كه به وجود آورد را چه عاملي بر عهده داشت؟2. در يك جمله بايد گفت پيش از هر چيز، امام احياگر بود. احياي فهم صحيح و تبيين درست از اسلام و احياي حيات ديني و هويت اسلامي جامعه اي كه پيش از آن نيز مسلمان بود. امام سلاحي جز بيان و قلم، و ابزاري جز فهم درست و جامع از اسلام و ايمان كامل و قاطع به آن، نداشت. براي يك مصلح و يك احياگر، نخستين و مهم ترين شرط همين است و امام اين شرط را به كمال

ص: 3335

و تمام دارا بود. و اين چنين بود كه توانست نهضتي فراگير و عام را آغاز و رهبري كند؛ نهضتي كه مخاطب آن، يك گروه و يك صنف نبود. او پيش از هر چيز، تلاش كرد كژي ها و كاستي هايي كه در شناخت اسلام در قشرهاي مختلف وجود داشت را اصلاح كند و صورتي از اسلام و شريعت را كه همانند انساني ناقص الخلقه و ناموزون ترسيم شده بود، در اذهان جامعه و تصورات آنان بازسازي نمايد، و از سوي ديگر چشم آنان را بيشتر به روي واقعيات جامعه و جهان كنوني باز كند. فهم و شناخت درست از اسلام و احساس مسئوليت در مقابل اين شناخت، او را در جايگاه احياگري قرار داد كه مي خواهد صورت زنده و درستي از اسلام و قرآن ارائه دهد و در سايه همين روشنگري و تفسير و برداشت درست، هويت اسلامي مسلمانان را بازسازي كند و آنان را با همه مسئوليت هايشان آشنا سازد و پيشاپيش آنان، در قول و عمل خويش، از آنان بخواهد كه به مسئوليت هاي خود عمل كنند تا به جايگاه واقعي و «حيات طيبه» خويش بازگردند.بي ترديد، يكي از عمده ترين بلكه عمده ترين مانع پيشرفت مسلمانان و برخورداري آنان از حيات طيبه و مدينه فاضله اسلامي، شناخت ناقص، برداشت ناصواب و فهم نادرست از

ص: 3336

اسلام و دينداري است. و اين بلايي است كه دست هاي غرض و جهل، دشمنان دانا و دوستان نادان، طي قرن ها و حتي از نخستين سال هاي نضج اسلام و گسترش شريعت بر سر اسلام و مسلمانان آوردند و چهره دين را عوض كردند و به خواست خويش و در جهت منافع خود و بر اساس كج فهمي و كج انديشي خود تفسير نموده و صورت سازي كردند. كه نمونه روشن و مصداق واضح آن را مي توان در ارائه ديدگاه دين از زن و ترسيم چهره وي و نقش فردي، خانوادگي و اجتماعي او شاهد بود.3. حضرت امام خميني، در بينش جامع خويش از اسلام و جامعه و حاكميت دين توانستند به خوبي جايگاه و نقش و شخصيت انساني اسلامي زنان را در تفكر ديني و مكتب اسلام و نظامي كه اسلام براي مديريت جامعه بشري ارائه مي كند بشناسند و بر اساس آن، بخشي از تلاش احياگري خود را معطوف به اصلاح برداشت هاي ناصواب از دين در باره زنان و زدودن تفكرات غلط و تفسير نادرست از موقعيت زن در شرع و جامعه و مصروف مبارزه همزمان با فرهنگ زن ستيزي و زن ابزاري و زن مداري كنند.اين تلاش ها طبعا از دو سو با دشواري و سنگ اندازي و مخالفت مواجه بوده است؛ يكي از سوي محافل متحجّر و

ص: 3337

اشخاص واپس گرا كه با كج فهمي خود همواره تيشه به ريشه دين و دينداري زده اند و سدّ راه مصلحان و احياگران بوده اند و هر آنچه را كه با يافته ها و بافته هاي خود مخالف ببينند به چوب كفر و فسق و بدعت و بي ديني مي رانند، و ديگري از سوي كساني كه با دين گريزي خويش، به خطا راه نجات خود و جامعه را و يا راه دستيابي به منافع شخصي و مطامع شيطاني خويش را در پشت پا زدن به ارزش هاي متعالي ديني انساني مي جويند و طبعا حضور ضابطه مند و نقش آفريني زن در جامعه از منظر دين و ارزش هاي آن را برنمي تابند. اين هر دو سو، در يك نقطه، مشترك اند و آن عبارت است از بيرون بردن زن از جايگاه اصلي و نقش حياتي و انساني و اسلامي وي در خانه و جامعه و تبديل آن به ابزاري در دست مرد. امام خميني در جايگاه يك مصلح بزرگ و يك احياگر ناب كه از موضع دين و از منظر اسلام، انسان و جامعه را تفسير و تبيين مي كند و در نگاه وي زن و مرد جز در برخي احكام خاص، تفاوتي ندارند، قهرا در اين نقطه مشترك و محوري با هر دو جريان مي بايست مقابله مي كرد. و چنين كرد. هم زن را در

ص: 3338

دوره جاهليت نخست، مظلوم شمرد كه چيزي به حساب نمي آمد و هم در جاهليت مدرن كنوني كه ابزاري در دست مرد در آمده بود. هم به مسئوليت هاي اساسي و بي بديل وي در خانه و خانواده، در نقش همسر و مادر تأكيد داشت و هم حضور سازنده در جامعه و نقش آفريني وي در نهضت و مبارزه و ماندگاري وي در صحنه را مي طلبيد و بر آن پاي مي فشرد. هم لزوم عفاف و متانت و پاكدامني و حفظ شئون شرعي و اسلامي را گوشزد مي كرد و هم آنان را همانند مردان مسئول دخالت در سرنوشت خويش و حضور فعال در صحنه هاي مختلف سياسي اجتماعي مي دانست. هم مسئوليت هاي ديني و فردي آنان را يادآوري مي كرد و هم بر رشد تحصيلي و پيشرفت فرهنگي و دستيابي به مراتب بالاي علم و عمل آنان تأكيد مي ورزيد.4. آنچه نقطه محوري نگاه امام در تحول آفريني در بينش عمومي جامعه و محافل ديني و علمي نسبت به زن و حضور اجتماعي وي بود، يكي همان شناخت درست موقعيت و نقش زن در اسلام و شريعت بود و ديگري، تفاوت بنياديني كه ايشان ميان حضور زن در جامعه اسلامي با مديريت ديني و حاكميت اسلامي، و همين حضور در يك جامعه كه چه بسا به اسم، مسلمان باشد اما

ص: 3339

برخوردار از حكومتي ديني و حاكميت ارزش هاي اسلامي نباشد، قائل بود. از اين رو اساسا يكي از دهها و صدها مسئله اي را كه نيازمند نگاه دوباره و بازشناسي مي دانست به تعبير خود ايشان «نقش سازنده زن در جامعه اسلامي و نقش تخريبي آن در جوامع فاسد و غير اسلامي» بود. (ن.ك: صحيفه امام، ج21، ص5)177. اين نقش را تا آنجا كه ايشان توانست و فرصت و زمينه فراهم بود بازگو كرد و خطاها و كج فهي ها را برملا ساخت و تلاش كرد فرهنگ و بينش موجود را نيز به فراخور آن اصلاح كند؛ ولي پر واضح است اين باب، همانند بسياري مسائل ديگر را كه ايشان به روي جامعه اسلامي و فرزانگان و محافل علمي و فرهنگي گشودند، آغازي بر يك راه دراز و پر پيچ و خم بود كه بايد تلاش كنيم اولاً دو جريان ياد شده كه همواره مايه رنج جامعه و كارشكني در كار مصلحان بوده اند، نتوانند آن را ببندند، و ثانيا مسئوليت خويش را در جهت تداوم، گسترش و تقويت آن، جامه عمل پوشيم. گذشت زمان و فراهم شدن زمينه عوامل رجعت طلب كه در هر دو جريان فرهنگي و اجتماعي وجود دارد؛ جريان متحجّر و مقدس نماهاي بي شعور، و جريان روشنفكران وابسته و وادادگان شيفته فرهنگ غرب و هُرهُري مسلكاني

ص: 3340

كه چه بسا تلاش مي كنند بي بند و باري اجتماعي را در قالب و با صورتي علمي ارائه و ترويج كنند، هوشياري و احساس مسئوليت دوچندان را مي طلبد. هم در حوزه ها و هم در دانشگاهها، خطر هر دو جريان نه تنها كم نشده بلكه به عللي كه اينك نيازي به بازگويي آن نيست قوت گرفته است. و اين اختصاص به مسائل زنان و انديشه و رفتاري كه حضرت امام خميني در اين خصوص ارائه كرد ندارد.وقتي در اروپاي قرون وسطي، مسيحيت به ابزاري در دست صاحبان كليسا و مبلّغان مسيحيت در آمد و به گونه اي معرفي شد كه اصول و احكام و ارزش هاي آن جز نقشي بازدارنده ندارد و مانع پيشرفت علم و انديشه و بهسازي زندگي مردم و رشد جامعه به شمار رفت، عملاً نشان داده شد كه مسيحيت كليسايي، توان همراهي با جامعه و اداره كامل زندگي انسان را ندارد و بنابراين بايد آن را به كناري نهاد و حداكثر در سلوك فردي افراد مؤثر شمرد.در واقع يك علت عمده، بلكه علت اساسي دين گريزي در آن جوامع و محدود شدن نقش دين به درون كليساها نوع معرفي و تبليغ آن و رفتار مناديان و مدافعان شريعت عيسوي بود. به عبارت ديگر، بخش عمده اي از دين گريزي و لاابالي گري جامعه، بازتاب

ص: 3341

كج انديشي و رفتار كساني است كه خود را مصداق روشن دينداري و دين مداري و الگويي كه از دينداري ارائه مي كنند است.6. در مسائل زنان نيز، چه در سطح شكل گيري ديدگاهها و نظريه پردازي ها و چه در سطح رفتار فردي و اجتماعي، انعكاس متقابل وجود دارد. بخش عمده اي از مرزشكني و ضابطه گريزي در تبيين جايگاه و نقش خانوادگي و اجتماعي زنان و كنار زدن موازين موجود ديني و توجيه و تفسيرهاي ناصواب از شريعت در بخش مسائل زنان، ناشي از بسته فكري، يكجانبه نگري، جمود و تحجّر و واپس گرايي برخي محافل يا افرادي بوده است كه خود را عهده دار تبيين دين و تفسير شريعت مي دانسته اند، و بخشي از تقواگريزي و فسادپذيري جامعه نيز معلول نوع رفتار و شكل گيري مناسبات غلطي است كه از موضع دينداري و انديشه ديني و عمل به وظايف و ضوابط شرعي، صورت مي گيرد و در ادامه، چيزي جز بي اعتنايي به آن چيزي كه به نام ارزش هاي ديني معرفي شده و حتي فاصله گرفتن از بسياري اعتقادات صحيح و قطعي دين، بر جاي نخواهد گذاشت.از طرف ديگر، اگر به عذر مبارزه با تحجّر و جمود و به اسم روشنفكري و بازخواني دوباره دين و شريعت، برخي موازين قطعي ناديده گرفته شود و بويژه رفتار اجتماعي و روابط و نوع حضور

ص: 3342

زنان و دختران در عرصه هاي مختلف اجتماعي و رسانه هاي جمعي اعم از صدا و سيما و سينما و مطبوعات، نشان از گسترش مرزشكني و عدم پاي بندي به ضوابط شرعي و فرهنگ ديني داشته باشد، طبعا جريان متحجر و واپس گرا بهانه و فرصت حضور و ترويج انديشه و راهكارهاي ناصواب و جامد خويش را پيدا خواهد كرد. و در اين ميان، آنچه از اين دو جريان و دو رفتار، ضربه خواهد خورد و خسارت خواهد ديد، انديشه هاي ناب و راهگشا و حيات بخش شخصيتي بزرگ چون حضرت امام خميني و ديگر مصلحاني خواهد بود كه در همين مسير و به تبع ايشان و با همين منطق سال ها تلاش كردند چهره درستي از زن و جايگاه انساني و اجتماعي و حقوق و تكاليف وي از منظر دين و در نظام اسلامي ارائه دهند. و دوباره آن خواهد شد كه جامعه ما در دوران گذشته و در حاكميت فرهنگ وابسته رژيم دست نشانده پهلوي و يا حتي بدتر از آن، دچار آن بود.7. در اين فرصت و در بزرگداشت سالگرد رحلت حضرت امام خميني و در تجديد خاطره خويش از صدها فراز ارزشمند و راهگشايي كه ايشان در باره شخصيت انساني، اسلامي بانوان مسلمان ابراز داشتند، جملاتي را به انگيزه يادكرد از انديشه هاي آن پيشواي

ص: 3343

بزرگ و تأكيد بر آنها، بازگو مي كنيم. بدان اميد كه افكار و رفتار ايشان، همواره به عنوان الگوي فكري و عملي جامعه اسلامي و انقلابي ما باقي و نقش آفرين بماند: ما مي خواهيم زن به مقام والاي انسانيت برسد. زن بايد در سرنوشت خودش دخالت داشته باشد. اگر زنان شجاع و انسان ساز از ملت ها گرفته شوند، ملت ها به شكست و انحطاط كشيده مي شوند. در نظام اسلامي، زن به عنوان يك انسان مي تواند مشاركت فعال با مردان در بناي جامعه اسلامي داشته باشد ولي نه به صورت يك شيء، نه او حق دارد خود را به چنين حدّي تنزل دهد و نه مردان حق دارند كه به او چنين بينديشند. اسلام زن را مثل مرد در همه شئون (همان طوري كه مرد در همه شئون دخالت دارد) دخالت مي دهد. همه ملت ايران، چه زنان و چه مردان بايد اين خرابه اي كه براي ما گذاشته اند بسازند. ايران با دست مرد تنها درست نمي شود. مرد و زن بايد با هم اين خرابه را بسازند. زن بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت كند. شما همان گونه كه در نهضت ها نقش اساسي داشته ايد و سهيم بوده ايد، اكنون هم باز بايد در پيروزي سهيم باشيد. خانم ها حق دارند در سياست دخالت بكنند، تكليفشان اين است. صلاح و

ص: 3344

فساد يك جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مي گيرد. امروز بايد خانم ها وظايف اجتماعي خودشان را و وظايف ديني خودشان را بايد عمل بكنند و عفت عمومي را حفظ بكنند و روي آن عفت عمومي كارهاي اجتماعي و سياسي را انجام بدهند. همان طوري كه مردها بايد در امور سياسي دخالت كنند و جامعه خودشان را حفظ كنند، زن ها هم بايد دخالت كنند و جامعه را حفظ كنند. زن ها هم بايد در فعاليت هاي اجتماعي و سياسي همدوش مردها باشند. البته با حفظ آن چيزي كه اسلام فرموده است، كه بحمدللّه امروز در ايران جاري است. حالا طوري شده است كه خانم ها همدوش با ساير برادران در تحصيل علم و عرفان و فلسفه و تمام شعب علم و ان شاءاللّه صنعت، فعاليت مي كنند. زنان در انتخاب فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش خود با رعايت موازين آزادند. حجابي كه اسلام قرار داده است، براي حفظ آن ارزش هاي شماست. دامن مادر، بزرگ ترين مدرسه اي است كه بچه در آنجا تربيت مي شود. نقش زن و جامعه بالاتر از نقش مرد است براي اينكه زنان، بانوان علاوه بر اينكه خودشان يك قشر فعال در همه ابعاد هستند قشرهاي فعال را در دامن خودشان تربيت مي كنند. خدمت مادر به جامعه از خدمت

ص: 3345

معلم بالاتر است و از خدمت همه كس بالاتر است. ما نهضت خود را مديون زن ها مي دانيم. ما همگي مرهون شجاعت هاي شما زنان شيردل هستيم. ملتي كه بانوانش در صف مقدم براي پيشبرد مقاصد اسلامي هست آسيب نخواهد ديد. زنان همان طور كه قبلاً گفتم، مي توانند در ارتش باشند. آنچه اسلام با آن مخالف است و آن را حرام مي داند، فساد است؛ چه از طرف زن باشد و چه از طرف مرد، فرقي نمي كند. پاسدار شدن خواهران هم با مراعات وظايف شرعيه مانع ندارد.8. سالگرد رحلت احياگر قرن، حضرت امام خميني را به همه كساني كه قلبشان براي اسلام ناب محمدي(ص) مي تپد، تسليت مي گوييم و به روح ملكوتي آن بزرگ مرد تاريخ درود مي فرستيم و توفيق پيروي از راه و رسم و انديشه آن بزرگوار را از خداوند بزرگ مي طلبيم.سردبير سر دبير

ص: 3346

بايسته هاي پژوهش دربارۀ امام خميني

اشاره

6 1 چكيده: برنامه ريزي مفيد و سازنده آنگاه اتفاق مي افتد كه واجد اركان و شرايط اصلي اش باشد، يكي از اركان برنامه ريزي در حوزه هاي گوناگون پژوهشي و آموزشي، شناخت نيازمنديها و خلأها است، آنچه كه در اين گفتار با عنوان بايسته ها از آن ياد مي شود. تا زماني كه بايسته ها، نيازها و خلأها شناسايي نگردد، نمي توان برنامه ريزي سودمند به انجام رسانيد. پيش شرط پي بردن به نيازها و خلأها نيز شناخت و احاطۀ برداشته ها مي باشد، تا از آنچه هست، اطلاعي در دست نباشد، نمي توان به كمبودها و خلأها پي برد. بر پايه اين دو اصل، برنامه ريزي پژوهشي و آموزشي دربارۀ امام خميني مبتني بر شناخت بايسته ها و خلأها است. چنانكه پي بردن به بايسته ها و خلأها مبتني بر آگاهي و اشراف بر داشته ها مي باشد. بر اين اساس اين نوشتار به دو بخش تقسيم مي شود يكي شناخت وضع موجود يعني داشته ها و ديگري بايسته هاي پژوهش؛ كه البته قسمت نخست حكم مقدمه را براي قسمت دوم دارد.

يك. شناخت وضع موجود

اشاره

هرگاه پژوهشگران و مراكز پژوهشي بخواهند دربارۀ امام خميني به تحقيق بپردازند نخست بايد بدانند كه امام خميني كيست و چه ابعادي دارد و نيز بدانند دربارۀ او چه كارهايي به ثمر رسيده است. يعني ابتدا، حدود ظرفيت و گسترۀ شخصيتي وي شناسايي

ص: 3347

گردد و بر درون اشراف يافته و آنگاه از آنچه دربارۀ او به انجام رسيده و بيرون از شخصيت اوست آگاهي بدست آيد. اين دو حوزه (حدود شخصيت و كارهاي به انجام رسيده) مي تواند وضع موجود را دربارۀ امام خميني ترسيم كند.

1. گسترۀ شخصيت امام خميني

انسان ها را مي توان بر پايۀ آثار مكتوب، گفتار و فعل اجتماعي بر جاي مانده از آنان تحليل و ارزيابي كرد و دايرۀ اثرگذاري و فراز و فرودهاي زندگي آنان را شناخت. و نيز بر اساس همين سه عنصر مي توان به برخي از ساحت هاي پنهان شخصيتي آنان پي برد و ابعاد ناشناخته را نمايان ساخت. اگر با اين قاعده، امام خميني مورد بررسي و تحليل قرار گيرد، با شخصيتي مواجه مي شويم كه آثار مكتوبش در هشت رشته از علوم ديني و انساني (قرآن، حديث، فلسفه، عرفان و اخلاق، كلام، اصول فقه، فقه، و شعر) به 34 اثر (اين آثار كه اكثر آن تاكنون به چاپ رسيده و برخي نيز مراحل نهايي نشر را مي گذراند، عبارتند از: 1. تفسير سورۀ حمد، 2. شرح دعاي سحر، 3. شرح چهل حديث، 4. التعليقة علي الفوائد الرضوية (شرح حديث رأس الجالوت) 5. شرح حديث جنود عقل و جهل، 6. تقريرات فلسفه (سه جلد)، 7. الطلب و الارادة، 8. مصباح الهداية إلي الخلافة

ص: 3348

والولاية، 9. حواشي مصباح الانس و فصوص الحكم، 10. سرالصلاة, 11. آداب الصلاة، 12. مناهج الوصول )2 جلد)، 13. انوار الهداية )2 جلد)، 14. الاستصحاب، 15. الاجتهاد والتقليد، 16. التعادل والترجيح، 17. لمحات الاصول، 18. توضيح المسائل، 19. مناسك حج، 20. استفتائات )2 جلد)، 21. التعليقة علي وسيلة النجاة، 22. تحريرالوسيلة )2 جلد)، 23. نجاة العباد، 24. حواشي العروة، 25. كتاب الطهارة )4 جلد)، 26. الخلل في الصلاة، 27. المكاسب المحرّمة )2 جلد)، 28. البيع )5 جلد)، 29. ولايت فقيه، 30. حاشيه بر رسالۀ ارث ملاهاشم، 31.بدائع الدرر في قاعدة اللاضرر، 32. الرسائل العشر، 33. ديوان، 34. كشف الاسرار در 48 مجلّد مي رسد. چنانكه آثار شفاهي و گفتاري اش در 22 جلد با عنوان «صحيفۀ امام»، برجاي مانده است. همچنين انقلاب اسلامي با همۀ گستردگي و تأثيرگذاري اش در جهان معاصر، جنبش هاي ديني، تحوّلات حوزه هاي علميّه و تغيير نظام حكومتي در ايران نيز اثر فعلي ايشان به شمار مي رود. چنين شخصيتي مي بايست در علوم ديني، از جامعيّتي عالي برخوردار باشد و دين را در تمامي عرصه هايش بشناسد، زمان شناس و واقع نگر باشد، از قدرت فكر و انديشه، صلابت اراده و قاطعيت در حوزۀ مسائل اجتماعي برخوردار باشد؛ و به حق او چنين بود. اگر فقط به تأثيرگذاري ايشان در ايجاد تحوّل در حوزه هاي علميّه

ص: 3349

بنگريم و ادبيات نويني را كه در مطالعات ديني و دين شناسي وارد كرد، مورد مطالعه قرار دهيم، به اين نمونه ها برمي خوريم: تأثير انديشه و فعل او به گسترش مباحث عقلي در حوزه هاي علميّه انجاميد و فلسفه و عرفان و علوم عقلي و نيز دانش هاي جديد وارد حوزه هاي علوم ديني شد.[1] ايشان منطق دين شناسي را از جمود و تحجّر رهانيد و بسته ذهني را در فهم دين مردود انگاشت و آن را فاجعه اي براي جامعۀ ديني دانست.[2] فقه اماميه را از انزواي فردْنِگرانه بيرون كشيد و براي حلّ دشواري اجتماع گروي اش راهبردهايي ارائه داد.[3] از كرامت انسان، حقوق مردم و رأي ملت در مسائل اجتماعي سخن راند تا آنجا كه ميزان را آراء مردم دانست و در تنفيذ حكم رياست جمهوري نوشت: اينك به پيروي از آراء محترم ملت عظيم الشأن و آشنايي به مقام تعهّد و خدمتگزاري دانشمند محترم، جناب حجةالسلام آقاي سيد علي خامنه اي ايّده الله تعالي آراي ملت را براي پس از پايان دورۀ كنوني تنفيذ و ايشان را به سمت رياست جمهوري اسلامي ايران منصوب مي نمايم.[4] همچنين از حوزۀ خصوصي در زندگي مردم و حرمت آن سخن گفت و كارگزاران حكومتي را از شكستن آن حريم برحذر داشت.[5] بر حضور اجتماعي زنان، دانش طلبي و كمال جويي آنان تأكيد ورزيد و

ص: 3350

بانوان را معراج كمال انسان و راهبران اجتماع به شمار آورد.[6] اگر امروزه حوزه هاي علميّه شاهد بيش از 200 مركز پژوهشي[7] و 10 مركز آموزش عالي در ساحت هاي علوم ديني و انساني اند[8] و نيز شاهد بيش از 50 نشريۀ تخصصي و عمومي[9] و نيز بيش از 10 كتابخانۀ تخصصي مي باشند، همه متأثر از تفكر و رفتار اجتماعي امام خميني است. به گمان ما، زنده نگه داشتن نام و ياد ايشان و بيش از آن، تحليل شخصيت و افكار و انديشه هايشان مي تواند به سلامت و سرعت اين تحوّلات كمك كند و ادبيات ديني را متناسب با زمان به پيش بَرَد. جالب است دانسته شود كه ميزان تأثير سخن امام را در مردم ايران و جهان و نيز عوامل تأثيرگذاري اش را محمد حسنين هيكل چنين توصيف مي كند: سخنراني ها و نامه هاي او (امام خميني) اثر شگفت داشت... به عنوان مثل، نمونه اي مي آورم: در تهران، با يكي از زنان شاهزادۀ قاجار كه همسر يكي از سفراي رژيم پيشين بود، گفتگو مي كردم، او به شدت صدايش گرفته بود و وقتي سبب را پرسيدم، گفت شب گذشته يك ربع به فرمان امام بر پشت بام الله اكبر مي گفتم.[10] وي در لابلاي سخنش چهار عامل را رمز تأثيرگذاري امام مي دانست: 1. به كارگيري عبارت هاي قرآني در سخنان

ص: 3351

و نوشته هايش چون طاغوت، مستكبر، مستضعف و...؛ 2. برخورداري از افكار مترقّي و پيشرفته چون برخورد با امپرياليسم آمريكا و اظهار تنفّر از صهيونيسم و اسرائيل و...؛ 3. فرامليّتي سخن گفتن و انديشۀ خود را فراتر از مرزهاي ايران دنبال كردن؛ 4. فرامذهبي سخن گفتن، به عنوان رهبري اسلامي نه يكي از عالمان شيعه.[11] خلاصه سخن آنكه امام شخصيتي است جامع كه آثار مكتوب، گفتار و فعل اجتماعي اش يعني انقلاب اسلامي، دامنه اي بسيار گسترده دارد و بايد چنين شخصيتي را مورد مطالعه قرار داد. 2. پژوهشها و مكتوبات دربارۀ امام آگاهي از حجم و ميزان كارهاي انجام شده دربارۀ امام دومين مقدمه اي است كه براي پي بردن به بايسته ها بايد منظور داشت، گرچه ارائه آمار دقيق در اين باره دشوار است ليكن بر اساس پاره اي اسناد و مدارك مي توان گفت: الف كتابهاي منتشره دربارۀ امام به زبانهاي فارسي، عربي، لاتين بيش از 000/9 جلد مي باشد كه از اين ميان 700 عنوان كتاب لاتين و 650 كتاب به زبان عربي 700 جلد ويژه نامه مجلّات و 500/6 جلد كتب فارسي مي باشد.[12] ب 450 پايان نامه به زبان فارسي و لاتين دربارۀ امام و انقلاب اسلامي نوشته شده است كه از اين ميان 15 عنوان در مقطع دكتري و 350 عنوان در مقطع كارشناسي

ص: 3352

ارشد و 50 عنوان در مقطع كارشناسي و بقيّه لاتين مي باشد.[13] ج مقالات منتشره دربارۀ امام بر اساس مقاله شناسي توصيفي چاپ شده توسط مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني 000/7 مدخل مي باشد. د سمينارهاي برگزار شده دربارۀ امام در ايران بيش از 35 مورد است كه منشورات برخي از اين همايش ها بيش از ده جلد كتاب است.[14]

دو. بايسته هاي پژوهش دربارۀ امام

اشاره

بر پايۀ مطالب پيش گفته يعني جامعيت شخصيت امام خميني و گستردگي پژوهشها و نگارشها دربارۀ ايشان به نظر مي رسد مجموع فعاليت هاي علمي، پژوهشي پيرامون اين رادمرد به هشت حوزه قابل دسته بندي مي باشد. 1. گردآوري، تصحيح، تنظيم و نشر در اين زمينه بايد به پنج مقوله توجه داشت: آثار مكتوب سخنراني ها درسها خاطرات اسناد مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني در سال 1367 بدين منظور تشكيل شد چنانكه در نامه مرحوم حجةالاسلام والمسلمين سيداحمد خميني و پاسخ حضرت امام آمده است: بسم الله الرحمن الرحيم پدر عزيز و مراد بزرگوارم، پس از عرض سلام: 1. يكي از مسائل بسيار مهمّ كه بعد از جنابعالي خدا آن روز را نياورد موجب موضعگيريهاي مختلف فرزندان انقلاب و افراد گوناگون و محققين و احياناً اختلاف آنها مي گردد، برداشتهاي گوناگون سياسي و غيرسياسي آنان از يك متن است، و از اين بسيار

ص: 3353

گسترده تر، از اختلاف بين متون منتشر شدۀ حضرتعالي با آنچه به عنوان اسناد سياسي و غيره از صدا و فيلم و متنهاي دستنويس جنابعالي كه منتشر نشده و در اختيار ماست سرچشمه مي گيرد. شما بهتر از هركس مي دانيد كه به علل گوناگون گاهي خود شخصاً و گاهي اينجانب و يا مسئولين و حتي بعض افراد معمولي پيشنهاد حذف يك قسمت و يا قسمتهايي از سخنرانيها، يا حذف و تغيير و اضافۀ جمله و يا جملاتي بسيار در اعلاميه ها خدمتتان عرضه شده است كه حضرتعالي گاهي قبول نمي فرماييد و گاهي هم پس از دقت، دستور حذف و يا تغيير و اضافه را بدان صورت كه مايل باشيد صادر مي فرماييد كه انجام مي گيرد، حال اگر روزي تصميم بر اين گردد كه حتماً مي گردد متن سخنراني ها و يا اعلاميه ها و چيزهايي از اين قبيل كه با صدا و خط حضرتعالي است منتشر گردد مسلماً متن دستخط و يا متن اصلي صدا و فيلم به عنوان سند خدشه ناپذير اصل قرار مي گيرد و آنچه از زياد و كم بدان صورتي كه گذشت ولو بسيار هم مهم باشد يا كنار گذاشته مي شود و يا تحت الشعاع خط و يا متن اصلي سخنراني قرار مي گيرد و اين از مسائلي است كه بايد جدي براي آن فكر كرد.

ص: 3354

2. يكي ديگر از مسائلي كه خوب است حضرتعالي براي آن فكري كنيد اين است كه آنچه از حضرتعالي منتشر شده است در جرايد و صدا و سيما و حتي در بولتنها، به يك صورت نيست، گاهي ديده شده در روزنامه اي و يا مجله اي به علل مختلف، چه سياسي و چه غيرسياسي و يا سهواً، جمله و يا جملاتي از لابلاي اعلاميه ها و يا سخنرانيها در روزنامه اي آورده شده و در روزنامۀ ديگر نيامده است، كدام را بايد اصل قرار داد، آن متني كه اين جمله را دارد و يا متني كه فاقد آن جمله است؟ بديهي است اين ترديد در جايي است كه دسترسي به صدا و خط حضرتعالي نيست و اين هم بسيار است چرا كه خيلي وقتها است كه صحبتهاي جنابعالي را من و يا يكي ديگر از دوستان مي نويسيم و بعد از تصويب شما به مطبوعات و غيره مي دهيم، چه كسي بايد تشخيص دهد آن جمله از حضرتعالي است يا نه؟ روشن است كه گاهي تغيير و يا حذف و يا اضافه كلمه اي به طور كلي معناي جمله را تغيير مي دهد. 3. مسأله ديگر اين است كه تكليف نامه ها و نوشته ها و پيامها و فيلم و نوارها و اشعارتان كه به طور كلي منتشر نشده

ص: 3355

است و در بايگاني دفتر موجود است را هم روشن بفرماييد. 4. پرونده هاي حضرتعالي در ساواك است (كه الآن در اختيار وزارت اطلاعات مي باشد) و يك نسخه از آن را اينجانب در اختيار دارم، لازم است به اطلاع حضرتعالي برسانم كه تنها پرونده هاي جنابعالي در سازمان امنيت شاه در تهران 48 جلد است كه تقريباً هر جلد حدود پانصد صفحه مي باشد كه انتشار آن بدون شك پرده از مسائل بسياري برمي دارد و طبيعي است كه يكي از گرانقدرترين اسناد انقلاب اسلامي است. 5. كتابها و نوشته هايي كه صرفاً علمي و يا اخلاقي است از ارزشمندترين كتبي است كه مي تواند زيربناي انقلاب فقهي، اخلاقي، فلسفي، عرفاني و اصولي باشد. 6. بهره برداري و تحقيق و تحليل و نيز انتشار اسناد و نامه ها و بولتنهايي كه قبل و بعد از انقلاب به عنوان حضرتعالي و يا دفتر ارسال گرديده و هم اكنون نيز در اختيار دفتر مي باشد. دو، سه نمونه از مواردي كه باعث نوشتن اين نامه شد به عنوان ضميمه و استشهاد تقديم مي گردد. خدا يار و نگهدارتان باد. فرزند شما: احمد خميني بسم الله الرحمن الرحيم فرزند عزيزم، احمد حفظه الله تعالي و ايّده از آنجا كه شما را بحمدالله تعالي در مسائل سياسي و اجتماعي صاحبنظر مي دانم و در

ص: 3356

تمامي فراز و نشيبها در كنار من بوده اي و هستي و با صداقت و كياست امور سياسي و اجتماعي اينجانب را متصدي هستي، لهذا شما را براي تنظيم و تدوين كليۀ مسائل مربوط به خود كه بسا در رسانه هاي گروهي اختلافات و اشتباهاتي رخ داده است انتخاب مي نمايم. و از خداوند متعال، كه حاضر و ناظر است، توفيقات شما را خواستارم. اميد است با صرف وقت و دقت نظر اين امر را به پايان برساني. والسلام عليكم. پنجشنبه 17 شهريور 1367 26 محرم الحرام 1409 روح الله الموسوي الخميني اين مؤسسه كه دفتر مركزي اش در تهران و يك دفتر نمايندگي در قم دارد تاكنون به اين امر اهتمام داشته و بيش از 90% كارها به انجام رسيده است. آثار مكتوب امام خميني در 32 عنوان و 46 جلد تاكنون تصحيح شده است. آثار مكتوب امام خميني در 32 عنوان و 46 جلد تاكنون تصحيح شده است. سخنراني ها، گردآوري شده و با عنوان صحيفۀ نور و سپس در سال 1378 با ويرايش، تصحيح، اضافات و نمايۀ موضوعي در 23 جلد با عنوان صحيفۀ امام به چاپ رسيد. همچنين در اين زمينه مي بايست از نشر كتاب كوثر نام برد كه سخنراني هاي امام با پى نوشت هايي در معرفي مخاطبان و فضاي سخنراني در 3 جلد تاكنون انتشار

ص: 3357

يافته است. البته به جز كارهاي انجام شده از سوي مؤسسه مراكز ديگري نيز به نشر سخنراني هاي امام همّت گماشتند كه مي توان از اينها ياد كرد: در جستجوي راه امام از كلام امام خط امام، كلام امام پيام انقلاب و... دروس امام نيز برخي توسط مؤسسه تصحيح و نشر يافته كه مي توان از اين عناوين ياد كرد: ولايت فقيه، درسهاي امام در سال 1348 در نجف تفسير سورۀ حمد، درسهاي تفسيري امام در سال 1358 در ايران و برخي ديگر از دروس توسط شاگردان امام به عنوان تقريرات درسي آماده و انتشار يافته است كه مي توان به اين كتب اشاره داشت: تهذيب الاصول/ تقرير آيةالله جعفر سبحاني )3 جلد) تنقيح الاصول/ تقرير آيةالله تقوي اشتهاردي )4 جلد) جواهرالاصول/ تقرير آيةالله محمدحسن لنگرودي 3 جلد (تاكنون اين مجلدات به چاپ رسيده) معتمدالاصول/ تقرير آيةالله فاضل )2 جلد) تقريرات فلسفه/ تقرير آيةالله عبدالغني اردبيلي 3 جلد (مجموعه درسهاي شرح منظومه و اسفار) خاطرات منقول از امام كه از زبان شاگردان، همراهان بستگان ثبت شده بسيار فراوان است. اين خاطرات در واقع سيره عملي و رفتاري امام خميني مي باشد. آنچه تاكنون به عنوان خاطره به ثبت رسيد در تهران و قم حدود 500 مورد در 2500 ساعت مي باشد. و تاكنون اين كتابها بر پايه

ص: 3358

خاطرات پيرامون ايشان انتشار يافته است. برداشتهايي از سيرۀ امام خميني، غلامعلي رجايي امام خميني در آينۀ خاطره ها، علي دواني

2. سامان دهي اطلاعات

هرگاه اطلاعات و دانستني ها در يك زمينه فراوان شود ساماندهي آن براي تسهيل در دستيابي، امري بسْ ضروري است. و همين است فلسفه تدوين معجم ها، فهارس، دايرة المعارف و امروزه نرم افزارها. از آنجا كه اطلاعات مربوط به امام بسيار زياد است، ساماندهي علمي و منطقي آنها يكي از ضرورت هاي پژوهش در اين زمينه مي باشد، آنچه را مي توان به عنوان ساماندهي اطلاعات ذكر كرد عبارت است: مجموعه سازي تبويب، نمايه سازي موضوعي و تهيه راهنما و فهرست تدوين دايرةالمعارف نرم افزار در قسمت نخست مجموعه گفتارهاي امام در يك مجموعه با عنوان صحيفۀ امام در 23 جلد به چاپ رسيده است. در بخش آثار مكتوب نيز دفتر مؤسسه در قم در پي تحقيق اين ايده است و فهرستي كه پيش از اين از آثار امام ارائه شد بر پايه همين اقدام مي باشد. در بخش دايرةالمعارف نيز دفتر قم به اين امر همّت گماشته و تاكنون 700 مدخل شناسايي شده كه از آن ميان 550 مدخل آن مورد تصويب نهايي قرار گرفته و در حال تشكيل پرونده علمي و نوشتن مقالات مي باشند. در حوزه نرم افزار، صحيفه امام در يك نرم افزار با عنوان

ص: 3359

صحيفه آماده و توزيع شده است. دو نرم افزار نيز در دفتر قم در حال آماده سازي است. 1. بانك اطلاعات فتاوي و استفتائات شامل رساله فارسي، ترجمۀ تحريرالوسيله و 500 استفتاء. 2. نرم افزار مجموعه آثار مكتوب امام خميني كه شرحش گذشت. البته نرم افزارهاي موضوعي ديگري نيز در دست تهيه است مانند كتب اصولي، كتب فقهي و...

3. عمومي سازي (ترجمه)

از آن رو كه امام خميني مردي نيست كه بتوان او را در يك ملّيت، زمان يا مكان و يا مذهب، محدود ساخت و به تعبير حسنين هيكل مردي فرامليّتي و فرامذهبي است, بايد انديشه ها و آراءاش براي همه مردمان در گسترۀ گيتي قابل دسترسي باشد و اين ممكن نيست مگر با ترجمه. بخشي از رسالت و هدف معاونت بين الملل مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني همين است و تاكنون گامهاي شايسته اي برداشته و آثار امام را در 22 زبان ترجمه كرده است. ولي هنوز آغاز راه است تلاشهاي گسترده اي لازم است تا هدف نهايي تحقق يابد.

4. ساده سازي

همانگونه كه امام خميني محدود به زمان، مكان، مذهب و ملّيت نيست؛ نمي توان او را در انحصار متخصصان قرار داد كه در مَثَل فقيهان، اصوليان، عارفان، حكيمان و فيلسوفان و... تنها بتوانند از آثار و انديشه هايش بهره مند گردند. بلكه بايد شرايطي

ص: 3360

را فراهم ساخت كه انديشه هاي بلند و انساني اش براي تمامي اقشار اجتماعي، جوانان، كودكان، بي سوادان، غيرمتخصصان و به تعبير ديگر عامه مردم قابل بهره برداري باشد. تحقق اين هدف در پرتو گام برداشتن در چند حوزه است: 1. گزيده نويسي آثار (با حذف مباحث فني و اصطلاحات و حفظ نثر امام) 2. شرح نويسي بر مباحثي كه داراي فوايد عمومي است (مانند شرح بر مباحث كتاب شرح چهل حديث يا شرح حديث جنود عقل و جهل و...) 3. داستان سازي بر پايه سيرۀ عملي و پاره اي از انديشه ها كه مي تواند براي كودكان، جوانان و ديگر اصناف اجتماعي سودمند باشد. 4. تصويرسازي و فيلم سازي 5. استفاده از ديگر شاخه هاي هنر براي عرضه افكار بلند امام

5. ماندگارسازي

ماندگارسازي انديشه هاي امام برخلاف بند پيشين كه ساده زيستي بود، كشاندن و عمومي كردن آن در ميان متخصصان است و راه تحقق آن يكي تدوين متون با دستمايه از آثار علمي امام مي باشد و ديگر حاشيه نويسي، تعليقه نويسي و شرح نويسي مباحث محض حوزوي چون كتب فتوايي و پاره اي از كتابهاي فقهي و اصولي يا عرفاني.

6. مستندسازي

مرحوم امام طي دوران مبارزه به ويژه ده سال رهبري سخنراني هاي فراوان و نامه هاي بسيار از خود بر جاي گذارد. در اين مجموعه ايده ها و نظريه هاي بسيار مطرح شد. كه پيس

ص: 3361

از آن در آثار تحليلي خودشان و نيز آثار پيشينيان مطرح نبوده است. مستندسازي اين نظريه ها و ايده ها يكي از حوزه هاي پژوهش دربارۀ امام به شمار مي رود و مي توان از اين موارد نام برد: حريم خصوصي با توجه به نامۀ هشت ماده اي[15]؛ حق طلاق مردان با توجه به پاسخ ايشان به شوراي نگهبان[16]؛ اختلاف انديشه ها با توجه به نامه موسوم به منشور برادري[17]؛ نقش زمان و مكان در اجتهاد[18]؛ ارزيابي صدور احاديث بر پايه متن و به تعبير ديگر نقد محتوايي احاديث، مانند ارزيابي احاديث حيله در ربا[19]، انگشتري حضرت امير(ع)[20] و... و نمونه هاي فراوان ديگر.

7. پژوهشهاي ميداني

يكي از زمينه هاي پژوهشي كه مي تواند در پويايي حوزه هاي ديگر نيز سودمند باشد پژوهشهاي ميداني مستمر و علمي است. اين پژوهشها را مي توان در زمينه هاي: شبهه شناسي پيرامون امام؛ مسأله شناسي و نيازسنجي؛ ارزيابي استقبال از آثار منتشره دربارۀ امام؛ ميزان حضور افكار و انديشه هاي امام در ميان اصناف اجتماعي؛

8. پژوهشهاي تحليلي

تحليل ناسازگاري ميان اطلاعات يا تعارض اطلاعات با واقعيت ها و يا واقعيت هاي عيني يكي از عرصه هاي مهم پژوهش به شمار مي رود. اين امر نسبت به امام با توجه به گستردگي اطلاعات و نيز گسترۀ شخصيت امري ضروري و لازم است. در اينجا به برخي از اين گونه پژوهشها اشاره مي گردد: تجزيه و

ص: 3362

تحليل پاره اي ناسازگاري ها در حوزۀ انديشه امام مانند: ديدگاههاي ايشان دربارۀ زن، روحانيت، حكومت اسلامي و...؛ تجزيه و تحليل راز و رمز محبوبيت امام؛ تجزيه و تحليل مديريت دهسالۀ امام؛ تجزيه و تحليل نسبت به تنزيه امام از پاره اي اتفاقات حكومتي؛ تجزيه و تحليل نسبت به چگونگي تحقق سيرۀ عملي امام خميني؛ تجزيه و تحليل دستاورد سمينارهاي برپا شده؛ و... . اميد است اين گزارش بتواند در ارائه طريق براي پژوهشگران علاقه مند به امام سودمند افتد و نيز دستگاههاي مرتبط بدان توجه نمايند.

پى نوشت ها

: [1] . بنگريد به: تفسير سورۀ حمد كه در سال 1358 از تلويزيون جمهوري اسلامي ايران پخش شد و نيز نامه به گورباچف در سال 1367، صحيفۀ امام، ج21، ص 220. [2] . بنگريد به: منشور روحانيت، صحيفۀ امام، ج 21، ص 273 و نيز پاسخ به نامۀ آية الله قديري، صحيفۀ امام، ج 21، ص 150. [3] . طرح مسأله تأثير زمان و مكان در اجتهاد، صحيفۀ امام، ج 21، ص 289 و نيز عدم كفايت اجتهاد مصطلح براي ادارۀ جامعه، صحيفۀ امام، ج 21، ص 292. [4] . صحيفۀ امام، ج19، ص 371. [5] . بنگريد به: نامه هشت ماده اي، صحيفۀ امام، ج 17، ص 139. [6] . تبيان جايگاه زن در انديشۀ امام

ص: 3363

خميني، دفتر هشتم، ص 53 106. [7] . بشير 80 (راهنماي كامل و جامع مؤسسات فرهنگي اسلامي استان قم)، پايگاه اطّلاع رساني حوزه علميّه قم (زير نظر معاونت پژوهشي مركز مديريت حوزه علميّۀ قم)، انتشارات مركز مديريت حوزه علميّۀ قم، چاپ اوّل، شهريور 1380. [8] . دانشگاه مفيد، تربيت مدرس، پژوهشكدۀ حوزه و دانشگاه باقرالعلوم، دانشكده اصول دين و رشته هاي تخصصي تفسير، كلام، تبليغ، قضاء و... . [9] . راهنماي مطبوعات قم، سيد علي باباميري، ادارۀ كل فرهنگ و ارشاد اسلامي استان قم، زمستان 1379. [10] . مدافع آيةالله، ص 183. [11] . همان، ص 184 183. [12] . اين آمار بر پايۀ كتابخانه تخصصي امام خميني در قم مي باشد. [13] . اين آمار بر پايه كتابخانه تخصصي امام خميني در قم مي باشد. [14] . اين آمار بر پايۀ كتابخانۀ تخصصي امام خميني ارائه شده است. [15] . صحيفۀ امام، ج 17، ص 139 141. [16] . مجموعه نظريات شوراي نگهبان، ص 301. [17] . صحيفه امام، ج 21، ص 176 180. [18] . همان، ج 21، ص 292. [19] . البيع، ج 5، ص 354. [20] . صحيفه نور، ج 20، ص 185. مهدي مهريزي 1

ص: 3364

بحثي دربارهمدل حكومتي امام خميني

3 چكيده: به مناسبت ايام فرخنده پيروزي انقلاب اسلامي با آقاي دكتر نجفقلي حبيبي (رئيس دانشگاه علامه طباطبايي) كه از دوران انقلاب اسلامي تاكنون داراي فعاليتها و مسئوليتهاي مهم و حساسي بوده اند و از متفكران آشنا با انديشه هاي امام خميني هستند درباره مدل حكومتي امام خميني و چگونگي آن كه اين روزها از موضوعات مورد بحث و توجه بسياري از دانشجويان و انديشه مندان است مصاحبه اي انجام داده ايم كه در پي به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. ضمناً از آقاي دكتر حبيبي كه مثل هميشه با گشاده رويي و محبت دعوت ما را براي مصاحبه پذيرفتند، سپاسگزاريم. » » » حضور: يكي از مباحث مطرح جامعه ما كه اين روزها شايد بيشتر مورد توجه باشد موضوع مدل حكومتي امام خميني و چند و چون آن است كه به نظر مي رسد در ارتباط با مقتضيات زمان، نياز به تبيين و بازخواني مجدد، بخصوص دربارة محورهاي آن دارد. به طور فشرده نظر خودتان را نسبت به موضوع بيان فرماييد. دكتر نجفقلي حبيبي: بسم الله الرحمن الرحيم. بنده ايام شكوهمند پيروزي انقلاب اسلامي را بر همه شيفتگان و مشتاقان انديشه امام راحل تبريك عرض مي كنم و اميدوارم كه اين ايام فرصتي باشد براي بازخواني انديشه هاي امام و بازگشت به آنچه امام مطرح كرده بودند؛

ص: 3365

البته با حفظ س امام به ولايت فقيه انتصابي اعتقاد داشتند اما تشكيل حكومت فقط به خواست مردم برمي گردد موقعيتهاي زماني و مكاني. حضرت امام، هم يك فقيه شاخص بودند هم يك سياستمدار برجسته و هم مدير و رهبر انقلاب كه همه اين ابعاد شخصيتي ايشان از اهميت بالايي برخوردار است؛ اما مهمتر از همه اين است كه ايشان انقلابي را رهبري كردند و نظامي را تأسيس كردند و اصول و مباني جديدي را تبيين كردند كه در دنيا بي سابقه بوده است. ايشان در عصري اين كار را كردند كه دنيا دو قطبي بود، در يك طرف شرق قرار داشت و در طرف ديگر غرب و هر كدام آرمانها و ايدئولوژي خاص خود را داشتند و اجازه نمي دادند هيچ فكري در كنارشان شكل بگيرد. اما خداوند به امام و امت ايشان اين قدرت را داد كه ايدئولوژي خود را تبيين كنند. اين رهبري رنگ و بوي ديني داشت و آرمان آن نيز تشكيل حكومت اسلامي بود با ابتنا بر نظريه ولايت فقيه. وقتي حضرت امام در نجف اشرف اين نظريه را مطرح كردند به زبانهاي مختلف ترجمه شد و تأثير خود را به عنوان يك نظريه فقهي گذاشت. در جريان انقلاب اسلامي بود كه اين نظريه جنبه عملي پيدا كرد.

ص: 3366

آنچه امام در آنجا مي فرمايند اين است كه ما بايد در عصر غيبت، حكومت اسلامي تشكيل بدهيم و بشدت ايدة جدايي دين از سياست را رد مي كنند. از نظر ايشان اسلام يك دين جاودانه براي همه نسلها و عصرهاست و بنابراين نبايد احكام آن متوقف شود لذا بايد حكومت اسلامي تشكيل داد. از نظر ايشان در تار و پود دين اسلام، سياست دخيل است و زائده اي نيست كه به اسلام چسبيده باشد بلكه ذات اسلام مجموعه اي از سياست، عبادت اخلاق و... است. به عبارت ديگر يكپارچه ديدن اين شبكه منسجم در هم تنيده اهميت داشت. امام در فرمايشات خود مكرر مي فرمودند كه اسلام دين جامع و تواناست. تواناست به اين معنا كه در تمام اعصار و براي رفع نياز همه جوامع مناسب است و نمي توان گفت اسلام تنها در عصر پيامبر اكرم(ص) كارآمد بوده اما در عصر اتم و اينترنت كه فاصله زيادي با عصر پيامبر دارد اسلام ديگر نمي تواند كارآمد باشد. ديگر اينكه اسلام جامع است و به همه امور زندگي انسان مي پردازد. اسلام هم به فرد در داخل حريم خانه اش مي پردازد و وظايف و تكاليفش را معين مي كند و هم به جامعه مي پردازد و حتي به آخرت و بعد از مرگ انسان نيز كار دارد و از آن

ص: 3367

غافل نيست. بنابراين براي امام كه دين را از سياست جدا نمي داند مسأله حكومت و كيفيت آن مهم است. از نظر امام شكل حكومت در اسلام تعيين نشده است، بلكه اصول آن تعيين شده است. از نظر اسلام، حاكم اسلامي بايد در فقه مجتهد باشد به آن اندازه كه بتواند استنباط احكام كند. همچنين بايد عادل باشد و از سلامت جسماني كافي برخوردار باشد. در ابتدا امام نظر داشتند كه فقها بايد بر اداره امور جامعه نظارت كنند اما به طور مستقيم در اداره جامعه دخالت نداشته باشند. به همين دليل پس از آنكه ايشان به ايران تشريف آوردند بعد از مدتي به قم رفتند. اما چندي بعد دريافتند كه اين حكومت نوپا بدون حضور مستقيم خود ايشان نمي تواند اداره بشود. لذا با وجود اينكه با توجه به سن حضرت امام اين كار براي ايشان سخت بود خود ايشان اين كار را به عهده گرفتند و بايد انصاف داد كه اين كار را بسيار خوب انجام دادند. امام از نظر مباني فقهي اثبات مي كنند كه ادارة امور جامعه در تمامي شئون آن در آن حدي كه در اختيار پيامبر و ائمه معصومين(ع) بوده است، در اختيار فقيه جامع الشرايطي كه منصب س اگر مردم روزي جمهوري اسلامي را نخواستند، ديگر تكليفي

ص: 3368

بر فقيه نيست ولايت را به عهده مي گيرد قرار دارد. البته نبايد اشتباه كرد و نتيجه گرفت كه ولي فقيه با پيامبر و ائمه معصومين(ع) مساوي است. از نظر حضرت امام، پيامبر و امامان معصوم يك امر معنايي دارند و يك وظيفه اجتماعي خارجي هم دارند. در امر معنايي هيچ كس به آنها نمي رسد. آنها اوليا الله هستند و برگزيده خداوند، اما در امر اداره امور جامعه تمام آنچه اسلام براي پيامبر وضع كرد در اختيار ولي فقيه است. لذا از نظر حضرت امام، ولي فقيه مسئوليت اداره جامعه را دارد. يكي از ابزارهاي كار ولي فقيه در اين امر نيز اجتهاد است. از نظر ايشان زمان و مكان در امر اجتهاد دخالت دارد. امام به عنوان فقيه جامع الشرايطي كه متولي امور مسلمين شده است، خواستند شكل حكومت را با تجربه هاي بشري عقلايي عالم به صورت مطلوب تنظيم كنند. در روزگار ما اداره امور جامعه با جمهوري متناسب است به اين معنا كه اداره امور جامعه با رأي ملت صورت مي پذيرد. لذا پيشنهاد كساني را كه گفتند شما خليفه شويد و ما با شما بيعت كنيم نپذيرفتند و حكومت را به صورت جمهوري طراحي كردند و اداره جامعه را به روش جمهوري در منافات با ولايت فقيه نمي دانستند. لذا اجراي ولايت

ص: 3369

فقيه را در قالب جمهوريت نظام اسلامي قرار دادند و به مردم اختيار دادند نمايندگان خود را انتخاب كنند تا قانون اساسي بنويسند. و حتي شكل حكومت را هم به رأي مردم گذاشتند. ايشان پذيرفته بودند كه حكومت بر اساس رأي عمومي بايد شكل بگيرد و اداره شود و نبايد به صورت خودكامه باشد، ولو خودكامة صالح. لذا ايشان اين مبنا را به عنوان جمهوري اسلامي پذيرفت. اما اين بدان معنا نيست كه ايشان ولايت ندارند. ايشان ولايت دارند و بر اساس ولايت خود پذيرفتند كه به صورت جمهوري باشد، كما اينكه بر اساس ولايت خود ممكن بود نمي پذيرفتند كه بر اساس جمهوري باشد. جمهوري هم لوازم خود را دارد. وقتي در پاريس از ايشان پرسيدند جمهوري اسلامي به چه معناست، فرمودند جمهوري مورد نظر ما همان است كه همه دنيا از جمهوري مي فهمند. اينكه اداره امور جامعه مبتني بر رأي مردم باشد. اكثريت قاطع ملت ما نيز مسلمانند، لذا بر اساس اعتقاد به مباني اسلام، جمهوري خود را اداره خواهند كرد. پشت هر حكومتي يك ايدئولوژي وجود دارد. جمهوري آنها بر اساس ايدئولوژيشان اداره مي شود، جمهوري ما هم بر اساس ايدئولوژي خودمان كه اسلام است اداره مي شود. اين ملت مسلمانند و مي خواهند كه جمهوريشان بر اساس قوانين اسلام تشكيل

ص: 3370

و اداره شود. از نظر امام در هيچ جاي معناي جمهوري منافات با دين وجود ندارد. در جمهوري گفته اند اداره امور جامعه بر مبناي رأي مردم و آن مردم هر اعتقادي داشته باشند آن اعتقادشان در روح قوانينشان نفوذ مي كند. بنابراين تا زماني كه قانون اساسي ما پابرجاست با مفهومي كه امام از ولايت فقيه داشته اند كه فقيه جامع الشرايط متولي اداره امور جامعه است جامعه اداره مي شود. ولي فقيه نيز گفته اند كه من بر اساس اجتهاد خود مي خواهم كه جامعه به روش جمهوري اداره شود. اين ولي فقيه است كه تصويب كرده است كه جامعه در تمام امور خود بر اساس رأي مردم اداره شود. حضور: آيا ممكن است اساس جمهوريت با نظام اسلامي مباينت داشته باشد؟ و اگر مردم مسلمان كشوري خواهان نظام اسلامي نباشند يا خود مردم ما بر فرض، روزي نظام اسلامي را نخواهند، تكليف چيست؟ حبيبي: حضرت امام، جمهوري را به عنوان يك روش حكومتي متداول عصر امروز پذيرفتند و اين روش حكومتي را با اصول انديشه هاي اسلامي ناسازگار نيافتند. روح جمهوري كه همان مشاركت مردم در اداره امور جامعه است از نظر امام با اصل انديشه هاي اسلامي ناسازگار نيست. اميرالمؤمنين در اولين خطبه اي كه پس از قبول خلافت فرمودند، مي فرمايند اگر ياوران نبودند و حجت

ص: 3371

بر من تمام نمي شد كه مردم مي خواهند چنين كنند، خلافت را نمي پذيرفتم. از نظر امام جايگاه مردم در اداره امور، در روح انديشه اسلامي نهفته است و به مفهوم جمهوري كه يك س وقتي انتخابات پيش مي آيد و اكثريت قاطع مردم در آن شركت مي كنند، نشانگر آن است كه آنها هنوز مي خواهند جمهوريشان بر اساس احكام اسلام اداره شود مفهوم جديد است نيز محدود نمي شود. منتها در مفهوم جمهوري به مشاركت مردم در اداره امور جامعه سازمان داده شده است و امام اين سازمان را پذيرفته است. در اسلام مفهوم بيعت وجود داشته است. در بيعت، مردم مي پذيرفتند كه اين حكام اداره امور را در اختيار داشته باشند. كسي هم كه بيعت را نمي پذيرفت آزاد بود و كسي به او كاري نداشت. وقتي امام علي(ع) به خلافت رسيد، كساني با ايشان بيعت نكردند و امام هم هرگز با آنها كاري نداشت كه چرا با وي بيعت نكردند. لذا اصل تأثير نظر مردم در حكومت از نظر امام در روح اسلام وجود دارد. جمهوري شكلي است كه جوامع امروزي آن را طراحي كرده است اما اينكه مردم بايد در اداره امور دخالت داشته باشند، در اسلام سابقه دارد، لذا جمهوري به عنوان شكل حكومت با اسلام معارض نيست. براي روشن شدن

ص: 3372

قضيه توضيح مي دهم. عده اي از دفتر استفتائات حضرت امام از ايشان راجع به جايگاه ولي فقيه و حد اختيارات ولايت او سؤال كردند. از نظر امام نصب فقيه نصب شرعي است. امام به ولايت فقيه انتصابي اعتقاد داشتند. اما تشكيل حكومت فقط به خواست مردم برمي گردد. مثلاً به اعتقاد شيعيان، حضرت امير(ع) امام بود اما تا 25 سال كه مردم نخواستند ايشان حاكم باشند، ايشان حاكم نبودند. اگر مردم خواستند، امام موظف مي شود در رأس حكومت قرار گيرد. بنابراين اگر مردم روزي جمهوري اسلامي را نخواستند، ديگر تكليفي بر فقيه نيست. از نظر امام در چنان روزي تكليف از فقيه جامع الشرايط ساقط مي شود همان طور كه از حضرت امير نيز ساقط شد. مردم مدينه كه پيامبر و رابطه ايشان را با حضرت ديده بودند، پس از رحلت پيامبر از حضرت امير نخواستند كه حكومت آنها را بر عهده بگيرد. همين مردم بعد از 25 سال از اميرالمؤمنين خواستند كه اداره امور آنها را بر عهده بگيرد و ايشان پس از خواست و مراجعه مردم اين امر را به عهده گرفت. امام علي(ع) در نهج البلاغه شرح مي دهد كه مردم مانند موهاي گردن اسب بر سر من و بچه هاي من ريخته بودند، به صورتي كه لباس من پاره شد و حسن(ع) و حسين(ع)

ص: 3373

زير دست و پاي مردم له شدند. اگر روزي مردم نخواهند جمهوريشان بر اساس موازين اسلامي اداره شود، ديگر ولي فقيه مسئول نيست. اما ما مي بينيم كه در راهپيمائي 22 بهمن ميليونها انسان شركت مي كنند. پس معلوم مي شود كه هنوز اين جمهوري را مي خواهند. وقتي انتخابات پيش مي آيد و اكثريت قاطع مردم در آن شركت مي كنند، نشانگر آن است كه آنها هنوز مي خواهند جمهوريشان بر اساس احكام اسلام اداره شود. حضور: در اين ميان ظاهراً بعضي از فقها نيز نظر به جدايي دين از سياست دارند. حبيبي: جدايي دين از سياست در ميان فقهاي شيعه مطرح نيست. ممكن است در باب اينكه آيا فقيه رئيس حكومت اسلامي بشود، بين فقها اختلاف وجود داشته باشد اما اينكه فقها نوعي از ولايت را دارند مورد قبول همه فقهاي ماست. البته ممكن است تعدادي از فقها برخلاف حضرت امام معتقد نباشند كه فقيه بايد در تمام شئون حكومت و حتي خود تشكيل حكومت دخالت كند. از نظر بعضي از فقها، اسلامي بودن يك حكومت به اين نيست كه فقيهي در رأس جامعه اسلامي قرار گيرد، بلكه به اين است كه احكام اسلام در آن حكومت اجرا شود. حال هركس مي تواند اين احكام را اجرا كند و فقيه تنها نظارت مي كند كه اين احكام

ص: 3374

اجرا مي شود يا نه. اما بحث ما مبنايي و فقهي نيست، بلكه در باب جمهوري اسلامي ايران است. ما قانون اساسي داريم و بر اساس آن بايد فقيه جامع الشرايط در رأس حكومت باشد. حال ببينيم جمهوري از نظر امام داراي چه لوازم و مؤلفه هايي است: از نظر حضرت امام مردم بايد احساس مسئوليت كنند كه در ادارة امور نقش اساسي دارند. لذا همه بايد در انتخابات شركت كنند. و شركت در انتخابات يك تكليف شرعي مي شود. از سوي ديگر بايد آزادانه رأي بدهند. انتخابات بايد در نهايت آزادي باشد. از آنجا كه اكثريت قاطع مردم مسلمانند به صالح ترين س هر كاري حكومت بكند كه ماية دلسردي مردم شود، نشانگر آن است كه حكومت به وظيفه خود عمل نكرده است و باتقواترين افراد رأي مي دهند. ممكن است در يك يا دو مورد مردم خطا كنند، اما در يك جمع چند ميليوني، مردم خطا نمي كنند. لذا آزادي در انتخابات شرط اصلي بقاي جمهوري است. از نظر انديشه امام هرگونه قيد و شرطي كه در قوانين، آزادي انتخاب مردم را از بين ببرد، مردود است. امام به مردم مسلمان مي فرمايد كه شما مكلف هستيد آگاهانه منتخبين خود را بشناسيد و صلاحيت آنها را شخصاً قبول كنيد و به آنها رأي بدهيد. لذا مردم

ص: 3375

در انتخاب خود قيم لازم ندارند. بنابراين از نظر امام، مردم مسئولند در انتخابات شركت كنند. از سوي ديگر كسي حق ندارد چيزي را بر آنها تحميل كند. امام صريحاً مي فرمايد كه خداوند اين اجازه را به ما نداده است كه چيزي را بر مردم تحميل كنيم. سوم اينكه مردم مكلفند با شناخت كافي رأي بدهند. اگر اين امور رعايت شود، هويت جمهوري اسلامي باقي مي ماند. اما اگر ما بر اين امور قيد و بند قرار دهيم، انديشه امام را تحريف كرده ايم. آنچه اتفاق مي افتد اين است كه اگر ما بر آزادي مردم در انتخابات قيد و بند بگذاريم، احساس مسئوليت آنها از بين مي رود و ديگر در انتخابات شركت نمي كنند و آهسته آهسته جمهوري اسلامي سقوط مي كند. از نظر امام بين حكومت و مردم نبايد فاصله اي وجود داشته باشد. وقتي مردم پشتيبان حكومت باشند و حكومت از مردم باشد اين مجموعه هيچ گاه ضعيف نخواهد شد. پشتيباني مردم از حكومت وقتي ايجاد خواهد شد كه مردم در انتخاب حكام خود آزاد باشند در غير اين صورت، بين حكومت و مردم شكاف ايجاد مي شود. وقتي حكومت پشتيباني مردمي خود را از دست بدهد، مجبور مي شود با قدرتهاي خارجي بسازد. امام دائماً به مسئولين تذكر مي دهد كه در بين مردم باشند و سادگي

ص: 3376

را حفظ كنند، بيت المال را درست خرج كنند و آن را در جهت منافع شخصي خود به كار نبرند. در جمع مردم مانند يك دوست حضور يابند تا مردم آنها را مثل خودشان بدانند و آنها هم مردم را با خود بدانند. از اين روست كه بعضي از فقها معتقدند كه حكومت شرعاً حق ندارد كاري كند كه مردم از آنها بدشان بيايد. مردم مكلفند كه امام را دوست داشته باشند، بنابراين امام هم نبايد كاري كند كه مردم از او بدشان بيايد. اين يك مسئوليت متقابل است. از نظر حضرت امام يك مسلمان موظف است از حكومت اسلامي حفاظت كند. از سوي ديگر حكومت هم خود براي حفظ جمهوري اسلامي وظيفه دارد كه مردم را در صحنه فعال جمهوري اسلامي شاداب نگه دارد. لذا هر كاري كه حكومت بكند كه مايه دلسردي مردم از خود شود، نشانگر آن است كه حكومت به وظيفه خود عمل نكرده است. حضور: حكومت اسلامي موظف به پياده كردن احكام اسلام و تبليغ و ترويج دين است لاكن به نظر مي رسد در انجام اين وظيفه مهم خود با كندي روبرو بوده و حتي در بعضي موارد تبليغ و ترويج دين خصوصاً در ميان نسل به اصطلاح سوم انقلاب اسلامي نتيجه معكوس داشته است. حبيبي:

ص: 3377

ابتدا بايد ببينيم كه دين چيست كه ما مي خواهيم تبليغات ديني بكنيم و مردم را ديندار بار بياوريم. اگر بنده در اداره اي كار بكنم اينكه امكانات آن اداره را بيهوده تلف نكنم، اين خود دين است. دين كه فقط اين نيست كه به مردم بگوييم غيبت نكنيد و مال مردم را نخوريد. اگر اين فرمايش امام را بپذيريم كه دين جامع است و براي تمام شئون زندگي از فردي تا اجتماعي و سياسي و ... برنامه دارد. دين براي همه امور دستور دارد، اما وقتي دين را سليقه اي بكنيد و بعضي از امور آن را خيلي مهم جلوه بدهيد و اموري را كه خيلي مهم است نديده بگيريد، معلوم است كه اثر منفي دارد. وقتي ما به صورت سليقه اي دين را تبليغ مي كنيم، باعث پس زدن مردم مي شود. همه اجزاي حكومت و جامعه بايد با دين آميخته شود. آنجايي كه كم كاري است، آنجايي كه استفاده از بيت المال است، آنجايي كه سپردن مسئوليت به اين و آن است و... را نديده بگيريد و تنها بخشي از احكام دين را به طور سليقه اي عرضه كنيد، روح دين را كشته ايد. لذا اينكه مي گوييد اين تبليغات تأثير منفي داشته بايد دقت بفرماييد كه به چه علت بوده است. از نظر من از وظايف قطعي

ص: 3378

دستگاه حكومت است كه با تمام ظرفيت خود دين مبين اسلام را ترويج كند. اما كدام دين و با چه تفسير و قرائتي و با چه اجزايي. گاه چيزي را كه اصلاً معلوم نيست كه در دين است يا نه به عنوان دين عرضه مي كنيم. ابتدا بايد ثابت كنيم اين اصلاً جزو دين است يا نه. يكي از وظايف دستگاه حكومت اقناع مردم است. همين طور نمي توان چيزي را بيان كرد. ديگر اينكه امور را سليقه اي انتخاب مي كنيم. بعضي از اجزاي آن را مطرح مي كنيم و بعضي از آنها را مطرح نمي كنيم. بعضي از امور جزو دين است اما بعضي از اموري كه به عنوان امور ديني مطرح مي شوند اصلاً جزو دين نيستند، بلكه عرفيات جامعة ما هستند. شما مي توانيد بگوييد كه به عنوان يك ايراني و رسم و رسوم ايراني اين كار را بكنيد و فلان كار را نكنيد، اما نبايد بگوييد دين اين را گفته است. وقتي مي گوييد دين، بايد دليل بياوريد. اگر نتوانيد اين كار را بكنيد، مي گويند اين دين غيرعقلاني است و مباني آن مشخص نيست. بنابراين يكي از خطاهاي ما اين است كه بسياري از اموري را كه ديني نيستند به عنوان امور ديني و شرعي مردم را مكلف به اجراي آنها دانسته ايم. اگر بتوانيم مردم

ص: 3379

را اقناع كنيم بر اساس فطرت خود به دين گرايش پيدا مي كنند اما اگر نتوانيم اين كار را بكنيم و استدلال نداشته باشيم، از دين مي گريزند.

ص: 3380

بحثي پيرامون كتاب التعادل و الترجيح

6 چكيده: يكي از كتابهاي ارزشمند حضرت امام خميني (س) كه بتازگي توسط موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام تجديد چاپ شده، كتاب شريف "التعادل والترجيح" است. نام كتاب به پيروي از چاپ اول آن "التعادل والترجيح" گذاشته شده است; ولي با دقت در متن آن دو نام ديگر نيز براي آن مناسب است كه از كلام مولف به دست مي آيد: 1- التعارض و اختلاف الادله - چنانچه در اول كتاب به قلم شريف ايشان عنوان گذاشته شده است. 2- التعادل و التراجيح، چنانچه در پايان متن كتاب چنين آمده است: "هذا تمام الكلام في مهمات باب التعادل و التراجيح" اين كتاب طي دوره اول دروس خارج اصول، توسط حضرت امام (س) به رشته تحرير درآمده و در دوره دوم بر آن پاورقيهايي زده شده است كه حكايت از تغيير نظر شريف ايشان مي كند. موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام (س) كتاب را با مقدمه اي نه چندان طولاني درباره مباحث مربوط به كتاب و تصحيح متن و استخراج مفصل منابع آن و ضميمه كردن فهارس فني، چاپ و در اختيار علاقه مندان قرار داده است. در اين مقاله مناسب ديده شده است تا به طور فشرده خلاصه اي از اين كتاب و نظرات حضرت مولف در

ص: 3381

اختيار طلاب و خوانندگان قرار گيرد. تعادل به معناي تساوي و ترجيح به معناي برتري دادن و موضوع اين بحث اختلاف و تعارض بين دو دليل شرعي يا بيشتر است. اگر چه اين عنوان شامل اختلاف در هر علمي مثل اختلاف در علم لغت مي شود، ولي كم اهميت بودن نتيجه اين بحث در بقيه علوم از يك طرف، و كثرت تعارض و اختلاف در ادله شرعي - به عللي كه به بعضي از آنها اشاره خواهد شد - و اهميت فوق العاده اين بحث و نتيجه آن در استفاده از احاديث صادره از رسول بزرگوار اسلام (ص) و ائمه اطهار - عليهم السلام - بخصوص در فقه و در مقام افتاء يا حكم حاكم و قاضي از طرف ديگر موجب شده است كه موضوع اختلاف در ادله شرعيه قرار داده شود. تاريخچه بحث: از دير زماني است كه متفكران وانديشمندان اسلامي و شيعي به اين مهم پرداخته اند كه در صورت مشاهده اختلاف ميان منابع فقهي چه بايد كرد. ريشه اين بحث را مي شود در عهد ائمه (ع)، بالاخص در عصر صادقين عليهماالسلام جستجو كرد. و از سوالاتي كه راويان و محدثان از ائمه (ع) كرده اند معلوم مي شود كه نياز به اين بحث از تاريخ صدور روايات احساس مي شده است. گويند اولين كسي

ص: 3382

كه كتابي مدون در اين زمينه نوشت "يونس ابن عبدالرحمن" از اصحاب امام كاظم و امام رضا (ع) بوده است. (وي از فقهاي بزرگ و مشهور شيعه است)، و سپس در كتب روايي و اصولي به طور گسترده مورد توجه بزرگان وانديشمندان قرار گرفته است. جايگاه بحث و بستر اختلاف: شكي نيست كه دين در هر موضوع و موردي يك راي واقعي بيشتر ندارد، و از جهت واقع و ثبوت هيچ تعارضي مشاهده نمي شود، ولي از جهت دلالت و در مقام وصول احكام به دست مكلف، گاهي عقل يا معرف بين دو دليل شرعي تنافي مي بيند و نمي تواند حكم واقعي شرعي را از ميان آنها تشخيص دهد. عوامل و منشا اختلاف اخبار: به چند مورد به عنوان نمونه اشاره مي شود: 1- خطاي راوي: گاهي اگرچه راوي عادل است، ولي از آنجا كه در موارد متعددي از امام معصوم (ع) نقل به معنا مي كند و عين كلمات معصوم را منتقل نمي كند، در رساندن مراد معصوم عاجز مي ماند و نمي تواند دقتي كه در گفتار ائمه (ع) بوده است به ديگري منتقل كند. 2- تقيه: اكثر ائمه (ع) به علت شرايط ويژه زماني عصر خود، براي حفظ دين و جان و مال شيعيان حكمي صادر مي نمودند كه مطابق ميل حكام جور يا مخالفان بوده تا

ص: 3383

شيعيان مورد شناسايي قرار نگيرند كه پس از زوال آن حالت توسط همان امام يا امامان بعدي حكم واقعي صادر مي شده است; و اكنون هر دو دسته از احاديث به دست ما رسيده است كه ظاهرا بين آن دو تعارض مي بينيم و نمي توانيم حكم واقعي و تقيه اي را از هم تميز دهيم. 3- احاديث جعلي: متاسفانه در طول تاريخ، عده اي كوته بين باانگيزه هاي ديني يا دنيوي خود احاديثي را جعل و به دروغ به مصادر وحي نسبت داده اند كه اگر چه علما از اين افراد دوري جسته اند ولي در ابتدا و بدون تبحر در اسناد روايات، انسان به نوعي از تعارض برخورد مي كند (البته مهمترين منبع براي تشخيص اين موضوع علم رجال و درايه است) 4- دخالت زمان و مكان: حضرت امام (س) معتقد بودند كه گاهي موضوعي در زمان و مكان مخصوصي به خاطر شرايط ويژه حكمي پيدا مي كند كه در زمان ديگر فاقد آن حكم بوده است، و فقيه بايد اين امور را با تيزبيني ملاحظه نمايد. البته عوامل ديگري نيز ذكر شده است; مثل تدريجي بودن بيان احكام يا مخفي بودن بعضي از مخصصات كه بعض از بزرگان به آن قايل اند، ولي حضرت امام (س) در اين كتاب چنين مواردي را مردود مي دانند. غرض از بحث: الف: تشخيص

ص: 3384

مواردي كه جمع عرفي دارند; يعني مي توان هر دو دليل شرعي را بطوري معني كرد كه اختلاف آنها از بين برود. ب: در صورت تساوي دو دليل شرعي يا بيشتر وظيفه مكلف يا فقيه در اين زمينه چيست؟ ج: چه چيز باعث مي شود كه يك دليل را بر ديگري ترجيح دهيم؟ حضرت امام (س) قبل از شروع در مباحث اصلي كتاب مقدمه مفصلي را بيان فرموده اند كه به طور مختصر به آن مي پردازيم: مقدمه: در مورد تعريف اصطلاحي تعارض است و بحثي در مورد عام و خاص كه آيا داخل در موضوع تعارض مي باشد يا نه؟ و بيان اينكه آيا اخباري كه براي علاج اختلاف وارد شده است شامل چنين مواردي مي شود يا نمي شود. تعريف تعارض: تعارض مصدر باب تفاعل و از عرض مشتق است. عرض گاهي در مقابل طول به كار مي رود، و گاهي به معناي اظهار كه در اين كتاب معناي دوم مورد نظر است; زيرا دو دليل براي همديگر اظهار وجود كرده، و ديگري را تكذيب مي كنند. تعارض در اصطلاح اصوليين: مشهور اصوليين - بااندك اختلافي - تعارض را اينگونه تعريف كرده اند: "تنافي مدلول دو دليل يا بيشتر به صورت تضاد يا تناقض". حضرت امام (س) دو قيد به اين تعريف اضافه كرده اند، و چنين تصحيح مي فرمايند: "تنافي

ص: 3385

مدلول دو دليل يا بيشتر، عرفا در محيط قانونگذاري" 2- الخبران المختلفان (2) (اين دو عنوان در واقع يك مفهوم را دارا مي باشند)، ثانيا مرجع در تشخيص مفاهيم ومصداق آن عرف است (زيرا عرف مخاطب شريعت مقدسه مي باشد)، و با مراجعه به عرف مي بينيم كه نظر عرف در مورد متكلمهاي مختلف و سيره و روش آنها و محيطهاي گوناگون مختلف است; مثلا گاهي متكلم در محيط محاوره و يا تصنيف كتاب سخن مي گويد و يا مي نويسد، در چنين محيطي اگر متكلم و يا مولف در ابتدا مطلبي را به صورت كلي و عام بگويد و بعد مثلا در آخر كتاب و با فاصله زياد براي بعضي از افراد همان كلي و عام، حكم ديگري مخالف آن حكم اول صادر كند، عرفا اين را تناقض در گفتار به حساب مي آورند، ولي اگر كسي در محيط قانونگذاري چنين حكمي را به صورت كلي صادر نمايد و يا اگر روش و برنامه متكلمي چنين بود، عرف به تناقض در گفتار او حكم نمي كند. حضرت امام (س) از قرآن كريم شاهدي براي صدق گفتار خويش ارائه مي دهند و اشاره مي كنند كه در آيه شريفه: "افلايتدبرون القران ولو كان من عند غير الله لوجدوا فيه اختلافا كثيرا" (3) اد عا شده است كه در قرآن

ص: 3386

كريم هيچ نوع اختلافي وجود ندارد، در حالي كه موارد زيادي از قبيل عام و خاص، مطلق و مقيد، عامين من وجد در قران مشاهده مي شود، پس به حكم اين آيه شريفه چنين مواردي اختلاف و تعارض محسوب نشده و تخصصا از موضوع تعارض خارج مي شود. سر عدم تعارض بين عام و خاص: از مطالب بيان شده سر اينكه بين دليل عام و دليل خاص تعارض و اختلافي وجود ندارد روشن مي شود; زيرا عرف بين عام و خاص اساسا تعارضي نمي بيند. اما براي اثبات اين مدعا بايد نظر مخالفين اين نظريه از اعيان علم اصول و استدلال آنها بيان شود و وجد خدشه و اشكال در آنها به نظر مولف علامه (س) بررسي شود. و قبل از بررسي نظريات مختلف بهتر است چند اصطلاح را كه به فهم آن محتاجيم معنا كنيم: 1- تخصص: خروج ذاتي از موضوع دليل را تخصص گويند; مثل جهال كه از موضوع اكرم العلماء خارج است; زيرا ذاتا جاهل داخل در افراد علما نيست. 2- تخصيص: اخراج حكمي را تخصيص گويند، اگرچه موضوعا داخل است; مثل "اكرم العلماء الا الفساق منهم" كه فساق گرچه داخل در موضوع العلماء است (عالم ممكن است فاسق باشد)، ولي از حكم وجوب اكرام خارج شده است. 3- حكومت: توسعه

ص: 3387

يا تضييق در موضوع دليل محكوم تعبدا را حكومت گويند، مثلا "اذا شككت فابن علي الاكثر" (دليل محكوم) و "لاشك لكثير الشك" (دليل حاكم) كه تعبدا و ادعا در موضوع دليل اول تصرف كرده و دايره آن را تنگتر نموده است; زيرا شك كثير الشك از موضوع شك به وسيله دليل دوم خارج شده است، يا مثلا اگر دليلي وارد شود كه "الخمر حرام" و دليل ديگري وارد شود كه "الفقاع خمر "دليل دوم موضوع خمر را توسعه و گسترش داده است و به آن حاكم گويند. 4- ورود: تصرف در يك دليل توسط دليل ديگري وجدانا و واقعا را "ورود" مي خوانند; مثل دليل قطعي نسبت به اصول عمليه زيرا موضوع اصول عمليه شك است و با آمدن علم، شك وجدانا و واقعا از بين مي رود نه تعبدا. گفتار مرحوم شيخ انصاري (ره) ايشان در تقدم خاص بر عام به بيان زير قايل به تفصيل اند: الف: اگر خاص قطعي باشد - هم از جهت سند و هم از جهت دلالت بر مطلوب - بر عام وارد است. ب: اگر از جهت دلالت ظني بود با عام تعارض مي كند; لذا گاهي عام بر خاص مقدم مي شود. ج: اگر از جهت سند قطعي نبود ولي از جهت دلالت قطعي بود ممكن است حاكم باشد يا وارد; به

ص: 3388

اين بيان: اگر قايل شديم اعتبار اصالة الظهور به خاطر قاعده اصالة عدم القرينه است، دليل اعتبار سند حاكم است بر اصالة الظهور كه نتيجه آن حكومت دليل خاص بر عام است، و احتمال ورود را هم مي دهند و سرانجام امر به تامل مي كنند. ولي اگر قايل شديم اعتبار اصالة الظهور از جهت ظن نوعي و غلبه است (يعني غالب مردم از كلامي برداشت خاصي داشته باشند) ظاهر اين است كه خاص بر عام وارد است. (4) جواب مولف علامه (ره) به شيخ انصاري (ره): حضرت امام (س) بر ورودي كه در قسمت اول گفتار شيخ اعظم آورديم اشكال مي نمايند كه: ورود در جايي است كه دليل خاص بر دليل عام وارد شود و فردي را حقيقتا از تحت عام خارج نمايد، ولي اگر بناي عقلا يا حكم عقل به دو موضوع تعلق بگيرد، ورود معنا ندارد. پس ورود در جايي است كه دو دليل بر يك موضوع وارد شوند، ولي در بحث تقدم خاص بر عام اينگونه نيست; زيرا بناي عقلا بر عمل به ظواهر و حجيت عام در غير مورد علم به خلاف است، و در اينجا علم به خلاف داريم; يعني اگر بناي عقلا بر عمل به دو دليلي باشد كه يكي موضوع ديگري را از بين ببرد ورود

ص: 3389

است، ولي مورد سخن چنين نيست، و بناي عقلا بر اخذ چنين ظاهري كه قطع به خلاف داريم وجود ندارد. پس بايد تقدم خاص بر عام را در فرضي كه خاص قطعي باشد از موارد تخصص دانست، نه از موارد ورود. اما در قسمت سوم هم بيان شيخ اعظم داراي اشكال است و بهتر آن است كه عكس گفته شيخ را بگوييم: يعني اگر مستند اصالة الظهور اصالة عدم القرينه باشد، - برخلاف گفته شيخ - بايد قايل به ورود شد. و اگر مستند ظن نوعي و غلبه باشد، حكومت است; زيرا وقتي مستند اصالة عدم القرينه باشد، بناي عقلا معلق است بر نبودن قرينه; و وقتي قرينه ثابت شد - كما هوالمفروض - كه قرينه همان دليل خاص است، بايد گفت كه خاص بر عام وارد است; چون موضوع اصالة الظهور را نسبت به عام از بين مي برد. ولي اگر مستند ظن نوعي بود، بناي عقلا معلق نيست، پس تقدم ظن معتبر (خاص) حكومت است و معنايي براي ورود تصور نمي شود، و حق آن است كه در تقدم خاص بر عام به هيچ وجه از وجوه نمي توان قايل به حكومت شد، نه بر مبناي شيخ در مناط حكومت و نه بر مبناي ما; زيرا حكومت بر مبناي شيخ چنانچه در "فرائد الاصول" بيان نموده اين

ص: 3390

است كه يكي از دو دليل با دلالت لفظي متعرض دليل ديگر باشد به نحوي كه آن دليل را تفسير كند و رافع حكم آن دليل نسبت به بعض افراد باشد، (5) و روشن نيست كه عقلا سند دليل مفسر و شارح را فقط به خاطر آنكه مفسر است معتبر بدانند. اما بر مسلك امام: حكومت به معناي آن است كه احدالدليلين به نحوي از انحا - ولو به ملازمه عرفيه - متعرض حيثيتي از حيثيات دليل ديگر شود كه آن دليل متعرض اين حيثيت نشده است. (6) و مورد سخن اينگونه نيست; زيرا اگر مستند و دليل اعتبار سند بناي عقلا است با امضاي آن بناء توسط شارع و عدم رد آن - كما هوالحق (كه دليل اعتبار سند بناي عقلاست) - ، سند معتبر مي شود و اين بنا مثل بناي عقلا بر عمل به ظواهر است و در اين صورت حكومت هيچ معنايي ندارد. اما اگر دليل اعتبار سند دليل لبي نبوده، دليل لفظي باشد - گرچه خلاف فرض است; زيرا بحث در اصول لفظيه و بناي عقلاست، نه دليل لفظي - باز هم حكومت معنا ندارد; زيرا مثلا روايت - العمري و ابنه ثقتان فما اديا اليك عني فعني يوديان - (7) بر اصالة الظهور حكومتي ندارد، چون اصلا متعرض

ص: 3391

هيچ حيثيتي از حيثيات اصالة الظهور نبوده و شارح آن هم نيست. گفتار محقق نائيني (ره): ايشان هم قايل به تفصيل اند، ولي تفصيلي غير از تفصيل شيخ اعظم: الف: اگر دليل خاص قطعي بود از جهت سند و دلالت، بر عام وارد است - كه در اين صورت با شيخ انصاري هماهنگ اند. ب: در غير مورد گذشته مطلقا خاص حاكم است، خواه از جهت سند و دلالت ظني باشد يا فقط از يكي از دو جهت گذشته ظني باشد; به دليل آنكه خاص به منزله قرينه است و عام ذوالقرينه، و قرينه مقدم است - ولو ضعيفتر باشد از ذوالقرينه - چنانچه در " رايت اسدا يرمي"، يرمي قرينه است براي حمل اسد بر غير حيوان درنده معهود، و اين فقط به خاطر قرينه بودن يرمي است. (8) جواب مولف علامه (ره): اولا: آنچه موجب تقدم قرينه مي شود قرينه بودن قرينه نيست، بلكه آنچه موجب تقدم مي شود اظهر بودن قرينه است; والا با قطع نظر از تكرار اين مثال در كتب ادبي، اگر متكلم اعلام نكند كه كدام دليل قرينه است، وقتي دو كلام صادر شود شما از كجا تشخيص مي دهيد كه قرينه كدام است؟ ثانيا: بر فرض اينكه درباره قرينه چنين سخني را بپذيريم، چگونه ثابت مي كنيد كه خاص قرينه است و

ص: 3392

عام ذوالقرينه؟ و اين اول دعواست! و در واقع كلام ايشان خالي از دور يا شبه دور - باطل - نيست. (حكومت خاص متوقف است بر قرينه بودن آن و قرينه بودن هم متوقف است بر اينكه خاص حاكم باشد و اين دور و يا شبه دور باطل است) گفتار مرحوم حائري (ره) استاد حضرت امام (س): ايشان معتقدند كه تعبد به سند خاص مقدم است و نتيجه آن حكومت خاص است; زيرا رتبه تعبد به سند مقدم بر تعبد به دلالت است و تعبد به سند سبب است و با جريان اين دليل سببي جايي براي مسبب باقي نمي ماند; يعني خاص وقتي نص است معلوم مي شود كه دليل عام شامل مورد خاص نمي شود و جايي براي ظهور عام در خاص باقي نمي گذارد (9) و ايشان طبق اين مبنا كه تعبد به سند تقدم رتبي بر دلالت دارد در بحثهاي مختلف اصول اظهار نظر فرموده است. حضرت امام (س) مي فرمايد كه اگرچه مرحوم حايري (ره) ظاهرا از اين مبنا برگشته بوده اند ولي در هر حال اشكالاتي بر اين بيان وارد است: اولا، دليل اعتبار سند رتبتا بر دليل اعتبار ظهور مقدم نيست ولو در يك روايت; چون ملاك تقدم رتبي (تقدم لت بر معلول) را ندارد. پس چنين تقدم رتبي را در دو دليل متعارض

ص: 3393

و موضوع آن دو نمي پذيريم. ثانيا، اگر اين تقدم را در يك روايت قبول كنيم تقدم سند يك روايت را بر دلالت روايت ديگر كه موضوع بحث ماست نمي پذيريم. ثالثا، اگر تقدم رتبي را قبول كنيم و بپذيريم كه رتبه دليل اعتبار سند مقدم است، ولي نمي پذيريم كه هر تقدم رتبي موجب تقدم يك دليل بر ديگري شود; زيرا عرف نيز بايد رابطه عليت و تقدم را ميان آن دو دليل بپذيرد و يكي را رافع ديگري بداند. گفتار محقق خراساني (ره): ايشان معتقد به ورود هستند مطلقا و در جميع موارد - چه خاص قطعي باشد يا ظني - به دليل اينكه خاص اظهر است و واضحتر از عام است; و شكي نيست كه نص يا اظهر هميشه بر ظاهر مقدم است. جواب مولف علامه: در مورد نص حق با مرحوم آخوند است، ولي در موردي كه خاص ظني الدلالة است، اظهر بودن خاص ممنوع است; زيرا اگر متكلم بگويد: "اكرم كل عالم" و بعد گفت: "اهن كل عالم فاسق" نمي توان گفت: جمله دوم كه خاص است در مفادش، ظاهرتر از جمله اول است; زيرا در هر دو جمله ماده و هيئت امر را داريم كه با هم مساوي هستند، و كلمه "كل" هم در دو جمله يكي است،

ص: 3394

و همچنين مفاد "عالم" در هر دو جمله يكي است و تفاوتي ندارند، و "فاسق" هم دلالت مي كند بر كسي كه داراي صفت فسق است، چنانچه عالم به كسي مي گويند كه داراي صفت علم است، و هيچ فرقي بين اين دو جمله از جهت ظهور نيست تا ادعاي اظهر بودن خاص شود. امام شاهدي مي آورند كه اگر قضيه را مقلوب و دگرگون كرده و بگوييد: "اهن كل فاسق" و "اكرم كل عالم فاسق" باز خاص مقدم مي شود. و ظهور ديگري هم براي آن متصور نيست تا ادعاي اظهريت آن ظهور شود، و بر فرض آنكه بپذيريم كه ظهور ديگري دارد اظهر بودن آن را نمي پذيريم; و به عبارت ديگر: تعارض بين عام و خاص در اراده استعمالي نيست; زيرا به نظر مرحوم آخوند خراساني (ره) عامي كه تخصيص خورده است باعث نمي شود تا عام مجاز شود، بلكه خاص در اراده جدي و مراد و مقصود متكلم تصرف مي كند، نه در دلالت دليل عام. پس به نظر عرف همانا اخص بودن يك دليل موجب تصرف در مراد است نه اظهريت. خلاصه آنكه: علت تقدم خاص بر عام همان است كه عرف در محيط قانونگذاري تخصصا بين عام و خاص اختلافي نمي بيند و گفتار بزرگان علم اصول مورد خدشه است. امر دوم مقدمه:

ص: 3395

بحثي است بين مولف علامه (ره) از يك طرف و مرحوم آخوند و حائري از طرف ديگر كه بر فرض آنكه بين عام و خاص تعارضي نباشد، آيا اخبار علاج كه بعدا متعرض آن خواهيم شد، شامل چنين مواردي مي شود يا نمي شود؟ مرحوم آخوند و حائري (ره) معتقدند كه اخبار علاج شامل عام و خاص مي شود. و حضرت امام (س) معتقدند كه شامل نمي شود. و اين اختلاف ثمرات مهمي را در پي دارد. گفتار مرحوم آخوند خراساني (ره): ايشان در كفايه الاصول مي فرمايند: جمع عرفي كه بين عام و خاص موجود است، موجب نمي شود كه سوالاتي كه از ائمه (ع) در مورد تعارض شده از اين مورد منصرف بوده، شامل اين مورد نشود; زيرا ممكن است سوال كننده با ملاحظه تعارض ابتدايي اي كه در عام و خاص مشاهده مي شود، سوال كرده باشد اگرچه اين تعارض مستقر نبوده و عرف با قاعده تخصيص چنين تعارضي را از ميان مي برند و همچنين ممكن است سوال كننده به دليل تحير و سرگرداني در حكم واقعي پرسيده باشد، اگر چه در حكم ظاهري - كه همان مقتضا و نتيجه جمع باشد - ابهامي و تحيري وجود ندارد يا ممكن است به احتمال آنكه امام (ع) چنين سيره عرفي اي را مردود بداند سوال شده باشد. خلاصه آنكه: سوالاتي كه

ص: 3396

درباره دو خبر متعارض از ائمه (ع) پرسيده اند ممكن است به خاطر اين اغراض باشد، و جواب امام (ع) هم در پاسخ به چنين مواردي بوده و شامل عام و خاص هم بشود. (10) جواب حضرت امام (س): اگر سوال كننده درباره جمع عرفي سوال مي كرد كه چگونه تعارض ظاهري بين دو دليل رفع مي شود حق با شما بود كه اين سوالات شامل عام و خاص هم مي باشد، ولي به صرف آنكه سوال در چنين مواردي و با چنين اغراضي صحيح است، موجب نمي شود كه كه اطلاق ادله شامل عام و خاص هم بشود; زيرا وقتي عرفا تعارضي بين عام و خاص وجود ندارد موجب انصراف از اين مورد مي شود. بعلاوه آنكه براي تصديق سخن مرحوم آخوند بايد بپذيريم كه مفهوم تعارض شامل تعارض بدوي هم مي شود، والا ممكن است بگوييم: تعارض ابتدايي تعارض نيست، چنانچه حق همين است; و اگر بين عام و خاص تعارض نباشد، معقول يست بگوييم: عنوان تعارض شامل چنين موردي مي شود، و موضوع اخبار علاج هم كه عنوان "متعارض" و "مختلف" است شامل چنين موردي مي شود. اما احتمال اينكه سوال درباره حكم واقعي باشد، باطل است; زيرا اگر سوال از يك حكم معين و مشخص بود، مي توانستيم آن را درباره حكم واقعي بدانيم، ولي سوال درباره مطلق تعارض است،

ص: 3397

و قهرا جواب چنين پرسشي حكم ظاهري است، نه حكم واقعي. البته احتمال دارد سوال درباره واقع تعارض باشد كه آيا چنين واقعه اي رخ مي دهد يا خير; ولي اين احتمال نيز براي اثبات مدعاي مرحوم آخوند مفيد نيست. گفتار مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي (ره): ممكن است مرتكزات عرفيه و سيره و بناي عرف و عقلا كه در جمع بين عام و خاص است در نظر سوال كننده معلوم و روشن نبوده و به همين دليل از امام (ع) سوال كرده است و بنابراين مي توان گفت كه اخبار علاج شامل دو خبر عام و خاص هم مي شود. ايشان دو روايت براي ادعاي خود به عنوان مويد ذكر مي كنند: 1- روايت حميري از حضرت حجة (عج) كه به حضرت نوشت: بعضي از فقها از من سوال مي كنند زماني كه نمازگزار از تشهد اول به قصد ركعت سوم بلند مي شود، آيا تكبير گفتن واجب است يا واجب نيست؟ زيرا بعضي از اصحاب مي گويند واجب است، و بعضي مي گويند گفتن "بحول الله و قوته اقوم واقعد" كافي است. حضرت در پاسخ چنين فرموده است: الجواب في ذلك حديثان، اما حدهما فانه اذا انتقل من حالة الي اخري فعليه التكبير، و اما الاخر فانه روي انه اذا رفع راسه من السجدة الثانية و كبر، ثم جلس ثم

ص: 3398

قام، فليس عليه في القيام بعد القعود تكبير. وكذا التشهد الاول يجري هذا المجري، فبايهما اخذت من باب التسليم كان صوابا. " (11) چنانچه مشاهده مي كنيد روايت دومي اخص است، ولي در عين حال از علاج ميان دو روايت سوال شده است. روايت دوم: روايت علي بن مهزيار است كه از امام صادق (ع) به واسطه نقل مي كند در مورد نافله صبح كه اصحاب اختلاف نموده اند; بعضي روايت مي كنند "صلها في المحمل" و بعضي چنين روايت مي كنند كه "لاتصلها الا علي الارض"، حضرت مرقوم داشتند: "موسع عليك باية عملت." (12) و در اين روايت هم يكي نص است در جواز نماز در محمل، و ديگري ظاهر است در عدم جواز، ولي در عين حال از علاج ميان آن دو سوال شده است. پس، معلوم مي شود چنين ارتكازي در نظر سوال كننده نبوده است كه بايد نص را بر ظاهر مقدم كرد. بعلاوه، ممكن است ادعاي سيره قطعي عرفي بر جمع بين عام و خاص، و اتصال چنين سيره اي را به زمان ائمه (ع) نپذيريم، و راستي اگر سيره قطعيه اي بود، چگونه شيخ الطائفه شيخ طوسي (ره) از آن سيره اطلاع پيدا نكرده است؟ ! زيرا اگر اين سيره براي شيخ معلوم بود، هرگز معتقد نمي شد كه در تعارض نص و ظاهر

ص: 3399

بايد به مرجحات عمل كرد. چنانچه ايشان در دو كتاب خود به نامهاي الاستصبار و العده مطالبي دارند كه از آن استفاده مي شود كه بايد در تعارض نص و ظاهر به مرجحات رجوع كرد. (13) جواب مولف علامه به استاد خود: از جوابي كه به مرحوم آخوند داده شد، جواب سخن حاج شيخ عبدالكريم حائري نيز روشن مي شود; زيرا با احتمال اينكه مرتكزات عرفيه در نزد سوال كننده معلوم نبوده نمي توان نتيجه گرفت كه اخبار علاج شامل عام و خاص مي شوند. البته اگر سوال درباره مورد جمع عرفي بود - نه درباره تعارض دو دليل - ، سخن ايشان موجه بود. اما دو روايتي كه به عنوان تاييد ذكر نمودند نيز دليل مدعاي ايشان نيست; زيرا ظاهر هر دو روايت اين است كه درباره واقعه مشخصه اي سوال شده است; نه از علاج تعارض. بعلاوه، روايت حميدي با ضعف سندي كه دارد، و متن آن شاهد است بر اينكه از امام (ع) صادر نشده، اصحاب هم از آن اعراض نموده و به آن عمل نكرده اند. اما انكار سيره از طرف ايشان نيز مخدوش است; زيرا عبارت شيخ در دو كتاب مذكور بر مدعاي ايشان دلالتي ندارد، بخصوص آنكه در كتاب "العده" تصريح كرده است كه اختلاف عام و خاص از بحث تعارض خارج

ص: 3400

است، و همچنين در فقه نيز بناي شيخ بر عمل به مرجحات در مورد اختلاف عام و خاص يا نص و ظاهر يا مطلق و مقيد نيست. خلاصه آنكه گفتار اين دو محقق بزرگ (علامه خراساني و حائري) مخدوش است و نتيجه آن است كه عام و خاص داخل در موضوع اخبار علاج نيست. امر سوم مقدمه: بررسي قائده الجمع مهما امكن اولي من الطرح. شيخ ابن ابي جمهور ادعا كرده است كه مطابق اجماع فقها تا هنگامي كه بتوان دو دليل شرعي مخالف هم را پذيرفت بر اينكه تا ممكن است عمل كردن به هر دو دليل و بگونه اي آنها را توجيه كرد، جايز نيست آنها را رها كنيم; زيرا اصل در هر دو دليل اعمال است; يعني به مفاد هر دو دليل عمل شود، پس واجب است به مقتضاي اين اصل تا جايي كه ممكن است بين هر دو دليل جمع كرد; زيرا ترجيح يكي از آن دو بدون عامل ترجيح و برتري محال است. و اگر اين سخن درست نباشد يا بايد هر دو را ترك نماييم، يا يكي از آن دو را، و اين دو صورت هر دو باطل است; زيرا ترك هر دو خلاف اصل است، و ترجيح يكي و ترك ديگري ترجيح بلامرجح است كه معقول نيست.

ص: 3401

حضرت امام (س) درباره اين نظريه معروف چنين اظهار نظر فرموده اند: ظاهر آن است كه منظور از جمع،

ص: 3402

جمع عرفي است، و الا اگر جمع عقلي مراد باشد، اشكالاتي بر ايشان وارد است: اولا، اجماعي كه نقل شده درست نيست; زيرا بناي علما بر عمل به مرجحات است (البته در جايي كه جمع عرفي وجود ندارد)، پس ايشان چگونه ادعاي اجماع مي كند. ثانيا، ايشان گفتند "ترك هر دو دليل باطل است" اين سخن ممنوع است; زيرا اگر دو دليل از جميع جهات مساوي باشند، هر دو ساقط مي شوند، و هيچ منع عقلي در كار نيست. و اينكه ايشان گفتند اصل اعمال و اثر نمودن هر دو دليل است درست نيست; زيرا اين اصل در صورتي است كه مزاحمي نداشته باشد. پس در مورد تعارض دو دليل - كه فرض مزاحمت دو دليل است - چنين اصلي صحيح نبوده، و با خدشه دار شدن اين اصل قياس و برهان ابن ابي جمهور باطل مي شود. امر چهارم مقدمه: بحثي است با شيخ انصاري (ره) : قبل از ورود در اين بحث توجه شما را به يك تقسيم در بحث ترجيحات معطوف مي كنيم: سه نوع ترجيح بين دو دليل متعارض وجود دارد: 1- ترجيح سندي، مثل اعدل بودن راوي. 2- ترجيح دلالي، كه در متن خود دليل وجود دارد. 3- ترجيح جهتي، كه يكي از دو دليل ممكن است به دليل شرايط تقيه

ص: 3403

براي ابراز حكم واقعي الهي بيان نشده باشد. گفتار شيخ (ره) : ايشان قايل اند كه تقدم نص حتي ظني السند از ترجيح دلالي خارج است، و در ترجيح دلالي منحصرا ظاهر و اظهر باقي مي ماند. نتيجه آن است كه نص ظني السند از ادله ترجيح موضوعا خارج است، ولي ظاهر و اظهر داخل در موضوع اخبار ترجيح بوده، اگرچه حكما خارج است، زيرا هميشه بايد دليل اظهر را بر دليل ظاهر مقدم كنند و نوبت به بقيه ترجيحات نمي رسد. پاسخ حضرت امام (س) : اين گفتار مورد اشكال است; زيرا اگر منظور از تعارض، تعارض حقيقي و مستقر است، همه ترجيحات دلاليه از اخبار علاجيه خارج مي باشند; چون فرض ما اين است كه هر چه را عرف تعارض نداند خارج از اخبار علاج است. و اگر مراد از تعارض اعم است از مستقر و ابتدايي، شكي نيست كه نص و ظاهر هم ابتدا با هم متعارض اند; زيرا شكي نيست كه ايجاب كلي با سلب جزيي و يا سلب كلي با ايجاب جزئي با هم تناقض دارند، مثلا جمله "اكرم كل عالم" با "لاتكرم النحويين" متناقض است، ولي چون جمع عرفي مقبول وجود دارد، عرف اين دو جمله را متناقض نمي داند. پس بهتر است بگوييم هر جا جمع عرفي وجود دارد از ادله

ص: 3404

علاجيه خارج است، و هر جا جمع عرفي مقبول در بين نباشد، داخل در موضوع اخبار علاج است. و همچنين از كلمات شيخ چنين استفاده مي شود كه هميشه تعارض بيان نص و ظاهر خارج از اخبار علاج است. و اين كلام نيز خالي از مسامحه و اشكال نيست; زيرا در تعارض نص و ظاهر نيز همين شرط وجود دارد، و هر جا جمع عرفي بين نص و ظاهر وجود نداشت، داخل در موضوع اخبار علاج است; مثلا دليلي مي گويد "صل في الحمام" كه نص است در جايز بودن نمازگزاردن در حمام و دليل ديگري وارد شد كه "لاتصل في الحمام" كه ظاهر است در حرام بودن نماز در حمام، ولي چون جمع مقبول عرفي در بين وجود ندارد داخل در موضوع اخبار علاج است. پس آنچه بر فقيه لازم است آن است كه با دقت اين قانون عرفي را مراعات كند. امر پنجم درباره مواردي است كه از اخبار علاج خارج هستند و در اين قسمت دو مبحث مطرح شده است: مبحث اول: درباره مواردي كه محقق نائيني قايل شده است كه از قبيل نص و ظاهر مي باشند. و ما فقط به بعضي از آنها اشاره مي كنيم: مورد اول: اگر دو دليل مختلف داشتيم، و يكي از آن دو قدر

ص: 3405

متيقني در مقام تخاطب داشت، دو صورت تصور مي شود: يا قدر متيقن مذكور به حد انصراف است; يعني موجب مقيد شدن مطلق مي شود; يا به حد انصراف نمي رسد، ولي در عين حال صلاحيت دارد قرينه باشد; مثلا اگر يك دليل "اكرم العلماء" و دليل ديگر "لاتكرم الفساق" باشد و ما از حال متكلم باخبر باشيم كه علماي فاسق نسبت به بقيه اقشار فساق به مراتب بيشتر مبغوض متكلم هستند، در اين صورت عالمان فاسق قدر متيقن دليل " لاتكرم الفساق" شده، و اين قدر متيقن به منزله تصريح مي شود، و "اكرم العلماء" را تخصيص مي زند، و مقصود از آن اكرام علماي غير فاسق مي شود. پاسخ امام: اولا، اگر قدر متيقن در مقام تخاطب به حدي است كه موجب اندراج قطعي مي شود - كه به منزله تصريح شود - بناچار انصراف را همراه داشته و از محل بحث خارج مي شود. ثانيا: اگر موجب انصراف نشود، موجب ظهور در كلام نمي شود، و نمي تواند مطلق را مقيد نمايد. پس شما نمي توانيد مورد آن را به مواردي كه قدر متيقن دارد منحصر بدانيد. و ادعاي آنكه قدر متيقن به منزله تصريح است صحيح نمي باشد. ثالثا، مراد از اينكه مي گوييد قدر متيقن موجب علم به اندراج مي شود چيست؟ اگر مقصود علم فعلي است; يعني علم فعلي داريم كه مراد

ص: 3406

متكلم از جمله "لاتكرم الفساق" عالمان فاسق است، چنانچه ظاهر عبارت همين است، جواب آن است كه چنين علمي با علم به اينكه متكلم عالمان فاسق را از "اكرم العلماء" اراده نكرده است ملازم بوده، و اين فرض تخصصا از بحث خارج است. و اگر مقصود علم تقديري است; به اين معنا كه اگر چنين كلامي از متكلم صادر شود "لاتكرم الفساق" و مرادش اكرام نكردن فاسقين باشد، قطعا به طريق اولي عالمان فاسق مرادند، ولي احتمال دارد اصلا چنين كلامي صادر نشده باشد، يا اين دو اراده مطابق نباشند، در اين صورت هم موجب تقدم دليلي بر ديگري نمي شود; زيرا به مجرد آنكه مي دانيم علما و غير علما در مراد متكلم از هم جدا نيست باعث نمي شود كه يك دليل مثل نص شود; زيرا علم به ملازمه با شك در وجود ملزوم موجب علم به لازم نمي شود; يعني در هر برهان و قياس هم بايد علم به ملزوم باشد هم علم به ملازمه تا نتيجه آن علم به وجود لازم باشد. نهايت سخن آن است كه چنين علمي موجب شود كه "لاتكرم الفساق" را با تمام مدلولش با "اكرم العلماء "معارض بدانيم. مورد دوم: يكي از مواردي كه مرحوم نائيني ادعا نموده از قبيل نص و ظاهر است آن كه اگر ميان

ص: 3407

دو دليل رابطه عموم من وجه بود، و تخصيص در يك عام موجب سخيف شدن و مستهجن شدن آن مي شد; مثل آنكه تخصيص به گونه اي است كه تحت يك عام بجز فرد يا افراد نادري باقي نمي ماند كه چنين تخصيصي موجب سخيف شدن عام اول مي شود، در اين صورت تخصيص دليل دوم مقدم است. پاسخ حضرت امام (س) : به مجرد آنكه تخصيص يك دليل موجب استهجان شود موجب تقدم بر دليل ديگر و تخصيص در آن دليل نمي شود، الا در جايي كه جمع عرفي در بين نباشد; زيرا يا مواردي كه بين آنها نسبت عموم من وجه است از موضوع اخبار علاج خارج اند (چنانچه ما قايل هستيم)، در اين صورت در مورد اجتماع تعارض مي كنند، و سپس هر دو ساقط مي شوند. و كم بودن افراد مورد افتراق ادله از باب تخصيص نيست تا آن را مستهجن بدانيم. يا آنكه دو دليل عام من وجه داخل در موضوع اخبار علاج اند، پس دليل راجح مقدم مي شود و در اين ترجيح نيز مانند بقيه موارد ترجيح، به مرجحات عمل مي كنند، و استهجان تخصيص در يك دليل از انواع مرجحات نيست. و بطور كلي در موارد متعددي كه مرحوم نائيني معتقد شده اند يك دليل بر ديگري مقدم مي شود و ملاك آن تقدم نص بر

ص: 3408

ظاهر است، مورد خدشه از طرف حضرت امام (س) است. مبحث دوم: يكي از مواردي كه عده اي از بزرگان علم اصول به عنوان مزيت نوعي و ترجيح نوعي شمرده اند تعارض عموم و اطلاق است كه در چنين صورتي عام بر مطلق مقدم مي شود. مولف علامه (ره) نيز قايل به اين مطلب هستند، ولي نه به وجهي كه شيخ انصاري (ره) و ميرزاي نائيني (ره) فرموده اند. بيان حضرت امام (ره) : در صورتي كه فرض كنيم عام و مطلق از جهات خارجيه مساوي باشند، و همچنين بعد از فحص و دست نيافتن به مخصص و مقيد، و بعد از آنكه هر دو دليل را قبل از وقت عمل يا بعد از آن فرض مي كنيم، مي گوييم: تعارض مطلق و مقيد مثل تعارض عام و خاص نيست; زيرا خاص به مدلول لفظي با عام معارض است، ولي در مطلق اينگونه نيست، بلكه طبيعت كه موضوع دليل مطلق مثل بيع فقط دلالت بر طبيعت مي كند، نه افراد آن و جهات متعدده مفروض در آن، ولي چون متكلم همين طبيعت را موضوع حكمش قرار داده و قيدي براي آن ذكر نكرده، اگر چنين كاري از متكلم به صورت اختياري صادر شود، عقلا حكم مي كنند كه آنچه موضوع حكم متكلم است خود طبيعت است بدون هيچ قيدي. پس موضوع

ص: 3409

حكم عقلا فعل اختياري متكلم و عدم تقييدات است و معناي مطلق همين است. و حديث "ان البيع الغرري باطل" (15) تناقضي نيست، چون كلمه بيع كه در آيه شريفه آمده است دلالت بر افراد بيع نمي كند تا با حديث متعارض باشد، برخلاف عام و خاص. و وقتي احتجاج عقلا در مطلق فقط به اين دليل است كه متكلم طبيعت را موضوع حكم قرارداده، چنين مطلقي تا هنگام ورود قيد حجت است، و وقتي قيد وارد شد موضوع حجيت مطلق را از بين مي برد. پس با ورود عام كه به عنوان بيان است، زمان احتجاج عقلا به نبود بيان و حجيت مطلق به پايان مي رسد. بيان شيخ انصاري: مطلق معلق بر عدم البيان است و محقق نائيني تفسير كرده است كه مقصود از عدم البيان، عدم البيان در موقع تخاطب يا بعد از صدور و تخاطب است. پس با ورود دليل عام مطلق از حجيت ساقط مي شود. جواب: اگر مراد اين است كه مطلق حجت نيست و اعتبار ندارد، و اعتبار آن معلق است بر اينكه در آينده بياني وارد نشود، اين باطل است و بطلان آن هم واضح و روشن است; زيرا شكي نيست كه دليل مطلق در همان زمان كه صادر شود مي تواند مورد احتجاج قرار گيرد. و اگر مراد اين

ص: 3410

است كه فعلا مطلق معتبر است، ولي اگر بياني بعدها وارد شد، موضوع آن را از بين مي برد اين حق است و مطلوب ما همين است. دوران امر بين تخصيص و نسخ: يكي از مواردي كه از مرجحات نوعيه شمرده شده و از بحثهاي عمده در اين باب است، تعارض تخصيص با نسخ است; يعني اگر در دليل شرعي دو احتمال وجود داشت منسوخ شدن آن دليل و تخصيص خوردن آن، كداميك به عنوان مرجح كلي مقدم است؟ قبل از شروع در بحث، اشاره اي به فرق تخصيص و نسخ مي كنيم: اصطلاحا تخصيص به اخراج افرادي گويند; يعني يك دليل چند فرد را از تحت عامي خارج كند. و نسخ به اخراج ازماني گويند; يعني زمان يك دستور با صدور دستور بعدي تمام شود. در مسئله مورد بحث كه دوران بين تخصيص و نسخ است، سه احتمال وجود دارد: دليل دوم; الف: ناسخ دليل اول باشد. ب: اگرچه مخصصات به ما منفصلا رسيده اند، ولي در واقع متصل بوده است. ج: مخصصات در نزد ائمه - عليهم السلام - به وديعه و امانت بوده است و آنها پس از گذشت سالها بيان كرده اند. و اشكال اينكه چگونه ممكن است دليلي بعد از وقت عمل صادر شود، با طرح احتمال مصلحت از بين مي رود. مولف

ص: 3411

علامه (ره) هر سه احتمال را مردود مي دانند و معتقدند تمام احكام در زمان پيامبر (ص) بيان شده است و با توجه به اينكه احكامي كه به اين شكل صادر شده اند بسيار زيادند، ادعاي اينكه مدت اكثر احكامي كه درصدر اسلام جعل شده تا زمان امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است، و در آن زمان مصالحي حادث شده كه مقتضي تغيير و نسخ باشد، بطلان آن قطعي است بلكه فاسد بودن آن براي همگان واضح است. راستي چه مصلحتي در تاخير بيان از هنگام احتياج و عمل مردم است كه مهمتر از تعطيلي احكام خدا باشد؟ بعلاوه پيامبر اسلام (ص) در آخرين حجي كه به جا آوردند (و به حجةالوداع مشهور شد) فرمودند: "معاشر الناس ما من شئ يقربكم من الجنة و يباعدكم من النار الا و قد امرتكم به، و ما من شئ يقربكم من النار و يباعدكم من الجنة الا و قد نهيتكم عنه." (16) و مطابق روايات تمام احكام حتي خسارت يك خراش در زمان رسول اكرم (ص) بيان شده است، ولي چون دواعي حفظ در نوع مردم ضعيف بوده است، تخصيص قوانين به طور دقيق از بين رفته است و از زمان رسول اكرم (ص) روايات زيادي نرسيده است، بجز فردي مثل اميرالمومنين كه به

ص: 3412

خاطر شدت اهتمام، تمام خصوصيات را حفظ نمود (و شايد قرآني كه حضرت مي خواست آن را جمع كند، قرآن كريم با تمام خصوصيات دخيله در فهم آن بوده است) . و ائمه (ع) به خاطر امتياز ذاتي كه داشتند اصول كلي ماخوذه را خوب مي فهميدند و از هر بابي هزار باب بر آنها گشوده مي شد، و آگاه به احكام الهي و تمام استثنائات آنها بودند. پس نظريه شيخ انصاري و ميرزاي نائيني مردود است; زيرا بعيد است كه مخصصات در پيشگاه ائمه (ع) به وديعه گذاشته شده باشد، چنانچه شيخ فرموده است، و يا اينكه اگرچه مخصصات منفصل باشند ولي كاشف است كه قبلا متصل بوده است، چنانچه ميرزا فرموده است. اما جواب به اصل سوال كه در تعارض نسخ و تخصيص كداميك مقدم است؟ ميان عام و خاص سه صورت متصور است: 1- تاريخ صدور معلوم است كه اول عام صادر شده و بعد خاص. 2- تاريخ صدور معلوم است كه اول خاص صادر شده بعد عام. 3- تاريخ صدور مجهول است. اما حكم صورت اول: اگر قايل شويم دليل استمرار حكم عام اطلاق مقامي است; يعني سكوت متكلم درباره قيود، موضوع حكم عقلا به عموميت عام است، در اين صورت درباره متكلم حكيم كه در مقام قانونگذاري است،

ص: 3413

بايد نسخ را مقدم دانست; زيرا امر داير است بين تقييد چنين اطلاقي - كه نتيجه نسخ است - ، يا تخصيص عام. و در دوران بين تقييد مطلق و تخصيص حكم عام تقييد را مقدم مي دانند. و آنچه را محقق نائيني ادعا كرده است نمي توان پذيرفت. گفتار ميرزاي نائيني (ره) : ايشان مدعي هستند كه تخصيص بر نسخ مقدم است; زيرا نسخ متوقف بر ثبوت حكم عام است و بدون ثبوت حكم عام معنا ندارد، در حالي كه اصالة الظهور در دليل خاص حاكم بر ظهور دليل عام است، و بعد از تخصيص، عام موضوع نسخ را از بين مي برد; زيرا حكم عام ثابت نمي ماند. جواب: وقتي اصالة الظهور در خاص حاكم بر ظهور عام است كه پاي نسخ در كار نباشد، اما جايي كه احتمال نسخ در بين است چنين حكومتي معنا ندارد، و بايد گفت وقتي اطلاق دليل عام شامل جميع افراد در تمام زمانها باشد، با آمدن خاص موضوع اعتبار مطلق - كه سكوت بود - برداشته مي شود. اما اگر قايل شويم كه دليل استمرار حكم عام ادله خارجيه است; مثل "حلال محمد (ص) حلال الي يوم القيامه " (17) (اگر چه اين احتمال بعيد است)، و اطلاق اين دليل دلالت دارد بر استمرار حكم عام، باز

ص: 3414

هم نسخ مقدم است. اما اگر قايل شويم كه اين دليل از قبيل عام است و دلالت وضعي دارد; يعني حلال مصدر و مضاف به محمد (ص) است و مصدر مضاف مفيد عموم است، در اين صورت مسئله مربوط به دوران امر بين دو عام بوده و هيچكدام مرجحي ندارد. و اگر بگوييم كه نفس قضاياي خارجيه شريعت مثل اوفوا بالعقود (18) دلالت بر عموم مي كند باز هم نسخ مقدم است; زيرا امر داير است بين اينكه عام را از اول تخصيص بزنيم، يا از لحظه صدور خاص، و در واقع دوران امر بين اقل و اكثر است. و چون نسخ تخصيص كمتري را در پي دارد پس نسخ مقدم است. صورت دوم: خاص قبل از عام صادر شده باشد تمام مطالب گذشته در اين صورت جريان دارد، الا در مورد دوران بين اقل و اكثر; زيرا امر داير است بين اينكه عام ناسخ خاص باشد، يا خاص مخصص عام و ترجيح يكي بر ديگري غير معلوم است. و اينكه در شريعت تخصيص زيادتر از نسخ واقع شده، در اين مورد مردود است بلكه بسيار كم و يا اصلا وقوع آن مشكوك است، گرچه به احتمال اصولي جايز است. صورت سوم: تاريخ آن دو مجهول باشد. در اين صورت مطالب گذشته جاري نيست و

ص: 3415

بعيد نيست كه بگوييم تخصيص مقدم است; زيرا در اين مورد احتمال نسخ به اندازه اي كم است كه عرفا به چنين احتمالي اعتنا نمي شود، مثل احتمال كم در مقابل احتمال زياد در شبهه غير محصوره كه آن احتمال نادر و كم عندالعرف اعتنايي به آن نمي شود، ولي تخصيص و تقييد خيلي زياد واقع شده است. خلاصه آنكه: در بعضي موارد نسخ مقدم است، و در بعض موارد تخصيص، و در بعضي موارد هيچكدام تقدمي ندارند. و ثابت شد كه تمسك به زيادي تخصيص براي تقدم آن بر نسخ چنانچه شيخ انصاري (ره) و مرحوم حائري (19) معتقدند و آسان بودن تقييد چنانچه مرحوم آخوند و مرحوم نائيني (20) قايل اند به صورت مطلق خالي از خلط بين موارد نيست. بيان حكم متعارضين: بطور كلي راجع به متعارضين در دو مقصد بحث شده است: 1- تعارض دو دليل مساوي (متكافئين) . 2- ترجيح يكي از دو دليل به مقتضاي اخبار علاج و يا مقتضاي قاعده اصولي. مقصد اول: حضرت امام (س) بعد از فراغ از اينكه مقتضاي اصل اولي در مسئله متعارضين چيست وارد مقتضاي اخبار مي شوند. به نظر ايشان، مقتضاي اصل اولي (بدون در نظر گرفتن روايات) در برخورد با دو دليل متعارض كه هيچكدام ترجيحي بر ديگري ندارند، آن است كه هر دو

ص: 3416

دليل را از حجيت ساقط بدانيم و در مواجهه با آنها توقف كنيم. مقدمات فرمايش ايشان چند نكته است: (الف) روايات نسبت به احكام واقعي الهي به عنوان طريق و كشف از حقيقت هستند، و با وجود روايات احكام واقعي الهي تغيير نمي كنند. (ب) حجيت اخبار به دليل بناي عقلاست و شارع اين بناي عقلا را امضا كرده است، و از خود روش خاصي تاسيس نكرده است. (ج) فقط رواياتي حجت است و مي توان در اثبات احكام شرعيه به آن تكيه كرد كه راوي آن ثقه (شيعه امامي و عادل) باشد. پس از توجه به اين مقدمات چنين استدلال مي شود كه حجيت يك روايت يعني آنكه عقلا آن حديث را قابل استناد براي شارع بدانند بطوري كه اگر مكلف به آن عمل نكند و با محتواي حديث مخالفت كند عقلا او را مذمت كرده، مولاي شرعي را براي عذاب آن بنده محق بدانند. اين معني از حجيت فقط وقتي پيدا مي شود كه حكم واقعي از طريق معتبري به دست بنده رسيده باشد، ولي اگر روايتي حكمي را اثبات كند و در همان حال روايت ديگري آن حكم را نفي كند، عقلا مخالفت بنده را با هر كدام از دو روايت معصيت نمي دانند; به تعبير ديگر هر دو حديث از حجيت ساقط مي شوند. البته اگر دليل حجيت روايات

ص: 3417

ادله لفظي (خواه آيات يا روايات) باشد، در اين صورت از آنجا كه ادله حجيت خبر واحد اطلاق ذاتي دارند و شامل حالت تعارض نيز مي باشند، در نتيجه مكلف در احكام تكليفيه نفسيه مخير است به هر كدام از دو روايت متعارض عمل كند; زيرا نمي توان از اطلاق ادله به دليل تعارض دو دليل دست كشيد و هر دو روايت را از حجيت ساقط دانست. حضرت امام (س) پس از بحث درباره اصل اولي در متعارضين به بحث روايي پرداخته اند. روايات مربوط به دو خبر متعارض كه ترجيحي بر يكديگر ندارند دو دسته است: يك دسته اثبات تخيير مي كند و دسته ديگر توقف را واجب كرده است. ايشان هفت حديث را براي اثبات حكم تخيير مطرح كرده و بطور مفصل درباره آنها بحث مي كنند، و بطور كلي به اين نتيجه مي رسند كه از روايات تخيير بيشتر از جواز عمل به دو روايت متعارض به دست نمي آيد; به اين معني كه بعد از آنكه عقلا مطابق اصل اولي دو روايت را از حجيت ساقط مي دانند، اخبار علاجيه به عنوان توسعه بر مردم به آنها اجازه داده است تا به هر كدام از دو حديث عمل كنند. اما رواياتي هم وجود دارد كه از آن استفاده مي شود كه در صورت تعارض بايد توقف كرد، و به هيچ

ص: 3418

يك از آن دو روايت عمل يا استناد نكرد; حضرت امام (س) در اين باره چهار روايت را نقل مي كنند و ما فقط يك روايت را به عنوان نمونه ذكر مي كنيم و آن مقبوله عمربن حنظله است: "قال قلت: فان وافق حكامهم الخبرين جميعا؟ قال: اذا كان ذلك فارجئه حتي تلقي امامك; فان الوقوف عند الشبهات خير من الاقتحام في الهلكات." (21) كلمه فارجئه به معناي به عقب انداختن و تاخيرانداختن چيزي (22) و معنا چنين است كه اخذ و عمل به آن دو را به تاخير بينداز و در اين واقعه آزاديد و ورود خبر متعارض موجب تنگنا نمي شود. اما بحثي كه اين جا وجود دارد اين است كه چگونه بين اخبار تخيير با اخبار توقف جمع و تعارض ميان آنها را حل كنيم. در اين زمينه چند جمع وجود دارد: 1- جمع شيخ انصاري (ره) : ايشان اخبار توقف را بر صورتي حمل كرده است كه مكلف دسترسي به امام داشته باشد; يعني اگر مكلف مي تواند حكم اصلي را از امام بپرسد صبر كند تا امام را ملاقات كند. و اخبار تخيير را حمل نموده بر صورتي كه دسترسي به امام نداشته باشد. (23) پاسخ حضرت امام (س) اگر مراد شما از تمكن وصول و دسترسي به امام، دسترسي

ص: 3419

فعلي و امكان ملاقات فعلي امام - عليه السلام - است، جواب اين است كه از ظاهر روايات بعيد است، چون ظاهر عبارات اين است كه سوال كننده به خاطر تعارض ميان اخبار حيران و سرگردان مانده، و اگر براحتي بتواند امام را ملاقات نمايد سرگرداني معنا ندارد، و با سوال از امام (ع) ماده اختلاف را منهدم مي كند، و نيازي به بيان حكم ظاهري نيست. و اگر مراد شما از دسترسي به امام معنايي اعم از تمكن فعلي و تمكن آتي باشد; يعني مطلقا دسترسي به امام نداشته باشد - نه در حال حاضر و نه در آينده - اين هم بعيد است; زيرا حمل روايتي مثل روايت حسن بن جمعم بر اينكه مطلقا دسترسي به امام معصوم نداشته باشد، حمل بر فرد نادر است، بلكه موضوعي براي آن باقي نمي گذارد. پس چنين جمعي با ظاهر روايات سازگار نيست. 2- جمع محقق خراساني (ره) و آقا ضياءالدين عراقي (ره) : اگر اخبار توقف را به زمان غيبت و اخبار تخيير را به زمان حضور امام معصوم (ع) (24) حمل كنيم، تعارض ميان اين روايات از بين مي رود. جواب: اين حمل هم از جمع قبلي بعيدتر به نظر مي رسد; چون سوال و مورد آن در زمان حضور است بخصوص آنكه لحن سوال كننده ها

ص: 3420

در بعضي از روايات دو گروه نظير هم است و نمي توان آنها را مربوط به دو عصر متفاوت تلقي كرد. 3- جمع مرحوم حائري يزدي (ره) : اگر اخبار توقف را حمل كنيم بر اينكه امام معصوم نهي نموده از تعيين مدلول دو خبر به عنوان حكم الهي و فقط از روي حدسهاي بي اعتبار، در اين صورت اخبار توقف با اخبار تخيير هيچ منافاتي نخواهد داشت. (25) جواب: اين جمع اگرچه با بعضي از روايات سازگار است، ولي با خيلي از روايات باب سازگاري ندارد، چنانچه در روايت سماعه چنين آمده است: "لاتعمل بواحد منهما حتي تلقي صاحبك" كه نهي از عمل كردن است نه نهي از تعيين مدلول دو خبر; بلكه معناي كلمه ارجاء (چنانچه گذشت و در روايت مقبوله بود) در عرف و لغت اين است كه اخذ دو خبر را به تاخير بينداز و ترك نما عمل كردن به آن را. 4- جمع مرحوم محقق اصفهاني (ره) : ايشان اخبار توقف را بر توقف در فتوا دادن و اخبار تخيير را بر توسعه در عمل حمل كرده است و مويد اين جمع را موثقه سماعه مي داند كه با تامل در آن چنين جمعي به دست مي آيد، البته با توجه به اينكه مورد آن دوران بين محذورين است. (26)

ص: 3421

جواب: حضرت امام (س) درباره موثقه سماعه چنين اظهار عقيده فرموده است كه اين موثقه با آنچه مرحوم طبرسي نقل نموده يكي است، و در روايت طبرسي چنين آمده است: به امام صادق (ع) عرض كردم كه دو حديث از شما به ما مي رسد: يكي ما را امر به اخذ مي كند، و ديگري نهي مي كند. حضرت فرمود: "لاتعمل بواحد منهما حتي تلقي صاحبك فتساله" به حضرت عرض كردم: چاره اي نداريم جز عمل كردن به يكي از آنها. حضرت فرمود: "خذ بما فيه خلاف العامة" و بنابراين روايت به هيچكدام از دو دليل متعارض نمي توان عمل كرد، مگر در فرض دوران بين محذورين كه بايد به روايت مخالف عامه عمل شود. بنابراين هيچ شاهدي در اين روايت براي اثبات مدعاي مرحوم محقق اصفهاني وجود ندارد. بعلاوه آنكه مطابق آنچه بيان شد كلمه "ارجاء" به معني توقف در عمل است پس نمي توان آن را به معني توقف در افتا دانست. 5- جمع روايات از ديدگاه حضرت امام (س) : اخبار تخيير و توسعه صريح در جواز اخذ به يكي از دو دليل متعارض است، و اخبار توقف در وجوب توقف و ترك عمل ظهور دارد و صريح نيست. پس مقتضاي قاعده در جمع ميان چنين ادله اي اين است كه اخبار توقف را بر رجحان

ص: 3422

توقف و اخبار تخيير را بر جواز عمل به هر كدام حمل كنيم; يعني نتيجه چنين مي شود كه عمل به هر يك از دو دليل متعارض جايز است (تخيير)، ولي توقف و ترك عمل مستحب مي باشد. مقصد دوم: درباره مواردي است كه يكي از دو خبر به نحوي مزيتي دارد و از جهتي ترجيح بر ديگري داشته باشد. حضرت امام (س) در اين بحث نيز تاسيس اصل نموده قاعده اولي را با قطع نظر از روايات بيان مي كنند، سرانجام بحثي دارند كه آيا اخبار علاج دلالت بر وجوب اخذ به روايت صاحب مزيت مي كند يا چنين دلالتي ندارد؟ نظريه مرحوم حائري يزدي (ره) : ايشان معتقدند كه اولا اخبار علاجيه دلالت بر وجوب ترجيح روايت راجح را ندارد و جايز است اخذ به صاحب مزيت; زيرا اولا در خود روايات علاج اختلاف فراواني مشاهده مي شود، و اين نوع اختلاف در ادله شرعيه به طور معمول شاهدي است كه حكم مذكور واجب نيست. مثلا در بعضي از روايات اعدل بودن يا افقه بودن روات حديث در صدر مرجحات شمرده شده; يعني اگر حديثي را راويان افقه و اعدل روايت كردند به آن عمل كنيد و روايت مخالف آن را رها كنيد مثل مقبوله عمر بن حنظله - ولي در بعضي از اخبار اشتهار

ص: 3423

ملاك اوليه شمرده شده مثل مرفوعه زراره. در عين حال عده اي از روايات باب ترجيح فقط به مخالفت عامه اشاره كرده، و در بعضي فقط

ص: 3424

موافقت مضمون روايت با قرآن ذكر شده است. بعضي از ادله به ارجاء و توقف دستور داده اند (بعد از آنكه مرجحي در كار نباشد) ، و بعضي امر به احتياط كرده اند و سپس حكم به تخيير. خلاصه آنكه اين اختلافات خود شاهدي است بر اينكه بايد اخبار علاج را بر استحباب اخذ به روايت صاحب مزيت حمل كنيم. ثانيا دو راه در پيش است، يا اطلاقات زيادي كه راه حل تعارض را تخيير مي دانند و هيچ ترجيحي را صحيح نمي دانند مقيد كنيم به مواردي كه مزيتي در بين نيست، يا آنكه اخبار ترجيح را بر وجوب حمل نكنيم و از ظاهر آن دست بكشيم. از آنجا كه تقييد آن مطلقات ممكن نيست; زيرا خيلي كم اتفاق مي افتد كه دو خبر هيچگونه مزيتي بر هم نداشته باشند (مخصوصا اگر فقط به مزاياي مذكور در احاديث اكتفا نكنيم)، پس بناچار اخبار علاج را حمل بر استحباب مي كنيم. (27) پاسخ: حضرت امام (س) : هيچيك از دو اشكال ايشان را وارد نمي دانند; زيرا منشا چنين سخني چند امر است: 1- توهم اينكه مرفوعه زراره معتبر باشد ولو به جهت عمل و اشتهار بين اصحاب; زيرا در آن مرفوعه اشتهار روايت را اولين مزيت دانسته است، ولي اين خبر ضعيف است و عمل علماي بعد از ابن

ص: 3425

ابي جمهور ضعف سند را جبران نمي كند; زيرا چه بسا عمل آنها مبتني بر قاعده اصولي باشد نه عمل به روايت. 2- توهم آنكه اعدل بودن، افقه بودن، اصدق بودن و اورع بودن راوي از مرجحات خبر است، چنانچه در مقبوله چنان است، در حالي كه اين موارد از مرجحات حكم دو حاكم است; يعني مربوط به تعارض حكومت دو حاكم است و هيچ ربطي به دو روايت متعارض ندارد. 3- توهم اينكه اشتهار از مرجحات خبر است، در حالي كه منظور از اشتهار روايت اشتهار در فتواست; يعني اشتهار در درايت نه روايت، چنانچه ظاهر حديث مقبوله عمربن حنظله هم همين است. بنابراين حديث درصدد بيان آن است كه روايت حجت را بايد از روايت شاذ و غيرحجت تميز دهيد و فقط به روايتي كه حجت است عمل كنيد. مرجحات منصوصه در روايت علاجيه در حدود دوازده مرجح ذكر شده است كه در مقدمه تحقيق كتاب "تعادل و ترجيح" به آنها اشاره شده است; ولي حضرت امام (س) با بحثهاي طولاني درباره هر كدام از روايات علاجيه اين مرجحات را نپذيرفته اند. به اين بيان كه در سند بعضي از روايات و دلالت بعضي ديگر خدشه كرده اند، و آنها را به عنوان مرجح بحث تعارض بطوري كه فقهاي شيعه خود را ملتزم بدانند

ص: 3426

در موارد متعدد تعارض به چنين مرجحاتي عمل كنند، به حساب نياورده اند. البته از ميان دوازده مرجح منصوص فقط دو مورد در نظر دقيق ايشان مورد قبول واقع شده است: 1- موافقت با كتاب (قرآن) : دو دسته روايت در اين باب وارد شده است: 1- اخباري كه به صورت مطلق بدون تقييد به صورت تعارض اخبار، مرجع را موافقت كتاب دانسته اند، چنانچه نقل شده است: عن ابي عبدالله (ع) قال، قال رسول الله (ص) : "ان علي كل حق حقيقة و علي كل صواب نورا فما وافق كتاب الله فخذوه، و ما خالف كتاب الله فدعوه". (28) و روايات ديگري كه مولف علامه آنها را ذكر فرموده اند. 2- اخباري كه در مورد تعارض دو خبر، مرجع را موافقت كتاب دانسته اند، مثل مصححة عبدالرحمن بن ابي عبدالله، قال، قال الصادق (ع) : "اذا ورد عليكم حديثان مختلفان فاعرضو هما علي كتاب الله، فما وافق كتاب الله فخذوه، وما خالف كتاب الله فردوه". (29) كه حضرت امام (س) هيچگونه اشكالي در مورد اين دسته از احاديث ندارند و آنها را از جمله اخبار علاجيه و قابل استناد مي دانند. 2- مخالفت با اهل سنت: در اين زمينه نيز دو دسته روايت مطرح است: 1- احاديثي كه به صورت مطلق روايتي را حجت مي دانند كه با سخن عامه مخالف است، مانند

ص: 3427

عن العيون باسناده عن علي بن اسباط قال، قلت للرضا (ع) : "يحدث الامر، لا اجد بدا من معرفته، و ليس في البلد الذي انا فيه احد استفتيه من مواليك. قال، فقال (ع) : ائت فقيه البلد فاستفته من امرك، فاذا افتاك بشئي فخذ بخلافه; فان الحق فيه". (30) 2- احاديثي كه درخصوص دو خبر متعارض ترجيح را با روايت مخالفت عامه دانسته است، مثل مصححه عبدالرحمن بن ابي عبدالله - و فيها... - "فان لم تجدو هما في كتاب الله فاعرضوهما علي اخبار العامه فما وافق اخبارهم فذروه، و ما خالف اخبارهم فخذوه...". (31) خلاصه سخن آنكه هيچ اشكالي در ترجيح به موافقت كتاب و مخالفت عامه وجود ندارد تنها مرجحي كه حضرت امام (س) پذيرفته اند همين دو مرجح است، و آنچه را بزرگان قوم ذكر كرده اند مربوط به درايت حاكم مي دانند، نه روايت راوي. تعدي از مرجحات منصوصه آيا فقط بايد به اين مرجحات منصوصه اي كه در روايات وارد شده است اكتفا كرد و ترجيح را منحصر در همين موارد دانست؟ يا مي توان تعدي كرده، هر مزيت عقلي يا عرفي رادر ترجيح روايات متعارض ملاك عمل قرار داد؟ مثلا اگر يكي از دو راوي اضبط و خوش حافظه تر باشد، يا يك حديث نقل به معنا شده و در ديگري عين لفظ نقل شده

ص: 3428

است آيا مي توان منقول به لفظ را مقدم دانست و روايت راوي اضبط را مقدم شمرد. مولف علامه (ره) و شيخ انصاري قايل اند به اينكه مي توان از مرجحات منصوصه در روايتهاي علاجيه تعدي نمود، ولي طريق استدلال هر كدام متفاوت است. مرحوم شيخ انصاري به وسيله ادله لفظيه بر مدعاي خود استدلال مي كند; زيرا آنچه در روايات وارد شده است به جهت اقرب بودن آن خبر صاحب مزيت به واقع است، نه اينكه عنوان اعدل و افقه يا اصدق، خودشان موضوعيت داشته باشند. يا تعبير ترجيح مجمع عليه يا مشهور - كه در روايت آمده كه روايت مشهور بدون شك صحيح است - معلوم است كه در مقابل روايت مشهور احتمال خلاف وجود دارد، در حالي كه روايت نفي ريب و شك از آن نموده، پس هرجا كه ريب و شك يك روايت كمتر بود مقدم مي شود. و همچنين در روايت وارد شده بود "دع مايريبك الي مالايريبك" پس اگر در يك روايت، از جهتي ريب بود و در ديگري ريبي از آن جهت نبود، آن كه ريب ندارد مقدم مي شود. ولي حضرت امام (س) اين نوع استدلالها را نمي پذيرند و با خدشه در سند و يا دلالت اين روايات كه متذكر آن شديم جايي براي اين استدلال باقي نمي گذارند. ايشان چنين

ص: 3429

استدلال مي فرمايند: از آنجا كه اجماع داريم كه نمي شود از هر دو دليل متعارض دست برداشت و نمي توان هر دو را رها كرد و به هيچكدام عمل نكرد; و قاعده اي داريم كه هرجا دوران امر بين تعيين و تخيير بود، اصل تعيين است نه تخيير; و دليلي نداريم كه از اين قاعده صرف نظر كنيم; نتيجه مي گيريم كه مي توان از ترجيحات منصوص تعدي نمود; زيرا اگر به روايت غير راجح عمل كنيم شك مي كنيم كه آيا به وظيفه خود عمل كرده ايم يا خير و بطوركلي اصل قاعده در چنين مواردي اصل تعيين است. در مقدمه اي كه به عنوان تحقيق كتاب از سوي موسسه نشر آثار حضرت امام (س) بر اين كتاب نوشته شده است، با توجه به اهميت اطلاع از مرجحات غيرمنصوصه، تعداد زيادي از اين گونه مزيتها به صورت فهرست در اختيار قرار گرفته است كه طلاب مي توانند از آن بهره ببرند. پانوشتها: 1- عوالي اللالي 2 .133/229 .4- وسائل الشيعه، كتاب القضاء. ابواب صفات قاضي، باب 9، ح3 .40- نساء / 4 .83- فوائد الاصول، 432 و 5 .433- فوائد الاصول، 432 سطر 6 .6- الرسائل 7 .239 :1- وسائل الشيعه، كتاب القضاء. ابواب صفات قاضي، باب 11، ح 8 .4- فوائد الاصول - 9 .725 -719 .4- دررالفوائد، 10 .640

ص: 3430

-639- كفايةالاصول ، 11 .512 -511- همان كتاب، باب 9، ح 12 .39- همان، ح 13 .44- دررالفوائد، 14 .680 -679- بقره/ 15 .276- وسائل الشيعه، كتاب التجاره. ابواب آداب التجاره، باب 40، ح 16 .3- الكافي 17 .60/2 :2- الكافي 7 :1 و 18 ./19 47- مائده/ 19 .2- فوائد الاصول، 456، س 10- دررالفوائد، 20 .681- كفاية الاصول، 513 و فوائد الاصول 21 .738 :4- الكافي 22 .54/10 :1- المصباح المنير، 23 .221- فوائد الاصول، 439 سطر ماقبل آخر. 24- كفايه الاصول، 502 نهاية الافكار (القسم الثاني من الجز الرابع) 181 و 25 .182- دررالفوائد، 656 و 26 .657- نهاية الدرايه 176 :3 سطر ماقبل آخر. 27- دررالفوائد ، 28 .666 -665. الكافي 29 .55/1 :1. وسائل الشيعه، ابواب صفات قاضي، باب 9، ح 30 .29. همان. 31. همان، ح 32. سرويس علوم حوزوي

ص: 3431

برائت از مشركين از ديدگاه امام خميني قدس سره

اشاره

12 چكيده: همه ساله با فرياد وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجَالاً...(1) ميهماناني گرانقدر از گوشه گوشه دنيا و از هر فجٍّ عميق، در كنگره اي كه به دعوت ابراهيم و محمد برپا مي شود اجتماع مي كنند؛ اينان كساني هستند كه از همه هستي و مال خويش برائت جسته، قدم در راهي گذاشته اند كه انتها و عاقبتش رسيدن به توحيد ناب است.درواقع اينان آنگونه كه پروردگارشان فرموده؛ مال و فرزندان (المال و البنون) را زينت زندگي دنيوي يافته اند(2) و از آن برائت جسته، با پشت كردن به همه مظاهر دنيوي، با دستي تهي به وعده گاه يار مي روند.آري! زائر بيت اللّه الحرام پس از طي راه ها، با پا و سرِ برهنه، مي رود تا ابراهيم را خوشحال كند. مي رود تا در ميهماني خدا شركت جويد، تا با آب زمزم گرد و غبار سفر از چهره بزدايد و عطش خويش را در زلال مناسك حج برطرف نمايد و با تواني بيشتر مسؤوليت پذير گردد و در سير و صيرورت ابديِ خود نه تنها در ميقات حج، كه در ميقات عمل نيز لباس و حجاب پيوستگي و دلبستگي به دنيا را از تن به درآورد.(3)زائر بيت اللّه مي رود تا دلش را كه خانه خدا و امانت اوست؛ به او بسپرد و از شرك و زَيْغ

ص: 3432

و زنگار تطهير كند.(4)او مي رود تا به نداي ابراهيم و محمد پاسخ دهد و از هرچه شيطان و شرك و كفر است برائت جويد و شعار ابراهيم را تكرار نمايد كه: انّي بَريءٌ مِمّا تُشْرِكُون(5)زائر بيت عتيق مي رود تا بر گرد محور توحيد و با برائت از مشركين و نفي و طرد همه بت ها، ابراهيمي شود تا به خيل امت محمد بپيوندد و يد واحده گردد.كوتاه سخن آنكه حاجي بايد برگرد محور توحيد بگردد و از تمام مشركين و بت ها و استكبار برائت جويد و زير بار هيچ كس جز خدا نرود و نشان دهد كه از مبارزه خسته نشده است.حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادي و معنوي مسلمانان است.(6)حاجي همچنين بايد بداند كه ابوجهل و ابولهب و ابوسفيان در كمين نشسته اند و با خود مي گويند: مگر هنوز لات و هبل در كعبه اند؟ آري، خطرناك تر از آن بت ها، اما در چهره و فريبي نو.(7)بت هرآن چيزي است كه به جاي خدا قرار گيرد و ولايت الهي را به ولايت خود تبديل كند و نيرو و اراده افراد بشر را در اختيار بگيرد. حال چه سنگ و چوب و چه قدرت هاي شيطاني سلطه گر و جبار و چه عصبيت هاي جاهلي ناحق كه: فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ...(8)پس بدين ترتيب حج

ص: 3433

بايد داراي روح و تحرّك باشد و در حج بايد حاجي برائت خويش را از مشركين و بت هاي نوين اعلام نمايد كه: «حج بي روح و بي تحرّك و قيام، حج بي برائت، حج بي وحدت و حجي كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد، حج نيست.»(9)حال كه دانسته شد حج بي برائت حج نيست، اين پرسش وجود دارد كه: «فلسفه حج چيست و آيا سياست نيز در اين فلسفه مي گنجد؟حج گرچه عبادت است و ذكر و دعا و استغفار؛ اما عبادت و ذكر و استغفاري است درجهت ايجاد حيات طيّبه امت اسلامي و نجات آن از زنجيرها و غل هاي استعباد و استبداد و خداوندان زر و زور، و تزريق روح عزّت و عظمت به آن و زدودن كسالت و ملالت از آن.(10)درواقع حج، كانون معارف الهي است كه از آن، محتواي سياست اسلام، در تمامي زواياي زندگي را بايد جستجو كرد.(11) به ديگر سخن، حج كانون معارف اسلام و بيان كننده سياست كلّي آن براي اداره زندگي انسان است.(12)بنابراين، بايد گفت: «يكي از فلسفه هاي بزرگ حج قضيه بُعد سياسي اوست كه دست هاي جنايتكار از همه اطراف براي كوبيدن اين بعد در كار هستند و تبليغات دامنه دار آنها مع الأسف در مسلمين هم تأثير كرده است كه مسلمين سفر حج را بسياريشان يك عبادت خشك، بدون

ص: 3434

توجه به مصالح مسلمين مي دانند. حج از آن روزي كه تولد پيدا كرده است، اهميت بعد سياسي اش كمتر از بعد عبادي اش نيست، بعد سياسي علاوه بر سياستش، خودش عبادت است.(13) پس به راستي، اگر اين كنگره عظيم داراي چنين فلسفه اي نبود يا اصلاً فلسفه اي نداشت، ديگر لازم نبود كه مردم از هرگوشه دنيا و از هر فجّ عميق در آن اجتماع كنند كه همانگونه كه اين كنگره سراپا سياست به دعوت ابراهيم و محمد برپا مي شود پس در ادامه بت شكني هاي ابراهيم و محمد است و داراي فلسفه اي سياسي است.(14)و بالأخره ما كه بر حج ابراهيمي و محمدي تأكيد نموده، براي احياي آن تلاش مي كنيم بايد بدانيم كه حج ابراهيمي و محمدي و حج علوي و حسيني، آن است كه در آن توجه به خدا و پناه بردن به حكومت و قدرت او با پشت كردن به قدرت طواغيت و جباران همراه باشد.(15)پس حاجي بايد همانگونه كه براي رسيدن به توحيد ناب از زينت حيات دنيا گذشته و برائت جسته است، بايد از هر شرك و كفري هم برائت جويد و آن را هم اعلام نمايد.برائت در قرآنبرائت تعبيري قرآني است به مفهوم بيزاري و اجتناب از مشركين و دشمنان مسلمانان و قطع پيوند با آنها. در قرآن گذشته از نكوهش

ص: 3435

و مذمّت شرك و مشركان، بر ضرورت گسستن پيوند از مشركان و توصيه جدّي به مقابله با آنان در آيات مختلف(16) تصريح شده و آياتي در برائت انبيا از مشركان و اعلام بيزاري آنها از شرك در سوره هاي(17) متعدد آمده است.برائت در لغتراغب در «مفردات» گويد:اصل واژه «برء» و «براء» و «تبرّي» به معناي كناره گيري و بيزاري از هر چيزي است كه مجاورت با آن مورد كراهت باشد. لذا گفته مي شود «بَرئْتُ مِنْ المَرض»؛ «از بيماري بهبودي يافتم» و «بَرئْتُ مِنْ فُلان»؛ «از دست فلاني نجات يافتم» و «تَبَرّأتُ أو أَبْرَأتُه مِنْ كذا و برِئْتُهُ»؛ «از فلان عمل بيزاري جستم و يا فلاني را از آن عمل بريء ساختم». و در مفرد گفته مي شود: «رجل بَريءٌ» و در جمع گفته مي شود: «قومٌ بُرآءٌ» و يا «قوم بريئون».و خداوند متعال در قرآن مي فرمايد: أَنَّ اللّهَ بريءٌ مِنْ المُشرِكينَ و رسولُهُ(18) در ترجمه هاي فارسي «برائت» به واژه «بيزاري» تعبير شده است و شايد اين واژه به خاطر بُعد احساسي و عاطفي آن، براي بيان معنا و مفهوم اصل برائت رسا و كافي نباشد.برائت به معناي دوري جستن و كناره گيري كردن و منزوي ساختنِ دشمن است واين درزمان صلح،به منظور بازداشتن دشمن از سوء استفاده از روابط صلح آميز، برضد اسلام و امّت اسلامي، به شيوه اي مناسب وبا مقتضاي

ص: 3436

زمان، انجام مي گيرد.(19)و بالأخره برائت از مشركين، تعبيري است قرآني به مفهوم بيزاري و اجتناب از مشركين و دشمنان مسلمانان و قطع پيوند با آنها. اين تعريف، توسعا، به فعاليت هايي كه در بُعد سياسي حج به صورت اجتماعي انجام مي گيرد نيز اطلاق مي شود.(20)برائت در اصطلاحبرائت به اين معنا، با معناي لغوي آن بي تناسب نيست و در واقع، مفهوم برائت، از بيزاري كه يك امر قلبي و عاطفي باشد، فراتر رفته و مستلزم كناره گيري، منزوي ساختن و طرد عمل مشركان و توطئه گران است و همانگونه كه مفسران گفته اند: به معناي رفع امان و سلب مصونيت و عدم تعهد در برابر مشركان و حتي جنگ با آنان مي باشد، چه، آنان آغازگر توطئه بوده و نقض عهد كرده و مهلت و مدت پيمانشان به پايان رسيده است.(21)مفهوم برائت از نظر امامبرائت از نظر امام يعني: توطئه هاي جهان خواران راست و چپ،به ويژه آمريكاي چپاولگر و متجاوز و اسرائيل جنايتكار را به گوش جهانيان رساندن و يا با برشماريِ جنايات اين جانيان، از جهانيان استمداد جستن و براي قطع ايادي آنان و اصلاح حال مسلمانان به خدا ملتجي شدن.(22)پيشينه تاريخي برائتالف) در امت هاي پيشينبه گواهي قرآن، برائت از مشركان در امت هاي پيشين نيز بوده و پيامبران آن امت ها اعلام برائت نموده اند، كه نمونه بارز اعلام برائت از مشركان در امت هاي پيشين،

ص: 3437

طبق فرموده قرآن، آنجا است كه مي فرمايد: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنْكُمْ وَمِمَّا تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ كَفَرْنَا بِكُمْ...(23)حضرت ابراهيم عليه السلام و يارانش بودند كه قاطعانه برائت خود را از مشركان و بتهاي آنها اعلام داشتند.(24)ب) در دوره اسلاميگرچه اعلام برائت از مشركان، در امت هاي پيشين بوده است ولي با ظهور اسلام و بعثت پيامبر، اين امر در دين اسلام به اوج خود رسيد؛ به طوري كه اعلان عمومي «برائت از مشركين» و احكام الحاقي آن، در تاريخ اسلام براي نخستين بار، پس از نقض عهد مشركيني بود كه پس از فتح مكه )8 ه .ق.) با پيامبر اسلام پيمان عدم تهاجم و دشمني بسته بودند. در ابلاغ «برائت از مشركين»، حضرت علي عليه السلام ، در بعد از ظهر دهم ذيحجه در منا، با شمشير برهنه، به خطبه ايستاد و پس از تلاوت آيات نخست سوره برائت، چهار حكم الحاقي رسول خدا را ابلاغ كرد.(25)در هر حال، اعلام برائت يكي از وقايع مهم تاريخ عصر رسالت، در اواخر عمر پيامبر بود كه بدين وسيله دولت اسلامي تثبيت شد و دعوت جهاني اسلام نيز آغاز گرديد و پيام ها و پيك هاي آن حضرت به سران دول و ملل گسيل شدند.پس، بدين ترتيب در

ص: 3438

دوره پس از اسلام، بنيانگذار اعلام برائت از مشركين شخص رسول خداست.(26)آري! پيامبر صلي الله عليه وآله با اين عمل خود، راهي را به مسلمانان نشان دادند تا روي پاي خود بايستند و سلطه كافران را بر خود نفي كنند، همانگونه كه قرآن نفي كرده است: لَنْ يَجْعَلَ اللّهَ لِلْكافِرِين عَلَي الْمُؤْمِنِين سَبِيلاً(27)زمان اعلان برائت از مشركيناز آنجايي كه نخستين اعلام برائت توسط پيامبر نسبت به مشركان، در ايام حج انجام گرفت و از آنجايي كه سنت و سيره نبوي جاويد است؛ لذا اين سنت نبوي در ايام حج به اجرا در مي آيد. گرچه اعلام برائت از مشركين مقطعي و موسمي نبوده كه هر مسلماني بايد همواره در سراسر حيات خويش از مشركان برائت جويد و تنفر خويش را نسبت به آنان اظهار كند. با اين همه، لازم است به اين پرسش پاسخ داد: چرا برائت در زمان حج مورد تأكيد بوده و هست؟به گفته نويسنده كتاب «در راه برپايي حج ابراهيمي» اولاً:مناسب ترين موقعيت از نظر وضعيت زماني و مكاني، براي رسيدن به اهداف و نتايج پربار اعلام برائت، سرزمين مقدس حرم و ايام نوراني حج است و اولويت سرزمين حرم بدان جهت است كه نخستين اعلام برائت توسط پيامبر نسبت به مشركان، به منظور پاكسازي دو حرم شريف از لوث مشركان، در حرم

ص: 3439

انجام گرفت و مناسبت برائت با ايام حج نيز بدان جهت از اولويت زماني برخوردار است كه حج مظهر تجلّي وحدت و حضور اقشار زبده و كارآمد مسلمانان از اقصا نقاط جهان و بالأخره ايام نمايش باشكوه اسلام مي باشد.(28)و ثانيا: تأكيد آيه 3 از سوره توبه؛ برائت را به خصوص در ايام حج و سرزمين حرم مورد تأكيد قرار داده است.در دانشنامه جهان اسلام نيز آمده است:«مضمون «اذان برائت» با توجه به تعبير أنَّ اللّهَ بَريء مِنَ الْمُشْرِكينَ وَ رَسُولُهُ و مفاد آيات تفصيلي بعدي سوره توبه درباره مشركان (2811)، ذمّيان مشرك و كافر (3229)، زراندوزان (3534) و منافقان (5750) اشاره به آن دارد كه اين اعلاميه را نبايد مقابله مقطعيِ رسول اللّه صلي الله عليه وآله با رفتار مشركان پيمان شكن دانست، بلكه اين مضمون و نحوه ابلاغ، بيان كننده يك اصل هميشگي و جاودانه است كه خداوند آن را مقرّر كرده تا روش سياسي اسلام و مسلمانان را در مقابل مخالفانِ توحيد و ناقضان حقوق انساني و مشروع مسلمانان، روشن سازد.»(29)از نظر امام خميني قدس سره فرياد برائت از مشركان، مخصوص به زماني خاص نيست و در هر سال بايد تكرار شود. امام اعلام برائت را خاطره مهم ترين و بزرگترين حركت سياسي پيامبر مي دانند كه «كهنه شدني» نيست و حتي آن را منحصر به ايام حج و

ص: 3440

مراسم حج نمي دانند:«... سنت پيامبر و اعلام برائت، كهنه شدني نيست و نه تنها اعلام برائت به ايام و مراسم حج منحصر نمي شود كه بايد مسلمانان، فضاي سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض هاي عملي نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند و به وسوسه خناسان و شبهات ترديد آفرينان و متحجّرين و منحرفين گوش فراندهند و لحظه اي از اين آهنگ مقدس توحيدي و جهان شمولي اسلام غفلت نكنند...»(30)و باز مي فرمايند: «فرياد برائت از مشركان مخصوص به زمان خاص نيست. اين دستوري است جاويد، درصورتي كه مشركان حجاز منقرض شده اند. و «قيام ناس» مختص به زماني نيست و دستور هر زمان و مكان است و در هر سال در اين مجمع عمومي بشري از جمله عبادات مهم است الي الأبد.»(31)آري! اگرچه مشركان حجاز منقرض شده اند و بت هايشان هم شكسته شد ولي بت هاي بزرگي پيدا شده اند كه بايد براي شكستن آنها مجهّز شد؛ «مجهز شويد از مركز بت شكني براي شكستن بت هاي بزرگ كه به صورت قدرت هاي شيطاني و چپاولگران آدمخوار درآمده اند.»(32)خاستگاه اصلي برائتبرخي از مفسّران هدف از اعلام برائت را «رسيدن به توحيد ناب» مي دانند و از نظر آنان خاستگاه اصلي برائت همان اصل «تولّي و تبرّي» است:«هدف نهايي ساختن بيت اللّه، رسيدن به توحيد است و نيل

ص: 3441

به توحيد ناب، بدون تبرّيِ تام از هر مشرك و ملحد ميسر نخواهد بود، لذا اعلام اين هدف نهايي به صورت اعلام تبري خدا و رسول اكرم از مشركان متبلور شده است و تا انسان در روي زمين زندگي مي كند وظيفه حج و زيارت به عهده اوست و تا مشرك در جهان هست اعلام تبري از او نيز جزو مهمترين وظيفه حج به شمار مي رود و هيچ جايي براي تبرّي از ملحدان مناسب تر از حرم خدا نخواهد بود.»(33)يكي ديگر از محققان در اين زمينه مي نويسد: «برائت از ملحدان و مشركان، يكي از دو ركن اساسي توحيد است. نظري به اصول بنيادين اديان توحيدي نشان مي دهد كه «اعلام برائت از مشركان» جزء لاينفك توحيد است. توحيد، به عنوان اولين اصل و پايه در مكتب انبياي الهي، مركب از دو جزء، «نفي غير خدا» و «اثبات خداي سبحان» مي باشد. (مفاد كريمه لا اله الاّ اللّه)... حقيقت آن است كه اين جوهره يكساني در مكتب همه پيامبران داشته است، چيزي جز «ابراز محبت و ارادت» به حق تعالي و جبهه حق و «اعلان بغض و انزجار و برائت» از باطل و دشمنان حق نيست. كلمات پيشوايان ديني ما مملو از اين واقعيت است كه سنت اعلان برائت از مشركان همچنان كه تاريخچه اي به درازاي عمر اديان

ص: 3442

توحيدي دارد، يكي از اركان «توحيد و يكتاپرستي» است.»(34)خاستگاه اصلي ديدگاه امام خميني قدس سره در برائت از مشركان، همان «اصل تولّي و تبرّي» است و ايشان هم اعلام برائت از مشركان را از «اركان توحيدي» مي دانند و مي فرمايند: «مگر تحقّق ديانت، جز اعلام محبت و وفاداري نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و منافقين ميسّر شود و كدام خانه اي سزاوارتر از كعبه و خانه امن و طهارت و ناس كه در آن هرچه تجاوز و ستم و استثمار و بردگي و يا دون صفتي و نامردمي است عملاً و قولاً پشت شود و در تجديد ميثاق «الَسْتُ بِرَبِّكُمْ» بت الهه ها و اربابان متفرقون شكسته شود و خاطره مهم ترين و بزرگترين حركت سياسي پيامبر در وَأَذَانٌ مِنْ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَي النَّاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الاْءَكْبَرِزنده بماند و تكرار شود؛ چرا كه سنت پيامبر و اعلان برائت كهنه شدني نيست»(35)شيوه هاي اعلام برائت از مشركينامام خميني قدس سره در مورد شيوه هاي اعلان برائت از مشركين معتقدند كه هر عصر و زماني شيوه هاي خاص خود را مي طلبد و درواقع چنين نيست كه يك شيوه در هر عصري كاربرد داشته باشد بلكه با توجه به شرايط و اوضاع و احوال

ص: 3443

زماني، بايد شيوه خاص آن شرايط را به كار برد.«اعلان برائت در هر عصر و زماني جلوه ها و شيوه ها و برنامه هاي متناسب خود را مي طلبد وبايد ديد كه در هر عصري، همانند امروز كه سران كفر و شرك همه موجوديت توحيد را به خطر انداخته اند و تمامي مظاهر ملّي و فرهنگي، ديني و سياسي ملّت ها را بازيچه هوس ها و شهوت هاي خود نموده اند، چه بايد كرد؟آيا بايد در خانه ها نشست و با تحليل هاي غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القاء و عجز در مسلمانان، عملاً شيطان و شيطان زادگان را تحمل كرد و جامعه را از وصول به خلوص كه غايت كمال و نهايت آمال است، منع كرد و تصور نمود كه مبارزه ابراهيم در شكستن بت ها پيشقدم و اما در مصاف با ستمگران، صحنه مبارزه را ترك كرده اند.»(36)امام با نفي اين پرسش و اعلان برائت در حج به عنوان «مرحله اول مبارزه» بيان مي دارند:«اعلام برائت، به شعار خلاصه نمي شود بلكه همانطور كه حاجي بايد در حج هم دستورالعمل جهاد با نفس را بگيرد و هم برنامه مبارزه با كفر و شرك را و همانطور كه امت ها بايد از احرام حج به احرام حرب و از طواف كعبه و حرم به طواف صاحب بيت و از توضُّؤ زمزم به غسل

ص: 3444

شهادت و خون روآورند و به امتي شكست ناپذير و بنياني مرصوص مبدل گردند، همانگونه هم «اعلان برائت در حج، ميثاق مبارزه و تمرين تشكل مجاهدان براي ادامه نبرد با كفر و شرك و بت پرست هاست و به شعار خلاصه نمي شود كه سرآغاز علني ساختن منشور مبارزه و سازماندهي جنود خداي تعالي در برابر جنود ابليس و ابليس صفتان است و از اصول اوليه توحيد به شمار مي رود... خلاصه، اعلام برائت مرحله اول مبارزه و ارائه آن، مراحل ديگر وظايف ماست.»(37)بيان شيوه ها1 برپايي تظاهرات و راهپيماييامام راحل قدس سره بر برپايي مراسم اعلام برائت از مشركين به صورت تظاهرات و راهپيمايي تأكيد نموده و در اين باره فرموده اند: «اعلان برائت از مشركان كه از اركان توحيدي و واجبات سياسي حج است، بايد در ايام حج به صورت «تظاهرات و راهپيمايي» باصلابت و شكوه هرچه بيشتر و بهتر برگزار شود.»(38)و در ادامه، خطر جهانخواران و دشمنان ملت ها را متذكر مي شوند كه براي خلع سلاح مسلمانان؛ از جمله سلاح هاي كار آمد برائت از مشركين و ضربه زدن به صلابت و ابهت و اقتدار امت محمد صلي الله عليه وآله به هر كاري دست مي زنند و از جمله اقدامات آنان اين است كه اين تفكر را القاكنند كه حج جاي عبادت و ذكر است نه ميدان صف و رزم!«مسلمانان بايد با همه امكانات

ص: 3445

و وسايل لازم به مقابله جدّي و دفاع از ارزش هاي الهي و منافع مسلمين برخيزند و صفوف مبارزه و دفاع مقدس خويش را محكم و مستحكم نمايند.»(39)به نظر مي رسد كه امام برائت از مشركين را به عنوان نوعي «دفاع» مطرح نموده اند و به همين جهت در شركت همگاني در اين دفاع و برگزاري آن به شكل راهپيمايي و تظاهرات تأكيد دارند.2 شركت همگاني و حضور همه حاجيانحضرت امام شركت همگان در مراسم برائت را «وظيفه» زائران خانه خدا مي دانند و بر آن تأكيد دارند و همه حجاج را، چه ايراني و چه غير ايراني، به شركت در تمامي مراسم اعلام برائت دعوت مي نمايند و در عين حال از تفرقه افكني، دشمنان بر حذر مي دارند:«در راهپيمايي ها، بايد فرياد برائت از مشركان و ستمكاران به طور كوبنده و با شركت همگاني باشد كه صداي مظلوميت مسلمانان و ملت هاي تحت سلطه ابرجنايتكاران را به گوش جهانيان برساند و خفتگان را بيدار و ساكتان را در مقابل جباران هشدار و ناهيان از معروف و آمران به منكر را به جاي خود بنشاند.»)3)40 اعلام برائت با فرياد بلند و كوبندهاعلام برائت بايد همراه با فرياد و نمايش قدرتي باشد كه نشانگر صلابت، قدرت و اعتماد به نفس مسلمانان و تهديد مشركان توطئه گر و متجاوز و بالأخره اميد بخش

ص: 3446

رهايي محرومان و مستضعفان جهان گردد.شيوه فرياد و تظاهر به عنوان وسيله اي هشدار دهنده براي خودي و دشمن، خود نوعي تاكتيك تبليغي است كه اسلام در دعوت و بيان مقاصد و اهداف خود بارها از آن بهره برده است.(41)اينجاست كه امام قدس سره همواره بر اين نكته تأكيد مي ورزيد كه:«فرياد برائت بايد كوبنده و رسا باشد تا صداي مظلوميت ملت هاي تحت سلطه ابرجنايتكاران را به گوش جهانيان برساند و خفتگان را بيدار و ساكتان در مقابل جباران را هشيار سازد.و در واقع با فرياد برائت از مشركان و اعلام آن وظيفه الهي و قرآني، فرد، زائر خانه خداست كه رسول اكرم به وسيله مولانا علي بن ابي طالب عليه السلام در حج اكبر آن را اجرا فرمودند.»)4)42 رعايت نظم و آرامش در اجتماع برائتمهمترين نكته در برپايي مراسم برائت ، اهميت دادن به نظم و آرامش است؛ چرا كه اگر نظم و آرامش رعايت نشود، نه تنها اهداف برائت تأمين نمي شود، حتي ممكن است كه اثر منفي هم داشته باشد؛ به عبارت ديگر در صورت نبودن نظم، امكان نفوذ عمال دشمنان در صفوف زائران وجود دارد كه در نتيجه تحريكاتشان، موجبات بدنامي زائران و ايجاد تفرقه و اختلاف فراهم مي آيد. امام خميني قدس سره همواره بر اين نكته تأكيد خاصي داشته اند و به عنوان يكي

ص: 3447

از نكات مهم به زائران بيت اللّه الحرام متذكر شده اند: «در راهپيمايي ها لازم است در وقت، كيفيت شعار و امثال آنها از متصديان امور پيروي كنيد و نظم و آداب اسلامي را به طور شايسته مراعات نماييد و به هيچ كس اجازه ندهيد كه سرخود و بدون دستور شعار دهد، كه ممكن است عمال دشمنان اسلام و جمهوري اسلامي كه براي تفرقه افكندن و بدنام نمودن شما آمده باشند، در بين شما نفوذ كنند و با تحريكات و شعارهاي غلط مخالف اخلاق اسلامي، به آبروي شما و ملت شما و اسلام و مذهب لطمه وارد كنند.»(43)آري! اعلام برائت با چنين كيفيتي تجديد ميثاق مبارزه و تمرين تشكّل مجاهدان براي ادامه نبرد با كفر و شرك و بت پرست هاست و چنين راهپيمايي و اعلام برائتي است كه به ضرر ابرقدرت ها و قدرت هاي جهاني است و بديهي است اگر برائتي با چنين كيفيتي برپا نشود، هيچ ضرري براي ابرقدرت ها نخواهد داشت.نقش برائت ازمشركين درجهان اسلام1 نفي قدرتهاي استكبارينقش برائت از مشركين در جهان اسلام، درصورت فراگير شدن آن، نفي قدرت هاي استكباري و سلطه جويي آنهاست. منشأ همه مصائبي كه جهان اسلام امروز گرفتار آن است، سلطه طلبي قدرت هاي استكباري و در رأس آنها آمريكاي تبهكار است.براي خاتمه دادن به سلطه طلبي مستكبران، تنها راه، وحدت صفوف مسلمانان است، وحدت

ص: 3448

هم با شعار حاصل نمي شود، تا ريشه هاي شرك از جوامع اسلامي زدوده نشود، تا بت نفس اماره كه ريشه همه فسادها و جدايي هاست شكسته نگردد و بالأخره تا برائت از مشركين به مفهوم مطلق و كامل آن در جوامع اسلامي تحقق نيابد، وحدت حاصل نمي شود و مشكلات جهان اسلام حل نمي گردد.)2)44 به هم پيوستن مسلمانانامام راحل با فراخواندن عموم زائران و مسلمانان به اعلام برائت از مشركان، در واقع، به آنان درس اتحاد و همبستگي مي دهد و آنان را از تفرقه و اختلاف برحذر مي دارد و خطرات اين تفرقه را متذكر مي شود كه به سود مسلمانان نيست و از مسلمانان مي خواهد آنجا كه پاي مصالح عالي اسلام و مسلمين در ميان است، اختلافات را كنار نهاده و به اتحاد و همبستگي با يكديگر بيانديشند تا با اين اتحاد خود بتوانند كاخ هاي ستم را از ميان بردارند.«لازم است حجاج بيت اللّه الحرام، در اين مجمع عمومي و سيل خروشان انساني، فرياد برائت از ظالمان و ستمكاران را هرچه رساتر برآورند و دست برادري را هرچه بيشتر بفشارند و مصالح عاليه اسلام و مسلمين مظلوم را فداي فرقه گرايي و ملي گرايي نكنند و برادران مسلم خود را هرچه بيشتر متوجه به «توحيد كلمه و ترك عصبيّت هاي جاهلي» كه جز به نفع جهانخواران و وابستگان

ص: 3449

آنان تمام نمي شود بنمايند، كه اين خود نصرت خداوند تعالي است و وعده حق تعالي به واثق شامل حالشان مي شود.»(45)«... و اگر ان شاءاللّه عموم زائران، از هر طايفه و مذهب كه از سراسر جهان در آن مكان شريف مجتمع شده اند، نداي خداوند را اجابت كنند و با فرياد واحد، ستمگران و ظالمان را محكوم نمايند، كاخ هاي ستم فرو خواهد ريخت.»(46)«همه شما زائران بيت اللّه الحرام، از اين قدرت هاي تهي از ايمان نهراسيد و با اتكال به خداي بزرگ در اين مواقف عظيمه پيمان اتحاد و اتفاق در مقابل جنود شرك و شيطنت ببنديد و از تفرّق و تنازع بپرهيزيد ...وَلاَ تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ رِيحُكُمْ... رنگ و بوي ايمان و اسلام كه اساس پيروزي و قدرت است با تنازع و دسته بندي هاي موافق با هواهاي نفسانيه و مخالف با دستور حق تعالي زدوده مي شود واجتماع در حق و توحيد كلمه و كلمه توحيد، كه سرچشمه امت اسلامي است، به پيروزي مي رسد.»(47)امام در اين گفتار خود ريشه ضعف امت هاي مسلمان را تفرقه و اختلاف مي دانند و رمز پيروزي آنان را اتحاد و وحدت كلمه. از سوي ديگر قدرت هاي استكباري را قدرت هاي شيطاني و چپاولگر معرفي نموده و از مسلمانان مي خواهند تا «از مركز بت شكني براي شكستن بت هاي بزرگ كه به صورت قدرت هاي شيطاني و چپاولگران

ص: 3450

آدمخوار درآمده اند»(48) مجهز شوند و با اتكال به خدا از آنان نهراسند كه اينان قدرت هاي تهي از ايمانند.ريشه هاي اختلافات از نظر امام«يكي از بزرگترين و اساسي ترين مشكلات، عدم اتحاد بين مسلمين است كه بعضي از به اصطلاح سران كشورهاي اسلامي منشأ آن مي باشند كه مع الأسف براي رفع آن تاكنون اقدام چشمگيري نشده است، بلكه جنايتكارانِ سودجو كه از اختلافات ملت ها و دولت ها به سود خودشان بهره برداري مي كنند، با دست عمال ازخدا

ص: 3451

بي خبر خود به اختلافات دامن مي زنند و هرگاه شالوده وحدت بين مسلمانان ريخته مي شود، با تمام نيرو برمي خيزند و بذر خلاف مي افشانند.»)3)49 آگاهي و بيداري ساده دلان«در پناه برائت از مشركين است كه ساده دلان هم مي فهمند كه نبايد سر بر آستان قدرت هاي استكباري نهاد و در برابرشان خاضع بود و در پناه همين برائت از مشركين است كه حتي ساده دلان مي فهمند كه نبايد سر بر آستان شوروي و آمريكا نهاد.»مصداق و مؤيد اين گفتار «فلسطين و فلسطينيان» مي باشند. «آري فلسطيني راه گم كرده خود را از راه برائت ما يافت و ديديم كه در اين مبارزه چطور حصارهاي آهنين را فروريخت و چگونه خون بر شمشير و ايمان بر كفر و فرياد بر گلوله پيروز شد و چطور خواب بني اسرائيل در تصرف از نيل تا فرات آشفته گشت، و دوباره كوكب درّيه فلسطين از شجره مباركه لا شرقيه و لاغربيه ما برافروخت.»)4)50 آزادي انرژي متراكم جهان اسلامما با اعلام برائت از مشركين تصميم بر آزادي انرژي متراكم جهان داشته و داريم و به ياري خداوند بزرگ و با دست فرزندان قرآن روزي اين كار صورت خواهد گرفت.»(51)

پى نوشت ها

:1 حج:2.27 كهف : 463 صحيفه نور، ج 20، ص 2274228 حديث ولايت، ج 1، ص 2055 توبه: 3 حديث ولايت، ج 1، ص

ص: 3452

6.206 صحيفه نور، ج 20، ص 2297 همان، ص 2278228 يونس:32؛ حديث ولايت، ج 1،ص 2069 صحيفه نور، ج 20، ص 22910 حديث ولايت، ج 1، ص 20711 صحيفه نور، ج 20، ص 22912 حديث ولايت، ج 1، ص 20613 صحيفه نور، ج 18، ص 661467 صحيفه نور، ج 20، ص 1815 حديث ولايت، ج 1، ص 20616 نساء: 48 و 116 ؛ انعام: 79 و 106 ؛ يونس: 105 ؛ حجر: 94 ؛ قصص: 87 ؛ روم: 31 ؛ فصلت: 60 ؛ توبه: 5 و 36 ؛ بينه: 6 ؛ احزاب: 73 ؛ فتح: 17.6 انعام: 19 و 78 ؛ توبه: 3 و 114 ؛ هود: 35 و 54 ؛ يونس: 41 ؛ شعراء : 276 ؛ زخرف : 26 ؛ (دانشنامه قرآن و قرآن پژوهي، ج1، ص18366.)365 توبه: 3، راغب اصفهاني؛ المفردات.19 عباسعلي عميد زنجاني، در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 10420 دانشنامه جهان اسلام، ج 2، ص 62721 محمدتقي رهبر؛ حج و برائت از مشركان، ميقات حج، سال ششم، شماره 22، ص 3322 عباسعلي عميد زنجاني؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 106. اقتباس از پيام امام خميني، صحيفه نور، ج 10، ص 22223 ممتحنه: 424 دانشنامه جهان اسلام، ج 2، ص 62725 همان.26 محمدتقي رهبر؛ حج

ص: 3453

و برائت از مشركان، فصلنامه «ميقات حج»، ص 3627 نساء : 14128 عباسعلي عميد زنجاني؛ در راه برپايي حجّ ابراهيمي، ص10729 دانشنامه جهان اسلام، ج 2، ص 62730 صحيفه نور، ج 20، ص 11131 صحيفه نور، ج 20، ص 2132 صحيفه نور، ج 10، ص 22133 آية اللّه جوادي آملي، صهباي صفا، ص 21334 سيد جواد ورعي: مباني ديني برائت از مشركان (1)، مجله ميقات حج، شماره 25، صص 303538 صحيفه نور، ج20، ص11136 صحيفه نور، ج 20، ص 11237 صحيفه نور، ج 20، ص 11238 صحيفه نور، ج 20، ص 11139 صحيفه نور، ج 20، ص 11140 صحيفه نور، ج 19، ص 20141 عباسعلي عميد زنجاني؛ در راه برپايي حج ابراهيمي، ص 11042 صحيفه نور، ج 19، صص 19843199 صحيفه نور، ج 20، ص 23 و ج 19، ص 20144 محمد محمدي ري شهري ؛ فلسفه برائت از مشركان، ميقات حج، سال دوم، شماره چهارم، ص 4243 اين مورد از نظر امام قدس سره كه پيشتر در تعريف ارائه گرديد، بحث شد.45 صحيفه نور، ج 20، ص 2146 صحيفه نور، ج 19، ص 19947 صحيفه نور، ج 10، ص 22148 همان.49 صحيفه نور، ج 15، ص 12350124 صحيفه نور، ج 20، ص 23451 همان، ص 231 عليرضا اسماعيل آبادي

ص: 3454

براي احمد

40 چكيده: احمد است از محمد مختار كه حميدش نگاهدار بود. فاطي از عرش بطن فاطمه است فاطر آسمانش يار بود حسن اين ميوه درخت حسن محسنش يار پايدار بود ياسر از آل پاك سبطين است سر احسان ورا نثار بود علي از بوستان آل علي است علي عاليش شعار بود پنج تن از سلاله احمد شافع جمله هشت و چار بود «امام خميني»

ص: 3455

براي عدالت

1 چكيده: قضيه غيبت حضرت صاحب، قضيه مهمي است كه به ما مسائلي مي فهماند، منجمله اين كه براي يك همچو كار بزرگي كه در تمام دنيا عدالت به معناي واقعي اجرا بشود در تمام بشر نبوده كسي الا مهدي موعود، سلام الله عليه، كه خداي تبارك و تعالي او را ذخيره كرده است براي بشر . هر يك از انبيا كه آمدند، براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراي عدالت را در همه عالم بكنند لكن موفق نشدند حتي رسول ختمي (ص)، كه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود، باز درز مان خودشان موفق نشدند به اين معنا و آن كسي كه به اين معناموفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد كرد . نه آن هم اين عدالتي كه مردم عادي مي فهمند كه فقط قضيه عدالت در زمين براي رفاه مردم باشد بلكه عدالت در تمام مراتب انسانيت، انسان اگر هر انحرافي پيدا كند، انحراف عملي، انحراف روحي، انحراف عقلي، برگرداندن اين انحرافات به معناي خودش اين ايجاد عدالت است در انسان . اگر اخلاقش اخلاق منحرفي باشد، از اين انحراف وقتي به اعتدال برگردد، اين عدالت در او تحقق پيدا كرده است . اگر در

ص: 3456

عقايد يك انحرافاتي و كجي هايي باشد، برگرداندن آن عقايد كج به يك عقيده صحيح و صراط مستقيم، اين ايجاد عدالت است در عقل انسان، در زمان ظهور مهدي موعود (ع) كه خداوند ذخيره كرده است او را از باب اين كه هيچكس در اولين و آخرين، اين قدرت برايش نبوده است و فقط براي حضرت مهدي موعود بوده است كه تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهند . » » سيماي معصومين (ع) در انديشه امام خميني، ص982 . گفتاري از امام خميني

ص: 3457

برخي از عوامل موفقيت حضرت امام خميني (ره)

اشاره

5 چكيده: به مناسبت سيزدهم آبان، سالروز تبعيد امام به تركيه 1343يكي از الطاف الهي اين است كه همواره با پذيرفتن آن، فلاح و رستگاري و سعادت نصيب انسان مي گردد.انبيا و اوصيا كه حيات واقعي خود را در سايه سلوك، تحصيل كرده اند، كوشيده اند با معرفي صراط مستقيم، بندگان را از جهالت و ضلالت نجات دهند و آن ها را به سعادت ابدي راهنمايي كنند. و اين مسؤوليت سنگين و طاقت فرسا، در عصر غيبت، بر عهده علما و فقهاي رباني است.در بين نواب عامه در دوران غيبت، يكي از چهره هاي برجسته كه تاريخ بشريت، كمتر شخصيتي مثل ايشان را ديده، حضرت امام خميني (ره) است. براي تبيين شخصيت حضرت امام خميني (ره)، بهترين بيان، بيان حضرت موسي بن جعفر (عليه السلام) است. ايشان مي فرمايند: «رجل من اهل قم يدعوا الناس الي الحق يجتمع معه قوم كَزُبُرِ الحديد لا تزلهم الرياح العواصف و لا يملون من الحرب و لا يجنبون و علي الله يتوكلون و العاقبة للمتقين».1 اين مقاله بر آن است تا عوامل دروني رموز موفقيت حضرت امام و دستيابي به اين جايگاه ويژه را بررسي نمايد.1 نظمتأثير نظم در زندگي انسان غير قابل انكار است. افراد بدون وجود نظم در زندگي، ره به جايي نمي برند. موفقيت

ص: 3458

بزرگان دين من جمله حضرت امام (ره) مرهون نظم آن هاست. امام كاظم (عليه السلام) اوقات يك مسلمان را چنين تقسيم مي كند: «اجتهدوا في أن يكون زمانكم اربع ساعات: ساعة لمناجات الله و ساعة لأمر المعاش و ساعة لمعاشرة الأخوان و الثقات الذين يعرفونكم عيوبكم و يخلصون لكم في الباطن و ساعة تخلون فيهما للذاتكم في غير محرم و بعده الساعة تقدرون علي الثلاث ساعات»2فوائد تنظيم وقت عبارتند از: 1 انجام كارها با سرعت و دقت بيشتر؛ 2 انسجام افكار؛ 3 پيدا شدن فرصت هاي تازه؛ 4 عدم تأخير در كارها؛ 5 آرامش اعصاب و روان؛ 6 ارتباط بهتر با خدا؛ 7 تلف نشدن بيهوده وقت. 3 حضرت امام (ره) از جمله مردان بزرگي بودند كه با رعايت نظم به مقامات بلندي رسيدند و ديگران را نيز قولاً و فعلاً بدان توصيه نمودند. حضرت امام (ره) مي فرمايند: «وقتي اوقات و كارهاي شما بركت پيدا مي كند كه آن ها را تنظيم كنيد.»4 «نظم ايشان زبانزد بود. در تمام حوزه علميه قم، درسي منظم تر از درس ايشان نبود. ايشان در مدت چهار سال و نيم، يك دوره درس اصول تدريس كردند، به غير از عيدها و مراسم سوگواري و يا جمعه ها كه معمولاً تعطيل است، ايشان در چهار سال و نيم، دو روز درس را تعطيل كردند

ص: 3459

كه ظاهراً يك روز را كسالت داشتند. ما اصلاً در تمام حوزه علميه قم، درسي كه اين طور منظم و مرتب باشد، سراغ نداريم. حتي گاهي بعضي از دوستان مي گفتند: «ما ساعت هايمان را با درس ايشان منظم مي كنيم». يعني ساعتي كه بنا بود ايشان بيايند، سر دقيقه تشريف مي آوردند. دوستاني كه به ايشان نزديك بودند و در نجف در محضر حضرت امام بودند، مي گفتند: «حدود سيزده سالي كه ايشان در نجف بودند، به استثناي شب هايي كه به كربلا مي رفتند و چند شبي كه مريض شدند و نتوانستند به حرم مشرف شوند، مرتب و منظم هر شب سر ساعت به حرم مشرف مي شدند. كارهاي ايشان اصولاً بسيار بسيار منظم و مرتب بود.»52 اخلاصامام صادق (عليه السلام) اخلاص را چنين تعريف مي كنند: «العمل الخالص الذي لا تريد ان يحمدك به احد الا الله عزوجل»6 چون اخلاص صفت باطني است و تشخيص آن كار آساني نيست، علايمش را چنين بيان كرده اند: «اما علامة المخلص يسلم قلبه و تسلم جوارحه و بذل خير و كف شره»7 امام راحل (ره) در تمام مراحل زندگي، در تحصيل، تدريس، تأليف و رهبري نهضت اين سرّ الهي را داشته است، و بدين جهت بود كه نام او ماندگار مانده است. چون به زندگي اش، رنگ خدايي زد و خدا باقي است.«يادم است

ص: 3460

كه روزي در نجف نامه اي خدمت امام نوشتم، به اين مضمون: «خواهش مي كنم مرا نصيحت كنيد و لو اين كه يك نصيحت كلي باشد». ايشان در جواب فرمودند: بهترين موعظه آن است كه خدا در قرآن فرموده است. قال الله تعالي: «قُل إنّما أعِظُكُم بِواحِدةٍ أن تَقوموا لِلّه».8 يعني بهترين موعظه، همان كه خدا فرموده كه شما را موعظه مي كنم به يك چيز و آن اين است كه قيام كنيد براي خدا.»93 تعهد به احكام شرعياعمال چه خوب و چه بد داراي نتايجي هستند و احكام شرعي، اعمال خوب و بد را مشخص مي كند. بنابراين شخص متعهد به احكام شرعي، اعمال خوب را انجام داده و اعمال بد را ترك كرده و در نتيجه، به نتايج دنيوي و اخروي آن ها مي رسد. يكي از نتايج تعهد، وعده هدايت است. چنان كه خداوند متعال مي فرمايد: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهدِيَنَّهُم سُبُلَنا».10 مصداق «فينا» انجام واجبات و مستحبات و ترك محرمات و مكروهات است.از آنجايي كه علم موجودي نوراني است، «العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء»،11 در دل پاك و نوراني، جاي مي گيرد و انجام واجبات و مستحبات دل را نوراني مي كند و زمينه را براي قرار گرفتن علم، فراهم مي سازد. در نتيجه، علم در آن دل قرار مي گيرد. و در

ص: 3461

مقابل، انجام محرمات و مكروهات، دل را تاريك و ظلماني مي كند و علم در آن دل نمي تواند قرار بگيرد؛ زيرا سنخيتي بين علم و آن دل نيست.بنابراين براي دريافت نور بايد قلب را با اعمال صالح و صفات حسنه مستعد پذيرش نور كرد.الف: ترك گناه و تهذيب نفسبسياري از دوستان جواني حضرت امام بر اين باورند كه ايشان حتي، در آن زمان نيز دچار لغزشي نشدند. براي نمونه، در جلسه هاي خودماني كه تشكيل مي شده است، براي شوخي و خنده، مطالبي هم نقل مي شده است؛ چنانچه جمله اي به منظور غيبت گفته مي شد، امام خود ناراحت مي شدند و تذكر مي دادند كه غيبت امر حرامي است و جايز نيست. جوان ها و به خصوص طلبه ها بايد به اين صفت و ويژگي امام بسيار توجه كنند. در واقع، كسي كه در دوران جواني اين قدر به حلال و حرام آداب اسلامي مقيد باشد، مشخص است كه فردي است كه اسلام بر قلب و روح ايشان حاكم شده است. همسر محترم حضرت امام كه خود زني فاضل، متدين و اصيل هستند، جايي نقل كردند: «من شصت و دو سال با امام بزرگوار زندگي كردم، در اين مدت يك غيبت از اين مرد نشنيدم.»12 ب: انجام مستحبات و ترك مكروهاتيكي از شاگردان حضرت امام نقل مي كند: «بيش از

ص: 3462

12 سال است كه افتخار شركت در دروس عاليه ايشان را داشته ام و در اين مدت يك عمل مكروه از ايشان نديدم. بلكه اگر مراء و جدالي، و يا غيبت و دروغي پيش مي آمد، حالت نگراني به خوبي در چهره ايشان نمايان مي شد.»13يكي از دوستان ايشان مي گويد: «بنده از سال 1309 ه . ش، با حضرت امام آشنا شدم. در اين مدت با تمام وجود، اين احساس را داشتم و درك كردم كه مي توان در پيروي از زندگي و رفتار رسول الله، از زندگي اين مرد الهي نمونه گرفت و سود جست.»14 ج نماز اول وقتيكي از فرماندهان نيروي زميني نقل مي كند: «در يكي از جلسه ها، كه حضرت آيت الله خامنه اي به عنوان رئيس جمهور وقت، آقاي هاشمي رفسنجاني به عنوان رئيس مجلس، فرماندهان سپاه و ديگر نيروها و من به عنوان فرمانده نيروي زميني نيز حضور داشتيم، نمي دانم نوبت گزارش كدام يك از ما بود كه امام ناگهان از اتاق خارج شدند. برخورد حضرت امام (ره) براي ما بسيار تكان دهنده بود. خود گزارش دهنده نتوانست جمله ناتمام خود را تمام كند؛ چرا كه مات و مبهوت مانده بود كه چه بگويد و براي چه كسي بگويد. اولين كسي كه لب به سخن گشود و حرف زد، آقاي هاشمي رفسنجاني بود. او

ص: 3463

گفت: «آقا كسالتي ايجاد شده است؟» حضرت امام با تندي برگشتند و با قاطعيت جواب دادند: خير، وقت نماز است. من ناخودآگاه به ساعتم نگاه كردم. افق تهران را از پيش مي دانستم و مي توانم بگويم كه ساعت و وقت بلند شدن امام براي نماز با افق تهران دقيقه اي تفاوت نداشت.»15«هميشه وقتي كه چند نفر از برادرها براي حفاظت مي ايستادند، امام مي فرمودند: «احتياجي نيست، در ساعت نماز بايد نماز خواند».16 د نماز شبحضرت آيت الله آقا ميرزا جواد ملكي تبريزي از استادشان مرحوم ملا حسينقلي همداني نقل مي كنند: «از طالبان آخرت، احدي به مقامي از مقامات ديني نرسيد، مگر آن كه اهل تعبد و شب زنده داري بود.»17«پنجاه سال نماز شب امام ترك نشد. امام در بيماري، در صحت، در زندان، در خلاصي، در تبعيد، حتي بر روي تخت بيمارستان قلب هم نماز شب مي خواندند. امام در قم بيمار شدند، و به دستور اطبا بايد به تهران منتقل مي شدند. هوا بسيار سرد بود و برف مي باريد. يخبندان عجيبي در جاده ها وجود داشت. امام چندين ساعت در آمبولانس بودند و پس از انتقال به بيمارستان قلب باز نماز شب خواندند.»18«امام شبي كه از پاريش به سوي تهران مي آمدند، تمام افراد در هواپيما خوابيده بودند و تنها امام در طبقه بالاي هواپيما نماز شب

ص: 3464

مي خواندند.»19«ايشان هفتاد سال نماز شب را به صورت متواتر خوانده اند.»20 ه توسل و محبت به اهل بيت(عليهم السلام)«ايشان در تمام مدت اقامتشان در نجف اشرف، همه شب به حرم مطهر مشرف مي شدند.»21«بعد از شهادت حاج مصطفي به نجف مشرف شده بودم. در نظر داشتم در پايان روضه، مصيبت امام حسين را هم تسليت عرض كنم. روضه را شروع كردم و بعد تسليت گفتم. همه حاضران شروع به گريه كردند. من خودم هم گريه كردم. به هر نحوي كه مي دانستم، سعي كردم كه امام را وادار به گريه كنم، ولي امام گريه نكردند. تا به اسم امام حسين(عليه السلام) رسيدم، امام گريه كردند و آنچنان شديد گريه مي كردند كه شانه هايشان بالا و پايين مي رفت».22و اهتمام و مداومت بر قرائت قرآنامام هر روز دست كم 50 آيه و در بعضي از ايام 10 جزء قرآن تلاوت مي كرد.23«در فاصله اي كه بعد از نماز ظهر و عصر براي ناهار مي آمدند اگر در اين مدت كوتاه چند دقيقه اي فرصت مي شد، قرآن بر مي داشتند و مي خواندند و گاهي اين اوقات كمتر از 2 دقيقه بود.»24 ز احترام به علماي دينياز وحيد بهبهاني پرسيدند: چگونه به اين مقام رسيدي؟ ايشان جواب دادند: «اگر به اين رسيده ام، مرهون احترامي است كه به فقها و علماي اسلام مي گذارم». و اين خصلت بزرگ،

ص: 3465

هميشه در امام جلوه اي خاص داشت. نه فقط به امثال شيخ طوسي ما، صاحب جواهرها، شيخ انصاري ها و... احترام خاص مي گذاشتند و با تجليل از آنان ياد مي كردند، بلكه درباره امثال آيت الله العظمي بروجردي بارها مي فرمودند: «در سر حد كرامت است كه يك پير مرد، به اين خوبي حوزه علميه را، بلكه عالم تشيع را اداره مي كند». و درباره مؤسس حوزه علميه قم مي فرمودند: «درباره بزرگي او همين بس كه توانست در آن زمان سخت كه رضا شاه تصميم داشت حوزه و روحانيت را نابود كند، حوزه ها بلكه روحانيت را حفظ كند. و اين امانت را به ما داد تا ما به ديگران رد كنيم».25 ادامه دارد...

پى نوشت ها

:1 عصر ظهور، ص 236 به نقل از بحارالانوار، ج 60، ص 2.216 تحف العقول، ص 3.433 ره توشه راهيان نور، ج 26، ص 1704 پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 5.99 همان، ص 6.49 ميزان الحكمه، ج 3، ص 7.64 همان.8 سبأ/ 9.46 پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 10.222 عنكبوت، 11.69 مصباح الشريعه، ص 12.16 پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 13.72 همان، ص 14.159 همان، ص 15.12 ره توشه راهيان نور، ج 26، ص 16.472 سرگذشت هاي ويژه، ج 4، ص 17.47 اسرار الصلوة، ص 18.463 سرگذشت هاي ويژه، ج

ص: 3466

2، ص 19.51 همان.20 پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 21.72 سرگذشت هاي ويژه، ج 5، ص 22.45 پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 23.124 ره توشه راهيان نور، ج 26، ص 24.472 سرگذشت هاي ويژه، ج 4، ص 25.46 پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 061. حسن صادقي

ص: 3467

برخي عوامل موفقيت حضرت امام خميني (ره)2

6 چكيده: 4 استفاده از فرصتانسان عاقبت انديش و آينده نگر، وقت خويش را هدر نمي دهد. حتي در بين علوم، علمي را كه فايده اش و كمالش بيشتر باشد، انتخاب مي كند: «العلم أكثر من أن يحاط و من كل علم أحسنه»1 در احاديث نيز به استفاده كامل از وقت، توصيه شده است: «الفرصة تمر مر السحاب، فاشمزوا فرص الخير»2 و «اضافة الفرصة غصة»3 و «اشد الفرص فوت الفرص».4 امام راحل از جمله عالماني بودند كه از اوقات خويش، در مراحل تحصيل، تدريس، تأليف و تحقيق و رهبري، به خوبي استفاده مي نمودند، كه نتيجه آن، برپايي نظام اسلامي، تربيت شاگردان متعهد و محقق و تأليف كتب علمي بود.به بركت همين خصوصيت بود كه «امام بزرگوار با تخصصي كه در علوم مختلف دارند، هيچ يك از علوم بر روح پر عظمت ايشان اشراف پيدا نكرد بلكه امام است كه بر تمامي آن علوم و آن ابعاد در آن سطح بالاي از تخصص كه ايشان دارند، مشرف اند».55 استفاده از محضر علماي ربانيعلوم انسان ها غالبا از راه تحصيل به دست مي آيد و لازمه تحصيل، رفتن به محضر معلم و استاد است و رفتن به محضر معلم همان مجالست است. امام علي (عليه السلام) مي فرمايند: «مجالسة الحكماء مياة العقول و شفاء النفوس»6 و «جالس العلماء

ص: 3468

يكمل عقلك و تشرف نفسك و ينتف عنك جهلك»7 و «قال الحواريون لعيسي (عليه السلام) يا روح الله! فمن مجالس اذا؟ قال: من يذكركم الله رؤيته و يزيد في عملكم منطقة و يرغبكم في الاخرة عمله».8 حضرت امام(ره) از نعمت وجود اساتيد عامل و عالِمي برخوردار بودند و چون بيان شرح حال تك تك آن ها به درازا مي كشد، به ذكر اساتيد برجسته ايشان در قم مي پردازيم و شرح حال مختصري از اساتيد برجسته ايشان را مي آوريم.اساتيد برجسته ايشان در قم عبارتند از: 1. مرحوم سيدمحمدتقي خوانساري (بخشي از سطوح فقه و اصول) ؛ 2.مرحوم شيخ عبدالكريم حائري يزدي (بخشي از سطوح و خارج فقه و اصول) 3. مرحوم حاج سيدعلي شيري كاشاني (سطوح عالي فقه و اصول) 4. مرحوم حاج سيدابوالحسن رفيعي قزويني (فلسفه اسلامي، رياضيات و هيئت) 5. مرحوم آقاميرزاعلي اكبر حكمي يزدي (رياضيات، هيئت، فلسفه اسلامي نخستين و درس هاي علوم معنوي و عرفاني) 6. مرحوم آقاشيخ محمدرضا مسجدشاهي اصفهاني (عروض و قوافي، فلسفه اسلامي و فلسفه غرب) 7.مرحوم آقاميرزاجواد ملكي تبريزي (اخلاق و عرفان) 8. مرحوم آقاميرزامحمدعلي شاه آبادي (عرفان نظري و عملي).9 حضرت امام خميني درباره مرحوم شاه آبادي مي فرمايند: «انسان هميشه عاشق چيزي است كه ندارد و به دست او نيست و اين فطرتي است كه مشايخ عظام و حكماي بزرگ اسلام، خصوصاً استاد و شيخ

ص: 3469

ما در معارف الهيه جناب عارف كامل آقاي آقاميرزامحمدعلي شاه آبادي (روحي له الفداء) به آن كثيري از معارف الهيه را ثابت مي فرمايند».10و در جاي ديگري مي فرمايند: «من از آقاي شاه آبادي سؤال كردم مطالبي را كه شما مي گوييد در كتاب نيست از كجا مي آوريد؟ آقاي شاه آبادي گفتند: گفته مي شود؛ يعني از خود مي گويم. آقاي شاه آبادي شرح فصوصي كه مي گفته فرق مي كرد با شرح فصوص قيصري، ايشان از خودش خيلي مطلب داشت».11 حضرت امام درباره مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي مي فرمايند: «من خود در علماي زمان خود، كساني را ديدم كه رياست تام يك مملكت و بلكه قطر شيعه را داشتند و سيره آن ها تالي تلو سيره رسول اكرم (صلي الله عليه وآله) بوده. جناب استاد معظم و فقيه مكرم، حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي كه از 1340 1355 رياست تامه و مرجعيت كامله قطر شيعه را داشت، همه ديديم كه چه سيره اي داشت، با نوكر و خادم خود هم سفره و هم غذا بود. روي زمين مي نشست. با طلاب مزاح هاي عجيب و غريبي مي فرمود. اخيرا كه كسالت داشت، بعد از مغرب، بدون ردا يك رشته مختصري دور سرش پيچيده بود و گيوه بر پا كرده در كوچه قدم مي زد و وقعش در قلوب بيشتر مي شد و به مقام او از اين كارها لطمه اي وارد نمي آمد».126 اعتماد به نفس اعتماد

ص: 3470

به نفس يعني تكيه كردن بر خود و خودباوري. انسان خودباور مي تواند از استعدادهاي خويش استفاده كند و در نتيجه پيروز گردد. حضرت امام (ره) بر پايه همين اعتماد به نفس بود كه شروع به تحصيل كرد و آن را ادامه داد تا در 35 سالگي به درجه اجتهاد رسيد و جزء مجتهدين و نوابغ علمي درآمد.«پس از پيروزي انقلاب، زماني كه امام در قم تشريف داشتند، به ايشان گفتم: شايد مناسب باشد كه شما در مسائل اجتماعي و در كل مسائل مملكتي به ويژه آن هايي كه مهم هستند، با ديگر بزرگان و مراجع حوزه مشورت كنيد، ايشان در جواب فرمودند: در مسائلي كه پيش مي آيد و من خودم در آن ها داراي نظري هستم و به نظر خودم كمال اعتقاد را هم دارم و تشخيص مي دهم كه بايد اين راه عملي شود و نظر من پياده شود، مشورت با اين آقايان چه نتيجه اي مي تواند داشته باشد؟ اگر مشورت كرده و با آن ها مخالفت بكنم كه اين صحيح نيست و اگر موافقت كنم، معنايش اين است كه راهي را كه من تشخيص داده ام، خطاست. در اين صورت بايد نظري كه دارم، كنار گذاشته شود، در صورتي كه من صددرصد معتقدم كه صلاح پيدا كردن آن نظر است».137 اراده استواراراده استوار، از

ص: 3471

صفات برجسته مردان الهي است. حضرت امام خميني (ره) از سلسله بزرگاني بودند كه در بين گرايش هاي مختلف انساني، گرايش الهي را در هر جا بر ديگر گرايش ها ترجيح داده اند و آن را اراده نموده اند. وجود اين روحيه بود كه، باعث شد امام بتوانند به مقامات عاليه برسند.«امام در شرايطي بنياد يك زندگي علمي و فقاهتي را طرح ريزي نمودند و قدم به حوزه علميه نهادند كه ده ها مشكل اقتصادي و سياسي و فرهنگي و اجتماعي حوزه ها را تهديد مي كرد؛ كمبود استاد، فقر اقتصادي (كه گاهي طلاب با نان خشك و حتي گاهي با پوست ميوه ها سد جوع مي كردند) و نبودن امنيت اجتماعي و سياسي، كه هر لحظه احتمال بستن حوزه و تعطيلي درس ها مي رفت و اگر نبود همت و تصميم قاطع براي مبارزه با اين دردها و مشكلات و پيمودن راه هاي پر پيچ و خم معارف و علوم، چه چيز ديگر مي توانست آينده درخشان علمي امام را تضمين كند؟»14«زماني كه خواستند خبر فوت حاج آقامصطفي را به ايشان بدهند گفتند كه: حاج آقامصطفي حالشان خوب نيست و به بيمارستان رفته، ايشان گفتند كه: مي خواهم به ملاقاتشان بروم، به ايشان گفته شد كه گفته اند ملاقات با حاج آقامصطفي ممنوع است. ايشان گفتند: اگر مصطفي مرده، به من بگوييد. و برادران به گريه افتادند و

ص: 3472

امام فهميدند و فرمودند: «انا لله و انا اليه راجعون، اميد داشتم كه مصطفي به درد جامعه بخورد». چيزي كه ما در مرگ حاج آقامصطفي از ايشان شنيديم همين بود. ما در نجف جلسات ختم گذاشتيم و تمام آقايان در نجف اين كار را كردند. چند روزي كه گذشت افرادي مي آمدند و براي فاتحه گرفتن اجازه مي گرفتند، آقاي دعايي هم مسئول اين كار بود، كه از امام اجازه مي گرفت. امام به آقاي دعايي فرمودند: مُرده بازي را دور بيندازيد و به دنبال درس و بحثتان باشيد و در اين كار اصرار نكنيد».158 كار و كوششكار و كوشش از اسباب موفقيت هر شخص به شمار مي آيد و متقابلاً تنبلي و سستي از آفات زندگي محسوب مي شود. بي گمان، نتيجه را بايد در مقدارِ كار و كوشش هر فرد، جستجو نمود و به قول شاعر پارسي زبان: «نابرده رنج گنج ميسر نمي شود/مزد آن گرفته جان برادر كه كار كرد». در روايات نيز بر كار و كوشش تأكيد و از تنبلي و بي كاري و سستي نهي شده است.امام علي(عليه السلام) مي فرمايند: «آفة النجع الكسل»16 و «الفشل منقصة»17 و «من تقاعس اعتاق»18 و «من دام كسله خاب أمله»19 حضرت امام (ره) نيز در دوران زندگي از كار و كوشش خسته نشدند لذا توانستند خدمات ارزنده اي به جامعه بكنند. مثلاً

ص: 3473

درس ايشان، چون براي آن زحمت زيادي مي كشيدند، خيلي پخته مي شد؛ «ما وقتي وارد درس ايشان شديم، دقت نظر را مشاهده كرديم. امام همه حرف بزرگان را نقل و تقرير مي كردند و يك يك را با دلايل متقن، رد مي كردند و آن هايي را كه سخت بود كاملاً مي پختند. به طوري كه درسي كه ايشان مي دادند، آن شاگرداني كه درس را خوب مي گرفتند، در جاهاي ديگر با هر شخصيت بزرگي روبرو مي شدند آن ها نمي توانستند مبنا را از دست آن ها بگيرند و جاهايي بود كه من خودم با شخصيت هاي بزرگي كه الآن چند نفر به رحمت خدا رفته اند و در حد موقعيت تقليد بودند، برخورد مي كردم، ايشان مي پرسيدند: كجا درس مي خوانيد؟ مي گفتيم: خدمت امام مي خوانيم. مي گفتند: بحث كجاست؟ مي گفتيم اينجاست و وارد بحث مي شديم. با تمام تلاشي كه مي كردند نمي توانستند مبنا را از دست ما بگيرند»202 علل بيروني1 وراثت يكي از عوامل مؤثر در تكوين شخصيت هر شخصي، وراثت است. وراثت يعني انتقال صفات والدين و اجداد به فرزند. امام صادق (عليه السلام) در هزار و دويست و اندي سال پيش، از وجود «ژن» كه عامل وراثت است، خبر مي دهند. ايشان مي فرمايند: «تزوجوا في الحجر الصالح فان العرق وساس مكارم».21 از اين روايت استفاده مي شود كه «عرق» (به تعبيري «ژن») در انتقال صفات به فرزندان

ص: 3474

بسيار ظريف، دقيق و قوي عمل مي كند.22 يا در روايت ديگري وارد شده است كه: «يحفظ المرء في ولده»23 و يا گفته اند: «الولد سرّ أبيه».خاندان پدر و مادري حضرت امام راحل (ره) از خاندان علم و عمل و شجاعت و موفقيت بوده اند و اينها يكي از عوامل بيروني موفقيت ايشان بوده است. 2 محيطبه اعتقاد روان شناسان، عوامل محيط نيز در رشد مادي و روحي فرزند اثر دارد. هر چند پدر حضرت امام در پنج ماهگي ايشان به شهادت رسيدند؛ ولي در تكوين شخصيت فرزندشان نقش شاياني ايفا نمودند. مادرشان نيز چون از خانواده علم و عمل و از تربيت شدگان مكتب اسلام بودند، نقش قابل توجهي در شكل گيري شخصيت ايشان داشتند. علاوه بر اين ها با شهادت مرحوم حاج سيدمصطفي، خواهر والاقدر ايشان، مرحومه بانو «صاحبه» به خانه برادر شهيد خود رفته و سرپرستي كودكان خردسال آن مرحوم را عهده دار مي شوند. بنابراين، علاوه بر تأثير پدر عالم و عامل در شخصيت امام، محيط معنويي كه مادر و عمه گرامي امام به وجود آورده بودند، روح لطيف و پاك «روح الله» را مؤمن، متقي و متعهد، به بار آورد و زمينه كسب معارف الهي را به نحو اتم فراهم كرد تا سرانجام ايشان جزء علماي رباني قرار گرفتند و رهبري نهضت بزرگ اسلامي

ص: 3475

را بر عهده گرفتند و پرچم «الله» را برافراشته نمودند.پي نوشت ها: 1 شرح غرر و درر، ج 2، ص 2.56 ميزان الحكمه، ج 7، ص 3 .442 همان. 4 همان.5 سرگذشت هاي ويژه، ج 5، ص 6.40 ميزان الحكمه، ج 2، ص 7.60 همان.8 همان.9 فرهنگ ايران امام خميني (ره)، ص 10.18 چهل حديث، ص 19 و 11.20 سرگذشت هاي ويژه، ج 1، ص 12 .128 چهل حديث، ص 13.103 پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 14.59 سرگذشت هاي ويژه، ج 2، ص 15 .105 همان، ج 4، ص 16.130 شرح غرر و درر، ج 3، ص 17.112 همان، ج 1، ص 18.49 همان، ج 5، ص 19.151 همان، ص 20.187 سرگذشت هاي ويژه، ج 6، ص 21 .27 خانواده در اسلام، ص 22.154 همان.23 بنيان مرصوص، ص 386، به نقل از بحارالانوار، ج 28، ص 203. حسن صادقي

ص: 3476

بررسي تاريخي بن مايه ها و درون مايه هايرخداد عاشورا از منظر امام خميني

اشاره

9 چكيده: بدون ترديد امام خميني به عنوان بنيانگذار و مؤسس انقلاب اسلامي ايران بيشترين الهام را در اين حركت اسلامي، از قيام عاشورا پذيرفته است. نگاه اسوه گونه ايشان به حادثه نينوا، و بكارگيري مفاهيم كربلايي در تشويق اذهان عمومي، همه بيانگر تأثيرپذيري سخت ايشان از اين حادثه مي باشد. اگرچه امام فرصت نگارش آثاري را دربارة حركت الهي امام حسين(ع) پيدا نكردند، امّا در قالب سخنراني هاي متعدد به تحليل علل، زمينه ها، هدف و آثار اين قيام پرداخته اند. يكي از مباحثي كه حضرت امام در خطابه هايشان به كرّات به آن پرداخته اند، علل و زمينه هاي رخداد عاشوراست. اينكه اساساً چرا پس از گذشت پنجاه سال از فوت پيامبر اكرم(ص) حاكمان جامعه اسلامي به آساني اقدام به قتل و اسارت خاندان او مي نمايند؟ چرايي اين رخداد را در كجا بايد جستجو كرد؟ در نوشتار حاضر با استناد به گفتار حضرت امام به اين پرسش در حد توان پاسخ داده مي شود. مرده ريگ تفاله هاي جاهليت «مكتبي كه مي رفت با كجرويهاي تفالة جاهليت... با شعار «لاخبرٌ و لاوحيٌ نَزَل» محو و نابود شود... ناگهان شخصيت عظيمي... قيام كرد و با فداكاري بي نظير و نهضت الهي خود، واقعه بزرگي را بوجود آورد.» [صحيفه امام،

ص: 3477

ج 12، ص 441[ بدون ترديد بخشي از علل رخداد و حادثه كربلا را بايد در «عصر جاهليت» عربستان و مناسبات فرهنگي، اقتصادي و سياسي حاكم بر زندگي اعراب و قبايل ساكن در آن جستجو كرد. اطلاق واژه «جاهليت» براي دورة موردنظر خود گوياي واقعيّت هاي غيرقابل انكاري است. به جز عده معدودي از صاحب نظران كه به نكات برجسته فكري و مدني براي عرب عصر جاهلي قائل هستند،[1] بيشترين آنها كاربرد واژة «جاهليت» را براي اين دوره بسيار بامسمّي مي دانند. بي شك استعمال اين مفهوم داراي محدوديت زماني و مكاني خاصي خواهد بود. به اين معني كه از نظر زماني مفهوم جاهليت از پيش از بعثت تا دويست سال قبل از آن را شامل مي شود. چرا كه در قرون پيشتر، آن سرزمين مهد تمدنهاي مختلف بشري بوده است كه بوسيله قرآن ما از وجود آنها آگاه شده ايم. نيز از نظر جغرافيايي بايد اطلاق مفهوم «جاهليت» را تمديد كرد. بخشهايي از شبه جزيره عربستان بويژه جنوب آن (يمن يا عربستان خوشبخت) به دلايل اقليمي و جغرافيايي كه بسيار حاصلخيز و مناسب براي كار كشاورزي بود و همچنين بدليل ارتباط نزديكي كه با كشورهاي همجوار بويژه ايران داشت و تأثيري كه از فرهنگهاي پيراموني گرفته بود وضعيت مناسبت تري نسبت به منطقه حجاز عربستان داشت. بنابراين

ص: 3478

با توجه به قرائن و شواهد موجود اطلاق مفهوم جاهليّت براي اين قسمت از عربستان مقبول نيست. شايد كاملترين توصيف را از جامعه عربستان پيش از بعثت در نهج البلاغه سراغ داشته باشيم. علي(ع) در يكي از خطبه هايش مي فرمايند: «همانا خدا محمد را برانگيخت تا مردمان را بترساند و فرمان خدا را چنانكه بايد، رساند. آن هنگام شما اي مردم عرب، بدترين آيين را برگزيده بوديد و در بدترين سراي خزيده. منزلگاهتان سنگستانهاي ناهموار، همنشينتان گرزه هايي زهردار. آبتان تيره و ناگوار، خوراكتان گلوآزار، خون يكديگر را ريزان، از خويشاوند بريده و گريزان، بتهاتان همه جا برپا، پاي تا سر آلوده به خطا.»[2] محمد بن جرير طبري گزارش جالبي درباره زندگي عرب دارد. وي مي نويسد: «قوم عرب خوارترين، بدبخت ترين و گمراه ترين قوم بود كه در لانه اي محقر و كوچك ميان دو بيشه شير (ايران و روم) زندگي مي كرد. سوگند به خدا، در سرزمين عرب چيزي موجود نبود كه مورد طمع و يا حسد بيگانگان قرار گيرد. هر آن كس از اعراب كه مي مرد يكسره به دوزخ مي رفت و هر آنكه زندگي مي كرد و حيات داشت، گرفتار خواري و مشقت بود و ديگران لگدمالش مي كردند. سوگند به خدا كه در سراسر زمين قومي را نمي شناسم كه خوارتر و تيره بخت تر از عرب باشد. وقتي اسلام

ص: 3479

در ميان ايشان ظاهر شد آنان را صاحب كتاب، قادر بر جهان، داراي روزي و مالك الرقاب كرد.»[3] شاخصه هاي فرهنگي عرب جاهلي در «شعر و شاعري»، «علم الانساب» و «علم الايام» و آشنايي به «علوم جوّي» خلاصه مي شود. شعري كه عرب مي سرود اگرچه قالب دلنشين و آراسته اي داشت امّا خالي از محتوا بود و صرفاً در وصف گل و گياه و سبزه و يا شب و شراب و شمشير محدود مي ماند. رويكرد اين قوم به «علم الانساب..» و «علم الايّام» هم براي ارضاء تمايلات فخرطلبانه فردي و قبيله اي بود. به عبارت ديگر توجه عرب به اين دو مقوله نه به عنوان علمي از علوم، بلكه بعنوان وسيله اي از براي فخرفروشي به «ديگران» بود. احمد امين درباره وضعيت علوم در بين اعراب جاهلي مي نويسد: «آنها از علم و فلسفه بهره نداشتند. زيرا زندگاني اجتماعي آنها درخور علم و فلسفه نبود. علم آنها منحصر به معرفت انساب يا شناختن اوضاع جوّي بود. بنابر بعضي از اخبار هم، اطلاع اندكي از علم طب داشتند ولي آنچه را كه مي دانستند كافي نبود و علم محسوب نمي شد. بسي خطاست كه مانند آلوسي آنها را عالم و دانشمند بدانيم كه مي گويد: اعراب علم طب و معرفت احوال جوّي و اخترشماري را كاملاً مي دانستند.»[4] امّا در حوزه «سياست» تنها

ص: 3480

واحد سياسي موجود و مطرح «قبيله» بود. قبيله در جامعه عرب جاهلي نه تنها شالودة حيات و بقاي تمام پيوستگيهاي فردي و اجتماعي عرب به شمار مي رفت، بلكه تمام اركان شخصيت و مظاهر فكري و عقلي او را نيز شكل مي داد.[5] تنها جغرافياي سياسي كه عرب آن را مي شناخت و براي آن تلاش مي كرد «قبيله» بود، و بيرون از آن براي او حكم سرزمين «غير» را داشت. نظام سياسي قبيله مبتني بر شيخوخيت و ريش سفيدي بود. در اين نظام «عرف» به عنوان قانون نانوشته تعيين كننده نوع و چگونگي روابط اجتماعي افراد در درون و بيرون از قبيله بود. «جنگهاي فجار» و «حلف الفضول» بعنوان دو پديدة مهم در عصر جاهلي مي تواند مثبت نبود قانون عام و فراگير در آن دوره باشد. در نظام ارزشي عصر جاهلي «نسب» و «ثروت» تعيين كننده پايگاه اجتماعي افراد بود. آنكه از نسب بالاتر و ثروت و مكنت بيشتري برخوردار بود در جرگة شرفاء قرار مي گرفت كه در تمامي تصميمات قبيله اي و امور مختلف اجتماعي تأثيرگذار بود. كار مهمّي كه پيامبر اسلام انجام داد تغيير همين نظام ارزشي غلط بود. در جامعه اسلامي برخلاف جامعه جاهلي تقوا و پرهيزكاري افراد بود كه آنها را از پايگاه انساني بالايي برخوردار مي نمود. اگرچه پيامبر اكرم تلاش بيست و سه

ص: 3481

سالة بي وقفه اي را در اين راستا انجام دادند امّا آنچه مسلم است، يك دورة بيست و سه ساله براي منسوخ كردن يك فرهنگ جاهلي ديربنياد، دورة بسيار اندكي است. فلذا بعد از فوت پيامبر آرام آرام دوباره جامعه اسلامي به تفكرات جاهلي بازگشت، تا آنجا كه در سال 61 هجري منظومه فكري دشمنان امام حسين(ع) كاملاً محاط در چارچوب عصبيّت قبيله اي بود و همه چيز را از دريچه شعب و منافع شعبي خود مي ديدند. مسئلة ديگري كه به عنوان ميراثي شوم از عصر جاهليّت به دورة اسلامي منتقل شده و در جريانات سياسي و اجتماعي بسيار تأثيرگذار بود، منازعات درونْ قبيله اي تيره هاي قريش بود كه با مرگ عبد مناف آغاز رياست يكي از فرزندان او بنام عمرو (هاشم) آغاز شده بود. عبدمناف پسر سرشناس قصي بن كلاب كه نسل رسول اكرم به قصي از طريق او متصل مي شود به غير از عمرو (هاشم) پسران زير را از خود به جاي گذاشت: عبد شمس، مطلب، ابوعمرو و ابوعبيد. با فوت عبد مناف مناصب اجتماعي كه بر عهده او بود و بين هاشم و عبد شمس تقسيم شد. بدينصورت كه منصب رفادت (اطعام حجاج) و سقايت به هاشم و منصب قيادت (فرماندهي جنگها و شاخة نظامي قريش) بر عهده عبدشمس گذاشته شد.

ص: 3482

علاوه بر اين بطوركلي رياست قريش بعد از عبدمناف به هاشم واگذار شد. ابن اسحاق در بيان علت اين تصدي نوشته است كه عليرغم آنكه عبدشمس بزرگتر از هاشم بود، ولي چون وي همواره سفر مي كرد و كمتر در مكه اقامت داشت و علاوه بر اين مردي عيالمند و تنگدست بود، هاشم متصدي اين امر شد.[6] از همين زمان قبيله قريش به دو شاخة مهم بني هاشم و بني عبدشمس تقسيم مي شود كه در عرصه هاي مختلف سياسي، اقتصادي، اجتماعي رقابت فشرده اي را با هم شروع كردند. در زمان هاشم، تيرة او تفوّق قابل توجهي در دو زمينه نسبت به تيره عبدشمس داشت: نخست اينكه شخص هاشم نسبت به عبدشمس داراي مال و منال زيادي بود و علاوه بر آن منشأ تحولات مهمي در عرصه اقتصاد و تجارت مكه با اقوام همجوار شده بود. راه اندازي سفرهاي تجاري زمستاني و تابستاني از مكه به مدينه و شام و بالعكس از ابتكارات او به شمار مي رود. دومين برتري هاشم به كرامت نفس و بذل و بخشش هاي زياد او برمي گردد كه حسادت رقباي او را به همراه داشت. در اين ميان اميّه فرزند متمول عبدشمس بيش از هر كس ديگري به موقعيت اجتماعي هاشم حسادت مي ورزيد. كينه ورزيهاي او نسبت به عمويش منشأ افسانه پردازيهاي بسياري شده است

ص: 3483

كه صد البته در درون خود واقعيتهايي را نهفته دارند. گزارش هشام بن محمد را بخوانيد: «اميه كه مردي ثروتمند بود كوشيد تا خود را در نيكوكاري به هاشم برساند ولي موفق نشد. بنابراين گروهي از قريش او را شماتت كردند و بر حسد اميّه افزودند. اميّه از هاشم خواست تا حكمي تعيين كنند تا در باب آن دو رأي دهد. هاشم اين پيشنهاد را به اين شرط پذيرفت كه بازنده محكوم به پرداخت پنجاه ماده شتر براي كشتن در مكه و ده سال تبعيد از مكه گردد. اميّه شروط هاشم را پذيرفت و هر دو براي حكميّت نزد كاهن بني خزاعه رفتند كاهن به شرافت هاشم رأي داد و اميه به ناگزير شترها را كشت و خود نيز براي ده سال تبعيد به شام رفت. اين حكميّت آغاز دشمني ميان بني هاشم و بني اميه بود.»[7] بعد از فوت هاشم تيره بني اميّه بر اقتدار اقتصادي خود افزوده و روز به روز تفوّق مالي خود را نسبت به تيره ها و قبايل ديگر افزايش مي دهند و اين در حالي است كه تيره بني هاشم بعد از فوت رئيس خود از نظر اقتصادي در سراشيبي افول و نزول مي افتد چرا كه مرگ هاشم در خارج از مكه و ماندن تنها فرزند او در غربت و سپس

ص: 3484

قرار گرفتن عبدالمطلب (فرزند هاشم) تحت سرپرستي مطلب و نبود نبوغ اقتصادي بالاتر و جانشينان او بويژه عبدالمطلب، همه اين عوامل دست در دست هم داد تا بني هاشم فقط به خوشنامي خود ببالد و ديگر توان رقابت اقتصادي با بني اميه را نداشته باشد. تنگدستي ابوطالب سرشناس ترين پسر عبدالمطلب نيز حكايت از افول اقتصادي عبدالمطلب مي تواند داشته باشد. از آنچه گفته شد دو نتيجه مي توان گرفت: 1 عبدالمطلب پس از مرگ هاشم (پدر) تمام اقتدار اقتصادي او را پيدا نكرد 2 بني اميه با حفظ مقام قيادت و نفوذ فوق العاده در دارالندوه، منزلت اجتماعي روزافزوني در مكه يافتند تا آنكه در زمان ظهور اسلام، خصوصاً پس از جنگ بدر به رياست و سروري قريش و مكيان رسيدند.[8] رقابت اين دو تيره سرشناس قريش با بعثت پيامبر (كه خود از تيره بني هاشم بود.) نه تنها به پايان نرسيد بلكه رنگ جدي تري به خود گرفت چرا كه بني اميه حتي ادعاي نبوّت حضرت رسول را هم در راستاي رقابت تيره اي تفسير مي نمود و درصدد خنثي كردن آن بود. نه تنها ابوسفيان رئيس تيره بني اميه در زمان بعثت پيامبر اين نگره را داشت بلكه يزيد بن معاويه نوة او هم در سال 61 ه . در اين مدار سير مي نمود. آمده است كه يزيد آنگاه كه

ص: 3485

اهل بيت عصمت را در شام بر وي وارد كردند با چوب بر دندانهاي سرمطهّر امام حسين(ع) مي زد و اين شعر را بر زبان مي راند: لعبت هاشم بالملك فلا خبر جاء ولا وحيٌ نزل قبيله بني هاشم با سلطنت بازي كردند پس نه خبري آمد و نه وحي اي نازل شد.[9] «... مذهبهاي باطل كه شالوده اش از سقيفه بني ساعده ريخته شد و بنيانش بر انهدام اساس دين بود جاي گير حق شده بود.» [كشف الاسرار، ص 174[ از نظر امام خميني يكي از مهم ترين علل رخداد عاشورا حادثه اي بود كه همان روز فوت پيامبر در سقيفه بني ساعده اتفاق افتاد و مسلمانان با فراموش كردن توصيه ها و وصاياي پيامبر درباره علي(ع) بر خلافت ابوبكر اجماع نمودند. ايشان از اين واقعه به تعبير «اعظم مصيبت ها» ياد مي كنند و عزاي آن را از «عزاي كربلا» بالاتر مي دانند: «بالاترين مصيبتي كه بر اسلام وارد شد، همين مصيبت سلب حكومت از حضرت امير سلام الله عليه بود و عزاي او از عزاي كربلا بالاتر بود. مصيبت وارده بر اميرالمؤمنين و بر اسلام بالاتر است از آن مصيبتي كه بر سيدالشهداء... وارد شد. اعظم مصيبت ها اين مصيبت است كه نگذاشتند بفهمند مردم اسلام يعني چه؟»[10] در سقيفه بني ساعده چه اتفاقي افتاد؟ آنچه در سقيفه بني ساعده اتفاق افتاد بازگشت دوباره اعراب به تفكرات

ص: 3486

قبيله اي پيش از بعثت بود. شيوة انتخاب جانشين پيامبر دقيقاً با معيارها و سنن قبيله اي صورت گرفت. درباره مشروعيت خليفه و بطور كلّي جانشيني پيامبر اختلاف نظرهاي مهمّي بين شيعيان و اهل تسنّن وجود دارد. شيعيان انتخاب جانشين پيامبر را به شيوة نص صريح و اشارات بيّن پيامبر در حجةالوداع مي دانند و تنها علي(ع) را شايسته اين مقام مي دانند و آنچه را كه در سقيفه اتفاق افتاد و به انتخاب ابوبكر انجاميد باطل مي دانند. در مقابل، اهل تسنن انتخاب جانشين پيامبر را نه به توسط خود او بلكه امري مي دانند كه به عهده خود مسلمانان گذاشته شده بود و بالاجماع بايد دربارة آن تصحيح مي گرفتند. امّا اگر از نزديك، سقيفه را با عنوان يك «متن» در «زمينه تاريخي» خود مورد بررسي قرار دهيم به نتايج مهمّي خواهيم رسيد. فتح مكه توسط سپاه اسلام در سال هشتم هجري بزرگترين پايگاه دشمنان پيامبر را فروريخت و با تصرف آن و تسليم رؤساي قريش، اسلام به عنوان حاكميت بلامنازع شناخته شد. قبايل ديگري كه تا اين زمان اسلام نياورده بودند، فوج فوج با فرستادن نمايندگان خود به مدينه اعلان مسلماني در پيشگاه پيامبر اسلام نمودند تا از اين طريق همچنان به حيات قبيله اي خود ادامه دهند. از اينرو سال نهم هجري با عنوان «عام

ص: 3487

الوفود» در تاريخ اسلام ثبت شد و بخش اعظمي از قبايل جزيرةالعرب در اين سال به جرگه اسلام پيوستند. بدون ترديد اسلام آوردن اين قبايل نه از روي ايمان قلبي بلكه از روي ترس و به اقتضاي مصلحت زمانه بود. اين قبايل كه بطور تقريبي شايد هفتاد درصد كل قبايل شبه جزيره را شامل مي شدند، اگرچه اعلان مسلماني كردند ولي مؤمن به مباني و مبادي اسلام نشده و آن را درك نكرده بودند. براي اثبات اين ادعا دلايل زير را مي توان ارائه كرد: 1 قرآن كريم بطور صريح در سوره حجرات آيه 14 به اين مسئله اشاره كرده است: «قالت الاعراب امنّا قل لم تؤمنوا و لكن قولوا اسلمنا و لمّا يدخل الايمان في قلوبكم...» «اي رسول اعراب بر تو منّت نهاده گفتند ما بي جنگ و نزاع ايمان آورديم به آنها بگو شما كه ايمانتان از زبان به قلب وارد نشده است به حقيقت هنوز ايمان نياورده ايد، ليكن بگوئيد ما اسلام آورديم...». 2 ارتداد قبايل بلافاصله بعد از فوت پيامبر دليلي ديگر بر مدعاي بالاست. بسياري از قبايل عربستان با آگاهي از فوت پيامبر اعلان كردند كه ديگر هيچ گونه ارتباط ديني و حكومتي با مدينه ندارند و بر اعتقادات و باورهاي قديم خود برگشته اند. ظهور پيامبران دروغيني همچون طليحة بن خويلد،

ص: 3488

سجاح، مسيلمه كذّاب و اسود عنسي با انگيزه هاي حسادت به سيادت قريش، شركت در حاكميت متمركز جزيرةالعرب، تصور باج گونه داشتن از حكم ديني زكات و... همه بيانگر درك ناقص و ناتمام اين قبايل از دين اسلام و مباني آن مي باشد. 3 درخواستهايي كه نمايندگان اين قبايل از پيامبر در قبال قبول اسلام داشتند خود گوياي اين واقعيت مي تواند باشد. تقاضاهايي همانند حلال شمردن زنا، ربا، شراب، گرفتن رهبري مسلمانان پس از پيامبر، نگه داشتن بت قبيله و... همه مبيّن درك نادرست اين قبايل از مفاهيم و احكام شرع مقدس اسلام بود. در چنين شرايطي كه مفاهيم عميق اسلامي در ذهن و دل اعراب كاملاً رسوخ نكرده و آنها را از درون متحوّل نكرده بود پيامبر دار فاني را وداع گفت. در اجتماع سقيفه گروههاي مختلف سياسي، با برداشت هاي متفاوت از نصوص ديني براي تعيين جانشيني پيامبر تجمّع نمودند. انصار گروه انصار خدمات شايان توجهي را در عصر نبوت براي حركت اسلامي انجام داده بود و در اكثر غزوات دوشادوش پيامبر شمشير زده و مهمتر از آن مهاجرين را كه تمامي مال و منال خود را در مكه جا گذاشته و به مدينه پناه آورده بودند، امان داده و صادقانه هر آنچه داشتند در طبق اخلاص گذاشته و با مهمانان و برادران

ص: 3489

ديني خود تقسيم نمودند. حضرت فاطمه زهرا در خطبه اي آنان را «مهد اسلام و بازوي ملت» ناميده بود.[11] از اينرو انصار در اجتماع شتاب آلود سقيفه خود را از هر حيث شايسته جانشيني پيامبري مي دانستند كه در خدمت و كمك به او از هيچ امري دريغ نورزيده بودند. امّا دو مسئله باعث ضعف و تزلزل در جبهه انصار شد: الف: منازعات درون گروهي در تيره هاي انصار بين اوس و خزرج كه جنگهاي زيادي در عصر جاهليت با هم داشته اند و هنوز آن خصومتها را كاملاً فراموش نكرده بودند. به همين دليل زمانيكه سعد بن عباده رئيس خزرجي انصار به عنوان نماينده معرفي مي شود اوسي ها برنمي تابند و شتابزده با ابوبكر مهاجر بيعت مي كنند. حتي بشير بن سعد پسر عموي سعد بن عباده از اولين كساني بود كه طرف مهاجرين را گرفت. ب: نظام قبيله اي حاكم بر «نسب» ارزش بالايي قايل است. فلذا وقتي ابوبكر در بيان فضايل «مهاجرين اولين» به رابطه نسبي و عشيره اي آنها با پيامبر اشاره مي كند و متذكر مي شود كه مهاجرين از انصار برترند چرا كه آنها خويشاوندان پيغمبر و نخستين كساني هستند كه به او گرويدند در حالي كه همه مردم با آنها مخالف بودند و آزارشان مي دادند آنها در پرستش خدا و ياري پيغمبر ثبات ورزيدند، ديگر

ص: 3490

انصار در اين عرصه چون جوابي نداشتند يك قدم عقب نشسته و پيشنهاد اميري از ما و اميري از شما را مطرح نمودند كه ابوبكر با ردّ آن عنوان كرد ما بايد امير و شما وزير ما باشيد و ما بي مشورت شما كاري نخواهيم كرد. مهاجرين تفسير مهاجرين از مقولة جانشيني پيامبر بگونه اي بود كه به آساني مي توانست رقباي جدّي خود را از صحنه خارج كند. گروه مهاجر بواسطه سابقه درخشاني كه در ياري پيامبر و همراهي او داشتند به عنوان مسلمانان اوليّه كه در روزهاي سخت مكّه تمام دارايي خود را رها كرده و با پيامبر به مهاجرتي سرنوشت ساز دست زده بودند، كسب مقام جانشيني پيامبر را پاداشي براي زحمات طاقت فرساي خود مي دانستند. ابوبكر، عمر، سعد وقاص، ابوعبيده جراح و ديگر مهاجرين اوّلين به عنوان ياران نزديك پيامبر جزو «سابقون» بودند و از اين جهت مقام و مرتبت بالايي در بين پيامبر و مسلمانان داشتند. امّا آنچه كه انصار را بطور كامل اسكات نمود و چونان برهان قاطعي، بر فرق شان فرونشست، احتجاجي از ابوبكر بود كه آشكارا از منطق قبيله جاري شده بود و با روابط قدرت در نظام قبيله حمايت مي شد. وي افزود: «اي گروه انصار هرچه از فضيلت خود بگوئيد، شايسته آنيد، امّا عرب اين كار را

ص: 3491

جز براي اين طايفة قريش نمي شناسد كه خاندان و نسبشان بهتر و مهمتر است.»[12] ضربة دوم از طرف مهاجر زماني نواخته شد كه ابوبكر روايت «الائمة من قريش»[13] را از طرف حضرت رسول نقل نمود. ديگر انصار را ياراي مقاومت نبود و بايد بر حاكميت جبري تفكر قبيله اي كه خود نيز محصور آن بودند تن مي دادند. بني هاشم اگرچه بني هاشم بدليل اشتغال به امور كفن و دفن پيامبر(س) در سقيفه حضور فيزيكي نداشتند، امّا جايگاه معنوي آنها در ساختار سياسي جامعه اسلامي بگونه اي بود كه ناديده انگاشتن آنها محال مي نمود. علي(ع) و اطرافيانش زماني از اجتماع سقيفه باخبر شدند كه ديگر مسلمانان با ابوبكر بيعت نموده و در حال بازگشت بودند. نقل شده است كه انصار در جواب علي(ع) كه چرا با من بيعت نكرده و با آنها بيعت نموديد گفتند: اگر شما زودتر مي آمديد ما با شما بيعت مي كرديم، امّا حالا ديگر چون بيعت كرده ايم، آن را نمي شكنيم. اگرچه جواب انصار بر مبناي گفتمان محض قبيله اي استوار بود امّا باز قابل پذيرش نمي تواند باشد چرا كه يكسال قبل همانها در غدير خم با علي(ع) بيعت كرده بودند. امّا اينكه چرا مهاجر به عمد بني هاشم و بويژه علي(ع) را با آن همه سوابق درخشان به فراموشي سپردند مسئله اي است قابل تأمل.

ص: 3492

همچنانكه امام خميني در جايي اشاره كرده است قريش حسادت و كينه شديدي نسبت به علي(ع) داشتند.[14] حسادت بواسطه مهر و محبتهاي بي دريغي كه پيامبر در دوران حيات به او مبذول مي داشت و كينه به آن دليل كه در عصر نبوّت و در جنگهاي پيامبر با مشركين قريش بسياري از شرفاء و بزرگان آن قبيله توسط علي(ع) به قتل رسيده بودند و همين مسئله تخم كينه و دشمني را در دل بازماندگان آنها كاشته بود. اين كينه ورزي و حسادت تئوريزه هم شد و قريشي ها شعار سردادند كه «عرب دوست نداشته كه نبوّت و خلافت در يك خاندان باشد بني هاشم بر سايرين تكبّر خواهند كرد.»[15] مطلب ديگر كه در اين راستا قابل تأمل مي باشد اين است كه عرب در بستري كه محاط در تفكرات قبيله اي است وقتي به دو شخصيت برجسته و يار نزديك پيامبر نگاه مي كند بر اساس معادلات عشيره اي ابوبكر را بناگزير بر علي(ع) ترجيح مي دهد. زيرا او اميتازاتي دارد كه علي(ع) از آن بي بهره است. نخست اينكه ابوبكر در سال 11 هجري چهل سال به بالا دارد و در تفكر عرب داراي عقل كامل مي باشد، برعكس علي(ع) هنوز جواني بيش نيست. دوّم اينكه از زمان پيش از بعثت، ابوبكر مقام قاضي و داور را در اختلافات بين القبايلي ايفا

ص: 3493

مي كرد و بدينوسيله از يك موقعيت و وجهة مناسبي در بين قبايل برخوردار بود. مهمتر از همة اينها ابوبكر آشنا به علم الانساب بود كه امتياز بزرگي در جامعه عرب به شمار مي رفت. ملاحظه مي كنيد كه از منظر معادلات قبيله اي كفة ترازو به نفع ابوبكر سنگيني مي كند و علي(ع) به نيكي درمي يابد كه عرب تصحيح گرفته است عقيده را قرباني قبيله نمايد. امويان بدون ترديد تيره اموي قريش بدليل سابقه سياهي كه در دشمني با پيامبر داشته اند هيچ اميدي در سقيفه بني ساعده براي كسب خلافت جامعه اسلامي نداشتند امّا با حضور فعال خود در اين حادثه براي چند دهة آتي مي انديشيدند. آنها با جذب شخصيتهاي موجّهي مانند عثمان و عبدالرحمن بن عوف سعي در احراز وجهة موجّه براي حزب خود بودند. با همة اين اوصاف راقم سطور بر اين باور است كه حادثه سقيفه بيشترين فايده را در بين گروههاي مطرح براي امويان در پي داشته است. چرا كه با خلافت ابوبكر آرام آرام امويان بدليل شايستگي هاي زيادي كه در عرصه امور نظامي داشتند در سپاه اسلام وارد شدند و شاخه نظامي خلافت را در اختيار گرفتند تا آنجا كه در جريان واقعة ارتداد قبايل عربستان در روزهاي آغازين خلافت ابوبكر لشكريان متعددي براي سركوبي آنان فرستاد كه به گفتة مقريزي

ص: 3494

فرماندهي پنج لشكر از يازده لشكر گسيل شده از تيره امويان بود[16] و هم آنان بودند كه رهبري فتوحات بزرگ در عراق و شام و سپس ايران و مصر و آفريقا را بر عهده داشتند. «بدين سان اشراف مردم در جاهليت به اشراف آنان در اسلام نيز بدل شدند.»[17] پس بيجا نيست اگر حادثه سقيفه بني ساعده را كه براستي بگفته امام بايد از آن به عنوان «اعظم مصيبت ها» ياد شود، مقدمة شومي براي رخداد عاشوراي 61 بدانيم آنجا كه 25 سال علي(ع) را به گوشه نشيني اجباري فرستادند تا مقدمات هدم اسلام و اولياء آن را فراهم سازند. «او [يزيد] هدر مي داد مال مسلمين را، همان شيوه اي كه پدرش معاويه هم داشت.» [صحيفه امام، ج 5، ص 193[ «[يزيد] يك آدم قاچاق بود، براي اينكه يك آدمي بود كه مي خواست اين ملت را استثمار كند، مي خواست بخورد اين ملت را، منافع ملت را مي خواست خودش بخورد و اتباعش بخورند.» [صحيفه امام، ج 4، ص 324[ امام خميني عامل مهم ديگري را كه زمينه ساز قيام عاشورا مي داند فساد مالي خلفا و شيوه برخورد آنها با بيت المال مسلمين مي باشد. بدون ترديد يكي از انحرافات اساسي كه بعد از رحلت پيامبر در جامعه اسلامي به مرور و آرام آرام شكل گرفت در حوزه امور مالي

ص: 3495

و چگونگي تقسيم اموال عمومي در بين مسلمانان بوده است. از آنجا كه در زمان حضرت رسول مسلمانان از وضعيت مالي مطلوبي برخوردار نبودند و غالباً با تنگدستي و مسكنت روزگار مي گذراندند فرصتي براي پيامبر پيش نيامد تا الگوي كاملي را از خود در ادارة امور مالي جامعه اسلام بجا بگذارند، با اينحال به دو مسئله حساسيّت ويژه اي داشت: نخست اينكه در تقسيم بيت المال دربارة همة مسلمانان بطور كامل مساوات و برابري را رعايت كرده و فرقي بين نو مسلمانان و السابقون قائل نمي شد. پيامبر در جواب اعتراض برخي از صحابه به اين شيوه مي فرمودند آنچه بايد رعايت شود احتياج و مساوات

ص: 3496

است و جزاي سابقه و فضيلت را خداوند خواهد داد.[18] دوّم اينكه به هيچ وجه من الوجوه مالي را در خزانه ذخيره نمي كردند و بلافاصله پس از رسيدن مال آن را بين مسلمانان تقسيم مي نمودند.[19] دليل اين امر هم به مطلبي برمي گردد كه پيشتر به آن اشاره شد و آن وضعيت مالي نامناسب مسلمانان بوده است. ابوبكر در امور مالي دقيقاً به سنت پيامبر پايدار ماند و با اينكه از نظر مالي مسلمانان وضعيت شان رو به بهبودي بوده است، همان دو ويژگي را كه پيامبر آن را اصل قرار داده بود و عليرغم اعتراضات زياد بويژه از طرف عمر، همچنان تأسي جستن به شيوة پيغمبر را بهترين روش مي دانست.[20] امّا خليفه دوّم (عمر بن الخطاب) اگرچه مثل پيامبر و ابوبكر مال مسلمين را مطلقاً متعلق به خود نمي دانست و استفاده از آن را براي منافع شخصي و خانوادگي شديداً نادرست دانسته و از آن پرهيز مي نمود.[21] امّا بدعتهايي در اين دوره پديد آمد كه مخالف با سنت پيامبر و مضرّ براي آينده جامعه اسلامي بود. با توجه به فتوحات مهمّي كه در دوره عمر صورت گرفت و دو امپراتوري بزرگ آن زمان ايران (بطور كامل) و روم (بخش اعظمي از آن) زير سمّ ستوران سپاه اسلام فتح شده و غنايم

ص: 3497

سرشاري از آن سرزمينها به مدينه منتقل شده بود، ديگر عملاً تقسيم همة اين اموال در بين مسلمانان بدون ذخيره نمودن بخشي از آن در بيت المال معقول به نظر نمي رسيد. چرا كه حجم اين غنايم آنقدر زياد بود كه توزيع همه آن خطرناك و مضرّ براي خود مسلمانان بود و ديگر آنكه امپراتوري اسلام براي ادارة سرزمينهاي مفتوح هزينه هاي هنگفتي را متحمّل مي شد، پس منطقي بود اگر «ديوان» اداري تأسيس مي شد تا درآمدها، هزينه و مخارج دولتي را دقيقاً بررسي مي كرد و بخشهاي مختلف امپراتوري اسلامي را تأمين مالي مي نمود. بنابراين در اين بخش انتقادي به عملكرد عمر نيست امّا اشتباه بزرگ ايشان در تقسيم ناعادلانه بيت المال در بين مسلمانان بود. بدينصورت كه بين عرب و غير عرب، زن و مرد، آزاد و موالي، السابقون و نومسلمانان تمايز قائل شده و مدعي بود كه نمي تواند كسانيكه همراه پيامبر مي جنگيدند با آنكه در برابر او شمشير مي كشيدند و بعداً مسلمان شدند، برابر بگيرد و بدين ترتيب به تقسيم نامساوي اموال بر اساس سابقه و نسب حكم نمود.[22] نتيجه اين سياست ايجاد شكاف طبقاتي عميق در بين مسلمانان بود. امّا تا زمان مرگ عمر عوارض آن ظاهر نشد، چرا كه عمر هيچ وقت به صحابه اجازه خروج از مدينه و سرمايه گذاري اموال شان را

ص: 3498

نداد و همواره مي گفت: «در حرّه (خروجي مدينه) مي ايستم و يك دست بر گلوي عرب و دست ديگر بر بند جامه اش مي گذارم و اجازه نمي دهم عرب به جهنم بيفتد.»[23] امّا با روي كار آمدن خليفه سوّم و سياست مالي اتخاذ شده از طرف او عمق فاجعه روشن شد. عثمان بن عفان علاوه بر اينكه راه خليفه دوم را در تقسيم نامساوي اموال ادامه داد، علاوه بر آن بذل و بخشش هاي بي حد و حصري به خويشاوندان و بستگان خود كه عمدتاً از تيره امويان قريش بودند و بيشتر آنها مطرود و تبعيدي پيامبر به حساب مي آمدند، انجام داد. مضافاً به اينكه وي برعكس خلفاي پيشين زندگي اشرافي و مجلّلي را در پيش گرفته و به تنهايي در شهر مدينه چهار قصر براي خود ساخته بود. و هميشه مي گفت: «خداي عمر را بيامرزد، كيست كه طاقت او را داشته باشد. من مال دارم و از مال خودم مي خورم، پيرم و بايد غذاي نرم بخورم.»[24] از دوره خلافت عثمان به «حاكميت اشراف قريش»[25] ياد مي شود كه نتيجة مستقيم آن قدرت و قوت يافتن تيره اموي بود كه تمامي اركان دستگاه خلافت را در طول دوازده سال خلافت عثمان به زير سيطره نفوذ خود درآوردند. ابن ابي الحديد نقل مي كند كه «حارث بن الحكم

ص: 3499

(مطرود پيامبر) از طرف عثمان براي جمع آوري زكات «قضاعه» مأمور شد. وقتي اموال جمع شده را آورد، خليفه يكجا تمام آنها را بخشيد.»[26] در نوبتي ديگر عثمان خمس غنايم مصر يا افريقيه را به پسرعمويش مروان بن الحكم (تبعيدي پيامبر) و سيصد هزار درهم به عمويش حكم و حارث به حكم پسر ديگرش بخشيد.[27] ابن خلدون از قول مسعودي نقل مي كند كه «در روزگار عثمان صحابة پيامبر املاك و اموال فراواني بدست آوردند چنانكه روزي كه خود عثمان كشته شد در نزد خزانه دار او يكصد و پنجاه هزار دينار و يك ميليون درهم موجود بود. و بهاي املاك او در وادي القري و حنين و ديگر نواحي دويست هزار دينار بود و شتران و اسبان بسياري داشت و هشت يك يكي از متروكات زبير پس از مرگ او پنجاه هزار دينار بود و او پس از مرگ هزار اسب و هزار كنيز بجاي گذاشت و محصول طلحه از عراق در هر روز هزار دينار و از ناحية شراة بيش از اين مبلغ بود و در اصطبل عبدالرحمن بن عوف هزار اسب و هزار شتر بود و او ده هزار گوسفند داشت و ربع ماترك او پس از مرگش بالغ بر هشتاد و چهار هزار دينار بود و زيدبن ثابت از شمش

ص: 3500

زر و سيم مقداري بجاي گذاشت كه آنها را با تبر مي شكستند و اين علاوه بر اموال و املاكي بود كه بهاي آنها به صد هزار دينار مي رسيد و زبير خانه اي در بصره و خانه هاي ديگري در مصر و كوفه و اسكندريه براي خود بنيان نهاده بود و همچنين طلحه خانه اي در كوفه بنا كرد و خانة ديگري در مدينه بنيان نهاد و آنرا از گچ و آجر و چوب ساج بساخت و سعد بن ابي وقاص خانه اي براي خود در عقيق بنا كرد كه سقفي بلند داشت و فضاي پهناوري بدان اختصاص داد و بر فراز ديوارهاي آن كنگره ها بساخت. و مقداد خانه اي براي خويش در مدينه بساخت كه از درون و بيرون گچ كاري بود و يعلي بن منبه پنجاه هزار دينار و مقداري زمين و آب و جز اينها بجاي گذاشت و بهاي املاك و ماترك ديگر او سيصد هزار درهم بود.»[28] بذل و بخششهاي بيش از حدّ به خويشاوندان اموي و ديگر سياستهاي نادرستي كه از طرف عثمان اتخاذ شد و جاي بحث آن در اين مقال نيست، زمينه هاي نارضايتي و شورش را بر عليه او در مدينه فراهم نمود. و اينجا بود كه عثمان اشتباه دوم خود را مرتكب شد و آن لغو ممنوعيت خروج صحابه

ص: 3501

بزرگ مسلمان از مدينه بود كه از زمان عمر به اجرا درمي آمد. اگر چه عثمان به قصد دور نمودن صحابه از مدينه و از بين بردن زمينه هاي شورش دست به چنين اقدامي زد امّا اين سياست نه تنها مخالفتها را از بين نبرد بلكه مقدمه اي شد براي قريش اقتصادپيشه كه در تمامي سرزمينهاي حاصلخيز امپراتوري اسلامي پراكنده شده و به كار سرمايه گذاري اقتصادي بپردازند. به عبارت ديگر سرمايه هاي انباشت شدة بلامصرف صحابه بزرگ با لغو ممنوعيت خروج از مدينه براي تجارت و استهلاك اراضي در سراسر بلاد اسلامي بكار گرفته شد. از اين زمان ديگر بدون هيچ گونه مانع و رادعي مال اندوزي و سرمايه گذاري هدف اوليه اكثر صحابه بزرگ همانند طلحه و زبير و... بود و جز اين است كه همين صحابه بزرگوار با فرورفتن در گرداب تجملات دنيوي، «عقيده» را قرباني «غنيمت» نمودند تا آنجا كه حاضر شدند بخاطر آن در آوردگاه جمل رودرروي علي(ع) صف آرايي كنند. سياست مالي عثمان دو نتيجه مهم دربرداشت. نخست اينكه سياست مالي محكمي كه دو خليفه پيشين براي برقراري آن، بر اساس مالكيت محدود و مساوات، زحمات زيادي متحمّل شده بودند بر هم زد و او اكنون بابي ارادگي خود، آن را بصورت مالكيتهاي بزرگ درآورده بود. دوّم اينكه بني اميه كه همان طبقة ثروتمند و

ص: 3502

مالك را تشكيل مي دادند بر سر مسلمانها و اموال آنان مسلط شدند. تسلط بني اميّه نتيجه منطقي اصلي بود كه در سقيفه بني ساعده براي خلافت، مقرر كرده بودند. در آنجا همانطوريكه گفته آمد پس از آنكه خلافت را از آن قريش دانستند (به بهانه اينكه اشرف عرب اند) بني هاشم را با اينكه از قريش بودند به دليل آنكه (به گفته عمر) اگر خلافت و نبوّت در يك خاندان باشد بني هاشم بر سايرين تكبر خواهند كرد، از خلافت محروم كردند و چون پس از هاشم سيادت قريش در خاندان اموي استقرار يافته بود طبيعتاً خلافت از آن اين خاندان مي بايستي باشد منتهي در انتخابات اوليه خلافت، زمينة خلافت بني اميه فراهم نبود زيرا كه اين قوم هنوز نومسلمان بودند و سابقة مسلماني لازم را نداشتند. علاوه بر اينكه در جاهليت هم، با اسلام دشمني فراواني كرده بودند كه هنوز آن را مردم به ياد داشتند. رئيس امويان ابوسفيان، كسي بود كه تا آخرين لحظة امكان در برابر اسلام ايستادگي كرد و تا ناچار نشد اسلام را نپذيرفت. بدين جهت خلافت اول و دوم به دو خاندان كوچك قريش يعني «يتم» و «عدي» رسيد. اينك در عهد عثمان امويان خلافت يافته به مردم تكبّر مي فروختند، چيزي كه عمر از بيم آن، بني هاشم را از خلافت دور

ص: 3503

كرده بود. آن زمان كه علي(ع) خلافت مسلمين را پذيرفت بر تقسيم برابر و عادلانه اموال به شيوه پيامبر(ص) تأكيد مؤكّد داشتند. در پاسخ به سخن يك زن عرب كه بر تساوي بين عرب و عجم توسط او اعتراض مي كرد، فرمودند: «من به كتاب خدا عزّوجلّ نظر كردم و در آن هيچ اشاره اي نسبت به برتري فرزندان اسماعيل بر فرزندان اسحاق نديدم.»[29] بدون ترديد چنين سياستي كه تأكيد بر ملاكهاي «عقيده» بود پس از دو دهه از گردش دولت اسلامي بر پاشنه قبيله تقريباً ناممكن بود و چنين تلاشي از قبل در نظام قبيله اي محكوم به شكست بود.[30] سياست مالي خلفاي اموي (بويژه معاويه و پسرش يزيد) تفاوتهاي بنيادي با سياست مالي خلفاي نخستين داشت. سيستم حكومتي معاويه كاملاً سلطنتي و به تقليد از دربار حكومتي روم و ايران بود. اختصاص دادن املاك خالصه براي خاندان حكومتي كه به گفته منابع، معاويه تنها كسي بود كه در تمام دنياي آن روز خالصه هايي داشت، تمركز بخشيدن به سازمان خراج و تخصيص درآمد حاصله از آن فقط براي خليفه، ماليات بستن به مقرري كارمندان و مصادره نصف اموال مأموران عاليرتبة دولت پس از مرگ يا استعفاي آنان كه در منابع اسلامي با عنوان «استخراج» از آن ياد مي شود، از مواردي بود كه

ص: 3504

براي اولين بار در تاريخ اسلام توسط معاويه با هدف بازسازي نظام مالي دولت اسلامي به اجرا درآمد، امّا پرواضح است كه در اين بازسازي بيشترين سود عايد دستگاه خانداني خليفه شد نه دولت اسلامي. يعقوبي مي نويسد: «معاويه، عبدالله بن دراج، غلام خود را بر خراج عراق گماشت و به او نوشت: از مال عراق آنچه بدان كمك جويم به سوي من حمل كن. پس ابن دراج بدو نوشت و خاطرنشان ساخت كه دهقانان به او خبر داده اند كه كسري و خاندان كسري را «خالصه هايي» بوده است كه درآمد آنها را براي خودشان جمع آوري مي كرده اند و حكم خراج بر آن بار نمي شود. پس [معاويه] به او نوشت كه آن خالصه ها را بشمار و خالصه اش قرار ده و سدّها براي آنها بساز. پس دهقانان را فراهم ساخت و از ايشان پريش كرد و گفتند كه دفتر در حلوان است، پس فرستاد تا آن را آوردند و هرچه را براي كسري و خاندان كسري بود از آن استخراج نمود و سدّها بر آن بست و آن را خالصة معاويه قرار داد... [معاويه] به عبدالرحمن ابن ابي كبره درباره سرزمين بصره نيز چنين نوشت و آنها را دستور داد كه هديه هاي نوروز و مهرگان را نزد وي فرستند...»[31] يزيد ميراث خوار اين نظام سلطنتي

ص: 3505

مبتني بر مال اندوزي بود. «در صدر اسلام پس از رحلت پيغمبر ختمي پايه گذار عدالت و آزادي، مي رفت كه با كجرويهاي بني اميّه، اسلام در حلقوم ستمكاران فرورود و عدالت در زير پاي تبهكاران نابود شود كه سيدالشهداء عليه السلام نهضت عظيم عاشورا را بر پا نمود.» [صحيفه امام، ج 5، ص 283[ «خطاي يزيد قضيه اين نبود كه سيدالشهدا را كشت، اين يكي از خطاهاي كوچكش بود، خطاي بزرگ اين بود كه اسلام را وارونه اش كرده بودند...» [صحيفه امام، ج 8، ص 526[ امام خميني مهمترين علّت قيام امام حسين(ع) را كجرويهاي امويان بويژه در دوران معاويه مي دانند. بدون ترديد بدعتگزاريهاي نادرست امويان مي رفت تا براي هميشه چهرة واقعي اسلام را محو نموده و اسلام مبتني بر گفتمان «عشيره طلبي و سياست طلبي محض» را جايگزين آن نمايد و به گفته امام «سيدالشهداء چون ديد اينها دارند مكتب اسلام را آلوده مي كنند و به اسم خلافت اسلام، خلافكاري مي كنند و ظلم مي كنند و اين منعكس مي شود در دنيا كه خليفه رسول الله است دارد اين كارها را مي كند، حضرت سيدالشهداء تكليف براي خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاويه و پسرش را.»[32] در اين مجال به چند حركت انحرافي مهمّي كه از طرف معاويه و همفكرانش در تاريخ اسلام

ص: 3506

صورت گرفته است اشاره مي شود: الف جعل حديث: معاويه افرادي را صرفاً براي اين كار استخدام كرده بود كه از معروفترين آنها مي توان به سمرة بن جندب، ابوهريره، عمروبن العاص، مغيرة بن شعبه و عروة بن زبير و ديگران اشاره كرد كه كارشان فقط جعل حديث در فضايل معاويه و تيره اموي قريش و در مذمّت بني هاشم بويژه علي(ع) و خاندانش بوده است. مكتب تاريخنگاري شام كه بدرستي بايد مؤسس آن را «معاويه» دانست اساساً با هدف مذكور تأسيس شده و در ميراث مكتوب آن چه تهمتهاي ناروايي كه بر خاندان عصمت و طهارت وارد نشده است، تا آنجا كه حسين(ع) براي احياء سنّت نبوي قيام نموده بود به عنوان يك شورشي كه نظم عمومي جامعه اسلامي را بر هم زده و موجب اغتشاش شده است معرفي مي شود و نه تنها يزيد را بخاطر آنهمه اعمال ضدّ ديني اش محكوم نمي كنند بلكه رفتار او را با اين توجيه كه عمل به «اجتهاد» خويش نموده است تصديق و تأييد مي كنند.[33] معاويه براي مخدوش نمودن چهره علي(ع) چهارصد هزار درهم به سمرة بن جُندب داد تا بگويد آية «و من الناس من قولَهُ في الحياة الدنيا... و هو الدُّ الخصام» درباره علي نازل شده است.[34] بواسطه همين تبليغات مسموم بود كه براي شاميان

ص: 3507

پذيرش شهادت(ع) در محراب عبادت بسيار مشكل مي نمود چرا كه ابوتراب ساختگي آنها با نماز و مسجد سخت بيگانه بود.[35] ب احياء عروبت: معاويه مبناي حكومت خود را بر عصبيت قومي و قبيله اي استوار كرده بود و همچون اسلاف خود در عصر جاهلي بر نسب و عشيره خود مي باليد. احياء ملي گرايي و عروبت بطور عامّتر شعار بني اميه در حاكميت خود بر جامعه اي بود كه بخش قابل توجهّي از آن را «موالي»، و مسلمانان غيرعرب تشكيل مي دادند. معاويه براي اجراي سياست «عرب گرايي» خود در بخشنامه اي به زياد بن ابيه، حاكم بصره و سپس كوفه، دستور مي دهد كه «عطاء» و سهميه موالي (عجم) از بيت المال را كم كند و در جنگها عجم را سپر اعراب سازد و آنان را به هموار ساختن راهها و كندن درختان و... وادارد. هيچ يك از عجمها را مناصب دولتي نداده و اجازه ندهد كه آنان با دختران عرب ازدواج كنند و از عرب ارث ببرند. به زياد دستور داد كه تا آنجا كه مي تواند از عجم دوري گزيند و آنان را تحقير نمايد...[36] قيام مختار ثقفي در خونخواهي امام حسين(ع) نوعي واكنش اعتراض آميز به سياست «عرب گرايي» امويان هم بود. دينوري صاحب اخبارالطوّال گفتة يكي از بزرگان شام و رئيس قبيله قيس به نام «عمير بن حبّاب» را

ص: 3508

در اين باره چنين بيان داشته است: «... عُمير [به مختار] گفت از هنگامي كه وارد اردوگاه تو شده ام اندوهم شدّت يافته است و اين به آن جهت است كه تا هنگامي كه پيش تو رسيدم هيچ سخن عربي نشنيدم و همراه تو همين گروه ايرانيان هستند و حال آنكه بزرگان و سران مردم شام كه حدود چهل هزار مردند به جنگ تو آمده اند.»[37] پ احياء جريانهاي اعتقادي انحرافي همانند مرجئه: در دوره اي كه آزادي انديشه و عقيده شديداً سركوب مي شد تفكر انحرافي «مرجئي» مورد استقبال و حمايت شديد امويان قرار داشت. صاحبان اين عقيده باور داشتند كه ايمان به خداوند كافي است و گناهان باعث ورود انسان در جهنم نمي شود. شهرستاني در الملل والنّحل همين نكته را وجه شاخص مرجئه تلقي كرده و معتقد است در حوزه مسائلي كه به امامت مربوط مي شود با خوارج موافقت ندارند.[38] با رواج اين تفكر معاويه موفق به مشروعيت بخشيدن به تمامي اعمال و گفتار دستگاه حكومتي خود مي شد. ديگر انتقاد از صاحبان قدرت در اين انديشه كار ناصوابي بود و بايد قضاوت درباره آنها را به خداوند و روز قيامت واگذاشت. «نقد قدرت» جاي خود را به «تجليل حاكمان» داد چرا كه معاويه و كارگزاران او صحنه را به گونه اي طراحي كرده بودند

ص: 3509

كه مردم باور داشتند هر كاري كه آنان با عنوان خليفه مسلمانان انجام دهند درست است و رواست و هر كس با آنان به مخالفت برخيزد، فارغ از اينكه چه كسي است و چه مي گويد برخطاست و ريختن خون او نيز رواست. اين تلقي بدون تدارك زمينه چنين اعتقادي ميسّر نبوده است. احمد امين وجه نامگذاري مرجئه را چنين بيان كرده است: مرجئه گرفته شده از ارجاء است، به مفهوم به تأخير انداختن. زيرا آنان امر گروههايي را كه با هم اختلاف داشتند و خون يكديگر را مي ريختند به روز قيامت واگذار مي كردند و در مورد هيچ طرف، خودشان داوري نمي نمودند. عده اي نيز مرجئه را مشتق از ارجاء مي دانند، زيرا آنان مي گفتند با داشتن ايمان گناه آسيبي و ضرري نمي رساند، چنانكه با بودن كفر نيز اطاعت سودي نخواهد داشت.»[39] نشاندن خليفه مسلمين در جايگاهي كه هاله اي از تقدس دور آن را پوشانده باشد و تقديس موقع آن ميراث شوم تفكر مرجئي بود و نتيجه روشن و محتوم آن تأييد بلاقيد بني اميه. آنچه رخداد دلخراش و اسف بار عاشوراي 61 را به آساني براي جامعه اسلامي قابل پذيرش نمود بدون آنكه جان و روح آن را بگزد حاصل تغلّب همين باور بود. حسين هر كسي باشد حتي اگر نوه پيامبر چون به

ص: 3510

اذن خليفه اسلامي كشته شده است، مرگ او بر حق بوده و مورد تأييد است. توجيه «ابن العربي» صاحب كتاب «العواصم من القواصم» درباره شهادت حجر بن عدي را بخوانيد: «در مودر قتل حجر دو سخن وجود دارد. عده اي معتقدند كه او به ناحق كشته شده و عده اي باور دارند كه به حق كشته شده است. ما مي گوئيم اصل اين است كه هر كه را امام برحق بكشد به حق كشته شده است و هر كه معتقد است حجر به ستم كشته شده است بايد دليل بياورد.»[40] ت انتخاب عنوان خليفةالله بجاي خليفةالرسول: ابوبكر بعد از كسب منصب خلافت خاطرنشان كرد كه يكي از مردم بوده و تابع است نه مُبدع. او عنوان «خليفةالرسول» را بر خود انتخاب مي كند و هميشه يادآور مي شود كه اطاعت مردم از او تا زماني رواست كه به راه راست باشد و هميشه بايد او را نصيحت كنند. عمر جانشين ابوبكر كه نه مثل او هميشه تابع نبوده و در بعضي موارد بدعت گذاري هم نموده است عنوان «خليفه خليفةالرسول» را كه از طرف مسلمانان براي او بكار مي رفت بدليل طولاني بودن آن و اينكه براي خلفاي بعدي ايجاد مشكل مي كند نپسنديده و عنوان «اميرالمؤمنين» را براي خود برگزيد. براي عثمان هم «اميرالمؤمنين» و «خليفةالرسول» استعمال

ص: 3511

مي شد. امّا براي اولين بار در سالهاي آخرين خلافت او، از طرف امويان عنوان «خليفةالله» براي او به كار رفت. با روي كار آمدن معاويه به عمد لقب «خليفةالله» جاي «خليفةالرسول» را گرفت. چرا؟ مشكل عمده براي امويان اين بود كه هميشه اعمال و رفتارشان با سيره و سنت نبوي قياس مي شد و از اين جهت به ناچار حتي حداقل بظاهر بايد رعايت برخي امور را مي نمودند. امّا با انتخاب عنوان خليفةالله خود را از ساية سنگين اين قياس خارج كردند و چنين تبليغ نمودند كه مقام خلافت بالاتر از مقام نبوّت است و خليفه به خدا نزديكتر و فقط در مقابل او پاسخگو است. امويان تا آنجا پيش رفتند كه بر منابر اين سخن را مطرح مي كردند كه آيا خليفه مقام و موقعيتي برتر دارد يا پيامبر؟ و استنتاج مي كردند كه خليفه اعتبار و ارزش بيشتري دارد. انتخاب عنوان خيلفةاللهي مناسب ترين شيوه براي دور زدن پيامبر بود. تخفيف مقام پيامبر مقابله خشونت آميز با خاندان و اهل بيت او را بسيار تسهيل نمود. بواسطة همين انحرافات بنياديني كه امويان در تاريخ اسلام بوجود آورده اند، امام خميني آن را مثل اعلاي «حكومت جور» معرفي كرده و قيام امام حسين(ع) را تنها راه مقابله با نهادينه شدن اين بدعتهاي ناروا در جامعه

ص: 3512

اسلامي دانسته اند. ايشان در جايي مي فرمايند: «... قيامش، انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود. من جمله قضية حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود.»[41] «سلطنت و ولايتعهدي طرز حكومت شوم و باطلي است كه حضرت سيدالشهداء براي جلوگيري از برقراري آن قيام فرمود و شهيد شد. براي اين كه زير بار ولايتعهدي يزيد نرود و سلطنت او را به رسميّت نشناسد قيام فرمود و همه مسلمانان را به قيام دعوت كرد. اينها از اسلام نيست. اسلام سلطنت و ولايتعهدي ندارد.» [ولايت فقيه، ص 11[ خلافت معاويه و امويان دو ويژگي عمده داشت كه آن را از خلافت مدينه متمايز مي كرد و به الگوي سلطنت ايراني نزديك مي نمود. نخست آنكه، خلافت بني اميه به نيروي غلبه نظامي و عصبيّت قبيله پديد آمد، ليكن خلافت مدينه هرچند بر عصبيّت و روابط قبيله استوار بود، امّا متكِّي بر غلبه نظامي نبود. ثانياً بني اميه نظامي از جانشيني و ولايت عهدي را تأسيس كردند كه همه از نسب و خاندان واحد هستند ولي خلفاي راشدين از نسبهاي مختلف قريش بودند. به همين لحاظ معاويه را مؤسس نظام مُلك و پادشاهي در اسلام دانسته اند. پيش بني اين تحول و استقرار پادشاهي معاويه در منابع اسلامي بسيار آمده است. در حديث نبوي

ص: 3513

مشهور بين اهل سنت كه عمدتاً از امام احمد، رئيس مذهب حنبلي نقل شده آمده است «خلافت سي سال و پس از آن پادشاهي خواهد بود.» مفسرين اهل سنت اين سي سال را به دوران خلفاي راشدين و ايام حسن بن علي تفسير كرده اند.[42] ابوالاعلي مودودي در كتاب ارزشمند خود بنام «خلافت و ملوكيت در اسلام» چند ويژگي براي تفاوت نظام ملوكي معاويه با خلافت پيش از وي بر شمرده است، يكي آنكه روش تعيين خليفه دگرگون شده، خلفاي پيشين خود براي كسب خلافت قيام نمي كردند امّا معاويه به هر صورت در پي آن بود تا خود را خليفه كند. وقتي بر كرسي خلافت تكيه زد كسي را ياراي مخالفت با او نبوده و بايد بيعت مي كرد. اين سخني بود كه خود معاويه نيز بدان اعتراف كرده گفت: از نارضايتي مردم از خلافت خود آگاه است امّا به زور شمشير آن را به دست آورده است. اين مسأله در ادامه به موروثي شدن خلافت توسط معاويه انجاميد. ويژگي دوّم دگرگوني در روش زندگي خلفاست. استفاده از روش پادشاهي روم و ايران از عهد معاويه آغاز شد. ويژگي سوّم مربوط به چگونگي ادارة بيت المال بود. در اين دوره خزانه بيت المال به صورت ثروت شخصي شاه و دودمان شاهي درآمد، كسي نيز

ص: 3514

نمي توانست درباره حساب و كتاب بيت المال از حكومت بازخواست كند. ويژگي چهارم پايان آزادي ابراز عقيده بود. در اين دوره ديگر كسي را ياراي امر به معروف و نهي از منكر نبود. شروع اين روش جديد از عهد معاويه و با كشتن حجر بن عدي آغاز شد. ويژگي پنجم، پايان آزادي قوه قضائيه بود. خاتمه حكومت شورايي، ششمين ويژگي حكومت ملوكي جديد به شمار مي آمد. هفتمين ويژگي ظهور تعصبات نژادي و قومي بود. نابودي برتري قانون، هشتمين ويژگي دوره ملوكي به شمار مي آيد.[43] در قالب رهيافتي ريشه شناسانه شايد بتوان به پرسش چگونگي تبديل خلافت به ملوكيت پاسخي در خور شأن يافت. با نظري به شيوة انتخاب «خلفاي نخستين» درمي يابيم كه هيچ كدام از آنها در انديشه موروثي كردن خلافت در خاندان خود نبودند، امّا زمينه هاي آن را بطور ناخواسته فراهم نمودند. در انديشه سياسي اهل سنت توجيه گر اقدام معاويه در انتخاب پسر خود به ولايتعهدي «نظريه استخلاف» مي باشد. شيوه اي از انتخاب خليفه، كه عمر (خليفه دوم) نيز بر آن گونه به خلافت رسيده بود. در اين نظريه انتخاب خليفه بعدي در حيطه وظايف خليفه وقت شمرده مي شود.[44] امّا از آنجا كه خلفاي نخستين كاملاً از تقوا و پرهيزكاري به دور نبودند هيچ وقت از اين فرصت براي انتخاب فرزندان و يا شخصي

ص: 3515

از خاندان خود استفاده نكردند. امّا معاويه با تصحيح اصل استخلاف به فرزندان راه را براي انتقال از دوران خلافت راشدين به حكومت ارثي فراهم ساخت. بعدها نظريه استخلاف از سوي فقها و نظريه پردازان اهل سنّت شرح و بسط يافت و در اين شرح و بسط سعي شد كه استخلاف منطبق با حوادث پيش آمدة روز، فرزندان را دربرگيرد. ماوردي نظريات گوناگون را در سه دسته جمع بندي نموده است.[45] نظر اول حاكي از آن است كه بيعت با فرزند و يا پدر مجاز نيست مگر اينكه اهل اختيار در باب او مشورت كنند و وي را شايسته و صالح بدانند. نظرية دوم به بيعت خليفه با فرزند و يا پدر به ديده رضا مي نگرد و دليلي كه براي اين امر اقامه شده آن است كه خليفه از آن جهت كه حاكم است، حكم وي ناقد است. نظريه سوم بيعت خليفه با پدر را مجاز شمرده است ولي با فرزند خير. عدم جواز بيعت با خليفه بر اساس يك نظرية انسان شناختي است. بسط نظرية استخلاف به راحتي اقدام معاويه را در موروثي كردن خلافت مي توانست مقبول جلوه دهد. ابن خلدون در اين باره مي گويد: «درست است كه يزيد فاضل نبود

ص: 3516

و مفضول بود ولي آنچه كه مي بايست در ترجيح مفضول به فاضل كارساز شود علاقه معاويه به اتحاد تمايلات مردم و وحدت كلمه بود... حقيقت امامت براي اين است كه امام در مصالح دين و دنياي مردم درنگرد، چه او ولي و امين آنان است.»[46] حكومت پادشاهي معاويه بدون آنكه يادي از سنّت و سيره نبوي و تلاشي در پاي بندي به آن داشته باشد مبتني بر گفتمان «سياست محض» بود. اولين سخنراني رسمي او را در مدينه بر بالاي منبر پيامبر بخوانيد: «... امّا بعد، من به خدا قسم، خلافت را به وسيله محبّتي كه از شما سراغ داشته باشم، يا به رضايت شما بدست نياورده ام، بلكه با همين شمشيرم با شما مبارزه و مجادله كرده ام. كوشيدم نفس خود را بر سيره پسر ابي قحافه [ابوبكر] و عمر رضايت دهم امّا به شدّت متنفّر و گريزان شد. خواستم به شيوه و مرام عثمان رود، از آن نيز امتنان نمود. پس مسلك و طريق ديگري پيمودم كه نفع من و شما در آن است، «نيكو بخوريم و زيبا بياشاميم» (مواكلة حسنة و مشاربة جميله). اگر مرا بهترين خود بيابيد حكومتم را سودمندترين براي خودتان خواهيد يافت. والله بر احدي كه شمشير ندارد شمشير نخواهم كشيد و سخن هيچ يك از

ص: 3517

شما را كه براي تسكين خود سخن گفته ايد پاسخ نداده و اعتنا نخواهم كرد و اگر مرا كسي نيافتيد كه به همه حقوق شما قيام نمايد، بعض آن را از من بپذيريد و اگر از من خيري به شما رسيد آن را قبول كنيد، زيرا سيل هرگاه افزون شود ويران كند و آنگاه اندك باشد بي نياز و غني سازد. هرگز مباد كه در انديشة فتنه باشيد زيرا كه فتنه معيشت را تباه مي كند و نعمت را كدر مي نمايد.»[47]

پى نوشت ها

: [1] . «آلوسي» در «بلوغ الارب»، از هيچ نظريه، انديشه و يا ميراثي مدني براي عرب خبري نمي دهد، در سه جلد اين كتاب كه براي نشان دادن اوج عقل و درايت عرب نوشته شده حتي يك نكته برجسته فكري و مدني براي عرب عصر جاهلي ثبت نشده است. نگ به: زرگري نژاد، غلامحسين: تاريخ صدر اسلام (انتشارات سمت، تهران 1378، چاپ اول)، ص 539. [2] . ترجمه سيدجعفر شهيدي، (سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، تهران، 1370( ص 26. [3] . تفسير الطبري، ج 4، ص 25؛ به نقل از زرگري نژاد، همان منبع، ص 172. [4] . پرتو اسلام، ترجمه عباس خليلي، (انتشارات اقبال، تهران، 1358( ج 1، ص 72. [5] . زرگري نژاد، همان منبع، ص 161. [6] . همانجا. [7] .

ص: 3518

ابن سعد، الطبقات الكبري (بيروت، داربيروت للطباعة النشر، 1405 ه) ج 3، ص 226. [8] . همانجا. [9] . دمع السجوم في ترجمه نفس المهموم، علامه عشراني، ص 252. [10] . صحيفه امام، ج 2، ص 360. [11] . محمدرضا المظفر، السقيفه (بيروت، مؤسسه الاعلمي، 1993(، ص 6 5. [12] . محمديوسف الكاند هلوي، حياة الصحابه، تقديم احمد اسامة (بيروت، دارالفكر، 1992( ج 2، صص 69 57 [13] . ابن قتيبه دينوري، الامامة والسياسة (تحقيق: علي شيري، قم، 1413 ه . ق) ج 1، ص 7 شهرستاني، الملل والنحل، تحقيق محمد فتح الله بن بدران (قاهره، افست قم 1464 ش) ج 1، ص 38. [14] . صحيفه امام، ج 17، ص 58. [15] . محمدبن جرير طبري، تاريخ طبري (بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1983 م.) ج 1، ص 2916. [16] . تقي الدين احمد بن علي المقريزي: النزاع و التخاصم في ما بين بني اميه و بني هاشم، (ليدن: 1888(، ص 41. [17] . محمد عابد الجابري، العقل السياسي العربي، ص 150 نقل از: داود فيرحي: قدرت، دانش و مشروعيت سياسي (پايان نامه دكتري، دانشكده حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران) ص 160. [18] . همانجا. [19] . همانجا. [20] . الكاند هلوي، همان منبع، ص 223. [21] . ابن سعد، همان منبع، ج 3، ص

ص: 3519

226. [22] . الكاند هلوي، همان منبع، صص 30 226. [23] . طبري، همان منبع، ج 6، ص 2290. [24] . عابد الجابري، همان منبع، ص 182. [25] . ابن سعد، همان مبنع، ج 3، ص 41. [26] . همانجا. [27] . همانجا. [28] . ابن خلدون، مقدمه، ترجمه محمد پروين گنابادي (انتشارات علمي و فرهنگي، 1375، چاپ هشتم) ج 1، ص 392. [29] . الكاند هلوي، همان منبع، ج 2، صص 225 و 136. [30] . فيرحي، همان منبع، ص 166. [31] . يعقوبي، تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 145، نقل از فيرحي، همان، ص 167. [32] . صحيفه امام، ج 4، ص 15. [33] . رك: ابن كثير دمشقي: البداية و النهايه كه عملكرد يزيد را كاملاً توجيه نموده است. [34] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، (تحقيق محمد ابوالفضل ابراهيم، مصر، دارالاحياء الكتب العربيه، 1387 ق)، ج 1، ص 361. [35] . ابي الحديد، بابي تحت عنوان «احاديثي كه معاويه با تحريك عده اي از صحابه و تابعين در ذمّ علي جعل كرد» در كتابش آورده است. ج 4، ص 63. [36] . فيرحي، همان، ص 180. [37] . ابوحنيفه دينوري، اخبارالطّوال (تحقيق: عبدالمنعم عامر، قاهره، 1960 م.)، ص 338. [38] . شهرستاني، ج 1، ص 114. [39]

ص: 3520

. فجرالاسلام (بيروت، دارالكتب العربي، 1975( ص 279. [40] . (قاهره، 1405 ه . ق)، ص 29 [41] . صحيفه امام، ج 21، ص 1. [42] . مسعودي، مروج الذهب و معاون الجوهر (بيروت، دارالاندلس، الطبعة الاولي، 1358 ق) ج 1، صص 320 و 777. [43] . خلافت و ملوكيت در اسلام، صص 207 و 188، به نقل از : رسول جعفريان، تاريخ خلفا، (انتشارات وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، 1374، تهران) ص 407. [44] . ابن فراء، احكام السلطانيه (تحقيق محمد حامد الفقهي، افست قم، 1406 ق)، ص 25. [45] . ماوردي، احكام السلطانيه (افست قم، 1406 ق)، ص 10. [46] . ابن خلدون، مقدمه، ج 1، ص 404. [47] . ابن عبد ربه، القعد الفريد (قاهره، 1953( ج 4، ص 741. حسين حضرتي

ص: 3521

بررسي تطبيقي مفهوم عدالت در آراءامام خميني و الگوي نيازهاي اساسيدر اقتصاد توسعه

9 1 چكيده: برخي بر اين عقيده اند كه طرح مسأله عدالت نه تنها در حيطه دانش اقتصاد، بلكه در حوزه علم مبناي صحيحي ندارد. چرا كه مشخصه بارز علم، نقدپذيري و قابليت اثبات و ردّ آن بر اساس «هست ها» (شواهد) مي باشد در حاليكه مباحث ارزشي و ذهني و نيز مباحث مربوط به «بايدها» به اعتبار تجربه ناپذيري، قابل اثبات يا ردّ نبوده و مرتبط به عقيده شخصي افراد است. بر اين اساس مرسوم بوده است كه ميان اقتصاد علمي يا اثباتي و توصيه هاي علمي در مورد سياستگذاري اقتصاد يا اقتصاد هنجاري تمايزي قابل شده و اين تمايز ميان اقتصاد اثباتي و اقتصاد هنجاري را معادل تمايز ميان ارزش ها و واقعيت هاي غيرقابل مناقشه از يك سو و ارزشهاي مورد مجادله و بحث انگيز از سوي ديگر عنوان نمايند.[1] در سال هاي اخير درباره اين گونه تقسيم بندي ها ترديدهاي دامنه داري در بين اقتصاددانان آغاز شده است و حتي برخي بيان نموده اند كه نه تنها در «هيچ علمي نظريه يا مشاهده اي عاري از ارزشگذاري ممكن نيست»[2] بلكه «مي توان گفت اقتصاد مشخصاً نه علمي اثباتي يعني توصيفي، كه علمي است هنجاري يعني تجويزي[3] «بنابراين ديدگاههايي كه طرح مباحث ارزشي و هنجاري نظير عدالت و برابري را در قلمرو دانش

ص: 3522

اقتصاد صحيح نمي دانند مورد چالش شديدي قرار گرفته است. اما سواي آنكه مسأله عدالت و برابري قابل طرح در مباحث اقتصاد دانسته شود يا نه، آنچه را كه نمي توان از آن چشم پوشيد تأثيرپذيري مستقيم شاخص هاي اقتصادي از چگونگي طرح مسأله عدالت و برابري است. پيرامون تعريفي دقيق از عدالت و ارائه الگوهاي عملي و شاخص هاي اصلي آن، در ادبيات اقتصادي تئوري هاي گوناگوني مطرح گرديده است كه از آنجمله مي توان به نظريه برابري مطلوبيتهاي نهايي لبريز، نظريه ايجاد فرصتهاي يكسان، نظريه حداكثرسازي مطلوبيت جامعه و نظريه توجه به اقشار پايين درآمدي اشاره نمود. لازم به ذكر است اين مطالعه به شيوه تحليل محتوا انجام شده است. مروري اجمالي پيرامون سابقه تحقيقاتي مبحث «عدالت در انديشة امام خميني» نشان مي دهد كه عليرغم تأكيدات فراوان امام خميني در سخنراني ها و مكتوباتشان پيرامون موضوع عدالت، خصوصاً عدالت اجتماعي و اصرار ايشان در تأمين منافع محرومان از تنگناي فقر و توزيع عادلانه امكانات و نيز عليرغم برگزاري دو كنگره بررسي انديشه هاي اقتصادي امام خميني و همچنين برگزاري سمينارهاي بررسي اقتصاد اسلامي، تلاش بسيار اندكي در تعريف دقيق و تحليل نظام مند موضوع عدالت در آراء امام بويژه در حوزه مباحث اقتصادي و نيز بررسي و شناخت جايگاه استراتژيك عدالت در مقايسه با ساير اهداف و همچنين

ص: 3523

الزامات، راهكارها و آثار مترتب به آن در تفكرات امام خميني به چشم مي خورد. اكثر پژوهش ها و مطالعات انجام شده در اين باب كه غالباً بصورت مقاله مي باشد، بيشتر به بيان اهميت عدالت و جايگاه آن در انديشه امام خميني پرداخته است. نكته قابل توجه آنكه بيشتر اين مطالعات، حوزه اقتصاد را به عنوان محور مركزي مفهوم عدالت موردتوجه قرار داده اند بطوري كه در بسياري از اين تحقيقات واژه عدالت اجتماعي موردنظر امام خميني، همان مفهوم عدالت اقتصادي قلمداد شده است. خلاصه آنكه بيشترين كاركرد عدالت اجتماعي موردنظر امام، در حوزه اقتصاد و معيشت جامعه عنوان شده است. در تبيين مفهوم و معناي مشخص عدالت, برخي بررسي ها با تقسيم بندي عدالتة مورد تأكيد امام خميني در سه حوزه الهي، اخلاقي فردي و اجتماعي به تعريف عدالت ذيل هر عنوان اقدام نموده اند. بطوركلي تعاريفي كه از مفهوم عدالت اجتماعي در تفكر امام در اين مطالعات ديده مي شود عبارتند از: عدالت اجتماعي به معناي بر هم زدن سيستم ناعادلانه اي است كه محروميت توده هاي عظيم مردم را در بردارد. عدالت اجتماعي به معناي توازن و كاهش فاصله هاي فاحش طبقاتي عدالت به معناي مساوات و رفع تبعيض هاي ناروا در بين آحاد جامعه عدالت به معناي انصاف عدالت اجتماعي به معناي مراعات شايستگي ها و اعطاي حق هر

ص: 3524

صاحب حقي به خودش عدالت به معناي اعتدال و رعايت حد وسط در امور از طرفي برخي از اين بررسي ها به ابعاد اجرايي و عملي عدالت در انديشه امام خميني نيز توجه نموده و سعي در ارايه راهكارهاي عملي و نيز قواعد اساسي اجراي عدالت با توجه به آراء امام داشته اند. در برخي از اين مطالعات نيز بايدها و نبايدهاي سياستي به عنوان راهكارهاي اجرايي، قلمداد شده و مطرح گرديده است. امام خميني به عنوان اسلام شناسي جامع و پايه گذار يك نظام حكومتي بر اساس تعاليم دين اسلام، اشارات و تأكيدات فراواني پيرامون مسأله عدالت اجتماعي در سخنراني ها و پيامها و مكتوباتشان داشته اند. به عنوان نمونه در مجموعه 22 جلدي صحيفه امام 471 مورد واژه عدالت اجتماعي آمده است.[4] هرچند ايشان در آثار و بيانات خود به صورت گسترده به بيان مفهوم دقيقي از عدالت از جنبه اجتماعي آن نپرداخته اند، ولي نگرش و توجهي كه به مسأله قسط و عدالت در جامعه و نهادهاي اقتصادي، سياسي، اجتماعي و قضائي آن داشته اند بيانگر اين امر است كه ايشان عدالت را نه صرفاً فضيلتي فردي بلكه خصلت و حالتي اجتماعي مي دانند. در اين نگرش عدالت، خصلت و ويژگي قوانين جامعه و نيز ويژگي گروهها و نهادهاي اقتصادي اجتماعي سياسي آن است. امام خميني

ص: 3525

معتقدند كه عدل الهي بطور نسبي مي تواند در جوامع تحقق يابد و انسانها مي توانند بر اساس آن به سياستگذاري، تقنين و نهادسازي در حوزه هاي مختلف امور جامعه بپردازند. «عمل به عدل اسلامي مخصوص به قوه قضاييه و متعلقات آن نيست كه در ساير ارگانهاي نظام جمهوري اسلامي ايران از مجلس و دولت و متعلقات آن و... و ديگر متصديان امور نيز بطور جدي مطرح است»[5] امام خميني برقراري و تحقق عدالت در جامعه را در رديف اصول و پايه هايي نظير توحيد قرار داده مي فرمايند: «ارزشها در عالم دو قسم است؛ يك قسم ارزشهاي معنوي از قبيل ارزش توحيد و جهاد مربوط به الوهيت و از قبيل عدالت اجتماعي حكومت عدل و رفتار عادلانه حكومتها با ملتها و بسط اجتماعي در بين ملتها... كه تغييرپذير نيست.»[6] ايشان با اعتقاد به جامعيت مكتب اسلام در برطرف كردن نيازهاي مادي و معنوي افراد، برقراري عدالت اجتماعي را مقصد بزرگ اسلام معرفي نموده،[7] اهداف نظام اقتصادي اسلام را در راستاي تحقق اهداف مكتب اسلام عنوان مي كنند.[8] لذا در ديدگاه ايشان مسأله عدالت موضوعي است كه هيچيك از ملاحظات اقتصادي نمي تواند آنها را تحت الشعاع قرار داده، بايد در تمامي برنامه ريزي ها و حتي نهادسازي ها چه در كوتاه مدت و چه در بلندمدت موردتوجه قرار گيرد. امام خميني

ص: 3526

تحقق عدالت در جامعه را نه به عنوان يكي از اهداف نظام اقتصادي مطلوب اسلام بلكه آنرا برتر از تمامي اهداف و حتي در رديف سلسله علل تشكيل نظام سياسي عنوان مي نمايند.[9] بر اين اساس امام خميني ملاحظه اصول و قواعد عدالت در تمامي اجزاء نظام اقتصادي اعم از بخش سخت افزار نظام (ابزارها) و بخش نرم افزار نظام (سياستگذاريها) را لازمه اسلامي بودن نظام اقتصادي مطرح مي نمايند. امام خميني در نگرش خود به اقتصاد اسلامي عليرغم تأكيدات فراوان و نقش بزرگي كه براي عدالت قائلند، تحقق آنرا در جامعه نه يك هدف نهايي بلكه هدفي مقدماتي ذكر مي نمايند. «وقتي كه مفاد آيات شريفه را مي خوانيم يا سيره انبياء را ملاحظه مي كنيم مي بينيم كه آنها تمامشان يكي از كارهايي كه البته مقصود نبوده مقدمه بوده اين بوده است كه عدالت را در دنيا ايجاد كنند.»[10] امام با اشاره به اينكه در اسلام، اقتصاد ارزشي ابزارگونه دارد،[11] توسعه معرفت الهي را به عنوان هدف نهايي از برقراري عدالت در جامعه معرفي مي نمايند. «عمده نظر كتاب الهي و انبياء عظام بر توسعه معرفت است. تمام كارهايي كه آنها مي كردند براي اينكه معرفت خدا را به معناي واقعي توسعه بدهند. جنگها براي اين است، صلحها براي اين است و عدالت اجتماعي غايتش براي اين است.»[12]

ص: 3527

معرفت الهي كه در متون اسلامي به عنوان هدف خلقت ذكر شده است به عنوان مسأله تربيتي موردنظر مكتب اسلام مي باشد و امام خميني با اشاره به آن بيان مي نمايند كه نظام اقتصادي مطلوب اسلام بايد كاركردي در جهت اهداف فرهنگي مكتب اسلام داشته باشد. امام در بياني ديگر هدف از تحقق عدالت اجتماعي را ساختن انسان و تهذيب نفس بيان مي كند.[13] سؤال اساسي آنكه چه رابطه اي مي تواند بين توسعه معرفت الهي و يا تهذيب انسان (كه اهدافي تربيتي و فرهنگي بوده و امام آنها را بعنوان اهداف نهايي مكتب اسلام معرفي مي نمايند) با برقراري عدالت اجتماعي كه به عنوان ركن اساسي و اصل تغييرناپذير در نظام اقتصادي و اجتماعي موردنظر اسلام مطرح مي نمايند وجود داشته باشد؟ دقت نظر در انديشه هاي امام خميني نشان مي دهد كه حلقه ميان مسأله عدالت اجتماعي و توسعه معرفت الهي مفهوم كلي «امنيت» مي باشد. ايشان برقراري عدالت را سبب پيدايش يك محيط آرام و امن جهت بروز توانائيها و خلاقيتها و همچنين استعدادهاي دروني و فطري (از جمله خداجويي) افراد عنوان مي نمايند. «تبع ايجاد عدالت فرصت پيدا مي شود براي اينكه هركس هرچيزي دارد بياورد. وقتي كه آشفته است نمي شود... در يك محيط آرام همه چيز پيدا مي شود»[14] اين بيان امام خميني توجه ايشان را بصورت غيرمستقيم به مفهوم

ص: 3528

امنيت اقتصادي بعنوان جنبه اي از مفهوم كلي امنيت، در چارچوب نظام اقتصادي (كه تأمين كننده اهداف تربيتي و فرهنگي مكتب اسلام است) مشخص مي كند. مفهوم عدالت به دليل آنكه در حوزه مفاهيم ارزشي مي گنجد مباني معرفتي افراد و مكاتب، در طرز تلقي و نوع برداشت آنها از مسأله عدالت دخالت تام دارد. لذا يك حالت و يك وضعيت يكسان در نگاه افراد يا مكاتب مختلف مي تواند عادلانه يا ناعادلانه توصيف شود. در ميان نظرات انديشمندان و متفكران اسلامي در حوزه عدالت اجتماعي، آراء و انديشه هاي امام خميني به جهت مواجهه ايشان با واقعيت ها و نيازهاي جامعه در مقام استراتژيك يك نظام سياسي از جايگاهي به مراتب ممتازتر نسبت به ساير متفكران اسلامي برخورداري باشد. در انديشه امام مسأله عدالت و به طور خاص عدالت اجتماعي بطور وسيع موردتوجه قرار گرفته است. البته عدالت اجتماعي موردنظر ايشان جنبه عام داشته و حوزه هايي نظير سياست، فرهنگ، حقوق را نيز شامل مي شود؛ اما مهمترين و اساسي ترين كاركرد مفهوم عدالت اجتماعي در تفكر امام خميني، مربوط به حوزه اقتصاد و معيشت جامعه است. اين نكته را مي توان در موارد متعددي كه ايشان به مفهوم عدالت و عدالت اجتماعي اشاره اي نموده اند ملاحظه نمود. بدين لحاظ در برخي از پژوهش ها و تحقيقات صورت گرفته در زمينه انديشه هاي

ص: 3529

امام خميني از واژه «عدالت اقتصادي» استفاده شده است. بررسي دقيق انديشه هاي امام خميني در قالب سخنراني ها، پيامها و مكتوبات ايشان كه به نحوي به مسأله عدالت و مفهوم عدالت اجتماعي پرداخته اند نشان مي دهد كه ايشان در موارد بسياري مفهوم عدالت اجتماعي را همراه با مفاهيمي نظير محروميت، فقر، اقشار مستمند و تعابيري اينچنين بيان نموده اند و با الفاظ و واژه هاي مختلف به گونه اي به ارتباط ميان مفهوم عدالت اجتماعي و رفع محروميت، بطور مستقيم و يا غيرمستقيم اشاره داشته اند. «همه مي دانيد كه تا رژيم فعلي (رژيم پهلوي) سرِ كار است، عدالت اجتماعي و رسيدگي به حال زحمتكشان محروم امري است كه جامه عمل به خود نمي پوشد»[15] «خدا مي خواهد عدالت در بين مردم اجرا بشود، خدا مي خواهد كه به حال اين ضعفاء و طبقه سوم يك فكري بشود.»[16] امام خميني در بياني صريح تخطي از سياست حمايت از محرومان و عدم رفع محروميت از آنان و كوتاهي در تأمين نيازهاي اساسي شان را عدول از اصل عدالت موردنظر اسلام عنوان نموده مي فرمايند: «آنچه كه روحانيون هرگز نبايد از آن عدول كنند و نبايد با تبليغات ديگران از ميدان به در روند، حمايت از محرومين و پابرهنه هاست. چرا كه هركسي از آن عدول كند از عدالت اجتماعي اسلام عدول كرده است»[17] همچنين

ص: 3530

امام خميني درخواست اقشار مستمند و محروم و كم درآمد جهت توجه به نيازهاي اساسي آنها را برخاسته از عدالتخواهي آنان قلمداد نموده بيان مي كنند: «يك عده از گرسنگي ريختند اطراف تهران و نه آب دارند و نه برق دارند و نه نان دارند و نه چيزي دارند. مي خواهند عدالت باشد.»[18] بياناتي نظير موارد فوق كه امام به گونه اي به ارتباط مفهوم عدالت و رفع فقر و تأمين نيازهاي محرومين جهت برخورداري از يك سطح رفاه متعارف اشاره داشته اند متعدد مي باشد. امام خميني بارها لزوم سياستگذاري جهت رفع فقر و خارج ساختن افراد و اقشار محروم از محروميت و برنامه ريزي جهت تأمين نيازهاي اساسي اقشار مستمند را بيان نموده و اصولاً جهت گيري اقتصاد اسلام را حفظ منافع محرومين معرفي مي نمايند. «ارائه طرحها و تبيين جهت گيري اقتصاد اسلام در راستاي حفظ منافع محرومين و گسترش مشاركت عمومي آنان و... بزرگترين هديه و بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهيدستي به شمار مي رود.»[19] از طرف ديگر امام خميني در موارد بسياري به برابري همه افراد و اقشار مختلف جامعه در برابر احكام و مقررات اسلام اشاره داشته اند. «شما اين را بدانيد كه اسلام براي يك قشر نيست... اسلام براي همه است. اسلام براي بشر است... در اسلام تبعيض نيست»[20] با دقت در

ص: 3531

موارد فوق و نظائر آن اينگونه استنباط مي گردد كه در انديشه امام برقراري و تحقق عدالت از يك طرف و رفع محروميت و تأمين نيازهاي اساسي همه اقشار و افراد جامعه خصوصاً طبقات مستمند و كم درآمد از طرف ديگر، از يك قالب كلي و يك نگاه يكسان برخوردار مي باشد. به عبارت ديگر هسته مركزي تفكر امام خميني پيرامون تعريف مسأله عدالت را در مفهوم «برابري» و «تأمين نيازهاي اساسي» تشكيل مي دهد. ايشان بر اساس تفكرات اصيل اسلامي اولاً به برابري انسانها قائل بوده و ثانياً تأمين نيازهاي اساسي افراد و طبقات مختلف جامعه را جزء حقوق انساني و لازمه رشد و تعالي معنوي شان قلمداد مي نمايند. بنابراين مي توان بيان نمود كه ايشان عدالت را به معناي «برابري فرصتها جهت تأمين نيازهاي اساسي افراد و طبقات مختلف جامعه» مدنظر قرار داده اند. لذا جهت گيري و تأكيدات امام خميني پيرامون بهبود شرايط زندگي افراد محروم[21] و تأمين نيازهاي اساسي افراد جامعه بر پايه انديشه عدالت، در تفكر ايشان قرار دارد. آنچه كه در اين ميان لازم به نظر مي رسد اينكه امام خميني چه نيازهايي را به عنوان نيازهاي اساسي براي افراد و اقشار ذكر نموده و فقدان آنها را به عنوان شاخص محروميت ها بيان، و خواستار برنامه ريزي و سياستگذاري جهت تأمين آنها مي شوند؟ امام

ص: 3532

خميني در بيانات فراواني خصوصاً در مورد بي عدالتي ها و آثار نامطلوب جهت گيري ها و سياستهاي اقتصادي رژيم پهلوي بويژه در روستاها و مناطق محروم به لزوم رفع برخي از نيازها بعنوان «نيازهاي اساسي زندگي افراد» اشاره نموده اند. ايشان با تأييد اين نكته كه همه افراد جامعه داراي نيازهاي فيزيكي مشتركي بوده و تأمين اين نيازها اولاً جزء حقوق آنها و ثانياً زمينه لازم جهت رسيدن به اهداف تربيتي و انساني موردنشر اسلام است، به دقت نظر و توجه دين اسلام در اين رابطه اشاره مي نمايند. نيازهاي اساسي در انديشه امام عبارتند از: الف ارزاق و خدمات عمومي: امام خميني با تأكيد بر تأمين مايحتاج و ارزاق عمومي براي همه اقشار، يكي از مهمترين وجوه محروميتها را عدم برخورداري از خدمات عمومي نظير آب، برق، جاده و... عنوان نموده بيان مي كنند «اين عايدات نفت كه بايد صرف خود مملكت بشود، صرف اين فقرايي كه در مملكت هستند بشود، اينها براي اصلاً برق و آسفالت و اينها در خود تهران تمام نشده، برق و آسفالت و آب كه يك چيزهاي اولي است.»[22]د و اقشار ذكر نموده و فقدان آن امام در برخي موارد از خدمات عمومي به آثار تمدن نام برده[23] و بهره مندي از آنها را بعنوان نيازهاي اساسي افراد و اقشار جامعه خواستار

ص: 3533

شده اند. ب از ديگر نيازهايي كه امام خميني آنرا بعنوان نياز اساسي زندگي افراد نام مي برد مسأله مسكن مي باشد. ايشان به رفع اين نياز توجه بسيار داشته و يكي از ابعاد محروميت ها را عدم برخورداري از مسكن عنوان مي نمايند. «همه محرومان و بندگان محروم خدا بايد از اين موهبت الهي (داشتن خانه) استفاده كنند. همه محرومان بايد خانه داشته باشند. هيچ كس در هيچ گوشه مملكت نبايد از داشتن خانه محروم باشد.»[24] واژه «زاغه نشين» در بيانات متعدد امام خميني همواره بعنوان نمادي از محروميت و بي عدالتي مطرح بوده است و ايشان بارها با تعابير مختلف لزوم داشتن يك محيط مناسب براي سكني و زندگي را بيان نموده اند. ج امام خميني با عنايت به جايگاه علم و دانش در عصر كنوني، بهره مندي از امكانات تحصيل آموزش عمومي را جزء نياز اساسي افراد و اقشار جامعه دانسته و عدم تأمين اين نياز را بعنوان يكي ديگر از وجوه محروميت ها بيان داشته اند. «اينطور نيست كه فقط شما محروم هستيد از اين مدرسه و راه و ساير جهاتي كه مربوط به زندگي است.»[25] «اكنون ملت محروم ايران بسيارشان از لوازم اوليه زندگي محروم بوده... ملتي كه بسيارشان از فقر و تهيدستي نمي توانند فرزندان خود را به مدرسه بفرستند»[26] د امام خميني يكي ديگر از مواردي

ص: 3534

را كه به عنوان نياز اساسي زندگي افراد موردتوجه قرار مي دهند، برخورداري همه از امكانات بهداشت عمومي است. امام بويژه رفع اين محروميت را از روستاها و مناطق دورافتاده بيشتر موردتوجه قرار داده اند. «يكي از خبرنگاران در بازديد از وضع مردم جنوب چنين نوشته بود كه در جنوب ايران در دهات اصلاً از دكتر و دارو خبري نيست. آب وجود ندارد و يك ده اكثر مردمش كور بودند. خلاصه از كليه وسايل و نيازمنديهاي اوليه زندگي محروم بودند»[27] امام خميني دسترسي به شغل مناسب را نيز از جمله، نيازهاي اساسي افراد جامعه عنوان نموده و وظيفه دولت را در زمينه سياستگذاري و برنامه ريزي جهت تأمين اين نياز بويژه براي اقشار تحصيلكرده متذكر مي گردند «هر دسته اي كه از اطراف مي آمدند پيش من (مي گفتند) كه در اطراف ما بيكاري زياد است. هيچ نداريم، آب و برق نداريم...»[28] ايشان علاوه بر آنكه بيكاري را يكي از مشخصات محروميت ذكر مي كند، يكي از عوامل محروميت نيز مي داند. با توجه به آنچه كه بيان كرديد امام علاوه بر نيازهاي حياتي نظير ارزاق عمومي مواردي چون نياز به مسكن، بهداشت، آموزش و خدمات عمومي و شغل را نيز جزء نيازهاي اساسي افراد و اقشار مختلف ذكر نموده و برابري همگان در بهره مندي از امكانات تأمين و

ص: 3535

برطرف ساختن اين نيازها را عدالت اجتماعي دانسته اند. نكته آنكه امام خميني در جايگاه يك تئوريسين اقتصادي و يا اجتماعي نبوده اند بلكه ديدگاه و تفكر ايشان پيرامون مسأله عدالت، از نوع نگاه و برداشت ايشان، از مباني انديشه اجتماعي اسلام نشأت مي گيرد. اما جالب توجه اينكه در حوزه دانش توسعه اقتصادي، ديدگاهي تقريباً مشابه با آنچه كه امام در مورد مفهوم عدالت عنوان نموده اند مطرح گرديده است. اين ديدگاه در مباحث توسعه اقتصادي به «الگوي نيازهاي اساسي» معروف مي باشد. لذا مي توان گفت كه آراء ايشان پيرامون مسأله عدالت تا حدودي با قواعد و چارچوب هاي علمي موجود در علم اقتصاد متعارف نيز هماهنگي و انطباق دارد. جهت درك بيشتر اين هماهنگي و انطباق ميان دريافت امام خميني از مفهوم عدالت و «الگوي نيازهاي اساسي» مطرح شده در مباحث توسعه اقتصادي، در اين قسمت به توضيح مختصري پيرامون اين استراتژي توسعه اي مي پردازيم. از جمله ديدگاههاي ضدفقر كه در اقتصاد توسعه مطرح گرديده است مي توان به «ايده نيازهاي اساسي» اشاره نمود. در دهه 1960 نگراني هايي پيرامون عدم كاركرد علني اثر «رخنه به پايين رشد اقتصادي» ظهور كرد. اين نگراني ها كه از سوي متفكران توسعه اقتصادي نظير «دادلي سيرز، پل استريتن، مك نامارا» و ديگر انديشمندان مطرح گرديد به تلاش بيشتر جهت يافتن استراتژيهاي جديد

ص: 3536

توسعه منجر شد. ضمن آنكه در اين زمان آمارهاي تكان دهنده اي از وضعيت نابرابري و فقر بخصوص در كشورهاي جهان سوم ارائه مي گرديد. در چنين فضايي بود كه خواست تأمين نيازهاي اساسي و در نتيجه از ميان برداشتن فقر مطلق به عنوان اولويت اول در برنامه ها و سياستهاي توسعه مطرح گرديد. اين پيشنهادها مورد بررسي قرار گرفت و پس از بحثهاي بسيار در مورد پيامدهاي آن در امر سياستگذاري در گزارش سازمان بين المللي كار به كنفرانس جهاني اشتغال در سال 1976، بدين ترتيب مفهوم نيازهاي اساسي در بحثهاي توسعه از اولويت برخوردار شد. در اين گزارش نيازهاي اساسي در چهار عنوان معين عنوان شد.[29] اين نيازها عبارت بودند از: 1. حداقل نيازهاي مصرفي خانواده يعني غذا، مسكن، پوشاك 2. برخورداري از خدمات اساسي مثل آب آشاميدني سالم، بهداشت، حمل و نقل و آموزش و پرورش 3. دسترسي به شغل با مزاياي مكفي براي هر فردي كه توانايي و تمايل به كار كردن دارد. 4. تأمين نيازهايي كه بيشتر ماهيتي كيفي دارند مثل برقراري محيطي سالم، انساني و دلپذير و مشاركت عموم مردم در تصميم گيريهايي كه بر زندگي و آزادي هاي فردي آنان اثر مي گذارد. بحث تأمين نيازهاي اساسي اگرچه در آغاز جنبه اخلاقي و ايدئولوژيك داشت اما انتقادهاي اوليه وارد بر پيشنهادات، طرفداران

ص: 3537

چنين نگرش را ملزم كرد كه دلائل خود را در اين زمينه ارائه و وسايل نيل به اهداف را مشخص كنند. مهمترين اين انتقادات عبارت بود از:[30] 1. مفهوم نيازهاي اساسي فاقد دقت عملياتي لازم در برنامه ريزي براي رسيدن به اهداف است. 2. دنبال كردن استراتژي توسعه بر پايه نيازهاي اساسي، با هدف حداكثرسازي رشد تعارض دارد. 3. كشورهاي در حال توسعه، به منظور ايجاد اشتغال براي فقيران در كوتاه مدت، به ناچار هميشه بر توليد كالاهاي اوليه با استفاده از تكنولوژي كاربر متكي خواهند بود. 4. هزينه منابع بخش عمومي به صورت عامل بازدارنده عمل مي كند. در متون مربوط به الگوي نيازهاي اساسي و اساساً در دفاع از اين الگو دو رويكرد مختلف را مي توان مشاهده نمود. استدلالها در رويكرد اول كه تحت عنوان «رويكرد بهبود خدمات عمومي» ناميده مي شود بيشتر كارايي را مدنظر قرار داده است. هواداران چنين نگرشي خواهان اثبات اين نكته هستند كه مي توان هزينه هاي منابع بخش عمومي را كه صرف تحقق اهداف ارائه خدمات عمومي مي شود با توسط به اقدامهايي كاهش داد. «مين هاس» در اين زمينه مي گويد: «مشكل اصلي، تشديد تلاش براي افزايش بهره وري فقيرترين افراد و در نتيجه سطوح زندگي آنان است»[31] ديدگاه بديل و راديكالي كه در اواخر دهه 1970 درباره تأمين نيازهاي

ص: 3538

اساسي در متون توسعه شكل گرفت بر پيامد مثبت تأمين دسته سوم از نيازهاي اساسي در تأمين رشد پايدار، ايجاد تحولات ساختاري و كاهش وابستگي بين المللي تأكيد بيشتري مي شود. طرفداران الگوي نيازهاي اساسي چنين مطرح مي كنند كه اجراي موفقيت آميز مجموعه اي از سياستهاي اقتصادي كه امكان تأمين نيازهاي مصرفي اساسي فقيران را از طريق افزايش درآمد و بهره وري نيروي كار آنان فراهم آورد، ساختار تقاضا را به گونه اي تحت تأثير قرار مي دهد كه موجب افزايش سرمايه گذاري كل مي شود. توزيع عادلانه درآمد در كشورهاي در حال توسعه، الگوي تقاضاي همگن تري را بوجود مي آورد كه به افزايش تقاضا براي يك رشته محصولات توليدي منجر مي شود. محصولاتي كه بسياري از آنان در كارخانه هاي كوچك و متوسط توليد مي شوند. در عين حال تأمين نيازهاي اساسي از طريق افزايش تقاضاي كل براي محصولاتي كه تقاضاي انبوه دارند موجب استفاده از ظرفيت بلااستفاده كارخانه ها و نيز كاهش هزينه هر واحد مي شود. اين تغييرات در ساختار تقاضا از ميزان تنگناهاي توليدي موجود مي كاهد زيرا ميزان ارزبري و سرمايه بري خدمات و كالاهايي كه در بازار داخلي داراي تقاضاي زياد هستند را كاهش مي دهد. تقاضا نه تنها براي كالاهاي مصرفي بلكه براي كالاهاي واسطه اي و سرمايه اي كه براي توليد انبوه كالاهاي مصرفي ضروري اند بهتر افزايش پيدا مي كند. استدلالهاي ديگري كه طرفداران الگوي

ص: 3539

تأمين نيازهاي اساسي در اساسي مطرح كرده اند بر اين نكته تأكيد مي نمود كه ركود اقتصادي كشورهاي پيشرفته صنعتي، فرصتهاي رشد مبتني بر صادرات را براي كشورهاي در حال توسعه به شدت كاهش داده است. در نتيجه اين كشورها بايد بيشتر در جستجوي گسترش بازارهاي داخلي خود براي افزايش رشد و تغييرات ساختاري باشند.[32] نكته حائز اهميت اينكه «تعهد سياسي» شرط ضروري براي اجراي استراتژي توسعه فراگير مبتني بر الگوي تأمين نيازهاي اساسي است و نبود چنين اراده اي سياسي مانع اصلي اجراي آن است. بررسي مفهوم عدالت اجتماعي

ص: 3540

در آراء امام خميني بيانگر اين است كه عدالت اجتماعي موردنظر ايشان مفهومي عام بوده كه در ارتباط با حوزه هاي مختلف علوم انساني قرار دارد. اما دقت پيرامون اين مسأله نشان مي دهد كه مهمترين كانون توجه ايشان پيرامون مسأله عدالت، به كاركردها و شاخصه هاي اقتصادي اين مفهوم بوده است. امام خميني در اغلب موارد مفهوم عدالت را در كنار مسأله رفع فقر و محروميت مطرح و «تأمين نيازهاي اساسي» اقشار مستمند را جهت خروج آنان از چنين وضعيتي جزء حقوق آنها قلمداد مي نمايند. از طرفي نيز با بيان «برابري» به عنوان يكي از مهمترين وجوه عدالت قوانين و مقررات اسلام را بر مبناي برابري افراد و اقشار و طبقات مختلف عنوان مي كنند. بر اين اساس مي توان عدالت را در انديشه امام خميني به «ايجاد فرصتهاي برابر جهت تأمين نيازهاي اساسي همه افراد و طبقات جامعه» معنا نمود. نكته قابل توجه در زمينه نوع نگرش امام خميني به مسأله عدالت و تعريف مشخص ايشان از اين مفهوم، نزديكي آن با يكي از الگوها و استراتژي هاي توسعه است كه در متون و ادبيات اقتصادي به «الگوي نيازهاي اساسي» معروف مي باشد. بررسي دقيق مفهوم عدالت در انديشه امام خميني و مبناي فكري رويكرد ايشان به اين مسأله نشان مي دهد كه ايشان اصولي

ص: 3541

را به عنوان پايه هاي فكري و چارچوب نظري در تبيين خاص خود از مفهوم عدالت موردتوجه قرار داده اند. استخراج الگوي عملي موردنظر ايشان جهت برقراري عدالت نيز مؤثر واقع شود. برخي از پيشنهادات سياستي و اجرايي جهت برقراري عدالت، كه بر اساس اين مطالعه ارائه مي گردد عبارتند از: گسترش نظام تأمين اجتماعي بعنوان يكي از راههاي تأمين نيازهاي اساسي گروههاي محروم و كم درآمد. شناسايي و درجه بندي طبقات و مناطق محروم و توجه خاص در تخصيص امكانات و اعتبارات به اين اقشار خصوصاً در بخش روستايي سياستگذاري در جهت رشد بخش كشاورزي با هدف برقراري عدالت تسهيل در قوانين پرداخت اعتبار به تعاوني ها و صنايع كوچك در جهت حمايت از بخش خصوصي برخاسته از اقشار محروم تدوين مكانيسم گزينش و انتخاب كارگزاران با احراز ويژگي عدالت (با توجه به سطوح مختلف سياستگذاري و اجرايي) در صورت امكان تدوين يك مكانيسم مناسب جهت پذيرش مالياتهاي اسلامي و صدقات بعنوان بخشي از مالياتهاي رسمي جهت گسترش تكافل عمومي و افزايش ضريب اطمينان برقراري عدالت از طريق تأمين نيازهاي اساسي طبقات محروم توسط عموم مردم [1] . مارك بلاگ، روش شناسي علم اقتصاد، 1380، ص 170. [2] . محمد علي همايون (كاتوزيان)، ايدئولوژي و روش در اقتصاد، 1374، ص 142. [3] . محمدعلي همايون (كاتوزيان)،

ص: 3542

همان، ص148. [4] . محمدحسين جمشيدي، نظريه عدالت، 1380، ص 357. [5] . صحيفه امام، ج 17، ص 140. [6] . صحيفه امام، ج 11، ص 1. [7] . صحيفه امام، ج 1، ص 198. [8] . صحيفه امام، ج 5، ص 437. [9] . صحيفه امام، ج 9، ص 20. [10] . صحيفه امام، ج 20، ص 410. [11] . صحيفه امام، ج 9، ص 457. [12] . صحيفه امام، ج 19، ص 115. [13] . صحيفه امام، ج 8، ص 255. [14] . صحيفه امام، ج 20، ص 116. [15] . صحيفه امام، ج 3، ص 488. [16] . صحيفه امام، ج 4، ص 461. [17] . صحيفه امام، ج 21، ص 99. [18] . صحيفه امام، ج 4، ص 461. [19] . صحيفه امام، ج 20، ص 340. [20] . صحيفه امام، ج 7، ص 78. [21] . صحيفه امام، ج 5، ص 489. [22] . صحيفه امام، ج 5، ص 114. [23] . صحيفه امام، ج 3، ص 408. [24] . صحيفه امام، ج 6، ص 519. [25] . صحيفه امام، ج 8، ص 400. [26] . صحيفه امام، ج 3، ص 484. [27] . صحيفه امام، ج 1، ص 271. [28] . صحيفه امام، ج

ص: 3543

7، ص 223. [29] . دايانا هانت، نظريه هاي اقتصادي توسعه، 1376، ص 277. [30] . دايانا هانت، همان، ص 278. [31] . دايانا هانت، همان، ص 281. [32] . دايانا هانت، همان، ص 287. سيد محمد رضوي 1

ص: 3544

بررسي سياست خارجي در منظومه فكري حضرت امام

5 چكيده: شخصيت، انديشه و مواضع امام خميني هم با متفكران و هم با سياستمداران به مفهوم متعارف آن به طور كامل، متفاوت است; به همين دليل نيز تبيين و توضيح آن پيچيده است . دلايل اين امر را مي توان اين گونه برشمرد: 1 . حضرت امام انديشمند بزرگي است و مانند هر متفكر بزرگي، انديشه ايشان داراي وجوه مختلفي است كه قرائت هاي گوناگوني را از آن متصور مي كند و ورود امام به عالم سياست، بر پيچيدگي آن افزوده است . در شكل گيري شخصيت امام، مباني فقهي، عرفاني، فلسفي، تاريخي و كلامي نيز مؤثر بوده است و همين امر پيچيدگي شخصيت ايشان را نشان مي دهد . با توجه به اين مسئله، براي درك انديشه و عمل امام از روش هاي مختلف فقهي، عرفاني - فلسفي و كلامي مي توان بهره برد . البته برخي معتقدند كه امام، اين مباني مختلف را به وحدت رساندند و انديشه و عمل ايشان مبتني بر تلفيق و تركيبي از اين مباني مختلف است . 2 . از لحاظ عملي هم پس از تشكيل نظام جمهوري اسلامي، دو موضوع با يكديگر درآميخت: ضرورت تصميم هاي مقطعي (كه لازمه حكومت است و گاه مستقل از انديشه است) و ماهيت انديشه آن حضرت (ثابتات) كه لازمه

ص: 3545

انديشه است . امتزاج اين دو موضوع بعد از انقلاب، به حدي است كه گاه تشخيص آنها غيرممكن است . اين امر نيز موجب پيچيدگي مضاعف انديشه هاي سياسي ايشان مي شود . گاهي بين برخي از ديدگاه ها و عمل ايشان نوعي تضاد مشاهده مي شود و گاه بين برخي از اظهارات ايشان نيز نوعي اختلاف به چشم مي آيد كه تشخيص ديدگاه واقعي ايشان را دچار مشكل مي سازد . 3 . يكي از مسائل ديگر اين است كه قرائتي كه از انديشه ايشان مي شود از لحاظ روشي مبتني بر همان وحدت مباني انديشه هاي حضرت امام نيست و مفسران مختلف هر كدام با توجه به حوزه كاري خود و با اتكا به يك روش خاص، سراغ فهم انديشه امام مي روند و هنوز به وحدت روش در اين زمينه نرسيده ايم و احيانا چنين وحدت روشي ممكن نيست . معمولا هم تفسيرها از انديشه هاي امام، داراي الزامات و اهداف سياسي است و گروه هاي مختلف براي فراهم آوردن مؤيدات براي انديشه ها و اقدامات خود، به سراغ انديشه هاي ايشان مي روند . در عين حال قرائتي كه در حال حاضر از انديشه هاي امام مي شود، طبعا با قرائتي كه بيست سال پيش مي شد، متفاوت است; چون انديشه هنگام صدور، لوازم زماني و مكاني خاصي دارد . تفسيري كه از يك انديشه

ص: 3546

هنگام صدور آن مي شود، با تفسيري كه پس از گذشت بيست سال، از آن به عمل مي آيد، كاملا متفاوت است . در مورد انديشه هاي امام در باب سياست خارجي اين مشكلات به صورت مضاعفي وجود دارد; چون الزامات بين المللي هم به آن افزوده مي شود . بسياري از تحولات در آراء و مواضع سياسي حضرت امام كه در ظاهر با ثابتات انديشه ايشان همخواني ندارد، در واكنش به الزامات بين المللي بروز و ظهور يافته است . همچنين در اين حوزه، ابهامات و ديدگاه هاي متعارض، بيش از سياست داخلي است . براي مثال حضرت امام در زمينه صدور انقلاب، ناسيوناليسم و امت گرايي، نوع نگرش به نظام بين الملل، آرمان گرايي يا واقع گرايي، نوع و نحوه روابط با امريكا و ديگر كشورها، استقلال و عدم وابستگي، اولويت حفظ دارالاسلام يا ام القري، اصل دعوت و يا پديده جنگ تحميلي، مواضع مختلفي دارد كه بعضي مواقع جمع كردن آنها بسيار دشوار است . از همين رو است كه قرائت هاي مختلف ممكن مي شود . در اين گونه موارد درك مقاطع زماني و مكاني صدور آراء و مواضع از اهميت خاصي برخوردار است و حتي مي تواند تعيين كننده باشد . با وجود پيچيدگي هاي فوق، بازسازي منسجم انديشه امام و ارائه منظومه فكري ايشان يك ضرورت اساسي است . تنها در اين صورت است كه انديشه امام

ص: 3547

مي تواند معياري براي نقد و بررسي ديدگاه هاي ديگر و مواضع سياسي باشد; در غير اين صورت انديشه امام براي تاييد هر ديدگاه ديگري مي تواند مورد بهره برداري قرار گيرد كه در واقع حتي مي تواند به استفاده ابزاري از انديشه امام هم منتهي شود . در اين نوشته كوتاه سعي خواهد شد كه نظريه امام درباره سياست خارجي، به صورت منسجمي مورد تبيين واقع شود . »»»»» در مورد سياست خارجي دوره امام از چند منظر مي توان بحث كرد . از يك زاويه مي توان مباني سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را از ديدگاه امام مورد بررسي قرار داد و از منظري ديگر مي توان عملكرد و اقدامات سياست خارجي را مطالعه كرد و از منظري سوم مي توان به بررسي تطبيقي انديشه و مباني با عمل پرداخت . الف . مباني سياست خارجي از ديدگاه امام در مورد مباني سياست خارجي از ديدگاه امام، با چند مسئله اصلي مواجه هستيم: رويارويي آرمان گرايي و واقع گرايي در انديشه امام، انديشه معطوف به تكليف و فارغ از نتيجه و اصول سياست خارجي از ديدگاه امام . در مورد تقابل آرمان گرايي و واقع گرايي، مي توان دو وجه را در نظر گرفت: وجه اول تعقيب اهداف دور از دسترس بر اساس آرمان گرايي و توجه به واقعيت ها براساس واقع گرايي است و وجه دوم آن اخلاق محوري در ايده آليسم و

ص: 3548

آرمان گرايي و قدرت محوري و نفي اخلاق در رئاليسم است . حال بر حسب توضيح فوق، امام و انديشه ايشان را در كدام قالب مي توان مطالعه كرد . بايد گفت كه در مورد اخلاق محوري در روابط بين الملل، بي ترديد امام يك آرمان گراي بزرگ است و هرگز اخلاق را در مصالحه با قدرت، قرباني نمي كند و به دنبال اخلاقي كردن سياست در داخل و روابط ميان ملت ها است . البته اين بدين معنا نيست كه امام بالكل از عنصر قدرت غافل و به آن بي توجه است، بلكه به شدت به روابط قدرت در عرصه بين المللي حساس بود . علاوه بر اين براساس مباني فلسفي و عرفاني امام، قدرت في نفسه شر نيست، بلكه جلوه جمال و پرتو جلال الهي است . با اين حال ايشان در عرصه سياست، اعم از داخلي و خارجي به دنبال پيوند اخلاق و سياست بودند و بي گمان در اين زمينه پيشرو آرمان گرايان هستند . اما در مورد وجه ديگر رويارويي آرمان گرايي با واقع گرايي در انديشه امام چه مي توان گفت؟ در اين زمينه مي توان به سه روايت اشاره كرد: برخي امام را آرمان گرا تلقي مي كنند كه بي توجه به واقعيت هاي داخلي و بين المللي به دنبال دستيابي به اهداف دور از دسترس و ايده آليستي بودند; برخي امام را در حوزه واقع گرايي

ص: 3549

مطالعه مي كنند كه همواره در تصميمات سياسي خود پس از انقلاب اسلامي با نظر به واقعيت ها عمل كرده است . برخي هم امام را آرمان گرايي واقع بين قلمداد مي كنند كه به دنبال پيوند ميان آرمان و واقعيت بوده است . برخي صرفا با تاكيد بر عملكرد و تصميمات امام در سياست خارجي، معتقدند كه امام رويكردي واقع گرايانه به سياست خارجي داشته است . اين گروه فارغ از انديشه هاي امام به برخي اقدامات ايشان از جمله پذيرش قطعنامه 598 سازمان استناد كرده، معتقدند كه امام در تصميمات سياسي خود به واقعيت هاي داخلي بين المللي، اولويت بسياري مي دادند . دسته دوم با استناد به انديشه هاي امام و برخي اقدامات ايشان در عرصه بين المللي كه بدون توجه به ساختار قدرت در نظام بين الملل صورت مي گرفت، معتقدند كه انديشه امام به طور كامل در قالب آرمان گرايي قابل مطالعه است . اين گروه با استناد به آن جمله معروف حضرت امام كه «ما مكلف به وظيفه هستيم نه به نتيجه» رويكرد حضرت امام را به روابط بين الملل، بر حسب تكليف گرايي صرف مورد مطالعه قرار مي دهند و اعتقاد دارند كه امام تمامي مرزبندي هاي مرسوم در روابط بين الملل و نظام بين المللي را زير پا گذاشته، صرفا به آرمان هاي خود مي انديشيد . اما گروه سوم معتقدند كه با نگاهي به سيره عملي امام خميني

ص: 3550

(ره) مي توان تلفيقي از آرمان گرايي و واقع بيني را در رويكرد امام به سياست مشاهده كرد . براساس اين ديدگاه، آنچه از تدبر در اقوال و اعمال امام برمي آيد، آن است كه ايشان آرمان گرايي واقع بين بود و حتي در مواردي كه به ظاهر حاكي از آرمان گرايي يا واقع گرايي ايشان است، صبغه هايي از هر دو رويكرد ملاحظه مي شود . در درون اين ديدگاه نيز مي توان دو ديدگاه جزئي را ملاحظه كرد . براساس ديدگاه اول امام، به صورت توامان آرمان گرايي و واقع گرايي را در ديدگاه ها و تصميمات خود اعمال مي كرد و در واقع تلفيقي از اين دو رويكرد مبنايي انديشه و عمل امام بود، ولي بر حسب ديدگاه دوم، امام آرمان خواه بودند و اين آرمان خواهي، نه تنها در تقابل با واقع گرايي قرار نداشت، بلكه واقع گرايي را جهت دار مي كرد . به طور كلي در مورد آرمان گرايي و واقع گرايي و رويكرد امام مي توان گفت كه امام اصولا از لحاظ فكري آرمان گرا بودند و اين آرمان خواهي فقط محدود به سياست خارجي نبود; كمااينكه انگيزه امام از انقلاب، آرمان خواهانه بود . با اين حال امام آرمان گرايي واقع بين بودند كه در سال هاي دهه اول انقلاب اسلامي، عمل ايشان بيشتر جنبه آرمان گرايانه داشت و هر چه به سال هاي آخر عمر پر بركت ايشان نزديك مي شويم، واقع گرايي در عمل صبغه بيشتر و

ص: 3551

برجسته تري پيدا مي كند . بنابراين مي توان گفت كه حضرت امام در انديشه هاي سياسي خود، آرمان گرا باقي ماند، ولي در آرا و مواضع سياسي خود در اواخر عمر خود، به واقع گرايي نزديك شد و وجه آن رعايت مصالح جامعه اسلامي و فراهم شدن شرايط براي تحقق آرمان ها بود . در عين حال امام با وجود تاكيد بر مؤلفه هاي آرماني و اخلاقي در سياست خارجي، بر مؤلفه هاي عقلاني و واقع گرايانه هم تاكيد مي كردند . ايشان ضمن آن كه، مردم و زمامداران حكومت اسلامي را به هوشياري و درايت فرا مي خواندند، آنان را از انحراف اخلاقي نيز برحذر مي داشتند . به دنبال امتزاج عقل گرايي و اخلاق گرايي (به عنوان دو پايه عمده سياست خارجي) بودند و اين گونه نبود كه به بهانه اخلاق گرايي اصول عقلاني را در سياست خارجي ناديده بگيرند . از همين جهت است كه در عين آرمان گرايي به تامين منافع ملي نيز اهميت مي دهد و اين را در مقاطع مختلف نشان داده است; چه زماني كه بر ضرورت حفظ ام القراء تاكيد مي كنند و چه زماني كه بر اولويت دفاع از مرزهاي ايران نسبت به ساير كشورها تاكيد مي داشتند . از همين رو از ديد امام، بخشي از وظيفه نظام اسلامي در سياست خارجي، تعقيب منافع ملي است كه البته باز هم با تاكيد بر ضرورت رعايت توامان

ص: 3552

اخلاق و عقلانيت است، ولي به هر حال منافع ملي اهميت خاصي در انديشه ايشان دارد . به هر حال از اين منظر آرمان گرايي نه تنها در تقابل با واقع گرايي قرار نمي گيرد، بلكه واقع گرايي را جهت دار مي كند و به دنبال اخلاقي كردن قدرت است و گفتمان مسلط (عدم امكان اخلاقي شدن سياست، حداقل سياست بين المللي) را به چالش فرا مي خواند . تكليف گرايي از ديدگاه امام نيز با توجه به اين مسئله قابل درك است . يكي از اصول مهمي كه امام در سياست داخلي و خارجي بر آن تاكيد مي كرد، تكليف گرايي فارغ از نتيجه بود كه شايد در نگاه اول غير قابل درك باشد . ولي عملكرد امام و تحليل آن مي تواند تا حد زيادي اين موضوع را تبيين كند . سؤال اين است كه آيا در هر شرايط و در هر زمينه اي، تكليف فارغ از سود و زيان آن مورد توجه است . به نظر مي رسد كه براساس عملكرد امام، نمي توان به اين سؤال پاسخ مثبتي داد . امام در زمينه حفظ اسلام و جلوگيري از هرگونه تعرض به ارزش هاي آن، به تكليف اسلامي فارغ از هر نتيجه و سود و زياني عمل مي كرد، ولي در كليه زمينه هاي سياست خارجي اين گونه نبودند . مورد سلمان رشدي و فتواي امام بر قتل ايشان،

ص: 3553

بيانگر همين مسئله است . اين اقدام با اينكه در اواخر عمر ايشان صورت گرفت و از لحاظ زماني متاخر بر اقداماتي بود كه به نظر مي رسيد در آنها به اصل نتيجه و سود و زيان توجه شده (مانند پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل و پايان جنگ)، ولي فارغ از تمام جهت گيري ها و قطب بندي هاي بين المللي و با علم به آثار جهاني مترتب بر آن، فتواي مذكور را صادر كرد كه مي توان گفت صرفا عملي بر حسب تكليف بود . اين فتوا نشان داد كه در جايي كه هويت و كيان اسلام در معرض تهديد است و ارزش هاي اساسي آن مورد تحقير واقع شده، محل تامل در باب سود و زيان يك فعل نيست; ولي پذيرش قطعنامه و پايان جنگ هم نشان مي دهد كه امام هميشه فارغ از سود و زيان و نتيجه; تصميم نمي گرفتند . در واقع عملكرد خود حضرت امام نشان مي دهد كه اين كلام در مقامي مصداق دارد كه عمل واقعا از جنس تكليف، آن هم يك تكليف بزرگ و حياتي است و كيان و موجوديت كل مسلمانان به آن بستگي دارد . ب . اصول سياست خارجي از ديدگاه امام موضوع ديگر در زمينه سياست خارجي از ديدگاه امام، اصول سياست خارجي است . اصول سياست خارجي، معيارهاي ثابت براي برنامه ريزي و

ص: 3554

اقدام در سياست خارجي است كه روابط خارجي كشور را هدفدار كرده، تمامي توان و امكانات يك كشور را جهت تحقق آن اصول به كار مي گيرد . سؤال اين است كه امام چه موضوعاتي را جزء اصول سياست خارجي اسلامي و جمهوري اسلامي ايران و جزء ذات آن مي پندارند و اين اصول بر چه مبنايي استوارند و در مواجهه با واقعيت، تا چه حدي دچار تحول و انعطاف پذيري مي شوند؟ با تامل در انديشه سياسي امام، مي توان به اين نتيجه رسيد كه ايشان بر سه اصل مهم در سياست خارجي تاكيد مي كردند كه عبارت بودند از اصل نفي سبيل، اصل دعوت و حفظ دارالاسلام كه از مباني فقهي و اسلامي نشات گرفته اند و بسياري از جهت گيري ها و هدايت هاي ايشان در سياست خارجي، مبتني بر يكي از اصول فوق يا تركيبي از آنها بوده است . اصل نفي سبيل اصلي قرآني است كه از نظر امام، اهميت فوق العاده اي دارد و سياست نه شرقي و نه غربي كه از امهات اهداف سياست خارجي امام بود، از آن نشات گرفته بود . امام با سلطه بيگانگان بر كيان اسلامي به شدت به مخالفت برخاسته و در واقع يكي از اهداف مهم انقلاب اسلامي در ايران، مبارزه و براندازي سلطه بيگانگان در ايران بود . رويكرد امام نسبت به نظام بين الملل و

ص: 3555

جهت گيري هجومي و مبارزه جويانه اي كه به آن داشتند، ناشي از اعتقاد به اين اصل حياتي بود . البته از نظر امام حيطه شمول اصل نفي سبيل، محدود به ايران نيست، بلكه ايشان سلطه هر قدرتي را بر شئون سياسي، فرهنگي و اقتصادي مسلمين نفي مي كند . منشا اين اعتقاد به اصل ديگر ايشان، يعني حفظ دارالاسلام باز مي گردد . از اين نظر، مصالح امت اسلامي از ديدگاه امام اولويت دارد و مصالح ملت ايران هم به عنوان جزئي از امت اسلامي در چارچوب مصالح اسلامي مورد نظر است . حمايت هاي ايشان از ملت فلسطين و مبارزه سرسختانه ايشان با اسرائيل، در راستاي يكي از اصول عمده ياست خارجي امام بود . برقراري ارتباط ميان اين دو مقوله، البته تذكر اين نكته ضروري است كه برقراري ارتباط و سازگاري ميان اين دو مقوله، يعني مصالح اسلامي و مصالح ملي و استنتاج يك منطق روشن از انديشه و عمل امام بسيار پيچيده است، ولي تفكيك نظر و عمل در اين زمينه مي تواند مؤثر باشد . بدين معنا كه از لحاظ نظري ظرف تفكر ايشان، امت اسلامي است; ولي از لحاظ عملي، از آنجا كه حفظ ام القري اهميت حياتي براي امت بزرگ اسلامي دارد، سياست خارجي بايد به نحوي سامان يابد كه ام القري همواره در حال

ص: 3556

پيشرفت و افزايش قدرت باشد . بعد ديگري كه در اين زمينه مي تواند به ما كمك كند، مطالعه تاريخي سياست خارجي دوره امام است . در دهه اول انقلاب اسلامي، هر چه از سال هاي اوليه فاصله مي گيريم عطف توجه ايشان به مصالح ملي افزايش پيدا مي كند و اين امر نشان مي دهد كه اولويت هر يك از آنها بسته به شرايطي است كه جامعه جهاني، جوامع اسلامي وضعيت ام القري دارد و نمي توان به يك روند دائمي و ثابت در اين زمينه دست يافت . به هر حال مي توان گفت كه با وجود اين كه امام با انديشه ناسيوناليسم، به عنوان يك ايدئولوژي مخالف است و آن را به نوعي در تقابل با انديشه اسلامي مي بيند، ولي با تعقيب منافع ملي مخالف نيست . به عبارت ديگر، از نظر امام هر چند ناسيوناليسم اصالت ندارد، ولي تعقيب منافع ملي، يك ضرورت اساسي است . چون ايشان به مقتضيات جديد بين المللي كاملا واقف بوده و به اين مسئله توجه داشتند كه در وضعيت فعلي نمي توان فارغ از مرزهاي ملي به جهان و سياست جهاني صرفا در قالب تقسيم بندي دارالاسلام و دارالفكر نگريست . بر اين اساس دولت بايد براساس «منافع ملي» عمل كند، اما منافع ملي در كليت نظام اسلامي، دامنه اي وسيع تر از منافع ملي در

ص: 3557

نظام هايي دارد كه آرمان گرا نيستند . اصل «دعوت» هم يكي ديگر از اصول سياست خارجي امام است كه مي توان گفت يكي از ابتكارات ايشان در جهان فعلي است و حاكي از شجاعت فكري و اعتماد به نفس ايشان است . در شرايطي كه اصل دعوت به اسلام اصل فراموش شده اي بود، ايشان اين اصل را احياء كردند و در يكي از شگفت انگيزترين اقدامات خود، در پيامي تاريخي به گورباچف، آنان را به اسلام فرا خواندند . حوزه ديگري كه درباره سياست خارجي در دوره امام قابل طرح است، ميزان و انطباق آن با اصول و مباني فكري ياد شده است . به طور مقدماتي بايد گفت كه بين نظر و عمل فاصله شگفت انگيز و معناداري وجود دارد و انتظار هماهنگي كامل بين نظر و عمل انتظار معقولي نيست . ايده آليست ترين افراد هم در مقام عمل، به ميزاني از رئاليسم، گرايش پيدا مي كنند; مخصوصا در عرصه سياست و حكومت، اين گرايش كاملا محسوس و در عين حال طبيعي است; چون براي ادامه حيات سياسي، ضروري است . اصولا از لحاظ عملي قرار گرفتن در دو طيف رئاليسم يا ايده آليسم، غير ممكن است . به اين معني كه انسان نمي تواند به طور كامل و مطلق ايده آليست باشد و نمي تواند به طور مطلق رئاليست باشد; البته گرايش هاي رئاليستي در انسان ها

ص: 3558

غالب است . ايده آليسم، به ويژه در عرصه سياست بيشتر به چشم مي خورد . در دنياي سياست، ايده آليست ترين افراد معمولا رهبران انقلابي هستند; ولي زماني كه همين رهبران انقلابي به قدرت و حكومت مي رسند، اغلب ضرورت هاي مملكتداري، آنان را به گرايش هاي واقع بينانه نزديك مي كند . در مورد عملكرد حضرت امام (ره) در سياست خارجي هم بايد طي آن دوره ده ساله اين مسئله را در نظر داشت . در اين حوزه با توجه به كثرت موضوعات و تصميمات، برخي از موضوعات مهم را به صورت گزينشي مورد مطالعه قرار مي دهيم كه عبارتند از صدور انقلاب، روابط ايران و آمريكا، قضيه جنگ، پذيرش قطعنامه 598، فتواي قتل سلمان رشدي، نامه به گورباچف . 1 . صدور انقلاب اسلامي صدور انقلاب يكي از پديده هايي بود كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، بحث ها، اختلاف نظرها و ديدگاه هاي گوناگوني را موجب شد . انقلاب ها به صورت طبيعي ميل به گسترش دارند و انقلاب اسلامي نيز از اين قاعده مستثنا نبود . معمولا رهبران انقلابي، ارزش ها و اصول و انقلاب خود را عاملي براي رهايي تمامي انسان ها تلقي مي كنند و براي گسترش و صدور آن به ديگر ملل، تلاش مي كنند كه از اين پديده تحت عنوان صدور انقلاب ياد مي شود . از اين نظر مي توان گفت كه

ص: 3559

صدور انقلاب ها، يك پروسه و فرايندي طبيعي است . در اينكه در انقلاب اسلامي پديده صدور انقلاب، يك پروژه بود و يا پروسه، بايد گفت كه در اوايل، اغلب نيروهاي انقلابي به صورت فعال و آگاهانه اي به دنبال القاي ارزش ها و انديشه هاي انقلابي خود به خارج از مرزهاي ايران، به ويژه كشورهاي اسلامي بودند و در واقع در آن دوران، حالت يك پروژه را داشت; ولي به تدريج در سال هاي بعدي كه موانع و مخالفت هاي بيروني تشديد شد، تعريفي از صدورانقلاب ارائه مي شد كه بيشتر ماهيت يك پروسه و فرايند طبيعي را داشت كه خودبه خود به ديگر كشورها منتقل مي شود . البته ناگفته نماند كه در همان مقطع هم برخي گروه ها و جريان هاي سياسي با صدور انقلاب مخالف بودند و در عين حال، برخي از نيروهاي راديكال انقلابي، به دنبال تمركز امكانات و فعاليت بيشتر در امر صدور انقلاب بودند . حضرت امام در وهله اول صدور انقلاب را امري طبيعي مي دانستند و معتقد بودند، از آنجا كه ماهيت انقلاب در ايران اسلامي است، كاملا طبيعي است كه ديگر مسلمانان هم تحت تاثير انديشه هاي آن قرار گيرند و براي تاسيس نظام اسلامي در كشور خود، به حركت هاي سياسي دست زنند . امام با اينكه معتقد بود براي صدور انقلاب (به لحاظ اجتناب ناپذير بودن جريان فكري انقلاب

ص: 3560

اسلامي) نياز به فعاليت خاصي وجود ندارد، در سال هاي اوليه به صراحت و روشني بر ضرورت صدور انقلاب تاكيد مي كردند و دولتمردان و مسئولان را به برنامه ريزي در اين جهت فرا مي خواندند . هدف امام هم از صدور انقلاب بر اساس يكي از اصول سياست مورد نظر ايشان، يعني حفظ دارالاسلام و نيز نفي سبيل قابل توضيح است . چون امام براي حفظ دارالاسلام، تاسيس حكومت اسلامي در كشورهاي مسلمان و براي رفع سلطه بيگانگان بر امور داخلي كشور اسلامي، ضروري مي دانستند كه از طريق انقلاب حاصل مي شد . البته تصور عمده امام از صدور انقلاب، جلب توجه مسلمانان به اسلام و قوانين اسلامي بود . از نظر ايشان در صورتي كه مسلمانان به اهميت تاسيس نظام سياسي بر مبناي ايده هاي اسلامي آگاهي يابند، خود براي آن اقدام خواهند كرد . به همين دليل امام بارها به اين مسئله تصريح كرده اند كه هرگز مقصود از صدور انقلاب، كشورگشايي نيست . باز به همين دليل بود كه امام خميني، زمينه هاي اصلي صدور انقلاب را، ارائه الگوي موفقي از نظام سياسي در داخل در عرصه هاي مختلف اقتصادي، سياسي، فرهنگي و برقرار عدالت اجتماعي مي دانستند و آن را موجب گرايش روز افزون به اسلام و ارزش هاي اسلامي در بين ساير مسلمانان تلقي مي كردند . اصولا

ص: 3561

شايد بتوان گفت كه از نظر امام، تحقق همين شرط، براي صدور انقلاب اسلامي كفايت مي كرد . از لحاظ آرمان گرايي و واقع گرايي، امام انديشه صدور انقلاب را به هيچ عنوان آرمان گرايانه و غير عملي تلقي نمي كرد; بلكه آن را واقعيتي ممكن مي دانست و در بسياري از مناطق جهان اسلام آن را به راي العين مي ديد . در سال هاي بعدتر و با بروز و ظهور برخي موانع داخلي و خارجي (از جمله مقتضيات دولت ملي) امام به اين انديشه متمايل شدند كه مراد از صدور انقلاب، صدور انديشه انقلاب است كه اين امر محقق شده است و نداي اسلام خواهي در اقصي نقاط دنيا پيچيده است . هدف امام از اين موضع، خنثي كردن تبليغات كشورهاي غربي و دشمنان انقلاب اسلامي در زمينه صدور انقلاب اسلامي بود كه به زعم آنان امنيت كشورهاي منطقه را تهديد مي كرد و ايران به عنوان عامل اصلي اين تهديد در ادراك نخبگان كشورهاي عربي جاي مي گرفت . بنابراين امام با اين موضع هم به عملي شدن انديشه صدور انقلاب اشاره مي كردند و هم در واقع با آن تبليغات منفي مبارزه مي كردند . در مجموع درباره صدور انقلاب در سال هاي بعد هم همين انديشه (صدور طبيعي انقلاب) به عنوان تفكر غالب از سوي نخبگان سياسي جمهوري اسلامي ايران

ص: 3562

پذيرفته شد . 2 . روابط ايران و آمريكا عملكرد حضرت امام در زمينه روابط ايران و آمريكا نيز در چارچوب اصول و مباني ايشان درباره سياست خارجي قابل بحث است . امام با نظام سلطه جهاني كه بر سرنوشت كشورهاي اسلامي (دارالااسلام) حاكم شده بود، به شدت مخالف بودند و آن را با اصول نفي سبيل و حفظ دارالاسلام در تضاد مي ديدند . مظهر اصلي اين سلطه، در مقطع رهبري انقلاب، آمريكا بود . از نظر امام، آمريكا علاوه بر گرايش هاي سلطه طلبانه جهان اسلام، بزرگترين دشمن انقلاب اسلامي نيز محسوب مي شد . امام خميني در جريان انقلاب، به طور توامان، هم رژيم شاه و هم حاميان (نظام سلطه جهاني) آن را مورد حمله قرار داده بود و اين برگرفته از انديشه هاي اسلامي ايشان بود . در دوران تاسيس جمهوري اسلامي ايران هم، امام همان جهت گيري را حفظ كرد . اين بدين معنا است كه امام به قطب بندي ها و تقسيمات متعارف در نظام بين الملل اعتنايي نداشت; چون در صورت پذيرش اين قطب بندي ها، نمي توانست به اصول عمده سياست خارجي خود، يعني نفي سبيل و حفظ دارالاسلام، وفادار بماند . مخالفت امام با نظام سلطه جهاني و آمريكا موجب مي شد كه ايشان حتي كشورهاي ضعيف ديگر را نيز به انقلاب و طغيان عليه آن فرا مي خواند

ص: 3563

. چون مبارزه با تمام عوامل و زمينه هاي سلطه كه موجب تنگ شدن عرصه بر ملل ضعيف مي شود، از مقولات دست اول و غير قابل اجتناب سياست خارجي از ديدگاه امام بود . 3 . جنگ تحميلي جنگ تحميلي و مواضع حضرت امام در قبال آن نيز يكي از مهم ترين و بحث انگيزترين حوادث دهه اول انقلاب اسلامي است كه در آن دوران، امام نقش اصلي را در هدايت سياست داخلي و خارجي كشور به عهده داشتند . به طور كلي موضع امام درباره جنگ، از ديگر مواضع ايشان جدانيست و تصميمات امام درباره جنگ نيز از همان اصول و مباني پيروي مي كند كه ديگر حركت ها و ديدگاه هاي امام بر آنها مبتني است . امام در وهله اول، جنگ را كاركرد نظام سلطه جهاني براي خاموش كردن انقلاب اسلامي تلقي مي كردند . با اين حال جنگ يكي از پديده هاي مهمي بود كه تاثير زيادي در گرايش هاي واقع گرايانه امام گذاشت . در اولويت قرار گرفتن دفاع از مرزهاي ملي پس از آغاز جنگ، يكي از موارد مهمي است كه دال

ص: 3564

بر واقع بيني امام در صورت اقتضاي ضرورت هاي سياسي و بين المللي است . از لحاظ آرماني و اصولي در تلقي امام، حفظ دارالاسلام اهميت حياتي دارد، ولي در صورت اقتضاي شرايط داخلي بين المللي مي توان براي حفظ مرزها و امنيت ام القري حتي با يكي ديگر از واحدهاي دارالاسلام كه ابزار دست نظام سلطه بين المللي شده، به جنگ و مقابله پرداخت . ادامه جنگ نيز تاثير عمده اي بر آراء و عملكرد سياسي حضرت امام گذاشت كه در مقطع پذيرش قطعنامه 598 سازمان ملل خود را نشان داد . پذيرش قطعنامه سازمان ملل به يك معنا پذيرش مشروعيت سازمان هاي بين المللي بود كه بيشتر تصميمات آنها تابع اعمال نفوذ قدرت هاي برتر بين المللي است . از سوي ديگر اين امر با آرمان ها و اصول اوليه اعلام شده از سوي امام در تضاد بود، ولي به لحاظ اينكه در آن مقطع به تصريح خود ايشان، مصالح نظام (ام القراي جهان اسلام) ايجاب مي كرد، آن قطعنامه را به رسميت شناخت . شايد هيچ يك از تصميمات سياسي امام در سياست خارجي به اندازه مسئله پايان جنگ، سير تدريجي امام را از آرمان گرايي به واقع گرايي (البته در آراء و مواضع سياسي) نشان نمي دهد . 4 . فتواي قتل سلمان رشدي شايد يكي از مهم ترين اقدامات و تصميمات امام كه جلوه آرمان گرايانه پررنگي

ص: 3565

داشت، صدور فتواي عليه ارتداد سلمان رشدي بود . اهميت فتوي در اين است كه تقريبا در اواخر عمر مبارك امام صادر شد كه برخي از گرايش هاي واقع گرايانه در رفتار ايشان مشاهده شده بود، ولي به لحاظ اهميت موضوع كه به كيان و هويت دارالاسلام مرتبط مي شد، امام طي ابتكاري بي سابقه اقدام به صدور اين فتوي كردند . امام خميني با آگاهي به اين مسئله كه فتواي قتل سلمان رشدي، تنش هاي جدي، در روابط ايران بانظام بين الملل (اروپا و آمريكا) ايجاد خواهد كرد، با پايبندي به اصول و آرمان هاي خود در سياست خارجي، اقدام به صدور اين فتوي كرد . اين امر نشان مي دهد كه در جايي كه موجوديت اسلام در معرض خطر است، جاي مصلحت بيني آن هم از نوع ملي آن نيست، و حفظ دارالاسلام از اولويت جدي برخوردار است . فتواي قتل سلمان رشدي با وجود اينكه تنش هاي زيادي را در روابط ايران با اتحاديه اروپا به وجود آورد و موجب بروز تيرگي طولاني در روابط ميان ايران و اتحاديه اروپا و به ويژه انگلستان شد، ولي اتفاقا يكي از نادر مواردي بود كه مواضع سياسي جمهوري اسلامي ايران را از سوي اكثر قريب به اتفاق كشورهاي اسلامي در محل قبول و تاييد قرار دارد و در واقع تاييد

ص: 3566

جهاني مسلمانان را پيدا كرد . حكم سلمان رشدي، از آن مواردي است كه فارغ از سود و زيان و تنها به حكم تكليف صادر شده است . تلاش هاي انگليس، امريكا و اسراييل نتوانست در هم صدايي كشورهاي اسلامي با ايران، رخنه اي ايجاد كند . اهميت فتواي قتل سلمان رشدي تنها در آن مورد خاص نبود، بلكه به معني پيشگيري از هرگونه هتك مقدسات اسلامي و حتي مقدسات ديگر اديان بود و امام با اين اقدام بي نظير خود، جرات هرگونه توهين به اسلام را گرفت . به هر حال مي توان گفت كه فتواي قتل سلمان رشدي، مرز آرمان گرايي و واقع گرايي و رابطه اصول و ضرورت ها را به خوبي و روشني نشان مي دهد . 5 . نامه به ميخائيل گورباچف اين اقدام امام در سياست خارجي بر اساس اصل دعوت و گسترش دارالاسلام صورت گرفت كه در تاريخ اسلام، صرف نظر از دوران صدر اسلام بي نظير است . امام با اين پيام مرزبندي هاي مرسوم و متعارف و تعارف هاي ديپلماتيك را به هم ريخت و دعوت ديني را به عنوان عامل محكمي براي پيوند ملت ها برگزيد . اهميت اين پيام زماني بيشتر مي شود كه به عمق درك امام از فرارسيدن دوران افول كمونسيم توجه كنيم كه در آن مقطع كمتر كسي بدان آگاهي يافته

ص: 3567

بود . همچنين اين امر تلقي امام را از گسترش روزافزون نقش و اهميت دين و مذهب در جوامع مختلف نشان مي دهد . امام با پيام خود سطح مراودات ميان دولتمردان و سياستمداران را از سطح معمول به سطحي بسيار بالاتر ارتقاء داد و نشان داد كه در قرن بيستم هم مي توان ملل ديگر را به سوي اسلام فراخواند . در اين نامه امام اسلام را عامل رهايي تمامي انسان ها معرفي مي كند كه در واقع تداوم و ادامه انديشه انقلاب اسلامي در ايران بود . شايد اين پيام براي عقول معمولي قابل درك نباشد، ولي تامل در محتواي آن بيانگر عمق بينش ديني، معنوي، سياسي و بين المللي حضرت امام است . در مجموع سياست خارجي دوره امام در سه حوزه مباني، اصول و عملكرد، الگوي عميقي از سياستگذاري را پيش روي سياستمداران و دولتمردان جمهوري اسلامي ايران قرار مي دهد تا ضمن آرمان گرايي در مواقع مقتضي واقع گرا باشند و در عين واقع گرايي، بتوانند پاي بند به حفظ آرمان ها باشند . به نظر مي رسد كه مي توان از سياست خارجي دوره امام الگوي منسجمي ارائه كرد كه با وجود برخي فراز و نشيب ها، بين سه حوزه مباني، اصول و اقدام، هماهنگي و سازگاري وجود دارد و به نوعي سير از آرمان گرايي واقع بينانه را به واقع بيني آرمان خواهانه،

ص: 3568

نشان مي دهد . مقصود رنجبر

ص: 3569

بررسي مضامين مشترك عرفاني اشعار امام خميني و حافظ

15 چكيده: اشاره: در راستاي معرفي كارهاي علمي، در مورد آثار گرانقدر و ابعاد شخصيتي و علمي حضرت امام خميني (ره) در اين شماره، قصد معرفي رساله اي دانشگاهي را داريم. رساله مورد نظر، پايان نامه تحصيلي جهت اخذ درجه كارشناسي ارشد در رشته ادبيات فارسي است كه تحت عنوان "بررسي مضامين مشترك عرفاني اشعار امام خميني (ره) و خواجه حافظ" توسط آقاي احمد فرشبافيان دانشجوي كارشناسي ارشد ادبيات در شهريور ماه 74 تدوين گرديده و توسط آقايان دكتر محمد مهدي پور و دكتر اجلالي به عنوان استادان راهنما و مشاور و ديگر استادان زبان و ادبيات فارسي دانشكده ادبيات دانشگاه تبريز ارزيابي و پذيرفته شده است. تعريف عرفان - وجه تسميه صوفي - تعريف تصوف - منشا و خاستگاه تصوف سير عرفان و تصوف در ايران - عرفان منفي و ويژگيهاي بارز آن - عرفان مثبت و مشخصات بارز آن - سخني در شعر خواجه حافظ و امام خميني (ره) - مشرب عرفان حافظ و امام (ره) - معرفي شخصيت اجتماعي، فرهنگي، ادبي و عرفاني حافظ - عرفان امام خميني (ره) - مشخصه هاي عرفان ناب امام (ره) و مقايسه كلي امام خميني (ره) و حافظ در شعر و عرفان. در بخش دوم، ابتدا، تعريف

ص: 3570

لغوي اصطلاح و سپس ديدگاه عرفاني عرفا، با مرجعه و استخراج از منابع اصيل عرفاني نوشته شده و آنگاه نحوه مضمون سازي و استفاده خواجه حافظ و امام (ره) و احيانا نحوه بهره برداري و ديدگاه مرجع يكي از اين دو بزرگوار، با شواهدي قانع كننده از اشعار، مطرح گرديده است. آنچه از نظر مي گذرد، فرازي از اين پايان نامه است، اين اثر در آينده اي نزديك از طريق انتشارات عروج چاپ و منتشر خواهد شد. حضور سخني در شعر خواجه حافظ و امام خميني از ميان قالبهاي گوناگون شعر فارسي، غزل بيشترين مورد استفاده را در ديوان اين دو بزرگوار دارد و شكي نيست كه در بافت غزلهاي آنان، وجوه تمايزي وجود دارد بطوريكه مي توان گفت حافظ شاعري است حرفه اي، اما حضرت امام (ره) هرگز بصورت جدي به شعر نپرداخته است. البته اين بدان معنا نيست كه ما ديوان لسان الغيب را فقط هنرنمايي محض بدانيم و از روح عرفان خالي و تهي فرض كنيم بلكه بقول شهيد مطهري او با اين وسيله به زيبايي بيان عرفاني افزوده است. همچنانكه تاثير قرآن كريم در قلوب، تا حدي مرهون زيبايي ادبي و هنري آنست، در سطح پايين تر نيز ديوان حافظ چنين حكمي را دارد. نيك مي دانيم كه لسان الغيب، همه رمز و راز كلام را

ص: 3571

دريافته و سخن فارسي را به ذروه اعجاز رسانده است. آگاهي او، بر تكامل، شكوه و شيوايي شعرش تا آنجاست كه با اطمينان و جرات تمام سوگند مي خورد كه: نديدم خوشتر از شعر تو حافظ به قرآني كه اندر سينه داري حافظ447/ در عين حال كه اشعار حضرت امام بويژه غزلهاي او در مقام انصاف در سطحي خوب و قابل قبول بوده و تعداد قابل ملاحظه اي از غزلها از بعد هنري قويتري برخوردارند شكي نيست كه حيث هنر شعري در مقايسه با غزلهاي حافظ در مقامي پايينتر قرار دارد، اما الحق شعر امام از جنبه غناي علمي و مباحث عرفاني داراي ارزش و اعتبار فوق العاده اي است. و ناگفته پيداست كه آن بزرگوار شاعرپيشه نبودند بلكه شعر براي اظهار و ابراز جلوه هاي روح بلند و متعالي ايشان ابزاري بيش نبوده و شايد بتوان گفت كه در شعر حضرت امام كفه مضمون بر بعد هنري مي چربد برخلاف حافظ كه جنبه هنري، بعد عرفاني (مضمون) آنرا تحت الشعاع خود قرار داده است. بهمين دليل نمي توان همچون حافظ در امام خميني بعنوان يك شاعر عارف نگريست. چون "امام نخواسته شعر بگويد; شعر امام از سر تفنن نيست، از سر شاعري نيست و (ما ينبغي له)، اگر از امام به شاعر تعبير كنيم، نوعي تنزل رتبه ست براي

ص: 3572

آن بزرگ" (1) او مقصدش شعر و شاعري نبود بلكه شعر نيز جلوه اي از جلوه هاي روح بلند و متعالي او بود، شعر او به مثابه " ارحنا يا بلال" است. شعر امام نجواي عاشقانه روح هيجان زده و بي تابي است كه در خلوت تنهايي با بكارگيري كلمات، راز دل دردمند را با محبوب باز گفته و با معبود به راز و نياز پرداخته است. او قافيه انديش نبوده و به گفته مولانا هرگاه خون در درونش جوشش كرده از شعر بدان رنگي داده است. امام (رض) در باب شعرگويي خويش فرموده است: "بايد بحق بگويم كه نه در جواني، كه فصل شعر و شعور است و اكنون سپري شده و نه در فصل پيري، كه آن را هم پشت سر گذاشته ام، و نه در حال ارذل العمر، كه اكنون با آن دست بگريبانم، قدرت شعرگويي نداشتم." نكته قابل توجهي كه در تمامي غزليات حافظ بچشم مي خورد سبك بيان است; خواجه معمولا با هنرنماي خاصي، نكات عرفاني را با آرايش ها و صنايع ادبي، عجين كرده و به زبان ساده بگوييم بازي با كلمات كرده تا جاييكه انسان احتمال مي دهد اگر چنين كاري صورت نمي گرفت خواجه نمي توانست درون عرفاني و آتشين خود را به بيرون انتقال دهد، اما در مورد اشعار حضرت امام (ره) قضيه برعكس

ص: 3573

است. امام (ره) بي قافيه انديش، بدون تعمد تكلف، بلكه با سادگي خاصي، هر آنچه را كه از دل برخاسته بر زبان آورده و بر نوك خامه رانده و به روي كاغذ آورده است. لذا غزلهاي ديوان امام از اين سادگي، حلاوت گرفته است. البته ناگفته نماند كه صنايع گوناگوني كه لازمه شعر است در ديوان حضرت امام بطور طبيعي و خالي از حالت تصنع بكار گرفته شده است كه براي توضيح بيشتر مي توان به بخش (شناسنامه سروده ها) در ملحقات ديوان رجوع كرد. مشرب عرفان خواجه حافظ و حضرت امام (رض) پيش از اين در بحث سير تصوف و عرفان، بررسي اجمالي از عرفان قرن هفتم داشتيم. بايد گفت كه اين قرن، قرن ظهورانديشه اي نو و بديع بنام "وحدت وجود" است كه ابداع كننده آن محي الدين ابن عربي است. شهيد مرتضي مطهري در كتاب "عرفان حافظ" يا "تماشاگه راز" مي گويند: آنكسي كه عرفان را بصورت يك علم در آورد و آنرا به اصطلاح متفلسف كرد و بصورت يك مكتب در آورد و در مقابل فلاسفه آنرا عرضه داشت و فلاسفه را در واقع تحقير كرد و اثر گذاشت روي فلسفه، و فلاسفه اي كه بعد از او آمدند چاره اي جز اعتنا به نظريات او نداشتند; محي الدين ابن عربي است. بدون شك

ص: 3574

"پدر عرفان نظري" در اسلام محي الدين ابن عربي، اين اعجوبه روزگار است. محي الدين، هم در عرفان عملي قدمي راسخ داشته يعني از اول عمرش اهل رياضت و مجاهده بوده و هم در ارائه عرفان نظري بي نظير بوده است. بحث وحدت وجود كه محور عرفان است براي اول بار توسط محي الدين بيان گرديد. عرفان نظري بدينصورت كه علمي مدون باشد و در مسائل به شكل فلسفي اظهار نظر كند اگرچه بيش و كم سابقه دارد ليكن مسلما تدوين كننده آن در دوره اسلامي محي الدين ابن عربي طايي اندلسي است. عرفان نظري قبل از محي الدين نظير منطق قبل از ارسطو است كه هم بود و هم نبود، بود از اين لحاظ كه مردم بالفطره تا حدود زيادي طبق قواعد منطقي عمل مي كردند و نبود يعني بصورت يك علم مدون نبود. بر تمام مسائل عرفان نظري، مي توان شواهدي از آيات قرآني و كلمات اولياء بزرگ حق، مخصوصا حضرت امير - عليه السلام - يافت ولي محي الدين اول كسي است كه عرفان نظري را بصورت علمي كه موضوعش ذات حق است در آورد. بعد از او عرفان رنگ و بوي ديگري پيدا كرد. شاخص بودن او در عرفان كه بطور مطلق تحت عنوان شيخ از او ياد كرده اند از شاخص بودن بوعلي كه شيخ در

ص: 3575

فلسفه و شيخ طوسي كه شيخ مطلق فقه است در ميان قدما و شيخ انصاري كه شيخ مطلق فقه و اصول است در صد سال اخير و شيخ عبدالقادر كه شيخ مطلق فن و بلاغت است، بيشتر است كه كمتر نيست. محي الدين، غوغايي عرفاني در جهان اسلام ازاندلس گرفته تا مصر و شام و ايران و هند برانگيخت. صدرالدين قونوي، فخرالدين عراقي، ابن فارض مصري، داود قيصري، عبدالرزاق كاشاني، مولوي بلخي، محمود شبستري، حافظ و جامي، همه شاگردان مكتب اويند. به احتمال بسيار بسيار قوي حكمت ذوقي و اشراقي شيخ شهاب الدين سهروردي مقتول بيشتر تحت تاثير محي الدين ابن عربي بوده است تا تحت تاثير ديگران چون اوقات زيادي با محي الدين ملاقات و گفتگو داشته است. (2) تاثير حافظ از محي الدين ابن عربي آنقدر واضح و آشكار است كه باسيري در ديوان خواجه مي توان به آن پي برد، دكتر احمد علي رجايي بخارايي در كتاب "فرهنگ اشعار حافظ" در تمامي مواردي كه براي بيان ديدگاههاي حافظ به مستنداتي نياز پيدا كرده بيش از هر بزرگي، نظر ابن عربي را مدرك ساخته و به آن استناد مي نمايد; (3) براي مثال به دو نمونه اشاره مي كنيم: 1- در بحث حجاب مي نويسد: "ابن عربي، حجاب را هر چيزي مي داند كه مطلوب را از چشم مستور

ص: 3576

دارد" و اين بيت را از حافظ مي آورد كه همسو با نظر محي الدين است. ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز حافظ266/ حجاب چهره جان مي شود غبار تنم خوشا دمي كه ازين چهره پرده برفكنم حافظ342/ 2- و در تعريف سالك گويد: ابن عربي مي نويسد: "سالك آن كسي است كه علم او به درجه عين اليقين رسيده باشد". و حافظ گويد: به مي سجاده رنگين كن گرت پير مغان گويد كه سالك بيخبر نبود ز راه و رسم منزلها حافظ1/ اما در خصوص مشرب عرفاني حضرت امام خميني (ره) آقاي محمد جواد گوهري با درايت كافي، در مروري بر كتاب ارزشمند " تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس" مقاله اي تحت عنوان "يك فروغ رخ ساقي" نوشته اند كه در جاي جاي آن به الهام گيري امام از ابن عربي اشاره دارد كه ما در اين قسمت گزينه هايي را سند قرار مي دهيم: "مهمترين مساله، تبلور برخي از عقايد شيخ اكبر، ابن عربي است در گفتارها و نوشتارهاي مستقل امام. اين مساله يكي از پراهميت ترين و با ارزشترين ابعاد بررسي افكار وانديشه هاي امام را تشكيل مي دهد. ... در اظهارات يكي از بستگان حضرت امام بود كه ايشان از آن رو به كودكان، خصوصا تازه تولديافتگان علاقه

ص: 3577

داشتند كه آنها را قريب العهد به پروردگارشان مي دانستند كه نظير چنين امري را در فصوص [ابن عربي] مي توان يافت; در جايي كه سخن از تسخير است. در اين مبحث شيخ تاكيد مي كند كه: مخلوق هر چقدر به خداوند نزديكتر و متشبه تر باشد قدرت و توانايي او در تسخير مخلوقات ديگر بيشتر است، از همين روست كه اطفال برغم همه ضعف و ناتوانيشان حتي در تسخير قدرتمندترين شخصيتها موفقند. اين از آن روست كه ايشان قريب العهد - يا به تعبير شيخ - "جديدالعهد" به پروردگارشان هستند. اينكه (عالم محضر خداست) و اينكه عشق خداوند با جهاد در راه او به لقاءالله منتهي مي شود جمله مطالبي هستند كه شايد امروزه از بديهي ترين تصورات به حساب آيند، ولي بايد دانست كه اين مفاهيم در گذشته اي نه چندان دور و تحديدا قبل از انقلاب اسلامي بسيار محتاطانه بكار گرفته مي شدند."بي ترديد يكي از مهمترين مراجعي كه به صراحت و با جرات تمام اين امور را مورد بحث قرار داده كتاب شريف "فصوص" است. انطباق مشهود و ملحوظ برخي نظريات حضرت امام (رض) با دكترينهاي عرضه شده در كتاب فصوص شيخ كاملا در تعليقات بر شرح فصوص نمايان است. (4) واضح است كه تاثر شخصي از شخصي ديگر فقط محدود به نقل قول نبوده

ص: 3578

و در استفاده از كتب علمي نمودار نمي گردد بلكه اگر تاثير عميق باشد در غير مورد ياد شده مثلا رفتار و عمل و در صحنه زندگي نيز خود را نمايان مي سازد و اين، كاري است كه در زندگي سياسي و اجتماعي حضرت امام (ره) رخ داده است. امام تا جايي از عرفان ابن عربي الهام پذيرفته اند كه در نامه تاريخي خودشان به گورباچف كه فروپاشي و اضمحلال سيستم كمونيستي را پيش بيني كرده اند مي فرمايند: "اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينه ها تحقيق كنيد، مي توانيد دستور دهيد كه صاحبان اينگونه علوم علاوه بر كتب فلاسفه غرب در اين زمينه به نوشته هاي فارابي و بوعلي سينا - رحمة الله عليهما - در حكمت مشاء مراجعه كنند تا ...، ديگر شما را خسته نمي كنم و از كتب عرفا، بخصوص محي الدين عربي نام نمي برم كه اگر خواستيد از مباحث اين بزرگمرد مطلع گرديد...". (5) از آنچه گذشت معلوم مي گردد مشرب عرفاني اين دو بزرگمرد در عين حال كه برگرفته از مفاهيم اصيل اسلام منبعث از قرآن كريم و سيره و كلام نبي اكرم (ص) و معصومين (ع) است، از فكر و نظريات مشاهير عرفاي اسلامي نيز بهره ها گرفته اند. ناگفته نگذريم كه در خصوص مكتب حافظ آقاي دكتر منوچهر مرتضوي مي گويند: "حافظ را صوفي و

ص: 3579

متصوف نمي توان ناميد و عنوان عام (عارف) نيز براي نشان دادن تمام مختصات و مشخصات مكتب حافظ رسا، نيست و تنها نام و عنواني كه به هدايت صريح خود خواجه بر او و مكتبش مي توانيم انتخاب كنيم (رند و رندي) است". (6) قصر فردوس بپاداش عمل مي بخشند ما كه رنديم و گدا دير مغان ما را بس حافظ268/ عاشق و رند و نظر بازم و مي گويم فاش تا بداني كه به چندين هنر آراسته ام حافظ311/ همچو حافظ برغم مدعيان شعر رندانه گفتنم هوس استحافظ42/ و "اگر بخواهيم نام مناسبي براي مشرب و مكتب حافظ كه امتزاجي بديع از افكار فلسفي عميق و بدبينانه و تجليات عرفاني عاشقانه و روح ملامتي و آزادمنشي قلندرانه و ذوق شاعرانه است برگزينيم نام و عنواني شايسته تر از مكتب رندي نخواهيم يافت. (7) حافظ كيست؟ در اين قسمت مي خواهيم آنچه را كه از جانب حافظ شناسان پيرامون حافظ بيان شده است فهرست وار نقل كرده سپس به اختصار، محورهاي فكري حافظ را نشان دهيم. ناقدان حافظ با توجه به ديوان غزلياتش، تصاوير كاملا متفاوتي از حافظ ترسيم كرده اند كه بقول شهيد مطهري همه از فكر و ديد و درك ناقص است، تصاويري را كه اين بيخبران از عالم عشق و عرفان از خواجه ارائه داده اند

ص: 3580

مي توان به چهار دسته تقسيم كرد: 1- گروهي معتقدند كه حافظ فقط يك شاعر و يك هنرمند است و نبايد اشعار صنعتي و پر از اصطلاحات او را عرفاني دانست و نبايد محتوايش را جدي گرفت. 2- گروه دوم بر اين عقيده اند كه گوناگوني حالات اشعار حافظ دليل بر اينست كه او تحت تاثير حالات مختلفه شعر گفته است. يعني هر جا كه به فكر خدا و عشق خدايي بوده اشعار عارفانه سروده و جايي كه عشق مجازي و شاهد بازي و ميخوارگي بر روح و دلش مسلط شده غزلياتي در اين باب رديف كرده است. 3- عده اي ديگر اشعار حافظ را به دو دوره جواني و پيري تقسيم كرده و يك محدوده مشخصي براي هر دوره تعيين نموده اند. 4- دسته ديگري نيز ديوان و اشعار حافظ را تهي از روح مثبت عرفاني دانسته و همه آن را سخناني از روي لااباليگري و عشق آلوده و پوچ فرض كرده اند. اما با همه اين نظرات و عقيده هاي متفاوت و رنگارنگ، عده ديگري از محققين اسلامي كل ديوان خواجه شيراز را كاملا عرفاني مي دانند بطوري كه بقول شهيد مطهري سوم قرآن و صحيفه است. او كه در عرفان غوري و غوصي داشته در پاسخگويي به اين منتقدان، بنحو احسن و توام با

ص: 3581

استدلال عالمانه به دفاع از شاعر شيرين سخن - لسان الغيب - پرداخته و از زير غبار غليظ تحريف اغيار، سيماي ملكوتي حافظ را نمايان ساخته و الحق حقي بزرگ به گردن حافظ دارد و خدمتي كم نظير به او كرده است. در مجموع بايد گفت كه ديوان حافظ يك ديوان عرفاني است در حقيقت يك كتاب عرفان است بعلاوه جنبه فني شعر، به عبارت ديگر، ديوان حافظ عرفان است بعلاوه هنر، ديواني است كه از عرفان سرچشمه گرفته و بصورت شعر بر زبان سراينده جاري گشته است. عرفا اصطلاحات خاصي دارند و كلمات ويژه اي بكار مي برند و حافظ هم بدون شك تابع همان اصطلاحات و تعبيرات و الفاظ خاص مي باشد و بدون اطلاع از چنين واقعيتي، محكوم نمودن شخصي مثل حافظ از ناداني است. عرفان امام خميني (ره) گفته مي شود يكي از ابعاد شخصيتي حضرت امام (ره) عرفان است، بلكه بايد اضافه كرد كه عرفان محور اصلي شخصيت امام است و ديگر ابعاد فرع بر آن. امام پيش از آنكه يك فقيه يا فيلسوف باشند و پيش از آنكه يك سياستمدار و انقلابي باشند، يك عارف هستند. "امام با عرفان انقلاب كرد و حماسه امام هم جلوه اي از عرفان اوست". (8) همه حركات و رهبريهاي امام در طول سالهاي مبارزات نشات گرفته از

ص: 3582

عرفان آن بزرگوار بود. "امام دلها را به سرانگشت عرفان، شهود و معنويت تكان مي داد، جهت مي داد و به مقاومت وامي داشت". (9) اغلب محققان و صاحبنظران، عرفان امام را بوجهي نو تعريف كرده و از نوع منحصر به شخصيت آن حضرت بعد از انبياء عظام و ائمه معصومين (ع) دانسته اند و آن عرفان اسلامي است. و اين تعريف و نظر صائب و بحقي است چون "در بين نايبان حضرت [حجت] كسي كه عرفان پويا را با نهضت عليه ستم شرق و غرب جمع كرد حضرت امام خميني (ره) بودند". (10) بر همين اساس برازنده و شايسته نيست كه روش معرفتي امام (ره) را، حتي در اصطلاح يابي نيز به كلمه اي غير از عرفان مثلا " تصوف "بيالاييم چون آنچه كه از آن اصطلاحات و كلمات و شناسه ها ديديم عمدتا دستاويزي بود براي توجيهات نفساني بعضي از خود و دنيا بريده ها; در حاليكه شعر امام، كلام امام و فكر امام همه ذكر و عرفان توام با حماسه است "اين همان ويژگيهاي تشيع است و اگر خواسته باشيم برجسته ترين مشخصه شعر شيعي را در يك عبارت بيان كنيم بايد بگوييم: شعر شيعي شعري است كه در آن حماسه و عرفان دست در آغوش يكديگر دارند". (11) امام همواره مدافع عرفان ناب و

ص: 3583

راستين بودند و طبعا با عرفان منفي كه به غير از خودپروري و تقواكشي ثمري ندارد مخالفت مي ورزيدند كه ذم صوفي و زاهد در بسياري از اشعار، نشانگر چنين حقيقتي است. البته امام خود نيز دقيقا از همان اصطلاحات و واژه هاي عرفاني كه ديگران بكار برده اند بهره جسته اند اما نه عينا به همان معنايي كه فرق و مسالك مختلف بكار مي برند. امام عارفي نيست كه مطلق عرفان را هدف و آنرا از هر آفتي مبرا بدارند، بلكه ايشان "براي عرفان آفاتي قايل هستند كه در دو بعد فردي و اجتماعي آنرا برمي شمرند: هواي نفس، عجب و خودپرستي و غفلت از حق، ياس از رحمت واسعه خداوند، گوشه گيري و انزواطلبي، رد كردن و رها كردن مسووليت، غيبت ديگران، آزار مومنين، كشف اسرار، عيب جويي و تهمت به آنان و ...". (12) امام را از همه عرفايي كه تا حال شناخته ايم ممتاز مي بينيم، اكثر يا اغلب عارفان يك بعدي هستند عليرغم اينكه انسان وقتي به ديوان امام مي نگرد گويا ديوان اشعار حافظ را پيش رو دارد ولي حافظ نيز فقط از بعد شاعري به عرفان نگاه مي كند. حافظ اگرچه خود عارف وارسته اي است اما در بعد اجتماعي و در پياده نمودن معيارهاي عرفاني در اجتماع چندان نمودي ندارد و مي توان گفت كه در جهت

ص: 3584

اجتماعي فقط يك عرفان تبليغاتي سراغ داريم. خواجه حافظ و امام خميني (ره) آب عرفان را از يك سرچشمه مي نوشند اما امام با ديد ديگري به قضيه نگريسته و در حيات خود نيز به آن عينيت بخشيده است. "عرفان امام، عرفان حقيقي است، تصوف نيست، عرفان مسلكي نيست، عرفان صومعه و دير و گوشه گيري و بي اعتنايي نيست". (13) امام در عرفان بدنبال انسان كامل است و ناگفته نماند كه خودانساني كامل مي باشد، بقول شهيد مطهري، فلسفي از زاويه اي به انسان مي نگرد و عارف از زاويه اي ديگر، هر كدام انسان كامل را از ديد خود تعريف مي كنند. (14) اما در بررسي شخصيت امام خميني (ره) معظم له را با ابعاد مختلف شخصيتي، انسان كامل مي بينيم كه هم عارف است، هم فيلسوف، هم فقيه است و هم فرمانده نظامي و هم رهبر يك حكومت به تمام معنا سياسي، و داراي چند بعد ديگر. بدور از هرگونه تعصب و جانبداري وقتي سيماي ملكوتي و عرفاني و ذو ابعاد امام خميني (ره) را مورد مداقه قرار مي دهيم عرفان امام را بالاتر از عرفان حافظ مي بينيم. و بايد به اين نكته اشاره شود كه اگرچه حافظ شجاعتهاي خاصي در موارد مختلف از خود نشان داده و مكتب عرفان را حال و هواي ديگري بخشيده است. ولي

ص: 3585

وجود امام (ره) مشحون از خصائص انسان به كمال رسيده است. امام عملا با عرفانش همچون پيامبر (ص) امتي را آگاه و بيدار نمود، به آنها بينش داد، به قيام واداشت، انقلاب عظيم را شخصا رهبري كرد، فرماندهي سپاهيان را بعهده گرفت كه بنام اسلام بدون ديدن مدرسه عرفان، همه عارف شدند و عارفانه و عاشقانه از اسلام دفاع كردند. چهره سرخ و خونين جوانان و نوجوانان عارف شهيد و ايثارگريهاي آنان، مبين حماسي بودن عرفان امام و اوج كمال اوست. بالاخره مي بينيم كه امام با دميدن روح حماسي و عرفاني در زن و مرد مسلمان آنها را "تا اوج زهرا شدن و علي شدن تقويت مي كند". (15) مشخصه هاي عرفان ناب امام خميني (ره) 1- امام با علم به اينكه عرفان در طول تاريخ به انحرافات و صوفي زدگي آلوده شده بود در مقام دفاع از عارفان دلسوخته برآمده و با انگشت نهادن بر انحرافات آنان، نفرت و بيزاري خود را چنين ابراز مي دارند: اين جاهلان كه دعوي ارشاد مي كنند در خرقه شان به غير منم تحفه اي مياب ديوان امام48/ و در جاي ديگر در مقام دفاع از مقام شامخ عرفان راستين چنين متذكر مي شوند: "انكار مقامات عارفين و صالحين را نكني و معاندت با آنان را از وظايف ديني

ص: 3586

نشمري ... چون ما جاهلان از آنها محروميم با آن به معارضه برخاستيم; نمي خواهم مدعيان را تطهير بكنم كه (اي بسا خرقه كه مستوجب آتش باشد) مي خواهم اصل معني و معنويت را انكار نكني". (16) 2- امام جامع بين سياست و معنويت بودند كه تبلور آن در ايجاد حكومت اسلامي مشهود است و از طرفي دايره ارشاد عرفاني را توسعه بخشيده و آنرا عمومي كردند نه اينكه تنها عده اي بعنوان اهل دل مورد ارشاد و هدايت قرار گيرند بلكه همه اقشار اجتماع را با اين فكر وارد جرگه نمودند تا اگر اهليت داشته باشند از اين ارشاد بهره گيرند و ديديم كه مخلصين اين امت با الهام گيري از امام و ارشادهاي ايشان چگونه به اوج كمال رسيدند. بطوري كه طفل يكشبه ره صد ساله را پيمود و... . 3- گرچه امام در تمام زمينه ها شجاعانه و با صراحت مسايل را مطرح مي كردند اما شجاعتي كه در بيان مسايل عرفاني بخرج داده اند قابل توجه است و بسا كساني بودند و باشند كه در اشعار عرفاني او انگشت تحير و تعجب به دندان مي گيرند. و در صدور چنان مضامين، با اصطلاحات خاص عارفانه از سوي آن بزرگوار شگفت زده و مبهوت مي شوند. گذشته از مطلب فوق، امام (رض) اگر انتقادي بر كسي و سخني

ص: 3587

دارد آنرا بي پرده و بدون در نظر گرفتن شخصيت طرف مقابل بيان مي كند براي مثال آن حضرت در جواب منصور حلاج كه نداي اناالحق سر مي دهد مي گويند: بر فراز دار فرياد اناالحق مي زني مدعي حق طلب، انيت و انا چه شد ديوان امام94/ يعني بالاي دار حتي اگر بگويي "اناالحق" شرك است، يعني تو هستي، باز "من" خويش را قبول داري، باز انانيت هست، بر فراز دار هم از انانيت تبليغ مي كني. يا: خار راه مني اي شيخ، ز گلزار برو از سر راه من اي رند تبهكار برو تو و ارشاد من اي مرشد بي رشد و تباه از بر روي من اي صوفي غدار برو اي گرفتار هواهاي خوداي ديرنشين از صف شيفتگان رخ دلدار برو اي قلندر منش،اي باد بكف، خرقه بدوش خرقه شرك تهي كرده و بگذار برو ديوان امام176/ امام را در عالم عرفان بايد مصلحي دانست كه آنرا از جهات مختلف نجات دادند و نيز عرفا را. و نيز خدمتي شايان به آنها نمودند. امام در مقام يك فقيه متشرع و مجتهد عادل عالم و از سوي ديگر يك عارف كامل و واصل و در همان حال يك سياستمدار و فرمانده كل قواي اسلامي، هم ديدگاههاي منفي، عليه عرفان را عوض كردند و هم نقاب تزوير از چهره

ص: 3588

دروغين مدعيان تصوف و عرفان را كنار زدند. "عرفان در شعر فضايي بوده كه تجربه هاي ادبي در آن كمال يافته و گسترده شده است; اما باز هم در قداست و حرمت شعر و ادب جاي سوالي باقي مانده بود كه غزليات امام اين مشكل را در ادبيات انقلاب گشود و ثابت كرد كه يك وارسته تمام عيار مي تواند از (خال) و (موي) و (مي) و (ساغر) و (باده) صحبت كند. خرده گيريهايي كه به حافظ مي شد از هيمن جا مايه گرفته است كه حاضر نبودند ادب را تا اوج قداست عرفان بالا ببرند ولي امام با اشعار خود شعر و ادب را اوجي بخشيدند و قضاوتها را نسبت به شعر و شاعري عوض كردند، اگر روزي بحث بود كه آيا مي شود از (مي) و (ساغر) و... تلقي درست و صحيح متناسب با شرع داشت، امام ثابت كرد كه شدني است". (17) مقايسه كلي امام خميني (ره) و خواجه حافظ در شعر و عرفان 1- از حيث قدرت و هنر شعري: در اين بعد يقينا حافظ قويتر است چون او در ديوانش مسايل عرفاني را با به صيقل كشيدن كلمات براي رسيدن به گونه ايده آل و نهايي شعر و با هنرنمايي خاص بيان مي كند. در حاليكه حضرت امام، از سر ذوق عارفانه، براي دل

ص: 3589

شيدا و عاشق خود شعري سرايد و فقط هدفش رساندن پيام عرفاني است بدون ايجاد پيچيدگي صنعتي در شعر. 2- از حيث عرفان: آنچنان كه در بررسي عرفان امام توضيح داده شد آن حضرت با توجه به سيره و احوال عيني و ملموسش در بعد عرفاني، گوي سبقت را از حافظ و ديگران ربوده و در واقع عرفان را از حيث نظري و عملي معنايي

ص: 3590

تازه و كامل بخشيده است. 3- از حيث بكارگيري اصطلاحات عرفاني: مي توان گفت كه هر دو شخصيت عرفاني ما بطور يكسان و در حد كامل از اصطلاحات معمول عرفا بهره برده و از سنت ادب عرفان كناره نگرفته اند. ناگفته نماند كه از بوستان غزلهاي امام بوي سنايي و عطر عطار و مولوي و محي الدين ابن عربي و ديگر مشاهير عرفاني اسلامي به مشام جان مي رسد اما عنايتي كه آن بزرگوار نسبت به حافظ داشته قابل مقايسه با ديگران نيست. پاورقي: 1- صادقي رشاد، علي اكبر. مقاله جهان بيني شهودي امام خميني (ره)، مجموعه مقالات سمينار بررسي ادبيات انقلاب اسلامي. 2- رك، تماشاگه راز، مرتضي مطهري. 3- رك، فرهنگ اشعار حافظ، احمد علي رجايي بخارايي، ذيل حجاب و سالك. 4- گوهري، محمد جواد. مقاله يك فروغ رخ ساقي، مجله حضور، شماره 4، خرداد 71 ص70. 5- جوادي آملي، آواي توحيد (متن نامه حضرت امام خميني (ره) به گورباچف رئيس جمهور وقت شوروي سابق و شرح نامه) ص6 .72- مرتضوي، منوچهر. مكتب حافظ، ص7 .94- همان، ص8 .95- صادقي رشاد، علي اكبر، مقاله جهان بيني شهودي ... 9- همان. 10- جوادي آملي، عبدالله. عرفان و حماسه، ص11 .46- صادقي رشاد، علي اكبر، مقاله جهان بيني شهودي ... 12- طباطبايي، فاطمه. مقاله جنبه هاي عرفاني و

ص: 3591

حماسي آثار امام خميني (ره)، مجموعه مقالات سمينار بررسي ادبيات انقلاب اسلامي. 13- صادقي رشاد، مقاله جهان بيني شهودي ... 14- رك، كتاب انسان كامل، مرتضي مطهري (بحث انسان كامل از ديد عقليون و عرفا) . 15- طباطبايي، فاطمه، مقاله ... 16- امام خميني (ره)، ره عشق، سازمان چاپ و انتشار وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، ص 17 .35- طباطبايي، فاطمه، مقاله ... احمد فرشبافيان

ص: 3592

بررسي و تحقيق: ارزيابي و منشا شطحيات از ديدگاه امام

اشاره

20 چكيده: ريشه لغوي شطح روزبهان مي گويد: "در عربيت گويند: شطح يشطح، اذا تحرك، شطح حركت است، و آن خانه را كه آرد در آن خرد كنند "مشطاح" گويند از بسياري حركت كه در او باشد." (1) براي ما معلوم نيست كه روزبهان اين تفسير لغوي را براي "شطح" از كجا يافته، در حالي كه غالب ائمه لغت متعرض اين واژه نشده اند. در ميان كتب مهم لغت تنها " قاموس" را ديديم كه اين ماده را ذكر كرده، آن هم نه بدان گونه كه روزبهان گفته است: فيروزآبادي مي گويد: "شطح بالكسر و تشديد الطاء: زجر للعريض من اولادالمعز" ترجمه: شطح به كسر و تشديد طاء صدايي است كه براي راندن و جمع كردن بچه بزهاي پخش شده در مي آورند. صاحب تاج العروس كه يكي از متبتع ترين دانشمندان لغت است، مي گويد: اكثر ائمه لغت اين كلمه را ذكر نكرده اند، تنها بعضي از صرفيون آن را در باب "اسماء اصوات" ذكر نموده اند. او سپس از يكي از استادان خود نقل مي كند كه او گفته: من در كتب لغت بر اين كلمه واقف نگشتم، گويا اين كلمه، عاميانه باشد، در عين حال در اصطلاح تصوف به كار مي رود. تفسير اصطلاحي شطح صاحب تاج العروس كه شارح احياءالعلوم نيز

ص: 3593

مي باشد و جز فن لغت از فن تصوف و عرفان هم بهره اي دارد، تفسير اصطلاحي شطح را از شيخ خود چنين نقل كرده: " واشتهربين المتصوفة الشطحات، و هي في اصطلاحهم عبارة عن كلمات تصدر منهم في حالة الغيبوبة و غلبة شهود الحق تعالي عليهم بحيث لايشعرون حينئذبقيرالحق" (2) ترجمه: كلمه شطحات در ميان متصوفه مشهور شده، و آن در اصطلاح آنان عبارت است از سخناني كه در حال بي خودي و غلبه شهود حق بر آنان، از آنها صادر مي گردد، به طوري كه در آن هنگام جز حق نبينند. ديگري گفته: شطح سخني است كه در حال مستي و غلبه سلطان حقيقت گفته شود، و آن كلماتي است كه از آنها بوي هيجان و بيهوده گويي به مشام رسد و ظاهر آن مخالف علم و خارج از حد معروف باشد. (3) روزبهان پس از تفسير لغوي شطح مي گويد: "پس در سخن صوفيان شطح ماخوذست از حركات دلشان. . . از صاحب وجد كلامي صادر شود از تلهب احوال و ارتفاع روح در علوم مقامات كه ظاهر آن متشابه باشد، و عبارتي باشد، آن كلمات را غريب يابند چون وجهش نشناسند و در رسوم ظاهر، و ميزان آن نبينند، به انكار و طعن از قائل مفتون شوند." (4) ارزيابي و منشا شطحيات

ص: 3594

از ديدگاه عرفا و دانشمندان بسياري از عرفا، منشا شطحيات را حالت وجد و مستي و بي خودي عارف مي دانند، و آن را به عنوان نشانه كمال و عظمت و وصول ذكر مي كنند، و جمله هاي بالا و بلند در مورد آن به كار مي برند، از قبيل "غلبه شهود حق" "غلبه سلطان حقيقت" و امثال اين عبارات كه مختصري از آنها را در اوايل بحث ملاحظه فرموديد. مولوي حكايت "سبحاني ما اعظم شاني" گفتن با يزيد را آورده و آن را با كرامتي از وي نيز مقرون ساخته است: با مريدان آن فقير محتشم با يزيد آمد كه نك يزدان منم گفت مستانه عيان آن ذوفنون لااله الاانا ها فاعبدون چون گذشت آن حال و گفتندش صباح تو چنين گفتي و اين نبود صلاح گفت اين بار ار كنم اين مشغله كاردها در من زنيد آن دم هله حق منزه از تن و من با تنم چون چنين گويم ببايد كشتنم چون وصيت كرد آن آزاد مرد هرمريدي كاردي آماده كرد مست گشت او باز از آن سغراق زفت آن وصيتهاش از خاطر برفت عقل آمد نقل او آواره شد صبح آمد شمع او بيچاره شد تا آنجا كه مي گويد: چون هماي بيخودي پرواز كرد آن سخن را با يزيد آغاز كرد

ص: 3595

عقل را سيل تحير در ربود زان قويتر گفت كاول گفته بود نيست اندر جبه ام الا خدا چندجويي در زمين و در سما آن مريدان جلمه ديوانه شدند كاردها در جسم پاكش مي زدند هر يكي چون ملحدان گرد كوه كارد مي زد پير خود را بي ستوه هر كه اندر شيخ تيغي مي خليد باژگونه او تن خود مي دريد يك اثر ني بر تن آن ذوفنون وان مريدان خسته در غرقاب خون هر كه او سوي گلويش زخم برد حلق خود ببريده ديد و زار مرد وانكه او را زخم اندر سينه زد سينه اش بشكافت شد مرده ابد وآنكه آگه بود از آن صاحب قران دل ندادش كه زند زخم گران (5) گروهي از دانشمندان بر صاحبان شطحيات خشمگين شدند. حتي تا به مرز تكفير پيش رفتند. در اين ميان ، برخي از بزرگان اهل عرفان، صدور جملاتي مانند "سبحاني ما اعظم شاني" و امثال اينها را از با يزيد و اقران او منكر شدند، يا محمل صحيح براي آنها تصور كردند. صدرالمتالهين مي فرمايد: "و اما ابويزيد البسطامي فلايصح ماحكي عنه لالفظا ولا مفهوما و معني. و ان ثبت انه سمع منه ذلك، فلعله كان يحكي عن الله تعالي في كلام يردد في نفسه، كما لو سمع منه و هو يقول: انا الله لااله

ص: 3596

الا انافاعبدوني. فانه ما كان ينبغي ان يقال ذلك الا علي سبيل الحكاية. " ترجمه: و اما ابويزيد بسطامي، آنچه را كه از او نقل مي كنند صحيح نيست، نه از حيث لفظ، و نه از حيث مفهوم و معنا، و اگر ثابت شود كه آن جمله از او شنيده شده، مي توان گفت كه او آن جمله را از قول خداي تعالي با خود تكرار مي كرده، مانند اينكه از او شنيده باشند كه از قول خدا مي گويد: اناالله لااله الا انافاعبدوني، پس براستي سزاوار و جايز نيست كه اين جمله جز بر سبيل حكايت گفته شود. غزالي در صحت صدور آن جمله مشهور از بايزيد با شك و ترديد سخن گفته، و در صورت فرض صحت صدور، سه محمل صحيح براي آن ذكر كرده كه خلاصه و عصاره آن محامل چنين است: اول - اينكه او آن جمله را بر سبيل حكايت از خداوند گفته، و اين همان محملي است كه از صدرالحكما نقل كرديم. دوم - اينكه او خود را از دام شهوات و نفسانيات رها ساخته و با قدم معرفت از موهوم و. . . گذشته بود، پس باشد كه با گفتن "سبحاني" اشاره به تنزه نفس خود، و با گفتن "ما اعظم شاني" اشاره به عظمت شانش نسبت به شان ساير

ص: 3597

خلق كه مانند او نيستند كرده باشد. سوم - آن جمله در حال سكر و غلبه حال از او صادر شده، و اين همان محملي است كه از صاحبان عين الرضا نسبت به شطحيات نقل گرديد. عبارات غزالي چنين است: "و قول ابي يزيد ان صح عنه سبحاني ما اعظم شاني: اما ان يكون ذلك جاريا علي لسانه في معرض الحكاية عن الله تعالي، كما لوسمع و هو يقول: لااله الا انافاعبدني. لكان يحمل علي الحكاية، و اما ان يكون قد شاهد كما لاحظه من صفة القدس، علي ما ذكرنا في الترقي بالمعرفة عن الموهومات و المحسوسات و بالهمة عن لحظوظ و الشهوات، فاخبر عن قدس نفسه فقال: سبحاني، و راي عظم شانه بالاضافة الي شان عموم الخلق فقال: ما اعظم شاني. . . و يكون قدجري هذااللفظ علي لسانه في سكر و غلبة حال" (7) نظر مبارك امام پيش از بيان نظر امام - رضوان الله تعالي عليه - ذكر يك مطلب ضرورت دارد، و آن اينكه عرفا به چهار سير يا چهار سفر معتقدند به اين ترتيب: السفر من الخلق الي الحق. السفر بالحق في الحق. السفر من الحق الي الخلق بالحق. السفر في الخلق بالحق. و اين همان اسفار اربعه است كه بر لسان اهل عرفان دائر و سائر

ص: 3598

است. عارف كامل آقا محمد رضا قمشه اي - رضوان الله تعالي عليه - كه حضرت امام از او به عنوان "شيخ مشايخنا" ياد مي كند، رساله اي در تحقيق اسفار اربعه معمول داشته است. اين رساله (تا آنجا كه اين فقير مي داند) بار اول در آخر شرح هدايه ايثريه صدرالمتالهين، چاپ سنگي شيخ احمد شيرازي، و بار دوم در اول اسفار چاپ جديد به طبع رسيده است. حضرت امام - قدس سره - در اواخر "مصباح الهدايه" ملخص رساله اسفار اربعه عارف قمشه اي را آورده، سپس نظر خود را در مورد اسفار اربعه ذكر كرده و در ضمن همان بيان، راي خود را در مورد شطحيات اظهار فرموده است. بنابراين نيست كه در اين وجيزه به ذكر تمام مطالب امام يا آقا محمد رضا در خصوص اسفار اربعه پرداخته شود، بلكه همان طور كه از عنوان مقاله پيداست، تنها به ذكر محل شاهد يعني بيان نظر حضرت امام در مورد شطحيات مبادرت مي شود. در اوايل اين وجيزه گفتيم كه بسياري از اهل عرفان منشا شطحيات را حالت مستي و بيخودي عارف مي دانند، و گروهي از آنان عقيده بر اين دارند كه آن نشانه كمال و عظمت و وصول است. اكنون جاي مناقشه روي اين مطلب نيست، و براي اينكه اين مختصر، مطول نگردد،

ص: 3599

بعضي از مطالب را مسكوت مي گذاريم، ولي مي گوييم: با دقت در سخنان امام نكته بسيار باريك به دست مي آيد، و پرده ديگري از اين راز برداشته مي شود، و آن اينكه به نظر حضرت امام، مستي و وجد و غلبه حال، قرار گرفتن عارف در آخر سفر اول، يا وارد شدن او در سفر دوم، منشا اصلي و مستقل صدور شطحيات نيست. امام پس از اينكه بياني در مورد سفر اول و دوم ايراد مي فرمايد، اشاره به عامل اصلي و منشا صدور شطحيات مي كند و آن را نقصان سالك و سلوك مي داند: "والشطحيات كلها من نقصان السالك و السكوك. (8) " سپس به يك اصل مهم اشاره كرده و مي فرمايد: "ولذلك بعقيدة اهل السلوك لابد للسالك من معلم يرشده الي طريق السلوك، عارفا كيفياته غير معوج عن طريق الرياضات الشرعية، فان طرق سلوك الباطني غير محصور و بعدد انفاس الخلائق. " ترجمه: و از اينجاست كه به عقيده اهل سلوك، سالك بايد معلم و استادي داشته باشد كه راه سلوك را به او نشان دهد، استادي كه كيفيات سلوك را بشناسد، و سالك را از راه رياضات شرعي منحرف نسازد، زيرا راههاي سلوك باطني نامحدود و به عدد نفسهاي آفريده هاست. بيان امام در مورد استاد، حاوي نكات عميق و اشارات علمي

ص: 3600

و عملي فراوان است. اگر اين قسم از سخن حضرت امام به قلم يك صاحبنظر (نه راقم اين سطور كه اصلا اهليت ندارد) شرح گردد، خود رساله اي مي شود. مسئله استاد مهم است، رياضت، شرعي و غير شرعي دارد، اگر رياضتي را به دستور غير اهل متحمل شديم و آثاري را نيز مشاهده كرديم، نبايد دل به آن آثار خوش داريم، زيرا اثر من حيث هو اثر كه مطلوبيت ندارد، سم هم اثر دارد، رياضات شرعيه منتهي به نور است، اگر كسي به آنجا برسد، دستش را مي گيرند و غريب نوازي مي كنند، تاديب لازم در حضرت ربوبيت را يادش مي دهند، چنانكه ماثورات بيت وحي و عصمت اين حقيقت گواه، و سخن در اين مرحله زياد است. برگرديم به مسئله شطحيات. ناگفته نماند سخني كه از اهل عرفان در علت و منشا صدور شطحيات نقل كرديم كه عبارت باشد از حالت مستي و بيخودي، يا تعاريفي كه در كتب و رسايل از شطحيات شده، خلاصه اي از گفتار آنان در اين خصوص است. به طور مسلم اهل عرفان مطالبي در مورد علل خود مستي و بيخودي دارند. مانند انتهاي سفر اول و عروض حالت محو به سالك، و مطلب ديگر، و گفتيم كه بنا نيست به آن مطالب پرداخته شود، نكته مهم و ظريف مستفاد

ص: 3601

از بيان حضرت امام اين است كه آن بزرگمرد علم و عرفان، مجموعه عوملي را كه گروهي از اهل عرفان منشا صدور شطح مي دانند، علت و منشا مستقل نمي داند، چنانكه پيش از اين به آن اشاره شد، و تاكيد اين فقير روي مفهوم كلمه (مستقل) است، پس به قول علما "فتامل". بيان ديگري از حضرت امام در جاي ديگر كتاب مي فرمايد: "و ما وقع من الشطحيات من بعض اصحاب المكاشفة والسلوك و ارباب الرياضة فهو لنقصان سلوكهم." (9) ترجمه: شطحياتي كه از بعضي از صاحبان مكاشفه و سلوك و صاحبان رياضت واقع شده، به علت نقصان سلوكشات بوده است. حضرت امام - قدس سره - در اين مورد مطالب و اشارات بسيار عميق دارد كه ذكر آنها از حوصله اين مقاله خارج است: قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين المعصومين و آخر دعوانا ان الحمدلله رب العالمين.

پى نوشت ها

: 1. شرح شطحيات، ص 2 56. تاج العروس; ط مصر، 3 2/172. مراجعه شود به دستورالعلماء قاضي عبدالنبي 4 2/214. شرح شطحيات، ص 5 57. مثنوي; ط كلاله خاور، دفتر چهارم، ص 6 .249. كسر اصنام الجاهلية; ص 7 29. المقصد الاسني; ط مصر، ص 8 149. مصباح

ص: 3602

الهداية، ص 9 207. همان; ص 111 حجت الاسلام و المسلمين فاطمي نيا

ص: 3603

برنامه ريزي و مديريت زمان در سيره امام خميني

اشاره

10 1 چكيده:

اوقات با بركت

امام خميني شخصيت بي بديلي است كه وجود با بركتش براي تمام كساني كه به فضيلت اشتياق دارند و نسبت به صلابت، فداكاري و استواري در راه ارزشها، ارادت مي ورزند موجب افتخار و شكوهمندي مي باشد. آن وجود بزرگوار درد دين داشت و سعادت دنيوي و اخروي مردم را در حيات ديني مي دانست و اين دردمندي توأم با قداست امام با پرهيزگاري، بصيرت معنوي، انديشه عرفاني و اعتقاد علمي عجين گشته و نهال پربار و جاويداني را به ارمغان آورد كه غروب و افولي در آن راه نمي يابد. آن روح قدسي بر اين باور بود كه آيين حيات بخش اسلام مي تواند چون خورشيدي فروزان تمامي جوانب زندگي فردي و اجتماعي انسان ها را در برگيرد و تحوّل اساسي در روح، انديشه و اخلاق آنان بوجود آورد، سرسبزي و طراوت را در بوستان جامعه به نمايش و تماشا گذاشته و تمامي علف هاي هرز و آفات مهلك را از گلستان انساني بركند. او به خوبي در عرصه انديشه و عمل ثابت نمود كه معارف آسماني اسلامي توان آن را دارند كه جوامع بشري را از ظلمت جهل و ستم و تيره گي هاي ديگر رهانيده و آنان را به ساحل رستگاري برسانند و از

ص: 3604

هرگونه انحراف و كژروي برحذر باشند البته تحقق چنين امري مستلزم آن است كه مسلمين خود را باور كنند و احساس نمايند بيگانگان هجوم آورده اند و ضرورت دارد در مناسبات اجتماعي، رفتار فردي و نوع نگرش هاي خود نوعي تصفيه و پالايش انجام دهند و باورهاي خويش را از عفونت هاي فرهنگي و خرافات آسيب زا، پيراسته سازند. يكي از جنبه هايي كه امام در سيره عملي خود مورد توجه قرار داد نظم و ترتيب در زندگي، بهره گرفتن از فرصت ها و برنامه ريزي دقيق در تمامي شئونات مي باشد. حضرت علي(ع) در وصيت خود به بستگان و تمام كساني كه توصيه آن امام بدانها مي رسد، فرموده اند: «اوصيكما و جميع ولدي و اهلي و من بلغه كتابي بتقوي اللّه و نظم امركم؛(1) من شما را و تمام فرزندان و خاندانم و كساني را كه اين وصيت نامه به آنان خواهد رسيد به پرهيزگاري و نظم امور خودتان وصيت مي كنم.» امام خميني كه در نسب و سيره، وارث راستين انبياء و اولياء بود اين دو توصيه اميرالمؤمنين (ع) را به تمام معنا در زندگي فردي،اجتماعي، سياسي، علمي و آموزشي خود به نحو احسن پياده كرد و براي تمامي ساعات شبانه روز خويش برنامه اي خاص داشت. مطالعه، عبادت، دعا و نيايش، ملاقات ها، رسيدگي به امور

ص: 3605

مسلمانان جهان، استراحت، اوقات فراغت، امور شخصي و خانوادگي، ارتباط با شخصيتها، حالات عاطفي و برخوردهاي خانوادگي همه برنامه ريزي شده و زماني روشن و معين داشتند و همين استفاده صحيح و اصولي و حساب شده از اوقات موجب گرديده بود كه امام از تمامي لحظه هاي عمر پربركت خويش به نحو شايسته اي بهره گيرند. حضرت علي(ع) فرموده اند: «للمتّقي ثلاث علاماتٍ: اخلاص العمل و قصر الامل و اغتنام المهل؛(2) پرهيزگار سه نشان دارد: اخلاص در عمل، كوتاهي در آرزو و بهره گرفتن از فرصت هاي پيش آمده.» و نيز آن امام متقين متذكر گرديده اند: «الفرصة تمرّ مرّ السّحاب فانتهزوا فرص الخير؛(3) فرصت همچون ابر مي گذرد پس فرصت هاي خوب را غنيمت شماريد.» از آنجا كه امام اين دستورالعمل هاي ارزشمند را نصب العين خويش قرار داد در كار و تلاش هرگز خستگي را ملاقات نمي كردند و همواره مي كوشيدند تا انبوهي از فعاليت ها با نظم و تدبير و در فرصت هاي مقتضي انجام پذيرد، از اين جهت هيچ مسئله اي را مشكل نمي ديدند و تمامي دشواري ها به نظرشان آسان مي آمد. كسي نشنيده است كه ايشان بگويد چنان برنامه اي دچار صعوبت بوده و نمي توان آن را انجام داد البته در برابر مشكلات ضمن انديشه و تفكر براي گره گشايي آنها، با بصيرت كامل به خداوند توكّل داشتند و مدام

ص: 3606

مي گفتند: چيزي نيست ان شاء اللّه بر طرف مي گردد.(4)

گام هاي منظم

امام مقيد بودند سرساعت مقرر از بستر خواب يا استراحت بلند شوند و به امور مربوطه رسيدگي كنند. دقت داشتند در وقت معين غذا بخورند يا بخوابند. اگر كاري داشتند يا با فردي قراري مي گذاشتند به هيچ عنوان زمان وعده را به عقب يا جلو نمي افكندند. آن قدر دقيق و منظم بودند كه اگر واقعاً بنا بود براي صرف غذا بيايند با پنج دقيقه تأخير، اهل خانه نگران مي شدند و با خود نجوا مي نمودند آيا دليل تأخير آقا چه بوده است؟ همه بي اختيار چشم ها را متوجه اتاق محل اقامت امام مي نمودند تا دليل اين دير كردن را كشف كنند آن وقت مشاهده مي نمودند به عنوان نمونه كسي خدمتشان رسيده و سؤالي از ايشان كرده اند كه امام براي پاسخگويي لحظاتي با تأخير رسيده اند.(5) از آن ساعت كه امام از بستر خواب بر مي خاستند هيچ وقت بدون آينده نگري و بي برنامه زندگي نكردند. اطرافيان نيز بر اساس دقت و نظم امام، برنامه هاي خود را منظم مي نمودند و مي دانستند چه موقعي نزد آقا بروند، خود را مهيّا مي نمودند كه درست زمان استراحت آقا ايشان را زيارت كنند. به هيچ عنوان اجازه نداشتند هنگام عبادت، مطالعه و امور ديگر به محضر امام

ص: 3607

بروند. امام در آن موقع مقيد بودند حدود بيست دقيقه قدم بزنند و اين ورزش را هنگام صبح و عصر انجام مي دادند. در اين هنگام افراد مي توانستند نزد امام بروند سؤالي بكنند، جوابي بشنوند و احوال ايشان را جويا شوند.(6) پياده روي و قدم زدن امام مشهور است و از ايّام نوجواني آن را ترك نكرده اند، در دوران جواني اغلب روزها همراه دوستان قدم زنان به سوي باغ هاي اطراف قم مي رفتند و ضمن تفريح سالم و نشاط بخش و مشاهده طراوت و سرسبزي طبيعت و شكوفايي گياهان، با يكديگر مباحثه مي كردند. بيشتر ايام تا بعدازظهر بيرون بودند و از هواي باز و سالم استفاده مي نمودند. در ايام جواني بين طلبه ها و ديگر اقشار رواج يافته بود كه حاج آقا روح اللّه هر روز صبح زود بعد از اقامه نماز و تعقيبات تا طلوع آفتاب جنب خانه خود يا در زمين هاي پشت باغ مشغول قدم زدن هستند. خانه امام در محله يخچال قاضي قم واقع بود كه در مجاورت آن باغ انار و انجير قرار داشت. ايشان پس از كسب اجازه از صاحب باغ در فصول تابستان و زمستان صبح ها در اين باغ و زمين هموار بعد از آن تا طلوع خورشيد قدم مي زد.(7) در قيام 15 خرداد 1342 ه. ش

ص: 3608

كه امام را مأموران رژيم پهلوي دستگير نمودند و به تهران بردند ايشان را مدت نوزده روز در محلي نگه داشتند سپس به مدت بيست و چهار ساعت به يك سلول انفرادي انتقال دادند كه خود امام در اين باره فرموده اند: طول آن اتاق چهار قدم و نيم بود و من طبق روال همه روزه ام سه تا نيم ساعت در آنجا قدم زده ام و بدين گونه ايشان در چنين فضاي محبوس، كوچك و تاريكي با برنامه ريزي دقيق ورزش خود را چون هميشه انجام دادند و چنين محدوديت و حصري مانع آن نگرديد.(8) امام در هنگام انجام همين فعاليت به ظاهر جزئي و كم اهميت چندين كار ديگر را انجام مي دادند: به سلامتي خود فكر مي كردند، تجديد قوا مي نمودند، برخي روزنامه ها و جرايد را از نظر مي گذرانيدند، ذكر مي گفتند و براي برخي امور انديشه نموده و برنامه ريزي مي كردند. يكي از اشخاصي كه در نجف اشرف با امام در ارتباط بود از نظر وضع مزاجي دچار مشكلاتي شد و به كوشش عده اي از دوستان براي معالجه به انگلستان رفت. دكتر معالج پس از بررسي هاي لازم گفت وي بيماري خاصي ندارد امّا به دليل مطالعه زياد دچار فشار رواني و مغزي زيادي شده و اين عارضه بر اندام هاي ديگر چون قلب،

ص: 3609

ريه، كبد، استخوان و... اثر منفي گذاشته است. ذهن و فكر هم استراحت مي خواهد و چون اين امكان برايش فراهم نگردد كار ديگر اعضاء را دچار اختلال مي كند. بهتر است كمتر كار فكري كنيد و هر روز پياده روي بنمائيد. هرچه قدر بيشتر راه برويد، حالتان مساعد شده و سلامتي خود را زودتر باز مي يابيد. وي مي گويد چون به نجف رفتم و اين ماجرا را براي امام بيان كردم ايشان نحوه تشخيص پزشك و شيوه درمان او را، تحسين نمودند و گفتند بسيار خوب است چون نظرشان را جويا شدم، پرسيدم آقا شما حاضريد صبح ها در خدمتتان باشم و با هم راه برويم؟ فرمودند: كار خوبي است گفتم: پس اجازه مي دهيد فردا ماشين بياورم؟ فرمودند صبر كنيد فردا به شما مي گويم: فردا شب كه خدمتشان رفتم، فرمودند من قدم زدن را آغاز كرده ام، پرسيدم كجا؟ جواب دادند: روي پشت منزل محل اقامت و آنجا روزي نيم ساعت پياده روي مي كنم! اين ماجرا مربوط به سه دهه قبل است و چون ايشان به پاريس رفتند اين روش را قطع نكردند. آية اللّه اشراقي(ره) گفته است: به آقا گفتيم پليس فرانسه ناراحت است و نگران آن هستند كه مبادا در هنگام قدم زدن شما نتوانند امنيت لازم را برايتان فراهم سازند. امام

ص: 3610

فرمودند: آنها به وظيفه خود عمل كنند و من هم كارم را انجام مي دهم و دست از برنامه روزانه قدم زدن خود برنداشتند.(9) يكي از نويسندگان معاصر مي گويد هنگامي كه امام دچار ناراحتي قلبي شدند و ايشان را از قم به تهران آوردند و در بيمارستان قلب بستري كردند، روزي امام از پنجره به زمين پوشيده از برف بيمارستان نگريستند و گفتند اگر پزشك اجازه مي داد مي خواستم قدري روي اين برف ها راه بروم. اصرار امام را بر پياده روي مي دانستم ولي چون در سال 1347 ه.ش به نجف رفتم و خدمت ايشان رسيدم مشاهده كردم حياط خانه ايشان بيش از بيست متر مربع مساحت ندارد چگونه امام در آن فضاي كوچك در چنين هواي گرمي به قدم زدن مي پردازد تا آن كه متوجه شدم براي عملي شدن اين برنامه از پشت بام استفاده مي كنند.(10) البته سقف بام هاي نجف به گونه اي ساخته شده كه به خانه هاي مجاور راه ندارد، زيرا اطرافش ديوار است. معمولاً برخي دعاها را در اوقاتي كه قدم مي زدند مي خواندند و لعن و سلام زيارت عاشورا را در اين حال زمزمه مي نمودند.

شكار لحظه هاي زندگي

امام علي(ع) فرموده اند: «قوام العيش حسن التقدير و ملاكه حسن التّدبير؛(11) پايداري زندگي به برنامه ريزي درست و وسيله رسيدن به آن تدبير خوب است.»

ص: 3611

اگر جنبه هاي گوناگون زندگي امام را بررسي كنيم مشاهده مي شود عاملي كه در تمامي امورات ايشان تأثير بارزي دارد برنامه داشتن و منظم بودن كارهايشان است برنامه اي كه امام موفق گرديد بر اثر آن در كمترين زمان ها بيشترين فعاليت ها را انجام دهد و لحظات عمر خود را با بركت، مفيد و پربار نمايد. نظم خاص امام از ثبات قدم و استواري ايشان حكايت دارد. يك بار از همسر امام برنامه روزانه ايشان را پرسيدند، ايشان در پاسخ گفته بود: اگر برنامه يك روزشان را بگويم مي توانيد در سيصد و شصت ضرب كنيد. چون امام مطابق برنامه كارهاي خود را انجام مي دادند، به اطرافيان نيز در اين مورد توصيه مي نمودند.(12) حتي خواندن نامه ها، مطالعه روزنامه ها و تجديد وضوي امام با نظم خاصي توأم بود. خانم دباغ خاطرنشان ساخته است روزي روبروي بيت امام در نوفل لوشاتوي پاريس مشغول پياده كردن نواري بوديم ناگهان يادم آمد كه به خدمت آقا بروم چون وقت تجديد وضويشان بود، رفتم و نظافت كردم و اتفاقاً در لحظه مقرّر امام آمدند. آقا هميشه ساعت نه شب شام مي خوردند. يك بار فيلمي از سخنراني شهيد مفتح در مسجد قباي تهران و راهپيمايي مردم آورده بودند، خواستم به همراه ديگران اين فيلم را ببينيم به همين دليل زودتر

ص: 3612

از موعد مقرر خدمت امام رسيديم و بر خلاف معمول كه منتظر مي ماندم تا ايشان بگويند شام و من آن را ببرم، عرض كردم حاج آقا شام را بياورم؟ نگاهي به ساعت كردند و فرمودند: تا زمان صرف شام 20 دقيقه باقي مانده است، امام هر شب رأس ساعت 11 به خواب مي رفتند و ساعت سه بامداد از خواب بيدار مي شدند حتي يك بار هم به ياد ندارم كه پنج دقيقه از ساعت مزبور بگذرد يا لحظاتي به آن مانده باشد كه ايشان از بستر خواب برخيزند، زيرا تكليفي از لحاظ حفاظت به من واگذار شده بود كه پشت در اتاقي كه امام در آن مي خوابيدند، بايد بخوابم، اتاقشان رو به حياط بود و خيالم راحت نبود.(13) برادري نقل نموده است شبي كه بني صدر متواري شده بود اغلب مسؤولان به اين موضوع فكر مي كردند كه چه بايد بكنند امّا امام در ساعت مشخص رختخواب خويش را پهن نمودند و آماده خوابيدن شدند، اطرافيان گفتند: چنين شده است، فرمودند: آنچه بايد بشود، خواهد شد. شما تكليف خود را انجام دهيد بقيه اش دست خداست حالا از اين كه من بخوابم يا نخوابم كه كاري نمي توانم انجام دهم، جز اين كه كارهايي كه بايد پس از استراحت انجام دهم دچار نقص و كاستي

ص: 3613

مي شود. ديدگاه امام در مورد تنظيم وقت اين بود كه وقتي آدمي به برنامه هاي خود نظم ببخشد مسلماً وجودش نظم مي يابد. اين موضوع در زندگي امام كاملاً محسوس بود، آن قدر كه وقتي امام در پاريس اقامت داشت پليس ها مي گفتند ما حتي ساعت هاي خود را با رفت و آمد امام تنظيم مي كنيم. ساعات شبانه روز امام چنان تقسيم بندي شده بود كه اطرافيان قادر بودند بدون اين كه امام را ببينند، بگويند مشغول چه كاري است. امام ساعت هفت صبح صبحانه مي خوردند و تا ساعت نه صبح به كارهاي مربوط به مسايل ايران رسيدگي مي كردند. از ساعت نه تا ده صبح كارهاي شخصي را انجام مي دادند. از ده الي دوازده ظهر به مصاحبه ها و ملاقات هاي خصوصي مي پرداختند. از دوازده ظهر تا دو بعد از ظهر به برنامه نماز و نهارشان اختصاص داشت و بعد از آن يك ساعت استراحت مي نمودند از ساعت سه الي پنج بعد از ظهر به كارهاي مرتبط با انقلاب اسلامي در حد وظايف خودشان از قبيل بررسي اخبار و روزنامه هاي رسيده مبادرت مي نمودند. رسيدگي مجدد به مسايل نهضت اسلامي بعد از نماز مغرب و عشاء تا ساعت نه شب كه موقع صرف شام بود، ادامه مي يافت. بعد از شام تا ساعت يازده به راديوهاي گوناگون و

ص: 3614

اخباري كه قبلاً ضبط شده بود گوش مي دادند تا آن كه زمان استراحت و خوابشان فرا مي رسيد.(14) اين نظم دقيق و برنامه ريزي اصولي انسان را به ياد كلامي از حضرت علي(ع) مي اندازد كه مي فرمايند: «امض لكلّ يومٍ عمله فانّ لكلّ يوم ما فيه؛(15) در هر روز كار همان روز را انجام دهد كه هر روز را كاري است.» نظم امام، اين حقيقت را ثابت مي كند كه با اجراي چنين برنامه اي مي توان هرگونه تلاش بيهوده، سخن بي جا و فكر بي مورد و اموري را كه بعداً موجب ندامت مي شود از زندگي حذف نمود. با اين شيوه لحظه اي از وقت امام تلف نمي گرديد و اگر هم به ظاهر بيكار بودند حتماً مشغول تفكر در مسئله اي بودند، دكتر بروجردي مي گويد يك روز جمعه كه هوا مساعد بود، ايشان مشغول قدم زدن در حياط بودند، من و همسرم (دختر امام) روي تختي نشسته بوديم وقتي راهپيمايي امام خاتمه يافت بر آن تخت و در كنار ما قرار گرفتند. معمول بود كه بعد از قدم زدن دو استكان چاي جلوي امام مي گذاشتند، همسرم پرسيد كه آقا چاي بياورم خدمتتان؟ به ساعت خود نگاه كردند و فرمودند چند ثانيه ديگر باقي مانده است. اين قدر زمان را به تصرف در آوردن و از لحظات

ص: 3615

استفاده كردن واقعاً موجب شگفتي است.(16) مقام معظم رهبري نقل نموده اند در جلسه اي خدمت امام بوديم، بحث به درازا كشيد، در اين اثنا ايشان به ساعت خود نگاه كردند و فرمودند زمان قدم زدنم ديرشد!.(17) حضرت امام در 24 ساعت تنها چهار ساعت مي خوابيدند، ساعت يازده شب چراغ اتاقشان خاموش مي شد و در ساعت سه بعد از نيمه شب اطرافيان متوجه مي شدند كه صداي كاغذ از محل اقامت امام مي آيد. زيرا آخر شب و در ساعتي كه تنظيم كرده بودند روزنامه هايي را كه برايشان ترجمه نموده بودند و به دليل كثرت كار در روز موفق به مطالعه آنها نمي شدند، مورد بررسي قرار مي دادند.(18) نظم كارها به عهده امام بود. احدي از ياران، شاگردان، علماي حوزه و يا شهرستان ها در نحوه تفكرات سياسي ايشان شركت نداشتند. صدور بيانيه ها، پيام هاي سياسي، اطلاعيه هاي گوناگون از نبوغ فكري، رشحات و رشادت قلم و انسجام انديشه امام در طول تاريخ حيات فكري و فرهنگي ايشان حكايت دارد. در نخستين روز بعد از ارتحال آية اللّه بروجردي تصميم گرفتند به اولين اطلاعيه مندرج در روزنامه اطلاعات در خصوص دخالت زنان در انجمن هاي ايالتي و ولايتي پاسخ دهند، اواخر سال 1341 ه.ش قلم به دست گرفتند و اطلاعيه صادر كردند، آن روز با قلم ني و مركّب

ص: 3616

اطلاعيه ها و بيانيه ها را براي نخستين بار منظم و با دقت و بدون قلم خوردگي نوشتند و توسط شاگردان به اطراف و اكناف ارسال مي كردند. نظرات افراد در چگونگي انتشار آنان هيچ گونه تأثيري نداشت و با شور و مشورت اشخاص تنظيم نمي گرديد و اين ويژگي از نظم فكري و عملي امام حكايت دارد. به راستي بايد امام را در اين روزگار قهرمان نظم و دقت و برنامه ريزي ناميد. در بين وسايل شخصي امام كمتر چيزي بود كه بيش از ساعت مورد علاقه ايشان باشد. يك ساعت كوچك جيبي داشتند كه برنامه هايشان را كه از پيش تنظيم كرده بودند با آن تطبيق مي نمودند و جز در مورد ملاقات هاي اضطراري و پيش بيني نشده مسؤولان رده بالاي كشوري، تغييري در آن نمي دادند.(19)

اغتنام از فرصت ها

ائمه هدي به پيروان خود توصيه نموده اند اوقات خود را تقسيم كنند، بخشي را به دعا و مناجات با خداي خويش اختصاص دهند، قسمتي را براي تأمين معاش و امور شخصي در نظر گيرند و اوقاتي را براي استراحت منظور كنند، امام بصورت ملموس چنين برنامه منظمي را در زندگي داشتند و حتي عبادت، اوراد و اذكارشان با برنامه ريزي بود كاملاً روشن بود كه چه وقت بايد قرآن تلاوت نمايند، چه موقع دعا بخوانند. آن چنان

ص: 3617

تقيّد به امور عبادي در سريره ايشان مشاهده مي گرديد كه براي برخي اين تصور پيش مي آمد شخصي كه مي خواهد نظامي طاغوتي را كه از سوي ابرقدرت ها بصورت همه جانبه حمايت مي شد، از بين ببرد و تشكيلات اسلامي را به عنوان نظامي سعادت آفرين براي كلّ جامعه معرفي كند، با اين همه موانع، دشواري هاي سياسي و مضايق متعدد چگونه مي تواند بخش مهمي از وقت خويش را به عبادت، نماز، قرآن و دعا بپردازد. امام از لحظه ها و فرصت هايي كه پيش مي آمد بهترين استفاده را مي كرد و نمي گذاشت اين نعمت ناشناخته و غير قابل برگشت، تباه گردد. در احوال حضرت امام سجاد(ع) آمده است وقتي آرايشگري موي شارب آن حضرت را كوتاه مي نمود متوجه شد كه لب هاي مبارك ايشان كه به ذكر الهي مشغول بود، مرتب تكان مي خورد به نحوي كه اصلاح سر و صورت را با اشكال مواجه مي سازد. چون آرايشگر از امام خواهش نمود اندكي ذكر نگويد تا وي بتواند كارش را انجام دهد، حضرت خطاب به وي فرمودند: اگر در اين لحظاتي كه تو مي گويي از ذكر خدا غافل بمانم و مرگ مرا درك كند چه ضمانتي مي تواني بكني؟ آري فرصت به سرعت مي گذرد و ديگر براي آنها برگشتي و تكراري نمي باشد و خوشبخت كسي است كه از

ص: 3618

آنها نهايت استفاده را بنمايد، به همين دليل رسول اكرم(ص) فرموده اند: از سوي خداوند تبارك و تعالي براي شما در طول زندگيتان نسيم هايي مي وزد آنها را دريابيد. امام خميني به اين توصيه ها كاملاً عمل مي كردند و براي غنيمت شمردن فرصت در اغلب اوقات، در زماني مشخص به اموري متعدد اشتغال داشتند و اگر چند دقيقه اي فرصت مي يافتند، اجازه نمي دادند بيهوده هدر رود. حتي موقعي كه خبرنگاران مي آمدند تا مصاحبه كنند در همان لحظاتي كه مشغول آماده كردن وسايل بودند امام از همان اوقات اندك استفاده مي كردند.(20) به تجربه مشخص گرديده است كه آدمي قادر نمي باشد هر وقت دلش خواست، به آرزوهاي خود و افكار خويش جامه عمل بپوشاند و لذا معصوم(س) فرموده است: «انّ الامور مرهونة باوقاتها؛ هر كاري امكانات و شرايطي مي خواهد كه هميشه مهيّا نمي باشدو اگر در موقع مقتضي انجام نگيرد فرصت فاني مي گردد و از دست مي رود. امام خميني بر اين نكته ناب تأكيد وافر داشتند و در بحث هاي درس مكاسب چندين بار تذكر دادند كه اموري چون تحقيق، نگارش، مطالعه، عبادت و كسب فضايل و كمالات معنوي را به فصل سبز جواني اختصاص دهيد. امام هيچ كاري را در وقت خودش به عذري و بهانه اي به تأخير نمي افكندند و در هر كاري وارد مي شدند

ص: 3619

مثل اين كه محدوده حيات همين يك ساعت است و بدين نحو در غنيمت شمردن اوقات ساعي بودند. حضرت علي(ع) خطاب به مالك اشتر فرموده اند: كار هر روز را در همان روز انجام بده زيرا اگر براي روز بعد گذاشتي با كار فردا دو كار مي شود. امام در هنگام تبعيد در تركيه وقتي فرصتي را بدست مي آوردند مشغول نگارش كتاب عميق و دقيق تحرير الوسيله گرديدند و اگر از آن فرصت استفاده نمي نمودند چنين اثر ارزشمند و گرانبها در اختيار مشتاقان معارف اسلامي قرار نمي گرفت. در نجف اشرف با وجود موانع سياسي و مشكلات متعدد بحث مفصل و گسترده «بيع» را شروع كردند در حالي كه مشكلات آنقدر گسترده و زياد بود كه كمتر كسي حاضر مي گرديد در چنين شرايط آشفته اي به چنين كار علمي و فكري دست بزند به نحوي كه مورد قبول اهل نظر در مجامع علمي واقع شود.(21) در اوايل بحث ولايت فقيه (در نجف) عده اي به شكل اعتراض به امام ايراد گرفتند كه در وضع كنوني شما چه وقت مي توانيد حكومت اسلامي را تشكيل دهيد كه مشغول بحث فقهي و تنظيم برنامه اش هستيد؟ ايشان فرمودند: نبايد در قضايا با اين فكر وارد گرديد بلكه چنين كار مهم و بزرگي داراي ابعاد و مقدمات فراواني است ما

ص: 3620

فعلاً برنامه اش را تنظيم مي كنيم؛ اگر موفق هم شديم خودمان حكومت را پياده مي كنيم در غير اين صورت برنامه منظم و حساب شده اي در اختيار افراد مي باشد كه وقتي نسل هاي آينده آمدند ديگر نيازي به اتلاف وقت براي تدوين آن نخواهند داشت. حتي بيماري و كسالت مانع از اين نگرديد كه امام حساب شده و منظم كارهاي خود را پيگير باشد طي مدتي كه ايشان در بيمارستان تحت مداوا و مراقبت هاي شديد درماني و پزشكي بودند و براي افزايش خواب امام، داروهاي آرامش بخش تجويز مي كردند امام به همان وضع قبلي و طبق نهج متداول سابق رأس ساعت دو بعد از نيمه شب از خواب برمي خواستند و جوياي وقت تهجّد و اقامه نماز شب مي شدند!(22) يكي از موثقين نقل كرده است امام هنگامي كه در تهران بسر مي بردند در درس حكيم الهي آية اللّه ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني شركت مي كردند. اين فقيه و حكيم فرزانه در مسجد جمعه تهران نماز مغرب و عشاء را به جماعت اقامه مي نمودند اما منظم نمي آمدند، امام چون به طوري جدّي و تحت هر شرايطي به نظم مقيّد بودند در يكي از روزها كه مرحوم رفيعي قزويني با تأخير آمدند از جاي خويش برخاستند و به حاضران گفتند: بيائيد با هم به آقا بگوئيم مرتب

ص: 3621

بيايد، اين گونه كه نامنظم مي آيند وقت بسياري از مردم ضايع مي شود بعد آيةاللّه رفيعي آمدند و نماز را اقامه نمودند. در پايان يك نفر خطاب به ايشان گفت: سيد جواني به مردم گفت بايد به آقا تذكر داد سروقت براي نماز در مسجد حاضر شود، آن حكيم وارسته گفت: اين فرد كه بود؟ در آن حال امام در گوشه اي از مسجد مشغول خواندن نماز بود، آن شخص ايشان را به امام جماعت نشان داد تا نگاه مرحوم رفيعي به امام افتاد، اظهار داشت: ايشان حاج آقا روح اللّه خميني هستند، مرد بسيار فاضل، پرهيزگار، زاهد، منظم و مهذّب مي باشند. اگر يك وقت آمدن من با تأخير مواجه شد، از او بخواهيد به جاي من امام جماعت شما باشد، حق با اوست.(23) امام سيزده يا چهارده سال در نجف اقامت داشتند. در اين ايام جز شب هايي كه احياناً بيمار بودند و يا برخي اوقات كه به كربلا مشرف مي شدند، دو و نيم ساعت بعد از غروب به بيروني منزل تشريف مي آوردند و لحظه اي ديرتر يا زودتر نمي آمدند. حدود سي دقيقه در آن جا با علما، طلاب و برخي مراجعين عادي ملاقات ها و ديدارهايي داشتند و پس از آن به حرم مطهّر حضرت علي (ع) مشرف مي گرديدند. اين برنامه كاملاً منظم،

ص: 3622

مداوم و تغييرناپذير بود، بعد از زيارت و انجام مستحبات چهار ساعت از غروب گذشته به منزل باز مي گشتند. يكي از طلبه هاي نجف گفته است عزيمت امام به حرم علي(ع) به قدري منظم است كه ما مي توانيم ساعتمان را با حركت ايشان تنظيم كنيم.(24) حجة الاسلام و المسلمين ايرواني گفته است: در يكي از سفرهاي خود به عراق در صحن مقدس اميرمؤمنان علي(ع) با عده اي از اهل فضل نشسته و مشغول گفتگو بوديم، موقع ترك آنجا، آنان نگاهي به ساعت خود و ساعت صحن مطهر كردند و متوجه اختلاف آنها شدند و در اين باره بحثي پيش آمد، در اين حال امام خميني وارد صحن گرديدند. يكي از اساتيد نجف با مشاهده ايشان به حاضرين گفت: حالا مي توانيد ساعت هاي خود را تنظيم كنيد زيرا امام طي مدتي كه در نجف مقيم اند بدون لحظه اي تأخير رأس ساعت دو و سي دقيقه پا به صحن مطهر مي گذارند.(25) فردي كه مأمور رسيدگي به امور مالي دفتر امام بود، خاطرنشان كرده است در طول ده سالي كه آقا در جماران تشريف داشتند، هر روز رأس ساعت مقرّر، آماده پذيرفتن ما بودند. چنانچه به خاطر نامساعد بودن شرايط در موقع مشخص

ص: 3623

به حضورشان نمي رسيديم، امام زنگ اتاق را به صدا در مي آوردند و ما را فرا مي خواندند. در ملاقات هاي عمومي گاهي بعد از آماده شدن ايشان، براي به حد نصاب رسيدن ملاقات كنندگان نياز به سه دقيقه انتظار بود كه وقتي به ده دقيقه مي رسيد امام نسبت به نامنظم بودن برنامه هاي ملاقات لب به اعتراض مي گشودند و مي فرمودند: چرا قبل از فراهم ساختن مقدمات ملاقات مرا به محل مزبور فرا مي خوانيد؟ اگر در ملاقات هاي خويشاوندان و آشنايان، حاضران در زمان معين از جاي برنمي خاستند و وقت بيشتري را مي گرفتند، با اعتراض امام مواجه مي شدند.(26)

انديشه منسجم

امام بر اين باور بود كه وقتي انديشه انسان نظم گرفت و در زندگي فردي و اجتماعي برنامه ريزي داشت از آن نظم فكري الهي هم برخوردار مي گردد، در اين صورت لغزش و خطاهايش كاهش مي يابد و آدمي در مرحله اي قرار مي گيرد كه جز براي پياده كردن اوامر الهي و كسب رضايت حضرت پروردگار به چيز ديگر فكر نخواهد كرد. از جلوه هاي نظم امام اين بود كه با وجود تبحّر در علوم عقلي و نقلي، به هيچ عنوان عرصه هاي اين دانش ها را با يكديگر ممزوج نمي نمود. هنگامي كه حكمت تدريس مي نمود گويي بزرگترين و برجسته ترين فيلسوف در حال فيض رساني است و چون در موضوع عرفان پرتو

ص: 3624

افشاني مي كرد والاترين عارف در حوزه نظر و عمل به شمار مي رفت. وفتي به مباحث فقهي و اصولي مي رسيد چنان بر روح، اراده و افق فكري احاطه داشت و زمام انديشه اش در اختيار خودش بود كه گويي وارد بازار و زندگي مردم شده است و احكام فقهي و موازين شرعي را بدون هيچ گونه وابستگي به حكمت و عرفان و دانش تفسير بيان مي كرد در حقيقت اگرچه امام در علوم گوناگون صاحب نظر بود اما اين معارف نتوانستند روح بلند ايشان را تحت الشعاع خود قرار دهند و آن روح قدسي بر تمامي دانش ها اشراف داشت و آنها را در موقع مقتضي بكار مي گرفت. امام ضمن آن كه در تدريس و تبيين مباحث علمي جدّيت و قاطعيت داشت تفريح و اوقات فراغت را براي جويندگان دانش ضروري مي دانستند و چون كسي را در روز تعطيل مشغول كار مي ديدند به وي مي فرمودند: به جايي نمي رسي! زيرا وقت تفريح بايد استراحت كرد و مي افزودند تا به حال نه يك ساعت از تفريح را براي درسم گذاشته ام و نه ساعتي از وقت درسم را صرف تفريح كرده ام هر كاري وقت مختص خودش را دارد. هر زماني بايد به امور متناسب پرداخت اگر اوقات استراحت نداشته باشيد، قادر نخواهيد بود تحصيل كنيد و به مدارج

ص: 3625

عالي برسيد.(27) مشهور است كه امام در دوران طلبگي منظم و به موقع در جلسات درس استادانشان حاضر مي شده اند مرحوم آية اللّه شاه آبادي(استاد عرفان امام) گفته بود: روح اللّه واقعاً روح اللّه است. نشد يك روز ببينم كه بعد از بسم اللّه درس حاضر باشد بلكه هميشه قبل از شروع درس حضور داشته اند.(28) مكرّر اتفاق مي افتاد كه قبل از آن كه امام براي درس تشريف ببرند افرادي از نزديكان و خويشاوندان خدمتشان بودند، در اين مواقع تا آخرين لحظات با كتاب سرو كار داشتند و چون وقت درس فرا مي رسيد با سرعت عازم محل تدريس مي شدند. درس امام در قم رأس ساعت 8 صبح آغاز مي گشت. آن قدر در مورد شروع درس حساسيت داشتند كه اگر كسي مي خواست در راه با معظم له گفتگو كند نمي توانست ايشان را متوقف سازد تا ديرتر به مقصد برسند، همانگونه كه قدم برمي داشتند پاسخ سؤالات را مي دادند. شاگردان هم از استاد آموخته بودند كه در مسير تا رسيدن به محل درس، اوقات را به بحث در موضوع مورد نظر بپردازند.(29) حجةالاسلام و المسلمين سيد عبدالمجيد ايرواني يادآور شده است زماني كه در مسجد سلماسي قم در درس امام حاضر مي شديم كمتر اتفاق مي افتاد كه من زودتر از امام به كلاس درس برسم، غالب

ص: 3626

اوقات من و ديگر طلبه ها وقتي به مسجد مي رفتيم مي ديديم امام قبل از همه آمده اند و روي منبر و سجاده نشسته و آماده گفتن درس هستند. ايشان از اين كه برخي شاگردان پس از شروع درس مي آمدند خيلي ناراحت مي شدند.(30) آية اللّه بني فضل نيز، گفته است امام از اين دير آمدن ها گلايه داشتند و مي فرمودند آدم يك درس در روز بخواند ولي خوب مقيد باشد در آغاز درس، حاضر باشد.(31) روزي امام فرمودند: به كسي نگفته و نمي گويم به درس من بيايد ولي اگر مي آيد بايد منظم باشد. اگر وقت شناس و اهل برنامه ريزي باشيد با احتساب فاصله منزل تا اينجا طوري حركت مي كنيد كه تمامتان جلو ورودي مسجد سلماسي با هم برسيد.(32) حتي يك روز وقتي متوجه شدند عده اي حين تدريس وارد مي شوند قدري درباره نظم صحبت كردند و توصيه نمودند در كارهاي خود منظم باشيد.(33) يكي از شاگردان امام يادآور شده است در مدت چهار سال و نيم يك دوره اصول را نزد امام آموختم. در اين مدت تنها دو روز تعطيلي ديدم، به غير از اعياد، ايام سوگواري و يا جمعه ها كه معمولاً تعطيل مي باشد. برخي دوستان مي گفتند ما ساعت هايمان را با شروع درس ايشان منظم مي كنيم.(34)

انضباط در پژوهش

نظم و برنامه ريزي بيشتر در

ص: 3627

تلاش هاي علمي و خصوصاً نگارش ايشان تجلّي كرده و موجب احاطه كامل امام در معلومات و زمينه ساز پرمحتوايي و بصيرت ژرف ايشان گرديده است و الّا چه بسيارند افرادي كه ساليان متمادي در كسب معرفت مي كوشند ولي چون مطالعه اي نامنظم و پراكنده دارند در هيچ كدام از جنبه هاي علمي صاحب نظر نمي باشند ولي امام در نخستين گام در مسير علم و هركار ديگري، آغاز و انجام و ساير اهداف را از قبل تعيين نموده و بدون افراط يا تفريط و يا سردرگمي در آن جهت گام برداشته اند. ايشان اولويت را در بحث علمي و تحقيقي به فقاهت و سپس علوم ديگر داده اند. نظم و برنامه ريزي حاكم بر زندگي علمي و فرهنگي امام در موارد ذيل ملموس بود: 1 انضباط در مورد تعيين، شناسايي و انتخاب استادان و مربيان. 2 انضباط در انتخاب اوقات فراگيري علم، ساعات مطالعه و مباحثه. 3 انضباط در انتخاب هم دوره ها و هم افق ها براي مباحثه، مبادله دروس و نظريات. 4 نظم و هماهنگي در تعيين حدود و ظرفيت طبيعي فكري، روحي و بدني بدون فشار افراطي.(35) اگر فردي دفتري برمي داشت و با امام حركت مي كرد دائماً مي توانست از ايشان كار خوب، مفيد و مطالعه آثار ارزشمند ثبت كند. امام در عين پركاري و

ص: 3628

تلاش مداوم، بسيار منظم بودند. فريده مصطفوي (دختر امام) مي گويد از موقعي كه به ياد دارم آقا را در ميان كتابهايشان مي ديدم گاهي اوقات كه به اتاقشان چاي مي بردم مي ديدم كتابهاي زيادي را به حالت نيمه باز در اطرافشان چيده و مشغول مطالعه هستند. كتاب ها به قدري زياد بود كه امام از پشت آنها ديده نمي شدند.(36) فعاليت هاي علمي و آموزشي امام در خانه برنامه ريزي شده بود، ساعتي را به مطالعه كتاب ها و متن هايي كه خواندن آنها براي تدريس ضرورت داشت اختصاص مي دادند، ساعاتي را براي كتاب ها، نوآوري ها و مطالب جديدي كه بدستشان مي رسيد در نظر گرفته بودند و اوقاتي را به مطالعه عادي مي پرداختند.(37) بعد از ماجراي تأسف بار شهادت آية اللّه سيد مصطفي خميني، امام به خانه برگشت. آن وقت زماني بود كه بايد مطالعه خاص خود را مي نمودند، مرحوم حاج احمد آقا مي گويد: من مي دانستم كه امام تا چه صفحه اي از كتابي را كه در آن ساعت مشغول مطالعه بودند، خوانده اند، روز قبل از شهادت برادرم ديده بودم، وقتي آقا از سرمزار برگشتند به اندازه روزهاي عادي آن كتاب را مطالعه كردند و به كار ديگري پرداختند يعني حتي چنين مصيبت بزرگ و اندوه باري نظم و برنامه ريزي امام را برهم نزد.(38) قبل از حادثه فيضيه

ص: 3629

در قم اعلاميه هايي به در و ديوار زده بودند كه محتواي آن ها وهن انگيز بود و گويا در برخي از آنها امام را آماج ناسزا قرار داده بودند آية اللّه طاهري خرم آبادي مي گويد وقتي خدمت امام رسيدم مشاهده كردم جهت تدريس مشغول مطالعه هستند. اين كه در چنين اوضاع و احوال آشفته اي كه همه ما را ناراحت كرده بود چگونه امام برنامه عادي خود را قطع نمي كنند و كتابي را مطالعه مي كردند تا مضامين آن را در جلسه درس بحث كرده و مورد انتقاد قرار دهند، براي من بسيار شگفت انگيز بود.(39) امام براي آگاهي از اوضاع سياسي اجتماعي ايران و ديگر كشورها از تمام منابع و طرق موجود و ممكن استفاده مي كرد به گونه اي كه در حد ممكن از همه مسايل مطلع گردند و اين اطلاعات از كانال هاي متعدد باشد در اين برنامه نيز نظم و دقت در استفاده از فرصت هاي زندگي به نحو احسن قابل مشاهده بود و امام با برنامه ريزي ويژه اي مي كوشيدند از تمام رخدادهاي جهان اسلام و امت اسلامي با خبر باشند و با بررسي اطلاعات موجود به تجزيه و تحليل و ارزيابي آنها بپردازند.(40) با وجود كثرت كارها، تعداد زياد گزارش ها و آمارها نشانه اي از شلوغي و تراكم كاري بر جاي مانده در زندگي

ص: 3630

امام قابل مشاهده نبود، چيزي گم شدني نبود. لباس، كتاب، قلم، راديو، وسايل شخصي و... هر كدام در جاي معين قرار داشتند. اگر در لابلاي آنها امانتي ديده مي شد كه بايد به صاحب آن يا مسؤول مربوطه مسترد گردد در اولين فرصت و بدون فوت وقت نسبت به انجام آن اقدام مي نمودند.(41)

نظم و ترتيب در نگارش

همانگونه كه امام به هنگام تدريس مطالب را خيلي عالي دسته بندي و مرتب مي نمودند و همين ويژگي در بهتر و زودتر فهميدن و درك نكات درسي و آموزشي بسيار اثر داشت، در نوشته هاي ايشان اين شيوه ديده مي شد. افتتاح، اختتام، نظم منطقي مطالب، توالي موضوعات اصولي و حساب شده بود. نوشته هاي امام به قدري خوش خط، منظم و بادقت و علاقه تهيه و تنظيم شده كه توجه هر بيننده با ذوق و مشتاقي را به سوي خود جلب مي كند از جمله حاشيه بر وسيله است كه به خط مبارك نوشته اند و در جلد بسيار جالبي به صورت كتاب تميزي در دسترس مي باشد مكاسب محرّمه را در دو جلد با خطي زيبا و رعايت دقيق فاصله بين سطور، كاغذ و جلد پاكيزه اي نوشته اند. جلد اول اصول نيز توسط ايشان به رشته نگارش درآمده است. اين دقت و ظرافت معلول همان نظم و ترتيب و بهره گيري

ص: 3631

از فرصت هاست، اين ها نوشته هاي امام است كه در قم مرقوم فرموده اند آثاري كه در نجف تأليف نموده اند با همان نظم و انسجام و حتي توجّه در انتخاب كيفيّت دفتر و كاغذ مرقوم نموده اند كه به طبع رسيده است. از بركات نظم و برنامه ريزي امام در تحقيق اين است كه بعد از رحلت آية اللّه بروجردي تنها مرجعي كه هم حاشيه بر عروة الوثقي و هم حاشيه بر وسيلة النجاة داشت، ايشان بودند.(42) اگر كسي آثار امام را با عمر با بركت ايشان تقسيم كند به خوبي مي فهمد كه چگونه از ساعات و بلكه دقايق زندگي استفاده كرده و بهره وافي برده اند در صورتي كه ايشان خيلي اهل قلم نبوده اند و در اين زمينه احتياط مي كرده اند.(43) وصيت نامه مهم، جامع و مفصل امام و اين همه قصايد، غزليات و نامه هاي عرفاني كه در سال هاي اخير منتشر شده است مربوط به ماههاي واپسين زندگي آن بزرگوار مي باشد، يعني اوقاتي كه افراد بر فرض برخورداري از سلامتي كامل، حوصله و توان نگارش را ندارند چه رسد به انساني كه چندين بار دچار نارسايي قلبي شده و برخي اندام هايش درست كار نمي كند و تحت مراقبت هاي ويژه طبي، پرهيز غذايي، آزمايش هاي گوناگون طبي و خوردن روزانه چندين دارو، به سر مي برد.(44) در هيچ

ص: 3632

جاي جهان متداول نيست كه رهبر و رئيس كشوري، شخصاً مطالب خود را بنويسد و معمولاً مطالب مورد نياز او را كارشناسان، متخصصان، مشاوران و دستياران تهيه كرده و برايش مي برند ولي امام تمامي مندرجات را خود شخصاً مرقوم مي فرمودند. گاهي اوقات برخي كلمات را خط زده و بالايش نوشته اند و يا بعضي عبارات را كه بعداً به ذهنشان رسيده و بايستي اضافه كنند و مثلاً در متن جا نبوده در حاشيه نوشته اند.

رعايت نظافت و بهداشت شخصي

امام از نظر زيستي، بدني و روحي مراقب سلامتي خويش بودند و فعاليتي را كه مناسب وضع مزاجي و موقعيت سنّيشان بود، انجام مي دادند، وقتي مي خواستند از زمين برخيزند هميشه دست چپ را بر روي زمين مي نهادند و چون مي خواستند براي تدريس بالاي منبر بروند ابتدا پاي راست را روي پله قرار داده و با مكثي كوتاه بالا مي رفتند. هنگامي كه مي خواستند وارد خانه، مدرسه يا مسجد شوند نخست قدم راست را به داخل مي نهادند، در خيابان نيز عادتشان بر اين بود كه از سمت راست حركت كنند، گام هاي خويش را سنگين برداشته و با سر و گردن افراشته و راست و استوار راه مي رفتند و از عبا بر سر كشيدن و افكندن سر به سوي پايين در هنگام ريزش هاي جوّي امتناع مي نمودند.(45) از

ص: 3633

سنين نوجواني امام در رعايت نظافت ضرب المثل دوستان بودند، موقع بارندگي كه كوچه گلي بود به طوري كه گاهي تا زانوي افراد هنگام عبور و مرور گل آلود مي شد به قدري امام آرام داخل كوچه ها حركت مي نمودند كه كمتر لباسشان گل آلود مي شد و اگر هم لكّه گلي پشت عبايشان بود، عبا را در اتاق جلوي بخاري مي نهادند و خشك كه مي شد آن را با دم قاشق پاك مي كردند. در همين روزهاي آخر كه در بيمارستان بر اثر برخي داروها لكه هاي زرد بر لباسشان مشاهده مي گرديد، با اشاره به پرستاران لكّه ها را نشان دادند كه بلافاصله پيراهن امام را عوض كردند.(46) امام مدام و در هر شرايطي مايل بودند صورتي آراسته و سيمايي تميز داشته باشند. در نجف وقتي مي خواستند به حرم مشرف شوند بر كفش هاي خود دستمال مي كشيدند، جلو آينه رفته محاسن خود را شانه مي زدند، سپس عطر استعمال مي كردند، هنگامي كه از كوچه اي عبور مي كردند رايحه عطر امام در آن مسير مشام ها را نوازش مي داد، دختر امام مي گويد وقتي وارد اتاق آقا مي شديم، فضاي آن معطر بود، همه نوع عطري مصرف مي نمودند وقتي به حمام مي رفتند، لباس خود را عوض مي كردند و چون آن را مي آوردند تا شسته شود بوي گل مي داد. در نجف وقتي از مسجد

ص: 3634

يا بارگاه مطهر باز مي گشتند و به دليل گرمي شديد هوا خيس عرق مي شدند لباس خود را تعويض مي كردند هنگام مشرف شدن به حرم خود را معطّر مي ساختند.(47) هر صبح جمعه بعد از گوش دادن خلاصه اخبار ساعت هشت بامداد، امام آماده استحمام بوده و راهي حمام مي شدند و در اين ساعت مجالي براي شنيدن مطلبي يا امضاء نمودن چيزي نمي گذاشتند زيرا بلافاصله مشغول باز نمودن تكمه هاي خود مي شدند و در همان حال برمي خاستند. استحمام امام متجاوز از يك ساعت طول مي كشيد لباسشان ضمن سادگي و پاكيزگي تميز بود و در جوراب هاي ايشان اثري از سياهي و بوي عرق ديده نمي شد با اين كه تمام محيط زندگي و فرش هاي ساده امام نظيف بود ولي همواره با دمپايي روي فرش راه مي رفتند، محل زندگي امام از شدت نظافت مي درخشيد و فضاي پرطراوتش از بوي دل انگيز عطرهاي متعدد خوشبو بود، در عين حال نمونه كامل ساده زيستي، قناعت و صرفه جويي در استفاده از امكانات زندگي در سيره امام مشاهده مي شد.(48) در سال هايي كه امام در قم بسر مي بردند يك عباي مشكي رشتي داشتند كه در تابستان و زمستان مي پوشيدند ولي خيلي خوب از آن مراقبت مي كردند. لباس امام از جهت جنس و كيفيت زياد خوب نبود و مواظب بودند براي

ص: 3635

تهيه آن وجوهات كمتري مصرف شود ولي از نظر نظافت و پاكيزگي در اوج بود.(49) يكي از پزشكان گفته است براي انجام خدمات درماني خدمت امام رسيدم. مشغول كار بودم كه قطعه اي پارچه اي را مشاهده كردم كه خيلي منظم و مرتب تا شده و در مجاورت ايشان قرار داشت. نخست نفهميدم چيست و تنها وقتي آقا داشتند جوراب خود را پا مي كردند متوجه گرديدم آن پارچه تميز جوراب امام است كه يكي از لگنه هاي آن وصله خورده بود اما نظافت و پاكيزگي فوق العاده اي داشت. اگر مي خواستند غذايي جلوي امام بگذارند بايد ظاهري آراسته داشته باشد و اگر اين گونه نبود از خوردن آن اكراه داشتند. فردي گفته است روزي با برخي از دوستان كه بعضي با همسرانشان بودند خدمت امام رفتم مشاهده كرديم امام مشغول جارو نمودن اتاق خود هستند. همسر يكي از آشنايان جلو رفت و گفت اجازه دهيد تا اتاقتان را جارو كنم، ايشان فرمودند: هر كسي موظف است محل كار خويش را شخصاً تمييز كند.(50)

منابع

1. نهج البلاغه، نامه 47. 2. غررالحكم و درالكلم، حديث 737. 3. نهج البلاغه، حكمت 21. 4. روزنامه اطلاعات، شماره 21745. 5. پابه پاي آفتاب، ج 1، ص 115. 6. مجله سروش، شماره 476. 7. امام خميني در آيينه خاطره ها، علي دواني، ص

ص: 3636

56. 8. مجله پاسدار اسلام، شماره 24، آذر 1362، خاطرات محمد بروجردي، ص 61. 9. پابه پاي آفتاب، ج 3، ص 264 263. 10. امام خميني در آينه خاطره ها، ص 57 56. 11. غررالحكم، ح 6807. 12. مجله دانشگاه انقلاب،شماره 75. 13. پابه پاي آفتاب، ج 1، ص 309 308. 14. اين برنامه در نوفل لوشاتو انجام مي گرفت (نك: همان مأخذ، ص 310(. 15. نهج البلاغه، نامه 53. 16. مجله اميد انقلاب، شماره 224، خرداد 1369. 17. مجله نور علم، دوره سوم، شماره هفتم، ص 110. 18. گل هاي باغ خاطره، ص 136. 19. صحيفه دل، ص 94، مقالات كنگره بررسي انديشه و آثار تربيتي امام (قدس سره)، ص 551. 20. خاطرات آية اللّه سيد جعفر كريمي (مجله پاسدار اسلام، سال اول، ش 5، ص 33(، خلوتي با خويشتن، غلامعلي رجايي، ص 129 128. 21. پاسدار اسلام، ش 8، ص 61. 22. روزنامه كيهان، شماره هاي 16581 و 16548. 23. مصاحبه با حضرت آية اللّه حسين نوري همداني، مجله حوزه، شماره 32، ص 91 90. 24. پابه پاي آفتاب، ج 2، ص 98 و 258. 25. گل هاي باغ خاطره، ص 81. 26. پابه پاي آفتاب، ج 2، ص 259 258. 27. مجموعه مقالات...، ص 392. 28. مصاحبه با حضرت آية اللّه بني

ص: 3637

فضل، مجله حوزه، شماره 49. 29. پابه پاي آفتاب، ج 3، ص 177. 30. همان، ج 2، ص 286. 31. همان، ج 1، ص 267؛ ج 2، ص 312. 32. مجموعه مقالات كنگره...، ص 390 و 552. 33. سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني، ج 2،ص 2627. 34. صحيفه دل، ص 112. 35. سرگذشت هاي ويژه...، ج 2، ص 107 106. 36. روزنامه اطلاعات، شماره 21744. 37. اين برنامه مختص زماني است كه امام در نجف بسر مي بردند. 38. پابه پاي آفتاب، ج 2، ص 47، ج 4، ص 118 و 256. 39. گل هاي باغ خاطره، ص 35. 40. ويژگي هايي از زندگي امام خميني، انصاري كرماني، ص 37 36، در سايه آفتاب، حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محمد حسن رحيميان، ص 209، سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني، ج 2، ص 64 63. 41. در سايه آفتاب، ص 187. 42. پابه پاي آفتاب، ج 4، ص 99، صحيفه دل 123. 43. روزنامه اطلاعات، شماره 21613. 44. پابه پاي آفتاب، ج 2، ص 174. 45. مجله نور علم، دوره سوم، شماره هفتم، ص 103، معيارهاي شناخت امام، ص 187. 46. پابه پاي آفتاب، ج 1، ص 116. 47. روزنامه اطلاعات، شماره 21658. 48. سرگذشت هاي ويژه... ج 1، ص 18، گل هاي باغ

ص: 3638

خاطره، ص56. 49. مجموعه مقالات كنگره...، ص 552. 50. فصلنامه حضور، شماره 19، ص 309. غلامرضا گلي زواره

ص: 3639

بعثت بزرگ ترين حادثه عالم امام خميني ثابت و استوار از آغاز تا پايان

1 چكيده: (زمان ها خودشان هيچ مزيتي ندارند بعضي بر بعضي، زمان يك موجود ساري متحرك است و متعين و هيچ فرقي ما بين قطعه اي با قطعه اي ديگر نيست. شرافت زمان ها يا نحوست زمان ها به واسطه قضايائي است كه در آن ها واقع مي شود. اگر چنانچه شرافت زمان به واسطه حادثه اي است كه در آن زمان واقع مي شود، بايد عرض كنم كه روز بعثت رسول اكرم در سر تا سر دهر «من الازل الي الابد» روزي شريف تر از آن نيست براي اين كه حادثه اي بزرگ تر از اين حادثه اتفاق نيفتاده. حوادث بسيار بزرگ در دنيا اتفاق افتاده است. بعثت انبياء بزرگ، انبياء اولوالعزم و بسياري از حوادث بسيار بزرگ، لكن حادثه اي بزرگ تر از بعثت رسول اكرم نشده است و تصور هم ندارد كه بشود زيرا كه بزرگ تر از رسول اكرم در عالم وجود نيست غير از ذات مقدس حق تعالي و حادثه اي بزرگ تر از بعثت او هم نيست). )11/3/60( (اول آيه اي كه به رسول اكرم به حسب روايات و تواريخ وارد شده است آيه «اقرا باسم ربك» است و اين آيه اولين آيه اي است كه به حسب نقل، جبرئيل بر رسول اكرم خوانده است و از اول به قرائت و به تعليم

ص: 3640

دعوت شده است. «اقرا باسم ربك الذي خلق» و در همين سوره است كه «ان الانسان ليطغي ان رآه استغني» معلوم مي شود كه طغيان و طاغوت بودن از اموري است كه در راس امور است. و براي طاغوت زدايي بايد تعليم كتاب و حكمت و تعلم كتاب و حكمت كرد و تزكيه كرد. انسان اين طوري است، وضع روحي همه انسان ها اين طور است كه تا يك استغنايي پيدا مي كند، طغيان مي كند. استغناي مالي كه پيدا مي كند، به حسب همان مقدار طغيان پيدا مي كند، استغناي علمي كه پيدا مي كند به همان مقدار طغيان مي كند، مقام كه پيدا مي كند، به مقداري كه مقام پيدا كرده است طغيان مي كند. فرعون را كه خداي تبارك و تعالي مي گويد طاغي است، براي همين است كه مقام پيدا كرده بود و انگيزه الهي در او نبود و اين مقام او را به طغيان كشيده بود. كساني كه چيزهايي كه مربوط به دنياست آنها را بدون تزكيه نفس پيدا مي كنند، اينها هر چه پيدا بكنند طغيانشان زيادتر خواهد شد و بال اين مال و اين منال و اين مقام و اين جاه و اين مسند از چيزهايي است كه موجب گرفتاري هاي انسان است در اين جا و بيشتر در آن جا. انگيزه بعثت اين است كه ما را

ص: 3641

از اين طغيان ها نجات دهد و ما تزكيه كنيم خودمان را، نفوس خودمان را مصفا كنيم و نفوس خودمان را از اين ظلمات نجات بدهيم. انگيزه بعثت اين است كه اين نفوس سركش را و اين نفوس طاغي و ياغي را از آن سركشي و از آن طغيان و از آن ياغيگري كنترل كند و تزكيه كند نفوس را). (06/3/11(

ص: 3642

بهره وري از اختيارات مطلقه ولي فقيه و سيره عملي و نظري امام خميني قدس سره در تغييرات فرا دستوري قانون اساسي

7 چكيده: آنچه در اين سال ها انجام گرفته است در ارتباط با جنگ بوده است. مصلحت نظام و اسلام اقتضا مي كرد تا گره هاي كور قانوني سريعا به نفع مردم و اسلام باز گردد. امام خميني قدس سره ديباچه روش شناختي در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مصوب سال 1358 خورشيدي، دو موضوع به شيوه اي سنجيده و دقيق مورد توجه قرار نگرفته بود: يك) چگونگي حل و فصل اختلافات بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان; دو) شيوه بازنگري در قانون اساسي. در تجديد نظر سال 1368 خورشيدي، هر دو موضوع با اهميت زياد مورد بحث و بررسي قرار گرفت كه سرانجام آن، پديد آمدن دو راه حل به شكل دو نهاد حقوقي در متن قانون اساسي بود: الف) قانوني شدن تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حل و فصل نهايي اختلافات بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان، ب) پديد آمدن اصل يكصد و هفتاد و هفتم و نهاد «شوراي بازنگري قانون اساسي» براي تبيين شيوه و چگونگي بازنگري در قانون اساسي. علماي حقوق اساسي، معتقدند قانون اساسي خوب آن است كه صريح، واضح ويكدست باشد. در عين حال ساز وكارهاي مربوط به انجام روندهاي قانوني در

ص: 3643

آن به طرزي دقيق روشن شده باشد به گونه اي كه هر اقدامي مستدل و مستند به مواد گوناگون همان قانون شود. با پيروزي انقلاب اسلامي، نيازمندي پر شتاب به تدوين قانون اساسي، فرصت و فراغت لازم را براي شكل گيري دقيق همه امور در متن قانون اساسي فراهم نياورد. چنين حالتي قانون اساسي را دچار نوعي كاستي كرده بود. مقاله حاضر قصد دارد از منظر فقهي و حقوقي، سيره عملي و نظري امام خميني قدس سره را در رفع كاستي هاي قانون اساسي به بررسي بكشاند. پرسش بنيادين اين نوشته از قرار زير است: امام خميني قدس سره در رفع كاستي هاي قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران از كدام مباني و مستندات فقهي و حقوقي بهره برده و در اين زمينه چه شيوه اي را به كار بسته اند؟ در عين حال مي توان دو پرسش فرعي را نيز طرح كرد كه هر كدام مبناي بخشي ازمقاله خواهد بود: الف) مباني و مستندات حقوقي و فقهي در تاسيس مجمع تشخيص مصلحت نظام چه بوده است و امام خميني قدس سره در اين زمينه چه شيوه اي را به كار برده اند ؟ ب) مباني و مستندات فقهي و حقوقي در اعمال بازنگري در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چه بوده است و امام خميني قدس سره در اين زمينه چه شيوه اي را به كار برده اند؟ اين

ص: 3644

مقاله بر دو نكته استوار است: 1( تغيير فرادستوري با تغيير غير قانوني يكسان نيست، اولي به روح قانون و فلسفه حقوق پاي بند است و دومي، تجاوز به عرصه قانون است. 2( مباني و مستندات فقهي وحقوقي در سيره عملي و نظري امام خميني قدس سره به صورت مضمر موجود بوده و ايشان به دليل شانيت فقهي ممتاز و مقبوليت ناشي از مجدد بودن و مؤسس بودن و محبوبيت نادر الوجود و قانونيت پسيني نيازمند بيان واضح آن نبوده اند. پيشگفتار: تغييرات فرادستوري در قانون اساسي قوانين اساسي متون مدون و مكتوب ويژه بيان ساز و كارهاي فرمانروايي و فرمانبرداري مي باشند. در اين متون از اصول كلي بنيادگيري نظم عمومي جامعه سخن به ميان مي آيد و پيوندهاي بين حكومت كنندگان و حكومت پذيران به صورت ارتباطات دو سويه مبتني بر حق و تكليف پايه ريزي مي شود. روابط پديد آمده چهار گانه اند: فرد با فرد، فرد با دولت، دولت با فرد، ساختارهاي درون دولت با همديگر. قانون اساسي هماهنگي و تنظيم پيوندهاي حق و تكليفي چهار گانه را به عهده دارد در هر كدام از اين تعامل ها، هم حق و هم تكليف وجود دارد و هر دو سوي ميثاق بايستي خود را متعهد و وفادار به آن بدانند. قانون اساسي ميثاقي هنجار آفرين است كه با اجراي كامل

ص: 3645

آن، تعاملات اجتماعي قانونمند و رضايت آور مي شود چون بر پايه يك پيمان دو سويه شكل گرفته است. محتواي قانون اساسي، وضع حقوقي قدرت سياسي است كه طي آن هم مجموعه ساختمان بندي سياسي كشور و هم تنظيم نهادها و سازمان ها و توزيع صلاحيت در ميان آن ها روشن مي شود. نحوه سرشكن شدن قدرت در ميان فرمانروايان و فرمانبران ويژگي اصلي هر متن مكتوب و مدوني از قانون آن است كه آشكار و بدون ابهام باشد و همه دقايق فني و ساز وكارهاي حقوقي در آن معلوم و معين گردد. اما گاهي به دلايل گوناگون پديد آورندگان اوليه قانون اساسي برخي شيوه ها را در متن قانون نمي آورند و در صورت بروز مشكل، يافتن راه حل را به آينده موكول مي كنند. از سوي ديگر گاهي نيز امكان دارد كه برخي از مسايل را واضعين اوليه قانون اساسي نفهميده و نكته يا نكاتي مهم را فراموش نموده باشند. گاهي نيز گذر زمان امور تازه اي را پديد مي آورد كه نسبت به زمان تدوين قانون اساسي بسيار جديد و غير قابل پيش بيني محسوب مي شوند. در هرصورت اصلاح قانون اساسي به دو شكل قابل اجرا است: 1( صورت نخست آن است كه راه حل مشكل نوين در متن قانون اساسي موجود باشد و از طريق آن بتوان با

ص: 3646

برخي تغييرات در برخي از اصول متن قانون، راه حلي قانوني براي رفع مشكل تازه پيدا، پديد آورد. اين شيوه را مي توان «بازنگري در قانون اساسي» ناميد. 2( صورت دوم كه كمي پيچيده تر به نظر مي آيد آن است كه درمتن قانون اساسي هيچ راه حل صريح و واضحي براي رفع مشكل نوين قيد نشده باشد.روش اجرايي در اين صورت را «تغييرات فرادستوري درمتن قانون اساسي» مي ناميم . تغييرات فرادستوري به آن دليل چنين ناميده شده اند كه از متن قانون اساسي به دست نمي آيند ولي براي افزودن به آن پديد مي آيند. گفتار يكم) امام، شوراي نگهبان، مجمع تشخيص مصلحت نظام قانون اساسي برترين نظام حقوقي است و انسجام اين نظام تبعيت قواعد فروتر از قواعد برتر را مي طلبد. براي تضمين برتري قانون اساسي بايستي چاره اي انديشيده شود تا قوانين عادي مصوب مجلس قانونگذار نتواند به محتواي قانون اساسي تجاوز كند. اين را در نظام حقوق اساسي جمهوري اسلامي ايران، شوراي نگهبان به عهده گرفته كه به يك تعبير تلفيقي از سه انديشه است: الف) كوشش براي قالب بندي مصوبات مجلس شوراي اسلامي در چارچوب اسلامي در واكنش به ناديده انگاشتن اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطيت; ب) نهادي كه بتواند از تعارض قوانين عادي با قانون اساسي جلوگيري كند، چنين انديشه اي در نظامات حقوقي

ص: 3647

ديگر همانند فرانسه نيز وجود دارد كه كنترل قوانين توسط دستگاه سياسي شوراي قانون اساسي است; ج) بررسي كليه مصوبات مجلس شوراي اسلامي از طريق ارسال خود كار مصوبات به شوراي نگهبان كه آن را به صورت «دستگاه كنترل كننده و مجلس عالي» در آورده است. نگرشي بر متن مذاكرات مجلس بررسي نهايي قانون اساسي نشان مي دهد كه خبرگان ملت به عنوان پديد آورندگان قانون اساسي اصرار داشته اند كه مجلس شوراي اسلامي بدون وجود شوراي نگهبان معتبر نباشد. در جاي جاي مذاكرات آنان روحيه برتري دادن شوراي نگهبان بر مجلس شوراي اسلامي وجود داشته است كه از مشاهده اصول قانون اساسي به خوبي آشكار مي شود. الف) اصل چهارم خبرگان قانون اساسي در اين اصل از لزوم اسلامي بودن همه قوانين سخن گفته اند و نقش شوراي نگهبان را برتر از همه نهادهاي موجود در قانون اساسي دانسته اند. ب) اصل پنجاه و هشتم در اين اصل واضعين اوليه، بقاي شوراي نگهبان را با گذاشتن جمله «پس از طي مراحلي كه در اصول بعد مي آيد» ضمانت كرده اند. ج) اصل هفتاد و يكم اين اصل نيز با صراحتي تمام بدون آنكه درباره آن مخالف يا موافقي صحبت كند و توضيح و پيشنهاد و سؤال و تذكري مطرح شود، بدون راي مخالف به تصويب رسيده بود و نشان مي داد

ص: 3648

كه منظور از جمله «حدود مقرر در قانون اساسي» عبارت از سياق و سبك شرع گرايانه بوده است. د) اصل هفتاد و دوم اين اصل نيز كه با اندك تغييري در مقايسه با قانون اساسي كنوني در متن مذاكرات اوليه وارد شده بوده نشان دهنده آن است كه واضعين اوليه، مجلس شوراي اسلامي را در مقامي فروتر از شوراي نگهبان خواسته بوده اند. ه) اصل نودويكم براي تصويب اين اصل در برخي از زمينه ها اختلاف نظرهايي وجود داشته است. و) اصل نود و سوم نگراني از تكرار تاريخ در جريان فراموشي اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطيت، خبرگان ملت را بر آن داشت كه مجلس بدون شوراي نگهبان را بي اعتبار محسوب دارند. عنايت بفرماييد يك مساله ديگري مطرح شده و آن اين كه اگر قرار باشد يك بار خداي ناكرده تاريخ تكرار بشود و مساله تشكيل شوراي نگهبان مثل مساله تراز اول به بوته فراموشي سپرده بشود آن وقت تكليف چه مي شود؟. نكته ديگري كه وجود شوراي نگهبان را در موقعيتي بالاتر از مجلس شوراي اسلامي ضروري مي ساخت، شرعيت و اعتبار قوانين مصوب است: بسياري از قوانيني كه از مجلس شوراي ملي مي گذرد از اين سنخ است كه قوانين حكومتي است. مادام مجتهديني كه ما آن ها را از طرف امام عليه السلام ولو به نحو عمومي

ص: 3649

كلي منصوب مي دانيم تا آن ها تصويب نكنند و رويش صحه نگذارند و حكم به لزوم اجرا نكنند براي ما لازم الاجرا نيست. با چنين تاكيد و اصراري برتري شوراي نگهبان بر مجلس شوراي اسلامي در مجلس خبرگان قانون اساسي به تصويب رسيد. ز) اصل نود و چهارم اصل نود و چهارم قانون اساسي بر اصل يكصد و چهل وپنجم پيش نويس قانون اساسي مبتني بود و با قاطعيت، نظر شوراي نگهبان را لازم الاتباع مي شمرد: در صورتي كه شوراي نگهبان قانون عادي را به دليل مخالفت صريح با اصول مسلم شرعي يا ساير اصول اين قانون، متعارض با قانون اساسي بداند آن را براي تجديدنظر با ذكر دلايل تعارض به مجلس برمي گرداند و مجلس با توجه به دلايل ذكر شده، تجديد نظر به عمل مي آورد. آنچه در مجموع مي توان از قانون اساسي درباره نقش شوراي نگهبان در ارتباط با مصوبات مجلس شوراي اسلامي ست يافت عبارت است از: 1( طبق قواعد حقوقي، شوراي نگهبان ركن ركين كنترل قوانين و مرجع صدور نظريات فني و رد قوانين است. 2( طبق قانون اساسي، تشخيص شوراي نگهبان همواره معتبر بوده و نظر آن بايد پذيرفته شود و مجلس در اين خصوص مكلف به پيروي از شوراي نگهبان است. 3( شوراي نگهبان، هم ماهيتي قضايي و هم قانونگذاري دارد، يعني تمام مصوبات مجلس

ص: 3650

را در نظارت خود دارد و اين نظارت استصوابي بر وضع قانون است و هم مي تواند همچون مرجع قضايي مجلس را وادار به تجديد نظر در كار خود كند. پس از تصويب قانون اساسي، به تدريج برخي از مشكلات پديد آمد، زيرا در قانون اساسي، پيش بيني نشده بود كه اگر به هر دليل، مجلس شوراي اسلامي خواسته شوراي نگهبان را اجابت و تمكين نكند، تكليف چيست؟ مي توان چنين استدلال كرد: حاكميت ملي صلاحيت تدوين قوانين را بر عهده مجلس مي گذارد و از سوي ديگر حاكميت اسلامي ايجاب مي كند كه كليه قوانين بايستي براساس موازين اسلامي باشد. اما در جريان عمل، اصرار فراوان مجلس شوراي اسلامي در بعضي از موارد به مقتضيات و مصالح و تاكيد فقهاي شوراي نگهبان بر مشروعيت قوانين، مسايلي را در جامعه مطرح ساخت. از يك سو نمايندگان مجلس نمي توانستند در مقام تصويب قانون به موازين شرع و اصول قانون اساسي بي توجه باشند و از سوي ديگر اعضاي شوراي نگهبان با توجه به قيود وصفي اصول قانون اساسي نمي توانستند بدون در نظر گرفتن مقتضيات زمان و مسايل روز و موقعيت مكاني و زماني، بي توجه به مصالح اساسي جامعه و تحقيق و تامل كافي در همه جوانب قضيه اختلاف نظر بين دو نهاد مهم مملكتي دو اصطلاح «ضرورت» و «مصلحت» را

ص: 3651

وارد سيستم حقوقي كشور كنند. عامل ضرورت از اختلاف شوراي نگهبان و مجلس بر سر قانون اراضي شهري مصوب مرداد 1360 خورشيدي پديد آمد. شوراي نگهبان اين قانون را مغاير با موازين شرع شناخت و مجلس هم قايل به ضرورت و حكم ثانوي در اين باره بود. نامه پنجم مهر ماه رياست وقت مجلس شوراي اسلامي در همان سال با اين نيت تنظيم شده بود. امام قدس سره نيز در نوزدهم همان ماه در نامه اي با واگذاري حق تشخيص ضرورت و حرج بر عهده مجلس; مشكل موجود را بر طرف فرمودند. نكته مهمي كه در نامه ايشان وجود داشت آن بود كه اگر اكثريت نمايندگان مجلس شوراي اسلامي ضرورت وضع مقرراتي را مطابق با شروط ايشان تشخيص مي دادند، ديگر شوراي نگهبان از ورود به بحث مطابقت يا عدم مطابقت مصوبه با شرع و قانون اساسي فارغ مي شد و با سكوت در مقابل چنين مصوبه هايي زمينه قانوني اجراي نهايي آن را مطابق با اصل نود و چهارم قانون اساسي فراهم مي آورد. دراين باره حسين مهرپور مي گويد: خوب به ياد دارم در جلسه اي كه همان ايام در محضر امام قدس سره بوديم و دبير شوراي نگهبان تقريبا با لحن گله آميز بيان كرد كه حكم اخير جنابعالي به كم شدن اختيار شوراي نگهبان و تفويض اختيار

ص: 3652

به مجلس شوراي اسلامي تعبير شده است. امام قدس سره فرمودند: من چيزي از شوراي نگهبان نگرفتم و به مجلس هم چيزي ندادم، تشخيص موضوع با مجلس و بيان حكم با شوراي نگهبان است. در كنار بحث «ضرورت» عامل «مصلحت نظام» به تشكيل نهاد مجمع تشخيص مصلحت نظام منجر شد. زمينه طرح اين مساله به شبهه اي بر مي گشت كه در برخي از قوانين مصوب الزاماتي براي اشخاص در نظر گرفته مي شد. پرسش اصلي از اين قرار بود كه دولت تا چه حد حق دارد در روابط اجتماعي افراد دخالت كند و محدوديت هايي بر قرار سازد و اموري را به رغم ميل و اراده آنها تحميل كند؟ چنين بحثي به ويژه درباره لايحه قانون كار به اوج خود رسيد و استفتاي وزير وقت كار و امور اجتماعي ديدگاه امام خميني قدس سره را درباره اختيارات دولت آشكار ساخت: در هر دو صورت چه گذشته و چه حال دولت مي تواند شروط الزامي را مقدر نمايد. به دنبال اين استفتاء، و رد و بدل شدن نامه هايي ميان دبير وقت شوراي نگهبان و امام خميني قدس سره، ايشان اختيارات دولت اسلامي را با دامنه اي وسيع تر بيان فرمودند و در نهايت ايشان در نامه اي خطاب به امام جمعه محترم وقت تهران، از ولايت مطلقه فقيه و اختيارات وسيع دولت و

ص: 3653

حكومت اسلامي كه بسيار وسيع تر از دفعات پيشين بود، صحبت به ميان آوردند. سرانجام اين قضيه به نامه اي ختم شد كه در بهمن ماه سال1366 خورشيدي، از سوي آقايان سيدعبدالكريم موسوي اردبيلي، سيد علي خامنه اي، سيداحمد خميني قدس سره ميرحسين موسوي و اكبر هاشمي به امام خميني قدس سره نوشته و طي آن كسب تكليف شد. در اين نامه آمده است: در اين صورت [عدم توافق ديدگاه كارشناسانه مجلس و نظر مبتني بر شرع شوراي نگهبان] مجلس و شوراي نگهبان نمي توانند توافق كنند و همين جاست كه نياز به دخالت ولي فقيه و تشخيص موضوع حكم حكومتي پيش مي آيد (گر چه موارد فراواني از اين نمونه ها در حقيقت، اختلاف ناشي از نظرات كارشناسانه است كه موضوع احكام اسلام يا كليات قوانين اساسي را خلق مي كند.) اطلاع يافته ايم كه جنابعالي در صدد تعيين مرجعي هستيد كه در صورت حل نشدن اختلاف مجلس و شوراي نگهبان از نظر شرع مقدس يا قانون اساسي، با تشخيص مصلحت نظام و جامعه، حكم حكومتي را بيان نمايد. در صورتي كه در اين خصوص به تصميم رسيده باشيد با توجه به اينكه هم اكنون موارد متعددي از مسايل مهم جامعه بلاتكليف مانده سرعت عمل، مطلوب است. امام خميني قدس سره نيز در تاريخ هفدهم بهمن ماه همان سال پاسخي

ص: 3654

مرقوم فرمودند كه متن آن بيانگر مباني فقهي و حقوقي و نيز روحيه مشورت پذيري و تصميم گيري نهايي به طرزي همزاد است، در اين نامه آمده است: گر چه به نظر اينجانب پس از طي اين مراحل زير نظر كارشناسان (كه در تشخيص اين امور مرجع هستند) احتياج به اين مرحله نيست، لكن براي غايت احتياط در صورتي كه بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان شرعا و قانونا توافق حاصل نشد، مجمعي مركب از حضرات آقايان...تشكيل گردد. آقايان توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمه اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي گردد. امروز جهان اسلام نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام نماي حل معضلات خويش مي دانند. در نهايت حضرت امام قدس سره در چهارم ارديبهشت ماه سال 1368 خورشيدي خطاب به رياست وقت جمهوري اسلامي ايران دستور بازنگري را صادر فرمودند: در بند ششم اين نامه تكليف مجمع تشخيص مصلحت نظام براي حل معضلات نظام و مشورت رهبري به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد، معين شده است. گفتار دوم، امام قدس سره و بازنگري در قانون اساسي يكي ديگر از كاستي هاي قانون اساسي كه به دليل ضرورت هاي انقلاب به سرعت تدوين شده بود، نبود اصلي، براي بازنگري در قانون اساسي و چگونگي آن بود. در

ص: 3655

متن پيش نويس قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل يكصد و چهل و هشتم از فصل يازدهم به مساله تجديد نظر در قانون اساسي اختصاص يافته بود. اما اين اصل در جلسه شصت و سوم مذاكرات مجلس خبرگان بررسي نهايي قانون اساسي مورد بحث و بررسي قرار گرفت و به تصويب نرسيد. متن مذاكرات نشان مي دهد كه مجلس خبرگان، هم وجود چنين اصلي را قبول داشته و هم اين كه مايل نبوده است صراحتا به آن اشاره اي بكند. در تاريخ هفدهم آذرماه سال 58 خورشيدي آيت الله بهشتي ره در باره گفته ها ونوشته هايي كه خواهان بازنگري در قانون اساسي بودند، نكته اي را يادآوري كردند كه بعدها محملي براي بروز بازنگري سال 1368 خورشيدي در قانون اساسي شد: پس از تجربه، اصل قانون متمم بايد باشد. اين قانون بايد اجرا شود اگر در اثناي اجراي قانون احساس شد كمبودي هست، اين كمبودها از راه صحيح به تصويب ملت مي رسد. نه اين كه فردا برايش متمم درست كنيم، اين معني ندارد. امام خميني قدس سره نيز مايل بودند در جوي آرام و فضايي مناسب انتقادها بيان شود و اگر لازم باشد حتي قانون اساسي مورد تجديد نظر قرار گيرد. به همين دليل در تاريخ يكم بهمن ماه سال 1358 خورشيدي پيام كوتاهي دادند كه بيانگر نخستين اقدام عملي و نظري ايشان

ص: 3656

است: ترميم اين اصل [اصل دوازدهم] و بعضي اصول ديگر كه در متمم قانون اساسي نوشته مي شود و تصويب آن در صلاحيت ملت است و به رفراندوم گذاشته مي شود از نظر اينجانب بلامانع است. قانونگذاران اوليه قانون اساسي گر چه به دلايلي چگونگي و شيوه تجديدنظر در قانون اساسي را متذكر بودند اما روزنه هايي را باز كرده اند و در اصل 132 قانون اساسي آورده اند كه در هنگام احاله وظايف رييس جمهور به شوراي موقت رياست جمهوري نمي توان اقدام به تجديد نظر در قانون اساسي كرد. مدلول اين اصل نشان مي داد كه در شرايط و اوضاع و احوال عادي مي توان براي تجديد نظر در قانون اساسي اقدام كرد. اما اين كه به چه شيوه اي و چگونه مي توان دست به چنين كاري زد در قانون اساسي كشورمان نيامده بود. ساختارهاي چهارگانه رهبري، قوه مقننه، قوه مجريه و قوه قضاييه تحولات بسياري به خود ديده بود تا آنجا كه قانون اساسي نمي توانست با محتويات و درون مايه هاي خويش رخدادهاي زمانه را توجيه حقوقي و قانوني كند. با پايان گرفتن جنگ هشت ساله عراق و ايران فرصت زماني و آرامش مناسبي پديد آمد تا فضاي سياسي - حقوقي كشور آماده نگاهي دو باره به قانون اساسي شود. اما راه حلي قانوني كه در متن قانون اساسي آغاز و انجام گام هاي بازنگري را تصريح كرده باشد وجود نداشت و

ص: 3657

باز به نظر مي رسيد كه امام خميني رهبر و باني جمهوري اسلامي مي بايست با بهره گيري از شان مؤسس بودن و اختيارات مطلقه ولي فقيه و مقبوليت و محبوبيت مردمي شان دست به يك «تغيير فرادستوري» بزنند تا گره ناگشوده، از بن بست قانوني مرتفع شود، اما ايشان هنگامي دست به كار شدند كه بازنگري قانون اساسي مسبوق به دو نامه اي شد كه دو نهاد مهم مملكتي به ايشان نوشتند و در آن ضمن مشورت دهي، با بياني آشكار خواستار بازنگري در قانون اساسي شدند. در تاريخ 27 فروردين 1368 خورشيدي، عده زيادي از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي با قرائت متن نامه اي در جلسه علني از امام خميني قدس سره تقاضاي اجابت خواسته كردند. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران علي رغم استحكام و نقاط قوت فراوان و آرمانهاي بلندي كه در آن وجود دارد، همچون ديگر قوانين و تراوشات ذهن بشر خالي از نقص و عيب نبوده و برخي از فصول و اصول آن از جمله: در باب قوه قضاييه، تشكيلات قوه مجريه مساله رهبري و غيره داراي ايرادات اساسي است كه بدون اصلاح آن ها اداره امور كشور با مشكلات جدي مواجه خواهد بود و اين امر به عنوان تجربه اي قطعي بر همه كساني كه ده سال گذشته دست اندركار امور بوده اند مساله اي روشن و واضح است. اينك كه به فضل پروردگار

ص: 3658

و توجهات خاصه حضرت صاحب الامر ارواحنالتراب مقدمه الفداء و در سايه رهبري هاي پيامبر گونه آن امام بزرگوار انقلاب اسلامي با سر بلندي تمام اولين دهه پيروزمندانه خود را پشت سر گذاشته و علي رغم توطئه هاي بي شمار استكبار جهاني دهه دوم را با اعتماد و اطمينان بيشتر در جهت سازندگي كشور و گسترش اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله در سراسر گيتي آغاز نموده است، ما نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به عنوان منتخبين مردم از محضر شريفتان استدعا داريم چنانچه مصلحت بدانيد گروهي را براي بازنگري در قانون اساسي و تهيه پيش نويس اصلاحيه و متمم آن تعيين فرموده تا پس از تاييد مراتب توسط حضرت مستطاب عالي به رفراندوم مردم گذاشته شود. به دنبال آن، اعضاي شوراي عالي قضايي هم نامه اي خطاب به ايشان نوشتند و در آن تقاضا كردند كه هياتي براي تجديد نظر در قانون اساسي تعيين شود. متن اين نامه كه در تاريخ 29 فروردين همان سال نوشته شده از قرار زير است: اكنون كه تهيه متمم يا اصلاحيه براي قانون اساسي در جامعه مطرح است شوراي عالي قضايي لازم ديد نظر خود را در اين باره به حضور مبارك تقديم كند. تجربه ده ساله نشان داده است كه بعضي از اصول آن در فصول رهبري و قواي مجريه و قضاييه و مقننه، نياز مبرم به متمم يا

ص: 3659

اصلاحيه دارد. شوراي عالي قضايي پيشنهاد مي كند اگر حضرت عالي صلاح بدانيد دستور فرماييد هياتي تعيين شود و اصولي را در قسمت هاي فوق به عنوان متمم يا اصلاحيه تهيه و به حضور مبارك تقديم نمايد تا در صورت تاييد براي تصويب به آراي عمومي گذاشته شود. با آرزوي طول عمر و سلامتي وجود مبارك. امام خميني قدس سره نيز با تصميمي مهم روند مشورت دهي و مشورت پذيري را تكميل و در تاريخ چهارم ارديبهشت همان سال طي حكمي خطاب به رييس جمهوري وقت دستور تشكيل شوراي بازنگري قانون اساسي را صادر كردند: از آنجا كه پس از كسب ده سال تجربه عيني و عملي از اداره كشور اكثر مسؤولين و دست اندركاران و كارشناسان نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران بر اين عقيده اند كه قانون اساسي با اين كه داراي نقاط قوت بسيار خوب و جاودانه است، داراي نقايص و اشكالاتي است كه در تدوين و تصويب آن به علت جو ملتهب ابتداي پيروزي انقلاب و عدم شناخت دقيق معضلات اجرايي جامعه، كمتر به آن توجه شده است، ولي خوشبختانه مساله تتميم قانون اساسي پس از يكي دو سال مورد بحث محافل گوناگون بوده است و رفع نقايص آن يك ضرورت اجتناب ناپذير جامعه اسلامي و انقلاب ماست و چه بسا تاخير در آن موجب بروز آفات و

ص: 3660

عواقب تلخي براي كشور و انقلاب گردد و من نيز بنا بر احساس تكليف شرعي و ملي خود از مدت ها قبل در فكر حل آن بوده ام كه جنگ و مسايل ديگر مانع انجام آن مي گرديد. اكنون كه به ياري خداوند بزرگ و دعاي خير حضرت بقيةالله روحي له الفداء نظام اسلامي ايران راه سازندگي و رشد و تعالي همه جانبه خود را در پيش گرفته است هياتي را براي رسيدگي به اين امر مهم تعيين نموده ام كه پس از بررسي و تدوين و تصويب موارد و اصولي كه ذكر مي شود تاييد آن را به آراي عمومي مردم شريف و عزيز آن بگذارند. الف: حضرات حجج اسلام والمسلمين و آقاياني كه براي اين مهم در نظر گرفته ام: 1 - آقاي مشكيني; 2- آقاي طاهري خرم آبادي; 3 - آقاي مؤمن; 4 - آقاي هاشمي رفسنجاني; 5 - آقاي اميني; 6 - آقاي خامنه اي; 7 - آقاي موسوي نخست وزير; 8 - آقاي حسن حبيبي; 9 - آقاي موسوي اردبيلي; 10 - آقاي موسوي خوئيني ها; 11 - آقاي محمدي گيلاني 12 - آقاي خزعلي; 13 - آقاي يزدي; 14 - آقاي امامي كاشاني; 15 - آقاي جنتي; 16 - آقاي مهدوي كني; 17 - آقاي آذري قمي; 18 - آقاي توسلي; 19 - آقاي

ص: 3661

كروبي; 20 - آقاي عبدالله نوري. كه آقايان محترم از مجلس خبرگان و قواي مقننه و اجراييه و مجمع تشخيص مصلحت و افرادي ديگر و نيز پنج نفر از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي به انتخاب مجلس انتخاب شده اند. ب: محدوده مسايل مورد بحث: 1- رهبري; 2- تمركز در مديريت قوه مجريه; 3- تمركز در مديريت قوه قضاييه 4- تمركز در مديريت صدا و سيما به صورتي كه قواي سه گانه در آن نظارت داشته باشند. 5- تعداد نمايندگان مجلس شوراي اسلامي; 6- مجمع تشخيص مصلحت براي حل معضلات نظام و مشورت رهبري به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد; 7- راه بازنگري به قانون اساسي; 8- تغيير نام مجلس شوراي ملي به مجلس شوراي اسلامي. ج: مدت براي اين كار حداكثر دو ماه هست. توفيق حضرات آقايان

ص: 3662

را از خداوند متعال خواستارم. شوراي بازنگري قانون اسلامي در تاريخ هفتم ارديبهشت ماه تشكيل شد و تا بيستم تير ماه در چهل و يك جلسه، تغييرات و اصلاحاتي را در متن قانون اساسي پديد آورد. سپس در همه پرسي ششم مرداد ماه متن جديد قانون اساسي از تصويب ملت هم گذشت. يكي از محصولات شوراي بازنگري افزودن فصل چهاردهم و اصل يكصد و هفتاد و هفتم براي بازنگري در قانون اساسي است. مباني و مستندات فقهي اجتهاد عبارت است از استخراج و استنباط احكام شرعي فرعي از ادله شرعي به قدر استفراغ وسع استنباط كننده و غايت آن هدايت افراد و جامعه در اجرا و انجام امور، مطابق شرع انور است. اجتهاد مطلوب در اين برهه از زمان نيازمند عوامل متعددي است و با موانع گوناگوني روبرو است كه اين مختصر را مجال ذكر آن نيست. مباني فقهي كه مي توان با استفاده از مشي وروش فقهي و اصولي حضرت امام 1 به صورت غير مستقيم در انجام «تغييرات فرادستوري قانون اساسي» بدون رتبه بندي ترجيحي را به آن استنباط جست به قرار زير است: عقل و مستقلات عقلي عقل عالي ترين قوه شناخت بشر است كه در تميز مصالح و مفاسد كارآمدي بسيار دارد. حكم عقلي نوعي حكم واقعي است كه بر قاعده تحسين بنا مي يابد

ص: 3663

و خود قادر به شناخت حسن و قبح است. دليل عقلي دو گونه است: الف) غير مستقلات عقلي بدين معنا كه گاهي شرع دستوري مي دهد. كه لازمه يا مقدمه آن چيز ديگري است در اين صورت عقل آن را نيز لازم مي داند. ب) مستقلات عقلي بدين معنا كه عقل داراي نوعي ادراك مستقل است بدون توجه به خطاب شرع يا ارشاد شارع، چنانكه عقل بدون التفات به حكم شرع به درك و شناخت حقيقي نايل مي آيد مانند آنكه هرگونه ظلم و تجاوز محكوم و هرگونه رفتار و كردار خوب مطلوب است. به همين دليل به رغم آنكه قاعده تلازم، از تطابق شرع و عقل سخن مي گويد ولي واجب شرعي و واجب عقلي از همديگر تفكيك شده اند، تا نشانگر آن باشد كه انسان ها پيش از آنكه متدين و متشرع باشند به واسطه صفات و ملكات نوعي، انسان آفريده شده اند. از آثار فقهي و اصولي امام خميني قدس سره بر مي آيد كه ايشان عقل را في الجمله قادر به درك و دسترسي به مصالح و مفاسد مي دانند. از واضح ترين احكام عقل، لزوم بسط عدالت، تعليم و تربيت، حفظ نظم، رفع ظلم و سد ثغور و ممانعت از تجاوز بيگانگان در همه اعصار و امصار است. بنا و سيره عقلا بناي عقلا عبارت است از رفتار فردي و

ص: 3664

جمعي عقلا و سيره عقلا عبارت است از منش مستمر عقلا كه به صورت يك هنجار رفتاري از آن تبعيت مي شود مثلا اين كه; اگر اختلاف مانع اجماع بود، پيروي از راي اكثريت نيكو است و اموري از اين قبيل، همگي جزء ارتكازهاي عقلي يا كانون هاي مشترك توجه عقلي هستند.امام خميني قدس سره در زمينه پذيرش سيره عقلا گام هايي بسيار بر داشته و مفهوم ديگري از آن را تبيين كرده اند: اگر سيره عقلا ولو در زمان ها پس از وجود يا حضور امام عليه السلام مثلا در زمان ما غلط و خطا باشد بر ائمه: كه حافظ و نگهبان شريعت اند و مي دانسته اند كه در دوره هاي بعدي چه پيش مي آيد لازم است كه در همان زمان خود درباره حوادث اتفاقيه دوره هاي متاخر عكس العمل نشان دهند. ضرورت و مصلحت روح شريعت همواره بر پايه مصلحت عمومي و آسان گيري در كارها بنا شده و عقل نيز بر آن صحه گذارده است، به گونه اي كه با ملاحظه ضرورت مي توان برخلاف نص عمل كرد، و از اين رو گفته اند: راي مختار نزد فقيهان آن است كه هنگام ضرورت، عمل بر خلاف نص جايز است. ولي بايد دفع ضرر به قدر لزوم باشد و اباحه ناشي از ضرورت به صورت استثنايي مورد تبعيت قرار گيرد و با رفع حالت

ص: 3665

اضطرار بايد به قاعده اصلي بازگشت. در تشخيص مصلحت جامعه نيز شروطي است كه بايد آن را از باب ابزار تحقق مقاصد شرعي مراعات كرد: 1( مصالح در طول احكام شريعت باشد و به نحوي آن را مورد پوشش قرار دهد; 2( مصالح مهم تر و رعايت قانون اهم و مهم ضروري است; 3( در استحصال مصالح، مرجعيت تشخيص مصالح، مهم است و بر رعايت جهات كارشناسي و خبرويت و مشورت پذيري تاكيد شده است. مصالح حكومتي مجموع اختياراتي است كه در شكل بندي نهادهاي حكومتي در دولت اسلامي به حاكم اسلامي واگذار شده و مطابق با نظر امام خميني قدس سره تشخيص آن بر عهده فقيه عادلي است كه تمامي شؤون پيامبر اسلام صلي الله عليه و آله و ائمه معصومين: را (در حكومت) داراست. و اگر مصلحت اقتضا كند، شخص والي مي تواند فرمان هايي صادر كند كه اطاعت از آنها برمردم واجب است. حفظ نظام و حفظ بيضه اسلام حفظ نظام و بيضه اسلام مستند به بناي عقلا و از اوضح قطعيات است. بنا براين شارع مقدس هيچگاه راضي به اخلال در آن نيست: مراد از حفظ نظام، نگهداري آراستگي در درون جامعه اسلامي و بسامان كردن روابط بين مردم و سازمان ها ونهادهاي اجتماعي است. حفظ نظام به اين معني در برابر از

ص: 3666

هم گسيختگي و هرج ومرج به كار برده مي شود. امام خميني قدس سره معتقدند فقيه مانند حصاردور شهر، حافظ و نگاهبان دين و مملكت است و در اين صورت: حفظ نظام از واجب هاي مؤكد و از هم گسستگي امور مسلمانان از جمله امور ناخوشايند است. برآوردن اين هدف ها بدون وجود والي و برقراري حكومت نشايد. مقدمه واجب حفظ نظام اسلامي و دارابودن يك قانون اساسي كارآمد براي اداره جامعه اسلامي يك ضرورت و واجب عقلي و شرعي و مقتضاي مصلحت جامعه است و هر گاه حفظ نظام و كارآمد بودن قانون اساسي كه مستلزم تغييرات فرادستوري باشد، انجام آن از باب مقدمه واجب، واجب است و بايد به آن اهتمام كرد. سد ذرايع و فتح ذرايع ذرايع روش نيل به اهداف شرع و التزام به احكام آن است. كه در صورت فتح، آدميان مجاز به انجام اباحات و در صورت سد، محروم از انجام محرمات مي شوند. در جهان اسلام با استفاده از تجربه بشري قانون اساسي ابزار و عامل براي ينيت يافتگي مصالح خمسه است. فرمان صريح عقل و شرع به حفظ نظم و انتظام جامعه اسلامي كه مساوي با تجهيز ابزاري متن مكتوب قانون اساسي و نهي از نداشتن آن و تغيير و اصلاح آن در مواقع لزوم از باب عدم اخلال در نظام اسلامي

ص: 3667

است. قاعده فقهي اقربيت از باب « الاقرب يمنع الابعد» در قضيه انجام تغييرات فرادستوري در قانون اساسي نقص قانون اساسي و ضرورت اصلاح آن قول اجماعي محسوب مي شد اما سؤال آن بود كه چه كسي اصلاح كند و چه كسي دستور حل و فصل دهد؟ عقل سليم با استفاده از قاعده اقربيت، حكم مي كند كه صالح ترين و نزديك ترين فرد به حوزه انجام تغيير فرادستوري در قانون اساسي شخص امام خميني قدس سره است زيرا ايشان مؤسس انقلاب اسلامي و رهبر جمهوري اسلامي و مرجع عام و داراي محبوبيت و مقبوليت كم مانندي بوده است، و علاوه بر اين ها ولي فقيه و به طور غير مستقيم پديد آورنده قانون اساسي بوده است. قاعده فقهي اذن اذن در شيئي، مستلزم اذن در لوازم آن است. اين قاعده از دلالت استلزامي عقلي به دست مي آيد هنگامي كه شارع مقدس لزوم وجود قانون اساسي را رد نكرده و امضاء نموده است، ولي فقيه كه از جانب معصوم ماذون است نيز حكم به امضاي قانون اساسي و تسليم در برابر آن را داده و معلوم است كه در صورت نقص، عقل و شرع حكم مي كند كه رفع نقص شود. حجيت بينه اين قاعده مبتني بر خبر و گواهي دو مرد عادل است كه بينه محسوب مي شود و حجت معتبري است بر مجتهد و شنونده. نامه

ص: 3668

نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و شوراي عالي قضايي به امام خميني قدس سره مبني بر آنكه قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در برخي زمينه ها دچار كمبود و كاستي است براي رهبر انقلاب بينه اي مهم محسوب مي شد. همچنين روند حل و فصل اختلافات بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان كه سرانجام به تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام منجر شد، نشان از وجود بينه هاي گوناگوني داشت كه هر كدام حجت را براي ولي فقيه زمانه اتمام مي كردند، به ويژه نامه سران نظام جمهوري اسلامي به امام خميني قدس سره مبني بر آنكه اختلاف مجلس و شوراي نگهبان بسياري از امور مهمه جامعه را معطل كرده است، بينه اي قوي و حجتي نيرومند براي انجام تغييرات فرادستوري در قانون اساسي محسوب مي شد. حجيت بينه به معناي ديگر مي تواند همان مشورت پذيري حاكم اسلامي باشد كه خود امر مشورت، هم در سيره عقلا مقبول است و هم در مد نظر آوردن مسلمين جايگاه ويژه اي دارد. از يك سو غبطه مسلمين ايجاب مي كند كه ولي فقيه در تمام موضوعات مهم با ديگران مشورت كند، و از ديگر سو به حكم عقل و سيره عقلا بر حاكم لازم است كه در مشورت نظر اكثريت را مراعات كنند زيرا: 1( هنگامي كه صاحب نظران در يك مساله اختلاف داشته باشند چون نظر مطابق با واقع

ص: 3669

واحد است هرگاه طرفداران يك نظر بيشتر باشند عقل احتمال خطاي آن نظر را كمتر از نظر مقابل كه طرفداران كمي دارد مي داند در نتيجه: الف) اخذ به نظر اكثريت از جهت عقلي ارجح است; ب) اخذ نظر اكثريت از جهت عقلي ابعد از خطاست; ج) عقل ما را به ترجيح راجح ملزم مي داند; د) ترجيح مرجوح نيز از نظر عقلي قبيح است. 2( مشورت از اموري است كه بناي عقلاي عالم بر آن است، چون بناي عقلا بر عمل به اكثريت است و شارع مقدس هم از آن جلوگيري نفرموده دليل بر ممضي بودن آن و مطابقت نظر شارع مقدس با عقلاي عالم است. 3( مشورت براي ولي فقيه هم طريقيت و هم موضوعيت دارد، بنابراين بر حاكم لازم است كه پس از مشورت به نظريه همه يا اكثريت مشاوران اعتنا كند. در انجام تغييرات فرادستوري در قانون اساسي امام خميني قدس سره نه تنها به روند مشورت دهي، مشورت پذيري و برنامه سازي و تصميم گيري پايبند بودند بلكه نظر اكثريت را مورد توجه قرار مي دادند. نتيجه گيري نهايي الف) در دين اسلام كمبود قانوني وجود ندارد و هيچ موضوع مهمي نيست كه اسلام براي آن تكليفي مقرر نكرده باشد. ب) فتوا دادن بدون توجه به عرف، سيره، زمان و مكان، بناي عقلا، ارتكاز

ص: 3670

عقلي، عادت، سنت و طريقه عقلا نوعي كهنه نگري و عدم توجه به مستحدثات زمانه است. ج) موضوعات عرفي موضوعاتي هستند كه شارع در آنها تصرف نكرده و معيار شناخت و تعيين مصداق آن همان عرف است. د) احكام امضايي، احكامي هستند كه پيش از تبيين شريعت و خارج از چارچوب وضع آن در ميان عرف مردم و عاقلان قوم وضع شده و موجود هستند و شارع اين احكام را مخالف ساير احكام اختراعي يا تاسيسي خود نديده و از اين رو آن ها را امضاء نموده است. ه) منطقةالفراغ، منطقه اي است كه حكم الزامي اثباتي يا وجوب، و سلبي يا حرمت در آن وارد نشده است. و) حكم لزوم اصلاح قانون اساسي اگر از ديدگاه تكليف به حفظ نظام، حفظ بيضه اسلام، حفظ دماء و فروج و اموال، عدم ضرر، نفي سبيل و بعض ديگر از قواعد فقهيه نگريسته شود، جزء احكام تكليفيه است و اگر از منظر لزوم ايقاع صحيح قانون يا عقد صحيح آن نگاه شود از احكام وضعيه به شمار مي آيد و در هر دو تقدير قابل دفاع است يعني، اصلاح قانون اساسي هم واجب است و هم بايستي صحيح واقع شود. محسن خليلي

ص: 3671

تاريخ صدر اسلام در پيشديد امام "قدس سره الشريف"

اشاره

25 چكيده: "ملتهاي خود را بيدار كنيد و تاريخ صدر اسلام را براي آنها بخوانيد." امام خميني (س) اگر هر پژوهنده منصف، اين اصل را كه متكي به تجربه ظهور و حيات انقلاب اسلامي است و بي هيچ شك، پا در صحنه قبول جهان نيز نهاده است، پذيرفته باشد كه انقلاب اسلامي ملت مسلمان ايران به رهبري امام راحل - قدس سره - حادثه اي الهي بود كه بر مدار هدايتي انقلابهاي انبيا و اوصيا به ظهور پيوست، فهم سخن امام در تفسير و تجسم گرايي ارزشهاي تاريخ اسلام و تاكيد مكرر آن بزرگ بر بهره گيري از سنت و سيرت پيامبر گرامي (ص) و ياران فداكار او آسانتر خواهد نمود. در اين مقاله اگر خداي مدد فرمايد، قصد بر آن است تا ترسيمي از حيات جهادآميز صدر نخستين را، با بيان عناصر و ابزارهاي مبارزه و همين سان محورهاي حركتي و هدايتي و بازشناسي و معرفي چهره هاي اسلام ناب محمدي، كه در مسير هدايت امامت انبيايي تاريخ سپرده اند، ارائه دهيم و مقوله هاي مدعي و اسلام نما كه در گذشته، انقلاب محمدي و علوي در چهره هاي گونه گون و با حربه هاي متفاوت پيوسته براي انحراف انديشه ها و تنها رها كردن امام حق و هدايت سهم داشته اند، باز نماييم. بديهي است اسلام ابوسفياني

ص: 3672

و شمن پرستان كهنه كار جزيرةالعرب و همه كساني كه چنين مي نگرند و اسلام در ذهن و فهم و كردار آنها بر منوال الفت بين دنيا و دين به سود دنيا و سازش بين آن دو به مصلحت دنيا، شكل مي گيرد و تا عصر حاضر كه به تعبير ژرف امام راحل "اسلام امريكايي" نام مي گيرد در حوزه بحث خواهد بود و از آن سخن خواهد رفت. چون درك صحيح و فهم دقيق صدر اسلام كه مورد تاكيد مكرر امام راحل بود، منوط به آگاهي درست از گروههاي موافق و معارض در انقلاب الهي محمدي و انقلاب الهي علوي و نيز محتاج به آشنايي از سخنان دوست و دشمن است، بي گفتگو روشن است كه بايد تفسيري درست از احزاب معارض و ياران موافق - البته در محدوده مناسب بحث و در حد نياز - و به تعبير ديگر همسويان ولايت الهي و جان بركفان دين نيوش و بهانه جويان دنياپرست دين فروش، به دست داد. از اين رو، محورها و عنوانهايي از كلام امام را پس از استناد، شرح تاريخي كرده و با عصر پيامبر گرامي (ص) و امام علي (ع) مقايسه كرده و سخنان هر گروه را در آن عصر نقل مي كنيم تا راز اين سخنان كه از حكمت و روشن بيني الهي بهره ور و

ص: 3673

بر سنت مجرب رسالت نبوي و ولايت علوي پي سير است، بيش از پيش براي عاشقان و ارادتمندان آن امام، باز شناخته آيد. الف: پرمعناترين سخن در مقوله تاريخ به عقيده نگارنده، سخني است كه بارها و به مناسبت امام بيان مي فرمودند: "كه ما به شرط غلبه قيام نمي كنيم" (1) . و نيز گوشزد فرمودند كه: "در قاموس شهادت، واژه وحشت نيست. " (2) آنگاه كه انتخاب خدا براي هدايت مسلمانان و اكمال دين به مانع برخورد و اتمام نعمت انجام نشد، و عصر پرابتلاي تاويل (3) كه بلاها براي بازشناختن گوهر ديني هر مومن از زمين و زمان فرو مي باريد و شمشير زنان بدر، احد، خندق و خيبر شمشيرها را در غلاف برده و در لاك انزوا غلتيده و زبان حقگوي ديروز را پاسبان سر كرده بودند، و به يك سخن، قهرمانان و مبارزان عصر تنزيل (4) با رها كردن حق و در افتادن به گرداب فتنه دين فروشي به سود دنياي ديگران يا دنياطلبي به زيان دين خود، ميدان را جولانگاه مسلمانان بامداد فتح كرده بودند و جز بقية السلفي از دين باوران دردمند بر جاي نمانده بود تا شبهه ها را بزدايد، ابهام از چهره دين خدا برگيرد و عافيت جويان دين پندار را از مومنان حق مدار، بازشناسد. در چنين

ص: 3674

حالي، همانند عصر تنزيل، تنها سخن بر سر، بود و نبود دين نمي رفت بلكه از اين مقوله سخن مي آمد كه كدام دين و با تفسير كي؟ تنزيل محمدي (ص) را كي مي توان با تاويل ابوسفياني به بار نشاند و امت را با آن به هدايت رساند؟ گروهي از همان اصحاب كه گاه در پيچ و خم منزل هدايت لغزيده و دل به ولايت نسپرده بودند، دين را سپر بلاي دنيا كردند و دستخوش تفسير اين و آن و خود، سپر بينداختند وبرفتند. اين سخن را به مثابه يك اصل حزبي كه: "ياران پيامبر همه ستارگانند، به هر كدام اقتدا كنيد به هدايت دست يافته ايد" (5) ، و نيز اين سخن كه: "پيامبر مصطفاي خدا بود و معصوم، و پس از او عصمت به امت انتقال يافته است و امت در انتخاب خود بر عصمت است" (6) ، متمسك دست كردند و از اين دست سخنان گفتند و بر اين قول رفتند و دمي هول دين نكردند. جماعت "مسلمة الفتح" (7) بيش از همه، اين سخنان را وجهه همت خويش كرده تا نيش زهرآگين خود را بر پيكر دين فرو برند و انتقام ناكاميهاي عصر تنزيل را از قهرمان تاويل (8) و ياران ارجمند او، باز كشند. چهره درخشان نام آورترين مومن عصر تنزيل و تاويل، وارسته

ص: 3675

از همه دامها رسته شاهين هدايت عصر علوي، سمت نماي حق، عماربن ياسر، پير بيدارگر عصر خواب خرگوشي، در اين ميدان زمزمه تحير را مي شكند و اصل علوي حفظ سلامت دين به بهاي از كف نهادن همه دنيا را در برابر ديگر شعارها طرح مي افكند: "حسبنا سلامةالدين" (9) از اينهمه سلامت دين ما را كفايت مي كند و بس. بديهي است كه حفظ سلامت دين، امري است به بهاي از كف نهادن همه دنيا و در منطق مادي، حسابگر هر عصر كه معمولا تحصيل اهداف و كسب خواسته ها را شرط تحقق پيروزي مي دانند، معادل شكست است. باور شيعه در ستيز با كفر و نفاق و شرك و جور و جهل، و تلقي او از چنين حركتي، براساس احدي الحسنيين، (10) يكي از دو نيكوست؟ پيروزي يا شهادت در راه خدا. از اينرو با تكيه بر چنين بينشي است كه شيعه در خطاب به همگامان و همسويان و همرزمان، بانگ هميشه بحق بلندش، "يا منصور! " پيروز است. اين بدان مفهوم است كه هر كه مسير حق را بشناسد در آن گام نهد و در نبرد با پيشوايان كفر، در ركاب امام حق بپا خيزد و بستيزد، پيروز است و پيروزي حقيقتي است كه گاه در لباس فتح و گاه در ظرف شهادت، رخ

ص: 3676

مي نمايد. اين شعار ارجمند، آنگاه كه با شعر پر از شعور شيعه همگام شود، زيباترين و والاترين شعور انساني تاريخ بشر را به نمايش مي گذارد، و از فحواي حياتي خدايي سخن مي راند كه در زيست سرفرازانه آن، سازش و شكست هرگز راه ندارد. روشنگر حقايق اسلام ناب محمدي، مجدد بزرگ قرن و نافذ احكام نوراني آن، بيدارگر عصر و نسل، حضرت امام خميني - قدسنا الله بسره العزيز - پس از اوصياي الهي، تنها كسي بود كه در عصر غيبت، اين اصل را در ذهن و وجدان اين امت فرو ريخت و به باور نشاند. او بود كه در كلام جانبخش خود، مي فرمود: "در قاموس شهادت واژه وحشت نيست". دغدغه هاي خاطر انسان حسابگر بر محور ملاحظه ها و مناسبتهاي حيات دوروزين خويش مي چرخد، از اين رو شكست و پيروزي عرفي، گاه نسلي و امتي را كه از فلسفه هويت وبقاي حقيقت بيخبر و با منشا و مبدا قانون هستي خارج از محاسبات مادي روز بيگانه است، به ذلت و خفت كشانده است. پيامبر (ص) فرمود: "نصرت بالرعب" (11) من از راه ترسي كه خداي از من در دل دشمنان افكند، پيروز شدم. اميرالمومنين علي - عليه السلام - فرمود: "الناس من خوف الذل في ذل" (12) مردم از بيم خواري در خواري به

ص: 3677

سر مي برند. پس مردم يا در مصداق واقعي شكست، بر اشتباه اند و يا در ملاحظه تبعات و يا براي دامن فروچيدن از گرداب آن، بر خطا مي روند. بيمي كه از قبل اينگونه ملاحظات حاصل مي شود خود، عين خواري و ذلت است. امتي كه پيروزي و شكست را نشناسد و در تعيين دقيق مرزهاي آن، عاجز ماند، طبيعي است كه آن سوي دشمنان به هر آنچه از آن مي هراسد، دچار شود، و هر آن بلا كه از آن گريزان است، بر آن فرو ريزند و دستخوش تطاولش كنند. پيروزي يعني يافتن امام حق و هدايت و جهاد در ركاب او و به امر او، نتيجه يا غلبه بر او و يا شكست و شكست يعني همراه پيشوايان كفر با امام حق و هدايت به نبرد برخاستن، اگرچه به غلبه هم بينجامد. لختي در اين كلام پير صفين عمار ياسر، بينديشيم تا برندگي عزم و استواري اراده او را در ركاب امام حق دريابيم: "والله لو ضربونا حتي يبلغوا بنا سعفات هجر لعلمنا انا علي الحق و هم علي الباطل" (13) . "سوگند به خدا اگر با ما بجنگند تا جايي كه در خرمابنهاي هجر در يمن پراكنده شويم، باز بر اين باوريم و بر آن پاي مي فشاريم كه ما بر راه حقيم و

ص: 3678

آنها بر باطل". اكنون پيروزي جز با عمار نتواند بود، زيرا او بر يقين است "نوم علي يقين خير من صلاة في شك" (14) و بر ولايت امام هدايت. او پيرو فرهنگ قرآني است (15) ، فرهنگي كه بي غل و غش، ايمانهاي برنا و دلهاي دانا مي پرورد كه بر صراط پروردگارشان به يقين رسيده اند، و از آنگاه كه به هيمنه جبروت خداوند دل باخته اند، بر هرچه جز اوست تاخت آورده اند. در فرهنگ قرآني، ابوذر غفاري، حجربن عدي، كميت بن زيد اسدي بر مي آيند اما در فرهنگ اسلام امريكايي (16) ، دنيا و دين با هم به معاشات مي پردازند و جانب هم را مرعي مي دارند. پرورش يافتگان اين فرهنگ كه در پهنه تاريخ بيشمارند، آنهايند كه در مناسبات دنيوي، پيوسته با تمسك به پوسته اي از دين، لب دنيا را گرفته اند و با هر نرمشي و در هر چرخشي بر مدار روزگار كج مدار، در گردشند و هميشه از دين براي حفظ دنياي خود، سرمايه گذاري كرده و سخن از دين گفته و توجيه و تفسير و تاويل ديني كرده اند، و به تعبير بليغ امام: "طرفدار اسلام سرمايه داري، اسلام مستكبرين، اسلام مرفهين بي درد، اسلام منافقين، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در يك كلمه، اسلام امريكايي هستند." (17) فرهنگ قرآني، داعي (18) مي پرورد و

ص: 3679

داعي درد دين دارد. فرهنگ اسلام امريكايي خادم (19) مي پرورد كه در خدمت است و از تعهد و سمت گيري به سوي حق در او سراغ نخواهي گرفت. اسلام ناب محمدي را جز فرهنگ قرآني بر نتابد و فرهنگ قرآني جز داعي نپرورد و نخواهد. ب: در فرازهاي سخن امام و در سنت مجرب آن پير خدايي، نسل جوان از مقامي درخور، بهره ور است. جبهه هايي كه به رهبري و با هدايت آن زعيم در طول دهسال با نفاق و كفر و قاعديگري (20) و مفتونين (21) گشوده شد، سربازان جان بر كف آن، چهره هاي درخشنده جواناني بود، كه از سر اخلاص و اطاعت، اوامر ولايت او را به جان مي خريدند. "التابعون باحسان" (22) بودند. همانها كه نه قتل عام فيضيه را ديده بودند و نه 15 خرداد 1342 را و سهل است كه در اين ايام بيشتر آنان، يا هنوز ديده به جهان نگشوده ويا اگر گشوده، در گهواره بودند. و درست امام در آن زمان ازاينان به عنوان ياوران خود ياد مي كرد. از ابن عباس است كه: "لقد ترك النبي الناس يوم تو في علي اربع منازل، مومنون مهاجر، والانصار، و اعرابي مومن لم يهاجر، التابعون باحسان" (23) پيامبر (ص) چون به رفيق اعلي پيوست، مردم در چهار نزلت بودند، مومن،

ص: 3680

مهاجر، انصاري، باديه نشين هجرت نكرده، و تابعين از راه احسان. مومنان مهاجر كه دسته نخست باشند، پس از پيامبر (ص) جز عده اي اندك بر ثبات عصر آغازين، پايدار نماندند. بيم جان و طمع نان، ملاحظه هاي سياسي، موقعيت شناسي، بهره گيري از تنازع احزاب و دل به دنيا سپردن و موارد ديگر، همه دست به دست هم داد و آن شد كه ديديم. بعد از اين، امام به يكي از اينان فرمود: "ارتبت و تربصت و راوغت" بر سر حفظ موضع رسالتي خود شك كردي و براي كسب مصالح كمين كردي و چون روباه راه را عوض كردي. اگر هشدار و انذار حضرت فاطمه - سلام الله عليها - نبود، بيم آن مي رفت كه شكافي در دين پديد آيد و بدعتي در آن افتد كه نابكاران دنيادوست، پس از چندي دين را عرصه پايمال خود كنند. اين هشدار كه در هيات دو نطق سياسي و هدايتي جلوه نمود، سكوت مرگبار ارتداد (24) حاكم بر مومنان مهاجر را بشكست و راه هدايت الهي را از ميان ابهام و بهانه هاي واهي آن عصر پربلا، باز گشود: ". . . فقبحا لفلول الحد و خور القناة و خطل الراي! . . . اما لعمرالله لقد لقحت فنظرة ريثما تنتج، ثم احتلبوها طلاع العقب دما عبيطا و ذعافا

ص: 3681

ممقر، يخسر المبطلون، و يعرف التالون غب؟ ما اسس الاولون. ثم طيبوا عن انفسكم نفسا، واطمئنوا للفتنة جاشا، وابشروا بسيف صارم و هرج شامل و استبداد من الظالمين يدع فيئكم زهيدا وجمعكم حصيدا". (25) زشت باد شمشيري كه از براي خدا نبرد و نيزه اي كه در سينه باطل فرو نرود و انديشه اي كه راه فساد را هموار سازد! به خدا سوگند كردارهاي امروز روزي به بار نشيند. مهلتي تا اين اجتماع آبستن، بار نهد. آنگاه ظرف زندگي شما را از خون تازه و زهر كشنده پر كند. آنجاست كه باطلكاران زيان برند و آيندگان ثمرات تلخ كشته هاي گذشتگان را دريابند. سپس با دلي آرام فتنه را آماده باشيد. شمشيرهاي برنده دشمن و هرج و مرج دامن گستر و خودسري ستمكاران بر شما بشارت باد! تا آنجا كه غنيمت شما را - جز اندكي كه بر جاي نهند - بربايند و كشتزار شما را به سود خود بدروند. دسته دوم، يا الناصر لدين الله، در فقدان پيامبر (ص) ، به رغم پيشدستي اي كه براي پيشگيري از بروز تجربه هاي تلخ گذشته و كينه هاي ديرينه بين خود و قريش به كار گرفتند، چون در تدبير وتمشيت امور سياسي مدينه خاتم، ناتوان و در درك و فهم اطلس قدرت و تحليل بدنه و اجزا به

ص: 3682

هم پيوسته آن، از راي صائب بي بهره بودند. با آن همه جهاد و تلاش خالصانه بدنه و قاعده، سرانش به ناگهان در يك چنبر غافلگيرانه در افتادند و سرانجام براي حفظ خويش از سقوط به حاكميت ديگران تن دادند و جماعت خود را سرگردان كردند. ديري نپاييد كه زعيم يكي از دو شاخه نيرومند آن، كه از مدينه به ملاحظه هايي گريخته بود، در شام به طرز ناشناخته اي ترور شد. مرغ دانا كه مي رميد از دام با همه زيركي به دام افتاد دسته سوم، با ديه نشيناني بودند كه اسلام هنوز در آنان رسوخ نكرده بود. سالها به عنوان خفير و راهدار و باج ستان و اجير دست كاروانداران قريش همانند ابوسفيان و ابوجهل و همين سان، و ديرزماني با سمت مزدوري و نخلدار و زميندار مدينه به سر بردن و گاه به غارت پرداختن و از حضارت گريختن يهود صنعتگر؟ و در مدح بداوت سخن راندن و بر آن فخر كردن، بر دلهاي اينان پرده افكنده بود و پيام الهي و كلام قرآني به زودي در آنان كارگر نمي شد. قرآن كريم از آنان به عنوان: "الاعراب اشد كفرا و نفاقا" (26) ، نام مي برد. اينان پس از پيامبر (ص) ، چون احساس خلا قدرت كردند، از پذيرش حاكميت جديد تن

ص: 3683

زدند و مرتد شدند و جنگهاي ارتداد كه حدود يك سال وقت از مسلمانان گرفت، براي سركوب اينان بود. نكته اي كه شايسته ذكر مي دانيم آن است كه مباد همانند پاره اي از مورخان، تمامي جريان رده (27) را يك دست دانسته و كفر و ارتداد و خروج از اسلام، همه آنها را مسلم بپنداريم. بايد دانست كه حركت ارتداد كه در سال يازده هجري به وقوع پيوست، بر سه بخش بود: 1- پاره اي چون بني تعميم به زعامت مالك بن نويره و يمنيها بر سر انتخاب پس از پيامبر (ص) سخن داشتند وحبس زكات ازسوي آنا، جنبه سياسي داشت نه ديني و ارتداد. و اينان بر دين خدا پابرجا بودند. 2- عده اي ديگر، داعيه قدرت داشتند و بر آن بودند تا در اين گيرودار خود را بركشند و شايد به ملاحظه اي حكومت نوپاي مدينه كه بيش از هر چيز به تمكين و اطاعت و آرامش نياز داشت، جانب آنها را مرعي دارد و در اداره حكومت سهيمشان گرداند. 3- دسته سوم، مرتدان و ملحدان بودند، كه از ايمان بهره اي نداشتند و در نفاق به سر مي بردند. رحلت پيامبر گرامي، زمينه بروز مكنونات آنها را فراهم ساخت. اينان چون صيت و عظمت نبوت را دريافته بودند، بر آن شدند تا با توسل به

ص: 3684

تنبو و غيبگويي دروغين، زمينه ذهن بدويان را براي حاكميت خود، آماده كنند. از اين ميان بايد مسلمه كذاب و سجاح را در اين دسته برشمرد. آخرين دسته از اصناف اجتماعي و اعتقادي، تابعين از راه احسانند كه بايد گفت معظم جامعه آن روزگار را تشكيل مي دادند. در انقلاب علوي سال 36 هجري، اركان نظامي، سياسي، اعتقادي و فرهنگي حكومت امام (ع) اكثرا از اينان بودند. سخن مالك اشتر نخعي، در برابر توجيه ها و تفسيرهاي قاعدين و فقهاي ساكت عصر تنزيل و همانان كه راه انحراف امت را مهيا كردند و تخم تحير را در آن پاشيدند، با تكيه بر توان اين دسته بود كه گوهر اخلاص و ايثارشان در فتوحات و رباط و در دفاع از آرمانهاي رسول خدا (ص) و حضرت اميرالمومنين علي (ع) آنسان صيقل خورده و درخشان شده بود كه هيچ كس درسكانداري اين نسل براي اداره انقلاب علوي كمترين شك به خود راه نمي داد. ممكن بود ابوموسي اشعري، اشعث بن قيس كندي، عبدالله بن عمر، اسامه بن زيد و سعدبن ابي وقاص، براي حفظ موقعيت عقيدتي و سياسي خويش به سابقه و تقدم توسل جويند، و سابقه و سن را با دينداري و دين فهمي برابر نهند و در نتيجه نسل جوان، تابعين از روي احسان را

ص: 3685

براي اداره جامعه و حضور در تعيين سرنوشت امت اسلامي، ناپخته و ناتوان قلمداد كنند. مالك در پاسخ اينان به امام مي گفت: "يا اميرالمومنين، انا وان لم نكن من المهاجرين والانصار فانا من التابعين باحسان، ان القوم وان كانوا اولي بما سبقونا اليه، فليسوا باولي مما شركناهم فيه" اي پيشواي مومنان، ما اگرچه از مهاجران وانصار نيستيم ولي از تابعين از روي احسانيم. اين گروه، اگرچه در آنچه بر ما پيشي جسته اند (درك اسلام) پيشترند، اما در آنچه كه ما با آنها شركت جسته (فهم اسلام و جهاد در راه آن) بر ما برتري ندارند. در اطلس رهبري و جغرافياي هدايت امام راحل، همانند حكومت اميرالمومنين علي - عليه السلام - عناصر تابعين حضور حياتي داشتند. و اينان به نيكي، سخن امام و سنگيني رسالت او را درك و لمس مي كردند. وقتي كه امام از آن شكوفه خوشبوي بستان تابعين شهيد محمد حسين فهميده به عنوان اسوه و رهبر نام مي برد، مي توان ميزان عنايت امام را نسبت به حضور پاكباختگان از تابعين از روي احسان دريافت. به واقع بايد گفت كه مركز ثقل انقلاب و حكومت امام خميني - قدس سره - بسان حكومت امام علي (ع) بر دوش جواناني بود كه از بحرانها و ابتلاهاي پشت سر نهاده پس از ظهور

ص: 3686

انقلاب كمترين اطلاعي نداشتند. و درست در برابر خيلي از قاعدين مدعي و متكي به سابقه و مسلح به اقاويل و اضاليل كه حقايق را مي دانستند و انقلاب را مي شناختند ولي از بيم از دست دادن مريدان به پاسباني خفتگان پرداختند، برپاي خاستند و از ولايت امام و اهداف و مقاصد آن با سري پرشور و دلي آكنده از اخلاص به دفاع پرداختند. ج: از نكات بارز ديگري كه در حيات مبارك امام، به گونه يك سيره مجرب به بار نشست، تفسير وتبيين سياست اسلامي و تعيين مرزهاي دقيق آن و سياسي كردن امت اسلام بود براي دفاع از كيان خود، براي هميشه تاريخ. امام خود پيش از همه دريافته بود و از سر ژرفكاوي و روشن بيني كه خاص آن طبيب روحاني بود، پيش از همه به تجربه، بر اين باور رسيده بود كه آفت دامنگير امت اسلام، تنها ناشي از تكاثر نبود، بلكه از تجاهل و تواكل بود. امتي كه هيچ گاه نخواسته بود در تعيين و ترسيم سرنوشت خود سهيم باشد و ديگران هم از اين زهد سياسي استقبال كرده و رخنه در اندام آن انداخته و بتدريج از سرنوشت و مسير و آينده خود بيگانه و سرانجام به انزوايش كشانده بودند. قلمهاي دغلباز و دستهاي شوم و نفاثه هاي آتش

ص: 3687

افروز حكام جور پيوسته در خلق درانداخته بودند كه سياست يعني پليدي و آلودگي و دخالت در آن براي هر دينداري زيبنده نيست. نتيجه قهري اين "تز" غلط، اين بود كه هر دينداري كه در سياست افتد، آلودهاست! قيام امام در 15 خرداد 1342 و سرانجام انقلاب الهي بهمن 1357 به رهبري آن زعيم، براي هر انسان سليم النفس و مستقل الراي كافي مي نمود تا به حركت رسالتي امام كه ادامه انقلابهاي الهي انبياي عظام - عليهم السلام - بود به عنوان يك تجربه عيني و ملموس و موفق سياست ديني و اسلامي كه در اين عصر حاضر به ظهور پيوسته است ايمان پيدا كند و پندارهاي خالي از واقعيت قرون گذشته را، رها كند. ولي با اينهمه بودند كساني كه پيوسته در خلق خدا مي دميدند كه اسلام با سياست سازگار نيست و در اغواي امت دمي نياسودند و از هر وسيله ممكن بهره جستند. قاعدين، كه اكنون، ابزارهاي حضور و وجود خويشتن را كه به بهاي تغافل وتجاهل ساليان دراز، مردم به دست كرده بودند، از كف مي نهادند، به هر رطب و يا بسي و به هر متشابهي و بر مبناي هر تاويلي براي ايجاد شكاف و رخنه در صف مومنان يكدل انقلابي، چنگ زدند. اگر در عصر امام علي (ع)

ص: 3688

ابوموسي اشعري يماني، براي خالي كردن پشت امام حق، حديث پيامبر (ص) مي خواند، عبدالله بن عمر مردم را از فتنه مي ترسانيد و آن يكي براي جهاد با اهل قبله به جاي بصيرت و تشخيص شمشيري مي خواست كه حق را از باطل باز شناسد، اينان نيز حديث آوردند و ناسره معني كردند و بر خلق خواندند، كه هر علمي پيش از . . . داب امام در اداره انقلاب و هدايت امت انقلابي، آن بود كه هر جا لازم مي نمود تا براي تبيين و تشريح قضيه اي، ابتدا زمينه ذهني امت در حد مطلوب دگرگون شود، با ژرفنگري و بهره وري از شناخت دقيقي كه از تبليغات و حربه هاي استعماري در طول نيم قرن گذشته در ميان كشورهاي اسلامي داشت، عمل مي كرد و از آنجا كه تنها رهبري بود كه پس از انبيا و اوصيا بيشترين ياران و مومنان فداكار را در اختيار داشت، پيوسته طرحهاي انقلابي او با توفيق مقرون بود. در فرازي از سخنان امام كه براي تطهير ذهن جامعه از رسوبات ديرين استعمار، بيان مي شود، مي خوانيم: "بايد عرض كنم كه سياست براي روحانيون و براي انبيا و براي اولياي خدا حقي است، لكن سياستي كه آنها دارند و دامنه اش با سياستي كه اينها دارند، فرق مي كند. " (28)

پى نوشت ها

: 1. ر.

ص: 3689

ك. سخنراني امام در جمع مردم استان باختران به تاريخ 2 .28/5/1359. ر. ك. پيام امام راجع به فاجعه هفتم تير به تاريخ 4-3 .9/4/1360. عصر تنزيل و تاويل، عصر پيامبر گرامي (ص) و پس از او را گويند، عصر نبوت و عصر امامت. در عصر تنزيل، جنگ بر سر وجود مكتب بود. وحي فرود مي آمد و مردم به تبعيت از رسول اكرم (ص) با چهار دشمن، شرك و نفاق و يهود و بدويت در ستيز بودند. در عصر تاويل، هر كس بر آن است تا به اتكاي سابقه عصر تنزيل، منويات خود را كه در آن عصر فرصت بروز نمي يافت، اكنون براي كسب سهم الارث آشكار كند و براي حفظ اتصال عقيدتي خود، اسلام را براساس هوا و ميل تفسير و تاويل كند. اين دو اصطلاح مستفاد از حديث شريف نبوي است كه در منابع معتبر اهل سنت و شيعه منقول است. در مسند احمدبن حنبل به نقل از ابوسعيد خدري آمده است: "كنا جلوسا ننتظر رسول الله (ص) فخرج علينا من بعض بيوت نسائه، قال: فقمنامعه، فانقطعت نعله، فتخلف عليها علي (ع) يخصفها فمضي رسول الله (ص) و مضينا معه، ثم قام ينتظره و قمنامعه، فقال: ان منكم من يقاتل علي تاويل هذا القرآن كما قاتلت علي تنزيله. فاستشرفنا و

ص: 3690

فينا ابوبكر و عمر، فقال: لاولكنه خاصف النعل، قال: فجئنا نبشره، قال: و كانه قدسمعه. [مسند احمدبن حنبل، ج3، ص82[ در كتاب الارشاد شيخ مفيد آمده است: "روي اسماعيل بن علي العمي . . . عن ابي جعفر محمدبن علي، عن ابيه - عليهم السلام - قال: انقطع شسع نعل النبي - صلي الله عليه و آله وسلم - فدفعها الي علي - عليه السلام - يصلحها، ثم مشي في نعل واحدة غلوة او نحوها، و اقبل علي اصحابه و قال: ان منكم من يقاتل علي التاويل كما قاتل معي علي التنزيل، فقال ابوبكر: اناذاك يا رسول الله؟ فقال: لا، فقال عمر: فانا يا رسول الله؟ قال: لا، فامسك القوم و نظر بعضهم الي بعض، فعال رسول الله - صلي الله عليه و آله وسلم: لكنه خاصف النعل و اومابيده الي علي بن ابي طالب عليه السلام - و انه يقاتل علي التاويل لما تركت سنتي و نبذت و حرف كتاب الله، و تكلم في الدين من ليس له ذلك فيقاتلهم علي - عليه السلام - علي احياء دين الله تعالي. " [الارشاد في معرفة حجج الله علي العباد، شيخ مفيد، ج1، ص110[ عمار ياسر در صفين مضمون اين سخن پيامبر (ص) را به هنگام حمله به صف قاسطين به رجز

ص: 3691

مي خواند: نحن ضربناكم علي تنزيله - و اليوم نضربكم علي تاويله [وقعة صفين، ص6 .]341. پيرامون امام و انتخاب امام در ميان پاره اي از فقهاي اهل سنت اين بحث در گرفته است كه آيا ضرورت امامت براساس عقل است، يا شرع، يا هر دو؟ عده اي "وجبت بالعقل لما في طباع العقلاء من التسليم لزعيم يمنعهم من التظالم. و قالت طائفة بل و جبت بالشرع دون العقل لان الامام يقوم بامور شرعية. " چون امت، پس از پيامبر (ص) شارع است، عقلا جايز است كه كسي را در ميان خود به امامت برگزيند. پيوند اجماع امت و مصلحت آن، عبارت است از شرع و عقل. [الامة و الجماعة و السلطة، دكتر رضوان السيد، ص7 .]87-76. مسلمة الفتح: كساني را گويند كه پس از شوكت و قدرت اسلام در سال هشتم هجري در فتح مكه، به ناچار تسليم شدند. النفوس التي اسلمت يوم فتح مكة سنة 8 من الهجرة. نام ديگرشان طلقاء

ص: 3692

است. زيرا پيامبر گرامي بر آنان منت نهاد و همه آنان را آزاد كرد و فرمود: "اذهبوا انتم الطلقاء" اينان مسلمان مخلص نبودند، اسيران اسلام بودند كه؟ تسليم قدرت آن شده بودند. به ديگر سخن انقلابي نبودند، اسيران انقلاب بودند. با عنايت به سوابق، اين جماعت از حكومت بر مسلمانان و تصدي مشاغل كليدي محروم بودند. علي - عليه السلام - نامه اي به معاويه مي نويسد: "واعلم انك من الطلقاء الذين لاتحل لهم الخلافة، ولا تعرض فيهم الشوري. " باز از خليفه دوم در اسد الغابة نقل است كه: "لاتحل الخلافة، لطليق ولا لوليد طليق ولا لمسلمة الفتح. " 8. قهرمان تاويل، اميرالمومنين علي - عليه السلام - است كه چشم فتنه را كند و فرق مبارزه با باغيان و محاربين رابيان فرمود و نبرد با اهل قبله را براي نگه داشت دين از بدعت و تحريف، راهبري فرمود. 9. رهنمودي از اميرالمومنين علي - عليه السلام - با ياران مخلص و بني هاشم در ابتداي هجوم فتنه هاي همانند پاره هاي شب ديجور. [عمار ياسر، صدرالدين شرف الدين، ترجمه سيدغلامرضا سعيدي، ص10 .]161. "قل هل تربصون بنا الا احدي الحسنيين" [بخشي از آيه شريفه 52 از سوره مباركه توبه. ] 11. در سوره مباركه آل عمران - آيه 151، انفال 12، احزاب 2،

ص: 3693

حشر 2 و كهف18، كلمه رعب آمده است و نيز در صحيح بخاري، كتاب الصلاة: 438، حديث: نصرت بالرعب. 12. ر. ك: شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، مجلد20، بخش الحكم المنسوبة، شماره 13 .890. ر. ك: وقعة صفين، نصربن مزاحم المنقري، تحقيق و شرح عبدالسلام محمدهارون القاهرة، مكتبة الخانجي، ص14 .341. هنگامي كه اميرالمومنين (ع) شنيد يكي از خوارج حرورا به تهجد و قرائت قرآن پرداخته است، اين كلام را فرمود. 15. فرهنگ قرآني: آنچه از تلاش و اخلاص كه در انديشه و كردار و در قالب تعهد و ايثار انجام مي پذيرد و از ظهور اسلام تا كنون، اسلام راستين را تداوم مي بخشد، فرهنگ قرآني نام دارد. فرهنگ قرآني، اسلام بي غل و غشي است كه در دل مومنان پاكباز، شعله مي افكند و جهان خارج را به نور هدايت و جهاد روشن مي كند. در فرهنگ قرآني، مومنان، كفر را وپلشتي را و بافته ها و يافته هاي علماني قابان را برنمي تابند و بدان مجال بروز نمي دهند، و به تعبير امام راحل در دستي قرآن دارند و در دستي شمشير و دلي پرتوانتر از دل شير. فرهنگ قرآني، فرهنگ روشنگري و روشنبيني است، مومن، اين فرهنگ درد محروميت مومنان و رنج نابساماني اردوي مستضعفان، رنجورش مي كند و براي تامين قسط و بسط

ص: 3694

عدالت، بي محابا بر زراندوزان بي درد، چونان ابوذر مي خروشد و بر فقه كعب الاحبار نهيب مي زند، چون حجر پا در زنجير مي كند، تا زنجير از پاي بردگان و رمگان اموي، باز گيرد. فرهنگ قرآني فرهنگ علوي است كه دمي بر پرخوري ستمگر و گرسنگي جانكاه ستمديده خموش نخواهد ايستاد. كوتاه سخن، فرهنگ قرآني، فرهنگ ايمان و علم و جهاد و عدالت است. 16. فرهنگ اسلام امريكايي: در فرهنگ اسلام امريكايي، اسلام به عنوان مجموعه اي از انديشه انساني نگريسته مي شود كه تعهد و مسئوليت در آن راهي ندارد. خادماني در پهنه فرهنگ اسلامي مي زيند كه بر برخي از احكام و اصول آن، نه از سر ايمان، بل از سر قبول و تسليم كردن نهاده اند. و در عصر ما سادات و فهد، شاه حسن و شاه حسين و. . . در دل اين فرهنگ جاي مي گيرند. بيان بليغ و تعبير دقيق امام در عصر حاضر، پرده از چهره اين فرهنگ برگرفت: " طرفدار اسلام سرمايه داري، اسلام مستكبرين، اسلام مرفهين بي درد، اسلام منافقين، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در يك كلمه اسلام امريكايي . . . " 17. از پيام امام به مناسبت انتخابات سومين دوره مجلس شوراي اسلامي [صحيفه نور، ج20، ص18 .]194. داعي: آنكه به حق فرا مي خواند و بر

ص: 3695

نشر حقايق مكتب اسلام و ابلاغ آن خود را متعهد و ملتزم مي بيند. امام صادق (ع) فرمود: "كونوا دعاة الناس بغير السنتكم". 19. خادم: خود را ملتزم نشر و ابلاغ پيام مكتب نمي شناسد، راهي را مي گزيند و پيش مي رود. از اين رو چون از انحراف و دغلبازيهاي دغلكاران در دين بي بهره است، به آساني و بي هيچ ناگواري در خدمت هر صاحب قدرتي در هر كجا كه به نام دين بر مردم حكومت مي كند، قرار مي گيرد، كاخ سبز دمشق باشد، يا كاخ رياض. "الناس عبيد الدنيا والدين لعق علي السنتهم يحوطونه مادرت معايشهم، فاذا محصوا بالبلاء قل الديانون" [امام حسين - عليه السلام - در دومين روز ورود به كربلا]. 20. قاعديگري: حزب متشكلي بود از پاره اي از صحابه، كه پس از واقعه سال 35 هجري و شروع خلافت امام، پيش از همه براي تنهايي امام و سقوط حكومت عدل او، زبان از كاسه سر برون كردند و از هرچه در توان داشتند براي نيل به مقصود، دريغ نكردند. قاعديگري به مثابه بادهاي ملايمي است كه زمينه وزش طوفان را فراهم كند. صداي دلنواز و چهره هاي ظاهرالصلاح اينان كه حتي حاضر نيستند شاهد ذبح شرعي پرنده اي باشند، زمينه ساز و مهد بساط گستري زورگويان سفاك و آدمكشان بي باكي است

ص: 3696

كه در لباس ناكث و قاسط و مارق، فرزندان قران را چون حسين بن علي (ع) و ياران باوفاي او و حجربن عدي و حسين بن علي [شهيد فخ] و وزيدبن علي و شهيد كناسه را بي هيچ پرواي خدا از دم تيغ مي گذرانند. در زيارت عاشورا بر اينان نفرين مي رود: "لعن الله الممهدين لهم بالتمكين. " فقه قاعدين فقه سكوت است و به رغم آنهمه تقدس م آبي و زهدنمايي، چون از درك درست فرجام كردار خود، ناتوانند، پيوسته در خدمت اهداف دشمنند و به راستي اگر دشمنان دين چنين خادمان بي مزد و منتي در اختيار نداشته باشند، چگونه مي توانند در درون صف توحيد رخنه افكنند، و در گلوي عزيزترين مومنان تيغ كين نهند؟ امام علي (ع) درباره اينان فرمود: "خذلوالحق ولم ينصروا الباطل" جبهه حق را بي ياور كردند و باطل را هم ياري نكردند. بي هيچ گفتگو تنها رها ساختن امام حق و بي ياور كردن جبهه حق به سود باطل است، همان گونه كه در صفين به عيان مشاهده شد. شاعر تيزبين شيعه منصور نمري، خطاب به انقلاب امام حسين (ع) فرمايد: "ما الشك عندي في كفر قاتله لكنني اشك في الخاذل" من در كفر قاتلان فرزند پيامبر (ص) هيچ شكي ندارم، شك من درباره همه كساني است

ص: 3697

كه در كربلا و آن امام را به تنها رها كردند و به ياري اش برنخاستند. و نمي دانم كه اينان را كافر بخوانم يا مسلمان؟ سران قاعدين، اينهايند: ابوموسي اشعري يماني، سعدبن ابي وقاص، اسامة بن زيد، محمدبن مسلمه، عبدالله بن عمر. 21. مفتونين: به جز آن سه دسته از احزاب متشكل كه با صفت باغي و در هيات ناكث و قاسط و مارق، مسلحانه بر اميرالمومنين - عليه السلام - شوريدند، چهار حزب فكري ديگر بود كه هر يك در سقوط حكومت قسط و عدل امام سهم داشته اند، مفتونين، مرتابين، متربصين و مراوغين. انسان در آزمايشگاه زندگي و در كوره ابتلا، پيوسته با عنوانها و اسباب و علايق، سنجيده و فتنه مي شود، يكي به مقام، يكي به مال و يكي به شهوت. ممكن است كه انسان غير مهذب براي تخريب و تضعيف و سرانجام خلع سلاح مومنان، به ارزشهاي الهي و انساني دست يازد و آن را يا از سر آگاهي و يا از سر ناآگاهي، به عنوان ابزاري در دست گيرد و به كار برد. مفتونان، فتنه شدگان به دينند، در عين ناباوري، دانسته و يا نادانسته، اينان براي خلع سلاح رقيب، از قرآن و سنت و ارجمندترين ارزشهاي الهي و انساني دين، بي هيچ محابا بهره مي گيرند و بر

ص: 3698

مبناي مرام و مناسب حال و مقام، آيه نازل مي كنند و حديث مي آورند. پيش از آنكه دشمن ظفر يابد، اينان حكم ارتداد و سند كفر مومنان را مي پراكنند. اميرالمومنين (ع) فرمود: "لقد قتلتهم كافرين، ولا قتلتهم مفتونين! " آنگاه كه بر كفر بودند با آنها به پيكار برخاستم و اينك كه پيرايه دين بسته اند و بدان فتنه شده اند، در امان نخواهند ماند. تعبير حضرت امام - رضوان الله عليه - درباره اين جماعت چنين است، گويي دشمن به آدمي حمله كرده است و يكي محكم دستهايت را گرفته باشد. [نقل به مضمون]. 22. مومنان باوفاي به نبوت و وصايت و ولايت، براساس انتخابي درست بي هيچ ادعا و بي هيچ توقع، اكثر نيروهاي زبده سياسي و نظامي و فرهنگي حكومت علوي را تشكيل مي دادند. در كلام معصوم، نويد خدمات و اخلاصها و جانبازيهاي تابعين از روي احسان، به دين مبين، فراوان بيان شده است. 23. ر. ك: الامة والجماعة والسلطه، دكتر رضوان السيد، ص24 .87-76. منظور از ارتداد در اين سخن، ابهام و تحير در گزينش خط هدايتي و الهي است كه گاه مسلمانان در بروز حوادث، بدان دچار مي شده اند. جامعه اسلامي دوبار در غبار ارتداد فرو رفت و تعداد كساني كه در آن غلتيدند و ره گم كردند، كم نبودند. يك

ص: 3699

بار پس از پيامبر (ص) كه نطق هدايتگرانه حضرت فاطمه - سلام الله عليها - آن را بشكست و خط هدايت را بنمود و ديگر بار پس از شهادت خاندان وحي در طف كه سخنان پيامداران آن انقلاب، امام سجاد (ع) و حضرت زينب كبري (س) آن را بزدود: " ارتدالناس بعد قتل الحسين (ع) الاثلاثة . . . ثم ان الناس لحقوا و كثروا" [رجال كشي، ص25 .]123. ر. ك: بحار الانوار مجلسي، ج26 .44. سوره مباركه توبه، آيه 27 .97. پس از پيامبر گرامي (ص) و در خلافت ابوبكر پاره اي از قبايل در جزيرةالعرب از فرمان خلافت سر پيچيدند و از پرداخت زكات تن زدند. ابوبكر، خالدبن وليد از بني مخزوم را براي سركوبي اين شورشيان با تني چند از فرماندهان به نقاط وقوع شورشها فرستاد و در مدت يك سال (تقريبا) شورشها فرو خوابيد و مدينه بر جزيره حاكميت يافت. مورخان اين شورشها را "رده" و از جنگهايي كه براي سركوبي اينان انجام شده است، با نام "حروب الردة و فتوح الردة" ياد كرده اند. 28. ر. ك: صحيفه نور، ج13، ص712. دكتر صادق آئينه وند - دانشگاه تربيت مدرس

ص: 3700

تاملي بر مفهوم عدالت در انديشه امام خميني

11 چكيده: الف) طرح مساله اصولا، مشكل هاي ( ( scitamelborP تناقض نهايي فكري بر پايه نوع رابطه بشر با هستي somsoC ، پديد مي آيند، و نظام هاي فكري كه بصورت فلسفه هاي گوناگون خودشان را ظاهر ساخته اند پيرامون راه حل ها و تفسير و توجيه اين مشكل ها تاسيس مي گردند . عدالت نيز همواره از مشكل هاي بسيار جدي بشر، از آغاز زندگي جمعي او تاكنون بوده و به سياق ساير مشكل ها بر پايه رابطه بشر با هستي كلي srevinU و اجزا آن يعني افراد همنوعش، و ساير موجودات تاسيس شده است . 1 شايد، دغدغه حيات مطلوب داشتن، در دنيايي كه براي بشر فاني بوده، عامل طرح آن شده باشد . اينكه در حيات فردي، در ايام محدود حيات، چه نوع رفتار و سلوكي را در تنظيم احوال شخصي پيشه كنيم كه بهترين باشد؟ و نسبت با ساير موجودات اعم از جاندار و بيجان چه كنيم؟ و با همنوعان چه؟ در اجتماع انساني، بهترين شكل تجمع و تنظيم روابط كلام است؟ در رابطه با حاكم و زمامدار چه بايد كرد؟ بهترين نوع رابطه حاكم و حكومت شوندگان با يكديگر چيست؟ و پرسش هايي از اين دست كه مرتبط با حيات و معناداري آن است و در همه آنها، شكل عمل مطلوب قابل تصور است، از عوامل

ص: 3701

پيدايش مفهوم عدالت و تامل درباره آن شده است . البته اين گونه پرسش ها، همان گونه كه از ظاهر آن مستفاد مي شود، ماهيتي غايت انگارانه lacigololet دارند، چرا كه مستلزم تصور يك وضع مطلوب و آرماني آنست كه بين آن با امر واقع و وضعيت كنوني زيست انسان، فاصله است . و براي طي شدن اين فاصله به حركت، جهت معين، جهت ياب و معونه و شيوه خاص نياز است تا بتوان به مقصود و هدف رسيد . بنابراين بخشي از انديشه ورزيها پيرامون عدالت كه بر مبناي چنين پرسش هايي، صورت گرفته، تاملاتي است معطوف به غايت عمل انساني چه در سطح فردي و چه در سطح اجتماعي آن كه ناظر به وضع كمال مطلوب است . اين گرايش از انديشه هاي سياسي كه ماهيتا هنجاري evitamroN است، البته با نگاه تجربه گراي فلسفه سياسي كه آميخته با فلسفه اخلاق است . اما انديشه ورزي در باب عدالت، همواره از باب غايت مندي عمل انساني و كمال گرايي او طرح نشد، بلكه بخشي از انديشه ورزيها، از باب ضرورت حفظ وضع است . در اين گرايش نگاه به عدالت، نگاهي آلي يا ابزارگرايانه tsilatnemurtsni است . عمل به عدالت و پرهيز از بي عدالتي، به مثابه صفت زمامدار، از جهت تاثيري كه در بقاي ملك و مملكت دارد ضرورت يافته و طرح مي شود . پايداري

ص: 3702

ملك و ترفيه حال مردم و رونق اقتصادي و برقرار شدن امنيت و به سامان شدن امور كه در ملكداري اهميت اساسي دارند، بسته به عمل عادلانه زمامدار دانسته شده است . اين گرايش از انديشه ها در منابعي چون اندرزنامه ها، سياست نامه ها و شريعت نامه ها، نمود يافته است . بنابراين بطوركلي در باب دليل وجودي erteednosiar عدالت، در انديشه هاي سياسي . دو برداشت مطرح شده است; برداشت غايت انگارانه كه معطوف به وضعيت كمال مطلوب است و برداشت ابزارگرايانه كه معطوف به حفظ و تداوم وضع موجود است . حال با توجه به اين دو برداشت عمده از عدالت، تلاش مي كنيم تا مفهوم عدالت را در انديشه هاي سياسي حضرت امام خميني بررسي كنيم . در اين مقاله، عدالت و الزامات آن را در آثار فلسفي و عرفاني حضرت امام تا حد امكان طرح مي كنيم . ب) تعريف عدالت امام خميني (س) در كتاب مشهور "جنود عقل و جهل" كه به تفسير حديثي از امام صادق (ع) با همين عنوان، اختصاص دارد، ديدگاه نظري خود را درباره عدل بيان كرده است . آنچه امام در اين كتاب ابتدائا در تعريف عدالت آورده نشان مي دهد كه به طوركلي تعريف ارسطويي عدالت، به معناي فضيلت حد وسط را پذيرفته است . "بدان كه عدالت عبارت است از: حد

ص: 3703

وسط بين افراط و تفريط و آن از امهات فضايل اخلاقيه است" . 2 حضرت امام در ذيل شرح بر اين حديث تفسيرهاي اين تعريف بنيادي را كه با ادبيات عرفاني همراه و آميخته مي شود، در چهار گرايش بيان كرده است كه آنها را در مقولات ذيل دسته بندي مي كنيم . 1 . عدالت از منظر وجودشناسي عرفاني بخشي از تفسير امام درباره عدالت در اين كتاب از منظر وجودشناسي عرفاني طرح شده است . آنچه بطور كلي در اين مبحث از آن بحث مي شود، حقايق وجوديه است . حقايق وجوديه، مظهر اسما و صفات الهي هستند . هر وجودي به اين معنا، مظهر يكي از اسما و صفات الهي است . و عدالت در اين مقام، به اين معنا است كه موجود، به طور اكمال و اتمام مظهر تمامي اسما يا صفات خداوند باشد . امام در اين مقوله از عدالت مطلقه، عدل مطلقه و استقامت مطلقه نام مي برد: "عدالت مطلقه، تمام فضايل باطنيه و ظاهريه و روحيه و قلبيه و نفسيه و جسميه است; زيرا كه عدل مطلق، مستقيم به همه معني است; چه در مظهريت اسما و صفات و تحقق به آن كه استقامت مطلقه است"3 يكي از مظاهر و حقايق وجوديه كه در او عدل مطلق و

ص: 3704

استقامت مطلقه، به معناي مظهريت اسما و صفات الهي نمود يافته است، انسان كامل است3 و جور، يعني آنچه نقطه مقابل عدل است، در اين گرايش به معناي غلبه يكي از صفات و اسماي الهي بر ديگري، در حقيقتي وجود است . اگر موجودي مظهر تام و تمام قهر و يا لطف، يا مظهر تام و تمام اسم جلال و يا جمال الهي باشد، به معناي خارج شدن از استقامت مطلقه و رفتن به سمت جور است . 4 و البته از نظر "كل اوليا" خداوند، هر آنچيزي كه محل صدورش، توجه و تجلي باري باشد، محبوب است . عاشقم بر قهر و بر لطفش به جد وين عجب من عاشق اين هر دو ضد پس جور در اين معنا چنين است: "جور در اين مقام، غلبه قهر بر لطف يا لطف بر قهر است . و به عبارت ديگر مظهريت از اسما جلال يا مظهريت از اسما جمال است" 2 5 . عدالت از منظر معناشناسي عرفاني اگرچه، از منظر معناشناسي عرفاني، شناخت توحيد، مهمترين هدف است . منتها، شناخت توحيد و كسب معارف از شيوه هاي معمول، براي عارف حاصل نمي شود، معرفت به حقيقت و توحيد، از طريق تجلي و الهام ذات باري بر قلب عارف كه خود موهبتي الهي

ص: 3705

است حاصل مي شود . عارف در مسير شناخت و "سير و سلوك" سفرها و مراحلي را بايد طي كند . آنچه كه در ادبيات عرفاني به اسفار چهارگانه خوانده شده است . اين سفرها و مراحل به ترتيب از جدا شدن از خلق آغاز و سپس از سير و سلوك در حق، در بازگشت به خلق پايان مي يابد . نكته اين است كه ممكن است سالك و عارفي در طي اين اسفار، در هر سفر و مرحله، چنان محو در وضعيات و مشاهدات و دريافت هاي خود شود كه هم از مقتضيات و آنچه در مراحل قبلي بوده، غافل شود و هم از اينكه سفرها و مراحل ديگري در پيش دارد . حضرت امام، از اين حالت به "احتجاب" ياد كرده اند . عدالت در اين معنا، محجوب نبودن از مقتضيات و حالات سفرهاي قبل و آمادگي و قصد و عزم سفر براي مراحل بعد است . 6 "و چه در جلوه معارف الهيه و جلوات توحيد در قلب اهل معرفت كه عدالت در آن عبارت است از: عدم احتجاب از حق به خلق و از خلق به حق . و به عبارت اخري "رويت وحدت در كثرت و كثرت در وحدت"7 و جور كه در اين مقام، محجوب ماندن است به معني فاني شدن در يك

ص: 3706

مرحله و غفلت از گذشته و آمادگي براي گذر به مرحله بعدي و يا بازگشت به مرحله قبلي است; حضرت امام از آن به تفريط و افراط ياري كنند: "و تفريط و افراط در اين مقام، احتجاب از هر يك از حق و خلق است به ديگري"8 و اينكه در ادبيات عرفاني، براي طي اين مراحل، ضرورت همراهي با مرشد و راهنمايي خبير و پخته ضروري دانسته شده است، بيم از احتجاب و گرفتار شدن به جور يا همان افراط و تفريط بوده است . 9 طي اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر تنهايي 3 . عدالت از منظر عقايد و حقايق ايماني يا كلامي در اين منظر كه البته بسته بحث آن مانند ساير گرايش هاي مذكور، ادبيات و واژگان عرفاني است . به طوركلي به بحث درباره عقايد ايماني يعني مسائل و معارفي كه بايد آنها را شناخت و بدانها معتقد بود و ايمان آورد، مانند مساله توحيد، صفات ذات باري تعالي، نبوت عامه و خاصه و مسايلي از اين قبيل، پرداخته مي شود . عدالت در اين منظر از ديدگاه حضرت امام، به معني درك ماهيت و هستي حقايق ايماني، آن گونه كه هستند، مي باشد: "و چه در عقايد و حقايق ايمانيه باشد . كه عدالت در آن عبارت

ص: 3707

است از ادراك حقايق وجوديه علي ماهي عليه از غايه القصواي كمال اسمائي تا منتهي النهايه رجوع مظاهر به ظواهر كه حقيقت معاد است . "10 البته، حضرت امام، در اين معنا، معترض مساله جور نشده اند، اما بر سياق تعريف عدل، كه شناخت ماهيت اشيا و امور آنچنان كه هستند، مي باشد، مي توان گفت كه جور به معني هرگونه درك و فهم ناقص و منحرف از امور است، كه بيانگر ماهيت آنها آنطور كه هستند، نباشد . 4 . عدالت از منظر علم اخلاق علم اخلاق، در حوزه علوم اسلامي، خود شعبه اي از علم كلام است كه در آن ازمسايل و دستورهايي كه درباره "چگونه بودن" و " چگونه زيستن"، انسان و خصايل و صفات روحي و فضايل اخلاقي بحث مي شود . اصولا، موضوع علم اخلاق، فضيلت ها و ملكات اخلاقي است . 11 حضرت امام نيز در بخشي از تفسيرشان درباره حديث شريف، با اين گرايش بحثي مستوفي درباره عدالت و الزامات آن طرح كرده اند . تصويري كه حضرت امام در اينجا از انسان ارائه مي دهند، تصويري ارسطويي است . به اين معنا كه امام، انسان را موجودي مي دانند كه نفس او متشكل از دو جز است، جز متعقل (نفس ناطقه) منشا حكمت و عدالت است و جز غيرمتعقل كه منشا شوق و

ص: 3708

ميل و خشم و غضب و شهوت است . يا "نفس سبعي" و "نفس بهيمي" و "نفس شيطاني" . اجزا جز غيرمتعقل، به منزله قوايي هستند كه "سرچشمه تمام ملكات حسنه و سيئه و منشا تمام صور غيبيه ملكوتيه است" . 12 "بدان كه انسان از اول نشر طبيعي پس از قوه عاقله [نفس ناطقه يا جز متعقل]، سه قوه لازم است، يكي قوه واهمه كه آن را "قوه شيطنت" گوئيم و [انسان] به آن دروغ گويد و خدعه كند و مكر و حيلت نمايد [نفس شيطاني] دوم قوه غضبيه كه آن را "نفس سبعي" گويند و آن براي رفع مضار و دفع موانع از استفادات است . سوم قوه شهويه كه آن را "نفس بهيمي" گويند و آن مبدا شهوات و جلب منافع و مستلذات در ماكل و مشرب و منكح است"13 هر كدام از اين قوا، منشا نوعي از رفتارهاي انساني اند و به تناسب رشد جسماني او، توسعه مي يابند تا به كمال رسند . ممكن است كه رشد هر يك از اين قوا، در انسان، بطور كامل، صورت پذيرد . و ممكن است، يكي از قوا بر ديگري، يا دو تاي آنها بر سومي، غلبه كنند . در اين صورت شاهد رفتارهاي نابهنجار و خارج از تعادل خواهيم بود

ص: 3709

. 14 عدالت در اين منظر، به معناي فضيلت حد وسط كه در ابتداي مباحث طرح شد، نمودش، در رفتار انسان، زماني است كه رفتار و اخلاق و ملكات فرد، برآيند نسبت مساوي دخالت هر يك از اين سه قوه با نظارت قوه عاقله باشد . 15 "و چه در اخلاق نفسانيه كه [عدالت به مثابه] اعتدال قواي ثلاثه است، يعني قوه شهويه و غضبيه و شيطانيه" . 16 در اين صورت است كه مظاهر رفتاري انسان، يا ملكات اخلاقي او، تبديل به "فضيلت" مي شود . "تعديل هر يك از اين قواي چهارگانه و خارج نمودن آنها از حد افراط و تفريط، فضيلتي است" . 16 "فضيلت" خود به مثابه عادتي است كه بر اثر تكرار و مرور زمان تبديل به ملكه sohtE يا عادت مي شود و عمده فضايل اخلاقي فضايل چهارگانه، "حكمت"، "عدالت"، "شجاعت" و "عفت" است . كه طبق نظر حضرت امام اولي از "تعديل قوه نظريه و تهذيب آن"، و دومي از "تعديل قوه عمليه و تهذيب آن" و سومي "از تعديل قوه غضبيه و تهذيب آن و آخرين از "تعديل و تهذيب قوه شهويه" حاصل مي شود . 17 اين ملكات اخلاقي يا فضايل، ضابطه تميز رفتار انساني از رفتار بهيمي است . رفتار انساني يا فضيلت، به معني تعادل

ص: 3710

در عمل ناشي از قواي سه گانه تحت حاكميت عقل و تهذيب شرع است و خروج از آن به معني كشيده شدن به افراط و تفريط و گرفتار شدن به " جور" است و خروج از انسانيت . 18 "و بدان كه همان طور كه اين قواي ثلاثه، طرف افراط آنها، مفسد مقام انسانيت است و انسان را گاه از حقيقت انسانيت و گاه از فضيلت انسانيت خارج كند، همان طور تفريط و قصور آنها نيز، از مفسدات مقام انسانيت و از رذيل ملكات به شمار مي رود . "19 نكته ديگر، در باب فضايل اخلاقي اينكه، همان گونه كه درباره فضيلت گفته شد كه رفتاري است كه بر اثر تكرار و مرور زمان، به عادت تبديل شده، پس مي توان گفت كه فضايل اموري اكتسابي هستند نه فطري و تكويني . چه در غير اين صورت، قابل تغيير نبودند . باب خودسازي در اخلاق، و رسيدن به فضيلت و مظهر فضايل اخلاقي شده، بر همين تغييرپذيري ملكات يا فضايل و رذايل اخلاقي، استناد شده است . در اثر مجاهدت و تكرار عمل خاص مي توان، قوا را تحت حاكميت عقل و تهذيب شرع آورد و آراسته به ملكات و فضايل اخلاقي شد . "و اگر تفريط و قصور خلقي و طبيعي باشد، بدون اختيار صاحب آن، نقصان در اصل

ص: 3711

خلقت است، و غالبا توان نقصانهاي طبيعي را، كه بدين مثابه است، با رياضات و مجاهدات و اعمال قلبي و قالبي تغيير داد و كمتر صفات از صفات نفس است كه طبيعي به معني غيرمتغير باشد، اگر نگوئيم كه هيچ يك نيست كه قابل تغيير نباشد . "1 - 4 20 - نسبت عدالت به ساير فضايل در گرايش علم اخلاق همان گونه كه در ابتداي بحث از، غايتمندي حيات انسان در گرايش فلسفه سياسي كه مبتني بر فلسفه اخلاق است، ذكري به ميان آمد، كسب فضيلت عدالت، چه در رسيدن به غايت حيات فردي و چه در رسيدن به غايت در حيات جمعي اهميت خاص دارد . در فلسفه يونان بويژه در فلسفه اخلاق ارسطويي، عدالت، جامع تمام فضايل چهارگانه - "حكمت، شجاعت، عفت و عدالت" - دانسته شده است . دليل اينكه عدالت بر ساير فضايل برتري دارد در اين است كه فضيلت عدالت يا رفتار عادلانه معطوف به عمل درباره ديگران است و به "تامين و حفظ خوشبختي اجتماع سياسي" كمك مي كند . همين انگيزه ديگرخواهي در عمل عادلانه است كه سبب مي شود، عدالت از ساير ملكات اخلاقي برتر باشد و به تعبيري جامع تمام آنها باشد . "فقط عدالت در بين تمام فضايل "غيرخارجي" است زيرا كه با "غير" ارتباط دارد، عادل

ص: 3712

آنچه را كه سودمند براي ديگري است انجام مي دهد، خواه آن شخص رئيس يا يكي از اعضا اجتماع باشد . "21 و به همين معنا، جور يا بي عدالتي، جامع تمام رذايل است . براي اينكه بي عدالتي ، نه تنها متوجه خود فرد، بلكه متوجه ديگران نيز هست . "بدترين تمام مردم كسي است كه خباثت خود را نسبت به خود و نسبت به دوستانش يكسان به كار مي برد . "22 و اين جاست كه ارسطو، عدالت را "تمام فضيلت" و بي عدالتي را "همه رذيلت" مي داند . "عدالت يك جز از فضيلت نيست، بلكه تمام فضيلت است و ضد آن يعني بي عدالتي به هيچ وجه يك جز از رذيلت نيست بلكه همه رذيلت است . "23 حضرت امام نيز همين ديدگاه را درباره برتري عدالت بر ساير فضايل و جامع بودن بي عدالتي، تمام رذايل را، مي پذيرد . "پس عدالت كه عبارت از حد وسط بين افراط و تفريط و غلو و تقصير است، از فضايل بزرگ انسانيت است; بلكه از فيلسوف عظيم الشان "ارسطاطاليس" منقول است كه: "عدالت جزوي نبود از فضيلت بلكه همه فضيلتها بود . و جور - كه ضد آن است - جزوي نبود از رذيلت: بلكه همه رذيلتها بود" . 24 بنابراين در تعيين نسبت فضيلت عدالت، به ساير فضايل، عدالت برترين و جامع تمام آنها است

ص: 3713

. 2 - 4 اهميت عدالت، در گرايش علم اخلاق از نظر امام خميني همان گونه كه قبلا نيز ذكر شد، تبيين حضرت امام از عدالت، با واژگان و ادبيات عرفاني آميخته است . در باب اهميت عدالت، حتي با گرايش علم اخلاق نيز، حضرت امام، همين ديدگاه و گرايش عرفاني را تعقيب مي كنند . به اين معنا، يكي از دلايل اهميت فضيلت عدالت، طريقيت داشتن آن به عنوان "طريق سير انسان كامل" به ملكوت خداوند است . "و بايد دانست كه چون عدالت، حد وسط بين افراط و تفريط است، اگر از نقطه عبوديت تا مقام قرب ربوبيت تمثيل حسي كنيم، بر خط مستقيم وصل شود . پس طريق سير انسان كامل از نقطه نقص عبوديت تا كمال عز ربوبيت، عدالت است كه خط مستقيم و سير معتدل است . و اشارات بسياري در كتاب و سنت بدين معني است چنانچه صراط مستقيم، كه انسان در نماز طالب آن است، همين سير اعتدالي است . "25 دليل ديگر در باب اهميت عدالت، طرح آن به عنوان ضابطه تشخيص اسلام ناب، و راه درست از مسيرها و قرائت هاي منحرف از شريعت محمدي (ص) است . "و از رسول خدا منقول است كه خط مستقيمي در وسط كشيدند و خطهاي ديگري در اطراف آن،

ص: 3714

و فرمودند: اين خط وسط، خط من است ... و اعتدال حقيقي ... به تمام معني خط احمدي و خط محمدي (ص) است . "3 - 4 26 - الزامات كسب فضيلت عدالت در گرايش علم اخلاق از نظر امام خميني آنچه از نظر حضرت امام كسب فضيلت عدالت را ضروري مي سازد، نقشي است كه در رسيدن به كمال انساني دارد . "بدان كه تعديل قواي نفسانيه كه غايت كمال انساني و منتهاي سير كمالي بسته به آن است بلكه به يك معني خود آن است، از مهمات امور است كه غفلت از آن، خسارت عظيم و خسران و شقاوت غيرقابل جبران است . "27 اين نگاه غايتمندانه به عدالت، به عنوان فضيلتي كه در كمال انساني نقشي دارد و از طرفي قابل تحصيل است، نه به مثابه پديده اي فطري و تكويني، الزاماتي را به همراه خود آورده است كه ذيلا درباره آن بحث مي شود . 3 - 4 - الف) نقش تعليم و تربيت اهميتي كه به اين نحو، فضيلت عدالت به عنوان جامع فضايل در حيات فردي و اجتماعي داشته، بحث هاي مهمي درباره امر آموزش و تعليم، در فلسفه سياسي و علم اخلاقي، ايجاد كرده است . مباحثات و مصاحبه هاي سقراط با سوقسطانيان در فلسفه سياسي يونان باستان ، بر

ص: 3715

سر نوع، شيوه و محتواي آموزش هايي بود كه به نظر سقراط مخل به غايت جامعه سياسي، خوشبختي و سعادت آن بود . ناشي از اهميتي است كه تعاليم در ساختن فضيلت ها و ملكات اخلاقي و يا رذايل اخلاقي دارند . در ديدگاه حضرت امام، نيز آموزش و تعليم نقش بسيار حياتي در غايت زندگي فردي و جمعي انسان دارد . ماده تعليم، كه آغاز راه براي پيمايش مسير كمال به سمت غايت در حيات فردي و اجتماعي است، آشنايي با معارف الهيه و شريعت اسلام است و آموزش آنچه مربوط به آداب و ظاهر شريعت است كه "بكار بستن آن سعادت فرزندان" را "در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تامين مي كند": "هيچ راهي در معارف الهيه پيموده نمي شود مگر آنكه ابتدا كنه انسان ازظاهر شريعت و تا انسان متادب به آداب شريعت حقه نشود، هيچيك از اخلاق حسنه [فضايل اخلاقي] از براي او به حقيقت پيدا نشود . "3 - 4 28 - ب: آموزش بايد از كي آغاز شود؟ و اما اينكه آموزش از چه زماني، چگونه و توسط چه كساني انجام پذيرد، نيز اهميت مي يابد . زمان آغاز آموزش، دوران كودكي است . هرچند شريعت اسلام، براي قبل از تولد نيز قانون و مقررات دارد و رعايت آن

ص: 3716

ضروري است . اما با اين وجود، آغاز دوران كودكي، بهترين زمان آغاز تعليم و تربيت است چون: "نفس كودك در ابتداي امر، چون صفحه كاغذ بي نقش و نگاري است كه هر نقش را به سهولت و آساني قبول كند و چون قبول كرد، زوال آن به آساني نشود . "29 و به همين دليل بايد در امر آموزش، مراقبت بسيار نمود . امري كه در درجه اول بر عهده پدر و مادر است: "از اين جهت تربيت اطفال و ارتياض صبيان از مهماتي است كه عهده داري آن، بر ذمه پدر و مادر است . "30 بهترين نوع تربيت، در اين مرحله، تربيت و آموزش عملي پدر و مادر است . آنها بايد خود مظهر ملكات و فضايل اخلاقي در رفتار و اخلاقشان باشند و در صورت ضرورت لااقل متكلف به آن باشند . حسن تربيت پدر و مادر اسباب سعدات و تربيت ناشايست، اسباب شقاوت كودك مي گردد . "حسن تربيت و صلاح پدر و مادر از توفيقات قهريه و سعادات غيراختياريه اي است كه نصيب طفل گاهي مي شود چنانچه فساد و سؤتربيت آنها نيز از شقاوات و سؤاتفاقات قهريه اي است كه بي اختيار نصيب انسان گردد . "31 بعد از اين مرحله، نوبت تربيت هاي خارجي فرامي رسد . يعني نقشي كه معلمان و

ص: 3717

مربيان خارج از خانه، در آموزش و تربيت كودك بر عهده مي گيرند . انتخاب معلم و مدرسه مناسب، مهمترين كار اين مرحله است . "البته انتخاب معلم متدين خوش عقيده خوش اخلاق و مدرسه و معلم خانه مناسب ديني اخلاقي مهذب، در تربيت طفل دخالت تام تمام دارد . چه بسا باشد كه نقشه سعادت و شقاوت طفل در اين مرحله ريخته شود و تزريقات معلمين، يا شفاي امراض و يا سم قاتل است . "32 مرحله بعد از اين، مرحله "استقلال فكر و نظر و ايام جواني" است . در اين مرحله انسان خود "كفيل سعادت" و "ضامن شقاوت" خود است . مراقبت از خود و احوال نفس خود كه در آن رذايل اخلاقي ريشه نكند و بركندن ريشه مفاسد و رذايل، در اين مرحله ضروري است . تا تبديل به ملكه نشوند كه "قلع" آن ناممكن شود . "بر جوانها حتم و لازم است كه تا فرصت جواني و صفاي باطني و فطرت اصلي باقي و دست نخورده است درصدد تصفيه و تزكيه برآيند و ريشه هاي اخلاق فاسده و اوصاف ظلمانيه را از قلوب خود بركنند كه با بودن يكي از اخلاق زشت ناهنجار، سعادت انسان در خطر عظيم است . "33 اگرچه در اين ديدگاه، سعادت و كمال فردي،

ص: 3718

اهميت زياد دارد، اما اين همه تاكيد و نكته سنجي در امر آموزش، جهت مهم ديگري هم دارد كه به ماهيت طبع مدني انسان و شركت او در جامعه باز مي گردد نقشي كه رفتار فرد مي تواند در سرنوشت ديگران داشته باشد . چه بسا كه تربيت صحيح يك طفل، به اصلاح يك ملت منجر شود و افساد يك طفل، اسباب گرفتاري يك ملت و نسل هاي آينده آن را فراهم آورد . "بايد دانست كه تربيت يك طفل را نبايد فقط يكي محسوب داشت و همين طور سؤتربيت و سهل انگاري درباره يك طفل را نبايد يكي حساب نمود . چه بسا كه به تربيت يك طفل يك جميعت كثير، بلكه يك ملت و يك مملكت اصلاح شود و به فساد يك نفر، يك مملكت و ملت فاسد شود . "34 حضرت امام، با بهره گيري از تمثيل و نمونه هاي تاريخي، شواهدي بر اين گفتار خود ارائه مي كنند: "نورانيت يك نفر مثل فيلسوف بزرگ اسلامي خواجه نصيرالملة والدين ... و علامه بزرگوار حلي ... يك مملكت و ملت را نوراني كرده و تا ابد آن نورانيت باقي است و ظلمت ها و شقاوتهاي مثل معاويةبن ابي سفيان و ائمه جور مثل او هزاران سال بذر شقاوت و خسران ملتها و مملكتها است; چنانچه مي بينيم . "35 در اين جا، با جمعبندي و نتيجه گيري

ص: 3719

مطالب ارائه شده، بحث اين مقاله را به پايان مي بريم و ارتباط عدالت فردي، با حكومت و جامعه عادله و آثار سياسي عدالت و الزامات آن را به شماره بعدي احاله مي كنيم . ج: نتيجه گيري اگر بخواهيم خلاصه مطالب ارائه شده درباره عدالت در گرايش هاي مذكور در مقاله را به صورت نمودار، مي توان آن را به صورت ذيل نشان داد . بطوركلي، ديدگاه حضرت امام بر مبناي دو الگوي ارائه شده در ابتداي بحث، الگوي ابزاري و الگوي غايتمندانه، در اين مبحث، متمايل به الگوي غايتمندانه است . در تمام گرايش ها، عدالت ناظر به وضع مطلوب است . و براي همين، حضرت امام از عدالت به معناي مطلق و تام آن نام مي برند . ادبيات و واژگان بكار رفته، در هر چهار گرايش، آميخته با ادبيات عرفاني است . حتي در مبحث علم اخلاق، نيز اين گرايش ديده مي شود . در گرايش وجودشناسي عرفاني، بنظر مي رسد كه فاعليت بشر در رسيدن به عدالت، نقشي نداشته باشد . مظهريت اسما و صفات در حقايق وجوديه، ارتباطي به اراده بشر ندارد . اما در ساير گرايش ها، نوعي اراده گرايي، در رسيدن به عدالت به چشم مي خورد . خواه در شناخت حقايق وجوديه ايماني چون توحيد، معاد، نبوت و ... و خواه در آماده كردن قلب و آينه وار

ص: 3720

ساختن آن براي تجلي نور الهي و معارف آن، و خواه در كسب ملكات و فضايل اخلاقي . تكيه حضرت امام در اين مبحث، بر گرايش اخلاقي، بيشتر از ساير گرايش ها است و بحث حضرت امام در اين باره تفصيلي تر است . ملكات و فضايل اخلاقي، وجه مميز و ضابطه انسانيت انسان است و خروج از آن و كشيده شدن به سمت رذايل، خروج از "حقيقت" و "فضيلت" انساني است . اهميت كسب ملكات و فضايل اخلاقي، با نگاه غايتمندانه و معطوف به سعادت حضرت امام، هم در كمال گرايي و كسب خوشبختي و سعادت فردي اهميت دارد و هم در سرنوشت و سعادت جمعي . نمونه هاي تاريخي از شخصيت ها، بيانگر اين است كه رفتار فرد - عمل عادلانه فرد - تاثيرش نه تنها بر خود كه بر ساير همنوعانش هم هست و به همين گونه است، رفتار خروج از عدل . برداشت حضرت امام، بطوركلي درباره عدالت، آنجا كه عدالت را به فضيلت حدوسط، تعريف مي كنند، ارسطويي است . و اين برداشت در گرايش علم اخلاق، به برداشت ارسطويي نزديكتر شد، بطوريكه حضرت امام تعريف ارسطو از عدالت را پذيرفته اند . عدالت جز ملكات و عادات اخلاقي كه اموري متغيرند، دانسته شده است و بر همين مبنا، تاثير آموزش ها و تعليم و محتوا و شيوه

ص: 3721

آنها،

ص: 3722

از آنجا كه مي توانند سبب ايجاد ملكات و عادات پسنديده و يا ناپسند شود، اهميت مي يابد . تاكيد بر امر خودسازي و مراقبت از نفس و مجاهدت و تقواپيشه گي نيز، بر بنياد همين تغييرپذيري عادات و ملكات ايجاد شده است . تصوير ارائه شده از انسان نيز در اين منظر به عنوان موجودي كه داراي اجزا متعقل و غيرمتعقل است و رفتار او تابعي از قواي نفس غيرمتعقل او شهوت، غضب، واهمه است، معناي عدالت را به سوي تعادل در قوا، و تهذيب آن به كمك قوه عاقله و شريعت اسلام كشانده است . والسلام مآخذ 1 . مراجعه شود به; ناصيف نصار، "قدرت سياسي و اصل عدالت"، نقد و نظر، شماره 2 و 3، بهار و تابستان، 1376، ص 2 . 291 . امام خميني (س)، شرح حديث جنود عقل و جهل، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س)، چاپ اول بهار 1377، ص 146 . 3 . همان . ص 147 . همچنين رجوع شود به: امام خميني (س)، شرح دعاي سحر، ترجمه احمد فهري، تهران، انتشارات اطلاعات، 1373، ص 4 . 102 . براي كسب اطلاع بيشتر درباره مظهريت اسما و صفات الهي در مخلوقات، مراجعه شود به، امام خميني (س)، شرح دعاي سحر، ص

ص: 3723

5 . 101 . پيشين، ص 6 . 148 . همان . 7 . همان . 8 . همان . 9 . مرتضي مطهري، آشنايي با علوم اسلامي، تهران، صدرا، چاپ هيجدهم، 1375، صص 85، 10 . 87 . پيشين ص 11 . 148 . ارسطاطاليس، اخلاق نيكوماخس، جلد اول، ترجمه ابوالقاسم پورحسيني، تهران، دانشگاه تهران، 1356، ص 12 . 10 . امام خميني (س)، چهل حديث، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س)، 1375 ص 14 . 14 . امام خميني (س)، شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 34، و ارسطاطاليس، همان، صص 34 و 15 . 134 . شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 16 . 149 . همان، ص 15 . 153 . همان، ص 16 . 148 . همان، ص 17 . 151 . همان . 18 . جهت اطلاع از تفسيري ديگر از عدالت در رفتار و ملكات اخلاقي، مراجعه كنيد به . امام خميني (س)، سرالصلوة، تهران، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س)، 1375، 19 . 72 . همان، ص 150، امام خميني (س) در كتاب چهل حديث، به نحوي ديگر، نقش قواي سه گانه را در سرنوشت بشر تشريح كرده اند . ايشان در اين اثر، از قواي سه گانه وهم،

ص: 3724

غضب، شهوت، به عنوان "جنود رحماني" ذكر كرده اند، كه مي تواند "موجب سعادت و خوشبختي انسان گردند" به شرط آنكه "تسليم عقل" و تعاليم "انبيا عظيم الشان" شوند . و ممكن است كه از "جنود شيطاني باشند" اگر "سرخود" رها شوند و "وهم" "بر آن دو قوه ديگر با اطلاق" حكومت كند . چهل حديث، صص 16 و 20 . 17 . شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 21 . 150 . ارسطاطاليس، پيشين، ص 22 . 132 . همان . 23 . همان . 24 . شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 25 . 150 . همان . 26 . همان، صص 152 و 27 . 153 . همان، ص 28 . 153 . امام خميني (س)، اربعين حديث، ص 8 و همچنين صحيفه انقلاب، وصيت نامه سياسي - الهي رهبر كبير انقلاب اسلامي، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ پنجم، 1369، صص 2، 3 و 29 . 8 . شرح حديث جنود عقل و جهل، ص 30 . 154 . همان . 31 . همان، ص 32 . 155 . همان، ص 156 . همچنين، مراجعه شود به: چهل حديث، ص 33 . 169 . همان، ص 157 . همچنين درباره برنامه خودسازي انسان مراجعه كنيد

ص: 3725

به: چهل حديث، صص 34 . 6 - 10 . همان، ص 35 . 154 . همان، صص 154 و 551 . نوراله قيصري

ص: 3726

تاملي در سيره علمي، اجتماعي امام خميني (ره)

13 چكيده: اگرچه از عنوان موضوع مورد نظر، تداعي مي شود كه اين مقاله، چنانكه انتظار مي رود حاوي سيري در سيره عملي، و نگرشي برانديشه نظري حضرت امام خميني - قدس سره الشريف - باشد اما چنين انتظاري از يك مجمع مركب از دانشمندان صاحب نظر در مجموعه علوم الهي و انساني، شايد به جهت نامقدور بودن آن، معقول نباشد تا چه رسد به نوشته اي كه از خامه ناتوان مقلدي از غم هجران، پريشان به صحيفه تحرير نشسته است. سخن گفتن ديگران و از جمله اين كمترين در خصوص آن فرزانه علم و دين، به مثابه بردن ران ملخي است از طرف آن مور، در آستان كرم سليمان. حقيقت سخن اين است كه: ما در سر مقام امام حيرانيم، چون وجود امام، دريائي است كه غواص عقل وانديشه، در اين دريا، اول، آخر ره نيابد كندرو پاياب نيست و سخن منظوم اين كمترين در خصوص آن مظهر طهارت و يقين، چنانكه در مثنوينامه خروش عشق، برقع از جبين گشاده، اين است كه: اخذ كردم آتش صحراي عشق از خميني گوهر درياي عشق اي خدايا راه او پاينده دار آفتابش در جهان، تابنده دار مهر او همچون نفس در سينه ام روشن از او، شيشه انديشه ام موج درياييم و توفان

ص: 3727

است او نغمه هاي گرم ايمان است او شور او در عشق، عنوانش جنون لوح منشور قيامش، نقش خون همچون توفان در نيستان، ناله كرد حرف خاموشي شب، آواره كرد در تو، محوم،اي تو اكسير جهاد معنيي مرموز سير اجتهاد اي تو خود سرمنزل اسفار ما در نگاهت قصه اسرار ما اي بهار خلقت حق در كوير اي رهايي بخش انسان اسير در سكوتت انتظاري از خروش در سرود سينه ات حرف سروش اي خميني مظهر عشق و كمال جلوه اي از آتش طور وصال در تو حيرانم كه حيراني رواست چون مقامت برتر از اوهام ماست آري هر تحليل گر پاك فطرتي كه در زندگي امام و اخلاق و رفتار آن حضرت محو شود اين دقيقه را به خوبي در مي يابد كه استواري و ثبات قدم او در فراز و فرودهاي مختلف سياسي و اجتماعي، عقل وانديشه را به تحير مي اندازد و با اين حال، مرغ دل به اشتياق تقرب به او، پر مي اندازد و با سوز تمام اين ترانه مي خواند: قشون مهر تو، تاراج جان است خروش نغمه هاي جاودان است چه گويد: حيدر محزون كه عشقت درون مهر دل آتشفشان است (1) ولي با همه اين اوصاف كه منزلت و مقام امام، بالاتر از حيطه عقل و اوهام ماست باز نيز از باب

ص: 3728

اينكه "مالا يدرك كله، لايترك كله" برانديشمندان اسلامي به طور اعم، از جامعه شناسان، فيلسوفان، عارفان، فقيهان گرفته، تا سياستمداران از نظر وجداني و اخلاقي تكليف است كه در راستاي تبيين و تفسير ابعاد گوناگون شخصيت بزرگ مظهر عزت مسلمين و محور عظمت مستضعفان، امام خميني به تحليل عميق منطقي بپردازند و در حد توان و ميزان دست آورده هاي فكري خود، ابعاد درخشان اين درخششگاه نور معرفت را از باطن ملكوتي وي (كه جلوه اي از اسم الباطن است) به شهود ظاهر جبروتي برسانند. آنچه در حال حاضر بيشتر دانشمندان به اصطلاح روشنفكر ما از شخصيت امام، براي خود، تصوير كرده اند اين است كه امام، تنها يك فقيه سياستمدار بود. به طور مسلم، صاحبان اين نوع تلقي از شخصيت آن حضرت، از معرفي قلمرو جغرافياي وسيع و گسترده انديشه حضرت امام در حوزه معرفت شناسي عاجز و ناتوانند; چون امام نه تنها يك فقيه سياستمدار بود امام، يك فيلسوف متضلع و محيط بر نحله هاي عقلي، فلسفي فيلسوفان مشرق زمين نيز بود، با اينكه از نظر روحي، مشربي ذوقي، عرفاني داشت بر مكتب عقلي، برهاني مشائيان احاطه كامل داشت آراء پيچيده و پر مغز بوعلي را در حوزه علوم اسلامي براي متفكران مشتاق به طرز تفكر فلسفي مشائيان كه عبارت است از ارزيابي و تعقيب مسائل در

ص: 3729

چهارچوب تفكرات صرف عقلايي تدريس مي كرد. با مكتب فلسفي اشراق اسلامي و پيروان مشرب اشراقي به خوبي آشنا بود و بر اين اعتقاد بود كه شيخ شهاب الدين سهروردي معروف به شيخ اشراق، رئيس فلاسفه اشراق اسلامي، طريقه ذوقي افلاطون را حياتي مجدد بخشيد و آن حكيم الهي را صاحب مقام تجرد و صفاي باطن مي دانست. (2) بر مشي فكري و مكتب فلسفي مرحوم صدرالمتالهين شيرازي وقوف كال و تبحر تام و قابل داشت، مهمترين كتاب فلسفي آن حكيم الهي، اسفار كه بزرگترين و دقيقترين شاهكار فلسفي در جهان فلسفه مي باشد و تا هنوز نيز هيچ فيلسوفي كتابي را در حكمت بدين پايه خلق نكرده است براي طالبان حكمت، تدريس مي كرد، او به صدرا به عنوان يك حكيم راستين و موحد، و به كتاب اسفار به عنوان پربارترين متن مجدد، در حكمت الهي، عشق مي ورزيد و آن حكيم را قهرمان وادي صعب العبور حكمت و روشنگر خللهاي شيخ الرئيس در علم معرفت حق مي ديد; از فلسفه او به عنوان نزديكترين فلسفه بواقع، حكايت، و از خود او در برابر حربه هاي تكفير دينداران تنگ نظر و ظاهرنگر، حمايت مي كرد. سخنان بلند آن حضرت در اين باره اين است: محمدبن ابراهيم شيرازي از بزرگترين فلاسفه الهي و موسس قواعد الهيه و مجدد حكمت ما بعدالطبيعه;

ص: 3730

او اول كسي است كه مبدا و معاد را بر يك اصل بزرگ خلل ناپذير بنا نهاد و اثبات معاد جسماني با برهان عقلي كرد و خللهاي شيخ الرئيس را در علم الهي روشن كرد و شريعت مطهره و حكمت الهيه را با هم ائتلاف داد; ما با بررسي كامل ديديم هر كس درباره او چيزي گفته از قصور خود و نرسيدن به مطالب بلندپايه اوست" (3) مطلب بعدي كه از سير در تفكرات فلسفي امام راحل استنباط مي شود اين است كه امام نه تنها به فلسفه اسلامي و فيلسوفان جهان اسلام به خاطر تنوير چراغ عقول بشري در راستاي تبيين معارف ديني و نظري به چشم عظمت و بزرگي مي نگريسته، بلكه علي رغم بسياري از بزرگان علوم اسلامي، به فلاسفه پيشين يونان نيز خوشبين و بعضي از آنان را از شاگردان و پيروان توحيدي انبياي عظيم الشان الهي مي داند. به عباراتي از آن بزرگ مرد الهي در اين خصوص توجه كنيد. اين فيلسوف بزرگ (انباذ قلس) در زمان داوود نبي (ع) بوده و حكمت را از او و لقمان حكيم اتخاذ كرده است. (4) و در خصوص فيثاغورث گويد: اين فيلسوف در زمان سليمان بود و حكمت را از او اخذ كرده و آراء او جمله به رمز است.

ص: 3731

(5) امام در خلال تدريس كتب فلسفي به طور مسلم، نظرياتي نو و در مقوله حكمت و هستي شناسي، سرنوشت ساز و قابل تامل، بررسي و دقت نظر عنوان مي كرده است كه اگر آن دروس جمع آوري و به چاپ برسد براي فيلسوفان در جهت تبيين و تحليل انديشه هاي فلسفي امام و استنباط دقيق آراء و مباني عقلاني آن حضرت راهگشاي بسيار خوبي است. امام در عرفان نظري نيز از اساتيد برجسته و كم نظير بود با مراجعه دقيق به صحف عرفاني و نگرشي عميق بر آراء ذوقي، آن بزرگ، اين مطلب به روشني دريافت مي شود كه آن حضرت بر عرفان اسلامي محيط و در تبحر بر آراء پيشگامان عرفان نظري علي الخصوص بر آراء بلند موسس و پايه گذار آن محي الدين عربي كه در عداد بزرگان تراز اول اين فن بود. كتابهاي گرانقدر مصباح الهدايه، سرالصلوة، شرح دعاي سحر و تعليقات بر فصوص محي الدين و مصباح الانس حمزه فناري، بهترين گواه بر اين مدعا است. فيلسوف مدقق بارع و محقق متفنن متضلع در مباحث عرفاني و حكمت عقلاني، علامه، سيدجلال الدين آشتياني در مقدمه شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحكم مي نويسد: حضرت استاد علامه، آيت الله العظمي امام سلام الله عليه و علي اجداده الطاهرين در عرفان اسلامي شاگرد منحصر

ص: 3732

به فرد شاه آبادي مي باشند امام از اساتيد بزرگ عرفان در قرن اخيرند و ذوق و استعداد خاص در مباني عقلي و عرفاني دارند; امام خميني در حكمت متعاليه به روش صدرالحكماء والعرفاء، آخوند ملاصدرا استاد مسلم و در حقيقت بدون مجامله بايد گفت كه آن جناب خاتم حكما و عرفا در عصر ما مي باشند. (6) قضاوت استاد آشتياني (مرد، باريك بين و دقيق انديشي كه بر همه نحله هاي فلسفي، عقلاني و مشربهاي اشراقي، عرفاني وقوف كامل دارد و با موشكافي مخصوص بخود، جهات قوت و ضعف اساتيد بزرگ عرفان و حكمت را بر مي شمرد و به در مقام قضاوت علمي هيچ گونه ملاحظه اي براي كسي قائل نيست) پيرامون امام راحل به اينكه آن جناب خاتم حكما و عرفا در عصر ما مي باشد و در حكمت متعاليه به روش ذوقي ملاصدرا استاد مسلم است، حجت تحقيق و كندوكاو، و ژرف نگري را در فلسفه و عرفان امام بر مشعلداران حيات معقول بشري، تمام مي كند. مسلما حكيمي چون آشتياني كه پيرامون ديگر بزرگان علم و حكمت بدون كمترين ملاحظه اي به عنوان يك ملاي مستقل داوري مي كند (و ريزبينانه علامه طباطبايي را در عرفان نظري و مباحث ذوقي اسفار غير متخصص و ناتوان قلمداد مي كند (7) و رفيعي قزويني را با اينكه در تقرير مباني فلسفي

ص: 3733

ملاصدرا و بيان مقاصد وي در اسفار در حد اعجاز مي ستايد و تدريس اسفار او را يد بيضاء در قلمرو ادراك نظري مي داند اما با اين حال چون حكيم است و حكيمان مهار احساسات و عواطفشان به دست عقلشان است و عاقلانه مي انديشند وقتي كه مي خواهد پيرامون عرفان نظري قزويني و ميزان آشنايي وي با مباني عرفاني و معاني ذوقي محي الدين و كتاب پر محتواي فصوص اظهار نظر كند آن تحرير در مباني صدرالدين را گنگ و ناتوان در معاني محي الدين مي يابد) (8) پيرامون امام راحل نيز بدون هيچ ملاحظه اي و تنها به صرف بيان حقيقت داوري كرده است. امام با اين احاطه كاملي كه به عرفان نظري و با آن قدم واصلي كه در عرفان عملي داشت و گو اينكه: "يا من هو حضوره دائم" بر، وي در تجلي مستدام و ظهور مدام بود، جذبه هاي روحاني وي مستمر، چون جذوههاي آتش محبت رحماني در درونش شعله ور بود، با اين حال در متن جامعه بود و عرفان او در كنار فقه و سياستش براي اصلاح و تهذيب جامعه. و اينك بر عارفان باريك بين و سالكان دقيق انديش، لازم است كه براي برداشتن پرده ابهام از رخسارانديشه هاي ذوقي، عرفاني امام از يك سو، و معرفي شخصيت عرفاني، اجتماعي آن

ص: 3734

همام از ديگر سو (كه به عنوان يك قطب شاخص عرفاني و محور جهت بخش سياست جهاني، عرفان را از گوشه انزوا به صحنه اجتماع كشانيد) بسيج شوند، علي الخصوص در راستاي پرداختن به بعد دوم از قلمرو شخصيت عرفاني آن حضرت، كه خود مستلزم زدودن و تخريب جنبه هاي منفي به جامانده از سيره عارفان گذشته است كه براي سالكان ناآزموده به عنوان يك اصل مسلم عرفاني، قابل پذيرش و عمل مي باشد. بايد طالبان عرفان را از رفتن، به سراغ نااهلان بي خبر از حقيقت عرفان، حذر داد و بر آنان، اين نكته را تبيين كرد كه: از دلق پوش صومعه، نقد طلب مجوي يعني ز مفلسان، سخن كيميا مپرس (9) و اين دستورالعمل را تعيين، كه عرفان به حق و حق جو، عرفان خضر واصل يعني امام راحل و ديگر بزرگان كاملي ست كه معرفت و سلوكشان را براي اصلاح و تهذيب جامعه از سيره قويم و صراط مستقيم به ظهور آورندگان عرفان راستين، يعني ائمه طاهرين (كه در راسشان امام كمل عارفين، اميرالمومنين قرار دارد) گرفته اند; اگر عرفان امام، در شب تاريك كژيها و پلشتيها چون نوري در خدمت مسلمانان بود، علتش اينكه: سرمنشاء فيض آن، دم عيسوي مشرب اميرالمومنين (ع) بود و اين همان عرفان مثبتي است كه فرزانه گرانقدر

ص: 3735

علامه جعفري در نوشتاري دقيق به تتبع و تحقيق، پيرامون آن پرداخته و اين طرح را در حوزه معرفت شناسي يا فلسفه عرفان، همو براي اولين بار، درانداخته است و به طور قطع و مسلم، برجسته ترين و درخشنده ترين جنبه شخصيت عرفاني امام، همين جنبه عرفان مثبت اوست كه در تاريخ عرفان نيز از جنبه هاي منحصر به شخصيت خود آن حضرت است و در عارفان گذشته، پيشگامي را نمي توان براي او در نظر گرفت. پس سخني گزاف نيست اگر بگوييم: جمله صفرند و وحيد دهر اوست بعد معصومين، فريد دهر اوست (10) و مي توان گفت: امام به عرفان، روح بالندگي و شكوفايي لطافت گل در طراوت بهاري بخشيد، چون ديگر عارفان كه در طول تاريخ ظهور كرده اند تنها ره آورد عرفانشان اين بود كه به صلاح خود پرداختند و براي حفظ صلاح و سلامت خود، خرقه انزواي از اجتماع را به دوش انداختند اما امام با اراده اي الهي برخلاف جريان اين رود به شنا پرداخت و بعد از سلوك در طريق صلاح خود، با الهام از سيره معصومين به اصلاح جامعه و قراردادن حركت آن در روند مطلوب كتاب تشريح، مشغول شد و اين حقيقت در تاريخ روشمند بشري، براي هميشه در طلوع مستدام خواهد بود. دومين موضوعي كه امام خميني (ره) به آن

ص: 3736

روح تبلور و بالندگي در فراسوي سازندگي فردي و اجتماعي بخشيد و بين آن و مقوله هاي مستحدث زندگي ماشيني پيوند برقرار كرد (و از ضرورت اين پيوند و آشتي دادن بود كه آن حضرت، دخيل دانستن عنصر زمان را در هر عصري و از جمله عصر ما، در آن موضوع، شرط اساسي براي پاسخگويي آن موضوع به مشكلات پيچيده و تو در توي نسلي دانست كه حياتشان با رشد فزاينده صنعت و تكنيك در جريان زندگي ماشيني امروز پيوند خورده است) فقه بود; فقه همان اقيانوس پويا و پايان ناپذيري كه تا قبل از ظهور ملكوتي امام، كاربرد آن، كاربرد تعليمي و تدريسي بود و قلمرو سلطنت آن، گوشه حجرهها. اما امام هم فقه را كه قوانين حكومتي و حقوقي تدوين شده از ناحيه امامان معصوم شيعي بود به عنوان تنها قانون افتخارآفرين، مشروع و قابل پذيرش، در جامعه اسلامي به مرحله اجرا درآورد و هم با فراست و هوشمندي و بلندنظري به دنبال بررسي وضعيت جامعه اسلامي در زمان معاصر و واقع بينانه نظر كردن به نيازها و مقتضيات زمان و جدا ندانستن زندگي مردم از زماني كه در آن مي زيند از يك سو و جدا نديدن يك فقيه جامع الشرايط از متن اجتماع، از ديگر سو، اين دقيقه

ص: 3737

را دريافته بود كه عنصر زمان را بايد در فقه و حقوقي كه همگام با زمان به عنوان قانوني كه براي رفع مشكلات حيات ديني مردم پياده مي شود لحاظ كرد، پس فقه امام در متن اجتماع و به عنوان كاملترين قانون حقوقي الهي كه هيچ ايدئولوژي بشري تحت هيچ شرايطي جايگزين آن نيست براي اجتماع بود و چون سياست كشورداري و حكومتي او نيز بر مبناي ديدگاههاي فقهي و حقوقي اش بود. كه اينكلام ايشان "امور مسلمانان - امور سياسي، اجتماعي مسلمانان است (11) " مبين همين معناست پس حاصل كلام در اين مقال اينكه: سياست امام هماهنگ با - فقاهت امام بود و فقاهت آنحضرت، شعر شهود حكومت در آيينه ولايت بود كه به حمد و سپاس خدا، الان نيز با همين آيينه ولايت، صاحب مقام معظم فقاهت آيت الله خامنه اي به اصلاح و آرايش حكومت مي پردازد. كوتاه سخن اينكه اگر كساني يافت شوند كه با ولايت امام، موافق، ولي با ولايت آيت الله خامنه اي ناموافق باشند به طور يقين اين افراد اگر در عصر پيامبر نيز بودند مثل كساني كه نبوت نبي را منهاي ولايت وصي پذيرفتند عمل مي كردند. نتيجه اي كه بر اين دومين موضوع مقاله مترتب است اينكه فقيهاني قادر به گام برداشتن در جهت بالندگي اين روش فقهي اند روشي كه بر

ص: 3738

رفرف زمان سوار است و با زمان به پيش مي تازد و هيچ گاه از رفع مشكلات اجتماعي، ديني دينداران عاجز نيست كه از روح تسامح برخوردار باشند. سومين موضوعي كه در قلمرو تحليل شخصيت امام درخور بررسي و قابل بحث است، سياست آن حضرت است كه اين مقال مفصل را به مقوله اي ديگر محول مي كنيم. ان شاءالله پانوشتها: 1- دو بيتي از مجموعه ارمغان دشتي است اثر مولف. 2- رجوع شود به كشف الاسرار ص35 ، امام خميني. 3- ماخذ پيشين ص36. 4- ماخذ پيشين ص32. 5- ماخذ پيشين ص32. 6- شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحكم ص33 سيدجلال الدين آشتياني. 7- ماخذ پيشين ص37. 8- ماخذ پيشين ص36. 9- ديوان حافظ ص155. 10- بيت از مثنوينامه خروش عشق، اثر نگارنده. 11- پيام انقلاب شماره 42، 11/7/1360، ص4. حجه الاسلام حيدر احمدي (محزون)

ص: 3739

تبعيد ظلم ستيز

11 چكيده: به ميزاني كه انسان هاي پارسا و فرهيخته در وادي ظلم ستيزي تأثيرگذار بوده اند حساسيت ستمگران و تبهكاران نسبت به آنها بيشتر شده و مقابله با آنها جدي تر گشته است. در طول تاريخ دو خط ستمگري و ظلم ستيزي همواره وجود داشته است. ظلم صفتي زشت است كه با فطرت انساني و سرشت بشري تطابق ندارد. برعكس ظلم ستيزي خصلتي ارزشي و متعالي است. ارزش افراد به ميزان پايبندي آنها به موازين است. هر انسان بالنده به ميزاني كه با قانونگريزان و قانونگريزي درافتاده اند مطلوب مردم متعادل بوده اند. مردم، افراد ظلم ستيز را با هر خاستگاه فكري كه داشته باشند مي ستايند. اين خود دليل محكم و پايداري بر فطري بودن عدالت و قسط است. بديهي است جهانخواران و ستمكاران كه منافع نامشروعشان در ناديده گرفتن حقوق ديگران است در اين وادي گمراهي پيش مي روند. ادامه اين راه، ايجاد سيستم هاي نابرابر و ظلم و جور است. تاريخ شاهدي بر تبهكاري هاي گمراهان و قتل و كشتار مردم بيگناه توسط ايادي ظالمان است. اما دولت ظالمان هرگز پايدار و مستمر نبوده است. مردم در برابر مطامع جهانخواران ايستادگي كرده و خواب راحت آنها را پريشان ساخته اند. مبارزات خونبار و دائمي مظلومان تاريخ در برابر بيدادگران، همواره وجود داشته است. تاريخ هيچ مقطعي را سراغ ندارد كه

ص: 3740

مردم تسليم مطامع زورمندان شده باشند. تا ظلم هست مبارزه هم به عنوان عنصر بيداري و هشياري و فرهيختگي جوامع مطرح بوده است. پرچم مبارزه هرگز بر زمين نيفتاده است و مشعل فروزان ظلم ستيزي بر بلنداي تاريخ همواره فروزان بوده است. اين خود افتخار تاريخ بشريت است. انبياء در طول تاريخ، پرچمدار نهضت ظلم ستيزي بوده اند. اطرافيان پيامبران را هميشه گروهي مظلوم، كم توقع، بيدار، شجاع، موقع شناس... تشكيل مي دادند. همانهايي كه از مظالم بيداد، محروميت ها كشيده و ناراحتي هاي زيادي چشيده اند. اتفاقاً موضوعي كه رسالت پيامبران را تسهيل كرده است همين موضوع بوده است. چه، موضوع شرك و توحيد برخاسته از همين تفكر است. يعني ستمكاران توحيد را با مطامع خود در تضاد يافتند و با آن به مبارزه برخاستند. انبياء براي بسيج مردم در آغاز، بر محروميت مردم كه حاصل مظالم ستمكاران بوده است تأكيد كرده اند. قرآن كريم مي فرمايد: فَلْيَعْبَدُوا رَبَّ هذا الْبَيْتِ الذّي اطْعَمَهُمْ مِنْ جُوعٍ وَ آمَنَهُمْ مِنْ خَوْفٍ[1] به خداي اين خانه (كعبه) ايمان بياوريد و او را اطاعت كنيد و عبادتش نماييد. خدايي كه شما را از گرسنگي رهايي داد و ترس شما را برطرف نمود. اين موضوع بسيار مهم است كه پروردگار سبحان بر طبيعي ترين و ملموس ترين دستاوردهاي بعثت پيامبر اسلام صلوات الله عليه و آله تأكيد مي فرمايد:

ص: 3741

1. رفع گرسنگي 2. ايجاد امنيت راستي اگر در جامعه اي امنيت نباشد هيچگونه آسايشي وجود ندارد. امنيت ظرف پروژه هاي رفاهي است. و اگر فقر بر شهري حاكم شود دين و همه اعتقادات و باورها هم از بين مي رود اميرالمؤمنين مي فرمايند: الْفَقْرُ مَوْتُ الْاَكْبَرُ فقر و ناداري مرگ بزرگ است. جامعه شناسان و روانشناسان و محققان عمدتاً بر اين باورند كه ظالمان و بيدادگران در طول تاريخ همواره براي تأمين منافع خود، حقوق مردم را ناديده گرفته اند و به تاراج ثروت هاي مردم پرداخته اند. مردم دربادي امر به دلايل مختلف در برابر مطامع ستمگران عقب نشيني كرده اند ولي پس از تجديد قوا و تجهيز نيرو به نبرد با تبهكاران پرداخته اند و اين يعني نبرد طولاني و وقفه ناپذير ظالم با مظلوم و مظلوم با ظالم. اما اسلام ديدگاه ديگري دارد. قرآن كريم مي فرمايد بعثت انبياء براي هدايت مردم و رهايي آنها از انحرافات و اعوجاج است. راستي آيا انحرافي بالاتر از غرق شدن انسان در فرهنگ ظالمان و محيطي كه تبهكاران ايجاد كرده اند وجود دارد؟ و آيا هدايتي بالاتر از اين مقدور است كه انسان در پرتو توحيد به ظلم ستيزي بپردازد. دعوت انبياء به توحيد همه عناصر عدالتخواهي و ظلم ستيزي را در پي دارد. اتفاقاً علت العلل مقاومت و مخالفت ظالمان با دعوت انبياء در همين

ص: 3742

هدف پيامبران نهفته است. قرآن اين دو گرايش را به زيبايي به تصوير مي كشد: در آن هنگام كه پيامبري مبعوث مي شد و مردم مظلوم گِرد وي جمع مي شدند ستمكاران به مردم مي گفتند: وَ قالَ الظّالِمُونَ انْ تَتبِعُون الاّ رَجُلاً مَسْحُوراً.[2] شما داريد از فردي تبعيت مي كنيد كه عقل درستي ندارد و فاقد شعور لازم است. راستي از ديدگاه ستمگران، ظلم ستيزان فاقد عقل و درك لازم اند. درست آنگونه كه از وارثان ظالمان قديم و تبهكاران جديد مي شنويم كه عقلاي عالم را كه با آنها مخالفند ديوانه و مبارزان را تروريست مي خوانند. پس دعوت انبياء به خداشناسي دعوت به ظلم ستيزي هم هست مگر نه قرآن كريم مي فرمايد: وَالْكافِروُنَ هُمُ الظّالِموُنَ كافران همان ظالمان هستند. يعني ممكن نيست يك شخص خداشناس و موحّد ستمكار شود. ظلم مشخصه واضح كافر است. ظالمان مردم را از مسير توحيد خارج مي كنند سپس بر آنها تسلط مي يابند و به سوءاستفاده از مردم مي پردازند. ظلم و ظلمات هم ريشه اند و ظلمات يعني سلطه سنگين كافران و ستمگران. تبعاً نور يعني توحيد و يكتاپرستي و ظلم ستيزي و درشتي با ظالم. ببينيد قرآن چه مي گويد. در اين مورد و براي اثبات ادعاي خود چند آيه را مي آوريم. كِتابٌ انْزَلْناهُ الَيْك لِيُخْرِجَ النّاس مِنَ الظُّلُماتِ الَي النور.[3] اين كتابي است كه بر

ص: 3743

تو فروفرستاده شده است كه با دستورالعمل آن، مردم را از تاريكي نجات دهي و به سوي روشنايي ببري. ظلم ستيزي جز در سايه توحيد ميسور و مقدور نيست. بسياري از انقلابيون عالم و انقلابي نماها كه يا بويي از اسلام نبرده بودند و توحيد در آنها نهادينه نشده بود پس از رسيدن به قدرت ستمكار شدند. رژيم هاي تبهكار حاكم بر بعضي از كشورهاي كمونيستي و يا كمونيست هاي مسلط بر كشورهاي اسلامي از نمونه هاي آشكار اين مدعاست. فقط و فقط در سايه خدامحوري است كه ستم سوزي مقدور است زيرا خدا فرمانروا و حاكم و دوستدار مؤمنان است كه دستور ظلم ستيزي مي دهد: اللهُ وَلِيُّ الذَّينَ امَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ الَي النُّورِ.[4] اين خداست كه ظلم و ظالمان را دوست ندارد. انَّهُ لايُحِبُّ الظّالِمينَ[5] و آنها را هدايت نمي كند. وَاللهُ لايَهْديَ الْقَوْمَ الظّالِمينَ[6] انَّ الله لايَهْديَ الْقَوْمَ الظّالِمينَ[7] خسران و بدبختي هم متعلق به ظالمان است. اصولاً ستمگران در گمراهي هستند همانهايي كه مردم زيادي را منحرف كرده اند. قَدْ اضَلُّوا كَثيراً وَ لاتَزِدِ الظّالِمينَ الاّ ضَلالاً.[8] خلاصه اينكه عذاب دردناك در انتظار آنهاست كه رهايي آنها مقدور نيست. انَّ الظّالمينَ لَهُمْ عَذابٌ اليمٌ[9] انّا اعْتَدْنا لِلظّالِمينَ ناراً احاطَ بِهِمْ سَرادِقُها[10] و اينكه عذاب آنها پايدار و هميشگي است. الا انَّ الظّالمينَ في عَذابٍ مقيم[11] از

ص: 3744

اين آيات و بخصوص از آيه آخر بخوبي انعطاف ناپذيري اسلام را در برابر تمام خواهي ظالمان و جنگ طولاني با ستمگران و سرانجام پيروزي مؤمنان و نابودي ظالمان فهميده مي شود. ممكن نيست شخصي با مباني اسلامي آشنا باشد و ستم سوز نباشد. امكان ندارد كسي خود را آشنا با اصول اسلام بداند و لحظه اي از مبارزه دست بردارد. و قابل قبول نيست كه يك مسلمان از مبارزه يك عنصر مسلمان كه جان بر كف در برابر ستمگران ايستادگي كرده است حمايت نكند. پيروان واقعي انبياء حتماً اهل مبارزه اند. پيامبر اسلام لحظه اي از مبارزه بر عليه مشركين اسلام ستيز دست نكشيدند. كارنامه خونين ائمه اطهار مشحون از مبارزه بي امان با حكام جور است. امام حسين عليه السلام مي فرمايند: انّي لا ارَي الْمَوْتَ الاّ السَّعادَةَ وَ الْحياةَ مَعَ الظالمينَ الاّ بَرَما.[12] من كشته شدن در راه مبارزه با ظالمان را سعادت مي دانم و زندگي با آنان را زشت و ننگ مي بينم. باز مي فرمايند: اگر در سراسر دنيا هيچگونه جايگاهي براي زندگي برايم باقي نماند هرگز با ستمگران كنار نخواهم آمد.[13] خط امام حسين خط مبارزه رو در و جدي و روشن با ستمگري هاي معاويه و يزيد است. همان تبهكاراني كه به تبعيت از پدران خود قصد بازگرداندن فرهنگ بت پرستي و ستمكاري را داشتند. اما راه امام

ص: 3745

حسين، راه مبارزه جدي و هميشگي با ظالمان در طول تاريخ است كه خود مي فرمايند يزيد فردي فاسق است و شرابخواري و قتل مرتكب مي شود و هرگز كسي مانند من با يك چنين فردي بيعت نمي كند. جان كلام در همين است كه امام حسين مي فرمايند: هرگز كسي مانند من با يك چنين فردي بيعت نخواهد كرد. بياييم از ديد حضرت اباعبدالله الحسين امام خميني را بهتر بشناسيم. امام خميني همان انسان موحد، پارسا، پاكدامن، پرهيزكار، متعهد و بيدار و هشياري است كه همة عناصر يك مسلمان حقيقي را داشتند. آن مرد بزرگ و الهي با آگاهي كامل از دستورات حياتبخش اسلام در ستم سوزي و ظلم ستيزي از همان آغاز درصدد براندازي رژيم سلطنتي برآمدند. رژيمي كه تمامي عوامل بدبختي و بيچارگي مردم مظلوم كشورمان را بهمراه داشت. در رأس اين عوامل تأمين منافع نامشروع استكبار جهاني و حمايت همه جانبه استكبار از رژيم شاه بود. حضرت امام خميني در برابر رژيم سفّاك و جنايتكار پهلوي چه موضعي بايد مي گرفتند. در مقدمه ديديم كه پروردگار سبحان و انبياء و اولياء و بزرگان يك لحظه در برخورد با ستمكاران ترديد نكردند. امام خميني هم به عنوان يك پيرو انديشه مند و صادق آن بزرگان و بزرگواران بايد مسير مبارزه را در پيش مي گرفتند و جبهه

ص: 3746

جدي جديدي را مي گشودند. براي رسيدن به اين مهم مقدماتي چند لازم بود. امام خميني به عنوان يك انديشه مند دقيق و يك مسلمان خدامحور لاجرم نخست به تهيه مقدمات پرداختند. اين مقدمات عبارت بود از: 1. بيدار كردن مردم 2. تشريح سياست هاي كوتاه مدت 3. تبيين هدف نهايي گستاخي هاي رژيم تبهكار پهلوي كه پس از كودتاي آمريكايي مرداد 1332 آغاز شده بود هر روز ابعاد بيشتري پيدا مي كرد. قحط و خشكسالي و فقر و بيماري مزيد بر علت شده بود. انعقاد قراردادهاي اسارتبار با امپرياليست ها و صهيونيست ها، مشكلات بسياري را فراهم كرده بود. سكوت نسبي حاكم بر حوزه هاي علميه، رژيم را در براندازي فرهنگ اسلام حنيف جدي تر و بي پرواتر ساخته بود. آمريكا سرمست از سلطه بر بخش اعظم جهان و بخصوص بر خاورميانه آنها را در ادامه برنامه هاي سخيف اسلام زدايي گستاخ كرده بود. مشكلات عديده اي كه مردم منطقه از جمله مردم تركيه، مصر، سوريه، هند، پاكستان، عراق، سوريه، عربستان و بخصوص كشور ما به آن دچار شده بود بيسابقه بود. بي كفايتي شاه و بي آبرويي درباريان و وابستگي دولت و مجلس به بيگانگان، جز از دست رفتن فرصت ها و فقر و فساد و بيماري و بيسوادي حاصلي براي مردم و كشور نداشت. جان. اف كندي بر كاخ سفيد حكومت مي راند و شاه

ص: 3747

را مانند يك سگ دست آموز درآورده بود. دربار، چشم و گوش بسته، تمامي نقشه ها و طرح هاي كاخ سفيد را به اجرا درمي آورد و تنها چيزي كه براي شاه مطرح نبود، مردم و استقلال كشور بود. محمدرضا عنصري بي كفايت و غربزده و بي شخصيّت بود. در اين مورد به ارائه يك سند اشاره مي كنيم: محمدرضا چون در غرب تحصيل كرده و پرورش يافته بود، تربيت و خلق و خوي غربي داشت. در آن موقع، غربي ها به ملل شرق به ديده تحقير نگاه مي كردند. متأسفانه محمدرضا تحت تربيت مربيان غربي رشد يافته بود و اخلاق را از آنها به ارث برده بود و مردم را تحقير مي كرد. جان كلام اين كه افراد مقابل خود را فاقد شخصيت مي خواست. اگر كسي در برابر او خودي نشان مي داد در جا كنار گذاشته مي شد.[14] چنين عنصر بي شخصيت و زبوني بايد علاوه بر وابستگي مطلق خود به بيگانگان با برنامه ريزي هاي آنان كشور را به سوي وابستگي بيشتر پيش ببرد. عنصري كه به قول مادر خانمش به درد هنرپيشگي مي خورد. ببينيد: «شاه بارها به من مي گفت اگر شاه نشده بود ترجيح مي داد هنرپيشه فيلم هاي وسترن!!؟ و يا يك مزرعه دار بزرگ در آمريكا شود.»[15] وي در ادامه مي نويسد: شاه فيلم هاي «يول براينر» را دوست داشت و شايد بيش از

ص: 3748

پنجاه بار يك فيلم او را ديده بود.[16] هندرسون سفير اسبق آمريكا در ايران ضمن ارسال گزارش تحليل گونه خود از مسايل ايران مي نويسد: «من مي خواهم اينجا يك واقعيت بزرگ را شجاعانه و بي پروا افشا نمايم. محمدرضا براي توده هاي مردم اهميتي قايل نيست او مي گويد: توده هاي مردم مثل مواد خام هستند كه حكومت مي تواند هر طور خواست آنها را شكل دهد.»[17] دربار پهلوي اصولاً لياقت و صلاحيت اداره يك روستا را نداشت. يعني به لحاظ مديريتي فاقد توانمندي لازم در اداره كشور بودند.[18] با چنين زمامداري پرواضح است كه وضعيت سياسي، اقتصادي، فرهنگي، آموزشي... كشور به كجا مي رود و چه شرايطي پيدا مي كند. نخستين حركت اثرگذار حضرت امام خميني در سال 1328 شمسي اتفاق افتاد: نامه اي كوبنده و انقلابي به حجةالاسلام فلسفي خطيب معروف جهت افشاگري بر عليه رژيم شاه. در اينجا به فرازهايي از آن نامه بسنده مي كنيم: «البته مي دانيد كه مسلمين تاكنون چه فرصت هايي را از دست داده و چه سنگرهايي را تسليم دشمنان خود كرده اند. عده اي از آنها بواسطه جهالت به وضعيت دنيا يا به واسطه سوء تبليغات دشمنان و عده اي ديگر براي گرمي بازار خود با عقلايي كه مي خواستند اقدام به اصلاح نمايند معارضه و مبارزه كرده و مي كنند تا نفخ صور»[19] امام خميني، ركود و رخوت

ص: 3749

حوزه هاي علميه را مورد انتقاد قرار دادند و از افراد فاسد بيدين و يا بشدت ساده لوح كه از مبارزه و مبارزين انتقاد مي كنند تنقيد كرده اند. امام خميني در نامه ديگري به آقاي فلسفي مرقوم فرمودند: «... آن روز كه رضاخان تعرض به عمّامه ها مي كرد من به يكي از ائمه جماعت گفتم اگر شما را نظميه (شهرباني) بردند و عمامه را برداشتند و موقع مسجد بود با همان لباس مبدّل برويد مسجد، آنها غايت آمالشان اين است كه مسجدي ها دست از كار خود بردارند و متدينين ميدان را براي جولان آنها خالي كنند...»[20] حضرت امام خميني از سكوت نسبي آيةالله العظمي بروجردي ناخرسند بودند. با مساعي ايشان مرحوم آيةالله بروجردي رسماً در سياست دخالت كرد. حتي در موردي مسئوليت تحليل مسايل روز و موضعگيري حوزه علميه را به حضرت امام محول كرده بودند. اين يك تحول بسيار بزرگ در حوزه و آغاز خوبي براي مبارزه رودررو با دربار بود.[21] پس از اشغال سرزمين هاي فلسطين توسط يهوديان و اعلام نامشروع اسرائيل در 1948 ميلادي (سال 1327 هجري شمسي) گروه زيادي از مردم فلسطين توسط يهوديان و انگليسي ها و فرانسوي ها قتل عام شدند. جمع زيادي نيز به كشورهاي اطراف مانند سوريه، اردن، لبنان و مصر رفتند. جمع قابل توجهي نيز در دنيا پراكنده گشتند.

ص: 3750

اعراب در غفلت بودند و مسلمانان غفلت زده از خطر جدي كه در كنارشان مي گذشت اطلاع نداشتند.[22] تدبير تأسيس رژيم صهيونيستي در قلب دنياي اسلام از طرح هاي ضداسلامي انگليس بود. بعدها كه به دلايلي چند انگليس مجبور شد از مناطق مختلف جهان عقب نشيني كند مسئوليت را به آمريكا سپرد. آمريكا به عنوان يك قدرت تازه نفس جاپاي انگليس گذاشت و با سبعيّت بسيار به تاراج منابع ملت ها پرداخت. كمتر كسي اين مسايل را درك مي كرد. بندرت مردم از خطر صهيونيزم و انگيزه هاي تشكيل آن اطلاع داشتند. امام خميني با صراحت و شجاعت ذاتي و اطلاعات گسترده از مسايل بين المللي نخستين موضعگيري را عليه رژيم اشغالگر قدس در دوازدهم شهريور ماه 1341 داشتند. يعني 41 سال پيش ايشان فرمودند: راهي كه من انتخاب كرده ام راهي است كه مردم خواهان آن مي باشند و اگر من هم مثل دولتي ها حرف بزنم مردم مرا هم طرد خواهند نمود. من با هيچ يك از كشورهاي مسلمان رابطه ندارم.[23] ولي موقعي كه اختلافاتي بين همان كشورهاي اسلامي و حكومت يهود به وجود مي آيد چاره اي جز جانبداري از حكومت هاي اسلامي ندارم. و اگر دولت ايران، رابطه خود را با اسرائيل قطع كند آن وقت روحانيت ايران يكصدا بر ضد تحريكات كشورها عليه حكومت شيعه ايران، قيام خواهند نمود... ما با اسرائيل

ص: 3751

و بهايي ها نظر مخالف داريم و تا روزي كه مسئولين امر، دست از حمايت اين دو طبقه برندارند، ما به مخالفت با آنها ادامه مي دهيم.[24] پس از روشن شدن هدف از تصويبنامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي كه بررسي آن در اين مقال نمي گنجد ولي در يك جمله مي توان گفت كه آن تصويبنامه مقدمه اسلام زدايي از قوانين جاري كشور و مخالفت جدي با قانون اساسي بود امام خميني طي نامه اي به اسدالله علم مرقوم فرمودند: در تعطيلي طولاني مجلسين ديده مي شود كه دولت اقداماتي را در نظر دارد كه مخالف شرع اقدس و مباين صريح قانون اساسي است. مطمئن باشيد تخلف از قوانين اسلام و قانون اساسي و قوانين موضوعه مجلس شورا براي شخص جنابعالي و دولت ايجاد مسئوليت شديد در پيشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد كرد... در خاتمه يادآور مي شود كه علماي اعلام ايران و اعتاب مقدسه و ساير مسلمين در امور مخالفة با شرع مُطاع، ساكت نخواهند ماند و به حول و قوة خداوند تعالي امور مخالفة با اسلام رسميت نخواهد پيدا كرد.[25] حضرت امام از سكوت علماء گلايه دارند. معظم له طي اعلاميه اي از اينكه آيةالله خوانساري امام جماعت مسجد سيدعزيزالله آنگونه كه شرايط كشور اقتضا دارد وارد عمل نشده بودند اعتراض

ص: 3752

داشتند. توصيه ها و نقطه نظرهاي انقلابي امام انصافاً بسيار قوي بود. امام ايستادگي كردند و روحانيت را به ايستادگي در برابر تصويبنامه انجمن هاي ايالتي و ولايتي وادار نمودند. امام به علماء نوشتند: سكوت در اين امر موجب آن است كه اين ننگ براي ملت شيعه باقي بماند.[26] زمان براي دربار و درباريان سريع مي گذشت. دربار تصور داشت كه مي تواند با به تصويب رساندن و اجراي آن اولين گام ها را در اسلام زدايي، محكم بردارد. اما حضرت امام نگذاشتند. كشور در تب و تاب و التهاب بسر مي برد. هر روز اعلاميه ها، سخنرانيهاي افشاگرانه حضرت امام و ملاقات هاي سرنوشت ساز ايشان ورد زبانها و محافل بود. در كشور همه جا از آيةالله العظمي خميني سخن بود و از مواضع محكم ايشان در مقابل شاه صحبت مي شد. مردم خسته و محروم كه از سالها پيش و بخصوص پس از كودتاي آمريكايي بيست و هشتم مرداد نفس هاشان در سينه ها حبس شده بود فرصتي براي مقاومت و مخالفت يافته بودند. هر روز انبوه جمعيت به حضور امام در قم مشرف مي شدند. آنها با دامني پر از اميد و سينه اي پركينه از رژيم شاه، مجلس را ترك مي كردند. اين يك تحول مهم در تاريخ مبارزات سالهاي اخير بود. حضرت امام طي يك سخنراني در نهم آذرماه 1341 در حضور انبوه

ص: 3753

جمعيّت در قم در منزل شخصي خودشان فرمودند: «... دولت بايد دستور لغو لايحه را در جرايد بنويسد، زيرا موقعيت بد است و اگر اين دفعه مردم عصباني بشوند ديگر ما جلوي آنها را نمي توانيم بگيريم و حتي سرنيزه هم جلوي آنها را نمي تواند بگيرد و اگر درست نشود من خودم به تنهايي راه مي افتم و هرچه پيش آيد بيايد.» سخنراني تند و افشاگرانه و شجاعانه حضرت امام در نهم آذر ماه كه بر ضرورت لغو مصوبه تأكيد فرموده بودند حاوي نكات بسياري است كه براي تحليلگران مسايل ايران و توجه به ريشه هاي انقلاب اسلامي حائز اهميت بسيار است. سرانجام با اهتمام همه جانبه حضرت امام و حمايت بسياري از روحانيون و علماي شهرستانها و مردم، دولت عَلَم در يك عقب نشيني آشكار لغو مصوبه را اعلام كرد. اين نخستين حركت در پيروزي مردم در برابر رژيم شاه محسوب مي شود. سخنراني هاي بسيار مهم حضرت امام در يازدهم آذر و در بيستم آذر بسياري از پل هاي ارتباطي مردم و شاه را ويران ساخت. در اين سخنراني ها شاه با ساده ترين و عادي ترين كلمات مورد عتاب و خطاب واقع شد. امام در بخشي از آن سخنراني فرمودند: «طرف خطاب و حساب ما شخص شاه است كه در مرز مرگ و زندگي قرار گرفته و چنانكه

ص: 3754

خود اظهار داشته عقب نشيني او در اين مورد به قيمت سقوط و نابودي او تمام خواهد شد. بنابراين او مأمور است كه اين برنامه را به هر قيمتي است به مرحله اجرا بگذارد و نه تنها عقب نشيني نمي كند و دست از كار نمي كشد بلكه با تمام قدرت و با كمال درندگي با هرگونه مخالفتي مقابله خواهد كرد.» اين سخنراني را حضرت امام در اواخر ديماه 1341 ايراد فرمودند. پس از آنكه شاه از قانون انجمن هاي ايالتي و ولايتي تحت فشار حضرت امام مجبور به عقب نشيني گرديد از ناحيه آمريكا و انگليس توبيخ شد. لذا «كندي» رئيس جمهور وقت آمريكا طرح نابودي استقلال و اقتصاد كشور را با طرحي استعماري تحت نام «انقلاب سفيد» به شاه ديكته كرد. اين طرح كه در آغاز داراي شش بند بود چيزي را براي مردم باقي نمي گذاشت. تقسيم اراضي بزرگ بين كشاورزان فاقد سرمايه و ابزار كاشت و داشت و برداشت، ملي شدن جنگلها و مراتع كه نابودي كشاورزي و دامداري را به دنبال آورد... از دستاوردهاي كوتاه مدت انقلاب سفيد بود!!؟ رژيم جنايتكار پهلوي به منظور ايجاد رعب و وحشت در قم جهت عدم همراهي مردم قم با اهداف امام خميني در سوم بهمن ماه 1341 به شهر قم حمله كرد. گروهي مزدور و رجاله با

ص: 3755

حمله به مدرسه فيضيه و طلاب و اهالي غيور قم به مغازه ها حمله بردند. اموال مردم را غارت كردند. درب و پنجره بسياري را شكستند.[27] حضرت امام كه اين بار علاوه بر مردم و جمع كثيري از طلاب جوان كه از ايشان حمايت گسترده كرده بودند ديگر مراجع قم نيز از اهداف ايشان جانبداري مي كردند اهداف خود را صريح تر و روشن تر بيان فرمودند. امام خميني اعلاميه اي تاريخي تهيه كردند كه علماي بزرگ حوزه علميه قم از جمله آيةالله عظمي گلپايگاني، آيةالله هاشم آملي، آيةالله مرتضي حائري، آيةالله محمدحسين طباطبايي، آيةالله سيد احمد زنجاني، آيةالله مرتضي لنگرودي و آيةالله موسوي يزدي و... امضاء كرده بودند. امام در اين اعلاميه به نحو مؤثري به تجزيه و تحليل لوايح شاه پرداختند و اهداف براندازانه و پشت پرده آن را تشريح نمودند. اين اعلاميه تأثير بسياري بر جاي گذاشت به طوري كه رفراندم شاه براي تصويب اين لايحه با شكست خفت باري روبرو شد زيرا جز قليلي از مردم در آن شركت نكردند. اسناد بر جاي مانده از رژيم شاه بخصوص اسناد وزارت كشور از عدم شركت گسترده و مؤثر مردم حكايت دارد. شاه كه مي خواست از شكست فضاحت بار خود در رفراندم يك پيروزي بسازد راديو و تلويزيون و جرايد را وادار كرد كه از شركت

ص: 3756

گسترده مردم در رفراندم سخن بگويند و انقلاب سفيد را نسخة منحصر به فرد سعادت مردم به مردم معرفي كنند اما اين بار هم امام نقشه هاي دشمن را با موضعگيريهاي به جا و سنجيده خنثي نمودند. امام خميني در 29 اسفند 41 طي سخنراني بسيار مهمي فرمودند: «امسال ما عيد نداريم و اين عيد را عزاي ملي اعلام مي كنيم نه به خاطر اينكه مصادف با شهادت حضرت صادق سلام الله عليه، آن حضرت مقامش عالي و بلند است، ولادت و شهادتش موجب تحكيم و پيشرفت اسلام است. ما در اين عيد عزا داريم براي مصيبت ها و لطمه هايي كه در اين سال به اسلام وارد شد. اين سال سال خوشي براي مسلمين نبود... ما مي دانيم كه دستگاه جبار چه خوابهاي خطرناكي براي اسلام ديده است كه مي آيد شرط مسلمان بودن را از انتخاب كننده و انتخاب شونده حذف مي كند... اگر بناست خداي نخواسته اسلام نباشد، احكام قرآن نباشد، مذهب جعفري در كشور از رسميت بيفتد، روحانيت اصلاً نمي خواهيم باشد... روحانيت نبايد از چيزي بترسد. روحانيت نبايد از عربده كشي ها و وحشيگري ها و غوغاي مشتي رجاله و اراذل وحشت كند و علما و روحانيون بايد تا آخرين قطره، خون خود را در راه اسلام و در راه قرآن و در راه اعلاي كلمةالله نثار كنند.»[28]

ص: 3757

پس از حملة سبعانه مزدوران به مدرسه فيضيه و به حوزه علميه قم و هتك حيثيت روحانيت كه نشان آشكار برنامه هاي شاه در براندازي اسلام و روحانيت بود، خشم فروخورده روحانيت كه از بعد از سلطه سنگين رضاخان در سينه ها و گلوها مانده بود چون آتشفشاني منفجر شد. توفان اين حركت انقلابي، جهنمي براي شاه و دربار و آمريكا ايجاد كرد كه در هرم آتش آن همه چيز شاه به خطر افتاد. هرچند در اين دوئل نابرابر حوزه هاي علميه و روحانيت شديداً آسيب ديدند اما اين شاه و درباريان و آمريكا بودند كه بيشتر از همه خسارت خوردند. شاه شديداً تحقير شده بود. كلمات و موضعگيري هاي شجاعانه و انقلابي حضرت امام چيزي را براي شاه باقي نگذاشت. امام در اعلاميه تاريخي خود كه در سيزدهم فروردين ماه 1342 منتشر كردند فرمودند: «اينان با شعار «شاه دوستي» به مقدسات مذهبي اهانت مي كنند. شاه دوستي يعني غارتگري، هتك اسلام، تجاوز به حقوق مسلمين و تجاوز به مراكز علم و دانش. شاه دوستي يعني ضربه زدن بر پيكر قرآن و اسلام، سوزاندن نشانه هاي اسلام و محو

ص: 3758

آثار اسلاميت. شاه دوستي يعني كوبيدن روحانيت و اضمحلال آثار رسالت.»[29] آنهايي كه با فرهنگ شاه و دربار آشنايي دارند و يا در آن فضاي پراختناق و مخوف تنفس كرده اند و يا اسناد تاريخي را به درستي بررسي كرده اند متوجه مي شوند كه صدور چنين اعلاميه اي كه شاه را آنگونه مخاطب ساخته و ريشة همة جرم و جنايات را مستقيماً شخص شاه مي دانند دل شير مي خواهد و شجاعت اميرالمؤمنين. مقايسه شكلي اين اعلاميه با اعلاميه هايي كه بعضي از مراجع در آن حال و هوا منتشر كرده اند بخوبي شجاعت بي مانند و درستي تحليل حضرت امام را روشن مي كند. پس از اين مخاصمه، ديگر هرگز شاه نتوانست از فشار اينهمه حقارت و سرزنش كمر راست كند. همه روزه گروه كثيري از اقشار مختلف مردم از شهرهاي اطراف به قم مي آمدند و پس از زيارت حضرت معصومه به زيارت امام مشرف مي شدند. حضرت امام نيز طي سخنراني هاي افشاگرانه مردم را براي حركت عظيم و فراگير و رويارويي گسترده با شاه آماده مي كردند. ارسال نامه ها و تلگراف هاي فراوان و فرستادن نمايندگان شجاع و بي باك براي تشريح موقعيت كشور به شهرهاي دور و نزديك جهت بيدار كردن علماي بلاد در همين راستا انجام مي شد. شهرها نيز بتدريج آماده مي شدند. طلاب و بخصوص جوانان بيشتر از

ص: 3759

ديگران تحت تأثير افكار و انديشه هاي انقلابي امام قرار مي گرفتند. اعلاميه هاي حضرت امام را اغلب جوانان تكثير و توزيع مي كردند. در روز پانزدهم خرداد سال 1342 شاه كه از موضعگيريهاي انقلابي حضرت امام بسيار خشمگين بود و امام را انعطاف ناپذير و اهل مذاكره و معامله نمي ديد دستور بازداشت ايشان را داد. با دستگيري حضرت امام كشور منفجر شد. جمع زيادي از مردم شهرهاي مختلف به حمايت از حضرت امام به خيابانها ريختند. قيام سراسري مردم مشكلات بسيار زيادي را براي شاه و دربار فراهم آورد. مردم تهران به حمايت از مرجع بزرگ خود با كفن از جنوب شهر حركت كردند. حركت مردم تهران با شديدترين وجهي سركوب شد. جمع كثيري از مردم كشته، تعداد زيادي مجروح و عده اي نيز دستگير شدند. در ديگر شهرها نيز مردم حركت انقلابي داشتند. قيام مردم ورامين كه مي خواستند به حمايت از امام به تهران بيايند در آغاز راه شديداً سركوب شد. تصور شاه اين بود كه با دستگيري حضرت امام مي تواند حركت توفندة مردم را سركوب كند. لذا در شب پانزدهم خرداد و پس از سخنراني بسيار كوبندة امام در مدرسه فيضيه امام را دستگير كردند و به تهران منتقل و در زندان قصر محبوس كردند. حضرت امام چون شير شرزه در زندان نيز بر

ص: 3760

ضد شاه مي خروشيدند و همه فتنه ها را زير سر شاه مي دانستند و حتي از پاسخ دادن به سؤالات بازجوها خودداري مي كردند. اين نيز حكايت از زبوني شاه و ناتواني و سردرگمي درباريان دارد. شاه تحت فشار افكار عمومي و حمايت گسترده علماي اعلام و مردم انقلابي، مجبور شد امام را از زندان آزاد كند و به منزلي در شميران منتقل نمايد. دستگيري حضرت امام هم نتوانست نه در دل امام ترسي ايجاد كند و نه در حمايت مردم از امام خللي وارد آورد. سرانجام حضرت امام از حبس و تبعيد و محاصره ساواك آزاد شدند و پيروزمندانه به قم بازگشتند. شهرها غرق در چراغاني و جشن شد. منبري ها آزادانه از امام خميني و اهداف امام سخن مي گفتند و دانشجويان و دانشگاهيان كه تحت تأثير شديد امام بودند از لزوم سرنگوني شاه حرف مي زدند. نگارنده كه خود از طرف علماي جهرم براي ديدار با حضرت امام و تحويل مبالغي وجوهات به قم رفته بودم ديدم كه تمامي مغازه ها با عكس حضرت امام زينت يافته بود. در مدرسه فيضيه پارچه نوشته بزرگي در حمايت از امام نصب شده بود. سال 42 در حالي پايان يافت كه شاه در اجراي برنامه هاي استعماري بيگانگان جدي بود و روحانيت در مقابله و مبارزه با شاه ترديدها

ص: 3761

را كنار گذاشته بود. دوئلي طولاني و جدي و پرهزينه شروع شده بود. رويدادهاي سياسي سال 43 بسيار زياد و اثرگذار و تعيين كننده بود. شور و شعور سياسي مردم بسيار بالا رفته بود. محور همه اين مسايل امام بودند. علماء، روحانيون، طلاب جوان، دانشجويان، دانشگاهيان، بازاري ها، جوان ها، زنان و مردان همه انقلابي بودند. انقلابي تند و غيرقابل كنترل. نقطه نظرات حضرت امام به صورت هاي نوار، اعلاميه، تراكت، همراه با عكس ايشان در همه جا دست به دست مي گشت. جوانان با امكانات كم و بسيار محدود خود نسبت به تكثير و توزيع اعلاميه هاي حضرت امام اهتمامي ويژه داشتند. شهر ما (جهرم) و نيز شيراز و داراب و فسا و ديگر شهرهاي جنوب همه يكپارچه آتش بود. جالب است بگويم مثلاً در دبيرستان خواجه نصير جهرم اكثر جوانان انقلابي و طرفدار امام بودند. هيچ كس طرفدار شاه و دولت نبود. اين نكته اي مهم و قابل توجه است و از نفرت عموم نسبت به شاه و دربار حكايت مي كند. در فروردين ماه تعداد قابل ملاحظه اي سخنراني بسيار مهم و تند و نسبتاً طولاني از جمله سخنراني امام در 26 فروردين ماه در مسجد اعظم فوق العاده اثرگذار بود. عمده محور اين سخنراني تجزيه و تحليل حادثه 15 خرداد بود. حضرت امام اصرار داشتند اين حادثه به عنوان ضعف

ص: 3762

بزرگ شاه و قدرت مثال زدني انقلاب زنده بماند. برعكس درباريان مي خواستند آنرا به فراموشي بسپارند.[30] هر روز كه مي گذشت صف انقلاب از صف ضدانقلاب جدا مي شد، خودي و غيرخودي مشخص تر مي شدند. افراد متعهد و انقلابي كه پيروان حضرت امام را تشكيل مي دادند محبوب تر و مطلوب تر مي شدند و شاه و اسرائيل و آمريكا منفورتر مي گشتند. آمريكا در يك اقدام شتابزده كه دليل بر عقب افتادن واشنگتن از حوادث سياسي ايران بود طرح استعماري كاپيتولاسيون را به دولت ايران داد و شاه را مجبور كرد كه آنرا به تصويب برساند. خلاصه اين طرح آزادي عمل بيشتر آمريكايي ها در ايران و بازگذاشتن دست آمريكائيان براي هر اقدامي بود. واكنش ها نسبت به اين طرح استعماري بسيار زياد بود. دانشگاه، حوزه ها، امامان جماعات، منبري ها، جوانان زنان و مردان با خشم و ناراحتي با اين طرح استعماري مخالفت كردند اما مخالفت حضرت امام تعيين كننده، كوبنده و تحقيركننده شاه و آمريكا و اسرائيل بود. امام خميني در بخشي از اين سخنراني تاريخي و بسيار مهم و بي سابقه فرمودند: «... آقا، من اعلام خطر مي كنم. اي ارتش ايران من اعلام خطر مي كنم. اي سياسيون ايران من اعلام خطر مي كنم. اي بازرگانان ايران من اعلام خطر مي كنم. اي علماي ايران، اي مراجع اسلام، من اعلام خطر مي كنم. اي فضلا،

ص: 3763

اي طلاب، اي مراجع، اي آقايان، اي نجف، اي قم، اي مشهد. اي تهران، اي شيراز من اعلام خطر مي كنم... معلوم مي شود براي ما خوابها ديده اند. از اين بدتر چه خواهند كرد. از اسارت بدتر چه؟ از ذلت بدتر چيه؟ چه مي خواهند با ما بكنند؟ چه خيالي دارند اينها؟»[31] حضرت امام ضمن تحقير كردن شديد شاه و انتقاد تند از انقلاب سفيد شاه كه محصول شوم آن فقر و بيماري مردم است فرمودند: «اين مجلسي كه به فتوا و به حكم مراجع تقليد، تحريم شده است. اين مجلسي كه يك وكيلش از ملت نيست اين مجلسي كه به ادعا هي مي گويند، ما... آقا كو اين انقلاب سفيد؟ پدر مردم را درآوردند. آقا من مطلعم. خدا مي داند كه من رنج مي برم من مطلعم از شهرستانهاي دورافتاده. از اين قم بدبخت، من مطلعم از گرسنگي خوردن مردم، از وضع زراعت مردم.»[32] حضرت امام كه شديداً از مصوبه مجلس شوراي ملي در تصويب كاپيتولاسيون و مجلس سنا و دربار و شاه و آمريكا خشمگين بودند فرمودند: «اي سران اسلام به داد اسلام برسيد. اي علماي نجف به داد اسلام برسيد. اي علماي قم به داد اسلام برسيد. رفت اسلام. اي ملل اسلام. اي سران ملل اسلام. اي رؤساي جمهور ملل اسلامي. اي سلاطين

ص: 3764

ملل اسلامي... به داد همه ما برسيد. ما زير چكمة آمريكا برويم چون ملت ضعيفي هستيم؟ چون دلار نداريم؟ آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر. شوروي از هر دو بدتر. همه از هم بدتر. همه از هم پليدتر. اما امروز سروكار ما با اين خبيث هاست. با آمريكاست. رئيس جمهور آمريكا بداند. بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما. امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما.» با توجه به برنامه هاي گسترده امپرياليزم و صهيونيزم جهاني براي استثمار كشورمان كه در كاپيتولاسيون آشكارتر شده بود حضرت امام در فرازي از همين سخنراني فرمودند: «والله گناهكار است كسي كه داد نزند. والله مرتكب كبيره است كسي كه فرياد نكند... ما اين قانوني كه گذاردند قانون نمي دانيم. ما اين مجلس را مجلس نمي دانيم. ما اين دولت را دولت نمي دانيم اين ها خائنند به مملكت ايران! خائنند...» تبعيد حضرت امام دليل بر اشغال ايران توسط آمريكا بود حضرت امام كه دست هاي آمريكاي تبهكار و ديگر جنايتكاران و جهانخواران را پشت كاپيتولاسيون مي ديدند در فراز ديگري از اين سخنان افشاگرانه فرمودند: «اگر اين مملكت اشغال آمريكاست پس چرا اينقدر عربده مي كشيد؟ چرا اينقدر دم از ترقي مي زنيد؟ اگر اين مستشارها نوكر شما هستند پس چرا از ارباب ها بالاترشان مي كنيد؟ اگر

ص: 3765

نوكرند مثل ساير نوكرها با آنها عمل كنيد... اگر مملكت ما اشغال آمريكايي است پس بگوييد، پس ما را برداريد بريزيد بيرون از اين مملكت...[33]« سرانجام خفاشان شب پرست كه وجود حضرت امام را با مصالح و منافع نامشروعشان در تضاد ديدند، ايشان را در سيزدهم آبانماه 1343 دستگير و پس از انتقال به تهران، به تركيه تبعيد كردند. بررسي اثرات فوق العاده اين سخنراني و تبعيد حضرت امام و نقش و سهم هوداران حضرت امام در گرم نگاهداشتن سنگر مبارزه و مطرح بودن طرفداران امام خميني به عنوان دلسوزان و وارستگان و متعهدان جامعه... را به فرصتي ديگر موكول مي كنيم. فقط در اينجا به يك جمله بسنده مي كنيم كه اين سخنراني تكثير شد و به همه نقاط كشور رفت و بكرات در محافل پخش شد. نگارنده خود كه يك عضو كوچك از هواداران امام بوده و هستم و ان شاءالله خواهم بود اين سخنراني را از حفظ دارم و امروز پس از 40 سال كه از ايراد آن سخنراني مي گذرد هنوز هم قسمت اعظم آنرا در حافظه خود دارم. [1] . قرآن كريم، سوره قريش، آيات 3 5. [2] . سوره فرقان، آيه 8. [3] . سوره بقره، آيه 257. [4] . سوره بقره آيه 257. [5] . سوره شوري، آيه 40.

ص: 3766

[6] . سوره جمعه، آيه 5. [7] . سوره قصص، آيه 50. [8] . سوره نوح آيه 24. [9] . سوره ابراهيم، آيه 22. [10] . سوره كهف، آيه 29. [11] . سوره شوري، آيه 45. [12] . موسوعه كلمات الامام الحسين، معهد تحقيقات باقرالعلوم، ص 360. [13] . الفتوح، ابن اعثم كوفي، جلد 5، ص 23 و بحارالانوار، ج 75، ص 117. [14] . كتاب دخترم فرح اثر فريده ديبا، ص 309. [15] . دخترم فرح، ص 459. [16] . دخترم فرح، ص 96. [17]. اسناد لانه، جلدي 7، ص 264. ]57 . ]18 سال اسارت، ج 1، ص 285. [19] . صحيفه امام، ج 1، ص 24. [20] . صحيفه امام، ج 1، ص 30، 15 خرداد 1331. [21] . صحيفه امام، ج 1، ص 32، ديماه 1331. [22] . اسرائيل چگونه تشكيل شد، ص 190. [23] . رژيم شاه مخالفين خود و مخالفان رژيم صهيونيستي را داراي ارتباط با كشورهايي مانند مصر و عراق مي كرد. [24] . صحيفه امام، ج 1، ص 77. [25] . صحيفه امام، ج 1، ص 80 و 81، 28 مهر ماه 1341. [26] . صحيفه امام، ج 1، ص 97، آذرماه 1341. [27] . صحيفه امام، ج 1، ص 142. [28] .

ص: 3767

صحيفه امام، ج 1، ص 158 159. [29] . صحيفه امام، ج 1، ص 178. [30] . صحيفه امام، ج 1، ص 285 308. [31] . صحيفه امام، ج 1، ص 48. [32] . صحيفه امام، ج 1، ص 419. [33] . صحيفه امام، ج 1، ص 914. عليمحمد بشارتي

ص: 3768

تبيين حكم امام قدس سره بر حضور شيعيان در نمازهاي حرمين شريفين

اشاره

7 چكيده: جناب حجةالاسلام آقاي حاج شيخ محي الدين انوارى و جناب حجة الاسلام آقاي شيخ فضل اللّه محلاتي دامت افاضاتهما چون ايام برگزاري يكي از فرايض بزرگ اسلامي با محتواي عظيم انساني، روحاني، سياسي، اجتماعي؛ يعني فريضه حج بيت اللّه الحرام نزديك است و لازم است در آستانه برقراري جمهوري اسلامي با انقلاب شكوهمند ملت شريف ايران، اين فريضه مقدسه، از آثار طاغوت پاكسازي و به اسلام راستين برگردد، به اين جهت شما را بعنوان سرپرست حجاج بيت اللّه الحرام تعيين نموده كه با مشورت با مقامات صالحه، هيأتي از افراد صالح و متعهد و با ايمان انتخاب و با همكاري آنان كليه امور مربوط به حج را تحت نظارت قرار دهيد كه ان شاءاللّه تعالي در حكومت جمهوري اسلامي، اين فريضه مقدسه با محتواي معنوي خود تحقق يابد و لازم است در اين موضوع تذكراتي داده شود:1 لازم است به حضرات آقايان علما و روحانيون محترم كاروان ها تذكر دهيد كه قبل از حركت، مجالسي تشكيل دهند و حجاج محترم را با مسائل شرعي و وظايف انساني آشنا كنند.2 عموم برادران و خواهران اسلامي بايد توجه داشته باشند كه يكي از مهمات فلسفه حج، ايجاد تفاهم و تحكيم برادري بين مسلمين است و بر دانشمندان و معمّمين لازم است

ص: 3769

مسائل اساسيِ سياسي و اجتماعي خود را با ديگر برادران در ميان گذارند و در رفع آن طرح هايي تهيه كنند تا آنان در برگشت به كشورهاي خود آنها را تحت نظر علما و ارباب نظر قرار دهند.3 در اين سال كه ايران در آستانه جمهوري اسلامي است و به واسطه تبليغات نارواي اجانب ممكن است مسلمين بلاد از عمق نهضت اسلامي ايران مطلع نباشند، لازم است آقايان علما و خطبا و دانشمندان محترم با وسائل ممكن، اين نهضت مقدس را معرفي نمايند و مقصد مسلمانان ايران را كه همان برقراري حكومت اسلامي، تحت پرچم اسلام و هدايت قرآن كريم و پيغمبر مكرّم اسلام است گوشزد نمايند كه برادران اسلامي ما بدانند ما به جز اسلام و برقراري حكومت عدل اسلامي فكر نمي كنيم.4 لازم است برادران ايراني و شيعيان ساير كشورها از اعمال جاهلانه، كه موجب تفرّق صفوف مسلمين است، احتراز كنند و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد تشكيل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهاي مخالف رويه اجتناب نمايند. و از افتادن روي قبور مطهره و كارهايي كه گاهي مخالف شرع است جدّا اجتناب كنند.5 نيابت از حيّ براي نماز طواف صحيح نيست، بايد هر كس خودش به هر نحو مي تواند نماز بخواند و

ص: 3770

مجزي است از گرفتن نايب و از مزاحمت با نمازگزاران اجتناب نمايند.6 طواف را به نحو متعارف كه همه حجاج به جا مي آورند، به جا آورند و از كارهايي كه اشخاص جاهل مي كنند احتراز شود و مطلقا از كارهايي كه موجب وهن مذهب است بايد احتراز شود.7 در وقوفين، متابعت از حكم قضات اهل سنت لازم و مُجزي است، اگر چه قطع به خلاف داشته باشيد.8 در اين سال كه به واسطه انقلاب اسلامي، به برادران و خواهران ما صدمات و ضررهاي بسيار از حكومت طاغوتي رسيده است و بسياري از معلولين از حوادث انقلاب، احتياج مبرم به كمك دارند، مقتضي است كساني كه مي خواهند حج استحبابي به جاآورند، هزينه آن را صرف در احتياج برادران و خواهران خود كنند كه ثواب آن نزد خداي تعالي بسيار بر حج استحبابي ترجيح دارد. و نيز كساني كه به عنوان سوغات، مصارف ناروا مي نمايند يا تشريفات و ميهماني هاي خارج از رويه، در وقت برگشت از حج مي نمايند، مقتضي است اين نحو هزينه ها را صرف احتياج برادران و خواهران عليل و مستمند خود نمايند كه خداوند تعالي به آنان اجر و بركت عنايت فرمايد!از خداوند تعالي عظمت اسلام و سعادت ملت مسلمان را خواستار و موفقيت همگان را در كوشش براي به ثمر رسيدن

ص: 3771

نهضت مقدس اميدواريم.(1)وَالسَّلامُ عَلَيكُم وَ عَلي جَميعِ الْمُؤمِنين وَ رَحْمَةُ اللّه وَبَرَكاتُهُروح اللّه الموسوي الخميني 29/6/58 سال 1378 شمسي برابر با 1340 قمري، از سوي مقام معظم رهبري حضرت آيت اللّه خامنه اي مدظلّه العالي به مناسبت يكصدمين سال تولد بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، «سال امام خميني» ناميده شده است؛ به اين منظور كه متفكران و مورّخان و نويسندگان، هر چه بيشتر به زواياي شخصيت امام بزرگوار و ارزش هاي انقلاب اسلامي بپردازند و آنچه تا حال، چه درباره امام و چه درباره انقلاب گفته يا نوشته شده، تجديد خاطره نمايند و آن را براي نسل جوان، كه اينك به حد رشد رسيده است ولي در اثر عدم حضور از كم و كيف انقلاب و شخصيت امام آگاهي دقيق ندارند، شرح دهند و وقايع و حوادث انقلاب را كه اينك بيستمين سال خود را مي گذراند، تجزيه و تحليل كنند و علل و عوامل ظهور و پيدايش آن را تفسير نمايند.بديهي است در مرحله اول، انجام اين وظيفه بر عهده كساني است كه به امام نزديك بوده اند و از پيش از پيروزي انقلاب يا پس از آن، به طور مستقيم در جريان حوادث قرار داشته و سردي و گرمي حوادث را لمس كرده اند. ارائه اين معلومات همانند دَيني است بر گردن آنان كه بايد آن را

ص: 3772

نسبت به انقلاب و امام ادا كنند. روشن است كه در سال امام خميني، افزون بر تبيين و بررسي اصل انقلاب، بايد نظريات و حكمهاي صادر از سوي امام قدس سره كه هر يك انقلابي بود در درون انقلاب، از سوي متخصصان و كارشناسان بررسي شود و درباره هر يك از آنها، همايش ها و اجلاسيه ها برگزار گردد و مقالات و سخنراني ها ارائه شود تا اهميت هر يك از آنها كه در تاريخ اسلام براي اولين بار اتفاق افتاده است جلوه كند؛ مانند:1 طرح ولايت فقيه بعنوان زيربناي قانون اساسي.2 طرح اجتهاد پويا و نقش دو عنصر «زمان» و «مكان» در احكام فقهي.3 طرح اسلام ناب محمدي و اسلام آمريكايي.4 رسميت دادن به اسلام و به اصل دين باوري در سطح جهان.5 نقش نامه امام به گورباچف و آثار آن.6 حكم اعدام سلمان رشدي و انعكاس آن در جهان.7 اعلان روز جهاني قدس.8 مبارزه و مقاومت در برابر استعمار و...و يكي ديگر از اين نظريات، حكم و دستور آن رهبر عظيم الشأن انقلاب اسلامي و بزرگ مرجع شيعه بر حضور شيعيان در نمازهاي اهل سنت در حرمين شريفين است كه همانند ساير نظريات و احكام خاص معظم له، داراي ابعاد و آثار و تحوّل شگرفي است كه بايد علما و دانشمندان، اين ابعاد را به جامعه شيعه

ص: 3773

در سطح جهان بشناسانند و آثار مثبت آن را براي جهان اسلام كه امروز و در آينده از آن برخوردار خواهد شد، تبيين نمايند.مقاله حاضر قدمي است كوتاه در اين مسير و اقدامي است هرچند نارسا در ايفاي اين وظيفه كه بر اساس علاقه خودم و درخواست برادران گرامي و دست اندركاران فصلنامه وزين «ميقات حج» در سطح عموم تنظيم گرديد؛ اميد است از سوي محققان و دانشمندان در افق كارشناسي و تخصصي پيگيري و ابعاد آن هر چه بيشتر بازشناسي شود.به طوري كه ملاحظه كرديد، اين حكم در شهريور ماه سال 1358، در اولين مراسم حج تمتع، پس از پيروزي انقلاب از سوي بنيانگذار جمهوري اسلامي قدس سره خطاب به نمايندگان معظم له در مراسم حج در هشت ماده صادر گرديده است كه در اين پيام، وظايف حجاج بيت اللّه الحرام، به خصوص وظايف شيعيان به ويژه وظايف حجاج ايراني بيان شده است.در بند چهارم اين پيام چنين آمده است:«لازم است برادران ايراني و شيعيان ساير كشورها، از اعمال جاهلانه كه موجب تفرّق صفوف مسلمين است احتراز كنند. و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد تشكيل نماز جماعت در منازل و گذاشتن بلندگوهاي مخالف رويه اجتناب نمايند و از افتادن روي قبور مطهره و كارهايي كه گاهي

ص: 3774

مخالف شرع است جدا اجتناب كنند.»در اين بند از پيام امام قدس سره به چند نكته اشاره شده است كه هر يك در خور بحث و بررسي است ولي در اين مقاله فقط موضوع حضور شيعيان در نماز اهل سنت را كه مهمترين نكته از اين ماده است، مورد توجه قرار مي دهيم و به تبيين و توضيح آن مي پردازيم.بي شك اين حكم از لحاظ حضور شيعيان در نمازهاي اهل سنت در حرمين شريفين، يك تحوّل تاريخي و يك دستور بي سابقه اي بود كه نه تنها توانست سيل عظيم زائران شيعه را، كه قبل از انقلاب و در طول تاريخ، بهنگام اقامه نماز از مسجدالحرام و مسجدالنبي به سوي هتل ها و خيابان ها در حركت بود، متوقف سازد بلكه موجب گرديد كه اين سيل جمعيت را به هنگام اقامه نماز همانند ساير مسلمانان به سوي اين دو مسجد و مساجد ديگر در مكه مكرمه و مدينه منوره سرازير نمايد.و اين تحوّل عظيم و دگركوني شگرف براي كساني كه شاهد مراسم حج قبل و بعد از انقلاب بوده اند، بيش از ديگران ملموس و قابل درك است و طبعا براي علاقمندان به اسلام مايه خوشحالي و دلگرمي و براي دشمنان اسلام رنج آور و نگران كننده است.البته اين، ظاهر قضيه است ولي ابعاد معنوي و جنبه هاي مختلف سياسي مذهبي اين

ص: 3775

حكم براي جهان اسلام، بيش از آن است كه بتوان ارزيابي كرد و جهات گوناگون آن را ارائه نمود. به طور خلاصه مي توان گفت كه: با توجه به شرايط فعليِ جهان اسلام و به ويژه جايگاه مهم تشيّع، كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي به آن دست يافته است، اين حكم يكي از بارزترين و سازنده ترين احكام و فتاوا است كه از سوي يك مرجع تقليد جامع الشرايط و آگاه صادر شده و به مرحله اجرا در آمده است.انگيزه و دلايل مذهبي اين حكم:گر چه ممكن است اين حكم امام قدس سره داراي انگيزه هاي متعدد باشد و عوامل سياسي و دلايل مختلف اجتماعي مذهبي آن را ايجاب كند ولي با توجه به حجم مقاله، تنها دو بُعد از اين عوامل را مورد توجه قرار داده و به دلايل مذهبي آنها اشاره مي كنيم:» اسلام در مقابله با استكبار جهاني.»» مسأله تشيع و تسنن.در مورد عامل نخستين و مقابله با استكبار جهاني، بايد سه موضوع مورد بررسي قرار گيرد:الف: دين ستيزي در جهان امروز.ب: انديشه امام در مقابله با دين ستيزي.ج: حج ابراهيمي عامل شكست توطئه دشمنان.» مسأله دين ستيزي در جهان معاصر:همانگونه كه قرآن مجيد در آيات متعدد، خطر مشركان و دشمنان اسلام را متذكر شده و از عداوت و كينه عميق آنان نسبت به مسلمين

ص: 3776

هشدار داده و فرموده است: وَلاَ يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّي يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ؛ «آنها پيوسته با شما مي جنگند تا اگر بتوانند شما را از آيينتان برگردانند.»(2) استكبار و دشمنان اسلام در طول تاريخ مقابله با اسلام را در سرلوحه برنامه هاي خويش قرار داده و هيچگاه از اين انديشه باطل غافل نبوده است. ما اينك در صدد پرداختن به گذشته هاي تاريخ نيستيم؛ گذشته اي كه در آن جنگهاي خونين و طولاني، مانند جنگهاي صليبي بخشي از تاريخ اسلام و جهان را به خود اختصاص داده است. و درباره مقابله و مبارزه فرهنگي با اسلام كه در اين باره كتابها و تأليفات نوشته اند، سخن نمي گوييم و از گفتگو درباره اتهامات و افتراهايي كه به شخص پيامبر اسلام متوجه ساخته اند، صرف نظر مي كنيم.و همچنين درباره حكومتهاي مادي و لائيك، كه در طول ساليان متمادي دين را از صحنه سياست و حكومت و از مداخله در سرنوشت انسانها كنار زده اند و در محو اسلام همگي دست به دست هم داده و اتحاديه هايي از بلوك شرق و غرب براي اين هدف شوم تشكيل داده اند، بحث نمي كنم و...ما اينك از جهان معاصر سخن مي گوييم؛ جهاني كه در آن مصائب و آلام بسيار از سوي دشمنان بر اسلام و مسلمين تحميل گشته است. روزگاري كه مشتي صهيونيست در مقابل چشم

ص: 3777

بيش از يك ميليارد مسلمان، قدس شريف و قبله اوّل مسلمانان را به تصرف خويش درآورده و ميليونها مسلمان را از خانه و كاشانه خويش آواره ساخته است. و هر روز عده اي از مسلمانان در لبنان و فلسطين زير بمبها و موشكهاي دشمن به خاك و خون كشيده مي شوند و خانه هايشان بر سرشان ويران مي گردد و گروه گروه به سياه چال هاي مخوف و شكنجه گاهها فرستاده مي شوند. آنها به اين جنايات بسنده نكرده اند و همواره فكر تسلّط بر نيل تا فرات و تصرف مكه و مدينه را در سر مي پرورانند.ما از روزگاري سخن مي گوييم كه استكبار شرق و غرب در متلاشي كردن انقلاب شكوهمند ملّتي، چون نشأت گرفته از اسلام بود، متحد شدند و بزرگترين و طولاني ترين جنگ را بر آن تحميل كردند.و همانها رشدي و رشدي ها را در دامن خود براي ضربه زدن به اسلام تربيت كردند و روزانه هزاران نفر را قرباني مطامع خويش مي كنند و به بهانه حقوق بشر در كوبيدن اسلام همپيمان شده اند.همچنين ديديم كه در بوسني چگونه مسلمانها را گروه گروه به خاك و خون كشيدند و گورهاي دسته جمعي از اجساد مسلمانانِ زنده به گور، به وجود آوردند و فرزندان و همسرانشان را آواره بيابانها كردند و امروز همين جنايات در چچن و قفقاز و... تكرار مي شود.و اين به اصطلاح

ص: 3778

آزاديخواهان، در مهد آزاديشان از ورود دختران دانش آموز مسلمان به كلاس درس، به دليل استفاده كردن از روسري، ممانعت به عمل آوردند و با اين كار روي جنايتكاران دورانِ قرون وسطايي را سفيد كردند!و ما اگر تنها به انعكاس آمار اين نوع مقابله ها و رودررويي ها با اسلام بسنده كنيم، كتاب قطوري تهيه خواهد شد.آري، اينگونه است وضعيت اسفبار گروهي از مسلمانان در نقاط مختلف جهان. آنان در وضعيت سخت اقتصادي، سياسي و اجتماعي قرار گرفته اند و دست نياز و استمداد به سوي عالمان و دانشمندان مذهبي و سران كشورهاي اسلامي دراز كرده اند تا شايد از اين فشار و شكنجه نجات يابند، امّا نه تنها اميدي ندارند بلكه آينده اي تلخ تر و فشارهاي مضاعف و گسترده تر در پيش روي خود مي بينند.» انديشه امام قدس سره در مقابله با دين ستيزياز ويژگي هاي برجسته امام راحل قدس سره ، نگرش وسيع وي نسبت به مذهب و باورهاي اعتقادي در مقابل مكتب هاي غيرمذهبي بود. او همواره در انديشه رسميت دادن و اعاده مجد و عظمت به اسلام و گسترش بخشيدن به اصل خداباوري و مقابله با دين زدايي در سطح جهان بود و اين حقيقت را در سيره نظري و عملي آن بزرگوار مي توان به خوبي و وضوح مشاهده كرد. از نمونه هاي بارز آن، نامه آن بزرگوار به

ص: 3779

گورباچف مي باشد.اين نامه تاريخي، كه پس از نامه هاي رسول خدا صلي الله عليه وآله به قيصر و كسري، براي اولين و آخرين بار به كسي كه در رأس هرم ماديگريِ جهانِ معاصر قرار داشت ارسال گرديده، روشنگرِ بينش امام قدس سره نسبت به جايگزين ساختن دين باوري و توجه به معنويات در مقابل ماديگري و دين ستيزي در سطح جهان است.امام در اين نامه، گورباچف را به سوي خدا دعوت كرد و راه استدلال را به او ارائه داد و به وي گفت: «مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خدا است. مشكل اصلي شما مبارزه طولاني و بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است.» چه اثر بديع و شگرفي از خود به جاي گذاشت و چه تحوّل عظيمي، پس از هفتاد سال مبارزه با خداباوري و مذهب گرايي به وجود آورد!يكي ديگر از نمونه هاي بارز اين ديد و بينش، هشدار امام نسبت به خطر صهيونيزم جهاني است كه از سالها پيش از انقلاب، آن را دنبال كرده و در تاريخ 6/5/58، در آستانه اولين ماه رمضان پس از پيروزي انقلاب، روزقدس جهاني را اعلام كرد و چنين فرمود:«...من از عموم مسلمانان جهان و دولت هاي اسلامي مي خواهم كه براي كوتاه كردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن، به هم بپيوندند و جميع مسلمانان جهان را دعوت

ص: 3780

مي كنم آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را، كه از ايام قدر است و مي تواند تعيين كننده سرنوشت مردم فلسطين نيز باشد، بعنوان روزقدس انتخاب و طي مراسمي همبستگي بين المللي مسلمانان را در حمايت از حقوق قانوني مردم مسلمان اعلام نمايند.»(3)تفرقه عامل تسلّط دشمنان:امام قدس سره آن حكيم فرزانه كه تسلّط دشمنان و ضعف مسلمانان را در تفرقه و تشتت آنان مي ديد، با ايجاد وحدت و يكپارچگي در گوشه اي از جهان، ملّتي را به پيروزي رسانيد و طومار سلطنت دو هزار و پانصد ساله را در هم پيچيد و كشور ايران را از دست استكبار و دشمنان اسلام و انسانيت نجات بخشيد.او راه حلّ مشكل جوامع اسلامي در سراسر جهان را مورد عنايت خويش قرار داد و رمز پيروزي و راه نجات را، كه همان اتّحاد و اتفاق است، به آنها ارائه نمود.چگونه و در كجا؟!در مراسم حج! حجي كه تجلّيگاه عظمت و اقتدار پيروان دين حنيف اسلام و مظهر وحدت و اخوت مسلمانان جهان و كانون توحيد و يگانه پرستي و مركز فرياد برائت امت از شرك و بت پرستي است.حجي كه مراسم شگفت انگيزش جلوه اي بارز از اعتلاي دين حق و نمايشگر تماميت اسلام ناب محمدي و مبارزه با شياطين است.آري مراسم حج و اجتماع بزرگ مسلمانان جهان در مكه و مدينه است

ص: 3781

كه مي تواند اتّحاد و اتفاق پيروان اسلام را كه آرمان پيامبر خاتم صلي الله عليه وآله و اوصياي آن بزرگوار است، محقق و متجلّي سازد.ليكن افسوس كه حكومت هاي ستمگر در طول تاريخ و دست مرموز استعمار، به ويژه در يك قرن اخير، موجب گرديد تا روح حقيقي آن به فراموشي سپرده شود و از ابعاد سياسي و اجتماعي و عبادي حج، تنها بعد عبادي آن، آنهم خالي از روح واقعي پرستش ترويج و تبليغ شود.اينجا است كه امام امت به احياي حج ابراهيمي قيام كرد و در مناسبتهاي مختلف در سخنرانيها و پيامهايش، ضمن توصيه بسيار به دقت در اعمال حج و فراگيري مسائل آن و بيان ابعاد معنوي و عرفاني مناسك، جنبه هاي سياسي و اجتماعي حج را مطرح ساخت و با دعوتِ جوامع اسلامي به وحدت و همدلي و پرهيز از تشتت و تفرق، كه بزرگترين عامل تسلّط بيگانگان است، مسلمانان را در مقابله با دشمنان اسلام بسيج كرد.گرچه دشمنان نيز در مقابل اين حركت عظيم، بيكار ننشستند و براي جلوگيري از تحقق چنين تحولي شگرف، با تمام قوا به ميدان آمدند و متحجّران براي پيشگيري از اين هدف عالي، تمام توان خود را بكار بستند ولي استقبال پر شور مسلمانان آگاه و حقايق موجود، نشانگر آن است كه اين حركت متوقف

ص: 3782

شدني نيست و اين موانع ناچيز بر طرف خواهد شد و دير يا زود مخالفان نيز به موافقان خواهند پيوست.ابعاد مختلف حج از نظرامام خميني قدس سره حضرت امام قدس سره گذشته از رساله هاي عمليّه و مناسك حج، مطالبِ فراواني در اهميت جنبه عبادي و لزوم فراگيري و انجام دقيق اعمال حج، براي حجاج بيان كرده و توصيه ها و تأكيدات گسترده اي از آن بزرگوار، به صورت سخنراني و پيام، به مسلمانان در ابعاد فلسفي و عرفاني اين اعمال و همچنين در بعد سياسي اجتماعي اين همايش بين المللي اسلامي شاهديم كه در اينجا به نقل چند نمونه بسنده مي كنم:لزوم فراگيري دقيق اعمال حج:«به زائران بيت اللّه الحرام ايّدهم اللّه تعالي عرض مي كنم كه اعمال و مناسك را به طور دقيق از روحانيون محترم كه در كاروانها هستند فراگيريد و به هيچ عملي بدون راهنمايي آنان دست نزنيد، چه بسا باشد كه خداي نخواسته با سهل انگاري، عملتان باطل شود و جبران آن را تا آخر نتوانيد بكنيد و يا به احرام باقي بمانيد و در برگشت موجبات زحمت خود و نزديكان خويش شويد و اين يك تكليف شرعي است كه از آن غفلت نبايد كرد و به روحانيون محترم عرض مي كنم كه علاوه بر آنكه مسائل را به طور وضوح كه همه كس بفهمد در جلسات متعدد به

ص: 3783

گروه خود ياد دهيد در وقت اعمال آنان نيز مواظب آنها باشيد و آنها را هدايت فرماييد.»(4)«مراتب معنوي حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مي كند، حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادي حج به طور صحيح و شايسته و مو به مو عمل شود.»(5)فلسفه و ابعاد عرفاني حج:در لبيك لبيك، «نه» بر همه بتها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد و در اطراف حرمِ خدا، كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بتهاي بزرگ و كوچك و طاغوتها و وابستگان شان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان بريء هستند.و در لمس «حجرالأسود» بيعت با خدا بنديد، كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان هر كه باشد و هرجا باشد سرننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند، هر چند در ابزار آدم كشي و سركوبي و جنايتشان برتري داشته باشند. و در سعي بين صفا

ص: 3784

و مروه، با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافت هاي دنيايي گسسته شود و همه شك و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاي حيواني زايل شود و همه دلبستگي هاي مادي گسسته شود و از آزادگي ها شكفته گردد و قيد و بند شيطان و طاغوت كه بندگان خدا را به اسارت و اطاعت كشند، در هم ريزد.و با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاي حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد و با سكوت و سكون تفكر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راههاي نجات را از حق، در آن مواقف كريمه طلب كنيد.پس به منا رويد و آرزوهاي حقاني را در آنجا در يابيد كه آن قرباني نمودن محبوبترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است. و بدانيد تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حبّ نفس است و حبّ دنيا تابع آن است، نگذريد به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه

ص: 3785

گريزان شوند.(6)ابعاد سياسي اجتماعي حج:امام در پاسخ نامه ملك خالد پادشاه عربستان سعودي مي نويسد:«اينجانب تمام گرفتاري ها و بدبختي هاي مسلمين و دولت هاي كشورهاي اسلامي را در اختلاف و نفاق بين آنان مي دانم. چرا بايد دولت هاي اسلامي با داشتن قريب يك ميليارد جمعيت و در دست داشتن ذخيره هاي زيرزميني، خصوصا موج هاي نفت كه رگ حيات ابرقدرت هاست و برخورداري از تعليمات حيات بخش قرآن كريم و دستورات عبادي سياسي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله كه مسلمانان را به اعتصام به «حبل اللّه» دعوت و از تفرقه و اختلاف تحذير مي فرمايد و با داشتن ملاذ و ملجائي چون حرمين شريفين كه در عهد رسول اللّه صلوات اللّه عليه مركز عبادت و سياست اسلامي بوده و پس از رحلت آن بزرگوار مدتها نيز چنين بوده است و طرح فتوحات و سياسات از آن دو مركز بزرگ سياسي عبادي ريخته مي شده است، اكنون به واسطه كج فهمي ها و غرض ورزي ها و تبليغات وسيع ابرقدرتها كار را به آنجا بكشانند كه دخالت در امور سياسي و اجتماعي كه مورد احتياج مبرم و از اهمّ امور مسلمين است در حرمين شريفين جرم شناخته شود.»(7)باز امام خطاب به مسلمانان جهان مي فرمايد:«اي مسلمانان جهان، و اي پيروان مكتب توحيد، رمز تمام گرفتاري هاي كشورهاي اسلامي اختلاف كلمه و عدم هماهنگي است و رمز پيروزي، وحدت كلمه و

ص: 3786

ايجاد هماهنگي است، كه خداوند تعالي در يك جمله بيان فرموده: وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعا وَلاَ تَفَرَّقُوا... اعتصام به حبل اللّه، بيان هماهنگي جميع مسلمين است براي اسلام و به سوي اسلام و براي مصالح مسلمين و گريز از تفرقه و جدايي و گروه گرايي، كه اساس همه بدبختي ها و عقب افتادگي هاست.»(8)«اي مسلمانان جهان، شما را چه شد كه در صدر اسلام با عدّه بسيار كم، قدرت عظيم را شكستيد و امت بزرگ اسلامي انساني ايجاد نموديد. اكنون با قريب يك ميليارد جمعيت و دارا بودن مخازن بزرگ، كه بالاترين حربه است، در مقابل دشمن اينچنين ضعيف و زبون شديد؟!آيا مي دانيد كه تمام بدبختي هاي شما در تفرقه و اختلاف بين سران كشورهاي شما و بالنتيجه، بين خود شماست؟!از جاي برخيزيد و قرآن كريم را به دست گرفته و به فرمان خداي تعالي گردن نهيد تا مجد خود و عظمت اسلام عزيز را اعاده كنيد.»(9)نماز جماعت حرمين شريفين، تجلّيگاه انس و وحدت مسلمانان جهاناين بود بخشي از پيام هاي امام راحل در بيان علت گرفتاري ها و بدبختي هاي مسلمين جهان و كشورهاي اسلامي كه با در دست داشتن آنهمه امكانات مادي و معنوي دامنگيرشان گرديده است.و اين بود نمونه اي از پيام هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران خطاب به مسلمين جهان كه روزي با عده اي بسيار

ص: 3787

كم قدرت هاي عظيم جهان را در هم شكستند ولي امروز با همه نيرو و قدرت كه در اختيار دارند در مقابل دشمنان اينچنين ضعيف و زبون گشته اند.و اين بود عامل آنهمه عزّت و شوكت؛ يعني اتحاد و اعتصام به حبل اللّه و انگيزه اينهمه ضعف و ذلت؛ يعني تفرقه و اختلاف كه بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران، مسلمين را بر آن متوجه نموده است.و از اين بحث كوتاه مي توان به اهميت حكم امام بر حضور شيعيان در نماز جماعت حرمين شريفين و به علت و انگيزه چنين دستور مهم و فتواي بي سابقه اي پي برد؛ زيرا گرچه مجموع اعمال و مناسك حج و اجتماع ميليوني مسلمانان در اين مراسم پر شكوه، نوعي وحدت و هم آهنگي را ايجاب مي كند؛ حضور در يك زمان و مكان، همرنگي در لباس و يكنواختي شعار اين جمعيت ميليوني، كه از سراسر جهان در اين كنگره عظيم اسلامي شركت جسته اند، همه نشانگر پيروي آنان از يك دستور و فرمان و دليل

ص: 3788

بر اجراي حكم الهي است و از نظر وجهه خارجي، نمودي از تشكّل بزرگ و سالانه مسلمانان جهان است كه در هيچ مذهب و آييني چنين اجتماع پرشكوه را نمي توان يافت، ولي بايد به اين نكته توجّه كرد كه هيچيك از اعمال حج نمي تواند مانند نماز جماعت حرمين شريفين باصلابت، وحدت آفرين و دشمن شكن باشد؛ زيرا هريك از اين اعمال، در عين اجتماعي و اشتراكي بودن، به صورت انفرادي و جدا از هم انجام مي پذيرد و هر انساني موظف است مواظب و مراقب عمل خويش باشد. در طواف و سعي، رمي و ذبح و... منفرد عمل مي كند و اين اعمال بجز وقوفين از نظر زمان نيز وسيع است و هر كسي مي تواند در هر ساعت از روز و يا در مدت و در فاصله چند روز مناسك خود را انجام دهد.و تنها نماز است كه همه مسلمانان را در صفوف فشرده و منسجم در كنار هم قرار مي دهد و با صداي اذان، در يك زمان مشخص، سيل جمعيت با رنگها و زبانها و ملّيّت هاي مختلف به سوي مكان مشخص (مساجد) سرازير مي شود و با تكبير مكبّر صدها نفر هماهنگ به ركوع مي روند و سر به سجده مي گذارند و بر يگانگي خدا و نبوت رسول او شهادت مي دهند، سپس بر همديگر

ص: 3789

درود و تهنيت مي گويند؛ «السلام عليكم و رحمة اللّه و بركاته».و اينجا است كه روح اخوّت اسلامي و عواطف معنويِ مذهبي در ميانشان متجلّي مي گردد و دست همديگر را مي فشارند و با همديگر معانقه و روبوسي مي كنند و با قيافه اي بشاش، كه حاكي از محبت دروني است قبولي اعمال يكديگر را از خداوند مسألت مي نمايند؛ «تَقَبَّلَ اللّهُ أعْمالَكُمْ»اينك اين پرسش مطرح است كه آيا ترك كردن اين كانون وحدت و گريز از اين تجلّيگاه انس و الفت، كه در بعضي از گروههاي اسلامي مشاهده مي شود كه بهنگام نماز بر خلاف مسير سيل جمعيت به سوي منازل و بازارها درحركتند، موجب انزجار و نگاه خشم آلود مسلمانان نسبت به اين افراد نخواهد شد؟! و به جاي آن صفا و صميميت، تخم عداوت و دشمني در دل آنان نخواهد افكند، به ويژه آنكه هر صبح و شام احاديثي به گوششان مي رسد كه پيامبر اسلام فرموده است: «خارج شدن از مسجد هنگام نماز، عمل منافقان است» و باز فرموده است: «شياطين با شنيدن اذان از مساجد مي گريزند؟!و طبيعي است هريك از زائران و حُجاج پس از مراجعت به وطن خويش، در سراسر جهان، در محافل و مجالس، ضمن بيان عظمت نماز حرمين شريفين مشاهدات خود را از عملكرد اين گروه در جدايي از صفوف مسلمين

ص: 3790

و بي اعتنايي آنها به نماز منعكس و بلكه آنان را بي نماز معرفي خواهند نمود و چه پيرايه هايي كه بر مذهب و آيين آنان و پيشوايان معصومشان خواهند افزود؟! و چه داستان هايي از انحراف آنان از اسلام و قرآن خواهند ساخت؟! و اين حادثه اگر تنها يك بار اتفاق بيفتد، ساليان متمادي فراموش نخواهد شد، چه رسد به آنكه هر سال و هر روز تكرار شود و اين همان خواسته دشمنان اسلام است كه بدون صرف كوچكترين هزينه اي، به آن دست يافته اند و مسلما در تلاشند كه به هر وسيله ممكن، هر يك از گروههاي ديگر مسلمانان را نيز از اين صف فشرده جدا سازند و در ميانشان تخم مخالفت و بدبيني بكارند.دليل شرعي اين حكم:امام قدس سره در اين زمينه مي فرمايند:«عقلا و علماي اسلام از صدر اسلام تاكنون كوشش كردند براي اينكه مسلمين همه با هم مجتمع باشند و هم يد واحده باشند بر غير مسلمين. در هر جا كه مسلمي پيدا بشود بايد با ساير مسلمين تفاهم كنند و اين مطلبي است كه خداوند تبارك و تعالي در قرآن كريم سفارش كرده است و پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله سفارش فرموده است و ائمه مسلمين سفارش فرموده اند و علماي بيدار اسلام اين امر را گرفته و كوشش كرده اند به اينكه مسلمين را

ص: 3791

در تحت لواي اسلام به وحدت و يگانگي دعوت كنند».(10)اگر امام قدس سره در مقام استدلال بر حكم مورد بحث بود و اگر بنا بود دلايل حكم حضور شيعيان در نماز حرمين شريفين را از قرآن و حديث و منابع اسلامي بيان كند و دلايل مبنايي خويش را با تكيه زدن بر كرسي تدريس و تحقيق و با حضور شاگردان ارزنده و فحول حوزه هاي علميه، كه امروز مقام مرجعيت جهان شيعه را به عهده گرفته اند، ارائه نمايند، مسلما كتاب قطور و ارزشمندي براي جامعه اسلامي و آينده مراكز علمي همانند ساير آثار علمي آن حضرت به يادگار مي ماند. ولي امام راحل در صدور اين حكم و همچنين در ساير پيامها و بياناتشان، نه در مقام استدلال بوده و نه اينكه شرايط، چنين وضعي را اقتضا مي كرده است. ولي در عين حال گاهي نيز به طور گذرا و اجمال و در سطح فهم مخاطبين و مستمعين، به دليل شرعي نظرات و احكام خويش اشاره فرموده است كه از جمله اين موارد، گفتار آن حضرت خطاب به حجاج و زائران پاكستاني در سال 1359 مي باشد كه پيشتر آورديم.و دراينجا مناسب است مطالبي در توضيح كلام امام به بعضي از آيات و روايات، كه مسلمانان را به وحدت دعوت نموده و از تفرقه و دوري

ص: 3792

برحذرداشته است، بياوريم:وحدت مسلمين از ديدگاه قرآن:1 وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِيعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً وَ كُنْتُمْ عَلىٰ شَفٰا حُفْرَةٍ مِنَ النّٰارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهٰا كَذٰلِكَ يُبَيِّنُ اللّٰهُ لَكُمْ آيٰاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ (11)«و همگي به ريسمان خدا ( قرآن و اسلام و هرگونه وسيله وحدت) چنگ زنيد و پراكنده نشويد و نعمت (بزرگ) خدا را بر خود به ياد آريد كه چگونه دشمن يكديگر بوديد و او در ميان دل هاي شما الفت ايجاد كرد و به بركت نعمت او برادر شديد و شما بر لب حفره اي از آتش بوديد خدا شما را از آن نجات داد، خداوند اين چنين آيات خود را بر شما آشكار مي سازد، شايد پذيراي هدايت شويد.»در اين آيه شريفه، كلمه «نعمت» تكرار شده است؛ نعمة اللّه عليكم، فأصبحتم بنعمته اخوانا و منظور از اين نعمت، همانگونه كه علاّمه طباطبايي فرموده است، همان نعمت الفت و محبّت است؛ فالّف بين قلوبكم و باز ايشان مي فرمايد: اين آيات هم جوامع اسلامي را مورد خطاب قرار داده و از اختلاف و تفرقه نهي نموده و هم فرد فرد مسلمانان را.)2)12 وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمْ الْبَيِّنَاتُ وَأُوْلَئِكَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ(13)«و مانند كساني نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف

ص: 3793

كردند، (آنهم) پس از آنكه نشانه هاي روشن (پروردگار)به آنان رسيد و آنها عذاب عظيمي دارند.»علامه طباطبايي در تفسير اين آيه شريفه مي فرمايد: بعيد نيست من بعد ما جائهم البيّنات متعلّق به جمله و اختلفوا باشد، بنابراين، منظور از اختلاف، اختلاف وتشتّت از نظر اعتقاد و منظور از تفرقه، تشتت و تفرقه از حيث ابدان و اجسام است. سپس مي گويد و علت تقدم «تفرق» بر «اختلاف» در آيه تفرّقوا و اختلفوا اين است كه تفرق ابدان مقدمه و عامل اختلاف در آراء و افكار است؛ زيرا اگر دو گروه با همديگر مرتبط و مجتمع باشند، از لحاظ فكر و انديشه نيز به همديگر نزديك شده و در اثر تماس و تبادل نظر، اتحاد و اتفاق در ميانشان حاصل مي گردد و اما آنگاه كه متفرق و از هم دور شوند و ارتباطشان از هم قطع گردد، در ميانشان اختلاف مشرب و مسلك پديد مي آيد و موجب تفرقه و درهم شكستن سدّ استوار وحدت مي گردد و گويا خداوند متعال در اين آيه چنين مي فرمايد: «مانند كساني نباشيد كه در مرحله اول با ابدانشان از هم دور و از جامعه جدا شدند، آنگاه اين دوري به اختلاف رأي و اعتقاد در ميانشان منتهي گرديد.(14)وحدت مسلمين از ديدگاه سنت:اين بود دو آيه از دهها آيه اي كه

ص: 3794

در مورد اتحاد و اتفاق مسلمانان نازل گرديده است. و اما احاديث و روايات در اين زمينه به قدري فراوان است كه حتي نقل بخشي از آنها از دايره اين بحث خارج است و لذا تنها به نقل يك حديث، به تناسب موضوع، كه از طريق شيعه و اهل سنت نقل شده است اكتفا مي كنيم و بعضي از روايات را در بخش دوم اين بحث مي آوريم.مرحوم شيخ حرّعاملي در وسائل الشيعه، با اسناد از امام صادق عليه السلام و آن حضرت از پدران بزرگوارش، از رسول خدا صلي الله عليه وآله اينگونه نقل مي كند: «من سمع النداء في المسجد فخرج من غير علّة فهو منافق الاّ أن يريد الرجوع اليه»(15)«كسي كه در مسجد صداي اذان را بشنود و بدون علت و بي آنكه قصد مراجعت كند، از مسجد خارج شود، او منافق است!»اين حديث با مختصر تفاوت در منابع اهل سنت چنين نقل شده است:«من أدركه الأذان في المسجد ثمّ لم يخرج لحاجة و هو لا يريد الرجوع فهو منافق»(16)متن اين حديث و تشديد در اين حكم كه خروج از مسجد پس از اعلان وقت نماز به نفاق تشبيه شده و چنين شخصي بعنوان منافق معرفي گرديده است، مضمون روايتي را كه محمدبن سنان از امام رضا عليه السلام نقل نموده است، تداعي مي كند كه آن حضرت

ص: 3795

در پاسخ پرسش ابن سنان درباره حرام بودن فرار از جبهه، چنين نگاشت: «حرّم اللّه تعالي الفرار من الزحف لما فيه من الوهن فيالدين و الإستخفاف بالرسل و الأئمة العادلة و ترك نصرتهم علي الأعداء...»(17) «خداوند فرار از جنگ را بدان جهت حرام نموده است كه اين كار موجب تضعيف دين و استخفاف پيامبران و پيشوايان عادل و خودداري از نصرت و ياري جبهه حق در مقابل دشمنان است.»آري اگر فرار از زحف و تضعيف جبهه حق در جنگ ها موجب تقويت دشمن و يكي از گناهان كبيره است، فرار از صفوف نماز نيز از نظر فرهنگي عامل تضعيف حق و تقويت جبهه باطل و كمكي است بر اهداف دشمنان و همسو شدن با استكبار جهاني. و اينك ما در جبهه هستيم و دشمن در كمين!مسأله تسنن و تشيعبه طوري كه در بخش اول مقاله اشاره كرديم، صدور حكم امام راحل قدس سره بر حضور شيعيان در نماز جماعتِ حرمين شريفين، كه براي مؤمنان واجب الإجرا و لازم العمل بوده و در آينده نيز شيعيانِ آگاه، از اين حكم تبعيت خواهند كرد، مي تواند داراي دو انگيزه و دو عامل مختلف باشد؛ يكي از آنها و يا مهمترينشان، مقابله اسلام و كفر جهاني است. و ديگري مسأله تسنن و تشيع است، كه عامل اول در صفحات گذشته

ص: 3796

بررسي شد و اينك به تبيين و توضيح عامل دوم مي پردازيم.لازم است در اين زمينه چند موضوع مطرح شود.شيعه در معرض اتهام:متأسفانه پيروان اهل بيت عصمت و طهارت در طول تاريخ، به علل و انگيزه هاي مختلف سياسي مذهبي مورد اتهام و افترا قرار گرفته اند و مطالب ناروا و بي اساس فراوان به شيعيان كه پيروان واقعي قرآن مجيد و سنت رسول خدا صلي الله عليه وآله هستند، بعنوان روافض، نسبت داده شده است و اين شرايط در بعضي از مقاطع تاريخ؛ مانند دوران بني اميه و بني مروان و بخشي از دوران خلفاي بني عباس و همچنين در دوران بعضي از سلاطين عثماني كه بخش عمده كشورهاي اسلامي را در اختيار داشتند، از حدّت و شدت بيشتري برخوردار بوده است و اين اتهامات و مطالب دروغ و بي اساس، نه تنها در افواه عموم رواج داشته بلكه در متن كتاب ها و تأليفات زيادي نيز منعكس گرديده است و از اين طريق، از شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قيافه مشوّهي ارائه داده اند و آنان گروهي دور از فرهنگ اسلام و مخرّبِ سنت و قرآن معرفي شده اند.نمونه اي از اين كتابها:كتاب هايي كه در قرن هاي گذشته بر ضدّ شيعه نوشته شده، آنچنان فراوان است كه نمي توان شمار دقيق آنها را به دست آورد و مؤلفان آنها را شناساند. مع الأسف منبع اصلي و امّ الكتاب اكثر

ص: 3797

اين تأليفات، پس از قرن هشتم، به جاي منابع اصيل از شيعه و اهل سنت، كتاب «منهاج السنه ابن تيميه»(18) است كه در قرن هشتم با ديد تعصب و عناد عجيبي كه بر وي حاكم بود، اين كتاب را تأليف كرد و اين مطالب ناروا و بي اساس را در آن گنجانيد و چون افكار و انديشه محمدبن عبدالوهاب، بنيانگذار وهابيت ملهم از فكر و انديشه و برگرفته از تأليفات «ابن تيميه» است، لذا تأليفات او از نظر وهابيان داراي جايگاه ويژه اي است و در سطح دنياي اسلام به قيمت نازل و حتي رايگان منتشر مي شود و استناد اكثر مؤلفان و نويسندگان و خطبا و گويندگانِ روز، در معرفي شيعه به اين كتاب و مانند آن است.نمونه اي از مطالب منهاج السنه در باره شيعه گر چه محتواي اين كتابِ چهارجلدي، سراسر هوچيگري و خلاف گويي بر ضد شيعه است، ليكن براي آشنايي خوانندگان، چند نمونه از مطالب آن را نقل مي كنيم، او مي گويد:1 شيعيان گروهي هستند كه تجاوز به مال و ثروت عموم مردم و همه مسلمانان را حلال مي دانند!2 شيعيان ريختن خون همه مسلمانان را جايز مي دانند!3 شيعيان از ميان فرشتگان جبرئيل را دشمن مي دارند؛ زيرا معتقدند كه او از طرف خدا مأمور بود وحي را به علي بن ابي طالب بياورد، ولي به اشتباه يا از روي دشمني، به جاي

ص: 3798

علي، به پيامبر فرود آورد!4 از آنجا كه شيعه با عشره مبشّره (ده تن از ياران رسول خدا صلي الله عليه وآله )مخالف بوده و با آنها دشمني دارند، با بكار بستن كلمه «عشره» يعني عدد ده و انجام دادن هر كاري كه در آن، عددِ ده باشد نيز مخالف هستند و آن را ناروا مي دانند، حتي از ساختن بنايي كه داراي ده ستون و ده پايه باشد خودداري مي كنند!5 عقلاي مسلمان اتفاق نظر دارند كه در ميان اهل قبله، از نظر جهل و ضلالت و دروغ و بدعت و آميختگي با هر شرّ و بدي و دور بودن از هر خير و نيكي، هيچ گروهي در حد روافض نيست!(19)و صدها تهمت و افتراي ديگر كه بعضي از آنها همانگونه كه ملاحظه كرديد به هذيان گويي و ياوه سرايي شبيه تر است تا بيان يك مطلب جدّي!حوادث هولناك و ديدگاه هايخطرناك:در پي آشنايي اجمالي با كتاب هايي كه درباره شيعه تدوين گرديده و پس از ذكر نمونه اي از محتويات اين كتاب ها، لازم است به بعضي از حوادث هولناك و ديدگاه هاي انحرافي و خطرناك نيز اشاره كنيم؛ حوادثي كه در مقاطع مختلف در مكه و مدينه و در موسم حج بر ضد شيعه به وقوع پيوسته و ديدگاه هايي كه در ميان مردم آن سامان و در افواه عوام نسبت

ص: 3799

به شيعه وجود داشته و احيانا تا امروز نيز ادامه دارد تا شيعيان در سراسر جهان، به ويژه علما و روحانيون و دست اندركاران مسائل حج با اين مطالب بيشتر آشنا شوند و در دفاع از كيان شيعه بپاخيزند و همت خويش را در زدودن اين اوهام و ذهنيت هاي ناروا و در بر طرف ساختن اين ديدگاههاي نادرست بكار ببندند و در اثبات بطلان محتواي كتاب هاي آنچناني، كه بجز عمل كردن به مضمون روايات معصومين عليهم السلام و اجراي دقيق حكم امام قدس سره راهي بر آن نيست، تلاش نمايند. گرچه شايد از نظر بعضي ها، طرح اين مطالب مخالف با روح وحدت و مباين با اصل مصلحت تلقي شود ولي ما اگر امروز از ذكر حقايق خودداري و از بيان واقعيات استنكاف كنيم، بر ادامه اين بدبيني ها در آينده كمك كرده و بر توسعه اين شكافها و تهمت ها ياري نموده ايم.تهمت تلويث كعبه!يكي از حوادث هولناك و افتراهاي خانمان برانداز، كه با دست سياست بازان و توطئه گران بر ضد شيعه بكار گرفته شده و از اقداماتي كه براي موهون ساختن شيعه به وقوع پيوسته، اتهام آنان به تلويث كعبه است؛ بدينگونه كه با اقدامات و توطئه هاي از پيش ساخته، شيعيان را كه از مسافت هاي دور براي انجام مراسم حج و زيارتِ خانه خدا به مكه مشرّف شده

ص: 3800

اند، متهم نموده اند كه آنان العياذ باللّه طبق عقيده اي كه دارند كعبه را با نجاست آلوده ساخته اند و اين اتهام را نه يكبار كه مكرّر و به دفعات وارد ساخته اند و هر بار شيعياني را در ملأ عام و در مقابل چشم حجاج و زائران كشورهاي مختلف گردن زده اند تا اين واقعه در ميان همه مسلمانان و در اقصي نقاط عالم منعكس شود و بيشترين تأثير خود را در تشويه قيافه شيعه در دنياي اسلام بگذارد. تَكَادُ السَّمَاوَاتُ يَتَفَطَّرْنَ مِنْهُ وَتَنشَقُّ الاْءَرْضُ وَتَخِرُّ الْجِبَالُ هَدّا1 سباعي،(20) مورخ معاصر سعودي، در تاريخ مكه خود، آنجا كه از حوادث و جريانات مهم مكه و مسجدالحرام سخن مي گويد، اينگونه مي نويسد: «در شوال سال هزار و هشتاد و هشت، زائران و طواف كنندگان مشاهده كردند كه كعبه معظمه با ماده اي كه شبيه مدفوع انسان است آلوده شده و در اثر يك عقيده قديمي كه نمي دانم چگونه پديدآمده و عقول چگونه آن را پذيرفته است؟! شيعيان را بر اين عمل متهم و گروهي از آنان را با اين اتهام سنگسار و گروه ديگر را گردن زدند.»سباعي آنگاه مي افزايد: «ذيني دحلان(21) از عصامي(22) مورخ و دانشمند مكي كه اين حادثه در دوران او اتفاق افتاده، نقل كرده است كه: «من آنچه را كه آن روز كعبه با آن آلوده

ص: 3801

شده بود از نزديك مشاهده كردم و برايم معلوم شد كه آن ماده عجين و مخلوطي است از عدس و نوعي سبزي و روغن بد بو كه داراي رنگ و بوي مدفوع انسان بوده و مي توانست هر ناظر را به اشتباه بيندازد و بر مدفوع بودن آن اذعان كند.»سباعي كه مورخ و نويسنده اي معتدل است، پس از نقل اين حادثه مي گويد: «ولي آنچه مايه تأسف شديد است اين است كه مردم تا امروز درباره شيعه چنين تصور دارند كه در مذهب آنان اعمال حج كامل نمي شود مگر با تلويث كعبه!»آنگاه اضافه مي كند: «در صورتي كه اگر عقل را به حكميت بطلبيم بي اساس بودن چنين تصور روشن خواهد شد؛ زيرا به مقتضاي چنين عقيده اي بايد هر سال در موسم حج، كعبه هزاران بار و به تعداد حجاج شيعه ملوث و آلوده شود! ولي چه بايد كرد كه ما وقتي در مقابل مخالفان قرار مي گيريم، عقل را از دست مي دهيم و هر سخن ناروا را بر زبان مي رانيم!»(23)به نظر مي رسد كه: استدلال سباعي بر نفي اين تهمت و نكوهش وي از وجود چنين بينش نسبت به شيعه، همانگونه كه خود اشاره نموده، نشانگر آن است كه چنين تصوري در سطح وسيع بوده و در ميان اقشار مختلف جامعه او رسوخ داشته و

ص: 3802

او در واقع در سطح گسترده اي از اين بينش انحرافي قرار گرفته كه اينچنين به دفاع پرداخته و بر خلاف مسير فكريِ جامعه خويش، حركت نموده است.2 اين حادثه در سال 1144 ه . و به فاصله 56 سال از حادثه اول تكرار شد و در سال 1143 ه . چند قافله از شيعيان ديرتر از موسم حج به مكه وارد شدند و از انجام مراسم حج محروم گرديدند و طبق معمول آن زمان، در مكه اقامت كردند تا در سال بعد و پس از انجام مراسم به اوطان خويش مراجعت نمايند كه در اين فاصله، به آلوده ساختن كعبه متهم شدند و مردم بر ضدّ آنان قيام كرده و شورش عجيبي به راه انداختند و از امير مكه مجازات عاملان آن جنايت (موهوم) را درخواست كردند و بالأخره او را بر اين اقدام مجبور نمودند.سباعي و ذيني دحلان كه اين حادثه را نقل كرده اند، به كشته شدگان آن اشاره اي ندارند ولي مي گويند شيعيان كه مجبور به ترك مكه و فرار به طائف و جدّه شده بودند، پس از آرامش مجدّدا به اين شهر برگشتند.(24)سبّ شيعه:در سال 1157ه . ق. چهارده سال پس از حادثه شوم اتّهام تلويث كعبه در خطبه هاي نماز جمعه حرمين شريفين و ساير مساجد در مكّه و

ص: 3803

مدينه به دستور شريف مسعود حاكم حجاز لعن بر شيعه شروع و سبّ و ناسزايي بر شيعيان (روافض) از اجزاي خطبه نماز جمعه محسوب گرديد.(25)و امّا اينكه اين عمل چند سال ادامه داشته، در منابع اشاره اي بر آن نشده است؛ زيرا لعن كردن گروهي از مسلمانان بر گروهي ديگر، آن هم در موسم حج و در خطبه مهبط وحي و جايگاهي كه همه مسلمانان به سوي آن نماز مي خوانند با هيچ منطقي سازگار نبوده تا جزئيات آن در كتب تاريخ منعكس شود.شرايط كنوني ما:ممكن است با مطالعه اين حوادث و محتويات اين كتاب ها، تصور شود كه اين تأليفات مربوط به گذشته هاي دور و وقوع اين حوادث متعلّق به دوران حكومت هايي بوده كه از نظر سياسي با شيعيان در جنگ و نزاع بودند و از طرفي از ناآگاهي مسلمانان و بي اطلاعيشان كه هر تهمت و افترايي را به سادگي مي پذيرفتند سوء استفاده مي كردند.ولي با يك توجه به شرايط كنوني و حقايق موجود، معلوم خواهد شد كه اين مسائل در دوران معاصر نه تنها فروكش نكرده بلكه با تحوّل زمان گسترده تر و عميق تر نيز گرديده است.اگر در قرون گذشته كتاب هايي مانند «منهاج السنه» نوشته مي شد، امروز نه تنها از طريق كتاب هاي فراوان و مقاله هاي متنوع، بلكه از راه «اينترنت» و «ماهواره» نيز مطالبي

ص: 3804

به ظاهر علمي و متناسب فرهنگ روز، در سراسر دنيا بر ضدّ شيعه منتشر مي گردد و در بعضي از كشورها همان مطالب بي اساس و افتراهاي خانمان برانداز، به صورت متون درسي به دانش آموزان تدريس(26) و تخم ذهنيت بدبيني نسبت به شيعه از دوران كودكي در دل ها افشانده مي شود و از طريق نوار به درون خانه هر شهر نشين و روستايي راه پيدا مي كند.و به قول يكي از شخصيت هاي بااطلاع، تنها در بيست سال اخير، بيش از سيصد جلد كتاب برضد شيعه منتشر گرديده است(27) و اگر در قرن يازدهم و دوازدهم كه به نظر مي رسد مواجهه صفويه با سلاطين عثماني در متهم ساختن شيعه بي تأثير نبوده چنين برنامه هايي اجرا و از نظر افكار عمومي مورد قبول واقع مي شد، در قرن معاصر همان تهمت تكرار مي شود و در ذي حجه سال 1362 ق. مطابق با سال 1322 ش. پنجاه و شش سال قبل، حادثه قتل ابوطالب يزدي به همان اتهامِ آلوده كردنِ بيت شريف رخ مي دهد.(28) و خبرگزاري هاي كشورهاي اسلامي آن را بعنوان مهمترين خبر روز، پخش مي كنند، و همين حادثه بود كه موجب قطع رابطه ايران و سعودي و محروم شدن حجاج ايراني از شركت نمودن در مراسم حج به مدت پنج سال گرديد و...وقوع اين حوادث و پيدايش اين اتهامات و

ص: 3805

افتراها، گرچه ضربه هولناكي است بر كيان اسلام و جريحه التيام ناپذيري است بر پيكر آيين، ولي هولناك تر از آن، وجود زمينه پذيرش اين اتهامات از سوي افكار عمومي و تلقّي اين افتراها به صورت يك واقعيت درباره جهان شيعه است.و خطرناك تر از وقوع اين نوع حوادث، بُعد ديگر آن است كه مورّخ معاصر سعودي اشاره كرده است:«و شد ما يؤسفني أنْ يَتَوَهَّم الْعامَّة الي الْيَوْم أنّ شيعة العجم لا يتمّ حجهم في مذهبهم الاّ اذا لوث الكعبة الحاج(29)««آنچه مايه تأسف شديد من است، اين است كه تا امروز در ميان عوام الناس نسبت به شيعيان اين عقيده وجود دارد كه بر اساس مذهب آنان اعمال حج كامل نمي شود مگر با آلوده كردن كعبه!»و باز خطرناك تر اين است كه، هم او، آنجا كه بعنوان مورخ جنگ حره را مطرح و به تجاوز لشكريان يزيدبن معاويه به زنان و دختران مدينه اشاره مي كند، مي گويد تأسف اين است كه مي بينيم بعضي از نويسندگان ما، شيعيان محله «نخاوله» مدينه را از نسل فرزندان نامشروع همان جنگ حره معرفي مي نمايند و اضافه مي كند: اسف بارتر اينكه بعضي عوام الناس تا امروز تحت تأثير همين مطالب بي اساس قرار گرفته و بر اين مسلمانان، با همين ديد مي نگرند.(30)و باز خطرناك تر اين است كه در حادثه اسف بار جمعه خونين، چون تبليغ

ص: 3806

مي شود كه علّت اين برخورد شديد با ايرانيان، تصميمِ آنان بر انتقال حجرالأسود به شهر قم و ويران نمودن بيت الهي بود! گروهي از اقشار مختلف در اثر ذهنيت غلط و سابقه بدبيني، اين دروغ بزرگ را به آساني مي پذيرند و آن را تأييد مي كنند.حكم امام:اين بود گوشه اي از شرايط كنوني ما و بخشي از آنچه در طول تاريخ بر ما گذشته است و نيز آنچه ممكن است قرن ها ادامه يابد؛ زيرا با وجود دو عامل قوي و مؤثر؛ يعني انگيزه هايي در جهت تقويت و پيشبرد يك خط فكري مذهبي و تلاش بر تضعيف خط فكري مقابل و اختيار انزوا و دوري پيروان اين خط از صحنه اجتماعات و نمازها، كه به طور ناخودآگاه خواسته گروه اول را تأمين و زمينه پذيرش اهداف آنها را در خارج ساختن گروهِ مقابل از صحنه بين المللي اسلامي را فراهم مي نمايد، نه تنها اميدي براي برطرف نمودن آن ذهنيت هاي غلط و بينش هاي خطرناك و خلاف واقع وجود ندارد بلكه هر چه زمان پيش مي رود و هر چه صفوف از هم دورتر مي شود، دامنه برخوردها و سمپاشي ها بر ضد ما و بر ضد اصول اعتقادي ما گسترده تر مي گردد. اينجا است كه پيام حيات بخش امام راحل قدس سره خطاب به شيعيان جهان و حكم حضور آنان

ص: 3807

در صحنه عبادي سياسيِ نماز حرمين شريفين صادر مي شود:«لازم است برادران ايراني و شيعيان ساير كشورها، از اعمال جاهلانه كه موجب تفرق صفوف مسلمين است، احتراز كنند و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد و تشكيل جماعت در منازل... جدا اجتناب كنند.»نگاهي به روايات:مي دانيم كه اختلاف نظر در بعضي مسائلِ كلامي و فقهي، در ميان مسلمانان داراي سابقه و پيشينه تاريخي است؛ به طوري كه نه به يك قرن و دو قرن ويا ده قرن قبل، بلكه به زماني منتهي مي شود كه رسول خدا صلي الله عليه وآله به عالم بقا شتافت و طبعا در قرون اوّليّه اسلام و در زمان ائمه هدي عليهم السلام در اثر اختلاط و امتزاج شيعه و اهل سنت از يكطرف و وجود اختلاف نظر از سوي ديگر، موجب بحث و گفتگو و طرح سؤال در مسائل مختلف؛ از جمله حضور و عدم حضور در مساجد و شركت نمودن در نمازهاي جماعت اهل سنت پديد آمد، به خصوص در شهر مدينه كه جز مدت كوتاهي، حكومت و امامت جماعت در اختيار اهل سنت بوده و بيشتر اوقات اين سمت را واليان و حاكمان شخصا بعهده مي گرفتند.منابع حديثي ما گوياي

ص: 3808

اين واقعيت است كه اين موضوع در محضر ائمه هدي عليهم السلام مطرح و مورد سؤال قرار گرفته است. همانگونه كه از ديدگاه اهل سنت نيز بدور نمانده و احاديث متعددي دراين باره، در منابع مورد اعتمادشان منعكس شده است، با اين تفاوت كه بر خلاف مضمون روايات شيعه كه رابطه مستقيم با موضوع مورد بحث دارد، احاديث اهل سنت داراي مفهوم كلّي و غالبا در مقام نكوهش كساني است كه بهنگام نماز و با شنيدن صداي اذان مسجد را ترك و از صفوف مسلمانان جدا مي شوند كه روحانيون و خطباي اهل سنت و نويسندگانشان همواره، مضمون اين احاديث را وسيله تبليغ بر ضد شيعه قرار داده و براي محكوميت آنان، از اين احاديث بهره برداري مي كنند.روايات شيعه:در مورد تشويق و ترغيب شيعيان جهت حضور در نماز جماعت اهل سنت، همچنين رابطه شيعيان با آنان، روايات بسياري در منابع حديثي ما واردشده است.(31)صاحب وسايل در اين زمينه، نزديك به بيست روايت آورده كه مي توان آنها را به دو بخش مستقل تقسيم كرد:بخشي از آنها داراي جنبه ترغيب و تشويق و ايجاد انگيزه در جهت ارتباط و امتزاج و معاشرت نيك با اهل سنت و حضور در نماز آنان و دوري از اختلاف و تفرقه با آنها است.و بخش ديگر به موضوع نماز اختصاص

ص: 3809

دارد و در اين روايات ائمه عليهم السلام پيروان خويش را بر حضور در نماز جماعت اهل سنت تشويق و جدا شدن از صف نماز آنان را نكوهش كرده اند.بخش اول:در اين بخش به نقل دو روايت بسنده مي كنيم:1 زيد شحّام از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: «يا زيد خالقوا الناس بأخلاقهم صلّوا في مساجدهم و عودوا مرضاهم، و اشهدوا جنائزهم و ان استطعتم ان تكونوا الائمة و المؤذّنين فافعلو فانّكم اذا فعلتم ذلك قالوا هولاء الجعفرية رحم اللّه جعفرا ما كان احسن ما يؤدب اصحابه و اذا تركتم ذلك قالوا هولاء الجعفرية فعل اللّه بجعفر ما كان سوء ما يؤدب اصحابه»(32)«اي زيد، با اهل سنت معاشرت كنيد، در مساجدشان نماز بخوانيد و از مريضانشان عيادت و در تشييع جنازه شان شركت كنيد و اگر توانستيد امامت جماعت و اذان گفتن در مساجد آنها را خود شما بعهده بگيريد كه اگر با آنان چنين معاشرتي داشتيد خواهند گفت اينها جعفري هستند و خدا رحمت كند جعفربن محمد را كه پيروان خود را اينچنين نيكو تربيت نموده است و اگر اين نوع معاشرت را ترك كنيد خواهند گفت خدا به جعفربن محمد انصاف دهد كه نتوانسته است پيروان خود را با آداب نيك تربيت كند.»در اين روايت مي فرمايد «اذا فعلتم ذلك قالوا

ص: 3810

هولاء الجعفرية....»مفهوم اين جمله اين است: گذشته از حفظ موقعيت و ارزش والاي خود شماها، شناخت مخالفين شما از ائمه عليهم السلام به وسيله عملكرد شما خواهد بود؛ ريرا آنها نه تنها ائمه شما را نديده و با شخصيت علمي و معنوي آنان آشنايي ندارند بلكه در اثر تحريف حقايق در طول تاريخ و در اثر اجراي سياست هاي روزمره در ميان عده اي از مسلمانان، ائمه شما در حد يك محدث معمولي نيز مطرح نگرديده و شخصيت آنان در پشت ابرهاي ضخيم سياست ها و تعصبات قرار گرفته است، پس اگر شما با آنان معاشرت نيكو داشته باشيد كه در مرحله اول در حضور در مساجد و نمازها و عيادت مريض ها و تشييع جنازه آنها متجلي است، نه تنها عمل شما را تحسين كرده و شما را خواهند ستود بلكه به ائمه و پيشوايان شما نيز علاقه مند شده، خواهند گفت: خدا رحمت كند جعفربن محمد را كه پيروان خود را چه نيكو تربيت كرده است! و اگر در ميان شما و آنان فاصله بيفتد و شما در مساجد و در نمازهايشان شركت نكنيد، نه تنها نسبت به شما بدبين و از شما منزجر خواهند شد، بلكه خواهند گفت اينها جعفري هستند خدا به جعفربن محمد انصاف دهد كه نتوانسته است پيروان خود را نيكو تربيت كند!2

ص: 3811

عبداللّه بن سنان از امام صادق عليه السلام نقل مي كند كه مي فرمود: «أوصيكم بتقوي اللّه عزّوجلّ و لا تحملوا الناس علي اكتافكم فتذلّوا ان اللّه تبارك و تعالي يقول في كتابه و قولوا للناس حسنا ثم قال عودوا مرضاهم و اشهدوا جنائزهم و اشهدوا لهم و عليهم و صلّوا معهم في مساجدهم»(33)«بر شما وصيت مي كنم تقواي خدا را و اين مردم را بر پشت خود سوار نكنيد تا در جامعه ذليل باشيد (كاري نكنيد كه مورد تحقير و بدبيني افراد اين جامعه باشيد)؛ زيرا خداوند در كتاب خود مي فرمايد: به مردم نيك بگوييد. سپس فرمود مريض هاي آنان را عيادت و در تشييع جنازه شان شركت كنيد و در اختلافاتشان شهادت بدهيد. خود را جزو نزديك ترين افراد به آنان قرار دهيد و با آنان در مساجدشان نماز بخوانيد.»مفهوم جمله «و لا تحملوا الناس علي اكتافكم فتذلّوا» اين است: مبادا كاري كنيد كه مخالفان شما در جايگاهي برتر از شما قرار بگيرند و شما در مقابل آنها حقير و ذليل باشيد، بلكه بايد برخورد شما با آنان از موضع افتخار و عزت باشد كه شما پيروان واقعي سنت پيامبر خدا و راهيان طريق اهل بيت او مي باشيد و اين افتخار و عزت را در سايه ارتباط و حسن رفتار با آنان و حضورتان در مساجد و

ص: 3812

نمازها و عيادت مريض و شركت نمودن در تشييع جنازه آنها كه دلجويي و اظهار محبت به بازماندگانشان مي باشد تحقّق ببخشيد و حفظ نماييد.بخش دوم:و رواياتي كه به خصوص درباره حضور در نماز جماعت اهل سنت وارد شده است:1 حمادبن عثمان مي گويد: امام صادق عليه السلام فرمود: «مَنْ صَلّي معهم في الصفّ الأوّل كان كَمَن صَلّي خَلْفَ رَسُولللّه صلي الله عليه وآله في الصفّ الأوّل».(34)«هركس با اهل سنت در صف اول جماعتشان نماز بخواند، مانند كسي است كه در صف اول در پشت سر رسول خدا صلي الله عليه وآله نماز خوانده است.»اين مضمون را حلبي با تفاوت مختصر از امام صادق عليه السلام چنين نقل كرده است: «مَنْ صَلّي معهم في الصّفّ الأوّل كَمَنْ صَلّي خَلْفَ رَسُولِ اللّه صلي الله عليه وآله ».)2)35 اسحاق بن عمار مي گويد: امام صادق عليه السلام به من فرمود: «يا اسحاق أتُصَلّي مَعَهُم في الْمَسْجِدِ؟ قُلْتُ نَعَم، قالَ: صَلِّ مَعَهُم فَاِنَّ الْمُصَلِّي مَعَهُم في الصَّفِّ الأوَّل كَالشّاهر سَيْفَهُ في سَبيل اللّه صلي الله عليه وآله »(36).«اي اسحاق، آيا با اهل سنت در مساجد آنان نماز مي گزاري؟ عرض كردم: آري، فرمود: با آنان نماز بخوان؛ زيرا (از شما) كسي كه با آنان نماز مي خواند و در صف اول قرار مي گيرد مانند كسي است كه در راه خدا شمشير مي كشد.»3 علي بن جعفر از برادرش حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام نقل مي كند كه فرمود: «صَلّي الْحَسَن و الْحُسَيْن

ص: 3813

خَلْفَ مَروان وَ نَحْنُ نُصَلِّي مَعَهُم».«همانگونه كه حسن و حسين در پشت سر مروان نماز گزاردند، ما هم در پشت سر ائمه جماعت اهل سنت نماز مي خوانيم!»)4)37 در بعضي از اين روايات آمده است اگر كسي از شما نماز خود را قبل از ورود به مسجد، به طور فرادا بخواند، آنگاه وارد مسجد شود، در حالي كه نماز جماعت اهل سنت تشكيل شده است، اگر با آنها وارد نماز بشود، «كتب اللّه لَهُ خمسا و عشرين دَرَجة»و در روايت ديگر در همين زمينه آمده است:«اما تحبّ أن تحسب لَكَ بأربع و عشرين صلاة».(38)«آيا دوست نداري كه براي تو ثواب بيست و چهار نماز نوشته شود؟»5 در روايت جالبي، يونس بن يعقوب مي گويد: امام صادق عليه السلام به بعضي از شيعيانش به وسيله من اين پيام را فرستاد:«قُلْ لَهُم يا مؤلّفة قد رأيت ما تَصْنَعُون اذا سَمِعْتُم الأذان أخذتم نعالكم و خرجتم مِنَ المَسْجد».«به آنان بگو اي مولفه، من عكس العمل شما را مشاهده كردم آنگاه كه صداي اذان را شنيديد كفش هاي خود را برداشتيد و از مسجد بيرون رفتيد.»اين روايت را شيخ حرّ عاملي نقل كرده است.(39)علامه مجلسي پس از نقل اين روايت، مي گويد: امام عليه السلام با بكارگيري كلمه «مولّفه» مي خواهد به آنان بفهماند كه شما با اين عمل خود، نشان داديد كه

ص: 3814

مؤمن واقعي نيستيد بلكه از «مولّفة قلوب» و از كساني هستيد كه براي اهداف مادي به اسلام روي آورده اند.سپس مي گويد: اين روايت دليل بر شدت ممنوعيت خارج شدن از مسجد در فاصله اذان و نماز است.(40)در احاديث اهل سنت:«اذا نودي بالصلوة أدبر الشيطانُ وَ لَهُ ضراط حتّي لا يسمع الأذان»(41)«زماني كه اذان نماز گفته مي شود، شيطان براي اينكه صداي اذان را نشنود پشت به مسجد مي كند در حالي كه بادي از وي خارج مي شود.»و در بعضي از اين احاديث، به جاي «ادبر» كلمه «هرب» آمده است.مطلب قابل توجه اين است كه: اين حديث، گذشته از اينكه از حديث هاي رايج و معروف در منابع اهل سنت است(42) «بگونه اي كه در صحيح بخاري در چهار مورد آمده است، در السنه و افواه عموم در شهر مكه و مدينه هم معروف و مشهور است و بارها ديده ايم كه كسبه و اصناف خطاب به افرادي كه بهنگام اذان به سوي منزلشان در حركت هستند، به مضمون همين حديث مترنم مي گردند:«الشياطين يفرّون، الشياطين يفرّون».زمان فعلي ما مشمول اين رواياتاست:به طوري كه ملاحظه كرديد، ائمه هدي عليهم السلام در اين روايت ها، با بيانات گوناگون، پيروان خويش را به مشاركت با اهل سنت در مسائل اجتماعي و به خصوص بر حضور در نماز آنان توصيه و تأكيد كرده اند. و مضمون

ص: 3815

اين روايات و مشابه آنها است كه مي تواند يكي از دلايل حكم امام راحل قدس سره هم باشد.ولي در اينجا اين پرسش مطرح مي شود كه: با توجه به اختلاف نظر در شرايط و اجزاي نماز در دو ديدگاه فقهيِ شيعه و اهل سنت، ممكن است اقتدا كردن به امام جماعت اهل سنت و ناديده گرفتن اين شرايط ناظر به موارد خاص بوده و اين روايات بيانگرِ حالتِ ويژه و فوق العاده اي است كه از باب حفظ مراتب «اهم» و «مهم» در تقيه، مي توان از انجام دادن نماز مطابق فتواي شيعه صرف نظر كرد، كه در زمان صدور اين روايات، چنين وضعيتي حاكم بوده ولي امروز چنين نيست و مضمون روايات ديگري كه در اين گونه نمازها به حفظ و مراعات احتياط دلالت مي كنند، مؤيد اين مطلب است.در پاسخ مي گوييم: اصل اختلاف در مسائل فقهي مورد قبول است و ما هم تا اينجا با شما موافقيم، ولي مهم اين است كه بايد توجه كنيم ما امروز در چه وضعيتي به سر مي بريم و چه جوّي در فضاي فعلي شيعه و اهل سنت حاكم است و اگر به صفحات گذشته اين مقاله توجه شود و بر آنچه تحت عنوان «شيعه در معرض اتهام» و «شرايط كنوني ما» مطرح گرديد، دقت كنيم و با مضمون دو روايت

ص: 3816

كه در بخش اول روايات آورديم تطبيق دهيم، روشن مي شود كه اين روايات بيش از آنكه ناظر به زمان صدور آنها باشد به وضع فعلي ما شامل و ناظر است؛ زيرا در زمان ائمه عليهم السلام فاصله تسنن و تشيع كمتر از زمان حال بوده و ارتباط ائمه عليهم السلام با جامعه، با محدوديتي كه داشتند، باز هم بكلي قطع نشده بود. آري، اگر در آن وضعيت، حفظ كيان تشيع و حفظ حيثيت و عزت و كرامت پيروان اهل بيت و معرفي صحيح ائمه عليهم السلام بر پيروانشان لازم بوده، امروز با گسترش اسلام و پيدايش عوامل فاصله و دوري جامعه اسلامي از شناخت اهل بيت و جهان شيعه، اين وظيفه لازم تر شده و زدودن لايه هاي متراكم افتراها و تهمت هاي ناروا از وظايف بزرگ و از واجبات حتمي ما گرديده است و شما در نامگذاري آن مختاريد كه بگوييد «تقيه» يا «ايفاي وظيفه».حكم امام و فتواهاي احتياط آميز:پرسش ديگري كه در زمينه حكم امام مي توان مطرح كرد، اين است كه: با وجود فتواي بعضي از فقها و مجتهدين در مورد حفظ احتياط در اقتدا به امام جماعت اهل سنت، كه دو بينش متفاوت در فقه پيش مي آيد، وظيفه مقلدينِ اين مراجع در اين نمازها چيست و بايد چگونه عمل كنند؟پاسخ: اصل استحباب اقتدا و شركت نمودن

ص: 3817

در اين نمازها اتفاقي است و همه مراجع و فقها آن را تأييد مي كنند، بنابراين، بر همه شيعيان از هرگوشه دنيا و از هر مرجعي كه تقليد مي كنند و در آينده تقليد خواهند كرد، در جهت تبعيت از حكم امام و انجام يك عمل مستحب مؤكد، حضور در اين نمازها لازم و ضروري است، منتهي مقلدين مراجعي كه در مبنا با امام موافق نيستند، نماز خود را احتياطا اعاده مي كنند و وظيفه خود را از هر دو جهت انجام مي دهند؛ همانگونه كه در موارد بسياري اينچنين عمل مي كنيم و راه احتياط را برمي گزينيم؛ به ويژه در مسجدالنبي و مسجدالحرام كه هر ركعت نماز در آنها، به ترتيب، ثواب هزار ركعت و ده هزار ركعت را دارد.گرچه با توجه به مطالب گذشته و بر اساس حكم امام راحل قدس سره با حضور در اين نمازها عمل به احتياط تحقّق مي پذيرد و ترك اين حضور است كه خلاف احتياط به حساب مي آيد. همانگونه كه در مسأله رؤيت هِلال، حتي در صورت علم به خلاف (طبق بعضي از فتاوي) و با اهميتي كه اعمال حج به ويژه وقوفين بعنوان دو ركن مناسك از آن برخوردار است، احتياط در تبعيت حكم صادره از سوي قضات اهل سنت مي باشد و عدم تبعيّت و عمل نمودن بر خلاف

ص: 3818

حكم آنان جايز نيست.صدور حكم يا بيان فتوا:و آخرين پرسش اين است كه: اين حكم امام مسأله اي است مسبوق به سابقه و در كتب فقهي و فتاواي علماي گذشته نيز مطرح گرديده و حتي طبق فرموده امام، به عدم لزوم اعاده چنين نمازي هم فتوا داده اند. همانگونه كه صاحب جواهر رحمه الله مي فرمايد: «ثمّ انَّ ظاهر النصوص و الفتاوي عدم وجوب اعادة هذه الصلوة...»(43)در پاسخ اين پرسش بايد گفت: مطرح بودنِ مسأله به صورتِ فتوا، در قرون گذشته و از سوي فقها، جاي ترديد نيست ولي آنچه بر حكم امام از ساير فتاوي امتياز مي بخشد و اهميتش را مي رساند، اين است كه اين موضوع در طول تاريخ و در منابع فقهي به صورت يك «فتوا» مطرح بوده و نه به صورت «حكم» و اجراي عملي. بنابراين در مقام عمل هيچ ظهور و بروزي نداشته است و در طول تاريخ از ميان صدهاهزار نفر شيعه كه سالانه از سراسر جهان در مراسم حج و براي عمره وارد مكه و مدينه گرديده اند، تعداد عمل كنندگان به اين فتوا شايد از تعداد انگشتان يك دست كمتر بوده است و هيچگاه خود را موظف به حضور در اين نمازها ندانسته اند و صدور اين حكم بود كه پس از قرنها توانست تحوّل عظيم و شگرفي به

ص: 3819

وجود آورد و حضور شيعيان در نمازها و مساجد را آنچنان گسترده و چشمگير نمايد كه گاهي ساير مسلمانان را تحت الشعاع قرار مي دهند.همانگونه كه اين حكم نقش مؤثري در توجّه دادن فقها و مجتهدين و مدرسين حوزه هاي علميه به اين مسأله را ايفا نموده است و مسلما مجتهدين و مراجع آينده با الگو قرار دادن حكم امام قدس سره موضوع را با ديد عميق تر و از منظر جديدتري بررسي و بر اساس آن فتوا صادر خواهند نمود.خلاصه، اين حكم امام مانند حكم او در مورد سلمان رشدي است كه در طول قرن هاي گذشته، نه تنها فقهاي شيعه بلكه علما و دانشمندان اهل سنت نيز به ارتداد و مهدورالدم بودن «سابّ النبي» فتوا داده اند. ولي اين فتوا تاكنون داراي اثر عملي و عينيت خارجي نبوده است؛ زيرا فتوايي بوده در لابلاي كتب فقهي و يا حديثي بوده در ميان احاديث فراوان در منابع حديثي شيعه و اهل سنت.و ديديم آنگاه كه دشمنان به مصاف اسلام و قرآن آمدند و آنگاه كه هتك حرمت پيامبر عظيم الشان ما را هدف قرار دادند، حكم امام چگونه شربت تلخ و زهرآگين شكست فضاحت بار را به كامشان فرو ريخت كه با گذشت زمان هنوز هم صداي ناله و ضجّه شان به گوش مي رسد و هنوز هم نتوانسته اند زخم عميق

ص: 3820

شمشير حكم امام را كه بر پيكرشان وارد شده است التيام بخشند.والسلام عليه يوم وُلِد و يوم مات و يوم يبعث حيّا

پى نوشت ها

:1 صحيفه نور ج 9، ص 176 و كنگره عبادي سياسي حج، ص 34، چاپ 13632 بقره: 2173 صحيفه نور، ج 8، ص 2294 از پيام امام خميني در تاريخ 16/5/65 صحيفه نور، ج 20، ص 195 از پيام امام خميني به مسلمانان جهان به مناسبت برگزاري كنگره عظيم حج 7/6/63 صحيفه نور، ج 19، ص 446 از پيام امام خميني به زائران بيت اللّه الحرام، در تاريخ 16/5/65 صحيفه نور، ج20، ص187 صحيفه نور، ج 15، ص 186، تاريخ 18/7/608 از پيام امام خميني به زائران بيت اللّه الحرام، تاريخ 19/11/49، صحيفه نور، ج 9، ص 2269 از پيام امام خميني به مناسبت روز عرفه، تاريخ 30/8/58، صحيفه نور، ج 10، ص 22110 16/8/59 صحيفه نور، ج 13، ص 16311 آل عمران: 10312 الميزان،ج 3، ص 40713 آل عمران: 10514 الميزان،ج 3، ص 40715 وسايل الشيعه، ج 3، ابواب احكام المساجد، باب 3516 سنن ابن ماجه، كتاب المساجد، حديث 73417 علل الشرائع، ص48118 احمد بن تيميه، از علماي حنبلي مذهب و داراي عقايد انحرافي بود كه دانشمندان اسلام نظريات او را رد كردند و بر كتاب هايش پاسخ نوشتند و با او

ص: 3821

به بحث و مناظره پرداختند. علماي مصر و حجاز و عراق بر انحراف او فتوا دادند كه پس از چند بار زنداني شدن، درسال 778ه . در زندان شام از دنيا رفت.19 منهاج السنه، ج 1، ص 613 و ص 25720 احمد السباعي از دانشمندان و مورّخان معاصر است كه از وي بيش از ده جلد كتاب در موضوعات مختلف، از جمله تاريخ مكه در دو جلد منتشر گرديده و نسخه مورد استفاده ما، ششمين چاپ از اين كتاب است كه در سال 1404 ه . در مكه طبع و منتشر شده است.21 احمد بن ذيني دحلان، مفتي مكه، متوفاي هزار و سيصد و چهار ه . داراي تأليفات متعدد و مفيد است؛ از جمله آنها است «خلاصة الكلام في بيان امراء البلد الحرام» كه در ضمن شرح حال امراي مكه در طول تاريخ اسلام، به تاريخ اين شهر نيز پرداخته است.22 عصامي از علماي قرن يازدهم ه . و از مورّخان است. «تاريخ مكه» او جزء منابع براي مورّخان پس از وي مي باشد.23 تاريخ مكه، ص68424 سباعي، تاريخ مكه،ج 2، ص422؛ خلاصة الكلام، ص 18425 سباعي، تاريخ مكّه، ص42826 مانند كتاب «دين الحق» و «دفاع عن اميرالمؤمنين يزيد بن معاويه!» كه هر دو كتاب در كشور سعودي جزو كتاب هاي

ص: 3822

درسي است و در اين دو كتاب، شيعه متهم و مورد تهاجم شديد واقع گرديده است.27 براي نمونه، االآن در روي ميز مطالعه حقير، دو كتاب از اين نوع تأليفات وجود دارد كه هر دو كتاب در حجاز چاپ و منتشر شده و تقريبا به كمتر از نصف قيمت در اختيار خريداران قرار مي گيرد؛ يكي چاپ پنجم «مسألة التقريب بين اهل السنة و الشيعه» است در دو جلد و بيش از هشتصد صفحه. كه «ناصر قفاري» آن را به عنوان رساله فوق ليسانس تأليف كرده است. او بيش از چهارصد جلد كتاب از منابع شيعه و اهل سنت را بررسي نموده و براي اين هدف به چند كشور اسلامي مسافرت كرده است و كتاب دوم «تبديد الظلام و تنبيه النيام» از يك نويسنده مغرور و هتاك به نام «ابراهيم سليمان جبهان» است كه دو مرتبه چاپ شده، در بيش از پانصد صفحه. در اين دو كتاب آنچه تهمت و افترا است به ساحت اهل بيت عصمت و طهارت و پيروانشان نسبت داده شده است! و صدها كتاب از اين نوع.28 خلاصه داستان ابوطالب يزدي كه از علما و روحانيون بوده، چنين است:در تاريخ چهاردهم ذي حجه سال 1362 ه . در شهر مقدس مكه اعلاميه اي به اين مضمون انتشار يافت كه:

ص: 3823

در روز دوازدهم ذي حجه 1362 ق. پليس در بيت اللّه الحرام مردي به نام طالب بن حسين ايراني از شيعيان ايران را دستگير كرد. وي زشت ترين جرائم را مرتكب شده بود؛ زيرا قاذورات را با خود حمل مي كرد و به قصد آزار طواف كنندگان و به منظور اهانت به آن مكان مقدس، آنها را به دايره مطاف مي ريخت، بعد از تحقيق و ثبوت اين گناه زشت، حكم شرعي به قتل او صادر شد و در روز شنبه چهاردهم دي حجه درباره وي اجرا گرديد!واقعيت ماجرا اين بود كه: هنگام طواف، به اين زائر روحاني حالت استفراغ روي مي دهد، براي اينكه دايره مطاف آلوده نشود دامن لباس احرام را جلو دهان خود مي گيرد و مقداري از آنچه استفراغ كرده در گوشه لباس احرام جمع مي شود، چند تن از طواف كنندگان او را دستگير و به شرطه تحويل مي دهند و در محكمه نيز شهادت مي دهند كه وي قازورات به همراه داشته و مطاف را ملوث مي كرده است!بايد توجه داشت كه اين شبهه براي شهود از همان ذهنيت غلط و سابقه بدبيني نسبت به شيعه كه: «شيعيان معتقد به توليث كعبه هستند» به وجود آمده است. مشروح اين جريان را در كشف الربيه مرحوم سيد محسن امين، ص 144 ببينيد. و نيز به كتاب وهابيان، تأليف علي

ص: 3824

اصغر فقيهي، ص 423 و روزنامه هاي همان تاريخ مراجعه شود.29 تاريخ مكه، ص 38430 همان، ص 943195 وسائل، ج 3، باب پنجم از ابواب صلوة الجماعه؛ فقيه، ج 1، باب الجماعه. براي پرهيز از تطويل، اسناد روايات را حذف نموديم32 من لا يحضره الفقيه صلوةالجماعه.33 وسائل، ج 3، ص 38234 وسائل، ج 5، باب پنجم «صلوة الجماعه».35 وسائل، ج 5، باب پنجم «صلوة الجماعه».36 37 وسائل، ج 5، ص 38238 وسائل، ج 5، باب پنجم، از ابواب صلوة الجماعه؛ فقيه، ج 1، باب الجماعه، براي پرهيز از تطويل، از نقل اسناد روايات خودداري كرديم.39 وسائل، باب 35، از احكام المساجد.40 بحارالانوار، ج 83، ص 37241 صحيح بخاري، حديث 583، 1164 و حديث 1174؛ صحيح مسلم، باب فضل الأذان و هرب الشيطان عند سماعه؛ سنن نسائي، ج 2، باب فضل التأذين؛ مسند احمد، ج 2، ص 48342 اين حديث در بعضي از كتب شيعه، از جمله مستدرك الوسائل و غوالي اللئالي هم آمده است.43 جواهر الكلام، ج 13، ص 200 محمّد صادق نجمي

ص: 3825

تجلي عرفان امام در اشعار امام

اشاره

22 چكيده: همان طور كه از عنوان مقاله پيداست; هدف از نگارش آن، تبيين بازتاب عرفان امام در اشعار ايشان است و اين كار از دو جهت، دشوار است: يكي اينكه عرفان امام، زلالين حقايقي دلنشين است كه از ژرفاي جان پاك پيري دل آگاه، و ضمير بلورين رازداري راز آشنا مي تراود; از اين رهگذر، اسرار شگفتي را - كه در خيزابهاي اين درياي ناپيدا كرانه، مهار طوفان عشق جاودانه است - باز مي نمايد. عرفان امام، از به نمايش گذاشتن دفتر پر نقش و نگاري حكايت مي كند كه در آن، كلك سحرآميز و تحسين برانگيز نقاش هستي، از همه شگفتيهاي اعجاب آفرين درون انساني كامل در كنسرت موسيقي آفرينش داستان خلاقيت سر مي دهد. بلي، عرفان امام - علي رغم عرفان گروه كثيري از عارفان كه سرشار از پيمانه انزوا و عزلت بود - حكايت از حماسه اي سهمگين را در دفتر معرفت باز مي گفت كه چونان امواجي توفنده، رو بنده درياي دل و كوبنده تخته هاي سفينه هاي تجاوز بر بستر پرصلابت اين دريا بود. پس سزاست كه پرده شناسان، چامه پرشور زيرين را كه در ستايش آن روح بزرگ معرفت و حماسه نغمه ها سر داده اند، در پرده چغانه براي مشتاقان مست ترانه، باز خوانند: سر زد از خاك خمين، خورشيد نور محو ساز ظلمت

ص: 3826

و بيداد و زور هيبتش روح بلند آفتاب از كلامش، كافران در اضطراب رهبري بيدار چون صبح بهار در سكوت شب، غريوي بي قرار روح او همچون شب آدينه پاك جوهر انديشه، چون آيينه پاك در پيامش، عطر ياس و ياسمن در نگاه او طلسم انجمن در خروشش درس استقلال داد مسلمين را عزت و اجلال داد رشته وحدت، از او در اعتصام داد، اين فرهنگ را آب قوام آتشي افكند در طومار غرب پاره، زو زنجير استعمار غرب ملت پاشيده را او شد ثبات تشنگان عشق را آب حيات مسلمين را جمله، يك انگاشت او رايت وحدت به بام افراشت او باعث ترويج علم و دين بشد آفتاب ما ازو زرين بشد (1) آري از يك سو، سخن از عرفان امام است، عرفان فرزانه اي كه معاني ذوقي و مباني عرفاني وي - چونان مباني عقلاني و دقايق برهاني مرحوم صدرالمتالهين در فلسفه و حكمت - تامل برانگيز و سرنوشت ساز است و اصول زير بنايي قابل بهره وري و در خور ژرف انديشي محسوب مي شود. و رسيدن به مباني امام در عرفان، كاري است كه براي بررسي و تفسير آن، دست كم بايد بزرگ مرداني راه پيموده دامن همت به كمر بندند; چه اينكه باز نمودن آن از عهده خامه خامي درد عشق

ص: 3827

ناچشيده - چون اين فقير كه افلاطون، وصف حال او را در عهد ديرين، اينچنين در مقال آورده: فراز بناي معرفت، برتر از آن است كه هر پرنده فكرتي فرا سوي آن به پرواز آيد و سراپرده بصيرت پنهان تر از آن است كه هر رهروي به آن دست يازد (2) - بيرون است. و از ديگر سو، سخن از اشعار امام است و اينجا برزخ تلاقي است، تلاقي اشعاري كه ترجمان سر انسان است، و ايماني كه "معراج انسان بر پلكان عرفان است. " (3) براي دست يازيدن به حقايق معرفتي امام در زبان شعري آن فرزانه عالي مقام، اگر از حجاب الفاظ و آرايش كلام درگذريم، بايد همان معاني والايي را جويا شويم كه از جهان بيني معرفتي عارفاني چون حافظ و مولانا انتظار مي بريم. چه بد طريقي پيش گرفته اند كساني كه به جهت پايبندي به ابتذال و بي محتوايي بسياري از اشعار امروزينه - كه از بي محتوايي و تهي بودن سرايندگانشان برخاسته - معتقدند كه اشعار امام نوعي ذوق آزمايي است; اشكال اساسي اين گروه در اين است كه مقام و منزلت عرفاني امام را درك نكرده اند تا به زلالي انديشه معرفت زاي آن بزرگ، واقف آيند; اينان لذت عشق را نچشيده اند تا از غبار پندار بگذرند و به دشت سبز نور، بار

ص: 3828

يابند و جان را در شوق ديدار يار ببازند. نگارنده نه از در ميل و ارادت كه از سر تحقيق و دقت مي گويم: هر انديشمند وارسته اي و روشنفكر از قيد من رسته اي كه در اشعار امام به ديده دقت بنگرد، نتيجه اي كه خواهد گرفت بدين سان كه ماني طبع حكيم او، در نقاشي اين صحيفه پر نقش و نگار، و كلك عقل سليم او در ترسيم اين كتيبه پر شور و، تحت تاثير عشق شديد آن سويي و مهار دور دايره مي مينوي صبوحي بوده است. اشعار امام، به آيينه اي مي ماند كه همه دقايق معرفتي در آن متجلي شده است، در اشعار آن حضرت "عشق، منشا حال عارفان; جنون، بامداد وصال عاشقان; توكل، سرمايه كمال صوفيان; اعتماد به حكم عقل، عقال عاقلان; و انتظار بهشت، وبال زاهدان است. " (4) به دليل آنكه امام خميني عارفي وارسته و بزرگ است، عرفان، در انديشه و افكار ذوقي - ادبي آن حضرت برترين جايگاه، و در مقام تفسير و تحليل، اولين پايگاه را دارد; از اين رو در اين مكتوب به بيان اشعاري مي پردازيم كه در آنها، امام تلقي خود را از عرفان باز نموده است و رفعت مقام معرفت را براي محققان ژرفكاوه و عارفان نازك انديش ديارمان - كه شعر پارسي را ترجمان

ص: 3829

لطايف عرفاني قرار داده اند - باز مي گوييم. حضرت امام در ابيات ذيل بناي معرفت را چنين بازگو مي كنند: در صيد عارفان و ز هستي رميدگان زلفت چو دام و خال لبت همچو دانه است اندر وصال روي تواي شمس تابناك اشكم چو سيل، جانب دريا، روانه است (5) كه مقصود از عارفان، سالكاني است كه به طور عملي در طريق سلوك و سير الي الله قرار گرفته اند. و در اين بيت: علم و عرفان به خرابات ندارد راهي كه به منزلگه عشاق، ره باطل نيست (6) مقصود آن حضرت از عرفان، عرفان نظري است. اعتقاد آن بزرگ - كه مسبوق به شهود باطني است - اين است كه عرفان نظري نيز - همانند ساير علوم بحثي - به آستان رفيع حقيقت راهي ندارد; چون اين بخش از معرفت شناسي نظري، نه در جهت رفع كه در فرايند جذب حجب به جمع كتب مي پردازد. حافظ در بيت زير، شستن اوراق و جدا شدن از "قيل و قال"هاي بحثي و نظري را - كه لازمه تبحر در اين مباحث، تعلق به جمع كتب است - به عنوان يك دستورالعمل براي سالكان طريق عشق و حقيقت، توصيه مي كند: بشوي اوراق، اگر همدرس مايي كه علم عشق در دفتر نباشد (7) نكته قابل تامل بعدي

ص: 3830

كه بابي در مقوله شعر شناسي به روي ما باز مي كند، واژه خرابات است، كه در مصرع اول به كار گرفته شده و خود شاعر در مصرع دوم، آن را به "منزلگه عشاق" تفسير كرده است و بدان سان كه "القرآن يفسر بعضه بعضا" خصوصيت زبان شعري عارفان نيز - كه زباني است رنگ پذير از قرآن - اين است كه: "الاشعار يفسر بعضها بعضا. " امام در بيت ديگري نيز در مذمت عرفان نظري كه مستلزم فرا گرفتن كتب و محور آن، غرق شدن در آثار عارفان است، گويد: فراگرفتن كتب عرفاني، جز دل بستن به الفاظ و تعابير، چيز ديگري را براي انسان به دنبال ندارد: عارف كه ز عرفان، كتبي چند فرا خواند بسته است به الفاظ و تعابير و دگر هيچ (8) همين طور است بيت زيرين كه به انتقال از عرفان نظري به عرفان عملي - كه همان مقام شهود است - اشاره دارد و اين نكته را بيان مي كند كه انسان در عرفان عملي به مقام عين اليقين در مي يابد كه خواندن و آموختن در مرتبه شهود عيني، سبب دل بستن به غير حق مي شود و در نتيجه باطل است: چون به عشق آمدم از حوزه عرفان، ديدم آنچه خوانديم و شنيديم همه باطل بود (9) امام

ص: 3831

در بيت ديگر، دقايقي را كه عارفان در معرفت نظري ذات ربوبيت - از قبيل عدم تعين ذات به اسما و صفات، و برتري اين وصف عدم تعين كه از آن به مقام غيب الغيوب تعبير مي شود - عنوان مي كنند، نوعي حجاب - كه باعث جلوگيري از درك جمال آفتاب صورت دوست است - مي دانند و اين بازگو كننده مقام والاي معرفتي خود حضرت امام در سير و سلوك است; بنگريد: عارفان پرده بيفكنده به رخسار حبيب من ديوانه، گشاينده رخسار توام (10) و در بيت ذيل، كتابهاي عرفان نظري را به ورق پاره اي عاطل و باطل تشبيه مي كنند و مي گويند: از ورق پاره عرفان، خبري حاصل نيست از نهانخانه رندان، خبري مي جويم (11) از مصرع دوم همين بيت كه امام، صاحبان مقام يقين و سلوك روحي را به رندان تشبيه كرده اند; به روشني استنباط مي شود كه از ديدگاه بصيرت آميز و حكمت آموز ايشان، وابستگان به عرفان نظري، كودكاني ساده دلند كه به كاغذ پاره اي، دل خوش كرده اند. و اگر از روي غرض به اين اصطلاحات و الفاظ، تعلق خاطر داشته باشند در اين صورت علاوه بر حجاب گرفتار شرك مي شوند كه مايه خسران و عذاب آنان است; و حكيم، در نكوهش آن فرمود: ان الشرك لظلم عظيم; (12)

ص: 3832

زيرا شرط وصول به جانان از جان و جهان درگذشتن است و دست افشان و پاي كوبان، سر را در قدم دوست - كه دو يار قديمند - در انداختن و جان را در راه وصالش در باختن. حق اين است كه: بايد از آفاق و انفس بگذري تا جان شوي وانگه از جان بگذري تا در خور جانان شوي (13) امام در دوبيتي زير، نيز سالكان را از فلسفه و عرفان نظري بر حذر داشته است: تا تكيه گهت عصاي برهان باشد تا ديدگهت كتاب عرفان باشد در هجر جمال دوست تا آخر عمر قلب تو دگرگون و پريشان باشد (14) نكته جالب توجه و در خور تامل اين است كه امام در بيشتر ابياتي كه از عرفان، يادي كرده اند، سالكان را از افتادن در ورطه عرفان نظري - كه خود از بزرگترين مدرسان و برجسته ترين استادان آن فن بوده اند - برحذر مي دارند و اين دستور براي سالك اهل نظر بسيار آموزنده تر از دستور نا آشنايان به عرفان نظري مبني بر ترك آن است; چون امام، حجاب بودن، سراب بودن و غير مؤثر واقع شدن اين عرفان را به تجربه دريافته اند; درخصوص حقايق عرفاني، اشعاري قابل تامل، بررسي، دقت نظر و نكته يابي دارند و معرفت شناس واقعي، كسي است كه

ص: 3833

حساب اين اشعار و الفاظ را از حساب اشعار ديگر شاعران - بويژه شاعران عصر ما كه بيشترشان بر مبناي ذوق شعري كار كرده اند - جدا كند. اينها اگر اصطلاحات فلسفي، عرفاني را در اشعار خود به كار مي برند از سر سلوك عقلي و پشتوانه عملي در فلسفه و عرفان نيست; چون خيلي از آنها از تحصيلات فلسفه و عرفان بهره مند نيستند و حظي از معارف ديني نبرده اند; بلكه در كاربرد اين گونه اصطلاحات، وامدار بزرگاني; چون مولانا، حافظ، عطار، سعدي و. . . هستند كه اشعارشان چون نگيني بر تارك ادبيات شيواي پارسي مي درخشد. تاكنون فلسفه و عرفان نظري در جهان بيني عرفاني امام - كه سالكي راه پيموده است - حجاب بود و خصوصيت حجاب، تيرگي است; اما در اين بيت: بشكنم آينه فلسفه و عرفان را از صنمخانه اين قافله بيگانه شوم (15) امام با ديدي ديگر به مساله فلسفه و عرفان نظري مي نگرند; به لحاظ جايگاهي كه فلسفه - تا حدودي - و عرفان - به طور كامل - در معرفي مقام و منزلت انسان دارد (و عارفان و فيلسوفان با استناد به دلايل نقلي و براهين عقلي، اين معني را - كه انسان، كون جامع و داراي مقام خليفة اللهي ست - ثابت مي كنند) حضرت امام در اين

ص: 3834

بيت، عرفان و فلسفه را به آيينه اي معنوي تشبيه مي كنند كه عارف، مقام و منزلت والاي آدمي را در آن مي بيند و با آگاهي از اين معارف، رمز خلافت و مفهوم كرامت وي را درمي يابد و اينجاست كه امكان دارد اين آيينه، پس از نشان دادن سيماي پر فروغ و ملكوتي انسان به خودش باعث غرور او شود و مقام و منزلت رفيع روحاني و معنوي اش، او را مفتون خويش سازد. و به خود - چونان مشركان كه به بت روي مي آوردند - توجه كند و در نتيجه، بت پرستي پيشه كند كه امام در بيت بالا، سالكان را از دل دادن به اين آينه برحذر مي دارند و شكستن آن را دستور مي دهند. چون در اين نوشتار، بيشتر اشعاري را كه بازگو كننده ديدگاه حضرت امام در دو بخش عرفان نظري و عملي بود، بررسي كرديم و اين معني را دريافتيم كه امام در دفتر ارزيابي ارزشها آنچه را معيار سعادت جاودانه، مي دانند و انسان را - براي نيل به بارگاه وحدت ربوبي - به آن، سفارش مي كنند و توجه تام به ذات حق و بريدن مطلق از همه خلق را مورد تاكيد قرار مي دهند و اگر هم در باب عرفان نظري، سالكان را به اعراض از امور دنيوي توصيه مي نمايند، تحقق

ص: 3835

عيني و عملي اين اعراض و اجتناب براي سالك، آن دمي است كه اصطلاحات و دقايق علم مذكور، سبب نظر استقلالي سالك به آن شود; اما اگر فراگيري و آموختن علوم ذوقي و معرفتي، سببي براي ثابت قدم شدن آدمي در وصول به مقامات معنوي باشد، در اين صورت آموختن آن لازم است; چه اينكه حق - تعالي - در اين دو آيه مبارك: "انا مكناله في الارض و آتيناه من كل شئ سببا فاتبع سببا" (16) وسيله قرار دادن اسباب را لازمه رسيدن به اهداف، معرفي مي كند; و اعتقاد حضرت مولانا كه مي گويد: هست قرآن در پي قطع سبب عز درويش و هلاك بولهب ز اول آيات قرآن، تاتمام رفض اسباب است و علت، والسلام (17) چون در تناقض صريح با كلام متين وحياني است، مردود و نامقبول است. خلاصه سخن اينكه از يك سو امام از اولياي عرفان است و از ديگر سو شناخت يا - به تعبير امروزيان - فلسفه عرفان مبحثي است كه عارفان و انديشمندان مشرق زمين - علي رغم كتابهايي كه در اين زمينه تدوين كرده اند - آن را كم مورد توجه و امعان نظر قرار داده اند، لازم ديديم اشعار آن حضرت را - كه در خصوص عرفان; اعم از نظري و عملي، سروده شده

ص: 3836

است - پيش درآمد مبحث فلسفه عرفان قرار دهيم، از اين رو در اين مقال كوشش ما بر اين است كه سيمايي از فلسفه عرفان و پيوند آن با مباني عرفاني حضرت امام در اشعار او ترسيم كنيم; قبل از اينكه به بررسي و تبيين دو مفهوم مندرج در عنوان مقاله حاضر; يعني فلسفه و عرفان بپردازيم، لازم است كه از اين نكته مورد اذعان خرد، غفلت نورزيم كه در آثار عارفان و حكيمان خطه مشرق زمين با همه اهتمام و توجهي كه اين بزرگان با الهام از معارف باطني مكتب اسلام، به حقيقت عرفان داشته اند بطور مستقل مبحثي با عنوان فلسفه عرفان، ديده نمي شود، البته اين سخن بدين معنا نيست كه اين بزرگان از فلسفه معيارهاي عرفاني و ترسيم ملاكهاي ارزشي در قلمرو عرفان اسلامي غفلت كرده اند; چه اينكه نگاهي هر چند اجمالي به كتابهاي عرفاني گذشته; چون "مصباح الانس، شرح تمهيد القواعد، مقامات العارفين"» پيروي آن بزرگان عرصه حكمت و معرفت را از بررسي و ارزيابي ملاكهاي عرفاني همراه با نظري ناقدانه به خوبي براي ما روشن مي كند و چون بناي ما بر اين استوار است كه در اين مقال به نقد و تحليل نظريات عارفان در مقوله فلسفه عرفان بپردازيم، بجاست كه قبل از هر چيز به

ص: 3837

برداشتن نقاب از چهره محجوب فلسفه و عرفان در دو زمينه واژه يابي و اصطلاح شناسي برداريم; همين طور كه پرچمداران حيات معقول بشري ادعا كرده اند، فلسفه برگرفته شده از واژه يوناني " پيلوسوپيا" است كه مفهوم لغوي آن "دوستدار دانش" است. شهرستاني در كتاب ملل و نحل نقل كرده است كه: افلاطون در تعليمات خود به شاگردانش، سقراط را چنين مي ستوده است: "هيپوكرات پيلاسوپسن استين" (18) ;هومن نيز در تاريخ فلسفه خود به نكته مذكور اشاره كرده است. (19) مرد ميدان تتبع و تحقيق، ابوريحان بيروني، در تشريح مفهوم لغوي واژه فيلسوف نوشته است: فان السوف باليونانية، الحكمة و بها سمي الفيلسوف پيلاسوپااي محب الحكمة. " (20) آنچه گذشت در زدودن ابهام مفهوم واژه فلسفه، براي طالبان حقيقت كافي است. بيان مفهوم فلسفه از ديدگاه فلسفي "تعريف اصطلاحي" نام دارد كه ما را در رسيدن به مقصود ياري مي كند; جامعترين تعريفي كه در مقام تحليل اصطلاحي اين لفظ، مي توان به دست داد اين است كه فلسفه عبارت از تلقي و تفسير آدميان است - به فراخور استعداد و خواسته هاي درونيشان - از واقعيتهاي عالم هستي، مطابق با نظم عقلاني كه همان روح فلسفي فيلسوفان است كه آنان را ژرف انديش مي كند. حكيم بلند قدر شرق، موسس حكمت متعاليه، مرحوم محمدبن ابراهيم شيرازي معروف

ص: 3838

به ملاصدرا معتقد است كه فلسفه عبارت از كمال نفس آدمي است در پرتو شناخت حقايق موجودات، به نحوي كه در عالم واقع يافت مي شوند و با برهان متقن عقلي به ميزان دريافت فكر بشري، حكم به وجودشان داده مي شود نه بر اساس ظن و تقليد. سخن آن حكيم، اين است: "ان الفلسفة استكمال النفس الانسانية بمعرفة حقايق الموجودات علي ما هي عليها و الحكم بوجودها تحقيقا بالبراهين، لا اخذا بالظن والتقليد بقدر الوسع الانساني". (21) پس از بيان معناي اصطلاحي اين واژه، حسب راي متين حكيمان مشرق زمين; بايد گفت: در حال حاضر در مغرب زمين و به تبع آن مشرق، دانشمندان، واژه فلسفه را به عنوان مضاف به واژه اي ديگر نيز به كار مي برند; مانند فلسفه علم، فلسفه تاريخ، فلسفه اخلاق، و. . . كه مقصودشان از فلسفه علم مورد نظر، شناخت آن علم است. پس فلسفه علم; يعني علم شناسي و. . . في المثل دانشي كه ما را با رفتار پسنديده آشنا مي كند و سيماي اين خصال را براي ما مجسم مي سازد، دانش اخلاق مي ناميم كه اين دانش بعد از تثبيت و تدوين آن، به عنوان يك مجموعه موجود مطالعه مي شود، و از مطالعه پيكره آن دانش با عنوان فلسفه آن دانش، ياد مي شود. سخن يكي از عالمان

ص: 3839

معاصر در اين باره بسيار روشن و روشنگر است كه مي گويد: واژه فلسفه امروزه در فرهنگ غربيان معنايي ويژه يافته است. معرفتهايي چون: فلسفه تاريخ، فلسفه علم، فلسفه اخلاق، فلسفه هنر و. . . تولد يافته و رشد كرده اند. در اين موارد بايد با دقت تمام به معناي اين واژه در كاربردهاي اخير توجه داشت. فلسفه در همه اين موارد به معناي "علم شناسي" علم است; براي مثال، فيزيك علمي است كه از تحولات ماده و انرژي و روابط جرم، نيرو، سرعت، شتاب، فشار، الكتريسته، نور، ميدان مغناطيس و. . . سخن مي گويد. واقعيتي كه در فيزيك مورد تحقيق است، بيعت خارجي است; و دانشي كه ما را با چهره خاصي از اين واقعيت آشنا مي سازد، فيزيك نام مي گيرد. پس از اينكه از طبيعت خارجي آگاهيهايي به دست آمد و دانش فيزيك متولد گرديد، حال خود اين دانش; يعني فيزيك به منزله يك موجود خارجي مورد مطالعه و كاوش قرار مي گيرد، يعني از چگونگي تولد و رشد علم فيزيك، از ابزار و روش تحقيق در فيزيك، از نوع تئوريهاي آن، از واقع نمايي آن، از تحولات آن، از روابط قانونهاي آن، از حوزه عمل آن و. . . سؤال مي كنند و به دنبال پاسخ مي گردند. اينجاست كه فلسفه علم فيزيك به وجود مي آيد. فلسفه

ص: 3840

علم فيزيك، خود علمي است كه در آن، علم فيزيك موضوع تحقيق و بررسي است. در حالي كه علم فيزيك، علمي است كه در آن، بيعت خارجي، موضوع تحقيق و بررسي است. " (22) وقتي گفته مي شود: فلسفه عرفان، نبايد گمان كرد كه دانشي است رقيب عرفان و در عرض آن; چه اينكه فلسفه عرفان، علمي است در طول علم عرفان، و در شكل گيري، طفيلي آن; به اين معني كه بايد در مرحله اول، عرفان وجود داشته باشد تا فلسفه آن جايي براي ظهور بيابد. بايد عرفاني وجود داشته باشد تا اين پرسش "كه آيا عرفان، يك علم عقلي است يا نقلي، طبيعي است يا ماورايي، ادبي است يا اجتماعي؟ " معقول باشد. با توجه به اينكه فلسفه عرفان، يعني عرفان شناسي و تشخيص معيارهاي مقبول عرفاني، بايد ديد، بزرگان اديان و پيشگامان عقل و برهان براي معرفي فلسفه عرفان چه روشي را برگزيده اند؟ براي تبيين اين روش و تاييد آن، بايد اصولي اساسي را - كه خود، محور مبحث پيشينيان در كتابهاي عرفاني است - بيان كرد: اصل اول اينكه عرفان در اصول جهان بيني مبنايي عارفان به دو بخش نظري و عملي تقسيم مي شود; آنچه در تعريف تمايزي اين دو رشته بايد گفت اين است كه: عرفان عملي، ادراك شهودي و سلوك تجربي عارفان

ص: 3841

در طريق معرفت است; و عرفان نظري، حد اعلاي ادراك نظري و استخدام آن در جهت بيان و تبيين منطقي ادراك شهودي عرفان عملي است. نكته شيرين بعدي اينكه هر دو مشرب ذوقي فوق براي سالكان طريقت در راستاي نيل به حقيقت، يقين آور است; اما يقين در عرفان نظري از راه برهان و در عرفان عملي از راه كشف و شهود به دست مي آيد، پس اگر گفته مي شود: يقين در عرفان، نه از راه برهان كه از راه كشف و عيان حاصل مي شود، مقصود از عرفان در اينگونه موارد، همان بخش عملي آن است. به عبارات يكي از چهره هاي معرفت و ايمان كه تاييدي روشن بر اين معناست، توجه شود: "درباره مسائل عرفان اين اشكال طرح شده است كه مساله در هر علم، عبارت از قضيه اي است كه بر آن اقامه برهان مي شود: پس هر قضيه كه قابل برهان نباشد مساله نيست، و عرفان به اين دليل، فاقد مساله است كه در آن، يقين به امور از راه اقامه برهان نيست، بلكه از طريق كشف و عيان است. در پاسخ مي توان گفت كه اين اشكال در واقع از عدم توجه به تفاوت ميان عرفان نظري و عرفان عملي نشات مي گيرد. در عرفان عملي نه از مساله، خبري است و نه از

ص: 3842

قضيه، اثري; در اينجا به جاي مساله، سخن از مرحله است عارف مي كوشد تا با طي مراحل به عين اليقين برسد و عين اليقين غير از آگاهي به واسطه مفهوم و صورت است، بلكه مشاهده متن واقع است. " (23) نكته ديگري كه بيان آن در فرا روي شناخت تمايز عرفان نظري و عملي لازم است، اينكه: قضاياي عرفان نظري بر گرفته از استدلال متين و استوار عقلي است، از اين روي ابطال پذير; اما حالات روحي و مكاشفات ذوقي عارفان در سلوك باطني و سير برزخي در قلمرو قضاياي ابطال ناپذيرند به همين دليل حقايق شهودي در عرفان عملي، تقابل بيان برهاني نيست. نكته مهم ديگري كه بايد به منظور هشدار به قلم به دستان مجذوب انديشه هاي بپا خاسته از متن جوامع و همين طور مكاتب غير اسلامي بيان كرد، (24) اين است كه منشا اساسي عرفان اسلامي را كه يكتا كوثر زلال معرفت در اقليم پهناور علم و حكمت است، بايد در حالات و كلمات پر شور مفسر بطن قرآن، امير مومنان علي (ع) و شاگردان پاك سرشت آن حضرت كه پرورش يافتگان مكتب عرفاني و صاحبان سر پنهاني اويند، جستجو كرد. (25) كوتاه سخن اينكه: آنچه در عرفان ديني، منجلي ست جملگي از خرمن فيض علي است (26) از اين روي، نشانه

ص: 3843

عدم تخصص و خامي است كه بعضي از خاورشناسان و به تبع آنان، دسته اي از باختر پرستان داخلي مي كوشند تا منابع اوليه و زير بنايي عرفان اصيل اسلامي را متون بودايي، نصراني، هندي و. . . معرفي كنند و سزاست كه در مقام توبيخ و هشدار اين طيف، خطابشان كنيم كه: اي گزافان، گفتن ناحق خطاست مصدر تاريخ، تصويري زماست (27) اما نكته پاياني در خصوص تمايز عرفان عملي و نظري كه خود در بردارنده نهيبي عتاب آميز براي پژوهشگران غير متخصص در علوم عرفاني است و غفلت از آن، باعث ابتذال مباحث نظري عرفان و حكمت شده، اين است كه بسياري از معاصران كه تخصصشان در عرفان اسلامي، آگاهي از شرح حال عرفاست اگر در مواردي با اشكال وارد كردن فيلسوفان صاحب نظر بر حافظ يا مولانا و يا عارف ديگر، مواجه مي شوند، ادعا مي كنند و مي گويند كه با تفكري فلسفي، نمي توان درباره انديشه عرفاني آنان قضاوت كرد، چون عرفان، غير از فلسفه است و بين آن دو ارتباطي وجود ندارد. قبل از جواب به اين توهم لازم است منشا اينگونه قضاوتها مشخص شود: (28) اولينمنشا اين نظرات، انحصار معلومات اين افراد در متون ادبي، عرفاني پارسي است و چه بسا بعضي از آنان در محدوده صحيح خواندن عبارت، با ادبيات تازي

ص: 3844

آشنايي ندارند و به فرض آشنايي با آن ادبيات، آيا صرف آشنايي با زبان در رسيدن به فهم كتب مهم فلسفي، عرفاني چون فصوص شيخ اكبر - كه شهيد الفلاسفه، مرحوم مطهري با آن نبوغ عرفاني و بلوغ عقلاني معتقد است - كه در هر عصري شايد دو، سه نفر بيشتر پيدا نشده باشد كه قادر به فهم اين متن عميق باشد. يا اينكه چون اين كتابها فني هستند و اصطلاحات مخصوص به خود دارند، صرف آشنايي با زبان عربي براي رسيدن به ژرفاي حقايق اين كتابها كافي نيست. آري، شكي نيست كه صرف آشنايي به زبان نمي تواند ما را به انديشه و افكار صاحب مكتبهايي، چون محي الدين و شاگردان وي، يعني صدر الدين قونوي و جلال الدين مولوي كه تفكرات عقلي و انديشه هاي ذوقي خود را در اين آثار عرفاني متجلي كرده اند، رهنمون گرداند، بلكه درك محضر فيلسوف نكته سنج و عارف واصل كه آشنا به زبان ذوقي و علمي اين بزرگان صاحب مكتب است در نيل به انديشه و افكارشان لازم است و هيچ خردمند منصفي ترديد ندارد كه براي فهم انديشه و افكار اين فرزانگان علم و حكمت و مشعلداران حيات معرفت، لازم است، دست نياز به دامن استاد متخصص، دراز كنيم. خالي از لطف نيست اگر در

ص: 3845

جهت تاكيد مطالبي كه تحرير شد به نظر علامه سيد جلال الدين آشتياني - كه در حال حاضر در تحقيق در مباحث عقلاني، و احاطه بر نحله هاي فلسفي، عرفاني مشرق زمين در ميان صاحبان فن، هموزناني براي وي سراغ ندارم - استناد جويم: ايشان مي نويسد: "عده اي از مستشرقان از ناشي گري در پيدا كردن ماخذ از براي تصوف اسلامي، دچار اشتباهاتي شده اند; چون اينها آنطوري كه بايد به عمق اين سنخ از مباحث نمي رسند، و اين امر عللي دارد، يكي از علل اين است كه علوم مشكل را كه مسائلي پيچيده و غامض دارد، بايد از استاد گرفت. مجرد مطالعه و سير در كتب كافي از براي فهم مطالب نيست مگر آنكه چند قرن

ص: 3846

مطالب دست به دست بگردد و مطالعه روي آن صورت بگيرد تا كم كم مطلب مفهوم شود. لذا آقاي ابوالعلا (عفيفي مصري شارح كتاب فصوص شيخ اكبر) كه به قول خود از راه مطالعه و يا احيانا ارشاد نيكلسون بهره مند شده است، اشتباهات عجيبي در فهم مسائل عرفاني نموده است كه در شرح فصوص متعرض اكثر مطالب تعليقات او شده ايم. اين آقايان به صرف استعمال الفاظ مشترك، م آخذ نامناسبي براي افكار متصوفه اسلامي پيدا كرده اند، در حالتي كه دهها آيه قرآني و روايات وارد شده از پيامبر و اهل عصمت را كه تناسب كامل با تصوف اسلامي دارد و به آن استدلال شده است، ماخذ نمي دانند. متاسفانه مردان دانشمند وارد به تصوف در ايران كمند و عده اي كه در اين زمينه كار مي كنند، وجهه همت خود را اشعار متصوفه يا بعضي از متون ساده فارسي در تصوف قرارداده اند، در حالي كه اين علم شريف را بايد از استاد آموخت، با مطالعه اشعار مولوي و عطار كسي عارف نمي شود و فهم عميق همان اشعار نيز بدون تعليم كتب درسي عرفان ميسور نيست. " (29) بويژه اشعار مثنوي حضرت مولوي كه به اعتقاد محققان ناقد و تيزبين، افكار عقلاني و آراي عرفاني شيخ اكبر را از بزرگاني چون قونوي فرا گرفته است و در اينكه

ص: 3847

آن عارف دلسوخته و چشم جان بر حقيقت دوخته، در انديشه هاي عرفاني خود تحت تاثير شديد ابن عربي بوده است و از جدول وجود قونوي به اين درياي معرفت وصل شده است، هيچ شبهه اي نيست. استاد مطهري - كه رحمت حق بر روان پاكش باد - از جمله صاحب نظراني است كه به مطلب فوق، سخت معتقد است و آن را در بعضي آثار خود بيان كرده است; عبارت آن بزرگ در اين باره اينست: "انديشه هاي محي الدين در مثنوي و در ديوان شمس منعكس است. " (30) نگارنده اين سطور در گذشته كه فراغ بال بيشتري داشت، نصيحت حافظ شيرازي: اي كه از كوچه معشوقه ما مي گذري برحذر باش كه سر مي شكند ديوارش (31) را به حكم خامي و به مقتضاي جواني، به بازي گرفت و به مقايسه اي بين مثنوي معنوي با فصوص و فتوحات شيخ به علاوه آثار قونوي همت گماشت; حاصل آن مقايسه روحنواز، اذعان به تاثير حضرت مولوي در بيش از هزار و سيصد بيت از ابيات مثنوي از افكار عرفاني و آراي روحاني شيخ اكبر و شاگردش قونوي بود. پس نتيجه مي گيريم كه شرح كتابهايي چون: مثنوي و حافظ به نحوي كه شارح به عمق و ژرفاي متن كتاب برسد، كاري نيست كه از عهده يك غير متخصص

ص: 3848

در متون عرفاني برآيد. اگر افرادي از قبيل استاد مرحوم بديع الزمان فروزانفر يا استاد جلال الدين همايي (ره) و در زمان ما علامه عاليقدر محمد تقي جعفري به شرح مثنوي پرداخته اند، خود عالماني توانمند بوده اند كه سير فلسفه الهي و عرفان نظري را در حوزه علوم ديني پشت سر نهاده و از خوشه چينان خرمن بزرگاني چون شيخ محمد خراساني، ميرزا علي شيرازي، شيخ محمد حسين اصفهاني و. . . بوده اند. و با ژرف نگري در آثاري چون: شفا، اشارات، حكمة الاشراق، تمهيد القواعد، فصوص، فكوك، مصباح الانس، فتوحات و. . . وجوه تمايز و اشتراك فلسفه و عرفان را دريافته اند; پس مي توانند بر ديوان حافظ، منطق الطير عطار و مثنوي معنوي شرح و تفسير بنويسند; چه اينكه سفارش خود آن پيران ره پيموده نيز اين است كه: قطع اين مرحله بي همرهي خضر مكن ظلمات است بترس از خطر گمراهي (32) نكته ديگر اينكه بزرگان عرفان و مدرسان آثار آنان اين دقيقه را دريافته اند كه اگر عرفا، عرفان را غير از فلسفه مي دانند و معتقدند كه عرفان را نبايد در مقوله فلسفه قرار داد و در آن قلمرو به جستجوي آن پرداخت; مقصودشان عرفان عملي است كه نه در كتاب افتد و نه در مقال گنجد، بلكه صرف كشف و شهود قلب پيران صاحب كمال است به حسب ثبات

ص: 3849

يا حال. اما عرفان نظري كه در فصوص، مثنوي و ساير متون عرفاني تجلي كرده است، چيزي جز همان سطح عالي حكمت نظري و معرفت ذهن بشري نيست، و به بياني ديگر، آنچه عارفان نگاشته اند اگر با دليل، نفي و اثبات، دريافته باشند، عرفان نظري است كه سطح عالي انديشه و معرفت بشري است و آنچه بازگو كننده شهود عملي و مكاشفات روحي است، به عرفان عملي مربوط مي شود، البته اين سخن بدان معنا نيست كه عرفان نظري هيچ گونه زمينه اي در وصول به مدارج معنوي و مراتب عملي فراهم نمي سازد، بلكه اساسي ترين ارزش اين عرفان براي سالك در هموار كردن راه وصول به عرفان عملي است و آن، روح ثابت عارف انديشه ورز، در مقام دريافت صورت مثالي حقايق و هضم آن، مقدمه انتقال به ديدن هستي مطلق را دارا هست، و اين برترين مرحله اي است كه در آن، شهود عملي، ره آورد دريافت نظري است. مطلب بعدي كه بايد ذكر شود اينكه عرفان عملي به تحليل عقلي، خود نوع كلي از براي جنس كلي عرفان و زير پوشش معقولات منطقي "مابازايي" در خارج ندارند; اما حالات و مكاشفاتي كه افراد خارجي اين نوعند براي غير مدعي هيچ گونه حجيت عقلي ندارند تا نفي و اثبات عقلي متوجه آن گردد. اما تحقق وجودي مكاشفات

ص: 3850

روحي و شهود عيني را به نحو كلي برهان عقلي بدان جهت كه مقام نفس ناطقه انساني، مقام فوق تجرد است، مي تواند اثبات كند و در مقام تبيين "پاي استدلاليان چوبين بود" گوييم: گرچه ظاهر شعر، مشعر به تغاير عرفان و برهان است و همين ماندن در قشر ظاهر، حكيم بلند قدر عهد صفوي، ميرداماد را به مناقشه و ترغيب مبارزه فكري با مولوي برانگيخته تا به جايي كه در رد كلام منقول از مثنوي گفته است: اي كه گفتي پاي چوبين شد دليل ورنه بودي فخر رازي بي بديل فرق ناكرده ميان عقل و وهم طعنه بر برهان مزن،اي كج بفهم ز آهن تثبيت فياض مبين پاي استدلال كردم آهنين پاي برهان، آهنين خواهي به راه از صراط المستقيم ما بخواه پاي استدلال خواهي آهنين نحن ثبتناه في الافق المبين در كتاب ده قبس، بين صبح و شام عالم انوار عقلي والسلام (33) سيد محمد شيرازي نيز همين طور كه ميرداماد مقصود مولانا را درنيافته تا علم اعتراض و نقد شاعرانه برافراشته - مقصود ميرداماد را از نقد وي برمولوي نفهميده و تصور كرده است كه سيد الحكما به توهم، تاخت و تازهاي مولوي را بر عقل و استدلال، بر عقل كل حمل كرده است نه عقل جزوي فلسفي. از اين روي

ص: 3851

بر معلم ثالث، سبت به فهم آن بيت مثنوي به وهم خود، طيره جهل انداخته و گفته است: اي كه طعنه مي زني بر مولوي اي كه محرومي ز فهم مثنوي مثنوي درياي نور جان بود نظم آن پر لولو و مرجان بود گر تو فهم مثنوي مي داشتي كي زبان طعنه مي افراشتي گرچه سستيهاي استدلال عقل مولوي در مثنوي كردست نقل ليك مقصودش نبوده عقل كل زانكه او هاديست در كل سبل بلكه قصدش عقل جزوي فلسفي است زانكه او بي نور روي يوسفي است عقل جزوي چون مشوب از وهمهاست زين سبب، مذموم نزد اولياست (34) هر فرد مبتدي در مسائل فلسفي و عرفاني اين نكته را در مي يابد كه عارفان اگر از سستي استدلال و عقل سخن مي گويند، قصدشان عقل جزوي فلسفي است نه عقل كل، چه رسد به ميرداماد كه خود را شريك ارسطو و فارابي در تعليم و شريك ابوعلي در رياست مي داند. زيرا از ظاهر كه بگذريم، شعر اشاره به اين است كه استدلال و برهان چه در فلسفه و چه در عرفان نظري اگر از نظر صورت و ماده تمام باشد مستلزم ادراك نظري آن مرتبه از هستي كه اين ادراك به آن تعلق گرفته، نيست; اما اگر ماده و صورت به تمامي در نظر گرفته نشود،

ص: 3852

استدلال و برهان كارآيي لازم را ندارد. در عرفان عملي، چون شهود عيني براي سالك حاصل مي شود، او حقيقت را درمي يابد; اگر چه در ادراك نظري نيز به آن مرحله از انديشه و معرفت واصل نشده باشد كه بتواند اين ادراك شهودي را به ادراك نظري باز يابد. وجه تمايز حكمت نظري و عرفان نظري از مباحث پيشين به دست آمد كه فلسفه و عرفان نظري هر دو در پي تنيدن يك حقيقتند اما سلسله تمايزهايي در روش فلسفي و عرفاني وجود دارد كه بر متامل بصير پوشيده نيست به طور مثال توجه به مكاتباتي كه بين عارف صمداني مرحوم آقا سيد احمد كربلايي و حكيم رباني، شيخ محمد حسين اصفهاني در تفسير اين دو بيت منطق الطير عطار نيشابوري صورت گرفته است، اين تمايز را روشن مي كند: دائما او پادشاه مطلق است در مقام عز خود، مستغرق است او به سر نايد ز خود، آنجا كه اوست كي رسد دست خرد آنجا كه اوست (35) زيرا محور مباحث سيد نامبرده در آن مكاتبات وحدت شخصي وجود و مبناي نظر مرحوم اصفهاني بر صاحب مراتب بودن حقيقت وجود است. مي توان گفت عمده اختلاف فكري فيلسوفان و عارفان در فلسفه و عرفان نظري از نظر روش شناسي فلسفي در مساله وجود است; چون عرفان نظري

ص: 3853

بر وحدت شخصي وجود و نفي كثرات حقيقي از دار شهود استوار است; ولي فلسفه بر وحدت تشكيكي و داراي مراتب بودن وجود، پايدار است. مرحوم علامه محمد حسين اصفهاني در اشعار زير، وحدت شخصي وجود از ديدگاه عرفا را بيان كرده است: فالحق موجود علي الحقيقة لا غيره في هذه الطريقة و فعله الذي، تجلي نوره تشان الظاهر في ظهوره لا انه تشان الذات بما يقابل الوجود عند الحكما وهذه حقيقة التوحيد قرة عين العارف الوحيد (36) حكيم سبزواري نيز در اشعار ذيل وحدت تشكيكي وجود را كه راي قاطبه حكيمان قائل به اصالت وجود است بجز مشائيان كه در عين قول به اصالت وجود، قائل به "ان الوجودات حقايق متباينة" هستند، تحرير كرده است: الفهلويون الوجود عندهم حقيقة ذات تشكك تعم مراتبا غني و فقرا تختلف كالنور حيثما تقوي و ضعف (37) به ديگر تعبير، در فلسفه نظري، مطلق هستي مورد بازنگري عقلي قرار مي گيرد; اما در عرفان نظري، هستي مطلق. به بياني ديگر، فيلسوفان در فلسفه نظري با شانه عقل، گيسوي پريشان كثرت را به عنوان حقايق عيني عالم خلقت، آرايش مي دهند; اما عارفان در عرفان نظري با الهام از نيروي عقل رحماني، جام جهان بين وحدت را از غبار تفرقه انداز كثرت، پيرايش مي كنند. مشرب فيلسوفان، كثرت زايي;

ص: 3854

و مذهب عارفان، كثرت زدايي است، فلسفه نظري از لحاظ سهم هستي داشتن، براي همه موجودات اعتبار قائل است; ولي عرفان نظري از اعتباري بودن ما سواي ذات باري - عزاسمه - سخن مي راند، بلبل سخنسراي پارسي سعدي شيرازي معناي فوق را در ابياتي عرفاني در كتاب بوستان به سبكي دلنشين، اينگونه براي دوستان باز گفته است: ره عقل، جز پيچ در پيچ نيستبر عارفان، جز خدا هيچ نيست توان گفتن اين، با حقايق شناس ولي خرده گيرند اهل قياس كه پس آسمان و زمين چيستند بني آدم و ديو و دد، كيستند پسنديده پرسيدي اي هوشمند بگويم جوابت گر آيد پسند كه خورشيد و ماه و زمين و فلك پري، آدميزاد و ديو و ملك همه، هر چه باشند از آن كمترند كه با هستيش نام هستي برند (38) سيد حيدر آملي كه از عرفاي بزرگ شيعه است، به حكم برهان محكم و عقل سليم، لحاظ كثرت را در وجود، محال و در نتيجه مردود مي داند و مي گويد: "بدان كه وجود از جهت اينكه وجود مطلق است، حقيقت واحده اي است كه به هيچ وجهي از وجوه، شائبه كثرت در آن راه ندارد به اين معني كه از نظر عقلي جايز نيست كه حقيقت وجود، افزون از يك [حقيقت] باشد; به دليل

ص: 3855

اينكه اگر [حقيقت] وجود، افزون از يكي باشد، هر آينه لازم مي آيد كه اين كثرت، داخل در وجود مطلق باشد، در اين صورت وجود مطلق از مدار اطلاق خود تنزل مي كند و حال آنكه فرض بر اطلاق وجود است، پس محال است كه وجود، بيش از يكي باشد. " (39) از اين كلام استوارتر، و در بيان وحدت شخصي وجود، آشكارتر، سخن مولف مصباح الانس است كه فرمود: "بدان كه حق - تبارك و تعالي - وجود محض و صرفي است كه در (محوضت) آن، هيچ گونه اختلافي نيست، و حق - تعالي - واحد است به وحدت حقيقيه شخصيه، كه كثرتي در مقابل آن واحد، قابل تعقل نيست. " (40) وحدت وجود عرفاني در آثار شاعران پارسي گوي چون: امام، حافظ و مولوي، با شيواترين بيان به كرسي ترجمان نشسته است; كه ذكر همه آن اشعار، خارج از حوصله اين نوشتار است، اما به منظور نزديك شدن به مقصود، به ابياتي از امام خميني (ره) كه بازگو كننده وحدت شخصي حقيقت وجود، در سطح عالي عرفاني است، تبرك مي جوييم: جز هستي دوست در جهان نتوان يافت در نيست، نشانه اي ز جان، نتوان يافت "در خانه اگر كس است يك حرف بس است" در كون و مكان به غير آن، نتوان يافت (41) و

ص: 3856

همينطور: نيستي را برگزين اي دوست اندر راه عشق رنگ هستي هر كه بر رخ دارد آدمزاده نيستسر نهادن بر در او، پا به سر بنهادن است هر كه خود را هست داند پا به سر بنهاده نيست تا اسير رنگ و بويي، بوي دلبر نشنوي هر كه اين اغلال در جانش بود، آماده نيست (42) سخن پاياني ما در باب وحدت و كثرت به ارزيابي و مقايسه ارزشي دو روش فوق در مقوله مباحث نظري بر مي گردد; عرفا و به تبع آنان فيلسوفاني كه از ذوق عرفاني يا دقت عقلاني بهره مند بوده اند، وحدت وجود عرفاني را از وحدت وجود فلسفي، به توحيد نزديكتر دانسته اند و از اين رهگذر، آن را در مقوله ادراك نظري پسنديده تر و برتر يافته اند; و دليل آن را از نوشتار يكي از رهيافتگان آستان ربوبيت جويا مي شويم: "عرفان نظري، علمي فوق فلسفه است، زيرا درباره وجود مطلق، يعني لا بشرط مقسمي مباحثي را مطرح مي نمايد كه عصاره مسائل آن درباره تعينات آن مطلق است نه خود آن; ولي فلسفه درباره وجود بشرط لا، يعني به شرط عدم تخصص طبيعي، رياضي، اخلاقي و منطقي بحث مي كند و چون وجود لا بشرط كه موضوع عرفان است، فوق وجود بشرط لا است كه موضوع فلسفه است; در نتيجه عرفان

ص: 3857

نظري فوق فلسفه خواهد بود". (43) وجه تمايز عرفان نظري و اخلاق نظري آنچه در تعريف اخلاق نظري از آثار بزرگاني چون: امام غزالي، محمد مهدي نراقي و ابن مسكويه در كتابهاي احياءالعلوم، جامع السعاده و طهارة الاعراق و همين طور كتبي كه متكلمان اسلامي و فيلسوفان الهي در زمينه اخلاق نظري تدوين كرده اند; از قبيل اخلاق ناصري، اثر خواجه نصيرالدين طوسي، قابل استنباط است، اينكه آن بزرگان خرد و انديشه، اخلاق نظري را از مقوله علوم جزئي به شمار آورده اند. استاد جوادي آملي ناظر به راي آن فرزانگان حوزه انديشه و معرفت، در تصريح به اين امر، رغبت نشان داده و در جهت اثبات نظر فوق و حمايت از آن، برهاني را كه پس از اين مي آيد، اقامه كرده است: "عرفان عملي، مربوط به عمل سالك است، و آنچه راه اين عمل را تبيين مي كند، دو علم است: يكي، عرفان نظري و ديگري، علم اخلاق، و از اين دو، اولي از علوم كليه، بلكه كلي ترين علم است; اما ديگري در رديف علوم جزئيه قرار دارد، زيرا موضوع علم اخلاق، تهذيب نفس و قواي آن است، پس جايگاه آن پس از اثبات اصل نفس و قواي آن است. از اين رو اول بايد اصل نفس و تجرد آن و همچنين قواي

ص: 3858

نفساني و تجرد برخي از آنها ثابت شود; در مرحله بعد، علم اخلاق در كنار ديگر علوم جزئيه درباره چگونگي تهذيب نفس و تعديل قواي آن بحث كند. " (44) برهاني كه از اين حكيم نحرير به سلك تحرير كشيده شد، مورد اتفاق همه حكيمان و تعقل گرايان گذشته است; اما به گمان اين حقير، خالي از مناقشه و عاري از خدشه نيست، چون پر واضح است كه اگر تاخر علم اخلاق از نفس كه حقيقتي جزئي است، مستلزم لحاظ جزئي بودن آن است، پس لازم مي آيد كه حكم فوق به صورت يك قاعده كلي در حوزه شناخت عقلي و منطقي مقبول باشد، و حال آنكه خلاف آن معمول است، به دليل اينكه بحث درباره هر نوعي از انواع كلي، فرع بر تحقق عيني افراد آن نوع در خارج است; به طور مثال: بحث از انسان كه كلي طبيعي و نوع منطقي است، فرع بر وجود عيني افراد و مصداقهاي آن است; چون كلي طبيعي در تحليل عقلي از افراد خارجي آن، انتزاع مي شود. دومين دليلي كه از ديدگاه اين فقير، برهان فوق را متزلزل مي سازد، اينكه حكيمان مشرق زمين، حكمت عملي را به سه بخش اخلاق، تدبير منزل، و سياست مدن تقسيم كرده اند; اگر تقسيم فوق را با روش منطق قياسي

ص: 3859

ارسطو كه محور برهاني كار فيلسوفان است، بسنجيم; تلقي منطقي كه از مساله مورد نظر مي توانيم به دست بدهيم اين است كه حكمت عملي را جنس منطقي و هر يك از اقسام سه گانه آن را، نوع منطقي از براي جنس قرار دهيم و تعريفي كه براي هر يك از اين سه قسم - بعنوان يك نوع - ترسيم مي كنيم، فصل آن نوع; چون فصل، چيزي است كه معرف نوع است و قوام نوع به او بستگي دارد كه اين تلقي از حكمت عملي در جهان بيني منطقي نيز برهان پيشين را - كه درباره جزئي بودن علم اخلاق بود - به نقد مي كشد و آخرين ايرادي كه بر عالمان و حكيمان پيشين و به تبع آنان، معاصران وارد است، به تقسيم علوم به جزئي و كلي مربوط مي شود، مي دانيم كه حكيم، متكلم، عارف، فيزيكدان و. . . در قلمرو علوم و بررسي نظري و عقلي مباحث علوم، با مفهوم سر و كار دارند و مفهوم از نظر منطقي، هيچ گاه جزئي حقيقي نيست; زيرا ما هر مفهومي از مفاهيم را كه در نظر مي گيريم در آزمايشگاه ذهن، يا كلي است و يا جزئي اضافي، نه جزئي حقيقي. آنچه از آن به عنوان جزئي حقيقي و خارجي و يا كلي حقيقي خارجي - كه

ص: 3860

در كلام عرفا، از آن به كلي تعبير مي شود - ياد مي كنيم، متعلق خارجي علم و فلسفه است، نه مفاهيمي كه در قلمرو شناخت عقلي، علمي مورد بررسي قرار مي گيرد. فرق عرفان عملي و اخلاق نظري در جهت تباين عرفان عملي و اخلاق نظري از هم، در آثار عارفان و تحليلگران علوم عقلي و ارزشي اشارتي نرفته است; اما نگارنده اين سطور معتقد است: مواردي كه عالمان علم اخلاق، متخلقان به اخلاق اسلامي را به انجام دادن يا ترك كردن آنها سفارش مي كنند، اموري است كه عارفان در عرفان نظري، مصالح و مفاسد آن را ديده اند، پس مؤثرترين قدم عرفان عملي، حصول يقين ابطال ناپذير شخصي عارفان براي اثبات جاودانگي ارزشهاي اخلاقي است. مطلب دقيق پيشين، در مثنوينامه خروش عشق محزون، به اين مضمون به كرسي تحقيق نشسته است: آنچه در اخلاق، نيكو گفته اند عارفان، آن گفته، نيكو ديده اند نسبت اخلاق عملي به عرفان عملي چون اخلاق عملي، انجام دادن و اجراي ارزشهايي است كه در اخلاق نظري مورد ارزيابي قرار مي گيرد، پس سير معنوي متخلقان، در طول سفرهاي روحي عارفان و تحت الشعاع آن واقع مي شود. تحقيق اقتضا مي كند كه در مورد وجوه اختلاف و اشتراك عرفان و اخلاق، رساله اي مستقل به رشته تحرير درآيد، اما چون بناي ما در

ص: 3861

اين مقاله بر اختصار بود، خامه در پهنه نگارش به همين مقدار، قناعت كرد. در موضوع عرفان رسم ارباب تاليف و اصحاب تصنيف، بر اين بوده و هست كه وقتي در خصوص علمي قلم مي زنند در قدم آغازين به بيان موضوع آن علم، مكتوب خود را آذين مي بندند; اما در اين مرقوم، سليقه نگارنده با اتفاق مرسوم، هم وفاق نيفتاد، به اين دليل بررسي موضوع علم عرفان را سير پاياني اين مقال، قرار داد. صدرالدين محمدبن اسحاق قونوي كه از پرورش يافتگان مكتب عرفاني محي الدين عربي است در كتاب عميق و پر محتواي "مفتاح غيب الجمع و الوجود" كه محمدبن حمزه فناري آن را با عنوان " مصباح الانس" - كه يكي از بهترين كتابهاي سطح عالي عرفان نظري در حوزه تحقيق و تدريس است - شرح كرده است; موضوع عرفان را خصوص ذات حق تعالي مي داند و مي گويد: فموضوعه الخصيص به وجود الحق سبحانه. (45) كه اين تعريف، گرچه از نظر ظاهري بسيط و مجمل است; از نظر معني، عام، فراگير و مفصل است. قيصري نيز كه يكي از شارحان برجسته و خوش قريحه فصوص شيخ اكبر، ابن عربي است در شرح فص هودي فصوص در تعريف موضوع علوم الهيه گويد: العلوم الالهية ما يكون موضوعه الحق و صفاته

ص: 3862

كعلم الاسماء والصفات و علم احكامها و لوازمها و كيفية ظهوراتها في مظاهرها. (46) مقصود اين عارف كامل از علوم الهيه، علم عرفان است، گرچه علوم الهيه، شامل علم كلام - به جهت اينكه بخش عمده و محور اساسي آن خداشناسي است - و همين طور شامل حكمت الهي نيز مي شود، از اين روي، شيخ الرئيس در الهيات شفا به اين نكته اشاره دارد كه: "موضوع الحكمة الالهية، العلة الاولي" (47) و اين مطلب نيز روشن است كه از حكمت الهي به علم الهي - و از حق - كه قيصري در عبارت فوق در بيان موضوع علم الهي استخدام كرده بود - به علت اولي، در كتابهاي عقلاني و آثار عرفاني به طور فراوان تعبير مي شود. نكته دوم اينكه در تعاريفي كه عارفان براي موضوع علم عرفان ذكر كرده اند، عدم توجه آن بزرگواران به يك قضيه است كه دقيقه اي قابل اغماض نيست و آن اينكه همه اين تعاريفي كه در آثار عرفاني براي موضوع علم عرفان ذكر شده است، فقط موضوع عرفان نظري را در برمي گيرد و از موضوع عرفان عملي در آثارشان پاي بيان به ميان كشيده نشده است، بجز در يك مورد و آن تعريفي است كه به حسب نقل استاد الهي جوادي در شرح كتاب تمهيد اثر

ص: 3863

حضرت امام (ره) ، آن را در علم اصول در نقض برهان كلي و جزئي بيان داشته اند، و آن تعريف اين است كه: "موضوع علم عرفان - علي ماقيل - ذات اقدس الله است و موضوعات مسائل آن، اسماء حسناست، در حالي كه ذات واجب كه موضوع علم عرفان است نسبت به موضوعات مسائل خود، نه داراي نسبت كلي به جزئي است و نه داراي نسبت كل به جزء استاد جوادي، به دو دليل عقلي و ذوقي اين تعريف را مورد نقد قرار داده اند كه آن دلائل به نظر اين فقير، كامل و محكم نيستند; دليل عقلي اول اينكه، وي قيد عدم كلي و جزئي بودن را مورد ترديد قرار داده و گفته است: "ما در علوم نظري و استدلالي همواره با مفهوم سر و كار داريم، و در محدوده مفهوم، سخن از حقيقت خارجي و امثال آن مطرح نيست، از اين رو هر چند ذات اقدس اله، موضوع علم عرفان است، ليكن تا زماني كه ما در دايره علم عرفان از آن سخن مي گوييم، از بند مفهوم رها نخواهيم بود و هيچ مفهومي حتي مفهوم ذات اقدس و مفهوم واجب الوجود و مانند آن، از كلي و يا جزئي بودن - جزئي اضافي - ابا ندارد. " (48) اين بخش از

ص: 3864

نقد آن بزرگوار - كه بخش عمده و استدلالي نقد است - از اينجا نشات گرفته است كه وي تعريف فوق را براي تبيين ماهيت موضوع عرفان نظري بيان كرده اند و حال آنكه در صورت فرض تعريف فوق، تعريف براي موضوع عرفان عملي، نقد منقول، معقول نيست. دليل دوم آن بزرگ، در ورود نقد بر تعريف مذكور - كه دليلي ذوقي است - اينكه حضرت امام - كما قيل را - به آن تعريف ضميمه كرده است و فعل مجهول، دليل بر تمريض راي صاحب قول است. واضح است كه دليل دوم آن بزرگ نيز، تعريف نقل شده از حضرت امام براي موضوع عرفان را نمي تواند نقد كند; دليل اول اينكه، بر آشنايان به دستور زبان عرب، روشن است كه مجهول ذكر كردن فعل در همه موارد دليل بر تضعيف و در نتيجه نامقبول قلمداد كردن راي صاحب قول نيست. براي رفع ابهام به دو بيت زير كه در آن مرحوم سيد عليخان كبير، موارد حذف فاعل و مجهول آوردن فعل را ذكر كرده است، توجه شود: وحذفه للخوف و الابهام والوزن و التحقير و الاعظام و العلم و الجهل والاختصار و السجع والوقار والايثار (49) دوم اينكه، تعريفي كه امام از آن به - علي ماقيل تعبير كرده، اين

ص: 3865

است: "موضوع علم عرفان، ذات اقدس اله است. " اما دنباله تعريف، يعني از اينجا" در حالي كه ذات واجب كه موضوع علم عرفان است نسبت به موضوعات مسائل خود نه داراي نسبت كلي به جزئي است و نه داراي نسبت كل به جز. " - كه نقد عقلي استاد جوادي متوجه آن است - دنباله تعريف موضوع عرفان نيست، بلكه استنباطي است كه حضرت امام (ره) از تعريف علي ماقيل داشته و با اين استنباط خود، موضوع علم اصول را مورد ترديد قرار داده است; چنانكه خود استاد جوادي گفته است: "سيدنا الاستاذ امام خميني - دام ظله - در درس اصول خود، برهان كلي و جزئي را به علم عرفان نقض مي كردند. " (50) كه البته اين نقض بايد، فرع بر تاييد آن تعريف از نظر صائب حضرت امام بوده باشد: در حقيقت، امام خميني - قدس الله اسراره الزكيه - مبناي خود را در نقد علم اصول بر آن تعريف، منطبق كرده است و در اين صورت، مجهول آوردن فعل، به عظمت مقام قائل قول از ديدگاه امام اشعار دارد. " امتياز موضوع عرفاني بر موضوع فلسفه در باب مرتبه و منزلت موضوع علم عرفان به عبارات زير از حضرت استاد، جوادي آملي بسنده مي نماييم: "بنابر آنچه به

ص: 3866

عنوان ميزان در طبقه بندي علوم بيان شد علمي عاليترين علوم است كه موضوع آن نسبت به موضوعات ساير علوم اعم و اشمل باشد. با اين ملاك، علم عرفان عاليترين علوم است; زيرا موضوع آن اعم از موضوعات علوم ديگر است و عموميت آن همانند عموميت برخي از مفاهيم مبهم نيست، بلكه چون داراي معناي محصل است; پس عموميت آن با تماميت و شمول و فراگيري همراه است و از طرفي ديگر اين عموميت مختص به حيثيت مفهومي آن نيست، بلكه وجود خارجي آن نيز اوسع از وجود خارجي موضوعات ديگر و اشمل از آنهاست; به تعبير ديگر: موضوع علم عرفان از لحاظ مفهوم داراي عموم انتزاعي و از لحاظ مصداق داراي عموم سعي مي باشد علاوه بر اين، موضوع علم عرفان از حيث معنا نيز ابين و اظهر معاني است، به نحوي كه ادراك آن نيازمند به ادراك هيچ معناي ديگري نيست; هر چند كه ادراك ديگر معاني محتاج به فهم آن

ص: 3867

است، موضوع علم عرفان افزون بر اين سه ويژگي ياد شده داراي خصوصيت چهارمي مي باشد و آن عبارت از اقدميت است. " (51) نكته اي كه آن را پايان بخش اين مقال، قرار مي دهيم اين است كه: ادراك نظري و شهود عملي عارفان با همه شان و فخامت، براي معرفت ذات پاك ذوالجلال، ميدان و مجالي نيست، و حق مطلب را حضرت مولوي در معرفت نامه منظوم خود، مثنوي شايسته ادا كرده است كه: برتري از وهم و قال و قيل من خاك بر فرق من و تمثيل من حقيقت امر آنكه، نه سلوك عارفان كه سير روحاني و عروج عرفاني سلطان عالم عشق و وجود در اقليم شهود، محدود به حدود بود، زيرا فرمود: "ما عرفناك حق معرفتك" پس نتيجه مي گيريم، كه: ذات او برتر ز عرفان بشر ادعا، مشعر به نقصان بشر كملين هم، بهره اندك برده اند گرچه عمري اندرين ره بوده اند برتر از آن عقل اول، مصطفي پيشواي كاروان انبيا ما عرفنا را همو اظهار كرد عجز خود از معرفت، اشعار كرد آنكه در اقليم دل، پرشور بود در شب تاريك امكان، نور بود عالم دل، جلوه اي از نور او سفره خلقت، كمي از سور او آن زلال عشق در جام ضمير روح گرم شعرهاي دلپذير آنكه عشق

ص: 3868

و عقل را معنا از اوستبحرنا آرام را غوغا از وست مي كند اظهار عجز آشكار از شناسايي ذات كردگار (52) از اينجاست كه سير سالك واصل در مملكت شناسايي محبوب مطلق و كامل به تعبير حافظ با درايت، حرفي است از هزاران كاندر عبارت آمد. حقيقت آن است كه: هر كسي كه به چشم شهود، حق را شناخته و به نور فيض حقيقت وجود، خود را بازيافته است به حق اليقين درمي يابد كه لحاظ هر اسم و صفت براي ذات صرف و بحت، ترسيم نوعي حجاب، براي مهار نور آفتاب است; آري: زمن وصف تو ترسيم حجاب استبيان حرز بحر بي حساب است مكن الفاظ محزون، ظلمت جان كه از نور تو، روشن، اين سراب است (53) و آخردعوانا ان الحمدلله رب العالمين و اناالاقل: حيدر احمدي، محزون

پى نوشت ها

: 1. از مثنوينامه خروش عشق: اثر نگارنده 2. رساله زنون; تحرير فارابي، طبع حيدر آباد هند و العبارة هذا: "ان شاهق المعرفة اشمخ من ان يطير اليه كل طائر و سرادق البصيرة احجب من ان يحوم حوله كل سائر. " 3. عبارت محصور بين" " برگردان اين عبارت "معراج الانسان في سلم العرفان" فتوحات شيخ اكبر، طبع مكتبة العربية المصرية، به تحقيق عثمان يحيي و تصدير ابراهيم مدكور، ج3 ص85 است. 4. عبارات بين ""

ص: 3869

از مجموعه، اعجاز واژه ها - اثر همين نويسنده. 5. امام خميني; ديوان; مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ چهارم، ص61 (ماخذ اشعار بعدي امام، همين ديوان است) . 6. همان; ص 7 .67. ديوان حافظ; خط محمد صانعي خراساني; انتشارات علمي، ص 8 .132. امام خميني; ديوان; ص 9 .74. همان; ص 10 .104. همان; ص 11 .136. همان; ص 12 .169. قرآن كريم، سوره مبارك لقمان، آيه 13 .13. امام خميني; ديوان; ص 14 .185. همان; ص 15 .207. همان; ص 16 .170. قرآن كريم; سوره مباركه كهف، آيات 84 و 17 .85. مولوي; مثنوي به كوشش نيكلسون; دفتر سوم، ص 18 .438. سقراط فيلسوف است. شهرستاني; ملل و نحل; ج2، ص19 .231. دكتر هومن، تاريخ فلسفه; ج1، ص20 .169. بيروني، ابوريحان; ماللهند; چاپ حيدرآباد: ص24. ترجمه: سوف در گويش يونانيان، حكمت است و از اين جهت فيلسوف را در زبان يوناني، پيلاسوپيا - دوستدار دانش - ناميده اند. 21. ملاصدرا; اسفار اربعه; انتشارات مصطفوي، ج1، ص20; پيش درآمد عبارت، ترجمه آن است. 22. دكتر سروش علم چيست، فلسفه چيست؟ ص23 .45. استاد جوادي آملي; تحرير تمهيد القواعد ابن تركه; نشر الزهرا، ص 24 .154. براي آشنايي بيشتر با اين نظريات ر. ك: نفيسي، سعيد; سرچشمه تصوف در

ص: 3870

ايران انتشارات جاويدان، ص 25 .8. اشاره به اين فقره از حديث حقيقت: فقال كميل اولست صاحب سرك. اين روايت را ملا عبدالله مدرس زنوري در كتاب انوار جليه; تصحيح علامه سيد جلال الدين آشتياني; ص339 نقل كرده است. 26. بيت از مثنوينامه خروش عشق; اثر نگارنده 27. همان ماخذ. 28. استاد مطهري; خدمات متقابل اسلام و ايران; دفتر انتشارات اسلامي (وابسته به جامعه مدرسين) ، ص 29 .589. آشتياني، سيدجلال الدين; شرح مقدمه قيصري بر فصوص الحكم ابن عربي; ص 392 و 30 .393. استاد مطهري; آشنايي با علوم اسلامي; انتشارات صدرا، ج2، ص31 .133. ديوان حافظ; خط صانعي; انتشارات علمي، ص32 .165. همان; ص 33 .259. علامه حسن زاده آملي; نص النصوص نشر فرهنگي رجا، ص 34 .486. همان جا. 35. منطق الطير عطار، به تصحيح و مقدمه احمد خوشنويس - عماد، مقاله دوم، ص 36 .44. اصفهاني، محمد حسين، تحفه الحكيم; مقدمه مظفر; ص72، ترجمه: حق تعالي موجود ست بر سبيل حقيقت و غير موجود نيست به حسب اين طريقت و فعل حق تعالي كه همان تجلي نور پاك اوست، از شئون و مراتب اسم ظاهر در مقام ظهور است، نه اينكه فعل حق از شئون ذات حق، و چيزي مقابل وجود است، آنچه گذشت، بيانگر توحيد حقيقي روشني بخش چشم

ص: 3871

عارف واقعي است. 37. سبزواري; شرح منظومه حكمت، به اهتمام مهدي محقق و ايزوتسو; ص 5; ترجمه: وجود از ديدگاه حكماي پهلوي، حقيقتي است داراي مراتب مختلف و اين حقيقت در برمي گيرد مراتبي را كه از لحاظ بي نيازي و نيازمندي مختلفند; همچون نور كه قوي مي شود و ضعيف 38. بوستان; به تصحيح و توضيح دكتر خزائلي; باب سوم، ص 39 .225. آملي، سيد حيدر; جامع الاسرار به انضمام رساله نقد النقود; به تصحيح عثمان يحيي و هنري كربن; ص 40 .656. مصباح الانس; ص52: اعلم ان الحق هو الوجود المحض الذي لااختلاف فيه و انه واحد وحدة لايتعقل في مقابله كثرة; 41. امام خميني; ديوان; ص 42 .201. همان; ص 43 .70. جوادي آملي; تحرير تمهيد القواعد ابن تركه; ص44 .13. همان; ص 45 .61. ابن فناري، مصباح الانس، چاپ چاپخانه علامه طباطبايي، ص 13; ترجمه: موضوع علم عرفان كه به آن علم اختصاص يافته - وجود حق - سبحانه و تعالي - است. 46. به نقل از رساله وحدت از ديدگاه عارف و حكيم، استاد حسن زاده; ص 36; ترجمه: علوم الهي - علومي اند كه موضوعشان حق - تبارك و تعالي - و صفات اوست; مانند علم به اسما و صفات حق، و علم به احكام و لوازم اسما و

ص: 3872

صفات و چگونگي ظهوراتشان در مظاهرشان. 47. ابن سينا; الهيات الشفا، با تعليقات ملاصدرا; ص 282; البته بوعلي در ضمن تعريف موضوع حكمت الهي، اين معني را مي رساند; ولي عبارت وي به اين صراحت كه نقل كرديم، نيست. 48. تحرير تمهيد القواعد ابن تركه; ص 49 .95. سيد عليخان كبير; الحدائق الندية; انتشارات هجرت، ص 96; معناي ابيات، روشن است. 50. تحرير تمهيد القواعد; ص 51 .95. همان; ص 52 .100. از مثنوينامه خروش عشق. 53. دو بيتي از مجموعه "ارمغان دشتي" اثر نگارنده. والحمدلله رب العالمين الاقل: حيدر احمدي حجت الاسلام حيدر احمدي

ص: 3873

تحقيقي پيرامون عوامل رضايت شغلي پاسداران در كلام حضرت امام خميني (ره)

23 چكيده: مقدمه مطالعه در موردانگيزه هاي انسان از هزاران سال پيش معمول بوده است و يكي از نظريات قديم در اين مورد بيان مي كند كه انسان به دنبال كسب لذت و دوري از درد و رنج است. از دهه 1930 م. به اينطرف دانشمندان نقش غريزه را در رفتار انسان زير سوال بردند وانگيزه هاي اكتسابي را مطرح نمودند و از دهه 1950 م. نظريه نيازها، به عنوان منشا رفتار وانگيزش معرفي شد. بعد از نظريه سلسله مراتب نيازهاي مزلو، فردريك هرزبرگ دو دسته از نيازها را در نحوه عملكرد و انجام كار انسانها در سازمان موثر دانست. دسته اول نيازهايي است كه مربوط به بقاي افراد در سازمان مي شود و عدم ارضاي آنها باعث نارضايي شغلي و احيانا ترك سازمان، از طرف كاركنان مي گردد. اين نيازها بيشتر به عوامل پيراموني شغل مربوط است مانند خطمشي سازمان، روابط سرپرست و كاركنان، ميزان حقوق و شرايط محيط كار. اين عوامل، نگهدارنده يا عوامل بهداشت ناميده شده است. دسته دوم عوامل انگيزاننده نام دارند كه مربوط به افزايش و بهبود عملكرد كاركنان در سازمان مي شود و عدم رضايت آنها موجب نارضايي شغلي نمي گردد ولي باعث عدم خلاقيت و بهره وري بيشتر مي گردد. اين عوامل مربوط به

ص: 3874

خود شغل مي شود مانند موفقيت در كار، تشخص به خاطر موفقيت در كار، مسئوليت داشتن در كار، و ماهيت شغل. اين تحقيق عوامل نگهدارنده وانگيزاننده شغلي پاسداران انقلاب اسلامي در بيانات حضرت امام خميني (س) را بررسي مي كند و بر سه فرضيه زير مبتني است: 1- در مجموع بيانات حضرت امام خميني (س) نسبت به پاسداران انقلاب اسلامي، اكثر قريب به اتفاق مضامين به عوامل انگيزاننده و نگهدارنده شغلي مربوط مي شود. 2- در بيانات حضرت امام خميني (س) نسبت به پاسداران انقلاب اسلامي، به عوامل انگيزاننده بيش از عوامل نگهدارنده تاكيد شده است. 3- ميان فراواني عوامل انگيزنده و عوامل نگهدارنده شغلي در بيانات حضرت امام خميني (س) نسبت به پاسداران انقلاب اسلامي، و اين عوامل در نظريه هرزبرگ همخواني وجود دارد. قلمرو زماني اين تحقيق با توجه به تشكل پيدا كردن پاسداران انقلاب اسلامي در اواخر سال 1357، عبارت است از: 22/11/57 تا 14/3/68 (رحلت حضرت امام (س» جامعه آماري تحقيق عبارت است: از كليه مكتوبات و بيانات حضرت امام خميني (س) كه در مجلدات صحيفه نور، از جلد 5 تا جلد 22 (مطابق قلمرو زماني) جمع آوري شده است. روش تحقيق اين تحقيق با روش توصيفي انجام شده و در آن از تكنيك تحليل محتوي استفاده شده است. مقولات تحقيق از فرضيه ها استخراج شده و عبارتند از:

ص: 3875

عوامل انگيزاننده، و عوامل نگهدارنده شغلي پاسداران انقلاب اسلامي بيانات حضرت امام خميني (س) . شاخصهاي تحقيق عبارتند از تعدادي از عوامل انگيزاننده و عوامل نگهدارنده كه در جدول صفحه 5 مشاهده مي شود. كل فراوانيهاي عوامل انگيزاننده و نگهدارنده در جامعه آماري احصاء شده و در جدول مذكور آورده شده است. فرضيه هاي تحقيق از طريق توصيفي آزمون شده و هر يك از عوامل با توجه به ميزان فروانيهاي مربوطه مورد تحليل قرار گرفته است. تجزيه و تحليل با توجه به ترتيب فراوانيهاي به دست آمده، هر كدام از عوامل، مورد بررسي قرار مي گيرد: الف: عوامل انگيزاننده 1- تشخص براي انجام موفقيت آميز وظيفه - اين عامل داراي 4/32 درصد فراواني در بين عوامل انگيزاننده است و شامل مواردي همچون ذكر خدمات پاسداران، تكريم و تشويق آنها و تشكر و تقدير از آنهاست. مضامين زير در بيانات امام (س) به اين عامل مربوط مي شود: پاسداران اسلام را زنده و كشور را بيمه كردند.اي كاش من هم يك پاسدار بودم - اشتباه مي كنند كساني كه مي خواهند پاسداران را بشكنند. پاسداران لشكر امام زمان (ع) هستند. پاسداران مايه افتخار ما هستند. پاسداران تاريخ مصور انقلابند. من از پاسداران تشكر مي كنم كه به اسلام و جمهوري اسلامي خدمت مي كنند. من از سپاه راضي هستم و به هيچ وجه

ص: 3876

نظرم از آنها برنمي گردد. تضعيف سپاه تضعيف اسلام است... 2- ماهيت و نفس كار پاسداران، اين عامل 1/31 درصد فراوانيهاي مقوله اول را دربرمي گيرد و شامل مواردي مثل كار پرخطر، مهم و خلاقيت برانگيز و پرزحمت است. امام (س) تعابير زير را در اين رابطه بيشتر به كار برده اند: پاسداري شغل بسيار شريف، و بسيار پرمسئوليت است. در عين حال كه با اشخاص فاسد قدرتمندانه برخورد مي كنند لكن با مردم رحيم و مهربان هستند. پاسداران براي كشف خانه هاي تيمي آن همه كشته مي دهند. پاسداران در هنگامه آتش و خون آبديده شده اند. در شرايط صلح، پاسداران به بازسازي نيروها و استعدادها و انتقال تجارب به آحاد كشور بپردازند... 3- پيشرفت در كار و شغل پاسداري، داراي 5/16 درصد فراواني در ميان انگيزنده هاست و شامل كسب سرعت، دقت و مهارت در كار و پيش بردن امور است و مضاميني مثل موارد زير را در بيانات امام (س) شامل مي شود: پاسداران علاوه بر قطع ريشه هاي فاسد به اوضاع مملكت سامان بدهند و خرابيها را اصلاح نمايند. اين نهضت را به آخر برسانند. نبايد از مشكلات بهراسند. همان طور كه پاسدار اسلامند از نفس خود پاسداري نمايند. محبت و برادري را بيشتر كنند. سپاه را به تجهيزات و فنون هوايي دريايي و زميني مجهز كنند... 4- موفقيت در

ص: 3877

انجام كار و وظيفه پاسداري، از 6/12 درصد فراواني برخوردار است و اموري همچون غلبه بر موانع، انجام موفقيت آميز ماموريت و كسب پيروزي را شامل مي شود. در بيانات حضرت امام (س) اين موارد، با مضامين زير عنوان شده است: پاسداران كابوس استعمار را به زانو درآوردند. پاسداران براي خدا كار مي كنند و پيروزند. من براي پيروزي پاسداران دعا مي كنم. خداوند آنها را موفق كند. اميدوارم خداوند به پاسداران پيروزي عطا كند. پاسداران پيروزند. ان شاءالله پيروز باشند. كسي كه براي خدا كار مي كند در هر حال پيروز است. پاسداران بدانند كه اگر شهيد شدند موفقند و اگر هم بر دشمن پيروز شوند موفقند، اين سر پيروزي صدر اسلام است... 5- مسئوليت داشتن در كار و شغل كمترين فراواني را در بين انگيزنده ها به خود اختصاص داده و 2/9 درصد آنها را شامل مي شود در اين شاخص، احساس مسئوليت كردن، خود را صاحب كار دانستن و احكام مسئوليتي پاسداران و فرماندهان، مدنظر بوده و مضاميني به شرح زير در كلام امام (س) يافت مي شود: پاسداري تنها پاسداري از مرز نيست هر يك از ما نسبت به يكديگر پاسداريم. بار سنگيني به دوش شما پاسداران است. كسي نيامد به پاسداران بگويد بيا برويم خودشان فهميدند و راه را طي كردند. پاسداران سهم بسزايي

ص: 3878

در اين انقلاب دارند. فرماندهي شما مورد تاييد است. تاييد مي كنم شما در راس سپاه پاسداران باشيد... ب - عوامل نگهدارنده: 1- خط مشي و مديريت در سپاه، 47 درصد فراوانيهاي نگهدارنده ها را در بيانات امام (س) نسبت به پاسداران كسب كرده است و شامل رهنمودهاي كلي به پاسداران، رعايت آداب و موازين و اخلاق اسلامي و نيز رعايت مقررات و قوانين سپاه است. بيانات حضرت امام (س) در اين موارد شامل مضامين زير است: رمز پيروزي پاسداران ايمان و وحدت كلمه است. پاسداران اتحاد و انسجامشان را حفظ كنند. حفظ حيثيت سپاه بر همه مخصوصا بر پاسداران لازم است. پاسداران شرعيت خود را حفظ كنند. با مردم رفتار و اخلاق اسلامي داشته باشند. نظم و انضباط و سلسله مراتب را حفظ كنند. از گروه گرايي اجتناب كنند. از بالادستها اطاعت كنند. عدم اطاعت از فرماندهي علاوه بر تعقيب قانوني مسئوليت شرعي دارد. 2- روابط پاسداران - فرماندهان داراي 33 درصد فراواني در بين مضامين نگهدارنده هاست و شامل موارد زير است: روابط بين پاسداران با هم، روابط پاسداران با فر ماندهان، و روابط پاسداران با حضرت امام خميني (س) . بيانات ايشان در اين موارد بيشتر شامل مضامين زير است: پاسداران همه با هم برادر باشند، خير يكديگر را بخواهند و به هم محبت

ص: 3879

كنند. يكديگر را نصيحت، امر به معروف و نهي از منكر كنند. معنويت را حفظ نمايند. بالا دستها به زيردستها محبت كنند. من از ملاقات با پاسداران خوشحالم و مايل هستم با آنها مصافحه كنم. دعاگو و خدمتگزار آنها هستم. مصائب آنها مصائب ماست. وقتي آنها را مي بينم نشاط برايم حاصل مي شود. نور چشمان من هستند. مبادا غرور آنها را بگيرد كه شكست مي خورند. 3- كنترل و نحوه سرپرستي در اين مقوله داراي 2/13 درصد فراواني است و شامل موارد كنترل فيزيكي و كنترل غيرفيزيكي (متافيزيكي يا معنوي) است. امام خميني (س) مضامين زير را در اين باره به كار برده اند: پاسداران جلوي خلاف يكديگر را بگيرند و حربه به دست دشمن ندهند. مواظب باشند كه ضدانقلاب در بين آنها نفوذ نكند. نظارت بر خط فكري و اعتقادي سپاه و جلوگيري از انحرافات وظيفه است. مراقب اعمال خود و گوش، چشم و زبان باشند. تحت مراقبت دوست و دشمن قرار دارند. در محضر خدا هستند خلاف پاسداران به اسم اسلام گذاشته مي شود. هفته اي دوبار نامه اعمال نزد امام زمان (ع) مي رود مبادا كاري كنند كه ايشان شرمنده شوند. 4- حقوق و دستمزد كه داراي 7/3 درصد فراواني در اين مقوله است نيز شامل موارد حقوق مادي و معنوي مي شود و

ص: 3880

مضامين زير را در بيانات امام خميني (س) تشكيل مي دهد: پاسداران حقوقشان ناچيز است. براي ماديات قيام نكرده اند. براي خانواده شهداي پاسداران حقوق و مزايا مثل ارتشيان در نظر گرفته شود. پاسداران دل از علايق دنيا كنده اند. هيچكس به جز خدا نمي تواند اجر آنها را بدهد. بزرگتر از آنند كه اجر خود را با زخارف دنيا محك بزنند. 5- شرايط محيط كار داراي درصد پايين 1/2 درصد است و اين عامل هم شامل موارد شرايط فيزيكي و غيرفيزيكي (معنوي) است و مضامين زير را تشكيل مي دهد: پاسداران شبها بيدار و تفنگ بردوشند. تحت حملات دشمنان، دارند زحمت مي كشند. در سختيها و مشكلات آبديده شده اند. اميدوارم در آنجا امنيت برقرار شود - بايد از محل كار آنها بوي قرآن و پيامبر (ص) بيايد. 6- پست و مقام در بيانات امام خميني (س) كمتر مورد تاكيد قرار گرفته است )7/0 درصد) ولي در همين فراواني بسيار كم موارد معنوي بيشتر لحاظ شده است. مضامين زير اين مطلب را مي رساند: پاسداري منصب اولياء و انبياء و بزرگان است. قدر منصبهايي را كه دارند بدانند و خدمتگزار باشند. پاسداران درصدد نبودند كه پستي را بگيرند و مقامي داشته باشند. نويسنده : اسماعيل ثمني

ص: 3881

تحليل نامه امام به گورباچف

22 چكيده: زماني كه درباره امام خميني فكر مي كنيم، خواه ناخواه مجبور به مقايسه ذيل مي شويم. چند سال پيش در جريان سفر به جمهوري اسلامي ايران موفق به زيارت منزل امام خميني، تجسم غرور ملت ايران و صاحب آثار بي نظير در تاريخ اسلام شدم. اين روز مصادف بود با روز رحلت امام. جاده منتهي به منزل وي مملو از انسانهاي بيشماري بود. آنها نه فقط ايرانيان، بلكه مسلماناني بودند كه از همه كشورها آمده بودند. هر كدام از آنها براي اداي احترام خود نسبت به خاطره مقدس امام و روح جاويد ايشان به سوي آن نور مي شتافتند... منزل امام... آن زمان با ديدن اين منزل متحير ماندم. منزل بسيار ساده و منور امامي كه محبوب ميليونها انسان بود... بعد از مدتي كه دوباره به جمهوري اسلامي ايران سفر كرده بوديم از كاخ شاه نيز ديدن كرديم. اينجا نيز انسان حيرت زده مي شود. ولي اين خيرگي با تحيري كه در منزل امام به من دست داد فرق دارد. امامي كه فقط به فكر ملت خود، آزادي و سعادت آن بوده و همه عمر خود را نثار اين مهم كرده و شاهي كه ملت ايران با تاريخ كهن را به سوي فاجعه ها و مصيبتها سوق داد، فقط به دنبال منافع

ص: 3882

شخصي خود بود و پايه هاي كاخ خود را روي بدبختي ملتش استوار كرد... براي ملتي كه در ميان وحشتهاي رژيم شاه خفه مي شد خداوند بنده خود خميني را به عنوان ناجي فرستاد. انساني كه در ميان بزرگترين شخصيتهاي جهان مقامش از همه عالي تر است. انساني كه قدرت پيش بيني دهها و صدها سال را داشت و آينده را از قبل ارزيابي مي كرد. آن حضرت مخالف سرسخت تك قطبي شدن جهان بود و دست به برنامه هايي براي ارتقا سطح معارف در اين زمينه مي زد. وي خط مشي «نه شرقي نه غربي» را ارائه داد. يكي از ويژگيهاي شگفت انگيز تفكر سياسي امام خميني اين مي باشد كه آن رهبر نابغه و مدبر تحولات آتي در صحنه سياست جهان و وقوع تبادلات در قطبها را از قبل پيش بيني مي كرد. اين يكي از مطلوبترين جهات تفكرات سياسي امام خميني مي باشد كه ايشان قدرت و عظمت خداوند متعال خالق كل موجودات و هستي را در مقابل همه زرق و برقها و معجزات جهان سرمايه داري در همه عرصه ها قرار داد. پيش بيني هاي اين فيلسوف و عارف الهي مبني بر فروپاشي بلوك شرق يعني شوروي و از بين رفتن اردوي سرمايه داري جاي تفكر بسيار دارد. امام خميني در نامه تاريخي خود به ميخائيل گورباچف رهبر اتحاد جماهير شوروي قبل از

ص: 3883

متزلزل شدن پايه هاي اردوي كمونيستي، در سايه دورانديشي خود تأكيد كرده بود كه موازنه قدرت در دنيا رو به تغيير است و اين تغييرات به فروپاشي كمونيسم و بلوك شرق خواهد انجاميد. حضرت امام خميني در مطلع نامه خود مي نويسد: «اولاً رهبري شما بر اتحاد شوروي و موضع گيري تان در مسئله پرسترويكا و علنيت توازن كنوني موجود، جهان را در آينده نزديك دستخوش تحولات اساسي خواهد كرد. متانت شما در رويارويي با تحولات جهاني در بسياري از موارد منبع تغييرات و مسبب بر هم خوردن توازن كنوني موجود مي شود.» دوماً: حضرت امام خميني با قاطعيت اعلام مي كند: «فروپاشي كمونيسم به دليل ضعف آن در پاسخگويي به نيازهاي واقعي انسانها اجتناب پذير است. و بايد بعد از اين در موزه تاريخ سياسي جهان به دنبال كمونيسم بگرديم. زيرا، كمونيسم پاسخگوي هيچ يك از نيازهاي واقعي انسانها نيست. ... چرا كه آن يك مكتب ماديگرا است و رها كردن بشريت از بحران بي اعتقادي و هدايت آن به سوي دنياي معنويات كه اصلي ترين درد جوامع شرق و غرب است ميسر نمي باشد.» سوماً: حضرت امام دو بار به گورباچف خاطرنشان مي كند: «نظام كمونيستي براي اصلاح روشهاي نادرست خود اصلاً نبايد به دامن غرب پناه ببرد و در آن به دنبال راه حل مشكلات خود باشد. امكان

ص: 3884

دارد كه از فعاليتهاي اقتصادي سران سابق كمونيستي و روشهاي نادرست آنها باغ سبز جهان غرب شكوفا شود ولي حقيقت در جاي ديگري است. اگر شما در چنين شرايطي مايل باشيد براي باز كردن گره هاي اقتصاد بر باد رفته كمونيسم به منابع سرمايه داري غرب پناه ببريد در آن صورت هرگز نخواهيد توانست دردهاي جامعه خود را علاج كنيد. بايد ديگران بيايند و دردهاي شما را علاج كنند. چرا كه امروز اگر ماركسيسم در مسائل اقتصادي و اجتماعي به بن بست رسيده، جهان غرب نيز در همان مسائل دچار سختي شده است. امروز در جهان چيزي بنام كمونيسم وجود ندارد. ولي از شما با جديت مي خواهم كه در تخريب ديوارهاي خيالي ماركسيسم در زندان غرب و شيطان بزرگ (آمريكا) گرفتار نشويد». دو بار تذكر جدي حضرت امام درباره اين مسئله مهم حاكي از درايت آن رهبر الهي در مورد آينده جهان مي باشد. حوادث بعدي كه با تمايلات شديد جهان كمونيستي به غرب و زير پاي غرب افتادن و پناه بردن به آغوش شيطان بزرگ به همراه بود درست همان مسائلي هستند كه حضرت امام خميني در سايه درايت خود درباره آنها به رهبري اتحاد شوروي تذكر داده بود. بيانات مذكور امام راجع به نامه تاريخي خود پيرامون سرنوشت آتي اتحاد شوروي فوق العاده

ص: 3885

جالب است. بعدها ميخائيل گورباچف در اين مورد گفت: «اگر به دورانديشي امام خميني توجه مي كرديم و به هشدارهاي ايشان با جديت عمل مي نموديم اكنون چنين سرنوشت ناخوشايندي را نداشتيم.» اين اعترافات درست ده سال بعد از ارسال نامه تاريخي حضرت امام خميني به رهبري اتحاد شوروي بوده است. ظرف اين مدت دو مورد از درايت امام يعني اضمحلال امپراطوري شرق و پناه بردن اتحاد شوروي به آغوش غرب و به بن بست رسيدن آن آشكار گرديد. ضمن تفكر در مورد همه اين مسائل اين كلام حضرت امام در ذهنم خطور مي كند: «اي مسلمانان جهان كه واقعاً به اسلام ايمان داريد. به پا خيزيد و پيرامون پرچم توحيد و تعاليم اسلامي دست استعمارگران خائن را از كشورتان و منابع طبيعي غني كوتاه كنيد. عظمت اسلام را به آن برگردانيد. اختلافات و خواسته هاي نفساني را به كنار بگذاريد كه شما همه چيز را دارا هستيد.»

ص: 3886

تحليلي تطبيقي از قيام امام حسين (ع) و قيام امام خميني (س)

اشاره

10 چكيده: مقدمه: تاريخ زندگي بشر حاكي از آن است كه هر هنگام كه جوامع را نابساماني فرهنگي و اجتماعي فراگرفته است، پيامبران و مصلحان به دستور خداوند در جهت هدايت مردم و نجات و اصلاح جامعه اهتمام ورزيده اند. اسلام به عنوان كاملترين دين الهي بر محمد (ص) نازل شد تا هم جامعه زمان وي اصلاح گردد و هم حاوي اصول دستورهايي باشد كه براي آحاد بشر قابل اجرا در هر زمان پس از وي باشد و موجب هدايت و نجات جامعه گردد. در نوشته حاضر سعي بر آن است تا در يك بررسي تطبيقي از ديدگاه جامعه شناسي - تاريخي نشان دهيم كه علت اساس قيام امام حسين (ع) تداوم و تجديد اسلام پيامبر (ص) است و قيام امام خميني (ره) نيز با الهام از قيام امام حسين (ع) و در جهت تحقق اهداف آن به وقوع پيوسته است. امام خميني (ره) خود نيز فرموده اند: "انقلاب اسلامي ايران پرتوي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي آن است". فرض اساسي ما در اين پژوهش اين است كه هر دوي اين قيامها با عنايت از دستورهاي كلي اسلام درباره اصلاح و تغيير جامعه به وقوع پيوسته اند و اين دستورها براي همه

ص: 3887

زمانها قابل پيروي و تطبيق است. در اين بررسي ما از روشي كه توماس اسپريگن در كتاب "فهم نظريه هاي سياسي" (1) پيشنهاد كرده است بهره برده ايم و بنابراين در بخش اول از ديدگاه جامعه شناسي - تاريخي آسيب هاي جامعه اسلامي را در زمان هر يك از دو رهبر بزرگ الهي مورد بررسي قرار مي گيرد و در بخش دوم به راههاي اصلاح و شيوه هايي كه اين دو رهبر براي درمان آسيبها و اصلاح جامعه پيشنهاد مي كنند اشاره شده است. بخش اول آسيبهاي جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين (ع) و امام خميني (ره) هر مصلحي با توجه به تصوري كه از وضع مطلوب جامعه دارد بر وضع موجود جامعه زمان خويش ايرادات و اشكالاتي وارد مي داند و به نواقص و امراض خاصي در آن جامعه اشاره مي كند و اينك به اختصار به آسيبها و ايرادات عمده جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين (ع) و قيام امام خميني (ره) اشاره مي شود. الگوي مطلوب جامعه در اين نوشته جامعه اسلامي زمان پيغمبر (ص) در نظر گرفته شده است. 1- آسيبهاي اعتقادي و مذهبي بررسي نحله هاي فكري وانديشه هاي ديني نشان مي دهد كه مهمترين علل انحطاط و سقوط جامعه اسلامي بعد از رحلت حضرت رسول (ص) برداشت نادرست از دين و فهم غلط معارف اسلامي

ص: 3888

بوده است. عواملي كه به بروز كژانديشيها و گرايشهاي قبيله اي منتهي گرديد موجباتي را فراهم آورد تا كساني كه به مصادر خلافت دست مي يافتند دين را وسيله توجيه حكومت و اهداف فردي و قومي خويش قرار دهند و جامعه اسلامي را براي مدت طولاني از مناديان واقعي توحيد وانديشه هاي اصيل مكتب اسلام بدور نگهدارند. تحقق چنين امري وقتي ميسر گرديد كه افرادي همچون علي (ع)، سلمان فارسي، عمار ياسر و ابوذر غفاري كنار گذاشته شدند. و افرادي همانند كعب الاحبار يهودي و ابوحريره ادعاي مسلماني كردند و مفتي اعظم جامعه اسلامي گشتند و حكم بر تكفير و تسفيق افرادي چون صحابه نستوه رسول الله (ص)، ابوذر غفاري دادند و با جعل احاديث و تفاسير وارونه سعي كردند تا اذهان مردم را نسبت به حقيقت دين و سيره پيامبر (ص) مغشوش نمايند. علاوه بر علماي درباري فرصت طلبان و زراندوزاني چون طلحه و زبير براي حفظ منافع مادي و اقتصادي خويش علي (ع) را متهم به كفر مي نمودند و مقدس مآباني چون خوارج نهروان با تاويل آيات خدا بر علي (ع) شمشير مي كشيدند و همه اينها نشانگر اين مطلب است كه در آن زمان قشر عظيمي از مردم مسلمان در درك حقيقت دين و فهم معارف اسلامي با مشكل روبرو بوده اند و در

ص: 3889

چنين شرايطي بني اميه حاكميت در جامعه اسلامي را به دست مي گيرند و براي توجيه حكومت خود به ترويج نوعي انديشه تقديري و جبرگرايانه مي پردازند.انديشه اي كه احساس هرگونه مسئوليت اجتماعي را از انسان سلب مي كرد و چون با استناد به نام خدا و اراده الهي صورت فريبنده اي داشت در ظاهر صحيح به نظر مي آمد و در آستانه قيام امام حسين (ع) كه با القائات علماي درباري و احاديث جعل پرورش يافته بودند به راحتي مي پذيرفتند كه اگر علي (ع) شكست خورد خدا نمي خواسته تا او بر مسند حكومت باقي بماند و اگر حزب اموي زمام امور مسلمين را در دست دارد خدا چنين موهبتي به آنان عطا كرده است و بنابراين هرگونه اعتراض و انتقاد بر عليه وضع موجود و حكومت اموي انتقاد و اعتراض بر قدرت و مشيت الهي است. در اين زمان دين در امور فردي و عبادي خلاصه مي گردد و بر صورت ظاهر جمعه و جماعات بيش از هر چيز ديگر تاكيد مي شود و بينش و روحيه مذهبي در ميان اكثر قريب به اتفاق مردم به گونه اي مسموم و فلج شده است كه نه تنها عاملي براي اصلاح و سازندگي جامعه به حساب نمي آيد بلكه موجبات سكوت و تسليم را نيز فراهم مي سازد و صبر و سكوت تخدير كننده اي را بر سرتاسر

ص: 3890

شبه جزيره عرب مستولي مي گرداند. چنين اعتقادي مطلوب امام حسين (ع) نيست و امام با قيام خود تاكيد بر اين امر كه مي خواهند به اصلاح امت پيامبر (ص) و احياي سيره محمد (ص) و علي (ع) بپردازند اولين اعتراض را برانديشه ديني رايج در جامعه زمان خود روا مي دارند. قبل از قيام امام خميني (ره) هم ملاحظه مي شود كه جامعه در زمينه عقايد الهي و مذهبي دچار آسيبهاي جدي است. برداشتهاي ديني رايج به گونه اي است كه دين به هيچ يك از امور سياسي، اجتماعي و فرهنگي جامعه كاري ندارد و فقط امري است كه به برخي از عبادات و اعمال فردي ختم مي گردد و چنين برداشتي از دين همواره مطلوب طبقات حاكم بر جامعه بوده است و به وسيله حكومتهاي باطل در ميان مردم رواج يافته است. در آستانه قيام ايشان با توجه به وابستگي جامعه به جوامع بيگانه شرق و غرب، مسئله جدايي دين از امور سياسي و اجتماعي شدت يافت و با توجه به خودباختگي و الگو قرار گرفتن جوامع غربي براي حكومت و زمامداران امور چهره جديدتري به خود گرفت. به نظر امام خميني (ره) جامعه اسلامي از صدر اسلام به اين آسيب دچار بوده است و اين مسئله در دوره اخير به اوج خود رسيده است

ص: 3891

چنانچه مي فرمايد: "اين يك نقشه شيطاني بوده است كه از زمان بني اميه و بني عباس طرح ريزي شده است و بعد از آن هم هر حكومتي كه آمده است، تاييد اين امر را كرده است و اخيرا هم كه راه شرق و غرب به دولتهاي اسلامي باز شده، اين امر در اوج خودش قرار گرفت كه اسلام يك مسئله شخصي بين بنده و خداست و سياست از اسلام جداست و نبايد مسلمان در سياست دخالت كند و نبايد روحانيون وارد سياست بشوند". (2) رواج انديشه جدايي دين از سياست به دليل اينكه هرگونه مسئوليت اعتقادي و اجتماعي را از افراد سلب مي كرد با روحيه تسامح و راحت طلبي نيز سازگاري داشت و بسياري از افراد براي حفظ منافع شخصي خود از هرگونه انديشه اي كه به تغيير وضع موجود منتهي گردد احتراز مي كردند و لذا نقشه هاي شيطاني حكومت از يك سو و تسامح و راحت طلبي از سوي ديگر موجب شد تا اعتقادات ديني نقش موثري در اعمال اجتماعي - سياسي مردم نداشته باشند و از قيام براي خدا در جامعه اسلامي غفلت گردد. امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايد: "خودخواهي و ترك قيام براي خدا ما را به روزگار سياه رساند و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را

ص: 3892

زير نفوذ ديگران در آورد". )2 )3- آسيبهاي سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي بعد از رحلت پيامبر (ص) از نظر سياسي و اجتماعي معيارها و ضوابط اسلامي تحت الشعاع ارزشهاي قومي و نژادي قرار مي گيرد و مهاجر بر انصار و قريش بر غير قريش ترجيح داده مي شود و به لياقت و شايستگي افراد در تصاحب مناصب سياسي و اجتماعي عنايتي نمي شود امام حسين (ع) اينك وارث جامعه اي است كه بعد از پيامبر بسياري از ارزشهاي دوران جاهليت در آن نضج گرفته است، بني اميه آنچنان بر جان و مال مردم مسلط شده است كه خود را آقا و ارباب و مردم را بنده و نوكر خود قلمداد مي كنند. عرب را بر عجم ترجيح مي دهند و روحيه برابري و برادري را در جامعه زايل مي نمايند، روشنفكران و اهل بصيرت را از بين مي برند. معاويه علي رغم اينكه خلفاي قبل از او زندگي ساده اي داشته اند يك حكومت سلطنتي پر از تجملات ايجاد كرده است و به پيروي از دوران جاهليت كه بعد از مرگ شيخ قبيله به حكم وراثت فرزندش جاي او را مي گرفت تصميم مي گيرد تا حاكميت اسلامي را براي خاندان بني اميه موروثي گرداند و به خلاف سيره پيامبر (ص) و خلفاي بعد از او پسرش يزيد را كه هيچ گونه لياقت

ص: 3893

و شايستگي نداشت به جانشيني خود منصوب كند و به اين ترتيب تخطي از معيارهاي سياسي و اجتماعي اسلامي و احياي ارزشهاي جاهلي و نژادي بود كه "زمامداري از قريش به مداخله تيره اموي و زمامداري اموي به سلطنت موروثي و سلطنت موروثي به استبداد مطلق كشيده شد". (4) امام خميني (ره) يكي از ديرپاترين آسيبهاي جامعه اسلامي را "عدم تشكيل حكومت حق" مي داند و در زماني قيام خود را آغاز مي كند كه جامعه تحت سلطه يك حكومت فاسد شاهنشاهي قرار گرفته است كه جز منافع فردي و خانوادگي خود هيچ معيار ديگري را نمي شناسد و حتي براي ارضاي نفسانيات خود حاضر است سلطه بيگانگان را نيز بر سر مردم مسلمان گسترش دهد، مردم در اين حكومت هيچ نقشي ندارند و حق و حقوق محرومان جامعه پايمال مي گردد و افراد روشنفكر و با بصيرت نيز مورد هتك و آزار قرار مي گيرند و هيچ يك از ضوابط و معيارهاي اسلامي بر امور سياسي و اجتماعي جامعه حاكم نيست و همه امور جامعه در خدمت نفسانيات طبقه حاكم قرار گرفته است. در نظر امام خميني (ره) غلبه حكومت باطل يك آسيب اساسي است و از اين رو درباره غلبه رضاخان مي فرمايد: "قيام براي شخص است كه يك نفر مازندراني بي سواد را بر يك گروه چند ميليوني

ص: 3894

چيره مي كند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند". )3 )5- آسيبهاي اقتصادي و غارت بيت المال در جامعه اسلامي پيامبر با توجه به اصول و موزانه هايي كه بر مالكيت و نظام اقتصادي حاكم شد ثروتمندان و اشراف نمي توانستند به استثمار و تكاثر ثروت بپردازند و عدالت اجتماعي و اقتصادي از عمده ترين اصول جامعه اسلامي به شمار مي آمد. اما اينك امام حسين (ع) پس از پنجاه سال كه از رحلت پيامبر مي گذرد با يك جامعه كاملا نابرابر مواجه است كه در آن از يك سو قريش و وابستگان به دستگاه خلافت به ويژه بني اميه به ثروتهاي كلان دست يافته اند و از سوي ديگر اكثر آحاد مردم جامعه در فقر و محروميت به سر مي برند. جنگهايي كه بين سپاه اسلام و دو امپراطور بزرگ ايران و روم چند سال بعد از رحلت پيامبر به وقوع پيوست غنائم و اموال فراواني را نصيب حكومت اسلامي ساخت و اما اين غنايم با رعايت رتبه ها و امتيازاتي خاص نظير سبقت در اسلام بين مسلمانان تقسيم شد و زمينها نيز به تملك سربازان فاتح درآمد. اكثر اين گروه كه به ثروتهاي كلان دست مي يافتند از قبيله قريش بودند كه از دوران جاهليت به بازرگاني و تجارت آگاهي داشتند و همين كه در نظام اسلامي

ص: 3895

اموال و ثروت بيشتري نصيب آنان گرديد شيوه زندگي پيشين خود را از سر گرفتند و روحيه مال اندوزي و جمع ثروت در آنها زنده شد با اين ترتيب نوعي از اشرافيت معنوي (نظير سبقت در اسلام) معياري شد براي كسب ثروت و مال بيشتر و ايجاد اشرافيت مادي و پس از آن طبقه جديدي از ثروتمندان و اشراف با رنگ و لعاب اسلامي در جامعه به وجود آمده و به دنبال آن اصل عدالت اجتماعي و موازنه هاي اقتصادي اسلام در معرض تهديد و نابودي قرار گرفت. (6) قريش و به ويژه بني اميه هنگامي كه توانستند نفوذ و قدرت بيشتري در دستگاه خلافت اسلامي به دست آورند تحت عنوان "هبه" و "جايزه" به چپاول و غارت بيت المال پرداختند. افرادي همانند طلحه دويست هزار درهم و زبير ششصدهزار درهم از دستگاه خلافت اسلامي دريافت نمودند. اينك طبقه اي مقتدر و ثروتمند در جامعه اسلامي به وجود آمده بود، بين امويان و وابستگان آنها كه داراي ثروتهاي فراوان بودند از يك سو و اكثر مردم كه در فقر و محروميت به سر مي بردند از سوي ديگر شكافي عظيم پيدا گشت و با اين سيطره مالي و سياسي بود كه حزب اموي به تطميع و خريد افراد ذي نفوذ پرداخت و معاويه بناي "كاخ

ص: 3896

سبز" را در منطقه شام ايجاد كرد و به قدرت خود تحكيم بخشيد. تصاحب و غارت بيت المال از مهمترين عواملي بود كه حزب اموي در جهت اغفال مردم و تهيه و تجهيز "سپاه شام" از آن استفاده كرد. ايجاد نظام طبقاتي و تبعيض و نابرابريهاي اجتماعي، سبب شد تا نظام عقيدتي و اخلاقي جامعه نيز متحول شود و پذيرش معيارها و اصول اقتصادي مكتب اسلام براي مردم ميسر نگردد. ثروتمندان كه وضع فعلي جامعه را از نظر مادي به نفع خويش مي ديدند اولين گروهي بودند كه در مقابل حكومت علي به مخالفت و آشوب دست زدند و چون ديدند كه عدالت و ايجاد نظام اقتصادي اسلام بيش از هر چيز ديگر منافع آنها را تهديد مي كند به اردوگاه بني اميه پيوستند و مقدمات شكست خلافت امام را فراهم ساختند. معاويه همانند پادشاهان ايران و روم با تشريفات و تجملات بر مردم حكومت مي كرد و با سوء استفاده از بيت المال براي استمرار سلطنت اموي و جانشيني يزيد رشوه هاي كلاني مي پرداخت و گروههاي زيادي از مردم كوفه را با پول و ثروت فريب مي داد و به تطميع آنان مي پرداخت. از جمله وقتي "مغيرة بن شعبه" از طرف معاويه ماموريت يافت تا مردم كوفه را به بيعت با يزيد وادار كند مال فراواني به هواداران

ص: 3897

حزب اموي در اين شهر بخشيد و گروهي از مردم كوفه را به سركردگي پسر خود نزد معاويه فرستاد تا با اعلام طرفداري از ولايت عهدي يزيد وراثت سلطنتي امويان را مشروعيتي مردمي بخشند چون اين گروه به دربار حكومت رسيدند معاويه از پسر مغيرة پرسيد: پدرت دين اين مردم را به چند خريده است؟ وي جواب داد: هر يك را به سي هزار درهم. (7) در نتيجه اين حقيقت روشن مي شود كه اگر چه عوامل متعدد در سقوط ارزشها و معيارهاي اسلامي در جامعه نقش داشته اند اما هيچ يك از آنها به اندازه رواج روحيه دنياطلبي و رغبت به مال اندوزي موثر نبوده است به گونه اي كه امام حسين (ع) در آستانه قيام مقدس خويش ماهيت اين مردم را چنين بيان مي كند : "الناس عبيدالدنيا و الدين لعق السنهم يحوطونه مادرت به معائشهم فاذا محصوا بالبلاء اقل الديانون" مردم بنده دنيا هستند دين را تا آنجا مي خواهند كه با آن زندگي خود را سر و سامان دهند و چون آزمايش شوند دينداران واقعي بسيار كم خواهند بود. يكي از آسيبهاي مهم جامعه در آستانه قيام امام خميني (ره) فاصله طبقاتي و بهره كشي سرمايه داران و طبقه ثروتمند جامعه از طبقات محروم و مستضعف مي باشد. ايجاد هسته هاي سرمايه داري در ايران به وسيله نظام

ص: 3898

شاهنشاهي سبب شد تا وابستگان به دربار و ايادي دست نشانده شركتهاي چندمليتي با استفاده از پول نفت و فروش منابع طبيعي كشور به ثروتهاي كلان دسترسي پيدا كنند و به اين وسيله به چپاول ثروتها و استثمار اقشار ضعيف جامعه بپردازند در مقابل اين عده محدود اكثر آحاد مردم در شهرها و روستاها در فقر و مسكنت به سر مي بردند و هر روز به تعداد زاغه ها و بيغوله هاي اطراف شهرهاي بزرگ افزوده مي گشت. امام خميني (ره) با اشاره به تحليل نظام اقتصادي از سوي دولتهاي بيگانه مي فرمايد: "استعمارگران به دست عمال سياسي خود كه بر مردم مسلط شده اند نكات اقتصادي ظالمانه اي را تحميل كرده اند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسيم شده اند. ظالم و مظلوم. در يك طرف صدها ميليون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف ديگر اقليتهايي از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سياسي كه عياش و هرزه گردند. مردم گرسنه و محروم كوشش مي كنند كه خود را از ظلم حكام غارتگر نجات دهند تا زندگي بهتري پيدا كنند و اين كوشش ادامه دارد، لكن اقليتهاي حاكم و دستگاههاي حكومتي جابر مانع آنهاست. ما وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم. پشتيبان مظلومين و دشمن ظالم باشيم".

ص: 3899

(8) و تاريخ انقلاب اسلامي به خوبي نشان مي دهد كه محرومين و مستضعفين كه از اين آسيب ويرانگر (تسلط و بهره كشي اغنيا از فقرا) به شدت رنج مي بردند اولين اقشاري بودند كه به نداي امام خميني (ره) لبيك گفتند و به كمك نهضت اسلامي شتافتند. 4- آسيبهاي فرهنگي و اخلاقي در زمان حيات پيامبر (ص) خصلتهاي پست فرهنگ بدوي و قبيله اي از جامعه محو شد و كينه توزي به برادري مبدل گشت. بي بندوباريهاي اخلاقي از بين رفت و زنان كه موجوداتي پست به شمار مي آمدند در جامعه مسلمين از مرتبه والايي برخوردار شدند و شخص پيامبر به دختر خويش مباهات مي كرد. اسلام به جامعه بشري و به ويژه اعراب كه در غرقاب فساد و تباهي به سر مي بردند شخصيت و هويت انساني داد و با ارزشهاي متعالي از عرب عصر جاهليت جامعه اي ساخت كه ايمان به خدا، عدالت اجتماعي و برابري، آزادي انسان از سلطه ديگران مهمترين ويژگيهاي آن به شمار مي آمد. با گسترش همين معيارها بود كه دين الهي توانست در درون انسانها و همچنين در محيط اجتماعي آنان تحول ايجاد كند و از يك طرف قبايل پراكنده عرب را متحد سازد و با ايجاد يك حكومت مركزي در مقابل دو امپراطور روم و ايران بايستد و از طرف

ص: 3900

ديگر جذبه و كشش دروني و فطري انسانها را برانگيزد و از مناطق دور ونزديك انسانها را گروه گروه به سوي اسلام حقيقي فراخواند. اما بعد از رحلت رسول اكرم با بروز فرهنگ بدوي و هواهاي نفساني مجددا روحيه برتري جويي و مال اندوزي و راحت طلبي بر جامعه اسلامي مستولي شد و هنگامي كه بني اميه بر شبه جزيره عرب حاكميت يافتند به تدريج ارزشها و اصول اخلاقي اسلام از جامعه حذف مي شد و قيام امام حسين (ع) وقتي آغاز مي شد كه امويان آشكارا و بدون هيچ ملاحظه اي به هتك حرمتهاي الهي مي پرداختند و روحيات و اخلاق اعراب دوران جاهليت را احيا مي كردند و روحيه تملق و ذلت را در بين مردم گسترش مي دادند. معاويه براي اينكه بتواند از فردي همانند زيادبن ابيه در حاكميت خود استفاده كند مجلسي برپا مي كند و در انظار مسلمين او را برادر نسبي خود مي خواند و يزيد در حضور مردم به ميگساري مي پردازد و فسق و فجور را در بين مردم رواج مي دهد و در هنگامي كه در كربلا فرزندان رسول خدا را به شهادت مي رساند و خاندان نبوت را به اسارت مي كشاند كينه توزي بدوي و قبيله اي خود را در نعره اي جاهلانه نمايان مي سازد كه اي كاش آنان كه از قبيله من (بني اميه) در جنگ با محمد

ص: 3901

به قتل رسيده اند مي بودند و آگاه مي شدند كه چگونه انتقام آنها را از بني هاشم گرفتم. شرايط اخلاقي و فرهنگي جامعه در آستانه قيام امام خميني (ره) نيز به گونه اي بود كه هيچ تناسب با ضوابط و اصول اخلاقي اسلام نداشت. حكومت فاسد و وابسته شاهنشاهي با توجه به نوعي از خودباختگي فرهنگي و فرنگي مآبي كه دچار آن شده بود در تخريب ارزشهاي اخلاقي و فرهنگي جامعه از هيچگونه تلاشي مضايقه نمي كرد و جامعه را لهو و لعب و هرزگيها فراگرفته بود. (9) جوانان مسلمان از اخلاق اسلامي تهي مي گشتند و به مراكز فساد كشانده مي شدند زن به گونه اي جديد ملعبه اي بود براي بازيگران صحنه هاي تجارت و اشاعه فساد در جامعه. روحيه ذلت و سلطه پذيري و بي تفاوتي در جوانان تقويت مي شد و به انحاء مختلف زمينه هايي فراهم مي شد تا نيروي انساني از بين برود و جوانهاي ما تلف شوند. امام خميني (ره) اين را يك آسيب اساسي مي داند و مي فرمايد: "اينها نيروهاي انساني ما را خراب كردند نگذاشتند رشد كنند، خرابيهاي مادي جبرانش آسانتر از خرابيهاي معنوي است، اينها نيروهاي انساني را از بين بردند". (10) بخش دوم راههاي اصلاح جامعه از نظر امام حسين (ع) و امام خميني (ره) در بخش اول به آسيبهاي جامعه اسلامي در زمان

ص: 3902

قيام امام حسين (ع) و قيام امام خميني (ره) اشاره شده و اينك راههاي اصلاح جامعه از نظر اين دو رهبر بزرگ الهي مي پردازيم تا بدانيم كه براي رسيدن به جامعه مطلوب اسلامي چه راه حلهايي را ارائه كرده اند. براي درمان آسيبهاي جامعه اسلامي چه شيوه هايي را در پيش گرفته اند. 1- اصلاح انديشه ديني و تغيير نگرش مردم نسبت به دين دين يكي از سرچشمه هاي اصلي فرهنگ در جوامع بشري است و صلاح و فساد هر جامعه به صلاح و فسادانديشه ديني در آن جامعه وابسته است. در بخش اول ملاحظه شد كه جامعه اسلامي هم در زمان حسين (ع) و هم در عصر امام خميني (ره) به شدت از نظر عقايد وانديشه هاي ديني دچار آسيب شده است و نگرش مردم نسبت به دين يك نگرش سطحي است و در اين دوره هاي بحراني حكام جور از دين به عنوان وسيله اي براي توجيه حكومت و خلافت خود استفاده مي كنند و آنرا عاملي مي دانند براي سكوت و سكون توده هاي مردمي كه همه چيز را به قضا و قدر سپرده اند و از هرگونه مسئوليت اجتماعي پرهيز مي كنند. امام حسين (ع) به عنوان مظهر اسلام محمدي با قيام خود عزم آن دارد تا بر تفسيرها و برداشتهاي رايج دين خط بطلان كشد و با احيا دين حقيقي وجوه

ص: 3903

پويا، سازنده و جهت دهنده اين را براي مردم نمايان سازد لذا مي فرمايد: "انا خرجت لطلب اصلاح في امة جدي اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي ابن ابيطالب". پرواضح است كه عامل اصلي انسجام امت اسلامي دين است و اصلاح امت ممكن نيست مگر با اصلاح دين و اصلاح دين نيز به نظامي از كنترل و پيشرفت وابسته است كه عنوان امر به معروف و نهي از منكر به خود گرفته است و بعد از فهم صحيح از دين اين اصل انسان را در هر لحظه از زندگي موظف به بازآفريني و احياي ارزشهاي ديني مي كند و اين بازگشت مجدد و مكرر به معيارها و ضوابط ديني هم متوجه خود فرد است و هم به جامعه اي كه در آن زندگي مي كند منوط مي شود. بنابراين امر به معروف و نهي از منكر براي انسان مسئوليت اجتماعي مي آفريند و او را دچار نوعي از بيقراري مي سازد تا نسبت به آنچه در امور مختلف سياسي و اجتماعي و فرهنگي در جامعه مي گذرد بي تفاوت و بي تحرك نباشد. امر به معروف و نهي از منكر هنگامي كه مبتني بر فهم صحيح از دين باشد و از سيره نبوي و علوي يعني معيارهاي خالص اسلام سرچشمه بگيرد جامعه

ص: 3904

را از حالت سكون و ايستايي خارج مي سازد و منجر به بالندگي و سازندگي آن مي گردد. امام حسين (ع) كه خود عصاره اسلام محمدي است قيام مي كند تا نشان دهد كه آنچه بني اميه حكومت خود را به وسيله آن توجيه مي كند دين نيست بلكه نوعي فريب و نيرنگ است كه به اسم دين عرضه مي شود و دين فقط در عبادات فردي و جمعه و جماعات بدون تحرك خلاصه نمي شود و اسلام حقيقي با وجود چنين حكومتي سازگار نيست. امام خميني (ره) اصلاح انديشه هاي ديني را سرلوحه نهضت اسلامي قرار مي دهد و با طرح مسئله جدايي دين از سياست تغييرها و برداشتهاي رايج از دين را طرد مي كند و اسلام را يك دين اجتماعي و همه جانبه معرفي مي نمايد كه بايد در عرصه هاي مختلف سياسي، اجتماعي و اقتصادي متجلي گردد. ايشان نگرش مردم نسبت به دين را مبهم مي داند و مي فرمايد: "ما موظفيم ابهامي را كه نسبت به اسلام به وجود آورده اند برطرف سازيم تا اين ابهام را از اذهان نزداييم هيچ كاري نمي توانيم انجام بدهيم". (11) با رفع اين ابهام از دين است كه بزرگترين انقلاب ديني جهان در جامعه اسلامي ايران به وجود مي آيد و امر به معروف و نهي از منكر در جامعه احيا مي گردد و جامعه از حالت ايستايي به تحرك در مي آيد و

ص: 3905

نظام سياسي و اجتماعي جهان را تحت تاثير خود قرار مي دهد. 2- نفي سازش با حكومت جور سكوت در مقابل حكومت باطل و بي تفاوت بودن نسبت به وضع موجود جامعه موجب نهادينه شدن و ثبات هرچه بيشتر معيارها و ارزشهاي ضد دين مي گردد و به قدرتهاي جابر مشروعيت اجتماعي و سياسي مي بخشد. آنچه در قيام امام حسين (ع) و امام خميني (ره) ملاحظه مي گردد اين است كه هر دو نهضت از ابتدا با "نه" گفتن به وضع موجود و عدم پذيرش حكام جور شروع مي شوند. هنگامي كه بني اميه با توسل به معيارهاي نژادپرستانه و استثمار و اغفال مردم سعي مي نمود كه تسلط خود را با حاكميت معاويه بر جامعه اسلامي گسترش دهد امام حسين (ع) به اين امر اعتراض نمودند و در نامه اي خطاب به وي چنين فرمودند: "اني لا اعلم فتنة اعظم علي هذه الامة من ولايتك عليها" و هنگامي كه معاويه بر خلاف سيره رسول الله از امام براي خلافت موروثي خاندان بني اميه و جانشيني فرزندش يزيد يعت خواست با مخالفت ايشان روبرو شد و محال است شخصيتي كه اسوه اسلام محمدي است به چنين ذلتي تن دهد و بر اسلام تقلبي مهر تاييد نهد. امام حسين (ع) با توجه به دستورات كلي مكتب اسلام تسليم حكومت جور نمي شود و در مقابل آن واكنش

ص: 3906

از خود نشان مي دهد. استاد شهيد مطهري درباره اين وجه قيام امام حسين (ع) مي گويد: "تا اينجا اين نهضت ماهيت عكس العملي آنهم عكس العمل منفي در مقابل يك تقاضاي نامشروع دارد و به تعبير ديگر ماهيتش ماهيت تقوا است، ماهيت قسمت اول لااله الاالله; يعني لااله است در مقابل تقاضاي

ص: 3907

نامشروع "نه" گفتن است. منظور اينكه نهضت از سنخ تقواست از سنخ اين است كه هر انساني در جامعه خودش مواجه مي شود با تقاضاهايي كه به شكلهاي مختلف به صورت شهوت، به صورت مقام، به صورت ترس و به صورت ارعاب از او مي شود و بايد در مقابل همه آنها بگويد نه". (12) امام خميني (ره) نيز با اقتدا به امام حسين (ع) چنين كردند و در مقابل حكومت جابر همه مصيبتها را تحمل كردند و با ايستادگي و سازش ناپذيري خود مشروعيت اجتماعي و سياسي نظام شاهنشاهي را براي اولين بار در تاريخ ايران زير سئوال بردند و براي هميشه جور آن را از سر مردم كم كردند. آزادگي و ظلم ستيزي راه امام حسين (ع) بود كه در وجود امام خميني (ره) دوباره متجلي گشت و خود ايشان مي فرمايند: "حضرت سيدالشهدا به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد".. (13) "امام مسلمين به ما آموخت كه در حالي كه ستمگران زمان به مسلمين حكومت جائرانه مي كنند در مقابل او اگرچه قواي شما ناهماهنگ باشد به پا خيزيد و استنكار كنيد. اگر كيان اسلام را در خطر ديديد فداكاري كنيد و خون نثار نماييد". )3 )14- اهميت دادن به نقش

ص: 3908

مردم نهضتهاي انقلابي و اصلاحي معمولا ثبات نظام اجتماعي را برهم مي زنند و افكار و آراء مردم را تحت تاثير خود قرار مي دهند. امام حسين (ع) و امام خميني (ره) هر دو به نقش مردم و مشاركت آنها در قيام اسلامي اهميت داده اند ولي با توجه به تفاوتهاي اساسي كه از نظر زماني و شرايط اجتماعي بين دو قيام وجود دارد مشاركت و استقبال از دو نهضت با يكديگر قابل مقايسه و تطبيق نيستند. در سال شصت هجري كه امام حسين (ع) نهضت را شروع كردند شرايط خاص بر جامعه حاكم بود و مردم كوفه وقتي از قيام امام اطلاع يافتند از ايشان به بوسيله نامه هاي فراوان دعوت كردند. امام حسين (ع) هم به اين استقبال مردم با همه شرايطي كه بر جامعه حاكم بود پاسخ دادند تا نشان دهند كه براي مشاركت مردم ارزش و اهميت قائل هستند. دعوت مردم كوفه خود يك پديده اجتماعي است كه از قيام امام ناشي شده است و در شكل و هيات قيام تاثير داشته است و امام براي اتمام حجت به طرف آن شهر حركت كرد تا به نداي مردم كه ايشان را به ياري طلبيدند پاسخ گفته باشد. امام خميني (ره) در جامعه اي متفاوت از جامعه زمان امام حسين (ع) قيام خود را

ص: 3909

آغاز نمودند و مردم در قيام امام خميني (ره) نقش ويژه اي دارند و شرط اساسي اصلاح جامعه را آگاهي مردم مي دانند و در يك دوره طولاني براي آگاه نمودن و مشاركت دادن مردم در قيام فعاليت مي كنند تا آنجا كه مي فرمايند : "اگر ما بتوانيم... مردم را بيدار و آگاه سازيم... حتما او را با شكست مواجه خواهيم ساخت. بزرگترين كاري كه از ما ساخته ست بيدار كردن و متوجه كردن مردم است. آن وقت خواهيد ديد كه داراي چه نيروي عظيمي خواهيم بود كه زوال ناپذير است. در عين حال راه دشوار خطرناكي در پيش داريم". (15) ايشان بارها تاكيد فرموده اند كه براي اصلاح جامعه بايد يك موج تبليغاتي و فكري به وجود بياوريم تا يك جريان اجتماعي پديد آيد. )4 )16- تشكيل حكومت اسلامي نقش حكومتها در اصلاح و فساد جوامع بر كسي پوشيده نيست. اسلام دين جامعي است و اجراي اصول اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي آن بدون تشكيل حكومت ممكن نيست. برخي از علماي اسلامي بر اين عقيده اند كه مهمترين انگيزه امام حسين از انجام اين قيام ايجاد حكومت اسلامي بوده است. (17) امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايند: "زندگي سيدالشهدا، زندگي حضرت صاحب سلام الله عليه، زندگي همه انبياء عالم، همه انبياء از اول، از آدم تا حالا

ص: 3910

همه شان اين معنا بوده است كه در مقابل حكومت جور، حكومت عدل را مي خواستند درست كنند". (18) ايشان كه "عدم تشكيل حكومت حق" را از مهمترين و ريشه دارترين آسيبهاي جامعه اسلامي مي دانند اظهار مي دارند: "اگر گذاشته بودند كه حكومتي كه اسلام مي خواهد، حاكمي را كه خداي تبارك وتعالي امر به تعيينش فرموده است، رسول اكرم تعيين فرموده; اگر گذاشته بودند كه آن تشكيلات پيش بيايد حكومت اسلامي باشد آن وقت مردم مي فهميدند كه اسلام چيست و معني حكومت اسلامي چيست". (19) و لذا بهترين راه تصحيح جامعه از نظر ايشان اين است كه: "توده هاي آگاه وظيفه شناس و ديندار اسلامي متشكل شده، قيام كنند و حكومت اسلامي تشكيل دهند". )5 )20- تبيين و تصريح ارزشهاي اسلامي نظام اجتماعي در هر يك از جوامع بشري به واسطه ارزشها، هنجارها و احساسات مشترك بين اعضاي آن جامعه انسجام مي يابد و جوامع مختلف را از يكديگر متمايز مي سازد. اسلام حاوي ارزشها و هنجارهايي است كه در صورت بروز و اشاعه آنها اعضاي جامعه از درون متحول مي گردند و هر يك از اعمال فردي و اجتماعي آنها معاني خاص و شيوه هاي ويژه اي پيدا مي نمايند. امام خميني (ره) و امام حسين (ع) كه وجودشان مظهر چنين ارزشهايي بود در اعتقاد و عمل به احياي آنها

ص: 3911

پرداختند و اشتياقي در دل انسانها برانگيختند كه وجودشان را دچار بيقراري و پويايي دائمي ساخت. اين ارزشها و هنجارها منشا الهي دارند و پويايي و تحرك آفريني آنها تابع هيچ زمان و مكان خاصي نيست و با آنچه در ساير جوامع مشاهده مي گردد متفاوت است. قيام امام حسين (ع) در سال شصت هجري جولانگاه و نمايشگاه اين ارزشهاي متعالي بود و فرزند پيامبر با چنين نهضتي، پويايي و تحرك آفريني دين حضرت محمد را براي هميشه تاريخ ثبت كرد. امام خميني (ره) نيز با اقتداي به امام حسين (ع) توانست اين نهضت عظيم را به ثمر رساند و مجددا به احياي اين ارزشها در جامعه اسلامي بپردازد. نمونه هايي از ارزشهاي مشترك كه اين دو نهضت مقدس به آنها صراحت بخشيد عبارتند از: 1- ايمان به جهاد في سبيل الله و احياي روح مجاهده و مبارزه كه بر حسب آيه شريفه "قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله" سرلوحه قيام امام خميني (ره) قرار گرفت و خلقي را براي جهاد در راه خدا برانگيخت. 2- احياي روحيه شهادت طلبي (21) و برترين مراحل عرفان عملي. "ولاتحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا" 3- مقاومت و پايداري و پشتكار در مبارزه. "فاستقم كماامرت" 4- احياي روحيه آزادگي و ذلت ناپذيري. "هيهات مناالذلة"

ص: 3912

5- شجاعت و شهامت و پرهيز از مصلحت انديشي و راحت طلبي و توجيه گري. "اني لااري الموت الا السعادة و الحياة مع الظالمين الا برما" 6- احياي روحيه برادري و برابري و تساوي حقوق زن و مرد. 7- احياي امر به معروف و نهي از منكر و ساير امور عبادي نماز، روزه، دعا. 8- احياي جنبه هاي اخلاقي، مروت، ايثار و...

پى نوشت ها

: 1- اسپريگن، توماس "فهم نظريات سياسي" ترجمه فرهنگ رجايي، انتشارات آگاه، چاپ اول 1365 2- اورعي، غلامرضا،انديشه امام خميني (ره) درباره تغيير جامعه، موسسه انتشاراتي سوره، تهران، 1373، به نقل از صحيفه نور جلد شانزدهم، صفحه 3 232- امام خميني (ره)، صحيفه نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول، جلد اول، ص4 165- شهيدي، سيد جعفر، قيام حسيني (ع)، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، تهران، چاپ دوازدهم، 5 1367- امام خميني (ره)، صحيفه نور، جلد اول ص6 3 -4- شهيدي، سيد جعفر، همان، ص46 -52 و ص7 85- پيشين. 8- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، انتشارات اميركبير تهران، 1360 (افست نسخه نجف)، ص42 و 9 .43- شهيدي، سيد جعفر، همان ص10 33 -46- امام خميني (ره)، صحيفه نور، جلد هفتم، ص11 23- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، ص12 177- مطهري، مرتضي "حماسه حسيني" انتشارات صدرا، جلد اول، 1363، 186 -189

ص: 3913

13- امام خميني (ره)، قيام عاشورا در كلام و پيام امام خميني (ره)، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، چاپ اول، بهار1373، ص14 55- پيشين 15- امام خميني (ره)، در جستجوي راه از كلام امام، انتشارات اميركبير، دفتر دهم، ص 16 46- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، ص173 17- براي اطلاع بيشتر مراجعه كنيد به كتاب "شهيد جاويد" نوشته آقاي صالحي نجف آبادي و كتاب "چرا حسين قيام كرد؟ " نوشته مرحوم استاد محمد تقي شريعتي، نگارنده مقاله حاضر تاملاتي را بر اين نظريه وارد داشته است كه براي اطلاع از آن مي توانيد به مقاله تحليلي از قيام امام حسين (ع) كه در روزنامه "سلام" در مرداد ماه 1370 شمسي به نام "وحيد سلامي" به چاپ رسيده است مراجعه فرماييد. 18- امام خميني (ره)، قيام عاشورا، ص19 38- امام خميني (ره)، صحيفه نور، جلد اول، ص20 167- امام خميني (ره)، ولايت فقيه، 173 21- برخي از صاحبنظران با توجه به تحليلي كه از اوضاع و احوال جامعه اسلامي در زمان قيام امام حسين ارائه مي كنند و با استناد به روايات متعددي همان "ان الله شاء ان يراك قتيلا" و امثال آن را با ديدگاههاي مختلفي كه نسبت به هم دارند، همانند مرحوم دكتر شريعتي در كتاب "حسين وارث آدم"

ص: 3914

و آقاي لطف الله صافي گلپايگاني در كتاب "شهيد آگاه"انگيزه و يا هدف اصلي قيام امام حسين را شهادت آن حضرت دانسته اند، نگارنده به تامل و تحليل اين نكته در مقاله اي كه در پاورقي شماره 17 به آن اشاره شد پرداخته است. غلام حيدر ابراهيمباي سلامي

ص: 3915

تحولات اجتماعي و انقلاب در انديشه هاي فقهي - سياسي امام خميني

اشاره

13 چكيده: مقدمه در ميان عواملي كه موجبات دگرگوني و تحول را در جوامع انساني پديد آورده اند، تحولات اجتماعي و بويژه انقلاب، از جايگاه خاصي برخوردارند . به كلام ديگر، گرچه عواملي چون فرايند صنعتي شدن و رشد تجارت، ظهور دولتهاي ملي، تحولات دولت در اروپا، ... در بروز تغييرات و تحولات خاص در صحنه حيات اجتماعي انسان نقش داشته اند، اما انقلابهاي اجتماعي بدليل ارائه " الگوهاي متمايز در زمينه تغييرات سياسي و اجتماعي" كاملا برجسته و قابل توجه مي باشند . بر اين اساس مي توان گفت كه گرچه انقلابهاي اجتماعي به ندرت شكل مي گيرند، اما با اين وصف از رخدادهاي مهم و نافذ در صحنه تاريخ محسوب مي شوند . بويژه از اين زاويه كه انقلابهاي اجتماعي فراتر از عرصه ملي، باعث رشد الگوها، انديشه ها و خواستهاي بزرگ بين المللي گرديده اند، اين مهم در رابطه با كشورهائي كه از نظر جغرافياي سياسي (ژئوپلتيك) و فضاي ايفاي نقش نافذ در محيط جغرافيايي از موقعيت تعيين كننده اي برخوردارند، حساس تر جلوه مي نمايد . 1 انقلابها صرف نظر از ويژگي عامي كه به عنوان يك گسستگي تاريخي دارند، مستقيما گوياي دوره اي هستند كه گروههاي مردم اهداف مورد نظر خود را دنبال مي نمايند و در اين بين،

ص: 3916

دلايل و انگيزه هايي كه آنان را وامي دارد نسبت به تفاوت (اجتناب ناپذير) نيات و نتايج اقدامات خود دست به كار شوند، مدخليتي ندارد . آنان به قلمرو سياست و نيز به قلمروي تعلق دارند كه تصميمات سياسي در آن بي اهميت است . عامل اقدام و تصميم گيري آگاهانه را نمي توان از اين تحليل كنار گذاشت، هرچند هم استراتژيهاي انقلاب و هم (بويژه) استراتژيهاي ضد انقلاب (شايد به دليل قدرت بيشتري كه در كنترل دارند) گرايش به مبالغه در مورد دامنه آن دارند . 2 در نظر برخي از تحليل گران اين حوزه، فهم مناسب انقلابهاي اجتماعي نيازمند سه نكته اصلي مي باشد: در درجه اول، تحليل گر به طور غير اختياري به علل و فرايند آنها مي پردازد، گرچه تمامي تحليلها به نحو اختياري به چگونگي رخدادها و انقلابها مي پردازند; در درجه دوم، انقلابهاي اجتماعي نمي توانند بدون در نظر گرفتن تحولات تاريخي و ساختار بين الملل تبيين و تفسير شوند; و در نهايت، براي تبيين علل و فرايندهاي انقلابهاي اجتماعي، دولتها به عنوان سازمانهاي اداري و لشگري در نظر گرفته مي شوند . 3 نظريه هاي كلاسيك در تبيين چگونگي وقوع بسيج و پيدايي وضعيت انقلابي، در قالب پنج عرصه نظريه پردازي يا چشم انداز تئوريك (نظري) جاي گرفته اند: نظريه مبارزه طبقاتي (ماركس)، نظريه، همبستگي اجتماعي (دوركهايم)،

ص: 3917

نظريه كازيرما و جنبش اجتماعي (وبر)، نظريه رئاليسم يا واقع گرايي سياسي (پاره تو) و بالاخره نظريه روان شناختي خردگرايانه (دوتوكويل) . 4 برخي از تحليل گران، متعاقب نظريه هاي پيش گفته به عنوان نسل اول نظريه هاي انقلاب اجتماعي (كه در پي توصيف انقلابهاي بزرگ و شناسايي الگوهايي به مثابه مشخصه هاي احتمالي تمامي انقلابها بوده اند)، نظريات مبتني بر "انگاره هاي نوسازي" (به عنوان علت وقوع انقلاب و زمان وقوع آن را) به عنوان دومين نسل از مباحث نظري معطوف به تحولات انقلابي قلمداد كرده و در همين راستا به "رهيافتهاي ساختاري" كه در صدد ابعاد توضيحي نويني چون ساختارهاي دولت، فشارهاي بين المللي، جامعه دهقاني، نيروهاي مسلح و رفتار نخبگان مي باشند، به عنوان سومين نسل نظريات مزبور مي نگرند . 5 طيف ديگري از انديشه ورزان اين حوزه، به سه نسل فوق، نسل چهارمي از نظريه هاي انقلاب را نيز افزوده اند كه كمتر دعوي نظريه پردازي داشته و به عرضه الگوهايي براي انقلابهاي خاص بسنده كرده اند . به زعم طيف مزبور، اين نسل از نظريه ها با فراتر رفتن از ساختارگرايي محض، توجه خود را به عوامل علي متعددي چون: توسعه ناموازن سرمايه داري، زوال اقتصادي ناگهاني، شرايط بسيج سياسي و فرهنگهاي سياسي مخالفان، بحرانهاي نوسازي و ائتلافهاي ناشي از آن، نقش دولت و سركوب گري آن، ايدئولوژي و مباني فرهنگي اعتراض سياسي و شرايط مساعد

ص: 3918

و گشايش در نظام جهاني، معطوف كرده اند . 6 مسلما هر يك از نظريه ها و ديدگاههاي تحليلي كه مورد اشاره قرار گرفت، مي تواند نقطه اتكاي منطقي و مشخصي براي ارزيابي دقيق تحولات اجتماعي و بويژه مقوله انقلاب محسوب شود; و در واقع هر يك از اعتبار خاصي در اين عرصه مطالعاتي برخوردار مي باشد . از آنجا كه محور اصلي اين مقال، انديشه هاي فقهي - سياسي حضرت امام و جايگاه مقولات تحول اجتماعي و بويژه انقلاب در اين حوزه انديشه اي است، لذا طرح نگرشهاي نظري پيش گفته، تنها در هنگامي از مجوز منطقي روش شناسانه برخوردار خواهد بود كه ترسيم نوعي تحليل مقايسه اي ميان نظريات مزبور و فضاي كلي انديشه ورزي حضرت امام هدف قرار گيرد . از آنجا كه تحقق اين مهم محتاج فرصت خاصي فراتر از مقاله حاضر مي باشد، راقم در چارچوب بحث حاضر تنها به ارائه چارچوبي كلي از نوع برداشت امام راحل از مقوله پيش گفته بسنده مي نمايد . "جامعه" در فضاي انديشه ورزي امام از آنجا كه بستر هر نوع تحول اجتماعي، جامعه مي باشد، لذا مناسب است كه به عنوان مدخلي بر مبحث تحولات اجتماعي و انقلاب، ابتدا بطور مختصر با جايگاه مفهوم جامعه در انديشه هاي امام آشنا شويم: در ابتدا بايد توجه داشت كه نوع برداشت حضرت امام از جامعه،

ص: 3919

متاثر از يافته هاي بنيادين ايشان در مورد نظام هستي است، به سخن ديگر، ايشان به جامعه به عنوان مقوله اي در طول "مراتب هستي شناسانه خدا محور" توجه مي نمايند، لذا به زعم حضرتش سعادت و كمال يابي جامعه نيز به عنوان حد آرماني هر نوع نگرش اجتماعي، تنها در سايه باورها و قوانين الهي امكان تحقق خواهد يافت: "سعادت و كمال انسان و جوامع، تنها در گرو اطاعت از قوانين الهي است كه توسط انبيا ابلاغ شده است"7 البته بايد توجه داشت كه در نظر ايشان رابطه قوانين الهي و جوامع بشري، رابطه اي پويا و حيات بخش بوده و در كنار ضرورت تبعيت پذيري جوامع از قوانين مزبور، بايد به جوهره پوياي فرامين الهي بويژه اسلام نيز در زمينه سامان دهي به جامعه توجه نمود: "مذهب اسلام از هنگام ظهورش متعرض نظامهاي حاكم در جامعه بوده است و خود داراي سيستم و نظام خاص اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي است" 8 چنين برداشتي ا ز جامعه و ضرورت حاكميت ارزشهاي الهي بر آن، عملا سياست به عنوان فن و هنر مديريت جامعه را به حوزه اي خاص مي كشاند، حوزه اي كه منحصرا در اختيار انبيا الهي، اوليا علماي اسلام خواهد بود . 9 نكته مهم اين است كه به رغم حاكميت مولفه هاي هستي شناسانه خدامحور

ص: 3920

پيش گفته در نوع نگرش امام نسبت به جامعه، به سهولت مي توان نشانه هايي از فرضيه هاي اساسي مطروحه در باب عناصر و اجزاي تشكيل دهنده جامعه را در اين عرصه از برداشتهاي ايشان مشاهده كرد . از جمله اينكه حضرتش بر اهميت روابط متقابل ميان افراد جامعه وقوف داشته و آن را تعيين كننده مي دانستند . 10 در اين راستا ايشان جامعه را مجموعه اي به هم پيوسته از مفاهيم و ادراكات متقابل تلقي مي نمايند كه در عين حال، كليتي متمايز از افراد تشكيل دهنده خود مي باشد . بدين ترتيب در نظر امام گرچه جامعه روحي قاهر و منكوب كننده تلقي نمي شود، اما داراي تاثيرات و عملكردي مستقل از حوزه اراده فردي است . بدين ترتيب مي توان نتيجه گرفت كه در نظر حضرتش منطق حيات جمعي پذيرفته شده است . 11 در همين راستا مي توان مبحث چگونگي تقدم مصالح فرد و جامعه نسبت به يكديگر را پيش كشيد . در اين مورد، حضرت امام جامعه را از جهت ارزشي مقدم بر فرد دانسته و با تاكيد بر نقش تعيين كننده تعاليم و رفتار پيامبران الهي در اين زمينه، مي فرمايند: "تمام انبيا از صدر بشر و بشريت ... براي اين بود كه جامعه را اصلاح كنند و فرد را فداي جامعه مي كردند . ما فردي بالاتر از

ص: 3921

خود انبيا نداريم، ما فرد بالاتر از ائمه عليهم السلام نداريم، اين فردها خودشان را فدا كردند براي جامعه ... " . 12 علاوه بر اين، حضرت امام براي جامعه نوي فضيلت عقلاني نيز قائل مي باشد، يعني آن ويژگي كه همواره انديشه ورزاني چون افلاطون تا ماكياول، در پي طرح و اثبات آن بودند و مي كوشيدند كه براي حيات جامعه، نوعي كمال فكري و مصونيت از اشتباه را در نظر گيرند . نكته مزبور در انديشه هاي امام اين گونه نموده است: "آرا عمومي نمي شود خطا بكند . يك وقت يكي مي خواهد يك كاري بكند اشتباه مي كند، يك وقت يك مملكت سي ميليوني نمي شود اشتباه بكند، ... قهرا اشتباه در سي ميليون جمعيت نخواهد شد" . 13 بدين ترتيب ايشان علاوه بر آنكه از بعد عملي (نه روحي و ماهوي) حيات مستقلي را براي جامعه مي پذيرند، نوعي كمال تاريخي را نيز براي جامعه به عنوان حيات كل قائل مي باشند . 14 در پايان اين بحث ذكر اين نكته مفيد است كه به رغم تمامي ظرايف موجود در انديشه هاي امام در باب جامعه، به عنوان يك برداشت كلي به نظر مي رسد كه جامعه در پارادايم توحيدي امام، باز توليد جامعه شناختي اصل فلسفي "وحدت در عين كثرت و كثرت در عين وحدت "مي باشد . در واقع نظريه جامعه شناختي -

ص: 3922

امام تنها جامعه توحيدي را به رسميت مي شناسد كه منحصرا بر محور توجه به خداوند و پرهيز از هرج و مرج شكل گرفته است و اگرچه سلسله مراتب خاصي را در فضاي كلان ساختار قدرت تجربه مي نمايد، از مقصدي واحد يعني "مقصد الهي "برخوردار است . تحول اجتماعي و انقلاب در انديشه هاي امام ديدگاهها و برداشتهاي حضرت امام در زمينه تحولات اجتماعي و مقوله انقلاب سياسي، از جمله محورهايي مي باشد كه در فرازهاي متفاوت و متنوعي و در قالبهاي پيام، سخنراني، ... از سوي حضرت ايشان مورد توجه قرار گرفته است . از آنجا كه گستره تذكرها و نكات روشنگر ايشان در اين مورد بسيار گسترده است، در اين قسمت از بحث سعي خواهد شد كه براساس تقسيم بندي محورها براساس موضوعات كلي، مساله مورد نظر در سطوح مختلف تحليلي مورد توجه قرار گيرد: اول - زمينه ها و علل بروز تغيير و تحول اجتماعي - عنايات الهي ، زمينه ساز تحول اجتماعي; 15 - تضعيف مباني مذهبي جامعه; 16 - به انحراف كشاندن باورهاي فرهنگي جامعه و ترويج فساد ميان اقشار مردم; 17 - اشاعه ظلم نسبت به جامعه و ترويج تبعيض ميان مردم; 18 - شكل گيري بيداري و آگاهي ميان اقشار جامعه نسبت به مفاسد و سؤ رفتار دولت; 19 - شرايط نامناسب

ص: 3923

اقتصادي و در نهايت قطب بندي اقتصادي جامعه و اشاعه بي عدالتي; 20 - وابستگي به قدرتهاي خارجي، بويژه در چهره نهادينه شدن فرهنگ و مضامين استعماري در جامعه; 21 دوم - ساز و كارها و روشهاي لازم براي اعمال تحول اجتماعي - بيان احكام الهي و تبليغ تعاليم اسلام در جهت تعميق آگاهي و باور در مورد ضرورت مقابله با قدرتهاي سياسي منحرف در جامعه; 22 - بهره برداري از مراسم و شعائر مذهبي در جهت مقابله با رژيم طاغوت; 23 - استفاده بهينه از اصل امر به معروف و نهي از منكر; 24 - افشاگري در زمينه مفاسد رژيم حاكم; 25 - توسل به ابزارهايي چون تظاهرات، اعتصاب، اعتراض دستجمعي يا هر طريق مبارزه منفي بر عليه سياستهاي دولت جائر و در نهايت (در صورت ضرورت) توسل به نبرد مسلحانه; 26 - ضرورت وحدت كلمه و انسجام در ميان اقشار ملت; 27 - استقامت و پايداري در روند تداوم مبارزه; 28 - پرهيز از منيت و خودپرستي و بهره گيري از انگيزه هاي الهي; 29 سوم - اهداف و مقاصد تحول اجتماعي و انقلاب - استقرار نظام سياسي اسلامي (حكومت اسلامي) به عنوان جايگزين رژيم طاغوت; 30 - ريشه كن نمودن زمينه هاي فسادهاي اجتماعي و اقتصادي در جهت پيشبرد آرمانهاي بزرگ اسلامي; 31

ص: 3924

- شكوفا شدن حالات انساني در ميان مردم و رهايي از خودباختگي در برابر مكاتب ديگر; 32 - آگاه ساختن ديگر ملتها (بويژه ملل مسلمان) از ضرورت اعتلاي بشر در سايه مكتب اسلام; 33 چهارم - عوامل و مولفه هاي تاثيرگذار بر روند تحول اجتماعي - روحانيت معظم اسلام; 34 - اقشار گوناگون جامعه، بويژه محرومين و مستضعفين (اراده ملي) 35 پنجم - عوامل و مولفه هاي تاثيرپذير در جريان تحولات اجتماعي - افكار و فضاي روحي انسانهاي جامعه; 36 - نظام حكومتي; 37 ششم - عوامل پيروزي آفرين تحول اجتماعي (انقلاب) - اراده الهي; 38 - شكوفايي ايمان در مردم و تحول در نفوس آنان; 39 - عشق مردم به ايثارگري و شهادت طلبي; 40 - وحدت و هم پيوندي ميان مردم; 41 هفتم - پيامدها و آثار تحقق تحول اجتماعي (انقلاب) - استقرار نظام سياسي اسلامي; 42 - خروج از ظلمات (كفر و بي ايماني) به نور (هدايت) ; 43 - از ميان برداشتن موانع رشد و شكوفايي اسلام; 44 - نوسازي جامعه به نفع مستضعفين و در جهت رعايت حقوق مردم; 45 - درونزايي و خودجوش شدن مديريت كلان كشور (با تاكيد بر شايسته سالاري) ; 46 - پيدايي انگيزه هاي لازم ميان مردم براي مشاركت فعال در صحنه مديريت جامعه; 47 -

ص: 3925

از ميان رفتن موانع تفرقه افكن ميان مردم و دولت; 48 - پيدايي زمينه هاي لازم براي اشاعه فرهنگ انقلابي اسلامي به ديگر كشورهاي مسلمان و ملل محروم; 49 - پايان بخشيدن به وابستگي به بيگانگان و نفوذ آنان در جامعه اسلامي; 50 هشتم - عوامل و مولفه هاي چالش آفرين در برابر دستاوردهاي پيروزي حركت انقلابي - غفلت از ياد خدا و تهذيب نفس; 51 - ايجاد بدبيني و انحراف فكري ميان مردم از طريق معرفي ناقص و شبه برانگيز اسلام; 52 - بروز اختلاف ميان اقشار جامعه; 53 - بروز اختلاف ميان مراجع اصلي فرهنگ ساز جامعه (حوزه و دانشگاه) ; 54 - بروز اشتباهات كلان و انحراف از سوي شخصيتهاي علمي و سياسي كشور; 55 - پيدايي سردي و سستي ميان مدافعان حركت انقلابي; 56 - عدم پاسخگويي كارآمد و بموقع دولت به خواستهاي مردم; 57 - رخنه ظريف و تدريجي بيگانگان و وابستگان آنان در جامعه و مديريت كشور; 58 كلام پاياني با توجه به محورهاي پيش گفته به عنوان شاخصهاي كلان انديشه هاي فقهي - سياسي امام در مورد تحولات اجتماعي و بويژه انقلاب سياسي، نكات زير را مورد توجه قرار مي دهيم: نكته اول اينكه برخلاف تصور رايج، انديشه مسلط و متقدم حضرت امام در عرصه جامعه شناختي فراتر از دگرگوني

ص: 3926

و تعارض، " نظم" مي باشد . به سخن ديگر، فلسفه سياسي - اجتماعي مطمح نظر ايشان، فراتر از "انديشه انقلاب" به عنوان يك اصل دائمي و پيگير، قرار داشته و در واقع، از منظر ايشان مقوله انقلاب امري بيش از يك وسيله يا واكنش محسوب نمي شود . 59 به سخن ديگر، حضرت امام برخلاف انديشه "انقلاب براي انقلاب" به عنوان نوعي ايدئولوژي و امري ضروري براي تحريك توده هاي مردم، كه از سوي سازمانهاي چريكي و عاملان فعاليتهاي مسلحانه (بويژه در دوره رژيم شاه) ترويج مي شد، اصولا به جامعه اي آرام اما در فضاي پوياي تكامل پذيري و تربيت (نه جامعه اي با خصيصه ستيزش دائمي با ديگران) معتقد بودند، جامعه اي سرشار از قانونمندي، وحدت و همدلي (بجاي تكثر و افتراق) كه دائما بر محور پاكسازيهاي فرهنگي و سياسي، زمينه هاي هويت يابي الهي خود را ترسيم مي نمايد . 60 نكته ديگر و در راستاي مباحث پيشين اين است كه در انديشه هاي حضرت امام در باب تحولات اجتماعي، ميان مقوله"اصلاح و هدايت" به عنوان اصلي محوري و فرايند بهره گيري از ساز و كارهاي لازم در جهت اعمال تحول و تغيير اجتماعي، رابطه معني دار و منطقي وجود دارد . به كلام واضح تر، حضرت ايشان در جهت ترسيم رابطه مزبور، به نوعي "قاعده تدرج" معتقد مي باشند . بر

ص: 3927

اين اساس، مقابله اصلي با رژيم سياسي منحرف و در نهايت فعال و تعميق سازي روند بسيج سياسي براي اضمحلال آن، منوط به بهره گيري اوليه از ساز و كار"پند و اندرز و ارائه راهكارهاي مناسب و ضروري به دولتمردان نظام سياسي پيش گفته براي ازگشت به مسير اصيل و مطلوب خداوند و مردم بوده و بهره گيري از شيوه هاي ديگر چون تظاهرات و اعتصاب تا جنگ مسلحانه، متاخر بر ساز و كار مزبور مي باشد . 61 مطلب پاياني و قابل توجه اين است كه همانگونه كه از چگونگي ارجاعات مربوط به هر محور مشهور مي باشد، نكات مورد نظر حضرت امام در مورد تحولات اجتماعي، از سير توالي و تداوم تاريخي خاصي برخوردار است و قاطبه شاخصهاي مزبور در مقاطع گوناگون دوران رهبري انقلابي ايشان، مورد تاكيد قرار گرفته است . براين اساس مي توان گفت كه نگرش و مجموعه برداشتهاي حضرت امام در زمينه تحولات اجتماعي و مقوله انقلاب، از نوعي انسجام و استحكام مفهومي خاصي برخوردار است .

پى نوشت ها

: 1 . م . ك: تدا اسكاچ پل، دولتها و انقلابهاي اجتماعي، ترجمه، سيد مجيد روئين تن (تهران: سروش، 1376، صص 2 . 19 - 22 . اريك جي هابزبام، "انقلاب"، ترجمه، سياوش مريدي، اطلاعات سياسي - اقتصادي، سال يازدهم، شماره نهم و دهم (خرداد

ص: 3928

و تير 1376(، ص3 . 144 . اسكاچ پل، همان، ص4 . 31 . م . ك: حسين بشيريه، انقلاب و بسيج سياسي، (تهران: دانشگاه تهران، 1372(، صص5 . 21 - 75 . حميدرضا اخوان مفرد، "رهيافتهاي مختلف در تحليل انقلاب اسلامي ايران"، نامه پژوهش، سال سوم و چهارم، شماره 13 و 12 (بهار و تابستان 1378(، ص6 . 236 . همان، صص7 . 236 - 7 . صحيفه نور، ج4، ص8 . 166 . همان، ص9 . 167 . همان ، ج13، ص10 . 217 . ن . ك: "نوع انسان در دنيا با معاونت و معاضدت بعضي، زندگاني راحت مي تواند بكند، زندگاني انفرادي براي هيچكس ميسور نيست، مگر آنكه از جامعه بشريت خارج شده، به حيوانات وحشي ملحق گردد" . 11 . ن . ك: "انسان در اجتماعات بزرگ نظير راهپيمائي ها تحت تاثير واقع مي شود و چه بسا كه از خود بيخود مي شود و از يك شعار و فريادي توجه و تبعيت مي كند" . صحيفه نور، ج19، ص12 . 47 . صحيفه نور، ج15، صص146 - 8 . براي اين بحث از منبع زير نيز استفاده شده است: علي اصغر توحدي، قرائت امام خميني از سياست، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه شهيد بهشتي (1378)، صص13 . 62 - 65 .

ص: 3929

صحيفه نور، ج4، صص14 . 121 - 3 . م . ك: سيد جواد طاهائي، "تاملي درباره مفهوم جامعه از ديدگاه امام خميني"، حضور، شماره 13 (زمستان 1376(، صص6 - 15 . 145 . صحيفه نور، ج7، ص129; ج8، ص15 ;16، ص16 . 228 . همان، ج1، صص40 و 49 و 186; ج3، ص66; ج4، ص47; ج7، ص17 . 129 . همان، ج1، ص273; ج2، ص117; ج3، ص167; ج18، ص18 . 219 . همان، ج1، صص89 و 190; ج2، ص58; ج3، ص13; ج7، ص19 . 73 . همان، ج1، صص216 و 220; ج2، ص264; ج5، ص42; ج13، ص20 . 283 . همان، ج1، ص57; ج2، ص46; ج4، ص47; ج5، ص21 . 92 . همان، ج1، ص102; ج5، ص114; ج17، ص36; ج20، ص22 . 232 . ولايت فقيه (تهران: دفتر تنظيم و نشر آثار امام خميني، 13; صص157، 190; صحيفه نور، ج1، ص85; ج4، ص40; ج12، ص23 . 279 . ولايت فقيه، همان، صص ; صحيفه نور، ج1، ص24 . 101 . همان، ج2، ص207; ج9، ص195; ج19، ص25 . 9 . همان، ج1، ص85; ج2، ص149; ج4، ص40; ج19، ص26 . 93 . همان، ج3، ص29; ج5، ص27 ;65 . همان، ج2، ص15; ج4، ص225; ج7، ص28 . 27 .

ص: 3930

همان، ج1، ص38; ج2، ص39; ج5، ص29 . 222 . همان، ج2، ص60; ج4، ص92; ج5، ص91، ج19، ص30 . 253 . همان، ج2، ص62; ج3، ص252; ج4، ص31 273 . همان، ج1، ص186; ج3، ص47; ج7، ص47; ج9، ص32 . 72 . همان ، ج5، ص91; ج7، ص60; ج9، ص110; ج10، ص33 . 233 . همان، ج1، ص186; ج10، ص233; ج20، ص34 . 236 . همان، ج1، ص214; ج3، ص116; ج7، ص58; ج16، ص35 . 26 . همان، ج2، ص40; ج4، ص65; ج7، ص135; ج11، ص36 . 253 . همان، ج2، ص266; ج5، ص151; ج7، ص262; ج19، ص37 . 11 . همان، ج1، ص27; ج4، ص72; ج6، ص153; ج14، ص38 . 12 . همان، ج8، ص158; ج12، ص16; ج19، ص39 . 269 . همان، ج5، ص100; ج7، ص117; ج10، ص40 . 93 . همان، ج5، ص244; ج8، ص126; ج11، ص41 . 73 . همان، ج5، ص213; ج8، ص45; ج10، ص42 . 12 . همان، ج15، ص10; ج19، ص43 . 62 . همان، ج16، ص44 . 181 . همان، ج4، ص100; ج11، ص45 . 58 . همان، ج2، ص255; ج4، ص207; ج5، ص46 . 274 . همان، ج 2، ص192; ج10، ص47 . 40 . همان، ج 5، ص100; ج10،

ص: 3931

ص121; ج17، ص48 . 159 . همان، ج7، ص240; ج16، ص12; ج18، ص49 . 201 . همان، ج 3، ص227; ج11، ص31; ج13، ص50 . 47 . همان، ج2، ص192; ج5، ص42; ج19، ص51 . 203 . همان، ج16، ص30; ج17، ص227; ج19، ص52 . 62 . همان، ج2، ص139; ج5، ص53 . 185 . همان، ج2، ص112; ج5، ص171; ج6، ص54 . 16 . همان، ج4، ص55 . 92 . همان، ج3، ص56 . 34 . همان، ج5، ص217; ج7، ص118; ج10، ص57 . 118 . همان، ج7، ص20; ج11، ص58 . 170 . همان، ج19، ص110; ج21، ص59 . 107 . طاهايي، همان، ص60 . 146 . م . ك: همان، صص146 - 7; صحيفه نور، ج2، صص61 . 246 - 8 . م . ك: محمدرضا دهشيري، "نظريه انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني (ره) "، حضور، شماره 26 (زمستان 1377(، ص74 . سيد اصغر كيوان حسيني

ص: 3932

تداوم كوثر

14 چكيده: ولادت واژه شيرين رستن است، معناي نعمت است، مفهوم بهار است و در فرهنگ زندگي پايان انتظار را تداعي مي كند; ولادت تفسير عشق است در لحظه وصال و تعبير عقل در گسستگي عقال. ولادت را هر چه بناميم و با هر زبان كه بخوانيم نارساست; مگر آنكه به ديده تاويل بنگريم و با حلول جلوه الهي زهرا (س) در كالبدي خاكي، آن را معنايي تازه ببخشيم; آري با زهراست كه گل ولادت مي شكفد و هستي چون رودي در رگهاي زمين جاري مي شود. حالا ديگر ولادت سبز است، چون با سيادت هم خانه شده; سفيد است، چون خواب شكوفه سيب را تعبير كرده است; پاك و مطهر است، چون شبنم وار بر رخ گل نشسته; و مفهوم راستي است، چون صداقت و درستكرداري را آموخته است. آري، با تولد بانوي بزرگ آفتاب، همه واژه هاي هستي معنا يافت و فرهنگ زيستن، زهرايي شد. فاطر السموات والارض، فاطمه (س) را به جهانيان ارزاني داشت، نهري در بهشت جاري شد، حوض كوثر شكل گرفت و زيور خانه حبيب خدا شد، آن سان كه به شكرانه نماز گزارد و قرباني كرد و دانست سرزنش كننده اش ابترا است و با ديدگاني كه در معراج ما زاغ البصر و ما طغي بود و در فاصله اي كمتر

ص: 3933

از قاب قوسين مشاهده گر جمال حق گشته بود تعبير سقا هم ربهم شرابا طهورا را دريافت. ديگر شادي جاودانه شده، زيرا كه خير زياد بر خانه رسول خدا (ص) فرود آمده وام ابيها معنا گرفته است، ديگر رسول گرامي ما، معناي تلخ بي مادري را از ياد برده، آخر فرزندي با موكبي از نور و لطافت محض و محبت و عشق و صفا پاي بر سرزمين دلش گذاشته كه طعم شيرين مادر داشتن را نيز در آن زنده گردانده است. بانوي روشني و عشق از مكمن غيب به صحراي شهود آمده است تا براي درماندگان دو ركعت نماز شفاعت بگذارد; آمده است تا براي فضيلت كتابي بنگارد كه در همه ادوار تاريخ، عطر دل انگيز تازگي و طراوتش مشام عاشقان و دلباختگانش را بنوازد; آمده است تا مقام نبوت را معنا كند و براي سرور و سالار انبيا و رسل، شايستگي فرزندي را نشان دهد; آمده است تا به ناظران مكتب ولايت بنماياند كه ياري ولايت چگونه است و حق خواهي چسان به منصه ظهور مي رسد. آمده است تا سلسله جنبان امامت باشد و با مركب گيسوي خويش خط بطلان بر هر چه كفر و شكر است، بكشد و عدالتجويي و راستي و انتظار را معنا كند و بدين گونه تفسيري براي قرآن و

ص: 3934

مظهر و الگويي براي اسلام باشد. آمده است تا توحيد را تعبيري الهي باشد و راهي براي جاري شدن چشمه هاي علم و حكمت از خزانه غيب در بسيط زمين بيابد. آمده است تا با او فضايل رسول خدا (ص) در زمين تداوم پيدا كند و احكام و شرايع ديني براي پيروان و مشتاقان حضرتش تخفيف داده شود; آمده است تا از الله نورالسموات والارض مشعلي بگيرد و از قلب شريف پيامبر (ص) بر گستره هستي بتابد و بدين سان آفتاب تفسير شود; آمده است تا مقام محمودي را به حامدان و ستايشگران حق بنماياند. بانوي عفت و حيا و پاكي آمده است تا واژه نجابت در فرهنگها بي تعبير نباشد و تمثيلي براي خود بيابد; آمده است تا غبار خشونتها و ظلمها و بيدادگريها را از چهره مهرباني بزدايد و مفهوم تازه اي به آن ببخشد; آمده است تا آبهاي آسمان را معنا كند و بهاي مهربانيش قرار دهد. آمده است تا بگويد كبودي منحصر به درياها و آسمانها نيست و گل ياس سفيد بوستان نبوت نيز رنگ كبودي به خود مي گيرد تا بدين سان دردي عميق در كام جان مشتاقان بريزد و ما را بر آن دارد تا معنايي براي ديه اش بيابيم; آمده است با بي نشاني در زمين را با اينهمه نشان، متجلي

ص: 3935

كند. آمده است تا مژده دهد كه زمين هرگز خالي از حجت نخواهد بود; پس از گذشت قرون و اعصار در تداوم و تكامل فرهنگ زيستن، از سلاله پاك آن معناي اتم و اكمل پاكي و صفا، فرزندي پاي به عرصه هستي مي گذارد كه چون جده بزرگوارش با شمشير كلام عليه ظلم و ستم به پامي خيزد و بار ديگر حق خواهي را تاويل و تفسيري جاودانه مي بخشد; آري كلمه اي خدايي در ديوان آفرينش شكل مي گيرد كه جز روح الله، نامي مناسب آن نيست. كسي كه از مكتب زهراي اطهر (س) درس مبارزه و رشادت و شهامت و ظلم ستيزي آموخته است. آنكه بي شك عبارت شجره طيبه در عصر آهن و گلوله، با رويش جوانه حضرتش معنا يافته و آشناترين و رساترين پيام قرن شده است. با ولادت سعادت بخش حضرت امام (س) بار ديگر تفسيري ناب در وصف آيه هاي حيات نگاشته شده و تقارن شايسته اين روز خجسته با فرخنده زادروز دخت آفتاب (س) بر ميمنت و مباركي آن افزوده است. وقت آن رسيده است كه فرشي از گل ببافيم و بر گستره سبكبال و فرشته گون دل بپاشيم تا بدين سان جايگاه ابدي اين دو موجود الهي را در درون قفسه هاي سينه هامان گلباران كنيم. مادري كه سيده نساء دو عالم است و

ص: 3936

بهشت به حرمت گامهاي موقرش پديد آمد تا پس از پايان رنجها، و وصال به حضرت دوست در آن لختي بياسايد; و فرزندي كه در دوره اي از آخر زمان زمينه ساز ظهور فرخنده فال موكب حضرت خجسته مآل، سرور زمين و زمان، امام انس و جان، صاحب امر عالم امكان (عج) شد. و نيز شايسته است كه به بركت اين روز عزيز تصميم بگيريم همه باغهاي عالم را به محاصره خود درآوريم، بايد نام فدك را تكثير كنيم و از گلبوته ها بخواهيم غنچه هايشان را كه با همه تنوع فدك نام گرفته اند، براي هديه به مظلومترين كلمه تاريخ در دامانمان بگذارند تا بر پهنه فرش تا عرش نثار كنيم شايد گلبرگي، رخ زيباي محبوب دلهايمان را بنوازد. السلام عليك يا زهرا (س) السلام عليك يا روح الله (س) منظر سلطاني

ص: 3937

تدريس و تربيت شاگردان در سيره امام خميني رحمه الله (1)

9 چكيده: شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت روي مه پيكر او سير نديديم و برفت گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود بار بربست و به گردش نرسيديم وبرفت هرچه ما فاتحه و حرز يماني خوانديم وز پي اش سوره اخلاص دميديم و برفت » » » من نمي دانم كه اسلام از كجاست من نمي دانم كه ايمان از كي است هر كسي دنبال چيزي مي رود كز نخستين روز دنبال وي است من «خميني» را ستايم زانكه او هم «خم» است و هم «مي» است و هم «ني» است اكنون كه در چهاردهمين سالگرد آن مرد وحياني - ولايي، حضرت امام خميني رحمه الله، قرار گرفته ايم، شايسته ديديم به گستره اي از گستره هاي وجودي ايشان كه كمتر به آن پرداخته شده است، يعني «روش تدريس» آن استاد الهي، بپردازيم . گفتني است كه در اين پردازش، به معناي عام روش تدريس، و نه معناي خاص آن، نظر داشته ايم . نيز شايسته و بايسته است كه همه ما بدانيم: «برخورداري از روش تدريس خوب و جذاب، از ويژگيهاي ارثي و ژنتيكي و مادرزادي انسان نيست» ، بلكه بايد با آموختن روشهاي مناسب تدريس، هم شيوه پرورش مناسب نيرو را بياموزيم و هم

ص: 3938

منبرها را كه فضاي گسترده آموزشي است تقويت كنيم . برخي تصور مي كنند كه به محض تشكيل جلسه درسي و گرد آمدن شاگرداني، كار تمام است و نياز به فراگيري شيوه تدريس ندارند . در اينجا بايد با «خواجه شيراز» همساز و دمساز شويم و با خود زمزمه كنيم: نه هر كه چهره برافروخت دلبري داند نه هر كه آينه سازد سكندري داند نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست كلاه داري و آيين و سروري داند «هزار نكته باريكتر ز مو» اينجاست نه هر كه سر بتراشد قلندري داند اينك نكته هايي در زمينه «روش تدريس امام خميني رحمه الله» كه همه آنها از سوي شاگردان و ياران و نزديكان ايشان نقل و از ذكر و تكرار نام آنان خودداري شده و اندكي با ويرايش صوري و نه محتوايي نگارنده همراه بوده است، عبارتند از: 1 . تربيت و تعليم، همسنگ يكديگرند امام بزرگوار در درسهاي خود، مطالب علمي و اخلاقي را از يكديگر جدا نمي دانستند . درس ايشان فقط يك سلسله مباحث علمي خشك نبود . حضرت امام به روشي تدريس مي نمودند كه در لابلاي درس، طلبه واقعي نيز تربيت مي كردند . هدف ايشان اين نبود كه تنها يك سلسله مطالب از استاد به شاگرد انتقال يابد;

ص: 3939

بلكه نظر ايشان اين بود كه شاگرداني تربيت شوند كه براي آينده اسلام مفيد باشند )2 . )1 . پرورش شاگرد، هدف تدريس استسعي حضرت امام رحمه الله اين بود كه همه را پرورش علمي دهند و استعدادهاي آنان را شكوفا كنند )3 . )2 . دوست داشتن شاگردان ايشان علما را تجليل مي فرمودند و طلبه ها را دوست داشتند، بويژه وقتي در طلبه اي استعداد مي ديدند، او را گرامي مي داشتند (3) . 4 . اين هدفي مهم است امام، تربيت شاگردانشان را بر اين اصل استوار كرده بودند كه به آنان اتكاء به نفس بدهند )5 . )4 . آموزش و پژوهش، دو بال پروازند از خصوصيات درسي حضرت امام رحمه الله ايجاد روحيه «تحقيق» در طلاب بود . امام بر اين نكته بسيار اصرار داشتند كه طلاب در درس ايشان طوري باشند كه حالت ضبط صوت را نداشته باشند و فقط مطالب را بگيرند و يا حتي بفهمند . بدين جهت، سعي داشتند كساني كه در درسشان حاضر مي شوند، غير از فهم درس، خودشان هم صاحب نظر گردند و آنچه را از استاد مي شنوند، تحليل و بررسي نيز كنند )6 . )5 . تدريستان روش هم دارد؟ استاداني در حوزه بودند كه از نظر علمي، در مرحله بالاتري از حضرت امام قرار

ص: 3940

داشتند، اما آنان به كيفيت تدريس خود فكر نمي كردند و تمام توجهشان به موضوع و مطالب درس بود و به كيفيت القاي مطالب و ذكر مثال براي آنها فكر نمي نمودند و امام به اين نكات نيز توجه مي كردند . براي ايشان، هم موضوع درس و هم كيفيت تدريس آن مهم بود . به همين دليل، هم درس اخلاقي ايشان گيرايي داشت و هم درس فقه و اصولشان )7 . )6 . تدريس يكسويه، چقدر ثمر دارد؟ بارها و بارها، حضرت امام از اينكه درس، حالت يكنواخت و يك جانبه داشته باشد و فقط استاد حرف بزند، اظهار نگراني مي كردند (7) . روزي در اثناي درس امام كسي اشكال نكرد . ايشان فرمودند: «مجلس درس و بحث است، مجلس وعظ و خطابه كه نيست; چرا ساكت هستيد و حرف نمي زنيد؟ (8) « يكي از شاگردان حضرت امام مي گويد: من بيش از ديگران در درس امام به اشكال و سؤال مي پرداختم . برخي از شاگردان كه از اين وضع ناراضي بودند، از محضرشان درخواست كردند كه تذكر بدهند شاگردان كمتر اشكال كنند و طبعا بنده نيز كمتر سخن بگويم . حضرت امام در پاسخ فرمودند: «به نظر من، در درس، كمتر از حد نصاب اشكال مي شود و بايد پايه اعتراض و ان قلت

ص: 3941

(9) بالا برود» )8 . )10 . جواب هر سؤالي، حد و حدودي دارد مرحوم امام معتقد بودند شاگرد بايد سر درس اشكال كند و اگر سر درس اشكال نمي شد، مي فرمودند: «مگر مجلس ختم است كه همه ساكت هستيد؟» ; ولي در عين حال، چنانچه اشكال و جوابي بيش از دو يا سه بار تكرار مي شد، از آن جلوگيري مي كردند و مي فرمودند: «مگر تعزيه خواني است كه تو بگويي و من هم جواب بدهم .» در اين باره نيز مي فرمودند: «درس مرحوم حاج شيخ [عبدالكريم حائري] اين اشكال را داشت كه حاج شيخ گاه مطلبي را مطرح مي نمودند و شاگردان به آن اشكال مي كردند، و اين اشكال و جواب، آن قدر طول مي كشيد كه تمام وقت درس را مي گرفت و مطلب حاج شيخ ناتمام مي ماند» (11) . روزي در نجف اشرف حاج آقا مصطفي رحمه الله، فرزند امام، در درس به حضرت امام اشكال گرفتند . امام پاسخ ايشان را دادند . حاج آقا مصطفي قانع نشدند و دوباره اشكال را مطرح نمودند . دو مرتبه جواب ايشان را دادند . باز مرحوم حاج آقا مصطفي قانع نشدند و با توضيح بيشتري اشكال را سه باره بيان كردند . حضرت امام به ايشان و به شوخي فرمودند: «آقا! از اين حرفها نزنيد، مردم مي خندند

ص: 3942

به اين حرفها و مي گويند آقا بي سواد است» . حاج آقا مصطفي نيز با صداي بلند گفتند: «مردم مي گويند: پسر آقا بي سواد است» )9 . )12 . پيش از جواب گوش مي دهي؟ يكي از خصوصيات حضرت امام خميني رحمه الله در تدريس اين بود كه اگر شاگردي سؤالي مي كرد و يا اشكالي مي گرفت، حضرت امام سكوت مي نمودند و گوش مي دادند و سپس به پاسخ آن مي پرداختند )10 . )13 . مشوق الطلبه عظمت حضرت امام به حدي بود كه اشخاص عادي كمتر جرات مي كردند با ايشان زياد صحبت نمايند يا برخلاف ادب چيزي بگويند، ولي هنگامي كه يكي از شاگردان امام اشكالي داشت و مي خواست از ايشان بپرسد، حضرت امام چنان با آغوش باز و قيافه بشاش و لبخندي - كه سؤال كننده را تشويق مي نمود - او را مي پذيرفتند و سؤال او را گوش مي كردند و جواب مي دادند كه شاگرد نه تنها به جواب سؤال خود دست پيدا مي كرد، بلكه در كمال خوشحالي و افتخار از خدمت ايشان مرخص مي شد . واقعا اخلاق و برخورد امام نسبت به طلاب را بايد «مشوق الطلبه» (14) ناميد )11 . )15 . اگر كه مي تواني، كمي درنگي بكن حضرت امام، هميشه و بعد از تمام شدن درس، مدت كوتاهي مي نشستند تا شاگردان سؤالات خود

ص: 3943

را بپرسند و توضيح و پاسخ آن را بشنوند )12 . )16 . بيان روشن و رسا بياني دلپذير استحضرت امام قدرت فراواني در بيان روشن و مستدل مطالب داشتند . وقتي ايشان نظرشان را در مسائل علمي مطرح مي كردند، چنان روشن و رسا و مستدل بحث مي نمودند كه شاگرد، ديگر فكر نمي كرد واقعيتي غير از آنچه حضرت امام فرموده اند، وجود داشته باشد . به اين ترتيب، ايشان در خطي مستقيم، انسان را به واقعيت مسئله هدايت مي كردند . بيان امام به قدري شيرين و رسا بود كه هيچ كس نياز نداشت نظر امام را از ديگري بپرسد . براي طلبه اي كه از محضر درس ايشان بيرون مي رفت، مطالب گفته شده كاملا روشن بود; البته امكان داشت كه طلبه در اصل مطالب، اشكالي به ذهنش بيايد، اما هيچ ابهامي در نظريات و مطالبي كه حضرت امام مطرح كرده بودند، براي او وجود نداشت (17) . درس آن بزرگوار انصافا جالب و جاذب بود ... . درس را با بياني زيبا و عباراتي ساده، روان، منظم و مرتب ارائه مي كردند ... . )13 )18 . تنظيم هر مطلبي چقدر مؤثر بود امام مطالب درسي را خيلي عالي مرتب و تنظيم مي كردند و همين تنظيم مطالب، كمك بسيار مؤثري به شاگردان در

ص: 3944

بهتر فهميدن و زودتر فهميدن مطالب درسي، مي نمود )14 . )19 . آموزش جذاب، در قالب «مثال» استشيوه عمومي تدريس امام اين گونه بود كه از پيچيده گويي احتراز مي نمودند و كوشش مي كردند مسائل نظري و فكري را كه غالبا دور از درك اذهان عمومي بود، با روشنترين عبارات و واضحترين مثالها بيان كنند; حتي گاهي مسائل عقلي و فكري را كه دور از حس و ماده بود، نيز در قالب مثال ذكر مي نمودند (20) . ادامه دارد ... . پي نوشت: 1( امير رضا ستوده (گردآورنده)، پا به پاي آفتاب، ج4، ص2 . 69( سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام خميني، ج5، ص3 . 165( اقتباس از: اميررضا ستوده، پا به پاي آفتاب، ج2، ص4 . 107( همان، ج2، ص210 تا 5 . 211( همان، ج4، ص6 . 27( همان، ج3، ص7 . 215( همان، ج4، ص8 . 28( سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام خميني ج2، ص9 . 25( اگر بگويي مي گويم (يعني اگر به من اشكال كني، جواب تو را مي دهم) . 10( اقتباس از: اميررضا ستوده (گردآورنده)، پا به پاي آفتاب، ج3، ص11 . 215( همان، ج4، ص12 . 138 - 137( سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام خميني، ج5، ص13 . 19( همان، ص14 . 139( تشويق كننده

ص: 3945

طلاب . 15( اقتباس از: اميررضا ستوده (گردآورنده)، پا به پاي آفتاب، ج4، ص16 . 95( همان، ص17 . 314( همان، ص18 . 76( همان، ص19 . 136( مجله حوزه، ش32، ص20 . 89( اقتباس از: اميررضا ستوده (گردآورنده)، پا به پاي آفتاب، ج3، ص512 . عبدالرحيم موگهي

ص: 3946

ترجمه كتاب آداب الصلوه از زبان مترجم

13 چكيده: اشاره: آقاي دكتر سالار منافي اناري مترجم كتاب آداب الصلوة امام خميني هستند كه اين كتاب معروف را به زبان انگليسي ترجمه كرده اند. دكتر منافي تحصيلات خود را در رشته هاي زبان انگليسي، الهيات (اديان و عرفان) به پايان رسانده اند و داراي تاليفات و ترجمه هاي متعددي به زبانهاي انگليسي و فارسي مي باشند. ايشان عضو هيات علمي بخش زبان انگليسي دانشكده ادبيات فارسي و زبانهاي خارجي دانشگاه علامه طباطبايي هستند. درباره ترجمه مزبور مصاحبه اي با ايشان انجام داده ايم كه مي خوانيد. حضور: چه شد كه تصميم به ترجمه كتاب آداب الصلوة كه مشحون از اصطلاحات دشوار اسلامي - عرفاني است گرفتيد؟ دكتر منافي: با توجه به سوابق تحصيلي حوزوي و دانشگاهي و با در نظر گرفتن تجربياتي كه در زمينه تاليف و ترجمه به زبان انگليسي داشتم مسووليت سنگين ترجمه كتاب نفيس آداب الصلوة حضرت امام (س) را به زبان انگليسي پذيرفتم. اين مسووليت در آبان ماه سال 1371 به موجب قراردادي از سوي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) به اينجانب واگذار گرديد. حضور: با توجه به اصطلاحات مشكلي كه در اين كتاب وجود دارد و دقت زيادي كه لازمه ترجمه صحيح كتاب است آيا به تنهايي اين مهم را به انجام رسانديد يا همكاراني

ص: 3947

هم داشتيد؟ دكتر منافي: پس از آنكه اين مسووليت خطير را پذيرفتم و سنگيني آن را بر دوش خود احساس كردم، مجبور شدم، براي آنكه از عهده انجام آن برآيم، از يكي دو كار ديگر دست بردارم و حتي از مسئوليت بزرگ ديگري كه در دانشگاه بعهده ام بود كناره گيري كنم، تا بتوانم با تمام توان اين كار عظيم را به اتمام رسانم. انجام تمام مراحل كار از قبيل ترجمه، مقابله ترجمه با متن اصلي، ويرايش علمي و ادبي و اصلاح نواقص احتمالي همه به علت عظمت كار از عهده يك نفر ساخته نبود و اگر هم مي شد نمي توانست كار خوبي باشد، لذا پس از مشورت با همكار خوبم جناب آقاي محمد جعفر خليلي، كار اين طور انجام شد كه ابتدا وي متن كتاب را به انگليسي ترجمه مي كرد و سپس اينجانب ترجمه انگليسي را كلمه به كلمه با متن اصلي مقابله مي كردم و در برخي موارد اصلاحات و تغييراتي را بعمل مي آوردم و بهنگام لزوم، براي مشورت در مورد برخي متشابهات و مشكلات علمي با اساتيد صاحب نظر در مسائل فلسفي، عرفاني و علوم و معارف اسلامي به بحث و تبادل نظر مي نشستم. البته اين مشورت تنها با شخصيت هاي علمي بطور حضوري نبود، بلكه به كتابهاي مرجع و منابع و ماخذ معتبر نيز

ص: 3948

به طور مرتب مراجعه مي شد تا بهترين معادل در زبان انگليسي براي هر يك از اصطلاحات تخصصي پيدا شود. گاه لازم مي شد كه براي اطمينان از مناسب بودن يك يا چند اصطلاح عرفاني به كتابهاي معتبر زيادي در زبانهاي عربي، انگليسي و فارسي مراجعه كنم و يا بدنبال اين كار به كتابخانه معتبري در تهران بروم. حضور: بفرماييد براي انتقال مفاهيم عرفاني و عميق كتاب آداب الصلوة بويژه در مواردي كه مشابهت ميان اصطلاحات وجود دارد از چه روشهايي استفاده كرديد؟ دكتر منافي: بطور كلي در عرفان دو بخش نظري و عملي هست. در عرفان نظري، نظريات عرفاني از يك زبان قابل انتقال به زبان ديگر است و لذا كتابهاي عرفاني زيادي هستند كه از يك زبان به زبان ديگر ترجمه شده اند، و از نظر اصول زبان شناسي هم هر مطلبي كه در يك زبان قابل ارائه باشد در زبان ديگر نيز قابل ارائه است. البته در عرفان مسائلي هستند كه غير قابل بيان مي باشند، مانند كشف و شهود و حالات عرفاني. هيچ عارفي نمي تواند "حال" عرفاني خود را از طريق زبان بيان كند، ولذا اينگونه مسائل كه قابل بيان نيستند قابل ترجمه نيز نمي باشند. مشكل عمده كار ما انتقال مفاهيم اصطلاحات عرفان اسلامي به زبان انگليسي بود. براي حل

ص: 3949

اين مشكل علاوه بر تلاشهاي زيادي كه همكار دانشمندم انجام مي داد خود اينجانب نيز بر خود لازم مي دانستم تا كتابهاي زيادي را كه در زمينه عرفان اسلامي به زبان انگليسي نوشته شده و يا به انگليسي ترجمه شده است بررسي كنم تا اطمينان حاصل شود كه مترادفهاي انگليسي بكار گرفته شده مناسب ترين هستند. با اين هدف برخي از قسمت هاي متن عربي كتاب نفيس "فصوص الحكم" محي الدين ابن عربي را با ترجمه انگليسي آن مقابله كردم. براي توضيح بيشتر و كمك به خواننده ترجمه در درك دقيق تر مفاهيم، خود اصل هر يك از اصطلاحات فلسفي، عرفاني و علوم و معارف اسلامي نيز بعد از ترجمه انگليسي در داخل پرانتز با حروف زبان انگليسي و با فونيتيك خاصي كه در اول ترجمه كتاب توضيح داده شده است ارائه گرديد تا خواننده اهل اين علوم و معارف خود اصطلاحات را نيز ببيند و ترجمه هاي اصطلاحات مشابه مانند "احديت" و "واحديت" را با يكديگر اشتباه نكند. پس از پايان ترجمه ومقابله كلمه به كلمه و جمله به جمله آن با متن اصلي، مرحله بعدي كار، ويرايش علمي و ادبي ترجمه بود كه اين كار مهم را نيز با توجه به مسووليتي كه داشتم خودم با كمال دقت و با حساسيت زياد انجام دادم. در

ص: 3950

طول انجام اين كار علمي نيز هرگاه كه لازم مي شد در تهران و قم براي اطمينان بيشتر با عالمان اهل نظر به مشورت مي پرداختم تا مجددا اطمينان حاصل كنم كه تمام مفاهيم علمي، فلسفي، عرفاني، كلامي و فقهي ارائه شده در ترجمه دقيقا با متن اصلي كتاب مطابقت دارد. هدف ديگر اين كار بررسي مجدد سليس بودن جملات و طبيعي بودن آنها در زبان انگليسي بود. پس از انجام ويرايش علمي و ادبي و تايپ انگليسي، ترجمه كل كتاب يك بار نيز از اول تا آخر جهت حصول اطمينان بيشتر از طبيعي بودن جملات و قابل فهم بودن آنها براي انگليسي زبانان و نيز براي غلطگيري احتمالي به وسيله يك انگليسي زبان مورد مطالعه قرار گرفت. اين كار توسط خانم "كتي جي ويليامز" انجام شد. ضمنا نامبرده كه يك انگليسي زبان مسلمان است پس از مطالعه ترجمه انگليسي اين كتاب اظهار مي داشت كه عميقا تحت تاثير مفاهيم متعالي و عرفاني آن قرار گرفته و از خواندن آن لذت معنوي و روحي زيادي برده است. مرحله پاياني كار قبل از انجام حروفچيني اين بود كه يك بار ديگر ترجمه كل كتاب را جهت كنترل نهايي مورد بررسي و مطالعه قرار دادم و هماهنگي هاي لازم و نهايي را در مورد برخي نكات در

ص: 3951

سراسر كتاب بعمل آوردم. بعد از حروفچيني نيز در چند مرحله غلطگيري و بازنگري لازم توسط چند نفر از جمله خود اينجانب بعمل آمد. حضور: به نظر شما اين ترجمه چه تاثيري در گسترش انديشه عرفاني حضرت امام دارد و اساسا حاصل كار خود را از نظر حفظ اصالت كتاب چگونه ارزيابي مي كنيد؟ دكتر منافي: همانطور كه در جواب سؤال قبلي به تفصيل توضيح دادم، اعتقادم بر اين است كه هم همكار عزيزم جناب آقاي خليلي و هم خود اينجانب آنچه در توان داشتيم در انجام اين كار سنگين بكار برديم تا ترجمه اي گويا و در شان حضرت امام (س) به مردم جهان عرضه شود. از نظر اينجانب، ترجمه انجام شده در نوع خود بهترين و زيباترين است. از طرف ديگر، در كار ترجمه علاوه بر انتقال معني بايد سبك متن اصلي را نيز رعايت كرد. يكي از ويژگيهاي سبك نوشته امام (س) در اين كتاب طولاني بودن برخي از جملات است كه در مواردي طول يك جمله بيش از ده سطر است، و اين نشانگر غناي علمي نويسنده و زيبايي ادبي اين نوشته است. البته اغلب مفاهيم فلسفي، عرفاني، كلامي و فقهي ارائه شده در اين گونه جملات آنهايي نيستند كه بتوان در جملات ساده و كوتاه ارائه كرد.

ص: 3952

تلاش ما اين بود كه اين سبك در ترجمه نيز رعايت شود زيرا تقطيع اينگونه جملات اغلب منجر به تقطيع مفاهيم نيز مي شد كه خلاف نظر نويسنده است. ممكن است نظر كسي اين باشد كه جملات هر چه ساده تر باشد درك آنها آسان تر مي شود. در جواب بايد گفت بيان استدلال هاي علمي و فلسفي و عرفاني در جملات ساده و كوتاه اغلب امكان پذير نيست. باري درك بسياري از مفاهيم عرفاني ارائه شده در اين كتاب در توان همه كس نيست و به قول خود امام (س) از براي هر علمي اهلي و براي هر راهي راه نوردي است. بنابراين بايد گفت تاثير اين ترجمه، همانند خود كتاب، در گسترش انديشه عرفاني حضرت امام (س) و شناساندن شخصيت عارفانه ايشان بيشتر در مورد كساني خواهد بود كه اهل اين علم و راه نورد اين راهند. حضور: به نظر شما امكان تهيه خلاصه اي از ترجمه كتاب آداب الصلوة براي استفاده عموم وجود دارد يا خير؟ دكتر منافي: ما نهايت سعي خود را كرديم تا آنجا كه ممكن است، به مفاهيم علمي و عرفاني خدشه اي وارد نشود تا ترجمه اين كتاب هر چه بيشتر واضح و روشن باشد و جملات آن از سلاست و فصاحت بيشتري برخوردار باشند. اما اين بدان معني نيست كه كل اين ترجمه براي هر فردي

ص: 3953

با هر سطح فكري قابل درك خواهد بود، همانطور كه متن اصلي خود كتاب هم چنين نيست. البته قسمتهايي از كتاب و ترجمه آن براي عامه قابل درك است ولي قسمتهايي هم هست كه درك آنها بدون داشتن آگاهيهاي لازم در زمينه هاي فلسفه، عرفان، كلام، فقه، تفسير قرآن و حديث نه تنها مشكل است بلكه گاهي امكان پذير نيست. بنابراين تهيه ترجمه خلاصه شده تنها از اين نظر امكان پذير خواهد بود كه قسمتهايي غير تخصصي براي استفاده عامه و قسمتهاي تخصصي براي استفاده خواص در نظر گرفته شوند، ولي انجام اين كار چندان هم آسان نيست، لذا به نظر من بهتر است اين ترجمه در تماميت خود باقي بماند. حضور: ترجمه كتاب كلا چه مدت طول كشيد و چه تاثيري در خود شما داشت؟ دكتر منافي: كلا نزديك به سه سال طول كشيد. در مورد قسمت دوم سؤال بايد عرض كنم كه بنده با توجه به تحصيلاتي كه در زمينه عرفان داشته ام و علاقه اي كه به مسائل عرفاني دارم به طور كلي از كار كردن در اين زمينه لذت مي برم. علاوه بر اين، كار كردن با اين كتاب باعث شد كه با نظرات عرفاني حضرت امام (س) آشنائي بهتر و بيشتري داشته باشم. حضور: با توجه به اينكه در واقع مدتها با اين كتاب

ص: 3954

زندگي كرده ايد و مي فرماييد با نظريات عرفاني حضرت امام بيشتر آشنا شده ايد، آيا مي توانيد به طور كلي تحليلي از محتواي كتاب بيان بفرماييد؟ دكتر منافي: البته تحليلي جامع از آراي عرفاني حضرت امام در اين مختصر نمي گنجد، تنها مي توان به كلياتي از آنچه در اين كتاب آمده است اشاره كرد. كتاب نفيس آداب الصلوة كه بيان تفصيلي آداب قلبي و اسرار معنوي نماز است، نمايانگر بسياري از آراي عرفاني امام است. اين كتاب در حقيقت مشروح كتاب سرالصلوة است كه قبل از اين به وسيله حضرت امام (س) نوشته شده است، و همانطور كه خود امام در اول اين كتاب مي نويسد چون آن كتاب را با حال عامه تناسبي نبوده، ايشان اين را به رشته تحرير درآوردند. كتاب آداب الصلوة در واقع آميزه اي از مباحث شريعت و طريقت است. در عين حال كه آداب ظاهري اعمال و عبادات را مورد توجه قرار داده رعايت آداب باطني و قلبي آنها را نيز مورد تاكيد قرار مي دهد. گرچه محور بحث ها در سراسر كتاب، آداب نماز است ولي در خلال همين بحث ها، مطالب مهمي در زمينه هاي فلسفه، عرفان، كلام، فقه، تفسير و حديث نيز آورده شده است كه عرفان مهمترين آنهاست و مطالب ديگر نيز اغلب رنگ عرفاني دارند. به طوركلي مطالب اين كتاب از

ص: 3955

قرآن كريم، از سنت و از اخبار و احاديث اهل بيت عصمت و افادات اهل معرفت اخذ شده است. از مهمترين مطالب عرفاني كه در اين كتاب به تفصيل از آن بحث شده توجه به عز ربوبيت و ذل عبوديت است كه يكي از آداب قلبيه و وظايف باطنيه در عبادات است. از نظر حضرت امام (س) كمال و نقص انسانيت تابع كمال و نقص اين امر است، يعني هر چه نظر انيت و انانيت و خودبيني و خودخواهي در انسان غالب باشد، از كمال انسانيت دور و از مقام قرب ربوبيت مهجور است. حضور: ظاهرا در حال حاضر نيز مشغول ترجمه آثار ديگري از حضرت امام مانند "چهل حديث" يا "سرالصلاة" هستيد؟ دكتر منافي: بعد از اتمام ترجمه انگليسي كتاب آداب الصلوة، مسووليت ترجمه انگليسي كتاب "آيين انقلاب اسلامي" را كه مجموعه اي منسجم از نوشته ها و بيانات حضرت امام (س) است به عهده گرفته ام. در مورد اين كتاب نيز روال كار همان است كه در آداب الصلوة بود. راجع به ترجمه "چهل حديث"، آنطور كه من شنيده ام، اين كتاب در حال حاضر توسط گروهي ديگر در حال ترجمه است. و در مورد ترجمه "سرالصلوة"، انشاءالله بعد از اتمام كار كتاب "آيين انقلاب اسلامي" اقدام خواهد شد. اضافه مي كنم آثار حضرت امام (س)

ص: 3956

را به طور كلي مي توان از نظر اصول زبان شناسي به دو دسته تقسيم كرد: يك دسته آثاري هستند كه "زبان نوشتاري" دارند و اين ها همان كتاب ها، رساله ها و نامه هايي هستند كه به قلم امام به رشته تحرير درآمده اند، مانند كتابهاي سرالصلوة، آداب الصلوة، چهل حديث و غيره. دسته دوم آثاري هستند كه "زبان گفتاري" دارند، مانند مصاحبه ها و بيانات امام در جمع اقشار مختلف مردم به مناسبت هاي گوناگون. براي ترجمه هيچكدام از اين آثار، صرف آشنايي با زبان هاي مبدا و مقصد كافي نيست. در مورد آثار دسته اول علاوه بر تسلط به مطالب و موضوعات مورد بحث، آشنائي با سبك "قلم" امام، يعني با "زبان نوشتاري" ايشان، و در مورد آثار دسته دوم، درك "زبان گفتاري" امام نيز ضروري است. اميد است دست اندركاران امور بين الملل مؤسسه در شناساندن هر چه بهتر شخصيت علمي و عرفاني حضرت امام به جهانيان، بخصوص به نسل جوان، بيش از پيش موفق و مؤيد باشند. حضور: از شركت شما در اين مصاحبه متشكريم. دكتر منافي: من هم به نوبه خود از شما عزيزان كه اين فرصت را به من داديد تا در مورد اين خدمت انجام شده توضيحاتي بدهم سپاسگزارم. توفيق شما و همه دست اندركاران مؤسسه را در خدمت به اسلام عزيز و به آرمان هاي حضرت

ص: 3957

امام (س) از درگاه خداي متعال مسالت دارم. موفق باشيد.

ص: 3958

تصوير انسان كامل و امام مهدي (عج) در ديوان اشعار امام خميني

15 چكيده: اي صوت رساي آسماني اي رمز نداي جاوداني اي قله كوه عشق و عاشق وي مرشد ظاهر و نهاني اي جلوه كامل انا الحق در عرش مرفع جهاني اي موسي صعق ديده در عشق از جلوه طور لامكاني اي اصل شجر ظهوري از تو در پرتو سر سرمداني برگوي به عشق سر لاهوت در جمع قلندران فاني اي نقطه عطف راز هستي برگير زدوست جام مستي اي دورنماي پور آذر ناديده افول حق زمنظر اي نار فراق بر تو گلشن شد برد و سلام از تو آذر بردار حجاب يار از پيش بنماي رخش چو گل مصور از چهره گلعذار دلدار شد شهر قلندران منور آشفته چه گشت پيچ زلفش شد هر دو جهان چو گل معطر بر گوش دل و روان درويش برگوي به صد زبان مكرر اي نقطه عطف راز هستي برگير زدوست جام مستي (1) يكي از مباحث مهم عرفان، مبحث امامت خصوصا امامت حضرت صاحب الزمان - عجل الله تعالي فرجه الشريف - است. هر كدام از عرفا، طبق ذوق عرفاني خويش و به مقتضاي مقام در اين خصوص ابراز نظر كرده اند. حاصل كلام عرفا اين است كه خداوند سبحان، كه فياض علي الاطلاق است، به مقتضاي فياضيت خويش بايد

ص: 3959

واسطه فيض داشته باشد تا فيوضات ربوبي را به عالم و آدم رساند و در ملك حضرت مالك الملوك بسط دهد. هر كدام از انبياي اولوالعزم در زمان خود صاحب اين مقام بوده اند تا اينكه نوبت به خاتم الانبيا رسيد او نيز اين مقام را به جانشين بلافصل خود علي بن ابي طالب سپرد و علي (ع) نيز به اولاد معصوم خويش حسن و حسين و اولاد معصوم حسين - سلام الله عليهم - تفويض فرمود كه آخرين نفر از اين سلسله شريفه، وجود اقدس حضرت صاحب الزمان است. وي دوازدهمين امام و جت خدا است كه هم اكنون زنده و روزي به امر الهي ظهور خواهد كرد، و جهان را پر از عدل و داد مي نمايد. عرفا انسان كامل و امام معصوم را به عنوان خليفه و ولي خدا از ابعاد گوناگون مورد بررسي قرار داده اند كه در شعر حضرت امام (ره) به پاره اي از آنها اشاره شده است. در اينجا به شرح مختصر آن مي پردازيم. هدف و غايت آفرينش از نظر عرفان، انسان كامل غايت آفرينش است; يعني، اگر انسان كامل نبود، جهان آفريده نمي شد. در حديثي قدسي نيز آمده است: لولاك لما خلقت الافلاك (اگر تو نبودي افلاك را نمي آفريدم) با اينكه اين حديث شريف در خصوص حضرت ختمي مرتبت محمد مصطفي - صلي الله عليه و

ص: 3960

آله و سلم - است، ولي هر انسان كاملي در حد خويش مصداق اين كلام شريف است، از اينرو هر كدام از حضرات معصومين - سلام الله عليهم - مورد خطاب اين حديث اند. حضرت امام (ره) مي گويد: خاصه كنون كاندر جهان، گرديده مولودي عيان كز بهر ذات پاك آن شد امتزاج ماء و طين از بهر تكريمش ميان بربسته خيل انبيا از بهر تعظيمش كمر خم كرده چرخ هفتمين مهدي امام منتظر نوباوه خيرالبشر خلق دو عالم سر به سر بر خوان احسانش نگين مهر از ضيائش ذره اي، بدر از عطايش بدره اي دريا زجودش قطره اي گردون ز كشتش خوشه چين (2) محيي الدين عربي نيز آنچه را عرفا و علماي شيعه در خصوص حضرت مهدي (عج) گفته اند، بيان مي كند: "بدان كه خدا ما را تاييد كند يقينا خداي خليفه اي دارد كه روزي ظهور خواهد كرد در حالي كه زمين پر از ظلم و جور شده است، ولي او آن را از عدل و قسط پر خواهد ساخت. حتي اگر از عمر دنيا يك روز بيشتر نمانده باشد، خدا آن روز را آنقدر طولاني مي نمايد كه مهدي خليفه خدا از عترت رسول خدا و فرزند فاطمه كه اسمش هم اسم رسول خدا و جد او حسين بن علي بن ابي طالب است ظهور كند. او از

ص: 3961

مردم در بين ركن و مقام بيعت مي گيرد; شبيه رسول الله است هم در خلق و هم در خلق... به واسطه مهدي همه مذاهب از بين مي رود و جز دين خالص، ديني باقي نمي ماند... شهداي مهدي بهترين شهدا و امناي مهدي، بهترين امنا هستند. حكم هر چيزي را از سوي خدا مي داند، زيرا كه او خليفه ي خداوند است. زبان پرندگان را مي داند و عدالتش در انس و جن سريان دارد. (3) " لاهيجي در كتاب شرح گلشن راز مي گويد: "ظهور تمامي ولايت و كمالش به خاتم اولياء خواهد بود چون كمال حقيقت دايره در نقطه اخير به ظهور مي رسد و خاتم الاولياء عبارت از امام محمد مهدي است كه موعود حضرت رسالت صلي الله عليه و آله - است حيث قال: لو لم يبق من الدنيا الا يوم يطول الله ذلك اليوم حتي يبعث فيه رجلا مني او من اهل بيتي يواطي اسمه اسمي و اسم ابيه اسم ابي يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا و قال ايضا: المهدي من عترتي من اولاد فاطمة - عليها السلام - [بدو يابد تمامي دور عالم] يعني به خاتم الاولياء كه عبارت از مهدي است دور عالم تمامي و كمال تام يابد و حقايق اسرار الهي در زمان آن حضرت تمام ظاهر مي شود،

ص: 3962

زيرا كه چنانچه در دور نبوت كمال احكام شرعيه و اوضاع مليه در زمان خاتم انبيا به ظهور پيوسته ختم نبوت شد، در دور ولايت نيز اسرار الهي و حقايق و معارف يقيني در دور خاتم اولياء به كمال رسيده به آن حضرت مختتم مي شود... (4) " وي سپس در تبيين اين مطلب كه مهدي از فرزندان حضرت رسول اكرم - صلي الله عليه و آله - است مي گويد: "بدانكه نسبت فرزندي به سه نوع متحقق مي شود، يكي نسبت صلبي كه معارف و مشهور است، دوم نسبت قلبي كه به حسن ارشاد و متابعت دل تابع در صفا مثل متبوع گردد، سيوم نسبت حقي حقيقي كه تابع به بركت حسن متابعت متبوع به نهايت مرتبه كمال كه جمع و فرق الجمع است برسد و تابع و متبوع يكي گردد. چون خاتم اولياء البته از آل محمد است نسبت صلبي ثابت است و چون دل مباركش به سبب حسن متابعت خاتم انبياء مرآت تجليات نامتناهي الهي شده است نسبت قلبي واقع است و چون وارث مقام "لي مع الله وقت" گشته است نسبت حقي حقيقي كه فوق جمع تشبيهات است، تحقق يافته پس هر آينه ميان خاتم الولاية و خاتم النبوة نسبت تام كه نسبت ثلاثه است واقع باشد. (5) " عزيزالدين نسفي در كتاب مقصد اقصي مي گويد: "چون

ص: 3963

ولايت و نبوت را دانستي اكنون بدانكه شيخ سعدالدين حموي مي فرمايد كه هر دو طرف جوهر اول را در اين عالم دو مظهر مي باشد، مظهر اين طرف كه نامش نبوت است خاتم انبيا است و مظهر آن طرف كه نامش ولايت است صاحب الزمان است و صاحب الزمان اسامي بسيار دارد...اي درويش. صاحب الزمان علم به كمال و قدرت به كمال دارد. علم و قدرت را با وي همراه كرده اند، چون بيرون آيد تمامت روي زمين را بگيرد و روي زمين را از جور و ظلم پاك گرداند و به عدل آراسته گرداند و مردم در وقت وي در آسايش باشند. شيخ سعدالدين حموي در حق اين صاحب الزمان كتابها ساخته است و مدح وي بسيار گفته است... صاحب الزمان كه گفته شد ولي است چون بيرون آيد ولايت ظاهر شود و حقايق آشكار شود... (6) " بخش پاياني كلام محيي الدين در اشعار حضرت امام (ره) چنين بيان شده است. امرش قضا، حكمش قدر، حبش جنان بغضش سقر خاك رهش زيبد اگر بر طره سايد حور عين دانند قرآن سر به سر بابي زمدحش مختصر اصحاب علم و معرفت، ارباب ايمان و يقين سلطان دين شاه زمن، مالك رقاب مرد و زن دارد به امر ذوالمنن روي زمين زير نگين ذاتش به امر دادگر، شد منبع

ص: 3964

فيض بشر خيل ملايك سر به سر دربند الطافش رهين گر نه وجود اقدسش ظاهر شدي اندر جهان كامل نگشتي دين حق زامروز تا روز پسين ايزد به نامش زد رقم، منشور ختم الاوصيا چونانكه جد امجدش گرديد ختم المرسلين (7) حاكميت دين و تحقق عدالتيكي از حكمتهاي ظهور حضرت مهدي (عج) حاكميت دادن به دين و تحقق يافتن عدالت ديني است. منظور از عدالت ديني، عدالتي است كه دين معرفي مي كند، نه عدالت سياسي. هر سياستمدار طبق ذوق و سليقه خود و در جهت اغراض شيطاني و حكومتي خويش مدعي آن است، بطوريكه در جهان امروز بسياري از ظلمها در لباس عدالت رواج مي يابد. از نظر عرفا عدالت وقتي جهانگير مي شود كه دين خالص الهي جهانگير شود. لازمه جهانگيري دين حق، از بين رفتن مذاهب مختلف و باقي ماندن مذهب واحد است. محيي الدين عربي مي گويد: "... مهدي ظلم و ظالم را از بين برده و دين را برپا داشته و روح زندگي و عزت را در اسلام مي دمد دين را آنگونه كه هست ظاهر مي سازد، به طوريكه اگر رسول الله (ص) بود همان حكم را مي كرد. به واسطه مهدي بساط همه مذاهب برچيده مي شود و جز دين خالص چيزي باقي نمي ماند. عموم مسلمين به وجود او خوشحال شده و عرفاي بالله و اهل حق

ص: 3965

با وي بيعت مي كنند مردان الهي هستند كه به دعوت او لبيك گفته و امر او را برپا مي دارند و به ياريش مي شتابند... حضرت عيسي در دمشق بر وي نازل مي شود و به سنت رسول الله (ص) نماز مي گذارد... (8) " حضرت امام (ره) در حاكميت حضرت مهدي (عج) و ريشه كن كردن ظلم و جور و گسترش عدالت مطلقه و از بين رفتن مذاهب ضاله مي گويد: اي خسرو گردون فرم لختي نظر كن از كرم كفار مستولي نگر اسلام مستضعف ببين ناموس ايمان در خطر از حيله لامذهبان خون مسلمانان هدر از حمله اعداء دين ظاهر شود آن شه اگر شمشير حيدر بر كمر دستار پيغمبر به سر دست خدا در آستين دياري از اين ملحدان باقي نماند در جهان ايمن شود روي زمين از جور و ظلم ظالمين نوح و خليل و بوالبشر ادريس و داود و پسر از ابر فيضش مستمر اركان علمش مستعين موسي به كف دارد عصا دربانيش را منتظر آماده بهر اقتدا عيسي به چرخ چارمين بر روي احبابت شود مفتوح ابواب ظفر بر جان اعدايت رسد هر دم بلاي سهمگين تا باد نوروزي وزد هر ساله اندر بوستان تا ز ابر آزادي دمد ريحان و گل اندر زمين بر دشمنان دولتت هر فصل باشد چون خزان بر دوستانت هر دمي

ص: 3966

بادا چو ماه فرودين عالم شود از مقدمش خالي ز جهل از علم پر چون شهر قم از مقدم شيخ اجل مير مهين (9) مولوي نيز در اين خصوص اشعاري دارد كه به ذكر گزيده آن اكتفا مي كنيم: مهدي سوار آخرين بر خصم بگشايد كمين خارج رود زير زمين الله مولانا علي تخم خوارج در جهان ناچيز و ناپيدا شود آن شاه چون پيدا شود الله مولانا علي مهدي و مهتدي تويي رحمت ايزدي تويي روي زمين گرفته اي داد زمانه داده اي . . . خواجه بيا، خواجه بيا، خواجه دگر بار بيا دفع مده دفع مده اي مه عيار بيا عاشق مهجور نگر، عالم پرشور نگر تشنه مخمور نگر،اي شه خمار بيا پاي تويي، دست تويي هستي هر هست تويي بلبل سرمست تويي جانب گلزار بيا گوش تويي، ديده تويي، وزهمه بگزيده تويي يوسف دزديده تويي، بر سر بازار بيا اي ز نظر گشته نهان اي همه را جان و جهان بار دگر رقص كنان بي دل و دستار بيا روشني روز تويي، شادي غم سوز تويي ماه شب افروز تويي، ابر شكربار بيا اي علم عالم نو، پيش تو هر عقل گرو گاه ميا، گاه مرو، خيز به يكبار بيا اي شب آشفته برو، وي غم ناگفته برو اي خرد خفته برو، دولت بيدار بيا

ص: 3967

اي نفس نوح بيا، وي هوس روح بيا مرهم مجروح بيا، صحت بيمار بيا اي مه افروخته رو، آب روان در دل جو شادي عشاق بجو، كوري اغيار بيا (12) حضرت امام خميني در خصوص جهانگيري و جهانداري حضرت صاحب الامر در جاي ديگر از ديوان خود مي فرمايد: مصدر هر هشت گرودن مبدا هر هفت اختر خالق هر شش جهت، نور دل هر پنج مصدر والي هر چار عنصر حكمران هر سه دختر پادشاه هر دو عالم، حجت يكتاي اكبر آنكه جودش شهره نه آسمان بل لامكان شد مصطفي سيرت، علي فر، فاطمه عصمت حسن خو هم حسين قدرت، علي زهد و محمد علم مهرو شاه جعفر فيض و كاظم حلم و هفتم قبله گيسو هم تقي تقوا، نقي بخشايش و هم عسگري مو مهدي قائم كه در وي جمع، اوصاف شهان شد پادشاه عسگري طلحت تقي حشمت نقي فر بوالحسن فرمان و موسي قدرت و تقدير جعفر علم باقر، زهد سجاد و حسيني تاج و افسر مجتبي حلم و رضيه عفت و صولت چو حيدر مصطفي اوصاف و مجلاي خداوند جهان شد جلوه ذاتش به قدرت تالي فيض مقدس فيض بي حدش به بخشش، ثاني مجلاي اقدس نورش از "كن" كرد برپا هشت گردون مقرنس نطق من هرجا چو شمشير است و در وصف شه اخرس ليك

ص: 3968

پاي عقل در وصف وي اندر گل نهان شد دست تقديرش به نيرو جلوه عقل مجرد آينه انوار داور، مظهر اوصاف احمد حكم و فرمانش محكم، امر و گفتارش مسدد در خصايل ثاني اثنين ابوالقاسم محمد (ص) آنكه از "يزدان خدا" بر جمله پيدا و نهان شد (13) آيينه خدا نما حضرت مهدي - عجل الله تعالي فرجه الشريف - آيينه تمام نماي حضرت حق است. در عرفان اسلامي هر يك از اقطاب و معصومين الهي اعم از انبيا يا اوليا - سلام الله عليهم اجمعين - آيينه تمام نماي خدايند، زيرا تنها مظهر كامل اسما و صفات الهي وجود مبارك انسان كامل است و اهل بيت عصمت و طهارت همانند رسول اكرم مظاهر جمال و جلال خدا هستند. همه عرفا به اين مطلب اشاره كرده اند، به خصوص حضرت امام خميني (ره) در بسياري از آثار خود به بيان اين حقيقت پرداخته اند. وي در مقدمه وصيت نامه سياسي - الهي خود مي فرمايند: ... سبحانك اللهم صل علي محمد و اله مظاهر جمالك و جلالك و خزائن اسرار كتابك الذي علي فيه الاحدية بجميع اسمائك و صفاتك حتي المستاثر منها الذي لايعلمه غيرك (پاك پروردگارا بر محمد و آل محمد درود فرست كه مظاهر جمال و جلال و گنجينه هاي اسرار كتاب تو هستند. آن كتابي كه احديت به تمامي اسما

ص: 3969

و صفات تو حتي اسما مستاثرت كه جز تو از آن خبر ندارد در آن تجلي كرده است.) انسان كامل چون خليفه خداست، ضرورتا بايد به صفات خداوندي متصف باشد زيرا لازمه خليفه بودن سنخيت وي با مستخلف است كه اين سنخيت در تخلق به اخلاق الله حاصل مي شود. "خليفه را از اتصاف به صفات مستخلف و تخلق به اخلاق او گزير نيست; زيرا كه خلفا مشاهد صفات ربوبيت و مظاهر اسما الوهيت اند بل ظهور صفات الهي و سريان اخلاق نامتناهي در عموم كرام و شرفا جز به يمن انفاس خلفا ميسر نگردد، و از اين جهت لازم شود كه هر چه مستلزم وجود مستخلف (خدا) باشد لازم وجود خليفه شود الا وجوب [يعني واجب الوجود بودن كه صفت محض حضرت حق است"] (14) بنابراين، حضرت مهدي به عنوان يكي از اهل بيت عصمت و طهارت، مظهر جمال و جلال الهي است، به عبارت ديگر آيينه اي كه خداي سبحان تمامي اسما و صفات خود را در آن مي بيند. مرآت ذات كبريا مشكوة انوار هدا منظور بعث انبياء مقصود خلق عالمين (15) در اين بيت، امام نه تنها حضرت مهدي را آيينه ذات كبريايي معرفي مي كند، بلكه وي را هدف نهايي از بعثت تمام انبيا نيز مي داند، زيرا همه انبيا جهت اجراي

ص: 3970

احكام الهي مبعوث شدند، ولي شرايط زمانه اجازه نداد تا آن پاكان به مقاصد پاك خود برسند و اين آرزو در دلشان ماند، ولي امام مهدي با ظهور خود و اجراي كامل احكام الهي به مقصود انبيا تحقق خارجي خواهد بخشيد، زيرا كه مهدي: امرش قضا حكمش قدر حبش جنان بغضش سقر خاك رهش زيبد اگر بر طره سايد حور عين (16) . . . حضرت صاحب زمان مشكوة انوار الهي مالك كون و مكان مرآت ذات لامكاني مظهر قدرت، ولي عصر، سلطان دو عالم قائم آل محمد، مهدي آخر زماني با بقاء ذات مسعودش همه موجود باقي بي لحاظ اقدسش يكدم همه مخلوق فاني خوشه چين خرمن فيضش همه عرشي و فرشي ريزه خوار خوان احسانش همه انسي و جاني از طفيل هستي اش هستي موجودات عالم جوهري و عقلي و نامي و حيواني و كاني شاهدي كو از ازل از عاشقان بر بست رخ را بر سر مهر آمد و گرديد مشهود و عياني از ضيائش ذره اي برخاست شد مهر سپهري از عطايش بدره اي گرديد بدر آسماني بهر تقبيل قدومش انبيا گشتند حاضر بهر تعظيمش كمر خم كرد چرخ كهكشاني گو بيا بشنو بگوش دل نداي "انظروني" اي كه گشتي بي خود از خوف خطاب "لن تراني" (17) اشعار فوق، بيانگر عظمت حضرت صاحب الزمان، عجل اللهتعالي فرجه

ص: 3971

الشريف اند، كسي كه مظهر قدرت، عدالت و لطف و قهر الهي است. همه انبياي الهي به خصوص انبياي اولوالعزم، سلام الله عليهم، چنين بوده اند، ليكن آن بزرگان مظاهر ظهور و بروز اين كمالات بودند نه مظاهر وقوع، ولي حضرت مهدي هم مظهر ظهور است و هم مظهر وقوع. همه انبيا آيينه عدالت، حكمت، قدرت، رحمت و... بوده اند، اما عدم قابليت انسانهاي زمانشان امكان وقوع و تحقق اين كمالات را نمي داد، از اينرو همه آنها منتظر ظهور حضرت مهدي و تحقق بخشيدن به آرزوهايشان مي باشند; به عبارت ديگر حكومت حضرت مهدي حكومت همه انبياي الهي است، بدين جهت امام خميني فرمود: بهر تقبيل قدومش انبيا گشتند حاضر بهر تعظيمش كمر خم كرد چرخ كهكشاني بنابراين مي توان گفت مظهريت انسان كامل و آيينه خدا بودنش تاكنون آنگونه كه بايد و شايد شناخته نشده است و اين مساله به طورشايسته فقط در حكومت حضرت مهدي شناخته خواهد شد، زيرا تاكنون انسانهاي كامل نتوانسته اند كاملا فضايل خود را عيان كنند، اما در دوران ظهور حضرت قائم، اين كمالات ظاهر گشته و مردم نيز به بركت وجود وي كمال وجودي يافته و اين فضايل را بهتر درك خواهند كرد، پس مرآتبت حضرات معصومين در زمان آخرين معصوم اهل بيت كاملا روشن مي شود، بدين سبب است كه مي توان گفت حديث قدسي

ص: 3972

لولاك لما خلقت الافلاك به شكل كامل متوجه حضرت مهدي است، يا اينكه اين ديث شريف در حق حضرت محمد صلي الله عليه و آله سلم بيان شده است، اما عظمت و بركت حضرت خاتم الانبيا آنگاه به طور شايسته روشن خواهد شد كه حضرت خاتم الاوصيا ظاهر شود و احكام دين جدش را به اجرا درآورد، پس مي توان گفت بقاي همه هستي به بقاي وجود حضرت مهدي است همانطور كه حدوث آن به حدوث وجود حضرت مهدي است. با بقاء ذات مسعودش همه موجود باقي بي لحاظ اقدسش يكدم همه مخلوق فاني از طفيل هستي اش هستي موجودات عالم جوهري و عقلي و نامي وحيواني و كاني عرفا در خصوص مرآتبت انسان كامل حرفهاي زيادي دارند كه همه مويد گفتار فوق الذكر است. آنان عقيده دارند غرض از هستي عالم اين است كه خدا اسما و صفات خود را در آيينه كثرات مشاهده كند. كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف. (18) (من گنج نهاني بودم، دوست داشتم كه شناخته شوم پس همه مخلوقات را آفريدم تا شناخته شوم) كنت كنزا گفت مخفيا شنو گوهر خود گم مكن اظهار شو بهر اظهار است اين خلق جهان تا نماند گنج حكمتها نهان (19) عشق است غني ز بوده و نابوده جاويد به مستقر عز آسوده عكس رخ

ص: 3973

خود ز اين و آن بنموده و آنگه به جمال و حسنشان بستوده (21) از آنجايي كه هر مخلوقي به اندازه سعه وجودي خود مي تواند، مظهر گنجينه هاي الهي باشد و از طرفي محدويت هاي مادي و معنوي نمي گذارد كه مخلوقات مستقيما با مبدا اعلي و منشا هستي در ارتباط باشند، لذا حكمت الهي اقتضا مي كند كه واسطه فيضي در ميان مخلوقات قرار دهد تا هم خود را در آن مشاهده كند و هم مخلوقات خدا را در آن ببينند كه همان آيت عظمي و آيينه تمام نماي حضرت حق يعني، انسان كامل است، از اين رو امام خميني (ره) مي گويد: مرآت ذات كبريا مشكوة انوار هدا منظور بعث انبياء مقصود خلق عالمين داود قيصري مي گويد: "... براي اينكه خداوند متعال وقتي به واسطه ذات خود براي ذات خود تجلي كرد و تمام صفات و كمالات خود را در ذات خود مشاهده كرد، اراده كرد كه اين كمالات و صفات خود را در حقيقتي مشاهده كند كه براي خداوند به منزله ي آيينه باشد." (20) حضرت امام خميني (ره) در جاي ديگر مي فرمايد: "يقينا آن حقيقت غيبيه مطلقه كه به حسب حقيقت ظهوري ندارد به ناچار براي ظهورش آيينه اي لازم است كه عكس آن حقيقت در آن تجلي كند." (22) عطار نيشابوري تمثيل بسيار زيبايي در خصوص

ص: 3974

آيينه بودن انسان كامل دارد. وي مي گويد: چون هيچ موجودي تاب و توان رويارويي مستقيم با خداوند را نداشته و از طرفي طاقت دوري از او را نيز ندارد، پس بايد به گونه اي غيرمستقيم با حضرت معبود در ارتباط باشند، از اين جهت انسان كامل واسطه بين عالم الوهيت و عالم عبوديت است. عطار در اين تمثيل انسان كامل را آيينه خدائي تعبير مي كند: پادشاهي بود بس صاحب جمال در جهان حسن بي مثل و مثال ملك عالم مصحف آيات او دلربائي پرچم رايات او مي ندانم هيچكس آن زهره داشت كز جمال او تواند بهره داشت هر كه كردي سوي آن برقع نگاه سر بريدند از تن وي بيگناه مردن از عشق رخ آن دل نواز بهتر از صد زندگاني دراز ني كسي را صبر زو بودي دمي ني كسي را تاب او بودي همي هر كه او ديدي جمالش آشكار جان بدادي و به مردي زار زار ليك چون كس تاب ديد او نداشت لذتي جز در شنيد او نداشتشاه را قصري نكو بنگاشتند و آينه اندر برابر داشتند بر سر آن قصر وقتي پادشاه وآنگهي در آينه كردي نگاه روي او از آينه مي تافتي هركس از رويش نشان مي يافتي (23) چون كسي را نيست چشم آن جمال وزجمالش هست صبر

ص: 3975

ما محال با جمالش چونكه نتوان عشق باخت از كمال لطف خود آيينه ساخت (24) اوليت و آخريت مهدي (عج) در مباحث گذشته بيان شد كه حكمت و حكومت همه انبيا، تحقق احكام الهي در روي زمين بوده است كه هر كدام از آن پاكان در حد توان و اقتضاي زمان در اين راه كوشيده اند، ولي هيچكدام به هدف و مقصود خود نرسيدند و تنها قدرتي كه به اين امر لباس تحقق خارجي خواهد پوشاند وجود مقدس صاحب الزمان است، به عبارت ديگر آخرين معصوم از سلسله معصومين مجري احكام الهي خواهد بود كه اولين خواسته هر پيامبر و امامي است، پس آنچه در اول موردنظر بوده است به دست آخرين نفر از اين سلسله الهي تحقق خواهد يافت. در واقع، حضرت مهدي هدف غايي نبوت و امامت است و چون هدف غايي است، پس وجودا قبل از همه و وقوعا بعد از همه خواهد بود، بدين جهت حضرت امام (ره) مي گويد: روزگارش گرچه از پيشينيان بودي موخر ليك از آدم بدي فرمانش تا عيسي مقرر از فراز توده غبرا، تا گردون اخضر وز طراز قبه ناسوت تا لاهوت يكسر بنده فرمانبرش گرديده و عبد آستان شد (25) مولوي در شرح حديث شريف نحن الاولون الخرون (ما اوليهاي آخري هستيم) مي گويد: ظاهر آن شاخ

ص: 3976

اصل ميوه استباطنا بهر ثمر شد شاخ هست گرنبودي ميل و اوميد ثمر كي نشاندي باغبان بيخ شجر پس به معني آن شجر از ميوه زاد گر به صورت از شجر بودش ولاد مصطفي زين گفت ك آدم و انبيا خلف من باشند در زير لوا بهر اين فرموده است آن ذوفنون رمز نحن الاخرون السابقون گر به صورت من ز آدم زاده ام من به معني جد جد افتاده ام كز براي من بدش سجده ملك وز پي من رفت بر هفتم ملك پس ز من زاييد در معني پدر پس زميوه زاد در معني شجر (26) اول فكر آخر آمد در عمل خاصه فكري كو بود وصف ازل مولوي مي گويد همانطور كه هدف باغبان از كاشتن درخت، ثمره آن است و درخت بي ثمر ارزش كاشتن ندارد، به عبارت ديگر اگر در ظاهر، ميوه محصول درخت است، ولي در واقع درخت محصول ميوه است، زيرا اگر ميوه دهي نباشد درختي كاشته نمي شود. جامي مي گويد: آدم كه به صورت پدر و من پسرم آندم كه بديده حقيقت نگرم صدگونه گواه آيد ازو در نظرم كو از ره معني پسر و من پدرم (27) از اينرو همه انبيا مانند درختي هستند كه كاشته مي شوند تا ميوه بدهند. ميوه انبياي سلف پيامبر اكرم و خاندان وي است كه

ص: 3977

اگر اينها نبودند آنان نيز نبودند. از اين جهت حضرت امام خميني (ره) ظهور شجره طيبه نبوت را به بركت وجود حضرت رسول اكرم (ص) دانسته و مي گويد. اي صوت رساي آسماني اي رمز نداي جاوداني اي قله كوه عشق و عاشق وي مرشد ظاهر و نهاني اي جلوه كامل اناالحق در عرش مرفع جهاني وي اصل شجر ظهوري از تو در پرتو سر سرمداني (28) پاورقي: 1. ديوان، ص 2 .289 -290. الفتوحات المكية، چاپ بيروت، ج 3، باب، 3 .266. ديوان امام، قصيده بهاريه، ص 5 .259 و 4. لاهيجي، شرح گلشن راز، انتشارات محمودي، ص 317 و 6 .315. اشعه اللمعات، ص 245 و 7 .246. ديوان امام، قصيده بهاريه، ص 8 .260. الفتوحات المكية، باب 9 .366. ديوان امام، قصيده بهاريه، ص 10 .261 -2. كليات شمس تبريزي، چاپ اميركبير، ص 11 .1189. كليات شمس تبريزي، چاپ اميركبير، ص 12 .917. همان مدرك، ص 13 .64. ديوان امام، ص 14 .275 -7. مجمع البحرين، شمس الدين ابرقويي، باب سيم. 15. ديوان امام، ص 16 .260. ديوان امام، ص 17 .260. ديوان امام، ص 18 .265. بحارالانوار، چاپ بيروت، ج 84، ص 19 .119. مثنوي، دفتر چهارم، ص 20 .264. شرح فصوص قيصري، چاپ بيدار، ص 21 .157. اشعة اللمعات، ص

ص: 3978

22 .20. مصباح الهداية، ص 23 .54. منطق الطير. 24. منطق الطير، ص 25 .70. ديوان امام، ص 26 .277. دفتر چهارم، ابيات 522 تا 27 .530. اشعة اللمعات، جامي، ص 28 .2. ديوان، ص 982. حجه الاسلام قادر فاضلي

ص: 3979

تطورات فقهي ولايت فقيه

21 چكيده: انديشه ولايت فقيه در بستر تاريخ خود، به همين صورتي كه حضرت امام گفته اند مطرح بوده يا اين كه حضرت امام در اين عرصه، ديدگاه نويي ارائه داده اند؟ البته هر نظريه فقهي به طور طبيعي در طول تاريخ، تطوراتي پيدا مي كند، ولي به نظر مي رسد تولد نظريه ولايت فقيه بايد هم زمان با تولد فقه باشد; آغاز عصر اجتهاد. من در كلمات شيخ مفيد، كه آغازگر اجتهاد - به معناي متعارف - است، شواهد و قرايني پيدا كردم كه ايشان به ولايت مطلقه فقيه معتقد بوده است. اما پيش از ادامه سخن، ذكر يك نكته ضروري است: بدون شك، زماني فقه شيعه صورت گرفت كه فقهاي ما در شرايط خاصي قرار داشتند: حكومت ها در دست جائران بود و فقها در حاشيه قدرت، و حتي احتمال اين كه زماني قدرت را به دست آورند، داده نمي شد. اگر چه در دوره هاي محدودي مانند دوره شيخ مفيد كه آل بويه شيعه بر سر كار بودند و يا دوره صفويه روزنه هايي براي علماي شيعه وجود داشت، اما با اين حال، همين حكومت هاي شيعي هم مقيد به حفظ قدرت خود بودند و راضي نمي شدند براي اجراي مسائل شرعي، به راحتي از حكومت خود دست بردارند، حتي اگر احساس مي كردند كه علما در برابر حكومت آنها

ص: 3980

ايستاده اند، با آنها درگير مي شدند. با توجه به اين، در مساله حكومت، به نظر مي رسد بخشي از آنچه حاكم اعمال مي كند مربوط به يا مال يا جان مردم است. اگر ما بتوانيم اثبات كنيم كه در اين حوزه، فقهاي ما براي فقيه، قايل به حق دخالت بوده اند، به طريق اولي، ثابت مي شود كه آنها در حوزه هاي ديگر هم حق دخالت داشته اند. اين سه حوزه اهميت فراواني نسبت به ديگر حوزه ها دارد. فقهاي ما در كتاب هاي خود، وقتي به اين سه حوزه مي رسند، مسؤوليت اجراي احكام را بر عهده فقيه مي گذارند. به عنوان مثال، وقتي مرحوم شيخ مفيد در مباحث خود، به نماز جمعه يا عيدين مي رسد، مي فرمايد: «و للفقهاء ان يجمعوا باخوانهم بصلوات الخمس وصلاة الاستسقاء والعيدين والجمعة» ايشان اين سخن را در حالي مطرح مي كند كه نماز جمعه يكي از شؤون حاكم بود و توسط او يا كسي كه او معرفي مي كرد، اقامه مي شد. اما چون اين يك موضوع ديني است، شيخ مفيد آن را بر عهده فقيه مي داند. يا - مثلا - در مساله زكات، كه يكي از منابع مالي مهم حكومت اسلامي است، شيخ مفيد در بحث از آيه «خذ من اموالهم صدقة» مي گويد: مسؤوليت جمع آوري زكات و ديگر صدقات واجب بر عهده پيامبر (ص) است. سپس مي فرمايد: پس

ص: 3981

از وي، اين كار به جانشينان او واگذار شده است; «و قد فوضوا النظر فيه الي فقهاء شيعتهم. » در بحث اجراي حدود هم همين سخن را مي فرمايد. از جمع بندي نظرات معلوم مي شود كه شيخ مفيد (ره) معتقد بوده اجراي حساس ترين مسائل دين بر عهده فقهاست و طبيعي است كه فقيه در ديگر مسائل عرفي نيز مسؤوليت دارد. اين توسعه از كارهاي جالبي است كه شيخ مفيد كرده است; مثلا، در باب وصيت مي گويد: «اذا عدم السلطان العادل - مما ذكرنا من هذه الابواب للفقيه ان يتولا ما تولاه السلطان» در تمام اين ابواب، احكامي را كه سلطان بايد اجرا كند، اگر سلطان عادل - يعني پيامبر (ص) و امام معصوم (ع) - نبود، فقيه بايد اجراي آنها را متكفل شود. اين سخن شيخ دقيقا نظريه «ولايت عامه انتصابي فقيه» را اثبات مي كند كه سابقه نظريه ولايت فقيه حضرت امام است، در حالي كه من نديده ام اين سابقه را تاكنون كسي به شيخ مفيد رسانده باشد; آنچه هست سابقه اي است كه به مرحوم شيخ احمد نراقي مي رسانند يا بعضي هم سعي كرده اند آن را به محقق كركي يا محقق اردبيلي برسانند. اما در كلمات شيخ مفيد، كه بنيانگذار اجتهاد و اولين فقيهي است كه به صورت اجتهادي كتابي نوشته، به روشني رد

ص: 3982

پاي نظريه حضرت امام مشاهده مي شود. نكته جالبي كه نظريه انتصاب شيخ مفيد را اثبات مي كند اين است كه ايشان اين مساله را مطرح مي كند كه اگر فقيهي را سلطاني جائر به ولايتي و حكومتي نصب كند، اين فقيه يا داراي شروط لازم است يا فاقد آن. اگر او اين شروط را واجد باشد - يعني عادل و مدبر باشد - بر او واجب است اين ولايت را بپذيرد، به اين دليل كه ولايت حق اوست از ناحيه امام زمان (عج) ، ولي با امكاناتي كه زمامدار در اختيارش گذاشته است. اما اگر او شروط لازم را نداشته باشد، حرام است ولايت را بپذيرد. اين نظريه در طول تاريخ، تطوراتي پيدا كرده و در زمان محقق كركي از چند جهت تفاوت هايي نموده است. محقق كركي براي اولين بار، اين نظريه را مستدل كرده، مساله «مقبوله» را مطرح نموده و روايت «العلماء ورثة الانبياء» را ذكر كرده است. ايشان موضوع «نيابت» را مطرح مي كند و به صراحت «ولايت» را تعميم مي دهد. در زمان محقق اردبيلي نيز اين نظريه تطوراتي پيدا كرد و در عصر محقق نراقي موضوع روشن شد; ايشان براي اولين بار اين مساله را به صورت يك قاعده فقهي در آورد و روايات متعددي بر تاييد آن ذكر كرد. اما حضرت

ص: 3983

امام اين موضوع را به شكل ديگري مطرح نمودند; به قول آيةالله جوادي آملي، حضرت امام هم انديشه ديني داشتند و هم انگيزه ديني. گذشتگان معتقد بودند ولايت فقيه واجب مشروط است; يعني مع الامكان، با وجود فراهم بودن شرايط، اين كار واجب است، اگر چه تحصيل شرايط هم بر فقيه واجب نيست; اگر شرايط به گونه اي فراهم شد كه حكومت را تقديم فقيه كردند، در اين صورت، واجب است بپذيرد. اما حضرت امام معتقد بودند كه فقيه بايد در پي فراهم كردن شرايط و كسب قدرت باشد; اين كار واجب مطلق است كه فقيه متصدي اجراي احكام شود. برخي معتقدند تاسيس حكومت اسلامي به معناي واپس گرايي و بازگشت به دوره هاي ما قبل نوين است. در مقابل، برخي آن را در جهان امروز، فرامدرن مي دانند. حضرتعالي چه تحليلي از اين دو ديدگاه داريد؟ بنده معتقدم كه اگر جوانب مساله را خوب بررسي كنيم، مي بينيم «ولايت فقيه» در واقع يك نظريه فرا مدرن است; زيرا اين نظريه با تمسك به آيه شريفه «واءعدوا لهم ما استطعتم من قوة و من رباط الخيل» معتقد است كه بايد از تمام امكانات روز و فن آوري ها استفاده كرد و براي هدايت بشر به سوي يك جامعه مطلوب و مدينه فاضله، كه دين در وجود انسان متجلي باشد و شخصيت افراد

ص: 3984

رباني گردد، خود را مجهز نمود. البته من در اصل اين گونه تعبيرها شك دارم; يعني اين كه ما اين نظريه را سنتي يا فرامدرن بدانيم و بعد چنين تلقي كنيم كه اگر فرامدرن يا نوين است خوب، و اگر سنتي مي باشد مردود است; چون از «مدرن» تا «مدرنيته» فاصله اي است با بار فرهنگي خاصي كه از ابتدا منتقدان زيادي هم به آن پرداخته اند كه حتي بسياري از آنها غربي بوده اند. فراصنعتي (پست مدرنيسم) هم كه امروزه در غرب مطرح مي شود، بيشتر به دليل ضعف ها و نارسايي هايي است كه از دوره صنعتي (مدرنيسم) احساس كرده اند و مي بينند كه راه بازگشتي به گذشته ندارند. بنابراين، امتيازي به حساب نمي آيد كه ما ثابت كنيم «ولايت فقيه» مدرن است يا پست مدرن. تصور من در اين زمينه آن است كه بشريت بدون شك، بر مبناي عقل و درك و عرفياتش برخي شعارها را مطرح كرده كه خوب است; مانند آزادي، عدالت و رعايت حقوق ديگران. براي اين كه ببينيم «ولايت فقيه» اين گونه ارزش هاي بشري را داراست يا نه بايد اين نظريه را ارزيابي كنيم. مي بينيم بسياري از اين گونه ارزش ها در اين نظريه مورد توجه قرار گرفته است، همانند عدالت - كه اصل اين نظريه بر آن مبتني است - آزادي - كه به قول شهيد مطهري (ره)

ص: 3985

، آزادي از قيد و بندهاي نفس است - و برخي ديگر از امتيازات كه در اين نوع حكومت وجود دارد. بنابراين، علاوه بر شعارهاي خوبي كه در حكومت هاي - به ظاهر - مردم سالار و مدرن مطرح است - و البته شكل صحيح و عميقش در اين نظريه وجود دارد - «ولايت فقيه» نقاط قوت و امتيازات ديگري نيز دارد كه خود غربي ها هم به آن اذعان دارند. به عنوان مثال، يكي از انتقاداتي كه - حتي خود غربي ها - بر مدرنيته دارند اين است كه انسان را از معنويات دور نموده و در واقع، معنويت زدايي كرده است. و زندگي بدون معنويات - اگر چه از لحاظ ظاهري، بهشت برين هم باشد - انسان را ارضا نمي كند; زيرا انسان موجودي است با نيازهايي متفاوت از حيوانات. اگر او را از معنويات منسلخ كنيم، او را از كمال وجودي اش دور ساخته و به حيوانيت كشانده ايم. نتيجه چنين چيزي همان مي شود كه آن دانشمند غربي گفت: انسان پاره سنگي است پرتاب شده در صحراي هستي; يعني بي هدف و بدون برنامه. اين در حقيقت، به بن بست كشاندن بشر است; از جمله ضعف هاي نظام مدرنيته. بنابراين، ما اصلا مدرنيته و پست مدرنيسم را كامل نمي دانيم كه بخواهيم ولايت فقيه را با آن مقايسه كنيم. با فرض

ص: 3986

دنيوي بودن «دولت» در ساخت حكومت هاي مادي و با توجه به ضرورت وجود «دولت» در حكومت اسلامي، چگونه ممكن است ولايت فقيه بتواند در بسط معنويات موفقيت كسب كند؟ همان گونه كه اشاره شد، ماهيت ولايت فقيه با حكومت هاي دنيوي فرق مي كند; حكومت هايي كه با اهداف دنيوي و مادي بنا شده است. بنابراين، براي تعبير از چنين حكومتي، نبايد از اصطلاحات اين نوع حكومت ها، كه بار منفي دارد، استفاده كرد; البته نبايد متكي به اصطلاحات فني و سنتي حوزه هم باشيم كه مردم نمي فهمند يا حتي بوي كهنگي از آن استشمام مي كنند، بلكه بايد با توجه به ماهيت حكومت اسلامي و نظام ولايت فقيه، الفاظي را هم كه در آن به كار مي بريم داراي بار معنايي خاص خود باشد، غير از آنچه در آن حكومت ها وجود دارد; مثلا، بيان كنيم كه منظور از آزادي در اين نظام، آزادي غربي نيست; همين گونه است عدالت، رعايت حقوق ديگران و ديگر واژه ها، اگر چه ممكن است در برخي زمينه ها تعاريف ما با تعاريف آنها متنافي هم نباشد، بلكه بار معنايي بيشتري داشته باشد. بنابراين، اگر حكومت مبتني بر ولايت فقيه تشكيل دهيم، با توجه بار معنايي خاص الفاظي كه از آنها استفاده مي كنيم، موانعي جدي در مسير ترويج معنويات و اخلاق وجود ندارد، اگر

ص: 3987

چه اين كار چندان ساده هم نيست و در يك جهان مادي گرا و غربت معنويت، نگه داشتن علم معنويت مشكل است. اما با استقامت و فداكاري اين كار ميسر است، به ويژه آن كه ما شيعيان براي بشريت به آينده اي روشن و پر از عدالت و معنويت معتقديم. برخي معتقدند كه نظام ولايت فقيه زمينه ساز فرج امام زمان (ع) است و برخي به عكس، آن را موجب بيگانگي با آرمان انتظار فرج مي دانند. اين بحث تازه اي نيست، در اين باره اظهار نظرهاي بسياري هم شده است. حضرت امام با اين طرز تفكر كه تشكيل حكومت اسلامي مانع ظهور حضرت مهدي (عج) مي شود، قاطعانه مبارزه كردند. اصلا اين غير معقول است كه ما خود را منتظر حكومتي صالح بدانيم، ولي در پي اصلاح خودمان نباشيم يا بگوييم اگر صالح باشيم، حكومت صالح به تاخير مي افتد. به عنوان مثال، اگر كسي منتظر آمدن ميهمان است، دست روي دست نمي گذارد و بي كار نمي نشيند، بلكه براي پذيرايي از ميهمان، خود را آماده مي كند. «انتظار» در جايي مصداق پيدا مي كند كه «منتظر» كارهايي متناسب با «منتظر» انجام دهد. وقتي ما منتظر مصلحي هستيم، به تعبير آقاي حكيمي، خودمان بايد صالح باشيم و جامعه را هم اصلاح كنيم. ما اگر در پي استقرار ولايت فقيه و معتقد

ص: 3988

باشيم كه در سايه اين حكومت، مي توانيم جامعه را اصلاح كنيم و معنويات را گسترش دهيم، در جهت انتظار مصلح حركت كرده ايم. اين تصور كه چون در روايات آمده است در زمان ظهور حضرت حجت (عج) جامعه پر از ظلم و جور و هرج و مرج است، پس ما بايد چنين وضعيتي به وجود آوريم تا آن حضرت ظهور كند، دقيقا مثل روايتي است كه حضرت مي فرمايد: مورچه تصور مي كند خدا هم مثل او شاخكي دارد. انسان معمولا در هر محدوده اي كه زندگي مي كند، دنيا را هم مثل همان جا تصور مي نمايد و به رنگ همان جا مي بيند; تصور مي كند اگر جامعه خودش صالح شد، همه دنيا صالح شده است يا به عكس، در صورتي كه وقتي ما ديد جهاني داشته باشيم - كه حكومت حضرت ولي عصر (عج) هم در تفكرات ما گستره اي جهاني دارد - طبيعي است كه هر قدر هم تلاش كنيم، واقع آن است كه جهان در سقوط و سراشيبي است; همان گونه كه مي بينيم عدالت و آزادي را به مسلخ برده اند و اينها همه مفاهيمي ضد خود پيدا كرده اند. سياست و رويكرد ديني در دنياي امروز حجةالاسلام محبي با توجه به تاسيس حكومت اسلامي توسط حضرت امام، آيا انديشه حكومتي ولايت فقيه فرايند تاريخي فقه شيعه است؟

ص: 3989

اين فرايند تا چه حد معطوف به مباني فكري اماميه مي باشد؟ وقتي فقه شيعه را مطالعه مي كنيم، از اول كتاب طهارت تا كتاب ديات، در همه مسائل، كم و بيش به احكام فقهي حكومتي برخورد مي كنيم كه حتي در مسائل اوليه فقهي نيز به فقيهي نياز است تا آنها را طبق مباني كتاب و سنت، براي مردم بيان كند. ضرورت آگاهي او بر فقه به اين دليل است كه استدلال هايي را كه از كتاب و سنت ارائه مي دهد مبتني بر مباني عقلاني باشد. از جمله مباحثي كه به خصوص تاكيد شده زير نظر ولي فقيه باشد مسائلي است كه در كتاب هاي جهاد، امر به معروف و نهي از منكر، مباحث اقتصادي و امثال آن آمده است. ولايت فقيه از ولايت خداي متعال، پيامبر اكرم (ص) و ائمه اطهار (ع) سرچشمه گرفته است. به عبارت ديگر، مي توان ولايت فقيه را در طول ولايت آنان دانست; يعني اگر خداي متعال بر همه موجودات ولايت دارد و اين ولايت را در قانون تكوين و تشريع به نحوي به پيامبر اكرم (ص) و ايشان نيز به ائمه اطهار (ع) عنايت فرموده است، بر همين اساس، از ميان فقها نيز كسي كه به مسائل زمان خود، از حيث سياسي، اجتماعي و فقهي آگاهي داشته باشد بر همه مسلمانان

ص: 3990

جهان ولايت دارد. پس در واقع منشا اين ولايت قرآن و روايات است. در اين زمينه، استدلال به آيات بحث مفصلي دارد، اما از لحاظ روايي، همين كه پيامبر (ص) فرمود: «الست اولي بكم من انفسكم» و همه از سر فطرت هم كه بود، گفتند: بلي، بر اين موضوع دلالت دارد. سپس پيامبر اكرم (ص) فرمود: اگر من ولي شما هستم، علي (ع) مولاي شماست و براي پس از او، ديگر ائمه (ع) را معرفي نمود. در زمان غيبت هم قوانين اسلامي نبايد مسكوت و معطل بماند. پس بايد اين قوانين به دست كسي اجرا شود. مجري اين قوانين در زمان غيبت، ولي فقيه است. دستور او بايد باشد تا احكامي كه در جامعه مطرح مي شود مشروعيت پيدا كند. تاسيس حكومت ديني را بعضي به معناي واپس گرايي و بازگشت به گذشته و سير قهقرايي مي دانند، ولي برخي ديگر معتقدند حكومت ديني در واقع، گذر به جهان سياسي فرامدرن است و از انديشه هاي سياسي حضرت امام چنين برمي آيد كه جهان براي رسيدن به مدينه فاضله و سعادت ابدي، بايد با حكومت ديني اداره شود. با توجه به آنچه ذكر شد كه ولايت فقيه در طول ولايت خدا و رسول او (ص) و ائمه اطهار (ع) است، اگر آن را ارتجاعي بدانيم، در واقع،

ص: 3991

ولايت خدا و پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) را اين گونه دانسته ايم، در صورتي كه معنا ندارد قوانيني را كه ريشه در وحي دارد و وابسته به زمان خاصي نيست، موجب عقب افتادگي افكار و اجتماع بدانيم، بلكه طبق روايت شريف، به ما امر شده است كه در هر زماني مسائل را به روات احاديث اهل بيت (ع) ارجاع دهيم. اگر مسائلي كه از سوي آنها بيان شده براي هميشه بشريت مفيد است، ولايت فقيه هم در عرض همين مسائل قرار دارد. بنابراين، اگر خطايي هم وجود داشته باشد، خطاي در حكم نيست; ممكن است در تشخيص مصاديق حكم باشد. اما شخصي كه به عنوان فقيه مدبر و متقي انتخاب مي شود، خداوند در مرحله عمل، به او تفضلاتي دارد كه نمونه آن را پس از رحلت امام بزرگوار در راهنمايي هاي خردمندانه مقام معظم رهبري مي بينيم و اين از الطاف خفيه الهي است. پس نبايد فراموش كنيم كه اگر حكومت وابسته به اسلام باشد، خداوند هم به حاكم آن عنايت دارد; در هر زماني اين گونه بوده، در زمان غيبت هم همين گونه است. آيا نزديك كردن حكومت اسلامي به استانداردهاي تمدن نوين به معناي آن است كه اسلام را مدرنيزه كرده ايم يا آن كه حكومت اسلامي، خود فرامدرن است و نيازي به

ص: 3992

اين چيزها ندارد؟ در اين باره از انديشه حضرت امام چه استفاده اي مي توان كرد؟ چون انديشه حضرت امام به تعبير خودشان، انديشه فقه جواهري است، وقتي در فقه جواهري تحقيق مي كنيم، مي بينيم از جزئي ترين مسائل زندگي فردي انسان تا كلي ترين مسائل اجتماعي، سياسي و اقتصادي او در آن آمده و اين به بركت قرآن كريم و روايات اهل بيت (ع) است. اصول قواعد هر رشته اي از زندگي انسان در فقه آمده، فقط تطبيق آن در هر زمان با مصاديق، كار فقيه است. به عبارت ديگر، «حلال محمد حلال الي يوم القيامة و حرام محمد حرام الي يوم القيامة. » اين واقعيتي است كه احكام الهي قابل تغيير و تبديل نيست، اما در هر زماني، هر مساله اي اتفاق بيفتد، حكمش در فقه موجود است، حتي اگر مسائل سياسي باشد. به عنوان مثال، در زمينه ارتباط با ديگر كشورها، اگر رابطه سياسي و مبتني بر سلطه باشد، قرآن مي فرمايد: «لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا» ، كفار هيچ سلطه اي بر مسلمانان ندارند. اما اگر رابطه اقتصادي و به نفع مسلمانان باشد، همين رابطه كه قبلا حرام بود، اينك حلال است، نه به اعتبار اين كه حكم الهي تغيير كرده، بلكه به اين اعتبار كه زمان و مكان - شرايط - در

ص: 3993

بيان حكم و تطبيق با احكام الهي تاثير دارد. بنابراين، نقصي در فقه اسلامي نسبت به زندگي بشر در هر زماني وجود ندارد و نيازي نيست آن را مدرنيزه كنيم; زيرا در هر زماني كه اين فقه در اختيار يك فقيه مدبر و آگاه به زمان باشد مي تواند نيازهاي جامعه را تامين كند. اخيرا مباحثي كه در حوزه مطرح مي شود بيشتر مسائل حكومتي است، به خلاف گذشته كه بيشتر مسائل در زمينه مطهرات و نجاسات و امثال اينها بود. اين نشان دهنده آن است كه اين گونه مسائل جديد در گذشته فقه مطرح نبوده، اما با رشد افكار، اكنون اين مسائل از ميان آيات و روايات استنباط مي شود. به عبارت ديگر، ولي فقيه مبين و مجري احكامي است كه كلياتش در قرآن و سنت آمده و اگر پس از اين هم جامعه در هر زمينه اي دچار تحول و پيشرفت شود، فقها مي توانند احكام جزئي را از احكام كلي الهي كشف كنند. حضرت امام مي فرمودند: حكومت اسلامي و نظام ولايت فقيه در واقع، زمينه ساز ظهور حضرت حجت (عج) است. چگونه ممكن است چنين باشد؟ در ضمن يك مثال، اين مطلب را چنين مي توان بيان كرد: اگر قرار باشد مهماني عظيم الشان براي ما برسد، خانه را آب و جارو مي كنيم و مقدمات استقبال از مهمان

ص: 3994

و پذيرايي او را فراهم مي نماييم، نه اين كه بي كار بنشينيم و هر گونه آمادگي را از خود سلب نماييم. ما بايد وقتي حضرت بقيةالله - ارواحنا فداه - ظهور مي كنند - ان شاءالله - از قبل در خودمان آمادگي استقبال از ايشان را فراهم كرده باشيم. تا زمينه ظهور ايشان را فراهم نكنيم، ظهور نخواهند كرد. رواياتي هم كه مي گويند: «يملاء الله الارض قسطا و عدلا بعد ما ملئت ظلما و جورا» اين گونه تفسير مي شوند كه هنگام ظهور، طبيعتا جامعه اين گونه است، نه اين كه ما بايد خودمان ظلم را زياد كنيم تا در ظهور حضرت تعجيل شود. در حقيقت، ايشان براي ظهور، نياز به ياراني صالح دارد. بنابراين، ما بايد مقدمات واقعي ظهور را فراهم كنيم، نه اين كه ايجاد فساد نماييم. كاري كه مردم ايران به رهبري امام راحل كردند و اكنون نيز اين راه را به رهبري مقام معظم رهبري ادامه مي دهند، به واقع زمينه ساز ظهور حضرت بقيةالله (عج) خواهد بود و اميدواريم همان گونه كه اهل معنا معتقدند، فرج آن حضرت هر چه زودتر تحقق پيدا كند. حجة الاسلام برجي

ص: 3995

تعامل دين و سياست از منظر امام خميني

اشاره

8 چكيده: در اين مقاله به رابطه دين و سياست از منظر امام خميني خواهيم پرداخت. در ابتدا بحث نظري راجع به امتزاج دين و سياست و تئوري هاي مطرح در جهان اسلام و در نزد حكماي اسلامي پرداخته مي شود: امتزاج دين و سياست بدون شك اسلام سياسي ترين دين از اديان توحيدي است. البته اين ادعا مبتني بر اصيل ترين متون اسلامي يعني كتاب قرآن و احاديث نبوي از يك طرف و سيره و روش عملي رهبران اسلام در طول تاريخ بوده است. حميد عنايت در زمينة سياسي بودن دين اسلام و مسلمانان مي نويسد: «در دل و درون مسلمانان گرايش خاصي نسبت به سياست نهفته است كه مستقيماً از روح تعاليم اسلام نشأت مي گيرد ولي اين گرايش كه غالباً در پس و پشت حالتي از تسليم و سر براهي يا بي حسي و بي اعتنايي سياسي يا هر دو نهفته است...» 1 پيشاپيش لازم است به سوءتفاهمي كه در زمينة پيوند دين و سياست در فرهنگ اسلامي وجود دارد اشاره كنيم. منشأ اين سوءتفاهم آن است كه اكثر مسلمانان در بخش زيادي از تاريخ خود تحت حكومت رژيم هايي به سر برده اند كه قانون شريعت را فقط تا حدّي رعايت مي كرده اند و به قول حميد عنايت رعايت قانون شريعت

ص: 3996

از طرف حكومت هاي اسلامي و حاكمان آنها فقط به اين علّت بود كه: «قدرت آنان را در چشم مؤمنان مشروع جلوه دهد.» 2 تقديس حاكمان اسلامي از طرف مسلمانان تا آنجا كه آنان را به «ظلّ الله» توصيف نموده اند به اين جنبه از رفتار حكومت هاي اسلامي برمي گردد و الاّ در تاريخ اسلامي، حاكمان اسلامي نه قانون دان شريعت بودند و نه خود را صددرصد ملزم به رعايت قوانين شريعت مي دانستند. عناصر نظري يا بالقوة سياسي شدن ذهن مسلمانان حميد عنايت در اين باره به عناصري مي پردازد كه آنها را عناصر نظري يا بالقوه سياسي شدن ذهن مسلمانان مي نامد. ما در اينجا به علت وجود اين عناصر در انديشه سياسي امام خميني به آنها مي پردازيم. آن عناصر را حميد عنايت چنان برمي شمارد كه تصور مي شود با توجه به بيانات امام خميني تئوري پردازي كرده است: 1. قرآن از مؤمنان مي خواهد كه از سرمشق والا يا به اصطلاح اسوة حسنة حضرت محمد(ص) پيروي كنند. 3 2. از آنجا كه توفيق اصلي پيامبر در بنا نهادن حكومتي بر مبناي تعاليم اسلام بود، مسلمانان هم وظيفه دارند از سرمشق او در اين زمينه پيروي كند. 3. دليل ساده تري هم براي همبستگي اسلام با سياست به عنوان هنر حكومت وجود دارد: اجراي تعدادي از وظايف جمعي يا امور

ص: 3997

واجب كفايي مسلمانان كه بهتر از همه «امر به معروف و نهي از منكر» است. 4. دفاع از دارالاسلام فقط در سايه حكومتي ممكن است كه اگر سراپا متعهد به اسلام نيست، لااقل نسبت به اهداف آن علاقه و هواخواهي نشان دهد. بدين ترتيب هر مسلمان كه در تحت حكومت رژيم متعهد يا متمايل به اسلام به سر مي برد بايد فعالانه براي بقاي آن بكوشد. و برعكس هر مسلماني كه تحت حكومت رژيم متخاصم با اسلام به سر مي برد بايد هر وقت كه فرصت مناسب دست مي دهد در برانداختن آن مبارزه كند. 5 بحث اينكه «كي بايد حكومت كند؟ و چرا ما بايد از حكّام اطاعت كنيم اساس سياست است.» 6 اگر جان و جوهر سياست همان هنر زيستن و كار كردن با ديگران است در اين صورت از هر پنج ركن اسلام (نماز، روزه، زكات، حج، و شهادتين) [شهادت به وحدانيت خدا و نبوت محمد(ص)] چهار ركن مناسب با اعتلاي روحية همكاري و انسجام گروهي در ميان پيروان آن است. 7 جهاد كه بعضي از مسلمانان ششمين ركن مي شمارندش، نيروي نهفتة بيشتري براي ايجاد همان روح و روحيه در خود دارد. 4 يواخيم واخ، در تلاش براي طبقه بندي اديان جهاني، اذعان مي نمايد كه اسلام يك دين سياسي بي همانند است.

ص: 3998

گيت هم اعتقاد دارد كه از نظر پيامبر اسلام، غرض عمده از بعثت انبياء همين تشكيل دولت ديني بوده است. 5 از پيوند دين و سياست در اسلام، نتايجي به بار مي نشيند كه اين دين را در حوزه انديشه و نظر و در عرصة عملي، و همچنين در عرصة ميدان هاي فردي و اجتماعي از ساير اديان توحيدي متمايز مي سازد. بعضي از اين ويژگي ها عبارتند از: 1 در مقابل تمايز و تغاير دين و سياست در سنت مسيحي، پيوند دين و سياست در اسلام يك پيش فرض مسلم ديني است. تعبير به پيوند دين و سياست همان سياسي بودن اسلام است كه عناصر نظري و بالقوة سياسي شدن آن بيان شد. در دنياي مسيحيت جدايي انگاري امور لاهوتي از ناسوتي يك تعهد دوگانه و در عين حال دين دارانه در انديشه و عمل فرد مسيحي است و مسأله جداناپذيري اين دو در اسلام يك نوع اعتقاد الزامي است كه سرپيچي از آن تخطي از نواميس الهي قلمداد مي شود و از اين ادغام و آميختگي نوع خاص از سياست شكل مي گيرد كه نه فقط التزام عملي بلكه نوعي خلوص و حتي شهادت را در راه آن طلب مي كند. فعالگري سياسي و جداماندگي از سياست6 اين نوع سياست خاص موجب دو رويكرد كاملاً متضاد در

ص: 3999

ميان مسلمانان شده است. يكي رويكرد فعالگري سياسي و ديگري رويكرد جداماندگي از سياست است، اين دو رويكرد را مي توان در بيانات امام خميني جستجو كرد. تعبير به اسلام ناب، اسلام آمريكايي، اسلام مرفهين بي درد، و اسلام سرمايه داري،... و حتي به تعبير دكتر علي شريعتي، تشيع علوي در مقابل تشيع صفوي، يا اسلام ابوذري و اسلام كعب الاحبار، نشان از اين دو رويكرد در بين مسلمانان دارد. با ظهور اين دو رويكرد در عالم اسلام، دو مشرب فكري كلامي در انديشه سياسي شكل گرفت كه در سير حوادث و تحولات تاريخي و ضرورت هاي اجتماعي در قالب دو گرايش مذهبي متعارض متبلور گرديد. اين دو مذهب و گرايش كلامي به تدوين و تكوين مباني معرفت شناسي دو رويكرد «فعال گرايي سياسي» و «جداماندگي از سياست» انجاميد. اين دو مذهب به اشعري و معتزله يا عدليه معروف هستند. در ادامه به تئوري هاي مطرح در تعامل دين و سياست پرداخت مي شود. تعامل دين و سياست در نزد مسلمانان يكي از اسناد بجاي مانده از دورة ساسانيان دربارة مسائل اجتماعي و سياسي نامه «تنسر» است كه، اعلام مي كند: «تعجب نكنيد كه رفاه جهان فاني را پيش شرطي براي تقويت و ماندگاري احكام مذهبي تلقي مي كنم. مذهب و حكومت توأمان متولد مي شوند و هرگز از يكديگر جدا

ص: 4000

نخواهند شد».7 سه تئوري در پيوند دين و سياست با كنكاش در متون اسلامي و بويژه در آثار بجا مانده از فلاسفه و حكماي مسلمانان در رابطه با تعامل و پيوند دين و سياست، سه تئوري مورد توجه است. در يك تقسيم بندي مي تواند چنين نوشت: تئوري اول: مبناي استقلال عقل و شرع در سياست. تئوري دوم: مبناي شرعي سياست / دولت. تئوري سوم: جدايي دين و سياست / دين و دولت. 8 نظريه اول منسوب به فارابي (متوفاي 9/257 ه . ق.) و فلاسفه غرب اسلامي بخصوص ابن رشد (متوفاي 594 ه . ق.) مي باشد. اين دو انديشه مند مسلمان معتقد به راه هاي «دوگانه حقيقت» هستند. تئوري دوم از ابن سينا شروع مي شود و بعد از او به جهان اسلام سرايت كرده و دانشمندان و فلاسفه و فقيهان بزرگي همچون امام محمد غزالي و صدرالمتألهين و امام خميني آن را اقتفاء نموده اند. اين گروه از انديشه مندان سعي نموده اند كه بين نبوت و سياست تعامل ايجاد نمايند و در نظر آنان اندماج سياست با نبوت (شرع) امري جداناپذير تلقي شده است. مبناي شرعي سياست / دولت در نظرية امام خميني جايگاه سياست در طبقه بندي علوم از نظر امام خميني امام خميني با تمسك به حديثي از پيامبر گرامي اسلام علوم را به

ص: 4001

سه قسم دسته بندي مي كند: «انما العلم ثلاثة: آية محكمة، او فريضة عادلة، او سنّةٌ قائمة، و ما خلاهنّ فهو فضل»9 «همانا علم منحصر است به سه چيز: آيه محكمه، يا فرضيه عادله، با سنت قائمه (نشانه استوار يا واجب راست يا سنت پابرجا) و غير از اينها زيادت است». اشاره به اين نكته ضروري است كه امام خميني انسان را داراي سه نشئه، و صاحب سه مقام مي داند10 و به نحوي اين سه مقام را با آن سه نوع علم تطبيق مي دهد كه در ادامه به آن پرداخته مي شود. س دفاع از دارالاسلام فقط در سايه حكومتي ممكن است كه اگر سراپا متعهد به اسلام نيست، لااقل نسبت به اهداف آن علاقه و هواخواهي نشان دهد البته امام خميني در تقسيم بندي ديگري علوم را به سه دسته، (علوم نافع، علوم مضر، علوم نه مضر و نافع) 11 تقسيم مي كند و با توجه به اين تقسيم بندي، علوم مورد اشاره در حديث پيامبر گرامي اسلام(ص) را جز علوم نافعه مي داند. «كليه علوم نافعه منقسم شود به اين سه علم، يعني علمي كه راجع است به كمالات عقليه و وظايف روحيه علمي كه راجع به اعمال قلبيه و وظايف آن است، و علمي كه راجع به اعمال قالبيه و وظايف نشئه ظاهره نفس

ص: 4002

است».12 اما علومي كه تقويت و تربيت عالم و روحانيت و عقل مجرد را كند، علم و ذات مقدس حق و معرفت اوصاف جمال و جلال، و علم به عوالم غيبية تجرديه، از قبيل ملائكه و اصناف آن، از اعلي مراتب جبروت اعلي و ملكوت اعلي تا اخيرة ملكوت اسفل و ملائكه ارضيه و جنود حق جل و علا، و علم به انبيا و اولياء و مقامات و مدارج آنها، و علم به كتب منزله و كيفيت نزول دهي و تنزل ملائكه و روح، و علم به نشئه آخرت و كيفيت رجوع موجودات به عالم غيب و حقيقت عالم برزخ و قيامت و تفاصيل آنها، و بالجمله، علم به مبدأ وجود و حقيقت و مراتب آن و بسط و قبض و ظهور و رجوع آن. متكفل اين علم پس از انبياء و اولياء(ع)، فلاسفه و اعاظم از حكما و اصحاب معرفت و عرفان هستند و علومي كه راجع به تربيت قلب و ارتياض آن و اعمال قلبيه است، علم به منجيات و مهلكات خلقيه است، يعني، علم به محاسن اخلاق، مثل صبر و شكر و حيا و تواضع و رضا و شجاعت و سخاوت و زهد و ورع و تقوي دو ديگر از محاسن اخلاق، و علم به كيفيت تحصيل آنها

ص: 4003

و اسباب حصول آنها و مبادي و شرايط آنها، و علم به نتايج اخلاق، از قبيل حسد و كبر و ريا و حقد و غش و حبّ رياست و حبّ دنيا و نفس و غير آن و علم به مبادي وجود آنها و علم به كيفيت تنزه از آنها، و متكفل اين نيز پس از انبياء و اوصياء(ع)، علماي اخلاق و اصحاب رياضات و معارف اند، و علوم كه راجع به تربيت ظاهر و ارتياض آن است علم فقه و مبادي آن و علم آداب معاشرت و تدبير منزل و سياست مُدُن، كه متكفل آن علماي ظاهر و فقها و محدثين هستند پس از انبياء و اوصياء. 13 گرچه مطلب قدري به درازا كشيد ولي براي منظوري كه اين تحقيق به دنبال آن است ضروري بود. در اينجا اگر بخواهيم بر اساس مشي علماي سلف و حكماي قديم، در تقسيم بندي علوم بپردازيم بايد بگوييم كه اين تقسيم بندي امام خميني اشاره به همان تقسيم بندي علوم به حكمت نظري و حكمت عملي دارد. يعني قسم اول را حكمت نظري و قسم دوم و سوم را حكمت عملي بناميم، البته آنچه كه با دقت نظر در اين تقسيم بندي بدست مي آيد آن است كه تمايز بين حكمت نظري و حكمت عملي، وجود ندارد بلكه «در

ص: 4004

هر دو عمل لازم است و عقل نظري به عقل عملي برمي گردد».14 در ادامه بحث به تقسيم بندي حكمت عملي و نظري در انديشه امام خميني پرداخته مي شود ولي قبل از آن به ادامه تفصيل امام خميني درباره حديث پيامبر گرامي(ص) مي پردازيم. امام خميني در چهل حديث با اشاره به حديث فوق مي نويسد: «بدانكه «آيه محكمه» عبارت است از علوم عقليه و عقايد حقه و معارف الهيه و «فريضة عادله» عبارت است از علم اخلاق و تصفية قلوب. و «سنت قائمه» عبارت است از علم ظاهر و علوم آداب قالبيه».15 امام خميني در جاي ديگر به اين حديث شريف كافي اشاره مي كند كه علم را منحصر در سه چيز مي داند در آنجا از «آيه محكمه» تعبير به «علم عقايد» مي كند. 16 امام خميني معرفت الله و حصول حقيقت توحيد را اصل و اساس همه معارف مي داند و «جميع علوم شرعيه را مقدمه معرفت الله» مي داند... غايت امر آن كه بعضي مقدمه قريبه و بعضي بعيده و بعضي بلا واسطه و بعضي مع الواسطه است17 علم فقه، مقدمه عمل است و اعمال عبادي، خود مقدمة حصول معارف و تحصيل توحيد و تجريد است18 و آن شعبه از علم فقه، كه در سياست مُدُن و تدبير منزل و تعمير بلاد و تنظيم عباد است،

ص: 4005

نيز مقدمة آن اعمال است كه آنها دخالت تام و تمام در حصول توحيد و معارف دارند كه تفصيل آن از حيطة اين مختصر خارج است. 19 و به همين نحو، علم به منجيات و مهلكات در علم اخلاق، مقدمه [است] براي تهذيب نفوس، كه آن مقدمه است براي حصول حقايق معارف و لياقت نفس براي جلوة توحيد. 20 آنچه كه در اين تقسيم بندي بدست مي آيد آن است كه امام خميني سياست را زيرمجموعه علم فقه مي داند. علم نظري و علم عملي در نظر امام خميني گفته اند: براي انسان يك عقل نظري است كه آن را ادراك است و يك عقل عملي است كه كارهاي معقوله را عملي مي كند. ولي ما مي گوييم: در هر دو، عمل لازم است و عقل نظري به عقل عملي برمي گردد، چنانكه عقل عملي هم به عقل نظري برمي گردد، و در نظري هم كه درك و علم است عمل لازم است. 21 «بالجمله... عقل عملي همان ارجاع كثرت به وحدت عملاً و خارجاً است لذا كمال انسان به عقل عملي اوست نه عقل نظري»22 و با توجه به نظريه امام به بازگشت اين دو علم به يكديگر «علوم مطلقاً عملي هستند، حتي علوم معارف كه يك نحوه عملي در آنها نيز هست».23 پيوند و عقل (نبوت

ص: 4006

و عقل) در نظريه سياسي امام خميني انبياء و مرسلين كساني هستند كه با قوت وجود و شرح صدري كه دارند مي توانند در عين حال كه عالم غيب را مشاهده مي كنند، عالم شهادت را هم مشاهده نمايند. وحدت و بساطتي كه آنها از عالم غيب مشاهده مي كنند، وحدت و بساط حقيقي است نه وحدت بساطت مفهومي، و كثراتي را هم كه آنها به نحو تفصيل توجه دارند ما نمي توانيم با صفحة قلب نيز با آن تفصيل بيابيم.24 البته مقام نبوت يك جعلي اعتباري و قراردادي نسبت اين منصوب يك منصب حقيقي است. امام خميني در اين رابطه مي نويسد: «پس نبوت، يك امر مجعول و منصب جعلي به آن نحو كه براي وُلات جعل مي كنند نيست مثل اينكه در عرض بنشينند و مشورت و مصلحتي باشد كه از بين اين مردم به كسي منصب نبوت بدهيم؟ بلكه اين منصب به عين حقيقت آن نبي قائم است چون بايد كسي باشد كه بتواند حقايق را از عالم غيب مشاهده كرده و گرفته و در معالم شهود و كثرت بسط دهد و به ديگران برساند و اين بدون اينكه هر دو وجهه قلب به طرف شهادت و غيب باز باشد تحقيق نمي پذيرد».25 حضرت امام در ادامه اين بحث با استناد به آيه «اني

ص: 4007

جاعلٌ في الارض خليفة» مي گويد منظور از جعل در آيه، همان جعل حقيقي است نه اينكه جعل خلافت اعتباري باشد، در جعل اعتباري چه بسا افرادي را منصوب كنند با اينكه هيچ وجه قابليت خلافت نداشته باشند، ولي در جعل خلافت براي انبياء جعل حقيقي است. «چون حقيقت و ماهيت نبوت و ولايت كشف الحقايق و بسط الحقايق است هر كه اين طور باشد و قلب صاف و محكم و قوي داشته باشد نبي است و هر كسي در اين كشف و بسط حقايق كامل تر باشد، نبوتش هم كامل تر است».26 بنابراين: «مقام نبوت و امامت يك مقام تعارفي اعتباري و منصب جعلي اعتباري، نيست كه مشورت كنند چه كسي نبي باشد و چه كسي ولي، بلكه حقيقت نبوت كشف الحقايق و بسط الحقايق است».27 در روايات اسلامي و همچنين در مباحث حكما آمده است كه انسان با عنايت الهي از دو نوع مربي بهره مند است، يكي «مربي باطني» كه همان (قوة عقل و ادراك) است و ديگر «مربي خارجي) كه همان انبياء الهي و راهنمايان طريق سعادت باشند. امام خميني به همين پيشينة علمي مسلمين اشاره مي كند: «چون عنايت حق تعالي و رحمتش شامل حال فرزند آدم در ازل بود دو نوع از مربي و مهذّب به تقدير كامل در او قرار داد كه

ص: 4008

آن دو به منزلة دو بال است از براي بني آدم كه مي تواند به واسطة آنها از حضيض جهل و نقص و زشتي و تفاوت به اوج علم و معرفت و كمال و جمال و سعادت پرواز نمايد و خود را از تنگناي ضيق طبيعت به فضاي وسيع ملكوت اعلي رساند و اين دو يكي «مربي باطني» كه «قوة عقل و تمييز» است؛ و ديگري «مربي خارجي» كه «انبياء» و س از پيوند دين و سياست در اسلام نتايجي به بار مي نشيند كه اين دين را از ساير اديان توحيدي متمايز مي سازد راهنمايان طريق سعادت و شقاوت مي باشند و اين دو هيچ كدام بي ديگري انجام اين مقصد ندهند».28 امام خميني در بحثي دربارة مراتب درجات انسان و قوايي كه در او وجود دارد مي گويد: «قوايي كه انسان دارد، به مراتب در او حاصل شده است كه جلوتر از همه قوة شهوت است و بعد از آن قوة غضب و قوة واهمه... كه اين قوا همه شريف و لازمند ولي اگر [اين] قوا، آزادي داشته باشند و بدون قيدي از قيود كار كنند، فساد به دنبال دارند پس لازم است تحت يك ميزان صحيح وارد شوند و در هر اقتضائي كه دارند و به هر چيزي كه مايلند با اجازه و رخصت

ص: 4009

وارد شوند، چون اينها قدرت تميز ندارند كه بفهمند از مقتضيات در بعضي از موارد ترتب فساد و اختلال نظام و اقتحام در مهلكه است. در نتيجه، قوة ديگري لازم است كه قوة ناصحه و عاقله و مميزه است و اين قوه در مملكت بدن، بعد از اينها حاصل مي شود و چون بعد حاصل مي شود غلبه اش براي قوا سخت است...» بنابراين: «قوة تمييز و عقل به تنهايي كافي نيست لذا حضرت احديت انبياء و مرسلين و اولياءالله و علماء بالله را براي اعتضاد اين قوه فرستاده تا بتوانند آنها را لجام كنند و تحت فرمان عقل، بلكه عقل كلي و دستور شرع درآورند...» 29 البته به نظر امام خميني: «اين سلسلة جليله مثل منظّمين عالم نيستند كه همّ اينها فقط در تنظيم اين عالم است... البته معلوم است نظر انبياء علاوه بر انتظام عالم طبيعت كه به طور اليق ملاحظه كرده اند به نظم عالم آخرت بيشتر است».30 امام خميني در ادامه به تفاوت قانون، از نگاه پيامبران الهي و قوانين قانون دانان دنيا مي پردازد و معتقد است كه قانون دانان دنيا، هدفشان از قانون اين است كه عالم منظم باشد و سلطنت شان دچار هرج و مرج نشود ولي براي زندگي شخصي اشخاص و انتسانيتشان دلسوزي ندارند كه شخصيت هر فردي چطور استقامت

ص: 4010

و صفا و كمال داشته باشد، ولي انبياء طالب سعادت ذاتي بشر اعم از سعادت فردي و اجتماعي و سعادت دنيايي و آخرتي مي باشند. بلكه جلوتر از انعقاد نطفه، سعادت بشر را در نظر داشته اند... انبياء از اول طفوليت تا نزول به قبر در هر فعلي با انسان سر و كار دارند. 31 امام در تفاوت و تمايز بين دو نوع قانون (الهي و بشري) معتقد است كه تفاوت اين دو در غايت سياست است. در نظام هاي بشري، غايت سياست و كار ويژه آن همواره اين بوده است كه همه دولت ها خود را مسئول حفظ نظم و امنيت و تأمين نوعي عدالت و دفاع از كشور در مقابل حملات خارجي مي دانسته اند. البته اين از وظايف پيامبران الهي هم بوده است ولي علاوه بر آن توجه به نظم عالم آخرت و سعادت اخروي انسان است كه قوانين بشري بدنبال آن نيستند بلكه اين از كار ويژه هاي سياست در منظر انبياء الهي است، بنابراين، اين تمايز و تفاوت به معناي عموم دخالت انبياء در سياست نيست بلكه «مسأله دخالت در سياست در رأس تعليمات انبياء است. مسأله جنگ مسلحانه با اشخاص كه آدم نمي شوند و مي خواهند ملت را تباه كنند در رأس برنامه هاي انبياء بوده است. ما همة تعليمات انبياء را كنار

ص: 4011

گذاشتيم، فقط به آن تعليماتي كه با دخالت نكردن در سياست و دخالت نكردن در جامعه، اينها همينش را گرفته ايم و باقي را رها كرديم...» 32 امام خميني در بيان ديگر با اشاره به ابعاد مختلف انسان، به بعد مادي آن مي پردازد و تأسيس دولت را از اموري مي داند كه فقط بعد مادي انسان را تأمين مي كند، و معتقد است كه دين اسلام به جنبه هاي مادي انسان هم پرداخته است او در اين باره مي گويد: «يكي از ابعاد انسان، بعدي است كه در اين دنياي مادي مي خواهد معاشرت بكند، در اين دنياي مادي مي خواهد تأسيس دولت بكند، در اين دنياي مادي مي خواهد تأسيس مثلاً ساير چيزهايي كه مربوط به ماديتش هست بكند. اسلام اين را دارد. آنقدر آيه و روايت كه در سياست وارد شده است، در عبادت وارد نشده است. شما از پنجاه و چند كتاب فقه را ملاحظه مي كنيد هفت، هشت تايش كتابي است كه مربوط به عبادات است، باقي اش مربوط به سياسات و اجتماعيات و معاشرات و اينطور چيزهاست. ما همة آنها را گذاشتيم كنار و يك بعد را، بعد ضعيفش را گرفتيم. اسلام را همچو بد معرفي كرده اند به ما، كه ما هم باورمان آمده است كه اسلام به سياست چه؟ سياست مال قيصر و محراب مال

ص: 4012

آخوند!! محراب هم نمي گذارند براي ما باشد. اسلام دين سياست است، حكومت دارد».33 در اسلام توجه به هر دو جنبة حيات انسان است: «اسلام يك حكومتي است كه يك جنبه اش حكومت معنوي، يعني دو طرف دارد انسان، دو وضع دارد انسان، دو رو دارد انسان، يك روي مادي، [كه] اسلام در اين روي مادي در همة جهاتش احكام دارد؛ يك روي معنوي، كه اصلاً مطرح نيست در رژيم ها كه انسان را تربيت هاي معنوي و تهذيبي بكند. 34 بحث يا موضوع پيوند عقل و نبوت [دين و عقل] كه همواره مورد اهتمام حكماء و انديشه مندان مسلمان بوده است و همچنان مورد توجه است، در انديشه سياسي امام خميني جايگاهي خاص يافته است و توانسته است از اين رابطه به رابطه نبوت و سياست پيوند بزند، البته پيوند سياست و نبوت در نظريه امام خميني برخاسته از نوع انسان شناسي اوست، و از اين انسان شناسي نتايج با اهميتي را در انديشه سياسي خود بر جاي گذاشته است. او انسان را داراي دو بعد مادي و معنوي مي داند و بر همين اساس هم رابطه بين سياست و نبوت را استنباط مي كنند و سياست را از مجراي قانون و شريعت كه واضع آن پيامبران و اولياء و علما دين است قابل طرح مي داند. استدلال امام

ص: 4013

خميني بر وجود رابطه بين سياست و نبوت آن است كه انسان علاوه بر جنبه مادي داراي جنبه معنوي و ملكوتي است، حكومت ها و قوانين بشري فقط درصدد تأمين بعد مادي انسان كه همان تأمين امنيت و مسكن و خوراك آنها است مي باشند و به جنبه هاي معنوي و روحاني آن كاري ندارند. لذا انبياء آمده اند تا اين جنبه را با وضع قوانين الهي به سر منزل مقصود كه همان سعادت دنيا و آخرت است برسانند. در اينجاست كه به سياست نبوي نياز پيدا مي كنيم. تعريف سياست از نظر امام خميني امام خميني در جاهاي مختلف و به مناسبت هاي مختلف به تعريف سياست پرداخته است. نظريه سياسي امام خميني و معرفت شناسي او بر انسان شناسي خاص او، مبتني است. او انسان را داراي دو جنبه مادي و معنوي مي داند، و هدف بعثت انبياء هم آن است كه بتواند انسان را با توجه به اين دو جنبه به سعادت دنيوي و اخروي راهنمايي نمايد و اساس همه كمالات انسان منوط به شناخت او نسبت به «معرفت الله» است و اساساً هدف اصلي بعثت انبياء معرفي و شناخت خداوند است براي جوامع انساني، و بقيه مقوله ها مانند قسط و عدالت... همه جنبه غير استقلالي و فرعي دارند. امام خميني در تأليفات و بيانات خود

ص: 4014

كراراً به اين موضوع پرداخته است. تعريف امام خميني از نبي، انسان كامل، وحي، معرفت الله و انسان، پيوندي سيستم وار است و اين ارتباط چنان وثيق و استوار است كه تفكيك بين آنها را جداً ناممكن مي كند. دو تعريف از سياست در انديشه امام خميني وجود دارد. سياست به معناي خاص و سياست به معناي عام. سياست به معناي خاص «سياست به معناي اينكه جامعه را راه ببرد و هدايت كند به آنجايي كه صلاح جامعه و صلاح افراد هست اين در روايات ما براي نبي اكرم بالفظ «سياست» ثابت شده است و در دعا و زيارت جامعه ظاهراً هست كه «سياسة العباد» هم هست، در آن روايت هم هست كه پيغمبر اكرم مبعوث شد كه سياست امّت را متكفل باشد.» 35 امام خميني در جاي ديگر تعريف عام تري را از سياست ارائه مي دهد كه به نظر مي رسد با بعضي از تعاريف از سياست در دوران مدرن36 سازگار باشد. او ابتدا به صورت پرسش مطرح مي كند كه: «مگر سياست چي است؟» و بعد آن را چنين تعريف مي كند: «روابط مابين حاكم و ملت، روابط مابين حاكم با ساير حكومت ها»37 با مقايسه اين دو تعريف از سياست، به نظر مي آيد كه تعريف اول خاص، و تعريف دوم عام است، تعريف اول

ص: 4015

به جامعه اي خاص كه همان جامعة اسلامي است توجه دارد لذا امام خميني در اينجا بر روايات و نصوص اسلامي تأكيد دارد، و شايد اشاره به تأمين بعد معنوي سياست هم باشد. ولي در تعريف دوم، سياست معناي عام تري دارد و شامل سياست در جامعه اسلامي و غيراسلامي هر دو مي شود. و اين همان سياستي است كه مشتركاً موردنظر سياستمداران و قانون دانان بشري و انبياء است. كارگزاران سياست در نظريه امام خميني امام خميني براي سياست نوع اول سه نوع كارگزار را برمي شمارد. ايشان كارگزاران سياست را انبياء، اولياء و علماء دين مي داند و براي خلفا و سلاطين و ملوك نه تنها هيچ گونه مشروعيتي قائل نمي شود بلكه «سلطنت و ولايتعهدي همان است كه اسلام بر آن خط بطلان كشيده»38 سلطنت ولايتعهدي همان طرز حكومت شوم و باطلي است كه حضرت سيدالشهداء(ع) براي جلوگيري از برگزاري آن قيام فرمود و شهيد شد. 39 لذا سياست را فقط حق انبياء و اولياء و علماء مي داند.

ص: 4016

امام خميني در اين زمينه مي گويد: «بايد عرض كنم كه سياست براي روحانيون و براي انبياء و براي اولياي خدا حقي است. لكن سياستي كه آنها دارند [سياستمداران دروغين] دامنه اش با سياسي كه اينها [انبياء و اولياء و علماء] دارند فرق دارد».40 مراتب كارگزاران از ديدگاه امام خميني اولويت سياست و مرتبه اول بودن سياست در نظر امام خميني براي همه پيامبران الهي است و مختص به پيامبر گرامي اسلامي نيست و در مرحله بعد سياست براي اولياء كه همان ائمه معصومين(ع) هستند مي باشد و در مرحله آخر سياست براي علما است و منظور از علما در كلام امام خميني «همان فقها است» امام در كتاب ولايت فقيه با تمسك به روايتي از پيامبر گرامي اسلامي مي نويسد: «جاي ترديد نيست كه روايت «اللهم ارحم خلفائي» شامل راويان حديثي كه حكم كاتب را دارند نمي شود، و يك كاتب و نويسنده نمي تواند خليفه رسول الله(ص) باشد. منظور از «خلفا» فقهاي اسلامند».41 و همچنين، دلالت حديث شريف بر «ولايت فقيه»: نبايد جاي ترديد باشد، زيرا خلافت همان جانشين در تمام شئون نبوت است42 و فقهاي اسلامي كساني هستند كه: «نشر و بسط احكام و تعليم و تربيت مردم [با آنها] است».43 به نظر امام خميني «اگر فقيه نباشد نمي توانند بفهمند كه فقه چيست

ص: 4017

و حكم اسلام كدام».44 اما عهده دار شدن حكومت در نظريه امام خميني في حد ذاته شأن و مقام نيست بلكه وسيلة انجام وظيفة اجراي احكام و برقراري نظام عادلانة اسلام است و نقش حاكم شدن و فرمانروايي وسيله اي بيش نيست، و بديهي است تصدي حكومت به دست آوردن يك وسيله است نه اينكه يك مقام معنوي باشد، زيرا اگر مقام معنوي بود كسي نمي توانست آن را غصب كند يا رها سازد. هرگاه حكومت و فرماندهي وسيلة اجراي احكام الهي و برقراري نظام عادلانة اسلام شود، قدر و ارزش پيدا مي كند، و متصدي آن صاحب ارجمندي و معنويت بيشتر مي شود. بعضي از مردم چون دنيا چشمشان را پر كرده خيال مي كنند كه رياست و حكومت في نفسه براي ائمه(ع) شأن و مقامي است، كه اگر براي ديگر ثابت شد دنيا به هم مي خورد... ائمه و فقهاي عادل موظفند كه از نظام و تشكيلات حكومتي براي اجراي احكام الهي و برقراري نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده كنند. صرف حكومت براي آنان جز رنج و س امام خميني معرفت الله و حصول حقيقت توحيد را اصل و اساس همه معارف مي داند س امام خميني: «حقيقت نبوت كشف الحقايق و بسط الحقايق است» زحمت چيزي ندارد منتها چه بكنند؟ مأمورند انجام وظيفه كنند، موضوع

ص: 4018

«ولايت فقيه» مأموريت و انجام وظيفه است. 45 و خلاصه اينكه ولايت داشتن فقيه عادل، به معناي اين، هم مقام بودن آنها با مقام ائمه(ع) و رسول اكرم(ص) نيست. زيرا اينجا صحبت از مقام نيست، بلكه صحبت از وظيفه است. «ولايت» يعني حكومت و اداره كشور و اجراي قوانين شرع مقدس، يك وظيفه سنگين و مهم است نه اينكه براي كسي شأن و مقام غيرعادي به وجود بياورد و او را از حد انسان عادي بالاتر ببرد. به عبارت ديگر «ولايت» مورد بحث يعني حكومت و اجرا و اداره، برخلاف تصوري كه خيلي از افراد دارند، امتياز نيست بلكه وظيفه اي خطير است. «ولايت فقيه» از امور اعتباري عقلايي است و واقعيتي جز جعل ندارد. 46 امام خميني جايگاه خاصي را براي سياست ملوك و پادشاهان حتي عادل قرار نمي دهد و به نفي سياست سلاطين مي پردازد و فقهاي عادل را جايگزين سلاطين و خلفا مي كند، او در اين باره مي گويد: «ممكن است هزاران روايت را نشر بدهند كه از عمال ظلمه و آخوندهاي درباري در تعريف سلاطين جعل شده است به طوري كه ملاحظه مي كنيد با دو روايت ضعيف چه بساطي راه انداخته اند و آن را در مقابل قرآن داده اند، قرآن كه جديت دارد بر ضد سلاطين قيام كنيد و موسي

ص: 4019

را به قيام عليه سلاطين وا مي دارد. علاوه بر قرآن مجيد، روايات بسياري در مبارزه با ستمگران و كساني كه در دين تصرف مي كنند وارد شده است. تنبل ها اينها را كنار گذاشته، آن دو روايت ضعيف را كه شايد «وعاظ السلاطين» جعل كرده اند، در دست گرفته و مستند قرار داده اند كه بايد با سلاطين ساخت و درباري شد».47 امام خميني در پيامي كه به مناسبت برگزاري مراسم حج در بهمن 1349 برابر با 1290 ه . ق. در نجف خطاب به زايران بيت الله الحرام صادر كرد فرمود: «اساساً اسلام با اساس شاهنشاهي مخالف است. هر كسي سيرة رسول خدا را در وضع حكومت ملاحظه كند مي فهمد اسلام آمده است اين كاخ هاي ظلم شاهنشاهي را خراب كند. شاهنشاهي از كثيف ترين و ننگين ترين نمونه ارتجاع است».48 و در جاي ديگر به نفي نظام شاهنشاهي و سياست مَلِكُ الملوكي كه آن را منفورترين كلمات مي داند مي پردازد و مي گويد: از اول تاريخ بشر تا حالا، دولت هاي جائر را مقابل شان انبياء ايستاده بودند و علما ايستاده بودند. آنها عقلشان نمي رسيد؟! خداي تبارك و تعالي كه موسي را مي فرستد كه اين شاهنشاه را از بين ببر، خداي تبارك و تعالي مثل ما و شما نمي دانست قضيه را كه نبايد با شاه مخالفت كرد؟! در روايت

ص: 4020

است، [از] «طبري» نقل مي كند يا از «ابن اثير» روايت است كه «ملك الملوك» پيغمبر فرموده است كه منفورترين كلمات است پيش من، يعني مال خداست. از اولي كه بساط انبياء بوده تا زمان رسول اكرم، تا بعدها زمان ائمه(ع) مرتب مقابله كردند. تو حبس هم [كه] بودند مقابله كردند. موسي بن جعفر تو حبس هم مقابله مي كرد. حضرت ابي عبدالله با آن تقيّه كذايي، آن «روايت مقبوله» را مي فرمايد و مقابله مي كند با آنها».49 به طور كلي امام خميني، سياست شاهنشاهي رژيم سلطنتي را اصلاً غلط مي داند و آن را خلاف قوانين انساني مي داند50 و آن را مطلبي خلاف عقل و خلاف شعور انساني51 تلقي مي كند. شاه و پادشاه در تقسيم بندي كارگزاران از ديدگاه امام خميني هيچ جايگاهي ندارد و در مقابل آن علماء و فقها جايگاه ويژه اي پيدا مي كنند. انواع سياست از نظر امام خميني امام خميني يك تقسيم بندي هم از سياست ارائه مي دهد كه راستاي همان كارگزاران سياست مي باشد. سياست يا صحيح است و يا شيطاني، سياست صحيح از نظر امام خميني همان سياستي است كه كارگزاران آن همان انبياء و اولياء و علماء هستند كه به دو جنبه مادي و معنوي سياست مي پردازند و البته كارگزاران سياست صحيح ممكن است غير از اين سه طايفه باشند، و

ص: 4021

آن سياستي است كه صحيح اجرا بشود و در جهت خير و صلاح ملت ها باشد يعني بتواند، معاش و نظم و امنيت جامعه را حفظ كند، البته اين نوع سياست خود بُعدي از سياستي است كه براي انبياء و اولياء و علماء بوده است و اين نوع از سياست كه فقط بعدي از ابعاد انسان را تأمين مي كند به نوعي سياست شيطان هم هست چون فقط بعد حيواني انسان را تقويت مي كند. بنابراين سياست صحيح آن سياسي است كه به دو جنبه مادي و معنوي، انسان ها، بپردازد، و اين همان سياستي است كه فقط از عهدة انبياء و اولياء و علماء برمي آيد. «ما اگر فرض كنيم كه يك فردي هم پيدا بشود كه سياست صحيح اجرا كند، نه به آن معناي شيطاني فاسدش، يك حكومتي، يك رئيس جمهوري دولتي سياست صحيح را هم اجرا كند و به خير و صلاح ملت باشد اين سياست يك بُعد از سياستي است كه براي انبياء بوده است و براي اولياء و حالا براي علماي اسلام. انسان يك بُعد ندارد، جامعه هم يك بُعد ندارد، انسان فقط يك حيواني نيست كه خوردن و خوراك همة شئون او باشد. سياست هاي شيطاني و سياست هاي صحيح اگر هم باشد امت را در يك بُعد هدايت مي كند و

ص: 4022

راه مي برد و آن بُعد حيواني است، بُعد اجتماعي مادي است و اين سياست يك جزء ناقص از سياستي است كه در اسلام براي انبياء براي اولياء ثابت است. آنها مي خواهند ملت را ملت ها را، اجتماع را افراد را هدايت كنند، راه ببرند در همة مصالحي كه از براي انسان متصور است، از براي جامعه متصور است، هماني كه در قرآن «صراط مستقيم» گفته مي شود. و «اهدنا الصراط المستقيم» ما در نماز مي گوئيم، ملت را، اجتماع را، اشخاص را راه ببرد به يك صراط مستقيمي كه از اينجا شروع مي شود و به آخرت ختم مي شود، الي الله است. سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان هست صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياست. ديگران اين سياست را نمي توانند اداره كنند، اين مختص به انبياء و اولياء است. شماها سياست تان، سياست صحيحتان هم يك سياست حيواني است، آنهايي كه فاسدند سياستشان سياست شيطاني است، آنهايي كه صحيح راه مي برند باز سياستي است كه راجع به مرتبة حيوانيت انسان، راجع به رفاه اين عالم، راجع به

ص: 4023

حيثياتي كه در اين عالم هست راه مي برند لكن انبياء، هم اين عالم را و هم آن عالم را (و اينجا راه است براي آنجا) اينها هدايت مي كنند مردم را به اين راه و آنچه كه صلاح ملت است صلاح جامعه است، اينها آنها را به صلاح دعوت مي كنند و صلاح مادي و معنوي از مرتبه اول تا آخري كه انسان مراتب كمال دارد، سياستمداران اسلامي، سياستمداران روحاني، انبيا(ع) شغلشان سياست است. ديانت همان سياستي است كه مردم را از اينجا حركت مي دهد و تمام چيزهايي كه به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه مي برد كه صلاح مردم است، كه همان صراط مستقيم است».52 پيوند دين و سياست در نظريه امام خميني پيوند دين و سياست از مقوله هايي است كه امام خميني به انحاي مختلف به آن پرداخته است. در برخي بيانات امام خميني به عنوان رابطه سياست با صدر اسلام، و بعض ديگر به عنوان رابطه رهبري سياسي و ديني در صدر اسلام و گاهي به عنوان رابطه احكام و عبادات با سياست به موضوع پيوند دين و سياست اشاره شده است. البته امام خميني در يك مورد هم به توأمان بودن دين و سياست صراحت دارد. در ذيل به برخي از

ص: 4024

سخنان امام خميني در اين رابطه اشاره مي شود: «امروز همه فهميدند اين را... كه اين مسأله دخالت در امور سياسي از بالاترين مسائلي است كه انبياء براي او آمده بودند. قيام بالقسط و مردم را به قسط وارد كردن مگر مي شود بدون دخالت در امور سياسي؟ مگر امكان دارد بدون دخالت در سياست و دخالت در امور اجتماعي و در احتياجات ملت ها، كسي بدون اينكه دخالت كند، قيام بالقسط باشد؟ «يقوم الناس بالقسط» باشد».53 و در ادامه مي گويد: «كدام روز پيغمبر خالي از اين مسائل سياسي و اجتماعي بوده، از جنگ بود، پيغمبر نمي دانست اگر در احُد اينقدر كشته مي شود و در فلان، اينهمه عزيزان از بين مي روند؟ لكن تكليف بود، خدا گفته بود اين را، پيغمبر هم نمي توانست تخلف كند، امر خدا بود. خدا بينات فرستاده و حديد فرستاد. «ليقوم الناس بالقسط» اگر شد با بينات، با ميزان با موازين هرچه هست اگر نشد حديد است، تو سر مردم با حديد زد تا اينكه اينها را آدم كرد تا جامعه را جامعة صحيح كرد».54 در نظريه امام خميني توأم بودن دين و سياست جاي هيچ گونه شك و ترديد ندارد صراحتاً به آن اشاره مي كند ولي در توأم بودن دين و سلطان، امام خميني به مناقشه زيادي پرداخته و هيچ

ص: 4025

زاويه اي را در دين براي سلطان و سلطنت باز نگذاشته و صراحتاً به نفي آن پرداخته است. امام خميني با اشاره به سياست در صدر اسلام آن را يك سياست جهاني مي داند و با استناد س انبياء طالب سعادت ذاتي بشر اعم از سعادت فردي و اجتماعي و سعادت دنيايي و آخرتي مي باشند س نظرية سياسي امام خميني و معرفت شناسي او، بر انسان شناسي ايشان مبتني است كه انسان را داراي دو جنبه مادي و معنوي مي داند به نامه هاي پيامبر گرامي اسلام(ص) به پادشاهان و دعوت آنها به اسلام به توأم بودن دين و سياست اشاره مي كند: «سياستي كه در صدر اسلام بود يك سياست جهاني بود. پيغمبر اسلام دستش را دراز كرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت مي كرد به اسلام و دعوت مي كرد به سياست اسلامي و حكومت تشكيل داد و خلفاي بعد حكومت تشكيل دادند. در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود سياست و ديانت توأم بودند».55 همانطوري كه اشاره شد در كلمات امام اين عبارت با مضامين مختلف بارها و بارها مطرح شده است. «والله اسلام تمامش سياست است، اسلام را بد معرفي كرده اند، سياست مُدن از اسلام سرچشمه مي گيرد».56 و در جاي ديگر با اشاره

ص: 4026

به همراهي رهبر اسلام با سياست، مي گويد: «رسول الله پاية سياست را در ديانت گذاشته است».57 مگر زمان پيغمبر اكرم(ص) سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده اي روحاني بودند و عده ديگر سياستمدار و زمامدار؟ مگر زمان خلفاي حق يا ناحق، زمان خلافت حضرت امير(ع) سياست از ديانت جدا بود؟ دو دستگاه بود؟ اين حرف ها را استعمارگران و عمّال سياسي آنها درست كرده اند تا دين را از تصرف امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند و ضمناً علماي اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادي و استقلال جدا كنند. در اين صورت مي توانند بر مردم مسلط شده و ثروت هاي ما را غارت كنند. منظور آنها همين است. 58 در عبارت بالا امام خميني به دو مطلب اشاره مي كند يكي جدايي دين از سياست، كه با نفي جدايي، پيوند دين و سياست را اثبات مي كند، دوم به منشأ جدايي دين و سياست و اهداف آن مي پردازد كه اين نشانگر آن است كه شعار جدايي دين از سياست مربوط به دوران معاصر و حيلة استعمارگران است. رابطه احكام و عبادات با سياست آخرين بحث ما در رابطه با پيوند دين و سياست در نظريه امام خميني بحث رابطه احكام فقهي با سياست است. «اسلام بزرگ، دين توحيد

ص: 4027

و شكنندة شرك و كفر و بت پرستي ها و خودپرستي هاست. دين فطرت و رهايي بخش از قيد و بندهاي طبيعت و وسواس شياطين جن و انس در نهان و ظاهر است و دين سياست مُدن و راهنماي صراط مستقيم لاشرقيه و لاغربيه است. ديني است كه عباداتش توأم با سياست و سياستش عبادي است.» 59 و در جاي ديگر همه احكام اسلامي مانند نماز، حج و زكات و خمس را مخلوط با سياست مي داند: «[اسلام] همة احكامش يك احكام مخلوط به سياست است... نمازش مخلوط به سياست است، حجش مخلوط به سياست است، زكاتش سياست، ادارة مملكت است، خمسش براي اداره مملكت است».60 به نظر امام خميني حتي احكام عبادي اسلام منشأ خدمات اجتماعي و سياسي است. در اين زمينه مي گويد: «و بسياري از احكام عبادي اسلام منشأ خدمات اجتماعي و سياسي است عبادت هاي اسلامي اصولاً توأم با سياست و تدبير جامعه است».61 نتيجه اي كه از بحث پيوند دين و سياست در انديشه امام خميني مي توان گرفت آن است كه توجه امام خميني به امر «سياست» نتيجه اهميتي است كه او براي عمل قائلست. در نظر او سياست همچون علوم ديگر، چون كلام، فقه و اخلاق، بخش مستقلي را تشكيل نمي دهند بلكه سياست تابع اجتهادات و استنباطات شرعي فقيهان مي باشد. نتيجه گيري به

ص: 4028

طور كلي در رابطه با تعامل دين و سياست سه تئوري وجود دارد، تئوري اول كه به استقلال عقل و شرع در سياست معتقد است كه متعلق به فارابي فيلسوف شرق اسلامي و ابن رشد، س شعار جدايي دين از سياست مربوط به دوران معاصر و حيلة استعمارگران است فيلسوف غرب اسلامي است. اين دو فيلسوف مسلمان معتقد به نظر اثنينتي حقيقت (راه هاي دوگانه حقيقت) هستند. به نظر آنها علم مدني / دانش سياسي در تمدن اسلامي خاستگاهي دوگانه دارد، يك خاستگاه در حوزه عقل و يك خاستگاه در حوزة شرع. تئوري دوم معتقد به مبناي شرعي سياست است. در اين مبنا سياست تحت سيطره علوم شرعي واقع مي شود و ديگر اثري از هم سنگي و موزانة عقل و شرع در زندگي سياسي، بدان گونه كه در انديشه هاي فارابي و ابن رشد قائل بودند به نظر نمي آيد. اين نظر از ابن سينا شروع مي شود و غزالي آن را تقويت مي كند و ملاصدرا آن را ادامه مي دهد و بعد از ملاصدرا باز توليد آن را بايد در انديشة فقهاء و انديشه منداني همچون امام خميني جستجو كرد. در اين مقاله تلاش بر آن بود تا با توجه به مباني معرفتي امام خميني، جايگاه سياست، تعريف و انواع آن و عاملان و كارگزاران سياست

ص: 4029

و مراحل آن و پيوند دين و سياست تبيين شود. در نظر امام خميني اساس همة معارف «معرفة الله» است و همواره بر اصول اعتقادات تأكيد داشتند. در نظر او سياست، علمي است كه داراي قوانين خاص است كه بر الهيات (اصول دين)، قواعد منطقي و قواعد فقهي استوار است. در نظر امام خميني، سياست داراي دو معناي عام و خاص مي باشد. عاملان سياست عبارتند از: انبياء، اولياء و علماء و اعلي مراتب سياست، سياست انبياء، بعد از آن سياست اولياء و در آخر سياست فقها است. امام معتقد به يگانگي دين و سياست هستند به اين معنا كه سياست تحت تأثير شريعت است.

پى نوشت ها

: 1. عنايت، حميد، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ترجمه بهاءالدين خرمشاهي، چاپ دوم، تهران: خوارزمي، 1365، ص 17 16. 2. همان، ص 17 16. 3. سوره احزاب، آيه 21. 4. انديشه سياسي در اسلام معاصر، ص 18 17. 5. شجاعي زند، عليرضا، مشروعيت دين و دولت و اقتدار سياسي دين، چاپ اول، تهران، مؤسسه فرهنگي انتشاراتي تبيان، 1376، ص 114. 6. انديشه سياسي در اسلام معاصر، ص 56 55. 7. هانتر، شيرين، آينده اسلام و غرب، ترجمه همايون مجد، چاپ اول، تهران، نشر فروزان، 1380، ص 69. 8. در اين مقاله به تئوري دوم و سوم

ص: 4030

پرداخته نمي شود. تئوري دوم در جهان اسلام سابقه تاريخي ندارد و مي توان آنرا به انديشمنداني چون علي عبدالرازق در كتاب «الاسلام و اصول الحكم» و مهندس بازرگان در كتاب «آخرت و خدا، هدف بعثت انبياء» نسبت داد. 9. خميني، روح الله، شرح چهل حديث (اربعين حديث)، چاپ 23، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1370، ص 385. 10. همان، ص 386. 11. همان، ص 396. 12. همان، ص 386. 13. همان، ص 378. 14. اردبيلي، عبدالغني، تقريرات درس فلسفه امام خميني، ج 3، ص 341. 15. چهل حديث، پيشين، ص 391. 16. خميني، روح الله، شرح حديث جنود عقل و جهل، چاپ 5، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1380، ص 8. 17. همان، ص 10. 18. همان. 19. همان. 20. همان. 21. تقريرات درس فلسفه امام خميني، چاپ اول، تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1381، ص 341. 22. همان، ص 354. 23. شرح چهل حديث، پيشين، ص 527. 24. تقريرات فلسفه، ص 350. 25. همان، ص 351. 26. همان، ص 351. 27. همان، ص 352. 28. چهل حديث، پيشين، ص 237. 29. تقريرات فلسفه، ج 3، ص 366 365. 30. همان، ص 346. 31. همان. 32. خميني، روح الله، صحيفه امام، ج 15، ص 214. 33. همان،

ص: 4031

ج 6، ص 43 42. 34. همان، ج 6، ص 201. 35. همان، ج13، ص 431. 36. بشيريه، حسين، آموزش دانش سياسي (مباني علم سياست نظري)، چاپ دوم، تهران: مؤسسه نگاه معاصر، 1380. 37. صحيفه امام، ج 3، ص 227. 38. خميني، روح الله، ولايت فقيه، چاپ 10، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1379، ص 13. 39. همان، ص 14. 40. صحيفه امام، پيشين، ج 13، ص 431. 41. ولايت فقيه، پيشين، ص 63. 42. همان، ص 65. 43. همان، ص 63. 44. همان، ص 64. 45. ولايت فقيه، پيشين، ص 55 54. 46. همان، ص 51. 47. ولايت فقيه، ص 65 64. 48. صحيفه امام، ج 2، ص 326؛ لازم به توضيح است كه اين چند سطر از پيام قبل از اينكه زير چاپ برود به دستور حضرت امام از پيام حذف شده است براي توضيح بيشتر به همين آدرس در پاورقي صحيفه امام مراجعه شود. 49. صحيفه امام، ج 2، پيشين، ص 371 370. 50. همان، ج 5، ص 507. 51. همان، ص 508. 52 همان، ج 13، ص 433 431. 53. همان، ج 15، ص 215. 54. همان، ج 15، ص 217 216. 55. همان، ج 17، ص 204. 56. همان، ج 1، ص 270.

ص: 4032

57. همان، ج 17، ص 204. 58. ولايت فقيه، ص 22. 59. صحيفه امام، ج 10، ص 158. 60. همان، ج 10، ص 18. 61. عنايت، حميد، مفهوم نظريه ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني، ترجمه سعيد محبي، كيان، سال ششم، شماره 34، دي و بهمن 1357، ص 8، به نقل از نامه اي از امام موسوي كاشف الغطا، ص 471. سيد ملك حسين يوسفي فخر

ص: 4033

تمثال خورشيد در تصوير آينه

1 چكيده: امام خميني, عطيه الهي عصر بود. در زمهرير سكوت, نفس گرم, (روح خدا) بود كه خموشان را به بيداري واداشت و در (بحر الميت) جان ديگر آفريد. حنجره ها را گشود و زمزمه فرو خورده را به فريادي پرخروش بدل كرد.در دوره هاي تدريس, مرجعيت و رهبري, ياراني را پرورد كه با نواي او زيستند, با آهنگ كلام او حركت كردند, آفاق نگاهش را شبستان نياز ساختند و در دهه هاي پياپي, آموزه ها نيوشيدند و بيعت جاودان با اصول و آرمانهايش كردند.در اين جمع, رهبري معظم, چونان شمع جمع و شبان وادي ايمن بود كه ساليان سال خدمت شعيب داشت و با تصميم خبرگان امت, در مقام كرامت مند آن يگانه راحل بنشست:(اين جانب, كه خود را شاگردي متواضع و فرزندي مطيع و مريدي دلباخته آن روح الله مي دانم, اين توفيق را داشته ام كه در تمام مدت ده سال و چند ماه پس از ورود رهبر كبير به ايران, تا لحظه عروج آن روح ملكوتي, از آن سرچشمه فياض, سيراب شده و لحظه لحظه جريان مبارك آن هدايت الهي را با همه وجود خود لمس كنم. سخن و اشارت او, انديشه و نصيحت او, دستور و توصيه او و بالاخره عمل و

ص: 4034

رفتار او, عطيه هاي گوناگوني بود كه سخاوت مندانه از آن قله مصفا مي جوشيد و معدودي از ياران او را كه در دامنه بودند, پيوسته بهره مند مي كرد.درس او, تنها آن نبود كه درحوزه علميه از او فرا گرفتيم و يا در دوران شانزده ساله مبارزه از دور و نزديك, به جان نوشيديم, بزرگ ترين و ماندگارترين درس او, آن بود كه در اين ده سال همچون آيات حكمت به جان و دل خريديم و در لوح ضمير ثبت كرديم.) حديث ولايت, ج14/1 اين نبشته, مرقومه اي است به يادمان صدمين سالزاد امام راحل كه با روايت آينه وجودي حضرتش, همراهي مي كند و در پرتو آن تصوير, نقش و نگاري مي زند و از جانانه روزگار, حكايت مي دارد.شيوه رهبري جوامع انساني, رهبران و الگوهايي را مي سازند و به آن دل مي سپرند; ماهها و سالها و گاه قرنها دلدادگي نشان مي دهند; اما اين رهبران, نه در بافت وجودي و نه در هويت كاركردي يك گونه نيستند.شماري را مي توان (رهبران مذهبي) ياد كرد. اينان كسانيند كه باورها و معرفتهاي رايج جامعه ديني را نمود و جلوه بخشيده اند و در پرتوي آن, به درجه و پايه رهبري مذهبي جامعه خويش, دست يافته اند. گروهي ديگر

ص: 4035

(رهبران سياسي) جامعه اند. اينان, آرمانها و آرزوهاي نهفته اجتماع را بازگو مي كنند و بسان (قوه ناطقه) يك جامعه مي مانند.در قرن حاضر, الگوها و رهبران ديگر نيز رخ نموده اند: قهرمانان ورزشي, ستاره هاي هنري و...اما گونه اي ديگر از (رهبري اجتماعي) است كه در بافتهاي ياد شده نمي گنجد. از آن با تعبير (رهبري انبيايي) مي توان ياد كرد. اين گونه رهبري را, شايد بتوان با ويژگيهاي زير شناساند: الف.رهبري انبيايي, بازگو كننده و جلوه و نمود دهنده باورهاي مذهبي موجود نيست, بلكه در هم شكننده باورهاي ديني رايج و بازگوينده باورها و ارزشهاي نو ديني است. رهبران مذهبي اديان, به واسطه فرمانبري و پذيرايي و استوارسازي باورهاي جاري و ساري ديني, به پايگاه و مرتبه بالاي اجتماعي دست مي يابند; اما (رهبران انبيايي) با شالوده شكني باورهاي جاري و پي ريزي نظام معرفتي نوين حركت مي كنند و به جايگاه والاي اجتماعي دست مي يابند.ب. رهبري انبيايي, چونان رهبري سياسي, بر شاكله مذاق جمعي سخن نمي گويد. او به بنيادسازي نظام جديد اجتماعي سياسي همت مي گمارد, هر چند با لايه هاي رويين سليقه عمومي ناهمخوان داشته باشد. ج. رهبري انبيايي, با سلوك معنوي زيست مي كند, با خداوند جهان پيوند جان برقرار مي دارد; فرصتهاي

ص: 4036

خلوت را شبستان حضور ملائك مي سازد و با نواي ملكوتي هستي, همسازي نشان مي دهد. در اين مقام, ديگر ويژگيها نيز وجود دارد كه فرصت و مجالي شايسته را بر مي تابد. در اين ميان گرچه پيامبري با (ختم نبوت) پايان يافت, اما (رهبري انبيايي) پايان نپذيرفت. جهان, هنوز با بو و رنگ و نسيم آن رهبري است كه گاه وبي گاه شادابي خود را باز مي يابد;برگ خزان مردگي را از سطح خود مي فشاند و دريچه اي به زندگي مي گشايد. امام خميني, از زمره رهبراني بود كه جز در شعاع (رهبري انبيايي) تعريف پذير نبود و نيست. رهبر معظم انقلاب, با اين رويكرد, به ايشان نگريسته است: (شخصيت امام(ره) با هيچ يك از رهبرهاي دنيا قابل مقايسه نيست. او را فقط با پيامبران و اوليا و معصومان مي توان مقايسه كرد. او شاگرد و دنباله رو آنها بود و به همين خاطر نمي توان با رهبرهاي سياسي دنيا مقايسه اش كرد. ما رهبرهاي سياسي دنيا را مي شناسيم و تاريخ مبارزه آنها و ملتها را با دقت مطالعه كرده ايم; واقعا حيف است كه به آنها هم رهبر بگوييم و امام را هم با همين عنوان ياد كنيم. اگر به آنها رهبر بگوييم, بايد عنوان ديگري

ص: 4037

را براي امام(ره) انتخاب كنيم. او اصلا از جنس و خميره انبيا بود.) همان / 22 امام در يك نگاهبرخي از انسانها, تعريف پذير نيستند. آن قدر ناساز و جوراجور مي زيند و مي گويند كه هيچ تنابنده اي را ياراي آن نيست كه بگويد كيستند؟ چه كرده اند؟ در حافظه و حواشي زندگي مان از اين كسان اندك نبودند و نيستند. گروهي ديگر را مي توان ديد كه آن قدر مختصر و حقير زيسته اند كه در يك واژه يا جمله كوتاه تعريف پذيرند و شايد چه بسا كه آن واژگان نيز چونان لباس ناساز, از قامت شان فرو افتد. اما گروهي ديگر, كه البته بس اندكند, نه در يك واژه و يا يك جمله, كه از چشم اندازهاي گوناگون, بايستي به تماشايشان نشست و پاره هايي از شخصيت ايشان را ديد و كاركردهايشان را دريافت. امام خميني از اينان بود. او در سلوك فردي و در زندگي جمعي, در يك ساحت نزيست, تا با يك تعبير بيان شدني باشد. او به آفاقي پر گشود كه واژگان از همسفري در اين معراج از پاي فتاده اند. مقام معظم رهبري هرگاه كه خواسته است به اين وادي برآيد, با تمامي قدرت ادبي و گنجينه زخار واژگاني, از ناتواني بيان در نمايانيدن

ص: 4038

جلوه هاي آن شخصيت همام, ناليده و شكوا بر آورده است. در نخستين پيام پس از ارتحال امام, نگاشته است: (آن بزرگوار, قوت ايمان را با عمل صالح و اراده پولادين را با همت بلند و شجاعت اخلاقي را با حزم و حكمت و صراحت لهجه و بيان را با صدق و متانت و صفاي معنوي و روحاني را با هوشمندي و كياست و تقوا و ورع را با سرعت و قاطعيت و ابهت و صلابت رهبري را با رقت و عطوفت و خلاصه بسي خصال نفيس و كمياب را كه مجموعه آن در قرنها و قرنها به ندرت ممكن است در انسان بزرگي جمع شود, همه وهمه را با هم داشت. الحق شخصيت آن عزيز يگانه, شخصيتي دست نيافتني و جايگاه والاي انساني او جايگاهي دور از تصور و اساطيرگونه بود. ... او عبد صالح و بنده خاضع خداوند و نيايشگر گريان نيمه شبها و روح بزرگ زمان ما بود. او الگوي كامل يك مسلمان و نمونه بارز يك رهبر اسلامي بود. او, به اسلام عزت بخشيد و پرچم قرآن را در جهان به اهتزاز درآورد و او ملت ايران را از اسارت بيگانگان نجات داد و به آنان غرور و شخصيت و خودباوري بخشيد و او, صلاي استقلال

ص: 4039

و آزادگي را در سراسر جهان سرداد و اميد را در دلهاي ملل تحت ستم جهان زنده كرد و او....) همان/12.ابعاد وجودي امام, از نمادهاي برتر (شخصيت سالم) بود. تربيت درست خانوادگي و مراقبت شخصي در پرتوي اتكال به سرچشمه بي پايان فيض خداوندي, به او روحي مطمئن و دل آرام بخشيد. نمونه هايي از اين روحيه متعالي را, چنين مي توان ديد: 1. از عوارض اخلال روحي شخصيتي, ابتر گذاردن كارهاست. در تاريخ حيات انساني شروعهاي بي فرجام كم نبود و نيست. چه بسيار بازايستادنها و كنديها كه از اين روزنه, رخ نمود و تكامل زندگي بشري را از سرعت لازم باز داشت! امام خميني از آنان بود كه چون تصميم مي گرفت و عزم را جزم مي كرد, در ميانه راه نمي نشست و از پاي نمي ماند. او با دشواريهاي راه در مي آويخت و با پايداري و استقامت, به زانويشان در مي آورد. رهبري بزرگوار, در شان اين روحيه, چنين گفته است: (آن چنان در تداوم عمل, صبور و كوشا بود كه انسان را دچار حيرت مي كرد. به همين خاطر, هدفهاي بزرگ قابل وصول شد و دست يافتن به قله ها امكان پذير گرديد.) همان/5 2. روح آرام امام خميني, به او چهره اي متين

ص: 4040

و زبان نرم مي بخشيد; از سخنان ناموزون بر نمي آشفت و جز در مواردي خاص, زبان به خشم نمي گشود. او بردباري را در گفتار و رفتار نشان مي داد و چونان دريايي آرام, به ساحل وجودي انسانها ره مي يافت و دل و جان مي ربود. به گفته رهبر انقلاب: (متانت و بردباري و حلم امام به گونه اي بود كه اگر صد نفر در مجلسي سخناني مي گفتند كه او آنها را قبول نداشت, تا لازم نمي دانست حرفي نمي زد و سكوت مي كرد. در صورتي كه اگر درحضور آدمهاي معمولي, كلمه اي گفته شود كه بر خلاف عقيده آنها باشد, طوفاني در روحشان به وجود مي آيد كه سريعا پاسخ بدهند. همه شما ديديد كه در پايان وصيت نامه ايشان به مواردي اشاره شده بود كه امام قبلا نسبت به طرح آنها سكوت كرده بود. در زمان بني صدر كه من خدمت امام, رحمه الله عليه, رسيده بودم, ايشان مي گفتند: حرفهايي كه او از قول من مي گويد, همه اش خلاف واقع است و حقيقت ندارد. بنابراين, هر حرفي كه زده مي شد, فورا او را بر نمي آشفت و تحريك نمي كرد و در صدد پاسخ سريع بر نمي آمد. اين متانت, بردباري,

ص: 4041

حلم, تسلط بر نفس وسعه صدر, در هر كس كه باشد از او يك انسان بزرگ خواهد ساخت.) همان / 24 3. آرامش امام, آرام بخش بود. در اوج سختيها و درگيرودار درگيريها, چهره مطمئن, نگاه نافذ و مهربان و بيان نرم و محكم او بود كه كوه مشكلات را در هم مي ريخت و در ياران و مردمان, طمانينه روحي مي آفريد. در ساليان نهضت و حكومت, روزهاي سخت اندك نبود. چه لحظه ها كه دلهره ها نفس را در سينه حبس مي كرد و ترس, دندانها را بر هم مي ساييد; اما او بود كه آن چنان ساده و روان با دشواريها و گرفتاريها روبه رو مي شد كه آب بر آتش مي نمود. در حوادث و روزهايي چون حكومت نظامي در شهرها, دلهره ورود به كشور, امكان كودتاي نظامي, فتنه هاي كردستان و بني صدر و گروهكهاي سياسي, جنگ تحميلي و دهها حادثه ديگر, او بود كه در مردمان و حتي نزديك ترين ياران خويش, طمانينه و آرامش روحي آفريد و موجهاي به ظاهر بلند را چون كوه كاغذي درهم پيچيد و كشتي انقلاب را از خطرها به سلامت گذر داد. رهبر انقلاب, كه همدم و يار اين روزهاي سخت وي بود, علي گونه از رابطه خود

ص: 4042

و ديگر مسوولان با ايشان, چنين ياد مي كند: (نوع دشمنيهايي كه عليه نظام ما شد, در تاريخ نظامهاي انقلابي دنيا بي سابقه است. در كجا سراغ داريد كه بلوك شرق و غرب, متفقا, با همديگر تصميم بگيرند به دولتي كمك نكنند و به دشمن او كمك برسانند؟ ... در چنين شرايط سخت و دشواري, ما كه مسووليت اداره كشور را بر عهده داشتيم به او پناه مي برديم. آن بزرگوار مثل اقيانوسي عميق و آرام بود و هيچ تلاطمي در او تاثيرنداشت. با نگاه او, به آرامش مي رسيديم و مشكلات بزرگ را كوچك مي يافتيم.) همان/30 4. روح مطمئن امام, به او امكان برخورد قاطع با دشمن را داد. او, هيچ گاه در خود احساس ناتواني نكرد, تا در برابر هيمنه دشمن, در هم بريزد و به وادي كرنش و يا تسليم رو آورد. او در پرتو آن روح بزرگ, توانست در برابر قدرت شاهنشاهي, استكبار آمريكايي و ديگر قدرتهاي خارجي و داخلي بايستد و ذره اي از باورها و ديدگاههاي خويش فرود نيايد. به بيان رهبر انقلاب: (امام فقيد عزيز بزرگ ما كه مظهر تبلور نظام جمهوري اسلامي و مظهر صلابت و مقاومت در مقابل زور گوييها بود. قاطعانه دربرابر باج خواهيهاي دشمن مي ايستاد و مرعوب

ص: 4043

آنها نمي شد.)همان /105سلوك معنوي امام, اهل معني بود. دروس شرعي, معلومات عرفاني, تربيت در محضر استادان معنوي و مراقبت شخصي, به او اين توان را داد كه نزديك به سده زندگي خويش, با تمامي فراز و فرودها, از راه باز نماند و گامهاي بلندتري را در سلوك بردارد. شايد سلوك معنوي در يك زندگي آرام و بي مخاطره, چندان دشوار ننمايد. كشاورز در مزرعه, كارگر در كارخانه و طلبه در مدرسه با آزارها و اذيتها و هماورديها و ناسازگاريهاي محدودي رو به رويند و با مراقبت و رياضت توان رويارويي و برتري مي يابند, اما امام خميني در جايگاهي قرار گرفت كه ميدان بزرگ آزارها و هماورديهاي نفساني را در پيش خود مي ديد. او, چه در مقام مرجعيت ديني و چه در پايگاه رهبري نهضت بزرگ اجتماعي و چه در جايگاه اداره يك حكومت ديني با خطرها, آفتها و آسيبهاي ژرف و گسترده خود را روبه رو مي ديد; اما او توانست در پرتو آمادگيهاي دوره جواني و نگهباني سخت روحي بر اين خطرها و آفتها پيروز آيد و با دلي آرام و قلبي مطمئن جان به جانان تقديم كند. نمادهايي از اين خصيصه و سلوك روحي را در نكته هاي زير مي توان مشاهده كرد: 1. امام,

ص: 4044

عارف متعبد بود. در نظر و عمل, جز شناخت تكليف و انجام وظيفه را نجست. اين روحيه, به او قاطعيت, صبر و استقامت و آرامش روحاني بخشيد. به گاه احساس تكليف, هيچ وسوسه و يا دشواري ياراي آن نداشت در عزم او خلل بيافريند و يا او را به ترديد و يا عقب نشيني وادارد. همچنين او خود را پاسخ گوي خداوند مي دانست. با اين نگرش, تنها و تنها به انجام درست تكليف انديشيد و پايانهاي خوشايند يا به ظاهر ناخوشايند او را شادمان و يا اندوهگين نكرد. به گفته رهبري فرزانه انقلاب: (بارها ايشان مي فرمود كه: ما كار را براي رسيدن به (نتيجه) نمي كنيم, بلكه مامور به انجام تكليف هستيم. اگر فرض كنيم بعد از برگشتن امام(ره) از پاريس, آنچه كه تا كنون پيش آمد, اتفاق نمي افتاد, بلكه بر عكس مردم را مي كشتند, اطرافيان امام را اعدام مي كردند و خود امام را نيز مثل گذشته تبعيد مي كردند, در آن صورت باز هم امام احساس شكست نمي كرد و اعتقاد داشت كه پيروز شده است. آن كس كه براي انجام تكليف كار مي كند, پيروزيش به اين نيست كه به مقصود خود دست پيدا كند, بلكه زماني احساس پيروزي مي كند كه موفق

ص: 4045

شود به تكليفش عمل كند. به راه باديه رفتن به از نشستن باطل كه گر مراد نجويم به قدر وسع بكوشم) همان/24 2. امام در بندگي ورزيدن و پيوند معنوي با خداوند, زبانزد بود. چه در دوران طلبگي و جواني و چه در دوران شكوه زعامت مردمي, از اين پيوند پيوسته, چشم نپوشيد و كوتاهي نورزيد. او, از اين پيوند شرب مدام داشت. عطش روحاني خويشتن را سيراب ساخت, آن را مايه صبر و استقامت كرد, از دشواريها نهراسيد و تا واپسين دم حيات, با اين سكر معنوي مدهوش بود: (ايشان تا آخرين لحظات حياتشان, ذكر و نماز و دعا را از دست ندادند. حاج احمد آقا فرزند عزيز حضرت امام مي گفتند: پيش از ظهر روز آخر حيات امام, ايشان روي تخت دائما نماز مي خواندند. مدتي گذشت, بعد پرسيدند: ظهر شده است؟ گفتم: بلي, آن وقت خواندن نماز ظهر و عصر با نوافلش را شروع كردند, بعد از اتمام نماز, مشغول ذكر گفتن شدند و تا لحظاتي كه در حالت اغما به سر مي بردند, مرتب پشت سر هم مي گفتند: سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله والله اكبر, سبحان الله و الحمد لله و لا اله الا الله والله اكبر.) همان/27 3. امام

ص: 4046

خميني در پرتو (سلوك معنوي) و (تكليف گرايي), توانست به كنترل نفس دست يابد, به غرايز سركش حكومت كند, زمام جان در دست گيرد و آن را به خدمت خود و شريعت و عرفان درآورد. آنان كه دور از مائده قدرت و جاه و مقامند, چندان هضم اين سخنان ساده و آسان ياب نيست; اما آنان كه اين خوان را ديده اند و يا چشيده اند, دشواري رياضت در برابر هواهاي نفساني را دريافته اند. امام, در جايگاه مرجعيت و رهبري سياسي و ديني, بس فراوان, مجال بهره وري دنيوي داشت. چه بسا كه بسياري از آن شمار, نه مخالف شريعت بود و نه ناهمساز با عرف و عادت. اما او در خانه محقر خود در نجف و جماران زيست, براي خود و خانواده اش بهره اي نخواست و زندگاني نياكان علويش را در خاطره ها تجديد ساخت. به بيان بلند رهبر انقلاب: (انگيزه هاي نفساني, جاذبه هاي مادي, هواها و هوسها, نمي توانست به قله رفيع وجود با تقواي او دست اندازي كند. او امير هواها و خواهشهاي خود بود, ولي خواهشها به او حكومت نمي كردند.) همان/29 4. رهبري ديني, با نيت ناب و بي آميغ, شعاع كار خود را گسترده مي كند و براي آن زواياي غيردرخور

ص: 4047

پيش بيني مي آفريند و ره آوردي غير درخور انتظار, پديد مي آورد. در ديگر رهبريهاي اجتماعي, استفاده از فنون و روشهاي مديريتي است كه كارگشاست. برخورداري از دانشهايي چون روان شناسي اجتماعي, جامعه شناسي و... ضامن پيشبرد است. در اين گونه از مديريتها, نيت انجام دهنده كار, چندان جلوه اي نمي يابد. اما در رهبري ديني, چون كار براي دين خداست, نيت خالص, نقش چشمگيري مي يابد. توجه و توفيق الهي, آن گاه به مدد مي آيد كه رهبري, به راستي براي او پا به ميدان مي نهد و زبان مي گشايد. با اخلاص در نيت, قواي مسخر هستي, مركب تيزرو براي او مي شوند, فضاي گسترده مي گشايند, دروازه قلبها را باز مي كنند و جانها را در برابر سخن, پيام و آرمان او نرم و موم مي سازند و با او همآوايش مي سازند.امام خميني, مصداق صادق اين سخن بود. او, در پرتو نيت بي شائبه و اخلاص كم مانند, توانست چنان جاذبه اي در دلها بيافريند كه در تاريخ كشور, همانندي براي آن نمي توان يافت. مقام معظم رهبري به اين نكته سترگ, چنين اشارت دارد: (بدون اخلاص هيچ كار پا نمي گيرد. من در روز سوم و يا هفتم و شايد چهلم امام بود كه

ص: 4048

با هليكوپتر به مرقد امام, رضوان الله عليه, كه يك بيابان دور از همه چيز بود, مي رفتم, از آن بالا, ناگهان ديدم كه در وسط اين بيابان, چيزي شبيه گنبد سربلند كرده و بنايي درست كرده اند و مردم همين طور مثل مور و ملخ مي ريزند. با ديدن اين منظره واقعا منقلب شدم و گفتم: پروردگارا به اين اخلاص چه زود پاداش مي دهي. خدا اصلا نمي گذارد كه امروز به فردا بيفتد. آن چيزي كه مردم را اين طور مثل آهن ربا مي كشاند, چيزي جز اخلاص امام نبود.) حوزه و روحانيت, ج113/ 2 اصول رفتاري بازشناخت بنيادهاي رفتاري امام خميني, كاري بس دشوار مي نمايد. اما شايد بتوان به چند نكته اساسي اشارت داشت و از جمله: 1. امام, از كساني بود كه آرزوهاي كوچك او را آرام نمي ساخت. او, با هدفهاي بلند زندگي مي كرد و براي آن برنامه ريزي داشت. چه بسيار كسان بودند كه هدفهاي بزرگ او را, روياي بي تعبير مي پنداشتند و به گمانه خويش, بلند پروازيهاي دست نيافتنيش مي انگاشتند و از اين چشم انداز, چه زخم زبانها و نيشها بر وي و نهضت اسلامي مي زدند و چه طنزها مي پراكندند! آنان, همان كسانند كه در هر دور و

ص: 4049

زمان, به (واقع بينان) شهره اند; كساني كه حساب معادله ها مي دانند; از توازن و ناتوازني قواي جهاني, آگاه مي نمايند از بالا و پايين كفه هاي قدرت, باخبري نشان مي دهند و.... پس از سركوب قيام پانزدهم خرداد و تبعيد امام, روز به روز بر اين جمع افزوده شد و بويژه با رشد فر و شكوه و قدرت ظاهري شاه در دهه 50, بسياري به اين نتيجه رسيدند كه بايستي با چرخه زمانه كنار آمد و از ستيز با آن فاصله گرفت. اين جمع بندي, با معادله هاي ظاهربينانه همراهي داشت. پشتيباني قدرتهاي بزرگ از شاه (و حتي رژيمهاي كمونيستي چون شوروي و چين) افزايش درآمدهاي نفتي, سركوب گروههاي مقاومت و... ديدهاي به ظاهر واقع بين را به آن وا مي داشت كه وضعيت موجود را فضاي غير درخور تغبير بدانند و تلاشهاي مبارزان را گونه اي سفاهت بپندارند و حركت امام را ناكام بينگارند. اما امام, از نهضت15 خرداد, هدف بزرگ خود را كه (شاه بايد برود و حكومت اسلامي بايد تاسيس شود) برگزيد و ذره اي از آن كوتاه نيامد. رهبر انقلاب, در ياد كرد اين ويژگي امام, چنين مي گويد: (شخصيت امام تا حد بسيار زيادي به اهميت و عظمت آرمانهاي او مربوط مي شد.

ص: 4050

او با همت بلندي كه داشت, هدفهاي بسيار عظيمي را انتخاب مي كرد. تصور اين هدفها براي آدمهاي معمولي دشوار بود و مي پنداشتند آن هدفهاي والا, دست نيافتني هستند. ليكن همت بلند و ايمان و توكل و خستگي ناپذيري و استعدادهاي فراوان و تواناييهاي اعجاب انگيزي كه در وجود اين مرد بزرگ نهفته بود, به كار مي افتاد و در سمت هدفهاي مورد نظرش پيش مي رفت و ناگهان همه مي ديدند كه آن هدفها محقق شده اند.)حديث ولايت,ج4/1 2. زمان, رودخانه اي سيال است و انسانها در آن شناوري مي كنند; اما (درك لحظه ها) ست كه ايشان را از يكديگر جدا مي كند. شناسايي آنات حساس زمان به آنان برجستگي مي بخشد و فرزانگان را از افراد معمولي جدا مي كند. آنان كساني اند كه فرصتهاي مناسب را در مي يابند و بهترين عمل ممكن را در آن انجام مي دهند. به شكار لحظه ها مي روند و چونان صياد ماهر قدر فرصتهاي زرين را مي دانند. امام خميني, از برجستگان اين جمع بود. گرچه فرزند (سنت) بود, اما در توجه به روح زمانه خويش توجه تام داشت. لحظه ها را شناخت, قدر آن را دانست و سازوار با حضوري مناسب, انقلاب بزرگ زمانه خود را رهبري

ص: 4051

كرد و به پيروزي رساند. شاگرد ديرين او, از اين ويژگي چنين ياد كرده است: (امام ما, همان كسي كه امروز انگيزه انقلابي و روح انقلابي در دنيا با نام او هيجان پيدا مي كند... يك مدرس سطح عالي حوزه ي قم بود. البته در دل پاك و روشن او, همه چيز و همه حقايق جاري آن روز, از لحاظ سياسي روشن و آشكار بود, اما منتظر لحظه بود. فرق او و بعضي هاي ديگر اين بود كه وقتي لحظه مناسب را ديد, آن را هدف كرد.) حوزه و روحانيت, ج1/118 3. امام, در (دوست شناسي) و (دشمن شناسي) دقيق و نافذ بود. نورانيت الهي, به او ياري رساند كه با بصيرت, نهضت را هدايت كند, خط ها و جناحها را بشناسد, آراستگي و فضيلت را از تزوير و زرق و برق تمييز دهد, به سخنان گوش نواز فريفته نشود, چهره هاي ظاهر فريب را بشناسد, عيار سنج حركتها و سخنهاي ديگران باشد, رگه هاي باطل را بازشناسد و با ديدگان بصير, خطرهاي دور و نزديك را بيابد و هشدار دهد. به گفته رهبر انقلاب: (امام دو خصوصيت ديگر هم داشت كه اين هم جز با نورانيت الهي ممكن نبود. آن عبارت بود از: دشمن شناسي و دوست شناسي. در

ص: 4052

شناخت دشمنها و دوستها اشتباه نكرد. از اول, دشمنها را شناخت و آنها را اعلام كرد و تا آخر هم در مقابلشان ايستاد و نيز از اول, دوستها را شناخت و آنها را اعلام كرد و تا آخر هم از دوستي آنها منتفع شد.) حديث ولايت, ج300/1 5. امام خميني, دلداده مردم بود. از آنان نبود كه به گاه اقبال جامعه, به گرامي داشت و بزرگداشت ايشان بپردازد و در دوره ادبار, آنان را پست و خوار شمارد. او, چه در سالهاي شكوه و شوكت و چه در روزهاي تلخ و دشوار, دلباخته ملت بود و به دوستي و مهرورزي و اعتماد مردم, باورمند. به گفته رهبري بزرگوار: (كم تر كسي را ديده ايم كه به قدر امام, نسبت به مردم از عمق دل احساس مجحت و اعتماد كند. او به شجاعت و ايمان ووفا و حضور مردم باور داشت.) همان/130 در لحظه هاي سختي, گاه تنها او بود كه باور داشت كه مردم, در ميانه راه نخواهند ماند و تنهايش نخواهند گذارد. در لحظه لحظه انقلاب 57, در سالهاي فتنه 58 60, در فراز و فرود روزهاي جنگ, ايمان و اعتماد او به مردم محكم و استوار ماند. تا آخرين روزهاي دفاع, يقين داشت كه هزاران هزار, به وادي

ص: 4053

ايثار برمي آيند و اين تحليل پس از پذيرش قطعنامه و عمليات مرصاد به خوبي و روشني با حماسه آفريني مردم, تاييد شد. رهبر معظم انقلاب, از اين اعتماد پايدار چنين حكايت دارد: (درحال حاضر كه من به پشت سرنگاه مي كنم و عملكرد اين ده سال را مي بينم, حقيقتا, حيرت مي كنم كه ما از چه راههايي عبور كرده ايم و با چه دره ها و پرتگاههاي سختي مواجه بوده ايم... چه قدر دست او قوي و دلش پر ظرفيت بود. در سخت ترين مراحل, به مردم اطمينان فراوان داشت. در يكي از پيامهاي خود به مردم فرمود: (من شما را خوب مي شناسم, شما هم من را خوب مي شناسيد) واقعا اين گونه بود. امام, اين مردم را خوب شناخته بود و به صفا و وفا و غيرت و شجاعت و صداقتشان واقف بود.)همان/137 امام, قدردان اعتماد و فداكاري مردم خويش بود. هيچ گاه طلبكارانه با آنان روبه رو نشد. هماره خود را مديون محبت ايشان دانست. در برابر ايثارگريها و فداكاريهاي ملت, سرشك محبت از ديدگانش سرازير بود. او از معدود رهبراني بود كه در جان مردم خويش, ماوي گزيده بود. رهبر انقلاب, خود شاهد صادق اين گفته است: (معنويت مردم و خانواده شهدا و اخلاص

ص: 4054

رزمندگان در جبهه ها, امام را به هيجان مي آورد. من چند بار گريه امام را, نه فقط

ص: 4055

به هنگام روضه و ذكر مصيبت, ديده بودم. هر دفعه كه راجع به فداكاريهاي مردم با امام صحبت مي كرديم, ايشان به هيجان مي آمدند و متاثر مي شدند. مثلا موقعي كه در نماز جمعه تهران, قلكهاي اهدايي بچه ها به جبهه ها را شكسته بودند و كوهي از پول درست شده بود, امام در بيمارستان, با مشاهده اين صحنه از تلويزيون متاثر شدند و به من كه در خدمتشان بودم. گفتند: ديدي اين بچه ها چه كردند؟ در آن لحظه, مشاهده كردم كه چشمهايشان پر از اشك شده است و گريه مي كنند. بار ديگر موقعي گريه امام را ديدم كه سخن مادر شهيدي را براي ايشان بازگو كردم... بلافاصله ديدم آن چنان چهره امام درهم رفت و آن چنان اشك از چشم ايشان فرو ريخت كه قلب من را سخت فشرد.)همان/25امام و حوزه هاي ديني زندگاني امام خميني, مصداق (شجره طيبه) بود كه (توتي اكلها كل حين باذن ربها), او در پرتو ويژگيهاي ياد شده, توانست در رگهاي افسرده, تپش حيات بيافريند و جامعه اسلامي را از خواب خمودگي برهاند, او بود كه در عصر انزواي دين و معنويت, رايت دينداري بر افراشت و فروغ اسلام خواهي را در جهان شعله ور ساخت. او پرچمدار نهضت بيداري

ص: 4056

جهان اسلام گشت و عزت ديني را جايگزين وابستگي ظاهري و معنوي كرد.از اين نمونه ها, بس فراوانند. در اين مجال, به يك نمونه از كاركرد سترگ و بزرگ امام خميني اشارت مي كنيم: انقلاب درحوزه و روحانيت.1 . رژيم پهلوي, چه در دوره رضاخاني و چه در عهد فرزندش, انهدام حوزه هاي ديني را در راس آمال قرار داد. رضاخان به شيوه قزاقي و قلدرمآبانه, به اجراي اين نيت روآورد و فرزندش, راه تزوير را پي گرفت; اما هر دو يك مقصد را در مقصود داشتند. امام خميني بود كه توانست اين خواب آشفته را بر باد دهد و كيان تاريخي روحانيت را محافظت كند. رهبري معظم انقلاب, مي گويد: (انقلاب و امام, رضوان الله تعالي عليه, حقيقتا برحوزه هاي علميه ما حق حيات دارند. اگر اين انقلاب و اين حركت عظيم نبود, آن مشيي كه دستگاههاي ضد ديني پيش گرفته بودند, حوزه ها را پوك مي كرد و از بين مي برد و به تدريج, حتي عين حوزه ها را هم زايل مي كرد, بعد از آن كه معنايش را به كلي زايل كرده بود, به اين جهت و به اين سمت پيش مي رفت... اين انقلاب و امام بزرگوار, حوزه ها را احيا كردند و در دنيا

ص: 4057

و در جامعه, به آن آبرو بخشيدند و شخصيت دادند و ناصيه اش را بلند و منور كردند.)حوزه و روحانيت, ج80/12 . امام, توانست به دانشهاي حوزه, جلوه عملي ببخشد; آن را به تجربه حيات جمعي بكشاند, انزواي فردگرايانه آن دانشها را در هم ريزد و دين را در قالب حيات اجتماعي و شكل حكومتي آن عرضه كند; چه اينكه تفكر شيعي, به واسطه دوره هاي ستيز يا انفصال, روحيه فردگرايانه پيدا كرد. در فقه, اخلاق, كلام و... فرد فرد مردم مخاطب بودند, بهروزي فرد, همت دانشور پيراسته اخلاقي بود.اما ساخت و ساز بستري گسترده براي بهداشت رواني جامعه در كار او نمي گنجيد. در ديگر حوزه ها نيز سخن همين بود.اما امام, توانست در اين نگرش تاريخي, تغييري ژرف بيافريند; تفكر فردگرايانه شيعي را به زندگي جمعي نزديك كند, ديانت را در جريان برابرسازي آن با زندگي اجتماعي, تبيين و تفسير كند و در قالب يك حكومت, فقه و كلام و اخلاق وعرفان را پايه ريزي كند. اين نقش سترگ, امام را در جايگاه والاي (مجدد فرهنگ شيعي) در اين قرن قرار مي دهد و ايشان را به بام هزار واندي ساله تاريخ تشيع مي نشاند:(كار او حقا و انصافا, قابل مقايسه با كار بقيه فقهاي شيعه نيست. آنها

ص: 4058

همه نوشتند و گفتند تا آحاد تربيت بشوند.... آنها نوشتند تا افراد در زندگي فردي و شخصي خودشان مسلمان بشوند, ولي ايشان ساخت تا انسانها در همه ابعاد وجودشان در يك محيط اسلامي زندگي كنند. آنها استنباط كردند تا يك فرد بتواند خود را مسلمان نگه دارد, ولي امام استنباط كرد تا يك جامعه بتواند با نظام اسلامي زندگي كند.) همان/ هفت 3. فقاهت شيعي باتجربه بيش از هزارسال قوام و استحكام يافته و ساختار قديم خود را مي نماياند. اين ره آورد كه امام راحل از آن به (فقه جواهري) ياد مي كرد, مديون تلاش پياپي, دراز دامن فقيهان شيعه به شمار مي آيد.اما فقه جواهري, به معناي تكيه به سنت امت و نه پايان آفرينندگي و نوآوري. فقه جواهري نقطه ختم فقاهت نيست, بلكه بيان كننده شالوده اسلوب فقه است. پويا و خلاق وزايشگر و زاينده است; در بستر حوادث واقعه خود را مي نماياند و به پاسخ گويي برمي آيد.فقه جواهري, در بستر بصيرت و روشن انديشي نسبت به مسائل جاري جامعه و جهان, كارآمدي خود را مي نماياند. در پرتو آن است كه فقيه, نظام ذهني مي يابد و در انتخاب موضوعات, شناخت دقيق مسائل, درك روابط موضوعات, پيدايي الهامها و جرقه هاي ذهن دربرخورد با

ص: 4059

منابع احكام و... آثار ويژه اي بر جاي مي نهد.اهميت امام در آن بود كه فقاهت را با بصيرت سياسي آميخت و بدون ناديده انگاشتن قواعد و مبادي فقاهت, به انديشه هاي نو و آراي جديد, در زواياي گوناگون فقه حكومتي دست يافت.مقام معظم رهبري, در نخستين خطابه نماز جمعه پس از ارتحال امام, در ياد كرد اين كاركرد تاريخي ايشان, چنين گفته است:(كار بزرگ او, نگرشي جديد در فقه شيعه بود. فقاهت ما پايه هاي بسيار مستحكمي داشته و دارد... امام عزيزمان, اين فقه مستحكم را در گستره اي وسيع و با نگرشي جهاني و حكومتي مورد توجه قرار داد و ابعادي از فقه را براي ما روشن كرد كه قبل از آن روشن نبود.) حديث ولايت, ج296/1. ... و اينك پاسداشت حق امام برحوزه و روحانيت آن بوده و هست كه حرمت امام و انقلاب را نگاه دارد, ذكر نعمت كند و حق آن را ايفا نمايد, شعاير نهضت را بر نماياند و چهره حوزه انقلابي و امام پسند را از خود نزدايد. سيدعباس صالحي

ص: 4060

تمدن و تفكر اسلامي دراندبشه عرفاني سياسي امام خميني (س)

8 چكيده: سخنراني استاد نعمت الله باوند در كنفرانس تمدن اسلامي درانديشه سياسي امام خميني (س) بسم الله الرحمن الرحيم با توجه به موضوع بحث، خدمت عزيزان، مطالبي را ايراد مي كنم و سعي مي كنم كه جغرافياي كلي تفكر و نقش و رسالت حضرت امام را در انقلاب اسلامي، جهان معاصر و آينده در حد بضاعت محدودي كه دارم و وقت كم ترسيم كنم. از اين نظر محور اصلي من تببين افكار و شخصيت و تاثيري كه حضرت امام در جهان معاصر داشتند خواهد بود و اين جغرافيا را در يك صورت كلي و به همين جهت مطالب را به اختصار و فهرست وار عرض خواهيم كرد. ببينيد به طور كلي، جوهره تفكر و شخصيت حضرت امام كه يكي از ثمراتش، تحقق حكومت اسلامي است، چيزي نيست جز در يك كلمه و آن عبارت از مجاهده بوده و اين مجاهده ابعاد بسيار وسيعي داشته هم بعد فردي داشته، هم بعد اجتماعي داشته، هم تاريخي و هم جهاني و هم مابعدالطبيعي. من سعي مي كنم اين ابعاد را در ارتباط با هم و در اتصال با هم خدمت برادران عرض كنم. ببينيد به عنوان يك مجاهد، حضرت امام و همه مومنين مكلفند مجاهده كنند ولي مجاهده ومبارزه با چه؟

ص: 4061

مجاهده با شرك به منظور تحقق توحيد، به همين جهت در ابتدا، يك مومن كامل، مجاهده اش در عرصه تفكر است و در ساحت تنهايي و آرامش يعني انديشه در اينكه آيا جهان خودبنياد است يا خالقي دارد. در اين جاست كه يك مجاهد و يك مسلمان متفكر متعادل سليم النفس، متوجه خدايي هست اين تفكر و درك در مرتبه نخست او را از شرك و از اينكه خدا را انكار كند، و يا شريكي براي او قرار دهد منزه و مجرد مي كند. در اين جا عرصه، عرصه تفكر است. عرصه آرامش است و عرصه تعقل است، اما ما مي بينيم كه در همين مساله وقتي به كتابهاي كلامي مراجعه كنيم. به كتب راجع به ملل و نحل اسلامي مراجعه كنيم، مي بينيم چقدر اختلاف هست. در اينكه مثلا آيا صفات خدا، زائد بر ذات است يا عين ذات است؟ صفات، عينيت با يكديگر دارند يا ندارند. در ارتباط با انسان جبر حاكم است يا تفويض است؟ يا يك شق ديگر است؟ همين كتاب ملل و نحل شهرستاني را شما باز كنيد. مي بينيد دقيقا در قرون گذشته در اسلام صدها و شايد اگر جريانات كوچك را هم احصا كنيد، بيش از هزار مكتب كوچك و بزرگ كلامي بوجود آمدند، كه در واقع، تفرق و حيرت عظيمي در جهان

ص: 4062

اسلام بوجود آوردند و در عين حال كه تخصصا مباحثي را مطرح كرده اند ولي كليتا به تفكر خاص اسلام در كنار برخي خدمات صدمه زده اند. و اين مساله هم علل تاريخي و هم عقيدتي دارد كه بنده در اين جا نمي توانم در موردش در حد توان علمي محدود خود بحث كنم، مگر در يك فرصتهاي ديگر ولي بايد از اين مساله سريع رد بشوم پس در همين مرحله در همين عرصه اول مجاهده، 99 درصد متكلمين به نحو كامل به حاق مطلب پس نبرده اند. يك درصد از متكلمين، و برخي فلاسفه و عرفاي اسلامي كه در واقع، يك تمسك بسيار قوي فكري به قرآن و عترت داشتند، توانستند حق مطلب را تحت تاثير تعاليم قرآن وائمه، درك و تبيين كنند. اما بسياري از متفكران با شدت و ضعف به فهم حاق حقيقت نائل ني آمدند. بنابراين در مرحله اول، سالك مي فهمد خدا هست و بعد توحيد در سه مرتبه اش را درك مي كند. يعني توحيد ذاتي را، توحيد صفاتي و توحيد افعالي را. وقتي كه اين سه مرتبه توحيد را درك كرد. عقل و فهم او و علم او مجرد و منزه از شرك مي شود. اما آيا مجاهده در اين جا تمام مي شود؟ خير. مجاهده بعد بايد متوجه ساحت ديگري از وجود

ص: 4063

بشر بشود كه ساحت عمل است. او كه در حكمت نظري به حقيقت رسيده، در حكمت عملي هم بايد متحقق به حقيقت توحيد بشود. و دريابد كه "لاموثر في الوجود الا ا...". در توحيد افعالي حقيقت را در عرصه تفكر مي فهميد، حالا بايد در مرحله تحقق با اخلاص كامل به دنبال تفكر اين جنبه از توحيد نظري را در عرصه عمل و با ايجاد ويژگي اخلاص در خودش، در اعمالش و سكناتش، متحقق كند و در اين مرحله 5 مرتبه براي سالك وجود دارد; مرتبه اول، مرتبه ظاهر است كه هفت عضوش نبايد گناه كند - من خودم را عرض كنم در همين مرحله، ما متوقف شده ايم - اين پائين ترين مرتبه سلوك در عمل است. ما مي بينيم كه بايد مسلمان واقعي غيبت مطلقا نكند. دروغ مطلقا نگويد. تملق نگويد. بزرگ نكند چيزي را. كوچك نكند چيزي را. به مقام صدق برسد. اين مرتبه اول است. وقتي كه مرتبه اول را و اين حجاب اول را خرق كرد، به مرتبه دوم كه باطن است مي رسد كه مرتبط با عالم ملكوت يا برزخ است. در اين جا ديگر تنها ظواهر و اعمال و جوارح مسلمان نبايد منزه باشد، اينها منزه شده. بايد قدرت "خيال" كنترل بشود. يعني طوري بشود كه سالك، خيال،

ص: 4064

خود را تحت قدرت و تربيت خود در جهت عبوديت، در برابر ربوبيت حق تعالي قرار دهد. مي دانيم تحقق اين مرتبه هم، چقدر مشكلات دارد تا كسي به حقيقت آن واصل شود. بعد به مرتبه سوم مي رسد كه مرتبط با عالم بالاتر از عالم برزخ است يعني عالم جبروت است، مرتبه عقل است، قلب است. در اين مرتبه حتي بعضي از چيزها نبايد در قلب عارف خطور كند. البته مي دانيم از نظر اسلام، اگر ما در قلبمان چيزي خلاف حق گذشت ولي در عمل اعمال نكرديم، خداوند مي بخشد ما را، ولي براي يك ولي حتي خطورات و خاطراتي هم كه در درونش و اعماق قلبش مي گذرد بايد كنترل بشود. آيا با تحقق كامل اين مرتبه كه در آن حتي شهوات بهشتي و عقلاني هم ترك مي شود كار سلوك تمام مي شود؟ خير، بلكه بعد از آن نوبت مرتبه چهارم يعني مرتبه تنزيه روح مي رسد كه ريشه در عالم لاهوت دارد و مرتبه بالاتر از عالم جبروت است. در آنجا بايد ضميرش و حتي ناخودآگاهش هم منزه بشود از شرك، چنانكه حضرت امير در ميدان جنگ وقتي دشمن را زمين زد و او آب دهان به روي مبارك آن حضرت انداخت از كشتن او تا زمان فرو نشستن خشمش خودداري كرد و در اوج جنگ خودش

ص: 4065

را فريب نمي دهد كه به بهانه جنگ و جهاد حتي دشمني را بكشد بلكه بلافاصله بصيرت پيدا مي كند و تذكر پيدا مي كند و حق را از باطل تشخيص مي دهد. تا او را صرفا براي خدا بكشد و نه آميخته با خشم و نفسانيتش يعني در باطن و ناخودآگاه خود و در صحنه هاي سخت جنگ حق را از باطل و نفسانيت بخوبي تميز مي دهد. بسياري از اولياء در اين موارد يك حالت سكته در سلوك پيدا مي كنند ولي عارف كامل، ناخودآگاه و ضمير و روحش هم بايد تطهير بشود از شرك. حال آيا سلوك تمام مي شود؟ نه، هنوز يك مرتبه ديگر هست و آن مرتبه سر است مرتبه سر، مقامي است كه پرتو ذات الهي در آن تجلي كرده و انسان را به وجود آورده زيرا انسان از نظر اسلام بعنوان يك موجود غير مادي سري است غيبي و يك بهره اي است و نفخه اي از پرتو ذات خداوندي. زيرا در نهايت ما پرتوي از وجود خدا هستيم. و در آن مرتبه عارف كامل بايد به نحو كامل فاني در پرتو ذات الهي گردد به جايي برسد كه اصلا خودي باقي نماند و جز حق هيچ چيز را از جمله خودش را نبيند. حضرت علي (ع) مي فرمايد: "من نمي بينم هيچ چيز را مگر آنكه

ص: 4066

قبلش و بعدش و در آن چيز خدا را مي بينم." دو مرحله ديگر بعد از اين هست، اول مقام فناي از فناست و دوم مقام بقا باالله و مقام ولايت كه بدنبالش خلافت انسان كامل است كه مظهر ربوبيت حق گرديده و تنزل پيدا مي كند در قوس نزولي و همه عوالم هستي از اين ماده غيبيه كه فاني در خداست بوجود مي آيد زيرا او متجلي و متحقق به حقيقت صفات حق تعالي گرديده است البته اين خلافت بدون سير تدريجي در ساحت مقدس حضرات معصومين تقرر مي يابد اما هستند برخي از كمل اولياء كه به مراتبي از اين مراتب عالي عرفاني با دستگيري حضرات معصومين نائل مي گردند كه قطعا امام خميني (ره) يكي از آنها و بلكه در عصر ما سرآمد تمامي اولياي الهي و نايب كامل حضرت بقيةالله است. البته همه اينها قابل بحث است اينطور نيست كه من تعبدا عرض مي كنم بلكه اين حقائق با عرفان نظري و با فلسفه و حكمت اسلامي قابل تبيين است در هر صورت اين پنج طور و اين پنج ساحت سلوك را هم عارف طي مي كند و وقتي طي كرد به حقيقت واصل شد، آيا تكليف اوتمام مي شود؟ خير. او كه فكرش را منزه كرده از شرك، عمل را هم منزه كرده و وجودش را هم فاني

ص: 4067

كرده در پرتو ذات الهي. با احساس تكليفي الهي متوجه ساحت ديگري و خارج از وجود خود مي شود و آن خانواده است. هر چند او اخلاق فردي، سلوك فردي و قبل از آنها تفكر خود را تطهير از شرك كرده اما بايد به تطهير خانواده نيز بپردازد آياتي در قرآن كريم هست كه هر مومني خانواده خود را بايد مورد تربيت و مراقبت قرار دهد حال آيا وظيفه و تكليف عارف در اين مرحله تمام مي شود؟ خير. بعد از خانواده عرصه سلوك عارف جامعه است. در اين مرحله عارف كه قبلا شيطان را از ساحت تفكر و عمل و خانواده رانده بود بايد از عرصه جامعه اخراج نمايد. در اينجاست كه عارف مواجه با يك موانعي مي شود كه در طول تاريخ بوده و آن حاكميت طاغوت است و اينجاست كه عارف تبديل به مجاهد في سبيل الله مي شود. و موظف است علاوه بر خودش ديكران را هم از شرك و غير حق تطهير كند. چون او ولي است او قيم است جانشين امام معصوم است. مكلف و موظف و متعهد است كه جامعه را همه از شرك و ظلم و فساد پاك كند. اينها جمله به جمله در آثار حضرت امام تبيين شده است معظم له مي فرمايد: كه مومن نمي تواند تحمل كند

ص: 4068

كه طاغوت حاكم بشود و شرايط براي رشد انسانها فراهم نشود. بايد انقلاب كند اينجاست كه بالاترين مرحله سلوك كه در واقع مبارزه با طاغوت و تحقق انقلاب و تشكيل حكومت است تحقق مي يابد اين وظيفه اي است كه اسلام در پيش روي عارف كامل نهاده، در طول قرون در اين هزار سال گذشته عرفاء، موفق نشدند، چنين كار عظيمي نمايند، آن قوت روحي آن قوت قلبي و آن سر وجودي را نداشته و يا ماذون نبودند كه به اين جامعيت به اسلام توجه كنند. وقتيكه اين جامعيت باشد اسلام به حالت تعادل مي رسد. كليتش مطرح مي شود. يعني هم عوالم ناسوت و هم عوالم لاهوت در ارتباط با هم مطرح مي شوند. در واقع ارتباط بين لاهوت و ناسوت به تشكيل حكومت منجر مي شود زيرا حكومت در اسلام جامع بين ديانت و سياست است، در اين صورت معنويت و ماديت در ارتباط با هم قرار مي گيرد و اسلام بصورت كامل آن طرح و متحقق مي شود. در طول تاريخ بعد از حضرت امير و امام حسن عليهما السلام اسلام تجزيه شد. بعد معنويش رسيد به ائمه و بعد مادي و سياسي آن به خلق و سلاطين جور. به همين جهت مي بينيم كه در عرصه فهم اسلام نيز فرق و فرقه هاي كلامي گوناگون و متعارض پديد

ص: 4069

آمدند و علوم اسلامي هم كه در ساحت معنويت مطرح بوده تجزيه شد. فقيه فيلسوف را تكفير كرد. فيلسوف، فقيه را تمسخر كرد. عارف هر دو را گمراه دانست. يعني نه تنها دو بعد مادي و معنوي، ناسوتي و ملكوتي اسلام تجزيه شد. حتي در آن بعد معنويش هم علوم را مي بينيم كه دستخوش گسستگي مي شود. چون اكثر متفكران اسلامي به ميزان توجه نكردند و آن چيزي نبود جز قرآن و عترت و آن گروه از متفكران خصوصا برخي فقهاء فلاسفه و عرفاي اسلامي كه توانستند اين تمسك را پيدا كنند از اين تجزيه كه در نتيجه عدم فعليت تاريخي نظام ولايت در زمان ائمه بوجود آمد به حاق اسلام رسيدند در واقع علت العلل همه گرفتاريهاي ما از آنجا شروع شد. در اينجا حضرت امام با تمسك به قرآن و عترت اسلام را در كليتش مطرح كردند وارد جامعه شدند و مبارزه كردند و تشكيل حكومت دادند وقتيكه تشكيل حكومت دادند دين و ياست يكي شد و اسلام بصورت كاملش طرح شد. زيرا اسلام و امت وسط احتياج دارد كه مكتبش را بطور جامع و كلي و واحد و عام طرح كند نه ديني تجزيه شده و فردي و اين لازمه اش اعتقاد به اصل امامت است بدنبال نبوت و بعد از

ص: 4070

امامت هم ولايت فقيه است. در واقع ولي فقيه مي خواهد دين حاكم شود بر سرنوشت مسلمين و بلكه جهان بشري در طول تاريخ در زمان خود حضرت پيامبر اكرم (ص) همين وضع را مي بينيم. ايشان در ابتدا در غار حراء بودند و تفكر مي كردند. در ساحت تفكر به حاق مطلب رسيدند بعد وارد جامعه شدند و وارد عرصه سياست شدند. به همين جهت مي بينيم كه اسلام در واقع از نظر آن حضرت غار حراء است به اضافه ميدانهاي جنگ خندق و حنين خون است بعلاوه شمشير. با شمشير موانع بيرون را از بين مي برد و با تفكر موانع درون را از بين مي برد. به همين جهت دين حالت متعادل و جامعيت داشته در زمان حضرت. در زمان حضرت امير و امام حسن هم چنين بود اما در زمان ائمه ديگر نظام ولايت فعليت تاريخي پيدا نكرد و بعد از ائمه عليهم السلام اسلام اسلامي است محدود و در اين اواخر اسلام فردي كه همان اسلام آمريكايي است كه حضرت امام مي گويند. در پايان بحث به اين نكته برمي گردم. اما اين مطلب را ما مي توانيم به زبان ديگري نيز بازگويي كنيم. ببينيد ما در حكمت اسلامي يك بحثي داريم بنام بحث عليت. - البته اين مبحث براي آنهاييكه در فلسفه تخصصا مطالعه ندارند يك مقداري مشكل

ص: 4071

است - فلاسفه در اين مورد مي گويند علت احتياج معلول به علت چيست؟ يعني مناط احتياج معلول به علت چيست؟ در پاسخ برخي انديشمندان حدوث موجودات را دليل دانسته و بعضي ديگر امكان وجودي آنها را در نهايت برخي از فلاسفه و خصوصا ملاصدرا به حاق مطلب كه در قرآن هست مي رسند. و آن اين است كه مناط و علت نياز معلول به علت وجود و نحوه وجود موجودات مي باشد به همين خاطر معلول به تمام ذات نياز به علت دارد نه در بعضي از ابعاد ذاتش يعني نه به جزئي از ذاتش بلكه در تمام مراتب و مراحل وجودش نياز دارد به علت يا خدا. پس معلول چيزي نيست در ارتباط با علت بلكه عين ارتباط با علت است. عين ربط با علت است. اگر علت نباشد معلول يك آن دوام نمي يابد و نابود مي شود و اصلا معلول، چيزي جز شاني از شئون وجود علت نيست زيرا معلول پرتوي است از وجود علت. اين حث بحثي بوده بسيار دامنه دار. ولي بنده يك جا مصاحبه اي داشتم از همين استدلال استفاده كردم گفتم اگر ما به حكمت اسلامي اعتقاد داريم بر اساس اصل عليت كه مبتني است بر اصل اصالت وجود چرا نبايد وجود حكومت اسلامي را از اين اصل شريف استناج كنيم به عبارت ديگر ما

ص: 4072

تنها آيا در زمان خلقت خودمان به خدا نياز داريم و بعد ديگر نياز به او نداريم. اين تلقي اسلامي از عليت مي گويد نه. در تمام مراتب وجود ما نياز به علت داريم زيرا اگر يك آن علت و خدا فيضش را در ارتباط با ما بر دارد مابكلي نابود مي شويم. حتي بعد از خلقت. بنابراين ما هم در حدوث و هم در بقا نياز به خدا يا علت داريم. يعني در همه ساحات وجود از جمله ساحت وجود فردي، خانوادگي، اجتماعي، تاريخي و جهاني. پس خدا در تمام مراتب رب ماست. اين ربوبيت خدا اگر تجلي پيدا بكند در ساحت اجتماعي وجود بشر چيزي نيست و حاصلي ندارد جز يگانگي دين و سياست. يعني تحقق پيوند دين و سياست تحقق توحيد در عرصه ربوبيت است. اگر ما معتقد نباشيم كه دين و سياست ارتباط با يكديگر دارند مشركيم. يعني منكريم و مخالفيم كه خدا دخالت كند در ساحت جامعه و سياست. و اگر اين دخالت را خدا نكند چه كسي مي كند طاغوت مي كند. اسلامي كه طاغوت را بپذيرد در عرصه زندگي اجتماعي هماني است كه حضرت امام مي فرمايد. يعني اسلام آمريكايي است. اسلام ناب اعتقاد به توحيد دارد و تحقق توحيد در همه ساحات وجود بشر از جمله جامعه و سياست

ص: 4073

نه فقط در ابعاد فردي. متاسفانه يك آفتي پيدا شده بعد از انقلاب و البته ريشه تاريخي و فكري نيز دارد و من در خاتمه اشاره مي كنم در دانشگاههاي ما هم رخنه كرده و آن اين كه برخي ازانديشمندانمان بين دين و سياست تعارض مي بيند. مي گويند دين يك مساله اعتقادي است و براي مراكز ديني است و ربطي به جامعه و سياست ندارد. در حالتي كه من تعجب مي كنم. شما كه كتاب فلسفه درس مي دهيد كتاب فلسفه چاپ مي كنيد بحث عليت را مي خوانيد و مي فهميد چطور نمي توانيد استنتاج كنيد نظام ولايت را. از اين اصل بسيار شريف و نوراني در واقع ما ازانديشه حكمت خالده است كه مي توانيم مباحث سياسي و اجتماعي را استنتاج كنيم. اما در اينجا متاسفانه مي بينيم كه بعضي ها معتقدند كه خدا هست. خالق هم هست و در همه مراحل هم ما بايد عبادت و نمازمان را بخوانيم. اما اگر هر نوع نظام غير اسلامي حاكم بر جامعه مسلمين گردد تفاوتي برايشان ندارد. اين شرك است. بنابراين يك ولي، تشكيل حكومت توحيد را در سرتاسر جامعه متحقق مي كند. حال با تحقق توحيد در عرصه جامعه وظيفه ولي خاتمه مي يابد؟ خير در اينجا ولي بايد عدول كند از جامعه، امت اسلام و بلكه جهان بشري را از لوث وجود شيطان

ص: 4074

پاك كند زيرا ولي موظف است با شيطان در همه عرصه ها مبارزه كند اين حرفها ممكن است براي بعضي ها افسانه باشد. ولي براي يك مسلمان معتقد و متفكر جز بديهيات است. كه نمي شود آنرا انكار كرد ولو اينكه در تحقق آن به شهادت برسد زيرا چاره اي نيست جز اداي اين وظيفه مقدس. امام حسين (ع) به خاك و خون غلتيد. چاره اي نبود و چون اصل عليت را پذيرفته بود. زيرا توحيد و توحيد در ربوبيت را پذيرفته بود. هيچ واهمه اي هم نداشت كه به شهادت برسد. در انقلاب اسلامي هم همينطور است و خيلي ها نمي توانند به اين مرحله برسند عافيت طلبي و راحت طلبي مي كنند و منكر ارتباط سياست با ديانت مي باشند. خوب در اينجاست كه حضرت امام مي فرمايند "تا بانگ لااله الاالله و محمد رسول الله بر جهان طنين نيفكند مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم" جاي ديگري مي فرمايند "كشور اسلامي همه اش بايد نظامي باشد" اين يك برداشت كاملا علمي از اسلام است اين تنها يك برداشت ايدئولوژيك به معني خاص كه روشنفكرهاي امروز آنرا تحقير مي كنند نيست. استنتاج از برخي اصول حكمت لازمه اش اين است كه حكومت اسلامي تشكيل و بعد مبارزه كند. اين مبارزه هم گسترده و وسيع است و بنابراين يك ولي و يك عارف مسلمان و يك سالك

ص: 4075

در واقع متعهد است كه نخست ساحت تفكر را از شرك پاك كند و بعد ساحت عمل فردي، خانوادگي اجتماعي سياسي و بعد اگر مي تواند جهان انساني را زيرا توحيد در ربوبيت مبناي تفكر او قرار گرفته است. به اين صورت توحيد در تمام صحنه هاي هستي توسط انسان كامل و معتقدان به او تحقق پيدا مي كند. و در اينجاست كه تكليف انسان تا مقدار زيادي روشن مي شود و مي توان فهميد كه آيا به وظايفش عمل كرده است؟ حضرت امام (ره) در ارتباط با جامعه اسلامي همچنانكه اشاره كردم اعتقاد به تحقق توحيد در همه ساحات وجود داشت و در حد توانشان هم اين كار را كردند و موجي ايجاد كردند كه اين موج سبب شد يك سناتور سابق فرانسوي بنام روژه گارودي از سران اسبق حزب كمونيست آمده بود سخنراني كرد در ايران و بنده رفتم پاي سخنراني ايشان. ايشان جمله اي گفت. اين غربيها بعضي هاشون وقتي توجه به دين مي كنند واقعا توجهشان و ديدشان خيلي جامع است. مي گفت انقلاب اسلامي و ظهور انقلاب اسلامي آغاز تاريخ آينده بشر است (پايانش هم حضرت مهدي (ع) است) يعني در واقع خاتم عصر جديد حضرت امام است. اينها شعار نيست بلكه قابل بحث فلسفي و سياسي و اجتماعي است كه متاسفانه در جامعه ما به

ص: 4076

نحو شعاري با آن برخورد مي كنند از اينرو جنبه هاي استدلالي نظام ولايت كاملا مظلوم است خصوصا در عرصه دانشگاهها كه تهاجم فرهنگي اين حقايق را هدف قرار داده با حملات فرهنگي و عقيدتي. متاسفانه بخشي از فرهنگيان جامعه ما توجه كافي به جنبه هاي استدلالي مباني فكري حضرت امام ندارند. در واقع حضرت امام براي مسلمانان منادي توحيد بوده اند در تمام عرصه ها و به همين خاطر معتقد بوده اند به دو اصل كه تفكر تشيع و حكمت وعرفان نظري اسلام هم از نظر معرفت شناسي و فلسفي مبتني بر اين دو اصل است در ساحت تفكر اعتقاد به تطابق عقل با وحي يا اعتقاد به ارتباط هماهنگ انسان با خدا، عالم ناسوت با ملكوت و در صحنه عمل اصل شريف يگانگي دين و سياست. يعني ارتباط و تاثيرپذيري كامل دو عرصه جامعه و سياست از جهان غيب كه حاصل آن حكومت ديني مي باشد. اين پيام ايشان بوده و لازمه اين مهم اين بوده كه حكومت اسلامي تشكيل شود و لازمه اش هم اين است كه در حيطه جهاني اسلام رسالتي را ايفا كند كه اين را هم ايفا كرده تا حدودي و در آينده نيز خواهد كرد. اما در اينجا حضرت امام يك رسالت ديگري براي غير مسلمانان داشتند كه بسيار مهم است و به

ص: 4077

آن هم توجه كافي نمي شود و آن نفي سلطه است. نفي سلطه ضروريترين نياز جهان امروز است. مي دانيد كه جهان امروز دنياي تكنولوژي پيچيده است مي دانيم مساله تكنولوژي در عصر ارتباطات در عرصه تفكر مسائلي رامطرح كرده. وسايل ارتباطي و شبكه هاي ارتباطي بسيار مدرن جهان را به هم پيوند داده و دهكده كوچك و واحد جهاني را دارد تشكيل مي دهد. پيمانهايي نظير پيمان گات هم بسته مي شود. و جهان وارد اتحاد اقتصادي جهاني مي شوند. اما در اين جهاني كه همه اجزاء و كشورها با هم ارتباط دارند ديگر سلطه از سوي كشورهاي غربي چه معنايي دارد در حاليكه اگر در ژاپن يك اتفاق بيفتد فلان كشور در اروپا هم صدمه مي بيند يا در آفريقا ممكن است نظامي سرنگون شود. پس در جهاني كه همه چيز ارتباط متقابل با هم دارند آيا مساله سلطه يك تفكر ارتجاعي و غير واقع بينانه و غير علمي و غير مترقي نيست؟ حضرت امام در جهان معاصر، و از 18 سال قبل ايران اسلامي، تنها كشوري بوده كه در مقابل بزرگترين عامل سلطه كه آمريكا و شوروي و جهان غرب باشد ايستاد و 18 سال انقلاب اسلامي مقاومت كرد. از جمله تحمل جنگ تحميلي بر اثر مقاومتي كه ما كرديم هم اكنون اين زمزمه در جهان

ص: 4078

پيچيده كه ديگر عمر سلطه سياسي بپايان رسيده به صورتي كه برخي دولتمردان جهان مي گويند چه ضرورتي دارد آمريكا از آن سر دنيا تكليف براي ما تعيين كند. چه ضرورتي دارد كه آمريكا خط مشي اقتصادي و سياسي ما را بايد تاييد كند. هم اكنون روسيه هم اين را مي گويد در آسياي جنوب شرقي نيز زمزمه مي شود كه ديگر معنا ندارد و در عصر ارتباطات سلطه استثمار ملتها به صورتي كه هم اكنون بحثهايي مثل بحث پلوراليسم اعتقادي و سياسي مطرح است در دنيا كه در واقع آن سلطه و وحدت گرايي تحميلي و استعماري بايد ديگر از بين برود و تنوع اعتقادي و سياسي بايد بر جهان حاكم شود. لازمه همه اينها حفظ حقوق مادي و معنوي. همه ملتهاي جهان است يعني حفظ و تحقق و رعايت حقوق كشورها و اين مخالفت جدي با سلطه دارد و دفاع از تز نفي سلطه در سراسر جهان است. در چنين شرايط جهاني در قرن معاصر تنها كشوري كه وابسته به هيچ قدرتي نمي باشد ما سراغ نداريم جز كشور اسلامي ايران به رهبري حضرت امام (ره) . تنها قدرتيكه در برابر همه سلطه ها ايستاد و منادي آزادي براي تمام بشريت شد به همين خاطر حضرت امام نقش بسيار مترقي و جهاني در عصر حاضر را متكفل

ص: 4079

شدند در جهت نفي سلطه و رعايت حقيقي حقوق ملتها و كشورها خصوصا كشورهاي دربند سلطه جهان غرب. الان قدرت آمريكا در حال افول است و ديگر امكان ندارد جهان يك قطبي يا دو قطبي گردد. صرف نظر از نوع مذهب و اعتقاد حضرت امام ايستادند و پيام آزادي را به همه جهان دادند و دنياي مترقي امروز از اين جهت مديون حضرت امام (ره) است. حضرت امام (ره) اين نيازمعاصر و مترقي عالم را درك كردند. اينكه حقوق ملتها را بايد به رسميت شناخت و بايد تفاهم باشد تا در نتيجه تفاهم ارتباط باشد زيرا ارتباط با تشنج سازگار نيست و اگر تفاهم نباشد ارتباط در جهان پيچيده كنوني مخدوش مي گردد و بحران بوجود مي آيد. بحران سياسي، بحران اقتصادي، بحران فكري، از اينرو جهان امروز احتياج به تفاهم دارد. لازمه تفاهم هم رعايت حقيقي حقوق ملتها و انسانهاست و همه اينها با نفي سلطه سازگار است و حضرت امام منادي نفي سلطه بودند و از اين نظر نسبت به بشريت حق بسيار بسيار زيادي دارند. نكته آخري كه عرض مي كنم اين است كه حضرت امام اين عطيه را و اين هديه الهي را براي امت اسلام آوردند كه توانستند طاغوت را در عرصه حاكميت سرنگون كنند و اسلام را در ايران متحقق كنند و كشورهاي اسلامي

ص: 4080

هم تحت تاثيرش قرار گرفته اند به نحوي كه نوعي بيداري معنوي و سياسي در سطح جهان اسلام در حال نضج است در اينجا اگر درست دقت كنيم مي بينيم كه بعد از حضرت امام و بعد از جنگ تحميلي و در شرايط فعلي زمزمه هايي شنيده مي شود و يك تهاجم گسترده خارجي و داخلي در جريان است وانديشه حكومت ديني را دارند زير سوال مي برند و در اينجا معتقداني هم دارند كه من اسم نمي برم ولي چون به مباحث جديد علاقه مندم آثار و اكثر كتابهاي آنها را مي خوانم. در شرايط كنوني بسياري از شخصيتهاي در خارج از كشور و در داخل كه مخالف نظام اسلامي هستند دارند به صورت سيستماتيك انديشه جدايي دين از سياست و تقابل دين و دنيا و علم را به صورت گسترده در عرصه فرهنگ و برخي مراكز فكري و دانشگاهي تبليغ مي كنند آن هم با يك سلسله مطالب حسي، تجربي و متاثر از فرهنگ مادي و "پوزيتويستي" غرب نظير برخي استدلالات شبه علمي ماركسيستها درگذشته كه چون خدا

ص: 4081

قابل ديدن و شنيدن و تجربه حسي نيست وجود ندارد يا اگر دارد ارتباط زنده و مستقيم با ما ندارد و بلكه وحي الهي نيز به انبياء محدود و بلكه آميخته با مقداري حقايق غير علمي است اينها با يك منطق فريبنده و مادي كه برخي از مباني آن در شرايط كنوني غرب منسوخ شده به نوعي عوام فريبي شبه علمي مي پردازند نظير نظريه قبض و بسط و يا تحول معرفت ديني و يا مكاتبي چون هومنوتيك و اگزيستانس را طرح كنند. و قرآن و سنت را مي خواهند بر اساس آن تفسير كنند. همه اينها معتقد به يك قدر مشتركي هستند و آن اين است كه بشر قادر نيست محتواي وحي و دين را درك كند چون مطلب درك نمي شود بنابراين يك نوع آزادي در فهم دين وجود دارد از اينرو در عرصه عمل و سياست نيز هيچ حكومت ديني نمي تواند دستورالعمل براي مومنين صادر كند از اينرو حكومت مبتني بر امر و نهي و ولايت نظامي ايدئولوژيك واستبدادي است و بايد چنين نظامي را نابود ساخت تا بجاي آن نظامي سكولار و مبتني بر آزادي غربي مستقر گردد. اين تفكر الان اشاعه پيدا كرده متاسفانه دامنه آن هم وسيع شده است و در سطح دانشگاهها و مراكز فرهنگي

ص: 4082

نفوذ كرده است چون ساده فهم است و ظاهرا تجربي و شبه علمي در حالي كه اين نظرات الحادي و شبه ديني است و از اين طرف ما موفق نشديم تئوري حضرت امام را كاملا تبيين كنيم ولي وجود دارد اين تئوري بسيار عميق زيرا اگر بعضي از اصول حكمت اسلامي را تبيين كنيم دانه دانه مسائل اجتماعي و سياسي از آن بيرون مي آيد كه اين رسالتي است بر عهده متفكران اصيل و متعهد امت حزب الله كه بعد از جنگ تحميلي بجاي جنگ نظامي جهادي فرهنگي كنند اما اين جهاد فكري احتياج به آرامش دارد نه فقط به شعار احتياج به خلوت و تفكر دارد. اين تفكر يك جهاد بسيار عظيم است كه الان طي هشت سال و خصوصا از اين به بعد وظيفه اي است بر هر كسي كه با كتاب و قلم سر و كار دارد. اگر ما حوصله كنيم از همين اسفار ملاصدرا بسياري از حقايق اجتماعي و سياسي قابل استنتاج است. متاسفانه چنين كاري هنوز صورت نگرفته است و مي بينيم كه در حوزه ها و دانشگاهها يك انقطاع فكري ميان فلسفه و حكومت و سياست حاكم شده است. مثلا كتاب اسفار درس داده مي شود توسط برخي اساتيد بسيار بزرگوار متبحر بعد سوال مي شود كه اين اسفار چه نسبتي با زندگي دارد؟ چه نسبتي

ص: 4083

با جامعه دارد چه نسبتي با تاريخ دارد چه نسبتي با علم دارد. متاسفانه آنها پاسخي در اين موارد ندارند اما مگر جامعه بخشي از هستي نيست؟ مگر اقتصاد بخشي از هستي نيست؟ مگر سياست بخشي از هستي نيست، مگر هنر و تعليم و تربيت بخشي از هستي نيست؟ مگر كوچه و بازار بخشي از هستي نيست؟ نسبت اسفار و مباحث عقلي اسلام با اين عرصه ها چيست؟ اگر ما اين خلا را پر نكنيم آنها مي آيند و مثلا تفكري تجربي كه در غرب دچار بحران و مورد ترديد است را به عنوان آخرين دست آوردهاي علمي تبليغ مي كنند آن هم با آن فلسفه علم، هنر، سياست، اقتصاد و تاريخ بسيار فريبنده آن در حالي كه در غرب بحرانهاي عميقي در فلسفه علم است. شما نظرات مطرح در فلسفه علم را بخوانيد. علم ابدا آن حالت قرن نوزدهمي خودش را ندارد و حتي به جايي رسيده است كه برخي متفكران افراطي مي گويند كه بين جادو و علم هيچ تفاوتي وجود ندارد و يا برخي فلاسفه نحله تحليلي نظير "كواين" اعلام مي كند و مقاله معروفي دارد و در آن مي گويد ما نمي توانيم قوانين علمي را مطلق كنيم و بگوييم اعتبار عيني دارند بلكه تماما ذهني و اعتباري مي باشند. اما غربزدگان جامعه ما آمده اند برخي مباحث

ص: 4084

فكري متعلق به صد سال گذشته تفكر غرب را كاملا مطلق و معتبر اعلام نموده و آنها را به عنوان حقايقي علمي مبنا قرار داده اند و از دل آنها يك هستي شناسي اجتماعي شبه علمي و بي اساس را ارائه مي دهند. در عصر جديد و در ميان متفكران اومانيست، فلسفه و متافيزيك غربي تنزل پيدا كرده و با جهان فيزيك ارتباط پيدا نموده . از اينرو ميان تاريخ وتفكر ارتباط نزديك حاصل شد. ثمرات ارتباط تفكر با تاريخ منجر به وقوع انقلابات عظيم فكري و علمي و سياسي در غرب گرديد. نظير (انقلاب صنعتي)، انقلاب كبير فرانسه، آمريكا و انگليس. در طول قرون نوزده اين انقلاب ها به اشكال ديگري تكرار و موجب شكوفائي بيشتر غرب گرديد. همه اينها نتيجه اين طرز تفكر صحيح بود كه هستي شناسي ارتباط نزديك با مسايل سياسي، تاريخي و اجتماعي دارد هر چند موضوع علم، فلسفه موجود بما هو موجود است ولي بالاخره جهان مادي و تاريخي نيز، از آن جهت كه تجلي هستي مي باشند به نوعي ارتباط با فلسفه دارند اين نكته كاملا درست است; هر چند اصول فلسفي جهان غرب در عصر جديد كه مبناي پيوند ميان حقايق ذهني و مسائل تاريخي گشت اصولي متناقض مي باشد و از اين روست كه جهان غرب عليرغم برخي پيشرفتهاي

ص: 4085

بزرگ در قرن حاضر به بحران رسيده است. و ما براي پرهيز از اين اشتباه بايد بدانيم كه قرآن كريم معتقد است ميان هر چيز با همه چيز يك ارتباط زنده علمي و وجودي، وجود دارد و به اين جهت در شان خود مي فرمايد "تبيانا لكل شي" از اينرو ما بايد با توجه به مقتضيات عصر جديد قرآن كريم را به استنطاق علمي درآوريم و پاسخ مورد نياز خود را از آن منبع شريف و مفسران كامل آن يعني عترت دريافت كنيم. از نظر قرآن و عترت پاك پيامبر همه عالم هستي مملو از علم است آن هم علمي كه حالت تجريدي و انتراعي و ميان تهي ندارد. ذره ذره عالم متعلق علم وجوديست نه ذهني و بلكه خود، عين تحقق علم وجودي و ربوبي است و متعلق علم وجودي ولي و عارف و متفكر كامل است. با توجه به اين حائق در واقع با انقلاب اسلامي چه اتفاقي افتاد و پيام فرهنگي چنين انقلاب عظيم چيست انقلاب اسلامي اعلام داشت ميان جهان غيب و سرنوشت بشر در جهان ارتباط تنگاتنگي هست از اينرو حضرت امام خميني (ره) قائل به رابطه علمي و غيبي ميان دين و جامعه و سياست مي باشند. اما اين رابطه بايد تبيين شود. آن هم به نحو

ص: 4086

كامل كاري كه متاسفانه بسيار كند پيش مي رود. دانشگاههاي ما الان حالت فلج شدگي دارند ولي برخي مخالفين نظام ولايت، هستي شناسي پوپر (البته لفظ هستي شناسي را در ارتباط با پوپر با مسامحه مطرح مي كنم) را با استفاده از جامعه شناسي باز او به عنوان مكتبي جامع مبناي تفسير خود از اسلام و نظام ديني قرار مي دهند و با نوعي منطق متناقض و سراسر گزينشي و حتي الحادي با ظاهري ديني به نفي تمامي اصول اساسي اسلام مبادرت مي ورزند و تدريجا گروه كثيري از جوانان را به گمراهي مي كشانند از اينرو در اين مقطع حساس از تاريخ انقلاب مي بايست مراكز فرهنگي كشورمان بيش از پيش با احساس تعهدي همراه با تفكر و به نحوي آكادميك و دانشگاهي به تبيين نظرات بنيادين حضرت امام هم در ارتباط با جامعه و امت اسلام و هم وضعيت فكري و سياسي جهان معاصر مبادرت ورزند تا در آينده امت اسلامي به نحو كامل داراي مكاتب و فلسفه هاي گوناگون در همه عرصه هاي علوم اجتماعي و انساني و پيوند آنها با مبادي هستي شناسي اسلامي گردد تا عليرغم دستاوردهاي عظيم فكري و تاريخي و جهاني انقلاب اسلامي خلاء موجود فرهنگي كنوني را جبران و آنرا پر نماييم تا مجال ظهور و نفوذ افكار اعوجاجي و وابسته به جهان غرب از

ص: 4087

سوي برخي مدعيان دروغين انديشه تحول معرفت ديني كه هم اكنون صورتي سياسي و وابسته به برخي قدرتهاي غربي يافته است از ميان رود همچنانكه امام خميني خود در اين مورد مي فرمايد: "خودتان را براي يك مبارزه فكري و عملي بزرگ تا تحقق اهداف عالي انقلاب اسلامي آماده نمائيد." و اين امر بزرگ صورت نمي پذيرد مگر با همت برخي متفكران ارجمند و متعهد فرهنگي و دانشگاهي و در راس آنان طلاب و علماي دلسوخته و وابسته به انديشه هاي ناب آن امام عظيم الشان تا براي هميشه برخي ريشه هاي فريبنده اما سست و وابسته كه بفرموده آن بزرگ معتقد به اسلام آمريكائي هستند و در شرايط كنوني سعي در نابودي نظام ولايت و يا جداسازي دين از عرصه سياست و جامعه دارند و از اين جهت مورد حمايت فكري و سياسي قدرتهاي ضد اسلامي غربي مي باشند براي هميشه در جامعه بزرگ اسلامي در اين سرزمين و بلكه امت اسلام نابود گردد. در پايان سخن ياد آن رهبر و قائد عظيم الشان حضرت امام خميني (قدس سره الشريف) و همه شهداي انقلاب اسلامي خصوصا سپاهي را گرامي مي داريم و اميدواريم كه با توفيق الهي رهرو راه آن بزرگوار باشيم. والسلام عليكم و رحمةا...

ص: 4088

توبه از نظرگاه امام خميني

اشاره

8 چكيده: كار گروه تحقيقات مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام (ره) - دفتر قم توبه از مسائل بسيار مهم اسلام - بلكه اديان ابراهيمي است (1) . و در شماري از علوم اسلامي جايگاه بلندي دارد. در فقه: زيرا احكام فراواني بر آن مترتب است و به گونه مستقيم به حيات يك انسان ربط دارد (2) . در تفسير: دهها آيه از قرآن كريم درباره آن آمده است و مفسر ناگزير بايد به توضيح و تشريح آن بپردازد (3) . در كلام: بدين دليل كه تنها مسقط عام عقاب و كيفر دردناك الهي است (4) . در حديث: چون روايات فراواني درباره زواياي گوناگون آن آمده است و محدثان و شارحان حديث هماره به تبيين آنها همت گمارده اند (5) . در عرفان: كه نخستين منزل و مقامي است كه براي وصول به حق بايد پيموده شود. (6) در اخلاق: بدان خاطر كه نجات و رهايي انسان از گردابها در گرو آن است، آري توبه راه نجات گناهكاران، نخستين منزل و مقام عارفان، صفا بخش و مطهر دل از نظر عالمان اخلاق، وسيله قرب و دوستي با خدا، تبديل كننده حسنات به سيئات و ... از نظرگاه مفسران، مايه اميد، ثواب، نجات و... از ديد محدثان

ص: 4089

و تنها مسقط عام گناه و عقاب الهي از ديدگاه متكلمان است. (7) صاحب نظران تمام رشته هايي كه برشمرديم در تاريخ اسلام در زواياي گوناگون توبه، به كند و كاو علمي پرداخته اند و بحق تحقيقات عالمانه اي عرضه كرده اند. امام خميني در كتاب گرانسنگ چهل حديث كه كتابي است روايي، عرفاني و اخلاقي، به دليل اهميت پر فزون توبه، بحث قابل توجهي درباره آن دارند و هفدهمين حديث اين اثر گرانقدر را به بحث توبه اختصاص داده اند (8) كه بحق حاوي مطالب نو و سودمندي است كه در حد توان به توضيح آن مي پردازيم. لازم به يادآوري است كه موضوع اين مقال تنها آن دسته از مسائل توبه است كه امام بدان پرداخته و يا حتي اشارتي بدان داشته است. توبه نخستين منزل و مقام عارفان سالك راه حق براي وصول به سر منزل مقصود بايد مقامات و منازلي را طي كند و توبه نخستين گام سالكان راه حق است; آن كه مي خواهد به سوي او سير كند بايد روي از دنيا، خود و هر چه غير او است برتابد و با تمام هستي متوجه حق شود و اين جز با انقلابي در درون كه ديو منيت و هواها و شهوتها را از تخت سيطره و سلطنت دل برافكند ممكن نيست و اين

ص: 4090

است كه فراهمآور زمينه اجابت دعوت خدا و استفاضه از فيض او و آغازين پله نردباني است كه آنسويش بام درياي بي كران وجود الهي است; به بياني ديگر: براي اينكه عارف واصل شود بايد مقامات و منازل بس دشواري را بپيمايد و توبه در آغاز آنها است زيرا اين حركت، يك حركت الهي است بسوي خدا، با توفيق او و براي او است و جايگاهش خانه او; يعني دل است پس براي اينكه چنين حركت مقدسي آغاز شود نخست بايد صفحه دل از آثار گناه پاك شود آنگاه با تمام وجود به حق متوجه شود تا خداوند وارد دل انسان شود و بديهي است كه او هرگز با دلي كه خانه شيطان است، بتخانه و سياهكده است سنخيتي ندارد چنين قلبي نمي تواند استفاضه او را برتابد رو به سوي او كند و از توفيقات الهي بهره مند شود. از اين رو براي اين كه اين راه هموار گردد سالك طريق حق بايد آتش در دل افكند و آن آتش شعله بركشد و شعله ها فروزان و فروزان تر شود تا همه برگها، شاخه ها، ميوه ها و ريشه هاي گناهان، غفلت ها و ترك اولي ها و... را بسوزاند تا دل او پاك و منزه گشته و آماده فراگيري فيض خدا و حركت به سوي او شود. پيرهرات،

ص: 4091

خواجه عبدالله انصاري در اين باره چنين مي نويسد: "ميدان اول مقام توبه است و توبه بازگشتن است به خداي ... توبه نشان راهست و سالار بار ..." (9) و در جاي ديگري مي نويسد "ميدان دوم ميدان مروت است، از ميدان توبه، ميدان مروت زايد." (10) و مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي پس از بيانات سودمند و جامعي در اثبات و امكان لقاء الله; يعني امكان رسيدن به مقامات بلند معنوي و عرفاني از طريق مجاهده، مي نويسد: "آري، بعد از اينكه مقصود معين شد آن وقت دامن همت به كمر بزند و بگويد دست از طلب ندارم تا كام من بر آيد يا جان رسد به جانان يا جان ز تن برآيد. توبه صحيحي از گذشته ها بكند ..." (11) امام راحل با عنايت به اهميت اين مطلب در طلايه سخن مي نويسد: "توبه يكي از منازل مهمه مشكله است." (12) و در ضمن تعريف و توضيح حقيقت توبه مي نويسد: "... از خواب غفلت بيدار شد و از منزل يقظه وارد منزل توبه شد..." (13) آن فرزانه جاويد در واقع در ضمن تبيين حقيقت توبه به مطلب مهمي اشارت مي كند كه موقعيت توبه است و آن را پس از يقظه (بيداري از خواب غفلت) قرار مي دهد در واقع يقظه را مي توان مقدمه اي براي توبه بشمار آورد. توبه

ص: 4092

در لغت به معناي بازگشتن و برگشتن (رجوع) است; ابن فارس (متوفاي 395 ه) مي نويسد: توبه; يعني رجوع و بازگشتن . عرب مي گويد: "تاب من ذنبه" يعني از گناهش برگشت. يتوب الي الله توبة و متابا: به سوي خداوند بازگشت نموده و روي گردانيد." (14) و ابن منظور لغت شناس معروف قرن 7 مي گويد: "توبه بازگشتن از گناه است و قاب الي الله..." يعني از عصيان و گناهكاري به اطاعت و فرمانبرداري خداوند روي آورد." (15) لازم به يادآوري است كه عموم لغت شناسان "توبه" را به معناي مطلق "رجوع "دانسته اند و دسته اي از آنان آن را به معناي "الرجوع من الذنب " (بازگشت از گناه) معنا كرده اند از اين رو مجبور شده اند كه الفاظي چونان "تواب و ..." را كه مكرر در قرآن، روايات و دعاها درباره خدا وارد شده است توجيه نمايند; بعنوان مثال "تواب" را به معناي "بسيار توبه پذير" معنا كرده اند. بنظر مي رسد همان معناي اول صحيح باشد و توبه به معناي "مطلق رجوع و بازگشت" است و شامل توبه خداوند نيز مي گردد. جناب علامه طباطبايي، مفسر بزرگ قرآن، در سرتاسر الميزان توبه را به معناي مطلق رجوع تفسير كرده است. (16) پيش از اينكه درباره حقيقت توبه بحث كنيم مناسب است اشارتي به دو مقدمه آن داشته آنگاه

ص: 4093

به تفصيل از واقعيت و حقيقت آن از نظر گاه عالمان اسلامي بپردازيم. مقدمات توبه مقدمه يكم: توفيق و عنايت خدا: همانگونه كه اشارت رفت توبه مقامي مهم، بلند و مشكل است از اين رو بطور طبيعي بدون زمينه سازي پيشين و فراهم آمدن مقدمه هاي مناسب تحقق نمي يابد يكي از مهمترين مقدمات توبه انسان، توفيق خداوند و به تعبير قرآن توبه و بازگشت خدا به انسان است; در واقع توبه فضل و عنايت خدا است و هنگامي ميسر و ممكن مي گردد كه انسان مورد توجه حق تعالي قرار گيرد، چهره برجسته عرفان اسلامي، محيي الدين عربي در اين باره چنين مي گويد: "توبه با محبت خدا به انسان تايب آغاز مي شود; خداي به او محبتي مي كند و او توبه مي كند آنگاه دوباره به او محبتي مي كند و توبه او را مي پذيرد; در واقع توبه عبد ميان دو محبت قرار مي گيرد." (17) مرحوم علامه طباطبايي در ذيل آيه 17 و 18 سوره نساء در اين باره بيان سودمندي به شرح زير دارند; آن بزرگوار مي نويسد: "از آنجا كه انسان ذاتا نيازمند به خدا است و به خير و خوشبختي جز از طريق پروردگار نمي تواند برسد، در اين بازگشت به خداوند نيز به عنايت و كمك او نيازمند است. از اين رو بازگشت به خدا از طريق عبوديت و

ص: 4094

خشوع در برابر او نيازمند توفيق و عنايت او است و توبه خدايي سبحان كه پيش از توبه انسان است معنايي جز اين ندارد، خداوند متعال مي فرمايد: "ثم تاب عليهم ليتوبوا" (آنگاه خداوند به آنان بازگشت تابه خدا باز گردند) (18) امام راحل اشارتي گذرا و شيوا بدين مطلب دارند آن بزرگوار مي نويسد: "... و از خداوند تبارك و تعالي توفيق حصول مطلوب بخواه و از روحانيت رسول اكرم و ائمه هدي سلام الله عليهم، استعانت كن، و به ولي امر و ناموس دهر، حضرت امام عصر - عجل الله فرجه - پناه ببر. البته آن بزرگوار دستگيري ضعفا و بازماندگان را مي فرمايد و بيچارگان را دادرسي مي نمايد." (19) از توضيح فوق روشن مي شود كه امام راحل قدس سره روي نكته تعيين كننده و حساسي تكيه نموده است ايشان به جاي اينكه به توضيح مقدمه ياد شده بپردازد به يكي از مهمترين عوامل اختياري آن پرداخته است، و آن اينكه توبه مقامي بلند است و بدون توفيق الهي حاصل نمي آيد، توفيق الهي را از كجا و چگونه بدست آورديم، پاسخ اين است كه شخص گناهكار در فرصتهايي كه بدست مي آورد بايد از خداوند توفيق توبه را بخواهد و به پيشگاه پيامبر و امامان معصوم و بويژه امام عصر - ارواحنا

ص: 4095

لتراب مقدمه الفداء توسل جسته و استمداد كند و اين نكته بسيار مهم و قابل توجه (20) و در واقع امروزه مورد ابتلاء است. مقدمه دوم: شناخت پيامدهاي ويرانگر گناه مقدمه ديگر توبه علم به پيامدهاي ويرانگر گناه است، آثار شوم گناه فراوان است يكي از نتايج بد گناه زياني است كه بر دل وارد مي كند، دل خانه خدا است، تنها راه ارتباط مستقيم با حضرت حق، كانون معنويت و پايگاه رشد و تقويت نيروهاي روحاني انسان است. (21) گناه دل را نابود مي كند، نيروهاي معنوي آن را تضعيف و ريشه هاي درخت تنومند ايمان و تقوا را كه در اعماق جان نفوذ كرده است سوخته و برگهاي سبز وخرم آن را زرد و پژمرده مي سازد; (22) ديگر اينكه وقتي انسان گناه مي كند لكه سياهي در قلب او پديد مي آيد و متقابلا نكته اي از نور مي رود، خوشك خوشك كه گناهانش بيشتر و بيشتر مي شود اين تباهي هم گسترده و گسترده تر مي گردد تا آنجا كه سرتاسر دل را فرا گرفته و بر همه آن سايه مي افكند (23) و در واقع چنين كسي تنگ دل و سنگ دل مي شود و به تعبير رسا و زيباي قرآن "دل او از سنگ سختر است." (24) و از آنجا كه ارتباط او با خداوند سست و ضعيف مي شود

ص: 4096

دعاهايش به استجابت نمي رسد، (25) توفيقات معنويت زا كه رشد و تكامل ابعاد روحاني انسان را بدنبال مي آورد از وي سلب مي شود، (26) بلاهاي گوناگون محسوس و نامحسوس بر او فرود مي آيد، (27) پرده هاي عصمت حريم كبريايي را مي درد و در برابر خداوند جسور و بي باك گشته و بي پروا گناه مي كند (28) و فشرده سخن اينكه به راه راست و سعادت پشت كرده و دوان، دوان بسوي شقاوت و بدبختي حركت مي كند از مسير آفريدگار، معبود و محبوب و فطرت خود دور شده و به راه شيطان مي رود (29) توجه به اين قبيل پيامدهاي ويرانگر گناه سبب بيداري و پشيماني مي شود و در واقع توبه را در پي دارد. امام راحل - قدس سره - اين مطلب را به گونه اي دقيق و فني بيان كرده است. آن فرزانه جاويد در اين باره مي نويسد: "و آن، [پشيماني] چنان صورت پذيرد كه انسان متذكر تاثير معاصي در روح و تبعات آن در عالم برزخ و قيامت شود از وجه معقول و منقول چنانچه پيش اصحاب معرفت مبرهن و در اخبار اهل بيت عصمت - عليهم السلام - وارد است كه از براي معاصي در عالم برزخ و قيامت صورتهايي است بمناسبت آنها، كه در آن عالم داراي حيات و اراده هستند و انسان

ص: 4097

را از روي شعور و اراده عذاب و آزار مي نمايند، چنانچه آتش جهنم از روي شعور و اراده انسان را مي سوزاند، زيرا آن نشئه نشئه حيات است پس، در آن عالم صورتهايي نتيجه اعمال حسنه و سيئه ما است كه با ما محشور مي گردد و در احاديث شريفه و قرآن كريم تصريحا و تلويحا ذكر اين مطلب بسيار شده و مطابق است با مسلك حكماي اشراق و ذوق و مشاهدات اهل سلوك و عرفان و همين طور از براي هر معصيتي در روح اثري حاصل شود كه آن را در احاديث شريفه به "نقطه سوداء" تعبير فرمودند و آن كدورتي است كه در قلب و روح پيدا شود و كم كم افزون مي شود و انسان را منتهي مي كند به كفر و زندقه و به شقاوت ابدي مي رساند ... پس اگر انسان تنبه به اين معاني پيدا كرد ... بزودي از آن منزجر و پشيمان مي گردد و صورت ندامت در قلبش ظاهر مي گردد." (30) از اينهمه نتيجه مي گيريم كه از نظرگاه حضرت امام توبه دو مقدمه دارد: اول آن كه خداوند متعال به انسان توفيق آن را عنايت كند كه اين مهم را بايد با دعا و توسل به خاندان اهل بيت حاصل نمود. دوم آن كه علم به زيانهاي ويرانگر و مخرب گناه و

ص: 4098

توجه بدانها انسان را بيدار كرده وندامت و پشيماني را بدنبال مي آورد. حقيقت توبه دانشمندان و متفكران رشته هاي مختلف علوم اسلامي در تعريف توبه بسيار سخن گفته اند كه مجموعه آنها را در عناوين زير توان خلاصه كرد: الف: ندامت و پشيماني بسياري از عالمان اخلاق، عارفان، محدثان، مفسران، متكلمان و فقيهان در تعريف حقيقت توبه گفته اند، توبه همان ندامت و پشيماني است. (31) اين نظريه طرفداران زيادي دارد تا آنجا كه برخي از فقيهان بر آن ادعاي اجماع كرده اند. (32) دلايل نظريه ندامتحاميان اين ديدگاه عمدتا به رواياتي همانند روايات زير استدلال كرده اند. عن ابي جعفر عليه السلام: كفي بالندم توبة. (33) امام باقر عليه السلام فرمود: در توبه ندامت كافي است. عن ابي عبدالله عليه السلام: قال: قال اميرالمومنين - عليه السلام - ان الندم علي الشر يدعو الي تركه. (34) امام صادق - عليه السلام - از قول اميرالمومنين - عليه السلام - نقل مي كند كه ايشان فرمودند: پشيماني از گناه انسان را به ترك آن وا مي دارد. و امام زين العابدين در صحيفه سجاديه مي فرمايد: "اللهم ان يكن الندم علي الذنب توبة فانااندم النادمين" (35) "بار خدايا اگر پشيماني از گناه توبه است من از همه پشيمانان پشيمانترم." و روايات فراوان ديگري بدين مضمون. بنظر مي رسد اين

ص: 4099

نظر بطور مطلق صحيح نباشد زيرا بودن ترديد بازگشت به خدا و يا به فطرت انساني در معناي توبه اشراب شده است و پشيماني صرف كه گاه ممكن است زودگذر نيز باشد بازگشت به فطرت انساني و يا خداوند متعال نيست. افزون بر اينكه نظريه مشكلات ديگري هم دارد و آن اينكه "عزم بر ترك گناه در آينده" كه به تعبير حضرت امام راحل - قدس سره - ركن توبه است، چه جايگاهي دارد؟ اگر بگويند شرط توبه است مشكله ديگري پيش مي آيد و آن اينكه پشيماني عميق قصد بر انجام ندادن گناه را در پي داشته و لازمه آن است و نيازي به اشتراط آن نيست; يعني اشتراط آن تحصيل حاصل است از اين رو به نظر مي رسد اين نظريه در تعريف حقيقت توبه ناموفق و ناقص است. ب: ندامت و عزم بر ترك گناه گروهي از عالمان اسلامي حقيقت توبه را مركب از دو ركن ندامت و پشيماني از گناه و عزم بر ترك آن دانسته اند. اين نظريه نيز طرفداران زيادي دارد. (36) البته اين نظر را به دو گونه مي توان تفسير كرد: 1- اينكه مقصود از عزم بر ترك گناه، آن قصد و تصميمي است كه انسان به هنگام پشيماني عميق خود به خود و به طور غيراختياري اتخاذ

ص: 4100

مي كند; توضيح اينكه وقتي كه انسان سخت پشيمان شود و ندامت و تاسف نسبت به اعمال گذشته بر همه ابعاد قلبش پرتو افكند خودبخود تصميم مي گيرد گناه نكند و اين از نشانه هاي ندامت راستين است، اگر مراد اينان اين معنا است - كه ظاهر سخن امام راحل - قدس سره - نيز همين است آنگونه كه توضيح خواهيم داد - كه سخني متين و صحيح است اما تعبير نارسا است. 2- مقصود از "تصميم بر پرهيز از گناه" اين است كه انسان به طوري اختياري عزم كند كه گناه نكند; به عبارت ديگر: براي تحقق توبه دو چيز لازم است نخست اينكه انسان از اعمال بد گذشته اش پشيمان شود. دوم آنكه تصميم بگيرد گناه نكند و اين امري است اختياري و نه لازمه ندامت و غيراختياري اگر مرادشان اين باشد، نه دليلي بر اعتبار آن در توبه داريم و نه به لوازم آن مي توانيم پايبند باشيم آنگونه كه در اشكال بر نظريه اول بيان شد. ج: علم، حال و عمل گروهي از عالمان اخلاق توبه را مركب از آگاهي از زيانهاي گناه و پيامدهاي سؤ آن، حالت پشيماني و ندامت نسبت به اعمال گذشته و عزم بر ترك گناه در حال و آينده و تدارك گذشته تعريف كرده اند.اين عالمان بزرگ مقصودشان

ص: 4101

از علم: آگاهي از زيانهاي گناه و مرادشان از حال: حالت پشيماني و ندامت و منظورشان از عمل: عزم بر تدارك اعمالي است كه در گذشته از دست رفته است و قصد بر ترك گناه در آينده و پرهيز از گناه در حال. و اين سه بر هم مترتب است; يعني علم كه همان ايمان و يقين به خدا و احكام او است كه سبب بيداري انسان و آشنايي او با مضرات گناه مي شود وقتي در انسان حاصل آيد سبب پيدايش ندامت و پشيماني گشته و اين پشيماني اگر راستين و عميق باشد سه امر را به دنبال دارد، ترك گناه در حال پشيماني، تصميم بر پرهيز از گناه در آينده و عزم بر تدارك و جبران اعمالي را كه در گذشته از دست داده است. از آنجا كه بسيار از عالمان بزرگ اخلاق چونان غزالي، (37) فيض كاشاني، (38) نراقي (39) و ...بر اين نظرند براي توضيح بيشتر متن فشرده اي را از "كيماي سعادت غزالي " نقل مي كنيم; وي در اين باره چنين مي نگارد: "بدان كه اول نور معرفت و ايمان است كه پديدار آيد كه در آن نور ببينند كه گناه زهر قاتل است و چون نگاه كند كه وي از اين زهر بسيار خورده است و به

ص: 4102

هلاك نزديك است، بضرورت پشيماني و هراسي در وي پديد آيد - چون كسي كه زهر خورده است پشيمان شود - و بترسد. از پشيماني انگشت به گلو فرو برد تا قي كند ... همچنين در وي پشيماني پديدار آيد بر گذشته و آتشي از آتش خوف در ميان جان وي افتد كه هلاك خويشتن مي بيند. در اين آتش خوف شده و شهوت گناه در وي سوخته شود و عزم كند گذشته را تدارك كند و در مستقبل نيز با سر آن نشود و لباس جفا بر كشد و بساط وفا بگستراند همه حركات و سكنات خويش بدل كند ..." (40) بررسي نظريه غزالي اشكال اساسي تعريف غزالي و پيروانش اين است كه "علم به زيانهاي گناه" را كه مقدمه توبه است جز آن دانسته اند و همينطور عزم بر ترك گناه در آينده و جبران از دست رفته هاي گذشته را كه لازمه پشيماني است از اركان توبه دانسته اند افزون بر اينكه به مقدمه ديگر توبه كه توفيق خداي سبحان است اشاره اي نكرده اند. د - بازگشتن و رجوع گروهي از محققان توبه را به معناي رجوع دانسته اند كه با معناي لغوي آن تناسب كامل دارد در ميان اينان چهره هاي برجسته اي چنان شيخ انصاري (41) ، شهيد مطهري (42) ، علامه طباطبايي (43)

ص: 4103

و ... وجود دارد. علامه طباطبايي در اين باره مي نويسد: "توبه به معناي رجوع است و آن بازگشت بنده است به سوي خدا، بوسيله ندامت و پشيماني از روي گرداندن از خدا و بازگشت خدا به انسان است، از اين طريق كه به وي توفيق توبه عنايت مي كند و ما بارها و بارها گفته ايم كه هر توبه و بازگشت انسان به خدا، دو توبه و بازگشت الهي را در بردارد، يكي پيش از توبه انسان است كه همان توفيق خداي سبحان و ديگر پس از آن كه آمرزش و قبول توبه وي است." (44) استاد شهيد مرتضي مطهري نيز ضمن بيان دراز آهنگ و سودمندي توبه را بازگشت و انقلاب مقدس دروني مي داند; فشرده نظر آن بزرگوار اين است كه در جمادات تغيير مسير نياز به عامل و نيروي خارجي دارد; يك سنگ براي تغيير مسير نيازمند پرتاب يا وارد كردن نيرو بر آن است. اما گياهان و حيوانات استعداد شگفتي در اين زمينه دارند وآن تغيير مسير از درون است و انسان استعداد و زمينه بسيار شگفت انگيز تري دارد و آن قيام خود عليه خود است; نيروهاي دروني انسان مي توانند عليه خود بپاخيزند و ضمن يك قيام دروني پيروز شده يا شكست بخورند. توبه عبارتست از قيام نيروهاي روحاني و معنوي انسان عليه

ص: 4104

ابعاد شهواني و نيروهاي شيطاني وي كه در دل جاي خوش كرده و زمام امور و تدبير اداره انسان را بدست گرفته و او را چونان حيواني بي شاخ و دم در آورده اند. (45) بررسي نظريه رجوع بنظر مي رسد اين ديدگاه به واقعيت نزديكتر باشد و بظاهر مقصود اين بزرگواران اين است كه بازگشت و رجوع به خداي سبحان در قلمرو دل و جان است و اين باپشيماني تحقق مي يابد. نظرگاه امام راحل - قدس سره - در حقيقت توبه امام راحل - قدس سره - تعريفي نو از توبه ارائه مي دهند گرچه نظر آن بزرگوار در دسته بندي تعاريف در رديف نوع اخير است; يعني ايشان نيز توبه را رجوع و بازگشت مي داند اما مفهومي كه ايشان از اين واژه در نظر داشته اند كاملا با مفاهيم پيشين متغاير است. ايشان بر اين نظرند كه در آغاز خلقت، دل انسان فطرتا نه صبغه الهي دارد و نه رنگ شيطاني نه متصف به صفت مادي و طبيعي است و نه حالت روحاني و معنوي; در واقع دل بسان صفحه بي رنگي است كه پذيراي هر رنگ و صبغه اي هست; هم مي تواند كانون معنويت و خانه رحمان باشد و هم مركز شقاوت و منزلگاه شيطان گرچه خميره فطرت آغشته به درستي و

ص: 4105

در جهت و راستاي راستي و صراط مستقيم است و زمينه و استعداد توجه به حق در آن هست اما هم ازحق خالي است و هم از باطل. وقتي انسان گناه مي كند ديواره هاي سفيد دل سياه شده و به پليدي آلوده مي شود و هر چقدر كه اين گناهان بيشتر و بيشتر مي گردد، سياهي، تباهي و دوري از حق در آن افزون و افزونتر شده تا آنجا كه ممكن است قلب انسان سرشار از رنگ و نشانه گناه گشته و به شقاوت ابدي كشيده شود اگر پيش از اينكه به اين مرحله رسد نقطه اي از نور الهي در قلبش بدرخشد و در پرتو آن بيدار شود واينهمه بدبختيهاي انباشته را در خانه دل مشاهده كند پشيمان مي شود و از گناه روي بر مي گرداند و به حال فطرت نخستين خود بازگشت مي كند و دل او آماده توجه به حق مي شود. معناي رجوع امام راحل - قدس سره - توبه را رجوع مي داند، رجوع يعني چه؟ و چگونه تحقق مي يابد؟ در مطالب بعدي اين مفهوم را به خوبي توضيح مي دهد كه شرح فشرده آن به قرار زير است: مهمترين اثر گناه در دل است، گناه، دل را ويران، تباه و نابود مي كند، رجوع و بازگشت نيز بايد از همين مكان آغاز شده، در

ص: 4106

همينجا ببالد و تحقق يابد توضيح اينكه وقتي انسان به آثار شوم و ويرانگر گناه مي نگرد و مي بيند كه چه پيامدهاي مهيب و بزرگي داشته است و او را تا مرز هلاكت رسانيده است با تفكر و تامل عظمت مطلب را درك مي كند، سينه اش بدرد آمده و مي سوزد و اين سوز سازنده به آتشي مبدل شده و شعله در جانش مي افكند، شعله ها فروزان و فروزانتر شده تا آنجا كه گستره و دامن آنها همه جان را فرا مي گيرد و تمامي آثار، برگها، شاخه ها و ريشه هاي گناه را مي سوزاند و خاكستر مي كند و اينجا است كه دل به حالت فطريش بازگشته و از آثار ظلمت و طبيعت رهانيده مي شود و معناي آن حديث معروف كه "التائب من الذنب كمن لا ذنب له " (آن كه از گناه توبه كند چونان كسي است كه گناه نكرده است) همين است; يعني آثار شوم گناه از دل وي بيرون مي رود و مانند زماني مي شود كه گناه نكرده و بر فطرت نخستين خود بوده است. پس توبه به معناي "رجوع" است و رجوع جايگاهش دل است و بازگشت و رجوع دل همان ندامت و پشيماني عميق است كه امام راحل - قدس سره - مرحله عميق آن را چنين توصيف مي كند: "و نيز انسان بايد

ص: 4107

بكوشد تا آنكه صورت ندامت را در دل قوت دهد تا انشاءالله به بيت "احتراق" وارد شود و آن چنان است كه به واسطه تفكر در تبعات و آثار موحشه معاصي ندامت را در دل خود روشن كند و قلب را به آتش ندامت محترق كند تا آنكه همه معاصي از آن آتش بسوزد و كدورت و زنگار قلب مرتفع شود. بداند كه اگر اين آتش [را] در اين عالم براي خود روشن نكند و اين در جهنم را، كه خود باب الابواب بهشت است، به روي خود مفتوح نكند از اين عالم كه منتقل شد، ناچار در آن عالم آتش خت سوزناكي براي او تهيه شود ... خداوندا سينه سوزناكي به ما عنايت فرما و از آتش ندامت جذوه ندامت در قلب ما بيفكن و آن را به اين آتش دنيايي بسوزان وكدورت قلبي ما را برطرف فرما. و ما را از اين عالم بي تبعات معاصي ببر...". (46) نكته اي دقيق نكته دقيقي كه در سخن امام راحل - قدس سره - مطرح است اين است كه ايشان تفسير ويژه اي از "عزم بر ترك گناه" ارائه مي دهند و آن اينكه عزم بر ترك گناه لازمه ندامت است و پشيماني واقعي و راستين آن را در پي دارد; وقتي پشيماني -

ص: 4108

به معنايي كه شرح آن گذشت - در جان كسي افتد خودبخود تصميم مي گيرد ديگر گناه نكند و به گفته غزالي عزم مي كند "لباس جفا بر كشد و بساط وفا بگستراند" از اين رو تصميم بر ترك گناه بدين معنا نيست كه گناهكار پس از پشيماني بنشيند و فكر كند و با خود بگويد حال كه من پشيمان شده ام تصميم مي گيرم ديگر گناه نكنم و در اين عزم جازم و قاطع هستم چه اينكه بر اين گفته اشكالاتي وارد است اول آن كه چه دليلي بر اعتبار اين معنا در توبه داريم؟ دوم آن كه اگر عزم بر ترك گناه را بدين معنا جز حقيقت توبه بدانيم، لازمه اش اين است كه آن كه مي داند كه احتمالا يا قطعا دوباره گناه خواهد كرد مانند كسي كه عصباني و بداخلاق است و مي داند مجددا اين گناه برخاسته از عصبانيت از او سر مي زند يا مانند كسي كه ترسو است و احتمال فراوان مي دهد كه دوباره بهنگام برافروختن آتش جنگ بترسد و صحنه را ترك كند (47) و... توبه چنين كسي امكان ندارد چرا كه از طرفي عزم مي كند كه ديگر گناه نكند; يعني مي داند كه مي خواهد اين گناه را مرتكب نشود و از سويي مي داند كه در آينده اين گناه را

ص: 4109

مرتكب خواهد شد و

ص: 4110

در نتيجه در درون خود دچار تناقص شده و دل وي چنين عزمي را برنمي تابد و در واقع اين عزم محقق نمي شود. اما در تبيين حضرت امام راحل از "عزم بر ترك گناه" هيچ يك از اشكالات بالا وارد نيست زيرا حقيقت توبه، پشيماني و دامت خاص است يعني ندامتي كه عزم بر ترك گناه را بدنبال داشته باشد و اگر چنين نباشد اين ندامت نيست بلكه نوعي تمسخر است و اگر ندامت هم بر او صدق كند بر چنين ندامتي رجوع به فطرت اطلاق نمي شود و وقتي هم كه چنين ندامتي حاصل آيد توبه محقق مي گردد چرا كه هم ندامت و هم عزم بر ترك گناه بدست آمده است امام راحل - قدس سره - در اين باره چنين مي نويسد: "... و اگر خداي ناخواسته [به گناه] مبتلا شد، بزودي از آن منزجر مي گردد و پشيمان مي گردد و صورت ندامت در قلبش ظاهر مي شود و نتيجه اين پشيماني و ندامت خيلي بزرگ است و آثار آن خيلي نيكو است و عزم بر ترك مخالفت و معصيت بر اثر دامت حاصل مي شود و همين كه اين دور كن توبه [ (ندامت و عزم بر ترك) ] حاصل شد كار سالك طريق آخرت آسان شود و توفيقات الهية شامل حال او مي شود..." (48) پس از

ص: 4111

نظرگاه امام راحل توبه دو ركن دارد (ندامت و عزم) و ركن دوم برخاسته از اولي و لازمه آن است دقت در روايات فراواني كه در باب توبه آمده است نيز. مقتضي همين مطلب است چرا كه در برخي از روايات بظاهر توبه دور كن مستقل دارد (ندامت و عزم بر ترك) كه هر يك از ديگري جدا است. مثل روايتي كه جناب سيد رضي در نهج البلاغه آورده است و حضرت امام در همين حث بشرح آن پرداخته اند در آن حديث شريف چنين آمده است: "... الاستغفار درجة العليين، و هو اسم واقع علي ستة معان : اولها الندم علي ما مضي. و الثاني: العزم علي ترك العود اليه ابدا..." (49) "... همانا استغفار درجه عليين است. و آن اسمي است كه واقع مي شود بر شش معنا. اول آنها پشيماني بر گذشته است. دوم، عزم بر برگشت ننمودن است به سوي آن (گناه) هميشگي..." اما ظاهر برخي از روايات اين است كه عزم بر ترك گناه لازمه و نتيجه ندامت واقعي است به عنوان نمونه از مولا اميرالمومنين نقل شده است كه: "الندم علي الذنب يمنع عن معاوته" (50) "پشيماني از گناه مانع بازگشت به آن است" و نيز از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه: "... قال: قال امير المومنين عليهما

ص: 4112

السلام: ان الندم علي الشريد عو الي تركه" (51) "امام صادق از قول امير المومنين علي - عليهما السلام - نقل مي كند كه آن حضرت فرمود: "پشيماني از گناه انسان را به ترك آن وادار مي كند." تامل نشان مي دهد كه ميان دو دسته از اخبار و اخبار پيشين كه دلالت داشت بر اين معنا كه در توبه ندامت و پشيماني كفايت مي كند. تناقضي در كار نيست زيرا اين اخبار مي گويد: لازمه و نتيجه ندامت عزم بر ترك گناه است. و مضمون اخبار گذشته اين بود كه "عزم بر ترك گناه" جز حقيقت توبه است و مفاد شماري از اخبار اين بود كه در توبه ندامت و پشيماني كفايت مي كند. جمع عرفي ميان اين روايات به اين است كه اخبار دسته دوم را با روايات گروه اول تفسير كنيم; يعني بگوييم: مراد اين است كه عزم بر ترك گناه ركن توبه است اما در مقام تحقق نتيجه ندامت و لازمه آن است - آنگونه كه امام بزرگوار - قدس سره - تصريح فرموده اند - مقصود از ندامت و آن دسته از روايات كه مي گويد: حقيقت توبه ندامت است، ندامتي است كه "عزم بر ترك" را در پي داشته باشد و به اصطلاح اصولي مطلق ندامت را در اين روايات با احاديث دسته

ص: 4113

اول مقيد مي كنيم; مجلسي - رضوان الله عليه - در توضيح روايت "كفي بالندم توبة" در اين باره چنين مي نويسد: "... ظاهر اين روايت اين است كه در تحقق توبه ندامت كافي است و عزم بر ترك در آن شرط نيست ليكن اين مخالف قول مشهور و برخي از روايات است مگر اينكه پشيماني در اين روايت به معناي ندامت كامل باشد كه در اين صورت آن مستلزم عزم بر ترك گناه است - آنگاه پس از نقل گفته يكي از دانشمندان كه وي اين مطلب را با بياني علمي و دقيق توضيح داده است، مي نويسد: پس معناي اين روايت اين است كه هرگاه ندامت حاصل آيد توبه و رجوع به خدا از طريق ريشه كن كردن گناهان و بيرون آمدن از ظلمت گناه، محقق مي شود. زيرا ريشه و سبب نابودي گناه و خروج از آن همين ندامت است و در روايت نيامده است كه پشيماني بدون ترك گناه در رجوع به خدا و ندامت كافي است زيرا چنين پشيماني توبه و ندامت نيست بلكه به تمسخر و استهزاء شبيه تر است، آري ندامتي كه [عزم ] بر ترك گناه را در پي داشته باشد، توبه است." (52) شرايط توبه، دو گونه است: 1- شرايط قبول توبه. 2- شرايط كمال توبه. شرايط قبول

ص: 4114

توبه دو چيز است. حضرت امام - قدس سره - در اين خصوص همان حديث شريف نهج البلاغة را دليل و گواه خود قرار مي دهند. 1- "رد حقوق مخلوق" توضيح اينكه مجرد اظهار توبه و ندامت كافي نيست بلكه افزون بر آن بايد حقوق مردم را تا آنجا كه در توان او است فورا به آنان بازگرداند در غير اينصورت تصميم بگيرد در اولين فرصت و زمان ممكن حقوق آنان را اداء كند. مولا علي مي فرمايد: "...الثالث ان تودي الي المخلوقين حقوقهم حتي تلقي الله سبحانه املس ليس عليك تبعة" (53) "سوم، [از امور توبه] ادا كني به سوي مخلوقين حقوق آنها را تا ملاقات كني خداي سبحان را پاكيزه كه نبوده باشد بر تو دنباله اي." 2- "رد حقوق خالق" آن دسته از وظايفي را كه ترك كرده است و حق الله است از قبيل نماز، روزه و ... قضاء نمايد و اگر قضاي همه آنها ممكن نيست به مقداري كه در توان دارد، اقدام كند. علي عليه السلام در اين باره مي فرمايد: "الرابع ان تعمد الي كل فريضة عليك ضيعتها فتودي حقها." (54) "چهارم، آنكه روي آري به سوي هر فريضه اي كه بر تو است، كه ضايع كردي آن را پس ادا كني حق آن را." امام راحل - قدس سره -

ص: 4115

ضمن بيان اين دو شرط روي نكته خاصي بسيار تاكيد مي كنند و آن اينكه مباد گناهكار به دليل اين دو شرط گمان كند كه توبه بسيار دشوار است و از اين رو از آن سرباز زند و يكسره ترك آن كند بلكه هر مقدار كه در توان او است و با حال او مناسب است همان مطلوب و مرغوب است. "پس نبايد سختي راه انسان را از اصل مقصد باز دارد" شرايط كمال توبه نيز دو امر است; امام راحل قدس سره در طلايه سخن به مبنا و اساس آن اشارتي پر معنا دارند، ايشان مي نويسد: "... بدان كه هر يك از منازل سالكان مراتبي است كه به حسب حالات قلوب آنها فرق مي كند، شخص تايب اگر بخواهد به مرتبه كمال نايل شود بايد تدارك حظوظ را نيز بكند..." (55) مقصود آن بزرگوار اين است كه توبه رجوع به فطرت نخستين است و بديهي است اين رجوع در صورتي كامل مي شود كه همه آثار ظلمت و طبيعت گناه زايل شود و گرنه چونان حالت اوليه خود به نور فطرت روشن نمي گردد; به بياني ديگر: توبه كامل آن است كه آتش ندامت آنچنان شعله اي بر جان افكند كه همه آثار گناه را در تمامي ابعاد بسوزاند و دگرگوني و انقلاب دروني

ص: 4116

كامل عيار باشد. و اين مهم زماني رخ مي دهد كه اولا: گوشتي كه از گناه بر بدن انسان روييده است با رياضتها و سختيهاي شرعي ذوب شود و ثانيا: نفس از برخي گناهان لذتهايي برده و آن لذتها آثاري بر آن داشته است بايد آنچنان رنج و سختي فرمانبرداري از خداوند را به آن بچشاند كه آن آثار از بين برود امام راحل - قدس سره - در اينجا نيز سخني نو دارد; يعني تفسيري جديد از اين فقره از كلام مولا علي - عليه السلام - ارائه مي دهد. معمولا عالمان اخلاق در اين شرط كمال توبه را بدينگونه توضيح داده اند كه براي كمال توبه شخص تايب; بايد در برابر هر لذتي كه نفس از معصيت برده است درد و رنج طاعتي از طاعت الهي را به آن بچشاند. اما امام راحل اين ظاهر را در نور ديده است و با تامل در معناي توبه و روايات بر اين نظر است كه مقصود علي - عليه السلام - اين است كه تايب مي بايست با اين حركت آثار گناه را از جهت حظوظ نيز جبران كند توضيح اينكه همانطور كه ترك واجبات - مانند ترك نماز و روزه و ... - اثر ويرانگري بر نفس دارد و بعد معنوي آن را ضعيف مي كند از اين رو

ص: 4117

تايب بايد با قضاي آنها اين ضعف را جبران و اين اثر را برطرف سازد، انجام گناه و لذتهايي كه نفس از آن برده است نيز اثر مخربي دارد و آن اينكه اين لذتها بعد مادي و طبيعي نفس را تقويت مي كند كه با چشانيدن رنج و سختي اطاعت خداي سبحان و رياضتها بايد آن اثر برطرف و آن قوت به ضعف گراييده شود. مولا امير المومنين اين دو شرط كمال را اينگونه توضيح مي دهد: الخامس: ان تعمد الي الحم الذي نبت علي السحت فتذيبه بالاحزان حتي تلصق الجلد بالعظم و ينشا بينهما لحم جديد. (56) "پنجم، روي آري به سوي گوشتي كه روييده شده بر حرام، پس آب كني آن را به اندوهها تا بچسبد گوشت به استخوان و روييده شود بين آنها گوشت تازه" و درباره شرط دوم حضرت عليه السلام مي فرمايند: السادس: ان تذيق الجسم الم الطاعة كما ازفته حلاوة المعصية" (57) "ششم، آنكه بچشاني نفس را درد فرمانبرداري چنانچه چشاندي آن را شيريني نافرماني." توبه در ابعاد معنوي، اجتماعي و قضايي داراي آثار مثبتي است و مقصود از آثار توبه در اين مقال، آثار معنوي آن است. در حقيقت توبه اشارت رفت كه امام راحل - قدس سره - در اين زمينه تاثير شگرفي براي آن بيان كردند، و

ص: 4118

آن اينكه توبه سبب مي شود صفحه دل به حالت نور فطرت و اوليه خود برگردد و حديث شريفي را كه ايشان به عنوان هفدهمين حديث آورده اند معناي صريح آن همين اثر توبه است. و اين نكته اي است كه همه كساني كه از توبه بحث كرده اند به ذكر آن پرداخته اند اما امام بزرگوار متعرض مطلبي شده اند كه كمتر بدان توجه شده است و آن اينكه بايد توجه داشت كه تايب - گرچه آثار گناه از صفحه دلش زدوده مي شود - اما هرگز مانند آن كه گناهي نكرده است نيست، چقدر فرق است ميان كسي كه در طول عمر بساط وفا گسترده است و دل او با ياد خدا نوراني و با نشاط بوده و هماره در خدمت دوست، و آن كه به دوست خود خيانت كرده و گاه جفا را به اوج خود رسانيده و اينك عذر تقصير مي طلبد. آن عزيز از دست رفته در اين باره مي نويسد: " و نيز به يك نكته مهمه بايد توجه داشت و آن اين است كه شخص تايب پس از توبه نيز، آن صفاي باطني روحاني و نور خالص فطري برايش باقي نمي ماند چنانچه صفحه كاغذي را اگر سياه كنند و باز بخواهند جلا دهند البته به حالت جلاي اولي بر نمي گردد يا ظرف شكسته را

ص: 4119

اگر اصلاح كنند، باز به حالت اولي مشكل است عود كند ..." (58)

پى نوشت ها

: 1- در يهوديت و مسيحيت نيز توبه جايگاه ويژه اي دارد و آيات متعدد كتاب مقدس درباره توبه نشانگر اين مدعا است رجوع شود به: مزامير 34، 18 :34 و 19 و 17 :51 و اشياء نبي 15 :59 و دهها آيه ديگر از اين قبيل در عهد قديم و جديد. و "گنجينه اي از تلمود"ص 126 ماده توبه و قاموس تاليف و ترجمه: مستر هاكس آمريكايي ، بيروت، مطبعه 1982 م، ص 268. كتاب مقدس، ماده توبه. 2- در فقه نيز آثار متعددي بر توبه مترتب مي گردد و امام راحل - قدس سره - در آثار فقهي و بويژه تحرير - الوسيله متعرض آنها شده است. رجوع شود به تحرير - الوسيله ج 2 ، كتاب الشهادات ص 442 مسئله 2 و "كتاب الحدود" 462 مساله 16 و 470 مساله 8 و 10 و 480 مساله 2 و 3 و 488 مساله 4 و 493 مساله 7 و 10 و 495 مساله 3 4- به عنوان نمونه رجوع شود به الميزان في تفسير القرآن، سيد محمد حسين طباطبايي، قم، موسسه مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ دوم، 1393 ه، ج4 ص 4- به عنوان نمونه رجوع شود به كشف المراد في

ص: 4120

شرح تجريد الاعتقاد، الحسن الحلي (علامه حلي) قم مكتبة المصطفوي ، ص 5 .331- به عنوان نمونه: رجوع شود به مرآة العقول في شرح اخبار آل الرسول، محمد باقر مجلسي، با تصحيح سيد هاشم رسولي، تهران دارالكتب الاسلاميه، چاپ دوم 1399 ه. ج 11، صفحه 295 تا 332. مرحوم مجلسي در شرح احاديث كافي در اين اثر گرانسنگ و در بحار الانوار ج 6 ص 11 -54 مطالب ارزنده اي در شرح اخبار توبه بيان داشته اند. 6- به عنوان نمونه: الفتوحات المكيه، محيي الدين عربي، بيروت، دار احياء التراث العربي ج2، ص 7 .139- به عنوان نمونه: المحجة البيضاء في تهذيب الاحياء، محمدبن المرتضي (فيض كاشاني) با تصحيح علي اكبر غفاري، قم ، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ دوم، ج 7 ، ص8 7- اين حديث شريف اولين روايت باب توبه است و كليني آن را با چهار واسطه از امام صادق عليه السلام نقل مي كندو همه رجال حديث شيعه و ثقه اند از اين رو مجلسي مي نويسد: "الحديث الاول: صحيح" حديث اول صحيح است. مرآت العقول، 11، 9 295- معجم مقاييس اللغة، احمد بن فارس بن ذكريا، با تحقيق عبدالسلام محمد هارون مطبعة مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول 1404 ه ق. 10- لسان العرب، ابن منظور ، بيروت، چاپ اول 1408 ه، ج 2، 11

ص: 4121

.61 -2- الميزان، 4، 12 .237- منازل السائرين، خواجه عبدالله انصاري، مترجم، روان فرهادي، تهران، انتشارات مولي، ص 13 .252- همان منبع، 14 .253- لقاء الله، ميرزا جواد ملكي تبريزي، با تعليق سيد احمد فهري، تهران نهضت زنان مسلمان، 1360 ص 15- چهل حديث، 275، 16 61- همان منبع 17- الفتوحات المكية، ج2، 18 .139- الميزان، 4، 245 و نيز 19 .237- چهل حديث، 20 .274- يكي از دلايل اهميت اين نكته اشكال مهمي است كه در مساله توبه است و آن اينكه توبه حالت پشيماني است يا دست كم پشيماني اساسي ترين ركن آن است و اين امري است غير اختياري، افزون بر اينكه طبق آيات قرآن بدون توفيق الهي توبه ميسور نيست و توفيق الهي هم كه از اختيار بشر خارج است پس چگونه خداوند ما را به فعل غير اختياري مي خواند و امر به توبه مي كند؟ بخشي از پاسخ اين اشكال در همين كلام امام نهفته است، پاسخ اين است كه توبه دو مقدمه دارد; اول تدبر و تامل در زيانهاي ويرانگر گناه كه يقين به مضرات آن را در پي دارد كه اين كاملا اختياري است و مقدمه ديگرش نيز عنايت خدا است كه انسان توان زمينه سازي آن را دارد و يكي از عوامل فراهم آوردن زمينه

ص: 4122

آن دعا و توسل به معصومين و بويژه استمداد از حضرت بقية الله الاعظم - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء است. 21-اشاره به روايات متعددي است كه بر اين مضمون دلالت دارد، از قبيل «ان لله تعالي في الارض اواني، اءلا و هي القلوب ...» ميزان الحكمه، المحمدي (خداوند متعال در زمين ظرفهايي دارد آگاه باشيد كه آنها دلهاي انسان است) الري الشهري، قم، مكتب الاعلام الاسلامي، چاپ اول، 1363، ج 8 ص 22 .217- آيات و روايات متعددي بر اين مطلب بوضوح دلالت دارد. از جمله مطففين، 14 ، صف، 5. غافر، 35. نساء، 155. و نيز اصول كافي، محمد بن يعقوب كليني، باتصحيح علي اكبر غفاري. بيروت، انتشارات دار صعب - دارالتعارف، چاپ چهارم، 1401 ، ج 2، ص 268 -276. باب الذنوب. 23- چهل حديث، حديث پانزدهم، پاورقي 15، ص 24 .248- ثم قست قلوبكم بمن بعد ذالك فهي كالحجارة اواشد قوة (بقره، 25 )74- اصول كافي، 1، 271. باب الذنوب، ج 26 .14- بحار الانوار، ج 73، 377. عن رسول الله "... اتقوالذنب فانها محقه للخيرات ... ان العبد ليذنب الذنب فيمنع به من قيام الليل..." "از گناهان بپرهيزيد... گاه بر اثر گناه انسان از نماز شب محروم مي شود." 27- نور، 63. اصول كافي، 2، ص 269،

ص: 4123

باب الذنوب، ج 3 و 4 . ص 276، ج 28 .30- اللهم اغفرلي الذنوب التي تهتك العصم، دعاي كميل. 29- چهل حديث، 30 .275- همان منبع 31- اوايل المقالات، في المذاهب و المختارات محمد بن لغمان العكبري البغدادي (المفيد) با تحقيق شيخ الاسلام زنجاني، قم، مكتبه الداوري ص 61. شرح مقاصد: مسعود بن عمر، (مشهور به سعد الدين تفتازاني م 792(، قم ، انتشارات رضي افست از چاپ قاهره، چاپ اول 1409 ه، 5 جلد، جلد 5، 162 "كشف المراد، في شرح تجريد الاعتقاد، قم ، مكتبة المصطفوي" و متن سخن خواجه نصير طوسي در تجريد الاعتقاد. ص و شرح تجريد الاعتقاد ، علاء الدين علي بن محمد القوشچي، 879ه، قم 32- مرحوم آية الله سيد عبدالاعلي سبزواري در بر اين مطلب ادعاي اجماع كرده است وي در اين باره چنين مي نگارد: "به دليل اجماع و نص حقيقت توبه همان پشيماني است..." مهذب الاحكام في بيان الحلال و الحرام، سيد عبدالاعلي السبزواري، عراقي. نجف، مطبعة آلاداب. ج 3، ص 33 .360- وسايل الشيعة الي تحصيل مسائل الشريعة، محمد بن الحسن الحرالعاملي، با تحقيق و تصحيح عبدالرحيم رباني شيرازي، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج 6، 34 .394- همان مبنع 35- صحيفه سجاديه ، مناجات التائبين 36- بسياري از مغزليان (المغني،

ص: 4124

قاضي ابوالحسن، عبدالجبار، تحقيق با نظارت طه حسين، قاهره، الموسسة المصرية للتاليف و الترجمة، ج 14، 371(، شرح تجريد الاعتقاد، ص 37 .331- احياء علوم الدين، محمد بن محمد غزالي، دمشق، مكتبة عبدالوكيل، ج4، ص 38 3- محبة البيضاء ، 7، 39 .5- جامع السعادات، محمد مهدي نراقي، با تعليق سيد محمد كلانتر، بيروت، موسسة الاعلمي، چاپ هفتم، 1408 ه. فخر رازي در تفسيرش، سيد نعمت الله جزايري در انوار النعمانية، مرحوم كمپاني و ... از طرفداران اين قولند. 40- كيمياي سعادت، غزالي، به كوشش حسين خديو جم، تهران مركز انتشارات علمي فرهنگي، ج 2 ص 41 .320- المكاسب، تبريز، رساله عدالت، 42 336و 43- بزودي نظر آن دو بزرگوار را نقل خواهيم كرد. 44- الميزان، ج4، 239 و 45 .254- گفتارهاي معنوي، مرتضي مطهري، انتشارات صدرا، چاپ سوم، 1364 ، 46 .107 -114- چهل حديث، 47 .276- اين دو مثال از كلام شيخ انصاري اقتباس شده است، مكاسب، 48 337- چهل حديث، 49 275- همان، 227 ترجمه حديث شريف همان متن ترجمه امام راحل - قدس سره - است. 50- وسايل الشيعه، 51 6/394- مستدرك الوسايل و مستنبط المسائل، حاج ميرزا حسن نوري طبرسي، با تحقيق موسسه آل البيت لاحياء التراث، بيروت، موسسه آل البيت، چاپ دوم، 1408 ه ج

ص: 4125

12، ص 52 .118- مرآت العقول، 53- چهل حديث، 54 .277- همان منبع. 55- همان، 56 .279- چهل حديث 57 . 277- همان منبع. 58- همان، 472. كار گروه تحقيقات موسسه تنظيم ونشر آثار حضرت امام دفتر قم

ص: 4126

توجه به خدا،

2 چكيده: دير زماني است كه تلاش براي شناخت زواياي ناشناخته روح و روان مردي كه با قيام موفق خويش بسياري از معادلات موجود و مرزبنديهاي فكري و سياسي جهان معاصر را در هم ريخت، از سوي افراد و مؤسسات - و حتي دولتها - با انگيزه ها و هدفهاي مختلف و متضاد در جريان است. كنفرانسها، سمينارها و تزها و پروژه هاي تحقيقاتي دانشگاهي در آمريكا و اروپا و حتي شرق آسيا بصورت مخفي و علني، براي شناخت عميقتر عوامل پيدايش انقلاب اسلامي و كشف علل ناتواني غرب در به زانو در آوردن اين پديده نوين و ديني رو به فزوني است. بازتابي از اين تلاشها را در فعاليت تبليغاتي شبانه روزي صدها رسانه خبري و فرهنگي در جهان به وضوح مي بينيم و مي شنويم. امروز كمتر برنامه روزانه راديويي و تلويزيوني و كمتر روزنامه و مجله معتبر اروپايي و آمريكايي است كه بطور مستمر فصلي را به تحليل اين پديده شگرف و رو به گسترش - البته از زاويه ديد آنان و با هدفهاي تخريبي كه در پس تحليلهايشان نهفته است - اختصاص ندهد. اكنون واژه هايي همچون بنيادگرايي ديني، اصول گرايي اسلامي و خمينيسم ترجيع بند خبرها و تحليلهاي رسانه هاي مغرب زمين است. بحث از انقلاب اسلامي و هدفهاي امام

ص: 4127

خميني و چگونگي كنترل امواجي كه از اين ناحيه پديد آمده است منحصر به عرصه تبليغات و جنگ رسانه ها نمي شود. در مذاكرات رسمي سران دولتهاي قدرتمند جهان و گردهماييهاي منطقه اي و بين المللي كمتر نشست و همايشي را سراغ داريم كه اين مقوله موضوع اصلي گفتگو و توافق و يا اختلاف نظر سران دولتهاي شركت كننده را تشكيل ندهد. عليرغم اشتراك نظر مبنايي كه دولتهاي اروپايي و آمريكايي در ضديت و برخورد خصمانه با انقلاب اسلامي دارند، هم اكنون يكي از نقاط اصلي كشمكش اروپا و آمريكا بر سر چگونگي مهار امواج دينگرايي و اسلامخواهي است. كه انقلاب اسلامي و انديشه و آرمانهاي امام خميني نقطه مركزي تموج آن است. آمريكائيان هنوز به روشهاي دهها بار تجربه كرده و شكست خورده قبلي خويش يعني تهديد، محاصره رسمي سياسي و اقتصادي و طرحهاي براندازي دلخوش كرده و در اين راستا به ديگر همپيمانان خويش فشار مي آورند. دولتهاي اروپايي با دريافتي روشنتر از عمق اثر انقلاب اسلامي حتي در درون كشورهاي خويش و در بين قشرهاي وسيعي از مسلمانان و پيروان اديان الهي، بر ناكارايي روشهاي ساده توطئه و براندازي، تاكيد ورزيده و به تقويت جريان اسلام تحريف شده در مقابل اسلام نابي كه امام خميني منادي آن است و تشديد فشارهاي ديپلماتيك و

ص: 4128

تشديد و تقويت جريان نفوذ و سازش و اثرگذاري تدريجي هجوم فرهنگي دل بسته اند. بديهي است كه نقش رهبر كبير انقلاب اسلامي و چگونگي تاثير اعجاب آور گفتار و رفتار و سيره آن بزرگ و پيروانش، مركز توجه تمام اين تلاشها و آن نشستهاست. كافي است اشاره كنيم كه در يك تحقيق محدود بيش از 700 عنوان پايان نامه دانشگاهي در مدارج عالي، شناسايي و فهرست شده اند كه عمدتا در كشورهاي غربي و در سالهاي اخير دفاع شده و عنوان و موضوع آنها مسائل مربوط به انقلاب اسلامي، زندگي و انديشه امام خميني و نقش ايران اسلامي در تحولات جاري جهان بوده است. در سوي ديگر، بسيارند كساني كه دل در گرو راه و منش و انديشه امام خميني سپرده و آن عزيز را نمونه اي از انسان متعالي، يافته و كلام و انديشه و آرمانش را حجت دانسته و او را الگو و مرجع و مقتدا و به تعبير كامل و دقيق او را امام خويش قرار داده اند; طبعا براي اينان نيز شناخت هر چه بيشتر و عميقتر ابعاد شخصيت و زواياي زندگي امام نيازي است كه براي تامين آن به تلاش برخاسته اند. و در اين ميان نكته كليدي و بسيار حائز اهميتي كه غالبا در هر دو جرياني كه اشاره

ص: 4129

كرديم مورد غفلت قرار گرفته است بعد معنوي، عرفاني و روح مهذب و خود ساخته اي است كه در كالبد شخصيتي به نام امام خميني منشا آنهمه بركات و تحولات گرديد. يادگار گرانقدر امام خميني كه سالهاي سال از محضر آن بزرگ فيض برده و بر خصائل و زواياي ناشناخته زندگي آن فرزانه دوران بيش از ديگران آشنا بود همواره تاكيد مي كرد كه امام خميني را بايد در جامعيت شخصيت سرا پا ديني او، و قبل از هر چيز در مراتب سير و سلوك معنوي و مبارزه موفقي كه او در ميدان خطر خيز جهاد اكبر طي كرده است و در نمازها و نيايشهاي شبانه اش و در تكليف گرايي و تعبد مثال زدني اش و در يك كلمه او را در وادي عرفان و معنويت بايد شناخت. و تنها از اين زاويه است كه مي توان به رمز آنهمه حركت و تصميمهاي شگفت و آن ايستادگي و صلابت بي بديل و به راز كار بزرگ او واقف شويم كه چگونه در عين ناباوري و در ميان هزاران هزار فتنه و توطئه و آشوب آن كار را به سامان رسانيد و در شرايطي حكومت ديني برپا كرد كه تمام جهان به مخالفتش قد برافراشتند و با قدرتهايي پنجه درافكند و قدرتمنداني را به اعتراف در ناتوانيشان واداشت كه در موارد

ص: 4130

ديگر و در ساير نقاط جهان با يك نشست و برخاست و با يك تصميم شيطاني به اتكاء زرادخانه هاي عظيم و اقتدار غول آساي اقتصادي و سياسي اشان ملتها را به خاك سياه نشانده و طومار دولتها را در هم پيچيده و خيزشها و انقلابها را در نطفه خفه كرده و به انحراف كشانده اند. به راستي امام خميني با كدامين سرمايه و كدام پشتوانه اين معركه پايان ناپذير را پديد آورد. معركه اي كه دشمنانش حتي پس از هفت سال از رحلتش، از آن به زلزله بزرگ و كابوس دهشتناك تعبير مي كنند. اينها شعار نيست. فقط كافي است يك روز فهرست عناوين مقالات روزنامه هاي مغرب زمين و فهرست برنامه هاي شبكه هاي تلويزيوني و محور گفتگوهاي مهم سران كشورهاي مقتدر جهان را مرور كنيد. جهان شخصيتهاي برجسته سياسي و سياستمداران نظريه پرداز مقتدر و رهبران قدرتمند و مشهور فراواني به خود ديده است. آنچه كه امام خميني را از ديگران متمايز ساخته و نام او را مترادف اسلامخواهي، و ياد و اثر و انديشه اش را موج آفرين حركتهاي ديني و دينگرايي قرار داده است همان نكته اي است كه سبب ماندگاري نهضت انبياء گرديده است. توجه به ماوراء طبيعت، اتكال به ذات اقدسي كه جهان آفرينش با همه عظمتش مخلوقي سراپا نيازمند اوست، جهاد براي تهذيب خود و

ص: 4131

ديگران و نجات بشريت از منجلاب ماده پرستي و طبيعت زدگي، وانهادن دنيا و دوختن نگاه خويشتن و ديگران به آخرت و معاد كه حقيقت هستي آدمي است، جهاد دائمي با نفس اماره و دور ساختن رذايل نفساني و كسب خصائل الهي و ارزشي و طي طريق الي الله و واپس زدن حجابهاي ظلماني و نوراني و نيل به شهود معنوي و وانهادن انيت و انانيت، سير و سفر در مقامات معنوي و فناي في الله و رسيدن به مرحله اي كه جز خدا نديدن، جز خدا نخواستن، جز او نپرستيدن و جز خدا از احدي نهراسيدن. اينها اهداف غايي كساني است كه چون امام خميني به قيام لله برخاسته و نهضت خويش را بر اين مباني بنيان نهاده اند. و اين جز در نهضت انبياء و رهروان راستين آن رسولان امين يافت نگردد. سياست و اجتماع و اقتصاد و حكومت و مبارزه، همه و همه ابزاري در جهت تحقق آن هدفهايند و اگر خود هدف نهايي قرار گيرند انحطاط و فراموشي و فروپاشي حتمي است. اكنون كه ماه سراسر معنويت رجب را پشت سر گذاشته و انشاءالله با دركي عارفانه از بركات شعبان المعظم به استقبال ماه ميهماني خدا و ليالي قدر خواهيم رفت، از نفسي مدد بخواهيم كه حقيقتا حق اين ايام و ليالي

ص: 4132

را ادا كرده و قدر شبهاي قدر را به درستي مي دانست. همانكه بر سلامت نفس و صلابت گفتار و حقانيت كردارش نه با زبان كه با بذل مال و عزيزانمان در طريق نورانيش بارها گواهي داديم. در اين ماههاي شريف با مطالعه از سر تامل و تدبير در آثار اخلاقي و عرفاني آن عبد صالح خدا (شرح چهل حديث، آداب نماز، جهاد اكبر، تفسير سوره حمد) از تجربه هاي گرانقدر آن عارف بالله كه بر قلمش جاري گشته و قبل از آن و همواره با آن در عملش ساري و جاري بوده است توشه برگيريم و از اين رهگذر گامي مطمئن در مسير شناخت آن " حقيقت هميشه زنده" برداريم. "انشاءالله تعالي". حميد انصاري

ص: 4133

توسعه فرهنگي از ديدگاه امام خميني

8 چكيده: ضرورت طرح انديشه هاي امام خميني (ره) درباره توسعه و فرهنگ در سالهاي اخير دانشمندان و صاحبنظران مسائل اجتماعي و فرهنگي، توسعه را ضرورتي اجتناب ناپذير براي كشورهاي جهان سوم دانسته اند و رسانه هاي جمعي، كتابها، مطبوعات و نشريات اين كشورها، آئينه انديشه هاي توسعه گرديده اند. انعكاس گسترده انديشه هاي توسعه، در رسانه هاي جمعي و مطبوعات، ضمن آنكه نشان دهنده اهميت طرح موضوع توسعه است، همگاني كردن اين انديشه ها و اشاعه آن را نيز ضروري مي سازد. اما همگاني شدن و اشاعه انديشه هاي توسعه، در كشورهاي جهان سوم مي تواند داراي كاركرد مثبت يا منفي باشد. كاركرد مثبت فراگير شدن اين تفكر آن است كه مردم اين كشورها هنگامي كه ضرورت توجه به توسعه را درك كنند، بتدريج براي انجام حركتي عمومي به سوي سازندگي، بسيج مي شوند. كاركرد منفي اشاعه انديشه هاي توسعه، انحراف افكار عمومي، وابستگي و گسيختگي فرهنگي و اجتماعي ناشي از پذيرش انديشه ها و نظريه هاي غير بومي و استعماري درباره توسعه مربوط مي شود. غالب نظريه هاي توسعه، در دهه هفتاد ميلادي از طرف دانشمندان غربي و يا وابسته به غرب و نظام استكباري حاكم بر جهان ارائه شده است، در نتيجه بطور آگاهانه و عمد و گاهي غير عمد، برخي نظريه هاي توسعه، عقب ماندگي و وابستگي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشورهاي جهان

ص: 4134

سوم به آمريكا و چند قطب صنعتي ديگر جهان را به دنبال داشته است. گاهي نيز آشكارا ارزشهاي معارض با نظام ارزشي جهان سوم را - كه پذيرش آنها اساسا جز بي هويتي و پوچي اين ملتها ره آورد ديگري در پي ندارد - تبليغ كرده است. الگوي نوسازي، عقيده كساني كه انديشه دوگانگي جامعه سنتي و جامعه مدرن را مطرح ساخته اند، از جمله نمونه هاي بارز آن دسته از نظريه هايي است كه آشكارا، در جهت نفي هويت فرهنگي ملتهاي جهان سوم تلاش مي كردند. نظريه دوگانگي جامعه سنتي و مدرن كه اصطلاحا به ديدگاه نوسازي موسوم است، قائل به دگرگوني كامل جامعه سنتي (ماقبل مدرن) به جامعه هايي با انواع تكنولوژي، سازمان اجتماعي و فرهنگ مربوط به آن است. جامعه اي كه داراي ويژگيهايي نظير اقتصاد پيشرفته و ثروتمند و از هر حيث نظير كشورهاي غربي است. بطور كلي اين نظريه پردازان، طبق سنتي جامعه شناختي، به تقسيم بندي دوگانه اي از جوامع، يعني جوامع سنتي در مقابل جوامع مدرن پرداخته اند، بطوري كه در يك سو با جامعه سنتي - نقطه اي كه توسعه نيافتگي از آن آغاز مي شود - و ازسوي ديگر با جامعه اي مدرن، نظير جوامع دموكراتيك غربي روبرو هستيم. فرض بر اين است كه تمام جوامع، در مرحله سنتي شبيه به هم بوده اند و بالاخره اين جوامع،

ص: 4135

همان دگرگونيهايي را از سر خواهند گذراند كه در غرب، اتفاق افتاده است. و به صورت جوامع مدرن درخواهند آمد. و اين گذر، از طريق اشاعه فرهنگ، تكنولوژي و نظام ارزشهاي سرمايه داري و يا گسترش نظامهاي اجتماعي، اقتصادي و سياسي از نوع غربي به وجود مي آيد دانيل لرنر، رستو، مك كله لند، رايزمن و كساني كه نظريه خود را مبتني بر تناقض ميان سنت و صنعت مدرن و ماقبل مدرن ارائه كرده اند، در نهايت، غربي شدن را تنها راه توسعه قلمداد كرده اند. حتي اگر اين نظريه ها محصول و نتيجه تحقيقات و روشهاي علمي معتبر باشد، باز بيش از آنكه توسعه و پيشرفت ملي كشورهاي جهان سوم را موجب شوند، زنجيره وابستگي جهان سوم به آمريكا را تحكيم و تقويت مي نمايند. متاسفانه غير بومي بودن و بيگانگي دانشمندان و عالمان علوم اجتماعي و اقتصادي نظريه پرداز در امر توسعه، باعث گرديده كه مفاهيمي غير بومي و ارزشهاي بيگانه با نظام ارزشي كشورهاي جهان سوم در اين جوامع اشاعه، تبليغ و در نهايت به آنها تحميل گردد. از اينرو كشورهاي جهان سوم علاوه بر مشكل توسعه نيافتگي با مساله جديدتري به نام توسعه انديشه ها و نظريه هاي غربي و استعماري توسعه مواجهند. براي مقابله با اين مشكل، حداقل دو راه را مي توان پيشنهاد و

ص: 4136

دنبال كرد: الف- اتخاذ رويكردي انتقادي به نظريه هاي توسعه. ب- ارائه و تبليغ ديدگاهها و انديشه هاي متفكران مذهبي، ملي، مردمي و بومي. اين راه حل در واقع تمهيدي است كه مي تواند تا حدي ناسازگاريها و عناصر ناسره انديشه هاي غيربومي و بيگانه را آشكار كند و در صورتي كه توطئه اي فكري يا فرهنگي در پي اغواي افكار عمومي باشد آن را خنثي سازد. اين نظريه ها و ديدگاهها در جامعه، خود آگاهي فرهنگي ايجاد كرده و بينش انتقادي آنان را بيشتر مي سازد. ديدگاههاي حضرت امام خميني رضوان الله عليه، درباره فرهنگ و توسعه فرهنگي با توجه به ضرورتي كه شرح آن گذشت ، يكي از نيازهاي اساسي جامعه امروز ماست. اما متاسفانه در سالهاي اخير، اكثرا مطبوعات كشور با ترجمه و اقتباس از كتابها و مجلات غربي، بيش از گذشته به تبليغ و اشاعه نظريه هاي غربي توسعه مي پردازند و از ديدگاههاي مذهبي، ملي و شخصيتهاي بزرگي چون امام خميني (ره) غافل مانده اند. حضرت امام خميني (ره) با هوش و درايت كم نظير و الهي، بينش عميق و شناخت دقيق از مسائل انساني، اجتماعي و سياسي، تجربه سالهاي پر فراز و نشيب از تاريخ و وقايعي كه در اين سده در جهان و كشورهاي اسلامي رخ داد و با الهام از تعاليم عاليه اسلام

ص: 4137

و آيات قرآن، به عنوان مرجع جهان اسلام و رهبري بزرگ، با بياني بليغ و شيوه اي حكيمانه، دردها، مسائل و مصائب كشورهاي اسلامي را بيان مي كرد و راههاي نجات و حل مشكلات را توصيه مي نمود. ايشان غالبا در رهنمودهاي خود از ذكر مقدمات و عبارت پردازيهاي معمول پرهيز نموده و به روح و محتواي مطلب اشاره مي فرمودند و با ذكر شواهد ، مثالها، اهداف، نتايج و سياستهاي كلي، هدايت و ارائه طريق مي كردند. بنابراين بر اهل قلم و اهل علم است كه اين سياستهاي كلي، اهداف عالي و ظرايف عميق را بررسي نموده و باز نمايند. حضرت امام خميني (ره) در مناسبتهاي گوناگون، ايده ها، خط مشي هاي كلي، اصول و سياستهاي كلان و استراتژي دراز مدت كشور و امت اسلامي، بلكه مستضعفان جهان را مطرح مي فرمود و راه مجد و عزت و عظمت را به انسانهاي دربند مي آموخت. در اين نوشتار تلاش خواهد شد، تا آنجا كه مقدور است برخي از ديدگاههاي آن بزرگ مرد تاريخ توضيح داده شود. توسعه از ديدگاه امام خميني (ره) مفهوم توسعه از ديدگاه امام خميني از پنج ويژگي زير برخوردار است: - جامعيت مفهوم توسعه به نحوي كه كليه ابعاد وجودي انسان را فرا مي گيرد. - اساس توسعه، مبتني بر فرهنگ است. - استقلال فرهنگي، عامل

ص: 4138

اصلي توسعه و وابستگي فرهنگي، عامل اصلي توسعه نيافتگي است. - فرهنگ اسلامي، اساس و هدف توسعه فرهنگي است. - تربيت و تعالي انسان، شرط توسعه و غايت آن است. 1- جامعيت مفهوم توسعه تعريف و مفهوم توسعه از جنگ جهاني دوم به بعد - كه آغاز تولد آن بود - تا امروز كه چندين دهه از آن مي گذرد، كاملا تغيير كرده است. برداشتها و مفاهيم اوليه از توسعه، مبتني بر كميات اقتصادي بود و شاخصهاي اقتصادي، معرف سطح توسعه يافتگي يا عقب ماندگي شناخته مي شد. اما از دهه هفتاد ميلادي به بعد شاخصهاي اجتماعي نيز به شاخصهاي توسعه افزوده گرديد. رشد جمعيت، رشد شهرنشيني، دموكراسي، عدالت اجتماعي يا توزيع عادلانه ثروت، دسترسي به وسائل ارتباط جمعي، ثبات سياسي و بودجه آموزش و تحقيقات، عواملي بودند كه بتدريج به عنوان شاخصهاي توسعه پذيرفته شدند. بروز حوادث مختلف، در دهه هشتاد ميلادي، نظرها را بيش از گذشته متوجه عوامل فرهنگي ساخت و نواقص نظريه هاي اقتصادي توسعه را آشكارتر نمود. بروز بحرانهاي اجتماعي، انفجار جمعيت، تضادهاي قومي، پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نضج فعاليتهاي مذهبي و گرايشهاي ديني در غرب و فروپاشي شوروي سابق در نتيجه اختلافات فرهنگي و قومي اقوام ساكن اين كشور، عواملي بودند كه متفكران مسائل توسعه را بيشتر متوجه اهميت

ص: 4139

و نقش فرهنگ، در فرآيند توسعه و تغييرات اجتماعي ساخت. در وضعيت كنوني، همه صاحبنظران پذيرفته اند كه براي هر نوع توسعه اي بايد به عالم فرهنگ توجه ويژه داشت; چرا كه داشتن بينش يكسويه اقتصادي، در بررسي اجتماعي، خطايي فاحش است. اما بر ماهيت اين توجه نيز همچنان بينشي مادي حاكم است، زيرا تمامي ابعاد وجودي انسان و نيازهاي معنوي او را دربرنمي گيرد. حضرت امام خميني (ره) به عنوان رهبري ديني، عارفي فيلسوف، فقيهي مجتهد و مرد سياست و عمل، در رهنمودهايي كه درباره مسائل اقتصادي و برنامه ريزيهاي توسعه ارائه كرده است، جامعيت مفهوم توسعه را در نظر داشته اند. بعد از پذيرش قطعنامه 598 و پديد آمدن شرايط جديد و ضرورت تجديد قواي كشور و ملت و اتخاذ تصميمي قاطع و سرنوشت ساز براي بازسازي و شروع فعاليتهاي اقتصادي، حضرت امام خميني (ره) طي پيامي كه در يازدهم مهرماه 1367 صادر كردند، محورهاي عمده و حياتي، در دهه بازسازي كشور را اعلام فرمودند. برهمين اساس، دهه دوم انقلاب، دهه بازسازي و سازندگي نام گرفت. بينش جامع حضرت امام (ره) درباره توسعه وبرنامه هاي اقتصادي، در اين پيام كاملا مستتر است. در اين پيام، محورهاي زير به عنوان كلي ترين پايه هاي برنامه ريزي آينده كشور ، مورد تاكيد قرار گرفته است. - كليدي بودن سياست نه

ص: 4140

شرقي ، نه غربي به عنوان رمز عزت و اعتبار كشور . - تاكيد بر حفظ ارزشها و شئون اخلاقي در جامعه. - تاكيد بر اينكه بازسازي منجر به وابستگي نشود. - اصالت والويت داشتن خودكفايي كشاورزي، در مقابل بازسازي مراكز صنعتي. - توجه به رفاه مردم با رعايت شعاير و ارزشهاي اسلامي و انقلابي. - بها دادن به حضور اقشار مختلف مردم در صحنه هاي بازسازي كشاورزي، صنعت و تجارت. - تاكيد بر پيچيده بودن شرايط سياسي و اقتصادي نظام و لزوم رعايت اين شرايط در برنامه ريزي و موضع گيري. - توسعه مراكز علمي و تحقيقاتي و تشويق نيروهاي خلاق و سازند. - همكاري همه جانبه كارشناسان و صاحبنظران با مسوولين اجرايي در بازسازي كشور. - قدرشناسي از ايثارگران. - توجه ويژه به تقويت بنيه دفاعي و نظامي كشور. - اين منشور بازسازي كه توسط حضرت امام خميني (ره) صادر گرديد، نشان مي دهد كه ايشان در شكل فعاليتها و برنامه ريزيهاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي، حفظ ارزشها، اعتقادات فرهنگي - اسلامي را در راس امور و رسيدن به پيشرفت مادي و تامين رفاه و امكانات زندگي، براي آحاد مردم را به عنوان يك ضرورت ، توامان عنوان داشته اند. اين بينش از سوي فردي كه سياست گزار و تعيين كننده اهداف علمي، در برنامه ريزيهاي

ص: 4141

كشور است مفهوم جديدي از توسعه را ارائه مي كند. 2- اساس توسعه مبتني بر فرهنگ استيكي از نكاتي كه جامعه شناسي ماركسيستي و آراء فلسفي ماترياليستها به بشريت القا كرده و مدتها نصب العين متفكران اجتماعي بوده است; تفكيك و طبقه بندي دوگانه حيات انساني، به زيرساخت يا زيربنا و روساخت يا روبنا است. در اين طبقه بندي، زير ساخت اجتماعي، عبارت از شيوه هاي توليد، روابط توليدي، ابزار توليد، مالكيت و نيروهاي توليدي و در واقع، اقتصاد است، و رو ساخت يا روبنا عبارت از فلسفه، حقوق ، مذهب، هنرها، و بطور كلي تر فرهنگ است. در اين طبقه بندي چنين فرض شده است كه فرهنگ يك جامعه، محصول زندگي اقتصادي است. دين، فلسفه و هنر، تابعي از صنعت، كشاورزي، تجارت و محصول ساده اي ناشي از فرايند توليد كالا وخدمات در جامعه است. اين نظريه راهنماي بسياري از تئوريهاي توسعه بوده و بسياري از تغييرات اجتماعي با توجه به اين پيش فرض تبيين شده است. حضرت امام خميني (ره) با استناد به تعاليم عاليه اسلام و براساس انديشه ديني، اساس جامعه را در فرهنگ آن مي داند و ضمن پذيرش نيازهاي مادي و اقتصادي به عنوان يكي از ابعاد وجودي انسان، نقش فرهنگ را تعيين كننده وامور ديگر را تابعي از آن مي شناسد. براي تبيين ديدگاههاي امام خميني (ره)

ص: 4142

درباره محور بودن فرهنگ، هيچ بياني رساتر از كلمات خود ايشان نيست: "بي شك بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هرجامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساسا فرهنگ هر جامعه، هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه از بعدهاي اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد ولي پوچ و پوك و ميان تهي است. اگر فرهنگ جامعه اي وابسته و مرتزق از فرهنگ غرب باشد، ناچار ديگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرايش پيدا مي كند، و بالاخره در آن مستهلك مي شود و موجوديت خود را در تمام ابعاد از دست مي دهد" (صحيفه نور، ج15، ص16( ايشان در جايي ديگر اساس سعادت را در فرهنگ جامعه مي دانند و مي فرمايند: "فرهنگ مبدا همه خوشبختيها و بدبختيهاي ملت است، اگر فرهنگ ناصالح شد اين جوانهايي كه تربيت مي شوند به اين تربيتهاي ناصالح، اينها در آتيه فساد ايجاد مي كنند. . . ". (صحيفه نور، ج1، ص273( . درباره فرهنگ هرچه گفته شود كم است ومي دانيد و مي دانيم اگر انحرافي در فرهنگ يك كشور پيدا شود. . . ديري نخواهد گذشت كه انحراف فرهنگي بر همه غلبه مي كند و همه را خواهي نخواهي به انحراف مي كشاند. (صحيفه نور، ج17، ص3، 2( . مقام معظم رهبري

ص: 4143

درباره فرهنگ كهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ جامعه اسلامي مي فرمايند: "خيلي جاي تاسف است كه يك ملتي مثل ملت ما، با آن سوابق كهن و پر افتخار تمدن و فرهنگ و معرفت كه يك بخش از اين سابقه يعني 1300 سال بعد از اسلام كه واقعا سرشار از برجستگيها و درخشندگيهاست حالا قبل از 1300 سال را اطلاع زيادي نداريم. اما اجمالا مي شود فهميد كه يك ملت بزرگ با آن خصوصيات، قاعدتا فرهنگ بالغي داشته است. اگر چه از جزئياتش، مگر بعضي از آثار، خبر نداريم لكن آنچه را در دوران ما اتفاق افتاده، مي دانيم، ملت ايران به بركت اسلام واقعا خيلي نبوغ و برجستگي نشان دادند و منت زيادي از خودشان بر سر نه فقط اسلام، بلكه بر سر همه دنيا باقي گذاشتند كه اينها در سطر سطر تاريخ دنيا مسطور و مضبوط است. اگر خود ما كه از اين مساله غافليم به تاريخ آنها مراجعه كنيم، خواهيم ديد. " (فرهنگ و تهاجم فرهنگي برگرفته از سخنان مقام معظم رهبري انتشارات سازمان مدارك فرهنگ انقلاب اسلامي، ص23( . حضرت امام خميني (ره) كه ريشه تمامي معضلات جامعه را در بيماريهاي فرهنگي مي دانستند، كرارا گوشزد مي كردند كه آفات فرهنگي سموم كشنده اي هستند كه سياست و اقتصاد جامعه را هلاك مي كنند.

ص: 4144

چنين بينشي ايشان را بيش از هرچيز، به آسيب شناسي فرهنگي در جامعه اسلامي سوق مي داد، به همين دليل در تمامي سخنرانيها و آثارشان نوعي جهت گيري آگاهانه در راستاي تبيين و توضيح مسائل فرهنگي، مشهود است. ايشان غربزدگي، استعمار فرهنگي، جهل فرهنگي، . . . و بسياري از آفات فرهنگي ديگر را از موانع اصلي دستيابي به الگوي جامع توسعه مي شناخته اند: ". . . فرهنگ مسموم استعمار، تا اعماق قصبات و دهات ممالك اسلامي رخنه كرده و فرهنگ قرآن را عقب زده و نوباوگان ما را فوج فوج در خدمت بيگانگان و مستعمرين در مي آورد و هر روز با نغمه تازه، با اسامي فريبنده، جوانان ما را منحرف مي كند. " (صحيفه نور، ج1، ص156، تاريخ 19/11/1349( . "عمده اين است كه فرهنگ يك فرهنگ بشود. يكي فرهنگي از آن غربزدگي بيرون بيايد. " (صحيفه نور، ج8، ص126( . توطئه هاي فرهنگي يكي ديگر از موضوعاتي است كه حضرت امام خميني (ره) از آن به عنوان مانع توسعه و اساس عقب ماندگي جامعه ياد مي كنند: "ترديدي نيست كه جهانخواران، براي به دست آوردن مقاصد شوم خود و تحت ستم كشيدن مستضعفان جهان راهي بهتر از هجوم به فرهنگ و ادب كشورهاي ضعيف ندارند. " (صحيفه نور، ج15، ص267( . "و يك باب هم اين

ص: 4145

فسادهايي است كه پيش آورده اند، اين هم يك مساله اي نيست كه خيال شود از باب اتفاق حاصل شده، تمام اين مراكزي كه براي فحشاء و خوشگذراني درست كرده اند همين طوري درست نشده است، در مجلاتشان در رسانه هاي گروهي چه سمعي و چه بصري تبليغات كردند و كلا در خدمت اينها بودند. راديو وتلويزيونشان مشغول بود كه اين جوانها را از بازار از بيابان كه مشغول خدمت بودند، از ادارات به آن مراكز فساد بكشانند، از دانشگاهي يك موجود فاسد بسازند از دانشگاهي يك موجود فاسد درست كنند. (صحيفه نور، ج11، ص119، تاريخ 6/10/1358( . توطئه هاي فرهنگي، امروز به شكلي ديگر و به صورت حادتر از جانب غرب روز به روز عليه جمهوري اسلامي ايران و تمامي ملل مستضعف جهان اعمال مي شود. مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي در سالهاي اخير مفهوم جامعي را عنوان داشته اند كه مبين همين معضل است. تهاجم فرهنگي مفهومي جامعه شناختي است كه با بينش سياسي، اعتقادي و شناختي عميق از واقعيات اجتماعي و فرهنگي جهان امروز به كار برده اند. تهاجم فرهنگي غرب همچنان يكي از آفاتي است كه بشريت و جهان اسلام را تهديد مي كند. معظم له مي فرمايند: "تهاجم فرهنگي كه ما بارها روي آن تاكيد كرده ايم يك واقعيت روشني است كه با انكار آن نمي توانيم

ص: 4146

اصل تهاجم رااز بين ببريم، تهاجم فرهنگي وجود دارد، اگر ما آن را انكار كرديم مصداق اين فرموده اميرالمومنين صلوات الله عليه شويم كه: "و من نام لم ينم عنه تو اگر در سنگر به خواب بروي معنايش اين نيست كه دشمن در سنگر مقابل به خواب رفته است و لذا تو كه به خواب رفته اي، سعي كن خودت را بيدار كني. ما بايد توجه داشته باشيم كه انقلاب فرهنگي در تهديد است، كما اينكه فرهنگ ملي و اسلامي ما در تهديد دشمنان است". (فرهنگ و تهاجم فرهنگي، برگرفته از سخنان مقام معظم رهبري، انتشارات سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، ص8( جهل فرهنگي و ناآگاهي از مواريث و سرمايه هاي فرهنگي، يكي ديگر از موانع توسعه و توسعه فرهنگي در جامعه اسلامي است كه حضرت امام خميني (ره) فراوان به آن اشاره نموده اند و از انديشمندان ملل مختلف خواسته اند كه مردم را نسبت به حفظ اصالتهاي خودآگاه سازند: "آن چيزي كه وظيفه همه ما مسلمين است، وظيفه علماي اسلام است، وظيفه دانشمندان مسلمين است، وظيفه نويسندگان و گويندگان در بين طبقات مسلمين است، اين است كه هشدار بدهند به اين ممالك اسلامي كه ما خودمان فرهنگ داريم، ما خودمان فرهنگ غني داريم، فرهنگ ما طوري بوده است كه فرهنگ ما صادر شده

ص: 4147

است به خارج كه آنها گرفتند از ما. (صحيفه نور، ج6، ص3 . )219- فرهنگ اسلامي اساس و هدف توسعه فرهنگي استيكي از موانع اصلي عدم موفقيت نظريه هاي توسعه، بي توجهي يا كم توجهي اين نظريه ها به شرايط اعتقادي، فكري و فرهنگي حاكم بر جوامع مختلف است. متاسفانه علي رغم وجود انگيزه و ميل مضاعف به روند توسعه و نوسازي، فقدان درك جامع از مفاهيم و ملزومات توسعه و عدم شناخت قانونمنديهاي حاكم بر آن در جهان اسلام منجر به ايجاد يك دور باطل، در پروسه توسعه يافتگي گرديده است. مذهب و اعتقادات ديني، اساسي ترين ركن فرهنگ هر جامعه است، متاسفانه نظريه پردازان توسعه، بندرت براساس نوع مذهب خاص هر جامعه توانسته اند تئوري يا الگوي توسعه خاص آن جامعه را بيان كنند. حضرت امام خميني (ره) ضمن آنكه شرط اصلي توسعه و زيربناي آن را توسعه فرهنگي مي شناسند، محتواي اين فرهنگ را فرهنگ اسلامي مي دانند و ناديده گرفتن و تضعيف فرهنگ اسلامي را علت اصلي توسعه نيافتگي، و ترويج و اشاعه فرهنگ اسلامي را تنها راه توسعه عنوان مي دارند. ايشان ضمن آنكه قائل به زيربنا بودن فرهنگ و روبنا بودن اقتصاد هستند، رشد و گسترش فرهنگ اسلامي را هدف اصلي برنامه هاي توسعه مي دانند: "نظر ما به اقتصاد نيست مگر بطور آلت، نظر ما

ص: 4148

را به فرهنگ اسلامي است. . . " (صحيفه نور، ج7، ص72( "نظر ما به فرهنگ اسلامي است كه اين فرهنگ اسلامي را از جامعه جدا كردند، بايد فرهنگ، فرهنگ اسلامي باشد. . . " (ديدگاههاي. . . ، ص27( "اين جوامع (كشورهاي استعمارگر) مطالعه كردند كه اگر فرهنگ اينها (كشورهاي مسلمان) يك فرهنگ مستقل صحيحي باشد از توي اينها يك جمعيت سياسي مستقل و اميني پيدا مي شود، و اين هم براي آنها مضر است. بناء عليه در جانب اسلام و روحانيت دو چيز را سد مي ديدند يكي اصل اسلام ويكي هم روحانيت را. " (ديدگاههاي. . . ص20( در همين رابطه مقام معظم رهبري نيزمي فرمايند: "همانطور كه قرآن كريم بيان فرموده است"و لن ترضي عنك اليهود ولا النصاري حتي تتبع ملتهم" حقيقتا اين بيان، از معجزات قرآن است كه تا جامعه مسلمانان از اسلام دست برندارد دشمنان راضي نمي شوند. و مقصود از دست برداشتن از اسلام اين است كه احكام زنده، نيروي حياتي و روح اسلام، ميان مسلمانها نباشد. البته اگر مسلمانها از مباني عاليه اسلام بي اطلاع باشند هرچند به ظواهر مختصري از آن هم عمل كنند، اينها خيلي كاري ندارند و دشمني هم نمي كنند. اما اين ديگر آن اسلامي نيست كه پيغمبر آورده و قرآن فرمود كنتم خير امة اخرجت للناس"

ص: 4149

(فرهنگ و تهاجم فرهنگي، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، گروه انتشارات، ص4 . )50- استقلال فرهنگي كشورهاي جهان سوم، درآخرين دهه قرن بيستم دريافتند كه بعد از يك قرن و پذيرش مفاهيم ظاهرا علمي به نام توسعه و آرزوي دستيابي به دروازه هاي بزرگ تمدن، به كشورهاي عقب مانده، عقب نگه داشته شده، توسع نيافته، مقروض، فقير و وابسته مبدل شده اند. و امروز كه به سالهاي تاريك چند دهه پيش مي نگرند، تهي و پوچ بودن آن همه مفاهيم پر زرق و برقي كه به نام پيشرفت به آنها القاء شده بود را به خوبي درك مي كنند. حضرت امام خميني (ره) با توجه به آيه شريفه"لن يجعل الله الكافرين علي المومنين سبيلا" استقلال را يكي از مهمترين اصول و محورهاي برنامه ريزيهاي توسعه و وابستگي و سلطه فرهنگي را اساسي ترين علت عقب ماندگي كشورهاي جهان سوم مي دانستند و بارها و بارها درباره آن به ملتهاي دربند، بخصوص مسلمانان هشدار دادند. از خود بيگانگي فرهنگي، استعمار فرهنگي، فرهنگ استعماري، سلطه فرهنگي، فرهنگ سلطه، استقلال فرهنگي، تحول فرهنگي و استقلال فكري، مفاهيمي هستند كه ايشان براي بيان جنبه هاي مختلف وابستگي فرهنگي ملل اسلامي و اهميت حصول استقلال فرهنگي در سخنرانيها ونوشته هايشان به كار برده اند: "اسلام وابستگي شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است، مي گويد نبايد

ص: 4150

صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد، نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد. . . . مبدا اين همين است كه در فكر، وابسته هستيم، فكرمان نمي تواند بكشد اين را كه ما خودمان هم فرهنگ داريم، خودمان هم فرهنگمان غني است خودمان هم همه چيز داريم. " (ديدگاههاي . . . /ص5 )44- تعالي انسان از نظر هدف، نظريه هاي توسعه را به دو دسته مي توانيم تقسيم كنيم. نخست نظريه هايي كه غايت توسعه را، توليد امكانات فرهنگي، بهبود كيفيت زندگي، رفاه مادي وبهره جويي بيشتر انسان از لذتها و خوشيهاي دنيوي وتوسعه علم مي دانند. دوم نظريه هايي كه تعالي انسان، شكوفايي ابعاد معنوي و روحاني و الهي شدن او را هدف توسعه فرهنگي محسوب مي كنند. اين دو نظريه، دو الگوي سياست فرهنگي مختلف راايجاب مي كند. مكتب حياتبخش اسلام در عين آنكه به نيازهاي مادي انسان توجه كافي مبذول داشته و گسترش علم و تكنولوژي را در جامعه اسلامي لازم مي داند، توسعه را در افزايش امكانات و گسترش تسهيلات مادي خلاصه نكرده و آن را زمينه و ابزاري براي توسعه حقيقي - كه همانا مهذب و متقي شدن انسانهاست - مي داند. در اين ديدگاه توسعه مادي فاقد اعتبار است و هنگامي ارزشمند

ص: 4151

خواهد بود كه منجر به رشد معنوي، روحي و اخلاقي انسان گردد. بنابراين، هدف غايي توسعه در نظام اسلامي پرورش وتكامل افراد جامعه است، چنانكه قرآن نيز مي فرمايد: "قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها" به درستي كه رستگار شد آن كس كه خويش را از آلودگيها پاك كرد و زيانكار شد آن كس كه فريفته شد (دچار رذايل گرديد) . اهميت اين موضوع تا بدانجاست كه خداوند، يكي از بزرگترين رسالات پيامبرانش را تزكيه انسانها قرار داده است: " هو الذي بعث في الاميين رسولا منهم يتلوا عليهم اياته و يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه و ان كانوا من قبل لفي ضلال مبين" او خدايي است كه در ميان مردم پيامبراني از خودشان برانگيخت تا آياتش را بر آنان بخواند و آنها را از پليديها پاك سازد و به آنها كتاب و حكمت بياموزد و اگرچه پيش از آن در گمراهي آشكار بودند. حضرت علي (ع) نيز سعادت واقعي انسان را در تهذيب نفس و توجه به درون مي داند و مي فرمايد: دوائك فيك و ما تشعر و دائك منك و ما تبحر و يحسب انك جرم صغير و فيك النطوي العالم الاكبر و انت الكتاب المبين الذي باحرفه يظهر المظهر فلا حاجة لك في خارج يخبر عنك بما

ص: 4152

سطر حضرت امام (ره) براساس تعاليم قرآني، ضمن آنكه هدف از توسعه و غايت توسعه فرهنگي را، تهذيب و تزكيه انسان مي شناسند و در برهه هاي مختلف به تعليم و تربيت و برنامه ريزي

ص: 4153

براي نيروي انساني و تربيت و پرورش و هدايت استعدادها و انديشه ها پرداخته اند، بركار و توليد، نظم و انضباط، پشتكار و تحقيق، جهاد و اجتهاد و ارتباط و پيوند مدرسه و دانشگاه با محيط كار، صنعت، كارخانه و مزرعه نيز به عنوان يك سياست و استراتژي فرهنگي تاكيد نموده اند: "نقيصه ها را همه با هم بايد رفع بكنيم كه در راس آنها فرهنگ است. فرهنگ اساس ملت است، اساس مليت يك ملت است. اساس استقلال يك ملت است و لهذا آنها كوشش كرده اند كه فرهنگ ما را استعماري كنند، كوشش كردند كه نگذارند انسان پيدا بشود، آنه از انسان مي ترسند از آدم مي ترسند. (صحيفه نور، ج6، ص94( . "اول چيزي كه بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بردانشكده ها لازم است. . . اين است كه اين نفري كه حالا شده است يك نفر اروپايي يا يك نفر شرقي، اين مغز را بردارند يك نفر انسان خودماني، انساني ايراني - اسلامي . . . يك مغز اسلامي - انساني جايش بنشانيم. . . " (ديدگاههاي . . . ص44( توجه به مقوله فرهنگي در انديشه حضرت امام خميني (ره) از چنان برجستگي و اهميتي برخوردار است كه به جرات مي توان آن را هسته اصلي افكار ايشان دانست. لهذا ضروري

ص: 4154

است كه به رهنمودها و پيامهاي فرهنگي ايشان با دقت نظر و تعمق كامل نگريست و آنها را مبناي برنامه ريزيها و سياستهاي كلي قرار داد تا جامعه به سمت تعالي و ترقي حركت كرده از انحراف و انحطاط در امان بماند و بتواند به معناي حقيقي كلمه به توسعه ست يابد. محمد مهدي احمدي

ص: 4155

توصيه هايي از امام خميني (ره)

اشاره

1 چكيده: هدف از تلاوت قرآن چيست؟ مطلوب در تلاوت قرآن شريف آن است كه [قرآن] در اعماق قلب انسان تاثير كند و باطن انسان صورت كلام الهي گيرد، و از مرتبه ملكه به مرتبه تحقق رسد . و اشاره به اين فرموده آنجا كه [معصوم] فرمايد: «جوان مؤمن اگر قرائت كند، قرآن در گوشت و خون او وارد شود .» و اين كنايه از آن است كه صورت قرآن در قلب مستقر و جايگزين گردد به طوري كه خود باطن انسان كلام الله مجيد و قرآن حميد گردد به اندازه لياقت و استعدادش . (1) آيا قرائت قرآن بدون تدبر اثري دارد؟ فرزندم با قرآن اين بزرگ كتاب معرفت آشنا شو، اگرچه با قرائت آن باشد و راهي از آن به سوي محبوب باز كن و تصور نكن كه قرائت بدون معرفت اثري ندارد كه اين وسوسه شيطان است، آخر، اين كتاب از طرف محبوب است براي تو و براي همه كس و نامه محبوب، محبوب است اگر چه عاشق و محب مفاد آن را نداند و با اين انگيزه حب محبوب كه كمال مطلوب است به سراغت آيد و شايد دستت گيرد . (2) چه كنيم تا از قرائت قرآن بهره بيشتري نصيب مان شود؟ يكي از آداب

ص: 4156

مهمه قرائت قرآن كه انسان را به نتايج بسيار و استفادت بي شمار نايل كند، «تطبيق» است . آنچنان كه در هر آيه از آيات شريفه كه تفكر مي كند، مفاد آن را با حال خود منطبق كند، و نقصان خود را به واسطه آن مرتفع كند و امراض خود را بدان شفا دهد . مثلا، در قصه شريفه حضرت آدم (ع)، ببيند سبب مطرود شدن شيطان از بارگاه قدس با آن همه سجده ها و عبادت هاي طولاني چه بوده، خود را از آن تطهير كند; زيرا مقام قرب الهي جاي پاكان است، با اوصاف و اخلاق شيطاني قدم در آن بارگاه قدس نتوان گذاشت . از آيات شريفه استفاده مي شود كه مبدا سجده ننمودن ابليس خودبيني و عجب بوده كه كوس (انا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين) (3) زد، و اين خود بيني اسباب خودخواهي و خود فروشي - كه استكبار است - شد; و آن، اسباب خود رايي - كه استقلال و سرپيچي از فرمان است - شد، پس مطرود درگاه شد . آنچه سبب مطروديت درگاه قدس است در هر كسي باشد مطرود است; شيطان خصوصيتي ندارد، آنچه او را از درگاه قرب دور كرد ما را نگذارد كه به آن درگاه راه يابيم . (4) مهمترين

ص: 4157

مانع فهم قرآن چيست؟ يكي ديگر از حجب كه مانع از فهم قرآن شريف و استفاده از معارف و مواعظ اين كتاب آسماني است، حجاب معاصي و كدورات حاصله طغيان و سركشي نسبت به ساحت قدس پروردگار عالميان است كه قلب را حاجب شود از ادراك حقايق . و بايد دانست كه از براي هر يك از اعمال صالحه يا سيئه چنانچه در عالم ملكوت صورتي است مناسب با آن، در ملكوت نفس نيز صورتي است كه به واسطه آن در باطن ملكوت نفس يا نورانيت حاصل و قلب مطهر و منور گردد، و در اين صورت نفس چون آينه صيقل صافي گردد كه لايق تجليات غيبيه و ظهور حقايق و معارف آن شود; و يا ملكوت نفس ظلماني و پليد شود، و در اين صورت قلب چون آينه زنگار زده و چركين گردد كه حصول معارف الهيه و حقايق غيبيه در آن عكس نيفكند . و چون قلب در اين صورت كم كم در حت سلطه شيطان واقع شود و ابليس متصرف مملكت روح گردد، سمع و بصر و ساير قوا نيز به تصرف آن پليد در آيد، و سمع از معارف و مواعظ الهي بكلي بسته شود، و چشم، آيات باهره الهيه را نبيند و از حق و آثار و آيات

ص: 4158

او كور گردد، و دل تفقه در دين نكند و از تفكر در آيات و بينات و تذكر حق و اسما و صفات محروم گردد، چنانچه حق تعالي فرموده: (لهم قلوب لا يفقهون بها و لهم اعين لا يبصرون بها و لهم آذان لا يسمعون بها اولئك كالانعام بل هم اضل (5) ( نظر آن ها به عالم چون نظر انعام و حيوانات گردد كه از اعتبار و تدبر خالي است، و قلوب آن ها چون قلوب حيوانات شود كه از تفكر و تذكر بي بهره است، بلكه از نظر در آيات و شنيدن مواعظ و معارف حالت غفلت و استكبار آنان روز افزون شود; پس، از حيوان پست تر و گمراه ترند . (6)

پى نوشت ها

: 1( قرآن از ديدگاه امام خميني، ص 2 . 103( قرآن از ديدگاه امام خميني، ص 3 . 105( من بهتر از اويم، مرا از آتش و او را از گل آفريدي . اعراف )4 . 12 : (7) قرآن از ديدگاه امام خميني، صص 5 . 114 -113( آنان را دل هايي است كه با آن نمي فهمند، و چشم هايي كه بدان نمي بينند، و گوش هايي كه با آن نمي شنوند، اينان چون چارپايانند بلكه گمراه تر .(اعراف )6 .)179 : (8) قرآن از ديدگاه امام خميني، ص 531 . به كوشش: حسن قدوسي

ص: 4159

زاده

ص: 4160

ثقل وجود حاج احمد آقا بود كه سنگيني ها و شكنندگي ها را حل مي كرد

25 چكيده: مرحوم حاج احمد آقا فردي بي تكلف و طرفدار مستضعفين و پابرهنه ها و رزمندگان و خانواده شهداء و نيروهاي مخلص حزب اللهي بود بسمه تعالي حجت الاسلام والمسلمين محتشمي: ثقل وجود حاج احمد آقا بود كه سنگيني ها و شكنندگي ها را حل مي كرد اشاره: ضمن تشكر از جناب آقاي محتشمي، در فرصتي كه پيش آمد تقاضا كرديم تا گوشه هايي از شخصيت و ويژگيهاي اخلاقي و خدماتي كه يادگار گرانقدر امام در ايران و در خارج از كشور به حضرت امام و به انقلاب داشتند، با توجه به تجربيات و سالهاي متوالي حشر نشر با ايشان بيان بفرمائيد. حضور بسم الله الرحمن الرحيم بايد عرض كنم كه بنظر من حالا به صورت يك اصل كلي شايد حقي را كه ايشان به گردن انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران و مردم دارند يا بي نظير است يا كم نظير بزرگترين حق را ايشان دارد و بخاطر اينكه ايشان در طول حيات پر بركت حضرت امام و چه بعد از انقلاب و چه قبل از انقلاب از كساني بودند كه همواره بعنوان اصحاب سر حضرت امام بشمار مي رفتند. اگر يك نفر اصحاب سر ، امام داشته باشند، ايشان بوده و اگر بيش از يك

ص: 4161

نفر باشد ايشان يكي از آن افراد بودند و اعتمادي را كه امام نسبت به حاج احمد آقا داشتند و ابراز مي داشتند نسبت به هيچكس اينگونه ابراز نكردند و نمي كردند براي خاطر اينكه حضرت امام سلام الله عليه از نزديك ايشان را پرورش داده بودند و شخصيت حاج احمد آقا در دامان شخص حضرت امام شكل گرفته بود من از دوراني كه به صورت مستقيم با ايشان كار كردم را عرض مي كنم و آن سال 56 بود كه حاج احمد آقا به نجف آمدند و ديگر از آن به بعد در نجف باقي ماندند. آمدن حاج احمد آقا به نجف با نظر شخص حضرت امام بود و با نظر مرحوم آيت الله شهيد حاج آقا مصطفي خميني. تا آنوقت ما از نزديك بصورت كامل حاج احمد آقا را نمي شناختيم البته ايشان در ايران از اواخر دهه 40 رسما وارد صحنه مبارزات سياسي و به تعبيري رهبري مبارزات سياسي در داخل ايران همراه با ديگر ياران امام بودند و تصميم گيريهاي اساسي كه صورت مي گرفت يكي از اطراف جريانات سياسي شخص ايشان بود در ارتباط با قم، تهران و ساير شهرستانها و در ارتباط مستقيم با حضرت امام هم بودند. مرحوم شهيد حاج آقا مصطفي خيلي روي ديدگاهها و نظريات ايشان حساب مي كردند و اعتقاد

ص: 4162

داشتند كه از هوش و ذكاوت و تحليل بالايي برخوردار هستند و لذا ما در نجف اشرف بعد از حضرت امام تكيه گاهمان از نظر مسائل مبارزاتي و انقلاب و مسائل سياسي مرهون شهيد آيت الله حاج آقا مصطفي بود، ايشان را طرف مشورت مستقيم بعد از حضرت امام قرار مي داديم و نظرات ايشان برايمان تعيين كننده بود منتها از وقتي كه حاج احمد آقا مشرف شدند به نجف اشرف و قرار بر اين شد كه در نجف در كنار امام باقي بمانند حاج آقا مصطفي دوستان امام را كه به ايشان مراجعه مي كردند، راجع به مسائل مختلف فرمودند به همه ما كه از اين به بعد ديگر با حاج احمد آقا مشورت كنيد و نظر ايشان نظر من هست و حاج آقا مصطفي با آمدن حاج احمد آقا تقريبا صحنه مسائل مبارزاتي و سياسي را براي ايشان باز كردند و اين مسئوليت را با توجه به شناختي كه داشتند به عهده ايشان گذاشتند كه اين خود براي ما يك بار مشخص سياسي اجتماعي و مبارزاتي را داشت و منعكس كرد و روش و شخصيت حاج احمد آقا براي دوستان حضرت امام بسيار جالب و اعجاب انگيز بود با توجه به اينكه فاصله جغرافيايي خاصي بين ايشان و حضرت امام بعد

ص: 4163

از سال 43 بود و صرفا دو ايشان را نظرات بسيار عميق و ريشه دار و تحليلهاي ايشان را مورد توجه خودشان قرار مي دادند و با توجه به حوادثي كه براي شخص حضرت امام در سال 56 و 57 در نجف بوجود آمد بنظر من ثقل وجودي حاج احمد آقا بود كه خيلي از بارها و سنگينيها و شكنندگي هايي را كه براي ياران امام در نجف و شايد براي شخص حضرت امام بوجود مي آورد آسان مي كرد و سهل مي كرد و شايد اگر حاج احمد آقا در نجف اشرف نبود و حادثه شهادت حاج آقا مصطفي بوجود مي آمد خيلي به امام سخت مي گذشت و گران تمام مي شد و اين تقريبا يك شمايي از ورود حاج احمد آقا به نجف اشرف در سال 56 بود. از سال 57 به بعد نقش ايشان در نجف و پاريس بسيار بسيار نقش تعيين كننده بود حاج احمد آقا يك ارتباط و كانال مطمئن و مستقيمي بود كه از نجف، تهران، قم و ساير اماكن ارتباط برقرار مي كرد و افرادي را كه صددرصد مورد اعتماد بودند از آنها دقيق ترين و مشخص ترين اطلاعات را از داخل ايران دريافت مي كردند و به امام منتقل مي كردند. البته نجف دوستاني كه بودند كانالهاي مختلفي را داشتند و وقتي كه

ص: 4164

حضرت امام حاج احمد آقا مي كردند و لذا نقش بسيار مؤثري را در قبل از پيروزي انقلاب و در آستانه پيروزي انقلاب داشتند و بعد از پيروزي انقلاب هم كه مشخص هست. من يكي دو تا خصوصيت بارزي را كه در وجود پر بركت يادگار حضرت امام مي دانم و معتقد هستم اين است: اين عشق و علاقه بي نظير حاج احمد آقا به امام فراتر از يك فرزند نسبت به پدر، فراتر از يك شاگرد نسبت به استاد و حتي فراتر از يك مريد نسبت به مراد بود. حاج احمد آقا به حق شيفته واله امام بود، شايد بعنوان يك عاشق مفتون و خودباخته نسبت به حضرت امام. من نمي توانم يك نمونه اي از اين عشق و علاقه را بياورم و مثال بزنم كه بگويم مثل چه كسي، شايد اگر بخواهيم نمونه اي را بياوريم حاج آقا مصطفي را بايد ذكر كنيم كه من فراموش نمي كنم در نجف اشرف اگر كسي كوچكترين سخني مي گفت كه يك درصد شائبه بي احترامي به امام بود مرحوم حاج آقا مصطفي عليرغم آن صبر و شكيبايي و سعه صدر وسيعي كه داشتند بلافاصله از خود بيخود مي شدند و عكس العمل نشان مي دادند، عكس العمل بسيار شديد كه حالا اينجا جايش نيست كه من بيان كنم توي خاطراتم گفتم و حاج احمد آقا هم چنين

ص: 4165

علاقه و عشقي نسبت به امام داشت و چنين عشقي كه صرفا احساسات نبود يعني با توجه به شناخت عميقي كه نسبت به امام و ابعاد وجودي امام داشت، اين عشق و علاقه ريشه در جانش پيدا كرده بود و از داخل نسبت به امام شعله هاي علاقه و عشق ملتهب بود و برافروخته بود و من بارها مشاهده كردم كه اگر كوچكترين ناراحتي را در امام حس مي كرد، به يك حالت مثل يك انساني را كه دارد سكته مي كند و حالت سنگكوب به آن دست مي دهد يك همچو حالتي پيدا مي كرد اصلا نمي توانست يك لحظه نگراني و ناراحتي جسمي و يا روحي را در حضرت امام ببيند. اگر ناراحتي اي براي امام پيش مي آمد، بلافاصله در وجود خود ايشان منعكس مي شد يعني شايد همان ناراحتي و همان درد و رنج را در وجود خودش احساس مي كرد و چنين احساسي را داشت. اين الت بود كه بعد از پيروزي انقلاب يك لحظه از امام جدا نمي شد يعني اگر مسافرت كوتاهي هم حاج احمد آقا بالاجبار مي رفت لحظه به لحظه ساعت به ساعت سعي مي كرد كه از حال امام مطلع بشود يعني در طول يك روز ممكن بود 10 بار، 15 بار از آن جايي كه هست حالا قم هست يا جاي ديگر تلفن بزند و از حال امام جويا بشود و مطلع

ص: 4166

بشود. اين يكي از ويژگيهاي خاص حاج احمد آقا بود كه نسبت به امام داشت. موضوع ديگري كه باز در وجود حاج احمد آقا بود، اعتقاد راسخي كه به افكار و انديشه ها و تفكرات حضرت امام داشت. او اينچنين بود كه واقعا آن اسلام ناب را در انديشه اماممي ديد بعضي ها هستند كه حالا ممكن است بصورت ظاهري اين مسئله را بگويند يا پذيرفته باشند اما در دل اعتقادات ديگري را ممكن است داشته باشند و فرض كنيد احساس كنند يا معتقد باشند كه نه، راههاي ديگري وجود دارد يا تفكرات ديگري اصيل تر هست ولي حاج احمد آقا به اين باور رسيده بود برايش حق اليقين شده بود، اين مسئله اسلام نابي را كه اصول و معيارهاي ارزشي اش را حضرت امام توي زمينه هاي مختلف تبيين كرده بود و بدين جهت در تمام صحبتهايش و در تمام اظهار نظرهايش آن انديشه ها و تفكرات حضرت امام متجلي است و بالاخره نكته آخر اينكه من همواره نسبت به حاج احمد آقا اين را احساس مي كردم كه خلاء وجودي حضرت امام در تمام لحظات پس از رحلت حضرت امام در وجنات يادگار امام بالعيان مشاهده مي شد من احساس مي كنم كه حاج احمد آقا يك افسردگي خاصي را بعداز رحلت امام همواره داشته، عليرغم اينكه همان روحيه امام را

ص: 4167

داشت و تقريبا يك خلف صالحي از امام هست يك كوه بردباري و استقامت و آن روحيات سخت كوشي امام و قدرت ايمان و عقيده امام را داشت ولي بار سنگين فقدان امام و خلاء وجودي امام آنقدر هست كه همواره انسان احساس مي كند كه مثل شمع مي سوزد و اطرافش را روشن مي كند و نوراني مي كند. امام همانطور كه مكتوب هم فرموده اند و الان موجود است ايشان را به عنوان يك فردي كه اعتماد كامل به او دارند و به عنوان فردي كه شايد مرجعي هست كه در خيلي از موارد مي توان از سيره امام و روشهاي امام براي اداره نظام به ايشان رجوع كرد، در بين بعضيها مطرح شده بود كه امام تحت تاثير حاج احمد آقاست و مثلا حاج احمد آقا در موضعگيريهاي امام نقش دارد، خيلي هم تبليغات سؤ مي كردند نسبت به حاج احمد آقا. و امام خيلي برآشفته شدند و پيغام دادند و پيام امام در مجلس خوانده شد. امام از حاج احمد آقا حمايت كردند و به شدت از اين تبليغاتي كه نسبت به حاج احمد آقا مي شد، امام نگران بودند و اين ميزان اعتماد امام را به حاج احمد آقا نشان مي داد. و در ثاني ميزان علاقه اي كه به حاج احمد آقا داشت كه اگر احساس مي كرد

ص: 4168

كه كساني ناجوانمردانه دارند نسبتهاي ناروا و كذبي را مي دهند و مي خواهند شخصيت او را مخدوش بكنند، در اذهان جامعه و مردم يا مثلا من شنيده بودم بعضي اوقات كه اگر حاج احمد آقا اظهار دلتنگي و گله نسبت به اينگونه برخوردهايي كه در خارج مي شود و اين شايعاتي كه از طرف احيانا دشمن و گاها دوستان ناآگاه كه حالا در صف مخالفين حاج احمد آقا درآمده بودند منعكس مي كردند خدمت امام، امام با يك برخورد بسيار عاطفي و در عين حال برخوردي كه درس بود براي حاج احمد آقا ايشان را دلداري مي دادند و مي فرمودند كه بهرحال يك فرد معتقد انقلابي و سياسي بايد اين سختيها را تحمل كند و بردبار باشد و اين چيزهايي هست كه از اول هم بوده و نسبت به پدر تو هم همين برخوردها مي شده و بايد صبر كنيد و بايد استقامت كنيد يعني امام ضمن اينكه با جريانات سياسي برخورد مي كردند و عكس العمل نشان مي دادند در عين حال برخورد تربيتي مي كردند، شايد همين برخوردها را نسبت به حاج آقا مصطفي هم امام در زمان حيات آن شهيد بزرگوار داشتند كه در اواخر عمر شريفشان آن اعلاميه اي كه صادر كردند، يكي از درد دلهاي حضرت امام اين بود كه راجع به حاج آقا مصطفي مرقوم فرموده

ص: 4169

بودند كه ايشان وقتي كه از آن كوزه آب خورد، گفتند برويد آب بكشيد كه نشان مي دهد كه امام چقدر در طول اين تاريخ طولاني رنجهايي را در اين حوزه ها و از طرف متحجرين و مقدس نماها تحمل كرده بودند و چقدر نسبت به شهيد حاج آقا مصطفي علاقه داشتند كه اين برخوردي كه با فرزند برومندشان در آن سالهاي اوليه حوزه علميه قم شده بود در روح حضرت امام اثر گذاشته بود چراكه براي ايشان خوب مشخص شده بود اين برخورد مقدس نماها و متحجرين چگونه مي تواند شخصيت يك انسان والايي را دگرگونه بكند. بهرحال مي خواهم عرض كنم كه امام آثار سؤ آن برخورد را طبيعتا در آن زمان از روح و جان حاج آقا مصطفي زدوده بود ولي در عين حال در ذهن مباركشان باقي مانده بود همين برخوردها در بعد از پيروزي انقلاب از طرف متحجرين انقلابي نما نسبت به حاج احمد آقا وجود داشت كه طبيعتا حضرت امام هم در مقام دفاع از شخصيت ايشان برمي آمدند و هم سعي مي كردند آن آثار و تبعات منفي كه مي توانست برخورد متحجرين انقلابي نما در جان و روح حاج احمد آقا بگذارد آن آثار را با برخوردهاي حكيمانه خودشان مي زدودند و از بينمي بردند. و اما در ارتباط با مسائل داخلي و

ص: 4170

خانوادگي و روشهاي اخلاقي ايشان من بايد عرض كنم كه ايشان همان روحيات و حالات حضرت امام را حالا با يك شعاع خاص ديگري داشتند يعني خيلي كم پيدا مي شود يك فردي فرض كنيد انقلابي باشد، مبارز باشد و بشدت هم عاطفي باشد و برخوردهاي بسيار بسيار محبت آميز نسبت به اطرافيان و يا دوستان و بخصوص اهل خانه خودش داشته باشد. اين يك ويژگي است كه اگر فرض كنيد يك فردي عاطفي بود طبيعتا نمي تواند بعنوان يك شخصيت سياسي برجسته ظهور بكند چون آن كسي كه شخصيت سياسي يعني بعد سياسيي اش پر رنگ هست، طبيعتا يك سري چيزها را در مقابل آن بعد سياسي از دست مي دهد و زير پا مي گذارد. آن كسي كه جنبه جهادي و انقلابي اش قوي هست، نمي تواند عاطفي باشد براي خاطر اينكه يك جاهايي مي رسد كه اينها با هم اصطكاك پيدا مي كنند. يك آدم فرض كنيد عارف به تمام معنا نمي تواند سياسي باشد و يا انقلابي باشد، حالا امام تمام اين ابعاد را در وجود مقدس خودشان جمع كرده بودند و عرض كردم يك شعاع خاصي از اين ابعاد مختلف را حضرت حاج احمد آقا از امام به ارث بردند يعني شما مي بينيند كه حاج احمد آقا در عين حاليكه در اوج مسائل سياسي قرار دارند و تحليلهاي

ص: 4171

سياسي و حركت و كار سياسي، در عين حال يك آدم به شدت عاطفي نسبت به حتي دوستانشان هستند يعني من خودم بارها و بارها شده كه اگر يك فاصله نسبتا طولاني ايشان را نمي ديدم ، همينكه به ايشان مي رسيدم احساس مي كردم كه با يك حالت خاصي هم احوالپرسي مي كنند هم معالقه مي كنند و بلافاصله اظهار هم مي كنند كه آقا من خيلي دلم برايت تنگ شده بود، اين حالت در يك آدم انقلابي يا سياسي كمتر ديده مي شود و در عين حال آن جرات و جسارت و آن شجاعتي كه خوب در حضرت امام وجود داشت، ما خيلي از شمه ها و شعاعهاي خاصش را در حاج احمد آقا مشاهده مي كرديم كه در لحظات بسيار حساسي كه خيلي ها فرار مي كنند و از كنار قضايا مي گذرند او با تمام وجود و توان وارد مي شد و لذا اين روحيه و اين محبت و علاقه و برخورد بسيار بسيار صميمانه و عاطفي را در حد اعلايش نسبت به خانواده و فرزندان خودشان داشتند يعني من بعضي موقعها مي ديدم كه وقتي يكي از فرزندان حاج احمد آقا وارد اتاق مي شدند با يك حالت خاصي و شيفتگي خاصي فرزند را در آغوش مي كشيدند و مي بوسيدند در حاليكه مثلا پدرها توي جمع وقتي مثلا فرزندشان وارد مي شود سعي مي كنند آن محبت

ص: 4172

را زياد ابراز نكنند.

ص: 4173

جام كوثر

21 چكيده: اين شعر با الهام از مضامين وصاياي حضرت امام خميني (س) در كتاب وعده ديدار سروده شده استشبي در مسجدي تنها نشستم گشودم مصحفي را چون به دستم بديدم مرغ بسمل را در آن دم كه زد بانگي رسا: من صامتستم! بناليد و حزين با خود همي گفت: من آن بحرم كه در حرف آمدستم شگفتا! پس چرا محزون و محجور؟ بگفتا: ناطقي را بايدستم بگفتم: روح تو، ناطق كجا شد؟ ! ندا از زورقي آمد كه هستم علي بود و علي آمد، علي گفت: من آن نقطه كه بر حرف آمدستم بگفتم: روح و جانم مر شما را فدا گردد سر و پا تا كه هستم بگفتندم: كه هستي؟ وز كجائي؟! بگفتم: غنچه باغ الستم از آندم تا به امشب در پي صبح من آن تشنه كه عطشان آمدستم به وادي ها شدم هر يك سرابي پي مي در خرابات آمدستم چو مرغي تشنه اندر جستجويم من آن حرفم كه در بحر آمدستم بگفتا: مي بنوش از جام كوثر بگفتم: ساقيا; حالا كه مستم! ؟ بگفت: از مستي دنيا برون شو نظر كردم به عقبي و برستم بگفتا: رو رها كن هوشياري نيوشيدم، رها كردم و جستم صباحي بايد از علم اليقين شد من از برهان به قرآن آمدستم نمازي

ص: 4174

بايد از عين اليقين ديد من از قرآن به عرفان آمدستم شكفتم چون گلي خوشبوي و زيبا در اين حض تا ابد من مي پرستم چو مرغي عاشق اندر وادي عشق من از آنجا به اينجا آمدستم خوشا روزي كه بال و پر گشايم ز جنت تا به رضوان بايدستم بگفتا: پس بنوش از جام باقي كه نوشيدم و حالا مست مستم

ص: 4175

جان از نگاه جانان

6 چكيده: مقدمهدر آستانه شهادت جانسوز دخت والاي محمد مصطفي صلي الله عليه وآله وسلم حضرت صديقه كبري سلام الله عليها به غرض يادكرد آن بانوي نمونه عصرها و نسلها بر آن شديم تا جلوه اي از كمالات آن فرشته زميني را در كلام بنيان گذار جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني قدس سره و رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي حفظه الله تعالي به تماشا بنشينيم. آنچه در پي مي آيد گزيده اي از سخنان اين دو فرزند شايسته حضرت زهرا سلام الله عليها است كه در دو بخش تقديم مي شود:الف بانوي بانوان در كلام امام عاشقان؛ب دخت آفتاب در كلام رهبر انقلاب.الف بانوي بانوان در كلام امام عاشقان1 من نيز رحلت «بانوي عالم» را به همه ملت ايران و شما آقايان، جوانان غيور تسليت عرض مي كنم. ما بايد سرمشق از اين خاندان بگيريم، بانوان ما از بانوانشان و مردان ما از مردانشان، بلكه همه از همه آنها. آنها زندگي خودشان را وقف كردند از براي طرفداري مظلومين و احياي سنت الهي. ما بايد تبعيت كنيم و زندگي خود را براي آنها قرار بدهيم.كسي كه تاريخ اسلام را مي داند، مي داند كه اين خاندان هر يكِشان مثل يك انسان كامل بلكه بالاتر، يك انسان الهي، روحاني براي ملتها و مستضعفين قيام كردند در مقابل

ص: 4176

كساني كه مي خواستند مستضعفين را از بين ببرند.صحيفه نور، ج 5، ص 283، 22/1/13582 تمام ابعادي كه براي زن متصور است و براي يك انسان متصور است در فاطمه زهرا سلام الله عليها جلوه كرده و بوده است.صحيفه نور، ج 6، ص 185، 26/2/13583 [حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ] يك زن معمولي نبوده است، يك زن روحاني، يك زن ملكوتي، يك زن به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام حقيقت انسان [بود].صحيفه نور، ج 6، ص 185، 26/2/13584 او زن معمولي نيست، او موجود ملكوتي است كه در عالم به صورت انسان ظاهر شده است. بلكه موجود الهي جبروتي در صورت يك زن ظاهر شده است.صحيفه نور، ج 6، ص 185، 26/2/13585 تمام هويتهاي كمالي كه در انسان متصور است و در زن تصور دارد، تمام در اين زن [حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ] است.صحيفه نور، ج 6، ص 185، 26/2/13586 [حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ] زني كه تمام خاصه هاي انبيا در اوست.صحيفه نور، ج 6، ص 185، 26/2/13587 [حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ] زني كه اگر مرد بود نبي بود، زني كه اگر مرد بود به جاي رسول الله بود.صحيفه نور، ج 6، ص 185، 26/2/13588 ...

ص: 4177

براي صديقه طاهره اين مسائل، اين معاني حاصل است. از مرتبه طبيعت شروع كرده است، حركت كرده است، حركت معنوي، با قدرت الهي، با دست غيبي، با تربيت رسول الله صلي الله عليه وآله وسلم مراحل را طي كرده است تا رسيده است به مرتبه اي كه دست همه از او كوتاه است.صحيفه نور، ج 6، ص 185، 26/2/1358 تمام ابعادي كه براي زن متصور است و براي يك انسان متصور است در فاطمه زهرا سلام الله عليها جلوه كرده و بوده است. 9 روز ولادت زهراي مرضيه كه روز زن است، روز پيروزي زن است.صحيفه نور، ج 6، ص 194، 27/2/135810 [روز ولادت زهراي مرضيه سلام الله عليها ] ... يك زن به دنيا آمد كه تمام هويت انساني در او جلوه گر است. پس روز، روز بزرگي است، روز شما زنان است.صحيفه نور، ج 6، ص 194، 27/2/135811 وقتي [مملكت] اسلامي مي شود كه مرد و زن اسلامي بشوند. همه افراد، اسلامي باشند. الگو حضرت زهرا سلام الله عليها است، الگو پيغمبر اسلام است.صحيفه نور، ج 7، ص 17، 8/3/135812 حضرت امير عليه السلام كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتي كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود از حجاز تا مصر، آفريقا، كذا و كذا، يك مقدار هم از اروپا، اين خليفه الهي

ص: 4178

وقتي توي جمعيت بود مثل همه ما كه نشسته ايم با هم، اين هم زير پايش نبود، همين بود كه يك پوست داشتند. به حسب نقل يك پوست داشتند كه شب خودش و حضرت فاطمه رويش مي خوابيدند و روز روي همين پوست، علوفه شترش را مي ريخت، پيغمبر هم همين شيوه را داشت.صحيفه نور، ج 8، ص 18، 13/4/135813 اگر روزي بايد روز زن باشد چه روزي والاتر و افتخارآميزتر از روز ولادت با سعادت فاطمه زهرا سلام الله عليها است.صحيفه نور، ج 12، ص 72، 15/2/135914 [حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ] زني كه افتخار خاندان وحي [است] و چون خورشيدي بر تارك اسلام عزيز مي درخشد.صحيفه نور، ج 12، ص 72، 15/2/135915 [حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ] زني كه فضايل او هم تراز فضايل بي نهايت پيغمبر اكرم و خاندان عصمت و طهارت بود.صحيفه نور، ج 12، ص 72، 15/2/135916 [حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ] زني كه هر كسي با هر بينش درباره او گفتاري دارد و از عهده ستايش او برنيامده. احاديثي كه از خاندان وحي رسيده به اندازه فهم مستمعان بوده و دريا را در كوزه اي نتوان گنجاند، و ديگران هر چه گفته اند به مقدار فهم خود بوده، نه به اندازه مرتبت او.صحيفه نور، ج 12،

ص: 4179

ص 72، 15/2/135917 جامعه ما از بانوانِ زمان؛ يعني بانوان زمان محمدرضا و رضا برگشتند به يك بانواني كه زينب گونه شدند و تابع «فاطمه».آن روز تابع آرايش اروپايي بودند و بايد از اروپا طرح لباس بيايد، امروز تابع مكتب هستند و آنچه اسلام بپسندد مقبول است، و اين يك تحولي است كه بالاترين تحولات است در جامعه ما. نگه داريد اين تحول را.صحيفه نور، ج 14، ص 131، 25/12/135918 تاريخ اسلام گواه احترامات بي حد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به اين مولود شريف [حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ] است تا نشان دهد كه زن، بزرگي ويژه اي در جامعه دارد كه اگر برتر از مرد نباشد، كمتر نيست.صحيفه نور، ج 14، ص 201، 4/2/136019 مبارك باد بر ملت عظيم الشأن ايران به ويژه زنان بزرگوار روز مبارك زن، روز شرافتمند عنصر تابناكي كه زيربناي فضيلتهاي انساني و ارزشهاي والاي خليفة الله در جهان است.صحيفه نور، ج 16، ص 125، 25/1/136120 ... مبارك تر و پُربهاتر، انتخاب بسيار والاي روز بيستم جمادي الثاني است، روز پرافتخار ولادت زني كه از معجزات تاريخ و افتخارات عالم وجود است.صحيفه نور، ج 16، ص 125، 25/1/136121 زني كه در حجره اي كوچك و خانه اي محقر انسانهايي تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك

ص: 4180

تا آن سوي افلاك و از عالم ملك تا آن سوي ملكوت اعلا مي درخشد.صحيفه نور، ج 16، ص 125، 25/1/136122 صلوات و سلام خداوند تعالي بر اين حجره محقري كه جلوه گاه نور عظمت الهي و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است.صحيفه نور، ج 16، ص 125، 25/1/136123 همه بايد به او [حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها ] اقتدا كنيد و كنيم.صحيفه نور، ج 19، ص 121، 21/12/136324 همه بايد دستورمان را از اسلام به وسيله او و فرزندان او بگيريم و همان طوري كه او بوده است باشيد.صحيفه نور، ج 19، ص 121، 21/12/136325 من راجع به حضرت صديقه سلام الله عليها خودم را قاصر مي دانم ذكري بكنم.صحيفه نور، ج 19، ص 278، 11/12/136426 يك روايت در كافي شريفه است و با سند معتبر نقل شده است. و آن روايت اين است كه حضرت صادق عليه السلام مي فرمايد: «فاطمه سلام الله عليها بعد از پدرش 75 روز زنده بودند. در اين دنيا بودند و حزن و شدت بر ايشان غلبه داشت، و جبرئيل امين مي آمد خدمت ايشان و به ايشان تعزيت عرض مي كرد و مسائلي از آينده نقل مي كرد.»صحيفه نور، ج 19، ص 278، 11/12/1364ما مفتخريم كه ... صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه

ص: 4181

است از ماست. 27 ... ظاهر روايت اين است كه در اين 75 روز مراوده اي بوده است، يعني رفت و آمد جبرئيل زياد بوده است، و گمان ندارم كه غير از طبقه اول از انبياي عظام درباره كسي اين طور وارد شده باشد كه در ظرف 75 روز جبرئيل امين رفت و آمد داشته است و مسائل را در آتيه اي كه واقع مي شده است، مسائل را ذكر كرده است، و آنچه كه به ذريه او مي رسيده است در آتيه ذكر كرده است و حضرت امير هم آنها را نوشته است.صحيفه نور، ج 19، ص 278، 11/12/136428 مسأله آمدن جبرئيل براي كسي يك مسأله ساده نيست، خيال نشود كه جبرئيل براي هر كسي مي آيد و امكان دارد بيايد، اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسي كه جبرئيل مي خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است ... اين معنا و اين تناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبياي درجه اول بوده است، مثل رسول خدا و موسي و عيسي و ابراهيم و امثال اينها، بين همه كس نبوده است، بعد از اين هم بين كسي ديگر نشده است؛ حتي درباره ائمه هم من نديده ام كه وارد شده باشد اين طور كه جبرئيل بر آنها نازل شده باشد

ص: 4182

... .صحيفه نور، ج 19، ص 278 279، 11/12/136429 اگر شما پذيرفتيد كه روز بيستم جمادي الثاني كه روز تولد حضرت زهراست، پذيرفتيد كه روز زن باشد، اين روز را پذيرفتيد، اين به عهده شما خيلي مسائل را مي آورد.صحيفه نور، ج 19، ص 279، 11/12/136430 در هر صورت من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلي كه براي حضرت زهرا ذكر كرده اند با اينكه آنها هم فضايل بزرگي است اين فضيلت را من بالاتر از همه مي دانم كه براي غير انبيا عليهم السلام آن هم نه همه انبيا براي طبقه بالاي انبيا عليهم السلام و بعض از اوليايي كه در رتبه آنها هست، براي كسي ديگر حاصل نشده و با اين تعبيري كه مراوده داشته است جبرئيل در اين هفتاد و چند روز، براي هيچ كس تاكنون واقع نشده و اين از فضايلي است كه از مختصات حضرت صديقه سلام الله عليها است.صحيفه نور، ج 19، ص 279، 11/12/136431 ما مفتخريم كه ... صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است از ماست.صحيفه نور، ج 21، ص 171، 15/3/1368 دخت آفتاب در كلام رهبر انقلاب32 تجليل از مقام فاطمه سلام الله عليها تكريم ايمان، تقوا، علم، ادب، شجاعت، ايثار، جهاد، شهادت و در يك كلمه مكارم

ص: 4183

اخلاق است كه پدر بزرگوارش براي آن مبعوث شد، و آن گاه كه رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم فاطمه را پاره تن خويش معرفي مي كند، به جهانيان مي آموزد كه جلوه والاي كرامت انسان و اخلاق اسلام را در اين چهره مقدس جست و جو كنند و مادران جهان، شعاعي از اين خورشيد درخشان برگيرند و كانون حيات انسانها را گرم و روشن سازند.29/11/135933 زن ايراني الگوي خود را حضرت زهرا سلام الله عليها و زينب عليها السلام قرار داده است.1/12/136134 ما افتخار مي كنيم كه دنباله رو آن خاندان پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم باشيم. افتخار مي كنيم كه فاطمه زهرا سلام الله عليها را اسوه و الگوي خود قرار بدهيم. زنها، دخترهاي جوان و نسل انقلابي كوشش كنند خودشان را به آن ترسيمي كه فاطمه زهرا سلام الله عليها از زن مسلمان براي ما به وجود آورده، هر چه ممكن است نزديك تر كنند.12/11/136335 بالاترين و بهترين زن نمونه كه تمام زنها و شخصيتهاي مسلمان بايد از او درس بگيرند، فاطمه زهرا سلام الله عليها است.21/12/136336 فاطمه زهرا سلام الله عليها در طول دوران زندگي يكي از چهره هاي برجسته حاضر در صحنه انقلاب اسلامي بوده است. به عنوان يك بانوي تراز اول اسلام از هيچ يك از مسائل مهمي كه در دوران

ص: 4184

بعثت، رسالت و هجرت بر مسلمانان مي گذشته، فاطمه زهرا فارغ نبوده و در همه آنها نقش داشته است.4/11/136437 ساده زيستي دختر پيامبر يك نمونه براي زنان امروز جامعه ماست. ما روحيه مصرف گرايي را كنار بگذاريم و در زندگي به حد لزوم اكتفا كنيم و از افراط بپرهيزيم و آرزوهاي حقير و كوچك را فداي ارزشهاي بزرگ بكنيم، نمونه كامل آن را در زندگي فاطمه زهرا سلام الله عليها مي توان در تاريخ مشاهده كرد. جهيزيه دختر پيامبر فقيرانه ترين جهيزيه اي بود كه در آن روز در بين مردم رايج بود.4/11/136438 امروز هم كه ما به جامعه خود نگاه مي كنيم، بحمدالله رشحاتي از درس فاطمه سلام الله عليها و فروغي از آن گوهر شب چراغ قرآني و اسلامي بر جامعه ما پوشيده شده و زنهاي ما بحمدالله «فاطمي» شده اند و به سمت آن زندگي حركت كرده اند.4/11/136439 در جامعه انقلابي ما اگر شأن زن از مرد بيشتر نباشد كمتر نيست و روي اين اصل ويژگيهاي زن در زمينه هاي گوناگون، مانند آموختن علم، جهاد، ارتباط با مرد، نقش مادري كه [در] تمام اينها زندگي حضرت [زهرا] يك نمونه است بايد مورد بررسي قرار گيرد.10/12/136440 به غير از مقامات معنوي و روحاني دخت گرامي پيامبر اسلام، يكي از خصوصيات برجسته آن بزرگوار، تسليم محض بودن در برابر

ص: 4185

حكم الهي و راه خدا در تمامي شرايط بود.اين ويژگي از آن بانوي بزرگوار يك مجاهدي بي نظير و پرچمدار مظلوميت و حقانيت در طول تاريخ اسلام ساخته كه در اين ايام، تعيين كننده و سرنوشت ساز و راهگشاي زندگي ما مي باشد.10/12/136441 شخصيت حضرت زهرا سلام الله عليها در طول تاريخ، شخصيتي يكتا و يگانه است و هيچ كس از زنان برجسته تاريخ به پاي حضرت زهرا سلام الله عليها نمي رسد.10/12/136442 يكي از مواريث حضرت فاطمه، صحيفه فاطميه است كه تمام دانشهاي معنوي مربوط به انسان در آن نوشته شده است و زندگي حضرت زهرا سلام الله عليها از هر نظر استثنايي است.10/12/136443 شخصيت زهراي اطهر كه مجموعه ارزشهاي بانوي مسلمان است مي تواند زيباترين و پُرجاذبه ترين ترسيم از زن را در ديدگاه همه زنان، مخصوصاً زنان مسلمان، قرار دهد.10/12/136444 در محراب عبادت، ايشان ساعتهاي متمادي با خدا راز و نياز مي كردند. عبادت و سلوك ايشان براي ما قابل تصور و درك نيست.10/12/136445 دختر پيامبر و رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم در عمر كوتاه خود اثر بزرگي به جا گذاشت و ايشان بزرگ ترين زن تاريخ است و زنان تاريخ هيچ يك به منزلت دختر پيامبر نيستند. دختري كه فقط هجده سال عمر كرد و بنابراين دخترهاي جوان هم مي توانند عظمت بيافرينند و

ص: 4186

دخترها بايد از حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و پسرها بايد از حضرت فاطمه سلام الله عليها درس بگيرند و اين راه را ادامه دهند.13/11/136546 اميد داريم همه ما بتوانيم روح و انديشه خود را در زلال كوثر مطهر شخصيت ملكوتي فاطمه سلام الله عليها شست و شو دهيم و جوهر وجود انساني خود را با كيمياي خاك راهِ او متحول سازيم؛ «زآنكه مس وجود را فضه او طلا كند».29/11/136547 مادران ما مي دانند كه اگر بخواهند پيروان صادق فاطمه سلام الله عليها باشند، بايد در دامان خويش ياران حسين و زينب عليهماالسلام را بپرورانند تا پرچم خونين ايمان و عزت را در كربلاهاي زمان برافرازند.29/11/136548 با ميلاد حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها اسلام تداوم يافت و نور اسلام به بركت وجود حضرت فاطمه سلام الله عليها در تاريخ و از طريق اولاد زهرا ماند و عمده ترين رمز بقاي اسلام از طريق حضرت فاطمه سلام الله عليها است.20/11/136649 زن ايراني در نظام جمهوري اسلامي بايد حقيقتاً سعي نمايد كه خود را شبيه دختر پيامبر بسازد و تنها با اظهار ارادت نمودن و فاصله گرفتن در عمل، هيچ مشكلي مرتفع نخواهد شد.7/11/136750 اميدواريم زنان امت اسلامي بتوانند با الهام گرفتن از شخصيت ملكوتي و عظيم القدر فاطمه زهرا سلام الله

ص: 4187

عليها بن بستهاي موجود در زندگي زنان در سطح جهان را بشكنند.8/11/1367 تجليل از مقام فاطمه سلام الله عليها تكريم ايمان، تقوا، علم، ادب، شجاعت، ايثار، جهاد، شهادت و در يك كلمه مكارم اخلاق است كه پدر بزرگوارش براي آن مبعوث شد. 51 در صحنه تعريف معنوي فاطمه زهرا سلام الله عليها وارد نمي شويم، ليكن در زندگي معمولي اين بزرگوار يك نكته مهم است و آن جمع بين زندگي يك زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظايفش در خانه از يك طرف و بين وظايف يك انسان مجاهد، غيور، خستگي ناپذير در برخوردش با حوادث سياسي مهم بعد از رحلت رسول اكرم صلي الله عليه وآله وسلم كه به مسجد مي آيد و سخنراني و موضعگيري و دفاع مي كند و حرف مي زند و يك جهادگر به تمام معنا و خستگي ناپذير و محنت پذير و سختي تحمل كن است از طرفي ديگر.22/9/136852 اين سه بُعد [فعاليتهاي سياسي، وظايف خانه داري، بُعد عبادي] را با هم جمع كردن، نقطه درخشان زندگي فاطمه زهرا سلام الله عليها است. آن حضرت، اين سه جهت را از هم جدا نكرد.22/9/136853 بگذارند ازدواج براي دختر مسلمان و زن جواني كه در محيط اسلامي است، مثل ازدواج فاطمه زهرا سلام الله عليها باشد، ازدواجي با پيوند عشقي معنوي و الهي

ص: 4188

و جوششي بي نظير ميان زن و مرد مؤمن و مسلمان و همكاري و همسري به معناي واقعي بين دو عنصر الهي و شريف، اما بيگانه از همه تشريفات و زر و زيورهاي پوچ و بي محتواي ظاهري.26/10/136854 شخصيت زهراي اطهر، در ابعاد سياسي و اجتماعي و جهادي، شخصيت ممتاز و برجسته اي است به طوري كه همه زنان مبارز و انقلابي و برجسته و سياسي عالم مي توانند از زندگي كوتاه و پُرمغز او درس بگيرند.26/10/136855 فاطمه زهرا سلام الله عليها در قله بشريت قرار دارد و كسي از او بالاتر نيست و مي بينيم كه آن بزرگوار به عنوان يك بانوي مسلمان، اين فرصت و قدرت را يافت كه خودش را به اين اوج برساند.26/10/136856 نكته اول در باب فاطمه زهرا سلام الله عليها است. براي انسانهاي كوچكي مثل من، خيلي دشوار است كه بخواهند ولو از دور درباره آن عظمت سخن بگويند. ما يك چيز و يك خيال و يك تصوير و يك نقش در ذهنمان مي گذرانيم، اين كجا و واقعيتها و حقيقتها كه بسي عظيم تر از ذهن ماست كجا؟ واقعاً دختر پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم معماي ناگشوده ذهن بشر و معارف بشري است ... .چند نمونه بسيار نادر وجود دارد كه از حد توصيف و بيان بالاترند و يكي از

ص: 4189

اينها فاطمه زهرا سلام الله عليها است. فقط با پيامبر صلي الله عليه وآله وسلم و با اميرالمؤمنين عليه السلام مي شود او را مقايسه كرد.17/10/136957 ما بايد هر چه را كه از مقام والاي زهراي اطهر عليها السلام درك كرده و مي فهميم، سرمشق زندگي و حركت خود قرار دهيم.ما بايد احساس محبت به فاطمه زهرا عليها السلام را در زندگي خود پياده كنيم؛ زيرا بدون پيوند عملي به اصل آن، محبت مورد سؤال قرار خواهد گرفت و در پي محبت بايد اطاعت و متابعت باشد.17/10/136958 بايد هر حرف و كلمه و هر اشاره اي در زندگي اين بزرگوار براي ما يك سرمشق باشد. به محبت دورادور و احساس محبت اكتفا نكنيم. اين احساس را در زندگي پياده نماييم. اگر محبت نباشد، اين رابطه عملي به وجود نمي آيد. در سايه آن محبت مي شود اين پيوند و پيوستگي عملي را به وجود آورد، اما بدون اين پيوستگي و پيوند عملي، اصل آن محبت زير سؤال خواهد رفت: «قل إن كنتم تحبّون اللّه فاتّبعوني يحببكم اللّه»، دنباله محبت بايد اطاعت و متابعت باشد.17/10/136959 پيامبر عظيم الشأن اسلام با اين اعتقاد كه فاطمه زهرا عليها السلام نمونه يك انسان كامل است بر دست او بوسه مي زد و اين امر نبايد يك مسأله عاطفي در نظر گرفته شود.

ص: 4190

نگرش اسلام به زن از باب تكامل معنوي و انساني اوست و در بررسيهاي مربوط به فرهنگ مسائل اجتماعي و پرورش علمي زنان بايد بر اين اساس عمل شود.4/10/137060 خداوند با توجه به معرفت، خلوص، صبر و فداكاري حضرت فاطمه زهرا عليها السلام آن حضرت را مركز فيوضات خود قرار داده است و ما كه خود را محبّ آن بانوي بزرگ اسلام مي دانيم بايد در اطاعت، عبادت و جهاد رهرو آن حضرت باشيم.5/10/137061 ما محبت به آن حضرت را بايد در عمل خود نشان دهيم. آيا به راستي ما نيز همانند فاطمه زهرا سلام الله عليها حاضريم براي سير كردن گرسنگان، قرص ناني را از گلوي خود و فرزندانمان بزنيم؟5/10/137062 خودسازي و تأثير سازنده در محيط زندگي انسانها راهي است كه فاطمه زهرا عليها السلام پيمود، و ما نيز به عنوان پيروان آن حضرت بايد در همين راه حركت كنيم. زهراي اطهر عليها السلام در زندگي پيامبر اسلام صلي الله عليه وآله وسلم و علي بن ابي طالب عليه السلام به مانند نوري مي درخشد؛ و زنان مسلمان ما بايد با الگو قرار دادن زندگي آن حضرت، خود را از درياي معرفت و كرامت فاطمه زهرا سلام الله عليها بهره مند سازند.24/9/137163 جوري است مقام آن بزرگوار كه علماي بزرگ مسلمين و صاحبان فكر

ص: 4191

و نظر بحث مي كردند كه آيا زهراي اطهر سلام الله عليها بالاتر است يا علي بن ابي طالب عليه السلام اين كم مقامي است كه بزرگان اسلام بنشينند با هم، يكي بگويد زهرا سلام الله عليها بالاتر است، يكي بگويد علي عليه السلام بالاتر است، خيلي مقامه.24/9/137164 راه همين راهي است كه امروز به فضل الهي، انقلاب جلوي پاي مردم ما گذاشته است. اين همان راه فاطمه زهرا سلام الله عليها است: خودسازي و جهان سازي.24/9/137165 هر جا ديديد كه راه علي عليه السلام و فاطمه سلام الله عليها و راه ائمه عليهم السلام كه امروز راه اين بزرگواران، همان راه امام خميني است و اگر كسي اين را نداند و نفهميده باشد، بايد در بصيرت خودش تجديد نظر كند. هر چي داريم بايد در راه اينها خرج كنيم. اين آن چيزي است كه اين عُلقه را معنا مي بخشد.24/9/137166 درباره زهراي اطهر سلام الله عليها هر چه انسان بيشتر فكر كند و در حالات آن بزرگوار بيشتر تدبر كند، بيشتر دچار شگفتي خواهد شد. تعجب انسان نه فقط از اين جهت است كه چطور يك موجود انساني در سنين جواني مي تواند به اين رتبه از كمالات معنوي و مادي نايل بشود كه البته اين خود هم يك حقيقت شگفت انگيز است. بلكه بيشتر از اين جهت

ص: 4192

است كه اسلام با چه قدرت عجيبي توانسته است تربيت والاي خود را به حدي برساند كه يك زن جوان در آن شرايط دشوار بتواند اين منزلت عالي را كسب كند. هم عظمت اين موجود و اين انسان والا تعجب آور و شگفت انگيز است، و هم عظمت مكتبي كه اين موجود عظيم القدر و جليل المنزلة را پديد آورده است.25/9/137167 من از جنبه هاي معنوي و روحي و الهي آن بزرگوار حرفي نمي توانم بزنم. من كوچك تر از اين هستم كه آن چيزها را درك كنم، حتي اگر كسي هم بتواند درك بكند، نمي تواند آن چنان كه حق اوست او را توصيف و بيان كند. آن جنبه هاي معنوي يك عالم جداگانه اي است.25/9/137168 در روايت ديگري از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است كه فاطمه زهرا سلام الله عليها به ايشان مي گويد ملائكه مي آيند، با من سخن مي گويند و مطالبي را به من مي گويند. اميرالمؤمنين عليه السلام به ايشان مي گويند: وقتي صداي ملك را شنيدي، به من بگو تا من بنويسم آنچه را كه تو مي شنوي و اميرالمؤمنين عليه السلام نوشت آنچه را كه ملائكه به فاطمه زهرا سلام الله عليها املا مي كردند و اين يك كتابي شد كه در نزد ائمه عليهم السلام بوده و هست.در روايات متعدد آمده كه ائمه عليهم السلام براي مسائل گوناگون خود به «مُصحف

ص: 4193

فاطمه» مراجعه مي كردند. بعد امام عليه السلام مي فرمايند: «انه و ليس فيها حلال و حرام»، در اين كتاب، احكام نيست، حلال و حرام نيست، «فيها علم ما يكون»، اما همه حوادث جاري بشري در دورانهاي آينده در اين كتاب هست. اين چه دانش والايي است؟ اين چه معرفت و حكمت بي نظيري است كه خداي متعال به يك زن در سنين جواني مي بخشد؟ اين مقام معنوي حضرت زهرا سلام الله عليها است. اين مسائل معنوي تا حدود زيادي به فضايل عملي ارتباط پيدا مي كند. ارتباط پيدا مي كند به آنچه كه از تلاش فاطمه زهرا سلام الله عليها ناشي مي شود.25/9/7169 دختري كه در كوره گداخته مبارزات سخت پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم در مكه متولد شد و در شعب ابي طالب يار و غمگسار پدر بود ... اين دختر مثل فرشته نجاتي براي پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم ، مثل مادري براي پدر خود و مثل پرستار بزرگي براي آن انسان بزرگ، مشكلات را تحمل كرد؛ غمگسار پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم شد. بارها را بر دوش گرفت، عبادت خدا كرد، ايمان خود را تقويت كرد، خودسازي كرد و راه معرفت و نور الهي را به قلب خود باز كرد؛ اينهاست آن چيزهايي كه يك آدم را به كمال مي رساند.25/9/137170 در دوران بعد

ص: 4194

از هجرت و در آغاز سنين تكليف، فاطمه زهرا سلام الله عليها با علي بن ابي طالب عليه السلام ازدواج مي كند. آن مهريه فاطمه است. آن جهيزيه فاطمه سلام الله عليها است. شايد همه شما بدانيد كه فاطمه زهرا سلام الله عليها كه دختر شخص اول دنياي اسلام بود و پدرش بر آن مردم حاكم بود، با چه سادگي و وضع فقيرانه اي ازدواج خود را مي گذراند. زندگي فاطمه زهرا سلام الله عليها در همه ابعاد پر از كار و تلاش و تكامل و تعالي روحي يك انسان است.25/9/1371يكي از مواريث حضرت فاطمه، صحيفه فاطميه است كه تمام دانشهاي معنوي مربوط به انسان در آن نوشته شده است. 71 مشكلات محيط و زندگي، فاطمه زهرا سلام الله عليها را كانوني براي مراجعات مردم و مسلمانها قرار مي دهد. دختر كارگشاي پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم در اين شرايط، زندگي را با كمال سرافرازي پيش مي برد. فرزنداني مثل حسن، حسين و زينب تربيت مي كند و شوهري مثل علي را نگهداري مي كند. رضايت پدري مثل پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم را جلب مي كند.25/9/137172 در دوراني هم

ص: 4195

كه راه فتوحات و غنايم باز شده است، دختر پيغمبر ذره اي از لذتهاي دنيا و تشريفات و تجملات و چيزهايي كه دل دخترهاي جوان و زنها متوجه آنهاست را به خود راه نمي دهد.25/9/137173 عبادت فاطمه زهرا سلام الله عليها يك عبادت نمونه است. «حسن بصري» كه يكي از عُبّاد و زُهّاد دنياي اسلام است درباره فاطمه زهرا سلام الله عليها مي گويد: به قدري دختر پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم عبادت كرد و در محراب عبادت ايستاد كه «تورّمت قدماها»؛ پاهاي آن بزرگوار از ايستادن در محراب عبادت ورم كرد.25/9/137174 جهاد آن بزرگوار در ميدانهاي مختلف يك جهاد نمونه است. در دفاع از اسلام، در دفاع از امامت و ولايت، در حمايت از پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم ، در نگهداري بزرگترين سردار اسلام يعني اميرالمؤمنين عليه السلام كه شوهر او بود.25/9/137175 آن خطبه اي كه فاطمه زهرا سلام الله عليها در مسجد مدينه بعد از رحلت پيغمبر صلي الله عليه وآله وسلم ايراد كرده است، خطبه اي است كه به گفته علامه مجلسي، بزرگان فُصحا و بُلَغا و دانشمندان بايد بنشينند كلمات و عبارات اين خطبه را معني كنند. اين قدر پرمغز است.از لحاظ زيبايي هنري اين سخن فاطمه زهرا عليها السلام مثل زيباترين و بلندترين كلمات نهج البلاغه و در حد سخنان اميرالمؤمنين

ص: 4196

عليه السلام است. فاطمه زهرا عليها السلام مي رود در مسجد مدينه مي ايستد در مقابل مردم و ارتجالاً حرف مي زند. شايد ايشان يك ساعت صحبت كرده است با بهترين و زيباترين عبارات و زبده ترين و گزيده ترين معاني. آن عبارتش، اين فصاحت و بلاغتش، اين فرزانگي و دانشش، اين معرفت و حكمتش، آن جهاد و مبارزه اش، آن رفتارش به عنوان يك دختر، آن رفتارش به عنوان يك همسر، آن رفتارش به عنوان يك مادر، آن احساسش به مستمندان ... اين شخصيت جامع الاطراف فاطمه زهرا عليها السلام است؛ اين الگوست؛ الگوي زن مسلمان اين است.25/9/137176 اميرالمؤمنين عليه السلام يك وقت درباره فاطمه زهرا عليها السلام فرمود: «ما اغْضَبَتْني وَ لا خَرَجَتْ مِنْ امري»؛ «يك بار اين زن در طول دوران زناشويي مرا به خشم نياورد، يك بار از دستور من سرپيچي نكرد.» فاطمه زهرا عليها السلام با آن عظمت و جلالت، در محيط خانه يك همسر است؛ يك زن است، همان طور كه اسلام مي گويد در محيط علم، يك دانشمند والاست.25/9/137177 وجود حضرت زهرا عليها السلام با آن حكمت، گويندگي، قدرت تحليل سياسي و اجتماعي و آينده نگري و نيز قدرت برخورد با عظيم ترين مسائل زمان خود، نشان دهنده اين واقعيت است كه يك زن مسلمان مي تواند در سنين جواني هم به مقامات عالي و

ص: 4197

معنوي و عرفاني دست يابد.8/9/137278 زنان مسلمان در زندگي شخصي، اجتماعي و خانوادگي خود بايد زندگي فاطمه زهرا عليها السلام را از جهت خردمندي، فرزانگي و عقل و معرفت الگو و سرمشق خود قرار دهند و از بُعد عبادت، مجاهدت، حضور در صحنه تصميم گيريهاي عظيم اجتماعي، خانه داري، همسرداري و تربيت فرزندان صالح از زهراي اطهر عليها السلام پيروي كنند؛ زيرا زندگي آن بانوي بزرگ اسلام نشان مي دهد كه زن مسلمان براي ورود در صحنه سياست و ميدان كار و تلاش و نيز ايفاي نقش فعال در جامعه همراه با تحصيل، عبادت، همسرداري و تربيت فرزندان مي تواند پيرو فاطمه زهرا عليها السلام باشد و دخت گرامي پيامبر عظيم الشأن الهي را الگوي خود قرار دهد.17/9/137279 زنان مسلماني كه امروز در نظام اسلامي با جديت، دلسوزي و همراه با عفت و عصمت درس مي خوانند، طبابت مي كنند و يا در محيطهاي اجتماعي، علمي و سياسي فعال هستند، پيروان فاطمه زهرا عليها السلام محسوب مي شوند و اين جانب با همه وجود براي چنين زناني احترام و تكريم قائل هستم.17/9/137280 حضرت فاطمه زهرا عليها السلام خلاصه نبوت و ولايت و داراي چنان شخصيت والايي است كه انسانها از درك عظمتِ وسعتِ آن ناتوان هستند. مقام و مرتبه آن حضرت تا حدي بود كه حتي كساني كه

ص: 4198

رابطه صميمي با آن بزرگوار نداشتند، زبان به مدح او گشودند.5/9/137381 فاطمه زهرا عليها السلام برترين نمونه مجسم براي زن مسلمان است و متفكرين و گويندگان مذهبي و دانشمندان بايد با بيان و قلم خود ابعاد وجودي و شخصيت اين بانوي بزرگ آفرينش را هر چه بهتر و بيشتر ترسيم و تبيين كنند.1374/7/21 عبدالرحيم موگِهي

ص: 4199

جان جانان از منظر جان و جانان

2 چكيده: كوتاه سخن صد نكته با تو گويم شايد نديده باشي تا دسته دسته نرگس زين باغ چيده باشي هر پديده اي كه داراي ابعاد گوناگوني باشد، از منظرهاي گوناگون نيز مي توان بدان نگريست. حتي اگر آن پديده داراي يك بُعد باشد، به تعداد جايگاه هايي كه در برابر آن قرار مي گيريم و از آن زاويه به آن مي نگريم و به نظاره مي ايستيم، نيز داراي منظرهاي گوناگوني خواهد بود. اينك چنان چه آن پديده به مرزهاي بي نهايت نزديك و نزديكتر شود، منظرها و جلوه هاي آن نيز به بي نهايت نزديك و نزديكتر خواهد شد.پس از اين كوتاه سخن، بر آن شديم تا منظرهايي از جان جانان، دخت پيام آور قرآن، حضرت فاطمه زهرا(عليهاالسلام)، را به نظاره ايستيم و چشم و دلمان را با اين نظاره به طراوت نشينيم و از منظر جانان، امام انقلاب و انقلابيان حضرت امام خميني (قدس سره)، و از منظر جان، رهبر انقلاب و انقلابيان، حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي)، به آن بنگريم، و از رهنمودها و سخنان حضرتشان مُستفيض و مست فيض شويم. شايان توجه است كه اين رهنمودها و سخنان به ترتيب زماني، تدوين و ترتيب يافته است. اميد است كه مقبول افتد و در نظر آيد: اگر اين كار

ص: 4200

خدا خواهد و مقبول افتد در دلم وسوسه اي نيست كه من آن كردم رهنمودهاي حضرت امام خميني (ره) 1 «پيغمبر وقتي كه از دنيا رفت، هيچ چيز نداشت. اين هم آن حاكم دوم كه ديگر توسعه حكومتش سر تا سر شرق را گرفته بود و تا اروپا هم رفته بود، تقريباً. آن هم آن حاكم كه [در] زندگي اش يك پوست داشت. آن جا شب ها روي آن، دو تايي زن و شوهر مي خوابيدند كه حضرت امير باشد و فاطمه زهرا (عليهاالسلام) و روزها علف شتر را روي آن مي ريختند كه علف بخورد آن [شتر].» صحيفه نور، ج 3، ص 6917/8/13573 «تمام ابعادي كه براي زن متصور است و براي يك انسان متصور است، در فاطمه زهرا (عليهاالسلام) جلوه كرده و بوده است.»صحيفه نور، ج 6، ص 4 26/2/1358 185 «حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسلام) يك زن معمولي نبود؛ يك زن روحاني، يك زن ملكوتي، يك زن به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام حقيقت انسان [بود].»همان5 «حضرت فاطمه زهرا(عليهاالسلام) زني [است] كه تمام خاصه هاي انبيا دراوست.»همان6 «حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسلام) زني كه اگر مرد بود، نبي بود. زني كه اگر مرد بود، به جاي رسول الله بود.»همان7 «... براي صديقه طاهره اين مسائل، اين معاني حاصل است. از

ص: 4201

مرتبه طبيعت شروع كرده است. حركت كرده است؛ حركت معنوي، با قدرت الهي، با دست غيبي، با تربيت رسول الله (صلي الله عليه وآله) مراحل را طي كرده است؛ تا رسيده است به مرتبه اي كه دست همه از او كوتاه است.»همان8 «اگر روزي بايد روز زن باشد، چه روزي والاتر و افتخار آميزتر از روز ولادت با سعادت فاطمه زهرا(عليهاالسلام) است.»صحيفه نور، ج 12، ص 9 15/2/1359 72 «حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسلام) زني [بود] كه فضايل او هم طراز فضايل بي نهايت پيغمبر اكرم و خاندان عصمت و طهارت بود.»همان10 «حضرت فاطمه زهرا (عليهاالسلام) زني كه هر كسي با هر بينش درباره او گفتاري دارد و از عهده ستايش او بر نيامده، كه احاديثي كه از خاندان وحي رسيده، به اندازه فهم مستمعان بوده و دريا را در كوزه اي نتوان گنجاند، و ديگران هر چه گفته اند، به مقدار فهم خود بوده، نه به اندازه مرتبت او.»همان11 «خطبه فاطمه زهرا (عليهاالسلام) در مقابل حكومت، و قيام اميرالمؤمنين و صبر اميرالمؤمنين، در مدت بيست و چند سال، و در عين حال كمكِ كاري به حكومت موجود، و بعد هم فداكاري در راه اسلام، و فداكاري دو فرزند عزيزش امام مجتبي كه يك خدمت بسيار بزرگ كرد و دولت جابر اموي را با آن خدمت رسوا فرمود، و

ص: 4202

خدمت بزرگ برادر ارجمندش حضرت سيدالشهداء، چيزهايي بود كه همه مي دانيد و مي دانيم و با اين كه عده كم و اسباب و ابزار جنگ پيش آن ها كم بود، لكن روح الهي و روح ايمان آن ها [باعث گرديد] كه بر همه ستمكاران عصر خودشان غلبه پيدا كردند و اسلام را زنده كردند.»صحيفه نور، ج 16، ص 12 6718/12/1360 «مسأله آمدن جبرئيل براي كسي، يك مسأله ساده نيست. خيال نشود كه جبرئيل براي هر كسي مي آيد و امكان دارد بيايد. اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسي كه جبرئيل مي خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است... اين معنا و اين تناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبياي درجه اول بوده است، مثل رسول خدا و موسي و عيسي و ابراهيم و امثال اين ها. بين همه كس نبوده است؛ بعد از اين هم بين كسي ديگر نشده است. حتي درباره ائمه هم من نديده ام كه وارد شده باشد اين طور كه جبرئيل بر آن ها نازل شده باشد.»صحيفه نور، ج 19، ص 278 و 13 27911/12/1364 «در هر صورت، من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلي كه براي حضرت زهرا ذكر كرده اند با اين كه آن ها هم فضايل بزرگي است بالاتر مي دانم، كه براي غير انبيا

ص: 4203

(عليهم السلام) آن هم نه همه انبيا، براي طبقه بالاي انبياء(عليهم السلام)، و بعضي از اوليايي كه در رتبه آن ها هست، براي كسي ديگر حاصل نشده. و با اين تعبيري كه مراوده داشته است جبرئيل در اين هفتاد و چند روز، براي هيچ كس تا كنون واقع نشده، و اين از فضايلي است كه از مختصات حضرت صديقه (عليهاالسلام) است.»همان، ص 27911/12/1364 رهنمودهاي مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي)14 «ساده زيستي دختر پيامبر يك نمونه براي زنان امروز جامعه ماست. ما روحيه مصرف گرايي را كنار بگذاريم و در زندگي به حد لزوم اكتفا كنيم و از افراط بپرهيزيم و آرزوهاي حقير و كوچك را فداي ارزش هاي بزرگ بكنيم؛ نمونه كامل آن را در زندگي فاطمه زهرا (عليهاالسلام) مي توان در تاريخ مشاهده كرد. جهيزيه دختر پيامبر، فقيرانه ترين جهيزيه اي بود كه در آن روز در بين مردم رايج بود.»4/11/136415 «در جامعه انقلابي ما اگر شأن زن از مرد بيشتر نباشد، كمتر نيست و روي اين اصل بايد ويژگي هاي زن در زمينه هاي گوناگون، مانند آموختن علم، جهاد، ارتباط با مرد، نقش مادري (كه [در] تمام اين ها زندگي حضرت زهرا(عليهاالسلام) يك نمونه است)، مورد بررسي قرار گيرد.»10/12/136416 «در صحنه تعريف معنوي فاطمه زهرا (عليهاالسلام) وارد نمي شويم، ليكن در زندگي معمولي اين بزرگوار، يك

ص: 4204

نكته مهم است و آن جمع بين زندگي يك زن مسلمان در رفتارش با شوهر و فرزندان و انجام وظايفش در خانه از يك طرف، و بين وظايف يك انسان مجاهد، غيور، خستگي ناپذير در برخوردش با حوادث سياسي مهم، بعد از رحلت رسول اكرم (صلي الله عليه وآله)، كه به مسجد مي آيد و سخنراني و موضعگيري و دفاع مي كند و حرف مي زند و يك جهادگر به تمام معنا و خستگي ناپذير و محنت پذير و سختي تحمل كن است، از طرفي ديگر.»22/9/136817 «بگذارند ازدواج براي دختر مسلمان و زن جواني كه در محيط اسلامي است، مثل ازدواج فاطمه زهرا(عليهاالسلام) باشد؛ ازدواج با پيوند عشقي معنوي و الهي و جوششي بي نظير ميان زن و مرد مؤمن و مسلمان، و همكاري و همسري به معناي واقعي بين دو عنصر الهي و شريف، اما بيگانه از همه تشريفات و زر و زيورهاي پوچ و بي محتواي ظاهري.»26/10/136818 «نكته اول در باب فاطمه زهرا(عليهاالسلام) است. براي انسان هاي كوچكي مثل من، خيلي دشوار است كه بخواهند (و لو از دور) درباره آن عظمت سخن بگويند. ما يك چيز و يك خيال و يك تصوير و يك نقش در ذهنمان مي گذرانيم، اين كجا، و واقعيت ها و حقيقت ها كه بسي عظيمتر از ذهن ماست، كجا؟ واقعاً دختر پيامبر (صلي الله عليه وآله) معماي ناگشوده ذهن بشر

ص: 4205

و معارف بشري است... .چند نمونه بسيار نادر وجود دارد كه از حد توصيف و بيان بالاترند و يكي از اين ها فاطمه زهرا (عليهاالسلام) است. فقط با پيامبر (صلي الله عليه وآله) و با اميرالمؤمنين مي شود او را مقايسه كرد.»17/10/136919 «بايد هر حرف و كلمه و هر اشاره اي در زندگي اين بزرگوار [فاطمه (عليهاالسلام)] براي ما يك سرمشق باشد. به محبت دورادور و احساس محبت اكتفا نكنيم؛ اين احساس را در زندگي پياده نماييم. اگر محبت نباشد، اين رابطه عملي به وجود نمي آيد. در سايه آن محبت مي شود اين پيوند و پيوستگي عملي را به وجود آورد. اما بدون اين پيوستگي و پيوند عملي، اصل آن محبت زير سؤال خواهد رفت: «قل ان كنتم تحبّون الله فاتّبعوني يحببكم الله»؛ دنباله محبت بايد اطاعت و متابعت باشد.»17/10/136920 «پيامبر عظيم الشأن اسلام با اين اعتقاد كه فاطمه زهرا (عليهاالسلام) نمونه يك انسان كامل است، بر دست او بوسه مي زد و اين امر نبايد يك مسأله عاطفي در نظر گرفته شود. نگرش اسلام به زن از باب تكامل معنوي و انساني اوست و در بررسي هاي مربوط به فرهنگ مسائل اجتماعي و پرورش علمي زنان بايد بر اين اساس عمل شود.»4/10/137021 «در روايت ديگري از اميرالمؤمنين (عليه السلام) نقل شده است كه فاطمه زهرا (عليهاالسلام) به ايشان مي گويد:

ص: 4206

ملائكه مي آيند، با من سخن مي گويند و مطالبي را به من مي گويند. اميرالمؤمنين (عليه السلام) به ايشان مي گويند: وقتي صداي ملك را شنيدي، به من بگو تا من بنويسم آن چه را كه تو مي شنوي. و اميرالمؤمنين (عليه السلام) نوشت آن چه را كه ملائكه به فاطمةالزهرا (عليهاالسلام) املا مي كردند، و اين يك كتابي شد كه در نزد ائمه (عليهم السلام) بوده و هست.در روايات متعدد آمده كه ائمه(عليهم السلام) براي مسائل گوناگون خود، به «مصحف فاطمه» مراجعه مي كردند. بعد امام (عليه السلام) مي فرمايند: «انه و ليس فيها حلال و حرام»؛ در اين كتاب، احكام نيست، حلال و حرام نيست. «فيها علم ما يكون»؛ اما همه حوادث جاري بشري، در دوران هاي آينده، در اين كتاب هست. اين چه دانش والايي است؟ اين چه معرفت و حكمت بي نظيري است كه خداي متعال به يك زن در سنين جواني مي بخشد؟ اين مقام معنوي حضرت زهرا (عليهاالسلام) است. اين مسائل معنوي تا حدود زيادي به فضايل عملي ارتباط پيدا مي كند. ارتباط پيدا مي كند به آن چه از تلاش فاطمه زهرا (عليهاالسلام) ناشي مي شود.»25/9/137122 «در دوراني هم كه راه فتوحات و غنايم باز شده است، دختر پيغمبر ذره اي از لذت هاي دنيا و تشريفات و تجملات و چيزهايي را كه دل دخترهاي جوان و زن ها متوجه آن هاست، به خود راه

ص: 4207

نمي دهد.»25/9/137123 «عبادت فاطمه زهرا (عليهاالسلام) يك عبادت نمونه است. «حسن بصري» كه يكي از عبّاد و زهّاد دنياي اسلام است، درباره فاطمه زهرا(عليهاالسلام) مي گويد: به قدري دختر پيغمبر (صلي الله عليه وآله) عبادت كرد و در محراب عبادت ايستاد كه «تورّمت قدماها»؛ پاهاي آن بزرگوار از ايستادن در محرابِ عبادت ورم كرد.»25/9/137124 «آن خطبه اي كه فاطمه زهرا(عليهاالسلام) در مسجد مدينه، بعد از رحلت پيغمبر (صلي الله عليه وآله)، ايراد كرده است، خطبه اي است كه به گفته علامه مجلسي، بزرگان فُصَحا و بُلغا و دانشمندان بايد بنشينند كلمات و عبارات اين خطبه را معني كنند. اين قدر پر مغز است.از لحاظ زيبايي هنري، اين سخن فاطمه زهرا(عليهاالسلام) مثل زيباترين و بلندترين كلمات نهج البلاغه و در حد سخنان اميرالمؤمنين (عليه السلام) است.آن عبادتش، اين فصاحت و بلاغتش، اين فرزانگي و دانشش، اين معرفت و حكمتش، آن جهاد و مبارزه اش، آن رفتارش به عنوان يك دختر، آن رفتارش به عنوان يك همسر، آن رفتارش به عنوان يك مادر، آن احساساتش به مستمندان... اين شخصيت جامع الاطراف فاطمه زهرا (عليهاالسلام) است. اين الگوست؛ الگوي زن مسلمان اين است.»25/9/137125 «امير المؤمنين (عليه السلام) يك وقتي درباره فاطمه زهرا (عليهاالسلام) فرمود: «ما اغضبتني و لا خرجت من امري»؛ يك بار اين زن در طول دوران زناشويي مرا به خشم نياورد، يك بار از

ص: 4208

دستور من سرپيچي نكرد.فاطمه زهرا (عليهاالسلام) با آن عظمت و جلالت، در محيط خانه يك همسر است؛ يك زن است همان طور كه اسلام مي گويد. [و] در محيط علم يك دانشمند والاست.»1371/9/52 عبدالرحيم موگهي (شميم)

ص: 4209

جان و جانان

اشاره

3 چكيده: امام زمان (عج) از نگاه امام خميني (ره) (1) با سلام و درود به پيش گاه مقدس مولود نيمه ي شعبان و آخرين ذخيره ي امامت، حضرت بقية الله - ارواحنا فداه - و يگانه دادگستر ابدي و بزرگ پرچم دار رهايي انسان از قيود ظلم و ستم استكبار . سلام بر او و سلام بر منتظران واقعي او . سلام بر غيبت و ظهور او و سلام بر آنان كه ظهورش را با حقيقت درك مي كنند و از جام هدايت و معرفت او لبريز مي شوند . )1 )2 . بقية الله; انسان كامل مي گويند: والعصر ان الانسان لفي خسر . عصر، انسان كامل است، امام زمان عليه السلام است; يعني عصاره ي همه ي موجودات . قسم به عصاره ي همه ي موجودات; يعني قسم به انسان كامل . (3) عصر، هم محتمل است كه در اين زمان حضرت مهدي عليه السلام باشد يا انسان كامل باشد كه مصداق بزرگش رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم و ائمه هدي عليهم السلام و در عصر ما حضرت مهدي عليه السلام است . قسم به عصاره ي موجودات عصر، فشرده ي موجودات، آن كه فشرده ي همه ي عوالم است . يك نسخه است، نسخه ي تمام عالم . همه ي عالم در اين موجود، در اين انسان كامل عصاره شده

ص: 4210

است و خدا به اين عصاره قسم مي خورد . (4) حضرت مهدي عليه السلام، ابعاد مختلفه دارد كه آن چه كه براي بشر واقع شده است، بعض ابعاد اوست . (5) پيغمبر مي خواست همه ي مردم را علي بن ابي طالب عليه السلام كند، ولي نمي شد و اگر بعثت، هيچ ثمره اي نداشت الا وجود علي بن ابي طالب عليه السلام و وجود امام زمان عليه السلام، اين هم توفيق بسيار بزرگي بود . اگر خداي تبارك و تعالي، پيغمبر را مبعوث مي كرد براي ساختن يك چنين انسان هاي كامل، سزاوار بود . لكن آن ها مي خواستند كه همه، آن طوري بشوند، آن توفيق حاصل نشد . (6) ماه شعبان، شب نيمه ي شعبان دارد كه تالي ليلة القدر است . ماه رمضان، مبارك است، براي اين كه ليلة القدر دارد . و ماه شعبان، مبارك است براي اين كه نيمه ي شعبان دارد . ماه رمضان مبارك است، براي اين كه نزول وحي در او شده است يا به عبارت ديگر; معنويت رسول خدا، صلي الله عليه و آله وحي را نازل كرده است . و ماه شعبان معظم است براي اين كه ماه ادامه ي همان معنويات ماه رمضان است . اين ماه مبارك رمضان، جلوه ي ليلة القدر است كه تمام حقايق و معاني در او جمع است .

ص: 4211

و ماه شعبان، ماه امامان است كه ادامه ي همان است . در ماه مبارك رمضان، مقام رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم به ولايت كلي الهي، بالاصالة تمام بركات را در اين جهان بسط داده است و ماه شعبان، كه ماه امامان است، به بركت ولايت مطلقه، به تبع رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم همان معاني را ادامه مي دهد . . . . . . همان طوري كه رسول اكرم صلي الله عليه و آله وسلم به حسب واقع، حاكم بر جميع موجودات است، حضرت مهدي عليه السلام نيز، همان طور حاكم بر جميع موجودات است . آن، خاتم رسل است و اين، خاتم ولايت . آن، خاتم ولايت كلي بالاصالة است و اين، خاتم ولايت كلي به تبعيت است . (7) ماه مبارك رمضان كه ماهي مبارك است، ممكن است براي اين باشد كه ماهي است كه ولي اعظم، يعني رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم واصل شده و بعد از وصول، ملايكه را و قرآن را نازل كرده است . به قدرت او، ملايكه نازل مي شوند . به قدرت ولي اعظم است كه قرآن نازل مي شود و ملايك نازل مي شوند . ولي اعظم، به حقيقت قرآن مي رسد در ماه مبارك و شب

ص: 4212

قدر و پس از رسيدن، متنزل مي كند به وسيله ي ملايكه - كه همه تابع او هستند - قرآن شريف را، تا به حدي كه براي مردم بگويد . قرآن در حد ما نيست، در حد بشر نيست . قرآن، سري است بين حق و ولي الله اعظم كه رسول خداست، به تبع او نازل مي شود تا مي رسد به اين جايي كه به صورت حروف و كتاب در مي آيد كه ما هم از آن استفاده ي ناقص مي كنيم . و اگر سر «ليلة القدر» و سر «نزول ملايكه» در شب هاي قدر - كه الآن هم براي ولي الله اعظم حضرت صاحب عليه السلام اين معنا امتداد دارد - سر اين ها را ما بدانيم، همه ي مشكلات ما آسان مي شود . (8) . . . ذوات مطهره ي معصومين از رسول خدا صلي الله عليه و آله تا حجت عصر (عجل الله فرجه) كه مفاتيح وجود و مخازن كبريا و معادن حكمت و وحي و اصول معارف و عوارف و صاحبان مقام جمع و تفصيل اند . (9) من خيلي ناراحت مي شوم از اين كه مثلا امام عصر عليه السلام را مي گويند: سلطان السلاطين، خليفة الله است . (10) مقام مقدس ولي الله اعظم و بقية الله في ارضه ارواحنا لمقدمه الفداء كه واسطه ي فيض و عنايات

ص: 4213

حق تعالي است . (11) از پيغمبر گرفته تا امام عصر عليهم السلام همه از گناه مي ترسيدند . گناه آن ها غير ايني است كه من و شما داريم . آن ها يك عظمتي را ادراك مي كردند كه توجه به كثرت، از گناهان كبيره است پيش آن ها . )2 )12 . عرضه ي اعمال بر امام زمان (عج) تمام ذرات كارهاي ما تحت نظر خداي تبارك و تعالي است و نامه ي اعمال ما به حسب روايات به امام وقت عرضه مي شود . امام زمان عليه السلام مراقب ما هستند . (13) توجه داشته باشيد كه در كارهاي تان جوري نباشد كه وقتي بر امام زمان عليه السلام عرضه شد، خداي نخواسته، آزرده بشوند و پيش ملايكة الله يك قدري سرافكنده بشوند كه، اين ها شيعه هاي من هستند . اين ها دوستان من هستند و برخلاف مقاصد خدا عمل كردند . رييس يك قوم اگر قومش خلاف بكند، آن رييس منفعل مي شود . (14) طوري باشد كه نامه ها وقتي عرضه مي شود، ايشان را متاثر نكند . (15) خلاف ما براي امام زمان عليه السلام سرشكستگي دارد . دفاتر را وقتي بردند خدمت ايشان و ايشان ديد شيعه هاي او (خوب، ما شيعه ي او هستيم)، شيعه ي او دارد اين كار را مي كند، امام زمان عليه السلام سرشكسته مي شود

ص: 4214

. بيدار بشويد كه مساله خطرناك است و خطر هم خطر شخص نيست، خطر ملت نيست، خطر اسلام است . (16) قبل از اين كه اين نامه ي اعمال ما به پيشگاه خدا و قبل از آن به پيشگاه امام زمان عليه السلام برسد، خودمان بايد نظر كنيم به اين نامه ي اعمال مان . (17) وقتي نامه هاي ما را بردند پيش امام زمان عليه السلام (در روايات است كه هر هفته مي برند، هفته اي دو دفعه .) وقتي كه مي برند، اعمال ما جوري باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم . ما آن طور نيست كه خودسر بخواهيم يك كاري را انجام بدهيم . (18) اگر يك وقت، نامه ي عمل يك روحاني را بردند و به امام زمان عليه السلام دادند و آن ملايكة اللهي كه بردند و نامه را دادند، بگويند: اين هم روحاني شما، اين ها پاسداران اسلام شماهستند؟ و امام زمان عليه السلام خجالت بكشد، نعوذ بالله . او علاقه دارد به شما . شما ببينيد اگر اين آقا، خودشان خيلي منزه است، از پسرشان يك چيزي صادر بشود، خودشان سرافكنده مي شوند . اگر از خادم شان يك چيزي صادر بشود، خودشان سرافكنده مي شوند . ما همه خادم هستيم . از ما توقع هست . از شما توقع هست . (19)

ص: 4215

من خوف دارم كه كاري بكنيم كه امام زمان عليه السلام پيش خدا شرمنده بشود . اين ها شيعه ي تو هستند اين كار را مي كنند! نكند يك وقت خداي نخواسته، يك كاري از ماها صادر بشود كه وقتي نوشته برود، نوشته هاي ملايكةاللهي كه مراقب ما هستند، رقيب هستند، هر انساني، رقيب دارد و مراقبت مي شود . ذره هايي كه بر قلب هاي شما مي گذرد، رقيب دارد . چشم ما رقيب دارد . گوش ما رقيب دارد . زبان ما رقيب دارد . قلب ما رقيب دارد . كساني كه مراقبت مي كنند اين ها را، نكند كه خداي نخواسته از من و شما و ساير دوستان امام زمان عليه السلام يك وقت، چيزي صادر بشود كه موجب افسردگي امام زمان عليه السلام باشد . مراقبت كنيد از خودتان، پاسداري كنيد از خودتان . )3 )20 . كسب رضايت حضرت بقية الله (عج) رهبر همه ي شما و همه ي ما، وجود مبارك بقية الله عليه السلام است و بايد ماها و شماها طوري رفتار كنيم كه رضايت آن بزرگوار را كه رضايت خداست، به دست بياوريم . (21) من اميدوارم كه همه ي خواهرها و برادرها و همه ي قشرهاي اين ملت و همه ي ما، از خدمت گزاران به اسلام و ولي عصر عليه السلام باشيم . ما در يك مملكتي هستيم كه

ص: 4216

مملكت ولي عصر عليه السلام است و وظيفه ي آن هايي كه در مملكت ولي عصر عليه السلام زندگي مي كنند، يك وظيفه ي سنگين است . نمي توانيم ما لفظا بگوييم ما در زير پرچم ولي عصر عليه السلام هستيم و عملا توي آن مسير نباشيم، چنان چه نمي توانيم بگوييم كه ما، جمهوري اسلامي داريم و عملا آن طور نباشيم، اسلامي نباشيم . )4 )22 . انتظار يعني مقابله با ظلم در بعضي روايات كه من حالا نمي دانم صحت و سقمش را، هست كه يكي از چيزهاي مستحب اين است كه مؤمنين در حال انتظار، اسلحه هم داشته باشند . اسلحه ي مهيا، نه اين كه اسلحه را بگذارند كنار و بنشينند منتظر . اسلحه داشته باشند براي اين كه با ظلم مقابله كنند، با جور مقابله كنند . تكليف است . نهي از منكر است . به همه ي ما تكليف است كه بايد مقابله كنيم با اين دستگاه هاي ظالم، خصوصا دستگاه هايي كه با اساس مخالفند . (23) ما منتظران مقدم مباركش، مكلف هستيم تا با تمام توان كوشش كنيم تا قانون عدل الهي را در اين كشور ولي عصر عليه السلام حاكم كنيم و از تفرقه و نفاق و دغل بازي بپرهيزيم و رضاي خداوند متعال را در نظر بگيريم . (24) اميدوارم كه ما

ص: 4217

همه جزء هيات قائميه باشيم و همه به آن وظايفي كه اسلام، قرآن، تحت لواي حضرت صاحب عليه السلام براي ما تعيين فرموده اند، عمل كنيم و صورت ها را محتواي واقعي به آن بدهيم و الفاظ را معاني حقيقي . شايد اين وصفي كه براي حضرت صاحب عليه السلام ذكر شده است، دنبال همين آيه شريفه كه مي فرمايد: قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني و فرادي، دنبال همين معنا باشد كه همه بايد قيام بكنيم . قيام واحد كه بالاترين قيام، همان قيام آن شخص واحد است . و همه ي قيام ها بايد دنبال آن قيام باشد و قيام لله باشد . خداي تبارك و تعالي مي فرمايد كه: قل انما اعظكم بواحدة . به امت بگو كه فقط من يك موعظه دارم به شما و آن موعظه اين است كه، قيام كنيد و قيام لله باشد . قيام لله كنيد . البته آن حضرت قيام لله مي فرمايند و آن للهي كه و آن خلوصي كه براي ايشان هست، براي ديگران نيست . لكن شيعه هاي بزرگوار آن حضرت هم بايد پيروي از او بكنند در اين كه قيام كنند لله، براي خدا . (25) اميد آن است كه مسلمانان و مستضعفان جهان به پاخيزند و داد خود را از مستكبران بگيرند و مقدمات

ص: 4218

فرج آل محمد صلي الله عليه و آله را فراهم نمايند . (26) ان شاءالله، اسلام را به آن طور كه هست، در اين مملكت پياده كنيم و مسلمين جهان نيز اسلام را در ممالك خودشان پياده كنند و دنيا، دنياي اسلام باشد و زور و ظلم و جور از دنيا بر طرف بشود و مقدمه باشد براي ظهور ولي عصر ارواحنا له الفداء . (27) اين چيزي كه ما در اين وقت، در اين عصر وظيفه داريم، اين مهم است . همه انتظار داريم وجود مبارك ايشان را، لكن با انتظار تنها نمي شود . بلكه با وضعي كه بسياري دارند، انتظار نيست . (28) فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم . كار را هم چو بكنيم كه مهيا بشود عالم، براي آمدن حضرت عليه السلام . )5 )29 . برداشت هاي انحرافي از انتظار بعضي ها انتظار فرج را به اين مي دانند كه در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان عليه السلام را از خدا بخواهند . اين ها مردم صالحي هستند كه يك همچو اعتقادي دارند، بلكه بعضي از آن ها را كه من سابقا مي شناختم، بسيار مرد صالحي بود . يك اسبي هم خريده بود . يك شمشيري هم داشت و

ص: 4219

منتظر حضرت صاحب عليه السلام بود . اين ها به تكاليف شرعي خودشان هم عمل مي كردند و نهي از منكر هم مي كردند و امر به معروف هم مي كردند، لكن همين . ديگر غير از اين كاري ازشان نمي آمد و به فكر اين هم، كه يك كاري بكنند، نبودند . يك دسته ي ديگري بودند كه انتظار فرج را مي گفتند: اين است كه، ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مي گذرد، بر ملت ها چه مي گذرد، بر ملت ما چه مي گذرد . به اين چيزها، ما كار نداشته باشيم . ما تكليف هاي خودمان را عمل مي كنيم . براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند ان شاء الله درست مي كنند . ديگر ما تكليفي نداريم . تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آن چه در دنيا مي گذرد يا در مملكت خودمان نداشته باشيم . اين ها هم يك دسته اي، مردمي بودند كه صالح بودند . يك دسته اي مي گفتند: كه خوب! بايد عالم پر معصيت بشود تا حضرت بيايد . ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكنيم تا مردم هر كاري مي خواهند بكنند، گناه ها زياد بشود كه فرج نزديك بشود . يك دسته اي از اين بالاتر بودند . مي گفتند: بايد دامن زد به

ص: 4220

گناه ها . دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت عليه السلام تشريف بياورند . اين هم يك دسته اي بودند كه البته در بين اين دسته، منحرف هايي هم بودند . اشخاص ساده لوح هم بودند . منحرف هايي هم بودند كه براي مقاصدي، به اين امر دامن مي زدند . يك دسته ي ديگري بودند كه مي گفتند: هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است . آن ها مغرور بودند . آن هايي كه بازيگر نبودند مغرور بودند به بعض رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر علمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است . آن ها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتي باشد . در صورتي كه آن روايات كه هر كس علم بلند كند علم مهدي، به عنوان مهدويت بلند كند . حالا ما فرض مي كنيم كه يك هم چو رواياتي باشد، آيا معنايش اين نيست كه ما تكليف مان ديگر ساقط است . يعني خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن؟ اين معنا كه ما ديگر معصيت بكنيم تا حضرت صاحب بيايد . حضرت صاحب كه تشريف مي آورند، براي چي مي آيند؟ براي اين كه گسترش بدهند عدالت را . براي اين كه حكومت را تقويت كنند . براي

ص: 4221

اين كه فساد را از بين ببرند . ما برخلاف آيات شريفه ي قرآن، دست از نهي از منكر برداريم، دست از امر به معروف برداريم و توسعه بدهيم گناهان را براي اين كه حضرت بيايند . حضرت بيايند چه مي كنند؟ حضرت مي آيند مي خواهند همين كارها را بكنند . الآن ديگر ما هيچ تكليفي نداريم؟ ديگر بشر تكليفي ندارد، بلكه تكليفش اين است كه دعوت كند مردم را به فساد! به حسب راي اين جمعيت كه بعضي شان بازيگرند و بعضي شان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام! هر كسي نفرين به صدام كند، خلاف امر كرده است، براي اين كه حضرت دير مي آيند! و هركسي دعا كند به صدام، براي اين كه، اين فساد زياد مي كند . ما بايد دعاگوي آمريكا باشيم و دعاگوي شوروي باشيم و دعاگوي اذناب شان، از قبيل صدام باشيم و امثال اين ها، تا اين كه اين ها عالم را پر كنند از جور و ظلم و حضرت تشريف بياورند! بعد حضرت تشريف بياورند، چه كنند؟ حضرت بيايند كه ظلم و جور را بردارند . همان كاري كه ما مي كنيم و ما دعا مي كنيم كه ظلم و جور باشد، حضرت مي خواهند همين را برش دارند . ما اگر دست مان مي رسيد، قدرت داشتيم بايد برويم تمام ظلم و

ص: 4222

جورها را از عالم برداريم . تكليف شرعي ماست . منتها ما نمي توانيم . ايني كه هست، اين است كه حضرت عالم را پر مي كنند از عدالت . نه شما دست برداريد از اين تكليف تان، نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد . (30) «اگر خود حضرت صاحب عليه السلام مقتضي بدانند، خوب، خودشان تشريف بياورند» ! يكي از علما اين جوري مي گفت (خدا رحمتش كند) كه: «من كه دلم بيشتر از حضرت صاحب عليه السلام براي اسلام نسوخته است . خوب ايشان هم كه مي بينند اين را، خود ايشان بيايند، چرا من بكنم؟» . اين منطق اشخاصي است كه مي خواهند از زير بار در بروند . اسلام، اين ها را نمي پذيرد . اسلام، اين ها را به هيچ چيز نمي شمرد . اين ها مي خواهند از زير بار در بروند . يك چيزي درست مي كنند . دو تا روايت از اين طرف، از آن طرف مي گردند، پيدا مي كنند كه خير، «با سلاطين مثلا بسازيد، دعا كنيد به سلاطين» . اين، خلاف قرآن است . اين ها نخوانده اند قرآن را . اگر صد تا هم چو روايت هايي بيايد، ضرب به جدار مي شود . خلاف قرآن است، خلاف سيره ي انبياست يا اين كه روايتي نيست . شما وقتي ملاحظه مي كنيد آن همه رواياتي كه اگر كسي ميل به اين

ص: 4223

بكند . كه رواياتي است كه: اگر مايل باشي كه زنده باشد اين سلطان، تو هم با او هستي . مسلمان مگر مي شود مايل باشد به اين كه يكي زنده باشد و ظلم بكند، آدم بكشد؟ رابطه داشته باشد با يك كسي كه آدم مي كشد؟ عالم مي كشد؟ علما را مي كشد؟ (31) اين هايي كه مي گويند كه هر علمي بلند بشود/و هر حكومتي/خيال كردند كه هر حكومتي باشد، اين برخلاف انتظار فرج است . اين ها نمي فهمند چي دارند مي گويند . اين ها تزريق كردند بهشان كه اين حرف ها را بزنند . نمي دانند دارند چي چي مي گويند . حكومت نبودن; يعني اين كه همه ي مردم به جان هم بريزند، بكشند هم را، بزنند هم را، از بين ببرند . برخلاف نص آيات الهي رفتار بكنند . ما اگر فرض مي كرديم دويست تا روايت هم در اين باب داشتند، همه را به ديوار مي زديم، براي اين كه خلاف آيات قرآن است . (32) ارزش دارد كه انسان در مقابل ظلم بايستد . در مقابل ظالم بايستد و مشتش را گره كند و توي دهنش بزند و نگذارد كه اين قدر ظلم زياد بشود، اين ارزش دارد . ما تكليف داريم آقا! اين طور نيست كه حالا كه ما منتظر ظهور امام زمان عليه السلام هستيم، پس ديگر بنشينيم

ص: 4224

در خانه هامان، تسبيح را دست بگيريم و بگوييم عجل علي فرجه . عجل با كار شما بايد تعجيل بشود . شما بايد زمينه را فراهم كنيد براي آمدن او و فراهم كردن اين است كه، مسلمين را با هم مجتمع كنيد . همه با هم بشويد، ان شاءالله ظهور مي كند ايشان . )6 )33 . لزوم حكومت اسلامي در دوران غيبت كبري اكنون كه دوران غيبت امام عليه السلام پيش آمده و بناست احكام حكومتي اسلام باقي بماند و استمرار پيدا كند و هرج و مرج روا نيست، تشكيل حكومت لازم مي آيد . عقل هم به ما حكم مي كند كه تشكيلات لازم است تا اگر به ما هجوم آوردند، بتوانيم جلوگيري كنيم . اگر به نواميس مسلمين تهاجم كردند، دفاع كنيم . (34) از غيبت صغري تا كنون كه هزار و چند صد سال مي گذرد و ممكن است صد هزار سال ديگر بگذرد، و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورند، در طول اين مدت مديد، احكام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟ و هر كه هر كاري خواست بكند؟ هرج و مرج است؟ ! قوانيني كه پيغمبر اسلام صلي الله عليه و آله در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراي آن، بيست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشيد،

ص: 4225

فقط براي مدت محدودي بود؟ آيا خدا، اجراي احكامش را محدود كرد به دويست سال؟ و پس از غيبت صغري، اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده است؟ اعتقاد به چنين مطالبي يا اظهار آنها بدتراز اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است . هيچ كس نمي تواند بگويد ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضي وطن اسلامي دفاع كنيم يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود، قانون كيفري اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود . (35) اكنون كه شخص معيني از طرف خداي تبارك و تعالي براي احراز امر حكومت در دوره ي غيبت تعيين نشده است، تكليف چيست؟ آيا بايد اسلام را رها كنيد؟ ديگر اسلام نمي خواهيم؟ اسلام فقط براي دويست سال بود؟ يا اين كه اسلام، تكليف را معين كرده است، ولي تكليف حكومتي نداريم؟ معناي نداشتن حكومت اين است كه تمام حدود و ثغور مسلمين از دست برود و ما با بي حالي، دست روي دست بگذاريم كه هر كاري مي خواهند بكنند؟ و ما اگر كارهاي آن ها را امضاء نكنيم، رد نمي كنيم . آيا بايد اينطور باشد؟ يا اين كه حكومت لازم است و اگر خدا، شخص معيني را براي حكومت در دوره ي غيبت تعيين نكرده است، لكن آن اصيت حكومتي را

ص: 4226

كه از صدر اسلام تا زمان حضرت صاحب عليه السلام موجود بود، براي بعد از غيبت هم قرار داده است . (36) نگوييد بگذار تا امام زمان عليه السلام بيايد . شما نماز را هيچ وقت مي گذاريد تا وقتي كه امام زمان عليه السلام آمد، بخوانيد؟ حفظ اسلام واجب تر از نماز است . منطق حاكم خمين را نداشته باشيد كه مي گفت: «بايد معاصي را رواج داد تا امام زمان عليه السلام بيايد . اگر معصيت رواج پيدا نكند، حضرت ظهور نمي كند!» اين جا ننشينيد فقط مباحثه كنيد، بلكه در ساير احكام اسلام مطالعه كنيد . حقايق را نشر دهيد، جزوه بنويسيد و منتشر كنيد . البته، مؤثر خواهد بود . من تجربه كرده ام كه تاثير دارد . (37) از همه شكننده تر، شعار گمراه كننده ي «حكومت قبل از ظهور امام زمان عليه السلام باطل است» و هزاران «ان قلت» ديگر، مشكلات بزرگ و جان فرسايي بود كه نمي شد با نصيحت و مبارزه ي منفي و تبليغات، جلوي آن ها را گرفت . تنها راه حل، مبارزه و ايثار و خون بود كه خداوند، وسيله اش را آماده نمود . علما و روحانيت متعهد، سينه را براي مقابله با هر تير زهرآگيني كه به طرف اسلام شليك مي شد، آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند . (38) اين

ص: 4227

نويسنده ي جاهل باز در كتابچه ي پوسيده، حرف هايي نسنجيده به دين و دين داران نسبت مي دهد و از آن، نتيجه هاي شگفت آور مي گيرد . مي گويد: (دين امروز ما مي گويد: هر دولتي كه پيش از قيام قائم برپا شود، باطل است - كل راية ترفع قبل قيام القائم، فصاحبها طاغوت يعبد من دون الله . - مي گويد: كار سلطان و همراهي با آن عديل كفر است - سالته عن عمل السلطان؟ فقال: الدخول في اعمالهم و العون لهم و السعي في حوائجهم عديل الكفر . - مي گويد: قتال به همراهي غير امام مانند خوردن گوشت خوك و خون است .) بلكه در حديث صحيح، آماده بودن براي جنگ با دشمن را هم نهي كرده . اين نويسنده، مطالب را درهم و برهم كرده و روي هم ريخته، بي خردانه به اعتراض برخاسته . اين احاديث هيچ مربوط به تشكيل حكومت خدايي عادلانه كه هر خردمند لازم مي داند، نيست . بلكه در روايت اول، دو احتمال است . يكي آن كه راجع به خبرهاي ظهور ولي عصر عليه السلام باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد علم هايي كه به عنوان امامت قبل از قيام قائم برپا مي شود، باطل است . چنانچه در ضمن همين روايت، علامت هاي ظهور هم ذكر شده است . و احتمال ديگر آن

ص: 4228

كه از قبيل پيش گويي باشد از اين حكومت هايي كه در جهان تشكيل مي شود تا زمان ظهور كه هيچ كدام به وظيفه ي خود عمل نمي كنند و همين طور هم تاكنون بوده . شما چه حكومتي در جهان بعد از حكومت علي بن ابي طالب عليه السلام سراغ داريد كه حكومت عادلانه باشد و سلطانش، طاغي و برخلاف حق نباشد؟ اكنون اگر كسي تكذيب كند از وضع يك حكومتي كه اين حكومت ها جائرانه است و كسي هم تا زمان دولت حق نمي تواند آن ها را اصلاح كند، چه ربط دارد به اين كه حكومت عادلانه نبايد تشكيل داد؟ بلكه اگر كسي جزيي اطلاع از اخبار ما داشته باشد، مي بيند كه هميشه امامان شيعه با آن كه حكومت هاي زمان خود را حكومت ظالمانه مي دانستند و با آن ها آن طورها كه مي دانيد سلوك مي كردند، در راهنمايي براي حفظ كشور اسلامي و در كمك هاي فكري و عملي، كوتاهي نمي كردند و در جنگ هاي اسلامي در زمان خليفه ي جور باز شيعيان علي عليه السلام پيش قدم بودند . جنگ هاي مهم و فتح هاي شاياني كه نصيب لشكر اسلام شده، مطلعين مي گويند و تاريخ نشان مي دهد كه، يا به ست شيعيان علي عليه السلام يا به كمك هاي شايان تقدير آن ها بوده، شما همه مي دانيد كه سلطنت بني اميه در اسلام، بدترين و ظلمانه ترين سلطنت ها بوده و

ص: 4229

دشمني و رفتارشان را با آل پيغمبر صلي الله عليه و آله وسلم و فرزندان علي بن ابي طالب عليهم السلام همه مي دانيد . و در ميان همه ي بني هاشم، بدسلوكي و ظلم شان نسبت به علي بن الحسين زين العابدين عليه السلام بيشتر و بالاتر بود . به همين سلطنت وحشيانه ي جائرانه ببينيد علي بن الحسين عليه السلام چه قدر اظهار علاقه مي كند . . . . اما روايت دوم كه مي گفت: داخل شدن در عمل سلطان و معاونت كردن از او و رفع حاجت او را كردن، هم دوش كفر است . اين ماجراجوي بي خرد چنان چه تاكنون ديديد و عادت دارد، در نقل روايات خيانت مي كند وگرنه مطلب، روشن تر از آن است كه در آن، خود را نيازمند به جواب بدانيم . اين روايت و امثال آن كه روايات بسياري است، جلوگيري از داخل شدن در تشكيلات دولت است براي اعانت به ظالم و كمك كاري كردن بر ستم كاري ها . اين در تمام قوانين عالم ممنوع است . . . . ما مي گوييم در همان تشكيلات خانمان سوز ديكتاتوري هم اگر كسي وارد شود براي جلوگيري از فسادها و براي اصلاح حال كشور و توده، خوب است . بلكه گاهي هم واجب مي شود . خوب است آقايان رجوع كنند به كتب فقها در باب ولايت

ص: 4230

از قبل ظالم، ببينند آن ها چه مي گويند . . . . اين بي خردان ماجراجو فقط براي آن كه دولت و ملت را با دين داري و دين داران و خصوصا با ملاها بدبين كنند، در ميان كتاب ها مي گردند، يك حديث پيدا مي كنند . بي آن كه بگويند اين حديث در چه موضوعي وارد شده است، به چشم آن ها مي كشند . غافل از آن كه خوانندگان اين اوراق، بسياري شان

ص: 4231

دست كم با تاريخ اسلام سر و كار دارند . آن ها مي دانند از اصحاب خاص ائمه و دوستان خصوصي اين خاندان، در شغل دولتي داخل بودند و ائمه ي دين آن ها را تاييد و تمجيد مي كردند; مثل: علي بن يقطين و محمد بن اسماعيل بن بزيع و عبدالله نجاشي; والي اهواز و ديگران و همين طور از بزرگان علماي ما در دربار سلاطين وارد بودند، چنان چه پيش از اين، اسم آن ها را برديم . و اما روايت سوم كه مي گويد: قتال به همراهي غير امام، مانند خوردن گوشت خوك و خون است . اين جاهل بي خرد، نسنجيده و كتاب هاي فقها را نديده، اين بيهوده را مي گويد . در اسلام، دوگونه جنگ است كه يكي را جهاد مي گويند و آن كشورگيري است با شرطهايي كه براي آن شده است و ديگري، جنگ براي استقلال كشور و دفع اجانب از آن است . جهاد كه عبارت از كشورگيري و فتح ممالك است، پس از آن است كه، دولت اسلامي با وجود امام يا به امر امام تشكيل مي شود و در اين صورت، اسلام بر تمام مردان كه به حد بلوغ رسيده باشند و افتاده و عاجز نباشند و مملوك كه از افراد اجانب است، نباشند، واجب كرده است كه براي كشورگيري حاضر شوند و قانون اسلام

ص: 4232

را در سرتاسر ممالك جهان منتشر كنند و بايد همه ي جهانيان بدانند كه كشورگيري اسلام با كشورگيري فرمان فرمايان جهان، فرق ها دارد . . . . و چون معلوم شد كه جهاد اسلامي، كشورگيري مانند ساير كشورگيري ها نيست . البته بايد تشكيل حكومت اسلامي در تحت نظر امام عادل يا به امر او بشود تا به اين امر اقدام شود وگرنه، چون كشورگيري ديگر جهانيان شود كه آن از حكم خرد، بيرون و از بيدادگري ها و ستم كاري ها به شمار مي رود و اسلام و تمدن و عدالت اسلامي از آن دور و بري است . و اما قسم دوم از جنگ اسلامي كه به نام دفاع اسم برده شده و آن، جنگيدن براي حفظ استقلال كشور و دفاع از اجانب است، به هيچ وجه مشروط به وجود امام يا نايب امام نيست و كسي از مجتهدين نگفته كه دفاع را بايد با امام يا جانشين آن كرد، بلكه بر تمام افراد توده واجب است به حكم اسلام، از كشور اسلامي محافظت كنند و استقلال آن را پابرجا نمايند . )7 )39 . انقلاب اسلامي، مقدمه ي نهضت جهاني حضرت ولي عصر (عج) انقلاب مردم ايران، نقطه ي شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم داري حضرت حجت - ارواحنا فداه - است كه خداوند بر همه ي

ص: 4233

مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد . (40) ما امروز دورنماي صدور انقلاب اسلامي را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مي بينيم و جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده و در حال گسترش است، اميد بخش آتيه ي روشن است و وعده ي خداوند تعالي را نزديك و نزديك تر مي نمايد . گويي جهان مهيا مي شود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكه معظمه، و كعبه ي آمال محرومان و حكومت مستضعفان . (41) اين كشوري كه كشور ائمه ي هدي و كشور صاحب الزمان عليه السلام است، بايد كشوري باشد كه تا ظهور موعود ايشان به استقلال خودش ادامه بدهد ، قدرت خودش را در خدمت آن بزرگوار قرار بدهد كه عالم را ان شاءالله به عدل و داد بكشد و از اين جورهايي كه بر مستضعفان مي گذرد، جلوگيري كند . (42) من اميدوارم كه ما به مطلوب حقيقي برسيم، و متصل بشود اين نهضت به نهضت بزرگ اسلامي و آن نهضت ولي عصر عليه السلام است . (43) ما با خواست خدا، دست تجاوز و ستم همه ي ستم گران را در كشورهاي اسلامي مي شكنيم و با صدور انقلاب مان كه در حقيقت، صدور انقلاب راستين و بيان احكام محمدي صلي

ص: 4234

الله عليه و آله است، به سيطره و سلطه و ظلم جهان خواران خاتمه مي دهيم و به ياري خدا، راه را براي ظهور منجي، مصلح كل و امامت مطلق حق، امام زمان - ارواحنا فداه - هموار مي كنيم . (44) اگر اين جمهوري اسلامي از بين برود، اسلام آن چنان منزوي خواهد شد كه تا آخر ابد، مگر در زمان حضور حضرت، نتواند سرش را بلند كند . (45) تا ديروز مشروب فروشي و فساد و فحشا و فسق و حكومت ظالمان براي ظهور امام زمان - ارواحنا فداه - را مفيد و راه گشا مي دانستند . امروز از اين كه در گوشه اي خلاف شرعي كه هرگز خواست مسؤولين نيست، رخ مي دهد، فرياد وا اسلاما سر مي دهند! ديروز حجتيه اي ها، مبارزه را حرام كرده بودند و در بحبوحه ي مبارزات، تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغاني نيمه ي شعبان را به نفع شاه بشكنند، امروز انقلابي تر از انقلابيون شده اند . )8 )46 . مهيا شدن براي ظهور ما بايد در اين طور روزها و در اين طور ايام الله توجه كنيم كه خودمان را مهيا كنيم از براي آمدن آن حضرت . من نمي توانم اسم رهبر روي ايشان بگذارم، بزرگ تر از اين است . نمي توانم بگويم كه شخص اول است، براي اين كه دومي در كار

ص: 4235

نيست . ايشان را نمي توانيم ما با هيچ تعبيري تعبير كنيم الا همين كه مهدي موعود است . آني است كه خدا ذخيره كرده است براي بشر و ما بايد خودمان را مهيا كنيم از براي اين كه اگر چنان چه موفق شديم ان شاءالله به زيارت ايشان، طوري باشد كه روسفيد باشيم پيش ايشان . تمام دستگاه هايي كه الآن به كار گرفته شده اند در كشور ما، اميدوارم كه در ساير كشورها هم توسعه پيدا بكند . بايد توجه به اين معنا داشته باشند كه خودشان را مهيا كنند براي ملاقات حضرت مهدي عليه السلام . )9 )47 . اصلاحات مصلح موعود مكتب ولي امر را به آن توجه كنيد كه، براي تعليم و تربيت اين انسان است كه از حد حيوانيت برساندش به حد انسانيت و رشد انساني پيدا كند و تربيت هاي انساني پيدا كند و تعليمات، تعليمات صحيح باشد . (48) ولي عصر - ارواحنا له الفداء - كه او تا ازل احياء مي كند دين خداي تبارك و تعالي را . (49) دنيا عليل است . سران همه كشورها، الا انگشت شمار، نمي توانم بگويم اين يكي دوتا، سه تا، سران همه ي اين ها، مردم را مسموم كرده اند و افكار ملت هاي خودشان را مسموم كرده اند و عليل كرده اند ملت هاي خودشان را . آن قدر تحقير كرده اند

ص: 4236

از اين ملت ها، آن قدر اين ها را در فشار اقتصادي قرار داده اند و آن قدر اين بيچاره ها زحمت كشيدند و زحمت هاي شان را ديگران به غارت بردند، كه عليل شدند . افكارشان از بين رفته است . يكي مي خواهد كه بيايد احياء كند اين افكار را . و من اميدوارم كه ان شاءالله حضرت بقية الله عليه السلام زودتر تشريف بياورند و اين طبيب واقعي بشر، با آن دم مسيحايي خود، اصلاح كنند اين ها را . (50) مهدي منتظر در لسان اديان و به اتفاق مسلمين از كعبه ندا سر مي دهد و بشريت را به توحيد مي خواند . (51) حكومت جور بسته بشود و از بين برود . معروف در كار باشد . منكرات از بين بروند . حضرت صاحب عليه السلام - ارواحنا فداه - هم كه تشريف مي آورند، براي همين معناست . (52) آن كاري كه لشكر امام زمان عليه السلام بايد بكند، با آن كاري كه لشكر طاغوت مي كرد، فرق دارد . همان طوري كه خود امام زمان عليه السلام با طاغوت فرق داشت . آن، حكومت جور بود و اين، حكومت عدل . آن، حكومت طاغوت بود و اين، حكومت خدا . )10 )53 . جامعه ي پس از ظهور الف - زيبايي ها به ما اين وعده را داده اند كه، در يك وقتي

ص: 4237

كه امام زمان عليه السلام ظهور كند، اين اختلافات از بين مي رود و همه برادروار با هم هستند . ديگر زورمند و زوركشي در كار نمي ماند . (54) و لهذا مي بينيد فساد در آن وقت بود و حالا هم هست و تا آخر هم خواهد بود . بله، در زمان حضرت صاحب عليه السلام حكومت، واحد مي شود . قدرت حكومت . . . . عدالت، يك عدالت اجتماعي در همه ي عالم مي آيد، اما نه اين كه انسان ها بشوند يك انسان ديگر . انسان ها همان ها هستند كه يك دسته شان خوبند، يك دسته شان بد . منتها آن هايي كه بد هستند، ديگر نمي توانند كارهاي خلاف بكنند . (55) آن چه غايت تعليمات اسلامي است، هم زيستي مسالمت آميز در سطح جهان است، كه اميد است با تعجيل در ظهور مهدي آخرالزمان - ارواحنا فداه - حاصل شود . و رسيدن انسان ها به كمال و سعادت اخروي است كه خداوند نصيب همگان فرمايد . (56) ب - زشتي ها در حكومت عدل بقية الله عليه السلام هم عدالت جاري مي شود، لكن حب هاي نفساني در بسياري از قشرها باقي است و همان حب هاي نفساني است كه بعضي روايات هست كه حضرت مهدي عليه السلام را تكفير مي كنند . (57) ما نبايد توقع داشته باشيم كه، صبح كنيم در حالي كه همه

ص: 4238

چيز سر جاي خودش باشد . در زمان حضرت صاحب عليه السلام هم كه ايشان با تمام قدرت مي خواهند عدل را اجرا نمايند، با اين ترتيب نمي شود كه هيچ كس حتي خلاف پنهاني هم نكند . و بالاخره همان ها هم كه مخالف هستند، حضرت صاحب عليه السلام را شهيد مي كنند و در روايات قريب به اين معنا دارد كه بعضي فقهاي عصر با ايشان مخالفت مي كنند . (58) شما بدانيد كه اگر امام زمان عليه السلام حالا بيايد، باز اين قلم ها مخالفند با او . )11 )59 . مفهوم واقعي عدالتحالا البته اين پر كردن دنيا را از عدالت، اين را ما نمي توانيم بكنيم . اگر مي توانستيم مي كرديم . اما چون نمي توانيم بكنيم، ايشان بايد بيايند . الآن عالم پر از ظلم است . شما يك نقطه هستيد در عالم . عالم پر از ظلم است، ما اگر بتوانيم جلوي ظلم را بگيريم، بايد بگيريم . تكليف مان است . ضرورت اسلام و قرآن، تكليف ما كرده است كه بايد برويم همه ي كار را بكنيم . اما نمي توانيم بكنيم . چون نمي توانيم بكنيم، بايد او بيايد تا بكند، اما ما بايد فراهم كنيم كار را . فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم، كار را هم چو بكنيم

ص: 4239

كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت عليه السلام . (60) قضيه ي غيبت حضرت صاحب عليه السلام، قضيه ي مهمي است كه به ما مسايلي مي فهماند . من جمله اين كه; براي يك هم چو كار بزرگي كه در تمام دنيا، عدالت به معناي واقعي اجرا بشود، در تمام بشر نبوده كسي الا مهدي موعود عليه السلام كه خداي تبارك و تعالي او را ذخيره كرده است براي بشر . هريك از انبيا كه آمدند، براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراي عدالت را در همه ي عالم بكنند، لكن موفق نشدند . حتي رسول ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله وسلم كه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود، باز در زمان خودشان موفق نشدند به اين معنا . و آن كسي كه به اين معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد كرد نه آن هم اين عدالتي كه مردم عادي مي فهمند - كه فقط قضيه ي عدالت در زمين براي رفاه مردم باشد - بلكه عدالت در تمام مراتب انسانيت . انسان اگر هر انحرافي پيدا كند; انحراف عملي، انحراف روحي، انحراف عقلي، برگرداندن اين انحرافات را به معناي خودش، اين ايجاد عدالت است در انسان . اگر

ص: 4240

اخلاقش، اخلاق منحرفي باشد، از اين انحراف وقتي به اعتدال برگردد، اين عدالت در او تحقق پيدا كرده است . اگر در عقايد، يك انحرافاتي و كجي هايي باشد، برگرداندن آن عقايد كج به يك عقيده ي صحيح و صراط مستقيم، اين ايجاد عدالت است در عقل انسان . در زمان ظهور مهدي موعود عليه السلام كه خداوند ذخيره كرده است او را، از باب اين كه هيچ كس در اولين و آخرين، اين قدرت برايش نبوده است و فقط براي حضرت مهدي موعود عليه السلام بوده است كه تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد و آن چيزي كه انبيا موفق نشدند به آن، با اين كه براي آن خدمت آمده بودند، خداي تبارك و تعالي ايشان را ذخيره كرده است كه همان معنايي كه همه ي انبيا آرزو داشتند، لكن موانع، اسباب اين شد كه نتوانستند اجرا بكنند و همه ي اوليا آرزو داشتند و موفق نشدند كه اجرا بكنند، به دست اين بزرگوار اجرا بشود . اين كه اين بزرگوار را طول عمر داده، خداي تبارك و تعالي، براي يك هم چو معنايي، ما از آن مي فهميم كه در بشر كسي نبوده است ديگر، قابل يك هم چو معنايي نبوده است . و بعد از انبيا كه آن ها هم بودند، لكن

ص: 4241

موفق نشدند، كسي بعد از انبيا و اولياي بزرگ، پدران حضرت موعود عليه السلام، كسي نبوده است كه بعد از اين، اگر مهدي موعود عليه السلام هم مثل ساير اوليا به جوار رحمت حق مي رفتند، ديگر در بشر، كسي نبوده است كه اين اجراي عدالت را بكند . نمي توانسته و اين، يك موجودي است كه ذخيره شده است براي يك هم چو مطلبي . و لهذا به اين معنا، عيد مولود حضرت صاحب - ارواحنا له الفداء - بزرگ ترين عيد براي مسلمين است و بزرگ ترين عيد براي بشر است نه براي مسلمين . اگر عيد ولادت حضرت رسول صلي الله عليه و آله وسلم بزرگ ترين عيد است براي مسلمين . از باب اين كه موفق به توسعه ي آن چيزهايي كه مي خواست توسعه بدهد، نشد; چون حضرت صاحب عليه السلام اين معنا را اجرا خواهد كرد و در تمام عالم زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد . به همه ي مراتب عدالت، به همه ي مراتب دادخواهي، بايد ما بگوييم كه عيد شعبان - عيد تولد حضرت مهدي عليه السلام - بزرگ ترين عيد ست براي تمام بشر - وقتي كه ايشان ظهور كنند ان شاءالله (خداوند تعجيل كند در ظهور او .) تمام بشر را از انحطاط بيرون مي آورد . تمام كجي ها را راست مي كند:

ص: 4242

«يملا الارض عدلا بعد ما ملئت جورا» هم چو نيست كه اين عدالت همان كه ماها از آن مي فهميم، كه نه يك حكومت عادلي باشد كه ديگر جور نكند . آن، اين هست اما خير، بالاتر از اين معناست . معني «يملا الارض عدلا بعد ما ملئت جورا»، الآن زمين و بعد از اين، از اين هم بدتر شايد بشود . پر از جور است . تمام نفوسي كه هستند انحرافات در آن ها هست . حتي نفوس اشخاص كامل هم در آن، انحرافاتي هست ولو خودش نداند . در اخلاق ها، انحراف هست . در عقايد، انحراف هست . در اعمال، انحراف هست و در كارهايي هم كه بشر مي كند، انحرافش معلوم است و ايشان مامورند براي اين كه تمام اين كجي ها را مستقيم كنند و تمام اين انحرافات را برگردانند به اعتدال كه واقعا صدق بكند: «يملا الارض عدلا بعد ما ملئت جورا» . از اين جهت، اين عيد، عيد تمام بشر است . تمام بشر را ايشان هدايت خواهند كرد ان شاء الله و ظلم و جور را از تمام روي زمين برمي دارند به همان معناي مطلقش . از اين جهت اين عيد، عيد بسيار بزرگي است كه به يك معنا از عيد ولادت حضرت رسول صلي الله عليه و آله

ص: 4243

وسلم كه بزرگ ترين اعياد است، اين عيد به يك معنا بزرگ تر است . (61) چه مبارك است ميلاد بزرگ شخصيتي كه برپا كننده ي عدالتي است كه بعثت انبيا عليهم السلام براي آن بود و چه مبارك است زادروز ابرمردي كه جهان را از شر ستم گران و دغل بازان تطهير مي نمايد و زمين را پس از آن كه ظلم و جور، آن را فراگرفته، پر از عدل و داد مي نمايد و مستكبران جهان را سركوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض مي نمايد . و چه مسعود و مبارك است روزي كه جهان از دغل بازي ها و فتنه انگيزي ها پاك شود و حكومت عدل الهي بر سراسر گيتي گسترش يابد و منافقان و حيله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالي بر بسيط زمين، افراشته گردد و تنها قانون عدل اسلامي بر بشريت حاكم شود و كاخ هاي ستم و كنگره هاي بيداد فروريزد و آن چه غايت بعثت انبيا عليهم صلوات الله و حاميان اوليا عليهم السلام بوده، تحقق يابد و بركات حق تعالي بر زمين نازل شود و قلم هاي ننگين و زبان هاي نفاق افكن، شكسته و بريده شود و سلطان حق تعالي بر عالم پرتو افكن گردد و شياطين و شيطان صفتان به انزوا گرايند و سازمان هاي دروغين حقوق بشر از دنيا

ص: 4244

برچيده شوند . و اميد است كه خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور اين مولود فرخنده هر چه زودتر فرارساند و خورشيد هدايت و امامت را طالع فرمايد . )12 )62 . فقها; حجت امام بر مردم اسحاق بن يعقوب، نامه اي براي حضرت ولي عصر عليه السلام مي نويسد و از مشكلاتي كه برايش رخ داده، سؤال مي كند و محمد بن عثمان عمري - نماينده ي آن حضرت - نامه را مي رساند . جواب نامه به خط مبارك صادر مي شود كه . . . در حوادث و پيش آمدها به راويان حديث ما رجوع كنيد; زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدايم . . . . . (63) فقها از طرف امام عليه السلام حجت بر مردم هستند . (64) ولايت فقيه همان ولايت فقيه رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم است . قضيه ي ولايت فقيه يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد . ولايت فقيه يك چيزي است كه خداي تبارك و تعالي درست كرده است، همان ولايت رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم است و اين ها از ولايت رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم هم مي ترسند . (65) روحانيون با هم بايد باشند . اين ها همه لشكر امام زمان عليه السلام

ص: 4245

هستند . (66) اگر خداي نخواسته، روحانيوني كه مدعي اين هستند كه، الآن نماينده ي امام زمان عليه السلام در بين مردم هستند، اگر خداي نخواسته از يكي شان يك چيزي صادر بشود كه برخلاف اسلام باشد، اين طور نيست كه فقط خودش را از بين برده باشد . اين، حيثيت روحانيت را لكه دار كرده است . اين كه اين نماينده، يعني مدعاي نمايندگي از طرف امام زمان عليه السلام و اسلام دارد، نماينده ي امام زمان عليه السلام اگر خداي نخواسته يك قدمي ج بردارد، اين اسباب اين مي شود كه مردم به روحانيت بدبين بشوند . بدبين شدن به روحانيت و شكست روحانيت، شكست اسلام است . آن كه حفظ كرده تا حالا اسلام را، اين طبقه بوده و اگر در اين طبقه، شخصي يا اشخاصي پيدا بشود كه برخلاف مصالح اسلام خداي نخواسته عمل بكند، جرمي است كه از آدم كشي بدتر است . جرمي است كه از همه ي معاصي بدتر; براي اين كه جرم صادر مي شود از كسي كه آبروي يك روحانيت را از بين مي برد و آن هايي كه غافل هستند از اسلام، گاهي وقت ها برمي گرداند، اين، اين طور نيست كه وارد شده است كه اگر چنان چه عالم فاسد بشود، عالم فاسد مي شود . براي اين كه عالم(نماينده)به حسب ظاهر، نماينده ي امام است . )13

ص: 4246

)67- دعا خداوندا! . . . . دعاي خير حضرت بقيةالله - ارواحنا فداه - را شامل حال مان گردان . (68) اميد است آفتاب درخشان اسلام بر جهانيان نورافشاند و مقدمات ظهور منجي بشريت را فراهم آورد . «و ما ذلك علي الله بعزيز» . (69) خداوندا! تلخي اين روزها را به شيريني فرج حضرت بقية الله - ارواحنا لتراب مقدمه الفداء - و رسيدن به خودت، جبران فرما . (70) ما را موفق كند كه به لقاي جمال مبارك امام زمان عليه السلام موفق بشويم . (71) و من اميدوارم كه خداي تبارك و تعالي به ما توفيق بدهد كه، ما بتوانيم به اين مقصدي كه مقصد انبياست، برسيم و ما ان شاءالله با هم باشيم و اين قافله را با هم به منزل برسانيم و اين امانت را به صاحب امانت، رد كنيم . (72) خداوند، همه ما را از اين قيدهاي شيطاني رها فرمايد تا بتوانيم اين امانت الهي را به سرمنزل مقصود برسانيم و به صاحب امانت، حضرت مهدي موعود - ارواحنا لمقدمه الفداء - رد كنيم . (73) بار الها! اين كشور، وابسته به رسول اكرم صلي الله عليه و آله و اهل بيت گرامي اواست و كشور حضرت بقية الله - ارواحنا لمقدمه الفداء

ص: 4247

- است . )14 )74 . عشق در شعر امام روز وصل غم مخور، ايام هجران رو به پايان مي رود اين خماري از سر ما ميگساران مي رود پرده را از روي ماه خويش بالا مي زند غمزه را سر مي دهد، غم از دل و جان مي رود بلبل اندر شاخسار گل هويدا مي شود زاغ با صد شرمساري از گلستان مي رود محفل از نور رخ او، نورافشان مي شود هرچه غير از ذكر يار، از ياد رندان مي رود ابرها، از نور خورشيد رخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان مي رود وعده ي ديدار نزديك است ياران مژده باد روز وصلش مي رسد، ايام هجران مي رود (75) شمس كامل صف بياراييد رندان! رهبر دل آمده جان براي ديدنش، منزل به منزل آمده بلبل از شوق لقايش، پرزنان بر شاخ گل گل ز هجر روي ماهش، پاي در گل آمده طور سينا را بگو: ايام «صعق» آخر رسيد موسي حق در پي فرعون باطل آمده بانگ زن بر جمع خفاشان پست كور دل از وراي كوهساران، شمس كامل آمده باز گو اهريمنان را فصل عشرت بار بست زندگي بر كام تان، زهر هلاهل آمده دلبر مشكل گشا از بام چرخ چارمين با دم عيسي براي حل مشكل آمده غم مخور، اي غرق درياي مصيبت غم مخور در نجاتت،

ص: 4248

نوح كشتي بان به ساحل آمده (76) قسمتي از قصيده ي بهاريه ي انتظار شد موسم عيش و طرب، بگذشت هنگام كرب جام مي گلگون طلب، از گل عذاري مه جبين قدش چو سرو بوستان، خدش به رنگ ارغوان بويش چو بوي ضيمران، جسمش چوبرگ ياسمين چشمش چو چشم آهوان، ابروش مانند كمان آب بقايش در دهان، مهرش هويدا از جبين رويش چو روز وصل او، گيتي فروز و دل گشا مويش چو شام هجر من، آشفته و پر تاب وچين با اين چنين زيبا صنم، بايد به بستان زد قدم جان فارغ از هر رنج و غم، دل خالي از هرمهروكين خاصه كنون كاندر جهان، گرديده مولودي عيان كز بهر ذات پاك آن، شد امتزاج ماء و طين از بهر تكريمش ميان، بربسته خيل انبيا از بهر تعظيمش كمر، خم كرده چرخ هفتمين مهدي امام منتظر، نوباوه ي خيرالبشر خلق دو عالم سر به سر، بر خوان احسانش نگين مهر از ضيائش ذره اي، بدر از عطايش بدره اي درياز جودش قطره اي، گردون ز كشتش خوشه چين مرآت ذات كبريا، مشكوة انوار هدا منظور بعث انبيا، مقصود خلق عالمين امرش قضا، حكمش قدر، حبش جنان، بغضش سقر خاك رهش زيبد اگر، بر طره سايد حور عين دانند قرآن سر به سر، بابي ز مدحش مختصر اصحاب علم و معرفت، ارباب ايمان

ص: 4249

و يقين سلطان دين، شاه زمن، مالك رقاب مرد و زن دارد به امر ذوالمنن، روي زمين، زير نگين ذاتش به امر دادگر، شد منبع فيض بشر خيل ملايك سر به سر، در بند الطافش، رهين حبش سفينه نوح آمد در مثل، ليكن اگر مهرش نبودي نوح را مي بود با طوفان قرين گرنه وجود اقدسش، ظاهر شدي اندر جهان كامل نگشتي دين حق ز امروز تا روز پسين ايزد به نامش زد رقم، منشور ختم الاوصيا چونان كه جد امجدش گرديد ختم المرسلين نوح و خليل و بوالبشر، ادريس و داود و پسر از ابر فيضش مستمد، از كان علمش مستعين موسي به كف دارد عصا، دربانيش را منتظر آماده بهر اقتدا، عيسي به چرخ چارمين اي خسرو گردون فرم، لختي نظر كن از كرم كفار مستولي نگر، اسلام مستضعف ببين (77) قسمتي از يك مسمط در مدح امام زمان (عج) مصطفي سيرت، علي فر، فاطمه عصمت، حسن خو هم حسين قدرت، علي زهد و محمد علم مه رو شاه جعفر فيض و كاظم حلم و هشتم قبله گيسو هم تقي تقوا، نقي بخشايش و هم عسكري مو مهدي قائم كه در وي جمع، اوصاف شهان شد پادشاه عسكري طلعت، نقي حشمت، تقي فر بوالحسن فرمان وموسي قدرت و تقدير جعفر علم باقر،

ص: 4250

زهد سجاد و حسيني تاج و افسر مجتبي حلم و رضيه عفت و صولت چو حيدر مصطفي اوصاف و مجلاي خداوند جهان شد (78) ختامه مسك پيام امام زمان (عج) ما رفته بوديم جبهه ها در زمان جنگ . يك شب، نيمه شبي از چادري كه دعاي توسل بود در آن، خارج شديم . در آن همنشيني و انس بيابان و شب و آسمان و حالي كه ما داشتيم، در يك عوالمي غرقه بوديم كه شخصي به ما نزديك شد . بعد از اين كه صحبت كرد، فهميديم كه يكي از فرماندهان رده بالاست . آمده بود به سخن گفتن و در حقيقت حالي كردن در آن نيمه شب . مي گويد صحبتش كه تمام شد، گفت: ببخشيد، من مي خواهم يك حكايتي را براي شما بگويم . گفت: مدتي پيش، من در چادر خود خوابيده بودم . نيمه هاي شب خواب ديدم كه يك شخص سبز پوشي وارد چادر من شد . به گونه اي بود كه من برخاستم و حس كردم امام زمان (عج) است . در اين بين امام زمان (عج) فرمودند: كه برويد پهلوي امام تان . پنج تا پيام دارم به ايشان منتقل كنيد . مي گويد: بعد من از خواب پريدم و گفتم: رؤياي كاذبه است و نمي دانم چه است و اين

ص: 4251

را فراموش كردم . دو هفته بعد در جماران جلسه بود . جلسه كه تمام شد، همه كه خارج شدند، امام گفت: شما بايست . من ايستادم . وقتي ايستادم، گفت: حالا بگو ببينم پيام چيست؟ (اگر اين حرف را كسي مي زد كه عادت دارد شعار بدهد و پرت بگويد، من شك مي كردم در پذيرش آن، ولي اين آدم چشم هايش حرف مي زد به جاي لب هايش .) آقا! شما بايست ببينم . ايستادم . بگو ببينم پيغام چيست؟ من گفتم: ببخشيد كي، چي، كجا؟ امام، مطلع پيام را برايم ذكر كردند . به يادم آمد . تكرار كردم كاملش را . (79) اين حكم مال من نيست در قضيه ي بهمن ماه 57 كه رژيم شاه، حكومت نظامي را از ساعت مثلا 9 شب آورده بود به 4 بعد از ظهر . ساعت 2 و 10 دقيقه، زنگ تلفن محل اقامت امام در مدرسه ي رفاه به صدا در آمد . پشت خط، مرحوم طالقاني بود . ايشان به آن كسي كه گوشي را بر مي دارد، مي گويد: به امام بگوييد امروز اعلام كردند ساعت 4 حكومت نظامي است . حكم چيست؟ چه كار بايد كرد؟ امام مي فرمايند كه به ايشان بگوييد: اگر با مردم تماس دارند، بگويند كه مردم بيشتر بيايند . اين جزئي از

ص: 4252

تاريخ انقلاب است . مرحوم طالقاني آن طوري كه دخترش در كتاب مي گويد، شروع مي كند به گريه كردن كه به اين سيد بگوييد (به اين پيرمرد بگوئيد) مي داند كه چه كار دارد مي كند؟ (متن مكتوبش هست .) آن رژيمي كه 17 شهريور را درست كرده، ابا ندارد از اين كه قتل عامي ديگر صورت دهد . امام مي گويد: به او بگوييد «اين حكم مال من نيست» . اتفاقا همان شب كلانتري ها فتح

ص: 4253

شد . . . . و قصه ي اين انقلاب تمام، و پيروز شد . (80) نداي ولي عصر (عج) 22 بهمن 57 يوم الله بود . واقعا ما در معرض كشته شدن بوديم . فقط نداي ولي عصر (عج) به داد ما رسيد . فردي كه الآن زنده است، پيام برد به دبيرستان علوي. (خدمت امام امت) گفت: حضرت مهدي (عج) مي فرمايد: در خانه نمانيد . اگر مانديد، كشته مي شويد . لذا امام خيلي محكم فرمود: در خانه نمانيد . آقاي طالقاني به امام عرض كرد: آقا! مردم را درو مي كنند . اين ها عصباني هستند، آخر كارشان است . امام فرمود: بايد بيرون بريزند . ايشان [آقاي طالقاني] خيلي اصرار كرد . [امام ] فرمود: اگر پيام از جاي ديگري باشد، باز [بر سر حرف] خود ايستاده ايد؟ [آقاي طالقاني] گفت: چشم، تسليم هستم . لذا 22 بهمن يوم الله است . (81)

پى نوشت ها

: 1. با سپاس از مؤسسه ي تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) كه امكان استفاده از موارد تلخيص شده ي سخنان و آثار امام راحل را فراهم آوردند . 2. صحيفه ي نور، ج 21، ص 3 . 107. همان، ج 7، ص 4 . 225. همان، ج 12، صص 5 . 171 -170. همان، ج 20، ص 6

ص: 4254

. 83. همان، ج 12، ص 7 . 171. صحيفه ي امام، ج 20، ص 8 . 249. صحيفه ي نور، ج 19، صص 9 . 172 -171. آداب الصلوة، صص 10 . 204 -203. صحيفه ي نور، ج 8، ص 11 . 149. همان، ج 17، ص 12 . 199. همان، ج 20، ص 13 . 87. همان، ج 18، صص 14 . 18 -17. همان، ج 12، ص 15 . 128. همان، ج 12، ص 16 . 224. همان، ج 8، ص 17 . 14. همان، ج 1، ص 18 . 33. همان، ج 8، ص 19 . 149. همان، ج 7، صص 20 . 253 -252. همان، ج 7، ص 21 . 267. همان، ج 14، ص 22 . 94. همان، ج 8، ص 23 . 61. همان، ج 9، ص 24 . 101. همان، ج 15، ص 25 . 22. همان، ج 7، ص 26 . 36. همان، ج 19، ص 27 . 5. همان، ج 15، ص 28 . 170. همان، ج 19، ص 29 . 154. همان، ج 20، ص 30 . 199. همان، ج 20، صص 31 . 197 -196. همان، ج 2، ص 32 . 28. همان، ج 20، ص 33 . 198. همان، ج

ص: 4255

18، ص 34 . 195. ولايت فقيه، ص 35 . 62. همان، ص 36 . 30. همان، صص 37 . 63 -62. همان، ص 38 . 87. صحيفه ي نور، ج 21، ص 39 . 88. كشف الاسرار، صص 40 . 231 -225. صحيفه ي نور، ج 21، ص 41 . 108. همان، ج 18، ص 42 . 11. همان، ج 14، ص 43 . 195. همان، ج 12، ص 44 . 175. همان، ج 20، ص 45 . 132. همان، ج 16، ص 46 . 93. همان، ج 21، ص 47 . 93. همان، ج 12، صص 48 . 209 -208. همان، ج 8، ص 49 . 94. همان، ج 21، ص 50 . 106. همان، ج 17، ص 51 . 49. همان، ج 18، ص 52 . 88. همان، ج 20، ص 53 . 190. همان، ج 11، ص 54 . 135. همان، ج 11، ص 55 . 31. همان، ج 20، ص 56 . 79. همان، ج 18، ص 57 . 93. همان، ج 16، ص 58 . 105. صحيفه ي امام، ج 19، ص 59 . 303. صحيفه ي نور، ج 10، ص 60 . 27. همان، ج 20، صص 61 . 199 -198. همان، ج 12، صص 62 . 209 -207.

ص: 4256

همان، ج 15، ص 63 . 22. ولايت فقيه، ص 64 . 103. همان، ص 65 . 106. صحيفه ي نور، ج 10، ص 66 . 26. همان، ج 5، ص 67 . 166. همان، ج 11، ص 68 . 6. همان، ج 20، ص 69 . 62. همان، ج 19، ص 70 . 101. همان، ج 20، ص 71 . 241. همان، ج 19، ص 72 . 161. همان، ج 19، ص 73 . 134. همان، ج 19، ص 74 . 11. همان، ج 19، ص 75 . 264. ديوان امام، ص 76 . 111. همان، ص 77 . 178. همان، صص 78 . 258 -262. همان، ص 79 . 276. تهاجم يا تفاوت فرهنگي، حسن بلخاري، صص 80 . 129 -128. همان، صص 81 . 127 -126. درس تفسير قرآن، آيت الله خزعلي، مركز تخصصي تفسير حوزه ي علميه ي قم، 23/11/1379 . مرتضي نائيني

ص: 4257

جايگاه ارتباطات اجتماعي از ديدگاه امام خميني

اشاره

7 1 چكيده:

مقدمه

ارتباط انسانها با يكديگر از طريق مبادله پيام صورت مي گيرد . هر نوع ارتباط انساني حاوي نوعي پيام است . از نگاه محبت آميز مادري به فرزند خود يا دست دادن دو دوست تا كاركرد وسايل ارتباط جمعي فراگير مانند مطبوعات و راديو و تلويزيون همه مشتمل بر انتقال پيام است . لاكن ابزار انتقال پيام و حوزه توزيع آن بسيار متنوع و متفاوت است . وسيله انتقال پيام گاه صداي زنگ و شيپور و طبل و غيره است و گاه بيان شفاهي و گاه توزيع مكتوب مانند روزنامه و اطلاعيه . دريافت كننده پيام نيز، گاه يك فرد خاص است، گاه چند نفري كه سر كلاس درسي نشسته اند، گاه هزاران انساني كه در يك تظاهرات يا سخنراني گرد هم آمده اند و گاه تمام مردم كشور يا حتي تمام مردم جهان . بر اين اساس ارتباطات مردمي يا اجتماعي حوزه بي مرزي از جريانات ارسال و توزيع و مبادله پيام است كه از طريق امكانات و ابزار گوناگون صورت مي پذيرد . آنچه امروز از نظر متخصصان فن به عنوان "ارتباطات اجتماعي" مورد بررسي قرار مي گيرد عمدتا آن گونه ارتباطات و جريانات توليد و توزيع و مبادله پيام است كه از طريق وسايل ارتباط جمعي به عمل

ص: 4258

مي آيد . مطبوعات، راديو و تلويزيون مهمترين اين وسايل هستند كه با پيشرفت تكنولوژي هاي جديد هر روز بر اهميت جايگاه آنها در جريان ارتباطات اجتماعي افزوده مي شود . "انتشار توده گير و نظم دوره اي كوتاه، دو خصلت اصلي وسايل ارتباط جمعي به شمار مي روند" . 1 اين وسايل به دلايلي چند از قبيل نهادي بودن، امكان دستيابي و انتشار اطلاعات، نظم انتشار، سرعت انتشار، وسعت حوزه انتشار، گوناگوني محتوا، ديريت حرفه اي و غيره منسجم ترين و گسترده ترين جريان پيامهاي اجتماعي را دربرمي گيرد و نمايي از جريانات اجتماعي، اوضاع و احوال سياسي، فرهنگي، اقتصادي و انديشه ها و آرمانها و آرزوهاي جامعه را به نمايش مي گذارد . امروزه در جامعه جهاني امكان توليد و توزيع پيام هم از جمله علل قدرت كشورها و سازمانها محسوب مي شود و هم معلول آن است و نيز نشانه اي است بر جايگاه برتر جهاني و از لحاظ روابط بين الملل و فرهنگ و اقتصاد جهاني فوق العاده حايز اهميت است . در واقع "گفتمان "روز جهان يا "دستور جلسه" روز را چنين قدرتهايي تعيين مي كنند . در يك جامعه خاص نيز هر شخص، نهاد يا سازمان اجتماعي كه توانايي توليد وانتشار پيام را دارد معمولا نسبت به توانايي خود در سطح بالاتري از قدرت اجتماعي قرار مي گيرد . مديران و مسئولان، نهادها و سازمانها و احزاب،

ص: 4259

ثروتمندان، نويسندگان و خطبا و روزنامه نگاران و نظاير ايشان كه همواره اقليت جامعه را تشكيل مي دهند در حوزه توليدكنندگان پيام قرار مي گيرند و اقشار متوسط و مستضعفان و محرومان جامعه - هرقدر هم تعدادشان زياد باشد - در حوزه - دريافت كنندگان پيام، به نحوي كه در تركيب جامعه مي توان آنان را " معيت خاموش" يا "اكثريت خاموش" ناميد . زيرا آنان نه تنها پيام منسجم و هدفمند چنداني نمي سازند بلكه در صورتي كه سخني هم داشته باشند امكان توزيع آن را ندارند . پيام اين خيل عظيم همواره از طريق "نمايندگي" بيان مي شود . يعني نمايندگان آنان به مراكز قدرت (مراكزي مانند مجلس) راه مي يابند يا مصلحين و سخنوران و شعرا و نويسندگان و هنرمندان، درد و سخن آنان را از ديدگاه خود، نمايندگي مي كنند . مسئله مهم اينجاست كه اين اكثريت مطلق هم پايه هاي قدرت جامعه و مسئولان آن هستند و هم عرصه رشد ثروتمندان و تحصيل كردگان و نويسندگان و هنرمندان و مهمتر از آن محل تجلي افكار عمومي . رسيدگي و خدمت به مردم و اكثريت جامعه از قديم الايام نه تنها امري ممدوح و خداپسندانه بلكه امري واجب براي حفظ قدرت حكومتها محسوب شده است . استاد سخن سعدي شيرازي مي سرايد: شنيدم كه در وقت نزع روان چنين گفت هرمز به

ص: 4260

نوشيروان كه خاطر نگه دار و درويش باش نه در بند آسايش خويش باش نياسايد اندر ديار تو كس چو آسايش خويش خواهي و بس نيايد به نزديك دانا پسند شبان خفته و گرگ در گوسفند مكن تا تواني دل خلق ريش وگر مي كني، مي كني بيخ خويش فراخي در آن شهر و كشور مخواه كه دلتنگ بيني رعيت ز شاه دگر كشور آباد بيند به خواب كه دارد دل اهل كشور خراب2 در جامعه معاصر جهاني نيز تمامي قدرتها مي دانند كه بدون حمايت افكار عمومي - حالا چه از راه نيرنگ و فريب و چه از راه استدلال و توضيح و اقناع كردن و چه از راه خدمت واقعي و حقيقي يا تركيبي از همه اينها! - هيچ اقدام موثري در سطح جامعه خودي يا جهاني صورت نمي پذيرد يا امكان تداوم ندارد . اين است كه دولتها و دولتمردان و احزاب و غيره سعي دارند به هر نحو ممكن افكار عمومي را با خود همراه سازند و طبعا عاقلترين آنها اشخاصي هستند كه مرتبا از راههاي درست نظرسنجي و نظرخواهي و آمارگيري، وضعيت افكار عمومي را برآورد مي كنند و خلاصه بيگدار به آب نمي زنند . به راحتي مي توان مقبوليت قوانين، مصوبات، مديران يا برنامه ها و نيازهاي مردمي را بدست آورد

ص: 4261

و آن را سرلوحه تدبير و اقدام قرار داد . در زمان ما به علت پيشرفتهاي صنعتي و اقتصادي، توسعه شهرنشيني و تراكم جمعيت انبوه در شهرها و ابرشهرها، گسترش سوادآموزي، جهاني شدن ارتباطات و انفجار اطلاعات و نياز روزافزون به آگاهي اجتماعي، رسانه ها عموما در شكل دادن افكار عمومي تاثير انكارناپذير دارند . "رسانه ها مي توانند با تاكيد و برجستگي انتخابي خود بر ارزشها، هنجارها و رويدادهاي گوناگون به شكل گيري ادراكات ما از محيط كمك كنند . "3 اما آنچه از جانب رسانه ها بيان و تبليغ مي شود چنانچه منطبق بر صداقت و واقعيت و خواست عمومي نباشد نهايتا افكار عمومي را به جهت خلاف پيام رسانه اي مي كشاند بخصوص اگر در فضاي جامعه پيامهاي معارضي نيز افكار عمومي را تجهيز كند . به هر حال هدف اصلي در اين مقاله بررسي جايگاه و عملكرد وسايل ارتباط جمعي - عمدتا مطبوعات و راديو و تلويزيون به لحاظ اينكه در جامعه ما فراگيرترين وسايل ارتباط جمعي به شمار مي آيند - در رابطه با عامه مردم، از ديدگاه بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران است . البته وسايل ارتباطي سنتي در انقلاب اسلامي جايگاه ويژه اي داشته و نياز به بررسيهاي جداگانه اي دارد . وقتي شبكه عظيم مساجد و روحانيون به رهبري امام خميني با خلاقيت مردم انقلابي

ص: 4262

ايران تركيب شد، در توليد و توزيع پيامهاي انقلابي و آگاهي بخشي و بسيج افكار عمومي به نتايج شگفتي رسيد و انقلاب بزرگ اسلامي را بوجود آورد و نيز هشت سال دفاع مقدس را رقم زد، اينها عرصه هاي بكري براي تحقيق و بررسي مسايل ارتباطات سنتي در اسلام و مذهب شيعه است كه اميدواريم دانش پژوهان به آن توجه كافي بنمايند .

وظايف و نقشهاي وسايل ارتباط جمعي

از آغاز ظهور مطبوعات دوره اي، انديشه مندان و نويسندگان جوامع غربي به بررسي و اظهارنظر درباره اين پديده جديد پرداختند . اين نظرها كه تحت تاثير تحولات جوامع اروپايي بيان شده است طيف وسيعي از خوشبينانه ترين تا بدبينانه ترين ديدگاهها را درباره مطبوعات تشكيل مي دهد . گاه متفكراني همچون روسو، ولتر و منتسكيو، مطبوعات را داراي جنبه سرگرمي و مروج ابتذال مي دانند4 و گاه افرادي همچون ادموند بورك (سياستمدار انگليسي) مطبوعات را ركن چهارم دموكراسي اعلام مي كنند . 5 با اين وجود تا اوايل قرن بيستم تحقيقات مستقلي درباره نقش اجتماعي مطبوعات و وسايل ارتباط جمعي انجام نشده است . از دهه دوم قرن بيستم پيشگامان مطالعات ارتباطي مانند بعضي از استادان دانشگاه شيكاگو نظريات كلي خوشبينانه اي را درباره تاثير وسايل ارتباط جمعي در پيشرفت جوامع و زندگي انسانها مطرح كردند . اما نخستين پژوهشهاي علمي ارتباطي را هارولد لاسول

ص: 4263

(متخصص آمريكايي علوم سياسي) در سال 1927 با نگارش رساله خويش درباره "تبليغات سياسي در جنگ جهاني اول" پايه گذاري كرد . وي در سال 1948 نيز با نوشتن مقاله "ساختار و كاركرد ارتباطات در جامعه "اولين طبقه بندي را در زمينه وظايف اجتماعي وسايل ارتباطي جديد مطرح كرد . 6 آنچه از مقاله وي برمي آيد اينكه لاسول سه نقش نظارت بر محيط، همبستگي اجتماعي و انتقال ميراث فرهنگي را به عنوان سه نقش متمايز ولي مكمل يكديگر، براي وسايل ارتباط جمعي قايل است . 1 . نظارت بر محيط (نقش خبري) - يعني وسايل ارتباط جمعي با تهيه و توزيع اطلاعات و اخبار، مردم را از وضع جامعه و محيط خود با خبر مي سازند و بدين لحاظ امكان شناخت و هماهنگي آنان را با محيط خود فراهم مي سازند . 2 . همبستگي اجتماعي (نقش تفسير و راهنمايي) - يعني وسايل ارتباط جمعي با تفسير و تحليل رويدادها و تبليغ و راهنمايي افكار عمومي نوعي همبستگي در جامعه بوجود آورده و در واقع مردم را هماهنگ و رهبري مي كنند . 3 . انتقال ميراث فرهنگي (نقش آموزشي) - يعني وسايل ارتباط جمعي ميراث فرهنگي و ارزشها و هنجارهاي يك جامعه را از نسل گذشته به نسل امروز منتقل مي كنند و در حفظ

ص: 4264

وحدت فرهنگي و اشاعه فرهنگ خودي تلاش مي كنند . 7 يك محقق ديگر آمريكايي به نام چارلز رايت، 18 سال بعد از اين طبقه بندي در كتاب خود با عنوان "چشم انداز جامعه شناختي ارتباطات جمعي" نقش چهارمي براي وسايل ارتباط جمعي مطرح ساخت: "نقش تفريحي يا سرگرم كننده" يعني وسايل ارتباطجمعي براي مردم محيط فراغت و سرگرمي ايجاد كرده و امكان گريز از خستگي هاي كار روزمره را فراهم مي كنند . 8 ويلبر شرام (استاد آمريكايي) درباره نقشهاي وسايل ارتباط جمعي كه توسط لاسول معرفي شد سه صفت خاص بكار برده است . وي نقش اول را نقش "نگهبان"، نقش دوم را به عنوان "راهنما" و نقش سوم را "معلم" ذكر كرده است . 9 درباره نقشهاي وسايل ارتباط جمعي ساير متفكران - چه غربي، چه شرقي و چه جهان سومي - نظريات گوناگوني ابراز داشته اند . از جمله پروفسور روژه كلوس (استاد بلژيكي ارتباطات جمعي) وظايف وسايل ارتباط جمعي را به دو دسته عمده 1 - وظايف ارتباط فكري (اطلاع و آگاهي، پرورش، بيان و اجبار)، 2 - وظايف رواني - اجتماعي (همبستگي اجتماعي، سرگرمي، درمان رواني) تقسيم مي كند و براي بعضي از اين تقسيمات شاخه هاي ديگري درنظر مي گيرد; مثلا اطلاع و آگاهي را كه در شمار وظايف ارتباط فكري قرار مي گيرد، به دو

ص: 4265

بخش اخبار جاري روز و اخبار عمومي تقسيم مي كند . 10 يا متفكران كشورهاي سوسياليستي بر نقشهاي سه گانه تهييج، تبليغ و سازماندهي تاكيد مي كنند . 1 - تهييج - يعني وسايل ارتباط جمعي بايستي با برانگيختن احساسات و عواطف عمومي و تشويق و ترغيب آنها به همسويي با سياستها و خط مشي حزب كمونيست با اين حزب همكاري كنند . 2 - تبليغ - يعني وسايل ارتباط جمعي بايستي در جهت تحقق اهداف حزبي نسبت به جلب اعتقاد عمومي به ايدئولوژي حزبي و سياستهاي حزب فعاليت كنند . 3 - سازماندهي - يعني وسايل ارتباط جمعي بايستي وسايلي را فراهم آورند تا در جهت تحقق نظام سوسياليستي مشاركت عمومي و سازماندهي جامعه را ميسر سازند . 11 همچنين متفكران جهان سوم بر نقش وسايل ارتباط جمعي در نوسازي و توسعه همه جانبه جامعه، آگاهي بخشي و تنوير افكار، احقاق حقوق مردم، انتقاد از نابسامانيها و نظاير آن صحه مي گذارند . در هر صورت قدر متيقن اين بررسي ها و اظهارنظرها اين است كه وسايل ارتباط جمعي از ديدگاه محققان و متفكران داخلي و خارجي و شرقي و غربي و جهان سومي، نهادهايي بسيار مسئول و متعهدند و در قبال جامعه، وظايف خطيري بر عهده دارند . هيچ متفكري تاكنون نقش مطبوعات و ساير وسايل

ص: 4266

ارتباط جمعي را به عنوان نهادهايي شخصي و غيرمسئول كه در پي سودجويي و منافع شخصي يا گروهي خاصي باشند، ندانسته يا بدان توصيه نكرده است . از همين جا ارزش و جايگاه والاي اين وسايل روشن مي شود . آنهايي كه فكر مي كنند مثلا در نبودن احزاب، نشريات نقش حزب سياسي را ايفا مي كنند يا بايد چنين كنند، بر اين پيش فرض صحه مي گذارند كه مطبوعات به جاي اينكه در خدمت عامه مردم باشند به صورت مبلغ يا دنباله رو جريانات سياسي عمل مي كنند يا بايد بكنند . آنقدر كه متفكران داخلي و خارجي بر استقلال و آزادي مطبوعات و ساير وسايل ارتباط جمعي پافشاري مي نمايند يعني اينكه اين وسايل نه تنها بايد از سانسور ناحق و تضييقات ديگر در امان باشند بلكه مهمتر از آن بايستي از تار و پود يكسونگري و وابستگي به اشخاص و جريانات غيرمردمي رهايي يابند و واقعا در خدمت عامه مردم - يعني همان اكثريت خاموش - باشند و خوشبختي و رفاه آنان را مدنظر قرار دهند و وصول به چنين جايگاهي بدون آگاهي عميق اجتماعي و سياسي و تاريخي، بدون شناخت جامعه، بدون همدردي با مردم و بدون داشتن ملكه عدالت بعيد به نظر مي رسد . دكتر كاظم معتمدنژاد كه بر نقشهاي سه گانه خبري و آموزشي، راهنمايي و

ص: 4267

رهبري، و تفريحي و تبليغي وسايل ارتباط جمعي تاكيد مي كند، مي نويسد: "اما اكنون در اغلب ممالك، وسايل ارتباطي عملا چنين راهي را دنبال نمي كنند . وسايل ارتباطي به جاي آنكه در جهت رهبري سياسي جامعه، به آزادي و بهزيستي مردم توجه كنند، هدفها و برنامه هاي اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي ثمربخش را به مردم معرفي نمايند و در راه ساختن زندگي بهتر و مرفه تر، همبستگي افراد را جلب كنند، به اقناع سياسي و تحميل قدرت مي پردازند و بدين صورت نقش ابزارها و سلاح مسلكي و حكومتي را به عهده مي گيرند . وسايل ارتباطي از جهت اقتصادي نيز بيشتر در راه منافع صاحبان سرمايه ها خدمت مي كنند و به عوض آنكه پيشرفتهاي صنعتي و توليد كالاهاي مصرفي را به سوي خدمت به مردم و رفع نيازمنديهاي واقعي افراد بكشانند، در جهت عكس آن، دائما مردم را به خريد و مصرف هرچه بيشتر كالاهاي غيرضروري تشويق و ترغيب مي نمايند" . 12 خلاصه اينكه نقشها و وظايف وسايل ارتباط جمعي در حوزه نظري در شرايط مطلوب و آرماني ملاحظه مي شود كه با وضعيت آنها در حوزه عمل تفاوتهاي چشمگيري دارد . در واقع تعداد اندكي از نشريات آنهم در شرايط اجتماعي خاص، توانسته اند به وضعيت آرماني خويش نزديك شوند و وظايف و نقشهاي مورد انتظار را

ص: 4268

به عهده گيرند .

وسايل ارتباط جمعي جديد در ايران

وسايل ارتباط جمعي مدرن در ايران، تماما به تقليد از غرب و بدون طي مراحل تاريخي تكامل خود بوجود آمد . تا اوايل قرن بيستم كتاب و مطبوعات تنها وسايل ارتباط جمعي در دنيا بود و بعد از آن سينما و راديو و سپس تلويزيون وسايل ارتباط جمعي جديدتري بودند كه با ويژگيهاي مخصوص به خود و امكانات بسيار وسيع در اطلاع رساني و تبليغ و سرگرمي عالم را دگرگون ساختند . مطبوعات دوره اي در اوايل قرن هفدهم - حدود دويست سال بعد از ايجاد صنعت چاپ - در اروپا بوجود آمد "و اگر در نظر داشته باشيم كه انتشار توده گير و نظم دوره اي كوتاه، دو خصلت اصلي وسايل ارتباط جمعي به شمار مي روند، باز بين زمان انتشار نخستين مطبوعات غربي، تا اوايل قرن نوزدهم ميلادي كه وسايل ارتباط جمعي مدرن در ايران، تماما به تقليد از غرب و بدون طي مراحل تاريخي تكامل خود بوجود آمدروزنامه روزانه توسعه و تكامل پيدا مي كنند، دو قرن ديگر فاصله وجود دارد . از اواخر قرن هيجدهم به دنبال انقلاب كبير فرانسه و گسترش انديشه هاي آزاديخواهي، زمينه مساعدي براي پيشرفت مطبوعات فراهم شد و به تدريج همراه با تحولات اقتصادي و اجتماعي جديد نظير صنعتي شدن جوامع،

ص: 4269

توسعه شهرنشيني، بالارفتن سطح زندگي، پيشرفت آموزش و اشاعه فرهنگ، همه شرايط لازم براي انتشار روزنامه هاي پرتيراژ آماده گرديدند . بدين ترتيب خواندن مطبوعات كه پيش از آن به علل مختلقي مانند گراني قيمت روزنامه ها و بيسوادي اكثر مردم، رواج لازم نيافته بود و اغلب به طور جمعي صورت مي گرفت، عموميت پيدا كرد و به صورت فردي درآمد، به همين سبب مي توان گفت ارتباطات جمعي واقعي از زماني پديد مي آيند كه هر فرد امكان مي يابد به ميل و دلخواه خود، اطلاعات لازم را از طريق روزنامه ها كسب كند و مورد استفاده قرار دهد . با اين توجيه، پديده ارتباطات جمعي با پديده وسيع صنعتي شدن جوامع غربي همبستگي مي يابد . در اين زمينه تكامل وسايل فني چاپ كه توليد روزنامه ها را به تعداد فراوان امكانپذير مي سازد، افزايش درآمدها كه فردي شدن خريد روزنامه ها را به همراه مي آورد و بالاخره سطح آموزش كه سبب فردي شدن مطالعه روزنامه ها و گسترش كنجكاويها مي شود، از شرايط اساسي هستند . تحت تاثير اين شرايط، توليد و انتشار اخبار روزنامه ها از اصول تكنيك صنعتي شدن تبعيت مي كنند و مصرف فردي اخبار نيز شرايط خاصي را ايجاب مي نمايد كه به صنعتي شدن، سوادآموزي، ثروت اندوزي و توسعه شهرنشيني در جوامع غربي بستگي دارند . "13 در عين حال مطبوعات

ص: 4270

در مغرب زمين سه دوره تحول عمده داشته اند كه عبارتند از: 1 . دوران مطبوعات استبدادي - در اين دوران نشريات تحت نظارت دربار و حكومت وقت و در جهت تاييد و تمجيد شاه و دربار و حكومت، مجال انتشار يافت . اين نشريات نه شمارگان زياد داشت و نه به صورت منظم در دوره هاي كوتاه مدت منتشر مي شد . نشريات اين دوران به عنوان پديده اي حكومتي يا درباري كه مورد استفاده عده اي از سران و قدرتمندان جامعه بود، محسوب مي شود . بنابراين نمي توان اين نشريات را از ابتداي بوجود آمدن در شمار وسايل ارتباط جمعي قلمداد كرد; هر چند بعدا تعداد و شمارگان اين گونه نشريات در غرب رو به فزوني نهاد . 2 . دوران مطبوعات عقيدتي و انقلابي - نشريات اين دوران مربوط به تحولات و انقلابهاي دموكراتيك اروپايي است . در اين زمان مطبوعات در جهت آگاهي بخشي عمومي و بسيج مردم براي مبارزه با استبداد تلاش مي كردند . شاخصه دوران مطبوعات عقيدتي - انقلابي تعدد و تنوع نشريات و بويژه جهت گيري مردمي آنهاست . "بايد خاطرنشان ساخت كه در دوره "انقلابهاي دموكراتيك" مردم با توجه به نقش مهم و مثبت مطبوعات در مبارزه عليه استبداد، نسبت به روزنامه ها، بسيار خوشبين شده بودند و مطبوعات را در جهت خدمت به جامعه،

ص: 4271

از عوامل تحكيم دموكراسي، مي شناختند . اما مدتي بعد و به طور مشخص از دهه چهارم قرن نوزدهم، مطبوعات بكلي تغيير ماهيت دادند . به عبارت ديگر، از اين زمان، عصر مطبوعات عقيدتي و سياسي به پايان رسيد، ولي جاذبه هاي آن پابرجا ماند . به همين لحاظ اغلب مردم هنوز تصور مي كنند، روزنامه هايي كه به آنان عرضه مي شوند و در واقع به وسيله سرمايه هاي بزرگ و همراه با آگهي هاي تجارتي انتشار مي يابند، همان نقش روزنامه هاي انقلابي قبلي را ايفا مي كنند و به عنوان سلاح سياسي ضدقدرت و در مقام ركن چهارم دموكراسي بكار گرفته مي شوند و منافع و مصالح عمومي را تامين مي نمايند . در صورتي كه پس از روي كار آمدن طبقه جديد صاحب ثروت در غرب، مطبوعات ديگر نمي توانستند نقش اجتماعي قبلي را داشته باشند . از آن موقع چون انتشار مطبوعات، به صورت يك فعاليت تجارتي درآمد و اين امر، سرمايه هاي بزرگي را ايجاب مي كرد، ديگر، روزنامه نگاران انقلابي و افرادي كه عقايد و علاقه هاي خاص سياسي داشتند، نمي توانستند به كار روزنامه نگاري بپردازند . "14 3 . دوران مطبوعات خبري و تجارتي - خصوصيت اين دوران كه همچنان ادامه دارد، نفوذ و سلطه سرمايه و سرمايه داري بر مطبوعات است . نشريات اين دوران بر اساس منافع صاحبان سرمايه

ص: 4272

فعاليت مي كنند و محتواي آنها از خبر و تفسير گرفته تا هنر و سرگرمي و تبليغ تماما در جهت منافع خاص كشورها و سازمانها و گروههاي قدرتمند و صاحب سرمايه شكل مي گيرد و حداقل تعارضي با آن ندارد . نشريات در واقع موسسات بزرگي هستند كه براي توليد و توزيع فراوان نياز به سرمايه هاي مالي دارند و طبعا در حيطه منافع تامين كنندگان مالي خود مي توانند فعاليت كنند . 15 در اوايل دوران سوم تحول مطبوعات غربي - حدود دهه چهارم قرن نوزدهم - اولين روزنامه ايران با نام "كاغذ اخبار" (ترجمه واژه ( repaP sweN توسط ميرزا صالح شيرازي در دوران حكومت محمد شاه قاجار منتشر شد . "ميرزا صالح شيرازي از شمار دانشجوياني بود كه توسط شاهزاده عباس ميرزا براي تحصيل به لندن اعزام شدند، وي پسر حاج باقرخان كازروني بود و در دربار فتحعلي شاه مدتها سمت منشيگري داشت و مدتي نيز در تبريز منشي و مترجم يكي از افسران انگليسي بود كه به دستور عباس ميرزا در آذربايجان خدمت مي كرد . "16 دكتر مولانا (استاد ايراني علوم ارتباطات) درباره تاثيرپذيري ميرزا صالح از مغرب زمين، به استناد سفرنامه خود او مي نويسد: " افكار و آداب اروپايي نه تنها مغز و فكر ميرزا صالح را پر مي كند بلكه از جنبه

ص: 4273

ظاهري و لباس نيز در جوان ايراني اثر مي گذارد . علي رغم دستور شاهزاده عباس ميرزا، ميرزا صالح شيرازي ريش خود را مي تراشد و لباس ايراني را به لباس انگليسي تبديل مي سازد . "17 آنچه مي توان از مجموعه بررسيهاي انجام شده درباره "كاغذ اخبار" بدست آورد اينكه اين نشريه به صورت ماهنامه و دست كم حدود سه سال منتشر شده است و شمارگان آن محدود بوده است . جالب اينجاست كه يكي از اعضاي گروه مذهبي "اپيكوپول" پروتستان آمريكا كه در سال 1840 ميلادي در ايران بوده، در سفرنامه خود درباره اولين نشريه ايراني مي نويسد: " ... تنها امري كه حكايت از پيشرفت در ايران مي كند تاسيس روزنامه اي است كه به سال 1837 در تهران تحت نظر شاه شروع به چاپ شده . اين روزنامه به چاپ سنگي منتشر مي شود و مقصود و منظور اصلي آن تبليغ شاه و كارهاي اوست با اين وصف تاسيس اين روزنامه يكي از قدمهاي مهم در پيشرفت ايران است و نتايج مهمي دربرخواهد داشت . "18 به هر حال روزنامه نگاري در دوران ناصرالدين شاه قاجار رشد قابل توجهي پيدا كرد و به موازات آن توجه و سلطه شاه و نظام استبدادي بر آن افزايش يافت . در همين دوران وزارت مطبوعات و سپس اداره سانسور اين

ص: 4274

وزارتخانه تشكيل شد . در دوره ناصرالدين شاه مطبوعات عمدتا دولتي بودند و در تيراژ پايين منتشر مي شدند و مورد استفاده عامه مردم كه اكثريت آنان نيز بيسواد بودند قرار نمي گرفت . "با آنكه طبق دستور ناصرالدين شاه ماموران دولتي و ادارات به اشتراك روزنامه هاي دولتي مجبور بودند، تيراژ آنها خيلي محدود بود و در واقع فقط بين روساي ادارات و كتابخانه ها و عده اي از تحصيل كرده ها پخش مي شد . بايد دانست كه روزنامه در بين روحانيان و طبقات تجار و پيشه ور وسيله فرنگي محسوب مي شد و اين برداشت عاملي در منع پخش و افزايش تيراژ روزنامه ها در ايران به شمار مي رفت . "19 هرچند در بعضي از نشريات اين دوره مانند "وقايع اتفاقيه" كه در آغاز زير نظر ميرزا تقي خان اميركبير منتشر مي شد، مطالبي وجود دارد كه يادآور نقشهاي آرماني مطبوعات است، به دليل فرهنگ شفاهي مردم و بيسوادي اكثريت آنان و اينكه مردم كشور عمدتا در روستاها و شهرهاي دورافتاده بسر مي بردند و علاوه بر اينها شمارگان نشريات پايين بود و فقط بدست معدودي از شخصيتهاي مملكت، تجار و صاحب منصبان مي رسيد و به عنوان پديده اي غربي شناخته مي شد كه بهاي آن نيز در زمان خود گران به حساب مي آمد، نمي توان نشريات دوره ناصري را در شمار وسايل ارتباط جمعي به

ص: 4275

شمار آورد . روزنامه اساسا در كشور ما به عنوان وسيله ارتباط جمعي نخبگان و تحصيل كردگان بوده و از طريق آنان به جامعه منعكس شده است كه هم اكنون نيز اين وضعيت تا حدود زيادي وجود دارد . خصوصا "از موقعي كه روزنامه هاي جديد، در شرايط مخصووص استبداد داخلي و فشار استعمار خارجي پديد آمدند، به سبب حمايت از سياستهاي داخلي و خارجي، در مقابل مسجد و بازار و ساير مراكز سنتي ارتباطي - كه معرف پيوندهاي مردمي و عقايد عمومي بودند - قرار گرفتند و چون مي خواستند از غرب تقليد كنند، فقط به طرز انتشار روزنامه به سبك غربي توجه كردند و به ارتباطات اجتماعي واقعي، بي اعتنا ماندند . "20 ناصرالدين شاه كه توجهي به پيشرفت كشور نداشت و در سياستهاي داخلي و خارجي به غير از سركوب مردم و ضعف و ذلت در برابر بيگانگان و نيز قرضهاي سنگين خارجي كه عمدتا صرف عياشي شاه و دربار مي شد و حاصل آن سلطه روزافزون استعمارگران بر كشور بود، حاصلي به بار نياورد، نهايتا به ضرب گلوله ميرزا رضاي كرماني كه از مريدان سيدجمال الدين اسدآبادي بود از پاي درآمد و ضعف دولت قاجار از آن پس شتاب بيشتري گرفت . پاره اي از نشريات كه مسئولين آنها در اواخر دولت ناصري به خارج

ص: 4276

مهاجرت كرده بودند به انتشار نشريات خود به زبان فارسي و ساير زبانها ادامه دادند . در داخل نيز شاهد گسترش فوق العاده مطبوعات هستيم كه در انقلاب مشروطه نيز تاثير آنها مهم است . در اين ايام تاسيس كتابخانه، افزايش تعداد باسوادان و بوجود آمدن انجمن هاي سري كه معارض دولت استبدادي بودند و شبنامه هاي بسياري

ص: 4277

منتشر كردند، زمينه را براي رشد مطبوعات غيردولتي و انقلابي فراهم كرد . تحولات اجتماعي دوران ناصري نهايتا به محو نظام استبدادي شاه و استقرار نظام مشروطه منجر شد . نظام مشروطه، تاسيس مجلس شوراي ملي و آزادي بيان نمايندگان فضاي اجتماعي آن دوران را براي بازگشت نويسندگان مهاجر و توسعه مطبوعات بيش از پيش آماده ساخت . علي رغم مقاومت محمد عليشاه در برابر مشروطه، رشد مطبوعات همچنان ادامه يافت و نويسندگان و روزنامه نگاران آزاديخواه و انقلابي از سراسر كشور سربرآوردند . اين دوران را مي توان دوران مطبوعات مسلكي و سياسي ناميد . جهت گيري غالب نشريات در اين زمان مبارزه با استبداد داخلي، سلطه خارجي، انتقاد از نابسامانيها و آرمان پيشرفت و ترقي ايران بود . مطبوعات علاوه بر اينكه به وضع آرماني خود نزديكتر شده بودند، در آگاه سازي و ارشاد مردم و شكل گيري افكار عمومي تاثير بسزايي داشتند . خواندن روزنامه از طرف افراد باسواد براي ديگران پديده اي عادي بود . ادوارد براون در اين زمينه مي نويسد: "مردم بيدار شده اند و به آهستگي از امور آگاهي پيدا مي كنند . بزرگترين شاهد اين بيداري توسعه و افزايش جرايد ملي در ايران است . اين جرايد سبك خسته كننده، قديمي و مرده قبلي را ندارند بلكه بسيار مورد توجهند و به

ص: 4278

زبان ساده نوشته شده اند . به نظر مي رسد همه در اينجا روزنامه مي خوانند . در قهوه خانه ها به جاي اينكه قصه هاي شاهنامه را مرتب تكرار كنند، مردم به گفتگوي سياسي و اجتماعي مشغول هستند . "21 اينك روزنامه نه تنها يكي از وسايل ارتباط جمعي است بلكه روزنامه نگاري آنچنان با مبارزات مردمي عليه استبداد داخلي و سلطه خارجي آميخته است كه اين حرفه صرفا رنگ سياسي به خود مي گيرد و روزنامه نگار نوعي سياستمدار تلقي مي گردد . ظاهرا اين تلقي هم از نظر مردم و هم از نظر روزنامه نگاران مقبول و مطلوب است . "ترقي سيد ضيا از روزنامه نويس جوان گمنام به نويسنده سياسي معروف و سرانجام نخست وزيري، نماينده وضع روزنامه نگاري سياسي و اعتقادات اجتماعي اين دوره بود . در حقيقت مي توان گفت روزنامه نگاري در اين سالها مهمترين و بهترين وسيله سياسي به شمار مي رفت . از وسايل ارتباط اجتماعي و سياسي اين دوره يعني احزاب سياسي، مجلس شوراي ملي و مطبوعات، روزنامه نگاري مشخص ترين و معروفترين وسيله تحصيل نفوذ و قدرت سياسي در ايران بود . "22 از طرف ديگر كشورهاي سلطه جوي خارجي بويژه انگلستان و روسيه سعي مي كردند اين بازار ارتباط جمعي را به نفع خود در كنترل داشته باشند . "در تمام مدتي كه جنگ جهاني اول ادامه داشت عناصر آلماني

ص: 4279

و روسي و انگليسي در تهران و شهرستانها فعاليت مي كردند و مي خواستند نويسندگان و روشنفكران ايران را به سوي خود جلب كنند . سر كلار مونت سكرين يكي از ديپلماتهاي انگليسي در مشهد در خاطرات خود مي نويسد پول قابل توجهي از طرف انگليسها و روسها بين بعضي از ايرانيها تقسيم شده بود . ونست شي آن، يكي از نويسندگان آمريكايي اين دوره به فساد و رشوه خواري در ايران اشاره كرده مي نويسد هم متفقين و هم آلمانيها و همكاران آنها سعي مي كردند نويسندگان و روساي دولتي و اداري را با پول فريب دهند و بخرند . "23 روزنامه نگاري مسلكي و عقيدتي و ضد استبدادي و ضداستعماري بعد از پيروزي انقلاب مشروطه به سرعت تبديل به روزنامه نگاري حزبي و گروهي حتي فردي شد . حالا كه شاهنشاهي شكست خورده و مشروطه برقرار شده بود، هر فرد يا دسته و گروه و حزبي مي خواست غنيمت بيشتري از اين خوان يغما بدست آورد و طبعا استعمارگران خارجي اشتهاي بيشتري داشتند و دخالتهاي آنان اوضاع را آشفته تر كرد . حكومتهاي وقت نيز در سياستهاي خود روش مشخصي نداشتند . گاه آزادي نسبي برقرار بود و گاه حكم تعطيل همه جرايد صادر مي شد . حتي در حكومت 90 روزه سيد ضيا كه خود روزنامه نگار بود، همه روزنامه ها به غير از

ص: 4280

يكي تعطيل شدند . دكتر مولانا مي نويسد: "خروش مطبوعات، توام با جنگ و جدال خصوصي و رقابتهاي سياسي بازيگران صحنه سياست ايران به قدري قوت يافت و توسعه پيدا كرد كه حتي عده اي از روزنامه نگاران مسئول اين دوره را به ترس و وحشت انداخت و نسبت به آينده مطبوعات آزاد ايران نگران كرد . مثلا ملك الشعراي بهار مدير روزنامه "نوبهار" در يكي از مقالات خود (شماره 6، 8 عقرب 1301( از نبودن اصول سياسي در روابط دولت و مطبوعات ايران سخن گفت و نوشت مطبوعات ايران بايد براي آزادي خود احترام قايل شوند و از اين آزادي كه مشروطيت به آنها داده سؤاستفاده نكنند زيرا اگر خود مواظب نباشند آزادي بدست آمده به طور كلي از ست خواهد رفت . "24 انقراض سلسله قاجار و برقراري استبداد رضاخاني به اين پيش بيني جامه عمل پوشانيد و بساط روزنامه نگاري سياسي و مسلكي را كه با اغراض شخصي و منافع گروهي آلوده شده بود و از اهداف اوليه خود بسيار فاصله گرفته بود، در هم پيچيد . روزنامه نگاري در دوران رضاخان و پسرش توام با سركوب و اختناق بود . روزنامه نگاران مردمي و آزاديخواه مقتول و محبوس شدند و در عوض روزنامه نگاري لجام گسيخته زرد يا مبتذل كه در جهت اهداف نظام شاهنشاهي پهلوي بود رونق

ص: 4281

گرفت . امام خميني در دهه 1320 با نوشتن كتاب "كشف الاسرار" ضمن انتقاد شديد از رضاخان و شاهنشاهي پهلوي روزنامه نگاران آن دوره را "عمال ديكتاتوري" ناميد و نوشت: "يكي از چيزهايي كه نيازمند به اصلاح است همين روزنامه ها و مجلات و هفتگي هاست كه امروز به اين صورت اسف آور است و در حقيقت بعضي از آنها را بايد كانون پخش فساد اخلاق و فحشا گفت . براي نشر بي عفتي ها و افسارگسيختگي ها هيچ چيز امروز بيشتر از اين اوراق ننگين كمك كاري نمي كند . "25 در دهه بعد - مشخصا در سال 1337 - جلال آل احمد (نويسنده معروف و انتقادي معاصر) در مقاله "ورشكستگي مطبوعات" اوج اين وضع مخرب را طي سالهاي 1321 تا 1337 مورد بررسي قرار داده است . وي كه مطبوعات را نمودار مكتوب اجتماع مي داند، طي يك تقسيم بندي سه مرحله اي مطبوعات ايران از شهريور 20 تا سالهاي 24 و 25 را دوره مطبوعات دهن دريده (جنگ و جدالهاي سياسي و فحاشي هاي مبتني بر اغراض شخصي)، سالهاي 24 و 25 را تا 1332 دوره نهار بازار احزاب سياسي و از آن به بعد را - تا زمان نگارش مقاله - دوران رنگين نامه ها ناميد . منظور از رنگين نامه ها، مجلات هفتگي پرزرق و برق و مبتذل و بي ارزش و بي آزار است كه

ص: 4282

همه اش ترجمه و تقليد و رواج فساد است . طبقه بندي آل احمد مبين سه دوره قدرت گيري محمدرضا يا پهلوي دوم است . در دوره اول كه بعد از سقوط رضاخان است، محمدرضا در تلاطم درگيريهاي جهاني قدرت چنداني ندارد، حصار سكوت رضاخاني شكسته شده و حتي شاه جديد يعني وارث رضاخان سيماي دموكراتيك به خود مي گيرد . مطبوعات فردي و گروهي رشد مي كند . همه مي خواهند انتقام سكوت گذشته را بگيرند و فحاشي و متهم كردن يكديگر در مطبوعات خاطره لجام گيسختگي هاي دوران ضعف قاجار را به ياد مي آورد . در دوره دوم تب و تاب جنگ جهاني دوم فروكش مي كند . موقعيت شاه تقريبا تثبيت مي شود . در واقع برندگان جنگ وجود محمدرضا را در جهت منافع خود مي بينند . در اين مرحله قدرتهاي سياسي و وابستگان قدرتهاي خارجي، عرصه مطبوعات را به اشغال خود درمي آورند . روزنامه پايگاه ترقي مي شود ولي نه به صورت فردي و گروهي . بايد با حزب و دسته و قدرتي همراه شد تا به جايي رسيد . در اين مرحله روزنامه نگار بيشتر به صورت عامل عناصر و قدرتهاي سياسي عمل مي كند . در دوره سوم اين بساط هم برچيده مي شود . شاه به تدريج آنچنان قدرت مي گيرد كه تحمل هيچ صدا يا حتي ناله

ص: 4283

مخالفي را ندارد . اين دوران تا پايان نظام شاهنشاهي ادامه مي يابد . دوره اي كه مطبوعات تجاري و پر زرق و برق عرصه كشور را به انحراف و تخدير مي كشاند . مطالب بسياري از مطبوعات سكس و واخوردگي و قرعه كشي و مسابقه و جدول و نظاير اينهاست . البته آل احمد بحث خود را شامل مجلات ماهانه ادبي كه نقش ثمربخش در مطبوعات فارسي داشته اند نمي كند و بعضي از مجلات تخصصي مانند مجله اكونوميست را تاييد مي نمايد . ولي در هر حال هيچ نشريه اي نمي تواند وظايف اصلي خود - يعني اطلاع رساني و آگاهي دهي و ارشاد و انتقاد - را انجام دهد . ملاحظه مي شود كه روزنامه نگاري در ايران از بدو پيدايش علاوه بر اينكه مبتلاي به بلاي استبداد بوده، چوب كجرويها، ندانم كاريها و فرصت سوزيهاي خود را نيز خورده است . دكتر كاظم معتمدنژاد در پاسخ به اين پرسش كه آيا مرحله دوم تحول روزنامه نگاري در غرب، - يعني دوره روزنامه هاي انقلابي و مردمي - در ايران هم تكرار شده است يا خير، مي نويسد: "متاسفانه بررسيهاي تاريخي نشان مي دهد كه در ايران چنين مرحله اي به معناي دقيق آن مانند غرب، وجود نداشته است و مدت تجربه محدود دوره مشروطيت و تجربه هاي متناوب ديگر در اين زمينه نيز، بسيار كوتاه بوده است . اينكه

ص: 4284

چرا نتوانسته ايم، از فضاي عمومي مناسب براي رشد مطبوعات آزاد و مردمي در ايران برخوردار شويم، مسئله اي است كه به شرايط استبداد و استعمار و ديكتاتوري و وابستگي گذشته و عدم امكان رشد فرهنگي سالم جامعه و مخصوصا فرهنگ روزنامه نگاري، ارتباط مي يابد . عوامل داخلي و خارجي مذكور باعث شد كه از چند موقعيت مساعد كه در زمان انقلاب مشروطيت، پس از جنگ جهاني اول، بعد از شهريور 1320 و در دوره ملي شدن صنعت نفت، براي مطبوعات آزاد و مردمي فراهم شده بود - بهره برداري كافي نشود . زيرا بر اثر كودتاهاي سه گانه اي كه در طول حدود نيم قرن، با حمايت امپراتوري روسيه تزاري، امپراتوري - انگلستان و امپرياليسم آمريكا، به منظور حفظ قدرت سياسي و يا روي كار آوردن حكومتهاي وابسته و دست نشانده آنها، در ايران انجام شد، زمانهاي مساعد براي اين امر بسيار محدود ماند و امكانات لازم براي رشد و گسترش مطبوعات آزاد و مردمي و روزنامه نگاري مستقل و متعهد، پديد نيامد ... مطبوعات ايران در دوره پس از مشروطيت و مخصوصا پس از كودتاي 28 مرداد 1332، از مرحله اي مشابه به مرحله اول تحول مطبوعات غرب، به مرحله ي مشابه مرحله سوم آن - از مطبوعات دولتي و زير سلطه استبدادي به مطبوعات تجارتي و

ص: 4285

تحت سلطه ديكتاتوري - وارد شده اند و نمونه اي از مرحله دوم را تجربه نكرده اند . به گونه اي كه ايران، با محروم ماندن از مزاياي اين مرحله، تمام معايب و عوارض منفي مطبوعات استبدادي و تجارتي را، در طول بيست و پنج سال پيش از پيروزي انقلاب اخير، به طور همزمان و يكجا، تحمل نموده است . "26 خلاصه، سابقه روزنامه نگاري در ايران تا انقلاب اسلامي حاكي از آن است كه آنها نه تنها به شكل گيري صحيح افكار عمومي و بسيج و تجهيز و ارشاد مردم كمك چنداني نكردند بلكه به علت منافع شخصي صاحبان جرايد، وابستگي به قدرتهاي داخلي و خارجي، بي اطلاعي از اوضاع زمان و عدم درك واقعيات جامعه و بي اعتنايي به وظايف خويش، اسباب آشفتگي بيشتري در جامعه خودي شدند . البته وجود حكومتهاي استبدادي و طبعا عدم كمك به فراهم شدن زمينه رشد مطبوعات، عدم رشد اجتماعي بعضي از روزنامه نگاران و عاطفي و ساده لوحانه عمل كردن آنان، دخالتهاي خارجي و نيز فرهنگ شفاهي مردم ايران و پايين بودن سطح سواد مردم از عوامل مهم ورشكستگي مطبوعات در ايران بوده است . در هر صورت، مطبوعات به دليل سابقه طولاني، حضور در تحولات اجتماعي و انقلابهاي مردمي، امكان تحليل و تفسير موسع رويدادها، ماندگاري پيام و غيره، همواره در بحث

ص: 4286

از وسايل ارتباط جمعي، بخش عمده اي را به خود اختصاص مي دهد . اما بعد از مطبوعات به راديو و تلويزيون مي رسيم كه از همان آغاز تحت نظارت و سلطه حكومت و سرمايه داري وابسته بوجود آمد . راديو در زمان رضاخان و تلويزيون در زمان محمدرضا در حوزه سلطه قدرت استبدادي و به تقليد از غرب و در جهت تبليغ و توجيه كومت شاه، فروش كالاهاي خارجي و ارائه فرهنگ و سرگرميهاي مبتذل راه اندازي شد و برنامه هاي مفيد به حال جامعه و رشد و ترقي مادي و معنوي مردم در برنامه هاي آنها مجال خودنمايي چندان نداشت . سازمان راديو و تلويزيون ايران كه در زمان محمدرضا از لحاظ امكانات و تجهيزات و بكارگيري نيروهاي متخصص و توان پخش پيام در شمار برترين كشورهاي آسيايي محسوب مي شد محتوايي به غير از تبليغ شاهدوستي، غرب پرستي و هويت زدايي مردم ايران نداشت . در واقع تمام جهات منفي كه جلال آل احمد درباره دوره سوم نشريات هفتگي و روزنامه هاي ايران گفته است تماما در راديو و تلويزيون شاه قابل مشاهده بود . راديو و تلويزيون در آن دوران تنها چيزي را كه در نظر نداشت منافع و خير عامه مردم ايران بود .

ارتباطات نهضت در مرحله اول

نهضت امام خميني در اولين مرحله شكل گيري (سالهاي آغازين دهه

ص: 4287

1340( از لحاظ امكانات ارتباطي مواجه با مضايق فراواني بود . وجود افراد ناآگاه، متحجر، محتاط و انزواطلب در ميان روحانيون، اختلافات داخلي حوزه هاي علميه، وابستگي بعضي از روحانيان به دربار، كمبود شديد امكانات چاپ و نشر و ارسال پيام، سمپاشي وسايل ارتباط جمعي رژيم شاه و نظارت و سركوب مداوم مبارزان و مردم انقلابي و حمايتهاي بيدريغ قدرتهاي جهاني و منطقه اي از پهلوي دوم كه منافع و غارتگريهاي آنان را تضمين كرده بود، جريان آگاهي بخشي نهضت و تحرك مردمي را دچار اختلال و كندي بسياري ساخت . نهايتا نيز رژيم شاهنشاهي توانست با كشتار وسيع مردم، سركوب و مقتول و محبوس كردن عده زيادي از پيروان و طرفداران امام و دستگيري و تبعيد شخص ايشان، عرصه وسايل ارتباط جمعي را براي تركتازي فرهنگ غربي به نحو بي سابقه اي بگشايد و خصوصا فاضلاب فرهنگ غربي يعني بي بند و باري و فحشا را گسترش دهد تا خود و اربابانش از غيرت ديني مردم در امان باشند . شاه با دستگيري و قتل و تبعيد بسياري از روحانيون، رخنه در حوزه هاي علميه و فريب بعضي از روحانيان صاحب نام تلاش كرد تا مركز رهبري ديني را تا حد سقوط به سستي بكشاند . نهضت امام براي يك دوره نسبتا طولاني دچار سكون و

ص: 4288

ركود شد . به موازات آن، شاه مدلهاي توسعه آمريكايي را كه در دستور كار قرار داده بود پي گيري كرد و به سرعت اسباب تخريب روستاها و كشاورزي و نيز توسعه صنايع وابسته و شهرنشيني دو قطبي - شامل يك قطب اقليت و بسيار ثروتمند و اقشار وسيع پيراموني و محروم و مستضعف - گرديد . شاه در ايجاد چنين تغييراتي كه آن را "انقلاب سفيد" ناميد، كاملا تحت نظارت آمريكا بود . زيرا مسئولين وقت آمريكا براي جلوگيري از نفوذ شوروي و ايجاد بازار امن براي كالاهاي خودشان و بالاتر از همه غارت همه جانبه منابع كشور ما، ايجاد چنين تغييراتي را در ايران ضروري مي ديدند . شاه به حاج آقا روح الله كمالوند كه از علماي خرم آباد بود و در جريان انقلاب سفيد پس از گفتگو با علماي قم به ديدار شاه رفته بود "فهماند كه اين اصول را به هرحال بايد اجرا كنم و اگر من آنها را انجام ندهم از بين مي روم و كساني كار را به دست خواهند گرفت كه هيچ اعتقادي به شما و مسلك شما ندارند . "27 شاه حتي بعد از سقوط نسبت به دست نشانده بودن يا وابسته بودن به غرب انكاري ندارد و در مصاحبه هاي خود و كتابي كه تحت عنوان "پاسخ

ص: 4289

به تاريخ" به زبان فرانسه نوشته است، ضمن دروغپردازي فراوان درباره كارهاي خودش و تحريف احمقانه تاريخ معاصر و در نتيجه ارائه تناقضات گوناگون كه مترجم به آنها اشاره كرده است، به اين موضوع اعتراف مي كند . 28 به هر حال امام خميني در مرحله اول نهضت همزمان مبارزه با رژيم شاه، عمدتا متوجه رفع اختلافات حوزه هاي علميه و بازسازي شبكه روحانيون و مساجد بود و به صورت وسيع از سخنراني، نامه، تلگراف، پيام و نيز جزوه و كتاب براي تحقق اهداف نهضت استفاده مي كرد . "امام خميني علاوه بر كوشش پيگير به منظور واداشتن مراجع و زعماي بزرگ روحاني به حركت و نهضت، رسالت خود را در امر روشنگري و افشاگري نيز تا آنجا كه امكانات به ايشان اجازه مي داد دنبال مي كرد و با شعر، نثر، پيام، كتاب و از راههاي ديگر با رعايت اصول پنهانكاري، در راه بيداري توده ها و كنار زدن ماسك رژيم دست نشانده پهلوي كوششهايي بعمل مي آورد" . 29 امام مي دانست كه چنانچه شبكه روحانيون در سراسر كشور و خارج از آن، اختلافات را كنار گذاشته، در فعاليت دسته جمعي عليه رژيم شركت جويند، قدرت فوق العاده اي براي مكتب بوجود خواهد آمد كه هيچ وسيله ارتباط جمعي به پاي آن نخواهد رسيد . امام براي احياي اين شبكه تلاش

ص: 4290

خستگي ناپذيري را آغاز كرد و پيامهاي فراواني را ز طريق نامه، تلگراف و افراد مطمئن براي روحانيون ارسال داشت . ايشان در جريان مبارزه با تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي طي نامه هاي خصوصي روحانيان را به مبارزه عليه رژيم ضد اسلامي دعوت مي كرد . در يكي از اين نامه ها مي خوانيم: "اولا جنابعالي با علماي اعلام تماس بگيريد و هر طور صلاح ديدند تلگرافات عديده به اعليحضرت مستقيما و به حضرت آيت الله بهبهاني و در صورت صلاح به علماي قم بشود كه از اعليحضرت بخواهند به دولت امر كنند از اين امر جلوگيري شود و به ساير طبقات و متدينين نيز دستور اقدام دهيد به همين نحو، و ثانيا به هر جا كه از قصبات و شهرهاي اطراف دسترسي داريد و آقايان علما دسترسي دارند دستور همين امر داده شود كه تلگرافات و مكاتيب زياد فرستاده شود و ثالثا بايد با كمال متانت و آرامش و بدون تظاهر و تشنج اين امر صورت گيرد . همين قدر تقاضاي خودشان را به سمع اعليحضرت برسانند ... " . 30 در همين چند سطر تلاش امام براي متحد كردن علما، آگاهي بخشي مردمي، توجه به اهميت مشاركت مردم و عمومي كردن مبارزه، موقع شناسي و كنترل مراحل نهضت و نيز حداكثر استفاده از

ص: 4291

امكانات ارتباطي موجود مشاهده مي شود . در مقابل وسايل ارتباط جمعي شاه نيز با جوسازي، تهمت، دروغ و سمپاشي فراوان سعي در خنثي كردن مبارزات مكتبي امام و ياران ايشان و مردم انقلابي ايران داشتند كه روزنامه هاي آن دوران شاهد و مدرك اين مقابله تاريخي است . در واقع نهضت امام از ابتدا مواجه با يك جنگ رسانه اي گسترده بود كه رهبر انقلاب با تمام توان در برابر آن ايستاد و ترفندهاي رسانه اي را بي اثر كرد . معهذا تبليغات داخلي و حمايتهاي خارجي عليه نهضت جوسازيها و حق كشي هاي امپرياليسم خبري و هم صدايي بنگاه خبرپراكني جهان با دستگاه تبليغاتي شاه و تاثير نامطلوب آنان روي افكار مردم جهان، دل امام را سخت به درد آورد; از اين رو، پس از آزادي از زندان در سخنراني خود در تاريخ 26 فروردين 1343 دردمندانه اظهار كرد: " ... افسوس كه دست ما از عالم كوتاه است، افسوس كه صداي ما به عالم نمي رسد . افسوس كه گريه هاي اين مادرهاي بچه مرده نمي رسد به دنيا . ما را كهنه پرست معرفي مي كنند، ما را مرتجع معرفي مي كنند ... جرايد خارج از ايران، آنهايي كه با بودجه هاي گزاف براي كوبيدن ما مهيا شده اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات - كه اسلام در راس اصلاحات واقع شده

ص: 4292

است - معرفي مي كنند، مخالف ترقي مملكت معرفي مي كنند ... " . 31 البته امام هرگز از تلاش و مبارزه خسته نشد و از آن دست نكشيد . وجود امام و شجاعت و مبارزه بي امان ايشان واقعا اسباب تحول حوزه هاي علميه و پويايي شبكه روحانيت شد تا حدي كه بعضي از طرفداران ايشان در حوزه و خارج از آن علاوه بر چاپ و تكثير پيامهاي امام و اخبار نهضت كه با وسايل ابتدايي و حتي دستي صورت مي گرفت نسبت به چاپ روزنامه هايي كه به صورت مخفي تهيه و توزيع مي شد - از قبيل روزنامه بعثت و انتقام - اقدام كردند . در زمان نشر روزنامه بعثت كه با مشكلات فراوان به صورت مرتب منتشر مي شد "آيت الله طالقاني [روحاني آزاديخواه و مبارز معروف و اولين امام جمعه تهران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي] كه در آن هنگام در دادگاه فرمايشي تحت محاكمه قرار داشتند، وقتي شماره اول "بعثت" را دريافت كردند، با خرسندي فوق العاده اظهار نمودند كه ما انتظار داشتيم تا پنجاه سال ديگر بتوانيم روحانيان قم را "روزنامه خوان" كنيم، ولي خوشبختانه اكنون مي بينيم كه آيت الله خميني آنان را در ظرف چند ماه روزنامه نويس كرده ند! " . 32 امام به اهميت فوق العاده وسايل ارتباطي در جريان مبارزه كاملا وقوف

ص: 4293

داشت و چون وسايل ارتباط جمعي رسمي (مطبوعات و راديو و تلويزيون) در اختيار وي نبود، سازماندهي وسيعي از وسايل ارتباط جمعي سنتي و مردمي ايجاد كرد كه وسايل ارتباط جمعي رسمي را در تنگنا قرار داد . ايشان در يكي از پيامهاي خود به علما و روحانيون بستان آباد مي نويسد: " ... لازم است آقايان به وسيله اعلاميه و نشريه پشتيباني خودشان را از مطالبي كه ما داريم اعلام فرمايند تا بلكه بتوانيم دولت را وادار كنيم به قبول مطالب شرعي خود . در هر صورت از مجالس دعا و تذكر استفاده بايد كرد ... " . 33 امام از مناسبتهاي مذهبي نهايت استفاده را براي ابلاغ پيام نهضت بعمل مي آورد و از روحانيون و طرفداران خود مي خواست كه مطالب نهضت را به هر وسيله اي به ديگران برسانند . ايشان در يكي از سخنرانيهاي خود در سال 1343 مي گويد: " ... اگر حوزه علميه به كار اسلام نخورد، بيهوده است، مبتذل است . واجب است بر همه و همه خطبا و مسلمين كه مردم را مطلع كنند; زيرا اصل اسلام در خطر است ... " . 34 امام از اين گونه تذكرات و تاكيدات فراوان داشته اند، با همه اينها به علت سانسور و خفقان شديد و عملكرد ضد خبري و ضد آگاهي بخشي

ص: 4294

رسانه هاي شاهنشاهي، اخبار نهضت آن طور كه بايد در مرحله اول انقلاب به همه جا نرسيد .

ارتباطات نهضت در مرحله دوم

مرحله دوم انقلاب اسلامي كه تقريبا از نيمه دوم سال 1356 شروع شد، تفاوتهاي چشمگيري با مرحله اول داشت كه طرح آن نياز به بررسيهاي جداگانه دارد . در اينجا به چند عامل محوري كه در مرحله اول انقلاب اسلامي يا نبود يا كمرنگ بود اشاره مي شود: توسعه خطوط تلفن شهري، پيشرفت وسايل و امكانات چاپ، توسعه شهرنشيني، توسعه دانشگاهها، گسترش اختلاف طبقاتي و نارضايي عمومي، بيعدالتي در حوزه هاي مختلف، تخصيص سرمايه ها و امكانات اقتصادي كشور به شاه و دربار و وابستگان آنها، وابستگي روزافزون شاه به بيگانگان و سلطه مشهود آنان بر منابع حياتي كشور، سركوب مداوم مردم و حبس و شكنجه آنان به بهانه هاي مختلف از قبيل توهين به شاه، شكست احزاب و گروههاي مخالف شاه از ارائه راه حل نجات يا وابستگي آنان به بيگانگان و ... نظام شاهنشاهي هرگز فكر نمي كرد كه انقلاب سفيد، خود از عوامل نابودي نظام باشد، ولي چون اصلاحات پيشنهادي جنبه ظاهري و نمايشي داشت و واقعا شخص شاه و اطرافيانش اصلا مشاركت سياسي و آزادي بيان مردمي را مگر در جهت تقويت رژيم و تحسين و تمجيد شاه، تحمل نمي كردند و با

ص: 4295

مفهوم واژه عدالت نيز بيگانه بودند، فريبهاي تبليغاتي آنان كه با واقعيات همخواني نداشت تماما به زيان نظام شاهنشاهي تمام شد . عامل بسيار مهم ديگري كه در مرحله دوم انقلاب شاهد آن هستيم آگاهي عمومي و خلاقيت شگفت انگيز ملت ايران بود كه وقتي به اين نتيجه رسيدند كه راه نجات از زندان شاهنشاهي رو آوردن به مكتب نجات بخش اسلام و مرجعيت شيعه و شخص امام خميني است، تمامي توان خود را يكدل و يك جهت در اختيار انقلاب گذاشتند و از نوشته هاي دستي و چاپ با وسايل ابتدايي گرفته تا نوارهاي ضبط صوت و تلفن و ديوارهاي شهر و خيابان و كوچه و پشت بام را عرصه ارتباط مردمي و پخش پيامهاي انقلاب قرار دادند . طبعا اين بخش از ارتباطات انقلابي نياز به بررسيهاي بيشتري دارد و آنچه تاكنون بعمل آمده بسيار ناقص به نظر مي رسد . "اورت راجرز" يكي از محققان معروف آمريكايي و از پيشكسوتان انديشه هاي نوآوري در غرب مي نويسد: "چه درسي بايد از انقلاب ايران در ارتباط با نقش تكنولوژي ارتباطي در جهان سوم گرفت؟ بايد توجه بيشتري به روابط ميان فردي و به رسانه هاي كوچك نظير ضبط صوت و اعلاميه هاي زيراكسي كه دست به دست مي چرخند، مبذول داشت، چراكه نهايتا اين مردم هستند كه مي توانند يكديگر را

ص: 4296

به كنش در ابعاد گسترده وا دارند . چراكه در حالي كه آيت الله خميني رسانه هاي قدرتمندتر جمعي نظير راديو، تلويزيون امواج مايكرو و ماهواره هاي ارتباطي را برخلاف شاه در دست نداشت، اما از تكنولوژيهاي ارتباطي بهترين استفاده را كرد . "35 "الوين تافلر" نظريه پرداز معروف آمريكايي نيز در اين زمينه تحليلهايي دارد و از جمله معتقد است كه امام "رسانه موج اول - يعني موعظه هاي چهره به چهره روحانيون براي مومنان - را با تكنولوژي موج سوم تركيب كرد - نوارهاي صوتي حاوي پيامهاي سياسي كه در مساجد به طور مخفي توزيع مي گرديد و در همانجا پخش مي شد و به كمك دستگاههاي ارزان قيمت تكثير مي گرديد - شاه براي مقابله با آيت الله خميني از رسانه هاي موج دوم يعني مطبوعات

ص: 4297

و راديو و تلويزيون استفاده مي كرد . به محض اينكه آيت الله خميني توانست شاه را سرنگون كند و كنترل دولت را در دست بگيرد، فرماندهي اين رسانه هاي متمركز موج دومي را نيز در اختيار گرفت . "36 گو اينكه دكتر حميد مولانا (استاد ايراني علوم ارتباطات، مقيم آمريكا) چنين نظري را نمي پذيرد و درباره استفاده امام از كاست و نوار مي گويد: " ... اگر به اين سادگي بود، شاه هم مي توانست از همينها استفاده كند، او كه بيشتر داشت . آمريكا هم ماهواره و كاست و نوار خيلي بيشتر دارد ... اين تكنولوژي نبود بلكه اين مشروعيت و اقتدار يك فقيه بود كه به محتواي پيام قوت داد . "37 در اين شك نيست كه شخصيت امام و جايگاه امام و محتواي پيام ايشان مايه و پايه انقلاب اسلامي است، اما در اين هم شك نيست كه نشر پيامهاي ايشان نيازمند وسايلي بود كه در عرصه خلاقيت مردم انقلابي ايران به نحو احسن تامين شد . به هر حال زماني بود كه وسايل ارتباط جمعي رسمي در اختيار امام نبود و شاه حداكثر استفاده را از اين وسايل براي تخريب انقلاب و روحيه مردم و نيز توجيه و تثبيت نظام شاهنشاهي و فرهنگ غربي بكار برد، اما بعد از پيروزي

ص: 4298

انقلاب اسلامي اين وسايل نيز در حوزه نظارت امام و انقلاب اسلامي درآمد . اولين نتيجه چنين تحولي آزادي ناگهاني وسايل ارتباط جمعي بويژه مطبوعات بود كه همچنان با بعضي تنگناهاي ناشي از اختلاف نظر مسئولين و جناحها، تقريبا در چارچوب ضوابط قانوني ادامه دارد . امام خميني كه خود بزرگترين منتقد مطبوعات و ساير رسانه هاي زمان رضاخان و محمدرضا بود، اينك رسانه هايي را در اختيار داشت كه سابقا توسط وابستگان نظام شاهنشاهي اداره مي شد و در چارچوب همان نظام جا افتاده و رشد كرده بود . علاوه بر آن بسياري از مطبوعات حتي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي جهات وابستگي خود را به نظام سابق يا بيگانگان حفظ كرده و از اساس نظام اسلامي را قبول نداشتند و در عين حال مي خواستند از آزاديهاي بدست آمده كه حاصل سالها خون دل امام و جانفشاني مردم ايران بود حداكثر سؤ استفاده را ببرند . حال بايد ببينيم مشي امام و سياست امام درباره وسايل ارتباط جمعي با آن سابقه اي كه عرض شد چه بود . نظريات ايشان در تطبيق با مطالعات انتقادي نسبت به وسايل ارتباط جمعي در غرب چه جايگاهي دارد؟ آيا اساسا امام در اين زمينه نظريات منسجمي بيان كرده اند كه بتوان آن را مبناي نظام رسانه اي جمهوري اسلامي

ص: 4299

ايران قرار دارد يا خير؟ آزادي بيان و مطبوعات در لسان امام چه معنايي دارد؟ اهداف و نقشهاي رسانه ها در نهضت امام چه بايد باشد و ... طبعا پاسخ به تمامي اين پرسشها و نظاير آن نياز به تحقيقات فراوان دارد كه متاسفانه تاكنون درباره آن تحقيقات چنداني صورت نپذيرفته است . در اين مقاله سعي مي شود تا به صورت گذرا و طرح گونه، بعضي از مسايل اساسي مربوط به رسانه ها از ديدگاه حضرت امام مورد بررسي قرار گيرد تا انشاالله در آينده مقدمه اي باشد براي بررسيهاي دقيق تر و عميق تر .

نگرانيهاي امام

امام خميني در طول دوران زندگي خود نسبت به رسانه هاي زمان پهلوي سخنان بسياري ابراز داشته اند كه مي توان آنها را به دو دسته اصلي تقسيم كرد: 1 . نداشتن آزادي بيان و وجود سانسور و اختناق و جلوگيري از انعكاس افكار عمومي . 2 . عامل نظام استبدادي و بيگانگان بودن و توطئه گري و رواج فرهنگ غربي و مصرفي و فساد و فحشا . يعني آن حضرت براي وسايل ارتباط جمعي زمان شاه دو وجهه منفي قايل بود: يكي ويژگي محروميت و ممنوعيت از بيان حقايق و انعكاس افكار عمومي و در نتيجه عدم امكان انتقاد و ارشاد و تربيت مردم و ديگري آزادي توطئه عليه جنبشهاي مردمي به نفع

ص: 4300

استبداد داخلي و سلطه خارجي و در نتيجه اشاعه فرهنگ غرب و مصرفي و فساد و تخدير مردم . اگر رسانه ها را يك كل واحد در نظر بگيريم اين دو ويژگي در واقع دو روي يك سكه است . يعني هرجا آزادي بيان واقعي در جهت خدمت به مردم، انعكاس افكار عمومي و انتقاد و ارشاد و هدايت باشد، آنجا نظام رسانه اي مطلوب وجود دارد و هرجا اينها نباشد، به جاي آن وابستگي و سانسور و اختناق و فساد و فحشا خواهد بود كه از نظر امام نظام رسانه اي مطرود را تشكيل مي دهد . طبعا در عالم واقع هر نظام رسانه اي مطرودي ممكن است بارقه هايي از اصلاح و صلاح و خير داشته باشد و به عكس هر نظام مطلوبي ممكن است آلوده به انحراف و فساد گردد . در ذيل جملاتي از حضرت امام درباره دو ويژگي ياد شده به عنوان شاهد مثال آورده مي شود كه در مقاطع مختلف زندگي خود بيان كرده اند . البته اين جملات گوشه كوچكي از درياي پيامها و نظريات امام درباره رسانه هاست كه با بررسي دقيق تمامي آنها - به نظر نگارنده - مي توان مشخصات نظام مطلوب رسانه اي جمهوري اسلامي را از آن استخراج كرد . "آقاي علم از نشر افكار عمومي در مطبوعات و انعكاس تلگراف مسلمين و

ص: 4301

اظهار تظلم آنها به اعليحضرت و علماي ملت جلوگيري كرده و مي كند; و برخلاف قانون اساسي مطبوعات كشور را مختنق كرده و ... "38 " ... اين قانوني كه مي خواهند در مملكت شيوع بدهند، در حزب آقاي علم طرح شده، و آقاي علم بدانند كه مردم از پاي نمي نشينند تا لايحه لغو شود; و پس از تشكيل مجلس نيز ساكت نخواهند نشست . مطبوعات را سانسور نموده اند و مي گويند آزادي هست ... " . 39 " ... چرا صداي مبلغين اسلام را خفه مي كنند؟ چرا چاپخانه ها را تحت سانسور قرار مي دهند و از چاپ و نشر نوشته هاي اسلامي جلوگيري مي كنند؟ چرا آزادي مطبوعات را سلب مي كنند" . 40 " ... بسياري از تلگرافات ما به مقصد نمي رسد . تلگرافاتي كه به ما شده است غالبا نمي رسد . مطبوعات كشور آزادانه يا به اجبار به هتك و اهانت ما قلمفرسايي مي كنند . گويندگان با اشاعه اكاذيب به هتك و تضعيف روحانيت - يگانه پشتوانه مملكت كوشا هستند و از هيچ تهمت و افترايي خودداري نمي كنند ... " . 41 " ... برادران ايماني! اينها با تمام مقدسات ملي و مذهبي بازي مي كنند . جرايد را مجبور مي كنند كه بر عليه دين و منافع عمومي مردم مقاله بنويسند . شما ملاحظه فرماييد روزنامه ها جريان

ص: 4302

17 دي مفتضح و ننگين را كه تعفن آن دنيا را گرفته، مي نويسند و يك صفحه تمام را اختصاص به تبليغات مشروبات الكلي داده، از هر طرفي مظاهر شهوت و بي عفتي را در صفحات روزنامه ها و مجلات منعكس مي كنند و اجتماع مسلمين را به فساد اخلاق و وبي عفتي سوق مي دهند ولي از قوانين اسلامي و احساسات عمومي مسلمين يك كلمه هم درج نمي كنند . "42 " ... ما كه وسيله انتشاراتي نداريم، همه چيز را از ما گرفته اند . تلويزيون و راديو را از ما گرفته اند . تلويزيون كه در دست آن نانجيب است، راديو هم كه در دست خودشان هست . مطبوعات ما كثيف است ... " . 43 " ... ما حرفمان اين است كه آقا به قانون اساسي عمل كنيد، مطبوعات آزادند، قلم آزاد است، بگذاريد بنويسند مطالب را ... "44 " ... مطبوعات ما در روزنامه هاي ما و مجلات ما و كتابهايي كه منتشر مي شود، تمام اينها به دست استعمار است . استعمار است كه روزنامه ها را اين طور مبتذل مي كند تا فكر جوانهاي ما را مسموم كند . استعمار است كه برنامه هاي فرهنگي ما را جوري تنظيم مي كند كه جوان نيرومند در اين مملكت نباشد . استعمار است كه برنامه هاي راديو و تلويزيون را جوري تنظيم

ص: 4303

مي كند كه مردم اعصابشان ضعيف بشود، قوت را از دست بدهند، نيرومندي را از دست بدهند ... " . 45 " ... صدمه اي كه اسلام از مطبوعات و رسانه هاي طاغوتي خورد از كمتر دستگاههاي ديگر خورد و آنقدر كه جوانهاي ما را اين مطبوعات فاسد و آن مجله هاي فاسدتر و آن راديو و تلويزيونهاي فاسدتر به فساد كشيدند معلوم نيست كه مراكز فساد آنقدر به فساد كشيده باشند . اين مجلات بود و اين مطبوعات و اين راديو و تلويزيون و تمام اين رسانه هاي گروهي بود كه جوانهاي ما را به جاي اينكه به طرف دانشگاه بكشد، به طرف علم و ادب بكشد، به طرف فساد كشاند ... "46 " ... ما كي مخالفت كرديم با تجدد، با مراتب تجدد؟ ... سينما يكي از مظاهر تمدن است كه بايد در خدمت تربيت اين مردم باشد ... " . 47 " ... راديو، تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئاترها از ابزارهاي موثر تباهي و تخدير ملتها، خصوصا نسل جوان بوده است ... " . 48 يكي از نكات مهمي كه در بررسي آرا امام بايد به آن توجه داشت سيره عملي ايشان در برخورد با مسايل مختلف است . امام در عالم نظر سخنان بسياري در هر موضوع گفته اند كه متاسفانه بعضي ها با

ص: 4304

برخورد گزينشي، نظريات ايشان را به نفع انديشه ها و منافع خود يا گروه خود مصادره به مطلوب مي كنند و به عملكرد ايشان در شرايط زماني و مكاني خاص نيز ابدا توجهي ندارند . امام علي رغم دل خوني كه از مطبوعات زمان شاه داشت و علي رغم توطئه هاي فراوان جرايد وابسته - بعد از پيروزي انقلاب اسلامي - كه در توطئه چيني و دامن زدن به اختلافات و درگيريهاي سالهاي آغازين جمهوري اسلامي نقش بسيار مخرب داشتند و حتي بعضي از آنها آشكارا وابسته به بيگانگان و گروههاي مسلح و معاند نظام بودند، همواره با آنان به زبان نصيحت و ارشاد و حداكثر تهديد لفظي سخن مي گفت و تا خيانت و وابستگي آنها بر همه مسلم نشد، شدت عملي عليه آنان به خرج نداد . ايران جزو نادر كشورهايي است كه در دوران جنگ تحميلي هم داراي مطبوعات آزاد بود و به اين لحاظ محدوديتي بر مطبوعات تحميل نشد . چراكه اسلام دين آزادي است . اسلام دين عدالت است و طبعا منادي اسلام در عصر ما خواهان آزادي و عدالت است . جاي تاسف دارد كه سيره عملي امام در امور گوناگون مورد غفلت قرار مي گيرد . چطور مي شود ما سخنان امام را سرلوحه كار خود قرار دهيم و دم از خط

ص: 4305

امام بزنيم و خودمان روحيه كاخ نشيني داشته باشيم . امامي كه مخالف كاخ نشيني بود و يك موي كوخ نشينان و شهيد دادگان را از همه كاخ نشينان برتري مي ديد 49و مي گفت: "ما بايد كوشش كنيم كه اخلاق كاخ نشيني را از اين ملت بزداييم"50 يا "آن روزي كه دولت ما توجه به كاخ پيدا كرد، آن روز است كه بايد ما فاتحه دولت و ملت را بخوانيم"51 و خودش تا آخر عمر در منزل كوچك اجاره اي زندگي مي كرد و تمامي سهم الارثي را كه از اراضي خمين داشت براي خانه سازي محرومين بخشيد و حتي اجازه نداد حسينيه جماران را كه محل سخنراني او بود گچكاري كنند، چگونه الگوي ما قرار مي گيرد؟ بگذريم، در اين مقاله نيز با تاكيد بر لزوم بررسي سيره عملي امام در مواجهه با مسايل رسانه ها، به نظريات ايشان در اين زمينه مي پردازيم . لازم به يادآوري است كه محقق محترم جناب آقاي دكتر محسنيان راد (متخصص علوم ارتباطات) درباره تئوري هنجاري رسانه ها و بايدها و نبايدهاي آن تحقيقات ارزنده اي انجام داده اند كه منبع بسيار خوبي براي ادامه بررسيها در اين زمينه است . 52 دكتر محسنيان در اين بررسيها شش تئوري معروف رسانه ها (تئوري رسانه هاي مسلكي يا شوروي سابق، تئوري مسئوليت اجتماعي رسانه ها، تئوري آزادي رسانه اي، تئوري رسانه هاي توسعه بخش، تئوري

ص: 4306

مشاركت دموكراتيك و تئوري اقتدارگرا) را مبناي كار قرار داده و سخنان و گفته هاي مسئولين مملكت (رهبر، رئيس جمهور، نمايندگان مجلس و . .). را در ارتباط با تمايل به يكي از اين تئوريها مورد بررسي و تحقيق قرار داده است . بحث درباره تحقيق ياد شده فرصت و مقاله ديگري لازم دارد و اساسا اين پرسش مطرح است كه تئوريهاي ششگانه مزبور كه عمدتا از طرف محققين آمريكايي بيان شده و حاوي نوعي دسته بندي ارزشي است، مي تواند مبناي تحقيق در كشور ما قرار گيرد يا خير؟ ولي در هر حال بايد توجه داشت كه به لحاظ مردمي بودن انقلاب، بسياري از مسئولين كشور ما در آغاز انقلاب از افرادي بودند كه در زمينه وسايل ارتباط جمعي مطالعات چنداني نداشته اند . هم اينك نيز چنين چيزي تا حدود زيادي وجود دارد و در واقع نمي توان انتظار داشت كه يك نماينده مجلس يا يك وزير از تمامي علوم مرتبط با كار خود در حد يك محقق دانشگاهي مطلع باشد . از اين جهت نظريات چنين افرادي يا تحت تاثير انديشه هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي بوده يا جسته و گريخته مطالبي را از اين طرف و آن طرف دريافت و مطرح كرده اند . البته بعضا از شمول اين گفته خارج اند و مطالعات و

ص: 4307

نظرياتي درباره رسانه ها داشته اند ولي در كل چنين تحقيقي بيشتر به يك نظر سنجي عمومي مي ماند . با اين استدلال چنين نظرياتي با آرا امام به عنوان مرجعيت شيعه كه سابقه هفتاد ساله مطالعه و نقد دارد بايستي تمايز فراوني داشته باشد . پيشنهاد نگارنده اين است كه آرا و انديشه هاي امام - و سيره عملي ايشان - را بايستي به صورت مستقل و به عنوان يك مكتب مورد ملاحظه و بررسي قرار داد . احتمالا نتيجه چنين پژوهشي به نظام رسانه اي مطلوب ما شفافيت بيشتري خواهد بخشيد . در ادامه اين سطور محورهاي اساسي نظريات امام درباره نظام مطلوب رسانه اي - از نظر نگارنده و با اذعان به احتمال نقص و اشتباه - خواهد آمد . بايد اضافه كرد كه بعضي از محققان براي بررسي آرا امام خميني در هر موضوعي، صرفا به يك طبقه بندي ساده و گزينشي از گفته هاي ايشان مي پردازند كه البته تلاش آنان قابل تقدير است ولي معمولا اشكالات بسياري دارد; مثلا براحتي مي شود يك جمله يا پاراگراف را از طبقه اي به طبقه ديگر انتقال داد و مهمتر از آن كه بعضا در اين گونه تحقيقات جمله عامي را در نظر مي گيرند و بدون دليل به موارد خاص تسري مي دهند . مثلا اين جمله آن حضرت را كه

ص: 4308

"اهميت انتشارات مثل اهميت خونهايي است كه در جبهه ها ريخته مي شود"53 را در كتاب "مطبوعات و رسانه ها از ديدگاه امام خميني"54 در بخش"مسئوليت و رسالت مطبوعات و رسانه ها" آورده است كه نسبت به اين بخش جنبه عام دارد و بيانات امام هم در جمع اعضاي مسئولان و نويسندگان انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در تاريخ )8/2/61( بوده است . مي دانيم كه انتشارات سپاه پاسداران عمدتا در قالب كتاب مي باشد . بنابراين اگر بخواهيم چنين جمله اي را شامل فعاليتهاي روزنامه ها و مجلات و راديو و تلويزيون و سينما بدانيم لازم است جملات يا دلايل ديگري از سخنان و نوشته هاي حضرت امام بدست آوريم كه اين معنا را برساند .

هنجارها و سياستها

اشاره

در ابتداي اين بخش، اهميت نوشته ها و گفته هاي حضرت امام مجددا مورد تاكيد قرار مي گيرد . امام به عنوان مرجع بزرگ شيعه در دوران معاصر، با داشتن دهها سال سابقه مطالعه عظيم و مبارزه طولاني با نظام پهلوي، نهايتا با همراهي مردم انقلابي ايران موفق به براندازي يك نظام مستبد سر تا پا مسلح و مورد حمايت قدرتهاي جهاني شد و سپس تمامي نهادهاي نظام نوپاي اسلامي را در كوتاهترين مدت سر و سامان بخشيد و همزمان با برقراري جمهوري اسلامي و تثبيت و تحكيم آن با سياستهايي بي نظير به مقابله با تهاجم

ص: 4309

خارجي، محاصره اقتصادي و نظامي، عوامل مسلح بيگانگان، دسته بنديهاي داخلي و هزاران مشكل و مصيبت ديگر پرداخت و كشتي انقلاب اسلامي را از ميان طوفانهاي جانفرسا به ساحل امن و امان هدايت كرد . و بالاتر از همه اينها به مراحلي از خودسازي و تقوا و عرفان رسيده بود كه از هيچ چيز بجز ذات حق تعالي خوف نداشت، بر ستمگران زمان مي تاخت و از محرومان و مظلومان دفاع مي كرد، خود را خادم و خدمتگزار مردم مي ناميد و نهايتا با "قلبي مطمئن" - كه مفهوم دريايي آن را فقط صاحبان قلب مطمئن مي دانند - به سوي جايگاه ابدي رهسپار شد . يقينا در ايران اسلامي و حتي در عرصه هاي جهان كمتر انديشه مندي است كه در حد حضرت امام در علوم گوناگون اسلامي تبحر داشته و در عين حال آنقدر مطالعات جديد داشته باشد . ايشان علاوه بر كتابهاي علمي و تحقيقي، از روزنامه وقايع اتفاقيه تا اخبار راديو آمريكا و راديو انگليس و از "غرب زدگي" جلال آل احمد تا "شوهر آهو خانم" محمدعلي افغاني را مطالعه كرده بود . اكثر جرايد داخلي را مي خواند، اكثر برنامه هاي تلويزيون را مي ديد و مرتبا به اخبار راديوهاي بيگانه و برنامه هاي آنها گوش مي داد و با تدبيري شگفت همه توطئه ها را خنثي

ص: 4310

مي كرد . كمتر رهبري در عالم تا اين حد پيامهاي شيوا، پرشور، عميق و انقلابي خلق كرده است . عجيب است كه ما جان خود را به دست پزشكي كه چند سالي بيش از ما تحصيل و تجربه دارد مي سپاريم و بعضي از روشنفكران ما نظريات متفكران غربي را كه يحتمل آلوده به اغراض استعماري است با اشتياق مي پذيرند و لكن همت توجه به آنچه خود دارند را ندارند و تمناي خويش را به پاي بيگانه مي ريزند . البته اين سخن به معني نفي تخصص و تحقيق ديگران و علوم غربي نيست بلكه براي توجه دادن به ارزشهاي خودي است كه ان شا الله همگي بدان اهتمام ورزيم . نكته ديگر اينكه امام خميني درباره رسانه ها، حتي درباره محتواي مقالات و چگونگي تيتر زدن در جرايد و برنامه هاي راديو و تلويزيون و فيلمهاي سينمايي سخنان و پيامهاي بسياري دارد كه حاكي از اشراف كامل ايشان به مسايل و موضوعات رسانه اي است; لكن در يك مقاله امكان احصا و دسته بندي تمامي آنها وجود ندارد . به همين دليل با توجه به دسته بندي كلي اين پيامها، محورهاي اصلي آن - از نظر نگارنده - مورد بررسي قرار مي گيرد . نكته بسيار مهم ديگر اين است كه پيامهاي امام همواره با توجه به شرايط زماني

ص: 4311

و مكاني بيان شده است و با توجه به اين شرايط است كه درك پيامهاي امام ميسر مي گردد اما چون چنين كاري تحقيقات بسيار مفصل تري را مي طلبد . در اين مقاله به محورهايي پرداخته شده است كه در غالب پيامهاي امام لحاظ شده است . يعني در مجموع مفاهيمي مورد توجه بوده كه كمتر در چارچوب شرايط زماني و مكاني محدود مي شود . به هر حال همان طور كه قبلا اشاره شد سيره عملي امام بايستي در مطالعه نظريات ايشان مورد بررسي خاص قرار گيرد . مثلا اينكه امام علي رغم تذكر فراوان به مطبوعات منحرف و ارشاد و نصيحت آنان و حتي گاه تهديد لفظي، در عمل تمايل چنداني به اعمال خشونت نسبت به آنها نداشت، حتي در زمان جنگ نشريات آزاد بودند . بعضي از جرايد نيز كه در زمان ايشان تعطيل شد، يا وابسته به گروههاي مسلح و در جهت براندازي نظام بودند و يا خيانت و وابستگي آنان بر همه مسلم شده بود . ايشان طي بياناتي در زمان جنگ مي گويند: "الان به طوري كه براي من گزارش دادند در عراق هيچ مطلبي را جز اينكه اداره اطلاعات اجازه بدهد نمي توانند بروز بدهند، هيچ مطلبي را راجع به اقتصادشان راجع به عرض مي كنم كه - ارزشان راجع به نظامي شان،

ص: 4312

همه چيزها، بايد اداره اطلاعات اجازه بدهد ... خوب ما چي؟ ما هرچه دستمان آمد گفتيم، حالا اقتصاد ما اين طوري است و ما ورشكسته هستيم ... تويي كه بر مي داري مي نويسي ما ورشكسته هستيم، تويي كه مي نويسي ما هيچي ديگر نداريم، تويي كه اين حرفها را مي نويسي، اين براي اسلام مضر است ... دستهاتان را يك قدر نگه داريد، قلمهاتان را يك قدر نگه داريد، توجه بكنيد به اين كه هر چيزي نبايد نوشته بشود، هرچيزي نبايد منتشر بشود ... " . 55 ايشان در جاي ديگري مي گويند: "خونهاي ملت ما را هدر ندهند، ملت ما زحمت كشيده اند، ملت ما خون داده اند، بخواهند باز با اباطيل برگردانند به حال اول، اين قابل تحمل نيست ما تا آنجا صبر مي كنيم كه توطئه نباشد و اگر خداي نخواسته توطئه باشد، صبر نخواهيم كرد، تحمل نخواهيم كرد . بايد خودشان را اصلاح كنند . همه رسانه هاي تبليغاتي بايد خودشان را اصلاح كنند كه خداي نخواسته برخلاف مسير ملت نروند ... " . 56 خلاصه امام تا جايي كه امكان داشت با مطبوعات و رسانه ها مدارا مي كرد و تلاش داشت كه با نصيحت و ارشاد آنان را به تدريج به مسير صحيح هدايت كند . ايشان معتقد نبود كه يك دفعه همه متصديان رسانه ها تصفيه

ص: 4313

شوند . ايشان طي سخناني درباره اصلاح راديو و تلويزيون گفت: " ... اشخاصي هم خداي نخواسته انحراف دارند، موعظه كنيد و ان شا الله برگردند . اگر يك وقت هم افرادي باشند كه ديگر قابل موعظه نيستند و قابل برگشتن نيستند، به تدريج اينها كنار گذاشته بشوند ... " . 57

الف: آزادي بيان و رسانه ها

امام همواره مدافع بزرگ آزادي بيان بود، با سانسور و اختناق رسانه ها مخالفت مي كرد و هيچ ترسي حتي از آزادي بيان معارضين و معاندين انقلاب اسلامي نداشت . به اين سخنان ايشان كه در مقاطع مختلف گفته اند توجه كنيد: "مطبوعات آزادند، قلم آزاد است . بگذاريد بنويسند مطالب را . اگر دين داريد به دين عمل كنيد، اگر چنانچه دين را ارتجاع مي دانيد، به قانون اساسي عمل كنيد . خوب بگذاريد بنويسند" . 58 "حق اوليه بشر است كه من مي خواهم آزاد باشم، من مي خواهم حرفم آزاد باشد ... " . 59 " ... اول مرتبه تمدن، آزادي ملت است . يك مملكتي كه آزادي ندارد، تمدن ندارد ... مملكت متمدن آن است كه آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقايد و رايشان ... " . 60 " ... مطبوعات در نشر همه حقايق واقعيات آزادند" . 61 "همه مطبوعات آزادند

ص: 4314

مگر اينكه مقالات مضر به حال كشور باشد" . 62 سيره عملي امام نيز گواه صداقت ايشان است . مثلا در آغاز پيروزي انقلاب اسلامي همه شاهد بوديم كه حتي ماركسيستها اين فرصت و امكان را يافتند تا از طريق تلويزيون - كه از نظر حضرت امام مهمترين وسيله ارتباطي كشور بود63 - سخنان و ادعاهاي خود را با حضور در ميزگرد و بحث متقابل مطرح كنند . البته آنان - عمدتا نمايندگان حزب توده و چريكهاي باصطلاح فدايي خلق هرگز حاضر نشدند در برابر خلق نسبت به اظهار اعتقادات خودشان درباره اساس دين يعني اعتقاد به وجود حق تعالي، رسالت پيامبران و قيامت بحث كنند و ضعف و زبوني اعتقادات و ادعاهايشان بر همگان ثابت شد . امام خميني ضمن اعتقاد به آزادي بيان مطبوعات و رسانه ها، حدود آن را نيز مشخص كرده است . بايد توجه داشت كه هيچ متفكري و هيچ كشوري قايل به آزادي بي حد و مرز در هيچ زمينه اجتماعي و بويژه در عرصه رسانه ها نيست . در همه جاي دنيا حتي در كشورهاي غربي مدعي آزادي و دموكراسي، حدودي براي آزاديها از جمله آزادي رسانه ها منظور شده است . اساسا آزادي بدون حد و مرز مخالف عقل سليم و اسباب فساد جامعه و نوع انسان است .

ص: 4315

"آقاياني كه اسم از آزادي مي آورند، چه آقاياني كه داخل در مطبوعات هستند و چه قشرهاي ديگري فرياد از آزادي مي زنند، اينها آزادي را درست بيان نمي كنند يا نمي دانند . در هر مملكتي آزادي در حدود قانون است، در حدود قوانين آن مملكت است . "64 امام توطئه گري و همراهي با دشمن و خلاف جهت ملت را نفي مي كند: "اگر يك روزنامه اي توطئه بر ضد مسير ملت مي خواهد بكند ... ترويج بكند از كارهاي دشمن هاي يك ملتي، بنويسد چيزهايي كه مربوط به دشمني هاي يك ملت است، اگر اين طور باشد، اين طور آزاديها را ملت ما نمي توانند بپذيرند . " . 65 در جاي ديگري مي گويد: "آن آزادي كه آنها مي خواستند براي مملكت ما - حالا هم بعضي از نويسنده هاي ما پيشنهاد همان را دارند - آن آزادي است كه هم جوانهاي پسر ما و هم جوانهاي دختر ما را به تباهي مي كشد . آن آزادي را آنها مي خواهند كه من از اين تعبير مي كنم به آزادي وارداتي، آزادي استعماري، يعني يك آزادي كه در ممالكي كه مي خواهند وابسته به غير باشد، اين آزاديها را سوغات مي آورند . "66 امام در چند مورد بر نظارت بر مطبوعات و صدا و سيما تاكيد كرده اند، مثلا مي گويند: "نوشته هايي كه مي خواهيد طرح بشود، چند نفري

ص: 4316

را كه يقين داريد آدمهايي مستقيم هستند و در مسير ملت و كشور هستند و وابستگي به هيچ جا ندارند، مطالعه و درست در آن دقت بكنند و بعد از دقت در روزنامه يا مجله نوشته شود . اين طور نباشد كه بنويسند و منتشر بشود، بعد بفهمند كه اين نوشته برخلاف بوده است، و اين مطلب يك امري است لازم . كتاب هم وقتي كه نوشته مي شود، قبل از اينكه انتشار پيدا كند بايد اشخاص كارشناس متوجه به شيطنت هايي كه شياطين مي خواهند بكنند، باشند ... كتابها را مطالعه كنند، مبادا يك وقتي يك جايش خلاف درآيد و آن وقت براي شما دست بگيرند كه مثلا اين جمله انحرافي است . اين مطلب هم به صلاح خود شماست و هم به صلاح ملت" . 67 امام درباره نظارت بر راديو و تلويزيون هم سخنان بسياري دارد از جمله اينكه "اين دستگاه نبايد اين طور باشد كه هركس هرچه دلش مي خواهد در آنجا بگويد ... بايد طوري منظم باشد، تحت نظر اشخاصي كه آشنايي دارند به مسايل سياسي، آشنايي دارند به مسايل اجتماعي، آشنايي دارند به وضع خود كشور، بايد در تحت نظر آنها پخش بشود . "68 نظير اين قبيل راهنمايي ها در سخنان امام فراوان است و در مجموع مي توان گفت كه آن

ص: 4317

حضرت بر نظارت قبل از انتشار تاكيد مي كند ولي اين نظرات بايستي توسط خود وسيله ارتباط جمعي صورت گيرد و نه قدرت ديگري، مگر اينكه چنين تواني يعني " توان خود اصلاحگري" در وسيله ارتباطي نباشد . به

ص: 4318

همين دليل است كه امام براي نيروي انساني اداره كننده رسانه ها بسيار اهميت قايل است . ايشان در اين زمينه نيز سخنان بسياري دارند كه دو نمونه آن به عنوان شاهد مثال نقل مي شود: "از مسايل مهم كساني است كه بخواهند خدمتي بكنند، مجله اي بيرون بدهند يا روزنامه اي بنويسند . اولين مسئله آنها اين است كه افراد انتخاب كنند، اولين مسئله آنها انتخاب افراد است، چون افراد اگر چنانچه اشخاصي منحرف باشند، بدون اينكه شما توجه داشته باشيد، يك وقت متوجه مي شويد كه انحراف پيدا شده است . چون اشخاصند كه مي توانند انسان را به دامان آمريكا و يا به دامان شوروي بكشانند . "69 "اگر يك كسي افكارش قبلا منحرف بوده و حالا بيايد به شما ادعا بكند كه من برگشته ام، ما بايد قبول كنيم، اما نبايد او را مجله نويس كنيم ... نبايد راديو تلويزيون را به دست او بدهيم و يا او را در راديو تلويزيون راه دهيم و يا مجله اي كه براي تربيت افراد و براي ترويج مسير اسلامي ملت است، به دست او بدهيم و يا نوشته هايش را به دست او بسپاريم" . 70 با اين وجود آن حضرت در مقاطع گوناگون از جمله در وصيتنامه سياسي - الهي خود ميزان در وضع هركسي

ص: 4319

را حال فعلي او مي داند و سيره آن بزرگوار نيز حاكي از آن است كه اگر صحت وسلامت و قصد خدمت فردي به اثبات برسد مانعي ندارد كه در هر جا كه مي تواند خدمت كند . بعضي از سخنان امام هم كه در همين مقاله قبلا ذكر شد شاهد اين مدعاست كه اگر متصديان رسانه ها توان اصلاح خود را داشته باشند، فعاليت آنان بلااشكال است .

ب: انتقاد

انتقاد جان آزادي بيان است . آزادي بيان بدون امكان انتقاد مفهومي ندارد . "نقد" از نظر لغوي به مفهوم "سره كردن، جدا كردن پول خوب از بد، ظاهر ساختن عيوب يا محاسن كلام و نيز به معني پول و بها و آنچه في الحال داده شود (خلاف نسيه) است" . 71و " انتقاد" به معني "نقد گرفتن پول، جدا كردن پول خوب از بد، سره گرفتن، سره كردن، آشكار كردن عيب شعر، بحث كردن درباره مقاله يا كتاب به طوري كه خوبيها و بديهايش آشكار شود" . 72 طبعا آنچه در اين مقاله مطرح است ارزيابي همه چيز اعم از نوشته، رويداد، سخن، خط مشي، عملكرد، برنامه، ايده، عقيده و ... مي باشد . در تمامي اين مفاهيم "جدا كردن خوب از بد" يا "روشن ساختن خوبيها و بديها" مفهوم محوري است كه قابل تسري

ص: 4320

به موضوعات گوناگون است . هدف از نقد و انتقاد علي الاصول و منطقا بايستي تاييد و گسترش خوبيها و تضعيف و حذف بديها باشد . انسان فطرتا در پي كمال است و هيچ خردمندي در عالم به تضعيف و حذف خوبيها و كمال راي نمي دهد . متاسفانه با ملاحظه كلي تاريخ نقد و انتقاد در مطبوعات كشورمان و مطالعه مقالات انتقادي درج شده در جرايد - از زمان مشروطه تاكنون - به اين نتيجه مي رسيم كه نقد و انتقاد مشابه مفاهيمي از قبيل كوبيدن و آبرو بردن و ضايع كردن و نامطلوب دانستن ديگران و در مقابل برتري بخشيدن و انديشه مند و هنرمند و استاد و مطلوب قرار دادن خويش است . مرحوم دكتر عبدالحسين زرين كوب مي نويسد: "منتقد راستين آن نيست كه در نظر اول زشتيها و ناراستيها را تميز دهد; منتقد واقعي آن است كه نيكيها را نيز كشف كند و زيبائيها را بدرست ادراك نمايد و اين كار البته ذوق و همت مي خواهد و تنها با دليري و بيشرمي اين كار بر نمي آيد و همه پريشاني و بيساماني كه در كار نقد ادبي در روزگار ما هست از همين جاست" . 73 عبدالعلي دستغيب (منتقد و مترجم) معاصر) طي مصاحبه اي درباره مفهوم نقد مي گويد: "اگر بخواهيم تعبيري

ص: 4321

در فارسي براي آن پيدا كنيم معني نقد آن است كه پنبه فلان اثر را بزند ... نقد بيشتر همان تعرض و محك زدن است . مثلا وقتي دكارت مي گويد من مي انديشم پس هستم، كانت براي نقد او، پس از مباحث فني فلسفي فراوان نهايتا به اين نتيجه مي رسد كه دكارت حق گفتن چنين جمله اي را نداشته است . نقد به معناي كريتيك همين است" . 74 دكتر محسنيان راد مفهوم نقد را در همين راستا ولي با صراحت بيشتري بيان مي دارد: "نقد پيامي است معطوف به ارائه جنبه هاي منفي و معايب (اعم از آنكه به جنبه هاي مثبت و محاسن پرداخته و يا نپرداخته باشد) پديده ها، رويدادها، موضوعات، انديشه ها، دستاوردها، اعمال و به طور خلاصه تمامي مسايل اجتماعي و انساني . در واقع مطلب انتقادي مطلبي است كه خصيصه اصلي آن جهت گيري منفي واضح نسبت به يك عمل، انديشه و رويداد باشد (اين تعريف را براي اول بار در كنفرانس سال 1996 انجمن بين المللي محققين ارتباطات در استراليا ارائه كردم و به عنوان يك تعريف مناسب براي نقدنويسي در رسانه ها ارزيابي شد) " . 75 تعريف دكتر محسنيان راد در زمينه تاكيد بر جهت گيري منفي در نقد علاوه بر اينكه با مفهوم غربي آن ( elicitirC ) همخواني دارد، در واقع حاصل تاريخ انتقاد در

ص: 4322

رسانه هاي ايران است ولي لزوما يك تعريف جامع و مانع نيست زيرا در توضيح و تبيين پديده ها و موضوعات، نكات مثبت و ارزيابي مثبت هم جايگاهي دارد و اتفاقا هم دكتر محسنيان راد و هم عبدالعلي دستغيب و هم اكثر نقدنويسان ما، در نوشته هاي خود نسبت به افراد يا موضوعاتي ديدگاه و ارزيابي كاملا مثبتي ابراز كرده اند . حال اگر اين محققان بگويند در فلانجا كه از چيزي يا كسي تعريف كرده يا نظر مثبت داده اند، در مقام نقد و انتقاد نبوده اند، از ايشان مي پرسيم آيا نقد و انتقاد شما جهات مثبت موضوع مورد نقد را كتمان مي كند يا خير؟ حافظ مي گويد: عيب مي جمله بگفتي، هنرش نيز بگوي نفي حكمت مكن از بهر دل عامي چند به نظر نگارنده نقد بسته به شرايط داراي تعريفي دو وجهي است يا داراي تعريفي پيوستاري است كه يك طرف آن كاملا منفي و طرف ديگر آن كاملا مثبت است . اگر منتقد از اساس با چيزي مخالف باشد ولاجرم لواحق و نتايج آن را باطل بداند نقد كاملا داراي جهت گيري منفي خواهد بود ولي اگر منتقد خواهان اصلاح و تعالي چيزي باشد يعني نسبت به موضوع ديدي خيرخواهانه داشته باشد، انتقاد جهت گيري مثبت و منفي هر دو را دارد: نكات مثبت تاييد و نكات منفي

ص: 4323

تضعيف مي شود . در اين حال منتقد مي كوشد تا از طريق تشويق نكات مثبت و در مرتبه دوم قرار دادن نكات منفي موضوع را مطرح سازد . منتقد ممكن است آنچنان شيفته فرد يا موضوعي باشد كه هيچ نكته منفي را مطرح نسازد و صرفا براي درك موضوع آگاهيهاي لازم را به مخاطب بدهد . فراوان در مطبوعات خومان شاهديم كه مطلبي تحت عنوان نقد ادبي درباره آثار هنرمندان و نويسندگان معروف خارجي از قبيل لوركا، فاكنر، ماركز و ... درج مي شود كه هيچ نكته منفي - به غير از تمجيد و تعريف - ندارد و به عكس در همين زمينه مطالبي درباره بعضي از آثار داخلي مي نويسيم كه هيچ دشمن خوني نمي تواند چنين بنويسد . از اين رو بايد گفت در كشور ما انتقاد داراي پيوستاري چند مرحله اي است كه يك سوي آن تعريف و تمجيد و سپس تحليل و توضيح است تا مي رسد به طرف ديگر كه جز محكوم كردن و در نطفه خفه كردن و دشنام و بدگويي چيز ديگري عرضه نمي كند . آيا مي توان در همه موارد دو سوي اين پيوستار را نفي كرد؟ قطعا پاسخ منفي است . فرضا اگر محقق مسلماني درباره قرآن كريم بنويسد، جز توضيح زيبايي ها و شگفتي ها و حكمتهاي آن چه

ص: 4324

مي تواند ارائه كند، تازه هرچه ارائه كند نسبت به قرآن مجيد ناقص و نارسا خواهد بود; يا اگر دشمن خونخواري قصد جان و ناموس مردم را نموده و به كشور حمله كند چه چيزي غير از سر ديگر اين طيف سزاي اوست؟ پس باز هم شرايط در اينجا موثر است . فرق مي كند كه نقد در حوزه خوديها و دوستان باشد يا در عرصه پيكار با دشمنان . نقد در حوزه دوستان، عقلا مبتني بر تحليل و تفسير خيرخواهانه و اصلاح و ارشاد است، يعني بيان خوبيها و بديها و بخصوص تاكيد كردن بر خوبيها با هدف اصلاح و تعالي مورد نقد . ببينيم حضرت امام چه مي گويد: "شما هم كه مجله مي نويسيد مي توانيد خدمت كنيد، جوانها را برومند كنيد با مقالاتتان، مقالات صحيحتان . دنبال اين باشيد كه از نويسنده هاي متعهد اسلامي و انساني نيرو بگيريد، مقالات صحيح بنويسيد . درد و دوايش را بنويسيد . همه چيز را انتقاد كنيد" . 76 البته امام انتقاد را غير از انتقامجويي و جنگ قلمي و خودمحوري زير پوشش اسلام مي داند و بارها در سخنان خود اين مسئله را تكرار كرده است: "به همه آقايان من مي گويم با هم جنگ نكنيد، روزنامه ها را پر نكنيد دوباره از بدگويي از هم و از

ص: 4325

انتقاد از هم . انتقاد غير از انتقامجويي است . انتقاد، انتقاد صحيح بايد بشود . هركسي از هركس مي تواند انتقاد صحيح بكند . اما اگر قلم كه دستش گرفت انتقاد كند براي انتقامجويي، اين همان قلم شيطان است ... اين ميزان دستش باشد كه قلم، دست شيطان است مي نويسد يا دست رحمان است، زبان، زبان شيطان است يا زبان رحمان است" . 77 ايشان در جاي ديگري مي گويند: "گاهي ممكن است يكي انتقادي از باب اينكه با سلامت نفس نوشته نشده است، انتقاد باعث بدتر شدن وضع شده باشد . انتقادي، وضع را آرامش مي دهد كه از روي مصالح باشد و نويسنده توجه به اين داشته باشد كه مسئوليت الهي دارد و پيش خدا مسئول است" . 78 اما دشمنان انقلاب اسلامي چگونه با اين انقلاب برخورد مي كنند و چگونه از آن انتقاد مي كنند: "آنان كه از اسلحه گرم برخوردارند همچون صدام، با اسلحه و آنان كه سلاح گرم ندارند، با قلمهاي زهرآگين كه از سلاح گرم جنايت بارتر است ملت مظلوم ما را زير ضربات خود قرار داده اند" . 79 نقد و انتقاد وقتي با هدف اصلاح و خيرخواهي باشد و بر سر منافع مادي و مسندهاي دنيوي نباشد و به جاي خود يا گروه خود، منافع عامه مردم را هدف قرار دهد

ص: 4326

بايد در همه امور حضور داشته باشد و در واقع از امور ضروري جامعه محسوب مي شود . "شما انصاف مي دهيد كه يك مملكتي كه خونش را داده و شما را به مسند نشانده، سر مسند جنگ بكنيد، دعوا بكنيد، هر روز صحبت بكنيد، هر روز انتقاد بكنيد، روزنامه ها هر روز انتقاد بكنند، هم را بكوبند، به هم تهمت بزنند، به هم افترا بزنند . آخر اين انصاف است؟ پيش خدا چه مي خواهد شد اين؟ پيش ملت چه انعكاسي دارد؟ خارجي ها چه استفاده از آن مي كنند؟ آنها هم دلشان مي خواهد كه شما سرو كله هم بزنيد و از مصالح مملكت غافل باشيد و آنها يك وقتي كار خودشان را، ضربه خودشان را بزنند" . 80 امام در جاي جاي سخنان خود ضمن تاكيد بر انتقاد برادرانه، هدف انتقاد را خدمت به مردم و خدمت به اسلام مي داند: "روزنامه ها و مطبوعاتي كه بايد در خدمت اين ملت و در خدمت اسلام باشند، بايد همه با هم به طور برادري رفتار كنند و اگر انتقاد دارند، انتقاد برادري داشته باشند، مصلحت گويي باشد" . 81

ج: راستگويي و صداقت

نتيجه طبيعي آزادي بيان و انتقاد سالم، ايجاد پيام صادقانه است، امام براي راستگويي و صداقت اهميت فوق العاده اي قايل بود و در طول زندگي خود كلمه اي خلاف آن به زبان نياورد:

ص: 4327

"آنچه كه در خبرگزاريها مهم است كيفيت آن است، زيرا هر كدام كه به راستي و راستگويي نزديكتر باشد، شوق انسان را به گوش دادن بيشتر مي كند . "82 حضرت امام درباره بيان واقعيات و شفافيت مسايل در نظام اسلامي تاكيد فراوان دارند . ايشان معتقد بودند كه آگاهي مردم از مسايل كشور حق آنان است و به خاطر همين، آگاهي بخشي مطبوعات را در شمار وظايف و تعهدات آنان مي دانست . "روشن است كه مردم در صورتي امكان آگاهي از امور كشور را خواهند داشت كه حاكمان اطلاعات كشوري را از آنان پنهان ندارند و در كشور اسلامي غير از امور شخصي مردم و مسايل امنيتي هيچ چيز جز اسرار و اطلاعات محرمانه نباشد . بهترين براي اين نظر و رويه مرحوم امام، سخن اميرمومنان (ع) است كه در دوران حكومت خود فرمود: "حق شما بر من است كه هيچ چيز جز اسرار جنگي از شما مخفي نكنم . " حضرت امير (ع) از ميان همه امور سياسي، اقتصادي، نظامي و فرهنگي كشور فقط همين يك مورد را استثنا مي كند و وظيفه خود مي داند كه بقيه امور را از مردم پنهان ندارد تا حق آنان را تضييع نكرده باشد . جالب است كه مرحوم امام، آگاهي، مشاركت و نظارت مردم

ص: 4328

را نه تنها مخل امنيت نمي داند بلكه آن را ضامن امنيت مي شمارد . "83 همان طور كه قبلا اشاره شد، حضرت امام براي نيروي انساني رسانه ها اهميت زيادي قايل بودند زيرا كه صداقت و راستگويي از افراد صالح و خدمتگزار برمي آيد .

د . نقش تربيتي رسانه ها

مهمترين نقشي كه امام خميني براي رسانه ها بيان كرده است، نقش تربيتي و ارشادي آنان است . امام در مقاطع مختلف بر اين نقش مهم رسانه اي تاكيد كرده است . النهايه اينكه نقش راديو و تلويزيون را به خاطر سمعي و بصري بودن، گسترش حوزه انتشار، جذابيت تصويري و غيره از مطبوعات مهمتر مي داند . ولي در هر حال ايشان رسانه ها را به در نظر داشتن اين وظيفه و نقش حياتي مرتبا سفارش كرده اند . امام رسانه ها را دانشگاه و مدرسه مي نامد كه انسان درست مي كنند . او مطبوعات و راديو و تلويزيون را به عنوان مربيان جامعه برمي شمارد و آنان را در خدمت فرهنگ اسلام و ايران اعلام مي كند . او وظيفه و كار و هدف مطبوعات را ارشاد و بيدارسازي و آگاهي دهي مي داند . به سخنان ايشان توجه كنيم: "مطبوعات بايد يك مدرسه سيار باشند تا مردم را از همه مسايل بخصوص مسايل روز آگاه نمايند . "84 "مجله بايد در خدمت كشور

ص: 4329

باشد، خدمت به كشور اين است كه تربيت كند، جوان تربيت كند، انسان درست كند، انسان برومند درست كند، انسان متفكر درست كند تا براي مملكت مفيد باشد . "85 "آنكه از همه خدمتها بالاتر است اين است كه نيروي انساني ما را رشد بدهد و اين به عهده مطبوعات است، مجله هاست، راديو - تلويزيون است، سينماهاست، تئاترهاست . اينها مي توانند نيروي انساني ما را تقويت كنند و تربيت صحيح بكنند" . 86 "تمام رسانه ها مربي يك كشور هستند، بايد تربيت كنند كشور را"87 "امروز نقش راديو تلويزيون از همه دستگاهها بالاتر است . "88 "بايد راديو و تلويزيون مربي جوانهاي ما، مربي مردم كشور باشد" . 89 اين رسالت و وظيفه رسانه ها با آنچه در زمان شاه بود، زمين تا آسمان تفاوت دارد، پس رسانه هاي ايران بايد گذشته ها را جبران كنند از اين رو نياز به تلاش مضاعف در جهت وصول به اهداف انقلاب دارند: "شما بايد جبران آن خرابي پنجاه سال را بكنيد . پنجاه سال جامعه ما هر مجله اي را باز كردند و يا گوش به راديو و تلويزيون دادند همه انحراف بود ... " . 90 چنين رسانه هايي كه مي خواهند به اسلام و مردم خدمت كنند بايد از لحاظ محتوا دگرگون شوند . هيچ رسانه اي به خودي

ص: 4330

خود، خوب يا بد نيست . رسانه وسيله است . آنچه مهم است محتواست . امام هيچ مخالفتي با مظاهر تمدن جديد ندارد بلكه آنها را تاييد مي كند . "ما با راديو مخالف نيستيم، ما با فحشا مخالفيم، ما با تلويزيون مخالف نيستيم، ما با آن چيزي كه در خدمت اجانب براي عقب نگه داشتن جوانان ما و از دست دادن نيروي انساني ماست با آن مخالف هستيم" . 91 ايشان در جاي ديگري مي گويند: "مطبوعات بايد مسايل را كه مضر به وحدت جامه و مضر به آن انگيزه اي است كه جامعه براي آن قيام كرده است و در حقيقت مضر براي اسلام است، از او احتراز كنند" . 92 حضرت امام درباره گفتن واقعيات و آگاهي بخشي به عامه بر معرفي اسلام و اخلاق الهي و نيز خدمت نظام و دولت جمهوري اسلامي نيز تاكيد مي كنند: "مطبوعات كه حامل پيام ملت و حامل پيام اسلام بايد باشد و مبلغ احكام اسلام و مجري احكام اسلام و مهذب جامعه بايد باشد . و اخلاق را در جامعه بايد پخش بدهد، اخلاق الهي را" . 93 ايشان بارها بر معرفي اسلام و اهميت آن را گوشزد كرده اند: "چهره نوراني اسلام را براي جهانيان روشن نمايند، كه اگر اين چهره، با آن جمال

ص: 4331

جميل كه قرآن و سنت در همه ابعاد به آن دعوت كرده اند . از زير نقاب مخالفان اسلام و كج فهميهاي دوستان خودنمايي نمايد; اسلام جهانگير خواهد شد" . 94 بعد از معرفي اسلام، بيان خدمات جمهوري اسلامي نيز مورد سفارش امام است: "از مسايلي كه در مطبوعات لازم است اين است كه مقداري از اوراق خودشان را صرف اين كنند كه جمهوري اسلامي چه كرده است . "95

ه: در مسير ملت بودن و انعكاس افكار عمومي

اين ويژگي از جمله نقشها و وظايف بديعي است كه حضرت امام براي رسانه ها قايل است و پيوستگي كاملي با ساير انديشه هاي انقلابي ايشان دارد . از نظر امام رسانه ها صرفا نقش رهبري و ارشاد ندارند بلكه اين نقش، نقشي دو سويه است . رسانه ها هم وظايف ارشادي دارند و هم وظيفه پيروي از ملت: "به طور كلي در هر كشوري مطبوعات آن كشور و تلويزيون و راديو آن كشور بايد در مسير آن ملت و در خدمت ملت باشد . مطبوعات بايد ببيند كه ملت چه مي خواهد، مسير ملت چيست، روشنگري از اين طريق داشته باشد و مردم را هدايت كند" . 96 از نظر امام رسانه ها "براي يك ملتي بايد آموزنده باشد . مسير ملت را بايد روشن كند نه اينكه برخلاف مسير ملت عمل

ص: 4332

بكند . "97 از مهمترين وظايف رسانه ها انعكاس آرمانهاي ملت و افكار عمومي است . يعني رسانه ها بايد بررسي كنند خواست ملت در واقع چيست و همان را منعكس كنند: "نقش مطبوعات در كشور منعكس كردن آرمانهاي ملت است . "98يا: "حرف صحيح اين است كه ما مطالعه كنيم در حال ملت . گوش بدهيم به صداي ملت ببينيم چه مي خواهد" . 99 انجام اين وظايف به خاطر اين است كه رسانه ها مال ملت بخصوص طبقه سوم و افراد محروم است . امام رسانه ها را كه در فضاي عمومي فعال هستند جزو بيت المال و از آن مردم مي داند و بر اين امر بسيار تاكيد مي ورزد و از تخصيص امكانات رسانه اي به مسئولين رده بالا و حتي شخص خودش ابراز ناراحتي مي كند: "راديو - تلويزيون و مطبوعات مال عموم است ... آنچه خوب است در راديو - تلويزيون و مطبوعات باشد، آن است كه براي كشور اثري داشته باشد . مثلا اگر زارعي خوب زراعت كرد و زراعتش خوب بود، شما اين شخص را به جاي مقامات كشور در صفحه اول بگذاريد و زيرش بنويسيد اين زارع چگونه بوده است ... بايد اساس تشويق اشخاص باشد كه در اين كشور فعاليت مي كنند . اينها به كشور حق دارند، به اين روزنامه ها حق

ص: 4333

دارند، به راديو - تلويزيون حق دارند . ولي ماها نسبت به آنها حقمان كم است . البته، آنچه من مي گويم راجع به خودم است . به ديگران هيچ كاري ندارم، آنها اختيارش با شما و با خود آنهاست . من ميل ندارم راديو هر وقت باز مي شود اسم من باشد، مدتهاست كه از اين جهت متنفرم . اين كار غلطي است، به اندازه متعارف نسبت به همه خوب است . زيادي اش مضر است . اين به ضرر مطبوعات است و مطبوعات را سبك مي كند . "100 و در جاي ديگري مي گويد: "روزنامه ها مال طبقه سوم است، مال طبقه اول نيست و اين هم نيست كه همه اش مال حكومت باشد و از چيزهاي حكومتي بنويسد . اين صحيح نيست . به نظر من روزنامه ها براي همه مردم است و همه مردم در آن حق دارند . "101 و درباره راديو و تلويزيون اعتقاد دارند: "من نظري به ديگران ندارم، راجع به خودم مي گويم . از اين وضع راديو - تلويزيون خوشم نمي آيد . واقع آن است كه آن قدر كه پابرهنه ها به راديو - تلويزيون حق دارند، ما نداريم . اين يك واقعيت است و تعارف نيست ... من مدتهاست كه وقتي مي بينم راديو - تلويزيون را هر وقت بازش مي كنم از من اسم مي برد،

ص: 4334

خوشم نمي آيد . ما بايد به مردم ارزش بدهيم، استقلال دهيم و خودمان كنار بايستيم و روي خير و شر كارها نظارت كنيم . ولي اينكه تمام كارها دست ما باشد، راديو تلويزيون دست ماها باشد اما آن بيچاره ها كه كار مي كنند هيچ چيز دستشان نباشد ولي ما كه هيچ كاره هستيم دست ما باشد، به نظر من اين صحيح نيست . "102 از مواردي كه حضرت امام در ارتباط با مردم، وظايفي را براي رسانه ها مشخص مي كند، روحيه دادن به آنها و خودداري از تضعيف روحيه آنان است: "سعي كنيد روحيه ملت را تقويت نماييد و در مقابل فحاشي هاي منحرفين كه براي تضعيف روحيه ملت ست بي دريغ فعاليت نماييد و از تضعيف اشخاص و يا گروههايي كه در خدمت جمهوري اسلامي هستند و تضعيف آنان مستقيما خدمت به جهانخواران است كه در كمين نشسته اند تا از قلمها و زبانهاي شما بهره گيري كنند، بپرهيزيد . "103 يا "اميد در خودتان ايجاد كنيد، نويسنده هاي ما، گويندگان ما همه شان دنبال اين باشند كه به اين ملت اميد بدهند . مايوس نكنند ملت را، بگويند توانا هستيم، نگويند ناتوان هستيم . بگويند خودمان مي توانيم و واقع هم همين طور است . مي توانيم، اراده بايد بكنيم ... آنهايي كه در مطبوعات چيز مي نويسند، در راديو و

ص: 4335

تلويزيون صحبت مي كنند، حيف است كه اينها توجه به اين معنا نداشته باشند كه بايد اين ملت را اميدوار كرد و بايد مطمئن كرد ملت را . "104 همان طور كه قبلا اشاره شد امام خميني علاوه بر مسئوليت تربيتي و آموزشي براي وسايل ارتباط جمعي مسئوليت ايجاد امكانات سرگرمي و تفريح نيز قايل است، لاكن اين وظيفه و نقش نيز بايد در ارائه همان نقش ارشادي و آموزشي قرار گيرد و به صورت سالم و صحيح شرعي عرضه شود و در خدمت مردم و در جهت مصالح و منافع آنان باشد . ايشان درباره وجود مراكز فساد در زمان شاه و عدم امكانات تفريحي سالم و ايام تعطيل مي گويد: "يك جمعه تعطيل و يك جوانهاي اول شباب و باز بودن مراكز فساد، تهيه كردن عيش و نوش براي آنها هر طور! بعد از ده سال، ديگر يك جوان سالم براي اين مملكت باقي نمي ماند ... اول انسان بايد يك چيزي تهيه كند براي اين ملت، يك چيز سالم، تفريح سالم ... يك تفريح صحيح شرعي، يك تفريح سالم، صحيح اول براي اينها درست كنيد، بعد درها را ببنديد تا اين بيچاره ها راه بيفتند طرفش . شما آن كار را نكرديد، مراكز فساد را باز گذاشتيد و در دكانها را هم

ص: 4336

بستيد ... " . 105 ايشان در جاي ديگري درباره تفريحات در اسلام مي گويد: " ... و در مورد آنچه را كه به رنام تفريحات شناخته شده است، اسلام با هر چيزي كه انسان را به پوچي و از خودبيگانه شدن مي كشاند، مبارزه مي كند . شرابخواري و ميگساري در اسلام ممنوع است . فيلمهاي منحرف كننده از اخلاق متعالي انساني، ممنوع است . "106 از ساير سخنان امام درباره سينما و تئاتر و راديو - تلويزيون و مطبوعات نيز استنباط مي شود كه ايشان نقش سرگرمي و تفريحي وسايل ارتباط جمعي را نيز - در صورت صحيح و شرعي آن - واجد ويژگي آموزشي و ارشادي مي داند و مهمترين سرگرمي را هنر متعهد اعلام مي كند و در اين باره مي گويد: "هنري زيبا و پاك است كه كوبنده سرمايه داري مدرن و كمونيسم خون آشام و نابوده كننده اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومايگي، اسلام مرفهين بي درد و در يك كلمه "اسلام آمريكايي" باشد . هنر در مدرسه عشق نشاندهنده نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي، نظامي است . هنر در عرفان اسلامي ترسيم روشن عدالت و شرافت وانصاف و تجسم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است ... " . 107 امام خميني كه درمجموع به

ص: 4337

دلايل گوناگون از قبيل توطئه كشورهاي خارجي، نفوذ عناصر مشكوك، افشامسايل امنيتي محرمانه، حفط آبروي اشخاص و نظاير آن معتقد به نظارت قبل از انتشار بود، حتي اين نظارت را در جهت مصالح ملت و مردم اعلام مي دارد كه به بعضي از سخنان ايشان در اين باره اشاره شد . بنابراين نظارت از نظر امام اعمال فشار و سانسور و مانع آزادي بيان و مانع آزادي انتقاد نيست بلكه اين نظارت به خاطر جلوگيري از آزاديهاي مخرب و خلاف اسلام و عفت عمومي و مصالح ملت است .

جمعبندي

امام خميني روزنامه نگار را يك مصلح اجتماعي مي داند و معرفي مي كند; انساني مسئول، متعهد، صادق و خيرخواه همه مردم . براي امام در هر عرصه اي نيروي انساني اساس كار است . وسايل ارتباط جمعي امكانات و ابزارهاي تمدن جديد است كه بايستي در جهت ارشاد و رشد انسانها بكار گرفته شود . بنابراين رسانه ها و متصديان آنها در خدمت مكتب و مردم خواهند بود، زيرا ترقي و تعالي و سعادت هر دو دنياي انسانها در اسلام تضمين شده است . طبعا چنين رسانه هايي داراي آزادي بيان و انتقاد از نابسامانيها خواهند بود اما نه به طريق دشمني و خودمحوري يا گروه محوري بلكه به صورت برادري و خيرخواهي و از همين رو انتقاد آنان

ص: 4338

صرفا تعرض و گفتن بديها نيست . رسانه ها خوبيها و نيكيها را نيز بايد بيان كنند و اساسا براي هر عمل خوبي جنبه تشويقي داشته باشند . رسانه ها بايد ضمن انتقاد صحيح و ارائه راه حلهاي مناسب، پيشرفتهاي مملكت را بيان كنند و به مردم اميد بدهند . مهمترين وظيفه رسانه ها آگاهي بخشي و تربيت است . لذا بايد قبل از هر چيز و هركس خود را اصلاح كنند و محتواي مناسبي به جامعه عرضه نمايند . رسانه ها خود بايد از توطئه گري و رواج فساد و فحشا جلوگيري كنند و در مقابل امكانات تفريحي و سرگرمي مناسب را براي عامه مردم فراهم آورند

ص: 4339

. رسانه ها نبايد از كيد دشمنان و مستكبران و استثمارگران خارجي و داخلي غفلت نمايند . علاوه بر اينها، رسانه ها در شناخت و انعكاس افكار عمومي نقش قابل ملاحظه اي دارند و در وضعيت مطلوب خود افكار عمومي را نمايندگي مي كنند . از اين نظر آنها نبايد آنچه را خود مي خواهند يا گروه و دسته اي خاص مي خواهد به عنوان افكار عمومي مطرح نمايند بلكه واقعا بايد بررسي كنند و در جهت خواست عموم مردم بويژه محرومان و مستضعفان حركت كنند . چرا كه اساسا رسانه ها بيشتر متعلق به مستضعفان و محرومان است و مقامات مملكتي آنقدرها كه تمام فضاي رسانه ها را به خود اختصاص دهند حق ندارند . بيشتر فضاي رسانه اي بايد به مردم تعلق گيرد . از مجموع سخنان امام اين طور به نظر مي رسد كه ايشان براي راديو و تلويزيون به علت برد و تاثير آنها نظارت بيشتري را سفارش مي كند و بر نقش آموزشي و تفريحي صحيح آن تاكيد بيشتري دارد، حال آنكه درباره مطبوعات ضمن تاكيد بر نقش تربيتي و ارشادي آنان، وجهه انتقادي گسترده تري قايل است، همان طور كه درباره سينما و تئاتر به نقش سرگرمي - آموزشي اشاره مي كند . از نظر امام واردات رسانه اي و هنري نياز به دقت و موشكافي فراواني دارد تا جلوي

ص: 4340

نفوذ فرهنگ استكباري و استعماري از اين راه سد شود . در عوض ايشان توليدات رسانه اي و هنري داخلي را همواره بر محصولات فرهنگي وارداتي ترجيح مي دهد . به نظر مي رسد كه اين نظر امام كه بارها به انحا گوناگون بر آن تاكيد كردند در رشد بي سابقه فيلمها و تئاترهاي انقلابي و نيز داستانها و اشعار مكتبي و ساير محصولات رسانه اي و هنري - از تحليلها و تفسيرها گرفته تا ترانه ها و تصنيفها - بسيار موثر بوده است . در زمينه تطبيق نقشهاي آرماني مطبوعات و ساير رسانه ها - نقش خبري، نقش راهنمايي، نقش آموزش، نقش تفريحي - با ديدگاههاي حضرت امام، بايد گفت اين نقشها در وضعيت آرماني خود كاملا با انديشه هاي حضرت امام تطبيق دارد الا اينكه آن حضرت بر نقش آموزشي و ارشادي رسانه ها بيشتر تاكيد مي كند و نقش راهنمايي و رهبري را نيز امري دو سويه مي داند . يعني روزنامه نگاران و متصديان رسانه ها بايستي هم از مردم كشور خود راهنمايي بگيرند و در جهت آرمانها و اهداف آنان حركت كنند و هم در اين جهت آنان را راهنمايي و ارشاد نمايند . نكته پاياني كه در جمعبندي بايستي بدان تاكيد شود اين است كه در اين مقاله مناسبتهاي سخنان امام حتي المقدور منظور شده است .

ص: 4341

فرضا چنانچه ايشان سخني درباره نقد و انتقاد گفته ند كه مخاطبشان دست اندركاران رسانه ها نبوده اند، از استناد به آن خودداري شده است و فقط آن جملاتي از ايشان ملاك بررسي بوده است كه دقيقا با وسايل ارتباط جمعي، ربط پيدا مي كند . مثلا ايشان در تاريخ 16 ديماه 1366 طي نامه اي به رئيس جمهور وقت (آيت الله خامنه اي) مي نويسد: " ... البته نبايد ماها گمان كنيم كه هرچه مي گوييم و مي كنيم كسي را حق اشكال نيست . اشكال، بلكه تخطئه، يك هديه الهي است براي رشد انسانها ... " كه هرچند اين نامه محرمانه نبود و در همان زمان از طريق رسانه ها پخش و منتشر شد لاكن چنين جملاتي چون مستقيما خطاب به، يا درباره رسانه ها نبوده است، ارجاع به آن داده نشده است . همچنين جملات استنادي بخش بسيار اندكي از سخنان حضرت امام درباره رسانه هاست كه به علت عدم امكان آوردن تمامي آنها در يك مقاله، به صورت گزينشي مورد استفاده قرار گرفت . و نيز جملات امام در مقاطع مختلف زماني و مكاني - از قبل از پيروزي انقلاب اسلامي تا اواخر عمر شريف ايشان و از قم تا نوفل لوشاتو - بيان گرديده كه در اين مقاله زمان و مكان جملات لحاظ نشده - ولاكن سعي بر اين

ص: 4342

بوده تا از جملاتي استفاده شود كه مفاهيم آنها در زمانها و مكانهاي متفاوت تكرار شده است - ان شا الله در تحقيقات عميقتر و مفصلتر آتي اين موضوع نيز مورد بررسي قرار گيرد .

پى نوشت ها

: 1 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، وسايل ارتباط جمعي (جلد يكم)، تهران: انتشارات دانشگاه علامه طباطبايي، چاپ سوم، 1379 شمسي، ص110 . 2 . بوستان سعدي، باب اول، در عدل و تدبير و راي 3 . بديعي، دكتر نعيم . "جايگاه، رسالت و مسئوليت اجتماعي روزنامه"، فصلنامه علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي، شماره 2و1 . پاييز و زمستان 1370، ص206 . 4 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، تقريرات كلاسي درس مطالعات انتقادي در وسايل ارتباط جمعي، دوره كارشناسي ارشد، ترم دوم ، 1377 . 5 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، روزنامه نگاري (با فصلي جديد در بازنگري روزنامه نگاري معاصر)، با همكاري دكتر ابوالقاسم منصفي، تهران: مركز نشر سپهر، 1368 شمسي، ص459 . 6 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، "مطالعات انتقادي در وسايل ارتباط جمعي"، فصلنامه رسانه، شماره مسلسل 9، بهار 1371، ص15 و 16 . 7 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، "مقام و مسئوليت روزنامه نگاران در پيشرفت جامعه ايران"، فصلنامه رسانه (ويژه نامه آموزشي 1(، 1373، ص9 . 8و9 . همان، ص10 . 10 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، وسايل ارتباط

ص: 4343

جمعي (جلد يكم)، ص10 و 11 . 11 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، "مقام و مسئوليت روزنامه نگاران در پيشرفت جامعه ايران"، فصلنامه رسانه، (ويژه نامه آموزشي 1(، ص11 . 12 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، وسايل ارتباط جمعي (جلد يكم)، ص9 . 13 . همان، ص110 و 111 . 14 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، روزنامه نگاري، ص459 . 15 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، "آگهيهاي تجاري و از خودبيگانگي انساني"، فصلنامه رسانه، شماره مسلسل2، تابستان 1369 . 16 . مولانا، دكتر حميد، سير ارتباطات اجتماعي در ايران، تهران: انتشارات دانشكده علوم ارتباطات اجتماعي، 1358، ص49 . 17 . همان، ص51 . 18 . همان، ص54 . 19 . همان، ص81 . 20 . معتمدنژاد، دكتر كاظم، روزنامه نگاري، ص462 . 21 . مولانا، دكتر حميد، سير ارتباطات اجتماعي در ايران، ص151 . 22 . همان، ص198 . 23 . همان، ص193 . 24 . همان، ص212 . 25 . امام خميني، كشف الاسرار، ص283 . 26 . معتمد نژاد، دكتر كاظم، روزنامه نگاري، ص463 . 27 . مدني، دكتر سيد جلال الدين، تاريخ سياسي معاصر ايران (جلد 1(، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، چاپ سوم، ص12 . 28 . پهلوي، محمدرضا، پاسخ به تاريخ، ترجمه دكتر حسين ابوترابيان، تهران: نشر زرياب، 1379، ص336، 430 ، 450

ص: 4344

. 29 . روحاني، سيد حميد، نهضت امام خميني (دفتر اول)، تهران، موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ پانزدهم، بهار 1381، ص115 . 30 . همان، ص179 . 31 . همان، ص626 . 32 . همان، 795 . 33 . صحيفه امام (مجموعه آثار امام خميني)، جلد اول، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، پاييز 1378، ص201 . 34 . همان، ص274 . 35 . شكرخواه، يونس، "ارتباطات در خدمت جنگ رواني"، فصلنامه رسانه، شماره 1، بهار 1372، ص6 . 36 . همان، ص7 . 37 . دكتر مولانا، حميد، "امام خميني، انقلاب اسلامي و ارتباطات" (مصاحبه)، فصلنامه حضور، شماره 29، ص159 . 38 . صحيفه امام، جلد اول، ص89 . 39 . همان، ص94 . 40 . همان، ص161 . 41 . همان، ص181 . 42 . همان، ص105 . 43 . همان، ص269 . 44 . همان، ص292 . 45 . همان، 299 . 46 . همان، جلد 13، ص156 . 47 . همان، جلد 6، ص15 . 48 . امام خميني، وصيتنامه سياسي - الهي، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ دهم، پاييز 1373 . 49 . امام خميني، كلمات قصار، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام

ص: 4345

خميني، چاپ اول، بهار 1372، ص222 . 50 . همان، ص221 . 51 . همان، همان . 52 . محسنيان راد، دكتر مهدي، "تصويري ماندني از دوره استثنايي تاريخ مطبوعات ايران" (مصاحبه) فصلنامه رسانه، شماره2، تابستان 1380، ص10 . 53 . صحيفه امام، جلد 16، ص227 . 54 . سعادتمند، رسول، مطبوعات و رسانه ها از ديدگاه امام خميني، قم: انتشارات تسنيم، چاپ اول، 1378 . 55 . صحيفه امام، جلد 20، ص128 . 56 . همان، جلد 7، ص324 . 57 . همان، جلد 10، ص215 . 58 . همان، جلد 1، ص292 . 59 . همان، جلد 3، ص510 . 60 . همان، جلد 5، ص32 . 61 . همان، جلد 4، ص266 . 62 . همان، همان، ص416 . 63 . همان، جلد 11، ص195 . 64 . همان، جلد7، ص535 . 65 . همان، ص536 . 66 . همان، جلد10، ص5 . 67 . همان، جلد 13، ص474 . 68 . همان، جلد 16، ص119 . 69 . همان، جلد 13، ص474 . 70 . همان، همان، ص475 . 71 . فرهنگ فارسي دو جلدي عميد، ص1914 . 72 . همان، ص239 . 73 . زرين كوب، دكتر عبدالحسين، نقد ادبي (جلد اول)، تهران: موسسه انتشارات اميركبير،

ص: 4346

چاپ سوم، 1361، ص10 . 74 . دستغيب، عبدالعلي، "نقد ادبي راهنما نيست" (مصاحبه)، روزنامه ايران، سال چهارم، 8 آذرماه 1377، شماره 1106، ص12 . 75 . محسنيان راد، دكتر مهدي، "تصوير ماندني از دوره استثنايي تاريخ مطبوعات ايران" رسانه، شماره 2، تابستان 1380، ص19 . 76 . صحيفه امام، جلد 8، ص499 . 77 . همان، جلد 13، ص205 . 78 . همان، جلد14، ص384 . 79 . همان، جلد15، ص170 . 80 . همان، جلد13، ص201 . 81 . همان، جلد14، ص51 . 82 . همان، جلد17، ص13 . 83 . منتظر قائم، مهدي، آزاديهاي شخصي و فكري از نظر امام خميني و مباني فقهي آن، تهران: ستاد بزرگداشت يكصدمين سال ميلاد امام خميني، چاپ اول، بهار 1381، ص213 . 84 . صحيفه امام، جلد 18، ص61 . 85 . همان، جلد8، ص497 . 86 . همان، همان، ص498 . 87 . كلمات قصار، ص178 . 88 . همان، همان، همان . 89 . همان، همان، همان . 90 . صحيفه امام، جلد 14، ص500 . 91 . كلمات قصار، ص178 . 92 . صحيفه امام، جلد 13، ص473 . 93 . همان، همان، ص156 . 94 . كلمات قصار، ص33 . 95 . صحيفه امام، جلد 13، ص478

ص: 4347

. 96 . همان، جلد7، ص535 . 97 . همان، همان، ص537 . 98 . همان، همان، ص323 . 99 . همان، جلد 11، ص197 . 100 . همان، جلد 19، ص361 . 101 . همان، همان، ص363 . 102 . همان، همان، ص346 . 103 . همان، جلد14، ص73 . 104 . همان، جلد13، ص537 . 105 . همان، جلد1، ص393 . 106 . همان، جلد4، ص414 . 107 . همان، جلد 21، ص145 . ابوالفضل مروي 1

ص: 4348

جايگاه خواص و رسالت روحانيت از ديدگاه امام خميني و مقام معظم رهبري

2 چكيده: مقاله حاضر، كنكاشي مقدماتي در برخي از زواياي پيدا و پنهان رسالت و وظايف روحانيت در عصر حاضر در جايگاه خواص، با تاكيد بر «نظريه چند سطحي رهبري» و با مرور دسته بندي اين وظايف از ديدگاه امام راحل قدس سره و رهبر معظم انقلاب دام ظله العالي مي باشد. در ابتداي بحث چند پرسش اساسي مطرح و بررسي مي شود: 1. رسالت و ابعاد آن; 2. ويژگي هاي خواص و مفهوم و مصداق هاي بارز آن; 3. عصر حاضر و اهميت آن; 4. ابعاد و عناصر تعيين كننده رسالت خواص. رسالت چيست؟ رسالت يا ماموريت: مفهومي است كه از ديرباز در فرهنگ اسلامي مطرح بوده است. در منابع اسلامي، رسالت ماموريتي است كه از سوي خداوند تعالي، براي انبيا: تعيين شده است. واژه رسالت حدود 604 بار در قرآن كريم آمده است كه بيشترين مشتقات آن، رسول 116 مرتبه، رسوله 84 مرتبه، ارسلنا 58 مرتبه، و رسل 34 مرتبه تكرار شده است. در اين آيات علاوه بر رسالت پيامبران، رسالت ها و ماموريت هاي ديگري كه حق تعالي به خود و يا به فرشتگان نسبت مي دهد، نيز آمده است. در ادبيات نوين مديريت و رهبري به ويژه در دهه هاي اخير به رسالت رهبر و سازمان توجه ويژه شده است تا آن جا

ص: 4349

كه برخي از محققان به تعريف سازمان هاي صاحب رسالت و داراي ايدئولوژي پرداخته اند. اين محققان رسالت را مبتني بر بصيرت مي دانند و چنين تحليل مي كنند; كه افراد و سازمان هايي كه داراي بصيرت و آرمان هاي بلندي هستند، خود رسالت را تبيين كرده و تحقق عيني آن ها را دنبال مي كنند. افراد و يا سازمان هايي كه خود را داراي رسالت مي دانند، با افرادي كه تسليم شرايط هستند، بسيار متفاوتند. اينان به دليل داشتن بصيرت به خويشتن و محيط اطراف، خود را متعهد مي بينند تا با تغيير و تكامل خود و محيط اطراف هر روز پوياتر و رشد يافته تر باشند. در صورتي كه اين بصيرت در پيوند با جهان بيني الهي اسلام و به ويژه مكتب تشيع باشد، رسالت دار بودن افراد يا سازمان به مراتب قوي تر و الهام بخش ايشان در فرايند رهبري و تغيير محيط خواهد بود. تاريخ نمونه هايي از اين رهبران بصير شيعي را در خاطر دارد و در اوج آن امام خميني قدس سره است. ابعاد رسالت افراد بنا بر گستره جهان بيني و بصيرت ايشان متفاوت است. بنابراين تبيين اين ابعاد پس از روشن شدن پرسش هاي بعدي امكان پذير خواهد بود. خواص چه كساني هستند؟ بنا بر نظر برخي محققان اين موضوع از ابتداي قرن بيستم در «جامعه شناسي» مطرح بوده است. (باتامور در كتاب نخبگان و

ص: 4350

جامعه) و بسياري تلاش كرده اند -تا در تبيين سهم و نقش طبقات اجتماعي در جامعه و حكومت- اين پرسش ديرينه را پاسخ دهند كه نخبگان واقعي جامعه چه كساني هستند و چگونه نقش هاي خود را ايفا مي كنند. علاوه بر اين طرح مساله مردم سالاري و دمكراسي، در مغرب زمين تبيين موضوع را به مراتب دشوارتر كرده است. صاحب نظران در جمع اين دو مقوله در نظر و عمل، با معضلات شديدي روبرو شده اند. نخبه سالاري يا توده سالاري، در عين حال كه مبتني بر جهان بيني خاصي است، نتايج و پي آمدهاي متفاوتي را هم پديد آورده است. در اين ميان برخي از صاحب نظراني كه بر «بصيرت» انسان ها تكيه كرده اند، معتقدند كه با پرورش و توسعه «بصيرت» در بين آحاد مردم، مي توان در عصر ارتباطات به نوعي به اين مناقشه ديرپا لجام زد و آن را به گونه مثبتي مهار و كنترل كرد. اين انديشمندان طرفدار «رهبري نوين» كه كانون رهبري را «بصيرت» مي دانند، بر اين باورند كه اگر به مردم سالاري در رهبري تكيه و با آموزش رهبري تا پايين ترين سطح سازمان ها، به گسترش و تعميق بصيرت انسان ها همت شود، مي توان تا حد زيادي محدود بودن دايره «نخبه گرايي» را از ميان برداشت و با بهره گيري از ابزارهاي توسعه، همه انسان ها را در رهبري

ص: 4351

سهيم كرده و مشاركت داد. چنين رويكردي علاوه بر آن كه مي تواند به اين تضاد مستمر پايان دهد، مي تواند تا حد زيادي به حل بحران رهبري در جهان و نيز به بسياري از كشمكش هاي سياسي ميان نخبگان و توده ها خاتمه بخشد و در عين حال مانع بروز انقلاب هاي خشن و خونين در جوامع بشري شود. به تعبير برخي از صاحب نظران رهبري، رهبران تحول آفريني كه تكيه بر پيروان دارند و بصيرت و تلاششان بر اين است تا پيروان را از سطح پيروي به سطح رهبري برسانند، خود به پاداش بزرگي نايل مي شوند كه همانا رهبري معنوي است. شيوه برتر رهبري در اسلام در اين شيوه از رهبري، رهبر در قلب و ميان دايره امت و توده ها قرار دارد و خود را قطره اي از درياي جامعه مي داند. افراد و پيروان نيز رهبر را از خود و در ميان خود مي يابند و اين احساس واقعي را لمس مي كنند كه رهبر، خود را و دايره وجودي قدرت خود را - از هر حيث- از همه افراد پيرو و وابسته به وي، محدودتر كرده است. و از تمتعات رهبري كمترين بهره را مي برد. در عين حال شعاع وجودي وي به ميزان بصيرت و توان شعاع الهام بخش او قابل گسترش و تسري است. الگوي رهبري دايره وار در

ص: 4352

مقابل الگوهاي پلكاني و هرمي است و نقطه مقابل يافته هاي رهبري در غرب است و از سيره نبوي صلي الله عليه و آله به دست مي آيد. روش نشستن حضرت در مسجدالنبي صلي الله عليه و آله به گونه اي بوده است كه تازه واردين از شناخت حضرت و تمييز وي از پيروان و اصحاب عاجز مي ماندند; زيرا مجلس آنان دايره وار بود و بالا و پايين نداشت. چنين رويكردي به خواص و محدود نكردن خويشتن در ادبيات جامعه شناسي و علوم سياسي رايج و سنتي در باب نخبگان، ذهن را از زاويه علمي، پذيراي ديدگاه حضرت امام قدس سره و مقام معظم رهبري در باب خواص خواهد نمود در غير اين صورت آن را معارض با نظريه هاي سنتي، نخبه سالاري خواهيم ديد و بديهي است كه تحليل آن در قالب آن نظريه ها، ناممكن و يا بسيار دشوار خواهد بود. نگاهي كوتاه به برخي از ديدگاه هاي نوين نخبه گرايي در رهبري آشكار مي سازد كه، ديگران نيز به اين نكته رسيده اند كه نمي توان هم ادعاي «مردم سالاري و دمكراسي» داشت و هم همه قدرت هاي جامعه را در اختيار «نخبگان قدرت مدار» گذارد. پس چاره اي جز رويكردي نو باقي نمي ماند. از اين رو، اهميت طرح موضوع «خواص بودن همه امت اسلامي» از سوي حضرت آيةالله خامنه اي در طول ساليان گذشته، روشن تر مي شود. در اين شيوه، از مشاركت

ص: 4353

فعال پيروان، در رهبري جامعه استفاده مي شود و براي تحقق اين گونه از رهبري بايد همه تلاش ها براي بصيرتر شدن اعضاي جامعه به كار بسته شود. در اين صورت اشكالات بي اساسي كه اين روزها بر اصل خدشه ناپذير و فطري ولايت فقيه از سوي برخي عناصر مطرح مي شود. هم دفع خواهد شد. حضرت امام خميني قدس سره با طرح نظري و عملي «رهبري خدمتگزار» و با بيان اين عبارات كه: اگر به من خدمتگزار بگوييد بهتر از آن است كه رهبر بگوييد. با معرفي كودكاني چون شهيد محمدحسين فهميده دوازده ساله به عنوان رهبر، سال ها پيش با طرح شكل نويني از رهبري، زمينه سازي هاي لازم براي حل دشواري هاي راه پر پيچ و خم انقلاب تا پيروزي نهايي را فراهم كردند. ولي فقيه و ولي امر مسلمين با هيچ نديدن خود و تعميم عنوان خويشتن به كم سن و سال ترين افراد جامعه و زنان و كارگران، با فروتني تمام نه تنها موجب تضعيف جايگاه رهبري و ولايت نمي شود، بلكه بر عكس موجبات تقويت آن را هم پديد مي آورد، و زمينه ساز بصيرت بخشي به پيروان است تا آنان هم، خود را در قله رفيع ولايت بيابند و بتوانند از آن افق به تفكر و ارايه راه حل هاي گوناگون براي حل مسايل و مشكلات كشور و جهان بپردازند. ديدگاه

ص: 4354

امام در نقش زمان و شرايط زماني در تعيين رسالت خواص عصر حاضر چگونه زماني است؟ شناخت عصر حاضر و شرايط زماني و مكاني در حسن انجام وظيفه خواص بسيار مؤثر است. پيرامون زمان و اهميت آن سخن هاي بسيار گفته شده است و بزرگان انديشه و عمل هر يك بياناتي داشته اند. حضرت امام خميني قدس سره در اين باب مي فرمايند: زمان ها خودشان هيچ مزيتي ندارند بعضي بر بعضي، زمان يك موجود ساري متحرك است و متعين و هيچ فرقي ما بين قطعه اي با قطعه ديگر نيست. شرافت زمان ها، يا نحوست زمان ها به واسطه قضاياي است كه در آن ها واقع مي شود. اگر چنانچه شرافت زمان به واسطه حادثه اي است كه در آن زمان واقع مي شود بايد عرض كنم كه روز بعثت رسول اكرم صلي الله عليه و آله در سرتاسر دهر «من الاول الي الابد» روزي شريف تر از آن نيست. براي اين كه حادثه اي بزرگ تر از اين حادثه اتفاق نيفتاده است. در بيان ديگري در باب عظمت شب قدر و توصيف علت آن چنين فرموده اند: و اما وقت وحي، ليلةالقدر است كه اعظم ليالي و خير من الف شهر و نوراني ترين ازمنه و في الحقيقه وقت وصول ولي مطلق و رسول ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله است. در قرآن كريم نيز به زمان اهميت داده شده است و

ص: 4355

حتي به آن قسم ياد شده است. (سخرلكم الليل والنهار) (والعصر) در مديريت هم گرايشي خاص با نام «مديريت زمان» مطرح است. از اين موضوع كه بگذريم، در اهميت دوران معاصر و به ويژه قرن بيست ويكم و كمي دورتر قرن پانزدهم هجري، آثار بسياري منتشر شده است كه در آن ها به ابعاد و ويژگي هاي قرن آينده و اهميت دوچندان آن پرداخته اند. به طور مثال مي توان از آثار «آلوين تافلر»، «همينينتون»، «بنيس»، «تي نوس» و «نيوتن» و «برنامه هاي حيات طيبه» ياد كرد. در اين بخش از مقاله به رهيافت امام خميني قدس سره از دوران معاصر در آثارشان و با تاثيرات برخي از عوامل مهم در هميت بخشيدن بر عصر حاضر نگاه شده است. انقلاب اسلامي و پيروزي آن، نقش تحول آفريني در دوران حاضر و آينده داشته و خواهد داشت از اين رو دوران معاصر از چند زاويه بررسي شده است. نقش ملت ايران در اهميت بخشيدن به دوران معاصر از ديدگاه امام قدس سره با تحول روحي و معنوي اي كه با نفخه مسيحايي روح خدا در ملت ايران ايجاد شد، اين كشور در شرايطي قرار گرفت كه امام در فرصت هاي متعددي به اين مهم اشاره فرمودند كه: «امروز ايران وضع الهي دارد». و يا در وصيت نامه خود مي فرمايند: من با جرات مدعي هستم كه ملت ايران

ص: 4356

و توده ميليوني آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله صلي الله عليه و آله و كوفه و عراق در عهد اميرالمؤمنين و حسين بن علي صلوات الله و سلامه عليهما مي باشد. امام قدس سره در يكي ديگر از بياناتشان علت دست يابي ملت ايران به اين عظمت و بزرگي را بيان مي فرمايند: ملت ايران امروز براي همين معنا كه اسلام را زنده كند و احكام اسلام را زنده كند قيام كرده است. و قيامي كرده است كه در تاريخ اسلام در ايران سابقه ندارد. رسالتي كه ملت ايران پرچم دار آن شده است، آن را در زمره برترين خواص طرفدار حق در عصر حاضر قرار مي دهد و جايگاه او را در تاريخ مي نماياند. اهميت زمان حاضر در تعيين رسالت خواص از ديدگاه امام قدس سره از ديدگاه امام قدس سره دوران معاصر از چند جهت اهميت ويژه اي دارد يكي از اين جهات بسيج همه امكانات دشمن براي براندازي اسلام است، ايشان در وصيت نامه آورده اند: در اين زمان كه مخالفين اسلام و جمهوري اسلامي كمر به براندازي اسلام بسته اند و از هر راه ممكن براي اين مقصد شيطاني كوشش مي كنند... . جهت ديگر اهميت دوران معاصر، انقلاب عظيمي است كه در جهان اتفاق افتاده است: امروز كه تمام بوق هاي تبليغاتي بر ضد اسلام و ايران است،

ص: 4357

بدين خاطر است كه ايران را به سازش و تسليم بكشند. انقلاب ما عظيم است و متكي به هيچ قدرتي نيست... بايد مردم توجه كنند كه كاري بزرگ انجام داده اند و دشمن هم براي شكست آن ها از هيچ كوششي دريغ نمي كند مردم بايد محكم و استوار براي آزادي و استقلال بايستند. بنابراين، تلاش دو چندان براي حفظ و بقاي جمهوري اسلامي، اولين رسالتي است كه در دوران معاصر احساس مي شود. علاوه بر آن بايد، نوع حركت اين ملت كه دشمن را براي نابودي انقلاب به تلاش وادار كرده است، در بستر اين شرايط تبيين و تحليل شود. نقش ملت ها در زمان حاضر الگويي كه ملت ايران فرا راه ملت ها قرار داده است، مورد توجه بسياري از ملل مستضعف جهان قرار گرفته است. در ديدگاه امام قدس سره، دوران معاصر، بستر مناسب براي تداوم اين راه از سوي ديگر ملت ها را پديد آورده است و امام قدس سره در پيام به زائران بيت الله الحرام مي فرمايند: امروز زماني است كه ملت ها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آنان را از خود باختگي و زبوني در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملت ها است و آنان هادي هدايت كنندگان تاكنون اند. بنابراين مي توان چنين استنباط كرد كه در دوران معاصر، نقش ها به كلي دگرگون

ص: 4358

شده است و به دلايل متعددي مانند گستردگي اطلاعات و فراگير شدن دانش از يك طرف، و مهم تر از آن عدم وابستگي ملت ها به وضع موجود، كه ملت ها را داراي نقش رهبري كرده است و اين همان رسالتي است كه با توسعه بصيرت و تعميق آن تا پايين ترين مرتبه آحاد انسان ها، امكان پذير خواهد شد. حضرت امام قدس سره در بيان ديگري از ملت، با عنوان قهرمانان ياد مي كنند و در عين حال نقش روشنفكران را هم در نجات اين قهرمانان به طور مشروط بيان مي فرمايند: روشنفكران متعهد مسؤول! بياييد تفرقه و تشتت را كنار بگذاريد و به مردم فكر كنيد و براي نجات اين قهرمانان شهيد داده، خود را از شر ايسم و ايست شرق و غرب نجاب دهيد، روي پاي خود بايستيد و از تكيه بر اجانب بپرهيزيد. دعوت از روشنفكران پيش از آن كه براي تامين منافع مردم و ملت ها مفيد باشد، براي خود آنان سودمند است، زيرا اين حركت، همه گير شده است. و ملت ها ديگر منتظر شروع آنان نمي شوند و جنبش خود را آغاز كرده اند، چنان كه امام قدس سره فرموده اند: ما امروز روزنه هاي صدور انقلاب اسلامي را در جهان مستضعفان و مظلومان بيش از پيش مي بينيم و جنبشي كه از طرف مستضعفان و مظلومان جهان عليه مستكبران و زورمندان شروع شده، در حال

ص: 4359

گسترش است و اميد بخش آتيه روشن است و وعده خداوند تعالي را نزديك و نزديك تر مي نمايد. گويا جهان مهيا مي شود براي طلوع آفتاب ولايت از افق مكه و كعبه آمال محرومان و حكومت مستضعفان. ملت ايران سرمشق نهضت ها شروع شدن اين حركت، به دليل تاثيرپذيري ملت ها از انقلاب اسلامي و رهبري آن و ملت مجاهد ايران بوده است، ملت ها راه آينده خود را در اين ميان يافته اند، امام راحل قدس سره در اين باره فرموده اند: بحمدالله امروز قدرت ايران و قدرت اسلام در ايران به طوري كه توجه همه ملت هاي ضعيف را به خودش معطوف كرده است و اسلام صادر شد در سرتاسر دنيا. از اين سياه هاي عزيزي كه در آمريكا هستند و تا آفريقا و تا شوروي و همه جا نور اسلام تابيده است و توجه مردم به اسلام شده است و منظور ما از صدور انقلاب همين بود و تحقق پيدا كرد و ان شاءالله اسلام در همه جا غلبه بر كفر پيدا خواهد كرد. اين بيانات در زماني ايراد شده است كه هنوز ابرقدرت شرق، ترك تازي مي كند و هنوز نهضت سياهان آمريكا، ظهور نكرده است، بنابراين با توجه به بارقه هاي اميدهاي نوين، اهميت عصر حاضر و رسالت خواص در آن براي تداوم اين حركت دو چندان مي شود. بيدارسازي ملت ها درباره خطر جهانخواران

ص: 4360

اين رسالت حائز اهميت ديگري نيز است و آن توجه به خطري است كه ابر قدرت ها با ابزارها و فن آوري هاي تخريبي خويش; بشريت را تهديد مي كنند. امام اين خطر را چنين گوشزد مي كنند: توده هاي مردم و نويسندگان و گويندگان فكر بكنند و مردم را آگاه بكنند به اين خطري كه تمام بشريت را تهديد مي كند، آگاه بكنند همه توده هاي دنيا را كه اين خطر بزرگ در پيش است و اگر اين ابرقدرت ها در اين حالي كه هستند و مشغول تهيه سلاح هاي بزرگ اتمي و غير آن هستند به همين حال باقي باشند، دنيا ممكن است كه به خرابي بكشد و عمده ضررش به ملت ها برسد. جريان «رهبري پروري» و «پرورش خواص» براي همه جهان بشريت از ميان «توده هاي مردم» با يك رويكرد جمعي در بيان بالا هم مشاهده مي شود; نگاه اول امام به توده هاي مردمي است كه به جمع خواص داراي بصيرت پيوسته اند و رسالت آگاه كردن ديگران را به موضوعات مهم جهاني از جمله خطرات ناشي از سلاح هاي اتمي دارند، حضرت امام قدس سره در فراز ديگري اين رسالت را چنين تبيين فرموده اند: مشكلي كه امروز دنيا را تهديد مي كند، مشكل اين دو ابرقدرت است. اين دو ابرقدرت كه تمام دنيا را در زير بال خود نگه داشته اند و از آن ها استفاده

ص: 4361

مي كنند... مشكل دنياي امروز اين ها هستند. مشكل هاي ديگر منطقه اي است. و اين مشكل را بايد ملت ها و اشخاص متفكر در همه دنيا و توده هاي مردم دنيا، دنبال اين بروند كه اين مشكل را رفع كنند. اگر آن ها بنشينند كه دولت هاي آن ها اين مشكل را رفع كنند، نخواهند كرد. دولت ها نه همچو قدرت و عرضه اي دارند و هواهاي نفساني هم كه خودشان دارند، مانع از اين مي شود كه با اين دو ابرقدرت مخالفت كنند. اهميت اين موضوع در اين زمان را حضرت امام قدس سره طي سال ها مجاهده و مبارزه با ابرقدرت ها و وابستگان به آن ها براي همگان روشن كرده اند و خود ايشان بارها در عمل و گفتار خود با اين جهانخواران برخورد كرده اند، و در طول همه آن سال ها، تلاش كردند كه با انواع رفتارهاي شفاهي و عملي، ملت ها را درباره اين مهم روشن بيني بخشند: دنيا امروز گرفتار جهانخواران و غارتگراني است كه كشورها را به آتش مي كشند و غارت مي كنند و نيز گرفتار وابستگان آنان است كه منافع ملت ها و كشورهاي خود را فداي منافع ابرقدرت ها مي كنند و همچنين گرفتار سازمان هاي دست نشانده قدرت هاي بزرگ به ويژه آمريكا است كه با اسم بي محتواي شوراي امنيت و عفو بين الملل و حقوق بشر و از اين قبيل مفاهيم بي محتوا كه به قدرت هاي بزرگ خدمت

ص: 4362

مي كنند و در حقيقت مجري احكام و مقاصد آنان و مامور محكوم نمودن مستضعفان و مظلومان جهان به نفع قدرت هاي بزرگ جهانخوار هستند، مي باشند. اين حركت داراي فرايندي همانند حركت حضرت موسي عليه السلام در مقابل فرعون است. حضرت امام قدس سره اين تكليف را تا نهايت وسع و توان خويش دنبال فرموده اند، ايشان در جمع سفرا و كارداران و نمايندگان كشورهاي خارجي چنين مي فرمايند: قدرت هاي بزرگ بايد طرز تفكرشان را عوض كنند، بايد بدانند كه دنيا عوض شده است... دنيا نمي پذيرد كه يك اقليت تمام كشورها را ببلعد، بايد اين ها دركارهاي خودشان تجديد نظر كنند. اين برخورد بصيرت عميقي را در پيروان امام قدس سره و رهبر ايجاد مي كند كه نه تنها نبايد از موضع ضعف و انفعال با ابرقدرت ها برخورد كنند بلكه بايد بسيار فعال و از موضع قوت براي آنان تكليف تعيين كنند. علاوه بر اين در تمام اين عبارات اهميت دوران معاصر را از انديشه و عمل ايشان استنباط مي كنيم. تلاش امام راحل قدس سره همواره اين بوده است كه همه انسان ها را در هر گوشه جهان، به حركت و قيام عليه ظلم و ايجاد حكومت الهي و اسلامي وادار سازد و آنان را به اهميت زماني كه در آن زيست مي كنند آگاه سازد، در يكي از بياناتشان باز اهميت

ص: 4363

موضوع را در قالب يك پرسش مقدر و پاسخ آن طرح مي فرمايد: امروز چطور مي توانيم ساكت و بيكار بنشينيم و ببينيم عده اي خائن و وام خوار و عامل بيگانه به كمك اجانب و به زور سرنيزه ثروت و دست رنج صدها ميليون مسلمان را تصاحب كرده اند و نمي گذارند از حداقل نعمت ها استفاده كنند. وظيفه علماي اسلام و همه مسلمانان است كه به اين وضع ظالمانه خاتمه بدهند و در اين راه كه راه سعادت صدها ميليون انسان است، حكومت هاي ظالم را سرنگون كنند و حكومت اسلامي تشكيل دهند. اين رسالت بزرگي است كه بر عهده همه مسلمانان بصير نهاده شده است و حال كه ملت مسلمان ايران از اين نعمت بزرگ بهره مند شده است بايد پرچمدار اين حركت در جهان باشد. مسلمانان در هيچ حالي و در هيچ مكاني نمي توانند به قيام عليه باطل نپردازند، حداقل اين رسالت، فرياد «برائت از مشركان» است از اين رو امام قدس سره مي فرمايند: فرياد برائت از مشركان مخصوص به زمان خاص نيست. اين دستور است و جاويد. در صورتي كه مشركان حجاز منقرض شده اند. و قيام ناس مختص به زماني نيست و دستور هر زمان و مكان است. اين حركت هر چند كه در كشورهاي اسلامي بخصوص، با موانع بي شماري روبرو است اما مهم آن است كه شروع شده است.

ص: 4364

شروع اين حركت كفرشكن با آگاهي و بصيرت انسان ها مي باشد، امام در اين باره مي فرمايند: نقطه روشني كه در اين اواخر عمر براي من اميدبخش است همين آگاهي و بيداري نسل جوان و نهضت روشنفكران است كه با سرعت در حال رشد است و با خواست خداوند متعال به نتيجه قطعي كه قطع ايادي اجانب و بسط عدالت اسلامي است، خواهد رسيد. شما جوانان پاكدل موظف هستيد با هر وسيله ممكنه ملت را هرچه بيشتر آگاه كنيد. و از نيرنگ هاي گوناگون دستگاه پرده برداريد و اسلام عدالت پرور را به دنيا معرفي كنيد. روحانيت پرچمدار و ركن اساسي مبارزه و استقامت اگر ما به عمق اين رسالت در چرخه عصر حاضر توجه كنيم مهمترين ركن استقامت توده ها را در اين جنگ نابرابر، حوزه هاي علميه و فقها و علما و خطباي مورد علاقه مردم، مي يابيم، اگر نهضت از سرچشمه هاي نور بي بهره ور شود، نه تنها نمي تواند اسلام عدالت پرور را به دنيا معرفي كند بلكه پايان كار به فساد جبران ناپذيري منتهي خواهد شد. امام قدس سره اين نكته بسيار مهم راء;ق اين چنين گوشزد مي كند: همه مي دانيم كه اگر خداي نخواسته حوزه ها از عهده تربيت فقها و علما و خطباي موجه و مورد علاقه مردم برنيايد و حوزه ها به طور هرج و مرج و بدون برنامه صحيح و ضابطه اسلامي عقلايي اداره

ص: 4365

نشوند، بايد همه منتظر فاجعه شكست جمهوري اسلامي و اسلام بزرگ باشيم و اگر اكنون با همت همگان از سرچشمه فساد جلوگيري نشود، فردا و فرداها دير است و باشد كه به جايي برسد كه از قدرت همه خارج شود. رسالت رهبري تربيتي نسل هاي معاصر و آينده در دست خواص است و اينان در ادامه راه انبيا و رهبران الهي به گسترش و تعميق فرهنگ ديني و رساندن انسان ها به مقام امامت متقين مي پردازند. و تربيت يافتگان حوزه هاي علميه و معلمان و استادان دانشگاه ها از خواص هستند. حضرت امام قدس سره مي فرمايند: هميشه اكثر افراد، افراد نادر هستند كه وارد مي شوند و يك كشور را يا ترقي مي دهند و يا تنزل مي دهند... بايد خيلي توجه داشته باشيد كه شما هم يك مردم عادي نيستيد. شماها معلم نسلي هستيد كه در آتيه مقدرات كشور به آن نسل سپرده مي شود. شما امانتدار يك همچو نسلي هستيد و تربيت شما و تعليم شما بايد همراه هم باشد. فقط اين هم وظيفه نيست براي معلم علوم ديني، اين وظيفه است براي تمام معلمين، در هر رشته اي هستند و تمام اساتيد دانشگاه در هر رشته اي هستند... شما بايد اين عده اي كه در دست شما است تعليم كنيد و اهميت تربيت را از تعليم بيشتر بدانيد. تربيت نسل ها مهمترين وظيفه خواص بنابراين روشن مي شود كه

ص: 4366

يكي از رسالت هاي مهم خواص در عصر حاضر تربيت نسل آينده است، تربيت نسلي اميدوار به آينده، توانا و مستقل در برابر شرق و غرب و متكي به خويشتن، امام اين مهم را اين چنين گوشزد مي فرمايند: اميد درخودتان ايجاد كنيد... نويسنده هاي ما بهترين خدمت شان امروز اين است كه اين ملت ما كه ايستاده در مقابل شرق و غرب و نمي خواهد تحت نظام شرق و غرب باشد، اميد به آن ها بدهند كه مي توانيد تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشيد... بايد اين ملت را اميدوار كرد و بايد مطمئن كرد ملت را. ما الآن در قدم اول هستيم و بايد كوشش كنيم. همه ما كوشش كنيم. همه ملت كوشش كنند، هركس در هر جا هست كوشش كند و كوشش اش اين باشد كه ما بايد وابسته نباشيم. اينك به مرحله حساسي از دوران انقلاب اسلامي خود رسيده ايم، دوران سازندگي دوراني كه بايد از ثمرات انقلابمان مردم محروم و ستمديده ايران بهره مند شوند. دوراني كه بايد شكوه نظام عدل اسلامي را لمس كنيد، دوراني كه همه بايد دست به دست هم بدهيم تا ريشه فقر و استضعاف را بركنيم. دشمن در همان روزها مانع از آن شد كه اين رسالت آن گونه كه مطلوب امام و امت بود، به انجام رسد و با محاصره اقتصادي

ص: 4367

تلاش كرد بحران جديدي را براي انقلاب اسلامي و انقلابيون پديد آورد اما امام قدس سره با برخورد فعال با اين تهديد دشمن، آن را يك فرصت گران بها براي ملت تبديل كرد: مهم اين است كه امروز همه چيز را به روي ما بسته اند و اين خود نعمتي براي ما بوده است. وقتي همه درها بسته شد و فكرها باز شد، مي بينيد كه فعاليت ما آغاز شد و همه جا كانون فعاليت است. اين بيان در بردارنده يكي ديگر از رسالت هاي خواص در دوران معاصر است، رسالت تفكر و رسالت فعاليت و به تفكر واداشتن ديگر افراد ملت. قرآن كريم نيز اشارتي بر اين امر دارد: (قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموالله مثني و فرادي ثم تتفكروا...) رهبري خواص تاكنون با بررسي اهميت دوران معاصر به برخي از رسالت هاي خواص پرداختيم. اينك مروري بر سطوح رهبري مي كنيم تا بتوان رسالت خواص را از اين زاويه نيز بررسي كرد. سطوح رهبري عبارتند از: سطح رهبري خويشتن، سطح رهبري حواريون، سطح رهبري گروه،

ص: 4368

سطح رهبري سازمان و سرانجام سطح رهبري اجتماع و جوامع بشري و... خواص در هر سطوح رهبري كه قرار گيرند، انتظارات آن سطح را هم بايد از ايشان توقع داشت اينك هر يك از اين سطوح را اجمالا بررسي مي كنيم. گذري بر ديدگاه امام در رهبري خويشتن بسياري از صاحب نظران رهبري نوين، معتقدند توانايي رهبري از سطح فردي آغاز مي شود و شعاع آن از اين نقطه محوري، توسعه مي يابد، بنابراين به ميزاني كه فرد توانايي و تسلط به كارگيري توانايي هاي خود را در سه سطح مهارت هاي ادراكي و رفتاري و تخصصي داشته باشد، امكان تسلط و نفوذ او بر ديگران بيشتر مي شود. هر چه عمق رهبري خويشتن زيادتر مي شود، گستره رهبري بر ديگران افزايش مي يابد. تسلط بر خويشتن و به تعبير صاحب نظران مديريت «مديريت خويشتن» رمز موفقيت در رهبري ديگران است. روان شناسان براي تسلط بر خويشتن و افزايش توان مندي هاي فردي و پيروزي در صحنه اجتماع، رويكردهاي مختلفي را عرضه كرده اند. آن چه آنان تحت اين عنوان مطرح كرده اند، متاثر از ادبيات روانشاسي شرق چون هندوستان و چين و... مي باشد. طيف گسترده اي از كساني كه براي زندگي و وجود خود ارزش قايل هستند خود را تحت پوشش چنين برنامه هايي قرارداده اند. شاهد اين مدعا، گسترش بسيار وسيع مراكز آموزش و تربيت افراد موفق و

ص: 4369

پيشگام و... در كشورهاي اروپايي و آمريكايي مي باشد. اين رويكرد مي تواند از دو عامل اصلي سرچشمه گيرد. الف) اعتقاد به خوشبختي در توفيق مادي و ثروت; ب) خستگي از جهان بيني تك مادي نگر و متضاد فطرت خداجوي آدمي. موج عظيم حركت معنوي و ضد نژادپرستي سياه پوستان و حتي سفيدپوستان در آمريكا و در ديگر كشورها دال بر اين مطلب است، نگراني هاي شديدي هم كه برخي از صاحب نظران رهبري در آمريكا از وضعيت موجود و آينده جهان ابراز كرده انداين رويكرد را تقويت مي كند. اينك كه آخرالزمان فرا رسيده است قدرت تعقل و تفكر و موجبات بصيرت انسان ها افزايش يافته است. اين همان وعده اي است كه انبيا: داده اند، امام خميني قدس سره در يكي از بيانات خود مي فرمايند: امروز تمام خوبي ها كه در دنيا هست و تمام آثار خير، اثر دعوت انبيا است. يعني مردمي كه دعوت انبيا را قبول كردند، آثار خير گذاشتند و يك دسته هم كه اعوجاج داشتند و آثار خير گذاشتند باز هم اين ها از آثار انبيا است. براي اين كه آثار انبيا اسباب اين شد تا آن ها از خوف ملت ها يك همچو كارهايي را انجام دهند و خودشان را به اين راه بزنند و وارد شوند كه مقاصدشان را پيش ببرند. گرچه بر اثر دعوت انبيا، بشر به اين

ص: 4370

حد از تكامل رسيده است و در آخرالزمان عمق ادراك انسان ها افزايش يافته است اما تا رسيدن به آن قلل رفيع تكامل «رهبري خويشتن» راهي بس دراز در پيش دارند. امام قدس سره اشارتي به اين امر دارند: همين آياتي كه در روايات ما وارد شده است كه براي متعمقين آخرالزمان وارد شده است مثل سوره توحيد و شش آيه از سوره حديد، گمان ندارم كه واقعيت اش براي بشر تا الآن و تا بعدها آن طوري كه بايد باشد كشف شود البته مسايل در اين باب خيلي گفته شده است. تحقيقات ارزنده هم بسيار شده است، لكن افق قرآن بالاتر از اين مسايل است... متعمقين آخرالزمان هم به اندازه ادراك شان بهتر از ديگران فهميده اند و الاحد قرآن آن است كه «انمايعرف القرآن من خوطب به...» يعني خود رسول اكرم صلي الله عليه و آله. در ديدگاه اسلام رهبري خويشتن چيزي جز جهاد اكبر نيست، البته جهاد اكبر حد اعلاي آن است. در قاموس ادبيات و فرهنگ مغرب زمين تنها شمه اي از اين نسيم عطرآگين وزيدن گرفته است و مي رود كه شامه خردگرايان زميني، با استشمام بوي خوش و دل انگيز رايحه روح گرايان معنوي آسماني، آمادگي هاي لازم را بيابند تا در زمره خواص طرفدار اهل حق قرار گيرند. فوري ترين رسالت خواص در عصر حاضر بررسي ها نشان مي دهد

ص: 4371

كه رهبر معظم انقلاب طي مباحث خويش پيرامون خواص و عوام، اولين و فوري ترين و ضروري ترين رسالت خواص در اين عصر را جهاد اكبر و به تعبير اين مقاله، رهبري خويشتن مي دانند. محققان رهبري، رهبري خويشتن را مقدمه اي براي رهبري بصير مي شمارند زيرا تا انسان به نفس و توانايي ها و قابليت هاي خود بصيرت نداشته باشد و بصيرت لازم براي آينده فردي خود تمهيد نكرده باشد، نمي تواند رهبري بصير براي ديگران باشد و بصيرت بخش پيروان شود. در غير اين صورت اين همان نوع رهبري است كه در ادبيات رهبري نوين به عنوان «رهبري سوداگر» از آن ياد شده است، رهبري كه در جهت منافع خود گام برمي دارد و سرانجام هم از گردونه رهبري به گونه اي ناشايست افول و سقوط مي كند. بررسي يكي از آثار رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيةالله خامنه اي دام ظله العالي نشان مي دهد كه در سطح رهبري خويشتن براي اين كه انسان در زمره خواص -اهل حق- قرار گيرد، بايد درباره چهل موضوع شناخت جامعي داشته باشد. اين محورها در ذيل موضوع رسالت خواص تبيين و تنظيم شده اند. اگر انسان بتواند در يك فرايند منظم و از پيش تعيين شده اين شناخت ها را كسب و بصيرت پيدا كند، به نظر مي رسد زمينه هاي اوليه براي خواص شدن و اكتساب بصيرت عميق در وي پديد آمده است.

ص: 4372

در سطح رهبري فردي، فرد خود بايد در جستجوي خواص شدن باشد. البته در سطح هاي ديگر رهبري اين رسالت ها تعالي و تكامل و توسعه بيشتري مي يابد. شناخت، نخستين گام در فرآيند تغيير و زمينه ساز تغيير نگرش و بينش انسان است و اين شناخت از راه برقراري ارتباط با مبدا وحي و تدبر در قرآن كريم به دست مي آيد. كساني كه موفق به خواص بودن نشده اند، ريشه آن را بايد در عدم تدبر در قرآن كريم بيابند. امام قدس سره در يكي از بيانات خود به اين نكته اشاره فرموده اند: تاسف است براي انسان ها كه نمي خواهند بدانند در راه دانستن نيافتاده اند در راه معرفت كتاب خدا قدم بر نداشته اند، ارتباط با مبدا وحي برقرار نكرده اند كه از مبدا وحي تفسير شود برايشان. اين ارتباط فقط بين رسول خدا و خدا بود و به تبع او هم بين خواص كه بوده اند. متربياني كه خواهان رسيدن به آن حقايق متعاليه هستند، راهي جز اين ندارند كه دست در دست ره رفتگان، راهي اين طريق شوند. ره رفتگان و خواص واقعي كساني جز اهل بيت عصمت و طهارت: و عالمان حقيقي پيرو ايشان نمي باشند كه به رهبري خويشتن و جهاداكبر در سطح لايتناهي دست يافته اند. سطحي كه افراد عادي توانايي سير در آن سطح را ندارند. در

ص: 4373

اينجا از ادامه اين بحث پردامنه خودداري كرده و به ديگر سطوح رهبري مي پردازيم. امام و رهبري خواص رهبر خواص يا حواريون رهبر، كساني هستند كه به لحاظ اعتقاد و ايماني، از همه افراد به رهبر نزديك ترند. اين افراد با رهبر ارتباط متقابلي دارند و در عين اين كه شديدا تحت تاثير و نفوذ رهبر قرار دارند، بر رهبر تاثير گذار هم هستند. افرادي كه بيشترين شناخت و بيشترين ايمان و در نتيجه بيشترين فداكاري را به رهبري دارند. اين افراد با رهبر به يكپارچگي عقيدتي رسيده اند. آنان و رهبر در اعتقادات مشترك خود فنا شده اند و هر دو حاضرند همه چيز خود را در پاي اين رسالت فدا كنند. آنان رابطه پدر فرزندي دارند. بيان امام خطاب به انجمن اسلامي دانشجويان خارج از كشور اين رابطه را روشن تر مي كند. اكنون كه مي بينم شما فرزندان عزيز، شاهراه اساسي را يافته بر پايه وحدت اسلامي به هم پيوسته ايد و نور تابناك قرآن مجيد... بر قلب هاي شما تابيده است، به خود نويد مي دهم كه به خواست خداي بزرگ آتيه درخشان زندگي نزديكي در انتظار ملل مظلوم است. در سال هاي آغاز نهضت و پس از پانزده خرداد 1342، حضرت امام قدس سره ياران كمي داشت. در اين دوران رهبري با رويكردهاي تربيتي و تعليمي خود،

ص: 4374

به تربيت خواص مي پردازد و سعي بر آن دارد تا اين دايره رهبري هر روز گسترده تر شود. اين خواص بودند كه با فهم صحيح رسالت هايي كه بر دوش آن ها قرار داشت در طول نهضت يار وفادار و جان بركف رهبري و مدافع رسالت هاي عقيدتي و محقق كننده آن بودند. آنان به عنوان نمايندگان ويژه رهبري در سراسر ميهن اسلامي و يا در حوزه مدني خويش، ايفاي رسالت مي كردند و به عنوان چهره هاي تابناكي كه نور ولايت از آن ها ساطع مي شود، در جامعه حضور يافته و مي يابند. اين خواص كه تحت رهبري و تربيت مستقيم رهبر قرار دارند پس از طي مراحل تكاملي لازم، خود عهده دار ربيت خواص ديگري هستند كه شايستگي هاي لازم براي رهبري در سطح فراگيرتري را دارا مي باشند. افرادي كه در نفوس خود تغيير داده اند و مي توانند ديگران را هم متحول كنند: ... تغيير در يك ملتي و يك قومي حاصل بشود، اين منشا يك تغييرات تكويني، تغييرات جهاني، تغييرات موسمي مي شود. شما ملاحظه كرديد اين پيشرفتي كه ملت ايران كرد مرهون آن تغييري بود، تحولي بود كه پيدا شد. آرمان نهايي رهبر، ايجاد تغييرات جهاني است. اما تحقق اين آرمان نيازمند ابزارها و روش هايي است امام قدس سره با بهره گيري از شيوه تربيت خواص در كليه سطوح جامعه جهاني در جست وجوي تحقق

ص: 4375

اين هدف بوده است در اين فرايند، حلقه رهبري و خواص پروري توسعه مي يابد. گام سوم، توسعه و پرورش خواص در سطح رهبري گروه است. رهبري گروهي خواص رهبري خواص در گروه، حلقه واسطه رهبري حواريون و رهبري سازماني است و شباهت هاي زيادي با آن دو دارد. اساس رهبري گروهي، شايستگي هاي فردي است كه در ارتباطات ميان اعضا گروه از سوي فرد بروز كرده و او را به طور طبيعي- به ويژه در گروه هاي غير رسمي- براي تصدي رهبري گروه رشد داده است. تشكيل و رشد گروه ها، در آن مرحله اي از فرايند رهبري است كه روابط فردي و تعاملي رهبر و حواريون، مشكلات و مسايل رهبري را حل نمي كند. در اين مقطع تعداد پيروان بيشتر شده و علاقه مندي براي ارتباط با رهبر افزايش يافته است. از سويي ديگر عمق رسالت هاي رهبري بيشتر شده است و چه بسا گستردگي و حجم اين ارتباطها مانع ايفاي رسالت هاي رهبر باشد در اين جا است كه با وجود حواريون رهبر، در هر نقطه اي كه لازم باشد، گروه هاي خواص شكل مي گيرند. گروه هاي سازمان يافته تحت تربيت خواص، بصيرت مي يابند و به رسالت هاي خويش آگاه مي شوند و براي دست يابي به كمال والاتر، تلاش مي كنند، در عين حال با ارتباط با نماينده رهبر، احساس مي كنند كه با شخص رهبر ارتباط دارند.

ص: 4376

با اوج گيري نهضت و فراگير شدن آن اين حركت گسترش مي يابد و در ابتدا در قالب سازمان ها و نهادهاي نوين و غير رسمي و با تكامل پيروزي انقلاب در قالب نهادهاي رسمي در شكل رهبري سازماني تجلي پيدا مي كند. خواص و حواريون و رهبران گروهي ديروز، اينك رسالت تشكيل و راه اندازي سازمان هاي بزرگي را كه پيش از اين وجود نداشته اند، بردوش خود احساس مي كنند و از طرف رهبر اين رسالت ها به آن ها محول مي شود. رهبري سازماني خواص در انقلاب آن چه در اين بخش از اين مقاله با توجه به موضوع، به آن توجه شده است; «تبيين رسالت هاي خواص در عصر حاضر در سازمان» مي باشد. در سطح سازمان، رسالت رهبران و خواص بسيار فراگيرتر از سطوح گذشته است و البته آن گروه از خواص مي توانند در اين سطح رسالت رهبري را بردوش گيرند كه فرايندهاي سه سطحي رهبري در گذشته را طي كرده باشند در غير اين صورت چنين رهبري در سطح سازمان فاقد كارآمدي و اثر بخشي لازم خواهد بود. در اين سطح خواص رسالت تغيير -ايجاد تحول و تكامل و رشد در سازمان- را برعهده دارند. اين تغيير مثبت داراي فرايندي دوازده مرحله اي است. كه عبارتند از: چشم انداز، قهرمان تغيير، ماهيت تغيير، بصيرت يكپارچه مديريت، تغيير فلسفه سازمان، مراحل تغيير،

ص: 4377

قانون بصيرت مديريت گذار، تيم كاري، تغيير رفتار، تخصص و منابع و سرانجام خطاها و خطرات. محور اساسي اين فرايند همانا قهرمان تغيير در سازمان است كه به عنوان خواص از وي ياد مي كنيم. زيرا اين قهرمان تغيير است كه مي تواند در قالب چنين فرايندي سازمان را متحول و متكامل سازد. و يا مانع از سقوط و از هم پاشيدگي آن شود. او با چشم اندازي روشن به آينده سازان، بصيرت يك پارچه اي از گذشته، حال و آينده سازمان دارد و هم اوست كه مي تواند روشن نمايد كه آيا تغيير و وضعيت كنوني سازمان بايد از نوع تكاملي باشد يا تحولي و آيا فلسفه وجودي سازمان بايد تغيير يابد؟ رسالت رهبر در حفظ و تداوم نيرو و مشاركت پيروان در فرايند تغييربراي ايجاد تغيير در سازمان قبل از تغيير در عمل و اعضا بايد در انديشه ها و افكار و آرمان هاي اعضا و سازمان تغيير دهد. ايجاد، فهم، پذيرش و رفتار براساس بصيرت مراحلي است كه رهبري آن را پي مي گيرد. رسالت رهبري سازمان اين است كه با تكيه بر انرژي و تعهد خويشتن و اعضاي سازمان اين فرايند را محقق سازد. و در هر جا كه نياز به اشتعال بيشتر شعله انرژي و تعهد افراد مي باشد، آن را شعله ورتر سازد. گفتار زير نمونه اي از اين بصيرت

ص: 4378

سازي و حفظ نشاط و آمادگي در كلام رهبر انقلاب است: بنده كه بيشتر سنگيني بارم اين است كه نگاه كنم ببينم كجا اين شعله جهاد دارد فروكش مي كند، به كمك پروردگار نگذارم. كجا دارد اشتباه كاري مي شود جلويش را بگيرم. مسؤوليت اصلي اين حقير، اين چيزها است. گذراندن مراحل بصيرت در سازمان در هر مرحله اي به ميزان خاصي از انرژي و مشاركت و تعهد كاركنان نياز دارد. تا بتوان بر مبناي آن بصيرت سازمان را رشد داد. گرچه بيشترين نياز به انرژي و مشاركت تعهد اعضا در گام سوم يعني استنباط و فهم بصيرت مي باشد. در صورتي كه شناخت و استنباط كافي و فهم صحيح به موضوع ايجاد شد و رهبر سازمان موفق به هم ادراكي پيروان خود شد، پذيرش بصيرت و رفتار براساس آن كار آساني خواهد بود. روش تحقق بصيرت و ايفاي رسالت خواص در سازمان بر مبناي مطالعات انجام شده، عيني شدن رسالت تغيير و تحول و بازسازي سازمان و اعضاي آن، نيازمند روش هاي مناسبي است كه بدون به كارگيري آن، بهره وري بهينه از تلاش هاي رهبر و قهرمان تغيير آفريني و اعضاي پيروان، دشواري هاي فراواني را به همراه خواهد داشت. يكي از سبك هايي كه در «مديريت تغيير» عرضه شده است سبكي است كه ويلسون -1994- در اين راستا ارايه كرده

ص: 4379

است. در اين سبك در مرحله ناشناخته سازمان به رهبر نياز دارد، در مرحله نامطمئن به مدير و در مرحله اي كه «بصيرت» كاملا تفهيم مي شود و اعضاي سازمان آن را در قالب رفتارهاي سازماني خود محقق مي سازند، رسالت رهبري برعهده جمع گذارده مي شود. خواص و رهبران سازماني در جايگاه قهرمانان تغيير، بنا به موقعيت سازمان اعم از اين كه در چه شرايطي قرار داشته باشند، نقش ها و رسالت هاي مختلفي را ايفا مي كنند اين نقش ها به طور كامل عبارتند از: 1( در صورتي كه سازمان سالم باشد و در حال حيات، نقش تثبيت كننده دارند; 2( در صورتي كه سازمان سالم باشد و در حال رشد، نقش ايجاد كننده و سازنده دارند; 3( در صورتي كه سازمان بيمار باشد و هم چنان به حيات خود ادامه دهد بايد نقش نجات بخش داشته باشد; 4( در صورتي كه سازمان بيمار باشد و هم چنان به رشد خود ادامه دهد بايد نقش از ميان بردارنده سازمان را برعهده گيرند. رسالت خواص در رهبري سياسي جامعه رهبراني كه رسالت هاي سازماني خود را به درستي ايفا مي كنند، زمينه هاي لازم براي حضور خود در عرصه رهبري سياسي اجتماعي را هم فراهم مي آورند، بسياري از رهبران سياسي و رؤساي جمهوري كشورها پس از تلاش در عرصه هاي سازماني ارتقا رهبري پيدا كرده اند. رهبري سياسي و اجتماعي، در عين حال

ص: 4380

كه تداوم فرايند رهبري در گذشته است، نيازمند دانش و بصيرت و آگاهي و مسؤوليت پذيري و شجاعت خاصي است. آن چه را كه امروز فقدان يا بحران رهبري مي نامند، عدم پاسخ مناسب به همين نياز است. يكي از صاحب نظران در اين راستا مي گويد: امروزه بحران رهبري عبارت از كم هوشي يا بي مسؤوليتي بسياري از مردان و زناني است كه اينك قدرت مدارند، البته رهبري به ندرت به اين نياز همه جانبه پرداخته است. به راستي چگونه بايد رهبران اثربخش ارزيابي شوند؟ اين پاسخ را ايفاي رسالت هاي رهبري مي دهد، هنگامي كه رهبران سياسي در سطح اجتماعي به رسالت هايي كه جامعه بر دوش آن ها نهاده است به درستي عمل كنند ارزشيابي مثبتي از آنان به دست مي آيد. اثربخشي رهبران از طريق: تغيير اجتماعي واقعي هدف مدار، ارضاي نيازها و انتظارات انسان ها سنجيده شود. اين عنوان محور، رهبري تحول آفرين است: رهبري تحول آفرين يعني: «رهبري نيرومند و پيچيده اي كه نياز موجود يا ناخواسته بالفعل پيروان را شناسايي كرده و از آن بهره برداري مي كند، اما فراسوي اين اقدام، رهبري تحول آفرين در جست وجوي انگيزه هاي بالقوه در پيروان و به دنبال ارضاي نيازهاي عالي تر است و شخصيت كامل پيرو را به كار مي گيرد. نتيجه رهبري تحول آفرين، ارتباط انگيزشي و ارتقاء دوجانبه است به گونه اي كه پيروان را به رهبران مبدل مي سازد، چه

ص: 4381

بسا رهبران را هم به عناصر معنوي (اخلاقي) متحول كند». تحول آفريني و تغيير، تا در بصيرت انسان پديد نيايد، در رفتارهاي انسان شكل نمي گيرد. رسالت خواص به تحول آفريني محدود نمي شود بلكه آنان بايد تلاش كنند تا به سطح رهبري معنوي دست يابند. منظور از رهبري معنوي چيست؟ رهبري معنوي، صرفا موعظه كردن نيست يا صرفا دعوت به پرهيزكاري نمي باشد يا صرفا پافشاري بر همنوايي اجتماعي نيست، رهبري معنوي از خواست ها و نيازهاي اساسي، آرزوها و اميدها و ارزش هاي پيروان سرچشمه مي گيرد و هميشه به آن برمي گردد. رهبري معنوي براي خواص رسالت بوده و داراي اهميت است زيرا: اولا) رهبران و رهروان نه تنها از باب قدرت بلكه از جهت نيازهاي دوجانبه آرزوها و ارزش ها هم با هم ارتباط دارند. ثانيا) پيروان تحت تاثير رهبران از دانش مناسبي درباره رهبران جايگزين و برنامه ها و ظرفيت انتخاب از ميان مجموعه جايگزين ها برخوردارند. ثالثا) رهبران به خاطر تعهداتشان احساس مسؤوليت مي كنند. در صورتي كه آنان انواع خاصي از تغييرات اقتصادي، اجتماعي و سياسي را متعهد مي شوند. اين طور فرض مي كنند كه رهبري در صدد تحقق آن تغييرات مي باشد. با تصويري كه از نقش رهبري سياسي اجتماعي خواص ترسيم شد، تا حدودي مي توان به عظمت رسالت رهبران و خواصي كه در اين سطح از رهبري قرار مي گيرند، پي برد.

ص: 4382

در جامعه ما، علاوه بر مسؤولين درجه يك كشور، مي توان مصداق بارز اين نوع رهبران را علما، ائمه جمعه و جماعات دانست. اگر به بيانات حضرت امام قدس سره و مقام معظم رهبري دام ظله مراجعه شود، مي توان رسالت هاي بسياري را علاوه بر آن چه كه در بخش هاي قبلي اين مقاله مطرح شد، براي خواص و روحانيت و علماي معظم يافت. محمد ازگلي

ص: 4383

جايگاه مردم در نظام ولايت فقيه از ديدگاه امام قدس سره

4 چكيده: از حقوق اوليه هر ملتي است كه بايد سرنوشت و تعيين شكل و نوع حكومت خود را در دست داشته باشد. اين بيان از فرمايشات امام خميني قدس سره ترسيم كننده ميزان حق مردم در تشكيل حكومت اسلامي است. همچنان كه بدون اراده مردم، تحقق چنين نظامي از محالات است، اداره و ادامه آن نيز مديون حضور مردم در صحنه و انتخاب آن ها است. در ديدگاه امام قدس سره حكومت هاي ديگر و از جمله نظام سلطنتي چون متكي به اراده و راي همگان نيست، بي اعتبار است. امام خميني قدس سره در اوايل پيروزي انقلاب بيش از هر چيزي بر آراي عمومي تاكيد داشتند: ماهيت حكومت جمهوري اسلامي اين است كه با شرايطي كه اسلام براي حكومت ها قرار داده است، با اتكا به آراي عمومي ملت، حكومت تشكيل شده و مجري احكام اسلام باشد. حكومت جمهوري اسلامي مورد نظر ما از رويه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و امام علي عليه السلام الهام خواهد گرفت و متكي به آراي ملت خواهد گرديد. ما تابع آراي ملت هستيم، ملت ما هرطوري راي داد ما هم از آن تبعيت مي كنيم، ما حق نداريم، خداي تبارك و تعالي به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است

ص: 4384

كه ما به ملتمان يك چيزي را تحميل بكنيم. حضور مردم در صحنه قانونگذاري اين اختيار و حق مردمي در تمامي شؤون حكومت ساري و جاري است، امام قدس سره درباره انتخاب نمايندگان مي فرمايند: همه بايد بدانند كه امروز هيچ قدرتي نيست كه بتواند يك وكيل را تحميل كند... هيچ كس الان در ايران، هيچ مقامي در ايران نيست كه قدرت اين را داشته باشد كه يك وكيل تحميل كند و بنابراين، امروز مسؤوليت به عهد ملت است. ضرورت حضور هميشگي مردم بنيانگذار نهضت اسلامي تا پايان عمر شريف شان بر اين مهم تاكيد داشتند، همچنانكه در وصيت نامه آورده اند: ... وصيت من به ملت شريف آن است كه در تمام انتخابات چه انتخاب رئيس جمهوري و چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و چه انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر، در صحنه باشند و اشخاصي كه انتخاب مي كنند روي ضوابطي باشد كه اعتبار مي شود، مثلا در انتخاب خبرگان براي تعيين شوراي رهبري يا رهبر توجه كنند كه اگر مسامحه نمايند و خبرگان را روي موازين شرعيه و قانون انتخاب نكنند چه بسا كه خساراتي به اسلام و كشور وارد شود كه جبران پذير نباشد و در اين صورت همه در پيشگاه خداوند متعال مسؤول مي باشند. حضور مردم در انتخاب رهبر باز در جاي ديگر در پاسخ

ص: 4385

به نامه اي، به حضور مردم در انتخاب رفيع ترين جايگاه در نظام اشاره مي فرمايند: ... اگر مردم به خبرگان راي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آن ها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهرا او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است. نظارت مردم بر امور كشور در ديدگاه امام قدس سره همه اقشار مردم موظفند در چارچوب قوانين اسلامي بر امور نظارت داشته و امر به معروف و نهي از منكر كنند، ايشان در اوايل نهضت چنين ويژگي اي را براي جامعه اسلامي پيش بيني مي كنند: جامعه فردا، جامعه اي ارزياب منتقد خواهد بود كه در آن تمامي مردم در رهبري امور خويش شركت خواهند جست. و بعد از پيروزي انقلاب نيز به آن سفارش مي فرمايند: اين يك سفارش عمومي است... با كمال دقت ملاحظه كنيد كه كساني به عنوان اسلام، به عنوان مسلمين، به عنوان معممين، يك قدم خلاف بر ندارند كه خداي نخواسته چهره اسلام را برخلاف آنطوري كه هست، قبيح نشان بدهند. اين در نظر من از همه چيزها اهميتش بيش تر است و مسؤوليت اش هم بيش تر... همه و همه موظفند كه نظارت كنند بر اين امور. نظارت كنند، اگر من يك پايم را

ص: 4386

كنار گذاشتم، كج گذاشتم ملت موظف است كه بگويند پايت را كج گذاشتي، خودت را حفظ كن... . اگر ديدند كه يك كميته اي خداي ناخواسته برخلاف مقررات اسلام دارد عمل مي كند، كشاورز بايد اعتراض كند، بازاري بايد اعتراض كند، معممين و علما بايد اعتراض كنند... . اسلام گفته برو به او بگو، نهي كن، بايستد در مقابلش، بگويد اين كارت انحراف بود، نكن. فرمايشات امام خميني قدس سره هيچ بهانه اي براي خرده گيران در باب لزوم رعايت حق مردم باقي نگذاشته است. توصيه هاي ايشان سرتاسر حكايت از لزوم توجه به مردم و سپاسگزاري و خدمتگزاري به آن ها است. ايشان هر مقامي و پستي را فقط مسؤوليتي مي داند كه هدف از آن خدمت به خلق خداست. ديدگاه امام قدس سره از سوي شاگردان و پيروانش در اصل 56 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چنين تجلي يافته است: حاكميت مطلق برجهان و انسان از آن خداست و هم او، انسان را بر سرنوشت اجتماعي خويش حاكم ساخته است. هيچ كس نمي تواند اين حق الهي را از انسان سلب كند يا در خدمت منافع فرد يا گروهي خاص قرار دهد و ملت اين حق خدا داد را از طرقي كه در اصول بعد مي آيد اعمال مي كند. در اصل 107 نيز آمده است: رهبر در برابر قوانين با ساير افراد كشور

ص: 4387

مساوي است. حال به بررسي مفهوم ولايت مطلقه فقيه از ديدگاه امام قدس سره مي پردازيم: گستره ولايت فقيه در ديدگاه امام قدس سره از نظر امام قدس سره ولايت مطلقه فقيه همان ولايتي است كه از جانب خداوند به نبي اكرم صلي الله عليه و آله و ائمه عليهم السلام : واگذار شده است و از اهم احكام الهي است و بر جميع احكام الهي تقدم دارد و ايشان در اين باره مي فرمايند: حكومت يكي از احكام اوليه است و مقدم بر تمامي احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است. حكومت مي تواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است، در موقعي كه آن قراردادها مخالف مصالح كشور و اسلام باشد يك جانبه لغو نمايد. حكومت مي تواند هر امري را چه عبادي و چه غير عبادي كه جريان آن مخالف مصالح است، مادامي كه چنين است جلوگيري كند... اين از اختيارات حكومت است... . و باز مي فرمايند: ولي فقيه قادر است در وراي امور حسبيه و احكام اوليه و ثانويه و قوانين بشري در راستاي امور عمومي و مصلحت جامعه اسلامي به تعيين ماليات، تحديد مالكيت، تاديب شوهر متخلف، اجراي طلاق و... بپردازد احكام او لازم الاتباع و در صورت تزاحم مقدم بر همه احكام شرعيه و فرعيه است. ولي فقيه دارنده همان اختيارات معصوم عليه

ص: 4388

السلام در اين باب است و زيادي فضايل معنوي، اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد. در ديدگاه امام اختيارات مسؤولين نظام حتي در عالي ترين مراتب، از نصب و تنفيذ ولايت سرچشمه گرفته است. بر اين اساس امام قدس سره در باره انتصاب يكي از مسؤولين در آغاز پيروزي انقلاب مي فرمايند: من كه ايشان را حاكم كردم، يك نفر آدمي هستم كه به واسطه ولايتي كه از طرف شارع مقدس دارم ايشان را قرار دادم. ايشان را كه من قرار دادم واجب الاتباع است. ملت بايد از او اتباع كند، يك حكومت عادي نيست، يك حكومت شرعي است. .. امام راحل قدس سره معتقد بودند ولي فقيه هرگاه مصلحت اسلام و مسلمين را در طرق پيش بيني نشده در قانون حتي قانون اساسي بيابد، حق دارد قانون را نقض كند، اما اين نقض ظاهري است، زيرا قانون واقعي همان قانون اسلام، است كه ولي فقيه آن را نقض ننموده است. اوامر ولي فقيه در حكم قانون است و در صورت تعارض ظاهري با قانون مقدم بر قانون است. گروهي با مشاهده تعابير امام قدس سره در باب ولايت فقيه آن را مقابل حق انتخاب و راي مردم شمرده اند، براي رفع اين اشتباه به توضيح اين مطلب مي پردازيم: مشروعيت و مقبوليت ولايت فقيه اشتباه اين گروه، از تسامح در معني «مشروعيت» پديد

ص: 4389

آمده است. اگر مراد از اين اصطلاح «حقانيت قانوني» باشد، امام قدس سره در هيچ جايي مردم را فارغ از اين حق قلمداد نكرده است و بر عكس، امام قدس سره در تمامي برهه ها به حقوق مردم و ايفاي نقش و حق آنان در تحقق و تثبيت و تداوم انقلاب اشاره كرده اند و اگر مراد از مشروعيت «شرعي» بودن حكومت و حاكميت باشد، هيچگاه مردم قداست شريعت را منتسب به خود نكرده اند تا شعبه هاي آن را هم مشروع از سوي غير خدا تلقي كنند. امام راحل قدس سره در يكي از كلماتشان به اين نكته اشاره مي فرمايند: واضح است كه حكومت به جميع شؤون آن و ارگان هايي كه دارد، تا از قبل شرع مقدس و خداوند تبارك و تعالي شرعيت پيدا نكنند، اكثر كارهاي مربوط به قوه مقننه و قضاييه و اجراييه بدون مجوز شرعي خواهد بود و دست ارگان ها كه بايد به واسطه شرعيت آن باز باشد بسته مي شود و اگر بدون شرعيت الهي كارها را انجام دهند دولت به جميع شؤونه، طاغوتي و محروم خواهد بود. امام قدس سره در گفته بالا بر اهميت و لزوم تعيين رهبر توسط مجلس خبرگان تاكيد مي فرمايند و نبود ولي فقيه را با طاغوتي بودن كل نظام مساوي مي شمارد و در مناسبت هاي مختلف آن را يادآوري مي شوند. به اعتقاد امام قدس سره طاغوت

ص: 4390

وقتي از بين مي رود كه به امر خداي تبارك و تعالي فردي نصب شود. و فقهاي جامع الشرايط از طرف معصومين نيابت در تمام امور شرعي، سياسي و اجتماعي را دارا مي باشند. بنابراين لازم است ارگان ها و نهادها مشروعيت خود را از ولي فقيه به واسطه نصبي كه از سوي خداوند متعال دارد، بگيرند و به اين معنا نيست كه مردم، حقي در حاكميت اسلامي ندارند. علاوه بر اين تصور اين كه ولي فقيه مشروعيت را از نهادها سلب كند تصوري باطل است مگر آن كه در مسير خلاف اسلام گام بردارند كه خود به خود اين شايستگي، را از دست مي دهند. مراد از مشروعيت اجزاي حكومت آن است كه در صورت صحت عملكرد تنها در سايه ولايت فقيه مشروع هستند و در نبود هر يك از اين دو ركن (فساد در عملكرد و نبود ولي فقيه) باطل و طاغوت تلقي مي شوند. اين اشتباه باعث گرديده تا چنين استنتاج شود كه چون قانون اساسي مشروعيتش را از تنفيذ ولايت فقيه كسب مي كند، پس او اختيار نقض آن را دارد چون مشروعيت (حقانيت) او الهي است. حال آن كه بهتر است بگوييم كه ولي فقيه خود مهر شرعي بودن به قانون مي نهد. اساسا ويژگي رهبري در حكومت اسلامي آن است كه حافظ اسلام و مسلمين و جامعه مسلمانان باشد. مردم او

ص: 4391

را براي چنين امري برگزيده اند تا به بهترين شيوه در چارچوب اسلامي، جامعه را اداره كند. گرچه مشروعيت وي به واسطه نيابت معصومين:، مستقيما از سوي شارع مقدس به او اعطا شده است، و نظر خبرگان مردم در انتخاب رهبر، تشخيص صلاحيت و معرفي رهبر است تا به اعمال مشروعيت بپردازد. براساس ديدگاه امام قدس سره فقهاي عادل منصوب به ولايت شارع هستند. و عدم تشخيص و حمايت مردم از آنان براي حكومت از مشروعيت آن ها نمي كاهد و مردم مكلفند كه براي استقرار و استمرار چنين حكومتي تلاش كنند. راي و نظر آنان شرط تحقق لايت خواهد بود و نه ثبوت آن. امام راحل قدس سره در بيانات گوناگوني اين مشروعيت و مقبوليت و حق مردم و همچنين پشتيباني آنان را گوشزد فرموده اند: ... مخالفت با اين حكومت، مخالفت با شرع است، قيام بر عليه شرع است. قيام بر عليه حكومت شرع جزايش در قانون ما هست، در فقه ما هست، و جزاي آن بسيار زياد است. قيام بر ضد حكومت اسلامي در حكم كفر است، بالاتر از همه معاصي است. ملت راي داده است به جمهوري اسلامي، همه بايد تبعيت كنيد، اگر تبعيت نكنيد محو خواهيد شد... . نهضت ايران نهضتي بود كه خداي تبارك و تعالي در آن نقش داشت و مردم به عنوان جمهوري اسلامي، به

ص: 4392

عنوان احكام اسلام در خيابان ها ريختند و همه گفتند ما اين رژيم را نمي خواهيم و حكومت عدل اسلامي و جمهوري اسلامي مي خواهيم. ... اعلام كردم كه مردم جمهوري اسلامي مي خواهند، جمهوري غربي نمي خواهند، جمهوري كمونيستي نمي خواهند. مخالفت با جمهوري اسلامي مخالفت با راي موكلين است. ... ما دولت را تعيين كرديم به حسب آنكه هم به حسب قانون، ما حق داريم و هم به حسب شرع حق داريم. به موجب حق شرعي و براساس راي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران كه نسبت به اين جانب ابراز شده است، شورايي به نام شوراي انقلاب اسلامي... موقتا تعيين شد و شروع به كار خواهند كرد. همچنين امام قدس سره در حكم رياست جمهوري شهيد رجائي مجددا بر اين مشروعيت و مقبوليت تاكيد مي فرمايند: و چون مشروعيت آن بايد با نصب فقيه ولي امر باشد اين جانب راي ملت را تنفيذ و ايشان را به سمت رياست جمهوري اسلامي ايران منصوب نمودم. در اين كلمات حضرت امام قدس سره ولايت را بر پايه حق شرعي و عرفي بنا مي نهند و مشروعيت حق مردمي را تاييد مي فرمايند. اساسا خواسته مردم از حكومت اسلامي اين است كه خارج از چارچوب تعاليم شرع گام برندارند. بنابراين، ولي فقيه ذي حق و مكلف است كه به حفظ نظام اسلامي و تطبيق مقررات با احكام اسلامي بپردازد، اين جا

ص: 4393

است كه مراد از ولايت مطلقه آشكار مي شود و رهبر به ولي فقيه تعبير مي شود. دقيقا در راستاي همين حق و اختيار شرعي، براساس حق عرفي -برگرفته از راي مردم- وي قادر خواهد بود در صورت تزاحم حق شرعي با عرفي، حق شرعي را مقدم داشته و وراي قوانين موضوعه بشري چون قانون اساسي نظر دهد، همچنان كه در صورت تزاحم مصلحت و احكام حكومتي با احكام شرعيه و فرعيه، احكام حكومتي را مقدم دارد. پس در جامعه اسلامي، شرعي بودن اركان و نهادهاي حكومتي و عملكرد آن ها بر مبناي شريعت، مقدم بر هر چيز ديگري است و در نظام جمهوري اسلامي مردم با انتخاب خود، اين تشخيص و اختيار را به ولي فقيه واگذار كرده اند. اشتباه در تحليل مشروعيت و تفسير حقانيت مردمي باعث مي شود تا حكومت ولي فقيه به مانند حكومت هاي استبدادي و ديكتاتوري تلقي شود و مطلق بودن اختيارات وي مساوي سلب اختيارات مردمي محسوب شود و مشروعيت الهي او را به معني نفي حقانيت و مقبوليت مردم بپندارند. از اين رو اين گروه ناچار مي شوند تمامي آنچه را امام قدس سره درباره نقش و راي مردم فرموده اند توجيه و تحريف كنند و چنين استنباط كنند كه اگر ولي فقيه جرم و گناهي را نيز مرتكب شود ولايت او استمرار مي يابد، درحالي كه

ص: 4394

امام صراحتا از لزوم نظارت مردمي سخن گفته اند و همه را مسؤول دانسته اند و در وصيت نامه تاكيد بر رعايت شرايط خبرگان توسط مردم كرده اند تا اسلام و حكومت اسلامي با انتخاب ناصحيح حاكم تباه نشود. فراتر از همه اين امور، اختيارات ولي فقيه درباب تشخيص احكام ثانويه و تطبيق مقررات و همچنين مصلحت نظام، برعهده ارگان هايي چون مجلس شوراي اسلامي، شوراي نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت نظام گذارده شده است. علاوه بر اين ها به تعبير امام قدس سره ولي فقيه اگر گناه صغيره اي انجام دهد خود به خود از ولايت ساقط مي شود، با اين حال تشخيص اين امر براساس اصل 111 قانون اساسي برعهده خبرگان مردم است همچنان كه انتخاب رهبر طبق اصل 107 بر عهده آن ها است. با اين حال برخي علاقه مندند كه همواره بين جمهوريت نظام كه شكل حكومت است و اسلاميت كه محتواي آن را تشكيل مي دهد جدايي اندازند كه نتيجه اي جز كاهش صبغه اسلامي يا تضعيف حق مردمي نخواهد داشت، در حالي كه پذيرش گرايش مكتبي براي نظام به معناي نفي دموكراسي نيست و اسلامي بودن جمهوري به مفهوم نفي حاكميت ملي نمي باشد و اساسا هيچگاه اصول دموكراسي ضرورت نفي يك جامعه ايدئولوژيكي و مكتبي را ايجاب نمي كند و هيچ كس اسلامي بدون جمهوري را بر مردم تحميل نكرده و آنان خود به

ص: 4395

سوي حكومت وحي و قانون الهي رفتند و متمايل به كساني شدند كه اين قانون را تحكيم مي كنند و خود، قانون و وحي ممثل هستند. اين افراد بالاصالة معصومين: و بالنيابه فقهاي عادل هستند. سيلان مشروعيت اينان از بالا به پايين و حقانيت و تحقق آن از پايين به بالا جريان مي يابد و اين هر دو ركن در كنار هم، قدرت اعمال ولايت را براي حاكم اسلامي فراهم مي سازد. مسلم آخوندي

ص: 4396

جايگاه مسجداز منظر امام خميني

اشاره

8 چكيده: سخن از طلوع اسلام و مطلع آن و فجر صادق آيين محمدي (صلي الله عليه و آله) و مركز اشاعه آن يعني مسجد است. مسجد مهمان خانه خدا در زمين،[1] جايگاه نزول بركات و خيرات آسماني،[2] خانه راز و نياز، عشق و محبت، صفا و صميميت، ايثار و رحمت، تجلي بهشت خدا در زمين[3] و محل آرامش موحدان است. آنچه از بررسي نقش مسجد در صدر اسلام بدست مي آيد، جامعيت مسجد در همه زمينه هاي عبادي سياسي، فرهنگي، آموزشي، نظامي، قضايي و... بوده است؛ و محور همه آنها امامت و پيشوايي در مسجد است كه به عنوان مهم ترين مسئله در ساختار و پيكره اين مكان مقدس مطرح است و كوچكترين غفلت ولو جزئي، سرانجام به لوث شدن هدف كلي و پايمال گشتن مقصد نهايي خواهد شد. اهميت اين موضوع در ساختار مسجد به اندازه اي است كه در زمان حضور پيامبر (صلي الله عليه و آله) در مدينه، شخص ايشان عهده دار اداره مسجدالنبي (صلي الله عليه و آله) بود و در غياب حضرت(صلي الله عليه و آله) امامت مسجدالنبي بر عهده كسي بود كه توسط آن بزرگوار معين گرديده است. جايگاه مسجد از ديدگاه امام خميني(ره) با پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني(ره)، مساجد نيز همانند دوران صدر اسلام جايگاه

ص: 4397

واقعي خود را بازشناختند، به طوري كه نيروهاي فعال در مساجد به طور مستقيم در متن انقلاب شركت جستند، به گونه اي كه از آن پس مساجد نقش پايگاه ارتباطي مردم را به عهده داشتند؛ و در شرايط حساسي كه نهضت اسلامي فاقد هرگونه تشكيلات منطبق با معيارهاي اسلامي بود مساجد توانستند اين نارسايي مهم را جبران كرده و به انسجام نيروهاي مردمي بپردازند. علاوه بر اين بسياري از برنامه هاي انقلاب مانند رفراندوم، شوراهاي محلي، كانون هاي بسيج و ديگر ضرورتهاي زمان در مساجد انجام مي گرفت. نويسنده در صدد آن است تا با مروري ولو اجمالي، جايگاه و نقش مسجد در ساختار جامعه اسلامي را از منظر آن بزرگ مرد تاريخ مورد بررسي قرار دهد. 1 نقش مسجد در مبارزه با دشمنان اسلام با بررسي نقش مسجد در مبارزه عليه كفر والحاد، اين نكته بدست مي آيد كه چشمه زلال مبارزه و نهضت عليه باطل در طول تاريخ از مسجد جوشيده است و اين مكان الهي بود كه توانست به قيام مقدس مردم ايران كه به برقراري حكومت اسلامي انجاميد، نيرو و توان بخشيد و همه اين مبارزات و پيروزي ها بر محور سفارشات و رهنمودهاي آن پير فرزانه و بت شكن زمان بود. او بود كه بر پايه شناختي كه از موقعيت و نقش

ص: 4398

مسجد داشت، خطاب به مسلمانان جهان مي فرمايد: «اگر حرم و كعبه و مسجد و محراب، سنگر و پشتيبان سربازان خدا و مدافعان حرم و حرمت انبياء نيست، پس مأمن و پناهگاه آنان در كجاست؟»[4] 11: مسجد خنثي كننده نقشه هاي دشمن از جمله ترفندهاي استعمار و دشمنان داخلي و خارجي براي محو اسلام، خاموش كردن چراغ و رونق مساجد بوده است كه اين حيله خائنانه در رژيم گذشته تا حد زيادي مؤثر افتاد، و الان نيز تمام سعي و تلاش دشمنان در خلوت كردن مساجد به عنوان پايگاه ضداستكباري است. آن بزرگوار با تأكيد بر نقش محوري مسجد در خنثي كردن نقشه هاي دشمنان اسلام مي فرمايد: «اينها از مسجد مي ترسند، من تكليفم را بايد ادا كنم به شما بگويم، شما دانشگاهي ها شما دانشجوها، همه تان مساجد را برويد پر كنيد، سنگر هست اينجا، سنگرها را بايد پر كرد»[5] و در جايي ديگر مي فرمايند: «مساجد و محافل دينيه را كه سنگرهاي اسلام در مقابل شياطين است، هرچه بيشتر گرم و مجهز نگه داريد»[6] 1 2: مسجد مركز انقلاب و تداوم آن با بررسي تحولات سالهاي سرنگوني رژيم شاهنشاهي و پيروزي انقلاب اسلامي، نقش و اهميت مسجد در ابعاد مختلف به وضوح هويدا است. در آن موقعيت مردم و روحانيت با محوريت مساجد به مبارزه ادامه

ص: 4399

مي دادند كه نه در گذشته و نه در حال و آينده هيچ مكاني قابليت اين مركزيت را ندارد و هم اينك نيز اگر مردم از اين مركز دور بمانند، موجب شادي دشمنان و تضعيف انقلاب خواهد شد. در آن موقعيت حساس، مسجد پايگاه عمده اي شد تا شاگردان و پيروان ايشان به همراه اقامه فرايض ديني و عبادي كه دليل حضور مردم در مساجد بود، پيامها و اهداف امام خميني را دريافت كنند. آن بزرگ معمار انقلاب، با تأكيد بر حفظ مساجد به عنوان اصل و اساس انقلاب مي فرمايند: «مسجد محلي است كه از آن بايد امور اداره بشود، اين مساجد بود كه اين پيروزي را براي ملت ما درست كرد، اين مراكز حساسي است كه ملت بايد به آن توجه داشته باشند، اين طور نباشد كه خيال كنيم حالا ديگر ما پيروز شديم، ديگر مسجد مي خواهيم چه كنيم؟ پيروزي ما براي اداره مسجد است.»[7] 1 3: مسجد مركز جنبش و حركت هاي اسلامي در زمان رسول اكرم(ص) يكي از مهم ترين نقش هاي مسجد، تدارك مقدمات فكري و بسيج عمومي مسلمانان به منظور جهاد با كفار بوده است. عيناً همين نقش در جريان نهضت روحانيون شيعه به رهبري امام خميني(ره) در سال 1342(ش) و پس از آن در جريان پيروزي انقلاب اسلامي ايران مشاهده

ص: 4400

مي شد. تأثير اين مكان مقدس در طول 8 سال دفاع مقدس در جذب نيروهاي رزمنده بسيجي و آموزش آنها و نيز پشتيباني و فعاليتهاي پشت جبهه، بر هيچ كس پوشيده نيست. مسلم و بديهي است كه اگر بيانات روشنگرانه آن پير فرزانه نبود، مساجد نمي توانستند جايگاه حقيقي خود را بدست آورند و او بود كه مساجد را مركز جنبش ها و حركت هاي اسلامي معرفي كرده و مي فرمود: «مسجد در اسلام و در صدر اسلام هميشه مركز جنبش و حركت هاي اسلامي بوده... از مسجد تبليغات اسلامي شروع مي شده است، از مسجد حركت قواي اسلامي براي سركوبي كفار و وارد كردن آنها در [زير] بيرق اسلام بوده است. شما كه از اهالي مسجد و علماي مساجد هستيد، بايد پيروي از پيغمبر اسلام(ص) و اصحاب آن سرور كنيد و مساجد را براي تبليغ اسلام و حركت اسلاميت و قطع ايادي شرك و كفر و تأييد مستضعفين در مقابل مستكبرين قرار دهيد.»[8] بر اساس همين ديدگاه است كه متفكران و نويسندگان خارجي نيز به اهميت مساجد در ساختار انقلاب تأكيد كرده و آن را محور اصلي در شكل گيري انقلاب اسلامي دانسته اند. از آن جمله حامد الگار نويسنده و منتقد بزرگ مي گويد: «مسجد هسته اساسي تشكيلات انقلاب اسلامي بود. يكي از عناصر مهم در پيروزي انقلاب،

ص: 4401

احياي مجدد مسجد و تمام ابعاد عملكردي آن بود. نقش مسجد، ديگر نه عزلت و گريز گاهي از جامعه بود كه مردم براي دوري جستن از دنيا، گرفتن وضو، انجام عبادات يا گوش دادن به صوت قرآن به آن پناه مي بردند بلكه برعكس، مسجد به عنوان يك كانون مبارزه و مركز فرماندهي بدل گرديد به طور خلاصه مسجد تماماً آن چيزي شد كه در عصر پيامبر بود».[9] 2 نقش و اهميت اجتماع در مسجد با توجه به نقش آفريني عميق دين در ايجاد تشكل هاي اجتماعي است كه موجب شده تا اسلام در ابتداي نظام دهي سازمان ديني خود، تأسيس مركز تجمع عمومي مسلمانان را با نام «مسجد» در اولويت قرار داده و اجتماع در آن را به نيكوترين وجه ستوده و شديدترين تأكيدات را در راستاي حفظ اين سنگرهاي توحيدي ابراز داشته است. حضرت امام بر اساس همين شناخت، بارها بر اهميت اجتماع و حضور فعال در مساجد تأكيد داشته و آن را موجب تقويت اسلام و نظام مي دانستند. «مساجد بايد مجتمع بشود از جوانها، اگر ما بفهميم كه اين اجتماعات چه فوائدي دارد و اگر بفهميم كه اجتماعاتي كه اسلام براي ما دستور داده و فراهم كرده است، چه مسائل سياسي را حل مي كند، چه گرفتاري ها را حل مي كند، اين طور بي حال

ص: 4402

نبوديم كه مساجدمان مركز بشود براي چند پيرزن و پيرمرد.»[10] و در جاهاي مختلفي مي فرمودند: «نماز را در جماعت بخوانيد، اجتماع بايد باشد. اجتماعاتتان را حفظ كنيد. مساجدتان را محكم نگه داريد.»[11] و در سخني ديگر مي فرمايند: «مسجد مركز تبليغ است، در صدر اسلام از همين مسجدها جيش ها، ارتش ها راه مي افتاده، مركز تبليغ احكام سياسي اسلامي بوده، هر وقت يك گرفتاري را طرح مي كردند صدا مي كردند: «الصلوه مع الجماعه» اجتماع مي كردند، اين گرفتاري را طرح مي كردند، صحبت ها را مي كردند، مسجد مركز اجتماع سياسي است. اجتماعات خود را هرچه بيشتر در مساجد و محافل و فضاهاي باز عمومي برپا نماييد.»[12] ترس دشمن از مسجد آنچه در تاريخ مسجد در سراسر ايران و در طول مبارزات و فعاليتهاي انقلابي بدست مي آيد، مساجد تنها جايگاهي بوده است كه در جوّي آكنده از وحدت و اخوت و معنويت، نيروهاي مبارز و مؤمن و شجاع را در خود جاي داده و از اين طريق در جهت بيداري و آگاهي بخشي به توده هاي بسيج و گروههاي مختلف مردمي، رسالت خويش را عينيت بخشيده است. به همين دليل است كه دشمنان از مسجد به عنوان مركز نيرومند پشتيباني انقلاب و ستاد عملياتي رهبر انقلاب اسلامي در هراس و وحشت بوده و بارها مساجد آماج حملات دژخيمان رژيم سابق

ص: 4403

قرار گرفته و هم اينك نيز دشمنان داخلي و خارجي درصدد خلوت كردن و دور كردن مردم به خصوص جوانان از مساجد مي باشند. آن بت شكن زمان با درك اين حساسيت دشمنان، بارها خطر جدايي انقلاب از مساجد را مورد تأكيد قرار داده و مي فرمودند: «اگر اين مسجد و مركز ستاد اسلام قوي باشد، ترس از فانتوم ها نداشته باشيد. ترس از آمريكا و شوروي و اينها نداشته باشيد. آنروز بايد ترس داشته باشيد كه شما پشت بكنيد به اسلام، پشت كنيد به مساجد.»[13] و در بياني ديگر مي فرمايد: «اي ملت! مسجدهاي خودتان را حفظ كنيد، روشنفكر غربي نباشيد، اي حقوقدانها! مسجدها را حفظ كنيد؛ برويد به مسجد... تا اين نهضت به ثمر برسد، مملكت شما نجات پيدا كند.»[14] «اين يك توطئه است كه مي خواهند مسجدها را كم كم خالي كنند. شما بايد هوشيار باشيد كه مسجدهايتان و محراب هايتان و منبرهايتان را حفظ كنيد و بيشتر از سابق، شمايي كه اين معجزه را از مسجد ديديد كه همه قدرتها را به هم شكست، نه فقط ابرقدرتها، قدرتهاي ديگر را هم به هم شكست، نبايد در اسلام سستي كنيد. مسجدها را محكم نگه داريد و پرجمعيت كنيد.»[15] رهبر كبير انقلاب با تيزبيني كه در مسائل سياسي اوايل انقلاب داشتند، خطر جدايي مردم و انقلاب

ص: 4404

را از مساجد حس مي كردند و مراقب بودند تا ارتباط مردم با مسجد قطع نگردد، اسناد تاريخي نشانگر آنست كه ارتباط مردم با مساجد، نقش بسيار مؤثري در پيروزي انقلاب اسلامي داشته است و تداوم آن نيز بستگي به همين ارتباط دارد. از جمله مواردي كه نشان دهنده اهميت فوق العاده حضور مردم در مساجد را از ديدگاه حضرت امام نشان مي دهد، پيامي كه اعلام كردند كه تمامي اسلحه هايي كه در اوج تظاهرات و درگيريها به دست مردم افتاده است، به مساجد تحويل داده شود. اين پيام كه با استقبال همگان مواجه شد، تأكيد ديگري بر اين مطلب است كه علاوه به اهميت اجتماع و تجمع در مسجد، حتي رفت و آمد به اين جايگاه الهي نيز داراي آثار و بركات و خنثي كننده نقشه هاي دشمنان است، در حاليكه مكانهاي ديگر نظامي و انتظامي بود كه مي توانست به عنوان پايگاه جمع آوري معرفي شود، و اين چيزي نيست جز اهميت حضور و رفت و آمد به مساجد و پيوند و ارتباط جامعه با روحانيت!! حضرت امام در بخشي از اين پيام مي فرمايند: «بايد تمام اسلحه هايي كه در دست مردم است، جمع شوند. هركس اسلحه اي پيدا كرد، بايد به مسجد محله خود ببرد و به امام جماعت مسجد تحويل بدهد، و بعد اين اسلحه ها از

ص: 4405

مساجد به كميته آورده مي شود.»[16] و به خاطر همين لزوم ارتباط است كه در صدر اسلام و حتي بعد از آن، تمام خطابه ها و پيام ها و مشورت ها و نيز محل رفع مشكلات مردم، محل رسيدگي به اختلافات و مسائل حقوقي و قضائي، مركز آموزش و تعليم و دانش اندوزي و... در اين مكان مقدس انجام مي گرفته است. 3 توجه به مديريت در مسجد بحث مهم ديگر در مسجد، مديريت و امامت آن است، اين رسالت ويژه و مهم امامت در نماز نوعي رهبري و پيشوايي است كه لازمه آن اين است كه امام جماعت در حد خود واجد كمال، خصال، روحيات و عملكردهاي پسنديده اي باشد كه همان كمالات در سطح بالاتري براي رهبري صالح جامعه اسلامي مطرح مي باشد. با نگرشي اجمالي به تاريخ مساجد درمي يابيم كه مساجد تنها براي اداي فرائض ديني نبوده، بلكه علاوه بر پايگاه تجمع طبقات گوناگون اجتماع براي اداي وظايف شرعي و ديني، همواره پايگاهي براي استفاده هاي علمي، فرهنگي، آموزشي و... براي جوانان بوده است و همانگونه كه مساجد محل تصميم گيري هاي سياسي و شروع بسياري از حركت هاي اسلامي و نهضت ها بوده است، در مقابل، آن روزي كه ارتباط با دين و مساجد ضعيف يا قطع شده، ضعف و ناتواني و شكست را براي ملت ها به دنبال داشته

ص: 4406

است. در تاريخ انقلاب شكوهمند اسلامي نيز مساجد نقش سازنده و مؤثر خود را در تقويت ايمان به هدف و همچنين گردآوري طبقات گوناگون مردم، به خصوص جوانان ايفا كردند. با توجه به مطالب فوق جايگاه و نقش مهم امام جماعت به عنوان اولين برنامه ريز، هم در تقويت بنيه ديني و مذهبي و هم به منظور بهره برداري مناسب و مفيد از مسائل سياسي، اجتماعي و ارتقاي ميزان آگاهي آحاد مردم، آشكار مي شود. به همين جهت است كه در صدر اسلام مديريت و امامت مسجدالنبي (ص) به عهده شخص پيامبر(ص) و در غياب ايشان به عهده كساني بوده است كه به تشخيص آن بزرگوار صلاحيت امامت را داشته اند و توسط خود حضرت معرفي مي شده اند. حضرت امام خميني نيز با توجه به نقش مهم مسجد در ابعاد عبادي سياسي، نظامي و اجتماعي، وظيفه امام جماعت را بسيار گسترده تر از يك نماز جماعت مي دانستند، و لزوم شايستگي و احراز شايستگي امام جماعت را مورد تأكيد قرار مي دادند و بر اين مسئله تأكيد داشتند كه استقامت هر مسجد و اهل مسجد بستگي به امام جماعت آن دارد، چرا كه گاه عدم شايستگي او، موجب انحراف و دوري جماعتي از مسلمين از مسير حق مي شود. آن فقيد فرزانه مي فرمودند: «استقامت هر مسجدي و اهل هر

ص: 4407

مسجد به عهدة امام مسجد است. ...گوينده ها بايد مستقيم باشند تا بتوانند مستقيم كنند. ائمه جماعات بايد مستقيم باشند تا بتوانند مستقيم كنند ديگران را.»[17] توجه خاص آن بزرگوار بر لزوم دقت و حساسيت در تعيين و نصب امام جماعت مخصوصاً در مساجد خاص و پرجمعيت تا آنجا بود كه حتي در مواردي شخصاً امام جماعت برخي از مساجد را انتخاب و معرفي مي كردند. كه اين انتخاب ها از دو جهت حائز اهميت و قابل دقت مي باشد: اولاً: تعيين و انتخاب امام جماعت مساجد به قدري مهم و حائز اهميت است كه در بعضي موارد رهبر حكومت اسلامي، شخصاً اقدام مي فرمودند. ثانياً: با توجه به تأكيدات مكرر آن بزرگوار بر نقش سياسي، اجتماعي و نظامي مسجد، علاوه بر نقش عبادي آن، اين مطلب به دست مي آيد كه لازم است ائمه جماعات مساجد، افرادي آگاه به زمان و با تأييد علماء انتخاب شوند. (جهت آگاهي از نمونه هايي از تعيين امام جماعت توسط شخص حضرت امام، به صحيفه نور ج 22 و 19 صفحات 205 و 114 رجوع شود.) استفاده بهينه از مسجد مسجد از آغاز نه تنها محل نيايش و عبادت، ذكر، وعظ و خطابه و تجمع مؤمنان در ساعات خاص بوده، بلكه محل ابلاغ احكام و دستورها و آموزه هاي ديني، جايگاه

ص: 4408

قضاوت و دادرسي، ستاد تبليغات، و مركزي براي رفع مشكلات مردم نيز بوده است. آنچه در شرايط اجتماعي و پر از حساسيت فعلي به عنوان يكي از وظايف مهم امام جماعت هر مسجد مطرح مي باشد، اختصاص زماني مناسب براي برقراري ارتباط صميمانه با اقشار مختلف مردم جهت حل مشكلات اجتماعي و فرهنگي آنان و نيز رسيدگي به اختلافات خانوادگي و مشابه آن مي باشد؛ كه از اين طريق امام جماعت خواهد توانست ضمن برنامه ريزي دقيق براي ارائة خدمات مختلف فرهنگي و ديني به مراجعين، از فضا و محيط مسجد نيز استفاده بهينه بنمايد. بخصوص اين برنامه مي تواند عاملي براي جذب بيشتر نسل نو به مسجد باشد، چرا كه چشمه هاي اميد به آيندة موفق و بالنده را در دل و ذهن آنها جاري خواهد ساخت و از خالي شدن اين سنگر جهاد و عبادت، جلوگيري خواهد كرد. 4 نقش و اهميت مسجد در بعد سياسي مسئله حائز اهميت ديگري كه در صدر اسلام مورد توجه خاص پيامبر گرامي اسلام(ص) بوده است و مرحوم امام نيز به تبعيت از آن حضرت بر آن تأكيد داشتند، مديريت سياسي مسجد است. اهميت اين موضوع به حدي است كه اگر مسجد از سياست اسلام دور بماند، آنگونه خواهد شد كه دشمنان خواستارش بوده و سعي كرده اند

ص: 4409

تا مسجد و نماز جماعت را به محل صرف عبادت مبدل كنند، تا هيچ ضرر و خطري از اين ناحيه متوجه آنها نباشد. در دوران انقلاب اسلامي ايران نيز پس از محور اعتقادي و عبادي، پررنگ ترين، فعال ترين و بارزترين بخش كار مساجد در محور سياست بوده است؛ چرا كه مساجد در آگاهي و بيداري توده ها در دوران قبل و بعد از انقلاب نقش مؤثري داشته اند و رژيم هاي استعماري جهان نيز از مسجد بيش از هر نهاد انقلابي مي ترسند و اين واضح است كه همانگونه كه مسجد از آغاز به عنوان خانه خدا و محبوبترين مكانها به عنوان نخستين كانون عبادي مطرح بوده است و همانطور كه نخستين جايگاه دانش و مركز تعليم و تعلم قرآن و بحث و بررسي مسائل ديني بوده است، به همان نسبت به عنوان نخستين نهاد سياسي در جامعه اسلامي، از جايگاه و اعتبار خاصي برخوردار بوده است. پيامبر اكرم(ص) اصول سياسي اسلام را به ويژه در اموري كه مي دانست مسلمانان از نظرات و تجربيات مفيدي برخوردارند، در مسجد به شوري مي گذاشت. حضرت امام در تبيين بعد سياسي مسجد مي فرمايند: «اما راجع به اسلام شروع كردند تبليغات كردن به اينكه اسلام يك مكتبي است كه مي گويد: ملايم، كم كم لابد پيش مي آيند، يك مكتبي است كه مربوط

ص: 4410

به دعا و ذكر و يك روابطي مابين مردم و مابين خالق، و سياست را كاري به آن ندارد، اسلام به حكومت كاري ندارد، به سياست كاري ندارد، اين را آنقدر تبليغات روي آن كردند كه در جامعه خود روحانيت هم به خورد آنها هم دادند كه بسياري از آنها هم همين اعتقاد را پيدا كردند... كه روحاني مسجد برود و نماز بخواند و عرض مي كنم از اين صنف كارها: درس بگويد و مباحثه بكند و آن آداب شرعيه را به مردم نشان دهد. آنها ديدند كه نماز روحانيون و نماز اسلام هيچ به آنها ضرر ندارد، هرچه مي خواهند نماز بخوانند.»[18] و در جايي ديگر با بيان اينكه اسلام با سياست آميخته شده و اسلام بدون سياست، اسلام نيست مي فرمايند: «كتابهايي كه اسلام در سياست دارد بيشتر از كتابهايي است كه در عبادت دارد، اين غلط را در ذهن ما جاي گير كرده اند و حتي حال باورشان آمده است. آقايان، به اينكه اسلام با سياست جداست، اين يك احكام عبادي است مابين خودش است و خدا، برويد توي مسجدتان و هرچه مي خواهيد دعا كنيد، هرچه مي خواهيد قرآن بخوانيد حكومتها هم به شما كار ندارند اما اين اسلام نيست.»[19] آن بزرگ مرد تاريخ در اوج اختناق رژيم ستمشاهي يعني سال 52 مي فرمايند: «وظيفه

ص: 4411

علماي اعلام و مبلغين است كه جرائم اسرائيل را در مساجد و محافل ديني به مردم گوشزد كنند.»[20] البته ناگفته پيداست كه سياست مسجد با مسجد سياسي كه طرفداران هر گروه و جناح، اين مكان مقدس را سياسي و جناحي كرده و امام جماعت، نمازگزاران، سخنرانان و تمام برنامه هاي آن طبق سليقه آن گروه اجرا مي شود، فرق، مي كند. چرا كه با تعريفي كه اسلام از مسجد عرضه مي كند، مسجد نمي تواند پايگاه سياسي «يك حزب» باشد، مسجد از يك سو به «خدا» و از سوي ديگر به «مردم» تعلق دارد. از اين رو نمي تواند زير سيطرة يك باند سياسي قرار بگيرد و از آن به صورت مركز فعاليتهاي تشكيلات گروهي استفاده شود. حضرت امام در خاطره اي مي فرمودند: «در دوران رضاخان من از يكي از ائمه جماعات سؤال كردم كه اگر يك وقت رضاخان لباس ها را ممنوع كند و اجازه پوشيدن لباس روحاني به شما ندهد، چكار مي كنيد؟ او گفت: ما توي منزل مي نشينيم و جايي نمي رويم. گفتم: من اگر پيشنماز بودم و رضاخان لباس را ممنوع مي كرد همان روز با لباس تغيير يافته به مسجد مي آمدم و به اجتماع مي رفتم. نبايد اجتماع را رها كرد و از مردم دور بود.»[21] آنچه از لابلاي سخنان و پيامهاي حضرت امام خميني مشهود است،

ص: 4412

تأكيد و سفارش بر اهميت مسجد و اجتماع در آن است كه پرداختن به تمامي آنها در اين مقال نمي گنجد. ولي آنچه از مجموع سخنان پيامبرگونه ايشان دربارة نقش مهم و سرنوشت ساز مسجد در جامعة اسلامي بدست مي آيد، حفظ مسجد در راستاي حفظ اسلام و دور نشدن از اهداف آن است. نتيجه آنكه مسلمانان و حكومت اسلامي مكلفند دستورات و احكام دين را به بهترين وجه در تمامي ابعاد زندگي خود پياده نمايند؛ و از سوي ديگر، بايد مراقب باشند تا مبادا به بهانه هاي مختلف (مانند مقدس بودن مسجد) توطئه جدايي دين از سياست در جامعه و مسجد اجرا شود؛ چرا كه يكي از جلوه هاي پياده شدن احكام ديني در زندگي مؤمنين، توجه و اهتمام به مسائل و مشكلات سياسي جامعه و تلاش در جهت رسيدگي و برطرف ساختن آنهاست. و چه مكاني بهتر از مسجد براي هماهنگي اين فعاليت ها؟ و چه فضايي بهتر از جماعت مؤمنين، كه خود، جلوه اي از بعد سياسي نماز اين عبادت بي همتا است؟ پس به جاست تا سفارشات و نصايح آن پير فرزانه را به گوش جان بشنويم و به مقدار توان در اجراي آن بكوشيم تا زماني كه بفرموده آن عزيز همه جا يك صبغه و رنگ اسلامي پيدا كند، كه اگر انشاءالله اين معنا

ص: 4413

تحقق پيدا كند همه چيز ما اصلاح مي شود.

پى نوشت ها

: [1] . وسايل الشيعه، ج 3، ص 517. [2] . من لا يحضره الفقيه، ج 1، ص 77. [3] . ترمذي دعوات، ج 3، ص 8. [4] . صحيفه امام، ج 20، ص 316. [5] . همان، ج 12، ص 393. [6] . همان، ج 2، ص 451. [7] . همان، ج 13، ص 15. [8] . همان، ج 7، ص 65. [9] . مسجد و انقلاب اسلامي، ص 46. [10] . صحيفه امام، ج 13، ص 325. [11] . همان، ج 12، ص 393 و 394. [12] . همان، ج 10، ص 16 و 17. [13] . همان، ج 13، ص 21. [14] . همان، ج 8، ص 60. [15] . همان، ج 13، ص 19. [16] . همان، ج 6، ص 131. [17] . همان، ج 9، ص 479. [18] . همان، ج 4، ص 16. [19] . همان، ج 3، ص 227. [20] . همان، ج 3، ص 7. ]420 . ]21 داستان از نماز و عبادات امام خميني. محمّدمهدي فجري

ص: 4414

جايگاه و الگوي زن مسلمان در انديشهامام خميني(ره)

اشاره

7 چكيده: از منظر امام، نماد ارزشمند و بسيار روشن زن در جامعه اسلامي، زني است كه در براندازي رژيم شاه و پس از آن در مراحل تصويب و تثبيت جمهوري اسلامي نقش ارزنده داشته، حتي انقلاب اسلامي، گاه به نام او و «انقلاب چادرها» ناميده مي شود.اين زن در جنگ و دفاع نقش تعيين كننده دارد و در هدايت و رهنمود جوامع، جزو رسولان و فرستادگان ديني است؛ چنان كه در هيأت اعزامي به شوروي مشاهده كرديم. در ديدگاه وي، زن مربي انسان و مظهر تحقق آمال بشر است و از دامن وي مرد به معراج مي رود، و اگر آنان از ملتها گرفته شوند، ملتها به شكست و انحطاط كشيده مي شوند.معني الگوالگو در كلام و سيره عملي امام، پيوند عملي و اطاعت و متابعت و پيروي و سرمشق برگزيدگان است. الگوي مذهبي و نمونه اي كه امام خميني معرفي مي كند، به معناي اقتدا به ايمان و علم و ادب و شجاعت و ايثار و جهاد و مكارم اخلاق و عفت است. اين الگوها فقط اندرز نمي دهند، بلكه راهكارها و نمونه هاي گفتاري و رفتاري را ارائه مي كنند، تا بالندگي در زمينه هاي مختلف به گونه عيني ثابت گردد. آنها معرفي مي گردند تا انسانها هدايت و روشنگري يابند و

ص: 4415

از ارتكاب كژيها سر باز زنند.در اين مقاله، به اين مباحث پرداخته مي شود: الگوي زنان از ديد امام، جايگاه زن در انديشه امام، الگوي مبارزه، خديجه الگويي ديگر، زن و مسايل اخلاقي تربيتي، الگوي تربيتي، الگوي اخلاقي، الگوي ديني، الگوي مقاومت، بانوان و مسايل علمي، فرهنگي و الگوي فرهنگي.» »الگوي زنان از ديد اماماِنَّ اللّه اصْطَفاكِ وَ طهَّركِ اصْطَفاكِ عَلي نَساءِ العالَمين.(1) از منظر رهبر فقيد انقلاب، حضرت فاطمه زهرا(ص) و نيز حضرت زينب(ع) الگوهايي برازنده و فراگير هستند، كه زنان مسلمان بايد در تمام زمينه ها از آنان پيروي كنند، زيرا آنان كساني اند كه هويت انسان در آنها جلوه گر است. آنها زناني هستند كه افتخار خاندان وحي اند و چون خورشيدي بر تارك اسلام مي درخشند. حضرت زهرا(س) زني است كه فضايل او هم تراز فضايل بي نهايت پيغمبر اكرم(ص) و خاندان عصمت و طهارت(ع) است. زني كه هر كس، با هر بينش، در باره او گفتاري دارد، ولي از عهده ستايش او برنيامده است. بانوي عالَم اسلام، زني روحاني و ملكوتي و به تمام معنا انسان است. او نسخه تمام انسانيت و حقيقت تمام زن و انسان است.(2) او موجودي الهي جبروتي است كه در صورت يك زن ظاهر شده است. زني كه تمام ويژگيهاي انبيا در او است. او است كه حركت

ص: 4416

معنوي را از مرتبه طبيعت شروع كرده، با قدرت الهي و تربيت رسول اكرم(ص) به مرتبه اي رسيده كه دست همه از او كوتاه است. اين گونه زن، يكي از هدفهاي آفرينش است و تأويل «حيّ علي خير العمل» نيكي به او و فرزندان او است.(3) همو است كه الگوي امام زمان (وَ في ابْنَةِ رَسُولِ اللّه لي اسْوَةٌ حَسَنَةٌ)(4) و همه مؤمنان چه مرد و چه زن است.(5) او زيربناي فضيلتهاي انساني و ارزشهاي والا است.رهبر كبير انقلاب، عبادت، فصاحت و بلاغت، فرزانگي و دانش، معرفت و حكمت، جهاد و مبارزه، رفتار مادرانه و احساسات و شخصيت جامع الاطراف حضرت فاطمه زهرا را الگوي زن مسلمان مي داند. ايشان معتقد است: ارزش و مقام والاي حضرت زينب(س) از حركت عظيم انساني و اسلامي او بر اساس تكليف الهي و تصميم گيري بر مبناي شناخت دقيق و صحيح موقعيتها ناشي مي شود. لذا زناني كه فاطمه زهرا و زينب كبرا عليهماالسلام را الگوي خود قرار داده باشند، بايد زندگي خويش را بر اساس فهم درست، هوشياري در درك موقعيتها، انتخاب بهترين كارها در حد فداكاري و پايداري در راه انجام تكليف الهي بنا نهند. سكينه كبرا شاگرد حضرت زينب يكي از مشعلهاي معرفت و دانش در تاريخ اسلام محسوب مي شود، و اين خود نشان دهنده

ص: 4417

آن است كه پيروي زنان مسلمان از آن حضرت به معناي قرين شدن با دانش، معرفت، بينش جهاني، روشنفكري و فرهنگ است.امام، زنان بزرگواري را كه زينب گونه، در راه خدا و اسلام از همه چيز گذشته و به اين امر مفتخرند، مي ستايد!(6) ايشان به ملت توصيه مي كند چگونگي مبارزه با حكومت قلدران را از زينب كبرا(س) بياموزند و ببينند چگونه مصايب در نزد او كوچك است.(7) از آن رو كه اهل بيت سيدالشهدا تكليف و فداكاري در ميدان و تبليغ در خارج از ميدان را به ما آموختند و خطبه هاي حضرت زينب به اندازه مبارزه امام حسين(ع) در مقابل جائر تأثير داشته است.(8)زن و فعاليتهاي سياسي اجتماعيامام زنان و بانوان ايران را شيردلاني مي داند كه با همت والايشان اسلام از قيد اسارت بيگانه بيرون آمده است. ايشان بانوان را خواهراني محترم، عزيز و شجاع مي داند كه دوشادوش مردان پيروزي را براي اسلام بيمه كرده اند. امام از تظاهرات پرشور و پشتيباني زنان از اسلام، كه با فرزندان خردسال خود به خيابانها آمده اند، تشكر مي كند و آرزو دارد خداوند و امام عصر(ع) از آنان راضي باشند.(9) امام خميني، زنان را رهبر نهضت و خود را دنباله رو و خدمتگزار بانوان مي داند.(10) از نظر رهبر انقلاب، مسايل بزرگي همچون مجاهدت و مبارزه و مخاطبه (سخنراني)

ص: 4418

بر عهده بانوان است، زيرا تعيين روز زن در سالروز تولد حضرت زهرا(س) بدين معناست.امام، بويژه بانوان و همسران منتسب به بيوت علما و فضلا را شايسته حفظ اهداف اسلام مي داند و آنان را همچون بيت نبوت مي انگارد.(11) رهبر انقلاب معتقد است: زنان در نهضت سهم بسزايي داشتند و در همه جا كمك كردند و پيشوا بودند و موجب تقويت قدرت مردان شدند.(12) امام معتقد است: امروز غير از روزها و زمانهاي سابق است و بانوان مي بايست با حفظ عفت عمومي، وظايف اجتماعي سياسي خود را انجام بدهند.(13) ايشان با برشمردن مسؤوليت زنان در حكومت اسلامي مي فرمايد: «زنان از نظر اسلام نقش حساسي در بناي جامعه اسلام دارند، و اسلام زن را تا حدي ارتقا مي دهد كه او بتواند مقام انساني خود را در جامعه باز يابد و از حد شيء بودن بيرون بيايد و متناسب با چنين رشدي مي تواند در ساختمان حكومت اسلامي مسؤوليتهايي به عهده بگيرد.»(14) امام اذعان مي دارد زن بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت كند، و عنايتي كه اسلام به زنان دارد، بيشتر از عنايتي است كه به مردان دارد. امام، حق زنان را در نهضت بيشتر از مردان مي داند.(15) وي حضور و دخالت زنان در امور سياسي را لازم مي داند و معتقد است: براي حفظ

ص: 4419

جامعه اين امر واجب است. امام اين اعتقاد را برگرفته از اسلام مي داند و مي فرمايد: «زنها هم بايد در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي، همدوش مردها باشند؛ البته با حفظ آن چيزي كه اسلام فرموده است، كه بحمداللّه امروز در ايران جاري است.»(16) رهبر انقلاب آگاهي و نظارت زنان در امور اجتماعي و سياسي را لازم مي داند و از آنها مي خواهد در اين مسايل اظهارنظر كنند.(17) امام خميني به زنان ايران افتخار مي كند، زيرا آنها بزرگوارانه در مقابل رژيم ستمكار سابق و پس از آن در مقابل ابرقدرتها و وابستگان آنان در صف اول ايستادگي و مقاومت كردند؛ آنچنان كه در هيچ عصري چنين مقاومت و شجاعتي از مردان ثبت نشده است.امام فداكاري زنان بزرگ ايران در جنگ تحميلي را اعجاب آميز مي داند و قلم و بيان را از ذكر آن ناتوان، بلكه شرمسار توصيف مي كند.(18) ايشان از زنان مي خواهد مردان و دولتمردان را هدايت و نصيحت كنند و ناصحان خوبي براي جامعه باشند.(19) رهبر انقلاب معتقد است: موانع و فعاليتهاي سياسي بانوان مرتفع شده، در آنان بينشي به وجود آمده و اميد است هر كدام به پايه اي برسند كه بتوانند عده اي را تربيت كنند.(20) امام معتقد است زنان در انتخاب فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش با رعايت موازيني آزادند.(21) ايشان

ص: 4420

ملتي را كه بانوانش در صف مقدم براي پيشبرد مقاصد اسلامي اند، آسيب ناپذير مي داند. ملتي كه بانوانش در ميدان جنگ با ابرقدرتها و مواجه شدن با قواي شيطاني، قبل از مردها حاضر شده اند، پيروز خواهد شد. ملتي كه شهيد هم از بانوان و هم از مردان دارد و مردان و زنانش شهادت را طلب مي كنند، آسيب ناپذير خواهد بود.(22) رهبر كبير انقلاب، مردم ايران را مرهون شجاعتهاي زنان شيردل مي داند و از اين امر احساس غرور مي كند. زنان در پيروزي پيشقدم بودند و مردان را شهامت و جرأت بخشيدند.(23) امام خميني مي فرمايد: «من هر وقت بانوان محترم را مي بينم كه با عزم و اراده قاطع در راه هدف، حاضر به همه طور زحمت، بلكه شهادت هستند، مطمئن مي شوم كه اين راه به پيروزي منتهي مي شود ... من در جامعه زنها يك جور تحول عجيبي مي بينم كه بيشتر از تحولي است كه در مردها پيدا شده [است] و آن قدري كه اين جامعه محترم به اسلام خدمت كردند در اين زمان، بيشتر از آن مقداري است كه مردها خدمت كردند. خدمت مردها هم بسيارش مرهون خدمت زنها است.»(24) امام خميني به زنان اجازه مي دهد در وزارتخانه ها فعاليت كنند.(25) ايشان اميدوار است زنان وحدت داشته و با صفوف فشرده و پيشاپيش مردان، در پيشبرد

ص: 4421

اهداف اسلامي اقدام كنند، همان گونه كه تاكنون مصمم بودند جمهوري اسلامي را به ثمر برسانند.(26)الگوي مبارزهايشان همان كمال و وضعيت حضرت زهرا را براي زنان الگو مي داند و مي فرمايد:حضرت به اندازه خودش كه در اين ظرف كوتاه، مجاهده داشته است، مخاطبه داشته است با حكومتهاي وقت، محاكمه مي كرده است حكومتهاي وقت را، شما بايد اقتدا به او بكنيد تا پذيرفته باشيد كه اين روز، روز زن است، يعني روز تولد اين حضرت، روز زن است.آنكه در اين زمينه مي تواند الگو باشد، بانوي محترمي است كه در ميدانهاي مختلف، جهاد كرده، از اسلام و امامت و ولايت و پيامبر و بزرگترين سردار اسلام امير مؤمنان دفاع نموده، و از اين رو به «ام ابيها» و «ام ائمه» ملقب گشته است. دخت گرامي رسول اكرم(ص) غمگساري مهربان براي پدر، همسري فداكار براي شوهر و مربي بزرگ براي فرزندان بود و در دامان او شخصيتهايي چون امام حسن و امام حسين عليهماالسلام و حضرت زينب كبرا(ع) تربيت شدند. اين دختر مثل فرشته نجاتي براي پيغمبر(ص)، مثل مادري براي پدر خود و مثل پرستار بزرگي براي آن انسان بزرگ مشكلات را تحمل كرد. در مقابل حكومت جبار ايستاد و خطبه اي خواند كه به گفته علامه مجلسي و بزرگان فصاحت و بلاغت بايد بنشينند و كلمات و

ص: 4422

عباراتش را معنا كنند. خطبه اي كه پرمغز است و از لحاظ زيبايي هنري، مثل زيباترين و بهترين كلمات نهج البلاغه و سخنان امير مؤمنان است. خطبه اي كه در مقابل مردم و با زبده ترين و گزيده ترين معاني گفته شد.(27)حضرت خديجه(س) الگويي ديگراز ديگر الگوها، حضرت خديجه(س) است كه با قدرت روحي و عزمي قوي، در مقابل كارشكنيها و مخالفتهاي دشمنان پيامبر ايستادگي كرد و رسالت را از هيچ به حال كنوني رساند.(28) امام به همگان توصيه مي كند در محاصره اقتصادي و كمبود ارزاق، به همسر بزرگ و عزيز پيامبر تأسي كنند و ببينند چگونه آنها مقاومت كردند.(29)زن و مسايل اخلاقي تربيتيامام، خيرخواه بانوان است و نمي خواهد آنان به فساد كشيده شوند و ملعبه و بازيچه دست جوانهاي اراذل باشند. امام توصيه مي كند زنان از راههاي انحرافي، كه جوانان را به فساد مي كشاند برگردند.(30) بنيانگذار جمهوري اسلامي، زهد و تقوا و عفافي را كه حضرت فاطمه داشته، سرمشق بانوان دانسته، شرافت ورود به روز زن را در گرو پيروي از كردار سرور بانوان عالم مي داند.(31) ايشان زن را مبدأ همه سعادتها و خيرها مي داند و معتقد است: زن، انساني بزرگ و مربي جامعه است. او است كه با تربيت صحيح خود، انسان درست مي كند و كشور را آباد مي نمايد.(32) ايشان جامعه زنان كنوني

ص: 4423

را، جامعه اي مي داند كه زينب گونه شده اند و تابع فاطمه(س)اند. زناني كه روزي تابع آرايش اروپايي بودند و مي بايست از اروپا طرح لباسشان بيايد، اما اكنون پيرو مكتب اسلام هستند و آنچه آن مكتب بپسندد، مورد قبول آنها است. امام اين تحول را بالاترين تحول جامعه مي داند، كه بايد حافظ آن بود.(33) از ديد امام، زن نقش بزرگي در اجتماع دارد. او است كه مظهر تحقق آمال بشر و پرورش دهنده زنان و مردان ارجمند است. از دامن وي است كه مرد به معراج مي رود و همو است كه زنان و مردان بزرگ را تربيت مي كند.(34) ايشان مي فرمايد: «نقش زنان در عالم از ويژگيهاي خاصي برخوردار است. صلاح و فساد يك جامعه از صلاح و فساد زنان در آن جامعه سرچشمه مي گيرد. زن يكتا موجودي است كه مي تواند از دامن خود افرادي به جامعه تحويل دهد كه از بركاتش يك جامعه، بلكه جامعه ها به استقامت و ارزشهاي والاي انساني كشيده شوند.»(35)الگوي تربيتيامام به زنان توصيه مي كند در تهذيب اخلاق خود و ديگران كوشش كنند و همه به بزرگ زني اقتدا كنند كه حيثيت زنان است. ايشان بر اين باور است كه همه بايد دستورهايشان را از اسلام به وسيله حضرت زهرا و فرزندان او بگيرند و همان طور كه ايشان بوده اند، باشند.(36) رهبر

ص: 4424

انقلاب از زنان مي خواهد احكام اسلام را عمل كنند و ديگران را نيز وادار به عمل نمايند و معتقد است: همان گونه كه هر فردي موظف است خود را اصلاح كند، موظف است ديگران را هم اصلاح كند. ايشان امر به معروف و نهي از منكر را، راهكاري براي اصلاح جامعه مي داند.(37) امام، زن را همچون قرآن، انسان ساز مي داند و معتقد است: اگر زنان شجاع و انسان ساز از ملتها گرفته شوند، ملتها به شكست و انحطاط كشيده مي شوند.(38)الگوي اخلاقي از ديد امامبراي امام خاطره فراموش نشدني و الگوي اخلاقي، ازدواج يك دختر جوان با پاسداري است كه در جنگ هر دو دست خود را از دست داده و از هر دو چشم آسيب ديده است. امام در ستايش اين دختر مي فرمايد: «آن دختر شجاع با روحي بزرگ و سرشار از صفا و صميميت گفت: حال كه نتوانستم به جبهه بروم، بگذار با اين ازدواج دِين خود را به انقلاب و به دينم ادا كرده باشم. عظمت روحاني اين صحنه و ارزش انساني و نغمه هاي الهي آنان را نويسندگان، شاعران، گويندگان، نقاشان، هنرپيشگان، عارفان، فيلسوفان، فقيهان و هر كس را كه شماها فرض كنيد، نمي توانند بيان و يا ترسيم كنند، و فداكاري و خداجويي و معنويت اين دختر بزرگ را هيچ كس

ص: 4425

نمي تواند با معيارهاي رايج ارزيابي كند.»(39) بنيانگذار جمهوري اسلامي معتقد است: خدمات مادران به جامعه، از خدمات معلمان و ديگران بالاتر است، زيرا افراد جامعه را در دامن خود تربيت مي كنند، و اين كاري است كه انبيا مي خواستند؛ انبيا مي خواستند بانوان، شيرزنان و شيرمرداني تربيت و به جامعه تقديم كنند.(40) رهبر انقلاب، بچه داري را بزرگترين مسؤوليت و شريف ترين شغل مي داند، زيرا ين (تحول دادن يك انسان به جامعه) هدفي است كه خداي تبارك و تعالي انبيا را در طول تاريخ براي آن فرستاد.(41) امام، تحويل يك فرزند خوب را به جامعه، بهتر از همه عالم و به اندازه اي داراي شرافت مي داند، كه نمي توان بيان كرد.(42) امام بر اين باور است كه حرف شنوي فرزندان از مادر بيشتر است و آن اندازه كه اخلاق مادر تأثير دارد و به فرزندان منتقل مي شود، از ديگران برنمي آيد. مادرها مبدأ خير هستند و اگر خداي ناخواسته بچه ها را بد تربيت كنند، سرمنشأ شرّند. مادران ممكن است بچه اي را تربيت كنند، كه او امتي را نجات دهد، همان گونه كه بر عكس ممكن است.(43) رهبر كبير انقلاب، بانوان را معلم مردان مي داند و با درود بر آنان درخواست مي كند با نصيحتهاي خود، مردان را به راه راست وا دارند. زنان در نهضت شريف ايران، معلم مردان

ص: 4426

بودند و اكنون نيز همچنان است.(44) ايشان زنان را همسنگ با سربازان اسلام و همدوش با بانوان صدر اسلام مي داند.(45) وي معتقد است: از نظر حقوق انساني، تفاوتي ميان زن و مرد نيست، زيرا هر دو انسانند و حق دخالت در سرنوشت خود را دارند؛ گو اينكه در برخي موارد تفاوتهايي بين آن دو وجود دارد كه به حيثيت انساني آنها مربوط نيست.(46) در نگاه امام كسي كه مي تواند در اين زمينه الگوي بانوان باشد، زني است كه در حجره اي كوچك و خانه اي محقر، انسانهايي تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوي افلاك و از عالم مُلك تا آن سوي ملكوت اعلي مي درخشد.(47) اين خانه كوچك از آنِ فاطمه(س) است و افرادي كه در آن خانه تربيت شدند، چهار پنج نفر بودند كه تمام قدرت حق را تجلي دادند و خدمتهايي كردند كه همه بشر را به اعجاب در آورده است.(48) اين الگو همان است كه شادمان مي باشد كارهاي درون خانه بر عهده او است، و او مجبور نيست با نامحرمان ارتباط داشته باشد. همو است كه پيوسته مطيع شوي خويش است و هيچ گاه وي را خشمگين نكرده و در هيچ كاري از ايشان سرپيچي ننموده است.(49) او است كه هر گاه شويش به وي مي نگريست،

ص: 4427

غم و اندوه را از او مي زدود.(50) همو است كه به امير مؤمنان مي گفت: از خدا شرم دارم چيزي را كه در توان تو نيست، بر تو تحميل كنم؛(51) و مي افزود: اي پسرعمو! از روزي كه با تو زندگي كرده ام، نه به تو دروغ گفته و نه خيانت كرده و نه مخالفت ورزيده ام.(52) چنين بانوي برازنده اي تأويل آيه «الَمْ ترَ كَيْفَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً كَلمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ اصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السماءِ»(53) است. و او است كه معنا و تفسير «ذي القربي»(54) است كه خداوند در كنار امر به عدل و احسان، به مواظبت بر آن سفارش مي كند.(55) اين الگوي تربيتي اخلاقي آنچنان مردم دار است، كه در عبادت شبانه خود، پيش و بيش از آنكه براي خود دعا كند، براي همسايگان دعا و طلب خير مي كند و مي فرمايد: «الْجارُ ثُمَّ الدّارُ»(56) همو است كه براي سير كردن گرسنگان و يتيمان و اسيران، قرص نان را از گلوي خود و فرزندانش مي زند، تا خشنودي خدا را به دست آورد.(57) امام علي(ع) در معرفي اين الگوي ارزنده مي فرمايد: «آن قدر با مشك آب كشيد كه اثر آن در بدنش پيدا بود. چندان با دست خود آسياب كرد كه دستهايش پينه زد. آن قدر خانه را جارو كرد كه لباسهايش خاك آلود

ص: 4428

گرديد و چندان آتش زير ديگ روشن كرد كه جامه هايش سياه و دودآلود شد.»(58) خود وي به سلمان كه از جامه هاي ساده اش به شگفت آمده بود، فرمود: «سوگند به خدا! پنج سال است كه با علي زندگي مي كنم و فرش ما پوست گوسفندي است كه روزها بر روي آن شتر خود را علوفه مي دهيم و شبها بر روي آن مي خوابيم.(59) او دختر شخص اول اسلام و حاكم جهان اسلام بود، كه با سادگي و وضع فقيرانه ازدواج كرد و زندگي را گذراند. حيات او پر از كار و تلاش بود.الگوي دينيعبادت و زهد او نيز مثال زدني است. «حسن بصري» كه خود يكي از عُبّاد و زهّاد است، مي گويد: «دخت پيامبر به اندازه اي عبادت كرد و در محراب ايستاد كه پاهايش متورم شد.»(60) او در هر حال به ياد خدا بود و نشست و برخاستش براي خشنودي پروردگار بود. در دوراني كه فتوحات اسلام رخ مي نمود و غنايم بسيار به خانه پدر وي براي تقسيم مي رسيد، ذره اي دلبستگي به تجملات و تشريفات دنيا كه معمولاً دختران جوان به آن دل مي بندند از خود نشان نداد. معرفت و خلوص و صبر و فداكاري وي زبانزدني بود و به پاس اين شايستگيها پدر به او تسبيحاتي آموخت كه باعث شد هر ركعت نماز

ص: 4429

پاداش هزار ركعت داشته باشد.(61) مواظبت بر عفت، حتي پس از مرگ داشت و سفارش كرد تابوتي بسازند كه حجم بدن وي را به هنگام تشييع بپوشاند. امام علي(ع) در وصف وي فرمود: «نِعْمَ الْعَوْن عَلي طاعَةِ اللّه؛ ياوري خوب در راه طاعت از خداست.»(62) او خود را از نابينا مي پوشاند، زيرا خود نابينا را مي ديد و او ممكن بود بوي خوش فاطمه را استشمام كند.(63)الگوي مقاومتامام خميني از اينكه الگوهاي غربي، مورد نظر زنان باشند، شرم دارد و از اين باور، اظهار كمال تأسف و تأثر را مي كند.(64) ايشان خاندان اهل بيت عصمت و طهارت را سرمشق همگان مي داند و از آنان كه زندگي خود را وقف طرفداري مظلومان و احياي سنت الهي كردند، به نيكي ياد مي كند.(65) آنان از آن رو كه در مقابل حكومت جبار ايستادند و در راه اسلام فداكاري كردند و دولت جابر اموي را رسوا نمودند و روح الهي و ايمان داشتند، براي همه الگوي مقاومت و ايستادگي اند.(66)بانوان و مسايل علمي فرهنگيامام خميني، فهم مسايل و رشد بينش ملت را مي ستايد و زنان را كه در گذشته از همه حقوق اجتماعي محروم بودند، ولي اكنون بحمداللّه به گونه شايسته و با حفظ موازين شرعي وارد و آگاه به مسايل علمي فرهنگي گرديده اند و داراي درس و

ص: 4430

تبليغاتند، شايسته چنين وضعي مي داند.(67) امام وضع كنوني جامعه را براي فعاليتهاي علمي و عرفاني و فلسفي و تربيتي بانوان، همدوش با مردان، مساعد مي داند(68) و مفتخر است بانوان و زنان پير و جوان و خرد و كلان در صحنه هاي فرهنگي حاضرند و گاه بهتر از مردان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند.(69) ايشان معتقد است تعليم و تربيت و تبليغ بانوان، امري است كه در انقلاب تحقق يافت، و گرنه براي بانوان هيچ حقي قايل نبودند كه حتي در مجمعي ده نفره وارد شوند و مسأله علمي يا عقيدتي بگويند، ولي اكنون با حفظ موازين اسلامي مي توانند در همه جاي كشور و خارج از آن تبليغ كنند.(70)الگوي فرهنگيكسي كه در اين زمينه مي تواند اسوه و نمونه باشد، باز سيده نساء دو عالم است. او است كه دانشمندي والا است و داراي مصحفي است كه پيام وحي در آن است. پيام وحي كه توسط جبرئيل امين بر فاطمه نازل شد و در بردارنده اخبار و مسايل آينده جهان و نيز اوضاع ذريه آن بانوي دو عالم است. اگر تناسب روحي آن حضرت و جبرئيل كه روح اعظم است نبود، هيچ گاه بانويي شرافت دريافت پيام غيبي را نداشت. او همچون انبيا بود كه سروش آسماني را

ص: 4431

مي شنيد و فرشتگان با وي سخن مي گفتند و از همين رو است كه محدَّثه لقب وي است.(71) گاه باب شهر علم (امير مؤمنان(ع)) براي اثبات سخن خود به گفته هاي فاطمه استشهاد مي كرد،(72) زيرا سخنان وي برگرفته از نور علم بود. روايت كرده اند: روزي زني خدمت ايشان رسيد و سؤالاتي چند پشت سر هم پرسيد. گستره سؤالات وي چنان بود كه خود شرمنده و خجل شد؛ مبادا دختر پيامبر اسلام را خسته و به زحمت انداخته باشد! از اين رو درنگ كرد و گفت: بيش از اين شما را به زحمت نمي اندازم. حضرت فرمود: من از طرف خدا مأمورم به پرسشهاي تو پاسخ گويم و براي هر جواب مزدي از خدا بگيرم كه اگر بين زمين و آسمان را پر از مرواريد كنند، باز آن مزد و پاداش پرارزش تر است.(73) اين چنين زني فرهيخته و فرزانه است كه مي تواند الگوي معرفت و حكمت باشد.

پى نوشت ها

:1 آل عمران، آيه 2.42 صحيفه نور، ج6، ص3.185 بحارالانوار، ج43، ص4.44 همان، ج53، ص5.180 تحريم، آيه 6.11 صحيفه نور، ج21، ص7.172 همان، ج17، ص8.60 همان، ج17، ص9.59 همان، ج5، 10.15/12/57 همان، ج6، ص11.58 همان، ج6، ص12.194 همان، ج10، ص13.1 همان، ج13، ص14.69 همان، ج3، ص15.101 همان، ج5، ص16.153 همان، ج18، ص17.264 همان، ج13، ص18.70 همان، ج16، ص19.126 همان،

ص: 4432

ج14، ص20.131 همان، ج18، ص21.262 همان، ج2، ص22.259 همان، ج13، ص23.31 همان، ج5، ص24.153 همان، ج11، ص25.160 همان، ج5، ص26.150 همان، ج13، ص27.36 برگرفته از سخنان آيت اللّه خامنه اي.28 ولايت فقيه، ص29.124 صحيفه نور، ج18، ص30.4 همان، ج5، ص31.186 همان، ج19، ص32.279 همان، ج6، ص33.187 همان، ج14، ص34.131 همان، ج6، ص35.194 همان، ج16، ص36.125 همان، ج19، ص37.121 همان، ج10، ص38.1 همان، ج5، ص39.153 همان، ج16، ص40.126 همان، ج14، ص41.130 همان، ج6، ص42.261 همان، ج7، ص43.76 همان، ج8، ص44.162 همان، ج14، ص45.130 همان، ج6، ص46.137 همان، ج3، ص47.49 همان، ج16، ص48.125 همان، ج16، ص49.67 بحارالانوار، ج43، ص50.134 همان.51 همان، ص52.59 همان، ص53.191 تفسير صافي، ج1، ص886. آيه در سوره ابراهيم، آيه 24 است.54 نحل، آيه 55.90 بحارالانوار، ج24، ص56.190 علل الشرايع، ص57.181 دهر، آيه 8. به نقل از تفسير صافي، ج2، ص58.770 علل الشرايع، ص59.366 بحارالانوار، ج43، ص60.88 همان، ص61.76 كافي، ج3، ص62.343 بحارالانوار، ج43، ص63.117 همان، ص64.91 تبيان، دفتر هشتم، ص65.27 صحيفه نور، ج5، ص66.283 همان، ج16، ص67.67 همان، ج16، ص68.5 همان، ج18، ص69.262 همان، ج21، ص70.172 همان، ج18، ص71.99 علل الشرايع، ص72.182 خصال، ج2، ص73.618 بحارالانوار، ج2، ص3. ابراهيم اميني

ص: 4433

جلوه هايي از امام خميني

23 چكيده: (پاسداشت صدمين سال ولادت امام خميني)تا دهر شناسد او يا دگري را زايدسخن از ابرمردي است كه:جهان را مسخّر كرد و بر دلها حكومت نمود.ظلم و شرك را نفي و توحيد را به منصؤ ظهور نهاد،والحاد را در هم شكستعدالت را جاري،ايثار، حماسه، جهاد و شهادت را حقيقت بخشيد،و هويّت واقعي انسان را به او باز گردانيد.اسلام را معماري نمود و سقف جهان بيداد را شكافتو طرحي نو درانداختو ترسيم نابي از آن را به جهان عرضه كرد و حياتي دوباره بخشيد.نسل خفته را بيداربيداران را قائم،قائمان را مقاومو مقاومان را ستيزه جومجاهدان را نستوهي و خستگي ناپذيريو عقيدتي استوار و ايشان را در راه عقيده بردبار.در مقابل طاغوت خودسازي وهنگامه نبرد با كفر و استكبار اراده اي قوي و نيروي شكننده داد.در اجراي فرامين او ارادتي خالص و همتي بلند.در مصيبت صبوري و در تصميم عزمي جزم.در ميدانهاي حضور و دفاع حاضر،در صحنه انقلاب ناظر و حركت خصم را شاهد،كالبدهاي مرده را روح دميد كه او روح خدا بود.ايران را از گزند تجاوز بيمه كرد،دشمن را مايوس و مستضعفان را اميدوار.او با رسالت محمدي مسلمين را متّحد ساخت،كلام الهي را آئين زندگاني و كتاب را دستور حكومت داري قرار داد.كلامش، شرق و غرب را حيران

ص: 4434

و شيطان بزرگ را نگران ساخت.نوشته هايش، موازنه هاي سلطه جويان را بهم ريخت.با قدرتي خدايي و روحي پرداخته به انوار معرفت،دست رد بر سينؤ بدخواهان زد.با دمي عيسوي و عصاي موسوي،خليل آسا به جنگ باطل و همه بتهاي زر و زور رفت.و با قامتي رسا صلا زد كه:آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند.و همانند محمد رسول خدا كسرويان را به خداستائي خواند و به قرآن دعوت نمود، و پايان دورؤ تزوير و حاكميت حق را اعلام،و نوشت كه:از اين پس ماركسيسم را بايد درموزه هاي سياسي يافت.او منادي وحدت بود و همه را برادر خواندچرا كه او امام كلّ بود و وليّ المسلميناصالة القياده در او ساري است.هرچه از زمان مي گذرد، احساس فراق فزوني مي يابدو درد هجران داغتر.آن روز كه در ميان ما بود نديديم رخش سيرامروز كه در ميان ما نيست همه تشنؤ اكسيربا اينهمه خود را خدمتگذار ملت ناميد،هيچگاه خشمگين نشد، بلكه مردم را ولي نعمت خود ميدانست.امّت را امام بود و دردمندان را تسكين و يتيمان را پدري مهربان،گمراهان را راهبر بود و عاشقان را معشوق،ياور بسيجيان بود و همنواي سنگريان و فرمانده لشكريان.او حلاّل مشاكل بود،حجّت حقّي كه هر فكر و انديشه را پذيرا و تضادها را برطرف مي كرد.اطاعش واجب زيرا عالمي عامل بود و خود جلودار خداترسي و

ص: 4435

اجراي حدود.نه خويش را استثنأ مي كرد نه خويشاوندان را.از خلق جدا نبود، بلكه در ميانشان چون نگيني.آنها را لمس مي كرد،مي بوسيد،مي بوئيد،مي گرييد،شريك دردها بود و غمين غمها.نه در ميانشان كه از خود آنها بود.ساده بود و بي ريا، صميمي بود و باصفا، بي تكلّف بود و دلنشين:كلامش، كردارش، لباس و سجّاده اش.فرمانرواي دلها بود و رهبر قلبها و مالك همه چيز ماولي از خود هيچ نداشت، با خود نبرد، براي كسي هم نگذاشت.در خانؤ گلين ماوي گزيد و ساكن دير مغان.درويشي بي آلايش، قلندري عزلت نشين و عارفي خلوت گزيده.باده نوش ميخانؤ وحدت و همنشين عرشيان در شبهاي تار.چون او از خود نبود و براي خود كه،فرستادؤ خدا بود و وديعه الهياز آن رو، روح خدا نام گرفت.و بدينسان:از تن رها و بسوي جانان بازگشت.او كلمه طيّبه بود كه اصلش ثابت و فرع او در ملكوتنورش تجلي كرده و خطّ او بر آفاق نوشته شده است.پس، با اينهمه تعريف نمي توان وصفش كرد؟به آنكه به مختصر ختمش كرد.كي توان وصف تو خورشيد بر آفاق نوشت؟چونكه انوار تو خود عين حقيقت باشد...والسّلام علي اكبر فضلي (محمودي)

ص: 4436

جلوه هاي شهادت و مرگ آگاهي در انديشه امام خميني

اشاره

17 چكيده: مقدمه امام خميني به عنوان مقتدا و الگوي شهيدان انقلاب شكوهمند اسلامي و شهداي جنگ تحميلي، نقشي عظيم در فرماندهي و هدايت نيروهاي شهادت طلب و احياي فرهنگ تفكر بسيجي در جامعه اسلامي ايران به عهده داشته است . ترتيب اينگونه انسانهاي پاكباخته در پرتو انفجار نور، بدون ترديد، دستاوردي وصف ناشدني از نهضت آن ابرمرد به شمار مي آيد . انقلاب اسلامي ايران با رهبري داهيانه آن امام فرزانه توانست با ايجاد تحولي شگرف در ابعاد فردي و اجتماعي، معنويت و الوهيت را در ملت ايران ترسيخ نمايد . و آنان را به سوي ايثار و جانفشاني در راه هدف مقدس سوق دهد . فرهنگ شهادت طلبي با ايجاد تحولي دروني در جامعه، اخلاق فردي، ديني و اجتماعي آنان را به سوي آگاهي، رشد و بالندگي جهت داد و از رهگذر جهاد اكبر يا غلبه بر نفس اماره، محيط ادراكي - روانشناختي را با محيط عيني - عملياتي منطبق و سازوار نمود و با ايجاد اين تحول فكري و روحي و معنوي در درون جامعه، نوعي پويايي به ديپلماسي جهاد و استراتژي دفاعي بازدارندگي بخشيد . در انديشه دفاعي امام خميني، فرهنگ شهادت موجب اثبات حقانيت و مظلوميت كشور اسلامي نزد افكار

ص: 4437

عمومي بين المللي مي گردد به گونه اي كه از رهگذر بازشناسي جهاني آرمانهاي والا و اهداف مقدس انقلاب، ملت هاي آزاده و آزاديخواه به ارزشهاي انساني و الهي نهضت اسلامي پي خواهند برد . علاوه بر ديپلماسي جهاد، قدرت معنوي شهادت در استراتژي بازدارندگي عليه دشمنان دنيادوست نيز موثر است . روحيه و اراده مصمم حق جويان و شهادت طلبان و وحدت و عزم انقلابي مردم مسلمان موجبات پيروزي خون بر شمشير و تفوق سلاح الله اكبر بر سلاحهاي مادي قدرتهاي منطقه اي و جهاني را فراهم مي آورد و فرهنگ مشاركت پذير ارتش بيست ميليوني با تكيه به موت اختياري و آگاهانه، دشمنان نظام اسلامي را از فكر تهاجم باز مي دارد چراكه عنصر مرگ آگاهي، دلاور مردان مملكت اسلامي را قادر به مواجهه با دشمنان تجاوزگر مي نمايد و با توجه به ناتواني دشمن در استيلا بر روح و دل اين جان بر كفان، دشمن را مجبور به پذيرش هزينه اي گزاف در مقابل نفعي اندك خواهد نمود و او را از انديشه اشغال سرزمين اسلامي باز خواهد داشت . با عنايت به تجليات و جلوه هاي دروني و بروني شهادت و مظاهر داخلي و خارجي آن، امام خميني انديشه دفاعي خود را بر اين مفهوم مقدس بنا نهاد و از اين بنياد لاهوتي - ناسوتي، رويكردي نوين به

ص: 4438

استراتژيهاي نظامي اختيار كرد كه شرح آن در پي مي آيد . گفتار 1 - شهادت; مظهر تحول دروني جامعه اسلامي از آنجا كه شهادت موجب تحول در محيط ادراكي - روانشناختي و نيز تغيير در محيط عيني - عملياتي مي گردد به گونه اي كه اين دو محيط با يكديگر سازواري و انطباق پيدا مي كنند، و با توجه به اينكه اين پديده معنوي موجبات انسجام ميان روحيات فردي، عقايد مكتبي و واقعيات اجتماعي را فراهم مي سازد، شايسته است ابتدا اين تاثيرگذاري تحولي بر ذهنيات با الهام از كلام امام مورد پردازش قرار گيرد و سپس به تجزيه و تحليل تحولات محيطي عيني اهتمام گردد: الف - تحول در محيط ادراكي - روانشناختي فردي: امام خميني در اين اعتقاد بود كه شهادت موجب تحول در اخلاق فردي و ديني مي گردد و از اين رهگذر تلقيات فرد نسبت به مبدا و معاد را دچار تغيير مي گرداند . در اين رابطه، امام بر جلوه هايي معنوي از قبيل ايمان، اخلاص، صبر، اطمينان، اعتقاد به حيات جاويد، و عروج به مقام ربوبي تاكيد داشتند كه شرح آن در پي مي آيد: 1 - ايمان: امام خميني شهادت را مظهر ايمان به غيب و عالم ماورا الطبيعه و هديه الهي مبتني بر اعتقاد به توحيد و يكتاپرستي مي دانستند . با

ص: 4439

عنايت به اعتقاد به علة العلل است كه فرد شهادت طلب، به رضاي الهي خشنود است و تقدير و مشيت خداوندي را پذيراست و او را در سرنوشت خويش موثر مي داند: "آنچه كه ملت ما را پيروز كرد، ايمان به خدا و عشق به شهادت بود . ملت ايران هيچ نداشت و ايمان داشت و ايمان او را بر همه قدرتها غلبه داد . " (1) "ايمان است كه شما را وادار مي كند برويد و براي اسلام فداكاري كنيد و ايمان است كه در جبهه ها اين عزيزان ما در جنگ تا حد شهادت حاضر هستند و تا اين ايمان را حفظ كرديد ... هرگز نخواهيد آسيب ديد . " (2) "اينان (شهيدان) سند ايمان و تعهدشان را به اسلام در دست دارند . " )2 )3 - اخلاص: امام خميني بر اين اعتقاد بود كه خلوص و معنويت اولا موجب نورانيت قلب و توجه به ارزشهاي معنوي مي گردد و ثانيا موجبات عنايت به سياستهاي اخلاقي و ارزشي و پرهيز از سياستهاي رياكارانه، دوگانه و التقاطي را فراهم مي سازد . "شما اين اخلاص تان و اين شهادت طلبي و اين ايثارتان براي خداست كه ارزش به شما داده است و اين ارزش را هيچ معياري نمي تواند اندازه گيري كند . " )3 )4 - صبر و

ص: 4440

شكيبايي: امام راحل (ره) شهادت را مظهر بردباري و نيل به مقام صبر كه از مراتب عاليه ايمان است تلقي نموده و اين روحيه را موجب عدم شكست روحي و در نهايت پيروزي خون بر شمشير مي دانستند . "جوانهاي ما را بعضي شان را شهيد كردند لكن استقامت اسباب اين شد كه شكست نخوردند، شكست روحي نخوردند . " )4 )5 - اطمينان: آرامش دلها علاوه بر آنكه از طريق ذكر و ياد خدا حاصل مي شود، بواسطه موآنست و بودن در جوار رحمت حق و چشيدن لذت انس در ضيافت مقام ربوبي نيز ميسر مي گردد . از كلام امام، مورد اخير يعني نيل به مقام والا با قدم غيبي را مي توان عامل طي مراتب يقين و منشا اطمينان قلب شهيدان تلقي نمود آنجا كه مي فرمايند: "گواراتر بر آنان باد نعمت رضايت حق كه "رضوان من الله اكبر" " (6) و نيز عدم ترديد و شك و دودلي در طي طريقت پيشوايان اسوه را از مظاهر يقين واطمينان شهيدان مي دانند آنجا كه مي فرمايند: "مگر ما پيروان پاكان سرباخته در راه هدف نيستيم كه از شهادت عزيزان خود به دل ترديدي راه دهيم؟ " )5 )7 - اعتقاد به حيات جاويد: امام خميني شهادت طلبي را ناشي از آگاهي به مبدا و معاد و اعتقاد

ص: 4441

به جهان باقي و حيات جاويد پس از مرگ مي دانستند كه از رهگذر اين عقيده است كه شهيد به درك زندگي برتر ازاين دنيا نايل مي گردد . با بيان اين مهم، حضرت امام خميني به ملت ايران تذكر مي دادند كه زندگي پس از مرگ فنا و نابودي نيست بلكه براي زندگاني ابدي است كه عارفان پاكباخته تقاضاي شهادت مي كنند: "در شهادت موت نيست . يك حيات جاويد است . براي حيات جاويد است كه اين تقاضاي شهادت مي كند . زيربنا توحيد است . زيربنا عقايد حقه الهي است . " (8) "شهادت عزت ابدي است . حيات ابدي است . آنها از شهادت بترسند و از مردن بترسند كه مردن را تمام مي دانند و انسان را فاني . ما كه انسان را باقي مي دانيم و حيات جاودانه را بهتر از اين حيات مادي مي دانيم براي چه بترسيم . " (9) اصولا اشتياق به زندگي ابدي در نهاد هر انساني نشانه وجود جهان جاويد و مصون از مرگ است" . (10) " ... دنياي بزرگ يعني دنياي بعد از مرگ كه دنياي جاويد است ... " )6 )11 - عروج به مقام ربوبي: شهادت از ديدگاه امام خميني موجب رفع حجاب بين فرد و حق تعالي و ورود در محضر خدا با

ص: 4442

سند ثبت شده ايمان و تعهد به اسلام مي گردد . ضيافت مقام ربوبي موجبات درك لذت انس و رضايت حق و نظر به وجه الله را فراهم مي سازد و از اين رهگذر شهيد به ملا اعلي و بالاترين درجات ملكوتي نايل مي آيد و از زندگي حيواني به عالم بالا عروج مي كند: "اگر بخواهيم ارزش عمل اين شهيدان و جانبازان راه خدا را و فداكاري آنان و حجم پيامد اين شهادت ها و جان نثاري ها را بشماريم شايد ناچار باشيم به عجز خود اعتراف كنيم چه رسد به مراتب معنوي و مسائل انساني و الهي آن كه بي شك عاجز و وامانده مي باشيم . " (12) "از شهيدان ارجمندي كه خداوند تعالي در شان آنان كلمه بزرگ "احيا عندربهم يرزقون" را فرموده است بشري قاصر مثل من چه تواند گفت . آيا بار يافتن نزد خداوند و ضيافت مقام ربوبي از آنان را مي توان با قلم و بيان گفت و شنود توضيح داد؟ آيا اين همان مقام "فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي" نيست كه حديث شريف بر سيد شهيدان و سرور مظلومان منطبق نموده است؟ ... اين چه سعادت عظيمي است كه نصيب بندگان خاص خود فرموده اي . " (13) "و به شهيدان بايد گفت: ايتكم الله مالم يوت احدا من العالمين" (14) "اگر يك

ص: 4443

راهي حق شد انسان نبايد از شهادت بترسد . وقتي كه ما براي اسلام و براي احياي سنت پيغمبر و اقامه عدل بپا خاستيم نبايد از اين بترسيم كه از ما شهيد شهادت پيدا مي كند ... كسي بايد از مردن بترسد كه خيال كند كه بعد از مردن خبري نيست ... شهادت اين مطلبي نيست كه انسان بكلي از بين برود ... شهادت از اين عالم منتقل شدن به يك عالم بالاتري، نوراني تر، همه چيزش از اينجا بهتر . " (15) "در روايتي از رسول اكرم (ص) نقل شده است كه براي شهيد هفت خصلت است كه اولي آن عبارت است از اينكه اول قطره اي كه از خون او به زمين بريزد تمام گناهاني كه كرده است آمرزيده مي شود و مهم آن آخرين خصلتي است كه مي فرمايد . مي فرمايند كه (به حسب اين روايت) كه شهيد نظر مي كند به وجه الله و اين نظر به وجه الله راحت است براي هر نبي، هر شهيد . شايد نكته اين باشد كه حجاب هايي كه بين ما و حق تعالي هست و وجه الله است و تجليات حق تعالي هست تمام اين حجاب ها منتهي مي شود به حجاب خود انسان ... ما خودمان حجاب هستيم بين خودمان و وجه الله و اگر چنانچه كسي في سبيل

ص: 4444

الله و در راه خدا ... اين حجاب را شكست و آنچه كه داشت كه عبارت از حيات خودش بود تقديم كرد، اين مبدا همه حجابها را شكسته است . " (16) "وقتي بنا باشد كه شهيد منزلش در ملا اعلي باشد، اين چه خوفي دارد؟ " (17) ب - تحول در محيط عيني - عملياتي اجتماعي: شهادت نه تنها باطن و درون فرد را دچار تحول و تغييري بنيادين مي گرداند و او را به سوي معنويت و عروج ملكوتي سوق مي دهد بلكه در ارزشها، هنجارها و باورهاي اجتماعي نيز تحولي عميق و شگرف ايجاد مي كند . لذا تاثيرگذاري اين پديده صرفا به ابعاد فردي خلاصه نمي شود بلكه ابعاد خانوادگي و اجتماعي را نيز در بر مي گيرد و آن را به سوي تحولي معنوي جهت مي دهد . از اين رو شهادت علاوه بر ذهنيات، در عينيات نيز تغييري وصف ناپذير بوجود مي آورد كه در اين رابطه حضرت امام بر پديده هايي از قبيل توجه به ارزشها و باورهاي مذهبي، مشاركت جمعي در جهاد با باور اجتماعي سعادت و رستگاري، رواج فرهنگ پايداري و مقاومت، عدم هراس و وحشت از دشمن، عدم ترس و باك از مرگ، تلقي موت اختياري به عنوان مظهر افتخار و سرافرازي، آمادگي اجتماعي براي ايثار و فداكاري،

ص: 4445

توجه عمومي به ضرورت اداي تكليف و وظيفه الهي، عنايت جمعي به رشد و بالندگي جامعه و سازندگي ثروتهاي فوق الارضي و نهايتا جوانمردي به عنوان آثار اجتماعي شهادت طلبي تاكيد داشتند . 1 - توجه به ارزشها و باورهاي مذهبي: توكل و اتكال به ذات باريتعالي و به تبع آن اتكا به ارزشها و باورهاي مذهبي به منظور طرد ارزشهاي بيگانه از آثار اجتماعي فرهنگ شهادت طلبي در جامعه اسلامي بشمار مي آيد . امام خميني ضمن تاكيد بر اينكه شهادت در راه هدف مقدس اسلام است ترويج فرهنگ اسلامخواهي را اساس اين پديده الهي مي دانستند و معتقد بودند اسلام عزيز كه شالوده شهادت را تشكيل مي دهد بايستي مورد توجه همگان قرار گيرد . "مردم براي جمهوري نمي آيند به شهادت برسند، مردم براي اسلام مي گويند ما شهيد مي خواهيم بشويم . " (18) "ما در راه اسلام، اين هدف مقدس، از شهادت نور چشمانمان هراس نداريم . " (19) "براي تحقق آرمانهاي ملت مسلمان و انقلابي ايران و براي پياده كردن برنامه هاي اسلام، عاشقانه به استقبال شهادت شتافته ايد . " (20) "اسلام عزيز تر از آن است كه ما خوف داشته باشيم كه خونمان ياجوانانمان در راه او شهيد شود . " (21) "پيغمبر شهيد شد ... علي بن ابيطالب شهيد

ص: 4446

شد، اسلام هست . اسلام يك مرتبه اي است، يك اساسي است كه شالوده او را خدا ريخته است و خدا هميشه است و اسلام هم هميشه، خداوند حفظ مي كند اين اسلام را، ولو من نباشم . " )2 )22 - مشاركت جمعي در جهاد با باور اجتماعي سعادت و رستگاري: امام خميني ضمن تاكيد بر اينكه شهادت بركتي الهي و سعادتي عظيم است كه خداوند نصيب بندگان خاص خود فرموده است بر نهادينه شدن اين فرهنگ و تلقي از آن به عنوان سعادت و فوز عظيم در جامعه اسلامي اعتقاد داشتند تا از اين رهگذر ملت مسلمان، شكست ناپذير و مصون از هرگونه آسيب گردد . "اين ديگر ترسي از اين ندارد كه كشته بشود، اين شهادت را براي خودش يك سعادت مي داند . " (23) "يك ملتي كه حاضر است براي شهادت و شهادت را فوز عظيم مي داند، چه باكي از اين مسائل (جنگ) دارد؟ " (24) "قوت ايمان از ملت ما طوري بود كه شهادت را سعادت مي دانستند و دنبال شهادت بودند و خوف از مرگ نداشتند . " (25) "جوانهايي ... كه شهادت را براي خودشان فوز عظيم مي دانستند مي گفتند شهيد هم بشويم سعادتمنديم . " (26) "ما اشخاصي هستيم كه در اين راه، شهادت را سعادت براي خودمان

ص: 4447

مي دانيم . " (27) "ملتي كه شهادت براي او سعادت است پيروز است . " )3 )28 - رواج فرهنگ پايداري و مقاومت: شهدا با خون خود درس پايداري و ايستادگي با صلابت را در مقابل دشمنان به جامعه اسلامي مي دهند و همگان را به مقاومت و بردباري دعوت مي كنند . امام خميني ضمن تاكيد بر اين پيام شهيدان، جهاد در راه حفظ ميهن اسلامي را واجب و كشتگان در اين راه مقدس كه براي خدا پايداري نموده اند را برخوردار از ثواب شهدا مي داند: "مردم انقلابي ما بايد بدانند كه براي حفظ اسلام و انقلاب و نگهباني از ثمرات آن و پاس خون شهيدان لازم است از خودبردباري انقلابي نشان دهند . " (29) "اينها (مسلمين) واجب است آنها (اشرار) را دفع كنند ولو به قتل آنها منجر بشود و هر كسي پايداري كند ثواب دارد و هركس كشته بشود ثواب شهيد دارد . " )4 )30 - عدم هراس و وحشت از دشمن: يكي از شيوه هايي كه استراتژيست هاي نظامي براي ترغيب مردم به حضور در صحنه فراروي سياستمداران قرار مي دهند ايجاد ترس و وحشت از دشمن و نماياندن آن به عنوان خصمي دهشتناك و وحشتناك است تا از رهگذر ايجاد نفرت و دشمن هراسي، آنان را به مشاركت در

ص: 4448

جنگ فرا خوانند . ليكن امام خميني برخلاف رويه هاي موجود، مردم را به نترسي و بي باكي از دشمن تجاوزگر به رغم بهره مندي او از سلاح هاي پيشرفته و برخورداري از حمايت قدرتهاي بزرگ فرامي خواندند و در اين رابطه، اتكا به سلاح ايمان و اتكال به ذات لايزال الهي را عاملي آرامش بخش براي ملت مسلمان و انقلابي ايران مي دانستند: "هدف، خارج كردن رعب و وحشت از دل مستضعفان و محرومان و ملل مسلمان است . با درس فداكاري و رشادت به مستضعفين جهان مي آموزيد كه وعده خدا بر حكومت پابرهنگان جهان است . " (31) "در قاموس شهادت واژه وحشت نيست . " (32) "ملت ما اكنون به شهادت و فداكاري خو گرفته است و از هيچ دشمني و هيچ قدرتي و هيچ توطئه اي هراس ندارد . هراس آن دارد كه شهادت، مكتب او نيست . " (33) "ترس مال آن است كه براي شهادت حاضر نباشد . " (34) "ملتي كه براي خدا قيام كرده و شهادت طلب مي كند، از هيچ چيز نمي ترسد . " )5 )35 - عدم ترس و باك از مرگ: امام خميني ضمن تاكيد بر اينكه مرگ فنا و نابودي تلقي نمي شود بلكه گذار از نشئه اي به نشئه ديگر و غروب از دنياي فاني براي طلوع

ص: 4449

در جهان ابدي مي باشد، بر اين مهم تاكيد داشتند كه ترس از مردن نزد كساني است كه به جهان ماورا الطبيعه و به دنياي جاويد پس از مرگ اعتقاد ندارند وگرنه ملت انقلابي و شهيد پرور ايران كه شهادت را با آغوش باز استقبال مي نمايد و اعتقاد به آن دارد كه منزل شهيدان در ملا اعلي و در جوار رحمت حق تعالي است نه تنها از مرگ هراس ندارد كه آن را فوزي عظيم مي داند و همين روحيه خداترسي است كه موجب بي باكي از غير ذات اقدس او مي گردد و در نهايت موجبات پيروزي اين پويندگان راه حق فراهم مي سازد . لذا ملت ايران نه تنها از شهادت هراسي ندارد كه به آن نيز عشق مي ورزد: "ما اگر از مرگ بترسيم معنايش اين است كه ماورا الطبيعه قبول نيست" . (36) "از مرگ نترسيد كه حيات و ممات به دست خداست . " (37) "آنها بايد از مردن بترسند كه بعد از مرگ، موت را فنا مي دانند . ما كه بعد از موت را حيات بالاتر از اين حيات مي دانيم چه باكي داريم . " (38) "ترس از مرگ براي كساني است كه دنيا را مقر خود قرار داده و از قرارگاه ابدي و جوار رحمت ايزدي بي خبرند . " (39) "كجا

ص: 4450

ديديد كه عاشقانه دنبال شهادت باشند؟ " (40) "اين قدرت خداي تبارك و تعالي است كه جوانهاي ما را عاشق شهادت كرده است . " (41) "خوب مرگ براي دنيا پرستان جنايتكار است نه پويندگان راه حق . " (42) "اين ملت پيش مي برد براي اينكه خوف از مرگ ندارد . الهي است . كساني كه الهي هستند خوف ندارند از هيچ چيز . از خدا مي ترسند و دنبال اينكه احكام خدا را در كشورشان ايجاد كنند و متحقق كنند بپاخاستند . " (43) "آنها بايد بترسند كه مرگ حيواني را بر مرگ انساني ترجيح مي دهند . " (44) "ملتي كه شهادت را مي خواهند، او را از چه مي ترسانند؟ او را از مردن مي ترسانند؟ اينها شهادت را شرف خودشان مي دانند . آنها ما را از مردن مي ترسانند؟ مردن براي آنها ترس دارد كه قائل نيستند به ماورا طبيعت . " (45) "مگر شهادت هم نگراني دارد؟ ما دوستانمان كه شهيد شدند در جوار رحمت حق هستند . " (46) "شما پيروزيد براي اينكه ايمان داريد . شما پيروزيد براي اينكه شهادت را در آغوش مي گيريد و آنهايي كه از شهادت و از مردن مي ترسند آنها شكست خورده اند . " )6 )47 - تلقي شهادت طلبي به عنوان مظهر افتخار و سرافرازي ملي:

ص: 4451

امام خميني شهيدان را مظهر افتخار، غرور و شرف ملي قلمداد مي نمايند از آن لحاظ كه اين پاكباختگان مردم را به پايداري و مقاومت دعوت مي كنند و تجلي عزت و سرافرازي جامعه اسلامي و موجب اعتلاي اسلام و مملكت اسلامي محسوب مي شوند . ايشان روحيه شهادت طلبي را منشا پيروزي بر تمامي قدرتهاي مادي تلقي مي نمايند و مي فرمايند: "اكنون اسلام به اين شهيدان و شهيد پروران افتخار مي كند و با سرافرازي همه مردم را دعوت به پايداري مي نمايد . " (48) "ملتي كه شهادت را مي خواهند، او را از چه مي ترسانند؟ او را از مردن مي ترسانند؟ اينها شهادت را شرف خودشان مي دانند . " (49) "اسلام شهداي بزرگ داشته است و مفتخر است به اينكه در راه خدا و در راه هدف، شهداي بزرگ داده است . ما هم مفتخريم به اينكه در راه اسلام و در راه هدفمان شهيد بدهيم . " (50) "و هركس شهيدي دارد، براي خانمان خودش يك افتخار مي داند" (51) "ملت ما شهادت را براي خود سعادت و شرف مي داند . " (52) "موت اختياري، شهادت، رسيدن به خدا در لباس شهيد و با ايده شهدا ... در راه خدا رفتن شهادت است و سرافرازي و تحصيل شرافت براي انسان و انسانها . " (53) "من وقتي

ص: 4452

كه اينطور احساسات را از جوانهاي وطن مي بينم و اينطور مهيا بودن از براي شهادت، مهيا بودن از براي دفاع از اسلام، غرور مي گيرد مرا كه ما همچو جوان هايي داريم . " )7 )54 - آمادگي اجتماعي براي ايثار و فداكاري: امام خميني با تاكيد بر اينكه ايثار و فداكاري از مستلزمات يك نهضت اسلامي بشمار مي آيد ضرورت خو گرفتن ملت به اين فرهنگ الهي را براي خنثي سازي توطئه هاي دشمنان مورد اهتمام قرار مي دادند تا از اين رهگذر ستمگريها و ددمنشي ها و تن پروريها درهم كوفته شود و عبادت ايثار در اوج قله شكوه پرتو افشاني نمايد . "تنها ايمان به خداوند و عشق به شهادت در راه اسلام و روح ايثار و فداكاري، ابزار نبرد نابرابر اينان (ملت ايران) بود . " (55) "ملت ما اكنون به شهادت و فداكاري خو گرفته است و از هيچ دشمني و هيچ قدرتي و هيچ توطئه اي هراس ندارد . " (56) "طبع يك انقلاب، فداكاري است . لازمه يك انقلاب، شهادت و مهيا بودن براي شهادت است . قرباني شدن و قرباني دادن در راه انقلاب و پيروزي آن اجتناب ناپذير است بويژه انقلابي كه براي خداست و براي دين او، براي نجات مستضعفان است و براي قطع اميد جهانخواران و مستكبران" .

ص: 4453

(57) "سيل خروشان انسانهاي الهي كه شهادت را سعادت و ايثار خون را بزرگترين عبادت مي دانستند، ديوار ديومنشان و تخت و تاج 2500 سال ستمگري و آدمخواري و تن پروري را چنان درهم كوفتند كه نه از تاك نشان ماند و نه از تاكنشان . " )8 )58 - توجه عمومي به ضرورت اداي تكليف و وظيفه الهي: امام خميني بر اين اعتقاد بودند كه فرهنگ شهادت طلبي ناشي از روحيه اداي تكليف و وظيفه الهي نزد ملت مسلمان ايران است كه اين مهم از قدرت اسلام نشات گرفته است . لذا بر مسلمانان است كه از اين امانت الهي پاسداري و حراست نمايند: " ... ما آمديم اداي وظيفه خدائي را بكنيم، آمديم اسلام را حفظ بكنيم، اسلام از همه چيز عزيزتر است ... اسلام امانت خداست ... آنها تكليف خودشان را عمل كردند و به شهادت رسيدند . " (59) "جوانهاي ما كه شهيد شدند، همه اينها شهادت را استقبال مي كردند . اين براي قدرت اسلام بود . " )9 )60 - عنايت جمعي به سازندگي انسان و بالندگي اجتماع: امام خميني با عنايت به ضرورت تربيت و سازندگي جوانان به عنوان ثروتهاي فوق الارضي و لزوم تحول و رشد جامعه در اثر توجه به معنويت، رواج فرهنگ شهادت طلبي را در

ص: 4454

تحقق اين غايت جمعي حائز اهميت مي دانستند و آثار انسان ساز و اجتماع پرور آن را مورد اهتمام قرار مي دادند: "هر شهادتي براي ملت رشيد ما رشدي چشمگير به ارمغان آورده، به طوري كه شهادتهاي پي در پي، جمهوري اسلامي را آنچنان بيمه كرد كه از آسيب دهر مصون گرديد . " (61) "محرم، ماه نهضت بزرگ سيد شهيدان و سرور اولياي خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت، تعليم سازندگي و كوبندگي به بشر داد . " (62) "شهادت انسان ساز سردار پرافتخار اسلام ... دكتر مصطفي چمران را ... تسليت و تبريك عرض مي كنم . " (63) "ملت ما براي خدا، شهادت مي خواهند ... اينها رشد دارند . " )10 )64 - جوانمردي: نضج روحيه شهادت طلبي از ديدگاه حضرت امام موجب ترويج روحيه عياري و مردانگي در جامعه مي شود . جهاد اين شهادت طالبان و با شهامتان و تلاش آنان براي خدمت و فداكاري در راه اسلام، ميهن و ملت نشان از جوانمردي و روحيه منجي گري آنان دارد . "جوانان ما مرد شهادت و شهامتند . " (65) "شهادت عزيزان مطرح نيست، خدمت عزيزان مطرح است . " (66) "چه بهتر كه در حال خدمت به اسلام و ملت شريف اسلامي شربت شهادت نوشيدن و با سرافرازي به لقا الله

ص: 4455

رسيدن . " (67) "اين روحيه را دارند كه روحيه بسيار ارزشمندي است و شهادت طلبي است . و خود را به حلقوم مرگ انداختن براي نجات اسلام و نجات كشور . " (68) گفتار 2 - شهادت بنياد ديپلماسي جهاد و استراتژي دفاعي بازدارندگي: پاكباختگي گرچه در جنبه هاي فردي و اجتماعي متضمن خودسازي و دگر آگاهي است، در عرصه سياست ها و راهبردهاي دولت اسلامي نيز از اهميت و كاركردي موثر برخوردار مي باشد . مرگ آگاهي و شهادت در ديپلماسي جهاد بيانگر مظلوميت و اراده مصمم ملتي شجاع و با شهامت براي پاسداري از ارزشها و حريم سرزميني مملكت اسلامي است كه در اين رهگذر افكار عمومي بين المللي در راستاي حقانيت دولت اسلامي جهت مي يابد . و در جنبه دفاعي، از آن لحاظ بازدارنده دشمن از فكر تهاجم و يا تداوم اشغال سرزمين اسلامي محسوب مي شود كه خصم خود را با مردمي جان بر كف مواجه مي بيند كه هرزمان آماده شهيد شدن در راه حفظ ارزشهاي اسلامي و تماميت ميهن خود هستند . از اينرو ديپلماسي جهاد براي تغيير ذهنيات جامعه جهاني و استراتژي بازدارنده دفاعي براي تحول در عينيات منطقه اي جهت مي يابند كه هر دو مهم بر مفهوم بنيادي شهادت استوار مي باشند . الف - شهادت طلبي; شالوده ديپلماسي جهاد:

ص: 4456

ديپلماسي جهاد به معناي سياستهاي اعلامي و تبليغاتي دولت اسلامي به منظور توجيه اقدامات دفاعي خود عليه دشمن متجاوز است تا از اين رهگذر به جهانيان ثابت نمايد كه آغازگر جنگ نبوده و دفاع او حركتي مشروع و مطابق با ارزشهاي انساني و هنجارهاي حاكم بر نظام بين الملل تلقي مي گردد . از اين رو ديپلماسي جهاد به منظور جهت دهي به افكار عمومي بين المللي در راستاي اثبات حقانيت اقدامات نظام اسلامي تدوين و اجرا مي گردد و اين در حالي است كه ديپلماسي مزبور از استراتژيهاي دفاعي از آن جهت متمايز مي گردد كه در مورد اخير، دولت اسلامي با هدف پاسخگويي عملي به حملات دشمن متجاوز و دفاع از كيان مملكت اسلامي با آماده سازي عده و عده به ميدان مي آيد . از اينروست كه ماهيت اعلامي ديپلماسي جهاد بر دلايلي توجيهي و با جنبه هايي تبييني استوار است كه در اين رابطه از رهگذر مفهوم شهادت برمسائلي از قبيل رفع ظلم و فتنه و توطئه

ص: 4457

و تجاوز عليه مملكت اسلامي، حراست از ارزشهاي انساني، دفاع از ارزشهاي معنوي، حفظ امانت اسلام و ميراث اسلامي، عدالت جويي و حق طلبي و استقلال طلبي، آزادگي و آزاديخواهي تاكيد مي گردد و اين مهم از مرور بر بيانات امام راحل بوضوح استنباط مي گردد: 1 - رفع ظلم و فتنه و توطئه و تجاوز عليه مملكت اسلامي: امام خميني ضمن تاكيد بر ماهيت دفاعي و نه تهاجمي اقدام ايران در جنگ تحميلي، بر اين نكته تاكيد مي نمودند كه شهادت عزيزان و دلاور مردان ميهن اسلامي ايران حكايت از مظلوميت مردمان اين مرز و بوم دارد . در اين رابطه، امام خميني ضمن تاكيد بر ضرورت مقابله با فتنه انگيزي تجاوزگران و پيمان شكنان براي دفاع از كيان مملكت اسلامي و لزوم دفاع از حيثيت مسلمانان از طريق خنثي سازي توطئه هاي فرسايشي، شهادت طلبي جوانان ايران اسلامي را دال بر حقانيت اين دفاع مقدس مي دانستند . "ما براي ميهن عزيزمان تا شهادت يكايك سلحشوران ايران زمين مبارزه مي كنيم و پيروزي ما حتمي است . " (69) "محرم ماه نهضت بزرگ شهيدان و سرور اولياي خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت، تعليم سازندگي و كوبندگي به بشر داد و راه فناي ظالم و شكستن ستمكار را به فدايي دادن و فدايي

ص: 4458

شدن دانست و اين خود سرلوحه تعليمات اسلام است براي ملت ها تا آخر دهر . " (70) "دشمنان ما گمان مي كردند با توطئه هاي فرسايشي مي توانند نهضت اسلامي و انقلاب شكوهمند اين ملت شهيد پرور را به سردي و سستي سوق دهند، غافل از آنكه قيامي كه براي خداست و نهضتي كه براساس معنويت و عقيده است عقب نشيني نخواهد كرد . ملت ما اكنون به شهادت و فداكاري خو گرفته است و از هيچ دشمني و هيچ قدرتي و هيچ توطئه اي هراس ندارد . هراس آن دارد كه شهادت، مكتب او نيست . " )2 )71 - حراست از ارزشهاي انساني: امام خميني بر اين نكته تاكيد داشتند كه مبارزه ايران اسلامي با دشمنان نه تنها بر خلاف موازين انساني و انساندوستي نيست كه از سر جوانمردي و پايداري از ارزشهاي انساني و نوعدوستي انجام مي شود و در اين رابطه شهادت انسانهاي پاكباخته دال بر ابعاد انساني اين پديده معنوي است . "در راه خدا رفتن شهادت است و سرافرازي و تحصيل شرافت براي انسان و انسانها . " (72) "مگر عزت و شرف و ارزشهاي انساني، گوهرهاي گرانبهايي نيستند كه اسلاف صالح اين مكتب، عمر خود و ياران خود را در راه حراست و نگهباني از آن وقف نمودند . " )3 )73

ص: 4459

- دفاع از ارزشهاي معنوي: امام خميني معتقد بودند كه شهادت براي احياي معنويت در جامعه اي است كه توجه به مسائل اخلاقي و معنوي از ذهنيات رخت بربسته و مقتضي است در جهان مادي گراي امروز دولت اسلامي نداي معنويت سر دهد تا انسانها احساس كنند كه حيات آنان در اين روحيات معنوي نهفته است و شهادت طلبي نيز از باب احياي اين بعد در زندگاني انساني است . در اين رابطه، امام خميني، اساس معنويت را اسلام عزيز مي دانستند كه با حراست از آن; معنويت نيز به منصه بروز خواهد رسيد: "مگر شهادت ارثي نيست كه از مواليان كه حيات را عقيده و جهاد مي دانستند و در راه مكتب پر افتخار اسلام با خون خود و جوانان عزيز خود از آن پاسداري مي كردند به ملت شهيد پرور ما رسيده است؟ " (74) "هر وقت ... مناجات راز و نيازهاي اين عاشقان خدا و فانيان راه حق را در آستانه هجوم به دشمن مي نگرم كه با مرگ دست به گريبان هستند و از شوق عشق، در پوست نمي گنجند، خود را ملامت مي كنم و بر حال خويش تاسف مي خورم . اكنون ملت ما دريافته است كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا . " )4 )75 - حفظ امانت اسلام و ميراث اسلامي: امام خميني

ص: 4460

(ره) بر اين اعتقاد بود كه اسلام امانتي الهي است كه از اولياي خدا نزد ما مسلمانان به ارث رسيده است و با كساني كه بخواهند اين امانت خداوندي را از مسلمانان بگيرند مقابله خواهيم كرد . از اين رو امام خميني مي خواستند در ديپلماسي جهاد به اين نكته اشاره نمايند كه مبارزه مسلمانان در راستاي دفاع از حق و حراست از اين ميراث الهي است تا خللي به آن از سوي متخاصمان وارد نيايد و شهادت در واقع ضامن حفظ و بقاي اين امانت و تداوم بخش آن است كه موجبات مصون ماندن و بيمه نگه داشتن آن از آسيب هاي دهر را فراهم خواهد آورد و مكتب را براي هميشه احيا خواهد كرد و ملت ايران ميراث دار شهيدان و حافظ اين امانت الهي خواهد بود: "مسير اسلام، برشهادت در راه هدف است، و اوليا خدا، عليهم السلام شهادت را يكي از ديگري به ارث مي برند و جوانان متعهد ما براي نيل شهادت در راه خدا، درخواست دعا مي كرده و مي كنند . " (76) "آنهايي كه حفاظت اين كشور را مي كنند، اين روحيه را دارند كه روحيه بسيار ارزشمندي است و شهادت طلبي است و خود را به حلقوم مرگ انداختن براي نجات اسلام و نجات كشور ... و مادامي

ص: 4461

كه اين روحيه هست ... مطمئن باشيد كه اين كشور بيمه است . " (77) "آن كه مرگ را در آغوش مي گيرد براي اينكه شهادت است براي اينكه از اسلام است براي اينكه دفاع از حق است . " (78) "جوانهاي ما كشته شدند و در راه اسلام كشته شدند، شهيد شدند، هنيئا لهم اما كشته شدن، دفن شدن مكتب اهميت دارد . " (79) "سيدالشهدا مكتبش محفوظ بود و خودش شهيد شد . شهادت گاهي مكتب را پيش مي برد ... خدا نكند كه يك وقت شهادت مكتب پيش بيايد . " (80) "شهادت حضرت سيدالشهدا، مكتب را زنده كرد، خودش شهيد شد، مكتب اسلام زنده شد . " (81) "اينها با كمال شهامت و قدرت به اسلام خدمت كردند و اسلام را به ارث پيش ما گذاشتند . ما هم موظفيم كه اين ارث بزرگ را حفاظت كنيم و براي آن جانبازي كنيم ... همه ما موظفيم در حفظ اين امانتي كه از جانب خداست . " )5 )82 - عدالتخواهي و حق جويي: امام خميني با تاكيد بر بي عدالتي ها و حق كشي هايي كه از جانب متجاوزان به ميهن اسلامي صورت مي گيرد بر حركت عدالتجويانه و حق طلبانه ملت مسلمان ايران تاكيد داشتند و شهادت و مرگ آگاهي مردمان اين مرز و بوم

ص: 4462

را دال بر حقانيت و حق گرايي اين جان بركفان مي دانستند: "اكنون كه ملت ايران بر سر دوراهي مرگ و حيات و آزادي و اسارت و استقلال و استعمار و عدالت اقتصادي و استثمار واقع است و در پيشگاه خداوند تعالي و نسل آتيه مسئول است بايد تا رسيدن به هدف، نهضت را هر چه شور انگيز تر ادامه دهد . " (83) "آنهايي كه اهل حق بودند، شهيد شدند . " (84) "وقتي كه ما براي اسلام و براي احياي سنت پيغمبر و اقامه عدل بپا خاستيم . نبايد از اين بترسيم كه از ما شهيد شهادت پيدا مي كند . " )6 )85 - استقلال طلبي و آزاديخواهي: امام خميني ضمن تاكيد بر عدم تحمل يا پذيرش دخالت خارجي يا نفوذ بيگانگان در مقدرات و سرنوشت سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي ايران اسلامي بر ضرورت عدم تعهد به شرق و غرب و مبارزه با استعمار و پرخاش عليه نظام غيرعادلانه موجود در روابط بين الملل از طريق تحكيم حاكميت ملت مسلمان ايران پافشاري داشتند كه شهادت طلبي جان بركفان ايران زمين را نشان از روحيه عدم وابستگي به شرق يا غرب مي دانستند . همچنين اين روحيه را نشان از آزادگي و آزاديخواهي ملت ايران مي دانستند كه مي خواهند بدون تمكين و تسليم در برابر

ص: 4463

هيمنه قدرتهاي بزرگ، به جاي تاثيرپذيري، به تاثيرگذاري بر محيط بين الملل اقدام نمايند و رهايي از يوغ استعمارگران را بر سراسر گيتي طنين انداز نمايند . بنابراين شهادت طلبي عزيزان ايران اسلامي به جهانيان خواهد فهماند كه از دفاع مقدس، هدفي جز اعتلا و سربلندي ميهن و برقراري آزادي و استقلال در اين خطه از جهان ندارند و اين مهم در تاريخ ثبت گرديده و درسي براي آيندگان خواهد شد: "امروز روز شهادت و خون است و ... مكتب اسلام عزيزمان دستور مي دهد تا دست از آزادي خواهي و استقلال طلبي برنداريم . " (86) "اين ارزشها (شهادت) و انگيزه هاست كه انسان را از اسارت نفس اماره به سؤ و وابستگي به غرب و شرق، نجات و به شجره مباركه زيتونه لاشرقيه ولاغربيه مي رساند . " (87) "ما امروز به انتظار شهادت نشسته ايم تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهاني با سرافرازي بايستند و بار مسئوليت استقلال واقعي را در تمامي ابعادش به دوش بكشند و با افتخار پيام رهايي مستضعفين را در جهان سردهند . " (88) "در خيابانها و بازارها و كوچه ها شهيد داديم كه به مقصد برسيم . براي مقصد بود و آن مقصد همان بود كه ملت ما فرياد كشيدند و آن را خواستند: استقلال، آزادي، جمهوري

ص: 4464

اسلامي" . (89) شما اينهمه شهيد داديد تا آزادي و استقلال را به دست آوريد و بايد با چنگ و دندان اين آزادي و استقلال را حفظ كنيد . " (90) "نهضت مقدس اسلامي شما گرچه با خون پاك شهيدان و مصيبت هاي جانگداز توام بود لكن آزاديخواهي و استقلال طلبي شما در جبين تاريخ ثبت شد . " (91) "ملتي كه شهادت دارد اسارت ندارد" (92) ب - شهادت، اساس پويايي و پايايي استراتژي دفاعي بازدارندگي: امام خميني ، ضمن تاكيد بر اهميت بازداشتن عملي دشمن از تجاوز، تهاجم يا ادامه اشغال سرزمين اسلامي، سعي در استناد به روحيه شهادت طلب مردم ايران براي اثبات پيروزي اين جان بركفان بر دشمنان مادي و دنياطلب داشتند و در اين رابطه دلايل پويايي استراتژي دفاعي باز دارنده را كه بر بنياد شهادت خواهي استوار است در اموري از قبيل برتري قدرت معنوي بر قدرت مادي، ارتقا روحيه و اراده مصمم ملت شهادت طلب، موفقيت استراتژي بي باكانه و پيشرو، اعطاي اميد به مردم خودي و ايجاد ياس در دل دشمنان، وجود وحدت ملي و انسجام ملت و دولت وايجاد موج اسلامگرايي و آزاديخواهي در ميان ملتهاي جهان مي دانستند: 1 - برتري قدرت معنوي بر قدرت مادي: امام خميني معتقد بودند كه شهادت طلبي مردم مسلمان ايران

ص: 4465

نشان از به فعليت رسيدن نيروهاي الهي و معنوي و ارتقا توانايي، موقعيت، پرستيژ و حيثيت دولت اسلامي دارد كه مي تواند ضعفهاي نظامي را جبران و آسيب پذيري هاي مادي را برطرف نمايد . از اين رو، شهادت را عامل تبديل ضعف به قدرت و بيمه نمودن نظام اسلامي از آسيب هاي ظاهري مي دانستند . ايشان با تاكيد بر تحول معنوي، باطني و روحي مردم ايران كه با معيارهاي مادي، سنجشهاي بشري و انگيزه هاي عادي قابل سنجش و اندازه گيري نمي باشد به تداوم اين معنويت به عنوان رمز اصلي پيروزي تاكيد داشتند; و از اين رهگذر به دشمنان تفهيم مي نمودند كه جنگ صرفا با سلاح مادي قابل پيش بيني نيست و پيروزي نهايي از آن كسي است كه با منشا قدرت مطلقه يعني خداوند متعال در ارتباط باشد و اين جبهه الهي است كه سرانجام به فتح و پيروزي نايل خواهد شد و دشمنان تاب مقاومت در برابر آن را نخواهند داشت: "رمز پيروزي توجه به خدا بود، اشخاصي مي آمدند از جوانهاي برومند پيش من و مرا قسم مي دادند كه شما دعا كنيد ما شهيد بشويم . اين عنايت خدا بود . اين تحول، تحولي بود كه به دست بشر نمي شد انجام بگيرد . در ملت، يك تحول روحي پيدا شد، يك تحول باطني . " (93) "ملتي

ص: 4466

كه اينطور تحول پيدا كرده است كه ... جوان هايش پياده مي آيند و غسل شهادت مي كنند و پيشقدم براي شهادت هستند پيروزند . " (94) "جوانهاي ما از باب اينكه از شهادت ديگر ترسي نداشتند بلكه استقبال مي كردند از شهادت، اين قدرت را پيدا كردند كه همه به هم دست دادند و اين مملكت را نجات دادند . " (95) "ايران شهادت طلب هم از اين پديده سعادتمند مستثني نيست . " (96) "آنها عرضه اين را كه با يك ملتي كه با شجاعت خود و تعهد خود به اسلام و روي گشاده به طرف مرگ مي رود، به طرف شهادت مي رود، تا مرز شهادت مي رود، نمي توانند مقابله كنند . " (97) "اين ملت كوچك در مقابل همه اين قدرتها ... ايستاد و از خوف از مرگ نترسيد و متحول شد به يك انسان هاي الهي كه عاشق ديدار خداي تبارك و تعالي و عاشق شهادت هستند و مقصد خودشان را پيش بردند و دارند پيش مي برند . " (98) "شهادت در راه خداوند چيزي نيست كه بتوان آن را با سنجشهاي بشري و انگيزه هاي عادي ارزيابي كرد . " (99) "جوانهاي ما در حال انقلاب و حال هم باز تقاضا مي كنند كه ما دعا كنيم آنها شهيد بشوند . اين تحول بزرگي كه

ص: 4467

به اراده خداي تبارك و تعالي در اين ملت پيدا شد موجب پيروزي آنها بر يك قدرت شيطاني بزرگ كه پشتيبان او همه ابرقدرت ها بودند گرديد . " (100) "ملتي كه زن و مردش براي جانفشاني حاضرند و طلب شهادت مي كنند، هيچ قدرتي با آن نمي تواند مقابله بكند . " (101) "ملت ما يك ملتي است كه از ضعف به قدرت متحول شده است و آرزوي شهادت مي كند . يك همچو ملتي كه آرزوي شهادت مي كند، اين ملت ديگر خوف ندارد . خوب پيروز است . " )2 )102 - ارتقا روحيه و اراده مصمم ملت شهادت طلب: امام خميني ضمن تاكيد بر نقش و اهميت ايدئولوژي مكتبي و باورهاي مذهبي در پيشبرد مقاصد انقلاب و تاثير روحيه مصمم بر افزايش توان مقاومت ملت، آن را بيمه كننده نظام اسلامي و عامل پيروزي آن و خنثي كننده استراتژيهاي نظامي دشمن تلقي مي نمودند . از آنجا كه اين روحيه واراده مبتني بر آگاهي و علم و توام با شجاعت و شهامت است دشمن خود را با انسانهايي مواجه مي بيند كه حاضر به جانفشاني هستند و مرگ سرخ را بر زندگي ننگين و سياه و ذلت بار ترجيح مي دهند به گونه اي كه همانند سياست زمين سوخته، دشمن متوجه مي گردد كه به فرض فتح سرزمين،

ص: 4468

با كشوري متشكل از افراد غير مطيع و يا ديواري گوشتي از شهدا روبرو مي گردد كه براي او نفعي در بر نخواهد داشت . تاكيد امام خميني بر ارتش بيست ميليوني كه از نظر عددي موجب تقويت منابع داخلي قدرت و از لحاظ روحي موجب اعتلاي معنوي سربازان اسلام مي گردد نشان از ضرورت نمايش قدرت ملت مسلمان براي كشاندن دشمن به لبه پرتگاه دارد . لذا، از ديدگاه امام راحل، روحيه شهادت طلبي نشان از تحرك و عزت طلبي و پويايي و شجاعت براي تاختن در دل دشمنان اسلام دارد كه از اين رهگذر سياستهاي آشفته، لرزان، سازشكارانه، مبتني بر ترضيه خاطر ( tnemesaepa ) كه منجر به كمرنگ شدن ارزشهاي مكتبي مي گردد نفي مي شود و تلاش دشمنان براي مداخله نظامي و يا محاصره اقتصادي با اراده پولادين ملت مسلمان خنثي مي گردد . "مردم ما ديگر به هيچوجه حاضر نيستند تن به خواري و ذلت دهند و مرگ سرخ را به زندگي ننگين ترجيح مي دهند . ما براي كشته شدن حاضريم و با خداي خويش عهد نموده ايم كه دنباله روي امام خود سيدالشهدا (ع) باشيم . " (103) "مرگ سرخ به مراتب بهتر از زندگي سياه است . " (104) "مرگ از اين زندگي ذلت بار بهتر است . " (105) "حصر اقتصادي شماها، در

ص: 4469

آن اداره ملت ما، آن تصميم و اراده ملت ما اثري نخواهد كرد و ما مهياي مرگ هستيم . " (106) "ملت مستضعف ما ... هر چه شهيد داد مصمم تر شد . " (107) "به دنبال شهادت مردان بزرگ، بايد اراده ها مصمم تر گردد . ما بايد مهيا باشيم كه باز شهيد بدهيم ... لكن اين شهادت ها اراده هاي شماها را بايد مصمم تر كند . " (108) "شهادت يك هديه اي است از جانب خداي تبارك و تعالي براي آن كساني كه لايق هستند و دنبال هر شهادتي بايد تصميم ها قوي تر بشود . " (109) "ما 35 ميليون جمعيت داريم كه اينها بسياريشان، بسيار زيادشان، آرزوي شهادت مي كنند . ما با اين 35 ميليون به ميدان مي رويم . بعد كه ما شهيد شديم، خودتان با ايران هركاري مي خواهيد بكنيد . " (110) "اگر بر كشوري نداي دلنشين تفكر بسيجي طنين اندازد، چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد . " (111) "ارتش بيست ميليوني كه با سازماندهي خود ملت مجهز مي شوند آماده فداكاري در راه اسلام و كشور است . " )3 )112 - موفقيت استراتژي بي باكانه و پيشرو: امام خميني در راستاي تضعيف روحيه دشمنان، بر تحرك و پيشگامي و پيشروي حركتهاي شهادت طلبانه تاكيد داشتند بويژه آنكه

ص: 4470

اين حركتها را توام با هدفمداري، علم، آگاهي و رشد چشمگير مي دانستند نه آنكه از روي جهالت و پوچگرايي برخاسته باشد . ايشان با تاكيد بر اينكه اين استراتژي پيش برنده، همانگونه كه علت موجده و معده نهضت اسلامي ايران بوده، علت مبقيه آن نيز مي باشد و ملت ايران كه بي باكانه و بدون ترس از جنگ با قواي مادي به استقبال شهادت مي شتافت، قادر است با اقتدا به الگوها و اسوه هاي پاكباختگي با سلاح الله اكبر در مقابل توپ و تانك و سلاحهاي مادي بايستد و در مواردي بظاهر ممتنع براساس موازين طبيعي، به پيشروي در سرزمين دشمن بپردازد و با بي باكي آنچنان بر قلب دشمن بتازد كه آن را از درون منهدم نمايد و آسيب ناپذيري و حركت به پيش نهضت و مكتب را در تاريخ ثبت نمايد و از اين رو شهادت طلبي را نافي تقاعد و پسروي و عامل پيش برندگي مي دانستند: "آنها كه ... به شهادت رسيدند، آنها مبدا اين نهضت عظيم شدند . " (113) "مگر شهادت يك امري است كه انسان براي آن عقب نشيني كند . " (114) "امروز ايران يكپارچه تحرك است . يكپارچه فعاليت است، يكپارچه هواي عشق و شهادت و هواي عالم غيب است . " (115) "با كشتن يك نفر ولو هرچه

ص: 4471

بزرگ باشد اين ملت عقب نمي نشيند . " (116) "اينها يك تحولات روحي بود كه ... مردم ... در مقابل تانك و توپ ... با مشت خالي ايستادند و كشته دادند و جلو رفتند . يك پيشروي كه روي موازين طبيعي ممتنع به نظر مي آمد . " (117) اين حس شهادت بود و اين حس جلو آمدن براي اسلام و شهادت بود كه ما را به پيروزي رساند . " (118) "ما از شهيد دادن باكي نداريم . " (119) "زنان و مردان مي آمدند پيش من واصرار مي كردند كه شما دعا كنيد تا شهيد بشويم ... اين روحيه موجب پيشرفت است . جديت كنيد كه اين روحيه محفوظ باشد . " (120) "اصولا شهدا را قلمها مي سازند و قلمها هستند كه شهيد پرورند" . (121) "مصيبت آن است كه مكتب شكست بخورد . سيدالشهدا (ع) شهيد شد با همه اصحاب و غيره . لكن مكتب جلو رفت . شهادت او مكتب را جلو برد . " )4 )122 - اعطاي اميد به مردم خودي و ايجاد ياس در دل دشمنان: امام خميني از چهار طريق اميد و اطمينان را در دل مردم تقويت و ياس و نوميدي را در دل دشمنان ايجاد مي كردند يكي از طريق استناد به تاريخ صدر اسلام و

ص: 4472

تاريخ انقلاب تا از رهگذر تاكيد بر پيشينه هاي تاريخي و پيروي از اسطوره هاي مقاومت در صدر اسلام، نويد پيروزي اسلام را بر كفر جهاني به ملت مسلمان ايران بدهند و نشان دهند كه اسلام كه با خون شهيدان و مجاهدان آبياري شد سرانجام به ثمر نشست و درخت آن بارور شد . شيوه دوم از طريق متقاعد سازي مردم ايران بود به اينكه شهادت احدي الحسنيين تلقي مي شود و ملت ايران با تلقي شهادت به عنوان فوز و رستگاري عظيم سرانجام به پيروزي نايل خواهد شد . شيوه سوم خرسندسازي مردم به اين بود كه نيل به هدف و تحقق مقاصد مكتب موجبات عزت و شكوه و حيثيت مسلمانان را فراهم خواهد آورد و شيوه چهارم آنكه با تقويت روحيه بي باكي به مردم ندا مي دادند كه نبايستي از شهادت عزيزان و يا دخالت هاي نظامي و محاصره هاي اقتصادي بيگانگان هراسي به دل راه دهند چرا كه با روحيه شهادت طلبي و تلقي آن به عنوان پيروزي، دشمن در مقابل نهضت اسلامي ناتوان و سرافكنده خواهد شد و به شكست و نوميدي سوق داده خواهد شد . 4 - 1 - تاكيد بر پيشينه هاي تاريخي: امام خميني با تاكيد بر وقايع صدر اسلام كه مسلمانان شهادت را براي خود فوزي عظيم مي دانستند

ص: 4473

و نيز با استناد به واقعه كربلا كه سرور و سالار شهيدان امام حسين (ع) با خون خود، پيشروي قيام عاشورا را تضمين نمود و نيز انقلاب اسلامي ايران كه با خون شهيدان آبياري شد نقش پيش برنده شهادت كه موجبات رسوايي دشمنان دين را فراهم آورد مورد اهتمام قرار مي دادند تا از اين رهگذر به تضعيف روحيه دشمن نيز بپردازند: "اين تحول پيش آمد كه مردم همانطوري كه در صدر اسلام جوانهاي مسلمين، آرزوي شهادت مي كردند در ايران هم اين آرزو پيدا شد . " (123) "شهادت ارثي است كه امثال اين شخصيت هاي عزيز از مواليان خود برده اند . " (124) "مثل حسين (ع) بايد به شهادت برسيم . " (125) "اگر سيد الشهدا نبود يزيد و پدرش و اعقابشان اسلام را منسي كرده بودند . " (126) "هرچه روز عاشورا سيدالشهدا سلام الله عليه به شهادت نزديكتر مي شد افروخته تر مي شد . جوانان او مسابقه مي كردند براي اينكه شهيد بشوند ... آنها مي فهميدند كجا مي روند، آنها مي فهميدند براي چه آمدند، آگاه بودند كه ما آمديم اداي وظيفه خدائي را بكنيم . " (127) "اينطور روحيات بود كه براي شهادت داوطلب بودند، يعني از مرگ نمي ترسيدند، همانطوري كه صدر اسلام هم پيشرفت مسلمين همين بود . " (128) "اسلام

ص: 4474

از روز اول كه ظهور پيدا كرد با شهادت، اين دين حنيف را ترويج كرد . " (129) "اسلام از اول پيدايش، با خون شهيدان و مجاهدان آبياري شد و به ثمر رسيد ... با خون شهيدان ملت ما حيات خود را بازيافت . " (130) "تاريخ اسلام مشحون بوده است از اين مجاهدت ها و شهادت ها . " (131) "اينهمه بركات از شهادت ايشان (امام حسين (ع» است . " (132) "گويي خون شهيدان ما امتداد خون پاك شهيدان كربلاست . " )4 - 2 )133 - تلقي شهادت به عنوان احدي الحسنيين: امام خميني اين نكته را مورد تاكيد قرار مي دادند كه چه كشته شويم و چه بكشيم پيروزيم چرا كه به اهداف مقدس مكتب و به حفظ ميراث اسلام نايل شده ايم و مهم آنست كه انسان در راه مكتب شهيد شود نه اينكه مكتب مدفون گردد . از اين رو، ايشان معتقد بودند شهادت عزيزان پاكباخته موجب احياي اسلام و يكي از نشانه هاي پيروزي تلقي مي شود . "مردم ايران! با احدي الحسنيين پيروزي يا شهادت و وصول به لقا الله قله سعادت را بپيمائيد . " (134) "قرباني براي يك انقلاب بزرگ، نشانه يك پيروزي و نزديك شدن به هدف است . " (135) "مرگ علماي اسلام ضايعه

ص: 4475

است نه شكست" . (136) "براي ما زندگي اين دنيا مطرح نيست . مطرح هدف است و در راه هدف كوشش مي كنيم" (137) "مژده كه شهادت رمز پيروزي است . " (138) "شهادت شكست نيست ... شما يا پيروز مي شويد و يا شهيد . در هر دو جهت پيروزي با شماست . " (139) "رسيدن به مقام شهادت پيروزي ديگر است . " (140) "در ملت ما يك تحولي حاصل شد كه آن تحول سابقه نداشت . آن تحول اين طور بود كه شهادت را براي خودشان فوز عظيم مي دانستند ... اين رمز پيروزي بود . " (141) "اين تحول كه مردم شهادت را براي خودشان فوز عظيم مي دانستند ... اسباب اين شد كه اين پيروزي حاصل شد و الان اين تحول را بايد حفظش كنيم . " (142) "مرگ ما پيروزي است و حيات ما نيز پيروزي است . " (143) "رمز پيروزي ملت ما همين بود كه ديگر نمي ترسيدند از اينكه بروند توي خيابان بكشندشان . " )4 - 3 )144 - خرسندي مردم به شهادت: امام خميني بر اين نكته تاكيد داشتند كه مردم چون به هدف نزديك شده اند و توانسته اند دماغ دشمنان دين و جهانخواران بين المللي را به خاك بمالند، از شهادت عزيزان خود به يكديگر

ص: 4476

تبريك مي گويند در عين اينكه از ضايعه از دست دادن آنان سوگوارند: "ما در عين حال كه از شهادت و فقدان اين بزرگان خدمتگزار به اسلام و محرومين در سوگيم از نزديك شدن به هدف اعلا كه قطرات خون شهيدان آن را نويد مي دهند دلگرم و خرسنديم . " (145) "ابتهاج به اينكه يك ملتي آنطور متحول شده است كه در راه خدا همه چيز خودش را نثار مي كند و با آغوش باز دنبال مرگ مي رود . " (146) "تبريك در داشتن اين شخصيتهاي فداكار كه در زندگي و پس از آن با جلوه خود نورافشاني كرده و مي كنند . " )4 - 4 )147 - بي باكي از مداخلات نظامي و محاصره هاي اقتصادي: امام خميني براين نكته تاكيد داشتند كه مردم ايران با توجه به روحيه بازسازي و خودكفايي، به تقويت بنيه دفاعي خود اهتمام نموده و همزمان به تقويت روحي خود پرداخته اند . لذا با شهادت طلبي خود ثابت نموده اند كه مداخلات نظامي و يا حصر اقتصادي تاثيري بر اراده پولادين آنها برجاي نخواهد گذاشت و آسيبي به آنها وارد نخواهد آورد . "ملتي كه شهادت آرزوي اوست از دخالت نظامي و حصر اقتصادي باكي ندارد . " . (148) "شما ما را از چه مي ترسانيد؟ ما كه مهياي شهادت

ص: 4477

هستيم شما ما را از اقتصاد مي ترسانيد؟ از دخالت نظامي مي ترسانيد؟ شما كساني را كه از مرگ مي ترسند بايد بترسانيد نه مملكتي كه حاضر شده براي شهادت و شهادت را يك فوز براي خودش مي داند . " . (149) "يك ملتي كه شهادت را مي طلبند و دعا مي خواهند براي شهادت، اينها از دخالت نظامي مي ترسند؟ اينها از حصر اقتصادي مي ترسند؟ " . (150) "ملتي كه شهيد در راه اسلام ... دارد ... آسيب نخواهد ديد . " . (151) "اگر جنگ را بر ما تحميل كنند ما تمام ملتمان جنگجو است و با تمام قوا مقابله مي كنيم ولو اينكه همه ابرقدرتها هم دنبال او باشد، براي اينكه ما شهادت را يك فوز عظيم مي دانيم . " . (152) "يك ملتي كه حاضر است براي شهادت و شهادت را فوز عظيم مي داند، چه باكي از اين مسائل (جنگ) دارد؟ " . )5 )153 - وجود وحدت ملي و انسجام ملت و دولت: امام خميني ضمن تشويق و ترغيب مردم به مشاركت در جبهه دفاع از سرزمين

ص: 4478

اسلامي و تحريض به فرهنگ استقلالي و مشاركت گرا و مشاركت پذير بسيجي، بر ضرورت اتحاد، وحدت، همدلي و انسجام ملت براي تحقق آرمانها و برنامه هاي اسلام و اجراي احكام خدا و پيشبرد مقاصد الهي نهضت تاكيد داشتند تا از رهگذر اين اتحاد و همدلي و حركت انسجام بخش و وحدت توام با همياري برادرانه و حضور فعال در صحنه، ملت ايران توان مقاومت خود را در برابر فشارهاي خارجي تقويت نمايد . ايشان ضمن تاكيد بر هماهنگي و همبستگي ميان جبهه و پشت جبهه و مشاركت فعال و داوطلبانه مردم به منظور مقاومت منفي در برابر خصم و عدم همكاري با دشمن، بر ضرورت بيوند عميق و ناگسستني ملت و دولت و بهره مندي دولت از حمايت نيروهاي مردمي، مومن، با عقيده و هدفمند تاكيد داشتند تا با حضور فعال مردم در صحنه دشمن خيال تهاجم و تجاوز و يا پيشروي به خود راه ندهد كه در اين رابطه از نظر امام، ترويج فرهنگ شهادت، انسجام بخش وحدت دروني و همدلي ملت و دولت تلقي مي گردد: "ملت ما حاضر به شهادت است، كفن پوش شده است . " . (154) "مي خواهيد با به شهادت رساندن عزيزان ما، اين ملت فداكار را از صحنه بيرون كنيد . " . (155) "ملتي كه عشق

ص: 4479

شهادت در دل زن و مرد و كوچك و بزرگش جوش مي زند و براي شهادت، هريك بر ديگري سبقت مي گيرد و از شهوات حيواني و دنيايي گريزان بوده و عالم غيب و رفيق اعلي را باور كرده است، باا ين خسارات، هرچند بزرگ باشد، از صحنه خارج نمي شود . " . (156) "خوف از مرگ براي آن است كه كسي مرگ را آخر زندگاني بداند و كسي مي ترسد كه با مرگ به نابودي برسد يا به مراحلي از جزا و عقاب برسد لكن اگر ما با سلامت ايمان از اين دنيا برويم، چه در جبهه هاي جنگ كه جبهه شهادت است و چه در جبهه هاي پشت جنگ كه آن هم جبهه جنگ و شهادت است، اگر ما نايل بشويم به فوز شهادت، باكي از اين نداريم كه در اين درياي پرخروش عالم ما شكست بخوريم . " . (157) "در هر موقعي كه ما شهيد داديم ملت ما منسجم تر شد . " (158) "ملت ما هم شهادت را به جان و دل قبول مي كند واز جنگ نخواهيم هراسيد . " . (159) "اينطور روحيات بود كه براي شهادت داوطلب بودند . يعني از مرگ نمي ترسيدند . " . (160) "شما بوديد كه در همه كشور، همه جاي ايران خون داديد و شهيد

ص: 4480

داديد و اين نهضت را بارور كرديد . " . (161) اين وحدت كلمه را حفظش كنيد ... اين تحولي (روحيه شهادت طلبي) كه در جامعه ما پيدا شد اينها رمز پيروزي ما بود . اين را نگهش داريد ... و از تفرقات، از اين افتراق ها پرهيز كنيد . " . )6 )162 - ايجاد موج اسلامگرايي و آزاديخواهي در ميان ملتهاي جهان: امام خميني معتقد بودند كه شهادت نه تنها موجب تحول در داخل و نيز در استراتژي دفاعي دولت اسلامي مي گردد كه موجبات ايجاد موج در جهان را فراهم خواهد آورد . لذا روحيه شهادت طلبي موجب تحكيم جايگاه و موقعيت مستضعفان، آزاديخواهان و مسلمانان در جهان و احياي اسلام به عنوان جبهه اي ثالث و تعادل بخش درنظام بين الملل و حاكميت مستضعفان برگيتي خواهد شد . از اين رو، تلاش دشمنان براي منزوي سازي اسلام نه تنها با شكست مواجه گرديده كه دفاع شهادت طلبان از منافع امت اسلامي وتماميت ام القري موجب زنده كردن و ترويج دين و تاثير گذاري جهان اسلام و خيزش ضعيفان و نمايش قدرت مستضعفان به منظور پرخاش عليه نظام چپاولگرانه و مداخله جويانه موجود در جهان شده است و ايران اسلامي به عنوان الگويي براي ساير ملتها و مظهر شهادت طلبي، مروج ايده

ص: 4481

همبستگي بين مليتي براساس پيوند ديني و يا حركت ضداستكباري تلقي گرديده و از اين رهگذر با ايجاد موج در جهان، از انزواي ويرانگر خارج شده است چرا كه اين موج توام با علم و آگاهي و بيداري و عدم تمكين و سازش در برابر قدرتهاي سلطه جوست كه به فتح كاخهاي ستمگران و مستكبران منجر خواهد شد . "خداي تبارك و تعالي ... در شهادت يك شهيد ... همچو موجي د رايران و ساير كشورها ايجاد كرد كه ما را زنده كرد، اسلام را باز زنده كرد . " (163) "اين معجزه است كه با شهيد دادن يك عزيز، موج در تمام دنيا بلند مي شود . " (164) "مي گويند دعا بكنيد كه ما شهيد بشويم . اين تحولي كه پيدا شد در ايران و اين وحدت كلمه اي كه در ايران پيدا شد و اين توجه به اسلام كه در ايران پيدا شد بايد يك الگويي باشد از براي همه ملت ها . " (165) "قم مركز شهادت و شهامت است . از قم علم به همه جهان صادر شده است و مي شود و از قم شهادت به همه جا صادر مي شود . " (166) "صدر اسلام با يك همچو روحيه اي كه شهادت را مي خواستند آنطور پيشرفت كردند و در نيم قرن،

ص: 4482

تقريبا معموره را، معموره دنيا را، دنياي متمدن آنوقت را فتح كردند . " (167) نتيجه گيري با عنايت به آنچه گذشت دريافتيم كه از ديدگاه امام خميني، شهادت نه مظهر ايستايي كه مظهر پويايي و نه منشا فنا كه جلوه بقا و حيات و نه علامت شكست كه مظهر پيروزي است . از خودگذشتگي و جانباختگي بر مبناي مرگ آگاهي داراي جلوه هاي تحولي فردي از قبيل ايمان، اخلاص، صبر و شكيبايي، عروج به مقام ربوبي و اعتقاد به حيات جاويد است . از اين رو جهاد مبتني بر شهادت داراي مفهومي ذهني و مرتبط با مقام ربوبي است . از سوي ديگر از آنجا كه شهادت داراي تجليات اجتماعي از قبيل نهادينه سازي ارزشهاي مذهبي، مشاركت جمعي، پايداري و مقاومت، عدم هراس از دشمن، بي باكي از مرگ، غرور ملي، جوانمردي، فداكاري اجتماعي، تكليف عمومي، سازندگي انساني و بالندگي اجتماعي است، جهاد مبتني بر آن جنبه اي زميني نيز دارد كه در صدد حفظ و حراست از ميهن و سرزمين و دفاع از اموال و نواميس مملكت اسلامي است . لذا شهادت مظهر اتصال اين دو مفهوم بظاهر متضاد و ناسازگار در مبدا الهي و انساني است به گونه اي كه به رغم كثرت روشها و راهها، انسانها را به هدفي واحد و معبودي يكتا رهنمون

ص: 4483

مي سازد; همانگونه كه مولوي در دو مناسبت مي فرمايد: عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد بوالعجب من عاشق اين هر دو ضد عاشقي گرزين سرو گر زان سر است عاقبت ما را به آن شه رهبر است در بعد ديپلماتيك، شهادت از بنيادي پويا و پايا در ديپلماسي جهاد برخوردار است . در اين رابطه، دولت اسلامي مي تواند به مرگ آگاهي به عنوان مظهر شفافيت ديدگاهها براي شناساندن ذهنيات و واقعيات جامعه مسلمان به محافل جهاني استناد جويد تا از رهگذر اعلام مواضع و رساندن نداي مظلوميت خود به گوش جهانيان به اثبات حقانيت خود نزد افكار عمومي بين المللي اهتمام نمايد . امام خميني با الهام از اين مفهوم مقدس سعي در تبيين مشروعيت دفاع مقدس از طريق نشان دادن اين نكته به عالميان بودند كه جهاد صرفا در احياي ارزشهاي معنوي، حق طلبي و حفظ ميراث اسلامي خلاصه نمي شود بلكه براي حراست از ارزشهاي انساني، استقلال جويي و آزاديخواهي نيز تجويز گرديده است . با اين مستندات بود كه امام خميني در صدد اقناع جامعه بين المللي بر اين بودكه ايران اسلامي اقدام به دفاع نموده است و شايسته است به جاي اعمال فشار بر اين كشور مظلوم، كشورهاي جهان به متقاعد ساختن متجاوز براي دست كشيدن از اقدامات مداخله جويانه و

ص: 4484

اشغالگرانه خود اقدام نمايند . لذا در عين شناساندن ارزشهاي مكتبي ميهن اسلامي به جامعه جهاني، بر ضرورت پايبندي كشورها به عرف و قراردادهاي بين المللي بويژه اصل احترام متقابل و عدم مداخله در امور داخلي يكديگر تاكيد داشتند . در بعد استراتژي بازدارندگي، شهادت نه مظهر ناجوانمردي و ترس از دشمن كه تجلي جوانمردي و عياري است به گونه اي كه به جاي به كمين نشستن براي كشتن خصم در جنگهاي چريكي و مخفيانه، ايستادگي مردانه در مقابل دشمن و حضور چشمگير و آشكار در صحنه كارزار در جهاد اسلامي مورد توجه قرار مي گيرد و از رهگذر تلقي شهادت به عنوان احدي الحسنيين، برتري قدرت معنوي بر قدرت مادي و چيرگي روحيه بالا و اراده مصمم ملت مسلمان بر روحيه ياس و نوميدانه دشمنان اسلام به منصه ظهور رسانده مي شود و با نشان دادن وحدت و انسجام و همدلي ملت و دولت اسلامي، موجي از آزاديخواهي و اسلامگرايي در ميان ملتهاي جهان ايجاد مي گردد . در بازدارندگي دشمن از طريق شهادت نه تنها ترس از دشمن يا ترس از مرگ مطرح يست بلكه بر خلاف تاكتيكهاي موجود جنگي در دنيا كه براي تحريض مردم به جنگ با دشمنان، ترس و نفرت نسبت به خصم را در آنان تقويت مي كنند، در جامعه اسلامي، روحيه بي باكي

ص: 4485

از دشمن وعدم هراس از مرگ با اتكا به ايدئولوژي اسلامي ترويج مي گردد و جهاد مبتني بر شهامت، جسارت، شجاعت، فداكاري و مقاومت آنچنان روحيه بالا و اراده مصمم امت اسلامي را به دشمنان مي نماياند كه آنان را از فكر تجاوز و تهاجم و يا تداوم اشغال مملكت اسلامي باز مي دارد و در اين رابطه است كه شهادت شالوده راهبرد بازدارندگي در اسلام به حساب مي آيد .

پى نوشت ها

: 1 . امام خميني، صحيفه نور، 23/3/1361، ج16، صص2 197 - 201 . امام خميني، صحيفه نور، 9/6/1361، ج16، صص3 272 - 279 . امام خميني، صحيفه نور، 21/11/1360، ج16، صص4 43 - 44 . امام خميني، صحيفه نور، 28/1/1361 ، ج16، صص5 130 - 132 . امام خميني، صحيفه نور، 21/2/158، ج6، صص6 141 - 142 . امام خميني، صحيفه نور، 8/2/1365، ج19، صص7 296 - 297 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج15، صص8 51 - 52 . امام خميني، صحيفه نور، 18/6/1358، ج9، صص9 71 - 76 . امام خميني، صحيفه نور، 22/6/1358، ج9، صص10 101 - 102 . امام خميني، صحيفه نور، 11/10/1367، ج21، صص11 66 - 69 . امام خميني، صحيفه نور، 7/12/1367، ج21، ص12 103 . امام خميني، صحيفه نور، 21/11/1361، ج17، صص13 188 - 190

ص: 4486

. امام خميني، صحيفه نور، 20/9/1361، ج17، ص14 104 . امام خميني، صحيفه نور، 16/11/1365، ج20، صص15 59 - 62 . امام خميني، صحيفه نور، 23/2/1358، ج6، صص16 155 - 156 . امام خميني، صحيفه نور، 20/10/1359، ج13، صص17 272 - 274 . امام خميني، صحيفه نور، 12/2/1359، ج12، صص18 67 - 71 . امام خميني، صحيفه نور، 6/10/1358، ج11، صص19 107 - 115 . امام خميني، صحيفه نور، 9/12/1360، ج16، ص20 56 . امام خميني، صحيفه نور، 27/3/1361، ج16، صص21 203 - 204 . امام خميني، صحيفه نور، 10/12/1357، ج5، صص22 125 - 131 . امام خميني، صحيفه نور، 27/5/1360، ج15، صص23 95 - 102 . امام خميني، صحيفه نور، 26/1/1359، ج12، صص24 44 - 49 . امام خميني، صحيفه نور، 14/8/1359، ج13، صص25 150 - 162 . امام خميني، صحيفه نور، 13/1/1358، ج5، صص26 240 - 242 . امام خميني، صحيفه نور، 16/3/1358، ج7، صص27 59 - 64 . امام خميني، صحيفه نور، 3/9/1358، ج10، صص28 223 - 226 . امام خميني، صحيفه نور، 17/6/1359، ج13، صص29 65 - 66 . امام خميني، صحيفه نور، 22/11/1360، ج16، صص30 45 - 50 . امام خميني، صحيفه نور، 22/1/1358، ج6 ، صص31 8 - 9 . امام خميني، صحيفه نور،

ص: 4487

1/11/1359، ج14، صص32 8 - 10 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج15، صص33 51 - 52 . امام خميني، صحيفه نور، 17/6/1359، ج13، صص34 65 - 66 . امام خميني، صحيفه نور، 12/2/1359، ج12، صص35 67 - 71 . امام خميني، صحيفه نور، 17/8/1358، ج10، صص36 159 - 167 . امام خميني، صحيفه نور، 26/1/1343، ج1، صص37 67 - 82 . امام خميني، صحيفه نور، 21/6/1357، ج2، ص38 102 . امام خميني، صحيفه نور، 2/6/1358، ج8 ، صص39 269 - 273 . امام خميني، صحيفه نور، 27/9/1358، ج11، ص40 39 . امام خميني، صحيفه نور، 16/9/1359، ج13، صص41 195 - 197 . امام خميني، صحيفه نور، 3/9/1360، ج15، صص42 228 - 230 . امام خميني، صحيفه نور، 12/2/1359، ج12، صص43 67 - 71 . امام خميني، صحيفه نور، 27/3/1359، ج12، صص44 186 - 188 . امام خميني، صحيفه نور، 9/6/1360، ج15، صص45 112 - 116 . امام خميني، صحيفه نور، 3/9/1358، ج10، صص46 223 - 226 . امام خميني، صحيفه نور، 10/4/1360، ج15، صص47 53 - 62 . امام خميني، صحيفه نور، 10/12/1360، ج16، صص48 57 - 59 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج15، صص49 51 - 52 . امام خميني، صحيفه نور، 3/9/1358، ج10، صص50 223 -

ص: 4488

226 . امام خميني، صحيفه نور، 17/2/1358، ج6، صص51 124 - 126 . امام خميني، صحيفه نور، 24/12/1360، ج16، صص52 74 - 80 . امام خميني، صحيفه نور، 3/9/1358، ج10، صص53 223 - 226 . امام خميني، صحيفه نور، 13/1/1360، ج14، صص54 160 - 162 . امام خميني، صحيفه نور، 30/9/1358، ج11، صص55 68 - 70 . امام خميني، صحيفه نور، 29/1/1361، ج16، صص56 133 - 136 . امام خميني، صحيفه نور، 17/6/1359، ج13، صص57 65 - 66 . امام خميني، صحيفه نور، 11/4/1361، ج16، صص 58 219 - 220 . امام خميني، صحيفه نور، 15/11/1358، ج11، صص59 258 - 259 . امام خميني، صحيفه نور، 10/4/1360، ج15، صص60 53 - 62 . امام خميني، صحيفه نور، 19/1/1358، ج5، صص61 271 - 273 . امام خميني، صحيفه نور، 22/11/1360، ج16، صص62 45 - 50 . امام خميني، صحيفه نور، 2/11/1356، ج2، صص63 11 - 14 . امام خميني، صحيفه نور، 1/4/1360، ج15، ص64 26 . امام خميني، صحيفه نور، 28/6/1358، ج9، صص65 163 - 169 . امام خميني، صحيفه نور، 10/2/1359، ج12، صص66 65 - 66 . امام خميني، صحيفه نور، 13/4/1360، ج15، صص67 63 - 69 . امام خميني، صحيفه نور، 15/6/1360، ج15، ص68 122 . امام خميني، صحيفه

ص: 4489

نور، 19/11/1360، ج16، صص69 30 - 34 . امام خميني، صحيفه نور، 5/7/1359، ج13، صص70 98 - 99 . امام خميني، صحيفه نور، 2/11/1356، ج2، صص71 11 - 14 . امام خميني، صحيفه نور، 17/6/1359، ج13، صص72 65 - 66 . امام خميني، صحيفه نور، 13/1/1360، ج14، صص73 160 - 162 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج15، صص74 51 - 52 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج15، صص75 51 - 52 . امام خميني، صحيفه نور، 10/1/1361، ج16، صص76 98 - 99 . امام خميني، صحيفه نور، 27/9/1358، ج11، ص77 39 . امام خميني، صحيفه نور، 19/11/1360، ج16، صض78 30 - 34 . امام خميني، صحيفه نور، 18/12/1360، ج16، صص79 67 - 70 . امام خميني، صحيفه نور، 12/4/1358، ج7، صص80 250 - 254 . امام خميني، صحيفه نور، 12/4/1358، ج7، صص81 264 - 268 . امام خميني، صحيفه نور، 13/4/1358، ج8، صص82 11 - 14 . امام خميني، صحيفه نور، 11/6/1358، ج9، صص83 14 - 16 . امام خميني، صحيفه نور، 14/8/1357، ج3، صص84 15 - 17 . امام خميني، صحيفه نور، 15/4/1358، ج8، صص85 44 - 49 . امام خميني، صحيفه نور، 23/2/1358، ج6، صص86 155 - 156 . امام خميني، صحيفه نور، 22/11/1358، ج11، صص87

ص: 4490

265 - 266 . امام خميني، صحيفه نور، 29/6/1361، ج17، صص88 27 - 31 . امام خميني، صحيفه نور، 16/3/1360، ج14، صص89 265 - 266 . امام خميني، صحيفه نور، 13/8/1358، ج10، صص90 127 - 129 . امام خميني، صحيفه نور، 25/9/1360، ج15، صص91 262 - 226 . امام خميني، صحيفه نور، 29/10/1357، ج4، صص92 246 - 247 . امام خميني، صحيفه نور، 93 . امام خميني، صحيفه نور، 29/1/1358، ج6، صص94 38 - 40 . امام خميني، صحيفه نور، 29/6/1358، ج11، صص95 61 - 64 . امام خميني، صحيفه نور، 15/4/1359، ج12، صص96 220 - 225 . امام خميني، صحيفه نور، 20/9/1360، ج15، صص97 252 - 253 . امام خميني، صحيفه نور، 15/11/1360، ج16، صص98 28 - 29 . امام خميني، صحيفه نور، 12/10/1361، ج17، صص99 137 - 143 . امام خميني، صحيفه نور، 6/6/1362، ج22، ص100 329 . امام خميني، صحيفه نور، 25/5/1358، ج8، صص101 235 - 236 . امام خميني، صحيفه نور، 27/5/1359، ج13، ص102 31 . امام خميني، صحيفه نور، 5/7/1359، ج13، صص103 100 - 104 . امام خميني، صحيفه نور، 21/6/1359، ج13، صص104 80 - 84 . امام خميني، صحيفه نور، 16/3/1360، ج14، صص105 265 - 266 . امام خميني، صحيفه نور، مهرماه 1347، ج1،

ص: 4491

صص106 136 - 138 . امام خميني، صحيفه نور، 14/3/1359، ج12، صص107 153 - 155 . امام خميني، صحيفه نور، 22/6/1358، ج9، صص108 101 - 102 . امام خميني، صحيفه نور، 11/8/1358، ج10، صص109 111 - 114 . امام خميني، صحيفه نور، 11/8/1358، ج10، صص110 111 - 114 . امام خميني، صحيفه نور، 19/8/1358، ج10، صص111 178 - 184 . امام خميني، صحيفه نور، 2/9/1367، ج21، صص112 52 - 53 . امام خميني، صحيفه نور، 21/6/1359، ج13، صص113 80 - 84 . امام خميني، صحيفه نور، 9/8/1358، ج10، صص114 86 - 90 . امام خميني، صحيفه نور، 18/6/1360، ج15، ص115 142 - 151 . امام خميني، صحيفه نور، 11/9/1360، ج15، صص116 240 - 242 . امام خميني، صحيفه نور، 15/2/1358، ج6، صص117 113 - 114 . امام خميني، صحيفه نور، 23/2/1358، ج6، صص 118 148 - 154 . امام خميني، صحيفه نور، 11/3/1358، ج7، صص119 44 - 47 . امام خميني، صحيفه نور، 2/6/1358 ، ج8، صص120 269 - 273 . امام خميني، صحيفه نور، 25/2/1359، ج12، صص121 87 - 89 . امام خميني، صحيفه نور، 8/2/1361، ج16، صص122 137 - 138 . امام خميني، صحيفه نور، 15/4/1358، ج8، صص123 40 - 43 . امام خميني، صحيفه نور، 20/10/1358، ج11،

ص: 4492

صص124 238 - 240 . امام خميني، صحيفه نور، 2/2/1359، ج12، صص125 56 - 57 . امام خميني، صحيفه نور، 8/4/1360، ج15، صص126 44 - 50 . امام خميني، صحيفه نور، 17/4/1358، ج8، صص127 65 - 75 . امام خميني، صحيفه نور، 10/4/1360، ج15، صص128 53 - 62 . امام خميني، صحيفه نور، 29/12/1357، ج5، صص129 198 - 204 . امام خميني، صحيفه نور، 17/2/1358، ج6، صص130 124 - 126 . امام خميني، صحيفه نور، 7/9/1358، ج10، صص131 242 . امام خميني، صحيفه نور، 21/7/1359، ج13، ص132 118 . امام خميني، صحيفه نور، 14/8/1359، ج13، صص133 150 - 162 . امام خميني، صحيفه نور، 26/10/1357، ج4، صص134 235 - 236 . امام خميني، صحيفه نور، 27/6/1360، ج15، صص135 157 - 159 . امام خميني، صحيفه نور، 11/4/1361، ج16، صص136 219 - 220 . امام خميني، صحيفه نور، 23/6/1358، ج 9، صص137 112 - 115 . امام خميني، صحيفه نور، 17/2/1358، ج6، صص138 124 - 126 . امام خميني، صحيفه نور، 17/6/1358، ج9، صص139 57 - 58 . امام خميني، صحيفه نور، 21/4/1359، ج12، ص140 244 . امام خميني، صحيفه نور، 1/4/1360، ج15، صص141 27 - 34 . امام خميني، صحيفه نور، 17/1/1358، ج5، صص142 262 - 263 . امام خميني،

ص: 4493

صحيفه نور، 13/4/1358، ج8، صص143 6 - 10 . امام خميني، صحيفه نور، 28/2/1360، ج14، صص144 226 - 228 . امام خميني، صحيفه نور، 24/4/1358، ج8، صص145 125 - 127 . امام خميني، صحيفه نور، 11/4/1361، ج16، صص146 219 - 220 . امام خميني، صحيفه نور، 4/10/1359، ج13، صص147 223 - 224 . امام خميني، صحيفه نور، 11/2/1358، ج6 ، صص148 109 - 110 . امام خميني، صحيفه نور، 14/3/1359، ج12، صص149 135 - 141 . امام خميني، صحيفه نور، 14/3/1359، ج12، صص150 153 - 155 . امام خميني، صحيفه نور، 14/3/1359، ج12، صص151 135 - 141 . امام خميني، صحيفه نور، 27/5/1359، ج13، ص152 31 . امام خميني، صحيفه نور، 17/7/1359، ج13، ص153 116 . امام خميني، صحيفه نور، 14/8/1359، ج13، صص154 150 - 162 . امام خميني، صحيفه نور، 25/9/1358، ج11، صص 155 14 - 24 . امام خميني، صحيفه نور، 9/4/1360، ج15، صص156 51 - 52 . امام خميني، صحيفه نور، 22/11/1360، ج16، صص157 45 - 50 . امام خميني، صحيفه نور، 28/2/1360، ج14، صص158 226 - 228 . امام خميني، صحيفه نور، 9/6/1360، ج15، صص159 112 - 116 . امام خميني، صحيفه نور، 17/7/1359، ج13، ص160 116 . امام خميني، صحيفه نور، 19/12/1357، ج5، صص161 198

ص: 4494

- 204 . امام خميني، صحيفه نور، 17/1/1358، ج5، صص162 253 - 254 . امام خميني، صحيفه نور، 16/4/1358، ج8، صص163 53 - 60 . امام خميني، صحيفه نور، 15/2/1358، ج6، صص164 113 - 114 . امام خميني، صحيفه نور، 16/2/1358، ج6، ص165 120 . امام خميني، صحيفه نور، 20/10/1358، ج11، صص166 238 - 240 . امام خميني، صحيفه نور، 6/6/1359، ج13، ص167 51 . امام خميني، صحيفه نور، 12/6/1358، ج9، صص42 - 19 دكتر محمدرضا دهشيري - استاديار علوم سياسي در دانشگاه امام صادق (ع)

ص: 4495

جنبه هاي مذهبي و روحاني آثار امام خميني (س)

32 چكيده: مقاله اي از پروفسور دسارت استاد روانشناسي ارتباطات دانشگاه پ در سالگرد ارتحال حضرت امام خميني از سوي موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) اولين دوره مسابقات ادبي - هنري "در حريم يار "برگزار گرديد. به همين مناسبت مقاله اي از سوي پروفسور "فرانسيس دسارت"، ( TRASSED SICARF ) درباره جنبه هاي روحاني و مذهبي حضرت امام خميني (س) به دستمان رسيد، وي عضو دائمي اتحاديه بين المللي مربيان صلح جهاني در يونسكو، "اكوسوك" و "يونيسف" و استاد روانشناسي ارتباطات دانشگاه پاريس مي باشد، مقاله "دسارت" را مي خوانيم: تصور مي كنم اجازه مي دهيد كه يك مسيحي در مسابقه "در حريم يار" كه از طرف موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني برگزار مي گردد، به منظور تجليل از شخصيتي كه به ملت ايران امكان داد تا خود را از ديكتاتوري شاهنشاهي برهاند - شركت نمايد. هت شركت در اين مسابقه، رساله خود را تحت عنوان ملاحظاتي در مورد جنبه هاي مذهبي و معنوي (روحاني) آثار امام خميني، به پيوست ايفا مي دارم. موقع را مغتنم شمرده و تقاضا مي كنم چنانچه امكان داشته باشد چند كتاب يا نشريه درباره اسلام و انتشارات امام درباره مذهب، تشيع و دستاوردهاي كنوني ايران برايم ارسال فرماييد. خواهشمند است عاليترين ارادات مرا بپذيريد. دايرةالمعارف "اونيورساليس" كه در

ص: 4496

زمينه اشاعه علمي به عنوان يك مرجع شناخته شده، معروف است درباره تشيع مي نويسد: تحرك چشمگير مذهب تشيع معاصر كه در ابداع نهادهاي سياسي مذهبي كاملا جديد، توانايي خود را نشان داده با سنتهاي ناشي از فرهنگ مذهبي غني، نزديك است و بنابراين نمي توانيم از اهميت اين مذهب اسلامي غافل باشيم. اساسا و به طور آشكار مطبوعات بين الملل و محافل سياسي غربي، درباره مذهب تشيع و به طور دقيق تر در مورد شخصيت امام خميني - قدس سره - شناختي ندارند. بنابراين پيام شيعه و اقدام شخصي حضرت امام (س) براي مسلمانان و نيز براي پروتستانها در غرب قابل درك نمي باشد. مذهب شيعه به علت اراده در اعتصام اكيد به پيام قرآن، از بدو وجود، مذهب پروتستان و پروتستانيزم كه مخالف هرگونه تعصب اغراق آميز كليسايي كه منجر به فساد و تباهي است، شباهت دارد. عرفان تشيع الهام بخش "يواخيم فيور" گرديد و با زيباترين دوران عرفان در آلمان زمان مارتين لوتر شباهت پيدا كرد. اما اقدام شخص حضرت امام خميني - قدس سره - چه از نظر مذهبي و چه از نظر اجتماعي و سياسي و چه از نظر رواني و تاريخي، انسان را به ياد ژان هوس، مارتين لوتر، ژان كلون و صاونارول كه ايمان وشور خود را در خدمت

ص: 4497

انقلاب مذهبي قرار دادند، مي اندازد. به ياد بياوريم كه واژه "ديوانگان خدا" كه در حال حاضر به افراد فعال اسلامي كه از امام خميني (س) الهام گرفته اند، اطلاق مي شود، در فرانسه در دوران جنگهاي مذهبي و زماني كه لويي چهاردهم با پاپها متحد گرديد و مسيحيان پروتستان را قتل عام نمود، مصطلح بود. پروتستانهاي كوه نشين تحت رهبري پاستورها و با الهام از جانب خداوند به صحاري زدند و براي خدا و آزادي به خودساختگي پرداختند و از همان موقع به ديوانگان خدا ملقب شدند و عامل اين مطالعات افتخار دارد كه خود را از نظر معنوي وارث آنها بداند. ويليام كاروشه حقوقدان بين المللي شهير و نويسنده مقالات سياسي و وكيل دادگستري فرانسه از سلاله هوگتوتها در كتاب خود موسوم به "امام خميني و اسلام" مي نويسد: امام خميني ديوانه نيستند ايشان داراي ضميري كاملا روشنند و كساني كه نسبت به عقل مشاراليه ترديد دارند، داراي حماقتند و از پديده امام خميني اصلا چيزي درك نكرده اند. هدفي كه امام (س) دنبال كردند، ايشان را بيشتر در رديف انبيا قرار مي دهد. معظم له پس از گذشت چند سال بعد از به قدرت رسيدن، به شخصيتي افسانه اي تبديل شدند و در افسانه ايشان عبارات انقلاب، رياضت اقتصادي، عرفان به طور مرتب تكرار مي شود. او تنها رئيس

ص: 4498

كشوري بود كه مرتب به طور علي و آشكار او را به عنوان قابل، دروغگو، اوباش و غيره خطاب كردند. متاسفانه تذكر فوق نشان مي دهد كه مطبوعات به اصطلاح بين المللي (كه اكثر اوقات تسليم مبالغه و گزافه گويي جهان شمول و يا آخرين مدافعين ماركسيسم شده بودند) به امام خميني - قدس سره - بي آنكه به مطالعه واقعيت پيام و حيات وي بپردازند و يا آن را درك نمايند، اهانتها روا داشتند. مسلما امروز هيچ گونه تحليلي در سطح يك ملت انجام پذير نيست و سرتاسر گيتي جولانگه ماست. با اينكه اميدواريم روزي شاهد تفاهم متقابل ميان ملل و يك هماهنگي بين المللي باشيم، ولي قبول اينكه بايد هر جامعه اي با معيارهاي خاص، محورهاي توسعه مشخص به خود و تحليلهاي اجتماعي سياسي مختص در ژرفترين اصالت ريشه هاي فرهنگي و مذهبي خود فرو رود و غوطه ور گردد، امري ضروري است. ملت ايران پس از تحمل ديكتاتوري شاهنشاهي كه سعي كرد با اعمال خشونت يك الگوي خارجي و يك فرهنگ فاقد اصالت را به او تحميل كند، به رهبري امام خميني - قدس سره - دست به يك انتخاب زد. ايران مي بايست براي بازيابي شرف خود، ايمان خود را باز مي يافت. مساله مهم جهش در راه بازيابي شرف ملي و ايمان ملت ايران بود. امام در وصيتنامه

ص: 4499

خود تصريح كرده اند كه اسلام و هيچ يك از اديان توحيدي، هرگز با مظاهر تمدن و نوآوريها و اختراعات و ابتكارات صنعتي مجهز كه به ترقي و تمدن انساني منجر مي گردد، مخالفت نبوده و نخواهد بود; علم و صنعت و ترويج آن در اسلام و قرآن مورد حمايت قرار گرفته است. امام از قول قرآن اضافه مي كنند كه كليه اديان آسماني شناعتها و ننگهايي نظير همجنس بازي را كه دنياي ما را ملوث كرده، ممنوع كرده اند. اين وصيتنامه تاريخي تشويق ننگ و عار از جانب غربزدگان و شرقزدگان را محكوم مي كند. يعني به عبارت ديگر كساني را كه از آنها تقليد مي كنند و هيچگونه شخصيتي ندارند و ريشه هاي خود را فراموش كرده اند، محكوم مي سازد. امام مي خواهد، جامعه اي از انسانهاي آزاد و داراي حسن اخلاق تشكيل يابد. چنين خواسته اي نيز در سنتهاي غربي پيش از آنكه بعضيها آنها را ملوث سازند، وجود داشته است. بلاي قاچاق و استفاده از مواد مخدر، ايدز و ساير شنايع، نشانه افول اخلاقي جامعه ماست. و صداهاي رسايي براي مخالفت با آنها وجود دارد و آنهايي كه اين صداها را مورد انتقاد قرار مي دهند، آگاهانه و يا ناآگاهانه وارد بازي عوامل خلع سلاح اخلاقي عصر ما مي گردند. امام خميني - قدس سره - دشمن ساير اديان الهي

ص: 4500

نبودند. مسيحيت و يا زردشتي در ايران وجود دارد. امام در نوئل سال 1977 در زماني كه مبارزه با ديكتاتوري شاهنشاهي توسعه يافته بود ضمن پيامي خطاب به مسيحيان اظهار داشتند كه اي ملت مسيح، اي ملت بزرگ از شما مي خواهم كه براي رهايي ملت ما از شر هوسهاي شاه ستمگر دعا كنيد. چنين رفتاري از جانب امام كه گفته بودند عيسي گراميترين پيامبر است و از جانب خدا براي مدد و ياري ستمديدگان و استقرار عدالت مبعوث و فرستاده شده، عادي است. علم ارتباطات در زمينه دين شناسي به ما اجازه مي دهد كه انقلاب ايران و انقلاب مذهبي پروتستانهاي اروپا را مقايسه نماييم. اختراع چاپ در بدو امر، به صورت يك تكنيك به استفاده مصلحين بزرگي مانند لوتر و كالون درآمد درست همان طور كه نوارهاي ضبط صوت مانند يك اسلحه براي اشاعه افكار و پيامهاي مردمي امام مورد استفاده قرار گرفت. هانري كوربن متفكر بزرگ فرانسوي، كارشناس در زمينه عرفان در مسيحيت و روحانيت پروتستان و مهمترين كارشناس غرب در زمينه تشيع مي گويد: قرآن امامي، گنگ ولي امام قرآني، ناطق است و به نظر مي رسد اين چنين قضاوت درباره امام خميني بحق باشد. اين انساني كه در مطبوعات غربي به حد زيادي مورد افترا واقع گرديد، در طفوليت زماني كه شش ماه

ص: 4501

داشتند، در اثر مرگ پدر كه در زير شكنجه رژيم شاهنشاهي چشم فرو بست متاثر گرديدند. پدر ايشان يكي از روحانيان و وطن پرستان مشهور بود. امام فرزندان خود را با اخلاصي بزرگ تربيت كردند. احمد فرزند امام تعريف مي كند. روزي پدر، او را به دليل اينكه مگسي را كشته بود، سرزنش كرده و گفته بود اين موجودات خدا، حتي با وجود اينكه ما را آزار مي دهند، حق حيات دارند. يك چنين عقيده اي افكار امام و افكار دين شناس بزرگي مانند آلبرت شواتير را به هم نزديك مي سازد. يكي از فرزندان امام، در رشته زبان بين المللي، اسپرانتو تحصيل نموده و ظاهرا قرآن را با اين زبان ترجمه كرده است. اين مساله وسعت تفكر امام در برابر زباني كه در قرن گذشته توسط يك دانشمند لهستاني يهودي كه ضد صهيونيست و. . . بود، نشانه اين است كه نظريات امام در علم كودك شناسي نيز شايسته توجه است. امام طرفدار تربيت كودك از طريق بازي بودند در اين زمينه مجله پيام اسلام يادآور مي شود: امام معتقد بودند كودكان بايد آزاد باشند و بازي كنند. اگر طفلي اشتباهي مرتكب شود و يا چيزي را بشكند و يا خود را مجروح كند، بايستي والدين را مجازات نمود و نه كودك را چون بر والدين است كه

ص: 4502

كودكان خود را از هرگونه خطر دور سازند. تفكر و معنويت مذهبي امام خميني - قدس سره - دو ركن مهم اقدام انساني ايشان است آيت الله خامنه اي درباره امام مي گويند: امام خميني تا آخرين لحظات حيات، دعا و عبادت را فراموش نكردند. اين مطلب نشانه عظمت امام است كه با توسل به دعا و معنويات به چنين شخصيت انساني و مذهبي رسيدند. امام حقيقتا مهمترين آثار مذهبي را مطالعه و تفسير كرده اند. يك مذهبي واقعي، جز محو شدن در خدا و داشتن ارتباط مداوم با او هدف ديگري را دنبال نمي كند، داشتن ايمان واقعي به خدا فقط با بيان و زبان و الفاظ نيست; ايمان و اعمال خير با دانش عجين گشته و اساس سعادت و آرامش انسان را تشكيل مي دهد. انجام چنين اقدامي نياز به تحمل رنج و رياضت و يك روان شاد دارد و اين امر در اثر خودسازي دائمي و ارتباط مداوم با خدا ميسر مي شود. چنين مطالعات معنوي و مذهبي از طرف افراد مذهبي ساير اديان الهي نيز كاملا قابل قبول است، مذهبيان اصيل مسيحي از نظر معنوي، در رنگين كمان افلاك به بزرگترين مذهبيان مسلمان ملحق مي شوند. چون همين الهامات نيز براي آنان به شكل ديگري وجود دارد. الهامات خداوندي نيز داراي احكام اجتماعي، سياسي

ص: 4503

است. امام در نطق مورخ مارس سال 1979 كه در اوايل پيروزي انقلاب اسلامي ايراد كردند، گفتند: انقلاب ايران تنها براي سرنگوني رژيم سلطنت نبود، بلكه اين انقلاب براي بنيانگذاري جامعه اي الهام گرفته از خداوند مي باشد، برخي انتقاد خواهند كرد و از حكومت مذهبي سخن خواهند گفت. من فقط به اشاره به ايجاد جمهوريهايي كه توسط كالون و صاونارول و همچنين متفكران عارف گمنام تشكيل شدند، اكتفا مي كنم. اينها پيام آوران انقلاب فرانسه بودند. انتقاد عليه رژيم (امام) خميني - قدس سره - از جانب كساني كه ايران را نديده و يا در مورد تشيع كتابي نخوانده و حتي با غربيهايي كه ايران را شناخته اند، ملاقات و تماس نداشته اند، صورت مي گيرد. غرب و آمريكا ماده پرست با پناه بردن به برتريهاي من درآوردي، حتي واقعيتهاي حوادث انقلاب ايران را احساس نمي كنند. جمهوري اسلامي ايران هرگز به هيچ كشور ديگري حمله نكرد. موقعي كه در سپتامبر سال 1980 صدام حسين ديكتاتور عراق به ايران حمله نظامي كرد و خود را پيمان شكن و امپرياليست نشان داد، چه كسي در جهان فرياد انزجار برآورد و يا با ملت رنجديده ايران كه به شرف ملي او صدمه وارد آمده بود، همبستگي نمود؟ چه كسي در مطبوعات از وطن پرستي مسيحيان ايراني كه دوش به دوش

ص: 4504

هموطنان شيعه خود عازم ميدان جنگ بودند، مطلب مي نوشت؟ چه كسي ميهن دوستي ارامنه ايران را مطرح كرد و يا مساله فرار اسقف اعظم كلداني تستوري با خانواده او را به ايران بازگو كرد؟ هيچكس به حقيقت علاقه نشان نمي داد و تنها اميدشان به اين بود كه ايران از پاي درآيد و تضعيف گردد. زماني كه همين صدام حسين در ماه اوت 1990 به كشور كوچك كويت يورش كرد، همه كساني را كه در سال 1980 در برابر حمله عراق به ايران لال بودند، را بر آن داشت تا توسعه طلبي عراق را محكوم كنند. معذلك براي يك تحليل گر مخلص، مسلم بود كه عراق صدام حسين به اجبار بايد به صورت يك قدرت مهاجم در مي آمد; زيرا ايدئولوژي عدم تسامح و غرور او، وي را به انجام چنين اعمال منفي اي مجبور كرد. با اينكه صدام حسين با مطرح سازي آزادي اماكن مقدسه، رياكاري خود را نشان مي داد (او اصلا ايمان ندارد) ، محافل بين المللي كه در سال 1980 در موقع حمله به ايران، اولين سنگر بناي امپرياليسم فاشيست بعث قلابي بغداد را ناديده گرفتند، نيز رياكارند. ايران نمي خواهد به كسي حمله كند و بايد تفكر امام خميني - قدس سره - را براي راه و روش مذهبي و گام نهادن به سوي روشنايي،

ص: 4505

تحليل كرد. البته مسلما ايرانيها و ساير مسلمانان به سختي ايشان را درك كردند و يا به تصور اينكه در خدمت ايشان بودند، تفكر مشاراليه را به گونه ناقصي تفسير مي كردند. در چنين حالتي نبايد اشتباه را متوجه رجال مذهبي و معنوي كه اصالت ملت خود را در ارزش ايمان او بازيافته اند، كرد. تنها افرادي كه ايمان و حس همبستگي ندارند با ايده ها و تفكرات حضرت امام مخالفت مي ورزند براي يك فرد مسلمان، مهم تحليل و درك مطالب است و نه قضاوت و تحسين، بدون شك شخصيت امام خميني - قدس سره - شايسته چنين اقدام مثبت و روشنگرانه اي مي باشد.

ص: 4506

جهان و انقلاب معجزه آساي خميني

12 چكيده: امام خميني و انقلاب اسلامي در آيينه مطبوعات جهادي و سياسي افغا اشاره: بازتاب و حركت انقلاب اسلامي در جهان، بخصوص در كشورهاي همسايه و مسلمان و توجه و بيداري انسان در پناه روي كردي دوباره به شناخت حقيقت وجودي خود و رمز و رازهاي آن و توجه به آراء و انديشه هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران از جمله مسايل و مطالعاتي است كه آثار آن را مي توان درحوزه هاي فكري و سيستم هاي رسانه اي و تاليفات اهل قلم و هنر به وضوح و روشن ديد. از طرفي سعي در مخفي نگاهداشتن و تلاش هاي بي حد و مرز سردمداران رسانه هاي غربي و توليد و تكثير ابزار انتقال پيام براي پوشش دادن افكار عمومي جهان به گونه هاي مختلف، مبارزه براي جلوگيري از رشد سريع و بيداري نسل كنوني جهان، همه گواه و نشانگر آنست كه بيم و هراس مديران و برنامه ريزان حكومت هاي غربي و عوامل منطقه اي آنها در جهان از آن است كه بيداري ناشي از ظهور حكومت اسلامي در ايران در آينده اي نه چندان دور به محدوده و قلمرو نا امن آنها نيز وارد خواهد شد و از اينرو با ايجاد جو اختناق، اعمال سانسور و توطئه سكوت، بر آنند تا در حد ممكن مرزهاي فكري و حوزه هاي حكومتي

ص: 4507

خود را از اين بيداري در امان نگه دارند كه لاجرم امري ناشدني است و حقيقت در پرده كتمان ماندني نخواهد بود. حضور بر آن است تا با بررسي و كنكاش در حوزه هاي مطبوعاتي كشورهاي مختلف با نگاهي تحليل گونه بازتاب حركت انقلاب اسلامي را در مناطق مختلف از طريق بررسي مطبوعات به نقد و تحليل و نظر بكشاند، در اين شماره نگاهي داريم به مطبوعات و انتشارات سازمانهاي جهادي و سياسي كشور افغانستان. شخصيت والاي امام خميني (س): اولا چند نكته پيرامون شخصيت والاي حضرت امام به رشته تحرير درآورده و ثانيا بازتاب و جايگاه او را در ژرفناي انديشه انديشمندان و قلم داران و جهادگران افغانستان در دست بررسي قرار مي دهيم. امروز جهان اسلام شاهد است كه آن سياست و عظمتي را كه از قرنها پيش از دست داده بود و در اثر از دست دادن آن سالهاي ركود و انحطاط را سپري مي كرد بار ديگر با قيام و نهضت آن بزرگ مرد تاريخ جهان اسلام بدست آورد، رادمردي كه فرياد زد: "اگر جهانخواران در مقابل دين ما بايستند ما در مقابل همه دنياي آنان خواهيم ايستاد". اين شخصيت عاليمقام و مجاهد كبير در عصري ظهور كرد كه الحاد و كفر جهاني پس از سيطره كامل بر مسلمانان قصد

ص: 4508

داشت هويت آنان را مسخ، محو و نابود سازد و نام اسلام را از صفحه جغرافياي گيتي بزدايد. در حاليكه انديشه و افكار ديگر شخصيت هاي بزرگ اسلامي در احياي مجد و عظمت اسلام، استقلال و آزادي مسلمانان و پيروزي جهاد و انقلاب اسلامي صرفا در لابلاي ساير افكار ونظريات شان باقي مانده است و قادر نشدند انديشه خويش را در عمل پياده كنند و جامعه ايده آل و حكومت اسلامي مورد نظرشان را تاسيس كنند. اين شخصيت هاي بزرگ اسلامي درقرن هاي اخير و در عصر حاضر به نحويكه تذكر رفت از علامه سيد جمال الدين حسيني كه بنيان گزار نهضت جهاني اسلامي بود گرفته تا حسن البناء، سيد قطب ابوالاعلي مودودي، علامه اقبال لاهوري، همگي در احياي مجد و عظمت اسلام و قطع سلطه و نفوذ كفر و الحاد از جامعه مسلمانان، ايثارگري و قهرمانيهاي فراموش نشدني و بي نظيري را انجام دادند ولي عملا نتوانستند طاغوتيان را از اريكه قدرت و حكمروائي بر جوامع و كشورهاي اسلامي به زير بكشند و انقلاب اسلامي را با تاسيس حكومت اسلامي و اداي متن و محتواي واقعي ارزشهاي اسلامي به پيروزي برسانند. امام خميني (س) در چنين وضع آشفته اي بپا خواست و با قيام خود جلوه اي از حيات راستين را براي امت اسلام به

ص: 4509

ارمغان آورد. و بار ديگر حاكميت اسلام را كه قوس نزولي خود را مي پيمود در سرزميني وسيعي از جهان اسلام مستقر ساخت، و موج ويرانگر انفكاك دين از سياست را مهار كرد و احكام دين اسلام را به جهانيان عرضه داشت و بدين منوال با رهبري پيامبر گونه خود كشتي طوفان زده اسلام را كه در ميان امواج پر تلاطم كفر و الحاد گرفتار شده بود با كمال متانت و درايت خاص به ساحل نجات رساند و از گزند غارتگران غرب و شرق حفظ كرد، به عبارتي ديگر انقلاب اسلامي را كه بعد از رحلت حضرت رسول گرامي اسلام از مدارش خارج شده بود، در اثر مساعي خستگي ناپذير و موضع گيري هاي شجاعانه خود به مدار اصلي بازگرداند. امام (س) در بعد ديگر انقلاب اسلامي موج عظيم گرايش جوانان مسلمان را كه ويت خود را باخته بودند به سوي اسلام و انقلاب مهيا نمود، نهضت و جنبش اسلامي را بيش از هر زمان ديگر به سوي تحقق اهداف و آرمانهاي الهي آن رهبري كرد و بالاخره آن را به شكل زنجيره و سلسله اي نيرومند متشكل نمود، كه رشد جهان شمول اسلامي و گرايش همگاني امت اسلامي به سوي خود آگاهي الهي و رهائي جامعه اسلامي از زنگار افكار پوچ و تاثيرات فرهنگ مادي

ص: 4510

و الحادي از جمله پي آمدهاي آن مي باشد. بايد اعتراف كرد كه در تاريخ معاصر نقش امام خميني در آگاهي بخشيدن به مسلمانان و بر ملا ساختن چهره دشمنان اسلام و بخصوص در بالا بردن سطح بينش و دانش قشر جوان كه در لجن زار فرهنگ مبتذل غرب و شرق غوطه ور شده بودندمنحصر بفرد بود زيرا نه تنها از ضرورت استقلال و آزادي مسلمانان از زير يوغ استعمارگران طرح نظري ارائه دادند بلكه انقلاب اسلامي را در كشور اسلامي ايران رهبري كردند و به پيروزي رساندند، و اين بزرگترين نقطه امتياز و برتري شخصيت ايشان در ميان ساير شخصيتهاي اسلامي در چند قرن اخير به حساب مي آيد. امام خميني (س) در انديشه ملت و مطبوعات جهادي افغانستان: انديشه و نظريات انقلابي و رسالت تاريخي آن حضرت و بازتاب گسترده نقش برجسته و تاثير ژرف ايشان بر ملت افغانستان و بخصوص رجال سياسي و چهره هاي جهادي، تا حدي است كه همگان اذعان دارند كه ملت افغانستان اعم از شيعه و سني از صميم قلب به او ارادت دارند. حضرت امام (س) مرجع تقليد شيعيان افغانستان بود كما اينكه شيعيان ديگر نقاط جهان نيز او را به حيث يگانه مرجع تقليد خويش مي شناختند. مردم افغانستان به بيانات رسا و سحرانگيز حضرت امام (س)

ص: 4511

كه آن را "ان من البيان لسحرا" مي دانستند گوش فرامي دادند و به عمق مطالبي كه با بيان رسا و دلنشين طرح مي نمودند مي رسيدند و آنرا سر لوحه عمل خويش قرار داده اند، بخصوص جهادگران افغانستان كه حضرتش را يگانه ملجا و ماواي خويش مي دانستند و به اميد و اتكا به نيروي كفر ستيزي او در پشت سنگر مي نشستند و از حضرت او درس كفر ستيزي، شجاعت و استقامت و پايمردي را آموخته اند. زماني كه جهاد گران افغانستان شعار "خون بر شمشير پيروز است" را از زبان آن حضرت شنيدند با درك واقعي مفهوم "پيروزي خون بر شمشير" وارد صحنه هاي نبرد شدند و با جان نثاري و پيكار بي امان در برابر دشمن عملا مشاهده كردند كه واقعا مي تواند خون بر شمشير پيروز شود. موقعيكه حضرت امام (س) فرمودند: "كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا" كربلاها در سرزمين بخون آغشته و گلگون افغانستان بوجود آوردند و يزيديان بيشماري را در عاشوراهاي آن ديار بلا كشيده به خاك و خون كشيدند بحديكه صداي شكستذلت بار و تحقير آميز، ملحدان روسي و چاكران و سرسپردگان كاخ نشينان كرملين را كر كرد و ستونهاي ايدئولوژي ماركسيستي فرو پاشيد و به موزه هاي تاريخ سياسي جهان سپرده شد. در لحظه اي كه اين فراز از سخنان آن

ص: 4512

مجاهد كبير را شنيدند كه مي فرمودند: " افتخار بر رزمندگاني كه جبهه هاي نبرد را با مناجات خويش و راز و نياز با محبوب خود عطرآگين نموده اند، فخر و عظمت بر جوانان عزيزي كه در راهي قدم برداشته و پاسداري از مكتبي مي كنند كه شكست ناپذير و سرتاسر پيروزي است" لبيك گويان اعلام داشتند كه: "اي امام آرمانهاي مقدستان را تا لحظه شهادت و دشوارترين و سخت ترين زمانها و نامساعدترين لحظات به پيش خواهيم برد و سلاح رزم و مبارزه و جهاد را هيچگاه تا رسيدن و تحقق بخشيدن به اهداف و آرمانهاي الهي شما به زمين نخواهيم گذاشت. و حال به منظور رسيدن به عمق بازتاب گسترده شخصيت حضرت امام (س) در رابطه با ملت افغانستان جرايد و مجلات منتشره سازمانهاي جهادي را بگونه ذيل به مطالعه مي نشينيم: 1- مجله ميثاق خون مجله مذكور ارگان انتشاراتي جمعيت اسلامي افغانستان است كه به مناسبت رحلت حضرت امام، پيام تسليت مجاهدان و مبارزان و شخصيت هاي مبارز و اسلامي افغانستان را كه به حضور مقام معظم رهبري حضرت آية الله خامنه اي و مردم ايران صادر شده بود در صفحه اول به چاپ رساند مبني بر اينكه: "وفات امام خميني بزرگمرد تاريخ معاصر جهان اسلام ضايعه اي جبران ناپذير و حادثه اي است دردناك كه مسلمانان را

ص: 4513

در نقاط مختلف جهان سخت تكان داد". چه شخصيتهاي بزرگ مذهبي و سياسي در جهان اسلام در حدود مرزهاي جغرافيايي كشور و زادگاه خويش محدود باقي نمي مانند و مربوط به كل جهان اسلام اند. "امام خميني كاپيتاليزم و كمونيزم هر دو را مردود خواند و راه نجات بشريت را تنها در پيروي از تعاليم والاي اسلام مي دانست. او در برابر مستكبران شرق و غرب قوي و مقاوم بايستاد و با هر نوع فشار و توطئه پنجه نرم كرد و آزاده و سربلند زيست". لازم به تذكر است كه با تاسي از اصل ارائه شده توسط حضرت امام خميني (س) كه راه نجات بشريت را منحصر در پيروي از تعاليم والاي اسلام مي داند، تمام سران گروه هاي سياسي افغانستان از جمله آقاي رباني در ارتباط با ساختمان و اداره سياسي افغانستان چنين ابراز نمودند كه: اصل حاكميت اسلام عزيز از جمله اساسي ترين اصول لازم براي بقاي كشور و بقاي اسلام مي باشد. و نيز مشاراليه گفت كه بجز حكومت اسلامي در افغانستان، جمعيت اسلامي افغانستان به هيچ رژيمي و به هيچ راه و رسم سياسي ديگري اجازه نمي دهند كه پياده شود. اضافه بر اين، مجله مذكور در سر مقاله خود مي نويسد: " . . . حضرت امام خميني (س) يكي از اين

ص: 4514

فرزانه فرزندان مكتب قرآن بود كه عمر عزيزش را در سايه قرآن سپري كرد، زندگي و حياتش را در همه ابعاد به خاطر خدا و در راه خدا وقف نمود، او جز خدا حاكمي را نمي شناخت و جز قرآن قانون و دستوري را". در ادامه سر مقاله پس از آنكه اوضاع نابسامان ايران پيش از انقلاب و ايجاد رعب و وحشت، اختناق، ترور و قتل و كشتار بيرحمانه فرزندان مبارز اسلامي در دوره حكومت طاغوت، تسلط و نفوذ بالقوه استكبار جهاني بر رژيم طاغوتي تشريح شده آمده است: "شاه و ايادي ننگينش از ايران گريختند و رستاخيز عظيمي در ميان ملت ايران بپا گرديد". و در مقاله اي ديگر تحت عنوان "امام خميني بزرگمردي از دنياي اسلام و عالم بشريت" كه در مجله ميثاق خون انتشار يافته چنين مي خوانيم: ". . . در تاريخ اخير اسلام خاصة با تبارز استعمار جديد غرب و شرق بعد از سپري شدن قرون وسطي و انكشاف صنعت و تكنولوژي عصري كه مسلمانها و كشورهاي اسلامي به زير تسلط و نفوذ كافران كشيده شدند امام خميني (س) در ميان ميليونها تن امت اسلامي دنيا يگانه شخصيت ممتاز و بزرگي محسوب مي شود كه بسي اوصاف و خصوصيات عالي يك شحصيت اسلامي را فقط منحصر در خود دارد".

ص: 4515

2- مجله فتح اين مجله كه ارگان انتشاراتي ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح حزب الله افغانستان است طي سرمقاله با عنوان : حزب الله و تداوم خط امام (س) مي نويسد: "خميني پيشواي ديگري از سلاله ي اولياء كه بعد از انبياء و اولياء و ائمه معصومين يك تنه بپاخواست و بر تماميت جبهه كفر و شرك و اختناق و خفقان در عصر سيطره اي قابيليان و نژاد پرستان و مكتب هاي الحاد و آئيسم تاخت و طريق حقيقت و عدالت و انسانيت را به جهانيان شناساند و مجد و عظمت و سيادت از دست رفته و رنگ باخته مسلمانان را به آنان بازگردانيد و به ماهيت اصيل شان آگاهي داد و بصيرت شان را باز گرداند و انقلاب اسلامي اش جهان گستر و گسترش جهانگير يافت و نهضت اسلامي به سرعت رو به پيش مي رود و امت اسلام در حال بدست آوردن عظمت و بزرگي از دست رفته خويش مي باشد. . . . جهان اسلام و مستضعفين آنها كه در بي خبري تن به بندگي داده بودند خودآگاهي و بدست آوردن مجد دوباره خود را متوجه رهبري پيامبر گونه امام خميني مي دانند. " در فراز ديگري از مقاله مذكور چنين آمده است: "امروز فرزندان اسلام در قطبين بيرق اسلام را نصب نموده اند و

ص: 4516

در دورترين جاها كه اختناق و سركوب بيداد مي كند صداي دلنشين موذن به گوش مي رسد و پيروان خط امام (س) مهيايند تا آرمانهاي والاي او را تا مرز شهادت تحقق بخشند، و از اين نيز غافل نمي باشند كه مثلث هميشه تاريخ، زر و زور و تزوير را نيز در هر جبهه اي كه عدالت حضور دارد در مقابل خود خواهند داشت و با اينها روبرو خواهند بود". 3- هفته نامه وحدت: ارگان انتشارات مركزي حزب وحدت اسلامي افغانستان در خارج از كشور در سرمقاله اي تحت عنوان در مكتب سياسي امام خميني (س) ، بعد از آنكه حضرتش را به عنوان يك چهره محبوب قرن، صاحب كلام نافذ، فرياد رسا، بيان شيوا، متانت رفتار، صراحت لهجه، بينش ژرف، دانش عميق و گسترده و تقوي و تزكيه روح و عرفان الهي معرفي مي نمايند، چنين مي نويسد: "آنچه در شخصيت ممتاز حضرت امام (س) بيش از همه جلب توجه مي كند اين است كه او يك رهبر مذهبي و يك فقيه بود و تلقي جهانيان و برداشت حاكم در جامعه از يك فقيه و يا عالم ديني اين بود كه تنها به زهد و پارسائي و عبادت و تهجد اكتفا كرده و كاري به كار دنيا و قيصرهاي آن نداشته باشد، جز اينكه به وعظ و ارشاد پرداخته

ص: 4517

و مردم را از آتش جهنم بترساند و به سوي بهشت و مائده هاي آن فرا خواند! اما در مكتب امام خميني (س) نه اجتهاد و فقاهت اين معني را داشت و نه عالم ديني آن وظيفه را، او اجتهاد و فقاهت را در متن زندگي مي ديد و ديانت را عين سياست مي دانست و با عمل و سيره خود در فقه چنان تحولي به وجود آورد كه به حق مي توان او را احياءگر فقه و بنيان گذار فقه نوين در تاريخ معاصر دانست. امام (س) عناصري را در فقه و فقاهت وارد ساخت كه اگر غير از شخصيت بلند علمي و تثبيت شده ايشان كسي ديگر آن سخنان را به زبان مي راند حتما تكفير مي شد، اما ايشان با جرات و قاطعيت و شهامت بي نظيري كه داشت با ارائه روشن ترين تصوير از استنباط فرياد كشيد: "زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام، ممكن است حكم جديدي پيدا كند بدان معني كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد".

ص: 4518

تهران: 6/7/73 برابر با 21 ربيع الثاني 1415 منابع: 1- هفته نامه وحدت: ارگان انتشاراتي مركزي حزب وحدت اسلامي افغانستان در خارج از كشور شماره )2 .13/3/1372 )100- مجله فتح: ارگان انتشاراتي ستاد فرماندهي كل نيروهاي مسلح حزب الله افغانستان. 3- ميثاق خون: ارگان انتشاراتي جمعيت اسلامي افغانستان شماره )2 و 3( سال 8631.

ص: 4519

جهاني شدن با قرائتي از انديشه امام خميني

8 چكيده: آينده جهان را پندارهايي از توهمات ناشي از جهاني شدن دربر گرفته است . جهاني شدن بحثي است كه در سال هاي اخير علي رغم ناهمخواني هاي فراوان آن در زمينه هاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي با ساختار حاكم بر جوامع، بسيار گسترده شده و به خاطر ابهاماتي كه در اصل اين پيايند وجود دارد، هنوز اين مفهوم از تعريف بيرون نيامده، واكنش هاي متعددي را درپي داشته است . اين مقوله همانند پست مدرنيته، برخورد تمدن ها، انحلال و اضمحلال خرده فرهنگ هاي محلي يا ملي در قالب يك فرهنگ جهاني و ... موضوعي است كه بسياري از روشنفكران و سياستمداران جوامع مختلف و به ويژه جوامع فرودست (جنوب) را به خود مشغول كرده است . اين مقولات تنها مشغوليتي نظري براي اين متفكران ايجاد نكرده اند، بلكه استمرار حيات فرهنگي و اجتماعي اين جوامع را تحت تاثير خود قرار داده اند . يا mzilabolG به يك معنا به كار مي رود و پروژه اي است كه بعضي ها و در راس آنها آمريكا، تمايل دارند، در دنيا به اجرا درآيد و در نتيجه، ساختار نظام بين المللي را به شكل يك قطبي درآورد . «نظم نوين» كه از طرف جورج بوش (پدر) رئيس جمهور اسبق آمريكا، مطرح شده در واقع الگوي مصداقي اين تعريف است . واژه جهاني شدن از اواخر

ص: 4520

دهه 1960 ميلادي، در عرصه هاي گوناگون اقتصادي، سياسي و فرهنگي رخ نموده است . با اين حال نقش آن در فرهنگ و اقتصاد بيشتر مشهود است . در اين راستا، تركيب جهاني توافق در تجارت آزاد، شبكه جهاني و يكپارچگي بازارهاي مالي، مرزها و فاصله ها را از ياد برده است . فرآيند اجتماعي نيز قيد و بندهاي حاكم بر روابط فرهنگي را از هم گسسته و به تضعيف ارزش هاي مذهبي و ملي انجاميده است . در روند كنوني، جهان با تحولاتي همچون ظهور منابع جهاني ارتباطات، رشد شركت هاي چندمليتي، تاثيرگذاري بازارهاي مالي جهان و تلاش براي تصرف فرهنگ هاي محلي با ارايه شيوه هاي نوين روبروست . نظريه جهاني شدن، مدعي است كه ما به تدريج به يك فرهنگ جهاني (دهكده جهاني) نزديك مي شويم . اما سوگمندانه بايد گفت كه عصر ارتباطات، عصر رايانه ها و عصر فناوري هاي نوين علمي و صنعتي، با وجود دستاوردهاي مثبت آن براي بشر، حس ناامني مشتركي را نيز در بين همه مردم جهان پراكنده است . انگاره هاي جهاني شدن پيش از بيان تعاريف متنوع جهاني شدن، ضرورت دارد به نوعي درك اجمالي از اين واژه را بيان نماييم . امروزه درباره اين مفهوم اتفاق نظر چنداني وجود ندارد و تعبيرها و برداشت هاي متفاوتي از آن ارائه مي شود . از اين رو برخي صاحب نظران

ص: 4521

مدعي اند كه اصطلاح جهاني شدن يكي از اصطلاحات مبهم است كه تعريف مشخصي ندارد . آنتوني گيدنز جامعه شناس بريتانيايي يادآور مي شود كه فهم اين اصطلاح به ندرت صورت گرفته است و برخي نويسندگان ديگر معتقدند كه اين اصطلاح هيچ معنايي ندارد يا اين كه صرفا نامي جديد براي پديده هايي است كه پيش از ما وجود داشته است . (1) بر اين اساس واژه جهاني شدن از جهاتي يك مفهوم كاملا جديد و از لحاظي يك مقوله قديمي به شمار مي رود . بسياري از انگاره هاي جهاني شدن به شكل آرمان خواهانه آن مانند همبستگي ملت ها، انسان ها، حقوق بشر، برادري، عدالت جهان و جز اينها از قرن ها پيش توسط علماي اخلاق، حقوقدان ها، رهبران، سياستمداران، مطرح گرديده اند . ايجاد دولت - ملت در قرن هفدهم ضمن آنكه بر اثر تصلب مرزهاي حقوقي و تقويت ناسيوناليسم مشكلاتي را براي جهاني شدن به وجود آورد، در عين حال زمينه هايي را براي رشد آن، از نظر يكنواختي رفتار حكومتي و توسعه روابط بين الملل و حاكم نمودن حقوق بين الملل، فراهم ساخت . از زاويه ديگر، جهاني شدن كاملا يك مفهوم جديد است; زيرا مختصات و ويژگي هاي آن با آنچه قبلا مطرح گرديده، به كلي متفاوت است . ظهور اين پديده باعث بروز تحرك شگفت انگيز اجتماعي، اقتصادي، سياسي و ارزشي شده و

ص: 4522

ضمن كاهش فاصله زمان ومكان و تفاسير جديدي از سياست، اقتصاد، فرهنگ ، دولت، اقتدار، امنيت و جز اينها به دست مي دهد . به هرحال اين پديده، چالش ها و تعارضاتي را به همراه دارد و مي تواند باعث تحول مفاهيم و تغيير مصاديق در روابط بين الملل شود . (2) بنابراين جهاني شدن فرآيندي است كه در آن پديده هاي انساني رفته رفته، ابعاد و هويت جهاني پيدا مي كنند . جهان كم كم به موضوع واحد براي مطالعه در علوم اجتماعي مطرح مي شود و علوم اجتماعي ديگر در قالب جوامع باقي نمي ماند . مي دانيم كه علوم اجتماعي كلاسيك كارشان بررسي اجتماع است و اجتماع، جامعه اي است كه از مابقي جهان مجزا شده است; در حالي كه علوم اجتماعي جديد، جهان را به عنوان مورد مطالعه در نظر مي گيرند، نه يك جامعه را به طور مشخص . جهاني شدن فرايندي است كه هم به پديده هاي انساني، ابعاد و هويت جهاني مي دهد و هم نوع نگرش انسان را به پديده هاي اجتماعي متحول مي كند . بر اين اساس جهاني شدن هم در عرصه واقعيت اتفاق مي افتد و هم در عرصه انديشه . بسياري مظاهر جهاني شدن را مثلا در عرصه اقتصاد و گسترش سازمان تجارت جهاني و شركت هاي چند مليتي و خارج از مهار

ص: 4523

حاكميت هاي ملي، و در عرصه ياست شكل گيري بازيگران سياسي كه فراتر از كنترل و مهار دولت ها هستند، مي دانند . اما روايت و قرائت هاي جهاني شدن در يك نگاه كلي به مجموعه تعاريف موجود، به معاني ذيل آمده است: 1 . آلبرو معتقد است: جهاني شدن كليه فرآيندهايي است كه به وسيله آن، مردمان جهان، درون يك جامعه واحد جهاني ادغام مي گردند . جامعه جهاني كه در آن انسانيت براي اولين بار به شكل يك بازيگر جمعي در مي آيد . )2 )3 . امانوئل و آلبراشتاين: جهاني شدن، يعني پيروزي اقتصاد جهاني سرمايه داري كه همراه با يك تقسيم كار جهاني است . اين اقتصاد جهاني سرمايه داري توسط منطق انباشت سرمايه هدايت مي گردد . 3 . اولم وسورنسن: جهاني شدن يعني تشديد و تقويت روابط اقتصادي - سياسي و فرهنگي در وراي مرزها . )4 )4 . گروهي از نظريه پردازان ميان جهاني شدن و جهاني سازي (5) تمايز قائلند و معتقدند جهاني شدن نه يك پروژه كه يك فرآيند است كه به صورت طبيعي در حيات نظام بين المللي پديد آمده و به صورت خودكار به پيش مي رود و در آن كشورهايي كه از قدرت اطلاعاتي برخوردارند، نقش آفريني بيشتري دارند . طرفداران اين نظريه نيز يكسان نمي انديشند: عده اي معتقدند در ساحت اقتصادي، اين روند، چيزي جز تحول

ص: 4524

نظام سرمايه داري نيست كه در آن دوره هاي مشخصي از صعود و نزول را مي توان مشاهده كرد و جهاني شدن همان «جهاني شدن سرمايه» است و در ساحت سياسي، عبارت است از پيروزي نهايي سرمايه داري وسياست هاي كثرت گرايانه ليبرالي كه با پايان جنگ سرد و پايان تاريخ آغاز شده و نشانه آن است كه ليبرال - دموكراسي غرب، شكل نهايي حكومت هاست . از نظريه پردازان شاخص اين ديدگاه فوكوياماست . (6) اما از نگاه نظريه پردازاني چون كاپلان و هانتينگتون اين وضعيت در پي فرو ريختن نظام دستفاليايي دولت ها به پايان مدنيت مي انجامد . از اين منظر جهاني شدن فرصت هايي را براي بازيگران تازه - حتي آن دسته از كساني كه ارزش هاي بنيادين نظام دموكراتيك را پاس نمي داند - فراهم آورده است كه اين وضعيت را برخي پيدايش دموكراسي غير ليبرال، مانند دموكراسي عوام سالار به جاي نظام هاي كثرت گرا مي خوانند . 5 . آنتوني گيدنز جامعه شناس و متخصص معروف روابط بين الملل دانشگاه لندن: جهاني شدن يك پديده جديد تاريخي و انساني است كه تغييرات طوفاني در مشت خود دارد . وي معتقد است كه فرايند جهاني شدن را نبايد در مسائل صرفا اقتصادي خلاصه كرد; زيرا اين پديده حد و مرز اقتصادي را در مي نوردد و بر فضاي سياسي، تكنولوژي، اجتماعي و از

ص: 4525

همه مهمتر فضاي فرهنگي ملت ها، قوميت ها و هويت ها را نيز تحت تاثير مستقيم خود قرار مي دهد . توسعه ارتباطات و فرآيند اثر گذاري ابزارهاي ارتباطي و مخابراتي به حدي گسترده شده است كه به طور ملموس وارد زندگي خصوصي و خانواده ها شده، تعريف جديدي از راه و روش زندگي ارائه مي كند . 6 . همه مردمان جهان بنا به دلايل متعدد سياسي، اجتماعي، تكنيكي، امروز سرنشينان كشتي واحدي هستند . گذشت از غرقاب و نيل به ساحل امن، يا براي همه ممكن خواهد شد يا براي هيچ كس . اين سخن اگر امروز كمي مبالغه آميز به نظر آيد، فردا قطعا روشن تر و آسان تر فهميده خواهد شد . سرنوشت ما در آغاز هزاره سوم در طول سال هاي آتي، سرنوشتي واحد خواهد بود . براي اين كه اين سرنوشت، عادلانه و سعادتمند باشد، چاره اي جز گفت وگو ميان فرهنگ ها و تمدن هاي گوناگون وجود ندارد . ما بايد بدانيم اگر قرن بيستم بر مدار شمشير گشت و در اين گردش، بعضي بازنده و بعضي برنده شدند، مدار قرن آتي ناگزير بايد بر گفت وگو بچرخد وگرنه، آن شمشير تيز دو لبه خواهد شد كه به هيچ كس رحم نمي كند و چه بسا جنگ افروزان، نخستين قربانيان آن باشند . اين سخن يكي

ص: 4526

از لوازم و پي آمدهاي جهاني شدن است . )7 )7 . محسن عبدالحميد: جهاني شدن ابزاري براي سلطه كشورهاي شمال بر جنوب، به ويژه كشورهاي اسلامي است . اين كشورها تمام همت خود را صرف مبارزه با اسلام در تمامي ابعاد اعتقادي، اقتصادي و ارزشي آن كرده اند . )8 )8 . جهاني شدن به معناي يكسان سازي جوامع در چهار چوب تمدني واحد و اهدافي واحد است . )9 )9 . روژه گارودي: جهاني سازي، نظامي است كه قدرتمندان را با ادعاي روابط آزاد و آزادي بازار قادر مي سازد تا اصنافي از ديكتاتوري هاي ضد انساني را بر مستضعفان تحميل نمايند . )10 )10 . هانس پيتر مارتن و هارولدشومان، نويسندگان كتاب دام جهاني شدن: جهاني سازي فرآيند يكسان سازي در خوراك، پوشاك و آداب و سنن مردم جهان است . (11) ابعاد جهاني شدن آنچه در تفكرات مؤسسان مقوله جهاني شدن قراردارد، وجود اين مسئله است كه بايستي تمامي ابعاد جامعه و جهان را در تحت عنوان جهاني شدن از حيث سياسي، فرهنگي، اقتصادي، اجتماعي قرارداد; زيرا جهاني شدن به هيچ وجه نمي تواند در قالب اقتصاد صرف يا سيطره فرهنگي تنها، حركت خود را در جهت سلطه به جهان تثبيت نمايد . امام خميني (ره) اين مجموعه نگري دنياي استكبار را تذكر داده، توجه همگان را بدان جلب مي كند: ... بايد ديد كه

ص: 4527

در عصري همانند امروز كه سران كفر و شرك همه موجوديت توحيد را به خطر انداخته اند و تمامي مظاهر ملي و فرهنگي و ديني و سياسي ملت ها را بازيچه هوس ها و شهوت ها نموده اند، چه بايد كرد . (12) در اين مقال ابعاد جهاني شدن را در سه بعد سياست، فرهنگ و اقتصاد، در عرصه بين الملل مورد دقت و تفسير قرار مي دهيم: الف . جهاني شدن عرصه سياست مراد از يكسان سازي جهان در عرصه سياست، الگو پذيري از سياست واحد در عرصه هاي اجتماعي است . به عبارت ديگر همسان سازي مناسبات اجتماعي و ساختار مديريتي جوامع گوناگون هدف جهاني شدن در اين عرصه است . امروزه با تبليغات و اهرم هاي سياسي فرهنگي در سراسر جهان، بسياري از كشورها مدل دموكراسي را به رسميت شناخته، رهبران و مديران و ... جامعه خود را بدين شكل انتخاب مي نمايند و جايگاهي را براي اين موضوع براي دين و باورهاي مذهبي قائل نيستند . اين اجماع جهاني يكي از مهمترين ويژگي هاي جريان مدرنيته است كه محور فرهنگي آن امپرياليزم است . اين انديشه به اصطلاح برتر، با فرو ريختن ديوار برلين در سال 1989 به نقطه اوج عظمت و اقتدار خود رسيد . غربي ها با يقين به كارآمدي اين نظريه در عرصه بين الملل، با تمام

ص: 4528

توان در حال راه اندازي ساختار دروني آن در دنيا مي باشند . شاخص بارز اين ديدگاه در انديشه فرانسيس فوكوياما است كه معتقد است: پايان تاريخ زماني است كه انسان به شكلي از جامعه انساني دست يابد و در آن عميق ترين و اساسي ترين نيازهاي بشري برآورده شود . بشر امروز به جايي رسيده است كه نمي تواند دنيايي ذاتا متفاوت از جهان كنوني را تصور كند . ... در طول چند سال گذشته همگام با پيروزي ليبرال دموكراسي بر رقباي ايدئولوژيك خود نظير سلطنت موروثي، فاشيسم و جديدتراز همه كمونيست ها، در سراسر جهان اتفاق نظر مهمي درباره مشروعيت ليبرال دموكراسي به عنوان تنها نظام حكومتي موفق به وجود آمده است . اما افزون بر آن ليبرال دموكراسي ممكن است نقطه پايان تكامل ايدئولوژيك بشريت و آخرين مشكل حكومت بشري باشد و در اين مقام پايان تاريخ را تشكيل دهد . (13) البته ريشه اين حرف و ديدگاه فوكوياما در حقيقت در انديشه پوزيتويست گرايانه ماكس وبر است . ماكس وبر با تاكيد بر جهان شمول بودن عقلانيت ابزاري، مدعي است كه جهاني شدن يعني هم سطح كردن و اين كار زماني محقق خواهد شد كه عقلانيت، جدا از ارزش ها، معيار ارزيابي قرار گيرد . در يك بررسي سطحي مي توان گفت كه خود

ص: 4529

اين تعريف، حكايت گر نقش محوري ليبراليسم در شكل گيري جهاني شدن و هم افشاي تلاش هاي صاحبان قدرت براي سلطه بر جهان است . بسياري از خود غربي ها اعم از سياستمداران، انديشمندان و ... بااين عرصه و نگاه مخالفت آشكار كرده و آن را ابزاري براي چپاول ملت ها و دولت هاي جهان تلقي نموده اند . انديشمندان فرانسوي مثل فوكو، دريدا و ليوتاد كه خود تفكر پست مدرنيته را از دهه 60 آغاز كردند، به دليل مخالفت هاي بنيادي با سياست هاي جهاني آمريكا از ديدگاه سياسي و نظم نوين جهاني آمريكا، راضي به نظر نمي رسند و با نظريه جهاني شدن، آشكارا مخالفت مي ورزند . فرانسويان معتقدند: جهاني شدن همان نظام تك قطبي است كه آمريكا در كانون اين نظم قرار دارد; زيرا آمريكا تنها قدرت باقي مانده از نظام دو قطبي است . (14) هوبر و درين وزير امور خارجه فرانسه مي گويد: اين پديده (جهاني شدن) پس از نابودي جهان دو قطبي، اصولا گرايشي است و به سوي همگن سازي جهان بر اساس الگوهاي غربي . امروزه سلطه ايالات متحده آمريكا در تمام زمينه ها مشهود و محسوس است . سلطه سياسي، نظامي، اقتصادي و فناوري به دليل وجود رسانه ها، دلار، NNC اينترنت و تبليغات بي سابقه به شيوه و سليقه آمريكايي را نمي توان انكار كرد .

ص: 4530

(15) دكتر نعيمه شومان يكي از انديشمندان عرب مي گويد: در پرتو جهاني سازي، كشورهاي فقير نه تنها استقلال سياسي خود را از دست مي دهند، بلكه به بردگي كشيده مي شوند; آن چنان كه گويي در حكم بدهكاراني هستند كه به هيچ وجه توان پرداخت بدهي هاي خود را ندارند . در نتيجه هيچ اختياري براي فسخ پروژه هاي پيشنهاد شده به خود را ندارند . (16) ب . جهاني شدن در عرصه فرهنگ عده اي بر اين باورند كه با گسترش شبكه هاي ارتباطي جهاني و افزايش كانال تلويزيوني و رسانه هاي بين المللي، مردم به آساني مي توانند از حوادث و رويدادهاي جهان مطلع گردند . از سوي ديگر نيز معتقدند يكسان سازي فرهنگ حاكم بر جهان، نقطه اصلي جهاني شدن در عرصه فرهنگ است; زيرا جريان مدرنيته و پست مدرنيته در حقيقت مبتني بر فرهنگي است كه داراي اصولي است كه بر جنبه هاي انساني تكيه دارد كه راسيوناليزم و تكيه بر عقل نقاد و جزئي نگر و خودبنياد و انسان و اعلام استغناءاز وحي در همه عرصه ها، حاصل آن خواهد بود . ظهور جهاني شدن در عرصه فرهنگ در حقيقت همان طرح دهكده جهاني معروف است كه در سال 1961 براي اولين بار مارشال مك لوهان آن را بيان كرد . او معتقد بود كه با رشد سريع الكترونيك به ويژه

ص: 4531

تلويزيون ، جهان را يك گستره عظيم فرا مي گيرد و افكار جهان همه با يك نوع تفكر و فرهنگ پيش خواهند رفت و جامعه جهاني شكل يك دهكده جهاني را خواهد يافت . (17) از جمله نشانه هاي جهاني شدن فرهنگي، رواج زبان انگليسي در سطح بين الملل است كه طبق آن ديگر فرهنگ ملي مفهومي نداشته و همه بايد كامپيوتر بياموزند كه شرط آموزش آن دانستن زبان انگليسي است . امروزه موفقيت فن سالار بدون شناخت درست راز و رمز زبان انگليسي تجاري آمريكايي ممكن نيست . اين مثل حروف است كه انگليسي آمريكايي از زهدان انگليسي بريتانيا، رشد و بالندگي يافته است; اما به همين اندازه نيز راست است كه انگليسي آمريكايي در طي اين دوره، به شكلي خلاقانه پاسخگوي نيازها و اوضاع اجتماعي و اقتصادي جهان جديد بوده است . عده اي قائل به عدم ارتباط بين يكسان سازي فرهنگ ها و نظام سلطه فرهنگي هستند و معتقدند جهاني شدن فرهنگي جدا از جهاني شدن اقتصادي است كه به صورت مستقل از هم عمل مي نمايند و ارتباطي به هم ندارند . (18) نقد و بررسي شكي نيست كه فرهنگ به عنوان يكي از مهم ترين مؤلفه ها در سرپرستي جوامع محسوب مي شود; زماني كه وابستگي فرهنگي، منشا ديگر سلطه هاست و زماني كه دو نهال

ص: 4532

سياست و اقتصاد در زمين بكر فرهنگ غرس مي شوند و از آن تغذيه مي كنند و با حيات او مي زيند، ديگر جاي هيچ گونه ترديدي در ارتباط عرصه هاي مختلف در سلطه جهاني نيست . بنابراين اگر جهاني شدن به هم گون سازي فرهنگ ها منجر شود، حتما آثار سياسي و اقتصادي گسترده اي در پي خواهد آورد . آنچه غربي ها در عرصه فرهنگ در مقوله جهاني شدن مطرح مي كنند، به شهادت آمار منتشره در سطح بين الملل تماما دروغ و عوام فريبي بوده و ناعادلانه بودن او به اثبات رسيده است . براساس گزارشات توسعه انساني سال 1998 سازمان ملل متحد، در حال حاضر 15 مردم دنيا كه ثروتمندترند، 74 درصد كل خطوط تلفن دنيا را در اختيار دارند، در حالي كه سهم 5/1 مردم فقير دنيا از اين وسيله ارتباطي، تنها 5/1 درصد است . ثروتمندان 84 درصد كل كاغذ جهان را مصرف مي كنند، در حالي كه مصرف 5/1 مردم فقير دنيا از اين قلم كالاي فرهنگي1/1 درصد است . (19) پس چگونه مي توان اين ارتباطات را جهاني دانست، در حالي كه بيش از 950 ميليون صاحب خانه )65 درصد از مردم كل جهان) در سال 1997، رايج ترين وسيله ارتباطي يعني تلفن نداشته اند و كامپيوترهاي متصل به اينترنت آن چنان توزيع شده اند كه آمريكا 5/51

ص: 4533

درصد، كشورهاي عضو اتحاديه اروپا 23 درصد، كانادا 1/6 درصد و ژاپن 2/5 درصد از آنها را در اختيار داشته اند كه جمعا 8/85 درصد از كل برآورد جهاني است . (20) ج . جهاني شدن در عرصه اقتصاد نوع سوم جهاني شدن درعرصه اقتصاد عبارت است از اين كه: جهاني شدن به معناي همگون سازي است . قيمت ها، توليدات، دستمزدها، دارايي ها، نرخ هاي بهره و سود در سراسر جهان ميل به مشابهت و يكي شدن دارند . (21) از علائم ديگر اين مفهوم در عرصه اقتصاد، شدت گرفتن روابط اقتصادي و گسترش حجم ناگهاني تجارت بين المللي است . قابل توجه است كه توليد جهاني از سال 1966 تا 1980 فقط 6/3 برابر شده است; اما حجم صادرات جهاني از سال 1960 تا سال 1996 يعني در يك دوره 36 ساله بيش از 37 برابر توليد جهاني رشد كرده است . اين حجم از معاملات عظيم، روند جهاني شدن را شدت بخشيده است . (22) طرفداران جهاني شدن، گونه اي از اقتصاد دهكده جهاني را تصور مي كنند كه گسترش نوسازي و رشد فناوري را در جهان تسهيل مي كند . آنان اشاره مي كنند كه جهاني شدن به ادغام جوامعي انجاميده است كه تاكنون دربازار جهاني به فقر و عزلت كشانده شده اند . از نظر اينان جهاني شدن تنها به

ص: 4534

آفريدن ميليون ها فرصت كاري و بهبود شرايط اقتصادي و اجتماعي براي فقيران نينجاميده است، بلكه گشودگي فضاي فرهنگي و فكري را به روي ملت هاي فقير نيز باعث شده است . (23) نقد و بررسي در تحليل اين نگاه ابتداء بايستي متذكر شد كه ساده لوحي است اگر تصور شود جهاني شدن در عرصه اقتصاد هيچ گونه ارتباطي با عرصه هاي سياست و فرهنگ ندارد; در حالي كه اقتصاد حامل و حاصل نوعي فرهنگ خاص است كه اثرات آن در عينيت ديده مي شود . در تحليل وجود شركت هاي چند مليتي كه در امر اقتصاد حرف اول را مي زنند، بايد دانست كه آنها از اهرم هاي قوي غرب در راه اندازي جهاني شدن هستند; زيرا ورود شركت هاي چند مليتي به امور اقتصادي جهان سوم، نه تنها فقر را از بين نبرد و از بينوايي درماندگان نكاست، بلكه سه پديده به هم پيوسته را هم در پي داشت: - فزوني شمار بيكارشدگان و فقيران; - تمركز ثروت در دست نخبگان سياسي; - فزوني سركوب گري دولت . كشور اندونزي مثال روشن اين سه پارامتر است . با ورود فناوري هاي نو در پوستين جهاني شدن، پافشاري بر رسالت قديمي غربي يا رسالت تمدني در سايه الهه نفوذ و فناوري و سرمايه گذاري و ... تكرار شد . با

ص: 4535

بررسي كتاب «دام جهاني سازي» به پيامدهاي اين پديده آگاه تر مي شويم: - افزايش نرخ بيكاري; - كاهش دستمزدها; - نابساماني سطح معيشت; - كاهش ميزان خدمات اجتماعي حكومت; - بازگذاردن مكانيزم بازار; - دوري حكومت از مداخله در فعاليت هاي اقتصادي و محدود شدن وظيفه آن به حفظ نظام; - عميق تر شدن شكاف در توزيع ثروت ميان آحاد جامعه . ماهاتير محمد نخست وزير مالزي مي گويد: دنياي جهاني سازي شده نمي تواند دنياي عادلانه و رعايت كننده مساوات باشد، بلكه جهان تحت كنترل قدرت هاي بزرگ در خواهد آمد، همان طور كه در پي فرو پاشي جنگ سرد، تعداد بي شماري جان خود را از دست دادند، انتظار مي رود كه در پي جهاني شدن هم اين اتفاق، بلكه بدتر از آن تحقق يابد . در يك دنياي جهاني سازي شده، كشورهاي ثروتمند و مسلط درست، همچون دوران استعمار، قادر خواهند بود كه اراده و خواست خود را بر ديگر كشورها اعمال كنند . (24) از عوارض منفي ديگر جهاني شدن در عرصه اقتصاد وجود اين رويكرد است كه افزايش بينوايي و فقر اقتصادي منحصر به جهان سوم نيست . اين پديده درخود مركز هم شيوع دارد; چنان كه در فرانسه و انگلستان و ايالات متحده نمود دارد . نابساماني شهري در شهرهاي مراكز اصلي هم آشكار است .

ص: 4536

معناي اين حالت، نقض رفاه اجتماعي و آموزشي بين فقراست و داد و ستد مواد مخدر و گسترش جرم و جنايت نشانه آن است كه نسبت معناداري از جامعه در مراكز پيشرفته، به حاشيه رانده شده اند . به عبارت ديگر سرمايه داري در مسير تلاش براي اثبات سرمايه، به سرمايه و سود هر چه بيشتر دست يافته است; اما به قيمت ويراني بخش هاي ضعيف در جامعه داخلي و جوامع آن سوي آب ها . (25) امروزه در سطح جهان، گروه هاي بسياري معتقدند كه جهاني شدن اقتصاد، معنايي فراتر از سلطه بلا منازع كمپاني هاي بزرگ بين المللي و شركت چند مليتي بر بازارهاي جهاني ندارد . پاپ ژان پل دوم، رهبر كاتوليك هاي جهان مي گويد: جهاني سازي پديده اي وحشي و سركش و فقط به سود ثروتمندان است كه بايد با آن مخالفت كرد . اقتصاد بدون حد و مرز نبايد نيازهاي انسان را فراموش كند، بلكه رشد اقتصادي بايد با ارزش هاي انساني همراه باشد . (26) البته فرآيند جهاني شدن را نبايد تنها در همين حيطه اقتصادي ديد; زيرا اين پديده حد و مرز اقتصادي را در مي نوردد و بر فضاي سياسي - تكنولوژي، اجتماعي و از همه مهم تر فضاي فرهنگي ملت ها، قوميت ها و هويت ها را تحت تاثير قرار مي دهد . گيدنز پيامدهاي احتمالي

ص: 4537

را در اين عرصه موضوعاتي چون تخريب محيط زيست، به كارگيري ابزارآلات غير مؤثر و فاسد شده و بعضا اعمال غير مسئولانه شركت هايي را كه فراتر از حريم خود پا مي گذارند، مي داند و لقب تاراج جهاني را بدان مي دهد . وي معتقد است كه اين مسئله در اثر سلطه يك حكومت يا دولت نيست، بلكه در توانايي موجود در جوامع مختلف است . به حتم جوامع غربي (كشورهاي شمال) به مراتب برتر از كشورها و جوامع ديگر (كشورهاي جنوب) هستند كه اين برتري ممكن است به استثمار نو واستعمار معكوس تعبير و تفسير شود و مانعي شود بر سر راه ورود برخي از دولت ها به رودخانه جهاني شدن . با اين همه، امروزه حتي جوامع قدرتمند غربي هم فاقد آنند كه سياستي مخالف مصالح جهاني شدن اتخاذ كنند و سد راه اهداف واقعي جهاني سازي شوند . ادامه دارد پي نوشت: 1( مفهوم گريزان جهاني شدن - ترجمه مختار منوچهرآبادي، روزنامه كيهان 2 30/11/79( بحران معنا در عصر جهاني شدن - دكتر سيد عبدالولي قوام - فصلنامه سياست خارجي 14 ش 3 3( رك پديده جهاني شدن - فرهنگ جهاني - ترجمه عبدالحسين آذرنگ - مؤسسه انتشارات آگاه 4. noitazilabolG 5. mzilabolG 6) سخنراني آقاي سيد محمد خاتمي رياست جمهوري ايران در كنفرانس يونسكو - پاريس - آبان 78 -

ص: 4538

مجله تربيت - آذر 8 . )7 79( جهاني شدن از منظري اسلامي - محسن عبدالحميد - مترجم شاكولوائي 9( مقاربتان عربيتان للعولمه - ياسر عبدالجواد - مجله مستقبل العربي - ش 252 ص10 . 2( العولمه المرعومه - روژه گارودي - ص 17 - ترجمه عربي دكتر محمد سبيطلي 11( فخ العولمه - هانس پيتر مارتين ص 58 - 88 ترجمه عدنان عباس علي - مجله عالم المعرفه ش 238 سال 1998 . براي اطلاع بيشتر در تعاريف جهاني شدن به منابع زير رجوع كنيد: العولمه، الخطر علي الكيان و الهويه - نجيب غزاوي - مجله معرفت سال 38 - ش432 و 12 . 1999( رك پيام منشور - جمهوري اسلامي . 13( نظريه برخورد تمدنها - ساموئل هانتينگتون - مجتبي اميري ص 14 16( جهاني شدن و جهاني سازان - اسماعيل پرور ص 15 35( جهاني شدن - فرصت ها و تهديدها - علي

ص: 4539

بيگدلي - روزنامه كيهان 16 20/10/79( قضايا في الفكر العربي المعاصي - محمد عابد الجابري - ص 17 147( كاوش هاي نظري در سياست خارجي - جواد لاريجاني ص 18 271( رك روند جهاني شدن، الزام يا اختيار - شهيندخت خوارزمي 19( رك ماهنامه تدبير - آذر 20 1377( رك مفهوم گريزان جهاني شدن - مختار منوچهر آبادي . 21( حكومتها و فرآيند جهاني شدن - روزنامه جام جم 22 8/3/80( روند جهاني شدن - دكتر مرتضي ايماني راد - ماهنامه تدبير - ش 89 - ديماه 24 )23 . 1377( بخشي از سخنراني در كوالالامپور در 24 ژوئيه 1996 - به نقل از مقاله الدين والعولمه دكتر احمدبن عثمان/ص 25 19( پگاه ش /17ص 26 25( روزنامه كيهان مورخ 30/2/80 و نيز رك ماهنامه تدبير آذرماه /77ش 88 محمدمهدي بهداروند - (قسمت اول)

ص: 4540

حاج آقا مصطفي سي چهل سال جلوتر از همدوره هايش بود

13 چكيده: قبل از اينكه امام به نجف مشرف بشوند به خاطر سال 42 و درگيريهايي كه بود به صورت قاچاق من رفتم به نجف و آنجا گذرنامه گرفتيم و مانديم. به هر حال حاج آقا مصطفي كه از تركيه تشريف آوردند، با جمعي از آقايان رفتيم به كاظمين براي ديدن و دست بوسي امام. آنجا حاج آقا مصطفي را زيارت كرديم. آشنايي مفصل، از زماني پيدا شد كه ايشان درس اصول مي فرمودند، من هم رفتم. البته ابتدا براي اينكه ببينم چه جوري است مثلا براي من چقدر بازدهي دارد، فايده دارد، از نظر اصول. بعد از مدتي كه رفتم به نظرم خيلي خوب آمد. يك جوري كه ديدم بعضي درسها را تعطيل كنم و اصول بخوانم بهتر است. البته قبل از اينكه به درس ايشان بيايم خيلي جلوترها درس امام مي رفتيم من سعي مي كردم كه روي اصول كار بكنم و بنويسم. گاهي هم نوشته هايم را به ايشان نشان مي دادم. گاهي حتي نوشته هايم را اصلاح مي كردند. ديگر ايشان كم كم لطف پيدا كردند به ما، در حقيقت اين اواخر در حد يك دوستي بود. البته باز هم همچنان براي من يك استاد بودند. مرحوم حاج آقا مصطفي خيلي تحمل داشت و شاگرد را

ص: 4541

خيلي خوب تحمل مي كرد وتشويق مي كرد. ايشان يك اخلاق خيلي خوبي كه داشت، اين بود كه قبل از درس اصول هميشه يك حديث مي خواند. گاهي يك حديث، دو حديث معنا مي كردند. من از همه بيشتر در بحث درگير مي شدم، گاهي شايد مثلا جسورانه. گاهي بعد از درس حس مي كردم برخوردم جسورانه بوده ولي ايشان تحمل مي كردند. بله اينجور بود. مودب ، متين مخصوصا نسبت به اساتيد، سبت به امام كه خيلي، استاد اول ايشان بود. حاج آقا مصطفي در قم فلسفه مي فرمودند منظومه مي فرمودند. خيلي از آقايان درسش مي آمدند. يعني يك استاد رسمي منظومه بودند. يكي از آقايان معروفي است در قم مي گفت كه ما پيش حاج آقا مصطفي منظومه مي خوانديم. اين منظومه كه مي گفت اسفار تويش بود. طلبه هايي كه اهل منظومه اند اسفار خوب مي توانند بكشند منقول را مي فهمند . مي فهمند كه كسي كه منظومه دارد مي گويد به اسفار چقدر مسلط است. به هر حال ايشان كسي بود كه منقولش خوب بود; ادبياتش خيلي خوب بود; حافظه اش خيلي خوب بود. در ادبيات ما با ايشان خيلي مشغول بوديم; حتي پياده كربلا گاهي هم مي رفتيم بحثهاي زيادي هم مي شد; ديگران بحث مي كردند سؤالات مي شد، به اغلب علوم جامعيت داشت ولي رشته هاي تخصصي ايشان فلسفه بود; عرفان بود; عرفان نظري خوب; در فقه و

ص: 4542

اصول منقول هم كه واقعا مطالعات زيادي داشت; رجالش خيلي خوب بود; مفسر خوبي بود آدمي كه مي خواهد مفسر خوبي باشد بايد به علوم متعددي مسلط باشد تا يك مفسر خوبي باشد و الا از جنبه هاي خاصي فقط به قرآن نگاه مي كند كه كساني كه اهل فن هستند متوجه مي شوند كه بعضي قرآن را از ديدگاه فلسفي بعضي از ديدگاه طبيعي بعضي از ديدگاه ادبي بعضي از ديدگاه تاريخي هركدام از جنبه اي مي بينند. به هر حال جامعيت ايجاب مي كند آدم بتواند مفسر خوبي باشد. وقتي به رحمت خداوند رفت 49 سالش بود ولي الان كه من حدود 20 سال بعد از ايشان زنده ام گاهي فكر مي كنم در معقول هيچ به پاي حاج آقا مصطفي نمي رسم; حرفش را هم نمي توانم بزنم. در منقول هم خيال نمي كنم به حاج آقا مصطفي رسيده باشم. يعني حاج آقا مصطفي حدود سي - چهل سال جلوتر از همدوره هايش بود; يك ذوق خاصي داشت; اهل عبادت بود به نظرم نماز شب و زيارت عاشورايش ترك نمي شد; ايشان در كارهاي امام دخالت نمي كرد. امام اخلاقش اينجور بود كه به ديگران مجال نمي داد، مرحوم حاج آقا مصطفي را مخصوصا كه توي كارها دخالت كند، مثل قضيه شهريه اصلا دخالت نداشت. توي قضيه امتحان مي خواهند امتحان بگيرند، مي خواهند شهريه بدهند، اصلا

ص: 4543

حاج آقامصطفي دخالت نداشت، نه وساطت مي كرد نه دخالت مي كرد. حاج آقا مصطفي مي گفت كه امام در حبس بود، مرحوم آيت الله ميلاني كه آمده بودند به من گفتند كه من 12 تا مشاور دارم اما پدر تو تنها، مثل اميرالمومنين كار مي كند. خيلي حواس امام جمع بود من يادم هست شبهاي رمضان امام كه تشريف مي بردند ما مي نشستيم دنبال بحثهايي كه در جلسه امام بود تعقيب مي كرديم. يك شبي يادمان رفت برقها را خاموش كنيم فردا صبح ديدم امام برايم پيغام دادند كه به فلاني بگوييد كه ديشب برقهاي بيروني را خاموش نكردند و رفتند معلوم شد خيلي طول كشيده و خادم هم رفته بود. چون هر شب پاتوق ما آنجا بود، براي بحثهاي علمي. امام اشراف داشت بر بيروني خودش. كسي كه اشراف دارد نياز ندارد ديگران را دخالت بدهد. حاج آقا مصطفي خودش يك طلبه بود مشغول درس و بحث و اينها بود مشغول كار خودش بود. آنقدر مطالعه مي كرد كه شبها تا صبح بيدار بود. خيلي اهل مطالعه بود. ايشان زندگي ساده داشتند. حاج آقا مصطفي تا آخر مستاجر بود. خود امام هم تا آخر مستاجر بود. گزيده اي از خاطرات حجة الاسلام و المسلمين رازي زاده (عليپور)

ص: 4544

حاج احمد آقا از هوش و ذكاوت بالائي برخوردار بودند

23 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم مرحوم آقاي حاج احمد آقا بعد از انقلاب در تمام مراحلي كه ما مشاهده مي كرديم، ايشان در خدمت اما م رضوان الله عليه بودند. و بنده مي توانم يك تعبيري اينجا داشته باشم و آن آينكه: آقاي حاج احمد آقا براي امام اعلي الله مقامه، نعمت بزرگي بود. نعمتي بود كه بدون او امام با مشكلات روبرو مي شد و كسي كه براي بنيانگذار جمهوري اسلامي نعمت بالايي باشد، معلوم است كه براي انقلاب نيز ايشان نعمتي بزرگ بوده. يعني از قبل از پيروزي انقلاب تماسهايي كه مي خواستيم با امام (رض) بگيريم، در فرانسه، رابط حاج احمد آقا بود. و ايشان عين مطلب را مي گرفتند، به امام منتقل مي كردند و عين آنچه كه امام فرموده بودند، بازگو مي كردند. يعني شخصي بود امين نسبت به انقلاب. ركن انقلاب بود و امين انقلاب بود و امين امام بود. پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله وسلم يك بياني دارد كه مي فرمايد: "براي هر امتي اميني است و درباره ابو رافع مي فرمايد كه امين من اوست" يعني آن استعداد و آن درايت و آن عقل خاص و بينش گسترده اي كه ايشان داشت، يكي همين كه مطالب را جمع مي كرد. برجستگي خاصي كه ايشان داشت،

ص: 4545

من مي توانم شماره كنم. اولا از ذكاوت و هوش بالايي برخوردار بود. كه نظرات امام را مي دانست. با اشاره امام حرف را درك مي كرد. و اين نعمتي است. كه آدم آن استعداد و آن درك را داشته باشد كه بين مردم و بين امام چيزهايي كه مي گذرد و بين ياران امام و امام چيزهايي كه مي خواهد بوجود بياد، ايشان درست از اين طرف بگيرد و به آن طرف بگويد. نكته دوم: دلسوزي حاج احمد آقا بود من حاج احمد آقا را براي امام خيلي دلسوز مي دانستم. خيلي دلسوز بود. يك وقت يادم هست بعضي ها در روزنامه عليه من مي نوشتند، راجع به نظارت بر انتخابات. عليه شوراي نگهبان نوشتند، البته نوك قلمشان به طرف من بود و اسم مي بردند. بعد جناب آقاي صافي آمدند در شوراي نگهبان و همينطور كه وارد شدند گفتند انصافا كه خيلي هتك كردند. خوب صحبت شد كه چكار كنيم. قرار شد كه شوراي نگهبان يك نامه اي به امام بنويسد كه در آن نامه بنويسد كه ما وظايفمان را انجام داديم و هر چه هم شما امر بفرماييد ما مطيعيم. شما اماميد شما ولايت بر ما داريد. و ما مطيع محظيم، اما آنچه مي گذرد در شرايط موجود اين است. شرايط بسيار حادي بود آنروز، خيلي بحث ناگواري بود براي شوراي نگهبان.

ص: 4546

اين نامه را نوشتند. دوازده نفر هم امضاء كردند. و نامه همه چند ركن داشت. يعني سه موضوع در نامه بود. يك اينكه اعضاي شوراي نگهبان مطيع شمايند و فرمانبردار شمايند. و ما به نظرات خودمان هيچ كاري نداريم. هرچه شما نظر بدهيد، همان را صلاح كشور و صلاح نظام مي دانيم. دوم اينكه: ما تا كنون راجع به انتخابات اين كارها را كرده ايم، بصورت اشاره. و سوم اينكه: در روزنامه ها اين طور براي ما مي نويسند. حالا امر شما مطاع است و هر چه شما بفرماييد مطيع هستيم. فقط مي خواستيم درد دل كرده باشيم خدمت شما. نامه را نوشتند. دوازده نفر اعضاي شوراي نگهبان امضاء كردند. من را مامورم كردند كه نامه را ببرم خدمت امام اعلي الله مقامه. نامه را برداشتم . خوب شوراي نگهبان تا بحثهايش را بكند. نامه اش را بنويسد شد ظهر. نزديك ظهر بود. من حركت كردم آمدم جماران. درست اذان ظهر بود. چند دقيقه اذان ظهر ديگر گذشته بود. خوب با حالي كه داشتند كه نمي شد آدم برسد خدمت امام همين طور. آنهم يك ربع بعد از ظهر. نشدني بود. ولي وقتي من آمدم به آقايوني كه در دفتر امام تشريف داشتند، گفتم با امام كار دارم و نامه دارم، بلافاصله رفتند، يعني من ديدم دو

ص: 4547

- سه دقيقه نگذشت كه آقاي حاج احمد آقا حضور پيدا كردند. تشريف آوردند. به من گفتيد كه مطلب چيست؟ گفتم بله اين نامه است بفرمائيد به امام بدهند. خدا رحمت كند ايشان را. گفتند من اجازه دارم بخوانم؟ گفتم: بله، شما كه محرم اسراريد بخوانيد. ايشان نامه را باز كردند وخواندند. بعد گفتند امام مشغول نمازند و نمازشان تمام بشود مي رويم. چند دقيقه گذشت و رفتيم خدمت امام. من يك گزارشي دادم. گفتم كه اين نامه است. امام فرمودند كه خوب بخوانيد. نامه هم دست آقاي حاج احمد آقا بود. ، بمن گفتند مي خواهيد من بخوانم. گفتم بخوانيد. شما بخوانيد. آقاي حاج احمد آقا شروع كرد نامه را براي امام خواندن. من هم، هيچ چيز نمي گفتم. بعد كه نامه تمام شد به امام عرض كردم، آقا خيلي اينها به ما اهانت كردند. شما اگر دستور بدهيد كه من و همه اعضاي شورا، ما عقيده مان اين است، ما جاروكشي اين خيابانها را بكنيم، مي كنيم. امر شما براي ما امر است. ولي بدانيد اينها با ما اينجوري كردند. تا من اين را گفتم، امام خوب يك رافتي خاصي داشتند، يك حالي پيدا كردند از اينكه من مثلا اينجوري خدمتشان عرض كردم. آقاي حاج احمد آقا به من گفتند كه آقاي امامي!

ص: 4548

امام يك چنين حالتي دارند و. . . ، معنايش اين بود كه يعني امام ناراحت مي شوند، من سكوت كردم. و بعد امام به من فرمودند كه من يك چيزي مي نويسم مي دهم احمد، شب بخوانند در تلويزيون. آنوقت شب يك بيانيه خيلي عالي خواند كه عباراتش الان خوب يادم نيست. اينكه هنوز چيزي نگذشته است، دارد تكرار مي شود، آن زماني كه مجتهدين در مجلس بودند. و نظارت بر مجلس مي كردند، در عصر مشروطه. و عليه آنها اقدام كردند. هنوز چيزي نگذشته كه شما عليه فقهاي شوراي نگهبان اين حرفها را مي نويسيد. من مي ديدم كه خوب از اول كه ما رفتيم خدمت امام فرمودند من چيزي مي نويسم مي دهم احمد. منظورم دلسوزي حاج احمد آقا سبت به امام بود. خيلي مواظب بود تا اندك ناراحتي پيدا نكنند.

ص: 4549

حاج احمد آقا حلقه اتصال بين انقلابيون در ايران و حضرت امامِ در تبعيد بودند

28 چكيده: حضور: حضرت آيت الله لطفا از سوابق آشنائيتان با يادگار امام بفرمائيد.بسم الله الرحمن الرحيم بعد از تبعيد امام به نجف، آقاي حاج سيد احمد آقا ضمن اينكه درس مي خواند، يعني واقعا يك طلبه درس خوان بود و من مكرر مي ديدم ايشان مثل يك طلبه عادي در مدرسه فيضيه نشسته است روي زمين و با هم بحثش دارد مباحثه مي كند مثل يك طلبه عادي كه اين براي ما از يك طرف شگفت انگيز بود و از طرفي چون فرزند امام بود، و مي دانستيم توقع از او هم همين است. اينجور نبود كه ايشان براي خودش عنوان آقازادگي بگيرد و حريم براي خودش قائل بشود و در بحث و مباحثه جدا از ديگران باشد و با ديگران تفاوت داشته باشد. مي آمد بين طلبه ها و در درسها شركت مي كرد و با هم بحثهايش مباحثه مي كرد و واقعا همان موقع احساس مي شد كه دارد جدي درس مي خواند. ضمن اينكه ايشان يك طلبه محصل جدي بود و مانند طلبه هاي جدي ديگر درس مي خواند و براي همه دوستان و علاقه مندان به امام آن روز يك نقطه اميد بود. همه شاهد بوديم از اينكه فرزند امام با اينكه زير سايه

ص: 4550

پدر نيست و دور از پدر هست ولي مشغول به درس و بحث مثل ساير طلبه هاست در عين حال يك زندگي ساده، در همان زمانها بنده مكرر منزل ايشان مي رفتم. البته گاهي تنها و گاهي با دوستان. در همين جاهايي كه (منظور محله صفائيه و ممتاز) منزلي كه زمينش هم موقوفه است و منزلش هم يك خانه بسيار ساده اي است كه يك طلبه معمولي در چنين خانه اي زندگي مي كرد، ايشان در اين منزل بود، ما منزل ايشان مي رفتيم و ايشان منزل ما آمده تنها، با دوستان و ارتباط ما خيلي زياد بود. قبل از نهضت و قبل از اينكه امام اصلا در صحنه مرجعيت قرار بگيرد يعني زمان آقاي بروجردي ما جزو علاقه مندان و شيفتگان امام بوديم. طبع قضيه هم اقتضاء مي كرد كه ايشان با دوستان و علاقه مندان حضرت امام يك ارتباط بيشتري داشته باشند نسبت به سايرين. منظور اينكه براي ما خيلي خوشحال كننده بود مي ديديم كه ايشان هم زندگي شان ساده است هم درس مي خواند و از طرفي مسائل انقلاب در آن زمان احتياج داشت به يك سلسله تصميم گيريهاي پشت پرده و مخفي و تشكيلاتي و ارتباط با كساني كه جزو اركان انقلاب بودند و يك حلقه اتصالي لازم بود كه بين كساني كه در ايران

ص: 4551

بودند و در مسائل جاري انقلاب حضور و نقش داشتند، چه روحانيوني كه در قم و تهران نقش كافي و مؤثر را داشتند از قبيل مرحوم دكتر بهشتي و مرحوم آقاي مطهري و كساني كه الان در راس امور هستند از قبيل آقاي هاشمي، رهبر معظم انقلاب و نظائر اين افراد و بعضي از بزرگان حوزه و كساني كه جزو مراجع و مدرسين فعلي هستند، كساني كه همه آنها را به عنوان افراد مخلص شناخته و مي شناسند، بايد كسي بود كه بين اينها و امام حلقه اتصال بود. گاهي تذكراتي از امام داده مي شد، گاهي مشورتهايي با امام مي شد و ايشان در اين زمينه نقش بسيار مؤثري داشت و شايد به همين دليل هم بود كه ساواك خيلي فشار مي آورد كه بيت امام را از هم بپاشد و آنجا كسي نباشد، كسي به عنوان وكيل از طرف امام نباشد فلذا گاهي مي ريختند. يكبار ريختند و تمام آنچه كه در بيت بود از كتاب و مدارك و كاغذها و اعلاميه ها را بردند و آن روز آقاي حاج سيد احمد آقا كه در بيت بودند ظاهرا يك برخورد خيلي تند و شديدي با ساواك داشتند و در عين حال ايشان را بردند به ساواك منتهي بعد رها كردند. البته ايشان به آن شكل در

ص: 4552

بيت حضور پيدا نمي كرد كه حساسيت ايجاد كند مثلا در روزهاي عمومي در مجالس بنشيند و يا اينكه محل اخذ و اعطاي وجوه شرعيه باشند نه، اينها مسائلي بود كه بيشتر آقاي پسنديده عهده دارش بود و يا در مواقعي كه آقاي پسنديده را نمي گذاشتند در قم باشند افراد ديگري كه از طرف امام وكالت داشتند عهده دار اين مسائل مي شدند. ايشان در مسائل انقلاب و حساس در غير بيت امام ارتباط داشتند در تصميم گيريها نقش داشتند و مسائل را هم به امام منتقل مي كردند ولي در عين حال ساواك روي شخص ايشان حساسيتهايي فراوان داشت. حضور: در همين چند سالي كه فرموديد مسائل را شما چگونه به حضرت امام منتقل مي كرديد؟ طاهري خرم آبادي: البته آن تشكيلاتي و سازماندهي كه در ذهنتان هست شايد آنجور نبود ولي بالاخره به وسيله مسافريني كه آمد و رفت مي كردند بدون اينكه طرف امضاء كند حتي گاهي امام نامه مي داد و براي اينكه آن كسي كه پيك هست و مسافر هست و واسطه هست خود امام هم امضاء نمي كرد اما خط امام بود. من هم خودم از امام نامه داشتم بدون امضاء ولي مي دانستم نامه امام است. جواب سوالي بود كه كردم و مكرر بود اينطور آن طرفي كه مي رود سر مرز گير نيفتد هم خودم

ص: 4553

يك بار از نجف مي آمدم و امام يك نامه اي نوشتند به حاج احمد آقا و به من دادند كه به ايشان برسانم ظاهرا نامه را امضاء نفرمودند بخاطر مسائل حفاظتي كه البته نزديك بود گير بيفتم ولي خدا خواست گير نيفتم و در عين حال مسائل مربوطه به وسيله مسافرين رد و بدل مي شد. من از نجف مي آمدم و خدمت امام رسيدم كه شما راجع به ايران مطلبي يا كاري داريد، ايشان نامه اي نوشتند من نامه را آوردم ولي در پاكت باز بود و بي امضاء و از مضمون هم يادم نيست. حضور: در سالهاي 49 - 50 كه گروههاي مسلح در كشور شكل گرفت و بعضي ها قائل به مبارزه مسلحانه شدند. عده اي اين را مطرح كردند كه ايشان يك تمايل و تاييدي نسبت به اينها داشتند و حداقل تكذيبي از ايشان در آن ايام نمي بينم آيا چيزي به ذهنتان مي رسد؟ طاهري خرم آبادي: البته اين مطلب را عرض كنم اكثر كساني كه در متن هضت بودند در ايران چه در قم و چه در تهران، جريانات قيام مسلحانه را تائيد مي كردند مگر خود امام كه ايشان تائيد نكردند ولي اكثرا تائيد مي كردند منتهي امام هم براي خاطر مصالحي در آن زمان تكذيب نكردند اما هر چه به امام فشار آوردند كه شما تائيد كنيد،

ص: 4554

نمي كردند. حتي من يادم مي آيد وقتي كه گروهي از همين افرادي كه در اين مسيرها بودند و بنا بود اعدام شوند و ماها رفتيم پيش مراجع قم و از اينها هم حتي ما تائيد گرفتيم براي اينكه شايد مقداري از اعدام اينها جلوگيري شود براي اينكه ماهيت و حقيقت بعضي از اينها روشن نبود براي ماها حداقل، ولي امام (رض) با آن تيزبيني كه داشتند در برخوردي كهنوشته هاي اينها داشتند و با بعضي از اينها، خودشان فرمودند، از همان اول اينها را قبول نداشته و آخرين باري كه من در نجف خدمت امام رسيدم در سال 57 كه آن هم براي خودش داستاني دارد، چند روز قبل از رفتن ايشان به فرانسه كه ماهيت پاره اي از اين گروهها هم مقداري معلوم شده اما هنوز وجود داشته و پيامي از بعضي از دوستان مثل مرحوم دكتر بهشتي و عده اي براي امام بردم در رابطه با قيام مسلحانه، البته قيام مسلحانه به وسيله گروه خاص ديگري نه منافقين كه آن وقت به آنها مي گفتند مجاهدين، ما بتوانيم خودمان گروه مسلحانه تشكيل بدهيم. امام آن وقت هم موافق نبودند. حتي همان وقت جريان آمدن يكي از منافقين و حرفها را و آن جوابي كه دادند، امام همانجا براي من نقل فرمودند و فرمودند كه اينها

ص: 4555

اينجوري بودند و اينها را رد كردند و خائف بودند كه اگر گروه ديگري تشكيل بشود همانجور بشود و ايشان بيشتر نظرش اين بود كه قيام، يك قيام همگاني و مردمي و معتبري كه داشتند مي فرمودند، ما از همين راه فقه و فقاهت و ارتباط با عموم مردم پيش رفتيم، نه با تشكيل حزب موافق بود و نه با قيام مسلحانه و در هر دو مورد ايشان نظر مخالف داشتند ولي آنهايي كه در ايران بودند اينها هم تائيد مي كردند اينها را. من در خصوص حاج سيد احمد آقا اطلاع ندارم ولي اين را اجمالا مي دانم كه همه تائيد مي كرديم و اين مطلب هم يك مطلبي است كه در زندگي مرحوم حاج سيد احمد آقا از ويژگيهاي ايشان بود كه تا آخر، تبعيت از امام كرد يعني اگر در يك جايي امام يك مطلبي را قبول نداشت و رد مي كرد، عملا تابع امام بود و اين يك ويژگي بود در ايشان كه واقعا در مسائل، تبعيت تام از امام داشت. حضور: قدري از نقش حاج سيد احمد آقا خصوصا بعد از شهادت اخوي شان آيت الله سيد مصطفي خميني به عنوان كسي كه اداره كننده بيت امام در نجف و مشاور دائم الحضور حضرت امام بودند بفرمائيد. طاهري خرم آبادي: البته

ص: 4556

ايشان در سال 56 قبل از ارتحال حاج آقا مصطفي تشريف مي برند نجف براي ديدار با امام و نه براي ماندن در آنجا ولي مواجه مي شوند با ارتحال حاج آقا مصطفي و ديگر ناچار مي شوند در نجف بمانند و من البته در نجف نبودم آن زمان يعني من فقط در سال 57 و در اوائل تابستان 57 بود، قبل از اينكه به فرانسه بروم يك سفري رفتم براي اينكه پيام دوستان تهران را به امام برسانم و دستوراتي را بگيرم و برگردم. من يادم هست كه مكرر ما از ايران با ايشان تلفني تماس مي گرفتيم در يك زماني ظاهرا نيمه شعبان بود من مشهد بودم. حضرت آيت الله مهدوي كني هم مشهد بودند. قبل از نيمه شعبان، امام فرموده بودند كه ما امسال عيد نداريم يعني چراغاني نكنيد. آنجا ما به دنبال اين مطلب رفتيم پيش علماي مشهد كه اين مساله را تائيد كنند چون مشكل بود و دولت فشار مي آورد و دستهايي در كار بود كه حتما چراغاني بشود در هر حال ما در تكاپو بوديم كه اين فرمان امام به طور گسترده و كامل عمل شود من يادم هست از مشهد مكرر با حاج احمد آقا تماس مي گرفتم و مسائل مشهد را، ملاقاتهايي كه داشتيم و صحبتهايي كه

ص: 4557

شده بود به ايشان منتقل مي كردم و ايشان هم گاهي به منزلي كه ما در آن بوديم تلفن مي كرد و بعد هم در قم و تهران با تلفن علنا تماس مي گرفتند و مسائل با تلفن رد و بدل مي شد آن روزهايي كه من به نجف كه وارد شدم مصادف بود با روزي كه مجله لوموند آمده بود با امام مصاحبه بكند. وارد منزل كه شدم من ديدم كه خبرنگاران آنجا هستند. اينها كه رفتند بيرون، دولت عراق اينها را گرفته بود و زنداني كرده بود و اطراف منزل امام تقريبا محاصره شد يعني تحت نظر قرار گرفت. البته ظهر ما در بيروني منزل امام ناهار خورديم و بعد از ظهر ايشان ما را برد در منزل خودشان من خواستم كه در مدرسه باشم و ساكم را گذاشته بودم در مدرسه، گفت كه نه ساك را برداريد بياوريد، آوردم، ايشان براي اينكه اين ساك را نگردند، براي اينكه اگر مي گشتند بعضي نامه ها در آن بود و من مسلما به دردسرمي افتادم. ايشان ساك را خودشان گرفتند. با هم رفتيم به طرف منزل و من آن مدتي كه در نجف بودم در منزل حاج سيد احمد آقا بودم و مي ديدم كه ايشان مرتب با تلفن با فرانسه، آمريكا، لندن و ايران و

ص: 4558

دوستان انقلابي و دانشجوياني كه آن موقع در مسائل انقلاب حضور داشتند در تماس بود. (يك روز ايشان آمدند من ديدم روي پاكتي كه نامه اش را در آوردند و پشتش هم نوشته شده بود، امام روي همان پاكت تلگرافي كرده بود به سران كشورهاي عربي كه ظاهرا در سوريه جمع شده بودند (حالا يادم نيست به همه سران بود يا اختصاصي) راجع به آقا موسي صدر، چون آقا موسي صدر تازه مفقود شده بود با لحن خيلي محكم و تندي تلگراف كرده بود، پشت همان پاكت. حاج سيد احمد آقا آورده بود و گفت امام اين را نوشته اند ديگر نه پيشنويس و نه پاكنويس، با چند كلمه، گفت امام گفتند ما اين را تلگراف بكنيم. من مي ديدم شب و روز در حال تماس هستند با چندين مملكت و مسائل را البته تحت نظر امام، ايشان رهبري مي كردند. ) حضور: با توجه به اينكه حاج سيد احمد آقا در مركز تصميم گيري كشور بود و استعداد موروثي هم داشته، اما بعد از حضرت امام هيچ مسئوليتي قبول نمي كند، تحليل شما چه است؟ و مهمترين كار ايشان بعد از رحلت حضرت امام چه بود؟ طاهري خرم آبادي: مهمترين خدمتي كه ايشان بعد از حضرت امام به انقلاب كردند، مساله تبعيت ايشان بود از رهبري

ص: 4559

و اينكه ايشان با اين تبعيت شان از رهبري و حتي نقل آن مطالبي كه امام درباره رهبر فرموده بودند قبل از رهبري در زمان حياتشان، دو يا سه موضوع را كه دلالت داشت بر علاقه امام و گرايش امام به رهبري حضرت آيت الله خامنه اي، حاج سيد احمد آقا نقل كردند و در رسانه ها منعكس شد. تبعيت ايشان و نقل ايشان از امام، يك سد بسيار محكمي بود كه از اختلاف در درون انقلاب و بين طرفداران انقلاب جلوگيري كرد يعني مهمترين اميد غرب و شرق و دشمنان انقلاب اين بود كه بعد از امام اختلاف در بين طرفداران انقلاب و سردمداران انقلاب و آنهايي كه در راس انقلاب هستند، ريشه انقلاب را مي كند و از بين مي برد. خيلي ها هم اين مساله را در داخل فكر مي كردند و اينطور تصور مي كردند و من به نظرم مي آيد كه اين روش و مشي ايشان به خاطر علاقه اي كه به امام و انقلاب داشت و به خاطر تبعيتي كه از امام داشت، اين روش ايشان بسيار مؤثر بود در جلوگيري از به وجود آمدن اختلاف و تائيد ايشان از رهبري و به تعبير خودشان كه سربازي هستند از سربازهاي اين حركت كه اين بسيار مؤثر بود و اما اينكه چرا ايشان مت خاصي را

ص: 4560

انتخاب نكردند، خوب در زمان حيات امام هم اين روش را داشتند، شايد مصلحت امام و مصلحت خود ايشان هم در همين بود كه آن حالت، چون مسئوليت پذيرفتن خواه ناخواه مواجه مي شود با يك نوع درگيريها و نارضايتيها و اينها طبيعي است در هر مسئوليتي، خلاصه در معرض خيلي از اصطكاكها و تصادمها و حمله ها قرار مي گرفت و اين مصلحت بيت امام در اين نبود. البته در شوراهاي بسيار مهم مملكت، ايشان حضور داشتند در مجلس خبرگان ايشان پذيرفتند كه من خودم به اتفاق - ظاهرا مرحوم ايرواني - از طرف جامعه مدرسين و جامعه روحانيت رفتيم خدمت ايشان و از ايشان خواستيم كه ما شما را به عنوان كانديدا معرفي مي كنيم و ايشان هم پذيرفتند. در شوراهايي كه رهبر، ايشان را قرار داده بود، اينطور نبود كه از مسئوليت شانه خالي كند و كنار برود. ايشان در مسائل مشورتي حضور داشت منتهي شغل اجرايي نپذيرفت، شغل اجرايي فرق مي كند با شغلهايي كه جنبه كليدي و شور و مشورت دارد يعني نمي شود گفت ايشان هيچ نوع مسئوليت نداشتند. نخير ايشان در بسياري از مشورتهاي بالا، شوراي امنيت ملي و . . . حضور داشتند. در خبرگان حضور داشتند، منتهي مسئوليت اجرايي مصلحت نبود نه در زمان امام و نه در زمان بعد.

ص: 4561

حضور : مي گويند اين اواخر ايشان به توصيه حضرت امام بيشتر به خودشان مي پرداختند و وقت بيشتري براي اين كار مي گذاشتند حتي نقل مي كنند كه جايي را ايشان گرفته بود به مراقبه و محاسبه و رياضت نفس و مسائل اخلاقي مي پرداخت اگر در جريان هستيد لطف كنيد بيان بفرمائيد. طاهري خرم آبادي: البته من اطلاع خاصي از اين جهت ندارم ولي من هم از دوستان و رفقايي كه مربوط مي شوند به بيت امام و نزديك به ايشان بودند، اين مطلب را همان موقع شنيده بودم كه ايشان يك مقداري مشغول هستند به مراقبتها، تزكيه و . . . حالا كه ايشان از دنيا رفتند آدم يك ارتباطي بين اين دو مطلبمي يابد مخصوصا با آن خوابهايي كه نقل مي كنند. امام را در خواب ديدند كه حالا من اين خواب را با يك واسطه از ايشان نقلمي كنم. اينها را آدم مي فهمد كه يك ارتباطي بين اين دو نفر هست مثل اينكه ايشان آماده شده براي واقعا ارتحال از اين عالم در اين مدتي كه مشغول شده بود. من چند شب پيش بود كه خدمت آيت الله وحيد خراساني رسيدم ايشان خيلي متاثر بود براي حاج سيد احمد آقا و از من سؤال كرد كه جريان ايشان چه بوده و چطور بوده؟ بعد

ص: 4562

ايشان فرمودند كه ايشان خودشان آمدند اينجا چند وقت قبل من از ايشان سؤال كردم كه شما هيچ تا حالا امام را خواب ديديد؟ ايشان گفتند: بله من امام را خواب ديدم و پرسيدم از امام كه آنجا چطور است و چگونه است؟ ايشان فرمود بسيار سخت است (البته من گذشته ام) و دستشان را هم تكان دادند و فرمودند حتي اين تكان دادن دست هم همراه آدم است (تجسم عمل) بعد سؤال كردم كه چه بايد كرد؟ ايشان فرمود خوب شو. سه بار فرمود خوب شو، خوب شو، خوب شو. اين را آقاي وحيد نقل كردند از خود ايشان و البته ايشان گفتند كه تا زنده بود نقل نكردم.

ص: 4563

حاج احمد آقا، محبوبترين فرد نزد امام بود

22 چكيده: حضور: در مورد نقش استثنائي و منحصر بفرد حاج سيد احمد آقا در اداره بيت حضرت امام و ايجاد ارتباط با گروهها و افراد مختلف با رهبري انقلاب در دو مقطع دوران تبعيد حضرت امام و تشكيل حكومت اسلامي در ايران لطف بفرمائيد توضيحاتي دهيد. آية الله موسوي اردبيلي: بسم الله الرحمن الرحيم هر كس كه كم و بيش با انقلاب و روند انقلاب و با وضع بيت مرحوم حضرت امام رضوان الله تعالي عليه آشنا باشد مي داند كه نقش ايشان تعيين كننده بود. از آن دوره اي كه حضرت امام در پاريس بود و هنوز به ايران تشريف نياورده بود من رفتم خدمت ايشان بعد از مرحوم شهيد مطهري و شهيد بهشتي از تيپ و دسته ما من سومين فردي بودم كه رفتم خدمت حضرت امام و موقعيت بسيار حساس بود من آنجا بودم كه شريف امامي استعفا داد. و بختيار سر كار آمد همان وقتها بود كه غليان و جوشش انقلاب وضع خاص ايران بود. و من رفته بودم از طرف شوراي انقلاب كيفي در دست داشتم كه سفارشات شوراي انقلاب در آن بود راجع به سقوط شاه و راجع به وظايف شوراي انقلاب، اعضاي شوراي انقلاب، جناح خارجي شوراي انقلاب و تكاليف شوراي

ص: 4564

انقلاب در اداره مملكت بعد از رفتن شاه. مسايل بسيار حساسي بود شوراي انقلاب بحث كرده بود و من برده بودم خدمت امام در پاريس و هفت روز ما در آنجا بوديم. و شبها جلسه با حضرت امام داشتيم كه اعضاي جلسه دو نفر بودند من و حضرت امام . من يادداشت ها را مي خواندم حضرت امام دستورها را مي فرمود، من زير يادداشتها، دستورها را مي نوشتم و تكميل مي كردم كه بياورم براي ايران. يكي از دستورها تشكيل كميته هاي انقلاب بود كه شوراي انقلاب بتواند بعد از رفتن شاه كشور را اداره كند از چه كساني كمك بگيرد و از چه كساني كمك نگيرد. بعد از هشت روز مجموعه دستورات حضرت امام را آوردم ايران و آنوقت من ديدم يكي مرحوم حاج احمد آقا بود و يكي هم مرحوم اشراقي. اينها كار بيت حضرت امام را تنظيم مي كردند كه ايران هم بودند. من از آن وقت آشنايي داشتم. تا وقتي كه حضرت امام تشريف آوردند ايران. مدتي در قم بودند. بعد از آن كه مريض شدند. ايشان را منتقل كردند به بيمارستان و بعد كه بهتر شدند ديگر به قم نتوانستند برگردند و در تهران اقامت فرمودند. و يكي دو بار هم حضرت امام خودشان تصريح كردند. در بعضي مسائل، من تنها با حاج

ص: 4565

احمد مشورت كردم. و با كس ديگر مشورت نكردم. كاري شده بود، چون باب شده بود براي حضرت امام ملاقات ها، صحبتها، جوابها، سؤالها. اكثر سوالاتي كه ما از حضرت امام داشتيم خوب در هر ساعت كه نمي توانستيم برويم جماران نهايتش روزي يك بار دو روز يك بار سه روز. يكبار بناچار به دليل ارتباط تنگاتنگ كارها با حضرت امام ناچار بوديم روزي گاهي دو بار. سه بار با حضرت امام تماس بگيريم. مسائلي بود كه ايشان بايد جواب بدهند. و واسطه ما تنها ايشان بود. اگر خيلي مهم بود به كس ديگر نمي توانستيم بگوئيم، به حاج احمد آقا مي گفتيم. ايشان عين حرفها را به حضرت امام منتقل مي كردند. و نظر خودش را هم اگر مي خواست بگويد قبلا يا بعدا مي گفت. دخالتي در آن سؤال نمي كرد. و جوابي كه از حضرت امام مي گرفت، حالا مطابق نظر ايشان باشد يا مخالف نظر ايشان باشد، عين نظر امام را به ما منتقل مي كرد. الان بعضي از نامه ها نزد من موجود است كه مثلا فلان موضوع - لزومي ندارد من اسمي ببرم در اينجا - در جلسه سه قوه مطرح شد. و اكثريت يك حرفي گفتند اقليت يك حرفي گفتند حاج احمد آقا هم جزو اكثريت بود. بعد هم بنا شد ببرند خدمت حضرت امام نظر بدهند و

ص: 4566

امام فرمودند من نظر اقليت را قبول دارم و ايشان با اينكه جزو اكثريت بودند آمدند و عين همان نظر حضرت امام را گفتند. از اين جور مثالها زياد دارم. جرياناتي اتفاق افتاد من تلفن كردم به ايشان براي مثلا فلان چيز را مي خواهم بگويم; ايشان مي گفت اگر با من مشورت مي كنيد من نظرم را بگويم، نوعا مي گفتيم بله گاهي هم مي گفتيم خير. شما عين اين حرف را به امام منتقل كنيد. من حتي يك مورد يادم نمي آيد كه امام بفرمايد احمد اين حرف را به من نگفته است يا اين حرفي را كه شما از طرف من گفتيد اين جور نبوده. اين نهايت اعتمادي است كه من خودم ديدم چون در رابطه با من بوده ديگران هم همين هستند. اين كمترين چيزي است كه من مي گويم شايد ديگران بيشتر از اينها داشته باشند. يك جرياني است. اين را غير از من كس ديگر نمي داند فقط تنها من خبر دارم، يك روز، روز عيد بود ما قرار بود برويم پيش حضرت امام، معمولا اين جور بودمي رفتيم آن اتاق بالا وقتي مسئولين جمعمي شدند، امام هم در اتاق خودش بود، مي آمدند، مي گفتند، حضرت امام فرمودند بيائيد. مي رفتيم پيش امام و از آنجا مي آمديم حسينيه. اين روال هميشگي بود. يك روز من رفتم،

ص: 4567

كمي زود رفته بودم. نمي دانم چطور شد حواسم جمع نبود. بجاي اينكه بروم به اتاق هميشگي. درب اتاق امام باز بود - يكي دو نفر شايد در حياط رفت و آمد مي كردند - من به جاي اينكه بروم آنجا رفتم به همان ساختماني كه امام بود. آمدم پله ها را رفتم بالا و وارد اتاق شدم ديدم امام با سيد محمد صادق لواساني رحمة الله عليه نشسته اند كه جزو دوستان سابقه دار حضرت امام بود از دوران طفوليت و اوايل طلبگي تا روز رحلت آن حضرت مورد اعتماد صددرصد امام بود. با هم صحبت مي كردند من رفتم وارد اتاق شدم آنجا متوجه شدم كه چه كاري كردم. شايد اينها صحبت خصوصي دارند من آمدم بدون اذن وارد اتاق شدم اما ديگر آمده بودم و وارد اتاق شدم رفتم نشستم آن طرف اتاق ديدم يك موضوعي است كه آقا سيد محمدصادق اصرار دارد كه امام حرفي را بزند و امام مي فرمايد نمي توانم و موضوع خصوصي بود و حرف هم حرف آقا سيد محمدصادق نبود، حرف علما و بزرگان تهران بود، ايشان را فرستاده بودند پيش امام، امام را قانع كند كه شما فلان حرف را بزنيد. او اصرار مي كرد، حتي يادم هست اين جمله را گفت كه در تمام اين مدت از شما

ص: 4568

اينطور با اصرارچيزي نخواستم. امام فرمود نمي توانم. او گفت پيغمبر بود. انجام مي داد. گفت پيغمبر هم اين كار را نمي كند. پيغمبر هم نمي توانست. يكمرتبه اشاره كرد به من كه آن طرف اتاق نشسته بودم گفت بپرس از ايشان كه نمي شود اين كار را كرد. يكمرتبه رگشت به آقا سيد محمدصادق گفت شما مي دانيد كه من چقدر احمد را دوست دارم گفت بلي مي دانم گفت مي داني كه او چقدر پيش من محبوب است گفت بلي گفت او هم اگر بگويد نمي شود. اين را شنيدم محبوبترين. احساس كردم محبوب ترين فرد پيش امام كه دومي ندارد احمد آقا است. البته حالا ديگر زير قضيه چه بود من كاري ندارم منظورم گفتن اين حرف بود من خودم اين حرف را با دو گوشم از امام شنيدم. دواي امام، داروي امام، غذاي امام، ملاقات امام، صحبت امام، رفت و آمد امام، ايشان در همه اش نقش مؤثر و نزديكي را داشتند. خدايش رحمت كند. بعد از امام هم ما رابطه مان با ايشان محفوظ بود از سال 1368 تا روز رحلت، ايشان خيلي با محبت بود. وقتي من تهران بودم وقتي به قم آمدم ايشان نوعا، خصوصا بعد از گرفتاري من، زياد به ما سر مي زد. دو روز يك بار، سه روز يك بار با رفقايش مي آمد، تنها مي آمد مي نشست صحبت مي كرد

ص: 4569

من دقت كردم ديدم احمد آقا هيچ فرقي نكرده چه در دوره امام، همان حالات همان خصوصيات.

ص: 4570

حاج سيد احمد آقا يك انقلابي به تمام معني بود

27 چكيده: حضور: آقاي موسوي لطفا شمه اي از همكاريهاي مبارزاتي خود با حاج احمد آقا را بيان فرمائيد: حضرت امام معمولا وقتي مي خواستند اعلاميه بنويسند هر كاغذي دم دستشان بود برمي داشتند و روي آن مي نوشتند. گاهي همين پاكتهاي پستي كه از جاهاي ديگر براي ايشان فرستاده بودند و در آن نامه بود، همان پاكت پستي را ايشان مثل علماي قديم كه خيلي از اين كارها مي كردند براي صرفه جويي كه سيره علماء بود پاكت پستي را باز مي كردند و پشتش مطلب مي نوشتند. و ايشان هم پشت آنها اعلاميه را مي نوشت. خيلي مقيد نبودند كه يك كاغذ سفيد تميز بردارند. بعد وقتيكه من به حاج احمد آقا اين مطلب را گفتم كه در ايران بعضي ها ايجاد شبهه مي كنند، كه ديگران اينها را مي نويسند و خوب است كه امام خود دست نوشته شان را بفرستند. بعد امام آنجا علي رغم مشكلات و كارهايي كه داشتند و علي رغم وضعيت سني خودشان به دليل حساسيتي كه ايشان سر قضيه انقلاب داشت و اينكه هيچ جاي آن خدشه بردار نباشد و بخاطر همين يك كلمه حرف كه مبادا در تعدادي از مردم ايجاد شبهه بشود ايشان مي نشيند اعلاميه هايي كه قبلا نوشته بودند و فرستاده بودند

ص: 4571

متن آنها را پاكنويس مي كنند. يعني يك كاغذ خط دار و مرتب مثل كسي كه يك كارش را مي خواهد پاكنويس كند اين را پاكنويس مي كنند. كه حدودا يازده صفحه است. سه تا اعلاميه است ولي يازده صفحه است اين را فرستادند اينجا براي من، در حدي كه آن زمان مقدور بود، البته ديگر شرايطي بود كه نسبتا اوضاع راحت تر شده بود يعني اواخر 56 يا اوايل 57، تاريخش در خود اعلاميه ها هست. بعد از آنكه از روي اينها نسخه برداري كرديم اين را من به دليل اينكه خط امام بود و خيلي هم قشنگ و تميز و زيبا و منظم نوشته شده بود اينها را نگه داشتم. البته همان شان نزول موضعگيريها و اعلاميه ها و سخنرانيهاي امام نزد ايشان بود. و جزئيات را ايشان مي دانستند. و شان نزول بهتر از تعبير اسرار است و خود امام هم مي فرمود ما اصلا چيز مخفي نداريم و مبارزات همه اش علني بوده است. حضور: سابقه آشنايي شما با حاج احمد آقا از چه سالي بود؟ ج - به خاطرم مي آيد كه سال 48، 49 بود. يكي از مراجع از دنيا رفته بود آقاي حاج سيد عبدالهادي شيرازي يا آقاي حكيم الان به خاطرم نمي آيد، ولي به هرحال قبل از سال 50 بود.

ص: 4572

در ارتباط با بحث مرجعيت بود. كه من حاج احمد آقا را در يخچال قاضي ديدم و ايشان معمم شده بود و قبل از آن با ايشان آشنايي نداشتم و اولين شروع آشنايي در ارتباط با امام و مسائل انقلاب بود و در رابطه با اين مقوله شروع شد. و در يك فاصله چند روزي هر دو احساس كرديم خيلي همديگر را خوب مي توانيم درك كنيم در رابطه با انقلاب و مبارزات و در رابطه با خود حضرت امام و رابطه من با ايشان خيلي بيش از اينكه پسر امام بود به عنوان فردي بود كه علاقه به مبارزات امام داشت و حركتي و نهضتي كه امام شروع كرده است و روابط من با ايشان به همين عنوان بود. و تا آخر هم رابطه من با ايشان در همين رابطه بود. و منهاي اين رابطه مي توانم بگويم رابطه ديگري نداشتم و تا زمان قبل از رحلت امام رابطه من خيلي رابطه صميمي و تنگاتنگي بود. و همه اين رابطه بسيار پر حجم در رابطه با انقلاب بود. و يك رابطه روحي عجيبي وجود داشت. كه وقتي در يك جلسه داشتيم شايد بعضا تا يك نصف روز مكرر اتفاق مي افتاد كه من و ايشان شروع مي كرديم به گفتن يك مطلب. و هميشه

ص: 4573

براي خودمان چيز عجيب بود كه چرا اينطور است و اين يك پيوند عجيب روحي بود. و من به جز ايشان با هيچكس چنين پيوندي نداشتم. حضور: نقش حاج احمد آقا در دوران مبارزه امام، ميان مبارزين و امام چگونه بود؟ ج - من نمي توانم زندگي نامه ايشان را بگويم. طبيعت آن زمان اين بود كه حتي دوستان بسيار نزديك به واسطه ترس از ساواك از يكديگر راجع به اين مسائل صحبت نكنند. دو تا مشكل داشت، يكي اينكه صحيح نبود ديگران شناخته شوند. و دوم اينكه وقت دستگيري چيزي نداشته باشم تا اعتراف كنم. و نوعا اسم و آدرس اشخاص را نمي دانستم. مرحوم حاج احمد آقا را من احساس مي كردم پيش اشخاصي كه مي رفت، در صدد تنظيم ارتباط بين اين اشخاص و امام بود و پيام و پاسخ امام و ايشان را مي برد و مي آورد. وقتيكه ايشان تهران مي آمد علي القاعده، من ايشان را مي ديدم و مي دانستم پيش آقاي هاشمي كه رفته طبعا يك كاري را انجام داده در رابطه با مبارزه بيشتر هم سراغ روحانيون و علماء مي رفتند. در قم بسياري از ارتباطات بيت ايشان در قم و نجف را ايشان برقرار مي كرد. چون پسر امام بود و ساواك عليرغم ارتباط ايشان با امام خيلي زود سراغ دستگيري

ص: 4574

ايشان نمي رفت. و خود ايشان مي گفت اينها با مراقبت از من سعي مي كنند ارتباطات را پيدا كنند و بيشتر مي روند سراغ كساني كه من با آنها ارتباط دارم و لذا ايشان خيلي دقت مي كرد در تنظيم اين رابطه. و به گمان من قبل از اينكه به عنوان يك رابط باشد، خود ايشان بواسطه تفكر مبارزه هيچ وقت نمي توانست از انقلاب و مبارزه جدا باشد. و خودش يك انقلابي به تمام معني بود. و نقش رابط هم داشت. فردي بود بسيار باهوش. و در ميان اقران خودش بواسطه بزرگ شدن در بيت امام از اول سياسي بود. و هوش و استعداد خودش هم اثر داشت. و به لحاظ روحيه، گرايش به حادترين شكل مبارزه داشت. عليرغم اينكه حضرت امام هيچ وقت مسئله حركت مسلحانه را تشويق نكردند. گرچه امام كساني كه چنين مي كردند تخطئه نمي فرمودند. ايشان هم به لحاظ روحيات شخصي گرايش به اين جهت داشت. و از طرق مختلف حمايت مي كرد. و ايشان با آنها هم ارتباط داشت من حس مي كردم ايشان مرتبط است ولي من هيچ وقت نمي پرسيدم بواسطه شرايط آن زمان. و ايشان گرايش به مبارزات مسلحانه داشت ما در قم يك خانه مخفي مي خواستيم براي تكثير اعلاميه، ايشان مي رفت خانه هايي را پيدا مي كرد نسبتا مخروبه و ما

ص: 4575

امكانات تكثير اعلاميه مي برديم آنجا. من خودم حدسم اين بود كه من را خيلي نمي شناختند. از توي يخچال قاضي (منزل امام) در روز گرم تابستان، ايشان ابتدا مي رفت راه را چك مي كرد تا ساواكي نباشد. و بعد مي رفتيم با يك فاصله سي تا چهل متري از يكديگر و ايشان خيلي مواظبت مي كرد كه كسي متوجه نشود اين منزل مرتبط با ايشان است و ايشان اول وارد مي شد. و بعداز 2 الي 3 دقيقه من وارد مي شدم. و با اينكه ايشان آقازاده بود و طلبه هاي هم شان ايشان و حتي پائين تر از آن به اين كارها تن نمي دادند و خودشان را به دردسر نمي انداختند. و ايشان همه كارهايي كه طلبه هاي پابرهنه براي نهضت انجام مي دادند انجام مي داد لذا رابطه من با ايشان تحت تاثير اينكه ايشان آقازاده است نبود. يادم مي آيد، يك خانه اي كه داشتيم ايشان احساس كرد اين خانه لو رفته است و خانه پيدا كردن برعهده ايشان بود چون من اطلاع از قم نداشتم. مثلا ايشان مي گفت كوچه اي كه بن بست است از اين جهت خوب است كه ساواكي ها براي تعقيب بايد از كوچه اي كه بن بست نباشد عبور كنند تا كسي متوجه تعقيب كردن آنها نشود. والا زود متوجه مي شديم. بعد از پيدا كردن خانه دستگاه فتوكپي و

ص: 4576

پلي كپي كه سنگين هم بود. ايشان بايد سراغ يك گاري برود و گاريچي هم بايد از آن تيپهايي باشد كه خيلي هوشيار نباشد - تا تشخيص دهد اين چه اثاثيه اي است. و ايشان توي كوچه ها و خيابان دنبال اين اشخاص مي گشت. و دو نفري خيلي به زحمت اين را حمل مي كرديم. و نمي گذاشتيم آنها دست بزنند. و ايشان درست مثل هر فرد علاقه مند به نهضت هر كاري كه بود انجام مي داد. و صرف رابطه ايشان با امام نبود و خودش داراي روحيات و خصوصيات انقلابي بود. و من مطمئن بودم كه ايشان با مبارزين مسلح هم ارتباط داشت. همچنانكه من هم داشتم. ولي هيچيك كنجكاو نمي شديم. ايشان با بازاريهاي مبارز مثل حاج مهدي عراقي ارتباط داشت. حضور: مي گويند حاج احمد آقا در دوران حيات امام با توجه به جناحهاي سياسي مملكت نقش تعادل كننده اي داشت به نظر شما ايشان چه نقشي در رابطه با ارتباطات گروههاي سياسي و امام داشت؟ ج: ايشان بواسطه اعتقادي كه داشت نسبت به حضرت امام به عنوان محوريت نهضت و به عنوان پدر و رهبر كه بايد همه مجموعه ها را زير بال و پر خويش بگيرد. لذا در جائيكه ارتباط اين گروهها با امام مطرح مي شد، ايشان ديگر به عنوان يك عنصر انقلابي داراي گرايش سياسي

ص: 4577

خاص مطرح نبود و اين كار مشكلي است كه انسان خودش به يك تفكري پاي بند باشد، ولي بواسطه قرار گرفتن در مكان خاصي دست از گرايش خود بردارد تا همه بالسويه كمك بگيرند از امام. در اينجا با اطمينان مي توانم بگويم كه حتي من خودم كه رابطه صميمي بيش از دو برادر هم با ايشان داشتم، ايشان اصلا بين من و فرد ديگري كه از لحاظ گرايشات سياسي نقطه مقابل من بود، در تنظيم رابطه ما با امام فرقي نمي گذاشت و چه بسا من مي رنجيدم. مثلا اگر ملاقات مي خواستند سعي نمي كرد يك گروه بيشتر وقت ملاقات بگيرند يا از يك گروه پيش امام زياد تعريف كند تا توجه امام را به آنها بيشتر جلب كند. و دقيقا خلاف آن چيزي كه معتقد بود انجام مي داد. چون اينجا امام بود و امام هم آنقدر قدرتمند بود در كارهاي خودش كه نه آقاي حاج احمد آقا و نه هيچ كس ديگري نمي توانست امام را از آنچه خودش صلاح مي داند و منصرف كند. و امام خيلي با هوشتر از اين بود و حاج احمد آقا چندين بار به من گفتند امام خودش بارها به من گفته اند فلاني مي خواهد پيش من بيايد و نظر من را به سمت فلان مطلب جلب كند و

ص: 4578

از قبل مي گفته است. و امام خيلي با هوشتر از اين بودند كه كسي بتواند امام را يك جوري جهت بدهد. و بر فرض حاج احمد آقا مي خواست چنين كند، نمي توانست و حاج احمد آقا مشاور خيلي اميني بود و واقعا وقتي كه مي دانست امام مي خواهد هر دو گروه سياسي را يكسان نگه دارد و يكسان كمك كند، ايشان هيچ وقت طبق فكر خودش عمل نمي كرد و اين كار بسيار مشكلي است. و از مشكلاتي كه در بيوت مراجع يا شخصيتها هست اين است كه افرادي كه در آن بيوت حضور دارند هميشه سعي مي كنند آن شخصيت را به سمت ميل خود سوق دهند. برخلاف حاج احمد آقا. و تا زماني كه امام به حرفي و طريقي معتقد بود ايشان هم چنين مي كرد. و نقش تعادل بين گروهها و جناحها را در رابطه با امام داشت ولي خودش گرايش خاصي داشت مثلا در رابطه اشغال لانه جاسوسي طبيعي است كه حاج احمد آقا بواسطه گرايشات خودش آن را قبول داشت ولي من وقتي كه از لانه تلفن زدم به حاج احمد آقا تا به امام بگويند، عليرغم آن همه صميميتي كه با ايشان داشتم ماجراي لانه را به ايشان نگفته بودم و هيچ وقت هم ايشان اظهار دلخوري نكرد كه چرا

ص: 4579

من به ايشان قبلا نگفته بودم و اين طبيعت مبارزه بود. وقتيكه به ايشان تلفن زدم گفت گوشي را نگه دار امام داشتند نماز ظهر و عصر مي خواندند و بين دو نماز به امام ماجرا را گفتم. و امام گفتند به حاج احمد آقا كه جاي بسيار خوبي را گرفته ايد محكم نگه داريد. و حاج احمد آقا مي فرمود من تعجب كردم چيزي كه امام نه قبلا فكرش را كرده بود و نه قبلا مطلع بود و تعبير ايشان اين بود كه امام از هر حركت كه تندتر و انقلابي تر بود بيشتر حمايت مي كرد. به هرحال همان اندازه كه صادقانه ارتباط ما را با امام برقرار كرد، به همان اندازه پيام دولت را كه با ايشان تماس گرفته بودند رسانده بود. و هر طوري كه امام موضع مي گيرند منتقل مي كند. در زمان ماجراهاي بني صدر به همان اندازه اي كه سعي مي كرد رابطه آقاي بهشتي را با امام برقرار كند، سعي مي كرد رابطه بني صدر را تنظيم كند. و در كارهاي سياسي گاهي ممكن است پنج دقيقه دير رساندن يك پيام اثر بسياري داشته باشد. و ايشان صاحب فكر بود و مثل بعضي كه مي گويند الحمدلله جز هيچ گروهي نيستم، نبود. و هيچيك از گروههاي سياسي احساس نمي كردند حاج احمد

ص: 4580

آقا از ماست كه در دفتر امام هست، و فرد نفوذي ما هست. حضور: در مورد نقش حاج احمد آقا در بيت امام مطالبي بفرمائيد. ج: در زمينه بيت يك مقدار برمي گردد به توان مديريت حاج احمد آقا كه كمتر صحبت شده است. و يك مقدار برمي گردد به شخصيت حضرت امام كه چون خورشيدي است كه هيچ ستاره اي ديده نمي شود. امام يك نظارت دقيقي روي افراد و رفتار افراد بيت داشتند. يك وقت حاج احمد آقا مي گفتند يكي از افراد بيت آمده بود خدمت امام براي خداحافظي سفر حج يا سوريه. با توجه به اينكه ايشان قبلا هم به اين مسافرت رفته بود، امام فرموده بودند من از اين سفر شما كيف نمي كنم و اين باعث شد ايشان به آن سفر نرفت. و امام آدم ساده لوحي نبود و توجه داشت به بازتاب اين رفت و آمدها. و بعد از امام حاج احمد آقا دقت مي كرد. افراد دفتر با انتخاب امام انجام شده بود افراد روحاني ديگر هم شناخته شده امام بودند. ولي حاج احمد آقا مراقب بود كه اين افراد برايشان در درجه اول اعتبار و حرمت بيت امام مطرح باشد و اين افراد چون سالهاي طولاني در خدمت امام بودند، خودشان شخصيتهايي هستند ولي آنها هم چنين روحياتي داشتند. شما در نظر بگيريد بيت امام

ص: 4581

در بحراني ترين شرايط اين نهضت را اداره كرده است. خود حضرت امام كه در سطح كلان مسائل را نگاه مي كردند و تصميم مي گرفتند ايشان اولا بايد دائم اين اطلاعات را به امام برساند و مواظب باشد در دفتر هيچ اطلاعي روي زمين نماند، همه اطلاعاتي كه به طرق مختلف به دفتر مي رسد. نفس كار اطلاع رساني يكي از كارهاي مهم بيت بود كه هر بيت ديگري هم اين كار را دارد و نابساماني در اين امر در تصميم گيري آن شخصيت خيلي اثر دارد. و حاج احمد آقا وظيفه اي ديگر داشت كه تصميم گيري امام را شخصا پيگيري كند. ارتباط با رئيس جمهور، رئيس مجلس، فرماندهان جنگ، ائمه جمعه و اين بسيار حساس است و مي تواند پيام را كسي برساند در حاليكه كاملا متفاوت باشد تاثيرش با يك نحوه ديگر. و بعد آن تصميم امام را همانطوريكه خودشان اگر مي خواستند ابلاغ كنند، انجام دهند. بدون اينكه لحن خود را تغيير دهد، مقدماتي اضافه كند، موخراتي داشته باشد. خاطرم مي آيد در پاريس قضيه آمدن بختيار به پاريس بود و اين خيلي مسئله حساس و مهمي بود. چون جمعي موافق اين كار بودند و جمعي هممي گفتند اين كار درست نيست، چه در پاريس و چه در تهران. از تهران هم پيامهاي مختلف

ص: 4582

داده مي شد. و در يك زمان كوتاه ايشان بايد همه اين مطالب را به امام برساند و اگر ايشان ملاحظه فكر خودش را مي كرد و مثلا پيامها را طوري منتقل كند كه امام مخالف ملاقات با بختيار شود يا بالعكس. ولي ايشان همه حرفهاي موافقين و مخالفين را با همه جزئيات مطرح مي كرد. و موضعگيري امام و ابلاغ آن را به دقت انجام مي داد و امام اين نقش احمد آقا را تاييد مي كنند. و اين مديريت اطلاع رساني به امام و ابلاغ پيام امام در دست ايشان بود. پيام ها و بيانيه هاي امام براي درست رساندن آنها توسط خود ايشان انجام مي شد. ايشان نوشتن دوباره پيامهاي امام و گذاشتن نقطه و ويرگول براي درست خواندن پيام ها را انجام مي داد. و اگر به نظرش مي رسيد كه كلمه اي اشتباه نوشته شده است ممكن نبود كلمه اي را با اطمينان صد در صد هم، خودش عوض كند و من در پاريس كه به ايشان كمك مي كردم بدون مشورت با امام اين كار را نمي كرد. و اين مديريت به ساير افراد بيت هم منتقل شده بود. و لذا كاملا هم تاريخ انقلاب و مردم اين اعتماد را دارند به آنچه از آنجا صادر شده است و تاريخ انقلاب هم كه نوشته خواهد شد در اين هيچ شبهه نيست

ص: 4583

كه هرچه از امام هست مال امام هست. و بعضي ها هم در اواخر حيات امام مي خواستند بگويند اين مطلب را امام ننوشته است كه امام جلوي آن را گرفتند و اين نشان مي دهد كار چقدر مهم است و هوش و درايت حاج احمد آقا در اينجا مشخص مي شود و هيچ رضايت فردي و گروهي برايش فرقي نمي كرد و اهميت نمي داد. و آنچه مهم بود اين بود كه اين چيز همان طوري باشد كه امام نوشته و اگر اصلاحي لازم دارد همان طوري باشد كه امام مي خواستند. خاطرم هست، امام در موردي فرمودند آن كلمه را اصلاحش كنيد بعد از آنكه اعلاميه را داده بودند. بعد خود حاج احمد آقا با فاصله يكي، دو ساعت اعلاميه را بردند پيش امام و گفتند آن كلمه را با دست مبارك خودتان اصلاح كنيد. يك وقت فردا ممكن است كسي بگويد اين را من اضافه كرده ام و خود اعلاميه زير سؤال مي رود. اين حساسيت بخشي از مديريت بيت است كه قبل و بعد از پيروزي انقلاب انجام داده تا هيچكس نسبت به مسائل بيت شك و شبهه اي نداشته باشد. يك بخش ديگر مسائل مالي بيت امام بود. ايشان بواسطه اولا گرايشات خاص خودش هم قبل و هم بعد از انقلاب هيچ وقت با خصلتهاي يك آقازاده و كسي كه

ص: 4584

مي تواند در ناز و نعمت زندگي كند زندگي نمي كرد. يك كششهاي دروني داشت در درون شخصيت خودش كه بواسطه در كنار امام بودن مورد غفلت قرار گرفته. خود ايشان عليرغم اينكه قبل از پيروزي انقلاب پسر يك مرجع تقليد بود. مي دانيم كه اين نوع افراد معمولا در مضيقه مالي نبودند و اگر مي خواهند زهد بورزند اين خودشان هستند كه چنين مي كنند. و اين امكانات براي ايشان وجود داشت. ولي خود ايشان گرايش و كششي داشت به ساده زيستي در زندگي. مرحوم حاج آقا مصطفي هم چنين اخلاق و خصوصياتي داشت. مثلا در مسافرتها روي زمين نشستن، با آدمهاي خيلي پايين از نظر اقتصادي نشستن، نه تنها هيچ مشكلي نداشت بلكه خيلي هم لذت مي برد. و ايشان يك خصوصيتي كه داشت اين بود كه ايشان يك مقداري كه در فعاليتهاي روزمره بود و در اين رفت و آمدهاي رسمي و اين چيزها، احساس مي شد كه روحا دلتنگي به او دست مي دهد و دلش مي خواهد اين را بشكند و برود توي محيطي كه همان احمد آقا باشد و خودش منهاي اينكه پسر امام هست و يك شخصيت برجسته هست. اين رفتارهاي رسمي كه با ايشان انجام مي شد. شخصيتها و اشخاصي در اجتماعات روحيه ايشان را سخت تحت تاثير قرار مي داد، خسته اش مي كرد و دلش مي خواست

ص: 4585

اين ها را بشكند و با مشهدي تقي قم كه در آن قديم بقال توي كوچه آنها بوده و يك آدم فقير و ساده اي بوده دلش هواي او را مي كرد، برود پهلوي او بنشيند و با او يك ساعتي گپ بزند يك خصوصيات اينطوري داشت. لذا بطور طبيعي گرايش داشت به ساده بودن حتي نه ساده بودن به شكل معمول و رايج آن، يعني هم رنگ آدمهايي كه خيلي بي نام و نشان هستند، با اينها نشستن و كنار اينها بودن و گاهي تعبيراتي مي كرد. من دلم مي خواهد مثل بعضي از اين كارگرهايي كه عملگي مي كنند، من هم اينطوري باشم. اصلا كسي مرا نشناسد، همانطوري كه به او مي گويند بيا اين خاك را بردار به من هم بگويند اين كار را بكن من هم همين كار را بكنم. اينكه مي گفت من دلم مي خواهد اينطور باشم، اين يك كشش روحي بود. توي ويژگيهايي كه داشت. خسته مي شد از اينكه به عنوان پسر امام و يك شخصيت برجسته رسمي يك كشور احترامش مي كردند و بالا مي نشاندند، جلو مي انداختند، خسته مي شد از اين قضايا. توي زندگي شخصي و مادي خودش هم همين طور بود يعني همه كشش اش به اين بود كه اين چيزها ريخته شود اين تجملات، اين تكلفها ريخته شود. من ديده ام كه بعضي

ص: 4586

آقازاده ها مي گفتند بچه هاي امام ممتازند در اينكه عليرغم اينكه اين همه قدرت و امكانات همه كشور در اختيارشان هست، آلوده نمي شوند به اين تكلفات و تشريفات مادي و پولي و دنيا و اين چيزها. مرحوم حاج آقا مصطفي هم همين طور بود. احساس مي شد خودشان شخصيت خودشان را بالاتر از اين مي دانند كه دنبال مال و پول و خانه و زندگي و تشريفات بروند. و اين چيزها را براي كساني مي دانستند كه از درون خالي هستند، چيزي نيستند و با اين چيزهاي بيروني مي خواهند براي خودشان تعيناتي درست كنند. احساس مي شد كه اينها آنقدر از درون غني هستند و حالت بي نيازي حس مي كنند، لذا نه تنها خوششان نمي آيد كه بدشان هم مي آمد. همين را در داخل مسائل مالي بيت خيلي مراقبت مي كرد. اينكه اولا هزينه هاي بي جايي نشود ايشان جلوي بسياري از كارهاي سپاه را مي گرفت كه در داخل بيت مي خواست انجام دهد. اينجا را بسازد آنجا را ديوارش را درست كند. همين حسينيه جماران را از وقتي كه امام آمد آنجا تا آن آخري كه بود به همان شكل باقي بود. امام كه خودشان اصلا به اين چيزها اعتنا نداشتند. حاج احمد آقا هم روحا چنين بود و همين حالت را داشت. گاهي هوس مي كرد توي خانه روستايي كه گلي است زندگي كند

ص: 4587

و مي گفت خيلي دلم مي خواهد همچون جايي زندگي كنم و خانه ما از اين خانه ها باشد. روحا اينطوري بود و لذا در مسائل مالي بيت جايي كه از لحاظ مرجعيت محل ريزش وجوه بود از اطراف و اكناف و داخل و خارج و هم به لحاظ رهبري سياسي امام كه همه امكانات مملكت در اختيار ايشان بود ولي ايشان تا آخر هم مراقب بود كه آنچه را كه در اطراف امام بود تا آخر هم همان وضعيتي كه امام اول آمدند به همان وضعيت تا آخر هم بود. و افرادي كه در بيت بودند از نزديك ايشان را برويد ببينيد، مثل حاج حسن و اينها هم به لحاظ روحيات اينچنين هستند، آدمهاي حريص هم نيستند. حاج عيسي هم همينطوري تربيت شده است. و لذا در بيت امام بطور طبيعي تكلفات و تشريفات نبود و حاج احمد آقا با مديريت خودش در اين ده الي پانزده سال آنچه را كه امام مي خواست دقيقا انجام داده بود. اين بخشي از آن مربوط به ارادتي بود كه ايشان داشت ولي يك بخشي از آن مال روحيات و خلقيات خودش بود يعني اگر بجاي امام كسي بود كه براي رهبري يك تشكيلات پر طمطراقي مي خواست، براي حاج احمد آقا يك عذاب روحي بود كه بخواهد آنجا را سامان

ص: 4588

دهد. خدا رحمت كند حاج آقا مصطفي را، ما با ايشان يكي دو سفر پياده از نجف به كربلا مي رفتيم سالهاي 45 -46- مرحوم حاج آقا مصطفي نيز همين طور بود و در فرزندان مراجع چيز خيلي استثنايي بود اين روحيات. لابد اينها را ايشان از امام گرفته اند. حضور: از مقامات علمي و عرفاني ايشان بگوئيد. ج: حاج احمد آقا از لحاظ تحصيلات چون هم زمان با من نبودند و متاخر از من بودند با ايشان هم دوره نبوديم. تحصيلات ايشان تا قبل از نجف در كنار مبارزه حاكي از اين بود كه ايشان بطور جدي درس مي خواند و همه هم مباحثه ها و هم درسها چنين مي گفتند و در عين حال بواسطه فاصله اي كه افتاد در جريان نجف و پاريس و تهران طبعا دور افتاد از ادامه تحصيل. بخصوص كه در پاريس از امام پرسيدند الان در اين شرايط برويم به نهضت بپردازيم يا برويم ادامه تحصيل؟ امام فرمود: من هم مثل شما محصل هستم ولي الان بايد سراغ نهضت رفت و درس را رها كرد (اين را به دانشجويان فرمودند) طبعا ايشان هم سراغ تحصيل نرفت. ولي بعد از اينكه اوضاع بيت روي روال افتاد ايشان رفتند سراغ تحصيلات و ادامه دادند. من در بخش تحصيلات اطلاعاتم دورادور است.

ص: 4589

ولي هم درس مي گفتند در اينجا و هم بعد از رحلت امام، اين اواخر كفايه درس مي گفتند. خودشان هم در درس خارج بعضي از آقايان تهران شركت مي كردند و در حقيقت در شبانه روز يكي، دو الي سه ساعت را گذاشته بودند مخصوص تحصيلات. در اين سالهاي بعد از رحلت امام به مناسب موضوعات بحثهاي فقهي كه مطرح مي شده ايشان كاملا مسلط شده بودند در بحثهاي فقهي، بر مباني استدلالي و فقهي، برخلاف افرادي كه مي افتند در بحثهاي سياسي. من يك وقت قبل از پيروزي انقلاب در جلسه روحانيت مبارز كه من هم عضوش بودم و مركزش هم شميران بود در يك جلسه اي مرحوم بهشتي هم بودند. مرحوم بهشتي چون نوعا در گفتگوها و بحثهاي سياسي بود كسي اطلاع از جنبه هاي فقهي ايشان نداشت. در منزل آقاي ملكي امام جماعت مسجد همت تجريش، يك بحث فقهي پيش آمد و عده اي از علماء هم بودند و مرحوم بهشتي شروع كرد به اظهار نظر كه براي اكثر آنهايي كه آنجا نشسته بودند و در ميان آنها افراد فاضل هم بودند اعجاب انگيز بود. حاج احمد آقا به دليل اينكه هم كنار امام بود و هر ملايي هم كه در كنار امام باشد ديگر ديده نمي شود، و به دليل اشتغالات زياد كه نوعا

ص: 4590

با شخصيتهاي سياسي بود. در اين نشست و برخاستها هم بحث فقهي رخ نمي داد، و من چندين بار كه پيش آمد كه بحث شرعي بود و نيز در دنباله آن بحث استدلالي مطرح مي شد، كاملا مثل همه طلبه هاي فاضل قم توان استدلال داشت و تا آخر هم مباحثات علمي را رها نمي كردند ولي جنبه علمي ايشان تحت الشعاع قسمتهاي ديگر شخصيت ايشان قرار گرفته بود. حضور: شما ايشان را مشاور امين دانستيد. شما براي نمودار كردن شخصيت ايشان چه عبارتي بكار مي بريد؟ ج: حاج احمد آقا خودش يك انقلابي بزرگ بود ولي همه چيز در كنار امام ذوب مي شود ايشان مثل همه چهره هاي مبارز كشور بوده ولي ديده نمي شود. ولي به نظر من يك انقلابي بزرگ بود. حضور: خاطره اي از مسائل بعد از انقلاب اگر داريد بيان كنيد. ج: يادم مي آيد براي پيدا كردن خانه براي امام توي شميران با حاج احمد آقا مي گشتيم. اوايل امام در دربند بودند و هي اصرار مي كردند كه اينجا مناسب ما نيست برويد جايي پيدا كنيد كه ساده باشد. بنده و آقاي

ص: 4591

جماراني و حاج احمد آقا هي مي رفتيم منزل پيدا مي كرديم. آقاي جماراني آشنا بودند به اين محلات خيلي جاها رفتيم. ديگر خسته شده بوديم. در كنار مسجد جوزستان يك نهر آبي مي گذشت. و ماها كه يك روحاني عادي بوديم توي شميران همچو كاري مي خواستيم بكنيم يكدفعه احمد آقا كنار خيابان نياوران كه مسجدي است و جوي آبي است لباسهايش را درآورد و نشست روي زمين و گفت من كه ديگر خسته شده ام و بيشتر از اين هم نمي توانيم بگرديم. از آن طرف هم بايد جواب مي داديم به امام و امام هم هي اصرار مي كردند هرچه زودتر از اين خانه برويم بيرون و انصافا آن خانه هم خانه طاغوتي نبود توي كوچه اي روي زمين نشسته بوديم و آبي هم رد مي شد. يكدفعه من گفتم احمد آقا همين خانه آقاي امام جماراني چطور است احمد آقا گفت والله خود آقاي جماراني بايد بگويد والا امام (خميني) هم خيلي خوشش مي آيد و خيلي خانه خوبي است هم خانه روحاني محل است و هم خانه ساده است بعد آقاي جماراني هم كه طبيعي بود مايه افتخار بود برايش يك همچون چيزي. و كم كم خصوصيات آن را گفتيم و گفتيم خوبي آن اين است كه يك حسينيه كنارش هست. براي ديدارها و ملاقاتهاي

ص: 4592

امام. حاج احمد آقا گفتند بايد برويم به امام بگوئيم ببينيم ايشان مي پسندند يا خير. ما گفتيم به امام بگوئيد شما را بخدا ديگر بيشتر از اين سختگيري نكنيد، خانه هاي اينجا معلوم است چطوري است خانه اي كه هم بزرگ باشد و هم ساده باشد. به هرحال ايشان فت بايد به امام بگوئيم. راه افتاديم و ديگر هر سه بسيار خسته شده بوديم ما آمديم منزل و حاج احمد آقا رفت پيش امام، هنوز ما نرسيده بوديم اطلاع داد امام خيلي خوششان آمده است. والسلام

ص: 4593

حاشيه اي بر شرح و تفسيرعرفانى امام خميني بر سوره حمد

7 چكيده: تفسير علم بيان حقايق قرآن است نه شرح و تفصيل آيات، بايد كه به نور ايمان و عمل و نور علم از علوم و معارف الهيه اين معني را ادراك كرد كه هدف از بيان فلان آيه و فلان سوره چيست و حقيقت آن كدام است؟ فهم اين حديث شريف كه فرمود انّ للقُرانِ ظَهراً و بَطْناً و لِلْبَطْنِ بَطنٌ الي سَبْعَةَ ابَطُنٍ سالك و عارف به معارف را به اين امر سوق مي دهد كه قرآن را هفت مرتبه و پايه است پس او مي كوشد تا با تقويت علم و عمل راه خود را به بواطن قرآن باز كند و ادراك حقائقي از آن را بنمايد. دريغا كه عده اي غافل از حق و معارف حقه تفسير مفسران عارف را گهگاه حمل بر خودرأيي مي نمايند و توهين و تكفير مي كنند اينان را از علوم الهي ذره اي در دل نيست و راهي به آن نيز نخواهند داشت. ايشان غافلند از اينكه عارف آنچه بر زبان و قلم جاري مي كند حقائقي از عالم بالا و مكاشفاتي است كه در شريعت براي آنها حاصل شده است حضرت امام بارها در سخنان و مكتوبات خود مؤمنان را از اين تنگ نظري و توهين و تكفير بر

ص: 4594

حذر داشته و راه سعادت و هدايت را نشان داده اند و اكنون بر ماست كه رهرو راه آن عزيزان كه عمر خود را در راه معشوق حقيقي خود گذراندند و سعي در كسب رضاي او نمودند، باشيم آنان كه عمري با تحمل سختي ها و رنجهاي بسيار راه تحقيق در بسياري از علوم الهيه را بر ما گشودند و حقايق را بازگو نمودند. اسم به معناي علامت و نشانه است كه بوسيلة آن وجودي از وجود ديگر متمايز مي شود و در مسلك عرفا اسم مقام ظهور است و تجلي ذات با صفتي از صفات كه به اين اعتبار اسم داراي مقامات و مراتب متفاوت و مختلف خواهد بود پس به مقام اول، حاصل تجلي به فيض اقدس و خليفه كبراي الهيه مي باشد. اين فيض نتيجه ظهور ذات است براي ذات و مشاهدة ذات جمال و كمال خود در آينة اسماء و صفات است. مقام دوم حاصل تجلي و ظهور فيض مقدس و وجود منبسط و نفس رحماني است كه نتيجة آن بروز و ظهور اعيان خارجي و لوازم آنهاست كه به اولي عوالم غيب و به ثاني عوالم شهادت تحقق يافت و اين ناظر بر قوس نزول است و اما اسم ظهور و عوالم ملكيه مشتمل است بر قوس صعود و

ص: 4595

طي مراحل و كشف منازل كه از اين منظر اسم شامل 5 يا 6 مرحله بر حسب عوالم خمسه و يا ستّه وجود و يا هفت مرحله بر حسب حُجُبِ سبعه، خواهد بود؛ زيرا كه اسماء الهي و تجليات رباني در تمام عوالم وجود جاري و ساري است و عالم ظهور ظل فيض منبسط و مشيت فعليه اوست پس سالك الي الله بايد به قلب خود در وقت تسميه بفهماند كه تمام موجودات ظاهره و باطنه و تمام عوالم غيب و شهود در تحت تربيت اسماءالله بلكه به ظهور اسم الله ظاهرند. اسم را مراتبي است كه اول مرتبه آن حاصل تجلي به فيض اقدس است كه در نتيجه قهراً براي آن آثاري خواهد بود و آن ظهور و بروز اسماء و صفات در حضرت واحديت و اعيان ثابته و لوازم آنها در حضرت علميه است با التفات به اين نكته كه اعيان ثابته صور اسماء و صفاتند براي تحقق در عوالم وجود زيرا كه بدون اين صور علميه اسماء را، براي جريان در مراتب وجود، ظهور و بروزي نخواهد بود. پس اسم الله اول اسمي بود كه از حضرتِ فيض اقدس، مستفيض شد بواسطه جنبة بساطت و غيبيت و كماليتي كه در او بود و ديگر اسماء از اين مجرا اظهار وجود

ص: 4596

نمودند و اين اوّل مرتبة جريان فيض از فيض اقدس بوده است. بر اين اساس عرفا فرموده اند هر اسمي كه افقش به افق الله نزديكتر باشد جنبه غيب و بساطت او بيشتر است. از اين رو در مسلك شامخ عرفان اين مطلب به وضوح پيوسته است كه بعضي اسماء محيطند و بعضي محاط، بعضي اسم جمالند و بعضي جلال، بعضي جنبه غيبي آنها بر جنبه ظهوري غلبه دارد و بعضي ديگر بالعكس، با توجه به كمال اسماء، اسماء و صفات الهي در عوالم غيب، همه در عين تماميت و مستملك در ذاتند و غيب و ظهور، جمال و جلال در اسماء الهي هر يك در ديگري مختفي است. الله كه محيطترين اسماء الهي است غيبيت او تمام و جمال و جلال در او در حد اعتدال است و ام الاسماء هموست و جز براي خود و عين ثابتش در عوامل خارجيه براي وجود ديگر با اتمام متجلّي نخواهد شد از اين رو بر ديگر اسماء جنبة سيادت دارد. اين اسم در هر عالمي از عوالم وجود، داراي همان مقام و مرتبه است. پس از وجود اسماء نوبت به ظهور اعيان ثابته و صور علميه اسماء مي رسد. از اين رو فيض اقدس تجلّي و ارائه فيض كند در مرتبة ثاني به وساطت

ص: 4597

اسم الله در حضرت واحديت، بعد از گذر از وجهه غيبي آن، كه اين مرتبه را ظهور و بروزي نيست و شايد اين مقام كه مقام احديت ذاتيه است تنها مجراي نزول فيض باشد (والله عليم) و امّا وجود اسماء الهيه از مجراي ظهوري اسم الله است كه شايد با توجه به گفتار قبل بتوان گفت حضرت الله فيض مي دهد و از خود فيض مي گيرد. بنابراين گفتار عين ثابت الله «حقيقت مُحمّديّه» است كه تمام تجليات و مقامات مراتب اين اسم را مي پذيرد. و از مجراي او اعيان ثابته پديدار مي گردد. پس عين ثابت محمديه خليفه الله است در ظهور اعيان. سواي اينكه بسم الله در هر سوره متعلق است بهمان سوره، كه مطلبي است مقبول نزد عرفا. بايد دانست كه اين لفظ شريفه را بر حسب عوالم وجود و مقامات عروج، مراتبي است زيرا كه حقيقت و سرّ اين بيان، كشف و ظهور و خرق حجب است. پس در عوالم شهود و ظهور براي سالك به اين تجلي كشف استار و حجب ظلماني و نوراني و خرق عوالم امكاني شود و در عوالم غيب هر يك به فراخور حال به اين اسم و تجلي شريفه اظهار و تمايل وجود نمايند، زيرا كه اسم الله كليد و مفتاح مفاتيح عوالم غيب (به طور

ص: 4598

مستقيم) و شهود (به وساطت فيض مقدس) است و شايد (چنانكه بحث آن پيش رفت) اسم شريفه الله به عظمت همين اسم خواهان وجود باشد. پس كاملترين لفظ و مقام از براي اين اسم مرتبه اي است كه جامعه قوس صعود و نزول و جمع جميع اسماء و صفات از براي او باشد بنا بر آنچه از روايات و اقوال عرفا بر مي آيد «بسم الله الرحمن الرحيم» در ابتداي سورة حمد (امّ الكتاب) اكمل و اتّم مراتب اين لفظ و مستجمع جميع اسماء و جمع دايرة وجود است. براي لفظ اسم مراتب و مدارجي است، بي ترديد اين لفظ را بر هر مقام كه در نظر بگيري بر اسماء و صفاتِ بعد از خود، اثر عيني خواهد داشت؛ بر اين اساس، اگر الله، را در اين كريمه، اسم اعظم و صاحب مقام جمع اسماء بدانيم، اسم، مرتبه ظهور فيض اقدس خواهد شد؛ زيرا اول اسم از اسماء كه از خليفه كبراي الهيه فيض پذيرفت اسم اعظم الله بود. پس به اين حساب حرف باء قبل از اسم، مرتبه باطن فيض اقدس كه به تعبيري حقيقت محمّديّه و عَلويّه است خواهد بود «كه حضرت اميرالمؤمنين در حديثي فرمود «من نقطه تحت الباء هستم»[1] و به بياني ديگر باء مقام سببيّت و نقطه، سر سببيّت است»[2] حضرت

ص: 4599

امام مي فرمايند: «و اما از براي اسم بر طبق آنچه دانستي مقام غيبي و غيب الغيبي و سرّي و سرّالسرّي است و مقام ظهور و ظهور الظهوري»[3] و ما در شرح اين كلام شريفه گوييم مقام غيب الغيبي آن باطن فيض اقدس است و براي آن در عوالمِ خَلقيه، ظهوري نيست مقام غيبي آن، فيض اقدس است در وجهه ظهوري، مقام سرّالسّري آن وجهه غيبي الله و مقام احديت ذاتيه و مقام سرّي آن بر ديگر اسماء الهيّه و اعيان ثابته مترتب است همانگونه كه خداوند گويد: وَ عِنْدَهُ مَفاتِحُ الغَيبِ الَّتي لا يَعْلَمُها الّا هُو.[4] آنگاه مقام ظهوري آن بر جميع ذَرات عالم و مقام ظهور الظهور آن بر معصومين خصوصاً وارد است، زيرا كه فرمود: نَحنُ اسْماءُالله[5] با توجه به بيانات سابق آنچه در باب حقيقت الله و مرتبه اسم در لفظ بسم الله الرحمن الرحيم گفتيم به صحت بيشتر مي نمايد بر اين اساس رحمن و رحيم يا صفتند بر الله و يا صفتند بر اسم كه با توجيه قبل مي توانند صفت براي الله باشند. زيرا حقيقت اين كريمه شامل جمع عوالم وجود اعم از غيب و شهود است پس الله كه مستجمع جميع اسماء است، اول اسمي كه از اين حضرت مستفيض گرديد و صاحب وجود شد اسم الرحمن

ص: 4600

بود كه مقام بسط وجود است و آنگاه اسم الرحيم كه مقام بسط كمال وجود مي باشد. از اين رو احاطه و شموليت و بسط و غيبيت اين اسماء اكثر از ديگر اسماء است پس «اسم الرحمن محيطترين اسماء الهيه است پس از اسم اعظم و به تحقيق پيوسته است نزد اصحاب معرفت كه تجلي به اسماي محيطه مقدم است بر تجلي به اسماء محاطه (به وقت ظهور) (با اينكه معلوم است دريه و سلوك ابتدا اسماء محاطه در سالك متجلي مي شوند) از اين جهت اول تجلي در حضرت واحديت، تجلي به اسم الله الاعظم است و پس از آن تجلي به مقام رحمانيت و تجلي به رحيميت پس از تجلي به رحمانيت است(رَحمتي وَسِعَت كل شيء)»[6] شايسته است در اين مقام اشاره اي كنيم هرچند به اجمال به حقيقت الله كه نه از نظر لفظ بلكه از لحاظ مقام و مرتبه اسم اعظم الهي است و به آن مراتبي است كه اين مراتب بر اساس مقامات اسميّت حاصل شوند و در عين حال بر خود اسم اعظم نيز مدارجي است. نكته اول: بدانكه اسم اعظم الله كه وجود اسماء مبتني بر وجود اوست به حقيقت در ديگر اسماء و عين ثابتش در ديگر اعيان و هكذا در عوالم امكان من الغيب و الشهود به

ص: 4601

نحوي سريان دارد. و اين مطلب در مسلك عارفان به وضوح پيوسته است پس جمله ذرّات و اشياء و تمام كائنات كه مظاهر اسماء اللهند بر حسب اسم متجلي در وجودشان صاحب مقامي از مقامات اسم اعظمند زيرا كه در فصول قبل دانستي كه اسماء هرچه از لحاظ وجود و احاطه مرتبة بيشتري داشته باشند و به اسم الله الاعظم اقرب باشند جنبه بساطت در آنها اكثر و دايرة شموليت آنها بيشتر از ديگر اسماء خواهد بود و به واسطه همين تقرب به اسم الله افاضه فيض بر آنها بيشتر از ديگر اسماء است بنابراين اين اسماء درك بيشتري از مقامات اسم اعظم را خواهند داشت از اين رو سالكان الي الله و سايران في سبيل الله پس از وصول به عين ثابت خود در حضرت علميه و ادراك اسم متجلي در وجودشان اگر خداوند را به آن اسم يا اسماء بخوانند پروردگار اجابتشان خواهند نمود. با اين توجيه سرّ اين مطلب كه در احاديث وارد شده است اسم اعظم خداوند هفتاد و سه حرف است و هر يك از انبياء بعضي از آن حروف را دارا بود كه به آن اسماء خداوند را مي خواند روشن مي شود ايضاً در همان حديث وارد شده است و حَرفٌ عِنْدَالله مُسْتَأثَرٌ بِه في عِلمِ الغَيبِ

ص: 4602

كه اين مطلب بيانگر همان مدارج اسم اعظم است يعني آنكه فهميده مي شود اسم مستأثر خود از مراتب همان اسم است لكن هفتاد و سومين حرف كه از خلق پوشيده است و آن حقيقت غيب الغيوب يا به تعريف عرفا عنقاء مغرب است كه دست آمال و آرزوي عارفان و سالكان في سبيل الله و عاشقان از وصول به آن كوتاه و قاصر است و آن مقام بي مقامي است كه هيچ اسم و رسم و تعين و تكثر علمي و عيني نپذيرد و جميع اسماء و صفات در آن مضمحلّ و مُندكّند و علم مربوط به آن علم ساعت قيامت است كما قال: قُل لا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَواتِ وَالْاَرضِ الغَيْبَ الّا الله وَ ما يَشْعُرونَ ايّانَ يُبْعَثُون.َ[7] و اما اينكه ديگر آنكه مابقي مراتب اين اسم نيز همه جزء اسم اعظمند و آن, الله در مقام صفت و در مقام فعل كه مشيت فعليه است مي باشد زيرا كه خود اين صفات نيز از اسماء الله و در تحت ظل آن اسم اعظمند. و اين حقيقتي بود از اسم اعظم با توجه به تعابير و تعاريف مختلف از آن كه بر تو ارائه كردم كه من چنين تعريفي از اسم اعظم را در كتب اصحاب و عرفان و تعابيرشان نديدم و از

ص: 4603

سر كوتاهي و قلّت علم و وقت از شرح و بيان ديگر سخنان عرفا گذشتم. و اما در بيان ذكر الحمدلله، بدانكه اين ذكر را در نظر عوام و خواص و اخص خواص مراتب و حالاتي است. عوام حمد خدا را جز به لقلقه لسان و عادت نكنند و اين در حالي است كه حمد را به غير خدا كنند زيرا كه ايشان نعمت را از ديگري دانند و البته به يقين بلكه به مرتبه ايمان هم نرسيده اند كه جميع نعم از خداست پس مسلماً به اخلاص اين ذكر را نخواهند گفت. و اما خواص كه عالم وهرچه نعمت كه در عالم است را ظل فيض منبسط و نفس رحماني مي دانند. در نظر ايشان: «تمام نعم ظاهره و باطنه از هر منعم باشد به حسب ظاهر و در انظار عامه از حقتعالي جل و علاست و احدي از موجودات را شركت در آن نيست حمد را مخصوص حق دانند. پس چون حمد در مقابل نعمت و انعام و احسان است ومنعمي جز حق در دار تحقق نيست، جميع محامد مختص اوست و نيز جمالي جز جمال او نيست پس مدايح به او رجوع كند.»[8] وليكن اخص خواص و فانيان في الله و در بعض حالات، صاحبان فناي در فنا كه جز

ص: 4604

حق نبينند و عابد و معبود و عبادت و عاشق و معشوق و عشق در نظر ايشان مضمحل شده است في الجمله يكسر التفات به ذات خدا كنند. پس در نظر ايشان حمد تنها مخصوص ذات است نه وسايط. كه در اين حال لسان ايشان، لسان الله شود و حمد را از زبان خدا براي خدا كنند كما قال الله الْحَمْدُلله پس اينك ذكر و ذاكر و مذكور الله است. چون كلام بدينجا كشيد به اين نكته واقف باش كه اين ذكر و در كل جملة اذكار را صاحبان هر نشئه در عوالم شهود و غيب بعضي به لسان قال و برخي به لسان حال و استعداد كنند و از براي هر ذكري در تمام عوامل مراتبي است. پس اول مرتبه اين ذكر شريف تحميد ذات حق است براي خود با توجه به عشق مطلق و مشاهدة جمال ذاتي خود در آينه اسماء و صفات با لسان ذاتي و كلام ذاتي كه نتيجة ظهور و بروز اسماء بود و اين تحميد از ازل الازال تا ابدالاباد بوده و خواهد بود زيرا كه، كُلَّ يَومٍ هُو فِي شَأنٍ.[9] «و اين تجلي ذات براي ذات اظهار ما في مكنون غيبي و مقارعة ذاتيه، كلام ذاتي است كه به لسان ذات در حضرت غيب واقع است

ص: 4605

و مشاهدة اين تجليِ كلامي، سمع ذات است و اين ثناي ذات براي ذات حق، ثناي حق است كه ديگر موجودات از ادراك آن عاجزند كما قال النبي: لا احصي ثَناءَ عَليك انْتَ كَما اثْنَيْتَ عَلي نَفْسِكَ»[10] و اما ديگر مرتبة آن به لسان احديت ذاتيه است كه ذكر و ذاكر و مذكور الله است و آنگاه به ديگر مقام به لسان احديت جمع كه هر يك از اسماء با توجه به تقربشان به اسم الله و كسب فيض از آن اسم با درك مقامات اسم اعظم، به فراخور حال و به لسان استعداد تحميد ذات كنند و بر حسب مرتبه آنگاه عوالم اعيان ثابته در حضرت علمي و عيني الي آخر من عوالم الغيب و الشهود. آنانكه دركشان از اسم الله كامل است، حمد ايشان كاملترين حمد و مدحشان اتم مدايح مي باشد و اما درك اين مطلب كه رب از اسماء ذات است يا صفات يا فعل بازمي گردد به حقيقت عالمين به بياني كه بيابد. اي عزيز صاحبان قلوب فانيه در افعال، الله را از مراتب اسم فعل بينند و آنانكه صاحب توحيد صفاتند، الله را از اسماء صفات و آنانكه فاني في الله و صاحب مقام توحيد ذاتي اند و غير او نبينند و نخواهند و محو در اويند، چون

ص: 4606

از براي ايشان هوشياري و صحو نيست جمله دار تحقق را متلاشي و مضمحل در ذات الله بينند و در نظر ايشان تنها اسماء ذات مطرح است و بس (به اين معنا كه همة اسماء اسم ذاتند). و قلوب ايشان متجلي به تجلي الله ذاتيه است و التفاتي به غير آن ندارند از اين رو بسم الله الرحمن الرحيم در هر مقام و حالي گفته شود در نظر ايشان يكسان است و در الحمدالله نظر ايشان تنها بر ذات خداوند است و اين حال بماند تا اينكه صعق كلي رفع و صحو پايدار گردد، آنگاه بين اسماء تمايز حاصل كنند. و اما اي عزيز بدانكه اگر عالمين را به عنوان جمع عوالم وجود و حقائق غيب و شهود بگيريم به يك تعبير رب از اسماء ذات خواهد شد، زيرا كه اسم متجلي در وجود هر كس رب او خواهد بود. در وصول به عين ثابتش و رب حقيقت محمديه و ولايت علويه اسم الله است كه اسم ذات در احاطه اوست و آن رب الارباب است و ربوبيتش كامل و چون اين اسم و عين ثابتش را در جمله كائنات و ممكنات سرياني است، از اين رو بازگشت همه به سوي الله يعني رب انسان كامل و يا خود انسان كامل خواهد

ص: 4607

بود. «چنانچه در زيارت جامعه كه اظهار شمه اي از مقامات ولايت را فرموده، مي فرمايد: و ايابُ الخَلق الَيكُم و حِسابُهُم عَلَيكُم و مي فرمايد: بكم فتح الله و بكم يختم زيرا كه انسان كامل، فاني مطلق و باقي به بقاءالله است و از خود تعين و انيّت و انانيّتي ندارد بلكه خود از اسماء حسني و اسم اعظم است»[11] و اما اگر عالمين را صاحبان نشئه ملك و بعضي مراتب عقول مجرده و يا دنيا و آخرت و مراتب آن بگيريم رب از اسماء فعل خواهد شد و اگر عالمين را مشتمل بر همة مراتب عقول مجرده از قاطبه ساكنان جبروت تا صاحبان انوار سپهبديه بدانيم رب از اسماء صفت خواهد شد زيرا كه هيچيك از ساكنان اين نشأت مظهر جمعي اسم الله نخواهند بود. پس رحمن و رحيم از مظاهر اين اسم يا از اسماء افعال خواهند شد و اين به حقيقت اقرب است. بنابراين گفتار عالمين را در هر مرتبه بگيريم رب متناسب با آن متفاوت خواهد شد و چون صاحبان هر نشئه ذكر الحمدلله را متناسب با مقام و مرتبه خود مي گويند از اين رو اين ذكر براي هر گروه به يك حال و معنا خواهد بود و اين سه با هم در تناسبند. بايد دانست كه از براي

ص: 4608

اسماء در هر درجه و مرتبه دو وجهه است يكي وجهه غير رو به سوي ذات كه از اين منظر اسماء هيچيك ظهوري ندارند و جملگي به يك مفهوم در ذات مستهلكند و آن كشف اجمالي است در عين علم تفصيلي و به يك وجهه داراي ظهورند و صاحب تجلي در عوالم غيب و شهود و اين مقام به دو مرتبه حاصل آيد، اول شامل اسماء ذاتيه و صفاتيه و فعليه از تجلي فيض اقدس در حضرت واحديت دوم از تجلي به فيض مقدس در اعيان كونيه نتيجه آنكه: «از براي رحمت رحمانيه و رحيميه دو مرتبه و دو تجلي است: يكي در مجلاي ذات در حضرت واحديت به تجلي به فيض اقدس و ديگر در مجلاي اعيان كونيه تجلي به فيض مقدس»[12] با توجه به اين گفتار آنچه از مكتوبات حضرت امام خميني برمي آيد آن است كه ايشان رحمن و رحيم را در سوره از اسماء ذات و اين دو اسم را در بسم الله از اسماء فعل دانسته اند و اين مطلب با قول خود آن بزرگوار كه در ترتيب وجود اسم الرحمن را پس از اسم الله و الرحيم را پس از الرحمن، به واسطه جنبه بساطت آنها مي دانند مخالف است زيرا كه در بسم الله اگر الله را اسم

ص: 4609

اعظم بدانيم[13] به حسب ترتيب وجود[14] رحمن و رحيم از اسماء ذات خواهند بود. و در سورة مباركه از اسماء فعل، زيرا با احتساب اينكه رب اگر از اسماء صفات باشند رحمن و رحيم اسم فعل و با احتساب بودن اسم فعل[15] رحمن و رحيم از مظاهر و اظلال آن در عوالم خلقيه خواهند شد. پس در اين مقام وجه تأمل است. بدانكه مالكيت حقتعالي همچون مالكيت بنده اي نيست مر بنده ديگر را يا مالكيت كسي چيزي را و از آن نوع مالكيت، كه از قاعدة امكان اشرف كه نزد اشرافيون ثابت است نيز نباشد كه در آن قاعده ترتيبي است كه تا موجود اشرف تحقق نيابد موجود غير اشرف متحقق نخواهد شد. به اين معنا كه وجود عقل دوم و هكذا تا عقل دهم كه تربيت و رشد عالم طبيعت بعهده اوست و شيخ اشراق از آن قاعده اثبات انوار مدبّر و عالم مثال مي كند گرچه اين روش تا حدي در نظر عرفا پسنديده است و از نوع اول كاملتر، لكن مالكيت پروردگار از آن نوع نيست زيرا كه اين نوع مالكيت و احاطه، جزئي و ناقص است و احاطه پروردگار، احاطه قيوميه، كه حاصل از علم ذاتي و تفصيلي اوست و مشتمل است بر جمله كائنات. و هيچ

ص: 4610

تر و خشك و كوچك و بزرگ و هيچ ذره اي در عالم امكان در عوالم غيب و شهود از تحت تصرف و حيطه علم و مالكيت او خارج نيست و آيات بسيار در قرآن كريم به اين معنا اشاره دارد كه شايد بهترين نمونه براي آن آيات ابتدايي از سوره حديد باشد و اما اختصاص مالكيت در اين آيه شريفه تنها به يوم الدين شايد نشان از بروز و ظهور كامل اين اسم در روز رجوع كه يوم الدين است باشد. و آن روز، روز بازگشت كامل بندگان است به سوي خدا كه محل ظهور واحديت و قهاريت الهي است. كما قال: لِمَن المُلْكُ اليَوْم لله الواحِد القَّهار[16] وليكن پس از احتجاب شمس وجود در حجب ظلماني و نوراني و تعينات و كثرات و نزول او از مكامن غيب به عوالم شهود و اغتراب از مقام اصليش بي تجافي و انخلاع و پنهان شدن و مستور ماندن در پس حجب بعد از نداي قُلنا اهْبِطوُا مِنها جَميعاً.[17] اگر سالكي توانست رفض تعينات و خرق حجب ظلماني و نوراني و كشف استار كند و خود را به حقيقت خود و اسم ظاهر در وجودش بر اساس آنچه كه در حضرت علميه و عالم قدريّه پس از افاضه فيض از فيض اقدس در تجلي اول

ص: 4611

في عوالم الخلقيه من الحضره الواحديه و الاحديه الجمعيه ثابت شده است، واصل كند و مستهلك در اسم الله گردد و حقيقت انالله و انااليه راجعون در وجود او ظاهر شود به طور تام در نشئه ملكيه دنياويه و به صعق كلي برسد، قبل از ظهور دار قيامت گفته مي شود براي او قيامت كبراي نفسانيه ظاهر شده و خداوند حساب او را گرفته است پس در اين وقت مالكيت حقتعالي به طور تام ظاهر گردد و سالك پس از وصول به آن حقيقت اسميه خود آن مالكيت را كه در مقام اسم او نهفته بگيرد. و به آن در دار دنيا تصرف كند و تصرف مالكيت الله كه كاملترين مالكيت است و مختص به پيغمبر ما صلي الله عليه و آله و سلم و حضرات معصومين به تبع او بر اساس فناي ظاهر و مظهر در هم و عينيت آنها با يگديگر مي باشد، كاملترين تصرف است. «و انسان كامل در اين عالم به حسب سلوك الي الله و هجرت به سوي او از اين حجب خارج شود و احكام قيامت و ساعت و يوم الدين براي او ظاهر و ثابت شود پس حق با مالكيت خود بر قلب او ظهور كند در اين معراج صلوتي و لسان او ترجمان قلبش باشد و ظاهر

ص: 4612

او لسان مشاهدات باطنش گردد و اين است يكي از اسرار اختصاص مالكيت به يوم الدين»[18] اي عزيز قرآن را نتوان تفسير و يا تأويل به رأي خود نمود آنچه در اين اوراق و در ديگر كتب گفته مي شود رشحه اي است از رشحات بيكران اين دريا، كه هركس بر قدر علم و طاقت و ايمان خود از آن بهره اي برد، پس مبادا آنچه كه در تفاسير و تعابير اولياءالله مي بيني بيان تفسير به رأي كني و از درك و فهم آن سرباز زني. زيرا آنچه كه عرفا رضوان الله عليهم در بيان و تفسير آيات الهي ارائه مي كنند ترجماني است از لسان منابع علم و حكمت حضرات معصومين (عليهم سلام الله) كه بي اين توجيهات و تأويلات لسان ايشان از براي ما عوام قابل فهم نيست. بنابراين آنچه كه به واسطه الهام ربّاني و اشراق الهي بر قلب سالك و يا عارف واصلي رسيد و كلامي در هر باب و موضوع از او صادر شد، مباد كه اگر با فهم تو سازگار نيامد، انكار آن و يا مقامات آن ولي را بنمايي كه اين امر را خُسران و غُبني است بزرگ كه اول درجه و كمترين آن، آن است كه خداوند فهم تو را از ادراك كلام ايشان و اولياء دين بگيرد

ص: 4613

كه تا ابد در جهل مطلق خود باقي بماني. و آگاه باش كلام معصوم را كه فرمود از براي قرآن ظاهري است و باطني و باطن او را باطني تا هفت بطن. آنچه تو مي بيني يك تفسير است، كه نه تفسير اين آيه يا فلان سوره همان باشد، بلكه گاه شود كه از آن تفاسير متعدد در لسان عرفا جاري شود. كه همه صواب باشد و هيچ خطايي در آنها نرود پس هيچگاه گمان مكن اين كه تو مي خواني همين، تفسير آيه است و بس. بنابراين در اين آيات اگر رب از اسماء ذات باشد يا صفات يا فعل هر يك تفسيري جداگانه، اگر اسم به آن مراتب و عالمين به آن مقامات باشد كه ديدي از براي هر كدام تفسيري، و اگر رحمن و رحيم از اسماء ذات يا فعل يا صفت باشد در هر باب تفسير متفاوت خواهد بود كه بيان همة آن از عهدة ما و امثال ما خارج است. و اما مالك اگر به معناي احاطه قيوميه بر جميع عوالم وجود از غيب و شهود باشد از اسماء ذات است وليكن چون در اين آيه اختصاص داده شده به روز جزا (يوم الجمع) و يا روز رجوع سالك الي الله بنابراين مي نمايد كه از اسماء فعل باشد تا

ص: 4614

ربوبيت حقتعالي به واسطه مالكيت او كامل گردد، در عين آنكه براي انسان كامل اسم ذات است و بس. در حديث شريف قدسي است كه حقتعالي فرمود: قَسَّمْتُ الصلوه بَيني و بَينَ عَبْدي: فَنِصْفُها لي و نِصْفُها لِعَبْدي. فاذا قال: بٍسمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحيم، يقول الله ذَكَرني عَبْدي و اذا قال: الحمدلله يقول الله حَمَدني عَبْدي و اثني عَليَّ و هو معني سَمِعَ الله لِمَن حَمِده و اذا قال: الرَّحْمن الرَّحيم، يقول الله عَظَّمني عَبدي و اذا قال: مالك يَوم الدّين، يَقُول الله: مَجَّدْني عبدي و اذا قال: ايّاكَ نَعْبُدُ و ايّاكَ نَسْتَعين يقول الله: هذا بَيني و بَين عَبْدي...[19] عمده تلاش سالك بايد تحقق خود باشد به سمه الله زيرا تا سالك خود را متحقق به اسمي از اسماءالله نكند فتح ابواب معارف و كشف انوار الهي نتواند كند از اين رو كاملترين نوع آن، در

ص: 4615

انسان كامل است كه به يك بسم الله جمله دار تحقق و تمام كائنات را فاني در الله و حاضر در محضر او بداند و چون فناي او تام است حمد را تنها مخصوص ذات الله بداند پس در نظر او تربيت خداوند راجع است به كل عوالم خلقت از عقول مجرده و ساكنان عالم جبروت و لاهوت گرفته تا هيولاي عظما. بنابراين خداوند را به اسم الرحمن ياد كند كه از مظاهر آن تربيت تكويني است و به اسم الرحيم ذكر كند تا تربيت تشريعي درست آيد و آنگاه خود را نيز در تحت تصرف الله كه مربي جميع عالمين است و بداند و امور خود را به او واگذار كند پس ياد كند از حق با اسم مالك كه از صفاتِ الله است و آنگاه در حال محو ثاني و صعق كلي و فناي در فنا و در حال بيخودي مطلق بگويد ايّاك نَعبُدُ و ايّاك نستعين و البته اين نوع مختص به يك صنف است. گذشته از انسان كامل در نظر سالكان الي الله به يك مقام الله از اسماء ذات، رب از اسماء صفات، رحمن و رحيم مجاري و از تعينات اسم رب و يا از اسماء فعل است كه تا اينجا مشتمل بر قوس نزول مي باشد،

ص: 4616

پس مالك از اسماء صفت اوست محو در اياك نعبد و صحو در اياك نستعين كه مشتمل است بر قوس صعود در ترتيب وجود اسماء حاصل مي شود و در مقام ديگر و به تعبيري غير آن دو الحمدلله رب العالمين مشتمل بر توحيد افعال الرحمن الرحيم توحيد صفات و مالك يوم الدين توحيد ذات است. و آنچه كه اينك بيان مي كنم و مي دانم كه در كتب قوم نديده اي آن است كه اياك نعبد و اياك نستعين راجع است به الحمدلله رب العالمين، اهدنا الصراط المستقيم راجع است به الرحمن، صراط الذين انعمت عليهم راجع است به الرحيم و غير المغضوب عليهم ولاالضالين به مالك و آنگاه همة اين معاني جمعند در بسم الله الرحمن الرحيم. آنچه از اين حقيقت معلوم مي شود و حالت آن حالت كلي و جمعي است آن است كه سالك، راه مستقيم را كه مربوط به عام است به اسم الرحمن بخواهد. آنگاه در منزل بالاتر، راه نعمت داده شدگان كه همانا در رأس آنها انسان كامل است كه از طرف افراط و تفريط مصون اند را به اسم الرحيم از الله كه حمد، تنها مخصوص اوست، بخواهد. و قيل يا الله بِاسمِكَ الرَّحْمن اهدِنا الصِّراطَ المُسْتَقيم و بِاسْمِكَ الرّحيم صِراطَ الذّينَ انْعَمْتَ عَلَيهِم حضرت امام خميني رضوان الله عليه در

ص: 4617

رساله آداب الصلاه به جزئي از آن اشاره كرده و مي فرمايند: «بالجمله اياك نعبدو اياك نستعين از متفرّعات الحمدلله است كه اشاره به توحيد حقيقي است» گرچه اين كلام با كلام آن بزرگوار كه فرمود: «شايد در تقديم رب و ذكر رحمن و رحيم پس از آن، تأخير ملاك اشاره اي لطيفه باشد به كيفيت سلوك انساني از نشئه دنياويه تا فناي كلي پس سالك تا در مبادي سير است در تحت تربيت تدريجي رب العالمين است»[20] در تقابل و تضاد است لكن هر دو وجه به طريقي كه ذكر شد جدا از هم رو به صواب است. اي عزيز آنچه كه در باب اسماء ذات و صفات و افعال مي بيني در نظر سالكان متفاوت است اگر سالك به توحيد افعال رسيده باشد. آنچه از اسماء به قلب او متجلي و منجلي در قلب او اسم صفت و اگر مستهلك در ذات شده و به توحيد ذاتيه يا فناي مطلق رسيده باشد اسم متجلي در قلب او اسم ذات است يعني آنكه او در اين حال هر صفت را ادراك كند اسم ذات و عالم را فاني در ذات خدا مي بيند. پس در اين حال و مقام تقسيم بندي اسماء از نظر او درست نيايد زيرا كه مدّنظر او تنها ذات است و

ص: 4618

همينطور است در باب صاحبان مقامات ديگر. آن تقسيم بندي كه در باب اسماء و صفات ذكر مي شود تنها زماني حاصل مي شود كه سالك حالت صحو ثاني (صحو بعد المحو) را بدست آورده و رجوع به عوالم خلقيه نموده و از حالت بيخودي خارج شده باشد، زيرا كه او طي مراتب نموده و اسماء فعل و صفات و ذات را ادراك نموده و آنها را شناخته است آنگاه پس از بازگشت در قوس نزول خواهد توانست خلائق را از آن اسماء و مدارجشان انباء و اطلاع دهد كاملترين اين نوع مخصوص انسان كامل است زيرا كه نبوت او اكمل مراتب ابناء مي باشد و شايد يكي از اسرار تقسيم ايام هفته، بين ائمه معصومين كه در مفاتيح الجنان وارد شده است همين باشد يعني آنكه به نظر فانيان في الله ايام هفته مختص است به ائمه معصومين كه شروع و ختم دايره وجودند و نزول و صعود از آنان و به سوي آنان مي باشد و آنگاه به حال صحوبعدالمحو و رجوع به عالم خلق و نزول از عوالم غيب، اين ايام بين معصومين تقسيم مي شود مشتمل بر يك قوس نزول و يك قوس صعود از خاتم الانبياء تا ختم الاوصياء به تفضيلي كه در اين مقام نگنجد. حضرت امام خميني (سلام الله عليه) مي فرمايند: «آنچه در اين

ص: 4619

تقسيم به نظر مي رسد آن است كه ميزان در اين اسماء آن است كه سالك به قدم معرفت فناي فعلي براي او دست داد حقتعالي تجلياتي كه به قلب او مي كند تجليات به اسماء افعال است و پس از فناي صفاتي تجليات صفاتي و پس از فناي ذات تجليات به اسماء ذات براي او مي شود و اگر قلب او قدرت حفظ داشت پس از صحو آنچه كه از مشاهدات افعاليه خبر دهد اسماء افعال است و آنچه كه از مشاهدات صفاتيه، اسماء صفات و هكذا اسماء ذات»[21] اينك براي تو بيان كنم سرّي از اسرار اين آيه شريفه را تا بداني وجه بيان پرستش و استعانت به صيغه جمع چيست؟ و آن، آن است كه نمازگزار را در درك اسماء و صفات الهي و كشف مراتب و مقامات سلوك، مدارج و حالات مختلف باشد. آنانكه منغمر در ظلمات عالم ناسوت و محو در زخارف ملك دنياويه اند ذكر اين آيه در ايشان درست نيايد مگر اينكه خود را داخل در جماعت كنند و يا خاصان درگاه حق را در ياد آرند و يا از زبان ايشان بگويند. و اما آنانكه داخل در سلوك شده اند و از ظلمت عالم طبيعت رهيده اند و ايمان به معارف حقّه دارند، پس چون به اذان اعلام

ص: 4620

دخول در حضرت الله كنند و به اقامه قواي ظاهره و باطنه را براي اين دخول به پا دارند بر اين اساس نماز ايشان به تنهايي جماعت است زيرا كه جميع قواي او اقتدا به قلبش كنند كه محل حضور و نزول و دخول حقتعالي است. فَالمُؤمِن وَحْدَه جَماعَه.[22] «پس نعبد و نستعين و اهدنا تمام بواسطه اين جمعيت حاضره در محضر قدس است»[23] و اين پايين ترين مراتب حضور است آنگاه به كشف هر ستر و خرق هر حجاب و درك هر منزل، همراه با مقامات و مدارج و صاحبان عوالم نازله عبادت و استعانت و هدايت را بيان كند تا به بياني واسطة فيض شود. از براي ايشان، پس صاحب هر مرتبه با توجه به مقاماتي كه طي كرده است و آنها را داراست زبان بگشايد كه ما تو را مي پرستيم و از تو ياري مي جوئيم و هدايت مي خواهيم. ايضاً آيات الهي از آنجمله آيات ابتدايي سورة در باب استغفار ملائكه براي اهل ايمان و يا استغفار حضرت آدم از فعل خطيئه و اداي آن با صيغه جمع اشاره به اين مطلب دارد. بر اين اساس ساكنان محفل قرب كه جميع عالم را محضر حقتعالي و جمله كائنات را حاضر در محضر مي دانند و تسبيح نطقي شعوري و غلغله

ص: 4621

تحميد موجودات را شنيده اند و سريان حيات و علم و وجود را در كافّه عوالم وجود و ساكنان آنها به يقين و حقيقت دريافته و خود را از آن بينا و گوش خود را از آن شنوا ساخته اند، به يك نظر جمله ذرّات عالم را همراه با خود داشته و بيان كنند اياك نعبد و اياك نستعين. «پس چون سالك الي الله به قدم استدلال برهاني (و عارف بالله) با ذوق ايماني (و واصل بالله) با مشاهدة عرفاني اين حقيقت را دريافت... دريابد كه جميع ذرّات وجود و سكنه غيب و شهود عابد معبود علي الاطلاق و پديدآرندة خود را طلبكارند پس با صيغه جمع اظهار كند... كه جميع موجودات از او استعانت جويند»[24] و اما عبادت و استعانت به معناي تام كلمه عبارت است از حقيقت لااله الاالله زيرا كه تا يقين حاصل نشود لامؤثر في الوجود الاالله و نفي هر خدا غير از خداي يكتا نشود عبادت و استعانت به آن معني حقيقي متحقق نخواهد شد. پس اي عزيز افضل آن است كه حجاب علم را خرق نموده و با عمل به احكام و وظايف ديني و استعانت جستن از اولياء دين راه را گشوده و قدم در طريق الي الله و صراط مستقيم نهاده و پا را فراتر از عالم

ص: 4622

طبيعت نهيم و يقين حاصل كنيم كه غير از خدا وجودي در عالم نيست و عالم خيال اندر خيال و هيچ اندر هيچ است. قال الله تعالي: وَ مٰا مِنْ دَابَّةٍ إِلاّٰ هُوَ آخِذٌ بِنٰاصِيَتِهٰا إِنَّ رَبِّي عَلىٰ صِرٰاطٍ مُسْتَقِيمٍ [25] اين آيه كريمه اشاره دارد به مالكيت و ربوبيت حقتعالي. رب حقيقت محمديه الله است كه در ميان اسماء، ام الاسماء و اسم اعظم است و اين از آن جهت مي باشد كه در او، حدّ اعتدال ميان مقام اسم جلال و اسم جمال وجود دارد و غيبيت و بساطت او در ميان اسماء تام و اتم مراتب است از اين رو صاحبان اين اسم كه عبارتند از بني خاتم بالذات و ديگر معصومين از اوصياء او بالتبع، در عالم عين بر اساس آنچه تقدير ايشان از فيض اقدس در حضرت قدريه و تطهير ايشان در آن عوالم شده است در صراط مستقيمند تا وصول به الله و رجوع از آن و يا به تعبيري ديگر رجوع از الله و وصول به آن و درك حقيقت انّالله و انّا الَيه راجِعُونَ[26] زيرا كه ايشان جمع دايره وجودند: و مقام ايشان مقامي است كه هيچ نَبي مرسل و مَلَكَ مُقرَّب در آن نگنجد از اين رو كه ظهور اسم اعظم در هيچيك در حد

ص: 4623

كمال نيست و لهذا قال نحن مع الله حالات نَحْنُ هُو و هُو نَحْنَ، هُو هُو و نَحن نَحن. پس مغضوب عليهم كه به تعبير حضرت امام گمراهانند از وادي حقيقت بايد به ايشان رسيده و ضالّين كه فانيان في الله و متحيّران در ذات خداوندي اند بايد به ايشان رجوع كرده و بازگردند. از اين رو گفته مي شود راه مستقيم راه ايشان است و ديگر تعابير همه از اظلال و مصاديق اين مقام شريفند. و بايد دانست كه اين مقام كه ذكر شد و اين تفسير كه بيان شد براي كمّل از اهل معرفت است كه مقام اول آنها، آن است كه در مقام رجوع از سير الي الله حقتعالي حجاب آنها از خلق شود و مقام كمال آنها حالت برزخيت كبري است كه نه خلق حجاب حق شود و نه حق حجاب خلق شود. پس صراط مستقيم آنها عبارت از اين حالت برزخيت متوسط بين النشأتين است كه صراط حق است و بنابراين، مقصود از الذين انعمت عليهم همين كساني هستند كه حقتعالي با تجلي به فيض اقدس در حضرت علميه، تقدير استعداد آنها را فرموده و پس از فناء كلي آنها را به مملكت خود ارجاع نموده و مغضوب عليهم محجوبان قبل از وصولند و ضالين فانيان در حضرتند.[27] بايد دانست كه

ص: 4624

هر يك از موجودات را مبدأ و معادي است و آن اسمي است كه در حضرت علميه به قدر استعداد ذاتي برايشان مقدر شده زيرا كه ذات من حيث هو را بي تجلي اسمائي و صفاتي در عوالم خلقيه ظهور و بروزي نيست پس از براي اسماء در حضرت واحديت صور علميه اي است كه بي اين صور تحقق اسماء و سريان آنها در عوالم وجود ناممكن است و با اينكه ظاهر و مظهر را اتحاد و وحدت است لكن اعيان حجاب اسماء و اسماء حجاب ذاتند. «بنابراين هر تجلي اسمي را در حضرت علمي عين ثابتي لازم است و هر اسمي را در تعين علمي در نشئه خارجي مظهري است كه مبدأ و مرجع آن مظهر همان اسمي است كه مناسب با آن است»[28] از اين رو جمله ذرات عالم را حركت جوهري است در وصول به مقصد اعلي و ميلي است باطني در قرابت به مرجع و مبدأ والا كه اين كشش و ميل باطني را به حقيقت برتر، عشق نامند كه ظهوري است از عشق مطلق ذات كه نتيجه آن كمال ذاتي و ظهور للذات؟ است از اين رو علت آفرينش عشق و غايت آن نيز خود ذات است. پس اسم متجلي در وجود هر ذرّه، رب او

ص: 4625

و مبدأ و مرجع اوست فلذلك قيل كُلُّ مُوجُودٍ يَرجِعُ الي اصْلِه و اما در درك بهتر و عميقتر اين مسئله متوجه باش كه ربّ انسان كامل و مبدأ و مرجع او الله است. از اين رو صراطش از همة صراطها مستقيمتر و از حد افراط و تفريط مصونتر، هدايتش كاملتر، ربوبيتش تمامتر، مربوبيتش بيشتر و عشقش اكثر است. و صاحبان مقام برزخيت كبري و خلافت عظماي الهيه كه خداوند تقدير استعداد ايشان را در ازل فرمود صراطشان مستقيمترين راههاست زيرا كه ربشان الله كاملترين ارباب است. انَّ رَبّي عَلي صِراطٍ مُسْتَقيمٍ.[29] و ساكنان عوالم عُلوي و سُفلي همگي قطره اي از قطرات رحمت، ذره اي از درياي فضل و حسنه اي از حسنات ايشانند. كما قال: وَ إِنَّ مِنْ شِيعَتِهِ لَإِبْرٰاهِيمَ .[30] حقتعالي به ايشان مي بيند و مي شنود و عمل مي كند. هُمُ الاوَّلْ و الاخِر و الظّاهِر و الباطِن الحَيُّ القَيُّوم انَّ الَيهم ايِابَنا ثُمَّ انَّ عَلَيهم حِسابَنا. پس اي عزيز اين سوره شريفه به ترتيبي كه بيان شد مشتمل است بر دايرة وجود و نيز مراتب سلوك الي الله. و اما الحمدلله كه مختص است به ساكنان عوالم جبروت و لاهوت و صاحبان توحيد ذات كه جميع محامد را مختص ذات دانند كه از اين منظر تربيت حقتعالي و مرتبه ربوبيت او

ص: 4626

متضمّن است بر جميع عوالم ماسوي الله از فيض اقدس تا هيولاي عظمي و رحمن و رحيم مقام بسط و قبض و يا ظهور و بطون رحمت و فيض است كه تا اينجا مشتمل بر قوس نزول است. آنگاه مالك كه عين ربوبيت و ظهور و بطون اوست. اسم صفت و اياك نعبد و اياك نستعين مفهوم الحمدلله و ظهور بسم الله الرحمن الرحيم كه رأس قوس است مي باشد و جمع اين دو قوس به ترتيبي كه بيان شد در آيه بسم الله الرحمن الرحيم وارد شده است. و اما در باب كيفيت سلوك كه در اين آيات به نحو اجمال مستور مانده و ما رشحه اي از رشحات و سري از اسرار آن را برايت بازگو كرديم، آن است كه سالك ابتدا بايد به اسم الرحمن كه مرتبه بسط فيض و رحمت الله است طلب كند صراط مستقيم را به لسان حال وقال تا الرحمن (كه از اسماء ظاهر است و تجلي به اسماء ظاهر كه زودتر از تجلي به اسماء باطن صورت مي گيرد) از او دستگيري فرمايد و راه راست را به او بنمايد. كما قال الله تعالي: اَلرَّحْمٰنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ خَلَقَ الْإِنْسٰانَ .[31] و آنگاه صراط منعم عليهم را به اسم الرحيم از الله بخواهد و حد اعتدال و دوري از طرف افراط (ضالين)

ص: 4627

و تفريط (مغضوب عليهم) را به اسم مالك از او طلب كند تا سلوكش تمام باشد. اينك در انتهاي مطلب سخن حضرت امام را مي آورم تا اين مقال كامل و تمام باشد: «بسم الله الرحمن الرحيم شايد اشاره به تمام دايرة وجود و دو قوس نزول و صعود باشد پس اسم الله مقام احديت قبض و بسط و رحمن مقام بسط و ظهور است كه قوس نزول است و رحيم مقام قبض و بطون است كه قوس صعود است و الحمدلله اشاره توان بود به عالم جبروت و ملكوت اعلي كه حقائق آن محامد مطلقه اند و رب العالمين به مناسبت تربيت و عالمين كه مقام سوائيت است... و مالك يوم الدين اشاره به مقام وحدت و قهاريت و رجوع دايرة وجود است... و تسمية اشاره شايد باشد به مقام توحيد فعلي و ذاتي و جمع بين هر دو و الحمدلله تا رب العالمين شايد اشاره باشد به توحيد فعلي ومالك يوم الدين اشاره به فناي تام و توحيد ذاتي و از اياك نعبد شروع شود به حال صحو و رجوع و در اهدنا الصراط المستقيم اين سفر به اتمام رسد»[32] گمان مي كنم با شرحي كه بر بعضي مطالب حضرت امام در تفسير سوره حمد گفتم بعضي از مقاصد حضرتش بر تو روشن شد. باشد،

ص: 4628

با توجه به اين موضوع كه در بعضي موارد نظر نويسنده را با نظر حضرت امام اختلافاتي بود كه شرحش را در صفحات قبل دانستي. [1] . آداب الصلاه، ص 274. [2] . همان منبع، همان صفحه. [3] . آداب الصلاه، ص 244. [4] . انعام، آيه 59. [5] . آداب الصلاه، ص 241. [6] . آداب الصلاه، ص 247. [7] . نمل، آيه 65. [8] . آداب الصلاه، ص 251. [9] . سوره رحمن، آيه 55. [10] . آداب الصلاه، ص 255. [11] . آداب الصلاه، ص 263. [12] . آداب الصلاه، ص 267. [13] . آداب الصلاه، ص 245. [14] . آداب الصلاه، ص 248. [15] . آداب الصلاه، ص 261. [16] . سوره غافر، آيه 16. [17] . سوره بقره، آيه 38. [18] . آداب الصلاه، ص 272. [19] . آداب الصلاه، ص 272. [20] . آداب الصلاه، ص 274. [21] . آداب الصلاه، ص 259. [22] . آداب الصلاه، ص 279. [23] . آداب الصلاه، ص 279. [24] . آداب الصلاه، ص 280. [25] . سوره هود، آيه 56. [26] . سوره بقره، آيه 156. [27] . آداب الصلاه، ص 286. [28] . آداب الصلاه، ص 293. [29] . سوره هود، آيه 56. [30] . سوره صافات، آيه 83. [31] . سوره رحمن، 1 تا 3. [32]

ص: 4629

. آداب الصلاه، ص 692. ياسر جهاني پور

ص: 4630

حج ابراهيمي از ديدگاه امام خميني(ره)

10 چكيده: «حج بي روح و بي تحرك و قيام، حج بي برائت، حج بي وحدت وحجي كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد حج نيست» (امام خميني) «ره » ماه ذي الحجه الحرام، ماه مهماني خدا، ماه وصال عاشقان به معشوق در راه است. حج گزاران كه به مهماني خدا دعوت شده اند،آماده مي شوند تا در ضيافت خاص الهي شركت جويند. آنان كه به نداي ابراهيم خليل الرحمان لبيك گفته اند، به سفري عازم اند كه همه شعور و آرزوست ; آرزوي رسيدن به معشوق تا با طواف كعبه عهدو پيمان با ابراهيم بت شكن ببندند كه ديگر جز كعبه به گرد چيزي نگردند و با كشتن قرباني در منا، همه مظاهر غيرالهي را سرببرند و با پرتاب سنگ به سوي شيطان، از هر چه رنگ غير خدايي وشرك دارد برائت جويند و با شركت در اجتماع پرشكوه و كنگره عظيم حج تمام عوامل اختلاف انگيز را كنار گذاشته، در برابر كفر جهاني يگانه شوند و با وحدت خود، عزت اسلامي را نمايش داده، پشت كفررا بلرزانند. نوشته حاضر را بدين مناسبت و به لحاظ اهميت سياسي اين فريضه الهي به حج گزاران و همه علاقه مندان حج تقديم مي كنيم و در آن كوشيده ايم به آيات قرآن كريم و سخنان رسول خدا(صلي الله عليه وآله)و ائمه معصومين(عليهم السلام) به عنوان مبناي ديدگاه

ص: 4631

امام خميني(ره)اشاره كنيم تا بر غناي آن افزوده گردد و با بيان گوشه هايي از اهميت اين كنگره عظيم الهي و فريضه مذهبي، برخي ازوظايف حج گزاران كه يكايك آنان نماينده كشور جمهوري اسلامي اند يادآوري شود به آن اميد كه رعايت آن ها موجب برائت عملي حج گزاران و مسلمانان از شياطين، به خصوص شيطان بزرگ شود و باارمغان استقلال امت اسلامي، به عزت آنان بيفزايد. كعبه مظهر قيام و پايداري امت اسلامي با اندك تامل در منابع حج در قرآن وسنت و سيره مبارك پيش روان مكتب توحيد به خوبي درمي يابيم كه آثار و منافع اين فريضه عظيم الهي بيش از آن است كه بتوان كاملا بيان كرد. حج از بعد سياسي اجتماعي در حيات سياسي و اجتماعي مسلمانان، بلكه در سرنوشت بشر نقشي بسيار ارزنده دارد. نخستين خانه اي كه براي مردم بنا گرديده و مشعل هدايت انسان خوانده شده، كعبه است. امام خميني(ره)با توجه به اين مسئله مي فرمايد: «يك همچو مجلس هايي كه اسلام درست كرد مثل حج هيچ قدرتي نمي تواند درست كند; هيچ قدرتي، همه ممالك اسلامي و سران ممالك اسلامي جمع بشوند كه نيم ميليون جمعيت را يك جايي ببرند نخواهندموفق شد... اين اجتماعات، اجتماعات سياسي است. بايد در اين اجتماعات گويندگان و نويسندگان همه بلاد مسلمين در آن جا مسائل اسلام را مسائل بلاد مسلمين، گرفتاري هايي كه دارند، مسلمين ازدست

ص: 4632

كي گرفتاري دارند و آن بايد چه بكند، دولت هايي كه بامسلمين چه مي كنند با او چه بكند كوشش كنند.» در جاي ديگر مي فرمايد: «در حج.... بايد بررسي از اوضاع مسلمين در هر سال بشود كه مسلمين در چه حال هستند. اين سفر حج براي اين مسائل بوده است،براي «قيام ناس» بوده است، براي اين بوده است كه مسلمين مشكلات مسلمين را درك كنند و در رفعش كوشش كنند.» قرآن كريم مي فرمايد: «ان اول بيت وضع للناس للذي ببكه مباركا و هدي للعالمين; نخستين خانه اي كه براي مردم قرار داده شد، همان است كه در سرزمين مكه است كه پربركت و مايه هدايت جهانيان است.» و در آيه ديگر، خانه خدا را عامل قيام و پايداري مردم معرفي كرده است «جعل الله الكعبه البيت الحرام قياما للناس... ;خداوند كعبه بيت الحرام را وسيله استواري و سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است.» «ناس» واژه اي است براي همه مردم و فرزندان آدم بدون نام ومشخصه و بي رنگ و فراگيرترين كلمه اي است كه در فرهنگ قرآن به كار رفته است. از آن رو كه دين وسيله سعادت و فلاح آدميان است،همه انسان ها مخاطب قرآن اند و مشخصه هاي انساني آن را محدودنمي سازد. همين واژه در آيات مربوط به حج و بناي كعبه و دعوت ابراهيم(ع)محور قرار گرفته است. همه جا سخن از ناس

ص: 4633

يعني توده هاي انساني به ميان مي آيد: آن جا كه قرآن از بناي كعبه سخن گفته و آن گاه كه نقش اين خانه را در قوام و استواري انسان يادآورده، واژه ناس را مطرح كرده است، چرا كه اين خانه مايه بركت و هدايت و رستگاري همه عالميان است. امام خميني(رض)در اين باره مي فرمايد: «فريضه حج در ميان فرايض، از ويژگي خاصي برخوردار است وشايد جنبه سياسي و اجتماعي آن بر جنبه هاي ديگرش غلبه داشته باشد، با آن كه جنبه عبادي اش نيز ويژگي خاصي دارد.» ائمه(ع)با توجه به اين اهميت، حج را وسيله تقويت دين الهي ناميده و كعبه را پرچم رفيع اسلام معرفي كرده اند. يعني تا حج برپا است و عظمت دارد، دين الهي مقتدر و پرچم آن در اهتزازخواهد بود. علي(عليه السلام)مي فرمايد: «والحج تقويه للدين; خداوند متعال حج را مايه تقويت دين قرار داد» و در جاي ديگر مي فرمايد: «جعله الله سبحانه و تعالي للاسلام علما; خداوند پاك و بلندمرتبه حج را پرچم اسلام قرار داده است.» ، چه پرچم نماد ونشانه بقاي يك ملت و كشور و استقرار و پايدار آن است، لذا درميان تمام ملل و اقوام نشانه عزت و استقلال تلقي شده و آن رامقدس دانسته اند و براي نگهداري آن از گزند زمان و در افراشته داشتن آن فداكاري ها كرده اند. اسلام از اين نيز

ص: 4634

فراتر رفته وبزرگ ترين نماد توحيد و هدايت يعني كعبه را پرچم معرفي كرده است تا امت را در زير سايه خود جمع كند و از تفرقه نگه دارد ومسلمانان با قبله قرار دادن آن و طواف به دور آن اين يگانگي راعملي سازند. عظمت و عزت اسلام و استقلال مسلمانان در سايه اين پرچم پرافتخار است، بنابراين بايد همواره افراشته بماند. طبيعي است اين نقش در صورتي جامه عمل خواهد پوشيد كه حج، باروح و تحرك انجام بگيرد و وحدت واقعي كه جز با طرد بيگانگان ودشمنان اسلام و برائت جستن از آن ها امكان نخواهد داشت به وجودآيد. لذا دشمنان اسلام تلاش مي كنند ابعاد اجتماعي و سياسي حج براي مسلمانان تبيين نگردد و گاه حركت سياسي را در حج متناقض با روح معنوي حج مي دانند و اين يكي از دردهاي بزرگ جامعه اسلامي است. حضرت امام خميني(ره)مي فرمايد: «بزرگ ترين درد جوامع اسلامي اين است كه هنوز فلسفه واقعي بسياري از احكام الهي را درك نكرده و حج با آن همه راز و عظمتي كه دارد، هنوز به صورت يك عبادت خشك و يك حركت بي حاصل و بي ثمرباقي مانده است.» و در ادامه در باره اهميت حج از بعد سياسي اجتماعي و وظيفه حج گزاران مي فرمايد: «حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادي و معنوي مسلمانان است. حج بسان قرآن است كه همه از

ص: 4635

آن بهره مند مي شوندولي انديشمندان و غواصان و دردآشنايان امت اگر دل به درياي معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرورفتن در احكام و سياست هاي اجتماعي آن نترسند، از صدف اين دريا گوهر هدايت و رشد و حكمت وآزادگي را بيش تر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تاابد سيراب خواهند گشت و همان اندازه كه آن كتاب زندگي و كمال وجمال در حجاب هاي خود ساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خروارها خاك كج فكري هاي ما دفن گرديده است،حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است ; سرنوشتي كه ميليون هامسلمان هر سال به مكه مي روند و پا جاي پاي ابراهيم واسماعيل وهاجر مي گذارند ولي هيچ كس نيست ازخود بپرسد ابراهيم(ع)ومحمد(صلي الله عليه و آله)كه بودند و چه كردند و چه هدفشان بود، از ما چه خواستند. گويي به تنها چيزي كه فكر نمي شود همين است مسلم حج بي روح و بي تحرك و قيام، حج بي برائت، حج بي وحدت و حجي كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد حج نيست.» از اين جااست كه استمرار و قوام دين بر قيام كعبه پيوندمي خورد. امام صادق (عليه السلام)مي فرمايد: «لايزال الدين قائماما قامت الكعبه; دين پيوسته برپا خواهد بود تا زماني كه كعبه پابرجاست.» و از اين رو دشمنان اسلام مي كوشند

ص: 4636

اجتماع با عظمت مسلمانان رادر مراسم حج كم رنگ و آن را از محتواي عالي سياسي اجتماعي خالي كنند و آثار مهم و نقش عظيم آن را در عزت بخشيدن به امت واستحكام دين الهي بي ثمر سازند و به همين جهت است كه امام رضا(عليه السلام)حج و اجتماع مردم در آن را سرچشمه سود و خير ومنفعت براي جميع خلق مي داند و مي فرمايد: «... مع ما في ذلك لجميع الخلق من المنافع لجميع من في شرق الارض و غربها و من في البر و البحر ممن يحج و ممن لم يحج; با منافعي كه حج براي تمام انسان ها، در شرق و غرب عالم، در خشكي و در دريا، آناني كه حج مي گذارند و يا نمي گذارند، دارد.» حج عبادت صرف نيست قرآن كريم آن جا كه مردم را به حج دعوت مي كند فلسفه آن راچنين بيان مي دارد: «ليشهدوا منافع لهم و يذكروا اسم الله في ايام معلومات علي ما رزقهم...» . يعني حج گزاران از هر نقطه عالم بيايند تا بر منافع خودشان گواه باشند و در روزهاي معيني ياد خدا بكنند. پس فلسفه حج اين است كه حاجيان در اين كنگره عظيم شركت كنند و بر منافع خودشاهد باشند. در باره اين آيات نكاتي را تذكر مي دهيم: 1- طبق اين آيه حج عملي چند بعدي است: عبادي و اجتماعي وسياسي

ص: 4637

و فرهنگي و... تنها يك عمل عبادي صرف نيست. 2- شهادت بر منافع در اين آيه كريمه نه تنها در مقابل ياد خداآمده، بلكه مقدم ذكر شده است و از اين تقديم به نظر مي آيد كه بعد غير عبادي حج بيش از بعد عبادي آن مورد توجه قرار گرفته واهميت دارد و اين در حالي است كه بعد عبادي حج در مقابل اعمال ديگر عبادي عظمت بسيار بزرگ دارد. حضرت امام(ره)در اين مورد مي فرمايد: فريضه حج در ميان فرايض از ويژگي خاص برخوردار است و شايدجنبه سياسي و اجتماعي آن بر جنبه هاي ديگرش غلبه داشته باشد باآن كه جنبه عبادي اش نيز ويژگي خاص دارد.» 3- كلمه «منافع» در آيه فوق جمع است و مفهومي عام دارد وشامل تمام منافع دنيوي و اخروي مي باشد، لذا مفسران اين كلمه رابه گونه عام معنا كرده اند ; مثلا طبري در تفسير خود بعد از ذكراحتمالات متعدد معناي عام را ترجيح مي دهد. شيخ شلتوت رئيس اسبق دانشگاه الازهر مصر در تفسير اين آيه مي گويد: منافعي كه حج وسيله شهود و تحصيل آن مي باشد به صورت اولين فلسفه حج در آمده است و شامل تمام منافع مي باشد ; اگر تزكيه نفس منفعت است مشاوره در ترسيم خطوط گسترش علم و فرهنگ نيز سوداست و دعوت مسلمين بر اتحاد منفعت ديگر است و

ص: 4638

همين طور... پس دقت در معناي آيه مي رساند كه آن چه با مصالح و سعادت مسلمين در ارتباط است و هر چه مايه قوام حيات و كيان آن ها وعزت و استقلال مسلمانان به شمار مي رود در اين مراسم تامين مي شود; حال چه مصلحت و منفعتي بالاتر از يك عمل سياسي كه دربرابر دشمنان اسلام مسلمانان را يگانگي و وحدت بخشد و در صف واحد قرار دهد. شايسته توجه است كه قرآن كريم بعد از آيات ياد شده در موردحج، كه همگي بيانگر شئون و منافع حج است سخن را به آيات جهادمعطوف داشته، گويا بين حج و جهاد ارتباطي منطقي و واقعي وجوددارد كه اين دو را كنار هم قرار داده است و اين يكي منافعي راتامين مي كند كه آن ديگري تامين مي كند. بااين بيان اگر جهادبراي عزت اسلام و براي از بين بردن توطئه ها و دشمني هاي دشمنان اسلام است، لابد حج هم بايد همان نقش را داشته باشد. بنابراين،حجي مي تواند چنين نقش را داشته باشد كه به قول حضرت امام خميني(ره)بي روح و بي تحرك و قيام و بي برائت و بي وحدت نباشددر يك كلمه حجي كه اركان كفر و شرك دشمنان كيان وعزت مسلمانان را به لرزه در آورد. براين اساس، منفعت سياسي حج بسيار عظيم خواهد بود و مسلمانان موظف اند در اين كنگره بزرگ آن

ص: 4639

را شهودكنند و به دست آورند. پس اين همايش بزرگ سالانه، مظهر اقتدار امت و وسيله نيرومندي است كه مسلمانان جهان اختلافات جزئي خود را كنار گذاشته، به خودآيند و يك هدف مشترك را كه همانا عزت اسلام و امت است و اين جز با برائت از دشمنان اسلام و يهود و امريكا، كه امروزبزرگ ترين دشمن مسلمانان و اسلام است، ممكن نخواهد بود وجهه همت خود سازند و هويت اسلامي خويش را با به دست آوردن عظمت ازدست رفته خود باز يابند و به مصالح جهان اسلام بينديشند تاوظيفه الهي خود را در عزت بخشيدن به اسلام و مسلمانان آن گونه كه شايسته امت بزرگ اسلام است ادا كنند و عملا شايستگي و امت وسطبودن خود را نشان دهند. كه قرآن كريم اولين فلسفه حج را شهادت و تحصيل منافع مسلمانان قرار داده است. طبيعي است اگر از اين وسيله اقتدار و عزت اسلام استفاده بهينه نشود، امت اسلامي نه تنها در پيشگاه الهي جواب گو نمي تواند باشد، در نزد ملل جهان به عنوان مردمان زمانه شناس و شايسته جلوه نخواهد كرد و چنين مردمي سزاوار استقلال و عزت نخواهد بود. 4- در آيه فوق حج، اين فريضه بزرگ نقطه التقاي عبادت با سياست معرفي شده است و مركز پيوند خدا با ديگر مسائل اجتماعي واقتصادي و سياسي مي باشد پس كل اسلام

ص: 4640

نه تنها يك مجموعه سياسي است بلكه تك تك عبادات آن، به خصوص حج نيز سياسي است پس ديدگاهي كه سياست را از دين اسلام جدا مي داند نشانه ناآگاهي ازاسلام است. حج تعطيل پذير نيستبه سبب نقش حياتي و اهميت حج است كه در روايات منقول ازمعصومان(ع)به هيچ وجه تعطيلي آن روا دانسته نشده است و برحكومت اسلامي در اقامه و برپاداشتن حج مسئوليتي ويژه مقرر شده كه در هيچ يك از فرايض ديني بدين صورت نمي باشد و آن اين كه اگرمردم در رفتن به حج تساهل كنند، بر حاكم اسلامي واجب است كه الزاما آنان را به ج بفرستد و هر گاه توان مالي نداشتند ازبيت المال هزينه سفر آنان را تامين كند تا با اجتماع مسلمانان در حج عظمت و وحدت و عزت مسلمانان نمايش داده شود. امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد: «لو عطل الناس الحج لوجب علي الامام ان يجبرهم علي الحج ان شاوا و ان ابوا، فان هذاالبيت وضع للحج; اگر مردم حج را تعطيل كنند بر امام واجب است كه آن هارا به حج اجبار كند چه بخواهند يا نه، زيرا اين خانه براي حج قرار داده شده است.» لذا در احاديث و متون ديني به آنان كه حضور در مراسم حج و انجام فريضه الهي حج را ترك كنند هشدارداده شده كه مستوجب هلاكت و عقوبت الهي خواهند شد مسلما

ص: 4641

تاركان حج قبل از گرفتاري و عقاب آخرت، عذاب و بدبختي در دنيا راخواهند چشيد و ذلت پراكندگي را تحمل خواهند نمود. رسول خدا(صلي الله عليه و آله)مي فرمايد: «يا علي! من سوف الحج حتي يموت بعثه الله يوم القيامه يهوديا او نصرانيا; ياعلي! هر فردي كه حج را تاخير اندازد تا بميرد خداوند وي را درروز قيامت يهودي يا نصراني برمي انگيزد.» گويا اين تعبير رسول خدا(صلي الله عليه و آله)براي آن است كه حج نگهدارنده و موجب يگانگي و اتحاد امت اسلامي است و هنگامي كه حج از اسلام گرفته شود، اسلامي نمي ماند پس بايد در قيامت به صورت يهودي يا نصراني برانگيخته شود. حال كه حج پرچم اسلام و نشانه عزت است پس حضور در آن، هرچه بيش تر باشد عظمت اسلام بيش تر خواهد بود، لذا در روايات به تكرارحج تاكيد و توصيه هاي بسيار شده است و خود رسول خدا(صلي الله عليه و آله)و ائمه(عليهم السلام) مكررا آن را به جا مي آورند. نقل شده است كه رسول خدا(صلي الله عليه و آله)بيست بار حج گذارد كه هفت بار آن، قبل از بعثت بوده است و در برخي روايات آمده است كه امام(عليه السلام)از شخصي پرسيد: «چه مانعي تو را از حج گذاري در هر سال باز مي دارد؟ عرض كرد: فرزند و عيال. امام(عليه السلام)فرمود: با اهل و عيال حج به جا آور گر چه با قناعت درخوراكي باشد.» تاكيد بر عدم ترك

ص: 4642

حج و اداي آن در هر سال به قدري مهم است كه برخي از علماي قديم شيعه به وجوب حج فتوا داده اند، زيرا درروايات آمده است كه حج را، هرچند با قرض گرفتن يا اجاره دادن خود(نايب شدن)ترك نكن. هيچ عملي هر چند صالح جايگزين حج نمي شود اهميت زياد حج و نقش عظيم آن باعث شده است كه هيچ عمل عبادي نتواند با آن برابري كند و يا جايگزين آن شود. از رسول خدا(صلي الله عليه و آله)نقل شده است كه فرمود: «... اما انه ليس شيء افضل من الحج الا الصلوه و في الحج هيهنا صلوه. ..;چيزي برتر از حج نيست جز نماز و در حج، نماز هم هست.» در حديث ديگر نقل شده است كه شخص ثروتمندي كه حج(مستحبي)ازاو فوت شده بود خدمت رسول خدا(صلي الله عليه و آله)آمد از آن حضرت خواست عملي را به وي معرفي كند تا بدين وسيله به ثواب حج از دست رفته نايل گردد، ايشان فرمودند: «اگر به وزن كوه ابوقبيس طلاي سرخ داشته باشي و در راه خدا انفاق كني برابر باثواب حج نمي شود.» بلي بايد هم چنين باشد، زيرا حج در مقايسه با اعمال عبادي ديگر تنها عبادتي است كه اگر با روح و تحرك انجام بگيرد و به خصوص اگر با برائت از مشركين همراه باشد امت اسلامي اسير يهود زمان نخواهد بود

ص: 4643

و هيچ عملي نمي تواند چنين اثري داشته باشد. كعبه مظهر آزادگي كعبه بناي عتيق و آزاد خانه اي است كه تحت تملك و سلطه كسي نبوده و در گستره تاريخ از تطاول و دست اندازي جباران مصون مانده و از اختصاص به غير خدا چه شخصي يا گروه، قوم و نژاد،دولت و حكومت آزاد بوده است و موحدان و خداجويان و آنان كه تنها طوق بندگي خدا را در گردن دارند، همواره رو به سوي آن دارند و با طواف به دور آن، از قصرهاي شاهان و كاخ هاي جباران روي گردان و از سلطه ستمگران و زرق و برق دنيا داران آزادند واين خود، در تشكيل و سازندگي جامعه مستقل اسلامي نقشي به سزادارد ; يعني مسلمانان بايد به دور خانه آزاد طواف كنند تا درس آزادگي و استقلال بياموزند و سلطه هيچ كس و هيچ چيز جز خدا رانپذيرند. در قرآن كريم مي فرمايد: «وليطوفوا بالبيت العتيق; بايد به دور خانه عتيق طواف كنيد.» عتيق يعني آزاد، زيرا اين خانه آزاد بوده و هرگز مالكي جز خدا نداشته است ; آزاد از تملك انسان ها و سلطه جباران. از امام باقر(عليه السلام)سوال شد كه «چرا اين خانه بيت عتيق ناميده شده است؟» فرمودند: «كعبه تنها خانه اي است كه از تملك و تصرف انسان ها آزاد است و هيچ فرد مالك آن نمي شود.» بنابر اين كعبه

ص: 4644

مظهر آزادگي است و به انسان هاي موحد درس آزادگي مي دهد كه سلطه هيچ كس و چيزي را جز بندگي خدا نپذيرندتا به حقيقت آزاد باشند. امام خميني(ره)با توجه به آيات و روايات فوق، در پيام خودشان در سال 58 به زائران خانه خدا فرمودند: «فلسفه حج بايد جوابگوي اين فريادهاي مظلومانه باشد(منظورفرياد مظلومانه آفريقاي مسلمان...است)گردش به دور خانه خدانشان دهنده اين است كه به غير از خدا، گرد ديگري نگرديد و رجم عقبات رجم شياطين انس و جن است، شما با رجم، با خداي خود عهدكنيد تا شياطين انس و ابرقدرت ها را از كشورهاي اسلامي عزيزبرانيد. امروز جهان اسلام به دست امريكا گرفتار است، شما براي مسلمانان قاره هاي مختلف جهان پيامي از خداوند ببريد; پيامي كه به غير از خدا بردگي و بندگي هيچ كس را نداشته باشيد.» حج و برائت از مشركان و كافران شخص مومن به حكم انگيزه ايماني و با پيروي از خدا و رسول خدا(صلي الله عليه و آله)بايد از هر چه سد راه خداست و از هر كس كه در مقام خصومت با خلق او است تبري جويد و ارتباط روحي وعملي خود را با آنان قطع كند. قرآن كريم مي فرمايد: «لا تجد قوما يومنون بالله و اليوم الاخر يوادون من حادالله ورسوله و لو كانوا ابائهم او ابنائهم او اخوانهم او عشيرتهم اولئك كتب في قلوبهم

ص: 4645

الايمان و ايدهم بروح منه و يدخلهم جنات تجري من تحتهاالانهار خالدين فيها رضي الله عنهم و رضوا عنه اولئك حزب الله الا ان حزب الله هم المفلحون; هيچ قومي را كه ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمي يابي كه با دشمنان خدا ورسولش دوستي كنند، هرچند پدران يا فرزندان يا برادران ياخويشاوندان آن ها باشند. آنان كساني هستند كه خدا ايمان را برصفحه دلهايشان نوشته و با روحي از ناحيه خود آنها را تقويت فرموده و آنان را در باغ هايي از بهشت وارد مي كند كه نهرها اززير درختانش جاري است، جاودانه در آن مي مانند، خدا از آن هاخشنود است و آنان نيز از خدا خشنودند آن ها حزب خدايند، بدانيدكه حزب الله پيروزان و رستگارانند.» بنابراين، برائت از دشمنان خدا و آن چه مانع رشد و تكامل انسان و سد راه خوشبختي او است، قبل از آن كه مسئله اي سياسي اجتماعي باشد جنبه اعتقادي و تربيتي دارد و مي توان گفت برائت،سياست اصولي مكتب اسلام، به خصوص در عمل حج است. بر اين اساس،بر حج گزاران و مومنان است كه از دشمنان خدا و بت هاي زمان وقطب هاي شرك و الحاد، كه مصمم بر نابود كردن اسلام و به ذلت وبدبختي كشاندن مسلمانان اند، برائت جويند. برائت مقطعي نيست بلكه برگرفته از سرچشمه الهي است و آغازگربرائت، خدا و پيامبر

ص: 4646

او است. پس همواره براي مومنان بايد به عنوان حقيقتي ايماني سرمشق باشد. اعلام برائت اقدام عملي و دفاع تبليغي رواني در مقابل كفر وشرك و مقابله با استكبار و فساد است و اين، سياست خارجي اسلام را با جهان كفر در صحنه روابط بين الملل و تبليغ و جهاد مشخص مي كند. از اين رو بر مسلمانان است كه به خود اجازه ندهند باالحاد و شرك و آناني كه عليه مصالح اسلام توطئه مي كنند رابطه دوستانه داشته باشند. و از اين جا معلوم مي شود كه چرا با برائت مخالفت مي شود و يا دشمنان مي كوشند مردم را نسبت به مسائل دين بي توجه كنند و از حساسيت مردم نسبت به مسائل دين بكاهند. چون برائت حساسيت مسلمانان را نسبت به مسائل دين بالا مي برد و براي دشمن و توطئه گران فرصت عملي كردن دشمني و توطئه را نمي دهد،بنابر اين برائت و راندن دشمنان و توطئه گران و ايجاد حساسيت ديني درجايي بايد انجام بگيرد كه فايده بيش تر بدهد، لذا درزمان رسول خدا(صلي الله عليه و آله) برائت، در روز حج اكبر(قربان يا عرفه)با بانگ بلند اذان اعلام شد تا به گوش همه مردم برسد و قطع نامه برائت، كه در خصوص روابط آينده مسلمانان و مشركان بود، به دستور رسول خدا(صلي الله عليه و آله)توسطحضرت علي(عليه السلام) خوانده شد. خداوند متعال در آيات برائت، با تحريض و تشجيع مسلمانان به آنان

ص: 4647

توصيه مي كند كه از دشمن نهراسند و تنها از خدا پروا كنند،چه خدا به دست مومنان عذاب و گرفتاري را بر دشمن مي فرستد، پس برائت تشجيع مومنان است و تقويت جبهه توحيد و از اين جا است كه برائت آزمايشي است براي مومنان و مجاهدان صادق، كه جز خدا ورسول را پناه و همراز برنگزينند. با توجه به مطالب ياد شده، نظام مقدس اسلامي جز با برائت قوام نخواهد گرفت، زيرا برائت جنبه دافعه توحيد و ولايت است كه اين دو از يكديگر جدا نيستند و از روز اعلان برائت، اساس دولت اسلامي استقرار يافت. نويسنده كتاب «حياه محمد(صلي الله عليه و آله » در موردبرائت گويد: هرگاه با دقت به اين آيات نگاه كنيد، به حق آن را بنيادمعنوي در قوي ترين شكل آن براي دولت نوپاي اسلام خواهي يافت. اگرتوجه شود كه نزول آيات برائت هنگامي بود كه جنگ هاي پيامبرپايان يافته بود و طائف و حجاز، تهامه، نجد و بسياري از قبايل جنوب شبه جزيره به اسلام گرويده بودند حكمت تاريخي نزول اين آيات كه شالوده معنوي دولت را سامان مي دهد روشن خواهد شد. يك دولت نيرومند بايد داراي ايده و اعتقادي باشد كه همه بدان ايمان آورده و با تمام توان از آن دفاع كنند و كدام عقيده برتراز ايمان به خداي يگانه اي كه شريك ندارد... امام خميني(ره)در پيام

ص: 4648

تاريخي خود در مورد برائت با الهام ازآيات مذكور مي فرمايد: «حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين ومنافقين ميسر شود و كدام خانه اي سزاوارتر از كعبه و خانه امن وطهارت و «الناس» كه در آن به هر چه تجاوز و ستم و استثمار وبردگي و يا دون صفتي و نامردمي است عملا و قولا پشت شود و درتجديد ميثاق «الست بربكم» بت الهه ها و اربابان متفرق شكسته شود و خاطره مهم ترين و بزرگ ترين حركت سياسي پيامبر در «و اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر» زنده بماند، چراكه سنت پيامبر(صلي الله عليه و آله)و اعلان برائت كهنه شدني نيست و نه تنها اعلان برائت به ايام و مراسم حج منحصر نشود كه بايد مسلمانان فضاي سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملي نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند و به وسوسه خناسان و شبهات ترديد آفرينان و متحجرين و منحرفين گوش فرا ندهند و لحظه اي از اين آهنگ مقدس توحيدي و جهان شمول اسلام غفلت نكنند.» و در ادامه مي فرمايد: «فرياد برائت ما فرياد برائت امتي است كه كفر و استكبار به مرگ او در كمين نشسته اند و همه تيرها و كمان ها و نيزه ها به طرف قرآن و عترت عظيم الشان رفته اند و هيهات كه امت محمد(صلي الله عليه و آله)سيراب

ص: 4649

شدگان كوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار و به اسارت غرب و شرق تن دهند و هيهات كه خميني دربرابر تجاوز ديو سيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن و عترت رسول خدا و امت محمد(صلي الله عليه و آله)و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاي ذلت بار و حقارت مسلمانان باشد.» اوج برائت در رمي جمرات يكي از مناسك حج رمي جمرات و سنگ زدن به تنديس شياطين است.اين حكم نيز همانند ساير مناسك حج، برگرفته از سنت ابراهيم خليل است كه موقع رفتن به منا براي قرباني كردن اسماعيل، باوسوسه هاي ابليس روبه

ص: 4650

رو شد و به او سنگ انداخت، او را دور كردو زيباترين جلوه ايمان و عشق را نشان داد، زيرا برائت و دوركردن شيطان خالص كردن توحيد و ايمان است و ابراز تنفر ازشيطان، همزمان با تعبد براي خداي يگانه همواره در متن اعمال حج بوده و از آن جدا ناشدني است. بديهي است مفهوم واقعي «رمي» ، همان سنگ زدن به ابليس ومجسمه سنگي آن نمي باشد بلكه مفهومي وسيع تر و با ژرفاي بيش تروراي اين عمل نمادين نهفته است و حكمت خدا بالاتر از آن است كه رمي جمرات را به رمي ستون هاي سنگي محدود كند بلكه بي ترديد صف آرايي و نبرد مومنان را در برابر شيطان و صفات و مظاهر شيطاني و ابليس صفتان در اين مصاف لحاظ كرده است و با بررسي آيات، اين مطلب كاملا واضح مي شود. بنابر اين پيدا است كه چرا ايادي ابليس دست به دست هم داده وبه بهانه هاي واهي سعي در جلوگيري از برائت از مشركين در مراسم حج دارند و از طرفي، عوامل داخلي آنان در روزنامه و مجلات ازحساسيت مسئله دشمن ستيزي كاسته، دشمني استكبار را انكار مي كنندو با سرگرم كردن مردم مسلمان به مسائل انحرافي و با غوغاسالاري، آنان را از توجه به سرنوشت واقعي خود باز مي دارند. مسلم اينان كاري مي كنند كه مسيحيان و عوامل ستون

ص: 4651

پنجم آن ها در اندلس مسلمان (اسپانيا)انجام دادند; يعني مي كوشند حساسيت مسلمانان وبه خصوص نسل جديد را با عناوين فريبنده و مجمل، مثل تساهل وتسامح و صلح طلبي و... نسبت به مسائل ديني از بين ببرند و درنهايت بتوانند با تغيير فرهنگي و ايجاد وابستگي فكري هر كاري را انجام بدهند. بنابر اين بر مسلمين لازم است نسبت به مسائل ديني از خود حساسيت نشان دهند و به خصوص برائت از مشركان وتوطئه گران را جدي گرفته، در هر جايي به خصوص در كنگره عظيم حج انجام بدهند. حج و وحدت امت اسلامي حضرت امام(ره)فرمودند: «عموم برادران و خواهران اسلامي بايد توجه داشته باشند كه يكي از مهمات فلسفه حج ايجاد تفاهم و تحكيم برادري بين مسلمين است.» اجتماع حج يكي از عوامل موثر در خنثي كردن توطئه هايي است كه براي تفرقه افكني ميان مسلمانان چيده مي شود و به طرق مختلف حتي گاهي تحت عنوان مذهب، براي برهم زدن وحدت جامعه اسلامي و ايجادتفرقه، كوشش هايي به كار مي رود. اگر اين كنگره عظيم سالانه نبود، بي ترديد توطئه ها موثر افتاده، همبستگي ضعيفي كه امروزدر ميان ميليون ها مسلمان با مذاهب متعدد وجود دارد، ديگر وجودنداشت. اين اجتماع، با عظمتي كه دارد جلو حركت هاي تند انحرافي است كه گاه به نام طرف داري از توحيد انجام مي گيرد. حج ادامه فلسفه جماعت و جمعه و عيد است و

ص: 4652

فراگيرترين عامل بازدارنده از پراكندگي مسلمانان از هر ملت و كشور است. بدين سان حج به عنوان يكي از اركان عملي اسلام در بنيان وحدت جامعه اسلامي جايگاه اساسي دارد. عقيده به توحيد و يگانگي خداوند متعال تنها رشته پيوندي است كه مي تواند آحاد بشر را در برگيرد. در هر يك از مناسك حج،توحيد مبدا و معبود، مقصد و مقصود به وضوح تجلي دارد آن گاه كه حج گزار تلبيه مي گويد، تنها به خداي يگانه پاسخ مي دهد و شرك راطرد مي كند: «لبيك اللهم لبيك، لبيك لا شريك لك لبيك» و چون بر محور كعبه طواف مي كند نقطه مركزي توحيد را قبله قلب خويش مي سازد و بر كعبه به عنوان سنگ نشاني براي راه يافتن به كوي دوست نظر مي كند و آن گاه كه به نماز مي ايستد، سر به آستان محبوب مي سايد و چون به قربانگاه مي رود تعلقات مادي را به مسلخ مي كشد و محبت هاي غير خدايي را ذبح مي كند و در جمرات مظاهرشياطين و چهره هاي نمادين آن ها را سنگ مي زند.... رسول خدا(صلي الله عليه و آله)ضمن خطبه اي در مسجد «خيف» به اين وحدت اشاره فرموده اند: «المومنون اخوه تتكافا دماوهم و هم يد علي من سواهم...;مومنان برادرند، خون هايشان با يك ديگر برابر مي باشد و آن ها دربرابر ديگران يك دست و متحدند.» امام خميني(ره)با الهام از فرمايش پيامبر(صلي الله عليه وآله)در اين

ص: 4653

كه حج عامل وحدت است مي فرمايد: «حج تجلي و تكرار همه صحنه هاي عشق آفرين زندگي يك انسان ويك جامعه متكامل در دنيا است و مناسك حج مناسك زندگي است، و ازآن جا كه امت اسلامي از هر نژاد و ملتي بايد ابراهيمي شود تا به خيل امت محمد(صلي الله عليه و آله)پيوند بخورد و يكي گردد و يدواحد شد، حج تنظيم و تمرين و تشكيل اين زندگاني توحيدي است.» آري اساس كعبه بر توحيد نهاده شده و حج كانون پرستش موحدان وتبري از مشركان است و طهارت كعبه و حرم به مفهوم پاك سازي آن از شرك و مشركان و مظاهر استكبار است، چنان كه در روايت آمده است كه خانه خدا را از آن هت حرام ناميدند كه وارد شدن مشركين در آن حرام گرديده است: «سمي البيت الله الحرام لانه حرم علي المشركين ان يدخلوه» نكته شايان ذكر اين كه، بنا بر مطالب فوق، توحيد شكل ديگري از برائت است ; يعني توحيد واقعي در سايه طرد غير خدا است امامت و رهبري در حج در روايات، زيارت و ديدار امام مكمل حج و تمام كننده آن ناميده شده است، چه گويا زائر خانه خدا هنگامي كه با اعمال حج با بنيان گذار مكتب توحيد آشنا شد و عملا درس توحيد را ياد گرفت و هدف توحيدي ابراهيم بت شكن

ص: 4654

را عملي كرد، بايد با ديدار امام و ملاقات وي و با اعلام آمادگي بر نصرت وي، درس حج را پي گيرد وبا پيوستن به امام و رهبري، درس توحيدي ابراهيم راعملاپياده كندو به پايان برساند و با قرار گرفتن در حزب الهي در تحت رهبري امام حج خود را معنا بدهد، زيرا پيروي امامت و داشتن ولايت كليد همه اعمال است و بدون رهبري امت معنا پيدا نمي كند و مردم جز سرگرداني چيزي به دست نمي آورند. امام زين العابدين(عليه السلام)مي فرمايد: «افضل بقاع الارض ما بين الركن و المقام لو ان رجلا عمر عمرنوح في قومه، الف سنه الا خمسين عاما يصوم النهار و يقوم الليل في ذلك المكان ثم لقي الله عز و جل بغير ولايتنا لم ينفعه ذلك شيئا; بهترين نقطه روي زمين بين ركن و مقام ست حال اگر كسي آن قدر عمر كند كه نوح در ميان قوم خود درنگ كرد(نهصد و پنجاه سال)و روزها را به روزه داري و شب ها را زنده داري كند در آن جاسپس خداي عز و جل را بدون ولايت ما ملاقات كند اين عبادت ها به حال وي سودي نمي رساند.» پس عبادت و حج تنها با معرفت منزلت معنوي اهل بيت و پذيرش رهبري آنان، منشا سعادت دنيا و آخرت است و بدون معرفت امام وحق حرمت مقام ولايت اعمال ناقص و بي

ص: 4655

حاصل خواهد بود. امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد: «انما امر الناس ان ياتواهذه الاحجار فيطوفوا بها ثم ياتونا فيخبرونا بولايتهم و يعرضواعلينا نصرتهم; به مردم دستور داده شده است به سوي اين سنگ هابيايند و پيرامون آن بگردند و طواف كنند آن گاه نزد ما بيايندو به ما خبر بدهند كه ولايت ما را دارند و از ما فرمانبردارند وبه ما عرضه كنند كه آماده كمك به ما هستند.» پس مردم بايد در پايان مناسك نزد امام بيايند و بر ياري اواعلان آمادگي كنند تا حجشان كامل شود و مفهوم و معنا يابد. بنابر اين، ميان امامت حق و رهبري امت از طرفي و كعبه از طرف ديگر، پيوندي است ناگسستني و گو اين كه بنابراين پيوند معنوي است كه اراده خالق حكيم بر اين تعلق گرفت كه قطب دايره امامت وولايت، علي بن ابي طالب(عليه السلام) در خانه كعبه چشم به جهان بگشايد پس ولايت متمم و مكمل حج و بلكه روح و حقيقت آن است. امام باقر(عليه السلام)مي فرمايد: «تمام الحج لقاء الامام; كمال و تماميت حج ديدار امام است.» ديدار و زيارت امام(ع) عملي است دو بعدي كه از طرفي اعلان وفاداري بر امام و طرفداري حق است واز سوي ديگر، تبري جستن از دشمنان حق و حقيقت مي باشد. پس حول محور امامت و ولايت قرار گرفتن، روي ديگر سكه

ص: 4656

برائت از مشركين است ; خواه در زمان حضور ائمه(ع)يا در زمان غيبت آن ها كه دراين هنگام نايبان ائمه(ع)محور حق مي باشند و مسلمين با اعلان ياري ولي امر مسلمين در نظام امامت و در جمع امت قرار گرفته،بدين وسيله حج خود را تمام مي كنند. بنابراين حج، تنها اخروي نيست كه اثر آن پس از مرگ هويدا شودبلكه عملي است كه اثرش را فرد و جامعه بايد پيش از مرگ و درزندگي ببيند پس اگر فردي وابسته به اين جامعه و فرهنگ ابراهيمي و ولايي است هرچه زودتر بايد حج برود و ببيند و بيانديشد و درپايان با زيارت امام و ارتباط با ولايت امر به امت بپيوندد و به حج خود معنا بخشيده و كامل كند. علاوه بر وظايف ذكر شده حج گزاربايد به نكات زير توجه بكند: تقوا روح عمل است چون محور پذيرش هر عملي تقوا و وارستگي است، خداوند متعال اساس كعبه و مناسك حج را با تقوا پي ريزي كرد. مردم قبل ازاسلام به حج و زيارت كعبه مي پرداختند و در اطراف كعبه طواف مي كردند و برخي مناسك نظير قرباني و مانند آن را به جامي آوردند ; اما آميخته با شرك. اسلام وقتي وارد عربستان شدفرمود: «لن ينال الله لحومهاو لا دمائها و لكن يناله التقوي منكم; خداوند اين قرباني را با گوشت و خون نمي پذيرد» .

ص: 4657

گوشت وخون قرباني به خدا نمي رسد بلكه روح عمل كه تقوا و پرهيزكاري است به خدا مي رسد پس قرباني كه بخشي از مناسك حج است وقتي مقبول است كه با تقوا انجام بگيرد. در دوران جاهليت مردم اطراف كعبه طواف مي كردند اما عبادت آن ها سوت كشيدن و كف زدن بود. قرآن مي فرمايد: «ما كان صلاتهم عندالبيت الا مكاء و تصديه» مشرك اگر در كنار كعبه به زمزمه ونماز بايستد سوت مي كشد اگر تكبير بگويد، كف مي زند، زيرا تكبيرو زمزمه شرك آلود بيان انساني نيست بلكه صفير و سوت است. كعبه خانه پاك براي پاكان خداي متعال با ابراهيم و اسماعيل پيمان مي بندد كه خانه او راپاكيزه كنند، چه اگر ازيك طرف خانه از آن خدا است و از يك طرف ديگر، ميهماناني را فرا خوانده: «و عهدنا الي ابراهيم و اسماعيل ان طهرا بيتي للطائفين والعاكفين و الركع السجود» پس اين خانه خانه طهارت است و طواف آن، طواف حريم طهارت. نتيجه طواف كعبه طاهر شدن است همان طوركه قرآن كتاب طاهر مطهر و تنزيه رب العالمين است و فهم آن جزبا طهارت دل ميسر نيست(لا يمسه الا المطهرون). كعبه نيز خانه پاك خدا است و كسي در حريم و اطراف كعبه طواف مي كند كه پاك باشدقداست حريم ايجاب كرده كه كه تخطي از دستورهاي شرع و آلودگي به رذايل اخلاقي

ص: 4658

در آن حريم كبريايي به مثابه الحاد تلقي گردد. قرآن مي فرمايد: «و من يرد فيه بالحاد بظلم نذقه من عذاب اليم» . در تفسير آيه فوق، در الميزان از امام صادق نقل شده است كه: «و كل ظلم يظلم الرجل نفسه بمكه من سرقه او ظلم احد او شيءمن الظلم فاني اراه الحادا; هر كار ظالمانه كه شخص در مكه برخودش روا مي دارد مثل سرقت، ستمگري بر كسي يا هر ظلمي، من آن راالحاد مي دانم.» حرم، حريم كبريايي است كه علاوه بر انسان ها همه جانداران ودرختان و گياهان و حتي جمادات و خاك و سنگ هاي مسجدالحرام در آن امنيت دارند و نبايد مورد تعرض قرار گيرند. فضاي حج، فضاي امنيت اخلاقي است. امام سجاد(عليه السلام)چهل بار با شتري حج گزارد اما حتي يك تازيانه بر آن حيوان نزد. امنيت ناموسي در مكه نيز مهم است. پوشيدن ديده از نامحرم ازآن رو كه زنان در حال احرام نبايد روي خود را بپوشانند، براي مردان تمرين و آزمايشي است كه بر نفس اماره تسلط يابند. امام باقر(عليه السلام)مي فرمايد: «انما سميت مكه بكه لانه يبك بهاالرجال و النساء و المراه تصلي بين يديك و عن يمينك و عن شمالك و معك و لاباس بذلك انما يكره في ساير البلدان; مكه را ازآن رو بكه گويند كه مردان و زنان

ص: 4659

در آن جا اصطكاك و برخورددارند، زن پيش روي تو و در چپ و راست تو، با تو نماز مي خواند ومانعي ندارد، در حالي كه اين امر در ساير شهرها ناپسند است.» تواضع و خودداري از غرور و تكبر يكي از حكمت هاي مهم حج پرورش روح عبوديت و بندگي و تواضع وتذلل در پيشگاه خدا و مبارزه با خودبيني است لباس ساده و ترك زينت و زيور، خاك ساري در تمام اعمال و در مطاف و مواقف و سعي همپاي خلق حركت كردن، همه براي پرورش روح تواضع و تذلل و خضوع و خشوع و نفي كبر و غرور و فرو ريختن مرزهاي طبقاتي است. از امير مومنان(عليه السلام)پرسيدند چرا مكه را «بكه» گويند؟ فرمود: بدان جهت كه گردنكشان و تبهكاران را در هم كوبيده است: «لانها بكت رقاب الجبارين والمذنبين» بلي در اين ميعادگاه توحيد، قدرت مداران روزگار بايد به ذلت افتند تا عزت بندگي خدا را بچشند. امام صادق(عليه السلام)مي فرمايد: «سعي محبوب ترين مكان است،چون جباران در آن جا به ذلت مي افتند به ويژه هنگام هروله كه همه ساز و برگ ها از بدن فرو مي ريزد.» خدمت در سفر حج: خدمت به مومنان در سفر به ويژه در حج پاداش بسيار دارد وبه آن سفارش شده است. پاداش آنان كه براي رفاه حال زايران خالصانه خدمت مي كنند از ساير زايران

ص: 4660

كم تر نيست بلكه طبق روايتي بيش تر است. شخصي به امام صادق(عليه السلام) گفت: «هنگامي كه به مكه رسيديم ياران به طواف رفتند و مرا براي حفاظت وسايل خودگماشتند، حضرت فرمود: اجر تو بيشتر است.» ملازم بن حكيم گويد: من و محمدبن مصادف همسفر شديم. چون به مدينه رسيديم بيمار شدم، او مرا تنها رها مي كرد و به مسجدمي رفت. از اين موضوع به مصادف گله كردم. او اين مطلب را به عرض امام صادق(عليه السلام)رساند. امام براي وي پيام فرستاد كه«اگر نزد او بنشيني فضيلت آن بيش از نماز خواندن در مسجداست.» اين سفر داراي مشكلات خاص خود است ; حتي با وجود امكانات رفاهي گسترده و شايد اين كه در قرآن مي فرمايد: «فمن فرض فيهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال في الحج; كسي كه حج وعمره به جامي آورد در حج درشت گويي و فجور و جدال جايگاهي ندارد» ناظر به اين موضوع مي باشد. پس حج گزار نبايد همت خود را رفاه قرار دهد،زيرا در مواردي به خصوص در منا و عرفات سختي هايي هست كه آمادگي خاص لازم دارد. جز نيكي سخن نگويد اين سفر روحاني كه پس از انتظار بسيار به دست مي آيد، فرصتي است براي زائر كه به تهذيب نفس بپردازد و با ذكر و دعا وخواندن قرآن، در تزكيه روح و غني سازي آن تلاش كند.

ص: 4661

امام صادق(عليه السلام)در اين باره مي فرمايد: «از خدا پروا داشته وزبان هايتان را جز از خير و نيكي نگه داريد و سكوت را اختياركنيد مگر از آن چه خداوند به وسيله آن در امر آخرت به شما سودي رساند و اجري بدهد. بسيار لااله الا الله بگوييد و تقديس و تنزيه حق كنيد و ثناي او گوييد و به او تضرع نماييد و به آن چه نزداو است از خير و نيكي كه كسي نتواند قدر آن را تعيين كند وبه كنه آن برسد راغب باشيد و بدين وسيله زبان هايتان رااز آن چه خداوند منع كرده از سخنان باطل كه اگر كسي ازآن توبه نكند ودست برندارد موجب خلود در آتش مي شود، بر حذر باشيد.» در روايت ديگر مي فرمايد: «چون محرم شدي تقواي خدا كن و ذكربسيار و سخن كم كن ; مگر سخن خير، زيرا كمال حج وعمره به اين است كه انسان زبان خود را جز از نيكي باز دارد.» امام صادق(عليه السلام)در تفسير آيه: «ثم ليقضوا تفثهم» فرمودند: «و من التفث ان تتكلم في احرامك بكلام قبيح...;خداوند مي فرمايد: آن گاه آلودگي را از خود بزداييد و از جمله آلودگي ها اين است كه در احرام خود سخن زشت بگويي.» نشانه قبولي حج ائمه(ع)از رسول خدا(صلي الله عليه و آله)نقل كرده اند كه فرمود: «اگر كسي به زيارت

ص: 4662

خانه خدا و حج موفق شد و پس ازبازگشت انسان صالحي شد و دست و پاي خود را به گناه نگشود، اين نشانه قبولي حج اوست، اما اگر چنين نشد حج او مردود است» . اين نكته مي تواند در نوبه خود بيانگر سر حج باشد، زيرا اسرارعبادات در قيامت ظهور مي كند كه روز ظهور باطن است و در آن روزهر كس مي فهمد كه عمل او مقبول است يا مردود. اما در حج انسان نه تنها در قيامت نتيجه و سر رد يا قبول شدن حج اش را درمي يابد،در دنيا نيز معلوم مي شود كه آيا عملش قبول است يا مردود. پس حج عمل واجب اخروي صرف نيست كه اثرش بعد از مرگ آشكار شود بلكه عملي است كه اثرش را بايد فرد و جامعه پيش از مرگ در زندگي ببيند. حجه الاسلام محمد صدقي

ص: 4663

حج ابراهيمي و مباني آن از ديدگاه امام خميني قدس سره

اشاره

14 چكيده: حج ابراهيمي و غير ابراهيميمراد از حج ابراهيمي همان حجي است كه خداوند متعال آن را بر بندگانش واجب كرد و اعلام آن را از ابراهيم خليل الرحمان خواست؛ وَ أَذِّنْ فِي النّٰاسِ بِالْحَجِّ (1) و رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله در زمان خود آن را احيا نمود. بنابراين، حج ابراهيمي همان حجّ حقيقي و واقعي است كه با انگيزه اي خاص و جهت تحقّق فلسفه مهمّ آن، كه اظهار عبوديت الهي و نفي شرك و الحاد و رسيدن به قلّه كمال و سعادت است، انجام مي گيرد. حج ابراهيمي تنها به انجام مناسك و اعمال ظاهري نمي انديشد، بلكه افزون بر آن، به عمق و باطن اعمال نيز نظر مي اندازد و در همه حالات، آنها را مدّنظر دارد.امام راحل قدس سره مي فرمايد:«گردش به دور خانه خدا نشان دهنده اين است كه به غير از خدا گرد ديگري نگرديد و رجم عقبات، رجمِ شياطين انس و جنّ است. شما با رجم، با خداي خود عهد كنيد تا شياطين انس و ابرقدرت ها را از كشورهاي اسلامي عزيز برانيد.»(2)و در جاي ديگر مي فرمايد:«در سعي بين صفا و مروه، با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او، همه بافت هاي دنياوي گسسته شود و همه شك ها

ص: 4664

و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاي حيواني زايل شود... پس به منا رويد و آرزوهاي حقاني را در آن جا دريابيد كه آن قرباني نمودن محبوب ترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است.»(3)امام قدس سره در تبيين حج غير ابراهيمي (حج جاهلي) و يا حج آمريكايي مي فرمايد:«چيزي كه تابه حال از ناحيه آگاهان و يا تحليل گران مغرض و يا جيره خواران، به عنوان فلسفه حج ترسيم شده است اين است كه حج يك عبادت دسته جمعي و يك سفر زيارتي سياحتي است. به حج چه كه چگونه بايد زيست و چطور بايد مبارزه كرد و با چه كيفيت درمقابل جهان سرمايه داري و كمونيسم ايستاد. به حج چه كه حقوق مسلمانان و محرومان را از ظالمين بايد ستاند. به حج چه كه بايد براي فشارهاي روحي و جسمي مسلمانان چاره انديشي نمود. به حج چه كه مسلمانان بايد به عنوان يك نيروي بزرگ و قدرت سوّم جهان، خودنمايي كنند. به حج چه كه مسلمانان را عليه حكومت هاي وابسته بشوراند، بلكه حج همان سفر تفريحي براي ديدار از قبله و مدينه است و بس!»(4)امام قدس سره بلافاصله به حج ابراهيمي اشاره مي كند و مي فرمايد:«حج براي نزديك شدن و اتصال انسان به صاحب خانه است و حج تنها حركات و اعمال و لفظها نيست و با كلام

ص: 4665

و لفظ و حركت خشك انسان به خدا نمي رسد. حج كانون معارف الهي است كه از آن محتواي سياست اسلامي را در تمام زواياي زندگي بايد جستجو نمود. حج پيام آور ايجاد و بناي جامعه اي به دور از رذايل مادي و معنوي است.حج تجلّي و تكرار همه صحنه هاي عشق آفرين زندگي يك انسان و يك جامعه متكامل در دنياست.»(5)حج ابراهيمي تنها يك مناسك خشك و بي روح نيست بلكه سير و سلوك معنوي و عرفاني و طي منازل روحاني و دربرگيرنده ابعاد مختلف عبادي، سياسي و اجتماعي است. امام راحل قدس سره احياكننده حج ابراهيمي بر اين موضوع تأكيد ورزيدند و در پيام ها و سخنراني ها، فراگير بودن اين عبادت بزرگ را گوشزد نمودند و چه بسا با توجه به ابعاد گسترده حج است كه بر اين فريضه عظيم تأكيد فراوان شد و قرآن مجيد آن را حق مستقيم خداوند بر بندگان خواند، آنجا كه فرمود: وَ لِلّٰهِ عَلَى النّٰاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطٰاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً... «حج خانه خدا، حق خدا بر مردم است، كساني كه استطاعت آن را دارند.»(6)از اين رو است كه رهبر و دولت اسلامي موظف است درصورتي كه حج تعطيل شود، مردم را به انجام آن مجبور كند و اگر توان مالي نداشتند از بيت المال امكان تشرّف را برايشان فراهم آورد تا خانه خدا خالي از زائر

ص: 4666

نباشد. امام صادق عليه السلام مي فرمايد:

«لو عطّل الناس الحجّ لَوَجَبَ عَلَي الإمام أنْ يجبرهم علي الحَجِّ ان شاؤوا واِنْ أبوا فانّ هذا البيت وضع للحجّ» .«اگر مردم حج را تعطيل كنند، بر امام واجب است آنان را به حج وادارد چه بخواهند و چه نخواهند؛ زيرا اين خانه براي حج نهاده شده است.»(7)امام راحل قدس سره با استفاده از كتاب وسنت، ابعاد مختلف حجّ را به مسلمانان معرفي كرد و به قول يكي از بزرگان، حج را در عصر حاضر اقامه نمود. در يكي از سخنراني هايش مي فرمايد:«بيت اللّه الحرام و كعبه معظم، زائرين عزيزي را در آغوش مي كشد كه حج را از انزواي سياسي و انحراف اساسي به سوي حج ابراهيمي و محمدي سوق داده و حيات آن را تجديد مي نمايند و بت هاي شرق و غرب را در هم مي شكنند و معناي قيام ناس و حقيقت برائت از مشركان را عرضه مي دارند.»(8)امام راحل قدس سره حجي را كه مشتمل بر ابعاد مذكور نباشد حج واقعي نمي داند و مي فرمايد:«حج بي روح و بي تحرك وقيام، حج بي برائت، حج بي وحدت و حجي كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد حج نيست.»(9)براي تبيين انديشه امام قدس سره بحث را در سه بخش مستقل پي مي گيريم:الف بعد معنوي حج ابراهيمي:يكي از اساسي ترين ابعاد حج ابراهيمي، بعد معنوي و عرفاني آن

ص: 4667

است. حج ميعاد عاشقان كوي الهي و شيفتگان وصل دوست و ورود به محضر خداست؛ امام رضا عليه السلام اوّلين خصوصيت حج را همين امر ذكر مي كند و مي گويد:«عِلَّةُ الحجِّ الوِفادَةِ الَي اللّهِ».آنچه موجب وجوب حج گشته سفرمعنوي به سوي خداوند عزّ وجلّ است.»(10)امام بزرگوار در اين باره مي گويد:«توجه داشته باشيد كه سفر حج سفر كسب نيست، سفر تحصيل دنيا نيست، سفر الي اللّه است شما داريد به طرف خانه خدا مي رويد تمام اموري كه داريد انجام مي دهيد به طور الوهيت بايد انجام بدهيد سفرتان از اينجا كه شروع مي شود وفد الي اللّه است. سفر به سوي خداي تبارك و تعالي است.»(11)اين كلام برگرفته از سخن معصوم است؛ علي عليه السلام مي گويد: «الحاجّ وَالْمُعْتَمِر وَفْدُ اللّه وَحَقّ عَلَي اللّه تعالي أن يُكْرِمَ وَفْدَهُ وَيُحبّوه بِالْمَغْفِرَة».«كساني كه حج يا عمره بجا مي آورند واردين بر خدا هستند و حق است بر خداوند متعال كه واردين خود را اكرام كند و با مغفرت و آمرزش آنها اظهارمحبت نمايد.»(12)بعد معنوي حج آن وقت معلوم مي شود كه با عبادات ديگر مقايسه شود. حج با مناسك خاص خود، رياضت هاي خاصي را داراست كه در تزكيه نفس و ارتقاي درجات معنوي مؤثر است؛ ترك وطن، گذشتن از مال، تجديد پيمان حضور در مشاعر و دورشدن از آمال و آرزوها و ترك منيت و خودخواهي و خودكامگي

ص: 4668

و غيره، از جمله آن رياضت هاست. حضرت امام قدس سره جهات معنوي حج را متذكر شده، مي گويد:«حجاج محترم مواظب باشند كه رضاي غير خداوند را در اعمال خود شركت ندهند و جهات معنوي حج بسيار است و مهم آن است كه حاج بداند كه كجا مي رود و دعوت كي را اجابت مي كند و ميهمان كيست و آداب اين ميهماني چيست و بداند هر خودخواهي و خودبيني با خداخواهي مخالف است و با هجرت الي اللّه مباين و موجب نقص معنويت حج است.»(13)حج كلاس تهذيب نفس و ميدان نبرد با شياطين درون و برون است. هريك از مناسك و مشاعر گامي در جهت غناي روحي، سعه صدر و كسب فضايل اخلاقي است و در حقيقت حج فرار انسان از ظلمت به سوي نور است. امام باقر عليه السلام در تفسير آيه مباركه فَفِرّوا الَي اللّه مي گويد:«من الظلمة الَي الحج»؛ «به سوي خدا بگريزيد»؛ يعني از ظلمت به حج روآوريد.(14)قرآن مجيد فلسفه قرباني را كه يكي از مناسك حج است رسيدن به تقوا مي داند و مي گويد: لَنْ يَنٰالَ اللّٰهَ لُحُومُهٰا وَ لاٰ دِمٰاؤُهٰا وَ لٰكِنْ يَنٰالُهُ التَّقْوىٰ مِنْكُمْ .«گوشت ها و خون هاي اين قربانيان هرگز به خدا نمي رسد بلكه آنچه به خدا مي رسد تقوا و پرهيزكاري است.»در روايات اسلامي بار معنوي حج آن چنان است كه بدون آن حج معنايي ندارد و

ص: 4669

اطلاق حاج بر كسي كه به اين بعد انسان ساز توجه نداشته باشد، نادرست است. در مراسم حج شخصي خدمت امام سجاد عليه السلام عرض كرد: «ما أكثر الحجيج». حج گزاران چه بسيارند! حضرت در پاسخ او گفت: «ما أكثر الضّجيج وأقلّ الحَجيج»؛ «چقدر ناله ها زياد است و حاجي كم.»(15) سفر حج فرصت مناسبي براي خودسازي و پرورش فضايل اخلاقي است.امام راحل قدس سره احياگر حج ابراهيمي در عصر حاضر، براي دست يابي به مقاصد معنوي حج، عمل كردن به مناسك به طور صحيح را مورد تأكيد قرار داده، مي گويد:«مراتب معنوي حج كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مي نمايد، حاصل نخواهد شد مگر آنكه دستورات عبادي حج به طور صحيح و شايسته و موبه مو عمل شود.»(16)همچنين حصول ابعاد ديگر حج؛ اعم از سياسي واجتماعي را متوقف بر تحقّق بعد معنوي حج مي داند و مي گويد:«بعد سياسي و اجتماعي آن حاصل نمي گردد مگر آن كه بعد معنوي و الهي آن جامه عمل پوشد و لبيك هاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد ولبيك گويان براي حق نفي شريك به همه مراتب كنيد و از خود كه منشأ بزرگ شرك است به سوي او جل وعلا هجرت نماييد... و اگر جهات معنوي به فراموشي سپرده

ص: 4670

شود گمان نكنيد كه بتوان از چنگال شيطان نفس رهايي يابيد و تا در بند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد نمي توانيد جهاد في سبيل اللّه و دفاع از حريم اللّه نماييد.»(17)ب بعد اجتماعي حج ابراهيمي:يكي از مهم ترين ابعاد حج كه وجه مميز حج ابراهيمي با حج غير ابراهيمي است بعد اجتماعي، حج است. از آنجا كه اسلام ديني اجتماعي است احكامي كه در اين دين وضع شده خالي از بعد اجتماعي نيست، حتي اگر به صورت فردي اقامه گردد و نمونه بارز آن حج است. قرآن مجيد دراين باره مي گويد: وَ أَذِّنْ فِي النّٰاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجٰالاً وَ عَلىٰ كُلِّ ضٰامِرٍ يَأْتِينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ » لِيَشْهَدُوا مَنٰافِعَ لَهُمْ وَ يَذْكُرُوا اسْمَ اللّٰهِ فِي أَيّٰامٍ مَعْلُومٰاتٍ.... (18)«مردم را براي حج دعوت كن تا پياده و سواره بر مركب هاي لاغر از هر راه دور بيايند تا شاهد منافع گوناگون خويش باشند و نام خدا را در ايام معيني ببرند.»آيه فوق به صراحت بيان مي كند كه حج مشتمل بر منافع دنيوي و اخروي است، چون هيچگونه محدوديتي در واژه «منافع» نيست. تمام منافع و بركات معنوي و مادي و فوايد فردي و اجتماعي را شامل مي شود و در روايتي از امام صادق عليه السلام نقل شده كه آن حضرت گفت: «منافع دنيا و منافع آخرت،

ص: 4671

هر دو را در بر مي گيرد.»(19)در آيه ديگر قرآن مجيد مي فرمايد: جَعَلَ اللّٰهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرٰامَ قِيٰاماً لِلنّٰاسِ ؛ «خداوند كعبه، بيت الحرام را وسيله اي براي سامان بخشيدن به كار مردم قرار داده است.»(20)با توجه به وسعت معناي «قياما للناس»، مسلمانان مي توانند در پناه اين خانه و دستور سازنده حج كارهاي خود را سامان بخشند.در روايتي از امام رضا عليه السلام ، منافع سرشار حج و ابعاد عبادي اجتماعي آن ذكرشده است. آن حضرت پس از ذكر منافع معنوي، به منافع مادي مي پردازد و مي گويد:«تجديد الحقوق وخطر الأنْفُس عَنِ الْفساد وَ مَنْفعة من في الْمشرق و المغرب وَمَنْ في البَرّ والْبَحْر و ممّن يحجّ و ممّن لا يحجّ من تاجر وجالب و بايع و مشترٍ وكاتب ومسكين وقضاء حوائج أهل الأطراف المواضع الممكن لهم الاجتماع فيها كذلك ليشهدوا منافع لهم».(21)«در اين سفر زائر بيت موفق به تجديد حقوق و وادار كردن نفس به تقوا و حفظ نفس از فساد مي گردد. اين سفر منبع خير و بركت برا ي اهل شرق و غرب و اهل آب و خشكي است و نيز براي كسي كه حج مي گزارد و آن كه در اين مسير نسيت از تاجر فراهم كننده جنس و فروشنده و خريدار و نويسنده و از كار افتاده و خلاصه برنامه حج، برآورنده حوائج مردم

ص: 4672

اطراف آن سرزمين و مواضعي است كه اجتماع براي اهل آن ممكن است تا شاهد بهره هاي آن براي خود باشند.»به طوركلي مي توان ابعاد اجتماعي حج ابراهيمي را در چند محور مورد بررسي قرار داد:1 شناخت ملل مختلف و ارزيابي امكانات:موسم حج مناسب ترين و بهترين فرصت براي آشنايي و ارتباطات مسلمانان با يكديگر است. امام صادق عليه السلام در پاسخ به پرسش علّت تشريع حج مي گويد:«انَّ اللّهَ خَلَقَ الْخَلْقَ... وَأَمَرَهُمْ بِما يَكُونُ مَنْ أمرِ الطّاعةِ في الدّينِ وَ مَصْلَحَتِهِم مِنْ أَمْرِ دُنْياهُم فَجَعَلَ فِيه الإجْتماع مِنَ الشَّرْقِ وَالْغَرْبِ وَلِيَتَعارَفُوا».«خداوند مردم را آفريد... و آنچه از دستورهاي ديني و مصلحت هاي دنيوي آنان بود مقرر داشت. پس حج را تشريع كرد تا مردم از شرق و غرب گرد هم آيند و با يكديگر آشنا شوند.»(22)حج مركز اجتماع سالانه جهاني مسلمانان است كه در آن مراسم معارفه عمومي انجام مي گيرد. امام راحل قدس سره دراين باره مي گويد:«حج بهترين ميعادگاه معارفه ملّت هاي اسلامي است كه مسلمانان با برادران و خواهران ديني و اسلامي خود از سراسر جهان آشنا مي شوند.»(23)البته اين آشنايي و معارفه زمينه بررسي مشكلات امت اسلامي را فراهم مي كند.امام همچنين مي فرمايد:«حج براي اين است كه مشكلات يك سال مسلمين را بررسي كنند و درصدد رفع مشكلات برآيند.»(24)بر اين اساس در طول تاريخ حتي در دوران هاي خفقان باري

ص: 4673

كه خلفا و سلاطين جور اجازه نشر احكام اسلامي را به مسلمانان نمي دادند، آنها با استفاده از اين فرصت، مشكلات خود را حل مي كردند و با تماس گرفتن با ائمه معصوم عليهم السلام و علماي بزرگ دين، معضلات فكري و فرهنگي خود را برطرف مي ساختند.2 تحكيم وحدت بين مسلمانان:در ميان احكام اجتماعي اسلام، شايد كمتر مسأله اي را بتوان يافت كه به اندازه «وحدت» از آن سخن رفته باشد. دهها آيه قرآن به صورت مستقيم و غيرمستقيم درباره وجوب وحدت و پرهيز از اختلاف ديده مي شود. در اينجافقط به دو مورد اشاره مي كنيم:قرآن مجيد وحدت و تأليف بين قلوب را از نعمت هاي الهي مي داند و مي فرمايد: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللّٰهِ جَمِيعاً وَ لاٰ تَفَرَّقُوا وَ اذْكُرُوا نِعْمَتَ اللّٰهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنْتُمْ أَعْدٰاءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ إِخْوٰاناً وَ كُنْتُمْ عَلىٰ شَفٰا حُفْرَةٍ مِنَ النّٰارِ فَأَنْقَذَكُمْ مِنْهٰا .«همگي به ريسمان خدا در آويزيد و پراكنده نشويد و نعمت خدا را بر خود ياد كنيد كه دشمنان يكديگر بوديد و او در ميان دل هاي شما الفت داد و به نعمت او با هم برادر شديد و بر لبه پرتگاه آتش بوديد و او شما را از آن برهاند.»(25)و از سوي ديگر قرآن مجيد براي تفرقه و اختلاف عذاب شديدي را در نظر گرفته است و مي فرمايد: وَ لاٰ تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مٰا جٰاءَهُمُ الْبَيِّنٰاتُ وَ أُولٰئِكَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِيمٌ .«مانند آنان نباشيد كه پس از آن كه روشنگري ها برايشان آمد پراكنده شدند و با يكديگر اختلاف ورزيدند و اينان عذابي سهمگين دارند.»(26)قرآن كريم وحدت را عامل اقتدار و شوكت امت اسلامي و تفرقه را عامل ضعف و ناتواني دانسته مي فرمايد: وَ أَطِيعُوا اللّٰهَ وَ رَسُولَهُ وَ لاٰ تَنٰازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِيحُكُمْ .«از خدا و پيامبرش پيروي كنيد و با يكديگر نزاع مكنيد كه ناتوان مي شويد و شوكت شما مي رود.»(27)يكي از سياست هاي قدرت طلبان در طول تاريخ ايجاد تفرقه ميان مردم بوده است تا از طريق گل آلود كردن آب ماهي بگيرند. شعار «تفرقه بينداز و حكومت كن» حكايت از آن ترفند شيطاني دارد. براي مقابله با اين سياسيت استعماري، اسلام وحدت اسلامي را نه به عنوان تاكتيك و فريضه اي موقّت، بلكه به عنوان استراتژي و اصل و فريضه ثابت مطرح نموده است. بر اين اساس قرآن مجيد مي فرمايد: إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ ؛ «البته كه مؤمان با يكديگر برادرند.»(28)برادري مسلمانان اقتضا مي كند كه با يكديگر وحدت داشته باشند. در روايات بسياري از معصومين عليهم السلام ، موضوع وحدت امّت اسلامي مطرح شده است. علي عليه السلام مي فرمايد:«الْزِمُوا السّواد الأَعْظم فاِنّ يد اللّه علي الجماعة اياكم والفرقة فان الشاذّ من الناس للشيطان كما ان الشاذ من الغنم لذئب».«با اكثريت باشيد كه

ص: 4674

«لو عطّل الناس الحجّ لَوَجَبَ عَلَي الإمام أنْ يجبرهم علي الحَجِّ ان شاؤوا واِنْ أبوا فانّ هذا البيت وضع للحجّ» .«اگر مردم حج را تعطيل كنند، بر امام واجب است آنان را به حج وادارد چه بخواهند و چه نخواهند؛ زيرا اين خانه براي حج نهاده شده است.»(7)امام راحل قدس سره با استفاده از كتاب وسنت، ابعاد مختلف حجّ را به مسلمانان معرفي كرد و به قول يكي از بزرگان، حج را در عصر حاضر اقامه نمود. در يكي از سخنراني هايش مي فرمايد:«بيت اللّه الحرام و كعبه معظم، زائرين عزيزي را در آغوش مي كشد كه حج را از انزواي سياسي و انحراف اساسي به سوي حج ابراهيمي و محمدي سوق داده و حيات آن را تجديد مي نمايند و بت هاي شرق و غرب را در هم مي شكنند و معناي قيام ناس و حقيقت برائت از مشركان را عرضه مي دارند.»(8)امام راحل قدس سره حجي را كه مشتمل بر ابعاد مذكور نباشد حج واقعي نمي داند و مي فرمايد:«حج بي روح و بي تحرك وقيام، حج بي برائت، حج بي وحدت و حجي كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد حج نيست.»(9)براي تبيين انديشه امام قدس سره بحث را در سه بخش مستقل پي مي گيريم:الف بعد معنوي حج ابراهيمي:يكي از اساسي ترين ابعاد حج ابراهيمي، بعد معنوي و عرفاني آن

ص: 4675

دست خدا با جماعت است و از تفرقه بپرهيزيد كه جدامانده از مردم بهره شيطان است همان گونه كه گوسفند دورافتاده از گله نصيب گرگ بيابان است.»(29)حال كه به اهميت اين موضوع پي برديم اين پرسش مطرح مي شود كه چه موسمي بهتر از موسم حج و چه مكاني برتر از مكه براي تحقق اين امر خطير وجود دارد؟ امام راحل قدس سره منادي حج ابراهيمي دراين باره مي گويد:«اين وحدت كه اسلام شريف و قرآن كريم بر آن پافشاري كرده اند با دعوت و تبليغ دامنه دار بايد به وجودآيد و مركز اين دعوت و تبليغ مكه معظمه در زمان اجتماع مسلمين براي فريضه حج است كه ابراهيم خليل اللّه و محمد حبيب اللّه شروع و در آخر الزمان حضرت بقيةاللّه ارواحنا لمقدمه الفدا تعقيب مي كند. به ابراهيم خليل اللّه خطاب مي شود كه مردم را به حج بخوان تا براي شهود منافع خود، از همه اقطار بيايند. اين منافع جامعه است؛ منافع سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي.»(30)امام قدس سره تحكيم وحدت بين مسلمانان را يكي از وظايف الهي در موسم حج مي داند و مي فرمايد:«بايد توجه داشته باشيد كه اين اجتماع بزرگ كه به امر خداوند تعالي در هر سال در اين سرزمين مقدس فراهم مي شود، شما ملّت هاي مسلمان را ملكف مي سازد كه در راه اهداف مقدسه اسلام مقاصد عاليه شريعت

ص: 4676

مطهّره و در راه ترقي و تعالي مسلمين و اتحاد و پيوستگي جامعه اسلامي كوشش كنيد.»(31)امام قدس سره در سايه وحدت امّت اسلامي، در پي ايجاد جبهه مستضعفين در اجتماع پرشكوه حج بودند و مي فرمودند:«از جمله وظايف در اين اجتماع عظيم، دعوت مردم و جوامع اسلامي به وحدت كلمه و رفع اختلافات بين طبقات مسلمين است كه خطبا و گويندگان و نويسندگان در اين امر حياتي اقدام نمايند و كوشش كنند در بوجود آوردن جبهه مستضعفين كه با وحدت جبهه و وحدت كلمه و شعار «لا الهَ الاّ اللّه» از تحت اسارت قدرت هاي شيطاني و اجانب و استعمارگران واستثمارگران بيرون آيند و با اخوت اسلامي بر مشكلات غلبه پيدا كنند.»)3)32 اهتمام به امور مسلمانان:يكي از فرايض خطير و اساسي كه نشانه مسلماني است، اهتمام به امورِ مسلمانان است. از رسول خدا صلي الله عليه وآله روايت شده است كه: «مَنْ أصْبَحَ لا يَهْتَمّ بأموُر الْمسلِمِين فَلَيْسَ بِمُسْلِمٍ»؛ «هركسي صبح كند و به امور مسلمانان همّت نگمارد، مسلمان نيست.»(33)معناي حديث آن است كه اگر مسلماني در ميان مسلمانان زندگي بگذراند و در خدمت آنان نباشد، خودي حساب نمي شود و بيگانه است.بر اين اساس است كه سعدي مي گويد: «حكما گفته اند برادر كه در بند خويش است نه برادر و نه خويش است.»(34)البته اهتمام به امور مسلمانان،

ص: 4677

به عنوان كلّي است كه يك سلسله فرايض ديگر، مانند اصلاح ميان مردم، برآورده ساختن نياز مردم و سود رساندن به آنان از مصاديق آن محسوب مي شود. بديهي است كه تحقق اين مقصود در سطح وسيع، در مراسم حج ميسور است. امام خميني قدس سره دراين باره مي فرمايد:«اكنون كه موسم حج بيت اللّه الحرام است و مسلمين از اطراف جهان به زيارت خانه خدا آمده اند، لازم است در خلال اعمال شريفه حج به يكي از بزرگ ترين فلسفه اين اجتماع عظيم توجه داشته و به وضع اجتماعي و سياسي كشورهاي اسلامي رسيدگي كرد، و از گرفتاري هاي برادران ايماني خود مطلع گشته و در رفع آن در حدّ وظيفه اسلامي و وجداني كوشش كنند. اهتمام به امر مسلمين از فرايض مهم اسلام است.»(35)حضرت امام قدس سره چاره جويي در مورد مشكلات امت اسلام، به ويژه مسأله مهم فلسطين را وظيفه خطير حجاج مي داند و مي فرمايد:«امروزقبله اول مسلمين به دست اسراييل اين غدّه سرطاني خاورميانه، افتاده است. امروز برادران فلسطيني و لبناني عزيز ما را با تمام قدرت مي كوبد و به خاك و خون مي كشد. امروز اسراييل با تمام وسايل شيطاني تفرقه افكني مي كند. بر هر مسلماني لازم است كه خود را عليه اسراييل مجهز كند. امروز كشورهاي آفريقايي مسلمان ما زير يوغ آمريكا و ساير اجانب و سرسپردگان آنان دست و پا مي زنند.

ص: 4678

امروز آفريقاي مسلمان صداي فرياد مظلومانه خود را هرچه بيشتر بلند مي كند. فلسفه حج بايد جوابگوي اين فريادهاي مظلومانه باشد.»(36)در جاي ديگر مي فرمايد:«براي آزادي سرزمين اسلامي فلسطين از چنگال صهيونيسم، دشمن سرسخت اسلام و انسانيت، چاره انديشي كنيد.»)4)37 رايزني و شور و مشورت و مبادله فرهنگي:در اسلام شور و مشورت از جايگاه ويژه اي برخوردار است. در قرآن ضمن اين كه يك سوره «شوري» ناميده شده، در سه آيه به شورا پرداخته شده است. خداوند متعال به پيامبرش دستور مي دهد كه در امور اجتماعي با مردم مشورت كند و مي فرمايد: وَشاوِرْهُمْ فِي الأَمْر؛ «و در كار با آنان مشورت كن»(38)و در آيه ديگر يكي از اوصاف مؤمنان را مشورت كردن مي داند و مي فرمايد: وَ أَمْرُهُمْ شُورىٰ بَيْنَهُمْ ؛ «مؤمنان كارشان با مشورت با يكديگر است.»(39)علاوه بر آيات، رواياتِ بسياري از ائمه اطهار عليهم السلام درباره مشورت وارد شده است كه براي پرهيز از اطاله كلام، از ذكر همه آنها خودداري مي كنيم و فقط به روايتي از رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله بسنده مي كنيم كه فرموده است:

«اذا كان امراؤكم خياركم واغنياؤكم سمحاءكم وأمركم شوري بينكم فظهر الأرض خير لكم من بطنها واذا كان امراؤكم شراركم واغنياؤكم بخلاؤكم ولم يكن امركم شوري بينكم فبطن الارض خير لكم من ظهرها» .«هنگامي كه زمامداران شما نيكانتان و توانگران شما سخاوتمندانتان باشند و

ص: 4679

كارهايتان به مشورت انجام شود پس روي زمين از زير زمين براي شما بهتر است اما هنگامي كه زمامداران شما بدان و توانگران شما افراد بخيل باشند و كارهايتان به مشورت انجام نشود پس زير زمين از روي زمين براي شما بهتر است.»(40)وقتي علي عليه السلام خود را از مشورت بي نياز نمي داند آنجا كه مي فرمايد: «فلا تكفّوا عَنْ مَقالة بحقّ أو مشورة بعدل».«از گفتن حق يا مشورت به عدل خودداري نكنيد.»(41) تكليف آحاد جامعه اسلامي روشن مي شود.بر اين اساس، هر حكومتي براي پيشبرد مقاصد خود در كنار قواي ديگر، قوه مقننه، كه وظيفه قانون گذاري بر اساس مشورت دارد، در نظر مي گيرد و علاوه بر آن در هيأت وزيران بسياري از لوايح و قوانين مورد بررسي قرار مي گيرد. در سطح ملل اسلامي و به تعبير امت واحده اسلامي رايزني و مشورت و تبادل نظر بايد به شكل مدرن و پويا انجام گيرد و زماني مناسب تر از موسم حج و محلي نيكوتر از محل اجتماع بزرگ حج جهت تحقق اين امر ديده نمي شود. اقوام و ملل مختلف مي توانند از اين فرصت استثنايي استفاده نمايند و آخرين تجارب سودمند خود را در اختيار مسلمانان قرار دهند و نقاط ضعف و قدرت را با نظر كارشناسي مطرح نمايند. در اين صورت نشست سالانه و همايش بين المللي

ص: 4680

تبادل افكار شكل واقعي خود را پيدا مي كند. حج مي تواند مبدل به يك كنگره عظيم فرهنگي شود و انديشمندان جهان اسلام در ايامي كه در مكه و مدينه هستند، گرد هم آيند و افكار و ابتكارات خويش را به ديگران عرضه كنند.امام صادق عليه السلام يكي از فوايد حج را همين رايزني و تبادل فرهنگي مي داند آنجا كه مي فرمايد:«فجعل فيه الاجتماع مِنَ الشرق والغرب وليتعارفوا و... لتعرف آثار رسول اللّه صلي الله عليه وآله وتعرف اخباره ويذكر وَلا ينسي».«اجتماع مردم شرق و غرب را در آيين حج مقرر داشت تا آثار پيامبر صلي الله عليه وآله و اخبار او شناخته شود و مردم آنها را به خاطر آورند و هرگز فراموش نكنند.»و سپس در آخر مي فرمايد:«اگر هر قوم وملّتي تنها از كشور و بلاد خويش سخن بگويند و تنها به مسائلي كه در آن است بينديشند، همگي نابود مي گردند و كشورهايشان ويران مي شود. منافع آنها ساقط مي گردد و اخبار واقعي در پشت پرده قرار مي گيرد.»(42)امام راحل قدس سره دراين باره مي فرمايد:«حجاج محترم جهان را دور هم گرد آورده و در مصالح اسلام و مشكلات مسلمين تبادل آراء نموده و در حل مشكلات و راه رسيدن به آرمان مقدس اسلام تصميمات لازم را اتخاذ نماييد و راههاي اتحاد بين همه طوايف و مذاهب اسلامي را بررسي كنيد.»(43)در جاي ديگر مي فرمايد:

ص: 4681

در اين اجتماع مقدس، حج اولاً در مسائل سياسي اسلام و ثانيا در مسائل خصوصي كشورهاي اسلامي تبادل نظر كرده، ببينند كه در داخل كشورها با دست استعمال و عمال آن بر برادران مسلمان آنان چه مي گذرد.)5)44 اجراي فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر:يكي از ابعاد اجتماعي حج، انجام مسؤوليت همگاني و نظارت عمومي و ملّيِ امر به معروف و نهي از منكر است. امر به معروف و نهي از منكر اختصاص به مسائل فردي و فرعي و جزئي ندارد و از تكيه و تأكيداتي كه اسلام بر اين فريضه دارد و توبيخ شديدي كه تاركان آن را كرده، معلوم مي شود كه نظر اسلام تنها به اصلاح فرد و تغيير در روش و گفتار افراد نيست بلكه افزون بر آن، اصلاح اجتماع در سرلوحه برنامه هاي اسلام قرار دارد. قرآن مجيد امتي را مي ستايد كه به اين وظيفه

ص: 4682

خطير عمل مي كنند آنجا كه مي فرمايد: كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنّٰاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللّٰهِ «شما بهترين امتي هستيد كه براي مردم پديد آمده اند؛ زيرا امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد و به خدا ايمان داريد.»(45)معيار بهترين امت بودنِ مسلمانان اين است كه امر به معروف و نهي از منكر مي كنند و به خدا ايمان دارند. در اهميت اين موضوع همين بس كه علي عليه السلام آن را برتر از همه اعمال نيك دانسته و مي فرمايد:«اعمال البرّ كلّهاوالجهاد في سبيل اللّه عند الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر الا كنفثة في بحر لجّيّ».«همه كارهاي نيك و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهي از منكر جز دميدني در درياي پهناور نيست.»(46)و امام باقر عليه السلام آن را فريضه زير بنا و پايه ديگر اعمال مي داند و مي فرمايد:«ان الأمر بالمعروف والنهي عن المنكر سبيل الأنبياء ومنهاج الصلحاء وفريضة عظيمة بها تقام الفرائض».«امر به معروف و نهي از منكر راه و روش پيامبران و صالحان است. فريضه اي بزرگ است كه در پرتو آن ديگر فرايض برپا مي شود.»(47)و رسول گرامي اسلام صلي الله عليه وآله مي فرمايد:«اذا امّتي تَواكَلَتْ الأمْر بِالْمَعْرُوف وَالنّهي عَنِ الْمُنْكَر فليأذنوا بوقاع مِنَ اللّه».«هرگاه امت من امر به معروف و نهي از منكر را ترك كنند، اعلام جنگ

ص: 4683

با خدا نموده اند.»(48)حج ابراهيمي حجي است كه زمينه تحقق اين فريضه الهي را فراهم نمايد و به راستي كدام اجتماع از اين اجتماع پرشكوه حج بالاتر و كدام فرصت و شرايط سزاوارتر كه بتوان اين فريضه مهم را در سطح وسيع به مرحله اجرا در آورد؟! امام بزرگوار قدس سره در پيام هاي خود به اين نكته اشاره كرده اند:«به دانشمنداني كه در اين اجتماع شركت مي كنند از هر كشوري كه هستند لازم است براي بيداري ملت ها بيانيه هاي مستدلي با تبادل نظر صادر كرده و در محيط وحي بين جامعه مسلمين توزيع نمايند و نيز در كشورهاي خود پس از مراجعت نشر دهند و در آن بيانيه ها از سران كشورهاي اسلامي بخواهند كه اهداف اسلام را نصب العين خود قرار داد، اختلافات كنار گذاشته براي خلاصي از چنگال استعمار چاره بينديشند.»(49)در جاي ديگر مي فرمايد:«در اين فرصت مغتنم، روحانيون معظم و مسؤولين تبليغات حج براي انتقال تجارب انقلاب و ارائه خط مشي هاي سياسي در پرتو احكام قرآن و نقش عظيم روحانيت اسلام در رهبري مردم و جامعه نقش كارسازي بايد ايفا بنمايند.»(50)ج بعد سياسي حج ابراهيمي:يكي از ابعاد مهم حج ابراهيمي، بعد سياسي آن است و شايد مهم ترين نقطه تمايز بين حج ابراهيمي و حج غير ابراهيمي همين بعدب سياسي حج باشد كه متأسفانه مورد غفلت

ص: 4684

بسياري از مسلمانان قرار گرفته است. امام راحل قدس سره به منظور احياي حج ابراهيمي همواره در پيام ها و سخنراني ها از اين موضوع سخن گفته اند و در موارد مختلف بر اجراي آن تأكيد ورزيده اند. و نيز غفلت از اين امر خطير را ناشي از توطئه تبليغاتي استكبار جهاني مي داند و مي فرمايد:«از همه ابعاد آن (حج)، مهجورتر و مورد غفلت تر، بُعد سياسي اين مناسك عظيم است كه دست خيانتكاران براي مهجوريت آن بيشتر در كار بوده و هست و خواهد بود.»(51)در جاي ديگر مي فرمايد:«مع الأسف دامنه تبليغات گمراه كننده به قدري بوده و هست كه دخالت در هر امر اجتماعي و سياسي را در جامعه مسلمين برخلاف وظايف روحانيون و علماي دين مي دانند و دخالت در سياست را گناهي نابخشودني مي خوانند.»(52)با توجه به اين تبليغات گسترده و ذهنيت تفكيك حج از سياست، امام رابطه حج و سياست را به وضوح مطرح ساخت و فرمود:«حج از آن روزي كه تولد پيدا كرده است، اهميت بُعد سياسي اش كمتر از بعد عبادي اش نيست. بعد سياسي علاوه بر سياستش خودش عبادت است.»(53)اصرار امام قدس سره تا جايي است كه حج بدون سياست را حج نمي داند و مي فرمايد:«حج كانون معارف الهي است كه از آن محتواي سياست اسلام را در تمامي زواياي زندگي بايد جستجو نمود... ولي چه بايد

ص: 4685

كرد و اين غم بزرگ را به كجا بايد برد كه حج بسان قرآن مهجور گرديده است و به همان اندازه اي كه آن كتاب زندگي و كمال و جمال در حجاب هاي خودساخته ما پنهان شده است و اين گنجينه اسرار آفرينش در دل خروارها خاك كج فكري هاي ما دفن و پنهان گرديده است و زبان انس و هدايت هر زندگي و فلسفه زندگي ساز او به زبان وحشت و مرگ و قبر تنزل كرده است. حج نيز به همان سرنوشت گرفتار گشته است. سرنوشتي كه ميليون ها مسلمان هر سال به مكه مي روند و پا جاي پاي پيامبر و ابراهيم و اسماعيل و هاجر مي گذارند ولي هيچ كس نيست كه از خود بپرسد ابراهيم و محمد صلي الله عليه وآله كه بودند و چه كردند. هدفشان چه بود. از ما چه خواسته اند؟ گويي به تنها چيزي كه فكر نمي شود به همين است مسلم حج بي روح و بي تحرك و قيام، حج بي برائت، حج بي وحدت و حجي كه از آن هدم كفر و شرك برنيايد حج نيست.»(54)امام اقامه حج ابراهيمي و محمدي صلي الله عليه وآله را در گرو برائت كه يك نوع حركت سياسي است مي داند و مي فرمايد:«در اين مقطع زماني تكليف الهي حجاج است كه اگر مطلبي از گويندگان شنيدند كه بوي ايجاد اختلاف بين صفوف مسلمانان را مي دهد انكار كنند و

ص: 4686

برائت از كفار و سردمداران آنان را از وظايف خود در مواقف كريمه بدانند تا حج آنها حج ابراهيمي ابوالأنبياء صلوات اللّه عليه باشد و حج محمدي صلي الله عليه وآله و الا «ما اكثر الضجيج واقلّ الحجيج» درباره آنها صادق است.»(55)بعضي ممكن است تصور كنند بُعد سياسي حج از ابتكارات رهبر كبيرانقلاب حضرت امام خميني قدس سره است و پيشينه تاريخي ندارد. امام قدس سره اين پندار نادرست را كه از جهل و غفلت و عدم آشنايي با قرآن و حديث سرچشمه مي گيرد، ناصحيح مي داند و مي فرمايد:«سياست حج، سياستي نيست كه ما درست كرده باشيم حج سياست اسلامي است ما از اول بنايمان بر اين بوده است به حج آن طوري كه بوده است عمل كنيم، همان طوركه پيغمبر اكرم بت ها را در كعبه شكست ما هم بت ها را بشكنيم و اين بت ها كه در زمان ما هستند از آن زمان بالاتر و بدترند.اما محورهاي بعد سياسي حج عبارتند از:الف برائت از مشركين:مهم ترين محور بُعد سياسي حج، برائت از مشركين است. امام در اثبات اين امر به سنت ابراهيمي و محمدي صلي الله عليه وآله تمسك كرده و پيروي از آن را لازم دانسته اند. قرآن مجيد فلسفه بناي خانه كعبه را دعوت به توحيد و نفي شرك مي داند و مي فرمايد: وَ إِذْ بَوَّأْنٰا لِإِبْرٰاهِيمَ مَكٰانَ الْبَيْتِ أَنْ لاٰ تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطّٰائِفِينَ وَ الْقٰائِمِينَ وَ الرُّكَّعِ السُّجُودِ .«به خاطر بياور زماني را كه محلّ خانه كعبه را براي ابراهيم آماده ساختيم و به او گفتيم جيزي را شريك من قرار مده و خانه ام را براي طواف كنندگان و قيام كنندگان و ركوع كنندگان و سجود كنندگان پاك گردان.»(56)امام راحل قدس سره در تفسير اين آيه مي فرمايد: «اين تطهير از همه ارجاس است كه بالاترين آنها شرك است كه در صدر آيه كريمه است.»(57) اما دستوري كه خدا به رسول اكرم صلي الله عليه وآله داده است: وَ أَذٰانٌ مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النّٰاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ أَنَّ اللّٰهَ بَرِيءٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ وَ رَسُولُهُ.... «اين اعلامي است از طرف خدا و پيامبرش به عموم مردم در روز حج اكبر كه خداوند فرستاده او از مشركان بيزارند.»(58)در ادامه مي فرمايد: «كدام خانه اي سزاوارتر از كعبه و خانه امن و طهارت والناس كه در آن به هرجه تجاوز و ستم و استثمار و بردگي و يا دون صفتي و نامردمي است عملاً و قولاً پشت شود و در تجديد ميثاق الست بربّكم بت آلهه ها و اربابان متفرقون شكسته شود و خاطره مهم ترين و بزرگ ترين حركت سياسي پيامبر صلي الله عليه وآله در وَ أَذٰانٌ مِنَ اللّٰهِ وَ رَسُولِهِ إِلَى النّٰاسِ يَوْمَ الْحَجِّ الْأَكْبَرِ زنده بماند و تكرار شود؛ چرا كه سنت پيامبر صلي الله عليه وآله و اعلام برائت كهنه شدني نيست.»(59) ممكن

ص: 4687

«اذا كان امراؤكم خياركم واغنياؤكم سمحاءكم وأمركم شوري بينكم فظهر الأرض خير لكم من بطنها واذا كان امراؤكم شراركم واغنياؤكم بخلاؤكم ولم يكن امركم شوري بينكم فبطن الارض خير لكم من ظهرها» .«هنگامي كه زمامداران شما نيكانتان و توانگران شما سخاوتمندانتان باشند و

ص: 4688

است كسي بگويد: اعلام برائت از مشركين، يك مانور سياسي بود كه در زمان پيامبر صلي الله عليه وآله به مرحله اجرا در آمد چه دليلي بر انجام آن مانور سياسي در زمان كنوني وجود دارد؟ امام با توجه به اين شبهه مي فرمايند:«فرياد برائت از مشركان، مخصوص به زمان خاص نيست. اين دستور است و جاويد.»(60)ممكن است توهّم شود كه اعلام برائت از مشركين در موسم حج چه ضرري متوجه استكبار مي كند و چه نفعي براي امت اسلامي دارد؟ امام در پاسخ اين پرسش چنين مي گويد: «راهپيمايي مكه و مدينه است كه بسته شدن شيرهاي نفت عربستان را به دنبال دارد. راهپيمايي هاي برائت در مكه و مدينه است كه به نابودي سرسپردگان شوروي و امريكا ختم مي شود.»(61)ب نمايش قدرت اسلامبرائت از مشركان، علاوه بر اعلام نفرت و تبري از دشمنان اسلام، نمايش قدرت اسلام و رژه جمعيِ امت اسلامي است. علي عليه السلام مي فرمايد: «الحج تقوية للدين»؛ «خداوند حج را براي تقويت آيين اسلام تشريع كرد.»(62) به اين انتظار از حج وقتي جامه عمل پوشيده مي شود كه خانه مقدس خدا رمز وحدت مردم و مركز اجتماع دل ها و همايش سياسي جامعه اسلامي باشد. اگر مي بينيم در روايات، حج به عنوان جهاد افراد ضعيف تلقّي شده است، آنجا كه پيامبر خدا صلي الله عليه وآله مي فرمايد: «هو (الحجّ) احد الجاهدين هو جهاد الضعفاء»؛ «حج يكي

ص: 4689

از دو جهاد است، حج جهاد ضعيفان است.»(63)معلوم مي شود كه همان آثار و ثمراتي كه جهاد دارد، حج نيز داراست. جهاد جنگ مسلّحانه با كافران و حج جنگ سرد با كافران است؛ چون حج محل نمايش اقتدار و عظمت امت اسلامي است. يكي ديگر از ابعاد سياسي حج ايجاد رابطه مردم با رهبري است؛ زيرا ابعاد ديگر حج مانند اتحاد و يكپارچگي و اهتمام به امور مسلمين و غيره در سايه رهبري و امامت قابل تحقّق است. بر اين اساس موسم حج زمان مناسبي براي تجديد پيمان با وليّ امر مسلمين است و روايات بسياري دراين باره وجود دارد؛ از جمله امام باقر عليه السلام مناسك بدون رهبري را به منزله انجام اعمال پيرامون سنگ مي داند كه از روح و معنا خارج است.(64)امام باقر عليه السلام مي فرمايد:«مردم دستور دارند به سوي اين سنگ ها بيايند سپس به دور آنها طواف كنند آنگاه به پيشگاه ما آمده از ولايت خودشان نسبت به ما خبر دهند و نصرت و ياري خود را در تمام زمينه ها به ما عرضه كنند.»(65)

پى نوشت ها

:1 حج: 272 صحيفه نور، ج 9، ص 2243 همان، ج 20، ص 184 صحيفه نور، ج 20، ص 2275 همان.6 آل عمران: 977 وسائل الشيعه، ج 8، ص 158 صحيفه نور، ج 19، ص 1979 همان،

ص: 4690

ج 20، ص 22810 وسايل الشيعه، ج 8، ص 511 صحيفه نور، ج 9، ص 23812 بحار الانوار، ج 96، ص 813 صحيفه نور، ج 19، ص 19914 مستدرك الوسايل، ج 8، ص 1115 سفينة البحار، ج 2، ص 7116 صحيفه نور، ج 19، ص 4417 همان.18 حج: 271928 تفسير نمونه، ج 14، ص 7220 مائده: 9721 بحار الانوار، ج96، ص3222 وسايل الشيعه، ج 8، ص 923 صحيفه نور، ج 20 ص 13124 همان، ج 18، ص 6625 آل عمران: 10326 آل عمران: 10527 انفال: 4628 حجرات: 1029 نهج البلاغه، تصحيح فيض الاسلام، خطبه 12730 صحيفه نور، ج 18، ص 9031 همان، ج 1، ص 15632 صحيفه نور، ج 9، ص 22533 اصول كافي، ج3، ص23834 گلستان، باب 235 صحيفه نور، ج2، ص17236 همان، ج 9، ص 22637 همان، ج 1، ص 15638 آل عمران: 15939 شوري: 3840 ابوالفتوح رازي، تفسير روح الجنان، ج 1، ص 67441 نهج البلاغه، تصحيح فيض الاسلام، خطبه 20742 وسايل الشيعه، ج 8، ص 943 صحيفه نور، ج 20، ص 13144 همان، ج 1، ص 15745 آل عمران: 11046 نهج البلاغه، قصار.47 وسايل الشيعه، ج 11، ص 39548 همان، ص 39449 صحيفه نور، ج 1، ص 15650 همان، ج 20، ص 12551 صحيفه نور، ج

ص: 4691

19، ص 4352 همان، ص 4153 صحيفه نور، ج 18، ص 6654 همان، ج 20، ص 22755 صحيفه نور، ج 19، ص 4656 حج: 2657 صحيفه نور، ج 18، ص 8758 توبه: 359 صحيفه نور، ج 20، ص 11160 صحيفه نور، ج 20، ص 2161 همان، ص 23362 نهج البلاغه، قصار 25263 الوافي، چاپ اول، ج 12، ص 21564 عيون الاخبار، ج 2، ص 26265 بحار الانوار، ج 96، ص 374 محمّد سبحاني نيا

ص: 4692

حج در كلام امام (قدس سره)

1 چكيده: يكي از فلسفههاي بزرگ حج، بعد سياسي اوست كه دستهاي جنايتكار از همه اطراف براي كوبيدن اين بعد در كار هستند و تبليغات دامنهدار آنها معالاسف در مسلمين هم تأثير كرده است كه بسياري از مسلمين، سفر حج را يك عبادت خشك خالي بدون توجه به مصالح مسلمين ميدانند. حج از آن روزي كه تولد پيدا كرده است، اهميت بعد سياسياش كمتر از بعد عبادياش نيست; بعد سياسي، علاوه بر سياستش، خودش عبادت است. مشكلات مردم و مشكلات تمامي بلادي كه مردم مستطيعش يا روحانيون محترمش وارد حج ميشوند، بايد بررسي شود. اوضاع مسلمين در هر سال بررسي شود كه در چه حال هستند، بين خودشان با حكومتها چه وضعي است. بين حكومتها با قدرتهاي شيطاني ديگر چه وضعي است. بين خود ملتها با خود ملتها چه وضعي است. بين روحانيوني كه در بلاد متفرقه مسلمين هستند با وضع حج چه وضعي دارند. اينها اموري است كه بايد رسيدگي به آن بشود و حج براي همين امور است. حج براي اين است كه مشكلات يك سال مسلمين را بررسي كنند و درصدد رفع مشكلات برآيند. آن طور كه آخوندهاي درباري منطقه و غيرمنطقه ميگويند كه حج بايد از جهات سياسي خارج باشد، اينها رسولالله

ص: 4693

را محكوم ميكنند. اينها خلفاي اسلام را محكوم ميكنند; ائمه هدي را محكوم ميكنند. اينها نميدانند كه حج براي اين مسائل، و براي قيام ناس بوده است.(1) براي اين بوده است كه مسلمين، مشكلات را درك كنند و در رفعش كوشش كنند. براي اين بوده است كه بين مسلمين اخوّت و مودّت پيدا بشود و معالاسف به قدري تبليغات دشمنان اسلام در همه مسائل اسلامي زياد و دامنهدار بوده است كه به خود مسلمين هم باوراندهاند كه نبايد در سياست دخالت بكنند. بسياري از روحانيون هم باورشان آمده است كه روحاني نبايد در سياست دخالت بكند; روحاني بايد مسأله بگويد، آن هم مسائل غيرسياسي. مسائل سياسي اسلام چندين برابر مسائل عبادي آن است; براي اينكه مسائل سياسي هم عبادت است معالاضافه. كتب اسلام، كتب فقهي اسلام، مشحون از مسائل سياسي است، مشحون از مسائل اجتماعي است و آن وقت يك دسته نادان گمان ميكنند كه اسلام مثل ساير اديان منحرفه امروز است، كه آن هم در اول اينطور نبوده است; بعداً با دست همين استعمارگران به اينجا رسيده است. وضع، اين شده است كه بايد روحاني عقب بنشيند و دو ركعت نماز بخواند و برود منزلش و همان جا چرت بزند تا دوباره وقت نماز ديگر بيايد. اينها همه تبليغاتي

ص: 4694

بوده است كه در طول مدت از آن وقتي كه اسلام تولد پيدا كرد و قدرت پيدا كرد، به دست خلفاي اموي و عباسي و بعد هم به دست حكومتهاي مرتجع و بعد هم به دست قدرتهاي بزرگ، شده است تا اسلام را منزوي كنند و منزوي كردند.(2)پينوشتها: 1 مائده: 97: جعل الله الكعبة البَيتَ الحرامَ قياماً للنّاسِ... 2 از بيانات امام خميني در ديدار با روحانيان كاروانهاي حج )26/5/1362ه. ش.)

ص: 4695

حج در كلام امام راحل (قدس سره)

1 چكيده: از جاي برخيزيد و قرآن كريم را به دست گرفته و به فرمان خداي تعالي گردن نهيد تا مجد خود و عظمت اسلام عزيز را اعاده كنيد. بياييد به يك موعظه خداوند گوش فرا دهيد، آنجا كه ميفرمايد: قل إنّما أعظكم بواحدة أن تقوموا لله مثني وفرادي...(1) همه قيام كنيد و براي خدا قيام كنيد. قيام فرادي در مقابل جنود شيطانيِ باطن خودتان و قيام همگاني در مقابل قدرتهاي شيطاني. اگر قيام و نهضت، الهي و براي خدا باشد، پيروز است. اي مسلمانان و اي مستضعفان عالم! دست به دست هم دهيد و به خداي بزرگ رو آوريد و به اسلام پناهنده شويد و عليه مستكبران و متجاوزان به حقوق ملّتها، پرخاش كنيد. اي زائران خانه خدا! در مواقف و مشاعر الهي به هم بپيونديد و از خداوند تعالي نصرت اسلام و مسلمين و مستضعفان جهان را بخواهيد. اي گويندگان! اي نويسندگان! در اجتماعات بزرگ عرفات و مشعر و منا و مكه معظمه و مدينه منوره، مسائل اجتماعي و سياسي مناطق خود را به گوش برادران ايماني برسانيد و از هم طلب نصرت كنيد. اي زائران خانه خدا! توطئههاي راست و چپ به خصوص آمريكاي چپاولگر و متجاوز و اسرائيل جنايتكار را به

ص: 4696

گوش عالميان برسانيد و از آنان استمداد كنيد و جنايات اين جنايتكاران را بشماريد. و به خداوند متعال براي اصلاح حال مسلمين و قطع ايادي جنايتكاران التجا پيدا كنيد. و من به خواست خداي قادر مژده نصرت و پيروزي به شماها ميدهم. إنّه علي ذلك قادر والسلام علي رسول الله وعلي ائمّة المسلمين وعلي عبادالله الصالحين ورحمة الله وبركاته.(2) پينوشتها: 1 سبأ: 46 2 روز عرفه، ذيالحجّةالحرام 30/8/13581399ه.ش.

ص: 4697

حج در كلام امام راحل قدس سره

1 چكيده: در اين اجتماع بزرگ حج كه بايد به نفع اسلام و مسلمين بهرهبرداري شود، با كمال تأسف ديده ميشود كه بعضي قلمهاي مسموم عمال استعمار براي تفرقه صفوف مسلمين، سالها است كه بر خلاف مقاصد صاحب وحي در مركز وحي اوراقي را به اسم «الخطوط العريضه» و امثال آن نشر ميدهند و به مستعمرين كمك مينمايند و ميخواهند با دروغ و افترا يك جمعيت قريب صد و پنجاه ميليون نفري را از صفوف مسلمين جدا كنند. جاي تعجب است كه حكومت حجاز چگونه اجازه ميدهد اين اوراق گمراه كننده در مركز وحي پخش شود! بر ملتهاي اسلامي لازم است كه از اين گونه كتابها و نشريات تفرقهانگيز و استعماري اجتناب كنند و اين اشخاص مخالف وحدت مسلمين را طرد نمايند و در اين اجتماع مقدس حج، اولاً در مسائل اساسي اسلام و ثانياً در مسائل خصوصي كشورهاي اسلامي تبادل نظر كرده، ببينند كه در داخل كشورها با دست استعمار و عمال آن بر برادران مسلمان آنان چه ميگذرد. اهالي هر كشوري بايد در اين اجتاع مقدس گرفتاريهاي ملت خود را به مسلمين جهان گزارش دهند... بر دانشمنداني كه در اين اجتماع شركت ميكنند، از هر كشوري كه هستند لازم است براي 6 بيداري

ص: 4698

ملتها بيانيههاي مستدلي با تبادل نظر صادر كرده و در «محيط وحي» بين جامعه مسلمين توزيع نمايند و نيز در كشورهاي خود پس از مراجعت، نشر دهند و در آن بيانيهها از سران كشورهاي اسلامي بخواهند كه اهداف اسلام را نصب العين خود قرار داده، اختلافات را كنار گذاشته براي خلاصي از چنگال استعمار، چاره بيانديشند. اگر سران كشورهاي اسلامي از اختلافات داخلي دست بردارند و با اهداف عاليه اسلام آشنا شوند و به سوي اسلام گرايش پيدا كنند، اين گونه اسير و ذليل استعمار نميشوند. اين اختلافات سران كشورهاي اسلامي است كه مشكله «فلسطين» را بوجود آورده و نميگذارد حل شود. اگر هفتصد ميليون مسلمان با اين كشورهاي عريض و طويل رشد سياسي داشتند و با هم متحد و متشكل شده در صف واحد قرار ميگرفتند، براي دولتهاي بزرگ استعمار ممكن نبود كه در ممالك آنها رخنه كنند، تا چه رسد به مشتي يهود كه از عمال استعمارند.(1) » پينوشتها: 1 بخشهايي از پيام امام خميني قدّس سرّه الشريف به زائران بيتالله الحرام. موّرخ ذيحجّه 1390 ه .ق. بهمن 1349ه.ش.

ص: 4699

حج در كلام رهبر و بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني -قدس سره-

اشاره

1 چكيده: اكنون بازارهاي كشورهاي اسلامي مراكز رقابت كالاهاي غرب و شرق شده است و سيل كالاهاي تزييني مبتذل و اسباب بازيها و اجناس مصرفي به سوي آنها سرازير است و همه ملتها را آنچنان مصرفي بار آورده اند كه گمان مي كنند بدون اين اجناس آمريكايي و اروپايي و ژاپني و ديگر كشورها زندگي نمي توان كرد. و مع الأسف مكه معظمه و جده و مشاهد مشرفه حجاز، مركز وحي و مهبط جبرئيل و ملائكة اللّه كه بايد به حكم اسلام بتهاي جنايتكار را در آنجا شكست و فرياد بر سر آنها زد و از آنها برائت جست، مملو از كالاهاي بيگانگان و بازار براي دشمنان اسلام و پيامبر بزرگ صلي الله عليه وآله شده.كثيري از حجاج بيت اللّه الحرام كه براي فريضه حج مي روند و بايد در آن مكان مقدس از توطئه بيگانگان به فرياد ياللمسلمين برخيزند، غافلانه در بازارها به جستجوي كالاهاي آمريكايي، اروپايي و ژاپني پرسه مي زنند و دل صاحب شريعت را با اين عمل كه با حيثيت حج و حجاج بازي مي كند، به درد مي آورند.اي حجاج خانه خدا! به خود آييد.و اي مسلمانان در همه بلاد و اقطار عالم! بپا خيزيد.و اي علماي اعلام جهان اسلام! به داد اسلام و بلاد مسلمين

ص: 4700

و مسلمانان برسيد و در هر گوشه و كنار همچون ملت ايران و دولت آن و علما و بزرگان اين سامان، دست رد به سينه ستمكاران غرب و شرق بزنيد و عمال و كارشناسان دروغين و مستشاران نفت خوار آنان را از بلاد خود، بيرون بريزيد و همچون سلحشوران ايران شهادت را بر ذلت، و شرف اسلام و انساني را به رفاه و عيش چند روزه توأم با خواري و شرمساري، ترجيح داده و در ميدان نبرد سياسي و نظامي برآنان چيره شويد و از هياهوي تبليغاتي آنان باك نداشته باشيد كه خداوند تعالي با شما است؛ إِنْ تَنْصُرُوا اللّٰهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدٰامَكُمْ .(1)بار الها! بنده ناچيز تو از كشوري مظلوم با جمعيتي ناچيز از حيث عدد و همه چيز و زنده به عنايات تو، ناله مظلومانه خود را به مقدار ظرفيت ناچيز خود به ملتهاي مسلمان و مظلومان جهان رساندم و فرياد «ياللمسلمين» بداد اسلام برسيد را، ابلاغ نمودم و تا الطاف و عنايات تو نباشد هيچ گرهي باز نشود و هيچ دردي دوا نشود.تو خود با رحمت واسع خود به مسلمين نظر فرما!و همه ما و آنان را از قيد خود و خوديت و عبوديت بتها، خصوصا بت نفس، نجات ده.و شرّ ستمكاران را از سر مظلومان جهان به

ص: 4701

ويژه مسلمانان بركن.و مسلمانان را به خود آور و دولتهاي كشورهاي اسلامي را جرأت و شجاعت عنايت فرما كه با داشتن آن مقدار عدّه و عُدّه و در دست داشتن شريان حياتي غرب و شرق، تن به ذلت و اسارت اجانب ندهند و با ملتهاي خود همصدا شوند.به اميد پيروزي رزمندگان و مبارزان اسلام در سراسر گيتي بر كفر جهاني.

پى نوشت ها

:1 محمد: 7

ص: 4702

حج در كلام رهبر و بنيانگذار حمهوري اسلامي حضرت امام خميني - قدس سره-

1 چكيده: ... به خواهران و برادان محترم كشورهاي اسلامي! قبل از هر چيز اين نكته را بايد عرض كنم كه صورت حج، اين عبادت بزرگ را كه براي انجام آن مشرف ميشويد به صورتي شايسته و موافق دستور الهي انجام دهيد و مسائل آن را نزد علماي اعلام با دقت فرا گيريد. مبادا خداي ناخواسته پس از انجام حج و گذشت وقت، معلوم شود كه خللي در آنها وارد شده و موجب بطلان حج گرديده و زحمتهاي شما هدر رفته است. حضرات آقايان علماي محترم كوشش فرمايند كه زائران محترم را به وظايف خود آشنا نمايند تا صورت حج، مطابق شرع مطهر انجام گيرد. و از مهمات در همه عبادات; اخلاص در عمل است كه اگر خداي ناخواسته كسي عملي را براي خودنمائي و عرضه به ديگران انجام دهد و خوبي عملش را به رخ ديگران بكشد، عمل او باطل است. و حجاج محترم مواظب باشند كه رضاي غير خداوند را در اعمال خود شركت ندهند و جهات معنوي حج بسيار است. و مهم آن است كه حاج بداند كه كجا ميرود و دعوت چه كسي را اجابت ميكند و ميهمان كيست و آداب اين ميهماني چيست،

ص: 4703

و بداند هر خودخواهي و خودبيني با خداخواهي مخالف است و با هجرت الي الله مباين و موجب نقض معنويت حج است. و اگر همين يك جهت عرفاني و معنوي براي انسان دست دهد و لبيك، به راستي مقرون به نداي حق تعالي تحقق حقيقي يابد، انسان در همه ميدانهاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و حتي نظامي پيروز ميشود و براي چنين ميدانهاي سياسي و اجتماعي و فرهنگي و حتي نظامي پيروز ميشود و براي چنين انساني، شكست مفهومي ندارد. و خداوند تعالي شمهاي از اين سير معنوي و هجرت الهي را نصيب همه ما فرمايد.(1) 1 پيام امام خميني(قدس سره) به زائران بيت الله الحرام در تاريخ 25/5/1346 هجري شمسي.

ص: 4704

حج در كلام رهبرو بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني - قدس سره-

1 چكيده: ... ابراهيم(عليه السلام) كه به حسب روايات شريفه ما، «آنوقتي كه طرف آتش ميرفت و ملائكه آسمان به او گفتند كه حاجت داري؟ گفت: به شماها، نه»(1)، يك باب ديگري از معارف را داشته است و ما صورت عمل را ميبينيم و از آن هم اعجاب ميكنيم و اعجابآور هم هست. لكن آنهايي كه اهل معارف الهي هستند، باطن اين صورت را ملاحظه ميكنند. اصل اعمال انبيا مطلقاً به حسب صورت، با اعمال ما به حسب نوع، موافق است. آنها نماز ميخوانند ما هم نماز ميخوانيم، آنها روزه ميگيرند ما هم روزه ميگيريم، آنها حج ميروند ما هم حج ميرويم، آنها قرباني ميكنند ما هم قرباني ميكنيم، وقوف ميكنند ما هم وقوف ميكنيم. اين صورت را همه با هم مشتركيم. آن چيزي كه اعمال ما را با آنها متفاوت ميكند و اعمال انبيا را بعضيها با بعضي ديگر متفاوت ميكند، آن مغز عمل است، آن چيزي است كه آنها از آن مبدأ، الهام ميگيرند و اين اعمال را با الهام از آنجا، عمل ميكنند. مسأله وحي و گرفتن وحي كه در انبيا هست و آنها هم متفاوت هست، يكي از امور مهمّي است كه انسان تصوّرش را

ص: 4705

نميتواند بكند كه مسأله، چيست و چه بوده است؟ واسطه جبرئيل است؟ جبرئيل چه جور واسطه بوده است؟ آيا پيغمبر نازل كرده است جبرئيل را و به ولايت او نازل شده است؟ يا جبرئيل نازل شده است و آن وحي را رسانده است؟ مسائلي است كه در آن صحبت است. 1 بحار الأنوار، ج12، ص33، دنباله ح8 صفحه 6 مسأله قرباني فرزند، يك باب است كه البته به حسب ديد نوع بشر، مسأله مهمي است. لكن آن چيزي كه مبدأ اين عمل ميشود، آن چيزي كه مقابله ما بين پدر و پسر را در آنجا متحقق ميكند. اين يك مسائل قلبي و روحي و معنوي است فوق اين مسائلي كه ماها ميفهميم. ما همه ميگوييم كه ايثار كرد، قرباني كرد و واقعاً هم اينطور بوده است، خوب، مهم هم هست. لكن آيا در نظر ابراهيم هم ايثار بوده است؟ ابراهيم هم در نظرش اين بوده است كه حالا يك چيزي، تحفهاي پيش خدا ميبرد؟ اسماعيل هم سلام الله عليه در نظرش بوده است كه جانفشاني براي خدا ميكند؟ يا مسأله، اين نيست؟ اين مسألهاي است كه تا نفسانيّت انسان هست، خوديت انسان هست، اسمش ايثار است مثلا اينكه ميگوييم من فرزندم را در راه خدا ايثار ميكنم، من در راه

ص: 4706

خدا جان خودم را ايثار ميكنم، اين براي ما مهم است و زياد هم مهم است. براي ابراهيم اين مسألهاي نيست، ايثار نيست. ابراهيم خودي نميبيند تا ايثاري كرده باشد، اسماعيل خودي نميبيند تا ايثار كرده باشد. ايثار اين است كه من هستم و تو (خدا) هستي و عمل من براي تو ايثار است اين در نظر بزرگان اهل معرفت و اولياي خدا، شرك است، در عين حالي كه در نظر ما كمال بزرگي است، ايثارِ بزرگ است.(1) » پينوشتها: 1 بيانات امام خميني در ديدار با مسؤولين كشور به مناسبت عيد سعيد قربان، 6 / 15 / 1363ه. ش.

ص: 4707

حج در كلام و پيام رهبر و بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت آية اللَّه العظمي امام خميني - قدس سره الشريف -

2 چكيده: «... اينك لازم است تذكراتي به زائران بيت اللَّه الحرام و آنان كه در قربانگاه حضرت خليل الرحمن - سلام اللَّه عليه - حاضر مي شوند، داده شود: 1 - لازم است حجاج مسائل حج را از واجبات و محرمات نزد علماي اعلام به خوبي ياد گيرند تا خداي نخواسته تخلفاتي حاصل نشود كه موجب هدر رفتن زحمات آنان گردد يا موجب مُحِل نشدن آنان شود و براي خودشان اشكالاتي پيش آيد. 2 - لازم است زائران محترم ايراني توجه كنند كه از كشوري انقلابي و اسلامي و متعهد به احكام اسلام، راهي حج شده اند و چشمان دوستان و دشمنان بر آنها دوخته شده است. دوستان، براي آن كه ببينند زائران محترم، به تعهد اسلامي خود باقي هستند و در رفتار و گفتار و برخورد با مسلمانان جهان آبروي انقلاب اسلامي شكوهمند خود را حفظ مي نمايند و در زحمت ها و مشقت ها و كمبودها كه لازمه قهري اين سفر مقدس است، بردباري و شكيبايي دارند و خداوند متعال را در امور، حاضر و ناظر مي دانند و با سرافرازي به كشور خود باز مي گردند و كشور و

ص: 4708

انقلاب خود را در بين مسلمانان جهان سرافراز مي كنند و انقلاب اسلامي كشور عزيز خود را به مسلمانان جهان و كشورهاي اسلامي صادر مي نمايند، يا خداي نخواسته بر خلاف اخلاق و كردار اسلامي از بعض آنان در مرئي و منظر برادران اسلامي، عمل و يا گفتاري ولو كوچك صادر مي شود كه موجب هتك اسلام و جمهوري اسلامي كه از گناهان بزرگ نابخشودني است. و دشمنان، براي آن كه در گفتار و كردار و اخلاق آنان خدشه كنند وخداي نخواسته اگر امري گرچه بسيار ناچيز از آنان صادر شود، بهانه به دست آورند و با بوق هاي تبليغاتي خود مطالب كوچك را بزرگ و بزرگتر جلوه دهند و بيش از پيش، چهره اسلام و انقلاب را در نظر اجانب و جهانيان واژگون و مسلمانان ايران را در نظر مسلمانان جهان، مردمي بي بند و بار معرفي كنند و اسلام را، مكتبي به دور از ارزش هاي والاي انساني و ملت شريف ايران را، ملتي منحط و دور از تمدن و تعالي، به خورد جهانيان دهند. بايد بدانند مسؤوليت حجاج محترم در پيشگاه مقدس خداوند متعال و در مقابل ملت شريف و مجاهد در راه اسلام و تعاليم انساني آن، بسيار خطير و بزرگ است و هرگز گمان نكنند

ص: 4709

امسال كه همه مي دانيم چنگال ابرقدرت ها و وابستگان به آنان، به كشورهاي اسلامي و مظلومان جهان بيش از پيش فرو رفته و خون جوانان مظلوم مسلمين بيشتر از هر وقت از چنگال آنان مي چكد، مشابه سال هاي ديگر است. اكنون قدرت هاي بزرگ جهان از اسلام و برنامه هاي غرب و شرق زدايي آن به وحشت افتاده اند و شيطان بزرگ، جوجه شيطان ها را فراخوانده و به تمام توطئه ها براي خاموش كردن نور خدا دست يازيده است.(4( gt ; egamI PCX. پي نوشتها: 1 بخشي از پيام حضرت امام قدس سره بمناسبت عيد قربان 29/6/1361 ه . ش.

ص: 4710

حج در كلام پيشواي راحل حضرت آيةاللَّه العظمي امام خميني - قده -

2 چكيده: گردش به دور خانه خدا نشان دهنده اين است كه به غير از خدا، گِرد ديگري نگرديد و رجم عقبات، رجم شياطين انس و جن است. شما با رجم، با خداي خود عهد كنيد تا شياطين انس و ابرقدرت ها را از كشورهاي اسلامي عزيز برانيد. امروز جهان اسلام به دست آمريكا گرفتار است. شما براي مسلمانانِ قاره هايِ مختلف جهان پيامي از خداوند ببريد، پيامي كه به غير از خدا بردگي و بندگي هيچ كس را نداشته باشد. 1 » » » در لبيك، لبيك، «نه» بر همه بت ها گوييد و فرياد «لا» بر همه طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است، دل را از ديگران تهي كنيد وجان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق، از بت هاي بزرگ و كوچك و طاغوت ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جستند و همه آزادگان جهان از آنان برئ هستند. و در لمس «حجرالاسود» بيعت با خدا بنديد، كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان دشمن باشيد و به

ص: 4711

اطاعت و بندگي آنان - هر كه باشد و هر جا باشد - سر ننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ زبونند، هر چند در ابزار آدمكشي و سركوبي و جنايتشان برتري داشته باشند. و در سعي بين صفا و مروه، با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافت هاي دنيوي گسسته شود و همه شك ها و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاي حيواني زايل شود و همه دلبستگي هاي مادي گسسته شود و آزادگي ها شكفته گردد و قيد و بند شيطان و طاغوت كه بندگان خدا را به اسارت و اطاعت كشند، درهم ريزد. و با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفان رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاي حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد و با سكوت و سكون، تفكر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راه هاي نجات را از حق، در آن مواقف كريمه طلب كنيد. پس به مِني رويد و آرزوهاي حقاني را در آن جا دريابيد كه آن «قرباني نمودن محبوبترين چيزِ خويش، در راه محبوب

ص: 4712

مطلق» است. و بدانيد تا از اين محبوب ها كه بالاترينش حب نفس است و حب دنيا تابع آن است، نگذريد به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد. و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند. 2 پاورقي ها : 1 - از پيام امام خميني به زائران بيت اللَّه الحرام - تاريخ 7/7/58 - صحيفه نور، ج 9، ص 2 . 226 - از پيام امام خميني به زائران بيت اللَّه الحرام - تاريخ 16/5/65 - صحيفه نور، ج 20 ، ص 81 .

ص: 4713

حج در كلام پيشواي فقيد انقلاب : حضرت آيةالله العظمي امام خميني - قدس سره -

2 چكيده: فرياد برائت ما فرياد مردم مسلمان آفريقاست، فرياد برادران و خواهران ديني ما كه به جرم سياه بودن، تازيانه ستمِ سيه روزان بي فرهنگِ نژادپرست را مي خورند. فرياد برائت ما، فرياد برائت مردم لبنان و فلسطين و همه ملت ها و كشورهاي ديگري است كه برقدرت هاي شرق و غرب، خصوصاً آمريكا و اسرائيل به آنان چشم طمع دوخته اند و سرمايه آنان را به غارت برده اند و نوكران و سرسپردگان خود را به آنان تحميل نموده اند و از فواصل هزاران كيلومتر راه به سرزمين هاي آنان چنگ انداخته و مرزهاي آبي و خاكي كشورشان را اشغال كرده اند. فرياد برائت ما، فرياد برائت همه مردماني است كه ديگر تحمل تفرعن آمريكا و حضور سلطه طلبانه آن را از دست داده اند و نمي خواهند صداي خشم و نفرتشان براي ابد در گلوهاي شان خاموش و افسرده بماند و اراده كرده اند كه آزاد زندگي كنند و آزاد بميرند و فريادگر نسل ها باشند. فرياد برائت ما، فرياد دفاع از مكتب و حيثيات و نواميس، فرياد دفاع از منابع و ثروت ها و سرمايه ها، فرياد دردمندانه ملت هايي است كه

ص: 4714

خنجر كفر و نفاق قلب آنان را دريده است. فرياد برائت ما، فرياد فقر و تهيدستي گرسنگان و محرومان و پابرهنه هايي است كه حاصل عرق جبين و زحمات شبانه روزي آنان را، زراندوزان و دزدان بين المللي به يغما برده اند و حريصانه از خون دل ملت هاي فقير و كشاورزان و كارگران و زحمتكشان، به اسم سرمايه داري و سوسياليزم و كمونيزم مكيده و شريان حيات اقتصاد جهان را به خود پيوند داده اند و مردم جهان را از رسيدن به كمترين حقوق حقه خود محروم نموده اند. 10 و اما زائران محترم ايراني كه انصافاً شخصيت و شعور و رشد سياسي و اجتماعي خود را در مراسم حج سال هاي گذشته به نمايش گذارده اند و باعث حفظ آبرو و اعتبار جمهوري اسلامي ايران شده اند، امسال نيز علاوه بر دقت و توجه به اعمال و واجبات حج و استفاده از اين نعمت بزرگ تشرف به مكه مكرمه و مدينه منوره و زيارت خانه خدا و مرقد پاك نبي اكرم - صلي اللَّه عليه و آله و سلم - و بقيع و تشرف به جوار تربت مطهر حضرت زهرا - سلام اللَّه عليها - و ائمه معصومين - عليهم السلام - در راهپيمايي كوبنده برائت با هماهنگي

ص: 4715

و انسجام كامل در صفوف و شعارها و برنامه ها شركت نمايند و از بركاتِ اين اجتماع مقدس عبادي - سياسي كه نشان دهنده اقتدار مسلمين و كشور عزيز و اسلامي ايران است بهره مند شوند. پاورقي ها: 1 . صحيفه نور، ج 19، ص 201، 2 6/5/64 . صحيفه نور، ج 20، ص 130، 6/5/66 » . اخبار مكه في قديم الدَهْر و حديثه.

ص: 4716

حضرت آية اللّه العظمي امام خمينى قدس سره الشريف حج در كلام و پيام رهبر و بنيانگذار جمهوري اسلامي

1 چكيده: شما همه، ملت اسلام و تابع پيامبر و پيرو دستورات قرآن مجيد هستيد و همه، دشمنان غدار مشترك داريد كه با ايجاد اختلاف به واسطه عمال بدبخت خود و رسانه هاي گروهي و تبليغات تفرقه افكن در طول تاريخ، بويژه در سده هاي اخير و بالأخص در عصر حاضر، همه دولت ها و ملتهاي اسلامي را در اسارت كشيده اند و ذخائر غني بلاد شما و دسترنج مظلومان كشورهاي شما را به غارت برده و مي برند و در صدد هستند كه حكومت ها را گوش و چشم بسته و دربست به خدمت خود گمارند و ملت ها را به دست آنان، مصرفي بار بياورند و از رشد انساني و ابتكار صنعتي كشورهاي مظلوم با حيله ها و توطئه هاي شيطاني جلوگيري كنند. و وابستگي هرچه بيشتر و اتكاء به شرق و غرب را روزافزون كنند و مجال تفكر بر اساس استقلال و ابتكار را به هيچكس ندهند و نفسهايي كه براي بيداري ملتها آماده اند در سينه ها خفه كنند. و وضع نكبت باري كه در كشورهاي اسلامي و ساير كشورهاي مظلوم مشاهده مي كنيد، زاييده همين توطئه هاي دشمنان

ص: 4717

مشترك مسلمانان و مظلومان است. پس اكنون كه در مركز اسلام حيات بخش، به امر خدا و نداي رسولش گرد آمديد و از هر ملت و مذهب در اين مكان عظيم، اجتماع كرديد، براي اين درد مهلك و سرطان كشنده، چاره انديشي كنيد و بايد بدانيد كه چاره اساسي در سايه وحدت همه مسلمين و اجتماع همگاني در قطع يد ابر قدرتها از كشورهاي اسلامي است و عملي كردن شعائر مواقف كريمه و مشاهد مشرفه در كشورهاي خويش است. و قدم اول زدودن يأس از دلهاست، كه عمال خبيث آنان با پوشش غرب و شرق در جانهاي مسلمين جايگزين كرده اند و به آنها باورانده اند كه بدون وابستگي به يك ابر قدرت نمي شود به زندگاني خود ادامه داد. و ملت و دولت ايران در اين انقلاب عظيم ثابت نمودند كه اين اعتقادي پوچ و بي اساس است. و با آن كه قدرتهاي بزرگ به هر حيله و توطئه اي دست زدند تا آتش شعله ور سوزنده اي كه در اين كشور براي خاكستر كردن آمال شرق و غرب فروزنده شده، به خاموشي كشند، موفق نشدند و امروز ايران اسلامي به بركت ايمان قوي و تعهد به اسلام و تحول عظيمي كه در اقشار مختلف حاصل شده است، دست

ص: 4718

شرق و غرب و انگلهاي منحرف را از كشور خود كوتاه، و به هيچ قدرتي اجازه نمي دهد كه كوچكترين دخالتي در كشور اسلامي ايران نمايند. و اين خود حجت قاطعي است براي مسلمانان و مظلومان جهان كه با خواست ملتها كسي نمي تواند دست تجاوز دراز كند و با آن مخالفت نمايد و ملّتي كه بين «ذلت» و «شهادت» دومي را انتخاب نموده است شكست ناپذير نيست. و ملت هاي مظلوم جهان چاره اي جز اين ندارند. و دولت هاي ملتهاي اسلامي نيز اگر با توده هاي محروم، همگام و همراه شوند، از اين پيوستگي و وابستگي ذلت بار كه هزار بار، مرگ بهتر از آن است، نجات پيدا مي كنند و با عزت و ارزشهاي انساني، هم آغوش مي شوند. از خداوند تعالي مسألت مي نمايم كه همه ما را به تكاليف الهيه و وظايف انسانيه، آشنا فرمايد.(1) پي نوشتها: 1 صحيفه نور، ج17، بخشي از پيام بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام خميني ره به زائران بيت اللّه الحرام مورّخ 25/5/1364 ه . ش.

ص: 4719

حضرت امام خميني

17 1 چكيده: روزنامه جهاد: 13/3/82 (پيشاور پاكستان) 3 ژوئن 2003 چهاردهمين سالگرد [رحلت] حضرت امام خميني رهبر انقلاب اسلامي ايران، رهبر بزرگ ملت اسلامي و دلسوز و همدرد مستضعفين است. امام خميني در 20 جمادي الثاني 1320 هجري برابر با 24 دسامبر 1902 در شهر كوچك خمين واقع در مركز ايران چشم به جهان گشود. امام خميني از همان اوان كودكي مشكلات و زحماتي را متحمل شد. امام خميني كودكي شيرخوار بود كه قلدران و سرداران ظالم پدر گراميش سيدمصطفي موسوي را شهيد كردند و ايشان در دامن پاك مادر گراميش، بانو هاجر پرورش يافت در سن پانزده سالگي سايۀ مادر نيز از سر او رخت بربست و كاملاً تنها شد. اما رهبر عظيم جهان و امت اسلام همت خود را از دست نداد و براي كسب آموزش از خمين به شهر اراك هجرت كرد. حضرت امام خميني آموزش ابتدايي (مقدمات) را از محضر برادر بزرگش آيت الله سيدمرتضي فراگرفت و سپس شاگرد آيت الله العظمي حائري يزدي، مجتهد مشهور آن زمان در اراك شد. علوم ديني، عربي و فارسي را از محضر ايشان كسب نمود و زماني كه آيت الله العظمي حائري در سال 1927 ميلادي به قم مهاجرت كرد و اساس مدرسه ديني (حوزه) در قم را گذاشت، حضرت امام

ص: 4720

خميني نيز با ايشان به قم مهاجرت نمود. خداوند به امام خميني حافظه قوي، هوشياري، ايمان، اعتماد به نفس، خودباوري، تقوي، شجاعت، استقامت، صداقت، علم، اراده و جهاد در راهش را عنايت فرمود. به همين سبب وي نمي توانست درخصوص شرايط و اوضاع آن زمان و نيز اطراف خود تعلق خاطري نداشته باشد. در آن زمان رضاخان پهلوي پدر شاه سابق ايران كه وي را رضا شاه مي گفتند در ايران حكومت مي كرد. او پادشاهي ظالم و جابر در اين زمان فريبكاران استعمارگر مي خواستند ارزشهاي غرب را بر ايران تحميل كنند. اين استعمارگران اسلام و احكام اسلامي را به باد تمسخر مي گرفتند. رضاخان زنان ايراني را مجبور ساخت تا حجاب را از خود بردارند و براي تحقق اين هدف از زور استفاده كرد. اين موضوع را كشف حجاب ناميدند. حضرت امام خميني فريادش را عليه ظلم و ستم رضاخاني بلند نمود و تلاش و مبارزه سياسي اش را از همين زمان آغاز كرد. نيروهاي طاغوتي، رضاخان را بركنار نمودند و پسرش محمدرضا را بر تخت شاهي نشاندند. شاه با پيروي از توطئه هاي استعمار، مي خواست مردم مسلمان ايران را در دامن غرب و آمريكا بياندازد و براي تحقق هدفش دست به تغييرات سريع ساختاري قوانين و انقلاب سفيد زد و اصول انقلاب سفيد را

ص: 4721

به تصويب رسانيد كه بر اساس آن شهروندان اصلي ايران به عنوان شهروند درجه دو بشمار مي آمدند. طبق قوانين و اصول پيش گفته تحت عنوان اصلاحات ارضي، زمين ها را از كشاورزان گرفتند و نيروهاي استعماري بر منابع طبيعي و ذخاير نفت تسلط يافتند و كسي به مردم روستاها و مناطق دورافتاده توجهي نمي كرد. محمدرضا دولت ناپاك اسرائيل را به رسميت شناخت و سفارت آن در تهران راه اندازي شد. امام خميني همواره اقدامات شاه را محكوم مي نمود و به قصد نجات مردم ايران از ظلم و جور شاه و بي عدالتيهاي وي مبارزه مي كرد تا اينكه در 5 ژوئن 1963 نهضت مردمي به رهبري امام به اوج خود رسيد. امام خميني را در تاريكي شب دستگير كردند و راهي زندان ساختند. مردم بعد از اين حادثه تظاهرات بزرگي به راه انداختند. پليس و نيروهاي اطلاعاتي و امنيتي شاه تعداد بيشماري از شهروندان بي گناه را شهيد كردند و سرانجام حضرت امام را تبعيد نمودند. از سال 1964 تا اكتبر 1978 امام خميني نخست در تركيه و آنگاه در نجف اشرف (عراق) در حال تبعيد بسر برد و از آنجا مردم را رهبري مي كرد. در سال 1978 نهضت اسلامي شدت گرفت لذا شاه ايران با دولت عراق به رايزني پرداخت تا امام خميني را

ص: 4722

از عراق اخراج كند. در اكتبر 1978 امام خميني از عراق به فرانسه رفت كه پس از چند ماه در دوم فوريه 1979 دوباره به ايران تشريف آورد. در تاريخ 2 فوريه هنگامي كه امام خميني به سرزمين اسلامي ايران گام نهاد صدها هزار تن از ارادتمندش از او استقبال كردند. در سرزمين ايران هيچ مرد و زني نمانده بود كه به استقبال امام نرفته باشد. ده روز بعد از ورود حضرت امام خميني انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و بالاخره نظام تحميلي 2500 ساله شاهي در ايران ساقط شد. حضرت امام خميني و مردم ايران براي اسلام و در راه اسلام با شاه خائن مبارزه شديد كردند و به همين سبب در انتخابات تعيين نوع حكومت 2/98 درصد مردم به جمهوري اسلامي ايران رأي آري دادند. دشمنان براي ناكامي انقلاب توطئه هاي مختلفي به راه انداختند زيرا كه از وقوع اين انقلاب لرزه بر اندام همه قدرتهاي جهاني افتاد و به همين علت همه متحد شدند و براي ناكامي انقلاب تلاش كردند. اما خداوند دين خود را حفظ مي كند. روي اين اصل همه توطئه هاي دشمنان انقلاب ناكام ماند و جمهوري اسلامي روزبروز تحكيم مي يافت. امام خميني نه تنها سبب طپش قلب مردم ايران و يك ميليارد مسلمان دنيا بلكه ملل

ص: 4723

مظلوم جهان شده بود. ايشان در راه مبارزه و تلاش مردم فلسطين، كشمير، افغانستان و ديگر اقوام فريادش را بلند كرد و مسلمانان را تشويق نمود زير پرچم اسلام متحد شوند تا بر جهان حاكميت يابند. ايشان ما را تشويق كرد تا زندگي خود را وقف اسلام كنيم. حضرت امام خميني بعد از گذراندن زندگي پر از تلاش و مبارزه در 3 ژوئن 1989 به خالق حقيقي پيوست. مزار مقدس امام در قبرستان بهشت زهراي تهران است. آي ملل اسلامي بيائيد با هم متحد شويم و با روح امام خميني پيمان ببنديم و طبق فرمان امام زندگي خود را براي سرافرازي اسلام وقف كنيم و اعلام نمائيم اي امام تا زماني كه كلمه توحيد در سراسر جهان سايه نيافكنده است ما با پيروي از راهت مبارزه با كفار و مشركين را ادامه خواهيم داد.

سياه نمايي مشكلات اقتصادي با اهداف حزبي امري پسنديده نيست

در تاريخ 15 مرداد ماه سالجاري به مناسبت سالروز پيام حضرت امام مبني بر تشكيل جهاد دانشگاهي، ويژه برنامه ميثاق با آرمانهاي امام در حسينيه جماران برگزار شد. در اين برنامه كه با حضور رؤساي واحدها، پژوهشكده ها، مديران، هيأت امنا، شوراهاي علمي جهاد دانشگاهي سراسر كشور برگزار شد ابتدا دكتر منتظري رياست جهاد دانشگاهي به تشريح عملكرد و فعاليتهاي مختلف

ص: 4724

جهاد دانشگاهي بعد از فرمان حضرت امام پرداخت و گفت: هدف ما در جهاد دانشگاهي توجه به خداست و گفته حضرت امام كه فرمود «دانشگاه بايد متحول شود» بود. از اين پيام به سه فاكتور پژوهش، ارتقاء فرهنگي و حل مشكل اشتغال بيش از همه پرداخته شد. دكتر منتظري افزود: حضرت امام مي خواستند دانشگاه در خدمت مردم بوده و مستقل باشد و ما همه توانمان را براي ايجاد و احياء اين عقيده به كار بسته و خواهيم بست. سپس حجت الاسلام والمسلمين سيدحسن خميني با بيان سخناني به تشريح چالش هاي پيش روي اين جهاد پرداخت و گفت: جهاد دانشگاهي براي پاسداري از انقلاب و تلاش براي ترويج و نگهباني از انديشه هايي است كه اساس و پايه انقلاب بوده، شكل گرفته است. لذا بايد اين مجموعه هرازگاهي به بازخواني خود بپردازد و اهداف اوليه شكل گيري خود را مرور كند. توليت آستان حضرت امام تصريح كرد: اين مركز ضمن بررسي اهداف استراتژيك خود، چالش هاي پيش روي خود را نيز حل نمايد. سيدحسن خميني در بخش ديگري از سخنان خود با اشاره به مشكلاتي كه در كشور وجود دارد اظهار داشت: دو دسته مشكلات وجود دارند كه اگر هم انديشي پيرامون آن به عمل آيد حل خواهند شد. اول بحران كارآمدي نظام است كه اغلب بدان اعتراض

ص: 4725

و انتقاد دارند. واقعيت اين است كه نظام ما در زمينه هاي بسياري به موفقيت هاي چشمگير دست يافته است لذا ناكارآمد نشان دادن و سياه نمايي مسائل و مشكلات اقتصادي با اهداف حزبي امر پسنديده اي نمي باشد. اين رقابت هاي سياسي نبايد شائبه اي براي نظام ايجاد كند. و مهمترين وظيفه جهاد دانشگاهي اين است كه به عنوان كانون انديشه در كشور، شبهه بحران كارآمدي در نظام را بررسي و براي آن راهكار بيابد. وي افزود: دومين دسته اين مشكلات كه به عنوان يك چالش جدي پيش روي ما قرار دارد حوزه انديشه است. واقعيت اين است كه بسياري از شعائر انقلاب امروز در عرصه هاي مختلف فكري به چالش كشيده شده اند. هم حوزۀ معرفت شناسي و مباحثي كه پايه هاي كلامي انقلاب را تشكيل مي دهند و هم در حوزۀ دين. آنچه تاكنون مشخص شده است اينكه همه آنهايي كه اين گونه بحث ها را مطرح مي كنند و به مقابله و ستيزه با آن برخاستند، هرگز چيزي كامل تر از نظام جمهوري اسلامي ايران ارائه نكردند. و جهاد دانشگاهي وظيفه دارد به عنوان دفاع از اهدافي كه براي خود ترسيم نموده در اين حوزه نيز بررسي به عمل آورد. حجت الاسلام حاج سيدحسن خميني در پايان با اشاره به تقويت بحث تحقيقات در كشور گفت: در حوزه كلام، مباني و معرفتي انقلاب، نيازمند

ص: 4726

يك بانك اطلاعات جامع هستيم كه بتواند نيازهاي علمي جستجوگران در ابعاد انقلاب اسلامي را برآورده نمايد.

حضرت زهرا(س) تمام مصائب و مشكلات تاريخ اسلام را به خوبي درك مي كرد

از جمله برنامه هاي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني جلسات اخلاق و امام شناسي است كه به همت معاونت امور فرهنگي و ارتباطات هر هفته براي كاركنان مؤسسه برگزار مي گردد. اولين جلسه در تاريخ 22/4/82 با سخنراني آيت الله عميد زنجاني در نمازخانه مؤسسه برگزار شد. در اين نشست آيت الله عميد زنجاني با اشاره به حديث «الْمُؤمِنُ بُشْرُهُ في وَجْهِه و حُزْنُهُ في قَلْبِه» بحث خود را درباره اخلاق و مباحث اخلاقي كه مؤمن بايد متخلقِ بدان باشد آغاز نمود. وي گفت: علماي اخلاق بُشر و حُزن را دو حالت متقابل، يكي را ارزش و ديگري را ضدارزش مي دانند. ولي در منطق اسلام و در علم اخلاق مبتني بر مكتب اهل البيت هرچند اين دو، دو صفت متقابل هستند اما اينچنين نيست كه يكي ارزش و ديگري ضدارزش باشد بلكه هر دو از صفات ارزشي محسوب مي شوند. آيت الله عميد زنجاني افزود: بُشر و حُزن هر دو مي توانند از حالات جسماني و روحي ارزشمند باشند. انسان از اين دو ابزار در مواقع مقتضي استفاده مي كند؛ و در مكتب اهل البيت(ع) تقابل بين بُشر و حُزن

ص: 4727

مثل تقابل خير و شر نيست. در اين ديدگاه نمي تواند يكي ارزش باشد و ديگري ضدارزش باشد. وي تصريح كرد: از باب امر به معروف و نهي از منكر جزء وظائف است كه مؤمن در ظاهر انبساط و در درون حُزن داشته باشد. كنترل بُشر لازم نيست مي توان آنرا نثار كرد. مؤمن نبايد بُشر را كتمان كند امّا بغض يا حزن را مؤمن كتمان مي كند. كتمان بُشر ارزش نيست، امّا حزن و بغض را كتمان كردن خوب است چون ممكن است آثار بسيار بدي داشته باشد. در هر حال امروز در دنيا، خوشرويي به عنوان يك ابزار در سياست، تجارت، تبليغات و... بكار مي رود. وي افزود: امروزه مسلم است كه اگر اخلاق اسلامي را از روايات استخراج نموده و آن را با آنچه در فرهنگ غرب است مقايسه نماييم، تفاوت را احساس مي كنيم. آيت الله عميد زنجاني با اشاره به اينكه بُشر و حزن از كجا ناشي مي شوند تصريح كرد: بُشر و حُزن هر دو حالتي هستند، كه اولي در چهره و ظاهر بروز مي كند و دومي در دل؛ علل و عوامل آنها هم متفاوت است بُشر از انبساط ناشي مي شود و انسان حالت انبساط پيدا مي كند و بُشر حاصل انبساط روحي است. امّا حزن، حالت انقباض روحي است. نتيجه حزن

ص: 4728

شديد نفرت و بغض است بنابراين در بياني ساده مي توانيم بگوييم كه علت بُشر انبساط و انقباض از انس و نامأنوسي انسان ناشي مي شوند. اصولاً انبساط و انقباض مهمترين حالات روحي انسان ها هستند به طوري كه آثار بسياري دارد، حتي توصيه شده براي اينكه عبادت معراج شود در حال انبساط عبادت كنيد. ما بايد سعي كنيم كه حب و بغض را اختياري نماييم. وقتي اختياري باشد عقلاني و حساب شده خواهد بود. بغض و حزن در اختيار مؤمن است و كنترل مي كند و كتمان مي كند. آيت الله عميد زنجاني با اشاره به سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا(س) تصريح كرد: در خطبه حضرت زهرا(س) كه داراي ادبيات و مفاهيم بسيار عالي است مسايل بسيار مهمي از اوضاع حال و آينده مسلمانان را بيان كرده است. ظاهراً مصب و انگيزه اصلي اين خطبه بحران خلافت است. لاكن از ميان سخنان گهربار حضرت زهرا(س) جمله اي انتخاب شده كه چنين است: حضرت فرمود: «الكَمَدْ قاتِلي» كه به معناي حزن بسيار عميق و مستمر است. وي تصريح كرد: حضرت زهرا(س) تمام مصائب و مشكلات تاريخ اسلام را به خوبي درك مي كرد. حزن يك بحث از نظر روحي دارد و يك بحث از نظر جسمي؛ و حضرت زهرا(س) در همه حالات حزن ذوب شده است. و اينجاست كه

ص: 4729

مي توان به جواب اين سؤال رسيد كه حضرت زهرا به شهادت رسيد يا رحلت فرمود؟ «الكَمَد قاتلي» جواب اين سؤال مي تواند باشد. آيت الله عميد زنجاني در بخش پاياني سخنان خود گفت: اين اندوه عميقي كه در وجود حضرت زهرا متمركز شده بود عواقبي داشت و او را به شهادت رساند.

السلام عليك يا روح الله

رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران در خارطوم در مورخ 15/3/82 مراسم باشكوهي را به منظور بزرگداشت چهاردهمين سالگرد امام خميني برگزار كرد. در اين مراسم كه وزراي آموزش عالي و فرهنگ آقايان پروفسور مبارك محمد علي مجذوب و عبدالباسط عبدالماجد حضور داشتند علاوه بر ايرانيان مقيم، شخصيتهاي ديني، سياسي و فرهنگي برجستۀ كشور سودان، خبرنگاران مطبوعات و صدا و سيما و ديپلماتهاي مقيم و دانشجويان دانشگاهها و ولايتهاي مختلف نيز فعالانه و علاقه مندانه ضمن مشاركت، اوراق سفيد پيامهاي تعزيت را كه از سوي كميته مراسم تهيه شده بود با جملاتي كه حاوي مطالبي بسيار مهم در بيان عشق آنان به مقام امام خميني بود به رشته تحرير درمي آوردند. برنامه هاي اين مراسم از قرار ذيل بود: اجراي برنامه در سالن بين المللي شهيد زبير. مجري برنامه آقاي دكتر عوض ابراهيم عوض (استاد دانشگاه و مجري برنامه هاي راديو و تلويزيون) تلاوت قرآن توسط آقاي علي فولادگر (وابسته نظامي) سخنراني

ص: 4730

آقاي صادق رمضاني گل افزاني (وابسته فرهنگي ج 1010( سخنراني آقاي حميد بيات (سفير ج 1010( سخنراني آقاي الشفيع محمد احمد (سفير سابق سودان در تهران) سخنراني آقاي امين بناني (نماينده مجلس) سخنراني آقاي پروفسور حسن مكي (نويسنده و رئيس مركز مطالعات آفريقا) قرائت پيام امام به گورباچف توسط آقاي فضل السيد بابكر (نويسنده مطبوعات) قرائت شعري تحت عنوان «راه خميني» توسط آقاي علي اكبر پورسلطان (شاعر)

اقدامات تبليغاتي

تشكيل دو گروه رسانه اي الف: گروه تبليغاتي راديو و تلويزيون 1. تنظيم مصاحبه راديويي با سفير ج 1010 و پخش مستقيم آن 2. مصاحبه وابسته فرهنگي با راديو قرآن كريم 3. مصاحبه وابسته فرهنگي با تلويزيون ولايت خارطوم 4. ضبط برنامه مراسم رحلت توسط تلويزيون ماهواره اي و پخش آن در برنامه روز جمعه )16/3/82( 5. مصاحبه وابسته فرهنگي ج 1010 با تلويزيون ملي و پخش مستقيم آن در برنامه ايقاع الصباح 6. مشاركت وابسته فرهنگي ج 1010 و دو شخصيت سوداني در برنامه پرشنونده راديويي اقبل الليل به مدت يك ساعت در مورخ 8/3/82 ب: گروه مطبوعاتي 1. چاپ 7 مقاله در مورد شخصيت و افكار امام خميني در روزنامه هاي سوداني (الحيات، الحريه، النباء و الاسبوع و...) قبل از مراسم 2. مصاحبه وابسته فرهنگي ج 1010 با روزنامه الانباء قبل از مراسم و اعلام برنامه هاي

ص: 4731

مراسم 3. نشر گزارش كامل مراسم در روزنامه هاي مختلف سوداني 4. اطلاعيه هاي مراسم در مطبوعات در حاشيه اين فعاليتها نمايشگاه كتاب حاوي مجموعه آثار تأليفات امام و نيز پخش فيلم مربوط به آخرين ايام حيات امام موردتوجه علاقه مندان قرار گرفت. خلاصۀ موضوعات مطروحه: آقاي الشفيع احمد محمد سفير سابق سودان در تهران و دبير بخش سياسي حزب حاكم (مؤتمر الوطني): امام خميني با شخصيت ارزشي خود بار ديگر موجب احياء بشريت شد و بايد امت اسلامي به سيره و روش و راه او اقتدا كنند زيرا اقتداي به او اقتداي به راه پيامبران است. امام از سلسله عترت پيامبر(ص) بود و چنانچه ما راه او را پيروي مي كرديم امروزه از سوي استكبار و آمريكا مورد تحقير قرار نمي گرفتيم، آمريكايي كه دشمن اول مسلمانان و شيطان بزرگ است. انقلاب اسلامي ايران امانتي در اختيار مسلمانان است كه بايد ضمن حمايت از آن به پيروي آن نيز بپردازند. آقاي امين بناني نماينده مجلس ملي و معاون دبيركل حزب عدالت: امام خميني رهبري بود كه مردمش را دوست داشت و مردمش نيز او را دوست داشتند و اين رابطه عميق دوجانبه بود كه آثار هدايتي و صبر واستقامت و پيروزي را براي ملت ايران به ارمغان آورد. امام همواره به تزكيه نفس و

ص: 4732

عدالت و پايداري در برابر مشكلات تأكيد مي نمود و آيه شريفه «فاستقم كما امرت» را بسيار تكرار مي فرمود. از جمله روشهاي انحصار بفرد امام دعوت ايشان به بازگشت به صدر اسلام در روش مبارزه بوده و آن اينكه در هر شرايطي پيروزي يا شكست حاميان نهضت اسلامي اهل بهشت هستند. از جمله ويژگيهاي انقلاب اسلامي بعد فرهنگي آن بود و به همين دليل استمرار دارد. نتيجه اي كه از مجموعه سخنان و كتب امام از حكومت اسلامي تا اسرار نماز مي گيريم آن است كه انسان اگر عبد شد به تكامل مي رسد و خود او نيز چنان بود. پروفسور حسن مكي استاد دانشگاه و رئيس مركز مطالعات آفريقا و نويسنده كتاب انقلاب اسلامي: آنچه امام خميني را نسبت به ديگر رهبران متمايز مي سازد تأسيس منهج و شيوه مبتني بر عقلانيت است به طوريكه او علاوه بر آنكه رهبري بود كه ضمن درك مسائل فرهنگي و تاريخ اسلامي، انساني بي بديل و هوشمند در امور سياسي بود تا آنجا كه ديگران را به خود جذب مي كرد. آقاي حميد بيات سفير ج 1010: امام خميني همواره بر دو محور وحدت اسلامي و حمايت از فلسطين تأكيد مي ورزيدند و در اين راستا تمامي امت اسلامي را بدون توجه به مذاهب آنان به توجه پيرامون اين دو

ص: 4733

موضوع مهم دعوت مي كردند. رهبري حضرت آيت الله العظمي خامنه اي استمرار عملي و نظري خط و روش امام خميني است. آقاي صادق رمضاني گل افزاني وابسته فرهنگي ج 1010: امام خميني به جهاني شدن رسالت اسلامي مي انديشيد و در همين زمينه گام برداشت و تعيين هفته وحدت و روز جهاني قدس در همين راستا بود. مقام معظم رهبري نيز با تبعيت از راه امام و تأسيس مجمع تقريب مذاهب اسلامي از يكسو و رياست جمهوري اسلامي ايران با طرح گفتگوي تمدنها از سوي ديگر به جهاني شدن انديشه و راه امام خميني اهتمام دارند. الشيخ عبدالرحيم وكيل دادگستري: امام خميني به بهترين وجه نقش اسلامي خود را ادا كرد. خانم دكتر غاده صديق موسي استاد دانشگاه امدرمان اسلامي: امام خميني پرچم آزادي و عزت را برفراز بلندترين قلل جهان برافراشت و در قرن حاكميت كمونيزم و بي ديني بزرگترين حكومت اسلامي را برپا كرد. سهير مختار صالح فوق ليسانس امور اداري دانشگاه سودان: انقلاب امام خميني انقلاب اسلام و مسلمانان بود كه در مقابل تمامي كفر قد علم كرد. الهندي يوسف علي كنده دانشجوي دانشگاه امام مهدي: امام خميني صرفاً متعلق به انقلاب ايران نيست بلكه او رهبر تمامي امت اسلامي است. ساره صديق علي موسي دانشجوي دانشگاه شرق نيل: اگرچه امام خميني رحلت

ص: 4734

كرد اما عشق او در قلوب ماست. الامين عباس عبدالمحسن عثمان دانشجوي دانشگاه نيلين: امام خميني سينه اي مملو از ايمان به خدا داشت و شيداي قرآن و احاديث پيامبر(ص) بود. شيخ علي سلمان بن عيسي العمري شيخ طريقه برهانيه: امام خميني براي بيداري ملت قيام كرد و همواره به وحدت امت اسلامي مي انديشيد. الوسيله بشير محمد دانشجوي دانشگاه خارطوم: امام خميني در قيام خود به قدري دقيق بود كه خشم يهود و كشورهاي غربي را برانگيخت و اميدوارم كه تمامي رهبران اسلامي به ايشان اقتدا كنند. پروفسور محمدحسين الفكي هنرمند هنرهاي تجسمي و رئيس اتحاديه هنرمندان سودان: امام خميني انساني عادي نبود، او از زمره كساني بود كه مسير تاريخ را تغيير داد. طاهر النظيف خاصر رايزن سفارت چاد: قيام امام خميني بخاطر آزادي و اسلام بود. خانم دكتر احسان ابراهيم استاد دانشگاه علوم و فناوري: امام خميني انساني روشنفكر، داراي هدف، رهبر، پيشگام و به حقيقت اسلامي بود. عباس علي رحمه خبرنگار روزنامه الاسبوع: امام خميني به دنبال پست و مقام و جاه نبود. خالد الحاج عبدالله خبرنگار روزنامه الحيات: امام خميني عليرغم وجود عدم تحقق وحدت و رنجي كه از اين بابت مي بريم همچنان زنده است زيرا كه همواره سخني نو داشت. سرهنگ دكتر علي عيسي عبدالرحمن سردبير

ص: 4735

روزنامه القوات المسلحه: امام خميني شخصيتي بود كه بايد همگي به سلوك تعبدي و انديشه جهاني او اقتدا كنيم. امام در زماني آمد كه مسلمانان و جهان اسلام نيازمند تغيير و دگرگوني بودند. مصدق الزاكي حمد فارغ التحصيل رشته زباني عربي و تاريخ دانشگاه اسلامي امدرمان: انقلاب امام همچنان به ما نيرو مي بخشد و او با سخنانش و حكمتش در قلوب ما زيست مي كند. ناهيد مرود خبرنگار روزنامه الوان: هركسي حق ندارد در مورد امام خميني سخن بگويد زيرا او رسول امت اسلامي بود. عبدالرزاق الحارث دبيركل انجمن عبدالقادر گيلاني و مدير مسئول روزنامه الشارع السياسي: امام خميني پيشوا و دانشمند و محقق و سياستمداري بي نظير بود كه توانست بزرگترين انقلاب اسلامي را در قرن بيستم رهبري كند. صالح علي سرالختم نماينده خبرگزاري ج 1010: امام خميني رهبري بود كه به مسلمانان حياتي نو بخشيد. احمدحسين محمدمحمود خبرنگار روزنامه الازمنه: امام خميني محيط تربيتي را براي جوامع اسلامي ايجاد كرد. خانم دكتر رضيه أدم حمد: امام خميني شخصيتي بود كه امت اسلامي به او احتياج داشت و اگرچه از ميان ما رفت ولي افكار او همچنان در قلوب ما جاويدان است. خانم ليلي خالد دبيركل اتحاديه زنان ولايت خارطوم: امام خميني با آمدنش رفتن كفر را بشارت داد و انقلابش درس

ص: 4736

مسئوليت پذيري را به امت اسلامي آموخت و نابودي اسرائيل را از محوري ترين سياستهاي خارجي خود قرار داد.

نتيجه گيري:

نگاهي گذرا به سخن محبان امام حاكي از آن است كه عليرغم گذشت چهارده سال از عروج آن انسان الهي شعله عشق به او همچنان شعله ور است به طوريكه نه تنها نسل انقلاب را گرما مي بخشد بلكه دانشجويان جوان سوداني كه عمر آنان از بيست سال تجاوز نمي كند با جملاتي عشق و نياز خود را به افكار روح خدا بيان مي دارند. السلام عليك يا روح الله.

صحنۀ فرهنگي در ايران

به مناسبت چهاردهمين سالگرد ارتحال ملكوتي امام خميني، رايزني فرهنگي كشورمان در بيروت همايشي با عنوان «المشهد الثقافي في ايران» (صحنۀ فرهنگي در ايران) با حضور علماء، انديشمندان، شخصيتهاي علمي و فرهنگي و نمايندگان شخصيتهاي سياسي منجمله نمايندگان رئيس جمهور، رئيس مجلس و نخست وزير در محل تالار اجتماعات رايزني برگزار كرد. اين همايش با سخنراني رايزن فرهنگي كشورمان (آقاي سيد محمدحسين هاشمي) آغاز گرديد و در ادامه آقايان دكتر وجيه قانصو (از انديشمندان برجسته لبنان)، پروفسور ويكتور الكك (رئيس مركز زبان فارسي در دانشگاه لبنان)، دكتر علي فياض (رئيس مركز تحقيقات حزب الله) و سيد هاني فحص (از شخصيتهاي برجسته لبنان) به سخنراني درخصوص شخصيت حضرت امام و دستاوردهاي علمي و فكري انقلاب اسلامي ايران پرداختند.

امام عزيز

(بخشي از

ص: 4737

نطق قبل از دستور آقاي سيد علي محمد يثربي نماينده مجلس شوراي اسلامي در تاريخ 20/3/82( مجاهدت 15 خرداد به قول امام پايه گذاري خروج از ظلمات به سوي نور و از حقارت به سوي سرافرازي و از اسارت به سوي استقلال است پس از سخنان عاشورايي امام در روز عاشورا در مدرسه فيضيه و دستگيري آن حضرت در 12 محرم 83 و 15 خرداد 42 مردم قم به خصوص زن و مرد پائين شهر با تهييج بزرگ چاووش قم ابن عم بزرگوارم حجت الاسلام حاج سيدعلي چهل اختراني به خيابانها ريخته و خود را به حرم حضرت معصومه(س) رساندند. آيت الله العظمي نجفي مرعشي در جمع مردم حاضر و اعلاميه دادند كه: «اگر يك مو از سر برادر عزيزمان آيت الله العظمي خميني كم شود تا آخرين قطره خون جانبازي مي كنيم» نهضت از قم به ساير شهرها سرايت كرد و بر رواق تاريخ معاصر انعكاس يافت شعار 15 خرداد 42 چه بود؟ حسين فرموده قيام، «خميني، خميني خدا نگهدار تو بميرد بميرد دشمن خونخوار تو الله اكبر يا مرگ يا خميني» در قم 400 نفر و در مجموع در تهران و ورامين و ساير شهرستانها به حسب نقل 15000 نفر با شهادت خويش نهضت را پايه گذاري نمودند و به اصطلاح بذر اوليه انقلاب مبارك اسلامي

ص: 4738

شكل گرفت و با طي مراحل به نظام مقدس جمهوري اسلامي رسيد اكنون كه بحمدالله چهلمين سالگرد آن با همان صلابت و حضور برگزار گشت اجازه مي خواهد عرضحالي را با امام بزرگوارمان داشته باشيم. امام عزيزي كه استكبار از عظمت روحي تو تحقير مي شد و مستضعفان

ص: 4739

در سايه نامت جان گرفته و مي گيرند اي كه شجاعت از تو جرأت مي گرفت و يأس از رخنه در دلت مأيوس بود اي كه فقيه و فيلسوف و عارف و اصل بودي و انقلابي ترين مرد جهان ولي به بسيجي بودن افتخار مي كردي حكومت اسلامي تو زاييده جهاد اكبرت بود و جبهه و جهاد از جبهه سجود و عبادتت خط مي گرفت خط نفسانيات را مي شكستي و در سنگر وظيفه موضع مي گرفتي وقتي كه فقيه نامور ورع سيد گلپايگاني بر بدن مطهر تو قامت نماز بست «و ان كان مسيئاً فتجاوز عنه» را قرائت نفرمود چرا كه احتمال خلاف با التفات را بر تو روا نمي ديد وه كه چه نيكو زيستي و چه نيكو رفتي و چه نيكو جانشيني به انتخاب يافتي امام عزيز در كلمات موزون و ميزانت گفتي كه ميزان رأي ملت است و ملت اسلام را مي خواهد اكنون از بخش دوم عبارت غفلت مي كنند گفتي كه جمهوري اسلامي نه يك كلمه كم نه يك كلمه زياد عده اي يا واو وسط دو كلمه مي گذارند يا به كلمه اول و دوم «ايت» اضافه مي كنند آري جمهوري شكلي برخاسته از اسلامي است نه راهي مقابل آن گفتي كه مجلس است كه اساس يك كشور را به صلاح مي كشد يا اساس يك

ص: 4740

مجلس را به فساد مي برد گفتي كه اگر به من خدمتگذار بگويند بهتر از اين است كه رهبر بگويند حال آيا حق اين ملت است كه پيش چشم دشمن غدار او را ناراضي و مأيوس جلوه دهيم. فرمودي كه به واسطه حوادث و عواملي به نظر كارشناسان دلسوز و متعهد با قبول قطعنامه موافقت كردم تا تبليغات جهانخواران عليه ما كند شود بغض و كينه انقلابي تان را در سينه ها حفظ كنيد و با غضب به دشمنانتان بنگريد و بدانيد كه پيروزي از آن شماست. آيا اين نرمش قهرمانانه كه اوج عرفانت را در دنياي سياست و نيرنگ به نمايش گذاشت به درستي تحليل مي شود؟ آيا قياس وضع فعلي با آن شرايط قياس مع الفارق نيست و با چنين قياسي آيا انصاف است «زهري كه براي بقاء حق سركشيدي مستمسك اقدامي عليه حق گردد يا خداي نخواسته به كام حق ريخته شود.» شگفتا مگر جام زهر تعارف كردني است؟! اگر امر به معروف است پس سياهه برچسب هاي غالباً ناچسب و پرونده سازي براي نظام چيست؟ قلب تو چقدر مهربان بود آقا لبخند تو مهر آسمان بود آقا، آقاجان با اين وصف مگو كه بر تو چه گذشت بگو كه ما چه كنيم؟ يادت به خير كه فرمودي به فرزندان انقلابي ام بگوئيد كه تندروي

ص: 4741

عاقبت خوبي ندارد مي گويند مدرس، جام زهر تعارفكردن و چهره اي مدرس مآب گرفتن هرگز! مي بخشيد اين اقدام مشابه كار دشمن مدرس است يا مدرس؟ مدرس هم اگر امروز بودند، از شأن فقاهت و عدالت و استقلال تجليل مي كردند بي جهت به اين شاخ و آن شاخ پر نزنيد و صد البته فرصت هاي طلايي تصحيح و تطبيق موضع را نبايد از دست بدهيم و همه در همه مرتب بعنوان فرض اول شئون را و ادب اجتماعي را رعايت كنيم بهتر نيست به جاي جدال غيراحسن براي 2000000000 روز فراغت 20 ميليون جوان غيور و قانع در 100 روز تابستان پيش رو تدبير و برنامه ريزي و حمايت كنيم براي مهار گراني به دولت كمك كنيم؟ ادامه دهم آيا حذف التزام عملي به قانون اساسي و ولايت فقيه نشانه رفتن عمود خيمه نظام نيست. متورم نمودن اختيارات قوة مجريه تضعيف اصل 57 قانون اساسي نيست؟ آيا اختلاف نظر فقهي و قضايي بايد به تعارض بين ارگان نظام بيانجامد لوايح به روال طبيعي و با گذرنامه واقعي از مرزهاي قانون بگذرد يا خير؟ آيا مجمع تشخيص نهاد اسلامي و قانوني در مرتبه ثاني و نهايي نيست آيا نظارت استصوابي اصالتاً از شئون ولايت امر نيست و در موارد اختلاف با تعيين نائب مشكل حل نمي شد. انتخاب نماينده اي

ص: 4742

از حوزه اي براي حوزه ديگري صحيح است فرمودي كه هيچ دفتر و سازمان و مجمع و جامعه نمي تواند براي حوزه ديگر كانديدا معرفي كند حال چطور بتواند نماينده معرفي كنند آيا وظيفه اول همه استحكام نظام نيست و در همين مسير بيانيه رياست محترم جمهوري و نامه اخير ايشان به رياست مجلس هرچند با تأملاتي تاريخي و حقوقي روبروست ولي چون در جهت حفظ نظام و رفع نگراني مردم صادر گشت و نيز نقش گرانسنگ و پدرانه سرور مكرم حضرت آقاي كروبي جاي بسي خوشوقتي و تقدير است و آخرين كلام اينكه «به اسم مردم قم از هر آنچه با ذات 15 خرداد در تضاد است برائت مي جويم و همكاران عزيز را به مودت و وحدت بر محور ولايت و پيوستن جدي تر به نهضت خدمت رساني دعوت مي كنم.» اللهم صل علي فاطمه المعصومه يا فاطمه اشفعي لنا في الجنه فان لك عند... شأنأ من الشأن والسلام.

فعاليتهاي چهارماهه نمايندگي خمين

1. آماده نمودن بيت جهت بازديد مسافران و زائرين بيت مقدس حضرت امام در ايام تعطيلات نوروز كه در اين ايام تعداد 22658 نفر از اقصي نقاط ميهن اسلاميمان از بيت بازديد نمودند و كاركنان نمايندگي مؤسسه به طور شبانه روز جهت خدمت رساني به اين عزيزان در بيت حضور داشتند. 2. برپايي ايستگاه

ص: 4743

مسابقات خط و نقاشي ويژه كودكان و نوجوانان كه اين ايستگاهها مورد استقبال پرشور كودكان و نوجوانان قرار گرفت و تعداد 4345 نفر از كودكان عزيز از اين ايستگاه استفاده كردند و از طرف نمايندگي مؤسسه به اثرات برتر جوائزي به رسم يادبود اهداء شد. 3. برگزاري مراسم روضه خواني و سخنراني به مناسبت اربعين سالار شهيدان حضرت اباعبدالله الحسين(ع) و رحلت پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد مصطفي(ص) و شهادت امام حسن مجتبي(ع) و شهادت امام رضا(ع) به مدت 10 شب از تاريخ 3/2/82 لغايت 13/2/82 در بيت حضرت امام در اين مراسم كه مورد استقبال پرشور علاقه مندان به خاندان عصمت و طهارت(ع) قرار گرفت حاج آقاي مبشري از اساتيد حوزه علميه اصفهان به ايراد سخن پرداختند. 4. برگزاري مراسم ويژه تحويل فرش مخصوص اتاق تولد امام با حضور آقاي طاهرنژاد (معاون وزير و رياست سازمان صنايع دستي ايران)، استاندار استان مركزي (آقاي دكتر جابريان) و جمعي از مديران كل و مسئولين شهرستان خمين در تاريخ 24/2/82 در محل سالن اجتماعات نمايندگي مؤسسه خمين. 5. برگزاري مراسم بزرگداشت چهاردهمين سالگرد ارتحال ملكوتي امام خميني در سطح استان مركزي و شهرستان خمين. 6. برگزاري همايش دو روزه بررسي و تنظيم راهكارها و مواد قانوني مرتبط با شناخت و ترويج انديشه هاي امام خميني

ص: 4744

در برنامه چهارم توسعه با حضور معاونين و مسئولين مؤسسه در تاريخهاي 21 و 22 خرداد ماه. 7. استقبال و پذيرايي از 80 هزار نفر ميهمان و زائران بيت حضرت امام در طول چهار ماه كه در غالب كاروانهاي دانشجويي، دانش آموزي، اداري و... و خانوادگي از بيت بازديد كرده اند. 8. استقبال و پذيرايي از 320 نفر از مسافرين و علاقه مندان از كشورهاي مختلف از جمله مالزي، اسپانيا، ژاپن، قرقيزستان، ارمنستان، لبنان، مصر، ليبي، آذربايجان، انگلستان، آلمان و... . 9. استقبال و پذيرايي از مسئولين كشوري و لشكري.

نمايشگاهها:

1. برگزاري نمايشگاه تابلوهاي هنري در فرهنگسراي آينه اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي اراك به مناسبت رحلت حضرت امام به مدت 15 روز كه در حاشيه اين نمايشگاه، نمايشگاهي از كتب، آثار و تصاوير امام خميني برپا شده بود. 2. همكاري در برگزاري نمايشگاه و ارسال آلبومهاي تصاوير و پوسترهاي امام براي سفارت ايران در كويت جهت برگزاري نمايشگاه تصاوير حضرت امام در آن كشور به مناسبت بزرگداشت سالگرد رحلت امام به مدت 20 روز. 3. برگزاري نمايشگاه كتاب در كنار بيت امام به مناسبت چهاردهمين سالگرد رحلت امام خميني از تاريخ 10/3/82 به مدت يك هفته. 4. برگزاري نمايشگاه كتاب در ميدان مركزي شهر اراك با همكاري اداره عقيدتي سياسي نيروي انتظامي

ص: 4745

اراك به مدت 20 روز با بيش از 2000 عنوان كتاب. 5. برگزاري نمايشگاه كتاب و تصاوير حضرت امام در شهرستان محلات. 6. برگزاري نمايشگاه كتاب در شهرستان شازند. 7. برگزاري نمايشگاه كتاب در شهرستان آشتيان.

مركز توزيع و فروش:

1. توزيع و فروش كليه آثار حضرت امام و منشورات مؤسسه. 2. توزيع و فروش كتب ديني و مذهبي. 3. توزيع و فروش آثار امام خميني به تعداد 1500 جلد و توزيع مجله دوست كودكان و خردسالان.

كتابخانه:

در چهار ماهه اول سال، كتابخانه تخصصي امام خميني مورد استقبال پرشور علاقه مندان بسياري قرار گرفت. در چهار ماهه گذشته تعداد 30437 نفر از دانشجويان، دانش آموزان و محققين از كتابخانه حضرت امام استفاده نمودند و تعداد 4682 جلد كتاب امانت داده شده است. لازم به ذكر است كه در چهار ماهه گذشته تعداد 285 جلد كتاب از طرف دبيرخانه هيئت امناي كتابخانه هاي كشور و تعداد 174 جلد كتاب از طرف آقاي نظام زاده (رياست سازمان اوقاف و امور خيريه) به كتابخانه حضرت امام اهداء گرديده است. پروژه طرح احياء و توسعه بيت امام خميني: 1. پيگيري اعتبارات طرح احياء و توسعه بيت. 2. برگزاري جلسات مختلف با استاندار استان مركزي. 3. برگزاري جلسات مختلف با سازمان مديريت و برنامه ريزي كشور و استان مركزي. 4. پيگيري دريافت اعتبار

ص: 4746

از بودجه هاي سال 81 جهت طرح توسعه بيت 5. پيگيري و تصويب اعتبار از محل بودجه هاي طرح توسعه شهرستان خمين در سال 82 جهت طرح توسعه. 6. پيگيري مستمر اجراي طرح و برگزاري جلسات مختلف با اداره كل فرهنگ و ارشاد اسلامي، پيمانكار، مهندسين ناظر و... 7. نظارت مستمر بر اجراي طرح احياء و توسعه بيت حضرت امام. ابرار حسين بخاري 1

ص: 4747

حضرت علي (ع) در سيره نظري و عملي امام خميني (قدس سره)

اشاره

7 چكيده: فضيلتي به نام فروتني و ساده زيستي حضرت علي (ع) مي فرمايند: تواضع درجاتي دارد، از جمله اينكه شخص منزلت و اندازه خود را بشناسد . پس با قلب سالم و آرام، خويش را در همان منزلت خويش نازل كند، دوست نداشته باشد اينكه با احدي رفتار كند مگر آنچه با او رفتار شود، خشم خود را فرو خورد و نسبت به مردم داراي گذشت باشد . (1) حضرت علي (ع) خود نمونه نادري از تواضع بود و در اين خصلت، همچون ديگر فضايل، اسوه انسانيت مي باشد . در خانه اي گلين زيست، همان خانه اي كه گرچه محقر بود، اما چون بوستاني روح افزا شخصيت هايي چون امام حسن (ع) و امام حسين (ع) و بانويي چون زينب (س) در آن پرورش يافت كه در سير تاريخ اثري عميق و جاويدان بر جاي نهادند و مشعل فروزان انسانيت را در ظلمت سراي زمان بر دوش كشيدند و مقتداي انسانهاي حقيقت جو قرار گرفتند، آن حضرت زماني كه خلافت مسلمين را در اختيار داشت از كار و تلاش غفلت نمي كرد و همواره زندگي خود و خانواده اش را با دسترنج خود تامين مي كرد و هرگز سربار جامعه نبود . حضرت امام خميني (قدس سره) در اين باره مي فرمايد: «در

ص: 4748

عهد حكومت حضرت اميرالمؤمنين (ع) طرز حكومت اصلاح شد، و رويه و اسلوب حكومت صالح بود . آن حضرت با اينكه بر كشور پهناوري حكومت مي كرد كه ايران، و مصر و حجاز و يمن از استانهاي آن بود، طوري زندگي مي كرد كه يك طلبه فقير هم نمي تواند زندگي كند . به حسب نقل وقتي كه دو پيراهن خريد يكي را كه بهتر بود به قنبر (مستخدم خود) و پيراهن ديگر را كه آستينش بلند بود براي خود برداشت و زيادي آستين را پاره كرد و پيراهن آستين پاره را بر تن كرد . در صورتي كه بر كشور بزرگ و پرجمعيت و پردرآمدي فرمانروايي مي كرد .» (2) در جاي ديگر فرموده اند: «. . . [علي (ع)] آن شخصي بود كه وقتي به حكومت رسيد، در حال حكومتش زندگيش از جميع زندگي امثال ماها و شماها طلاب علوم دينيه يا امثال اين بقالها و كاسبها زندگي او پست تر [پايين تر] بود . يك تكه نان جو بود كه در اواخر عمر مباركشان از بس خشك بود با دستشان نمي توانستند بشكنند، با زانو مي شكستند . آن نان را با آب تناول مي كردند . اين حكومت اسلام بود . . .» (3) امام در خصوص زندگي عادي و مردمي حضرت علي (ع) چنين توضيح

ص: 4749

مي دهد: «دستگاه و بارگاهش اين مسجد است، توي اين مسجد مي آيد مي نشيند، همه مي آيند حرفهايشان را به او مي زنند . از مسجد هم لشكر درست مي كند و مي فرستد به اين طرف و آن طرف براي پيشرفت اسلام، لكن زندگيش همين است كه عرض كردم كه يك پوست هست» . (4) امام خاطر نشان مي نمايد: «همان كه بعد از اينكه مقام رياست داشت به حسب اصطلاح شما تمام ايران و عراق و مصر و جاهاي ديگر در زير سلطه او بود، رفتارش با مردم آن طور بود كه هيچ كس نمي تواند آن رفتار را داشته باشد، در خطبه جمعه گاهي كه يك وقتي در خطبه جمعه آمده بودند دامنشان را حركت مي دادند; براي اينكه پيراهن را شسته بودند و پيراهن عوضي نداشتند . . .» (5) امام خميني پارسايي، ساده زيستي و زهد حضرت علي (ع) را اين گونه وصف مي كند: «دوم شخص اسلام، علي بن ابي طالب - سلام الله عليه - ، ايشان خودش يك كارگر بود، يعني قنات حفر مي كرده، مي رفته است قنات مي كنده است . آب بيرون مي آورده، لكن براي خودش نه، بعد از اينكه بيرون مي آمده، وقف مي كرده براي مستمندان . براي آنها يك نفر كارگر بوده است كه براي اعاشه خودش هم كار مي كرده و در عين

ص: 4750

حال كه آن طور قناتها كنده با دست خودش و همان روزي كه بيعت به امامت كردند براي او، به خلافت، وقتي بيعت تمام شد، همان روز، بيل و كلنگ خودش را برداشت دنبال كار . . . اين دو نفر شخص اول اسلام [حضرت محمد (ص) و حضرت علي (ع)] كه كارشان بايد سرمشق باشد براي همه ما .» (6) وارستگي امام علي از دنيا و مظاهر دنيوي و بي اعتنايي به حكومت، خود نشانه اي از زهد، پارسايي و فروتني اين شخصيت بي بديل است . آن شخصي كه زمام امور مسلمين را در قلمروي وسيع از مصر تا حجاز در اختيار دارد، قدرت روحي و معنوي وي به حدي است كه خود را تا سطح افراد عادي و مردمان كوچه و بازار تنزل مي دهد، و چنين مسؤوليتي به هيچ عنوان در روحش تاثير نكرده، زيرا مقام والاي علي (ع) از اين آلايشها تجرد پيدا كرده است، به همين دليل در ميان مردم مي آمد و به حرفهاي آنان گوش مي كرد . حتي اگر يكي از افراد طبقات پايين جامعه به او به عنوان شخص اول مملكت ادعايي داشت، پيش قاضي مي رفت و قاضي وي را فرا مي خواند و او هم حاضر مي شد . امام خميني در اين زمينه ياد آور شده اند: «حضرت امير سلام

ص: 4751

الله عليه آن وقت كه حكومت يك مملكتي بود كه چندين مقابل ايران بود، مثل ساير مردم مي آمد، با مردم مي نشست و معاشرت مي كرد، براي اينكه از مردم نمي ترسيد، ظلم نكرده بود به مردم تا بترسد، خلافي نكرده بود كه از مردم بترسد، براي مردم بود و او را حامي خودشان مي دانستند .» (7) همان گونه كه جاه و مقام هيچ گونه تاثيري در تواضع حضرت علي (ع) نداشت . اين فروتني تا حدود زيادي در وجود امام خميني قابل مشاهده بود، تواضعي كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي در طرز برخورد، نحوه بيان، گوش دادن به سخنان ديگران ديده مي شد با حالت امام خميني در دوران قبل از پيروزي يا زماني كه به مرجعيت و رهبري امت رسيد تفاوتي نداشت . (8) ساده زيستي و زهد امام زبانزد همه بود . از تشريفات رنج مي برد و مدام افراد را در خصوص پرهيز از رفاه و دل بستن به دنيا نصيحت مي كرد . همواره در زندگي ساده مي پوشيد و از مصرف غذاهاي الوان اجتناب مي كرد و راضي نبود شرايطي متفاوت از اوضاع زندگي اقشار محروم داشته باشد . زندگي ساده و بي آلايش ايشان، گواهي زنده و گويا بر روح مردمي اوست و همان گونه كه حضرت علي (ع) مي فرمود سر قلم ها

ص: 4752

را نازك بگيريد و خطها را به هم نزديك بنويسيد . امام اين نكته را در زندگي خويش پياده مي نمود; به عنوان نمونه از قسمتهاي سفيد كاغذهاي نامه ها و پاكتهايي كه براي ايشان مي فرستادند استفاده مي نمود و پيش نويس نكته هاي علمي را بر روي آنها مي نوشت . (9) صيانت از ديانتحضرت علي (ع) پس از 25 سال بركناري از رهبري سياسي مسلمين، به اصرار و پافشاري مردم خليفه شد و در راس جامعه اسلامي قرار گرفت، آن امام در زمامداري، روش رسول اكرم (ص) را به كار بست و غالب تغييراتي را كه پس از پيامبر پيدا شده بود به حال اول برگردانيد . كارگزاران نالايق را كه زمام امور را به دست گرفته بودند از كار بركنار كرد . در نخستين روزهاي خلافت امام طي سخناني خطاب به مردم فرمود: «آگاه باشيد گرفتاري كه شما مردم هنگام بعثت پيغمبر خدا داشتيد، امروز دوباره به سويتان برگشته و دامن گيرتان شده است، بايد درست زيرو رو شويد تا صاحبان فضيلت كه عقب افتاده اند پيش افتند و آنان كه به ناروا پيشي مي گرفتندعقب افتند . . .» (10) امام به حكومت راستين خود ادامه داد، عناصر مخالف كه منافعشان به خطر افتاده بود از هر سوي سر به مخالفت برافراشتند و به

ص: 4753

بهانه خونخواهي خليفه سوم جنگهاي خونيني برپا كردند كه تقريبا در تمام مدت زمامداري علي (ع) ادامه داشت . مسببين اين منازعات جز منافع شخصي منظور ديگري نداشتند و خونخواهي خليفه سوم دستاويز عوام فريبانه اي بيش نبود . سبب نخستين جنگ كه جمل نام داشت و در سال 36 هجرت روي داد، (11) غائله اختلاف طبقاتي بود . طلحه و زبير دو شخصيت معروف و سياستمدار بودند كه از سوي برخي از خواص در رديف حضرت علي (ع) محسوب مي شدند، تا جايي كه وقتي دومين خليفه تصميم گرفت شش نفر از برجستگان اصحاب رسول اكرم (ص) را انتخاب كند تا در مورد خلافت نظر دهند، طلحه و زبير در ميان آنان بودند ; همانها كه عثمان را به جانشيني عمر برگزيدند . در هر حال، اين دو رجل سياسي كه با حضرت علي (ع) بيعت كرده بودند، از وي وقت خواستند تا ملاقاتي خصوصي را ترتيب دهد، حضرت قبول كرد و آنان با اميرمؤمنان ديدار كردند، اما مشاهده كردند حضرت كه مشغول نوشتن حسابهاي بيت المال است، به محض ورود آنان شمع را خاموش كرد و شمع يا چراغ ديگري روشن نمود! وقتي متوجه فلسفه اين كار از سوي حضرت شدند، به يكديگر نگاه كردند و گفتند نزد چه كسي آمده ايم!؟ و

ص: 4754

از همانجا طرح جنگ جمل را ريختند و بعد عايشه را تحريك نموده و به سوي بصره حركت دادند و خواستند با اين جنگ تحميلي، حكومت بصره و كوفه را از علي (ع) بگيرند و عراق را از حيطه قدرت مولا علي (ع) خارج كنند . برخي مي گويند قاطعيت حضرت اين تنشهاي سياسي را پديد آورد و اگر رضايت اين افراد را جلب مي نمود كشت و كشتار كمتر مي شد و جامعه به سوي آرامش پيش مي رفت! ! اما بايد گفت: اگر حضرت اين گونه رفتار مي كرد، حكومت اسلامي با خلافت سلاطين چه فرقي داشت؟ اصولا فضيلت حضرت علي (ع) به اين است كه خواست ارزشهاي الهي استقرار يابد، نه تقاضاهاي اشخاص، گروهها و جناحها، او درصدد بود كه معيارهاي حق را كه در قرآن مطرح بود و رسول اكرم (ص) بر آن اصرار مي ورزيد در جامعه تحقق بخشد و طبيعي است كه پيمودن راه درست و پيروي از پايه هاي ديني و التزام به امور مقدس با دشواري، زحمت و مشقت توام است و بر برخي گران مي آيد و چون نمي توانند اين شرايط را تحمل كنند، به حيله و تزوير روي مي آورند، دردسر درست مي كنند، جنجال و آشوب برپا مي نمايند و از شعارهايي كه مردم خوششان مي آيد دم مي زنند و تبليغ مي كنند، و با اين

ص: 4755

مكايد و نقشه ها مي خواهند فضيلتها را نابود كنند، ايمان مردم را سست نمايند، در بنيانهاي اصيل و باورهاي اساسي جامعه اسلامي شبهه هايي پديد آورند و عوامل وحدت آفرين اجتماعي را متزلزل كنند، و حضرت با آن بصيرتي كه ريشه در ايمان و تقوايش داشت، اين ترفندها را تشخيص داد و مداهنه با اهل خدعه و گفتمان با خفاش صفتان را روا ندانست و حتي براي لحظه اي خلاف را تحمل نكرد و بر خود فرض ديد كه نمونه اي از حكومت راستين اسلامي را بر مردم عرضه كند و اسلام ناب را در عمل نشان دهد . وقتي از امام خميني پرسيدند كه شما چه نوع حكومتي مي خواهيد تشكيل دهيد، مي فرمايد: حكومتي مثل علي (ع)، الگوي ما اميرالمؤمنين (ع) است، مي خواهيم آن گونه بشويم، هر اندازه كه شرايط اقتضا كند . در واقع حضرت علي (ع) در دوران كوتاه حكومت خود توانست عليرغم آن همه فشار و جنگ كه بر وي تحميل كردند، الگوي ارزنده اي از نظام اسلامي ارائه دهد تا بشريت بفهمد يك نوع حكومت به نام حكومت اسلامي وجود دارد و آن هم توسط علي (ع) بنيان نهاده شد و آن پيشواي پارسايان براي اينكه بتواند چنين الگويي را نشان دهد، بايد مصلحت سنجيهاي موقتي و زودگذر و منافع اشخاص سياسي و خواص را

ص: 4756

رها مي كرد و مسايل دراز مدت اسلام و بشريت را مد نظر قرار مي داد . اگر او مي خواست مراعات امور اشخاص و برخي هواداران را بكند، در اين صورت بايد حكم خدا را تعطيل مي كرد . امام خميني هم در جهت حفظ شئونات اسلامي و احياي فرهنگ محمدي و سيره علوي اين گونه بود و در سخني فرمود: «با خداي خود پيمان بسته ام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم . اگر تمام جهان عليه من قيام كنند، دست از حق و حقيقت برنمي دارم . من كار به تاريخ و آنچه اتفاق مي افتد ندارم، من تنها بايد به وظيفه شرعي خود عمل كنم .» (12) و در بيان ديگري تاكيد نمود: «دفاع از اسلام و نظام شوخي بردار نيست و در صورت تخطي، هر كس در هر موقعيت، بلافاصله به مردم معرفي خواهد شد» (13) و خاطر نشان ساخت: «من بارها اعلام كرده ام كه با هيچ كس در هر مرتبه اي كه باشد عقد اخوت نبسته ام، چهار چوب دوستي من در درستي راه هر فرد نهفته است .» (14) واپس گرايان مقدس نما حضرت علي (ع) در راه احياي حق و به اهتزاز درآوردن لواي فضيلت رنجهاي فراواني ديد و سختيهاي طاقت فرسايي تحمل كرد . رفتار اهل زمانش

ص: 4757

آنگاه كه ناجوانمردانه از تسليم به حق و فضيلت سر بر مي تافتند و در اجراي فرمانش سستي نشان مي دادند، قلب آن حضرت را مشحون از درد و الم مي ساخت و در واقع، در محيط خود غريب و تنها بود . بيش از همه، گروهي مقدس نما با ظواهر فريبنده خويش آن وجود بزرگوار را آزرده ساختند . آنان در شهرهاي اسلامي به آشوبگري پرداختند و هر جا حاميان حضرت علي (ع) را مي ديدند مي كشتند . اگرچه آن حضرت اين متحجران دور از خرد و فرورفته در خمود و جمود را در نبرد نهروان سركوب نمود، ولي در مسجد كوفه به هنگام نماز، برخي از آنان امام را به شهادت رسانيدند . امام خميني به مبارزه حضرت علي (ع) با اين فرقه منحط اشاره اي آشكار دارند: «. . . اميرالمؤمنين - سلام الله عليه - با آن همه عطوفت، با آن همه رحمت، وقتي كه ملاحظه فرمود خوارج مردمي هستند كه فاسد و مفسد هستند، شمشير كشيد و تمام آنها را الا بعضي كه فرار كردند از دم شمشير گذراند . » (15) و در سخنان ديگر يادآور شدند: «. . . يوم خوارج، روزي كه اميرالمؤمنين - سلام الله عليه - شمشير كشيد و اين فاسدها را، اين غده هاي سرطاني را درو

ص: 4758

كرد اين هم يوم الله بود . اين مقدسهايي كه پينه بسته بودند پيشانيشان، لكن خدا را نمي شناختند . همين ها بودند كه كشتند اميرالمؤمنين (ع) را، قيام كردند در مقابل اميرالمؤمنين . . . و امام (ع) ديد كه اگر اينها باقي باشند فاسد مي كنند ملت را، تمامشان را كشت، الا بعضي كه فرار كردند . . .» (16) و اين نكته را متذكر گرديدند كه: «. . آن قدر كه اسلام از اين مقدسين روحاني نما ضربه خورده است، از هيچ قشر ديگري نخورده است و نمونه بارز آن مظلوميت و غربت اميرالمؤمنين (ع)، كه در تاريخ روشن است . . . .» (17) امام خميني نيز از آغاز نهضت تحت فشار و تهديدهاي افراد مقدس نما و جاهلان متنسك بود . ترويج تفكر شاه سايه خداست، اينكه با گوشت و پوست نمي توان در مقابل توپ و تانك ايستاد، و از همه مخرب تر شعار توام با ضلالت حكومت قبل از ظهور امام زمان (عج) باطل مي باشد، مشكلات بزرگي بودند كه نمي شد با نصيحت و مبارزه منفي و تبليغات، آنها را خنثي كرد . امام خميني در پيامي كه در سوم اسفند 1367 ه . ش به حوزه هاي علميه دادند، اين واقعيت را مطرح كردند: «آنان كه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي» دين

ص: 4759

را منفك از سياست تلقي مي كردند و سر به آستان دربار شاه مي سائيدند، بعد از پيروزي متدين شده و به عالمان مبارز تهمتهاي ديگري زدند .» (18) در هنگام تدريس حكمت و فلسفه نيز، امام از سوي كژانديشان تحت فشار بود; حاج سيد احمد خميني مي گويد: «مقدس مآبها در زمينه دروس عرفان و فلسفه تحمل بينش امام را نداشتند و شرايط را به گونه اي مهيا ساختند كه وقتي مي خواستند كتاب منظومه را از جايي بلند كنند، از انبر استفاده مي كردند، يا اگر كسي درس حكمت مي خواند او را بي دين مي دانستند . امام خميني اين جو متحجر را در نخستين قدم مبارزه تشخيص داد و امداد خداوند به همراه توان علمي و روحيه مبارزاتي ايشان، موجب گرديد تا آن روح قدسي در مقابل جمود فكري اين طايفه پيروز شود (19) و بر گروهي كه مي خواستند با درك ناقص خود، يافته هاي غلط و باورهاي موهوم خويش را به جاي زلال حقيقت و مطلق ديانت بنشانند فائق آيد و فرياد زد: «اي حوزه هاي علميه، دانشگاههاي اهل تحقيق! به پاخيزيد و قرآن كريم را از شر جاهلان متنسك و عالمان متهتك كه از سوي علم و عمد به سوي قرآن تاخته و مي تازند نجات دهيد .» (20) نظم و برنامه ريزي امير مؤمنان (ع) در توصيه اي

ص: 4760

فرموده اند: «اوصيكما جميع ولدي و اهلي و من بلغه كتابي بتقوي الله و نظم امركم» (21) امام خميني كه در نسب و سيره، وارث راستين انبياء و اولياء بود، اين دو توصيه را به تمام معنا در زندگي فردي، اجتماعي، سياسي و علمي خويش پياده نمود و براي تمامي ساعات شبانه روز، برنامه اي مشخص داشت و اين برنامه ريزي و اغتنام از فرصتها موجب شده بود تا امام از تمامي ساعات عمر خود به نحو احسن بهره گيرد . آن قدر امام دقيق و منظم بود كه اگر مي خواستند در ساعت معيني براي صرف غذا بر سر سفره حاضر شود و پنج دقيقه تاخير مي نمود، اهل خانه نگران مي شدند! از آن ساعت كه امام از خواب برمي خاست، هيچ وقت بدون برنامه زندگي نكرد، پياده روي منظم كه يك فعاليت جزيي به نظر مي رسيد، اما ضمن آن چند كار ديگر انجام مي گرفت; در اين موقع امام به سلامتي خود كمك مي نمود، تجديد قوا مي كرد، برخي روزنامه ها و جرايد را مورد بررسي قرار مي داد، ذكر مي گفت و براي برخي امور انديشه نموده و برنامه ريزي مي كرد . همين رعايت نظم و داشتن برنامه، موجب گرديد كه امام بتواند در كمترين زمانها بيشترين فعاليتها را انجام دهد . مهمتر از آن اينكه چون ايشان

ص: 4761

به برنامه هاي خود در زندگي نظم بخشيده بود، وجودش نظم پيدا كرده بود و اين حقيقت در سيره امام مشاهده گرديد كه بايد انجام هرگونه تلاش بيهوده، سخن بيجا و اموري كه بعدا موجب ندامت مي شود از زندگي حذف گردد . (22) حضرت علي (ع) خطاب به مالك اشتر مي فرمايند: كار هر روز را در همان روز انجام بده، زيرا اگر آن را براي روز بعد گذاشتي، با كار فردا دو تا كار مي شود . براين اساس امام از فرصتهاي پيش آمده استفاده مي كرد و اجازه نمي داد فرصتها از دست بروند، به شاگردان تاكيد مي نمود كه اموري چون نگارش، مطالعه، تحقيق، عبادت و كسب كمالات معنوي را به دوران جواني اختصاص بدهند خود امام وقتي در كاري وارد مي گرديد مثل اين بود كه محدوده حيات همين يك ساعت است، و به اين نحو در استفاده از اوقات ساعي بود . ايشان در ايامي كه در تركيه به سر مي برد، تحريرالوسيله را به نگارش درآورد و اگر از آن فرصت پيش آمده استفاده نمي كرد، چنين اثر گرانبهايي در دسترس مشتاقان قرار نمي گرفت . در حديث است كه حضرت علي (ع) آئينه و شانه و قيچي و پارچه اي (حوله اي) داشتند كه هميشه آن را در جاي بلندي مي گذاشتند و پس از شستشوي دست

ص: 4762

و صورت و موقع وضو در فصل زمستان دست و چهره را با آن خشك مي كردند (در فصل تابستان آب وضو را خشك نمي نمودند)، سپس حوله را به ميخي كه به ديوار كوبيده بودند مي آويختند . پيوسته مانند پيامبر دندانها را مسواك مي كردند، يعني موقع وضو گرفتن و قبل و بعد از خواب و بيداري و موقع عادي به طوري كه دندانهاي ايشان مي درخشيد . هرچند روز يكبار آئينه به دست مي گرفتند و با قيچي موي شارب و زيادي محاسن را مي گرفتند در اواخر عمر كه طبق معمول اغلب انسانها در نقاطي از گوشها موي نرم مي رويد و بدنماست آن را مي چيدند و مواظب بودند كه موي بيني را بگيرند و بدين وسيله، چيزي كه باعث ديد نامطلوب بينندگان باشد، در بدن و لباس حضرت نبود و امام خميني نيز چنين بودند . (23) امام هرچند بسيار نظيف و مرتب بودند، ولي در كمال اقتصاد و صرفه جويي زندگي مي كردند، هميشه دوست داشتند كه رويشان آراسته و سيمايشان تميز باشد، در نجف وقتي مي خواستند به حرم مشرف شوند، كفشها را دستمال مي كشيدند، جلو آينه رفته، محاسن را شانه مي زدند و سپس عطر استعمال مي نمودند . (24) صفاي زيارت حضرت امام خميني عقيده داشت كه تمام اسماء و صفات الهي در

ص: 4763

ظهور و در بروز، در دنيا و در عالم، باواسطه رسول اكرم (ص) در حضرت علي (ع) ظهور كرده است و ابعاد ناشناخته او بيش از جنبه هاي آشكارش مي باشد . (25) امام مي فرمود: «ملائكه بالشان را زير پاي اميرالمؤمنين (ع) پهن مي كنند . . . ملائكه براي حضرتش خضوع مي كنند و همه براي او خضوع و خشوع مي كنند . . .» (26) با اين وجود امام اجازه نمي داد در خصوص حضرت علي (ع) و ساير ائمه غلو بشود و اگر كسي هم در حضور ايشان مطالب يا اشعاري مي خواند كه بوي افراط و گزافه گويي مي داد، او را نهي مي كرد و تذكر مي داد كه ادامه ندهد . (27) جلوه پرجاذبه علاقه قلبي برخاسته از معرفت عميق امام خميني نسبت به ساحت مقدس حضرت علي (ع) زيارت اوست; ايشان در مدت 15 سالي كه در نجف بودند، هر شب در ساعتي خاص به كنار مرقد حضرت علي (ع) آمده و زيارت جامعه كبيره را مي خواندند . زيارتي كه دست كم يك ساعت وقت مي خواهد، ولي انسان با خواندن مفاهيم و الفاظ آن احساس مي كند كه واقعا در برابر امامان معصوم آنچه را كه حق آنان است بازگو مي كند . در سرماي زمستان و گرماي تابستان و شبهاي باراني امام مرتب در حرم مطهر حضرت

ص: 4764

علي (ع)، سر ساعت سه بعد از نيمه شب حضور مي يافت . فرزند امام مي گويد: شبي در عراق كودتا شد و عبور و مرور را ممنوع كردند، موقع زيارت امام نبودند، دلواپس شدم هر اتاقي را گشتم، ايشان را نيافتم، رفتم پشت بام، ديدم رو به مرقد مطهر مولا علي (ع) مشغول زيارت هستند . (28) در حرم مطهر حضرت علي (ع) گاهي در ميان انبوه جمعيت بدن آن بزرگوار تحت فشار زياد قرار مي گرفت، ولي به كسي اجازه نمي داد زوار را كنار بزنند و براي ايشان راه باز كنند . تشرف امام خميني به حرم مطهر حضرت علي (ع) با آن آداب خاص زيارت نيز شايان توجه است . با كمال متانت و ادب اذن دخول مي خواندند، بعد از طرف پايين پاي مبارك وارد حرم مي شدند و مقيد بودند چنانكه در روايت وارد شده از بالاي سر مطهر عبور نكنند . هنگامي كه مقابل ضريح مي رسيدند، زيارت امين الله يا زيارت ديگري را با نهايت اخلاص مي خواندند . بعد دوباره به سوي پايين پا برگشته در گوشه اي از حرم نماز مستحبي و زيارت و دعا به حال نشسته مي خواندند، سپس دو ركعت نماز خوانده و با رعايت آداب و اخلاص تمام حرم را ترك مي نمودند . (29)

پى نوشت ها

: 1 . وسايل الشيعة،

ص: 4765

شيخ حر عاملي، ج2، ص2 . 456 . ولايت فقيه، ص3 . 36 - 35 . صحيفه نور، ج1، ص4 . 166 . تبيان، ج12، ص5 . 236 . همان، ص6 . 240 . همان . 7 . صحيفه نور، ج7، ص8 . 260 . پا به پاي آفتاب، ج4، ص9 . 161 . روزنامه اطلاعات، ش10 . 16462 . نهج البلاغه، خطبه 11 . 16 . مروج الذهب، مسعودي، ج1، ص12 . 708 . روزنامه كيهان، ش13 . 16647 . خاطرات سياسي، محمدي ري شهري، ص14 . 294 . همان، ص15 . 289 . تبيان، ج12، ص16 . 269 . همان . 17 . صحيفه نور، ج21، ص18 92 . فرازهاي فروزان، ص19 . 146 . امام حوزه و سياست، سيد احمد خميني، مجله حضور، ش1، خرداد 1370، ص20 . 9 . مجله آينه پژوهش، سال دهم، ش58، ص21 . 3 . نهج البلاغه، نامه 22 . 47 . مجله سروش، شماره مسلسل 476، روزنامه اطلاعات، ش21745، كيهان 23 . 16568 . سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني، ج1، ص24 . 51 . مجله نور علم، دوره سوم، ش7، ص103; معيارهاي شناخت امام، ص178 و نيز روزنامه اطلاعات، ش25 . 29658 . صحيفه نور، ج19، ص26 . 61 -

ص: 4766

60 . ولايت فقيه، ص27 . 133 . صحيفه دل، ص28 . 55 . مجله تربيت، سال 15، ش 1، ص29 . 44 . سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني، ج1، ص301 - 401 . غلامرضا گلي زواره

ص: 4767

حضرت معصومه(س) و قم در نگاه امام(ره)

9 چكيده: از ضريح چشمان آشنا از هرسو كه به شهر قم پا مي گذاريم، گنبد نورآفرين و طلايي كريمه اهل بيت عليهم السلام برابر ديدگان، دل آرايي مي كند و قم را زينت مي بخشد. اين خطه، خط دين باوري و دينداري را از رهبران الهي گرفته است. شهري شهره است كه نامش در معراج شنيده شده وعطريادش از گلواژه هاي معصومان عليهم السلام به مشام جان رسيده است. وجود عالمه آل طاها، عظمتي افزون بدان بخشيده، قم راولايتي كرده كه همه مردمانش اهل «ولايت»اند. و ديگر شهرهاغبطه والايي اش را مي خورند. اين همه از بركات كريمه اهل بيت عليهم السلام است. او چون كوثري در كوير خط سبز سعادت و رستگاري ترسيم كرده و دلهاي عاشق را از گوشه و كنار سمت اين شهركشانده است. اينك كه در زاد روز ياس ياسين; فاطمه زهرا(س) وسالروز يكصدمين سال ميلاد حضرت امام خميني(ره) قرار داريم، ازضريح چشمان آن عزيز سفر كرده، به حضرت معصومه(س) و قم نگاهي دوباره مي افكنيم و قطراتي از امواج معرفت امام(ره) را نصيب خود مي سازيم. در اين بازنگري، از واژه هاي زيبايي كه در ساليان بسيار از غنچه لبان آن انسان آسماني بيرون تراويده، استفاده مي كنيم; واژه هاي نوراني راهبري كه همواره خود را «قمي» واهل قم مي دانست، به اين شهر افتخار مي كرد و عالمان آن را درتمامي جهان نمونه مي ديد. قم; خانه آل

ص: 4768

محمد(ص) و حرم اهل بيت عليهم السلام «آشيانه آل محمد و پناهگاه شيعيان» لقبي قدسي است كه امام هفتم(ع) به شهر قم داده است. حضرت موسي بن جعفر(ع) قم را دياري خوانده كه خداوند شر دشمنان و هرگونه بدي و آزاري را ازشيعيان آن دور مي كند. فرزند فرزانه امام موسي بن جعفر(ع)، رهبركبير انقلاب، با الهام از اين سخن فرمود: «از يزيديان جز اين انتظاري نيست كه به حريم كشور اسلامي ما وبه ملت پيرو امام زمان و حتي به خانه آل محمدعليهم السلام يعني قم تجاوز نمايند...» پيش از ميلاد كريمه اهل بيت عليهم السلام حضرت معصومه(س)، امام صادق(ع) در سخناني تابناك فرمود: «بزودي بانويي از فرزندان من كه فاطمه نام دارد در آنجا (قم) دفن مي شود. هركس او را زيارت كند، بهشت بر او واجب مي شود.» سپس قم را «مركز شيعيان» و «حرم اهل بيت عليهم السلام »ناميد و حرم خدا(ص) را مكه، حرم رسول خدا را مدينه، حرم ولي خدا علي(ع) را كوفه معرفي كرد و فرمود: «حرم ما نيز قم است.» حضرت امام خميني(ره) در سخناني، كه در جمع گروهي ازمردم مختلف قم بيان فرمود، بيش از بيست صفت ارزشمند در باره اين شهر، حوزه علميه قم و مردم آن به كار برد: «قم حرم اهل بيت است. قم مركز علم است. قم مركز تقواست. قم مركز شهادت وشهامت است. از قم

ص: 4769

علم به همه جهان صادر شده است و مي شود; و ازقم شهادت به همه جا صادر مي شود. قم شهري است كه در آن ايمان وعلم و تقوا پرورش يافته و از آن وقتي كه قم بوده است. قم اززمان ائمه اطهارعليهم السلام مورد توجه اسلام بوده است; و از قم تقوا، شجاعت، شهامت و همه فضايل به همه جا صادر مي شود و صادرخواهد شد. علمايي كه در قم من ادراك كرده ام، كساني بودند كه در دنيانمونه بودند. در علم و در تقوا و من اميدوارم كه ادامه پيداكند اين علم و تقوا در شهرشما تا زمان ظهور امام زمان سلام الله عليه...» در فرازي ديگر، شوق سرشار خود به قم و ساكنانش را چنين بيان مي كنند: «من هرجا باشم قمي هستم و به قم افتخار مي كنم. دل من پيش قم است و قمي و دل من پيش همه اهل تقواست و همه كساني كه به اسلام خدمت مي كنند. من گرچه از قم مع الاسف تا يك مقداري دورهستم، لكن به حسب قلب نزديكم. سلام من را به اهل قم برسانيد واز همه شما اميدوارم كه اين نهضت را به آخر برسانيد.» قم; شهر قيام و نهضت امام صادق(ع) فلسفه نام قم را چنين بيان فرموده است: «از آنجا كه اهل قم با قائم آل محمد(ص) همراه مي شوند،

ص: 4770

با اوقيام مي كنند، او را ياري مي كنند. و استوار و پابرجا مي مانند،اين خطه را «قم» ناميده اند.» از معصومان عليهم السلام علت هاو تفسيرهاي مختلفي در باره نام قم بيان شده است; اما آنچه فلسفه اي برتر در علت نام قم بيان شده است; قيام و نهضت اين شهر مقدس است. از ديرباز بيرق مبارزه عليه ستمگران، در اين شهر بر پا بوده است. از اين رو، دشمنان بغضي ديرينه نسبت به مردم، حوزه و شهر قم داشته اند. امام راحل(ره) در سخني كوتاه،قم را شهري هميشه پيشقدم در نهضت معرفي مي كند و مي فرمايد: «من در اين حالي كه هستم و ملاحظه مي فرماييد، كمتر موفق شدم كه برادرهاي قمي خودم را از نزديك ببينم و آن علاقه اي كه به اين جوان ها دارم... علاقه خودم را به آنها تقديم كنم. اين مسئله بايد براي همه ملت، توجه به آن بشود كه امروز اين مملكت به دست تواناي شماها - و مبداء آن از قم بود به دست شماافتاده است... بايد خودتان به فكر آن باشيد. قم هميشه پيشقدم در امور بوده است.» اين ويژگي پرفروغ سبب شد تا آن رهبرفرزانه، در روز ورود خود به اين شهر، قم را «نمونه» و محل انتشار «دانش» معرفي كند و بفرمايد: «از قم علم منتشر مي شود. از قم قدرت منتشر مي شود. قم نمونه بود و من مفتخرم كه در قم هستم. من 15

ص: 4771

سال يا قدري بيشتر ازشما دور بودم; لكن دلم اينجا بود. با شما بودم. شماغيرتمندان، شما پاك جوانان سرمشق همه شديد.» آري: شهرها انگشترند و قم نگين قم هماره حجت روي زمين مرقد «معصومه» چشم شهرها مهر او جان هاي ما را كهربا «حوزه قم» هاله اي برگرد آن فقه و احكام خدا را مرزبان قم هميشه رفته راه مستقيم بوده در مهد هدايتي مقيم قم نمي بيند مگر خواب قيام تيغ قم بيگانه باشد از نيام شهر خون، شهر شرف، شهر جهاد شهر فقه و حوزه، علم و اجتهاد هركجا را هرچه سيرت داده اند اهل قم را هم بصيرت داده اند نقطه قاف قيامند اهل قم برق تيغ بي نيامنداهل قم انتشارات شهر قم انتشارات هر مرز و بوم نشان روشني از رشد، آگاهي و بينش مردم آن سرزمين است. آنگاه كه تعداد روزنامه ها، مجلات، كتابها وديگر نوشتارهاي مفيد و انسان ساز يك جامعه افزايش يابد، شمارجرائم، قتل، غارت و جنايت و دادگاهها و زندان ها كاستي مي پذيرد. بي شك وقتي بسياري نشريات به سعادت و سلامت جامعه مي انجامد كه با انگيزه اي مصلحانه و براي گشودن گره هاي فكري فرهنگي گروههاي مختلف بويژه جوانان، تدوين و منتشر شود، در غير اين صورت به سان تيغ دادن در كف زنگي مست خواهد بود. حضرت امام(ره)، با توجه دادن همگان به انتشارات شهر قم، اين قداست را عمق بيشتري

ص: 4772

بخشيده، مي فرمايد: «تبليغات بايد بر اساس معنويات باشد. معنويات اساس اسلام است... توجه داشته باشيد كتابها و چيزهاي ديگري كه از قم منتشر مي شود غير از كتابهايي است كه در ساير شهرها منتشرمي شود. قم شهر علم و اسلام است. اگر خطايي از قم منتشر شود دردنيا علم مي شود. اين موضوع هم بايد مورد توجه باشد كه از قم چيز خلافي منتشر نشود. خداوند به همه شما توفيق دهد.» بانوان قم نگاه تيزبين رهبري، دقيق و حساس است و از بلنداي بصيرت به يكايك افراد و صحنه ها مي نگرد. حضرت امام(ره)، كه از آغاز نهضت بر حضور تمامي گروهها بويژه بانوان در خروش ميليوني مردمي تاكيدي شايان داشت، حضور زنان قم را در نهضت، چشمگير مي شمردو مي فرمود: «نام بزرگ ملت ايران در عالم به رشد سياسي ثبت شد. نام بزرگ قم در بين ايران به رشد سياسي و فعاليت و جانفشاني در تاريخ ثبت شد. نام بزرگ چهارمردان در فداكاري و جان نثاري در تاريخ عالم ثبت شد. نام بزرگ بانوان ايران ثبت شد. نام بزرگ بانوان قم ثبت شد. نام بزرگ بانوان چهارمردان ثبت شد. بانوان قم وبانوان چهارمردان پيشرو اين نهضت اسلامي بودند. رشد سياسي خودشان را اثبات كردند. نهضت را راهنمايي كردند. شما رهبران اين نهضت هستيد. بانوان رهبر نهضت ما هستند. مادنباله آنها هستيم. من شما را به رهبري قبول دارم و خدمتگزارشمايم. خداوند شما را

ص: 4773

براي اسلام حفظ كند.» «من بايد تشكر كنم از اهالي قم و از بانوان معظم قم كه دريك همچو اوقاتي كه ماگرفتار ابرقدرتها و قدرتهاي فاسد هستيم وايران از هر طرف مورد حمله آنها هستند، شما بانوان در پشت جبهه آن فعاليتي را مي كنيد كه آن سلحشوران در جبهه ها... اين يك امري است كه بسيار مورد تشكر است و بسيار ارزنده است و درپيش خداي تبارك و تعالي ارزندگي شايان دارد.» احمد لقماني

ص: 4774

حج در كلام امام راحل

1 چكيده: حضرت آيةاللّه العظمي امام خميني قده «... بيت اللّه الحرام اوّل بيتي است كه براي ناس بنا شده. بيت همگاني است. هيچ شخصيتي و هيچ رژيمي و هيچ طايفه اي حق تقدّم در آن را ندارد. اهل باديه و صحرانشينان و خانه به دوشان با عاكفان كعبه و شهرنشينان و دولتمردان، در آن يكسانند. اين بيت معظم براي ناس بنا شده و براي قيام ناس و نهضت همگاني و براي منافع مردمي. و چه نفعي بالاتر و والاتر از آن كه دست جباران جهان و ستمگران عالم از سلطه بر كشورهاي مظلوم كوتاه شود و مخازن عظيم كشورها براي مردم خودِ آن كشورها باشد! بيتي كه براي قيام تأسيس شده است، آن هم قيام ناس و للناس، پس بايد براي همين مقصد بزرگ در آن اجتماع نمود و منافع ناس را در همين مواقف شريف تأمين نمود و رمي شياطين بزرگ و كوچك را در همين مواقف انجام داد. مجرد كليدداري بيت و سقايت حجاج و عمارت مسجد الحرام كافي نيست و مربوط به مقصد نيست. ساده بودن بيت و مسجد؛ همچون زمان ابراهيم و صدر اسلام و به هم پيوستن مسلمين در آن مكان بي آلايش و وافدين بي پيرايش، هزاران مرتبه بالاتر است از تزيين كعبه و بناهاي

ص: 4775

مرتفع عظيم و غافل شدن از مقصد اصلي كه قيام ناس و شهود منافع ناس است...ايمان به خداي تعالي و روز جزا انسان ها را به جهاد في سبيل اللّه و قيام براي حق و عدل سوق مي دهد و خداوند قومي را كه چنين نباشند، هدايت نمي فرمايد كه اينان ظالمند...»1«... حجي كه خداي تبارك و تعالي مي خواهد و حجي كه اسلام از ما خواسته است، آن است كه وقتي مي رويد حج، مسلمين بلاد را بيدار و با هم متحد كنيد. بفهمانيد به آنها كه چرا بايد بيش از يك ميليارد مسلمان تحت فشار دو تا قدرت چند صد ميليوني باشند؟ تمام گرفتاريها براي اين است كه مسلمين را از آن راهي كه اسلام دارد، منحرف كرده اند...ننگ نيست بر كشورهاي اسلامي و بر حكومتهاي اسلامي كه اسرائيل بيايد و با فلسطيني ها آنطور عمل كند؟ در لبنان آن جنايتها را بكند و يك ميليارد جمعيت مسلمين بنشينند تماشاچي باشند؟ از چي مي ترسند اينها؟ چرا بايد اينقدر بي عرضه باشند؟ شريان حيات شرق و غرب در دست اينهاست، نفت شريان حيات اينهاست. اگر ده روز نفت را به روي آنها ببندند، خاضع مي شوند. در حالي كه اين شريان در دست حكومت هاي به اصطلاح اسلامي است، در عين حال تقديم مي كنند و التماس هم مي كنند. اين مصيبت

ص: 4776

نيست براي مسلمين؟ اين مصيبت نيست كه همه چيزمان را در طبق اخلاص بگذاريم و به خارجيها بدهيم و از آنها منّت بكشيم كه بپذيرند؟!...»2... براي شكستن اين بتها چه تكليفي متوجه مسلمانان جهان و مستضعفان مي باشد؟ يك چاره كه اساس چاره هاست و ريشه اين گرفتاري ها را قطع مي كند و فساد را از بن مي سوزاند، وحدت مسلمانان بلكه تمامي مستضعفان و دربند كشيده شدگان جهان است و اين وحدت كه اسلام شريف و قرآن كريم بر آن پافشاري كرده اند، با دعوت و تبليغ دامنه دار بايد بوجود آيد و مركز اين دعوت و تبليغ، مكه معظمه در زمان اجتماع مسلمين براي فريضه حج است كه از ابراهيم خليل اللّه و محمد حبيب اللّه شروع و در آخرالزمان حضرت بقيةاللّه ارواحنا لمقدمه الفدا تعقيب مي كند. به ابراهيم خليل اللّه خطاب مي شود كه: «مردم را به حج بخوان تا براي شهود منافع خود از همه اقطار بيايند». اين منافع جامع است؛ منافع سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي. بيايند و ببينند تو كه بر آنان پيغمبري، عزيزترين ثمره حيات خود را در راه خدا تقديم كردي و همه ذريّه آدم بايد به تو تأسّي كنند، ببينند كه بت ها را شكستي و آنچه جز خداوند بود، به دور افكندي. شمس باشد يا قمر، هياكل حيوانات يا انسان ها. و

ص: 4777

گفتي و از روي حقيقت گفتي: «... وجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَر السَّمواتِ وَالاْءرْض حنيفا مُسلِما وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكين3...« و همه بايد به پدر توحيد و پدر پيامبران عظيم الشأن تأسّي كنند...»4 پاورقي ها:

ص: 4778

حج ّدر كلام و پيام امام راحل

اشاره

1 چكيده: حضرت آيةاللّه العظمي امام خميني قدّس سره الشريف ... يكي از مهمات فلسفه حج، ايجاد تفاهم و تحكيم برادري بين مسلمين است. و بر دانشمندان و معمّمين لازم است مسائل اساسيِ سياسي و اجتماعي خود را با ديگر برادران در ميان گذارند و در رفع آن طرح هايي تهيه كنند تا آنان در برگشت به كشورهاي خود، آنها را تحت نظر علما و ارباب نظر قراردهند.(1)حج بهترين ميعادگاه معارفه ملت هاي اسلامي است كه مسلمانان با برادران و خواهران ديني و اسلامي خود از سراسر جهان آشنا مي شوند و در آن خانه اي كه متعلق به تمام جوامع اسلامي و پيروان ابراهيم حنيف است، گرد هم مي آيند و با كنارگذاردن تشخص ها و رنگ ها و مليت ها و نژادها، به سرزمين و خانه اولين خود رجعت مي كنند و با مراعات اخلاق كريمه اسلامي و اجتناب از مجادلات و تجملات، صفاي اخوت اسلامي و دورنماي تشكل امت محمّدي صلي اللّه عليه و آله و سلم را در سراسر جهان به نمايش مي گذارند.(2)بايد بدانيم كه يكي از فلسفه هاي مهمّ اجتماعي عظيم، از سراسر جهان در اين مقام مقدس و مهبط وحي، به هم پيوستن مسلمانان جهان و تحكيم وحدت بين پيروان پيامبر اسلام و پيروان قرآن كريم در مقابل طاغوت هاي

ص: 4779

جهان است. و اگر خداي نخواسته از اعمال بعض زائران در اين وحدت خللي واقع شود و تفرقه ايجاد گردد، موجب سخط رسول اللّه صلي اللّه عليه وآله و عذاب خداوند قادر خواهد شد.(3)لازم است زائرين محترم بيت اللّه الحرام از هر ملت و مذهبي كه هستند به فرامين قرآن كريم گردن نهند و در مقابل سيل شيطاني بنيان كن اسلام زدايي شرق و غرب و وابستگان بي اراده آنان، دست اخوّت اسلامي به هم دهند و به آيات شريف الهي كه آنان را به اعتصام به حبل اللّه فراخوانده و از تفرقه و اختلاف، تحذير و نهي فرموده است، توجه كنند. از اين فريضه عبادي سياسي اسلام، در آن امكنه شريفه كه بحق براي مصالح موحّدين و مسلمين جهان بنا شده است، بيشترين استفاده معنوي و سياسي را نموده و به سرّ قربانگاه ابراهيمي اسماعيلي توجه كنند كه براي خداي تبارك و تعالي و هدف مقدس اسلام تا سر حد فداي عزيزترين ثمره وجود خود بايد ايستاد و از هدف الهي دفاع نمود. بايد شيطان بزرگ و ميانه و كوچك (اولي، وسطي و عقبه) را از حريم مقدس اسلام و كعبه و حرم راند و بايد دست شياطين را از كعبه و حرم و كشورهاي اسلامي كه حريم آن است، قطع كرد و

ص: 4780

بايد دعوت خداوند متعال را لبيك گفت.(4)با اتكال به خداي بزرگ در اين مواقف عظيمه پيمان اتحاد و اتفاق در مقابل جنود شرك و شيطنت ببنديد و از تفرق و تنازع بپرهيزيد «... و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم...»(5)رنگ و بوي ايمان واسلام كه اساس پيروزي و قدرت است، با تنازع و دسته بندي هاي موافق با هواهاي نفسانيه و مخالف با دستور حق تعالي زدوده مي شود و اجتماع در حق و توحيد كلمه و كلمه توحيد كه سرچشمه عظمت امت اسلامي است، به پيروزي مي رسد.(6)

پى نوشت ها

:1 از پيام امام خميني ره مورّخ 29/6/58؛ صحيفه نور، ج9، ص 2.176 از پيام برائت امام خميني ره مورّخ 6/5/66؛ صحيفه نور، ج 20، ص 3.131 از پيام امام خميني ره به مناسبت عيد قربان مورّخ 25/5/64؛ صحيفه نور، ج 19، ص 4.202 از پيام امام خميني ره به مناسبت عيد قربان مورّخ 25/5/64؛ صحيفه نور، ج 17، ص 5.29 أنفال: 6.46 از پيام امام خميني ره به مناسبت روز عرفه 30/8/58؛ صحيفه نور، ج 10، ص 122.

ص: 4781

حج ّدر كلام رهبر و بنيانگذار جمهوري اسلامي

1 چكيده: حضرت آية اللّه العظمي امام خميني قدس سره الشريف ... به زائرين محترم تذكر مي دهم كه در اين مواقف معظمه و در طول سفر به «مكه مكرمه» و «مدينه منوره» از انس با قرآن كريم، اين صحيفه الهي و كتاب هدايت، غفلت نورزند كه مسلمانان هرچه دارند و خواهند داشت در طول تاريخ گذشته و آينده، از بركات سرشار اين كتاب مقدس است.و از همين فرصت از تمامي علماي اعلام و فرزندان قرآن و دانشمندان ارجمند تقاضا دارم كه از كتاب مقدسي كه «تبيان كل شيء»(1) است و صادر از مقام جمع الهي به قلب نور اول و ظهور جمع الجمع تابيده است، غفلت نفرمايند.اين كتاب آسماني الهي كه صورت عيني و كتبي جميع اسماء و صفات و آيات و بينات است و از مقامات غيبي آن، دست ما كوتاه است. و جز وجود اقدس جامع «... من خوطب به»(2) از اسرار آن، كسي آگاه نيست. و به بركت آن ذات مقدس و به تعليم او خلّص اولياي عظام دريافت آن نموده اند و به بركت مجاهدات و رياضت هاي قلبيّه، خلّص اهل معرفت به پرتوي از آن بقدر استعداد و مراتب سير، بهره مند شده اند و اكنون صورت كتبي آن كه به لسان وحي،

ص: 4782

بعد از نزول از مراحل و مراتب، بي كم و كاست و بدون يك حرف كم و زياد به دست ما افتاده است. خداي نخواسته مبادا كه مهجور شود. و گرچه ابعاد مختلفه آن و در هر بُعد، مراحل و مراتب آن از دسترس بشر عادي دور است، ليكن به اندازه علم و معرفت و استعدادهاي اهل معرفت و تحقيق در رشته هاي مختلف به بيانها و زبانهاي متفاوت نزديك به فهم، از اين خزينه لا يتناهي عرفان الهي و بحر موّاج كشف محمدي صلي اللّه عليه و آله و سلم بهره ها بردارند و به ديگران بدهند.و اهل فلسفه و برهان! با بررسي رموزي كه خاص اين كتاب الهي است و با اشارات از آن مسائل عميق، گذشته براهين فلسفه الهي را كشف و حل كرده و در دسترس اهلش قرار دهند.و وارستگان صاحب آداب قلب و عقبات باطني، رشحه و جرعه اي از آنچه قلب عوالم از «أَدّبني ربي»(3) دريافت فرموده، براي تشنگان اين كوثر، به هديه آوريد و آنان را مؤدب به آداب اللّه تا حدّ ميسور نمايند.و متقيان تشنه هدايت بارقه اي از آنچه به نور تقوا از اين سرچشمه جوشان «هدي للمتقين» هدايت يافته اند، براي عاشقان سوخته، هدايت اللّه به ارمغان مي آورند.و بالاخره هر طايفه اي از علماي اعلام و

ص: 4783

دانشمندان معظم به بُعدي از ابعاد الهي اين كتاب مقدس دامن به كمر زده و قلم به دست گرفته و آرزوي عاشقان قرآن را برآورند و در ابعاد سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي و جنگ و صلح قرآن، وقت صرف فرمايند تا معلوم شود اين كتاب، سرچشمه همه چيز است؛ از عرفان و فلسفه تا ادب و سياست، تا بي خبران نگويند عرفان و فلسفه، بافته ها و تخيلاتي بيش نيست و رياضت و سير و سلوك كار درويشان قلندر است يا اسلام به سياست و حكومت و اداره كشور چه كار دارد كه اين كار سلاطين و رؤساي جمهور و اهل دنيا است، يا اسلام، دين صلح و سازش است و حتي از جنگ و جدال با سياستمداران بريء است، و بر قرآن، آن آوردند كه كليساي جاهل و سياستمداران بازيگر، به سر دين مسيح عظيم الشأن آوردند.(4)پي نوشتها:1 نحل: 892 مقصود پيغمبر اكرم صلي اللّه عليه و آله و سلم و جانشينان معصوم نبي اكرم صلوات اللّه وسلامه عليهم اجمعين است.3 الجامع الصغير سيوطي، ج1، ص51، ح310 چاپ دارالفكر.4 بخشي از پيام امام خميني ره به زائران بيت اللّه الحرام مورخ 56/5/61.

ص: 4784

حج ّدر كلام و پيام رهبر و بنيانگذار جمهوري

1 چكيده: اسلامي حضرت آية اللّه العظمي امام خميني قدس سره الشريف ما در مكّه باشيم يا نباشيم دل و روحمان با ابراهيم و در مكّه است. دروازه هاي مدينةالرسول را به روي ما ببندند يا بگشايند، رشته محبّتمان با پيامبر هرگز پاره و سست نمي شود، به سوي كعبه نماز مي گزاريم و به سوي كعبه مي ميريم. و خدا را سپاس مي گزاريم كه در ميثاقمان با خداي كعبه پايدار مانده ايم و پايه هاي برائت از مشركين را با خون هزاران هزار شهيد از عزيزانمان بنيان نهاده ايم و منتظر هم نمانده ايم كه حاكمان بي شخصيت بعض كشورهاي اسلامي و غير اسلامي از حركت ما پشتيباني كنند. ما مظلومين هميشه تاريخ، محرومان و پابرهنگانيم، ما غير از خدا كسي را نداريم و اگر هزار بار قطعه قطعه شويم، دست از مبارزه با ظالم برنمي داريم.» » »به زائران بيت اللّه الحرام ايدهم اللّه تعالي عرض مي كنم كه اعمال و مناسك را به طور دقيق از روحانيون محترم كه در كاروان ها هستند فرا گيريد و به هيچ عملي بدون راهنمايي آنان دست نزنيد، چه بسا باشد كه خداي نخواسته با سهل انگاري، عملتان باطل شود و جبران را تا آخر نتوانيد بكنيد و يا به احرام باقي بمانيد و در برگشت موجبات زحمت

ص: 4785

خود و نزديكان خويش شويد و اين يك تكليف شرعي است كه از آن غفلت نبايد كرد.و به روحانيون محترم عرض مي كنم كه علاوه بر آن كه مسائل را به طور وضوح كه همه كس بفهمد در جلسات متعدّد به گروه خود ياد دهيد، در وقت اعمالِ آنان نيز مواظب آنها باشيد و آنها را هدايت فرماييد.» » »روحانيون و مديران و مسؤولين محترم كاروان ها و حج با توجه به مسؤوليت خطيري كه در اداره و توجيه زائران محترم پذيرفته اند و با در نظر گرفتن شرايط استثنايي كشور جمهوري اسلامي ايران بايد تمام همت و تلاش خود را در برگزاري صحيح و منظم حج به كار گيرند و با سعه صدر به دور از هر گونه توقع و منّتي زائران محترم بيت اللّه را در آموزش و تعليم مناسك و مسائل حج همراهي نمايند و متناسب با حضور قشرهاي مختلف اعم از بي سواد و باسواد براي آنان برنامه ريزي كنند و از نقش سازنده خود و تأثير بزرگي كه حج براي هميشه در سرنوشت انسان مي گذارد غافل نشوند، چرا كه در آن فضا و شرايط معنوي همه دل ها براي تحول و پذيرفتن حق آماده است، لذا از اعمال نظرهاي شخصي در امور حج و خصوصا در مسائل و مناسك جدا خودداري شود

ص: 4786

و مسائل حج را با علم و يقين و در موارد ضرورت با مراجعه به اشخاص مطلع و يا منابع فقهي آن بيان فرمايند، چرا كه در اعمال و مناسك حج مسائل جديد و مورد ابتلاء فراوان است و خداي ناكرده بيان ناقص و غلط مسائل موجب بطلان عمل و گرفتاري حجاج محترم و عسر و حرج مي گردد.روحانيون عزيز در عين حالي كه مسائل را به طور واضح و دقيق بيان مي كنند ولي از مشكل تراشي و حالت هاي وسواس گونه اي كه زائران را در شك و ترديد و احتياطهاي بي مورد قرار مي دهد خودداري كنند، چرا كه وسواس در برنامه و مراسم و عبادت ها و ادعيه موجب كسالت و بي توجهي در واجبات مي شود.

ص: 4787

حقيقت هميشه زنده (زندگي، انديشه و اخلاق امام خميني)

اشاره

16 چكيده: شجاعت، صلابت و قاطعيت امام خميني خورشيد قيام در سپهر ولايت بود كه آيات نجات و حيات را بر صحيفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلاب او تشكيلات كفر، شرك و نفاق را سرنگون ساخت و مردمان تشنه حق را از چنگال ظلمت رهانيد و به ديار عزت رسانيد. او به دليل شجاعتي كه در پرتو ايمان و تقوا كسب كرده بود، از هيچ قدرتي جز خداوند نهراسيد و در برابر تمامي كجي ها و انحراف ها با قامتي به صلابت كوه ايستاد و خم به ابرو نياورد و به تعبير مقام معظم رهبري حضرت آية الله العظمي خامنه اي: «او بت ها را شكست و باورهاي شرك آلود را زدود... و به ملت ها فهمانيد كه قوي شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه سلطه گران انداختن، ممكن است.» (1) بنا به فرمايش حضرت آية الله جوادي آملي: حضرت امام از هيچ چيز نمي ترسيد و كسي را هم نمي ترسانيد و مي فرمودند: نترسيد، انسان براي اين زنده است كه به لقاء الله برسد، چه بهتر كه با شهادت به ديدارش نائل گردد. (2) امام از همان آغاز مبارزه سياسي راس حكومت و اساس سلطنت رژيم پهلوي را هدف قرار داد و فرياد زد: «هيهات كه خميني

ص: 4788

در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن و عترت رسول خدا (ص) و امت محمد (ص) و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم.» (3) در آن روزگار آشفته و پروحشت كه سايه سنگين سر نيزه ها بر قلب ها و ذهن ها حكومت مي كرد و همه از هراس، مهر سكوت بر لب زده بودند، امام نه تنها خود به مبارزه با استبداد و عوامل استكبار پرداخت، بلكه جامعه اسلامي را به ميدان ستيز با ستم بسيج كرد. وقتي علي اميني نخست وزير وقت مي خواست به ملاقات امام بيايد; اطرافيان آقا تاكيد كردند، هنگامي كه وي آمد به احترامش بلند شوند، ولي آن اسوه شجاعت به توصيه آنان گوش فرا نداد. دكتر علي اميني خيلي به كفش خود ور مي رفت (و طول مي داد) تا امام از جاي خود برخيزد، ولي ايشان برنخاستند و در گفت و گوها به وي مجال صحبت ندادند و خودشان زمام سخن را به دست گرفته، وي را نصيحت كرده و به افشاي چهره ستم پرداختند. (4) رژيم شاه در تاريخ شانزدهم مهر )1341

ص: 4789

ه.ش) با طرح لايحه انجمن هاي ايالتي و ولايتي، نمايش ضد ديانت را به اجرا درآورد، زيرا به موجب اين لايحه واژه اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان حذف گرديد و نيز انتخاب شوندگان به جاي آن كه مراسم تحليف را با قرآن به جاي آورند، از اين پس مي توانستند با كتابي آسماني اين كار را انجام دهند. امام خميني در تاريخ 28 مهر )1341 ه.ش) طي تلگرافي مفصل به نخست وزير وقت (علم) رژيم را از اين خلاف ديني و قانوني برحذر داشت و به وي هشدار داد: علما و مسلمانان در اين موارد ساكت نخواهند ماند. (5) هم چنين امام در تلگرافي ديگر از شاه خواست، دولت را ملزم نمايد تا از قانون اساسي پيروي كند و از جسارت به ساحت مقدس قرآن كريم استغفار نمايد. «اسدالله علم» در مقابل اين هشدارها راه بي اعتنايي را پيش گرفت و در پانزدهم آبان )1341 ه.ش) به جاي عذرخواهي، هرگونه اخلال گري را محكوم كرد. سرانجام حدود يك هفته بعد، موافقت خود را با خواسته علما و از جمله امام خميني اعلام داشت، امام با فراستي كه داشت، فرمود: لايحه اي كه به تصويب هيئت دولت رسيده، اين گونه از اعتبار ساقط نمي شود و نخست وزير بايد در روزنامه ها به طور رسمي

ص: 4790

اعلام كند كه تصويبنامه مذكور لغو گرديده است. از اين رو هيئت دولت پس از 57 روز مقاومت و خالفت شديد امام و ساير مراجع عظام و امت مسلمان ايران، اين لايحه را غير قابل اجرا دانست و اين ماجرا پايان پذيرفت. (6) دو ماه پس از اين توطئه، در دي ماه سال 1341 بازي انقلاب شاه و مردم به گوش رسيد و انقلاب سفيد شامل شش اصل اعلام گرديد. در ششم بهمن - كه روز راي گيري براي تثبيت اين حركت مذموم بود - شهرهاي قم، تهران، مشهد و بسياري از نقاط ديگر با درايت علما يكپارچه تعطيل گرديد و مردم به عزاي عمومي نشستند. عصر سالروز شهادت امام صادق (ع) كه با ايام نوروز سال 1342 مقارن بود، مدرسه فيضيه مورد يورش وحشيانه و خونين ماموران حكومت پهلوي به فرماندهي سرهنگ مولوي قرار گرفت، و به رغم مخالفت برخي از ياران - كه مي ترسيدند به آقا آسيبي رسد - به سوي مدرسه مذكور حركت كرد و در اين مكان مقدس، ضمن افشاي ماهيت رژيم منحط شاهنشاهي چنين فرمود: «ناراحت و نگران نشويد، ترس و هراس را از خود دور كنيد... دستگاه حاكمه با ارتكاب اين جنايت، خود را رسوا و مفتضح ساخت و ماهيت چنگيزي خود را به خوبي نشان داد،

ص: 4791

... ما پيروز شديم...» (7) امام در اربعين شهداي فيضيه طي اعلاميه اي خطاب به امت مسلمان ايران، مراتب اندوه خود را از هتك حرمت حوزه هاي علميه و روحانيان اعلام داشت و در پايان تاكيد نمود: «... من مصمم هستم از پاي ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خود بنشانم و در پيشگاه مقدس حق تعالي با عذر وفود كنم. شما هم اي علماي اسلام مصمم شويد و بدانيد پيروزي با شماست.» (8) ساعت چهار بعد از ظهر عاشوراي سال 1342 كه با سيزدهم خرداد اين سال مصادف بود، امام به سوي مدرسه فيضيه رهسپار گرديد تا بيان هاي تاريخي خود را در اجتماع گروه كثيري از مردم قم، روحانيان و هيئت هاي عزادار كه از ديگر نقاط به قم آمده بودند، ايراد نمايد. امام در اين سخنان كوبنده و افشا كننده، حمله ماموران شاه به فيضيه را به واقعه عاشورا تشبيه كرد; سپس اين توطئه را از نقشه هاي رژيم غاصب صهيونيستي دانست و دستگاه طاغوت را دست نشانده اين غاصبان و اشغالگران قدس معرفي نمود. (9) اين سخنراني، رژيم پهلوي را بيش از گذشته نزد مردم حقير و رسوا كرد; از همين رو به دستور شاه، ماموران نظامي در نيمه شب پانزدهم خرداد )1342 ه.ش) از ديوار بالا آمده و وارد منزل

ص: 4792

امام شدند و آقا را دستگير كردند تا به تهران ببرند. (10) وحشت و آشفتگي در چهره دژخيماني كه امام را به تهران مي بردند، به خوبي هويدا بود; به همين دليل ديوانه وار ماشين مي راندند و از توقف در راه احتراز مي كردند. امام در مقام دلداري به آنان فرمود: اين قدر وحشت زده نباشيد، در اين بيابان كسي نيست كه به شما تعرضي برساند. قوت قلب و شجاعت امام در حدي بود كه كوچك ترين تزلزلي به دل راه نداد، بلكه به ماموراني كه او را مي بردند تسلي مي داد. (11) ماموران و افراد ديگري كه در زندان بودند از امام مي ترسيدند، چنان كه خودشان فرموده اند: «در جايي دور از پادگان وضو مي گرفتم، از من خيلي واهمه داشتند و سربازان، افسران و درجه داران مقيد بودند كه مرا نبينند» . در اعتراض به دستگيري و حبس رهبر انقلاب، مردم مسلمان حماسه خونين قيام پانزدهم خرداد را پديد آوردند كه شعله هاي مقدس آن، حكومت پهلوي را در معرض تهديد قرار داد. به همين دليل بعد از ده ماه، آقا از زندان و حصر آزاد شدند. ايشان پس از آمدن به قم در هر فرصتي بر عليه استبداد و فجايع شاه سخن مي گفت. چند ماه پس از رهايي امام از اسارت، اسدالله علم لايحه

ص: 4793

مصونيت اتباع امريكايي شاغل در ايران را به مجلس سنا برد و پس از عزل او، حسنعلي منصور آن را به دست سناتورهاي مزدور به تصويب رسانيد. وي اين لايحه را كه به «كاپيتولاسيون» موسوم است به مجلس شورا برد و در 21 مهر 1342 از تصويب وكلاي وابسته گذرانيد. امام به محض آگاهي از اين خيانت، تلاش گسترده اي را براي خنثي نمودن اين حركت وقيحانه آغاز كرد و در روز بيستم جمادي الثاني سال 1383 ه.ق (چهارم آبان 1343( به رغم تهديدهاي جدي رژيم با صلابتي خاص، نطق معروف خود را بر عليه اين لايحه ايراد نمود و طي آن ضمن حمله شديد به طرح هاي اسارت بار و ضد اسلامي رژيم و اعلام خطر به علما، مراجع، حوزه هاي علميه، ارتش و مسلمانان ايران با صراحت فرياد زد: رئيس جمهور امريكا بايد بداند كه امروز در پيش ملت ما از منفورترين افراد بشر است. امروز تمام گرفتاري هاي ما از امريكا است. امام علاوه بر سخنراني، بيانيه اي كوبنده عليه لايحه مزبور صادر نمود كه در سراسر كشور بازتاب وسيعي داشت. مردم با اين افشاگري بيش از گذشته از امريكا و رژيم شاه (به خاطر حمايت از بيگانگان و تحقير ملت ايران) تنفر پيدا كردند. رژيم چاره كار را در تبعيد امام از ايران ديد

ص: 4794

و منزل آقا در سحرگاه سيزدهم آبان 1343 به محاصره صدها كماندوي چترباز درآمد. رهبر انقلاب اسلامي دستگير و از طريق فرودگاه مهرآباد تهران به بورساي تركيه تبعيد شد. امام پس از يك سال تبعيد، به نجف اشرف انتقال يافت، (12) اما اين برنامه ها در مجاهدت ها و تلاش هاي مبارزاتي آن روح قدسي، نه تنها هيچ گونه اثري منفي نداشت، بلكه ايشان در ادامه مبارزه، مخالفت با امريكا را به طور گسترده تر، جدي تر و عميق تر در برنامه هاي سياسي خود قرار دادند و مردم مسلمان ايران و حتي مسلمانان جهان را نسبت به اين جرثومه فساد و تباهي، آن چنان عصباني ساختند كه در سراسر جهان اسلام نفرت به امريكا چون موجي بزرگ درآمد و شعار مرگ بر امريكا همه گير شد. وقتي رژيم پهلوي طرح سپاه دين را مطرح كرد، تا به بهانه اعزام سپاه دين، روحانيان را از حوزه ها جدا كند و آن ها را به سوي نقاط دورافتاده و مرزي روانه سازد. امام طي پيامي خطاب به طلاب علوم ديني فرمود: «نگران نباشيد، تزلزل به خود راه ندهيد، تعليمات نظامي را با كمال جديت دنبال كنيد. باشد كه چون حضرت موسي (ع) كه در آغوش فرعون بزرگ شد و اساس ظلم و جور را درهم پيچيد، شما هم ريشه هاي فساد و ظلم

ص: 4795

را از بيخ و بن درآوريد.» (13) چون در سال 1350 ه.ش، بار ديگر از سوي نظام طاغوتي طرح «سپاه دين» به اجرا درآمد، امام در پيامي آتشين و هشدار دهنده، فرمودند: «نغمه سپاه دين در شرايطي ساز مي شود كه دستگاه جبار، دست جنايت كار اسرائيل را در تمام شئون اقتصادي، سياسي و نظامي ايران باز گذاشته است، بسياري از علماي اعلام و ملت شريف ايران در زندان، تبعيد و تحت شكنجه به سر مي برند و جوانان غيور وطن خواه، اعدام و تيرباران مي شوند... اين جانب اعلام خطر مي كنم.» (14) در سال 1350 ه.ش امام وقتي متوجه گرديد كارگزاران رژيم منحوس پهلوي، مي خواهند جشن هاي 2500 ساله برگزار كنند، در پيامي فرمود: «از جمله مصيبت ها، برگزاري جشن منحوس دو هزار و پانصد ساله شاهنشاهي است كه خدا مي داند چه مصيبت و سيه روزي به بار مي آورد.» (15) از اين زمان تاريخ ايران كه بر مبناي هجرت حضرت رسول اكرم (ص) بود به سال شاهنشاهي تغيير كرد. امام در برابر اين بي حرمتي موضع گيري شديد نمودند و در پيامي رژيم پهلوي را از ننگين ترين حكومت ها معرفي كردند و فرمودند: «مسلمين براي مجد و عظمت اسلام و آزادي فلسطين در خاك و خون مي غلتند، ولي شاه ايران براي رژيم مبتذل شاهنشاهي جشن و سرور به پا مي كند.»

ص: 4796

(16) در سال 1352 ه.ش در حالي كه اختناق بسيار شديدي بر ايران حاكم بود، امام اين گونه افشاگري كرد: «... در اين دهه سياهي كه گذشت جز فقر و ذلت و اختناق، قتل هاي دسته جمعي، تيرباران و اعدام هاي غير قانوني و انباشتن زندان ها از علماء روحانيون و جوانان ملت اسلامي چيزي عايد ملت ستم ديده ايران نگرديده... اكنون سكوت در مقابل اين نقشه ها و فجايع در حكم انتحار است «استقبال از مرگ سياه و سقوط يك ملت بزرگ مي باشد.» (17) در اسفند ماه سال 1353، شاه كه به تصوري باطل خود را در اوج قدرت مي ديد، موجوديت حزب رستاخيز را اعلام كرد و عوامل رژيم، مردم را تهديد كردند كه اگر در اين حزب ثبت نام نكنند، دستگير و زنداني مي شوند. (18) امام فرياد زدند: «شركت در حزب رستاخيز حرام و كمك به ظلم و استيصال و از بين بردن مسلمين است و مخالفت با آن از روشن ترين موارد نهي از منكر است. اين حزب تحميلي مخالف قانون اساسي و موازين بين المللي است.» (19) به مناسبت پنجاهمين سال سلطنت پهلوي در سال 1355 ه.ش جشن هايي در ايران برپا گرديد كه با عيد سعيد فطر هم زمان بود. امام با صلابت و شجاعتي خاص در پيامي خاطرنشان ساخت: «براي مسلمين در وضع

ص: 4797

حاضر عيدي نمانده است... ايران مركز تاخت و تاز اجانب خصوصا امريكا و ايادي خبيثه آن است.» (20) تصميم جدي و قاطعيت امام در مورد هر چه كه به عنوان وظيفه و تكليف شرعي تشخيص مي دادند تا حدي بود كه اگر دنيا و اهلش با ايشان مخالفت مي كردند از آن منصرف نمي شدند، شهيد آيةالله محمد رضا سعيدي مي گويد: به امام عرض كردم شما را تنها مي گذارند، فرمودند: «اگر جن و انس يك طرف باشند و من يك طرف، حرفم همين است كه مي گويم.» (21) امام از آن روز كه پا به ميدان نهاد و با حكومت فساد به ستيز پرداخت، نه تنها براي يك لحظه پاي سرسختي و استقامتش سست نشد، بلكه هر روز استوارتر و قاطع تر گرديد. او در برخورد با خواص و نيروهاي خودي و افراد آشنا نيز همين صلابت را توام با صراحت داشت و در اجراي موازين شرعي و عمل كردن به وظيفه الهي از هيچ كس پروا نداشت و مي فرمود: «با خداي خود پيمان بسته ام كه رضاي او را بر رضاي مردم و دوستان مقدم دارم. اگر تمام جهان عليه من قيام كنند دست از حق و حقيقت برنمي دارم، من كار به تاريخ و آن چه اتفاق مي افتد ندارم. من تنها بايد به وظيفه شرعي خود

ص: 4798

عمل كنم.» (22) همو در جاي ديگر هشدار دادند: «دفاع از اسلام و نظام شوخي بردار نيست و در صورت تخطي هر كس در هر موقعيت، بلافاصله به مردم معرفي خواهد شد.» (23) ايشان در همين مورد تاكيد نمودند «...بارها اعلام كرده ام كه با هيچ كس در هر مرتبه اي كه باشد، عقد اخوت نبسته ام. چهار چوب دوستي من در درستي راه هر فرد نهفته است، دفاع از اسلام و حزب الله اصل خدشه ناپذير جمهوري اسلامي است... كساني كه از منافقين و ليبرال ها دفاع مي كنند، پيش ملت عزيز و شهيد داده ما راهي ندارند.» (24) امام بر اين باور بود كه در افراد ملي گرا و مدافعان دروغين آزادي، نوعي انحراف ديده مي شود و اگر آنان به تشكيلات اجرايي و حكومتي راه يابند به اسلام و مسلمانان چنان ضربه اي خواهد خورد كه طي سال هاي متمادي، بايد خسارات و عوارض مخرب آن را تحمل كرد. به همين دليل كوتاه شدن دست اين افراد را از قواي سه گانه عنايت الهي دانست و افزود: امكان دارد اين اشخاص با برنامه هاي خود فسادي پديد آورند كه از ضرر منافقان بيش تر و حتي بالاتر است. (25) و در جايي فرمود: «انقلاب به هيچ گروهي بدهكاري ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاي فراوان خود را به

ص: 4799

گروهك ها و ليبرال ها مي خوريم. آغوش كشور و انقلاب هميشه براي پذيرفتن همه كساني كه قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است، ولي نه به قيمت طلب كاري آنان از همه اصول...» (26) گروهي از افراد خودي، اعم از روحاني و دانشگاهي براي جلب رضايت افراد ليبرال مطالبي را مطرح كردند كه موجب ياس و حرمان مردم نسبت به انقلاب اسلامي و دستاوردهاي آن مي گرديد. امام در فراز پيامي كه صادر فرمودند جواب اين گونه اشخاص را چنين دادند: «... نبايد براي رضايت چند ليبرال خودفروخته در اظهار نظرها و ابراز عقيده ها، به گونه اي غلط عمل كنيم كه حزب الله عزيز احساس كند جمهوري اسلامي دارد از مواضع اصولي اش عدول مي كند. تحليل اين مطلب كه جمهوري اسلامي ايران چيزي به دست نياورده يا ناموفق بوده است، آيا به سستي نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمي شود؟» (27) يكي از جنبه هاي جالب در سيره سياسي و اخلاق مبارزاتي امام كه شجاعت و شهامت او را به اثبات مي رساند، ستيز با تحجر و جمودگراياني است كه افق ديدي تنگ و آگاهي ناقص و اندكي دارند و با هرگونه تحول و ابتكاري مخالفند و يافته هاي تخيلي و تصورهايشان را عين حقيقت دانسته و بر اين اساس معارف اسلامي و فرهنگ قرآن و

ص: 4800

عترت را از چهارچوب فكر منجمد خود فراتر نمي برند. آن حكيم گران مايه و رهبر فرزانه در طول ساليان دراز مبارزه فرهنگي، سياسي و اجتماعي ضمن آن كه نقش حقايق قرآني و روايي را در پي افكندن طرحي نو در جامعه دريافته بود، به حركت هاي منفي جاهلان و تنك مايگان در وارونه سازي ابعاد معنوي و زندگي ساز قرآن پي برد و جسورانه فرياد زد: «اي حوزه هاي علميه، دانشگاه هاي اهل تحقيق، به پا خيزيد و قرآن كريم را از شر جاهلان متنسك و عالمان متهتك كه از روي علم و عمد به سوي قرآن تاخته و مي تازند، نجات دهيد.» (28) ايشان در كتاب ولايت فقيه مي فرمايند: «امروز جامعه اسلامي طوري شده كه مقدسين ساختگي جلو نفوذ اسلام و مسلمين را مي گيرند و به اسم اسلام، به اسلام صدمه مي زنند.» (29) چون شماري از مقدس نماها در برابر انديشه هاي پويا، روحانيان مبارز و باورمندان به ستيز با استبداد و استكبار قرار گرفتند و خاستگاه استعمار را مبني بر اين كه روحانيت نبايد در سياست دخالت كند، جاهلانه پي گرفتند و به جامعه القا كردند كه جاي علماي دين در مسجد است و نه عرصه هاي اجتماعي - سياسي، امام كه از اين برنامه هاي آنان دل پرخوني داشت، فرمود: «... اين گونه افكار

ص: 4801

ابلهانه به استعمارگران و دولت هاي جائر كمك مي كند كه وضع كشورهاي اسلامي را به همين صورت نگه دارند و از نهضت اسلامي جلوگيري كنند. اين ها افكار جماعتي است كه به مقدسين معروف اند و در حقيقت مقدس نما. بايد افكار آنان را اصلاح كنيم و تكليف خود را با آن ها معلوم سازيم، چون اين ها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بسته اند.» (30) و هشدار مي دهند كه: «... امروز عده اي با ژست تقدس مآبي، چنان تيشه به ريشه دين و انقلاب و نظام مي زنند كه گويي وظيفه اي غير از اين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان احمق در حوزه هاي علميه كم نيست، طلاب عزيز لحظه اي از فكر اين مارهاي خوش خط و خال كوتاهي نكنند. اين ها مروج اسلام امريكايي اند و دشمنان رسول الله.» (31)

پى نوشت ها

: 1. مجله حوزه، شماره 49، ص2 .150. سرگذشت هاي ويژه، ج چهارم، ص3 .14. صحيفه نور، ج20، ص4 .227. عقيقي بخشايشي، خاطرات آية الله پسنديده، يكصد سال مبارزه روحانيت مترقي، ج دوم، ص5 .77 -79. زندگي نامه سياسي امام خميني، محمد رجبي، ص6 .175. محقق معاصر استاد علي دواني گزارش اين مقاومت و قيام را در كتابي تحت عنوان نهت دو ماهه روحانيون كه در 15 ديماه 1341 انتشار يافت، آورده است. 7.

ص: 4802

صحيفه نور، ج اول، ص8 .63. فرازهاي فروزان، ص9 .405. نك: صحيفه نور، ج اول، ص10 .91 -93. بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج اول، ص11 .468. صحيفه دل، ص12 .37. نك: دواني، علي، نهضت روحانيون ايران، ج چهارم، ص331 -302، ج پنجم، ص1 -122; حكيمي، محمد رضا، تفسير آفتاب، همگام با خورشيد، اسماعيل فردوسي پور، ص13 .147 -177. صحيفه نور، ج اول، ص14 .190. همان. 15. همان ص16 .158. همان، ص17 .165. همان، ص18 .207. امام خميني از تبعيد تا پيروزي، ص19 .35. صحيفه نور، ج اول، ص20 .214. همان، ص21 .324. سيروس پرهام، انقلاب ايران و مباني رهبري خميني، ص22 .76. روزنامه كيهان، شماره 23 .16447. محمدي ري شهري، محمد، خاطرات سياسي، ص24 .294. همان، ص289 و نيز حديث بيداري. 25. مجموعه آثار يادگار امام، ج اول، ص26 .632. صحيفه نور، ج21، ص27 .96. ويژه نامه يكصدمين سال ميلاد امام خميني، روزنامه كيهان، مهر 1378، ص28 .4. مجله آينه پژوهش، شماره 58، ص29 .3. ولايت فقيه، امام خميني، ص30 .195. همان، ص31 .130. دليل آفتاب، ص641. غلامرضا گلي زواره

ص: 4803

حلقه وصل

21 چكيده: تبيين انديشه هاي حضرت امام از بستر كلام يادگار امام از جمله نكات مهم و اصولي كه در آستانه بيستمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي بايد بدان پرداخت، شناخت عميقتر، دقيقتر و تحليلي از نوع قرائتي است كه امام از اسلام داشتند. بي ترديد براي تدوين تاريخ انقلاب به عهده ماست كه تا هنوز بسياري از وقايع و حقايق و اتفاقها در ذهن و خاطر بسياري زنده است بهتر است آنها را ثبت، مكتوب و ماندگار كنيم. غير از مجموعه تاليفات و آثار ارزشمندي كه از امام به عنوان ثقلين برايمان مانده است كه دقيقترين و صحيحترين منبع نيز هستند، بازشناخت انديشه ها، تلقيها و برداشتها و نگرشهاي نزديكان امام ما را در كسب حقيقت خط امام ياري خواهد داد. از آن ميان "حلقه وصل" امت با امام حضرت حجة الاسلام والمسلمين مرحوم حاج احمد آقا يادگار امام و تبيين انديشه هاي ايشان به لحاظي يكي از ارزشمندترين و مهمترين منابع تحقيقي تحليلي محسوب مي شود. همان گونه كه برخي ازانديشمندان و همسنگران آن مرحوم اشاره كرده اند، با نظر داشت به انصاف بايد به اين نكته اساسي پرداخت. شخصيت مرحوم احمد آقا تحت تاثير مستقيم و بهره مند از نفس مسيحايي امام عزيزمان بود. يكي از نعمتها و الطاف خاص الهي را شامل حال داشت كه بيشتر عمرشان را در كنار امام سپري

ص: 4804

كرد. قلم تقدير چنان رقم خورده بود كه ايشان در شرايطي كه در ميانه راه عمر بود، بسيار زودتر از باور همه، نداي حضرت حق سبحانه و تعالي را لبيك گويد و در حالي كه واقعا پس از ارتحال جانسوز امام مي توانستيم بوي گل را از گلاب استشمام كنيم، سراي باقي را به منزل فاني ترجيح داد و عاشقانه در جوار پير و مراد و پدر و امام خويش به آرامش ابدي فرو رفت و ما مانديم واندوهي ديگر. سوگي سنگين، دلي شكسته و مثنوي بلند هجرت آن مريد و مراد، ما مانديم و تنهايي، ما مانديم و خاطرات ماندگار امام و يادگار امام. اگر چه آن عزيزان به يك اشاره و گوشه چشم حضرت جانان، مرغ جان را از قفس تن و مضيق جسم رها ساختند، اما يادشان همواره زمزمه لب مستان است از آن رو كه از ياد فراموشان نيستند. به ياد آن سخن ماندگار يادگار يادگار امام حضرت حجةالاسلام والمسلمين حاج حسن آقاي خميني مي افتم كه در مراسم سوگ پدر فرمود مرحوم حاج احمد آقا گنجينه اي از اسرار را با خويش در دل خاك برد. همواره در طول تاريخ چنين بوده است كه با وجود بزرگمردان و شخصيتهاي سترگ علمي - سياسي، ديگران يا در سايه آنها قرار

ص: 4805

مي گرفتند و يا چون دراندازه و حد آنان نبودند، امكان بروز و تجلي حد خويش را نيز تا حدي از دست مي دادند.بي آنكه در عظمت و شكوه و بزرگي و كيان حضرت روح الله،اندك ترديدي روا داشته باشيم، بايد به اين مهم بپردازيم كه مرحوم حاج احمد آقا بي ترديد يكي از شخصيتهاي سرآمد و از مبارزان عصر خود بود. مردي كه در بسياري از مواقع رگ جانش به جان امام و انقلاب پيوند خورده بود چه بسا بزرگمنشي و خودسازي ايشان بتواند مدخل و سر فصل مهم ديگري از شناخت انقلاب و امام باشد. از آن رو كه آن عزيز به واقع، نه در حرف، به تمامت، روي خويش پا گذاشته بود. هرگز چه در دوران حيات امام و چه در سالهاي كوتاه جدايي از محبوب خويش، به فكر تعلقات و دنياگرايي و حتي طرح خود نبود. هرگز به حسابگريهاي رندانه اي كه برخي را در چنبره خود گرفتار مي سازد نينديشيد. تذكار اين نكته مهم است كه آن بزرگوار اگر لب نمي گشود و اگر خويش را در سايه امام گم مي كرد، از انقلاب و خطرات آن، دشمن و انحرافات، بركات، مواهب و سرنوشت انقلاب بي خبر نبود. سالهاي تبعيد امام و حضور مرحوم حاج احمد آقا در صحنه، آن هم در

ص: 4806

شرايطي كه بسيار جوان بود، دليلي بر دردمندي و دردشناسي و معرفت ايشان به شرايط زمان و مكان است. مي دانيم كه مردان بزرگ، سخنان و مواضع، روابط و كردارشان نيز بسيار حساس و سرنوشت ساز است. كساني هم كه امكان همراهي و قرب به مردان بزرگ را دارند از موقعيتهاي خاصي بهره مند مي شوند. تصور بفرماييد شرايط و موقعيتي را كه مرحوم احمدآقا در خانواده و يت حضرت امام داشت. بي ترديد شناخت و زواياي ناگفته زندگي چنين افرادي ما را به نكات و اطلاعات بسيار مهم و حساس راه مي برد. اين قبيل افراد در شرايطي به سر مي برند كه اگر خداي ناكرده حتي عبارتي - تصميمي، حكمي، سخني، مشورتي و... را زودتر از مهلت يا ديرتر از وقت بيان كنند چه بسا لطمات و خسارات جبران ناپذيري را در پي دارد. با مرور به زندگي يادگار امام به نقش مديريتي و مشورتي ايشان به عنوان محرمي صبور و شكيبا پي مي بريم. مي دانيم كه امام عزيز، تنها با يك اشارت آنجا كه احساس تكليف مي كرد خط بطلان بر كفر و نفاق و فسق و فجور و هر باطلي مي كشيد و با يك لبخند، ره گم كردگان را به وادي هدايت مي كشاند. به خوبي مي دانيم كه يادگار امام به جهت حساسيت موقعيت و شرايط مي توانست با يك تلفن

ص: 4807

يا دست خطي كوتاه و موجز و چند كلمه اي، در پناه نفوذ امام حكم براند و خط فرمان بنويسد، اما راستي در تاريخ معاصر ايران كجا هاروني رازپوشتر از حاج احمد آقا براي موسايي چون امام سراغ داريد؟ اينك كه دفتر ايام و مجموعه مصاحبه ها، مكاتبه ها، سخنرانيها و خاطرات آن يادگار امام را از سر تامل و يا درنگ مرور مي كنيم و باز مي خوانيم، به نكات بسيار مهم و حساس و دقيقي برمي خوريم كه شايد تاكنون بدان نرسيده باشيم، و يا حتي به ذهنمان خطور نكرده باشد كه اندكي به آنان بپردازيم. راستي اينك كه غبار نسيان از درخشش آن گوهر معرفت رخ پوشانيده است، شايد هم مثل بسياري از مواقع آرا و سخنان آن عزيز را به تعجيل خوانده و آنچنان كه شايسته ايشان بوده بر آن تامل نكرده ايم. اين روزها كه صحبت صدور انقلاب و توسعه سياسي مطرح است. بد نيست به برخي اشارات آن مرحوم بينديشيم كه از شناخت ايشان گواهي مي دهد. يادگار امام در ديداري كه با مسئولان برگزاري مراسم بزرگداشت دهه فجر در ارديبهشت 1370 داشته اند سخنان ارزشمندي را فرموده اند. ايشان به تفسيري نو از قانون اساسي و حكومت اسلامي و اصول مهم آن مي پردازند كه خود فصلي جديد در تحليل حكومت اسلامي است. آن بزرگوار در سخناني

ص: 4808

بسيار كوتاه مواضع نظام و اصول راهبردي و دستورالعمل اجرايي اش را كنار هم گذاشته و به ملت درس مي دهد. نخست اينكه انقلاب اسلامي موجب پيوند جنبشهاي ديني و اسلامي و ملي است. به جهت قدمت و سابقه طولاني و دهها عوامل و شرايط ديگر سياسي - تاريخي در ايران، چه خواسته و چه ناخواسته همواره برخي بحث ملي گرايي، مليت، قوميت را در ايران مطرح كرده اند. متاسفانه در چند دهه اخير چنان پيش آمده است كه ملي گرايي و بزرگداشت و تجليل از مناسبتهاي تاريخي - ملي گويا به نوعي تقابل و تضاد با شعاير مذهبي و اسلامي برابر شده است. شايد دامن زدن آگاهانه به بعد ايرانيت و اسلاميت در قبل ازانقلاب اسلامي،انديشمندان و محققان را بدين وادي كشايند و به جاي تحقيق براي يافتن رگه هاي همسويي و همراهي بيشتر، از جانب رژيم پهلوي در جهت تفرقه و فاصله گرفتن اين دو مدخل سوق داده مي شد. سعي مي شد حتي به لحاظ تاريخي در پي شواهد و قرايني بگردند تا مستمسك باشد براي شكست رقيب نه براي استحكام پايه ها و زمينه هاي وحدت و خدمت دو تفكر يا دو تمدن. نكته سنجان و تيز فهمان به خوبي مي دانند كه سياستمداران و برنامه ريزان فرهنگي نظام طاغوت افراد چندان بي مايه و ضعيفي هم نبودند.

ص: 4809

اين سياست را آگاهانه دنبال مي كردند. و در يك كلام سعي داشتند با اصالت بخشي به ايران و ايراني بستر مخالفت با اسلام و اسلاميت را در اين كشور حاصل آورند. وقتي پرده ها فرو افتاد روشن شد كه، همه در راستاي ضديت با تفكر اسلامخواهي و اسلام مداري بود; البته شيوه ها، راهها، زاويه ها، تلقيها و مواضع آنها متغير بود، يك روز با بهانه نژادپرستي و حمله اعراب به ايرانيان، تهاجمهاي خود را شروع مي كردند. ايرانيان را در مقايسه با اعراب با فرهنگ، متمدن، بهره مند از قدمت تاريخي، اجتماعي معرفي مي كردند، به گونه اي جهت دار كه بگويند آنچه از جانب عربها به ايران آمده است محكوم، مردود و تحميلي است. صد افسوس كه اكثر متفكران همان روز كه از تب مهر غرب و تمدن غرب گرم بودند هرگز بيگانه تلقي نمي شدند. البته بحث ايران و عرب متاسفانه امروز هم براي جلوگيري از وحدت و يكپارچه شدن مسلمانان در دستور كار اردوگاه غرب و امپرياليزم و بخصوص صهيونيزم جهاني است. وگرنه چه ضرورتي دارد كنفرانس سران عرب بگذارند و صرفا نژادپرستي و قوميت عرب و پان عربيسم عامل و فلسفه تشكيل اين كنفرانس باشد تازه هيچ دردي را هم از جهان عرب مداوا نكنند. اينك كه پس از سالها فاصله و گذشت روزگار از آن روزها مي گذرد،

ص: 4810

به فلسفه وجودي تاليف برخي از آثار استاد شهيد مطهري و ساير متفكران چون دكتر شريعتي پي مي برم. استاد مطهري در آن روزگار به تاليف كتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ايران پرداخت تا آن دو جناح را به هم نزديك كند، آنها را به خود بياورد، دست شيطنت انگيز و تفرقه افكنانه استعمار را روشن كند، به روشنفكران، عالمان ديني، روحانيون بگويد به هوش باشيد كه ايران بي اسلام و اسلام بي ايران هر كدام كمبود و ضعف دارند. اينك سخنان روشنگر يادگار امام را مرور مي كنيم تا با بازگشت به شرايط تاريخي كشور دريابيم كه در تحليل تاريخ انقلاب و بركات و نتايج و ثمرات آن، ايشان نكته سنجي كرده اند: "گراميداشت ايام مبارك فجر انقلاب اسلامي، يكي از مهمترين جشنهاي اسلامي است و حكم تجليل از شعاير مذهبي و ملي را دارد. عظمت چنين روزهايي را تاريخ كمتر شاهد بوده است و عظمت و سترگي چنين روزهايي براي بسياري از جهانيان هنوز ناشناخته است، مگر كساني كه قلبهايشان با نور ايمان مانوس است." (1) نكته ديگر در سخنان ايشان، اصلاح انديشه و تلقي انديشمندان خارجي بخصوص علاقه مندان انقلاب اسلامي نسبت به چهره واقعي انقلاب و نيز تجارب واندوخته هايي است كه بيان و تدوين آنها براي شيفتگان انقلاب اسلامي بسيار مفيد و ضروري است. راستي چرا يادگار امام از ميان

ص: 4811

هزاران هزار تجربه و خاطره، بازگويي حرفها و خاطره اي از زندگي امام، بر اين نكات آنهم به مسئولان ستاد برگزاري دهه فجر مي پردازد. اگر همتي بلند و دستي توانا از آستين غيرت علمي بيرون آيد و به بررسي تحريفهاي تاريخي، بپردازد، در آن صورت بهتر و بيشتر به حساسيت سخنان آن عزيز پي مي بريم. بسياري از مصايب، جنگها، آتش افروزيها و تجاوزات انديشه در جهل دارد، جهلي كه همواره متفكران و معماران تفكر جهان در راستاي مبارزه با آن حركت كرده اند و چه بسا خود متفكران هم در دايره خواستها و نيات پنهاني و شوم سياستمداران گرفتار آمده، تطميع شده، به همكاري با آنها پرداخته اند. و مگر نه اينكه فلسفه بعثت انبيا و اولياي الهي، نجات بشر از جهل و ناداني است؟ امروز اقوام، ملتها و كشورها در جهلي آگاهانه غوطه ورند. شايد در تضاد يا ناهمنشيني جهل و آگاهي جاي درنگ باشد. اين جهل بسيار خطرناكتر از جهل مركب است. فتنه گران و آشوبگران تاريخ هميشه افراد جاهلي به معناي مصطلح نيستند. استكبار جهاني به خوبي از تاثيرگذاري افكار اسلامي بين جوامع مسلمان مستضعف باخبر است. ساده انديشي است اگر معتقد باشيم اردوگاه استكبار همه تصميمهايش را از روي جهل و ناداني مي گيرد. درست است كه اسلامي كه استكبار مي خواهد با اسلام واقعي و ناب،

ص: 4812

اسلام محمدي و اسلامي كه امروزه در جهان، موسوم به نام امام خميني است يعني اسلام خميني تفاوت بسيار دارد. اما اردوگاه استكبار به خوبي مي داند كه براي سيطره بر كشورهاي مسلمان بايد از راه اسلام وارد شود، منتها قرائت و نگرشي كه از اسلام دارد آن است كه امروز براي غرب خطرناك نيست.مانع چپاولگري و تجاوز غرب در كشورها نمي شود. غرب حاضر است براي بقا و تداوم آن اسلام بي خطر و بي خاصيت حتي اعتبار رسمي هم تصويب و تخصيص دهد. به دقت نظر و نكته سنجي ديگر يادگار امام در زمينه شناخت دستگاههاي تبليغاتي استكبار از خلال اين سخنان پي مي بريم: "بايد در زمينه معرفي و شناساندن ابعاد گوناگون انقلاب اسلامي و انتقال تجربيات به ميهمانان خارجي تلاش مضاعفي را به كار بگيريم، زيرا دستگاههاي تبليغاتي استكبار هميشه در جهت مخدوش ساختن چهره انقلاب و نظام عمل كرده است و در نتيجه عظمت و پشتوانه الهي انقلاب اسلامي براي بسياري از شيفتگان انقلاب اسلامي و راه امام خميني (س) در خارج از كشور به درستي شناخته نشده است، و يا تحت تاثير تبليغات سوء دشمنان بوده است." (2) نكته اول اينكه انقلاب را نبايد يك بعدي ديد. بلكه بايد به ابعاد گوناگون آن توجه داشت. دوم اينكه بايد ملت ايران تجارب ارزشمندي را

ص: 4813

در جريان انقلاب اسلامي كسب كرده است. سوم اينكه براي معرفي چهره واقعي انقلاب بايد تلاش مضاعف كرد و از فرصت حضور ميهمانان خارجي در ايران به طور تمام و كمال استفاده كرد چهارم اينكه، دستگاههاي تبليغاتي استكبار هميشه چهره انقلاب را مخدوش معرفي كرده اند. به همين جهت است كه هنوز در خارج از ايران حتي بين شيفتگان و علاقه مندان انقلاب اسلامي در سراسر جهان، يا شناخت عظمت و پشتوانه الهي انقلاب اسلامي و راه امام خميني حاصل نيامده است يا متاثر از تبليغات غلط و مخدوش استكبار بوده است. البته يك نكته را هم بايد در حاشيه سخنان روشنگرانه يادگار امام يادآور شد كه در بررسي انقلاب اسلامي و ميزان صدور يا علت عدم صدور آن در خارج از كشور بايد گفت: چه بسا به جهت دوري از ايران و عدم دسترسي به منابع اصيل و دقيق يا نبود پوشش خبري - تبليغي يا محدوديتهاي سياسي در كشورهاي ديگر حتي كشورهاي اسلامي يا حتي وجود منابع و مآخذي منحرف و كاملا ضد شيعي كه از سوي كينه ورزان نسبت به انقلاب اسلامي، تامين شده است آنها از قرائت واقعي و صحيح اسلام كه امروز نماد روشن و شفاف و تمام عيارش را بايد در امام و خط امام سراغ گرفت بي بهره مانده اند. به همين جهت

ص: 4814

است كه سران كشورها همواره در برابر امام و افكار وانديشه هاي امام احساس خطر مي كنند، و طبيعي است كه آدمي در برابر خطر جبهه بگيرد يا حداقل از خطر بگريزد. چه بسا فلسفه تاكيدهاي امام در ملاقاتهاي متعارف و پيامهاي مختلف درك همين واقعيت بود كه صداي واقعي امام يا به خارج از كشور و گوش مشتاقان انقلاب اسلامي نمي رسيد يا ضعيف مي رسيد و يا به تعبير اصحاب صدا و سيما با پارازيت و غيرمفهوم بود. نكته ديگر در سخنان حاج احمد آقا اين است كه انقلاب ما از آنجا كه به فرموده حضرت امام "انفجار نور بود و نور خدا را در كشور متجلي ساخت" مي توانست براي تمامي ملل آزاديخواه سرمشق باشد. در انتخاب واژه هاي آن مرحوم دقت شود كه آن عزيز سفر كرده، انقلاب اسلامي را حتي براي غير مسلمانان و فقط به صرف آزاديخواه و آزادمنشي سرمشق مي داند، زيرا انقلاب ما حداقل در دو ركن و اصل اساسي از سه ركن و اصلش يعني آزادي و استقلال، مي تواند با خواست ساير ملتها و كشورهاي آزادي طلب مشترك باشد. و مگر نه اينكه تمامي ملت تحت ستم جهان مي خواهند در درجه اول آزاد باشند و قيدوبند استعمار را از دست و پا و زبان خود رها كنند. و در مرحله بعد مستقل باشند و

ص: 4815

در سومين منزل يعني در مرحله جايگزيني به انتخاب مي پردازند.نكته درس آموز ديگر در بيانات آن بزرگوار اينكه به بشريت معاصر بخصوص غربزدگان و پيروان ارزشهاي مادي براي شناخت واقعي و ابزار معنوي انقلاب اسلامي راه نشان مي دهد. تا زماني كه روند انقلاب و پيروزي آن و استمرارش را با عنايات و تاييدات خداوند مرتبط نكنند همچنان در گرداب توهمات و گرفتاريها و تحليلهاي خيال پردازانه گرفتار مي مانند. عبارت حكمت آموز ديگر در سخنان آن عزيز طرح واقعي مسائل در بررسي روند انقلاب اسلامي است. ايشان اصولا اهل شعار نبودند فردي نبودند كه به لحاظ شخصيتي بخواهند به روي واقعيات چشم را ببندند و با شعار كارها را پيش ببرند. بحث شعار و تهييج و تشويق بر احساسات را در جاي خود و به حد لازم بها مي دادند. اگر بر صاحب اين قلم و نوشتار حد شرعي روا نداريد كه از قدرت نظامي استكبار ترسيده و جا خورده است و جدا از تلقي و برخورد احساسي بايد پذيرفت كه استكبار و اردوگاه مرتبط به آن به لحاظ تجهيزات نظامي و بهره مندي از سلاحهاي مختلف پيشرفته، اتمي، شيميايي، و كنترل حركات نظامي و شبكه ها و سيستمهاي جاسوسي و اطلاعاتي و ماهواره اي... بسيار قوي است، نقش كارآمدش را هم در حمايت از صدام در دوران دفاع مقدس

ص: 4816

نمي توان انكار كرد. اگر خارج از ساحت احساس و شعار قضاوت شود بايد پذيرفت كه هر زمان كه صدام لب پرتگاه سقوط و شكست قرار مي گرفت هر دو ابر قدرت آن روز و اقمارشان به دادش مي رسيدند. به خوبي مي دانيم كه صدام مهره بود و پشت پرده ابرقدرتها بودند كه با ما مي جنگيدند. حمايت از نيروها و تجهيز صدام از جهتي تضعيف نيروهاي ايراني تلقي مي شد. احمدآقا تنها نيروي قابل توجه را در آن شرايط وجود نيروي معنوي در بين مردم مي دانست كه خلا و اختلاف فاحش تجهيزاتي و تسليحاتي ايرانيان را در مقابل صدام جبران و پر مي كرد. ايشان مي فرمايد: وجود فراز و نشيبهاي متعددي كه براي انقلاب پيش آمد باز هم اردوگاه استكبار نتوانست شكست ايران را قطعي كند. از مفاهيم سخن ايشان تقابل تمدنها را مي توان برداشت كرد. آنچه قبل از انقلاب به نام فرهنگ و تمدن آريامهري و شاهنشاهي تبليغ مي شد بي ترديد اگر كوچكترين تضادي با فرهنگ منحط غرب داشت هرگز استكبار جهاني از ترويج و گسترش آن حمايت نمي كرد. و به شاه اجازه نمي داد كه از تمدن بزرگ ! دم بزند. مرحوم احمد آقا معتقد است كه همان سرمايه معنوي انقلاب بود كه توانست در برابر سيطره همه جانبه فرهنگ غرب قد بكشد. بتواند در برابر جهان دو قطبي

ص: 4817

به عنوان قدرتي جديد مطرح شود. آن سفر كرده، در تحليلي تاريخي از شرايط امروز ايران و اسلام نكته بسيار عميق و واقع بينانه اي را بيان فرموده اند: "دوران معاصر دوران بيداري ملل اسلامي است". (3) مي دانيم كه اسلام همراه با انقلاب اسلامي وارد ايران نشده است. مي دانيم كه انديشه ديني و اعتقاد مذهبي را نمي توان يك شبه به ملتي قبولاند. ايران قبل از انقلاب كشوري بوده است آميخته از فرهنگ و تمدن ايراني اسلامي كه از اتفاق بايد گفت اين پيوند در ايران به بهترين صورت حاصل آمده است. عقد اخوت و پيماني كه بين اسلام و ايران بسته شده است هرگز گسسته نخواهد شد. با وجودي كه بارها در جهت گسست و جدايي اين دو كوشش شده است. اما چه شد كه سالهاي سال حكومت دربسته اي چون حكومت پهلوي كه به ظاهر توانسته بود ملت را خفه كند، وقتي امام راحل رهبري ملت را به عهده گرفت از دل همان سكوت فرياد اعتراضي بلند شد و در پاسخ به نداي امام همان ملت به ظاهر خوابيده، فرياد بيداري سر دادندژ سرعت پيروزي انقلاب به ميزاني بالا بود كه تحت هيچ شرايطي نمي شد با اسباب و علل مادي و دنيوي آن را تحليل كرد. مرحوم حاج احمد آقا وجود نوعي امداد غيبي را در انقلاب اسلامي غير قابل

ص: 4818

انكار مي داند و چنين مي گويد: "دوران معاصر، دوران بيداري ملل اسلامي و رستگاري انسانهاي متكي به ارزشهاي معنوي اسلام است. آنچه كه در طول چهارده سال انقلاب اسلامي همواره دشمنان و بدخواهان را با همه ابزار و ساز و برگشان دچار شكست واستيصال كرد چيزي غير از امدادهاي الهي نبود و اين نيروي لايزال الهي بود كه بذر انقلاب اسلامي در ميان ساير ملل جهان افشاند." (4) ملت ايران هنوز هم با دست خالي در برابر استكبار ايستاده است. چه بسا شكستهاي مكرر استكبار هم در موارد متفاوت در اين بيست ساله عدم درك بعد معنوي و وجود امدادهاي غيبي در انقلاب باشد. نكته مهم ديگر در سخنان ايشان اين است كه بايد براي استمرار انقلاب تمام نيروهايي كه سوز و درد انقلاب دارند به سخنان امام و راه و خط ايشان ايمان و اعتقاد عملي داشته باشند. از جمله مباحث مهم و موضوعات شاخصي كه سالها پيرامون آن بحث شده است بحث صدور انقلاب است. باوجودي كه متاسفانه برخي كوته بينان بخصوص از گروه اندك دگرانديشان بر واقعيت صدور انقلاب ترديد دارند سالهاي سال قبل از اين بحثها و حتي كوچكترين ترديد و شك در واقعيت گسترش انقلاب اسلامي يادگار امام حتي گامي فراتر از محدودنگران برداشته معتقد بودند كه اسلام جهانگير شده است.

ص: 4819

در تحليلي جامعه شناسانه از فروپاشي نظامهاي ماركسيستي در برابر اسلام سخن مي راند و اسلام را به عنوان يك ايدئولوژي جديد و مكتب نوين در برابر اردوگاه غرب معرفي مي كند. تفاوت قدرت اسلام را با ماهيت قدرتهاي ماركسيستي و سرمايه داري بسيار عميق مي داند. بسياري ازانديشمندان و متفكران ايران از منشا و تفكرات و پشتوانه علمي كه نظام سرمايه داري را ايجاد و حمايت و توجيه مي كند، شناخت نسبي دارند. تاريخچه تفكر و تمدن غرب را هم تا حدي مطالعه كرده اند، از شكستها، ناكاميهاي آنان نيز در حد نظر و تئوري اگاهي دارند، اين نيست كه حتي قبل از امام راحل كسي از فلسفه و ماهيت تفكر و فرهنگ غربي آگاه نبوده است برخي از متفكران مي دانستند كه نظام الحادي ماركسيست از چه تفكري برآمده و بر چه پايه اي استوار است. مي دانستند كه غرب چگونه غرب شد، چگونه زيركانه صبغه و عقايد و مقدسات ديني ملل و اقوام مختلف را از بين برده است. در راستاي افزون طلبي و ايجاد قدرت انحصاري جهاني چه طرحها و نقشه هايي را پياده كرده است و اينك در كجاي تاريخ ايستاده است. اما متاسفانه بسياري از متفكران، بخصوص آنان كه سير تفكر غرب را با نگرش غربي فرا گرفته بودند به انديشه بنيادين اسلامي مبني بر توان ايجاد و

ص: 4820

تشكيل حكومت، يا اعتقاد راسخ نداشتند و يا شهامت و جسارت طرح و دفاع از حكومت اسلامي را نداشتند. اين خداي ناكرده بدان معني نيست كه اسلام را قبول نداشتند بلكه براي احياي اسلام و احياي تفكر ديني و حكومت مذهبي با محوريت دين و قرآن طرحي نداشتند. حتي متفكران و مبارزاني چون دكتر شريعتي و شهيد مطهري هم تمام كوشش شان برمدار احياي تفكر ديني و بازگشت به خويشتن و بازگشت به اسلام بود و چه بسا به تشكيل نظام و حكومت اسلامي چندان نينديشيده بودند. در قرن حاضر بي ترديد بزرگترين محيي الدين و عالمي كه طرحي نو درانداخت تا جهاني ديگر بسازد حضرت امام بود، زيرا امام بنيان نظامي را ريخت كه حتي استكبار شرق و غرب هم دورنمايي از آن نداشت. امام سالها قبل از تشكيل حكومت، اساسنامه و مرامنامه اش را در كتاب ولايت فقيه و حكومت اسلامي تدوين كرده بود. اگراندكي به گذشته برگرديم به يادمان خواهد آمد كه بسياري از عالمان ديني هم به گونه اي مي انديشيدند كه حتي طرح تشكيل حكومت اسلامي را به سادگي نمي توانستند قبول كنند. تا چه رسد كه براي استقرار و تشكيل آن مبارزه كنند. يادگار امام از همان سالهاي آغاز نهضت از تفكر وانديشه امام آگاه بود. پيام اميدبخش ديگري كه از محتواي بيانات آن مرحوم مي توان

ص: 4821

استخراج كرد بحث تاثير انقلاب اسلامي بين ملتهاي مسلمان است. بي ترديد بزرگترين نيرويي كه استمرار حركتهاي انقلابي را در جهان معاصر بخصوص بين كشورهاي مسلمان احيا كرد وجود انقلاب اسلامي بود. اگر انقلاب اسلامي به وقوع نپيوسته بود چه بسا امروز بسياري از زبانه هاي آتش بيداري و خشم مقدس انقلابي مسلمانان مبارز در سراسر جهان خاموش شده بود. مجموعه استكبار جهاني بخصوص امريكا و اسرائيل به اهداف شيطاني خود رسيده بودند. در آن سالها كه كشور الجزاير از بيداري نسبي برخوردار بود و در آتيه خود حكومت اسلامي را تصور مي كرد اگر رهبر خبير و توانمندي داشت چه بسا كه اينك به تشكيل حكومت اسلامي هم دست يافته بود. مرحوم حاج احمد آقا با اعتماد راسخ به پيروزي اراده الهي مبني بر وراثت مستضعفين زمين حتي حركتهاي انقلابي در كشورهاي مسلمان بخصوص الجزاير را، الهام گرفته ازانقلاب اسلامي مي داند. حتي مقابله با گسترش انقلاب اسلامي را برآمده از مغزهاي عليل و درمانده مي داند: "هنوز هستند مغزهاي عليل و درمانده اي كه فكر مي كنند توان مقابله با انقلاب اسلامي را دارند، اما خداوند متعال اراده كرده است كه مستضعفين را وارث زمين گرداند و بالاتر از اراده الهي هيچ قدرتي نيست. امريكا و جهان غرب با همه توان و قدرت سياسي، اقتصادي و

ص: 4822

نظامي خود هرگز نمي توانند اراده ملتهاي اسلامي را كه الهام گرفته از قدرت الهي است تغيير بدهند. وقايع اخير در الجزاير و تصميم ملت الجزاير در انتخاب اسلام به عنوان يگانه راه نجات از گرداب ضلالت و بدبختيهاي كنوني همه الهام گرفته از انقلاب اسلامي است." (5) در شرايط فعلي كشور مي توان از بيانات ايشان دريافت كه بحث حكومت اسلام حكومت بر قلبهاست. اين تفكر را بايد امروز جاانداخت كه اسلام در طول تاريخ هرگز شروع كننده جنگ نبوده است. اين بدان معني نيست كه اگر به مقدسات و معتقدات ملت توهيني يا جسارتي شد باز هم بايد سكوت كرد و حرف نزد. فرق است بين استراتژي متكي بر گفتگو با حمله. يادگار امام معتقد

ص: 4823

بود اگر بتوان شرايطي را فراهم آورد كه اسلام، اهداف و فرهنگ اسلامي را آن گونه كه هست به جهانيان معرفي كرد و شناخت برداشت غلط كشورها و حتي ملتها را از اسلام اصلاح كرد. يادگار امام معتقد بود كه اگر بتوان واقعيت اسلام و چهره ناب آن را به جهانيان معرفي كرد نيازي به ساز و برگ نظامي براي گسترش اسلام و صدور انقلاب نداريم: "اسلام بر قلوب ملتها حكومت مي كند و نيازي به ساز و برگ نظامي و مادي ندارد" (6) در همين عبارت دو موضوع قابل تفكيك و تامل است. نخست اينكه بايد اسلام را براي ملتها معرفي كرد، خود اسلام راه را مي گشايد و پيش مي رود. نكته ديگر در سخنان يادگار امام اينكه نظام و انقلاب اسلامي، با هر گونه دخالت فيزيكي و نظامي مخالف است. اينك كه بيست سال از انقلاب مي گذرد كدام كشور مي تواند از دخالت نظامي ايران سخن بگويد. امام خميني حتي در همان سالهايي كه به فكر برخي حتي خطور نمي كرد، در مواقع حساس بحث حقوق بين الملل و موازين حقوقي را در روابط خارجي مطرح مي كرد. نه با اين عنوان كه قانونهاي سازمان ملل را قوانين كاري بداند بلكه با بلندنظري و سياست خاص سعي داشت با همان مستمسكي كه غربي ها بدان متوسل بودند آنها را متقاعد

ص: 4824

و در مواردي محكوم كند. هرگز به همين قوانين ناقص بين المللي حمله اهانت و تندي نمي كرد. در بسياري موارد هم مي فرمودند كه غربي ها و حتي اعضاي سازمان ملل متحد به آنچه از آن دم مي زنند اعتقاد ندارند. يادگار امام هم از بحث اصول و موازين بين المللي، با ظرافت استفاده مي كند تا از حقوق مسلمانان دفاع كند. استكبار جهاني همواره سعي كرده است ايران را كشوري مخالف مقررات و موازين بين الملل معرفي كند در چند سال اخير به ياد داريم كه مكررا هياتهايي تحت عنوان بازرسان صليب سرخ جهاني، سازمان دفاع از حقوق بشر و جمعيتها و سازمانهاي ديگر صرفا براي تضعيف نظام جمهوري اسلامي و ذهنيت سازي منفي عليه كشور ايران به ايران اعزام شده اند. اكثرا هم با دگرانديشان و مخالفان نظام جمهوري اسلامي در داخل و خارج تماس داشته اند و با اخذ اطلاعات غلط و مبالغه آميز حتي زندانيان غير سياسي از جمله مواد مخدر را، سياسي تلقي كرده اند در مواردي هم توانسته اند با القاي دروغهاي شبهه ناك اذهان جهانيان را نسبت به جمهوري اسلامي و رعايت حقوق بشر مشوب كنند. اين بماند كه اين هياتها صرفا ماموريت دفاع از دموكراسي ندارند. سادگي است اگر بپذيريم در ميان آنها جاسوس و مامورهاي اطلاعاتي و عوامل خبري اردوگاه استكبار جهاني وجود ندارد. سالمترين

ص: 4825

رابطه و ماموريت اين هياتها اين بوده است كه در خدمت عوامل ضد انقلاب اسلامي باشند، وقتي سرنخ تمام جنايتها و كشتارها به آنها ختم مي شود، چه شده است كه دلشان براي چهار نفر افراد ضربه خورده از انقلاب ما مي سوزد. راستي كدام جنايت و حركت ضد انقلابي را در جهان سراغ داريد كه به نحوي دست عوامل آشكار و پنهان استكبار جهاني در آن دخيل نباشد؟ مرحوم حاج احمد آقا با درك شرايط زمان و مكان به صراحت اعلام مواضع مي كند كه ذهنيتهاي غلط را عليه جمهوري اسلامي اصلاح كند. در عين حال منكر انترناسيوناليزم اسلامي نيست. همين امر براي استكبار جهاني غير قابل تحمل است. در بررسي سير تفكر يادگار امام نكته قابل توجه اين كه به اصول و موازين بين المللي احترام مي گذارد. "احترام به اصول و موازين بين المللي در روابط خارجي، حمايت از مسلمانان مظلوم در سراسر جهان از بارزترين رسالتهاي نظام جمهوري اسلامي ايران است. نظام و انقلاب اسلامي ايران در عين حالي كه همه اصول و موازين بين المللي را محترم مي شمارد و خود را نسبت به آنان پايبند مي داند، اما قائل به انترناسيوناليسم اسلامي است و هرگونه ظلم و بيدادگري در حق امت جهاني اسلام را بدون پاسخ نخواهد گذاشت." (7) تاكيد يادگار امام بر

ص: 4826

تشكيل انترناسيوناليسم اسلامي صورت و تلقي ديگري از همان اصطلاح و تعبير، تشكيل "امت واحده اسلامي" است كه حضرت امام در تمام دوران حيات آرزوي تشكيل آن را داشت. استكبار جهاني با تمام ديرفهمي از نتايج و اهداف وحدت اسلامي، امت اسلامي و انترناسيوناليسم اسلامي به خوبي آگاه است. استكبار دفاع به حق و شرعي ايرانيان از مظلومان و مستضعفان ارض را به گونه اي خلاف، به گوش جهانيان مي رساند. اين هدف مقدس را دخالت در امور داخل كشورها و گسترش تفكر بنيادگرايي و حتي برتر از آن تروريسم معرفي مي كند. مشكل ديگر ما اين است كه حتي انديشمندان و متفكران غرب حتي در درك واقعي انقلاب و قبول اصل نه شرقي نه غربي هم صداقت به خرج نمي دهند. بزرگترين مشكل استكبار از قبل انقلاب اسلامي و امام خميني است. وگرنه قدمت اسلام در كشورهاي عربي بيش از ايران است. خوف جهان غرب از نوع جديد اسلام است كه تجلي آن را درانديشه ها و افكار و خط مشي امام خميني بايد سراغ گرفت. محور و منبع ديگري كه در اين مقاله مورد استفاده قرار گرفته است بيانات ديگر يادگار امام است كه در تاريخ 12/11/1371 در مراسم يوم الله دوازده بهمن در ملاقات با اقشار مختلف مردم ايراد فرموده اند. محورهاي مهمي كه از سخنان ايشان مي توان استخراج كرد

ص: 4827

به قرار زير است. الف: عدم شناخت استكبار از اهداف امام و روند انقلاب. يادگار امام به واقع معتقد بود. استكبار جهاني به تصور خود قصد داشت پس از قبول پيروزي انقلاب مثل ساير انقلابها يكي از دهها طرح توطئه و نقشه اي را كه در ساير كشورها اجرا كرده و نتيجه هم گرفته در ايران هم اجرا نمايد. نخست به هم زدن اوضاع اقتصادي كشور تازه انقلاب كرده، البته در مورد ايران استثنائا هنوز هم اين دخالت و تضعيف در امور اقتصادي حتي سختتر از ابتداي پيروزي انقلاب جريان دارد. اما خدا را شكر كه اين ملت و مسئولين در كنف توجهات و الطاف حضرت حق سبحانه و تعالي توانسته اند از انقلاب و اهداف آن دفاع كنند و از قبل اين توطئه و شيطنت همچنان سر استكبار به سنگ خورده است. به سخنان دقيق و عبرت آموز حاج احمد آقا دقت كنيد: "چند روزي كه از پيروزي انقلاب گذشت عده اي گمان مي كردند امام تكليف خود را انجام داده اند و براي سازندگي كشور و راه اندازي چرخهاي اقتصاد بايد همان راهي را كه ساير كشورها طي كرده اند دنبال كنيم. سياستمداران غربي و عوامل داخلي آنان اينگونه تحليل مي كردند كه فشار اقتصادي كشور و سختيهايي كه لازمه هر انقلابي است به امام و كارگزاران نظام نوپاي اسلامي اجازه

ص: 4828

نخواهد داد كه رهبري انقلاب دنبال كننده آرمانهايي باشد كه در طول مبارزات ترسيم كرده است و بتدريج توان انقلابي و مبارزاتي امام و دوستان و پيروان خط امام سلب خواهد شد. آنها براي اثبات مدعاي خود به دو دليل استناد مي كردند. نخست آنكه اداره نظام اسلامي و مسائل مبتلا به كشور يك امر ضروري و ارجح است." (8) نقطه ديگري كه امريكا و عوامل آن بدان اميد داشتند موضوع شرايط سني حضرت امام و خستگي ايشان از سالهاي تبعيد و مبارزه بود. تصور استكبار اين بود كه امام پس از پيروزي كنار خواهد كشيد و اين كشتي را در گرداب طوفان بلايا و توطئه ها رها خواهد كرد و استكبار هم با مهره هاي خاص خود به گونه اي سكان انقلاب را به دست مي گيرد و به هر سمت و سويي كه خواست آن را مي كشاند. تصور استكبار اين بود كه امام فقيه و مرجعي است كه تحت شرايطي به ميدان آمده چاره اي هم جز بازگشت به حوزه و رها كردن سياست و امور اجرايي ندارد. اين تلقي از آنجا حاصل آمده بود كه حداقل در سده اخير هيچ تجربه و سابقه اي از حضور روحانيت در صحنه هاي مبارزه و انقلاب حداقل در حد تشكيل حكومت اسلامي در ياد نداشت. علاوه بر اين تجربه اي كه از جريان

ص: 4829

ملي شدن صنعت نفت و حضور مرحله اي روحانيت در تاريخ تحولات سياسي ايران در خاطر داشت امام را حداكثر در همان اندازه مي ديد كه مثلا مثل آيت الله كاشاني وارد صحنه شود، تصورشان اين بود كه با وجود نيروهاي جبهه ملي و نهضت آزادي در شوراي انقلاب و قبول مسئوليتهاي اجرايي و تصور عدم تجربه و سابقه اجرايي روحانيت بخصوص در حد اداره امور مملكتي بتواند با حمايت از جبهه ملي و نهضت آزادي آنها را در راس امور قرار دهد و در جريان دو سه برنامه مثلا سه يا چهار ساله به طور كلي روحانيت را پس از بازگشت امام به قم و كنار كشيدن ايشان از صحنه خارج كند. آنها با جبهه ملي و نهضت آزادي هم مشكل خاصي نداشتند و مي توانستند در يك حركت حساب شده به تمام اهداف و منويات خود برسند و سرانجام انقلاب را از گردونه اصلي خارج كنند. البته قسمت دوم محاسبه و پرده دوم سناريوي استكبار چندان هم اشتباه نبوده است; زيرا انقلاب همان مهره هايي كه چند سالي را حساب شده در مسئوليتهاي حساس كليدي قرار گرفته بودند و استكبار كلي روي آنها حساب باز كرده بود و به حضور آنان اميدها داشت كنار زد. و اين سنگينترين ضربه اي بود كه استكبار جهاني و در راس

ص: 4830

آنها امريكا از جهت ادامه سياست توطئه و ترفند خورد. پس از جريان مهم و سرنوشت ساز تسخير لانه جاسوسي كه به فرموده امام به انقلاب دوم موسوم شد، روشن شد كه استكبار براي شبكه كادرسازي و جذب، نيروي بسيار قويي را بسيج كرده بود و اتفاقا قوي هم عمل كرده بود زيرا تا بالاترين رده هاي حكومتي نيروها، مهره ها و عواملش را چيده و هدايت مي كرد. از آنجا در سياست و برنامه ي استكبار خلل و رخنه حاصل آمد كه مجموعه متفكران و افراد وابسته به جبهه ملي و نهضت آزادي هر چه از عمر انقلاب مي گذشت خط و موضع و مسيرشان نسبت به انقلاب فاصله و جدايي و در مواردي حتي به تضاد و تقابل كشيده شد. تا آنجا كه در جريان دفاع مقدس حداقل ضعف نفس آنها در مقايسه با امام كاملا روشن شد. حتي معتقد به ادامه جنگ نبودند و در شرايطي كه هزاران كيلومتر از خاك ايران در اختيار صدام بود و اصولا حلقه بعدي توطئه استكبار سرمشق پيچيده تري بود كه جريان محاصره اقتصادي و ترورهاي داخلي و عدم امنيت آن را كامل مي كرد، ساده لوحاني در همان ابتداي جنگ خواهان مذاكره شدند و حتي به قيمت جدا شدن عضوي ديگر از پيكره ايران اسلامي هم حاضر بودند جنگ را به

ص: 4831

حساب خودشان تمام كنند! يا با ضعف نفس و وابستگي و ارتباط پنهان با استكبار خيانتهايي را مرتكب شدند كه بعدها به بهاي بسيار سنگيني جبران شد، از جمله انديشه و تفكر خائنانه بني صدر مبني بر زمين بدهيم تازمان بگيريم كه در سمت فرماندهي كل قوا قرار داشت، يا هماهنگي كه در جريان كودتاي طبس با مهاجمان امريكايي براي امحاي اسناد كودتا به خرج داد و دهها خيانت ديگر، كه به ازاي خوش خدمتي و پناهندگي به غرب انجام داد. يادگار خبير امام عزيز حاج احمد آقا با كفايت و تيز فهمي خاص ازانديشه هاي شوم غربي و خطر آن آگاهي يافته و به تعبيري دست غرب را خوانده بودند كه در دومين دليل تحليلي خود بر عملكرد اردوگاه وانديشه استكبار چنين مي گويد: "دومين دليل كه آنها عنوان مي كردند خستگي رهبر انقلاب بعد از چهارده سال مبارزه و تبعيد بود. گروهي ديگر معتقد بودند كه هدف از انقلاب به دست گرفتن قدرت است و اكنون كه حكومت را امام به دست گرفته اند ديگر مبارزه چه هدفي خواهد داشت؟ " (9) امام راحل به خوبي از انتظارات غرب پس از پيروزي انقلاب آگاهي داشت. دقيقا مقابله با آن را در دستور كار خود در ادامه رهبري انقلاب قرار دادند. امام راحل نه تنها به پيروزي

ص: 4832

بسنده نكرده بود بلكه اهداف والاتري را دنبال مي كرد. اين اهداف بلند را يادگار و مونس و رهيارش مرحوم حاج احمد آقا چنين بيان مي كند: "هدف عاليتر امام طرح فرهنگ اسلامي در زمينه هاي گوناگون اقتصادي، سياسي، اجتماعي و نظامي بود. ايشان براي تاثير و تكامل فرهنگ اسلامي بر جوامع بشري بخصوص مسلمانان تحت ستم فرهنگ غرب هشدار مي دهند كه بايد ابتدائا مسلمانان خويشتن خويش را بيابند تا از خود بيگانگي، استثمار و استعمار رهايي يافته و آزاد شوند." (10) ايشان به عنوان حلقه وصل و رابط مردم، عباراتي را عينا از امام نقل مي كند كه از جهاتي آب سردي روي دست استكبار مي ريزد و تكليف هر مسلمان را با صراحت و قاطعيت روشن مي كند. امام مي فرمايند: "ما با هيچ كدام از ابرقدرتها و قدرتها سرسازش نداريم. ما مي خواهيم زندگي فقيرانه داشته باشيم ولي آزاد و مستقل باشيم. ما اين پيشرفت و تمدني كه دستمان پيش اجانب دراز باشد را نمي خواهيم. ابرقدرتها مي خواهند انسانيت انسانها را تحت سلطه قرار دهند و ما و شما و هر مسلماني مكلف است در مقابل آنها بايستد و سازش نكند." (11) مي توان از جهاتي بزرگترين خدمت امام را به اين مردم، احياي هويت اسلامي آنها دانست. براي كساني كه به راستي در خط امامند و از آن دم مي زنند،

ص: 4833

سرمشقي زيباتر و بيدارگرانه تر و نجات بخشتر از سنت و سخنان امام سراغ نداريم. امام در عين حال كه رهبري سياسي - اجتماعي مردم را به عهده داشت، به بازگشت به خويشتن آنها نيز مي انديشيد. در هر فرصت و مناسبت با همان زبان ساده، روان و خطاب پدرانه و صميمي و سليس از گذشته هاي فراموش شده از كيان امت اسلامي و از هويت تغيير يافته آنها سخن مي گفت. در هر ديدار و پيام ورقي از دفتر تاريخ و فرهنگ و تمدن بالنده و روشن اسلامي را كه طي سالها با نقشه هاي شوم يا تغيير يافته يا كمرنگ شده و يا فرهنگهاي بيگانه درآميخته شده بود. اصلاح مي كرد، مردم رااندك اندك و آهسته آهسته به سرچشمه زلال معرفت و هويت اسلامي - ايراني هدايت مي كرد. به اين عبارت بلند امام كه خلاصه تجربه طولاني تاريخي و ثمره عمري مجاهدت است بينديشيم. كلامي كه عصاره چند سال تجربه و حداقل تلخيص چند جلد كتاب در شناخت تطور و چگونگي سيطره استكبار بخصوص غرب در ايران است. با درك واقعي اين درر كلام از زبان آن پير شايد بتوان به عظمت و قدرت شناخت ايشان از ايران حتي در سالهاي تبعيد پي برد. اگر بخواهيم به مقايسه افكار و مواضع و رهنمودهاي آن سفر كرده در آستان قرب الهي با

ص: 4834

ديگران بپردازيم به خوبي درمي يابيم كه امام راحل حتي از آنها كه در داخل ايران بودند و دور جريان مستقيم و رودرروي برنامه هاي استكبار و عوامل دربسته آن بودند، بهتر كشور و مردم و شرايط روحي - فرهنگي آنها را مي شناخت. گلچين تحليلهاي امام را از زبان يادگار عزيزشان چنين مي خوانيم. امام درباره بازگشت به هويت اصيل انساني و اسلامي مي فرمايند: "ما بالاترين صدمه اي كه از قدرتهاي بزرگ خورديم، صدمه شخصيت بوده است. آنها (استكبار جهاني) كوشش كردند تا شخصيت ما را از ما بگيرند و به جاي شخصيت ايراني، اسلامي يك شخصيت وابسته اروپايي يا شرقي و غربي به جايش بگذارند. همه مسئولان نظام و مردم ايران بايد بدانند كه غرب و شرق تا شما را از هويت اسلاميتان به خيال خام خودشان بيرون نبرند آرام نخواهند نشست. نه از ارتباط با متجاوزان خشنود شويد و نه از قطع ارتباط با آنان رنجور، هميشه با بصيرت و با چشماني باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريد كه اگر آرام بگذاريد لحظه اي آرامتان نمي گذارند. از جمله نقشه هايي كه مع الاسف تاثير بزرگي در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادي به جا مانده، بيگانه نمودن كشورهاي استعمارزده از خويش و غربزده و شرقزده نمودن آنان است به

ص: 4835

طوري كه خود را و فرهنگ و قدرت خويش را به هيچ گرفتند و غرب و شرق دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم دانستند. بايد هوشيار، بيدار و مراقب باشيد كه سياست بازان پيوسته به غرب و شرق با وسوسه هاي شيطاني شما را به سوي اين چپاولگران بين المللي نكشند و با اراده مصمم و فعاليت و پشتكار خود، به رفع وابستگيها قيام كنيد و بدانيد كه نژاد آريا و عرب از نژاد اروپا و امريكا و شوروي كم ندارد و اگر خودي خود را بيابد و ياس را از خود دور كند و چشمداشت به غير خود نداشته باشد در دراز مدت قدرت همه كار و ساختن همه چيز را دارد." (12) در همان روزها كه برخي از نيروهاي نهضت آزادي زمزمه رابطه با امريكا را سر دادند و حتي ملاقاتي را هم براي عادي سازي روابط، دور از چشم امام انجام دادند، امام به صراحت اعلام موضع كرد و با اعلام موضع عليه امريكا و در ادامه جريان لانه جاسوسي خيالهاي باطل جناحها و گروههاي حداقل ساده لوح نقش بر آب شد. يادگار عزيز امام در تحليل عملكرد و بررسي جريان تقابل امريكا با ايران از دايرة المعارف سياست و

ص: 4836

مبارزه و فقه و كلام و عرفان و سلوك و ادب و اجتهاد امام عزيز سخناني را برمي گيرد و استناد مي جويد. امام در زمينه خصلت ابرقدرتها براي مسخ هويت ملتها مي فرمايند: "آري اگر ملت ايران از همه اصول و موازين اسلامي و انقلابي خود عدول كند و خانه عزت و اعتبار پيامبر و ائمه معصومين عليهم السلام را با دستهاي خود ويران نمايد، آن وقت ممكن است جهانخواران او را به عنوان يك ملت ضعيف و فقير و بي فرهنگ به رسميت بشناسند; ولي در همان حدي كه آنها آقا باشند و ما نوكر، آنها ابرقدرت باشند و ما ضعيف، آنها ولي و قيم باشند ما جيره خوار و حافظ منافع آنها، نه يك ايراني با هويت ايراني، اسلامي، بلكه ايراني كه شناسنامه اش را امريكا و شوروي صادر كند، ايراني كه ارابه سياست امريكا يا شوروي را بكشد." (13) نكته مهمي كه امام در معرفي ايران و هويت فرهنگي اين كشور باستاني رعايت مي كرد اين بود كه سعي داشت هويت ايراني را زير سايه فرهنگ و معارف و تمدن اسلامي كم رنگ، ضعيف و گم نكند. چه بسا براي برخي از متعصبين هم در روزهاي نخست اندكي ناخوشايند بود كه چرا امام بعد ايراني بودن يا ايرانيت را هم مورد توجه قرار مي دهد

ص: 4837

در حالي كه روز، روز اسلام است، انقلاب، انقلاب اسلامي است، مردم مسلمانند، چه ضرورتي دارد كه امام تعبير شخصيت ايراني - اسلامي را مورد تاكيد قرار مي دهد. در ادامه همين بيانات روشنگرانه است كه امام حتي بحث سربلندي نژاد آريا و عرب را در برابر نژاد اروپايي و امريكايي و حتي شوروي مطرح مي كند. البته مي دانيم كه از نظر امام نژاد و قوميت اصل نيست، وقتي بحث حذف و محو هويت فرهنگي ايرانيان باشد، بحث غربزدگي باشد، امام دقيقا با اصرار به نقطه مورد تهاجم توجه دارند و آنرا مطرح و احياء مي كند. از نظر امام مدخل و عنوان خودشناسي يك سوي امر است كه در برابر آن جريان دشمن شناسي لازم است. راستي كدام رهبر در طول سالهاي اخير و حتي قرن حاضر تا اين ميزان به عمق مساله فرورفته است تا با صبر و بردباري مردم را به صراط مستقيم بكشاند. آنهم با وجود تمام ممانعتها، شيطنتها و حتي دشمن كاري كه از جانب اردوگاه استكبار فرا راه انقلاب و مردم و امام بوده است. يادگار امام كه با دنيايي تجربه و خاطره و رها از وابستگيهاي جناحي، تمام اين سخنان ، رهنمودها، فريادها، تذ كارها، دستورالعملها احكام و ... را از نزديك درك كرده و در جريان امور بود

ص: 4838

آنك پس از غروب جسماني آن خورشيد، گرم از نور و حرارت هدايت آن بزرگ به مرور و بازخواني آنها مي پرداخت تا مباد كه در اثر نسيان كه طبيعت روزگار است بر اين كلمات قصار غبار فراموشي بنشيند، مباد كه در پيوند امت با امام پس از آن پير بيدار دل رخوت و سستي غلبه حاصل آيد. در هر فرصت و ملاقات از كان معرفت و هدايت امام خرج مي كرد و سرمشقها را بازمي خواند. دروس فراگرفته به روش سينه به سينه را تكرار مي كرد و با سكينه و حلمي امام وار مراقب اوضاع بود و از انقلاب مواظبت مي كرد و پاسخگوي تلقي و برداشت و قرائت صحيحي بود كه در مواردي گروهها، جناحها، و افراد از آن اندك فاصله اي گرفته بودند. يادگار امام، امام نبود اما بوي امام مي داد، تاثير سخنان امام بخصوص آنجا كه به تحليل و بررسي نفوذ و اهداف شوم استكبار در ايران مي پرداخت و از سرتكليف و همراه با دلسوزي گره كور مشكلات را براي امت بواقع وفادار و سربلند و آگاه و عزيز و شريف ايران، با سرانگشت تدبير و حكيمانه مي گشود. همانگونه كه در قسمتي ديگر از مقاله يادآور شده ام اينك كه دستمان از دامن آن بزرگ اقاليم قبله كوتاه است و تاريخ سخنان ، ملاقاتها، پيامها و ديدارهاي

ص: 4839

ايشان را از سر تامل مرور مي كنيم، به خوبي پي مي بريم كه چرا امام عزيزمان با آن شرايط جسمي و بيماري كه تا پايان عمر ايشان را رها نكرد، چقدر بر سر مسائل تاكيد مي ورزيد. موضوعي را از زواياي مختلف بازگو مي كرد. تا آنجا كه كوته بينان عجول را در مواردي اين سوال پيش مي آمد كه چرا اينقدر بر موضوعي مصرند يا مساله اي را تكرار مي فرمايند. از جمله بحث وحدت، كه يكي از كليدي ترين واژگان كلام و از اصول مسلم و اركان رهبري حضرت ايشان است. غير از بحث كلي وحدت، ايشان جلوه ها، زمينه ها و گونه هاي متفاوت آن را يادآور مي شدند. وحدت حوزه و دانشگاه وحدت اقوام مختلف كرد، لر، بلوچ و فارس و عرب وحدت زبانهاي متفاوت آذري و فارسي و ... وحدت سازمانهاي متفاوتي كه در شرايطي و به ضرورتي حتي مشابه يكديگر كار مي كردند مثل كميته هاي انقلاب، ژاندارمري، شهرباني آن روز و دهها گونه و زمينه ديگر. اينك درك مي كنيم كه استكبار هر چند آهسته، اما مدام به فكر تفرقه افكني بود و تنها راه و روش خنثي سازي و مقابله با آن، حفاظت لحظه به لحظه از صفوف بهم فشرده نيروهاي خودي بود كه امام اين مهم را رعايت و به ديگران تكليف مي كرد. اگر چه تعبير ظريفي نيست

ص: 4840

اما آن روزنامه نگار معروف مصري محمد حسنين هيكل تعبيري موسوم به "توپهاي آيت الله" را براي سخنان كوبنده و مواضع قاطع امام انتخاب كرده بود. و مگر نه اينكه بيانات امام مثل توپي سنگين بر سر استكبار خالي و فرود مي آمد. يادگار امام از محتواي اين جمله امام، استراتژي حكومت اسلامي را در برابر كفر جهاني ترسيم مي كند وقتي در ادامه سخنانشان مي فرمايند: امام به روشني استراتژي حكومت اسلامي را در برابر كفر جهاني ترسيم كردند و فرمودند: "تا شرك و كفر است، مبارزه هست و تا مبارزه هست ما هستيم. ما بر سر شهر و مملكت با كسي دعوا نداريم. ما تصميم داريم پرچم لااله الاالله و محمد رسول الله را بر قلل رفيع كرامت و بزرگواري به اهتزاز درآوريم". (14) انتخاب و طرح اين مواضع از جانب امام و هم تكرار و احياي آنها توسط يادگار امام بسيار آگاهانه و دقيق و حسابشده انجام شده است. اگر به ياد داشته باشيد مي دانيد كه استكبار پس از آنكه نتوانست طرح اول (يعني كنار زدن امام يا كنار كشيدن ايشان از سياست و ادامه رهبري) را به جايي برساند، مدتي بود كه بيماري امام را بزرگ مي كرد و حتي در مصاحبه هايي كه از شبكه هاي خبري و راديو تلويزيوني و مطبوعاتي، تبليغ مي كرد كه

ص: 4841

انقلاب ايران وابسته به وجود امام است. و با فوت ايشان نظام حكومت و مملكت به طور كلي از هم گسسته مي شود. بحث استقلال نژادها، بحث تجزيه ايران، بحث جنگ داخلي و تفاسيري هم خانواده از اينگونه را در دستور كار تبليغي خود قرار داده بود. اين بماند كه در آغاز نهضت، مستقيم و غير مستقيم حتي از برخي مراجع نيز حمايت مي كرد تا به زعم خود بتوانداندكي از حوزه قدرت امام بكاهد و بحث مرجعيت و رهبري مطلق امام را خلل پذير كند. اما ديديم نه استكبار درسهايش را خوب فرا گرفته و عواملش خوب اجرا كردند، نه افرادي كه رويشان حساب باز كرده بود افرادي بودند كه بتوانند يك روز در برابر امام دوام بياورند و حتي مجريان خوبي براي استكبار باشند. نه مردم گول تبليغات استكبار را خورد و نه امام بيدي بود كه بدان بادها بلرزد. اما مساله زندگي و حيات امام از جهاتي توجه امريكا را به خود جلب كرده بود. چه بسا با تهاجم تبليغاتي و بزرگ نمايي مسائل، تا ميزاني هم ذهن افراد را به اوضاع و ادامه راه و طي طريق سلوك توسط مرغان، بي وجود سيمرغ عشق انديش انقلاب و هد هد راه شناس و حكيم، يعني امام عزيز ،اندكي معطوف دارد و اين پرسش را در

ص: 4842

برابر آنها بزرگ و مطرح كند كه پس از امام چه كسي هدايت اين انقلاب را به عهده مي گيرد، در شرايطي كه خودمان مي دانستيم هيچ كس در حد واندازه امام نيست. اين بماند كه بحث جانشين امام هم به گونه اي انجام شد كه استكبار در اين جريان هم شكست خورد و پنبه هايش رشته شد و تمام محاسبات و برنامه هايش نقش برآب. بار ديگر به موقعيت شناسي امام برگرديم در همان حال كه بيمار بودند در ملاقاتي اعلام كردند كه اين انقلاب راه خود را پيدا كرده است اگر خميني هم از دنيا برود انقلاب به راهش ادامه خواهد داد (مضاميني قريب به همين عبارتها) . كينه مقدسي كه امام در طي چند سال مبارزه، از شرق و غرب در دل داشت بدو اجازه نمي داد كه بخصوص در روزها و سالهاي نخست نهضت و انقلاب از موضع تهاجمي حتي در انتخاب واژگان خودداري كند. امام در عين مبارزه و درگيري مستقيم و پاسخگويي سريع و صريح به تحليلهاي شرق و غرب، بحث تحقق فقه عملي اسلام را مطرح مي كند. مي دانيد طرح اين تئوريها و پياده كردن آنها براي استكبار چقدر سنگين تمام مي شد. تا مادامي كه نظريه اي در حد تبليغ باقي بماند قابل تخريب - تغيير و دستكاري است ولي وقتي بحث اجرا پيش آمد، خودبه خود

ص: 4843

براي ساير ملتها

ص: 4844

سرمشق عملي و پاسخ داده و موفقي مي شود، در آن صورت حوزه و گستره مبارزه استكبار به ايران تنها، ختم و محدود نمي شود دقيقا شرايط را در ذهن تصور كنيد كه استكبار انتظار داشت امام در مرحله اي انقلاب را به حال خود واگذارد. آنهم در شرايطي كه قوانين و موازين و اصول حكومت اسلامي چندان تدوين و اجرا پياده و تجربه نشده بود. در همين شرايط متوجه مي شود كه امام خواهان آنست كه اصول ديپلماسي حاكم بر جهان را بهم بزند. ديپلماسي جديدي را بر اساس اسلامي تنظيم و مطرح و پياده كند. امام در عبارتي كوتاه اما عميق و پرمعني مي فرمايد: "ما بايد بدون توجه به غرب حيله گر و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسي حاكم بر جهان درصدد تحقق فقه عملي اسلام برآييم." (15) غرب بسيار كندذهن و دير فهم است. شايد هم چون با استثنايي در طول تاريخ حياتش برخورده است، از قدرت درك و شناخت واقعي آن عاجز است. اگراندكي شعور سياسي و بينش و اصول ديپلماسي را درك مي كرد، داستان سلمان رشدي را مطرح نمي كرد و با مواضع بسيار تند، سريع و قاطعي كه امام در اين مورد گرفت آنرا براي هميشه فراموش مي كرد و پايش را از آن كنار مي كشيد. و هر روز بدان

ص: 4845

دامن نمي زد. بحثي كه بواقع پس از حدود ده سال بعد از ارتحال امام عزيز دقيقا و حسابشده باز آفريني مي شود. اما نه با هدف احياي خواست باطل خود كه در يك كلام لغو فتواي تاريخي حضرت امام پيرامون سلمان رشدي باشد، بلكه اينبار براي اينكه تجربه كند، تا چه ميزان مي توان پس از ارتحال امام به خاموشي خط راه آن بزرگ، دست يافت. لزوما هم نبايد بحث سلمان رشدي از طرف ايرانيهاي حتي ضد انقلاب باز آفريني شود، ممكن است متاسفانه برخي افراد ساده لوح هم تصور كنند، اينك آبها از آسياب افتاده است مي توان ميزان پايبندي ياران و ادامه دهندگان راه امام و حساسيت آنها را به حكم شرعي امام درباره سلمان رشدي بار ديگر حتي بر سبيل آزمون وخطا تجربه كرد. آنها معمولا روي كوچكترين تغيير موضع و جهت حساب مي كنند، حتي روي لحن گفتار افراد در برابر امريكا نيز تحليلهاي متفاوتي ارائه مي دهند. با وجودي كه برخي ساده لوحان معتقدند كه استكبار چندان هم پيچيده عمل نمي كند اما با تحليل دقيق و عميق جريان سلمان رشدي مي توان درس عبرتي گرفت كه استراتژكي غرب نسبت به انديشه هاي اصولي و بنيادين امام تا چه ميزان تغيير جهت داده است؟ يادگار عزيز امام در ادامه تبيين انديشه هاي امام، بحث سلمان رشدي را مطرح مي كند. نويسنده اين مقاله لازم مي داند

ص: 4846

قبل از طرح موضوع سلمان رشدي مدخلي رابراي تحقيق از مجموعه آثار بجاي مانده از امام بخصوص مجموعه ارزشمند صحيفه نور يادآور شود. و آن موضوع پيش بيني هاي حضرت امام است. بي ترديد وقتي فردي بدان درجه از ايمان و اخلاص وعرفان و قرب الهي رسيده باشد كه در آسمان را بروي خويش و دور از چشم نامحرم باز مي بيند، وقتي گوش او شنواي پيام سروش خواهد بود، بي توجه به گوش نامحرم، با خداي خويش نجوا مي كند، بدانجا مي رسد كه پرده ها را از مقابل ديده فرو افتاده مي بيند. بي ترديد گيرنده ارباب معرفت و اصحاب واقعي قرآن و عرفان چنان قوي مي شود كه صداي بال ملائك را هم مي شنود. فردا را مي خواند. در اسطرلاب وزيج معرفت وايمان هر حركت را بدقت پيش بيني مي كند. موارد متعددي را از امام سراغ داريم چه در جريان انقلاب كه آن روز كسي جرات نداشت از پيروزي دم بزند و حتي تصورش را نمي كردند، اما امام نويد پيروزي را مي داد، آن روزها كسي فكر نمي كرد شاه بدان زوديها از ايران رفتني باشد، امام فرمود كه شاه رفتني است، در جنگ، در ملاقاتها و ديدارهايي كه امام با فرماندهان نظامي و رزمندگان اسلام داشتند، با اطمينان كامل قلبي، روزها قبل از انجام عمليات پيام ظفر و

ص: 4847

پيروزي را نويد مي داد.شاخصترين پيش بيني محقق الوقوع امام كه تا حدي رنگ و بوي كرامت و گونه اي اعجاز هم بخود گرفت پيش بيني قاطع فرو ريختن و شكستن استخوانهاي نظام ماركسيسم و فروپاشي تفكر كمونيسم در عالم بود، آن پيام الهي و تاريخي كه امام براي گورباچف رهبر اتحاد جماهير شوروي سابق فرستاد. در مورد سلمان رشدي هم امام از آينده اي حدود ده سال پس از خود حرف مي زند. امام پيش بيني مي كند كه ممكن است تحليلگران آن روز بعدها بر كرسي قضاوت ديگري بنشينند و برحقانيت فتواي آن مرجع و زعيم و حكم اعدام و قتل سلمان رشدي ترديدي حاصل آيد. ممكن است بعدها بگويند فتواي ايشان مطابق با اصول و قوانين ديپلماسي نبوده است. ممكن است از خوف قطع رابطه بازار مشترك اروپا و ساير كشورهاي غربي تبعات حكم خدا و اجرايش را در هاله اي از سوال و شك فرو برند. و به فرموده امام چنان ضعف و كاهلي از خودشان دهند كه از كنار اهانت كنندگان به مقام مقدس پيامبر اسلام و مكتب بگريزند. عجبا از آن نظر بلندي و آينده نگري كه فقط از عهده مردان خدا برمي آيد. شگفتا از آنان كه خداي ناخواسته سخنان روشن امام را با گوش دل نمي شنوند. خدايا مباد كه روزي از جمله همرهان سست

ص: 4848

عناصر آن سترگ نستوهي باشيم كه همواره مردم ايران را شريف و بزرگ معرفي مي كرد. يادگار امام براي زدودن هرگونه ترديد در ديپلماسي انقلاب بخصوص پس از پيروزي انقلاب و دوران دفاع مقدس بر نظر صريح امام بر اصالت و صحت ديپلماسي جمهوري اسلامي تاكيد مي ورزيدند و حاضر نبودند به بهانه اينكه ممكن است شعارهاي تند عليه شرق و غرب، به انزواي ما كشيده شود، از شعارهاي انقلاب عدول كنيم. به قسمت ديگري از بيانات يادگار امام و نقل ايشان با انتخابي بسيار مناسب از مواضع امام دقت كنيم بخصوص ديپلماسي كه منجر به اعلام مواضع امام در برابر سلمان رشدي شد و حق هم همان بود كه امام عظيم الشان بيان فرمودند. عده اي بعد از جنگ زمزمه مي كردند كه ديپلماسي ما، با آنچه در دنيا رايج است فرق دارد، لذا بايد در يك خانواده بزرگ اعتقادات ديگران را مراعات كرد. در حالي كه امام اعتقاد داشتند مراعات اين ديپلماسي موجب مي شود تا همه هستي خود را ببازيم: "آنان كه هنوز بر اين باورند و تحليل مي كنند كه بايد در سياست و اصول و ديپلماسي خود تجديد نظر نماييم و ما خامي كرده ايم و اشتباهات گذشته را نبايد تكرار كنيم و معتقدند كه شعارهاي تند يا جنگ سبب بدبيني غرب و شرق

ص: 4849

نسبت به ما و نهايتا انزواي كشور شده است و اگر ما واقعگرايانه عمل كنيم آنان با ما برخورد متقابل انساني مي كنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمين مي گذارند، اين يك نمونه است كه خدا مي خواست پس از انتشار كتاب كفر آميز آيات شيطاني در اين زمان اتفاق بيفتد و دنياي تفرعن و استكبار و بربريت چهره واقعي خود را در دشمني ديرينه اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده انديشي به درآييم و همه چيز را به حساب اشتباه و سوء مديريت و بي تجربگي نگذاريم و با تمام وجود درك كنيم كه مسئله اشتباه ما نيست، بلكه تعمد جهانخواران به نابودي اسلام و مسلمين مسئله فردي سلمان رشدي آنقدر برايشان مهم نيست كه همه صهيونيستها و استكبار پشت سر او قرار بگيرند. روحانيون و مردم عزيز حزب الله و خانواده هاي محترم شهدا حواسشان را جمع كنند كه با اين تحليلها و افكار نادرست خون عزيزانشان پايمال نشود. ترس من اين است كه تحليلگران امروز ده سال ديگر بر كرسي قضاوت بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواي اسلامي و حكم اعدام سلمان رشدي مطابق اصول و قوانين ديپلماسي بوده است يا خير و نتيجه گيري كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعاتي داشته است و بازار مشترك

ص: 4850

و كشورهاي غربي عليه ما موضع گرفته اند پس بايد خامي نكينم و از كنار اهانت كنندگان به مقام مقدس پيامبر و اسلام و مكتب بگذريم." (16) نكته ديگري كه از سخنان امام آنهم به تلقي و بنابر نظر يادگارشان مرحوم حاج احمد آقا در مي يابيم پيش بودن مواضع امام نسبت به دنياي استكبار است. مرحوم حاج احمد آقا معتقد بود كه امام هر جا بحث عمل به تكليف پيش مي آمد با احدي مشورت نمي كرد و بر اثبات مدعاي خويش هم موارد متعددي را برمي شمارند. يادگار امام معتقد است كه امام حتي دنياي استكبار را تحقير مي كرد و آنها را دنبال خويش مي دوانيد، هرگز اجازه اظهار وجود بدانان نمي داد، چون آنها را بخوبي مي شناخت. يكي از نعمتهاي انقلاب اسلامي را بايد اين دانست كه اردوگاه استكبار از دورنماي حركت امام هيچ تصويري از قبل نداشت به همين جهت بود كه بسياري از مواقع دچار اشتباه مي شد. با وجود تمام مراكز تحقيقاتي موجود در امريكا و جهان غرب كه براي شناخت انقلاب اسلامي و اسلام ميلياردها دلار هزينه كرده و اينك هم در طيف بسيار گسترده اي مشغول تحريف تاريخ و فرهنگ و تمدن اسلام شيعي اند. اما از جهاتي معتقدم استكبار هنوز هم اسلام ناب، و اسلامي را كه امام منادي آن بود نشناخته، چون هرگز

ص: 4851

اصل را بر حقيقت جويي نگذاشته اند و مبنا و اصل را در ضديت با اسلام و تضعيف اسلام و امام گذاشته اند، لذاست كه همواره از در دشمني برآمده و مي آيند. جهان غرب و مجموعه سازمانهاي وابسته به آنها رعايت اصول و روابط ديپلماتيك را براي بسياري از كشورهاي جهان بصورت مشق شب و تكليف، حكم و تعيين كرده اند. آنهم ديپلماسي كه حافظ منافع غرب باشد، ديپلماسي كه توسط خود غرب، تدوين و هدايت شود. ديپلماسي كه در برابر غرب ذليل و سست ونوكرمآب بارمان بياورد. برخي كه آن روز از اعلام مواضع امام پيرامون سلمان رشدي يكه خوردند چون نمي دانستند به ترسيم نمودار حركتي و اصول ديپلماسي امام در مقايسه با جهان غرب بپردازند. شايد اردوگاه استكبار جهاني انتظار داشت پس از روشن شدن نظرهاي شوم و اهانت آميز آن مهره شيطاني و دست پرورده روباه پير استعمار، انگليس، امام به نصيحت سلمان رشدي بپردازد، يا از وزارت خارجه ايران بخواهد در حد قطع رابطه با انگليس يا محكوميت لفظي، اقدام صورت پذيرد. اعجاب نيروهاي شيطاني پشت پرده از اعلام مواضع قاطع و فتواي شرعي و غير قابل عدول و برگشت امام تا روزها آنها را دچار حيرت كرده بود; زيرا به هيچ وجه و در هيچ كتاب ديپلماسي و تاريخ روابط سياسي

ص: 4852

چنين مواضع انقلابي را سراغ نداشتند. تذكار ديگري كه از سخنان يادگار امام استنباط مي شود اينست كه فرمودند، امام در مواقعي حتي صبر نمي كرد تا دولت بخود آيد و تصميم بگيرد، چون احساس مي كرد ممكن است زمان را از دست بدهد يا دولت تحت تاثير ديپلماسي و روابط سياسي بدان حدي كه واجب است موضع نگيرد در آنصورت اگر امام مستقيما در كار دولت دخالت كند يا مواضع دولت را ترميم كند، در خارج از ايران و حتي داخل احساس مي شود كه دولت در خط امام نيست و عوارض منفي ببار خواهد داشت. يادگا رامام در تعيين نوع ديپلماسي امام صفت و تعبير تهاجم را بكار مي برد آنجا كه گويد: "ديپلماسي امام، ديپلماسي تهاجم بود". (17) استقلال راي و اطمينان قلبي به حكم شرعي از ويژگيهاي بارز و شاخص امام بود. امام با آن شرايط جسمي و بيماري و سن نسبتا بالا و حتي پيري، معمولااندكي اهل تسامح يا حسابگري يا درنگ نبود. امام حتي تا پايان عمر نسبت به حكم سلمان رشدي سر سوزني عقب نشيني نكرد. اينك قسمتي ديگر از نظريات بسيار مهم يادگار امام را در معرفي ديپلماسي حضرت امام (ره) مرور مي كنيم: "در به هم زدن اين ساختار امام قبل از اين كه دولت موقت بجنبد دستور قطع رابطه با

ص: 4853

مصر را صادر كردند. بدون مشورت با احدي حكم اعدام سلمان رشدي مرتد را صادر نمودند، بدون توجه به مسائل سياسي و روابط ديپلماتيك به وزارت امور خارجه دستور مي دهند تمام سفراي جمهوري اسلامي ايران در كشورهاي عضو بازار مشترك اروپا را فرا بخوانند. بدون درنگ دستور انهدام كتابفروشيها و ناشرين كتاب موهن آيات شيطاني را در سراسر جهان صادر مي كنند. بدون معطلي دستور اعدام ناشرين را صادر كردند. دنياي استكبار هميشه دنبال مواضع امام (س) دوان بود و امام هرگونه كه مي خواستند آنها را تحقير مي كردند. مواضع سازش ناپذير و پرصلابت امام در مسئله سلمان رشدي كار را به آنجا كشاند كه بوش رئيس جمهور وقت امريكا براي اولين بار به مسلمانان امريكا به مناسبت عيد فطر تبريك گفت. "تاچر" از مسلمانان انگليسي به خوبي ياد كرد و علي الظاهر با آنان اعلام همدردي نمود سياستبازان غربي يكي پس از ديگري سفراي خود را با ذلت به تهران فرستادند و عذرخواهي كردند. سران كشورهاي اسلامي ناچارا اين موضوع را محكوم كردند و حكم ارتداد رشدي در نزد افكار عمومي تثبيت شد. (18) در چند سطر قبل اشاره كرديم كه امام از همان آغاز نهضت و انقلاب اهداف بلندتري را دنبال مي كرد حتي بلندتر از تصور صميمي ترين ياران و نزديكانش را. امام به

ص: 4854

تشكيل حكومتي با رنگ و لعاب اسلامي راضي نبود، هرگز نمي خواست مثل پاكستان ، عربستان، سوريه و ساير كشورهاي مسلمان حكومت بپا دارد. به مراحل و منازلي آنسوتر ازاين كشورها و نظامها مي انديشيد. و اهداف بسيار مقدس و معنوي را دنبال مي كرد. از محتواي سخنان امام كه در زير مي آوريم درمي يابيم كه افق ديد امام و فلسفه تشكيل حكومت نزد ايشان با ديگران بسيار متفاوت بوده است. يادگار امام با نقل عين سخنان پير و مراد خويش به ترسيم نمودارانديشگي امام در زمينه سياست، ديپلماسي و اهداف و فلسفه انقلاب مي پردازد: ديپلماسي امام، ديپلماسي تهاجم بود. امام در تبيين ديپلماسي تهاجم اعتقاد داشتند: "ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجي و بين الملل اسلاميمان بارها اعلام نموده ايم كه در صدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهانخواران بوده و هستيم، حال اگر نوكران امريكا نام اين سياست را توسعه طلبي و تفكر تشكيل امپراتوري بزرگ مي گذارند، از آن باكي نداريم واستقبال مي كنيم. ما در صدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد صهيونيسم، سرمايه داري و كمونيسم در جهان هستيم، ما تصميم گرفته ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ نظامهايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند، نابود كنيم و نظام اسلام رسول الله (ص) را در جهان استبكار ترويج نماييم و

ص: 4855

دير يا زود ملتهاي دربند شاهد آن خواهند بود. ما با تمام وجود از گسترش باج خواهي و مصونيت كارگزاران امريكايي، حتي اگر با مبارزه قهرآميز هم شده باشد جلوگيري مي كنيم. ان شاءالله ما نخواهيم گذاشت از كعبه و حج، اين منبر بزرگي كه بر بلنداي بام انسانيت بايد صداي مظلومان را به همه عالم منعكس سازد و آواي توحيد را طنين اندازد صداي سازش با امريكا و شوروي و كفر و شرك نواخته شود. و از خدا مي خواهيم كه اين قدرت را به ما ارزاني دارد كه نه تنها از كعبه مسلمين كه از كليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ امريكا و شوروي را به صدا درآوريم." (19) نكته عبرت آموزي كه از سخنان مذكور در رابطه با پيروان ساير اديان مي توان يادآور شد اين كه امام عالمي نبود كه هرگز به ساير اديان الهي با ديده حقارت آميز بنگرد. امام با تبيين سياست خارجي انقلاب به گسترش اسلام در سراسر عالم و توسعه طلبي و تفكر تشكيل امپراتوري بزرگ اسلامي معتقد بود، امام حتي به آزادسازي مسيحيت از چنگال شوروي و امريكا نيز مي انديشيد. چيزي كه حتي خود مسيحيان بدان نمي انديشيدند، جهان مسيحيت هرگز در صدد شناخت مسيح واقعي و افكار واقعي حضرت مسيح برنيامده است. مسيحيتي كه امام مي شناخت مكتبي در تضاد

ص: 4856

و تقابل با اسلام نبود. امام به واقع معتقد بود كه مسيحيت دين الهي و بحقي بوده است كه قبل از ظهور اسلام وجود داشته و پيروان بسياري را هم در عالم بخود اختصاص داده است. نه آن مسيح ساختگي در ذهن و زبان فرزندان و پيروان ناخلف و سست اعتقادي كه حتي دين خدا را نيز در جهت منافع دنيوي تحريف كردند، تغيير دادند و رنگ زدند. امام آرزو مي كرد حتي از كليساهاي جهان ناقوس مرگ بر امريكا و شوروي سابق بصدا درآيد. آرزويي كه محال نيست اما حتي به ذهن جناب پاپ هم خطور نمي كرد. چهره اي كه استكبار از مسيحيت در جهان ترسيم كرده است از بي رمقي و بي خاصيتي و رنگ باختگي و وابستگي بي شباهت به اسلام ناب امريكايي نيست. امام حتي از مسيحيت هم قرائت جديدي داشت. امام در راستاي تلقي جديد از اسلام است كه آرزومند است فقه عملي اسلام در جهان تحقق يابد به همين جهت يادگار امام به توصيه هاي امام به حوزه ها و مراكز علمي ديني نصايح و سفارشهايي را پدرانه بيان مي فرمايد. امام خطاب به علماي اعلام و بزرگان حوزه ها توصيه مي كرد اسلام را به گونه اي تفسير و معرفي كنيد كه بتواند پاسخگوي نيازهاي متعدد بشريت باشد. يكي از حكمتهاي ديگر در سخنان امام

ص: 4857

اين است كه ايشان حتي پيش بيني مي كرد ممكن است در سالهاي آينده شيوه هاي رايج اداره امور كشور نيز تغيير كند، و حتي جوامع بشري براي حل مشكلات خود به اسلام نيازمند باشند، همان گونه كه در بسياري از موارد بخصوص در شيوه هاي مبارزه حتي كشورهاي غير مسلمان از تجارب انقلاب اسلامي بهره مند شده اند. امام در تغيير احتمالي چگونگي اداره امور مردم نيز از توطئه و دسيسه هاي استكبار نيز خبر مي دهد. يعني معتقد بود ممكن است استكبار جهاني در روندعادي زندگي و اصول حاكم و روابط اقتصادي - فرهنگي امروز جهان تغييراتي را ايجاد كند. به واقع مگر امروز با سياستهاي توطئه آميز استكبار جهاني كل منطقه آسياي جنوب شرقي و كشورهاي صادر كننده نفت به لحاظ اقتصادي در شرايط اسفبار و جديدي به سر نمي برند؟ ! مگر اين تغيير در جهت تسلط بيشتر اردوگاه غرب نيست؟ مگر وقتي در كشوري كه اقتصاد تك محصولي دارد ارزش و قيمت همان محصول را تا يك سوم تقليل دادن به معني ضربه زدن و دشمني ورزيدن با آن نيست؟ و مگر ما اينك در شرايط جديد اقتصادي نيستيم و مگر نبايد به گونه اي ديگر امور اقتصادي كشور را تنظيم و اداره كرد؟ راستي وقتي در سالهايي كه بار ديگر غرب با قيمت نفت بازي كرد و آن را

ص: 4858

در حد فعلي تنزل داد نمي بايست تجربه مي كرديم، نمي بايد به گونه اي عمل مي كرديم كه امروز در چنبره بازيگريهاي استكبار جهاني گيرنيفتيم؟ آيا بهتر نبود در همان سالها سرنوشت كشور را با سرنوشت و نوسانات قيمت نفت جدا مي كردند يا حداقل به گونه اي حركت مي كرديم كه امروز كمترين ضربه پذيري را از قبل نفت داشته باشيم. مگر در همان روزها آن خبير بلند نظر در زيج روشن دلش، اين روزها پيش بيني نكرد. ولي متاسفانه آنچنان كه شايسته است درس عبرت نگرفتيم. در مواردي بلند پروازي كرديم و به خيال خوشي كه همواره بر موج نفت سواريم، فكر نمي كرديم كه روزي همان نفتي كه بسيار ارزشمند است براي ما و اقتصاد و ملت ما آفت مي شود. وقتي امام بزرگ ما فرمود: "ما نبايد غفلت بكنيم، واقعا بايد به سمتي حركت نماييم كه ان شاءالله تمام رگه هاي وابستگي كشورمان از چنين دنياي متوحشي قطع شود". (20) اگر در زمينه اقتصاد نفتي همين فرموده امام را آويزه گوش و سرمشق اجرايي كرده بوديم اينك به راحتي مي توانستيم به اهداف ديگر دست يابيم. وقتي امام مي فرمود: "چه بسا شيوه هاي رايج اداره امور مردم در سالهاي آينده تغيير كند (21) " چرا ما پنبه در گوش كرده بوديم و تصور اين روزها را نمي كرديم. هرگز فكر نكرده ايم كه چرا يادگار امام چند سال پس از

ص: 4859

رحلت امام و نيز چند سال پس از بيان اين رهنمودهاي امام بار ديگر به طرح و تكرار اين سخنان مي پرداخت؟ راستي به طور غيرمستقيم با طرح اين سخنان به ما نمي گفت كه بار ديگر به امام برگرديم، نمي خواست بگويد: سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد وآنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد امام رهبري بود كه نمي نشست و منتظر نمي ماند تا ديگران حمله كنند و ايشان جبهه بگيرد، دفاع كند. امام بود كه هميشه ابتكار عمل را در دست داشت. امام نخست به نصيحت افراد مي پرداخت و فرصتي مي داد تا شخص خود را اصلاح كند و اگر نمي كرد و از اتمام حجت عبرت نمي گرفت با فرياد و قاطعيت انقلابي اعلام موضع مي كرد. يادتان نرفته است كه امام در شرايطي كه رژيم پهلوي در اوج قدرت و سلطه بود آشكار و با فريادي رسا و بلند از فراز منبر بيداري و هدايت جمله اي قريب به اين مضمون را اعلام كرد كه امروز منفورترين شخص نزد ملت ايران رئيس جمهور امريكاست. يا وقتي با شاه وارد مبارزه مستقيم شد پس از يكي - دوبار نصيحت پدرانه سخناني قريب به اين مضمون را فرمود كه همه توطئه ها زير سر شخص شاه است. در ادامه مبارزه و پس از پيروزي انقلاب هم دقيقا از اصول و

ص: 4860

روش ثابت خود در برابر استكبار دست بر نداشت. به گونه اي سخن نمي گفت كه از بستر كنايه و اشاره و من غيرمستقيم باشد، امام از موضع مكتبي برتر،انديشه اي غني و كامل و از مقام اسلام ناب محمدي سخن مي گفت،اي كاش مي شد نسل جوان امروز را در شرايط تاريخي آن روزها قرار دهيم،اي كاش مي شد چند سالي به عقب برگرديم تا به عظمت و جسارت و شجاعت و نستوهي امام پي ببريم. نخست به نياز طرح مجدد اسلام به گونه اي كه پاسخگوي نيازهاي جامعه بشري باشد از نظر امام اندكي بينديشيم، پس از آن مواضع قاطع امام را در برابر امريكا مرور خواهيم كرد. از زبان يادگار امام، بار ديگر تكليفي را كه آن فقيه سترگ بعهده علما و مجتهدين گذاشت بخوانيم: امام نقش علما و مجتهدين در پاسخگويي به نيازهاي متغير جامعه را اينگونه مطرح كرده اند كه: "ما بايد بدون توجه به غرب و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسي حاكم بر جهان در صدد تحقق فقه عملي اسلام برآييم و الا مادامي كه فقه در كتابها و سينه علما مستور بماند ضرري متوجه جهانخواران نيست و روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد نمي تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست، حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز

ص: 4861

آينده جامعه را هميشه در ست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه هاي رايج اداره امور مردم در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كنند. علماي بزرگوار اسلام از هم اكنون بايد براي اين موضوع فكري كنند." حضرت امام با تمام وجود از علماي اسلام خواسته اند تا به مسائل و مشكلات جهان اسلام پاسخ داده شود: "من قبلا نيز گفته ام همه توطئه هاي جهانخواران عليه ما از جنگ تحميلي گرفته تا حصر اقتصادي و غيره براي اين بوده است كه ما نگوييم اسلام جوابگوي جامعه است و حتما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم. ما نبايد غفلت بكنيم. واقعا بايد به سمتي حركت نماييم كه ان شاءالله تمام رگه هاي وابستگي كشورمان از چنين دنياي متوحشي قطع شود." (22) اينك مرور كنيم سخنان آن پير را كه همواره سخنانش، خواب آشفتگي را براي اردوگاه استكبار به دنبال داشت. مردي، كه مرگ سرخ را در تاسي به امام حسين از زندگي سياه به مراتب بهتر مي دانست، مردي كه با تمام وجود در برابر كفر جهاني قد برافراشته بود، مردي كه مي دانست امريكا براي شكست ايران و اسلام با تمام قوا و قدرت بر صحنه

ص: 4862

آمده است مردي كه در برابر حيثيت اسلامي كوهي از مشكلات را به مثابه كاهي تصور مي كرد. مردي كه همواره تا پايان عمر در انتظار شهادت نشسته بود، مردي كه فريادش فرياد تمام مستضعفين جهان بود و مردي كه با تمام وجود براي نابودي كامل تمام منافع امريكاي جهانخوار قيام كرده بود. به واقع وقتي به عبارتها، جمله ها، تعبيرها، و عمق سخنان امام كه در ذيل مي آيد مي انديشيم چاره اي جز خضوع و شرمندگي در برابر روح بلند و معنوي آن پير دلاور نداريم. به واقع بايد اقرار كرد كه با تمام احترامي كه امام براي امت قائل بود، ما همواره نسبت به امام كم مي آورديم. ما بوديم كه هميشه عقب مي مانديم، ما بوديم كه در موارد بسياري نيل به اهداف بلند آن امام را كاري كارستان مي دانستيم ما بوديم عجز از اجراي منويات روحاني و الهي آن نايب بر حق امام زمان در قرن حاضر. بار ديگر به حسن انتخاب يادگار عزيز او درود مي فرستيم كه در بياناتشان از سخنان امام شواهدي را برگزيده اند كه با بازخواني آنها در كالبد اين ملت جان و روح مقاومت بدمند. امام از مردم مي خواهند كه در اجراي احكام خدا و به هم زدن ارزشهاي منحط و پوسيده سياسي حاكم بر جهان كمربندها را محكم بندند و در

ص: 4863

همين زمينه در پيامي مي فرمايند: "امريكاي جهانخوار بايد بداند كه ملت عزيز و خميني تا نابودي كامل منافعش او را راحت نخواهند گذاشت و تا قطع هر دو دست آن به مبارزه خدايي خود ادامه خواهند داد و ملت ما همان گونه كه نشان داده تحمل تمام كمبودها را براي حفظ شرف و آبروي خويش خواهد نمود. ملت مقاوم ما از روز اول مبارزه اش مي دانست كه با تمام قدرتها و ابرقدرتها دست به گريبان است و بايد بداند كه تمام ايادي داخلي و خارجي قدرتها و ابرقدرتها خصوصا امريكاي جنايتكار براي شكست ما از تمام امكاناتش استفاده خواهد نمود. ولي چاره چيست كه كوه مصيبتها در مقابل حيثيت اسلامي - ايراني ما چون كاهي است و مردم بايد خود را آماده اين درگيري حسيني تا پيروزي كامل بنمايند كه مرگ سرخ به مراتب بهتر از زندگي سياه است. و ما امروز به انتظار شهادت

ص: 4864

نشسته ايم تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهاني با سرافرازي بايستند و بار مسئوليت استقلال واقعي را در تمامي ابعادش به دوش كشند و با افتخار پيام رهايي مستضعفين را در جهان سر دهند." (23) درس ديگري كه از زندگي يادگار امام و حلقه وصل امت و امام و حلقه وصل امت و رهبري پس از رحلت حضرت امام، فرا مي گيريم خردورزي كامل ايشان در درك شرايط كشور و حتي شناخت كامل جايگاه رهبري است. زيرا پس از رحلت امام سعي داشت روي نقطه تلفيق مواضع وانديشه ها و تحليلهاي مقام رهبري با افكار وانديشه و خط امام تاكيد كند. آن بزرگوار تا حدي خود ساخته بود، تا حدي از خويش گذشته بود و در پاسداري از خط و راه امام صادقانه، مخلصانه و با تمام وجود خدمت مي كرد و هرگز موضعي نگرفت كه نسبت به مسئولين بخصوص رهبر انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي اندك زاويه اختلافي داشته باشد. در عين حال كه با تمام توان يار و مددكار مسئولين بود اما در ديدارها و ملاقاتها و مناسبتهايي به تبيين مواضع امام مي پرداخت تا امكان هرگونه زاويه انحراف را در مسير انقلاب ازبين ببرد. در عبارتهاي زير حمايتهاي يادگار امام از مواضع مقام رهبري را بازبخوانيم: "امروز درست همين مواضع را رهبري معظم انقلاب

ص: 4865

دارند. ايشان خط و راه امام را به بهترين شكل ممكن دنبال مي كنند. در زمينه خود باختگي در مقابل غرب با طرح هجوم فرهنگ غرب، خطوط كلي انقلاب اسلامي را با ارائه شيوه هاي مقابله ترسيم كرده اند. در زمينه پياده كردن احكام خدا، گروهي را براي شناخت درست و تطبيق آن بر مسائل سياسي و اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي تعيين كردند. در زمينه تهاجم ديپلماسي از طريق وزارت امور خارجه راسا اقدام لازم را نموده اند. ما بايد سعي كنيم دستورات و منويات ايشان را اجرا كنيم." (24) مواضع روشن يادگار امام در قبال اعمال فشار امريكا عليه نظام اسلامي ما و خط امام و رهبري و نيز هشدار مشفقانه ايشان به سران كشورهاي عربي و سازمانهاي فلسطيني و اعلام مواضع نسبت به سازمان حقوق بشر و دفاع از حقوق اسلامي را در عبارتهاي روشن و هدايتگر زير مي خوانيم عبارتهايي كه به واقع سرمشق از امام و پير و پدر گرفته است و بوي كلام امام عزيز را مي دهند: "امروز امريكا به هيچ وجه از خشونت و اعمال فشار عليه نظام اسلامي ما، خط امام و رهبري انقلاب نكاسته است. امروز امريكا به عنوان قدرت حاكم بر جهان بيشترين ظلمها را به ملتهاي اسلامي مرتكب مي شود. به هر نقطه از دنيا كه منافعش

ص: 4866

اقتضا كند لشكركشي مي كند و در هر كجا كه ظالمي مردم را قتل عام كند و منافع او اقتضا كند جلوي اقدامات سازمانها و مجامع بين المللي را مي گيرد. نمونه آن تداوم جنايات صربها عليه مسلمانان بوسني و هرزگوين و اقدامات ضد انساني رژيم صهيونيستي عليه مسلمانان و انقلابيون فلسطيني است. ما همه وظيفه داريم با اتحاد و يكپارچگي در برابر حيله هاي آنان بايستيم و از اسلام عزيز و انقلاب جهاني اسلام دفاع كنيم. اگر به دستاورهاي انقلاب جهاني اسلام بنگريم امروز حركت ملت ايران در عرصه هاي جهاني تداوم دارد و فشارهاي سياسي، اقتصادي و نظامي نمي تواند ما را از اهدافمان باز دارد. ما امروز به سران كشورهاي عربي و سازمانهاي فلسطيني هشدار مي دهيم كه يگانه راه تحقق آرمانهاي فلسطين برخورد از موضع قدرت است و مادامي كه صهيونيستها از موضع قدرت با اعراب برخورد مي كنند و خوي تجاوزگري استكبار در پشت سر آنان قرار دارد ما هيچ چاره اي نداريم جز اينكه از موضع قدرت و سلاح با آنان سخن بگوييم. مساله حقوق بشر دستاويزي براي اعمال سياستهاي استكباري است. ما حقوق بشر را در چهارچوب قوانين متعالي اسلام قبول داريم. و هرگز پايبند حقوق بشر مورد قبول امريكا و قدرتهاي ديگر نيستيم. امريكا حقوق بشر را دستاويزي براي سركوب نهضتهاي رهايي

ص: 4867

بخش قرار داده است و ما نمي توانيم حقوق اسلامي را بر اساس مقياس آنها مورد توجه قرار دهيم." به پايان آمد اين دفتر حكايت همچنان باقي است، اينك كه در سالگرد ارتحال آن حلقه وصل به سوگ مي نشينيم بار ديگر بايد به دلسوزان انقلاب شخصيت شناسي ايشان را توصيه كرد، اگر چه حاج احمد آقا در همسايگي دريا بود و دل و جان و روح و روانش از رايحه جانبخش كلام و نفس مسيحايي امام عزيز برخوردار و روشن و بهره ور، اما خود ايشان از شاني ديگر درحد خود برخوردار بود. راستي چه كسي جز يادگار امام مي توانست با حضور يوسف وار خويش گرسنگان مصر معرفت را در غياب امام سير كند، اگر چه يادگار امام هم ارتحالش مصداق ارتحال امام شد و بحق در سوگ آن مراد و مريد بايد اين شعر بلند سرحلقه رندان شاعر، حافظ شيرين سخن را زمزمه كرد كه: شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت روي مه پيكر او سير نديديم و برفت گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود بار بر بست و به گردش نرسيديم و برفتشد چمان در چمن حسن و لطافت ليكن در گلستان وصالش نچميديم و برفت همچو حافظ همه شب ناله و زاري كرديم كاي دريغا به وداعش نرسيديم

ص: 4868

و برفت فاتحه اي بدرقه راه و روحش باد آنكه اينكه در جوار قرب الهي و در همسايگي دريا خوش آرميده است. فهرست منابع و مآخذ: 1- صفحه 102، جلد دوم مجموعه "آثار يادگار امام" ناشر: موسسه تنظيم و نشر و آثار حضرت امام خميني (س) چاپ: موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، بهار 2 1375- صفحه 102 همان مرجع. 3- صفحه 102 همان مرجع. 4- صفحه 102 همان كتاب. 5- صفحه 103 همان كتاب. 6و7- صفحه 104 همان كتاب. 8- صفحه 104 همان كتاب. 9و10- صفحه 422 همان كتاب. 10و11 و12 و13 و14- صفحه هاي 423 و 424 و 425 همان مرجع. 15 و 16 و 17 و 18 و 19 و 20 و 21 و 22- صفحه هاي 425 و 426 و 427 همان كتاب. 23 و 24 و 25- صفحه هاي 427 و 428 و 429 همان كتاب. نكته عبرت آموزي كه از سخنان مذكور در رابطه با پيروان ساير اديان مي توان يادآور شد اين كه امام عالمي نبود كه هرگز به ساير اديان الهي با ديده حقارت آميز بنگرد. امام با تبيين سياست خارجي انقلاب به گسترش اسلام در سراسر عالم و توسعه طلبي و تفكر تشكيل امپراتوري بزرگ اسلامي معتقد بود، امام حتي به آزادسازي مسيحيت از چنگال شوروي

ص: 4869

و امريكا نيز مي انديشيد. چيزي كه حتي خود مسيحيان بدان نمي انديشيدند، جهان مسيحيت هرگز در صدد شناخت مسيح واقعي و افكار واقعي حضرت مسيح برنيامده است. مسيحيتي كه امام مي شناخت مكتبي در تضاد و تقابل با اسلام نبود. امام به واقع معتقد بود كه مسيحيت دين الهي و بحقي بوده است كه قبل از ظهور اسلام وجود داشته و پيروان بسياري را هم در عالم بخود اختصاص داده است. نه آن مسيح ساختگي در ذهن و زبان فرزندان و پيروان ناخلف و سست اعتقادي كه حتي دين خدا را نيز در جهت منافع دنيوي تحريف كردند، تغيير دادند و رنگ زدند. امام آرزو مي كرد حتي از كليساهاي جهان ناقوس مرگ بر امريكا و شوروي سابق بصدا درآيد. آرزويي كه محال نيست اما حتي به ذهن جناب پاپ هم خطور نمي كرد. چهره اي كه استكبار از مسيحيت در جهان ترسيم كرده است از بي رمقي و بي خاصيتي و رنگ باختگي و وابستگي بي شباهت به اسلام ناب امريكايي نيست. امام حتي از مسيحيت هم قرائت جديدي داشت. امام در راستاي تلقي جديد از اسلام است كه آرزومند است فقه عملي اسلام در جهان تحقق يابد به همين جهت يادگار امام به توصيه هاي امام به حوزه ها و مراكز علمي ديني نصايح و سفارشهايي را

ص: 4870

پدرانه بيان مي فرمايد. امام خطاب به علماي اعلام و بزرگان حوزه ها توصيه مي كرد اسلام را به گونه اي تفسير و معرفي كنيد كه بتواند پاسخگوي نيازهاي متعدد بشريت باشد. يكي از حكمتهاي ديگر در سخنان امام اين است كه ايشان حتي پيش بيني مي كرد ممكن است در سالهاي آينده شيوه هاي رايج اداره امور كشور نيز تغيير كند، و حتي جوامع بشري براي حل مشكلات خود به اسلام نيازمند باشند، همان گونه كه در بسياري از موارد بخصوص در شيوه هاي مبارزه حتي كشورهاي غير مسلمان از تجارب انقلاب اسلامي بهره مند شده اند. امام در تغيير احتمالي چگونگي اداره امور مردم نيز از توطئه و دسيسه هاي استكبار نيز خبر مي دهد. يعني معتقد بود ممكن است استكبار جهاني در روندعادي زندگي و اصول حاكم و روابط اقتصادي - فرهنگي امروز جهان تغييراتي را ايجاد كند. به واقع مگر امروز با سياستهاي توطئه آميز استكبار جهاني كل منطقه آسياي جنوب شرقي و كشورهاي صادر كننده نفت به لحاظ اقتصادي در شرايط اسفبار و جديدي به سر نمي برند؟ ! مگر اين تغيير در جهت تسلط بيشتر اردوگاه غرب نيست؟ مگر وقتي در كشوري كه اقتصاد تك محصولي دارد ارزش و قيمت همان محصول را تا يك سوم تقليل دادن به معني ضربه زدن و دشمني ورزيدن با آن نيست؟ و مگر ما اينك در

ص: 4871

شرايط جديد اقتصادي نيستيم و مگر نبايد به گونه اي ديگر امور اقتصادي كشور را تنظيم و اداره كرد؟ راستي وقتي در سالهايي كه بار ديگر غرب با قيمت نفت بازي كرد و آن را در حد فعلي تنزل داد نمي بايست تجربه مي كرديم، نمي بايد به گونه اي عمل مي كرديم كه امروز در چنبره بازيگريهاي استكبار جهاني گيرنيفتيم؟ آيا بهتر نبود در همان سالها سرنوشت كشور را با سرنوشت و نوسانات قيمت نفت جدا مي كردند يا حداقل به گونه اي حركت مي كرديم كه امروز كمترين ضربه پذيري را از قبل نفت داشته باشيم. مگر در همان روزها آن خبير بلند نظر در زيج روشن دلش، اين روزها پيش بيني نكرد. ولي متاسفانه آنچنان كه شايسته است درس عبرت نگرفتيم. در مواردي بلند پروازي كرديم و به خيال خوشي كه همواره بر موج نفت سواريم، فكر نمي كرديم كه روزي همان نفتي كه بسيار ارزشمند است براي ما و اقتصاد و ملت ما آفت مي شود. وقتي امام بزرگ ما فرمود: "ما نبايد غفلت بكنيم، واقعا بايد به سمتي حركت نماييم كه ان شاءالله تمام رگه هاي وابستگي كشورمان از چنين دنياي متوحشي قطع شود". (20) اگر در زمينه اقتصاد نفتي همين فرموده امام را آويزه گوش و سرمشق اجرايي كرده بوديم اينك به راحتي مي توانستيم به اهداف ديگر دست يابيم. وقتي امام مي فرمود: "چه بسا شيوه هاي رايج اداره

ص: 4872

امور مردم در سالهاي آينده تغيير كند (21) " چرا ما پنبه در گوش كرده بوديم و تصور اين روزها را نمي كرديم. هرگز فكر نكرده ايم كه چرا يادگار امام چند سال پس از رحلت امام و نيز چند سال پس از بيان اين رهنمودهاي امام بار ديگر به طرح و تكرار اين سخنان مي پرداخت؟ راستي به طور غيرمستقيم با طرح اين سخنان به ما نمي گفت كه بار ديگر به امام برگرديم، نمي خواست بگويد: سالها دل طلب جام جم از ما مي كرد وآنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مي كرد امام رهبري بود كه نمي نشست و منتظر نمي ماند تا ديگران حمله كنند و ايشان جبهه بگيرد، دفاع كند. امام بود كه هميشه ابتكار عمل را در دست داشت. امام نخست به نصيحت افراد مي پرداخت و فرصتي مي داد تا شخص خود را اصلاح كند و اگر نمي كرد و از اتمام حجت عبرت نمي گرفت با فرياد و قاطعيت انقلابي اعلام موضع مي كرد. يادتان نرفته است كه امام در شرايطي كه رژيم پهلوي در اوج قدرت و سلطه بود آشكار و با فريادي رسا و بلند از فراز منبر بيداري و هدايت جمله اي قريب به اين مضمون را اعلام كرد كه امروز منفورترين شخص نزد ملت ايران رئيس جمهور امريكاست. يا وقتي با شاه وارد مبارزه مستقيم شد پس از

ص: 4873

يكي - دوبار نصيحت پدرانه سخناني قريب به اين مضمون را فرمود كه همه توطئه ها زير سر شخص شاه است. در ادامه مبارزه و پس از پيروزي انقلاب هم دقيقا از اصول و روش ثابت خود در برابر استكبار دست بر نداشت. به گونه اي سخن نمي گفت كه از بستر كنايه و اشاره و من غيرمستقيم باشد، امام از موضع مكتبي برتر،انديشه اي غني و كامل و از مقام اسلام ناب محمدي سخن مي گفت،اي كاش مي شد نسل جوان امروز را در شرايط تاريخي آن روزها قرار دهيم،اي كاش مي شد چند سالي به عقب برگرديم تا به عظمت و جسارت و شجاعت و نستوهي امام پي ببريم. نخست به نياز طرح مجدد اسلام به گونه اي كه پاسخگوي نيازهاي جامعه بشري باشد از نظر امام اندكي بينديشيم، پس از آن مواضع قاطع امام را در برابر امريكا مرور خواهيم كرد. از زبان يادگار امام، بار ديگر تكليفي را كه آن فقيه سترگ بعهده علما و مجتهدين گذاشت بخوانيم: امام نقش علما و مجتهدين در پاسخگويي به نيازهاي متغير جامعه را اينگونه مطرح كرده اند كه: "ما بايد بدون توجه به غرب و شرق متجاوز و فارغ از ديپلماسي حاكم بر جهان در صدد تحقق فقه عملي اسلام برآييم و الا مادامي كه فقه در كتابها و سينه علما مستور بماند ضرري

ص: 4874

متوجه جهانخواران نيست و روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد نمي تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست، حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در ست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه هاي رايج اداره امور مردم در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كنند. علماي بزرگوار اسلام از هم اكنون بايد براي اين موضوع فكري كنند." حضرت امام با تمام وجود از علماي اسلام خواسته اند تا به مسائل و مشكلات جهان اسلام پاسخ داده شود: "من قبلا نيز گفته ام همه توطئه هاي جهانخواران عليه ما از جنگ تحميلي گرفته تا حصر اقتصادي و غيره براي اين بوده است كه ما نگوييم اسلام جوابگوي جامعه است و حتما در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگيريم. ما نبايد غفلت بكنيم. واقعا بايد به سمتي حركت نماييم كه ان شاءالله تمام رگه هاي وابستگي كشورمان از چنين دنياي متوحشي قطع شود." (22) اينك مرور كنيم سخنان آن پير را كه همواره سخنانش، خواب آشفتگي را براي اردوگاه استكبار به دنبال داشت. مردي، كه مرگ سرخ را در تاسي به امام حسين از

ص: 4875

زندگي سياه به مراتب بهتر مي دانست، مردي كه با تمام وجود در برابر كفر جهاني قد برافراشته بود، مردي كه مي دانست امريكا براي شكست ايران و اسلام با تمام قوا و قدرت بر صحنه آمده است مردي كه در برابر حيثيت اسلامي كوهي از مشكلات را به مثابه كاهي تصور مي كرد. مردي كه همواره تا پايان عمر در انتظار شهادت نشسته بود، مردي كه فريادش فرياد تمام مستضعفين جهان بود و مردي كه با تمام وجود براي نابودي كامل تمام منافع امريكاي جهانخوار قيام كرده بود. به واقع وقتي به عبارتها، جمله ها، تعبيرها، و عمق سخنان امام كه در ذيل مي آيد مي انديشيم چاره اي جز خضوع و شرمندگي در برابر روح بلند و معنوي آن پير دلاور نداريم. به واقع بايد اقرار كرد كه با تمام احترامي كه امام براي امت قائل بود، ما همواره نسبت به امام كم مي آورديم. ما بوديم كه هميشه عقب مي مانديم، ما بوديم كه در موارد بسياري نيل به اهداف بلند آن امام را كاري كارستان مي دانستيم ما بوديم عجز از اجراي منويات روحاني و الهي آن نايب بر حق امام زمان در قرن حاضر. بار ديگر به حسن انتخاب يادگار عزيز او درود مي فرستيم كه در بياناتشان از سخنان امام شواهدي را برگزيده اند كه با بازخواني آنها در كالبد

ص: 4876

اين ملت جان و روح مقاومت بدمند. امام از مردم مي خواهند كه در اجراي احكام خدا و به هم زدن ارزشهاي منحط و پوسيده سياسي حاكم بر جهان كمربندها را محكم بندند و در همين زمينه در پيامي مي فرمايند: "امريكاي جهانخوار بايد بداند كه ملت عزيز و خميني تا نابودي كامل منافعش او را راحت نخواهند گذاشت و تا قطع هر دو دست آن به مبارزه خدايي خود ادامه خواهند داد و ملت ما همان گونه كه نشان داده تحمل تمام كمبودها را براي حفظ شرف و آبروي خويش خواهد نمود. ملت مقاوم ما از روز اول مبارزه اش مي دانست كه با تمام قدرتها و ابرقدرتها دست به گريبان است و بايد بداند كه تمام ايادي داخلي و خارجي قدرتها و ابرقدرتها خصوصا امريكاي جنايتكار براي شكست ما از تمام امكاناتش استفاده خواهد نمود. ولي چاره چيست كه كوه مصيبتها در مقابل حيثيت اسلامي - ايراني ما چون كاهي است و مردم بايد خود را آماده اين درگيري حسيني تا پيروزي كامل بنمايند كه مرگ سرخ به مراتب بهتر از زندگي سياه است. و ما امروز به انتظار شهادت نشسته ايم تا فردا فرزندانمان در مقابل كفر جهاني با سرافرازي بايستند و بار مسئوليت استقلال واقعي را در تمامي ابعادش به دوش كشند و با

ص: 4877

افتخار پيام رهايي مستضعفين را در جهان سر دهند." (23) درس ديگري كه از زندگي يادگار امام و حلقه وصل امت و امام و حلقه وصل امت و رهبري پس از رحلت حضرت امام، فرا مي گيريم خردورزي كامل ايشان در درك شرايط كشور و حتي شناخت كامل جايگاه رهبري است. زيرا پس از رحلت امام سعي داشت روي نقطه تلفيق مواضع وانديشه ها و تحليلهاي مقام رهبري با افكار وانديشه و خط امام تاكيد كند. آن بزرگوار تا حدي خود ساخته بود، تا حدي از خويش گذشته بود و در پاسداري از خط و راه امام صادقانه، مخلصانه و با تمام وجود خدمت مي كرد و هرگز موضعي نگرفت كه نسبت به مسئولين بخصوص رهبر انقلاب حضرت آيت الله خامنه اي اندك زاويه اختلافي داشته باشد. در عين حال كه با تمام توان يار و مددكار مسئولين بود اما در ديدارها و ملاقاتها و مناسبتهايي به تبيين مواضع امام مي پرداخت تا امكان هرگونه زاويه انحراف را در مسير انقلاب ازبين ببرد. در عبارتهاي زير حمايتهاي يادگار امام از مواضع مقام رهبري را بازبخوانيم: "امروز درست همين مواضع را رهبري معظم انقلاب دارند. ايشان خط و راه امام را به بهترين شكل ممكن دنبال مي كنند. در زمينه خود باختگي در مقابل غرب با طرح هجوم فرهنگ غرب، خطوط

ص: 4878

كلي انقلاب اسلامي را با ارائه شيوه هاي مقابله ترسيم كرده اند. در زمينه پياده كردن احكام خدا، گروهي را براي شناخت درست و تطبيق آن بر مسائل سياسي و اقتصادي و فرهنگي و اجتماعي تعيين كردند. در زمينه تهاجم ديپلماسي از طريق وزارت امور خارجه راسا اقدام لازم را نموده اند. ما بايد سعي كنيم دستورات و منويات ايشان را اجرا كنيم." (24) مواضع روشن يادگار امام در قبال اعمال فشار امريكا عليه نظام اسلامي ما و خط امام و رهبري و نيز هشدار مشفقانه ايشان به سران كشورهاي عربي و سازمانهاي فلسطيني و اعلام مواضع نسبت به سازمان حقوق بشر و دفاع از حقوق اسلامي را در عبارتهاي روشن و هدايتگر زير مي خوانيم عبارتهايي كه به واقع سرمشق از امام و پير و پدر گرفته است و بوي كلام امام عزيز را مي دهند: "امروز امريكا به هيچ وجه از خشونت و اعمال فشار عليه نظام اسلامي ما، خط امام و رهبري انقلاب نكاسته است. امروز امريكا به عنوان قدرت حاكم بر جهان بيشترين ظلمها را به ملتهاي اسلامي مرتكب مي شود. به هر نقطه از دنيا كه منافعش اقتضا كند لشكركشي مي كند و در هر كجا كه ظالمي مردم را قتل عام كند و منافع او اقتضا كند جلوي اقدامات سازمانها و مجامع بين المللي

ص: 4879

را مي گيرد. نمونه آن تداوم جنايات صربها عليه مسلمانان بوسني و هرزگوين و اقدامات ضد انساني رژيم صهيونيستي عليه مسلمانان و انقلابيون فلسطيني است. ما همه وظيفه داريم با اتحاد و يكپارچگي در برابر حيله هاي آنان بايستيم و از اسلام عزيز و انقلاب جهاني اسلام دفاع كنيم. اگر به دستاورهاي انقلاب جهاني اسلام بنگريم امروز حركت ملت ايران در عرصه هاي جهاني تداوم دارد و فشارهاي سياسي، اقتصادي و نظامي نمي تواند ما را از اهدافمان باز دارد. ما امروز به سران كشورهاي عربي و سازمانهاي فلسطيني هشدار مي دهيم كه يگانه راه تحقق آرمانهاي فلسطين برخورد از موضع قدرت است و مادامي كه صهيونيستها از موضع قدرت با اعراب برخورد مي كنند و خوي تجاوزگري استكبار در پشت سر آنان قرار دارد ما هيچ چاره اي نداريم جز اينكه از موضع قدرت و سلاح با آنان سخن بگوييم. مساله حقوق بشر دستاويزي براي اعمال سياستهاي استكباري است. ما حقوق بشر را در چهارچوب قوانين متعالي اسلام قبول داريم. و هرگز پايبند حقوق بشر مورد قبول امريكا و قدرتهاي ديگر نيستيم. امريكا حقوق بشر را دستاويزي براي سركوب نهضتهاي رهايي بخش قرار داده است و ما نمي توانيم حقوق اسلامي را بر اساس مقياس آنها مورد توجه قرار دهيم." به پايان آمد اين دفتر حكايت همچنان باقي است،

ص: 4880

اينك كه در سالگرد ارتحال آن حلقه وصل به سوگ مي نشينيم بار ديگر بايد به دلسوزان انقلاب شخصيت شناسي ايشان را توصيه كرد، اگر چه حاج احمد آقا در همسايگي دريا بود و دل و جان و روح و روانش از رايحه جانبخش كلام و نفس مسيحايي امام عزيز برخوردار و روشن و بهره ور، اما خود ايشان از شاني ديگر درحد خود برخوردار بود. راستي چه كسي جز يادگار امام مي توانست با حضور يوسف وار خويش گرسنگان مصر معرفت را در غياب امام سير كند، اگر چه يادگار امام هم ارتحالش مصداق ارتحال امام شد و بحق در سوگ آن مراد و مريد بايد اين شعر بلند سرحلقه رندان شاعر، حافظ شيرين سخن را زمزمه كرد كه: شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت روي مه پيكر او سير نديديم و برفت گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود بار بر بست و به گردش نرسيديم و برفتشد چمان در چمن حسن و لطافت ليكن در گلستان وصالش نچميديم و برفت همچو حافظ همه شب ناله و زاري كرديم كاي دريغا به وداعش نرسيديم و برفت فاتحه اي بدرقه راه و روحش باد آنكه اينكه در جوار قرب الهي و در همسايگي دريا خوش آرميده است. فهرست منابع و مآخذ: 1-

ص: 4881

صفحه 102، جلد دوم مجموعه "آثار يادگار امام" ناشر: موسسه تنظيم و نشر و آثار حضرت امام خميني (س) چاپ: موسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، بهار 2 1375- صفحه 102 همان مرجع. 3- صفحه 102 همان مرجع. 4- صفحه 102 همان كتاب. 5- صفحه 103 همان كتاب. 6و7- صفحه 104 همان كتاب. 8- صفحه 104 همان كتاب. 9و10- صفحه 422 همان كتاب. 10و11 و12 و13 و14- صفحه هاي 423 و 424 و 425 همان مرجع. 15 و 16 و 17 و 18 و 19 و 20 و 21 و 22- صفحه هاي 425 و 426 و 427 همان كتاب. 23 و 24 و 25- صفحه هاي 427 و 428 و 429 همان كتاب. به قلم دكتر منوچهر اكبري

ص: 4882

حكم امام و بن بست فرهنگي غرب

22 چكيده: اشاره آنچه در پي مي آيد نگرشي است بر بن بست فرهنگي غرب و اهميت حكم تاريخي حضرت امام خميني - سلام الله عليه - مبني بر اعدام سلمان رشدي مرتد كه پيش از رحلت جانگداز امام و چند هفته پس از صدور حكم، يعني چهارشنبه دهم اسفند 1367 در يكي از روزنامه هاي عصر كشور منتشر شد. اين نگرش يادآور همان روزهاست با همان حال و هوا، و تاكيدي دوباره بر ضرورت اجراي حكم تاريخساز امام راحل كه اينك پيشروي شماست. 1- بحران فرهنگي غرب پيام مهم امام خميني به روحانيان حوزه هاي علميه، مردم و مسئولان كه شامل تحليل انقلاب و تعيين مشي آينده حكومت اسلامي در برخورد با دشمنان خارجي و داخلي بود، غربيها را در سردرگمي و آشفتگي خاطر فرو برده است. مرزبندي بود ميان اسلام و هر آنچه كه عليه نظام توحيدي تدارك مي بينند. اين پيام مشت محكمي بود كه بر دهان ياوه گويان و تحليلگران بيمار وقايع اخير، فرود آمد تا شايد از خواب و خيال آشفته لحظه اي به در آيند و پيروزي اسلام را باور كنند. اين كلام امام كه فرمودند: مساله سلمان رشدي يك مساله فردي نيست بلكه مقابله استكبار با اسلام است. " پاسخ صريح و روشني بود به توطئه گسترده اروپا و غرب

ص: 4883

عليه انقلاب اسلامي و رد تحليلهايي كه به جاي برخورد ايدئولوژيكي در برابر اين تهاجم، برخورد ديپلماتيك و ساده انديشانه را تجويز مي كردند. حكم امام در مورد سب پيامبر اكرم (ص) ، تجاوز وقيحانه غرب به مقدسات مسلمانان و موضعگيري سران بازار مشترك اروپا در برابر ايران متاسفانه هنوز هم برخي تحليلگران ساده انديش داخلي و خارجي را به علت عدم فهم مسائل بيدار نكرده و سكوت فاجعه بار سران كشورهاي مسلمان عرب را نشكسته است. هجوم فرهنگي غرب به كشورهاي تحت سلطه حادثه تازه اي نيست، حتي هجوم فرهنگي آنان به فرهنگ و مقدسات مسلمانان نيز چندان تازگي ندارد. اما وقتي كه مي بينيم در شرايط زماني حال، حلقه توطئه هجوم فرهنگي به مقدسات مسلمانان هر روز تنگتر مي شود، آنگاه هر فرد مسلمان و آزادانديشي پيرامون اين محاصره حساب شده مي تواند در تاريكي تحليلهاي مغرضان با نيم نگاهي به حوادث، فرا راه خود چراغي روشن كند و راه را از چاه تشخيص دهد. هجوم فرهنگي غرب، پس از گذشت ده سال از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران در شرايطي آغاز شده است كه: اولا، انقلاب در برابر تهاجمهاي سياسي، اقتصادي و نظامي دشمنان در طول جنگ ايستاده و چشم انداز پيروزي را به مسلمانان دنيا ارائه كرده است. اكنون در دل مسلمانان جهان بارقه اميد

ص: 4884

درخشيدن گرفته است و ديگر پيروزي بر ظلم و كفر را دور از دسترس نمي دانند، خروج نظاميان شوروي از افغانستان ادامه همين پيروزي است. ثانيا، بحران فرهنگي در اروپا و غرب يعني "مادر تمدن" بالا گرفته و سيطره فرهنگي غرب متزلزل شده است از اين رو سرمايه سالاران كه روزي به واسطه استعمار فرهنگي حاكميت جهاني خود را برقرار ساختند، اكنون به تكاپو افتاده اند تا راه چاره اي بيابند و از آفات فرهنگ حاكم بر جامعه و حكومت "سرمايه" بگريزند. تصوير حاكم بر جامعه غرب اكنون بيش از هر زمان ديگر تيره و مكدر است به گونه اي كه در سايه روشني هاي اين تصوير، ابتذال، دروغ، ريا، بيماري روحي و جسمي بيداد مي كند و روزهاي خوش تسلط "فرهنگي" را به فراموشي مي سپارد. انگليسيها كه روزگاري به طمع تسخير سرتاسر قاره سياه و براي اجراي سياست استعماري خود به بررسي و شناخت فرهنگ قبايل بدوي در قاره سياه پرداخته بودند، اكنون مي بايد به بررسي بحران فرهنگي جامعه "انگلوفيل" و يافتن راه علاجي براي گريز از بيماريهايي چون "ايدز "بپردازند. آفتي كه اكنون از اقشار محروم انگليس گذشته و حتي كابينه "ماسونها" را آلوده كرده است. سيطره فرهنگي غرب متزلزل شده است و ماسونهاي انگليس و كابوهاي امريكايي اينك از عدم كارآيي اش رويگردان شده اند. بحران

ص: 4885

فرهنگي غرب كه ناشي از بحران در بينش حاكم بر غرب است به دليل اصالت دادن به دنيا و محو شدن در زيبايي "سود مادي "جهانسالاران غرب را به سوي تشتت آرا و اقوال كشانده است. آنان وحدت ايدئولوژيكي ندارند و آنچه كه تنها نمايي از وحدت را برمي تاباند آن را بايد نوعي هماهنگي تاكتيكي دانست. در برابر اين بحران و تشتت، جهان اسلام با تكيه بر ايدئولوژي جهان شمول و نجات بخش انسانها شاهد شكوفايي و بالندگي فرهنگ اسلام در اقصي نقاط گيتي است. مي توان برخي جلوه هاي از هم گسيختگي و بحران در فرهنگ غرب را اينگونه برشمرد: 1- عدم تطابق حرف و عمل: جامعه "سود و سرمايه" و تمدن غرب اكنون با كليساهاي مختلف روبه رو است، پروتستانها با كاتوليكها اختلاف دارند و پاپ در برابر انديشه جدايي دين از سياست خاضع و فروتنانه تسليم شده است و آنجا كه منافع استكبار جهاني به خطر مي افتد. اين انديشه را ترويج مي كند. اما آنجا كه استكبار جهاني به قلع و قمع و كشتار مردم بيگناه مسيحي و غيرمسيحي مي پردازد سكوت را برمي گزيند. پاپ در لهستان اهداف امريكا را در برابر جنبش همبستگي پي مي گيرد، در نيكاراگوئه نارضايتيهاي مذهبي را دامن مي زند و اسقفهاي ضد دولت را به شورش دعوت مي كند تا

ص: 4886

حكومت انقلابي ساقط شود، در شيلي در برابر كودتاي خونين پينوشه عليه "آلنده" سكوت مي كند، در السالوادر از مردم انقلابي مي خواهد كه تفنگها را به زمين بگذارند، در برابر توهين "سلمان رشدي" به ساحت مقدس حضرت مسيح (ع) و ديگر انبياي الهي ساكت مي نشيند چرا كه دين را از سياست جدا مي داند اما براي آزادي گروگانهاي فرانسوي در لبنان وارد عمل مي شود زيرا اين عمل به تمامي در خدمت منافع استكبار است! 2- سرگشتگي و سردرگمي فرهنگ انسان در غرب، دولتمردان اروپائي و امريكايي را در بحران فرهنگي كنوني غرق كرده است. مذهب كه روزگاري مي توانست نجات دهنده غرب باشد اكنون گرفتار كساني مانند پاپ شده است. دستگاه پاپ (واتيكان) را "ماسونها" قبضه كرده اند و حتي بر روي "دلار امريكايي" چشم شيطان نقش مي بندد تا مسيحيت به فراموشي سپرده شود. از طريق انگليسيها روح پرستي، جن پرستي و شيطان پرستي شيوع پيدا كرده است تا بدانجا كه حتي در دانشگاههاي امريكا براي احضار روح، كرسي گذاشته اند. 3- مسيحيت در غرب ناتوانترين دوران خود را سپري مي كند و جوانان غرب به پوچي و ابتذال رسيده اند. گرايش جوانان به پانكيسم و آلودگي به بيماري ويرانگر "ايدز" غرب را به بن بست كشانده است. در برابر چنين بحران وسيع و گسترده اي رويش جوانه هاي مبارزه با شرك و

ص: 4887

كفر و بازگشت انسان به اصالت خويش در شرق، رهايي انسانهاي بحرانزده را بشارت مي دهد. اكنون غرب و كشورهاي مرتجع در مقابل اوج اسلامخواهي اين سوي جهان قرار گرفته و گريزي براي خروج از بن بستهاي سياسي و فرهنگي خود نمي بينند. آنچه كه غرب را به انتشار كتاب "آيه هاي شيطاني" و يا تهيه سريال تلويزيوني " شالوم سلام" سوق داده است در واقع حاصل مطالعات گسترده سيستمهاي اطلاعاتي و مراكز تحقيقاتي آنان براي نجات از غرقاب خود ساخته شان مي باشد، زيرا درك كرده اند كه گسترش روزافزون ايدئولوژي و فرهنگ توحيدي "تمدن غرب" را به ورشكستگي و افلاس مي اندازد بنابراين بايد چاره اي انديشيد. اينجاست كه امام خميني (س) با تاكيد بر اينكه مساله سلمان رشدي يك مساله فردي نيست، بلكه مقابله استكبار با اسلام است، مي فرمايند: "ترس من اين است كه تحليلگران امروز ده سال ديگر بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواي اسلامي و حكم اعدام سلمان رشدي مطابق اصول و قوانين ديپلماسي بوده است يا خير و نتيجه گيري كنند كه چون بيان حكم خدا آثار و تبعاتي داشته است و بازار مشترك و كشورهاي غربي عليه ما موضع گرفته اند پس بايد خامي بكنيم و از كنار اهانت كنندگان بگذريم. " اين سخن نشان از درايت و تفكر عميق امام از توطئه هاي دشمنان

ص: 4888

دارد. حال آيا تحليلگراني كه حتي در چارچوب تحليلهاي سياسي خود منكر دلايل تهاجم فرهنگي اخير غرب به جهان اسلام شده اند، باز هم در برابر اين هجوم خطرناك، ديپلماسي سازش و گذشت از اصول را مطرح مي كنند؟ ! در اين رابطه البته فرقي ميان خطر روحانيان دولتهاي مرتجع و سازشكار و يا علماي آگاه و ناآگاه در داخل مشاهده نخواهد شد. 2- سكوت ارتجاع اين بار هم سران كشورهاي مرتجع و سازشكار عرب در برابر تهاجم اخير غرب به فرهنگ اسلام و مقدسات مسلمانان، تحقير شدند. سكوت ناشي از توافق و همراهي ارتجاع عرب و بويژه وهابيت حاكم بر عربستان آنهم در زماني كه مسلمانان محروم و پابرهنه هند، پاكستان و . . . در اعتراض به اهانت انگليس و امريكا در برابر آتش سلاحهاي آنان به خاك و خون غلتيدند بيانگر آن است كه عربستان در مقابل توطئه اخير غرب با بازگشت مسلمانان به اصالتهاي اسلامي، شجاعت ابراز وجود نداشته است. حال اين سوال مطرح است كه خادمين حرمين الشريفين هنوز هم تصور مي كنند كه حفظ قداست اسلام يعني حفظ پرده داري و داشتن كليد خانه خدا است يا بايد براي دفاع از نواميس و حقوق مسلمانان كه خادمان واقعي حرمين هستند، به پا خاست و از تمدن و فرهنگ اسلامي دفاع

ص: 4889

كرد؟ و چرا موسسه به اصطلاح اسلامي "رابطه العالم الاسلامي" با جهان اسلام قطع رابطه مي كند و به امريكا مي پيوندد؟ چرا "جامعه الازهر" در مصر سكوت مي كند؟ چرا علما و روحانيان مسلمان و رهبران سياسي در كويت، عمان و امارات متحده بر سر شيطان بزرگ فرياد نكشيدند و چرا باز هم اجازه دادند انگليسيها و صهيونيستها شخصيت آنان را لگدكوب كنند؟ اگر دولتهاي عرب سازشكاري با صهيونيزم را رد مي كنند چرا در برابر حركت اخير غرب عليه مسلمانان، آرام نشستند؟ سال گذشته كه امام خميني فرياد برائت از مشركان را در مراسم حج سر دادند به نتايج "برائت" در آينده اميدوار بودند و امروز مي بينيم خونهايي كه در مراسم حج در مكه معظمه در راه حق به زمين ريخته شد فريادهاي برخاسته از گلوي اسلام در سراسر جهان شد تا توطئه هاي استكبار درهم كوبيده شود و كاخهاي شيشه اي كفر فرو ريزد. امام فرمودند: "مگر ديانت جز اعلام محبت و وفاداري نسبت به حق و اظهار خشم و برائت نسبت به باطل است؟ حاشا كه خلوص عشق موحدين جز به ظهور كامل نفرت از مشركين و منافقين ميسر شود" و آنجا كه تاكيد نمودند: "سنت پيامبر (ص) و اعلان برائت، كهنه شدني نيست و نه تنها اعلان برائت به ايام و مراسم حج منحصر نمي شود

ص: 4890

كه بايد مسلمانان، فضاي سراسر عالم را از محبت و عشق نسبت به ذات حق و نفرت و بغض عملي نسبت به دشمنان خدا لبريز كنند و به وسوسه خناسان و شبهات ترديد آفرينان و متحجرين و منحرفين گوش فرا ندهند و لحظه اي از اين آهنگ مقدس توحيدي و جهان شمولي اسلام غفلت نكنند. " و ديديم كه انعكاس وسيع خشم و نفرت مسلمانان عالم نسبت به حركت وقيحانه دشمنان خدا تا چه اندازه وسيع و با عظمت بود. خشم و توفان سهمگين مسلمانان به دليل آن بود كه سبوعيت و درندگي حيواني به اسم كفر، وقتي حادث شد مي بايد در برابرش ايستاد وگرنه حملات وحشيانه تر ادامه مي يابد. در چنين حادثه اي "سلمان رشدي" كه تا ديروز نويسنده برگزيده و برنده انگليس بود امروز قرباني مطامع انگليس و غرب شده است. حوادث ديگري از اين دست چون تهيه سريال تلويزيوني "شلوم سلام" توسط بي. بي. سي. در لندن قطعا سرنوشتي جز مرگ براي سازندگان آن نخواهد داشت. فرمان امام براي مجازات "سلمان رشدي" حكم و فرماني است كه براي روندگان راه تاريك سلمان رشدي به اعتبار خود باقي خواهد بود. زيرا هرگونه مسامحه در اجراي احكام رهبر انقلاب نوعي پشت پا زدن به فداكاريها، ايثارها، جانبازيها و شهادتهاي مظلومانه مسلمانان از صدر اسلام تا به

ص: 4891

امروز به حساب مي آيد. اگر در اجراي اين حكم كوتاهي شود آن وقت تهاجم دشمن به ارزشهاي اسلامي و انقلابي ابعاد ديگري گرفته و جايي براي دفاع از حيثيت و شرف مسلمانان باقي نمي ماند. امام بر اجراي حكم مجازات "سلمان رشدي" تاكيدي دوباره داشتند و حتي فرمودند مسلمانان به كساني كه توان اجراي حكم را دارند كمك كنند اين تاكيد امام دقيقا به علت شناختي است كه از دشمنان دارند. امام مي داند كه شيطان بزرگ و ايادي اش با همه توانهاي اقتصادي و نظامي در برابر توان معنوي و الهي مسلمانان ضعيف و ناتوان است و ديديم كه با اعلام حكم رهبر، نويسنده مزدور انگليس چگونه عذرخواهي كرد و ناشران كتاب در بسياري از كشورها نسبت به جمع آوري آن اقدام كردند. با وجود اين از آنجا كه "سلمان رشدي" به عنوان يك جريان در صحنه رويارويي با اسلام اينگونه رذيلانه به گستاخي برخاسته است بايد به عنوان مظهر اجراي حكم عدالت به دار آويخته شود و در اين باره سكوت جايز نيست. به همين سبب امام در پيام بسيار مهم خود يادآور مي شوند: "استكبار غرب شايد تصور كرده است از اينكه اسم بازار مشترك و حصر اقتصادي را به ميان بياورد ما درجا مي زنيم و از اجراي حكم خداوند بزرگ صرف نظر مي نماييم، ما كينه

ص: 4892

دنياي غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته ها به دست مي آوريم، قضيه، قضيه دفاع از يك فرد نيست، قضيه آنان حمايت از جريان ضداسلامي و ضدارزشي است" 3- وظايف طلاب امام به راستي شاهين ترازوي امت است كه هرازگاه از موضع ثابت و مستحكم خود همه بحثها را از مسائل فرعي دور كرده و به سوي مسائل اصلي امت اسلام متوجه مي كنند و همه كج انديشيها و سست قدميها را باطل اعلام مي كنند. اين نقش، بحق در نظام اسلامي ايران به ولايت فقيه سپرده شده است تا در امتداد اين نظام الهي وقفه و لغزشي ايجاد نشود. سب پيامبر اكرم (ص) توسط دشمنان اسلام كه ناشي از تزلزل سيطره فرهنگي غرب و گسترش و قوام ايدئولوژي اسلام در جهان مي باشد فرصتي ديگر براي شناخت دوست و دشمن بود كه به نوبه خود بايد آن را از الطاف و امدادهاي الهي براي مسلمانان دانست. موضعگيري امام و مسلمانان در برابر تروريسم فرهنگي غرب و هشدارهاي رهبري انقلاب به روحانيان آگاه بر ما روشن كرد كه در زمينه ترس استكبار از عملي شدن جنبه عيني فقه و اجتهاد بايد تامل بيشتري داشت و در اين راه از بحثها و مجادلات فرعي كه جز ياس و منيت چيزي به همراه ندارد،

ص: 4893

پرهيز كرد. اكنون كه انقلاب از مرزهاي ايران فراتر رفته ديگر نبايد مسئولان براي رفع اشتباهات خود مدعي شوند كه انقلاب اشتباه كرده است در حالي كه مي دانيم هيچ انقلابي نمي تواند خود را محاكمه كند و نبايد اختلاف سليقه ها را تا سطح اختلافات فردي نزول دهيم. عيب ديگري كه در ميان انديشمندان و علماي ما و شايد روحانيان نيز وجود دارد آن است كه به حد لازم فرامين امام را پيگيري نمي كنند. طي يك سال گذشته با وجود آنكه حضرت امام احكام مهمي در ارتباط با مسائل حكومت اسلامي و ولايت فقيه صادر فرمودند متاسفانه در حوزه و دانشگاه كه جاي بحث و بررسي اين احكام مي باشد، كمتر عنايت شد و بهاي لازم را ندادند. در دانشگاه سمينارهايي برگزار شد و در قم هم فقط در دارالشفا دو ميزگرد داشتيم كه نسبت به اهميت احكام حكومتي بسيار قليل و ناچيز است. و در عوض در بين بعضي علما هنوز نسبت به حكم اعدام سلمان رشدي نوعي تعلل به چشم مي خورد و استقبال عظميم جهان از حكم امام چندان ملحوظ نمي گردد و بيم آن مي رود كه ارزش پيام بسيار مهم امام امت براي برخي همچنان ناشناخته باقي بماند در حالي كه اين پيام در دل دشمنان هراس افكند و از غرب قربانيان تازه اي گرفت. امام

ص: 4894

فرمودند: "در يك تحليل منصفانه از حوادث انقلاب، خصوصا از حوادث ده سال پس از پيروزي بايد عرض كنم كه انقلاب اسلامي ايران در اكثر اهداف و زمينه ها موفق بوده است و به ياري خداوند بزرگ در هيچ زمينه اي مغلوب و شكست خورده نيستيم حتي در جنگ پيروزي از آن ملت ما گرديد و دشمنان در تحميل آن همه خسارات چيزي را به دست نياوردند. " كلام امام مبني بر پيروزي انقلاب پاسخي است به ليبرالها و افراد مغرض يا ناآگاهي كه در تحليلهايشان بخصوص بعد از پذيرش قطعنامه 598 همواره القا مي كنند كه ايران در جنگ شكست خورده و به اهدافش نرسيده است. شايد به دليل همين تحليلهاي نسنجيده است كه طيف رنگارنگ اينگونه تحليلگران از ليبرالها گرفته تا حجتيه ايها، كمونيستها، متحجران مقدس م آب، منافقان و . . . در ميان اقشار جامعه بخصوص محرومان و پابرهنگان فاقد اعتبار و ارزشند و بي گمان با اجراي قانون احزاب و در بهترين وضع مطلوب براي آنان باز هم صندوقهاي آرا فاقد راي مردم در تاييد آنها خواهد بود، مردم مي دانند كه تمام حرفهاي تازه و تحليلهاي فريبنده و توخالي ليبرالها در مدتي كمتر از يك ماه در برخورد با وقايع شكننده رنگ مي بازد و خيالبافيهاي آنان براي حكومتي دوباره، به انتها مي رسند. از

ص: 4895

همين رو هيچ گونه تاسفي نداريم كه آنان در كنار امت نيستند. البته آنها از اول هم با انقلاب نبودند و در واقع شعبه اي از نمايندگي غرب در ايران بودند. غربي كه با توطئه ها تهاجم فرهنگي اينگونه به ارزشهاي مقدس اسلامي مي تازد. اما فراتر از دردسرهاي ليبرالها براي انقلاب بايد از خطرهايي كه از ناحيه روحانيان ناآگاه و آگاه وابسته كه به مراتب از خطر دشمنان خارجي هم بيشتر است ياد كنيم. امام لب به شكوه مي گشايد و مي فرمايند: "خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است" اين كلام ولي فقيه بار سنگين وظيفه مقابله با تحجرگرايي و مقدس م آبي را بر دوش مدرسان محترم و طلاب جوان حوزه ها مي گذارد زيرا پرونده تفكر مقدس م آبها هنوز بسته نشده و امام تاكيد مي فرمايند: "شيوه مقدس م آبي و دين فروشي عوض شده است. شكست خوردگان ديروز سياست بازان امروز شده اند. آنها كه به خود اجازه ورود در امور سياست را نمي دادند پشتيبان كساني شدند كه تا براندازي نظام و كودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبريز تنها يك نمونه است كه مي توانيم ابراز كنيم" حال كه قرعه فال به نام طلاب انقلابي زده شده است، بايد در حوزه ها به جاي مباحثات فرعي، مسائل سياسي

ص: 4896

به طور سيستماتيك بحث و بررسي شود و با افكار ايستاده در برابر تحولات سياسي - اجتماعي جهان اسلام برخورد شود، زيرا هرگونه تصور جدايي دين از سياست ورطه هولناكي است كه حوزه ها را خداي نكرده به كام خويش مي كشد. در برابر سوالات و مسائل نوين جهان اسلام روحانيان وظيفه دارند به عنوان علماي امين و مورد اعتماد در مباحث سياسي زيركي و دانايي خود را به نمايش گذاشته و پاسخ سوالات مسلمانان را آماده كنند و يا حداقل اگر توانايي پاسخ يابي و رفع مشكلات ديگران را ندارند حداقل خود به درك صحيح و درستي از مسائل دست يابند، زيرا متحجران و مقدس م آبان در كمينند و بيم موج و گرداب در شب تاريك مي رود. بحثهاي سياسي، ميزگردها و سمينارهاي مشترك طلاب و دانشجويان و استفاده بردن از فقهاي متعهد در نشستهاي آنان، گام مهمي براي قطع دست متحجران از كانونهاي علم و انقلاب خواهد بود كه نبايد از آن دريغ داشت. بدين ترتيب فيضيه و دانشگاه باز هم قلب تپنده انقلاب بوده و امام از دست مقدس م آبان خون دل نخواهند خورد و خطري كه از درون نظام و انقلاب و حتي اسلام را تهديد مي كند ديگر موردي نخواهد داشت و فرصت براي پرداختن به دشمنان خارجي بيشتر از پيش فراهم خواهد

ص: 4897

شد. ان شاءالله. از كيهان چهارشنبه اسفند 1367 اميد مسعودي

ص: 4898

حكم ثانوي از ديدگاه امام خميني

7 چكيده: بحث از نمونه هاي عناوين ثانوي, مانند ضرورت, اكراه, ضرر, تقيه, شرطيت, مصلحت نظام وأ عمري به درازاي عمر فقه اسلامي دارد; چرا كه دليلهاي احكام اين عناوين, در كتاب و سنت فراوان و به گونه روشن آمده و اين احكام, بسان احكام اولي, از ديرباز مورد توجه فقهاي مكاتب گوناگون اسلامي بوده است و در مجموعه هاي فقهي خود, به مناسبتهاي گوناگون از آنها بحث كرده اند. ولي بحث در امور كلي مربوط به عناوين و احكام ثانوي, مثل اين كه چه نسبتي ميان دليلهاي احكام اولي و دليلهاي احكام ثانوي, وجود دارد, اثرگذاري عناوين ثانوي معيارها و ملاكهاي احكام اولي, تعريف حكم اولي و ثانوي, نقش احكام ثانوي در پويايي فقه و حل دشواريهاي جديد فقهي وأ عمردرازي ندارد. كندوكاو در كتابهاي اصولي و منابع فقهي, نشان مي دهد راه يابي اين بحث در كتابهاي اصول و فقه, از نوآوريها و كارهاي ابتكاري دانشمند بزرگ شيعه, شيخ مرتضي انصاري (م:1218ه.ق.) است. اين اصولي و فقيه نامدار, (فرائد الاصول) هنگام بحث از قاعده لاضرر1, همچنين در (مكاسب) قسمت خيارات, مبحث شروط صحت شرط2 و در رساله (المواسعه والمضايقه) كه در انتهاي مكاسب, به چاپ رسيده3, بحثهاي ابتكاري و رقيقي درباره حكم ثانوي, طرح

ص: 4899

كرده است. اصوليان و فقيهان پس از شيخ انصاري, اين بحث را پي گرفتند و در لابه لاي مباحث خود و به مناسبتهاي گوناگون, تحقيقاتي در اين باره انجام دادند, از جمله امام خميني كه در آثار علمي خود, بحثها و نكته هاي مهمي در اين باره ارائه داده است كه بسياري از آنها ابتكاري و برگرفته از مباني ويژه ايشان است. هدف اين مقاله, گردآوري ديدگاههاي امام خميني درباره حكم ثانوي از آثار نوشتاري ايشان و ارائه پاره اي تحليلها و شرطها درباره آنهاست. پيش از هر چيز, خوب است بدانيم در تبيين و تحليل حكم ثانوي و فرق آن با حكم اولي, تعبيرات بسياري در نوشته هاي صاحبان قلم ديده مي شود, ولي بيش تر اين تعبيرها, بي اشكال و مناقشه به نظر نمي رسد. آنچه در اين ميان خالي از اشكال به نظر مي آيد, تعريفي است كه مي توان از كلمات و مباحث شمار زيادي از فقيهان و اصوليان برداشت كرد و آن را به مشهور نسبت داد. برابر اين تعريف, حكم ثانوي, حكمي است كه بر موضوعي, با توجه به عناوين عارضي آن: اضطرار, اكراه, مقدميت وأ بار مي شود, مانند جايز بودن خوردن مردار براي كسي كه ناگزير از خوردن است. و جايز بودن

ص: 4900

افطار در ماه رمضان براي شخصي كه روزه برايش زيان آور يا سبب حرج است, در مقابل حكم اولي كه بر كارها, به لحاظ عناوين اولي آنها, بار مي شود, مانند واجب بودن نماز صبح و حرام بودن خوردن مردار.4 آنچه, توجه به آن مهم به نظر مي رسد, اين است كه گرچه احكام ثانوي, ناظر به حالتهاي غير عادي و پيشامدهاي استثنايي است, ولي نمي توان از نقش مهم اين احكام در گره گشايي دشواريها و راه گشايي مسائل نوپيداي فقهي, چشم پوشيد. احكام ثانويه, بخشي از فقه اسلامي است و بايد آنها را در متن فقه, جوييد و هرگز نبايد اين بخش را تافته اي جدا بافته از فقه و مقوله اي بار شده بر آن, انگاشت. امام خميني, در وصيت نامه سياسي الهي خود مي نويسد: (أ با كمال جدّ و عجز از ملتهاي مسلمان مي خواهم كه از ائمه اطهار و فرهنگ سياسي, اجتماعي, اقتصادي, نظامي اين بزرگ راهنمايان عالم بشريت, به طور شايسته و به جان و دل و جان فشاني و نثار عزيزان پيروي كنند. از آن جمله دست از فقه سنتي كه بيانگر مكتب رسالت و امامت است و ضامن رشد و عظمت ملتهاست, چه احكام اوليه و چه ثانويه كه هر دو

ص: 4901

مكتب فقه اسلامي است, ذره اي منحرف نشوند.)صحيفه نور 173/21 احكام ثانوي, بيش از آن كه جنبه فردي داشته باشند, نمود و بعد اجتماعي و حكومتي دارند; چرا كه اين احكام, ابزار كارآمدي است كه حاكم اسلامي مي تواند به كمك آنها, بسياري از دشواريهاي جامعه اسلامي را برسد و در امور مهمي مانند تعيين و كنترل قيمتها, مسائل پولي و ارزي, بانكداري, ماليات, تجارت داخلي و خارجي, مهار تورم, كنترل و تنظيم جمعيت, ايجاد توازن اقتصادي وأ از آنها, كمك گيرد. اهميت احكام ثانوي در اداره امور جامعه و مسائل كشوري را مي توان از نامه اي كه رئيس وقت مجلس شوراي اسلامي, در مهرماه سال 60, به امام خميني نوشته است دريافت: (چنانكه خاطر مبارك مستحضر است, قسمتي از قوانين كه در مجلس شوراي اسلامي, به تصويب مي رسد, به لحاظ تنظيمات كل امور و ضرورت حفظ مصالح, يا دفع مفاسدي است كه بر حسب احكام ثانويه, به طور موقت بايد اجرا شود و در متن واقع مربوط به اجراي احكام و سياستهاي اسلام و جهاتي است كه شارع مقدس, راضي به ترك آنها نمي باشد و در رابطه با اين گونه قوانين, با اعمال ولايت و تنفيذ مقام رهبري, كه طبق قانون اساسي قواي سه گانه را

ص: 4902

تحت نظر دارند, احتياج پيدا مي شود. عليهذا, تقاضا دارد مجلس شوراي اسلامي را در اين موضوع, مساعدت و ارشاد فرماييد.) پاسخ امام خميني به نامه ياد شده, چنين است: (آنچه در حفظ نظام جمهوري اسلامي دخالت دارد كه فعل يا ترك آن, موجب اختلال نظام مي شود و آنچه ضرورت دارد كه ترك يا فعل آن مستلزم فساد است و آنچه فعل يا ترك آن مستلزم حرج است, پس از تشخيص موضوع, به وسيله اكثريت وكلاي مجلس شوراي اسلامي با تصريح به موقت بودن آن مادام كه موضوع, محقق است, و پس از رفع موضوع خودبه خود لغو مي شود. مجازند در تصويب و اجراي آن, و بايد تصريح شود كه هر يك از متصديان اجرا از حدود مقرر تجاوز نمود. مجرم شناخته مي شود و تعقيب قانوني و تعزير شرعي مي شود.)صحيفه نور, 188/15 حكومت اسلامي, مي تواند به گاه نياز و مصلحت نظام اسلامي, در برابر جبهه كفر و استكبار, تقيه كند و براساس مصالح جامعه اسلامي, در برخي زمينه ها, با آنان مدارا و همراهي و ابراز هماهنگي كند, چنان كه دست اندركاران تجارت خارجي در دولت اسلامي, مي توانند در روابط تجاري و دادوستدهاي اقتصادي خود, با كشورهاي غيراسلامي از قاعده ثانوي الزام بهره بگيرند;

ص: 4903

از اين روي, بايد وجود احكام ثانوي در فقه اسلامي را, سبب كمال و بالندگي آن دانست, نه نشانه سستي و كاستي آن; چرا كه وجود اين احكام, لازمه حتمي و غير در خور گريز دگرگوني در زندگي انسانها و پيدايش حالتها و موقعيتهاي غير عادي در زندگي بشري است. از اين روي, امام خميني مي گويد: (گاهي يك مسائلي در جامعه پيش مي آيد كه بايد يك احكام ثانويه اي در كار باشد, آن هم احكام الهي است منتهي احكام ثانويه الهي.)5 ييا مي گويد: (رد احكام ثانويه, پس از تشخيص موضوع به وسيله عرف كارشناسي, با رد احكام اوليه, فرقي ندارند; چون هر دو احكام اللّه, مي باشند.)6مصلحت نظام از جمله عنوانهاي ثانوي كه جايگاه ويژه اي در انديشه فقهي و سياسي امام داد, عنوان مصلحت نظام است. معظم له, در بسياري از سخنان و نوشته هاي خويش, اهميت اين عنصر و نقش حياتي آن را در اداره امور جامعه, در جنبه هاي گوناگون اجتماعي, سياسي, اقتصادي وأ گوشزد كرده است. از جمله در يكي از پيامها مي نويسد: طلاب عزيز, ائمه محترم جمعه و جماعات, روزنامه ها و راديو تلويزيون, بايد براي مردم اين قضيه ساده را روشن كنند كه در اسلام, مصلحت نظام از مسائلي است

ص: 4904

كه مقدم بر هر چيز است و همه بايد تابع آن باشيم.)صحيفه نور 112/21 در سالهاي نخستين انقلاب اسلامي, در نظام حكومتي ما, سخني از مجمع تشخيص مصلحت نظام نبود, ولي در سالهاي بعد و به دليل برخورد با دشواريها و گره هاي گوناگون در زمينه هاي داخلي و در پيوند با مسائل اقتصادي, فرهنگي, سياسي, قضايي وأ بايستگي تشكيل آن, از سوي امام, احساس شد و حتي در متمم قانون اساسي, مورد بررسي و تصويب قرار گرفت. در فرازي از زمان امام براي تشكيل مجمع تشخيص مصلحت آمده است: (حضرت آقايان, توجه داشته باشند كه مصلحت نظام از امور مهمه اي است كه گاهي غفلت از آن موجب شكست اسلام عزيز مي گردد. امروز جهان اسلام, نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام نماي حل معضلات خويش مي دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمه اي است كه مقاومت در مقابل آن, ممكن است اسلام پابرهنگان زمين را در زمانهاي دور و نزديك, زير سؤال ببرد و اسلام آمريكايي مستكبرين و متكبرين را با پشتوانه ميلياردها دلار, توسط ايادي داخلي و خارجي آنان پيروز گرداند.)صحيفه نور 176/20قاعده نفي ضرر: فقيهان و اصوليان, در مورد مفاد اين قاعده, نظريه هاي بسياري ابراز داشته اند, ولي امام در اين باره,

ص: 4905

ديدگاهي ويژه دادند. از ديدگاه ايشان, نفي در حديث (لاضرر و لاضرار) به معني نهي است, ولي اين نهي, حكم شرعي الهي مانند نهي از غصب و كذب نيست, بلكه نهي در اين جا, حكم مولوي سلطاني است و وجه صدور آن از پيامبر(ص) اين است كه ايشان, حاكم و سلطان بر امت اسلامي, بوده است. امام, اين نظريه را بسته به چند مقدمه مي داند كه فشرده آنها چنين است: مقدمه نخست: نبي اكرم(ص) افزودن بر مقام نبوت و رسالت, داراي مقام حكم و قضا نيز است. از اين جهت كه آن حضرت, پيامبر و رسول است, همه احكام خداوند, چه بزرگ و چه كوچك آنها را تبليغ مي كند و از اين جهت كه حاكم است, عهده دار امور سياسي مردم و اداره كننده شؤون حكومتي, مانند حفظ مرزها, بسيج سپاهيان, جمع آوري صدقات, عقد قرار داد با سران قبايل و بلاد وأ است و از اين حيث كه داراي مقام قضاست, برابر معياري شرع, به فصل خصومت و حكم ميان طرفهاي دعوا, مي پردازد. آيه: (الذين يبلغون رسالات اللّه و يخشونه ولايخشون احدا الا الله)7 اشاره به مقام نخست و آيه: (ما كان لمؤمن ولا مؤمنة اذا قضي اللّه ورسوله امرا ان يكون لهم الخيرة من امرهم

ص: 4906

و من يعص الله ورسوله فقد ضلّ ضلالاً مبينا.)8, اشاره به مقام دوم, و آيه: (فلا وربّك لايؤمنون حتي يحكوك فيما شجر بينهم ثم لايجدوا في انفسهم حرجا مما قضيت ويسلموا تسليما)9, اشاره به مقام سوم آن حضرت است. بيان اين نكته لازم است كه وظيفه پيامبر در مقام نخست, تنها يادآوري و ابلاغ احكام الهي است و در اين مقام, هيچ امر و نهي ندارد. مقدمه دوم: بر اساس نكته اخير, آنچه در منابع معتبر وارد شده است مبتني بر اين كه پيامبر(ص) به چيزي امر كرد يا در موردي حكم صادر فرمود, يا به قضاوت پرداخت: (امر بشيء او حكم او قضي به) ظاهر آنها اين است كه آن احكام از آن حضرت, صادر شده است به عنوان اين كه داراي مقام حكم و قضاست, نه به عنوان اين كه حضرت رسول و مبلغ احكام الهي است. به همين دليل است كه اين گونه سخنان را تنها در زمان حيات پيامبر و وصي آن حضرت مي بينيم, نه در زمان ديگر ائمه; چرا كه براي آنان زمينه و مجال حكومت و قضاوت پيدا نشد و در نتيجه, وظيفه آنان نيز, ويژه تبليغ و بيان احكام الهي بود. مقدمه سوم: با جست وجو در روايات, به نمونه هاي بسياري

ص: 4907

از احكام سلطاني پيامبر بر مي خوريم, مانند فرمانهايي كه آن حضرت به سپاهيان و مجاهدان, هنگام حركت و رهسپاري آنان به سوي جبهه هاي نبرد, مي دادند:(أ و لا تقتلوا شيخا فاينا, ولاصبيا, ولا امرأة, ولا تقطعوا شجرا الا ان تضطروا اليهاأ)10 پير سالخورده و كودك و زن را مكشيد و درختي را نبريد, مگر اين كه به اين امور, اضطرار يابيد. امام, پس از بيان مقدمات بالا, مي نويسد: (جمله (لاضرر ولاضرار), به عنوان حكم سلطاني و بر اين اساس كه پيامبر, مدير و حاكم امت اسلام است و به منظور قطع ريشه هاي فساد از سوي آن حضرت, صادر شده است, نه به عنوان حكم الهي شرعي, و مفاد اين حكم سلطاني, اين است كه رعيت و مردمان حوزه حكومت اسلامي, حق زيان رسانيدن به يك ديگر را ندارند.)11 مي توان بر اساس سخن اخير امام گفت:دولت اسلامي مي تواند با استناد به قاعده نفي ضرر, از وارد كردن برخي از كالاهاي خارجي به كشور كه سبب زيان اقتصادي گروههايي از مردم مي شوند, جلو بگيرد و كالاهاي مورد نياز مردم را وارد كند و از پاره اي كتابها, مجله ها و نمايش فيلم ها و تئاترهايي كه سلامت روحي و فرهنگي جامعه را تهديد مي كنند,

ص: 4908

باز بدارد و از كشت محصولات زيان آور مانند خشخاش, ساختن بناها و برجهاي بلند كه آسايش ساكنان منزلهاي همجوار را از بين مي برند, توليد كالاها يا ارائه خدماتي كه با ارزشهاي ديني و ملي مردم, سازگاري ندارند وأ منع كند. همان گونه كه مسير خيابانها قرار گرفته اند و سبب كندي رفت وآمد و درنتيجه وارد آمدن زيان به جان و مال مردم مي شوند, بپردازد.اضطرار از عناوين ثانوي مهم در فقه اسلامي, عنوان اضطرار است. امين الاسلام طبرسي, در ذيل آيه 173 بقره, اضطرار را چنين تعريف مي كند: (الاضطرار كل فعل لايمكن المفعول به الامتناع منه, وذلك كالجوع الذي يحدث للانسان فلاتمكينه الامتناع منه.)12 ناگزيري و ناچاري, عبارت است از هر كاري كه شخص نتواند از آن خودداري بورزد, مانند گرسنگي كه انسان گرسنه نمي تواند از آن خودداري ورزد.) واژه همانند اضطرار, واژه ضرورت است. تنها تفاوتي كه در سخنان لغت دانانان ميان اين دو كلمه ديده مي شود اين است كه: اولي مصدر و دومي اسم مصدر است, آن گونه كه ابن منظور, مي نويسد: (الضرورة اسم لمصدر الاضطرار)13 شماري از فقيهان, اين دو را به يك مضمون دانسته اند, ولي به نظر مي رسد, آن گونه كه امام يادآور شده, ضرورت از جهت

ص: 4909

مورد, اعم از اضطرار است; زيرا در پاره اي موارد, تنها كلمه ضرورت به كارمي رود. امام خميني مي نويسد: (ان الضرورة اعم من الاضطرار من حيث المورد فربما لايضطر الانسان علي شيء لكن الضرورة تقتضي الاتيان به كما اذا كان في تركه ضرر علي حوزة المسلمين او رئيس الاسلام او كان مورثا لهتك حرمة مقام محترم.)14 ضرورت از جهت مورد, گسترده تر از اضطرار است. چه بسا انسان بر انجام كاري, اضطرار ندارد, ولي ضرورت ايجاب مي كند آن را انجام دهد, مانند اين كه در انجام ندادن آن كار, برحوزه مسلمانان, يا حاكم مسلمانان, زياني وارد شود, يا سبب هتك حرمت مقام محترمي گردد.) به هر حال, در مورد اضطرار, اين پرسش پيش مي آيد كه محدوده قاعده اضطرار تا كجاست؟ در پاسخ بايد گفت: اگر چه مورد برخي از دليلهاي اين قاعده, تنها اظطرار به برخي حرامهاست, ولي لسان بسياري ديگر از دليلهاي آن مطلق يا عام است و به حسب ظاهر, تمامي احكام الزامي را در بر مي گيرد. با اين وجود, از عبارت گروهي از فقها, مانند شيخ طوسي در نهايه استفاده مي شود, انجام پاره اي از حرامها, مانند خوردن مردار, از روي ناگزيري تنها در جايي است كه خطرجاني در ميان باشد.15 بنابه

ص: 4910

گفته شهيد ثاني در مسالك, شاگرد شيخ طوسي, قاضي ابن برّاج, ابن ادريس و علامه نيز با شيخ در اين ديدگاه هماهنگي دارند.16 ولي امام خميني, همانند محقق صاحب شرايع و صاحب جواهر و گروهي ديگر از فقها, دايره عمل به اين قاعده را گسترده مي داند و با ديدي باز و گسترده مي نويسد: (همه چيزهاي حرامي كه ياد شد, در هنگام ناگزيري و ناچاري, رواست, يا به سبب اين كه حفظ جان و باقي ماندن رمقش, بر خوردن آنها بستگي دارد, يا به خاطر پديدار شدن بيماري شديدي كه در صورت نخوردن چيز حرام, به طور عادي, تحمل نمي شود, يا به اين سبب كه با ترك چنين كاري, به سستي بيش از اندازه كه به بيماري مي انجامد, گرفتار مي شود, يا به جدا افتادن از كاروان مي انجامدأ. و از جمله موارد اضطرار, موردي است كه نخوردن چيزهاي حرام به چنان گرسنگي و تشنگي مي انجامد كه به طور عادي, تحمل آن ممكن نباشد. از ديگر موارد آن, موردي است كه در صورت نخوردن چيز حرام, بترسد نفس محترمه اي از بين برود, مانند زن بارداري كه بترسد با نخوردن چيز حرام چنين از بين برود و مانند شير دهنده اي كه مي ترسد نوازدش از

ص: 4911

بين برود, بلكه از جمله موارد اضطرار, ترس از به درازا كشيدن بيماري است, به گونه اي كه برابر عادت, محتمل نمي شود, يا در صورت نخوردن حرام, درمانش, دشوار مي شود. و معيار در همه جا, ترسي است كه از علم يا ظن به پيدايش اين پيامدها حاصل مي شود, بلكه ترسي از احتمال عقلايي پيدا شود نيز, چنين است.)17 در پيوند با مسائل نظام و اداره كشور نيز عنوان ضرورت و اضطرار, جايگاه ويژه اي دارد, از باب مثال, حاكم اسلامي مي تواند با استناد به اين عنوان, به گاه نياز كساني كه خدمت نظامي خود را تمام كرده اند, براي بار ديگر به حكومت اعزام كند و يا افزون بر مالياتهاي ثابت و شناخته شده, ماليات بگيرد, جمعيت را كنترل, يا اقدام به تعيين فاصله ميان مواليد كند. در پاره اي از آثار امام, به نمونه هايي از آن چه گفتيد, اشاره شده است.حكم اكراه: چنان كه در كتابهاي فقهي و اصولي, معروف است, اگراه از عنوانهاي ثانوي است و سبب برداشته شدن احكام اولي مي گردد, ولي بي گمان پيدايش اين عنوان, سبب برداشته شدن همه احكام اولي نمي شود; زيرا پاره اي از اين احكام, به دليل اهميتي كه دارند, با هيچ يك از عنوانهاي

ص: 4912

ثانوي, درخور برداشتن نيستند. امام در اشاره به اين نكته مي نويسد: ربّ مورد يتحقق الاكراه باول وجوده بحيث لو أوجد معه طلاقا او عتاقا يحكم بالبطلان, ولكن لايمكن رفع اليد معه عن الادلة الاولية فيما اذا احرز المقتضي فيه مع اهمية, كما لو اكره علي هدم الكعبة وقبر النبي(ص) والائمة(ع) او علي احراق المصحف او علي رد القرآن, او تأويله بما يقع الناس به في الضلالة او علي ابطال حجج اللّه او علي بعض القبائح العقلية والموبقات الشرعية.) چه بسا موردي كه در نخستين وهله وجودش, اكراه تحقق مي يابد, به گونه اي كه در آن حالت, همسر خود را طلاق دهد, يا بنده خود را آزاد سازد, كار اوباطل است, ولي هرگاه وجود مقتضي در احكام اولي و اهميت آنها احراز شود, نمي توان به خاطر اكراه, از آن احكام, چشم پوشيد و دست برداشت, مثل اين كه اكراه شود بر از بين بردن كعبه و قبر پيامبر(ص) و امامان, عليهم السلام, يا سوزانيدن قرآن, يا رد آن, يا تأويل كردن آن به گونه اي كه مردم را به گمراهي اندازد, يا اين كه اكراه شود بر باطل كردن دليلها و حجتهاي الهي, يا بر پاره اي از كارها كه از نگاه عقل زشت است و در شرع,

ص: 4913

سبب كيفر است.تقيه, محدوده و هدف از آن تا آن جا كه بررسيها و كندوكاوها نشان مي دهد, در ميان تمام محققان پيشين و پسين كه درباره تقيه به بحث پرداخته اند, كسي به دقت و باريك انديشي امام خميني, به قسم بندي تقيه, توجه نكرده است. ايشان, براي تقيه, تقسيمهاي گوناگوني چند در نظر گرفته است.19 آن چه در زير مي آيد, ترسيمي از آنهاست: 1. تقيه, به حسب ذات آن: تقيه از روي ترس تقيه مدارايي ترس از زيان بر جان يا آبرو مال خود ترس از زيان بر ديگر مؤمنان ترس از زيان بر حوزه اسلام 2. تقيه به حسب تقيه كننده: تقيه انسانهاي معمولي تقيه سران ديني و غيرديني جامعه 3. تقيه به حسب كساني كه از آن ها تقيه مي شود: تقيه از كافران و نامسلمانان تقيه از پادشاهان و حاكمان اهل سنت تقيه از فقها و قضات اهل سنت تقيه از عوام اهل سنت تقيه از پادشاهان يا عوام شيعه 4. تقيه به حسب چيزهايي كه در آنها تقيه مي شود: تقيه در انجام حرام تقيه در ترك واجب تقيه در ترك شرط و جزا يا انجام مانع و قاطع تقيه در عمل, برابر موضوع خارجي همان گونه كه از بخش بنديها و قسم

ص: 4914

بنديهاي تقيه نيز, روشن مي شود, هدف از تقيه, هميشه حفظ جان و مال و دوري از خطر و ضرر نيست, بلكه مي توان هدف مهم تر را از آن حفظ مذهب و بازداري از فروپاشي آن دانست. امام راحل, اين قسم تقيه را, در برابر افشا مي گيرد و در بيان اهميت آن مي نويسد: (يظهر من كثير من الروايات ان التقية التي بالغ الائمه عليهم السلام في شأنها هي هذه التقية, فنفس اخفاء الحق في دولة الباطل واجبة وتكون المصلحة فيه جهات سياسية دنية, ولولا التقية لصار المذهب في معرض الزوال والانقراض)21 از بسياري روايات روشن مي شود, تقيه اي كه امامان, عليهم السلام, در مورد آن اهتمام ويژه داشته اند, اين قسم تقيه است. [در اين تقيه] خود پنهان داشتن حق در دولت باطل, واجب است و مصلحتي كه سبب اين كار مي شود, جهات سياسي ديني است. اگر تقيه نبود, مذهب دچار نابودي مي گرديد. از جمله رواياتي كه در اين سخن, مورد نظر امام است, جمله اي است از امام صادق(ع) كه در روايت سليمان بن خالد, آمده است:(يا سليمان انّكم علي دين من كتمه أعزّه الله ومن أذاعه اذلّه الله)22. اي سليمان! شما ديني داريد كه اگر انسان آن را پنهان بدارد, خدا او

ص: 4915

را عزيز مي دارد و اگر آن را افشا كند, خداوند او را خوار گرداند. همچنين آن حضرت, بنابر روايت صحيحه هشام بن سالم در تفسير آيه (ويدرؤن بالحسنة السيئة)23 فرموده است:(الحسنة التقية, والسيئة الاذاعة)24. حسنه عبارت از تقيه و سيئه, عبارت است از افشا. گاهي نيز ممكن است هدف از تقيه, حفظ وحدت مسلمانان و به دست آوردن دوستي آنان و از بين بردن كينه ها و كدورتها و برطرف كردن جوّ تشنج و حساسيت باشد. البته اين در موردي است كه اظهار عقيده و دفاع از آن, انگيزه مهم تر نباشد. برابر روايتي كه آن را هشام كندي نقل مي كند, امام صادق(ع) خطاب به گروهي از شيعيان فرمود: (مبادا كاري كه سبب سرزنش و عيب گيري بر شما شود, انجام دهيد. همانا فرزند ناباب با كار خود, سبب بدنام شدن پدر خود مي شود. براي كسي كه نسبت به او گرايش داريد, [يعني ائمه عليهم السلام] زينت باشيد, نه مايه زشتي و انزجار. با عشيره ها و قبيله هاي ايشان [اهل سنت] پيوند و رفت وآمد داشته باشيد, بيماران آنان را عيادت كنيد و بر جنازه هاي آنان حاضر شويد, آنان در هيچ كار خيري بر شما پيشي نگيرند كه شما در انجام كار خير بر آنان

ص: 4916

سزاوارتريد. حضرت پس از اين سفارشهاي مهم اجتماعي و وحدت آفرين, مي فرمايد: (والله ما عُبِدَ الله أحبّ اليه من الخبَأ.)25 به خدا سوگند, خداوند به چيزي دوست داشتني تر از (خَبَأ) پرستش نشده است. راوي مي پرسد: (خَبَاء) چيست؟ حضرت مي فرمايد: تقيه. البته ممكن است در اين جا رواياتي را به عنوان روايات ناسازگار با روايت بالا برشمرد و ارائه داد از جمله روايت زير از علي بن راشد: (قلت لابي جعفر(ع): ان مواليك قد اختلفوا فرصلّي خلفهم جميعا. فقال: لاتصل الا خلف من تثق بدينه.)26 به امام باقر(ع) عرض كردم: دوست داران شما با يكديگر اختلاف نظر دارند, آيا من پشت سر همه آنان نماز بگزارم؟ حضرت فرمود: نماز نگزار, مگر پشت سر كسي كه به دين او, اطمينان داري. امام خميني, در پاسخ اين شبهه, نوشته است: (اين گونه روايات, ناظر به حكم اولي است و در نتيجه, ناسازگاري با روايات باب تقيه كه ناظر به حكم ثانوي است, ندارند.)27 پاره اي از روايات نيز, سخن معظم له را به خوبي تاييد مي كنند, مانند روايت زير از اسماعيل جعفي: (قلت لابي جعفر(ع): رجل يحبّ اميرالمؤمنين(ع) ولايتبرأ من عدوه ويقول: هو احبّ اليّ ممّن خالفه, فقال: مخلّط وهو عدوّ فلاتصلّ خلفه ولا كرامة الا ان تتقيه.)28

ص: 4917

به امام باقر(ع) عرض كردم: مردي, اميرالمؤمنين(ع) را دوست مي دارد, ولي از دشمن او بي زاري نمي جويد و مي گويد: اميرالمؤمنين پيش من از كسي كه با او مخالفت مي كند, دوست داشتني است. حضرت فرمود: چنين شخصي, خلط كننده و دشمن است, بنابراين, پست سر وي نماز مگزار و در او كرامتي نيست, مگر اين كه از او تقيه كني أ. نكته ديگر در باب تقيه اين كه مورد بيش تر روايات اين قاعده ثانوي, تقيه از مسلمانان غيرشيعه است. ولي همان گونه كه از اطلاق و عمومهاي بسياري از روايات بر مي آيد و بسياري از محققان نيز يادآور شده اند, از كافران نيز مي توان تقيه كرد. امام خميني نيز, در اشاره به اطلاق روايات ياد شده مي نويسد: (اشكال في شمولها بالنسبة الي المتقي منه كافرا كان او مسلما, مخالفا او غيرهما, و كون كثير من اخبارها ناظرا الي المخالفين لايوجب اختصاصها بهم لعدم اشعار فيها علي كثرتها لذلك, وان كان بعض اقسامها مختصا بهم.)29 اشكالي نيست در اين كه اين روايات, نسبت به كسي كه از او تقيه مي شود, گسترش دارد, چه كافر باشد, يا مسلمان, مخالف باشد يا نباشد. و اين كه بسياري از اين روايات, به مخالفان مذهبي نظر دارد, سبب

ص: 4918

اختصاص آنها, به آنان نمي شود زيرا اين روايات, با وجودي كه بسيارند, اشاره اي در آنها به اين اختصاص نيست, گرچه پاره اي از آنها, به تقيه از آنان, اختصاص دارد. نتيجه اي كه از رهگذر همين اطلاقها و عمومها به دست مي آيد اين است كه دولت اسلامي نيز, مي تواند در صورت نياز و برآوردن مصالح مهم تر اسلام و مسلمانان, در برابر كافران و جبهه استكبار, تقيه كند. و با آنان ابراز هماهنگي كند. البته پيداست چنين تقيه اي, در مواردي, رواست كه به سبب آن, زيان و خدشه اي به كيان ديني و اسلامي وارد نشود, چنان كه امام خميني, در قضيه سلمان رشدي مرتد, بي پروا از

ص: 4919

همه تبليغات استكباري و تمامي شعارهاي آزادي و حقوق بشر و ترفندهاي سياسي و ديپلماسي, فتواي تاريخي خود را صادر كرد: (بر هر مسلمان واجب است, با جان و مال, تمامي هم خود را به كار گيرد, تا او را به درك واصل گرداند.)30 ييا در پيام خود خطاب به مراجع اسلام, روحانيون سراسر كشور وأ در مورد استراتژي آينده انقلاب و حكومت اسلامي, ابراز داشت: (استكبار غرب, شايد تصور كرده است از اين كه اسم بازار مشترك و حصر اقتصادي را به ميان بياورد, ما در جا مي زنيم و از اجراي حكم خداوند بزرگ صرف نظر مي نماييم أ. اگر غفلت كنيد, اين اول ماجراست و استعمار از اين مارهاي خطرناك و قلم به دستان اجير شده در آستين فراوان دارد.)31 تأثير عناوين ثانويه در ملاك هاي احكام اوليه آن چنان كه از عبارتهاي بسياري از اصوليان و فقيهان استفاده مي شود, از ديدگاه آنان پيدايش عنوانهاي ثانويه, سبب دگرگوني در معيارهاي احكام اوليه و در نتيجه سبب دگرگوني آن احكام مي شود. از باب مثال, نوشيدن شراب و خوردن مردار و قيمت گذاري اجناس و كالاها, كه از بسته ها و آويخته هاي احكام اوليه هستند, با پديد آمدن عناوين ثانويه اي, مانند: اضطرار و مقدميت (براي حفظ

ص: 4920

نظام) مفسده خود را از دست مي دهند و بدين ترتيب, انجام آنها داراي مصلحت و جايز مي شود. در ميان محققان و فقيهان بزرگ, كسي كه بيش از همه بر اين ديدگاه پاي فشرده, ميرزاي نائيني است كه در بحثهاي فراوان از علم اصولي, اين نظريه را ابراز داشته است, از جمله هنگام بحث از مفاد اخبار من بلغ, مي نويسد: (لايبعد ان تكون اخبار من بلغ مسوقة لبيان ان البلوغ يحدث مصلحة في العمل بها يكون مستحبا فيكون البلوغ كسائر العناوين الطارية علي الافعال الموجبة لحسنها و قبحها والمقتضية لتغير احكامها, كالضرر والعصر والنذر والاكراه وغير ذلك من العناوين الثانويه.) دور نيست اخبار من بلغ براي بيان اين نكته باشد: (بلوغ خبر) [كه دلالت بر ثواب داشتن انجام كاري مي كند] سبب پيدايش مصلحت در آن كار و در نتيجه مستحب بودن آن مي شود و بدين ترتيب, بلوغ مانند ديگر عنوانهايي است كه بر كارها, عارض و سبب حسن و قبح و دگرگوني در احكام آنها مي شوند, مانند ضرر و عسر و نذر و اكراه و ديگر عنوانهاي ثانوي. در برابر اين ديدگاه, به نظريه كساني بر مي خوريم كه عارض شدن عناوين ثانوي را سبب دگرگوني در معيارهاي احكام اولي نمي دانند. كسي كه بيش

ص: 4921

از همه محققان, اين نظريه را تقويت و استوار كرده, امام خميني است. در كتاب بيع ايشان, در شروط ضمن عقد مي خوانيم: (لاتتغيّر احكام الموضوعات الثابتة لها بالادلة الاولية بعروض الطواري المتعلقة بها الاحكام الثانوية عليها كالشرط والنذر و غيرهما.)33 احكامي كه براي موضوعات, به دليلهاي اولي ثابتند, به سببب عارض شدن عوارض مربوط به احكام ثانوي, مانند شرط و نذر و مانند آن دو, دگرگون نمي شوند. در جاي ديگري, با شرح بيش تري مي نويسد: (ان العناوين الثانوية كالشرط والنذر والعهد اذا تعلقت بشئ لاتغير حكمه, فاذا نذر صلاة الليل او شرط فعلها علي غيره لاتصير الصلاة واجبة بل هي مستحبة كما كانت قبل التعلق, وانما الواجب هو الوفاء بالشرط, و معني وجوبه لزوم الاتيان بها بعنوان الاستحباب, فالوجوب متعلق بعنوان والاستحباب بعنوان اخر, ولايعقل سراية الحكم من احد العنوانين الي الآخر, والمصداق المتحقق في الخارج اي مجمع العنوانين هو مصداق ذاتي للصلاة وعرضي للنذر ولايجعلها النذر متعلقة لحكم آخر, وكذا الحال في الشرط. )34 هرگاه, عناوين ثانوي, مانند شرط و نذر و عهد, به چيزي تعلق بگيرند, حكم آن را تغيير نمي دهند; از اين روي, اگر كسي نذر كند نماز شب بخواند يا خواندن آن را بر كسي شرط كند, اين نماز, واجب نمي شود,

ص: 4922

بلكه بر مستحب بودن پيشين خود باقي است. آن چه در اين زمينه, واجب است, تنها وفاي به شرط است و معني اين واجب بودن. بايستگي گزاردن نماز شب, به عنوان استحباب است. بنابراين, متعلق وجود, عنواني است و متعلق استحباب, عنواني ديگر. و سرايت كردن حكم عنواني به عنوان ديگر, امري است نامعقول. و مصداق خارجي كه مورد اجتماع هر دو عنوان است (يعني نماز شبي كه به منظور وفاي به نذر يا شرط خوانده مي شود) مصداق ذاتي نماز شب و مصداق عرضي نذر است و نذر آن را مطلق حكم ديگري قرار نمي دهد. در شرط نيز چنين است.حكم ثانوي و موضوع شناسي موضوع شناسي و بازشناسي نمونه هاي خارجي براي عنوانهاي ثانوي, از آن جهت اهميت دارند كه اگر اين مرحله, با دقت و ظرافت, و كارشناسي لازم, همراه نباشد, چه بسا كار بر فقيه, مشتبه شود و از باب مثال, به جاي توجه به امر اهم و صدور حكم برابر آن, توجه مهم كند و بر آن تاكيد ورزد. يا به دليل نداشتن آگاهي ژرف از شرايط حاكم بر جامعه, نتواند بهنگام, اموري را كه حفظ نظام بر آنها بستگي دارد, بازشناسد. اهميت اين كار در مورد حاكم اسلامي كه مقام امامت و هدايت سياسي

ص: 4923

و اجتماعي جامعه را بر دوش دارد, بيش تر احساس مي شود; چرا كه برابر اين مسؤوليت, شناسايي گزاره هاي آن دسته از احكام ثانوي كه به اداره جامعه و وظايف حكومتي مربوط مي شوند, در حيطه كار اوست. البته, ناگفته پيدا است كه بازشناسي همه گزاره هاي مسائل حكومتي و تعيين اهم و مهم آنها و بررسي مصالح و مفاسد همه امور كشوري, در توان حاكم اسلامي نيست; از اين روي, چه بسا وي لازم بداند در زمينه هاي ياد شده, از كارشناسان كمك بگيرد. امام خميني در اشاره به اين نكته, مي نويسد: (ممكن است نسبت به اين سخن ما كه حكومت از آن فقهاي عادل است, اشكال در ذهن بيايد و آن اين كه: فقها توانايي اداره امور سياسي و نظامي وأ را ندارند, ولي اين اشكالي است بي اساس; زيرا مي بينيم در هر دولتي, تدبير و اداره امور, با تشريك مساعي شمار بزرگي از متخصصان و آگاهان امور, انجام مي گيرد. و پادشاهان و رؤساي جمهوري, از زمانهاي دور تا دوران ما, به جز شمار ناچيزي از آنها, آگاه به فنون سياست و رهبري سپاه نبوده اند, بلكه كارها به دست متخصصان هر فني انجام مي گرفته است. ولي اگر شخصي كه در رأس حكومت

ص: 4924

قرار مي گيرد, فردي عادل باشد, وزرا و كارگزاران عادل يا درستكار بر مي گزيند و بدين ترتيب, ستم و فساد و تجاوز به بيت المال مسلمانان و آبرو و جان آنها, تقليل مي يابد. همان گونه كه در دوران زمامداري اميرالمؤمنين(ع) نيز همه كارهاي حكومتي به دست آن حضرت انجام نمي گرفت, بلكه آن حضرت داراي واليان, قاضيان, سران سپاه وأ بود. امروز هم مي بينيم اداره و تمشيه امور سياسي يا نظامي و تنظيم امور بلاد و حراست از مرزها, هر يك به شخص يا اشخاصي صلاحيت دار واگذار مي شود.)35 اين عبارت, پيش از پيروزي انقلاب و تشكيل حكومت اسلامي, از خامه امام تراوش كرده است. وي, پس از تشكيل دولت اسلامي و وارد شدن در متن امور اجرايي و حكومتي و تجربه اين مهم كه پاره اي از دشواريهاي نظام و جامعه, از راه احكام ثانويه, گشوده مي شود, بر آن چه در عبارت بالا آمده است, بيش تر پاي فشرد. از جمله در پيام خود به مناسبت چهارمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي, مي نويسد: (مجلس محترم شوراي اسلامي كه در رأس همه نهادهاست, در عين حال كه از اشخاص عالم و متفكر و تحصيل كرده برخوردار است, خوب است در موارد لزوم از دوستان متعهد

ص: 4925

و صاحب نظر خود در كميسيونها دعوت كنند كه با برخورد نظرها و افكار, كارها سريع تر و محكم تر انجام گيرد و از كارشناسان متعهد و متدين در تشخيص موضوعات, براي احكام ثانويه اسلام نظرخواهي شود كه كارها به نحو شايسته انجام گيرد. و اين نكته نيز لازم است كه تذكر داده شود كه ردّ احكام ثانويه, پس از تشخيص موضوع به وسيله عرف كارشناس, با ردّ احكام اوليه, فرق ندارد, چون هر دو احكام اللّه مي باشند.)صحيفه نور, ج201/7نسبت ميان دليلهاي احكام ثانويه و دليلهاي احكام اوليه در پاسخ اين پرسش كه نسبت ميان دليلهاي احكام اوليه, مانند: حرام بودن استفاده از گوشت خوك و دليلهاي احكام ثانويه, مانند: روابودن استفاده از آن در صورت ناگزيري نسبت دو دليل ناسازگار است, يا نسبت حاكم و محكوم و ياأ؟ ديدگاههاي گوناگوني ابراز شده است: دسته اي از فقها, اين دو سنخ دليل را ناسازگار با يكديگر دانسته اند و هنگام بروز چنين حالتي, قواعد اين باب را جاري كرده اند. از جمله محققاني را كه مي توان داراي اين ديدگاه دانست, مرحوم احمد نراقي در كتاب عوائد است.36 گروهي ديگر از علماي فقه و اصولِ, دليلهاي احكام ثانوي را, حاكم بر دليلهاي احكام اولي, دانسته اند كه بايد در

ص: 4926

رأس آنها از شيخ انصاري نام برد و در حقيقت, بحث مهم حكومت, از نوآوريهاي اين محقق نوانديش است.37 گروهي نيز, نسبت ميان اين دو سنخ دليل را, نسبت خاص و عام دانسته اند و به منظور جمع ميان آنها از راه تخصيص وارد شده اند; يعني دليلهاي احكام ثانويه را مخصص دليلهاي احكام اولي, دانسته اند.38 چنان كه برخي, وجه تقديم دليلهاي احكام ثانوي بر دليل هاي احكام اولي را, (توفيق عرفي) دانسته اند, از جمله محقق خراساني كه ضمن مردود دنستن نظريه حكومت, به اين نظريه گرايش پيدا كرده است. توفيق عرفي, چنان كه از عبارت صاحب كفايه استفاده مي شود اين است كه دو دليل به گونه اي باشند كه هرگاه بر عرف عرضه شوند, عرف ميان آنها جمع كند, به اين ترتيب كه يكي از آنها را حمل بر اقتضا و ديگري را حمل بر عليت تامه مي كند.29 در اين ميان, امام خميني, برابر آنچه از پاره اي سخنان وي ظاهر مي شود, با هيچ يك از نظريه هاي ياد شده, موافق نيست و مي توان ايشان را طرفدار نوعي تفصيل در اين بحث دانست. در مبحث خيار مجلس, از كتاب بيع ايشان, گفتاري است كه فشرده آن چنين است: (القول بان قضية الجمع بين

ص: 4927

ادلة الاحكام الاولية والثانوية حمل الاولي علي الحكم الاقتضايي في مورد التنافي, فيه اشكال لان الميزان في باب الحكومة والجمع العقلائي هو مساعدة فهم العرف لذلك, والا فبمجرد كون الدليل متكفلا للاحكام الثانوية لايوجب الحكومة ولا الحمل المذكور. نعم بعض ادلة الاحكام الثانوية حاكم علي ادلة الاحكام الاوليّة لخصوصية فيها نحو دليل نفي الحرج ودليل نفي الضرر علي مسلك المشهور, و دليل الشرط علي فرض كونه من ادلة الاحكام الثانوية ليس بهذه المثابة لان وزان مثل قوله: (من شرط شرطا فليف بشرطه) وزان قوله تعالي: اوفوا بالعقود.)41 اين سخن كه مقتضاي جمع ميان دليلهاي احكام اوليه و ثانويه اين است كه: حكم اولي را در مورد ناسازگاري, حمل بر حكم اقتضايي كنيم, مورد اشكال است; زيرا معيار در باب حكومت و جمع عقلايي اين است كه: عرف با آن سازگار و همراه باشد وگرنه, صرف اين كه دليي, عهده دار بيان حكم ثانوي باشد, سبب حكومت و حمل ياد شد نمي شود. بله, پاره اي از دليلهاي احكام ثانوي, مانند دليل نفي حرج و نفي ضرر, بنابر مسلك مشهور,40 به خاطرويژگي كه دارند, بر دليلهاي احكام اولي, حاكم هستند و دليل شرط, بر فرض اين كه از جمله دليلهاي احكام ثانوي باشد, از اين گونه نيست; زيرا دليلي مانند حديث

ص: 4928

(من شرط شرطا فليف بشرطه) بسان ايه (اوفوا بالعقود) است [كه بر دليل هاي احكام اولي, حكومت ندارد.]. تحليل سخن ايشان اين است كه: تنها لسان پاره اي از دليلهاي احكام ثانوي, نسبت به دليلهاي احكام اولي, لسان تفسير و شرح (به گونه تنگ كردن دايره آنها و يا به گونه گستردن دايره آنها) و حكومت است, مانند آيه: (ما جعل عليكم في الدين من حرج) و ديگر دليلهاي قاعده نفي حرج كه دليلهاي وجوب وضو و روزه و مانند آن را, تفسير مي كند و به زبان تضييق مي گويد: اين گونه تكليفها, مربوط به موارد غيرحرجي است. همچنين دليلهاي قاعده اضطرار كه دليلهاي حرام بودن خوردن مردار و گوشت خوك و ديگر چيزها را شرح مي دهد و حرام بودن استفاده از آنها را ويژه هنگامي مي داند كه ناگزيري و ناچاري نباشد. ولي دليلهاي واجب بودن وفاي به نذر و عهد و قسم و شرط و پيروي از پدر و مانند آنها, نسبت به دليلهاي احكام اولي, حالت شرح و تفسير ندارند. چيزي كه مي توان در اين گونه جاها گفت, اين است كه: دليل حكم ثانوي, حالت مقتضي و دليل حكم اولي, حالت نبود مقتضي دارد, از باب مثال, دليل مستحب بودن نماز شب (حكم اولي)

ص: 4929

اقتضاي وجود ندارد, ولي اگر پدر به اين كار فرمان داد, انجام آن, مقتضي وجوب پيدا مي كند. بنابر اين, نمي توان نسبت ميان احكام ثانوي و احكام اولي را در همه موارد, نسبت حاكم و محكوم يا نسبت مقتضي و نبود مقتضي و ياأ دانست, بلكه لازم است دليل هر حكم ثانوي را جداگانه وارسيد و نسبت آن را با دليل حكم اولي, به دست آورد.جلوگيري از يك شبهه بسياري از فتواها و ديدگاههاي امام خميني در مسائل نوپيدا, بيانگر احكام اوليه اند, ولي ممكن است شماري اين فتواها را با احكام ثانوي اشتباه كنند, يا آنها را احكام حكومتي بپندارند, از باب مثال: امام در پاسخ به استفتاء شوراي نگهبان درباره مالكيت معادن, نوشته است: نفت و گاز و معادني كه خارج از حدود عرفي املاك شخصي است (كه فرضي بي واقعيت است) اين معادن چون ملي است و تعلق به ملتهاي حال و آينده است كه در طول زمان موجود مي گردند, از تبعيت املاك شخصيه, خارج است و دلت اسلامي مي تواند آنها را استخراج كند, ولي بايد قيمت املاك اشخاص و يا اجازه زمين تصرف شده را مانند ساير زمينها بدون محاسبه معادن در قيمت و يا اجاره بپردازد و مالك نمي تواند از اين

ص: 4930

امر جلوگيري نمايد.)42 ولي بايد دانست اين فتوا, يكي از نمونه هاي احكام اولي است; زيرا در صدور آن هيچ يك از عنوانهاي ثانوي, مانند اظطرار, اكراه, ضرر, مصلحت نظام وأ نگريسته نشده است, بلكه بر اين است كه معادن از سرمايه هاي ملي و عمومي و يكي از نمونه هاي انفال است كه زمام اختيار آن در دست دولت و حاكم اسلامي است, چنان كه در روايتي موثقه از اسحاق بن عمار آمده است: (سألت اباعبداللّه(ع) عن الانفال, فقال; هي القري التي قد خربت وانجلي اهلهاأ والمعادن منها.)43 از امام صادق(ع) درباره انفال پرسيدم. حضرت فرمود: انفال عبارت است از قريه هايي كه خراب شده و ساكنان آنها رفته اندأ و معادن از انفال است.)پاورقيها: 1 . (فرائد الاصول), شيخ انصاري/53 536, چاپ رحمت اللّه. 2. (مكاسب), شيخ انصاري /277 278, چاپ سنگي. 3. همان مدرك /354. 4. (اصطلاحات الاصول), علي مشكيني اردبيلي/121. 5. (صحيفه نور), رهنمودهاي امام خميني, ج162/17. 6. همان مدرك/202. 7. سوره (احزاب), آيه 39. 8. سوره (احزاب), آيه 36. 9. سوره (نساء), آيه 65. 10. (وسائل الشيعه), شيخ حر عاملي, ج11, ابواب جهاد العدو, باب 15 ح2. 11. (تهذيب الاصول, ج112/2 117; (قاعدتان فقهيتان) جعفر سبحاني /51 56. 12. (مجمع البيان), امين الاسلام طبرسي, ج257/1.

ص: 4931

13. (لسان العرب), ابن منظور, ماده ضرر. 14. (الرسائل) /191, قاعده التقيه. 15. (النهاية) /586. 16. (مسالك الافهام), ج249/2. 17. (تحرير الوسيله), ج169/2 170. 18 . (الرسائل) /65, قاعده لاضرر. 19. همان مدرك/175, قاعده التقيه. 20. مانند: افطار كردن در روزي كه اهل سنت عيد فطر مي دانند, ولي شيعه نمي دانند. 21. (الوسائل) /185, التقيه. 22. (وسائل الشيعه), ج11, ابواب الامر والنهي, باب 32, ح1. 23. سوره (رعد), آيه 22; (قصص) آيه 24. 24. (وسائل الشيعه) ج11, ابواب الامر والنهي, باب 24, ح1. 25. همان مدرك, ابواب الامر بالمعروف باب 26, ح2. 26. همان مدرك, ج5, ابواب صلاة الجماعة, باب 10, ح1. 27. (الوسائل) /200, قاعده التقيه. 28. (وسائل الشيعة), ج5, ابواب صلاة الجماعة, باب 10, ح3. 29. (الوسائل) /177, قاعده التقيه. 30. (صحيفه نور), ج87/21. 31. همان مدرك/99. 32. (فوائد الاصول), ج414/3. 33. (البيع), ج173/5. 34. همان مدرك/68. 35. همان مدرك ج498/2. 36. (عوائد الايام) /21 22. 37. (كتاب الصلاة) شيخ انصاري/418; (فرائد الاصول) /315. 38. آيت اللّه حكيم هنگام بحث از قاعده لاضرر, پس از اين عبارت كفايه (حيث انه يوفق بينهما عرفا بان الثابت للعناوين الاوليه اقتضائي يمنع عنه فعلا) مي نويسد: (وربما يوفق بوجه اخر وهو انه لو بني علي تقديم ادلة الاحكام الاولية لم

ص: 4932

يبق لادلة الاحكام الثانوية مورد فيلزم الطرح, ولو بني علي تخصيص ادلة الاحكام الاولية لم يلزم الا التخصيص, واذا دار الامر بين التخصيص والطرح كان الاول اولي.)حقائق الاصول, ج385/2. 39. كفاية الاصول, آخوند خراساني, ج269/2. 40. قيد (علي مسلك المشهور) اشاره به ديدگاه ويژه اي است كه وي درمورد قاعده لاضرر داشته است كه بيان آن گذشت. 41. (كتاب البيع), ج111/4. 42. (صحيفه نور), ج155/20. 43. (وسائل الشيعة), ج6, ابواب الأنفال, باب 1, ح02. علي اكبر ذاكري

ص: 4933

حكومت برگزيده

19 چكيده: بخشي از كتاب «ولايت فقيه امام خميني و انقلاب اسلامي» اشاره: سيد افضل حيدر وكيل پايه يك ديوان عالي كشور پاكستان و از شخصيت هاي مذهبي - سياسي آن كشور محسوب مي شود. وي در چهل سال گذشته در اغلب حركتهاي آزاديخواهي و نهضت هاي مذهبي حضور داشته و در سال /1947م شاهد استقلال كشور پاكستان بوده است. وي به عنوان رئيس منتخب هيئت وكلاي كشور پاكستان در احياي حقوق مردم و استقرار حاكميت قانوني فعاليت فراوان دارد. ايشان تحت تاثير مبارزات ملت ايران به رهبري امام خميني سخنرانيهاي متعددي ايراد كرده و مقالاتي چند به رشته تحرير درآورده است كه بارها در روزنامه هاي پرتيراژ داخلي و خارجي پاكستان به چاپ رسيده است. آنچه از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد بخشي از كتاب نامبرده با عنوان "ولايت فقيه امام خميني و انقلاب اسلامي است": يك سيستم حكومتي پايه ريزي شده بر مبناي احكام اسلام توجه متفكرين اسلامي را در دوره هاي مختلف تاريخ به خود جلب كرده است. امام خميني در توانايي توسعه تز ولايت فقيه و پياده كردن آن در تشكيل يك حكومت جمهوري بر مبناي قوانيني اساسي در ايران امتياز منحصر به فرد دارد. امام خميني با تشريح يك حكومت برگزيده برمبناي قوانين اسلام، كوشيده است تا يك راه حل عملي موفق براي مقابله مسلمين

ص: 4934

با (دشمنانشان) و مطالبه حقشان در عصر حاضر ارائه نمايد. امام بر اين باور است كه هر سيستم سياسي، اجتماعي كه براساس قرآن و سنت معصومين (ع) پايه ريزي نشده برابر است با رد كامل قوانين حكومتي اسلام. اين تمايل گروهي از مسلمين علت ظلم و استثمار هميشگي بوده است. امام خميني به علاوه بر اين اعتقاد است كه قوانين و سنتهاي اسلامي منحصر به دوره خاصي نبوده اند. احكام اسلام داراي ارزش ذاتي اجرايي در هر عصر ست بطوريكه اين احكام منحصر به يك نسل و يك ملت يا يك سرزمين معين نمي باشند. اهميت قابل ملاحظه اي در اين بحث وجود دارد زيرا يك مومن به وحي الهي مي فهمد لحظه اي كه او معتقد به عقيده خاتم النبيين مي شود يعني (ختم نبوت) قبول مي كند كه پيام الهي وحي شده برحضرت محمد (ص) آخرين پيام و جامع، نافذ و قابل اجراء در هر عصر و زمان است. اين حقيقت كه وحي به عنوان فضل الهي بر بشريت برگزيده شده است به اين واقعيت اشاره ميكند كه با بكاربستن قوانين الهي، مقرر گرديده است كه انسان هدف از هدايت پروردگار را به دست آورد. ممكن است به عنوان يك نتيجه ضروري و قطعي اظهار گردد كه عقيده ختم نبوت فقط وقتي فهميده مي شود كه احكام و قوانين نازل شده براي بشريت به وسيله

ص: 4935

پيامبر اكرم (ص) ، كاملا اجراء شده باشد. قرآن در آياتش امتياز نشان دادن پيامش را به كليه انسانها دارد و دستوراتش اهداف مثبت دارد كه عبارتند از پيشرفت انسان، موفقيت، صلح شرافتمندانه، رهايي از خواهشهاي نفساني (زهد و تقوا) ، محو ترسهاي سياسي، اجتماعي و اختلاف طبقاتي. اين كتاب نياز انسان را به يك زندگي مسالمت آميز تاكيد مي نمايد و به او اين اختيار را مي دهد كه هر ايدئولوژي را كه مي خواهد انتخاب نمايد. اسلام همچنان عدالت را به عنوان اساس جوامع با ثبات در نظر مي گيرد و به انسان هشدار مي دهد كه شرارت و شيطنت بر روي زمين يك مانع بزرگ در راه موفقيت است. امتياز ويژه ديگر قرآن در مقايسه با مذاهب معاصر در دنيا اين است كه اسلام توجه بسيار زيادي به قوانين و اصلاحات اجتماعي در قياس با قوانين رهايي اشخاص يا مراسم تشريفاتي معطوف داشته است. اسلام پيروانش را به تفكر، انديشيدن، مطالعه ، تحقيق و بررسي، تفحص و تجزيه و تحليل نمودن - نه تنها در حقايق تاريخي - بلكه همچنين به تلاش براي غلبه نمودن بر جهان دعوت مي نمايد. اسلام توجه اعضاي جامعه را به اثرات منفي تنبلي و سستي اجتماعي جلب مي نمايد. آيه 46 سوره سباء به اين نكته اشاره مي كند، خداوند به

ص: 4936

پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد:اي پيامبر به مردم بگو كه شما را به يك حقيقت اساسي راهنمايي مي نمايم: كه براي خدا قيام نموده و در حدود موقعيت خودتان تفكر نماييد. قرآن مي فرمايد كه اين نمونه نصيحت اعلام شده بوسيله پيامبر يك چيز عادي نيست بلكه يك مشورت بي نهايت ارزنده است. او در مواجه شدن با يك تقدير هولناك كه ممكن است سرنوشت بشر بشود به شما هشدار مي دهد. اين مطلب از آن جهت حائز اهميت و شايسته قدرداني و تقدير است كه پيامبر گرامي (ص) در اين آيه از مردم ايمان به خود يا انجام مراسم تشريفاتي مذهبي را مطالبه ننموده است. او توده هاي مردم را به انديشيدن، توجه كردن، تفكر نمودن، مطالعه در گذشته و آينده بشر در روي زمين و انجام آنچه كه براي يك زندگي سعادتمندانه در فردا (آينده) بهتر است، دعوت نموده است. اين توصيه گرچه در هركسي اثر دارد در عين حال دانشمندان گوناگون، ناصحان انسانيت، عالمان رباني و رهبران افكار عمومي ماموريت دارند كه بطور جدي براي نجات انسانيت از سرنوشت وحشتناك فكر نمايند. اهميت اين اخطار كه چهارده قرن قبل بيان شده وقتي روشن مي شود كه ما محاسبات وحشتناك جنگهاي جهاني، ويراني هيروشيما و ناكازاكي را در بلاي كشتار دسته جمعي در قسمتهاي مختلف جهان را مطالعه نماييم. قرآن

ص: 4937

پيامش را به شعائر يا رستگاري فردي يا هدفي محدود منحصر نكرده است. اين مطلب با خواندن سوره ماعون كاملا آشكار مي شود. يك سوره كوتاه اما بي نهايت مهم از قرآن كه ترجمه اش چنين است: آيا ديدي آن كسي را كه دين را تكذيب مي نمايد. او كسي است كه به يتيم بي توجهي مي كند و رغبتي به اطعام مسكين از خود نشان نمي دهد. پس واي بر نمازگزاران، آنانكه از نمازشان غافل هستند آنانكه از نمازخواندن فقط قصد ريا و خودنمايي دارند و ديگران را حتي از كمكهاي جزيي و ناچيز به فقيران و محتاجان باز مي دارند. مفاد اين سوره اهميت موازنه اقتصادي را از نظر خداوند متعال نشان مي دهد و اين سوره دليل روشني است كه هدف وحي برقراري يك نظام عادلانه اقتصادي، اجتماعي است در عين اينكه به مقام ومنزلت انسان بي حرمتي نشود. به اين دليل است كه قرآن اولين كتاب در تاريخ انساني است كه مفهوم شان و مقام انسان را نشان داده است. با اين بيان كه: من به فرزندان آدم شان و منزلت بخشيده ام. اين صرفا يك قاعده اخلاقي نيست بلكه سرچشمه مفاهيم سياسي و اقتصادي است تا احترام، افتخار، منزلت و برابري موقعيتها را براي بندگان خدا تضمين نمايد. قرآن اهداف و مقاصد نبوت را در آيه 157 سوره

ص: 4938

اعراف هفتمين سوره اين كتاب مقدس بيان فرموده است: آنان كه پيروي كنند از رسول ختمي مرتبت و پيغمبر امي كه در تورات و انجيلي كه در دست آنهاست (نام و نشان و اوصافش را) مي يابند كه آن رسول آنها را امر به معروف و نهي از منكر نموده و بر آنان هر طعام پاكيزه و مطبوع را حلال و هر پليد منفور را حرام مي گرداند و احكام پر رنج و مشقتي را كه چون زنجير به گردن خود نهاده اند همه را برمي دارد (دين آسان وموافق فطرت بر خلق مي آورد) پس آنان كه به او ايمان آوردند و او را عزيز داشته وياري نمودند و از نوري كه به او نازل شده تبعيت نمودند (يعني به قرآني كه روشن كننده دلهاي تاريك است عمل كردند) آنها به حقيقت رستگاران عالمند. اين آيات خود تفسيركننده يكديگر مي باشند و نظر قابل توجه آن است كه سلسله انبياء (ع) كه برگزيده اند هدفشان نجات دسته جمعي گروه محرومين جامعه بود. اين آيات بيشتر مومنين را تشويق مي نمايد كه براي دستيابي به مقاصد رفيع به منظور نگهباني از مصلحت انساني شما نيز به صف جهاد مقدس پيوسته و نعمت و فضل و كرم خداوند رحمان را تحصيل نماييد. زاويه اي ديگر وجود دارد كه موضوع قابل

ص: 4939

تامل را مورد ارزيابي قرار دهيم. موقعيتي كه در آيه 17 سوره رعد سيزدهمين سوره قرآن كريم به عنوان يك نمونه توصيف شده است: خدا از آسمان آبي نازل كرد كه در هر رودي به قدر وسعت و ظرفيتش سيل جاري شد و بر روي سيل كفي برآمد چنانكه فلزاتي را نيز كه در آتش ذوب كنند مثل آب كفي برآورد خدا به مثل اين (آب و فلزات و كف روي آنها) براي حق و باطل مثل مي زند كه باطل چون كف بزودي نابود مي شود و اما آن آب و فلز كه به خير و منفعت مردم است مدتي در زمين درنگ مي كند خدا مثلها را براي فهم مردم به اين روشني بيان مي كند. بايد كفهاي روي آب (باطل) را زدوده و ارزشهاي دائمي (حق) را كه به منفعت مردم است بر روي زمين باقي گذاشت براي رشد و نمو نظام راه بهتري از آنچه قرآن ارائه داده، نمي توان يافت. لزوم داشتن يك نظام متعادل اجتماعي بخشي از ايمان مومنين را تشكيل داده است و اين اراده تغيير ناپذير خداوند متعال است. توجه خواننده محترم را به ترجمه آيه 164 سومين سوره قرآن كريم سوره آل عمران جلب مي نمايم: همانا خداوند متعال بر مومنين منت نهاده است كه از ميان خودشان براي

ص: 4940

آنان رسولي از خودشان برانگيخته است تا آيات الهي را بر آنان خوانده، آنها را تزكيه نموده، به آنان كتاب و حكمت بياموزد اگرچه قبل از آن در گمراهي آشكار بودند. تاكيد برخوبي اجتماع، تعليم و تربيت توده مردم و رفاه جامعه و نگاهداشتن انسان در صلح و كاميابي و توسعه و پيشرفت موضوع مخصوص قرآن است. از ميان شعاير ديني بر رستگاري فردي به آن اندازه تاكيد نشده است گرچه كوشش براي اصلاح فردي و خود بخشي از نقشه اصلي است. با اين نگرش به موضوع در مي يابيم كه قرآن با ريسمان مقدس نبوت، وحي و سنت در چارچوب اسلام يك رابطه لطيف بين اشكال گوناگون و متنوع و متعدد زندگي انسان ايجاد نموده است. بنابراين ما حقانيت خود را در تجسم اقدام پيامبر گرامي اسلام (ص) در ماموريت عمومي و در رهبريش پس از هجرت به يثرب (مدينه) اثبات نموده ايم كه همانا حركت براي برقراري يك نظام عادلانه و منصفانه عصاره نبوت است. هدف اساسي از اجراي قوانين اسلامي برقراري يك جامعه متعادل است. در جايي كه در عين رعايت شان انسان حكومت قانون غلبه نمايد. عامل بالقوه پنهاني فردي وملي براي اصلاح انسانيت كاملا به كار گرفته شده است و هركس بايد فرصت مساوي براي رشد شخصيت داشته باشد. ظلم و

ص: 4941

ستم وبي عدالتي و تبعيض بايد از روي زمين محو شود. انسانها بايد از قيد آرزوها و تمايلات آزاد بوده از هرگونه ترس و تشويش مصون باشند. هريك از ما بايد براي صلح شرافتمندانه كمك نموده و براي رسيدن به وحدت در راستاي بندگي خدا تلاش نمايد. هر انساني آزاد بوده و تحت سلطه هيچ انسان ديگري نيست. اين قوانين اساس نظام مشروع است. اين قوانين در آفرينش، ارزشهاي واقعي بوده و از جانب خداوند يكتا به انسان ابلاغ شده است براي آنكه انسانها در خلقت كاملا برابرند و بهترين مخلوق آن كسي است كه به سمت انسانيت هدايت شده و خالق نيز بهترين است. ما همچنان مي آموزيم كه پيامبر گرامي اسلام (ص) نه بنياد يك حكومت استبدادي و ديكتاتوري را نهاد نه يك حكومت فردي را مقرر نمود او از اصل رضايت و توافق عمومي حمايت نمود و نمونه اي از قهرماني و لطف براي انسان بنا نهاد. او بردگي را حذف كرده شان و منزلت انساني را تقويت نموده به نياز انسان براي فراگيري علم و دانش تاكيد، به قلع و قمع نمودن ترسها، كمك نموده نهضت محرومان را پشتيباني، براي رهايي زنان اقدام، مردم را به برپايي عدالت و حق و برابري تحريض وتشويق و پيروانش را به اجتناب از تفرقه و

ص: 4942

اختلاف توصيه فرمود. پيامبر (ص) اعلام فرمود چنانچه در آيه79 سوره آل عمران آمده است: بشري را كه خدا نعمت كتاب و حكم و نبوت بخشيده است نمي رسد كه به مردم بگويد مرا به جاي خدا پرستش كنيد (بلكه شما را دعوت مي كند) : چون كتاب الهي را مي آموزيد و تدريس مي كنيد خدايي شويد. زندگاني پيامبر (ص) نشان مي دهد كه او هرگز يك سيستم شاهي را توصيه نكرده است او در حقيقت نامه هايي نصيحت آميز به شاهان معاصرش فرستاد. زندگي و اعمالش شهادت مي دهد به اين حقيقت كه به عنوان يك مدير هرگز دستورات تحريك آميز شخصي اش را تحميل نكرد بلكه هدايت الهي را با عملكرد شخصي اش پياده نمود. زندگي او با وجود اين الهام مي نمايد كه براي اجراي قوانين سياسي اجتماعي يك تشكيلات اداري بايد ايجاد كرد كه بتواند با اعمال قدرت تحت نظارت يك رهبر قوانين را پياده نمايد به گونه اي كه موضوعات اصلي تامين كننده سعادت انساني، صلح و توسعه حاصل گردد. بنابراين براي اداره يك حكومت، قدرت سياسي شرط لازم است اين قدرت بيشتر براي محافظت از زندگي انسان ضروري است قرآن اين چنين قداست را به زندگي انساني ضميمه كرده است كه اعلام يك قانون جديد مي نمايد: هركسي كه بناحق زندگي ديگري را نابود نمايد گناهكار

ص: 4943

است آنچنانكه گويا زندگي همه انسانها را نابود نموده است و هر كسي كه زندگي انسان را نجات دهد گويا زندگي همه انسانها را نجات داده است. بنابراين آشكار مي شود كه انسان نقطه مركزي وحي است. اين قانون فقط مفهوم قداست زندگي انسان را توضيح نمي دهد، بلكه نشان دهنده نياز اساسي، به داشتن يك سيستم مناسب رشد و ترقي حكومتي است در جايي كه حقوق و امتيازات انسانها توام با افتخار و احترام و تعصب مذهبي حفظ گردد. در صورت نبودن يك سيستم هماهنگ، زندگي انسان توام با فلاكت و بدبختي بوده، استثمار و ظلم وستم حكمفرما مي گردد. امام خميني معتقد بود كه وعده خداوند مبني بر وراثت مستضعفان بر روي زمين در حال تحقق يافتن است. اين عقيده او را برانگيخت كه خود و همراهان و شاگردان و ملت را براي كمك به توسعه يك سيستم حكومتي بر مبناي دستورات اسلام آماده نمايد. البته امام خميني يقين قلبي داشت كه هدايت الهي به همان اندازه در تجزيه و تحليل مسائل در عصر حاضر مؤثر است كه در گذشته قابل اجرا بود. تاريخ گذشته از كتب عهد جديد مسيحيان (انجيلها) آثار و كتابهاي آسماني نشان مي دهد كه هدايت محض يا احكام، اجراي قوانين موجود در آنها را تضمين نمي نمايد. قدرت سياسي

ص: 4944

تا زماني كه با حقيقت و درستي باقي بماند انجام و اجراي احكام الهام بخش الهي را، تضمين مي نمايد اما زماني كه منافع موجود در دستگاههاي سياسي حكومت نفوذ مي نمايد بسياري از اهداف حكومت صالح از دست مي رود. در فقدان يك قانون برتر، جامعه نامتعادل شده و خيلي از تمدنها و ملتها عليرغم منابع وسيع و قدرت گسترده بشري محكوم به فنا گرديدند. براي مردم مسلمان بسيار سخت بود كه براي يك دوره طولاني حكومت استبدادي در كنترل مطلق توليد باشند حكومتي كه احكام مذهبي را ارتجاعي مي دانست با اهدافي معين براي حكمفرمايي بر توده ها از نظر سياسي و اقتصادي حركت مي كرد. نتيجه اين حكومت تسلط قدرتهاي امپرياليستي خارجي بود در همين راستا تقسيمات بيشتري را در كشورهاي اسلامي ايجاد نمودند. در تجزيه كشورها قدرت سياسي به طور صوري به نوكران برگزيده شان تسليم شده بود و يكي پس از ديگري از رشد قوانين اسلام جلوگيري مي نمودند. عليرغم اين سستي دسته جمعي گروهي از مسلمين، فضلا و متفكران متعهد همانند ستارگاني در افق اجتماع مسلمانان طلوع نموده و نور دانش و درون گرايي، و استفسار و انتقاد سازنده را حفظ نمودند. در سلسله انسانهاي برجسته به عنوان دوستان انسانيت، عصر حاضر انساني به نام امام خميني را ارائه نموده است كه نه تنها ادله

ص: 4945

انحطاط و سقوط را تحليل نموده بلكه راه حل عملي براي تامين آينده اي روشن براي امت پيشنهاد كرده است. امام خميني انقلاب اسلامي را رهبري نمود تا به پيروزي انجاميد. زندگي و كارش در دوره برقراري حكومت اسلامي نشان مي دهد كه ايدئولوژي اسلام براي مراقبت از منافع روحانيت و حكومت خواص يا يك گروه اجتماعي ممتاز نبود، بلكه منعكس كننده تمنيات مردم در حد اعلا بود. اسلام مي خواهد كه بشريت را در يك شيوه منسجم در راه خدا هدايت نمايد. قرآن اعلام مي نمايد كه: مقصد نهايي به سوي الله مي باشد. محققا اين امت، امتي واحد است و من پروردگار شما هستم بنابراين مرا عبادت نماييد بندگان صالح مي بايد وارثان زمين گردند. ما اراده نموده ايم كه بر مستضعفان زمين منت گذارده و آنها را رهبران و وارثان زمين قرار دهيم. علاوه بر اين آيات، امام خميني باور داشت كه پيامبرگرامي اسلام (ص) اموري را برنامه ريزي فرموده است كه براساس آن، مديريتها و مسئوليتها بايد به اشخاص متخصص و آگاه به مسائل روز و يا به انديشمندان و متفكران اسلامي واگذار گردد. اين فرمايش امام خميني كاملا صحيح بود كه فرمود: "اسلام در ميان ما غريب است. " شناساندن چهره اسلام با وجود تبليغات منفي بسيار دشوار است. اسلام دين مردم نيكوكار و عادل

ص: 4946

و منصف و نيكوسرشت است. اسلام دين آن كساني است كه شهامت مبارزه با طاغوت را دارند. پياده شدن همان مقدار از حكومت اسلامي و اصول آن كه امام در طول حياتشان شاهد آن بودند او را رهبري سعادتمند ساخته بود. با اينكه او در تبعيد بسر مي برد، مردم ايران در پاسخ به دعوت او، قربانيان زيادي را تقديم نمودند. كار طاقت فرساي يك دوره طولاني 16 ساله )1973-79( به بارنشست و يك حكم عقيدتي، شكل عملي به خود گرفت. اين يك تجربه بي نظير در قرون حاضر است كه در آزمايشگاه سياسي دنيا به وسيله كسي كه نه تنها مرد علم بلكه مرد عمل نيز بود به شكل واقعي به وجود آمده است. براي نيل به اين هدف، ملتي شجاع بر عليه نيروهاي مخالف، با جرات زياد به مقابله برخاستند. اينك اقل وظايف امت اينست كه تلاشهاي عادلانه امام را متفكرانه بررسي نموده و در زمانهاي جديد نقش او را در ساختن مفهوم عيني حكومت الهي با توجه به نقطه نظرات سياسي اش روشن تر و قويتر ايفا نمايند. زندگي امام در چهارمرحله متحول مجزا خلاصه مي شود. قبل از هر چيز بايد او را مرد علم و عمل و يك فيلسوف شناخت. حقيقت ديگر از اين مرحله نويسندگي خارق العاده ايشان با سبك

ص: 4947

خاص خود اوست. سيد روح الله خميني كوچكترين پسر سيد مصطفي موسوي بود پدري كه به وسيله مزدوران فئودال به شهادت رسيده بود. بنابراين امام خميني كه پدر را از دست داده بود تحت مراقبت شديد مادر و عمه اش تربيت گرديد. او تحصيلات مقدماتي را در مدرسه اي مشهور در اراك تحت راهنمايي آيت الله العظمي شيخ عبدالكريم حائري يزدي به پايان رسانيد و بنابه نظر او به قم مسافرت نمود. امام خميني به غير از تحصيلات معمول، در مراحل متعدد به تهذيب نفس پرداخت و تا آنجا پيش رفت كه پس از مرگ استادش، معلمي برجسته گرديد. در ساعات فراغت از تحصيل، او بيش از 24 كتاب نوشت. با تلاش و فعاليت اوبود كه حوزه علميه قم نه فقط مركزي براي بحث و بررسي در مورد مسائل ملي و فرهنگي و آموزشهاي عميق عقيدتي بلكه مكاني براي تزكيه نفس و كسب تقوا گرديد. اينجا بود كه استعدادهاي دروني او از قوه به فعل درآمد. دومين بخش زندگي امام كه او را از ساير علماء متمايز مي نمايد تلاش او براي به ثمر رساندن انديشه برقراري حكومت است. مسلم است كه مسلمانان براي ايجاد يك جامعه عادلانه و وجود يك حكومت الهي و يك دولت مستقل اسلامي افكار امام خميني در جهتي كه علامه اقبال گفته

ص: 4948

بود به كار گرفته مي شد (اگر دين از سياست جدا شود چيزي جز طاغوت باقي نمي ماند) . امام احساس نمود كه اسلام فقط به معناي تشريفات مذهبي صرف و تهذيب نفس در مدارس و حوزه هاي علمي نيست بلكه در پناه حكومت الله است كه ثمرات احكام الهي به مردم محروم و مستضعف مي رسند و اسلام به بشريت قدرت لازم را براي رسيدن به اهداف عاليه و ارزشهاي والا عطا مي نمايد. اين نقش امام او را در رديف رهبراني قرار مي دهد كه افكارشان را در سطحي وسيعتر براي يافتن نظرات جديد به كار مي گرفتند. اين تنها مي تواند به توسط انسان مومن و دانشمندي انجام گيرد كه به طور منظم تحصيل نموده و مسائل روز را بخوبي درك نمايد. او همچنين بايد قدرت درك و حل مسائل عصر حاضر را داشته باشد. عينيت بخشيدن به حكومت الله كه امام در خاطرش مي پرورانيد هم آهنگ با نيازهاي زمان بود زيرا ايران در زمان شاه كه ابزاري در دستان قدرتهاي بيگانه بود مطابق با موازين اسلامي اداره نمي شد. امام نه تنها عقايدش را در ميان متفكران و خردمندان توسعه داد بلكه بارها و بارها به شاه تذكر داد كه دست از اعمال شنيع و زشتش بردارد. اين اقدام امام موجب برخورد بين او و شاه گرديد و امام ناچار

ص: 4949

مدتي در تبعيد بسر مي برد. شاگردانش ناچار به فداكاري و ايثار جانشان گرديدند. از اينرو امام در دومين مرحله زندگيش به عنوان رهبري مجاهد، مبارزي متعهد براي ارزشهاي بالاتر ظاهر گرديد. اينجا بود كه امام تز حكومت الله تحت عنوان ولايت فقيه را كه قبلا مطرح ساخته بود براي اجراء پيگيري كرد و از جمله اهداف اسلامي ناميد. هدف امام از اين اقدام به ارث بردن پادشاهي يا تشكيلات سلطنتي نبود بلكه مقصدش به قدرت رساندن بندگان خدا بود. سومين مرحله از زندگي بسيار با عظمت امام آن است كه او يك رهبر انقلابي بود كه افكار و اعمالش انعكاس خواستهاي ملتش بود. او در دوران تبعيد با مردم در تماس بود و سعي كرد كينه مقدس امتش را نسبت به طاغوت حفظ نمايد. پيشقراولاني را كه او در حوزه قم گردهم جمع نموده و تربيت كرده بود پيامش را به گوشه و كنار ايران رساندند. اين مرحله به تلاشهاي او در نشر افكار سياسي و بيداري توده هاي محروم از خواب غفلت مربوط مي شود. در خلال اين مرحله او عمرش را وقف آموختن قرآن و سنت و فلسفه زندگي معصومين (ع) از طريق پيامها و سخنرانيها نمود. اين مرحله مهمترين دوره زندگاني امام محسوب مي شود كه منجر به پيروزي انقلاب اسلامي

ص: 4950

در فوريه 1979 و برقراري جمهوري اسلامي ايران گرديد. امام فرموده است: قرآن معيار مردم ماست. منشا انقلاب ما وحي الهي و روحانيت و معنويت است آنچه كه ما داريم بخشش خداوند متعال است بنابراين بايد آنها را در راه خودش صرف نماييم. امروز ما موظف به پيروي از اسلام، قرآن و پيامبران الهي هستيم اسلام شايستگي بالاترين عشق و احترام و وفاداري را دارد امام همچنين در مورد انقلاب مي فرمايد: فقط انقلابي مي تواند پايدار بماند كه مبارزه و پيروزي اش براي خدا و اسلام باشد. ملتي كه براي خدا مبارزه مي نمايد از هيچ چيز هراس ندارد. مسلمانان بايد به قدرت اسلام اعتقاد داشته باشند. امام يك بنيانگذار آگاه در انقلاب اسلامي بود. او كاملا به مسئوليتهايش آگاه بود. او با يقين كامل بيان داشته است كه دخالت در سياست يكي از بخشهاي اساسي تعليمات پيامبر (ص) بوده است و اينكه پيامبر گرامي در نشان دادن امانت و درستكاري در سياست امتياز منحصر به فرد داشت. از آنجا كه فلسفه امام پيرامون يگانگي خداوند، نبوت، قرآن و اسلام دور مي زد، در زمان جهاد انقلابي اش به امت فرمود كه نياز اساسي براي پيشبرد اهداف عاليه اسلام وحدت كليه مسلمين است قدرتهاي غربي وشرقي در مقابل اين وحدت هر دو درمانده مي شوند. اگر كشورهاي مسلمان

ص: 4951

دست در دست يكديگر مي گذاشتند، هيچ مصيبتي بر آنها فرود نمي آمد. او همواره تذكر مي داد كه مقصد اصلي اسلام متحد نمودن كليه ملتها تحت عنوان ملتي واحد و بزرگ است. بنابراين مسلمانان بايد متحد و قوي مي شدند و با هوشياري و آمادگي و وحدت، نيروهاي شيطاني را در معرض خطر قرار مي دادند. موفقيت مسلمين در صورت گرد آمدن آنان زير پرچم اسلام تضمين شده است. اكنون به محاسبه اي روشن از چهارمين مرحله زندگي امام مي پردازيم. او مردي بسيار متقي و مخلص بود او خودش را در راه خدا وقف نموده بود تا عقايدش را در اشعاري عرفاني اظهار نموده و آنان را كه متوجه بودند در آن شريك سازد. چنانكه او به جمع كساني كه مي توانستند تجارب انساني و عشق به خدا را از طريق عرفان اظهار نمايند ملحق شد. آنچه كه براي او بسيار اهميت داشت رساندن پيام عشق و محبت به مردم به عنوان بنده مطيع خداوند بود. از نظر امام فرجام عشق واقعي و خدمت به انسانيت براي يك شخص به دست آوردن جايگاه يك عبد و يك بنده واقعي خدا است. شخصيت و تقواي امام بود كه به همه تشريفات و تجملات و دامهاي قدرت طلبي و همه منيتها پشت پا زد. عليرغم اينكه بنيانگذار يك انقلاب كبير بود، يك

ص: 4952

دفتر سياسي انتخاب نكرد و هرگز در زندگيش تغييري بوجود نياورد. او در خانه اي اجاره اي به زندگي ادامه داد. او خانه اش را به يك مستمند بخشيد. او هدايايي را كه از مردم دريافت نموده بود به سازمانهاي خيريه يا مردم فقير بخشيد او نسخه هاي كمياب قرآن با قابهاي طلايي ونقره اي را به آستانه مقدس رضوي در مشهد ارسال نمود. او بدهكاران را در پرداخت بدهي آزاد مي گذاشت. او ميليونها تومان بابت مسائل شرعي و سهم امام و غيره دريافت مي نمود اما با رسيدن به حد اعلاي تقوا وقتيكه از دنيا رحلت نمود فقط به اندازه سه روز غذا در خانه اش موجود بود. پيروي او از سنت پيامبر حقيقتا موجب غبطه ديگران بود او مي گفت آنچه را كه باور داشت، يا در حقيقت به آنچه كه مي گفت اعتقاد داشت. اشعار او مملو از عشق به خدا و مخلوقات اوست. مجموعه اي از اشعار او تاكنون به زبان فارسي منتشر گرديده اما هنوز به زبان اردو به طور كامل در دسترس نيست. بعضي

ص: 4953

از آثار مهم او مانند مصباح الهداية، پرواز در ملكوت و فصوص الحكم هنوز هم دور از دسترس مردم هستند. جهت رشد و ترقي ايجاب مي نمايد كه سخنرانيها و نوشته هايش به زبانهاي مهم دنيا ترجمه شده بطوري كه مردم زندگيشان را در پرتو تجارب و اعمال برجسته رهبر بزرگ قرن و بنيانگذار انقلاب نوين اسلامي، با اصول اسلام تطبيق نمايند. او در راه تجديد حيات سنت پيامبران تلاشي بي وقفه و خستگي ناپذير مي نمود. او مايل بود كه آزادي انسانيت را از قيود ترسهاي اقتصادي و سياسي مشاهده نمايد. عشق او به انسان، انعكاس طبيعي يك شخص الهي بود. او آگاهانه به ادعاهاي زمانش پاسخ داد. عليرغم مشاغل سنگين و وظائف محوله الهي، او نغمات عشق و صلح را مي سرود. اميدوارم خداوند به خاطر اين بزرگمرد با تقوي نعمتهايش را بر اين مردم سرازير فرمايد. نويسنده: سيد افضل حيدر

ص: 4954

حيات طيبه و مباني كلامي انقلاب اسلامي

1 چكيده: 1 . انقلاب اسلامي ايران از آنجا كه يك انقلاب مذهبي بود، داراي مباني كلامي خاص بود; اين مباني در شعارها، سياست گزاري ها و برنامه ريزي هاي انقلاب، سخت مورد توجه و كاربرد بود . يافتن اين چارچوب مي تواند ارائه كننده معيارهاي بسيار خوب و عميقي درباره انقلاب اسلامي و حركت هاي قبلي و بعدي باشد . 2 . اولين مبناي انقلاب، فطرت يا يك معرفت شهودي و وجودي و يا علم حضوري يا خلقت هدايت يافته بود; فطرتي كه در جان مردمان رسوخ داشته و دين، مذهب، ملت، دولت، نژاد، قوميت و ... در آن دخالتي ندارد، مگر از باب ذكر و يادآوري يا غفلت از آن . پس نقطه مشترك همه انسان ها از زن و مرد گرفته تا كوچك و بزرگ، اين است كه همه داراي اين فطرت هستند . 3 . فطرت چيزي است كه مردمان (ناس) بر آن سرشته شده اند، پس مردم از آن جهت كه مردم (ناس) هستند، داراي فطرت هستند . فطرت بازندگي رابطه مستقيم دارد، چرا كه مردم از آن جهت مردم ناميده مي شوند كه در يك محيط و جغرافياي فرهنگي و با فرهنگ خاص خود زندگي مي كنند; پس فطرت رمز و راز زندگي مردم است . 4 . انسان كامل از

ص: 4955

آن جهت كامل است كه فطرت كامل دارد و چون فطرت كامل دارد، زندگي كامل دارد; بنابراين مي توان نتيجه گرفت كه مردم ترين مردم، انسان كامل است; از اين رو شوق و عشق او به مردم از خود مردم نسبت به خودشان بيشتر است، به همين دليل اولي از خود مردم به انفس مردم است، پس پيشي گرفتن انسان كامل به مردم از باب شفقت بر خلق خدا و مردمان است، نه از باب حكومت و برتري . 5 . به همين دليل، حكومت او يك حكومت جبابره نيست، بلكه يك حكومت و دولت كريمه است كه بر كرامت مردمان از آن جهت كه مردمان هستند، اهتمام مي ورزد تا تحت حكومت او بر مردمان، اعم از يهودي، مسيحي و مسلمان، ظلمي و ننگي نرود و آنها را در امنيت و عدالت، و سپس در معنويت غرقه كند كه اگر خلخالي از پاي زن يهوديه در آورند و يا پير مرد مسيحي مانده از كار در كوچه گدايي كند، غرق در غصه شود . به طوري كه دق مرگي را براي چنين ظلم، ننگ و تحقير، سزاوار و حق بداند . 6 . دولت كريمه در پي ايجاد حيات طيبه و زندگي پاك است . زندگي پاكي كه مردمان به عنوان يك آرمان در زندگي روزمره خود

ص: 4956

به دنبال آن باشند، چون زندگي روزمره، اگر آرماني از جنس و ماهيت خود در درون خود نداشته باشد، به يكنواختي و بي معنايي مبتلا خواهد شد; آن چنان كه زندگي غربي امروزه با فرهنگ عوام پسند خود ( erutlucralupop ) بي معنا شده و انسان را به استرس، نااميدي، افسردگي و يا پرخاش مبتلا كرده است . 7 . چون آرمان از خود زندگي بر آمده و از آن خارج نيست، خشونت نيست . زيرا خداوند حيات و زندگي، تجاوز كنندگان و تعدي گران را دوست ندارد و انسان كامل فقط در حال ذكر است . ذكر و يادآوري فطرت و بازگشت به فطرت همان انابه و توبه به درگاه خداوند زندگي است; بازگشتي كه بيشتر بازگشت به زندگي از نظر كمي، مادي، كيفي و معنوي است . خشونت نيز هنگامي روا داشته مي شود كه افرادي با قتال و قتل، بخواهند از اين ذكر و يادآوري جلوگيري كنند و يا هنگامي مجاز شمرده مي شود كه براي حفظ حيات و زندگي، پيام مي آيد كه بر آنان بتازيد، همان طور كه آنها بر شما تاخته اند و اين همان جهاد براي عدالت و معنويت است . 8 . همه اينها در قالب يك مبناي كلامي ديگر رخ مي دهد و آن فلسفه تاريخ شيعه است; فلسفه تاريخي اي كه با تجلي دو انسان كامل

ص: 4957

شروع مي شود و خاتمه مي يابد; شروع آن، تجلي انسان كامل در عاشورا و در حادثه كربلا بود و اين مبدا شروع فلسفه تاريخي شيعه بود و اين سير در زيارات امام حسين (ع) تا تجلي انسان كامل ديگر در آخر الزمان كه همان مهدي موعود (عج) است، ادامه مي يابد . اين فلسفه تاريخي تعيين كننده تمامي حركت هاي شيعه است; به اين معنا كه هر حركتي در اين ميان، بايد هويت نهضتي حسيني داشته باشد و حركتي براي ظهور باشد . 9 . حيات طيبه و زندگي پاك، در اين فلسفه تاريخي معنا پيدا مي كند; يعني حياتي كه در اين حركت تاريخي قرار دارد و در غير آن صورت، حيات يا طيبه نيست يا خبيثه است، لذا كساني كه از باب روشنفكري (مثل انجمن حجتيه)، بركناري مي نشينند و هيچ حركتي نمي كنند، داراي اين حيات طيبه نخواهند بود و در مقابل كساني كه زمينه را براي ظهور با حركت مقدمه سازي و امتحان و ابتلا شروع مي كنند، آنها داراي حيات طيبه هستند، چون حيات طيبه، مرگ و موت طيبه را به دنبال خود مي آورد، زيرا حيات و زندگي شبيه انسان كامل، مرگ شبيه به انسان كامل را به دنبال دارد، و سلام بر روز تولد و روز مرگ و روز بعثت او از خاك در قيامت

ص: 4958

را به دنبال خواهد داشت . 10 . آنها كه از باب پيشرفت و توسعه، زندگي طيبه مردم را به هم مي ريزند و عده اي را برفراز اسراف و تبذير و فساد و عده اي را بر سفره فقر، درماندگي، ذلت و فساد قرار مي دهند، زندگي خبيثه اي را رقم مي زنند كه هرگز با مباني كلامي انقلاب اسلامي منطبق نيست . ابراهيم فياض

ص: 4959

خاستگاه عاشورايي انقلاب

اشاره

2 چكيده: از ديدگاه بسياري از انديشمندان و متفكراني كه در زمينه تبيين علل و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي ايران، نظريه پردازي نموده اند، عامل مذهب از قوي ترين و اصلي ترين عواملي است كه در پيدايش و پيروزي انقلاب اسلامي نقش به سزايي ايفا نموده است . (1) ميشل فوكو، فيلسوف مشهور فرانسوي و نظريه پرداز پست مدرنيسم، در تحليل و بررسي عوامل انقلاب اسلامي، از «معنويت گرايي سياسي» نام مي برد; به نظر او، روح انقلاب اسلامي در اين حقيقت يافت مي شود كه ايراني ها از خلال انقلاب خود، در جست وجوي ايجاد تحول و تغيير در خويش بودند . هدف اصلي آنها يك تحول بنيادين در وجود فردي و اجتماعي، حيات اجتماعي و سياسي، و در نحوه تفكر و شيوه نگرش بود; «... آنان راه اصلاح را در اسلام يافتند; اسلام براي آنان هم دواي درد فردي و هم درمان بيماري ها و نواقص جمعي بود» . (2) آصف حسين در كتاب «ايران اسلامي، انقلاب و ضد آن» ، بر اين نكته تاكيد دارد كه مطالعه انقلاب بايد با توجه به عنصر ايدئولوژي، نقش اپوزيسيون اسلامي، مشروعيت، آموزش ها و خصوصا رهبري صورت گيرد . (3) و حامد الگار نيز در كتاب «ريشه هاي انقلاب اسلامي» ، «تشيع» ، «رهبري امام خميني (ره)» و «طرح اسلام به عنوان يك ايدئولوژي» را

ص: 4960

به عنوان ريشه هاي انقلاب مطرح مي كند . (4) از سوي ديگر مروري بر ادبيات سياسي رايج در روند وقوع انقلاب اسلامي، شعارها، سخنراني ها و بيانيه هاي انقلابيون و رهبران نهضت، بيانگر اين واقعيت است كه از ميان عناصر مذهبي، فرهنگ عاشورا و نهضت امام حسين (ع)، نقش به سزايي در اين زمينه ايفا نموده است . مؤلفه هاي فرهنگ و تعاليم عاشورا عبارت از: فرهنگ شهادت، فرهنگ مبارزه مستمر حق با باطل، فرهنگ طاغوت ستيزي و طاغوت زدايي، اصل پيروي از رضاي خدا و مصالح مسلمين، و فرهنگ پيشگيري از جرم و فساد، قبل از وقوع آن در فرهنگ نظارت عمومي و امر به معروف و نهي از منكر . (5) اين مؤلفه ها در پيدايش و پيروزي انقلاب اسلامي نقش و تاثيرات به سزايي داشته و حفظ و تداوم انقلاب اسلامي نيز در گرو حركت در اين چارچوب است . اكنون جهت آگاهي بيشتر بحث را در چند محور با تفصيل بيشتر پي مي گيريم . الف . گونه هاي تاثير فرهنگ عاشورا در پيدايش انقلاب اسلامي 1 . تاثير فرهنگ عاشورا بر اهداف و انگيزه هاي انقلابيون هدف و انگيزه مردم ايران از انقلاب اسلامي، نابودي ظلم، استبداد و استكبار و برپايي حكومت عدل الهي و اجراي احكام اسلامي به عنوان «معروف، جلوگيري از وابستگي به اجانب

ص: 4961

و بيگانگان، به عنوان «منكر» بود كه عينا همان انگيزه و هدف امام حسين (ع) از قيام عاشورا بود; چنان كه مي فرمايد: «انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي ابن ابي طالب (ع)» . اگر يزيد بن معاويه تجاهر به فسق و فجور داشت، خاندان پهلوي نيز همان گونه عمل مي كردند و براي اسلام زدايي را تا آنجا پيش رفتند كه تاريخ رسمي كشور را از هجرت پيامبر اكرم (ص) به تاريخ شاهنشاهي تبديل كردند . حضرت امام درباره تاثير عاشورا بر اهداف و انگيزه هاي انقلاب اسلامي مي فرمايد: «حضرت سيدالشهداء به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد» . (6) برخي از علماي اسلامي بر اين عقيده اند كه مهم ترين انگيزه امام حسين (ع) از اين قيام، ايجاد حكومت اسلامي بوده است . امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايد: «زندگي سيدالشهداء زندگي حضرت صاحب (ع)، زندگي همه انبيا عالم، از آدم تا حالا، همه شان اين معنا بوده است كه در مقابل حكومت جور، حكومت عدل را مي خواستند درست كنند» . (7) از اين رو يكي از مهم ترين شعارهاي انقلابيون اين بود: «نهضت ما حسينيه، رهبر ما خمينيه» . 2

ص: 4962

. تاثير فرهنگ عاشورا بر رهبري انقلاب وجود رهبري حسين گونه امام خميني (ره) يكي از مهم ترين نهضت عاشورا در پيدايش انقلاب اسلامي بود; مردم ايران، صلابت، شهامت، شجاعت، قاطعيت، سازش ناپذيري و روح حماسي امام حسين (ع) را در شخصيت امام خميني (ره) متجلي مي ديدند و شرايطي كه امام حسين (ع) براي رهبر و حاكم جامعه اسلامي توصيف مي نمود، در او مي يافتند; شعار «خميني، خميني تو وارث حسيني» مبين اين امر است . 3 . تاثير فرهنگ عاشورا بر شيوه مبارزه در فرهنگ مكاتب مادي مشت نبايد به نبرد درفش برود، اما مردم ايران تحت تاثير نهضت عاشورا، روحيه شهادت طلبي امام حسين (ع) و اصحابش را در خاطره ها تكرار مي كردند; جوانان انقلابي با شعارهاي «الله اكبر» و «توپ، تانك، مسلسل، ديگر اثر ندارد ...» ، با تانك ها و مسلسل هاي رژيم ستم شاهي مقابله مي نمودند . حضرت امام مي فرمايند: «كيفيت مبارزه را، ... اينكه قيام در مقابل يك حكومت قلدري كه همه جا را در دست دارد، با يك عده معدود، بايد چه طور باشد، اينها چيزهايي است كه حضرت سيدالشهدا به ملت آموخته است» . (8) از فردستيزي تحت تاثير رافت اسلامي و سيره امام حسين (ع) با دشمنان خود، مانند حربن يزيد رياحي و ... با شعار «گل در مقابل گلوله» فرياد مي زدند:

ص: 4963

«ارتش ايران حسيني شده، رهبر ايران خميني شده» . )4 )9 . تاثير فرهنگ عاشورا از طريق ايام و اماكن عزاداري حسين بر انقلاب علاوه بر اين، ايام عزاداري امام حسين (ع) و اماكن از قبيل مساجد، تكايا و خيمه هاي عزاداري امام حسين (ع)، به عنوان مهم ترين زمان و مكان براي فعاليت نيروهاي انقلاب و آگاهي مردم از مفاسد حكومت پهلوي و سازماندهي آنان براي راهپيمايي، تظاهرات و فعاليت هاي انقلابي محسوب مي گرديد . اساسا در طول دو ماه محرم و صفر، در سال اوج گيري انقلاب اسلامي، نقطه اوج آن، يعني همان تاسوعا و عاشوراي حسيني بود كه پايه هاي اساسي رژيم ستمشاهي را لرزاند . سران ساواك در تحليل هاي درون سازماني خود گفته بودند كه اگر ما بتوانيم ماه محرم را به خوبي پشت سر بگذاريم، رژيم پهلوي ماندني است و همه ديديم كه پس از اربعين حسيني در سال 1399 هجري قمري، رژيم 2500 ساله شاهنشاهي، در كمتر از يك ماه ساقط شد . (10) ب . گونه هاي تاثير فرهنگ عاشورا در پيروزي انقلاب اسلامي با مروري بر مقاطع سرنوشت ساز در پيروزي انقلاب اسلامي، مشخص مي شود كه نقطه آغازين آن، ايام عزاداري امام حسين (ع) و با الهام از آموزه هاي نهضت عاشورا بود: 1 . قيام 15 خرداد كه نقطه عطفي در

ص: 4964

تاريخ انقلاب شمرده مي شود، به دنبال سخنراني حضرت امام (ره) در بعدازظهر عاشورا )13 خرداد 1342( به وقوع پيوست . امام خميني (ره) در مورد قيام 15 خرداد فرمودند: «ملت عظيم الشان در سالروز اين قيام انفجارآميزي كه مصادف با 15 خرداد 42 بود، با الهام از عاشورا، آن قيام كوبنده را به بار آورد; اگر عاشورا و گرمي و شور و انفجار آن نبود، معلوم نبود چنين قيامي سازماندهي واقع شود» . )17 . 2 )11 شهريور نيز يكي از مقاطع مهم انقلاب بود كه تحت تاثير عاشورا و فرهنگ آن شكل گرفت; »17 شهريور مكرر عاشورا و ميدان شهدا مكرر كربلا و شهداي ما مكرر شهداي كربلا و مخالفان ملت ما مكرر يزيد و وابستگان او هستند» . )3 )12 . اعلاميه تاريخي امام خميني (ره) در روز 21 بهمن 1357 مبني بر شكستن كودتا و حكومت نظامي رژيم كه تصميم داشتند رهبران اصلي انقلاب را دستگير كرده و به زعم خويش، براي هميشه به انقلاب پايان دهند، عملا نوعي حماسه عاشورايي محسوب مي شد . مردم تحت تاثير اعلاميه و فرمان حسين زمان خويش، به خيابان ها ريخته و توطئه رژيم را در هم شكستند; حضرت امام (ره) در اين زمينه مي فرمايد: «اگر قيام حضرت سيدالشهداء (ع) نبود، امروز هم

ص: 4965

ما نمي توانستيم پيروز بشويم; تمام اين وحدت كلمه اي كه مبدا پيروزي ما شد، براي خاطر اين مجالس عزاداري، مجالس سوگواري و اين مجالس تبليغ و ترويج اسلام شد» . (13) ج . تاثير فرهنگ عاشورا بر حفظ و تداوم انقلاب اسلامي اگر انقلاب اسلامي بخواهد بر مبناي آن فرهنگي كه شكل گرفته است، تداوم يابد، ناگزير بايد به همان فرهنگ توجه مستمر داشته باشد . روحيه شهادت طلبي، آزادگي و شرف، عزت نفس، مبارزه با ظلم و ستمگري، مخالفت با تخطي از احكام اسلام و ... در عرصه هاي مختلف سياست خارجي و روابط با ديگر كشورها و همچنين عرصه سياست داخلي از سياست گذاري در ابعاد مختلف اقتصادي، اجتماعي، سياسي، فرهنگي و غيره گرفته تا بخش هاي اجرايي و ... همه بايد به آموزه هاي نهضت امام حسين (ع) و فرهنگ عاشورا پايبند باشد . اگر انقلاب اسلامي توانسته است از كليه توطئه ها جان سالم بدر برده، اگر جنگ تحميلي هشت ساله كه از سوي تمامي قدرت هاي جهاني پشتيباني مي شد، نتوانست اين انقلاب مردمي و اسلامي را از پاي درآورد، اگر تهديدهاي دشمنان اسلام، امپرياليسم تبليغاتي، محاصره اقتصادي، كودتاي نظامي و ... هيچ كدام كوچك ترين خللي در عزم و اراده نظام اسلامي وارد نكرده است، همه و همه به خاطر همان فرهنگ عاشورايي ملت ايران بوده است

ص: 4966

. (14) امام خميني (ره) در اين زمينه مي فرمايند: «اين محرم را زنده نگه داريد; ما هر چه داريم از اين محرم است و از اين مجالس تبليغ ما هم از محرم است، از اين قتل سيدالشهداء است و شهادت اوست . ما بايد به عمق اين شهادت و تاثير اين شهادت در عالم برسيم و توجه كنيم كه تاثير او هم امروز هم هست; اگر اين مجالس وعظ و خطابه و عزاداري و اجتماعات سوگواري نبود، كشور ما پيروز نمي شد . همه در تحت بيرق امام حسين (ع) قيام كردند . الآن هم مي بينيد كه در جبهه ها وقتي كه نشان مي دهند آنها را، همه با عشق امام حسين (ع) است كه دارند جبهه ها را گرم نگه مي دارند» . (15) ايشان در جاي ديگر مي فرمايند: «فداكاري حضرت سيدالشهداء (ع) است كه اسلام را براي ما زنده نگه داشته است ... ; بايد بدانيد كه اگر بخواهيد نهضت شما محفوظ بماند، بايد اين نهضت ها را حفظ كنيد» . (16) »

پى نوشت ها

1 . به عنوان نمونه ر . ك: عميد زنجاني، انقلاب اسلامي ايران و ريشه آن; منوچهر محمدي، تحليلي بر انقلاب اسلامي; سيد حميد روحاني، نهضت امام خمين (ره) ; علي دواني، نهضت روحانيون ايران; جميله كديور، روياروي، انقلاب اسلامي ايران و

ص: 4967

امريكا و ... . 2 . ميشل فوكو، ايراني ها رؤياي در سر دارند؟ ترجمه حسين معصومي همداني . 3 . به نقل از ضيافت هاي نظري بر انقلاب اسلامي «مجموعه مقالات» عبدالوهاب فراتي، نشر معارف، ص 4 . 297 . همان . 5 . هاشم هاشم نژاد هريسي، اصول فرهنگ و تعاليم عاشورا، چكيده مقالات كنگره بين المللي امام خميني (ره) و فرهنگ عاشورا; مؤسسه تنظيم ونشر آثار امام خميني (ره)، 1374، ص 6 . 189 . قيام عاشورا در كلام و بيان امام خميني (ره)، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره)، چاپ اول، 1373، ص 7 . 55 . همان، ص 8 . 38 . صحيفه امام، ج 17، ص 9 . 56 . هفت قطره از جاري زلال انديشه امام خميني (ره)، مصطفي كواكيان، نشر پازينه، ص 10 . 229 . راهپيمايي عظيم مردم در روز اربعين برابر با 29/10/1357 بود كه پس از 23 روز يعني در 22/11/1357 انقلاب اسلامي پيروز شد . 11 . صحيفه امام، ج 16، ص 12 . 290 . همان، ص 13 . 346 . همان . 14 . هفت قطره، همان، ص 15 . 235 . صحيفه امام، ج 17، ص 16 . 58 . همان، ج 15، ص 331 و 230

ص: 4968

و جهت مطالعه درباره تاثيرات فرهنگ عاشورا بر انقلاب اسلامي ر . ك: ضيافتي نظري بر انقلاب اسلامي (مجموعه مقالات عبدالوهاب فراتي، نشر معارف، ص 91; و فصلنامه حكومت اسلامي، سال هشتم، شماره اول بهار 82، (ش 28(، ص 693 . عليرضا محمدي

ص: 4969

خاطرات از زبان ياران

19 چكيده: امام در نوفل لوشاتو ما تعدادي از دانشجويان بورسيه انرژي اتمي در آلمان غربي (سابق) بوديم كه خبر ورود امام (ره) را به پاريس شنيديم هنوز رژيم شاه كم و بيش بر اوضاع ايران مسلط بود، لذا ملاقات با امام يك حركت ضد رژيم تلقي مي شد و به همين دليل پيدا كردن اقامتگاه امام كار مشكلي بود. دانشجويان به چند دسته تقسيم شدند، عده اي از روي ماجراجويي و احتمالا فرصت طلبي خود را مشتاق ملاقات نشان مي دادند. عده اي كه اميدي به پيروزي انقلاب نداشتند نگران اين بودند كه مبادا بعد از زيارت امام به چنگ ماموران ساواك افتاده و به ايران برگردانده شوند. و نهايتا گروه اصلي مي ماندند و آن بچه مسلمانان عاشق انقلاب بودند، كساني كه از وطن دور مانده و مايل بودند به صف همرزمانشان در ايران بپيوندند. بنابراين ملاقات با امام ممكن بود آنها را در پيروزي شريك كند. با اين انگيزه جستجو را براي يافتن اقامتگاه شروع كرديم و به كمك دانشجويان مسلمان مقيم اروپا آدرسي را بدست آورديم. بعنوان گروه اول از آلمان به طرف پاريس حركت كرديم و به سراغ آدرس رفتيم. در يكي از خيابانهاي جنوب پاريس آپارتماني بود كه ملاقات كنندگان را جمع كرده و گروه گروه با ميني بوس

ص: 4970

به روستاي نوفل لوشاتو مي بردند. نزديكي هاي اذان ظهر به نوفل لوشاتو رسيديم. در يك خيابان باريك پياده شديم. سمت چپ خانه كوچكي بود كه امام در آنجا سكونت داشت و سمت راست قطعه زميني بود با يك درخت قديمي سيب. وضو گرفتيم و امام با عده اي به محوطه نماز وارد شدند، پس از نماز جماعت امام نطق هاي تاريخي خود را شروع كردند. عده اي سخنان امام را ضبط مي كردند، عده اي فيلم و عكس مي گرفتند و بعضي هم گزارش تهيه مي كردند. تمام فعاليت هاي دانشجويان بورسيه در آلمان در اثر اعتصاب به تعطيلي كشيده شده بود. ما عملا هفته اي، يكي دو روز به نوفل لوشاتو مي رفتيم و پيامهاي امام را گرفته به تمام شهرهاي آلمان مي فرستاديم. جهت اعلام همبستگي با مردم مسلمان ايران و با رهنمودهاي امام تظاهرات بسيار سنگين شهر كلن و فرانكفورت را ترتيب داديم كه از شبكه هاي تلويزيوني اروپا پخش مي شد. رفته رفته اقامتگاه امام به مركز اصلي رهبري انقلاب تبديل شد. آنجا محل تجمع خبرنگاران ايراني و خارجي، سياستمداران تبعيدي، جاسوسان، انقلابيون مسلمان شده بود; اما قدرت حركت انقلاب و قاطعيت امام در امر رهبري فرصت را از همه گرفته بود و تنها اقدامات انقلابيون مؤثر واقع مي شد. نكته جالب توجه اين است كه بسياري از آن افراد بعدها

ص: 4971

در جبهه هاي نظامي و يا سياسي به شهادت رسيدند، بعضي ها هم خيانت كردند و عده اي هم به خدمت صادقانه به مردم و انقلاب ادامه دادند. از خاطرات بياد ماندني آن زمان بگوييم: امام شاه حسين را نمي پذيرند شنيديم ملك حسين پادشاه اردن بطور غير رسمي وارد فرودگاه پاريس شده و تقاضاي ملاقات حضوري با امام را نمود. ما منتظر نظر امام بوديم. مرحوم حاج احمد خميني از نزد امام برگشت و اعلام كرد (امام شاه حسين را نمي پذيرند) ملك حسين در كمال حقارت به اردن برگشت. رژيم شاه و مهلت احضاريه نامه اي توسط ساواك به دفتر انرژي اتمي در ارلانگن آلمان وارد شده بود و از آنها خواسته بودند كه پنج نفر از بورسيه هايي كه برنامه هاي تظاهرات و اعتصابها را ترتيب داده اند ظرف مدت 15 روز به ايران برگردانده شوند. اين اخطاريه را نزد امام برديم. اتاق كوچكي تقريبا به مساحت 12 متر مربع با دو در روبروي هم با تشكچه اي دست دوز در گوشه اتاق مقر امام بود. امام وارد شدند، سلام كرديم. به ما تعارف كردند كه بنشينيم; بلافاصله نامه را تقديم كرديم، ايشان در چند جمله كوتاه خيال ما را راحت كردند: "اين رژيم به اندازه سررسيد مهلت اين اخطاريه دوام نمي آورد كه بخواهد شما را به

ص: 4972

ايران برگرداند. " و واقعا چنين شد، رژيم شاه بعد از حدود 13 روز سقوط كرد. نماز جماعت و خطر سوء قصد در اواخر اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با دي و بهمن ماه كه پاريس هم به اوج سرماي خود مي رسيد بعلاوه اينكه برف و باران هم پيوسته مي باريد. به همين دليل براي اقامه نماز چادري برپا شده بود. در ايران به پيشنهاد رحيمي فرمانده هوانيروز تصميم به ترور امام گرفته بودند. اين خبر بلافاصله به نوفل لوشاتو رسيد. روز عجيبي بود بيشتر شبكه هاي خبري جهان در آنجا جمع شده بودند. نيروهاي پليس فرانسه نيز به خاطر حفظ پرستيژ سياسي خود با تجمع در اقامتگاه مي خواستند جلوي سؤ قصد احتمالي را بگيرند، لذا براي امام پيغام فرستادند كه امروز براي نماز جماعت و سخنراني از خانه بيرون نيايند. اما امام اعلام كردند امروز با روزهاي ديگر فرقي ندارد و من نماز را ميان مردم به جماعت برگزار خواهم كرد. ملاقات كنندگان فاصله خانه تا مصلا را با دست به هم دادن راهرويي ساختند تا امكان سؤ قصد به حداقل برسد. امام از خانه بيرون آمد به اتفاق حاج احمد آقا در كمال خونسردي فاصله را پيمودند تا به چادر نماز رسيدند، وقتي امام براي اقامه نماز برخواست، تعدادي از نيروهاي

ص: 4973

پليس با لباس شخصي كه وارد چادر شدند - جالب است كه در ميان آنها يك پليس زن وجود داشت كه با روسري وارد اقامتگاه شده بود - امام به آنها اشاره كردند كه از چادر بيرون بروند تا نماز اقامه شود. اصرار پليس ها براي ماندن و حفاظت از جان امام به جايي نرسيد و آنها از چادر بيرون رفتند. خونسردي و مقاوم بودن امام حتي در برابر خطر سؤ قصد كه ناشي از اعتقادات و ايمان قوي او بود، اميد پيروزي انقلاب را در دل همگان افزايش داد و نيز ايمان و اعتقادات مذهبي گروه زيادي را فزوني بخشيد. اهالي نوفل لوشاتو مدت اقامت امام در نوفل لوشاتو مصادف بود با سالروز ميلاد حضرت مسيح و عيد كريسمس به همين دليل امام هداياي كوچكي را بسته بندي كرده و دستور دادند به در منازل اهالي نوفل لوشاتو ببرند. اين عمل تاثير بسيار عجيبي روي اهالي گذاشت، اولا دانستند كه اسلام براي اديان الهي احترام قائل است و تبليغات امپرياليزم بعد از انقلاب مبني بر اينكه اقليت هاي مذهبي در ايران مورد اذيت و آزار قرارمي گيرند، قبلا توسط امام خنثي شده بود. ثانيا تاثير عاطفي زيادي روي ساكنين نوفل لوشاتو گذاشت و باعث شد آنها براي ملاقات كنندگان احترام خاصي قائل

ص: 4974

شوند و موقعي كه امام نوفل لوشاتو را ترك كردند بيشتر اهالي ايشان را بدرقه كردند. نظر متخصص ارج گذاشتن به تخصص و كارشناسي ازجمله خصوصيات امام بود. دانشجويان انرژي اتمي اطلاعات وسيعي دررابطه با قراردادها و طرحهاي ساخت 22 نيروگاه اتمي در زمان شاه تهيه و بصورت مكتوب تحويل حضرت امام دادند. ايشان فرمودند اظهارنظر و قضاوت در اين مورد در تخصص من نيست. موضوع را با متخصصين و كارشناسان موردتاييد در ميان خواهيم گذاشت. نظافت محل كار روزي با تعدادي از دوستان كه بعضي با همسرانشان بودند به خدمت امام رفتيم. منظره جالبي ديديم و آن اينكه امام مشغول جاروكردن اتاق خود بودند همسر يكي از دوستان جلو رفت و گفت اجازه بدهيد تا اتاق را من جارو كنم. ايشان فرمودند: هركس موظف است محل كار خود را خودش تميز كند. مهندس صمد كريمي فام تا كجا ايستاده ايد در اوج بمباران شهرها به وسيله هواپيماها و موشكهاي صدام، يك روز چندين موشك به تهران اصابت كرده بود و در نقاطي از آسمان شهر، دود غليظ ناشي از انفجار موشك به چشم مي خورد و ضدهوايي ها هم كار مي كرد. من خدمت حضرت امام بودم و ايشان مشغول قدم زدن بودند. عرض كردم، آقا! بالاخره شما تا كجا ايستاده ايد؟ امام انگشت خود

ص: 4975

را روي پيشاني گذاشته و فرمودند; تا وقتي كه موشك اينجا بخورد. آقاي حميد انصاري به نقل از مرحوم حاج سيداحمدخميني (ره) امام قانع نشد حضرت امام از اينكه در سخنرانيها و نوشته ها از ايشان تعريف بكنند، ناراحت مي شدند. يكبار فرمودند: من هر وقت سخنراني آقاي انصاري [آقاي شيخ محمدعلي] از راديو پخش مي شود، راديو را مي بندم، چون همه اش تعريف از من است. من عرض كردم آقا، ايشان چون در خدمت شما هستند، هركجا كه مي روند، مردم مصرا از وي مي خواهند تا راجع به خصوصيات حضرتعالي بگويند. "امام قانع نشد. " آقاي حميد انصاري به نقل از مرحوم حاج سيداحمد خميني (ره) اختلاف بين مسؤولين با وجود اينكه ضربان قلب حضرت امام (س) از دور تحت كنترل اينجانبان بود و هرنوع تغييري در وضع ايشان براي ما قابل درك بود، و نيز با درنظر گرفتن اينكه در افراد بطورمعمول خبرهاي خوب يا بد باعث بروز عكس العمل در وضع بدني افراد شده و اكثرا تغييرات بسيار زيادي در فشار خون و ضربان قلب و امثال ذلك مي شود. اما در مورد حضرت امام حتي در لحظاتي كه اخبار بسيار بدي از مسائل مملكت و جبهه ها مي رسيد، ايشان با چنان صلابت و صبر و تحمل با قضايا برخورد مي كردند كه حتي كوچكترين تغييري در علائم

ص: 4976

حياتي ايشان نظير فشارخون و ضربان قلب ديده نمي شد. تنها موردي كه از نظر پزشكي تغييراتي در وضع جسماني ايشان ايجاد مي كرد، مواقعي بود كه اختلافاتي بين مسوولين كشور به وجود مي آمد. دكتر محمدحسين نعمتي دستورات پزشكي باوجودي كه پزشكان معالج ايشان اكثرا حدود 50 سال جوان تر از حضرت امام (س) بودند، معهذا ايشان همواره بااحترام با پزشكان برخورد نموده و دستورات پزشكي را راحت قبول مي كردند. آن روزي كه براي تجويز عمل جراحي (چند روز قبل از ارتحال) خدمت ايشان رسيديم، آقاي دكتر فاضل با احتياط بسيار به ايشان گفت بايستي عمل جراحي انجام شود، همه پزشكان حاضر در جلسه فكر مي كردند كه ايشان امتناع نمايند و يا لااقل نظرشان را بعد از مدتي تفكر بيان بفرمايند، در حاليكه ايشان بلافاصله فرمودند، هرچه صلاح مي دانيد انجام دهيد. حتي لحظه اي مكث نفرمودند. در انجام دستورات پزشكي بسيار منظم و دقيق بودند. مثلا يكبار متخصص فيزيوتراپي از ايشان عيادت كرد و يك نوع نرمش خاصي را براي زانوي ايشان تجويز نمود كه با روزي 5 حركت شروع مي شد و بايد هرروز 2 حركت به تعداد نرمش اضافه گردد. بعد از حدود يك ماه آن شخص فيزيوتراپ به حضور حضرت امام (س) رسيد و از حال ايشان سؤال كرد. در جواب فرمودند نرمش زانوي من

ص: 4977

به حدود 70 حركت در روز رسيده است. شخص فيزيوتراپ دقايقي بعد براي من تعريف كرد كه من از اين حرف ايشان بسيار شرمنده شدم و نيز تعجب كردم چون گمان مي كردم ايشان بعد از چند روز كه زانويشان بهتر شود، نرمش را قطع مي كنند. در حاليكه در نهايت نظم و دقت روزي 2 عدد به تمرين مذكور اضافه كرده بودند. دكتر محمدحسين نعمتي احترام همسر برنامه نظم و ساعات آقا واقعا عجيب بود. حتي برنامه غذا خوردنشان. يك دفعه حاج احمدآقا مي گفتند: من گفتم آقا وقت ناهار شده. بگويم ناهار بياورند؟ آقا نگاهي به ساعتشان كردند و گفتند: نه هنوز وقتش نشده است. مدت كمي گذشت و چند كلمه اي با آقا صحبت كردم، آمدم تا دم در، امام صدا زدند. برگشتم، گفتند مي خواهيد بگوييد ناهار بياورند، بياورند. حالا وقتش است، ببينيد، شايد يك دقيقه نشده بود، اما آقا اين قدر منظم بودند كه براي خود خانواده هم جاي تعجب داشت، و مي شود نتيجه گرفت كه آقا واقعا چقدر در كارشان منظم است اما يادم مي آيد روزي كه حاج خانم (همسر حضرت امام) براي زيارت حضرت عبدالعظيم رفته بودند و بنده هم به عنوان راننده حضور داشتم، در موقع برگشت كه نزديكهاي ظهر بود، خانم گفت زود برويم، من به

ص: 4978

آقا نگفتم كه ناهار بخورند، آقا صبر مي كنند تا من بروم. زودتر برويم كه آقا براي خوردن ناهار معطل نشوند. خلاصه راه بندان بود و ترافيك. تا ما رسيديم 25 دقيقه اي - نيمساعتي از وقت ناهار گذشته بود. خانم گفتند: مثل اينكه آقا ناهار خورده باشند. ولي امام ناهار نخورده بودند و من پرسيدم، ديدم تازه سفره را انداخته اند و آن زماني بود كه يكي از اعضاي بيت ديده بود كه خانم مي آيند. خانم به آقا گفته بودند "شما ناهار مي خورديد، ما مي آمديم". آقا در جواب با ملاطفت و احترام گفته بودند "شما نفرموديد كه من نمي آيم. " درست با همين لفظ كه "شما نفرموديد كه من نمي آيم وگرنه ما ناهار مي خورديم. ما منتظر شما بوديم. " خلاصه آن آقايي كه براي يك يا دو دقيقه به حاج سيداحمدآقا مي گويد هنوز وقت ناهار نشده. تا نيم ساعت صبر مي كنند تا حاج خانم بيايد. محمد هاشمي (محافظ بيت) تقاضاي آب توي قم، زماني كه تازه به سپاه آمده بودم، روي پشت بام منزل نگهباني مي دادم. وقتي كه پاس بخش براي تعويض بعضي نگهبانها آمد، يكي از برادران نگهبان آن طرف پشت بام برادري را كه نوبت نگهبانيش تمام شده و داشت به پايين مي رفت، صدا زد و گفت پايين كه مي روي، مقداري آب براي ما

ص: 4979

بياور كه تشنه ايم. ساعت يك يا 5/1 بعداز نصف شب بود، طرف مي خواست برود بخوابد، خوابش مي آمد و حالش را نداشت تا برود و از آسايشگاه آب بياورد. لذا در جواب گفت; يك ساعت ديگر كه پستت تمام شد، خودت مي روي پايين و آب مي خوري. خلاصه نيمه شب بود و دير وقت ولي چند دقيقه اي نگذشته بود كه ديدم حضرت امام يك پارچ آب و يك پيش دستي خرما دستشان است و دارند مي آيند بالا. از پله هاي پشت بام آمدند بالا، من هم سر در پشت بام نگهباني مي دادم، حضرت امام آمدند جلو، من دست پاچه شدم، پريدم پايين و گفتم آقاجان چكار داريد؟ گفتند مثل اينكه يكي از برادرها تشنه بود، اين آب را به او بدهيد، خرما را هم دادند كه ما بخوريم. من اصلا زبانم بندآمده بود كه چه بگويم. آخر اين موقع شب آقا خودشان را به زحمت انداخته بودند و گويا صداي برادري را كه تقاضاي آب مي كردند، شنيده بودند. محمدهاشمي (محافظ بيت) گريه براي حضرت زهرا (س) سالگرد وفات فاطمه زهرا (س) بود كه سخنراني شهيد حجت الاسلام شيرازي پيرامون حضرت فاطمه از راديو پخش مي شد. ساعت يك بود ايشان گوش مي كردند و صداي راديو هم بلند بود. از پشت اتاق شنيديم كه ايشان با صداي بلند گريه

ص: 4980

مي كنند. حشمت الله رنجبر از اعضاي تيم پزشكي جوراب وصله دار وقتي براي كشيدن ناخن پايشان تشريف آورده بودند بيمارستان، جورابهايشان را من در اتاق عمل درآوردم. ديدم كه جورابها وصله دار است. كف جورابها هركدام يك وصله گنده افتاده و اين كوكهايي كه زده بودند كوكهاي درشت كه اصلا نشان مي داد خوب مثلا يك آدم ناوارد مثل خود آقا آنها را كوك زده يا وصله كرده است. اين از جورابهايش و آن هم از وضعيت لباسهاي ديگرش. غلامرضا غمخوار از اعضاي تيم پزشكي قلب مطمئن يكي از شبهاي سال 67 بود كه تهران مورد حملات موشكي دشمن قرارگرفته بود ساعت 11 و يا 5/11 بود كه ايشان معمولا مي خوابيدند مثل اينكه به خواب رفتند چون آن حالت آرامش و به اصطلاح پايين بودن ريتم قلبشان نشان مي داد كه الان در حالت آرامش و استراحت هستند در همان لحظه يك موشك به حوالي جماران - گويا فرمانيه - اصابت نموده، صداي بسيار مهيبي ايجاد كرد. بطوري كه ما واقعا حس كرديم كه به نزديك بيت اصابت كرده است اما در همان لحظه چشمهايمان به مونيتور بود كه ببينيم حضرت امام چه وضعي دارند، ريتم قلبشان بالا مي رود يانه؟ خوب طبيعتا در مورد هرفردي اين ريتم قلب بالا مي رود و يك حالت

ص: 4981

ترس ايجاد مي شود ولي براي من تعجب آور و واقعا جالب بود كه ايشان نمي ترسيد. بارها پزشكان از ايشان خواسته بودند بعنوان يك تكليف پزشكي - چون درك كرده بودند كه آقا حرف پزشكان را گوش مي دهند - آقا شما لطف كنيد، مثلا اجازه اي بدهيد كه برايتان سنگري ساخته شود، يا جايتان را تغيير بدهيم. ايشان قبول نمي كردند. حشمت الله رنجبر امام بيدار بود شبي كه فرداي آن روز، حكم اعدام سلمان رشدي را صادر كردندبراي ايشان بسيار شب بحراني بود. كه البته ما فهميديم: ايشان چند شبي بود خواب نداشتند بسيار بي قرار بودند، ديرتر مي خوابيدند. تعداد ريتم قلبشان بالا بود. ما پيش خودمان برايمان سؤال پيش آمده بود كه چي شده، مشكل چيست؟ حضرت امام در اين ساعت از شب بايد خواب باشند و نبايد قلبشان مثلا بيشتر از 60 تا 65 تا بزند. چطور است كه ريتم قلبشان بالاست اين نوساناتي كه روي دستگاه ايجاد مي شد، جريان چيست؟ پزشكان هم معاينه مي كردند و مساله اي نبود. بعد از اينكه ايشان فتواي اعدام سلمان رشدي را اعلان كردند تازه ما فهميديم كه ايشان حدود يك هفته، واقعا اذيت مي شدند حالا يا مطالعه داشتند يا اينكه بهرحال چه بود، نمي دانم ولي بسيار آشفته و مضطرب بودند. حشمت الله رنجبر وقت نماز

ص: 4982

بعد از عمل جراحي، هرلحظه كه ايشان هم مشكل خاصي نداشتند چشمشان را روي هم مي گذاشتند و مي خوابيدند به نحوي كه از اين عالم جدا مي شدند. حتي پزشكان به اين شك مي افتادند كه نكند اثر داروهاي بيهوشي است كه ايشان را به اين صورت درمي آورد. اما زماني كه وقت نماز مي شد خودشان بيدار مي شدند. اصلا وقتي آن لحظه مي رسيد چشم باز مي كردند مي گفتند: وقت نماز است؟ مي گفتم: بله. آقاي انصاري تشريف داشتند به ايشان كمك مي كردند، وضو مي گرفتند و نمازشان را مي خواندند. براي ما درك آن مسائل عميق معنوي مشكل بود چون ما در آن عالم امام نبوديم تا آن مرحله را درك كنيم. غلامرضا باطني از اعضاي تيم پزشكي

ص: 4983

خاطرات حاج عيسي جعفري خدمتگزار 65 ساله بيت امام (س)

35 چكيده: اشاره: از آنجا كه سينه يكايك اعضاء بيت شريف و دفتر امام گنجينه ايست از صدها خاطره گفته و ناگفته از يادگار امام كه متاءسفانه به دليل تاءلمات روحي و مشغله هر يك از عزيزان در ارتباط با مراسم و هم چنين حجم گسترده مطالب اين ويژه نامه امكان دريافت خاطرات جديد و يا خاطرات ضبط شده اين عزيزان در اين شماره ميسر نگرديد. با پوزش از عزيزانيكه فرصت درج تمام و يا قسمتي از مصاحبه آنان را در اين شماره نيافتيم. انشاء الله در شماره هاي آتي به تدريخ خاطرات شنيدني از زبان ياران آن عزيز خواهيم آورد، خاطرات زير ورودي است به آن باغ گسترده. حضور بسم الله الرحمن الرحيم سال 60 من مشغول كاسبي بودم كه حاج احمد آقا به خواهرم كه از زمان نجف و قبل از انقلاب خدمتكار امام بودند، مي گويد كه به يك نفر خدمتكار نياز دارند كه شب و روز در خدمتشان باشند. خواهر مرا پيشنهاد مي كند، حاج احمد آقا از كار و شغل من مي پرسد كه خواهر مي گويد كاسب است. پس از پرسش پيرامون كسب و كار من در گذشته و حال، آنوقت زنگ زدند كه به من احتياج دارند و گفتند بياييد جماران. حاج احمد آقا

ص: 4984

جوري با من رفتار مي كرد كه فراموش نشدني است. اگر يك ساعت نبودم، بلافاصله سراغم را مي گرفت كه حاج عيسي كجاست و روزهايي كه برف مي آمد، من سحر پا مي شدم، راه را باز مي كردم، براي اينكه حضرت امام تشريف بياورند داخل دفتر كارشان و تاصبح كه برادران مي آمدند من راه را باز كرده بودم. يك روز برف را روفته بودم، حاج احمد آقا آمد و عبايي گران قيمت را روي دوش من انداخت و گفت، مواظب خودت باش كه سرما نخوري، اين صحبتها كه مربوط به زمان حيات حضرت امام است و خاطرات زيادي است كه فرصت نيست همه را تعريف كنم. اما بعد از رحلت حضرت امام، حاج احمد آقا به من تكليف كردند كه حاجي! اختيار دست خودت است، چنانچه دلت مي خواهد برو، و اگر مايلي بمان و من عرض كردم،اي آقا، كجا بروم. شما بايد مرا بدست خود به خاك بسپاريد. (گريه حاجي عيسي) از آن به بعد حاج احمد آقا سفارش كردند به تمام بچه ها كه هواي حاج عيسي را داشته باشيد و نگذاريد كار زياد انجام دهد. ايشان مرا آزاد گذاردند، اما من نمي توانستم قرار بگيرم. هر كاري كه پيش مي آمد انجام مي دادم تا حدود بيست روز قبل در ماه مبارك رمضان سال 73 ايشان به قم رفت. سه

ص: 4985

چهار روز در قم ماندند، وقتي كه برگشتند، به ايشان گفتم، آقا جان، چرا اينقدر در آنجا ماندي، ما كه دلمان تنگ مي شود و او گفت كه دل ايشان هم تنگ مي شود و اضافه كرد كه در قم كار واجبي داشته است. وقتي رفتم جلو تا چايي جلوي ايشان بگذارم، به دست من چسبيد (گريه حاج عيسي) و من علت اين كار را از ايشان پرسيدم، حاج احمد آقا گفت، مي خواهد دست مرا ببوسد. گفتم آقا جان! اين چه كاري است گفتم من سمت غلامي شما را دارم، من نوكر شما هستم، من بايد پاهاي شما را ببوسم (گريه حاج عيسي) . بارها مي شد كه خبر مرگ خودش را به من مي داد و مي گفت، "حاج عيسي من مي ميرم، مواظب خانواده ما باش (با گريه) ، گفتم آقا جان! خدا نكند، من شاهد فوت شما بشوم، دو سه روز ديگر گذشت و دوباره حاج احمد آقا به من گفت كه شوخي نمي كند و خبر از مرگ خود داد. باز چند روز گذشت فرمود: "حاج عيسي من مي ميرم مواظب علي باش . . . (با گريه) . اينجا ديگر، من خيلي ناراحت شدم و گفتم آقا جان! همه ما مي ميريم و آنكه نميرد خداست، آنكه تغيير نپذيرد خداست. و به آرامي از خدمتشان

ص: 4986

مرخص شدم. اين اواخر در را مي بست و كسي را اجازه نمي داد خدمتشان برسد ولي من چون كليد داشتم در را باز مي كردم و مزاحمش مي شدم و او مي فرمود: " ما حريف همه شديم كه وارد اتاق نشوند ولي حريف حاج عيسي نشديم". تا روزي كه اين دنيا را وداع كردند، من روز قبل از آن ناهار برايشان بردم ولي پس از آن ديگر ايشان را نديدم، اين همان شبي بود كه رئيس جمهور فيليپين آمده بود و من از آن شب به بعد ديگر ايشان را نديدم تا صبح كه در حال بيماري ايشان را ديدم كه به بيمارستان مي برند.

ص: 4987

خاطرات ما از امام . . .

18 چكيده: (هرگز زير بار زور نرويد) يكي از پزشكان نقل مي كند حدود 30 سال پيش كه حضرت امام دچار بيماري سختي شده و مدتي در كرج اقامت گزيدند، من براي مداوا خدمت ايشان مي رسيدم. ايشان كه نگاه نافذي داشته و تا ژرفاي روح ما نفوذ مي كردند غالبا مطالبي مي فرمودند كه ما را از مسائل مذهبي و عرفاني آگاه نمايد. از جمله تكرار مي كردند: "هرگز زير بار زور نرويد! " (باقيمانده آب وضو) يكي از دوستان از ما تقاضا نمود كه جهت تبرك، باقيمانده آب وضوي آقا را برايش ببرم. ظرفي زير دست ايشان قرار داده و خواهش وي را به حضرت امام عرض كردم. هنگامي كه آبهاي چكيده شده از اعضاي وضوي ايشان را از داخل ظرف جمع نمودم به مقدار يك شيشه كوچك قرص بود! ايشان با تبسمي فرمودند كه: اين باقيمانده آب واجبات وضو بوده است! ناقل: مسيح بروجردي (اين مردم از همه ما جلوتر هستند) حضرت امام (س) هميشه به ما و هيات دولت سفارش و تاكيد مي فرمودند كه كاري نكنيد كه نتوانيد براي مردم توضيح دهيد بنابراين ما هميشه مواظب بوديم كارهايمان به گونه اي باشد كه قابل طرح و توضيح براي مردم باشد. روزي خدمت ايشان بوديم و درباره فداكاري مردم

ص: 4988

صحبت مي كرديم. ايشان فرمودند: " اين مردم خيلي از ما جلو هستند" يكي از برادران اظهار داشت: اگر ما بگوييم دنباله روي مردم هستيم درست است. اما در مورد شما چنين نيست. ايشان با شنيدن اين مطلب، قدري ناراحت شدند و فرمودند: "خير اين مردم از همه ما جلوتر هستند. " ناقل: مهندس مير حسين موسوي (من فقه را بيشتر دوست دارم) يك بار از امام پرسيدم آقا، شما كدام علم را بيشتر دوست داريد؟ فرمودند: من فقه را بيشتر دوست دارم. يكي از نزديكان گفت: آقا! علم فقه كه چيزي ندارد! امام فرمودند: نخوانده اي تو! او اظهار داشت نه، آقا خوانده ايم. امام فرمودند: پس نفهميده اي! ناقل: مسيح بروجردي

ص: 4989

خاطرات ما از امام

28 چكيده: "بردباري و سعه صدر" چند سال پيش از اين يكي از آشنايان به منزل آمد و چون نسبت به مساله اي معترض بود، كمي بلند صحبت مي كرد و نظرهاي خود را ابراز مي نمود. امام با اينكه در دوران كسالت و نقاهت به سر مي بردند، با آرامش و ملايمت به او فرمودند: چرا ناراحتي مي كنيد؟ حالا بياييد با هم صحبت كنيم بالاخره يك جوري با هم كنار مي آييم! "نماز" يكي از پزشكان قم نقل مي كرد: هنگامي كه خبر دادند امام دچار ناراحتي قلبي شده اند، خود را به بالين ايشان رسانده و فشار خونشان را گرفتم. فشار ايشان عدد 5 را نشان مي داد، كه از نظر طبي خيلي خطرناك بود. كارهاي اوليه را انجام دادم و پس از دو ساعت كه قدري وضع بهتر شده بود ولي قاعدتا نمي توانستند و نمي بايستي حركت كنند، آماده حركت شدند! عرض كردم آقاجان چرا برخاستيد؟ فرمودند: نماز! عرض كردم آقا شما در فقه مجتهديد و من در طب! حركت شما به فتواي طبي من حرام است! خوابيده نماز بخوانيد. ايشان نيز با دقت به نظر من عمل فرمودند. "تواضع و بزرگواري" فرزند چهارمين شهيد محراب حضرت آيت الله اشرفي اصفهاني: نقل مي كند كه در حدود چهل سال

ص: 4990

پيش كه چهارده، پانزده ساله بودم روزي براي استحمام به گرمابه اي در قم رفته بودم. در بدو ورود مشاهده كردم يكي از آقايان كه سر خود را صابون زده و روي چشمانش نيز از كف صابون پوشيده است با دست به دنبال ظرف آب مي گردد، بلافاصله ظرفي را كه نزديكم بود برداشته و از خزينه پر آب ساختم و دو بار روي سر وي ريختم. آن مرد نوراني نگاه تشكرآميزي به من انداخت و پرسيد آيا شما هم سر خود را شسته ايد؟ عرض كردم خير تازه به حمام آمده ام. بالاخره به گوشه اي رفته و سر و صورت خود را صابون زدم قبل از اينكه آب سر خود بريزم ناگاه دو ظرف آب روي سرم ريخته شد! چشم خود را باز كردم ديدم آن مرد بزرگ به تلافي خدمت من، با كمال بزرگواري محبت كرده است. در خانه موضوع را به مرحوم پدرم گفتم، لكن چون او را نمي شناختم، نتوانستم معرفي كنم. بعد از مدتي يكي از روزهاي عيد مذهبي كه با پدرم به منزل علما مي رفتيم، ناگاه چشمم به ايشان افتاد و او را به پدرم نشان دادم. پدرم فرمود: عجب! ايشان حاج آقا روح الله خميني است!

ص: 4991

خاطرات

9 چكيده: امام خميني و نماز جهاد با نفس اين كه همه ما مي بينيم امام جمله اي مي گويند تمام تحت تاثير قرار مي گيرند و با يك حركت امام، تمام مردم به خيابان ها [مي ريزند] . و وقتي مي گويند از خانه بيرون نياييد همه در خانه ها مي مانند . وقتي مي گويند به جبهه برويد همه به جبهه ها مي روند، به خاطر اين است كه امام در جواني حتي قبل از آن كه مرجع تقليد بشوند، مسائل نفساني خودشان را به بهترين وجه حل كردند . ايشان خود را ساخته بودند و در اين راه تلاش زيادي هم كرده بودند . حالا منهاي عرفان عملي - كه هيچ كس در ايران مانند امام نبوده است - اما در اين زمينه ها هم امام خود را ساخته بودند . دعاهاي نيمه شب، گريه هاي نيمه شب، نمازهاي شب، برخورد با مردم محروم، برخورد با پابرهنه ها، برخورد با فقرا، ايستادگي در مقابل ظالمين، همه اينها يك مجموعه اي بود و آن مجموعه امام بود . (خاطرات يادگارامام، ص165 - 164( عبادت و بندگي در مورد مسائل عبادي، ايشان هر روز ده جزء قرآن را مي خواندند; يعني در هر سه روز يك دوره از قرآن را مي خواندند . در ماه رمضان، برادران خوشحال بودند كه دو دوره قرآن را خوانده اند، ولي بعد مي فهميدند كه امام

ص: 4992

ده يا يازده دوره قرآن را خوانده اند . احمدآقا مي گفت: شبي در ماه رمضان، من پشت بام خوابيده بودم، خانه ايشان يك خانه كوچك 45 متري بود، بلند شدم ديدم كه صدا مي آيد و بعد متوجه شدم كه آقاست كه در تاريكي در حال نماز خواندن است و دستهايش را طرف آسمان دراز كرده و گريه مي كند . برنامه عبادي ايشان اين بود كه شب تا صبح در ماه مبارك رمضان نماز و دعا مي خواندند و بعد از نماز صبح و مقداري استراحت، صبح زود براي كارهايشان آماده بودند . (ازخاطرات حاج آقا ناصري، سرگذشت هاي ويژه ج4، ص 130 - 129( . حق نماز نكته ديگري از زندگي امام كه مي تواند براي ما درسي باشد، اين بود كه در فاصله اي كه بعد از نماز ظهر و عصر براي نهار مي آمدند، اگر در اين مدت كوتاه چند دقيقه اي فرصت مي شد، قرآن برمي داشتند و مي خواندند و گاهي اين اوقات كمتر از دو دقيقه بود و ايشان نمي گذاشتند كه حتي چند دقيقه از عمرشان بيهوده بگذرد . و يااين كه در موقع مصاحبه خبرنگارها وقتي مي آمدند تا وسايلشان رابچينند، نمي گذاشتند كه وقتشان تلف شود . در واقع نمي گذاشتند تمام لحظات زندگيشان بدون ارتباط باقي بماند . اينها درس است . امام با اين رفتارهايشان مي خواهند

ص: 4993

به ما بگويند كه در هيچ لحظه اي مبادا مبدا را فراموش كنيد . خيلي شنيده ايم «الصلاة عمود الدين» ; نماز ستون دين است و يا «ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر» كه نماز انسان را از همه كارهاي زشت باز مي دارد . اكثرا نتوانسته ايم اين آيات را درك كنيم و نماز را به حكم وظيفه انجام مي دهيم و به رعايت حدود و حقوق نماز - كه مي تواند در همه ابعاد زندگي نظم دهنده باشد و تمام خواسته هاي الهي و انساني را در بر گيرد - كم توجه مي كنيم . دقت امام در رابطه با وقت نماز و حق نماز آن قدر چشمگير بود كه پليس هاي فرانسه از روي رفت و آمد امام براي نماز، ساعتشان را ميزان مي كردند . شايد اين دقت روي وقت نماز براي اكثر مردم قابل درك نباشد، ولي وقتي انسان به اين درجه; يعني به نظاره گري در آسمان و زمين مي رسد، اين امر برايش طبيعي است . وقتي مي ايستادند به نماز، حس مي كرديم كه تمام وجودشان نماز مي خواند . هميشه وقتي كه چند نفر از برادرها براي حفاظت مي ايستادند، امام مي فرمودند: «احتياجي نيست، در ساعت نماز بايد نماز خواند .» واقعا كه بيان آن حالات امام در قدرت من نيست . نكته ديگر، خاطره روزي است

ص: 4994

كه رئيس پليس نوفل لوشاتو، عكسي از امام را كه در حال قنوت بودند، آورد كه بدهيم ايشان امضا كنند . امام عكس را گرفتند و امضا كردند . وقتي به امضا توجه كردم ديدم مثل ساير امضاهاي ايشان نيست و كلمه اي از اسمشان نوشته شده است . عرض كردم مثل اين كه امضاي شما مثل ساير امضاها نيست . امام فرمودند: «چون مسيحي هستند و رعايت وضو را نمي كنند، اسم روح الله را ننوشتم مبادا دستشان مسح كند .» اين همه دقت براي اين كه مبادا يك گناهي انجام شود، كه ايشان هم مثلا در بي احتياطي شريك باشند . واقعا آموزنده است اينها به ما چگونه زيستن را مي آموزد . (از خاطرات، خواهر دباغ، سرگذشت هاي ويژه، ج 4 ص 48 - 46( شب زنده داري يكي از اساتيد قم نقل مي كرد كه شبي مهمان حاج آقا مصطفي بودم در همين قم - قبل از اين كه امام به زندان و تبعيد كشيده بشود - البته حاج آقا مصطفي هم منزل آقا بودند، خانه جداگانه اي نداشتند . گفت: نصف شب از خواب پريدم و ديدم كه صداي آه و ناله در خانه بلند است و نگران شدم كه چه اتفاقي افتاده در خانه، حاج آقا مصطفي كه پهلويم خوابيده بود بيدارش كردم و گفتم

ص: 4995

بلندشو ببين در خانه تان چه خبر است . مرحوم حاج آقا مصطفي بلند شدند و نشستند و گوش فرادادند و دوباره گرفتند خوابيدند و گفتند: آقا است مشغول تهجد مي باشد . مشغول عبادت است . يا در شبي كه ايشان را از تهران به قم منتقل كردند (در شب 16 فروردين 1343( ساعت 10 بود به قم رسيدند، موج جمعيت و هجوم اهالي قم به طرف ايشان بيش از اين است كه بتوان آن را وصف كرد تاساعت 5/12 شب ازدحام در منزل ايشان ادامه داشت با چه وضعي مردم را قانع كردند كه آن جا را ترك كنند . بعد از آن كه مردم متفرق شدند آنهايي كه آن شب در خدمت ايشان بودند و آن جا خوابيده بودند گفتند: آقا دو ساعتي استراحت كرد و بعد بلند شد و مشغول تهجد شد و اين را آنهايي كه از نزديك با ايشان ارتباط داشتند بارها گفتند كه شايد بيش از 50 سال باشد كه فجر طالع نشده كه چشم امام در خواب بوده باشد . (از خاطرات سيدحميد روحاني، سرگذشت هاي ويژه، ج 1، ص92 - 91( تهجد و كرامت مسافرت هايي با ايشان كرديم، و خدا مي داند در مسافرت مشهد، يك اخلاق پدرانه اي نسبت به ما مبذول داشتند، كه هر قت يادمان مي آيد، شرمنده

ص: 4996

آن روزگارهايي هستيم كه در خدمتشان به ارض اقدس مشرف بوديم . در آن زمان قسمت هايي از ايران، زير نظر دولت هاي شوروي و آمريكا و انگلستان بود . وقتي از ارض اقدس برمي گشتيم، در بين راه روس ها براي بازرسي جلوي ماشين ما را گرفتند . همگي پياده شديم و چون امام از اول تكليف مراقب تهجد نماز شب بودند، و اين عمل صد درصد از ايشان ترك نشده، بعد از پياده شدن، خواستند كه نماز شب بخوانند، آنجا هم كه وسط بيابان بود و آبي وجود نداشت . يك وقت نگاه كرديم كه آبي جاري شد . ايشان آستين بالا زد و وضو گرفت . بعدا نفهميديم كه تا ايشان نمازش تمام شد، آب بود يا نبود . به هر حال ما در آن سفر ، يك چنين كرامتي از ايشان ديديم . چيزهاي ديگري هم از ايشان نقل مي شود، كه اگر بخواهم در باره آنها بحث كنم، شايد بطول بينجامد . (از خاطرات شهيد آية الله صدوقي، سرگذشت هاي ويژه، ج 4، ص118 - 117( اهميت نماز اول وقت روزي كه شاه فرار كرد، تمام نمايندگان رسانه هاي گروهي دنيا در «نوفل لوشاتو» با حضرت امام برنامه مصاحبه داشتند . شايد 150 شبكه تلويزيوني در سراسر دنيا به طور مستقيم اين

ص: 4997

برنامه را پخش مي كردند، زيرا يكي از بزرگترين رويدادهاي تاريخ انقلاب به وقوع پيوست . همه مي خواستند نظر امام را بدانند . ايشان چند دقيقه صحبت كردند، بعد از من سؤال كردند ظهر شده است؟ گفتم: همين الآن ظهر شد . امام گفتند: والسلام عليكم و رحمةالله . در آن لحظه ايشان، موضوع به آن اهميت را به خاطر اقامه نماز در اول وقت رها كردند . در شرايطي كه رسانه هاي بيگانه براي ميليون ها بيننده خود در حال ارسال خبر و مصاحبه امام بودند، امام اقامه نماز در اول وقت را بر ادامه مصاحبه ترجيح دادند . (خاطرات يادگار امام، ص 661 - 761(

ص: 4998

خاطراتي از امام

17 چكيده: خاطرات ذيل به مناسبت 13 آبان و سالروز تبعيد حضرت امام توسط معاونت پژوهشي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (واحد خاطرات)، به نقل از مرحوم آيت الله محمد عبايي خراساني در اختيار مجله حضور قرار گرفته است. آيت الله عبايي خراساني از شاگردان امام خميني و از فعالان نهضت اسلامي ايران است كه در زمان حكومت شاه چند بار زنداني و چند بار تبعيد شد. وي پس از پيروزي انقلاب اسلامي در مناصب گوناگون از قبيل حاكم شرع دادگاه انقلاب سيستان و بلوچستان، نماينده امام خميني در دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، نمايندگي مجلس خبرگان رهبري و امام جمعه موقت مشهد به خدمت پرداخت. ايشان پس از سالها خدمت و تدريس در مهرماه سالجاري در شهر مقدس مشهد دار فاني را وداع گفت. استفاده صحيح از وقت سابقه آشنايي من با امام به زمان طلبگي برمي گردد، زماني كه ايشان در حوزة علميه قم، در دروس فقه و اصول استاد و عملاً مدرس اخلاق بودند، من هم مثل ساير طلاب از درس مكاسب بيع شيخ انصاري كه ايشان تدريس مي كردند، استفاده كردم. شروع كتاب در مسجد سلماسي بود. اواسط كتاب مكاسب محرمه كه رسيد به علت كثرت جمعيت طلاب، به مسجد اعظم آمدند و دو سه سال

ص: 4999

از محضر ايشان استفاده كردم. يك خصوصيتي كه درس ايشان داشت، استفاده صحيح از وقت بود. همان يك ساعتي كه درس مي گفتند، پر از مطلب بود و شايد ديگران اين يك ساعت را در روز تدريس مي كردند اما امام در وقت كم مطالبي فشرده و قوي ذكر مي كردند. به همين دليل طلبه هايي كه در درس ايشان حاضر مي شدند لازم بود كه با آمادگي و مطالعة قبلي حضور پيدا كنند تا بتوانند نهايت استفاده را ببرند. توكل به خدا يك شب كه از كوچه نزديك مسجد سلماسي عبور مي كردم، مشاهده كردم كه امام براي زيارت حضرت معصومه از كوچه پس كوچه هاي قم عازم حرم هستند. با توجه به تاريكي شب و اطلاع از اينكه اولاً چشم امام مقداري كم سو بود و دوم اينكه ايشان قبلاً دو تا سخنراني آتشين كرده بودند و اعلاميه هم صادر كرده بودند و احتمال رسيدن گزندي به ايشان از طرف مأمورين مي رفت، به دوستم گفتم: صلاح نيست ايشان تنها باشند. براي حفظ جان ايشان بهتر است كه همراهشان باشيم. به دنبال ايشان راه افتاديم. پنج، شش قدم كه رفتيم، رويشان را برگرداندند و فرمودند: آقايان فرمايشي داريد؟ گفتيم نه، ما دوست داشتيم خدمت شما باشيم. فرمودند: «نه، خدا حافظ است. احتياج نيست. آقايان هم اگر

ص: 5000

مي خواهند با كسي باشند مواظب باشند كه پشت سر كسي قرار نگيرند. طلبه اهميت دارد و محترم است. از حالا عادت كنند اگر مي خواهند با كسي باشند در عرض او حركت نمايند، مثل دوستان. خيلي ممنون هستم. خدا نگهبان و حافظ است. من شما را دعا مي كنم.» همة كفر در سال 42 امام در حوزه، خطر امريكا و اسرائيل را گوشزد كردند. البته ديگران مي گفتند الكفر ملةٌ واحدة و با اين دستاويز موضع امام را تخطئه مي كردند، مي گفتند، چرا امام فقط روي اسرائيل و آمريكا تأكيد مي كند، بقيه كشورهاي مسيحي هم هستند و... . امام با يك بيانيه، جواب اين مطالب را دادند و فرمودند: «الان همة كفر از دهان اين دو، يعني امريكا و اسرائيل بيرون مي آيد و همة سلاحها در دست اينهاست. همة جنگها و نفاقها از قديم زير سر همين يهودي ها بوده است». مطلب ديگري مطرح شد كه اصلاً فلسطينيها كي هستند. دشمن شيعه اند، اينها سني اند، وهابي اند، به ما ربطي ندارند. ولي نظر امام دقيقاً خلاف اين تفكر بود. مسئلة كاپيتولاسيون پس از تصويب كاپيتولاسيون، و اطلاع از كم و كيف آن، عده اي مطلع شدند كه امام قرار است موضع گيري نمايند. عده اي از فضلا كه بعضاً از دوستان حاج آقا مصطفي بودند تصميم گرفتند كه امام را

ص: 5001

از اين كار منصرف كنند، ولي امام فرمودند: نخير، مسئله بالاتر از اين هاست. سخنراني معروف امام كه هرچه بيشتر مي خوانديم و گوش مي داديم تأثيرش بيشتر بود و سخناني بود كه از اعماق جان برمي خواست. يادم است كه براي استماع سخنراني ايشان توي باغي نشسته بوديم كه آن موقع به آن مي گفتند باغ قلعه كه نزديك منزل امام بود. آنقدر سخنراني مؤثر بود كه اكثر افراد از همان اول سخنراني تا آخر گريه مي كردند. به هر كس نگاه مي كردم، مي ديدم، چشمهايش پر از اشك است و حالتي از بغض دارد. سخنراني تاريخي ايشان هميشه زنده است. به مناسبت تصويب كاپيتولاسيون، اعلاميه اي عليه آن در تهران منتشر شد كه در آن شرايط تسلط ساواك، پخش آن اعلاميه ضربه بزرگي به ساواك بود. ساواك يك مرتبه ديد كه صد هزار بيانيه امام در تهران منتشر شد. به همين دليل به اين نتيجه رسيد كه ديگر نمي توان امام را تحمل كرد زيرا ايشان ول كُن نبودند. رژيم متوجه شد كه ديگر نمي تواند حركات و موضع گيريهاي امام را تحمل كند. سرانجام ايشان را دستگير و به تركيه تبعيد كرد. حركتهاي مختلفي در قم و ساير جاها در اعتراض به دستگيري حضرت امام بوجود آمد. به صورت اعلاميه و سخنراني، اعلام اعتراض مي شد. خصوصاً زماني كه متوجه

ص: 5002

شدند كه به امام اجازه پوشيدن لباس روحانيت نمي دادند، اعتراض ها شتاب گرفت. دولت يك مقداري تغيير موضع داد و خواست از ميزان فشارها بكاهد. تصميم گرفت كه يك گروهي را به همراهي آيت الله شريعتمداري به تركيه بفرستد تا با ايشان ديدار كنند. آيت الله گلپايگاني هم قبلاً اين كار را كرده بود. موضع گيري امام دربارة كاپيتولاسيون و تبعيد ايشان به تركيه، مورد توجه خبرگزاريها و راديوهاي جهان قرار گرفت و اين سؤال بزرگ مطرح شد كه چرا آمريكا و عمال او در ايران آزادي عمل داشته باشند و قوة قضائيه استقلال عمل نداشته باشد تا با خلاف كاريهاي آنها مبارزه كند. طرح اقبال من يك فاميل و آشنايي داشتم كه البته زياد هم به هم نزديك نبوديم، اهل علم بود. البته روحاني نما بود. با دربار و نظام ارتباط داشت. آن زمان متولي مدرسه صدر بود. براي غبارروبي مشهد هم وي را مي فرستادند. البته ايشان بيشتر به خاطر گرايشات مادي، جذب دستگاه شده بود. سابقة نجف هم داشت چون زندگي پرخرجي داشت. آمد ايران و به همين دليل به جاي زندگي در حوزة قم، تهران را انتخاب كرد. از دربار حقوق مي گرفت. اين آقا نقل كرد: بعد از اينكه مدت تبعيد امام در تركيه به يك سال رسيد و اين دولت ديگر قبول

ص: 5003

نمي كرد كه امام تبعيدش در آنجا تمديد شود، جلسه اي در تهران تشكيل شد. در آن جلسه كه دكتر اقبال هم بود مطرح شد كه امام را به نجف بفرستيم. به خاطر اينكه خود آخوندها از پس ايشان برمي آيند و در مقابلش مي ايستند و از بين مي برند، ما هم از شَرَش راحت مي شويم. دو سه جلسه بحث ادامه پيدا كرد و نهايتاً تصميم همگي بر اين شد كه امام را به نجف تبعيد كنند. اين طرح از دكتر اقبال بود بدليل حضور مراجع بزرگ در نجف احتمال درگيري آنان با امام مي رفت و رژيم با اين تصميم به خيال خود مهمترين مانع را از پيش پاي خودش برمي داشت.

ص: 5004

خاطراتي از نهضت امام خميني قدس سره در حج 1356 ش.

7 چكيده: پخش اعلاميهدر سوريه، كنار مرقد مطهّر حضرت زينب عليهاالسلام بوديم كه آگاه شديم در ايران مجالس با شكوهي در سوگ شهادت حاج آقا مصطفي خميني رحمه الله (1) برگزار مي شود و سخنرانان در منابر نام امام خميني قدس سره را بر زبان مي آورند. اميد و شور وصف ناپذير وجودمان را فرا گرفت.گروه ما، كه سرپرستي آن با شهيد محمد منتظري بود، نزديك بيست روز قبل از شهادت حاج آقا مصطفي، در كليساي «سَن مِريِ» پاريس براي بازگشت امام به وطن و آزادي زندانيان تحصّن و اعتصاب غذاي هفت روزه اي داشت و اين اعتصاب غذا و تحصّن به نام «روحانيون و مسلمانان مبارز خارج از كشور» در قلب فرانسه انجام گرفت و انعكاس زيادي در خارج و داخل كشور پيدا كرد.وقتي خبر رسيد كه جوّ رعب و وحشت در ايران شكسته شده، نام امام خميني بر سر زبانها است و مخالفان رژيم ستمشاهي در مبارزه فعال تر شده اند، تصميم ما هم بر آن شد كه در موسم حج، بيانيه هاي فارسي، عربي و انگليسي (در راستاي نهضت امام خميني بر ضدّ رژيم طاعوتي) ميان زائران توزيع كنيم.چندين گروه شده و هر گروه با هواپيما يا ماشين، راهيِ حرمين شريفين شديم.من و آقاي دكتر غرضي (وزير پست و تلگراف در

ص: 5005

دولت جناب آقاي هاشمي رفسنجاني) كه از طريق هوا عازم جده بوديم، اعلاميه ها را در لابلاي لباسها مخفي نموده، در ساكهاي متعدد جاسازي كرديم.در فرودگاه دمشق بود كه با بد اقبالي مواجه شديم و يكي از ساكها به زمين افتاد و اعلاميه ها در سالن انتظار پراكنده شد. از فاش شدن هدفمان سخت نگران و هراسان بوديم ولي به ياري خدا، به خير گذشت و به سرعت و با خونسردي، آنها را گرد آورديم و در ساك جاسازي كرديم.در فرودگاه جدههواپيما، پس از چند ساعت پرواز، در فرودگاه جدّه بر زمين نشست. من و آقاي غرضي بايد گذرنامه عربي خود را نزد مأموران فرودگاه مهر مي زديم، لحظه حساسي است؛ چرا كه احتمال به دام پليس افتادن جدّي بود، ليكن اينجا نيز خداوند ياريمان كرد و بنده به آساني و آقاي غرضي با اندكي تأخير از اين مرحله هم گذشتيم.اكنون به لحظه بازرسي نزديك مي شويم. بايد با ساكهاي پر از لباس و اعلاميه از مقابل مأموران فرودگاه بگذريم! پليس ساكهاي حاجيان را با تفتيش مي كند و با قطعه گچي علامت مي زند. و اين كار براي هر دو ما غير منتظره بود. مانده بودمي كه چگونه ساكهاي پر از اعلاميه را رد كنيم؟! در اين حال، ماجراي آقاي ناصري (امام جمعه شهركرد) را

ص: 5006

به يا آورديم كه از نجف و بغداد راهي مكه بود و همراه اعلاميه هاي جاسازي شده امام خميني، به چنگ مأموران مي افتد و سه سال از عمر خود را در بدترين وضعيت، در زندان مي گذراند.اما خداوند اينبار هم مدد نمود و پيش از آنكه ساكها را نزد مأموران ببريم، از شلوغي فرودگاه بهره جستيم و تمام اعلاميه ها را از ساكهاي متعدد درآورده، در يك ساك جا داديم. ساكهاي پر از لباس و اثاثيه را براي علامت زدن و ترخيص آماده ساختيم و تنها يك ساك اعلاميه بود كه نمي دانستيم با آن چه كنيم؟ با خود گفتيم، اگر از پيش خبر داشتيم، قطعه گچي همراه خود مي آورديم و...و سرانجام قرص سفيد رنگي يافتيم و تكه گچي هم با چاقوي دستي از ديوار جدا كرديم و آن يك ساك را با علامت كم رنگي، در لابلاي ساكهاي ديگر، كه علامت خورده بودند، رد كرديم.زيارت مدينهاز فرودگاه جده (كه آن روز در داخل شهر بود)، بيرون آمديم و براي زيارت مرقد مطهّر پيامبر صلي الله عليه وآله و امامان بقيع عليهم السلام به سوي مدينه منوره حركت كرديم.بيش از دو روز در مدينه نمانديم؛ چرا كه فرصت براي انجام حج اندك بود و براي پخش اعلاميه هم زمينه اي وجود نداشت.مسجد النبي صلي الله عليه وآله در آن سال، به همان قسمت قديمي

ص: 5007

و دو حياط داراي سايبان محدود مي شد و تنها در قسمت باب السلام فضايي باز با سايبانهايي ساده و ساخته شده از ايرانيت، براي نمازگزاران وجود داشت و ميان باب جبرئيل و بقيع، محله بني هاشم با خانه هاي قديمي و كوچه هاي تنگ و تعدادي مغازه به چشم مي خورد.درِ بقيع براي زائران گشوده مي شد و پنجره ها و ديوارهايش به شكل كنوني نبود.در سال 1356، اطراف مسجد پيامبر صلي الله عليه وآله نه وضوخانه اي بود و نه دستشويي. اگر كسي در هتل و يا مسافرخانه نبود، بايد ظرف آبي از صاحبان بشكه آب مي خريد و در گوشه اي تطهير مي كرد و وضو مي گرفت.در آن روز، در چند متري ما حادثه اي تلخ رخ داد! مسافرخانه اي قديمي كه درهاي چوبي داشت و نزديك مسجد النبي بود آتش گرفت و تعدادي زائر در طبقات مختلف آن سوختند! صحنه اي كه بسيار رنجمان داد. نه براي ما امكان امداد وجود داشت و نه براي ديگران. ماشين هاي آتش نشاني هم پس از سوختنِ زائران رسيدند!ديگر اماكن زيارتي مدينه؛ مانند مسجد قبا و ذوقبلتين، به شكل توسعه يافته و جديد امروزي نبود. و از ميان آنها، تنها احُد و خندق به شكل سابق باقي مانده اند.احرام در مسجد شجرهبراي اين محرِم شويم و به سوي حرم رويم، به مسجد شجره رفتيم. بسيار كوچك و داراي ساختماني قديمي

ص: 5008

بود. پيرامون آن نيز نه دستشويي بود و نه وضوخانه اي! هر كسي بايد براي وضو يا غسل، يك يا دو ريال سعودي به صاحبان بشكه آب مي داد و يك حلب كوچك آب مي خريد. در آن زمان، يك ريال سعودي، معادل دو تومان ايراني بود!من و آقاي غرضي هم مانند بسياري از حاجيان فكر مي كرديم كه غسل احرام واجب است، لذا با خريدن آب و ايجاد حايل (به وسيله حوله احرام) ميان خود و ديگران، غسل كرديم و احرام پوشيديم و در قسمت عقب يك وانت بارِ بدون سقف، نشستيم و راهي مكه معظمه شديم.راه مكه مدينه، در آن سال ها، همان طريق هجرتِ پيامبرخدا صلي الله عليه وآله بود و در ميان راه، براي ما هيچ نشانه اي جز تابلوي شهداي بدر قابل توجه نبود.هنگامي كه به مكه رسيديم، در يك خانه قديمي، واقع در خيابان ابراهيم خليل، اتاقي كرايه كرديم و دوستان ديگر هم كه از راه اردن يا هوا آمدند بودند، به ما پيوستند.خانه محل سكونت ما آب لوله كشي نداشت. تنها بشكه آبي بود كه بايد با ظرفي كوچك از آن آب مي گرفتيم. حمام خانه همراه دستشويي بود و غسل كردن در آن، با آب آفتابه، بسيار مشكل مي نمود.از قسمت مسعي (ميان صفا و مروه) به مسجدالحرام مي رفتيم و اگر كسي در خانه

ص: 5009

يا هتل تطهير نمي كرد و يا وضو نمي گرفت، در اطراف حرم برايش امكان طهارت وجود نداشت و نمي توانست با طهارت وارد مسجد شود؛ زيرا در هر نقطه اي، كسي را مي ديدي كه نشسته است و مشغول ... و تطهير است! هنگام رفتن به مسجد بايد با دقت تمام پاي خود را در قسمت هاي خشك زمين مي گذاشتي و مواظب مي شدي كه مسجد نجس نشود!حركت به سوي عرفاتبراي انجام عمره تمتع، تنها يك روز در مكه بوديم و براي حركت به سوي عرفات باز هم مُحرم شديم و مانند بقيه حاجيان، بعضي با پاي پياده و بعضي با وانت، خود را به عرفات رسانديم و از همان صبح روز نهم، پخش اعلاميه هاي امام قدس سره و ديگر بيانيه هاي ضدّ شاه را آغاز كرديم. آن روز، در قسمت چادرهاي ايراني آفتابي نشديم و اعلاميه هاي ترجمه شده به زبان عربي و انگليسي را در ميان حاجيان مختلف از كشورهاي عربي، آفريقايي و آسيايي توزيع نموديم و اين برنامه، به وسيله يكي از دوستان فيلمبرداري شد.كوچ به سوي مشعرالحرامغروب روز نهم، بعد از نماز مغرب و عشا، همراه بسياري از حاجيان، عرفات را با پاي پياده به سوي مشعر ترك كرديم. براي ما، در اين سفر، هيچ صحنه اي مانند حركت سيل آساي حاجيان به سوي مشعر نبود! به طوري

ص: 5010

كه يكي از همراهان، كه با شهيد محمد منتظري آشنا بود و براي تهيه فيلم و گزارش از فرانسه آمده بود و سابقه هواداري از حزب توده ايران را داشت و داراي گرايش هاي سوسياليستي بود. وقتي آن صحنه عظيم مردمي را ديد، تحت تأثير قرار گرفته، گفت:«ماركس (بنيانگذار فكري ماركسيسم)، لنين (رهبر انقلاب كمونيستي شوروي سابق) و ديگر رهبران سياسي و حزبي در اروپا، ماهها و سالها تلاش، مبارزه و تبليغ مي كنند تا يك تظاهرات و ميتينگ سياسيِ چند هزار نفري راه بيندازند يا حزبي تشكيل بدهند و هنوز يك قرن نشده، نفوذ فكري و قدرت سياسي خود را از دست مي دهند و به فراموشي سپرده مي شوند، اما پيامبر( صلي الله عليه وآله ) و ابراهيم( عليه السلام ) هزار و چهارصد سال پيش، راه و رسمي را آورده و در انديشه ها و دلها اين چنين نفوذ كرده اند! و هر سال جمعيتي متشكل از زن، مرد، پير، جوان، سياه، سفيد، عرب، عجم و... از نقاط مختلف جهان با مال و اختيار خود به اين سرزمين مي آيند و در يك زمان مشخص، اعمال يكساني را براي خدا انجام مي دهند و روز به روز در يادها و خاطره ها زنده تر و بالنده تر مي گردند! با اينكه همه مرامهاي حزبي و صاحبان قدرت پس از مدتي از يادها محو

ص: 5011

و نابود مي شوند.»براي ما، در اين سفر، هيچ صحنه اي مانند حركت سيل آساي حاجيان به سوي مشعر نبود!اين همراه گزارشگر و بزرگ شده فرانسه، در ادامه سخنانش گفت:«من اين صحنه و حركت عظيم عبادي را نمي توانم تجزيه و تحليل كنم و برايم مايه بهت و شگفتي است!»در منادر سر زمين منا، مسير چادرهاي ايرانيان تا رمي جمرات، موقعيت خوبي بود براي پخش اعلاميه ميان حجاج ايراني و غير ايراني. ضمن اينكه به شدّت مراقب پليس بوديم، اعلاميه هاي زيادي را توزيع كرديم ولي برخي از زائران ايراني به دليل وجود مأموران ساواك و نيروهاي دولتي در كاروانشان، از گرفتن اعلاميه ها خودداري مي كردند و بعضي هم در صدد بودند ما را شناسايي كنند كه با شتاب خود را در ميان جمعيت مخفي مي كرديم. يكي از دوستان همراه، به نام آقاي سراج الدين موسوي (عضو دفتر امام و فرمانده اسبق كميته هاي انقلاب)، با ذغال به ديوارهاي اطراف جمرات «الموت للشاه» مي نوشت و من هم مراقب پليس بودم كه اگر از راه رسيد، علامت دهم و از صحنه بگريزيم.روز دهم ذي حجه، در رمي جمره عقبه، يكي ديگر از دوستان گروه، عكس منحوس شاه را، در ميان انبوه حاجيان به ستون جمره چسبانيد و در اين هنگام پيشاني و سرش مجروح شد.در نظر بگيريد لحظه اي را كه عكس

ص: 5012

محمد رضا پهلوي به ستون جمره نصب شده و به وسيله حاجيان سنگ باران مي شود! براي ما لحظه اي بود شورانگيز و فراموش ناشدني!گفتني است كه عرفات، مشعر و منا در آن روزگار، مانند امروز سرويس بهداشتي و كولر و سايبان و آب سردكن نداشت. هر كس هر جا كه مي خواست قرباني اش را ذبح مي كرد. البته بسياري از حجاج در قربانگاه هاي سابق ذبح مي كردند.يكي ديگر از دوستان گروه، عكس منحوس شاه را، در ميان انبوه حاجيان به ستون جمره چسبانيد و در اين هنگام پيشاني و سرش مجروح شد.پايان سفرسفر ما به سرزمين وحي، از پنجم ذي حجه آغاز شد و در سيزدهم ذي حجه پايان يافت. وقتي به كشور سوريه برگشتيم، تعدادي عكس از گروه، در حال پخش اعلاميه و نمونه هايي از اعلاميه هاي توزيع شده، را براي برخي از مجّلات و جرايد در بيروت، پاريس و لندن فرستاديم كه تنها مجله «الوطن العربي»، قسمتي از آنها را چاپ كرد.مجلّه «الوطن العربي»، در لندن انتشار مي يافت و از سوي حكومت عراق حمايتِ مالي مي شد. در گزارش اين مجله آمده بود:«مبارزان مسلمان ايراني ده ها هزار اعلاميه و نشريه در عرفات و منا، ميان حجاج توزيع كردند كه در آنها جنايات شاه افشا شده بود.»اين گزارش همراه با تصوير پخش اعلاميه در چادرهاي عرفات بود. البته اين

ص: 5013

مجلّه تحت فشار رژيم شاه، گزارش خود را در شماره بعد تكذيب كرد.آري، در روزگاري كه بردن نام امام و نقل فتاوا و تبيين مواضع او، در همه جا ممنوع بود، پخش اعلاميه هاي مربوط به امام و بيانيه هاي ضدّ شاه و يا درج آنها در يك مجلّه، يك پيروزي بزرگ در راستاي نهضت ملّت ايران به شمار مي رفت، گرچه در زمان ما به دليل جهاني شدن نام و آوازه امام و انقلاب اسلامي ايران، يك حادثه تاريخي و ساده قلمداد مي گردد.گفتني است قيام 19 دي در قم، يك ماه پس از حج سال 1356 اتفاق افتاد و نهضت پانزده خرداد را شتاب بيشتري بخشيد.1 . حاج آقا مصطفي در اول آبان 1356 ش. 9 ذيقعده 1397ق. به شهادت رسيد. مصطفي پاينده

ص: 5014

خاطره اي از ملاقات با امام در زندان پادگان عشرت آباد از مرحوم آيت الله پسنديده

33 چكيده: . . . به اتفاق يكي از دوستان براي ملاقات امام به عشرت آباد رفتيم نوبت ملاقات ما فرا رسيد با رئيس پادگان براي ملاقات امام رفتيم در بين راه به من گفت: "فقط احوالپرسي كنيد و در امور سياسي با آقا صحبت نكنيد. " گفتم: "بسيار خوب خودم مي دانم. " وارد محوطه شديم كه از باغ پادگان جدا شده بود ولي ديوار نداشت رفتند كه به امام اطلاع بدهند هنگامي كه برگشتند، گفتند آقا مشغول نماز است. هنگامي كه آقا از نماز فارغ شدند به نزد ايشان رفتيم. در اتاق تختي بود و امام روي آن نشسته بود، چند صندلي هم داخل اتاق بود امام از تخت پيش آمدند و روي صندلي نزديك من نشستند، رئيس پادگان نيز نشست ولي دو مامور سر پا ايستادند. من با امام صحبت كردم و تمام مطالب را به ايشان گفتم، گفتم آقاي آملي ظاهرا تقاضا داشتند اجازه بدهيد بازارهاي تهران و شهرستانها كه تعطيل است. " گفتند: "باز كنند مانعي ندارد" گفتم: "حوزه هاي درس هم تعطيل است اجاز مي دهيد درس شروع شود؟ " گفتند: "آري"، غرض من از اين سؤال و جواب ها اين بود كه ايشان را به

ص: 5015

مهمترين اوضاع كشور و پيامدهاي دستگيري معظم له آگاه سازم، ايشان هم كاملا از اوضاع مطلع شدند. "

ص: 5016

خانه اي تنها، در بيابان كوشك

37 چكيده: بايد از خود دل بريد و به وصال رسيد و من در روزي غم انگيز وحزن آلود كه آسمان از درد درون خبر مي دهد و ابرها متراكم، سردرگريبان خويش فرو برده و هواي گريه در سر دارند قصد ديدار مي كنم. پرندگان جهان آواز غم مي خوانند و خاك اين مهربان و صميمي و آسمان اين هميشه نجيب، بهت زده پذيراي ما هستند با سينه اي درد آلود و قلبي مالامال از آه و افسوس و چشماني اشكبار به 45 كيلومتري شهر مقدس قم مي رسم. بيابان كوشك نصرت جز بيابان و كوير كه با تو از داغ فراق مي گويد چيز ديگري به چشم نمي رسد. به دنبال نشاني مي گردم، اما از هيچ كس و هيچ چيز خبري نيست. هر چه بيشتر مي گردم كمتر نشاني مي يابم. در روبرو تنها چشم اندازي از كوه و بيابان بر پرده ديدگانم نقش مي بندد و من تنها به ياد مي آورم مهرباني اين خاك را . . . هوا آفتابي است، گويا خورشيد امروز از مرتفع ترين قله مي خواهد منظره غم آلود وداع يادگار پير جماران را با مردم نظاره كند. ابرها طاقت نمي آورند، بغض خويش را مي شكنند و گريه مي كنند و من با اشك آسمان فرصتي مي يابم تا به درون خود بينديشم. به بالاتر

ص: 5017

ره مي سپارم. در منطقه اي بوي روحپرور بذر و دانه را استشمام مي كنم و بعد از آن فقط بوي خاك را، كوير را، بيابان را و آسمان را . . . خدايا، حاج احمد آقا خميني، در اين كوير برهوت به انجام چه كاري دل داده بود؟ و باز جلوتر مي روم. هنوز 5 كيلومتر را پشت سر نگذاشته ام كه خانه اي ساده و محقر با ديوارهاي گلي خير مقدم مي گويد. يكبار ديگر دوروبرم را ورانداز مي كنم. درست رسيده ام، چرا كه دوستي مي گفت در اين بيابان تنها يك خانه است و آن هم مامن حاج آقا احمد بوده است دو مرد يكي پير و ديگري جوان به استقبال مي آيند و مرا به داخل خانه فرا مي خوانند. گريه ام مي گيرد. سادگي و صميميت خانه ما را متحير و منقلب مي سازد. نمدها و چند تكه موكت برزمين نقش عشق زده است. بوي حاج احمد را احساس مي كنيم. بوسه اي بر در و ديوار مي نشانم و گشتي در خانه مي زنم. لوازم مختصري در خانه است و يخچال كوچكي كه يادگار امام راحل (ره) است و باز هم گريه امانم را مي برد. تسبيح قهوه اي حاج آقا، كتابهاي قديمي كه يادگار پدر هستند، تختي كهنه و چوبي، و صندوقچه اي كه رنگ و روي آن از قدمت ديرينه اش حرف مي زند، در اتاقي جاي گرفته

ص: 5018

است. جايي كه حاج احمد به راز و نيايش شبانه دل مي داده است. در و ديوار خانه سرشار از خاطرات و رازهايي است كه تا قرن هاي قرن نيز نامكشوف خواهد ماند و من مي انديشم كه چه انسان هاي بزرگي كه دل به اين دنيا نمي بندند و به دنبال چيز ديگري هستند. چند عكس به يادگار مي گيريم و با چشماني خيس و ماتم زده بيرون مي آييم. خدايا، اينجا بر حاج احمد چه مي گذشته است؟ او در اين برهوت به دنبال چه چيزي بوده است؟ او از كوير چه مي خواسته است؟ اين مرد بزرگ با چه نيتي به اين دور افتاده ترين مي آمده است؟ و من مثل هميشه به دنبال پاسخ! چون هميشه هر چه قدر بيشتر جستجو مي كنم، كمتر نشاني مي يابم و تنها درمي يابم كه اين خانه در وسط اين بيابان پذيراي مردي بوده است كه روزها و شبهاي بسياري را در آنجا مي گذرانيده است. . . شبهايي پر از گلهاي دعا و نماز و نيايش. حالا به پاي حرفهاي "مصيب" مي نشينيم كه اين خانه را او براي حاج آقا احمد ساخته است. خيلي غمگين و ناراحت حرف مي زند. چهره اش از سالها همراهي حكايت مي كند و در ابتدا مي گويد: من زماني كارگر حرم امام"ره" بودم و به درخواست حاج احمد به اينجا آمدم و اين

ص: 5019

خانه را براي ايشان ساختم و از همان روزهاي اول خود ايشان به اينجا مي آمدند و به ما سر مي زدند گويي ايشان در اينجا به دنبال گمشده اي بودند. حاج مصيب ادامه مي دهد: از رفتار نيك و سجاياي اخلاقي ايشان هرچه بگويم، كم گفته ام. وي در اينجا نماز جماعت مي خواندند، دعا مي كردند، به تلاوت قرآن مي پرداختند و گاهي هم با دوستان به مباحثه دل مي دادند و گاهي اين مباحثه ها چندين ساعت نيز به درازا مي كشيد، ايشان هر گاه كه به جماران مي آمدند مي گفتند: مرا دعا كنيد سيد احمد به همه اطرافيان توجه داشتند سال اول كه اينجا را ساخته بوديم هنوز برق نداشتيم حاج احمد فانوس كوچكي را روشن مي كرد و همه دور هم مي نشستيم. او بسيار خاكي و متواضع بود. گاهي روي خاك دراز مي كشيد و چندين ساعت به آسمان زل مي زد. وي ادامه مي دهد: يخچال كوچكي را كه مي بينيد يادگار پدرش بود و ايشان هميشه از من مي خواستند كه مواظب اين يخچال باشم. "محمدرضا متقي" نيز كه اهل يكي از روستاهاي نزديك اين منطقه است و چند سال در دمت حاج سيد احمد خميني بوده است مي گويد: ايشان خيلي ساده زندگي مي كردند و گويي خاك براي ايشان قداست خاصي مي داشت. هميشه به ما مهرباني و محبت مي كردند ودر چند ماه پيش ايشان

ص: 5020

45 روز تمام در اينجا ماندند و زندگي كردند. گاهي ما اينجا فوتبال بازي مي كرديم و حاج آقا احمد ، سوت به دست، بازي بچه ها را داوري مي كرد. چشمان "مصيب" و "محمد رضا" هر دو اشكبار است. گويي ديگر حرفي براي گفتن ندارند و اشك دلشان اينرا باز مي گويد. با دلي بجاي مانده در اين خانه كوچك اما با صفا و روحاني از اين دو دوست عزيز خداحافظي مي كنيم و به سوي تهران ره مي سپاريم. در گوشه اي از بيابان ماشين توقف مي كند، از ماشين بيرون مي آيم و به خاك فكر مي كنم كه امروز آبرودار نجيبي است و شايد نجابت اين خاك رهنماي اين فرزند برومند امام راحل"ره" به اين بيابان بوده است. به تهران ره مي سپارم ياد حرفهاي "مصيب" مي افتم كه مي گفت: حاج آقا احمد هر وقت به اينجا مي آمدند به روستاهاي دور و نزديك منطقه مي رفتند و با مردم به گفتگو مي نشستند. به آنها ياري مي رساندند از مشكلات آنها آگاهي پيدا مي كردند و به همين جهت اهالي اين روستاها عشق عجيبي به ايشان داشتند . . . حاج آقا احمد به خيلي از فقرا و خانواده شهدا و فرزندان آنها سر مي زدند. . . ذكر و فكر آقا فقط بچه هاي محروم و فرزندان شهدا بود. . . مي شود مثل يك

ص: 5021

درخت نجيب باخدا دست داد سبز و بلند بنشين روبروي پنجره ها دل بر اين دردهاي كهنه مبند و من هنوز به خاك و غمهايم فكر مي كنم: سرمايه احساس من مشتي دو بيتي است عمري ست مي بالم به اين غم هاي كوچك با آنكه بيهوده ست، اما مي سپارم زخم بزرگم را به مرهمهاي كوچك مهدي صديقيان

ص: 5022

خداشناسي در ديوان اشعار امام خميني

اشاره

13 1 چكيده: حضرت امام در انتقال زلال انديشة ناب خداشناسي، در مجموعة اشعار ديوان به مطالبي اشاره فرموده اند كه مي توان چهار محور اساسي را در ميان آنها استنباط كرد. اين چهار محور را مي توان مباني نظري شناخت خداوند تلقي كرد: 1. تأكيد بر انديشة توحيدي در بيان مقام احديت ذات حق تعالي؛ 2. بحث جلوه گري و جلوه بيني در تشريح رابطة بين كثرات و ذات احدي؛ 3 . بحث زيبابيني و زيباشناسي در توضيح شناخت خداوند به زيباي مطلق و سيطرة زيبايي در دار هستي؛ 4. بحث حاكميت عشق در ميان موجودات و خداشناسي بر مباني عشق يا خداشناسي عاشقانه. در شمارة قبل، چهارمين ركن از اركان نظري خداشناسي به چاپ رسيد و مورد نظر خوانندگان محترم قرار گرفت. در اين شماره نيز سعي بر نگاهي اجمالي و ساده بر ديگر مباني شده است.

فصل اول: انديشة توحيدي

يكي از محورهاي مهم و اساسي خداشناسي در انديشة حضرت امام، انديشة توحيدي محض و ناب است. در ديدگاه ايشان شناخت خداوند به وحدانيت و نايل شدن به مقام توحيد ذاتي، صفاتي و افعالي به عنوان كمال معرفت، محور اساسي در سراسر ديوان است. از نظر وي چون خداوند جان جهان و تنها مؤثر در وجود و دادرس موجودات

ص: 5023

در رسيدن به كمال حقيقي شناخته شود پس سزاوار است كه انسان در مقام نظر و عمل، تسليم محض فرمان او شده و در حوزة انديشه و شناخت، خداوند احد و واحد را حقيقت محض دانسته و ماسوا را مَجاز و سايه و سراب ادراك نكند و در عالم هستي، صفات و افعال آن ذات احدي را شهود نمايد و چشم دل به روي او بگشايد. بدين ترتيب از رهگذر هماهنگي ادراك عقلاني و قلبي يا هماهنگي انديشه و شهود بر محور ذات اقدس، درخت انديشة توحيدي رشد نموده و ثمرات آن به بار مي نشيند: آنروز كه عاشق جمالت گشتم ديوانة روي بي مثالت گشتم ديدم نبود در دو جهان جز تو كسي بيخود شدم و غرق كمالت گشتم[1] » » » گرد است اگر هستي ديگر بيني بودي جز بود او نباشد هرگز[2] » » » در اين عرصه است كه موحّد دلبستة او شده و غير او هوسي در سر نمي پروراند: عاشق روي توام اي گل بي مثل و مثال بخدا غير تو هرگز هوسي نيست مرا پرده از روي بينداز بجان تو قسم غير ديدار رخت ملتمسي نيست مرا[3] » » » اين دلبستگي و دلدادگي، باطن عشق است و عاشق از رهگذر اين عشق، جز تقرب و وصال

ص: 5024

و شهود نمي طلبد و جنت و حور و قصور نمي جويد. تنها در اين جهان بيني توحيدي و خداشناسي موحّدانه است كه آدمي انديشه هاي موهوم و مشوّش را رها كرده و افكار خود را بر پاية محكم و استوار بنا مي كند و به آرامش ابدي مي رسد: به تو دل بستم و غير تو كسي نيست مرا جز تو اي جان جهان دادرسي نيست مرا مده از جنت و از حور و قصورم خبري جز رخ دوست نظرسوي كسي نيست مرا[4] » » » ما ندانيم كه دلبستة اوئيم همه مست و سرگشتة آن روي نكوئيم همه[5] انسان موحّد حقيقت لا اله الا الله را اينگونه دريافته كه فقط موجود حقيقي اوست و ماسوا به تبع او موجود است و وجود خود را وامدار او مي داند. تنها خداوند منشأ اثر است كه با يك امر ايجاد مي كند و با يك امر هلاك. پس اگر خداي احد و واحد را در هستي نبيند، عيب از اوست: عيب از ماست اگر دوست زما مستور است ديده بگشاي كه ببيني همه عالم طور است لاف كم زن كه نبيند رخ خورشيد جهان چشم خفاش كه از ديدن نوري كور است يارب اين پردة پندار كه در ديدة ماست بازكن تا كه ببينيم همه عالم نور است[6]

ص: 5025

انسان اگر قيد پندارگرايي را رها كند و واقع گرايي را پيشة خود سازد، به عيان، حضور آن هستي بخش بي همتا را مشاهده مي كند كه يكه و تنها هر لحظه تمام هستي را تحت فرمان خويش دارد. مدير و مدّبر عوالم وجود را قادر مطلقي مي بيند كه هم كفو و شريكي ندارد. هستي را از او مي بيند كه به سوي ذات احدي در حركت و صيرورت است: اين همه غلغل و غوغا كه در آفاق بود سوي دلدار روان و همه بانگ جرس است[7] غايت اين حركت، ديدار و وصال آن مبدأ ازلي و ابدي است كه با تحقق آن، هدف آفرينش تأمين مي شود: با مدّعي بگو كه تو و جنت النعيم ديدار يار، حاصل سرّ نهان ماست[8] » » » چراكه اقامتگاه اصلي همة موجودات، ذات اقدس الهي است و غرض از حركت كاروان هستي، رسيدن به اين اقامتگاه است كه ازلي و ابدي است نه موقتي و گذرا و تنها در اين جاست كه ماسوا آرامش و قرار مي گيرد: سر كوي تو به جان تو قسم جاي من است خم زلف تو، در ميكده مأواي من است[9] » » » كاش روزي به سر كوي توام منزل بود كه در آن شادي و اندوه مراد دل بود[10] » » » كوي

ص: 5026

او، مجلا و منظر تجليات خاصة الهي است كه در مقام وصول حاصل مي شود. در اين تجليات، معضلات و مشكلاتي در اسرار الهي نمايان مي شود كه بر سالك واجب است تا با صعوبت هرچه تمامتر از آن بگذرد. پس به ميكده كه مقام مناجات است به طريق محبّت پناه مي برد تا با قدم مناجات مشكلات را برطرف كند و به قرب ذات اقدس رسد و به آرامش ابدي و جاودانه بپيوندد. اما علت اين همه تلاش و غوغا و حركت و صيرورت چيست؟ حقيقت آن است كه اين علت فقط در يك چيز خلاصه مي شود و آن چيزي نيست جز آنكه موجودات همه «مبتلاي خداوند» هستند. همه به بلاي فراق موجدِ خويش گرفتار گشته اند و به فراقش در رنج و ابتلاء. و براي گذر از اين فراق سوزناك، حاضرند سر اندر قدوم يار نهند و جان اندر هواي وي دهند: من سر نمي نهم مگر اندر قدوم يار من جان نمي دهم مگر اندر هواي دوست كردي دل مرا زفراق رخت كباب انصاف خود بده كه بود اين سزاي دوست؟ مجنون اسير عشق شد اما چو من نشد اي كاش كس چو من نشود مبتلاي دوست[11] » » » اما اين ابتلاء و پريشان حالي موجود هم علتي دارد: اين پريشان حالي

ص: 5027

از جام «بلي» نوشيده ام اين بلي تاوصل دلبر بي بلا دمساز نيست[12] » » » درواقع از لحظه اي كه موجودات، اقرار به ربوبيتِ رب العالمين كردند و مربوب ذاتِ اقدسِ احدي قرار گرفتند و از كتم عدم پا به عرصة وجود نهادند؛ مبتلا به بلا و سختي ها و ناملايماتِ «فراق» شدند تا زمان آن رسد كه وصال به ربّ، تحققّ حقيقي يابد و گويا اين چنين مقدّر شده است كه حقيقت وصال، باطن فراق قرار گيرد تا از ژرفاي عميقِ بُعد، قُرب به ذات احديت، ظهور و تجلّي يابد و اينچنين زبان تكوين، گوياي رنجِ فرقت و غمِ هجرت شود: اي كه روح مني از رنج فراقت چه نبردم اي كه در جان مني از غم هجرت چه كشيدم[13] » » » اما كاروان هستي مستانه و عاشقانه به سوي او در حركت است تا در كُنج قفسِ خودي نماند و به منزلگه معشوق رسد: به مستي كاروان عاشقان رفتند ازاين منزل برون رفتند از «لا» جانب «الا» نمي داني برون رفتند از خود تا كه دريابند دلبر را تو در كُنج قفس منزلگه عنقا نمي داني[14] » » » حركتي كه پايان و انجام ندارد و از صبح ازل تا شام ابد همچنان ادامه دارد: اين قافله از صبح ازل سوي تو رانند

ص: 5028

تا شام ابد نيز به سوي تو روانند سرگشته و حيران همه در عشق تو غرقند دل سوخته هر ناحيه بي تاب و توانند اي پرده نشين در پي ديدار رخ تو جانها همه دل باخته، دلها نگرانند[15] » » » بدين سبب موجودات در اين حركت ابدي به اميد وصلِ معشوق، رنج بلاي هجران و غم آلام و بلايا را متحمل مي شوند و به جان مي خرند و همچنان به يكديگر وعدة نزديكي ديدار را مژده مي دهند: وعدة ديدار نزديك است ياران مژده باد روز وصلش مي رسد ايام هجران مي رود[16] » » » مژدة وصل به رندان خرابات رسيد ناگهان غلغله و رقص و طرب برپا شد[17] » » » باد بهار مژدة ديدار يار داد شايد كه جان به مقدم باد بهار داد[18] » » » ميان مژدة ديدار يار، و ديدار او فرق است. اما به يك اعتبار مژدة ديدار، چنان براي عاشق خوشايند وگوارا است و چنان موجب ابتهاج در ذات است، كه اين خبر براي او عين واقعيت خبر مي شود و تقدم و تأخر زماني را از ميان برمي دارد و ظاهر خبر، باطن واقعيت را براي او نمايان مي سازد. از اين رو گيرندة خبرحاضر است جان خود را فداي رسانندة خبر كند. حال تصور كن! كه اگر

ص: 5029

ديدار، حاصل شود و باطنِ خبر براي عاشقِ طالب تحققِ عيني يابد از شدتِ ابتهاجِ حاصله از مشاهده، شاهد چه چيزي را بايد فدا و نثار مشهودِ خود كند؟!

فصل دوم: جلوه گري و جلوه بيني

اين انديشة توحيدي انسان را به كجا رهنمون مي شود؟ آنكس كه خدا را تنها علت موجده و مبقيه مي يابد كه همواره در خلق جديد است و به سر، سوداي اين علت دارد، در عالم آفرينش كثرات را چگونه مي بيند و مي شناسد؟ چگونه بين اين كثرات و آن واحد يگانه ارتباط برقرار مي سازد؟ رابطة بين وحدت و كثرت را چگونه تبيين مي كند؟ در مكتب خداشناسي امام، آفرينش جلوه است و بس: در سراپاي دو عالم رخ او جلوه گر است كه كند پوچ همه زندگي باطل من[19] » » » تمام كثرات جلواتي هستند كه نشان از صاحب جلوه دارند. تنها يك چيز مشهود عالم است. كثرات، آياتِ حاكي از اويند كه از او خبر مي دهند و از خود هيچ ندارند و ارزش انسان در اين خلاصه مي شود كه حاصل زندگي اش اين بينش و باور باشد: حاصل كون و مكان، جمله زعكس رخ توست پس همين بس كه همه كون و مكان حاصل ما[20] » » » اگر آدمي خود را در معرض امواج درياي جلوة الهي قرار دهد و

ص: 5030

موانع را از پيش روي سمع و بصر و عقل و دل بردارد، همة وجودش در معرض تابش امواج نوراني الهي، گرما مي گيرد و به نورِ فروزانِ متجلي در جان، و به عشق رؤيت روي جانان، ديدار دلبر حاصل مي شود. نور رخسار تو در دلها فروزان شد، نشد عشق رويت در دل هر پير و برنا هست و نيست[21] پس آن دلبر پرده نشين از پس حجاب برون مي آيد و عاشق با دل آينه دار، نور او را در هستي مشاهده مي كند: دلبر پرده گي از پرده برون خواهد شد پرتو نور رخش در دو جهان خواهي ديد[22] » » » و اينگونه است كه ديده، رخ زيباي خدا را مي بيند و گوش، آواي خدا را مي شنود و تا بدانجا سير مي كند كه حتي جلوات الهي را نمي تواند شرح كند: بشكنم اين قلم و پاره كنم دفتر را نتوان شرح كنم جلوة والاي تو را[23] » » » جلوة والاي خدا از جانب بشر نه شرح كردني است و از جانب او نه تمام شدني: جلوة دلدار را آغاز و انجامي نباشد عشق بي پايان ما جز آن چرا و چون نداند[24] » » » اما با آنكه آن دلربا صد هزاران جلوه گري مي كند باز در نقاب است. عجب كه اين زيبارو هم

ص: 5031

پرده نشين است و هم بي حجاب است: اي خوب رخ كه پرده نشيني و بي حجاب اي صد هزار جلوه گر و باز در نقاب[25] حاصل آنكه همة موجودات در معرض امواج جلوات الهي هستند و چون مانعي وجود ندارد، اين امواج را مي گيرند، سمع موجود، امواج مسموع الهي را جذب مي كند و صداي خدا را مي شنود. بصر موجود، امواج مبصرات الهي را مي ربايد و رخ او را مي بيند. بعنوان مثال، باراني كه از آسمان نازل مي شود هر آن چيزي را كه در مسير امواج قطرات باران قرار گيرد، نمناك كرده و اجسام را آب زلال بر تن مي نشاند. اما اگر بر سر موجود، چتري و سايباني باشد ديگر تنِ جسماني او نمناك نمي شود. لذا اگر انسان، چنين ديدن و شنيدني را تجربه نكند و امواج الهي را نگيرد، به سبب موانعي است كه جسم و جانش را در محاصرة آنان قرار داده است: آفاق پر از غلغله است از تو و هرگز با گوش كر خود بصدايي نرسيديم[26] » » » پس به محض رفع موانع، بي درنگ در صف ساير موجودات با آنها همسو شده حتي از آنان نيز سبقت گرفته و به شهود جلوات حق مي نشيند و سرچشمة متكثرات را از وحدتِ ذات حق جستجو مي كند: در هرچه بنگري رخ او

ص: 5032

جلوه گر بود لوح رخش به هر در و هر رهگذر زدم[27] » » » از اعماق فرش تا وراي عرش را جلوة او مي بيند: اي پردگي كه جلوه ات از عرش بگذرد مهر رخت عجين به بن موي موي ماست[28] » » » هرجا كه مي رود آنجا را از رخ او روشن مي يابد، «الله نورالسموات والارض» و جلوات را به نور او نوراني و به روشني او روشن مي بيند: هرجا كه مي روي ز رخ يار روشن است خفاش وار راه نبرديم سوي دوست[29] همه آفاق روشن از رخ تواست ظاهري جاي پاي نمي خواهم[30] ماهي در آب است و به دنبال آب مي گردد. انسان، غرقِ جلوات خدااست و به دنبال خدا مي گردد. اين شيوة جاهلان است نه عارفان.چگونه ندانستي كه او از شدّت ظهور و تجلي در خفاست؟: با عاقلان بگو كه رخ يار ظاهر است كاوش بس است اين همه در جستجوي دوست[31] » » » پس اي انسان: از اين خواب گران برخيز، خفاش صفتي را رها كن، پردة جهل را كنار زن، كوري چشم را به بينايي روح و جان شفابخش و رخ او را به نظاره بنشين: بيدار شو اي يار از اين خواب گران بنگر رخ دوست را به هر ذرّه عيان تا خوابي در خوديّ خود

ص: 5033

پنهاني خورشيد جهان بود زچشم تو نهان[32] و «حجاب ظلماني» را از پيش رو بردار و همچون خفاش در جلدِ «ظلمت خودي» نمان تا نورِ خورشيد با شكوه او را بيني: بردار حجاب تا جمالش بيني تا طلعت ذات بي مثالش بيني خفاش! زجلد خويشتن بيرون آي تا جلوة خورشيد جلالش بيني[33]

فصل سوم: زيبابيني و زيبا شناسي

در مكتب خداشناسي امام، خداوند زيبايي مطلق است كه او را جز به زيبايي و جمال جميل، نه مي توان ديد و نه مي توان شناخت. زشتي و شرّ و هرگونه امري كه در تقابل تناقض با زيبايي است در وجود آن ذات اقدس احدي راه ندارد. او منشأ خير و زيبايي است و وجود او سرشار از لطف و حُسن مي باشد: جز رخ يار جمالي و جميلي نبود در غم اوست كه در گفت و گوئيم همه[34] » » » من دل سوخته پروانة شمع رخ او رخ زيباش عيان بود و عيان است هنوز[35] » » » آن خوب رخ، رخ زيباي خود را بدون حجاب به تماشا نشسته و در آينة هستي تصويري جز زيبابي چهرة او منعكس نشده و چشم هستي نيز جز رخ زيباي او در صفحة آينة خود، چيز ديگري نديده است: ديده اي نيست نبيند رخ زيباي تو را نيست گوشي

ص: 5034

كه همه نشنود آواي تو را[36] » » » انسان با چنين شهود و معرفتي، زيبابين و زيباشناسي است كه در سراسر عمر، حيات خود را در درياي لذت و ابتهاجِ مستي آور غرق كرده است. دريايي كه اثري از شرّ و زشتي و ردّپايي از ناپاكي و پليدي به قدر ذرّه اي و قطره اي درآن راه ندارد: امواج حسن دوست، چو درياي بي كران اين مست تشنه كام، غمش در كرانه است[37] » » » هركجا پا بنهي حُسن وي آنجا پيداست هركجا سر بنهي سجده گه آن زيباست[38] » » » آن زيبارو هر دم در هستي جلوه گر شده و تمام جلوات را همچون صاحب جلوه زيبائي مي بخشد. هرچه جمال است از جمال او بهره گرفته، و هرچه جميل است از دست تواناي او مايه گرفته: اي جلوه ات، جمال ده هرچه خوبرو اي غمزه ات هلاك كن هرچه شيخ و شاب[39] » » » زيبايي او عين اصالت است و زيبايي ماسوا عين اعتبار كه جامة حقيقت بر تن نكره است: رخ نما تا همه خوبان خجل از خويش شوند گر كشي پرده ز رُخ كيست كه رسوا نشود[40] اگر ماسوا را بهره اي از زيبايي است به لطف و كرم آن بخشندة حُسن است كه به موجودات اعتبار و آبرو بخشيده است،

ص: 5035

چراكه ماسوا همه عين فقر و ربط ووابستگي و نياز به ذات آن واجب متعال هستند: همه خوبان بر زيبايي ات اي ماية حسن في المثل در بر درياي خروشان چو خس است[41] » » » بنابراين هرچه در خود مي بينند از او مي بينند و وابسته به او، و براي وجود خود حقيقتي نمي يابند. حتي خود را هيچ هم نمي انگارند: انموذج جمالي و اسطورة جلال درياي بي كراني و عالم همه سراب[42] » » » و از درك اين حقيقتِ رنج آور لذت مي برند و آن را به عنوان بزرگترين گنجينة زندگي خود حفظ مي كنند: جمله خوبان بر حُسن تو سجود آوردند اين چه رنجي است كه گنجينة پير و برناست[43] » » » پس، از مجاز بيزاري مي جويند و به حقيقت پناه مي برند: سرو بستان نيكويي گل گلزار جمال غمزه ناكرده، زخوبان همه بيزارم كرد[44] » » » و چون زيبايي موجودات مجاز است به همين سبب در پي آن زيبايي مطلق و حقيقي بر مي آيند تا هرچه بيشتر به او نزديك شده و از او بهره مند شوند: بگشاي نقاب از رخ و بنماي جمالت تا فاش شود آنچه همه در پي آنند اي پرده نشين در پي ديدار رخ تو جانها همه دل باخته، دلها نگرانند[45] » » » پس آن دلبر

ص: 5036

نازنين عاشق را واله خود كرده از او شيفتة دلسوخته مي سازد: چه كنم شيفته ام سوخته ام، غمزده ام عشوه ات واله آن لعل گهربارم كرد[46] » » » عقل و هوش از او مي ربايد به وادي جنونش مي اندازد و پريشان حال و پريشان گويش مي كند: حجاب از چهرة دلدار، باد صبا بگرفت چو من هركس بر او يك دم نظر افكند مجنون شد[47] و غم عشق و رنج فراق و درد جنون را به وديعت مي سپارد: همه سرگشتة آن زلف چليپاي ويند در غم هجر رخش اين همه شور و غوغاست[48] » » » اما اين عاشقي و دلسوختگي، اين شيدايي و ديوانگي، اين دوري و غمزدگي براي زيبابين و زيباشناس، عين صدرنشيني بر جهان قدس و سرفرازي بر عالم هستي است: عاشقان صدرنشينان جهان قدسند سرفراز آنكه بدرگاه جمال تو گداست[49] و اينچنين است كه عاشقِ زيبايي مطلق هرگز حاضر نمي شود تماشاي دلبرش را به دو عالم دهد: رهرو عشقم و از خرقه و مسند بيزار بدو عالم ندهم روي دل آراي تو را[50] » » » حتي هر لحظه تمناي آن دارد كه محبوب، سر زلف[51] را به كناري زند و رخسار گشايد. آن چنان كه جهان را محو زيبايي خود كند زماني در خود سازد. تا از وجود موجودي غير

ص: 5037

از آن زيباي مطلق ديگر اثري نماند: سر زلفت به كناري زن و رخسارگشا تا جهان محو شود، خرقه كشد سوي فنا[52] » » » جان موجودات فداي آن رخ زيبا، كه هستي آنها در گرو نيستي و فدا شدن در اوست: سربه خاك سر كوي تو نهد جان، اي دوست جان چه باشد كه فداي رخ زيبا نشود[53] » » » وقتي رخ زيباي يار جلوه گري كند، و ذات جميل به اعتبار ظهور كثرت اسمائي و صفاتي، مشهود واقع شود، شاهد اگر جان خود را فداي مشهود كند، حق است. جان آدمي برترين سرمايه اي است كه حاضر است آن را در طبق اخلاص نهاده و هدية محبوب كند. انسان عاشق در اين انديشة چاره ساز و راه ياب، تنها راه شهود و وصال زيباي مطلق را، شكستن بت انانيّت و منيّت مي يابد و بس. با چشم و گوش غرق در غرور انانيّت نه جمال آن دلبر را ميتوان ديد و نه نغمة او را مي توان شنيد: با چشم مني جمال او نتوان ديد با گوش توئي نغمة او كس نشنيد[54] اين كوري و كري فقط يك درمان دارد و بس. اگرانسان خود را نبيند و حجاب خودي را كنار زند ديگر بين او و خداوند حائلي باقي نمي ماند، او

ص: 5038

به تماشاي معبود خواهد نشست: اين ما و تويي ماية كوري و كري است اين بت بشكن تا شودت دوست پديد[55] » » » و در اين تماشاگه حقيقتي را خواهد ديد كه زبان قادر به بيان آن نخواهد بود: «سبحان الله عمايضعون» لب فروبست هر آن كس رخ چون ماهش ديد آنكه مدحت كند از گفتة خود مسرور است[56] » » » از منظر امام، خداوند درياي جمالي است كه ماسوا، امواج اين دريا به شمار مي آيند. اين امواج همچون درياي جمال، جميل است. امواج در دل اين دريا ظهور مي يابد و خودنمايي مي كند حتي پستي و بلندي آن هم از درياست. پس به اعتباري موج درياست اما عجب آن است كه موج دريا نيست، بلكه جلوة او و نمودي از اوست پس موج هم درياست و هم دريا نيست. جلوات، هم خدايند و هم خدا نيستند. خدايند زيرا نشانه و آية اويند. وجود استقلالي ندارند جز وجود تبعي. و غنايي ندارند جز فقر محض و عينِ ربط. و جلوات نيز به همان سبك، خدا نيستند چون صاحب عكس، همان عكس است اما ويژگيهاي حياتي صاحب عكس در عكس وجود نيست. پس عكس عين صاحب عكس نيست. جلوه عين صاحب جلوه نيست و موج نيز عين دريا نيستٍ ما همه

ص: 5039

موج و تو درياي جمالي اي دوست موج درياست عجب آنكه نباشد دريا[57]

منابع

[1]. ديوان امام. سروده هاي امام خميني مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني 1378. [2] . همان، ص217. [3] همان.ص41. [4]. همان، ص41. [5] . همان، ص179. [6] . همان، ص52. [7] . همان، ص52. [8] . همان، ص55. [9]. همان، ص59. [10] . همان، ص104. [11] . همان، ص63. [12] . همان، ص65. [13] . همان، ص146. [14] . همان، ص182. [15] . همان، ص102. [16] . همان، ص111. [17] . همان، ص88. [18] . همان، ص75. [19] . همان، ص174. [20] . همان،ص45. [21] . همان، ص69. [22] . همان، ص118. [23] . همان، ص42. [24] . همان، ص98. [25] . همان، ص47. [26] . همان، ص147. [27] . همان، ص141. [28] . همان، ص56. [29] . همان، ص64. [30] . همان،ص160. [31] . همان، ص64. [32] . همان، ص227. [33] . همان، ص247. [34] . همان، ص179. [35] . همان، ص127. [36] . همان، ص42. [37] . همان، ص61. [38] . همان، ص49. [39] . همان، ص47. [40] . همان، ص112. [41] . همان، ص53. [42] . همان، ص47. [43] .همان، ص49. [44] . همان، ص82 . [45] . همان، ص102 [46] . همان،

ص: 5040

ص82 . [47] . همان، ص91. [48] . همان، ص49. [49] . همان، ص49. [50] . همان، ص42. [51] . سر زلف اشاره به ظهور انوار تجليات وحدت است. [52] . همان، ص43. [53] . همان، ص112. [54] . همان،ص214. [55] . همان، ص214. [56] . همان، ص52. [57] . همان، ص43. مينا درفشي 1

ص: 5041

خداشناسي و خودشناسي

اشاره

18 چكيده: اشاره: مقاله ذيل نمونه ديگري از مقالات تحقيقي خارجي است كه به دستمان رسيده است و جهت ملاحظه خوانندگان عزيز چاپ مي شود. مجله حضور آمادگي دارد تا نظريات و مقالات انتقادي و تحقيقي را در اينگونه مباحث به منظور گشايش فضاهاي وسيعتري در پژوهش و تحقيق به چاپ رساند. اين مقاله ضمن بيان اين مطلب كه نظريه ولايت فقيه امام خميني (س) برگرفته از مفهوم انسان كامل در فلسفه عرفان اسلامي قديم و تفكر سياسي - اسلامي است، نظريات خاص عرفاني آيت الله خميني (س) را با انديشه هاي سياسي ايشان پيوند مي دهد. مقاله در نهايت روشن مي كند كه براي نخستين بار آيت الله خميني در اواخر سال 1960 ميلادي، به طور رسمي نظريه ولايت فقيه را مطرح كردند. در حقيقت در كتاب بسيار مهم ايشان; يعني مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية - كه در اوايل سال 1930 ميلادي نگاشتند - اين نظريه به طور ضمني عرضه شده بود. فرضيه خداشناسي و تشيع در فرهنگ اسلامي، موضوعهاي شناخت هستي و معرفت در مورد وحي; عقل و انديشه مورد بحث قرار مي گيرد. وحي منشا نبوت است; در حالي كه عقل و انديشه منشا شناخت فلسفه و عرفان هستند. حكماي اسلامي كوشيده اند عقل را براي تصديق و اثبات يك موضوع

ص: 5042

منطقي در مفاهيم مذهبي به منظور دفاع از مذهب و تسهيل در كار مبلغان به كار ببرند; در فلسفه اسلامي، گرچه هدف علمي از شناخت عقل، منشا يك دانش معين محدود مي شود، براي خود در شناخت هستي وسعتي را فرا مي گيرد. عقل يا فهم در فرضيه صدور، اولين مخلوق است (الصادر الاول) . كه كاملترين شكل عقل است. در نظريه حقيقي، عقل، خودش هدف عملش هست. فلاسفه اسلامي ادعا مي كنند كه پيامبران و فلاسفه هردو از يك منبع بهره مي برند. عقل منشايي مطمئن براي فيلسوف است، در حالي كه وحي منشايي براي پيامبر است. تعقل به عنوان انعكاس تصوير خود يك موقعيت معرفتي دارد; امتياز هستي شناسي خودش را به منزله يك دانش بلاواسطه دارد (شهود) كه براي برقراري شيوه اي كه همه قدرتهاي طبيعي بتوانند به وحدت برسند; وقتي كه يك شيوه ادراكي در دسترس نيست، مورد نياز انسان است. تعقل به عنوان منشا عرفان در فرهنگ اسلامي، ملهم از دو نظريه برگرفته از فرموده هاي پيامبر (ص) است: "هركسي كه خودش را بشناسد خدا را مي شناسد. " و مطابق يكي از فرموده هايي كه به حضرت علي بن ابيطالب (ع) ، پسرعمو و داماد پيامبر، امام اول شيعيان (به تاريخ 661م. ) نسبت داده شده است: "تو مي پنداري كه جسم

ص: 5043

صغيري هستي، در حالي كه در تو كل جهان نهان است" درون گرايي (شناخت درون) يك موقعيت معرفتي (شناخت جهان) به دست مي دهد، به واسطه اين كه جهان خارج و درون انسان به وحدت رسيده اند. فرضيه خداشناسي ابن عربي )1240-1165م. ) كه مسير اصلي عرفان اسلامي است، در ايران گسترش يافت و در فرهنگ ايرانيان و در ميان شيعيان نمونه و برجسته گرديد و به شكلهاي قابل توجهي رشد يافت; مانند جلال الدين رومي )1273-1207م. ) كه گرچه يك شيعه نبود، با اثر ارزنده اش; يعني مثنوي تاثير آشكاري در اخبار و احاديث شيعه داشته است و عبدالكريم جيلي )1403-1366م. ) مولف كتاب الانسان الكامل و كتابهاي بسيار ديگر، كه بعضي از آنها در شرح كتاب معروف ابن عربي "فصوص الحكم" نوشته شده است. حاشيه نويسان و شارحان كوشيدند تا فرضيه خداشناسي ابن عربي را با اعتقادات شيعه تطبيق دهند. مهمترين شرح از حيدر آملي )1320 م. ) است "نص النصوص" نام دارد، كه تقريبا شامل كليه نظريات مربوط به نبوت و امامت است و پس از آن به كرات در تفكرات شيعه اماميه آشكار شده است. فلاسفه اسلامي برجسته قديم - كه هم ايراني بودند و هم شيعه - كوشيدند تا خداشناسي را با فلسفه تطبيق دهند، مخصوصا فلسفه

ص: 5044

ابن سينا. و در نهايت انديشه را با عقل. آثار صدرالدين شيرازي (ملاصدرا) )1640م. ) و حاج ملا هادي سبزواري )1872-1767م. ) موفقيتهاي قابل توجهي در اين زمينه هستند. نظريه خداشناسي آيت الله خميني (س) آيت الله خميني )1982-1902م. ) به عنوان يك متفكر الهي در بعضي از آثارش ظاهر مي شود. در حقيقت ، او عرفان اسلامي را در فيضيه آموخت. آيت الله به عنوان يك عارف خيلي از نظرياتش را به ابن عربي و ملاصدرا و شارحان و حاشيه نويسان آثار آنها مديون است; او معتقد است كه خدا (حق) و موجودات (خلق) دو صورت از يك حقيقت غايي هستند; حق درون است (باطن) و خلق بيرون (ظاهر) . درون كه ماوراي عالم مادي است (غايب) در بيرون ظاهر مي شود كه آن ظهور (تجليات) حق است. براساس انديشه هاي [امام] خميني (س) تكامل ظهور شش مرحله دارد; هر مرحله يك لحظه از هستي است، در حالي كه هستي خودش مجموعه اين لحظات مختلف است كه معنايش اين است كه هستي در تمام لحظاتش همانند است. اين مراحل، فاعليت مطلق را شرح مي دهد و اينكه جهان چگونه خلق شده است. گرچه اين مراحل مجرد محض هستند، واقعي اند; زيرا اساس حركت را در تمام جهان به وجود مي آورند، آن اصل و

ص: 5045

اساسي كه در آن جهان خارج و ضمير خودآگاه به منزله سقوط و عروج نشان داده مي شوند. اولين مرحله (احديت ذات) است; يعني اينكه خداوند غيب مطلق است و در مقام الوهيت است و نام و نشاني ندارد. او وجودي غير مادي و مجرد محض است; يعني او وجودي مطلق است نه متعين. دومين مرحله وحدت (واحديت ذات) است; يعني اين كه ذات در صفت تجلي مي كند و صفت در ذات; خدا در اين مرحله گرچه هنوز غيب مطلق است، منشا صدور است كه فقط به صورت غيرمستقيم از طريق يك مظهر متجلي مي شود كه [امام] خميني (س) آن را خليفه الهي مي نامد. مرحله بعد صادر اول است"فيض اقدس" كه دو چشم انداز دارد. از يك ديدگاه كه غيرمادي و انتزاعي صرف است هويت مطلق و مقام الوهيت را در نظر مي گيرد كه ذات حق را متجلي مي كند و از ديدگاه ديگر، اسماي الهي مورد بررسي قرار مي گيرد و اينكه خداوند همزمان با حفظ وحدت مطلق خود، در آن اسماء متجلي مي شود. خليفه الهي واسطه بين حق و خلق است كه اولين تجلي; يعني تجلي به حضرت اسم الله الاعظم است تجلي خليفه الهي در ساير اسماء الهي، از ميان اسم اعظم الله رخ مي نمايد كه جامع جميع اسماء الهي

ص: 5046

است و تجلي حق را در جهان [عالم كثرات و تعينات] سبب مي شود كه يكي مرتبه و حضرت غيب و معاني كه عالم آن (اعيان ثابته) و ديگري مرتبه و حضرت شهادت (محسوس) است. آيت الله خميني (س) معتقد بود كه اسم اعظم "الله" خداوند و صاحب "رب" در مقام ظهور پيامبري محمد است و نظر به اينكه اسم اعظم الله جامع جميع اسماء الهي و منشا حقايق مخلوقات الهي است; پس حقيقت محمد (حقيقت محمديه) صورت اسم اعظم "الله"; يعني مظهر انسان كامل است كه مشتمل برهمه حقايق عالم امكان است. [حضرت] محمد (ص) كه انسان كامل است، اولين آفريده [صادر اول] است. آيت الله خميني حديثي از حضرت رسول (ص) را نقل مي كند با اين عبارت كه: "اول ما خلق الله روحي (نوري) ". محمد يك پيامبر بود وقتي كه آدم بين آب و خاك بود (1) ، او به عنوان مظهر اسم اعظم "الله "تركيب كننده تمام نبوتهاست; يعني منشا اصلي و كامل كننده آنهاست. او مساوي است با "عقل كلي" و در اينجاست كه [امام] خميني (س) نقل مي فرمايد كه پيامبر (ص) به [حضرت] علي (ع) فرمود: "خداوند مخلوقي بهتر از من نيافريده است" كه براي توضيح آن، حديث ديگري از [حضرت] رسول (ص) نقل مي كند با

ص: 5047

اين مضمون: "آدم و من دونه تحت لوائي. (2) " او [امام خميني (س) ] به روش ابن عربي كوشيده است نشان دهد كه همه پيامبران، وحي و معرفتشان را از "حقيقت محمديه (ص) " كسب كرده اند [زيرا او صورت حضرت واحدي احدي و جامع جمله كمالات الهي است] و جميع كمالات پيامبران; يعني (مقام جمع) به او داده شده است، به طوري كه او برهمه پيامبران ولايت دارد. هر پيامبر از ديدگاه شناخت وجودي (هستي شناسانه) مظهر يكي از نامهاي الهي و از نظر شناخت معرفتي (معرفت شناسانه) مظهري از حقايق آن اسم است; به هنگام ظهور آخرين پيامبر (حضرت محمد (ص» كه مظهر اسم اعظم "الله" است; همه كمالات و مظهر جميع اسماء الهي، يعني همه حقايق و اعيان ثابته و موجودات و نيز تمام حقايق معرفتي ظاهر شد. [امام] خميني (س) به يكي از احاديث امام حسين (ع) - سومين امام 61ه. ق. 680/م - استناد مي كند كه آن حديث عبارت است از اينكه: "روح علي (ع) با روح محمد (ص) متحد بود; آنها هردو، نوري از خدا بودند. " و با استفاده از آن، درباره حديثي از حضرت علي (ع) توضيح مي دهد كه آن حديث چنين است: "من به طور پنهاني با پيامبران بودم و با -

ص: 5048

پيامبر اسلام - حضرت محمد (ص) آشكارا همراهي مي كنم. " او مي افزايد كه پيامبر و امامان از روحي واحد هستند كه آن روح جلوه اي از كمال، اسماء و صفات الهي است; اين روح يا نور الهي در امام دوازدهم - كه از سال 227ه. ش. 878/ ميلادي، در پرده غيبت به سر مي برد - استقرار يافته است. نظريه [امام] خميني (س) ممكن است به عنوان نمونه مجسم يك نظريه الهي تفسير شود، بر اين اساس كه حقيقت محمديه (ص) ، جامع جميع حقايق و وجودي و معرفتي است كه در وجود يگانه اي شكل گرفته است; به اين دليل بود كه [امام] خميني اين مطالب را به طور سري و محرمانه آموزش مي داد; او به شاگردانش مي آموخت كه عقايد و افكار عرفاني او محرمانه است و نبايد براي ديگران بازگو شود; زيرا ممكن است كه آنها را درست نفهمند. نبوت و امامت اما آيا هر پيامبر از نظر موقعيت وجودي و معرفتي با تعيني خاص زاده شده است؟ بر اساس تعليمات آيت الله خميني، جواب ممكن است در زماني واحد مثبت يا منفي باشد. [امام] خميني براي وجود و آفرينش پيامبران دو نشاه را مشخص مي كند. يكي، وجود عقلي و مرحله ماوراء ماده (نشاه عقليه) و ديگري، وجود جسماني و مادي (نشاه خلقيه) .

ص: 5049

اگر ما پيامبر را مظهر تجلي يك نام مشخص بپنداريم، بايد بپذيريم كه موقعيت وجودي و معرفتي او، تعيني خاص داشته است; اما پيامبر در نشاه خلقي، وجود انساني دارد، و اينجا بايد پذيرفت كه پيامبر با تواناييهاي بالقوه اي خلق شده است تا براي قبول مسئوليتهايي كه در نشاه عقلي و وجود ماورايي براي او مقرر گرديده بود - كه همان تعليم شريعت است - آماده باشد. برطبق نظريه آيت الله خميني (س) ، پيامبر اكرم (ص) قبل از اينكه به مقام پيامبري برسد، مي بايست در ابتدا چهار سفر روحاني را كه مرتبه هاي تجلي حق در دنياست، پشت سر بگذارد. آيت الله خميني (س) در بحث درباره معراج پيامبر (ص) از خلق به حق، و بازگشت به سوي خلق، به مقاله اي از محمدرضا قمشه اي، در كتاب ملاصدرا "اسفار اربعه" كه موقعيت نبوت را به عنوان مقامي برتر (ولايت) بررسي كرده است، ارجاع مي دهد. قمشه اي مي نويسد: اولين سفر از مخلوق است (خلق) به سوي خالق (حق) . در اين سفر، انسان مي تواند به شناخت حقيقي وجودش برسد، اگر او در شكستن حجاب ظلماني (خودي و من پرستي) كه حجاب عقل و حجاب روح است، موفق باشد و به اين موقعيت برسد، هستي حقيقي پيدا مي كند به طوري كه جمال مطلق را در خودش مي بيند

ص: 5050

كه نتيجه اش محو است (فنا) و ممكن است باعث سرمستي و بي خبري او شود و سخناني از سر بيخودي برزبان آورد (شطح) ، و ادعا كند كه او، خودش خداست (3) . اين وضعيت ممكن است پيش بيايد مگر اين كه فضل الهي راهش را اصلاح كند و او را به گونه اي هدايت نمايد كه خداوند را بپرستد و ستايش كند. دومين سفر "از حق به حق به وسيله حق" است; در اين سفر، سالك در صفات و اسماء الهي سير مي كند و به آنها معرفت پيدا مي كند و در پايان سفرش [اندك اندك خود را چون قطره آبي در درياي مواج عظمت مطلق احديت غرق مي بيند (و) ] به اتحاد با خدا مي رسد كه موقعيت اولياء الله است. سومين سفر "از حق به خلق" است كه سالك در اين سفر با افعال خدا آشنا مي شود، او سپس با هوشياري كامل (صحو) از ميان سه عالم به سفرش ادامه مي دهد: عالم قدرت مطلق (جبروت) ، عالم روحاني (ملكوت) و عالم انساني (عالم شهادت يا ناسوت) ; كه سالك پس از طي اين سه عالم ممكن است به منزلت يك پيامبر برسد; اما بدون قدرت قانونگذاري "شريعت". سفر چهارم "از خلق به خلق به وسيله حق" است (هستي خود سالك) . در اين سفر، سالك

ص: 5051

يك معرفت كامل از كل كائنات، خصوصياتشان و ظهورشان، اعمال و كارهايشان و ارتباط آنها با خداوند كسب مي كند. او مي تواند پيروانش را با تمام مخلوقات آشنا سازد و پس از آن به مقام پيامبري با شريعت نائل شود. آيت الله خميني (س) اين چهار سفر را به صورت ذيل مطرح كرده است: "اولين سفر از خلق به سوي حق" است كه لازمه آن تجلي ذاتي حق است. سفر دوم "از حق است به سوي حق" كه با تجلي خاص حق در وحدت مطلق خود بر سالك، پايان مي يابد كه سبب محو و فناي ذاتي او مي شود كه در اين حالت چنان به حيرت مي افتد و از خود بيخود مي شود كه جز سيمايي از او باقي نمي ماند. با مدد گرفتن از فضل الهي، سالك سفر سوم را "از حق به سوي خلق به وسيله حق" آغاز مي كند كه تجلي حق در واحديت خود با ظهور در آثار و مظاهرش است. در اين سفر، سالك به حقايق درجات و مراتب موجودات آشنا مي شود. او ممكن است به موقعيت يك نبي ست يابد; اما معرفتش كمتر است و نمي تواند شريعتي جديد بنانهد. سفر چهارم "از خلق (مظاهر) به سوي وجود مقيد (اعيان خارجي) است. در اين سفر، سالك جمال مطلق را به صورت خاصي در مظاهر مي بيند

ص: 5052

و يك معرفت كامل از شيوه دنيا و كمال آن پيدا مي كند. او سپس يك پيامبر صاحب شريعت مي شود كه شناخت كامل از خدا، اسماء و صفاتش دارد. از ديدگاه آيت الله خميني به نظر مي رسد كه پيامبر در سفر دوم خويش به مرحله خودشناسي دست پيدا مي كند و در سفر چهارم به مرحله خداشناسي مي رسد; تفاوتهاي كلي اين مراحل و مراتب است كه تفاوتهاي كلي بين پيامبران را مشخص مي كند. هر پيامبري، از نظر شناخت وجودي و معرفتي (خودشناسي و خداشناسي) ، مظهر يكي از اسماء الهي است و پيامبر خاتم (ص) نماينده و مظهر جميع اسماء الهي است; يعني همين واقعيت و حقيقت نمايي و اصلي است كه پيامبري او را كامل و ابدي مي سازد. بنابراين آيت الله خميني مي گويد: وقتي كه حضرت محمد (ص) هستي پيدا كرد، منشا ديگري براي قانونگذاري باقي نماند. نظر آيت الله خميني (س) را براي تاكيد آنچه ايشان درباره اتحاد روح امامان و حضرت محمد رسول الله (ص) گفته است، در اين باره مي آوريم; [امام] مي گويد: اولياي كامل ممكن است چهار سفر روحاني را طي كنند به گونه اي كه حضرت اميرالمومنين علي (ع) و ائمه اطهار راهنمايي كرده اند كه اين مطلب، پذيرش نتيجه گيري نهايي ميرزا محمد شاه آبادي، استاد آيت الله

ص: 5053

خميني را براي او قطعي و مسلم مي كند كه گفته است: "اگر حضرت علي (ع) قبل از پيامبر (ص) ظهور مي يافت، يك پيامبر مي شد و يكي از بنيانگذاران شريعت محسوب مي گشت". از اينجاست كه امامت، يك ولايت قانونگذاري را كه از ولايت پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) صادر مي شود، بنا مي نهد كه اين ولايت به امام غايب اختصاص دارد، امام بي نظيري كه جامعه شيعه به طور كلي او را به عنوان امام زمان تاييد مي كند و به او اعتقاد دارد. جايگاه معرفت شناسي ولي فقيه آيت الله خميني براي ساير مردم كه از پيامبران يا اولياي الهي نيستند، نوعي قانون و دستورالعمل مطرح مي كند كه آنان بتوانند برآن اساس، سفرهاي روحاني را انجام دهند تا به شناخت كامل حق - تعالي - دست يابند. اين قانون زيربناي خودشناسي [امام] خميني و عقيده او درباره ولايت فقيه است. در اولين مرحله اين قانون، به سالك - كه برادر روحاني است - توصيه شده است كه با اصطلاحات عرفاني آشنا شود تا با رموزي كه عارفان در تجربه هاي عرفاني خود اظهار مي دارند، آشنايي داشته باشد. در دومين مرحله، سالك كه در مسير خدا گام بر مي دارد (سالك راه حق) بايد قرآن را به طور عميق بخواند و با معارف آن آشنا شود تا از همه

ص: 5054

انواع جهالتها رهايي يابد. خواندن و بررسي قرآن به دانش پژوه امكان مي دهد كه از قضاوتهاي قبلي دست بردارد و نوعي تحول در او ايجاد شود كه اين تحول و دگرگوني سبب مي شود از شناخت عالم محسوس فراتر رود و به معرفتي كامل و والا دست يابد. در سومين مرحله، سالك كه اينك يك محب روحاني است از برخي حقايق بديهي خداشناسي، مانند شناختن حقيقت الله با اسماء و صفاتش و ارتباط بين اسماء الهي آگاه مي شود. در چهارمين مرحله، سالك كه [امام] خميني او را برادر ايماني مي نامد، براي شناخت حقيقت بديهي قطعي آمادگي پيدا مي كند; يعني اينكه متوجه مي شود خدا همه چيز است كه [اين مطلب] محور اصلي نظريه خداشناسي و عرفان ملاصدرا را تشكيل مي دهد. در پنجمين مرحله، سالك يك انسان صاحب بصيرت مي شود (مكاشف) ، كه در شهر دانش (مدينه علم) قدم مي نهد، در آنجا به حقيقت موجودات معرفت پيدا مي كند و آنچه را كه مي شنود، مي بيند. او همچنين به اتحاد با خدا [فناي في الله] مي رسد. در ششمين مرحله، حقيقت مطلق، به شكل علم لدني، خودش را براي سالك آشكار مي كند، كه پس از آن، وي از حقيقت موجودات در خودشان و راهي كه خدا به آنها نشان داده است، آگاه مي شود. در اينجا سالك به نوعي اطمينان مطلق

ص: 5055

دست پيدا مي كند كه در نتيجه او را به عارف الهي بدل مي سازد. او با بصيرت كامل در مي يابد كه چگونه خليفه الهي به واسطه اسم اعظم "الله" در ساير اسماء الهي ظاهر مي شود; به دنبال آن، او مي فهمد كه چگونه حقيقت رسالت حضرت محمد (ص) - حقيقت محمديه - اصل و منشا وحي ساير انبياء و مكمل آنهاست. معرفتي كه پس از طي اين شش مرحله حاصل مي شود چيزي است كه آيت الله خميني ي گفت به آن رسيده است. مفهوم اين معرفت تكميل "خودشناسي" است كه نتيجه اش " خداشناسي" است; زيرا كسي كه خودش را بشناسد، خدا را مي شناسد [من عرف نفسه، فقد عرف ربه "حديث نبوي"، (و) ]. معرفتي كه از اين مفهوم حاصل مي شود شناخت خود به منزله يك جهان كوچك [عالم اصغر] است كه شناخت كامل جهان را به منزله يك جهان بزرگ [عالم اكبر] دربردارد: [اتزعم انك جرم صغير فيك انطوي العالم الاكبر"حضرت علي (ع) "، (و) ] اين مساله يك معرفت دروني محض است و هركس ادعا مي كند كه آن را داراست، ممكن است به طور مطلق ادعا كند كه او چيزهايي مي بيند و مي داند كه ديگران نمي توانند ببينند و همان طور كه [امام ]خميني به آن مرحله رسيده است، مي گفت كه واقعيات مسلمي را اظهار مي دارد كه

ص: 5056

هيچ كس تاكنون آنها را نشنيده است. در واقع چنين مطالبي را به طور مطلق مريدان و شاگردانش پذيرفته بودند و از جانب آنان امكان پذير محسوب مي شد; چون زير نفوذ روحاني قوي او قرار داشتند. خودشناسي به منظور اثبات ولايت اهميت اين بيانات در مبنايي بودن آنهاست براي سرچشمه گرفتن از رموزي كه براي توانايي پذيرش مقام مرجعيت لازم است كه [اين امر] از معرفت نفس ناشي مي شود. [امام] خميني عنوان آيت الله العظمي را در سال 1342ه. ش1963/م. به دست آورد كه عنواني براي مرجع موثق روحاني است كه به بصيرت و معرفت مذهبي او اشاره دارد. در طول انقلاب، او سه عنوان را با موفقيت به دست آورد. اولين عنوان "بزرگترين مرجع تقليد شيعيان جهان "است كه مسئوليت كليدي خطيري در امور سياسي - اجتماعي، به عهده آيت الله خميني گذاشت; با وجود اين، مساله مذكور مانع مسئوليت روحاني ساير علما در قبال پيروانشان نمي شد. دومين عنوان، نيابت امام [زمان (عج) ] بود كه مسئوليت بي قيد و شرط ايشان را در مورد امور سياسي مورد تاكيد قرار مي داد و مسئوليت ساير علما را به حوزه وظايف مذهبي، منحصر مي كرد و آنان را در تبليغات نظريه هاي سياسي خود محدود مي ساخت. سومين عنوان "امام" بود كه آيت الله خميني براساس آن، ولايت مطلق

ص: 5057

را در جهت سياسي و روحاني - حتي برساير علما - به دست آورد. [البته] عنوان "امام" بدان معنا نيست كه آيت الله خميني، خود را يكي از امامان شيعه بپندارد، بلكه اين حالت منحصرا نشان مي دهد كه او به موقعيت بالايي در معرفت نفس و خودشناسي رسيده است و از كساني است كه علمش شبيه به علم مطلق يك امام است. بنابراين، عنوان "امام" به معناي شناخت معرفتي است نه شناخت هستي. اهميت اين مساله براي آيت الله خميني در بعد سياسي اش است چيزي كه [امام ]خميني براي به دست گرفتن قدرت بر آن تكيه مي كرد. ايشان با صراحت اين نظريه را اعلام كرد كه فقها بايد از طرف امام غايب [عج] مسئوليت ولايت بر مردم را به عهده بگيرند; ريشه هاي اين نظريه را در فلسفه اسلامي مي توان يافت. فلاسفه اسلامي، فلسفه را به دوبخش تقسيم مي كردند: يكي (نظري) ; و ديگري (عملي) . فلسفه نظري; شامل رياضيات، فيزيك و متافيزيك مي شود. فلسفه عملي، مباحث اخلاقي و سياسي (اخلاقيات و سياسيات) را شامل مي شود. فلسفه نظري و عملي در فلسفه اسلامي كاملا باهم مرتبط هستند و وجود هيچ كدام بدون ديگري ممكن نيست; در نتيجه اين حقيقت، نسبت بين علم و اخلاق آشكار مي شود. در جوامع اسلامي پيشين عرب، قدرت و ثروت مترادف

ص: 5058

با اخلاق محسوب مي شده اند; در حالي كه در جوامع توحيدي عموما و جوامع اسلامي خصوصا، قدرت و ثروت سرو كاري با اخلاق ندارند; هيچ يك از آنها مبناي رفتار اختلاف انگيز ميان انسانها نيستند; زيرا برطبق نظر اسلام، انسانها از نسل آدم هستند و آدم از خاك ساخته شده است. برابري (مساوات) كه اولين هدف در حكومت حق (مدينه فاضله) بود، معناي حقوقي دارد كه در اجتماع مدينه مشهود بود. پيامبر كه از طريق وحي به شناخت كامل دست پيدا كرده بود; مرجع، قانونگذار و رئيس حكومت بود. اين نوع حكومت به وسيله مسلمانان يك نمونه كامل شناخته شده است. فارابي پس از سه قرن ادعا كرد پيامبر كه به صورت عقل فعال [عقل كل] نزول كرده است، اولين حاكم شهر اخلاق (مدينه فاضله) و مردم متخلق به اخلاق (باتقوا) است. اين نحوه حكومت، مدينه فاضله اسلامي بود. اين مدينه فاضله اسلامي به كرات در انديشه سياسي اسلامي ظاهر شده است و به عقيده من، شيعه اماميه جدي ترين مدافع اين مدينه فاضله بود و هنوز هم هست كه به وسيله حضرت مهدي [امام دوازدهم غايب (عج) ، آن حكومت اسلامي] تجسم خواهد يافت. فارابي در مدينه فاضله افلاطون، حكومتي را يافت كه مانند حكومتي كه پيامبر (ص) ايجاد كرده بود، بر مبناي

ص: 5059

اخلاق بود. از آنجا كه هدف زندگي اجتماعي انسان، اين است كه با خوشي و سعادت توام باشد، فيلسوفي كه براساس نظريات فارابي يك عقل شايسته الهي (عقل كل) را به كار مي برد و كسي كه روحش با عقل فعال (عقل كل) به وحدت رسيده است، كسي است كه آنچه را براي يك زندگي سعادتمندانه لازم است، مي شناسد; بنابراين، او بهترين حاكم و بهترين قانونگذار است. [امام] خميني در خطابه هاي سياسي اش، به افكار سياسي فارابي تمسك جست و نيز از نظريات ابوالحسن عامري )381 ه. ق991/م. ) بهره گرفت و عقيده فلسفي فارابي در مورد حكومت را به ولايت فقيه انتقال داد. نظريات عامري با فارابي درمورد هدف زندگي اجتماعي انسان; يعني رسيدن به سعادت و خوشي مشترك بود، و در مورد خصوصيات حاكم به طور مشخص يكي اين كه عقل داشته باشد (حكيم بودن) و ديگر آن كه موضوعات الهي را به خوبي مسائل انساني بشناسد، شرط مي دانستند. عامري جوامع انساني را به چهار گروه ذيل تقسيم مي كند: 1- روحانيان; 2- سربازان (جنگجويان) ; 3- دبيران و نويسندگان; 4- خدمتگزاران. نظر او اين بود كه حاكم بايد از بين روحانيان انتخاب شود و اولين وظيفه اش نگهداري مذهب و اصول فقه باشد كه ريشه در اعتقاد دارند; زيرا همه

ص: 5060

خوبيها در تقوا و اطاعت از خدا [نهفته] است. بنابراين، فلسفه حكومتي فارابي يك حكم فقهي در انديشه سياسي عامري، و در روزگار اخير عقيده اصلي و محور حكومت اسلامي [امام] خميني (س) شد. آيت الله خميني در رساله اش در مورد "حكومت اسلامي" كوشيد نشان بدهد كه فقها حق مشروع در حكومت دارند; زيرا آنها كساني هستند كه مي توانند شريعت را در غيبت امام [زمان (عج) ] نگاهباني كنند. آنها پيروان راستين سنت پيامبر (ص) و دوازده امام معصوم (ع) هستند و حاكمان ملي و رهبران آن و مسئوليت اجراي قانون هاي الهي به آنان سپرده شده است. برجسته ترين فقيه، در ديدگاه [امام] خميني (س) ، كسي است كه همان ويژگيهايي كه در حكومت مدينه فاضله فارابي، و ولايت فقيه عاقل در فلسفه عامري مطرح است، دارا باشد. او بايد عاقل، شجاع، متقي، يك مدير خوب و مجتهد باشد و قدرت برخورد با موقعيتهاي جديد را داشته باشد و بتواند مسائل عصر و زمانش را حل كند. [امام] خميني (س) همچنين ديدگاه عامري را كه حكومت فقيه بايد نمونه و سرمشق براي ساير مسلمانان باشد، پذيرفت [و به آن عمل كرد]. [امام] خميني حكومت يك نفر را ترجيح مي دهد; اما مانند فارابي امكان وجود چند نفر در راس حكومت [حكومت شورايي] را -

ص: 5061

كه عامري قبول نداشته است - مي پذيرد. [امام] خميني، حتي در توضيحاتش در مورد نسبت بين حاكم و مردمش، نظريات عامري را قبول دارد. فارابي گفته است: "ملت مانند

ص: 5062

يك بدن است كه تمام دستگاه ها در خدمت نهاد حكومت هستند"; با وجود اين، عامري مي گويد كه نسبت بين حكومت و تابعانش (رعايا) به نسبت بين ارباب و زيردستانش شباهت دارد; چون ارباب مسئوليت بيشتري در قبال زيردستانش نسبت به مسئوليت آنان در قبال خودشان دارد; [امام] خميني اين ارتباط را ولايت و مراقبت مي داند. اقتدار حاكم در هرسه مورد امر مشهودي است. در نمونه [مطرح شده از جانب امام خميني]، شخصيت مقتدر حاكم در نظام جمهوري اسلامي ايران معلوم است; كه با آنكه به مردم نيز بعضي حقوق را تفويض مي كند; اين مساله را كه آخرين كلام از جانب ولي فقيه خواهدبود، كاملا بديهي و معلوم مي سازد. معهذا "ولايت فقيه" هنوز موضوعي بزرگ و وسيع براي مناظره در جهان اسلام، حتي در ميان روحانيان شيعه اماميه است. نمونه اي كه آيت الله خميني (س) مطرح كرده است، نشان مي دهد كه چگونه ممكن است يك مسئوليت روحاني - بويژه در اسلام - كه برمبناي خودشناسي عرفاني پايه گذاري شده است، به يك مسئوليت سياسي تبديل شود.

پى نوشت ها

: 1. اصل حديث نبوي چنين است: "كنت نبيا و آدم بين الماء والطين" 2. متن كامل حديث نبوي چنين است: "آدم و من دونه تحت لوائي يوم القيامة" (روز قيامت آدم و همه پيامبران پس از او زير پرچم

ص: 5063

ولايت من هستند.) 3. اين حالت مثل "اناالحق" گفتن منصور حلاج است . سلمان البدور (از دانشگاه اردن)

ص: 5064

خميني، عاشق حقيقت و فدايي حق، اراده آفت

14 چكيده: از اراده و لطف الهي است كه در سيره مبارزه بين خير و شر آغاز شده از اولين روز پيدايش دنيا، شخصيت هاي بزرگ تاريخي ظهور كردند كه با مرور زمان به اوج و مرتبه كمال، عقل و حكمت رسيده و ضمن مداخله در روند حوادث، در صحن تاريخ تحولاتي را ايجاد كرده اند. اين احساس زماني بر من چيره شده است كه زندگي نامه امام خميني بنيان گذار جمهوري اسلامي ايران و تاريخ انقلاب اسلامي را مطالعه كردم. آيت الله امام خميني مهر خاص خود را در صفحه تاريخ بشر زده و مي توان وي را پديده الهي نادر ارزاني شده به جهان اسلام و آن از جمله به مردم ايران دانست. امام خميني در راه نجات دين، مردم ميهن خود، شكنجه هاي بسيار، زندان، تبعيد و سختي هاي فراواني را متحمل شد. ولي توانست اقشار جامعه را بر عليه رژيم منفور شاه كه دستش به خون مردم آغشته شده بود و اخلاق، معنويات، فرهنگ، تاريخ اين مردم و كشور را به سوي نابودي مي كشاند، بشوراند. لذا مي توان زندگي نامه وي را الگوي واقعي براي كساني دانست كه در كره زمين، وظايف اصلي خود را به خوبي درك مي كنند و آثار باقي مانده از او را گنجينه اي براي تمام بشر محسوب

ص: 5065

كرد. اين شخصيت پاك دامن تاريخي كه تمام عمر خود را جهت نيل به هدفي مقدس خرج كرد و با معنويات و اخلاق عالي، استعداد بي نظير خود، پايه يك مكتب فلسفي، سياسي و ايدئولوژيك مسلح به ارزش هاي اسلامي و داراي ميراث غني ادبي و فرهنگي كه شناخت كامل از اين مكتب مستلزم مرور زمان طولاني است را بنا نهاد و تلاش هاي وي فقط در راه مردم خود نبوده و بلكه خدمت گزار تمام بشر و به سخني ديگر، زمانه خود بوده است. كافي است كه آثار نوشته شده در مورد مقايسه بين كاخ رضا شاه و محل زندگي امام را براي درك معنويات وي مطالعه كنيم؛ كاخ با شكوه و براق استوار شده بر روي آه و ناله مظلومين و اشتهاي بي نهايت سير نشده از خون مردم و معنويات مبتذل شده، در يك سو و زندگي معمولي يك رهبر و فدايي حق و انساني داراي قلبي غني تر از تمام ثروت هاي دنياي فاني و سرمست از عشق الهي و رسيده به اوج محبت و معنويات، در سوي ديگر... با اينكه تمام جامعه جهاني از امام خميني به عنوان سياستمداري مدبر و رهبر جسور انقلاب و سرپرست يك كشور، شناخت دارند ولي فعاليت وي شامل بخش هاي مختلفي بوده است. اين شخصيت اعجازبرانگيز و داراي

ص: 5066

انرژي پايان ناپذير حتي اطرافيان خود و كساني كه شناخت خوبي از وي نداشته اند، را نيز به حيرت انداخته بود. وي يك شاعر بزرگ نيز بوده است. امام خميني قلم خود را در شعر فارسي بخش غني و متكي بر سنن تاريخي و ادبي كه به لحاظ زيبايي و معاني خود از جايگاه خاصي در ادبيات جهاني برخوردار است نيز آزموده و اشعاري را در وزن هاي غزل، رباعي، قطعه و ترجيح بند حاوي موضوعاتي از قبيل دنيا و آخرت، زيبايي، زندگي، انسان، جدايي وصال، فلسفه، اخلاق قوم و غيره، نوشته و در شعرسرايي هرگز از شاعراني بزرگ چون سعدي و حافظ كم نياورده است. آيت الله خميني كه به طور عميق با علوم بيان، فلسفه و فقه آشنايي داشت، از دوران جواني اش مشغول به سرودن اشعاري با تخلص «هندي» بوده است. شعر، براي تحقق خلاقيت سرشار از قدرت امام خميني نقش يك پنجره را ايفا مي كرد. منبع اين قدرت پايان ناپذير از عشق الهي سرچشمه مي گرفت و اين عشق الهي با خون و روح اين شخصيت بزرگ تركيب شده بود. موسي نشده كليم كلي خواهي شد تا جلوه حق تو را ز خود نرهاند در طور رهش مقيم كي خواهي شد با يار ازل نديم كي خواهي شد شعر براي كساني كليد است كه

ص: 5067

مي خواهند به دنياي اسرارآميز و قلب شاعر نويسنده آن وارد شوند. درك خوب از معاني اشعار شخصيتي بزرگ و قدرتمند و سرمست از عشق الهي چون امام خميني و سر زدن به دنياي داخلي و درون قلب وي، نيازمند با سواد و با فهم بودن همه خوانندگان است. اشعار كلاسيك و داراي محتواي عميق و افكار فلسفي عملي، خواننده را به تفكر و انديشه وامي دارد و به حيرت مي اندازد. «عشقي كه انسان را آدم كرده است» انعكاس واقعي خود را در اشعار امام خميني بازيافته است: لذت عشق تو را جز عاشق محزون نداند تا نگشتي كوه كن شيريني هجراني نداني رنج لذت بخش هجران را بجز مجنون نداند نازپرورده ره آورد دل پرخون نداند و يا: ياران نظري كه نيك انديش شوم تكبيرزنان رو سوي محبوب كنم بيگانه ز قيد هستي خويش شوم از خرقه برون آيم و درويش شوم اين اشعار احساسات داخلي، عشق به زندگي و قلب بزرگتر از دنياي يك عاشق حق و انساني فروتن را طوري با مهارت منعكس مي كند كه خواننده آن از قدرت قلم شخصيتي كه زندگي پركشمكش را پشت سر گذرانده است، به حيرت مي افتد. اين اشعار سرچشمه گرفته از عشق عالي، مقدس و پاك به خدا، نوعي بيان از ايده هاي سرشار از پاكي معنويات و

ص: 5068

زيبايي آمده در قرآن كريم براي بشر و بيانگر دنياي پر از آرزو و خيالات خوش دنياي دروني يك بزرگوار، سركرده، رهبر و سياستمداري چون آيت الله سيد روح الله الموسوي خميني است. سيره زندگي، اعمال و باقي ماندگانش حتي در زمان قيد حيات وي، ماهيت جاودانه به خود گرفته و كاخي را در قلب ميليون ها انسان بلند كرده است. اكنون 15 سال از زمان ارتحال اين بزرگوار مي گذرد. ما در مقابل روح مقدس فرزند بزرگ مملكتي كه به اندازه تاريخ جهان قدمت دارد، سر تعظيم فرود مي آوريم و خاطره عزيز اين شخصيت گرانقدر كه ميراث ارزشمندي از وي براي بشر باقي مانده است، را گرامي مي داريم و مغفرت خداوند متعال را براي او مسألت داريم. در «دنيايي كه به آن مي آيند و از آن مي روند» ... زمان كه بر همه چيز دنيا محاط است، در قبال عشق الهي و حرف حق، عاجز و ناتوان مي باشد. زمان كه عمر دنيا را رفته رفته كوتاه مي كند، فقط از حرف حق و عشق الهي به عنوان امانت مقدس نگهداري مي كند و آن را به حافظه خود مي سپارد. عشق همانند حفاظ از قلب حفاظت مي كند و مانند باد خنك بر روح آدمي مي وزد. زماني كه اين اشعار را مي خواندم، به ياد حرفي كه شنيده بودم، افتادم:

ص: 5069

«اگر هر كدام از رهبران در دنيا مي توانستند مصراعي از شعر بسرايند، به طور يقين، بشر در قبال بسياري اي فجايع ايمن بود». اي كاش، تمام رهبران در دنيا مي توانستند عاشق حق باشند و آن را قبله خود قرار دهند. فرخ روزي كه فارغ از خويش شوي طغيان كني و خرمن هستي سوزي از هر دو جهان گذشته درويش شوي يا حق گويان رسته ز هر كيش شوي تو اي شخصيت مدبر، رحمت الهي بر تو باد. تا زماني كه امانت تو در دستان مطمئن و محبت تو در قلوب سرشار از نور الهي حفظ مي شود، ياد تو جاودانه بوده و زنده خواهد ماند. عطر يار س گلناره اينانج (از جمهوري آذربايجان) با مروري در اشعار امام خميني درمي يابيم كه ايشان در كنار رهبري ديني و سياسي از استعداد بزرگ شاعري نيز برخوردار بوده است. اين محصول نخستين آشنايي بنده با اشعار امام است. از رؤيت دال الهام بخش و تماس با روح فردي كه تاريخ ايران را از محور خود خارج كرده احساسات غيرقابل توصيفي به انسان دست مي دهد. اشعار امام از آن حكايت دارند كه ايشان در طول همه عمر بسوي حق تلاش كرده است. ايشان يك عشق و سجده گاه دارند و آن عشق هم حضرت حق است كه

ص: 5070

همه قبله ها را بخود معطوف ساخته است. دوستي عاشقانه كم است و براي رسيدن به يار بايد تلاش كرد و قرباني داد و همواره در جهاد بود. اين جهاد در واقع جنگ زاهد با درون خود و با نواقص خويش است. تلاطم هاي در بطن شاعر نيز پايان نمي يابد و عذابهاي ناشي از حالات روحي كه به وي دست مي دهد وي را با پيوندهاي محكمتري به عشق خود مي بندد. ولي لذت اين حالات مگر قابل توصيف است؟ آنكه عاشق نيست چطور مي تواند قدر عشق را ببيند. با اين حال امام تلاش مي كند همانند فانوس دريابي راه را به گمراهان نشان دهد. شاعر انسانها را مورد خطاب قرار مي دهد و قبل از آنكه مرگ در بزند تلاش مي كند سيم دل آنها را به صدا بياورد. عاشق امام در اغلب اشعار خود «يار» و «دوست» را مورد خطابت قرار مي دهد. به عنوان درويش در حال سماع اين كلمات از زبان ايشان جاري مي شود. اين يار طبيعي است كه به زخمهاي دردناك و خونين وي التيام مي بخشد. اين زخمها در گردش دنيا و در لابلاي مشكلات دنيا از بين مي رود و رقت قلب نصيب ما مي شود. به غير از بهترين دوستي كه براي من جايگزين مجلس دوستان است دوست نزديك ديگري نيست كه به

ص: 5071

زخمهايم التيام بخشد عاشق شراب عشق را نوشيده و مست شده است. وي وقتي كه شربت ساقي را مثل عشق خدايي به دل گرفته، ميكده به خانه قلبش تبديل شده است. اين تعبير امام خميني در مطابقت با تعابير معاصر صوفي اشاره اي به مستي از عشق خدا مي باشد. درويش نام خدا را ورد زبان و روح خود را مست مي كند و رند سرمست به حسرت عشق رهسپار مي شود. چنان مست شو كه عقل را از دست بده و خود را به فراموشي بسپار راه منتهي به دلبر براي عقل هاي بيدار براي هميشه بسته است طريق شاعر آگاه از اين است كه راهش به ابديت مي رسد. اين راه را همه ما طي مي كنيم. راه برخي بسيار هموار و عده ديگران پرفراز و نشيب است. بعضي ها در خانه قبر روي تشك مي خوابند و برخي ها روي خار. امام قصد آن را ندارد كه به باز كردن چيستاني بپردازد كه بزرگان و متفكران جهان از باز كردن آن عاجز مانده اند. وي فقط تلاش مي كند با خود به تفاهم برسد و هماهنگي بين روح و جان خويش ايجاد نمايد. نه ابوعلي سينا و نه صدري بزرگ به نغز بلايا نرسيدند به منشأ بلايا و به راهي كه مقصدش نيستي است نرسيدند عشق به خدا در

ص: 5072

فطرت انسان و در بطن گلي است كه از آن ساخته شده است. خداوند به پدرمان آدم و مادرمان حوا كه براي تزيين دنيا آفريده است عشق روح خود را دميده است. همانگونه كه در غزل فوق «مقصد راه نيستي» نيز آورديم، سيمايي كه تاريخ معاصر ايران را از محور خود برون كرده متوجه آن نكته بود كه خارج كردن دنيا از محورش محال است. هر گام بشر تحت نظر خدا است و كسي نمي تواند بدون اجازه خدا حتي برگي را از درخت بچيند. هر روز از دري به در ديگري و از منطقه اي وارد منطقه ديگري مي شويم، ولي باز هم بي انتهايي در انتظار ما نشسته است. تو مي تواني از يك كاروان جدا و همراه كاروان ديگري شوي و مي تواني ساروان خود را عوض كني ولي مقصد عوض نمي شود. كارواني كه با آن سفر كرده اي فقط يك مقصد و يك حجاز دارد، آن هم بي انتهايي بي سوي خدا. از اين سطرها نيز هويدا است كه خميني پيراهن درويشي بر تن كرده، بار سفر را بسته و با حزن به فاني بودن دنيا لبخند مي زند. كسي كه از درك اين مهم عاجز مانده، خدا به او رحم كند. امام كه توانسته بود هزاران انسان را به راه تمسك به كلام و اراده

ص: 5073

اسلام سوق دهد. هنگامي كه با خدا و با خود تنها مي ماند دنيا رنگ ديگري براي وي مي گرفت. و مكالمه وي با خداي خود شروع مي شود. عذاب اينجا است كه عذابها شروع مي شوند. اين عذابها از درك لابد بودن اين بحث ناشي مي شود كه جام مرگ بالاخره روزي به وي نيز داده خواهد شد. وقتي كه زنگ عجل به صدا درمي آيد برخي با حزن و برخي ها با شوق به آن مي پيوندند. چرا طوفان از بالا به روي لاله سرخ مي كوبد مگر او زيبايي لاله سرخ را نمي بيند جرقه هاي عذاب اين عذاب جفايي است كه عاشق در راه محبوبش متحمل آن مي شود. دردهاي عذابي كه براي نيل به دلبر متحمل مي شود در واقع تلاشهاي اندكي در راه سعادت ابدي است. بشر براي رسيدن به يار خود دارد مجادله مي كند. براي اين كار پيش گرفتن راه كعبه عشق معني ندارد. كعبه بايد در داخل تو و در خانه قلب تو باشد. اگر روحت صاف نباشد چه معني دارد كه رويت را به كعبه گذاشتي و يا نگذاشتي. اي سالك كعبه را مجوي. آن را در داخل قبله گاه خود بجوي. براي يك كعبه در شرابي در دست ساقي و براي ديگري در كلمه «لبيك» درويش و براي ديگري در بت ها و غيره... اگر پرده ها

ص: 5074

را از جلوي چشمانت برداري و چشم بصيرت دلت باز شود در مي يابي كه خير و شر در مغز درك تو از او است. خدا را در چارچوب امكانات اعطا شده به ما و اجازه لطف شده به ما درك مي كنيم. دنيا را به اندازه اي احساس مي كنيم كه احساسمان از خدا همانقدر است و بشر را بحدي دوست داريم كه ميزان محبت ما به خدا همانقدر است. اي حافظ كعبه، مگر وقت فرا نرسيده است؟ بردار پرده را كه كعبه دل مستان هميشه باز است كعبه دل وقتيكه پرده ها كنار زده مي شود چهره لاله سرخ مانند پيامبر ناجي حضرت محمد(ص) نور مي افشاند. غزل بندهاي دل را با هم مي خوانيم: غير از لاله سرخ سيماي تو، من اميد ديگري نمي شناسم اگر مرا نجات ندهي نمي دانم عاقبتم چه خواهد بود عطر اين گل رز سرتاسر دنيا را فراگرفت و انسانها را از خواب غفلت بيدار كرد. اشكان خون رنگ لاله سرخ قطره قطره به چشمان بسته شده از غفلت تراوش كرد و اذهان خواب آلود را بيدار ساخت. حضرت محمد(ص) براي سارباني ما و گسترش عطر اسلام و عشق خدا به دنيا آمد. رايحه دلبر در دلها جاري شد و روحيه ها را قوت بخشيد: همه عطرهايي كه از گلزار طلايي به مشام مي رسد

ص: 5075

با عطر دلبر جلوه دار مي شود و نور ظلمت را درمي نوردد عطر يار سرابي با ايجاد چشمه جوشان در دشتي درصدد اغفال بندگان خدا برآمده است. از درون اين سراب در دشت آتش زبان گونه هاي لاله سرخ گرم مي شود و خارهاي آن دلها را مي خراشد. پيامبر ما روي دلهاي تشنه آب پاشيد و دشت را دوباره زنده كرد. فانوس دريايي شاعر در غزليات خود تارك دنيا بودن درويش ها را بهترين راه براي رسيدن به خدا نمي داند ولي با اين حال بيان مي كند كه دلش مكان محتشمي براي عشق به خدا است. نور حق فانوس دريايي است كه فقط افرادي با ديده هاي باز آن را مي بينند. آنهايي كه چشم بصيرتشان بسته است در تاريكي و آبهاي خروشان گمراه مي شوند و به مقصد نمي رسند. در اشعار امام شاهد دوري از دنيا و تلاش براي راهيابي به اسراري كه حوادث پنجگانه از درك آن عاجز مانده اند مي شويم. اين تلاشها همانگونه كه به نظر مي رسند واقعي هستند. زيرا دستاني كه به سوي خدا دراز مي شوند و ديدگاني كه براي آن مي گريند دست خالي برنمي گردند. او كوتاه ترين راه منتهي به حق را نشان مي دهد. پروردگار به بندگان محبوب خود اجازه مي دهد تا آنها مسائلي را كه ديگران نمي فهمند درك كنند و چيزهايي كه از احساس آنها عاجز

ص: 5076

مانده اند حس نمايند. ولي درهاي بصيرت انسانها را بتدريج بازمي كند. اگر از يكي از درها به شايستگي عبور كند در آن صورت قدر موارد اعطا شده به وي را مي داند و فقط در سايه شكرگذاري همه اينها، درب ديگري به رويش باز مي شود... بدين ترتيب تا به آخر مي رسد. هر آفريده اي فقط در حدي كه آفريدگارش مجاز دانسته از دانش و تدبر برخوردار مي شود. امكان دارد برخي ها در طول عمرشان دست از كتاب برندارند ولي همانگونه كه ابله به دنيا آمده اند مثل ابله هم عمر را به پايان برسانند. اما ديگري مطالبي را كه از كتب خوانده در زندگي خود تطبيق مي دهد و از خدا مي خواهد كه زندگي را به وي بفهماند و حق را به رويش باز كند. پروردگار متعال نيز اين درها را به رويش باز مي كند و دل بنده اش را آكنده از رحمت و شفقت خود مي كند. از رذالت بازمي دارد و به سوي مرحمت خود سوق مي دهد. خداوند دوست داشتن را به آفريده هاي خود ياد مي دهد. شاعر از مشعل فانوس دريايي شعله هايي در قلوب انسانها ايجاد كرده و به ايجاد فانوس ديگري در اعماق دورتر دريا دعوت مي كند. اگر درون تو فانوسي نباشد فانوس دريا راه تو را روشن نمي كند. آن بايد در دل تو باشد تا

ص: 5077

بتواني ظلمت را درنوردي. با آتش دوزخي در دست نمي توان به جانها نور افشاند. همانگونه كه در نمونه هاي فوق الذكر شاهدش هستيم امام خميني در اشعار خود با رمز سخن مي گويد. تلاش مي كند زيبايي، عشق، لامكاني و غيرقابل دسترس بودن خدا را به خوانندگان برساند. بدون ترديد، شاعر، خدا، فلسفه جهان، مرگ و عشق را به وسيله درك خدادادي محصول مرحمت و سخاوت آفريدگار به ديگران انتقال مي دهد. زندگي چه ما باشيم و يا نباشيم از روزي كه خداوند كلمه «كُن» را فرموده موجوديت يافته و تا لحظه «نابود شو» ادامه خواهد يافت. (بخش مطبوعات سفارت جمهوري اسلامي ايران باكو) خانم اراده آفت

ص: 5078

خودباوري و خودباختگي از ديدگاه امام خميني(ره)

13 چكيده: «مسلمانها بايد خودشان را پيدا كنند، يعني بفهمند كه خودشان يك فرهنگي دارند، خودشان يك كشوري دارند، خودشان يك شخصيتي دارند» . امام خميني(ره) از نظر اسلام انسانها آزاد آفريده شده اند و داراي شخصيت وهويت مستقل مي باشند، لذا حق ندارند خود را تحت سلطه ديگران قرار بدهند. اما اينكه چرا بعضي از ملتها هميشه زير سلطه ديگران زندگي مي كنند و افراد زورگو و دولتهاي استعمارگر آنهارا اسير خود كرده اند، دلائل گوناگون دارد: گاهي جهل و ناداني انسانها باعث شده كه در زيردست ديگران زندگي كنند و گاهي غفلت و سهل انگاري بشر باعث شده كه از زندگي مستقل و راحت بي بهره بماند. ولي شايد مهمترين عامل «نداشتن ايمان و يك جهان بيني درست كه بر پايه اسلامي بنا شده باشد» . و بالطبع محروم ماندن از آثار و بركات چنين عقيده و پشتوانه اي خود عامل اساسي درانحراف از مسير اصلي و گردن نهادن بر دستورها و امر و نهي هايي است كه به خورد مردم مي دهند. در اين ميان وظيفه افراد آگاه ودلسوز است كه با دلائل متقن و روشن، اينگونه افراد بشر را بيداركنند و با نشان دادن راههاي صحيح زندگي، استقلال فكري و جسمي رابه آنها هديه كنند، چراغي هر چند كوچك و كم نور به دست آنهابدهند، درست همان كاري كه ائمه طاهرين «عليهم السلام»

ص: 5079

انجام دادند. تا در تاريكيهاي جهل و ظلم راهنماي راهشان باشد. رسول مكرم اسلام(صلي الله عليه و آله)فرمود: «ان الحسين مصباح الهدي و سفينه النجاه» چرا كه امام حسين(عليه السلام)چه براي زمان خود و چه براي آيندگان چراغ راه هدايت مي باشد. ايشان با ظلم ستيزي خود چهره منفور ظلم و ظالم را براي مردم جهان برملا كردند. مقاله حاضر به مناسبت سالگرد امام خميني(ره)به پيروان و علاقمند آن امام عزيز در سه بخش تقديم مي شود: 1- هشدارهاي حضرت امام در باره خود باختگي و خودباوري. 2- عوامل خودباختگي و خودباوري از ديدگاه امام راحل 3- راهنمايي هاي روشنگرانه امام راحل براي رسيدن به خودباوري. هشدارهاي حضرت امام(ره)در باره خودباختگي و خودباوري امام امت مي فرمايند: «چرا هر روز اين مظاهر الهيت و قدرت خدايي را مي بينيد وبيدار نمي شويد؟ از اين غربزدگي بيرون بياييد... به خود بياييد.يك قدري به اسلام فكر كنيد. نشكنيد اين سد بزرگي را كه قدرتهاي بزرگ را شكست نمي توانيد هم بشكنيد» . اين مرد بزرگ هميشه سعي بر آن داشته كه ملتها را خصوصا مردم مسلمان ايران را متوجه نعمتهاي بالقوه و بالفعلي كه خداوند دروجود آنها قرار داده، نمايد. از اين رو، در هر مناسبتي چه در دوران خفقان و چه بعد ازانقلاب اسلامي محور سخنان ايشان بيداري و هوشياري و استقلال مردم بود و اعتقادشان به اين

ص: 5080

بود كه گر چه دشمن با انواع دسيسه ها وتبليغات دورغين سعي كرده ما را عقب نگهداشته و كاري كند كه خودمان هم باور كنيم واقعا كاري از دست ما بر نمي آيد، ولي مامي توانيم به ياري خداوند توي دهن اينها بزنيم. مي فرمودند: «شما مي توانيد كشور را اداره كنيد. مي توانيد مديريت داشته باشيد.» مي فرمودند: و يكي از مصيبتهاي بزرگي كه براي اين ملت بار آورده اند، اينكه ملت را نسبت به خودشان هم بدبين كردند. «... تبليغاتي كه اينها كردند ما به خودمان هم حتي سوء ظن پيدا كرديم. يعني خودمان هم باختيم خودمان را» «آنها يك همچوفرهنگي را براي ما درست كردند كه ما از خودمان بي خود بشويم وآنها تمام چيزي كه ما داريم و حيثيتي كه ما داريم ببرند.» انسان وقتي آزاد است كه جسم و روح و تفكرش هم آزاد باشد تابتواند به كمك اين نيروي بزرگ سه گانه ادامه حيات بدهد، در اين رابطه «هيتلر» هم سخن بجايي مي گويد: او مي گويد: گر چه ماظاهرا زنده بوديم، اما در حقيقت چون اجسام بي روحي بوديم كه تمام ارزشهاي زندگي را از ما گرفته بودند. اين قانون طبيعي است: ملتي كه خود را تسليم ديگري كرد تا او دخالت كند، اين ملت لياقت شكست و بدبختي را خواهد داشت. در يك بيان ديگر امام راحل آداب و فرهنگي را كه غرب براي مسلمانها

ص: 5081

به ارمغان آورد. «ام الامراض» مي نامند و سفارش مي كنند كه ملت مسلمان اكيدا از آن بپرهيزند. مي فرمايند: «در سالهاي بسي طولاني، جوانان ما را باافكار مسموم پرورش داده و عمال داخلي استعمار بر آن دامن زده اند و از يك فرهنگ فاسد استعماري جز كارمند و كارفرماي استعمار زده حاصل نمي شود. بايد كوشش كنيد مفاسد فرهنگي حاضر رابررسي كرده و به اطلاع ملتها برسانيد و با واست خداوند متعال آن را عقب زده و به جاي آن فرهنگ اسلامي انساني را جايگزين كنيد تا نسلهاي آينده با روش آن كه انسان ساز عدل پيروزي است،تربيت شوند.» امام عزيز چون پدري دلسوز و با تدبير سعي در ايجاد وحدت بين اقشار مختلف ملت مسلمان داشتند و هر گاه قدمي يا قلمي در رابطه با ايجاد سستي و تفرقه مي ديدند، پدرانه نصيحت مي كردند. مي فرمودند: «من از آنها گله دارم براي اينكه مي بينم كه درنوشته هايشان بعضي نوشته هايشان، اينها راجع به فقها... يك قدري حرفهايي زده اند كه مناسب نبوده است بزنند. اينها غرضي ندارند، من مي دانم كه غالب اينها مي خواهند خدمت كنند، نه اين است كه مغرض باشند و از روي سوء يت حرفي بزنند،اينها اطلاعاتشان كم است.» امام هميشه از افراد تحصيل كرده انتظار ويژه اي داشتند، چراكه آنها با علم و آگاهي دادن به مردم نقش مؤثري دارند. در يك بيان زيبا خطاب به دانشگاهيان مي فرمايند: «يك

ص: 5082

فرد دانشگاهي كه انحراف پيدا كند، غير از يك فرد بازاري و كارگر است. انحراف اساتيد دانشگاه انحراف خودشان تنها نيست. انحراف يك گروه است ; چه گروهي؟ آن گروهي كه مي خواهند مملكت را اداره كنند كه گاهي به انحراف يك كشور منجر مي شود.» در بيانات امام مكرر شنيده وديده بوديم كه به وحدت جامعه اسلامي اهميت خاص قائل بودند،بخصوص دو قشر عظيم و تحصيل كرده حوزه و دانشگاه كه مسئوليتهاي كليدي كشور هم به دست اين دو قشر است سفارش مي كنند. «آنهادنبال اين بودند كه اين دو قدرتي قدرت متفكر ملت هست و ممكن است كه ملت ها را اينها بيدار بكنند، اينها را از هم جدا بكنند،نه فقط جدا، طوري بكنند كه مقابل هم بايستند، صف آرايي بكنند.» نيز مي فرمودند: «نيروي هر دو قدرت متفكر ملت به جاي رويارويي با دشمن اصلي و عمال داخلي آنها، در رويارويي بايكديگر تباه شد. هر دوي آنها به جاي كاركرد عقلي، احساسي،برخورد كردند نتيجه آن شد كه آن قدر در بدگويي از يكديگر پيشي گرفتند كه پلهاي پشت سر ويران گرديد.» اين هشدار جدي امام درحال حاضر بسيار قابل تامل و تفكر مي باشد، كه خداي ناكرده دوباره تاريخ سياه تفرقه بين اين دو گروه عظيم و كاري تكرارنشود. اميد است انشاءالله هر دو قشر حوزه و دانشگاه درتمامي طول عمر با بركتشان در كنار هم

ص: 5083

بوده و براي هم كار بكنندو تنها منحصر در نام «وحدت حوزه و دانشگاه» نباشد; زيرا امام راحل اين دو نيروي بزرگ را به علم و عمل تشبيه فرموده اند: «دانشگاه و حوزه را به علم و عمل مي توان تشبيه كرد. آنچه كه خوانده شده رفتار الگويي آن عالم است. پس عالم بودن عمل كردن است» و در بيان ديگري امام راحل حوزه اي و دانشگاهي را به چشم و گوش تشبيه كرده اند. ايجاد جنگ رواني و تضعيف روحيه انسانهاي مبارز، يكي ازابزارهاي كاري دشمنان بشريت خصوصا جهان اسلام است كه غالباقربانيان بيشتري هم مي گيرد. در اين ميان فقط بصيرت و اتحادانسانهاي آزاده و مبارز و حق جو مي باشد كه كارساز بوده ومي تواند اثرات جنگ رواني و امثال ذالك را از بين ببرد. از آنجا كه دشمنان اسلام و انقلاب اسلامي در هيچ زماني بيكارننشسته اند و درصدد ضربه زدن مي باشند. امام بزرگوار خطاب به حوزه و دانشگاه مي فرمايند: «حوزه هاي مقدسه علميه و دانشگاهيان قديم و جديد و طبقه جوان ملتهاي بزرگ اسلام بايد خودشان را مجهزكنند براي عصرهاي تاريكي كه پيش بيني مي شود. اسلام محتاج به دفاع بيشتري است. اين دنيا با همه فريبندگي بر ما و شما خواهدگذشت. چه بهتر كه اين عمرهاي كوتاه و وقتهاي كم، صرف خدمت به اسلام و مسلمين و استخلاص ممالك اسلامي از تحت فشار ظلم

ص: 5084

استعمار واستبداد گردد. شما آقايان محترم با مجاهدات و تجنب از هواهاي باطل. حب دنيا را از دل بيرون نمائيد تا شايسته خدمت به احكام نوراني آسماني گرديد.» همانطور كه اين پدر بزرگوار، جوانان راذخائر فوق الارضي مي ناميدند. به همان نسبت هم نگران آينده آنهابودند. لذا مي فرمودند: «جوانان دبيرستاني با هشياري كامل توجه داشته باشند كه عمال اجنبي، آنان را حتي با اسم اسلام راستين،به دام شرق يا غرب نيندازند... جوانان عزيز دبيرستاني ودانشگاهي توجه كنند كه سران و سردمداران گروه ها كه مي خواهندبااسم اسلام پايه هاي آن را سست كنند و جوانان را به دام اندازند، هيچ اطلاعي از اسلام و اهداف و قوانين آن ندارند و باخواندن چند آيه از قرآن و چند جمله از نهج البلاغه و تفسيرهاي جاهلانه و غلط نمي شود اسلام شناس شد... در حقيقت تمسك به قرآن ونهج البلاغه براي كوبيدن اسلام و قرآن است تا راه را براي رهبران غربي و شرقي خود باز كنند و شما جوانان عزيز و سرمايه هاي كشوررا بر ضد مصالح كشور خودتان بسيج نمايند. اي جوانان عزيز! هشيار باشيد و با تفكر و تعقل فعاليت اين منافقين بلندگوي غرب را بررسي نماييد. امروز بزرگترين دليل بر بطلان راه آنان همبستگي تمامي نيروهاي ضد انقلاب و كوشش همه آنان در مخالفت باجمهوري اسلامي است كه خواست ملت مي باشد... اينان همان اندازه دردعوي

ص: 5085

اسلامي بودن خود صادقند كه در دعوي مخالفت با غرب و آمريكاكه اكنون صداقتشان در دامن غرب و طرفداري بي چون و چراي غرب ازآنان به ثبت رسيده.» در بيان ديگر فرمودند: «و نكته ديگري كه از باب نهايت ارادت و علاقه به جوانان عرض مي كنم اين است كه درمسير ارزشها و معنويات از وجود روحانيت و علماء متعهد اسلام استفاده كنيد و هيچ گاه و تحت هيچ شرايطي خود را بي نياز ازهدايت و همكاري آنان ندانيد.» «به پدر و مادر اين عزيزان نصيحت كنم كه شما فرزندان خودتان را و جوان ها خودشان را از دست اين گرگهايي كه به صورت آدميزاد درآمدند و شما را منحرف مي خواهند بكنند، توجه داشته باشيد... شما تمام قواي خودتان راهم كه روي هم بگذاريد، در مقابل اين سيل خروشاني كه ملت مسلمان و ارزنده ايران به راه مي اندازد قطره اي بيش نيستند. چرا خودتان را به تباهي مي كشيد و بااسم استقلال ايران مي خواهيد ايران را به چنگال گرگهاي قدرتمند مبتلا كنيد. يك قدري تفكر كنيد ما خير وهدايت شما را مي خواهيم.» همانطور كه امام راحل فرموده اند عده اي به نام اسلام طوري جوانها را گول مي زنند كه جوان ساده و باصفا فكر مي كند اسلامي راكه آن ها عرضه مي كنند بهتر از اسلامي است كه حاكم بر جامعه انقلابي ما است. هر روز با ايراد گرفتن به احكام

ص: 5086

فقهي و مسائل ديگر اسلامي جوآنهارا نسبت به احكام نوراني اسلام بدبين مي كنند و ايمان واعتقادشان را متزلزل ساخته و به نفع اغراض شخصي خود از آنهاسوء استفاده مي كنند. امام امت اين پير فرزانه گويا چنين روزهايي را پيش بيني مي كرد، لذا فرمود: «ما متاثريم براي جوانهايمان متاثريم براي اين بازي خورده ها... كه شماها را وادار مي كنند برويد، شماها استقامت كنيد، كارها را درست كنيد ; ما بياييم حكومت كنيم... يك قدري فكر لازم دارد كه اين را براي چه مي كنيد؟ مگر اينها نبودند ادعامي كردند ما با خلق موافقيم «امروز هم قشر جوان را يدك مي كشند» با ديگران مخالف، با امريكا مخالفيم. شما ديديد عملابر خلاف اين عمل كردند و به دامن امريكا پناه بردند و آمريكا ازآنها حمايت مي كند(البته بعضي از آنها در ميان مردم ايران زندگي مي كنند و از فضاي باز سياسي كه حاصل خون شهيدان و جانبازان گرانقدر مي باشد استفاده مي كنند و همچنين از ساير خدمات ملي بهره مند مي شوند، ولي عملا و علنا در خدمت بيگانه هستند و گوياسخنگوي آنها مي باشند و انديشه هاي شوم آنها را در نوشته ها وسخنان خود پياده مي كنند چرا توجه نداريد به مصالح خودتان آن روزي كه اين ها بيايند و سلطه پيدا كنند، معلوم نيست با شماهاچه خواهند كرد. «ما ميل نداريم كه شماها، جواناني كه مي توانيد براي اين ملت ذخيره باشيد تباه شويد تباه فكري بشويد

ص: 5087

و بعد هم تباه جاني. انتظار اين پدر پير از فرزندان خود تنها اصلاح و هدايت خودشان نيست، بلكه از آنها مي خواهد كه ديگران را هم ارشاد كنند: نوباوگاني كه بي خبر هستند و از دام صيادان شياد اطلاعي ندارند. از اين رو مي فرمايند: «نصيحت مشفقانه من به شما نوجوانان وجوانان داخل و خارج آن است كه از راه اشتباه برگرديد. و بامحرومين جامعه كه با جان و دل به جمهوري اسلامي خدمت مي كنند.متحد شويد و براي ايران مستقل و آزاد فعاليت نماييد تا كشور وملت از شر مخالفين نجات پيدا مي كند و همه با هم به زندگي شرافتمندانه ادامه دهيد تا چه وقت و براي چه گوش به فرمان اشخاص هستيد كه جز به نفع شخصي(حزبي) خود فكر نمي كنند» «شماجوانان عزيز هشيار با دوستان داخل كشور خود دست به دست هم دهيدو اين نوباوگان بيخبر را ارشاد(كنيد)و از دام صيادان شيادبرهانيد. » «عوامل خودباختگي و خودباوري از ديدگاه امام«ره» زماني كه مردم مسلمان ايران به زور زير سلطه اجانب و دست نشانده هاي آنان زندگي مي كردند و مجبور بودند افكار نادرست غربي را در كشور شان تحمل كنند. با دميدن صبح انقلاب اسلامي و نفس مسيحايي حضرت امام، مردم ايران به اصالت و هويت واقعي خودبازگشتند و با افشاگري امام عزيز به پوچي ابرقدرتهاي شرق و غرب پي بردند.

ص: 5088

در اين رابطه امام راحل فرموده اند: «ما از اروپائيان چنان وحشت كرديم كه يكسره خود را باخته وعلومي كه خود در او تخصص داريم و اروپائيان تا هزار سال ديگرنيز به او نرسند به سستي تلقي مي كنيم. كسي كه منطق الشفاء وحكمه الاشراق و حكمت متعاليه صدراي شيرازي دارد، به منطق و حكمت اروپا چه احتياج دارد.» و نيز خطاب به روساي اسلام فرمودند: «الان بر روساي اسلام، بر سلاطين اسلام بر روساي جمهور اسلام(روساي احزاب داخل كشور)تكليف است كه اين اختلافات موسمي جزيي را كه گاهي دارند اين اختلافات را كنار بگذارند... اگر همه با هم همدست بشوند، هفتصد ميليون مي گويند اين جمعيت، اما هفتصدميليون متفرق به قدر يك ميليون هم نيستند، هفتصد ميليون متفرق به درد نمي خورد. هزارها ميليون متفرق هم به درد نمي خورد. امااگر اين هفتصد ميليون، دويست ميليونش، چهارصد ميليون با هم دست بدهند، دست برادري بدهند حدود و ثغورشان را حفظ كنند... درمصالح اسلامي كه مشترك بين همه است با هم توحيد كلمه كنند اگراينها توحيد كلمه كنند، ديگر يهود به فلسطيني طمع نمي كند، ديگرهند به كشمير طمع نمي كند، براي اين است كه نمي گذارند شما متحدبشويد» خطاب به مردم عزيز ايران فرمودند: «مجاهدت شما جوانان و مسلمين برومند ايران همه طبقات كه با وحدت كلمه دست اجانب راكوتاه كرديد، الگويي ست براي همه مستضعفين. من اميدوارم

ص: 5089

كه همه مستضعفين كه زير بار مستكبرين هستند، بواسطه اين مجاهدات شما به خود بيايند و خودشان را نجات بدهند.» رهبر معظم انقلاب قدرت اقتصادي مسلمانها را يك حربه كاري عليه جهان خواران مي دانستند و تاكيد داشتند كه مسلمانان هم از نيروي خدادادي نفت بر عليه آنها استفاده كنند. مي فرمودند: «اگر چند مدتي شيرهاي نفت به روي غرب بسته شود، آنها تسليم شما مي شوند. آنها محتاج به نفت شما هستند» ، زمان جنگ عراق بر ايران در سال 65 يا 64،ايران يكي از پايانه هاي نفتي كويت را مورد هدف قرار داد(بخاطرهمكاري كويت با عراق در جنگ... ). چند روز بعد جرائد نوشتند كه امريكا بخاطر بمباران پايانه كويت، حدود يك هزار ميليون ياميليارد خسارت ديده است. اين همان نكته اي است كه امام به آن اشاره فرموده بودند. در رابطه با عرضه «اسلام امريكايي»اعتقادشان بر اين بود كه اين نوع از اسلام از پيچيدگي خاص برخوردار مي باشد كه به راحتي قابل شناسايي نيست. مي فرمودند: «اي كاش همه تجاوز جهانخواران همانند تجاوز شوروي به كشورمسلمان و قهرمان پرور افغانستان علني و رو در رو بود تامسلمانان ابهت و اقتدار دروغين غاصبين را در هم مي شكستند، ولي راه مبارزه با اسلام امريكايي از پيچيدگي خاصي برخوردار است كه تمامي زواياي آن بايد براي مسلمانان پابرهنه روشن گردد.» رهبر كبير انقلاب اسلامي هميشه آرزو داشتند كه دو مركز مهم حوزه و

ص: 5090

دانشگاه با هم و در كنار هم باشد تا بوسيله علم و آگاهي آنها، مردم مسلمان هم از آگاهيهاي لازم بهره مند شوند و همه باهم در جهت منافع كشور و بر ضد دشمنان اسلام به فعاليت بپردازند: «و از نقشه هاي اجانب، كوشش در جدايي اين دو قطب و تفرقه اندازي بين اين دو مركز حساس آدمساز بوده و هست جداكردن اين دومركز در مقابل آنها را يكديگر قراردادن اينها را در مقابل هم قرار دادن و در نتيجه خنثي كردن فعاليت آنان در مقابل استعمارو استعمارگران از بزرگترين فاجعه هاي عصر حاضر است.» اين سخنان گهربار كه برگرفته از قرآن كريم مي باشد، هميشه بايد سرلوحه همه اقشار ملت مسلمان و انقلابي ايران قرار بگيرد. قرآن مي فرمايد: «و اطيعواالله و رسوله و لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم واصبروا ان الله مع الصابرين» و همه با روح وحدت ايمان پيروفرمان خدا و رسول باشيد و هرگز راه اختلاف و تنازع(كه موجب تفرقه اسلام است)نپوئيد كه در اثر تفرقه ترسناك و ضعيف شده قدرت و عظمت شما نابود خواهد شد; بلكه همه بايد يكدل(در راه خدا)پايدار و صبور باشيد كه خدا هميشه با صابران است. اگر در همه جوامع اسلامي روشنگري و افشاگري مثل روشنگريها وافشاگريهاي حضرت امام صورت مي گرفت، مردم مسلمان جهان خصوصا نسل جوان دنباله روي آداب و سنتهاي غلط غرب و اروپا

ص: 5091

نمي شدند، برخي مشكلات اخلاقي و روحي براي جامعه ببار نمي آمد و نسل جوان كه سرمايه مهم و ذي قيمت هر كشور مي باشند دچار سر در گمي وخودباختگي محض نمي گرديد. با توجه به دنياي امروز غرب و اروپا كه حدود هفده ميليون انسان مبتلا به «ايدز» دارد و يا تمدن فعلي كه در آن به سرمايه گذاري بيش از(شخصيت گذاري پرداخته شده)و درنتيجه طغيان و عصيان و احساس پوچي در نسل جوان(نظير ايجاد حزب سبزها درآلمان)ايجاد كرده و سبب نگراني و ياس دانشمندان و محققان گشته و (گرايش به هيپي گري و پانكيسم و غيره كه دستاورد دنياي فريبنده و به ظاهر متمدن امروز است)آيا باز هم كساني مي خواهندبه دنبال آداب و فرهنگ غربي بروند. و ترقي و تمدن را از آنجابه ارمغان بياورند؟ «يا دست به اصلاح جامعه خود بزنند؟ !» ايمان به خدا، همان نيرويي كه مردم مسلمان را با مشت و دست خالي به ميدانهاي مبارزه مي كشاند مورد توجه حضرت امام بود كه بارها در سخنانشان به آن اشاره مي كردند كه نبايد از اين نيروغافل بشويم. «... اين ها همه چيزهايي است كه روي يك نقشه اي درست شده است كه ماها از مقدرات كشورمان غافل بشويم... اينهاديدند كه اينها با مشت خالي لكن با ايمان، با ايمان به خداآمدند به ميدان و قدرت هاي بزرگ را شكست دادند و همه را بيرون كردند. دستشان

ص: 5092

را قطع كردند. اينها الان لمس كردند كه آني كه اينها را شكست داد، اين ايماني بود كه اين جوانها داشتند و اين توجهي بود كه به اسلام داشتند.» همان طور كه رسول گرامي اسلام فرموده اند، اسلام بالاتر از همه چيز است «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه» «اسلام قدرت كوبنده اش رانشان داد... اجانب احساس كردند جنبه كوبنده اسلام را و مي خواهنددر جنبه سازنده اش اخلال كنند. ما به جنبه كوبنده اسلام تا اينجارسيديم. بايد جنبه سازنده اش را هم به دست ملت با پشتيباني خداي تبارك و تعالي شروع و به اتمام برسانيم. بدخواهان نمي خواهندببينند كه جنبه سازنده اسلام نمايش پيدا كند در دنيا تا مكتبهاي ديگر را دفن كنند.» امروز حكام غربي به عظمت اسلام اذعان دارند و معتقد هستند كه اسلام تنها مكتبي هست كه كمونيست را شكست داد. در حالي كه ما ازآنها شكست خورده بوديم، چرا كه اسلام هم به دنيا توجه دارد و هم به آخرت توجه دارد. در همين راستا، استعمار تمام نيروي خود رابه كار گرفته است تا برنامه هاي مترقي اسلام را نامناسب با جهان امروز نشان بدهد. لذا با پايين آوردن ارزشهاي اسلامي توسط عمال خودفروخته داخلي چنين وانمود مي كند كه احكام اسلامي اشباع كننده خواسته هاي ملل مترقي امروز نيست.» راهنمايي هاي روشنگرانه امام راحل براي رسيدن به خودباوري«اي مسلمانان و اي مستضعفان عالم، دست به دست

ص: 5093

هم دهيد و به خداي بزرگ روي آوريد و به اسلام پناهنده شويد و عليه مستكبران ومتجاوزان به حقوق ملتها پرخاش كنيد.» قرآن كريم مي فرمايد: «و نومن بالله فقد استمسك بالعروه الوثقي» پس هر كس به راه ايمان و پرستش خدا گرايد به رشته محكم و استواري چنگ زده كه هرگز نخواهد گسست. باز مي فرمايد: «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» خدا ياراهل ايمان است، آنان را از تاريكي هاي جهان بيرون آرد و به عالم نور برد. امام امت در همه سخنراني هاي خودشان مردم را دعوت به سوي عزت اسلامي مي كردند و مكرر مي فرمودند كه اگر به آغوش «اسلام ناب محمدي» صلي الله عليه و آله باز گرديد. سيادت بر دنياخواهيد داشت: «بر شما جوانان مسلمان لازم است كه در تحقيق وبررسي حقايق اسلام در زمينه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي و غيره اصالتهاي اسلامي را در نظر گرفته و امتيازاتي كه اسلام را از همه مكاتب ديگر جدا مي سازد، فراموش نكنيد. مبادا قرآن مقدس و آئين نجاتبخش اسلام را با مكتبهاي غلط و منحرف كننده اي كه از فكر بشرتراوش كرده خلط نمائيد» . طنطاوي مفسر اهل سنت در تفسيرش مي گويد: انحطاط مسلمين و ترقي اروپا از يك نقطه شروع شد و آن اعراض از دين است. لازم به توضيح است كه دين اروپائيان غالبا مانع ترقي علمي و اكتشافي

ص: 5094

واختراعي آنها مي شد، به عنوان مثال گاليله در كشف خود نتوانست موفق بشود، زيرا كليسا او را متهم به كفر كرد، ولي اسلام هميشه مشوق علم آموزي و ابداع و اختراع بوده است، به طوري كه درجنگهاي صدر اسلام حضرت پيامبر صلي الله عليه و آله در مقابل تعليم اسرا آنان را بدون فديه دادن آزاد مي كردند. آنچه كه تمام انقلابها را رو به سوي كندي مي برد، برگشتن از اصول آن انقلاب است. به عبارت ديگر فراموش كردن اهداف انقلاب و غرق شدن دركارهايي كه جلوي حركت تند چرخهاي انقلاب را مي گيرد و مانع بر سرراهش ايجاد مي كند. امام بزرگوار سفارش اكيد داشتند كه دولتمردان انقلاب اسلامي از اصول انقلاب و ولي نعمتهاي خود غافل نباشند، چرا كه مردم به مسئولين نظام اعتماد كرده و حراست وحفاظت اصول نظام اسلامي را كه خونبهاي هزاران شهيد و جانباز است به دست آنها سپرده اند، ايشان در اين رابطه فرموده اند: «شماآقايان محترم، با مجاهدات و تجنب از هواهاي باطل حب دنيا را ازدل بيرون نمائيد تا شايسته خدمت به احكام نوراني آسماني گرديد.» آگاهان هر جامعه در پيشرفت آن جامعه نقش مؤثري دارند. از اين رو تلاش و خداي ناكرده كوتاهي آنها نيز مؤثر مي باشد وخسارتهايشان جبران ناپذير. لذا سفارش مي كنند كه: «دانشگاهي نبايد خود را بي نياز از حوزه ها بداند، به بهانه اينكه در زمينه علوم

ص: 5095

تجربي درجه اي از دانش دست يافتند و توانستند اداره اموررا به دست گيرند ديگر نياز به حوزه نيست. همانگونه كه وجوددانشگاه براي كشور بايسته است وجود حوزه بايسته تر مي نمايد واداره كشور بي وجود حانيت باعث شكست در برنامه هاي اجرايي است» اين دو قشر مهم جامعه بايد در هر حال مكمل يكديگر باشند. اين دو قشر مي توانند كاستي هاي يكديگر را گوشزد نموده با همدلي و همراهي و ارائه نظرات و پيشنهادات مفيد در رفع آن بكوشند. آنگاه مي توان گرههاي كور كشور را گشود. رسيدن به چنين نقطه اي چندان دور از دسترس نيست. از دست دادن اين فرصت ها در اين راه جبران ناپذير خواهد بود. «اگر اين نهضت شكست بخورد، تا آخرديگر ايران روي خوش به خودش نمي بيند. همه مسئول هستيد، من يك طلبه، با شماي دانشگاهي فرق نداريم، هر دو مسئول هستيم.» امام امت با راهكارهاي خاصي كه بنا نهادند، پرچم مبارزه رابر عليه تمام مستكبران و جهانخواران برافراشتند و پيروز گشتندو بار ديگر مسلمانان جهان عظمت واقعي اسلام را به چشم خود ديدندو قدرت آن را لمس كردند. علاوه بر پيروزي مردم مسلمان ايران،اين حركت اسلامي مردم جهان را اميدوار ساخت كه مي توانند خود رااز دست استعمارگران نجات بدهند. غيرت ديني در همه زمانها وسيله تحرك براي انسانهاي آزاده و مذهبي بوده است حتي افراد غيرمذهبي هم به قدرت و اقتدار دين اذعان دارند،

ص: 5096

گرچه خودشان پابندنيستند; همين نيروها انسانهاي تحت سلطه وستم را به اربابان جامعه تبديل مي كنند. هيتلر مي گويد: ما عقيده داريم كه اگر احساس مذهبي در يك قوم تقويت شود، لااقل مي تواند آن ملت را مافوق درجه انساني قراردهد. زيرا ايمان داشتن به يك چيز اساس آزادي فكر و رها ساختن او از قيد اسارت است اگر امروز پايه هاي احساس مذهبي را استوارنگاه دارند در صورتي كه معتقدات مذهبي با اصول يك تعليم وتربيت درست هم آهنگ باشد اين روش پايه هاي

ص: 5097

معتقدات مردم رامستحكم مي كند. و در تصفيه اخلاق و عادات عمومي مؤثر است. اميداست انشاءالله به ياري خداوند بزرگ و عمل به احكام نجاتبخش اسلام عزيز، بتوانيم ساير مردم مسلمان و غير مسلمان جهان را نيزاز دست استعمارگران ظالم نجات بدهيم. علي رغم همه تبليغات پرسر و صداي غرب عليه اسلام، در گوشه و كنار جهان نغمه هاي اميدبخش به گوش مي رسد. جورج نيلسن مي نويسد: خطر بزرگ ديگري كه موجبات نگراني اروپائيان را فراهم آورده، مسئله مهاجرين فعلي اروپا به عنوان تهديدي جدي و بالقوه و مهاجرت مسلمانان به اروپا است كه خواستار شغل و مسكن و امكانات رفاهي شده در عين حال حاضرنباشند جذب فرهنگ و نحوه زيست كشور ميزبان شوند. و نيزمي نويسد: بيشتر انديشمندان غربي با تسلط سيستم آكادميك سكولار،خاصه در زمينه جامعه شناسي بر اين تصور بودند كه اقليتهاي قومي و مذهبي نيز به زودي در سكولاريزم حل خواهند شد، اما چنين تصوري محقق نشد; بلكه به گفته او در نيمه دوم دهه هشتاد ميلادي، شاهدرشد سريع انتشار كتابها و مقاله هاي مختلف در خصوص مسلمانان اروپا هستيم. البته عامل قدرت مذهبي با آنچه كه در خاور ميانه مي گذشت بي ارتباط نبود. زماني كه امام عزيز مي فرمودند ماانقلابمان را صادر مي كنيم، بعضي از افراد كوته فكر خيال مي كردنداگر ايران را درگير جنگ بكنند يا مرزهاي ايران را كنترل بكنندمي توانند مانع

ص: 5098

صدور انقلاب بشوند. «بروس موزليش» در كتاب خميني مخفي مي نويسد: امام خميني رهبري است كه مناسبترين زماني را براي فعاليت سياسي خود انتخاب كرده و انقلاب اسلامي در پي خود«انقلاب پنهان» دارد كه با رهبري امام به تمام جهان سروري خواهد يافت. خطر صدور انقلاب اسلامي براي غرب از همه سلاحهاي مرگبار شكننده تر است، چرا كه به قول قرآن كريم خواب و راحتي را از آنها گرفته است. قرآن كريم مي فرمايد:« و لا تهنوا في ابتغاء القوم ان تكونوا تالمون فانهم يالمون كما تالمون و ترجون من الله ما لا يرجون و كان الله عليما حكيما» و نبايد (از تعقيب كردن) در كار دشمنان سستي و كاهلي كنيد كه اگر شما از آنان به رنج و زحمت مي افتيد، آنها نيز از دست شما رنج مي كشند، با اين فرق كه شما به لطف خدا( و بهشت ابد) اميدواريد و آنها( چون بي ايمانند به خدا و اجر قيامت) اميدي ندارند و خدا دانا و حكيم و( كريم) است و اميدواران را محروم نمي سازد. علامه محمد تقي جعفري(ره) در آخر نوشتارشان به قطعنامه كنگره اي كه از سوي انجمن دولتي حقوق تطبيقي دانشگاه حقوق پاريس نوشتند اشاره كرده اند به اين مطلب كه: « در پايان اين كنفرانسها قطعنامه اي به امضاي كنگره... رسانيدند كه همه آنها عظمت و استحكام فقه

ص: 5099

اسلامي را تصديق كردند و صلاحيت آن را براي پاسخگويي همه جوامع بشري اعلام نمودند.» كلام خودمان را با سخن ديگر از امام راحل به پايان مي برم كه فرمودند:« ما به تمام جهان تجربه هايمان را صادر مي كنيم و نتيجه مبارزات با ستمگران را بدون كوچكترين چشم داشتي به مبارزان راه حق انتقال مي دهيم و تمامي آزاديخواهان بايد با روشن بيني و روشنگري راه سيلي زدن بر گونه ابرقدرتها، خصوصا امريكا، را بر مردم سيلي خورده كشور مظلوم اسلامي و جهان سوم ترسيم نمايند.» از خدا مي خواهيم اين قدرت را به ما ارزاني دارد كه نه تنها از كعبه مسلمين كه از كليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ بر امريكا و شوروي به صدا درآوريم. فاطمه وثوقي

ص: 5100

داستان: روزي كه مسيح را ديدم

15 چكيده: اشاره: مجموعه داستان "روزي كه مسيح را ديدم" باالهام از خاطراتي درباره امام خميني (س) نوشته شده است. "دكترمحسن پرويز" نويسنده اين كتاب كه اثرش را به سفارش واحد ادبيات نوشته است از نويسندگان متعهد و جوان معاصر است. مجموعه داستان فوق الذكر در مرحله تصويرگري و حروف چيني است و بزودي از سوي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) منتشر مي شود. يكي از داستانهاي اين مجموعه را تقديم خوانندگان حضور مي كنيم. توضيح و تقديم: از من خواسته اند تا خاطره خودم را از ايام حضور آية الله خميني در دهكده " نوفل لوشاتو" براي بچه هاي ايراني بنويسم. اگر چه من نويسنده نيستم ولي به نظرم آمد كه ثبت چنين خاطره اي هم كمك به تاريخ بشريت است و هم اداي احترام است به مردان بزرگي كه دنيا را متحول كرده اند. همان طور كه خواهيد ديد حضور آن مرد بزرگ اثر زيادي در دهكده ما - و حتي همه فرانسه - برجا گذاشت. من سعي كرده ام به خاطره ام شكل داستاني بدهم تا خواندني تر شود. دوست ايرانيم، آقاي ديلماج، ترجمه به فارسي و ويرايش متن فارسي آن را برعهده گرفتند كه به اين وسيله از ايشان تشكر مي كنم. در خاتمه، اين خاطره - يا داستان - را تقديم

ص: 5101

مي كنم به همه بچه هاي خوب ايراني. لويي "نوفل لوشاتو" ساكت بود و آرام; درست همان طور كه پدر مي خواست. البته بهتر است بگويم همان طور كه پزشكان مي خواستند! آنها به پدر توصيه كرده بودند تا در يك منطقه آرام و بي سر و صدا استراحت بكند. به نظر آنها، دور بودن از محيط شلوغ و پر سر و صداي پاريس، بهترين دارو براي پدر بود. توي اين چند هفته اي كه به نوفل لوشاتو آمده بوديم، حال پدر بهتر شده بود. ديگر مثل گذشته عصبي نبود. اگرچه هنوز هم صورتش خشماگين و اخمو بود ولي خيلي آرامتر شده بود. چند ماه پيش، وقتي كه پدر براي اولين بار كنترل خودش را از دست داد و به صورت مادر سيلي زد و بعد هم به داخل اتاق خودش رفت و در را قفل كرد، تازه فهميدم كه اتفاقي افتاده است. پدر هميشه صبور و آرام بود و قبل از آن نديده بودم به مادر پرخاش كند. كم كم متوجه شدم كه چه اتفاقي افتاده است. شركتي كه پدر رئيس آن بود، ورشكست شده بود. خيليها مي گفتند كه پدر تقصيري نداشته و مسايل ديگري در اين ورشكستگي مؤثر بوده است ولي پدر خودش را مقصر مي دانست. كم كم چهره خندان پدر تبديل به يك صورت اخمو شد. حالا

ص: 5102

او حساس شده بود و بر اثر كوچكترين موضوعي ناراحت مي شد و به همه پرخاش مي كرد. پزشك خانوادگيمان توصيه كرد به روانپزشك مراجعه شود و همه روانپزشكاني كه با آنها مشورت كرديم، معتقد بودند كه بايد از پاريس خارج شويم و در يك منطقه آرام و بي سر و صدا زندگي كنيم. دهكده نوفل لوشاتو بهترين محل بود. فاصله چهل كيلومتري آن تا پاريس آن قدر زياد نبود كه به حساب آيد; مي توانستيم براي انجام كارهاي ضروري به پاريس برويم و برگرديم. محيط آرام و زيباي دهكده باعث شده بود تا حال پدر روز به روز بهتر از پيش شود. بوي عيد از همه جا احساس مي شد. مدت زيادي تا عيد باقي نمانده بود. هر سال جشنهاي شب عيد تولد مسيح و سال نوي ميلادي خوشحالمان مي كرد ولي امسال چيز ديگري باعث شده بود تا از سالهاي گذشته هم خوشحالتر باشيم; حال پدر هم بهتر شده بود. نياز او به دارو كمتر شده بود و كم كم حالت طبيعي گذشته خودش را پيدا مي كرد. ديگر لازم نبود مشت مشت از آن قرصهاي رنگارنگ بخورد و مثل يك آدم معتاد، بيحال روي خت بيفتد، حالا مي توانست روزي چند ساعت قدم بزند و از طبيعت زيبا استفاده كند. و همه چيز بخوبي پيش مي رفت تا اين

ص: 5103

كه آن اتفاق افتاد! يك روز كه از مدرسه بر مي گشتم، شلوغي بي سابقه اي در كوچه مان توجهم را جلب كرد. جلوي باغي كه كمي آن طرف تر از خانه مان بود، جمعيت زيادي جمع شده بودند. خبرنگاراني كه دوربين هايشان را به گردن آويخته بودند و از پشت در چوبي و سبز رنگ باغ سرك مي كشيدند، حس كنجكاوي هر عابري را تحريك مي كردند. داخل باغ اتفاقي افتاده بود كه من از آن بي خبر بودم. خود را داخل جمعيت كردم و جلو رفتم تا ببينم چه خبر است. هرچه سرك كشيدم چيزي نفهميدم. از يك خبرنگار پرسيديم: "اينجا اتفاقي افتاده است؟ " خبرنگاه پاسخ داد: "هنوز نه; ولي از حالا به بعد اتفاقهاي مهمي خواهد افتاد! " و پرسيد: "شما اهل اين دهكده هستيد؟ " از حرفهاي او چيزي سردر نياورده بودم. جواب دادم: "بله; خانه مان كمي آن طرفتر است. " خبرنگار گفت: " بزودي دهكده تان مشهورترين دهكده دنيا خواهد شد! " با تعجب پرسيدم: "متوجه نمي شوم. چه اتفاقهاي مهمي قرار است در دهكده ما بيفتد كه باعث شهرت آن مي شود؟ " جواب داد: "تا به حال اسم آيةالله خميني را شنيده اي؟ " اين اسم را شنيده بودم. هم در اخبار راديو وتلويزيون اسمش را شنيده بودم و هم توي روزنامه ها عكسش را ديده بودم. مي دانستم

ص: 5104

كه رهبر مذهبي ايران است. گفتم: " همان كه رهبر مذهبي ايران است؟ " گفت: "آفرين پسر; خودش است! حالا همسايه شماست! به اينجا آمده! " با شنيدن اين موضوع، هيجان زده شدم. پرسيدم: "حالا شما براي چه اينجا جمع شده ايد؟ مگر قرار است بيرون بيايد؟ " پاسخ داد: "نه، بيرون نمي آيد ولي قرار است مصاحبه كند. منتظريم تا اجازه بدهند و به داخل باغ برويم. " كنجكاوي باعث شده بود تا بخواهم هر طور شده او را ببينم. ديدن كسي كه هر روز عكسش توي روزنامه ها چاپ مي شد، يك افتخار بزرگ بود و مي توانستم پيش همكلاسيهايم پز بدهم! پرسيدم: "اگر من هم منتظر بمان، راهم مي دهند؟ " گفت: "نمي دانم; بايد از آن آقا بپرسي! " به سويي كه اشاره مي كرد، نگاه كردم. مردي با كت و شلوار اتو زده و سر و وضع مرتب، آن طرف در چوبي، داخل باغ ايستاده بود. به سوي او رفتم و صدايش كردم. "ببخشيد! منزل ما چند خانه آن طرفتر است. به من گفتند كه آية الله خميني به اينجا آمده است. آيا مي توانم او را از نزديك ببينم؟ " مرد، فرانسوي نبود. اين را بعد از اينكه صحبت كرد، از لهجه اش فهميدم; ولي خيلي خوب فرانسه را مي فهميد و مي توانست فرانسوي صحبت كند. پرسيد:

ص: 5105

" از آية الله خميني چه مي داني؟ " گفتم: "اين كه رهبر مذهبي ايران است و هر روز در روزنامه ها عكسش را مي اندازند! " گفت: "مي داني كه در ايران انقلاب شده و ايشان رهبر اين انقلاب است؟ " چيز زيادي نمي دانستم. كلا خيلي از سياست سر در نمي آوردم و علاقه اي به بحث راجع به آن نداشتم . گفتم: "ببخشيد; جواب سوالم را نداديد! آيا مي توانم او را ببينم؟ " كمي فكر كرد و گفت: "به غير از شما، كس ديگري هم هست؟ " به خبرنگارها اشاره كردم و گفتم: "خوب مي بينيد كه; اينها هم هستند! " لبخندي زد و گفت: "خبرنگارها قبلا دعوت شده اند; مي خواهند مصاحبه كنند. آنها را نمي گويم! اگر شما تنها باشيد، مانعي ندارد; ولي بايد قول بدهيد كه فقط يك گوشه بنشينيد و نگاه كنيد. نبايد نظم جلسه را به هم بزنيد! " گفتم: "قول مي دهم! " و چند لحظه بعد كه در باغ گشوده شد، من هم همراه خبرنگارها به داخل رفتم. آية الله خميني پيرمردي بود با لباس روحاني و پارچه سياهي كه دور سر پيچيده بود. وقتي كه براي اولين بار نظرم به چهره او افتاد، ضربان قلبم تندتر از قبل شد. چيزي در چهره اش بود كه بيننده را به خودش جذب مي كرد. من مسيح

ص: 5106

را دوست داشتم. هميشه يك چهره نوراني از او در نظرم مجسم مي كردم; چهره اي مهربان و با جذبه. مجسمه هاي مسيح و تصاوير كليسا نمي توانستند مرا قانع كنند. چهره اي كه از مسيح در نظر داشتم، با همه اينها فرق مي كرد شايد براي يك مسيحي اعتراف سختي باشد، ولي اعتراف مي كنم كه براي يك لحظه احساس كردم مسيح در مقابلم نشسته است! چيزي در وجود او بود كه مرا بهت زده مي كرد. عكاسها تند تند عكس مي انداختند و خبرنگارها سئوال مي كردند و او پاسخ مي داد و همان آقايي كه دم در ديده بودم، ترجمه مي كرد ولي من توجهي به سؤال و جوابها نداشتم; محو تماشاي چهره نوراني او شده بودم. آن قدر از خود بيخود شده بودم كه نفهميدم چگونه يك ساعت گذشت و وقت مصاحبه به پايان رسيد. مادر - برخلاف پدر - مذهبي بود. مسيحي مومني بود كه هر هفته به كليسا مي رفت و مراسم مذهبي را انجام مي داد. همه مي گفتند كه من هم به مادر كشيده ام; آخر من هم دوست داشتم همراه او به كليسا بروم. البته حالا كه به گذشته ها فكر مي كنم، مي بينم شايد اين امر به سن و سال من بوده است. خيلي از نوجوانها در سنين بلوغ به سمت مذهب كشيده مي شوند و من هم يكي

ص: 5107

ازآنها بودم; يكي از نوجوانهايي كه دوست دارند جواب سؤالهاي فراوانشان را در كليسا پيدا كنند. وقتي به خانه رسيدم، مادر نگران شده بود. پرسيد: "چرا اين قدر دير كردي؟ " گفتم: "ببخشيد، فكر نمي كردم اين قدر طول بكشد. الان توضيح مي دهم. " و بعد، همه چيز را برايش توضيح دادم. احساس مي كردم هرچه بيشتر توضيح مي دهم، نگراني مادر بيشتر و بيشتر مي شود. نگراني و دلشوره را مي شد از چهره او خواند. شنيدم كه زيرلب گفت: "پس اين همه رفت و آمد، به خاطر اين بود! " پرسيدم: "مادر، مي خواهي مسيح را ببيني؟ " با تعجب گفت: "مثل اين كه توي اين چند ساعت خيلي فرق كرده اي! اين حرفها چيست كه مي زني؟ " گفتم: "مادر، به خدا خود مسيح است كه برگشته! بايد از نزديك او را ببيني! " مادر با ناراحتي گفت: "ديگر اين حرف را تكرار نكن! درست است كه اديان الهي ريشه مشتركي دارند و بايد به افراد روحاني احترام گذاشت ولي يادت باشد كه نبايد هيچ كس را با مسيح مقايسه كني! " مي دانستم كه اگر او را ببيند، خودش هم احساس مرا پيدا مي كند، ولي ديگر چيزي نگفتم. مادر هنوز هم نگران بود. از او پرسيدم: " به نظر شما آمدن او به اينجا اشكال دارد؟

ص: 5108

" مادر گفت: "نه; از نظر من، نه! ولي پدرت دنبال يك جاي ساكت و آرام مي گشت. حالا ديگر اينجا آرام نخواهد بود! نمي دانم عكس العمل او چه باشد. الان هم كه پدرت بيرون است. اميدوارم دوباره وضع روحي او خراب نشود! " توي كوچه، سروصداي رفت و آمد آدمها و ماشينها سكوت قديمي و هميشگي دهكده را به هم زده بود و چند دقيقه بعد كه پدر از راه رسيد، فهميدم كه نگراني مادر بي دليل نبوده است. او درست پيش بيني كرده بود. پدر عصباني بود. دوباره چند تا قرص خورد، كتش را درآورد و خودش را ولو كرد روي مبل راحتي. با ناراحتي گفت: "امسال سال بدبياري من است. هرجا مي روم، بدشانسي هم دنبالم حركت مي كند! آن از ورشكستگي شركت; اين هم از وضعيت اينجا! " مادر سعي كرد او را آرام كند; گفت: "خيلي طول نمي كشد. شايد تا چند روز ديگر دهكده آرام شود! " پدر با عصبانيت گفت: "خدا كند اين طور باشد; خدا كند اين طور باشد! تازه حالم كمي بهتر شده بود. " مادر گفت: "توي روزنامه خوانده ام كه او قصد دارد به ايران برگردد. شايد هم همين چند روز آينده برود! " شنيدن اين كه ممكن است خيلي زود از دهكده برود، ناراحت كننده بود.

ص: 5109

گفتم: "راست مي گوييد؟ خيلي حيف است! " پدر با ناراحتي گفت: "حالا چرا به اينجا آمده؟ به اين دهكده كوچك؟ ! " مادر جواب داد: "نمي دانم. توي روزنامه كه نوشته بود در پاريس مي ماند. " گفتم: "نمي دانيد چقدر خبرنگار جمع شده بود! از همه جا خبرنگار آمده بود; از همه جاي دنيا! " و بعد رو به پدر كردم و ادامه دادم: "كاش شما هم آمده بودي و او را مي ديدي; انگار خود . . . " قبل از اينكه اسم "مسيح" را بر زبان بياورم، ياد حرف مادر افتادم و ادامه صحبتم را خوردم! بعد از لحظه اي ادامه دادم: "خيلي با جذبه و روحاني است! " پدر با تمسخر گفت: " خودمان به اندازه كافي كشيش داريم! " گفتم: "ولي او با همه كشيشها فرق دارد. يك جور ديگر است! " مادر براي اين كه به بحث ما خاتمه بدهد، گفت: "خيلي خوب; بهتر نيست تو به اتاق خودت بروي و به درسهايت برسي؟ " فقط چند روز تا تعطيلات سال نو باقي مانده بود. بايد اين چند روز را هم تحمل مي كردم. توي اتاق رفتم و كتابهاي درسي خودم را جلوي رويم پهن كرد. اما حوصله درس خواندن نداشتم. يك جاذبه روحاني در او بود كه انسان را به

ص: 5110

طرف خودش مي كشيد. دايم در فكر او بودم. طوري بود كه آدم از نگاه كردنش سر نمي شد. احساس نياز مي كردم; نياز به او. احساس مي كردم بايد دوباره او را ببينم; بنشينم و به او نگاه كنم; همين! پدر عصباني بود. عصباني تر از روزهاي پيش. توي اتاق قدم مي زد و با خودش صحبت مي كرد. " آسايش ما را گرفته اند. توي اين دهكده دورافتاده هم راحتي نداريم. همه اش سروصدا. همه اش شلوغي. همه اش رفت و آمد. خسته شديم! ديگر نمي شود از اين خانه بيرون رفت. همه جا شلوغ است. همه جا سرو صدا است. همه جا رفت و آمد است. چقدر پليس! چقدر خبرنگار! " وقتي پدر عصباني بود، نمي شد با او صحبت كرد. اين را به تجربه فهميده بودم. اين بود كه چيزي نگفتم. پدر هنوز هم قدم مي زد و با خودش صحبت مي كرد. "بايد به پليس شكايت كنم; اين جور نمي شود! ما هم حق و حقوقي داريم; چقدر عذاب بكشيم؟ " ديگر نمي شد سكوت كرد. مي دانستم اگر پدر به اين نتيجه برسد كه بايد شكايت كند، حتما خواهد كرد. آن وقت مشكل بزرگي ايجاد مي شد. دلم را به دريا زدم و گفتم: "الان توي اين مدت كه او اينجاست، شما يك بار هم به ديدنش نرفته ايد. شما كه كاري نداريد، حالا

ص: 5111

يك بار به ديدن او برويد، شايد فايده اي داشته باشد. " پدر گفت: "چه فايده اي! او هم مثل بقيه كشيشهاست; حتما همه اش نصيحت مي كند! من حوصله نصيحت شنيدن ندارم. تازه او كه به زبان ما صحبت نمي كند; چه فايده اي دارد؟ " گفتم: "پدر! من فكر مي كردم شما يك فرد منطقي هستيد! شما خودتان قبلا به من ياد داده ايد كه آدم نبايد زود قضاوت كند! من كه مي گويم او مثل بقيه نيست. لازم هم نيست زبانش را بفهمي; آدم از ديدنش هم لذت مي برد! همين ديروز كه سخنراني مي كرد، تعدادي دانشجوي فرانسوي هم آمده بودند. يك خبرنگار از آنها پرسيد كه وقتي فارسي بلد نيستند، چرا مي آيند و پاي سخنراني او مي نشينند؟ آنها هم گفتند كه از جاذبه روحاني جلسه استفاده مي كنند. اولش فكر مي كردم كه فقط من اين طوري هستم ولي ديروز ديدم كه خيليها مثل من هستند! شما كه نمي دانيد چه جاذبه اي دارد. شما را به خدا، يك بار هم كه شده، بياييد; ضرر كه ندارد! " پدر كمي آرام شده بود. روي صندلي نشست و به فكر فرو رفت. احساس كردم كم كم راضي مي شود. دوباره گفتم: "حالا شما يك دفعه بيايد. همين امروز سخنراني مي كند. به خاطر من كه پسرتان هستم، بيايد. فقط چند دقيقه آنجا بنشينيد; اگر

ص: 5112

خوشتان نيامد، برگرديد! شما كه كاري نداريد! " پدر آرام بود. گفت: "خيلي خوب! كي بايد برويم؟ " كمتر از نيم ساعت تا زمان سخنراني وقت باقي بود. مي دانستم كه او خيلي وقت شناس است اين را توي همين چند روز فهميده بودم. اگر مي گفت فلان ساعت سخنراني مي كنم، دقيقه اي تاخير نمي شد. گفتم : "مي توانيم همين حالا برويم. " پدر آماده شد و راه افتاديم. از اين كه مي ديدم توانسته ام موقتا پدر را از شكايت خودش منصرف كنم، خوشحال بودم. جمعيت مشتاق شنيدن سخنراني او روز به روز بيشتر مي شد. به غير از خبرنگارها، خيلي از مردم به آنجا مي آمدند. و جالب آن بود كه بعضيهايشان - مثل ما - حتي كلمه اي از حرفهاي او را نمي فهميدند! او كه آمد، همه به احترامش ايستادند. توجه من بيشتر از همه، متوجه پدر بود. با ديدن قطره هاي اشكي كه در چشمانش حلقه زده بود، خيالم راحت شد و به او چشم دوختم. باز هم جاذبه روحاني اش مرا به سمت خود كشيد و از خود بيخودم كرد! بعد از آن روز، پدر هم براي شنيدن سخنراني او هر روز با من مي آمد و حالش روز به روز بهتر مي شد. با وجود آن كه شلوغي و رفت و آمد در دهكده كم نشده بود، پدر ديگر آن حالت عصبانيت و

ص: 5113

ناراحتي گذشته را نداشت. آن شب، شب تولد مسيح بود. جشنهاي سال نوي آن سال با همه سالهاي ديگر فرق مي كرد. جشن تولد مسيح در دهكده ما، يك جشن درست و حسابي بود; يك جشن معنوي! دور درخت كاج شب كريسمس جمع شده بوديم كه زنگ در به صدا درآمد. به همديگر نگاه كرديم. اين وقت شب كسي را نداشتيم كه زنگ بزند. خواستم بروم و در را باز كنم كه پدر گفت: "نه، من خودم مي روم! " مادر به من اشاره كرد و من هم به دنبال او راه افتادم. در را كه گشود، مردي با چند شاخه گل و يك جعبه شيريني پشت در ايستاده بود. مرد با خوشرويي سلام كرد و گفت: "اينها را از طرف آيةالله خميني آورده ام. ايشان تولد حضرت مسيح پيغمبر (ص) را به شما تبريك گفتند و از اين كه ممكن است حضورشان در دهكده موجب زحمت شما شده باشد، عذرخواهي كردند! " پدر حيرت زده ايستاده بود و چيزي نمي گفت. من هم غافلگير شده بود. يعني او تا اين اندازه به فكر مردم بود! مرد مي خواست برود. پدر شيريني و گل را گرفت و گفت: "از جانب ما از ايشان تشكر كنيد! " مرد كه رفت، پدر به داخل آمد و در را بست. جلو رفتم و

ص: 5114

گلها و شيريني را از دستش گرفتم و به سمت اتاق برگشتيم. مادر پرسيد: "چه كسي بود؟ " قبل از اينكه پدر چيزي بگويد، به خود جرات دادم و گفتم: "امسال ازطرف مسيح برايمان هديه فرستاده اند; گل و شيريني! " پدر بي آن كه چيزي بگويد، به سمت اتاق خودش رفت و چند لحظه بعد صداي هق هق گريه اش را شنيدم! گويي چيزي در درونش شكسته بود و براي اولين بار مي ديدم كه بلند بلند گريه مي كرد. پدر دگرگون شده بود! پدر زودتر از همه آماده شده بود. درست مثل روز يكشنبه هفته قبل كه همه با هم به كليسا رفتيم، تصميم گرفته بوديم كه سه نفري به سخنراني او برويم! از در كه بيرون آمديم، پدر با نگراني ايستاد و به اطراف نگاه كرد. كوچه حالت طبيعي نداشت. افرادي در گوشه و كنار كوچه ايستاده بودند. تعداد پليسها بيش از هر روز بود و همه چيز مشكوك به نظر مي آمد. مادر گفت: "مي خواهيد امروز نرويم! " دست هر دوشان را كشيدم و گفتم: "برويم! " پدر گفت: "مي رويم! " و راه افتاديم. آن طرف كوچه چند نفر ايستاده بودند و به سوي ما نگاه مي كردند. يكي شان پدر را به ديگري نشان داد و به سرعت دور شد. آن ديگري

ص: 5115

به سوي ما دويد و وقتي به پدر رسيد يقه او را گرفت و بدون هيچ پرسش و جوابي، سيلي محكمي به گوش او زد! مادر جيغ كشيد! پدر هيچ نگفت! ناگهان پليسها از همه طرف بيرون ريختند و مرد را دستگير كردند. سروصداها كه بالا گرفت، چند نفر از باغ سبز بيرون آمدند و به سمت ما دويدند. در مدت چند دقيقه كوچه شلوغ شد. پليسها و خبرنگارها ما را دوره كردند. يكي از پليسها به پدر گفت: "شما بايد براي تنظيم پرونده و شكايت از اين فرد با ما به پاسگاه پليس بياييد! ما خودمان شاهد همه چيز بوديم! " پدر با آرامش غير منتظره اي پاسخ داد: "ولي من از كسي شكايت ندارم. رهايش كنيد برود! " پليس با تعجب گفت: "ولي او به شما اهانت كرد. او جلوي چشم همه ما، بدون دليل به شما سيلي زد! " پدر گفت: "عيبي ندارد. بگذاريد برود; من شكايتي ندارم! " و دست من و مادر را كشيد و راهمان را به سوي در سبز باغ باز كرد. خبرنگارها و پليسها همان طور حيرت زده ايستاده بودند. يكي از كساني كه از باغ خارج شده بود، خودش را به پدر رساند و گفت: "اين مرد دفعه اولش نيست. چند روز است

ص: 5116

كه در اينجا از اين ديوانه بازي ها در مي آورد. پليس هم مي گويد تا كسي از او شكايت نكند، ما نمي توانيم كاري بكنيم. چرا از او شكايت نمي كنيد؟ " پدر گفت: "اين يك نقشه است. شما با قوانين اينجا آشنا نيستيد. اينها مي دانند كه من مريض هستم. به اين فرد پول داده اند تا اين كار را بكند وبعد بگويند از وقتي كه آيةالله خميني به اينجا آمده، وضع امنيت محل به هم ريخته است و دولت فرانسه نمي تواند ناامني را تحمل كند و زمينه اخراج ايشان را فراهم بكنند. اگر من كايت بكنم، مطمئن باشيد كه فردا اين موضوع در روزنامه ها مطرح مي شود و در پارلمان هم مطرح مي كنند و مي گويند به خاطر حضور آية الله به يك فرانسوي اهانت شده است. شكايت من به ضرر ايشان تمام مي شود. من شكايت نمي كنم! " ته دل خودم به پدر آفرين گفتم و دست او را محكمتر از قبل در دست خود فشردم. وقتي به محل سخنراني رسيديم، بوي خوشي توجهم را جلب كرد; بوي عطر گلهاي سيب! رخت سيبي كه او هنگام سخنراني به آن تكيه مي كرد، گل داده بود و بوي عطر گلهايش فضا را پر كرده بود! بوي عطري كه با خود شادي به ارمغان مي آورد.

ص: 5117

در اين آسمان تهي از غروب

17 چكيده: به امام العاشقين آية الله في الارضين حضرت امام خميني (س) انتهايي نيست نه! عشق را انتهايي نيست; ميخانه اي كه خورشيد بيكرانش را آفتاب تويي. پرنده ترجمان گشاده پرواز را بال در سروش كلام تو مي يابد. آفتابي ديگر در آسماني ديگر گونه. هان! اين پرنده در آبي عطر كلام تو جنون ناب رهايي را به پرواز برخاسته است كه خوشا رهايي و پرواز در مستي سروش جاودانه ي تو. انتهايي نيست نه! اين آسمان تهي از غروب را انتهايي نيست، كه خورشيد بيكرانش را آفتاب تويي. شهرام شاهرخ تاش

ص: 5118

در باغ خاطرات

18 چكيده: اهميت دادن به درس حجت الاسلام مسيح بروجردي (نوه حضرت امام) در زمان بيماري امام، يك بار كه به اتفاق خانواده از قم به تهران آمده بوديم، در بيمارستان كنار تخت ايشان حرفي زدم. آقا در حالي كه چشمانشان بسته بود و حال مناسبي نداشتند، فرمودند: "گويا صداي فلاني است"; گفتند: بله، آمده است تا شما را ببيند." امام فرمودند: "مگر كلاسها تعطيل است؟ " گفتيم: "خير"; امام اجازه ندادند حرف ديگري بزنيم و بلافاصله فرمودند: "نه، من راضي نيستم كسي درسش را به خاطر ديدن من تعطيل كند. هر چه زودتر به قم برگرديد و درسهايتان را ادامه بدهيد". رسيدگي به فقرا حجت الاسلام والمسلمين محمد علي گرامي (از شاگردان حضرت امام) يادم هست يك روز از رودسر با من تماس گرفته بودند كه مسجدي را مي خواهيم بزرگ كنيم [از امام بخواهيد] اجازه بدهند از سهم امام استفاده كنيم. من مطلب را به اطلاع آقا رساندم. آقا فرمودند: خير، امسال وضع فقرا خيلي بد است، من بايد به اينها رسيدگي كنم، فعلا در همان مسجد نماز بخوانند. اهتمام شگفت انگيز نسبت به مسائل كشور آقاي علي محمد بشارتي در پايان يكي از سفرهايم به كشورهاي: امارات، قطر و بحرين، مصاحبه اي راديو تلويزيوني در اوج جنگ انجام دادم و طي آن

ص: 5119

گفتم: "امنيت در خليج فارس تفكيك پذير نيست، يا براي همه است، يا براي هيچ كس. سپس ادامه دادم: بنابراين، اگر ما نتوانيم نفت خود را صادر كنيم نمي توانيم اجازه دهيم ديگران نفت خود را صادر كنند. در آن صورت تنگه هرمز را مي بنديم." شب هم اين مصاحبه از تلويزيون پخش شد. فردا صبح كه به اداره آمدم، مسئول دفتر من گفت: آقاي حاج سيد احمد آقا تماس گرفتند و شما را كار داشتند. من بلافاصله با ايشان تماس گرفتم. حاج سيد احمد آقا فرمودند: حضرت امام مي فرمايند: من ديشب راديو لندن را گرفته بودم مصاحبه شما را پخش مي كرد، گوينده گفت: قائم مقام وزير امور خارجه ايران مجددا تهديد كرد كه ما تنگه هرمز را مي بنديم; امام مي فرمايند: آيا شما گفته ايد اگر نفت ما قطع شود تنگه هرمز را مي بنديم يا نه؟ اگر گفته ايد; ولي آنها حذف كرده اند، شما تكذيب كنيد. عرض كردم خدمت حضرت امام سلام برسانيد و عرض كنيد ما براي وصل كردن رفته بوديم نه براي تهديد. سپس اضافه كردم بله، من گفته ام اگر نفت ما قطع شود، تنگه هرمز را مي بنديم. ساعت يازده و نيم جناب حجت الاسلام والمسلمين حاج احمد آقا، مجددا تماس گرفتند و گفتند: حضرت امام به اين مقدار هم بسنده نكردند; فرمودند: مجددا مصاحبه ديده شود، پس

ص: 5120

از آنكه يقين كردند آرام شدند. غرض از نقل اين خاطره، دقت زياد حضرت امام، در مسائل سياسي و عملكردهاي مسئولان است و توجه به اين موضوع مهم كه صحبتها شعار نباشد تا مشكلي براي كشور پيش نيايد. در ضمن اين خاطره براي آن دسته از افراد بي اطلاع قابل توجه است كه مي گفتند: حضرت امام به كارهاي كشور كاري ندارند، و مسئولان را به حال خودشان رها كرده اند و اصلا فرصت شنيدن اخبار هم ندارند. اين خاطره، عمق اهتمام و توجه حضرت امام را به مسائل كشور نشان مي دهد. «نماز اول وقت» سردار صياد شيرازي خاطره اي كه شايد موقع شروع عمليات يا قبل از آن بوده اين است كه ما خودمان را براي علميات آماده مي كرديم. خدمت حضرت امام (س) رسيديم. شايد يكي از آن جلساتي كه ضبط و ثبت نشده همين جلسه اي است كه من عرض مي كنم و شايد بيش از همه جلسات، اثر روحي و رواني در من گذاشته است و مطلبي كه خدمتتان مي گويم آثارش تا كنون هم در زندگي و هم در اخلاقم باقي مانده است. زيرا در آن جلسه به فيض بسياري رسيدم. در جلسه افراد بزرگواري چون; حضرت آيت الله خامنه ايي، آقاي هاشمي رفسنجاني، وزير دفاع و فرمانده محترم كل سپاه حضور داشتند. طبق

ص: 5121

معمول گزارشها خدمت حضرت امام (س) داده مي شد. امام روي مبل نشسته بودند ما به صورت نيم دايره وسط اتاق نشسته بوديم. بين صحبتهايمان حضرت امام (س) حركتي انجام دادند كه اثر اخلاقي شديدي روي من گذاشت، يادم نيست كي داشت صحبت مي كرد; چون همه چيز متوجه آن حالت و آن عدل بسيار مقدسي بود كه امام به ما نشان داد. وسط صحبت بدون اينكه بحث تمام شود، مخاطب بگذارد برود، خوب آدم خيلي يكه مي خورد. در همين حالت و با همين اشتياقي كه صحبت مي شد (خوب گزارش در محضر فرمانده معظم كل قوا بود) ايشان بلند شدند و به گوشه اتاق رفتند. همان موقع اولين كسي كه صحبت كرد، آقاي هاشمي رفسنجاني بود. عين جملاتي كه رد و بدل شد در اينجا نقل مي كنم; چون در من خيلي نفوذ كرد. آقاي هاشمي فرمودند: "آقا كسالتي شد؟ " چون تنها چيزي كه در ذهنشان مي آمد اين بود كه يك كسالتي ممكن است براي آقا پيش آمده باشد. امام فرمودند كه: "خير وقت نماز است" اين پاسخ چنان قاطعانه بود كه مثل اينكه ما اصلا تا حالا نماز با چنين حالتي نخوانده ايم. من ساعت را نگاه كردم، هنوز يكي - دو - سه دقيقه به وقت شرعي مانده بود، حضرت (س) چگونه وقت نماز را

ص: 5122

تشخيص داده بودند، اين را خدا مي داند. بعد از محضر ايشان سؤال شد كه: "اجازه مي فرماييد ما در محضر شما نماز بخوانيم؟ " امام فرمودند: "مخالفتي ندارم." سجاده شان آنجا پهن بود شروع كردن به مقدمات نماز; و ما هم رفتيم، وضو گرفتم و پشت سر حضرت امام (س) نماز با حالي خوانديم. مردم جلو هستند مهندس ميرحسين موسوي يكي از آن چيزهايي كه شايد الان مهم باشد و از امور مورد توجه حضرت امام (س) نيز بوده است و شما تقريبا با آن آشنا هستيد، برايتان مي گويم. دليل بيان اين خاطره اين است كه معلوم شود حضرت امام (س) چگونه با اعتقاد محكم به يك خط وانديشه اي، از اول عمر تا آخر آن را مي پيمودند. موقعي كه براي روزنامه خدمتشان رسيده بوديم پس از آنكه ما يك مختصري توضيح داديم، ايشان مطالبي بيان فرمودند كه فكر مي كنم آن مطالب در جايي مندرج شده است. فكر مي كنم در صحيفه نور باشد به دست آوردنش كار مشكلي نيست به هر حال بعد از ختم آن جلسه خدمت حضرت امام عرض كرديم كه ما خيلي تنها هستيم; حمله زياد هست يك حالت فشاري هست (اول انقلاب بود نيروهاي ضد انقلاب زياد بودند و گروهكها با آن نشريات عجيب و غريب خود، فعاليت مي كردند، نشريه هايي كه درمي

ص: 5123

آوردند دائم ما را در معرض اتهام قرار مي دادند) ; حضرت امام (س) فرمودند: يك موقعي چرچيل در جنگ جهاني دوم گفت"هر كس بر موج نفت سوار است بر سياستهاي جهان سواره"; و گفتند: البته آن از نظر اقتصادي درست مي گفت من نمي گويم با چنين مضاميني ايشان آن مساله را مطرح مي كردند. مي فرمودند كه: "امروز درآينده اين انقلاب كسي رستگار خواهد شد و پيش خواهد رفت كه با مردم باشد; با موج مردم باشد، اگر كنار بيفتد قطعا از بين خواهد رفت. شما برويد با مردم باشيد خط آنها را دنبال كنيد. "اين يادم هست; يعني با خط مشي مردم، خود حضرت امام هم به مردم عميقا اعتقاد داشتند و ما مي توانيم اين امر را در ملاقاتهاي ايشان با مردم مشاهده كنيم، و حتي من مي خواهم فراتر از اين برويم; يعني خاطره اي دارم كه بسيار پر معناست و نيز براي خود بنده و دوستاني كه در خدمتشان بوديم خيلي تكان دهنده بود: يك شب در منزل حاج احمد آقا - سه يا چهار سال پيش - خدمتشان بوديم، بحث فداكاريهاي مردم پيش آمد; حضرت امام فرمودند كه: مردم خيلي جلو هستند ما عقبشان داريم مي دويم. يكي از دوستان عرض كردند: خوب حالا ما اگر بگوييم دنباله روي مردم هستيم و دنبال مردم

ص: 5124

مي رويم، اين مطلب در مورد ما صدق مي كند و درست است; ولي در مورد شما نمي توانيم اين حرف را بزنيم شما در جلو مردم هستيد، شما در كنار مردم هستيد من يادم هست كه امام عصباني شدند كه "مردم جلو هستند" حجه الاسلام مسيح بروجردي ? حجه الاسلام محمدعلي گرامي ? علي محمد بشارتي ? سردار صياد شيرازي ? مهندس مير حسين موسوي

ص: 5125

در حديث ديگران

17 چكيده: خوشتراز آن باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران بسيار ناقص مانده است . پهناي انديشه , زواياي شخصيت و آفاق وجوديت بحري است پرگهر,اكسيري است ناشناخته و آفتابي بلند كه تنها خفاشاني ناتوان از رويت , حقيقت از ديدارت محروم مانده اند. و نامحرومان بلنداي عظمت و روحي و فكريت , در كوير ذهن خويش فرو مانده اند. تو, چهره استثنايي و رمز و معماي اين قرن بودي , پدري دلسوخته , رهبري خردمند واميد همه محرومان . در ظلمت تاريخ معاصر, درخشيدي و روزنه اميدي براي ستمديده گان آفريدي . از تزويرگران نقاب برگرفتني و مسلمانان را به عزت و قدرت خويش فرا خواندي و بيم و ياس رااز آنان زدودي . دشمنانت : (صاحبان زر و زور تزوير) همه آنچه در توان داشتند, عليه توبه كار گرفتنداما فريادت رساتر گشت , مبارزه ات جدي تر و عميق تر گرديد و راهت پرفروغتر شد ازاسلام ناب محمدي ,اسلام مردم پابرهنه مغضوب قدرتها وابرقدرتها گفتي و انديشه مذهبي را به متن جامعه آوردي. سالهاي سال , براي بيداري واحياگري واحقاق حقوق غارت شدگان تبعيد و سختي ومبارزه راانتخاب نمودي و تا لحظه آخر, دراين راه از پاي ننشتي . ازافغانستان , فلسطين , لبنان

ص: 5126

, آفريقا و آمريكاي لاتين و همه آنجا كه ظلمي رفته و حقي پايمال شده گفتي و به قيام فرا خواندي . پس آنك ,اينان , پس از تو, چرا برخود نگريند كه اين سوختن و گريستن كمترين كاري است كه دلباختگان تو داشته اند. و بيشترين مسووليت خويش را شناخت پيام و رهروي از راهت يافته اند واينك آنچه در ذيل مي آيد, برگرفته اي است از:اظهار نظرهاي برون مرزي : (رسانه ها, شخصيت ها, دوستان و بيگانگان ) كه هر يك , به مقدار بركه وجودي خويش سيراب گشته و برايت سخني دارد. ( حوزه )الگويي از رهبري ايده آل ژنرال موسي ترائوره , رئيس جمهوري مالي : امام خميني , شخصيت استثنايي بود كه تاثيري جاودانه در تاريخ معاصرايران ,امت اسلامي و جهان برجا گذاشت .امام خميني , تجلي تمام ايده آلهاي رهبري واستقلال ملي است .رهبري در مسيرارزشمند رابرت موگابه : ما, عزادار در گذشت اندوهناك يك قهرمان بزرگ روحاني هستيم , شخصيتي كه تمام ملت ايران را در مسير يكي ازارزشمندترين انقلاباتي رهبري كرد كه جهان تا به حال به خود نديده است . تركيبي عملي از جامعه مدرن و شريعت زمزم , نشريه اي اسلامي در يوگسلاوي به همراه عكس بزرگي از امام :

ص: 5127

...بدون شك ,امام خميني , با رهبري انقلاب درايران , مردم رااز سلطه رژيم استبدادي شاه ,اقتصاد آمريكايي و سلطه فرهنگي و سياسي و استثمار نجات داد...امام خميني تعهد داشت كه : تركيبي عملي از جامعه مدرن و شريعت راارائه نمايد, تا نشان دهد كه اجراي شريعت در كشورهاي اسلامي , ممكن است واو راه حلهاي مناسبي براي احتياجات دنياي مدرن امروزارائه مي كند.امام ,اعلام نمودند كه :احتياجي به علمايي نيست كه براي 14 قرن , تنها همان مشكلات قديمي را, كه اكنون كم و بيش شناخته شده اند يااهميت خود را در دنياي جديداز دست داده اند, مورد بحث قرار دهند.ايشان گفته اند: علمايي احتياج است كه چشم اندازهاي تازه اي در توسعه اسلامي باز كنند و به احتياجات مدرن زندگي روي زمين پاسخ دهند.الگوئي جاويد سراسقف كليساي انگليكن استراليا: بي شك , آيه الله خميني به عنوان يك رهبر مذهبي و به صورت الگو باقي خواهد ماند.از بزرگترين انبياي انقلاب رهبر ليبي : با قلبي شكسته و مجروح , فقدان جبران ناپذير و جانسوز امام امت را تسليت مي گويم و خود را دراين غم بزرگ همچون فرزندان سلحشورايران و تمامي مسلمانان و مستضعفان جهان , داغدار مي دانم . امام خميني ,از بزرگترين انبياي انقلاب و دشمن

ص: 5128

سرسخت :امپرياليسم , صهيونيسم واستكبار جهاني بود. بي شك , نام ايشان در تاريخ اسلامي براي هميشه ثبت خواهد ماند. مزار و زيارتگاه مسلمانان و مبارزين استقلال و آزادي وزير خارجه بوركينافاسو:امام خميني , رهبري تمام مسلمانان جهان را بر عهده داشت . مزار وي , در آينده , زيارتگاه همه كساني كه براي آزادي واستقلال مبارزه مي كنند, خواهد شد. در سايه عرفان قلعه اي خلل ناپذير محمداميراوز ( از ماهنامه تكليف چاپ اسلامبول )امام خميني : در سايه عرفان , در مقابل هرگونه ستمي , ظلم و شكنجه چون قلعه اي خلل ناپذير بود.زدودن بيم و ياس از مسلمانان شيخ ابراهيم غنيم ,از علماي برجسته فلسطين : گشودن چشم جهانيان به اسلام و زدودن ياس از قلوب مسلمانان ,از دست آوردهاي امام خميني بود. جاودانگي پيام زكي بدوي , رئيس كالج اسلامي لندن : پيام امام خميني به مسلمانان و ديگر جهانيان تا مدتهاي بسيار مديدي طنين انداز خواهد بود.اسلامي بنيانگذار رنسانس عبدالرحمن ديلي (در روزنامه ملي گازته ):امام خميني , به عنوان نامي غرورآفرين در مبارزات ملت مسلمان , عليه استعمار و نظم در خاطره ها زنده خواهد ماند...انقلاب اسلامي , نقطه عطفي در تاريخ معاصرايران به شمار مي رود.امام خميني , با سرنگون كردن رژيم شاه

ص: 5129

, مايه اميد مستضعفان جهان و بنيانگذار رنسانس اسلامي شد. رهبري جنبش بيداري شيخ سعيد شعبان : رحلت عالم عالي مقام , قهرمان قرن و معجزه آفريني كه ايران رااز چنگال استعمار واستكبار نجات داد و جنبش بيداري اسلامي جهان را آغاز و رهبري كرد, مايه تاسف بسياراست .تغيير معادلات الديار:امام خميني , همه معادلات سلطه گري ريشه دار در دنيا را تغيير داد.شكست غرورابرقدرتها جنگ , چاپ راولپندي :امام , با مجاهدات خويش , غرورابرقدرتها را شكست . تاثيرپذيري . المجاهدالمصوعي ,از علماي سومالي :امام خميني , نه تنها توده هاي مردم ايران را به حركت درآورد, كه هم اكنون , مردم تمام دنيا نيز تحت تاثيرامام خميني هستند.انقلاب اسلامي , در كل عالم اسلامي و دلهاي همه مستضعفين , تاثيرات بزرگي گذاشته است . در حقيقت ,اين انقلاب , يك بازنگري به حقيقت اسلامي است و در سطح جهان ,اسلام را با محتواي جديد عرضه كرده است . روزنه اميد تراب زمزمي , نويسنده تونسي : نهضت امام خميني , روزنه اميد صدها ميليون مسلمان و ميلياردهاانسان تحت ستم , در سراسر جهان است .تغيير دهنده واقعيت سياسي قرن بيستم راديو كلن : بدون ترديد, نام امام خميني , در تاريخ جهان در رديف مرداني ثبت خواهد شد

ص: 5130

كه واقعيت سياسي قرن بيستم را تغيير داده اند. او, در درجه اول , شخصيتي بود پيرواصول دين اسلام و يك مبارز مذهبي , كه بر سر عقايد خود, حاضر به مصالحه و معامله نبود. همين وي را به صورت شخصيتي پرنفوذ و جاذبه , براي همه كساني درآورد كه در جريان موج اسلام گرايي به دنبال هويتي مي گشتند كه ريشه در قرآن داشت . سفيراسرائيل در رژيم شاه :امام خميني , معرف افراطي گري شيعه بود كه اسلام متعصبانه را به مرزهاي ما آورد.اين تلقي ازاسلام , بزودي , محو نخواهد شد.شايستگي اداره جامعه بشري نماينده مسلمانان آرژانين : ما رهبري رااز دست داديم كه قادر به اداره جامعه بشريت بود و جا دارد كه بر خود بگيريم . هديه اي آسماني در عصر ظلمت شيخ سعيد شعبان : خداوند,امام خميني رااز مزاياي بي مانندي برخوردار كرد واو را در عصر كفر و جاهليت به جهان اسلام اهداء نمود, تا با اراده اي محكمتراز فولاد وايماني استوارتراز كوهها, در برابر مشركان و مستكبران قيام كند واسلام را تجديد حيات بخشد.امام خميني , دولت اسلامي راا در پايگاهي , به وسعت يك ميليارد مسلمان , بنا نهاد و نداي وحدت شيعه و سني را تحقق بخشيدجاودانگي روحي كه او

ص: 5131

دميد ,رئيس شوراي موقت حاكم بر غنا:ارتحال امام خميني ,ضايعه اي جبران ناپذير راي تمامي مردم جهان سوم بود كه از مبارزات ايشان عليه سلطه واستعمار قدرتهاي بزرگ ,الهام گرفته بودند. من اطمينان دارم , روح انقلابي كه امام خميني در دوران رهبري در دل ها واذهان ميليونها مردم سراسر جهان دميد, فروكش نخواهد كرد. پرچمدار بزرگ اتحاداسلامي رهبر نهضت اخوت اسلامي پاكستان :امام خميني , پرچمدار بزرگ اتحاداسلامي مسلمانان بود,او, به مستضعفين و مسلمانان , توان مبارزه عليه سلطه گرانن بخشيد و روح جديدي به جهان تحت ستم داد.پدر مستضعفان اسقف كاپوچي :امام , پدر مستضعفان جهان بود واز دست دادن ايشان , غم بزرگي براي تمام محرومان دنياست . حيات جاويد رهبري مسلمانان غنا:امام خميني , تاابد زنده است وانفاس قدسيه اش در سراسر جهان طنين انداز خواهد بود. آرماني بلند روسينيس پاپااستانيديس , نماينده سنديكاي كارگران يونان , در مراسم بزرگداشت امام خميني , در سالن هتل امپريا پالاس آتن : ...و عقيده داريم كه امام خميني , نمرده است , بلكه در قلب همه مردم , مخصوصا كارگران ايراني , كه در رده ول مت قرار دارند, جاي دارد. بااين آرزو خاتمه مي دهم كه اگر تفكرانساني وجود داشته باشد, همه رهبران دنيا,از يونان و ساير

ص: 5132

كشورها, روش رهبري رهبر داناي ايران را درك نموده و آن راالگويي براي خود قرار دهند كه فقير زيست و بدون داشتن زندگي لوكس و يااستخر و گردشهاي تفريحي , زندگيش را وقف يك ماموريت صحيح و يك حرف صادقانه نمود. هدف او,اين بود كه ملتها, آزاد دوستانه و با عشق زندگي كنند. ايفاي نقش بارزي در جهان دبير كل جبهه آزاديبخش اريتره :امام خميني , با دفاع از ستمديدگان و محرومان جهان و پايداري در برابر نيروهاي استكباري و تجاوزگر, نقش بارزي در جهان ايفا نمود.خاري در چشم ستمگران جلال طبالباني : قاطعيت حضرت امام , در رويارويي بااستعمار و توطئه آن , خاري در چشم ستمگران بود.امام خميني , تمام عمر پربارش را در راه ايجاد عدالت و آزادي مستضعفان جهان سپري ساخت . پرونده مجاهدتهاي ايشان , پراز شهادت وافتخاراست . امام خميني مرد قرن بيستم ماهنامه فاميس از سريلانكا جولاي :89 هيچ كس , در جهان ,انتظار نداشت :امام خميني , بتواند حكومت شاه را, كه از سوي آمريكاي ابرقدرت , حمايت مي شد سرنگون سازد. و در حالي كه در پاريس اقامت دارد, بتوانداز تظاهرات واعتراضات مردم تهران , انقلابي بسازد كه رژيمي را ساقط كند. تاكنون , دانشجويان دروس تاريخ , فقط انقلاب فرانسه

ص: 5133

و شوروي را مي خواندندامااكنون , بايدانقلاب اسلامي را, كه ماهيتي ديگر و جداي از آن دو دارد نيز, مطالعه كنند. . او, به جهان ثابت كرد كه اسلام , دين چهارده قرن قبل , تواناست , تا نظام شاهنشاهي متكي به ابرقدرتها را ساقط كند و براي نابودي آن , نيازي به دموكراسي غرب يا كمونيست شرق نيست . فقدان امام خميني , فقدان رهبر بزرگ براي مردم ايران است . نمايندگاني پس ازامام خميني , براي ادامه خط او خواهند آمد... [فاميس] , برايانقلاب اسلامي دعا مي كند! رمز و معماي قرن يك روزنامه از غنا: شخصيت امام خميني , به عنوان رمز و معماي قرن باقي خواهد ماند.تغيير دهنده مسير تاريخ اينديپندنت : به ندرت ,اتفاق مي افتد كه يك نفر, به تنهايي , بتواند مسير تاريخ را عوض كنداين , درست همان كاري بود كه آيه الله خميني از عهده آن برآمد. در گذشت مردي كه مسير تاريخ را عوض كرده است , تغيير سريعي در سياستهاي انقلابي كه او به پا كرده , نخواهد داد. تاريخ , مديون مبارزه او رئيس كميسيون روابط عمومي و آمريكا: تاريخ , مديون مبارزه آيت الله خميني , عليه امپرياليسم و كمونيسم خواهد بود. سخن در سكوت پلنيكا, چاپ

ص: 5134

بلگراد:امام خميني , در سكوت , سخن مگفت اما صداي او, تا فواصل دور, در جهان ,انعكاس مي يافت . احياگري برانشوايگر سايتونگ چاپ آلمان :امام خميني ,اسلام را به عنوان يك مذهب جهاني , دوباره زنده كرد. شخصيتي هميشه پيروز آل پائيس , پر تيراژترين روزنامه اسپانيا:امام خميني , شخصيتي هميشه پيروز بود. بايد رمز پيروزي او را كشف كرد. محققي شگفت آور و سياستمداري زيرك واشنگتن پست : آيه الله خميني , يكي از رهبران رياضت كش و انعطاف ناپذيراسلام بود كه شاه ايران را برانداخت و آمريكا را تحقير كرد.او, محققي شگفت آور بود و سياستمداري زيرك .راه رستگاري وزير دفاع سوريه : راه امام خميني , راه رستگاري ملتهاي محروم است . معمارانقلاب رئيس جمهور تانزانيا: ايشان , معمار و مشخصه انقلابي بود كه در عصر حاضر, پيروزي مستضعفان بر مستكبران را به منصه ظهور رساند. واكنش كاخ سفيد و نظام شوروي السفير:اين پيرمرد بااراده , سردمداران كاخ سفيد را به پشت كيسه هاي شن و سنگرهاي بتوني كشاند و جنبش تغيير را در شوروي , سرعت بخشيد.حماسه آفريني ژاپن تايمز:ايران , تحت رهبري آيه الله خميني , به مبارزترين كشور جهان تبديل شد.امام خميني , دانشمند بي نظير قرن بيستم ماهنامه اليچه كورال (نداي بيداري

ص: 5135

) از سريلانكا, (سال 4 ش م ) همراه با عكس بزرگي ازامام , در صفحه اول , متن زير را درج نمود: امام خميني دانشمندي بي نظير قرن بيستم , رهبري بزرگ كه اسلام را به تخت قدرت برگرداند. قهرماني كه در دنياي مدرن امروز, ركوردهاي جديد را شكست و با بنيانگذاري جمهوري اسلامي , عدم جدايي دين از سياست را به ناآگاهان نشان داد.او با شعار نه شرقي نه غربي , حكومت اسلامي , دولت بي همتايي را به وجود آورد. او,افتخاراين قرن است . مردي كه مسلمانان را به پيروزي از سنت پيامبر[ص] , فرا خواند.او مبارزه كرد, تا دل مسلمانان را متوجه اسلام كند. ما, در فقدان چنين رهبري , كه قلب ميليونها مسلمانان را در سراسر تسخير كرده بود, بااين كه : چنين ضايعه اي خواست خداوند بوده است , خود را تسلي دهيم .مظهر مقابله با غرب نشريه انگليسي زبان پترويوت چاپ دهلي :امام خميني , در طول دهسال گذشته , به عنوان مظهر مقابله با غرب واحيا كننده اسلام واقعي , كه حاضر به هيچ گونه سازشي با جهانخواران نبوده است شناخته شد. يك روزنامه آرژانتيني :اسلام , تولد مجدد خود راازامام خميني دارد واو بود كه بااحياي ارزشهاي فراموش شده ميليونهاانسان ,

ص: 5136

تعجب رهبران غرب و جهانيان را برانگيخت .گوهري گرانبها الشعب ,الجزاير:امت اسلامي , گوهري گرانبهاي و كم ياب را, كه جهان اسلام تاكنون به خود نديده است ,از دست داد. وحشت دوابرقدرت پاكستان تايمز:امام خميني , تنها رهبري بود كه هر دوابرقدرت را به وحشت انداخت .اسطوره اينترويواسپانيا: آنچه ازاو, ( امام خميني ) باقي ماند, بيوگرافي نيست , بلكه چيزي است كه ما مي دانيم اسطوره خميني است . بي نظير بوتو: رهبراني چون امام خميني , شايد در طول قرنها, يك بار ديده به جهان بگشايند لذا رحلت ايشان , خسارت جبران ناپذيري براي تمام مسلمانان به حساب مي آيد. ارنستو كاردينال , روحاني مبارز نيكاراگوآ: آزاد مردان دنيا, در غم از دست دادن امام خميني سوگوارند.به اعتماد آفريني تايمز لندن : خميني مردي بود كه توده ها را با كلام خود مسحور مي كرد وي به زبان مردم عادي سخن مي گفت و به طرفداران فقير و محروم خود اعتماد به نفس مي بخشيد. اسلام ,استقلال و مقاومت در برابر سيطره خارجيان راديو مسكو: فعاليت آيه الله خميني , موجب تحولات و دگرگونيهاي بي نظير در حيات اقتصادي , سياسي و معنوي جامعه ايران شد. سه نكته , پايه واساس تعاليم امام خميني , در طول مبارزات

ص: 5137

او, بود:اسلام , استقلال و مقاومت در برابر سيطره و آقايي خارجيان .رهبري قدرتمند تلويزيون بي بي سي : آيه الله خميني , يكي از قدرتمندترين رهبران خاورميانه در قرن اخير بود.ارائه طريقه اي جديد راديو بي بي سي : آيه الله خميني , مردي بود كه توانست كشورايران را, كه پرچمدار نفوذ غرب در خاورميانه و آسياي شرق بود, به اولين جمهوري اسلامي مدرن عالم مبدل سازد. رهبرايران , به خطوط فكري و سياي و رسم مملكتداري مرسوم در دنيا پشت كردو طريقه جديدي را به دنيا ارائه داد.رهبري نفوذ ناپذير ...او تنها كسي است كه مي توانداجتماع رااز آشفتگي كامل برهاند. او, مردي است كه مي خواهد يك دولت كاملااسلامي را,استوار براصول قرآن و سنت اسلامي , در جهان پياده كند... خلاصه اين كه اسكان ندارد, بتوان , مستقيما, وي را تحت نفوذ قرار داد... نارضايتي وي از آمريكا بسيار واقعي است . اگر پيش بيني من درست باشد كه : وي چهره مسلط جامعه , در چند ماه آينده خواهد بود, بايد گفت كه : آمريكا نمي توانداميد چنداني به ايران داشته باشد. در صحنه بين المللي ايران از نظر ما سازش ناپذير است . ( اسناد لانه جاسوسي سند شماره 32( پرچمدار عدالت در عصر حاضر

ص: 5138

وليد جنبلاط: جهان بشريت , رهبري عظيم رااز دست داد كه در طول حيات پر مبارزه اش , كهن ترين دژهاي استعمار را در هم شكست . جهان اسلام , با فقدان وي , يكي از برجسته ترين مبارزين تاريخ خود رااز دست داد, همانگونه كه آزادي خواهان جهان , پچمدار عدالت را, در عصر حاضراز دست داده اند.الهام دهي رئيس جمهوراوگاندا: آيه الله خميني , رهبر و روحاني بزرگي بود كه نه تنها مسلمانان ايران , بلكه تمام جهان ازايشان الهام گرفته اند. فقيهي نابغه رئيس جمهورالجزاير:اين فقيه نابغه , حيات خود را وقف اسلام حنيف كرده بود. سازش ناپذيري امام ساندرز: ...روش اتخاذ تصميم خميني آرام و سنجيده است او با صبر بي پايان همه نطقه نظرها را گوش مي كند و به هنگام اخذ تصميم او تنها بدون واسطه اقدام مي كند وقتي وي تصميمي مي گيرد قاطعانه از آن دفاع مي كند. در جلسات انفرادي با غربيها يا آنها كه تمايلي به غرب دارند, خميني بسيار بي تفاوت است و عكس العملي در مقابل مطالب مورد بحث ندارد.( اسناد لانه جاسوسي , شماره 159,61( سوليوان :امام خميني , مي خواهد: فرهنگ اسلامي را جانشين فرهنگ غربي بكند. ( اسناد لانه جاسوسي شماره 235.,61( خدمات امام وزيراعظم

ص: 5139

ايالت پنجاب :امت اسلام , در سراسر جهان , رهبري برجسته را از دست داد. خدمات امام , جهت ترويج اسلام و سر بلندي مسلمانان , هرگز فراموش نخواهد شد. وزيراعظم ايالت سند: نقش و تاثيرامام خميني , در عظمت بخشيدن به اسلام و مسلمانان , براي هميشه در تاريخ جاودانه خواهد ماند. شكل دادن به تاريخ معاصر فرهاد كوچ , روزنامه نگار ترك , در روزنامه گازته :امام خميني , بدون شك , نقش بسيار بزرگي در شكل دادن به تاريخ معاصرانقلاب داشت .او, كليه , تئوريهاي سياسي و دكترين هاي تاريخي و جريانات فلسفي را زيرورو كرد و توانست , در دوراني كه تكنولوژي و زندگي مدرن , بر ديگر مظاهر زندگي چيرگي پيدا كرده است , با هدايت انقلاب اسلامي , نظامهاي ارزشي غرب را متزلزل كند.امام خميني , با حركت انقلابي خود, در دل دنياي غرب , خون و وحشت آفريداما در ميان ملت خود, مظهر آنچنان عشق و مهري بود كه امروز, 50 ميليون ايراني , در غم رحلت او, در ماتم فرو رفته اند.نفوذي كم نظير هنري پرشت , كاردار آمريكا در رژيم شاه : ...ما تجربيات سختي ازانقلاب اسلامي داشته ايم . ترديدي نيست كه آيه الله خميني , يكي از مردان بزرگ

ص: 5140

تاريخ , دراين قرن , بود. كمتر كسي را مي تواند يافت كه :از جاذبه و نفوذي همانند آنچه او, (نه تنها در ايران , بلكه در جهان داشت ) برخوردار باشد و توجه قدرتهاي بزرگ را تااين حد به خود معطوف دارد.او, مردي بود كه شخصيتش درك نشد.او, سازشكاري نمي كرد و مردي اصولي بود. صداي مظلوميت محرومين مركز, چاپ اسلام آباد:امام , صداي مظلوميت محرومين سراسر جهان بود. مظهر عزت اسلام ملي گازته :امام خميني , مظهر عزت اسلام بود. عزت , شرف , متانت و قاطعيت او, آنچنان بود كه حتي دشمنان قسم خورده را به تحسين وا مي داشت ما, در وجود آن رادمرد بزرگ , عزت اسلام و وقار مومن را نظاره گر بوديم .او, در زماني كه بيشترين امكانات مادي را در دست داشت , هرگز به زندگي مادي خود چهره تازه اي نبخشيد...امام خميني , آموزگار بزرگ شهادت بود.بمب زنده گونش , چاپ تركيه : ده سال پيش , هيچ كس متوجه نشد كه : بمب زنده اي وارد پاريس شده است .رهبريتي برخاسته از ميراث فرهنگي رشيد بن عيسي , محقق و متفكرالجزايري : براي اولين بار, در ميان مسلمانان , رهبريتي در سطح عال به وجود مي آيد, رهبريتي كه از

ص: 5141

ميراث فرهنگي خويش برخاسته است .اين رهبريت , از دانشگاههاي اروپا و آمريكا فارغ التحصيل نشده و با آثار غرب مخلوط نگشته است . لزوم و تعمق درانديشه امام پاپ : در مورد آيه الله خميني و آنچه او, در بخش وسيعي از جهان , انجام داد, بايد بااحترامي عظيم و تفكري عميق اظهار نظر كرد.راه امام , راه اسلام و راه نجات ماره عبدالعزيز,از مركزاسلامي هامبورگ آلمان :... براي رسيدن به اهداف متعالي اسلام , راهي , جز راهي كه امام خميني براي نجات مسلمانان انتخاب كرده است , وجود ندارد. عصري تازه ايجاد السفير:امام خميني , آخرين تاريخ ساز قرن معاصر بود كه سلطه افسانه اي غرب را لگدمال كرد و با ايجاد اتحاد انقلابي , عصر تازه اي را به وجود آورد. باانتقال وي از دنياي فاني به جهان باقي , عصر خميني پايان نخواهد يافت . دشمني سران مرتجع عرب با خط انقلابي وانسان ساز امام خميني , آنان را به خروج ازاسلام و دشمني با آن كشاند.

ص: 5142

در سايه پيام امام

5 1 چكيده: يكي از توفيقات بسيار مهمي كه خداوند به انسان عطا كرده نعم الهي است . در قرآن از نحوه دادن نعمتهاي الهي بر مردم از كلمه " اسباغ" استفاده مي شود "و اسبغ عليكم نعمة ظاهرة باطنة" . 1 و نعمتهاي مهمتر پنهان تر هستند و توجه به آنها دقت بيشتري مي خواهد . در راس نعمتهاي الهي نعمت هستي و وجود است . يعني هيچ ضرورتي نداشت كه ما موجود باشيم . وجود ما ضروري نيست . در حاليكه خداوند لطف كرده و به ما لباس هستي بخشيده است . اتفاقا اين از آن نعمتهايي است كه ما هيچ توجهي بدان نداريم . دومين نعمت، نعمت انسانيت است . ما مي توانستيم سنگ، جانور و يا درخت باشيم . خداوند لطف كرد و از بين اين همه گزينه ها ما را انسان صاحب اراده آفريد . اين هم نعمتي است بسيار بزرگ كه ما قدرش را چندان نمي دانيم و از آن نعمت هاي پنهان است . وقتي انسان شديم، نطق و اراده پيدا كرديم و سعادت و شقاوت پيدا كرديم; نياز به هدايت پيدا كرديم و اگر هدايت الهي نبود ما سرگردان مي شديم و زندگي ما تباه مي شد . در اينجا نعمت هدايت آمد . خداوند پيامبران و اوليا را فرستاد، علما بزرگ

ص: 5143

را ظاهر كرد كه نعمت هدايت بر ما تمام باشد و لذا نعمت هدايت هم يكي از نعمتهاي الهي است . ما به وجود حضرت امام به عنوان يك نعمت بايد نگاه كنيم نعمتي كه به ملت ايران، به مسلمانان و به كل مردم جهان عرضه شد . البته معناي نعمت اين نيست كه كساني كه نعمت برايشان آمده است حتما قدردان آن باشند . اگر قدر نعمت دانستن اتوماتيك بود، شكر نعمت چندان مهم نبود و چون اين غفلت بسيار رايج است، شكر نعمت هم يك عبادت بسيار بالايي است . حضرت امام در واقع يك نعمت پنهان به معناي حقيقي كلمه بود . قدرش را ملت ايران در زمان خود امام تا حد خوبي شناخت . البته در جهان اسلام اين حد كمتر بود . ولي معنايش اين نيست كه در آينده اين را نشناسند و يا از اين گوهر تابناك پرده برداري نشود . نعمت دانستن علما و بزرگان، استفاده از فكر آنهاست . يعني ببينيم كه آنها مسائل را چگونه فهميدند و تامل كنيم، سپس براي كار و عمل خود قدمي برداريم . يكي از جنبه هاي حيات پرنور و مبارك پيام ايشان به گورباچف است . تركيب و نفس اين پيام داراي نكات بسيار جالب و نو است . امام واقعا يك

ص: 5144

فرد نوآور به معناي حقيقي كلمه بود . ايشان در زمينه هاي مختلف داراي نوآوري است . يكي از نكات مهم در اين پيام اين است كه امام در بيش از سيزده موضع به نحو مستقيم و يا غيرمستقيم خطر تسلط غرب را گوشزد مي كنند . و مدام به گورباچف هشدار مي دهند كه اين مسئله امري بسيار مهم است كه مبادا در دام اغواي غرب و زمينه هاي آن گرفتار شود . جالب اينجاست، زماني كه امام اين پيام را مي دادند، ما اين مقدار احساس نمي كرديم كه تهديدي را كه امروز غرب و به خصوص آمريكا و صهيونيست براي بشريت دارند، جدي باشد . به نحوي كه به نظر مي آيد امام به اين حادثه خيلي دقيق تر از ديگران توجه داشتند . البته اين دورنگري امام منحصر به شناخت آمريكا و غرب نيست . يكي از ويژگي هاي امام توجه به مسائل زودتر از ديگران بود . حال ممكن است در توجيه اين مسئله برخي افراد سراغ معنويات خاص امام بروند . چون اين، حوزه اي نيست كه من در آن بحث كنم، از جهت ديگري موضوع را مطرح مي سازم . به نظر مي رسد آنچه به امام اين امكان را مي داد تا چيزهايي را دقيقتر و زودتر از ديگران بفهمند، تكنيك و توانايي فكري ايشان در

ص: 5145

بردن مسائل به ريشه ها بود . ايشان مي توانست پديده اي را تا ريشه اش تحليل كند و آنجا فعل و انفعالات ريشه را مي توانستند طبق ضابطه ببينند . لذا وقايع را دقيقتر مي ديدند . غير از آنچه در مورد خطر گرفتار شدن در دام ليبراليسم غرب اشاره كردم مواردي را نيز به عنوان نمونه عرض مي كنم . يكي از موارد جالب، پيش بيني امام در مورد حمله عراق به كويت بود . يك سال قبل از اتمام جنگ تحميلي عراق عليه ايران من در وزارت امور خارجه مسئوليت داشتم سفير ما از كويت آمده بود و معمولا وقتي او از كويت مي آمد، شيعيان آنجا وجوهاتي براي حضرت امام مي فرستادند . موقع برگشتن به كويت خدمت امام رسيد و عرض كرد كه من معمولا بعد از اينكه از ايران برگشتم به ديدن شيخ كويت مي روم . اگر مطلب و نكته اي باشد من به او بگويم . امام فرمودند: كه به شيخ كويت بگوئيد كه امروز جنگ با ايران تمام شود فردا صدام به شما حمله خواهد كرد و در اين ترديد نكنيد . سفير با من مشورت كرد كه من اين مطلب را به شيخ بگويم يا نه . گفتم حتما بگوييد همه تلقي مان اين بود كه امام مي خواهد شيخ كويت را بترساند و او را از

ص: 5146

پشتيباني صدام باز دارد . حقيقتا بايد اعتراف كنم كه در آنجا همه بر اين نظر بوديم و گفتيم از اين جهت گفتنش ضروري است . ولي بعدها ديديم كه نه، اين براي ترساندن نبود . اين توجه به يك ريشه خاصي از پديده بود . يعني صدام چرا به ايران حمله كرد و چون در اين امر موفق نشد نمي توانست جنگ را اين طوري تمام كند، جنگي كه بيش از هشتاد، نود ميليارد دلار خسارت مالي براي عراق قرض بالا آورد و صدام لازم بود با اين همه كشتار و اين همه شعارهاي توخالي به جاي ديگري حمله كند . حالا من مي خواهم بگويم ما بر اساس چرتكه خودمان مي خواهيم بفهميم كه امام چرا اين پيش بيني جالب را كرد . اين پيش بيني به نظر من چيز بسيار بديع و كم نظير بود . يك مورد ديگر فتواي امام در مورد سلمان رشدي است . در واقع خيلي ها به اسلام بد مي گفتند يعني اين اصلا چيز جديدي نبود . در غرب كاريكاتور مي كشيدند، كتاب مي نوشتند اما آن چيزي كه با سلمان رشدي آغاز شد و امام خيلي صريح به آن توجه كرد آغاز يك تعرضي بود به نفس اسلام كه با تقدس زدايي از مقدسات شروع مي شد و نهايتا با يك معارضه كامل

ص: 5147

با اسلام مي بايست ختم پيدا كند . امام اين را سريع متوجه شدند و فتواي ايشان به نظر من نقش بازدارنده عظيمي داشت . يعني وقتي غرب ديد اين فتوا در دنياي اسلام با چنين استقبالي روبرو شد، متوجه شد اين تهاجم عليه اسلام و مقدسات اسلام نمي تواند براحتي پيش برود و اين نكته بعدا توسط بسياري از متفكرين در دنياي اسلام مورد تاكيد قرار گرفت . البته امروز كه پرده ها كنار رفته ما مي بينيم كه معارضه با اسلام كاملا روشن شفاف شده است . يك فيلسوف فرانسوي به نام بودريار كتابي دارد به اسم "شفافيت شرق" و معتقد است كه در غرب به تدريج شرهايي كه پنهان بود، در روش و منطق و عمل غرب آشكار مي شود . امروز دوران شفافيت شر است . شما مي بينيد كه ضديت با اسلام ديگر چيز پنهاني نيست . قرآن كتاب تروريسم معرفي مي شود . دولت امريكا رسما از كشورهاي خاصي كه در جهان اسلام با آنها روابط نزديك دارد و زير بليطش هستند مي خواهد كه در تعاليم ديني خود در مدارس، مفاهيمي از قبيل شهادت و جهاد را حذف كنند چون اينها سبب مي شود كه افراد به تروريسم پناه ببرند . رئيس جمهور امريكا در گزارشي كه چند ماه پيش به كنگره داد اشاره كرد كه ما مبارزه مان

ص: 5148

با تروريسم فقط در حد نظامي و اقتصادي نيست . ما يك نبرد ايدئولوژيك را با ريشه هاي فكري كه تروريسم پرور هستند شروع كرده ايم و بويژه به جهان اسلام توجه كرد و گفت ما بر اين اساس در دنياي اسلام پروژه مان اين است كه حكومتهايي را كه بر اساس شريعت بنا شده اند سرنگون كنيم و كمك كنيم، حكومتهاي لائيك روبيايند . يعني مبارزه با اسلام كاملا علني شد . امروز اگر چيزي شبيه فتواي امام مطرح شود خيلي مهم نيست . چون معارضه با اسلام و ريشه تفكر اسلامي كاملا روشن است اما آن زماني كه امام در مورد سلمان رشدي آن نظر را دادند در واقع توجه به چنين وضعيتي بود كه در پيش بود . اما درباره پيام حضرت امام، يك روز بعدازظهر مرحوم حاج احمد آقا به من زنگ زدند كه يك پيش نويسي است كه حضرت امام در مورد پيامي طراحي كردند و فرمودند اين را من ببينم و اگر نكات ويرايشي يا پيشنهادي است، خدمتشان بگويم و تا روز بعد غروب به من وقت دادند . گفتند اين مقدار شما فرصت داريد . من اين متن را شايد هفت، هشت بار با دقت نگاه كردم و شش مورد اشكال خدمت امام نوشتم . پنج مورد آن عمدتا ديپلماتيك بود

ص: 5149

و يك مورد ديگر محتوايي بود . آن محتواي اش اين بود كه من خدمت امام نوشتم شما با اين نحو قاطع كه در مورد مردن ماركسيسم صحبت مي كنيد و اصلا صداي شكستن استخوانهايش را مي شنويد و به تاريخ اين را سپرديد، شايد به اين شدت نباشد . در واقع شايد سياست گورباچف اين باشد كه چرخهاي زنگ زده ماركسيسم را روغن كاري كند و دوباره آن را احيا كند . يعني مشكل، مشكل تاكتيكي در امر ماركسيسم باشد . در آنجا من نظر رهبراني را كه به تازگي از مسكو ديدن كرده بودند نوشتم و گفتم برخي از آنها رسما اعلام كرده اند كه ماركسيسم نمرده و بايد از آن ترسيد . بعدا حاج احمد آقا به من فرمودند كه حضرت امام آن پنج مورد را كه عمدتا اشكالات كوچك و ويرايشي بود قبول فرمودند و اين يكي را پايش محكم ايستادند و مي گويند نه، در اين مورد لاريجاني اشتباه مي كند و اين طوري نيست . اين نكته مهمي بود . ضمنا حاج احمد آقا گفتند كه امام فرمودند وقتي برگشتند با هم صحبت مي كنيم . من اين طووري فهميدم كه نظر حضرت امام اين است كه اين مسئله را من در آنجا توجه كنم و ببينم حقيقتا چگونه است . بعد از اينكه

ص: 5150

از سفر برگشتيم خدمت امام گزارش داديم تا گزارشم تمام شد امام فرمودند كه آيا آنها ماركسيسم را قبول داشتند يا نه و من در آنجا خدمتشان گفتم اگر به اندازه يك مو تعلق خاطر در اينها در مورد ماركسيسم بود بايد در مقابل پيام شما اقلا يك جا عصباني مي شوند كه اصلا اين طور نبود . به نظر من آنها بكلي ماركسيسم را رها كرده اند . در هر صورت آن چيزي كه من از پيام امام درباره سقوط امپراتوري شوروي مي خواهم استفاده كنم اين است كه امام در اين پيام در مورد خطر غرب بيش از دوازده مورد خيلي صريح و روشن هشدار داده اند . پيام امام سه محور دارد: محور اول اين است كه ماركسيسم يك خطر و يك تهديد بزرگي بود و يك ضربه عظيم و يك خسارت بزرگي براي شوروي بود ولي خطر ليبراليسم غربي يعني مسلك غرب و سرمايه داري غرب كمتر از آن نيست امام در اينجا مي فرمايند: البته ممكن است از شيوه هاي ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياي غرب رخ بنمايد ولي حقيقت جاي ديگري است . شما اگر بخواهيد در اين مقطع گره هاي كور اقتصادي سوسياليزم و كمونيزم را با پناه بردن به كانون سرمايه داري غرب حل كنيد نه تنها

ص: 5151

دردي را از جامعه خويش دوا نكرده ايد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند . در جاي ديگر مي فرمايند مشكل اصلي كشور شما مسئله اقتصاد و مالكيت و آزادي نيست . در پيام بيش از پنج مورد اين محور به عنوان هشدار آمده است . محور دوم توجه امام به اين است كه اگرچه ظواهر و بيانات مسلك غرب كه ما اسمش را ليبراليسم مي گذاريم با ماركسيسم تفاوت دارد، لاكن اينها يك جوهر مشترك دارند . اين هم از ويژگيهاي امام در توجه به ريشه و پايه امور است و آن ريشه مشترك در واقع مادي گرايي ماترياليسم است . امام در اين پيام مي فرمايند يكي از مظاهر مشترك اينها خدازدايي و دين زدايي است . در جايي ديگر مي فرمايند ماركسيست ها دين را افيون جامعه مي دانند و اين يكي فرياد جدايي دين از سياست سرمي دهد . يعني توجه به اينكه مبادا ظواهر مسئله شما را گول بزند دو مكتب در ظاهر متفاوت هستند ولي از يك ريشه بسيار مهم فلسفي يعني ماديگرايي پيدا شده اند . محور سوم تاكيد امام معرفي راه نجات ملتهاست كه همان توجه به اسلام است . اين نكته بسيار اهميت دارد يعني تلقي امام از اسلام تلقي فرهنگي نبود كه بگوييم اسلام يك مولفه فرهنگي كشور

ص: 5152

ماست . امام اسلام را يك تفكر زنده مي دانست كه به درد همه انسانها مي خورد و محدود به كشور ما يا كشورهاي خاص يا به زمان خاص نيست و لذا خيلي صريح و روشن رهبر كشور ديگري را كه عملا در طول امپراتوري ماركسيستي بر بخش عظيمي از دنيا سيطره داشت به اسلام دعوت مي كند اين تلقي از اسلام غير از تلقي اسلام خانه نشين و اسلام محدود به امور شخصي است . اين اسلام، در وسط معركه است . اسلامي است كه بايد براي همه انسانها راه توفيق را تمهيد كند . اين انتظار بسيار بالايي است و يك تلقي بسيار متفاوتي از تلقي سكولاريسم از دين است . در آنجا دين يك امر كاملا شخصي است . دين در تلقي امروز ليبراليزم حتي حق بيرون رفتن از حوزه فرد را ندارد . يعني من كه مسلمان هستم، دين من تا حد وجود خودم است . حق اين را ندارم كه اين را به بيرون از وجود خودم اعمال كنم . اين كجا و تلقي امام از اسلام كجا كه آن را براي همه بشريت مستقل از تعلقات مختلف يك راه سعادت و ترقي مي دانستند . در اينجا اولين سوالي كه به نظر مي آيد اين است كه آيا هشداري كه امام

ص: 5153

در مورد مسلك غرب و تفكر غرب مي دادند تا چه حد واقع بينانه بود؟ آيا امام اين خطر را در ذهن خود زياده از حد بزرگ نكرده بود؟ آيا اين واقع بينانه بود كه ما يك چنين تزي را از قبل داشته باشيم و به تهديد غرب توجه كنيم؟ آن زماني كه امام اين پيام را دادند شايد اين مقدار روشن نبود ولي امروز به راحتي نه تنها براي ما بلكه براي غالب افراد آگاه در سطح عالم - از تفكرهاي مختلف حتي در غرب - روشن است و همه يك نگراني بزرگي را مطرح مي كنند و آن خطر جهان گشايي غربي است يعني امروز بشريت روبرو است با يك پديده اي كه اين پديده اولا با پديده ماركسيسم كاملا قابل مقايسه است ثانيا از لحاظ خطرات و امكانات به مراتب فراتر از آن است . ماركسيسم وقتي كه پيدا شد يك ويژگي خيلي خاصي داشت و آن اين بود كه همه امكانات خود يعني امكانات تبليغي، سياسي و اقتصادي امپراتوري شوروي را براي پيش برد ماركسيسم به كار مي برد و لذا در فرصت بسيار كمي بر بخش عظيمي از دنيا سيطره پيدا كردند . امروز غرب دقيقا همين كار را مي كند . فقط مقياسها خيلي بالا رفته . يعني اگر قبلا روسها براي تبليغ ماركسيسم مي بايستي جزوه بنويسند

ص: 5154

و راديوهاي ترانزيستوري خود را راه بياندازند، امروز امكانات غرب با تكنولوژيهاي جديد قابل مقايسه با گذشته نيست . اگر يك روزي مي خواستند از لحاظ اقتصادي جايي را تحت فشار قرار دهند امروز امكانات غرب به مراتب بيش از آنها است . از لحاظ نظامي هم در حدي از وقاحت است كه رئيس جمهور امريكا رسما يك آيين نامه اي را امضا مي كند كه به دولت اجازه داده است هر كسي را كه دشمن مي پندارد A I C مي تواند او را ترور كند، چه امريكايي باشد چه غير امريكايي - همين كساني كه به ما مي رسند مي گويند فلاني در زندان است، آيا دادگاه او صالح بود يا نه، وكيل داشته يا نه، توانسته از خودش دفاع كند يا نه، حالا در مورد خودشان هيچ نيازي به اين حرفها نيست . اينها مثلا در يمن شش، هفت نفر را كشتند - امريكايي و غيرامريكايي - و گفتند كه ما تشخيص داديم كه اينها با القاعده در ارتباط بودند . خوب اين را شما تشخيص داديد . همان حرفهايي كه خودتان مي زديد چه شد؟ آيا اينها توانستند از خودشان دفاع كنند؟ آيا دادگاهي در كار بود؟ شايد شما اشتباه كرده باشيد . امروز وقاحت امريكا در تسلط بر عالم اين گونه است . البته بايد بدانند كه

ص: 5155

ناكام خواهند ماند . چون پروژه هاي جهان گشايي در تاريخ بشر سابقه دارد . يعني از چنگيز و ناپلئون و هيتلر، همه دنبال جهان گشايي بودند و جالب است كه تاريخ يك مورد توفيق جهان گشايي را ثبت نكرده است . اين مسئله بسيار مهمي است ولي خوب خرج دارد . يعني اگر عدم توفيق هيتلر براي دنيا 60 ميليون آدم و اين همه خسارت بود، به هرحال حضرت امام در اين پيام بين جهان گشايي ماركسيسمي و جهان گشايي غربي مقايسه اي كرده است . در اين مقايسه يكي موضوع جذب تحصيل كرده ها و نخبگان كشور است . ماركسيست ها در اين زمينه توفيق زيادي داشتند . قبل از انقلاب در دانشگاهها و مراكز تحصيلي ما آنها پرچم دار مبارزه بودند و مسلمين كاملا منفعل مي نمودند . امام به مسلمانان روحيه داد و اگر قيام و نهضت امام نبود، حقيقتا معارضي براي چپ وجود نداشت . چرا اين نخبگان ما، در دانشگاهها جذب اينها شدند؟ اينها بچه هاي ما بودند . چه جذبه اي ماركسيسم براي آنها داشت؟ ماركسيسم دو شعار زيبا داشت: علم مداري و عدالت محوري . به بچه هاي ما مي گفتند ببينيد حرفهايي كه اين آخوندها مي زنند اينها همه خرافي است . ما، در ماركسيسم بر اساس علم كار مي كنيم . شما اگر آثارشان را ببينيد همه

ص: 5156

صحبت از علم مي كنند . مي گفتند ما مي گوييم كه بايد به شكل ديالكتيك روشن كنيم كه اين سر درد ناشي از تقابل چه عواملي در بدن شماست . امام شما و اسلام شما مي گويد كه شما وقتي كه مرديد تمام نمي شويد . شما را به جهنم و برزخ و بهشت مي برند و يك چيزهاي عجيبي است . اينها علمي نيست . وجود انسان همين است كه هست، بيشتر از اين نيست . بنابراين اين حرفهاي علمي نيست . درباره عدالت محوري نشان مي دادند و مي گفتند كه در ديانت شما افرادي پولدار هستند و بعضي ديگر فقير هستند . اصلا يك نوع طبقات را اسلام قايل بوده . شما بردگي در زمان اسلام داشتيد . ولي ما بردگي نداريم مساوات هم داريم . مالكيت ابزار توليد و زمين، اينها همه با حكومت است . مردم بايد كار كنند، هركسي بايد كار داشته باشد و اين البته خيلي جاذب بود . امروز تفكر غربي و ليبراليسم غربي هم در مورد نسل تحصيل كرده و جوان ما همان جذبه را دارد و فقط نوع ديگر است . آنها هم سر پل اولي را در بين تحصيل كرده هاي ما مي زنند . اگر شعار ماركسيستها علم گرايي و عدالت بود، شعار ليبراليسم مدرنيته و آزادي است . به جوان تحصيل كرده مي گويند

ص: 5157

كه بايد مدرن شوي گذر از سنت به مدرنيته را مطرح مي كنند و سنت در اصطلاح آنها به تقليد از ماكس وبر يعني مجموعه تفكرات ديني، يعني عقلانيتي كه بر اساس وحي و ديانت باشد . اينها همه زيرمجموعه سنت است و در كنار خرافات در نظر غربي ها دين اسلام و دين آن قبيله وحشي در افريقا فرقي ندارد . به نظر آنها هر دو مبناي غيرمعقول دارد . به جوان ما مي گويند كه اين چه ديني است كه همه چفت و بست است . چپ مي روي مي گويند بكن، راست مي روي مي گويند نكن . حرام است حرام است يعني چه؟ انسان بايد آزاد باشد . روي پاي خودش باشد . صبح كه آدم از خواب بيدار مي شود بايد احساس كند بنده هيچكس نيست . نبايد از جهنم بترسد اين خيلي جاذب است . بعد مي گويند حالا اگر تو بايد ديني داشته باشي ديني است كه خودت بايد به آن برسي . تو كاملا آزادي . اين يك نوع تلقي است كه به نظر من جذبه اش را نبايد دست كم بگيريم . حضرت امام در پيام خود اشاره كردند ماركسيسم دين را طبق شعار معروف خود افيون جامعه مي داند . و جالب است كه در تفكر غربي هم فرياد جدايي دين از سياست سرمي دهند . جدايي

ص: 5158

دين از سياست در واقع دين را از حوزه جمعي بيرون مي برد و اين را به شكل يك موجود افيوني درمي آورد يعني اگر ماركسيستها دين را افيون مي دانستند ليبرالها دين را افيوني مي كنند و بعد آن را در يك گوشه اي مي گذارند . تلقي هر دو در اين جهت هم قابل مقايسه است اينها براي توده مردم شعارهاي قشنگي داشتند . ماركسيستها علي الاصول به توده مردم يك نوع ايده مبارزه بي امان با تمركز سرمايه و اختلاف طبقاتي مي دانند . مي گفتند كه حق توست كه كار داشته باشي، خانه داشته باشي و بي پناه نباشي . اين شعار براي جوامعي كه بيكاري در آن زياد است و فقر بالا است، يك عده اي پول زياد دارند و عده اي ديگر ندارند بسيار جاذب است . جالب است كه شبيه همين را ما مي بينيم ليبراليسم براي توده هاي مردم دارد، فقط رنگ و لعابش فرق دارد . پيام تفكر غربي براي توده هاي مردم اين است كه مردم شما بايد وضعتان خوب شود . اين طوري نمي شود زندگي كرد . بايد شما نان و آب داشته باشيد تا بتوانيد از لذات زندگي اين دنيا استفاده ببريد . اما چگونه مي شود مملكت را آباد كرد؟ به سرمايه احتياج دارد . اين سرمايه كجا است؟ آنها مي گويند سرمايه دست ما غربي هاست

ص: 5159

. بنابراين هيچ كشوري در توسعه اقتصادي موفق نمي شود مگر بخواهد از سرمايه ما استفاده كند . براي اينكه از سرمايه ما استفاده كنيد بايد زمينه اش را درست كنيد . نمي شود شما در تهران در زمينه بي حجابي و مفاسد اخلاقي و اين چيزها سخت بگيريد و از آن طرف تجار ما بيايند و در تهران سرمايه گذاري كنند . پس بايد زمينه درست كنيد و لذا اگر بخواهيد زمينه سرمايه گذاري غربي در كشور شما آماده شود بايد حكومت شما حكومتي باشد نسبت به اين مظاهر تسامح داشته باشد . اجراي شريعت نباشد . به ما مي گويند احكام دين را اجرا نكنيد دست دزد را ببريد خيلي وحشتناك است . اعدام در ملا عام خيلي وحشتناك است . من نمي خواهم بگويم كه ما حتما بايد اين كارها را بكنيم . هر كدام از اينها مجاري فقهي خود را دارد و بعضي از اينها در زمره تعزيرات است و تعزيرات مجازاتهايي است كه حاكم شرع تعيين مي كند . ولي اينكه آنها به ما ديكته كنند كه ما خوشمان مي آيد شما اين جوري باشيد، اين خيلي نكته عجيبي است و نشان از تهاجم آنها دارد . و در هر صورت تفكر ليبرال براي جذب توده هاي مردم كم از ماركسيسم ندارد . تفاوتش اين است كه ماركسيستها صريحا با

ص: 5160

خدا مبارزه مي كردند و لذا يك مقدار حساسيت عمومي بيشتر بود . البته امروز ليبراليسم هم همين كار را دارد صريح انجام مي دهد، هرچند مدت زيادي پنهان كاري كردند و توانستند در جوامع مسلمانان نفوذ كنند . حالا پرده برداري از آنها كار مشكل تري است . متانت امام در اين بود كه ده پانزده سال بلكه زودتر به اين خطر توجه كرد . آخرين مطلبي كه مي خواهم تاكيد كنم همان بحث ريشه است . اين بحث ريشه فايده اش اين است كه امروز اگر بخواهيم با اين مسئله در جوامع خودمان و بيرون از آن مقابله كنيم كه بايد بكنيم، بايستي در مقابل تهاجم غربي بايستيم . بايد درست بايستيم و راه را بدانيم . در اين پيام امام باز نكاتي هست براي كساني كه مي خواهند از امام استفاده كنند و شكر اين نعمت را به جا آورند . از آن فكر و از آن تيزبيني براي آينده استفاده ببرند . امام ليبراليسم و كمونيسم و ماركسيسم را دو روي يك سكه مي داند كه محور مشترك آنها ماده گرايي است . امام تعبير زيباي فلسفي دارند به اسم تنازل موجود و محسوس، يعني اين دو نحله از تفكر هر دو در يك ريشه و يك سرچشمه مشترك هستند و آن يك موضعي است كه اصطلاحا در

ص: 5161

فلسفه امروز موضع انتولژيك گفته مي شود . يعني ما براي اينكه ما به اشيا مجوز وجود بدهيم و بگوييم كه اينها موجود هستند بايد تست محسوسيت را بگذرانند . در اصطلاح فلسفه امروز به اين گفته مي شود اصل تنازل يعني ما عالم موجود را به عالم محسوس تنزل بدهيم . امام در اينجا بحث زيبايي دارد . اگرچه از امام آثار فلسفي مفصلي باقي نمانده است كه قابل مقايسه با آثار فقهي و اصولي ايشان باشد اما همان مقدار اشاراتي كه باقي مانده، حكايت مي كند كه اين بخش متاسفانه به خاطر نامساعد بودن شرايط كلي حوزه هاي علميه نتوانست آن گونه كه بايد و شايد آشكار شود ما امروز از اين ذخيره بزرگ محروم مانده ايم . چگونه بايد با آنچه گفته شد مبارزه و مقابله فلسفي كرد؟ چالشي كه امام در پيش گرفتند چالشي است كه امروز در بحث فلسفه ذهن بسيار متداول است . امام اين چالش را به حوزه ذهن بردند و در آنجا سوالي را مطرح كردند . گفتند اگر تنازل موجود به محسوس درست باشد، شما يك مجسمه را در نظر بگيريد . آيا ما مي توانيم به اين مجسمه استناد فهميدن بدهيم؟ قطعا نمي توانيم . در صورتي كه به انسان و حيوان مي توانيم استناد فهميدن بدهيم . اين مجسمه

ص: 5162

هرچه قدر پيشرفته باشد شما نمي توانيد بگوييد كه اين مجسمه چيزي را فهميد . از لحاظ فلسفي مي توانم بگويم دو مطلب را امام مطرح كردند . در سطح اول خودآگاهي را مطرح كردند، به اسم اينكه اين از بديهيات است كه ماده و جسم هرچه باشد از خود بي خبر است . يعني شما اگر روباتي بسازيد كه همه كارهاي معقول انساني را انجام دهد يعني به تلفن جواب بدهد، نازش بكنيد خوشحال شود، به او بگوييد بيا، بيايد و بالعكس، از بيرون كه نگاه كنيد به نظر مي آيد كه مي فهمد البته امام در اين قسمت اشكالي دارد اما اگر حتي به او بگوييد مي فهمد مسلما خودفهمي ندارد . يعني ما انسانها نه تنها مي فهميم بلكه خود فهمي داريم . نطق در فلسفه داراي سه پايه است: يكي فهم فعال يعني ما مي فهميم اين آتش است و با محيط ما تعامل دارد، يكي ديگر توانايي در بيان اين فهم و سوم قدرت رفتن ذهن به فوق ذهن، يعني نه تنها مي فهميم بلكه فهم خود را هم مي توانيم تماشا كنيم . در فلسفه اين سه تا را فلسفه نطق مي دانند . يعني فهميدن، بيان و قدرت رفتن ذهن به فوق ذهن

ص: 5163

. شما در مورد روباتها نمي توانيد بگوئيد آنها قدرت رفتن ذهن به فوق ذهن را دارند . اين نقطه اي است كه قابل تنازل نيست . يعني اگر فهم را به مادي تنازل دهيم، خود فهمي را نمي توانيم تنازلش دهيم . البته امام در قسمت بعد خود فهم را هم بحث كردند و فرمودند حتي فهم حيوانات هم قابل تنازل نيست . اين البته يك بحث جالب ديگري است . فيلسوفي به اسم چانس در اين زمينه يك تزي دارد و آن تز اين است كه حتي فهم فعال را هم ما نمي توانيم در حد مغز متنازل كنيم . يعني آيا ذهن همان مغز است يا نه، لب مسئله تنازل اين است آيا ذهن همان مغز است يا نه . چون مغز همه وجهه مادي فهميدن را دارد او مثالي مي زند و آن اسمش در فلسفه برهان نقضي اتاق چيني است، برهان او اين است كه مي گويد شما فرض كنيد يك آدمي در يك اتاقي نشسته و زبان چيني نمي داند اما كامپيوترهاي بسيار بزرگي در اختيارش هست . از يك طرف از يك سوراخي در اين اتاق نوشته چيني مي آيد كه ما اگر به آن نگاه كنيم متوجه نمي شويم كه چه چيزي نوشته است ولي اين را مي داند كه كامپيوتر كاملا آن را

ص: 5164

مي شناسد و از آن طرف كامپيوتر جواب چيني بيرون مي آيد مثلا اين به چيني مي گويد حال شما خوب است كامپيوتر مي فهمد و جواب مي دهد بد نيست اگر شما دو ساعت اين دستگاه را نگاه كنيد مي گوئيد كه آن آدمي كه داخلش هست چقدر زبل است . زبان چيني را مادرزادي مي داند . هرچه از او سوال مي كنيم جواب مي دهد . در حالي كه او اصلا زبان چيني نمي فهمد . پس صرف رفتار خارجي و تعامل نمي تواند حكايت از فهم بكند . يعني حتي اگر شما روباتي بسازيد كه تمام ويژگيهاي يك حيوان را داشته باشد نمي توانيد بگوييد كه فهميده است . استناد فهم بالاتر از اين است . استناد فهم يك چيزي را كم دارد و آن رفتن فراتر از ماده است . پاسخ امام اين است . ممكن است امام به مباحث مدرن فلسفه امروز آشنايي نداشت اما در فلسفه بسيار ريشه نگر و عميق بود و در همين پيام يكي دو رگه از آن تسلط فلسفي ايشان وجود دارد كه بسيار قابل تامل است . خداوند را انشاالله به همه ما توفيق شكرگزاري در برابر نعمتهاي الهي را بدهد و از جمله آنها پاسداري از اسلام و از راه اوليا و علما بزرگ كه ستاره آنها در عصر حاضر

ص: 5165

حضرت امام بودند . البته اين پيام جهات سياسي و آثار و بركات فراواني براي نظام ما داشت كه بيان آنها محتاج بررسيها و فرصتهاي ديگري است . محمدجواد لاريجاني 1

ص: 5166

در سوگ يار و برادر امام

28 چكيده: در آخرين روزهايي كه شماره 17 حضور براي چاپ آماده مي شد، ناگهان با خبر شديم كه برادر عزيز امام راحلمان، يار ديرين و ظهير هماره آن سفر كرده نيز بجمع سالكان كوي ملكوت پيوست. اگر چه در دوره هاي مختلف و بخصوص پس از استقرار نظام مقدس جمهوري اسلامي آن رحيل به حق پيوسته علي الظاهر چندان در صحنه نبود اما انصاف بايد داد كه در مسير حركت و انقلاب آنهم انقلابي باشكوه و عظمت انقلاب اسلامي نيروهايي هستند كه به تعبير ارباب هنر پشت صحنه اند و چه بسا نقش آنها بقدري حساس است كه نبودشان در پيشبرد امور خللي آشكار در پي خواهد داشت حضرت آيةالله پسنديده غير از وكالت از امام (ره) براي اخذ وجوه شرعي، بعنوان برادري بزرگ و دوست داشتني متكفل قسمتي از امور بيت امام به ويژه در سالهاي تبعيد و غربت بود. به راستي آن شب ديجوري كه از طرف سازمان امنيت طاغوت امام را دستگير و به تهران اعزام و از آنجا راهي تركيه و سرانجام مهاجر اجباري عراق كردند، چه كسي متولي امور بيت امام در قم بود؟ اگر چه مرحوم حاج آقا مصطفي و حاج احمد آقا و آقاي اشراقي و ساير بزرگواران بودند ولي همواره تكيه گاه قبيله نور

ص: 5167

بود، براي امام چون هاروني دردمند محسوب مي شود و براي ياران امام سكينه اي اطمينانبخش. باعث دلگرمي طلاب مبارزي بود كه چراغ بيت امام را روشن و مريدان را در حلقه مهر خويش پدرانه ياري و دلگرمي مي بخشيد. بي سبب نيست كه امام عزيز درباره آن بزرگوار چنين فرموده است. "آقاي پسنديده نسبت به من هم سمت پدري دارند و هم سمت استادي. " امام كرارا مي فرمودند: "اگر آقاي پسنديده نبودند من نمي توانستم درسم را به اين راحتي ادامه دهم". اگر چه جا دارد در شماره مخصوصي تحت عنوان با قبيله نور يا ويژه نامه بيت امام در كاري مستقل و مناسب با شان و جايگاه آن بزرگوار اثري را تدوين كرد; اما در همين فرصت اندك مطالبي را پيرامون شخصيت ايشان شامل پيامها، خاطرات، اخبار مراسم مختلف در تكمله حضور 17 جاي مي دهيم و بنا به سخن معروف شرح هجران و سوز جگر را به زماني ديگر خواهيم گذاشت آنگونه كه بتوان به سزا و بايسته اداي تكليف كرد. انشاءالله تعالي دفتر حضور

ص: 5168

در كشور امام خميني (س)

4 چكيده: اشاره: آنچه بعنوان قسمتي از سفرنامه آقاي ميشين (رئيس موسسه فرهنگي پاليا كه بيش از 5 هزار نويسنده عضو آن هستند) مي خوانيد نتيجه تلقي ها و استنباطها و در مواردي اطلاعات نه چندان دقيق اوست - اگر چه در موارداندكي غيرواقعي مي نمايد - اما بايد در نظر داشت كه اكثر افرادي كه بعنوان علاقمندان انقلاب اسلامي يا پژوهشگران وانديشمندان در ساير ممالك پيرامون انقلاب اسلامي و امام خميني مطالبي را مي نويسند نه تنها تاريخ و روند دقيق انقلاب و علل وانگيزه فلسفه وجودي انقلاب اسلامي اطلاعات كافي و عميق ندارند بلكه اكثرا در فضايي زندگي مي كنند كه در نقطه مقابل مخالف جمهوري اسلامي است. براي هر غيرايراني ره آورد ارزشمند ديدار از ايران و كسب اطلاعات دقيق از امام خميني و نتايج انقلاب اسلامي است كه وقتي با اطلاعات غيرواقعي و تحريفي سابق خود تطبيق مي دهد دچار شگفتي و اعجابي مي شود كه بي ترديد تا مدتها آنها را در حيرتي خاص فرو مي برد. » » » خردمندان عصر قديم مي گفتند: براي يك سياح كافي است سر راه دختري را ببيند تا درباره وضع اخلاق كشور قضاوت كند. در دولتي كه اخلاق حكمفرماست، زن را مي پوشانند; در كشور فاسد لباس را از تن زن درمي آورند. در ايران اسلامي حتي در تابستان

ص: 5169

سوزان زنان از طبقات پايين و بالا همگي لباس مخصوصي به نام "حجاب" به تن دارند. الكساندر پوشكين در مجموعه معروف اشعار خود تحت عنوان "تقليد از قرآن" نوشته بود: "براي شما حتي سايه فساد، در پناه شيرين سكوت ترسناك است." من هم شاهد هستم كه نصف تهران را پياده گشتم ولي هيچ جا زانوي برهنه دختران را نديده ام! ايران، كشور سنتهاي اسلامي است. در حالي كه در روسيه دوران "دگرگون سازي" حتي رئيس جمهور مي تواند مشروب خوار باشد، در ايران، شراب تفريح جمعيت بسيار محدود و قليل يهودي است. به همين دليل سفارتخانه هاي غربي در تهران، به منظور به نمايش نگذاشتن علاقه گناهكارانه خود به شراب، از دستگاههاي مدرن براي اضمحلال شيشه ها و برچسبهاي رنگارنگ برخوردار شده اند. معمولا سفارتخانه ها به مناسبت اعياد ملي خود دو ضيافت ترتيب مي دهند. ابتدا از دولتمردان، سياستمداران و شخصيتهاي فرهنگي به سفارت ما براي برگزاري جشن "استقلال روسيه" دعوت كردند و كمي بعد براي ديپلماتهاي شراب خوار از كشورهاي ديگر، ضيافت الكلي برپا كردند. سفارت روسيه در نزديكي مقر سفير انگلستان واقع شده است. مي گويند كه در جريان ملاقات تاريخي استالين، روزولت و چرچيل در تهران بين دو سفارتخانه پلهاي هوايي چوبي ساخته شده بودند. اكنون هم طوطي هاي آزادي پرست ترجيح مي دهند در سرزمين بريتانياي كبير دانه بخورند ولي براي خواستگاري و

ص: 5170

عشق بازي و خيانت به زوج هاي خود به "سرزمين روسيه "مي آيند. از طرف موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني از من دعوت شد كه با اين كشور باستاني آشنا شوم. اشتباه نخواهم كرد اگر بگويم كه در تهران و اصفهان همه گفت وگوها با تحسين از نقش پيغمبرگونه امام خميني در اين دنياي فاني پايان مي يابند. هميشه تاكيد مي كنند كه انقلاب اسلامي تحت رهبري امام خميني انقلابي بيشتر اخلاقي و روحي بود تا سياسي. من هم مي خواستم فرياد برآورم كه خدايا! پروردگار توانا! چرا باوجدان ترين انسان را به آسمانها برده اي؟ مگر روي كره زمين كاري براي انسان درستكار باقي نمانده است؟ من در ايران شاهد صحنه اي شدم كه بيش از هر چيز ديگر در عمرم، مرا تكان داد. من به افتخار مشاهده فيلم مستند تشييع جنازه و آخرين وداع مسلمانان با امام كبير نايل آمدم. ژوئن گرم سال 1989 ميلادي بود. هرجا كه نگاه مي انداختي، ميليونها مسلمان ماتم زده و عزادار را مي ديدي. امام خميني خردمندانه فرموده بودند: "اي دولتها! تسخير كشورها مهم نيست، تسخير قلوب مهم است! " به همين دليل ميليونها مسلمان از كشورهاي مختلف جهان كريدور زنده اي تشكيل داده بودند كه از آن تابوت حاوي پيكر پاك امام را ببرند. ميليونها مسلمان سعي مي كردند اين تابوت را به آغوش بگيرند

ص: 5171

و روي آن آب مي ريختند گويا امام هنوز زنده بود و آب زلال چشمه مي توانست عطش او را ارضا كند. من طي سه روز در تلويزيون تهران اين صحنه هاي تاريخي را تماشا كردم و هر موقع تعجب مي كردم كه بر چهره هاي غمگين مسلمانان حتي يك قطره اشك نبود. نمي توانستم به چشم خود باور كنم. نخير، چنين چيزي غير ممكن است! ! آنگاه فهميدم كه اشكهاي جاري عزاداران هنوز از صورت مردم پايين نيامده بود، در اثر گرماي تابستان فورا خشك مي شد. ... و اينك تابوت را با مواظبت به داخل چرخبال بردند. چرخبال خواست به پرواز درآيد ولي نتوانست. مومنان سوگوار آن را رها نمي كردند. مردم مانند خوشه انگور به چرخبال آويزان شده بودند. من به مترجم خود گفتم كه اين غيرممكن است، در زندگي واقعي اينطور نمي شود. اگر در روسيه براي كسي از اين صحنه تعريف كنم، باور نخواهند كرد. ولي حسين، مترجم من، با وقار گفت: "نخير، اينجا اينطور نيست! مردم نمي خواهند پاسدار كبير اسلام را از دست خود رها كنند! " در آن لحظه من به ياد خانم يلنا بونر افتادم كه در روسيه "كشيش پيغمبري" شده و به پند واندرز دادن به مسيحيان پرداخت. اين زن "دمكرات" مراسم كليسايي روز فصح (عيد پاك) در كليساهاي قديمي ارتدوكس را بدترين

ص: 5172

برنامه هاي تلويزيون خواند. بونر كه لقب جاسوسي "روباه" دارد، فرياد زد: "به نمايش گذاشتن تعلق خود به دين ارتدوكس، با حكم تواضع و فروتني مغايرت دارد." من هم فكر كردم: اين "روباه "به دين و ايمان من چكار دارد؟ چرا به مسيحيان درس مي دهد؟ چرا به ما مي گويد، ما چه برنامه هايي بايد ببينيم؟ چرا با آيين خود به صومعه ديگران وارد مي شود؟ اگر بونر سعي مي كرد به مسلمانان ايراني چنين چيزي را بگويد، به او خيلي مودبانه راه به نزديك ترين فرودگاه را نشان مي دادند. و اينك، اولين نتيجه گيري من از سفر به ايران اين بود كه كليساي ارتدوكس ما هنوز بايد در آخرين نبرد، نبرد براي قلوب ما، برنده شود. امام خميني مي فرمودند: "دانشمندان ما نبايد از غرب بترسند. استادان ما نبايد از غرب واهمه داشته باشند. جوانان بي باك ما بايد بر عليه غرب برخيزند." من در ايران اغلب شنيده ام كه بهترين اصل قانون اساسي، قدرت روحانيت است. به همين دليل اعتبار امام خميني در جهان اسلام مطلق است. امام به موقع ملت خود را از استبداد روحي دشمنان و معاندين و سيطره آمريكا رها كرد. ولي ببينيد، اسقف اعظم ما چه نفوذ سياسي دارد؟ از جدول سياستمداران كه در "نزاويسيمايا گازتا" درج مي شود، برمي آيد كه دختر رئيس جمهور وزن سياسي

ص: 5173

به مراتب بيشتري دارد تا سرپرست روحي ما. فكرش را بكنيد: تاتيانا بوريسونا از اسقف اعظم سراسر روسيه مقام بالاتري دارد. عجب روزگاري است! استدلال هميشگي سرويس هاي ويژه آمريكا در مبارزه با اصولگرايي اسلامي، مساله حجاب است. بله، همان حجاب كه يك روپوش سبك زنانه است. آمريكايي ها حجاب بي آزار را به عنوان مظهر بردگي زنان شرقي تلقي كردند. ولي اگر شما به اين زنان پيشنهاد كنيد كه بدون حجاب به خيابان بروند، شما را ديوانه محسوب خواهند كرد. يك خبرنگار زن تلويزيون تهران كه با او در ايران آشنا شدم، زير مباحثه درباره حجاب خط پررنگي كشيد و گفت: "در روزي كه آمريكا از ما ستايش كند، بايد عزاداري سراسري اعلام كنيم." در روسيه كمتر كسي مي داند كه در سال 1989 امام خميني از تهران براي گورباچف پيامي فرستاده بود. اما خدمتگذاران كرمليني گورباچف تفكرات پيغمبرگونه امام خميني را درباره بلايي كه به روسيه نزديك مي شد، از مردم كشور پنهان كردند. دمكراتهايي كه در ماه اوت 1991 سعي كردند به بادبان سياسي كرملين باد صهيونيسم را بدمند، نيز اين پيام را پنهان نگه مي داشتند. تنها الكساندر پروخانوف در روزنامه اپوزيسيون معنوي "دن" پيام معروف امام را درج كرد. كلمات اين پيام تا به حال مبرم و حياتي است: اشتباهات رهبران

ص: 5174

سابق كرملين در عرصه اقتصاد شما را به ارزش هاي كاذب هدايت خواهد كرد. غرب مثل باغ شكوفا، در برابر شما جلوه خواهد كرد. غرب شما را شيفته خود خواهد نمود. ولي خود را به آغوش غرب نيندازيد و در آنجا دنبال حقيقت نگرديد. پند مرا بشنويد: سعي نكنيد گره مسايل اقتصادي سوسياليسم را با استفاده از تجربه غرب باز كنيد. در اين صورت جامعه شما براي مدت زيادي غرق در ناخوشي ها و بيماري ها خواهد شد. امام خميني با فراست خاص خود خاطرنشان ساخت كه مسايل روسيه ناشي نه از مسايل مالكيت، اقتصاد و آزادي بلكه از فقدان ايمان است. زندگي بدون ايمان باعث بروز ابتذال مي شود. از موقع آفرينش جهان تا امروز دو حزب وجود دارند: حزب الله و حزب شيطان. كارهايشان با هم تفاوت زيادي دارند. جاي تاسف است كه گورباچف به پند واندرز خردمندانه امام خميني گوش نكرد. روسيه مي توانست در راه تمدن، راه خدا و نه راه شيطان، قرار بگيرد و پيش برود! مكتب گورباچف مبناي عقيدتي آنارشيسم دوران پرسترويكا شد. نقش تعادل حقوق و وظايف، وظيفه بي شايبه و آزادي موجب ويراني در وطنمان شد. روشنفكران "مصيبت زده" مسكو كه به آزادي بدون وظيفه و حقوق بدون دين دست يافتند (من آنها را " بتهوفني" مي نامم زيرا كه اغلب به تالار به

ص: 5175

نام بتهوفن در بولشوي تئاتر مي روند تا در آنجا با رئيس جمهور ملاقات كنند و بر عليه نويسندگان روس داد و فرياد كنند) نقش مشعل دار را ايفا كردند. استادان فرهنگ به دنبال رهبر خود شتافتند. ولي كمتر كسي از آنها همراه با گورباچف به صومعه او - "بنياد گورباچف" - رسيدند. اگر قبلا بخش ايدئولوژيكي كميته مركزي حزب كمونيست اتحاد شوروي مطبوعات، تلويزيون و ادبيات را كنترل مي كرد، در حال حاضر بانكهاي گوسينسكي ها و برزوفسكي ها اين نقش را به خود اختصاص داده اند. تقريبا در هر روزنامه و برنامه تلويزيوني فرستاده "دمكراسي "غربي خدمت مي كند. و اما موسيقي توام با مواد مخدر و همجنس طلبي، پرچم عصر حاضر شده است... من در روز دوم اقامت خود در تهران در دفترچه خود نوشتم: "ايران، يك دولت مستقل اسلامي است. رئيس جمهور به ديدگاه روحانيون توجه مي كند. قضاوت هاي سياسي رئيس جمهور و روحانيون مستقل است. آنها به هيچ عنوان در خدمت منافع استراتژيكي كشورهاي ديگر نيستند." در اينجا بايد توضيح دهم، منظورم از استقلال چيست. يكي از نشانه هاي اصلي دولت نيرومند و مستقل، حفاظت محكم از مرز است. اما بر كسي پوشيده نيست كه مرز مي تواند بسته باشد ولي خود كشور در حالت اشغال پنهاني و نامريي به سر برد. اين وضع در نتيجه تصرف

ص: 5176

فضاي اطلاعاتي و مهمترين ميادين آن نظير تلويزيون، مطبوعات و سينما صورت مي گيرد. روسيه، نمونه بارز و آشكار "اشغال مسكوت" است. اين اشغال از زمان گورباچف شروع شد. او ساكت بود وقتي كه قبيله روس ستيزان، اين قتال مزدور با تنفر شديد به ريختن رنگ سياه بر چهره هاي داستايفسكي، بوندارچوك، لئو گوميلف، ك. واسيليف، و. بيلوف و مطران ايئوآن پرداختند. گورباچف خيال كرد كه او مي تواند سكوت اختيار كند و بالاتر از نبرد باشد در حالي كه رزمآوران روس در درگيري با " ستون پنجم" شهيد مي شدند. گورباچف كه اين خيانت را كرد، از فوروس به عنوان دلقك ناقابل بازگشت، حتي به درد كارگردان مارك زاخاورف براي نقش "پادشاه لير" نخورد. ايرانيان شانس آوردند كه در قلوب آنها قوانين الهي فرمانروايي مي كند و نه سخنان توخالي سياستمداران حراف. امام خميني تاكيد مي كرد كه "دمكراسي اسلام از دمكراسي غربي كامل تر است". قرآن، بزرگترين ارزش در جهان اسلام است. مي توان هر چيزي اعم از خانه، خانواده، زن مورد علاقه و غيره را از دست داد ولي اگر قرآن پيش تو باشد، تو غني ترين انسان دنيا هستي. در ايران با پرنوگرافي كه روح انسان را فاسد مي كند، و با تبليغ زورگويي در صفحه تلويزيون شديدا مبارزه مي كنند. البته، كلمه " مبارزه" بسيار نرم و

ص: 5177

ملايم است. اين فساد را ريشه كن مي كنند. يك نمونه عبرت انگيز براي روس ها. از مدتي پيش ايرانيان متمول ويلاهاي خود را با آنتنهاي بشقابي مزين كرده بودند تا فيلمها و برنامه هاي بيش از حد "آزادمنشانه" را تماشا كنند. در سراسر ايران تعداد اين آنتن هاي ماهواره اي قريب به 200 هزار بود. به صاحبان آنها سه روز مهلت دادند كه بشقابها را جمع كنند. چرخبالها از بالا نظارت مي كردند. نتيجه اين كار چشمگير بود! اكنون در كلانتري ها كوههايي از اين بشقابها گذاشته شده اند. ولي ببينيد، در روسيه چه مي گذرد. در همه كانالها تبليغات بي وقفه پرنوگرافي كانال TVN قطع نمي شود: "در TVN توت فرنگي (يعني نمايش هاي سكسي) هميشه تازه است! " من گاهي اوقات احساس مي كنم كه "رئيس هنري" اين كانال كه همزمان معاون رئيس كنگره بين المللي يهودي است، خود را سوسلوف (دبير ايدئولوژيكي كميته مركزي در زمان برژنف - م.) عصر حاضر پنداشته و هدف فاسد كردن مردم روس را دنبال مي كند. آقاي گوسينسكي، چرا شما برنامه هاي پرنوگرافيك خود را براي تل آويو پخش نمي كنيد؟ اگر شما و آقاي سوانيدزه، رئيس تلويزيون روسيه، دوست داريد بازي هاي "لسبي هاي برلين" را تماشا كنيد، در دفاتر خود از اين فيلمها لذت ببريد. چرا اين علاقه بيمارگونه خود را بر سر مردم روسيه مي ريزيد؟ همه مسلمانان روسيه بر عليه فساد شما

ص: 5178

قيام كرده اند. من ضمن سفر در سرزمين خجسته ايران اغلب به اين فكر مي افتادم كه كارمندان دولت ما چگونه از آمريكا دفاع مي كنند. كسي حق ندارد در برابر آمريكا دست بلند كند و بر عليه آن حرفي بزند. اگر جرات اين كار را بكند، يك دسته روزنامه نگاران درنده خو به جان او خواهند افتاد. در كشورم بدون اينكه ميزان درستي رعايت شود، شيوه زندگي آمريكايي را تبليغ مي كنند. در بهترين وقت تلويزيوني، "پوزنر" از صفحه تلويزيون ما را متقاعد مي كند كه با آمريكا دوست شويم. دختران آمريكازده ايدئولوگهاي شوروي سابق نيز به روس ستيزي خود مي بالند. يكي از آنها گفت: "پدرم پيرو لنين بود. او از جوانان دعوت مي كرد كه به ساختمان راه آهن بايكال - آمور كه بزرگترين ساختمان سوسياليسم بود، بروند. ولي من توصيه مي كنم كه در آمريكا خوشبخت شويد. من شانس آوردم كه بعد از چهار ازدواج ناكام در روسيه، در كاليفورنيا به فضاهاي جنسي بي سابقه اي دست يافتم! زنده باد آمريكا! من جهتگيري جنسي خود را تغيير داده ام. من "شوهر" مهرباني دارم كه يك دختر سياه پوست است! " چه پيشرفتي: در گذشته نه چندان دور پدر اين دختر يا به عبارت دقيقتر، "زن سياه پوست"، همراه با برژنف مزين به هيات رئيسه كنگره ها و تريبون بالاي مقبره لنين بود. چهره واقعي "دمكراسي آمريكايي" را تحت لايه كلفت

ص: 5179

روژ لب و پودر سياسي پنهان مي كنند. خانم نودورسكايا زودتر بچه دار خواهد شد تا تلويزيون درباره جنايات نظاميان آمريكايي حقيقت را بگويند. اما در ايران به "مساله آمريكا" توجه كافي مي كنند. در سفارت سابق ايالات متحده در تهران اولين موزه جاسوسي در شرق تاسيس شده است. همه اشياي نمايشي، آمريكايي هستند. بازديدكنندگان مي توانند با چشم خود گزارشهاي رمزي و مكاتبات ديگر لانه جاسوسي را كه اين لقب روي سفارت آمريكا در تهران مانده است، ببينند. جالب توجه است كه كارمندان سفارت آمريكا با ماشينهاي ويژه كاغذ خردكن تمام مكاتبات خود را نابود كرده بودند ولي به بركت كار بزرگ خطشناسان، زبان شناسان و دستياران داوطلب، اين مكاتبات سري "احيا" شده و كشف رمز گرديد. دانشجويان تهران طي 400 روز سفارت آمريكا را در محاصره داشتند. سازمان سيا و پنتاگون مجبور شدند يك عمليات نظامي براي رهايي جاسوسان خود طراحي كنند. قرار بود هواپيماي حامل نيروي هوابرد در حومه تهران به زمين بنشيند. ولي اين عمليات از همان ابتدا با شكست مواجه شد. هواپيما به موقع فرود با چرخبال تصادف كرد. خرابكاران آمريكايي مجبور شدند برگردند. در جايي كه در آوريل سال 1980 هواپيما و چرخبال با هم تصادف كردند، اكنون شعبه موزه جاسوسي قرار دارد. من زماني را به خاطر دارم كه

ص: 5180

در پارك فرهنگ به نام گوركي در مسكو هواپيماي جاسوسي "او - 2" را كه از روي آن از تاسيسات محرمانه در خاك روسيه عكس برداري مي كردند، به نمايش گذاشته بودند. اما بزودي هواپيماي جاسوسي را از پارك برداشتند. ولي حيف! بايستي آن را براي هميشه آنجا بگذارند و كنار آن پاسبان نظامي هم بگذارند تا نسلهاي آينده درس عبرت بگيرند. دولتمردان ايراني همين كار را كردند. امام خميني در خطابه هاي خود تاكيد مي كرد: "اسلام فرمانروايي نمي كند بلكه خدمت مي كند. اگر انسان اصلاح شود، همه چيز دگرگون خواهد شد." با رشد بهروزي مردم، جمعيت ايران نيز رشد كرد. در كتابهاي راهنماي دوران برژنف كه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي چاپ شده بودند، جمعيت اين كشور برابر 32 ميليون نفر اعلام شده بود. اكنون اين رقم به 60 ميليون نفر رسيده است. هيچ كشور ديگري با رشد آنچنان سريع جمعيت روبرو نشده است. قيمتهاي مغازه ها حاكي از سطح زندگي نسبتا بالاي ايرانيان است. براي مثال، قيمت شلوار و كفش خوب 5 -10 دلار است. با 20 دلار مي توان كت و شلوار خوبي خريد. پرواز از تهران به اصفهان 5 دلار هزينه دارد. تازه نهار يا شام هم به شما خواهند داد. ولي مسير از تهران و اصفهان تقريبا برابر مسافت بين مسكو وپطرزبورگ است.

ص: 5181

چيزي كه در ايران مرا تحت تاثير خود قرار داد، بانك بود. مساله اين است كه قرآن رباخواري را منع كرده است. بانكها پول را به صورت مشاركت در سود، واگذار مي كنند. اين بانكها بيشتر ريسك مي كنند تا بانكهاي كلاسيك نزول خوار. ايرانيان از نزول سرسامآور بانكهاي اروپايي خبر دارند و دوست دارند بر امتيازات و محاسن اسلام در عرصه باريك بانكداري و امور مالي تاكيد كنند. قوانين بازنشستگي در كشور امام خميني نيز شايان توجه است. حقوق بازنشستگي 100 درصد دستمزد را تشكيل مي دهد! در روسيه شهروندان! مدافعين وطن از اين نعمات بزرگ برخوردار نيستند. ولي علتش فقط اين است كه قانونگذاران ما عادت بدي دارند كه از قوانين بازنشستگي كشورهاي غربي اقتباس كنند. آنها نمي دانند در ايران، در كشوري كه اسلام به سياستمداران حكم مي دهد كه در دنياي افكار خردمندانه و كارهاي به نفع مردم باشند و از آن خارج نشوند، چقدر از انسان مواظبت مي كنند. روسها چيزي دارند كه از ايران ياد بگيرند. براي مثال، در زمان تعطيلات مدرسه اي دختر يا پسر، پدرشان مرخصي مكملي دريافت مي كند. در ايران مادران تنهاي بي سرپرست وجود ندارند. خوابگاههاي زنانه نيز يك چيز غيرموجود است. كارخانجات عهده دار پرداخت ماليات از دستمزد كارگران خود مي شوند و خزانه دولت را مرتبا تكميل مي كنند.

ص: 5182

تنها در يك كشور ديگر، در كره شمالي، شهروندان از پرداختهاي غارتگرانه آزاد هستند. روساي كارخانجات نهار رايگان هم ترتيب مي دهند. براي نهار سبزيجات تازه، كبات گوشت گوسفند يا گاو، مرغ برشته يا با قارچ و دوغ داده مي شود. تكرار مي كنم: همه اين غذاها رايگان است. در كارخانجات سراسر ايران اسلامي! در جاده هاي مدرن و در خيابانهاي شهر مي توان صندوق صدقات كميته امداد امام خميني را ديد. دستياران داوطلب كميته هميشه در جريان مشكلات اقتصادي شما هستند. شما در كنفرانس آموزشي در دانشگاه هستيد و حتي نمي توانيد تصور كنيد كه خدمت گذاران كميته در همان كلاس نشسته اند. اين نحوه جمع آوري پول خيريه مانع از پيدايش گدايي و تحقير انسان مي شود. بر كسي پوشيده نيست كه گدايي در مترو و ايستگاههاي راه آهن مسكو تحت سيطره مافيا است. برعكس، پول از صندوقهاي ايراني با آرم كميته امداد امام خميني قاعدتا به گيرندگان مشخص توزيع مي شود. آمار حاكي از آن است كه درصد بسياري از دانشجويان ايراني كامپيوتر دارند. من در تهران از مدرسه قالي بافي نيز ديدن كردم. ابتدا فكر كردم كه در مركز پژوهشهاي فضايي هستم. كامپيوترهاي فراوان، تميزي كامل، دستگاههاي مدرن... در نزديكي اين كارگاه موزه قالي بافي قرار دارد. اين ديدار فراموش نشدني بود. رئيس اين مدرسه گفت كه پدرش يك

ص: 5183

بار به وزارت دادگستري رفت و خواهش كرد كه زندانيان را به اين مدرسه براي يادگيري حرفه ديرينه اعزام كنند. قالي ها معجزه آفريده و روح آنها را زيبا كردند. زندانيان سابق تا به حال به اين موزه مي آيند و ياد اولين استاد خود، بنده عاقل و مهربان خدا را گرامي مي دارند. من كه به انتشار يك سري كتابها تحت عنوان "رهبران ملتها، قرن بيستم" پرداختم، به شاهان، دبيران كل، روساي جمهوري و سرپرستان روحاني علاقه مند شدم، معيشت بهتر از هر چيز ديگر اخلاق اين شخصيتها را نشان مي دهد. من دوبار به افتخار زيارت از خانه امام خميني نايل آمدم. تخت خواب و رف هاي پر از كتاب، تمام تزيينات اين اطاق را تشكيل مي داد. امام هر ماه 10 دلار به عنوان حق اجاره به صاحبخانه پرداخت مي كرد. با توجه به اظهاريه درآمدهاي چندين ميلياردي كارمندان دولت روسيه كه به زور اين سند مالياتي را پر مي كنند، مشكل بتوان به اين سادگي باور كرد. برخي از آنها هواپيمايي هاي خود را در خارج از كشور، خانه هايي براي اجاره، ويلاهاي شيك، حرم و حتي سرويس بازجويي دارند. ولي امام خميني زندگي متواضعانه اي داشت. او به ملت خود نيز وصيت كرد: "بهتر است كه مرا خدمتگذار بنامند، نه رهبر. خدمتگذاري مهم است، نه رهبري. اسلام ما را به

ص: 5184

خدمت موظف مي كند. من به حمايت مالي نيازي ندارم. من به وسيله قلم و چند صفحه كاغذ با شاه مبارزه كردم". خانه امام خميني در قسمت شمالي تهران در خيابان شهيد حسني كيا واقع شده است. اين خيابان فقط 3 متر عرض دارد. شواردنادزه با ماشين شيك "زيل" خود وارد همين خيابان شده بود تا پيام گورباچف را تسليم امام كند. مردم تهران تا به حال تعريف مي كنند كه امام خميني كه هميشه مهمان نواز بود، به فرستاده دبير كل شوروي حتي پيشنهاد نكرد كه بنشيند. به امام چنين كلماتي نسبت داده مي شود: "بگذار روي زميني بنشيند كه بدان خيانت كرده است. اين آقا تنها به عنوان وزير امور خارجه شناخته نشده است." عده اي مي گويند كه منظور امام، تعلق فرستاده كرملين به قبيله لجام گسيخته بي دينان بود. امام خميني نسبت به اديان مختلف تسامح از خود نشان مي داد ولي بي دينان را قبول نمي كرد و با چشم تحقير به آنها مي نگريست. ولي طبق فرضيه ديگري كه بيشتر مقرون به حقيقت است، امام خميني اطلاعات درستي درباره دورويي گورباچف و گذشتهاي مشكوك وي به آمريكايي ها داشت. تا آن موقع دبير كل شوروي در مذاكرات با شولتس، وزير امور خارجه آمريكا، موشكهاي شوروي "اس. اس. - 23" را از دست داده بود. مارشال آخروميف شواردنادزه را "مهمترين

ص: 5185

آمريكايي در تيم شولتس" در مذاكرات در كرملين خواند. ولي ببينيم آناتولي دوبينين، ديپلمات معروف و شاهد عيني ديگر، در كتاب خاطرات خود تحت عنوان "با اعتماد فراوان" چه مي نويسد: "نظاميان به ويژه از فعاليت شواردنادزه ناراحت بودند و فكر مي كردند كه او بيش از حد با آمريكايي ها سازش مي كند. كار به درگيري هاي آشكار در جلسات دفتر سياسي بين مارشال سوكولوف و شواردنادزه كشيد". ولي روزنامه آمريكايي "نيويورك تايمز" از فعاليت شواردنادزه تحسين كرد و نوشت: "درحالي كه شواردنادزه در مقام وزير امور خارجه اتحاد شوروي كار مي كرد، هر مساله مورد اختلاف اينطور حل مي شد: گذشتهاي روسها 80% بود و گذشتهاي آمريكايي ها 20%". احتمال مي رود كه امام خميني از ابتكار گورباچف و شواردنادزه مبني بر كاهش موشكهاي "اس. اس. - 20" در آسيا حمايت نكرده باشد. اين موشك ها بخشي از سيستم دفاعي ما در برابر پايگاه هاي آمريكايي در ژاپن و اقيانوس هند بودند. جان كلام، امام دلايل فراواني داشت كه با نماينده "تفكر نوين" سرد برخورد كند. به بركت گورباچف ها، شواردنادزه ها و يا كوفلف ها ما در وطن خود آواره شده ايم. عده اي از آينده مي گريزند و ديگران به گذشته گرايش دارند و همانجا دنبال راههاي نجات مي گردند. پرچم دولتي سابق اتحاد شوروي براي عده زيادي عصاي سفر شده است. و اينك دعوتهاي بازگشت به مقدسات

ص: 5186

مسيحي و اسلامي بيش از پيش شنيده مي شوند. البته، ما كه كلاه قديمي تزارهاي روسي را از نو مي بريم و مي دوزيم، ممكن است به جاي آن از "خياطهاي بي غرض" اونيفرم نيروهاي ناتو يا "كمك" نظامي آمريكايي را دريافت كنيم. الكل نيز براي مردم روسيه مصيبت بزرگي است. به پيشخوانهاي مغازه هاي ما توجه كنيد. اين كه نمايشگاه بين المللي ودكا است. گويا همه كشورها به جان مرد روس افتاده اند كه شراب بخورد و پول بپردازد. گرجستان براي مستي مرد روس كار مي كند. شواردنادزه براي برقراري ديكتاتوري خود پول كم آورده است. ولي مرد روس شراب مي خورد و نمي فهمد كه بدين وسيله به شواردنادزه كمك مي كند. ليتواني سركش و متكبر به كشورهاي زيادي بدهكار است. و حالا مرد روس ودكاي ساخت اين كشور مستقل را مي خورد و به حل مسايل آن

ص: 5187

كمك مي نمايد. لهستان، ايتاليا و اسپانيا نيز در كمين نشسته اند. اسرائيل، تركيه، فرانسه و انگلستان طبق معمول روي كمك انتر ناسيوناليستي مرد روس حساب مي كنند. آمريكا هم با ما تعارف نمي كند! روسها شراب مي خورند و مست مي كنند. در خانه خود، سر كار، در دفترهاي شركتها و در روستاها مي خورند. روي نيمكت و در بيمارستان كه دم مرگ هستند، مي خورند. ما با تشريك مساعي به ائتلاف جهاني ودكايي كمك مي كنيم كه بحران خود را حل كند. زنده باشي،اي ايران فرخنده، كه سعي نمي كني اين سم الكلي را به مرد روس بخوراني! من كه در كشور امام خميني گشت و گذار مي كردم، پيش خود فكر مي كردم: "آيا واقعا دولتي وجود دارد كه از اتباع خود مواظبت مي كند؟ " من هر چه قدر به دور و بر خود نگاه مي كردم، كسي را نديدم كه مست باشد. مفهوم يك آيه از قرآن يادم آمد: "واقعا الله تصميمي مي گيرد كه خود مي خواهد". علاقه روسها به فساد الكلي چه علتي دارد و چرا مسلمانان خود را از اين زهر مصون كرده اند؟ جسارتا ادعا مي كنم كه مسلمانان نسبت به مسيحيان يك امتياز دارند: زندگي آنها با ايمانشان هماهنگ است. ولاديمير سولويوف، فيلسوف روس، در رساله معروف " بحث كبير و سياست مسيحي" نوشته بود: "مسلمانان هيچ قاعده زندگي غير

ص: 5188

از آنچه كه دين مي دهد، ندارند در حالي كه مسيحيان زندگي واقعي خود را بر اساس قانون ديگري مبتني مي كنند كه ما از دوران ماقبل مسيحي به ارث برده ايم". در قرآن، كتاب مقدسي كه از طريق حضرت محمد (ص)، رسول خدا، به بشريت اعطا شد، تمام فعاليت مسلمانان مقرر شده است. در زمان خود الكساندر پوشكين هم با شور و شوق نوشته بود: "در قرآن انديشه هاي خردمندانه چقدر زيادند! " ايوان بونين، نثرنويس برجسته روسي، از قرن بيستم جواب پوشكين را داده و نوشت: "لعنت بر آنكه احكام قرآن را نمي شنود. لعنت بر آنكه براي دعا و نبردها خاموش شده است". اما در قرن بيستم كوششهايي براي بدنام كردن قرآن نيز به عمل آمده بودند كه اين امر حاكي از نيت سوء عقل تحريف شده است. مي گفتند كه اسلام يك دين ثانوي و مخلوط است. در اين مباحثه يهوديت از همه فعال تر بود زيرا كه خود نويسنده اي كه به قرآن تهمت زد، يهودي بود. در عين حال بايد به نظرگاه نويسندگان مسيحي قرن بيستم، برندگان جايزه نوبل و محققين معتبر در محافل علمي اشاره كرد. آنها اول از همه به "مطابقت علامت ها و نشانه هاي تاريخي و علمي قرآن با اكتشافات علم مدرن" اشاره كردند. براي مثال، در قرآن اغلب كوهها به عنوان تثبيت كننده زمين

ص: 5189

ذكر مي شوند: "كوهها زمين را نگه مي دارند تا تكان نخورد". 13 قرن بعد از آنكه قرآن به بشريت نازل شد، در اواسط قرن بيستم نظريه "تخته هاي تكتونيك" به وجود آمد. مطابق با اين نظريه اين " تخته هاي تكتونيك" جابجا مي شوند، روي هم قرار مي گيرند و رشته كوههاي بلند را تشكيل مي دهند. همينها زمين را "تثبيت" مي نمايند. در غير اين صورت زمان ما هميشه دستخوش سلسله بي پايان فجايع وحشتناك مي شد. لازم به تذكر است كه براي اولين و آخرين بار قرآن در زماني كه محمد (ص) هنوز در قيد حيات بود، تدوين شد. كسي كه سعي كند حقيقت قرآن را تحريف كند، هدف خشم و غضب خداوند واقع خواهد شد. گناه تحريف حقيقت با هواهاي نفساني، نابخشودني است چونكه انسان را به آغوش شيطان مي برد. در سوره 15، آيه 39 آمده است: "ابليس گفت: مالك من! در ازاي اينكه مرا از راه راست به در بردي، من در زمين همه تفريحات گناهكارانه آنها را تزيين كرده و آنها را به شر وادار خواهم كرد." مهمترين هدف ايدئولوگهاي "ستون پنجم"، ايجاد تضاد و درگيري بين اسلام و دين ارتدوكس در روسيه و ويران كردن تمدن منحصر به فرد روسي است. رهبران عاليمقام كشور مانند خرس در لانه اش با مشاوران و اصلاح طلبان از "ستون پنجم"

ص: 5190

محاصره شده است. آنان با چوب روس ستيزي در دست به طور خشن روسيه را به سوي مرزهاي رويارويي قهري با اسلام سوق مي دهند. هر موقعي كه مساله اصولگرايي اسلامي مطرح مي شود، رهبران روسيه ترجيح مي دهند مواضع غربگرايانه اي اتخاذ كرده و از ادعاهاي ژئوپلتيكي واشنگتن حمايت كنند. علت همدستي ضداسلامي با غرب بايد در فقدان نظريه منسجم نظام فدرال جستجو شود. ولي مسكو دير يا زود مجبور خواهد شد برخورد خود را با اسلام گرايان مشخص كند. در اينجا بايد اين واقعيت را درك كرد كه مسلمان راستين هميشه اصولگرا است. اسلام وسيله ارعاب ملتهاي قرن بيست و يكم نيست بلكه دين ميانه روي روشنگرانه است. ديالوگ بين مسلمانان و مسيحيان بايد بدون مداخله "نيروي ثالث" كه از تجربه دسايس و توطئه هاي جهاني برخوردار است، صورت بگيرد. همين سازندگان شايعات به رسانه هاي گروهي مسكو اطلاعات كاذبي را تزريق كرده اند كه ايران به چچني ها در زمينه يادگيري فن تروريسم كمك مي كند. به گونه اي تبليغ كرده اند كه گويا در حومه تهران شبه نظاميان چچن دوره آموزشي مي بينند. ولي اينها تهمتي بيش براي مقامات ايراني نيست. فعالان "نيروي ثالث" از متهم كردن مسلمانان و مسيحيان به روحيه ناسيوناليستي نيز رويگردان نمي شوند. آنها تلاش مي كنند مظاهر فاشيستي را در نظريات ديني ما تعبيه كنند و به افكار عمومي اين افسانه

ص: 5191

را تحميل كنند كه مسلمانان و مسيحيان دستخوش "يهودي ستيزي ديني "شده اند. به عقيده آنها، در روسيه "يهودي ستيزي ديني" از گروه مطران فقيد ايوآن و در ايران از پيروان امام خميني بر مي آيد. پاسداران تلموذ يهودي سعي مي كنند مسايل تاريخي را ماست مالي كنند. كليساي كاتوليك با كمك آنها در قرن بيستم مسئوليت جمعي در قبال كشتار مسيح را از يهوديان سلب كرد. در همان حال اسرائيل تمام ملت آلمان را مقصر سلطه جويي هيتلر اعلام كرد. يك جمله الكساندر مين نيز يادم آمد: "در روسيه هر جا بروي و با هر كسي صحبت كني، مي بيني كه اين يكي سلطنت طلب است، ديگري يهودي ستيز و سومي فاشيست است". وقتي كه اين كتابها را مي خواني، تعجب مي كني، چگونه يهوديان در روسيه به اين بهروزي عجيب رسيده اند؟ آنها نويسنده، روزنامه نگار، عضو كابينه دولت و بانكدار هستند. تنها قانون اساسي ژاپن بني اسرائيل را از احراز مقامات وزيران و فعاليت در نهادهاي قدرت منع مي كند. ولي ايرانيان تسامح بيشتري نسبت به بني اسرائيل از خود نشان دادند تا ژاپني ها. در پارلمان ايران حتي سهميه هايي براي نمايندگان اقليتهاي ملي وجود دارند. از طرف جمعيت يهودي كشور يك نفر به مجلس انتخاب مي شود. ولي اگر در پارلمان اسرائيلي حداقل يك مسلمان حضور داشت، چه بحران سياسي در اين كشور رخ مي داد!

ص: 5192

امام خميني به نمايندگان مجلس، خدمتگذاران ملت، وصيت كرد كه زندگي متواضعانه اي داشته باشند: "در روزي كه نمايندگان پارلمان ساكن كاخ ها شوند و خداي نكرده هويت فقرا را از دست دهند، ما بايد به اين كشور الوداع بگوييم". من كه در كشور خميني سفر مي كردم، ديدم انقلاب اسلامي به توسعه اين كشور چه تحرك نيرومندي بخشيد و نتايج آن را با اصلاحات گورباچف و يلتسين در روسيه مقايسه كردم. يك متخصص روسي در كارخانه فولادسازي كه همراه با من از تهران به مسكو پرواز مي كرد، در اين زمينه به من كمك كرد. وقتي كه ما بر فراز درياي خزر پرواز مي كرديم، او بعد از گفت و گوي رفيقانه يك "سر بزرگ" را براي من فاش ساخت: او حدود نيم كيلو طلا و يك بسته دلار پيش خود دارد. البته، من همسفر خود را از نظارت دقيق گمركي در فرودگاه "شرمتيوو" مطلع كردم. ولي او جواب داد: "اين كه پول جنايي نيست. من بر اساس قرارداد در اصفهان كار كردم. هم طلا و هم پول كار كرده است! " بعد از آن همان همسفر با آب و تاب از سرگذشت خود تعريف كرد. دو سال پيش در شهر استاري اوسكول از توابع بلگورود به برخي از كارگران پيشنهاد كردند كه به اصفهان،

ص: 5193

پايتخت قديمي فارسها، براي كار بروند. تا آن موقع خانواده او موقعيت سختي داشت زيرا كه او براي مدتي بيكار مانده بود. او بدون اينكه قرارداد استخدام را بخواند، آن را امضا كرد. برادران خود را هم متقاعد كرد كه به مشرق زمين بروند. آخر اين جوانان بي هدف در شهر گشت و گذار مي كردند و ودكا مي خوردند تا وضعيت مصيبت بار خود را فراموش كنند. چند روز بعد همسايه همسفرم كه مامور سابق ميليشيا است، پيش او آمده و فرياد زده است كه: "شنيده ام كه اسم خود را براي بردگي نوشته اي؟ اگر مريض بشوي، چه كسي تو را معالجه خواهد كرد؟ دو ماه بعد تو را مثل فرعون با تابوت خواهند آورد. فكر كن! اين سفر تو به وراي سه دريا براي خانواده ات چه مصيبتي ايجاد خواهد كرد". اين همسايه قبلا دبير حزبي نهاد خود بوده و كسي نمي توانست با او بحث كند. ولي حرفش را گوش نكرد و به اصفهان پرواز كرد. و اينك در كارخانه ذوب آهن كار مي كند. او مي گويد: - بهتر بود فضانورد مي شدم! مي دانيد براي انسان روس دست كشيدن از مشروب خواري چقدر سخت است؟ درد ايذايي است! دوماي ما مي خواست يلتسين را از رياست جمهوري بركنار كند. ولي براي چه؟ بهتر است كه قانوني را وضع كنيد كه به

ص: 5194

موجب آن رئيس جمهور از مشروب خواري شديدا منع شود. او خودش فرار خواهد كرد. ما چقدر احمق بوديم كه اينقدر مي خورديم! تمام كشور خود را بر باد داديم و بهترين لقمه ها را به دشمنان خود بخشيديم. و حالا دست از پا درازتر نشسته ايم! تنها كشوري كه در آن از زنان بدكار خبري نيست ايران است. ما چند روز بعد از شروع كار در ايران فهميديم كه اين يك آسايشگاه واقعي است. نهار مجاني است، بهترين طب در دنيا در اختيار شما است. كارگران را از يك قسمت كارگاه به قسمت ديگر با ماشين مي برند. آنها 238 نامزد رياست جمهوري داشتند كه كميسيون، 4 نفر را كه از همه عاقل ترند، باقي گذاشت. محمد خاتمي، مدير كتابخانه ملي و وزير سابق فرهنگ در دوران امام خميني، برنده شد. براي نويسندگانت بگو كه در پارلمان ايران فقط يك يهودي هست. آنها خودشان كشور خود را اداره مي كنند. هر خانواده اي به امام خميني عشق مي ورزد. پسر فيدل كاسترو وقتي كه به خانه امام رفت و ديد امام چه زندگي ساده اي داشت، به زانو افتاد و تصميم گرفت به دين اسلام بگرود. باز مي گردم به استادي اسكول، زنم را برمي دارم و دوباره به اصفهان برمي گردم. اين دفعه براي مدت طولاني. من در روسيه كي بودم؟ مشروب مي خوردم

ص: 5195

و زجر مي كشيدم. آخر چه وقتي در مسكو هم نظم را برقرار خواهند كرد؟ ايرانيان طي دو هفته اين كار را كردند. همه آمريكايي ها را از كشور خود بيرون انداختند و تمام شبكه جاسوسي پليد آنها را درو كردند... استاد ميشين رئيس موسسه فرهنگ پالياي روسيه

ص: 5196

درسي كه امام خميني (ره) از سيد الشهداء (ع) آموخت

اشاره

8 چكيده: اشاره پس از رحلت پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم وقتي حكومت به دست انسان هاي نالايق افتاد، فرهنگ اصيل اسلامي به تدريج از فضاي جامعه برچيده شد. ارزش هاي والاي انساني يكي پس از ديگري به ورطه فراموشي سپرده شد و دگرگون گرديد. تبعيض نژادي، قوميت گرايي درتقسيم بيت المال و انتصاب هاي غيرمعقول در توزيع قدرت و مسئوليت ها، شيوع يافت.1فاصله طبقاتي در عرصه هاي اقتصادي، كه ارمغان دوران جاهليت بود، دوباره در ميان مسلمانان رواج يافت و روح و جان و رمق جامعه را گرفت. مردان حماسه ساز و جهادگر به سوي سست عنصري و بي تفاوتي سوق داده شدند؛ به طوري كه در مدت حكومت پنج ساله امام علي عليه السلام ، به ياري آن حضرت برنخاستند و به ارزش هاي جاهلي رو آورده و پشت به امام معصوم، حركت انحرافي خود را ادامه دادند.بعد از شهادت امام علي عليه السلام مركز حكومت اسلامي از مدينه و كوفه به شام انتقال يافت و در زمان معاويه و پسرش يزيد، فساد و تباهي در سرزمين هاي اسلامي به اوج خود رسيد. در اين هنگام، امام حسين عليه السلام چون اوضاع سياسي و اجتماعي اسلام را اين گونه آشفته و مضطرب ديد، قيام بر ضدّ حكومت شيطاني را آغاز كرد. آن حضرت در اين راه هرگز

ص: 5197

از ملامت وتوجيه مصلحت انديشان و مداراگران ترديدي به دل راه نداد؛ تا پاي جانِ خود و يارانش در اين وادي ماند و با حماسه اي تاريخي، اساس حكومت يزيدي را به يك باره ويران ساخت.در طول تاريخ بشر، انسان هاي بسياري، از مكتب حماسي اباعبداللّه الحسين عليه السلام سرمشق گرفتند و برضدّ ظلم و جور و طاغوت هاي زمان قيام كردند و تا مرحله بذل جان و شهادت، از حيثيت، شرف، استقلال، دين، مذهب و فرهنگ خويش دفاع نمودند كه تحقيق و تفحّص پيرامون هريك، مجال ديگري مي طلبد.» » »در اين نوشتار، سعي بر اين است تا به بخشي از اين تأثيرگذاري كه در انقلاب اسلامي ايران نمود يافت و چگونگي تأثيرپذيري حضرت امام خميني قدس سره از نهضت اباعبداللّه الحسين عليه السلام اشاره شود و اين موضوع در حدّ توان، مورد بررسي و مقايسه اجمالي قرار گيرد.1. سازش ناپذيري قال الحسين عليه السلام لوليد بن عقبه:«انّا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة و بنا فتح اللّه و بنا ختم اللّه. و يزيد رجل فاسق، شارب الخمر، قاتل النفس المحرمة، معلن بالفسق و مثلي لايبايع بمثله».2هنگامي كه يزيد به جانشيني پدرش معاويه بر مسند قدرت قرار گرفت، فرمانرواي مدينه را مأمور كرد تا از امام حسين عليه السلام بيعت گيرد. آن امام همام وقتي پيام

ص: 5198

يزيد را دريافت، خطاب به وليد (فرمانرواي مدينه) نخست مقام و منزلت خود و خاندان و اهل بيت عليهم السلام را يادآوري كرد؛ سپس به ويژگي هاي نابهنجار يزيد مانند: عصيان، سركشي، مي گساري، آدم كشي و ترويج فساد در جامعه اشاره نموده و فرمودند:«هرگز شخصي مانند من نمي تواند از كسي مثل يزيد پيروي كرده و با او بيعت بكند.»اماماز اين لحظه مبارزه آشكار خود را با حكومت طاغوتي آغاز كرد.پس از چهارده قرن، حضرت امام خميني عليه السلام كه يكي از فرزندان همين خاندان بود، چون تمام آن اوصاف و خصوصيات اخلاقي يزيد را در عملكرد و قوانين حكومت هاي غرب و شرق به طور پيچيده و گسترده مشاهده نمود و رژيم شاه را هم نوكر حلقه به گوش و عامل اجراي سياست هاي شيطاني غرب در ايران و منطقه ديد، همانند جدّش اباعبداللّه الحسين عليه السلام زندگي در اين سيستم و رژيم را بر خود و ديگران روا ندانست و براي مبارزه با همه آنها، شور حسيني را در جامعه به پا كرد. او در نخستين روزهاي نهضت، ضمن سخنراني ها و بيانيه هاي متعدد، جنايت هاي آمريكا، اسرائيل و رژيم حاكم بر ايران را نسبت به اسلام براي مردم تشريح كرد و با استناد به جمله معروف امام حسين عليه السلام كه مي فرمايد: «انّي لا اري الموت الاّسعادة و

ص: 5199

لا الحيوة مع الظالمين الاّ بَرَما»،3 تكليف مردم، علما و حوزه هاي علميه را در قبال اين جنايت ها تبيين كردند. ايشان با الهام از همين مكتب رهايي بخش و بويژه جمله مورد بحث «و مثلي لايبايع بمثله»، در طول نهضت و در موارد مختلف چنين مي فرمودند:الف: «... براي من جاي شبهه نيست كه سكوت در مقابل دستگاه جبّار، علاوه بر هدم اسلام و مذهب تشيّع، نابودي با ننگ است. امروز مسلمين و خصوص علماء اعلام در مقابل خداي تبارك و تعالي مسئوليت بزرگي دارند. من براي چند روز زندگي با عار و ننگ، ارزشي قائل نيستم...».4 ب: «... خميني را اگر دار بزنند، تفاهم نخواهد كرد... من از آن آخوندها نيستم كه در اين جا بنشينم و تسبيح دست بگيرم. من پاپ نيستم كه فقط روزهاي يكشنبه مراسمي انجام دهم و بقيه اوقات براي خودم سلطاني باشم و به امور ديگر كاري نداشته باشم. پايگاه استقلال اسلامي اين جاست. بايد اين مملكت را از اين گرفتاري ها نجات داد...».5 ج: «... آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروي از هردو بدتر. همه از هم بدتر و همه از هم پليدتر. اما امروز سروكار ما با اين خبيث هاست؛ با آمريكاست...6 دنيا بداند كه هر گرفتاري كه ملت ايران و ملل مسلمين دارند، از اجانب است، از

ص: 5200

آمريكاست. ملل اسلام از اجانب عموماً و از آمريكا خصوصاً متنفر است...».7 د: «... من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم. قدرت ها و ابرقدرت ها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها هم بماند، به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است، ادامه مي دهد و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پابرهنه هاي مغضوبِ ديكتاتورها، خواب راحت را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويشتن اصرار مي نمايند، سلب خواهد كرد...».8ه: «... من بارها گفته ام رابطه ايران و آمريكا، رابطه گرگ و ميش است و هرگز بين آن دو آشتي نيست...9 ما تا آخر ايستاده ايم و با آمريكا رابطه برقرار نخواهيم كرد؛ مگر اين كه دست از ظلم بردارد...».10قال الحسين عليه السلام :«الا و انَّ الدعي ابن الدعي قد ركز بين اثنتين، بين السّلّة و الذّلّة و هيهات منّا الذّلّة يأبي اللّه ذلك لنا و رسوله و المؤمنون و...».11 امام حسين عليه السلام چون وظيفه خود را مبارزه و قيام تشخيص داد، از اين رو براي ادامه نهضت و سازمان دهي آن، از مدينه خارج شد. در اين هنگام برخي از مشاهير و

ص: 5201

اصحاب از روي مصلحت انديشي، خيرخواهي و احياناً خودباختگي، آن حضرت را به سكوت و مدارا دعوت كردند و يا آن كه جهت رهايي از ظلم و ستم بني اميه، از امام خواستند به سرزمين يمن مهاجرت كند. اباعبداللّه عليه السلام نيز مناسب حال هريك، جوابي فرموده و خروج و قيام، جهاد در راه خدا، دفاع از حريم اسلام و مبارزه با طاغوت را بر همه آنها ترجيح داد. حتي در روز عاشورا طي خطابه اي، براي چندمين بار بر اين امر به عنوان يك اصل و ارزش، تأكيد كرد و فرمود:«بدانيد و آگاه باشيد! اين حرام زاده، پسر حرام زاده مرا بر سر دو راهي قرار داده است: يا به مبارزه برخيزم و به فوز عظيم شهادت نايل آيم و يا با سكوت خود، ذلّت و خواري را برگزينم. اما ذلّت و خواري، از ما دور است و خدا و رسولش و مؤمنان، آن را سزاوار ما نمي دانند».سپس آن حضرت تا مرحله شهادت به نهضت خود ادامه داد و درس آزادگي، رشادت و پايداري در برابر ظلم، كفر و شرك را براي امت اسلامي و همه انسان ها از خود به وديعه گذاشت.شبيه اين اتفاق در انقلاب اسلامي براي حضرت امام خميني قدس سره هم رخ داد. او چون حركت حماسي خود را بر ضدّ رژيم دست

ص: 5202

نشانده اجانب شروع كرد، افراد و شخصيت هاي مختلف از روي حسن نيّت و ساده انديشي و با اين قبيل تصورات كه «شاه، شيعه است»؛ «اگر شاه برود، مملكت كمونيستي مي شود»؛ «با مشت خالي نمي توان جلوي توپ و تانك ايستاد»؛ «شاه بماند و سلطنت بكند نه حكومت» و... سعي داشتند ايشان را از ادامه مبارزه باز بدارند. همچنين از جانب عوامل ساواك و ايادي مختلف رژيم ترفندها و تلاش هاي پيگيري در اين باره انجام پذيرفت؛12 ولي هيچ كدام سودي نبخشيد. حضرت امام خميني عليه السلام در فروردين 1341 ضمن بيانات مهمي، رژيم پهلوي را خونخوارتر از مغول معرفي نمود و با اعلام خطر جدّي، سكوت علما در برابر جنايت هاي شاه را، همراهي با دستگاه جبّار دانست؛13 چنان كه مقاومت يك ساله او منجر به فاجعه مدرسه فيضيه در فروردين 1342 گرديد كه رژيم مي خواست با اين جنايت تاريخي، در محافل حوزوي ترس ايجاد كند و مردم و علما را به عقب نشيني وادارد. اما امام خميني قدس سره با سخنراني ها و بيانيه هاي آتشين، اقشار مختلف مردم را در صحنه مبارزه نگاه داشت و همه را به مقاومت و سلحشوري دعوت كرد. او در يكي از نامه هاي خود به برخي از آقايان، خطاب به مزدوران شاه چنين نوشت:«... من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي

ص: 5203

مأمورين شما حاضر كردم؛ ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در مقابل جبّارهاي شما، حاضر نخواهم كرد. من به خواست خدا احكام خدا را در هر موقع مناسبي، بيان خواهم كرد و تا قلم در دست دارم كارهاي مخالف مصالح مملكت را برملا مي كنم...».14 در همين ايام كه فضاي اختناق و سركوب بر كشور حاكم بود، يكي از مراجع بزرگ نجف با ارسال نامه اي از امام خميني قدس سره و ساير مراجع و علما درخواست كرد تا از ايران خارج شده و به نجف اشرف هجرت نمايند و در جوار حرم امام علي عليه السلام به تدريس، تحقيق و زندگي آرام بسنده كنند؛ اما امام خميني قدس سره در بخشي از جواب آن نامه، ضمن تشكر از ايشان، چنين مرقوم فرمودند:«... ما مي دانيم با هجرت مراجع و علماي اعلام اعلي اللّه كلمتهم مركز بزرگ تشيّع در پرتگاه هلاكت افتاده و به دامن كفر و زندقه كشيده خواهد شد... كه ما از آن بيمناكيم. ما عجالتاً در اين آتش سوزان به سر برده و با خطرهاي جاني صبر نموده، از حقوق اسلام و مسلمين و از حريم قرآن و استقلال مملكت اسلام دفاع مي كنيم و... ما تكليف الهي خود را ان شاء اللّه ادا خواهيم كرد و به «احْدَي الْحُسْنَيَين» نايل خواهيم شد؛ يا قطع دست

ص: 5204

خائنين از حريم اسلام و قرآن كريم و يا جوار رحمت حق جلّ و علا انّي لا اري الموت الاّسعادة ولا الحيوة مع الظالمين الاّ برما...».15 پس از حماسه جاويدان 15 خرداد 42 و مخالفت با قرارداد ننگين «كاپيتولاسيون» در 4 آبان 43، مزدوران رژيم در هر دو مرحله، معظّم له را شبانه از منزلشان در قم ربودند و در تهران و در مكان هاي مختلف زنداني كردند؛ سپس به تركيه و از آن جا به عراق تبعيد نمودند. امام خميني قدس سره در طول اقامت اجباري در نجف، بدون آن كه كوچك ترين كُرنشي به سردمداران حزب بعث از خود نشان بدهد، سرافرازانه به تدريس، تحقيق و تربيت شاگردان برجسته پرداخت و در مواقع لزوم با سخنراني و صدور بيانيه و ارسال پيام هايي، به نهضت تاريخي خود ادامه داد. در مهر ماه 1357، انقلاب اسلامي ايران با رهبري و هدايت هاي قاطعانه امام خميني قدس سره به مرحله سرنوشت سازي رسيد؛ چنان كه دشمنان احساس خطر كردند. در اين هنگام رژيم بعثي عراق به دستور و فشار رژيم شاه و با راهنمايي آمريكا، رهبر كبير انقلاب را بر سر دو راهي سكوت و سلامتي يا خروج و در به دري قرار داد. امام امت به تأسّي از جدّش اباعبداللّه الحسين عليه السلام يك لحظه هم اين ذلّت را

ص: 5205

تحمّل نكرد و تصميم به خروج و قيام گرفت و در جواب مأموران امنيتي عراق فرمود:«... اگر شما مسئوليت هايي در قبال ايران داريد، من نيز به نوبه خود در برابر اسلام و ملت ايران مسئول هستم و ناگزيرم وظيفه اي را كه خداوند برايم تعيين كرده است و آن را يكي از تكاليف معنوي خود مي دانم، انجام دهم...».16 سپس راهي مرز كويت شد. چون دولت كويت از ورود معظّم له به آن كشور ممانعت كرد، به طور موقت به كشور فرانسه مهاجرت كرد و در آن جا طي مصاحبه اي، علّت خروج خود از نجف را، چنين بيان داشت:«... اگر من در نجف مي ماندم، خود را گناهكار احساس مي كردم. براي من غيرممكن است كه بي تفاوت بمانم...17 اگر نگذارند در اين جا (پاريس) فعاليت سياسي خود را ادامه دهم، فرودگاه به فرودگاه سفر خواهم كرد و در آن جا خواسته هاي خود را بيان خواهم كرد...».18 ايشان در بخشي از پيام هاي خود به ملت ايران، طلاب، دانش آموزان و دانشجويان سراسر كشور ضمن تأكيد بر ادامه نهضت و ارائه رهنمودهاي مهم، علت هجرت خود به پاريس را چنين بيان فرمودند:«... اكنون كه من به ناچار بايد ترك جوار مولي اميرالمؤمنين عليه السلام را نمايم و در كشورهاي اسلامي دست خود را براي خدمت به شما ملت محروم، كه مورد هجوم همه

ص: 5206

جانبه اجانب و وابستگان به آنان هستيد، باز نمي بينم و از ورود به كويت با داشتن اجازه، ممانعت نموده اند، به سوي فرانسه پرواز مي كنم. پيش من مكان معيني مطرح نيست؛ عمل به تكليف الهي مطرح است؛ مصالح عاليه اسلام و مسلمين مطرح است...».19«... دوستان عزيز! فشار شاه موجب شد كه نتوانم به فعاليت اسلامي خود كه تكليف الهي است، ادامه دهم و تصميم گرفتم به يكي از كشورهاي اسلامي مهاجرت نمايم. كويت با داشتن گذرنامه و اجازه ورود، حتي عبور از شهر تا فرودگاه را براي خود خطرناك خواند. فعلاً عازم پاريس شدم تا با تمام مشكلات به وظيفه ديني خود كه خدمت به كشور اسلامي و مردم محروم وطنم است، موفق گردم...».20قال الحسين عليه السلام لمحمّد حنفيّة:«انّي لَمْ اخْرُجْ اشِراً وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِصْلاحِ في امَّةِ جَدّي. اريدُ انْ آمِرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهي عَنِ المُنْكَرِ وَ اسيرَ بِسيرَةِ جَدّي وَ ابي عليّ بن ابي طالب عليهماالسلام ».21 امام سوم شيعيان در وصيتي به برادرش محمد حنفيّه، اهداف و انگيزه هاي قيام عاشورا را در سه موضوع خلاصه كرد:1 اصلاح در ميان امت.2 اجراي امر به معروف و نهي از منكر.3 نشر فرهنگ و سيره پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم و امام علي عليه السلام .آن حضرت به

ص: 5207

خوبي مي دانست كه هيچ يك از موارد فوق با وجود حاكميت جور و ستم، امكان پذير نيست؛ لذا نخست مبارزه با سردمدارانِ يزيد را در سرلوحه برنامه هاي اصلاحي و مبارزاتي خويش قرار داد تا با سرنگوني آن و تشكيل يك حاكميت الهي، زمينه را براي تحقّق كامل آن سه اصل مهم آماده سازد. و اصولاً مي توان دريافت كه يكي از سيره ها و سنّت هاي مهم و اصيل در ميان انبيا، همين مبارزه با طاغوتيان و تبهكاران است و اين مطلب، خود يكي از مصاديق بارز امر به معروف و نهي از منكر نيز به شمار مي آيد و با وجود يك حاكم جائر هرگز نمي توان زمينه اي براي اصلاح جامعه تصور كرد. بنابراين، امام حسين عليه السلام در اين حركت حماسي به هر سه موضوع عينيّت بخشيد: هم به سيره و سنت انبيا و جدّ بزرگوار و پدرش عمل كرد؛ هم آمر به معروف و ناهي از منكر در بُعد حكومتي و اجتماعي شد و هم اين كه، يك نوع اصلاحِ عميق و اساسي در جامعه به وجود آورد.در اوايل دهه چهل (1341)، زماني كه سيره انبيا كلاًّ در ايران و جهان به دست فراموشي سپرده شده بود، «امر به معروف و نهي از منكر» تنها در بُعد فردي و اغلب در موارد كم اهميت،

ص: 5208

به كار گرفته مي شد و لذا اصلاح جامعه هم كاري بس دشوار، بلكه محال جلوه مي نمود. حضرت امام خميني قدس سره به پيروي از مكتب اباعبداللّه الحسين عليه السلام به جنگ با طاغوت هاي عصر برخاست و پرچم مبارزه با كفر و شرك جهاني را بر دوش گرفت. اين، در حالي بود كه در فضاي آن ايام، دخالت در اين گونه مسائل، خلاف شأن يك روحاني تلقّي مي شد و جرأت و شهامت افزون مي طلبيد. البته اگر هم كسان اندكي احساس مسئوليت نموده و فعاليت هاي سياسي انجام مي دادند و اعتقاد به مبارزه داشتند، تنها به اظهار تأسّف و نصيحت به دولت بسنده مي كردند يا نهايتاً خواستار «عمل به قانون اساسي و انتخابات آزاد»22 مي شدند و هرگز با رژيم و شخص شاه درگير نمي شدند!ولي حضرت امام خميني قدس سره منشأ همه گرفتاري ها را رژيم سلطنتي، شخص شاه و دولت هاي آمريكا، شوروي و اسرائيل دانست23 و اعلام كرد: «با وجود رژيم شاه و ايادي بيگانگان در ايران، عمل به قانون اساسي امكان پذير نيست و انتخابات هم هرگز آزاد نخواهد شد.»24 رهبر كبير انقلاب در اغلب سخنراني ها و بيانيه هاي خود به اين مهم تأكيد كرد تا اين كه به پشتيباني اقشار مختلف مردم، رژيم شاه را سرنگون ساخت و ابّهت ساختگي دولت هاي جهانخوار را كه در اذهان و تار

ص: 5209

و پود مردم به منزله يك كابوس وحشتناك جلوه گر بود درهم شكست و جرأت و شهامت و قدرت ايستادگي در مقابل مستكبران را به مستضعفان عالم آموخت. ايشان با اين حركت حماسي، هم جامعه بشري، بويژه مسلمانان را به اصلاح و بازگشت به خويشتن فراخواند، هم امر به معروف و نهي از منكر را در سطح بين المللي زنده كرد و گسترش داد و هم به سيره انبيا و ائمه معصومين عليهم السلام عمل نمود.به علاوه در آن ايام، اغلب كساني كه مي خواستند با فساد مبارزه كنند، همواره از ريشه آن غفلت ورزيده و تنها با شاخ و برگ هاي فساد درگير مي شدند و طبيعتاً اين روند، ناخواسته به تقويت ريشه مي انجاميد و به منزله «آب در هاون كوبيدن» بود. مانند: مبارزه با افراد معموليِ بهائيت كه اغلب به خاطر فقر مالي به آن فرقه گمراه روي آورده بودند و يا درگير شدن با رانندگان اتوبوس و تاكسي برسر پخش موسيقي مبتذل و امثال آن؛ در حالي كه بنيان گذار اصلي بهائيت و توليد كننده ترانه هاي مبتذل در ايران، خود رژيم شاه و نخست وزيرش اميرعباس هويدا بود كه هيچ كس با آنها كاري نداشت! اگر اين روند ادامه مي يافت، نه تنها فساد و تباهي از بين نمي رفت، بلكه روز به روز بر وسعت

ص: 5210

و عمق آن افزوده مي شد. در اين هنگام حضرت امام خميني قدس سره حركت ريشه اي خود را آغاز كرد و همگان را به ريشه هاي فساد و گمراهي متوجه ساخته و در موارد گوناگون مي فرمودند:«... مطالعه بايد بكنيم ببينيم ما تكليفمان چيست؟ قرآن به ما چه گفته؟ بايد چه بكنيم؟ هي ما قرآن را خوانده ايم كه فرعون كذا و كذا، موسي كذا و كذا، تدبر نكرديم كه خوب، آن چيزي كه گفته، براي چه گفته؟ براي اين كه تو هم مثل موسي باشي نسبت به فرعون عصرت. تو هم عصايت را بردار مخالفت كن با اين مردك...».25«... آن وقتي كه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در حجاز بودند... ابوسفيان و امثال اينها، اينها نظير حكّام و سلاطين بودند و داراي همه چيز بودند و پيغمبر اسلام با آنها در افتاد... جلوتر برويد حضرت موسي عصايش را برداشت با فرعون، با سلطان عرض مي كنم مصر با او در افتاد نه اين كه از قِبَل سلطان مصر مردم را خواب كرد. مردم را با همين عصا و با همين تبليغات بر ضدّ سلطان عصر خويش شوراند...».26«... علماي اسلام، پيغمبر اسلام، ائمه اسلام هميشه مخالفت با اين سلاطين عصر خودشان كرده اند...».27 پس از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران، حضرت امام خميني قدس سره همچنان اين روند كارساز و تفكّر

ص: 5211

طاغوت برانداز خويش را ادامه داد و مردم جهان و بخصوص مسلمانان را بر ضدّ استكبار جهاني به سركردگي آمريكا فراخواند. چنان كه معظّم له در يكي از پيام هاي خود به مناسبت سالگرد كشتار خونين حجّاج در مكه، چنين مي نويسد:«... من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام مي كنم اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل همه دنياي آنان خواهيم ايستاد و تا نابودي تمامِ آنان از پاي نخواهيم نشست؛ يا همه آزاد مي شويم و يا به آزادي بزرگ تري كه شهادت است، مي رسيم و...».28«... البته ما اين واقعيت و حقيقت را در سياست خارجي و بين المللي اسلامي مان بارها اعلام نموده ايم كه درصدد گسترش نفوذ اسلام در جهان و كم كردن سلطه جهانخواران بوده و هستيم؛ حال اگر نوكران آمريكا نام اين سياست را، توسعه طلبي و تفكّر تشكيل امپراطوري بزرگ مي گذارند، از آن باكي نداريم و استقبال مي كنيم. ما درصدد خشكانيدن ريشه هاي فاسد صهيونيزم، سرمايه داري و كمونيزم در جهان هستيم، ما تصميم گرفته ايم به لطف و عنايت خداوند بزرگ، نظام هايي را كه بر اين سه پايه استوار گرديده اند، نابود كنيم و نظام اسلام رسول اللّه صلي الله عليه و آله و سلم را در جهان استكبار ترويج نماييم و دير يا زود، ملت هاي دربند شاهد آن خواهند بود.ما با تمام وجود از گسترش

ص: 5212

باج خواهي و مصونيت كارگزاران آمريكايي حتي اگر با مبارزه قهرآميز هم شده باشد جلوگيري مي كنيم، ان شاء اللّه ما نخواهيم گذاشت از كعبه و حج، اين منبر بزرگي كه بر بلنداي بام انسانيت قرار گرفته و بايد صداي مظلومان را به همه عالم منعكس سازد و آواي توحيد را طنين اندازد، صداي سازش با آمريكا و شوروي و كفر و شرك نواخته شود و از خدا مي خواهيم كه اين قدرت را به ما ارزاني دارد كه نه تنها از كعبه مسلمين، كه از كليساهاي جهان نيز ناقوس مرگ آمريكا و شوروي را به صدا در آوريم...».29 به اميد آن روز

پى نوشت ها

: 1 ر.ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، ص 198؛ ناسخ التواريخ، محمدتقي سپهر؛ تاريخ خلفاء، جلال الدين سيوطي.2 اللهوف علي قتلي الطفوف، سيدبن طاووس، ص 3.23 صحيفه نور، ج 1، ص 4.25 همان، ص 505 همان، ص 6.65 همان، ص 7.105 همان، ص 8.110 و 9 همان، ج 20، ص 10.113 همان، ج 19، ص 11.74 اللهوف، ص 97؛ موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، مركز تحقيقات باقرالعلوم(ع)، ص 12.423 در هر دو مورد، به كتب تاريخ انقلاب اسلامي مراجعه شد.13 صحيفه نور، ج 1، ص 8 و 14.12 همان، ص 15.40 همان، ص 16.43 روزنامه اطلاعات، شنبه 17.15/7/1357 همان، يكشنبه،

ص: 5213

18.16/7/1357 كيهان، سه شنبه، 19.18/7/1357 صحيفه نور، ج 2، ص 20.111 همان، ص 21.115 موسوعة كلمات الامام الحسين(ع)، ص 22.291 اين خواسته ها و شعارها براي اغفال مردم و انحراف نهضت، هر از چندگاهي از جانب رژيم و شاه در مطبوعات عنوان مي شد و با كمال تأسف مورد استقبال برخي محافل مذهبي و روشنفكري قرار مي گرفت!23 ر.ك: صحيفه نور، ج 1، ص 56، 62، 94، 105، 106، 207، 274، ج 2، ص 4، 8، 26، 41، 67، 103، 117، 121، 132، 181 و...24 همان، ج 2، ص 82 و 25.87 همان، ص 26.34 همان، ص 27.165 همان، ص 183 و 28.207 همان، ج 20، ص 29.118 همان، ص 232. عبد الرحيم موگهي

ص: 5214

دريچه اي به مبحث اسلامي كردن دانشگاهها

4 چكيده: دانشگاه در منظر شخصيتي چون امام خميني از دو جهت جايگاهي ويژه مي يابد. از يك سو امام ، عالمي برجسته و فقيهي عارف و عامل و مسلط بر پهنه وسيعي از علوم و معارف حوزوي بود كه نفس اين وسعت دامنه توام با عمق و اجتهاد نظر و راي بديع در هريك از آن زمينه ها، از اهتمام و عنايت كم نظير ايشان به كسب دانش و معارف حكايت مي كند كه به گونه اي فراتر از رسم متعارف حوزه هاي عصر خودشان، با وسعت نظر و سعه صدر لازم، از مشربهاي مختلف عقل و نقل و شهود بهره گرفته است. طبعا چنين شخصيتي با آن پشتوانه عظيم علمي كه خود مولود درك صحيح از تاكيدات مكتب نجات بخش اسلام برفريضه كسب علم است، به دانشگاه به عنوان جايگاه تعليم و تعلم و كشف رموز و آيات خلقت به مثابه تجليگاه بعدي از فطرت حقيقت جوي بشر مي نگرد كه چنانچه در مسير درست هدايت شود مي تواند، نردبان صعود وي در طي طريق رسالت "خليفة اللهي"باشد. از طرف ديگر، امام رهبري بصير و دورانديش بود كه افق نگاه نافذش به رسالت آينده انقلاب در هدايت و راهبرد جهان اسلام نظر داشت و در اين چشم انداز، دانشگاه نقش و اعتباري كم نظير

ص: 5215

براي تربيت متخصصان متعهدي دارد كه بتوانند چارچوب سياستهاي حاكم و ظالم جهانخواران را درهم شكنند و جسارت ايجاد داربستهايي بر محور كرامت انساني را داشته باشند. او كه بروشني هرچه تمامتر به نقش عنصر "علم و آگاهي" در مناسبتهاي فعلي و جهان آينده آگاهي داشت، به اهميت دانشگاه در دستيابي به اين ابزار حيات و رمز حضور موفق در نبرد سرنوشت ملتها واقف بود و به همين دليل در بحبوحه گرفتاريها و در شرايطي كه بحران و مشكلات ناشي از جنگ تحميلي به اوج رسيده بود و بخش وسيعي از شهرها و موقعيتهاي حساس كشور زير بمباران و در معرض پرتاب موشكهاي كينه جويانه جبهه متحد استكبار جهاني قرار داشت، با دورانديشي و آرامش بي همانندش فرمود: "جنگ چيز مهمي نيست، حل مي شود...، اما مسئله دانشگاه يك مسئله فوق العاده است و اين افرادي كه از دانشگاه در مي آيند يا مخرب يك كشور هستند يا سازنده آن". (1) امام شاهد و ناظر تيزبيني بود كه با نگراني بسيار، سالها سلطه استعمار و ايادي دست نشانده اش بر دانشگاههاي كشور را نظاره كرده و نتيجه اين سلطه را بارها گوشزد نموده بود. از يك طرف دانشگاهها از نظر تخصصي و علمي آنچنان بي بضاعت بودند كه در بسياري از زمينه هاي علمي به بيگانگان نياز داشتند

ص: 5216

و امام نشانه اين بي كفايتي علمي يا باور نداشتن به كفايت آن را در مراجعه خانواده سلطنتي و مقامهاي عالي رتبه رژيم براي درمان ابتدايي ترين بيماريها و جراحيها به مراكز درماني خارج مثال مي زد. از سوي ديگر امام امت به تربيت شدگان و پروش يافتگان نظام دانشگاهي كشور نظر داشت كه امثال "هويدا"ها و "شريف امامي"ها را تحويل جامعه داده بود كه از هيچ خدمتي به بيگانگان فروگذار نمي كردند و همچون نوكران حلقه به گوش اطاعت فردي را مي كردند كه خود مطيع بي اراده اربابان خارجي بود. امام با تلخي هرچه تمامتر از روندي ياد مي كرد كه استعمار از طريق سلطه بر مراكز تعليم و تربيت و نظام علمي كشور ، با دست و تدبير اين تحصيلكرده هاي خود فروخته به غارت سرمايه هاي مادي و معنوي ما مي پرداخت و بندهاي اسارت ملي با سرپنجه اين پرورش يافتگان نظام دانشگاهي وابسته تنيده مي شد. امام با آن ويژگيها و با آگاهي از چنين مطامعي كه همراه با دسيسه هاي گوناگون خناسان به جدايي و تفكيك همه جانبه دانشگاه از سنت علمي و فرهنگي ريشه دار حوزوي منجر شده بود در مسند رهبري و مديريت اين انقلاب كه در درجه اول يك انقلاب فرهنگي به حساب مي آمد، نمي توانست نسبت به دانشگاه كم اعتنا بماند. براين اساس علاوه بر عنايت

ص: 5217

و توجه مستمري كه در فرآيند مبارزات پيش از انقلاب به قشر دانشگاهي و نسل متدين اما معدود اساتيد و دانشجويان آن سالها از خود نشان مي دادند، از فرداي پيروزي انقلاب، نظام تعليم و تربيت كشور و بويژه آموزش عالي آن كانون توجه رهبري انقلاب قرار گرفت و از هر فرصت براي تحول وبازسازي اين مركز مهم انسانسازي استفاده شد. ماهها و حتي سالهاي اول انقلاب، به دليل حضور و نفوذ جريانهاي فكري چپ و نيز تداوم فرهنگ گذشته، بخش مهمي از توجه امام مصروف مقابله با توطئه ها و دسيسه هاي خطرآفرين اين عوامل مي شد. اما مسئله تحول در نظام فرهنگي و علمي كشور موضوعي نبود كه از نظر ايشان دوربماند. بارزترين نمود اين توجه چهارده ماه پس از پيروزي انقلاب در پيام نوروزي 1359 ظاهر شد كه طي آن فرمودند: "بايد انقلابي اساسي در تمام دانشگاههاي سراسر ايران به وجود آيد". اين اشاره، نقطه شروع وانگيزه حركتي شد كه فرزندان و پيروان راستين امام در دانشگاهها آغاز كردند و تحت عنوان "انقلاب فرهنگي "نقطه عطفي در جهت حاكميت و حضور و نفوذ فرهنگ اسلامي انقلاب در دانشگاهها به حساب آمد. صرف نظر از پاره اي تلاشهاي عناصر ليبرال حاضر در مسند قدرت براي انحراف اين حركت، در حقيقت پس از اين رخداد است

ص: 5218

كه نفوذ رسمي جريانهاي فرهنگي ضدانقلاب در محيط دانشگاهي كمرنگ مي شود و "مسئله اسلامي شدن دانشگاهها" در دستور كار شوراي عالي انقلاب فرهنگي و دست اندركاران و مدافعان انقلاب فرهنگي قرار مي گيرد و آزموني سخت براي طيفهاي حاضر در صحنه نظام دانشگاهي كشور برپا مي شود. طبعا بخش متشابهي از پرورش يافتگان و هواداران فرهنگ غيراسلامي گذشته نمي توانند خود را با اين حركت همسو كنند و اردوگاه كيفي وفاداران به ارزشها و اهداف اصيل انقلاب و رهبري ، با فرار مغزهاي خودباخته روبرو مي شود. گذشته از پاره اي افراط و تفريطها و نيز معدود افراد فرصت طلب، موضع افراد و عناصر دانشگاهي در آن جريان، آيينه تمام نمايي است كه سره را از ناسره شناخت و محك ارزشمندي براي تشخيص هويت افراد فراهم آورد. انقلاب فرهنگي مورد نظر امام با برداشتها و تفسيرهاي گوناگوني مواجه شد كه بخش عمده برداشتهاي ناصواب، مربوط به معانديني بود كه براثر زمينه هاي فرهنگي و تربيتي گذشته خويش يا به نحو شيطنت آميز قصد داشتند تصويري انحرافي از آن ارائه نمايند و در مناسبتهاي مختلف كوشيدند تا ضمن افشاي اين جلوه هاي دروغين، ويژگيهاي دانشگاه اسلامي مورد نظر را تشريح نمايند. اگر بخواهيم رئوس اين ويژگيها را برشماريم مي توانيم به موارد زير اشاره كنيم: 1- دانشگاه اسلامي، در درجه اول مامور به

ص: 5219

تربيت انسان الهي است و اين رسالت بدون تاكيد بر بعد تزكيه نفساني محقق نمي شود. براين اساس، خدا باوري و خداترسي، اصل مقدمي است كه بايد آشكارا در محصولات نظام دانشگاهي جلوه كند و سلامت اخلاقي و اعتقادي استادان و حاكميت فرهنگ معنوي بر فضاي عمومي دانشگاه از لوازم اجتناب ناپذيري است كه براي تحقق اين امر مورد تاكيد قرار گرفته است. 2- خودباوري و خوداتكايي علمي و فرهنگي از لوازم اساسي تحقق استقلال جامعه اسلامي است و دانشگاه در تامين آن نقش اصلي برعهده دارد. براين اساس تاكيد بر وجه معنوي و اعتقادي دانشگاه به هيچ وجه، نمي تواند عامل يا بهانه اي براي تسامح وتساهل در قدرت علمي و ژرفاي پژوهشي دانشگاه باشد. كوشش براي انطباق هرچه بيشتر مناسبتهاي علمي و پژوهشي دانشگاه با نيازهاي واقعي حال و آينده جامعه اسلامي و گسترش پهنه آن بر همه سطوح و حوزه معارف و دانشهاي مورد نياز بويژه تعميم و تعميق آن تا عاليترين سطوح تحصيلي در داخل كشور و پرهيز اكيد از اتكا به سياستهاي اعزام دانشجو به خارج بويژه به كشورهايي كه قصد سلطه و تحكم برما را دارند از بارزترين نمودهاي مواضع امام در اين زمينه است. بلند همتي و آينده نگري امام در اين عرصه تا بدانجاست كه پذيرش دانشجو

ص: 5220

از تمام كشورهاي اسلامي و تربيت كادرهاي متعهد براي تحقق رسالت جهاني انقلاب را خاطرنشان مي سازد. 3- تعهد اجتماعي و مسئوليت سياسي دانشگاه و دانشگاهيان از ديگر وجوه مورد عنايت موكد حضرت امام است. امام از دانشگاهيان انتظار دارند همچون ناظري بصير و آگاه، هوشمندانه و متعهدانه عملكردها و تصميم گيريها را مدنظر داشته و با نقادي دلسوزانه خطا و لغزش احتمالي را گوشزد نمايند و همچون مشاوران و كارشناساني امين مساعدت خويش را از دست اندركاران و مجريان امور دريغ ندارند. همچنين در رخدادها و مراحل حساس و تعيين كننده اي همچون انتخابات، همراه با ديگر بازوان فكري جامعه، با ارائه ملاكها و معيارها مردم را براي مشاركت و حضور موثر در سرنوشت خويش مدد رسانند و در جهتگيريها و خلق بسترهاي اجتماعي - فرهنگي تسهيل كننده راه تحكيم مقاومت ملي و انقلابي در برابر جهانخواران، امت اسلام را حامي و هادي باشند و به مدد قدرت فني و دانش خويش در تشخيص و افشاي ترفندهاي دشمنان، لحظه اي درنگ به خود راه ندهند. 4- به عنوان شرط و ابزار تحقق اهداف فوق، وحدت و همسويي حوزه و دانشگاه را از رسالتهاي اجتناب ناپذير اين دو مركز فكري برمي شمارد و لوازم و موانع آن را گوشزد مي نمايد. از آن جمله، به فني ترين مباحث نظري و

ص: 5221

ظرايف روشي توجه داشته و مي فرمايد: "فرهنگ دانشگاهها و مراكز غيرحوزوي به صورتي است كه با تجربه و لمس واقعيت ها بيشتر عادت كرده است تا فرهنگ نظري و فلسفي. بايد با تلفيق اين دو فرهنگ و كم كردن فاصله ها، حوزه و دانشگاه درهم ذوب شوند تا ميدان براي گسترش و بسط معارف اسلام وسيعتر گردد." علاوه بر توجه به اين ظرايف و ملاحظات دروني، توطئه ديرينه و ريشه دار خناسان و عوامل بيگانه را بسيار جدي گرفته، به طرفين خاطرنشان مي سازد كه در هر موقعيت و موضوعي كه محتمل است تقابل يا دوگانگي احساس شود، مراقب دشمن باشند و ردپاي آن را بيابند. در مجموع مي توان گفت، اصلي ترين محور پيوند دهنده حوزه و دانشگاه در مشرب امام ، فرهنگ اسلام ناب محمدي است كه تبعيت و تاكيد هريك از اين دو جريان برمشخصه هاي آن، سبب تاليف قلوب و جلب طرف ديگر مي شود و جدايي و انحراف از آن اعم از رويكردهاي متحجرانه اي كه ممكن است به نام اسلام از سوي پاره اي مدعيان اسلام مطرح شود يا ديدگاههاي التقاطي و غرب باورانه اي كه از سوي مدعيان به اصطلاح تفكر علمي مطرح شود، به جدايي و سوء ظنهاي ناميمون گذشته دامن خواهد زد. لذا وقوف و آگاهي كامل و التزام عملي به شاخصه هاي اسلام

ص: 5222

ناب، ضامن تقويت و تحكيم اين وحدت است و اكنون كه سالها از طرح موضوع اسلامي شدن دانشگاهها مي گذرد موقعيتها و ناكاميها را در پرتو اين شاخص مي توان ارزيابي كرد. در كنار مجموعه ملاحظات ايجابي فوق، امام از نظر سلبي نيز به مسائلي اشاره دارند كه ممكن است از طرف دوستان جاهل يا بدخواهان مغلطه گر مطرح شده باشد. ايشان صريحا مي فرمايند كه منظورشان از دانشگاه اسلامي، حصر دانشگاه به رشته ها و معارف معمولي ديني حوزه ها نيست واساسا طرح اين موضوع را يك مغلطه مي دانند، آنجا كه مي فرمايند: "منظور آن نيست كه دانشگاه ما نبايد علم و صنعت تحصيل كند، بلكه بايد فقط همين آداب صلوة را بجا آورد. اين يك مغلطه اي است كه تا صحبت دانشگاه اسلامي مي شود، آنهايي كه مي خواهند ما را به طرف شرق و عمدتا به طرف غرب بكشانند فرياد مي زنند كه اينها با تخصص مخالف اند، با علم مخالف اند، خير، ما با تخصص مخالف نيستيم، با نوكري اجانب مخالفيم... ما مي گوييم تخصصي كه ما را به دامن آمريكا بكشد يا انگلستان يا شوروي و يا چين. اين تخصص، متخصص مهلك است نه تخصص سازنده. ما مي خواهيم متخصصيني در دانشگاه تربيت شوند كه براي ملت خودشان باشند." امام با برداشتهاي سطحي و متحجرانه اي كه ممكن است به نام دفاع از اسلام

ص: 5223

و روحانيت نيز مطرح شود برخورد نموده، بعضي از اين موارد را توطئه هاي بسيار خطرناك ناميده اند. ايشان در سالهاي اوليه انقلاب فرهنگي با اقداماتي كه در بعضي دانشگاهها براي تفكيك يا پرده كشي در كلاسها صورت گرفته بود مخالفت كردند و مانع از اجراي آن طرحها شدند. همچنين با عقايدي كه به عنوان دفاع از روحانيت، مدعي حق انحصاري روحانيت براي شركت در فعاليتهاي سياسي شده بود، بشدت برخورد نمودند تا آنجا كه مي فرمايند: "از قراري كه من شنيده ام در دانشگاه بعضي از اشخاص رفته اند گفته اند كه دخالت در انتخابات، دخالت در سياست است و اين حق مجتهدين است. تا حالا مي گفتند كه مجتهدين در سياست نبايد دخالت بكنند، اين منافي با حق مجتهدين است، آنجا كست خورده اند حالا عكسش را دارند مي گويند. اين هم روي همين زمينه است، اينكه مي گويند انتخابات از امور سياسي است و امور سياسي هم حق مجتهدين است هردويش غلط است... اين يك توطئه اي است كه مي خواهند همانطوري كه درصدها سال توطئه شان اين بود كه بايد روحانيون و مذهب از سياست جدا باشد و استفاده هاي زياد كردند و ما ضررهاي زياد از اين برديم، الان هم گرفتار ضررهاي او هستيم، حالا ديدند اين شكست خورد، يك نقشه ديگر كشيدند و آن اين است كه انتخابات حق مجتهدين است، انتخابات يا

ص: 5224

دخالت در سياست حق مجتهدين است. دانشگاهيها بدانند اين را كه همانطوري كه يك مجتهد در سرنوشت خودش بايد دخالت كند، يك دانشجوي جوان هم بايد در سرنوشت خودش دخالت كند. فرق مابين دانشگاهي و دانشجو و مثلا مدرسه اي و اينها نيست، همه شان با هم هستند. اينكه در دانشگاه رفتند و يك همچو مطلبي را گفتند، اين يك توطئه اي است براي اينكه شما جوانها را مايوس كنند... اين از آن توطئه سابق بدتر است براي ايران، براي اينكه آن يك عده از علما را كنار مي گذاشت، منتها به واسطه آنها هم يك قشر زيادي كنار گذاشته مي شوند، اين تمام ملت را مي خواهد كنار بگذارد. يعني نه اينكه اين مي خواهد مجتهد را داخل كند، اين مي خواهد مجتهد را با دست همين ملت از بين ببرد. بايد دانشگاهيها متوجه باشند كه اگر چنانچه افرادي در دانشگاه هستند كه شيطنت دارند مي كنند. اينها را بايد توجه كنند كه گول اينها را نخورند...". پي نوشت: 1- صحيفه نور، ج19، صفحه 352. ستاد تنظيم آثار موضوعي موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س

ص: 5225

دشمن شناسي امام

اشاره

18 چكيده: با استفاده از كلام امام و اسناد لانه جاسوسي ابعاد وجودي حضرت امام، سرشار از برجستگيها و خصايص ممتازي است كه هر يك به نوبه خود و به تنهايي كافي است تا از امام چهره اي استثنايي و سرآمد معرفي كند. يكي از اين ويژگيها، فراست و دقت فطري امام در شناخت دشمن و حربه ها و راهبردهاي اوست. در پرتو اين ويژگي است كه امام دشمن اصلي و خطر عمده را در مراحل مختلف حيات سياسي خويش باز شناخت و متناسب با آن به مقابله با توطئه ها و دسيسه هاي دشمن همت گماشت و در دام مشغوليت با مسائل حاشيه اي و فرعي و فراموشي دشمن اصلي گرفتار نيامد و متقابلا تكيه گاهها و نقاط قابل اتكا و اعتماد و مراكز و منابع تامين نيرو و امكانات جبهه اسلام و انقلاب را در مقابله با دشمن بخوبي شناخت و از تمامي آن امكانات بدرستي سود جست. درك اهميت مسئله فرهنگ در معناي عام و گسترده آن و جايگاه عظيم جبهه فرهنگي در صحنه مبارزه همه جانبه حق و باطل بويژه در شرايط امروزين جهان از مصاديق بارز اين تيزبيني و دقت نظر ايشان است. از ميان گسترده مسائل فرهنگي، شناخت اهميت نقش دانشگاهها و قشر دانشگاهيان اعم از استادان و دانشجويان و به

ص: 5226

طور كلي حاملان و مسلحان به سلاح دانش و تخصص و صاحبان فكر و انديشه كه مغز متفكر جامعه را تشكيل مي دهند و در اين معنا طبعا در برگيرنده هر دو قلمرو حوزه و دانشگاه و روحاني و دانشگاهي است از برجستگي خاصي برخوردار است. امام در تدارك و آرايش نيروهاي جبهه انقلاب در مقابل استكبار، از يك سو شناخت دقيق و درستي از فرزندان و سربازان بالقوه و بالفعل انقلاب در اين قشر به دست مي دهد و از سوي ديگر لغزشگاهها و خطرات ناشي از نفوذ و سلطه دشمن از اين دريچه را بخوبي تشخيص مي دهد. در جاي جاي سخن امام، مسئله تامين و تربيت نيروي انساني خود يافته و داراي اعتماد به نفس و مسلح به دانش و تخصص و مبرا از خودخواهيها و نفس پرستيها به عنوان اصليترين عامل ايجاد، بسط، تداوم و صيانت انقلاب رخ مي نمايد. صراحت، تكرار و تاكيدات حضرت امام در اين زمينه تا به حدي است كه لااقل در شرايط فعلي و براي اين نسل، نيازي به ارائه موارد و نمونه هاي آن نيست. از همين زاويه نگرش است كه اصولا امام مسئله دانشگاهها را حتي در بحراني ترين شرايط جنگ تحميلي، از اهم مسائل كشور معرفي مي نمايند و در تاريخ 19/9/64 خطاب به اعضاي

ص: 5227

شوراي عالي انقلاب فرهنگي مي فرمايند: "ما جنگ داريم، جنگ چيز مهمي نيست، حل مي شود. . . اما مسئله دانشگاه يك مسئله فوق العاده است. " در همين راستا، امام نسبت به راههاي نفوذ و شيوه ها و مكانيسمهاي تسلط دشمن بر دانشگاهها كه نهايتا به سلطه همه جانبه بر كشور مي انجامد، حساسيت و تيزبيني ويژه اي داشتند و مسئله اعزام دانشجو به خارج را از اين نقطه نظر مورد مداقه قرار دادند. ايشان در فرصتها و موارد متعدد اين نكته را يادآور مي شوند كه خارجيها و بيگانگان بنا ندارند جوانان و فرزندان ملتهاي مسلمان و جهان سوم را كه براي تحصيل به آنها رو مي آورند با دست پر برگردانند و به همين لحاظ نوعا نسبت به اصل اين سياست با نوعي ترديد نگريسته، تاكيد بر مراكز داخلي و بسط و توسعه آنها را به نحوي كه ما را از خارج بي نياز كند، مورد نظر داشته اند. به عنوان نمونه مي توان به موارد زير اشاره كرد. "جوان عزيز ما كه سرمايه ها ميهن هستند بايد بدانند كه رفتن به غرب و شرق براي آموختن علوم مختلف، آنان را از رسيدن به مقصود كه استقلال و آزادي است باز مي دارد و وابسته شان خواهد نمود. بايد به خود تلقين كنيم كه در غرب هيچ خبري جز عقب نگه داشتن ما از قافله

ص: 5228

تمدن و تعالي نيست (1) " ". . . در خارج به جوانان ما درس اساسي نمي دهند. . . اين طرز تفكر كه غير از خارج در جاي ديگر نمي شود تحصيل كرد امري است باطل چرا كه با اينگونه تبليغات مي خواهند جوانان ما را به خارج بكشند و با تفكر خودشان به ايران برگردانند." (2) در موارد معدودي نيز كه با توجه به واقعيتها و ضرورتها، اساس اعزام دانشجو به خارج را نفي نفرموده اند، اصل نفي سلطه و بيگانه ستيزي و هوشياري در قبال دريچه هاي سلطه جويان را در اين مقوله دقيقا مورد عنايت قرار داده، اعزام دانشجو به كشورها و مراكزي كه قصد سلطه بر كشور ما را دارند منع نموده اند. ايشان مي فرمايند: "ما بايد فكري بكنيم كه جوانهاي ما در همين جا خوب تحصيل بكنند و بر فرض احتياجي به خارج رفتن باشد، به كشورهايي بروند كه استعماري نباشد و طمع اينكه ما تحت سلطه آنان باشيم نداشته باشند. . . استفاده از علوم و گرفتن آن از ديگران مانعي ندارد ولي بايد توجه داشت كه از جايي علوم را بگيريم كه نخواهند ما را منحرف كنند. " "دانشجويان متعهد را در كشورهايي كه صنايع بزرگ پيشرفته را دارند و استعمار و استثمارگر نيستند بفرستند و از فرستادن به امريكا

ص: 5229

و شوروي و كشورهايي كه در مسير اين دو قطب هستند احتراز كنند." (3) صحت و دقت مواضع امام در اين زمينه هنگامي روشنتر مي شود كه با مراجعه به اسناد لانه جاسوسي نقطه نظرات دشمن و انتظارات امريكا، سمبل و سردمدار قدرتهاي استكباري و مصداق بارز قدرتهايي كه قصد سلطه بر كشور ما را دارند باز يابيم. اين اسناد كه به حق ارزشمندترين اطلاعات در بيان حقايق مربوط به روابط اين قدرت شيطاني با ملت ماست، و در استثنايي ترين وضعيت، در تاريخ روابط ديپلماتيك معاصر، به بركت حركت انقلابي - اسلامي دانشجويان مسلمان پيرو خط امام در اختيار ما قرار گرفته است، حاوي نكات و اطلاعات ارزنده اي در معرفي نقطه نظرهاي امريكا در قبال دانشجويان ايراني در امريكا به طور اخص و تحصيلات خارج كشور به طور اعم است و انتظارات و توقعات اين رژيم را درباره اين مقوله روشن مي سازد. بررسي كلي اين اسناد حاكي از آن است كه "سباقه تحصيلات در امريكا" يكي از كليديترين اطلاعاتي است كه از نظر تنظيم كنندگان اين اسناد مي تواند معرف علاقه و تمايل افراد ايراني به داشتن حسن رابطه با امريكا تلقي گردد. به طوري كه در آن قسمت از اسناد، كه به توصيف خصوصيات افراد يا بيان بيوگرافي اشخاص اختصاص دارد، تقريبا در

ص: 5230

مورد همه تحصيلكرده هاي امريكا، از سوابق تحصيلي و اقامت آنها در امريكا به عنوان يك خصوصيت مثبت و قابل اتكا و اطمينان در هت حفظ منافع آن كشور ياد شده است. به عنوان مثال در اسناد متعددي كه موضوع آن معرفي و شرح ملاقاتها و اقدامات يكي از سران دولت موقت است مكررا به موضوع تحصيلات و اقامه او در امريكا اشاره مي شود و اين موضوع حتي در معرفي بسيار خلاصه و پنج سطري كه از اين فرد به عمل مي آيد، جاي ويژه و مهمي را به خود اختصاص مي دهد. به طوري كه هنگام معرفي اين فرد به عنوان سفير ايران در كشورهاي شمال اروپا، به رسم معمول ديپلماتيك، شرح مختصري از خصوصيات و ويژگيهاي اين مامور سياسي، از طرف سفارت امريكا در ايران تهيه و به سفارت امريكا در محل خدمت او ارسال مي شود تا ماموران سفارت امريكا در آن كشور شناخت لازم را درباره اين فرد داشته باشند. در اين گزارش مختصر پنج سطري كه همه خصوصيات و اطلاعات مورد نياز براي معرفي يك سياستمدار برجسته را دربرمي گيرد، يك سطر به سابقه تحصيل و سكونت او در امريكا اختصاص داده مي شود. (4) در يك مورد ديگر، سابقه سكونت يك وزير ايراني بعد از انقلاب اسلامي كه تحصيل كرده امريكا بوده است، به

ص: 5231

عنوان عامل تمايل او به برقراري رابطه تجاري ايران با امريكا ياد مي شود. به طوري كه در سند آمده است " (نام وزير) . . . او مدتها در امريكا به سر برده، روي اين حساب برقراري روابط بازرگاني بين دو كشور را تاييد خواهد كرد." (5) در يكي از اسناد، از سابقه آموزش بسياري از فعالين سياسي ايران در امريكا به عنوان عامل مساعد در خوش بيني امريكا نسبت به مناسبات مساعد بين دو كشور ياد مي شود. اگر به زمان تنظيم اين سند كه 27/12/57 يعني حدود يك ماه بعد از پيروزي انقلاب بوده است دقت نماييم متوجه مي شويم كه اين قدرت استكباري حتي بعد از پيروزي انقلاب اسلامي و نابودي رژيم دست نشانده اش در ايران، تا چه پايه چشم اميد به دانشجويان ايراني تحصيلكرده در امريكا دوخته بوده است. متن سند بدين صورت است: "بدون شك بسياري از ايرانيان باهوش و فعالين سياسي در ايالات متحده آموزش ديده اند. ما تصور ميكنيم كه احتمالا به علت اين آموزش، مناسبات مساعدي بين ايالات متحده و ايران در پيش است" (6) در سندي ديگر ضمن شرح جريان ملاقات با يكي از وزراي ايران بعد از انقلاب و در شرايطي كه فضاي جامعه مملو از شعارها و موضعگيريهاي شديد ضد امريكايي بوده است، تنظيم كننده

ص: 5232

سند، از فضاي ملايم و بدون لفاظي حاكم بر مذاكرات بين كاردار امريكا و وزير ايراني با خرسندي ياد مي كند و آن را همان وضعيت مورد انتظار از يك تحصيل كرده امريكايي مي داند. "رويهم رفته مذاكرات در فضاي ملايم و بدون لفاظي صورت گرفت. چنانكه از يك اهل علم و سواد مي توان انتظار داشت و كسي كه در دانشگاههاي امريكا تحصيل كرده است. (7) به غير از اسنادي كه مستقيما به تحصيلكرده هاي ايراني در امريكا مربوط است، در يكي از اسناد، به مقامي عاليرتبه در دولت موقت اشاره مي شود و ضمن آن به سابقه هفده ساله تحصيل و سكونت او در آلمان استناد شده و تصريح مي شود كه آلمانها، چنين شخصي را به عنوان "آدم خودشان در تهران" (8) تلقي مي كنند. در همين سند اظهار نظر شده است كه آلمان با در اختيار داشتن يك ايراني تحصيلكرده آلمان در پست مهمي در دولت ايران اسلامي، از امتياز ويژه اي برخوردار است كه ديگر حكومتهاي خارجي از آن محروم اند. "شويس (مقام وزارت خارجه آلمان) احساس مي كرد كه با در نظر گرفتن عدم محبوبيت ايالات متحده و انگليس در ايران در حال حاضر، پيوندهاي آلماني او (مقام ايراني تحصيلكرده آلمان) براي "بن" يك امتياز در سر و كار داشتن با تهران به شمار

ص: 5233

مي آيد كه حتي فرانسويها آن را ندارند." (9) اسناد فوق بيانگر توقع و انتظار بيگانگان از ايرانيان تحصيلكرده در آن كشورهاست. ما در سند ديگري، علاوه بر اين توقعات، تدارك و برنامه ريزي و عمق علاقه دشمنان در پذيرفتن هر چه بيشتر دانشجويان ايراني را شاهديم. به طوري كه در سال 1356 در همان حال كه امريكاييها در همه ابعاد به نحو بيسابقه اي بر ايران تسلط و سيطره داشته و تقريبا همه امور با هدايت آنها برنامه ريزي و پيگيري مي شده است و در همان زمان بنا بر آمارهاي غير رسمي، رقمي بين سي تا پنجاه هزار دانشجوي ايراني در امريكا مشغول تحصيل بوده اند، به عنوان يكي از محورهاي چندگانه در ترسيم خطوط اصلي سياست امريكا در ايران، سفارت امريكا در تهران به مقامات امريكايي توصيه مي كند كه با وزارت علوم ايران براي تحصيل هر چه بيشتر جوانان ايراني در امريكا همكاري به عمل آيد. ". . . با وزارت علوم دولت ايران همكاري كنيد تا جوانان ايراني بيشتري براي تحصيل در امريكا آماده شوند و به عمل آيند." (10) اهميت اين توصيه وقتي بهتر معلوم مي شود كه در سند ديگري مي خوانيم: در سال 1355، بيش از پنجاه دانشگاه آمريكايي با موسسات آموزشي ايران رابطه داشته اند. (11) براستي آمريكا چه انتظار و

ص: 5234

توقعي از دانشجويان ايراني در آمريكا دارد كه در اوج تسلط همه جانبه بر ايران و در شرايطي كه چند ده هزار دانشجوي ايراني در آمريكا به سر مي برند و دانشگاههاي آمريكا بر دانشگاههاي داخلي ما نيز نظارت و نفوذ دارند، هنوز جذب دانشجويان ايراني به آمريكا در رديف اهداف و برنامه هاي درجه اول سفارت آن كشور در ايران قلمداد مي شود؟ محتواي اين اسناد كه خواست دروني و تمايل باطني آمريكا را در عريان ترين وجه آن به ما نشان مي دهد، بيانگر اين است كه امام با تيزبيني و هوش سياسي و فطرت سالم خود گويا دقيقا از قبل، اين تمايلات و انتظارات را دريافته و با آگاهي كامل از منويات دشمن به مقابله با آن برخاسته و به خنثي سازي آن همت گماشته است. باشد كه اين مشي امام، راهنما و راهبرد نظام و مسئولان جمهوري اسلامي در مواجهه با دشمن و مقابله با تهاجم فرهنگي غرب قرار گيرد و اظهارات و اقدامات خوشبينانه و ساده لوحانه بعضي از مسئولان و دست اندركاران را كه فكر مي كنند از طريق اعزام دانشجو به كشور امريكا و ديگر مراكزي كه تحت سيطره و نفوذ علمي و سياسي اين قدرت هستند مي توانيم از چنگال سلطه علمي و تكنولوژيك آنها رهايي يابيم، جاي خود را به تبعيت

ص: 5235

از رهنمودهاي امام بسپارد، و با غلبه روحيه خود باوري و اعتماد به نفس و از طريق تكيه و تاكيد بر مراكز داخلي و گسترش آنها دشمن را از دستيابي به آرزوهايش مايوس كنيم و در مواردي كه بناچار و ضرورتا بايد موقتا دانشجو به خارج اعزام نماييم، در انتخاب كشور محل تحصيل دقت نماييم تا آنها را در كانونهاي فساد و توطئه عليه اسلام و انقلاب قرار ندهيم.

پى نوشت ها

: 1. از پيام حضرت امام (س) در 22 بهمن 2 1362. از بيانات حضرت امام (س) در ديدار با مسئولان دانشگاه آزاد اسلامي 24/4/64 3. از وصيتنامه حضرت امام (س) 4. اسناد لانه جاسوسي، شماره 10 اسناد صفحات 71 و 82 و 85 و 5 86. همان شماره )1-6( صفحه 6 273. همان شماره 28 صفحه 7 165. همان شماره 18 صفحه 8 100. همان شماره 18 صفحه 9 123. همان شماره 18 صفحه 10 124. همان شماره 1 تا 6 صفحه 11 71. همان شماره 8 صفحه 160 علي محمد حاضري

ص: 5236

دلايل تبعيد امام

11 چكيده: بسمه تعاليحضور: شرايط سياسي و اجتماعي كه موجب شد رژيم شاه حضرت امام را تبعيد كند چه بود؟ چرا براي تبعيد ابتدا تركيه و سپس عراق را انتخاب كردند؟ - در سال 1343 شرايط اجتماعي و فشارهاي مردمي و پشتكار پيروان و ياران امام و روحانيت اسلام و طلاب و مدرسين حوزه علميه قم سبب شد كه حضرت امام را پس از ده ماه زندان و حصر در تهران و شهر قم آزاد كردند و چنان تصور مي كردند كه معظم له پس از آزادي از زندان و حصر نهضت و حركت اسلامخواهانه را ادامه نخواهند داد، ولي ايشان در بدو ورود به قم و در فرصت جشنهاي مردمي چند روزه در قم كه روزنامه اطلاعات آن روز در مقاله اي تفاهم علما و مراجع را با مقامات سبب آزادي ايشان قلمداد كرده بودند كه حضرت امام با صراحت تمام موضعگيري كردند و دستور دادند كه در منبر چنين تفاهمي رد شود وخواسته شود كسي كه با آنها تفاهم كرده است اعلام كنند وگرنه مردم چنين روزنامه اي را تحريم خواهند كرد و اضافه بر آن خود معظم له در شروع درس سخنراني صريح و كوبنده اي در رد تفاهم ادعايي فرمودند: "تفاهم با مقامات! ؟ چه تفاهمي؟ ! چه كساني

ص: 5237

با شما تفاهم كرده اند؟ اعلام كنيد. . . خميني با شما تفاهم كند؟ امكان ندارد اين معنا! ! و اگر هم خميني با شما تفاهم كند وضع شما آنطوري است كه ملت اسلام تحمل نمي كنند و بيرونش مي كنند. " و اين آغاز سال 1343 بود و هر روز كه مي گذشت بر شدت مبارزات حضرت امام با رژيم فاسد و جبار افزوده مي شد تا در مهرماه 1343 كه مصونيت مستشاران نظامي امريكا از تصويب مجلس گذشت و حضرت امام آن سخنراني معروف را بر ضد آن قانون در روز تولد حضرت زهرا (س) كه برابر با چهارم آبان 1343 بود فرمودند و تنظيم كننده لايحه و تصويب كنندگان و توشيح كننده و اجرا كنندگان را خائن به اسلام و كشور دانستند و شديدترين حملات را به رژيم شاه و امريكا بويژه به رئيس جمهور امريكا داشتند و متن پياده شد. سخنراني را نيز به صورت اعلاميه به توسط موتلفه اسلامي و به صورت گسترده دستور پخش دادند كه شرايط سياسي و اجتماعي را سبب شد كه جز تبعيد حضرت امام (رضوان الله تعالي عليه) هيچ راه گريزي براي حفظ رژيم و شاه و استمرار سلطه بي قيد و شرط و ننگين آمريكا نمانده بود و انتخاب تركيه نيز به دليل وابستگي افراطي

ص: 5238

نظاميان حاكم آن روز تركيه به امريكا بود و چون مردم تركيه، امريكا را مايوس كردند حاكمان عراق آن روز براي هدف محدود كردن امام براي امريكا اطمنيان آورتر بود! و هم اوضاع سياسي آن روز فرهنگ حاكم بر حوزه و روحانيت مشكلات جدي در راه استمرار مبارزات حضرت امام پديد مي آورد. حضور: دولتهاي استكباري بخصوص امريكا در قضيه تبعيد حضرت امام چه نقشي داشتند؟ جواب: از پاسخ به پرسش اول، نقش امريكا در تبعيد حضرت امام (س) روشن است و نيازي به توضيح نيست، ولي نقش دولتهاي استكباري ديگر نظير شوروي و دولتهاي اروپايي از سكوت نكبتباري كه در اين باره داشتند به خوبي قابل درك است و خصوصا درباره شوروي شايد امكان دستيابي به سازش محرمانه سردمداران آن روز شوروي با حاكمان سلطه طلب امريكا در شرايط كنوني باشد و معلوم شود چه سازش خيانتكارانه اي عليه ملل منطقه و ملت ايران به طور اخص انجام گرفت كه رهبر بيدارگر و بنيانگذار اسلامخواهي در چه توطئه و نيرنگهايي از موطن خود تبعيد شد. حضور: چرا رژيم شاه به جاي ترور يا حبس ترجيح داد حضرت امام را تبعيد كند؟ - ترور امام براي رژيم شاه آسان نبود بلكه در ذهنيت مقامات اطلاعاتي و امنيتي اطراف شاه، هرگونه حمله و ترور

ص: 5239

ايشان، نهضت اسلامي را تبديل به انقلاب مي كرد و از اين جهت سخت هراس داشتند و چه بسا از جانب امريكا هم به دليل همين خطر منع مي شدند كه مقدمات حمله به امام يا طرح ترور را اجرا كنند، زيرا در بيت و ياران و اطرافيان حضرت امام هيچ نفوذي براي خودشان امكان فرضي نداشت تا توطئه هاي داخلي را سامان دهند. اما نقشه حبس كردن امام در سال 1342 تجربه شده بود كه در اثر همان بازداشت در شب پانزدهم خرداد قيام مردمي پانزدهم خرداد و ادامه آن تا آزاد كردن حضرت امام تجربه اي نزديك و ملموس بود كه تكرار آن براي رژيم قابل پيش بيني نبود كه مردم تجربه ديده در سال گذشته بازداشت جديد را چگونه عكس العمل نشان خواهند داد، لذا ترور و حبس هر دو خطرناك مي نمود و تبعيد با آهنگ محدود كردن و به فراموشي سپردن ايشان را تنها راه علاج دانستند، غافل از اينكه هر كس خود را در پرتو نور خدا قرار دهد چون نور خدا خاموش شدني نيست و هر كس خود را لايق نور گرفتن كند خاموش شدني و فراموش شدني نيست. و امام - قدس سره الشريف - در تركيه با تمام سفارشها و محدوديتهاي پديد آمده با توكل بر خداوند

ص: 5240

و توسل بر پيامبر (ص) و اهل بيت (ع) بويژه حضرت صاحب الامر (س) به كار و تلاش مناسب پرداختند و در آماده كردن ملحقات مسائل فقهيه امر به معروف ونهي از منكر و دفاع و. . . تلاش فرمودند و در هر چه مردمي تر كردن بحث ولايت فقيه همت گماشته و بحثي كه صدها سال در حوزه هاي علميه شيعه سامان داشت چنان ساماني دادند كه براي اسلامخواهان حقجو برنامه حكومت اسلامي شد و خداوند جل و علا چنان به اين حركت بركت داد كه نه تنها تبعيدها سبب فراموش شدن ايشان نشد بلكه هر روز درخشندگي نور خدا بر جبين ايشان فزوني يافت تا آنجا كه مردم تركيه زبان به اعتراض گشودند و تعدادي از نمايندگان مجلس تركيه، ارتش تركيه و مقامات امنيتي تركيه را مورد سئوال و استيضاح قرار دادند . حتي بنا به نقل برخي خبرگزاريها تعدادي از نمايندگان مجلس تركيه رئيس ستاد ارتش تركيه را در مجلس تركيه كتك زدند و در ايران اسلاميمان هم منصور، اعدام انقلابي شد و از جانب برادران شهيد بخارايي، اماني، نيك نژاد و صفا هرندي به صورتهاي گونه گون در مراحل بازجويي و بازپرسي و محكمه اعلام شد تا مرجع تقليد شيعيان جهان در تبعيد است هر روز بايد منتظر اعدام مزدوران تبعيد كننده

ص: 5241

و توهين كننده به ايشان باشيد كه پس از محاكمه و شهادت اين اسوه هاي جهاد و شهادت حضرت امام - رضوان الله تعالي عليه - را از تركيه بيرون بردند. حبيب الله عسگراولادي

ص: 5242

ديدار اعضاي بيت حضرت امام خميني (ره) با رهبر انقلاب

14 چكيده: حضرت آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار همسر مكرمه و اعضاي بيت شريف حضرت امام خميني (س) ، حجت الاسلام حاج سيد حسن خميني و اعضاي بيت مرحوم حاج سيد احمد خميني با ايشان، حادثه تلخ و مصيبت بار رحلت حاج سيد احمد خميني را يك امتحان و ابتلاء الهي دانستند و بار ديگر فقدان آن مرحوم را به خانواده ايشان تسليت گفتند. مقام معظم رهبري با تاكيد بر اين مساله كه اعتقاد انسان به اينكه در معرض تصرف اراده الهي است، تلخي اينگونه حوادث را كمتر خواهد كرد، اظهار داشتند: اين فقدانها و مصيبتها منطبق بر طبيعت عالم است و دنيا دار فنا و زوال است ولي خداي متعال با اين مصائب مي خواهد به كساني كه تحمل اينگونه سختي ها و رنجها را مي كنند علو مقام و ارتقاء درجات بدهد. حضرت آيت الله خامنه اي خطاب به همسر گرامي حضرت امام خميني (س) فرمودند: خداي متعال به لحاظ زحمات و رنجهايي كه شما براي امام بزرگوار كشيديد و امام راحل را براي اين امت حراست كرديد و يار دلسوز و محبي براي ايشان بوديد، امروز مي خواهد بااين مصيبتها كه بر شما و ديگر اعضاي بيت آن امام راحل عظيم الشان وارد شده است،

ص: 5243

به شما ارتقاء درجه بدهد. اين گزارش همچنين حاكي است در اين ديدار همسر گرامي حضرت امام (س) تشكر خود را از عنايات و توجهات مقام معظم رهبري نسبت به اعضاي بيت امام راحل ابراز كرد. در اين ديدار حجت الاسلام سيد حسن خميني طي سخناني تسليم و قبول خود و ديگر اعضاي خانواده آن مرحوم به قضاي الهي در اين مصيبت پيش آمده را ابراز داشت و با عرض تسليت به محضر رهبر معظم انقلاب اسلامي، ابراز خرسندي خود و اعضاي يت حضرت امام و مرحوم حاج سيد احمد خميني و حفظ نظام جمهوري اسلامي به دست تواناي رهبر معظم انقلاب و ياران باوفاي امام اعلام داشت.

ص: 5244

ديدگاهها و خاطرات

24 چكيده: منتخب پيامهاي رهبران، روساي جمهور، نخست وزيران و شخصيت هاي سياسي، مذهبي، احزاب و جمعيت ها، گروهها و مردم پنج قاره جهان در سوگ ارتحال بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني (س) : - حضرت امام خميني، رژيم شاه را كه موجب استضعاف و استثمار ايران به وسيله امپرياليستها شده بود، سرنگون ساخت و بر سرنوشت خويش حاكم نمود و فصل جديدي در تاريخ مردم ايران گشود. - درگذشت مرحوم امام خميني، مبارز بزرگ ضد امپرياليستي عصر ما، نه تنها ضايعه اي براي مردم ايران بلكه براي تمام كساني است كه تلاش مي كنند خود تعيين كننده سرنوشت خويش باشند. (منگيستو هايله ماريام، رئيس جمهور اتيوپي) - هدف اصلي اين رهبر سياسي تيزبين، حركت دادن ملت ايران در قيام عليه ظلم و طغيان، و بازگرداندن حيثيت و شرافت به اسلام بوده است. - با شما در غم فقدان اين فقيد نابغه، كه عمر و حيات خود را صرف خدمت به دين مبين اسلام نموده اند، شريك مي باشيم. (شاذلي بن جديد، رئيس جمهور الجزاير) - حضرت آيت الله خميني رهبري عظيم الشان و روحاني بود كه نه تنها الهام بخش مسلمانان در ايران بلكه درواقع سراسر جهان به شمار مي آمد. (يوري موسهويني، رئيس جمهور اوگاندا) - امام خميني شخصيتي كه به خاطر پايداري و

ص: 5245

مبارزه مستمرش عليه امپرياليسم و سلطه جويي آن در تمام اشكالش، شناخته شده است. - رحلت اين مرد بزرگ، براي همه كساني كه جهت حفظ استقلال و حاكميت واقعي مستضعفين جهان تلاش مي كنند، ضايعه اي جبران ناپذير است. (بلز كمپائوره، رئيس جمهور بوركينافاسو) - امام خميني معمار و مشخصه انقلاب ايران بود. - امام خميني در زمان ما پيرواني بي شمار داشت و قدرت مستضعفان بر مستكبران را به منصه ظهور رسانيد. - امام خميني، اين انقلاب، ملت ايران و منابع آن را در راه ايجاد يك نظام جديد سياسي، اقتصادي و فرهنگي عادلانه بسيج نمود. (علي حسن موويني، رئيس جمهور تانزانيا) - رحلت تاسف بار رهبر بزرگ ملت ايران، كه در تاريخ ايران انقلابي عظيم به وجود آورد و در راه تحقق آن مجاهدتهاي فداكارانه اعمال نمود، باعث كمال تاثر و اندوه اينجانب است. (تورگوت اوزال، نخست وزير تركيه) - ما براي او عزاداريم چون همنوعان خود را دوست داشت، بخاطر همان عشق، او مردم ايران را از بردگي نجات داد. - ما براي او عزاداريم چون انقلاب او يك انقلاب مذهبي و معنوي بود. - اميدوارم روح امام خميني براي هميشه راهنماي ايرانيها باشد. (كنت كائوندا، رئيس جمهور زامبيا) - ما خود را در غم فقدان قهرمان بزرگ و رهبر انقلاب

ص: 5246

ملي شما سهيم مي دانيم. - به خوبي آگاهيم كه تاريخ، هميشه آيت الله خميني را به عنوان فردي شجاع و حكيمي بصير و دانا به ياد خواهد داشت. (رابرت موگابه، رئيس جمهور زيمبابوه) - درگذشت آيت الله خميني كه مبين آمال و آرزوهاي مردم ايران بود، ضايعه اي غيرقابل جبران مي باشد. (ر . پرماداسا، رئيس جمهور سري لانكا) - با ارتحال ايشان اسلام يك رهبر روحاني عالي مقام را از دست داد. - خداوند او را پس از عمري طولاني و پرافتخار به سوي خود برد. (الصادق المهدي، نخست وزير سودان) -نقش ايشان در مبارزه به خاطر شرافت مردمش و جاذبه ايشان به عنوان يك رهبر مذهبي، براي همگان شناخته شده بود و مورد توجه ملتها قرار داشت. - رحلت ايشان به طور وسيع، نه تنها در ايران بلكه در بخش بزرگي از جهان اسلام، اثر عميق به جاي نهاد. (هنك چين سن، رئيس جمهور سورينام) - بي شك جهان اسلام و مسلمين، عالمي بزرگ و مجاهدي نستوه را از دست داد. - امام خميني مجاهدي بود كه ايران را به جايگاه واقعي خود، كه همان مبارزه با ظلم، استبداد و ديكتاتوري است، هدايت كرد. - امام خميني با اقتدار تمام از ارزشهاي اسلام دفاع كرد و در اين راستا رهبري انقلابي

ص: 5247

را به عهده داشت كه اثرات آن در چهار گوشه جهان باقي خواهد ماند. - امام خميني با عظمت زيست و با عظمت، دار فاني را به سوي جهان ابديت درحالي ترك گفت كه بارزترين الگوهاي ايمان، زهد، و تقوا را در جهان امروز باقي گذارد. (حافظ اسد، رئيس جمهور سوريه) - با كمال تاسف و اندوه از رحلت ناگهاني استاد و امام بزرگوار حضرت آيت الله روح الله خميني اطلاع يافتم. فقدان غيرقابل جبران ايشان، ضربه اي سنگين به امت اسلامي در سراسر جهان تلقي مي گردد. - معظم له همواره به خاطر تقوا و اخلاص و فداكاري در راه هدف اسلامي، در يادها باقي خواهد ماند. (محمد زياد باره، رئيس جمهور سومالي) - بشريت هميشه دانش و جاذبه ايشان را به ياد خواهد داشت. (ژوزف سايد مومو، رئيس جمهور سيرالئون) - ياد حضرت آيت الله خميني به خاطر مبارزاتش براي رهائي مردم ايران از فقر و استثمار، همواره در خاطرها باقي خواهد ماند. (فرانس آلبرت ري، رئيس جمهور سيشل) - مرحله اخير آغاز شده پيشرفت سريع روابط اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي و ايران به نام آن فقيد مزين است. (م . گورباچف، رئيس جمهور شوروي) - اين ارتحال را به عنوان خسارتي بزرگ، نه تنها براي ملت ايران بلكه براي كل

ص: 5248

مسلمين جهان مي دانم. - راه امام خميني يعني شرافت و بزرگواري. - معظم له - رضوان الله عليه - در مقاومت و پايداري، صفحات زريني ثبت كردند كه به عنوان سرچشمه روشنائي براي نسلهاي آينده باقي خواهد ماند. (محمد عبدالعزيز، رئيس جمهور صحرا) - امام بزرگوار آيت الله روح الله الموسوي الخميني همواره مظهر اعتقاد، ايمان، قدرت عزم و شجاعت در راه اعتلاي كلمةالله و نصرت درمقابل امپرياليسم و صهيونيسم و استعمار بوده و خواهد بود. - ملت و دولت جمهوري دموكراتيك عربي صحرا در اين مصيبت عظيم در كنار ملت و دولت قهرمان ايران، همراه با تحمل اين محنت و رنج، راه امام خميني را ادامه خواهد داد. (محفوظ علي بيبا، نخست وزير صحرا) - من احساس بسيار غم انگيزي از درگذشت حضرت امام خميني مي نمايم. - كوششهاي ايشان منجر به تاسيس جمهوري اسلامي ايران شد كه مراحل آن را به تنهائي و با فداكاري، تعهد و آينده نگري مخصوص خود به انجام رساند. - فقدان ايشان خساراتي جبران ناپذير براي مردم جهان سوم است كه از مقاومت و مخالفت ايشان با استثمار و قدرتهاي بزرگ الهام گرفته بودند. - آن فقيد در تاريخ بعنوان بزرگترين رهبر مذهبي شناخته مي شود. - آن فقيد در تاريخ به نام بزرگترين انقلابي قرن

ص: 5249

بيستم باقي مي ماند. - مطمئنم كه روح انقلابي رهبري فوق العاده ايشان، در قلب ميليونها مردم در تمام جهان باقي خواهد ماند. (جري جان راولينگر، رئيس جمهور غنا) - حضرت آيت الله امام خميني، اقدامات بارزي در راه هدف مقدس خود كه مبارزه با تمام اشكال سلطه جويي و وابستگي امپرياليسم باشد به عمل آورد. - گر چه حضرت امام خميني از جهان رخت بربسته اند اما يادشان براي هميشه در قلوب مردم ايران باقي خواهد ماند. (كيم ايل سونگ، رئيس جمهور كره شمالي) - نام و اعمال امام خميني، همواره در ذهن تمامي مردم جهان سوم، به عنوان يك مرد حكومت و سياست، باقي خواهد ماند. (لانسانا كونته، رئيس جمهور گينه) - امام خميني را مي توان از بزرگترين پيامبران انقلاب و پايبندان آن و دشمن سرسخت امپرياليسم و صهيونيسم و استكبار جهاني دانست. - نام امام خميني بر روي سنگ تاريخ اسلام براي هميشه ثبت شده، مكتوب خواهد ماند. (معمر قذافي، رئيس جمهور ليبي) - از خداوند مسئلت داريم كه ملت ايران بتواند اين غم جانكاه را تحمل نموده، پيام ايشان را كه بر خويشتن داري، استقلال و غرور ملي تكيه دارد، هميشه در ياد داشته باشد. (ديديه راتيس راكي، رئيس جمهور ماداگاسكار) - آيت الله خميني در زمان حيات خود وظيفه

ص: 5250

بزرگي را كه اراده خداوند به او محول كرده بوده به اتمام رساند. - رحلت پدر ايران جديد ضايعه بزرگي براي "ناميبيا" به شمار مي آيد و ما به شما در غم و اندوهي كه به برادران و خواهران ايراني و ملت بزرگ شما وارد آمده است، مي پيونديم، زيرا مصيبت شما، مصيبت ما نيز هست. - درواقع انقلاب اسلامي ايران كه به وسيله حضرت آيت الله خميني قالب ريزي گرديد، الهام بخش بسياري از مردم مستضعف جهان كه مدتهاست به وسيله امپرياليزم به استضعاف كشيده شده اند، مي باشد. (سام نجوما، رهبر سواپو) - او تنها يك رهبر بزرگ براي ايران نبود بلكه منبع الهام و هدايت براي هنر جهان اسلام بود. (سفير كشور پاكستان در امارات متحده عربي) - او به جهان نشان داد كه اسلام تنها نيرويي در جهان است كه مي تواند بدبختيهاي انسانها را ازبين ببرد. - او پديد آورنده، رهبر، راهنما و پيشواي اين انقلاب است; او كه به وسيله اين انقلاب، پيروزيها را در پي يكديگر به ارمغان آورد. - مستضعفين جهان، يك رهبر، يك پدر و يك راهنما و مرشد را از دست دادند وليكن ايمان و اعتقاد به ميراث خميني را از دست نداده اند. - هيچ چيز را توان بيان مصيبت عظماي وفات آيت الله روح الله خميني

ص: 5251

نيست. (عبدالقادر قدوره، رئيس مجلس سوريه) - مرحوم مغفور زندگي خويش را وقف نمود تا از راه انقلاب و به ويژه در اين روزها علي رغم تمامي فرهنگ و تمدن مادي حاكم بر جهان امروز با شكوفائي و افتخارات گذشته اسلام و تمدن و فرهنگ متعالي و ميراث غني آن را مجددا بازگرداند. (محمدالامين احمد، رئيس شوراي ملي صحرا) - فقدان شخصيت بزرگي همچون آيت الله روح الله موسوي خميني، زيان عظيمي براي تمامي مسلمانان و مستضعفين و رنجديدگان جهان مي باشد. (محمد سيد اكتي، وزير خارجه صحرا) - نهضت فلسطين، اين بزرگوار را در حساسترين شرائط از دست داد. (احمد عبدالرزاق اسلامي، سفير فلسطين در پاكستان) - جهان اسلام رهبر عظيم الشاني را از دست داد، بالاخص دنياي مستضعف لطمه بسيار بزرگي ديده است. - ده ميليون مسلمان كشمير براي آزادي چشم اميد بسوي ايشان داشتند. (حسين نقوي (مفتي كفايت) و سيد ساجد حسين (معاون نخست وزير) از كشمير) - پيكار پيگير اين مرد قديس در سيماي دوران ما چون كارنامه پاكيزه رهايي بخش حك خواهد بود. (عبدالله نايمي، منشي اول انجمن نويسندگان افغانستان) - در اين برهه كه نيروهاي استكباري براي خفه كردن جنبش اسلامي تلاش مي كنند و روساي جمهور و پادشاهان ما براي سازش با يهود و صهيونيسم از يكديگر

ص: 5252

سبقت مي گيرند، داغ فراق تو، سخت دشوار است. (شيخ سعيد شعبان) - امام خميني با حكمت و شجاعت وصف ناپذير خود، خدمتي به اسلام كرد كه در حجم همه جهان بود. - در عصر حاضر هيچ مصيبتي از اين مصيبت بزرگ براي مسلمين دردناكتر نبود. (علامه محمد حسين فضل الله) - نهضت امام خميني، روزنه اميد صدها ميليون مسلمان و ميلياردها انسان حت ستم در سراسر جهان است. - امام خميني ديگر در ميان نيست، اما راه او باعث شده كه هزاران خميني در سراسر عالم حيات يابند. (تراب زمزمي، نويسنده تونسي) - امروز براي جهان سياسي و جهان ديني روز تاريكي است، يك مرد بزرگ از دست رفته است. - با ياد اين مرد، اعماق قلبمان هميشه شاد خواهد ماند. (رازافي تيس آلونيتازوي، سرگرد ارتش ماداگاسكار) - به عنوان يك فرد شيعه خود را امروز بي سرپرست مي بينم. (سردار غلام عباس، نماينده مجلس ايالتي پاكستان) - آنچنان مرد مجاهدي مثل او در صد سال اخير وجود نداشته است. - امام خميني آنچنان ذخيره اي در دنيا باقي گذاشت كه صدها سال زبانزد همه خواهد بود. - درگذشت آيت الله امام خميني، دلم را لرزاند. - او مردي مومن، مجتهد، تاريخساز و معمار سده اخير بود. (عبدالله بخاري، رهبر مسلمانان هند) - اسم ديگر ايران،

ص: 5253

امروز كشور نور است. امام اين نور را روشن نمودند. - امام ما حضرت روح الله خميني موسوي - رحمةالله عليه - امروز در پيش روي ما نيستند ولي براي هميشه رهبر ما خواهند بود. (محمد سرور فاروق عباسي، مديركل سابق وزارت امور خارجه پاكستان) - تاريخ به زودي، با كمال افتخار و سربلندي، نقش خطير و ارزنده امام خميني را به ياد خواهد آورد. (منير شفيق، نويسنده و نظريه پرداز فلسطيني) - ما نمي توانيم زياني را كه جهان مستضعف از ارتحال ايشان ديده است، كاملا ارزيابي كنيم. تنها از خدا مي خواهيم كه روان پاك امام همواره ما را رهبري فرمايد. - خداوندا! به ما حوصله و توان تحمل غم فراق آقاي خميني - اعلي الله مقامه - و استمرار زندگي در پرتو رهنمودهاي ايشان را عنايت فرما. (ميرزا كلب عباس بيگ، سرگرد بازنشسته از هندوستان) - واي بر خرداد ماه كه در آن قدس شريف ما در شهرها و مهداديان سقوط كرد و در همين ماه نيز مقدسترين انسان زمان و مبشر اديان، امام خميني از ما گرفته شد. -اي امام! تو از قله هاي تعبد و تحجر بالا رفته دستت آسمان را لمس كرده بود كه ديگر فاصله اي با خالق نداشتي و در طرفةالعيني به او پيوستي. آرام باش

ص: 5254

كه آرامگاه مومنان گهواره آيندگان است. (نبيه بري، رئيس جنبش امل) - حضرت آيت الله روح الله خميني بزرگترين پشتيبان پاسداري از حرمت پيامبر و عاشق راستين رسول الله و دلسوز انسانها بودند. - ايشان بشريت را از بند ستمگران و ظالمين رهايي بخشيدند. - از ميان سران جهان اسلام، امام خميني اولين كسي بودند كه عرصه حيات را بر اهانت كننده به ساحت مقدس پيامبر (ص) ، تنگ نمودند. (راجه اورنگ زيب خان، رئيس انجمن جوانان پاكستان) - دربرابر اين حادثه جانگداز، هرچقدر كه غم و حزن از خود ابراز دارم، كم است. - تصميم هاي امام همچون تصميمهاي علي (ع) قاطع بود. (سيد محمد كونين، رئيس انجمن رفاه المنتظر هندوستان) - تعاليم او مسلمانان را از انفعال به در آورد و مصمم كرد تا در راه خدا به جهاد برخيزند. - آرزو مي كنيم ثمره تعاليم امام درميان مسلمانان باقي بماند و وي براي هميشه به عنوان اسوه حسنه اي جاويدان بماند. - آن فقيد به هنگام برخورداري از كليه امكانات، بي علاقگي خود را نسبت به دنيا نشان داد و برعكس، علاقه خود را به حكومت، نه به عنوان قدرت، بلكه به مثابه وسيله اي براي دعوت انسانها به راه راست و دفاع از مذهب نشان داد. (هيات مديره انجمن مسلمانان ايتاليا) -

ص: 5255

شكي نيست كه با رحلت امام آيت الله العظمي خميني، امت اسلام يكي از بارزترين و بزرگترين رجال معاصر خود را از دست داد. (دبيركل جبهه آزاديبخش ملي الجزاير) - قاطعيت حضرت امام در رويارويي با استعمار و توطئه هاي آنها، خاري در چشم استعمارگران و ستمگران بود. - پرونده مجاهدتهاي ايشان پر از شهامت و افتخار است. (جلال طالباني) - او پناهگاهي براي همه بود كه در ظلمت تاريخ معاصر مي درخشيد. (حزب الله لبنان) - امام خميني تنها رهبر يك نظام نبود بلكه امام امتي بود در سطح جهان، كه تحمل فراق او را رنجي در حجم جهان نياز است. (علامه محمد حسين فضل الله) - پس از رحلت امام امت، رسانه ها گفتند كه دشمن آمريكا از دنيا رفت. (سيد حسن نصرالله، حزب الله لبنان) - آيت الله خميني براي رها ساختن ايران اسلامي از چنگال امپرياليسم و تقليد كوركورانه، يك انقلاب تاريخي را در ايران تحقق بخشيد. (رهبر حزب رفاه تركيه) - جهان عرب و اسلام، رهبر و مرشدي عظيم را از دست داد. (وليد جنبلاط، دبيركل حزب سوسياليست ترقيخواه لبنان) - اقدامات معظم له موجب شد مسير تاريخ ايران به طور اساسي تغيير يابد. (ديوان داوري لاهه) - امام خميني به عنوان قافله سالار نهضت اسلامي، در حيات پرافتخار

ص: 5256

خويش، ملل رنجديده را از ظلم جباران و ستمگران رهايي بخشيد و به اسلام و قرآن حياتي دوباره داد. - امام نور خدا را چنان در جهان هستي پراكند كه از اين پس سلطه گران و ظالمان، براي هميشه محرومان و مستضعفين را در مقابله با خود خواهند ديد. (سيد ساجد نقوي، رهبر شيعيان پاكستان) - نامه امام - رضوان الله عليه - به گورباچف و دعوت او به اسلام، كه بعد از نامه هاي پيامبر اكرم (ص) به كسري و قيصر روم و پادشاهان ديگر قلمداد مي شود، حيات جديد به اسلام بخشيده است. - او با فساد و مفسدين، و كفر و كافرين مبارزه كرد و پرچم خداي را در زمين به اهتزاز درآورد. - امام خميني پرچم "لااله الاالله" را به دوش كشيدند و امانت را ادا كردند و با كفار مبارزه كردند و پرده تاريكي را كنار زدند. (شيخ اسد بيوض التميمي، رهبر سياسي مذهبي سازمان جهاد اسلامي فلسطين) - رهبري حضرت امام خميني از حمايت مردم خود برخوردار بود زيرا كه در وجود ايشان محاسن عميق و الهي زمامداري توام با رحمت و شفقت وجود داشت. (ايدي عمرو، دبيركل سازمان وحدت آفريقا) - فقدان معظم له امت اسلامي را بدون رهبر گذاشت. (فدراسيون خوجا) - امام سمبل

ص: 5257

تعهد و چراغ هدايت بودند. - با تسليم ناپذيري درمقابل شيطان بزرگ، از اسوه حسيني (ع) كاملا تاسي فرمودند. - وجود والاي ايشان يك فرد نبوده بلكه نهضتي در فردي نهفته بود. - عمرها در كعبه و بتخانه مي نالد حيات / تا ز بزم عشق يك داناي راز آيد برون. (تاج الدين حيدري، سرپرست نهضت اجراي فقه جعفري پاكستان) -اي سلاله پيامبر، جهان اسلام و مستضعفين دنيا رهبريهاي تو را هرگز فراموش نخواهد كرد. (فضل حسين مشعل، دبير نهضت اجراي فقه جعفري) - امام - رحمة الله عليه - چون شمشيري بر گردن دشمنان اسلام بود. - امام امت، اسلام را به اصالت خويش بازگرداند. - امام امت، اسلام و مسلمين را عزت و عظمت بخشيد. - ضايعه رحلت حضرت امام جبران ناپذير است. (احمد جبرئيل) - اسلام كنون يك انديشمند بزرگ، يك استراتژيست و انقلابي كبير را از دست داده است. (جمعي از جوانان مسلمان چين) - رهنمودهاي خميني كبير همچون خوني در رگ ميليونها مسلمان دور زده و آنان را به جنب و جوش درمي آورد. - خميني جاودان است، خميني زنده است. (زاهد حسين جعفري، انجمن جان نثاران اهل بيت (ع» - اين رهبر داراي نظرات ديناميك بود كه يقين داشت ابرقدرتي جز خدا وجود ندارد. (رئيس كانون وكلاي كراچي) -

ص: 5258

امام به آرزوهاي ما جامه عمل پوشاندند; ما را هدايت كردند; ايمان ما را تجلي بخشيدند; راهمان را روشنايي و الهامات ما را حقيقت بخشيدند. - ما اكنون يتيم هستيم ولي از او براي خود ارثي داريم. (آقاي محمد، مسئول يك شركت مراكشي در بلژيك) - انساني با اعتقادات اسلامي از دنيا رفت كه توانست كار بزرگي را براي جلب توجه دولت شوروي به مذهب انجام دهد. (والري مارچنكو، مبلغ مسيحي شوروي سابق) - خميني محبوبترين كلمه قرن مي باشد. - امام امت، استادي بزرگ براي كساني كه در سنگر علم و معرفت تلاش مي كنند، بود. (علي ابوتراب سيدي آبادي بلتستاني از پاكستان) - حال ما در هجر رهبر كمتر از يعقوب نيست / او پسر گم كرده بود و ما پدر گم كرده ايم. (كوثر نيازي از پاكستان) - خداوند متعال به يمن پيامبر (ص) و به دست امام خميني اشتباه اين عقيده را كه مكتب و دين منشا تحول و انقلاب نيست ثابت كرد. (احمد خان (مهندس برق) و اظهر سعيد اعوان (مهندس ساختمان) از پاكستان) - دلهايمان غمگين و خونين و اشكهايمان روان است به خاطر اين مصيبت بزرگ. (ام العليم جار، يك خواهر يمني) - امام در اين زمان محافظ دين و شريعت، سپه سالار لشكر حضرت حجت و پرچمدار حقيقي

ص: 5259

اسلام بود. - امام خميني يك شخصيت تاريخ ساز اسلام بود. - واي بر ما كه امروز از نعمت بزرگ اسلام محروم شديم و آن شفقت و محبتي كه رهبر انقلاب اسلامي به ما داشتند، از دست داديم. - امام خميني با كردار خويش ثابت كرد كه ما، هم داراي سيرت امام حسن (ع) و هم داراي سيرت امام حسين (ع) هستيم. - او در راه اسلام، هم جهاد بالقلم كرد و هم جهاد باللسان، هم جهاد باالنفس و هم جهاد بالسيف. - او پيكر زهد و تقوا و مجسمه صدق و صفا بود. - او مرد مجاهدي بود كه از نوك قلم، حكومت شاهي را طوري زخمي كرد كه ديگر جان برنشد. (فاطمه تسكين، يك دختر هندي) - امام خميني معلم انقلاب اسلامي بود. - درگذشت ايشان ضايعه اي بزرگ براي مسلمين جهان است. (يك دانشجوي مسلمان چيني) - ثبات و محكم ايستادن امام خميني در مسئله "نه غربي و نه شرقي" است كه اكثريت مردم را به دنبال خود كشيد. (شعله ضرغامي از پاكستان) - امام خميني داراي شخصيت عظيمي بود و در تمامي طول عمر در مسير ائمه چهارده معصوم و شهداي كربلا قدم برداشت. (دكتر ظاهر حسين نقوي از دهلي نو) - صبر بسيار ببايد پدر پير فلك را

ص: 5260

/ تا دگر مادر گيتي چو تو فرزند بزايد. - خميني رهبر انسانيت و معلم بشريت بود. - امروز دنيا غمگسار است، رهبر كبير ايران فوت شده است. (عقيل ترابي از پاكستان) - من به عنوان يك كاتوليك براي (امام) خميني دعا خواهم كرد. زيرا وي احترام ابدي خداوند را كسب كرده است. (والدوز سانتوز پلانكو از برزيل) - امروز پدر معنوي مسلمانان، خار چشم قدرتهاي شيطاني، فريادرس مسلمانان محروم، ما را در غم فراق خود به عزا نشاندند. (ولايت حسين و افتخار احمد از پاكستان) - اگر ممكن است يك پوستر از امام خميني برايم بفرستيد، زيرا در خانه ام جايي براي آن درنظر گرفته ام. - تاكنون اين قدر متاثر نشده بودم. (ادوارد اسپاكاسي، يك شهروند برزيلي)

ص: 5261

ديدگاهها

30 چكيده: اشاره: در فاصله كوتاه بعد از رحلت با تلاش خستگي ناپذير همكارانمان در مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ديدگاهها و مواضع يادگار گرامي امام كه در حقيقت تفسير مواضع و انديشه هاي امام خميني مي باشند، در مجموعه اي با عنوان "ديدگاهها " تنظيم و همزمان با اربعين رحلت آن عزيز منتشر شد. گزيده اي از اين اثر كه آئينه اي است از چهره عملي و نظري آن عزيز، از نظر خوانندگان گرامي مي گذرد. حضور تاكيد بر خودسازي و تزكيه نفس الان در كنار مرقد امام هستيم امام يكي از خصوصياتش خودسازي بوده است يعني وقتي ايشان بحمدالله در انقلاب پيروز شد و رهبري اين نظام را به عهده گرفت كه قريب به 60 سال روي خودشان كار كرده بودند. امام اولين تاليفشان يك كتاب عرفاني - اخلاقي بود، دومين تاليفشان هم همچنين، سومين تاليفشان هم همچنين. يعني سالها روي مسايل عرفان و خودسازي كار كرده بودند و بحمدالله موفق شدند و جزاي اين كار بزرگشان را از خدا گرفتند. جزاي خوبي هم گرفتند. و آن اين بود كه در آن دنيا ما مي دانيم كه جاي امام بسيار خوب است و در اين دنيا هم به مناسبت آن پاكي ها امام به صورتي درآمدند كه وقتي جمله اي مي گفتند مردم به خيابانها مي ريختند. به نظر من

ص: 5262

اين به خاطر مرجعيت امام نبود اين نفوذ كلمه مال اين نبود كه امام يك رهبر سياسي قوي بود براي اينكه رهبران سياسي قوي در دنيا زياد مي بينيم. ما مرجع و فقيه زياد ديديم اما اين چيزي كه در امام به صورت يك مساله واقعا مافوق حالت معمول بود آن خلوص و پاكي امام بود. آن چيزي بود كه در موقع صحبت كردن كليه شنوندگانش و كليه كساني كه چه مستقيم صحبت ايشان را شنيدند و چه از طريق راديو و تلويزيون مي شنيدند مانند يك روح جالبي در فكرشان و ذهنشان و قلبشان جا مي گرفت و طبق دستور امام عمل مي كردند. اينكه مردم دنبال كلام امام را مي گرفتند و به خيابانها مي آمدند و آن تعدادي كه شهيد شدند مجروح شدند، زندان رفتند، شكنجه ديدند همه اين مبارزات درست كه اوضاع اجتماعي چنين حالتي را بوجود آوده بود اما اينكه از غير نترسيدن در مردم ايران پيدا شده بود مسلم از خلوص كلام امام بود. شهريور 69/ اگر بخواهيم قضاياي اقتصادي را حل كنيم بايد قضاياي سياسي مان را حل كنيم و اگر بخواهيم قضاياي سياسي مان را حل كنيم بايد محاسبه داشته باشيم، مبادله داشته باشيم، ببينيم اگر قدمي كه بر مي داريم براي خداست، اين اعتراضي را كه داريم براي

ص: 5263

خداست. يا نه اين براي اينست كه مي خواستم من انجام دهم، مي خواستم من مطرح باشم، چون من مطرح نيستم حالا نبايد اين باشد اين بعد سياسي دارد. شهريور69/ اين دنيا مكاني است كه همه دير يا زود بايد از آن رخت برداريم و آنچه باقي مي ماند اعمال و گذشتها و ايثارهاي ماست. اگر سنت حسنه اي باقي گذاريم يقينا تا ابد باقي خواهد ماند. تاريخ 2/8/69 اختلاف داخلي فراتر از سليقه ها، بيشتر از حب نفس است و اگر انسان خود را تطهير كند و در چارچوب شرع حركت كند و آراسته به اخلاق اسلامي شود به هيچ وجه، اختلاف پيدا نمي كند چون با توكل بر خدا راه حق شناخته مي شود و ديگر دعوائي نيست. ولي اگر پاي حب نفس پيش آمد انسان همه چيز را از خودش و براي خودش مي داند و مي خواهد، در اينجا وسوسه، بدبيني، حسادت، رقابت نادرست چهره كريه خود را به معرض نمايش در مي آورد و انسان براي رسيدن به هدفش ممكن است از وسايل نامقدس هم استفاده كند. تاريخ 5/2/71 امام خميني (س) اين بنده صالح خدا به واسطه توكل و ايمان خالصي كه به مبداء آفرينش داشتند در همه ابعاد وجود خود تنها به خاطر قرب و رضايت الهي عمل مي كردند و هرگز قائل به نتيجه اعمال

ص: 5264

نبودند، ايشان در زمينه خصوصيات بارز اخلاقي هميشه بر دو اصل صداقت و دوري از تزوير و ريا تاكيد داشتند و ما بايد به پيروي از سجاياي اخلاقي اين حكيم و عارف فرزانه در راه تهذيب نفس و اخلاص عمل تلاش نمائيم. عمل و كلام امام برخاسته از صداقت و يكرنگي با مردم بود و اين صداقت امام بود كه در صحنه هاي گوناگون انقلاب اسلامي همه آحاد مردم را به حركت وا مي داشت تا با قدرت و استواري آماده فداكاري و بذل جان و مالشان باشند. 12/3/71 تاكيد بر تداوم راه امام ما سياستمان نه شرقي و نه غربي است و سياست نه شرقي و نه غربي ما ترسيم كننده اش امام است و مجريانش شهداي ما و پيام آوران آنها فرزندان شاهد هستند. نگذاريد انقلابي كه اين همه صدمه خورده و اين همه دنيا در مقابلش ايستاده از مسير خودش منحرف شود. مسئولين شما هم چنين اجازه اي نخواهند داد. ما اينجا با اماممان پيمان مي بنديم، با خانواده هاي شهدا پيمان مي بنديم با فرزندان شهدا در كنار امام پيمان مي بنديم كه لحظه اي از اسلام ناب محمدي (ص) عدول نخواهيم كرد. تاريخ 20/4/69 بايد در مقابل تماميت كفر بخصوص امريكا بايستيد. ما بايد كمربندها را محكم ببنديم، چرا كه فرزندان امام هستيم

ص: 5265

و لحظه اي از اهداف و آرمانهاي اسلاميمان عدول نمي كنيم. تاريخ 19/6/69 امروز در غياب امام بايد استمرار تفكر و خط امام در صحنه هاي گوناگون سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي بيشتر از گذشته مورد تاكيد و توجه قرار گيرد. هر چند كه جسم امام در ميان ما نيست، اما راه، هدف و مقصود امام به عنوان مقدس ترين ارزش ها در مسير انقلاب و نظام استمرار دارد و ما بايد خط امام راحل را به خوبي بشناسيم. نسخه شفا بخش انقلاب ما همان راه امام است و بايد سعي كرد تمامي مسلمانان جهان را به اتحاد فرا خواند. تاريخ 17/3/70 امروز اگر حوزه ها و دانشگاهها انديشه هاي بلند حضرت امام (س) را به طور صريح براي مردم بازگو نكنند مرتكب گناهي نابخشودني خواهند شد زيرا ما امروز بيشتر از هر موقعي نيازمنديم كه احكام نوراني اسلام از پيرايه ها و موانع رها شوند. حضرت امام (س) در هر برهه حساس از تاريخ انقلاب اسلامي بخشي از مسائل زيربنائي جامعه اسلامي را با فتواهاي صريح خود حل كردند و اين گونه مسائل را كه تا آن زمان كسي مورد توجه قرار نداده بود مطرح فرمودند و احكام صريح اسلامي را در مورد آنها تعيين فرمودند. امروز حوزه ها و دانشگاهها بايد مسائل جاري كشور را

ص: 5266

بر اساس ديدگاهها و مواضع امام راحل مورد تحقيق و پژوهش قرار بدهند. تاريخ: 7/7/70 حمايت از رهبري امروز من و شما بايد در همان خط حركت كنيم. خالصا و مخلصا براي خدا و اسلام و نظام اسلاميمان از رهبر بزرگوارمان حضرت آيت الله خامنه اي ( دامت بركاته) حمايت كرده و در راه او كه راه امام عزيزمان است گام برداريم. امروز دنيا مترصد است كه ببيند ما چگونه حركت مي كنيم سرپيچي از ولايت، سقوط نظام را بدنبال دارد. امروز ولايت، نقطه وحدت امت حزب الله است. نظام از ولايت جدا نيست چرا كه بدون ولايت نظام اسلامي نيست و بدون نظام، انقلاب نمي تواند راه خود را در جهان طي كند. امروز نظام اسلامي ما چشم و چراغ مسلمانان جهان است. اگر دو جريان انقلابي ما، دو جرياني كه به اسلام و امام و ولي فقيه و نظام علاقه مندند دست در ست يكديگر بگذارند بر تمامي ضد انقلاب داخل و خارج غلبه پيدا مي كنند والا گروهي كه روي كار مي آيد بخون هر دو جريان انقلابي تشنه است و هر دو جريان را نابود مي كند. تاريخ: 7/11/68 ما امروز بايد همه متحد باشيم، امروز بايد در كنار نظاممان پشت سر رهبري قرار بگيريم. رهبر ما شاگرد امام است. رهبر ما از چهره هاي شناخته شده

ص: 5267

انقلاب كه ساليان سال در زندانهاي رژيم سفاك پهلوي به سر برده از افرادي است كه در طول انقلاب خدمات زيادي كرده و در جبهه ها مستقيما جنگيده است. پس بايد افتخار كنيم كه چنين رهبري را داريم و همگي پشت سر او حركت كنيم و مقابل قدرت جهنمي امريكا خواهيم ايستاد. در مقابل قدرت جهنمي غرب و شرق خواهيم ايستاد و از آرمانهاي اماممان دفاع مي كنيم. تاريخ 69 هيچكس حق شكستن حريم رهبري را ندارد. حرمت رهبري نظام اسلامي، از اصول خدشه ناپذير انقلاب اسلامي ماست. همه بايد به دستورات رهبري عمل كنند. تاريخ: 7/8/69 ما امروز موظف هستيم پشت سر مقام رهبري حضرت آيت الله خامنه اي حركت كنيم. هر چه ايشان گفت گوش كنيم، اگر روزي حركت ما با حركت ولي نخواند بدانيد كه نقص از ماست. اگر امروز اختلاف موجب شود كه اقتدار ولي فقيه صدمه بخورد گناه بزرگي مرتكب شده ايم. ما امروز اختلاف را از هيچكس نمي پذيريم. اگر روزي از پشت سر ولي فقيه كنار رويم و اگر ولي فقيه نفوذ كلمه اش كم شود چه گناه بزرگي مرتكب خواهيم شد. تمام زحمات ملت عزيز، شهدا و امام از بين مي رود، تمام سختيهايي كه در طول مبارزه متحمل شديد همه اينها از بين مي رود. ما بايد سعي كنيم اتحادمان

ص: 5268

را حفظ كنيم و پشت سر ولي فقيه حركت كنيم. تاريخ: 19/10/69 امروز همه بايد متحدتر، محكم تر و قاطع تر پشت سر رهبري باشيم و نگذاريم كه رهبرمان احساس تنهايي كنند. همانطور كه نگذاشتيد امام (ره) احساس تنهايي كند. " اطاعت از خامنه اي، اطاعت از امام است" هر كس منكر اين معنا شود، مطمئن باشيد در خط امام نيست. و هر كس بگويد كه اطاعت از امام غير از اطاعت از حضرت آيت الله خامنه اي است در خط امريكاست. همانطور كه امام با يك اشاره، شما مردم را به خيابانها و جبهه ها فرا مي خواند، امروز، مهيا هستيم كه با يك اشاره رهبري به خيابانها و جبهه ها سرازير شويم. من بعد از رحلت امام با خدا و امام عهد كرده ام كه كوچكترين قدمي را عليه رهبري و بر خلاف رهبري و حتي خلاف ميل رهبري بر ندارم و اگر شما مردم هم چنين پيماني را تجديد كنيد، مطمئن باشيد كه ما در تمام زمينه ها بر امريكا پيروز مي شويم. تاريخ: 12/11/69 حمايت از رئيس جمهور و مسئولان اجرائي شما، مسئولان بالا و رئيس جمهور عزيزمان را خوب مي شناسيد. اگر رئيس جمهور ما ضد آمريكايي نباشد، چه كسي در ايران ضد آمريكا است؟ رئيس جمهوري ما تمام تلاش خود را صرف بيرون

ص: 5269

كردن شاه و آمريكا از اين مملكت كرده است و در واقع ضربه اساسي را بر پيكر آمريكا در منطقه زده است. او شاگرد امام است و به دستور امام عمل كرده است و او كسي نيست كه قدمي از خط امام و هدايتهاي ايشان جدا شود. تاريخ 16/6/68 ما مي خواهيم كشوري داشته باشيم با اقتصادي سالم و مرفه اما غير وابسته و مستقل. اين اهداف به اين سادگي ها تحقق يافتني نيست. اگر شما به ميدان مبارزه آمديد و شاه را بيرون كرديد و حكومت اسلام را تشكيل داديد براي اين بود كه از آرمانهاي امامتان دفاع كنيد. ما بايد كاري بكنيم كه دولت آقاي هاشمي در سياستهاي اقتصادي خود موفق شود، در غير اينصورت چهره نظام مقدس ما خدشه دار مي شود و در نتيجه جاذبه خود را در بين ملل مستضعف از دست مي دهد. وفقيت برنامه هاي اقتصادي به معناي ذبح آرمانهاي اسلامي و انقلابي نيست. اگر كسي به آمريكا حمله كرد نبايد اين تفكر پيش بيايد كه رفاه اقتصادي تحقق يافتني نيست. بايد بدانيد كه انقلاب ما جداي از محتواي اسلاميش نمي تواند اصالت خود را حفظ كند. بايد همه از برنامه هاي دولت پشتيباني كنيم. تاريخ: 2/5/69 ما بايد تلاش كنيم رئيس جمهور قوي داشته باشيم و اگر ضعفي در دستگاه اجرايي

ص: 5270

مشاهده مي كنيم آن را بگوييم اما اين ضعف موجب نشود خداي نكرده ما در مسئله شخص آقاي هاشمي بخواهيم كوتاهي كنيم. تاريخ: 19/10/69 ما با تمام وجود از دولت دفاع مي كنيم. مگر ما مرده ايم كه بگذاريم آقاي هاشمي تنها بماند مگر ما مي گذاريم كه هر كس هر كاري كه دلش بخواهد بكند. آقاي هاشمي در خط امام است. انقلابي بزرگ است و در زندانها و شكنجه گاه ها از امام و خط امام دفاع كرده است. ما امروز از دولت ايشان پشتيباني مي كنيم. نظام ما، نظامي اسلامي است و ما از مجلس، قوه قضائيه و روساي آنها دفاع مي كنيم. تاريخ: 12/11/69 راه اندازي چرخهاي اقتصاد كشور يكي از راههاي مهم و اساسي شكوفاسازي اقتصاد كشور است. در شرايط بعد از جنگ و سازندگي بايد دولت و همه مسئولين نظام را كه از شاگردان حضرت امام (س) هستند با تمام وجود ياري رسانيم تا در اجراي برنامه هاي اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي موفق شوند. تاريخ: 8/5/70 امروز هيچكس منكر پاره اي از ضعفها و نارسايي ها در گوشه و كنار كشور نيست اما هيچ انسان منصف و آگاهي نمي تواند منكر اين واقعيت شود كه رياست محترم جمهوري از دست اندركاران هوشمند، با درايت و قوي نظام و انقلاب است. او سرداري است مجتهد و با

ص: 5271

تجربه كه در طوفان حاكم بر جهان كفر و استكبار با سياستهاي اصولي خود بدون جار و جنجال هاي رايج ايران را به سر منزل مقصود هدايت نموده و اين دوران سخت را پشت سر خواهد گذاشت. آقاي هاشمي رفسنجاني انقلابي بزرگي است كه تقريبا تمامي عمر خود را در مبارزه با استكبار گذارنده است. ايشان فرد لايق و شايسته اي براي احراز رياست جمهوري است. امام آقاي هاشمي را شديدا دوست داشتند و بر كفايت و تدبير ايشان اذعان داشتند. از خداي بزرگ مي خواهيم كه ايشان را توفيق دهد تا با درايت و حسن تدبير ايران را به صورتي كه مورد نظر امام عظيم الشان و مقام معظم رهبري است اداره كند. تاريخ: 2/3/72 با همه انتقادهايي كه ممكن است جناح هاي سياسي از آقاي هاشمي بطور روشن و مبهم داشته باشند هر دو طرف به اين واقعيت رسيده اند كه اگر بناست، كسي مسئوليت دستگاه اجرايي كشور را داشته باشد از همه بهتر آقاي هاشمي است. بعضي ها ايجاد شبهه مي كنند كه من با آقاي هاشمي اختلاف نظر دارم، اما حقيقت مطلب اينگونه نيست و ما در اصول كلي وحدت رويه و نظر داريم و اصلا هيچ اختلافي در ميان ما وجود ندارد. تاريخ: 26/4/72 فشارهاي اقتصادي نبايد ما را مايوس كند كسي منكر

ص: 5272

فشار و مشكلات اقتصادي نيست مگر رئيس جمهوري نگفتند كه "اين مرحله گذار، خطرناك است" گاهي چند دولت را ساقط مي كند، گذار از اين مرحله شوخي بردار نيست، اگر بخواهيم برنامه هاي زيربنايي به نتيجه برسد تنش هايي را به دنبال دارد و حتي در بسياري از كشورهاي اروپايي انجام اصلاحات بنيادي در زير ساخت هاي اقتصادي چندين دولت را ساقط كرده است. البته ممكن است بعضي از سياستها و برنامه ها غلط باشد اما بي انصافي است كه بخاطر چند تا اشتباه كارهاي زيربنايي بزرگي كه انجام شده منكر شويم و آنها را ناديده بگيريم. اميدواريم ملت ايران همچنان دولت را در اين مرحله حساس حمايت كنند تا ان شاء الله همه گردنه هاي صعب العبور را به سلامت طي كنند و به نقطه نويد بخشي برسيم. در آينده بعيد نيست كه مشكلات افزون شود اما ملت ايران همه فداكاريها و از خودگذشتگي ها را براي بقاي اسلام و كرامت انساني تحمل كرده است. 4/12/73 مقابله با آمريكا و استكبار جهاني ما بارها و بارها گفته ايم كه عدول از سياست هاي اسلام ناب، مرگ انقلاب است و با مرگ انقلاب هرگز نظام باقي نمي ماند. انقلاب ما چهره اسلام ناب است همان اسلامي كه امام فرمودند، قرباني مي خواهد و دعا كنيد من قرباني آن شوم. كوچكترين نرمشي

ص: 5273

در برابر غرب بزرگترين ضر به به حيثيت انقلاب و نظام و اسلام است. تاريخ: 12/6/69 يقينا امروز انقلاب اسلامي مانع توسعه سلطه امريكا در منطقه خليج فارس است. انقلاب اسلامي ايران به عنوان هسته مركزي انقلابهاي رهايي بخش تنها نيروي است كه در برابر كفر جهاني و اردوگاه استكبار به خوبي ايستاده است و نخواهد گذاشت كه امريكا يگانه تصميم گيرنده در مقدرات منطقه خاورميانه باشد. امروز اگر در برابر سلطه امريكا كوتاه بيائيم "نظم نوين" خود را در منطقه پياده خواهد كرد. مسلمانان بايد به عنوان مدافع ايدئولوژي اسلام در برابر سياست هاي سلطه طلبانه امريكا بايستند و با حفظ اتحاد و برادري تعيين كننده سرنوشت ملت هاي خويش باشند. تاريخ: 20/4/70 ما بايد همگي مهياي يك مبارزه عميق در عرصه هاي گوناگون با امريكاي جنايتكار باشيم زيرا امريكا و اذنابش به چيزي غير از نابودي اسلام و انقلاب و بي حيثيت كردن مسئولينمان راضي نخواهد شد بايد بدانيم هر امتيازي كه به دشمن دهيم به همان اندازه از آرمانهايمان عقب نشيني كرده ايم و اشتهاي سيري ناپذير او براي بلعيدن منافع مسلمين بيشتر مي شود. تاريخ: 15/5/70 امروز ديپلماسي ما در قبال سياست هاي ظالمانه اردوگاه استكبار، تهاجمي است و سياست ترسيمي حضرت امام تهاجم بر دشمنان فتنه گر را بر، همه ما

ص: 5274

واجب كرده اند و به طور دقيق در اين زمينه در نقطه مقابل هر گونه مماشات و سازشي قرار دارند. تاريخ: 27/6/70 امروز بايد هشيار باشيم و بدانيم كه ديپلماسي احتياط عامل گستاخي اردوگاه استكباري غرب در برخورد با ارزشهاي انقلاب و نظام است. تجربه سيزده ساله انقلاب اسلامي به همه ما اثبات كرده است كه جهان استكباري هرگز با ما شوخي ندارد و براي نابودي جاذبه ها و ارزشهاي اصيل انقلاب اسلامي از هيچ وسيله اي دريغ ندارد. در برابر اين شيوه عمل استكبار، ديپلماسي ما بايد تهاجمي باشد. اگر قرار است كه انقلاب اسلامي و آرمانهاي امام با قدرت و سربلندي نداي حق طلبي خود را به گوش جهانيان برساند هرگز با ديپلماسي نرمش و احتياط، اين هدف امكان پذير نيست. راه ما راه امام است و اين راهي روشن و عاري از هر گونه ابهام مي باشد كه رهبري انقلاب دنبال كننده آن هستند. ديپلماسي احتياط در شرايطي كه استكبار غرب از هر وسيله براي نابودي ما استفاده مي كند نمي تواند ادامه دهنده راه امام و انقلاب اسلامي باشد. تاريخ 19/11/70 امريكا بخون اسلام و مردم ما تشنه است غرب هيچگونه امتيازي بما نخواهد داد مگر اينكه اسلام محمد رسول الله صلي الله عليه و آله را در مقابلش ذبح كنيم. همه

ص: 5275

بدانند كه آنها به چيزي غير از نابودي اسلام راضي نيستند. آنها يك قدم بنفع ما بر نمي دارند الا اينكه از تمامي آرمانهاي اسلاميمان دست برداريم. اين سخن صريح امام است كه اگر روزي غرب از ما تعريف كند آن روز روزي است كه ما بايد در خودمان شك كنيم و خدا آن روز را نياورد. ما بايد متكي به مردممان باشيم، بايد متكي به كارشناسان خودمان باشيم، متكي به فرهنگ خودمان باشيم گول غرب را نخوريم. تاريخ: 5/2/71 روحانيت معظم به عنوان رهبران سياسي و مذهبي مردم به اين معنا توجه كنند كه مسائل و مشكلات داخلي موجب نشود خطر قدرتهاي خارجي را كم رنگ جلوه بدهيم. تاريخ: 14/12/73 حمايت از آزادي بيان و انتقاد سازنده امروز خيلي راحت مي شود به هر دستگاه اعتراض كرد يا خيلي راحت مي شود تجليل و چاپلوسي نمود ولي ما بايد سعي كنيم كه در نظاممان چاپلوسي جا نيفتد. چون اگر امروز چاپلوسي جا بيفتد منشا تمام خطرات براي نظام خواهد بود. شما يادتان است كه وقتي فردي از امام تجليل مي كرد كه از آن چاپلوسي و تملق فهميده مي شد امام با آن برخورد مي نمودند. بايد سعي كنيم چاپلوسي در كار نباشد. اگر خداي ناكرده امروز ما تخم چاپلوسي را در كشورمان بپاشيم مطمئنا افراديكه

ص: 5276

اهل تملق نيستند از صحنه خارج مي شوند. اگر جلو اين مسئله كه الحمدلله در نظام ما زياد نيست گرفته نشود قدم بقدم بسمتي مي رويم كه نظام ما را صدمه خواهد زد، و شما آقايان و ساير كساني كه دستتان به روزنامه ها و رسانه ها مي رسد بايد روي اين مسئله كه اصلي ترين مسئله نظام است توجه زيادي بنماييد. انتقاد از آن چيزهائيست كه اگر ما تصور كنيم كه نظام با انتقاد صدمه مي خورد اشتباه كرده ايم. ما نظاممان با انتقاد رشد پيدا مي كند. الان نظام ما در دنيا به عنوان يك نظام قدرتمند مطرح است، پس اگر ما از انتقاد چشم بپوشيم و ملاحظاتي باعث بشود كه ما انتقاد نكنيم، دريچه آزادي را كه يكي از اصول انقلاب و يكي از شعارهاي خدشه ناپذير انقلاب ماست را بسته ايم، پس روي اين مسئله بايد پافشاري كنيم. مسئله آزادي اگر از نظام گرفته شود نظام صدمه جدي مي خورد كه جبران آن كار مشكلي است. البته انتقاد با اشكال تراشي و چوب لاي چرخ گذاشتن فرق مي كند و ممكن است خيلي از كساني كه بيرون گود هستند راحت اشكال تراشي و اعتراض بكنند. تاريخ: 15/1/69 اگر حدود و ثغور آزادي بيان مشخص شود مسلما ثمرات ارزشمندي به دنبال خواهد داشت ولي اگر محدوده مشخص نباشد

ص: 5277

مردم و مسئولين سر در گم مي شوند و هر كسي كه بخواهد از مسئولي انتقاد نمايد و يا مطلبي را عنوان كند كه به نفع نظام و انقلاب باشد از ترس اين كه مبادا مورد هجوم قرار گيرد ترجيح مي دهد به مجامله پناه ببرد. اما وقتي كه فردي از مسئول بخصوصي در نظام انتقاد نمايد، ضعف آن مسئول آشكار مي شود و او را بيشتر مورد سئوال قرار مي دهد در نتيجه اين كار موجبات شكوفايي را فراهم مي سازد زيرا در اينجا فرع فداي اصل مي شود، اصل، آزادي بيان است و فرع، فلان مسئول يا كار و محيط كار آن مسئول است. از طرف ديگر فرد مسئول وقتي كه با دلسوزي و صداقت نقطه ضعف خود را برطرف كرد، ديگر با كي از انتقاد نخواهد داشت. اگر زمينه انتقادات صادقانه در جامعه وجود نداشته باشد نقاط قوت و ضعف مسئولين در پرده اي از ابهام مي ماند و مردم با اين رشد بالاي سياسي كه دارند متوجه مساله مي شوند. وقتي مردم نقطه ضعف را فهميدند و ديدند كه مسئولين بدان توجهي نكرده اند آن وقت آنان را نادان فرض مي كنند. اين بهتر است كه همه مسئولين را نادان فرض كنند و يا نقاط ضعف ها هر چه باشند با صداقت بيان گردد و روي آنها بحث شود؟ !

ص: 5278

ايجاد زمينه شهامت در ابراز نظرات و انتقادات به عهده وسايل ارتباط جمعي خصوصا مطبوعات است. ما بايد همه اين را بپذيريم كه هيچكس مطلق نيست، مطلق خداست. همه كم يا زياد اشتباه مي كنيم، بايد عيب ها و ايرادها را دوستانه گفت و راه درست را از نادرست مشخص كرد. اگر كسي صريحا مطالب را نگويد مجامله كرده است و مجامله زمينه فساد را مهيا مي كند. مجامله و سكوت در برابر كژي ها و كاستي ها مقدمه رشد افراد متملق و مجامله گر است. هر كس كه در بيان عيب ها و نقايص كوتاهي كند از حقيقت گويان مجال ابراز عقيده را خواهد گرفت. روزنامه ها و همه وسايل ارتباط جمعي در اين جهت لازم است كه حق و حقيقت را با روشني و صراحت لهجه براي مردم بيان كنند و از ثناگويي بيهوده و مجامله بپرهيزند زيرا در غير اينصورت كم كم افراد انقلابي و مومن جاي خود را به افراد متملق و مجامله گر خواهند داد و نتيجتا انقلاب از درون فرو مي پاشد و پوسته اي بيشتر باقي نمي ماند و در يك حركت، خرد شده و از بين مي رود و در اين مواقع است كه كودتاها موفق مي شوند. تاريخ 17/2/69 يكي از مسائل مهم و مورد تاكيد حضرت امام دفاع از حريم آزادي واقعي

ص: 5279

و اسلامي است. طلاب و دانشجويان بايد در كمال آزادي حرف خود را بزنند و انتقادات و آراء خود را مطرح كنند. اصلا بحث آزادانه از جاذبه هاي اصلي در يك نظام اسلامي و مردمي است. دانشجويان بايد خود سانسوري را كنار بگذارند و در بيان مشكلات و مسائل جامعه مشاركت فعالانه داشته باشند. اگر بخواهيم دانشگاهها و مجامع علمي پشتوانه قوي نظام و انقلاب باشند بايد فاصله اين قشر شريف را از حاكميت و كارگزاران كم كنيم. اگر مسائل گوناگون سياسي - اقتصادي و فرهنگي با تبادل نظر كارگزاران و صاحبنظران دانشگاهي مورد بررسي قرار بگيرد مسلما مي تواند در راهگشايي مشكلات موجود مؤثر باشد. ما بايد براي هدايت نسلها و تثبيت ارزشهاي انقلاب و جوابگويي به مسائل جهان اسلام به دنبال رشد و تعالي همه جانبه آحاد ملت اسلامي بخصوص دانشگاهيان و طلاب باشيم. اگر حركت دانشگاهها و حوزه ها به درستي هدايت نشود در آينده يقينا ضربه خواهيم خورد. تاريخ 7/7/70 تقواي سياسي و مذهبي لازمه موضع گيري منطبق بر عدل و انصاف است و همه ما در برابر مقدرات جامعه مسئوليم. كلكم راع و كلكم مسئول. اما مسئوليت روحانيت شاخص و متعهد و داراي موقعيت و مكنت در نظام اسلامي بيشتر از ساير آحاد ملت است، لذا بايد سعي كند

ص: 5280

بيش از سايرين در متن فعاليت هاي سياسي و اجتماعي جانب عدل و انصاف را در نظر بگيرد. روحانيت متعهد و مسئول بايد با تمامي جناحهاي سياسي و اجتماعي ارتباط تنگاتنگ داشته باشد، حرف تمامي خطوط مختلف را بشنود تا به يك جمع بندي و استنتاج درست برسد. امروز بايد بيشتر از گذشته ثناگويان مبتذل، متملقان بي تقوا و فرصت طلبان تفرقه افكن از صفوف روحانيت مسئول و كارگزاران انقلاب و نظام طرد شوند، كساني كه موقعيت و محبوبيتي در نزد مردم دارند بايد بيش از ديگران مواظب گفتار و عمل خويش باشند زيرا ممكن است خداي نكرده با يك موضع گيري نادرست آبروي افراد بي گناه را بريزند يا حقي را پايمال كنند و يا مثلا در پيچ و خمهاي سياسي گرفتار ثناگويان مبتذل، متملقان بي تقوا و فرصت طلبان تفرقه افكن بشوند و از معيارهاي الهي - اسلامي دوري جويند. اگر قرار است امتيازي به افراد داده شود بايد در صدر ادله صلاحيت و تقواي آنها در نظر باشد. مسئولين نظام بخصوص روحانيت بايد موافق و مخالف جريانهاي سياسي را با يك ديد بنگرند، اصلا ديدگاه مسئولين بايد در وراي مسائل گروهي و شخصي قرار داشته باشد. مسئولين و روحانيون كارگزار نظام بايد كاملا اطرافيان

ص: 5281

خود را بشناسند. اگر يك مرجع يك مدرس و يا يك روحاني وابسته به حكومت مجذوب اطرافيان خود شوند به نحوي كه از شناخت واقعيت هاي جاري و ملموس جامعه غافل گردند آن شخص روحاني يا مقام مسئول ديگر خودش نيست بلكه شخصي از خود بيگانه است كه به دور از واقعيت ها، حرف اطرافيان را تكرار مي كند. بايد توجه داشت كه طرح آزادانه ديدگاهها و آراء مختلف براي حفظ و بقاء اصول اساس اركان نظام و انقلاب ضروري است. يك روحاني چه امام جمعه چه پيش نماز چه منبري چه مرجع و چه شخصيت حكومتي بايد دائما به افراد نزديك اين مساله را گوشزد كند كه آزادگي لازمه دين است و اينگونه گمان نكنند كه فلاني شخصيت بزرگي است و هيچ كس نبايد بگويد بالاي چشم او ابروست. بجز رعايت حريم رهبري معظم انقلاب اسلامي كه وظيفه همه است مسئوليتها هر اندازه بزرگتر باشد مردم بايد نسبت به طرح نقطه نظرات و انتقادات خود درباره آنها حساس تر باشند. يك روحاني بايد با حبت باشد، تلخي و عدم گذشت موجب مي شود كه افراد عادي و حتي دوستانش از انتقال واقعيات به او صرفنظر كنند و از ترس اين كه مبادا موقعيت شغلي اش به خطر افتد تنها مطالبي را كه خوشايند اوست منتقل نمايند. در اين

ص: 5282

صورت بدترين وجه ممكن يعني ثناگويي مبتذل، چاپلوسي و تملق، ابزاري در دست اطرافيان آن مقام مسئول و شخصيت مي شود تا علاوه بر از خود بيگانگي و دوري از واقعيات كم كم اطرافيان هم باورشان بشود كه شاخص حق و باطل بر ايشان آن شخصيت است و نقش خود را كه بايد حافظ منزلت و حرمت شخصيت باشند و مسائل را آنگونه كه هست به او بگويند، فراموش كنند. احترام به عقايد و ديدگاههاي گوناگون ضامن سلامت و رشد فرهنگ انقلاب ست شخصيت هاي سياسي و روحاني هرگز نبايد خود را عقل كل بدانند. همه ما كم و بيش ممكن است دچار اشتباه شويم بايد با صراحت به اشتباهات اعتراف كنيم تا مردم اعتمادشان از ما سلب نشود. يكي از گرفتاريهايي كه متاسفانه بعضيها به آن دچار شده اند اين است كه نمي توانند نظرات مخالف خود را تحمل كنند. اين شيوه عمل منجر به ديكتاتوري مي شود و با فرهنگ انقلاب و اصول بنيادين نظام اسلام ما مغايرت دارد. تاريخ 23/8/70 طرح آراء و ديدگاههاي گوناگون در جامعه نشانه آزادي انديشه در عرصه هاي گوناگون سياسي، فرهنگي و اجتماعي و وجود آراء و انديشه هاي متفاوت در يك جامعه لازمه پيشرفت و تعالي است. ما هرگز از طرح انديشه هاي مخالف واهمه نداريم زيرا معتقد هستيم كه ايدئولوژي اسلامي حاكم بر

ص: 5283

كشور جوابگوي مسائل و نيازهاي جامعه است. ايران اسلامي يكي از آزادترين كشورهاي جهان است و اصل آزادي به عنوان يكي از سه ركن بنيادين نظام و انقلاب اسلامي در سايه ايمان، اراده و روح حق طلبي ملت ما همواره بايد محفوظ بماند. برخورد آراء و نقطه نظرات مختلف در مراكز فرهنگي، علمي، آموزشي و تربيتي موجب شكوفايي و خلاقيت اين گونه مراكز خواهد شد. ما نبايد توقع داشته باشيم همه افراد جامعه يكسان بينديشند. برخورد آراء و انديشه ها در حوزه، دانشگاه، مراكز علمي، آموزشي و تربيتي موجب شكوفايي خلاقيت و نبوغ افراد جامعه اسلامي مي شود. نظام و انقلاب بايد هميشه فضاي سالم تعالي و تبادل افكار و انديشه ها را حفظ كند تا همه بتوانند حرفشان را بزنند. با حربه تكفير و تهديد نمي توان نيازهاي فرهنگي جامعه را پاسخ داد. ما بايد به نحوي جوابگوي نيازهاي جامعه باشيم كه مرز بين حق و باطل مخدوش نشود. براي ترويج حق طلبي بايد زمينه طرح انديشه هاي گوناگون مهيا باشد و در مراكز علمي و آموزش، تضارب انديشه ها را قدر بدانيم. صدا و سيما - مطبوعات و ديگر رسانه هاي ارتباط جمعي بايد حقيقتا براي جوابگويي به نيازهاي اجتماعي و فرهنگي مردم تلاش كنند. سلب اعتماد مردم از رسانه ها موقعي رخ خواهد داد كه آنها

ص: 5284

به جاي پاسخگويي به نيازهاي جامعه راه ديگري در پيش گيرند. تاريخ: 14/11/71 دستگاههاي خبري كشور بايد به گونه اي عمل كنند كه انقلاب و نظام از مسير حقيقي خود منحرف نشوند و قبل از آنكه رسانه هاي بيگانه ضعفهاي ما را بزرگ كنند، خودمان برنامه ها و نتايج سياستهايمان را نقد و بررسي كنيم. ديدگاهي كه بيان ضعفها را باعث تضعيف نظام مي داند، ديدگاه اشتباهي است، نقد يك حركت و سياست بد دقيقا عين حمايت از نظام است و رسانه ها و دستگاههاي خبري كشور بايد در اين زمينه به نحو احسن ايفاي نقش نمايند. مردم انتظار دارند در اخبار گزارش ها و تحليل هاي شما ديدگاههايشان را ببينند. بزرگترين ضعف دستگاه خبري در يك جامعه اين است كه رسانه هاي بيگانه جلوتر از آنها اطلاعات مورد نياز آن جامعه را تامين كنند. كار شما بسيار ظريف و حساس است و گاهي خطرناك و پر حادثه، اما كسي كه شغل و تخصص خبري را انتخاب مي كند بايد پذيراي مشكلات آن باشد. ميزان تشخيص حق و باطل و ملاك عمل براي ما رهنمودهاي مقام رهبري به عنوان ولي و پايه اساسي نظام و انقلاب است و حكم ايشان حرف نهايي در همه صحنه هاست. بحمدالله رسانه ها از نظر كمي و كيفي در كشور ما رشد خوبي داشته اند و از

ص: 5285

آزادي وسيعي برخوردارند كه ضرورت دارد اين آزادي حفظ و گسترش يابد، چون آزادي بيان موجب پيشرفت و شكوفايي هر جامعه انقلابي است. خبرگزاري جمهوري اسلامي در ابعاد اجتماعي بايد ساده زيستي و از خود گذشتگي را در ميان مردم و مسئولين ترويج و تشويق كند و با تهيه گزارش و اخبار واقعي و صحيح اجازه ندهد آفت چاپلوسي و تملق گريبانگير انقلاب، نظام و كارگزاران گردد. مردم ايران در طول سالهاي گذشته به كرات ثابت كر ده اند كه از آگاهي و شعور سياسي بالايي برخوردارند و اگر رسانه هاي خبري ما با صراحت واقعيت رويدادها را به مردم بگويند آنها خود توان تشخيص حق و باطل، سره و ناسره را دارند و اين وظيفه اول يك رسانه خبري است. خبرگزاري بايد در تهيه و انتقال اخبار به گونه اي عمل كند كه مصالح نظام و انقلاب به عنوان يك اصل اساسي حفظ و در عين حال اخبار و گزارش ها در برگيرنده ديدگاههاي اقشار مختلف جامعه باشد. دانشجو و كارگر و كارمند بايد بتواند به راحتي ديدگاهي موافق يا مخالف را مطرح كند و اين رمز پيشرفت و موفقيت نظام اسلام است. خبرگزاري زبان نظام است و بايد تلاش كند كه واقعيتها را آنگونه كه هست به مردم منتقل كند. متاسفانه بعضي ها به

ص: 5286

غلط معتقدند اگر از سياستي و يا عملكرد مسئولي در يك گوشه اي از كشور انتقاد شود، نظام تضعيف شده است. اين تفكر غلط به تدريج كار را به جايي مي رساند كه مسئولي در منطقه اي از كشور عمل خود را عين اسلام و حرف خود را حكم اسلامي دانسته و باورش مي شود كه اسلام و انقلاب همان است كه من مسئول فكر مي كنم. اين ها باورهاي غلطي است. اگر رسانه هاي گروهي و خبرگزاري ما خوب عمل كنند، اين گونه روحيه ها ترويج نمي شود. حضرت امام (س) شديدا با چنين روحيه هايي مخالف بودند و امروز ما نبايد اجازه بدهيم روحيه ديكتاتوري دوران ستمشاهي دوباره به جامعه اسلامي و انقلامي ما بازگردد. اينگونه روحيات و نفوذ آن به جامعه مقدمه ديكتاتوري است و رسالت رسانه هاي خبري و خبرگزاري جمهوري اسلامي اين است كه با آن مقابله كنند. تاريخ: 6/3/72 حذف حصارهاي خودسانسوري لازمه تحقق جامعه سالم است. مردم، انقلاب، نظام، امام، و رهبر و كشورشان را دوست دارند. بنابراين لازم است در كمال آزادي حرفشان را بزنند، اين جوي كه درست كرده اند و مردم را از دستگاه اطلاعات مي ترسانند به مصلحت انقلاب و نظام نيست. نبايد اين جو باشد، چرا مطبوعات و نمايندگان مجلس بعد از موضع رئيس محترم جمهوري جرات پيدا مي كنند و

ص: 5287

حرف دلشان را بيان مي كنند! همين حرفها را كه قبل از سخنراني رئيس جمهوري مي دانستند چرا نمي گفتند. در يك جامعه سالم و اسلامي مردم هرگز دچار خودسانسوري و ترس نمي شوند. سعي كنيد مردم را تشويق و تهييج كنيد تا حرفشان را بزنند. بايد اين شجاعت را در افراد ايجاد كنيم كه اگر وزيري مرتكب اشتباه شد همه بتوانند عملكرد او را نقد و بررسي كنند. امام جمعه، نويسنده روزنامه نگار و مردم كوچه و بازار به او اعتراض كنند، چرا كه وجدان عمومي بهتر از هر فردي واقعيت ها را مي فهمد. اين مساله كه هر انتقادي را تضعيف دولت و نظام بدانيم دقيقا به عكس است، تذكر دلسوزانه و انتقاد موجب مي شود كه قبل از اينكه مشكل به معضل تبديل شود، راه يابي و حل گردد و احتياج به بسيج عمومي نشود. ما اين جو را كه اطلاعات نمي گذارد مردم و رسانه ها حرف خودشان را بزنند، بايد بشكنيم، دستگاه اطلاعات به ضد انقلاب، نفوذي، منافق و سلطنت طلب اجازه ابراز وجود نخواهد داد، ولي بايد از خدا بخواهد كه رسانه هاي عمومي حرف مردم را بزنند و واقعا هم مي خواهد. تاريخ: 18/7/73 حمايت از محرومين و مستضعفين بعضي از دستورات اصولي ائمه اطهار (ع) هم سو بودن با مستضعفين و محرومين، ايستادگي

ص: 5288

در مقابل قدرت هاي ظالم، برخورد با فئودالها و سرمايه داران زالو صفت از خدا بي خبر، مستقل بودن در تمامي زمينه ها، دوري از هواهاي نفساني، اطاعت از امر مولا و عامل به دستورات قرآن و رسول است. حال ما معتقديم كه شيعه ائمه اطهار هستيم آيا زندگي ما فرهنگ حاكم بر خود و خانواده ما همسو با مستضعفين و محرومين است؟ آيا حاضريم از خود و فرزندان خود كم گذاشته و به فقرا و نيازمندان كمك كنيم؟ صرف شعار بنفع محرومين بدون عمل چيزي است كه مورد طعن و لعن قرار گرفته است. اگر ما عامل به دستورات نباشيم چگونه ادعا مي كنيم كه شيعه اميرالمومنين هستيم؟ (مي شود شيعه علي بود ولي سر سفره هايي نشست كه غذاهاي گوناگون آن را زينت داده است؟ ) مي شود ادعاي شيعه ائمه اطهار بودن را كرد ولي فرزندانمان به بهترين وجه زندگي كنند، از بهترين وسائل استفاده كنند و فرزندان فقرا حسرت يك شب نان سير خوردن را بكشند؟ مي شود شيعه علي بودن را يدك كشيد در حاليكه برادران مسلمانمان در شهرهاي مختلف و روستاهاي كشورهاي اسلامي با فلاكت زندگي كنند؟ اگر مانند فقرا زندگي كرديم شيعه ائمه اطهار هستيم و به يكي از اهداف ائمه اطهار رسيده ايم. تاريخ: 3/3/69 ما هرگز

ص: 5289

اجازه نمي دهيم، سرمايه داران زالو صفت كه به خون حزب الله عزيز و محرومان و پابرهنگان تشنه اند، با در اختيار گرفتن مقدرات اقتصادي، در بدنه اين نظام مقدس و الهي نفوذ كنند. امروز اردوگاه استكبار براي انحراف انقلاب اسلامي تلاش مضاعفي به كار گرفته است، همه بايد هوشيار باشيم و بدانيم كه اقتصاد از سياست و فرهنگ جدايي ناپذير است. تاريخ: 27/6/70 انبياء از طبقه فقرا و محرومين جامعه خود محسوب مي شوند و هرگز چيزي از مال دنيا بجز تعاليم الهي از خود به ارث نمي گذارند. انبياء همواره با اغنياء در جنگ هستند و جنگ بين فقر و غنا از تعاليم همه اديان الهي است. علما اگر بخواهند وارث راستين انبياء باشند نبايد از مال دنيا چيزي به ارث بگذارند و بايد همواره جنگ بين فقر و غنا را سرلوحه رفتار و سلوكشان قرار دهند علماء مربيان و معلمان بايد مسير تعليماتشان به پيروي از پيامبران (ع) جنگ بين فقر و غنا باشد زيرا جنگ فقر و غنا جنگ مكتبي ماست. مكتب ما بر چارچوب عدالت استوار است و معناي عدالت برابر با قسط در تمام زمينه هاست - در مكتب ما همانند ساير مكاتب الهي جنگ بين فقر و غنا از جنگ هاي مقدس و بنيادين محسوب مي شود و اين

ص: 5290

جنگ در تمامي طول تاريخ تا نابودي ظالمين، استثمارگران و مستكبران وجود خواهد داشت. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم جنگ بين فقر و غنا همانند نماز و ساير واجبات ديني براي ما از طرف پيامبران ترسيم شده است و حكم عبادت را دارد. علما، معلمان و مربيان از انبياء تعاليم الهي را به ارث مي برند و تبيين جنگ بين فقر و غنا از تعاليم گرانقدر پيامبران است. تاريخ: 16/8/70 از ابتداي شكل گيري انقلاب اسلامي، محرومين و توده هاي شريف و متدين تكيه گاه اصلي انقلاب بوده و هستند لذا مسئولين بايد خود را حقيقتا خدمتگزار سرمايه هاي اصلي جامعه انقلابي و اسلامي بدانند. در يك نظام اسلامي و متكي بر معنويت هيچ خدمتي بالاتر از خدمت به محرومين، كارگران و توده هاي زحمتكش وجود ندارد. تاريخ: 3/5/72 متاسفانه امروز هم خون مستضعفين را سرمايه داران بزرگ و كوچك مي مكند، بعضي خيال مي كنند به بخش خصوصي بهاء دادن به معناي آزادي عمل سرمايه داران به شكلي است كه هر اندازه خواستند خون مظلومين را در شيشه بكنند. اين گونه نمي شود. امام راحل از اول گفته اند كه روحانيت به خون سرمايه داران زالو صفت تشنه است، زيرا آنها نمي گذارند مردم مستضعف زندگي عادي و سالمي داشته باشند. مشكل ما تنها اين نيست كه دولتهاي غربي

ص: 5291

با ما مخالف هستند، اگر ما با سرمايه داران بزرگ به طور سنجيده اي برخورد مي كرديم آنها نمي توانستند در برابر دولت و ملت يك مساله اي را ايجاد كنند، از موقعي كه سرمايه داران تحت لواي بخش خصوصي به تخريب اقتصادي مشغول هستند هر روز سنگي در مقابل توان اقتصادي مردم مظلوم و مستضعف انداخته و هر روز سياست هاي اقتصادي دولت به بازي گرفته مي شود، هرگاه سر نخ اين تخريب ها دنبال شد، چند نفر سرمايه دار بزرگ را در پشت صحنه مي بينيم. اگر ما با سرمايه داران همانند منافقين برخورد مي كرديم اوضاع كشور به اين صورت در نمي آمد، يك عده سرمايه دار زالو صفت به اين بهانه كه اقتصاد دولتي مضر است به حال خود رها شده و به جان اين ملت افتاده اند. كسي منكر اين نيست كه اقتصاد دولتي مضراتي دارد اما به اين بهانه نبايد لجام گسيختگي اقتصاد حاكم شود، امروز آزادترين اقتصادها هم داراي مكانيزمهاي كنترل و ارشاد مخصوص به خود هستند و درست است كه ماركسيسم به عنوان يك نظام فكري و اقتصادي شكست خورد، ما آن را از اول قبول نداشتيم، اما اسلام با سرمايه داري مطلق و بي چون و چرا هم مخالف است. اسلام با بي بند و باري اقتصاد مخالف است، ما نبايد تابع سياستهاي اقتصادي درهاي باز غرب باشيم،

ص: 5292

اگر تابع اين سياستها باشيم مانند شوروي سابق مطمئنا در آينده كارمان از شرايط كنوني مشكل تر مي شود. تاريخ: 73/7/3

ص: 5293

ديدگاههاي نظري امام خميني (ره) در حوزه سياست خارجي

اشاره

12 چكيده: مقدمه پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني (ره) تحول نويني را در باب مسائل سياسي ايران اعم از سياست داخلي و خارجي به دنبال داشت. در بعد داخلي، تغيير در ساختار حكومت و نحوه اي اداره كشور و سپردن امور به دست مردم و در بعد خارجي و بين المللي، تغيير رفتاري - ارزشي كه در هر دو بعد بر مبناي اسلام ناب محمدي خلاصه مي شود. لذا سياست خارجي ايران پس از انقلاب اسلامي به كلي با آنچه كه در رژيم گذشته جاري و ساري بود تفاوت پيدا مي كند. اين تغييرات ناشي از رهنمودهايي است كه امام راحل در احكام و فرامين، پيامها و توصيه ها، مكتوبات، سخنرانيها و مصاحبه ها در مواضع و مواقع مختلف بيان مي نمودند. در اين مقاله برآنيم تا چند نمونه مهم و تاثيرگذار از مواضع و ديدگاههاي نظري ايشان را در حوزه سياست خارجي در شرايط و مناسبتهاي مختلف بررسي نماييم. قبل از آنكه وارد بحث اصلي شويم لازم مي دانم تعريف سياست و محورهاي ياست خارجي از ديدگاه امام (ره) را بيان نمايم. تعريف سياست از ديدگاه امام (ره) «سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد و تمام اين مصالح جامعه را مد نظر بگيرد و اينها هدايت

ص: 5294

كند به آن چيزي كه صلاحشان است» (1) «سياست عبارت است از اداره كشور بر اساس مصلحت ديني و دنيوي مردم» (2) محورهاي سياست خارجي از ديدگاه امام به طور كلي مي توان محورهاي زير را در زمينه سياست خارجي از كلام و نظرات ايشان استنباط نمود: 1- عدم اتكا به قدرتهاي جهاني كه در سياست نه شرقي و نه غربي امام تجلي نموده است; 2- نفي سلطه پذيري و سلطه گري; 3- حفظ كيان و تماميت ارضي كشور و رعايت مصالح بلند مدت نظام; 4- دعوت به ارزشهاي توحيدي و مباني اسلام; 5- دفاع از حيثيت و شرافت اسلام در مجامع بين المللي; 6- اظهار همدردي با مستضعفان جهان و دعوت از آنها به اتحاد با يكديگر; 7- دعوت به اتحاد مسلمانان; 8- مبارزه راهبردي با رژيم اشغالگر قدس; 9- همزيستي مسالمت آميز و برقراري عادلانه و دوستانه با كشورهاي جهان و نفي انزواگرايي; 10- معرفي اسلام به عنوان ديني جامع، كامل و كاربردي. (3) لازم به توضيح است كه تعدادي از اين محورها به كرات در كتابها، مقاله ها، رساله هاي دانشگاهي، مصاحبه ها و. . . بحث شده است و توضيحات مفصلي راجع به آنها داده شده است و تقريبا همگان از آنها با اطلاع اند از آنجا كه در اين مقاله سعي مي شود از تكرار مكررات خودداري شود

ص: 5295

و به جاي گفته ها به ناگفته ها پرداخته شود و مطلب حالت تكراري و خسته كنندگي نداشته باشد از بحث راجع به آنها خودداري مي شود و به مواردي پرداخته مي شود كه كمتر راجع به آنها صحبت شده و غريب مانده اند. انزواگرايي يا حضوري فعال در روابط بين الملل يكي از اصولي را كه حضرت امام در سياست خارجي بر آن تاكيد مي كردند سياست نه شرقي و نه غربي بود كه درباره مفهوم سياست نه شرقي و نه غربي همان طوري كه قبلا توضيح داده شد در بسياري از كتابها و نوشته ها توضيح داده شده لذا از تكرار آن خودداري مي كنيم فقط به آن جنبه اي كه برداشتهاي نادرست از اين اصل شده است مي پردازيم. برداشت نادرستي را كه بسياري از عوام از اين اصل مي كنند اين است كه با توجه به اينكه بر نظام بين الملل كفر حاكم است و بسياري از كشورها بخصوص كشورهاي پيشرفته صنعتي با دين ميانه خوبي ندارند بهتر است هيچ گونه رابطه اي با آنها نداشته باشيم و مرزهايمان را بر تمام جنبه هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي و اجتماعي آنان ببنديم در حالي كه حضرت امام هرگز چنين منظوري از اين اصل نداشته اند بلكه برعكس، بايد با استفاده از اصل دعوت كه به عنوان اولين اصل در سياست خارجي اسلام مطرح است با حضوري بسيار فعال و

ص: 5296

گسترده در تمام زمينه ها و با تمام كشورها رابطه مسالمت آميز (نه گرگ و ميش) برقرار كنيم (بجز رژيم صهيونيستي و كشورهايي كه مفهوم رابطه متقابل عادلانه را درك نمي كنند) و با تقويت جنبه هاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و حتي اقتصادي با استفاده از مباني اسلامي بتوانيم جامعيت و برتر بودن دين اسلام و قوانين سعادت آفرين آن را به جهانيان بشناسانيم، چگونه هم مي توانيم شعار صدور انقلاب را بدهيم و هم قطع رابطه را بدون رابطه با جهان چگونه و با چه وسيله اي مي توانيم اسلام را معرفي نماييم. آيا با توسل به زور و تهاجم و جنگ مي توانيم انقلاب را صادر و اسلام را معرفي كنيم يا با برقراري رابطه حتي با كشورهاي غير مسلمان و كشورهاي لائيك، به تدريج و در ميدان عمل مي توانيم هم مصلحت اسلام را كه معرفي و جهاني شدن آن است و هم منافع ملي كشورمان به عنوان ام القري را تامين نماييم. نبايد اينطور فكر كنيم كه هر چه را كه در ديگر كشورها است بد است و مضر بلكه بايستي بدانيم كه بسياري از پيشرفتهاي علمي و فني و اقتصادي كه در جهان ست براي ما نيز مفيد است و بايستي بتوانيم با شيوه هاي درستي اين دستاوردها را گزينش و گلچين كرده، در اختيار بگيريم، در

ص: 5297

عصري كه ارتباطات بسيار گسترده و سهل شده است و با وجود شبكه هاي جهاني (اينترنت) ، ماهواره ها و. . . چه بخواهيم و چه نخواهيم ارتباطات وجود خواهد داشت. حال كه چاره اي جز ارتباط با ديگر كشورها با هر فلسفه اي نداريم بهتر است در انديشه ارتباط درست و مؤثر باشيم نه ارتباطي ناخواسته و تحميلي، لذا اين تعبير از سخنان امام كه رهبري دوري انديش و آينده نگر بودند هرگز درست نيست و تعبير ايشان هرگز به معني بستن مرزها نيست و تمايل حضرت امام به دنبال كردن اهداف جهاني اسلام و انجام وظايف درست اسلامي در قبال مسلمانان و حتي غير مسلمانان به كلي با عدم ارتباط منافات دارد امام معتقدند كه نظام بين الملل همانند يك شهر است كه محله هاي مختلف آن با هم ارتباط دارند و ما بايستي منزوي نباشيم بلكه بايستي همان گونه كه پيامبر با ارسال سفيران و مبلغان رابطه برقرار مي كرد، عمل كنيم و با كشورها رابطه برقرار كنيم. پاسخ قانون اساسي به ابهامات يكي ديگر از منابع و مصادر سياست گذاري خارجي قانون اساسي است كه مورد تاييد و تاكيد حضرت امام بوده است و مطالعه دقيق اصول مرتبط با سياست خارجي ما را به اين مطلب رهنمون مي كند كه جهتگيري قانون اساسي به سوي برقراري توسعه و تحكيم

ص: 5298

روابط با بازيگران بين الملل و به خصوص با كشورهاي اسلامي و جهان سوم مي باشد و هرگز در اين سند صحبتي از قطع يا تقليل ارتباط بجز مواردي كه با اصول ديني تعارض دارد به ميان نيامده است و در اصل يكصد و سي دوم قانون اساسي تصريح گرديده است روابط صلح آميز با دولتهاي غير محارب نه فقط كشورهاي مسلمان يا همسايه. (4) قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران در اصلها و بندهاي مختلفي شيوه هاي برخورد و اصول روابط و سياست خارجي دولتمردان جمهوري اسلامي ايران را در حوزه عمل ترسيم كرده است كه به صورت اجمال به اشاره برخي از اين اصول مي پردازيم. در اصل دوم و سوم به نفي هرگونه ستمگري، ستم كشي، سلطه گري، سلطه پذيري، استقلال سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي كشور، طرد كامل استعمار و تنظيم سياست خارجي كشور بر اساس و معيارهاي اسلام و تعهد برادرانه نسبت به همه مسلمانان جهان و حمايت از آنها تاكيد شده است. در اصل يازدهم به حكم آيه كريمه «ان هذه امتكم واحده و انا ربكم فاعبدون» دولت جمهوري اسلامي ايران موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اعتماد ملل اسلامي و در اصل چهاردهم به رفتار حسنه و بر مبناي قسر و عدل اسلامي با افراد غير مسلمان تا زماني كه بر ضد

ص: 5299

اسلام و جمهوري اسلامي توطئه و اقدامي نكنند توصيه شده است. در اصل يكصد و پنجاه و دوم و سوم به دفاع از حقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابر قدرتهاي سلطه گر و روابط صلح آميز با دولتهاي غير محارب و نفي هر گونه قرارداد كه موجب سلطه بيگانه به شئون كشور گردد اشاره شده است. در اصل يكصد و پنجاه و چهارم جمهوري اسلامي ايران سعادت انسان در كل جامعه بشري را آرمان خود مي داند استقلال و آزادي و حكومت حق و عدل را حق همه مردم جهان مي داند بنابراين ضمن خودداري كامل از هر گونه دخالت در امور داخلي كشورهاي ديگر از مبارزه حق طلبانه مستضعفان در برابر مستكبران در هر نقطه از جهان حمايت كند. (5) پاسخ امام به ابهامات حضرت امام گوشه نشيني و سياست انعزال را خلاف عقل و شرع معرفي نموده ضمن تاكيد بر رابطه با همه دولتها (به جز چند كشور محدود آنهم به دلايل كاملا منطقي) بستن مرزها به روي كشورها و قطع روابط ديپلماتيك با آنها را به معناي فنا و هلاكت و مدفون شدن كشور تلقي مي كند و طرحان سياست انزوا را مورد انتقاد قرار داده مي فرمايند: «اين معنا كه گاهي اهل غرض و جهال آن را بيان مي كنند يا نمي فهمند يا غرضي

ص: 5300

دارند زيرا تا انسان جاهل يا مخالف با اصل نظام نباشد نمي تواند بگويد كه يك نظام بايد از دنيا منعزل باشد ما با هيچ ملتي بد نيستيم ما به حسب طبع اوليه مي خواهيم با همه دولتها دوست باشيم مي خواهيم كه روابط حسنه با احترام متقابل نسبت به همه داشته باشيم و اگر چنانچه ما احتياج به يك چيز داشته باشيم و آنها احتياج به يك چيز داشته باشند تبادل كنيم مگر اين كه دولتهايي باشند كه با ما خلاف رفتار كنند» (6) امام همواره به روابط صلح آميز تؤام با دوستي تاكيد داشته و آن را جزء ضرورت زندگي اجتماعي و سياسي مي دانستند و همواره داشتن رابطه را بر ترك آن مقدم مي دانستند با اين شرط كه اين رابطه براساس احترام متقابل باشد و منافع و مصالح طرفين رابطه مدنظر باشد نه اينكه يكجانبه باشد. با شناختي كه همگان از شخصيت جامع و كامل و آينده نگر و واقع بين امام داريم از آن بزرگوار انتظاري جز اين نداريم. «ما با همه ملتهاي عالم مي خواهيم وست باشيم با همه دولتهاي عالم به حسب طبع اولي مي خواهيم دوست باشيم و روابط حسنه داشته باشيم با احترام متقابل نسبت به همه رابطه داشته باشيم» (7) از نظر امام خميني (ره) روابطي مردود است كه موجب سلطه شود لذا در

ص: 5301

اين باره مي فرمايند: «اگر روابط تجاري با كفار موجب ترس بر حوزه اسلام شود ترك اين روابط بر تمام مسلمانان واجب است» (8) در اينجا فرقي ميان استيلاي سياسي يا فرهنگي و معنوي دشمن وجود ندارد «اگر روابط سياسي كه بين دولتهاي اسلامي و دول بيگانه بسته مي شود و برقرار مي گردد موجب تسلط كفار بر نفوس و بلاد و اموال مسلمانان شود يا باعث اسارت سياسي اينها گردد برقراري روابط حرام است و پيمانهايي كه بسته مي شود باطل است و بر همه مسلمين واجب است كه زمامداران را راهنمايي كنند و وادارشان نمايند بر ترك روابط سياسي اينچنيني هر چند بوسيله مبارزه منفي باشد. » (9) وحدت مستضعفان جهان به عنوان يك ماموريت مهم در سياست خارجي در ان امام به عنوان يك رهبر نجات بخش براي همه مستضعفين جهان چه مسلم و چه غيرمسلم و حتي چه الهيون و غيرالهيون هميشه خواستار سعادت تمام ابناء بشر بودند و نسبت به همه افراد بشر احساس مسئوليت مي كردند و اين مسئوليت پذيري جهاني الهي را چه در پيامشان به گورباچف و احساس مسئوليت در برابر نجات مردم كمونيست و چه در قطع رابطه با رژيم نژادپرست سابق افريقاي جنوبي كه ملتي مسلمان نبودند، و چه در برابر ساير مسلمانان بدون در نظر گرفتن رنگ، نژاد، زبان،

ص: 5302

مذهب و طبقه به وضوح مي بينيم كه مساله وحدت بين مستضعفين عالم را مهمترين و ثمربخش ترين راه براي مقابله با مستكبرين عالم مطرح مي نمايند و اتحاد و يك صدايي و حمايت از يكديگر را در مقابله با ظلم در سراسر جهان تنها راه رفع ظلم در جهان مظلومان مي دانند لذا استراتژي مهمي را در اين زمينه اتخاذ نموده و مي فرمايند: «من اميدوارم كه يك حزب به اسم مستضعفين در تمام دنيا به وجود بيايد و همه مستضعفين با هم در اين حزب شركت كنند و مشكلاتي را كه بر سر راه مستضعفين است از ميان بردارند و در مقابل مستكبرين و چپاولگران شرق و غرب قيام كنند و ديگر اجازه ندهند كه مستكبرين به مستضعفين عالم ظلم كنند» (10) در قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز (اصل يازدهم) با استناد به آيه شريفه «ان هذه امتكم واحده و انا ربكم فاعبدون» اصل وحدت بين مسلمين را به عنوان يك فوريت در سياست خارجي تصريح نموده، بيان مي دارد دولت جمهوري اسلامي موظف است سياست كلي خود را بر پايه ائتلاف و اتحاد ملتهاي اسلامي قرار دهد و كوشش كند تا وحدت سياسي و فرهنگي جهان اسلام را تحقق بخشد. (11) در تاييد استراتژي وحدت آفرين امام از قول يكي از نشريات مي خوانيم: امام خميني در

ص: 5303

تمامي دوران مبارزات خود كه در ايران انجام گرفت طرح اسلامي خود را بر دو اصل وحدت و فلسطين قرار داد و لحظه اي از انديشه تحقق وحدت اسلامي و اهميت آن غافل نماند، وحدت اسلامي را از انبان شعارها و آرزوهاي ذهني بيرون آورده و به طرح عملي جدي و حقيقي مبدل ساخت تا مسلمانان بتوانند آن را محقق سازند. امام به درستي اعتقاد داشت طرح موضوع وحدت اسلامي و فراخوان مسلمانان بدون پشتوانه محكم و تبيين اصول و مباني آن و يا طرح اسلام به عنوان رسالت جهاني دشوار است، بنابراين تلاش مجدانه اي به عمل آورد تا خلل و نقص موجود را كه براي مسلمانان جهت شناخت اسلام ابهاماتي به وجود آورده بود را بوسيله تاءليف كتابهاي مختلف و در زمينه هاي مختلف، سخنرانيها و موضع گيريهايشان، اصلاح نمايند. توصيه به دولتها و ملتها به همدلي و وحدت همانطوري كه مي دانيم در سيستم و صحنه بين المللي واحدهاي تصميم گيرنده و عمل كننده دولتها هستند و دولتها زبان گوياي ملتهايشان مي باشند اگر قرار باشد همه مستضعفين جهان با هم وحدت داشته باشند اين امر از طريق دولتها سريعتر و سهل تر قابل دسترسي است به اين دليل لازم است دولتها با ملتهاي خود همدل و همصدا باشند تا اين امر محقق شود لذا مي بينيم بنيانگذار جمهوري اسلام

ص: 5304

ايران به خوبي به اين مساله توجه داشته و آنها را به يكدلي و يك صدايي دعوت مي كنند تا در سايه آن بتوانند بر مشكلات غلبه كرده و به دشمن اجازه سلطه ندهند. «اگر وحدت كلمه اسلامي بود و اگر دولتها و ملتها اسلام به هم پيوسته بودند معنا نداشت كه قريب يك ميليارد جمعيت مسلمين زيردست قدرتها باشند اگر اين قدرت به قدرت بزرگ الهي منظم شود هيچ قدرتي بر آنها غلبه نخواهد كرد» (12) «ملتها و دولتها اگر بخواهند به پيروزي و هدفهاي اسلامي به تمام ابعادش كه سعادت بشر است برسند بايد اعتصام به حبل الله كنند از اختلافات و تفرقه بپرهيزند فرمان حق تعالي را «واعتصموا بحبل الله. . . جميعا ولاتفرقوا» را اطاعت نمايند. » (13) پله هاي بعد يا مرحله بعدي تحقق وحدت بين دولتهاي مستضعف با يكديگر است تا با اين اتحاد و عملكرد همراستاي خود ستم مستكبرين را بر عالم رفع نمايند و در مجامع و صحنه هاي بين المللي با اتخاذ موضعي واحد ظالمين را عاجز كنند و خود قدرتي بزرگ را تشكيل مي دهند در اين مورد امام تاكيد بيشتري بر وحدت بين دولتهاي مسلمان مي كنند و مي فرمايند: «دولتهاي اسلامي بايد به منزله يك دولت باشند كانه يك جامعه هستند، يك پرچم دارند، يك كتاب دارند، يك پيغمبر

ص: 5305

دارند. اينها هميشه بايد با هم متحد باشند با هم علاقه هاي همه جانبه داشته باشند و اگر چنانچه اين آمال حاصل شود كه بين دولتهاي اسلامي از همه جهت وحدت پيدا بشود اميد است كه بر مشكلات خودشان غلبه كنند و قدرتي بزرگتر از قدرتهاي ديگر در مقابل ساير قدرتها باشند» (14) امام موفقيت استعمارگران در استعمار طبقه محروم را نتيجه تفرقه و جدايي بين مسلمانان و سران كشورهاي اسلامي مي داند. «روزگاري كه پنجه هاي استعمار تا اعماق كشورهاي اسلامي فرو رفته است، روزگاري كه استعمار تمام نيروها و امكانات خود را در راه ايجاد تفرقه ميان مسلمانان و سران كشورهاي اسلامي بسيج كرده است، مي كوشد تا به هر وسيله كه در اختيار دارد از پايبندي و عمل به تعاليم اسلام جلوگيري كند تا بدين وسيله استعمارگران با خيال راحت به هدفهاي غيرانساني، استعمار طبقه محروم نائل شوند» (15) نفي مليت گرايي و قوميت گرايي مهمترين عاملي كه مسلمانان و مستضعفان عالم را در رسيدن به وحدت عمل باز مي دارد مليت گرايي و قوميت گرايي است كه امام خميني آن را نفي كرده و عاملي براي تفرقه و دشمني مسلمانان مي داند همانطور كه مي دانيم تاكنون جهان اسلام به خاطر همين حربه هاي استعماري لطمات فراواني ديده است و چه خونها و امكاناتي كه در اين راه به هدر

ص: 5306

نرفته است، جنگهاي فرقه اي در پاكستان و افغانستان نمونه بارزي است كه متاسفانه همچنان ادامه دارد و منجر به برادركشي و نسل كشي و عدم آرامش و امنيت در آن منطقه شده است كه ريشه هاي استعماري دارد، تا بدين وسيله آنها را سرگرم اين امور كرده و خود به راحتي بتوانند منابع آنها را غارت كرده و كارخانجات اسلحه سازي خود را پررونق تر سازند. از اين قبيل است جنگ بين عرب و عجم كه صدام راه انداخته و آن را اسباب تفرقه و تشنج قرار داده و جوانان هر دو كشور را كه مي توانستند نقش مهمي در سازندگي كشورشان داشته باشند و مردم را از وابستگي به سلطه گران نجات دهند قرباني كرده و بسيار نمونه هاي ديگري در الجزاير، سودان، يمن و جنگهاي فرقه اي در لبنان و. . . (16) «از مسائلي كه طراحان براي ايجاد اختلاف بين مسلمين طرح و عمال استعمارگران در تبليغ آن به پا خواسته اند قوميت و مليت است، ملي گرايي در مقابل ملتهاي ديگر مسلمانان مساله اي است كه اسلام و قرآن كريم و دستور نبي اكرم برخلاف آن است آن ملي گرايي كه به دشمني بين مسلمين و شكاف در صفوف مؤمنين منجر مي شود برخلاف اسلام و مصلحت مسلمين است و از حيله هاي اجانب است كه از اسلام و گسترش آن رنج

ص: 5307

مي برند. (17) از تجربيات بارز اين عصر كه ملي گرايي باعث تضعيف و شكست مسلمين شده مي توان از ناسيوناليسم عرب كه جمال عبدالناصر از آن دم مي زد عنوان كرد كه با اين تبليغات و با اين احساسات غيرعاقلانه حمايت بسياري از كشورهاي غيرعرب را نتوانست در جنگ اعراب و اسرائيل جلب نمايد و همين امر منجر به شكست آنها و قدرت گرفتن اسرائيل شده است. «من مكرر عرض مي كنم كه اين ملي گرايي اساس بدبختي مسلمين است براي اين كه اين ملي گرايي ملت ايران را در مقابل ساير ملتهاي مسلمين قرار مي دهد و ملت عراق را در مقابل ديگران (18) «آن چيزي كه دول اسلامي را بيچاره كرده است و از ظل قرآن كريم دارد دور مي كند آن قضيه نژادبازي است. اين نژاد ترك است، اين نژاد ايراني است، اين نژاد عرب است، قضيه نژادبازي ارتجاعي است» (19) مصلحت در سياست خارجي از نگاه امام تعريف مصلحت چنانكه اهل لغت مصلحت را تعريف كرده اند مصلحت معنا و وزنا منفعت است (20) واژه مصلحت يا اسم مكان به معناي جايگاه و مكان صلاح است كه ضد آن افساد مي باشد و همين طور در يك معنا مفرد مصالح است. (21) ابوحامد غزالي شافعي در تعريف مصلحت آن را در پنج مورد اهم خلاصه مي كند: حفظ دين، جان (نفس)

ص: 5308

، مال، عقل و نسل، برخي ديگر عرض را نيز به معيارها و موارد فوق اضافه مي كنند. در تعريف ديگري مصلحت را جلب منفعت و دفع ضرر در حدودي كه مقاصد شرع حفظ شود تعريف كرده اند. (22) حضرت امام مصلحت و سربلندي اسلام و ملت هر دو را همواره فراراه خود قرار داده بودند و به اشكال گوناگون و در مناسبتهاي مختلف بر آن تاكيد مي كردند. تمام محورهاي سياست خارجي از نظر امام مواردي هستند كه تامين منافع ملي و عزت و سربلندي ايران و مصالح اسلام را به دنبال دارد نمي توان گفت كه امام فقط به توسعه و معرفي مجدد اسلام مي پرداختند و بس (حتي اگر اينطور هم باشد باز هيچ منافاتي با تامين منافع بلندمدت مردم ندارد) تمام اصولي كه امام بر روي آن تاكيد مي كردند در درازمدت منافع ملي و مصالح اسلام هر دو را تامين مي كرد نظير خوداتكايي در تمام زمينه ها (عدم وابستگي به شرق و غرب) ، نفي سلطه پذيري و سلطه گري، هم زيستي مسالمت آميز و روابط توام با احترام مقابل و. . . يكي از بزرگترين آموزه هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي به ملت ايران و مسلمانان جهان درس عزت طلبي است و در نظر داشتن عزت در سياست خارجي به اين معنا است كه در تصميم گيريهاي بين المللي به گونه اي

ص: 5309

مصلحت سنجي شود كه عزت كشور و اسلام خدشه دار نشده و آن تصميم منتهي به ذلت مسلمين نگردد. (23) لذا در نظر داشتن عزت كشور و مسلمانان و رعايت اصل نه شرقي و نه غربي و حفظ استقلال كشور هيچ كدام نبايد مجوزي براي غافل شدن از منافع كشور باشد و بايد يك ظرافتهاي خاصي را به كاربرد و برنامه ريزي استراتژيك انجام داد و با درنظر گرفتن مصالح اهم و مهم همه اهداف را تامين كرد. امام معتقد بودند كه ما بايد براي پيشبرد اهداف و منافع ملت محروم ايران برنامه ريزي كنيم و مكرر اين را به مسئولين نظام تذكر مي دادند. (24) در اين راستا به اهم عملكرد امام در اين رابطه مي پردازيم. خنثي كردن توطئه دشمنان امام (ره) با بينش عميق همواره به اين مقوله توجه داشته و در موارد خاص به تذكر و راهنمايي به مسئولين نيز مي پرداختند و به افراد ناآگاه داخلي اين موارد را هشدار مي دادند و نيز توطئه دشمنان را نيز خنثي مي كردند زماني كه بعضي افراد زمزمه انزواگرايي را سر مي دادند و مي گفتند ما روابط با ديگر كشورها را مي خواهيم چكار و يا زماني كه افرادي لازمه ارتباط با كشورهاي ديگر را ست برداشتن از اهداف و اصول آرماني انقلاب و اسلام مي دانستند و نيز در جواب

ص: 5310

كساني كه فقط به رابطه با ملتها تاكيد مي كردند و رابطه با دولتها را رد مي كردند مي فرمايند: «ابرقدرتها و امريكا خيال مي كردند كه ايران به واسطه انقلابي كه كرده است و مي خواهد استقلال و آزادي را كه يك مساله تازه و برخلاف رويه همه حكومتهاست به دست بياورد، به ناچار منزوي خواهد شد وقتي كه منزوي شد زندگي نمي تواند بكند ديديد كه نشد و ايران روابطش با خارجيها زيادتر گرديد. حالا به اين مطلب افتادند كه ما چكار داريم به دولتها اينها همه ظالم هستند و كذا و ما بايد با ملتها روابط داشته باشيم كه اين هم نقشه تازه و مساله بسيار خطرناك و شيطنت دقيقي است. ما بايد همان گونه كه در زمان صدر اسلام پيامبر سفير به اطراف مي فرستاد كه روابط درست كند عمل كنيم و نمي توانيم بنشينيم و بگوييم كه با دولتها چه كاري داريم. اين برخلاف عقل و شرع است و ما بايد با همه رابطه داشته باشيم منتها چند استثنا دارد كه الان هم با آنها رابطه نداريم. (25) مصلحت اهم در سياست خارجي; مصالح «ملت» يا «امت» ؟ آنچه كه گفته شد، چارچوبهاي كلي مصلحت سنجي در سياست خارجي بود كه از بيان بنيانگذار جمهوري اسلامي، اهم اين موارد را به دست آورديم. اما نكته اين است كه در

ص: 5311

همه مواقع، مصلحت يابي به اين سادگي ميسر نيست كه تنها با دانستن اين چارچوبها و اصول، مصلحت اقوي را كه مبتني بر يكي از اين مباني باشد، برگزينيم و اعلام ديپلماسي كنيم. چه اين كه در بعضي موارد، خود همين اصول - در يك مقوله واحد - با يكديگر تزاحم پيدا مي كنند. چنان كه قبلا نيز گفته شد در مرحله اول در مواقع تزاحم، حفظ «عزت» به عنوان يك مصلحت عالي، از ارزش بالايي برخوردار بوده و ملاك قويتري نسبت به ساير مصالح دارد. اما يك فرض و صورت ديگر نيز محتمل است و آن اين كه اگر در خصوص مساله اي، عزت كشور در تزاحم با عزت جهان اسلام واقع شد و يا به يك بيان اگر مصالح ملت با مصالح امت تزاحم پيدا كرد، در اين مقام كدام از اين دو بر ديگري ترجيح دارند؟ در زبان شناسي سياسي واژه ملت براي مردم يك كشور با حدود جغرافيايي و مرزهاي شناخته شده بين المللي است و مراد ما از ملت نيز همين مفهوم متعارف آن است. مفهوم «امت» نيز علاوه بر قرآن، در فلسفه اسلامي و ديدگاههاي جامعه شناسانه مفاهيم مختلفي دارد. اما مقصود ما از امت، همان امت اسلامي است كه فراي مرزهاي جغرافيايي و اختلافات نژادي و زباني و قومي، همگي مسلمان بوده و

ص: 5312

فارغ از مذهب، پيرو دين اسلام هستند. اما جواب پرسشي كه طرح شد بستگي به نوع انديشه و مبناي فكري پاسخ دهنده دارد. به طور كلي به سه نظر مي توان در اين خصوص اشاره كرد: (26) نظر اول در اين نظر مصالح مسلمين به هيچ وجه مورد توجه نبوده و تنها مصالح كشور مدنظر است. افراطي ترين پيروان اين نظريه، وطن پرستان (اغلب سلطنت طلب) هستند كه اگر احيانا براي خالي نبودن عريضه سخني هم از اسلام بگويند، بيشتر متمايل هستند تا خدمات ايران به اسلام را بيان كرده و به رخ بكشند. براي اين قافله معمولا خشايار شاه، كورش، داريوش و تاريخ ايران باستان ارزشي افزون تر از تاريخ اسلام دارد و پر واضح است كه براي اينان اصولا تزاحمي ميان مصالح ملت و امت پيش نمي آيد و هر چه هست ملت است و وطن و كشور. البته بايد گفت كه معمولا در شرايط حساس و در «محك تجربه» اين مدعيان وطن دوستي، به راحتي دست از وطن شسته و تسليم مي شوند. آخرين نمونه اين محك، در مساله جزاير سه گانه ايراني و مشكل آفريني استكبار از طريق امارات براي

ص: 5313

جمهوري اسلامي بود كه عده اي از اين طايفه به اصطلاح وطن پرست در يكي از نشريات خود به خاطر اغراض سياسي به راحتي حاضر شدند اين جزاير را تقديم كرده و از اصل، ايران را غاصب! اين جزاير بدانند: «جزيره ابوموسي، متعلق به امارات متحده عربي است. ايران، جزيره ابوموسي در مركز خليج فارس را در سال 1971 به تصرف درآورد و بعد از آن دو جزيره تنب بزرگ و كوچك را نيز مالك شد. (27) ملي گرايان و شبه روشنفكران مذهبي نيز از آنجا كه به مصالح مسلمين هيچ توجهي ندارند، داخل در همين گروه هستند تفاوت اين طايفه با وطن پرستان و سلطنت طلبان، جلوه مذهبي و ديني اين گروه است و درست به همين جهت از وطن پرستان به عنوان اصحاب افراطي اين نظر ياد كرديم. كم رنگي و عدم تعميق در مباني ديني از يك سو و شدت روحيه ملي گرايي از سوي ديگر موجب شده است تا در سياست خارجي اين گروه نيز جايي براي مصالح مسلمانان باقي نماند. بروز اختلاف ميان سران دولت موقت و پرچمداران نهضت اسلامي در اوايل انقلاب (به خصوص در مساله سياست خارجي و رابطه با امريكا) دقيقا ناشي از همين تفكر و نظر بود. حضرت امام در چند مورد به اين خصوصيت ملي گرايان - يعني در نظر نداشتن مصالح

ص: 5314

مسلمين - اشاره كرد و در جايي مي گويند: «. . . و ملي گرايان بي خبر از اسلام و مصالح مسلمين را از خود برانيد كه ضرر ايشان بر اسلام از ضرر جهانخواران كمتر نيست. اينان اسلام را وارونه نشان مي دهند و راه را براي غارتگري باز مي كنند. (28) نظر دوم طرفداران اين نظريه از نيروهاي درون نظام بوده و نسبت به سياست خارجي يك نگرش عملگرا (پراگماتيك) دارند. از نظر اين گروه مصالح امت اسلامي محترم مي باشد ولي مصالح كشور مقدم است. بر طبق اين نظر همين كه ما بتوانيم در كشور خودمان قوانين اسلامي را تحت نظر ولي فقيه پياده كنيم، كافي است. در بعد بين الملل ما مسئول حل مشكلات كشور خودمان هستيم نه مسئول رفع معضلات همه مسلمين و البته اگر در مواردي توانستيم و برايمان مقدور بود و ضرري هم به مصالح كشورمان وارد نمي آمد، كشورهاي ديگر مسلمان را دستگيري و ياري نموده و در مجامع بين الملل همواره (در شرايط بي ضرري براي كشور) مدافع آنان خواهيم بود. بنابراين در اين نظريه مصالح كشور در اولويت بوده و رعايت مصالح مسلمين بيشتر در همين دلسوزي و همدردي با آنان خلاصه مي شود. نظر سوم اين نظر كه در واقع بايد آن را فراتر از يك نظر و تئوري، يك دكترين ناميد، دكترين حضرت

ص: 5315

امام در سياست خارجي است. با توجه به آنچه در كلام و عمل امام مشاهده مي كنيم، ايشان گسترش نفوذ اسلام در كل جهان را به عنوان يك وظيفه و راهبرد بزرگ در سياست خارجي در نظر داشتند و همواره مصالح اسلام و مسلمانان (مصالح امت) را بر مصالح ملت - در شرايط تزاحم - اولويت مي دادند. البته اين اولويت، يك شرط مهم و اساسي دارد و آن اين كه اگر آن ملت و كشور به عنوان الگو و سردمدار جهان اسلامي قرار داشت و در اين شرايط موجوديت و هستي اين الگو - كه در فرهنگ سياسي اسلام از آن به «ام القري» تعبير مي شود - به خطر افتاد; مصالح ام القري استثنائا بر مصالح امت اولويت دارد و نه تنها ام القري، كه ساير مسلمانان و كشورهاي مسلمان نيز بايد مساعدت كنند تا بيرق دار امت اسلام دچار تزلزل نشده و نابود نگردد. بنابراين نظر، كشور ام القري نيز در مقابل مسائل و مشكلات جهان اسلام كه به تصريح قرآن «امت واحده» هستند، مسئول بوده و بايد به حل مشكلات انسان مبادرت ورزند، حضرت امام اين وظيفه را به عنوان يكي از اصول هميشگي سياست خارجي ايران چنين بيان مي دارند: «ما بايد در ارتباط با مردم جهان و رسيدگي به مشكلات و مسائل مسلمانان و حمايت

ص: 5316

از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماييم و اين را بايد از اصول سياست خارجي خود بدانيم. ما اعلام مي كنيم كه جمهوري اسلامي ايران براي هميشه حامي و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است و كشور ايران به عنوان يك دژ نظامي، نياز سربازان اسلام را تامين و آنان را به مباني عقيدتي و تربيتي اسلام و همچنين به اصول و روشهاي مبارزه عليه نظامهاي كفر و شرك آشنا مي سازد. (29) بنابراين كشوري مثل ايران كه پيشتاز جبهه اسلام در مقابل جبهه كفر است، بايد در شان يك كشور ام القري از نيروي دفاعي قوي برخوردار باشد و به مقدار نزلت سرپرستي و سردمداري امت اسلام، بنيه اقتصادي قوي و مستحكمي داشته باشد. نكته اي كه در اين بحث وجود دارد اين است كه اگر اين فرض را بپذيريم كه «ام القري» بايد اين چنين خصوصياتي داشته باشد و وظايف مشخصي در قبال كل امت دارا باشد و از طرفي همه امت نيز در قبال آن شكور و مسئول هستند، آنگاه اين مساله مطرح مي شود كه حال، «ام القري» چه كشوري است و اين كه شما (ايران) ادعا مي كنيد ام القري هستيد، بر چه مبنا و دليلي اين سخن را مي گوييد. همانطور كه مي دانيم امام خميني انقلاب اسلامي را در كشور ايران رهبري و

ص: 5317

به ثمر رساند كه از بسياري جهات با انقلابهاي ديگر متفاوت است يكي از تفاوتهاي مهم اين انقلاب نگاه جهاني آن بخصوص مهم بودن سرنوشت همه مسلمانان جهان و توسعه اسلام در جهان از ديدگاه بنيانگذار آن بوده است. لذا امام كشور ايران را مركزي براي توسعه و نشر اسلام و ماءمن و مفر مسلمانان جهان مي دانستند و در واقع يكبار ديگر طنين لا اله الا الله از بام ايران برخاست و از ديد حضرت امام و ملت مسلمان ايران و بسياري از مسلمانان جهان كشور ايران امروز، ام القري (مادر) همه مسلمانان به شمار مي رود و تشخيص و تعيين مصلحت در ياست خارجي با اين ديدگاه در مورد ايران بسيار متفاوت خواهد شد تا اينكه صرفا آن را كشور ايران و محدود به منافع ملت ايران قلمداد كنيم. از طرفي بسياري از رهبران در كشورهاي ديگر نيز داعيه رهبري امت اسلامي را دارند و كشور خود را ام القري مسلمانان مي دانند و خود را شريك در سرنوشت ديگر مسلمانان و دلسوز به مصالح آنان مي دانند نظير رهبران كشور عربستان (بخصوص خاندان آل سعود كه از زمان به قدرت رسيدنشان اين ادعا را دارند) ، صدام در عراق و ملك حسين متوفي (شاه سابق اردن و حتي سابقا كشور پاكستان، و لذا مي خواهيم بدانيم

ص: 5318

راه شناسايي ام القراي واقعي از ام القراهاي ادعايي چه بوده و در حقيقت ويژگيهاي ام القري چه مي باشد تا براساس آن، به تشخيص صحيح نائل آييم. ويژگيهاي ام القري در قرآن كريم شهر مكه موصوف به صفت ام القري گشته و به پيامبر اكرم از جانب خداوند فرمان داده شده است تا مردم ام القري و اطراف آن را انذار كند (از خدا بترساند) : «و كذلك اوحينا اليك قرآنا عربيا لتنذر ام القري و من حولها» (30) در اين كه بيت الله الحرام و بلدالحرام يعني سرزمين مكه برترين مكانهاي روي كره زمين است، جاي هيچ ترديدي نيست و اساسا اگر سرزمين مكه از مكانهاي ديگر برتر نبود خداوند خانه خود را در آنجا بنا نمي كرد و جهت قبله دين خاتم خود را به آن سو قرار نمي داد. اما برخي با استناد به همين آيه كريمه، هم اكنون ام القري - در مفهوم خاص سياسي اش - را به دولت و جغرافياي سياسي فعلي آن سرزمين تسري مي دهند و بعضي از هموطنان نيز «اخباري گونه» نسبت به اين كه ايران را ام القراي جهان اسلام بدانيم، حساس هستند. غافل از اينكه اولا مقصود از ام القري در چنين مباحث، مسئول بودن و مسئوليت داشتن يك كشور در مقابل كل امت اسلام است. ثانيا اين معني از ام القري كه در واقع نوعي پيش قراولي

ص: 5319

امت اسلام است، ويژگيها و خصوصياتي دارد و به صرف ادعا نمي توان يك كشور را ام القري ناميد. از ميان اين خصوصيات و ويژگيها به مهمترين آنها اشاره مي كنيم. 1- رهبري و نظام حكومتي همچنان كه قبلا گفتيم از وظايف بزرگ حكومت اسلامي هدايت مردم به سوي سعادت حقيقي و اجراي احكام و حدود الهي مي باشد. بنابراين بديهي است كه راهبر و حاكم اين حكومت - كه رهبر جهان اسلام نيز خواهد بود - مي بايست اطلاع دقيقي از مباني ديني و احكام شريعت داشته باشد. به همين جهت رهبري واقعي حكومت اسلامي شايسته كسي است كه هم اطلاعات عميق ديني داشته و هم بالاترين تدبير و قوه مديريت را دارا باشد. نظريه هاي صائب و تصميم گيريهاي دقيق در شرايط حساس و بحراني جهان اسلام، مي تواند بسيار راهگشا باشد. همچنين داشتن روحيه اي «وحدت گرا» كه نتيجه آن مي تواند به «همگرايي اسلامي» و «وحدت امت» بينجامد و دوري جستن از انديشه هاي آن مي تواند به «همگرايي اسلامي» و «وحدت امت» بينجامد و دوري جستن از انديشه هاي افراطي فرقه اي - مذهبي كه ضد وحدت است، از خصوصيات و ويژگيهاي برجسته يك رهبر نمونه كشوري است كه مي خواهد (يا مي تواند) ام القري جهان اسلام قلمداد شود. (31) حال تصور كنيد در كشورهايي كه ملاك حكمراني حاكمان، لياقت و شايستگي

ص: 5320

اسلامي نبوده و ملاكهايي چون خون و ژن و نظام موروثي براي حكومت مطرح مي باشد و از ديگر سو حاكم و حكمرانان آن كشور كمترين اطاعتي از اصل دين و شريعت (فارغ از نوع مذهب) ندارند; آيا به راستي چنين حكومتهايي مي توانند حكومت اسلامي واقعي تلقي شوند; چه رسد به اينكه ام القري باشند. يا اگر نظام حكومتي براساس ملاكهاي كشورهاي غربي (مثل زور و كودتا توسط نظاميان) باشد و يا رؤساي آن حكومتها مشروعيت خود را - به تمامي - از طريق دموكراسيهاي ليبرال هدايت شونده! غربي به دست آورده و در عين حال كمترين اطلاعي از دين و مسايل ديني نداشته و حتي تمامي تحصيلات خود را در كشورهاي غيراسلامي و در رشته هاي غيرديني غرب گذرانده باشند; آيا چنين اشخاصي مي توانند مصالح واقعي جامعه خود و مصالح امت اسلام را شناسايي كرده و مفاسد آن را دفع نمايند؟ آيا به راستي چنين افرادي مي توانند راهبرد وحدت اسلامي را ترسيم و همگرايي مذاهب مختلف و متنوع اسلام را موجب شده و جبهه مستحكمي در مقابل جبهه كفر به وجود آورند؟ قطعا در نزد هر صاحب خردي پاسخ به اين پرسش منفي خواهد بود. بنابراين در نظر گرفتن نظام حكومتي و ساز و كار به قدرت رسيدن حاكم، يكي از معيارهاي راهگشا در

ص: 5321

تشخيص حكومت مقتدر و شايسته اسلامي است و بايد ديد كه حاكم آن كشور لياقت، شايستگي و شانيت رياست ام القري را دارد يا خير؟ )2 )32- رعايت حدود و حفظ شعائر اسلامي در جامعه بدون شك جوامعي كه در حفظ شعائر اسلامي به حداقل بسنده مي كنند و بعضا حتي در سطح جامعه و رسانه هاي عمومي آن كشور فساد علني و رفتارهاي آشكار ديده مي شود، شايستگي سيادت جهان اسلام كه مي بايست به سوي فضيلت و معنويت حركت كند را ندارند و قطعا چنين كشورهايي نمي توانند الگوي امت براي رسيدن به فضايل اخلاقي و اجتماعي گردند. بنابراين معيار، كشوري بيشترين لياقت و شايستگي ام القري بودن را دارد كه بيشترين پايبندي به اصول ديني را داشته و اين اصول را در سطح جامعه خود پياده كرده باشد. )3 )33- شجاعت و شهامت كفرستيزي ام القراي جهان اسلام به واسطه مسئوليت سنگيني كه در نجات مظلومان و محرومان و ستمديدگان مسلمان دارد، مي بايست شهامت و جسارت برخورد با مستكبران و زورگويان را داشته باشد. كشورهايي كه در عمل نشان داده اند كه زير يوغ بندگي مستكبران هستند، چگونه مي توانند داعيه نجات امت اسلامي را داشته باشند، بدون ترديد كشورهايي كه بيشترين ملاطفت را با دشمنان درجه يك اسلام دارند، نمي توانند و نخواهند توانست حتي براي مسلمانان دلسوزي كرده و از محرومين دردي را

ص: 5322

دوا كنند. 4- دفاع از حدود و ثغور اسلام در مجامع بين المللي يكي از وظايف مهم ام القري اسلامي صيانت از حيثيت و هويت اسلام در جهان است. ام القري بايستي نسبت به مسائل و اعتبار و خدشه وارد شدن به اصول و مقدسات اسلام حساس بوده و در مقاطعي كه دشمنان اسلام قصد ضربه زدن به اصول و مقدسات آن را دارند ساكت ننشيند و به هر وسيله ممكن از آن دفاع كند و فرصت هر نيت پليدي را در نطفه خفه نمايد و يا در صورت بروز آن به بهترين نحو آن را در مجامع بين المللي مطرح كرده و ريشه آن را بخشكاند. همان طوري كه مشاهده كرديم در قضاياي مختلفي كه براي اسلام و مسلمين و قرآن كريم پيش آمد بسياري از كشورها و رهبران آنها كه داعيه رهبري امت اسلام را دارند يا سكوت كامل كرده و يا تحرك اندكي از خود نشان داده و يا به طريقي با عاملان اهانت از در سازش برآمدند نظير قضيه فلسطين، كتاب توطئه آيات شيطاني و قتل عام مردم مسلمان بوسني و. . . در حالي كه در تمام عمر امام فلسطين يكي از دغدغه هاي اصلي ايشان بوده و هنوز هم جمهوري اسلامي ايران بزرگترين مدافع حقوق فلسطينيان در جهان است و در قضيه

ص: 5323

توطئه كتاب آيات شيطاني نيز امام با شهامت و صلابت كامل اين توطئه را خنثي كرد (كه جاي بحث مفصلي دارد) و حكم ارتداد و اعدام سلمان رشدي را صادر كردند و در ساير موارد نيز جمهوري اسلامي ايران همواره مدافع اسلام و مسلمانان به هر طريق ممكن بوده و هست. 5- تلاش در جهت اشاعه احكام و فرهنگ غني اسلام يكي ديگر از ويژگيهاي ام القري تلاش براي معرفي و اشاعه احكام، قوانين، فرامين، و فرهنگ دين مبين اسلام در جهان به شيوه هاي مختلف و در مناسبتهاي مختلف مي باشد كه بايستي تلاش شود تا از طريق گفتگو، مفاهمه، تبليغات، تاءليف قلوب و. . . كامل بودن و سعادت بخش بودن آن را به جهانيان شناساند و مهمترين ابزار در اين راه فرهنگ اسلامي مي باشد كه متاسفانه تا كنون كشورهاي اسلامي عملكرد چندان رضايت بخشي در اين زمينه نداشته اند و تبليغات غريبان بر آنها اثر گذاشته به جاي صدور فرهنگ اسلامي، يا آن را به كلي فراموش كرده و يا به صورت خيلي كمرنگ به آن عمل كرده اند و به جاي آن فرهنگ غرب را با آغوش باز پذيرا شدند فقط در بعد از انقلاب اسلامي و رهنمودهاي امام مبني بر صدور انقلاب بوسيله فرهنگ و تبليغات فرهنگي يكبار ديگر نام اسلام

ص: 5324

در جهان زنده شد و تمام هم ايشان همين مساله بود. در سالهاي اخير هم رياست جمهوري اسلامي ايران در پاسخ به نظريه هانتينگتون مبني بر برخورد تمدنها كه نه تنها مورد استقبال جهانيان قرار نگرفت بلكه باعث ناخرسندي بسياري از دانشمندان و جامعه شناسان جهاني قرار گرفت، نظريه گفتگوي تمدنها را ارائه كردند كه علاوه بر اينكه فطرتهاي سالم و پاك دنيا آن را پذيرفتند سازمان ملل متحد از آن استقبال كرده و سال 2000 را سال گفتگوي تمدنها ناميدند و كنفرانس سران كشورها را به اين مناسبت تشكيل دادند كه باز هم افتخاري براي مسلمانان و ايرانيان شد كه اساس و مبناي اين نظريه رهنمودهاي نجات بخش قرآن كريم و اسلام عزيز و امام راحل بود. 6- دارا بودن توانمنديهاي ژئوپولتيك و راهبردي اين معيار اگر چه به عنوان يك شرط مجرد چندان قابل توجه نيست اما به عنوان يك امتياز بسيار حائز اهميت است. كشورهايي كه داراي جمعيت و نيروي انساني اندك و مساحت ناچيزي هستند يا از اهميت ژئوپولتيك ضعيفي برخوردارند، خواه ناخواه قابليت و استعداد لازم را براي سازماندهي امت اسلامي و جهان اسلام نداشته و يا حداقل مي توان گفت كه با مشكل مواجه خواهند شد و در مواجهه با دشمنان بسيار آسيب پذير خواهند بود. آنچه كه گفته

ص: 5325

شد مهمترين خصوصيات و ويژگيهايي است كه به واسطه آنها يك كشور، استعداد و توانايي و قابليت ام القري بودن را پيدا مي كند. بنابراين مي توانيم اين نتيجه را بگيريم كه ام القري بودن يك كشور، بستگي به تحقق اين شرايط و ويژگيها دارد و لذا مي تواند ثابت و هميشگي نباشد: با اين توضيح كه يك كشور ممكن است در يك زمان ام القري باشد و در زماني ديگر لايق اين منصب نباشد. نتيجه اين كه ام القري در يك نسل به نسل ديگر به ارث نمي رسد، مگر اين كه صفات و شرايط نيز به نسل بعدي منتقل شده و به ارث رسيده باشد و آن كشور همچنان به لحاظ معيارهايي كه گفته شد برجستگي و شايستگي ام القري بودن را داشته باشد. (34) با عنايت به توضيحاتي كه در رابطه با ام القري بودن كشوري ارائه شد مي توان اين نتيجه را گرفت كه از زمان پيدايش انقلاب اسلامي به رهبري امام تا كنون كه چند سال از رحلت ايشان مي گذرد مشخصه هاي ام القري به طور كامل فقط در كشور ايران وجود داشته و بس. اميدواريم كه براي هميشه مدافع مظلومين و موطن اميد مسلمانان باقي بماند زيرا هر فكر و ايده و مكتبي نياز به محافظاني دارد كه آن را حفظ كرده، توسعه داده تثبيت نمايند و براي

ص: 5326

اين امر حتما بايستي يك پايگاه فيزيكي نيز وجود داشته باشد تا به وسيله آن برنامه توسعه و اشاعه و ياري مسلمانان و محرومين صورت گيرد كه از آن پايگاه به ام القري تعبير مي شود لذا در نظر گرفتن مصالح و منافع آن پايگاه براي بقاي آن الزامي است و حفظ و صيانت از ام القري عين مصلحت اسلام است با اين توصيف هيچگونه تضادي بين منافع و مصالح مردم (كشور ايران) به عنوان ام القري و مصالح و منافع اسلام وجود ندارد. براي هر چه بيشتر روشن شدن موضوع باز هم از كلام امام بهره مي گيريم: «روابط خارجي ما براساس حفظ آزادي، استقلال و حفظ مصالح و منافع اسلام و مسلمين است» . (35) امام با قاطعيت تمام حفظ مصالح و منافع مردم را از وظايف غير قابل انكار خويش تلقي مي كنند: «سياست ما هميشه بر مبناي حفظ آزادي و استقلال و حفظ منافع مردم است كه اين اصل را هرگز فداي چيزي نمي كنيم» . (36) امام هدف از تشكيل حكومت را فقط براي تامين منافع و مصالح مردم مي دانند و قبل از پيروزي انقلاب در پاسخ به سؤالي، هدف از تشكيل حكومت را اينگونه بيان مي فرمايند: «حكومت آينده هيچ تعهدي جز در برابر ملت و حفظ منافع و مصالح آنها ندارد» .

ص: 5327

(37) بنابراين مي توان اين نتيجه كلي را گرفت كه مصلحت در سياست خارجي اول مصلحت اسلام است بعد مصلحت مردم يا منافع ملي البته در مورد مصلحت اهم اسلام همانطوري كه در مقدمه فصل بيان شد كساني مي توانند اين مساله را درك و هضم نمايند كه ديدگاه امام را براساس اسلامي و مفاهيم و اهداف اسلامي درك كنند در خارج از اين چارچوب هيچگاه نمي توانند اين اولويت را بپذيرند. مورد ديگري كه به نظر مي رسد توضيح داده شود اين است كه مصلحت اسلام خود در واقع مصلحت مردم مي باشد يعني اسلام به خودي خود نيازي به مصلحت ندارد و مكتب اسلام براي سعادت و خوشبختي انسانها برنامه تعريف كرده است در نهايت صلاح اسلام مصالح و منافع براي سعادت بشر است و امام به اين وجه مستتر در مكتب اسلام توجه كرده و در تشخيص مصلحت اهداف بلندمدت را مدنظر دارند و خود را مامور سعادت همه انسانها مي دانند نه فقط سعادت مردم كشوري خاص مثل ايران. خشونت سياسي در عرصه بين المللي و انديشه صدور انقلاب همان طوري كه در طول تحقيق و به مناسبتهاي مختلف و با شيوه ها و الفاظ مختلف توضيح داده شد، مهمترين هدف امام خميني در مبارزه با ظلم و ستم و در پيروزي رساندن انقلاب نجات اسلامي بود

ص: 5328

كه توسط رژيم منحط پهلوي و با برنامه ريزيها و تبليغات آنها قرار بود كه از جامعه ايران رخت بربندد و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران از آنجا كه امام به عنوان يك مسلمان رسالت خويش را تبعيت از پيامبر اسلام در توسعه و نشر تعاليم نجات بخش اسلام قرار داده بودند همواره تلاش مي كردند كه يكبار ديگر اسلام را در سراسر جهان معرفي و از نو احيا كنند. اسلامي كه با تلاش دشمنان و تبليغات استعمارگران در مدت زمان طولاني فقط اسمي از آن باقي مانده بود و مذهب و مكتب، و عملكرد آن هم در اغلب كشورها وسيله اي شده بود در خدمت استكبار و استعمار مسلمانان. هدف امام جايگزين كردن اسلام ناب محمدي به جاي اسلام امريكايي بود كه اين هدف را تحت عنوان صدور انقلاب مطرح كردند و يكي از آرزوهاي بزرگ ايشان صدور كامل انقلاب و ارزشها و قوانين اسلامي بود. در اين مجال كوتاه با توجه به گسترده بودن ابعاد صدور انقلاب، بررسي صدور انقلاب از ديدگاه امام كاملا ميسر نمي باشد. در اين بررسي سعي شده است به يكي از جنبه هاي صدور انقلاب كه با اهميت مي باشد و شبهاتي هم در اذهان مردم به وجود آورده است و گاهي دشمنان انقلاب براي معرفي چهره اي بد از انقلاب و امام

ص: 5329

آن را دستاويز قرار مي دهند و همچنين به مناسبت اينكه بحث خشونت سياسي، گفتگوي تمدنها و مفاهمه بحث مطروحه روز جامعه ما مي باشد بپردازيم. حضرت امام شخصيتي بسيار مهربان و رئوف بود و چهره اي پر عطوفت داشت و رافت و لطافت هميشه و در همه حال در چهره و بيان ايشان هويدا بود و جاذبه اي خاص در رخسارشان وجود داشت، لبريز از دوستي و محبت و شفقت به مردم. هرگز مانند بسياري از رهبران كه به هنگام خشم و ناراحتي برمي آشفتند و فرياد مي زدند نبودند در بدترين حوادث با آرامش و طماءنينه صحبت مي فرمودند لذا نشان دادن چهره اي خشن و مستبد از ايشان توسط دشمنان اسلام و شيطان بزرگ امريكا ظلم بزرگي در حق اين رادمرد بزرگ جهان است. عملكرد و شخصيت ايشان در طول زندگي شان، تئوري بعضي افرادي كه معتقد هستند بايستي براي معرفي و صدور انقلاب و يا احياي ارزشهاي اسلامي به هر وسيله اي متكي شد را رد مي كنند و هرگز توقع نداشتند به زور و اجبار ديگران را پيرو و دنباله رو انقلاب اسلامي كنند. همان طوري كه در تثبيت نظام جمهوري اسلامي ايران با وجودي كه مي دانست هر آنچه ايشان بپسندند مردم ايران نيز لبيك مي گويند ولي هرگز نخواست حق انتخاب را از مردم بگيرد و اراده آنان را سلب نمايد،

ص: 5330

لذا مي بينيم آن را به رفراندم گذاشته و بيش از 98% مردم با انتخاب و اختيار خود به استقرار جمهوري اسلامي راي مثبت دادند. كسي كه به خود اجازه نمي دهد اختيار از كساني كه در قلوب آنان قرار دارد بگيرد چگونه ممكن است در سيستم جهاني براي صدور انقلاب متوسل به زور و خشونت گردد. امام اعتقاد كامل به آيه شريفه لااكراه في دين داشته و معتقد بودند با معرفي چهره و عملكرد واقعي اسلام و قوانين آن سعي شود تا جهانيان به لحاظ قابليت ذاتي كه در اسلام وجود دارد به آن تمايل پيدا كنند. امام براي احياي ارزشهاي اسلامي ابتدا حتي با رژيم شاه نيز متوسل به خشونت نشده اند ايشان ابتدا به پند و اندرز و توصيه به شاه و دولتمردانش پرداختند و به آنها توصيه مي كردند كه به اصلاح سيستم بپردازند و عظمت و اقتدار مردم مسلمان ايران را حفظ كنند. لذا در اين بررسي گزيده هايي از فرمايشات امام در رابطه با صدور انقلاب فارغ از هر گونه اعمال زور و خشونت و از طريق راههاي مشروح تحليل مي گردد. فرهنگ مهمترين وسيله انتقال پيام مي توان گفت امام اولين كسي است كه باب گفتگوي تمدنها و فرهنگها را گشودند و به آن ارج مي نهادند و آن را مهمترين

ص: 5331

ابزار براي تفاهم و ارتباط مي دانستند لذا معتقد بودند كه براي صدور انقلاب بايستي كار فرهنگي كرد همانطوري كه همه مي دانيم هرگز كار فرهنگي نمي تواند با خشونت همراه باشد. همانطوري كه مي دانيم كساني يا كشورهايي كه مي خواهند فرهنگشان را به ديگران تحميل كنند از ابزارهايي استفاده مي كنند كه كاملا مقابل خشونت و نهي كننده آن هستند و سعي مي كنند با بهتر جلوه دادن فرهنگ و انديشه خود و اثبات برتري فرهنگشان با استفاده از جاذبه هاي آن فرهنگ، ديگران را به دنبال خود بكشانند و براي اين كار سعي مي كنند بر قلب و روح و فكر و انديشه افراد تسلط پيدا كنند كه اين امر هرگز با زور و خشونت قابل تحقق نيست. ايجاد ترس و رعب و وحشت افراد را منزجر و بي ميل مي نمايد. حضرت امام مي فرمايند: «ما كه مي گوييم انقلاب را مي خواهيم صادر بكنيم مي خواهيم اين مطلب را همين معنايي كه پيدا شده، همين معنويتي كه پيدا شده است در ايران همين مسائلي كه در ايران پيدا شده مي خواهيم صادر بكنيم. ما نمي خواهيم شمشير بكشيم و تفنگ بكشيم و حمله بكنيم ما مي خواهيم انقلاب فرهنگي مان را انقلاب اسلامي مان را به همه كشورهاي اسلامي صادر بكنيم و اگر اين انقلاب صادر شد مشكل حل است» . (38) حضرت امام معتقدند اگر اسلام

ص: 5332

آن طوري كه هست و آن طوري كه در قرآن و احكام اسلامي بيان شده است معرفي شود در كشورهاي اسلامي بخصوص در جمهوري اسلامي پياده شود، جايگاه خود را پيدا خواهد كرد و نيازي به توپ و تانك ندارد. «ما مي گوييم اسلام را مي خواهيم صادر كنيم معنايش اين نيست كه ما سوار طياره بشويم و بريزيم به ممالك ديگر يك همچو چيزي نه گفتيم و نه ما مي توانيم اما اينكه مي توانيم به وسيله دستگاههايي كه داريم به وسيله همين صدا و سيما به وسيله مطبوعات به وسيله گروههايي كه به خارج مي روند اسلام اگر آن طوري كه هست معرفي بشود مورد قبول همه خواهد شد آن چيزي كه با ارشاد حاصل بشود قلب مردم را برمي گرداند و اين كار اين هنر از اسلام برمي آيد و اين هنر از احكام اسلام مي آيد نه با يك توپ و تانك بخواهد كار بكند. » (39) از نظر حضرت امام هدف اصلي هدايت و اصلاح است لذا اگر هيات حاكمه به چنين اصلاح و ارشادي مبادرت ورزيد هدف تحقق يافته است و تنها در صورت تخطي هيات حاكمه از ارزشها و مباني اسلامي است كه انقلاب عليه آنها را جايز مي داند. امام در مورد بكاربردن خشونت و اسلحه و استفاده از زبان و

ص: 5333

منطق گفتگو و علم در خدمت به بشريت مي فرمايند: «ما اميدواريم كه بشر به رشدي

ص: 5334

برسد كه مسلسلها را به قلم تبديل كند. آن قدري كه قلم و بيان در خدمت بشر بوده است مسلسلها نبوده است. » (40) در جاي ديگر باز هم در رد خشونت و اهميت تبليغ و دعوت درست مي فرمايند: «ما كه مي گوييم مي خواهيم انقلابمان را صادر بكنيم مي خواهيم با شمشير باشد بلكه مي خواهيم با تبليغ باشد مي خواهيم تبليغات گسترده اي را كه كمونيستها و ديگران بر ضد اسلام مي كنند با تبليغات صحيح خنثي بكنيم و بگوييم كه اسلام همه چيز دارد» . (41) هدف از صدور انقلاب بيداري دولتها و ملتها «اينكه مي گوييم بايد انقلاب به همه جا صادر بشود اين معناي غلط را از آن برداشت نكنند كه ما مي خواهيم كشورگشايي كنيم. ما همه كشورهاي مسلمين را از خودمان مي دانيم همه كشورها بايد در محل خودشان باشند ما مي خواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شده و خودشان از ابرقدرتها فاصله گرفتند و دست آنها را از مخازنشان كوتاه كردند اين در همه ملتها و در همه دولتها بشود. آرزوي ما اين است معناي صدور انقلاب ما اين است كه همه ملتها بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتاري كه دارند و از اين تحت سلطه بودني كه هستند و از اينكه همه مخازن آنها دارد به باد مي رود، خودشان به

ص: 5335

نحو فقر زندگي مي كنند، نجات بدهند» . (42) «بارها گفته ام ما با كسي جنگ نداريم. امروز انقلاب ما صادر شده است. همه جا اسلام است و مستضعفين به اسلام چشم دوخته اند بايد با تبليغات صحيح اسلام را آنگونه كه هست به دنيا معرفي نماييد وقتي ملتها اسلام را شناختند قهرا به آن روي مي آورند و ما چيزي جز پياده شدن احكام اسلام در جهان نمي خواهيم» . (43) امام در بيان موضع اسلام در رد خشونت و اعتقاد ارزش اسلام به اراده و خواست انسانها مي فرمايند: «اسلام ديكتاتوري نيست، آن كه ديكتاتور است مسلم نيست» . (44) حضرت امام با نصايح خود به حاكمان كشورهاي اسلامي و دعوت آنها به بكاربردن گرفتن خط مشي صحيح و حاكميت بخشيدن به احكام الهي ابتدا به انقلاب زبرين (در هيات حاكمه دول اسلامي) تاكيد داشتند و در صورت عدم درايت حاكم اسلامي انقلاب را تنها راه نجات ملل مسلمان و شرطي اساسي براي تحقق ارزشهاي اسلامي مي دانستند. هدف امام از صدور انقلاب ابتدا بيداري و تغيير افكار و اذهان مردم بود تا از زير بار ظلم خارج گردند. و همواره در صحبتهايشان به روشنگري دين اسلام مي پرداختند و جامعيت دين اسلام را بيان مي كردند تا از طريق بيان و ماهيت واقعي اسلام آن را به دنيا عرضه

ص: 5336

داشته و صدور انقلاب را محقق سازند. «مكتب اسلام همزمان با اين كه به انسان مي گويد خدا را چگونه عبادت كن به او مي گويد چگونه زندگي كن و روابط خود را با ساير انسانها بايد چگونه تنظيم كني و حتي جامعه اسلامي با ساير جوامع بايد چگونه روابطي داشته باشد. هيچ حركت و عملي از فرد و يا جامعه نيست كه اسلام در مورد آن حكمي مقرر نكرده باشد. من اميدوارم كه حكومت اسلامي در ايران تشكيل بشود و مزايايي كه در حكومت اسلامي هست بر بشر روشن گردد تا بشريت بفهمد كه اولا اسلام چگونه است و روابط بين حكومتها و ملتها چه روابطي است و طرز اجراي عدالت به چه صورت است و شخص اول مملكت در زندگي با رعيت هيچ فرقي ندارد. » (45) حضرت امام صدور انقلاب را يك رسالت ديني براساس سيره پيامبر (ص) مي دانند: «ما كه نهضت كرديم براي اسلام نهضت كرديم. نهضت براي اسلام نمي تواند محصور باشد. نهضت براي اسلام همان دنباله نهضت انبيا است. نهضت انبيا براي يك محل نبوده است. پيغمبر اكرم (ص) اهل عربستان است لكن دعوتش مال عربستان نبوده، محصور نبوده به عربستان، دعوتش مال همه عالم است» (46) «اميدوارم كه موفق بشويد به اين كه اسلام را در همه كشورهاي اسلامي و حقايق

ص: 5337

اسلام را در همه دنيا پياده كنيد. » (47) حج ابزاري مهم در دستيابي به اهداف سياست خارجي اسلام بنابر فرماني كه در آيه سوم مباركه التوبه اين گونه از طرف خداوند به نبي اكرم (ص) ابلاغ شده است «و اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر ان الله بريء من المشركين و رسوله» همچنين به ابراهيم خليل الله (ع) خطاب مي شود كه مردم را به حج بخوان تا براي شهود منافع خود از همه اقشار بيايند. اين منافع منافع جامعه است منافع: سياسي، اجتماعي و فرهنگي بيايند و ببينند تو كه بر آنان پيغمبري عزيزترين ثمره حيات خود را در راه خدا تقديم كردي همه ذريه آدم بايد به تو اقتدا كنند ببينيد كه چگونه بتها را شكستي و آن چه جز خداوند بود به دور افكندي. سالها و يا شايد قرنها بود كه اين كنگره عظيم سياسي - اجتماعي - عبادي كه مي توانست تمام اهداف مكتب اسلامي را جامه عمل بپوشاند فقط جنبه عبادي فردي پيدا كرده بود و رسالت واقعي آن كه اعتقاد واقعي به خدا و دوري از هر گونه شرك و چندخدايي و تشريك مساعي و رفع مشكلات مسلمين بود به فراموشي سپرده شده بود تا اينكه يك بار ديگر خميني بت شكن وارد مسائل دنياي اسلام شد و رسالت اين روز را

ص: 5338

در اعمال و اقوال و نوشته هايش به جامعه اسلامي گوشزد كرد. امام خميني در حج سال 1362 ه. ق سنت پيامبر را احيا كرد و از اين كنگره بزرگ اسلامي به عنوان مهمترين ابزار سياست خارجي و بهتر بگويم سياست خارجي اسلام استفاده كرد امام در اين چند سال آخر عمر پربركت در پيامهاي مختلفي كه به كنگره ساليانه حج فرستادند تمام جنبه هايي را كه مي تواند در اين كنگره مطرح و از آن بهره برداري شود بيان كردند و يا بهتر بگوييم منشور حكومت اسلامي را در اين پيام بيان فرمودند كه در اين جا به سه پيام مهم كه در برگيرنده همه مسائل و مشكلات جهان اسلام و تقريبا همه جنبه هاي متصوره براي مراسم سياسي و عبادي حج مي باشد اشاره مي كنيم. 1- اسلام داراي فرهنگ غني انسان ساز است كه ملتها را بي گرايش به راست و چپ و بدون در نظر گرفتن رنگ و زبان و منطقه به پيش مي برد و انسانها را در بعد اعتقادي و اخلاقي و عملي هدايت مي كند و از گهواره تا گور به تحصيل و جستجوي دانش سوق مي دهد. اسلام در بعد سياسي، كشورها را در همه زمينه ها بدون تشبث به دروغ و خدعه و توطئه هاي فريبنده به اداره و تشبث حكومت سالم هدايت مي كند و روابط را با كشورهاي ديگري كه

ص: 5339

به زيست مسالمت آميز و خارج از ظلم و ستمكاري متعهد هستند محكم و برادرانه مي كند، اقتصاد را به صورتي سالم و بدون وابستگي به نفع همگان در رفاه همه مردم، با اهميت دادن به مستمندان و ضعيفان بارور مي كند و براي رشد بيشتر كشاورزي و صنعت و تجارت كوشش مي نمايد و در بعد نظامي به همه كساني كه صلاحيت دفاع از كشور را دارند براي مواقع اضطراري تعليم نظامي مي دهد و در اين مواقع بسيج عمومي اختياري و احيانا اجباري مي كند و در حال عادي براي دفاع از مرزها و تنظيم شهرها و امنيت جاده ها و حفظ نظم و انتظام نيروي مؤمن ورزيده تربيت مي كند. )2 )48- در لبيك، لبيك، نه بر همه بتها بگوييد و فرياد را بر همه طاغوتها و طاغوتچه ها كشيد و در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غيرحق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بتهاي بزرگ و كوچك طاغوتها و وابستگانشان برائت بجوييد و همه آزادگان جهان از آنان بري هستند و در لمس حجرالاسود بيعت با خدا بنديد كه به دشمنان او و رسولانش و صالحان آزادگان دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان هر كه باشد و

ص: 5340

هر باشد سر ننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد كه دشمنان خدا و در راس آنان شيطان بزرگ، زبونند هر چند در ابزار آدم كش و سركوبي جنايتشان برتري داشته باشند. و در سعي بين صفا و مروه با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافتهاي دنيايي گسسته شود و همه شك و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاي حيواني زايل شود و همه دلبستگيهاي مادي گسسته شود و آزادگي ها شكفته گردد و قيد و بند شيطان و طاغوت كه بندگان خدا را به اسارت و اطاعت كشند، و در هم ريزد. و با حال شعور و عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاي حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد و با سكوت و سكون تفكر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راههاي نجات را از حق در آن مواقف كريمه طلب كنيد. پس به منا رويد و آرزوهاي حقاني را در آنجا دريابيد كه آن قرباني نمودن محبوبترين چيز خويش در راه محبوب مطلق است و بدانيد تا از اين محبوبها كه بالاترينش حب نفس است و حب دنيا تابع

ص: 5341

آن است نگذريد به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند. و شرط همه مناسك و مواقف براي رسيدن به آرزوهاي فطري و آمال انساني اجتماع همه مسلمانان در اين مراحل و مواقف وحدت كلمه تمامي طوايف مسلمين است بدون اعتنا به زبان و رنگ و قبيله و طايفه و مرز و بوم و عصبيتهاي جاهلي. )3 )49- حج كانون معارف الهي است كه از آن محتواي سياست اسلام را در تمامي زواياي زندگي بايد جستجو نمود. حج پيام آور ايجاد و بناي جامعه اي به دور از رذايل مادي و معنوي است. حج تجلي و تكرار همه صحنه هاي عشق آفرين زندگي يك انسان و يك جامعه متكامل در دنياست و مناسك حج مناسك زندگي است و از آنجا كه جامعه امت اسلامي از هر نژاد و ملتي بايد ابراهيمي شود تا به خيل امت محمد پيوند خورد و يكي گردد و يد واحده شود و حج تنظيم و تمرين و تشكل اين زندگي توحيدي است حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادي و معنوي مسلمانان است. (50) نتيجه گيري امام تمام تلاش

ص: 5342

خود را بكار بردند تا ابهامات و نقصهايي كه در زمينه ياست خارجي كشور اسلامي و ايجاد رابطه با كشورهاي ديگر متصور است را در بعد نظري و عملي برطرف نمايند. كه بعد نظري انديشه امام در زمينه سياست خارجي در اين مقاله مورد بررسي قرار گرفت. امام تلاش كردند تا دستورات سياسي و اجتماعي اسلام را كه يا بدست فراموشي سپرده شده بودند و يا امكان اجرا پيدا نكردند را احيا كنند و چهره اي از اسلام را به نمايش گذاردند كه در اين چهره اسلام كاملترين دين، دقيق ترين قانون زندگي، مترقي ترين فرهنگ و تمدن و وسيله اي براي نجات و سعادت بشر معرفي شد. اين هدف را امام به وسايل گوناگون از طريق تحرير كتابها، مقالات، سخنرانيها، موضعگيريها و احكام در همه زمينه هاي فرهنگي، اقتصادي، سياسي اجتماعي و حقوقي بيان كردند. تمام محورهاي سياست خارجي از نظر امام مواردي هستند كه تامين منافع ملي و عزت و سربلندي ايران و مصالح اسلام را به دنبال دارد. اصولي را كه امام بر آن تاكيد داشتند در دراز مدت هم منافع ملي و هم مصالح اسلام را تامين مي كرد. امام براي معرفي چهره اسلام و نجات مردم و صدور انقلاب و تجربه هاي مثبت ملت ايران اعتقاد به اقدامات فرهنگي در دنيا داشتند تا از طريق

ص: 5343

آن بتوان در مردم جهان بيداري و آگاهي ايجاد كرد و توسل به خشونت و زور از نظر امام مردود بود به نظر نگارنده با وجودي كه مدت فيض رساني امام به صورت كامل و آشكار خيلي كوتاه بود ولي در همين مدت كوتاه امام رسالت خويش را انجام داده و آنچه را كه مي بايستي منتقل كنند منتقل شد و آنچه كه بايستي روشن مي شد روشن گشت. لذا امام توانست در احياي ارزشهاي اسلامي توجه دادن مردم به منافع و مصالحشان موفق شود و حال بر عهده ماست كه از اين ارزشها و تلاشهاي امام پاسداري كنيم. ان شاء الله.

پى نوشت ها

: 1. صحيفه نور، ج 9، ص 2 .239. مزيناني، محمدصادق، رسالت سياسي حوزه ها در انديشه امام خميني، فصلنامه حوزه، ش 95 و 94، دي ماه 1378، ص 3 .70. براي مطالعه بيشتر اصول و محورهاي سياست خارجي ر. ك به محلوجي، محمد; جلوه هاي سياست اسلامي; بي جا، چاپ اول، 4 .1372. يزداني، عنايت الله; انزواگرايي يا انزواگريزي، مجله سياست خارجي، سال سيزدهم، ش 2، تابستان 1378، ص 5 .363. گواهي، عبدالرحيم; مجله سياست خارجي، سال يازدهم، ش 2، تابستان 1376، ص ص 6 .561-562. صحيفه نور، ج 10، ص 7 .352. صحيفه نور، ج 10، ص 8 .252. صحيفه نور، ج 10، ص 9 .352. خميني، روح الله; تحريرالوسيله،

ص: 5344

ج 1، چاپ اول، ص 10 .485. دفتر اول، در جستجوي راه امام از كلام امام، انتشارات اميركبير، چاپ دوم، 1362، ص 11 .185. نشريه نداي القدس، سال سوم، ش 47، مهر 1378، ص 12 .1. صحيفه نور، ج 6، ص 13 .49. صحيفه نور، ج 6، ص 14 .122. صحيفه نور، ج 6، ص15 .127. دفتر اول، پيشين. 16. ر. ك به منصوري، جواد; نظري به سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران، انتشارات اميركبير، بي تا ص ص 17 .51 -56. صحيفه نور، ج 13، ص 18 .81. صحيفه نور، ج 13، ص 19 .81. صحيفه نور، ج 1، ص 20 .89. تقوي، سيد محمدناصر; حكومت و مصلحت، چاپ اول، انتشارات امير كبير، 1378، ص 13. 21. تقوي، پيشين. 22. تقوي، پيشين. 23. تقوي، سيدمحمدناصر; مصلحت در سياست خارجي، مجله سياست خارجي، سال دوازدهم، ش 3، پاييز 1377، ص 24 .589. صحيفه نور، ج 20، ص 25 .239. صحيفه نور، ج 19، ص 26 .73. تقوي، پيشين، ص 27 .593. نشريه راه زندگي، چاپ لس آنجلس، ش 28 .528. صحيفه نور، ج 19 ص 29 .199. صحيفه نور، ج 20، ص 30 .238. سوره شوري، آيه 31 .7. تقوي، پيشين، ص 32 .594. تقوي، پيشين، ص 33 .598. تقوي، پيشين، ص 34 .598. تقوي، پيشين، ص 35

ص: 5345

.598. صحيفه نور، ج 3، ص 36 .236. صحيفه نور، ج 3، ص 37 .51. صحيفه نور، ج 4، ص 38 .177. صحيفه نور، ج 12، ص 39 .283. صحيفه نور، ج 18، ص 40 .243. صحيفه نور، ج 13، ص 41 .228. صحيفه نور، ج 18، ص 42 .80. صحيفه نور، ج 17، ص 43 .249. صحيفه نور، ج 15، ص 44 .200. صحيفه نور، ج 7، ص 45 .252. صحيفه نور، ج 23، ص 46 .84. صحيفه نور، ج 10، ص 47 .115. صحيفه نور، ج 17، ص 48 .86. پيام امام (ره) به زائران بيت الله الحرام - 49 .25/5/1364. بخشي از پيام امام (ره) به زائران بيت الله الحرام 50 .16/5/1366. بخشي از پيام امام (ره) به زائران بيت الله الحرام 7631/4/92. مريم السادات ميرزا حسيني

ص: 5346

راه امام جاودانه است

10 چكيده: در نبردگاه تاريخ، پيوسته حق و باطل در كشمكش و نزاع و هريك با تلاشي مستمر، خواهان نابودي ديگري بوده و مي خواسته اند خود را جايگزين ديگري كنند. اين حقيقت در طول تاريخ وجود داشته و فرهنگ هاي گوناگون بدان دچار بوده اند. اگر در روزگاري نمرود حكومت باطل خود را پي ريزي مي نموده، ابراهيم خليل دربرابرش مردانه و تنها قيام كرده و تار و پود حكومتش را بر باد داده است واگر در دوراني، فرعون الگوي باطل بوده، موسايي در برابرش قد علم كرده كه نمونه حق است. اگر ابوسفيان، جاهليت قبل از اسلام را با زور سر نيزه، به تصرف خود و قوم خوددرآورده و با ظلم و ستم و زنده به گور كردن دختران و استفاده از دست رنج ديگران و به برده كشيدن آزادگان و جنايت هاي بي شمار، مي خواسته باطل خود رابرقرار سازد، محمد رسول خدا و پيام آور حق و جاودانه ترين سفير الهي، دربرابرش با تحمل رنج ها و ظلم ها و مشقت هاي فزون از حد جانانه ايستاده ومقاومت كرده و خط بطلان بر او و منش هاي ننگين جاهليت آن زمان كشيده و حكومت الهي را برقرار و استوار ساخته است. و اگر بني اميه، در طول حكومتشان، خواسته اند انوار درخشان الهي را خاموش وبي فروغ سازند، و با نعره «لعبت هاشم بالملك، فلا خبر جاء و لا

ص: 5347

وحي نزل» اسلام را به كلي ويران سازند و انتقام بدر و احد را از مسلمانان بگيرند و نداي«الله اكبر» را از ماذنه ها بردارند، حسين بن علي عليه السلام با ياران اندكش، عظيم ترين و جاودانه ترين نهضت تاريخ را برپا نموده و با نثار خون پاك خود و خون پاك فرزندان پيامبر و ياران باوفايش، حق را بر باطل چيره ساخته واميد امويان را به ياس و نوميدي مبدل ساخته و جز ننگ و عار براي يزيديان ومجد و كرامت و عظمت را براي حسينيان در بر نداشته كه خون بر شمشير پيروز شدو حسين بر يزيد غلبه كرد و دوباره صحنه فتح مكه با چهره اي خونين و توسط آن كه زبان علي در كام داشت; يعني «زينب» برقرار گشت و باز هم حسين پيروز شدو حق غلبه كرد و باطل بر باد رفت و نقشه هاي شوم يزيديان نقش بر آب شد وبني اميه با تمام ياورانشان در قهقراي تاريخ جاي گرفتند و عزت و اقتدار اسلام با نثار خون و با مظلوميت رهبر مستحكم تر از گذشته نمايان گشت. و چنين بوده است راه و رسم روزگار. اگر عباسيان نيز با فريب و نيرنگ چند روزي، لباس خلافت را غاصبانه در بركردند و بر مردم ناجوانمردانه حكومت راندند، هرگز نتوانستند قلوب مردم راتسخير كنند كه همواره خداجويان،

ص: 5348

دنباله رو خداشناسان واقعي بودند و خداشناسان و پيشوايان، مردم را پيوسته در اين نبرد سهمگين، رهنمايي كرده و به سوي خدادعوت مي نمودند. و اين سان گذشت و گذشت تا به دوران معاصر رسيد. پهلوي، نمرودزمان در برابر خميني، ابراهيم زمان قرار گرفت. نبرد با همان شدت و قدرت دوران پيامبر و امامان ادامه داشت تا سرانجام خميني بر شاه پيروز شد و حق ازپشت ابرهاي تاريك جلوه گر شد و دوباره خون بر شمشير پيروز گشت، چرا كه خميني راه حسين و خط خونين عاشورا را دنبال كرد و با الهام از صحنه هاي پيروزمندانه كربلا، مسير حركت خون بار حسيني را در كربلاي ايران و در عاشوراي 15 خرداد تا22 بهمن طي كرد و سرانجام، حكومت الهي را جايگزين حكومت دو هزار و پانصدساله شاهنشاهي نمود. بي گمان بشر در طول زمان، رهبران بزرگ و مصلحان خداجوي بي شماري به خود ديده،ولي گويا بسياري از آنان به درجه والاي اولياي صالحين خدا نرسيدند و به مقام قرب نايل نشدند و يا به خاطر شرايط موجود نتوانستند در زمان خود انعطافي تاريخي بيافرينند كه جهاد و نهضتشان، دگرگوني و تحولي در جهان پديد آورد،چنان كه انبيا و اوليا و آن گونه بودند. گويا اين هم سنت الهي است كه چنين فتح و پيروزي به هر كس داده نمي شود، جز اولياي خاص كه مسير

ص: 5349

انسانيت را تغييردادند: «ان الجهاد باب من ابواب الجنه فتحه الله لخاصه اوليائه» همان هاكه درهاي ملكوت بر ايشان گشوده شده بود و خميني قطعا از اين اولياي ويژه خدابود. او است كه از ابراهيم، موسي، عيسي، محمد و امامان، ميراث برده است وويژگي هاي پيامبران و امامان را در دوران خود به خويش اختصاص داده است. امام نداي مبارزه را سر مي دهد و با فرياد «الله اكبر»ش تمدن توحيدي را احيامي كند. امام با مشت گره كرده خويش رو در روي فرهنگ ستم شاهي و جولان باطل وضدخدايي زمان مي ايستد، و امت او بار مسووليت را مفتخرانه بر دوش مي كشد و باخلافت الهي در روي زمين تجديد عهد مي كند، پس از آن كه سال ها، بلكه قرن ها ازافول آن گذشته بود. امام با تيغ ايمان، تاريكي ها و ظلمت ها را مي شكافد ورسالت الهي را در عرصه فرهنگ هاي گوناگون عرضه مي كند و به تماشاي جهانيان مي گذارد كه هان! فرهنگ معنوي الهي داراي ابعادي است كه شما مادي گران زمان به آن پي نخواهيد برد، ولي بايد آن را بپذيريد، چرا كه علي رغم خواسته شما، محقق شد. و بدين سان بسياري از دل هاي زنگار خورده و نفوس قفل شده به خود آمد و ازخواب غفلت بيدار شد و به فطرت پاك خويش بازگشت تا تاريخ ذلت و خواري را كنارزند و فراتر

ص: 5350

از مسافت هاي مادي، طي طريق كند و به انگيزه والاي امام پي ببرد ودرهاي بسته شده آسمان ها را بر روي خويش بازگشايد و صراط مستقيم را تا پيروزي كامل بر نفس و شهوت هاي نفس دنبال نمايد. و امام هرگز سكوت نكرد. درون او شعله نوري پر فروغ بود كه هيچ گاه به خاموشي نگراييد; حتي كم رنگ هم نشد. امام به دنيا فهماند كه دو راه در پيش است: 1 راه مستضعفين; 2 راه طاغوت و راه مستكبرين كه پيوسته خون مستضعفان رامكيده و همه چيزشان را حتي فرهنگشان را به يغما برده است و اسلام نيز دو اسلام است: الف) اسلام محمدي; ب) اسلام امريكايي كه اسير هواها، عقب افتادگي ها،جاهليت ها و بدعت ها است و اسلام محمدي را چنان كه محمد(ص) پايه ريزي كرده بود به مردم فهماند و فاصله اين دو اسلام را كه فاصله حق و باطل است، نشان داد و دگربار حق را از باطل جدا ساخت، و فهماند كه اسلام شناسنامه اي كافي نيست، بلكه بايد اسلامي را انتخاب كرد كه حركت زا و نهضت آفرين باشد: «فضل الله المجاهدين علي القاعدين اجرا عظيما». امام دو راه را خوب روشن كرد و راه خدا را از راه طاغوت مشخص ساخت و به مردم فهماند كه اگر در صراط مستقيم حركت كردند، الهي اند، چون صراط مستقيم، انسان را به خدا مي رساند و اگر

ص: 5351

الهي شدند،تمام اعمال و حركات و سكنات و انديشه هايشان الهي مي شود، ولي راه طاغوت راه ظلمات است: «والذين كفروا اولياوهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات» و راه طاغوت بي گمان، انسان را به هلاكت مي افكند، خواه به طرف راست باشد يا به طرف چپ: «اليمين واليسار مضله والطريق الوسطي هي الجاده». و اين عين هدايت انبيا و كتاب هاي آسماني و منذران الهي در طول تاريخ بوده است كه مردم را در مسير توحيد قرار مي دادند تا سعادت مند شوند و از راه انحرافي «المغضوب عليهم» يا «ولا الضالين» نجات مي دادند تا در تاريكي هابه بيراهه نروند و امام كاري جز اين نكرد و همين است سر محبوبيت او و رازجاودانگي اش. امام ظلمت هاي دوران را دريافت و ديد چگونه احساس ها و حواس مردم توسط اين ظلمت ها رو به تباهي نهاده و خردها به ويراني كشيده شده است. امام آمد تا غفلت ها و جهالت ها را پس زند و راه خدا را براي ملت هاي دربند ومظلوم، روشن سازد و آنان را به سوي «الله» فراخواند و از «من» با تمام كشش ها و سركشي هايش دور سازد و ريشه هاي فرهنگ ماديت را بخشكاند و اسلام راستين را جايگزين ايده هاي غلط مادي سازد و قوانين زنده و تحرك بخش و انسان ساز قرآن را در ايران و سپس در تمام جهان حكم فرما كند: «و يكون الدين كله لله». امام

ص: 5352

لواي سير ارتقايي را به سوي تكامل برافراشت و به گم شدگان آموخت كه بايد در اين مسير بي وقفه به پيش روند تا به حق برسند و هيچ درنگ و توقف دراين راه روا ندارند: «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه» وكدح; يعني سير با مشقت و دشواري، كه راه بهشت راهي مشقت بار است و بي رنج نمي توان به آن دست يافت: «نابرده رنج، گنج ميسر نمي شود». امام به مردم فهماند كه اگر روزانه ده بار «اهدنا الصراط المستقيم»مي گويند، بايد بدانند كه يك طرف صراط در دنيا و طرف ديگرش در آن قسمت ازجهان و به تعبير امام در مبدا نور است و هر كه جز اين دعوتي دارد،دعوتش طاغوتي است نه الهي هرچند در قالب هاي اسلامي باشد. و معنايش اين است كه بايد به سوي هدف غايي و نهايي در حركت بود و توقف، حتي براي يك دم، معناندارد كه انبيا و اوليا تا دم آخر ايستادند و هرگز در جا نزدند و درنگ راجايز ندانستند و در مسير مستقيم «لله» تا «اليه راجعون» حركت كردند. و ملت ايران كه به حق امام خود را شناخته بود در اين مسير تكاملي تا پاي جان و فراتر از آن، حركت كرد; حركتي همگاني و جمعي و بدون درنگ كه اميد است اين حركت، هم چنان با

ص: 5353

شتابي افزون تر و در همان مسير بي انحراف به سوي راست وچپ و بدون گرايش به ايسم ها و ايده هاي رنگارنگ مادي، به پيش رود و ملت خداجوي براي نگهباني و نگهداري از اين خط الهي، بدون ترس و واهمه از بوق هاي تبليغاتي غرب و ياوه سرايي هاي مستكبران، به حركت جمعي خود، با وحدت بيش ترادامه دهد و رسالت الهي امام را تا انتقال حكومت به ولي الله الاعظم ارواحنا فداه به مقصد رساند و با پيروي و اطاعت از ولي امر مسلمين كه الگوي بارز خط امام است،روح امام را شاد سازد. و هرچند مسووليت بس سهمگين است، ولي با وحدت و يك دلي و يگانگي چنان روزهاي اول انقلاب آسان و ميسرمي گردد. نگذاريد ياد و خط امام فراموش شود و از آن با تمام وجود دفاع وپشتيباني كنيد و مطمئن باشيد كه راه پيروزي، ادامه دادن به راه امام است وبس، چرا كه اين راه شما را به خط مستقيم «الي الله» مي رساند و از كژي ها ولغزش ها باز مي دارد تا در زمره «الذين انعمت عليهم» قرار گيريد و ازافتادن در خط ظلماني طاغوت دور شويد. سلام بر امام، و سلام بر وارثان امام و سلام بر پويندگان راه امام تا روزرستاخيز. استاد سيد محمد جواد مهري

ص: 5354

راههاي ماندگار شدن انديشه امام خميني

7 چكيده: پاسداشت نيكان و ماندگار ساختن ياد و سيرت بزرگمردان, جايگاه ويژه اي در اديان توحيدي دارد. كتابهاي آسماني, آكنده از سرگذشت و خاطره پيامبران و فرستادگان خداوند است; سفيراني كه در طول تاريخ بشريت, پا به پاي انسانها حركت كرده و پيام خداوند را به فرزندان آدم رسانده اند. خداوند كريم, همواره از مجاهدتها و مقاومتهاي پيامبران ياد مي كند و بزرگيهاي آنان را مي ستايد و همراه با تلاوت شبان و روزان قرآن, ياد آنان را بر زبان مؤمنان تازه مي دارد. قرآن, از ابراهيم خليل گزارش داده: آن بزرگمرد, براي بهره وري بيش تر بشر و فرزندانش از تلاشهاي توان فرساي او در انتشار توحيد, از خداوند مي خواهد نامش را در جهان جاودانه سازد:(واجعل لي لسان صدق في الآخرين.)1 و بگذار تا در نسلهاي آينده نامم به راستي و بلندي ياد گردد. و خداوند با زنده نگهداشتن توحيد در ميان فرزندان ابراهيم2, نام او را در تاريخ جاودانه ساخت. خداوند, نام و ياد پيامبر اسلام را نيز چونان جدش ابراهيم, در ميان مسلمانان جاودانه كرد. و نام آن عزيز را در اذان, اين بزرگ ترين شعار اسلام و در نماز, در رديف نام خود بر لبان نمازگزاران جاري ساخت. ملتهاي پاك

ص: 5355

سرشت, كساني را كه براي جامعه بشري خدمت كرده و كاروان انساني را گامي به پيش برده اند, بزرگ مي دارند و جايگاه والايي براي آنان در نظر مي گيرند و براي بهره وري بيش تر, از ميراث پيشينيان و پيوند نسل امروز با نسل ديروز, يادشان را گرامي مي دارند و نامشان را ماندگار مي سازند, تا افزون بر ابراز حق شناسي, ميراث علمي و فرهنگي آنان از گزند باد و باران در امان ماند. و براي نسلهاي فردا, مايه هاي تشويق و پرورش اراده ملي و مذهبي را به وديعت نهند. ما كه وارث مكتب بزرگ اسلام هستيم و در ميان ملتها, تمدني ديرين و با كرامت را در پشت سرداريم و پيشينه پرافتخار و درخشان داريم, شايسته است كه ياد رهبران و رادمردان تاريخمان را زنده نگهداريم, تا امروز و فردامان نيز بسان گذشته, بلكه بهتر و بالنده تر, افتخارآميز و درخشان شود. ملتي سرفراز مي شود و راه سعادت و كمال را مي پويد كه گذشته خود را, بزرگان خود را, افتخار آفرينان خود را بر تارك جامعه خود قرار دهند و از گذشته خود عبرت بگيرند و پيروزيها و شكستها را دقيق مطالعه كنند و بزرگان اهل انديشه و ابتكار خود را بسان مشعلي فرا

ص: 5356

راه حال و آينده خويش قرار دهند. بسيارند آنان كه بر حوزه ها و امت اسلامي حق دارند و هر يك به سهم خود خشتي بر اين بنياد نهاده و كاروان امت را تا بدين منزل رهبري كرده و به آن شكوه و عظمت بخشيده و با دستانها و دسيسه ها در افتاده اند. در اين ميان, نقش امام خميني بسيار برجسته و رخشان و روح افزاست و بايستگي ماندگار ساختن آن بزرگمرد براي ادامه رسالت و شفاف شدن نشانه هاي راهش بسي حياتي است. امام, به جامعه اسلامي حياتي دوباره بخشيد و هويتهاي فراموش شده را فرا ياد آورد. با انقلاب اسلامي كه او و ياران ناب انديشش پديد آوردند, موجي از دين خواهي در سرتاسر جهان شكفتن گرفت3 و در سراسر جهان, نهضتهاي اسلامي با الهام از سخنان روح بخش او به حركت درآمدند. به بركت امام مذهب اهل بيت در دنيا شناسانده شد. مكتبي كه آگاهانه و يا از سر جهالت, سالها در نهانخانه فرهنگ جهان جاي داده شده بود و نامي از آن برده نمي شد4, دگربار درخشندگي خود را به دست آورد و محققان و پژوهندگان در پي آن بر آمدند كه بدانند شيعه كيست و امام حسين(ع) و امام صادق(ع) كيانند و واژه هاي

ص: 5357

شهادت و انتظار و تقيه به چه معنايند. عزّت و حرمت امت اسلامي و كرامت و سربلندي عالمان دين, مرهون زحمتها و رنجهاي بي دريغ آن بزرگ مرد است. پيش از انقلاب اسلامي, كشور در گردابي از فقر, جهالت, فحشاء, فساد و الحاد غوطه ور بود. سرنوشت مردم ما, بازيچه ابرقدرتهاي شرق و غرب و شركتهاي چند مليتي قرار گرفته بود و فرياد عالمان و روشنفكران متعهد در گلو خفه مي شد و مبارزان مسلمان اسير شكنجه هاي قرون وسطايي ساواك بودند و ايادي استعمار و دلالان قدرتهاي بزرگ در همه جاي ميهن اسلامي ما جولان مي دادند5 امام, كاخ ستمكاران را بر سرشان خراب كرد و دستگاه هاي فساد را بر چيد و كشور ما را از يوق استعمار غرب و امريكا آزاد ساخت. امام, چهره شرق متجاوز و غرب رياكار را در پنهاني ترين لايه هاي آن به جهان بازشناساند و نقاب از چهره دروغين و پرمكر و تزوير آنان برافكند و پنجه در پنجه مهيب ترين قدرت ستمگر دنيا, درافكند و ريشه هاي تسلط آمريكا را بر ايران, از بُن درآورد و با اتكاي به خداوند, داغ ننگ پستي و شكست را بر پيشاني سردمداران كاخ سفيد نهاد. امام در تمام ميدانها جلودار ملت بود و در

ص: 5358

بزرگ ترين و هراس انگيزترين آوردگاه حق و باطل, با پشتوانه ملت با يكي از خطرناك ترين و جرّارترين ارتشهاي مدرن جهان روبه رو شد و متجاوزان بعثي را, كه از پشتيباني تبليغاتي و تسليحاتي همه قدرتهاي شرق و غرب و كشورهاي خاورميانه برخوردار بودند6, از خاك ميهن اسلامي بيرون راند و به خاك مذلّتشان نشاند. اكنون ما وظيفه داريم براي هميشه و همه گاه در راه به اهتزاز درآوردن پرچم حق, كه با نام امام خميني در عصر ما آذين بسته شده و نام او نقش ماندگار اين پرچم پرافتخار است, تلاش كنيم. بايد نام خميني بماند و پرچمي را كه او افراشت, هميشه برافراشته ماند. پيوند نسل نو با انقلاب اسلامي در گرو آشنايي نزديك تر فرزندان ما با رهاوردهاي امام است. نسل اوّل انقلاب, كم وبيش, با راه امام مأنوس بود و پا به پاي رهبرش حركت كرد و مقاومتها و مجاهدتهاي بزرگان دين و ياران امام را به روشني و آشكارا ديد و از نزديك شاهد مبارزه آزاديخواهان با ايادي شاه و آمريكا بود, نسل انقلاب, با قهرماناني كه به خون, غلطيدند و در سياهچالها, شكنجه مي شدند و مرگ را در آغوش مي گرفتند آشنا بود و در اين غمها, از درون مي گداخت. نسل

ص: 5359

انقلاب از پايمردي مردان مرد, يلان روزگار, آذرخشهاي شبهاي ديجور, داستانها مي دانست. و پس از پيروزي انقلاب اين نسل تربيت شده مكتب خميني بزرگ و شهيدان والا مقدار در حراست از دستاوردها, قهرمانانه تلاش كرد. اكنون نسل دوّم كه بايد پرچم حق را بر دوش كشد و برافرازد, از اين مسائل بي خبر است و يا كم خبر و يا دستهايي تلاش مي ورزند كه بي خبر بماند و از گذشته جدا ماند, بي هويت و سرگردان و حيران, كم كم به دامگه صيادان بي رحم نزديك شود. نسل نوخاسته نمي داند كه روشنايي امروز, چگونه به دست آمده, آن شبهاي هراس انگيز و ديجور, چگونه به فجر نزديك شده اند و اين نسيم دل انگيز چگونه پس از آن دوران تفت و جهنم سان, وزيدن آغازيده است: (يري الناس دُهنا في الزجاجة صافيا ولم يدر ما يجري علي رأس سمسم.)7 مردم روغن شفاف را در آبگينه مي بينند امّا نمي دانند بر سر دانه كنجد چه آمده است. اين گروه, كه ايمان به هدف و پيروزي در انقلاب و جنگ به پدرانشان توش و توان بخشيده بود, اينك در سيطره و چنبره تهاجم فرهنگي دشمن قرار گرفته اند. زرق و برق زندگي, تلاش براي مصرف بهتر و عشق

ص: 5360

به بهره وريهاي افزون تر وأ جايي براي آرمان گرايي و عشق به ايثار و شهادت در آنان به جاي نمي گذارد. اين, حال و وضع, همراه با هياهوي تبليغات گمراه كننده و وعده هاي دلفريب روشنفكر نمايان و سربرآوردن دوباره ايسمها و مكتبهاي پرزرق و برق الحادي و نابودي ميراث گذشته توسط بدخواهان وأ بيش از هر زمان ديگر, ما را به آن دم مسيحايي امام, نيازمند مي كند. ما امروز شديد به آن نَفَس گرم, صداي دل انگيز, نگاههاي نافذ و دستان پرقدرت نيازداريم كه از افسردگي با آن دم مسيحايي, به درآييم و در روح و جان ما, دوباره ايثار و جهاد, جوانه زند. شگفت اين كه در اين روزگار نياز و تشنگي, سخنان امام پنهان و آشكار از سوي دستان آلوده و مغزهاي عليل و جريانهاي سياسي, تحريف مي شود, كه آفتي است بزرگ براي نسل دوم و همه ملت شريف ايران. امروزه, افزون بر كساني كه در فضاي جديد, دشمنيهاي گذشته خود را با امام آشكار كرده اند, جريانهايي با ادعاي همراهي و دوستي, سيره و گفته هاي امام را تحريف مي كنند يا در قالب تحليل و تفسير آن, با آن برخورد گزينشي دارند و يا با دستاويز قراردادن سخنان متشابه و جدا كردن

ص: 5361

آن از نشانه ها و شرايط زماني و مكاني, آن را وسيله توجيه و تفسير اصول و مباني كلي و اساسي قرار مي دهند و حال آن كه اين متشابهات و سخنان مبهم است كه بايستي به وسيله سخنان شفاف و اصول خدشه ناپذير شرح گردند, اين كسان, در قالب هواداري از امام, در اصول اساسي انقلاب, بلكه گاه در ضروريات دين خدشه وارد مي سازند. در مشروعيت نظام سياسي برگرفته از دين و احكام حقوقي و جزائي دين ترديد مي افكنند. در مثل, بدون توجه به گفته هاي روشن امام در باره مقوله هاي مقدسي همچون: جهاد و شهادت و مبارزات حق و باطل و جنگيدن با مفسدان و فتنه گران تا مرز نابودي آنان, با آوردن سخناني از امام درباره محبت و رحمت و صفا و مهرباني در صدد القاء اين نكته اند كه امام در اردوگاه اهل تسامح و تساهل جاي دارد. زهي خيال باطل. امام, تنها و تنها در اردوگاه اسلام جاي دارد, با تمامي امر و نهيها, بايد و نبايدها و احكام ريز و درشت آن. درد و دريغ كه شماري از همراهان امام و بزرگ شدگان در خوان نعمت او, در برابر اين موج ويرانگر تحريف, سكوت پيشه كرده اند و گاه با همنوايي

ص: 5362

با تحريف گران, بدانان مدد مي رسانند و به بهانه تضارب آراء, از بذل بيت المال در اين راه دريغ ندارند. غافل از آن كه اگر امروز در محكمات انقلابي ترديد روا داشته شود, فردا اصل آن انكار خواهد شد و اگر امروز دين ويژه برخي از امور معنوي و اخلاقي قلمداد شود, فردا اصل نياز به دين و مذهب آشكارا زير سئوال مي رود وأ اين كسان كه امروز اصلي ترين مباني مذهبي و سياسي حضرت امام را هدف قرار داده اند, به اين بسنده نكرده و در صورت پيروزي, پشتيبانان امروز خود را به جرم همراهي با امام در روزهاي جهاد و مبارزه, از ميان بر خواهند داشت. اين ضرورتها و موجهاي ويرانگري كه هر آن به ما نزديك مي شوند و كيان جامعه را تهديد مي كنند, نياز به حراست و ماندگاري راه امام را دو چندان مي سازد. و اين درك و احساس را به همه كساني كه اهل درك و احساس هستند مي دهد كه بايد با انديشه هاي ناب امام, راه را بر ناپاكيها و آلودگيها بست. اكنون به پاره اي از راه كارهاي ماندگار شدن انديشه هاي حضرت امام مي پردازيم: 1. نهادينه كردن آرمانهاي امام: مهم ترين راه براي ماندگار كردن امام,

ص: 5363

كه گذشت روزگار آن را كهنه نمي كند, عمل به انديشه ها و نهادينه كردن سيرت امام در تار و پود نظام است. به ديگر سخن, همان چيزهايي را كه سبب پيروزي نهضت اسلامي گرديد. در ماندگار شدن آن نيز به كار بنديم. » امام نُماد غيرت ديني بود و حمايت از قرآن و اسلام در سرلوحه حركت بنيادين و حماسه پرشكوه او بود. انگيزه اي كه اين پديده بزرگ قرن را به وجود آورد دفاع جانانه و قهرمانانه و بي باكانه امام از جايگاه والاي قرآن و اسلام بود. امام, در برابر بي اعتنا شدن رژيم وابسته شاه به عقايد و قانونها و آيينهاي اسلامي برخروشيد و كاري كرد كارستان. او, پس از انقلاب هم بر همان مواضع بود, كوچك ترين بي حرمتي به دين و عقايد اسلامي را بر نمي تابيد. موضع گيري تاريخي وي كه در برابر دست نشانده غرب, سلمان رشدي, ورق زريني بر كارنامه آن عزيز افزود و نام خميني را به بركت دفاع از قرآن و رسول الله بر تارك جهان به درخشش درآورد. او, سلمان رشدي را مرتد شمرد و تاوان آن, يعني محاصره اقتصادي و قطع ارتباط بازار مشترك اروپا را پرداخت و فرمود: اينها در برابر بزرگي آرمان و حمايت از

ص: 5364

مقدسات هيچ است: (أ هيچ كس هم نيست كه نداند پشت كردن به فرهنگ دنياي دون امروز و پايه ريزي فرهنگي جديد, بر مبناي اسلام در جهان و برخورد قاطع اسلامي با آمريكا و شوروي, فشار و سختي و شهادت و گرسنگي را به دنبال دارد و مردم ما اين راه را انتخاب كرده اند و بهاي آن را هم خواهند پرداخت و بر اين امر هم افتخار مي كنند.)8 اين اصل بلند, در همه حال و در هر برهه بايد سرلوحه برنامه ها و موضع گيريهاي نظام باشد و با مصلحت سنجيهاي نابخردانه, شانه از زير اين مسؤوليت سنگين و خطير, خالي نكند كه دفاع از هيمنه و شكوه و مرزهاي عقيدتي اسلام, دفاع از شكوه و عظمت خود است. عمل به اين اصل جاودانه است كه سربلندي مي آورد و ماندگاري امام را پايندان است. » دفاع از محرومان و مستضعفان از ديگر اصول اساسي و هدفهاي بلند امام بود. او درد فقرا را احساس مي كرد و در انديشه يتيمان و بيوه زنان و پابرهنگان بود و آنان را صاحبان اصلي انقلاب مي شمرد و مي گفت: آن جامعه اي كه در كنار توده هاي محروم و تهي دست, زراندوزان و اقشار مرفه ميدان دار باشند, اسلامي

ص: 5365

نيست. او, چون مولايش علي(ع) ساده زندگي مي كرد و براي رفاه زندگي محرومان به كارهاي اساسي و زيربنايي دست زد و بخشي از اموال سرمايه داران و غارتگران بيت المال را به سود تهي دستان مصادره كرد. او, به دولتمردان سفارش مي كرد: صلاح دنيا و آخرت شما در آن است كه ساده زندگي كنيد و برنامه ريزيهاي اجتماعي و اقتصادي نظام اسلامي در راستاي فقرزدايي و كمك به اقشار كم درآمد باشد. او, حمايت از پابرهنگان و شعار دفاع از حقوق مستضعفان را از افتخارات روحانيت و بركتهاي انقلاب اسلامي مي شمرد و دعايش اين بود: (خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسؤولين ما پشت كردن به دفاع از محرومين و روآوردن به حمايت از سرمايه دارها گردد و اغنيا, و ثروتمندان از اعتبار و عنايت بيش تري برخوردار بشوند.)9 اگر مي خواهيم بمانيم و نام امام هميشه در آسمان جهان بدرخشد و پويا و با نشاط به سوي قلّه هاي مجد و شكوه در حركت باشيم, بايد با پابرهنگان, گام برداريم. جهت گيري نظام, دفاع از آنان باشد و در آوردن آنان از تنگناها و محروميتها و بي سامانيها, اين نيروي بي كران و بي پايان را اگر هر نظامي در كنار خود

ص: 5366

داشته باشد, هيچ گاه از پاي در نمي آيد. » استقلال سياسي و اقتصادي ايران اسلامي هميشه وجهه نظر امام بود. او دست آمريكا و اسرائيل را از كشور كوتاه كرد و مردم را به اين نكته توجه داد كه نان از عمل خويش خورند و توان و توش خود را به كار گيرند كه با زحمت و تلاش و توليد و قناعت, خود را از بيگانگان بي نياز سازند. آن كه استقلال اقتصادي ندارد, استقلال سياسي نخواهد داشت. امام تأكيد مي كرد: كشور ما اين توان را دارد كه نان خود را از سفره خود تهيه كند و با توجه جدّي ملت و دولت به كشاورزي و آباد كردن زمينهاي بائر و جلوگيري از اسراف و نابودي زمينهاي زراعي, نه تنها از واردات گندم بي نياز بوده كه خود صادر كننده آن خواهيم بود. پدر استقلال ايران, به فرزندانش اندرز مي داد: نيرو و اراده شما از ملتهايي چون ژاپن و آلمان كم تر نيست. آنان با اتكاي به نفس و قناعت و پشت كردن به مصرف گرايي و تجمل پرستي, در صنعت وأ به خودكفايي رسيدند و در وادي اقتصاد از دشمنانشان پيش افتادند10 و ما كه رهبرمان علي(ع) آن مرد كار و تلاش و زهد و قناعت

ص: 5367

بود, چرا مصرف كننده بازار بيگانگان باشيم و براي برآوردن نخستين نياز زندگي و سير كردن كودكانمان, دست نياز پيش دشمنان اسلام دراز كنيم. آيا اين براي ما مايه شرم نيست؟ چرا شرم آور است. اگر آهنگ ما, براساس اين نغمه آسماني امام باشد و از استقلال پاس بداريم و دستورهاي امام را در اين باره سرلوحه برنامه ها قرار دهيم, نام امام و نظام اسلامي همراه با استقلال اقتصادي و سياسي در هميشه تاريخ, خواهد درخشيد وگرنه خواهيم فسرد و چراغ زندگي مان خاموش خواهد شد. » ماندگار كردن امام در جهت گيريهاي بين المللي, دفاع از حقوق محرومان و مستضعفان در سرتاسر جهان است. امام بر اين باور بود كه اسلام, دين بشريت است و پيامبر اسلام براي همه انسانها برانگيخته شده است و انقلاب اسلامي نيز, كه ادامه نهضت پيامبر(ص) است, رسالتي جهاني دارد و ما وظيفه داريم تجربه هايمان را به همه جهانيان صادر كنيم و نتيجه مبارزه و دفاع در برابر ستمكاران را بدون كوچك ترين چشمداشتي, به مبارزان راه حق انتقال دهيم و محصول صدور تجربه هاي انقلاب, جز شكوفه هاي پيروزي و استقلال و پياده شدن احكام اسلام براي ملتهاي دربند نيست.11 امام, كمك به مبارزان افريقاي جنوبي را براي به دست آوردن

ص: 5368

آزادي و كمك به مبارزان لبنان و فلسطين را تكليفي ديني مي شمرد و آشكارا اعلان مي داشت: ( ما اعلام مي كنيم كه: جمهوري اسلامي ايران براي هميشه حامي و پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است و كشور ايران, به عنوان يك دژ نظامي و آسيب ناپذير نياز سربازان اسلام را تأمين و آنان را به مباني عقيدتي و تربيتي اسلام و همچنين به اصول و روشهاي مبارزه عليه نظامهاي كفر و شرك آشنا مي سازد.)12 كمك به مجاهدان مسلمان در سراسر جهان, افزون بر انجام تكليف ديني, خط مقاومت را استوار مي سازد و كمربند ايمني براي انقلاب اسلامي به وجود مي آورد. مظلومان جهان سوم, فرسنگها دور از ام القراي اسلامي, در خط مقدم, دشمن را مشغول مي كنند و نيروهاي او را پيش از رسيدن به مرزهاي جغرافيايي ما, تحليل مي برند و پراكنده مي سازند. اگر دشمن از نهضتهاي آزادي بخش فارغ شود, بي محابا در پشت مرزهاي ما خيمه مي زند و محاصره اقتصادي را به حصر نظامي بدل مي سازد. نه اين است كه مردم غيور لبنان و مسلمانان از جان گذشته, با امداد از نيروي معنوي امام و مقام معظم رهبري, بيش از دو دهه در خط مقدم, با دشمن صهيونيستي درگيرند و

ص: 5369

راه لشگركشي اين دشمن سيري ناپذير و توسعه طلب را قهرمانانه سدّ كرده اند و ماشين نظامي آن را به گل فرو برده اند؟ كاري كرده اند كارستان. اينان در اين دو دهه خيزشها و حماسه هايي داشتند كه در تاريخ عرب بي سابقه و يا كم سابقه است. اگر دشمني با استكبار و پرورش كودكانمان با اين خوي ومنش, برنامه نظام ما و برنامه ريزان باشد و كمك به آنان كه در خط مقدم استكبارستيزي اند, هدف سياستگذاريهاي ما باشد, خورشيد نام امام و انقلاب اسلامي هيچ گاه در افق تاريخ غروب نمي كند. » توجه به ايثارگران, خانواده ها و فرزندان شهداء, جانبازان در سرلوحه سفارشات امام بود. آنان در روزهاي سخت مبارزه, از جان و مال خود گذشتند و در سرتاسر ميهن اسلامي, در مرزهاي غرب و جنوب, با دشمنان اسلام و گروهكهاي الحادي جنگيدند و آرامش و امنيت را براي فرزندان اين مرز و بوم به ارمغان آوردند و اگر فردا نيز براي اسلام و انقلاب خطري رخ دهد, باز اينانند كه پيشاپيش, راه را بر دشمن خواهند بست. ييادآوري مي شود كه در اين حماسه هاي خونين و پرشكوه, به جز فرزندان ايراني امام, هزاران نفر از جوانان غيور شيعه عراق با پناه آوردن به

ص: 5370

امام, در كنار برادران ايراني خود در دفاع مقدس شركت داشته اند و از خود رشادتها نشان داده اند و در كارزارهاي نفس گير و سخت, مردانه و قهرمانانه با دشمن خون آشام بعثي در افتاده و براي جبهه حق شكوه و عظمت آفريده و مظلومانه با پيكرهاي غرقه به خون به خاك افتاده اند. سفارش امام اين بود كه: اين برادران مجاهد و فداكار ميهمان عزيز مايند و همواره بايد براي خدمت به اسلام و دفاع از انقلاب عزيز بمانند و مبادا سياستهاي غلط و يا احساس بي نيازي نسبت به اين برادران و غفلت از توطئه هاي آمريكا كه همواره در پي پراكنده كردن اين جمع است, سبب رنجاندن آنان گردد و جمهوري اسلامي از نيرويي بزرگ و كارآمد محروم شود: (قدر اين نعمتهاي بزرگ الهي را بدانند و در شرايط كنوني و آينده هاي دور اولويت را به اين عزيزان و كساني بدهند كه در راه اسلام خون داده اند و مبارزه كرده اند و به شدت از بهانه جويي و سنگ اندازي و مانع تراشي و كاغذبازي كه مانع رشد آنان و ملّت دلاور ايران است خودداري ورزند.)13 2. بازتاباندن انديشه هاي امام در حوزه ها: امام فرزند حوزه بود و بذر انقلاب اسلامي را نخست

ص: 5371

در حوزه افشاند, پس از آن كه ريشه دواند, روئيد و به بار نشست, گام بعدي را برداشت. امام, تا به تربيت و اصلاح بخشي از بدنه حوزه دست نزد و شماري از علاقه مندان و شاگردان خود را نساخت و آنان را در معنويت اوج نداد, نتوانست حركت بنيادين خود را بياغازد. او, ابتدا در حوزه دگرگوني آفريد كه توانست, در كل جامعه دگرگوني بيافريند. امام, رسالت حوزه را ادامه رسالت پيامبران و امامان مي دانست و با اين نگاه و نگرش به پيش رفت. او, ناپويايي و بي حركتي و بي جنبشي و بي آرماني حوزه را در دور بودن آن از قرآن مي دانست; از اين روي نداي بازگشت به قرآن را سرداد. او, به حوزويان يادآور شد: قرآن اساس علم و آگاهي و منبع اصلي اجتهاد و تفقه است و تربيت درست و سيادت حوزه و جامعه بستگي به صحنه درآوردن قرآن دارد. البته نه تنها با قراءت و تلاوت آن كه با رويكرد دقيق و علمي و هدفمند و با برنامه به قرآن. تدريس و تفسير, به كار بستن در زندگي جمعي و فردي و قراردادن آن در رأس برنامه هاي آموزشي. در اين صورت قرآن از مهجوريت به در مي آيد و از شرّ

ص: 5372

جاهلان متنسّك و عالمان متهتّك نجات مي يابد.14 امام بر اين باور بود كه درس اخلاق و تزكيه جانها, مقدم بر تعليم ديگر دانشهاست. خود در اين وادي ره پيموده بود, هم تعليم ديده بود و هم تعليم داد. هم جان خود را تزكيه داد و هم جان ديگران را تزكيه كرد. او, به اخلاق و عرفان روحي تازه بخشيد و به عرفان منادي گوشه گيري و مردم گريزي و همسو با تصوّف خط بطلان كشيد15 و سكه مقدس نمايان گريزنده از اجتماع و مردم را از رونق انداخت و عرفان و اخلاق را باجهاد و مبارزه درهم آميخت. دست آورد آموزه هاي امام تربيت رزمندگان و مجاهداني بود كه با زمزمه دعا و نيايش در قلب دشمن فرو مي رفتند و سنگرها محراب نمازشان بود. امام حوزه اي را شايسته انتساب به امام صادق(ع) مي دانست كه پرچمدار علم و دانش و تعهد و مسئوليت پذيري باشد و دفاع از اسلام و پيشبرد آن را هيچ گاه از ياد نبرد. امام, از اين كه دشمنان اسلام, حوزه را هدف گرفته و انديشه هاي خود را در محيط حوزه ها مي پراكنند, نگران بود و در برابر آن اعلان خطر كرد دشمن در حالي كه خود قدم به قدم پيش

ص: 5373

مي آمد و سنگرهاي مسلمانان را, يكي پس از ديگري تسخير مي كرد, در حوزه ها از زبان كساني كه دم و دستگاهي داشتند و نفوذ و مريدي, چنين واگويه مي كردند و بر گوشها زمزمه كه كاري به پيرامون خود نداشته باشيد و زهد و قداست را با سياست و اجتماع چه كار! امام, در برابر اين ترفند خوش ظاهر ايستاد و اسلام بدون سياست را اسلام اموي و آمريكايي خواند و اسلام كساني كه در بحبوحه مبارزه علي(ع) با ناكثان, او را رها كردند و براي عبادت, به كُنجي خزيدند, به اين پندار كه عُزلت گزيني و زهدورزي هم دنياي خود را آباد مي كنند و هم آخرت خود را, غافل از آن كه نه دنياي خود را توانستند آباد كنند و نه آخرت خود را. او, به طلاب ياد داد به قرآن و حديث, به قراءت و تفسير علي و ابوذر و مالك اشتر بنگرند و دنيا و آخرت را همسو با يكديگر نگاهباني كنند. روش اجتهادي و فقاهتي امام, دگرگوني ژرفي در حوزه ها آفريد و به بحثهاي علمي گرمي خاصي بخشيد. اين روش, حوزه را از خمودگي به درآورد و به آن شادابي داد و به عرصه يك گفت وگوي علمي و فني وارد كرد

ص: 5374

و اين حركت بركتهايي را در پي داشت و شاگردان وي را از انزواي حاكم بر حوزه ها, بيرون آورد و به عرصه اجتماع كشاند و در برابر پرسشهاي روز قرارشان داد. امام, در برهه اي انديشه هاي اصولي بزرگاني, چون: مرحوم نائيني را به بوته نقد گذاشت و جسارت نقد را به طلاب داد كه در هاله اي از قداست قرار گرفته بودند و كسي جرأت نقد و بررسي آنان را در خود نمي ديد. او به حوزويان, شهامت نقد و انتقاد داد و به طلاب مدرسه خود آموخت: انديشه ور باشند و گفتار بزرگان را بي چون و چرا نپذيرند.. امام خود, از بزرگ ترين منتقدان انديشه ها بود.16 و مي خواست اين حالت, همه حوزه را در بر بگيرد و حوزويان, انديشه هيچ بزرگي را به خاطر بزرگي نپذيرند. امام تأكيد مي كرد: اصول دانشي است ابزاري براي رسيدن به فقه, و به ميزان ضرورت بايد آن را تحصيل كرد. در اين علم, مسائلي گنجانده شده كه نه تنها ما را به هدف نزديك نمي كند كه راه ما را دورتر مي سازد. امام, در درس اصول به يكي از شاگردان, كه كاوشهاي حاشيه اي را براي تقويت ذهن مفيد مي شمرده, گفته است: (اگر مي خواهيد

ص: 5375

فكر شما پيچيده شود رياضيات بخوانيد و با نقد و طرح مسائل فرعي و لغو, با دين خدا بازي نكنيد.)17 امام در جاي جاي

ص: 5376

مباحث اصول به مسائل لغو و يا مسائلي كه كاربرد كم تري دارند, اشاره كرده است.18 در مقدمه بحث از مقدمات اجتهاد مي نويسد: (مسائلي كه ثمر ندارد و يا در رسيدن به مقصود نيازي به دقتها و موشكافيهاي رايج, نيست, بهتر است ترك و يا كوتاه شوند. گرچه به بسياري از موضوعات دانش اصول در اين زمان نياز است و نمي توان اين زمان را به دوره امامان قياس كرد, ولي بايسته است مسائل غيرضروري رها شود و عمر و فرصت در موضوعات مورد ابتلا به كار آيد و در مسائل دانش اصول, به مقدار نياز بسنده شود.)19 امام, مباحث اصول را با فلسفه در نياميخته است و از اين كه برخي از بزرگان اين دو دانش را در هم آميخته اند, شكوه مي كند. اگر گه گاه به ضرورت و يا تناسب, پاره اي از مسائل فلسفي را در بحث اصول مطرح كرده, اين نكته را يادآور شده و جايگاه هر يك را معيّن كرده است . امام در فرعهاي مسائل اصولي نظريه هاي نو و ابتكاري دارد كه آقاي فاضل, از شاگردان برجسته و بنام امام, در مقدمه عالمانه بر كتاب (مناهج الاصول) به پاره اي از نوآوريهاي ايشان اشاره كرده است.20 فقه امام نيز, چونان

ص: 5377

اصول وي ژرف است و پويا و روش اجتهادي فقه پژوهي او, مجتهد ساز. نگاه امام به فقه, نگاه به قانونهايي بود وحياني كه براي همه زواياي زندگي و مسائل ريز و كلان انسانها برنامه دارد و شايستگي آن را دارد كه اداره پيشرفته ترين جامعه هاي بشري را بر عهده گيرد. امام در فهم و كاربرد مسائل فقهي به معيارهايي توجه داشت كه توجه به آنها در استنباط مسائل و كاربردي كردن فقه در جامعه بسيار دخيل است: عقل و داده هاي آن در استنباط احكام, روشنگري معاني و گسترش گزاره ها و موضوعهاي شرعي و تعارض دليلها, در بينش امام جايگاه ارزنده اي داشت.21 مفاهيم و موضوعهاي شرعيه را نه دستورهايي فلسفي و ويژه خواص كه آن را عرضه شده از سوي خدا براي همه مردم مي دانست و فهم آنان را در شناخت مفاهيم و ساوار كردن احكام بر موضوعها و گزاره ها دخالت مي داد.22 در ديد امام, فقه, تئوري اداره جامعه است, يعني براي همه زواياي زندگي دستور دارد و همه اجزاي آن, از قانوني يكسان و هدفمند پيروي مي كنند. به مسائل فقهي به طور جداي از هم نگاه نمي كرد, بلكه هر مسأله را در پيوند با ديگر موضوعها و در پيوند با

ص: 5378

رسالت كلي و روح حاكم بر احكام مطالعه مي كرد و با برقراري تناسب و پيوندها, مسأله را در مسير اصلي خود هدايت مي كرد.23 اصول كلي و روح شريعت از مسائلي بود كه همه شاخه ها و مسائل فرعي مي بايست با آن هماهنگ باشند. در مثل, در بحث ربا, امام, با در نظر گرفتن روح حاكم بر نظام اقتصادي و توجه به عدالت اجتماعي و تنفر شريعت از ربا و رباخواران, به اين نكته دست يافت كه روايات وارده در جايز بودن فرار از ربا و كلاه شرعي, هر چند سند آنها بي مشكل باشد, از معصوم صادر نشده اند و يا مي بايست توجيه گردند و روح شريعت با اين گونه مجوزها بيگانه است.24 حقايق و واقعيتهاي خارجي را در تعيين موضوع و حكم دخيل مي شمرد و از آن روزنه اي كارگشا در راه استنباط مسائل گشود. در مسأله خمس و سهم سادات, امام از اين حقيقت بيروني: اگر يك پنجم اموال مازاد مردم به درستي دريافت شود به مراتب بيش از مقدار معيشت سادات فقيراست, اين را به دست آورد كه خمس حق اختصاصي سادات نيست, بلكه خمس از آن حكومت اسلامي است و سادات عائله و تحت تكفل حكومت هستند و نظام اسلامي بايد

ص: 5379

آنان را به شيوه آبرومندي اداره كند.25 نقش زمان و مكان در استنباط احكام فقهي از مسائل مورد توجه امام بود و ايشان با دخالت دادن اين دو عنصر در صدور روايات و فتاوي فقهاء, باب جديدي از معارف و دين پژوهي را به روي فقهاء گشود.26 مهم ترين كار امام در عرصه فقه سياسي و اجتماعي, وجود خارجي دادن به فقه و بر پايي نظامي بر اساس قانونها و آيينهاي اسلام بود. بدخواهان در قرنهاي اخير, چنين وانمود مي كردند كه دين قدرت اداره جامعه را ندارد و بسياري اين را باور كرده بودند و روشنفكران غربزده به روشني مي گفتند: اجراي قانونهاي اسلام در اين زمان نه ممكن است و نه مفيد.27 امام با به صحنه درآوردن فقه ثابت كرد اسلام تنها يك ايده نيست, بلكه فكري است قابل عمل و امام اسلام را در قالب نظامي جهاني به دنيا عرضه داشت و تأكيد كرد: سعادت جامعه ما و ديگر جامعه هاي اسلامي در گرو پياده شدن اسلام است و به جز نظام اسلامي هر حاكميت ديگر به نفي كرامت و استثمار انسانها خواهد انجاميد. ولايت فقيه, از مهم ترين تئوريهاي فقهي امام بود. او در برابر مكتبهاي ليبراليسم عرب و كمونيزم شرق, با دليلهاي عقلاني و روايي

ص: 5380

و در عمل, ثابت كرد تنها حكومتي كه كرامت و آزادي انسان را پايندان است و اسلام را بدون انحراف به چپ و راست پيش مي برد, ولايت اسلام شناس متدين, كاردان است و در سايه زعامت انسانهاي نادان و ناپارساي دين ستيز, مايه هاي خدادادي انسانها نابود مي شود و زمينه چيرگي دوباره استكبار جهاني بر مردم ما فراهم مي شود. اين آموزه هاي ژرف و كاربردي امام, در زمينه عقايد و اخلاق و فقه, بويژه ديدگاههاي سياسي و اجتماعي حضرتش ضرورت دارد كه در متون آموزشي حوزه جاي گيرد و محققان در پيرامون آن كاوش كنند.شيوه بهره وري حوزه ها از انديشه امام آنچه مهم است ضرورت انس طلاب با تفكر و دانش و روش اجتهادي حضرت امام است; امّا اين كه اين پيامها و تجربه ها چگونه در حوزه طرح شود, بايد كارشناسان, خبرگان و اهل نظر, نظر بدهند چه بسا كساني بگويند نمي شود, كتابهاي امام را متن درسي حوزه قرار داد; زيرا اين كتابها براي تدريس نوشته نشده اند. يا اين كه بگويند اگر به طور طبيعي قضيه پيش برود و انديشه هاي امام كم كم جاي خود را بيابد بهتر است و طلاب با ذوق و شوق بيش تري دنبال مطلب را مي گيرند.

ص: 5381

و شماري هم از استادان و اهل نظر بر اين نظرند كه بايد انديشه هاي فقهي, اصولي, كلامي, تفسيري اخلاقي و فلسفي امام, در قالبهاي مناسب و در جزوه هاي درسي و به شكل متن آموزشي دقيق و فني درآيد و در حوزه ها عرضه شود. و شماري هم مي گويند: پاره اي از كتابهاي امام به همين شكل و هيأت شايستگي آن را دارند كه متن درسي براي طلاب قرار بگيرند, مانند تحريرالوسيله, اربعين امام, زبدة الاحكام وأ. به هر حال, اين مهم, بايد به گونه اي سامان بيابد و به گونه اي از انديشه هاي امام استفاده شود كه هم جذب كننده و هم علمي و دقيق باشد. اگر انديشه هاي امام به درستي در حوزه نشر بيابد و طلاب به آنها آشنا شوند و مرحله به مرحله با انديشه هاي امام, به پيش بروند و براي هر سطحي, متني در نظر گرفته شود, روش دگرگوني آفرين و نشاط انگيز امام, سرمنشأ دگرگونيهاي عميقي درآينده حوزه ها خواهد شد. نكته ديگري كه بايد يادآور شد و بسيار اهميت دارد, شايستگي كساني است كه به تفسير و تبيين انديشه امام در حوزه مي پردازند. اينان بايد در ساخت انديشه, به انديشه امام نزديك باشند, امام را به درستي بشناسند,

ص: 5382

با مباني كلي و ديدگاههاي سياسي و اجتماعي او, آشنايي داشته باشند وأ. 3. نقش شاگردان و نزديكان: به طور معمول دانش, اخلاق, روش, چگونگي سلوك و پيام مردان بزرگ و انديشه ور را شاگردان و درس آموختگان و تربيت شدگان در مكتب آنان مي پراكنند. آنان براي خدمت به علم و اخلاق و پاس زحمتهاي استاد, آموزه هاي او را به علاقه مندان مي آموزانند. انديشه هاي شيخ مفيد, به وسيله سيد مرتضي و سيد رضي و شيخ طوسي به نسل بعدي رسيد و در هياهوي خشونت گريهاي مخالفان, از گزند روزگار, در امان ماند. افكار ميرزاي شيرازي و مكتب سامرا, به وسيله دانش آموختگان چون: ميرزاي دوم و ميرزاي نائيني در عالم تشيع منتشر شد و در دوره اخير, آن كه نام مرحوم نائيني را در حوزه هاي ايران برجسته كرد, شاگردان بزرگ و توانمند وي بودند. امام شاگردان بسياري را تربيت كرد و بسياري را در مكتب فقهي و اخلاقي خود پروراند. همه كساني كه توفيق شركت در درسهاي اخلاق و فقه و اصول امام را در قم و نجف پيدا كرده اند و از آن كان علم و اخلاق و تهذيب نفس بهره برده اند شاگرد امام بشمارند و نيز آناني كه در دوران پرمخاطره نهضت

ص: 5383

و دوران دفاع مقدس در كنار امام بودند, پرورش يافتگان مدرسه اويند. روشن است اين افراد بهتر از ديگران با مباني كلامي و فقهي استاد خود آشنايند. كساني كه در درسهاي حكومت اسلامي امام شركت جسته و آن را درك كرده و فهميده اند, و يا در تدوين قانون اساسي حضور داشته اند و از مباني حكومتي امام به طور دقيق از طريق خود و با شاگردان برجسته وي در مجلس خبرگان قانون اساسي آگاهي يافته اند, بهتر مباني امام را مي شناسند از كساني كه از دور دستي بر آتش داشته و با تكيه بر پيشداوريها, مباني و انديشه هاي امام تفسير مي كنند. كساني كه در دوران ده ساله پس از انقلاب و دفاع مقدس, در خدمت امام بوده و در متن مسائل نظامي و دفاعي و سياست خارجي قرار داشته اند, بهتر مي توانند بگويند نظر امام در رابطه با جنگ و جهاد چه بوده و در برابر امريكا و اسرائيل, چه موضعي داشته است. تأثير گذارتر از آن, تفسير و روشنگري انديشه هاي امام, استقامت ياران و شاگردان او, بر راه امام است; چه كه مسؤوليت و تعهد نزديكان در حراست و پاسداري از حركت بزرگان دين مهم تر از ديگران است. مردم پيامبر را از

ص: 5384

آينه علي و سلمان و ابوذر و عمار مي شناختند و علي را در آينه اويس قرن و ابن عباس و مالك اشتر و صعصعه و ميثم تمار. معاويه, هميشه به دنبال آن بود كه از ياران نزديك علي صيد كند و از زبان او بشنود كه از دوستي علي(ع) نه تنها سود نبرده كه زيان كرده و راهي كه در پي علي پيموده بي فرجام بوده است. هركس به امام خميني نزديك تر بوده, وظيفه و مسؤوليتي سنگين تر دارد. مردم به امام از ديد و رفتار آنان مي نگرند و اگر آنان بر اثر سختيهاي راه و يا ضعفهاي نفساني و يا برداشتهاي خام وأ در ادامه مسير دچار ترديد شوند و در آرمانهاي خود تجديد نظر كنند, ناآگاهان در درستي راه امام به شك مي افتند و بدخواهان از آن براي اهداف ناپاكشان محملها ساز مي كنند و اين خسارتي است بزرگ. 4. نشر و حراست از آثار امام: نشر درست آثار, از راههاي ماندگار شدن صاحبان انديشه است. چه بسيار از آثار متفكران كه بر اثر درست نشر نيافتن در گوشه اي بدون استفاده به جاي مانده و آفريننده اثر نيز از ياد و خاطره ها رفته است. و چه بسا آثاري كه پس از قرنها

ص: 5385

از گوشه انزوا برون آمده و نويسنده آن از گمنامي, بيرون آمده و نام وي در تاريخ به ثبت رسيده است. امام خميني آثار بسيار دارد. پس از پيروزي نهضت اسلامي, براثر فروتني و گريزي كه از طرح نام خود داشت, اجازه نداد نوشته هايش منتشر شود, ولي پس از رحلت آن بزرگوار مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام, به نشر نوشته هاي امام همت گماشت و تاكنون بسياري از دست نوشته ها و سخنان امام ثبت و ضبط شده است. مهم ترين رسالت اين مؤسسه و نهادها و ارگانهايي كه به گونه اي مسؤوليت دارند, حراست از اسناد و مدارك, شرح و تبيين ابهامها و راه بستن بر تحريف و برخورد با تحريف گران است. در زمان حيات امام, پاره اي از جريانهاي سياسي و افراد, به تحريف سخنان امام دست زدند و پاره اي نسبتهاي نادرست به امام دادند كه امام در برابر آنها موضع گيري كرد و نقاب از چهره آنان برداشت و دروغ گويي آنها را بر همگان, نماياند. آن بزرگوار, به اين نيز بسنده نكرد, هوشيارانه و آينده نگرانه, براي راه بستن بر خطرها و تحريفهاي آينده, در وصيت نامه الهي سياسي خود يادآور شد: (من در طول مدت نهضت و انقلاب, به واسطه سالوس

ص: 5386

و اسلام نمايي بعضي افراد, ذكري از آنان كرده و تمجيدي نموده ام كه بعد فهميدم از دغل بازي آنان اغفال شده ام. آن تمجيدها در حالي بود كه خود را به جمهوري اسلامي متعهد و وفادار مي نماياندند و نبايد از آن مسائل سوء استفاده شود و ميزان در هركس, حال فعلي اوست.)28 اكنون نشانه هايي از نگرانيهاي امام پديدار شده است و تحريف گران, دروغ پردازان, بي محابا, به تحريف انديشه هاي امام مي پردازند, تحليلهاي غير واقعي و نادرست ارائه مي دهند, عقيده, مرام و مسلك خود را با نام امام اين جا و آن جا مطرح مي كنند كه اين, وظيفه همه پيروان ناب انديش, نويسندگان و هنرمندان باليده در سايه امام, نهادها و مؤسسه هاي مسؤول را بسي سنگين مي كند. در مَثَل مؤسسه آثار, امروز افزون بر تحقيق و نشر آثار امام, كتابها, دست نوشته ها و تقريرها, مي بايد هوشيارانه همه سو را بنگرد و كوچك ترين حركت ناهنجار و تحريف گرانه در ساحت انديشه امام را رديابي كند, تا كسي هوس اين گونه بازيها را نكند. نبايد از كنار تحريفها و نسبتهاي نادرست كه به امام داده مي شود, كه بي گمان, هدفهاي شومي در پس اين حركتها وجود دارد, به سادگي

ص: 5387

گذشت و آن را نوعي ابراز سليقه دانست و غير درخور اعتناء. بله, نشر فكر و ابراز عقيده در اسلام آزاد است و نويسندگان و اهل نظر و انديشه, مي توانند از عقايد خود دفاع كنند, ولي نسبت دادن رأي و انديشه خود را به ديگران, كاري است ناروا و به دور از ساحَت علم و انديشه. بالاتر, تحريف انديشه اي, بد نشان دادن و ناشايست جلوه دادن آن است, نه نقد و بررسي و اين ضدآزادي و ضد ارزش است. حتي كساني كه به نقد انديشه ديگران مي پردازند, افزون بر شايستگيهايي كه بايد داشته باشند, بايد همه سويه به ديدگاههاي مورد بررسي بنگرند و مدارك ارائه شده را دقيق بنگرند, آن گاه, كاستيها را بنمايانند. برخلاف اين روش و سلوك عالمانه و خردمندانه, گاه ديده مي شود كساني, بي آن كه شايستگي نقد و بررسي و حتي قدرت فهم انديشه هاي امام را داشته باشند, با كنار هم چيدن سخنان ايشان, كه هر كدام شأن نزول خاصي دارد و در برهه هاي ويژه از گوينده آن صادر شده , به گمان خود درصدد كشف تناقض در سخنان امام برآمده اند. ييا شماري از همين قماش ناشايستگان, براي ضعيف و بي مبني نشان دادن ديدگاه امام در باب ولايت

ص: 5388

و حكومت, فرازهاي بسياري از سخنان پيشينيان را رديف كرده و آنهايي را كه با ايده خود هماهنگ يابيده و در برابر ديدگاه امام پنداشته اند, مهم, علمي و فني جلوه داده و ديدگاه امام را كم رنگ و غير علمي و غيرفني جلوه داده اند. در مجموع, اين را به خواننده القا مي كنند كه انديشه امام در برابر ديگر انديشه ها, كم مايه است و از مبناي قوي بهره ندارد. در برابر اين ترفندها و شگردهاي ناجوانمردانه است كه بايد فرهيختگان ناب انديش پيرو امام, آشنايان با مباني ايشان, نهادها و مؤسسه هاي مسؤول, نگذارند اين حركت شوم امام زدايي پا بگيرد و براي ماندگار شدن انديشه امام, از جان مايه بگذارند و انديشه امام را آن گونه كه هست, عرضه بدارند كه اين انديشه, به خاطر زلالي و نابي و برگرفته شدن از مكتب وحي, جاي خود را باز مي كند و گسترش مي يابد. 5. تبليغ رسا و سازنده: آگاهاندن مردم از راه و روش امام, يادآوري, تحليل و بازجُست تاريخ گذشته و نماياندن صحنه هاي پرشكوه و افتخارآميز آن, در ماندگار كردن راه امام, نقش به سزايي دارد. در اين ميان, هنر اثرگذارترين است. هنر ريشه ديني دارد و همزاد با دين است. بيش تر

ص: 5389

آثار هنري, جان مايه ديني دارند و بيش تر هنرمندان در دامن دين باليده اند. هنر و دين خدمات متقابل داشته اند. هنرمندان دين را بر بالهاي پرقدرت احساس و زيبايي, به همه كرانه هاي جهان بازتابانده اند و دين نيز, نام هنرمندان ديني را ماندگار كرده است. اسلام, سرچشمه جوشان هنر است. اسلام وقتي در انسان با ذوق و مستعد و پراحساسي اثر گذاشت و در اعماق ضمير وي ريشه دوانيد, محال است او را آرام بگذارد و تنها به صورت احساس دروني در ژرفاي دل وي بماند, بلكه او را بر مي انگيزد, تا در جهان بيرون, براي تحقق عقيده خود, حركت ابداعي انجام دهد و اين, همان هنر راستين است. شاعران, سخن سرايان, تصويرگران, سينماگران, مجسمه سازان, معماران وأ بزرگي كه با اثرپذيري از اسلام, شاهكارهايي آفريده اند و از اين دريچه, پيام اسلام را به گوش جهانيان رسانده اند, بسيارند. امام خميني, هنرشناس بود و هنرمند و به آثار هنري و زيبا بها مي داد. امام با جهت دادن و حمايتهاي معنوي, هنرمندان را برانگيخت و چنان دگرگوني در آنان پديد آورد كه در هيچ شرايطي حاضر نشدند مايه هاي خدايي خويش را به دنيا بفروشند, بلكه هنر راستين خود را در راستاي ترويج اسلام ناب

ص: 5390

محمّدي(ص) و حمايت از محرومان, به كار گرفتند.29 امام, كارواني بزرگ از هنرمندان متعهد را با نغمه هاي آسماني خود, به حركت واداشت و اينان هم, با شور و شوق آثاري آفريدند كه در ماندگاري راه امام نقش پايداري خواهند داشت. امروز, هنرمندان باليده در دامان انقلاب, اگر به درستي ميدان بيابند و از سوي نهادها و مؤسسه هاي مسؤول, تشويق و تأييد شوند, گامي است بزرگ و حركتي است دگرگون ساز و در راستاي ماندگار ساختن راه و روش و آرمانهاي والاي امام. هنرمندي كه به اسلام عشق مي ورزد, به امام عشق مي ورزد و شيفته و شيداي راه و روش و آرمانهاي اوست, مي تواند نقش بزرگي از خود برجاي بگذارد و توان آن را دارد كه اين شيدايي را به همه نسلهاي پس از خود برساند و آنان را از اين سرچشمه زلال و گوارا و هميشه جوشان, سيراب كند. امام, نُماد عشق, اخلاص, ايثار, مقاومت وأ بود; مقوله و تابلوهاي ارزشي كه در هنرمند شور مي آفريند و او را بر مي انگيزد كه ابداع كند, بيافريند و خلقي را در اين شور و احساس فرو برد. فرزدق, كميت, دعبل و ابوفراس, همين شور و احساس را داشتند كه شور آفريدند و پيام امام صادق

ص: 5391

و كاظم(ع) و شهيدان كربلا و فخ را در هر سو پراكندند, مردمان را از راه و رسم آنان آگاهاندند و مظلوميت آنان را به زيبايي ترسيم كردند و بر حركت شيعي, شور ديگر بخشيدند. پس روشن شد كساني مي توانند وارد وادي مقدس هنر انقلاب بشوند كه امام را به خوبي بشناسند و از آرمانهاي او آگاه باشند و وجودشان از عشق به اسلام و انقلاب لبريز باشد. بايد رمان نويس و فيلم ساز براي خلق اثري, به عمق ماجرا راه يابد و سالها و ماهها, روح و جان خود را با كسان و قهرمانان مورد نظر مأنوس سازد و با قهرنان, احساس يگانگي بكند.30 درباره قهرمان قرن ما نيز, اگر كسي مي خواهد قلم بزند و اثر بيافريند, و مدحي بگويد, بايد از شراب روحاني آن عارف واصل جرعه اي نوشيده باشد. بر خلاف اين اصل روشن كه در نزد همه خردمندان عالم پذيرفته شده است, متأسفانه مي بينيم در جمهوري اسلامي به كساني امكانات داده مي شود كه درباره انقلاب, جنگ, امام وأ كتاب و مقاله بنگارند و فيلم بسازند و اثر هنري خلق كنند كه هيچ گونه سازواري با پديده هاي ياد شده و شخصيت والاي امام ندارند. در مثل به تازگيها كتابي نشر يافته به

ص: 5392

نام (سه ديدار) كه هركس با امام آشنا باشد و اين اثر را بخواند, به خوبي به ناآشنايي نويسنده با راه و روش و آرمانها و انديشه هاي امام, پي مي برد.31 6. نشر پيام امام در فراسوي مرزها:امام شخصيتي است جهاني و مخاطبان پيامش همه انسانهايند. او تمامي انسانها را به بيداري و بازگشت به سرشت خدايي, و مستضعفان را به اتحاد و مبارزه براي ريشه كن كردن ستم و مسلمانان را به وحدت و همدلي فرا خواند و موجي از بيداري و معنويت در سراسر جهان پديد آورد. چه كسي بهتر از امام عظمت و ستم ستيزي موسي(ع) را نشان داد و پرده از جنايات صهيونيسم برافكند و ثابت كرد ميان دين يهود و صهيونيسم جهاني, فرسنگها فاصله است؟ چه كسي بهتر از امام, عيسي و مريم(ع) را به دنيا معرفي كرد و به مسيحيان گفت: عيسي(ع) حامي ستمديدگان بود و امروز ناجوانمردانه مذهب او, حربه اي براي كوبيدن مستضعفان در دست مستكبران قرار گرفته و خطاب به روحانيون مسيحي و پاپ گفت كه چرا از قدرت خود استفاده نمي كنيد و جنايتهاي امريكا و اسرائيل را محكوم نمي كنيد: (من به شما كه روحانيين مسيح هستيد, به وسيله شما به ملت امريكا به روحانيين امريكا, به روحانيت

ص: 5393

مسيح در تمام دنيا پيام مي فرستم كه هم مظلومان را دريابيد و هم حضرت عيسي را و هم مذهب مسيح را. مذهب مسيح و حضرت عيسي در معرض اتهام واقع شده است. اين مذهب را دريابيد. آقاي پاپ در معرض اتهام است.)32 در برابر اين موضع گيريهاي انساني و اسلامي امام, تاكنون در دو جبهه خارجي و داخلي از گذشته تاكنون مخالفتها وجود داشته است. دشمنان خارجي به سركردگي امريكا, براي تحريف و محدود كردن پيامهاي روشنگرانه و بيدارگرانه, امام از هيچ حركت و ترفند و دستاني خودداري نكرده اند. آنان اين را دستاويز قرار داده اند كه ايران درامور كشورهاي ديگر دخالت مي كند و تهديدي عليه همسايگان است. از سويي القاء كرده اند: انقلاب اسلامي نتوانسته است به شعارهاي خود عمل كند و در مسير ناكامي قرار دارد و كارايي چنداني بر گره گشايي از گرفتاريها و دشواريهاي جامعه ندارد و به آن اميد نبنديد از زاويه اي مي گويند: انقلاب اسلامي ويژه شيعيان ايراني است و كاري به بهروزي ديگران ندارد وأ.در جبهه داخلي شماري از كژانديشان پيامهاي رهايي بخش امام را, به جهانيان, به سُخره گرفتند و اين جا و آن جا, در اين محفل و آن محفل و روزنامه ها و تريبونها گفتند: صدور

ص: 5394

انقلاب با كوله پشتي هاي انقلابيون ايران ممكن نيست. شماري گرفتاريها و دشواريها و گره هاي كور اقتصادي و اجتماعي را يكسر به پافشاري ايران اسلامي و انقلابي در برابر استكبار جهاني مي دانند و مبارزه با اسرائيل و پشتيباني از شيعيان محروم لبنان را عامل نابسامانيها مي دانند و در توجيه پيامهاي امام در دفاع از مستضعفان جهان مي گويند: آن سخنان مربوط به شرايط ويژه اي بوده كه اكنون وجود ندارد و مناسبتهاي كنوني دنيا اين شعارهاي تند را بر نمي تابد. اينان براي اين كه شعارهاي ضد ارزشي و همخوان با شعارهاي دشمن را به درون لايه هاي اجتماع ببرند و افكار عمومي را بفريبند, مي گويند: ما كلاه خود را نگهداريم, ما را به ديگران چه كار؟ به اين حال و با همه سنگ اندازيها و مخالفتها, انسانهاي بسيار, در سراسر جهان, كم وبيش, با نام خميني, آرمانها, انديشه ها, منش و روش او آشنايند و كشورهاي ستمديده و غارت شده كه غارتگريهاي غرب را با پوست و گوشت و استخوان خود لمس كرده اند بهتر به ژرفاي پيامهاي امام راه مي يابند. رجعت به دين در ميان ملتها و گسترش الهيات رهايي بخش, بخشي از نشانه هاي اين پديده مبارك است و مقاومت نهضتهايي چون:

ص: 5395

نهضت اسلامي لبنان و فلسطين و مقاومت اسلامي بوسني وأ از تجربه هاي موفق اين همبستگي است. اينك, برعهده پاسداران فرهنگي انقلاب است كه پيام امام را, كه همان پيام اسلام ناب است, با استفاده از فرهنگ و زبان به ملتهاي تشنه آب گواراي اين كوثر زلال, برسانند و محاصره تبليغاتي و جنگ رواني دشمن عليه اسلام و امام را بشكنند. از دشمن انتظاري نيست كه با اين هدفها و شعارهاي اصلي و استراتژيك ما, موافق باشد, ولي دست كم, دوستان از اين نكته نبايد غفلت كنند كه دست برداشتن از كمك به مستضعفان, بويژه ستمديدگان و آوارگان لبنان و فلسطين, نه تنها گرفتاريها و دشواريها و رنج و سختي ما را بر طرف نمي كند و ابر قدرتها از دشمني خود با اسلام نمي كاهند كه عقب نشيني ذلت بار, دشمن را در مواضع خود جري مي كند و مسلمانان محروم, اميد و اعتماد خود را به امام و انقلاب اسلامي از دست خواهند داد. 7. نشستهاي علمي: در نشستهاي علمي تجربه ها و دانشها, از سينه هايي به سينه هايي انتقال مي يابند و انديشه ها با هم برخورد مي كنند و كاستيهاي يكديگر را بر طرف مي سازند و قوتها را مي نمايانند و در اين برخورد

ص: 5396

و دادوستد علمي, انديشه هاي قوي, زمينه ماندگاري و رشد مي يابند و انديشه هاي ضعيف, كم كم از دور خارج مي شوند و يا خود را به سطح مورد پذيرش مي رسانند. اين گردآييها و نشستها, اگر با برنامه ريزي دقيق و به كار گرفتن محققان و نويسندگان و صاحب نظران و صاحبان انديشه و به دور از تشريفات دست و پاگير و هزينه هاي غير ضروري, برگزار شوند و در واقع كساني كه اهل استفاده رساندن و يا استفاده بردن هستند, زمينه حضور و ارائه مقاله و نظريه خود را بيابند, كارساز و در نشر فكر و انديشه و گشودن گره از گره هاي فكري مفيد خواهند بود. كنگره بررسي مباني فقهي امام خميني (نقش زمان و مكان در اجتهاد) كه در سال 1374 برگزار شد, از نشستهاي علمي مفيد بود كه بركتهاي علمي بسياري براي حوزه و حوزويان در برداشت. محققان و صاحب نظران با ديدگاههاي گوناگون, امّا در چهارچوب و با اسلوب متين و منطقي, در كنار يكديگر نشستند و درباره اين مقوله اساسي كه نقش غير در خور انكاري در استنباط احكام

ص: 5397

و در مسائل راهبردي نظام اسلامي دارد, به كندوكاو پرداختند. براي ماندگار كردن انديشه ها و رسالتها و آرمانهاي امام, چه نيكوست ياران امام به دور از وابستگيهاي جناحي, همواره, با نوشته ها و مقاله هاي عالمانه و ديدگاههاي جديد و كارگشا گرد هم آيند و برادرانه, انديشه هاي آن عزيز را براي تواناسازي بنيه نظام, به بحث بگذارند. اين گفت وگوهاي عالمانه و فنّي رو در روي, افزون بر زدودن ابهامها و شرح سخنان امام, در همبستگي جناحهاي اصلي انقلاب اسلامي كارگر است و نقشه هاي بدخواهان را, براي دور كردن اينان از يكديگر, نقش بر آب مي كند. 8. نگارش و نشر رساله علمي, مجلّه و كتاب: از روشهاي مفيد آموزشي در حوزه هاي گذشته, نگارش و نشر تقريرات استادان بزرگ از سوي شاگردان برجسته آنان بوده است. طالب علمان, هميشه تلاش مي ورزيده اند كه آنچه را از استادان و يا با مطالعه و تلاش خود به دست مي آورند, و براي ديگران مفيد مي ديدند, بنگارند و نشر بدهند. در اين نگارش تقريرات درسي جايگاه ويژه اي داشته كه هم در نشر انديشه ها بسيار كارايي داشته و هم در شناساندن چهره هاي علمي حوزه. پس از انقلاب اين حركت پرارزش, كه پيش از آن

ص: 5398

اندكي كم رنگ شده بود, شتاب بيش تري گرفت و توجه به مقوله هاي فقهي, كلامي, تاريخي وأ فزوني يافت و آثار خوبي نيز نگارش و نشر شد. از اين مهم تر, كه گامي است بلند در راه نشر معارف اسلامي و حضور جدّي طلاب در صحنه مطبوعات, تدوين و نشر مجله هاي متين و وزين و پرمحتوا در حوزه علميه قم و مشهد است. در اين بين, مجلّه ها و كتابهايي كه به انديشه هاي امام در آنها پرداخته شده و نويسندگان آنها, تبيين و تفسير انديشه هاي امام را وجه همت خود ساخته اند, رشدي چشم گير داشته كه گامي است بزرگ در ساحَت انديشه امام شناسي. اگر اين حركت شتاب بيش تري بگيرد و طلاب و فضلاي بيش تري به اين جرگه بپيوندند و آنچه را امام در طول حيات علمي و سياسي خود, شايسته تحقيق و بررسي داشته, به بوته بررسي و تحقيق بنهند, هم حوزه در عرصه انديشه نقش اساسي تر و ماندگارتري ايفا مي كند و هم انديشه هاي امام را در جامعه, آن گونه كه بايد, بازتاب مي دهد. امام در درسهاي رسمي و بيش تر در برخورد با تنگناهاي فقهي در مرحله اجراي احكام پس از انقلاب, به مسائلي اشاره كردند كه

ص: 5399

تفقه در آن به حلّ مشكلات اجتماعي و اداره نظام كمك مي كند و در گذشته در اثر دچار نبودن حوزه با آنها, كم تر موضوع بحث و پرسش قرار گرفته است. مانند اختيارات حاكم اسلامي, مالكيت, ماليات, بيمه, بانكداري و ربا, مسائل كار و صدها مسأله مربوط به اقتصاد و هنر وأ33 گرچه در سالهاي اخير برخي از اين مقوله ها در ميان فضلا و محققان و حتي مراجع موضوع بحث قرار گرفته, ولي در ميان بزرگان و درسهاي عالي (خارج) هنوز جايگاه راستين خود را پيدا نكرده است. شيوه اجتهادي و مباني فقاهتي امام راحل در حل اين مسائل كارگشاست و پژوهشگر با كندوكاو در ديدگاههاي كلامي و فقهي امام گوهرهاي تابناكي راه خواهد يافت. 9. نمادها: نمادها, ياتاريخ مجسم در ماندگار شدن گذشته نقش مؤثري دارند و براي يادآوري رفتگان چه چيزي بهتر از تجسم عيني آثارشان مي توان پيدا كرد. جهانيان براي جاودان كردن نام بزرگانشان, نشانه هاي كوچك و بزرك آنان را نگهداري مي كنند تا ياد آنها با گذشت روزگار از ميان نرود. خانه هاي كوچك و بي آلايش همسران پيامبر كه از گل بنا شده بود و از كوتاهي, دست آدمي به سقف آن مي رسيد, در تجديد ياد خاطره پيامبر(ص) اثرگذاري فراتر

ص: 5400

از هر اندرز و پند داشت. اين آثار با شكوه, به فرمان وليد بن عبدالملك اموي خراب شد.34 آثار شكوهمند امامان و گنبد و بارگاه آنان, يادمانهايي اند كه خاطره آنان را تجديد مي كند و دلها را به خود مي كشاند.35 گرچه دولت فرانسه, اقامتگاه كوچك امام در روستاي نوفل لوشاتو را, كه بزرگ ترين انقلابهاي جهان از آن هدايت شد, برنتابيد و ضمن حادثه اي مشكوك آن را از ميان برد36, ولي خوشبختانه, در گوشه و كنار ميهن اسلامي, هزاران ياد و خاطره از امام به يادگار مانده كه درخششي زيبا و روح نواز دارند. به واقع گلزار شهيدان جلوه اي از جلوه هاي امام هستند كه او امام شهيدان بوده و ديگر, جماران, قبله گاه دلهاي مشتاق است. آن خانه كوچك و آن حسينيه بي آلايش كه در دل كوهساران بردامنه قله ايران قرار گرفته است. جماران از امام خاطره ها دارد و گوياي بزرگيهاي مردمي كه فراتر از اين سپنج سرا و عالم خاك مي انديشيد. كه كاخها در برابرش كوچك مي نمايند. براي نشان دادن روح بزرگ زهد و قناعت و بي توجهي امام به دنيا, آيا اندرزي بالاتر از اين سراي كوچك وجود دارد؟ چه فراوان افراد با ديدن آن زندگي ساده و به

ص: 5401

دور از تجمل دگرگون شده اند. يكي از اسرار پيروزي امام در جماران نهفته است. سياحان و زواري كه به هواي شناخت اسلام و انقلاب از ايران ديدن كرده اند در پاسخ اين پرسش كه كدام يادگار امام در نظرتان مهم تر است, خانه بي رياي جماران را مثال زده اند. زائري از كشور يونان از حسينيه جماران چنين گزارش مي دهد: (اين جا زيباترين مسجدي است كه در عمرم ديده ام. زيبايي و تقدس آن به خاطر ماديات نيست. به خاطر اين نيست كه از طلا و يا نقره و يا بلور ساخته شده باشد, بلكه به خاطر روح بزرگ امام خميني است.)37 اينك حسينيه جماران و اقامتگاه امام, روزانه شاهد كاروانهايي از زائران است كه از سراسر ايران و جهان براي ديدار خانه امام و منبر و محرابي, كه از آن جا كشتي امت هدايت مي شد, بدانجا مي آيند. چه مناسب است رهروان راه امام, كارگزاران نظام و رهبران معنوي با نصب العين قرار دادن اين بقعه با صفا و اين خانه عنبرآگين, سيرت امام را در خود زنده نگهدارند و با ساده زيستي و تواضع و مردمداري, پيوند خود را با توده ها استوارتر سازند و زندگي را به كام محرومان و تنگدستان شيرين تر كنند.

ص: 5402

مزار امام در بهشت زهرا, نمادي ديگر است كه چون آرامگاه ديگر امام زادگان قبله دلها شده و پيوسته زائران كويش بدان جا ره مي سپارند. در سالگرد رحلتش, همواره عاشقان امام در كنار مزارش گرد مي آيند. اين گردهماييهاي ميليوني افزون بر تجديد خاطره هاي افتخارآفرين, وحدت و عزت و اقتدار نظام اسلامي را به نمايش مي گذارد. آستانه مقدسه اي كه اثرگذاري آن در همبستگي مذهبي و ملّي و ماندگاري راه امام, و شكست ترفندهاي بد انديشان, شگفت انگيز است.پي نوشتها: 1. سوره (شعراء), آيه 84. 2. سوره (زخرف), آيه 28; (معاني القرآن), ترجمه و تفسير محمد باقر بهبودي/498. 3. (جهان به كجا مي رود), آدام شاف, ترجمه فريدون نوائي/18, نشر آگه; مجله (گلستانه) سال اول شماره 44/10, پانوشت12. مقاله علي اصغر قرباغي. 4. (در آستانه قرآن) رژي بلاشر, ترجمه محمود راميار/241, دفتر نشر فرهنگ اسلامي. 5. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي), فردوست, ج502/1; ج249/2 و 512 ,496 وأ مؤسسه مطالعات و پژوهشهاي سياسي. 6. درباره كمكها و پشتيباني وسيع شرق و غرب به صدام, بويژه كمكهاي آلمان, ايتاليا, امريكا و فرانسه ر.ك: (ما اعتراف مي كنيم), (محسن صفري), نشر حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي; (جابه جايي در قدرت), الوين تافلر, ترجمه شهيندخت خوارزمي /467 نشر سيمرغ; روزنامه

ص: 5403

(انتخاب), 78/4/6. 7. (سيره نبوي), شهيد مطهري/187, صدرا. 8. (صحيفه نور), مجموعه رهنمودهاي امام خميني, ج108/21, وزارت ارشاد. 9. همان, ج129/20. 10. مجله (حوزه) شماره 38 357/37; (رهنمودهاي امام در جهت خودكفائي). 11. (صحيفه نور), رهنمودهاي امام خميني, ج118/20. 12. همان/238. 13. همان, ج297/19. 14. همان, ج20/20. 15. همان, ج123 ,4/17. 16. (امام خميني در چشم انداز ياران), مصاحبه هاي مجله حوزه با ياران امام خميني, /160, از مصاحبه آيت اللّه معرفت. 17. از خاطرات نگارنده, از درس يكي از مدرسان در مشهد مقدس. 18. (انوار الهداية), امام خميني, ج369 ,230/1, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 19. (الرسائل), امام خميني/98, اسماعيليان قم. 20. (مناهج الاصول), امام خميني, ج1, مقدمه/16, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 21. (كتاب البيع), امام خميني, 15/3, اسماعيليان. 22. همان, امام خميني, ج371/1; ج119/5. 23. (صحيفه نور), ج98/21. 24. (كتاب البيع), ج403/2. 25. همان, ج491/2. 26. همان مدرك, ج118/5. 27. روزنامه (كيهان) مورخه 1358/3/7, سخنراني حسن نزيه وزير نفت در دولت موقت. 28. (صحيفه نور), ج206/21. 29. همان, ج30/21. 30. درباره فيلم بوداي كوچك, كه در غرب افراد بسياري را به بوديسم متمايل ساخته, گفته شده است: كارگردان آن مدتها در سرزمين تبت به سر برده و با آشنايي كامل با عقايد و

ص: 5404

فرهنگ بودائيان اين فيلم را ساخته است. 31. (سه ديدار), نادر ابراهيمي, ج166 ,155 ,150/1, حوزه هنري سازمان تبليغات اسلامي. 32. (صحيفه نور), ج5/11 و 92. 33. همان مدرك, ج170/20 و 172; ج57 ,41 ,34/21. 34. (الطبقات الكبري), ابن سعد ج499/1 دار صادر. 35. (كشف الاسرار), امام خميني/67. 36. روزنامه (كيهان), 78/9/1. 37. (خورشيد بي غروب), محمد سپهري98 ,97 ,93/, سازمان تبليغات اسلامي. سيد عباس رضوي

ص: 5405

رسالت سياسي حوزه ها در انديشه امام خميني

3 چكيده: از گفت وگوهاي مهم و در خور درنگ درحوزه كاري حوزه, نقش آفريني اين نهاد و نخبگان آن در سياست است. مقصود از نقش آفريني حوزه در سياست, اين است كه آيا حوزه به عنوان نهادي ديني, همان گونه كه وظيفه دارد به تبليغ دين و ارشاد مردم بپرزاد, وظيفه دارد پايه هاي حكومت اسلامي را برافرازد و به اجراي قانونها و آموزه هاي اسلام بپردازد, يا اين كه حوزه در اين عرصه ها هيچ گونه وظيفه و رسالتي ندارد, بسان كليسا؟ به انزوا كشاندن حوزه ها و دور كردن روحانيان از تلاشهاي سياسي در گذشته, بيش تر ريشه در نقشه ها و حركتهاي استعماري داشت, تا فكر و انديشه و تراوش فكري شماري ازحوزويان و متفكران حوزوي. البته واگويه ها و تبليغات و به بوق و كرنا دميدنهاي دشمن و هميشه و همه گاه از جدايي دين از سياست سخن گفتن, كم كم در ذهنها جا باز كرد و اين ذهنيت را به وجود آورده كه دخالت در سياست, نه تنها وظيفه روحانيان نيست, كه به دور از شان آنان است. به گفته حضرت امام, (آخوند سياسي) در نظر آنان يك فحش و ناسزا پنداشته مي شد.1 امام خميني در چنين

ص: 5406

روزگاري و دوران رواج چنين انديشه هايي, گام به ميدان سياست نهاد و از جايگاه فقيه و اسلام شناس, با گوناگون بيانها و سخنها, از حوزه و روحانيت خواست تا در عرصه هاي سياسي حضور يابند و به عنوان وظيفه و رسالتي ديني, نظام طاغوتي را براندازند و پرچم حكومت اسلامي را برافرازند. اين انديشه متعالي و رهگشا و مترقي را امام, بارها پيش از انقلاب اسلامي و پس از آن, به مناسبتهاي گوناگون عرضه كرد و بر آن پاي فشرد. آن بزرگوار, انجام رسالت تاريخي و وظيفه ديني حوزه را تنها در صورتي امكان پذير مي دانست كه اين نهاد ديني در متن سياست حضور يابد و برخوردار از قدرت اجرايي گردد. اين باور از چند اصل اساسي زير سرچشمه مي گيرد كه بدون توجه به آن اصول, اظهار چنين ديدگاهي غيرمنطقي است: 1. اصل پيوند دين و سياست. 2. نقش آفريني و حضور كارآمد در عرصه سياسي, وظيفه مهم پيامبران و امامان معصوم(ع). 3. مشترك بودن عالمان ديني و فقيهان عادل و پرهيزكار با پيامبران در اين وظيفه. 4. تشكيل حكومت از مهم ترين و اساسي ترين وظيفه هاي عالمان و فقيهان ژرف انديش, عادل و پرهيزكار. بنابراين, بررسي انديشه (بايستگي حضور گسترده عالمان دين در عرصه هاي

ص: 5407

سياسي) از نگاه امام, بسته به روشن گري وتحليل انديشه آن بزرگوار نسبت به اصول ياد شده دارد. در اين نوشتار, كه به پاس بزرگداشت صدمين سالگشت تولد حضرت امام خميني نگاشته مي شود, بر آنيم كه نگاهي گذرا به چگونگي نگرش آن فرزانه, به اين موضوع و مباني آن داشته باشيم. پيش از آن اشاره اي گذرا به مفهوم (سياست) و كاربرد آن در فرهنگ اسلامي مفيد و مناسب مي نمايد: مفهوم سياستدانشوران علوم سياسي, تعريفهاي گوناگوني از سياست ارائه داده اند. شماري آن را (علم قدرت), گروهي آن را (مطالعه دولت) و يا (تصميم گيري در باره مسائل ناهمگون) و شماري ديگر نيز به عناصر ديگري در تعريف سياست اشاره كرده اند2 كه در جاي خود بايد به نقد و بررسي آن پرداخت. در فرهنگهاي فارسي و عربي نيز, كاربردهاي گوناگوني براي واژه سياست, برشمرده اند: تدبير امور, پرورش, سرپرستي, فرمان و دستور, عدالت و داوري و... بيش ترين اهل نظر و انديشه در نوشته هاي خود, سياست را به اداره جامعه و حكومت برمردم تفسير كرده اند, از باب نمونه: (السياسه القيام علي الشئ بما يصلحه...وكان بنوا اسرائيل يسوسهم انبيائهم اي تتولي امورهم كما يفعل الامراء و الولاه بالرعيه....)3 سياست, قيام بر امري, براي اصلاح آن است.

ص: 5408

پيامبران بني اسرائيل, سياست مي ورزيدند; يعني امور مردم را عهده دار شده و مانند اميران و واليان, به كار مردم رسيدگي مي كردند. اين واژه در روايات و ادعيه نيز به همين معني آمده و با معناي لغوي و اصطلاحي آن تا حدودي هماهنگ است. از باب نمونه: امام صادق(ع) مي فرمايد: (ان الله ادب نبيه... ثم فوض اليه امر الدين والامه ليسوس عباده.)4 خداوند پيامبرش را با آداب نيك بياراست... آن گاه, سرنوشت دين و دنياي مردم را به وي سپرد, تا بندگانش را سياست و رهبري كند. امام خميني, باره ها در سخنرانيها و بيانيه هاي خود, تفسير خود را از سياست بيان داشته است. از جمله در يكي از سخنرانيها, پس از ريشه يابي انديشه غلط و ضد ديني: (جدايي دين از سياست) مي گويد: (مگر سياست چيست؟ روابط بين حاكم و ملت, روابط بين حاكم با ساير حكومتها... جلوگيري از مفاسدي كه هست, همه اينها سياست است.)5 يا در جاي ديگر مي گويد: (سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد, تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد... اين, مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها علماي بيدار اسلام.)6 با توجه به همين معناست كه پيامبر گرامي اسلام(ص) و امامان(ع)

ص: 5409

در روايات و زيارت جامعه (ساسه العباد)7, (ساده العباد و ساسه البلاد)8 و... خوانده شده اند. علامه مجلسي درباره اين كه پيامبر اسلام(ص) بايد براي خود جانشيني معصوم برگمارد, مي نويسد: (هكذا تقضي السياسه المرضيه وعموم الرحمه الاهيه وثبوت الشفقه المحمديه.)9 سياست مورد رضايت و رحمت گسترده خدا و ثبوت شفقت محمدي چنين اقتضايي را دارد. يعني اقتضاي سياست الهي اين است كه زمام امور به دست سياستمداران الهي سپرده شود; چرا كه زندگي بدون سياست ممكن نيست. اگر سياستمداران الهي به اين كار نپردازند, سياست بازان حرفه اي به جاي آنان نشسته و به ستم و فساد خواهند پرداخت. بنابراين, سياست از ديدگاه امام خميني, عبارت است از: اداره كشور براساس مصلحت ديني و دنيوي مردم. اين چنين سياستي, جز از پيامبران, اولياي خدا و عالمان بيدار و خداجوي بر نمي آيد.10 با توجه به همين معناست كه امام, سياست همراه با خدعه, نيرنگ و فريب را به پيروي از آموزه هاي اسلام و فرموده حضرت امير(ع)11 سياست اصيل اسلامي نمي داند.12 با توجه به همين معناست كه مي گوييم: پيامبران, بويژه پيامبر اسلام(ص) مظهر ديانت و سياست بودند و ضمن راهنمايي و روشن گري شريعت, به مسائل سياسي و امور اجتماعي مردم نيز توجه داشته و آن را

ص: 5410

از برنامه ها و هدفهاي ديني خود بر مي شمردند. به گفته امام خميني: (پيامبر اكرم(ص) مبعوث شد كه سياست امت را متكفل باشد... انبيا شغلشان سياست است و ديانت همان سياستي است كه مردم را از اين جا حركت مي دهد و به تمام چيزهايي كه صلاح ملت و مردم است [هدايت مي كند].)13 پيوند دين و سياستطرح اين بحث و مستندهاي آن, هر چند در اين گفتار, بحثي مقدمي به شمار مي آيد, ولي اهميت ويژه اي دارد; زيرا تا پيوند دين و سياست روشن نگردد و به شبهه جدايي دين از سياست, پاسخ گفته نشود, نظريه بايستگي و بايايي پرداخت عالمان دين به امور سياسي, جايگاه واقعي خود را باز نمي يابد. پرسش اصلي اين است: آيا سياست و حكومت جزئي از دين و اداره اجتماع بدون توجه به آموزه هاي اسلام كاري غير ديني, بلكه ضد دين است و يا اين كه سياست و حكومت از مباحث عقلايي است و دين در اين باره رسالتي ندارد و مردم و يا نمايندگان آنان بايد براساس شناخت مصالح, نيازها را برآورند و بازدارنده ها را از سر راه بردارند و به امور سامان دهند. در اين مقوله و در زمينه اين پرسش, ديدگاههاي گوناگوني وجود دارد كه در

ص: 5411

اين جا به ديدگاه كساني مي پردازيم كه بر جدايي دين از سياست باور دارند و سپس بر اساس مبانيي كه در دست داريم به آنان پاسخ خواهيم داد: نظريه جدايي دين از سياست: شماري بر اين پندارند: دين از سياست جداست. اين گروه در اين باب يكسان سخن نگفته اند. گروهي از آنان, بر اين پندارند: از متون ديني بر مي آيد: دخالت در شوون دنيوي, از هدفهاي دين نيست, امور سياسي و اجتماعي, به عقل و تجربه بشر واگذاشته شده است. شماري از اينان حتي گفته اند: حكومت پيامبر اسلام(ص), هيچ پيوستگي و پيوندي با رسالت او نداشته و وظيفه پيامبر(ص) و رسالت آن حضرت, تنها هدايت مردم در امور معنوي و اخروي بوده است. البته آن حضرت به سبب بيعت مردم, حكومت را در دست گرفت و گرنه در اين عرصه, هيچ مسووليتي نداشت. گروهي ديگر بر اين گمانند: سامان دادن به امور اجتماعي و سياسي با آموزه هاي اسلام ناممكن است! در حقيقت اينان پنداشته اند: دين توانايي چنين كاري را ندارد و نمي تواند چرخ جامعه را به گردش درآورد و زندگي مردم را اداره كند. پاسخ: از نگاه امام خميني پيوند عميق و گسترده اي ميان دين و سياست در مجموعه اصول و فروع

ص: 5412

دين به چشم مي خورد. بر همين اساس وي, در درازاي زندگي سياسي خود تلاش ورزيد تا پندار جدايي ديانت از سياست را از ميان بردارد و به اين سخن واهي, پاسخ درخور و ژرفي بدهد و در عمل ثابت كند كه مي شود بين دين و سياست جمع كرد و دين را كه سياست جزء جدايي ناپذير آن است, پياده كرد. انديشه, حركت, خيزش و تكاپوي امام در سرتاسر زندگي از اين اصل جاودانه و حياتي سرچشمه مي گرفت و زندگي وي پيوند ناگسستني با انديشه او داشت. اگر به مبارزه با ستم و ستمگران پرداخت, يا به دفاع از ستمديدگان و مستضعفان برخاست و به برقراري عدالت اجتماعي, همت گماشت, يا تئوري ولايت فقيه و ضرورت برپايي حكومت اسلامي را پخت و عرضه كرد, بايستگي و بايايي مبارزه با استعمار و صهيونيسم و برگذاري آيين براءت از مشركان در حج در كانون توجه خود قرار داد, يا نماز جمعه و عيدين را بر پا داشت, همه و همه, ريشه در اين تفكر سرچشمه گرفته از اسلام ناب ايشان داشت كه دين عجين با سياست است. امام, براي استوارسازي اين انديشه, دليلهاي بسياري آورده كه در ضمن ارائه فهرستي از آنها, پاره اي از آنها را شرح مي دهيم:

ص: 5413

1. ساختار طبيعي دين اسلام. 2. سيره پيامبران, بويژه پيامبر گرامي اسلام در مبارزه با حاكمان ستم و تشكيل حكومت اسلامي. 3. تعيين تكليف رهبري و حكومت پس از خود در روزهاي نخستين بعثت. 4. اگر دين, داراي نظام و حكومت نباشد, ضامن اجرا ندارد. 5. درگيري پياپي و گسترده امامان معصوم(ع) با حكومتهاي ستم پيشه. 6. آيات و رواياتي كه همكاري و ولايت پذيري از ستمگران را روا نمي دانند و... . ساختار طبيعي ديناز نگاه امام, اسلام تنها دين عبادت و موعظه نيست. اسلام ديني است جامع و كامل كه براي همه شوون زندگي انسان: اقتصاد, سياست, تربيت و... قانون و رهنمود دارد. امر به معروف و نهي از منكر, حدود, تعزيرات, قصاص, ديات و... مهم ترين و اساسي ترين بخش آموزه هاي اسلام را تشكيل مي دهند. (اسلام دين سياست است. اين نكته با اندك دقتي در احكام حكومتي, سياسي, اقتصادي اسلام روشن مي شود. آن كه مي پندارد دين از سياست جداست نه دين را شناخته و نه سياست را.)14 آيات و رواياتي كه بر بعد سياسي اجتماعي اسلام دلالت دارند, بسيارند و شمارش آنها دشوار. امام در وصيت نامه سياسي الهي خود به اين نكته اشاره دارد: (قرآن كريم و سنت رسول الله(ص) آن قدر

ص: 5414

كه در حكومت و سياست احكام دارند,در ساير چيزها ندارند, بلكه بسياري از احكام عبادي اسلام, عبادي سياسي است.)15 امام در كتاب ولايت فقيه, در اين باره به روشني سخن گفته است. وي در آن جا, آيات اجتماعي قرآن را صد برابر آيات عبادي آن مي داند و با آگاهي ژرفي كه از كتابهاي روايي دارد اظهار مي دارد: از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است, سه چهار كتاب به مسائل عبادي و وظيفه انسان در برابر خدا مي پردازند و بخشي هم به اخلاق ويژه شده اند و در باقي, از اجتماع, سياست, حقوق و...سخن مي رود.16 امام, حتي از اين هم پا را فراتر نهاده و مسائل اخلاقي و عبادي را در پيوند با مسائل سياسي قلمداد كرده است. از باب نمونه: نماز جماعت, نماز عيدفطر و قربان, نماز جمعه, حج و... با اين كه از آيينها و مناسك عبادي بشمارند, بعد سياسي آنها نيز جلوه گري ويژه اي دارد.17 در بين اين عبادتها, نماز جمعه جايگاه ويژه اي دارد; چرا كه در روزگار حضور امام معصوم(ع) و يا نماينده او و در روزگار غيبت نايب عام امام و يا كسي كه از سوي وي اجازه دارد, بايد اين نماز را بگزارد و زمينه انجام

ص: 5415

را آماده سازد.18 افزون بر اين, بر اساس روايات, بايد در خطبه هاي آن مصالح دين و دنياي مسلمانان بيان شود و مردم از رخدادهايي كه در ديگر كشور اسلامي روي داده و همچنين از مسائلي كه عزت و استقلال آنان به آنها بستگي دارد, آگاه شوند.19 و.... (ماهيت و كيفيت اين قوانين مي رساند كه براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه, تشريع گشته است.)20 يا: (مذهب اسلام از هنگام ظهورش, متعرض نظامهاي حاكم در جامعه بوده است. و خود داراي سيستم و نظام خاص اجتماعي و اقتصادي و فرهنگي است كه براي تمامي ابعاد و شوون زندگي فردي و اجتماعي, قوانين خاصي دارد و جز آن را براي سعادت جامعه نمي پذيرند.)21 در نگاه امام, بين دين و سياست جدايي وجود ندارد. دين بدون حكومت, كامل نيست و اگر دين, بر معناي دقيق كلمه بخواهد پياده شود, بايد پيروان آن تشكيل حكومت بدهند و كساني كه غير از اين درباره اسلام مي انديشند, يا اسلام را نشناخته اندو يا هدفهاي سياسي ويژه اي دارند.22 ديني كه سياست جزو ماهيت و جوهره آن است و رهبرانش (ساسه العباد) معرفي شده اند و همه افراد امت اسلامي را مسوول سرنوشت يكديگر مي داند: (كلكم

ص: 5416

راع و كلكم مسوول عن رعيته.)23 و (اهتمام به امور مسلمانان)24 را از نشانه هاي جامعه سالم اسلامي بر مي شمارد و.... چگونه مي توان گفت كه دين را از سياست جدا مي داند و چگونه اجازه مي دهد كه كارشناسان و ويژه كاران آن مكتب از سياست و اجتماع به دور باشند. افزون براين, اگر دين تنها براي ساماندهي امور اخروي و معنوي بشر برنامه داشته باشد, آن همه آيات و روايات سياسي و اجتماعي براي چيست؟ بنابراين, اين كه در متون ديني از سياست و حكومت سخني به ميان نيامده, سخني است واهي و به دور از خردورزي و برخاسته از جهل به آموزه هاي والاي اسلامي. امام, از ژرفاي دل و با تمام وجود, ايمان داشت و آن هم ايمان آگاهانه و از روي دانش و بصيرت كه تشكيل حكومت از سوي پيامبر(ص) وظيفه ديني و به دستور خدا و برابر قرآن مجيد بوده است.25 امام, همه سونگر بود. اسلام را جامع مي ديد و يك سويه به مطالعه و داوري درباره اسلام نمي پرداخت. امام خميني, براي پيامبر اسلام(ص) سه مقام و سه جايگاه الهي باور داشت: رسالت, قضاوت و رهبري جامعه26. بر همين اساس, آن حضرت تشكيل حكومت داده و به اجراي آموزه هاي اسلام

ص: 5417

پرداخته است. پندارگرايان, براي بافته ها و پندارهاي خود, تنها به آياتي كه بيانگر رسالت پيامبرند استدلال مي جويند و حال آن كه آيات ديگري در قرآن وجود دارد كه به روشني به وظيفه ديني پيامبر در جهت تشكيل امت و رهبري آنان دلالت دارند.27 امام خميني, منصب حكومت و قضاوت را با مرگ پيامبر(ص) پايان يافته نمي داند; بلكه پس از رحلت پيامبر(ص) براي امامان معصوم نيز ثابت مي داند. عقيده دارد: گماردن جانشين در همين راستا از سوي پيامبر اسلام(ص) صورت گرفته است و اگر پيامبر(ص) به اين بخش رسالت خويش عمل نمي كرد, رسالت ناتمام بود: (اگر پيامبر اكرم(ص) خليفه تعيين نكند (فما بلغت رسالته)28 رسالت خويش را به پايان نرسانده است. ضرورت اجراي احكام و ضرورت قوه مجريه و اهميت آن در تحقق رسالت و ايجاد نظام عادلانه اي كه مايه خوشبختي بشر است, سبب شده كه تعيين جانشين مرداف با اتمام رسالت باشد.)29 از سخنان ياد شده, به دست مي آيد كه اسلام داراي نظامهاي گوناگون: سياسي, اقتصادي و ... است. مجري اين نظامها در روزگار حضور, پيامبر و امامان هستند. و در روزگار غيبت ولي فقيه. اين, چنانكه خواهيم آورد, نه تنها به حضور عالمان و فقيهان در صحنه سياست مي انجامد كه بر

ص: 5418

بايستگي و بايايي آن نيز دلالتي روشن دارد. در اين نتيجه, بين ديدگاه انتصاب و يا انتخاب و حتي وكالت فقيه, تفاوتي نيست; زيرا بر اساس همه اين مباني, محدوديت قلمرو مسووليت عالمان ديني, به مسائل فردي و عبادات نادرست است. شماري از مدعيان جدايي دين از سياست, بر اين پندارند كه: دين نمي تواند و نبايد در شوون دنياي بشر از جمله سياست و حكومت دخالت كنند. مهم ترين و مشهورترين دليل آنان در اين باب اين است: دين و آموزه هاي ديني, ثابت هستند و مقوله هاي اجتماعي و سياسي, همواره در حال دگرديسي و هماهنگ با دگرگوني فرهنگ و دانش و تجربه هاي اجتماعي بشر, شكل جديد به خود مي گيرند, از باب نمونه: روابطي كه در جامعه صنعتي وجود دارد, هيچ گاه در جامعه هاي بدوي وجود نداشته است. همچنين روابط مالي كه در جامعه پيچيده امروزي وجود دارد, در جامعه بدوي صدر اسلام وجود نداشته است. از اين دو مقدمه, نتيجه گرفته اند: چون دين ثابت, با نيازهاي دگرگون شونده, نمي تواند همراه و همگام باشد, پس تنها راه حل اين است كه: دين را از گردونه زندگي اجتماعي و سياسي دور كنيم; چرا كه اصرار بر دخالت دين, سبب عقب ماندگي و جلوگيري از

ص: 5419

رشد جامعه و توسعه اجتماعي است. از ديدگاه امام, اين پندار و گمان از آن جا ناشي شده كه اينان يا نتوانسته اند بين ثبات دين و آموزه هاي آن و نيازهاي دگرگون شونده انسان و زمان جمع كنند و يا به سبب هدفهاي كينه آلود سياسي, به چنين تبليغاتي روي آورده اند. از ديدگاه متفكران اسلامي, امام خميني و شاگردان ايشان, هر دو مقدمه دليل, سست و بي بنيادند; زيرا: الف. بسياري از نيازهاي انسان, هر چند در زمانها و مكانهاي گوناگون به شكلهاي مختلف بروز مي كنند, اما در اصل ثابت هستند, از باب نمونه: در زمينه روابط حقوقي و اقتصادي, در گذشته قراردادهايي همانند: بيع, اجاره, عقد شركت و... وجود داشته, امروزه گرچه در شكل و قالب آنها دگرگونيهايي به وجود آمده و روابط حقوقي و معاملي, شكلهاي پيچيده اي به خود گرفته اند, ولي از جهت حقوقي, همان بيع و اجاره و شركت به شمار مي روند. بنابراين, هم نيازهاي دنيوي ثابت وجود دارد و هم بسياري از نيازهاي دگرگون شونده ما مي توانند شكلهاي گوناگون نيازهاي ثابت به شمار آيند. امام خميني در پاسخ اين گروه, در وصيت نامه سياسي الهي خويش مي نويسد: (گروه اول[ كساني كه مي گويند: احكام اسلام براي هزار و

ص: 5420

چهارصدسال پيش وضع شده است و نمي تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند] كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند, يا غرض مندانه خود را به بي اطلاعي مي زنند; زيرا اجراي قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از ستمگران و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد و فحشاء و انواع كجرويها و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايي و جلوگيري از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براي جلوگيري از فساد و تباهي يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل, چيزهايي نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي كهنه شود. اين دعوي به مثابه آن است كه گفته شود: قواعد عقلي و رياضي در قرن حاضر, بايد عوض شود و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت, عدالت اجتماعي بايد جاري شود و از ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري شود, امروز چون قرن اتم است, آن روش كهنه شده و ادعاي آن كه اسلام با نوآوريها مخالف است,

ص: 5421

همان سان كه محمد رضا پهلوي مخلوع مي گفت : (كه اينان مي خواهند با چارپايان در اين عصر سفر كنند.) يك اتهام ابلهانه بيش نيست.)30 امام در ادله سخنان ياد شده, به معني درست تمدن و نوآوري پرداخته و هماهنگي اسلام و آموزه هاي آن را با نوع درست آن اعلام داشته است. ب. اين ادعا كه آموزه هاي ديني, همه ثابت و درخور انعطاف و دگرگوني نيستند نيز, درست نيست; زيرا در دين عناصري وجود دارد كه سبب انعطاف پذيري آن در پاره اي از موارد و برابري آن با نيازها و خواسته هاي زمان مي گردد. اجتهاد پذيري اسلام, نقش زمان و مكان در اجتهاد, اختيارهاي حاكم اسلامي و حكم حكومتي, قوانين ثانوي, قاعده اهم و مهم و تقدم اهم بر مهم و... از عواملي بشمارند كه برابري آموزه هاي اسلام را با شرايط و موارد گوناگون و نوين فراهم مي آورند. در پرتو اين عناصر پويا و كارآمد, حكومت اسلامي مي تواند با توجه به اصول و مباني فقهي در هر يك از مسائل نوپيداي اجتماعي سياسي, اقتصادي, راه حل ديني ارائه دهد. افزون برهمه اينها, مقصود از دخالت دين در شوون دنيوي بشر, از جمله حكومت و سياست, اين نيست كه در هر مورد جزئي

ص: 5422

حكمي داشته باشد, بلكه مقصود اين است كه اسلام اصولي دارد كه همه مسائل جزئي مورد نياز, از آن قابل استنباط است. از باب نمونه: دزدي, فساد, ستم به ديگران و... پديده هايي اجتماعي اند كه در زمان ما شكلهاي گوناگوني پيدا كرده اند كه با گذشته درخور سنجش نيستند, چه در شيوه و چه در گونه و چگونگي, ولي با اين حال, اينها رويه ثابتي دارند و آن دست يازي به حدود و حقوق ديگران است و اين امري است ثابت. آنچه لازم بوده بيان حكم كلي بوده كه خداوند بيان فرموده و برابرسازي حكم كلي خداوند, بر موارد جزئي, به دست فقيهان, اسلام شناسان, مردم, حاكمان و مجريان قانون است. بنابراين, به بهانه دگرگوني نيازها, نمي توان احكام كلي شريعت اسلام را زير پا نهاد و آنها را احكامي مربوط به صدر اسلام و يا جامعه هايي همانند آن دانست, آن گونه كه سكولاريستها و پيروان آنان مي گويند. با اين همه, شگفت اين جاست كه شماري از خام انديشان پنداشته اند: به كارگيري عنصر مصلحت در احكام حكومتي از سوي امام راحل, همان جدايي ساختاري نهاد دين از حكومت و سكولاريزم و عرفي شدن حكومت اسلامي است و مصلحت انديشي, عنصري برون ديني به شمار مي رود.

ص: 5423

بنابراين, به هر اندازه از مصلحت بهره ببريم, به همان اندازه از دين و شريعت جدا شده ايم.31 ما در گذشته در مقاله اي مستقل ثابت كرديم: مصلحت عنصري اصيل, ريشه دار و جوشيده از متن دين است و چيزي نيست كه بنابر نياز و كاستيهاي موجود در فقه, به ابتكار امام خميني وارد انديشه سياسي اسلام شده باشد.32 ج. جدايي ناپذيري دين و حكومت, در دوران حضور: گروهي هر چند پيوند دين و حكومت را پذيرفته, ولي آن را ويژه دوره حضور معصومان(ع) دانسته اند و بر اين باورند كه در روزگار غيبت, قيام و اقدام براي تشكيل حكومت اسلامي روا نيست. اين تفكر, چون با خودكامگي حاكمان ستم ناسازگاري نداشت, بلكه به گونه اي غير مستقيم توجيه گر ناشايسته كاريهاي آنان نيز بود, از سوي آنان پشتيباني مي شد و گسترش مي يافت, تا جايي كه پيش از انقلاب اسلامي, هواداران اين انديشه با مبارزان و هواداران راه امام خميني, سرناسازگاري گذاشتند و روحيه بي تفاوتي, سكون و سكوت و ستم پذيري را به كالبدها مي دميدند. امام خميني در كتاب ولايت فقيه, ضمن بيان دليلهاي ولايت فقيه, به اين تفكر و پيامدهاي زيانبار آن اشاراتي دقيق و ژرف دارد: (اعتقاد به چنين مطالبي يا اظهار آنها بدتر

ص: 5424

از اعتقاد و اظهار منسوخ شدن اسلام است. هيچ كس نمي تواند بگويد: ديگر لازم نيست از حدود و ثغور و تماميت ارضي وطن اسلامي دفاع كنيم, يا امروز ماليات و جزيه و خراج و خمس و زكات نبايد گرفته شود, قانون كيفري اسلام و ديات و قصاص بايد تعطيل شود. هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد, منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده و جامعيت و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است.)33 چون در گذشته, در مقاله اي مستقل به شرح به اين ديدگاه و نقد مباني آن پرداخته ايم,34 در اين جا به همين اندازه بسنده مي كنيم. سيره پيامبران و امامان معصوم(ع)با نگاهي به تاريخ و آيات قرآن, در مي يابيم: پيامبران الهي بيش از ديگران با سياست سروكار داشته اند, به گونه اي كه همه پيامبران با دشمني و كينه توزي پادشاهان و دنياداران روبه رو شده اند. رويارويي حضرت ابراهيم(ع) با نمرود, حضرت موسي(ع) با فرعون و قارون, قيام حضرت عيسي(ع) در برابر رهبران يهودي و حكومت دست نشانده حاكم بر فلسطين كه به پي گيري دستگيري و محكوم شدن آن حضرت انجاميد, نهضت و دعوت پيامبر اسلام(ص) از قدرتهاي بزرگ آن روزگار, همه و همه, گواه آن است كه

ص: 5425

پيامبران الهي, نه تنها با سياست و حكومت كار دارند كه با همه طاغوتها به نبرد برخاسته و تا براندازي آنان از پاي ننشسته اند.35 قرآن, برقراري عدل و قسط در جامعه بشري را از هدفهاي پيامبران الهي شمرده است: (لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط و انزلنا الحديد فيه باس شديد و منافع للناس.)36 ما پيامبران را با دليلهاي روشن فرستاديم و با آنان كتاب و ميزان

ص: 5426

فرو فرستاديم تا مردم عدل و قسط را بپادارند و آهن را فرستاديم كه در آن صلابت شديد و سودهايي براي مردم است. تكيه بر حديد به عنوان عامل قدرت, بيانگر بازدارنده هايي است كه در راه تعالي و تكامل جامعه اسلامي و انساني وجود دارند. اين بدان سبب است كه پيامبران براي نجات و برقراري عدالت اجتماعي دگرگوني بزرگي را در جامعه به وجود مي آورند, تا نابسامانيها را ريشه كن ساخته و دنيا را به شكلي نو بسازند. روشن است كه ستمگران با اين دگرگوني كه اركان حاكميت آنان را به لرزه درمي آورد به رويارويي بر مي خيزند. در اين جاست كه پيامبران پس از ارائه نشانه هاي روشن و عرضه معيارهاي سنجش براي پديد آوردن جامعه و حكومتي خدايي, نياز به (حديد) و حركتهاي مسلحانه پيدا مي كنند: (وكاين من نبي قاتل معه ربيون كثير فما وهنوا لما اصابهم في سبيل الله وماضعفوا وما استكانوا والله يحب الصابرين.)37 چه بسا از پيامبران كه خدا دوستان بسياري, همراه آنان به نبرد پرداختند و در آنچه در راه خدا به آنان رسيد, سستي نگرفتند و ناتوان نشدند. خدا صابران را دوست دارد. امام خميني در تفسير آيه: (لقد ارسلنا...) به شرح سخن گفته كه چكيده اي از

ص: 5427

آن را در اين جا مي آوريم: (همه انبيا, از آدم تا خاتم, براي اصلاح جامعه آمده اند و در اين راستا, تلاشهاي بسيار كرده اند. آيه شريفه (عدالت اجتماعي) در ميان مردم را يكي از اهداف پيامبران دانسته است. تناسب (حديد) با بر پايي عدالت اجتماعي, به اين صورت است كه: پيامبران دعوت خود را شروع مي كنند و در جهت پياده كردن اهداف خود هستند, اگر گروهي سد راه شدند, نخست بايد با بينات و موازين, با آنها سخن گفت و اگر نشنيدند, با (حديد) بايد در برابر آنها ايستاد. همه پيامبران اين گونه بودند. خداوند موسي(ع) را به سراغ فرعون مي فرستاد كه با سخنان نرم با او سخن بگويد و وقتي اين سخنان در او كارگر نمي افتد, نوبت به قيام مي رسد. آيا مي شود گفت كه: پيامبر اسلام(ص) كاري به جامعه نداشته است. آن بزرگوار كدام روزش از مسائل سياسي خارج بود؟ دولت تشكيل مي داد, با كساني كه بر ضد اسلام و مردم بودند جنگ مي كرد. مساله دخالت در سياست در راس تعليمات انبياست مگر قيام به قسط, بدون دخالت در سياست امكان پذير است.)38 روشن است كه اگر پيامبران در انديشه درهم شكستن سلسله ستمگران نبودند و نجات انسانها را از

ص: 5428

نظامهاي شيطاني هدف قرار نمي دادند, نه نيازي به شمشير بود, نه نيروي مسلح و نه نبرد و درگيري. تنها و تنها تبليغ معارف ديني بدون اجراي آنها در محيط اجتماع, چه ضرري براي حاكمان ستم و مفسدان داشت كه از گسترش آن جلو مي گرفتند؟ اگر حاكميت با ستم و ستمگران باشد, چند جمله موعظه بدون هيچ درگيري چه اثري خواهد داشت كه آنان را وادار به رويارويي كند؟ گزيده سخن: دقت در هدفهاي پيامبران الهي و شيوه برخورد آنان با قدرتهاي زمان, نشانگر دخالت آن بزرگواران در سياست و تلاش گسترده و ژرف و همه سويه آنان براي برپايي حكومت الهي است. در تشكيل حكومت به وسيله پيامبر گرامي اسلام(ص) ترديدي نيست. پس از هجرت به مدينه, تشكيل حكومت از نخستين كارهاي آن حضرت بود. پيامبر(ص) مسجد را كانون اسلام و مركز ساماندهي به امور سياسي و اجتماعي قرارداد و خود به عنوان رهبر ديني سياسي كارها را به دست گرفت و كارگزاراني به ديگر جاها گسيل داشت و آني از سرپرستي مردم و رسيدگي به امور اجتماع و ساماندهي روي برنگرداند. امام خميني, به شرح, در اين باره سخن گفته كه چكيده اي از آن را در اين جا مي آوريم: (استعمارگران, براي انزواي روحانيت, جدايي سياست

ص: 5429

از ديانت را طرح كردند. سرسپردگان استعمار و روحانيون درباري نيز, به تبليغ اين مساله پرداختند. بنابر منطق اين طايفه كه مي گويند: مسلمان نبايد در سياست دخالت كند, به پيامبر اسلام(ص) ايراد وارد مي كنند, چون رسول الله پايه سياست را در ديانت گذاشته است. تشكيل حكومت و مراكز سياست داده است. اين آخوندهاي درباري, يا بايد پيامبر اكرم(ص) و خلفاي اسلام را طرد كنند و بگويند آنها مسلم نبوده اند براي اين كه دخالت در سياست مي كرده اند و يا بايد خود و حكومتهاي خود را تخطئه كنند.)39 شماري از روشنفكران مذهبي, با الگوگيري از بحثهاي متفكران غربي, چنين گمان برده اند: هدف بعثت پيامبران, تنها خدا و آخرت بوده است و پيامبران, كاري به حكومت و سياست نداشته اند. اگر مي بينيد پيامبر اسلام(ص) نيز تشكيل حكومت داده, همانند يكي از مردم با تقاضاها و بيعت مردم به چنين كاري دست زده و گرنه در اسلام, هيچ دستوري درباره حكومت نرسيده است! علي عبدالرازق در بين اهل سنت و دكتر مهدي حائري و مهندس بازرگان از اين جمله اند. ما در همين نوشتار و با استناد به آيات و روايات ثابت كرديم. كه پيامبران براي تشكيل حكومت آمده اند و نيز با استناد به آيات و

ص: 5430

روايات آورديم كه مقام و منصب حكومت و قضاوت, از مقامهاي ديني پيامبر(ص) بوده است و واگذار شده از سوي خداوند.40 يعني خداوند آن حضرت را امام و رهبر مسلمانان قرار داده و از آنان خواسته است كه از پيامبر(ص) پيروي كنند. پيامبر اسلام(ص) نيز به دستور خداوند امامان معصوم را به اين مقام برگمارد. از اين روي, مي توان گفت: در فرهنگ شيعي (امامت) تجسم (فلسفه سياسي اسلام) است. در اين فرهنگ (امامت) الگوي رهبري و حاكميتي است كه از متن اسلام بيرون مي آيد. امام خميني در ذيل آيه شريفه: (اطيعوا الله و اطيعوا الرسول واولي الامر منكم) به اين نكته اشاره كرده41 و از اين شبهه كه دين و پيامبر(ص) نقشي در اداره زندگي مردمان ندارند و تنها به كار آخرت مي پردازند, به گونه استدلالي و روشن پاسخ داده است.42 از نگاه شيعه, امامان معصوم(ع) به حكم اين كه راه پيامبر(ص) را مي پويند و همان را ادامه مي دهند, رسالتي را كه بر دوش دارند, همان رسالتي است كه پيامبر(ص) بر دوش داشت: اجراي آيينها و دستورهاي اسلام و برپايي حكومت قسط و عدل.43 امام خميني مي گويد: (بناي انبياء و اهل بيت, عليهم السلام, اين نبود كه از مردم كناره گيري كنند, آنان با

ص: 5431

مردم بودند و هر وقت دستشان مي رسيد حكومت را مي گرفتند.)44 از باب نمونه, امام علي(ع) حكومت تشكيل داد و كارگزاراني براي اداره امور سياسي, قضايي و اقتصادي به اين سوي و آن سوي سرزمينهاي اسلامي گسيل داشت.45 پس از امام علي(ع), امام حسن(ع) حكومت را به دست گرفت, ولي با پديد آمدن پديده ها و شرايط ويژه اي ناگزير به صلح شد, با اين حال, در همان قرارداد با معاويه, قيد كرد: پس از او حكومت به وي واگذار گردد.46 قيام امام حسين(ع) نيز, براي دگرگوني حكومت باطل و حاكميت حق بود: (سيدالشهداء, سلام الله عليه, وقتي مي بيند كه يك حاكم ظالمي, جائري, در بين مردم دارد حكومت مي كند تصريح مي كند حضرت: كه اگر كسي ببيند كه حاكم جائري در بين مردم حكومت مي كند, به مردم ظلم مي كند, بايد مقابلش بايستد و جلوگيري كند هر قدر كه مي تواند, با چند نفر با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود ولكن تكليف بود آن جا كه بايد قيام كند و خونش را بدهد, تا اين كه اين ملت را اصلاح كند, تا اين كه علم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد.)47 پس از امام حسين(ع) نيز نشانه هاي بسياري

ص: 5432

در زندگي امامان(ع) به چشم مي خورد كه آن بزرگواران براي به دست آوردن حاكميت سياسي تلاش مي ورزيده اند. پاسخ به يك پندار شماري بر اين پندارند: امامان معصوم(ع) در مسائل سياسي و اجتماعي, بيش تر, نقش منفي داشته و براي خود در زندگي سياسي و اجتماعي رسالتي نمي شناخته و داعيه و آرزويي براي قدرت و تشكيل حكومت نداشته و اگر گاه با حاكمان زمان خود درگير مي شده اند, براي دفاع از خود بوده است, نه بر پايي حكومت. يكي از اين پندار گرايان خام انديش, پس از آن كه نبوت و حكومت را ناسازگار با هم مي بيند48 مي نويسد: (علي(ع) پس از پيامبر اسلام(ص), هيچ تلاشي براي دستيابي به حكومت از خود نشان نداد و حتي به هنگام بيعت, پس از كشته شدن خليفه سوم, از آنان مي خواست كه او را رها كنند و در پي رهبر ديگري باشند. امام حسن(ع) نيز, آشكارا با معاويه صلح كرد و حكومت را به او واگذاشت. اگر علي(ع) و يا امام حسن(ع) حكومت را ماموريت الهي يا نبوي مي دانستند, به خود اجازه چنين كاري را نمي دادند. حركت امام حسين(ع) نيز صد درصد دموكراتيك و دفاعي بود. افزون بر همه اينها, امام صادق(ع) نيز, هنگامي كه

ص: 5433

نامه ابومسلم خراساني را دريافت مي كند كه براي به دست گرفتن خلافت تقاضاي بيعت كرده بود, پاسخ امام منفي بود. امام رضا(ع) هم, حكومت را نپذيرفت و جانشيني مامون بر آن حضرت تحميل شد.)49 پاسخ اين سخن بسيار روشن است. كسي كه اندك مطالعه اي در تاريخ اسلام داشته باشد به خوبي در مي يابد چرا حضرت امير(ع) مي فرمايد مرا رها كنيد و يا امام حسن(ع) به صلح تن در مي دهد و يا چرا امام حسين(ع) اگر هدف دفاعي داشت, در مدينه و يا در مكه دست به اين كار نزد و فرسنگها راه پيمود و در يك بيابان خشك و سوزان به دفاع برخاست و يا چرا امام صادق(ع) به نامه ابومسلم خراساني پاسخ منفي داد و يا امام رضا(ع) ولايتعهدي مامون را نمي پذيرفت؟ البته به طور گذرا به اين مسائل خواهيم پرداخت پيش از آن, برگي از وصيت نامه امام را مطالعه مي كنيم كه هم به زيبايي اصل شبهه را طرح كرده و هم افزون بر پاسخ, پيامدهاي زيانبار اين گونه انديشيدن را نمايانده است: (آنچه گفته شده و مي شود كه انبياء عليهم السلام, به معنويات كار دارند و حكومت و سررشته داري دنيايي مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان

ص: 5434

از آن احتراز مي كردند و ما نيز بايد چنين كنيم, اشتباه تاسف آوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملتهاي اسلامي و بازكردن راه براي استعمارگران خونخوار است;زيرا آنچه مردود است حكومتهاي شيطاني و ديكتاتوري و ستمگري است كه براي سلطه جويي و انگيزه هاي منحرف و دنيايي كه از آن تحذير نموده اند, جمع آوري ثروت و مال و قدرت طلبي و طاغوت گرايي است و بالاخره دنيايي است كه انسان را از حق تعالي غافل كند. و اما حكومت براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعي, همان است كه مثل سليمان بن داوود و پيامبر عظيم الشان اسلام, صلي الله عليه وآله, و اوصياي بزرگوارش براي آن كوشش مي كردند. از بزرگ ترين واجبات و اقامه آن از والاترين عبادات است, چنانچه سياست سالم كه در اين حكومتها بوده از امور لازمه است. بايد ملت بيدار و هوشيار ايران, با ديد اسلامي اين توطئه ها را خنثي نمايند و گويندگان و نويسندگان متعهد به كمك ملت برخيزند و دست شياطين توطئه گر را قطع نمايند.)50 آنچه اين شبهه ها را از بنيان فرو مي ريزد اين است كه مدعيان براي اثبات ادعاي خود, گزينش عمل كرده اند و با اشاره

ص: 5435

به قعطه هايي از تاريخ, بدون تحليل شرايط زمان و مكان به نتيجه گيري پرداخته اند. علي(ع) و حكومت: اما اين سخن كه علي(ع) براي دستيابي به حكومت پس از پيامبر(ص) هيچ تلاشي انجام نداد, بسيار سست و بي پايه است; زيرا رفتار و سخنان آن بزرگوار عكس اين مطلب را نشان مي دهد. تلاش آن حضرت براي دستيابي به حكومت, به اندازه اي بود كه گروهي او را متهم به آزمندي در حكومت كردند و امام در پاسخ مي فرمايد: (انما طلبت حقا لي وانتم تحولون بيني و بينه.)51 من حق خود را طلب كردم و شما مي خواهيد بين من و حقوقم جدايي افكنيد. علي(ع) براي دستيابي به حق خود, در دل شب به همراه حضرت فاطمه و دو فرزندش به خانه هاي انصار رفت و از آنان خواست كه او را در رسيدن به حكومت, ياري دهند. متاسفانه به جز شماري اندك, به بهانه اين كه كار از كار گذشته, آن حضرت را ياري ندادند.52 بنابراين, اگر مقصود اين است كه آن حضرت در مرحله نخست براي به دست گيري حكومت تلاش نكرد, اين برخلاف رفتار و سخنان آن حضرت است و اگر مقصود, سكوت و رويارو نشدن با خلفا باشد تا اندازه اي درست است. آن

ص: 5436

حضرت پس از آن كه زمينه لازم را براي استقرار حكومت حق نديد و از سوي ديگر مصلحت اسلام و مسلمانان را در سكوت و حتي همكاري ديد, براي مدتي سكوت كرد, ولي بارها به روشني استدلال مي فرمايد: حكومت حق او بوده است و ديگران به زور آن را در دست گرفته اند.53 اما اين كه نويسنده نامبرده نوشته: آن حضرت از پذيرش حكومت سرباز زد و اين جمله حضرت را دليل آورده: (دعوني و التمسوا غيري)54 درست نيست. امام, با جمله ياد شده مي خواست شرايط خود را اعلام و با روي آورندگان به خود, حجت را تمام كند.55 به گفته ابن ابي الحديد, پس از كشته شدن عثمان, گروهي به نزد علي(ع) آمدند و پيشنهاد بيعت و خلافت كردند, به شرط آن كه آن حضرت, براساس كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) و سنت خلفاي پيشين رفتار كند. (همان شرايطي كه در شوراي شش نفره به آن حضرت عرضه شد) علي(ع) با اين شرط آنان مخالفت كرد; چرا كه آن را نادرست مي دانست. سخن ياد شده (دعوني والتمسوا غيري) در پاسخ به اين گروه بود. بنابراين, حضرت از پذيرش حكومت سرباز نزد, بلكه از حكومتي كه عمل به سيره خلفاي پيشين جزو شرايط آن باشد, سرباز زد.

ص: 5437

در خود همين خطبه نيز فرازهايي وجود دارد كه سخن ابن ابي الحديد را تاييد مي كند. حضرت پس از فراز ياد شده مي فرمايد: (واعلموا اني ان اجبتكم ركبت بكم ما اعلم و لم اصغ الي قول القائل و عتب العاتب.)56 بدانيد كه اگر من پيشنهاد شما را بپذيرم, با شما چنانكه مي دانم, رفتار خواهم كرد و به گفته هيچ كس و نكوهش هيچ فردي گوش نخواهم داد. صلح امام حسن(ع): امام حسن(ع) ناگزير به صلح و واگذاري حكومت به معاويه شد. امام در پاسخ به اعتراض يكي از يارانش در واگذاري حكومت به معاويه فرمود: (والله ما سلمت الامر اليه الا اني لم اجد انصارا ولو وجدت انصارا لقاتلته ليلي و نهاري حتي يحكم الله بيني و بينه.)57 سوگند به خداوند كه حكومت را به معاويه وانگذاشتم, مگر براي اين كه يار و ياوري نداشتم. اگر ياور داشته باشم, شبانه و روز با معاويه خواهم جنگيد, تا خداوند بين من او حكم فرمايد. حضرت در اين پاسخ, به نبود ياران و در پاسخهاي ديگري كه داده است, به مصلحت مردم و جلوگيري از كشتار بي حاصل اشاراتي دارد در ماده دوم نامه قيد شده: در صورت مرگ معاويه, حكومت به حسن و حسين(ع) برسد.58 اگر امام حسن(ع)

ص: 5438

حكومت را حق خود و سپس امام حسين(ع) نمي دانست, شرط ياد شده معنايي نداشت. افزون بر اين, در موارد بسيار, حكومت راحق خود و معاويه را غاصب حق خود شمرده است.59 واما اين كه نوشته است: قيام امام حسين(ع) صرفا دموكراتيك و در پاسخ به درخواست مردم كوفه بود و در نتيجه قيام و نهضت امام حسين(ع), وظيفه شرعي و رفتار ديني او نبوده است;يعني اگر مردم از امام دعوت نمي كردند, قضيه كربلا و عاشورا مشروع نبود. با نگاهي گذرا به تاريخ مي يابيم كه نهضت و قيام امام حسين(ع), پيش از دعوت مردم كوفه آغاز شده است. مردم كوفه وقتي كه ديدند امام حسين(ع) يزيد را به رسميت نشناخته و مدينه را به عنوان اعتراض ترك كرده است, از وي دعوت كردند, تا به كوفه بيايد و تشكيل حكومت بدهد و مردم كوفه در كنار وي خواهند بود. براساس گفته هاي خود آن حضرت, هدف او از نهضت, اصلاح امت اسلامي و انجام فريضه امر به معروف و نهي از منكر بود.60 امام خميني در جاهاي گوناگون به شرح درباره نهضت عاشورا و هدفهاي رهبر و جلودار آن سخن گفته است. در پاره اي از موارد با استناد به سخنان خود آن حضرت, به روشني بيان كرده:

ص: 5439

امام حسين(ع) براي اصلاح امور امت و تشكيل حكومت اسلامي قيام كرد و نهضت عاشورا را به وجود آورد. بنابراين, از ديدگاه امام خميني, نهضت امام حسين(ع) نهضتي ديني, شرعي و براساس وظيفه ديني وي بوده است. امام حسين(ع) در روايات بسيار, حكومت را حق خود و امامان پس از خود دانسته و بر آن تاكيد مي كند, از باب نمونه آن حضرت مي فرمايد: (مجاري الامور و الاحكام علي ايدي العلماء بالله الامناء علي حلاله وحرامه.)61 اساس كارها بايد در دست عالماني باشد كه خدا باور و آشناي به دستورهاي او باشند. عالماني كه در انجام حلال و حرام خداوند امين و درستكارند. امام حسين(ع) در سخنان ياد شده, متولي اجراي احكام شريعت را عالمان دين مي داند. آيا اين كه مقصود از: (العلماء بالله) تنها امامان معصوم هستند يا فقهاي داراي شرايط را نيز در روزگار غيبت شامل مي شود؟ محل بحث ما نيست. در هر حال, حديث ياد شده ادعاي آنان را رد مي كند; زيرا در اين روايت امام(ع) حكومت را حق عالمان دانسته است. امام خميني در كتاب ولايت فقيه به شرح اين روايت پرداخته و مي نويسد: (از اين روايت, دو مطلب مهم به دست مي آيد: يكي ولايت فقيه و ديگري اين كه:

ص: 5440

فقها بايد با جهاد خود و با امر به معروف و نهي از منكر, حكام جائر را رسوا و متزلزل و مردم را بيدار گردانند, تا نهضت عمومي مسلمانان بيدار, حكومت جائر را سرنگون و حكومت اسلامي را برقرار سازد.)62 امام حسين(ع) در پاسخ به درخواست بيعت با يزيد مي فرمايد: (اني لا ابايع له ابدا لان الامر انما كان لي من بعد اخي الحسن.)63 به هيچ روي با يزيد بيعت نمي كنم, چون حكومت پس از برادرم امام حسن(ع) حق من است. و به هنگام رويارويي با سپاه دشمن درنهضت كربلا, از قول پيامبر اسلام(ص) نقل مي كند: اي مردم! رسول خدا فرموده است: هر كس حاكم ستمگري را ببيند كه به حقوق الهي و احكام دين تجاوز مي كند, پيمان خدا را مي شكند و با سنت پيامبر(ص) مخالفت مي ورزد و به بندگان خدا ستم روا مي دارد, و در برابر چنين حاكم ستمگري واكنش نشان ندهد, گناه همان ستمگر را دارد خداوند او را به جايي مي برد كه همان ستمگر را مي برد. امام حسين(ع) پس از آن كه فساد دستگاه حكومت را افشا مي كند, به روشني مي فرمايد: (من, از هركس شايسته ترم كه وضع موجود را تغيير دهم... شما نيز, بايد از

ص: 5441

روش من در مبارزه با ستم پيروي كنيد; زيرا عمل من براي شما حجت و سرمشق است.)64 امام خميني, با استناد به روايت ياد شده, مبارزه با ستم و تشكيل حكومت اسلامي را از هدفهاي امام حسين(ع) در نهضت عاشورا بر مي شمارد.65 بنابراين, حركت امام حسين(ع) صرفا دموكراتيك و يا تنها براي دفاع از جان و ناموس خود نبود, بلكه حركتي ديني بود, براي مبارزه با ستم و واژگون ساختن حكومت يزيد و تلاش براي برپايي حكومت اسلامي. امام صادق(ع) و ابومسلم خراساني: رد پيشنهاد ابومسلم خراساني, به هيچ روي نمي تواند دليلي بر سرباز زدن امام صادق(ع) از حكومت باشد, زيرا: 1. امام صادق(ع) شرايط را براي مبارزه مسلحانه آماده نمي ديد. روايت سدير, دليل خوبي بر اين مطلب است. سدير صيرفي به امام صادق(ع) اعتراض مي كند: چرا قيام نمي كني؟ حضرت در پاسخ از نبود شرايط و ياراني كه بتوانند او را در امر نهضت ياري دهند, سخن مي گويد.66 2. امام صادق(ع) مي دانست كه ابومسلم و همچنين ابومسلمه, در اين دعوت راست نمي گويند و با او نيستند و تنها مي خواهند از آبرو و جايگاه و نفوذ وي براي رسيدن به آرزوهاي خود, سود ببرند. ابومسلم خراساني, هر چند به ظاهر به امام

ص: 5442

صادق(ع) نامه مي نويسد, ولي وابسته و مامور بني العباس بود. او نخست از سوي ابراهيم عباسي به خراسان اعزام شد و پس از مرگ او از مبلغان برادرش سفاح شد و در زمان وي, همواره مورد احترام بود. پس از وي, منصور عباسي از قدرت او دچار ترس و وحشت شد و او را كشت. بنابراين, امام چون از نيت او آگاهي داشت, نه تنها دعوت او را نپذيرفت, به عبدالله, كه او نيز نامه اي از ابومسلم دريافت كرده بود, يادآور شد: فريب او را نخورد; چرا كه بني عباس اين اجازه را به تو و فرزندان امام حسن(ع) و همچنين به فرزندان امام حسين(ع) نخواهند داد كه به حكومت برسند. اما عبدالله به جاي پند گرفتن از امام(ع) آن بزرگوار را متهم به حسادت كرد.67 نتيجه آن شد كه عبدالله و يارانش همگي به وسيله سفاح گرفتار و يا كشته شدند. امام رضا و نپذيرفتن ولايتعهدي: به چه دليل امام رضا(ع) خلافت و يا ولايتعهدي مامون را در مرحله نخست نمي پذيرفت؟ آيا مامون در واگذاري حكومت به امام(ع) صداقت داشت و يا اين كه هدفهاي سياسي ديگري داشت؟ آيا مامون با اين كار در صدد جذب ايرانيان و يا نابودي قيامهاي علويان نبود؟ آيا مامون با

ص: 5443

اين كار نمي خواست به حكومت خود مشروعيت ببخشد؟ و.... پژوهشگران بر اين باورند: مامون در پيشنهاد خلافت و ولايتعهدي صداقت نداشت, بلكه انگيزه هاي سياسي مانند: جذب ايرانيان, سركوب نهضتها و قيامهاي علويان, مشروع جلوه دادن حكومت خود و... او را به اين كار وادار كرده بود. از اين روي, امام رضا(ع) از پذيرش پيشنهاد مامون سرباز مي زند; اما نه به علتي كه حكومت را حق الهي و شرعي خود نمي داند, آن گونه كه اين آقايان پنداشته اند, بلكه به همان دليل كه حكومت را حق الهي خود مي داند, پيشنهاد مامون را رد مي كند; چرا كه پذيرش پيشنهاد; يعني تاييد و به رسميت شناختن مامون. در پاسخ به مامون, امام انگيزه خود را در نپذيرفتن خلافت چنين بيان مي فرمايد: (ان كانت هذه الخلافه لك والله جعلها لك. فلايجوز لك ان تخلع لباسا البسكه الله و تجعله لغيرك و ان كانت الخلافه ليست لك فلايجوز لك ان تجعل لي ما ليس لك.)68 اگر اين خلافت از آن توست و خدا آن را به تو داده, در اين صورت روا نيست حكومتي كه خدا به تو داده آن را به ديگري واگذار كني. و اما اگر خلافت از آن تو نيست, تو نمي تواني آن را

ص: 5444

به ديگري واگذاري. امام در همين روايت, از انگيزه هاي مامون در پيشنهاد واگذاري حكومت به وي سخن گفته است. مامون نيز در اين گفت وگو, به روشني مي گويد: بايد ولايتعهدي را بپذيري. امام ناگزير مي شود و با شرايطي ولايتعهدي را مي پذيرد. امام(ع) پس از مراسم بيعت اجباري, در حضور مردم و ديگران مي فرمايد: (لنا عليكم حق برسول الله و لكم علينا به حق فاذا انتم اديتم الينا ذلك وجب علينا الحق لكم.)69 ما اهل بيت, به واسطه رسول خدا(ص) بر شما مردم حقي داريم, شما نيز بر ما حقي داريد وقتي كه شما حق ما را به ما داديد, بر ما لازم است كه حقوق شما را رعايت كنيم. مامون انتظار داشت كه: امام رضا(ع) به ستايش او بپردازد, ولي آن بزرگوار هيچ گونه اشاره اي به مامون نكرد, بلكه خود را صاحب حق معرفي كرد. امام رضا(ع) تنها همين سخن را ندارد. همين مطلب را در جاي ديگر به روشني بيان مي فرمايد70 و يا از حوزه كاري گسترده امام سخن مي گويد71 و يا در پاسخ خرده گيرندگان برخود كه چرا حكومت را پذيرفته و آيا با زهد سازگاري دارد, مي فرمايد: (رياست با زهد و تقوا ناسازگاري ندارد, ولي من حكومت مامون

ص: 5445

را مشروع نمي دانم و بر پذيرش ولايتعهدي او ناگزير شده ام.)72 يا: (اي فلان, آيا پيامبر بالاتر است و يا وصي و جانشين او؟ مرد گفت: پيامبر. فرمود: آيا مسلمان بهتر است يا مشرك؟ مرد گفت: مسلمان. امام فرمود: يوسف, با آن كه پيامبر بود از عزيز مصر كه مشرك بود, خواست كه او را به سرپرستي خزائن و امور اقتصادي بگمارد و حال آن كه مامون مسلمان است و من وصي پيامبرم. با اين حال, بر اين كار ناگزير شدم.)73 افزون بر آنچه كه يادآور شديم, نشانه هاي بسياري در زندگي امامان به چشم مي خورد كه آنان براي به دست آوردن حاكميت سياسي تلاش مي ورزيده و ديگران را غصب كننده حق و حكومت خود مي دانسته و از شيعيان مي خواسته اند: با آنان همراهي و همكاري نداشته باشند74 و براي اين كه امور شيعيان زمين نماند. به تشكيل دولت در دولت تشويق مي كرده اند75. دلالت مقبوله عمر بن حنظله بر چنين مطلبي روشن است. امام خميني در كتاب ولايت فقيه, به سيره امامان(ع) اشاره كرده و به بسياري از شبهه هاي ياد شده, پاسخ گفته است. در بخشي از آن گفتار بلند مي نويسد: (ائمه, عليهم السلام, و پيروانشان, يعني شيعه, هميشه با حكومتهاي

ص: 5446

جائر و قدرتهاي سياسي باطل مبارزه داشته اند. اين معني از شرح حال و طرز زندگاني آنان كاملا پيداست... حكام جور, هميشه ازائمه(ع) وحشت داشتند آنها مي دانستند كه اگر به ائمه, عليهم السلام, فرصت بدهند قيام خواهند كرد و زندگي توام با عشرت و هوسبازي را بر آنها حرام خواهند كرد. اين كه مي بينيد هارون, موسي بن جعفر(ع) را مي گيرد و چندين سال حبس مي كند يا مامون, حضرت رضا(ع) را به مرو مي برد و تحت الحفظ نگه مي دارد و سرانجام مسموم مي كند, نه از اين جهت است كه سيد و اولاد پيغمبرند و اينها با پيغمبر مخالفند... اينها مي دانستند كه اولاد علي(ع) داعيه خلافت داشته و بر تشكيل حكومت اسلامي اصرار دارند و حكومت و خلافت را وظيفه خود مي دانند, چنانكه روزي به امام پيشنهاد شد: حدود (فدك) را تعيين فرمايد تا آن را به ايشان برگردانند, طبق روايت, حضرت حدود كشور

ص: 5447

اسلامي را تعيين فرمود: يعني, تا اين حدود حق ماست و ما بايد بر آن حكومت داشته باشيم و شما غاصبيد.)76 امام در ادامه سخنان بالا, به عالمان و فقيهان دردآشنا و آگاه مي گويد: بايد به پاخيزيد و حكومت ستم را سرنگون سازيد و حكومت اسلامي را برپا كنيد. روحانيان وارثان پيامبران و امامان معصوم(ع) جايگاه و رسالت حوزويان و عالمان بيدار و آگاه دين, همان جايگاه و رسالت پيامبران الهي است. همان گونه كه مبارزه با ستم, در افتادن با قدرتهاي زورمند و زورگو و رهبري سياسي مردم, از بر نامه هاي پيامبران از جمله پيامبر گرامي اسلام(ص) بوده است, عالمان دين نيز, بايد در صحنه هاي گوناگون اجتماعي, به عنوان وظيفه اي الهي حضور داشته باشند و براي اجراي آموزه هاي اسلام, از راه برقراري حكومت اسلامي تلاش ورزند. از اين روي, در روايات از آنان به عنوان: (امين)77, (خليفه)78 و (وارث)79 پيامبران ياد شده است. امام خميني با شرح اين روايات به يكساني وظيفه و قلمرو كاري پيامبران و عالمان ديني نظر داده است, از باب نمونه در كتاب (ولايت فقيه) مي نويسد: (الفقهاء امناء الرسل; يعني كليه اموري كه به عهده پيامبران است, فقهاي عادل موظف و مامور انجام آنند... فقط فقهاي عادلند كه

ص: 5448

احكام اسلام را اجرا كرده نظامات آن را مستقر مي گردانند, حدود و قصاص را جاري مي نمايند, حدود و تماميت ارضي وطن مسلمانان را پاسداري مي كنند. خلاصه, اجراي تمام قوانين مربوط به حكومت به عهده فقهاست... همان طور كه پيغمبر اكرم(ص) مامور اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام بود و خداوند او را حاكم و رئيس مسلمين قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است, فقهاي عادل هم بايستي رئيس و حاكم باشند و اجراي احكام كنند و نظام اجتماعي اسلام را مستقر گردانند.)80 با اين نگرش, پيوند حوزه و سياست, پيوندي برخاسته از روح دين و متن شريعت است و كساني كه جز اين گفته و نوشته اند و حركتها و خيزشهاي عالمان شيعي را معلول جبرهاي اجتماعي و سياسي پنداشته اند, به بيراهه رفته و نادرست سخن گفته اند.81 بر اين اساس, دخالت حوزه در سياست از محكمات انديشه امام خميني است. اين باور را امام, بارهاي بار, پيش از انقلاب اسلامي, در آثار گوناگون خود و پس از آن در مناسبتهاي مختلف عرضه كرد. بالاتر, آن بزرگوار, سكوت, بي تفاوتي و كناره گيري روحانيت را از مسائل سياسي و اجتماعي, با اسلام راستين و رسالتهاي اجتماعي كه عالمان دين بر عهده دارند, ناسازگار مي ديد82

ص: 5449

و با تاكيد از آنان مي خواست كه در صحنه هاي گوناگون اجتماعي حضور داشته باشند و مردم را نيز بدان فراخوانند.83 امام, نه تنها شناخت مسائل سياسي و دخالت در سياست را وظيفه عالمان ديني و در قلمرو كاري آنان مي داند, بلكه بر اين باور است كه اگر فقيهي اعلم در دانشهاي ديني باشد, ولي با سياست و سياسيون و روابط حاكم بر جهان معاصر, آشنا نباشد, مجتهد جامع الشرايط نيست.84 امام خميني نقش آفريني و حضور در صحنه ها و عرصه هاي سياسي را به معناي عام آن, تنها ويژه حوزه و عالمان بيدار دين نمي داند, بلكه از همه مردم مسلمان, زن و مرد, مي خواهد كه به دقت بنگرند و در برابر مسائل سياسي و رخدادهاي داخلي و خارجي در ميان امت اسلامي و مستضعفان جهان از خود واكنش نشان دهند;85 اما براي حوزه ها, عالمان بيدار و آگاه دين رسالت و مسووليتي ويژه باور دارد كه آنان وارث پيامبران و نايب امامان هستند. افزون بر اين, ميزان مسووليت با مقدار آگاهي پيوند مستقيم دارد. آنان كه از رخدادهاي اجتماعي و ترفندها و توصيه هاي دشمنان آگاهي بيش تري دارند و از راههاي درمان و رويارويي با آنان نيز, آگاهي دارند, طبيعي است كه تلاش

ص: 5450

آنان پيامدهاي بهتري دارد و انتظار بيش تري از آنان براي حضور در صحنه هاي گوناگون مي رود. از ديدگاه امام, عالمان ديني متعهد و مسوول برخوردار از اين مزايايند; زيرا از توطئه هاي دشمنان و هدفهاي آنان, آگاهي بيش تري دارند. افزون بر اين, توجه و علاقه و ارادت مردم به آنان, اثرتلاشهاي آنان را چند برابر مي كند; از اين روي, در آموزه هاي ديني مسووليتهاي اجتماعي سنگيني بر عهده عالمان ديني گذاشته شده است. امام خميني, پاره اي از آنها را مورد استناد خود قرار مي دهد, از جمله اين سخن مولا(ع) را: (وما اخذ الله علي العلماء ان لايقاروا علي كظه ظالم و لاسغب مظلوم, لايقيت حبلها علي غاربها.)86 اگر خداوند از دانشمندان پيمان نگرفته بود كه بر شكمبارگي ستمگران و گرسنگي ستم ديدگان آرام نگيرند, بي گمان زمام خلافت را بر گردنش رها مي ساختم. امام خميني, به پيروي از مولا(ع) مي گويد: (علماي اسلامي موظفند كه با انحصارطلبي و استفاده هاي نامشروع ستمگران مبارزه كنند و نگذارند عده كثيري گرسنه و محروم باشند و در كنار آنها ستمگران و غارتگران حرامخوار در ناز و نعمت بسر برند.)87 بنابراين, از ديدگاه امام, هر انسان مسلماني بايد خود را در برابر جامعه اسلامي و امور مسلمانان88,

ص: 5451

بلكه مستضعفان جهان89, مسوول و متعهد احساس كند. اين مسووليت با توجه به ويژگي شخص و قلمرو مسووليت گسترش مي يابد. تشكيل حكومت اسلامي رسالت مهم عالمان دين گونه هاي حضور عالمان دين و فقيهان آگاه در صحنه هاي سياسي و اجتماعي بسيار است. بخشي از آن به عنوان اين كه عضو جامعه اسلامي هستند و بخشي ديگر به سبب مسووليتي كه در هدايت و رهبري امت اسلامي از سوي امامان معصوم(ع) به آنان واگذار شده است. در اين ميان, بر پايي حكومت اسلامي براي اجراي آموزه هاي اسلام از مهم ترين و اساسي ترين رسالتها و وظيفه هاي آنان به شمار مي آيد. امام خميني در آثار گوناگون خود, پيش از انقلاب اسلامي, همچنين در پيامها و سخنرانيهاي خود به شرح, مباني عقلي و نقلي اين مقوله را يادآور شده اند: (برانداختن (طاغوت); يعني قدرتهاي سياسي ناروايي كه در سراسر وطن اسلامي برقرار است, وظيفه همه ماست. دستگاههاي دولتي جائر و ضد مردم, بايد جاي خود را به موسسات خدمات عمومي بدهند و طبق قانون اسلام اداره شود و به تدريج, حكومت اسلامي مستقر گردد.)90 امام, با استناد به سيره پيامبران, در مبارزه با ستمگران و همچنين امامان معصوم(ع) روحانيت را به مبارزه اي همه سويه با آنان فرا

ص: 5452

مي خواند91 و اين وظيفه را بر همه وظيفه هاي ديگر مقدم مي داند; چرا كه انجام بسياري از ديگر وظيفه ها و رسالتهاي عالمان ديني, در سايه حكومت اسلامي, امكان پذير است.92 از باب نمونه, اجراي آموزه هاي اسلام, پاسداري و گسترش اسلام, دفاع از حقوق مردم, ياري ستمديدگان و محرومان و مستضعفان, مبارزه با كفر و استكبار و... در سايه و در پرتو و با پشتيباني و تدارك حكومت اسلامي ميسر است. امام خميني, در مرز جغرافيايي خاصي نمي انديشيد, روي سخن وي, به همه مسلمانان در سرتاسر جهان بود. اين كه بايد كاخ ستم فروريزد و از بنيان برافكنده شود و حكومت اسلامي بنيان گذارده شود, را رسالت همگاني مسلمانان جهان مي دانست, در هر كجا و با هر فرهنگي و مرامي كه بودند: (وظيفه علماي, اسلام و همه مسلمانان است كه به اين وضع ظالمانه خاتمه دهند و در اين راه كه سعادت صدها ميليون انسان است, حكومتهاي ظالم را سرنگون كنند و حكومت اسلامي تشكيل دهند.)93 امام در دوران ستمشاهي چند رهنمود مهم براي برپايي حكومت اسلامي به عالمان آگاه و دردآشناي دين, مي دهد: 1. اسلام راستين, بويژه اصول سياسي و اجتماعي و شيوه حكومتي آن را, آن گونه كه هست به مردم بشناسانند94

ص: 5453

و شبهه ها را دقيق و عالمانه و روشن گرانه پاسخ دهند و اثر ناشايست و تباهي آفرين جوآفرينها و تبليغات دشمنان دين و استعمار و ايادي آنها را از ذهنها و انديشه ها, با منطق و خرد بزدايند و بفهمانند كه برخلاف تبليغات مسموم دشمن, اسلام, دين حكومت است و گسترش عدل و داد: (بر مسلمانان, بويژه روحانيان و طالبان علوم ديني واجب است كه عليه تبليغات دشمنان اسلام, بر هر وسيله ممكن بپاخيزند و نشان دهند كه اسلام دين حكومت است و قوانين عدالت گستر آن در جهت برپايي حكومت الهي است.)95 2. ارائه الگوي حكومت اسلامي به مردم دنيا, بويژه روشنفكران, يكي ديگر از اموري است كه زمينه را براي ايجاد حكومت اسلامي فراهم مي كند.96 3. عالمان ديني بايد ياس و نااميدي, انزوا و افسردگي, سكوت و بي تفاوتي را كنار بكذارند و در برابر ستمها و ستمگران ايستادگي كنند. در دنياي امروز, مبارزه با حاكمان ستم از مهم ترين مصاديق امر به معروف و نهي از منكر به شمار مي آيد.97 4. عالمان ديني بايد روابط خود را با موسسات دولتي قطع كنند و از هر گونه كاري كه كمك به آنها به شمار آيد بپرهيزند.98 5. موسسات قضايي, مالي, اقتصادي, فرهنگي و سياسي جديدي

ص: 5454

را پي بريزند.99 در حقيقت امام, از عالمان آگاه و بيدار مي خواهد كه تا زماني كه شرايط براي برپايي حكومت اسلامي فراهم نشده است, دولت در دولت پديد آورند. از ميان اصول ياد شده, امام بر مبارزه با ستم تاكيد بيش تري دارد و در چندين جا به اين اصل پرداخته100 و به فلسفه آن نيز اشاره كرده است. در حقيقت, منع امامان معصوم(ع) از همكاري و همراهي با حكومتهاي ستم, طرحي است كه اسلام براي نابودي حكومتهاي غير اسلامي و تشكيل حكومت اسلامي ارائه داده است: (بيش از پنجاه روايت, در وسائل الشيعه و مستدرك و ديگر كتب هست كه از سلاطين و دستگاه ظلمه كناره گيري كنيد, به دهان مداح آنها خاك بريزيد, هر كس يك مداد به آنها بدهد يا آب در دواتشان بريزد, چنين و چنان مي شود... از طرف ديگر, آن همه روايت در مدح و فضيلت عالم و فقيه وارد شده و برتري آنها را بر ساير مردم گوشزد كرده اند. اينها, طرحي را تشكيل مي دهند كه اسلام براي تشكيل حكومت اسلامي ريخته, براي اين كه ملت را از دستگاه ستمكاران منصرف و روگردان سازد و خانه ظلم را ويران كند و درب خانه فقها را به روي مردم بگشايد. فقهايي كه

ص: 5455

عادل و پارسا و مجاهد و در راه اجراي احكام و برقراري نظام اجتماعي اسلام مي كوشند.)101 يادآوري: شماري بر اين گمانند كه امام خميني, تئوري حكومت اسلامي و ولايت فقيه و ضرورت برپايي حكومت اسلامي را در نجف اشرف طرح كرده و پيش از آن در اين باره سخني نگفته است. حال آن كه بيست و پنج سال پيش از آن, در كتاب (كشف الاسرار) به روشني مردم و بويژه عالمان را به مبارزه با حكومت ستمشاهي و تشكيل حكومتي بر اساس اصول اسلام فراخوانده است. امام در كتاب ياد شده, با رد همه الگوهاي حكومتي غيرديني, با دليلهاي عقلي و نقلي, به اثبات حكومت اسلامي پرداخته است.102 دفاع هشيارانه از انديشه حكومت اسلامي امام, تنها طراح و پياده كننده حكومت اسلامي و ولايي در اين قرن نبود, بلكه در هم كوبنده عالمانه و موشكافانه مخالفان انديشه والا و متعالي حكومت اسلامي نيز بود. وي, با نماياندن چهره مخالفان و ريشه يابي انديشه هاي آنان و نشان دادن مردابهايي كه انديشه هاي ضد اسلامي آنان از آنها تغذيه مي كنند, رسواي عام و خاص شان ساخت: (اين كه ديانت از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور سياسي و اجتماعي دخالت نكنند, استعمارگران گفته و شايع كرده اند.

ص: 5456

اين را بي دينها مي گويند. مگر زمان پيامبر اكرم(ص) ديانت از سياست جدا بود؟ مگر در آن دوره عده اي روحاني بودند و عده اي ديگر سياستمدار و زمامدار...؟ اين حرفها را استعمارگران و عمال سياسي آنها شايع كرده اند تا دين را از تصرف امور دنيا و تنظيم جامعه مسلمانان بر كنار سازند و ضمنا علماي اسلام را از مردم و مبارزات راه آزادي و استقلال جدا كنند. در اين صورت, مي توانند بر مردم مسلط شده و ثروتهاي ما را غارت كنند.)103 در سخنان ياد شده, امام به خاستگاه استعماري اين پندار: كه روحانيت نبايد در سياست دستي داشته باشد, اشاره و انگيزه نظريه پردازان را نيز از طرح و ترويج چنين ديدگاهي روشن كرده است. استعمارگران و ايادي آنان, چون اسلام راستين و عالمان آگاه و متعهد را سد راه خود ديدند, با همه توان, تلاش ورزيدند كه اسلام را محدود و روحانيت را از سر راه خود بردارند. براي رسيدن به اين هدف با تبليغات گسترده, به شستشوي مغزي مردمان پرداختند و واگويه كردند: جاي دين و روحانيت, در مسجدهاست و بايد روحانيان كار خود را در آن جا انجام دهند و نبايد در مسائل سياسي و اجتماعي دخالت كنند. انگيزه آنان از نشر اين

ص: 5457

گونه انديشه, مسخ آموزه هاي حركت آفرين اسلام, چون جهاد و مبارزه با ستمگران, استقلال و آزاديخواهي و... بوده و هست. آنان با نشر اين گونه سخنان برآنند كه اسلام راستين را از صحنه اجتماعي و مسلمانان, بويژه عالمان و رهبران ديني آنان را از دخالت در سياست باز دارند تا در عين ادعاي مسلماني, نسبت به اين امور بي تفاوت گردند. امام خميني, اين توطئه شيطاني دشمنان اسلام را اين گونه ترسيم كرده است: (با تبليغات و تلقينات خود تلاش كرده اند تا اسلام را كوچك و محدود كنند و وظايف فقها و علماي اسلام را به كارهاي جزئي منحصر گردانند. به گوش ما خوانده اند كه: فقها جز مساله گفتن كاري ندارند و هيچ تكليف ديگري ندارند. بعضي هم نفهميده و گمراه شده اند, ندانسته اند كه اينها نقشه است تا استقلال ما را از بين ببرند و همه جهات كشورهاي اسلامي را از دست ما بگيرند و ندانسته به بنگاه هاي تبليغات استعماري و به سياست آنها و به هدفهاي آنها كمك كرده اند.)104 متاسفانه در دو قرن گذشته, تبليغات استعمارگران و ايادي آنان سبب گرديد كه در جهان اسلام, شماري از روشنفكران, به اين انديشه گرايش پيدا كنند. در ايران نيز, پيش از انقلاب اسلامي دخالت

ص: 5458

در سياست ضد ارزش بود و عالمي كه به اين سمت گرايش مي داشت, با انگ (آخوند سياسي) پايگاه اجتماعي و حوزوي خود را از دست مي داد. اين ترفند در حوزه ها و در محفلهاي اسلامي, كارگر افتاد و شماري از روحانيان ناآگاه را در برابر انديشه هاي نو و سياسيون ديني و باورمندان به مبارزه سياسي قرار داد, امام از اينان دل پرخوني داشت و مي گفت: (اين گونه افكار ابلهانه, كه در ذهن بعضي وجود دارد, به استعمار گران و دولتهاي جائر كمك مي كند كه وضع كشورهاي اسلامي را به همين صورت نگه دارند و از نهضت اسلامي جلوگيري كنند. اينها افكار جماعتي است كه به (مقدسين) معروف اند و در حقيقت مقدس نما, نه مقدس, بايد افكار آنها را اصلاح كنيم و تكليف خود را با آنها معلوم سازيم چون اينها مانع اصلاحات و نهضت ما هستند و دست ما را بسته اند.)105 پس از انقلاب اسلامي, در پيام روشن گرانه به مراجع و عالمان بزرگ و روحانيان كشور, با سوزوگداز, اين درد جانكاه را كه به جان حوزه ها و مسلمانان افتاد بود, چنين ترسيم كرد: (در شروع مبارزات اسلامي... عده اي مقدس نماي واپسگرا, همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس

ص: 5459

قدرت آن را ندشت كه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است, هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است. وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان, غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد, قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد.)106 سوگمندانه, پرونده تفكر اين گروه هنوز بسته نشده است. از اين روي, امام راحل, در اواخر عمر شريف خويش از روحانيت متعهد مي خواست كه مراقب باشند كه اين انديشه از لايه هاي تفكر اهل جمود به طلاب جوان سرايت نكند. امام ترسيم چهره و كارهاي آنان را براي طلاب جوان, بايسته مي دانست. امام در پاسخ اين گروه, به نكته اي دقيق و ظريف اشاره دارد و آن نكته اين است: اين گروه با ادعاي تقدس كه دارند اگر در روزگار پيامبر(ص) و علي(ع) مي زيستند چه مي كردند؟ آيا دخالت آن بزرگواران را نيز در مسائل سياسي و اجتماعي تخطئه مي كردند؟ از اينان هيچ بعيد نيست, مگر خوارج نهروان به تخطئه علي(ع) نپرداختند. با پيروزي انقلاب اسلامي, ضربه اساسي بر پيكر استعمار فرود آمد. هيبت استكبار

ص: 5460

فرو ريخت و اسلام بر كرسي اقتدار نشست و جلال و شكوه ديرين خود را باز يافت. دين و سياست در هم آميخت و عالمان و روحانيان نيز در صحنه هاي سياسي و اجتماعي حضوري جدي پيدا كردند. در اين برهه, استعمار بيش از پيش, بر تز استعماري جدايي دين از سياست, پاي فشرد و همه تلاشهاي خود را براي بيرون كردن دين از صحنه زندگي و به انزوا كشاندن عالمان دين متمركز كرد و با سازماندهي ايادي خود در داخل كشور, همان شعارهاي كهنه را در قالبهاي نوعرضه داشتند. شماري از ورشكسته هاي سياسي كه تا ديروز از حكومت ديني و دخالت دين در امور سياسي سخن مي گفتند, با آنها همصدا شدند و جدايي دين از سياست را شعار خود قرار دادند, حال يا به بهانه قداست دين و عالمان دين و يا به بهانه اين كه عالمان دين چون تخصص و تجربه كافي در مسائل سياسي و حكومتي ندارند, بهتر اين است كه در سياست دخالت نكنند! اين ارتجاع و بازگشت به گذشته است. گذشته اي كه مورد پسند استعمارگران و حاكمان ستمگر بود و هست. در حقيقت اين افراد, خواسته يا ناخواسته, آب به آسياب دشمن مي ريزند. پيوند دين و سياست در سيره مسلمانان از

ص: 5461

صدر اسلام تا امروز, همه عالمان شيعي و اهل سنت و همه مسلمانان بر اين باور بوده اند: اسلام ديني كامل و جامع است و آموزه هاي آن همه شوون و زواياي زندگي انسان را در بر دارد. حتي علي عبدالرازق, از روشنفكران معاصر اهل سنت, با اين كه به جدايي دين از سياست باور دارد و با همه توان بر آن بوده كه حكومت پيامبر اسلام(ص) را عرفي جلوه دهد, پذيرفته است كه برداشت همه مسلمانان و عالمان مسلمان بر اين نظر بوده كه حكومت پيامبر اسلام(ص) جزو رسالت آن حضرت بوده است.107 پس از پيامبر(ص) نيز, برداشت و عمل مسلمانان از سياست و حكومت, همان سيره پيامبر اسلام(ص) بوده است. مسلمانان, عالمان و حتي حاكمان, حكومت را از آن خداوند مي دانسته و وظيفه خود مي دانسته اند براي اجراي آموزه هاي اسلام و تشكيل حكومت اسلامي تلاش ورزند. پس از رحلت پيامبر(ص) كسي با اصل تشكيل حكومت مخالفتي نداشته, بلكه اختلاف بر سر اين بوده كه چه كسي بايد به جاي پيامبر(ص) بنشيند. حاكمان اموي و عباسي و حتي حاكماني كه پس از آنان, زمام امور مسلمانان را بر عهده گرفتند, به عنوان حاكم ديني بر مردم حكومت مي كردند و خود را نماينده دين و پيامبر(ص)

ص: 5462

مي شمردند.108 تاريخ حوزه ها و نهضتهاي اسلامي, در روزگار حضور و غيبت, نشان مي دهد كه عالمان و متفكران اسلامي, افزون بر رسالت روشنگري و تبليغ دين, در سياست نيز, دخالت مي كردند. شمار عالماني كه در راه حاكميت اسلام و استوار ساختن آن به شهادت رسيده اند, كم نيستند.109 علي عبدالرازق, در پديده اي به اين روشني خدشه مي كند و مي پندارد اين حركتها, دليل بر جدايي دين از سياست است: (مقام خلافت اسلامي, از روزگار نخستين خليفه[ ابوبكر] تا امروز, همواره شاهد مخالفت معارضان و شورشيان بوده و تاريخ اسلام, خليفه اي را نمي شناسد كه همگان با او همراه باشند و قيامي عليه او صورت نگرفته باشد.)110 تاريخ بيانگر اين است كه انگيزه رهبران نهضتهاي اسلامي, مخالفت با اصل حكومت نبوده, بلكه داعيه بيش تر آنان, هماهنگ كردن دين و دولت بوده است. انگيزه قيام آنان اين بوده كه: حاكمان از كتاب خدا و سنت پيامبر(ص) دور افتاده و به هوا و هوس حكم مي راندند. از باب نمونه: هدف قيام امام حسين عليه يزيد, قيام زيد بن علي, حركت شهداي فخ و ديگر قيامهاي بزرگ, براندازي حكومت ستم و برپايي حكومت دلخواه و براساس معيارها و ترازهاي اسلامي بوده است. اين از متن دعوت

ص: 5463

و چگونگي بيعت و تاييد امامان شيعه, به دست مي آيد.111 گروهي از عالمان ديني در روزگار حضور, با اجازه امامان معصوم(ع) با ورود در كارهاي حكومتي و پذيرش مسووليت و مقامي از سوي حاكمان, در پوشش تقيه, از قدرت موجود به سود اسلام و مسلمانان بهره گرفته و به بخشي از احكام اجتماعي و سياسي اسلام جامه عمل پوشاندند. عبدالله بن سنان از ياران امام صادق(ع)112, نجاشي113 از معاصران امام صادق(ع), علي بن يقطين114 از ياران موسي بن جعفر... با حكومتهاي زمان خود همكاريهايي داشته اند115 و در پرتو اين همكاريها, به شيعيان و جامعه اسلامي كمكها و خدمتهاي شاياني عرضه داشتند. در روزگار غيبت نيز, بسياري از عالمان, از جمله: ابو احمد پدر سيد مرتضي و رضي و خود آن دو بزرگوار در دولت عباسيان ازجايگاه ويژه اي برخوردار بودند. نقابت سادات و نظارت بر امور دادرسي و نيز رياست حاجيان و... بخشي از كارهاي اجتماعي سياسي آنان بود.116 عالمان شيعي با حاكمان فاطمي در مصر و دولت بني عمار در طرابلس و... همكاريهايي داشته اند. كتاب دعائم الاسلام, نوشته قاضي نعمان, منشور سياسي و فرهنگي دولت فاطمي بود. قاضي ابن براج, شاگرد مكتب سيد مرتضي بيش از بيست سال سرپرستي دادرسي طرابلس را بر عهده داشت.117 شهيد

ص: 5464

اول, با مبارزان شيعه در شام, فارس, خراسان و ري, در پيوند بود. علي بن مويد, از رهبران سربدار خراسان, براي دريافت پاسخهاي فقهي و سياسي نظام اسلامي سربدار, از شهيد اول ياري خواست و شهيد لمعه دمشقيه را در پاسخ به اين درخواست نگاشت و توسط (آوي) براي آنان فرستاد.118 از آن روزگار تا كنون, عالمان شيعه, براي اجراي احكام الهي و جامه عمل پوشاندن به احكام سياسي و اجتماعي اسلام, تلاشهاي فراواني را انجام داده اند. حضرت امام, پس از اشاره به اين كه جدايي دين از سياست براي انزواي دين و روحانيت, طرح شده, مي گويد: (علماي ما در طول تاريخ, اين طور نبود كه منعزل از سياست باشند. مساله مشروطيت يك مساله سياسي بود و بزرگان علماي ما در آن شركت داشتند; تاسيس كردند. مساله تحريم تنباكو يك مساله سياسي بود و ميرزاي شيرازي, عليه الرحمه, اين معني را انجام داد. در زمانهاي اخير هم, مدرس و كاشاني اينها, مردم سياسي بودند و مشغول كار بودند.)119 در روزگار صفويه و قاجاريه عالمان بزرگي در صحنه سياست حضور داشته اند. اين بزرگواران هر چند به ظاهر از حكومت صفويه ولايت پذيرفته بودند, ولي براساس مباني فقهي, خود را كارگزار امام زمان(عج) مي دانستند. در گذشته به تحليل

ص: 5465

فقهي اين مقوله پرداخته و ديدگاه امام راحل را بيان كرده ايم.120 پي نوشتها: 1. (صحيفه نور), مجموعه رهنمودهاي امام خميني, ج29/5, ارشاد اسلامي. 2. (مباني علم سياست), عبدالحميد ابوالحمد, ج15; ,21/1 (آشنايي با علم سياست), جمعي از نويسندگان خارجي, ترجمه بهرام ملكوتي;/30 (اصول علم سياست), موريس دوورژه, ترجمه ابوالفضل قاضي8; , 3/ (مقدمه اي بر سياست), هارولدلاسكي, ترجمه منوچهر صفا/134, شركت سهامي كتابهاي جيبي. 3. (لسان العرب), ابن منظور, ج108/6, نشر ادب الحوزه, قم. 4. (اصول كافي), كليني, ج266 ,28/1, دارصعب, دارالتعارف. 5.(صحيفه نور), ج239/1. 6. همان, ج218/13. 7. (بحارالانوار), علامه مجلسي, ج320/95, موسسه الوفاء, بيروت. 8. همان, ج23/25. 9. همان, ج192/38. 10. (صحيفه نور), ج217/13 218. 11. (نهج البلاغه), فيض الاسلام /191. 12. (صحيفه نور), ج217/13. 13. همان /217 218. 14. (تحريرالوسيله), امام خميني, ج234/1. 15. (صحيفه نور), ج178/21. 16. (ولايت فقيه), امام خميني/5, موسسه تنظيم و نشر آثار امامخميني. 17. (صحيفه نور), ج;23/13 ج18 ,111/20. 18. (احكام نماز جمعه مطابق با فتواي امام, با حواشي مراجع عظام), تنظيم: اسدي, علم الهدي48 ,34 ,19/. 19. (تحرير الوسيله), امام خميني, ج234/1, دارالتعارف, بيروت. 20. (ولايت فقيه)/20. 21. (صحيفه نور), ج168/4. 22. همان مدرك, ج176/21. 23. (ميزان الحكمه), ري شهري, ج237/4, مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي. 24. (اصول كافي), ج163/2. 25.

ص: 5466

(ولايت فقيه)/60. 26. (الرسائل), امام خميني,/ 50 54, اسماعيليان. 27. سوره (احزاب), آيه 36; ,6 (نساء) آيه65 ,6/. 28. سوره (مائده), آيه 67. 29. (ولايت فقيه)/15. 30. (صحيفه نور), ج177/21 188. 31. مجله (كيان), شماره 58/24, مقاله: فرايند عرفي شدن فقه شيعي. 32. مجله (حوزه), شماره هاي 85 86, مقاله: مصلحت نظام از ديدگاه امام خميني. 33. (ولايت فقيه)/19 20. 34. مجله (حوزه), شماره هاي 70 185/71. 35. (صحيفه نور), ج178/21. 36. سوره (حديد), آيه25. 37. سوره (آل عمران), آيه 146. 38. (صحيفه نور), ج15/146. 39. همان, ج138/17. 40. مجله (حوزه), شماره 224/91, مقاله: قلمرو اجتماعي دين از ديدگاه شهيد مطهري. 41. (ولايت فقيه)/60. 42. (صحيفه نور), ج178/21. 43. (ولايت فقيه) /138. 44. (صحيفه نور), ج118/19. 45. (ولايت فقيه)/20. 46. (صلح امام حسن), شيخ راضي آل ياسين, ترجمه سيد علي خامنه اي/356, آسيا. 47. (صحيفه نور), ج208/2. 48. مجله (كيان), شماره 65/28. 49. (آخرت و خدا هدف بعثت

ص: 5467

انبياء), بازرگان /42 43. 50. (صحيفه نور), ج178/21. 51. (نهج البلاغه), فيض الاسلام, خطبه171, فيض الاسلام. 52. (بحارالانوار), ج419/29, دارالرضا, بيروت; (شرح نهج البلاغه), ابن ابي الحديد, ج;47/2 ج114/11. 53. (نهج البلاغه), خطبه 171; ,6 ,3 ,2 (شرح نهج البلاغه), ابن ابي الحديد, ج307/1. 54. همان, خطبه /91. 55. (امامت و رهبري), شهيد مطهري /140 141. 56. (نهج البلاغه), خطبه 91. 57. (بحارالانوار), ج147/44. 58. (صلح امام حسن), شيخ راضي آل ياسين. 59. (بحارالانوار), ج22/44. 60. (مقتل) خوارزمي, ج;188/1 (تاريخ الامم والملوك), طبري, ج4/266. 61. (تحف العقول) ابن شعبه/271, موسسه الاعلمي, بيروت; (ولايت فقيه)96/ 97. 62. (ولايت فقيه)95/. 63. (موسوعه كلمات الامام الحسين)278/. 64. (تاريخ الامم والملوك), ج304/4. 65. (صحيفه نور), ج208/2. 66. (اصول كافي), ج242/2. 67. (بحارالانوار), ج132/47. 68. همان, ج129/49. 69. همان/146. 70. همان /129. 71. (علل الشرايع), ج95/1. 72. (بحارالانوار), ج130/49. 73. همان 136/. 74. (ولايت فقيه)138. 75. همان123. 76. همان 139,138. 77. (اصول كافي), ج46/1. 78. (وسائل الشيعه), ج65/18. 79. (اصول كافي), ج32/1. 80. (ولايت فقيه), 60 61. 81. مجله (كيان), شماره 17/10. 82. (ولايت فقيه) ;133 (امام و روحانيت) , مجموعه ديدگاههاي امام درباره روحانيت 76 ,102 ,50, دفتر سياسي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي. 83. (ولايت فقيه)103 ;104 (امام و روحانيت)106 ,74. 84. (صحيفه

ص: 5468

نور), ج47/21. 85. همان, ج136/9. 86. (نهج البلاغه), خطبه3. 87. (ولايت فقيه)28. 88. (اصول كافي), ج163/2. 89. همان 164. 90. (ولايت فقيه) 138. 91. همان. 92. همان141 ,95. 93. همان29. 94. همان116 141 ,119 ,118. 95. (كتاب البيع), امام خميني, ج490/2, اسماعيليان. 96. (ولايت فقيه)118 119. 97. (در جستجوي راه از كلام امام), دفتر هشتم, روحانيت260 324, بويژه282 ,278 ,265. 98. (ولايت فقيه)138. 99. همان. 100. (مكاسب محرمه), ج137; ,93/2 (ولايت فقيه)141. 101. (ولايت فقيه)140 141. 102. (كشف الاسرار), امام خميني188 ,185. 103. (ولايت فقيه)16. 104. همان130. 105.همان131. 106. (صحيفه نور), ج91/21. 107. (الاسلام و اصول الحكم), علي عبدالرازق149 ,145. 108. همان, ج198/1. 109. همان, ج89/21. 110. (الاسلام و اصول الحكم) 68. 111. (الكامل في التاريخ), ابن اثير, ج478/4, دارصادر, بيروت; (تاريخ الامم و الملوك), جرير طبري, ج497/5. 112. (اختيار معرفه الرجال), شيخ طوسي, تحقيق مصطفوي412, شماره771, دانشگاه مشهد. 113. (بحارالانوار), ج370/47. 114. (كافي), ج110/5. 115. مجله (حوزه), شماره 75 مقاله: موضع واقع بينانه مقدس اردبيلي در برابر شاهان صفوي. 116. (الدرجات الرفيعه في طبقات الشيعه), سيد علي خان458, 560, موسسه الوفاء, بيروت. 117. (المهذب), عبدالعزيز بن براج طرابلسي, ج34/1, انتشارات اسلامي, وابسته به جامعه مدرسين, قم. 118. (اللمعه الدمشقيه), شهيد اول, شرح كلانتر, ج133/1, دارالعلم الاسلامي. 119. (صحيفه نور),

ص: 5469

ج31/20. 120. مجله (حوزه), شماره هاي 89 09/612. محمدصادق مزيناني

ص: 5470

رهبري امام خمينيدر دوران دفاع مقدس

10 چكيده: بروز جنگ تحميلي در بامداد انقلاب، دوران ديگري را در رهبري امام خميني پديد آورد. ملت فداكار ايران كه به تازگي از استبداد داخلي رهيده بود و ميرفت تا بشارت هاي جمهوريت و اسلاميت را تجربه كند، با جنگي ناخواسته روبه رو گشت. همراهي امام و امت در ساليان دفاع مقدس كه دوستان و دشمنان دين و وطن را شگفت زده ساخته بود در حقيقت، نمودار خودآگاهي سياسي و تاريخي به شمار مي آمد. ناكامي هاي گذشته، اين آموزه را خاطرنشان مي ساخت كه فقط در پرتو انديشه هاي زندگي سازانة اسلام و رهبري زمان شناسانه و پارسايانه مي توان بر نظام سلطه و فريب چيرگي يافت. تأمل در چند و چونيِ دوران جنگ تحميلي و فرماندهي امام و بسيج همگاني در جهت فراخواني دفاع از كيش و وطن، ره توشه هاي بسياري براي نسل امروز و آيندگان به همراه دارد. پرسش انگيزيِ گفتار و نوشتار تحليل گران دربارة ايام دفاع مقدس، مي بايد نمودار واقعيت هايي باشد كه سبب تداوم انقلاب شده است. اظهارنظرهايي كه حاصل آن چيزي به جز انتقال پندارهاي بيگانه با ايثار و امامتِ عدالت خواهانه و مسالمت جويانه نيست، چندان نمي پابد. زيرا آن چه در آن روزگار رخ داد، همان بود كه حركت ديني و ملي مردم ايران مي طلبيد. آنان پس از پيروزي و دست يابي به حاكميت،

ص: 5471

در قبال تهاجم هماهنگ شدة صدام راهي جز مقاومت نداشتند. پذيرش صلح تحميلي كه يك ترفند استكباري بود پيامدهاي ناگواري به همراه داشت كه از نگاه مخالفان جنگ پنهان مانده بود. در اين مقال با اشاره هايي چند به شاخصه هاي دوران دفاع مقدس، رهبري امام را در عبور ملت از بحران هاي آن روزگار خواهيم نگريست. هم خواني شاخصه ها از ويژگي هاي زعامت امام همچون قاطعيت در مواضع و موفقيت در جذب نيروهاي انساني و كارآمد و مرزبانِ انديشه هاي والاي ديني و سياسي حكايت دارد. 1. آرمان گرايي در جنگ و دفاع جنگ و دفاع در منظر رهبر فقيد انقلاب، فراتر از گرايش هاي ناسيوناليستي بوده و نمودار آرمان هاي ديني و عدالت خواهي پيامبران ابراهيمي است. هجوم ارتش بعثي عراق به مرزهاي ايران، در حقيقت تهديدي براي اسلام و مسلمانان منطقه به شمار مي آمد. زيرا صدام با جلب حمايت سياسي و تسليحاتي قدرت هاي غربي و امريكا و اسرائيل، قصد براندازي جمهوري اسلامي را داشت. انقلابي كه در ايران بروز كرده بود، دير يا زود حاكميت هاي استبدادي منطقه را رسوا و بي اعتبار مي ساخت و خيزش همگاني مسلمانان را سبب مي گشت. جنگ تحميلي كه در سال هاي نخستين پيروزي ملت بر سلطه گران داخلي و خارجي، رخ داد مي توانست از فروپاشي سياست ها و قدرت هاي تزويرگرانه پيش گيري نمايد و ملت ها را از

ص: 5472

خودآگاهي تاريخي و اجتماعي و حماسه آفريني در عرصة سرنوشت جمعي دور نگاه دارد. اگر به ابعاد تبليغات رسانه اي عراق و حاميان او نگريسته و آثار رواني آن را بررسي كنيم، به روشني مي توان از توطئة بازدارندگيِ ملت ايران از صدور انقلاب ياد كرد. آنان آرامش و حضور تعيين كنندة ايرانيانِ ايثارگر و بيدارگر در جهان اسلام را مغاير با منفعت طلبي درازمدت خود مي دانستند. با طرح تهاجم نظامي گسترده، نظام جمهوري اسلامي و رهبري آن ناگزير از دفاع و حفظ تماميت ارضي در برابر اشغال گران بود و مانور سياسي ديني و افكندن طرح نو براي زندگي مسلمان امروز ناممكن مي شد. چنان كه تاريخ جنگ تحميلي به دست مي دهد، عراق با مشاهدة ناكامي در تجاوز نظامي خود ناگزير از مظلوم نمايي و صلح طلبي شد كه حاصل آن طرح مقولة جنگ افروزي جمهوري اسلامي بود. اين همه بي گمان انقلاب ايران را از گسترش و نفوذ در حيات سياسي مسلمانان بازمي داشت و چهرة آن را ناسازگار با واقعيت ها و پيشرفت و امنيت مي نماياند. امام خميني از همان آغاز جنگ تحميلي، واكنش هاي ملت ايران در برابر تجاوزگران بعثي را دفاعي و اسلامي تلقي مي نمود. دعوت رهبري به حضور در جبهه ها، بر پاية ايمان به خدا و آخرت صورت مي گرفت و پيكارگري شان به عنوان يك تكليف ديني سياسي شناخته

ص: 5473

مي شد. معروف گرايي و منكرستيزي كه مي بايد محور كوشش ها و زندگي يك مسلمان باشد در منظر امام خميني، در عرصة سياست و قدرت حاكم بر جامعة مسلمانان است. خودكامگي و عدالت گرايي حاكمان، مصاديق بنيادي معروف و منكر به شمار مي آيند. فلسفة قيام و نهضت امامان و پيامبران را مي توان در چهارچوب اصل فراموش شدة امر به معروف و نهي از منكر گنجانيد، مشروط بر اين كه شناختي ژرف و اساسي از اين آموزة سياسي اجتماعي در دست داشته باشيم. «سيدالشهداء سلام الله عليه كه همة عمرش را و زندگي اش را براي رفع منكر و جلوگيري از حكومت ظلم [نهاد، مي خواست كه] ... معروف در كار باشد، منكرات از بين بروند. حضرت صاحب سلام الله عليه و ارواحناه فداه هم كه تشريف مي آورند براي همين معناست. تمام انبيا كه قيام كرده اند در عالم طبيعت... مقابله با طاغوت [كرده اند]... تمام اين ها قيام كردند در مقابل جور، در مقابل ظلم... ما سرمشق بايد بگيريم از اين ها و ما بايد قيام كنيم در مقابل ظلم. مسلمان ها بايد در مقابل جورها، در مقابل ظلم ها، در مقابل منكرات قيام كنند، همان طوري كه ملت شريف ايران بحمدلله قيام كرد... من بايد تشكر كنم از اين ملت... خصوصاً از كساني كه در جبهه ها مشغول هستند يا پشت جبهه ها.»[1] امام خميني چه

ص: 5474

در جنگ و چه در صلح، همواره به انبيا و اولياي حق نظر دوخته و پيروي از آنان را سياست خود در رهبري ملت گرفته و بر روش هاي پيشنهادي ديگران ترجيح مي داده است. الگوپذيري از پيامبران و امامان شيعه، به ويژه حضرت حسين بن علي(ع) در دوران دفاع مقدس، به روشني نمودار آرمان گرايي رهبري انقلاب بود و بسا خوشايند دولت هاي دست نشاندة منطقه نبود. زيرا آنان اسلام را به صورت يك دين عبادي و شخصي درآورده و مسلمان را بيگانه با مفاهيم و اصول اجتماعي و حماسي اسلام پرورش داده بودند. افزون بر انقلاب اسلامي و پيروزي غيرمنتظرة ملت ايران، جنگ تحميلي و پايداري شگفت انگيز رهبري و مردم در جبهه ها و پشت جبهه ها، بسترساز بيداري مسلمانان گشت. آيات جهادي و دفاعي قرآن كريم كه در سنت نبوي تجلي يافته بود بار ديگر در ميدان هاي نبرد حق و باطل كاربرد عيني يافت. بي ترديد اين همه با حاكميت طاغوت هاي منطقه ناسازگاري داشت و آنان را به حمايت از صدام و سپس تلاش در ختم ماجراي جنگ برمي انگيخت. آن چه دل مشغولي قدرت هاي كوچك و بزرگ را پديد مي آورد، همانا آسيب پذيري دولت نامشروع اسرائيل در برابر گسترش فرهنگ و حماسة مسلماني بود كه رزمندگان مسلمان ايراني در تبعيت از قرآن و رسول اكرم(ص)

ص: 5475

به نمايش گذاشته بودند. صهيونيست ها هيچ گاه توان مقابله با آرمان خواهي امت اسلام را نداشته و هماره سعي در بي هويتيِ جوانان مسلمان داشته اند. اسلام زدايي از زندگي و برنامه ريزي هاي كلانِ امت مسلمان، سياست هميشگيِ اشغال گران قدس بوده و هست. امام خميني با اشارت به آية كريمة «و من يقاتل في سبيل الله فيقتل او يغلب فسوف نؤتيه اجراً عظيماً»[2] كه از پاداش چشمگير پروردگار براي مجاهدان پيروز يا شهيد ياد كرده است محبت خداوند نسبت به آنان را خاطرنشان مي سازد. ترديدي نيست كه اين همه حاكي از اسلام گرايي و آرمان بلند شهادت در راه خدا و دين حنيف ابراهيمي است و پيكارگري رزمندگان مدافع آيين و وطن را فراتر از عامل ماده و طبيعت مي برد و تقرب و محبوبيت نزد حق متعال را سبب مي شود. «اين اجر عظيم كه به قلم با عظمت عظيم مطلق وعده داده شده است، چگونه آن را با فكر ناچيز بشر مي توان تحليل كرد؟ گويي اين اجر عظيم همان حُب خداوند تعالي است كه در سورة مباركة صف آمده است: «ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله صفا كانهم بنيان مرصوص.»[3] محبوبيت نزد بارگاه احدي را كدام فيلسوف توانا يا عارف علمي بزرگ دانا مي تواند درك كند تا از آن سخن گويد و يا به سخن قلم درآورد؟... بارالها

ص: 5476

اين وصف مجاهدان في سبيل الله و اجر عظيم آنان است كه در صحنه هاي كارزار با دشمنان تو و دشمنان رسول معظم تو و دشمنان قرآن كريم تو به شهادت رسيده اند يا در اين راه پيروز گرديده اند.»[4] نگرش بلند رهبر فقيد انقلاب نسبت به اسلام و آرمان طلبيِ مسلمانان مجاهد و محبوب حق و رسول مكرم او سبب مي شود كه دولت هاي اسلامي را مكلف به مقابله با طاغوت عراق سازد و سران بي تفاوت يا همكار در يورش صدام را سرزنش نموده و از فرجام كارشان بترساند. «در قرآن كريم است كه اگر دو طايفه اي از مسلمين با هم اختلاف كردند شما مصالحه بدهيد بين آنها را و اگر يكي از آنها ياغي باشد و طاغي باشد، با او قتال كنيد تا اين كه سر نهد به احكام خدا. كدام يك از كشورهاي اسلامي بررسي كردند در اين كه طاغي و ياغي كيست؟... بر كدام مملكت اسلامي پوشيده است اين معنا كه صدام به ما [تجاوز] ... كرده است و طغيان كرده؟... بر همه دولت هاي اسلامي به نص قرآن واجب است كه مقاتله كنند با دولت عراق تا برگردد به ذكر خدا و به امر خدا.»[5] «و من به همه دولت هايي كه در جنگ تحميلي و يورش غيرانساني به ايران، با دولت كافر بعث

ص: 5477

همكاري مي كنند، چه همكاري تبليغاتي و چه نظامي... اخطار مي كنم كه علاوه بر خذلان الهي و ننگ ابدي از جزاي عاجل به دست ملت هاي خود و ارتش نيرومند كشور اسلامي ما غافل نباشيد و خود را به هلاكت نكشيد.»[6] رهبر فقيد انقلاب پس از يادكرد غدير كه در حقيقت آرمان نامة تشيع علوي و مرزبان اسلام محمدي است مسألة حكومت و نظام جامعه را طرح مي كند. از آن پس خطر مقدسين را يادآور مي شود كه با انديشة سياسي اسلام بيگانه بوده و سعي در سياست زدايي از امت اسلام داشته اند. حكميت و صلح تحميلي در دوران خلافت اميرمؤمنان(ع) و امام حسن(ع)، در واقع كوشش مقدس نماهايي بود كه عافيت طلبي را بر جهاد و شهادت در راه خدا و تعالي كلمة او ترجيح داده بودند. در دوران جنگ تحميلي عراق و ايران نيز پاره اي از متحجران و مقدسان، ادامة نبرد را به مصلحت ندانسته و از صلح سخن راندند. امام خميني آنان را وارثان مقدسان نهرواني مي شمارد. «غدير آمده است... [تا] بفهماند كه سياست به همه مربوط است، در هر عصري بايد حكومتي باشد با سياست، منتها سياست عادلانه كه بتواند به واسطة آن سياست، اقامة صلوة كند، اقامة صوم كند، اقامة حج كند، اقامة همة معارف را بكند... ما الان مبتلاي به جنگيم.

ص: 5478

يك دسته اي در همين قضيه هم دارند اشكال تراشي مي كنند... اشخاصي [هستند] كه مي گويند كه بياييد صلح بكنيم، بياييد يك سازشي بكنيم. ما از تاريخ بايد اين امور را ياد بگيريم. به حضرت امير تحميل كردند، مقدسين تحميل كردند، آنهايي كه... [پيشاني شان] داغ [سجده] داشت... آنها تحميل كردند به حضرت امير حكميت را... اين ابتلا را حضرت امير داشت، الان نظير... [آن را] ما داريم... دنيا نمي داند كه كي متجاوز است. ما از آن قضيه بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميت [نرويم]. ما در اين هفت سالي كه [جنگ] بوده است فهميديم كه اين حَكَم ها كي ها هستند... قضية امام حسن و قضية صلح، اين هم صلح تحميلي بود... اين [رخدادها] ما را هدايت مي كند به اين كه نه زير بار صلح تحميلي برويم و نه زير بار حكميت تحميلي.»[7] مبارزه و دفاع در نگاه امام خميني به ايران اختصاص نداشت. همان زمان كه رهبري انقلاب در جنگ تحميلي عراق و ايران، به مسلمانان ايراني مي انديشيد، از حمايت مسلمانان فلسطيني و لبناني دريغ نمي ورزيد. زيرا جمهوري اسلامي، نظامي سياسي آرماني تلقي مي شد و رهبري نظام به پيروزي و شكست اسلام نظر داشت. بي گمان اين سياست، خشم و كين نظام استكباري جهان را برمي انگيزد و قدرت ها را به سمت اسلام ستيزي و

ص: 5479

تفرقه افكني در ميان مسلمان ها مي راند. از اين منظر، پديدة جنگ تحميلي را بايد در چهارچوب آرمان گرايي و دفاع ديني سياسي، تجزيه و تحليل نمود. چنان كه مواضع سياسي امام به دست مي دهد، او در ساليان پيش از انقلاب و جنگ، دغدغة قدس و نجات مسلمانان را داشت و از منافع آنان همواره جانب داري مي كرد. به سخني ديگر آرمان گرايي بنيان گذار جمهوري اسلامي، شاخصة مرجعيت ديني سياسي شيعه بوده و در هر زمان و مكان در شكل دفاع از كيان اسلام و مسلمانان مظلوم و استعمار شده ظهور مي يافته است. با بروز جنگ تحميلي در مرزهايي جغرافيايي ايران، امام خميني حركت اسلامي انقلابي ملت را در خطر نابودي نگريسته و ايرانيان را به پيكار در راه خدا و دين فراخواند. «امروز همه قدرت ها و ابرقدرت ها دست به دست يكديگر داده اند كه نگذارند فلسطيني هاي مسلمان به هدف شان برسند... چرا كه پيروزي آنان پيروزي اسلام است... همه شياطين مجتمع اند كه نگذارند اسلام رشد كند و ما بايد اين معنا را در نظر داشته باشيم كه با تمام قوا و تا آخرين نفرمان مهيا شويم و در راه خدا جهاد كنيم. دفاع از نواميس مسلمين و دفاع از بلاد مسلمين و دفاع از همة حيثيات مسلمين امري است لازم، و ما بايد خودمان را براي

ص: 5480

مقاصد الهي و دفاع از مسلمين مهيا كنيم.»[8] 2. توكل و اتكال به خداوند چنان كه از آيات جهادي و دفاعي قرآن كريم برمي آيد، پيامبر و مسلمانان صدر اسلام در جنگ ها تكليف توكل و اعتماد به نصرت و حمايت الهي داشته اند. امام خميني نيز همواره به پروردگار توكل داشته و ملت و رزمندگان را به نيرومندسازي خويشتن در پرتو ايمان به خدا و امدادهاي غيبي فرامي خواند. «من از ملت بزرگ ايران خواهانم كه در هر مسأله اي كه پيش مي آيد قوي باشند، قدرتمند باشند، متكي به خداي تبارك و تعالي باشند و از هيچ چيز باك نداشته باشند. ما از آن قدرت هاي بزرگ نترسيديم، اين [صدام] كه قدرتي ندارد... با تأييد خداي تبارك و تعالي اين ريشه هاي فساد قطع خواهد شد و اسلام گسترش پيدا خواهد كرد در همه جا. و ما متكي به خدا هستيم و با اتكا به خدا از هيچ چيز ترسي نداريم.»[9] «ملت ما... با اين اتكال به ذات مقدس حق تعالي مي تواند... لشكرهاي زياد را شكست دهد... مثل سربازهاي صدر اسلام الان داريد عمل مي كنيد. و به آنها [رزمندگان] بشارت مي دهم كه شما اگر بكشيد آنها را، شما به بهشت مي رويد و اگر آنها هم شما را بكشند، شما به بهشت مي رويد.»[10] 3. عنايت هاي غيبي پيروزي

ص: 5481

نظامي رزمندگان در منظر رهبري انقلاب، پديده اي شگفت انگيز و الهي تلقي شده است. نابرابري در تسليحات و حمايت هاي نظامي و تبليغاتي، واقعيتي انكارناپذير بوده و با اين همه آنان از توان روحي و رزمي بالايي برخوردار بوده اند. «اين خداي تبارك و تعالي است كه اين پيروزي ها را نصيب شما و نصيب ملت شما كرده است... [بعثي ها] در سنگرهاي از پيش ساخته نشسته اند... و به همه جور مهمات مجهز هستند... آن وقت يك عده از اين طرف در بيابان ها راه بيفتند و آنها را از سنگرها بيرون كنند و سنگرها را خالي كنند و از آنها آن قدر اسير بگيرند كه شما مي دانيد، يك مسأله اي نيست كه ما [آن را] يك امر عادي حساب بكنيم و پاي خودمان حساب كنيم. اين مسأله مافوق طبيعت است. اين مسأله روي عناياتي است كه خدا به شما كرده است و دارد و براي ما همة اين عنايت خداي تبارك و تعالي بالاترين درجه است.»[11] امام خميني شهادت طلبي جوانان ايراني در دوران دفاع مقدس را پاره اي از عنايت هاي الهي برمي شمارد و با يادكرد دوران انحطاط اخلاقي پيشين، اين همه را تحول و نعمت بزرگ مي خواند. «جوان هايي كه مي رفت به كلي از دست اسلام و از دست مسلمين بروند، خداوند به ما برگرداند و آنها را... [چنان] متعهد

ص: 5482

كرد كه الان براي شهادت داوطلب مي روند و در جبهه ها در حالي كه جنگ مي كنند تكبير مي گويند، نماز مي خوانند و در شب ها مناجات با خدا مي كنند.»[12] همراهي و همدلي زنان و مردان پشت جبهه كه در تقويت روحية رزمندگان و برانگيختن حس فداكاري در جوانان تأثيرگذار بوده است نمونة ديگري از امدادهاي خداوند نسبت به ملت ايران به شمار مي آيد. مشاهده هاي عيني آن روزها در سرتاسر كشور به دست مي دهد كه جنگ و دفاع در ايران برخلاف ديگر كشورهاي در حال جنگ، به نظاميان محدود نشده و دغدغه اي ملي بوده است. «بحمدلله امروز ايران، تمام مردم، زن و مرد و كوچك و بزرگ با هم هستند. يك طايفه اي از اين واحد مشغول جهاد هستند در راه خدا در جبهه ها، و دسته [هايي]... هم در پشت جبهه ها با شما هم پيوند و هم رأي هستند و... [چنين] ملتي كه اين طور با هم پيوند... [دارند] ممكن نيست، مورد آسيب واقع بشود و تا اين توجه به خدا، اتكال به خدا [هست]... هر قدرتي در مقابل او نابود است، هيچ است.»[13] امام خميني با مقايسه اي كه بين رزمندگان جنگ تحميلي با مسلمانان عصر پيامبر و ائمة اطهار (عليهم السلام) دارد، برتري آنان را در ايثارگري مي نماياند. «پيغمبر اسلام چقدر خون دل از اين مردم

ص: 5483

همان بلاد خودشان مي خورد؟ اميرالمؤمنين چقدر شكايت كرده است؟ قرآن چقدر شكايت كرده است؛ شكايت از همان مسلمان ها. اميرالمؤمنين... منبر مي رفت و آرزوي مرگ مي كرد... مي خواستند يك ارتش را... براي دفاع از اسلام راه بيندازند... چقدر خون دل مي خوردند، چقدر زحمت مي كشيدند، [برخي مسلمان ها] نمي آمدند. امروز داوطلب [براي جهاد و شهادت] شما داريد مي رويد. داوطلب طرف شهادت مي رويد؛ طرف مرگ مي رويد.»[14] «حماسه هايي كه شماها در كردستان و نيز دوستان شما در جاهاي ديگر و از قبيل «جبهة مسلم» و «محرم» و ساير جبهه ها آفريديد، قابل توصيف نيست و شما مستعد اين باشيد كه امام زمان (سلام الله عليه) از شما توصيف كند و خداي تبارك و تعالي به شما عنايات خاصة خودش را بكند.»[15] در پيامي كه رهبر فقيد انقلاب خطاب به خانوادة شهيدان و ايثارگران جنگ تحميلي دارد، فرزندان برومندشان را وارثان ايمان و عزت خوانده و آنان را به سلوك مؤمنانه در طريق پدران فداكار دعوت مي كند. «شما گواهان صادق و يادگار عزم ها و اراده هاي استوار و آهنين، نمونه ترين بندگان مخلص حقيد كه مراتب انقياد و تعبد خويش را به درگاه اقدس حق تعالي با نثار خون و جان به اثبات رسانيدند و در ميدان جهاد اكبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعيت پيروزي خون بر شمشير و

ص: 5484

غلبة ارادة انسان را بر شيطان مجسم كردند... عزيزانم... بار امانت پدران تان را كه ميراث عزت و راه و رسم زندگي آنان بوده است، به خوبي بر دوش كشيد و تقوا و پاكي و پاكدامني را پيشه كنيد و نظم در زندگي و تمامي مراحل آن حكمفرما سازيد و با جديت به تحصيل علوم و كسب معارف و بهره وري از استعدادهاي الهي خود بپردازيد و هيچ گاه سلاح مبارزه با ظلم و استكبار و استضعاف را بر زمين نگذاريد.»[16] امام خميني در جهت تداوم عنايت هاي الهي نسبت به ملت ايران همواره مواضع خاضعانه و شاكرانه داشته و از همة كساني كه به نوعي در دفاع از اسلام و ايران مشاركت عملي و خالصانه داشته اند، قدرداني مي نمود. محبت و حمايت معظم له نسبت به خانوادة شهيدان قابل تأمل است. «من وقتي اين صحنه هاي اسف آور و افتخارآميز را مي بينم، عاجزم از اين كه در مقابل آنها مطلبي بگويم، شما خودتان زبان گوياي افتخار هستيد.»[17] 4. آزمون و شكيبايي جنگ تحميلي، آزموني براي همگان بود. هر كس و هر گروهي در دوران هشت سال دفاع مقدس، ماهيت خود را نماياندند. امام خميني با ذكر اصل امتحان و ابتلاي ايمان آورندگان به كاهش در جان و مال و ثمرات زندگي و امنيت، مقام بندگان خالص را

ص: 5485

خاطرنشان مي سازد. رزمندگان و مرزنشينان جمهوري اسلامي و ديگر ايرانيان هر يك در آزمون خود سرافرازانه جلوه گر شدند و برگ افتخاري ديگر افزودند. آنان در حقيقت رهروان انبيا و اولياي حق در امتحان هاي الهي بودند. «امتحان ملازم با وجود انسان است و هيچ انساني بدون امتحان نخواهد [بود]. گاهي امتحان به خوف، به جوع، به نقص در اموال و انفس، به نقص در ثمرات و امثال اينهاست... بشر در امتحان واقع است. با ادعاي اين كه من مؤمن هستم رها نمي شود. پيغمبرهاي بزرگ امتحان شدند... حضرت سيدالشهداء (سلام الله عليه) امتحان شد... شما دزفولي ها و اهوازي ها و سوسنگردي ها امتحان داديد و خوب از امتحان بيرون درآمديد.»[18] امام خميني استقامت و شكيبايي در مواضع را شرط پيروزي و دست يابي به آرمان هاي بلند انساني و اجتماعي مي داند. معظم له با ذكر آية كريمة «واستقم كما امرت و من تاب معك»[19] از دشواري و ضرورت آن ياد كرده و همگان را مخاطب فرمان الهي استقامت مي شمارد. در تجليل از شهيدان نيروي هوايي و خانوادة آنان، استقامت در راه اسلام و عزت يادآور مي شود كه آنان در گفتار و رفتارشان متجلي ساخته اند. «من از شما بانوان محترم، بازماندگان شهداي نيروي هوايي و اقرباي معلولين نيروي هوايي تشكر مي كنم كه با روي گشاده و با روحية قوي

ص: 5486

با من مواجه هستيد و به مخالفين نهضت با شجاعت و استقامت نمايش مي دهيد كه شما شيرزنان مثل شيرمردان در راه اسلام و در راه كشور اسلامي براي فداكاري و براي مجاهدت حاضريد... بحمدلله امروز ملت ما عموماً و ارتش و قواي مسلح ما خصوصاً و نيروي هوايي بالاخص، اين امتحان را و اين مأموريت الهي را عمل كردند، هم فداكاري كردند و هم استقامت.»[20] 5. قداست كلمه و مقام شهيد كمتر واژه اي به اندازة واژگان شهادت و شهيد و در دوران دفاع مقدس، كاربرد داشته است. موافق و مخالف در برابر نام و تصوير و مزار شهيد، ناگزير از خضوع و تكريم مقام والاي او بوده اند. زيرا شهادت آگاهانه در راه آرمان انساني و الهي، با عشق و اخلاص آميخته بوده و بسترساز خوبي ها و سرافرازي هاي يك ملت بيدار است. امام خميني بارها از شهيد و شهيدان راه خدا ياد كرده و در حقيقت از چشم يك عارف به حقيقتِ شهادت و قداست مقام شهيد نگريسته است كه درخور بيان است. ترديدي نيست كه چنين نگاهي در تشويق و ترغيب جوانان و بزرگ سالان به حضور عاشقانه در جبهه ها و همچنين در شكيبايي همسران و مادران و پدران تأثير گذاشته است. امام خميني محصول روايت هايي كه دربارة مقام شهيد آمده

ص: 5487

است، حيرت آور مي خواند، به ويژه از سخن رسول اكرم(ص) ياد مي كند كه آن حضرت فرمود: «شهيد به وجه الله مي نگرد.»[21] آسان بودن چنين نگاهي عارفانه كه ويژة نبي و شهيد است از نزديكي منزلت شهيد به منزلت نبي حكايت دارد. شهيد در حقيقت حجاب هاي ميان خود و پروردگارش را كه خطرسازترين آن حجاب خود و جان است درهم فروشكسته و از عالم طبيعت سر بركشيده است. او ديگر جز خدا و نور او نمي نگرد و نمي طلبد. «انسان خودش حجاب بزرگي است... همه حجاب هايي كه هست، چه آن حجاب هايي كه از ظلمت باشند و چه آن حجاب هايي كه از نور باشند، منتهي مي شود به اين... حجابي كه خود انسان است. ما خودمان حجاب هستيم بين خودمان و وجه الله... و اگر كسي في سبيل الله و در راه خدا اين حجاب را... شكست و آن چه كه داشت... تقديم [خداوند] كرد، اين [شهيد است و] مبدأ همه حجاب ها را شكسته است، خود [خاكي اش را براي خود ملكوتي اش] شكسته است. خودبيني و شخصيت [بازدارنده از تقرب] خودش را شكسته است و تقديم كرده است... وقتي كه [انسان] شهيد شد چون همه چيز را در راه خدا داده است، خداي تبارك و تعالي جلوه مي كند به او... اين... آخر كمالي است كه براي انسان هست.»[22] در جاي

ص: 5488

ديگر، رهبري انقلاب عظمت مقام شهيد را نمايانده و بشر را از تصوير كردن شهيد در ضيافت خاص خداوند ناتوان مي خواند. نوع بهشت و سكونت و رزق شهيد در جهان آخرت نيز قابل تأمل است و در تصور خاكيان نمي گنجد. زيرا پروردگار در قرآن كريم نسبت به آنان، خطاب دوستانه اي دارد كه ديگر مؤمنان از آن درجه بي نصيب بوده و بدان غبطه مي خورند. «از شهيدان ارجمندي كه خداوند تعالي در شأن آنان كلمة بزرگ «احيا عند ربهم ترزقون»[23] را فرموده است، بشري قاصر مثل من چه تواند گفت؟ آيا بار يافتن نزد خداوند و ضيافت مقام ربوبي از آنان را مي توان با قلم و بيان و گفت و شنود توضيح داد؟ آيا اين همان مقام «فادخلي في عبادي وادخلي جنتي»[24] نيست كه حديث شريف بر سيد شهيدان و سرور مظلومان منطبق نموده است؟ آيا اين جنت همان است كه مؤمنان در آن راه دارند يا لطيفة الهي آن است؟»[25] همراهي شهادت طلبي و عزت گرايي در رزمندگان جنگ تحميلي، شهيد را در عين حال كه در مرتبة والايي مي نماياند، او را هدايت گر انسان ها و نسل ها به سمت حقيقت حيات و خلقت مي شناساند. اساساً عشق و عرفان در اسلام با عزت خواهي عارف براي خود و ديگران در دنيا و آخرت، از مكتب ها و

ص: 5489

گرايش هاي عرفاني ديگر متمايز مي شود. شهيدان همچون پيامبران از يك سو به كمال و قرب و حب و مقام محمود مي انديشند و از ديگر سو پاي در خاك و ماده داشته و مشعل دار طريق همنوعان گشته اند. بدين سان نمي توان كمترين خودبيني را به آنان نسبت داد. به سخني ديگر عرفان شهيد در عمل او متجلي شده و روشن بيني او و ديگران را سبب گشته، و در قطره هاي زلال خون او شكوفا مي شود. جاودانگي نام و مرام حسين بن علي و همراهان او را مي بايد از اين منظر نگريست. امام خميني نظارة شهيدان بر خاكيان را خاطرنشان مي سازد

ص: 5490

كه نمودار آرمان ها و سلوك هاي خالصانه و باطل ستيزانه شان است و بشارت دهندة آينده اي سرشار از عزت و عدالت. «و اينك ما شاهد آنيم كه سبكبالان عاشق شهادت بر توسن شرف و عزت به معراج خون تافته اند و در پيشگاه عظمت حق و مقام جمع الجمع به شهود و حضور رسيده اند و بر بسيط ارض ثمرات رشادت ها و ايثارهاي خود را نظاره مي كنند كه از همت بلندشان، جمهوري اسلامي ايران پايدار و انقلاب ما در اوج قلة عزت و شرافت مشعل دار هدايت نسل هاي تشنه است و قطرات خونشان سيلابي عظيم و طوفاني سهمناك را برپا كرده است و اركان كاخ هاي ظلم و ستم شرق و غرب را به لرزه انداخته است.»[26] هنرمندان شهيد، گروه ديگري از شهيدان راه اسلام اند كه به سبب آميختگي هنر و عرفان در نگاه هاي خويشتن، جايگاه خاصي در كلام امام يافته اند. چنين هنري كه در عرصه هاي گوناگون خود نمي تواند با تعهد و مردم و آرمان هاي آنان بيگانه يا در ستيز باشد، بي گمان همواركننده و روشنگر نسلي خواهد بود كه در پي هويت خويش بوده و عزم بازگشت به ميراث هاي معنوي هنري فراموش شده شان را دارند. آنان همراه با هنرشان به معراج راه مي گشايند و قطره هاي خونشان را بسان آينه اي، بازتاب دهندة انديشه هاي بيدارگرايانة خود مي سازند و خواب

ص: 5491

بيدادگران فريبكار را آشفته مي نمايند. «خون پاك صدها هنرمند فرزانه در جبهه هاي عشق و شهادت و شرف و عزت، سرماية زوال ناپذير آن گونه هنري است كه بايد به تناسب عظمت و زيبايي انقلاب اسلامي، هميشه مشام جان زيباپسند طالبان جمال حق را معطر كند... هنر در مدرسة عشق نشان دهندة نقاط كور و مبهم معضلات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي است. هنر در عرفان اسلامي، ترسيم روشن عدالت و شرافت و انصاف و تجسم تلخكامي گرسنگان مغضوب قدرت و پول است.»[27] 6. رفتار انساني با اسيران جنگي در مشاهده هايي كه دوست و دشمن از ميدان ها و فتح و حماسه هاي رزمندگان مسلمان ايراني داشته اند، كسي گزارش از برخورد غيرانساني با اسيران جنگي نداشته است. همان گونه كه نبرد عقيدتي در چهارچوب آموزه هاي توحيدي و عدالت طلبانه صورت مي پذيرد، طبعاً پس از پيروزي و چيرگي مجاهدان راه خدا بر تجاوزپيشگان، آنان رفتارهايي متناسب با انصاف و هدايت گري گمراهان و فريب خوردگان خواهند داشت. امام خميني تربيت انساني و الهي را هدف نهايي علم و تعليم دانسته و ظهور عيني آن در جبهه ها؛ در برخورد با اسيران جنگ را از ويژگي هاي پيكارگران راه انبيا مي شمارد. از ديدگاه معظم له، انسانيت برخورد شايسته با مخالفان را مي طلبد و مي بايد خير و عدل و انصاف را در گفتار و رفتار با

ص: 5492

آنان به نمايش نهاد. زيرا هدايت گري كه شيوة پيامبران است بدون محبت و شفقت ممكن نيست. البته اين همه در ارتباط با مخالفاني است كه دست به سلاح نبرده و در شمار محاربان نبوده اند. «اگر ما تربيت بشويم... با همه اشخاصي كه با ما هم حتي مخالف هستند به طور [عادلانه و هماهنگ با] انسانيت عمل مي كنبم، چنان كه الان مي بينيد كه ارتش ما و پاسدارهاي ما با اين اسرايي كه آوردند، به طور انسانيت عمل مي كنند و بايد بيشتر عمل كنند. من سفارش مي كنم تمام كساني را كه اين [اسيران]... در اسارت آنها هستند؛ به حسن سلوك و به رفتار انساني. [زيرا آنان] مهمان اند... اسلحه داشتن دليل بر خيانت است و توطئه... اگر هر يك از [سپاهيان] ... عراق كه به روي ما اسلحه كشيده است، اسلحه را كنار بگذارد و پناه بياورد به مملكت اسلامي ما، آنها را مثل مهمانان عزيز مي پذيريم.»[28] 7. حمايت دولت خدمت گزار از رزمندگان دولت هاي شهيد رجايي و مهندس ميرحسين موسوي در دوران دفاع مقدس، سياست هايي درخور تقدير داشته و بار سنگين جنگ و جبهه ها را تحمل كرده اند. «من مي خواهم حالا... [براي] شما [بازاريان]... بعضي گرفتاري هايي كه دولت الان با آن مواجه است عرض كنم... در سرتاسر كشور [اعضاي دولت] خدمت هايي كرده اند كه در

ص: 5493

اين پنجاه سال نشده است. اين [همه] آيا سزاوار اين نيست كه ما تقدير كنيم از آنها و [نيز] تشكر؟ يك قضيه الان قضية جنگ است. شما شايد بعضي تان بدانند كه جنگ در هر روز چقدر خرج دارد، چقدر مهمات مي خواهد؟ [افزون بر آن همه]... آن خرابي هايي كه در جنگ به ما وارد شده است... آواره هايي كه [در شهرها اسكان داده اند]... دولت... هر روز مواجه با يك مشكلات عظيم است... [با اين همه] با تمام قوا جنگ را مقدم مي دارد.»[29] رهبر فقيد انقلاب كه همواره پشتيبان دولت مهندس ميرحسين موسوي بوده و كفايت و مديريت او و همكارانش را ستوده است، در برابر پاره اي مواضع جناحي، آن مجموعه را موفق و كارآمد مي خواند. «ما بايد عملكرد دولت را روي هم رفته حساب كنيم، ببينيم كه آيا اين دولت در اين مدتي كه در جنگ بوده است و در محاصرة اقتصادي بوده است... موفق بوده روي هم رفته يا نه؟ بي انصافي است كه ما بگوييم [دولت ميرحسين موسوي] موفق نبوده، بي انصافي است كه ما بگوييم كه [اين] دولت [كارآمد نبوده است]...»[30] 8 . دستاوردهاي دفاع مقدس رسوايي صدام امام خميني در بيان دستاوردهاي دفاع مقدس يا به تعبير ديگر؛ بركات جنگ تحميلي به آثار درون مرزي و برون مرزي آن اشاره كرده

ص: 5494

است. آشكار شدن چهرة فريب كارانة صدام و رژيم بعث عراق كه مدعي حمايت و رهبري اعراب و صهيونيسم ستيزي بود بيش از ديگر بركات جنگ خودنمايي مي كند. تهاجم به خوزستان و ظلم و قتل همسايگان عرب به دست داد كه صدام در راه دستيبابي به قدرت، اعراب را نيز قرباني مي كند. «يكي از آثار... [جنگ تحميلي] اين است كه دشمن ما [صدام] را روسياه كرد در دنيا. اين [شخص] مي خواست كه براي خودش يك حيثيتي پيدا كند... حالا هم هرچه مي خواهد سالوسي كند و نماز بخواند و اظهار اسلاميت بكند... ديگر فايده ندارد... [در] اين خوزستان عربها را غالباً كشتند. اگر ايشان با عرب موافق است، چطور عرب كُشي مي كند؟»[31] اسلام و بسيج مردمي توانمندي اسلام در بسيج نيروهاي انساني و نظامي كشور، يكي ديگر از دستاوردهاي جنگ تحميلي است كه سبب بازدارندگي مهاجمان ديگر مي شود. پيش از انقلاب و دفاع مقدس، اسلام به صورت يك كيش رسمي و شخصي درآمده بود كه تضادي با منافع خودكامگان و استعمارگران نداشت. از اين رو بود كه مكتب هاي الحادي غرب در ميان نسل جوان نفوذ كرده و پرچم دار مبارزه با امپرياليسم شدند. با ظهور پديدة انقلاب اسلامي در ايران، اسلام بار ديگر روح حماسي اش را در كالبد مسلمانان دميد و آنان را به ظلم

ص: 5495

ستيزي و بسترسازي سياسي براي حاكميت آزادي و عدالت فراخواند. دوران درازمدت جنگ تحميلي، عرصة فراختري براي آرمان گرايي هاي مسلمانان پديدار ساخت. آنان با عمل و ايثار و استقامت خود نشان دادند كه اسلام هنوز توان رهبري و حماسه آفريني در نسل هاي نو را دارد، هرچند كه سرمايه داري غرب و صهيونيسم آنان را به سمت مصرف گرايي و سكس و خشونت و اعتياد و انتحار رانده اند. «شياطين فهميدند قدرت اسلام در ايران چيست... خليجي ها فهميدند كه نه، مسائل آنطورها نيست و اگر خداي نخواسته يك وقت شيطنت كنند، ممكن است عكس العمل داشته باشد. ديگران هم فهميدند كه نه، قدرت اسلام بيش از اين مسائل است كه اينها خيال مي كنند. قدرت اسلام است كه يك مملكت را يك پارچه بر ضد آنها به راه مي اندازند [و] بسيج مي كند. اين قدرت اسلام است. اين هم يكي از بركاتي بود كه از اين جنگ تحميلي براي آنها ننگ به بار آورد و براي ملت ما سلحشوري و قدرتمندي و بيداري.»[32] آنگاه كه رهبر فقيد انقلاب، نيروهاي مردمي و بسيجي را مخاطب خويش مي سازد، خضوع و خشوع رهبري را در برابر ملت پايدار نشان مي دهد و به حمايت خالصانة آنان در جبهه ها و پشت جبهه ها، دلگرم و اميدوار و مفتخر است. بي گمان همين نگرش واقع بينانة امام خميني بود

ص: 5496

كه رهبر ملت ايران را خدمت گزار آنان شناساند و ساحت رهبري انقلاب نظام را از هرگونه خودكامگي پيراست. «در خاتمه به تمامي شما خواهران و برادراني كه در محيط جنگ به زندگاني دلاورانة خود ادامه مي دهيد و از كشته شدن به دست دشمنان خدا در راه خدا ترسي نداريد و با چنگ و دندان از ميهن عزيزتان براي رضاي خدا دفاع مي كنيد و موجب دلگرمي رزمندگان اسلام مي شويد و همه چيز را در طبق اخلاص قرار داده ايد و با فداكاري هاي مكرر، شجاعت و شهامت را در تاريخ سراسر مبارزات بي امان تان ثبت نموده و مي نماييد و درس فداكاري و رشادت به مستضعفين جهان مي آموزيد كه وعدة خدا بر حكومت پابرهنگان جهان حق است، به شما كه با مبارزات خويش روي ابرقدرتها و قدرتها را سياه كرديد، درود مي فرستم و در مقابل صبر و استقامت تان خاضع و خاشعم.»[33] ظهور ارتش جمهوري اسلامي در عرصة معادلات سياسي دستاورد ديگر جنگ تحميلي را مي توان خودنمايي و توانمندي ارتش جمهوري اسلامي به حساب آورد. نيروهاي ارتشي، به خصوص نيروي هوايي سهم بسياري در پيروزي ها داشته و همواره دشمنان را دچار وحشت و فروپاشي قدرت ساخته اند. امام خميني با ذكر عبارت معروف «الخير في ماوقع» (خير در رخدادهاست)، جنگ تحميلي را دربردارندة خير و بركت براي

ص: 5497

ملت مي شمارد و مقاومت ارتش ايران در برابر تهاجم صدام را جلوه اي از آن همه به حساب مي آورد. «ضدانقلاب در ايران شايع مي كردند كه ارتش ايران، ارتشي است كه از بين رفته و ديگر نمي تواند در مقابل دشمن ها مقاومت كند... مي گفتند كه اصلاً ارتش لازم نيست، [سازمان] ارتش بايد به هم بخورد... در اين جنگ تحميلي ثابت شد كه ارتش نيرومند است... و همة كساني كه در ارتش هستند، در رأس ارتش هستند، وفادارند.»[34] رسوايي سازمانهاي ضدامپرياليستي نقاب افكندن گروه هاي مسلح و ضدامپرياليستي چون فدائيان خلق و مجاهدين خلق در دوران دفاع مقدس را بايد دستاورد ديگري از آن دانست. شعارهاي خلقي و حماسي آنان به هنگام آزمون، بيگانگي خود را با حقيقت و آرمان هاي مردمي نماياند. «اين اشخاصي كه ادعا مي كنند و ادعا مي كردند كه ما طرفدار مظلومين هستيم، طرفدار خلق هستيم، فدايي خلق هستيم، مجاهده براي مردم مي كنيم، ثابت شد به اين كه همة اين حرف ها، صحبت هاي خلاف واقع بوده است و الان كه كشور ايران با حزب بعث منحط در جنگ است... از آنها هيچ خبري نيست. اين هم يكي از خيراتي بود كه براي ما در اين جنگ تحميلي حاصل شد.»[35] تجلي هم گرايي در روزگار جنگ پس از پيروزي انقلاب، به تدريج نغمه هاي اختلاف و ناهمگرايي

ص: 5498

ملي در كشور پراكنده گشت. رخداد جنگ تحميلي كه سبب ظهور اتحاد و انسجام ملت در مقابل هجوم بعثي هاي عراق شد، بي بنيادي آن نظرها و خبرها را به دست داد. «يكي ديگر [از بركات جنگ تحميلي، نمايش هم گرايي ها بود]... دائماً مي گفتند كه انقلاب در اول يك چيزي داشت، مردم با هم بودند و حال ديگر [با هم] نيستند... با هم [اختلاف دارند] ... در اين جنگ ثابت شد كه سرتاسر كشور با هم هستند و مردم به همان روح انقلابي باقي هستند و الان از همه جا... جوان هاي ما... [درخواست] مي كنند كه به جنگ بروند، لكن احتياجي نيست.»[36] شادابي شهروندان و نيروهاي مسلح تحرك ملي و نظامي كه شادابي و شكوفايي استعدادها را به همراه خود دارد از خير و بركت هاي ديگر دفاع مقدس است. دوران صلح و آسايش، ملت و به ويژه نيروهاي مسلح را به عافيت طلبي و سستي سوق مي دهد. از اين رو هرچندگاه يك بار، مانورهاي نظامي ضرورت مي يابد تا آمادگي دفاعي كشورها سنجيده و تداوم يابد. امام خميني فضاي جنگ تحميلي را شاداب كنندة روان هاي خوگرفته به راحت و خمودي مي شمارد و آن را سبب تحرك اجتماعي مي خواند. «وقتي... [جنگ] واقع مي شود، انسان را از آن خستگي و از آن چيزهايي كه سست مي كند انسان را... بيرون مي آورد

ص: 5499

و او فعاليت مي كند و جوهرة انسان كه بايد هميشه متحرك و فعال باشد، بروز مي كند.»[37] قدرت نمايي ملت ايران رژيم عراق و نيز رژيم هاي حامي صدام در همان هفته هاي نخستين جنگ تحميلي به دست آوردند كه انقلاب مردم ايران، انگيزة فداكاري و هم گرايي را پرورش داده و آنان آزادي و استقلال خود را همواره پاس خواهند داشت. بدين سان دستاورد سياسي يادشده كه بازدارنده از تهاجم هاي نظامي ديگر بود درخور تأمل است. «يكي از امور كه باز خير بود براي ما، اين [بود] كه دولت عراق فهميد كه با كي طرف است. اينها دائماً... مي گفتند كه اگر ما حمله به ايران كنيم، در همان حملة اول ديگر كار تمام است... حالا فهميدند كه نه، مسأله اين طور نيست. در عين حالي كه ما... بسيج عمومي را اجازه نداديم... فهميدند اينها كه خير، كاري از آنها برنمي آيد و اگر دولت ايران بخواهد، آنها را انشاءالله به زودي از بين مي برد.»[38] 9. صلح گرايي پس از گذشت دوراني از جنگ تحميلي، دست اندركاران حاكميت بعث عراق و همچنين قدرت هاي اروپايي و امريكايي بدين واقعيت پي بردند كه نمي توان جنگ بي حاصل را ادامه داد و امنيت و منافع خود در منطقه را به خطر انداخت. از اين رو كم كم فرياد صلح طلبي صدام و حاميان او در ميان اعراب

ص: 5500

و غيراعراب در رسانه ها آشكار گشت. ترديدي نبود كه آنان مي خواستند صلح تحميلي را جايگزين جنگ تحميلي سازند. امام خميني در صلح و جنگ با دولتها، به تكليف نظر داشت كه اسلام بر دوش حاكمان و مردمان نهاده است. از اين منظر شكست و پيروزي را بايد بر پاية خرسندي و ناخرسندي خداوند محاسبه نمود. بسا شكست هايي كه عين فتح و پيروزي است و بسا فتوحات كه جز شكست و ننگ به همراه ندارد. «براي اسلام بايد جنگ بكنيم، براي اسلام بايد فداكاري بكنيم... اسلام گفته است كه شما بايد پايداري كنيد... ما پيروز هستيم. صدام حسين دستش را دراز كرده براي اين كه با ما مصالحه كند. ما با او مصالحه نداريم. [صدام] يك آدمي است كه كافر است، يك آدمي است كه فاسد است، مفسد است و... ما نمي توانيم با او مصالحه كنيم. ما تا آخر با آنها جنگ خواهيم كرد و ان شاءالله پيروز خواهيم شد... ما هدفمان اين است كه تكليفمان را عمل بكنيم. تكليف ما اين است كه از اسلام صيانت كنيم... كشته بشويم تكليف را عمل كرده ايم، بكشيم هم تكليف را عمل كرده ايم.»[39] امام خميني چنان كه پس از قبول قطعنامة شوراي امنيت خاطرنشان ساخت، به صلح پايدار مي انديشيد. «همان طور كه قبلاً گفتيم ما با

ص: 5501

مردم خود، با صداقت صحبت مي كنيم. ما در چهارچوب قطعنامة 598 به صلحي پايدار فكر مي كنيم و اين به هيچ وجه تاكتيك نيست... ما خواستيم به دنيا ثابت كنيم كه صدام معتقد به مجامع بين المللي نيست و ما تا قبول قطعنامه از سوي عراق جواب دشمنان اسلام را در جبهه ها خواهيم داد.»[40] رهبر فقيد انقلاب در سالگرد فاجعة مكه و يادآوري مظلوميت حاجيان ايراني، پايان تلخ جنگ تحميلي را خاطرنشان مي سازد و ملت را به شكيبايي فرامي خواند. «در اين روزها ممكن است بسياري از افراد به خاطر احساسات و عواطف خود، صحبت از چراها و بايدها، نبايدها كنند، هرچند اين مسأله به خودي خود يك ارزش بسيار زيباست، اما اكنون وقت پرداختن به آن نيست... من باز مي گويم كه قبول اين... [قطعنامه] براي من از زهر كشنده تر است، ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت او اين جرعه را نوشيدم.»[41] پانوشت ها: [1] . صحيفة امام، 205 21/. [2] . سورة نساء/ 74. [3] . سورة صف4/. [4] . صحيفة امام، 391 20/ 390. [5] . همان، 276 13/. [6] . همان، 269. [7] . همان، 118 20/ 115. [8] . همان، 286 285. [9] . همان، 232 13/. [10] . همان، 235 234. [11] . همان، 293 17/. [12]

ص: 5502

. همان، 369. [13] . همان، 222. [14] . همان، 152 151. [15] . همان، 108. [16] . همان، 38 20/ 37. [17] . همان، 408 13/. [18] . همان، 455 454. [19] . سورة هود / 112. [20] . صحيفة امام، 463 13/ 462. [21] . رك: وسائل الشيعه، كتاب جهاد، 16 15/. [22] . صحيفة امام، 515 13/ 513. [23] . سورة آل عمران/ 169. [24] . سورة فجر/ 30 29. [25] . صحيفة امام، 135 17/. [26] . همان، 196 20/. [27] . همان، 145 21/. [28] . همان، 511 13/. [29] . همان، 274 17/. [30] . همان، 126 20/. [31] . همان، 331 13/. [32] . همان، 332 331. [33] . همان، 544. [34] . همان، 246. [35] . همان. [36] . همان، 247. [37] . همان. [38] . همان، 248 247. [39] . همان، 251 250. [40] . همان، 101 20/. [41] . همان، 95 49. ابوالفضل هدايتي

ص: 5503

رهبري امام در جنگ تحميلي

26 چكيده: گزارش از جلسه دفاع از پايان نامه "شيوه هاي رهبري امام خميني براي بسيج در جنگ تحميلي" عنوان رساله كارشناسي ارشد آقاي عمادالدين باقي است كه در روز چهارشنبه اول مهرماه سالجاري در دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي دفاع شد. استاد راهنماي اين رساله آقاي دكتر نادر سالارزاده، استاد مشاور آقاي دكتر نعيم بديعي و استاد داور آقاي دكتر پناهي بودند. روش تحقيق رساله مزبور تحليل محتواست و درباره 914 پيام امام خميني در جريان جنگ هشت ساله بررسي بعمل آمده است. در ابتداي جلسه آقاي باقي با طرح خلاصه رساله خود و تعريف متغيرها و مفاهيم گزارش به دفاع از كار تحقيق خود پرداخت و سپس استادان حاضر مطالبي بيان كردند كه خلاصه اي از آن به شرح ذيل است: دكتر پناهي: ما بايد روي آثار امام خميني بيشتر كار كنيم. بررسي آثار حضرت امام براي درك وضع فعلي ما امر لازمي است و ارزش اساسي اين رساله نيز بخاطر تحقيق و بررسي در آثار امام است. البته به خاطر سوابق نويسندگي آقاي باقي انتظار تحقيق گسترده تر و عميق تري را داشتيم و بهتر بود شيوه هاي رهبري امام كه عنوان رساله است به صورت منسجم تر و هماهنگ تري بررسي و تبيين مي شد. ضمنا پرسشهاي مطروحه بايستي دقيقا محور تحقيق باشد

ص: 5504

و به نظر من بعضي اشكالات ويرايشي و استنادي نيز دارد. دكتر بديعي: در اين رساله بررسي پيامها به صورت صحيحي انجام گرفته است و كار هم در قالب تحليل محتوا بوده لاكن بررسي چيزي است و توضيح و تبيين و نتيجه گيري چيز ديگري كه به نظر مي رسد روي اين پيامها مي شد نتيجه گيريهاي عميق تري كرد. دكتر سالارزاده: شيوه هاي رهبري در واقع كاري است كه رهبر از طريق ارسال پيام انجام مي دهد. حضرت امام از طريق همين پيامها جنگ را اداره كردند. رساله از ديدگاه نظريه كاركردگرايي به موضوع پرداخته است و مي توان از ديدگاههاي ديگري نيز مسئله را بررسي كرد و اين بابت اشكالي به وارد نيست. در خاتمه آقاي باقي به پاسخگويي پرسشها و انتقادات پرداخت و ضمن توضيح بيشتر درباره رساله و خواندن بعضي از قسمتهاي آن اظهار داشت: به علت ضيق وقت اين گونه جلسات و اينكه مي بايستي فشرده رساله مطرح شود طبعا پاره اي از بخشها عليرغم توضيح كافي در اصل رساله و نتيجه گيريهاي لازم ابتدائا بيان نشد. بعد از خاتمه جلسه و مشورت استادان نهايتا رساله آقاي باقي نمره قبولي دريافت كرد. ضمنا خلاصه رساله ايشان در همين شماره مجله حضور، در بخش مقالات چاپ شده است.

ص: 5505

رهنمودهاي امام در جهت خودكفايي

16 چكيده: سپيده آزادي , آنگاه طلوع خورشيد ملتي را نويد مي دهد كه آن ملت به خودكفايي برسد و متكي به خويش باشد: نان از عمل خويش خورد و منت از ديگران نبرد. چه انسانهايي كه فقر و ناداري , آنان را به دامن فساد سوق داده , شخصيت و هويت نان را در پيشگاه ثروت و قدرت , قرباني نموده است , و چه بسيار دولتهاي فقيري كه دست نياز به سوي قدرتهاي اقتصادي دراز كرده و راه تسلط همه جانبه آنان را بر خود گشوده اند. از آنجا كه ثروت , قدرت مي آفريند و فقر, ضعف و سستي , قدرت اقتصادي توانگران ,از ديرباز, حربه اي بوده است براي نفوذ در ممالك زير سلطه و وسيله اي براي ترويج فرهنگي و مكتب دولت حاكم و قدرتمند بر ملل فقير و ضعيف و در مواردي براي به زانو درآوردن آنان و وضعيت كشورهاي مختلف جهان معاصر, شاهدي است براين مدعا. تحليل گران سياسي , تنگناهاي اقتصادي به وجود آمده از جانب دولت مستكبر آمريكا رااز مهمترين علل سقوط دولت ساندنيسيت , قلمداد كرده اند. روزنامه[ وال استريت] , با درج مقاله اي در رابطه با انتخابات نيكاراگوئه نوشت : [ درانتخابات رياست جمهوري ...

ص: 5506

دموكراسي پيروز نشد بلكه تروريستهاي مورد حمايت كاخ سيد به پيروزي دست يافتند... جورج بوش , رئيس جمهوري آمريكا, در ماه نوابر گذشته , با خانم جامورو, در كاخ سفيد ديدار كرد و قول داد كه در صورت پيروزي او, درانتخابات رياست جمهوري , تحريم اقتصادي عليه نيكاراگوئه را لغو خواهد كرد. مخالفان , بااين شعار تبليغاتي براي پيروزي درانتخابات , وارد ميدان شدند: [عليه ساندنيستيها راي دهيد] يا[ شاهد مرگ كودكانتان باشيد] تحريم اقتصادي نيكاراگوئه , به منظور فشار به سانديستيها و ساقط كردن رژيم ماناگوا وضع شده بود] 1 . بنابراين , وابستگي اقتصادي ,از عوامل مهم واساسي نفوذ استعمارگران , در ممالك جهان سوم است . هر ملتي كه بخواهد خود رااز سلطه اجانب نجات بخشد, مي بايست بر توان خويش تكيه كند و دست حاجت , به سوي ديگران دراز نكند. تجربه ثابت كرده است كه : ملتهااگر بخواهند مستقل باشند, خواهند توانست . بهبود وضع نابسامان اقتصادي , آباداني شهرهاي ويران , ترميم خسارتهاي عظيم جنگي و تلاش در راه زندگي عزتمند, راهي است كه بسياري از كشورها و ملتهاي بااراده طي كرده اند. اسلام و خودكفايي در مكتب اسلام , به مسئله حفظ هويت واستقلال اقتصادي ,ارزش بسيار داده شده است . مسلمانان ,از

ص: 5507

هرگونه ركون و وابستگي به ظالمين , كه قطبهاي اقتصادي امروز, مصداق بارز آنند, به شدت نهي شده اند : [ ولا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار] 2 . بدون ترديد وابستگي اقتصادي , مي تواند راهي باشد براي ركون و تكيه مالي به دشمنان اسلام , كه فرجامي جز شكست و آتش در بر نخواهد داشت . در روايات اسلامي , به كار و فعاليت , در جهت بي نيازي از ديگران , ارزش بسيار داده شده تحمل و زحمت و رنج براي رسيدن به غنا و بي نيازي عبادت به شمار آمده است . امام باقر[ ع] در هواي بسيار گرم نامناسب در مزرعه خويش به كار مشغول بود. و در پاسخ معترض كه كار كردن در سن پيري را بر آن حضرت , خرده مي گيرد و قصد موعظه آن حضرت را دارد, مي فرمايد: [من , به قصد بي نيازي از تو و مردم , كار مي كنم واين عبادت است و اگر دراين حالت بميرم در حال طاعت خداونداز دنيا رفته ام] 3 . و ياامام صادق[ ع] در حال كشاورزي و كار, در جواب كسي كه مي گويد: اين بيل را به من بدهيد تا من كار راانجام دهم . مي فرمايد: [نه

ص: 5508

, من اساسا دوست دارم كه مرد براي تحصيل روزي رنج بكشد و آفتاب بخورد] 4 . علاوه بر رواياتي كه كار را عبادت دانسته اند, رواياتي داريم كه از تنبلي و سستي , به شدت نكوهش كرده اند. امام امت ,از ديرباز, به مساله خودكفايي توجه داشته است واز وابستگي اقتصادي كشورهاي اسلامي وايران زمين , به دشمنان اسلام , رنج مي برده و همواره خواستار قطع وابستگي و سلطه اقتصادي اجانب و رسيدن به خودكفايي ملت اسلام بوده است : [...من اعتقادم اين است , كه انسان اگر با هر زحمت و مرارتي زندگي كند و زندگيش مال خودش باشد, مستقل باشد... و نان جو خودش را بخورد...ارزشش صدها مقابل اين است كه انسان در آپارتمانهاي عظيم بنشيند و دستش , پيش ديگران دراز باشد] 6 . [آيا براي مسلمانان جهان ننگ نيست كه بااين همه سرمايه هاي انساني و مادي و معنوي , با داشتن مكتب مترقي و پشتوانه الهي , تن به سلطه قدرتمندانه مستكبر و دزدان دريايي و زميني قرن مي دهند] 7 . مسلمين , نبايد تحت سلطه كفار باشند خداي تبارك و تعالي , براي هيچ يك از كفار سلطه بر مسلمين قرار نداده است و نبايد مسلمين ,اين سلطه كفار را قبول

ص: 5509

كنند. 8 پس از ذكراين مقدمه ,اينك , به اجمال رهنمودهاي امام خميني را در راستاي رسيدن به خودكفايي , مورد مطالعه قرار مي دهيم . محورهايي كه ما, دراين نوشته بحث مي كنيم , عبارتنداز: 1 شرائط خودكفايي . 2 موانع . 3 موجبات .شرائط خودكفايي امام راحل , براي رسيدن به خودكفايي , شرايطي را برشمرده اند كه اهم آنها به قرار ذيل است : 1. تبيين نظري اقتصاداسلامي . 2. حفظ اصول وارزشها. 1. تبيين نظري اقتصاداسلامي براي رسيدن به خودكفايي , شرط اول , ترسيم تئوري نظام اقتصادي اسلام است و تنها در سايه يك فقه مدون و محكم ناظر بر زمان است كه مي توانيم به خودكفايي برسيم . فقه اسلام , در بردارنده همه مسائل اخروي و دنيوي انسان بوده و هست و توانايي گشودن گره از همه مشكلات اقتصادي جامعه را دارد,اما به خاطر دور شدن فقهااز صحنه زندگي و عمل , فقه ,از متن جامعه , كنار رفت واز حل مسائل گوناگون اجتماعي ,از جمله :اقتصادي , بازمانداين سرنوشت تلخ , موجب گرديد كه در صده هاي اخير,اين انديشه برذهنها راه يابد كه اسلام براي اداره جامعه برنامه اي ندارد واين سبب گرديد كه جوانان , به التقاط و مكتب مادي روي

ص: 5510

آوردند. حضرت امام , در برابراين تفكر مي ايستد و مي فرمايد: [تمام چيزهايي كه دراداره يك كشوراحتياج به آن هست , دراسلام هست .اسلام رااگر كسي تعهد به آن داشته باشد,امكان ندارد كه ... زيربار وابستگي برود, زيربار وابستگي به كفار برود] 9 .. حضرت امام , در راه تحقق و تبيين صحيح سيستم اقتصادي اسلام , به دو مطلب بسيار تاكيد مي كنند و آن را شرط اساسي طرح دوباره اسلام در صحنه اقتصادي , مي شمارد: پويايي اجتهاد. استفاده از كارشناسان .پويايي اجتهاد نيازمنديهاي اقتصادي و مادي انسانها, در بستر زمان , در حال تنوع و گسترش است و هر چندگاه , موضوعات جديدي پديد مي آيدازاين روي , اسلام ,اجتهاد مداوم را براي همه زمانها و جوامع گوناگون ضروري مي داند. امام امت , براين نكته تاكيد كرده واز علماء و فقها و متخصصين اين فن مي خواهد كه در مجامع قانون گذاري حضور يافته و با در نظر داشتن نقش زمان و مكان , به استنباط و تبيين احكام شريعت و مسائل اقتصادي آن بپردازند: [به عهده علماءاسلام و محققين و كارشناسان اسلامي است كه براي جايگزين كردن سيستم ناصحيح اقتصاد حاكم بر جهان اسلام , طرحها و برنامه هاي سازنده و در برگيرنده منافع

ص: 5511

محرومين پابرهنه هاي راارائه دهند و جهان مستضعفين و مسلمين رااز تنگناها و فقر معيشت , در آوردند] 10 . و براي تبيين درست نظام مستقل اقتصادي اسلام , دخالت دادن عناصري , مانند :[مصلحت نظام] ,[ زمان و مكان] ,[ حكومت] و... را دراجتهاد واستنباط نظريات فقهي ضروري دانسته و مي فرمايند: [تذكري پدرانه به اعضاء عزيز شوراي نگهبان مي دهم كه خودشان , قبل ازاين گيرها, مصلحت نظام را در نظر بگيرند چرا كه يكي از مسائل بسيار مهم در دنياي پرآشوب كنوني , نقش زمان و مكان دراجتهاد و نوع تصميم گيريهاست . حكومت , فلسفه عملي برخورد با شرك و كفر و معضلات داخلي و خارجي را تعيين مي كند و بااين بحثهاي طلبگي مدارس كه در چهارچوب تئوريهاست , نه تنها قابل حل نيست كه ما را به بن بستها مي كشاند كه منجر به نقض ظاهري قانون اساسي مي گردد. شما در عين اين كه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعي صورت نگيرد (و خدا آنروز را نياورد) بايد تمام سعي خودتان را بنماييد كه خداي ناكرده , اسلام در پيچ و خم هاي اقتصادي نظامي ,اجتماعي و سياسي متهم به عدم قدرت اداره جامعه نگردد] 11 . افزون براين ,

ص: 5512

مجتهدي را شايسته اظهارنظر در مسائل اقتصادي واحكام مالي اسلام معرفي مي كند كه بر مسائل پيچيده اقتصادي و رمز و رموز آن آشنايي داشته و آگاه به زمان خويش باشد: [... آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرها, فرهنگ حاكم بر جهان , داشتن بصيرت و ديداقتصادي ,اطلاع از كيفيت برخورد بااقتصاد حاكم بر جهان , شناخت سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت ,استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم مي كنداز ويژگيهاي يك مجتهد جامع است] 12 . استفاده از كارشناس امام , در تبيين خط قانون گذاري , خصوصا قوانين اقتصادي , به مسؤولان توصيه مي كند كه -از به كارگيري كارشناسان فن و متخصص متعهد غافل نباشند.ايشان مشورت با كارشناس را, در فهم موضوعات عرفيه , حجت شرعي مي دانند: [مجلس محترم شوراي اسلامي , كه در راس همه نهادهاست , در عين حالي كه ازاشخاص عال , متفكر و تحصيل كرده برخورداراست . خوب است در موارد لزوم ,از دوستان متعهد و صاحب نظر خود, در كميسيونها دعوت كنند كه با برخوردها نظرها وافكار, كارها سريعتر و محكم ترانجام گيرد و از كارشناسان متعهد

ص: 5513

و متدين در تشخيص موضوعات , براي احكام ثانويه اسلام نظرخواهي شود.... واين نكته لازم است كه : رداحكام ثانويه , پس از تشخيص موضوع به وسيله عرف كارشناس , با رداحكام اوليه فرقي ندارد چون هر دو حكم الله مي باشد و نيزاحكام ثانويه , ربطي به اعمال ولايت فقيه ندارد... در موضوعات عرفيه , كه تشخيص آن با عرف است , با مشورت كارشناسان , حجت شرعي است كه مخالفت با آن , بدون حجت قوي تر, خلاف طريقه عقلاءاست] 2 . 13. حفظ اصول وارزشها ياين پرسش , بايد پاسخ گفته شود كه آيااز ديدگاه حضرت امام , رسيدن به خودكفايي ارزش ذاتي دارد و مي بايست آن را به هر قيمت بدست آورد؟ گرچه با قرباني كردن اهداف واصول باشد؟ آيا مي توان عدالت اقتصادي واجتماعي را فداي خودكفايي مالي نمود؟ آيا مي توان از تكاثر ثروت و سلطه مترفين و يا دو قطبي شدن جامعه , در راه رسيدن به اين مقصود, چشم پوشيد و آيا مي توان در راه غناي معيشتي ,از آزادي مطلقه مالكيت و... صرف نظر نمود و يا بايداهداف انقلاب اسلامي را كنار گذاشت ؟ با نگاهي كوتاه به گفته ها و سيره حضرت امام , مي بينيم كه پاسخ همه

ص: 5514

سوالات منفي است و حضرت امام , در عين تكيه بر خودكفايي , هموراه بر حفظ اصول وارزشهاي اسلامي وانقلابي تكيه كرده و حفظ آنها را در راس همه برنامه هاي خود قرار داده است . دراينجا برخي ازاصول كلي را, كه حراست و حفاظت از آنها در راه رسيدن به خودكفايي لازم است بدين شرح ذكر مي كنيم : معنويت حفظ ارزشهاي انقلاب . عدالت اقتصادي . دفاع از محرومان و مستضعفان . معنويت از مسائل اساسي در ديدگاه حضرت امام , توجه به معنويت و نقش زيربنايي آن در رابطه با همه مسائل اقتصادي و دنيوي است . در ديدگاه حضرتش , آنچه كه هدف اصلي بعثت پيامبران را تشكيل مي دهد, توجه دادن انسان به مساله آخرت و خدا و معنويات است و فقط در سايه آن است كه انسان را به آرامش رسيده و كمال مطلوب را درمي يابد.اگراسلام , به مساله ماديات توجه فرموده ,از جهت مقدميت وابزار بودن آن , در راه رسيدن به كمالات معنوي است . دراين راستا حضرت امام مرتب هشدار داده اند كه پرداختن به مساله اقتصاد و ماديات , بدون توجه به معنويات جامعه ,انحراف بوده و ما را به همان گردابي دچاي خواهد كرد كه امروز غير مسلمانان

ص: 5515

با آن دست به گريبانند و در جستجوي راه چاره براي فرار و گريز! و در نهايت , سرنوشت و بقاي نهضت اسلام ,به حفظ معنويات و گسترش آن بستگي دارد. امام , قدس سره , دراين راستا, با كساني كه به تحريف اسلام پرداخته و با تاثيراز مكاتب مادي شرق و غرب , گرفتارالتقاط گرديده و با تفسيراحكام اسلام به ماديت , در واقع , به اقتصاد, بيش ازارزش واقعي آن , بها داده و آن را زيربنا فرض كرده اند, به مبارزه برخاسته و به افشاي خطر و پيامدهاي اين تفكر مي پردازد: [ اخيرا ما مبتلا شديم به يك عده اي كه ... تمام معنويات را به ماديات برمي گردانند. مي گويند: مسلميم لكن نه توحيدشان توحيداسلامي است و نه بعثت شان اسلامي است و نه نبوت شان نبوت اسلامي است و نه امامت شان و نه معادشان همه اش بر خلاف اسلام است ...اينها هم به اسم اسلام مي خواهند به كلي اسلام را كنار بگذارند و يك چيز مادي جاي او بگذارند كه همه چيزش مادي باشد. به اسم ترويج اسلام ماديت مي كنند. 14 [ وامام , با طرح درست اسلام و ترسيم جايگاه معونيت و ماديت در مسائل اقتصادي اسلام به تشويق منحرفين

ص: 5516

, براي بازگشت درست به اسلام مي پردازند. ايشان سر شكست طرحهاي اقتصادي دنيا و به بن بست رسيدن قدرتهاي بزرگ مالي را, دورماندن آنان از معنويات معرفي كرده واحتياج به معنويات رااز علل اساسي وجود جنبشهاي مردمي در جوامع صنعتي و پيشرفته معرفي مي كند. امام جواب سئوال خبرنگار شبكه تلويزيون آلمان غربي كه مي پرسد: دراروپا تحرك جديد به چشم مي خورد و آن يك تحرك مذهبي است ...اين تحول را چگونه ارزيابي مي كنيد, مي فرمايد: [ ان تحرك مذهبي ازاين است كه : مردم ازاين پيشروي مادي سر خورده اند و ديدند كه تمام اين پيشرفتهايي كه شداست , چيزهايي نيست كه براي بشر ضرر بشر بوده تا به نفع بشر. و آن چيزي كه بشر طالب است ] اين است كه به روحش آرامش بدهد و آن چيزي كه آرامش مي دهد مذهب است . 15 همين روي كرد به مذهب و معويت را به گورباچف هم توصيه مي كند 16 . حضرت امام , معنويات را رمز بقاي اسلام و نهضت معرفي مي كند و هشدار مي دهد كه در غيراين صورت , حتي در فرض استقلال , اقتصادي , راه انحطاط و شكست باز خواهد بود: [آن روزي كه مجلسيان خوي كاخ نشيني

ص: 5517

پيدا كنند... وازاين خوي ارزنده كوخ نشيني بيرون بروند, آن روزاست كه ما براي كشور, بايد فاتح بخوانيم ... مادامي كه اين ملت ...اين جوانهاي ما توجه به معنويات دارند...جمهوري محفوظ است و هيچ كس نمي تواند به او تعدي كند. آن روزي كه زرق و برق دنيا پيدا بشود و شيطان در بين ما, راه پيدا كند و راهنماي ما شيطان باشد, آن روزاست كه ابرقدرتها مي توانند در ما تاثير كنند] 17 .حفظ ارزشهاي انقلاب توجه به ارزشهاي اسلامي وانقلابي در برنامه ريزيهاي اقتصادي ,از مسائلي است كآه حضرت امام به آن اهميت فراوان داده است و همواره بر لزوم حفظ و تدوم آونها به مسؤولان و مردم هشدار داده اند. در ديدگاه حضرتش ,ارزشهاي اسلامي وانقلابي , تنها چيزهايي هستند كه ملت , به خاطر دست يابي به آنهاانقلاب كرده و در راه آن تا مرز شهادت به پيش رفته اند و هيچ توسعه , پيشرفت نمي بايست ما را به عقب نشيني ازاصول اساسي باز دارد. در همه برنامه ريزيهاي سياسي واقتصادي بايد عزت , شرف مومنين و ذلت منافقين و دنياطلبان , شعار حمايت او مظلومين عالم , مبارزه با ستم , دفاع ازاسلام و در يك كلمه ديانت ما محفوظ بماند. تكيه يك جانبه

ص: 5518

بر برنامه هاي اقتصادي مي تواند به نفي آرمانهاي انقلاب , بي توجهي به اسلام و نهضت هاي اسلامي , رو آمدن سرمايه داران بي درد و پيامدهاي تلخ ناشي از آن , بيانجامد. تنها باقي ماندن براصول اساسي است كه مي تواند عزت و كرامت مومنين را تضمين كرده , و ما را بر تداوم انقلاب ياور باشد, چه بسياري از دولتهاي انقلابي واسلامي كه با شعار, آزادي و كرامت انسانها قيام كردند, ولي سرانجام مشكلات اقتصادي و رسيدن به رفاه بيشتر, موجب گرديد كه آنان از شعارهاي انقلابي خود دست بردارند و براي رسيدن به زندگي بهتر و حل مسائل اقتصادي خود, هويت و شرافت اسلامي و ملي خود را در پيشگاه ثروت و رفاه قرباني كنند. بدين جهت امام امت همواره بر حفظ شعائر و آرمانهاي انقلاب تكيه كرده و آن را را در راس همه امور مي شمارد . مسائل اقتصادي و مادي ,اگر لحظه اي مسوولين رااز وظيفه اي كه برر عهده دارند منصرف كنند, خطري بزرگ و خيانتي سهمگين است . بايد دولت جمهوري اسلامي , تمامي سعي و توان خود را دراداره هر چه بهتر مردم بنمايد, ولي اين بدان معني نيست كه آنها راازاهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است

ص: 5519

منصرف كنند. مردم عزيز ايران , كه حقاجهره منور تاريخ بزرگ اسلام در زمان معاصرند, بايد سعي كنند كه سختي ها و فشارها را براي خدا پذيرا گردند تا مسؤولان بالاي كشور, به وظيفه اساسيشان , كه نشراسلام در جهان است , برسند 18 . حفظ آرمانها واصول , در راس همه فعاليتهاي حضرت امام , قرار داشت . در قضيه سلمان رشدي , شاهد بوديم كه :استكبار جهاني , پنداشت , با محاصره اقتصادي خواهد توانست ,امام رااز نظرش برگرداند واو را واردار به عقب نشيني كند, ولي امام , با شجاعت واستقامت , در مقابل همه توطئه هاايستاد و ثابت كرد كه آرمانها وارزشهاي اسلامي , بسيار والاست وايران اسلامي , به هيچ وجه از آن عدول نخواهد كرد. بدين جهت , امام , در بيانيه اي , به كساني كه ممكن است در آينده , صدور فتواي ارتداد سلمان رشدي را موقتي بدانند و وسوسه هاي پيشرفت اقتصادي , آنان را به سوي پيوند با غرب و فراموش كردن ارزشهاي اسلامي وانقلابي بكشاند, هشدار مي دهد 19 . همچنين آن بزرگوار, نظيراين حساسيت و غيرت ديني را (پيش ازاين ) در رابطه با ملي گرايان و متخصصان بي تعهد داشتند 21 .عدالت اقتصادي واژه عدالت , كه

ص: 5520

عدالت اقتصادي از بارزترين شاخه هاي آن است , ريشه در فطرت انسانها داشته و بشر, همواره به عنوان يك آرمان و كمال مطلوب به جستجوي آن پرداخته و در رسيدن به آن از بذل جان و مال دريغ نداشته است .اگر بگوئيم كه بيشتر جنگها و منازعات برخاسته از مسائل اقتصادي , پيش از آن كه ناشي از فقر و تنگدستي باشد,از بي عدالتي و تبعيض اجتماعي سرچشمه گرفته است , سخني به گزاف نگفته ايم . بدين جهت , شعار عدالت اجتماعي واقتصادي , همواره در سرلوحه همه مكاتب و مذاهب و نهضتها قرار داشته است واز پرشورترين شعارهاي انقلابها بوده است . در شريعت اسلام , عدالت ,از جايگاه ويژه اي برخورداراست . عدالت اجتماعي واقتصادي دراسلام , در جهان بيني توحيدي ,اسلام و طرز نگرش اسلام به انسان و كرامت او دارد.از ميان صفات بي شمار خداوند, عدل و عدالت , جزءاصول و شعائر قرار گرفته است .اين , نمايانگر عدالت خداوند در جهان هستي و لزوم و ضرورت استفاده عادلانه بشراز مواهب خدادادي مي باشد.انسانها, در راه تقرب به او, مي بايست , عدالت را پيشه خود سازند. در بعد نبوت و رسالت : عدالت ,ازاهداف اصلي انبيا اعلام گرديده است . براي تحقق آن

ص: 5521

, به پيامبران رئوف خود, دستور داده است كه دست به سلاح ببرند 21 . علي[ ع] در شيوه حكومت , براجراي عدالت تاكيد كرده واز آغاز حكومت خويش , واژگوني جامعه غيراسلامي و دو قطبي رااعلام مي كند و در عمل نيز, با به زير كشيدن مستكبران و زالوهاي اقتصادي و غارتگران بيت المال , به نفع محرومان و مظلومان , عدالت اقتصادي واجتماعي را جلوه گر مي كند. بااشاره به اوضاع نابسامان اجتماعي واقتصادي و رشد سرمايه هاي بادآورده مي فرمايد: الا وان بليتكم قد عادت كهيئتها آگاه باشيد! تيره روزيها, درست همانند زمان بعث پيامبر[ص] , را ديگر, به شما روي آورده است . سوگند به كسي كه پيامبر را به حق مبعوث كرد, به سختي مورد آزمايش قرار مي گيريد و غربال مي شويد و همانند محتويات ديگر, هنگام جوشش , زير و رو خواهيد شد, آنچنان كه بالا, پايين و پايين , بالا قرار خواهد گرفت . در مورد برگرداندن اموالي كه به دست حكام پيشين ,از بيت المال غارت شده بود, مي فرمايد: والله لو وجدته قد تزوج له النساء و ملك به الاماء, لردوته 23 . به خدا سوگند, آنچه از عطاياي عثمان اگر بيابم , به صاحبش بر مي گردانم گر چه

ص: 5522

زناني را بر آن كابين بسته و يا كنيزاني را با آن خريده باشند. پس از پيروزي انقلاب , حضرت امام قدم به قدم , با در نظر گرفتن شرايط لازم , به شعارها واصول عدالت خواهانه انقلاب , جامعه عمل پوشاند. با مصادره اموال طاغوتيان غارتگر به نفع مستضعفان و توزيع عادلانه امكانات در بين مردم واجراي برنامه هاي اقتصادي عادلانه , درراستاي عدالت اقتصادي حركت كردند. حضرت امام , مكررا, براين اصل تاكيد داشتند كه : عدالت , زيربناي همه مصالح واصلاحات و ظلم و بي عدالتي , سرمنشا همه تباهي ها به شما مي رود كه در همه برنامه ريزيهاي اقتصادي و تنظيم نظام اقتصادي بايد رعايت گردد . استقلال اقتصادي كشور و رفاه بدون اجراي عدالت , بي ثمر خواهد بود زيرا, جامعه به دو قطب , تقسيم خواهد شد:اقليت ثرتمند و ممتاز و اكثريت فقير. دراين صورت , واضح است كه :اقليت ثروتمنداست كه زمام امور را در دست خواهد گرفت . دفاع از محرومان و مستضعفان ازامور مهمي كه امام امت در سرلوحه برنامه ريزيهاي اقتصادي و سياسي كشور بدان تكيه كرده است , دفاع همه جانبه از محرومان مستضعفان جامعه اسلامي , بلكه همه محرومان , جهان مي باشد. اين مساله روشن است

ص: 5523

كه محرومان و مستضعفان در جوامع مختلف , كمتر مورد توجه قرار گرفته و مي گيرند و عقربه اقتصادي جوامع بشري و حكومتها, هميشه , به سود حاكمان و سرمايه داران , در حركت بوده است . مستكبرين همواره با شيوه هاي مختلف , و بااستفاده از زور و زر و تزوير, قدرت سياسي جوامع را به نفع خود رقم زده اند. چه بسياراز نهضتهايي كه در جهان , با عنوان دفاع از حقوق محرومان و مستضعفان قيام كردند و با دست و بازوي محرومان به پيروزي رسيد. ولي به تدريج به انحراف , دچار آمده و دوباره مستكبرين ,از راهي ديگر, خود را بر مردم تحميل كردند. تنها حركتهاي الهي است كه محروم زدايي , هميشه سرلوحه كارشان است ازاين روي بيشتر, پيروان پيامبران الهي و مصلحان از طبقه محروم و زجر كشيده است . برنامه اساسي اسلام ,ايجاد جامعه اي آباد و سالم و بدوراز نكبت فقر و تهي دستي مي باشد. پيامبران وائمه هدي(ع) عملا براين راه رفته اند. واين نمايانگر حمايت همه جانبه آنان ,از مستضعفان و محرومان جامعه مي باشد. و در حكومت علي بن ابيطالب (ع) , توجه به فقر و طبقات مستضعف جامعه , در راس برنامه هاي حكومتي آن حضرت قرار داشت

ص: 5524

. در نامه حكومتي به مالك مي نويسد: ثم الله الله في الطبقه السفلي من پيروزي و تدام نهضت اسلامي ما نيز, بيش از همه گروهها, مديون فداكاري وايثار طبقه محروم جامعه بوده و هست يعني كساني كه در رژيم ستمشاهي به استضعاف كشانيده شده بودند و همه عرصه هاي پيشرفت و ترقي و رسيدن به حقوق شرعي وانساني بر آنان بسته شده بود.اين طبقه , هميشه مورد عنايت خاص حضرت امام بودند و هميشه آن بزرگوار,از حقوق اين گروه دفاع كردند. پر واضح است كه حمايت و دلسوزي حضرت امام , نه برخاسته ازاضطرار و ناچاري و نه از نوع كمكهاي دولتهاي ديگر براي جلوگيري از خطر طغيان فقرا عليه حكومت , كه نشات گرفته از دين و فطرت انسان دوستي آن عزيز بود: [خدا مي داند كه من مطلعم و رنج مي برم . من مطلعم ازاين دهات و شهرستانهاي دورافتاده ... من مطلعم از گرسنگي مردم واز وضع نابسامان زراعت و فلاحت . خدا مي داند كه من گاهي به فكر مي افتم كه اين زمستان آينده , چه خواهد شد؟ خيلي ناراحت مي شوم .اين بيچارها, آيا نان دارند يا ندارند؟ چه خواهد گذشت دراين زمستان سياه , به اين ملت فقير بدبخت] 24 . اين

ص: 5525

دلسوزي براي فقرا, در طول عمر پر بركت امام , مشاهده مي شود: قبل ازانقلاب , در فرياد عليه نابسامانيها و ظلم به طبقه ضعيف به و به استضعاف كشاندن آنان , جلوه كرد و پس ازانقلاب , با برنامه هاي جدي درصدد رفع محروميتها بودند و گامهاي بسيار مثبتي هم دراين راه برداشتند. اساسا, درانديشه حضرت امام , توده مردم و طبقات زجر كشيده , جايگاه بلندي داشتند.ايشان جنگهاي پيامبران , بويژه پيامبراسلام را, جنگ بين فقر و غني , جنگ بين زورمند و ضعيف و ... مي دانستند 25 . درانديشه امام , صاحبان اصلي انقلاب , كه در تمام جبهه ها حضور فعال و ايثارگرانه دارند, محرومان و طبقات پايين جامعه اند 26 . دراين راستا, توصيه و تاكيدايشان , هميشه ,اين بود كه : مسؤولان به گونه اي برنامه ريزي كنند كه طبقات محروم بتوانند رشد كنند و به مراكز فرهنگي و ساير مديريتها راه يابند. براي تحقق اين امر مهم ,از علما, برنامه ريزان و نمايندگان مجلس شوراي اسلامي مي خواهند كه طرحهايي ارائه

ص: 5526

بدهند كه محرومان ازاين وضع , نجات پيدا كنند. 27موانع خودكفايي حضرت امام , قدس سره ,استعمار رااز موانع اساسي استقلال و خودكفايي به شما آوردند: [ از جمله نقشه ها, كه مع الاسف , تاثير بزرگي در كشورها و كشور عزيزمان گذاشت و آثار آن باز تا حد زيادي به جا مانده , بيگانه نمودن كشورهاي استعمار زده از خويش و غربزده و شرق زده نمودن آنان است ... غم انگيزتراين كه : آنان , ملتهاي ستم ديده زير سلطه را در همه چيز, عقب نگهداشته و كشورهاي مصرفي بار آوردند و به قدري ما رااز پيشرفتهاي خود و قدرتهاي شيطانيشان ترسانده اند كه جرات دست زدن به هيچ ابتكاري نداريم و همه چيز خود را تسليم آنان كرده و سرنوشت خود و كشورهاي خود را به دست آنان سپرده و چشم و گوش بسته مطيع فرمان هستيم] 28 . دراينجا, به نمونه اي از تاثيراين فرهنگ غلط اشاره مي كنيم . [آقاي شيخ موفق ... روزي بر سر منبر مي فرمودند كه : مردم , قدر زندگيتان را بدانيد و شكراين همه نعمت و راحتي كه خدا به شما ارزاني كرده و شما را به بركت دين وايمانتان , در ميان همه ملتها, عزيز داشته ... به

ص: 5527

جا آوريد كه اروپايي ها به مكافات كفر و نكبت شركشان گرفتار شده اند كه خداوند, مجبورشان كرده كه دراعماق هولنك چاههاي نفت و معدنهاي زغال و مس و آهن و سرب و غيره كار كنند و با مرگ سياه و آوار و گرد و خاك قرين باشند و يا در كارخانه ها, در روغن و دود و بدبختي كار كنند و رنج ببرند و ماشين بسازند و در كاغذ بپيچند و به اينجا بفرستند و ما به بركت اين دين وائمه , دست كنيم و قيمتش را بپردازيم و بدون هيچ دردسري پشتش لم بدهيم واز دست رنج آنها به راحتي استفاده كنيم] 29 . واين طرز تفكر غلط هم اكنون در ميان سران برخي ممالك اسلامي و عربي , كه صاحب منابع عظيم نفت و مواد خام مي باشند, بوضوح ديده مي شود. بنابراين , براي رسيدن به خودكفايي مبارزه بااستعمار و القائات شوم آنان و مكاتب الحادي , در راس برنامه ها مي باشد. موجبات خودكفايي عوامل و موجبات رسيدن به خودكفايي در كلمات امام بسيار بوده كه در اين مجال فرصت بررسي همه آنها نيست و فقط به برخي از آنهااشاره مي كنيم . خودباوري انسان ,موجودي است كه خداونداستعدادها و مايه هايي كه براي يك

ص: 5528

زندگاني شرافتمندانه به كار مي آيد, دراو به وديعت نهاده است . در برخورداري ازاين تواناييها, بين انسان شرقي و غربي , سياه و سفيد فرقي نيست , بلكه آنچه هست در كشف و بهره برداري است كه هر ملتي وقتي به تواناييها, دست خواهد يازيد و بر طبيعت سيطره خواهد يافت كه به نيكي تواناييهاي خويش را كشف كند وايمان بياورد كه تواناست . حضرت امام , قدس , در راستاي رسيدن به بي نيازي اقتصادي , گام نخست و سنگ زرين را, خود باوري و كشف استعدادهاي خدادادي دانسته و خواستار بهره برداري درست از آنها شده است : شما اگر چنانچه باورتان باشد كه نمي توانيد صنعت بكنيد و نمي توانيد صنايع بزرگ و كوچك را, و چيزهايي كه احتياج به غرب بوده است , خودتان آنها را درست كنيد, تااين باور هست , نمي توانيد كه انجام بدهيد.اول بايد باورتان بيايد كه ما هم انسانيم , ما هم قدرت تفكر داريم , ما هم قدرت صنعت داريم .اين قدرت , در همه افراد بشر, به قوه هست .اگراين باوري براي شما پيدا شد... و يك ملت , وقتي كه يك مطلب را باور كرد كه مي تواندانجام بدهد,انجام خواهد داد. اساس باور,اين دو مطلب است :

ص: 5529

باور ضعف و سستي و ناتواني و باور قدرت و قوه و توانايي اگر ملت ,اين باور را داشته باشيد كه مي توانيم در مقابل قدرتهاي بزرگ بايستيم ,اين باور,اسباب اين مي شود كه توانايي پيدا كند و در مقابل قدرتهاي بزرگ ايستادگي كند.اين پيروزي كه شما به دست آوريد, براي اين كه باورتان آمده بود كه مي توانيد 30. حصراقتصادي ازاموري كه مي تواند ملتي را به خود آورد واو را به نيازمنديهاي خود متوجه سازد,محاصره اقتصادي است . حصراقتصادي ,انسان را به بهره گيري از توان واستعدادهاي خود تشويق مي كند و چه بسيار ملتهاي كه در سايه اتكاي به خود در هنگامه جنگ و محاصره اقتصادي , به اقتصاد شكوفايي دست يافته اند. كشور عزيز ما نيز,ازاين موهبت الهي بي بهره نماند و توانست در سالهاي جنگ و محاصره اقتصادي , به موفقيت هاي چشمگيري دست يابد بدين جهت ,امام امت , حصراقتصادي را عامل پيشرفت و پيدا كردن شخصيت گم كرده واز دست داده مي دانستند: [شما ديديد كه دراين جنگ تحميلي كه پيش آمد و محاصره اقتصادي ما شديم , خودارتشيها,اين قطعات را درست كردند.اگر قبل ازاين بود, يكي از آن قطعات را نمي توانستند درست كنند.از بابااين كه شخصيت خود را گم كرده بودند,مي

ص: 5530

گفتند: بايد متخصص بيايد. من اعتقادم است كه :اگر ما در محاصره اقتصادي يك ده سال پانزده سال , واقع شويم , شخصيت خودمان را پيدا مي كنيم] 31 . قناعت و دوري از رفاه كنترل مصرف و يا قناعت مي تواند در بهبود زندگي فرد و جامعه نقشي حساس , داشته باشد. در روايات اسلامي از قناعت , به عنوان وسيله عزت و بي نيازي و گنج فنا ناشدني 32 , ياد شده است و در نقطه مقابل ,اسراف و تبذير و مصرف گرايي وسيله شكست و ذلت معرفي شده است . واين مطلبي است كه عقلاني كه محتاج به استدلال و برهان نمي باشد. با نگاهي به تاريخ ملتها, مي بينيم كه : ملتي توانسته است به خودكفايي اقتصادي و پيروزي در برنامه هاي خويش نائل آيد كه بر خود سخن گرفته واحتياجات زايد بر زندگي و رفاه بيشتر رااز خود دور كند و لذت زودگذر را فداي عزت و سوكت ملي خويش بنمايد. به عنوان نمونه ,از ژاپن نام مي بريم كه امام امت , بارهااز نحوه زندگي سازنده آنان ياد كرده اند 33. [ اصطلاح[ موتاي ناي] يك روح قناعت و صرف جويي به ژاپنيها داده است و آنان را بر آنن داشته است كه حداكثراستفاده

ص: 5531

راازامكانات موجود خود بنمايد. ...از موارد خاص صرفه جويي ژاپنيها, در مصرف كاغذاست . در ژاپن , هيچ وقت كتابها و روزنامه هاي خوانده شده به همراه زباله دور ريخته نمي شود...اين در حالي است كه ژاپن , دومين كشور دنيا,از نظر توليد كاغذاست و بيشتر كاغذهاي توليديش از طريق توليد مجدد به دست مي آيد... در ژاپن , زباله هاي فلزي پس از جمع آوري استفاده مجدد به عمل مي آيد... نكته ديگر كه در زندگي آنان حايزاهميت است , صرفه جويي در مصرف انرژي است . آنان , سعي مي كنند به جاي گرم كردن محوطه خانه , فقط اعضاي بدن افراد داخل خانه را گرم بنمايند تاانرژي حرارتي كمتري مصرف شودازاين روي ,از سيستم هاي بزرگ و پرخرج تهويه مركزي در خانه هاي مسكوني , كمتر ديده مي شود و در همين زمينه , مي توان از كيسه هاي شني كوچك انفرادي , كه در جهت گرم نگهداشتن اعضاي بدن در زمستان مورداستفاده قرار مي گيرد نام برد... ژاپنيها, راي صرفه جويي در مصرف انرژي , هيچ وقت پس از خوابيدن بخاري و يا وسيله گرم كننده داخل خانه خود را ورشن نگه نمي دارند بلكه در شبهاي سرد براي گرم شدن از لحاف و روانداز بيشتراستفاده

ص: 5532

مي كنند 34 . در سايه اينگونه اقدامات در سايه اينگونه اقدامات و سخت گيريهاي اقتصادي بود كه ژاپن , توانست به مرز خودكفايي برسد و ديگران را محتاج كمكهاي صنعتي واقتصادي خويش بگرداند. براساس گفته صاحب نظران , عاملي كه ژاپنيها را به تلاش واداشته است , روح ملي آنان است . كشور ما كه اهداف بلندتري را دنبال مي كند, مي بايست رفاه بيشتر و مصرف افزون را فداي كرامت انساني و عزمت اسلامي خويش كند نه اين كه در عين احتياج و وابستگي , شاهد شاخص بالاي اسراف و تبذير و مصرف گرايي و تجمل باشيم و مواد غذايي مااز رقم هاي بالاي حجم زباله تشكيل بدهد. امام امت , نسبت به اين مساله , حساسيت بسيار داشتند و مكرراارزش قناعت و ضررهاي اسراف و رفاه زدگي را گوشزد كرده اند: [مردم در سر دو راهي عزت و ذلت قرار داشته و بايد تصميم بگيرند يا رفاه مصرف گرايي و يا تحمل و سختي واستقلال] 35 . حضرت , بااشاره به نزديكي سال نو ونوروز مي فرمايد: چون , نزديك سال نواست , مي خواهم به همه ملت ,اين نصيحت را بكنم : ...ما در حالي كه جنگ زده هستيم ...اين قدر آواره داريم , اين همه

ص: 5533

بيمار داريم ,اين همه معلول در بيمارستانها داريم ... بايد يك قدري راجع به مراسم عيد كوتاه بيايد شما, همه اين قشرهايي كه براي اسلام ,الان دارند زحمت مي كشند... عائله خودتان حساب كنيد. مقداري كه مي خواهيد تشريفات زايد را عمل كنيد, نكنيد و برويداز اينها, دلجويي كنيد...اگر بخواهيد يك ملت قوي و آزاد باشيد,از تشريفات يك قدري بكاهيد36 . در وصيت نامه , مردم را به خطرهاي رفاه زدگي واقف , كرده و خواستار ممنوعيت ورود كالاهاي لوكس و تجملاتي شده اند. از ورود كالاهاي مصرف ساز و خانه برانداز, جلوگيري نماييد. و مردم به آنچه دارند بسازند, تا خود همه چيز بسازند. واز جوانان : دختران , پسران , مي خواهم كه استقلال و آزادي وارزشهاي انساني را, ولو با تحمل زحمت و رنج , فداي تجملات و عشرتها و بي بند و باريها و حضور در مراكز فحشا..., كه از طرف غرب و عمال بي وطن به شما عرضه مي شود, نكنند, كه آنان , چنانچه تجربه نشان داده , جز تباهي شما واغفالتان از سرنوشت كشورتان و چاپيدن ذخاير شما... و مصرفي نمودن ملت و كشور شما به چيز ديگري فكر نمي كنند 37 . سيره و روش زندگي حضرت امام نيز, نمونه اعلاي زهد

ص: 5534

و قناعت و جلوگيري ازاسراف و تبذير بوده است كه بايد براي همه مردم , خصوصا, مسوولان و دست اندركاران نظام اسلامي و...الگو باشد. 38 تكيه بر عوامل توليد بدون ترديد, در ميان همه كارهاي مفيد و سودآور, عوامل مولد و برطرف كننده نيازهاي اساسي انسان يعني كشاورزي , دامداري و صنعت ,ازاهميت ويژه اي برخورداراست زيرا, در حقيقت , كشاورزي , موجبات حيات بشري را را فراهم ساخته و براساس آن , جوامع ,استوار مي گردد. صنعت نيز در دنياي كنوني ,ازاهميت فراواني برخورداراست , به طوري كه زندگي بشر امروز, به گونه اي گسترده با آن پيوند خورده و زندگي به صورت مجموعه به هم پيوسته صنعتي در آمده است . بدينسان , كشاورزان و كارگران از آن جهت كه زندگي را براي انسانها ممكن و سهل ساخته اند, حقوق بسياري بر عهده انسانها دارند. افزون براين , دست يابي به كشاورزي و صنعت و صحيح پايه هاي استقلال كشور را تشكيل داده و مي تواند سرنوشت سياسي واجتماعي ملتها را دگرگون سازد. چه بسياراز ملتهاي كه امروز, در عين گسترش و عظمت , براثر كمبود مواد غدايي محتاج دولتهاي استعمارگر گرديده واصلي ترين شريان حيات و زندگي خود را به دست مستكبران سپرده اند. گره خوردگي اين

ص: 5535

مساله , با سياست هاي مريض ضداخلاقي ابرقدرتها, براهميت خودكفائي در كشاورزي و صنعت مي افزايد. دراسلام , به اين دو قشر, (كشاورز و كارگر)اهميت بسيار داده شده است وانسانهايي كه در راه تهيه معاش خود وانسانهاي ديگر در تلاش اند, همانند مجاهدان در راه خدا به حساب آمده اند. ( الكاد علي عياله كالمجاهد في سبيل الله ) و زارعين گنجهاي خداوند و بهره رسان به همه خلاق خداوند و موجودات ديگر معرفي گرديده اند. درارزش كار و كارگر همين بس كه : پيامبراسلام , دست كارگر را مي بوسد و بدين وسيله ارزش كار و كارگر را به نمايش مي گذارد. كشور عزيز ما كه برخورداراز سرزمينهاي بسيار وسيع كشاورزي مي باشد, در رژيم ستمشاهي , براثر نفوذاستعمارگران و سياستهاي غلط حاكمان , كشاورزي از صحنه خارج گرديده بود و سرزمينهاي وسيعي ,از بهترين زمينهاي حاصل خيز, با تبديل به ساختمان , ويلا, تا جايي كه كشور ما با توان بهره دهي نان چندين كشور, خود, محتاج بيگانگان گرديد. امام امت , سالهاي پيش از پيروزي , خطر نابودي كشاورزي را به ملت تذكر داده و خواستار قطع وابستگي از خارجيان گرديد. بعداز پيروزي نهضت نيز, مرتب به ارزش نيروي مولد كارگر و كشاورز تكيه كرد و خواستار

ص: 5536

حمايت همه جانبه از كشاورز و كشاورزي و كارگر, در راستاي خودكفائي اقتصادي كشور گرديد: دو قشراز ملت ستون كشور وانقلابند: يك قشر, كارگر كه با مجاهدات پي گير خود قبل ازانقلاب و بااعتصابات دامنه دار خود,انقلاب را به پيروزي رساند و بعدازانقلاب هم آنها هستند كه با كوشش خود, و جهاد خود, در راه اسلام ,اين انقلاب را به پيش مي برند و قشر دوم كشاورزان اند. كشاورزان و كارگران اساس استقلال كشورند 39 . [كارگران ازارزشمندترين طبقه و سودمندترين گروه , در جامعه ها هستند. چرخ عظيم جوامع بشري , با دست تواناي كارگران در حركت و چرخش است . حيات يك ملت مرهون كار و كارگراست] 40 . [... در هر كشور, كارگر و كشاورزاساس آن كشور هستند.اساس اقتصاد كشور بسته به كار و كارگر و كشاورزاست] 41 . استفاده از تجربيات اقوام ديگر از مسائلي كه امام امت , قدس سره , در راستاي تشويق امت اسلامي به خودكفائي اقتصادي ياد مي كنند, مطالعه اوضاع ملتهاي جهان واستفاده از تجربيات اقوام ديگراست . مساله مطالعه سرنوشت ديگران از موضوعاتي است كه قرآن كريم آن را به عنوان منبع تفكر, مورد تاكيد قرار داده و ما را به سير و سياحت و نظر در آفاق وانفس فرا

ص: 5537

خوانده است كرارا, سرنوشت اقوام مختلف را به تصوير كشيده و در پايان مردم را به درس گرفتن از آنان فراخوانده است . مسلما, سنت خداوند, حاكم بر همه سرنوشتها و سقوطها و صعودهاست . و در گشت و گذار در ممالك مختلف , شناخت و تجربيات ملتها است كه سنت خداوند را مي تواند كشف كرد و مورداستفاده قرار داد [ ان الله لايغير مابقوم حتي يغيروا ما بانفسهم] 42 . بيانگر يك سنت الهي در مورداراده و تصميم يك ملت در سرنوشت خويش است . و يا آيه شريفه : اذا اردنا ان نهلك قريه امرنا مترفوها فقسقوا فيها فحق عليها القول قدمرناها تدميرا 43 نقش مستقيم اسراف و رفاه گرايي و لذت طلبي را در سقوط تمدنها و ملتها به تصوير مي كشد. كه مسلمااين قانون ,اختصاص به ملتي خاص نداشته و همگان مي توانندازاين سنت خداونداستفاده كنند. امام امت , در راستاي خودكفائي در جهت تشويق ملت , براي دست يابي به استقلال اقتصادي از ملتهايي نام مي برد كه سرنوشتي مشابه وضعيت ما را داشته و توانسته اند در سايه تكيه بر خوداز نيستي اقتصادي به هستي برسند,از جمله : كشورهاي : ژاپن , هند و چين كشورهايي هستند كه امام , كرارا,از آنها نام

ص: 5538

برده اند.امام امت , در وظائف نويسندگان و گويندگان مي فرمايد: [نويسنده هاي ما, بهترين خدمتشان امروزاين است كه :اين ملتي كه ايستاده در مقابل شرق و غرب و نمي خواهد تحت نظام شرق و يا نظام غرب باشد,اميد هب آنها بدهند كه مي توانيد تا آخر وابسته به شرق و غرب نباشيد... بفهميداين معنا را, كه نژاد ژرمن از نژاد آريا بالاتر نيست و غربيهااز ما بالاتر نيستند, زودتر كار راه انداختند. مشغول بشويد و كار راانجام بدهيد] 44 . [ژاپن , همين معنا را مبتلا بود و بعد بيدار شد واراده كرد و شد يك مملكت صنعتي كه الان صنعت او مقابله مي كند با آمريكا. هندوستان بيدار شد بااينكه از همين نژادهايي بود كه غير غربي بودند] 45 . و در مورد ديگر,امام ,از كشوري نام مي برد كه در محاصره اقتصادي , براي تهيه نان خويش و رسيدن به خودكفائي , در پشت بام هايشان گندم مي كاشتند 46 . نكته مهم اين كه :اين كشورها,از نظراقليمي , جغرافياي ,اقتصادي و سياسي سرنوشتي مشابه ما را دارا بوده اند. جنگ همه چيز آنان را نابود كرده بود, ولي سرانجام , توانستند بر همه مشكلات غلبه كرده و اقتصاد زنده و نوي را در مملكت خود پي

ص: 5539

افكنند. ما دراينجا, در مقام بررسي همه نكات قوت و ضعف اين ملتها نيستيم و فقط برخي از نكاتي كه مي تواند براي مردم ما, درس و موجب تلاش بيشتر شود, يادآوري مي كنيم كار و تلاش , عدم اسراف و تبذير,اعتماد به نفس , هويت ملي و روح جمعيو ... در گزارش مجله نيوزويك , نهم مارس , 1970 درباره ژاپن آمده است : چگونه ژاپن به معجزه اقتصادي خود موفق شد؟ پاسخ به اين سوال اين است كه بخش عمده اين موفقيت , به سبب ظرافتها و پيچيدگيهاي منش ژاپنيان است كه مردماني پرانضباط و علاقمند به كار و... مي توانند در تعقيب مصالح مشترك خود به وضع خارق العاده بكوشند. يكي از صاحب منصبان ژاپني در لندن گفت : موسسه همچون پدري است كه در تمام طول عمر, حامي و مراقب فرزندان خوداست و فرزندان هم عاشقانه در راه آن فداكاري مي كنند. براستي ژاپنيان , خود رااجتماعي ازافرد منفرد نمي دانند بله خانواده هاي بزرگند47 . رفتار ژاپنيان , بسيار با خوش بيني همراه و بركار خانواده هااستواراست مثلا, به آساني از تعطيلات آخر هفته يا مرخصي , در راه مصالح عمومي , صرف نظر مي كنند. آنان احساس مي كنند كه با كوشش بسيار, در

ص: 5540

راه پيشبرد كار موسسه , در موفقيت كشورشان سهيم اند 48 . [....از نكات متعددي كه توجه خاص ناظران خارجي را به خود جلب مي كند, پنج نكته , مهم تراز همه بنظر مي رسد, كه عبارتنداز: عادت به پس انداز, آميختن شيوه توليد فردي و خصوص قديمي , با توليد جديد به مقدار زياد, علاقه واصرار به كار و زحمت , كه مورد تشويق و تجليل جامعه است , و سرانجام اعتقادي محض و كوركورانه به آينده . صاحب نظران , متفقا, معتقدند كه ژاپنيان بسيار سخت كوشند و ساعتهاي متمادي كار مي كنند و بسيار باانضباط و وظيفه شناس اند... نكته بسيار جالب توجه اين است كه مصرف كنندگان ژاپني از 1960 تا 1966, هيچده درصد درآمد خالص خود را پس انداز كرده اند واين درصد بسيار قابل ملاحظه اي است] 49 . همين روحيه كار و فعاليت و صرفه جويي و قناعت را در مردمان هند هم مشاهده مي كنيم : مصرف آنان , كرباسي هاي دست ساز خودي را بر پارچه هاي زربفت بريتانيا ترجيح دادند. نهرو,از پيدايش روحيه رفاه گرايي و مصرف , در جامعه هند,احساس وحشت مي كند. نهرو پس ازاستقلال هند, وحشت خويش راازاين كه دست هندي در خريدها بيشتر باز شوداينگونه ابراز

ص: 5541

كرد كه : من آرزو نمي كنم كه هر فرد هندي داراي يخچال و تلويزيون واتومبيل و غيره و غيره شود. 50 و نيز سائر كشورهايي كه باانبوه مشكلات روبرو بودند, ولي سرانجام توانستند در سايه كار و فعاليت روي پاي خود بايستند و خود رااز ديگران بي نياز سازند, مي تواند درس خوبي براي ما باشد در همين زمينه به گزارشي از چين دقت كنيد: [ با وجود شدت نقصان محصول صنعتي پيشرفت كلي تكنولوژيكي در سراسر زندگي چين منعكس است . گرچه , خيلي مانده است تا چين بتواند حجم مصنوعات خود را به آن پايه كه تكافوي احتياجات كشور را بدهد برساند, معهذا, تقريبا, چيزي نيست كه چين لازم داشته باشد و خود نتواند آن را بسازد.از لكوموتيوها ديزل الكتريك براي راه آهن گرفته تا جنگنده هاي جت براي نيروي هوايي , تانكهاي سنگين براي ارتش , كشتي با حجم 16000 تن و كامپيوترهاي الكتريكي پيشرفته ... همه اين تلاشهاي غول آسا به وسيله مغز, پي و عضله بزرگترين جمعيت زمين تقويت مي شود. موفقيت و يا شكست كشور به آمادگي مردم چين در پشتيباني دراز مدت ازاين نقشه عظيم بستگي دارد. ...رشد صنعت , تغيير سطح زندگي , مدرنيزه كردن هر چيز و همه چيز, شاهكارهاي

ص: 5542

تلاش انساني ثمره عظيم كارانساني آنچنان است كه وصف آن در حيطه قدرت ما نيست] 51 . تااينجا, برگي از دفتر زندگي چند ملت را ذكر كرديم و عوامل موفقيت آنان را دريافتيم .اينك مناسب است , شمه اي از عوامل شكست پيشينيان خود را نيز ذكر كنيم : به گزارش همه مورخان , عامل شكست سلطان حسين صفوي را در برابر سلطان محمودافغان , رفاه , لذت طلبي و عياشي سلطان حسين ذكر كرده اند: شاردن درباره تجمل و عاقبت اين تجمل مي گويد: تجملي كه بر سپاه ايران حكومت مي كند, آن را تباه خواهد ساخت درباره همين سپاه نقل كرده اند. سه روز و سه شب ,افاغنه به جمع اسباب واثاثيه سپاهيان گريخته مشغول بودند و معادل يكصدهزار تومان عايد محمود شد و محمود در حيرت بود كه اين اسباب را چرا به همراه آورده اند. بالش نرم و دواج گرم و سامان بزم را به ميدان رزم چه مناسبت 53 . وضعيت سپاه قزلباش را در برابر سپاه افغان چنين نوشته اند: تمام سپاه , با لباسهاي فاخر واسبان فربه و زين لگام زرين در برابراردوي افغان , سراپرده ها و چادرهاي پوش رنگين بر پا كردند. 53 در برابراين سپاه مرفه و تجمل , سپاه

ص: 5543

افغان رااينگونه وصف كرده اند: [ اكثر با گندم برشته غذاي خود را تكافو مي كردند... كرباسهاي رنگين به تن داشتند و در گل و باران , كفشهاي خود را در مي آوردند كه ضايع نشود] 54 . در پايان اين بخش چند نكته را تذكر مي دهيم : بيشتر گزارشها مربوط به تجربيات كشورهاي ديگر, مربوط به سالهاي آغازين پيروزي و تلاش آنها مي باشد. شايدامروز, رفاه و لذت طلبي و... در برخي از آن كشورها راه يافته باشد. از كشورهاي ديگر سخن گفتن و نوشتن به معناي بي توجهي از كار عظيم و باارزش كارگران , كشاورزان , مديران و... حزب الله كشور خودمان نيست كه عظمت كار آنان به وصف نيايد. بلكه هدف ما,از نقل اخبار ديگران , به منظوراستفاده از تجربيات ديگران است . نقل پيشرفت ديگران به معناي الگو قراردادن آنان , در همه زمينه هاي زندگي نيست كه فرهنگ ما ويژگيهاي خاص خود را دارد كه بايد پاس داشته شود. آنچه ذكر شد, شمه اي بوداز بيانات حضرت امام , درباره رسيدن به قله خودكفايي و به هيچ وجه , قصد بررسي كامل ابعادانديشه حضرت امام را نداشته ايم پاورقيها 1. روزنامه كيهان , 68/12/13. 2. سوره هود, آيه 113. 3. بحارالانوار, ج 287.46

ص: 5544

طبع بيروت . 4. بحارالانوار, ج 130.11. 5. وسائل الشيعه , ج 529.2. 6. صحيفه نور, ج 285.14. 7. همان مدرك , ج 125.15. 8. همان مدرك , ج 37.16. 9. همان مدرك , ج 152.14. 10. مجله پاسداراسلام , شماره 69. 11. همان مدرك , شماره 86. 12. پيام امام به حوزويان مورخه : 67/12/3. 13. صحيفه نور, ج 202.17. 14. همان مدرك , ج 124.120. 15. همان مدرك , ج 170.10. 16. مجله پاسداراسلام , شماره 86. 17. صحيفه نور, ج 216.17. 18. مجله پاسداراسلام , شماه 89. 19. پيام حضرت امام به حوزويان . 20. همان مدرك . 21. سوره حديد, آيه 25. 22. نهج البلاغه , فيض , خطبه 16. 23. همان مدرك , خطبه 15. 24. مكرر: همان مدرك نامه 53. 24. در جستجوي راه ,از كلام امام دفتراول .25. 25. همان مدرك , .14. 26 همان مدرك , .64 ,45 ,44. 27. مجله پاسداراسلام , شماره 69. در جستجوي راه از كلام امام , دفتراول .81. 28.از وصيت نامه حضرت امام . 29 بازگشت به خويشتن , دكتر شريعتي , .135. 30. صحيفه نور ج 194.14. 31. همان مدرك , ج 77.14. 32. ميزان الحكمه , ج 280.8. 33. صحيفه نور, ج 17.14. 34. مجله

ص: 5545

صف , شماره 32. 35. صحيفه نور, ج 98.17. 36. همان مدرك , ج 7580.16. 37. از وصيت نامه امام . 38. مجله پاسداراسلام , شماره 96 92. 39. صحيفه نور, ج 211.14. 40. همان مدرك , 211.12. 41. همان مدرك , 209.7. 42. سوره رعد, آيه 11/ 43. سوره اسراء, آيه .16. 44. صحيفه نور, ج 05/14/ 45. همان مدرك , ج 79.14. 46. همان مدرك , ج 78.14. 47. ژاپن , .66, نوشته هرمان كان , ترجمه سروش حبيبي . 48. همان مدرك , .79. 49. همان مدرك , .302. 50. سياست واقتصاد در عصر صفوي , .484. 51. ديوار دو طرف دارد, نوشته فليكس كرين , ترجمه اختر شريعت زاده , 131 ,130 ,129. 54,53,52. سياست واقتاد در عصر صفوي , .374, 774.

ص: 5546

رهيافت تصميم گيري در منظر امام خميني با تاكيد بر نظام بين المللي

اشاره

9 چكيده: به تو دل بستم و غير تو كسي نيست مرا جز تواي جان جهان دادرسي نيست مرا عاشق روي توام اي گل بي مثل و مثال بخدا غير تو هرگز هوسي نيست مرا با سپاس و ستايش از خداوند متعال كه به ملت مسلمان ايران نعمت آزادي - امنيت - مشروعيت و ولايت عطا فرمود و با عنايات و الطاف بيكرانش ملت ايران را خالق يوم الله هايي چون 15 خرداد و حماسه خونين شهر و ديگر روزهاي باشكوهي كه تجلي قدرت نمايي خداوند بود گردانيد. سپاس از خداوندي كه به ما نعمت بهره مندي از رهبري امام خميني (ره) عطا فرمود. او كه به انسانها كرامت و به مومنان عزت و به مسلمانان قوت و شوكت و به دنيايي مادي و بي روح معنويت و به جهان اسلام حركت و به مبارزان و مجاهدان في سبيل الله شرافت و شهامت داد. او كه به ملتها فهماند كه قوي شدن و بند اسارت گسستن و پنجه در پنجه سلطه گران انداختن ممكن است. موضوع اين مقاله رهيافت تصميم گيري در منظر امام خميني با تاكيد بر نظام بين الملل مي باشد. مقدمه مقاله با بررسي جايگاه تصميم گيري در تئوريهاي كاربردي علوم سياسي آغاز مي گردد. خلاصه اين بحث در سه نكته

ص: 5547

اساسي متمركز شده است. 1- اهميت تصميم گيري در حيات سياسي ملتها زماني بيشتر خواهد بود كه كشوري به استقلال سياسي و اقتصادي نايل آيد و مديريت نظام، وظيفه اخذ تصميمات مناسب در برهه هاي خاص را برعهده داشته باشد. 2- تصميم گيري، معرف رفتار و عمل سياسي انسانهاست و نظريات و توصيه هاي سياسي مديريت نظام در قالب تصميمات سياسي تاثير گذار است. 3- تصميم گيري سياسي از اين حيث حائز اهميت است كه تصميم گيرنده از لحاظ زماني و فرصت مورد نياز محدوديت دارد در حاليكه واقعيت پديده ها و قضاياي سياسي پيچيده و پيش بيني نشده است. دانش سياسي امروز در زمينه هاي فوق گامهاي ابتدايي را پيموده است و علماي سياسي برپايه هاي نظريه تصميم گيري عقلايي و تصميمات آماري به ضرورت پردازش مقوله تصميم گيري در سياست توجه وافر دارند. قسمت دوم بررسي بعضي خصائص و ويژگيهاي منحصر به فردي است كه امام (ره) در امر تصميم گيري داشتند كه به اختصار اشاره خواهد شد: 1- تصميمات امام (ره) ترجمان آيات و روايات و سنت پيامبر و ائمه مي باشد كه پس از نزديك به يك قرن تعليم و تعلم، تزكيه و تهذيب وفراگيري و تدريس شاخه هاي مختلف علوم اعم از فلسفه، عرفان، فقه و اصول تحقق يافته است. 2- اهميت موضوع تصميم گيري در بيانات امام به برداشت از

ص: 5548

سياست و رابطه دين با سياست مرتبط بود. چرا كه با قبول اين فرض كه سياست از ديانت و يا ديانت از سياست جدا نمي باشد، عدم اهتمام انسان به امور كشور اسلامي به منزله گناه و نافرماني تلقي مي نمود. 3- امام خميني در نگرش خويش نسبت به تصميم گيري بين بينش ها و گرايش ها رابطه مستحكمي قائل بود به عقيده امام سرچشمه معضلات بشر تنها در عدم آگهي آنها سبت به مسائل اجتماعي خلاصه نمي شود، بلكه علل اساسي مشكلات جامعه عدم تهذيب و تزكيه و فقدان گرايشهاي معنوي است. 4- امام خميني از شخصيتهاي سياسي خاص بود كه شخصيت علمي وي محدود به يك بعد نمي شد بلكه در زمينه هاي مختلف فلسفي، فقه، اصول ، عرفان و اخلاق عملي توانمند بودند اين موضوع باعث مي شد كه ديدگاههاي امام در حوزه هاي مختلف به يكديگر نزديك شود و مباني تصميم گيريهاي سياسي وي را شامل شود. به عنوان مثال شخصيت عرفاني امام در مسائل سياسي و تصميمات سياسي متجلي بود تا آنجا كه قدم اول در بهبود وضعيت مظلومين و مسلمانان را يقظه و بيداري معرفي مي نامند. (1) آنجا كه مي فرمايد: "ملتي كه بخواهد سرپاي خود بايستد و اداره خودش را خودش بكند لازم است كه اول پيدا شود در مسير الي الله هم اهل معرفت گفته اند كه يقظه،

ص: 5549

بيداري منزل اول است. " )5 )2- اهميت روحيه و تحول روحي در تصميم گيري امام (ره) در اين رابطه به اهميت روحيه در تصميم گيري ملتها و مبارزه سياسي و در رابطه با تحليل انقلاب اسلامي، مبني بر نظريه "تحول روحي" (3) و "انقلاب دروني" بارها اشاره نمودند. ايشان در اهميت تحول روحي در تصميم گيري مي فرمايند: "انسان داراي روحي است و جسمي، آن كه انسان به او انسان است، روح انسان است نه جسم انسان. . . لب انسان روح انسان است. (4) تاكيد امام اين است كه جسم انسان تنها ابزاري است در استخدام روح و مبدا و منشا تمام فعاليتهاي انسان، روح انسان است، روح است كه درك مي كند، اراده مي كند، و در نهايت تصميم گيري مي كند. 6- تصميم گيري هاي حضرت امام (س) برپايه اعتماد به خداوند، اعتماد به نفس و اعتماد به مردم بود. يعني اتكا به مثلث اعتمادي كه قاعده آن حسن ظن و اعتماد به خداوند و به تبع آن اعتماد به نفس و به مردم بود. امام بارها به اعتماد سه گانه اشاره داشتند. اركان تصميم گيري سياسي صاحب نظران علم سياست در تبيين نظريه تصميم گيري، اركاني را براي تصميم گيران برشمرده اند كه بدون توجه به آنها تصميم گيران در عرصه سياسي ناتوان و عقيم خواهند بود. (5) در اين

ص: 5550

قسمت به اختصار اين اركان مورد تجزيه و تحليل قرار خواهد گرفت. اطلاعات ركن نخست تصميم گيري سياسي اطلاعات است. اطلاعات در واقع علائم و نشانه هايي است كه در يك تصميم گيري سياسي راه حل ها و راه كارهاي سياسي را ميسر مي سازد. اطلاعات وسيله اي است كه بين تصميم گيرنده و واقعيات محيط پيوند و ارتباط برقرار مي كند تا نحوه برخورد فرد با پديده ها را مشخص سازد. تحليل و ارزيابي تحليل و ارزيابي از اركان مهم در امر تصميم گيري سياسي است. منظور از تحليل اين است كه اخبار و اطلاعات به دست آمده كنار هم قرار گيرند. لازم است اين امر با توجه به فرمولهاي خاص و گرفتن نتايج ممكن و كشف مجهول بر اساس معلومات انجام شود منظور اين است كه اطلاعات به دست آمده از محيط به فرد تصميم گيرنده منتقل شود و در دستگاه ذهن او وارد شود و عمليات تجزيه و تحليل بر روي آنها صورت گيرد. بر اين اساس مفهوم تحليل قرابت بسياري با تصميم گيري دارد. اهميت تحليل اطلاعات به اين علت است كه در مسير راه تصميم گيري راهها و انتخابهاي متعددي وجود دارد. فرد تصميم گيرنده بايد يكي از آنها را انتخاب كند اين انتخاب داراي تبعاتي در سطح محيط بين المللي و داخلي خواهد بود كه مي تواند نتايج مهمي به دنبال داشته باشد.

ص: 5551

لذا تصميم گيرنده بايد نسبت به اطلاعات موجود كه از خارج به دست آمده تفكر نمايد و با ارزيابي كردن راههاي مختلف اقدام نمايد. آينده نگري آينده نگري ركن ديگري از تصميم گيري سياسي است و نگرش تصميم گيرنده به آينده به دو قسمت قابل تقسيم مي باشد. نخست اهداف و مقاصد، دوم پيش بيني حوادث، پديده ها و جريانات سياسي و توضيح اينكه تصميم گيرنده، از سويي به اهداف آرماني، برنامه ها و ايده آل ها و خواسته هاي مورد نظر مي نگرد و از سوي ديگر به واقعيات موجود در متن حوادث، پديده هاي موجود و شرايط و مقتضيات مي نگرد. وي سعي مي كند برپايه اين محورها تحولات سياسي آتي را پيش بيني كند. (6) دشمن شناسي و كنش هاي دشمن يكي ديگر از آرمان تصميم گيري سياسي كنش و واكنشهاي دشمن مي باشد و ملاحظه آن در تصميم گيري است. در علوم سياسي در نظريه بازيها اين ركن و كيفيت عمل مناسب مورد توجه صاحب نظران قرار دارد. تصميم گيران سياسي در اجراي تصميمات خود مواجه با دشمناني خواهند بود. اين دشمنان پيوسته درصدند با ايجاد موانع جدي و فراهم نمودن مشكلات مانع از انجام تصميمات فرد شوند. لذا تصميم گيرنده ناچار است بخشي از توان و نيروي خود را جهت خنثي كردن اقدامات دشمن مصروف دارد. نكته مهم اين است كه مطالعه تصميم گيريها بدون توجه به دشمن و

ص: 5552

بدون در نظر داشتن عمل و عكس العمل دشمن اغلب با ناكامي و شكست همراه مي باشد. افكار عمومي و حساسيتهاي مردمي يكي ديگر از اركان تصميم گيري سياسي افكار عمومي و واكنش هاي قومي آنهاست. تصميم گيرندگان سياسي جهت اجراي تصميمات و موفقيت در برابر مشكلات موجود نيازمند به جلب افكار عمومي و برخورداري از حمايت مردم و پشتيباني آنها هستند. تصميمات سياسي چون يك حركت سياسي اجتماعي را مدنظر دارد مي بايست همراهاني تصميم گيرنده را ياري نمايند. لذا تصميم گيرندگان سياسي بايد ملاحظه حساسيت ها، افكار عمومي و اقوال و برداشتهاي آنها را داشته باشند و به مقولاتي چون مشاركت سياسي مردم، رضامندي مردم، مردم اتكايي، حفظ وحدت ، پرستيژ و حيثيت توجه نمايند. رعايت جلب نظر، اعتماد، رضايت و خشنودي مردم در اخذ تصميمات سياسي ضروري مي باشد. امام خميني (ره) و رهيافت تصميم گيري در صحنه بين المللي يكي از عرصه هاي مهم تصميم گيري، عرصه بين المللي است. اهميت تصميم گيري و نگرش مديريت نظام سياسي به مسائل بين المللي ناشي از روابط پيچيده ديپلماسي و بين دولتها و حساسيتهاي سياسي بين الملل است. روابط بين الملل كه بر اقدامات متقابل ميان مجموعه اي از واحدهاي انساني ملت، كشور و امپراطوري دلالت دارد، از ابعاد گوناگون نظري، تاريخي، اقتصادي، اجتماعي و سياسي قابل مطالعه و بررسي است. (7) شناخت اوضاع و احوال جهان و تصميم گيري سياسي

ص: 5553

به موقع و حساب شده در صحنه بين المللي اساس موفقيت دولتهاست كه نظريات و توصيه هاي سياسي مديريت نظام در شكل گيري آن نقش اساسي را ايفا مي نمايد. شكل گيري انقلاب اسلامي و ايجاد نظام جمهوري اسلامي به رهبري امام خميني طيف وسيعي از خيزش اجتماعي، سياسي، فرهنگي، اقتصادي و نظامي را در سطح خارجي، منطقه اي و جهاني به دنبال داشت. انقلاب اسلامي مفاهيم و اطلاعات جديدي مانند جهان اسلام، جهان مستضعفين و مستكبرين، اسلام ناب محمدي و . . . را خلق نمود. پيروزي انقلاب اسلامي همراه با مفاهيم جديدش نمايانگر يك جريان فكري و احياي يك طرز تفكر بنيادي بود كه توسط امام خميني بوجود آمد. در آغاز بحث مربوط به رهيافت تصميم گيري امام خميني (ره) در صحنه بي لازم است اجزاء ساختار بين المللي معرفي گردد، سپس به تحليل اين اجزاء از ديدگاه امام خميني (ره) پرداخته شود. تحليلگران نظامهاي بين المللي بازيگران، ساختار، روندها و محيط را عناصر اصلي و متغيرهاي مستقل نظام بين الملل محسوب مي نمايند. ديدگاه امام خميني نسبت به هريك از واحدهاي نظام بين الملل محور اصلي تصميم گيريهاي سياسي آن حضرت را تشكيل مي دهد كه به اختصار اشاره خواهد شد. بازيگران نظام بين الملل به شرح ذيل مي باشد: 1- افراد: به نظر امام هر فردي توان اقدام در روابط بين الملل و تاثير

ص: 5554

بر رفتار سياسي واحدها را دارد. اگرچه برحسب مقام و موقعيت متفاوت باشند. انسانهايي كه در مناصب ديني و مذهبي قرار دارند. همچون علما و روحانيون در دين اسلام و پاپ رهبر و روحاني در مسيحيت توان تاثير بر واحدها و بازيگران روابط بين الملل را بيشتر از سايرين دارند. يك فرد انسان در مقام نمايندگي مجلس قادر به ايفاء نقش بين الملل است چنانكه شهيد آية الله مدرس به عنوان نماينده مجلس در مقابل اولتيماتوم روسيه ايستاد و مجلس نيز به واسطه اين مقاومت دليرانه آن را رد كرد. )2 )8- گروههاي انساني در قالبهاي فرهنگي، تخصصي، هنري ، ورزشي و. . . از واحدهاي مؤثر در روابط بين الملل مي باشند. هيئتهاي بين المللي نمونه هاي ديگر از اين گروهها هستند. امام كليه گروههاي انساني را به عنوان بازيگران نظام بين المللي مورد توجه قرار داده ند. گروههاي انساني از سويي در بعد عملي و نظري و از سوي ديگر در بعد مثبت و منفي بر رفتار ساير واحدها تاثير مي گذارند. از اين رو در تمامي تصميم گيريهاي سياسي به نقش سياسي آنها توجه دارند و همواره خواهان فداكاري اين گروهها در راه تامين استقلال و آزادي هستند. 3- ملتها: ملتها يكي از واحدهاي روابط بين الملل مي باشند كه همواره مورد توجه امام مي باشند. و به علت جايگاه

ص: 5555

رفيع آنها در تغيير و تحول بين المللي همواره مورد تمجيد و ستايش امام قرار داشتند. "شماها منتظر اين نباشيد كه دولتهاي شما براي شما كار بكنند. امتها خودشان بايد به فكر خودشان باشند. . . اگر بخواهيد به مشكلات خودتان پيروز بشويد. . . ملتها بايد قيام بكنند. " )4 )9- حكومتها: حكومتها مشكل ترين بازيگران سياسي نظام بين الملل هستند كه به نمايندگي از كشور و ملت خود با ساير واحدهاي روابط بين الملل در تماس هستند و بر رفتار يكديگر تاثير مي گذارند. امام خميني در اطلاعات بين المللي و ارزيابي و تحليل حوادث و رخدادهاي نظام جهاني و نيز دشمن شناسي از قابليتهاي بالايي برخودار بودند و در باره حكومتهاي جهان تحليل و ارزيابي جامع و دقيقي داشتند. در بيانات امام مخالفت، كارشكني و هجوم نظامي كشورهاي بزرگ به نهضت اسلامي ايران، (10) دفاع چين و آمريكا و شوروي از سركوب ملت استقلال طلب ايران توسط شاه، اعمال سلطه و ظلم و غارت مخازن مسلمين جهان توسط امريكا در طول نيم قرن گذشته، (11) به عنوان ام الفساد قرن حاضر، اقدامات حكومتهاي مدعي اسلام برخلاف مصالح كشورشان با نزديك شدن و وابستگي به اسرائيل و امريكا و كمك به صدام، گوشه اي از اقدامات آشكار حكومتها در روابط بين الملل معرفي شده است و

ص: 5556

نشانگر قابليت و ارزيابي امام و درك اطلاعاتي بالاي آن حضرت نسبت به واقعيات حوزه بين المللي است. "همه فسادهاي دنيا زير سر اين قدرتهاي بزرگ است و الا اين كوچكها اهميتي ندارند. " )5 )12- بلوكها: بلوكها مجوعه اي از واحدها و بازيگران روابط بين الملل هستند كه قادر به حركت هماهنگ و منسجم براي تعقيب اهداف مشترك و اتخاذ استراتژي واحد در جهت تاثيرگذاري بر ساير بازيگران هستند. در بيانات امام توقيف دارايي يك كشور و ممانعت از حق طلبي يك ملت با جلوگيري از تشكيل شوراي امنيت توسط غرب (13) تجاوز و جنايت شرق تجاوزگر و غرب جنايتكار نسبت به ملل مستضعف جهان (14) نمونه هايي از اقدامات و اثرات مستقيم و بارز اين بلوكها مي باشد. 6- سازمانهاي بين المللي: اين سازمانها به صورت سازمانهاي دولتي - غير دولتي، جهاني - منطقه اي، سياسي، نظامي و فرهنگي بروز كرده و بر رفتار ساير واحدها اثر مي گذارند. تحليل و ارزيابي امام از سازمانهاي دولتي اين گونه است كه سازمانهايي كه توسط دولتهاي بزرگ تشكيل شده در جهت تامين منافع خودشان عمل مي كنند. (15) از اين رو سازمان ملل و حقوق بشر و امثال اينها براي منافع ملتها از جمله فلسطين قدمي برنداشتند. (16) در انديشه امام خميني بازيگران به عنوان واحد تاثيرگذار بر رفتار ساير واحدها در روابط

ص: 5557

بين الملل از اهميت بالايي برخوردار هستند. امام در تصميم گيري سياسي با استفاده بهينه از اركان اساسي تصميم گيري سياسي خط مشي دقيق و جامعي نسبت به مسائل مربوط به سازمانهاي بين المللي اتخاذ نمودند و بيانات بسياري در اين زمنيه ابراز داشتند كه نمايانگر تاكيد ايشان بر هوشياري در برابر سازمانهاي بين المللي و مشاركت گسترده در عضويت سازمانهاي بين المللي، منطقه اي به منظور سازماندهي هرچه بيشتر به مبارزات ضد استكباري و نيز توسعه سياسي، اجتماعي و اقتصادي ملتهاي مسلمان از طريق استفاده از هويت جمعي ملتهاي اسلامي كه در قالب سازمانهاي بين المللي متجلي خواهد شد. روندهاي بين الملل روندها، يا فرآيندهاي روابط بين الملل دومين متغير مستقل يا عنصر عمده نظام بين المللي است. ابعاد و حوزه هاي روابط، لزوم و علل روابط، نوع و چگونگي روابط، ماهيت روابط و اهداف بازيگران روابط مولفه هاي اساسي روندهاي نظام بين الملل هستند كه امام خميني با اين مولفه ها با دقت و ظرافت برخورد نموده اند. امام (ره) در نگرش جامعه شناختي به روندهاي روابط در همه ابعاد از طريق بيانات و مكتوبات خود توجه لازم را داشتند. حوزه هاي گوناگون رواني، عقيدتي، اخلاقي ، اقتصادي، فرهنگي، سياسي و اجتماعي براساس ابعاد انساني در روابط بين واحدهاي نظام بين الملل در نظر گرفته شده است. و با توجه به توزيع ناهمگون منابع طبيعي، فطرت اجتماعي انسان، حكم عقل و

ص: 5558

سفارشات شرع، ايجاد و گسترش روابط بين واحدهاي نظام بين الملل ضروري است. امام روابط با بازيگران را مورد تاكيد قرار داشتند مگر با كساني كه در چارچوب عقلايي نبودند ايشان مي فرمايند " ما بايد با ملتها و دولتها رابطه پيدا كنيم. آنها را كه مي توانيم ارشاد كنيم و از آنهايي كه نمي توانيم ارشاد كنيم سيلي نخوريم. بنابراين من به شما سفارش مي كنم كه در هرجا و در هر كشوري كه هستيد رابطه تان را محكم كنيد و رفت آمد داشته باشيد. " (17) قانون حاكم بر روابط بين الملل قانون حاكم بر روابط و قاعده عملكرد نظام بين الملل متغير مستقل ديگري از نظام بين الملل محسوب مي شود. روش تصميم گيري سياسي امام در قبال قوانين بين المللي نشان دهنده بينش عميق امام نسبت به مسائل بين المللي است. امام ضمن برشمردن قوانين و قواعد مورد ادعاي بازيگران بين المللي (18) اعلام مي دارد. . . قواعد و قوانين مورد ادعاي بازيگران بيانگر قانون كنوني حاكم بر روابط آنها نيست. بايد با توجه به واقعيات موجود در روابط آنها به قانون و قاعده نظام بين الملل پي برد و خط مشي سياسي دولتها را بر پايه واقعيتها قرار داد. در دوران معاصر منطق ظالم در روابط بين الملل، راهنماي عمل و اقدام بازيگران بين المللي و حاكمان روابط بين الملل گشته است.

ص: 5559

لذا قانوني ظالمانه و غير انساني بر عملكرد نظام بين الملل حاكم است. صحنه روابط بين الملل يك صحنه تنازع بقا است با گستردگي خاص خود. حفظ استقلال، آزادي و ارزشهاي انساني و داشتن يك زندگي شرافتمندانه در چنين محيط پر آشوبي نيازمند هرگونه لوازم پيشرفت مادي و معنوي است، تا نيل به مقاصد متعالي برابر يك حركت مردمي آسان شود. امام با اشاره به صحنه پيچيده روابط بين الملل خطاب به مجلس شوراي اسلامي مي فرمايند: "مجلس امروز مواجه است با دنياي پر آشوب صنعتي و سياسي پيچيده و فرهنگهاي غربي و شرقي و صحنه هاي تنازع بقاي بين المللي و چنين مجلسي بايد انباشته از مطلعين و دانشمندان و متخصصان در هر رشته باشد. " (19) ساختار روابط بين الملل ساختار روابط بين الملل يكي ديگر از متغيرهاي مستقل و عناصر عمده نظام بين الملل مي باشد كه عبارت است از روابط نهادينه شده در بين بازيگران در مدت زمان طولاني. از ديدگاه امام خميني همچنانكه روندها بر حسب ابعاد انسان، در حوزه هاي مختلف جريان مي يابد ، مي توان ساختارهاي گوناگوني به تعداد ابعاد انساني تصور نمود. ساختار چيزي جز روابط نهادينه شده روندها نيست. در تحليل امام خميني: قانون ضد انساني بدتر از جنگل و ماهيت ظالمانه روابط و روندها نتيجتا موجب پيدايش ساختاري با همين ماهيت خواهد بود، امروزه ساختار

ص: 5560

استكباري مبين ساختار كلي نظام بين المللي است. لازم است تصميم گيرندگان با توجه به شرايط موجود در نظام قانونمند بين الملل و ساختارهاي فوق الذكر ارائه طريق نمايند. يكي از موارد مهم ساختاري، ايجاد ساختار رواني است كه مستلزم تصميم (20) ، عزم، خوديابي و كسب استقلال روحي (21) واحدهاي مرعوب براي مقابله با ايجاد كنندگان ساختار ارعاب در نظام و روابط بين الملل مي باشد تا ساختار اطمينان و آرامش جايگزين ساختار ارعاب گردد. (22) محيط روابط بين الملل محيط بين الملل متغير مستقل ديگري در نظام بين الملل است. نظام بين الملل با محيط خود داراي تاثير متقابل مي باشد از اين رو عطف توجه به محيطي كه نظام بين الملل در درون آن واقع گرديده حائز اهميت است. محيط از ديدگاه امام عالم هستي مركب از طبيعت و ماوراي طبيعت است وانسان در حال سير از عالم طبيعت به عالم ماوراي طبيعت است و عاقبت آن منوط به خدايي يا شيطاني بودن عمل انسان است. (23) قدرت و كنترل قدرت قدرت و كنترل قدرت از جمله متغيرهاي وابسته نظام بين الملل به شمار مي رود. قدرت در نظام بين الملل به معناي توانايي تاثير بر رفتار ديگران است. (24) امام خميني در رابطه با ضرورت دستيابي به قدرت و استفاده كاربردي آن در امر تصميم گيري سياسي مي فرمايند: "ضعيف هميشه محكوم

ص: 5561

است. ضعيف محكوم سه نيزه است. محكوم قلم هايي است كه اين قلم ها از سه نيزه بدتر است. محكوم اين است كه ابرقدرتها هرچه دلشان مي خواهد بگويند وهركاري مي خواهند سر اين ضعفا، اين ممالك ضعيف بياورند و آنها هم صحه بگذارند. " (25) قدرت بازيگران نظام بين الملل از سه منبع طبيعي، انساني و ماوراي طبيعي سرچشمه مي گيرد. تاكيد امام بر سه منبع اصلي نظام بين المللي نمايانگر بينش فكري عميق و جامع ايشان نسبت به منابع اصلي قدرت مي باشد. از ديدگاه امام صحراها، درياها و كشورهاي بسيار وسيع (26) ، ذخاير زيرزميني فراوان مانند اورانيم، مس (27) ، نفت (28) ، موقعيت سوق الجيشي، خودكفايي اقتصادي (29) ، بنيه قوي دفاعي (30) و. . . بيانگر منابع طبيعي قدرت كشورها مي باشند. از ديدگاه امام اتكاء به نفس، روحيه قوي، استقلال روحي، فرهنگ مستقل، كار و كوشش، خوديابي و يافتن خويشتن، مهارت و نيروي انساني ماهر و. . . از جمله منابع انساني هستند. منابع ماوراء طبيعي نيز عبارتند از ايام الله كه روز قدرت نمايي خداست تائيدات غيبي الهي و انجام امور خارق العاده، پيروزي به واسطه رعب الهي، رحمت خدا و وجود چنين منابع قدرتي در وجود امام خميني باعث گرديد تا در تصميم گيريهاي سياسي مهم اين گونه با قاطعيت عمل نمايد. "من به تمام دنيا

ص: 5562

با قاطعيت اعلام مي كنم كه اگر جهانخواران بخواهند در مقابل دين ما باشند ما در مقابل همه دنياي آنان خواهيم ايستاد تا نابودي تمام آنان از پاي نخواهيم نشست، يا همه آزاد مي شويم و يا به آزادي بزرگتري كه شهادت است، مي رسيم. و همانگونه كه در تنهايي و غربت بدون كمك و رضايت احدي از كشورها و سازمانها و تشكيلات جهاني انقلاب را به پيروزي رسانيديم و همانگونه كه در جنگ نيز مظلومانه تر از انقلاب جنگيديم و بدون كمك حتي يك كشور خارجي، متجاوزان را شكست داديم. ما به ياري خدا، باقيمانده راه پر نشسيب و فراز را با اتكاي به خدا تنها خواهيم پيمود و به وظيفه خويش عمل خواهيم كرد. (31) در مقام بين المللي براي تعديل اين منابع از حالت بالقوه به حال بالفعل استفاده از دو دسته ابزار ضرورت دارد. الف) مادي ب) معنوي (32) امام در تصميم گيريهاي خود در نظام بين الملل به اين عوامل تاكيد دارند. امام خميني با بياناتي چون "تجهيزات دنيايي و ديني" (33) ، ابزار و ساز و ، سلاحهاي مدرن نظامي و خشم انقلابي و مقدس ملتها (35) و. . . ابزارهاي اعمال قدرت را مورد تاكيد قرار مي دهند. از ديدگاه ايشان اين ابزارهاي مادي و معنوي در عرصه هاي گوناگون سياست، اقتصاد و فرهنگ

ص: 5563

در راستاي اهداف بازيگران بين المللي به كار رفته مي شود. اين ابزارها در عرصه هاي مورد نظر با شيوه هاي گوناگون به كار مي رود و از خشونت تا همكاري قابل تصور است كه ترور اشخاص و شخصيتها، تجاوز و دفاع، برائت و تبليغات نشانگر اين شيوه هاست. يكي از مباني عمده تصميم گيري امام در عرصه هاي اعمال قدرت دستيابي به حفظ استقلال و تماميت ارضي كشور بود. امام مي گويد: "بايد ايراني بسازيم كه بتواند بدون اتكاء به آمريكا و شوروي و انگلستان، اين جهانخواران بين المللي، استقلال سياسي، نظامي، فرهنگي، اقتصادي خويش را به دست گيرد و روي پاي خود بايستد و هويت اصيل خويش را به جهان عرضه كند. " (36) شيوه هاي اعمال قدرت از طريق مانور نظامي و سياسي (37) ، مداخله (38) ، مبارزه، شرارت و بهانه جوييهاي تجاوزگرانه (39) ، فتنه و جاسوسي (40) ، تبليغ (41) ، تبيين (42) ، ارشاد (43) و. . . بيانگر شيوه هاي به كارگيري قدرت مي باشد. از سخنان امام خميني نتيجه گيري خواهد شد كه براي ايجاد ساختار توحيدي انساني و ايجاد تعادل و ثبات در روابط بين الملل بايد به عناصر قدرت توجه كرد بازيگراني كه از منابع قدرت خويش غافل هستند، بايد در فعليت بخشيدن به عوامل و عناصر قدرت خويش بكوشند و در اين راستا وحدت مستضعفين

ص: 5564

و جهان اسلام را سرلوحه كار خود قرار دهند. تحول، تغيير، تعادل و ثبات در روابط بين الملل وجود دگرگونيهاي كمي و كيفي در روابط بين الملل، نشانگر متغيرهاي وابسته ديگري در نظام بين الملل است كه شامل تعادل و عدم تعادل، ثبات و بي ثباتي ، تحول و تغيير مي گردد. تعادل در نظام بين الملل به معناي قرار گرفتن همه متغيرهاي مستقل و وابسته در جاي خود است. حال اگر تمام اجزاي روابط بين الملل داراي چنين توازن و قرارگرفتن در جاي مناسب خود باشند نظام بين الملل در حال تعادل است و در غير اين صورت دچار عدم تعادل خواهد گشت. امام خميني روابط بين الملل را در حالت تعادل دانسته و حفظ آن حالت و بالاتر از آن تقويت و تحكيم آن را ضروري مي دانند. "ما اميدواريم كه تعادل دنيا به خطر نيفتد. براي اين كه ما به هيچ طرفي از طرف شرق و غرب تمايلي نداريم و ما با همه روابط علي السويه داريم و با همه رفتار عادلانه داريم". (44) ثبات و بي ثباتي ثبات در نظام بين الملل به معناي آرامش، صلح و روابط مسالمت آميز

ص: 5565

بازيگران مي باشد و ناآرامي جنگ و روابط خصمانه آنان به مزله بي ثباتي در روابط بين الملل خواهد بود. در منظر امام ثبات و آرامش نظام بين الملل، از آنجا كه نظامي انساني است بايد آرامش انساني باشد نه مانند آرامش يك حيوان در مقابل يك انسان. (45) از جمله عوامل بي ثباتي در نظام بين الملل كه باعث نا آرامي روابط بين الملل در زمان حاضر است. حضور آشكار نظامي قدرتها و ابرقدرتها در مناطق حساس جهان است. امروزه اگر قدرتهاي استكباري در مناطقي چون افغانستان و. . . نبودند، آرامش و ثبات برقرار بود. لذا براي ايجاد آرامش انساني در نظام بين الملل بايد از طريق نابودي بحران زا و جنگ افروز كوشيد، تا يك نظام بين الملل با ثبات بوجود آيد. تحول و تغيير تحول و تغيير از متغيرهاي وابسته نظام بين الملل محسوب مي شود. تحول به معناي دگرگوني كيفي و ماهوي و تغيير به معناي دگرگوني كمي و صوري. در روابط بين الملل تحول و تغيير در نظام بين الملل در دو جهت بوده است. الف) انحطاط و توحش ب) اعتلا و تمدن. از ديدگاه بي تفاوتي و غفلت، خواب مرگبار، خوف و هراس، غربزدگي و شرق زدگي و بن بست ايدئولوژيك، نشانگر تحول منفي در روابط بين الملل است. آتش ملتها و دولتها، بيداري، خواستن و توانستن، آگاهي، اراده و اميد

ص: 5566

نشان دهنده تحول مثبت در بازيگران نظام بين الملل و در نهايت روابط بين الملل فرهنگ استعماري، عدم استقلال فكري، عدم پرورش صحيح، عدم رشد سياسي، خودخواهي، به زندان كشيدن جناحهاي آزاديخواه و استقلال طلب، فرنگي م آبي و خودباختگي، نوكري اجانب . . . نشانه انحطاط و توحش است و آزاديخواهي، استقلال، وظيفه شناسي، كمالات انساني و نفساني، عظمت روح، رشد در همه ابعاد مادي و معنوي انساني، نشانه ترقي، اعتلا، تمدن و پيشرفت بازيگران در روابط بين الملل است. نتيجه اينكه در اين مقاله در دو مرحله شخصيت حضرت امام در عرصه سياست و تصميم گيري معرفي گرديد. در مرحله اول مباني تصميم گيري سياسي، خصوصيات و ويژگيهاي منحصر به فرد، و در مرحله دوم برداشتهاي سياسي حضرت امام در عرصه بين الملل. با توجه به دگرگونيهاي كمي و كيفي در حال پيشرفت، مشخص شد كه توان بالاي تصميم گيري امام در يك دوره زماني خاص در نظام بين الملل، آنچنان تاثير گذار و جهان شمول بود كه باعث تغييرات بنيادي در سرنوشت ملتها و دولتهاي معاصر گرديد و تبعات سياسي - اجتماعي بسياري را در سطح جهان به دنبال داشت و همچنين نشان داد كه تداوم و توسعه ملتها در گرو تصميم و تلاش و اراده انسانهاست. امام برداشتهاي نويني را در عرصه تصميم گيري وارد نمود به طوري كه مقام

ص: 5567

معظم رهبري عصر حاضر را عصر انديشه هاي پر ثمر امام خميني براي ملتهاي خواهان استقلال و آزادي معرفي نموده و فرمودند. (46) "اين عصر را بايد عصر امام خميني ناميد و ويژگي آن عبارت است از بيداري و جرات و اعتماد به نفس ملتها در برابر زورگويي ابرقدرتها و شكستن بتهاي قدرت ظالمانه و بالندگي نهال قدرت واقعي انسانها و سربرآوردن ارزشهاي معنوي و الهي".

پى نوشت ها

: 1. صحيفه نور، ج18، 16/9/62، ص2 1705. صحيفه نور، ج12، 3 14/3/59. صحيفه نور، ج14، 29/10/59، ص4 1. صحيفه نور، ج5، 7/12/57، ص5 114. صحيفه نور، ج5، 7/2/57، ص6 118. تئودر الكساندر كلمبين، نظريات مختلف در روابط بين المللي، ترجمه برزگر، (تهران: انتشارات نويد 7 )1365. عبدالعلي قوام، اصول سياست خارجي و روابط بين الملل، رهيافت تصميم گيري، ص49، 8 43. صحيفه نور، ج10، ص9 178. صحيفه نور، ج5، ص10 262. صحيفه نور، ج17، ص11 191. صحيفه نور، ج18، ص12 175-176. صحيفه نور، ج18، ص13 125. صحيفه نور، ج10، ص14 192. صحيفه نور، ج11، ص15 285. صحيفه نور، ج2، ص16 151. صحيفه نور، ج18، ص17 15. صحيفه نور، ج7، ص18 242. صحيفه نور، ج17، ص19 247. صحيفه نور، ج18، ص20 232. صحيفه نور، ج10، ص21 110. صحيفه نور، ج20، ص22 222. صحيفه نور، ج1، ص23 162. صحيفه نور،

ص: 5568

ج5، ص24 62. ژ. و. لاپير، قدرت سياسي، ترجمه دكتر بزرگ نادرزاده، (تهران: نشر زبان، 15 )1362. صحيفه نور، ج11 تا ص26 30. صحيفه نور، ج13، ص27 126. صحيفه نور، ج6، ص28 32. صحيفه نور، ج10، ص29 213. صحيفه نور، ج10، ص30 105. صحيفه نور، ج20، ص31 240. صحيفه نور، ج20، ص32 118. علي اصغر كاظمي، نقش قدرت در جامعه و روابط بين الملل. (تهران: نشر قوس، 1369، چاپ اول) . 33. صحيفه نور، ج1، ص34 238. صحيفه نور، ج19، ص35 97. صحيفه نور، ج17، ص36 127. صحيفه نور، ج8، ص37 91. صحيفه نور، ج10، ص38 240. صحيفه نور، ج3، ص39 25. صحيفه نور، ج3، ص40 240. صحيفه نور، ج3، ص41 231. صحيفه نور، ج18، ص42 243. صحيفه نور، ج18، ص43 236. صحيفه نور، ج14، ص45 193. صحيفه نور، ج19، ص46 159. پيام مقام معظم رهبري به مناسبت سالگرد رحلت رهبر كبير انقلاب اسلامي و بنيانگذار جمهوري اسلامي محمدرحيم عيوضي

ص: 5569

روحانيان در هرم مديريت نظام

4 چكيده: نسلي كه امروز با آن روبروييم و با آن سروكار داريم و نيز آنان كه پس از اين مي آيند و پا به عرصه مي گذارند, از رخدادهاي آغاز انقلاب و آنچه بر اين پديده شگفت قرن گذشته, بي خبرند و آنچه را نسل انقلاب دريافته و جانش با آن در آميخته, احساس نكرده است; از اين روي روشن گري و آشنا كردن اين نسل به آنچه بر اين انقلاب گذشته است و نيز توجه دادن آنان به فلسفه تصميمها, آهنگها, عزمها و برخوردهاي امام خميني و ترسيم سيره عملي آن بزرگوار در مسائل اصلي نظام, وظيفه اي است ملي و ديني. شايد از پرسشهاي مهم نسل جديد و بي خبران از مسير جريانها, اين باشد: پافشاري امام بر حضور روحانيان در اداره نظام اسلامي بر چه اساس و تراز و معياري استوار بوده است. آيا چون امام, خود از روحانيان به شمار مي رفت و در مسلك عالمان دين بود, چنين تصوري داشت؟ يا آن كه آگاهي ديني امام او را به اين جا كشانده بود؟ و يا فراز و نشيبهاي تاريخ آموخته بود كه بايد عالمان دين و نخبگان حوزوي در مديريت نظام نقش داشته باشند؟ و.... امامي كه از يك سو هم

ص: 5570

سياست شناس بود و هم سياسيون را آزموده بود; و از سوي ديگر, در درياي معارف اسلامي غرق بود در جاي جاي سخنانش به اين پرسش پاسخ داده كه در اين نوشتار به آنها اشاره مي كنيم: از سپيده دم پيروزي و شايد اندكي پيش از آن, اين پرسش مطرح شد و در پاره اي ذهنها نقش بست: (جايگاه روحانيان و حوزه ها پس از پيروزي كجاست؟) در اين كه عالمان زمان شناس و روحانيان آگاه و انقلابي, توانسته بودند در پرتو رهبري امام, به خوبي و به شايستگي مردم را در نهضت بسيج و سازماندهي كنند و آنان را به صحنه آورند و آنان را عليه تباهيها بشورانند. و پي و بنيان استبداد و استعمار را به لرزه درآورند و فرو ريزند و حكومت ستمشاهي را براندازند, گماني وجود نداشت. همگان اين حقيقت را دريافته و پذيرفته بودند.1 آنچه كم و بيش, ذهنها را به خود مشغول مي داشت, اين بود: آيا عالمان دين و روحانيان آگاه, در ادامه نهضت, در جايگاه پند و اندرز دهي و ارشاد گري قرار خواهند گرفت و از راه منبر و محراب با مردم رو به رو خواهند شد, يا آن كه به ميدان مديريت قدم خواهند گذارد و با به دست گرفتن

ص: 5571

زمينه هاي خدمت و مديريت, به گونه مستقيم, ژرف و همه سويه, در امور جاري كشور به نقش آفريني خواهند پرداخت. به ديگر سخن, اين پرسش وجود داشت: روحانيان در حاشيه قدرت خواهند زيست و تنها به نظارت, آن هم نظارت اخلاقي و نه قانوني مي پردازند, يا آن كه به متن كار و تلاش سياسي و اجتماعي, گام مي نهند و عهده دار پستها و مقامهايي مي گردند؟ در اين زمينه, دو ديدگاه جداي از هم و ناهمگون, وجود داشت كه به آنها اشاره مي كنيم: شماري بر اين باور بودند: روحانيت در حريم حكومت قدم نگذارد و خود را به كارهاي اداري و اجرايي گرفتار نسازد, همان گونه كه حوزه هاي تشيع از ديرباز خود را از حكومتها, از هر نوع آن, جدا كرده و تنها به نظارت اخلاقي و خيرخواهي مي پرداختند, درحكومت اسلامي نيز, كاري به مسائل سياسي و اجتماعي نداشته باشند و دورادور, امر به معروف و نهي از منكر كنند, آن هم به گونه اي كه دخالت در امور پيش نيايد. كساني كه از اين ديدگاه جانبداري مي كردند و مي كنند, به چند دسته تقسيم مي شوند و هر دسته اي مبنا و انگيزه اي برگزيده اند كه درنوشتاري ديگر, از اين مقوله

ص: 5572

به شرح سخن گفته ايم2 و در اين جا, به اشارتي بسنده مي كنيم: جدايي دين از سياست: در باور شماري از آنان, از اساس بين دين و سياست ناسازگاري وجود دارد. نبايد مسائل ديني را با مسائل سياسي و اجتماعي در هم آميخت و آن دو را يكي دانست; زيرا سياست (به نظر اين گروه) همراه است با خدعه و نيرنگ , دروغ و دغل و... و اين مقوله ها با جوهر دين و ديانت سازگاري ندارند.3 به نظر صاحبان اين تفكر, قلمرو دين و شريعت مسائل فردي و پيوند بندگي بين آفريده و آفريدگار است. آنچه در پيوند و پيوسته به اداره زندگي مادي انسان و رخدادهاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي است, از ساحت دين به دور است. بر اين اساس, تلاش در جهت سياسي كردن دين و ديني نمودن سياست, تلاشي است بي ثمر و ناكام. اين باور كه ريشه در تفكر (سكولاريسم) دارد, هرگونه دخالت دين در امور اجتماعي را با جوهره دين ناسازگار مي شمرد و از مدافعان و پاسداران ديني, مانند حوزه ها و فقيهان و عالمان نيز مي خواهد كه قدم در اين مقوله نگذارند, چون در حوزه كاري و مسووليت آنان نيست. اين ديدگاه, برخاسته از برداشت نادرست از آموزه هاي

ص: 5573

ديني و اسلامي است. ديني كه سياست جزء ماهيت و اركان اصلي آن به شمار مي رود و رهبران آن به عنوان: (ساسه العباد)4 معرفي شده اند و بسياري از دستورهاي آن بدون نظام سياسي و حكومتي و نيروي اجرايي, درخور پياده شدن نيستند, چگونه با سياست ناسازگار است؟ خداوند در آيينها و برنامه هايي كه براي بشر فرو فرستاده, بويژه در آخرين آيين كه محمد(ص) براي بشر به ارمغان آورده, در كنار تربيت و ساختن فرد و همراه آن, به ساختن و پرداختن جامعه نيز اهميت فراوان داده و قرآن پيامبران الهي را از پيشتازان استقرار عدالت اجتماعي در جامعه بشري مي داند و به ابزار و وسائل اجراي عدالت در گستره اجتماع مانند: قانون, ميزان و آهن دلالت آشكار دارد.5 به گفته امام خميني: (هدف بعثتها, به طور كلي, اين است كه: مردمان بر اساس روابط اجتماعي عادلانه نظم و ترتيب پيدا كرده, قد آدميت را راست گردانند و اين با تشكيل حكومت و اجراي احكام, امكان پذير است.)6 سياست, به معناي سامان دادن امور زندگي در جهت خير و صلاح انسانها, از پايه هاي اساسي دعوت پيامبران الهي بوده است. چدايي افكندن بين ديانت و سياست و نيز پرهيز دادن فقاهت از سياست, از سياستهاي استعماري است:

ص: 5574

(اين را كه ديانت بايد از سياست جدا باشد و علماي اسلام در امور اجتماعي و سياسي دخالت نكنند, استعمارگران گفته و شايع كرده اند, اين را بي دينها مي گويند: مگر زمان پيغمبر اكرم(ص) سياست از ديانت جدا بود؟ مگر در آن دوره عده اي روحاني بودند و عده ديگر سياستمدار و زمامدار؟)7 عالمان راستين, با حضور در انقلاب اسلامي و شركت گسترده و همه سويه در نظام سياسي اسلام, بر اين تز استعماري خط بطلان كشيدند و در عمل نشان دادند از اين كه او را (آخوند سياسي)8 بخوانند, به تعبير امام نه تنها هراس و نگراني ندارند كه آن را از افتخارات حوزه و مكتب تشيع مي شمارند. امام, در پاسخ كساني كه بين فقاهت و سياست و دين و مسائل اجتماعي گونه اي ناسازگاري مي بينند و محدوده كار فقها و عالمان ديني را تنها در استنباط و استخراج احكام شرعي و اعلام آن به مردم مي دانند, مي گويد: (منافات ندارد كه فقيه باشد, دخالت در امور مسلميين هم بكند.)9 اگر كسي اندك آشنايي با معارف قرآني داشته باشد, مي فهمد كه نسبت مسائل سياسي و اجتماعي اسلام به مسائل عبادي و فردي بسيار بيش ترو گسترده است.10 نوشته هاي فقهي نيز, به جزچند كتاب,

ص: 5575

بيش تر درباره مسائل و احكام و آداب اجتماعي و دادو ستدها و مانند آن است. شرف و پاكي عالمان دين:شماري بر اين عقيده اند:چون ابزار كار و سرمايه و سلاح عالمان دين, مردم هستند و با اين پشتوانه است كه مي توانند, به رسالت خويش عمل كنند, بنابراين, شايسته است كه روحانيان از كارهاي اجرايي و حضور در ميدانهاي اداري بپرهيزند, تا زمينه هاي اثر گذاري, پيامها و سخنان آنان, همچنان پايدار و ماندگار باشد. پيوند ژرف عالمان دين با مردم, ايجاب مي كند كه عالم دين همواره در ديد و داوري مردم, بزرگ,باشرف,پاك و با شوكت بماند و اگر اين پايگاه سست شود و يا از دست برود, فلسفه وجودي حوزه ها و روحانيت نيز نمود عيني و عملي نخواهد داشت. دخالت در امور و پذيرفتن مديريت از سوي عالمان دين, گرچه به انگيزه خدمت و سودرساني به مردم هم باشد, گاهي به مسائلي كشيده مي شود كه راه جرات و جسارت مردم نسبت به اهل علم را مي گشايد و با اين گونه رخدادها و رويدادها, حريم حرمت حوزه و روحانيت شكسته مي شود و به همان اندازه و ميزان اثر گذاري آنان در نفسها فروكش مي كند. پس چه بهتر كه روحانيان و عالمان از اين

ص: 5576

گونه امور بر كنار باشند.11 صاحبان اين انديشه, بر خلاف دسته اول, پيوند دين و سياست را پذيرفته اند, لكن بر اين باور ند: بازوهاي اجرايي و مديران و دست اندركاران مسائل سياسي و اجتماعي در نظام اسلامي, عالمان دين و روحانيان نباشند, تا پيشينه درخشان حوزه و روحانيت, كه نگهدار و نگهبان شريعت است, بر اثر ناخرسندي مردمان از كارها و كار كردها مخدوش نگردد. اينان, پيشنهاد مي كنند: روحانيان در نظام اسلامي, ناظر بر امور باشند, نه مدير و مجري. مقصود از زير نظر داشتن كارها,زير نظر داشتن اخلاقي است, يا قانوني؟ پاسخ:اگر نظاره گري قانوني و نهادينه شده در قانون اساسي مقصود است كه اين بدون دخالت و مديريت عملي, در خور اجرا و پياده شدن نيست. چگونه مي شود (ولي فقيه) و ولايت آنرا پذيرفت; اما از او خواست كه از اختيار هاي قانوني خود, استفاده نكند؟ اگر مقصود از نظاره گري عالمان دين بر امور, نظارگي اخلاقي است كه اين گونه نظاره گري, بدون دخالت در مديريت كشور امكان پذير است, اما كاري از پيش نمي برد.در طول تاريخ, در كنار حكومتهاي ستم, عالمان خيرخواه و نظاره گر بوده اند كه گاه با سخن و گاه با قلم, خيرخواهيهاي كرده و راه نموده و از

ص: 5577

بي راهه و كژراهه و باتلاقها و سياهيها و درشتيها و خشونتها پرهيز داده اند; اما ره به جايي نبرده اند و نتوانسته اند, مردم را از رنج و بدبختي برهانند و احكام سياسي اجتماعي اسلام را پياده كنند و بگسترانند. افزون بر اين, اين كه گفته مي شود:وارد ميدان سياست و مديريت شدن با بزرگي و شرف و پاكي اهل علم نمي سازد و (فلاني روحاني جليل القدري است كه اصلا به كار مردم كاري ندارد) سخني است نادرست و ناسازگار با روح شريعت و دين و آيين محمد(ص) و سيره و روش و منش علوي(ع) : (اين طور نيست كه آدم خوب كسي باشد كه در كناري نشسته باشد, تسبيحي دست بگيرد و در مسجد ذكر بگويد. اگر انسان خوب اين گونه بود, حضرت رسول(ص) و حضرت امير(ع) هم اين كار را مي كردند...بلكه بر عكس همه جا حضور داشتند و در صحنه بودند.)12 پيامبر(ص) داراي سه منصب در عرض هم بود: ابلاغ, قضاوت و حكومت.13 با تاسيس (مدينه النبي) كه خود در راس آن قرار داشت, توانست شكوه و عظمت اسلام را در تمام زمينه هاي :قضايي, سياسي, اقتصادي, و اجتماعي به نمايش بگذارد.در عمل بين مسجد ومردم, نماز و نيازهاي اقتصادي و ... پيوند ناگسستني به

ص: 5578

وجود آورد.همانها كه در مسجد از ترس خدا اشك مي ريختند و به خود مي پيچيدند, از همان پايگاه, به سوي جبهه هاي نبرد با كفر و نفاق گسيل مي شدند و هيچ گونه ناسازگاري هم بين آن دو نمي ديدند. امام علي(ع) نيز, كه در اوج معرفت و عرفان و بندگي قرار داشت, به هنگامي كه تكليف امامت و رهبري امت بر دوش او آمد, از آن شانه خالي نكردو با شهامت و شجاعت, اعلام كرد: (در مديريت و سياست خلفاي پيشين تجديد نظر مي كنم, حقوق از دست رفته را به مظلومان بر مي گردانم, آنهايي كه بي جهت و بي دليل از كار بركنار شده اند, باز مي گردانم و كساني كه بي معيار بر كرسي و منصب مديريت نشسته اند, كنار خواهم زد.)14 آيا اين گونه دخالتها و مديريتهاي انقلابي و دگرگون ساز با پاكي و شرف و بزرگي آن امام همام, ناسازگاري داشت, يا آنها را عين عدالت و معنويت مي شمرد؟ امام بزرگوار خطاب به كساني كه زير پوشش پاكي و بزرگداشت وشرافت عالمان دين, با اصل حضور آنان در مسائل سياسي و اجتماعي اسلام, مخالفت مي ورزيدند و مي گويند: (ما ميخواهيم احترام اينها محفوظ باشد. اگر اينها وارد سياست بشوند, احترامشان از

ص: 5579

بين مي رود پيش مردم و ما ميل داريم كه احترامشان محفوظ باشد.)15 مي گويد: (...اين قداست, در زمان حضرت رسول نبوده؟ حضرت رسول قداستش محفوظ نمانده؟ حضرت امير قداست نداشته؟ حضرت سيدالشهداء و امام حسن(ع) قداست نداشتند؟)16 امام علي(ع) با حضور در تمامي صحنه هاي: نظامي, سياسي, اجتماعي و پذيرفتن مديريت و مسئوليت رهبري امت, بر تمامي پندارهاي موهوم كوته انديشان و بسته ذهنان خط بطلان كشيد و به روشني مي فرمود: (اگر بتوانم به وسيله اين حكومت و مديريت, حقي را زنده كنم و داد مظلومي را از ستمگري بستانم, بهترين ارزش و افتخار را به دست آورده ام.)17 البته كه عدالت دشمن ساز است.دو نفر كه به قاضي مي روند, همواره يكي ناخرسند برمي گردد.نبايد به خاطر اين گونه ناخرسنديها, دست از كار كشيد و مديريت نظام اسلامي را رها كرد و ازآن فاصله گرفت. مردم, به شيفتگان خدمت عشق مي ورزند و از تشنگان قدرت, بيزارند. گواه اين سخن اظهار ارادتها و مهربانيها و دوستيها و مهرورزيهاي مردم نسبت به شهداي خدمتگزار روحاني, مانند:شهيد مطهري, بهشتي, باهنر, مفتح, مرحوم طالقاني و ...است.اگر مردم احساس كنند عالمان خدمتگزار, مورد بي مهري برخي از نابخردان و ورشكستگان سياسي قرار گرفته اند, با جان و دل, به پشتيباني از

ص: 5580

آنان برمي خيزند. اين گونه نيست كه كار اجرايي و اداري عالم ديني, وي را از چشم مردم بيندازد و مردم او را بزرگ نشمارند و به او مهر نورزند, بلكه بر عكس, خدمت عالم دين به مردم, جايگاه وي را بالا مي برد و او را در كانون توجه ها و مهرورزيها قرار مي دهد و اگر همه عالمان ديني و روحانيان لباس خدمتگزاري بپوشند و در غم و درد مردم شركت جويند و در صدد راه اندازي درست و قانوني و شرعي كارهاي مردم باشند و در راه خدمت, سر از پا نشناسند, مهرورزي و دوستي مردم به روحانيت و حوزه ها و عالمان دين, نهادينه مي شود. شماري ديگر از كساني كه به پرهيز روحانيان از كارهاي اجرايي نظر دارند و اين كارها را با جايگاه والا و مقدس روحانيت ناسازگار مي بينند, توجيه ديگري دارند. اينان مي گويند: كارهاي اجرايي, هميشه موفقيت آميز نيست و چه بسا در پاره اي از كارها كندكاري, كم كاري, بدكاري, و يا كاستي و كمبودهايي به وجود مي آيد كه شماري از مردم را نا خرسند و خشمگين مي سازد و يا در گرماگرم كارها, به كسي ستم مي شود, آبروي فرد و يا افرادي زير سوال مي رود, شخصي

ص: 5581

بي جهت از كار بركنار مي شود و يا بر سر كار مي آيد و گرفتاريها و دشواريهاي روزمره ديگري نيز ممكن است پيش آيد و زندگي را بر بعضي از مردمان تنگ وتاريك سازد; از اين روي,اگر روحانيان مستقيم در امور اداري و اجرايي, حضور داشته باشند, همه اين انحرافها و ضعفها و دشواريها به آنان نسبت داده مي شود و در نتيجه, زمينه هدايت و ارشادگري از آنها گرفته مي شود و پايگاه تبليغي و مردمي خود را به تدريج از دست مي دهند و پيامدهاي نا گوار ديگري نيز به دنبال آن رخ مي نمايد.بنابراين, صلاح و مصلحت حوزه و حوزويان نيست كه در كارهاي اجرايي دستي داشته باشند. در پاسخ به صاحبان اين تز و انديشه بايد گفت: نخست آن كه: بسياري از نسبتها و بدگوييها, از روي كينه ورزي به اصل نظام اسلامي است و ارتباطي به روحانيت ندارند. آناني كه به گفته امام, از اسلام سيلي خورده اند, هميشه دست اندر كار شايعه و شكاكيند و در هر كوي و برزن و به هر مناسبت شروع به لجن پراكني و جوآفريني و شايعه پراكني مي كنند و به هيچ خط قرمزي هم پاي بند نيستند.18 دو ديگر:مديريت روحانيت به معناي اين نيست كه هيچ

ص: 5582

گونه مشكلي در هيچ زمينه اي ديده نشود و هيچ گونه خلافي صورت نگيرد. كسي ادعا نكرده است, اگر روحانيت دست اندر كار امور مملكت گردد.يك روزه همه جا بهشت مي شود و ايران مدينه فاضله و كشور بدون كمبود وكاستي خواهد شد و همگان از حقوق خود به گونه شايسته برخوردار خواهند شد. سه ديگر: بر فرض وجود دشواريها و ناكاميها بر سر راه اداره نظام, كه بخشي از آنها طبيعي است و بخشي از سوي دشمنان و بخشي هم برخاسته از بي تجربگي و ناكارآمدي مديران در بخشهاي گوناگون و... اين سخن نا درست است كه براي نسبت ندادن پاره اي از انحرافها, كاستيها و كمبودها به روحانيت از آنان بخواهيم كه از صحنه هاي مديريت جامعه كنار بروند و در امور سياسي و اجتماعي دخالت نكنند, تا ديگران جايگزين آنان شوند. اين انتظار و چشم داشتي غير منطقي است كه بگوييم: در حكومت اسلامي و مديريت روحانيت, نبايد هيچ گونه خلاف و كاستي وجود داشته باشد وگرنه آبروي روحانيت به خطر مي افتد; آيا در حكومت علي(ع) كه پاك ترين و پرهيزگارترين و بامعنويت ترين و باايمانترين همه روزگاران به شمار مي رود همه كارگزاران و دست اندركاران حكومت وي, خالص,صالح, درست كردار بودند؟ آيا در بيت

ص: 5583

المال خيانت نمي شد؟ آيا به مردم و حقوق آنان به خوبي رسيدگي مي شد؟ بي گمان به گواهي تاريخ و سخنان آن حضرت در نهج البلاغه پاسخ منفي است.19لكن اين دليل بر آن نمي شود كه آن حضرت نبايد دخالت كند و كارها را به ديگران بسپارد. امام راحل در اين زمينه مي گويد: (آن مقدسي كه خيال مي كند كنار نشسته و دخالت در امور اسلامي نمي كند... به واسطه اين مثلا يك اعوجاجي از يك نفر مي بيند, يا از يك گروهي مي بيند كنار برود, اين برخلاف اسلام عمل مي كند.اين معاني در صدر اسلام هم بوده است در زمان ائمه ما هم بوده است... و لكن آنها كنار نمي رفتند...)20 نداشتن تجربه و تخصص: شماري از مخالفان حضور روحانيان در كادر مديريت نظام اسلامي, نغمه ديگري ساز كردند و آن را در بوق وكرنا دميدند: روحانيت در امور اجرايي و اداري سررشته ندارد.تجربه عملي و تخصص علمي و آشنايي با فنون و روشهاي مديريت از ابزار نخستين هر مدير و مسوولي است و روحانيت در اين زمينه آمادگيهاي لازم را ندارند.درست است كه روحانيان و حوزويان در رشته علوم اسلامي مهارت و تخصص ويژه دارند, لكن اين تخصص در صحنه كارهاي اجرايي كارآيي چنداني ندارد.

ص: 5584

بنابراين, شايسته است كه اين گونه امور را به اهل تجربه و تخصص واگذارند و خود دورادور بر كار مديران و مسوولان نظارت داسته باشند. آقاي بازرگان اين مطلب را به روشني در جمع علما و در مدرسه فيضيه اظهار داشت: (علما خوب است نظارت داشته باشند و در اداره مملكت دخالت نكنند....علما تجربه شان كم است...ما كه تجربه مان بيش تر است, بهتر است مديريت مملكت را به عهده داشته باشيم.)21 دولت موقت در اين زمينه بسيار كوشيد تا عالمان دين و آگاهان حوزه ها را به هر بهانه اي از مجاري امور دور سازد وهمه چيز را خود به دست بگيرد.تلاش اين دولت و اعضاي كژانديش و كوتاه فكر آن, هنگامي به اوج خود رسيد كه در مجلس خبرگان قانون اساسي, ولايت فقيه به عنوان روح قانون و محور همه مديريتها و فعاليتهاي اساسي نظام مطرح شد. اينان در اين حركت نابخردانه خود, تا پيشنهاد انحلال مجلس خبرگان قانون اساسي هم پيش رفتند. حساسيت بازرگان و ياران او, چه وابستگان به بيگانه و چه فريب خوردگان و چه كژانديشان, آنگاه اوج گرفت كه در عمل مديريت و مدبريت شهيد بهشتي و ياران باوفاي امام را در اداره مجلس بررسي نهايي قانون اساسي مي ديدند و ترس آن را

ص: 5585

داشتند كه روحانيت با اين روند, همه كارهاي كليدي را به دست گيرد و آنان را كه شايستگي اداره دولت و ملت را نداشتند, از صحنه برانند. بازرگان, كه هميشه مخالف حضور روحانيان آگاه در صحنه مديريت كشور بود, به اين بهانه كه آنان تخصص ندارند, وقتي كه در راس كار قرار گرفت و در اداره كشور در ماند و پي به ناتواني خود برد, اعتراف كرد: (نه خود من يك سياستمدار و دولتمرد و نخست وزير حرفه اي بودم و نه پدران و اجداد من چنين سابقه اي داشتند و در نتيجه, يك سلسه اشتباهات و خطاهايي ازمن سرزد كه هرگز پيش بيني آن را نمي كردم.)22 اين مدعيان تجربه و تخصص, بهترين فرصت را از انقلاب گرفتند و نتوانستند كاري از پيش ببرند, نه تنها خدمت چشمگيري از آنان ديده نشد, بلكه خيانتهايي نيز آگاهانه و يا ناآگاهانه از آنان سر زد: 1. برهم زدن قرار داد و پيمان نظامي ايران با آمريكا, با اين كه آمريكا از ايران پول گرفته بود و سلاح ها و تجهيزات مدرن نظامي خريداري شده را تحويل نداده بود . 2.كم كردن از مدت خدمت سربازي و بخشودن دوره هاي گذشته, با نياز شديد كشور به ارتش قوي. 3. برخورد قاطع نكردن

ص: 5586

با تجزيه طلبان كردستان. 4. استفاده از افراد جاسوس و بدسابقه در هيات دولت و در استانداريها و مديريتها. 5. ميدان دادن به ساواكيها و طاغوتيها. و... اين همه ننگ و نفرت در دولتي رخ داد كه رئيس آن و اعضاي آن, ادعاي تخصص و تجربه كاري داشتند و ديگران را بي تخصص مي خواندند. اين پرمدعاها, هيچ گاه حاضر نشدند تخصص را تعريف كنند و به تقسيم بندي آن بپردازند و به روشني بگويند در كدام بخش نبايد روحانيت به خاطر بي تخصصي دستي داشته باشد, تا ببينيم در آن بخشها روحانيت ادعايي دارد يا ندارد؟ اگر مقصود از تخصص, سد و جاده و ساختمان و پل سازي است, يا راه اندازي و اداره صنايع سنگين, امور كشاورزي و دامي, دارويي و پزشكي و ... هيچ عاقل و انسان صاحب شعوري نگفته در اين كارهاي فني, صنعتي و علمي از غير متخصص استفاده شود و يا روحاني غير متخصص, عهده دار اين كارها شود و ساحت روحانيت بري از اين نسبتهاي نا بخردانه است. و اگر مقصود از تخصص, تخصص در قانونگذاري, قضا, آموزش و پرورش و... است, كه به گفته امام, روحانيت در اين زمينه از ديگران چيزي كم ندارد: (مي گويند كه روحانيون بايد بروند سراغ كار

ص: 5587

خودشان و ملت را بگذارند و سياست را بگذارند براي ما, شما سياست را پنجاه سال در دست داشتيد و هيچ غلطي نكرديد.شما كجا كار مثبتي توانستيد انجام بدهيد؟ هر كدامتان كه ملي بوديد يا فرض كنيد متدين بوديد, تا صدايتان در مي آمد تو سرتان مي زدند...شما را من مي شناسم.)23 در دوران حكومت پهلوي اين به اصطلاح دكترها و مهندس هاي با تجربه و برخودار از تخصص, چه دسته گلي به سر اين ملت زده اند و چه خدمت چشمگير و بنيادي انجام دادند كه حال به مديريت و سازندگي روحانيت اشكال مي گيرند و همواره به آن خرده مي گيرند و آن را بر نمي تابند. در دوران دولت موقت و حاكميت ليبرالها, چه معجزه اي رخ داد كه اكنون اين گونه به حضور روحانيت در مديريت نظام مي تازند؟ شماري از پندار گرايان و دنيا گراياني كه با حضور عالمان برجسته ديني در صحنه و يا حضور روحانيان آگاه در مديريتها و با حضور فقيه جامع الشرايط در راس امور, جايي براي خود نمي يابند, و يا روزنه اي براي خدمت به اربابان خود پيدا نمي كنند, بر آن شده اند جلوي خورشيد كلام امام را بگيرند و فكر كرده اند با جامعه كران, لالان, و

ص: 5588

كوران و لادگان طرف هستند هر چه بگويند و ببافند, كسي متوجه دغل بازيها و تحريفها و شگردهاي كينه آلود آنان نخواهد شد.اين بار در باب ولايت فقيه, به تحريف سخنان امام پرداخته اند و به انكار خورشيد نشسته اند و گفته اند اصل دخالت روحانيان در مديريت نظام, از مسائلي است كه وارد بر انقلاب شده و پيش از انقلاب, چنين چيزي نه تصور داشته و نه هم مطرح بوده است.24 زهي خيال باطل! حضرت امام در اين باب, چنان روشن, شفاف و بي آميغ سخن گفته كه هيچ كس, حتي بي انصاف ترين انسانها و كم خردترين و كم فهم ترين و لاده ترين آنها نمي تواند, آن فرازهاي روشن سخنان امام كه در باب ولايت فقيه و روحانيت است, نا ديده بگيرند. با اين حال كساني براي هدفهاي ويژه سياسي, دست به تحليها و تفسيرهاي ناشيانه و به دور از خرد زده اند و يكي از اينان مي نويسد: (اين رساله فقهي امام ولايت فقيه اولا, يك بحث فقهي است كه كليات را در بر دارد و وارد جزئيات نشده است, ثانيا, در سالهاي نزديك به پيروزي اين رساله مورد بحث و نظر نبوده است. ثالثا, در پيش نويس قانون اساسي كم ترين اشاره اي به ولايت فقيه

ص: 5589

نشده است.)25 در پاسخ اين پرسش و يا تعبير بهتر شبهه, چند نكته را بايد در نظر داشت: 1. امام از نخستين روزهاي شروع مبارزات اسلامي در آموزشهاي خصوصي و عمومي خود و به سال 1346, به روشني حوزويان را مورد خطاب قرار داده و مي گفت: (شما هم مي توانيد مملكت را اداره كنيد, مگر ديگران چطور بودند كه شما نيستيد.)26و درجاي ديگر در همان تاريخ به شايستگي فقها براي اداره امور و نيز تخصص آنها در مسائل سياسي و اجتماعي اشاره مي كند و مي نويسد: (آنچه مربوط به نظارت واداره عاليه كشور و بسط عدالت بين مردم و برقراي روابط عادلانه مردم باشد, همان است كه فقيه تحصيل كرده است.)27 كژ انديشان و شبهه آفرينان در نوشته هاي خود, اين فراز از سخنان امام را آورده اند, ولي با اين توجيه انحرافي كه:(امام, كلي گويي كرده و به مسائل جزئي

ص: 5590

نپرداخته) از كنار اين سخن روشن و گوياي امام گذشته اند. آيا سخن از (اداره), (عدالت) و (روابط عادلانه) كلي گوئي است.آيا به كار بردن چنين واژگاني در نوشته و سخنراني, كلي سخن گفتن است و به مسائل جزئي نپرداختن؟ اين آقايان كه خود را متخصص وانمود مي كنند, اگر بخواهند در همين مقوله سخن بگويند, از چه واژگاني استفاده مي برند؟ با نگرش گذرا به برخي از مطالب اين رساله فقهي (ولايت فقيه) كه در حقيقت رساله سياسي, اجتماعي است بر اساس ترازها, معيارها و مباني فقهي در بردارنده طرح حكومت اسلامي, با روح ولايت فقيه است, در مي يابيم كه امام راحل از همان آغازين روزهاي حركت گسترده و بنيان برافكن خود, بر اين باور بود:عالمان برجسته دين دانايي و توانايي اداره جامعه و حكومت ديني را داراند: (اين خاصيت كه عبارت از علم به قانون و عدالت باشد, در عده بي شماري از فقهاي عصر ما موجود است. اگر با هم اجتماع كنند, مي توانند حكومت عدل عمومي در عالم تشكيل دهند.)28 با وجود اين سخن شفاف و روشن امام, آيا مي توان به ايشان نسبت داد كه پيش از انقلاب نظر ايشان اين بوده: عالمان دين و روحانيان بزرگ و آگاه, نبايد در اداره جامعه

ص: 5591

نقشي داشته باشند. در طول ساليان درازي كه در تبعيدگاه به سر مي برد نيز, براين انديشه ناب اسلامي و انقلابي و ديني استوار و پابرجا بود و پيامهاي ايشان در اين برهه هم, بر محور اين مساله دور مي زند كه روحانيت بايد باور كند كه مي تواند كاري بكند و از تبليغات دشمنان در اين زمينه نبايد هراسي به دل راه بدهد و دست از آرمان ها و هدفهاي بلند و متعال خود بردارد. در پاسخ به تلگرافهاي و نامه هاي روحانيان مي نگارد: (با توجه به وظايف سنگيني كه ان شاءالله در آتيه به عهده شما خواهد بود و مصالح مسلمين به دست شما سپرده خواهد شد, از حالا خود را براي اين سنگر عظيم مجهز و مهيا فرماييد...)31 2. درآستانه پيروزي انقلاب اسلامي, در پاريس در جمع خبرنگاران رسانه هاي جهاني, در پاسخ پرسش يكي از خبرنگاران كه پرسيده بود: نقش روحانيت پس از تشكيل حكومت اسلامي چگونه خواهد بود؟آيا تمام كارهاي كليدي و اهرمهاي قدرت را به دست خواهد گرفت؟ آيا از افراد متخصص و با تجربه سود خواهد جست؟ آيا به جز روحانيون و معممين, كسان ديگري هم كارها را عهده دار خواهند شد؟ بالاخره آيا روحانيت به ديگران مجال و ميدان حكومت و

ص: 5592

مديريت خواهد داد, يا نه؟ در اين برهه تاريخي امام, با تكيه به باورهاي و ديدگاههاي پيشين خود, پاسخي مي دهد كه مفهوم و پيام آن چنين است: روحانيت, هدفش از مبارزه, حكومت كردن نيست; يعني در مبارزه قصد آن ندارد كه خود به نام و نوايي برسد, بلكه مي خواهد قانون اسلام و سياست اسلامي را در جامعه آينده پياده كند.البته طبيعي است كه در برخي از امور دخالت مستقيم خواهد داشت و در برخي از امور هم به ارشاد و نظارت خواهد پرداخت. و يا به طور روشن مي گويد: (ممكن است علما, هم به صورت عضو كامل و يا عضو ناظر در آن شركت كنند.)30 يا: (روحانيان در حكومت آينده نقش ارشاد و هدايت دولت را دارا مي باشند.)31 روشن است كه اين سخنان ناسازگاري با آن ديدگاههاي اصولي امام ندارد.امام در آن شرايط تاريخي به دنيا اعلام كرد: هدف روحانيت از نهضت و قيام, منافع شخصي و گروهي نيست.آنان براي رهايي ملت از زنجير استعمار و استبداد, مي كوشند, نه براي رسيدن به مكنت و مقام و حكومت و رياست. به ديگر سخن, امام بر اين باور بود: آن دسته از كارهايي كه بدون حضور و مديريت روحانيت سامان مي يابد و اجتهاد و فقاهت شرط

ص: 5593

احراز آنها نيست و تنها جنبه اجرايي و اداري دارند, لزومي ندارد كه روحانيت آنها را به دست بگيرد, ديگران هم اگر صالح و شايسته باشند و كارشناس و كاردان, مي توانند عهده دار آنها گردند واين براي عالمان ديني شان و مقامي نيست كه در راس مديريت اجرايي, مانند:رياست جمهوري, وزارت و ... قرار گيرد. سخنان امام, در رابطه با نقش نظارتي و هدايتي روحانيت در حكومت اسلامي, مربوط به اين گونه كارها و مديريتهاست. امام بر اين باور و عقيده باقي ماند و حتي پس از پيروزي هم اجازه دخالت در اين گونه امور را نداد. لكن در عرصه عمل, معلوم شد, حضور نداشتن عالمان و روحانيان در اين گونه امور, ممكن است به انقلاب و آرمانهاي اسلامي آن ضربه هاي جبران ناپذيري وارد سازد و تجربه هم نشان داد كه حضور و مديريت روحانيت در اين گونه امور, ضرورت دارد; از اين روي امام اجازه كار و تلاش و نقش آفريني و مديريت آنان در دستگاه اجرايي دادند, با آن كه كار در اين دستگاه را (شاني براي علما)32 نمي شمردند: (پيش از انقلاب من چنان فكر مي كردم وقتي انقلاب پيروز شد, افراد صالحي هستند كه كارها را طبق اسلام عمل كنند; لذا بارها گفتم روحانيون

ص: 5594

مي روند كارهاي خودشان را انجام مي دهند. بعد ديدم خير, اكثر آنها افراد ناصالحي بودند.ديدم حرفي كه زده ام درست نبوده است.)33 يا مي گويد: (در مصاحبه هايي كه كردم, چه با كساني كه از خارج آمدند, حتي در نجف و پاريس و چه در حرفهايي كه خودم زدم, اين كلمه را گفته ام كه: روحانيون شغلشان يك شغل بالاتر از اين مسائل اجرايي است... لكن وقتي ما آمديم و وارد معركه شديم ديديم اگر روحانيون را بگوييم برويد... اين كشور به حلقوم آمريكا يا شوروي مي رود ... از اين روي تن داديم كه رئيس جمهورمان از علما باشد.)34 3. افزون بر اينها, گيريم كه امام, پيش از پيروزي انقلاب اسلامي, بر اين نظر بوده: بايسته نيست عالمان دين و روحانيان در كار اجرايي نقشي داشته باشند. ولي پس از پيروزي انقلاب اسلامي و تجربه عملي ديد, مديريت نداشتن عالمان دين و روحانيان در كشور, به مصلحت نظام نيست و ممكن است با دور شدن آنان از مسائل اجرايي و اداري, اساس و بنياد حكومت اسلامي دچار آسيب و آفت گردد;از اين روي از آن نظر پيشين خود برگشت و نظر ديگري برگزيد. اين رويه نيكو, در ميان فقيهان شيعي, صاحب نظران و سياستمداران خردمند وجود دارد كه

ص: 5595

هرگاه به نظري رسيدند كه با نظر پيشين خود, ناسازگار يافتند, ولي با حق ودليل و مصلحت سازگار ديدند, از نظر پيشين خود دست برمي دارند و نظر جديدي را كه با معيارها برابر ديده, مي پذيرند و اعلام مي دارند: (آنچه مهم است اين كه ما مي خواهيم مطابق شرع اسلام مسائل را پياده كنيم پس اگر قبلا اشتباه كرده باشيم, بايد صريحا بگوييم اشتباه نموده ايم و عدول در بين فقها از فتوايي به فتواي ديگر, درست همين معنا را دارد.)35 از مجموع ديدگاههاي امام, به دست مي آيد: ايشان از آغاز شايستگي و توانايي عالمان ديني را براي اداره امور سياسي و اجتماعي, باور داشته و بارها پيش از پيروزي نيز آن را به زبان آورده, لكن پس از پيروزي و در آستانه آن براي پرهيز از نسبت نارواي قدرت طلبي و پاره اي نسبتهاي نارواي ديگر به عالمان دين و روحانيان آگاه, دوست داشتند: فقها و روحانيان آگاه كارهاي بنيادي مانند:رهبري و قضاوت را مستقيم در دست داشته باشند و از پستها و كارهاي ديگري مانند رياست جمهوري, وزارت و ... كه از ديگران اگرصالح و متخصص باشند نيز ساخته است, بپرهيزند به همين جهت, در جمع خبرنگاران مي گويد: (ممكن است علما به صورت عضو

ص: 5596

كامل و يا عضو ناظر) در امور شركت كنند. منظور از عضو كامل, همان كارهاي ويژه حوزويان است و عضو ناظر, ساير اموري كه به آن اشارت شد. از اين روي, هيچ گونه ناسازگاري در سخنان و سيره امام, در اين باره وجود ندارد. چرايي حضور؟ روشن شد كه امام هم بر اصل حضور روحانيان در انقلاب و اداره نظام پاي مي فشرده و هم آن را ضروري و لازم مي شمرده است اين باور از محكمات انديشه ايشان است كه از روزهاي نخستين شروع حركت و خيزش اسلامي, تا واپسين روزهاي زندگي از آن سخن گفت. در ادامه نوشتار, بر آنيم كه چرايي اين حضور را در چشم انداز انديشه امام, بررسي كنيم, تا نسل جوان و آيندگان, با ژرف نگري و بصيرت بيش تر و بهتري به آن مقوله بنگرند و در پاسخ شبهه آفرينان, خناسان و فريب گران بتوانند از انقلاب و ارزشهاي آن و نيز مديران و مسولان روحاني آن دفاع كنند. پاسخ اين پرسش در سخنان امام بسيار گسترده است كه در اين جا به چند محور از آن اشارت مي كنيم: 1. ماهيت انقلاب اسلامي و خواست مردم: در انقلاب اسلامي, دين, باورهاي ديني, تكليف و وظيفه شرعي, نقش بنيادي دارند و رهبري امام

ص: 5597

خميني بر معنويت اين قيام افزود و آن را به حركتي مكتبي و ارزشي ژرف و همه سويه دگر كرد. اين انقلاب در دوراني و در حاكميتي روي داد كه از يك سو به دين و شعائر ديني توجه نمي شد و با دين به گونه جدي و برنامه ريزي شده مبارزه مي گرديد و تلاش مي شد از متن زندگي مردمان به كنار رانده شود; و از ديگر سوي, ستم, برتري دادنهاي بي وجه, خوار كردن و به خواري انداختن مردم و پايمال كردن حقوق مردم و ناديده گرفتن جايگاه انسان مسلمان و... جامعه را فرا گرفته بود و قدرتهاي خارجي, به ويژه آمريكا و صهيونيت جهاني در اين سرزمين فرمانروايي و تاخت وتاز مي كردند و منابع انساني و زير زميني را به يغما مي بردند. اين همه و دهها ناهنجاري و زشتي و پليدي ديگر سبب شد, مردم بپاخاستند تا ارزشهاي ديني را در جامعه حاكم سازند و در پرتو آن به سامان يابي سالم زندگي و برگردندن كرامت و حيثيت انساني و نيز پياده شدن قسط و عدل قرآني دست يازند. جانبداري همه سويه و پيروي آگاهانه مردم از امام خميني و گسترش پيامها و رهنمودهاي ايشان نيز, به اين جهت بود كه آنان امام را

ص: 5598

تجسم عيني و عملي ارزشها مي ديدند و سخن و سيرت او را همسو و همآهنگ با معيارهاي قرآني و اسلامي يافتند و در چهره با صلابت او, فرهنگ اسلام ناب محمدي(ص) و سياست ناب علوي را جلوه گرديدند. امام خميني, به عنوان عالم ديني, رهبري بزرگ ترين انقلاب معاصر را به عهده گرفت و با قدرتي شگرف و عظيم و قاطعيتي بي بديل, قدرت دين را در زواياي گسترده به نمايش گذاشت. او كليه مواضع, تاكتيكها و استراتژيهاي انقلاب را از متن و جوهره دين استخراج كرد و مباني ديني را در اين سرزمين متجلي ساخت. اين واقعيت از همان آغاز, سلطه گران جهاني را سخت در انديشه فرو برد و آنان را وادار به تلاش براي به انزوا كشاندن دين و زدودن ارزشهاي ديني, از صحنه زندگي مردم كرد. آنان كه از نقش حساس و سرنوشت ساز و دگرگوني آفرين دين و عالمان ديني به هراس افتاده بودند, استقرار و استمرار و رشد جمهوري اسلامي را بر نمي تابيدند و بي تابانه جمهوري اسلامي را مورد تهاجم قرار دادند و شبان و روزان, بر طبل يورش مي كوفتند. گرچه تهاجم فرهنگي در كليت خود, هدفهاي گوناگوني داشت كه هر يك از آنها بخشي از سناريوي فرهنگي غرب را

ص: 5599

نشان مي داد; اما آنچه در جوهره تمامي اين هدفها جاري بود و هست, ناسازگاري كينه آلود با دين و مذهب و حاكميت ارزشهاي ديني است. تجلي پرشكوه و جامع دين در عرصه حيات بشري, دشمنان نظام و انقلاب را عليه نظام ارزش گرا و انسان دوست, در يك صف قرارداد و كانون هاي قدرتهاي جهاني را واداربه وا كنش. اين بازتاب, آن گاه شدت بيش تري يافت كه ولايت فقيه به عنوان ركن ركين نظام مطرح شد و بر آن اساس انقلاب تداوم يافت و نظام نهادينه گرديد. انقلابي با اين ويژگيها كه ياد شد, به طور كامل از دين و معارف ديني الهام گرفته بود و طبيعي بود كه كارشناسان ديني مي بايست در كنار آن حاضر و ناظر باشند, تا قانونها و آيينها به درستي و شايستگي, برابر ترازها و معيارهاي ديني, پياده شود و پيش رود. به اعتراف دوست و دشمن, روحانيان, به عنوان كارشناسان دين, هنر بسيج و سازمان دهي نيروهاي انساني و جهت دادن به تواناييها و ساز و برگ مادي را در پديد آوردن انقلاب و دفاع از آن به خوبي عهده دار شد. از آغاز, مردم انقلاب را با روحانيت درآميخته مي ديدند و روحانيت جداي از انقلاب و انقلاب جداي از

ص: 5600

روحانيت را تصور نمي كردند. از آن آن مقدسي كه خيزش بزرگ و حماسي مردم, نظام يافت و در قالب جمهوري اسلامي ريخته شد, همگان مي دانستند كه (اسلاميت) نظام در گرو حضور و نظارت و مديريت روحانيان و فقيهان آگاه, عادل, همه سونگر, جامع انديش و عالي مقام است. از اين روي, چون محتواي نظام (اسلامي) است و شكل و قالب آن (جمهوري) اين دو اقتضا مي كند كه روحانيت برابر خواست مردم و براساس آشنايي با معارف ديني عهده دار مسووليتها و مديريتها گردد. امام بزرگوار براساس اين برداشت از اسلام و انقلاب و خواست مردم, مي گويد: (من دولت تعيين مي كنم... من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي كنم من به واسطه اين كه ملت مرا قبول دارند[ دولت تعيين مي كنم].... دولتي كه ما مي گوييم, دولتي است, متكي به آراء ملت است, متكي به حكم خداست.)36 مي نگريد كه در اين بخش از سخنان امام, هم به ماهيت انقلاب و مشروعيت آن كه (متكي به حكم خداست) و هم به (آراء ملت) كه پذيرش ژرف و خواست مردمي آن را نشان مي دهد, به روشني اشاره شده است. بدين سان, روشن مي شود: سپردن كار به روحانيان آگاه و ژرف انديش, در اين

ص: 5601

نظام چيزي نيست كه از بيرون بر اين كشور تحميل شده باشد, بلكه ويژگي بافت و جوهره انقلاب; يعني حكم خدا و اسلام و خواست مردم است كه حضور روحانيت را در صحنه هاي سياسي و اجتماعي و مديريت, مي طلبد. از آن جا كه به گفته امام (ميزان راي ملت)37 و مردم هم به قانون اساسي با محور بودن ولايت فقيه راي داده اند, نتيجه مي گيريم: مردم در انقلاب اسلامي, مديريت اهل علم و حوزويان را به گونه قانونمند پذيرفته و به آن صحه گذاشته اند. 2. آموزشهاي ديني: پيش از اين اشارت شد: انقلاب با الهام از معارف قرآن و فرهنگ ناب محمدي(ص) و علوي(ع) آغاز شد و استقرار پيدا كرد و استمرار آن نيز در گرو همين ويژگي است. از اين زاويه اگر به قرآن و سخنان و سيره معصومان بنگريم مي توانيم چرايي حضور روحانيت در اداره نظام اسلامي را بهتر درك كنيم و به شبهه آفرينان پاسخ منطقي و همراه دليل ارائه دهيم. امام, با بهره گيري از قرآن و سنت, كه مجموعه آموزشهاي فردي و اجتماعي اسلام در آن دو گرد آمده است, به اين نتيجه رسيده بود كه عالمان آگاه و متعهد, شايسته ترين افراد موجود براي كارهاي كليدي نظام اسلامي به

ص: 5602

شمار مي روند و بر اين ادعا دليلهاي فراواني اقامه مي كرد كه در كتاب (ولايت فقيه)38 موجود است و ما به دو دليل از آن دليلها كه آسان ياب تر و همگاني و فراگير ترند, اشاره مي كنيم: الف. سپردن امانتها به شايستگان: قرآن مجيد در زمينه سپردن مسووليتها و كارها به افراد كاردان و كارشناس و شايسته مي فرمايد: (ان الله يامركم ان تودوا الامانات الي اهلها و اذا حكمتم بين الناس ان تحكموا بالعدل.)39 خدا به شما فرمان مي دهد: امانتها را به صاحبانشان باز گردانيد و چون در ميان مردم, به داوري پرداختيد, به عدل داوري كنيد. امام خميني, در تفسير آيه مي نويسد: (عده اي بر اين عقيده اند كه: منظور از (امانت) هرگونه امانت خلقي (مانند مال مردم) و خالقي (يعني احكام شرعي) مي باشد و مقصود از (رد امانت الهي) اين است كه: احكام اسلامي را آن گونه كه هست اجرا كنند. گروه ديگري معتقدند كه: مراد از (امانت) (امامت) است. در روايت هم آمده كه مقصود از اين آيه, ما (يعني ائمه, عليهم السلام) هستيم.40 كه خداوند تعالي به ولايت امر (رسول اكرم(ص) و ائمه(ع)) امر كرده ولايت و امامت را به اهلش رد كنند.)41 امام پس از اين اشاره به اين

ص: 5603

نكته مي پردازد كه خطاب ادامه آيه: (اذا حكمتم...) به زمامداران و رهبران است و قضاوت تنها نيست; زيرا قاضي قضاوت مي كند, نه حكومت گرچه از جهتي حاكم است, اما اين حكومت از همه جهت نيست.42 بنابراين, مجموع آيه به قرينه ادامه آيه هاي بعدي, ظهور در مسائل حكومتي و مديريتي دارد و منظور از (رد امانت به اهلش) آن است كه كارهاي اداري و اجرايي در حكومت ديني به دست شايستگان و وارستگان سپرده شود. روشن است كه نمونه برجسته و كامل و جامع شايستگي, امامان معصوم(ع) هستند و در زمان حضور امام معصوم(ع) همه قلمرو كاري حكومت و نظام اسلامي در دست اوست, لكن در زمان غيبت اين امانت; يعني فهم و استنباط احكام ديني و اجراي حدود و قانونها و آيينهاي آن در گستره جامعه به دست عالمان و فقيهان عالم و عادل سپرده شده است. بدين سان در مي يابيم در اموري كه جز فقيه كساني ديگر در آن تخصص ندارند, به گونه واجب شرعي, فقيه عهده دار آن مسووليت و مديريت بايد باشد و در امور ديگر نيز, اولويت از آن كساني است كه در نگهداري و پاسداري اين امانت شايسته ترند. امام خميني, با توجه به اين رهنمود قرآني است كه بر حضور

ص: 5604

و دخالت عالمان و روحانيان در امور قضايي و اجرايي و حتي سياسي و اجتماعي اصرار دارد, و آنان را نمونه روشن (اهل) در اين آيه شريفه مي داند. (از مهمات امور مساله قضاوت است كه سروكار آن با جان و مال و ناموس مردم است. وصيت اين جانب به رهبر و شوراي رهبري آن است كه: در تعيين عالي ترين مقام قضايي كه در عهده دارند, كوشش كنند كه اشخاص متعهد سابقه دار و صاحب نظر در امور شرعي و اسلامي و در سياست را نصب نمايند... و نگذارند اين مقام به غير اهلش سپرده شود و كساني كه اهل هستند از تصدي اين امر سرباز نزنند و به اشخاص غير اهل, ميدان ندهند... و مي دانند كه تصدي قضا براي اهلش واجب كفايي است.)43 ب . اهتمام به امور مسلمانان: اهميت دادن به امور مسلمانان و تلاش براي سروسامان دادن به زندگي اجتماعي مردم, بست و گشادكارها, گشودن گره ها و فراهم ساختن بستر خدمت به همگنان و همنوعان, وظيفه اي است همگاني كه در معارف اسلامي به اين مهم سفارش و تاكيد بسيار شده است و مسلمانان به انجام اين مهم فراخوانده شده اند: در مجموعه هاي روايي, بخش ويژه اي در اهميت پرداختن به امور جامعه

ص: 5605

اسلامي به چشم مي خورد: تعاون, تعاضد, تراحم, همياري و اهتمام به امور مسلمانان, نمونه هايي از فراخواني مردم مسلمان به حركتهاي اجتماعي است: (من اصبح لايهتم بامور المسلمين فليس بمسلم.)44 آن كه شب را به صبح آورد و اهتمامي نسبت به امور مسلمانان نداشته باشد, مسلمان[ كامل] نيست. و در بياني ديگر امام صادق(ع) مي فرمايد: (من سمع رجلا ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم.)45 آن كه صداي انساني به گوشش بخورد كه از مسلمانان كمك مي طلبد, و آن را پاسخ ندهد, مسلمان نيست. اهتمام به امور مسلمانان تنها شامل مسائل فردي و جزئي آنان نيست, بلكه هرگونه تلاش اجتماعي, سياسي, فرهنگي و برآوردن نيازهاي اقتصادي را در بر مي گيرد. هر كس با توجه به موقعيت اجتماعي و جايگاه مردمي خود, بايد به انجام امور زندگي برادر مسلمانش اهتمام ورزد و او را در دشواريها يار و مددكار گردد و در اندوه ها و غمها و دشواريها و گرفتاريها او را وانگذارد و در زندگي همواره در كنار ديگر مردمان قرار گيرد. عالمان ديني, از آن جهت كه از مردم هستند و با مردم, به اين امر سزاوارتر و شايسته ترند. عالمان دين, (حجت) خدا هستند بر مردم و (مجاري امور)46 به دست آنان سپرده شده

ص: 5606

است; از اين روي, بايد هميشه درصحنه باشند و با حضور, تلاش, نقش آفريني در زواياي گوناگون جامعه و مديريت خود به اين اصل مهم اسلامي و انساني عمل كنند: (همه امور و تمام كارهاي مسلمين, به آنان واگذار شده است. در امر حكومت, تمشيت امور مسلمين و اخذ و صرف فوائد عمومي و هر كس تخلف كند, خداوند بر او احتجاج خواهد كرد.)47 امام, با اشراف و آگاهي همه جانبه اي كه بر معارف اسلامي داشت و مردم و نيازهاي اساسي آنان را نيز به درستي مي شناخت و اهل درد و درمان و طرح و برنامه بود, مقوله (اهتمام به امور مسلمانان) را بسيار خوب تفسير كرده است: (ما بايد اهتمام به امور مسلمانان داشته باشيم و اهتمام به امور مسلمين, تنها مساله گويي نيست. علاوه بر آنها, امور سياسي و اجتماعي و ساير گرفتاريهاي مسلمين است كه هر كس به آنها اهتمام نكند,مسلمان نيست و شما بايد بر تمام امور مسلمين نظارت داشته باشيد و سعي كنيد كه مساجد ما به مساجد صدر اسلام برگردد و توجه داشته باشيد كه عزلت و كناره گيري در اسلام نيست.)48 برپايي نظام اسلامي و اداره شايسته آن و كمك به امور زندگي مردم, از نمونه هاي روشن و انكارناپذير (اهتمام

ص: 5607

به امور مسلمانان) به شمار مي رود. بي گمان, اين مهم در پرتو قدرت و تواناييهاي اجرايي و به دست گرفتن زمام امور, بهتر انجام مي پذيرد. اگر عالمان دين و روحانيان آگاه و شايسته, افتخار خدمتگزاري منت مردمان را در سرلوحه كار و مسووليت خود دارند, بايد وارد صحنه مديريت شوند, تا بتواند در اين زمينه به شايستگي ايفاي مسووليت و اداي وظيفه كنند. فقيهي دژ اسلام است كه در عمل اسلام و قانونها و آيينهاي سرافرازانه و عزت آفرين آن را پياده كند و در برابر هجوم بيگانگان, قد برافرازد و از شرف و كرامت مسلمانان به دفاع برخيزد. اين چنين فقيهي است كه (حصن)49 و حصار اسلام ناميده شده و اين لقب و عنواني تشريفاتي نيست, بلكه جايگاه فقيه در نظام سياسي و اجتماعي اسلام را نشان مي دهد: (اگر فقيه كنج منزل بنشيند و در هيچ امري از امور دخالت نكند, نه قوانين اسلام را حفظ كند, نه احكام اسلام را نشر دهد نه دخالت در امور اجتماعي مسلمانان كند و نه اهتمام به امور مسلمين داشته باشد, به او حصن الاسلام گفته مي شود؟ او حافظ اسلام است؟!)50 مي بيند كه امام (اهتمام به امور مسلمانان) را يكي از مباني و پايه هاي حضور روحانيت

ص: 5608

در صحنه عمل مي شمارد و در گوناگون سخنرانيها و پيامها, سربسته و روشن از آن نام مي برد. 2. فقه تئوري كامل: قدرت و توانايي فقيه, كه پرتو جلوه اي از قدرت بي پايان و جاودانه دين در بيداري و هدايت توده هاي مردم بود, توانست پايه هاي نظام چند صدساله ستمشاهي را از اساس ويران سازد و به جاي آن جمهوري اسلامي را بنيان نهد. همين قدرت و توانايي در مراحل پس از پيروزي به شايستگي كارآيي خود را نشان داد و در برابر تماميت كفر و شرك و نفاق جلوه اي شگفت پيدا كرد و خشم و هراس جبهه متحد كفر و شرك را برانگيخت. امام امت به عنوان فقيهي دانا و هوشيار و استوار, تئوري نويني در دنيا پي افكند و روشهاي مديريتي ويژه اي را در دنيا مطرح كرد كه مانند ندارد, از آن جمله: مقوله (ولايت فقيه) و قلمرو گستره كاري مجتهد عادل در بست و گشادكارها, سروسامان دادن به زندگي سياسي اقتصادي مردم ايشان با بهره گيري از منابع ديني, از يك سو تاسيس و تشكيل نظام و حكومت اسلامي را وظيفه و تكليف فقيهان مي شمرد: (وظيفه فقهاست كه عقايد و احكام و نظامات اسلام را تبليغ كنند و به مردم تعليم

ص: 5609

دهند, تا زمينه براي اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام در جامعه فراهم آيد.)51 و از ديگر سو, بر اين باور بود: (فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است)52 و از اين دو چنين نتيجه مي گيرد: (يك مجتهد, بايد... علاوه بر خلوص و تقوا و زهدي كه در خور شان مجتهد است, واقعا مدير و مدبر باشد.)53 افزون بر اينها, در بينش امام, فقيهان آگاه مي بايست طرح و روش مديريتي را پي ريزي كنند كه توان پياده كردن احكام فقهي را دارا باشد; زيرا: (هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات, جواب داشته باشيم.)54 روشن است كه انجام اين كار سترگ و بنيادي و اساسي, بدون حضور در صحنه و در دست گرفتن پستهاي اجتماعي, سياسي, قضائي و... نشايد. فقيهي كه مي خواهد از دور دستي بر آتش داشته باشد و به نظارت بسنده كند و وارد ميدان و عرصه كار نشود, نمي تواند در سازمان و ساماندهي, امور پيروزي به دست آورد: (روحانيت, تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد, نمي تواند درك كند كه اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه

ص: 5610

كافي نيست.)55 بنابراين, بدون حضور درميدانهاي: سياسي و اجتماعي و بدون دخالت در اداره امور حكومتي, نمي توان فقه شيعي را پياده كرد و بر اين اساس اگر زمينه اجراي احكام ديني و فقهي فراهم شد و عالمان ديني هم در خودتوان و شايستگي لازم را ديدند, نبايد صحنه ها را خالي بگذارند كه عذر آنان پذيرفته نخواهد بود: (اگر طلبه اي منصب امامت جمعه و ارشاد مردم يا قضاوت در امور مسلمين را خالي ببيند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث, مسئوليت نپذيرد... در پيشگاه خداوند بزرگ يقينا مواخذه مي شود و هرگز عذر او موجه نيست. ما اگر امروز به نظام خدمت نكنيم... هرگز فرصت و شرايط بهتر از اين را نخواهيم داشت.)56 4. ارزيابي عملكردها: نمودار ديگري كه با آن مي توان بايستگي حضور روحانيان در مديريت را ثابت كرد,عملكرد آنان در طول ساليان پس از پيروزي

ص: 5611

است. اگر به ديده انصاف و از روي داد به قضيه بنگريم و پيش داوريها و بدبينيها و جناح گراييها را كنار نهيم, به روشني مي توانيم عملكرد روحانيان و دولتهايي را كه به گونه اي عالمان و روحانيان آگاه در آن نقش مديريتي و اجرايي داشته اند, با ديگر دولتها نيز با دولتهاي پيش از انقلاب مورد ارزيابي قرار دهيم. پيش از پيروزي انقلاب اسلامي, در اين مرز و بوم, ساليان سال خاندان پهلوي با آن همه بوق و كرنا سروصدا, حاكم بودند, درحالي كه گرفتاريها, و دغدغه ها, بازدارنده ها و درگيريهاي خانمان براندازي مانند: جنگ هشت ساله و حصر اقتصادي و توطئه هاي داخلي را هم نداشتند. اگر بيلان كار دولتهاي پس از پيروزي و مديريتهايي را كه بخش مهمي از آن بر دوش روحانيت راستين و فداكار بوده است, با دوران پنجاه ساله دوران پهلوي بسنجيم, به درستي داوري خواهيم كرد كه تفاوت از زمين تا آسمان است: (... مقايسه با زمان سابق و رسيدگي به عملكرد دولت و جهاد سازندگي در روستاهاي محروم از همه مواهب, حتي آب آشاميدني و درمانگاه و مقايسه با طول رژيم سابق با در نظر گرفتن گرفتاري به جنگ تحميلي و پيامدهاي آن... و با نظريه حصر اقتصادي و

ص: 5612

توطئه هاي پي درپي آمريكا و وابستگان خارج و داخلش... و دهها مسائل ديگر.)57 نشان مي دهد كه در اين مدت كوتاه, كه در بخشي از كارهاي اجرايي, عالمان و روحانيان رشته امور را در دست داشته و در هرم مديريت قرار گرفته اند, بيش تر از تمام دوران پهلوي به مردم و جامعه خدمت شده است. اگر مساله را از زاويه مقايسه دولتهاي به اصطلاح ملي و به گفته خودشان دولت متخصصان و اهل فن با مديريت روحانيان نيز بسنجيم, باز به اين نتيجه خواهيم رسيد كه (دو صد گفته, چون نيم كردار نيست) صاحبان ادعا و لاف و گزاف بسيارند; اما مردان عمل و سازندگي, راست كردار و راست گفتار و شيفته خدمت, اندك و انگشت شمار. عالمان بزرگ و روحانيان آگاه و دست اندركار اجرا, در اين دوران كوتاه از مديريت, با توجه به گرفتاريها و دشواريها سياسي و اقتصادي بسيار و ويران گريها و نابساماني آفرينيهاي دشمن, جنگ هشت ساله و پيش از آن اشوبهاي گروهكها در جاي جاي ميهن اسلامي, محاصره تمام عيار اقتصادي, بايكوت سياسي و تبليغات شبان و روزان رسانه هاي استكباري, شايعه پراكنيها, ترور و هتك چهره هاي خدمتگزار و... توانسته اند با اتكاي به خداوند بزرگ, به دين, ميهن و مردم,

ص: 5613

چنين افتخارآميز خدمت كنند و در جاي جاي ميهن اسلامي نسيم دل انگيز انقلاب با شكوه اسلامي را بوزانند, نشانگر هوشياري, توان مديريتي, استواري, خستگي ناپذيري, شايستگي و تعالي انديشه اين جمع فداكار و ايثارگر و خدمتگزاراست كه بر اهل داد و انصاف پوشيده نيست. امام به عنوان فقيهي مدير و مدبر, نه تنها فقه و فقيهان را در اداره و مديريت كارآ و توانا مي ديد, بلكه با تقوا, انصاف, هوشياري و دقت نظر وزيركي كه داشت, به مقايسه مديريتهاي روحانيان و ديگران پرداخت و مديريت عالمان و دينداران را از مديريت ديگران, قوي تر و موفق تر و عزت آفرين تر و ارزش گراتر مي ديد. (من با يقين شهادت مي دهم كه اگر افرادي غير از روحانيت جلودار حركت انقلاب و تصميمات بودند, امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر آمريكا و جهانخواران و جز عدول از همه معتقدات اسلامي و انقلاب چيزي برايمان نمانده بود.)58 اين گواهي انساني است كه عمري با عدالت و انصاف زيسته و پرورش يافته و جز خشنودي خدا و انجام وظيفه به هيچ چيز ديگر نينديشيده است. شهادت و تاييد او از مديريت شايسته روحانيت و ستودن آن, برخاسته از وابستگي صنفي و گروهي نيست; زيرا افق فكر و

ص: 5614

انديشه امام و حوزه داوري و قضاوت او, بسي والاتر و بالاتر از آن بود كه در دام اين گونه مسائل گرفتار آيد, بلكه قضاوت و شهادت او براساس واقع بيني و درك بالاي سياسي و اجتماعي او بود كه هم به خوبي سياست و زواياي آن را مي شناخت و هم به درستي سياسيون را آزموده بود.تجربه دولت موقت و حاكميت ليبرالها و ملي گراها را پيش روي داشت و آن را دولتي ناموفق و ناكام خواند:(من شخصا مايل به روي كار آمدن آنان نبودم, ولي با صلاحديد و تاييد دوستان قبول نمودم و الآن سخت معتقدم كه آنان به چيزي كم تر از انحراف انقلاب از تمام اصولش و حركت به سوي آمريكاي جهانخوار قناعت نمي كنند, در حالي كه در كارهاي ديگر نيز, جز حرف و ادعا هنري ندارند.)59 آن گاه كه محك تجربه و آزمون به ميان مي آيد و مرحله و هنگامه عمل, افراد به خوبي ماهيت خود را نشان مي دهند, به فرموده مولا علي(ع):(في تقلب الاحوال علم جواهر الرجال.)60 در دگرگوني روزگار, گوهر مردان پديدار مي شود. امام, با تجربه اي كه پيش روي داشت و مقايسه اي كه انجام مي داد, مديريت فقيهان و عالمان دين را بر مديريت پر ادعاي ديگران برتري

ص: 5615

مي داد و آن را مي ستود و بر اين باور بود: توفيق عالمان آگاه و خدمتگزار, برخاسته از پشتوانه معنوي و مردمي آنان است كه براي رسيدن به قدرت از ابزارهاي ناروا و نامشروع بهره نگرفته و نمي گيرند. در منطق عالمان و حوزويان, هدف وسيله را توجيه نمي كند; از اين روي, مديريت عالمان ديني در نگاه مردم, گونه ديگري از تكليف و وظيفه درآميخته با بندگي و خشنودي پروردگار است:(در ترويج روحانيت و فقاهت, نه زور سرنيزه بوده است, نه سرمايه پول پرستان و ثروتمندان, بلكه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است كه مردم آنان را برگزيده اند.)61 در داوري تاريخي امام, واقع بيني و عينيت گرايي ديده مي شود نه ستايش ذهني و خيالي. امام با نگاه و نگرش به عملكردهاي دولت موقت و ليبرالها و كارنامه حوزه و روحانيان در طول انقلاب و نهضت اسلامي, به اين نتيجه رسيد: اهل حرف و ادعا و مردان هنر و صداقت و تعهد را بايد از يكديگر بازشناخت و نبايد هر دو را به يك ديده نگريست. 5. تجربه تاريخي: امام ديده بان تيزهوش و تيزبيني بود كه جلوتر از زمان مي انديشيد. همواره گذشته راه چراغ راه آينده قرار مي داد و براساس تجربه هايي

ص: 5616

كه در طول زندگي سياسي خود آموخته و ديده بود, نهضت و انقلاب و نظام را پيش مي برد و اداره مي كرد. در زمينه موضوع اين نوشتار نيز, تجربه هاي فراوان داشت و از تاريخ مشروطه همواره به عنوان درس عبرت ياد مي كرد و از تكرار دوباره آن بيم داشت. يكي از مباني آن بزرگوار در زمينه حضور و مديريت روحانيان در نظام اسلامي, آن بود كه: اگر اين مديريت از نظام گرفته شود و روحانيت مشغول و گرفتار كارهاي حوزوي گردد و نسبت به سرنوشت نظام و اداره آن احساس مسووليت نكند و از دخالت در امور بپرهيزد, دوباره همان داستان مشروطه تكرار خواهد شد و روشنفكران و ملي گرايان غيرمذهبي و سياستمداران خود فروخته و وابسته, ميدان دار خواهند شد و خواهد آمد بر سر مردم و مملكت مسلمان, آنچه كه بر سر مشروطه آمد. بنابراين, بايد فتنه را در نطفه نابود ساخت و جلو انحراف را از سرچشمه بست, تا دوباره دشمن در ديوار آهنين اراده ملت رخنه نكند و اين نعمت بزرگ حكومت اسلامي را از آنان نگيرد:(همه ديديد و نسل آتيه خواهند شنيد كه دست سياست بازان پيرو شرق و غرب, روحانيون را كه اساس مشروطيت را با زحمات و رنجها بنيان گذاشتند,

ص: 5617

از صحنه خارج كردند و روحانيون نيز بازي سياست بازان را خورده و دخالت در امور كشور و مسلمين را خارج از مقام خود انگاشتند و صحنه را به غرب زدگان سپردند.)62 آن پير روشن ضمير, اين تجربه تلخ را از زواياي گوناگون تحليل و بررسي مي كرد, ترفندهاي روشنفكران وابسته و ورشكستگان وا زده سياسي را مي ديد و مي شنيد و بانگ بر مي داشت: هان اي حوزويان! غفلت و تغافل بس است, ياس به خود راه ندهيد. تهمتها و شايعه ها در اراده پولادين شما خللي وارد نسازد, طوفانها شما را از پاي در نياورد, نوح گونه به ناخدايي كشتي انقلاب ادامه دهيد و رهبري و اداره بندگان شايسته خدا را عهده دار شويد و دستهاي پيدا و نهان را كه در صدد شكستن اين كشتي اند, شناسايي و از سر اين ملت كوتاه كنيد. (درجنبش مشروطيت, همين علما در راس بودند و اصل مشروطيت اساسش از نجف به دست علما و در ايران به دست علما شروع شد و پيش رفت... لكن دنباله اش گرفته نشد, مردم بي طرف بودند و روحانيون هم رفتند هر كس سراغ كار خودش. از آن طرف عمال قدرتهاي خارجي و گويندگان و نويسندگان آنها كوشش كردند به اين كه روحانيون را

ص: 5618

از دخالت در سياست خارج كنند و سياست را بدهند به دست آنهايي كه مي توانند به قول آنها; يعني فرهنگ رفته ها و غربزدها و شرق زدها و كردند آنچه را كردند.)63نكته اي كه در اين سخن امام, بيش تر بايد مورد توجه قرار گيرد, شناخت و تاراندن موج آفرينان فتنه گر و زمينه سازان حيله گر است. براي پرهيز از تكرار تاريخ, بايد هشدار امام را جدي گرفت, تا مبادا امواج تبليغي و تخريبي گويندگان و نويسندگان مزدور و وابسته, به عقب نشيني عالمان آگاه و پرهيزكار بينجامد.روشن است كه استكبار جهاني و ايادي پنهان فرهنگي و سياسي او, بي كار نمي نشينند آنان با استخدام و به كارگيري قلم بمزدها تلاش مي ورزند تا همواره فضاي مسموم و تنش زايي را فراهم سازند, تا بتوانند آبها را گل آلود كنند و از آن ماهي بگيرند. امام ما را به رشد سياسي فرا مي خواند و در برابر حزبها و جناحهايي كه قارچ گونه از گوشه و كنار سر بر مي آورند و آرمانها و اهداف و ارزشهاي ديني را نشانه مي گيرند, بسيج مي كند كه اگر احساس كرديم: (آن ريشه هاي پوسيده باز به هم پيوند بكنند و اسباب زحمت بشوند.)64 آن را بخشكانيم و نگذاريم

ص: 5619

فلان آقا: (در منزلش, با الفاظش يا قلمش يا مقاله اش, مطالبي بگويد كه بر خلاف مسير ملت است.)65 و هشدار ديگر اين كه: (نبايد گروه گروه بشويم كه در ظرف چند ماه دويست گروه با اسماء مختلف و يا حرفهاي مختلف.(66)همان مسائلي كه در صدر مشروطيت براي شكستن آن قدرتهايي كه آن وقت مجتمع شده بودند... دوباره مشغول شدند... و هر چه مي خواهند به دولت حمله كنند به ملت حمله كنند, هر چه مي خواهند به مجلس خبرگان حمله بكنند.)67 در مشروطيت, قلمهاي مسموم و زهرآگين و كينه آلود به كار افتادند و واقعيتها را واژگون جلوه دادند و مردم و بويژه جوانان را به كژ راهه كشاندند و در نتيجه, شايستگان دلسرد و نااميد شدند و ورشكستگان و غرب زدگان ميدان دار.(مثل زمان مشروطيت نشود كه آنها كه اهل كار بودند مايوس بشوند و كنار بروند... و عده اي كه با اسلام سروكار دارند, به نام اسلام و پيروي از آداب اسلامي روي كار بيايند.)68گزيده سخن: در چشم انداز انديشه والاي امام, تجربه, حكم مي كند: عالمان بيدار و آگاه با مطالعه در نهضت مشروطيت, خود را از صحنه هاي اجرايي و اداري كنار نكشند و نگذارند دوباره اين غفلت تكرار شود و اين اقتدار اسلامي به سستي

ص: 5620

گرايد و مكتب در غربت و اسارت نامردمان قرارگيرد. از آن چه بدان اشارت كرديم روشن شد: 1. به نظر امام, حضور روحانيان در هرم مديريت نظام اسلامي ضرورت دارد, تا بدان جا كه اگر شخصي از روحانيان و عالمان دين. توانايي انجام كاري و خدمتي را در اين نظام داشته باشد و از آن بپرهيزد, عذر و توجيه وي در نزد خداوند پذيرفته نيست. 2. هدف امام از آغاز انقلاب اسلامي از حضور روحانيان در عرصه هاي گوناگون اجتماعي, عبارت بود از: به دست گيري كارهاي كليدي و بنيادي كه در قلمرو و گستره تخصص او قرار دارند, مانند: رهبري, قضاوت, قانونگذاري و... اما در كارهاي اجرايي, مانند رياست جمهوري, وزارت و... اگر افراد شايسته غير روحاني, اين امور را در دست بگيرند, لزومي بر حضور روحانيان نيست, گرچه براي امام به تجربه ثابت شد كه اين نوع از حضور هم, بايسته است. 3. افزون بر ضرورت و چگونگي حضور, امام امت چرايي حضور روحانيان در مديريت نظام را نيز, تفسير كرده است و آن را بر اساس ماهيت انقلاب, خواست مردم, فقه, تئوري كامل اداره جامعه, تجربه تاريخي و... شرعي و عقلي مي شمارد.پي نوشتها: 1. (شكست شاهانه) مارويين زونيس, ترجمه اسماعيل زند, بتول سعيدي107 ,168, نشر نور.

ص: 5621

2. مجله (حوزه), شماره 331/60. 3. (ولايت فقيه), امام خميني 128, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 4. (مفاتيح الجنان), محدث قمي, زيارت جامعه. 5. سوره (حديد), آيه 25. 6. (ولايت فقيه), امام خميني59. 7. همان16. 8. همان. 9. (امام و روحانيت), مجموعه سخنان و ديدگاههاي امام درباره روحانيت 483, دفتر سياسي سپاه پاسداران. 10. (ولايت فقيه)5/. 11. طلوع و غروب دولت موقت), سميعي208 شباويز, تهران. 12. (امام و روحانيت)564. 13. (ولايت فقيه)17. 14. (نهج البلاغه), فيض الاسلام, خطبه 16. 15. (صحيفه نور), رهنمودهاي امام خميني, ج177/13, وزارت ارشاد. 16. (امام و روحانيت)462. 17. (نهج البلاغه), ترجمه شهيدي, خطبه 33, سازمان آموزش انقلاب اسلامي, تهران. 18. (صحيفه نور), ج205/18. 19. (سيماي كارگزاران علي بن ابي طالب), علي اكبر ذاكري, ج1/74, مركز انتشارات, دفتر تبليغات اسلامي, قم. 20. (صحيفه نور), ج205/18. 21. مجله (حوزه), شماره 108/32. 22. (از سيد ضياء تا بازرگان), ناصر نجمي, ج1863/2. 23. (صحيفه نور), ج170/13. 24. (انقلاب ايران در دو حركت), مهدي بازرگان82/, دفتر نهضت آزادي. 25. همان85. 26. (ولايت فقيه)127. 27. همان126. 28. همان39. 29. (نهضت امام خميني), سيد حميد روحاني, ج165/2, بنياد شهيد. 30. (صحيفه نور), ج180/4. 31. همان. 32. همان, ج178/18. 33. همان. 34. (امام و روحانيت)504. 35. (صحيفه نور), ج178/18. 36. همان,

ص: 5622

ج285/4. 37. همان, ج181/10. 38. در اين اثر گرانبها, حضرت امام, به گونه گسترده و استدلالي, بحث حكومت و ولايت فقيه را مطرح كرده و از آيات و روايات, سيره و دليل عقل و جامع بودن دين اسلام بر بايستگي حكومت اسلامي كمك گرفته است. 39. سوره (نساء), آيه 58. 40. (اصول كافي) كليني, ج276/1, دارالتعارف, بيروت. 41. (ولايت فقيه)72. 42. همان 76 ,73. 43. (صحيفه نور), ج188/21. 44. (اصول كافي), ج164/2. 45. همان. 46. (ولايت فقيه)112. 47. همان71. 48. (صحيفه نور), ج84 ,54/17. 49. (اصول كافي), ج38/1. 50. (ولايت فقيه)72. 51. همان116. 52. (صحيفه نور), ج98/21. 53. همان. 54. همان. 55. همان. 56. همان. 57. همان179. 58 . همان 98. 59. همان 96. 60. (نهج البلاغه), حكمت 217. 61. (صحيفه نور), ج90/21. 62. همان186. 63. همان, ج202/15. 64. همان, ج65/10. 65. همان. 66. همان. 67. همان. 68. همان, ج81/151. ابوالقاسم يعقوبي(كارگزار)

ص: 5623

روز شمار تبعيد حضرت امام خميني (س)

13 چكيده: 61 مهرماه سال 1341 جلسه مهم حضرت امام خميني (س) با مراجع قم در رابطه با انجمنهاي ايالتي و ولايتي 11 آذر ماه سال 1341 لغو تصويبنامه ساختگي انجمنهاي ايالتي و ولايتي به دنبال مبارزات پيگير حضرت امام خميني (س) و صدور پيام حضرت امام خميني (س) در مورد ختم اين غائله 2 بهمن سال 1341 تحريم رفراندوم غير قانوني و قلابي شاه از سوي حضرت امام خميني (س) 2 فروردين ماه سال 1342 فاجعه خونين مدرسه فيضيه به دست عمال رژيم شاه 15 خرداد سال 1342 دستگيري شبانه حضرت امام خميني (س) . قيام تاريخي ملت ايران در اعتراض به دستگيري حضرت امام (س) 4 تيرماه سال 1342 انتقال حضرت امام خميني (س) از پادگان قصر به سلولي در عشرت آباد. 21 فرودين سال 1343 سخنراني تاريخي حضرت امام خميني (س) در مسجد اعظم قم پس از آزادي از حبس و حصر. 4 آبان 1343 سخنراني كوبنده حضرت امام خميني (س) به مناسبت طرح اسارتبار كاپيتولاسيون. 13 آبان 1343 بازداشت و تبعيد حضرت امام خميني (س) به تركيه 21 آبان سال 1343 انتقال حضرت امام خميني (س) از آنكارا به بورساي تركيه 13 مهرماه سال 1344 انتقال حضرت امام خميني (س) از

ص: 5624

تركيه به بغداد 16 مهرماه 1344 حركت امام خميني (س) از سامرا به كربلا بعد از تبعيد به عراق 23 مهرماه 1344 ورود و استقرار حضرت امام خميني در نجف بعد از تبعيد به عراق 23 آبان 1344 شروع درسهاي حوزه اي حضرت امام خميني در نجف پس از تبعيد به عراق - 12 ارديبهشت 1356 پيام حضرت امام خميني (س) به مناسبت چهلم شهداي قم 2 مهرماه 1357 محاصره منزل حضرت امام خميني (س) توسط نيروهاي بعثي عراق 10 مهرماه 1357 هجرت حضرت امام خميني (س) از عراق به سوي كويت 13 مهرماه 1357 هجرت حضرت امام خميني (س) از عراق به فرانسه 12 بهمن 1357 بازگشت امام خميني (س) به ميهن اسلامي پس از 15 سال تبعيد.

ص: 5625

روز شمار زندگي امام خميني

18 چكيده: مقدمه: روزشمار نويسي - برخلاف شيوه نگارش مقاله و كتاب - بصورت مختصر و مستند به بررسي وقايع مي پردازد و گرچه تشريحي نيست، سرفصلهاي مهم تحقيق را شامل مي شود كه براي پژوهشگران مسائل جديدي را مطرح و نماي ديگري را آشكار مي كند. در روزشمار حاضر وقايع - به استثناي چند رخداد - در روز وقوعش عنوان گشته است و وجود فاصله تاريخي ميان آنان به علت حذف اتفاقهاي تكراري و مشابه يا كم اهميت است. با مطالعه زندگينامه امام خميني (ره) فعاليتهاي معظم له را مي توان در محورهاي زير تقسيم بندي كرد: 1. علمي و عرفاني 2. اجتماعي و خانوادگي 3. رسيدگي به امور مذهبي مسئوليتشان 4. سياسي: پيام، تلگراف، ملاقات، سخنراني و. . . روزشمار حاضر اطلاعاتي از حيات پربركت رهبر كبير و فقيد انقلاب اسلامي را در دو بخش زير ارائه مي كند: الف. از ولايت تا پيروزي انقلاب اسلامي ب. از پيروزي انقلاب اسلامي تا عروج ملكوتي الف. از ولادت تا پيروزي انقلاب اسلامي ايران 1/7/1281 (برابر با 20 جمادي الثاني 1320( : ولادت در خمين 21/11/1281: شهادت پدر گراميشان در 47 سالگي 15 سالگي: درگذشت مادر و سپس عمه بزرگوارشان 19 سالگي: ورود به حوزه علميه اراك 20 سالگي: ورود به حوزه علميه قم 25

ص: 5626

سالگي: پايان دروس سطح 27 سالگي: آغاز تدريس فلسفه و پايان نگارش كتاب مصباح الهدايه 1308: ازدواج با خانم خديجه ثقفي معروف به قدس ايران 29 سالگي: پايان نگارش كتاب شرحي بر دعاي سحر 12/9/1309: ولادت آقا مصطفي، فرزند ارشدشان 7/4/1314: نامه عرفاني به آقاميرزا جواد همداني (همت) 27/11/1317: نامه اسرار عرفاني به آقا سيد ابراهيم خويي 5/12/1317: پايان نگارش كتاب شرح چهل حديث 1322: پايان نگارش كتاب كشف الاسرار در رد كتاب اسرار هزار ساله 15/2/1323: نگارش نخستين اعلاميه سياسي كه در كتابخانه وزيري يزد موجود است. 30/5/1323: پايان نگارش شرح حديث جنود عقل و جهل 24/12/1324: ولادت احمدآقا، دومين پسر ايشان 1328: استفسار از آيةالله العظمي بروجردي درباره تشكيل مجلس مؤسسان 7/7/1328: مصوبه تعيين هياتهاي رسيدگي به امور طلاب و امتحانات حوزه 23/3/1330: پايان نگارش «رساله الاستصحاب» 6/4/1330: پايان نگارش «رساله في التعادل و الترجيح» 28/3/1331: پايان نگارش «رساله در طلب و اراده» دي 1331: مصاحبه با مجله ترقي درباره ضرب و شتم مردم و طلاب به دست ماموران 11/2/1333: پايان نگارش «رسالة في التقيه» 19/5/1333: پايان نگارش جلد اول الطهارة 5/8/1335: پايان نگارش جلد دوم الطهارة 22/12/1335: پايان نگارش جلد سوم الطهارة 7/8/1336: پايان نگارش جلد دوم مكاسب محرمه 25/4/1337: پايان نگارش جلد چهارم الطهارة 10/1/1340: ارتحال حضرت

ص: 5627

آيةالله العظمي بروجردي 12/6/1341: سخنراني در مخالفت با اسراييل و بهاييها 14/7/1341: تصويب لايحه ضد اسلامي و ضد قانون اساسي انجمنهاي ايالتي و ولايتي شامل 92 ماده و 17 تبصره، در هيات دولت اسدالله علم 16/7/1341: تشكيل جلسه مراجع تقليد قم، به همت امام خميني، براي اعلام مخالفت با اين لايحه 17/7/1341: تلگراف معظم له به محمدرضا پهلوي در مخالفت با اين لايحه 28/7/1341: تلگراف ايشان به اسدالله علم 6 و 14/8/1341: سخنراني درباره ضرورت لغو اين لايحه 15/8/1341: تلگرافهاي جداگانه به محمدرضا پهلوي و اسدالله علم در اعتراض عملكرد نخست وزير و عدم تقيد او به نصيحت علماي اسلام در لغو مصوبه فوق 2 و 9/9/1341: سخنراني درباره ضرورت لغو لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي 11/9/1341: لغو لايحه فوق با اعلام رسمي دولت 11/9/1341: سخنراني و پيام معظم له درباره لغو اين لايحه 2/11/1341: مخالفت ايشان با رفراندم اصول ششگانه انقلاب باصطلاح سفيد، كه در قانون اساسي پيش بيني نشده بود. 3/11/1341: دو پيام و سخنراني درباره حمله ماموران ساواك به مدرسه فيضيه و محاصره منازل آقايان خوانساري و بهبهاني و ضرورت عزل نخست وزير 22/12/1341: دو پيام درباره اعتراض به زير پا گذاشتن احكام اسلام و اعلام عزاي عمومي نوروز 29/12/1341: سخنراني درباره توطئه هاي استعمار و مسئوليت علما 2/1/1342: سخنراني در ضرورت صبر در برابر مصايب

ص: 5628

به دنبال حمله ماموران به مدرسه فيضيه قم 13/1/1342: پيام به علماي تهران در استيضاح اسدالله علم (نخست وزير) 10/2/1342: سخنراني براي اعضاي انجمن اسلامي دانشگاه تهران درباره ماهيت اصلاحات ارضي 12/2/1342: سخنراني و پيام در افشاي جنايات حكومت پهلوي و ارزيابي قيام ملت 13/3/1342: سخنراني معروف به عصر عاشورا معظم له 15/3/1342: دستگيري و اعزام سريع ايشان به تهران و حبس در باشگاه افسران و سپس در زندان قصر، كه به قيام پانزده خرداد و سركوب وحشيانه مردم انجاميد. 25/3/1342: پرهيز امام خميني از پاسخگويي در بازجويي معظم له در زندان قصر به علت عدم استقلال قضايي در ايران 4/4/1342: حبس در بازداشتگاه پادگان عشرت آباد 11/5/1342: اقامت تحت الحفظ ايشان در داووديه تهران و از آنجا به منزل آقاي روغني در قيطريه 18/1/1343: ورود به قم، پس از رفع حصر، و پيام در تاسف از تسلط اسراييل و عمالش بر ايران 21 و 26/1/1343: سخنراني در رد تفاهم با رژيم و توطئه هاي حكومت پهلوي و تكليف اسلامي در مقابله با آن 15/3/1343: انتشار اعلاميه مشترك با مراجع تقليد قم به مناسبت سالگرد قيام پانزده خرداد 18/6/1343: سخنراني معظم له درباره توطئه هاي استعماري در ممالك اسلامي 4/8/1343: سخنراني و پيام بر ضد اعمال كاپيتولاسيون در ايران 13/8/1343: دستگيري و تبعيد معظم له به آنكارا 19/8/1343:

ص: 5629

تفويض وكالت و وصايت به حاج آقا مصطفي 21/8/1343: اقامت در شهر بورسا، در 460 كيلومتري آنكارا، و آغاز نگارش كتاب تحريرالوسيله، كه 2 جلد است و يك سال طول كشيد 13/10/1343: دستگيري دوم حاج آقا مصطفي و تبعيد ايشان نزد پدر بزرگوارشان 13/7/1344: تبعيد به عراق، با ورود به بغداد و حركت به شهر كاظمين 15/7/1344: حركت از كاظمين به سامره 16/7/1344: حركت به كربلا، در ميان استقلال باشكوه علما و مردم 23/7/1344: ورود به نجف با استقبال بي نظير مراجع تقليد و علماي اعلام و مردم كه به تدريس در حوزه علميه اين شهر انجاميد. 23/8/1344: سخنراني درباره وظيفه سران كشورهاي اسلامي و مسئوليت علما 26/1/1346: نامه سرگشاده به امير عباس هويدا درباره خيانتهاي شاه و دولت 17/3/1346: پيام به سران دولتهاي اسلامي در تحريم روابط تجاري و سياسي با اسرائيل، به دنبال جنگ رژيم صهيونيستي با كشورهاي اسلامي معروف به جنگ شش روزه يا ژوئن 17/6/1346: سخنراني درباره توطئه رژيم پهلوي براي نابودي اسلام 20/1/1347: سخنراني در جمع دانشجويان دانشگاه بصره درباره توجه به تعاليم اسلام 6/6/1347: نامه به جمعي از مبارزان فلسطيني درباره اجازه صرف وجوهات در راه مبارزه با اسرائيل 19/7/1347: مصاحبه با نماينده الفتح درباره وجوب مبارزه با اسرائيل 14/8/1347: نامه به حجت الاسلام سعيدي درباره لزوم براندازي سلسله

ص: 5630

پهلوي 11/10/1348: پيام به انجمنهاي اسلامي دانشجويان فارسي زبان در اروپا درباره خيانت استعمار و ضرورت توجه به اسلام 1/11/1348: آغاز تدريس سلسله درسهاي ولايت فقيه (حكومت اسلامي) 19/3/1349: نامه به حاج احمد آقا درباره پرهيز از ورود به مسائل مرجعيت، پس از ارتحال آيت الله العظمي حكيم 20/4/1349: نامه به فضلا و محصلين حوزه هاي علميه در مورد هجوم سرمايه داران امريكايي به ايران 27/4/1349: نامه به انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا درباره مقابله با تبليغات ضد اسلامي بهمن 1349: پيام به زائران بيت الله الحرام درباره مسلمانان فلسطين و افشاي جنايتهاي رژيم پهلوي 1/4/1350: سخنراني درباره جنايتهاي حكومت پهلوي، جشنهاي شاهنشاهي و وجوب قيام علما 21/8/1350: پيام به ملت ايران درباره نغمه هاي استعماري و ضرورت مقابله با توطئه هاي حكومتي 2/10/1350: تلگراف به احمد حسن البكر، رئيس جمهور عراق، درباره خشونت ماموران عراقي بر ضد ايرانيان مقيم عراق و سخنراني درباره احتمال مهاجرتشان به لبنان 2/4/1351: پايان نگارش جلد سوم كتاب البيع 17/5/1351: پيام به دانشجويان مسلمان مقيم خارج درباره تلاش براي پيشبرد آرمانهاي اسلام 20/6/1351: پيام به ملت و علماي ايران در تشريح ستمكاريهاي رژيم پهلوي 19/7/1351: پيام به عموم مسلمين و دولتهاي اسلامي و عربي درباره مصيبتهاي جانگداز فلسطين 24/12/1351: پيام به انجمنهاي اسلامي دانشجويان مقيم خارج درباره دسيسه هاي حكومت پهلوي

ص: 5631

5/1/1352: پيام به ملت ايران درباره جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي 16 و 17 و 22/7/1352: پيامهاي جداگانه به سران دولتهاي اسلامي و ملتهاي مسلمان ايران و جهان درباره جنگ سوم عربها و اسرائيل (معروف به جنگ رمضان يا اكتبر) ، كه از 14 مهر آغاز شده بود. 26/3/1353: پايان نگارش جلد چهارم كتاب البيع 14/9/1353: بيانات خطاب به فرماندار نجف درباره اقدام رژيم عراق برضد انقلابيون 21/12/1353: پيام به ملت مسلمان ايران درباره تحريم شركت در حزب رستاخيز 2/4/1354: تلگراف به احمد حسن البكر در اعتراض به اخراج علماي ايراني از عراق 20/4/1354: پيام به ملت ايران در تاسف از سركوب مردم و حيله هاي حكومت پهلوي 30/6 و 2/7/1354: پيامهاي جداگانه اتحاديه هاي انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا و امريكا و كانادا درباره مقاومت مردم و نويد پيروزي و رشد سياسي ملت 25/2/1355: پايان نگارش جلد پنجم كتاب البيع 1355: انفاركتوس در نجف 3 و 4/5/1356: پيامهاي جداگانه به انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا و امريكا و كانادا در افشاي جنايات رژيم پهلوي و اسلامي نبودن اقدامات آن 6/7/1356: هشدار به روحانيون حوزه علميه نجف نسبت به برداشتهاي غلط از احكام اسلامي و اعمال حكومتي 1/8/1356: صدور اعلاميه به مناسبت شهادت حاج آقا مصطفي 10/8/1356: سخنراني درباره قدرت روحانيت و خدمات علما و

ص: 5632

ضرورت همبستگي روحاني و دانشگاهي 21 و 25/8/1356: پيام به علما و ملت ايران و پاسخ به تسليت دانشجويان خارج كشور و مسلمانان ايران و جهان درباره شهادت حاج آقا مصطفي و ادامه مبارزه بر ضد رژيم پهلوي و تلاش براي نجات اسلام 18/9/1356: نگارش وصيتنامه جديد و تعيين وصي در مورد وجوهات شرعيه; اين اقدام در 16 دي نيز دوباره تكرار شد. 15/10/1356: نگارش وصيتنامه جديد و تعيين حاج احمد آقا به عنوان وصي، در پي شهادت حاج آقا مصطفي كه وصي معظم له بود. 2/11/1356: پيام به ملت ايران درباره قيام 19 دي قم و نويد پيروزي به آنان 24/11/1356: پيام به انجمنهاي اسلامي دانشجويان در اروپا درباره وظايف روشنفكران مسلمان 8/12/1356: پيام به مردم آذربايجان درباره سركوب قيام 29 بهمن تبريز 2/1/1357: پيام به مسلمانان ايران و جهان درباره حمله اسرائيل به جنوب لبنان 4/2/1357: مصاحبه با مجله لوموند فرانسه درباره مسائل سياسي و اعتقادي و اجتماعي ايران و اسلام 13/4/1357: پيام به ملت ايران در رد چراغاني كردن معابر به مناسبت سوم و نيمه شعبان به علت سركوب مردم 31/5/1357: پيام به مردم آبادان درباره فاجعه سينما ركس 18/6/1357: پيام به ملت ايران درباره فاجعه جمعه سياه )17 شهريور تهران) 27/6/1357: پيام به ملت ايران به مناسبت زلزله طبس

ص: 5633

و كمك مستقيم مردم به آسيب ديدگان 1/7/1357: محاصره منزل معظم له در نجف، به دست ماموران بعثي كه 3 روز ادامه يافت. 12/7/1357: مهاجرت به كويت و بازگشت اجباري به عراق، كه به اقامت يكروزه (فردا) در بغداد و زيارت كاظمين انجاميد. 14/7/1357: مهاجرت به فرانسه و آغاز 118 روز اقامت در پاريس و نوفل لوشاتو 17/7/1357: نخستين سخنراني در فرانسه درباره مفاسد و جنايتهاي رژيم پهلوي 20/7/1357: نخستين مصاحبه در فرانسه درباره آينده حكومت اسلامي 22/7/1357: اعلام ممنوعيت فعاليتهاي سياسي حضرت امام در فرانسه، از سوي دولت اين كشور 24/7/1357: پيام درباره امكان مهاجرت به سوريه و سخنراني درباره تساوي لطنت با ديكتاتوري 26/7/1357: پيام به زائران بيت الله الحرام درباره گرفتاريهاي ملت ايران آبان 1357: گفتگو با وزير كابينه ضياءالحق در رد وساطت اين كشور ميان معظم له و رژيم پهلوي و امريكا 14/8/1357: نامه به آيت الله دكتر بهشتي درباره اقدامات بنيادي تشكيل شوراي انقلاب اسلامي آذر 1357: نامه به ابوجهاد و اعلام همبستگي نهضت و جمهوري اسلامي ايران با ملت فلسطين 1/9/1357: پيام معروف به پيروزي خون بر شمشير درباره وظايف مردم در آستانه ماه محرم آذر 1357: نامه به آيت الله نوري همداني درباره ويژگيهاي اعضاي شوراي انقلاب اسلامي 16/9/1357: رد ملاقات با ملك حسين 20/9/1357: برگزاري تظاهرات ميليوني مردم ايران

ص: 5634

در روز عاشوراي حسيني 20/9/1357: ديدار دوم نمايندگان دولت فرانسه با حضرت امام در اعتراض به اعلاميه معروف به پيروزي خون بر شمشير 2/10/1357: پيام تبريك به مسيحيان جهان به مناسبت ميلاد حضرت مسيح (ع) 2/10/1357: مصاحبه با حسنين هيكل، روزنامه نگار معروف مصري 6/10/1357: ملاقات با نمايندگان حركت محرومين لبنان 7/10/1357: مصاحبه با ريچارد كاتم، نويسنده معروف امريكايي 10/10/1357: ديدار سوم نمايندگان دولت فرانسه با معظم له و دفاع ايشان از اصول انقلاب اسلامي 12/10/1357: پيام به ملت ايران درباره تحريم پرداخت ماليات و پول آب و . . . به دولت شاه 14 تا 17/10/1357: تشكيل كنفرانس گوادلوپ، با حضور سران چهار كشور (امريكا، انگلستان، آلمان، فرانسه) 18/10/1357: ديدار چهارم نمايندگان دولت فرانسه با امام و تحويل پيام جيمي كارتر كه با مخالفت شديد امام خميني نسبت به دخالت امريكا در اوضاع ايران روبرو شد. 22/10/1357: تشكيل شوراي انقلاب اسلامي به فرمان معظم له، يك روز قبل از تشكيل شوراي سلطنت 26/10/1357: فرار محمدرضا پهلوي از ايران 3/11/1357: ديدار پنجم نمايندگان دولت فرانسه براي تحويل درخواست شاپور بختيار مبني بر تاخير معظم له در بازگشت به ميهن 4/11/1357: رفع بيعت از كاركنان بيت به علت سفر خطرناك به ميهن، كه تداعي وداع امام حسين (ع) با يارانشان بود. 8/11/1357: آخرين سخنراني در فرانسه 9/11/1357: آخرين مصاحبه در فرانسه 11/11/1357:

ص: 5635

پيام تشكر از دولت و ملت فرانسه 12/11/1357: بازگشت سرافرازانه به ميهن در ميان استقبال ميليونها مشتاق و سخنراني تاريخي در بهشت زهراي تهران در تعيين استراتژي انقلاب و حكومت اسلامي 15/11/1357: انتصاب مهندس مهدي بازرگان به نخست وزيري دولت موقت 19/11/1357: سان ديدن از رژه افسران و همافران و درجه داران نيروي هوايي، كه پس از اظهار وفاداري آنان در پادگان نيروي هوايي به حمله نيروهاي گارد به پادگان انجاميد. 21/11/1357: پيام به ملت ايران درباره حمله لشكر گارد به نيروي هوايي و خالفت با تشديد زمان حكومت نظامي، كه به تسخير پادگانها و پاسگاهها و كلانتريها و . . . به دست مردم منجر شد. 22/11/1357: پيام درباره عدم اعتبار سوگند نظاميان به رژيم طاغوت 22/11/1357: اعلام بيطرفي ارتش 22/11/1357: پيروزي انقلاب اسلامي ايران و پايان 2500 سال رژيم سلطنتي 22/11/1357: پيام معظم له به ملت ايران درباره ضرورت حفظ آرامش و همكاري مردم با دولت موقت پايان بخش اول عليرضا برزگر -

ص: 5636

روز شمار زندگي شهيد آية الله سيد مصطفي خميني از تولد تا شهادت

20 چكيده: تا 21 سالگي در محضر استاداني چون: آيت الله صدوقي، آيت الله حائري، آيت الله سلطاني، آيت الله شيخ محمدجواد اصفهاني، دوره سطح را تمام كرد. از 21 سالگي از حوزه درس خارج فقه آيت الله العظمي بروجردي و پس از رحلت ايشان از محضر پر فيض حضرت امام خميني بهره مند مي شد. به سن 30 سالگي نرسيده بود كه جامع معقول و منقول بود. از آغاز نهضت امام خميني در خرداد 1341 بعنوان يكي از افراد فعال نهضت وارد صحنه مبارزه شد. 13 آبانماه 1343 پس از دستگيري و تبعيد امام ايشان نيز دستگير و راهي زندان قزل قلعه شد. در سال 1342 بعد از دستگيري امام در اثر هجوم وحشيانه به منزل ايشان يكي از فرزندانش را از دست داد. 13 آبانماه 1343 در حمله مجدد به منزل ايشان فرزند خردسال ديگرش را دژخيمان شاه كشتند. اول آبانماه 1356 ه. ش، برابر يا يكشنبه 10 ذيقعده 1397ه. ق. رخسار خويش را در نقاب خاك كشيد. ساعت 10 صبح از نجف اشرف پيكرشان را به طرف كربلا بردند و در كنار آب فرات غسل دادند و ساعت 3 بعدازظهر همان روز پس از طواف در حرم حضرت امام حسين (ع) و

ص: 5637

حضرت اباالفضل العباس (ع) مجددا به نجف اشرف برگرداندند. دوم آبانماه 1356 در تمام مدت تشييع پيكر ايشان، بازار نجف اشرف تعطيل بود. پيكر ايشان را پس از طواف در حرم حضرت علي (ع) در جوار مقبره علامه حلي به خاك سپردند. شبهاي چهارشنبه، پنجشنبه و جمعه آبانماه 1356 از سوي حضرت امام در مسجد جامع نجف اشرف مجلس ترحيمي تشكيل شد. خبر شهادت ايشان حوزه هاي علميه نجف اشرف، قم، مشهد، اصفهان، تبريز، شيراز و. . . را تعطيل كرد. دوشنبه 10 ذيقعده در مسجد اعظم قم براي ايشان مجلس ترحيمي برگزار شد كه بيش از هشت هزار نفر شركت كردند. دوشنبه 2 آبان 1356 از طرف يكي از علماي بزرگ حوزه علميه قم براي تكريم از مقام ايشان مجلسي تشكيل شد. جمعيت شركت كننده بيش از چهل هزار نفر بود. پنجشنبه 5 آبان 1356 از طرف عموم بازرگانان و اصناف قم مجلس با شكوهي تشكيل شد كه منجر به تعطيلي تمام بازار و تيمچه هاي اطراف بازار شد. شنبه 7 آبان 1356 در مسجد ارك تهران از طرف دانشگاهيان، روحانيان، استادان، مهندسان ، پزشكان، بازرگانان و اصناف تهران مجلسي برگزار شد. پس از آنها تا روزهاي متمادي در شهرهاي مشهد، شيراز، تبريز، اصفهان، كاشان، يزد، همدان، اهواز ، كرمانشاه ، قزوين

ص: 5638

، زنجان، رضائيه و ساير بلاد مجالسي براي بزرگداشت و تجليل از ايشان برقرار شد. جمعه 6 آبان 1356 در شهر لندن مجلس ترحيم باشكوهي تشكيل شد كه پايان اين مجلس به تظاهرات خياباني منجر شد. پس از برگزاري مجالس متعدد ترحيم سيل تلگرافهاي تسليت به جانب بيت حضرت امام روانه شد و در پاسخ برخي از اين تلگرافها بود كه امام به افشاگريهايي عليه جنايات رژيم پهلوي پرداختند و به تعبيري جرقه هاي نخستين انفجار نور (انقلاب اسلامي) از همين مجالس شروع شد.

ص: 5639

روش آزادي(1)

6 چكيده: و گذري بر ديدگاه هاي امام خميني(ره مقدمه قبل از ورود در بحث، ذكر چند نكته ضروري به نظر مي رسد: 1- هر انقلابي بعد از گذشت مدتي از عمر آن، با خطراتي مواجه مي شود كه در اين ميان دو خطر عمده بنيان انقلاب راتهديدمي نمايد. اول، رويگرداني انقلابيون از اهداف انقلاب و دوم،استحاله اهداف و شعارهاي انقلاب. تاريخ ثابت كرده است گاهي همان كساني كه آفريننده انقلاب بوده اند، بعد از گذشت مدتي از عمر انقلاب، آگاهانه يا ناآگاهانه و با غفلت از ارزشهاي انقلابي و ميدان دادن به نيروهاي فرصت طلب و دشمنان داخل و خارج، زمينه نابودي انقلاب را فراهم نموده اند. ازسوي ديگر گذشت زمان، بسياري از ارزشهاي انقلابي رابه فراموشي مي كشاند و يا در مقاطع گوناگون موجب تفاسير مغرضانه و جاهلانه از شعارهاي انقلاب مي شود. در اين هنگام بسياري ازشعارهاي انقلاب تحريف شده، ضد ارزشها به ارزش و ارزشها به ضدارزش تبديل مي شود و آنان كه تا ديروز مخالف باماهيت انقلاب بودند، امروز زير چتر شعارهاي انحرافي، از همه انقلابي تر جلوه مي نمايند. انقلاب اسلامي ايران نيز از چنين خطراتي مصون نيست. شايد به همين دليل مقام معظم رهبري (مدظله العالي) با ملاحظه گذشت بيست سال از انقلاب، سال 78 را سال امام خميني (ره) ناميدند تا همگان با مراجعه به وصيت نامه و ساير سخنان امام، شعارها و آرمانهاي اصيل

ص: 5640

امام را مورد توجه بيشتر قرار دهند و دشمنان فرصت طلب رانيز با ملاك هايي كه امام خميني (ره) درسخنان خود بيان فرموده است. به خوبي بشناسند و دريك كلام، سال 78 را سال تجديد ميثاق با اهداف بلند امام خميني (ره) بدانند. 2- در اهميت قلم همين بس كه قرآن مجيد به آن قسم خورده است:(ن و القلم و ما يسطرون)قسم به قلم و قسم به آنچه را كه مي نويسند. قلم اگر در جهت رشد و تعالي انسانها به حركت در آيد، موجب شكوفايي افكار و استعدادها مي شود و الا فساد و تباهي در پي خواهد داشت. اين نقش هدايت كننده و گمراه كننده قلم است كه آن را تا حد سوگند خوردن، بالا مي برد و به آن بهامي دهد. از سوي ديگرايفاي اين دو نقش بستگي به «صاحب قلم» دارد. و اين كه آيا نويسنده خود را در مسير تربيت رباني قرار داده است يانه؟ اگر «صاحب قلم» خود را تربيت و متخلق به اخلاق الهي كرده باشد، قلم او نيز بها و ارزش و قداست دارد; اين قلم وصاحب آن شايسته تكريم و تجليل وقابل دفاع مي باشند. اما چنان چه «صاحب قلم» قلم را رها از هرقيدالهي به حركت در آورد و تنها به اين انگيزه كه «بايد چيزي نوشته شود.» قلم را به دست گرفته باشد،هرآن چه از اين قلم تراوش نمايد،

ص: 5641

نتيجه اي ويران كننده برجاي خواهد گذاشت. از اين رو، در حديث آمده است كه: «اذا فسد العالم فسد العالم» هرگاه عالمي فاسد شود، عالمي را به فساد مي كشاند. و نيز از معصوم(ع)در تفسير آيه مباركه (فلينظرالانسان الي طعامه) نقل شده است كه: «منظور از طعام، اين غذاي ظاهري نيست بلكه منظور اين است كه به علمي كه مي آموزيد، نظر كنيد و از آن چه كه انديشه و روح را به تباهي مي كشاند، برحذر باشيد.» روشن است كه مطبوعات اكنون نقش خوراك دهي فكري و روحي جامعه را ايفامي نمايند و از تفسير مذكور مستثني نيستند. همين نقش برجسته قلم و مطبوعات در سخنان امام خميني(ره)نيز كه خود آئينه آيين محمدي بودند. بارها مورد اشاره و تذكر قرار گرفته است كه اين مقاله در صدد بيان آن است. 3- از اصول مهم در آزادي قلم، اين است كه عنان قلم ازكف رهانشود و هر آن چه در ذهن نويسنده آن است، بر قلم جاري نگردد. در تمام كشورها، آزادي قلم، مقيد به حدودي است كه صاحبان قلم بايد آن را مراعات نمايند. لكن در جوامع مختلف، حدود آن متفاوت است، به اين معنا كه اعتقادات و مباني ديني حكومتي هر جامعه،ميزان آزادي قلم و مطبوعات را تعيين مي كند. در جوامع غير الهي كه به ارزش هاي ديني حساسيت چنداني ندارنداما در مقابل، قوانين مختلفي در جهت حفظ جامعه و

ص: 5642

نظام وضع شده است كه چنان چه صاحب قلم، اين قوانين را زير پا بگذارد باواكنش شديد جامعه و حكومت مواجه مي شود. هيچ كس دراين اختلاف نظر ندارد كه يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي، «آزادي قلم و مطبوعات» است اما مسلما به هيچ عنوان معناي آن، آزادي نامحدود قلم نيست. دليل بر اين مدعا، جملات ونكاتي است كه امام خميني(ره)كرارا در سخنان خود بيان فرموده اند. پرواضح است كه او به دور از افراط و تفريط و فارغ از خطبازي و جناح بازي ها نظرات خود را بيان فرموده اند و از آن جا كه ايشان بنيانگذار و معمار جمهوري اسلامي مي باشند، برهمگان لازم است نظرات ايشان را به عنوان فصل الخطاب و محور عملكرد خود بدانند. آزادي بيان و مطبوعات و حدود آن الف آزادي و اسلام و مقدسات از مواردي كه بارها در سخنان امام خميني(ره)به عنوان يكي ازحدود مهم آزادي بدان اشاره شده است و رعايت آن را در «آزادي» لازم دانسته اند، اين است كه نبايد آزادي تبديل به وسيله اي جهت اهداف ضد اسلامي و ضد مقدسات شود. «آزادي مطلق كه بايد باشد،كه آنها مي گويند اين است كه... فلان دسته اي كه هيچ اعتقادي به اسلام ندارند، اينها آزاد باشند و بيايند و هرچه دلشان مي خواهد،بگويند و هركاري مي خواهند، بكنند ولو به ضد اسلام حرف بزنند ولو به ضد جمهوري اسلامي

ص: 5643

حرف بزنند و اين هم آزادند و يك دسته نفهم هم مي گويند تخير بايد اين چيزها باشد.» حفظ اسلام و شعائر ديني از مواردي است كه تحت هيچ عنوان، قابل معامله ومعاوضه نيست. درست است كه يكي از دستاوردهاي انقلاب اسلامي، آزادي است اما مردم مسلمان ايران، آزادي ها را درچارچوب انقلاب و نهضت اسلامي خود خواسته اند و مي خواهند. «معني آزادي اين نيست كه ... حرف هايي را بزند كه شكست نهضت ملت است... اين آزادي نيست. ... در چهارچوب اين نهضت، نهضت اسلامي، همه مردم آزاد هستند... اما اگر بخواهند ... اسلام را بشكنند... يك همچوچيزي نمي شود باشد.» حمله به اصل ولايت فقيه كه امام احياگر آن است. و طرح شعارهاي انحرافي وحذف علائم و اسم اسلامي در شعارها همه نشان ازروحيه اسلام ستيزي عده اي مي باشد كه تحت عنوان آزادي ودمكراسي دست به چنين اقداماتي مي زنند. «شما بعدها مبتلاي به اين هستيد،دانشگاه كه باز بشود، مبتلاي به يك همچو اشخاصي هستيد كه باصورت اسلامي وارد مي شوند. همين مسائل كه حالا مثلا طرح مي كنند كه بايد ولايت فقيه مثلا نباشد، اين ديكتاتوري است... مي خواهند يك آزادي خاصي دركار باشد، دلبخواهي دركار باشد.. . يا به اسم دمكراسي و امثال ذلك، الفاظ جالبي كه در هيچ جاي دنيا معنايش پيدا نشده، تا حالا هركس براي خودش يك معنايي مي كند، به اين طورچيزها گرفتار هستيد» . «اينها كه

ص: 5644

دم از دمكراسي مي زنند،اينها همان دمكراتيك غربي مي خواهند... اينها جزو غربزده هاهستند.» در مقطع كنوني كه متاسفانه بدون هيچ گونه نظارتي از سوي دولت، مطبوعات به اصطلاح تمرين آزادي مي نمايند، آنچه را كه امام خميني(ره)بارها نسبت به آن هشدار مي دادند، اكنون به اسم آزادي واقع مي شود. خط استحاله ارزشها و قداست زدايي، گويي جزو وظايف مهم برخي مطبوعات كنوني مي باشد. آيا به اسم آزادي، مي توان مقدسات را زير سوال ببريم؟ «روزنامه ها آزادند مطالب بنويسند، اما(آيا)آزاد هستند كه اهانت به مثلا مقدسات مردم بكنند؟!» اين كه برخي از روزنامه هاي به اصطلاح جامعه مدني، قيام اباعبدالله(ع)را زير سوال ببرند، يا پيشنهاد دهند كه قسمتهايي از زيارت وارث تغيير داده شود، يا اصل ولايت فقيه كه از اصول مسلم قانون اساسي و انقلاب اسلامي است، زير سوال برده شود، آيااين نمونه ها و مواردي ديگر از قبيل زيرسوال بردن ارث و ديه ودهها مطلب ديگر كه به وفور در مطبوعات ديده مي شود، از مصاديق ضديت با اسلام و مقدسات نيست؟ سوالي كه همه مردم ايران از دولت جمهوري اسلامي دارد اين است كه چرا تاكنون با اين مطبوعات برخورد نشده است؟ چرا وزارت ارشاد كه وظيفه دارد از فرهنگ اسلامي دفاع نمايد،خود يكي از حاميان اصلي اين گونه مطبوعات شده است؟ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي چه برنامه اي براي اصلاح اين گونه مطبوعات ارائه داده است؟ آيا نمي دانند كه آزادي مطبوعات تازماني است

ص: 5645

كه در عقايد واحكام اسلامي تشكيك ايجاد نشود؟ «آزادي در حدود اين است كه به اسلام ضرر نخورد.» گاه كه از حاميان آزادي بيان سوال مي شود كه چرا اين گونه به مطبوعات آزادي داده شده است؟ پاسخ مي دهند كه: آزادي در چارچوب قانون اساسي است و همه دربيان عقايد مختلف آزادند. اما از افقي كه امام خميني (ره) به قانون نظر مي نمايند، اين آزادي بيان مقيد است. «آزادي در حدود قانون است، دين كشورما،اسلام است. آزادي در حدود اين است كه به اسلام ضرر نخورد و قانون اساسي ما دين را اسلام مي داند.» «آزادي معنايش اين نيست كه بنشينيد برخلاف اسلام صحبت كنيد.» امام خميني(ره)اين مرد بزرگ قرن باديدگان تيزبين خود به خوبي مي دانستند كه آنان كه فرياد «دمكراتيك» و «آزادي» را سر مي دهند، هدف ديگري را دنبال مي نمايند و آن، رها كردن اسلام و اصالت دادن به قوميت و مليت است. اين هشدار امام خميني(ره)و اعلام خطر اوست كه در وراي اين گونه شعارها، خصومت و ضديت با اسلام نهفته است. «همه اقشار ... كارگرها... دهقان ها... بازاري ها... دانشگاهي ها... بيدار باشيد. من توجه شما را به اين... خطر عظيم عطف مي كنم. خطر بزرگ است با صورت هاي «آزادي ما مي خواهيم» ، «دمكراتيك ما مي خواهيم» ... در تمام حرف هايشان اسلام در كار نيست.. . بر ضد اسلام قيام نكنيد.»

ص: 5646

ستيز با اسلام جزو اصول لايتغير دشمنان است كه در وقايع اخيرنيز شاهد آن بوديم. امام خميني(ره)باز توجه مردم به اين گونه توطئه ها كه به اسم آزادي انجام مي گيرد، جلب مي نمايند و بازهشدار مي دهند: «من حجت را دارم تمام مي كنم برملت ايران. من مي بينم بدبختي هايي كه از دست همين اشخاصي كه فرياد آزادي مي كشند... ماآزادي در پناه اسلام مي خواهيم ... اساس مطلب، اسلام است... اينها مي خواهند يك مملكت غربي درست كنند براي شما كه آزادهم باشيد، مستقل هم باشيد، اما نه خدايي دركار باشد و نه پيغمبري و نه امام زماني... شما شهادت را براي خودتان فوزمي دانيد براي اين كه مثل مثلا سوئيس شويد؟!... شما براي اسلام قيام كرديد... جايي كه گفتند جمهوري، بدانيد كه توطئه توكاراست. اسم اسلام را نياوردند. هرجا گفتند جمهوري دمكراتيك،بدانيد... آزادي منهاي اسلام است، استقلال منهاي اسلام است.» امام خميني(ره)در بخش ديگري از سخنان خود، صريحا كساني را كه از اسم «اسلام» احتراز مي نمايند و «دشمن» معرفي مي نمايند: «دشمن ما فقط محمدرضاخان نبود. هركس جمهوري را بخواهد، دشمن ماست براي اين كه دشمن اسلام است. هركس پهلوي جمهوري اسلامي،ودمكراتيك بگويد: اين دشمن ماست، هركس جمهوري دمكراتيك بگويد،اين دشمن ماست.» بنابراين شناخت اين گونه دشمنان امكان پذير است و باتوجه به شعارهاي گروهها وجناحها به راحتي مي توان پرده از واقعيات برداشت. «مسلمين توجه داشته باشند كه در حزب هايي

ص: 5647

كه صحبتشان از اسلام نيست، صحبتشان از دموكراتيك است... آزادي را مي خواهنداما آزادي به غير اسلام. ملت ما توجه كنند كه لااقل داخل اين طورحزب ها نشوند. شما، عزيزان خودتان را براي اسلام داديد... اينهامي خواهند هدر بدهند خون شما را.» «آنها كه مي خواهند يك قدري در پرده صحبت كنند جمهوري دمكراتيك اسلام. اينها همه خدعه است.... اسلام را مخالف مي دانندباهواهاي نفساني خودشان.» البته ستيز دشمن با اسلام و تمام شعائر و شعارها و ارزشهاي اسلامي، طبيعي است; زيرا دشمنان انقلاب از همين ها ضربه خورده اند. ستيز آنان با اسلام قابل توجيه است ولي مسامحه و سهل انگاري دستگاه هاي فرهنگي كشور در قبال اين گونه مطبوعات به هيچ عنوان قابل توجيه نيست. حذف شعائر اسلامي، به معني مقابله با «اسلام» است. و ميدان دادن به اين گونه اعمال به اسم آزادي و نشاط، از ديدگاه امام خميني(ره)به معني ميراندن شعائر اسلامي است: «انقلاب كرديم كه شعائر اسلام را زنده كنيم، نه انقلاب كرديم كه شعائر اسلام رابميرانيم.» همه بايد بدانند كه غايت در همه چيز، اسلام است: «تمام مقصدما بايد اسلام باشد. » و تضعيف آن به هر اسم و عنوان، قابل دفاع نمي باشد. جلوگيري از اين نوع آزادي، وظيفه اي است كه مسوولين موظف به آن مي باشند: «اكنون وصيت من به مجلس شوراي اسلامي درحال و آينده و رئيس جمهور و روساي جمهور ما بعد و

ص: 5648

به شوراي نگهبان و شوراي قضايي ودولت در هرزمان، آن است كه نگذارند اين دستگاههاي خبري ومطبوعات و مجله ها از اسلام و مصالح كشور منحرف شوند... و مردم وجوانان حزب اللهي اگر برخورد به يكي از امور مذكور نمودند، به دستگاههاي مربوطه رجوع كنند و اگر آنان كوتاهي نمودند، خودشان مكلف به جلوگيري هستند.» آيا مسوولين و مردم و جوانان به اين بخش از وصيت نامه امام خميني(ره)عمل نموده اند؟! ابوالقاسم آرزومندي

ص: 5649

روشن و سبز

25 چكيده: هنگامي كه حسين كشته شد گنجشكها آرزومند مردن شدند. هنگامي كه حسين كشته شداي كاش همه چيز همچون غبار مي شد. آن روز چشمهاي همه اسبها سرخ شده بودند. در آن روز بي معنا بوديم مانند كسي كه قلب را درون ديوار حفر مي كند. چگونه من شعر بنويسم در حالي كه تمامي كلمات روي دستم آتش مي گيرند و غمي خونم را مي نوشد كه ديروز و فردايم را آغشته مي كند و تارهاي وجودم تمناي گريستن بر تو را دارند و قلبم آرزو مي كند كه اي كاش در آبشار دستهايت نابود مي شد. پس اشكي را بگير كه از قلب و جگرم مي چكد. تو مي داني كه من در تو قرآن و جويبار و دروازه مسجد را مي بينم و قربانيان سرزمينم را. كدام چيز است كه از صداي تو، باد بر آن حمله برد جز صيحه هاي خشم؟ كدام چيز است كه خورشيد بر آن از حدقه هاي چشم تو حمله برده جز شعله هاي آتش؟ آه اي چشمهايت،اي دو پنجره نور بر اين زمان زمزمه پيامبران وجاودانگي كوله بار تو بود كدام چيز است كه از چهره تو به ارث برده جز درد و رازهاي رنج. تو ترس ما را از بالاي شنزارها ديدي آن روز كه ما به دود اجاقي مباهات مي كرديم و تو به ما از

ص: 5650

آفاقي كه با شهاب سياهي در ريسمان بود خبر مي دادي. روزي كه تو بر شبهاي تاريك ما مي گريستي. تو عيسي نبودي پس چگونه با سخن مجهز شدي؟ ابراهيم نبودي پس چگونه خوابت، خنجر را بركشيد؟ موسي نبودي پس چگونه براي پيروانت، نمك دريا را شكر كردي؟ اي جاودانه! پيوسته روح پر ثمرخواهي بود. ستاره بر ستاره من بزرگي مي كند در حالي كه ستاره تو بزرگتر است و داستانهاي تو بزرگتر. و با وجود ناتواني زمان، باقي خواهد ماند، روشن و سبز. ابري را نديديم جز اينكه گفت سفرخواهم كرد. هيچ قيمتي نديديم مگر اينكه گفت خواهم پرداخت. ستاره اي را نديديم مگر اينكه رد ستاره اي ديگر را گرفته بود. هيچ خوابي نبود جز اينكه ما را گرياند. پس شب آخر چگونه است؟ اي خداي من! آن چيست كه ستاره مسافر حملش مي كند جز زخمي كه خدا لمسش كرده بود. تو از جهان من خارج و يا چيزي خرافي نيستي اما شبيه شگفتيهاي آسماني. تو چيزي هستي كه در آن رنگ زخم من است. عمري هستي كه لحظات ترسناك آن را درهم نشكست. به دنبال چيزي مي گردي كه هاله اي از بزرگي بر گرد آن باشد. تو چيزي خرافي نيستي. اي مرگ، بس است. پس از تو تمامي كلمات سفر كردند و مرا خاموشي و

ص: 5651

سكوت مي كشد و ياد تو زنده ام مي كند. هر قدر تلاش كردم تا شعري بنويسم لحن سخنم خشوع كرد و مرد. پس من مرثيه مرگ را نمي نويسم بلكه از مرگي مي نويسم كه شكل ولادت دارد. ترجمه شعري از جواد جميل ( شاعر عراقي ) - در شب شعر كنگره عاشورا

ص: 5652

رويكردهاي گزينشي و جناحي به انديشه هاي سياسيامام خميني

4 چكيده: نام گذاري سال 1378, به سال امام خميني, از سوي رهبر معظم انقلاب اسلامي, فرصت ارزشمندي بود تا حوزه و دانشگاه و همه متفكران اسلامي و علاقه مندان به انديشه هاي امام خميني, در سرتاسر جهان, راه و انديشه هاي امام را از لابه لاي برداشتها و قراءتهاي گوناگون بازشناسند و پس از بررسي دقيق و فنّي, آنها را مشعل فروزان راهشان سازند. بازشناسي انديشه و سيره امام از زواياي گوناگون: سياسي, اقتصادي, فرهنگي وأ كاري است بس مهمّ و ضروري و نياز امروز و فرداي جامعه هاي اسلامي و درمان دردها و بيماريهاي مزمن و خطرناك اسلامي است. تلاشهايي كه در اين راستا انجام گرفته, بسيار اندك است و با آنچه بايد باشد و درخور آن است, بسيار فاصله دارد. امام شخصيتي جهاني است. بسته به دوره و يا ملّتي ويژه نبوده و نيست. گرچه به عنوان رهبري مذهبي ملّي, افتخار ايران و ايرانيان است; امّا پيام او الهي و جهاني است. برخلاف شماري از دگرانديشان كه پنداشته اند دوره امام و انديشه هايش سپري شده است ما بر اين باوريم كه راه و انديشه امام در حال گسترش است. در كشورهاي اسلامي و غير اسلامي, حتّي در غرب, راه

ص: 5653

و انديشه امام, راه يافته و هواخواهان بسياري پيدا كرده است. بي گمان جهان در آستانه دگرگوني بزرگ به سود معنويت و اسلام ناب محمّدي قرار دارد. اعلان سال امام, مايه اميدواري بسياري از علاقه مندان به راه و انديشه هاي آن بزرگوار شده است. اينان بر اين انگار بودند كه در سال امام, حركتها, برنامه ها, نگارشها, تلاشهاي هنري, فرهنگي, سياسي و اقتصادي, بيش از پيش رنگ ايده ها و آرمانهاي امام را خواهد گرفت و سخنان او بر همه زواياي جامعه, خوش خواهد درخشيد; امّا حركتهاي كينه توزانه دشمن از يك سو و ناآگاهي, سهل انگاري و گاه خيانت نيروهاي جبهه خودي از ديگر سوي, نگذاشتند آن گونه كه بايد, آفتاب انديشه امام, بر همه زواياي زندگي فردي و اجتماعي اين مرز و بوم, خوش بتابد. در اين سال, نه تنها حركتهاي گزينشي, جناحي و سياسي در تفسير و روشنگري انديشه هاي امام, انجام نپذيرفت, كه بر دامنه آن افزود. حركتهاي سطحي, گزينشي و گاه تحريف گرانه در رسانه هاي نوشتاري باب روز شد و بي هيچ رادع و مانعي, تحريف گران, سطحي نگران, جناح گرايان, در ساحَت انديشه امام غبار مي انگيختند و گاه در پوشش دفاع و ترويج انديشه هاي امام, و با بودجه بيت المال,

ص: 5654

جريده و ويژه نامه هايي در باب انديشه هاي آن بزرگ, نشر يافت و انديشه هايي ترويج شد كه با اندك دقت ودرنگي در مي يابيم كه اينها همان تئوريهاي غربي است كه رنگ و لعاب انديشه امام عرضه شده است. شگفت اين كه در اين حركت ويرانگر و آلوده گر, شماري از افراد, كه در پرتو نام آن بزرگ, نامشان مطرح شده و جايگاهي يافته اند, جلودار و زمينه ساز, شده اند و چنان بر طبل تحريف انديشه هاي امام مي كوبند كه دشمنان انديشه امام نيز, شگفت زده شده اند, اينان, بي شرمانه در پاره اي از اصولي ترين انديشه هاي امام تشكيك كرده و به تحريف آن پرداخته اند و از قراءتهاي گوناگون در بديهي ترين و روشن ترين اصول انديشه ايشان سخن گفته اند. اين از بزرگ ترين آفتها و خطرهايي است كه امروزه انديشه هاي حضرت امام را تهديد مي كند كه بايد امام باوران انديشه ور و انقلابيون فرهيخته و پرورش يافتگان مكتب امام و آشنايان با راه و كلام او, چاره انديشي كنند و اين حركت بزرگ را از پايگاه علمي قوي, هدايت كنند و نگذارند هر تازه از راه رسيده اي به اين ساحَت وارد شود و آسمان انديشه امام را مه

ص: 5655

آلود سازد. دريغ و درد كه در پاره اي از همايشها و سمينارهايي كه به نام و ياد امام و براي روشنگري انديشه او برگزار مي شود, كساني بيگانه با انديشه امام و مخالف راه و منش و روش او, به سخنراني مي پردازند و مقاله ارائه مي دهند و تأسف انگيزتر اين كه در نشريه هايي كه به مناسبت اين نشستها و كنگره ها ارائه مي شود, كساني قلم مي زنند, يا ناآشناي با مباني امام هستند و يا حرفهاي ديگران را از روي غرض به نام امام قالب مي زنند. در بسياري از اين نوشته ها و همايشها به آن بخش از سخنان امام مي پردازند كه در راستاي هدفها و انديشه هاي وارونه و باژگونه خودشان است. از باب نمونه در مقوله هايي چون: آزادي, خشونت, مردم سالاري, مقبوليت و مشروعيت, جمهوريت, قانون اساسي وأ به عنوان روشنگري و تحليل انديشه هاي امام, پيش انگاره هاي خود را از لابه لاي آثار و فرازهايي از سخنان امام جست وجو مي كنند. حوزه هاي علميه كه حيات دوباره خود را مرهون تلاشهاي قهرمانانه امام هستند, در برابر اين حركتها وظيفه اي سخت و سنگين دارند. پاسداري هوشيارانه از انديشه هاي امام, ستيز عالمانه با حركتهاي گزينشي و تحريف

ص: 5656

گرانه, دور كردن دستان ناپاك و آلوده, تبيين و تفسير درست و روشن آنها, بر عهده حوزه است; بلكه بر عهده همه كساني است كه به راه امام باور دارند و در راه پياده شدن آنها سر از پاي نمي شناسند و همه گاه تلاش مي ورزند. بنابراين, دولت و ملّت, حوزه و دانشگاه, نويسندگان و هنرمندان متعهد, مسؤولان فرهنگي كشور, بويژه مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني و شاگردان آن حضرت, در اين راستا بايد بيش از پيش سرمايه گذاري كنند و از جوّسازي و فضاسازيهاي دروغين كه امروزه پاره اي از مطبوعات در پي آن هستند نهراسند. تحريفها, باژگونه معني كردنها, برخوردهاي سياسي و گزينشي با انديشه هاي امام راحل, در مقوله هاي گوناگوني صورت گرفته است كه نقل و نقد همه آنها, در اين مقال نمي گنجد; از اين روي, به پاره اي از برخوردهاي گزينشي با نظريه (ولايت مطلقه فقيه) بسنده مي كنيم. سبب انتخاب اين مقوله در اين مقال, اين است كه نظريه ( ولايت فقيه) مهم ترين و محوري ترين انديشه سياسي امام راحل به شمار مي آيد و به طور طبيعي ديگر انديشه هاي سياسي ايشان, با توجّه به آن بحث و طرح خواهند شد.افراد و گروههاي گزينش گر افراد و گروههاي

ص: 5657

گوناگون در عرصه انديشه امام كه گام, گذاشته اند, به انگيزه هايي كه هم خود مي دانند و هم ما از آنها با خبريم, دست به گزينش زده و آن گاه به عرضه آن پرداخته اند. اين گروهها و كسان را در يك جمع بندي, در سه گروه مي توان جاي داد: 1. كساني كه اسلام را به گونه اي كه امام شناساند, قبول نداشته و ندارند. اينان, از همان روزهاي نخست, به ولايت فقيه اعتقادي نداشته اند, ولي بزرگي, جايگاه والا و پذيرش همگاني امام سبب شده بود كه با انديشه هاي ايشان به گونه اي روشن, به ناسازگاري نپردازند. اينان دست به شگردي زدند و آن اين كه گاه, انديشه هاي آن بزرگوار را به گونه اي تفسير و تحليل كردند كه همگون و همخوان با انديشه هاي خودشان باشد. شماري از اينان ناسازگاري خود را با امام و انديشه هاي او در همان سالهاي نخست و شماري ديگر از اين گروه در سالهاي اخير, آشكار كرده اند. اين جريان, به گونه اي رسمي و آشكار از سوي دشمنان و مخالفان انقلاب اسلامي در داخل و خارج كشور حمايت مي شوند.1 2. افراد و گروههايي كه به اسلام و اصل ولايت فقيه باور دارند و دفاع از امام

ص: 5658

و انديشه هاي او را نيز, بر خود لازم مي دانند, ولي با برخوردهاي گزينشي و جناحي, برداشتهاي نادرستي از انديشه امام دارند. شماري از اينان, با توجه به پاره اي از سخنان امام راحل, درباره: حاكميت ملّي, آزادي حق انتخاب, حقّ انتقاد و نظارت, ضرورت مشاركت سياسي همه مردم وأ مشروعيت ولايت فقيه را (مدني و مردمي) دانسته اند و تنها از (رأي و انتخاب مردم) همانند كشورهاي غربي در مشروعيت حكومت سخن گفته اند.2 گروهي ديگر انديشه هاي سياسي امام راحل را, بويژه در باب حكومت و ولايت فقيه, به دو دوره پيش و پس از انقلاب بخش كرده اند و با توجه به بها دادن ايشان به نقش مردم و مسأله انتخابات, پس از انقلاب اسلامي, ديدگاه امام را پس از تشكيل حكومت ناسخ ديدگاه پيش از انقلاب مي دانند. در حقيقت اينان, بر اين باورند: امام در آثاري چون: كتاب البيع, ولايت فقيه وأ به مشروعيت الهي معتقد بود, ولي پس از انقلاب, مشروعيت مردمي را پذيرفته است.3 افراد و كساني نيز, عكس اين را ادّعا كرده اند, به اين بيان: امام راحل, پيش از انقلاب, با تكيه بر جمهوريت, به همان مشروعيت مردمي باور داشته, ولي پس از انقلاب اسلامي, از مشروعيت الهي سخن گفته

ص: 5659

است.4 3. گروهي ديگر, با توجه به آثار فقهي امام, چون: كتاب البيع, ولايت فقيه وأ ديدگاه آن بزرگوار را ولايت انتصابي فقيهان دانسته اند. اين گروه بر آنند كه: دين شناسان و خبرگان, رهبر گمارده شده از سوي خداوند را كشف مي كنند و به مردم مي شناسانند. وظيفه مردم, تنها تاييد و پذيرش و پيروي از اوست. شماري از اينان نقش مردم در سرنوشت خود, حقّ انتخاب و انتقاد و مشاركت سياسي مردم را در امور سياسي, به كلّي ناديده گرفته اند. در حقيقت اين افراد, همانند گروه دوّم از جمع ميان نظريه (ولايت فقيه) و حقوق اجتماعي مردم ناتوان مانده اند.5 ريشه يابي پيش از آن كه به نقد و بررسي گفتار گروههاي ياد شده بپردازيم, اشاره اي به ريشه اين برداشتهاي گوناگون مفيد و مناسب مي نمايد: با نگاهي به برداشتهاي ياد شده, درمي يابيم كه سرچشمه همه اين برداشتهاي گوناگون از نظريه ولايت فقيه نسبت دادن آنها به امام راحل, نگه نداشتن آداب بحثهاي علمي است. نويسندگان ياد شده, به شيوه هاي نادرست زير, به تفسير گفته ها و نوشته هاي امام راحل, روي آورده اند: 1. گردآوري گزينشي سخنان امام: اين گزينش گران, براي تفسير سخنان امام راحل, در نظريه (ولايت فقيه) به چند عبارت,

ص: 5660

بدون توجّه به ديگر سخنان ايشان بسنده كرده اند. 2. پيش داوري و اثرگذاري باورهاي شخصي در انتخاب و نسبت يك ديدگاه به امام: تحليل گر و بررسي كننده ديدگاههاي امام, گاه خود انديشه اي دارند و آن انديشه به خاطر شناختي كه اهل انديشه و به پيروي از آنها مردم از آن دارند, زمينه بروز نمي يابد, از اين روي, بر موج انديشه مورد پذيرش سوار مي شوند و يا خود را در برابر انديشه هاي وارداتي باخته اند و تلاش مي كنند باورهايي را كه دارند, در آن قالب عرضه كنند. در هر حال, حركتي است نادرست و ويرانگر انديشه هاي سالم و بالنده. از باب نمونه: پيش از انقلاب اسلامي نيز, شاهد گروههاي التقاطي و انحرافي زيادي بوديم كه مفاهيمي چون: ماركسيسم, سوسياليسم و گاه سرمايه داري را به اسلام نسبت مي دادند. منشأ اين برداشتهاي ناروا نيز, برخوردهاي گزينشي با منابع ديني و يا پيش داوري و تأثير باورهاي پيشين آنان در تفسير متون ديني بود. 3 . سياست زدگي: بي گمان, پاره اي از ديدگاهها و سخنان گروههاي ياد شده, پيش از آن كه رأي و نظري علمي و پژوهشي باشد, بازتاب خشم و انتقام در عرصه سياسي و مديريتي جامعه است. بنابراين, بخش بزرگي

ص: 5661

از اين بحثها, هر چند ظاهري علمي دارند و با رنگ و لعاب علمي عرضه مي شوند; امّا با خود روح و باطن سياسي را حمل مي كنند. دوستيها و دشمنيهاي سياسي, خوش آمدها و بدآمدهاي جناحي و ديگر انگيزه هاي سياسي سبب پاره اي از اين نسبتها به امام راحل شده است.شيوه درست شناخت انديشه هاي سياسي امام خميني امروزه فهم و شناخت و سپس تبليغ انديشه هاي سياسي امام, از بايسته هاي نظام جمهوري اسلامي ايران است. نظام نياز دارد براي بقاي خود و ادامه حيات, هميشه و همه گاه, آبشخور اين شريعه بزرگ و هميشه جاري و ساري را از آلودگيها به دور دارد و با حركتهاي علمي و فني دقيق و پشتيباني از حركتهاي دقيق و علمي, نگذارد آلاينده ها, اين شريعه زلال را بيالايند.براين اساس, بايسته است براي پيش گيري از ارائه نسبت دادن قراءتهاي گوناگون به ايشان, روش درست فهم و شناخت انديشه هاي آن بزرگوار را بشناسيم, از آن جمله: 1. نگهداشت ترازها و معيارها: كساني كه مي خواهند به شناخت و سپس روشنگري و تفسير و يا اظهار نظر در موضوعي بپردازند, بايد با دانشهايي كه براي اين كار و آن موضوع, جنبه مقدمي دارند, آشنا باشند. از باب نمونه:بايد با زباني

ص: 5662

كه آن موضوع نگاشته شده آشنايي كامل داشته باشند, قواعد آن را بدانند, كاربرد واژه ها را به خوبي بشناسند. افزون بر اين, اگر آن موضوع فنّي و تخصّصي باشد بايد با آن فنّ نيز, آشنا باشند.در مثل اگر كسي بخواهد يك متن كلامي يا فلسفي و يا فقهي را تفسير كند, بايد اهل كلام , فلسفه و فقه باشد. كسي كه مي خواهد يك متن رياضي, طبيعي و يا حقوقي را تفسير كند,بايد از اين دانشها شناخت كافي و بهره وافي داشته باشد و گرنه از عهده تفسير برنمي آيد. آثار و سخنان امام, بويژه در موضوع ولايت فقيه, از متون فنّي است. بي گمان, كسي كه مي خواهد به تفسير آن بپردازد, بايد دانش و تخصصهاي لازم را داشته باشد. امروز ما در دنيايي زندگي مي كنيم كه هر دانشي, كارشناسان و متخصصان ويژه دارد و پذيرفته نيست كسي كه در دانشي دستي ندارد و از آگاهيهاي لازم در آن دانش بي بهره است, به ابراز عقيده بپردازد و اگر چنين كند, بي گمان مورد تمسخر همگان قرار مي گيرد.در طب, رياضي, فيزيك, شيمي, طبيعت, تاريخ, جغرافيا, سياست وأ هر كسي به اظهار نظر نمي پردازد و از همين مقوله است فقه, اصول, تفسير, كلام, فلسفه وأ با

ص: 5663

اين حال, چگونه است كه براي اظهار نظر درباره دين و انديشه هاي عالمان و متفكران اسلامي, از جمله امام خميني تخصص لازم نيست و هر كسي مي تواند از انديشه هاي حضرت ايشان سخن بگويد و به تحليل تفكر ايشان بپردازد؟امام انديشه خود را بر مبناي دانشي و در قالب و چهارچوب علمي ويژه, طرح كرده, چطور مي شود كسي كه هيچ آشنايي با آن دانش و چهارچوبهاي ويژه علمي ندارد و مدرسه ناديده است, در قلّه انديشه امام, به بحث بپردازد؟ همان گونه كه قرآن و سنّت, خاصّ و عام, ناسخ و منسوخ, مجمل و مبيّن, مطلق و مقيّد, محكم و متشابه و أ دارد, سخنان برآمده و برگرفته از آنها نيز, اين گونه است. بي شكّ همه كس نمي تواند اين مسائل را بفهمد و به ارزيابي بنشيند. 2 . جامع نگري: آموزه هاي اسلام و همچنين آرا, و انديشه هاي انديشه وران اسلامي, بويژه در قلمرو دين و انديشه هاي سياسي, همانند: فروشگاه نيست كه خريدار برابر سليقه شخصي خود هر كالايي را مي پسندد, برگزيند و به ديگر كالاهاي موجود بي اعتنا باشد. نگرش سيستمي و جامع به موضوع از اصول اوليّه تحقيق است, كه بي توجهي به آن براي يك محقق ناپسند است و

ص: 5664

كار او را از سكّه مي اندازد و به مانند كالاي تقلبي جلوه مي كند.بنابراين, اگر بخواهيم ديدگاه اسلام را درباره موضوعي بشناسيم, و افزون بر شايستگيهاي لازم براي اين كار, بايد همه متوني كه در اين راستا آمده گرد آورده و سپس به بررسي و اظهار نظر در آن بپردازيم. تنها با استناد به يك آيه يا حديث, بدون آگاهي از آيات و احاديث ديگري كه ممكن است در همين باره سخني داشته باشند, قيدي باشند, يا روشنگر,نمي توان يك تئوري ساخت و پرداخت. همچنين اگر بخواهيم ديدگاه فرد و يا مكتبي را از موضوعي به دست آوريم, بايد همه مدارك مربوطه را گرد آوريم و سپس به اظهار نظر بپردازيم. درباره انديشه هاي حضرت امام نيز بايد اين قاعده, پاس داشته شود. با گزينش چند فراز از آثار و يا سخنان حضرت ايشان, نمي توان نظريه اي را به وي نسبت داد. شيوه درست آن است كه با جامع نگري در آثار و سخنان امام, از آغاز تا پايان, به گردآوري مطالب بپردازيم و تا آن جا كه ممكن است اجزاء و عناصر آن را به صورتي هماهنگ و منسجم عرضه كنيم. 3. توجه به مباني فكري امام: در آثار نوشتاري و گفتاري امام راحل, مباني فكري و

ص: 5665

همچنين شيوه فقهي اجتهادي ايشان در زاويه هاي گوناگون آمده است. بي گمان, شناخت اين مباني و شيوه ها در فهم و تحليل و نسبت انديشه اي ايشان بسيار كارساز است. امام خميني, درباره انديشه ( ولايت فقيه) آثار و سخنان بسياري دارد. ايشان پيش از پيروزي انقلاب اسلامي, در كشف الاسرار و در مبحث اجتهاد, و همچنين در تحرير الوسيله, كتاب البيع و ولايت فقيه, از اين مقوله, گاه به اجمال و گاه به شرح بحث كرده است. در صحيفه نور, كه مجموعه سخنان, رهنمودها, مصاحبه ها و نامه هاي ايشان در طول ده سال پس از پيروزي انقلاب اسلامي آمده, در اين باره جستارهاي بسياري دارد. با جامع نگري در آثار و رهنمودهاي امام, به اين نتيجه مي رسيم كه نسبت دادن قراءتهاي گوناگون به ايشان, درست نيست.قراءت امام از حكومت و ولايت فقيه, بر يك نسق هماهنگ بوده است.گرچه هر انديشه وري, در درازاي حيات علمي خود, سير تكاملي را مي پيمايد و امام نيز از اين قاعده جدا نيست. امّا ايشان با تلاشهاي علمي و اجرايي خود توانست زواياي گوناگون انديشه هاي خود, بويژه انديشه ولايت فقهي را, بيان كند.روشن است كه پذيرش سير تكاملي يك انديشه, غير از ناهماهنگي و در يك نسق نبودن آن

ص: 5666

است. پس از نكته هاي ياد شده, به اصل بحث مي پردازيم و به پاره اي از برداشتهاي گزينشي درباره ولايت فقيه اشاره مي كنيم. چون بيش تر برداشتهاي گزينشي, در مقوله:مشروعيت ولايت فقيه و شؤون و اختيارات وليّ فقيه, انجام پذيرفته است, ما نيز, بحث خود را در اين دو محور سامان مي دهيم و پس از ارائه ديدگاه امام, به نقد و تحليل ديگر ديدگاهها مي پردازيم:ملاك مشروعيت در انديشه سياسي اسلام درباره حاكميت و ملاك مشروعيّت حكومت از سوي متفكران و فلاسفه سياسي, ديدگاههاي گوناگوني ارائه شده است.6 بي گمان, مشروعيت حكومت در انديشه سياسي اسلام, الهي است. به اين معني كه منبع همه قدرتها در جهان هستي از جمله قدرت سياسي, خداوند است; چرا كه براساس بينش اسلامي, همه جهان ملك خداست, هيچ كس حقّ تصرف در چيزي را ندارد, مگر با اجازه خدايي كه مالك حقيقي همه چيز و همه كس است.حكومت بر انسانها نيز در اصل حقّ خداست و هيچ كس حقّ حاكميت بر ديگري را ندارد, مگر آن كه از سوي خداوند اجازه داشته باشد. همه متفكران اسلامي, بر اين باورند كه:حكومت پيامبر با اجازه و نصب الهي صورت گرفته است, پس حكومت دو مشروعيت دارد. از نگاه اهل سنّت, به جز رسول خدا(ص)

ص: 5667

كس ديگري از سوي خداوند به حكومت برگمارده نشده است;ولي شيعه اين ديدگاه را قبول ندارد و به باور او, امامان معصوم(ع) نيز پس از رسول خدا(ص) از سوي خداوند با ميانجي پيامبر(ص) به حكومت گمارده شده اند. بحث اصلي ما در روزگار غيبت است. در اين روزگار كه شيعيان به امام زمان(ع) دسترسي ندارند تا از حكومت آن حضرت بهره مند شوند, چه كسي بايد حكومت را بر عهده گيرد؟ به ديگر سخن, حقّ حاكميت از آن كيست؟ آيا كسي از سوي شارع گمارده شده است؟ و يا اين كه انتخاب حاكم اسلامي با شرايط و يا بدون شرايط,به مردم واگذار شده است؟ در اين باره دو ديدگاه اساسي وجود دارد: 1. بيش تر انديشه وران اسلامي, از زمان شيخ مفيد تاكنون, بر اين باورند كه در دوره غيبت, حقّ حاكميت الهي از آن فقيهان برجسته, عادل, آگاه و با تدبير است و ملاك مشروع بودن آنان نيز, نصب عامّ است كه از سوي امامان معصوم(ع) صورت مي گيرد. 2. شماري ديگر, مي گويند: شارع مقدس تنها ويژگيهاي حاكم را بيان كرده, ولي انتخاب او را از ميان كساني كه شايستگي رهبري و سكانداري جامعه را دارند, به مردم واگذارده است.صاحبان اين ديدگاه, رأي و انتخاب مردم را به

ص: 5668

گونه اي مستقيم و يا غير مستقيم, براي مشروعيت حاكم اسلامي لازم مي شمارند, ولي آن را شرط كافي نمي دانند, بلكه براين باورند: مردم وظيفه دارند از بين فقيهان كه ويژگيهاي رهبري جامعه را دارند, يكي را برگزينند, تا حكومت او مشروعيت يابد. در حقيقت اين ديدگاه, انتخاب مردم را در رديف شرايطي چون: فقاهت, عدالت مي داند كه با نبود آن مشروعيت ولايت فقيه از بين مي رود. به اصطلاح, دخالت رأي مردم را در موضوع ولايت فقيه, به گونه شرطيت پذيرفته است.ديدگاه امام خميني از تحقيق و بررسي همه سويه در آثار و گفتار گوناگون امام خميني برمي آيد كه آن بزرگوار به همان ديدگاه نخست:(مشروعيت الهي) باور داشته و آنچه پاره اي از مطبوعات به ايشان نسبت داده اند كه ايشان به (انتخاب) و يا (مشروعيت مدني) گرايش داشته, سخني است نادرست و بدون دليل. امام, در كتاب البيع,در جاهاي بسيار به مشروعيت الهي ولايت فقيه, اشاره كرده است. از باب نمونه, در ذيل توقيع منسوب به امام زمان(ع) مي نويسد: (مضافاً الي انّ الواضع من مذهب الشيعه انّ كون الامام حجةاللّه تعالي عبارة اخري عن منصبه الالهي و ولايته علي الامّه, بجميع شؤون الولايه لاكونه مرجعاً للاحكام فقط, و عليه فيستفاد من قوله(ع); (انا حجّةاللّه

ص: 5669

وهم حجّتي عليكم) انّ المراد ما هو لي من قبل اللّه تعالي لهم من قبلي و معلوم انّ هذا يرجع الي جعل الهي له عليه السلام وجعل من قبله للفقهاء.)7 امام(ع) در ذيل مقبوله مي فرمايد:(فاني قد جعلته حاكماً.) امام خميني مي نويسد: (از اين عبارت استفاده مي شود كه امام(ع) فقيه را حاكم قرار داده و همه شؤون قضايي و ولايي را به او واگذار كرده است.)8 و در پاسخ به اين اشكال:اگر امام صادق(ع) شخصي را براي قضاوت و يا حكومت گمارده باشد, اعتبار آن تنها در همان زمان است.از تأييد و نصب فقها به وسيله ديگر امامان معصوم(ع) سخن مي گويد.9 و در كتاب ولايت فقيه نيز, در جاهاي گوناگون به گمارده شدن فقيهان از سوي خداوند و يا امامان معصوم(ع) اشاره دارند, از جمله: (لازم است كه فقها, اجتماعاً يا انفراداً, براي اجراي حدود و حفظ ثغور و نظام, حكومت شرعي تشكيل دهند. اين امر اگر براي كسي امكان داشته باشد واجب عيني است و گرنه واجب كفايي است. در صورتي كه هم ممكن نباشد, ولايت ساقط نمي شود;زيرا از جانب خدا منصوبند.)10 وي, پس از پيروزي انقلاب اسلامي,با وجود تأكيد فراوان بر نقش و جايگاه مردم, همچنان از مشروعيت الهي ولايت فقيه و حكومت اسلامي

ص: 5670

سخن مي گفت. بنابراين, سخن كساني كه پنداشته اند:سخنان امام درباره نقش مردم پس از پيروزي انقلاب اسلامي,ناسخ ديدگاه ايشان درباره مشروعيت الهي ولايت فقيه است, بنياد و پايه اي ندارد. امام راحل, در پيامي به مناسبت انتخابات مجلس خبرگان مي نويسد: (واضح است كه حكومت, به جميع شؤون آن و ارگانهايي كه دارد, تا از قِبَل شرع مقدّس و خداوند تبارك و تعالي شرعيت پيدا نكند, اكثر كارهاي مربوطه به قوهّ مقننّه و قضائيه و اجرائيه, بدون مجوّز شرعي خواهد بود و دست ارگانها كه بايد به واسطه شرعيت آن باز باشد, بسته مي شود, و اگر بدون شرعيت الهي كارها را انجام دهند, دولت به جميع شؤونه طاغوتي و محرّم خواهد بود و لهذا, تعيين خبرگان و فقيه شناسان از تكاليف بزرگ الهي است.)11 و در جاي ديگر با روشني بيش تري مي گويد: (اگر فقيه در كار نباشد, ولايت فقيه در كار نباشد, طاغوت است. يا خدا, يا طاغوت. اگر به امر خدا نباشد, رئيس جمهور و يا نصب فقيه نباشد, غير مشروع است. وقتي غيرمشروع شد, طاغوت است, اطاعت او اطاعت طاغوت است, وارد شدن در حوزه او, وارد شدن در حوزه طاغوت است.طاغوت وقتي از بين مي رود كه به امر خداي تبارك و تعالي

ص: 5671

يك كسي نصب شود.)12 بر اساس بيان ياد شده, حكومت و همه نهادهاي آن, به وسيله (وليّ فقيه )شرعي مي شوند. از اين روي, اگر شخصي از سوي همه مردم انتخاب شده باشد, ولي (وليّ فقيه) حكومت او را امضاء نكند و به رسميت نشناسد, حكومتش غيرمشروع است و پيروي از او نيز, پيروي از طاغوت به شمار مي آيد. امام خميني, به هنگام تشكيل نخستين دولت اسلامي, در چندين جا به مشروعيت الهي حكومت اسلامي اشاره كرده است, از باب نمونه: (به واسطه ولايتي كه از سوي شارع مقدس دارم, ايشان (مهندس بازرگان) را قرار دادم. ايشان را كه من قرار دادم, واجب الاتباع است. ملت بايد از او اتباع كند, يك حكومت عادي نيست, يك حكومت شرعي است, بايد از او اتباع كنند. مخالفت با اين حكومت, مخالفت با شرع است.)13 اگر براي مشروعيت حكومت(رأي و انتخاب) مردم ملاك باشد و يا اين كه جزيي از مشروعيت باشد, آيا مي توان (وجوب پيروي) را به گونه اي كه امام بيان كرده , تصوير كرد؟ همچنين در حكم تنفيذ رياست جمهوري شهيد رجايي, به مبناي مشروعيت وليّ فقيه, اشاره كرده,مي نويسد: (چون مشروعيت آن بايد با نصب فقيه وليّ امر باشد, اين جانب رأي ملّت را تنفيذ و ايشان

ص: 5672

را به سِمت رياست جمهوري اسلامي ايران, منصوب نمودم.)14 بر اساس نمونه هاي ياد شده و همانند آنها, مي توان به اين نتيجه دست يافت: امام خميني به مشروعيت الهي حكومت اسلامي باور داشته است.نقش مردم در حكومت از سوي ديگر, امام خميني بسيار بسيار از دخالت مردم در سرنوشت خود,بايايي پيروي از آراي مردم, ناروايي تحميل بر مردم, حقّ انتخاب, انتقاد و نظارت سخن گفته است,

ص: 5673

از جمله مي گويد: (ما خواهان استقرار يك جمهوري اسلامي هستيم و آن حكومتي است متكي, به آراء عمومي.)16 در جاي ديگر, امام جمهوريت حكومت را بر اساس رأي مردم و اسلاميت آن را بر اساس قانون الهي مي داند: (امّا جمهوري است براي اين كه به آراء اكثريت مردم متكّي است و امّا اسلام براي اين كه قانون اساسي اش عبارت است از قانون اسلام.)17 سفارش و توصيه امام بزرگوار به شركت گسترده مردم در انتخابات رياست جمهوري, مجلس شوراي اسلامي و خبرگان رهبري در بسياري از پيامها و سخنرانيها و حتي وصيت نامه امام راحل ديده مي شود.18 وي درباره انتخابات به روشني مي گويد: (ما بناي بر اين نداريم كه تحميلي بر ملتمان بكنيم. اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتوري بكنيم. ما تابع آراء ملّت هستيم. ملت ما هر طور رأي داد, ما هم از آنها تبعيت مي كنيم.)19 ييا: (تخلّف از حكم ملّت براي هيچ يك از ما جايز نيست و امكان ندارد.)20 (هيچ گروه و شخصي نمي تواند با خواست ملّت ايران مخالفت كند.)21 (ملت ايران خواستار حكومت اسلامي است.)22 با توجه به فرازهاي ياد شده و همانند آنها, اين نكته به خوبي روشن مي شود كه از نگاه امام, حكومت ديكتاتوري

ص: 5674

محكوم و رأي و انتخاب مردم از ارزش ويژه اي برخوردار است. يادآور شديم كه شماري از نويسندگان با توجه به بخش نخست گفتار امام راحل, مشروعيت الهي را استفاده كرده اند و گروهي, نوعي تضّاد و دوگانگي را. به اين معني كه در پاره اي از سخنان امام بر مشروعيت الهي تأكيد شده است و در پاره اي ديگر بر مشروعيت مردمي و شماري نيز, با توجه به هر دو بخش, مشروعيت الهي مردمي و شماري بدون توجه به بخش نخست, مشروعيت مردمي را استفاده كرده اند. براي اين كه نشان دهيم, گروهها گزينشي و جناحي با سخنان و آثار امام برخورد كرده اند, نقد و بررسي آن ضروري مي نمايد.نقد و بررسي بي گمان, امام راحل, به مشروعيت الهي ولايت فقيه باور دارد. در تأييد اين سخن, به گفته ها و نوشته هاي ايشان, پيش از انقلاب اسلامي و پس از آن استناد شد و اكنون هم به چند نمونه اشاره مي شود: (قضيّه ولايت فقيه چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد. ولايت فقيه يك چيزي است كه خداي تبارك و تعالي درست كرده است, همان ولايت رسول اللّه است.)23 و نيز در پاسخ به سنگ اندازي و اشكال تراشيهاي ليبرالها در تصويب اصل (ولايت فقيه)

ص: 5675

به بهانه اين كه حكومت بايد با ملّت باشد مي گويد: (شما فقيه را اطلاع بر آن نداريد كه مي گوييد ولايت فقيه نداريم. ولايت فقيه از روز اوّل تا حالا بوده, از زمان رسول اللّه تا حالا بوده أ)24 با اين سخنان آيا مي توان گفت كه (رأي مردم) مشروعيت ساز است. افزون بر اين, سيره عملي ايشان كه در گماردن مسؤولان همواره به مقام شرعي خود اشاره مي كرد و نيز, مؤيّد اين نكته است: شماري از نويسندگان يادآور شده اند:درست است كه امام خميني چه پيش از انقلاب و چه پس از آن, به مشروعيت الهي باور داشته, ولي در نامه اي در آخرين روزهاي حيات خويش به شوراي بازنگري قانون اساسي نوشته, مشروعيت را به رأي مردم واگذاشته است: (من از ابتداء معتقد بودم و اصرار داشتم كه: شرط مرجعيت لازم نيست.مجتهد مورد تأييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مي كند. اگر مردم به خبرگان رأي دادند تا مجتهد عادلي را به رهبري حكومتشان تعيين كنند, وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد, قهراً او مورد قبول مردم است. در اين صورت, او وليّ منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است.)25 در سخنان يادشده دو احتمال وجود دارد: 1. مقصود

ص: 5676

از نفوذ, نفوذ طبيعي باشد; يعني هنگامي رهبر و وليّ امر مي تواند جامعه را اداره كند كه مردم او را پذيرفته باشند; از اين روي (انتخاب), تنها نتيجه اي كه دارد, از قوه به فعل در آمدن حكومت او و پذيرش همگاني اوست. 2.مراد از نفوذ, نفوذ تشريعي باشد; يعني براي اين كه حاكم مشروع باشد و حكم او از نظر شرع نفوذ داشته باشد, مردم بايد حاكم را برگزينند و اگر گزينشي در كار نباشد ولايت او غيرمشروع است. به عقيده ما, اين سخنان نيز, در راستاي مشروعيت الهي وليّ امر است و از شاهد ها و نشانه ها برمي آيد كه امام, بايد همان نخست را در نظر داشته باشد.بر اين باوريم: امام خميني, با اين كه به ديدگاه نصب و مشروعيت الهي وليّ فقيه, باور داشت;امّا در مرحله عمل و اجرا به رضامندي و خواست مردم نيز توجه شايان مي كرد و بين مشروعيت الهي و خواست مردم هيچ گونه ناسازگاري نمي ديد.بنابراين, از ديدگاه امام, مردم در چارچوب اسلام نقشي تمام عيار دارند.ولي فقيه اگر پذيرش همگاني پيدا نكند و مورد اقبال مردم قرار نگيرد, توان به كار بستن ولايت را ندارد و نمي تواند حكومت تشكيل دهد, هر چند مشروعيت وي به حكم و

ص: 5677

نصب امامان(ع) باشد.سخن امام به شوراي بازنگري قانون اساسي نيز, در اين راستا قابل تفسير است. چون اگر وليّ, برگزيده مردم نباشد و مورد قبول مردم واقع نشود, باز هم ولايت دارد و از جايگاهي كه دارد, فرو نمي افتد. مشروعيت يافتن ولايت فقيه, بسته به اجازه خداست, ولي قدرت پيداكردن و تشكيل حكومت و فرمانروايي وي, بسته به اراده و خواست مردم و اقبال مردم است.اگر مردم حكومت او را بپذيرند, حكومت او, از قوه به فعل در مي آيد.همين معني را امام به هنگام تشكيل نخستين دولت اسلامي يادآور شده است: (ما دولت را تعيين كرديم, به حسب آن كه هم به حسب(قانون) ما حقّ داريم و هم به حسب (شرع)أ. به حسب ولايت شرعي كه داريم و به حسب آراي ملّت كه ما را قبول كرده است.)27 بر اين اساس, ولايت شرعي هنگامي مي تواند در قالب تشكيل دولت و حكومت تبلور يابد كه متّكي به آراي ملت باشد. بنابراين, هيچ گونه ناسازگاري ميان اراده الهي و اراده و خواست مردم قابل تصّور نيست. به ديگر سخن, امام راحل, مشروعيت در فلسفه سياسي را الهي مي داند, ولي مشروعيت در جامعه شناسي سياسي, يعني پذيرش همگاني را نيز, ناديده نمي گيرد; چرا كه فلسفه سياسي اسلام, بر

ص: 5678

پايه امامت بنا نهاده شده و امامت بدون امّت, بي معني است. حتي در حكومت معصومان نيز, تا زماني كه امام معصوم(ع) خواست مردم و رضايت عمومي آنان را به همراه نداشته باشد,هرچند داراي مشروعيت الهي است, نمي تواند حكومت تشكيل دهد و يا در صورت تشكيل, دوام نخواهد يافت. امام خميني, در پاسخ به استفتاء نمايندگان خود در دبيرخانه ائمه جمعه سراسر كشور به اين جمع بندي, به خوبي اشاره كرده است كه در اين جا هم استفتاء را مي آوريم و هم پاسخ امام را: (جضرت آيةاللّه العظمي امام خميني رهبر انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران, پس از اهداء سلام و تحيت, در چه صورت فقيه جامع الشرائط بر جامعه اسلامي ولايت دارد.) امام خميني در پاسخ نوشته است: (ولايت در جميع صور دارد, لكن تولّي امور مسلمين و تشكيل حكومت, بستگي دارد به آراء اكثريت مسلمين كه در قانون اساسي هم از آن ياد شده است و صدر اسلام تعبير شده است به بيعت با وليّ امر مسلمين.)28 سخنان ياد شده به روشني دلالت دارد كه حكومت فقيه بر مردم از سوي خدا بر مردم جعل شده است و مشروع بودن آن نيز, از سوي شارع است. فقيه چه موفق به تشكيل حكومت بشود و چه

ص: 5679

نشود, ولايت دارد.البتّه قدرت يافتن فقيه و تشكيل حكومت او بسته به اراده و خواست مردم است. اگر مردم پذيراي وليّ فقيه شدند حكومت و ولايت, از قوه به فعل درمي آيد.بنابراين, هرچند در انديشه سياسي امام خميني, مشروعيت در فلسفه سياسي اسلام, با مشروعيت در جامعه شناسي سياسي, به معناي پذيرش همگاني,تلازمي ندارد, ولي حاكم اسلامي, حقّ استفاده از زور را براي تحميل حاكميت خويش ندارد. نپذيرفتن و ناسازگاري مردم با نظام اسلامي و وليّ فقيه, به دو گونه زير متصور است: 1. به هر دليل و انگيزه اي, مردم حكومت اسلامي را نپذيرند, بي گمان, در اين صورت, چه در روزگار حضور و چه در روزگار غيبت, حكومت اسلامي پا نمي گيرد و به حقيقت نمي پيوندد;چرا كه يادآور شديم شرط به حقيقت پيوستن و از قوه به فعل درآمدن حكومت اسلامي, پذيرش مردم است. از باب نمونه علي(ع) با اين كه از سوي خدا به ولايت و حكومت برگمارده شده بود, ولي پس از پيامبر(ص) بيست و پنج سال حاكميت نداشت; زيرا مردم با آن حضرت همراهي نكردند. 2. وليّ فقيه و حاكم اسلامي پس از تشكيل حكومت, با مخالفت و ناسازگاري مردم روبه رو گردد. در اين صورت, يا شمار مخالفان اندك است, يا بسيار.در صورتي

ص: 5680

كه شمار آنان اندك و در عين حال در صدد براندازي باشند, حاكم شرعي وظيفه دارد در برابر آنان بايستد, همان گونه كه علي(ع) با اصحاب جمل و صفين و نهروان عمل كرد.اما در صورتي كه بيش ترين مردم با حاكميت حاكم اسلامي مخالفت كنند, در اين صورت, با اين كه وليّ فقيه هنوز مشروعيت خود را از دست نداده است, ولي با از دست دادن نفوذ كلمه و اقبال مردم, قدرت اعمال حاكميت را از دست مي دهد. با آنچه در اين بخش آمد, سستي و بي پايگي سخنان كساني كه بين دو بخش سخنان امام راحل, تضادّ و دوگانگي پنداشته اند, روشن شد; چرا كه امام خميني در عين باور به مشروعيت الهي وليّ فقيه, سرپرستي امور مسلمانان را براساس رضامندي مردم و آراي اكثريت آنان مي دانست. همچنين با آنچه آمد سستي و بي پايگي سخنان كساني كه بخش نخست سخنان امام را مربوط به پيش از انقلاب اسلامي و بخش دوّم را مربوط به پس از انقلاب اسلامي مي انگاشته اند, روشن شد; چرا كه امام راحل, در هر دو زمان به مشروعيت الهي و حقوق مردم توجّه داشته است.حوزه اختيار وليّ فقيه و قراءتهاي گوناگون درباره شؤون و حوزه اختيار وليّ فقيه نيز, قراءتهاي گوناگوني

ص: 5681

به امام راحل, نسبت داده شده است. شماري پنداشته اند: امام پيش از انقلاب اسلامي, بر اين باور بود كه ولايت فقيه, مطلقه است و هيچ حد و مرزي در حوزه اختيار حكومتي براي وي وجود ندارد. ولي پس از انقلاب اسلامي, با تأييد قانون اساسي, در حقيقت پذيرفته است كه حوزه اختيارات وليّ فقيه, مقيّد به چارچوب قانون اساسي باشد.29 شماري ديگر بر اين باورند: امام, نخست به (نظارت فقيه) و سپس به (ولايت فقيه) و پس از آن به (ولايت مطلقه فقيه) باور داشته است.30 گروهي ديگر گفته اند: امام خميني درباره حكومت اسلامي و اختيارات آن داراي دو تئوري بوده است. در تئوري نخست, حكومت اسلامي را حكومت قانون و فقه و در تئوري دوّم, حكومت اسلامي را فوق قانون و فقه, بلكه فوق شريعت مي دانسته است.31 شماري ديگر از فرق قلمرو اختيار حكومتي بنيانگذار جمهوري اسلامي امام خميني, با رهبران پس از او سخن گفته اند.32 در هر يك از ديدگاههاي ياد شده, به فرازهايي از آثار و ياسخنان امام راحل نيز استناد شده است. ما بر اين باوريم كه اين شرح و تحليل ها درست نيست. امام خميني از آغاز تا پايان عمر شريفشان, به ولايت مطلقه فقيه باور داشته است. همان گونه كه

ص: 5682

آن بزرگوار فرقي و جدايي بين اختيارهاي حكومتي پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) و وليّ فقيه نمي ديده, فرقي نيز, بين اختيارهاي حكومتي واليان امر در روزگار غيبت, باور نداشته است.33 امام, در سال 1322 براي نخستين بار در كتاب (كشف الاسرار), به بحثهاي حكومت اسلامي پرداخته و از ولايت فقيه در چندين جاي اين اثر, سخن گفته است. از باب نمونه, پس از اشاره به مباني فقهي ولايت فقيه, به روشني گستره ولايت را از فتوا و قضا فراتر دانسته است وي پس از يادآوري چند حديث, به عنوان مباني فقهي ولايت فقيه, در ذيل يكي از آنها مي نويسد: (پس معلوم شد آنهايي كه سنّت و حديث پيامبر مي كنند, جانشين پيغمبرند و هر چه براي پيغمبر از لازم بودن اطاعت و ولايت و حكومت ثابت است, براي آنها هم ثابت است; زيرا اگر حاكمي كسي را جانشين خود معرفي كرد, معنايش آن است كه كارهاي او را در نبود او بايد انجام دهد.)34 اين فراز كه بيانگر ولايت مطلقه فقيه است, با آنچه در كتابهاي ولايت فقيه و كتاب البيع و همچنين آخرين نامه ايشان آمده, هماهنگي كامل دارد. ده سال بعد در رساله اجتهاد و تقليد, همه مسائل حكومتي را: امور قضايي سياسي وأ از شؤون و

ص: 5683

اختيارات وليّ فقيه دانسته است.35 وي, در همين رساله در تفسير حديث عمربن حنظله به عنوان يكي از مدارك ولايت فقيه مي نويسد: (ويدل قوله (فانّي قد جعلته حاكماً) علي انّ للفقيه مضافاً الي منصب القضا منصب الحكومه اية حكومة كانت لانّ الحكومة مفهوماً اعمّ من القضاء المصطلح والقضا من شعب الحكومة والولاية و مقتضي المقبوله انّه عليه السلام جعل الفقيه حاكماً و والياً.)36 جمله: (انّي قد جعلته حاكماً) دلالت دارد كه فقيه افزون بر مقام داوري, داراي مقام و منصب حكومت نيز هست. انجام همه كارهاي حكومتي با اوست; زيرا حكومت از جهت مفهومي, فراگير تر از قضاوت است. قضاوت, شعبه اي از حكومت و ولايت به شمار مي رود. برابر مفاد و مقتضاي مقبوله, امام صادق(ع) فقيه را به عنوان حاكم و والي قرار داده است. امام راحل با نگاشتن تحريرالوسيله, بار ديگر بر حوزه گسترده اختيار و قلمرو كاري وليّ فقيه پاي فشرد و وليّ فقيه را در همه امور سياسي, قضايي و اقتصادي مسؤول دانست: (في عصر غيبة وليّ الامر وسلطان العصر عجّل الله تعالي فرجه الشريف يقوم نوّابه العامة وهم الفقهاء الجامعون شرايط الفتوي والقضا مقامه في اجراء السياسيات وسائر ماللامام(ع) إلاّ البدأة بالجهاد.)37 در روزگار غيبت, نايبان عامّ امام معصوم(ع) كه فقيهان داراي ويژگيهاي

ص: 5684

فتوا و داوري باشند, جانشين امام(ع) در اجراي سياستها و ديگر كارهاي حكومتي امام معصوم(ع) خواهند بود, مگر در جهاد ابتدايي. امام, در نجف در درس خارج خود در سال 1348 نيز, از ولايت مطلقه فقيه دفاع كرد و گستره كاري و حوزه اختيار حكومتي وليّ فقيه را همسان قلمرو كاري و حوزه اختيار حكومتي پيامبر دانست, در چندين جا از كتاب ولايت فقيه,38 و كتاب البيع,39 اين مسأله آمده است. امام راحل پس از نگارش و تصويب قانون اساسي, در سال 58, همچنان بر ولايت مطلقه فقيه اصرار داشت و در پاره اي از سخنرانيها, يادآور شد: (اين كه در قانون اساسي هست, اين بعض شؤون ولايت فقيه هست, نه همه شؤون ولايت فقيه.)40 در سال 1366 نيز, بر همين معناي ولايت مطلقه فقيه, تأكيد كرده است و با توجه به حال و وضع پيش آمده, به شرح و بيان نمونه ها و مصداقهاي تازه اي از آن پرداخت. آن بزرگوار در نامه 66/10/16 نيز همانند ديگر آثارشان به ولايت مطلقه واگذار شده به نبيّ اكرم(ص) اشاره كرد و سپس قلمرو كاري و حوزه اختيار حكومتي وليّ فقيه را بسان قلمرو كاري پيامبر(ص) مي داند.41 با توجه به آنچه آمد, سستي و نادرستي سخنان زير روشن مي شود: (امام

ص: 5685

خميني در نجف براي فقيه به هيچ وجه محدوديت قائل نبود, ولي به ايران كه آمدند با تأييد قانون اساسي, در حقيقت, پذيرفتند كه بيعت مردم, حكومت وليّ فقيه را تسجيل مي كند و بدان مشروعيت مي بخشد و چون در قانون اساسي اختيارات وليّ فقيه شمرده شده, وليّ فقيه مقيد به چارچوب قانون اساسي است.)42 نويسنده ياد شده وقتي با اين پرسش رو به رو مي شود كه اين تفسير شما با نامه امام به مقام معظّم رهبري, در زمان رياست جمهوري, سازگار نيست; چرا كه ايشان در آن نامه, به روشني ولايت مطلقه فقيه را همان ولايت مطلقه رسول الله(ص) مي داند, از پاسخ روشن طفره مي رود و سپس مي گويد: من به عنوان يك حقوقدان مسائل را بررسي مي كنم! پس از آن شواهدي را براي نظريه خود ارائه مي دهد كه به هيچ روي قانع كننده نيست. در اين جا بايد يادآور شد: نويسنده ياد شده گويا در قانون اساسي هم (پس از بازنگري) دقت نكرده; زيرا اگر دقت مي كرد, براي وي روشن مي شد كه قانون اساسي, ولايت فقيه را مطلقه مي داند, نه مقيّده: (قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از قوه مقنّنه, قوه مجريه و قوه قضائيه كه زير نظر

ص: 5686

ولايت مطلقه امر وامامت امت بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مي گردند. اين قوا مستقل از يكديگرند.)43 (نويسنده ياد شده و شماري ديگر از هم پندارهاي او پنداشته اند: براي ثابت كردن ولايت مطلقه فقيه, نمي توان به اصل ياد شده استناد كرد; زيرا پنداشته اند عبارت: (بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مي گردند) شرح اختيارات وليّ فقيه را به اصول آينده: (اصل 110 قانون اساسي) ارجاع داده اند. در اين اصل, حوزه كاري وليّ فقيه در يازده بند آمده است. بنابراين, اصل 57 به اجمال حد و مرز قلمرو كاري رهبري را يادآور شده و در اصل 110, شرح آن را آورده است. پس حد ومرز قلمرو كاري وليّ فقيه از نظر قانون اساسي در همين يازده وظيفه انحصار نمي يابد و ولايت مطلقه نيز از ديدگاه قانون اساسي به همين معناست. پاسخ: اين سخن كه اصل 57 قانون اساسي در مقام بيان حد و مرز قلمرو كاري و اختيار حكومتي وليّ فقيه نيست و از اين روي, نمي توان به واژه (مطلقه) كه در آن آمده استناد جست, درست نيست و با گفت گوهاي خبرگان شوراي بازنگري قانون اساسي سازگاري ندارد; زيرا از اين گفت وگوها, استفاده مي شود كه خبرگان بازنگري با توجه

ص: 5687

به معناي واژه (مطلقه) و دلالت آن بر گستردگي حوزه كاري و اختيار حكومتي وليّ فقيه, حتي بيش از آنچه در اصل 110 آمده, اين واژه را به اصل 57, افزوده اند با افزودن اين كلمه, پس از گذراندن اصل 110, به اصل 57 خواسته اند, از اين توهم كه اصل 110 نشانگر حصر حوزه كاري و قلمرو اختيار حكومتي وليّ فقيه در موارد يازده گانه است, جلوگيري كند.44 شماري از كساني كه امروز, از محدود بودن حوزه اختيار وليّ فقيه سخن مي گويند, آن روزها مي گفتند: با افزودن ولايت مطلقه به اصل 57, ولايت مطلقه را در قانون اساسي گنجانده ايم و ديگر مشكلي نخواهيم داشت و كارهايي كه وليّ فقيه در چارچوب مصلحت انجام مي دهد, همه آنها قانوني است.45 افزون بر اين, استناد به عبارت: (بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مي گردند), به هيچ روي, درست نيست; چرا كه اين عبارت درباره اعمال قواي سه گانه است, نه در باره حوزه اختيار حكومتي و اعمال اختيارهاي وليّ فقيه. شوراي بازنگري قانون اساسي در اصل 57, به سه نكته زير پرداخته است: 1. قواي حاكم در جمهوري اسلامي ايران عبارتند از: قوه مقننه, مجريه و قضائيه كه بر طبق اصول آينده اين قانون اعمال مي

ص: 5688

گردند. 2. اين قوا, زير نظر ولايت مطلقه امر و امامت امت اعمال مي گردند. 3. اين قوا مستقل از يكديگرند. اگر واژه (مطلقه) در اصل 57, تنها يك بند توضيحي است و هيچ چيز به قانون اساسي و اين اصل نيفزوده است, اصرار قانونگذاري بر اين كه اين واژه در اين اصل گنجانده شود, به چه معني است؟ افزون بر اين, اگر در استناد به اصل 57 مناقشه گردد, مي توان ولايت مطلقه را به خوبي استناد به اصول ديگر كه در قانون اساسي آمده, استفاده كرد. از باب نمونه: اصل يكصد هفتم, مسؤوليتهاي ناشي از رهبري را به گونه اي فراگير بر عهده وليّ فقيه گذاشته است. همچنين در بندِ هشتم اصل 110 آمده: ([از جمله وظايف و اختيارات رهبر:]حلّ معضلات نظام كه از طرق عادي قابل حلّ نيست, از طريق مجمع تشخيص مصلحت.) تعبير (همه مسؤوليتهاي ناشي از آن را بر عهده خواهد داشت) ناظر به همه اختيارهاي حكومتي وليّ فقيه است كه از سوي امام راحل, ولايت مطلقه فقيه ناميده شده است. تعبير به (معضلات نظام), گذشته از آن كه به صورت جمع آمده و همه مشكلها را در بر مي گيرد, اطلاق نيز دارد و در نتيجه, همه دشواريهاي پيش آمده را در هر زمينه

ص: 5689

اي, از امور حكومتي شامل مي شود. از سوي ديگر, قيد شده است: مقصود از اين (معضلات) آنهايي هستند كه از طرق عادي, حلّ شدني نيستند. بي گمان, مقصود از (طرق عادي) همان راههاي شناخته شده قانوني است; زيرا اگر براي نظام دشواري و مشكلي پيش بيايد كه راه حلّ قانوني داشته باشد, مي توان گفت كه اين دشواري از راههاي قانوني قابل حلّ است در نتيجه, حل معضلات نظام, در همه امور حكومتي, در صورتي كه از راههاي قانوني قابل حلّ نباشد, بر عهده رهبر است كه از راه مجمع تشخيص مصلحت نظام, به حلّ آنها بپردازد و اين جزء ولايت مطلقه فقيه است.46نظارت فقيه يا ولايت فقيه شماري از نويسندگان با استناد به پاره اي از آثار نوشتاري امام راحل و فرازهايي از سخنان آن بزرگوار در پاريس و قم پيش از انقلاب اسلامي و پس از آن, كه اشارت به چگونگي حضور روحانيان در صحنه سياسي كشور دارد, نتيجه گرفته اند: هر چند امام راحل, پس از انقلاب اسلامي نظريه ولايت فقيه (و سپس ولايت مطلقه) را طرح كرد و از نظريه (نظارت فقيه) كه ديدگاه اصلي وي بود, برگشت, ولي اين برگشت به دليل ضعف مباني آن نبوده, بلكه آماده نبودن شرايط زماني و مكاني براي

ص: 5690

اجراي آن بوده است.47 اين ديدگاه چنين وانمود كرده كه حضرت امام, ولايت فقيه را به عنوان شيوه اي موقت و اضطراري طرح كرده است. ييكي از اينان براي ثابت كردن پندار خود, به دو عبارت از كتاب كشف الاسرار و سپس به فرازهايي از سخنان حضرت امام درباره نقش روحانيت استناد كرده است: (ما نمي گوييم كه حكومت بايد با فقيه باشد, بلكه مي گوييم حكومت بايد با قانون خدايي كه صلاح كشور و مردم است, اداره شود و اين, بي نظارت روحاني صورت نمي گيرد, چنانچه دولت مشروطه نيز, اين امر را تصويب و تأييد كرده است.)48 آيا امام راحل, درباره نقش فقيه در روزگار غيبت در كتاب كشف الاسرار, تنها همين عبارت و همانند آن را دارد و يا اين فراز از بين سخنان بسياري كه آن بزرگوار درباره نقش روحانيت و ولايت فقيه دارد, گزينش شده اند. امام خميني در چندين مورد از كتاب كشف الاسرار, از ولايت فقيه و اختيارات او سخن گفته است.49 ايشان در پاسخ به نويسنده ياد شده كه مي نويسد: اين كه حكومت حقّ فقيه است, هيچ دليل ندارد, مي نويسد: (مباني عمده اش (حكومت حقّ فقيه) اخبار و احاديث امامان معصوم(ع) است كه آن هم متصل است به رسول خدا(ص)

ص: 5691

و آن هم از وحي الهي است. اينك چند حديث در اين جا ذكر مي كنيم تا معلوم شود, به كلّي از فقه بي خبرند.)50 و سپس توقيع شريف امام زمان(ع)51 و مقبوله عمربن حنظله52 و روايات ديگري53 را به عنوان مدرك ولايت فقيه يادآور مي شود. همين روايات را در كتاب (ولايت فقيه)54 و (كتاب البيع)55, به عنوان دليلهاي ولايت فقيه, عرضه داشته است. وي پس از ثابت كردن ولايت فقيه يادآور مي شود: فقيه مي تواند ولايت و حكومت را با شرايطي به ديگران واگذارد. اين شرائط, شرايطي است كه سبب مي شود كه حكومت به دست عدول مؤمنان باشد, نه ستمگران.56 نمونه هاي ياد شده و مانند آن دلالت دارند كه در همان زمان نيز, ديدگاه اصلي ايشان ولايت فقيه بوده است; امّا به جهت نبود زمينه براي به وجود آمدن و پديدار شدن آن در خارج, نظارت بر قوانين مجلس را طرح مي كند, تا از اين راه در حدّ ممكن از اسلام و ارزشهاي آن پاسداري كند و حكومت را نيز از فساد دور نگه دارد.57 از فراز زير كه طرح مسأله است, به دست مي آيد نظارت فقيه, يك نظر مقطعي و در محدوده خاص زماني بوده است: (اگر در ميان نمايندگان مجلس مؤسسان

ص: 5692

كه شاه را انتخاب مي كنند, چند تا مجتهد و عالم و عادل بود چه مي شد؟ آيا بهتر نبود كه مجلس ما از اين گونه افراد در ميان خود داشت.)58 همانند اين مطلب را در سخنان ميرزاي نائيني درباره مشروطيت مي توان ديد, آن بزرگوار چون به حكومت عدل اميدي نداشت, براي كم كردن ستم اجازه مي دهد كه با شرايطي ديگران به حكومت بپردازند.59 نويسنده ياد شده60, افزون بر كتاب كشف الاسرار, با استناد به فرازهايي از سخنان امام درباره نقش روحانيت پس از پيروزي انقلاب اسلامي نتيجه گرفته كه ديدگاه اصلي امام راحل, همان (نظارت فقيه) است, نه ولايت فقيه از جمله به فراز زير از سخنان ايشان در پاريس اشاره كرده است: (من در آينده پس از پيروزي انقلاب اسلامي, همين نقشي كه الآن دارم خواهم داشت, نقش هدايت و راهنمايي, در صورتي كه مصلحتي در كار باشد, اعلام مي كنم و اگر خيانتي در كار باشد, با آن مبارزه مي كنم, لكن من در خود دولت نقشي ندارم.) و در پاسخ خبرنگاري كه مي پرسد: آيا شما وظيفه رهبري جمهوري اسلامي را مي پذيريد:61 پاسخ مي دهد: (من شخصاً مقامي را نمي پذيرم.)62 (من براي خودم نقشي جز هدايت ملت و حكومت بر نمي گيرم.)63

ص: 5693

(من و ساير روحانيون پستي را اشغال نمي كنيم, وظيفه روحانيون ارشاد دولتهاست.)64 در پاسخ به استنادهاي ياد شده بايد به چند نكته توجه داشت: 1. دفاع از نظريه ولايت مطلقه فقيه به اين معني نيست كه روحانيت همه يا بيش تر پستهاي سياسي كشور را در اختيار داشته باشد. وليّ فقيه محور و مركز نظام است, همه كارها را خود به تنهايي انجام نمي دهد, بلكه از ديگران كمك مي گيرد و به گونه اي كه وضع و حال روز اقتضا كند, تقسيم كاري مناسبي را براي سامان مند كردن امور و اجراي

ص: 5694

كارها انجام مي دهد.65 و يا در صورت مصلحت, به ديگري اجازه مي دهد كه كارهاي حكومتي را سامان دهد.66 2. عمل و سيره امام عكس برداشت ياد شده است; زيرا امام از ابتداي نهضت تا آخرين روزهاي عمر, هيچ گاه از نقش هدايتي و سرپرستي جامعه دست برنداشت. ايشان, نه تنها به نظارت بسنده نكرد, بلكه جامعه را در زمانها و برهه هاي گوناگون به سمتي كه بايسته بود, هدايت كرد. امام, مردم را به تظاهرات و اعتصابات عليه رژيم شاهنشاهي فرا خواند و همچنين دستورالعملهاي ره گشايي را در برهه هاي گوناگون به مسؤولان اجرايي ابلاغ كرد وأ حال آن كه اينان بر اين باورند: نظريه نظارت فقيه, نقش سلبي دارد نه ايجابي.67 روشن شد و از عملكرد امام به دست مي آيد كه وي, بيش تر نقش ايجابي داشته است, تا سلبي. 3. از سخنان امام در همان جا نيز, بر مي آيد كه مقصود ايشان از نظارت فقيه, نظارت ويژه اي است, نظارت ولايي كه به گماردن و بركنار كردن مي پردازد.69 بنابراين, نظارت در اين باب مقابل ولايت نيست, بلكه نوعي از ولايت است. 4. اهتمام امام به ولايت فقيه, دليل ديگري است بر اين كه ايشان, اين انديشه را نه به عنوان موقت

ص: 5695

و از روي ناگزيري و ناچاري كه به عنوان يك نظام سياسي نوين بر مبناي انديشه سياسي اسلام مطرح كرده است; از اين روي, همان گونه كه يادآور شديم: ايشان بر اين باورند كه اگر ولايت فقيه در كار نباشد طاغوت است.70 اگر نبودِ ولايت فقيه, با طاغوت بودن حكومت ملازمه دارد, آيا مي توان وجود آن را امري موقتي دانست؟ آيا موقتي خواندن ولايت فقيه با سخناني كه از امام در مشروطيت ولايت فقيه آورديم, از جمله آن جا كه آن را شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله(ص) مي دانست, هماهنگ است؟ 5. افزون بر همه اينها, فرازهايي كه بدان استناد شده, درباره لازم نبودن سرپرستي و در دست گرفتن امور اجرايي است, كه اين سخن, هيچ پيوندي به ولايت فقيه ندارد. امام, با اعتقاد ژرف به ولايت فقيه, بر اين باور بود كه با گماردن ديگران به حكومت, كارها, آن گونه كه شايسته و بايسته است, سامان مي يابد و از اين روي, بازرگان را به مقام نخست وزيري گمارد.71 ولي بعدها روشن شد كه اعتمادي به وي و دارو دسته وي نيست, بايد خود ايشان و روحانيت كارها را در دست بگيرند وگرنه قضيه مشروطه تكرار خواهد شد. آن جا كه امام مي گويد: در آغاز

ص: 5696

اشتباه كردم72, منظور ايشان بر كار گماردن ليبرالها و دسته ملي گراها و دادن پُست نخست وزيري به بازرگان است, نه انديشه ولايت فقيه. بنابراين, نسبت اين ديدگاه به امام, بي گمان از سه غرض و يا دست كم ناآگاهي به اصول اوّليه تحقيق و عملكرد و انديشه هاي سياسي امام است. اين جاست كه به شماري از كساني كه ادّعاي خط امام دارند, بايد گفت: (اين تذهبون). شماري از دگرانديشان پنداشته اند: امام راحل درباره حكومت اسلامي و ولايت فقيه دو تئوري جداي از يكديگر داشته است: در تئوري نخست, حكومت اسلامي از ديدگاه امام مشروط به احكام فقهي بوده است, ولي در تئوري دوّم, امام ولايت فقيه را مطلقه و فوق فقه و شريعت مي دانسته است.73 براي رويكرد نخست, به فراز زير از امام راحل استناد شده است: (حكومت اسلامي, نه استبدادي است, نه مطلقه, بلكه مشروطه است.)74 و براي رويكرد دوّم, بر اين بخش از سخنان ايشان: (اگر اختيارات حكومت, در چارچوب احكام فرعيه الهيه باشد, بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوّضه به نبيّ اسلام(ص) يك پديده بي معني و محتوا باشد.)75 اينان پنداشته اند: واژه (مطلقه) در عبارت نخست و همچنين در عبارت دوّم, به يك معني است. با اين كه چنين نيست.

ص: 5697

مقصود امام از (مطلقه) در فراز نخست, حكومت استبدادي است.امّا مطلقه در عبارت دوّم, به معناي حكومت استبدادي نيست, بلكه به معناي آن است كه مصلحت شناسي پيامبر(ص) در چارچوب احكام فرعيه نيست. در عين حال, پيامبر اسلام(ص) و يا هر حاكم اسلامي ديگر, در جايي كه اسلام داراي احكام ثابت است, حق قانونگذاري ندارد و در جايي هم كه حقّ دارد, دل بخواهي نيست, بلكه مقيّد به مصلحت است. بنابراين, از ديدگاه امام خميني, ولايت مطلقه فقيه, هم مشروطه است هم مطلقه. مشروط است به قانونها و آيينها و احكام اسلام, مطلق است به اعتبار اين كه مصلحت شناسي او, در چارچوب احكام فرعيه نيست, بلكه فراتر از آن است. اشتباه اين نويسنده و هم پندارهاي او در اين است كه تفسير درستي از فقه و احكام اسلامي ندارند. اينان پنداشته اند: قانون و فقيه, يعني احكام اوّليه. درست است كه امام خميني از حاكميت قانون در حكومت اسلامي سخن گفته, ولي مقصود وي از قانون, فراتر از احكام فرعيه الهيه است. در حقيقت, احكام حكومتي نيز, جزو فقه و شريعت اسلامي به شمار مي آيد; چرا كه آن اختيارها از سوي خداوند به حاكمان اسلامي داده شده است: (حكومت در اسلام, به مفهوم تبعيت از قانون است أ. آن

ص: 5698

جا هم كه اختيارات محدودي به رسول اكرم(ص) داده شده است, از طرف خداوند است.)76 نويسنده ياد شده (مطلقه) را به معناي رها از هرگونه قيد و بند در فقه و امر تشريع دانسته و آن را به امام نيز, نسبت داده است77, در حالي كه نه امام و نه هيچ فقيه ديگري, تاكنون چنين سخني نگفته اند. پيش داشته شدن احكام حكومتي بر احكام شرعي در جاهايي به معناي تعطيلي فقه و شريعت و همچنين بالاتر از فقه و قانون عمل كردن, نيست, بلكه از باب قاعده تزاحم و پيش داشتن اهم بر مهمّ است. و اين قانوني است عقلايي و مورد تأييد شريعت. در عين حال, مربوط به مرحله اجراي احكام اسلامي است, نه تشريع و قانونگذاري. پيش داشتن حكم حكومتي بر حكم شرعي اوّلي, به معناي تعطيل كلّي و يا نسخ آن نيست, بلكه دستور به توقف موقت اجراي آن, به سبب تزاحم با يك حكم شرعي اهم است. اين حقّ را شرع و عقل, به حاكم اسلامي داده است. پيامبر(ص) و علي(ع) بارها از اين حقّ استفاده كرده اند. به تازگيها, آقايي ادعاي شگفتي كرده كه ناشي از عوام بودن او بايد باشد و آن اين كه: اختيارهاي حكومتي بنيانگذار جمهوري اسلامي, با رهبران پس از

ص: 5699

او تفاوت دارد. امام خميني چون نظام را تأسيس كرده, مشروعيت خود را نه از نظام سياسي و قانون كه از انقلاب گرفته, از اين روي, داراي اختيارات مطلقه مي تواند باشد, ولي رهبران پس از او, چون مشروعيت خود را از نظام و قوانين مي گيرند, اختيارات مطلقه ندارند!78 باطل بودن اين سخن, روشن است كسي كه اندكي با فقه آشنا باشد, اين سخن بي پايه را نمي گويد. با اين حال, در پاسخ بايد گفت: امام خميني معتقد به مشروع بودن الهي حكومت اسلامي است و عقيده دارد, فقيه داراي شرايط را خدا حاكم قرار داده است و مشروع بودن همه قوا به اجازه و تنفيذ وليّ فقيه بستگي دارد و در اين مسأله, فرقي بين واليان امر و فقهاي داراي شرايط نيست, همگي به ولايت از سوي خدا گمارده شده اند, ولي آن كسي كه مردم به او اقبال كردند, حكومت را به دست مي گيرد. از ديدگاه اسلام, هيچ فرقي بين واليان امر و فقهاي قدرت مند در دوره هاي گوناگون نيست. همان گونه كه بين حوزه كاري و قلمرو اختيار حكومتي پيامبر اسلام(ص), كه بنيانگذار اسلام و حكومت اسلامي است, با علي(ع) و ديگر امامان معصوم تفاوتي نيست. در اختيارهاي حكومتي فقهاي داراي شرايط نيز,

ص: 5700

در دوره هاي گوناگون تفاوتي نيست. امام خميني به روشني مي گويد: (ميان رسول الله و اميرالمؤمنين, عليهما السلام, با فقيه غير معصوم تفاوتي در اختيارات حكومتي نيست.)79 با بيان ياد شده, چگونه مي توان فرق و جدايي بين حوزه كاري و قلمرو اختيار حكومتي امام خميني و رهبران بعدي را توجيه كرد. در اين جا از جهت مقام معنوي بحث نداريم. اگر امام خميني مي گويد: همان ولايتي را كه رسول اكرم(ص) داشتند, پس از آن نيز وليّ فقيه دارد, نمي خواهد بگويد آنان از نظر مقام و جايگاه معنوي يكسانند. در اين جا نيز اگر ما مي گوييم, رهبران پس از امام خميني, در قلمرو كاري و اختيار حكومتي, با ايشان يكسانند, مقايسه آن تنها از اين جهت است, نه از جهتهاي ديگر. افزون بر اين, قانون اساسي نيز حاكميت وليّ فقيه را بر قواي سه گانه پذيرفته است. در قانون اساسي, ولايت مطلقه فقيه گنجانده شده است. بنابراين, توجيه ياد شده در فرق بين قلمرو كاري اختيار حكومتي امام خميني و رهبران پس او, درست نيست.پي نوشتها: 1. شماري از روشنفكران غير مذهبي, نهضت آزادي و همچنين شماري از چهره هاي كينه ورز و يا ساده لوح سياسي در حوزه و دانشگاه در اين مسير گام بر

ص: 5701

مي دارند. 2. مجلّه (كيان), شماره 24/13, دفاعيات عبداللّه نوري, در دادگاه ويژه روحانيت. 3. نشريه (انديشه حكومت), شماره 13/3, كنگره امام خميني (انديشه حكومت); فصلنامه (علوم اسلامي, شماره 44/5 45, مصاحبه با موسوي خوئيني ها, مؤسسه آموزش عالي باقرالعلوم. 4. (حكومت ولايي), محسن كديور,206, نشر ني. 5. اين ديدگاه را دگرانديشان و شماري از افرادي كه از آنان اثر پذيرفته اند, بسياري از فقيهان و از جمله امام راحل نسبت داده اند. از جمله, كديور در نظريه دولت در فقه شيعه مي نويسد: (در ديدگاه امام, مردم, نه بلاواسطه و نه بواسطه نمايندگانشان, حقّ دخالت در اعمال ولايت يا نظارت بر اعمال وليّ فقيه عادل را ندارند و در عزل و نصب وليّ شرعي, هيچ حقّي ندارند و با وجود فقاهت و عدالت, ديگر امكان امر به معروف و نهي از منكر نسبت به حاكميت اسلامي نيست.) 6. (تاريخ فلسفه سياسي), دكتر بهاءالدين پازادگار, ج134/1, ج733 ,655/2 وزوار; (خداوندان انديشه سياسي), مايكل ب.فاتر, ترجمه جواد شيخ الاسلامي, اميركبير. 7. (كتاب البيع), امام خميني, ج475/2, اسماعيليان. 8. همان/479. 9. همان/480. 10. ( ولايت فقيه), امام خميني/42, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 11. (صحيفه نور), مجموعه رهنمودهاي امام خميني, ج103/17. 12. همان, ج253/9. 13. همان, ج31/5. 14. همان, ج76/15.

ص: 5702

15. همان, ج207/4. 16. همان, ج260/2. 17. همان, ج21/4. 18. همان 212; ج254 ,253 ,252 ,246 ,245 ,234 ,232/18; ج59 ,58/15; (وصيت نامه سياسي الهي امام). 19. همان, ج181/10. 20. (در جستجوي راه از كلام امام), دفتر نهم/343, امير كبير. 21. همان /13. 22. همان/14. 23. (صحيفه نور), ج27/10. 24. همان/53. 25. همان, ج129/21. 26. همان, ج170/9. 27. همان, ج35/5. 28. (مجموعه مقالات دوّمين كنگره بين المللي امام خميني و احياء تفكّر ديني), ج392/3, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني, به نقل از اسناد منتشر نشده موجود در مؤسسه تنظيم و نشر آثار, سند شماره 657. 31. مجلّه كيان شماره 26/41. 29. (انديشه حكومت), شماره13/3 در مصاحبه با محقق داماد. 30. (حكومت ولايي)/141 146. 32. دفاعيات عبدالله نوري در دادگاه ويژه روحانيت. 33. (كتاب البيع), ج467/2, ( ولايت فقيه)/41. 34. (كشف الاسرار)/188. 35. (الرسائل), ج101/2 102. 36. همان/106. 37. (تحرير الوسيله), ج443/1. 38. (ولايت فقيه), امام خميني42 ,40. 39. (كتاب البيع), ج488/2. 40. (صحيفه نور), ج133/10. 41. همان, ج170/20. 42. نشريه (انديشه حكومت), شماره 13/3. 43. (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران), اصل57. 44. (مشروح مذاكرات شوراي بازنگري قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران), ج1629/3 به بعد. 45. همان/1636. 46. نشريه (انديشه حكومت), شماره 21/3. 47. (حكومت ولايي)/144 147; مجلّه (حضور)

ص: 5703

شماره 100/27 پذيرفته كه امام در كشف الاسرار معتقد به (نظارت فقيه) بوده است! 48. (كشف الاسرار)/222. 49. همان189 ,188 ,187 ,179/. 50. همان /187. 51. (وسائل الشيعه), ج101/18. 52. (اصول كافي), ج86/1; (وسائل الشيعه), ج99/18. 53. (روايت منقول از علي(ع); اللهم ارحم خلفائي أ) روايت تحف العقول از سيدالشهداء: (انّ مجاري الامور و الاحكام علي ايدي العلماءأ) 54. ( ولايت فقيه)/48 به بعد. 55. (كتاب البيع), امام خميني, ج467/2 488. 56. (كشف الاسرار)/189. 57. همان/185. 58. همان. 59. (تنبيه الامه و تنزيه الملّه), علامه نائيني/46 49, با مقدمه و پاورقي سيد محمود طالقاني, شركت سهامي انتشار; مجلّه (حوزه) شماره 76 168/77. 60. (حكومت ولايي)/142. 61. (صحيفه نور), ج206/4. 62. (صحيفه نور, ج215/4. 63. همان, ج107/3. 64. همان, ج128/22. 65. (كتاب البيع), ج498/2. 66. (كشف الاسرار)/189. 67. (حكومت ولايي)/137. 68. (مقنعه), شيخ مفيد/675, كنگره شيخ مفيد; (سرائر), ابن ادريس, ج191/2, مؤسسه نشر اسلامي; (النّهايه), شيخ طوسي/607 608, دارالكتاب العربي. 69. مقنعه/675 676. 70. (صحيفه نور), ج253/9. 71. همان, ج253/5. 72. همان, ج211/16 212; ج178/18. 73. مجله (كيان), شماره 26/41. 74. ( ولايت فقيه)/33. 75. (صحيفه نور), ج170/20. 76. ( ولايت فقيه)/34. 77. مجله (كيان), شماره 20/41. 78. دفاعيات عبدالله نوري در دادگاه ويژه روحانيت. 79. (كتاب البيع), ج467/2; ( ولايت فقيه)/14. محمد

ص: 5704

صادق مزيناني

ص: 5705

رييس قلم و بيان «سخنان حضرت آيت الله جعفر سبحاني درباره امام خميني (س)»

7 چكيده: علماء و دانشمندان بر سه گونه اند، گروهي مي توانند دانش خود را از طريق بيان به ديگران منتقل كنند اما داراي قلم نيستند، به اين معنا كه نمي توانند انديشه هاي خود را روي كاغذ بياورند و به صورت جامعه پسند منتشر كنند. گروه دوم برعكس هستند، داراي انديشه هايي بوده و با قلم مي توانند افكار خود را به روشني بنويسند و منتشر كنند، اما فاقد بيان زباني هستند، قدرت تدريس و بيان آنها كم است. در اين ميان گروه سومي داريم كه از هر دو منقبت برخوردارند، هم در مقام بيان و هم در مقام قلم استعداد دارند، هم خوب تدريس مي كنند و هم خوب مي نويسند. مرحوم امام اعلي الله مقامه الشريف از اين قسم سوم بودند. هم در تدريس و سخنراني استاد بزرگي بود و سخت ترين مسائل را به روشن ترين بيان براي ما مي گفت و در سخنرانيهايي كه براي جامعه مي كرد، انديشه هاي عرفاني و انديشه هاي اجتماعي را درست روشن مي كرد و داراي قلم بود، هم قلم فارسي و هم قلم عربي. مسائل علمي و انديشه هاي خود را از همان دوران جواني مي نوشت و ضبط مي كرد و آنچه از ايشان منتشر شده است روشن و واضح است. بنابراين امام در

ص: 5706

ميان علماء اين ويژگي را دارد. بايد بگوييم ذورياستين است. هم رياست بيان را دارد و هم رياست قلم را و البته در حوزه هم معروف بودند. آن وقتي كه حضرت امام تدريس مي فرمودند كاملا معروف و مشخص بود كه ايشان يك فرد خوش بيان است و درس را روشن مي كند و مشكلات را حل مي كند. ما هم خودمان در طول زماني كه خدمتشان بوديم و درس خوانديم، اين موضوع را لمس كرديم. اگر قرار باشد مطالب يا سخناني را پيرامون آثار و تاليفات امام بازگو كنيم بايد بگويم كه بخشهاي عمر ايشان، هر كدام يك تقاضايي داشت و طبق آن تقاضا حضرت امام (ره) حركت مي كرد. مثلا از سال 1310 ه. ش تا سال 1324 ه. ش نوع آثار امام عرفاني و اخلاقي است. چون در آن زمان استاد بزرگوارش مرحوم شاه آبادي در قم بودند و در محضر ايشان تحصيل مي كردند و قهرا تحت تاثير افكار فلسفي و عرفاني استاد بودند و آن انديشه ها را پرورش مي دادند و آثار منتشر شده در اين دوره يا عرفاني است يا اخلاقي. در قلمرو اخلاق آن چهل حديثي است كه ايشان اينها را به عنوان درس اخلاق براي طلاب مي گفت. درس اخلاقي كه ايشان شروع كردند و در آن زمان چون منبر

ص: 5707

و سخنراني ممنوع بود. ايشان تحت عنوان درس، اين مساله را مطرح كردند، چون درس را مزاحم نبودند، كسي متعرض نمي شد. اين درس از سالهاي 1315 يا 1316 شروع شد و بعد از سال 1320 هم ادامه داشت. بخشي از اين درسها به صورت چهل حديث منتشر شد و پايان تحرير آن سال 1318 ه. ش برابر با 1358 ه. ق است. تقاضاي آن زمان اين بود كه درس اخلاق بگويد و حقايق را در لابلاي اخلاق برساند و آن كتاب هم كتاب عرفاني اخلاقي است و در عين حال داراي نكات اجتماعي هم هست. باز در اين فترت مي بينيم ايشان حاشيه بر فصوص الحكم دارد چون در اين دوره از محضر مرحوم شاه آبادي بهره مند شده و فصوص را خدمت ايشان خواندند و به مرور زمان بر اين كتاب حاشيه زده و تمام حواشي را در خود كتاب وارد نمودند كه بعدها هم مستقلا چاپ شد. باز در اين دوره كه چون موج، موج فلسفي - عرفاني بود، تحت تاثير اساتيد بزرگش كتاب "مصباح الهدايه" را نوشتند كه در حقيقت اسماء صفاتي است. يك دوره عرفان است در قالب اسماء صفات كه مستقلا چاپ شده است. دو سه سالي قبل از 1310 يعني مي شود 1308، جو، جو عرفاني بوده

ص: 5708

براي حضرت امام كه در همان زمان شرحي بر دعاي سحر نوشته است كه اين كتاب اخيرا هم چاپ شده است. (سال 1348 ه. ق - 1308 ه. ش) . آثار ديگر اين دوره )1308 - 1324( يكي كتاب "آداب الصلوة" است و ديگري "اسرار الصلوة" كه البته "آداب الصلوة"، غير از اسرار الصلوة است و ايشان به ما مي فرمودند كه غالبا اسرار الصلوةها آداب الصلوةاند. اسرار الصلوة يا نوشته نشده و يا كمتر نوشته شده است ولي ايشان دونوشته دارند، يكي آداب الصلوة و ديگري اسرار الصلوة كه مربوط به اين دوره است و در اين دوره ايشان از محضر مرحوم " آية الله رفيعي" هم بهره مي گرفت كه يك نوع كشش فلسفي - عرفاني داشت و يا مرحوم آيةالله "شاه آبادي" كه باز هم تمايلات به بخش فلسفي - عرفاني داشته است. البته از سال 1305 تا 1315 در درس مرحوم آيةالله موسس - آيةالله حائري - فقها و اصولا وارد مي شد. در آن زمان يك كتاب كوتاهي در فقه نوشتند به عنوان قاعده من ملك - من ملك شيئا ملك الاقراربه - . البته در آن زمان كه در درس آيةالله حائري حاضر مي شد، باز آثار كوتاهي در قواعد فقهيه دارند، از جمله كتابي به نام "قواعد"

ص: 5709

كه نكات برگرفته ضبط شده از درس استاد است ولي علت اينكه در آن زمان اصول مرحوم آيةالله حائري را نمي نوشت، اين بود كه اصول نوشته شده توسط ايشان چيز فوق العاده اي نداشت كه ايشان دست به قلم باشد و آنها را بازگو نمايد. (كتاب اصول آقاي حائري درر نام داشت) . سال 1320 شد و كشور را متفقين اشغال كردند و فشار برگذشت، قلمهاي مسموم هم كه زمان پهلوي كار مي كردند. در اين اوج بلبشو بيشتر به جان تشيع و اسلام افتادند و مردي كه شايد سابقه دروس ديني هم داشت كتابي نوشت به عنوان اسرار هزار ساله - يك كتابچه كوچك - حضرت امام كم كم مسائل فلسفي عرفاني را رها كرد و وظيفه ديد كه اين كتاب را نقد نمايد، چون اين كتاب غوغايي در ايران بر پا كرده بود. سؤالهاي متعددي را نوشته بود، اشكالاتي را مطرح كرده بود و به خيال خودش دنبال جواب مي گشت و ادعا داشت كه اينها جواب ندارد و اگر مي توانيد جواب دهيد. امام در آن زمان در ظرف 2 ماه، آنكه من از خود ايشان شنيدم، فرمود - در ظرف 2 ماه كتاب كشف الاسرار را نوشت - امام فرمود: چند صفحه اول را پاكنويس كردم، ديدم بقيه احتياج به پاكنويس ندارد و فقط اصلاحات

ص: 5710

جزئي صورت گرفت. زماني شد كه از مرحوم آيةالله بروجردي براي زعامت حوزه علميه قم دعوت به عمل آمد و پس از ورود ايشان به حوزه يعني سال 1324. حضرت امام خميني (ره) به سوي مسائل فقه و اصول بيشتر كشيده شد، يعني آن علاقه خاصي كه به فقه و اصول در دورانهاي قبلي داشت، چند برابر شد و احساس كرد كه بايد در حوزه بيشتر اين مسائل را تعقيب كرد. و در عين حال كه خود يك مجتهد عالي مقامي بود، از درس مرحوم آيةالله بروجردي بهره هاي وافر برد و كساني كه درس مرحوم آيةالله بروجردي را ديده باشند و درس امام را، خواهند ديد كه خيلي با هم نزديك بوده و ايشان تحت تاثير روش مرحوم آيةالله بروجردي بودند ولي در عين كمالات درس مرحوم آيةالله حائري را - كه تشقيق شقوق است و ايجاد احتمالات - نيز دارا بودند. اين هم در بحث ايشان بود. خلاصه در اينجا قلم را به سوي فقه و اصول برد. اول كتابي كه نوشتند، حاشيه بر كفايه و در حقيقت درس خارج بود كه براي گروهي از فضلا تدريس مي كرد و مرحوم آيةالله مطهري يكي از مؤسسين اين درس به شمار مي رفت. اين درس را ايشان در سال 1324 شروع كردند و

ص: 5711

به جاي اينكه از جلد اول اصول شروع كنند. از جلد دوم و مباحث عقلي شروع كردند، چون مرحوم آيةالله بروجردي جز اول و جلد اول كفايه را تدريس مي كردند (يعني خارج كفايه را تدريس مي كردند. ) ايشان ناچار شدند جلد دوم را تدريس كنند كه در ظرف 7 سال اين بخش تمام شد (اواخر بهار 1330( و به عنوان حاشيه بر كتاب كفايه در عين حالي كه درس مستقلي بود، چاب شد و آنچه از ايشان چاپ شده است عنوان رسائل; مربوط به همين دوره است. يعني اين دوره اولي كه براي مرحوم مطهري تدريس مي كرد، ما هم از استصحاب به درس ايشان ملحق شديم و بعد هنگامي كه جلد دوم تمام شد، بنا شد از جلد اول شروع كنند. آغاز اين شروع 1330 بود و جلد اول را هم تدريس كردند. من جلد اول را به قلم خودم منتشر كردم; يعني درسهاي ايشان را نوشتم به نام و عنوان تهذيب الاصول و ايشان عنايت فرمودند از اول تا آخر ديدند. ملاحظاتي كه داشتند، تغييراتي كه لازم بود، اصلاحاتي كه بايد صورت مي گرفت، انجام دادند و اين كتاب به نام تهذيب الاصول، جلد اول منتشر شد و اولين تقريراتي بود كه در ايران و در قم از يك شخصيتي

ص: 5712

كه محصول خود حوزه علميه قم بود، منتشر شد و به حمدالله مورد توجه فضلاء و علماء قرار گرفت و حتي به نجف هم ارسال گرديد و در آنجا هم نسبتا مورد استقبال قرار گرفت. بعدا ايشان آمدند جلد دوم را دو مرتبه بحث كردند كه قبلا هم يك بار بحث كرده بودند و ما هم از استصحاب ملحق شده بوديم. همان را هم ما نوشتيم. يك دوره اصول ايشان را ما نوشتيم و منتشر كرديم كه جلد دوم آخرش 1377 ه. ق برابر با 1337 ه. ش بود. زماني كه من اصول را منتشر كردم، ايشان ديگر خيلي علاقمند نبود كه آنچه به قلم خودشان نوشته اند، منتشر شود; چون كتاب هاي مرا كافي مي دانستند. در عين حال آثار ديگري در اين ميان در فقه و اصول به جاي نهادند. اولين اثري كه ايشان شروع كردند، مساله اغسال ثلاثه بود يعني مسائل مربوط به زنان كه يكي از مسائل مشكل كتاب طهارت است. بعدا كتاب تيمم را نوشتند. اين در فقه بود كه در قم منتشر شده بعدا ايشان لازم ديدند مكاسب محرمه را شروع كنند. مكاسب محرمه را شروع كردند و در دو جلد منتشر شد. مقداري هم از بيع تدريس كردند - تا اواسط بيع فضولي - كه مساله

ص: 5713

تبعيدشان به تركيه پيش آمد. از اينجا به بعد بقيه اش در قم نيست، رفتند نجف دو مرتبه كتاب بيع را از اول شروع كردند و در مدت اقامت خود بيع و خيارات را تدريس كردند كه در پنج يا 6 جلد منتشر شده است. باز از آثار ايشان كه بعد از آمدن مرحوم آيةالله بروجردي دست به كار شدند، حاشيه بر "وسيله" است. "وسيله" مرحوم سيد را مطالعه و حاشيه كردند و بعدا اين حواشي را در تركيه وارد متن نموده و مسائلي افزودند كه به عنوان تحريرالوسيله به چاپ رسيد كه چون مسائل عباداتي را زياد ندارد، ناچار شدند كه "عروه" را هم حاشيه كنند. چون قبلا وسيله را تحشيه كرده بودند، تحشيه عروه آسان مي نمود و بعدا ايشان مصلحت ديدند درباره ارث هم، ارث مرحوم حاج ملا هاشم خراساني را حاشيه كنند. مدتها اين حاشيه در نزد من بود ولي بعدا به خود ايشان رد كرديم. اين هم آثار فقهي است كه از ايشان منتشر شده است. ولي آثار اصولي; ايشان يك اثري دارد كه الان نمي دانم دست كيست; اين اثر خوب است منتشر شود. آن اثر، تقريرات ايشان از درس مرحوم آيةالله بروجردي است، ايشان به درس مرحوم آيةالله بروجردي حاضر مي شدند و مي فرمودند: "ديدم آقاي بروجردي زحمت مي كشد و

ص: 5714

درس مي گويد، خوبست ما هم كه زحمتي مي كشيم مي رويم پاي درس، چرا اين درس ها هدر برود، خلاصه درس مرحوم آيةالله بروجردي را در اصول از اول تا مبحث "حجيت ظن" نوشت. و اينكه از آن به بعد ايشان بقيه را موفق به نوشتن نشد، به خاطر يك نوع مناسباتي كه با مرحوم آيةالله بروجردي پيش آمد كه به ادامه كار موفق نشدند. اين نسخه را نمي دانم دست كيست. همچنين ايشان ديوان اشعاري داشتند كه بسيار قطور بود و اين اشعاري كه از ايشان چاپ شده است، يك دهم آنها نيست. ايشان چون در عاريه دادن كتاب خيلي سخي بودند و اين كتاب را كسي از ايشان عاريه گرفت و يا از خانه ايشان كسي برد. در آن ديوان اشعاري را كه از دوره جواني گفته بود، ضبط كرده بودند. به نظر مي رسد اينها آثاري باشد كه از مرحوم امام (ره) به يادگار مانده باشد. آن بخش اول كه عرض كردم از سال 1307 يا 8 تا اوائل 1321، در واقع غير از آن بخش اخلاق كه احساس وظيفه كرد و همينطور كتاب "كشف الاسرار"، بقيه بر اساس يك نوع رابطه استاد و شاگردي بود و ذوق خاصي كه از درون مي جوشيد و كشش را نسبت به اين مسائل افزايش مي داد هم از

ص: 5715

نظر تدريس و هم از نظر نگارش. اما بحث اخلاق چنانكه گفته شد، احساس وظيفه عامل اصلي آن بود چون هيچ گونه جلسه مذهبي در خانه ها و مساجد وجود نداشت، خلاصه ايشان اين بحث را شروع كردند، هم طلبه ها حاضر مي شدند و هم افراد ديگري كه صاحب فكري و فضلي بودند; در رابطه با كتاب كشف الاسرار هر چند، تعدادي جواب نوشته شده بود اما علماء جواب حضرت امام را انتخاب كردند كه چاپ شود. در رابطه با كتاب كشف الاسرار از خود امام شنيدم كه فرمود: حكمي زاده به من پيغام داد كه اين سؤالها را كه من مطرح كردم، اين اشكالها را خيال نكني كه من اين اشكالات را معتقد بودم - لابد از ترس جانش بود - من ديدم اين اشكالات دست و پاي جوانها ريخته شده و كسي نيست جواب بنويسد، من اين را نوشتم شما را تحريك كنم كه جواب بنويسيد. اما به نظر اينجانب ايشان (حكمي زاده نويسنده جزوه اسرار هزار ساله) آدمي كه علاقمند باشد و اين كار را با هدف مثبت انجام داده باشد، نيست و نبود. آدم علاقمند اين كتاب را، اين سؤالها را پخش نمي كند; آن هم به زبان اعتراض، آن هم به زبان نيشخند و نيشدار. مسلما او تحريك شده مقاماتي

ص: 5716

بود. خصوصا در آن زمان كه ايران در اشغال متفقين - آمريكا، انگلستان و شوروي - بود. مملكت ثباتي نداشت و در همان زمان هم وي به مسائلي دامن زد ولي بايد گفت: "عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد" كسي اگر كتاب كشف الاسرار را مطالعه كند، از همان زمان فكر امام را مي خواند كه يك مرد انقلابي و در فكر تشكيل و تهيه حكومت اسلامي است. حضرت امام بدون ذكر نام مولف و با هدف دوري از ريا و اينكه مي خواستند اين كار بدون ريا باشد، اين كتاب را نوشتند ولي چون كتاب خوبي، كتاب با عظمتي بود، جريان برعكس شد، ايشان فرمودند; ما مي خواستيم مشهور نشويم، كتاب ما را بيشتر مشهور كرد. و اما در رابطه با شيوه تدريس ايشان بايد گفت: شيوه تدريس ايشان در فقه بدينصورت بود كه اول با مساله بطور ريشه اي برخورد مي كرد كه اين مساله در فقه كي پيدا شده و اقوال علماي شيعه را از زمان شيخ و قبل از شيخ طوسي مي گرفت و تا حالا بيان مي كرد و از كتب اهل سنت بيشتر به "خلاف" و "تذكره" مراجعه مي نمود با حالي كه اين دو كتاب از نويسندگان شيعي است ولي معتقد بود كه اينها بهتر عقايد عامه را ضبط كرده اند. خلاصه بعد

ص: 5717

از آنكه اقوال مساله را قشنگ روشن مي كرد كه آيا مساله مشهور است يا نيست، شهرتي است يا نيست؟ اقوال موافق چيست؟ نظريات مخالف كدام است; بعدا شروع مي كرد، اگر مساله، مساله روايتي بود، روايات را خواندن. گاهي همه روايات را مي خواند و دسته بندي مي كرد و گاهي از اول روايات را دسته بندي مي نمود و مي خواند. اين ديگر دو جور بود; گاهي ايجاب مي كرد از اول دسته بندي كند و روايات را بخواند و بعدا جمع كند، گاهي هم ايجاب نمي كرد. بايد گفت كه روايات را دسته بندي نمي كرد، اول مي خواند و آخر هم دسته بندي مي كرد. از نكته هاي جالب در درس ايشان يكي هم اين بود كه به شاگرد هم مجال مي داد كه حرف بزند و در اين زمينه درس ايشان، مثل برخي از دروس نبود كه از اشكال شاگرد ناراحت شود. برعكس ايشان خوشش مي آمد كه در درس يك نفر اعتراض كند و بيشتر ماها را تشويق مي كرد كه نسبت به حرف استاد منتقد باشيم، مقلد صرف نباشيم. مي فرمود: سخن را از استاد بشنويد اما در سخن او فكر كنيد. و مي فرمود كه استاد من مرحوم آيةالله حائري فرمودند كه "ما درس مرحوم فشاركي را نوشتيم و خدمتشان تقديم كرديم. بعد مرحوم فشاركي گفت كه خوب نوشتيد اما يك اشكال دارد، اشكال كار

ص: 5718

اين است كه مطالب مرا نوشتيد ولي هيچ از خودتان اظهار نظر نكرديد، شاگرد بايد حرف استاد را بنويسد، بعدا يك خطي زيرش بكشد، اشكال به استاد كند و اگر اشكال گيرش نيامد، چند تا فحش به استاد بنويسد آن زيرش". اين خود نشانه اين است كه ذهن شاگرد بايد ذهن نقاد باشد، ذهن مقلد نباشد. از خصوصيات درسشان همين انتظار اشكال و جواب بود. كسي كه كتاب تهذيب الاصول را مطالعه كند، در آنجا مي بيند كه، قسمت اعظم ان قلت ها از من است، يعني ان قلت را من گفتم، ايشان جوابش را يا در درس فرمود و يا اينكه ان قلت را من مي نوشتم ايشان قلت را در جواب مرقوم مي فرمود. كاربرد اين شيوه به اين لحاظ بود كه اعتقاد داشتند اشكال مساله را روشنتر مي كند. از ديگر خصوصيات درسشان اين بود كه افراد فاضل اگر حرف مي زدند، خوب گوش مي داد و اما اگر افراد بي مايه حرف مي زدند، به گونه اي آنها را ساكت كرده و اجازه نمي داد وقت ديگران تلف بشود. به اشكالات مرحوم مطهري دقت مي كرد و حتي قسمتي از اشكالات ايشان را در نوشته هايش ان قلت مي نمود و جواب مي نوشت و خيلي به ايشان عنايت داشت كه مسائل حل بشود. هميشه كوشش مي كرد كه از بزرگان به

ص: 5719

نيكي نام ببرد. يك موقع من كلامي را از بزرگي نقل كرده بودم و نوشته بودم كه: "و هذا فاسد" ; ايشان قلم كشيد يعني كه احترام مشايخ رعايت شود و به جاي فاسد، بنويسيد غير تام و لذا از آن به بعد ما مي نويسيم غير تام. خيلي احترام مشايخ و علماء را در نظر مي گرفت و در بين علماء بيشتر به مرحوم آقاي حاج شيخ از نظر عمق و مرحوم آيةالله بروجردي از نظر تتبع و فقاهت معتقد بود و غالبا كلمات مرحوم آقاي نائيني را بيشتر در اصول متعرض مي شد. چون مرحوم نائيني در نجف يك مقام عظيمي داشته و انديشه هايش خلل پذير نبود، يعني آنچنان عقيده به او داشتند كه بسياري از افكار او را خلل ناپذير فكر مي كردند و ايشان بيشتر به آن اشكال مي كرد و آن را بيشتر مطرح مي نمود و در اصول معتقد بود كه نبايد با فلسفه درآميزد; فلسفه مقامي دارد، اصول مقامي دارد و به زور نبايد مسائل هر علمي را وارد علم ديگر كرد و به خاطر همين كمتر به سخنان مرحوم آيةالله اصفهاني - آشيخ محمد حسين اصفهاني - متعرض مي شد و معتقد به تفكيك بود كه بايد مسائل هر علمي را تفكيك نموده و هر علمي را با مبادي خودش اصلاح

ص: 5720

كرد. از نكاتي كه بايد عرض كنم، اخلاقشان بود در مكان درس، ايشان تا زماني كه مرحوم آيةالله بروجردي زنده بود منبر نمي رفت و روي زمين مي نشست. مسجد سلماسي كه تدريس مي كرد با زيلو مفروش بود و چون مسجد روي آب انبار ساخته شده بود، بسيار مرطوب و لااقل در زمستانها سرد بود، من يك روز پتويي آوردم و انداختم كه ايشان بيايد روي پتو بنشيند، ايشان آمدند و نشستند ولي بعد از درس فهميدند كه پتو مال من است، من آورده ام; گفت: جناب ميرزا امروز آوردي و من به احترام شما نشستم، فردا بياوري من نمي نشينم ها! من مي خواهم يكسان باشد، همگي روي زيلو بنشينيم، همه مايكسان باشيم. يك شب مسجد سلماسي روضه بود. سال 1328 يا 1329. من هم بودم ايشان آمدند روضه، خوب مردم كه در آن زمان درست ايشان را نمي شناختند، فضلا و طلاب مي شناختند ولي توده مردم كمتر. و ايشان همان وسط كه جا بود نشستند همين كه وارد مسجد شدند و ديدند آن وسط جاي خالي هست، همان وسط نشستند و به روضه اي كه خوانده مي شد، گوش مي دادند. بعدا كه روضه تمام شد، مردم سينه زنان از مسجد سلماسي درآمدند و به تكيه رفتند، ايشان هم به دنبال آن مردم مي رفتند و گريه مي كردند. دستمال هم دستشان بود. تمام ابوابي

ص: 5721

كه ايشان نوشتند، فقهاي قبلي هم در آن بحث كرده اند اثر ابتكاري ايشان همين تحريرالوسيله است كه در آن يك سري مسائلي را كه از قلم مرحوم سيد افتاده بود، اينها را وارد كردند و به اندازه يك ربع "وسيله" به آن افزودند. مسائل حكومتي را، مسائل مربوط به امر به معروف و نهي از منكر و مسائلي از مسائل مستحدثه را آوردند. اين ها مسائلي بود كه فقهاي قبلي كمتر بحث كرده بودند ولي ايشان به بحث آنها پرداختند و الا بقيه مسائل از قبيل تيمم، اغسال ثلاثه، بيع، خيارات و. . . بحث شده بود. وقتي كتاب تحريرالوسيله منتشر شد، آن مسائل حكومتي در افكار و انديشه ها تاثيراتي داشت و موجهايي ايجاد كرد و خيلي مسائل را روشن نمود ولي كتاب حكومت اسلامي ايشان سبب شد كه خيلي از كتابها پيرامون حكومت اسلامي نوشته شود و آن خيلي اثر داشت. ايشان از روز اول به مسائل سياسي عنايت داشتند. مي فرمود كه من در دوران پهلوي يقين داشتم كه اين فشار باقي نمي ماند. تعبيري كه ايشان كرده اند; مقرون به اين بود كه بيخ گلوي مردم را گرفته اند و اين هميشه باقي نخواهد ماند. روزي اين گلوها آزاد مي شود و مي فرمود; من يقين داشتم به اين مساله. تشكيل حكومت اسلامي براي ايشان

ص: 5722

يك فكر و انديشه قديمي بود و كسي هم اگر كشف الاسرار را مطالعه كند، جسته و گريخته اين فكر در آنجا جوانه زده است و زمان مرحوم آيةالله بروجردي كه فدائيان اسلام - مرحوم نواب و مرحوم واحدي و. . . - دستگير شدند و در آستانه اعدام قرار گرفتند يعني سال 1334، ما هم خودمان به اين افراد علاقمند بوديم. مرحوم نواب و مرحوم واحدي انسانهاي دلسوخته اي براي اسلام بودند. من رفتم خدمت امام، نزديك ظهر بود. گفتم اطلاع داريد كه اينها چنين و چنان اند و در آستانه اعدام قرار دارند، شما يك فكري بكنيد ما كه دسترسي به آيةالله بروجردي نداريم. يعني يك مرحله اي منزل آيةالله بروجردي به گونه اي بود كه امثال ماها نمي توانستيم داخل برويم و مساله را برسانيم و علاوه بر اين مامورين دولتي هم چنين چيزي را اگر مي فهميدند، اجازه نمي دادند. ايشان دو تا نامه نوشتند، دادند دست من، نامه اي به مرحوم آيةالله بهبهاني و نامه ديگر به مرحوم صدر الاشراف. خوب ديگر وسايل در آن زمان همين ها بودند كه مي توانستند با روحانيت تماس بگيرند و يادم مي آيد كه به مرحوم صدرالاشراف و مرحوم بهبهاني نوشتند كه واحدي يك برادرش اعدام شده و خودش در آستانه اعدام است. نامه ها را ما به دست هر دو

ص: 5723

بزرگوار رسانديم. مرحوم آيةالله بهبهاني جواب داد. ايشان گر چه نامه هاي سياسي را با خط فرد ديگر جواب مي داد ولي نامه حضرت امام را با خط خودشان جواب داده بود. اين نامه به خط خود آقاي بهبهاني بود و حضرت امام مي فرمود كه من فهميدم كه خط، خط آقاي بهبهاني است. اما من نمي دانم مرحوم صدرالاشراف جواب داد يا نداد. ولي بالاخره فشار از بالا زياد بود و اين بزرگان دلسوخته هاي اسلام در آن زمان اعدام شدند و ايشان اين دو اقدام را كرد كه من خودم واسطه اش بودم (سال 1327( . خاطره اي را كه مي گويم كسي نمي داند، موقعي كه اسرائيل غاصب آمد و فلسطين را گرفت، صداهايي كه از حوزه بلند شد، يكي مربوط به مرحوم آيةالله خوانساري بود و نيز مرحوم آيةالله بروجردي هم يك اعلاميه عربي داد ولي حضرت امام (ره) يك نامه مستدل به زبان فارسي همراه آيات و روايات به پاپ نوشت و نامه را به نماينده پاپ در ايران داد تا به پاپ برسانند. اگر اين نامه يافته و چاپ گردد، قطعا ياد و نيز سند خوبي از بينش و روشن بيني ايشان است.

ص: 5724

زن در نگاه و نهضت امام خميني(ره)

6 چكيده: گذشته از برخي چهره هاي ماندگار در عرصه هاي ابتكار و خلاقيت و ادبيات و حماسه و تعهد اجتماعي، كه «زن بودن» را همان «انسان بودن» تلقي كرده و آمادگي هاي فطري و ذاتي شان را ظاهر ساخته اند، بيشتر چنين است كه زن با گذار از سنت و مذهب هم نتوانسته است در دوران تجدد، به تغيير و تحولي درخور انسانيتِ خويش نايل شود؛ چرا كه در اين دگرگوني ها، تنها شكل و شمايلِ ظاهري اش عوض شده است.انقلاب 57، يك بار در تاريخ كشورمان نشان داد كه مي توان از جامعه زنانِ ايراني و مسلمان، انتظار قبول جايگاه انساني و آرماني خود را داشت. مهم اين است كه زمينه ها و انگيزه هاي كمال جويانه را در دنياي زنان به وجود آورده و آنان را در سير و پويه خودآگاهانه خويش ياري كرد.در اين مجال، با ارايه نمونه هايي از رفتار و گفتار حضرت امام خميني قدس سره ، به ارزيابي پديده بازگشتِ زنان ايراني در برهه اي تعيين كننده از تاريخ كشور خواهيم پرداخت.البته در يادكردهاي تاريخي از زنان، مي بايست بدين مهم نظر داشت كه چه ميزان، زنان در درازناي نهضت و انقلاب به حقوق انساني و اجتماعي خويش دست يافته اند؟ به هر حال اين همه، در حكم زمينه سازي بوده و بايد به احقاق

ص: 5725

حقوق زنان منتهي شود. انقلابي كه بر دوشِ استوار و لطيفِ زن، به پيروزي گل بر گلوله نايل شده و نظامي خودكامه را به موزه تاريخ فرستاده است، اينك بايد انتظارهاي حقوقي و مطالبات عادلانه جامعه زنان ايراني را پاسخ دهد.ديدگاهي كه تنها تكليف زن در قبال كشور و انقلاب و نظام را مطرح كرده و از انديشه گري و نهادينه شدنِ راه كارهاي دست يابي زن به حقوق و جايگاهش مي گريزد، به نوعي ديگر بر وي جفا مي كند. چنان كه از آموزه هاي اصيل ديني بر مي آيد، رعايتِ متقابل حقوق، سبب تحكيم پيوندها و تضمين حركت ها و نهضت خواهد بود. از اين رو رهبران و جنبش هايي، كارآمد و كام ياب خواهند بود كه ديده ابزاري نسبت به زنان نداشته و در هموارسازي طريق نيل به حقوق و آزادي هاي انساني شان بكوشند.انفعال و نوميدي و دل سردي جامعه زنان در برابر تهديدها و آسيب هاي اجتماعي، بي گمان محصول بي اعتنايي به خواسته هاي فطري و كمال گرايانه آنان است كه بيشتر در شعارها مي ماند و اثري بر عينيت زندگي بر جاي نمي گذارد.سرگذشتِ زن ايرانياز ديدگاه امام خميني قدس سره ، زنان در دوره پهلوي، بيش از مردان، از حقوق انساني و اجتماعي شان محروم بودند و مورد آزار و بيداد قرار گرفتند؛ زيرا كه زن تا مرز كالاي تجاري سقوط كرده و ابزار سياست هاي

ص: 5726

استبدادي و استعماري وقت درآمده بود. تماس با غرب، فقط در بهره گيري منفي و انحطاطي بود، و هرگز زنان ايراني را از دست آوردهاي علمي و فكري معاصر در مغرب زمين آگاه و برخوردار نساختند.«اين ها [حاكمان] تربيتِ انساني را از ايران به كلي از بين بردند و تربيت هاي غربي، نه آن هم تربيت هاي صحيح غربي، [بلكه] تربيت هاي فاسد غربي در بين ما رواج دادند.»(1) «من مي توانم بگويم كه در زمان اين پدر و پسر [پهلوي ها] به بانوانِ ما، بيشتر ظلم شد، تا به ساير اقشار.(2) قلم هاي مسمومِ خطاكار و گفتار گويندگان بي فرهنگ در اين نيم قرن سياه اسارت بارِ عصر ننگينِ پهلوي، زن را به منزله كالايي خواستند درآورند.(3) نسبت به زن، اين قشرِ انسان پرور و آموزگار چه ظلم ها و خيانت هايي در ظاهرِ فريبنده اي به اسم زنِ مترقي روا داشتند.»(4) از گفتار و مواضع رهبري حتي در دهه هاي پيش از انقلاب به دست مي آيد كه وي بيش از هر چيز، دغدغه حجاب و معاشرت زنان را داشته است. امام خميني از اين كه رژيم پيشين، در ماجراي كشف حجاب، به زور و خشونت توسل مي جست و بسا كه موجب سقط جنين مي شد، سخت رنج مي برد. در كتاب كشف الاسرار، و نيز خطابه ها و اعلاميه هاي وي در طي نهضت و انقلاب، هرگاه از

ص: 5727

زن مسلمان ايراني و سرگذشتِ غم بار او يادي رفته است، پوشش اجباري و شركت در جشن هاي شاهانه كه منافي با عفت زنان بوده است در شمار بيدادهاي پهلوي آمده است.«به اسم كشف حجاب، چه كارها كردند! چه پرده ها دريدند از اين مملكت! چه زورگويي ها كردند و چه بچه ها سقط شد در اثر حمله هايي كه اين ها مي كردند به زن ها كه چادر را از سرشان بكشند.»(5) موضع گيري رهبر فقيد انقلاب، پيش از قيام 15 خرداد، به هنگام كسب خبر در جهت نكوداشتِ جشن هفده دي از سوي زنان گرد آمده در آرامگاه رضاشاه، حاكي از اهميت حجاب از ديدگاه وي بوده است. امام خميني، با خاطرنشان كردن فاجعه خونين مسجد گوهرشاد كه به حمايت از حجاب زنان صورت گرفت به دولت وقت هشدار مي دهد كه ملت را به بزرگ داشتِ خاطره قيام گوهرشادِ مشهد، فراخواهد خواند. بدين سان، مي توان گفت كه رهبري انقلاب، به دليل خاستگاه روحاني اش، همواره رابطه زن و حجاب وي را منظور داشته است.«شايد همان سالِ آخري بود كه 15 خرداد، بعدش پيش آمد. من شنيدم كه زن ها مي خواهند بروند سرِ قبر رضاشاه و راجع به همين قضيه كشف حجاب تظاهرات بكنند ... گفتم ... اگر اين كار را بكنيد، من به ملت مي گويم كه عزا بگيرند براي روزي كه

ص: 5728

قتل عام كرديد در مسجد گوهرشاد!»(6) رهبري انقلاب در جاي ديگر، فلسفه مبارزه با كشف حجاب و حمايت از زنان ايراني را، همانا حفظ قدرت و مديريتِ سازندگي جامعه از رهگذر عفاف و تلاش آنان بر مي شمرد.«نقشه اين بود كه با توطئه كشف حجابِ مفتضح در زمان قُلدر [رضاخان] اين قشر عزيز [زنان] را كه جامعه را بايد بسازند، تبديل كنند به يك قشري كه فاسد كنند جامعه را.»(7) زنان در دورانِ استبداد، اندك اندك متوجه مقام و حقوق سياسي و اجتماعي خويش شدند.امام خميني بر اين باور بود كه شاه هر چند از آزادي زن، يا آزادزنان و آزادمردان در اجتماع ايراني سخن مي راند، در واقع هيچ زنِ خودآگاه و روشن فكري نمي تواند به نقدِ سياست هاي شاه بپردازد. امام خميني، زن ديروزِ ايراني را، اسير شهوت و خيابان مي نگريست و يا گرفتار خشونت و زندان.«رژيمِ شاه است كه با غرق كردن آن ها [زنان] در امور خلاف اخلاق مي كوشد تا مانع آن شود كه زنان آزاد باشند ... زنان، مانند مردان زندان هاي ايران را پر كرده اند.(8) شاه از آزادي زنان صحبت مي كند. آزادي كدام زن؟ در ايران زنان با شخصيت كه خواستار حقوق انساني خود هستند ... مي دانند كه آزادي زن در منطق شاه، يعني به انحطاط كشانيدن زن از

ص: 5729

مقام انساني او، و در حد يك وسيله با او رفتار كردن. آزادي زن در منطقِ شاه، يعني پر كردن زندان ها از زنان ايراني كه حاضر نيستند به پستي هاي اخلاقي شاهانه تَن بدهند.»(9) امام خميني، زن پيش از انقلاب را كه مي خواست بازگشت به خويشتنِ خويش داشته و جامعه و فضايي آكنده از روشنايي و عدالت و فضيلت پديد آورد، دچار خشم و كينه شاهانه مي نگرد. هيچ زني، بهره اي از آزادي انديشه و بيان و قلم و فعاليت سياسي و اصلاح گرانه نداشت و به كم ترين بهانه اي دستگير و روانه زندان مي شد. بدين سان رهبر فقيد انقلاب، گستره زن ستيزي و در واقع خودكامگي حاكم بر مردان و زنانِ آزادانديش ايراني را يادآور مي شود.«[زنان و مردان] آزاد نيستند كه يك قلم برخلاف آن ها [حاكمان] و بنا به مصلحتِ مملكت بنويسند. آزاد نيستند يك كلمه راجع به او [شاه] بگويند!(10) كدام زن توانست راجع به مسايل روز يك كلمه بگويد؟ ... زن ها آزاد نبودند كه راجع به مسايلِ جامعه فعاليت كنند يا حرف بزنند؛ راجع به گرفتاري هاي ملت.»(11)حقوق انساني و اجتماعي زناندر نگاه رهبر فقيد انقلاب كه از جهان بيني و شناخت هاي توحيدي حكايت دارد زن همچون مرد، انساني است آزاد و مسؤول در قبالِ سرنوشت خود و جامعه.«زن ها اختيار دارند؛ همان طوري كه

ص: 5730

مردها اختيار دارند. خداوند شما زنان را با كرامت خلق كرده است، آزاد خلق كرده است.»(12) چنان كه از تاريخ صدر اسلام به دست مي آيد، زنان به دنبال ظهور پيامبر، به تولدي ديگر دست يافتند. كارنامه زنان مسلمان پيش از هجرت و تأسيس جامعه آرماني مدينه و پس از آن، حتي در روزگار خلفاي اموي و عباسي، حاكي از نحوه نگرشي نوين در عرصه حيات و فعاليتِ زنان است.امام خميني، اسلام را آييني واقع بينانه و مدافع زنان و حقوق و تساوي آنان با مردان مي شناسد.«اسلام در وقتي كه ظهور كرد در جزيرةالعرب، بانوان حيثيت خودشان را پيش مردان از دست داده بودند. اسلام آن ها [زنان] را سربلند و سرافراز كرد. اسلام آن ها را با مردان مساوي كرد.»(13) رهبر فقيد انقلاب در مصاحبه با روزنامه آلماني دنياي سوم، اسلام و به خصوص نگرش شيعي را با مشاركت فعال زنان در جامعه و سياست مغاير تلقي نمي كند و با نقدِ منصفانه فرهنگ و تمدن غرب، رويكرد جهان معاصر نسبت به حضور و تساوي زن و مرد را در عرصه زندگي مي پذيرد:س: شنيده ايم كه تشيع، سبكِ زندگي غربي را براي اين كه با سنت هاي مذهبي توافق ندارد، رد مي كند. آيا ممكن است شما نظر خود را درباره اين مسأله براساس مذهب تشيع بيان

ص: 5731

كنيد؟ج: تشيع كه مكتبي است انقلابي و ادامه اسلام راستين پيامبر است ... نه تنها زنان را از صحنه زندگي اجتماعي طرد نمي كند، بلكه آنان را در جامعه در جايگاه رفيع انساني خود قرار مي دهد. ما پيشرفت هاي دنياي غرب را مي پذيريم، ولي فسادِ غرب را كه خود آنان از آن ناله مي كنند نه.(14) در پاسخ ديگر، گونه گوني حقوق زنان در نظام سياسي برآمده از اسلام خاطرنشان شده و آشكارا امكان حضور در انتخاباتِ تعيين كننده سرنوشت كشور، بيان شده است. اين نوع موضع گيري ها، از هم خواني رهبري با مطالبات مشروع و قانوني و تاريخي ملتي بزرگ در طي نهضت ها و تجربه هاي گران قدرِ گذشته، حكايت مي كرد. به همين سبب، انقلاب 57، جاذبه اش چنان بود كه كم تر عنصر و جماعتي حاضر بود از حمايت و همراهي با آن، دريغ ورزد. در اين ميانه، به ويژه جامعه مظلوم و محرومِ زنان ايراني را مي بايد در نظر گرفت كه همواره چشم به راه گشوده شدن ميدان ها و افق هاي اميدبخش زندگي جمعي بوده اند.درست در همين مواضع واقع گرايانه است كه انسجام و حركتِ شگرف زنان ايراني شكل مي گيرد و در واقع آينده نهضت اخير مردم مسلمان ايران را رقم مي زند. امام خميني با بيان مقام و حقوق زن در اسلام، و نفي ستم و خشونت درباره زنان،

ص: 5732

در عين حال دين و فرهنگ و تمدنِ ايرانيان به ستوه آمده از فريب و بيدادِ شاهانه را احيا كرد.س: زنان، توده عظيمي از مسلمانان را تشكيل مي دهند، چه نقشي و چه حقي شما براي زن در نظام اسلامي قايل هستيد؟ج: ... در نظام اسلامي، زن همان حقوقي را دارد كه مرد دارد: حق تحصيل و حق كار و حق مالكيت و حق رأي دادن و حق رأي گرفتن. در تمام جهاتي كه مرد حق دارد، زن هم حق دارد ... اين كه در خارج منعكس كرده اند كه در اسلام با زنان با خشونت رفتار مي شود، امر غيرصحيحي است و تبليغات باطلي است.(15) رهبري انقلاب در روزهاي آغازين پيروزي، اثرآفريني زنان در جنبش هاي سده اخيرِ ايران را يادآور شده و آنان را به تداوم حركتِ سياسي و اجتماعي در قبال خودكامگي ها فرامي خواند.«زن بايد در مقدرات اساسي مملكت دخالت كند. شما [زنان] همان گونه كه در نهضت ها، نقش اساسي داشته ايد و سهيم بوده ايد، اكنون هم باز بايد در پيروزي سهيم باشيد و فراموش نكنيد كه هر موقع كه اقتضا كند، نهضت كنيد و قيام كنيد.»(16) امام خميني، در آستانه پيروزي انقلاب، در جهت مقابله با تبليغاتِ مخالفانِ تحول در نظام سياسي ايران، به صراحت از آزادي هاي زنان در عرصه هاي تحصيل و

ص: 5733

اشتغال و سياست و مسافرت و نحوه پوشش، ياد مي كند. اين موضع گيري شفافِ رهبري، بي گمان جذب نيروهاي گوناگونِ جامعه زنان ايراني، به خصوص دانشجويان و دانشگاهيان را كه پيوسته بسترسازي نهضت هاي آزادي خواهانه و استقلال طلبانه را بر عهده داشته اند سبب شد. تحجرستيزي امام خميني درباره حقوق و حضور زنان مسلمان ايراني، گام بلندي بود كه نويدبخش فرداي سرافرازي براي كشور به شمار مي آمد.«خيال مي كنند اسلام آمده است كه فقط زن را خانه نشين كند! چرا با درس خواندنِ زن مخالف باشيم؟ چرا با كار كردنِ او مخالف باشيم؟ چرا زن نتواند كارهاي دولتي انجام دهد؟ چرا با مسافرت كردن زن مخالفت كنيم؟ زن چون مرد، در تمام اين ها آزاد است. زن هرگز با مرد فرقي ندارد. آري در اسلام، زن بايد حجاب داشته باشد، ولي لازم نيست كه چادر باشد، بلكه زن مي تواند هر لباسي را كه حجابش را به وجود آورد، اختيار كند.»(17) در مورد زناشويي و متاركه، چنان كه تاريخ حاكي است، جور و جفاي بسياري بر نيم پيكره انساني جامعه ايراني رفته است. امام خميني، با مشروط ساختن عقد و نكاح به وكالت در متاركه از سوي زن، آزادي و حقوق وي را در اسلام نشان مي دهد. بدين گونه هر زني مي تواند در صورت عدم تمايل از همسرش جدا

ص: 5734

شود، به خصوص كه شاهد اجحاف او بوده و خود را در بند يافته باشد.در آمدنِ حق طلاق از صورت يك طرفه كه مورد سوء استفاده پاره اي از مردان سودجو و ستمگر قرار گرفته است به ميزان زيادي از فاجعه زناشويي هاي تحميلي و ناموفق مي كاهد و زنان را از بيماري هاي رواني و اخلاقي نجات مي بخشد.«براي زنان محترم، شارع مقدس راه سهل معين فرموده است تا خودشان زمام طلاق را به دست گيرند. به اين معني كه در ضمنِ عقد و نكاح اگر شرط كنند كه وكيل باشند در طلاق به صورتِ مطلق؛ يعني هر موقعي كه دلشان خواست طلاق بگيرند و يا به صورتِ مشروط؛ يعني اگر مرد بدرفتاري كرد يا مثلاً زن ديگري گرفت، زن وكيل باشد كه خود را طلاق بدهد، ديگر اشكالي براي خانم ها پيش نمي آيد و مي توانند خود را طلاق بدهند.»(18)زن، خانواده و جامعهزن، پيوند سالم يا ناسالم خانواده و جامعه را سبب مي شود. نقش و تأثيري كه زنان ميان اين كانون كوچك و بزرگ دارند، بي شك مردان نخواهند داشت. شايد بتوان وجود عواطف سرشار زن و لطافت روحي و فكري وي را باعث اين برتري تلقي كرد. به هر حال، براي اين كه بتوان از جامعه اي در حال رشد و طراوت و تكامل برخوردار شد

ص: 5735

و آزادي و استقلال فرهنگي و سياسي و اجتماعي و اقتصادي آن را فراچنگ آورد، بايد نهاد خانواده را در بستر سالمي قرار داد.چه در شرق و چه در غرب، در حقيقت، بينش ابزاري كه زن را موجودي مكلف و برده واسير نشان مي دهد سبب ناكامي زنان در برقراري رابطه معقول و مقبول ميان خانواده و جامعه مي شود. در آن جا كه زن به حقوق انساني اش آشنايي يافته و براساس آن ازدواج مي كند و به تعليم و تربيت فرزندانش همت مي گمارد، مي نگريم كه او به خاطر خودآگاهي اجتماعي وتاريخي اش، در عينِ همسر و مادر بودن، عنصري تأثيرگذار در حركت جامعه شناخته مي شود. اين كه در عصر حاضر خانواده هاي شرقي و غربي، و به تبع آن جامعه ها و نظام ها، با بحران هاي فرساينده و فزاينده اي روبه رو شده اند، از ناتواني در ايجاد تعادل ميان اين كانون هاي خرد و كلان حكايت دارد. فرار نگران كننده دختران و پسران از خانه و آوارگي و سرگرداني روحي وبزه كاري هاي در حال رشد، نشان مي دهد كه گرايش به تجرد نتوانسته مانع گسست و بحران اخلاقي باشد.امام خميني، رهبري، زمينه سازي تربيت و اصلاح و پيشرفت جامعه، و آزادي خواهي و استقلال طلبي را كه جوهره نهضت هاي مردمي است محصول نهاد تأثيرگذار خانواده تلقي مي كند.«نقش خانواده و خصوص مادر در نونهالان، و

ص: 5736

پدر در نوجوانان بسيار حساس است ... اساساً تربيت از دامان پاكِ مادر، و جوار پدر شروع مي شود و با تربيت اسلامي وصحيحِ آنان، استقلال وآزادي و تعهد به مصالح كشور پايه ريزي مي شود.»(19)زنان و انقلابتاريخ ايران، حاكي از نهضت هايي است كه ركن اصلي آن را زنان تشكيل داده اند. از قيام اصلاح طلبانه سيد جمال الدين اسدآبادي به بعد كه شاهد جنبش هاي مردمي تنباكو و مشروطيت و ملي شدن صنعت نفت و 15 خرداد بوديم، به روشني حضور انكارناپذير زنان را مي نگريم. پژوهش هاي سياسي تاريخي نشان مي دهد كه سرگذشت زن ايراني، همواره با انقلاب و حركت ظلم ستيزانه پيوند خورده است.پديده انقلاب 57، در ميان تجربه هاي پيشين، برجستگي بارزي دارد؛ چرا كه زنان، فضاي بي فرهنگي عصر استبداد را حس كرده و بر اثر آشنايي و تماس با فرهنگ و تمدن، امكانِ سنجش و گزينش الگوي مناسب رفتاري و شخصيتي را به دست آورده بودند. گستره حضور زنان مسلمان ايراني در جريان انقلاب، بدون هيچ دعوت واپس گرايانه اي صورت گرفت. در حقيقت موج برآمده از انقلاب چنان خرد و كلان را به خودجوشي برانگيخته بود كه متوليانِ سنت و ارتجاع و تحجر، توان مقابله با آن همه را از كف داده بودند. امام خميني، كه زنان را دوشادوش مردان به حمايت از انقلاب، تشويق مي كرد، بدين

ص: 5737

نكته نظر داشت و آزادي اجتماعي و سياسي زنان را زمينه ساز پيروزي انقلاب برشمرد.«[در ماجراي انقلاب، اين طور نبود كه بگويند: شما زنان] بيرون نرويد! در بين مردم نرويد! فرياد نزنيد! مظالم را نگوييد! با همين فعاليتِ شما و آزادي شما بود كه اين پيروزي براي ملت ما نصيب شد.»(20) امام خميني، تأثيرگذاري حركت و مشاركتِ سياسي زنان را، بيش از آن مي داند كه در ظاهر به چشم مي خورد.«شما [زنان] در آتيه براي مملكتِ ما پشتوانه هستيد.»(21) «ما نهضت خودمان را مديون زنان ها مي دانيم. مردها به تبع زن ها در خيابان ها مي ريختند. تشويق مي كردند زن ها مردان را. خودشان در صف هاي جلو بودند.»(22) «بانوان اين نهضت را پيش بردند. براي اين كه بانوان ريختند توي خيابان ها. در صورتي كه بانوان بنابراين نبود كه بريزند در خيابان ها، [اما] ريختند توي خيابان ها.»(23) «[زنان] پيشرو اين نهضت اسلامي بودند. رشد سياسي خودشان را اثبات كردند. نهضت را راهنمايي كردند. شما رهبرانِ نهضت هستيد ... من شما [زنان] را به رهبري قبول دارم و خدمت گذار شمايم.»(24) «ملتي كه بانوانش در صف مقدم براي پيشبرد مقاصد اسلامي هست، آسيب نخواهد ديد.»(25) بنيان گذار جمهوري اسلامي، حضور و مشاركت زنان در انقلاب را، ناشي از آموزه هاي ديني و انگيزه هاي ايماني دانسته است.«اين اسلام و قرآن است كه خانم ها را آورده است بيرون، و

ص: 5738

هم دوش مردها بلكه جلوتر از مردها وارد در صحنه سياست كرد.(26) شما در چه تاريخي چنين ديده ايد؟ امروز زن هاي شيردل، طفل خود را در آغوش كشيده و به ميدان مسلسل و تانك دژخيمان رژيم مي روند.(27) زندان هاي شاه از زنان شيردل و شجاع مملو است ... جلسات سياسي كه زنان در شهرهاي مختلف ايران به پا مي كنند كم نيست.(28) اگر اين ها [زنان و مردان مبارز] نبودند، ما هيچ قدمي برنمي داشتيم. اين هايند كه من را وادار مي كنند به قدم برداشتن.»(29)زنان و جنگرهبر فقيد انقلاب، در يادكردِ مجاهدت زنان مسلمان ايراني در جبهه هاي جنگِ تحميلي، اشارتي به تفسير و طرز تلقي هاي متحجرانه قاعدين زمانه دارد كه همواره مزاحم پيشرفت جامعه بوده اند و سنگ حمايت از اسلام و ايمان نيز به سينه زده اند.«ما مفتخريم كه بانوان و زنان پيرو جوان، و خرد و كلان در صحنه هاي فرهنگي و اقتصادي و نظامي حاضر و هم دوشِ مردان يا بهتر از آنان در راه تعالي اسلام و مقاصد قرآن كريم فعاليت دارند. و آنان كه توانِ جنگ دارند در آموزش نظامي كه براي دفاع از اسلام و كشور اسلامي، از واجبات مهم است شركت [كرده] و از محروميت هايي كه توطئه دشمنان و ناآشنايي دوستان از احكام اسلام و قرآن بر آن ها، بلكه بر اسلام و مسلمانان تحميل

ص: 5739

نمودند، شجاعانه و متعهدانه خود را رهانده و از قيد خرافاتي كه دشمنان براي منافع خود به دست نادانان و بعضي آخوندهاي بي اطلاع از مصالح مسلمين به وجود آورده بودند، خارج نموده اند.»(30) «و درودِ خداوند بر زناني كه در اين انقلاب و در دفاع از ميهن، به درجه والاي شهادت نايل گشته اند.»(31) آري، در ايام جنگ و دفاع از ايران و اسلام، باز زنان را مي نگريم كه پيشتاز نبرد و استقامت بوده و به مردان نيرو بخشيده اند. اين بار، ميهن دوستي زنان ايراني نشان داد كه آنان از نهضت و حركتِ توحيدي و انبيايي برنگشته و هم چنان بدان وفادار مانده اند. سخت كوشي هاي زنان در جبهه و پشت جبهه، به راستي جاي كم ترين ترديد و انكاري را در گرايش اجتماعي و متعهدانه آنان بر جاي نگذاشته است. البته اين همه بار سنگيني را بر دوش حاكميت و مديريت كلانِ نظام مي گذارد تا به تكليف خود در جهت تأمين حقوق و تحقق مطالبات زنان، رفتار كنند.1- صحيفه نور، ج 7، ص 2.248- همان.3- همان، ج 12، ص 4.72- همان، ج 16، ص 5.126- همان، ج 10، ص 6.139- همان، ج 13، ص 7.69- همان، ج 14، ص 8.130- همان، ج 2، ص 9.44- همان، ج 22، ص 10.153- همان، ج 9، ص 11.155- همان،

ص: 5740

ص 12.231- همان، ج 11، ص 13.254- همان.14- همان، ج 3، ص 15.159- همان، ج 4، ص 16.34- همان، ج 5، ص 17.153- همان، ج 4، ص 18.103- همان، ج 10، ص 19.78- همان، ج 15، ص 20.161- همان، ج 9، ص 21.230- همان، ج 6، ص 22.185- همان، ج 6، ص 23.185- همان، ج 7، ص 24.47- همان، ج 6، ص 25.85- همان، ج 13، ص 26.31- همان، ج 12، ص 27.236- همان، ج 2، ص 28.143- همان، ج 3، ص 29.102- همان، ج 5، ص 30.16- همان، ج 21، ص 31.172- همان، ج 14، ص 202. ابوالفضل هدايتي

ص: 5741

زندگي امام به روايت امام

4 چكيده: متن زير فرازهائي از زندگي حضرت امام خميني - سلام الله عليه - است كه پس از توضيحات معظم له، فرزند گرامي ايشان حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني نوشته و سپس حضرت امام آن را اصلاح نموده است: بسمه تعالي به حسب شناسنامه شماره 2744 تولد: 1279 شمسي در خمين، اما در واقع 20 جمادي الثاني 1320 هجري قمري مطابق اول مهر 1281 شمسي است. )18 جمادي الثاني 1320 مطابق 30 شهريور 1281 صحيح است) نام خانوادگي: مصطفوي; پدر: آقا مصطفي; مادر: خانم هاجر (دختر مرحوم آقاميرزا احمد مجتهد خوانساري الاصل و خميني المسكن) صدور در گلپايگان به وسيله صفري نژاد رئيس اداره آمار ثبت گلپايگان در خمين در مكتبخانه مرحوم ملا ابوالقاسم تحصيل شروع و نزد مرحوم آقاشيخ جعفر و مرحوم ميرزا محمود (افتخار العلماء) درسهاي ابتدايي سپس در خلال آن نزد مرحوم حاج ميرزا محمد مهدي (دايي) مقدمات شروع و نزد مرحوم آقاي نجفي خميني منطق شروع و نزد حضرت عالي (») ظاهرا (سيوطي و شرح باب حادي عشر و) منطق و مسلما در مطول مقداري. در ادراك كه سنه 1339 قمري براي تحصيل رفتم نزد مرحوم آقا شيخ محمد علي بروجردي مطول و نزد مرحوم آقا شيخ محمد گلپايگاني منطق و نزد مرحوم آقا

ص: 5742

عباس اراكي شرح لمعه پس از هجرت به قم به دنبال هجرت مرحوم آيت الله حاج شيخ عبدالكريم - رحمة الله عليه - (ظاهرا هجرت ايشان رجب 1340 قمري بود) هجرت آيت الله حائري به قم رجب 1340 و نوروز 1300 شمسي است) تتمه مطول را نزد مرحوم اديب تهراني موسوم به آقا ميرزا محمد علي و سطوح را نزد مرحوم آقاي حاج سيد محمد تقي خوانساري مقداري و بيشتر نزد مرحوم آقا ميرزا سيد علي يثربي كاشاني تا آخر سطوح و با ايشان به درس خارج مرحوم آيت الله حائري (حاج شيخ عبدالكريم) مي رفتيم و عمده تحصيلات خارج نزد ايشان بوده است. و فلسفه را مرحوم حاج سيد ابوالحسن قزويني و رياضيات (هيئت، حساب) نزد ايشان و مرحوم آقاميرزا علي اكبر يزدي. و عمده استفاده در علوم معنوي و عرفاني نزد مرحوم آقاي آقاميرزا محمد علي شاه آبادي بوده است پس از فوت مرحوم آقاي حائري با عده اي از رفقا بحث داشتيم تا آنكه مر حوم آقاي بروجردي - رحمةالله - به قم آمدند براي ترويج ايشان به درس ايشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاي بروجردي عمده اشتغال به تدريس معقول و عرفان و سطوح عاليه اصول و فقه بود پس از آمدن ايشان به تقاضاي

ص: 5743

آقايان; مثل مرحوم آقاي مطهري به تدريس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقليه بازماندم و اين اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت نجف مستدام بود و پس از انتقال به پاريس از همه محروم و به امور ديگر اشتغال داشتم كه تاكنون ادامه دارد. نام عيال اينجانب خديجه ثقفي معروف به قدس ايران، متولد 1292 شمسي، صبيه حضرت آقاي حاج حاج ميرزا محمد ثقفي طهراني. تاريخ ازدواج: 1308; فرزند اول: مصطفي، متولد: 1309 شمسي; 3 دختر در قيد حيات با يك پسر، احمد متولد: 1324; دختران به ترتيب سن: صديقه، فريده، فهيمه، سعيده و بعد از احمد، لطيفه; آخرين فرزند در حيات احمد. پي نوشت: » منظور آيت الله پسنديده مي باشند.

ص: 5744

ساز و كارهاي تحقق عدالت اقتصادي از منظر امام خميني

6 1 چكيده:

مقدمه

نابرابري و منازعه معلول كمبود امكانات و منابع و فقدان توزيع مناسب و عادلانه در جامعه است . آگاهي از اين مساله، از مهمترين انگيزه هاي تلاش انسان ها در كسب ثروت به شمار مي رود و اين تلاش، كشمكش و نزاع و ستم را به دنبال مي آورد . زيرا همه از قدرت يكساني برخوردار نيستند . اما آيا نزاع و نابرابري، سرنوشت محتوم و هميشگي بشر است؟ در بحث عدالت اقتصادي با نفي اين پرسش در صدد ارائه پاسخ يا پيشنهاد راههايي هستم كه نشان دهد چگونه مي توان با شرايط و امكانات موجود، به عدالت و برابري دست يافت . يعني دستيابي به موقعيتي كه همگان به حقوق خود رسيده و در جايگاه و مرتبه اي متناسب با شان خويش قرار گيرند . در اين پژوهش، درصدد ارائه ديدگاه هاي امام خميني براي موفقيت در ايجاد عدالت اقتصادي در جامعه هستم . انديشمندي كه خود تلاش در پياده نمودن انديشه هاي خويش در جامعه ايران داشته است و بطور ملموس با شرايط و مقتضيات عيني عدالت اقتصادي آشنا گشته است . هدف چيزي جز دست يافتن به راه هاي عيني تر تحقق عدالت اقتصادي در جامعه نمي باشد .

سوال و نظريه

اشاره

سوال اصلي اين است كه: ساز و كارهاي تحقق

ص: 5745

عدالت اقتصادي در انديشه امام خميني چيست؟ فرضيه ام اين است كه: امام مجموعه اي از ساز و كارهاي دولتي و مردمي از قبيل ايجاد آرامش اقتصادي، تامين اجتماعي، مشاركت مردم، توليد كافي و ... را براي تحقق عدالت اقتصادي لازم مي شمرد . عدالت اقتصادي متغير وابسته و مجموعه ساز و كارهاي دولتي و مردمي متغيرهاي مستقل هستند . اين نوشته در چند عنوان سامان يافته است: الف) چارچوب نظري; ب) عدالت اقتصادي در انديشه امام; ج) ساز و كارهاي تحقق عدالت اقتصادي از ديدگاه امام خميني; د) فرجام سخن . چارچوب نظري پژوهش از ارتباط ميان ابعاد عدالت و ساز و كارهاي تحقق عدالت اقتصادي حاصل مي شود . لذا داراي دو بخش است و به تشريح اين دو قسمت پرداخته مي شود .

الف) چارچوب نظري

اشاره

عدالت مفهومي است كه براي فهم بهتر و انطباق آن با شرايط جامعه و افراد، نيازمند عملياتي شدن است . در اين جا، به بيان ابعاد و مولفه هاي عدالت مي پردازم و در پايان به تعريف عدالت اقتصادي از ديدگاه امام اشاره خواهم نمود . ساز و كارهاي عدالت اقتصادي، مبحثي است كه در ادامه بحث مفهومي عدالت تشريح خواهد شد و بنا به مقتضاي پژوهش، به ارائه ديدگاه هاي امام خميني در اين خصوص خواهم پرداخت .

1) ابعاد و مولفه هاي عدالت

ص: 5746

1 - 1 - برابري و مساوات: برابري از مهمترين ابعاد و بلكه اصلي ترين معناي عدالت است . معناي برابري اين است كه همه افراد صرفنظر از مليت، جنس، نژاد و مذهب، از حق برابر به منظور استفاده از نعمت هاي مادي و معنوي موجود در جامعه مطابق كار انجام شده برخوردار باشند . (1) مبناي برابري نيز اين است كه "انسان ها به حسب گوهر و ذات برابرند و از اين نظر دوگونه يا چندگونه آفريده نشده اند . " (2) اما آيا برابري ذاتي انسان ها سبب برابري آنها در همه زمينه هاست؟ و آيا تفاوت استعدادها و شايستگي هاي افراد باعث نابرابري آنها با سايرين نمي گردد؟ به شيوه هاي متفاوت مي توان به اين سوالات پاسخ داد: ارسطو عقيده دارد برابري نسبي است و نسبت به اشخاص مختلف فرق مي كند و بايد با هركس مطابق با ويژگي هاي آن شخص برخورد نمود . (3) بنابراين ارسطو برابري را در لحاظ نمودن تفاوت هاي افراد در برخورداري از ثروت و قدرت و احترام مي داند . از طرف ديگر، عده اي برپايي مساوات عادلانه را در دادن ميزاني آزادي معقولانه مي دانند تا ميدان براي فعاليت كليه افراد فراهم گردد و در چنين صورتي است كه "به از طرف ديگر، عده اي برپايي مساوات عادلانه را در دادن ميزاني آزادي معقولانه مي دانند تا

ص: 5747

ميدان براي فعاليت كليه افراد فراهم گردد و در چنين صورتي است كه "به موجب اينكه مقدار فعاليت ها و كوشش ها يكسان نيست، اختلاف و تفاوت به ميان مي آيد، يكي جلو مي افتد و يكي عقب مي ماند، يكي جلوتر مي رود و يكي عقب تر، به عبارتي معناي مساوات اين است كه هيچ ملاحظه شخصي در كار نباشد . " (4) البته هر دو گروه بر موضع يكساني پاي مي فشرند اما گروه دوم آزادي را شرط لازم برابري مي داند . 1 - 2 - قانونمندي: قانون مجموعه مقرراتي است كه براي استقرار نظم در جامعه وضع مي گردد . كار ويژه اصلي قانون، آموختن شيوه هاي صحيح رفتار اجتماعي به افراد جامعه است و اجبارا از افراد مي خواهد همانگونه رفتار كنند كه قانون مي گويد . مطابق اصول جامعه شناختي نيز فردي بهنجار تلقي مي شود كه طبق قوانين جامعه رفتار نمايد . اما آيا متابعت از هر قانوني سبب متصف شدن افراد به صفت عدالت مي گردد؟ در پاسخ بايد گفت هر قانوني توان چنين كاري را ندارد . قانون در صورتي تعادل بخش است كه خود عادلانه باشد و عادلانه بودن قانون به اين است كه منبع قانون، مجريان و واضعين آن عادل باشند . تنها در چنين صورتي است كه قانونمندي افراد سبب عادل شدن آنها مي گردد .

ص: 5748

اما علاوه بر اين مطلب شرط ديگري نيز وجود دارد . و آن اينكه قانون علاوه بر عادلانه بودن بايد با اقبال عمومي مردم نيز روبرو گردد; كه البته وقتي منبع قانون مورد قبول مردم باشد و آنان به عدالت در وجود قانونگذاران و مجريان آن اعتماد يابند، قانون را مي پذيرند و به آن عمل مي كنند . در جامعه اي ديني كه اكثريت مردم آن مسلمان هستند، قانون اسلام حاكم است، زيرا منبع قانون مورد پذيرش مردم است . لذا قانون مجوز امر و نهي داشته و عمل به آن عادلانه است . بطور كلي هماهنگي مستمر انسان با هنجارهاي اجتماعي و سنن و آداب منطقي جامعه، از مظاهر عدالت انساني است و فرد را جامعه پسند و استاندارد معرفي مي كند . (5) علامه محمدتقي جعفري در اين مورد مي نويسد: "زندگي اجتماعي انسان ها داراي قوانين و مقرراتي است كه براي امكان پذير بودن آن زندگي و بهبود آن وضع شده اند، رفتار مطابق آن قوانين عدالت و تخلف از آنها يا بي تفاوتي در برابر آنها ظلم است . " (6) 1 - 3 - اعطاي حقوق: "منظور از حق، امتياز و نصيب بالقوه اي است كه براي شخص در نظر گرفته شده و بر اساس آن او اجازه و اختيار ايجاد چيزي را دارد يا

ص: 5749

آثاري از عمل او رفع شده و يا اولويتي براي او در قبال ديگران در نظر گرفته شده است و به موجب اعتبار اين حق براي او، ديگران موظفند اين شئون را محترم بشمارند و آثار تصرف او را بپذيرند . " (7) طبق اين تعريف، عدالت زماني مستقر مي گردد كه به حقوق ديگران احترام نهاده شود و اجازه و اختيار و اولويت و يا تصرفي كه حق فرد است به او داده شود و از تجاوز به حقوق او پرهيز شود . حق در معناي ذكر شده نه به معناي آن چه كه هست و وجود دارد، بلكه به معناي آن چيزي است كه بايد باشد . چه تا به حال رعايت شده باشد و چه نشده باشد . (8) هر چيزي در اجتماع داراي حق است و تعادل اجتماع هنگامي ميسر مي گردد كه اين حقوق مراعات شود . براي مثال يكي از بزرگترين حقوقي كه افراد بشر دارند، حق تعيين سرنوشت است، حال اگر به دلايلي اين حق از انسان سلب شود، به عدالت رفتار نشده است . براي اينكه اين بعد از عدالت اجتماعي به خوبي اجرا شود، كارهايي بايد صورت گيرد . در درجه اول بايد حقوق، اولويت ها و آزادي هاي افراد به درستي معين و مشخص گردد، ثانيا

ص: 5750

اين حقوق به خوبي و از سوي افراد و مراجع صلاحيت دار مراعات شود و ثالثا جايگاه صحيح اين حقوق معين شود . همه افراد ملزم به شناخت حقوق متقابل خود با ديگران هستند . سعادت و كمال هر انساني در گرو شناخت و مراعات حقوقي است كه بر گردن اوست . 1 - 4 - توازن: توازن ارتباط زيادي با توزيع عادلانه دارد البته نه فقط به اين معنا كه امكانات بطور صحيح به افراد مستحق برسد، بلكه علاوه بر آن، امكانات بايد به حد لازم و موردنياز وجود داشته باشد . هرچيزي كه براي اجتماع لازم است بايد به قدر لازم باشد . نكته ديگر در بحث توازن اين است كه تقسيم امكانات نيز درست صورت بگيرد . براي مثال، در جامعه كارهاي فراواني در بخش هاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و ... وجود دارد، اين كارها بايد اولا ميان افراد تقسيم شود و ثانيا تقسيم كار بايد به اندازه لازم و ضروري باشد و مطابق احتياجات هر بخش بودجه و نيرو مصرف شود . (9) عدل به اين معنا سبب بقا و دوام كل مجموعه مي گردد . همچنين از پيدايش شكاف طبقاتي و ايجاد طبقات مرفه و ثروتمند با ثروت هاي كلان و از سوي ديگر طبقات فقير و نيازمند جلوگيري مي كند .

ص: 5751

توازن، مصلحت كل جامعه را تامين مي كند و به اين مساله نظر دارد كه توزيع نقش ها و امكانات، بخشي و مقطعي و محدود نباشد . بلكه همه جانبه بوده و كليه قسمت ها و افراد را دربرگيرد .

2) ساز و كارهاي تحقق عدالت اقتصادي

2 - 1 - اقدامات دولت در تحقق عدالت اقتصادي: با نگاهي به وضعيت اقتصادي جامعه درمي يابيم كه عمده ترين مشكلات اقتصادي كه سد راه تحقق عدالت اقتصادي مي گردند، در هر سه بخش توليد، توزيع و مصرف نهفته اند . گام نخست براي رفع اين مشكلات، حل نمودن مشكل توليد است . زيرا با توليد انبوه و كافي، بخش زيادي از مسائل توزيع و مصرف نيز مرتفع خواهد شد . عمده ترين ضروريات مساله توليد عبارتند از: 1 . توليد ضروريات زندگي به اندازه كافي; 2 . ايجاد كار مناسب براي همه افراد در سن كار و برابري افراد در داشتن شرايط مساعد كاري . براي انجام اين كارها، به دولت اجازه داده شده است تا در اقتصاد مداخله داشته باشد، زيرا تصور مي شود در اختيار قرار دادن تمامي مراحل توليد به بخش خصوصي، نابساماني هاي اجتماعي و افراد و تفريطهايي را در پي داشته باشد . از اين روي "به منظور تضمين و تعيين حداكثر و حداقل توليد كالاهاي ضروري" (10) دولت در

ص: 5752

عرصه توليد نقش ايفا مي كند به اين شكل كه در درجه اول با تاسيس واحدهاي اقتصادي مردم را در فعاليت هاي اقتصادي شركت دهد و در مرتبه بعد، تسهيلات سرمايه اي و تامين مالي سرمايه گذاري ها را تامين كند تا مقدمات كار فراهم گردد . (11) علاوه بر مطالب ذكر شده، همه افراد در سن كار، بايد از شغل مناسب برخوردار باشند، چرا كه بيكاري علاوه بر جنبه اقتصاديش كه سبب گسترش فقر شده و از طريق تاثير بر دستمزدها، بر فقر تعدادي از شاغلان مي افزايد، (12) به لحاظ اجتماعي معضلات بسياري به همراه دارد و نوعي بيماري اجتماعي محسوب مي شود . دولت با مديريت صحيح، بايستي از بوجود آمدن افراد بيكاره نيز پيشگيري نمايد . "بيكاره كسي است كه اصولا براي هيچ كاري آمادگي پيدا نكرده است و كاري به او ياد نداده اند و اگر هم بخواهد كار كند از عهده برنمي آيد . " (13) تامين شرايط اشتغال در جامعه از سوي دولت، بايستي همراه با در نظر گرفتن برابري همه افراد باشد . يعني شرايط و امكانات كار كردن براي همه اقشار فراهم شود كه يكي از لوازم آن داشتن آزادي شغل است; تا به تناسب استعداد، علاقه، توان و شايستگي هاي خويش شغلي را كه مي خواهند برگزينند و به آن مشغول شوند

ص: 5753

. برنامه هاي دولت در بخش توزيع در دو جهت متمركز مي گردد: 1 . رعايت برابري اقتصادي در توزيع ثروت هاي عمومي و تسهيلات رفاهي، عمراني و بهداشتي; 2 . رعايت حقوق افراد در دادن دستمزد واقعي به آنها (تناسب درآمد با ميزان كار) . دولت موظف است امكانات رفاهي مانند وسايل حمل و نقل عمومي، لوله كشي فاضلاب شهري، روشنايي معابر، جمع آوري زباله و عمران و آباداني تمامي نقاط كشور را براي همه بخش ها و مناطق كشور و همه افراد بطور برابر تامين نمايد . به عبارت بهتر، توزيع اين امكانات بايد همه جانبه باشد و كل مناطق كشور را در برگيرد . توزيع ناصحيح پيامدهاي اجتماعي و فرهنگي ناگواري ايجاد مي كند مانند: مهاجرت روستائيان به شهرها و يا مهاجرت از شهرهاي كوچك و دورافتاده به شهرهاي بزرگ، گسترش بي رويه شهرنشيني، پيدايش شهرهاي خيلي بزرگ، حاشيه نشيني، زاغه نشيني و ... از سويي توزيع نامتناسب در درون خود شهرها نيز سبب مي گردد تا اين شهرها به دو بخش مرفه نشين و فقيرنشين تقسيم گردد و شكاف طبقاتي ايجاد گردد . علاوه بر موارد ذكر شده در بالا، بايد دستمزد افراد مطابق كار و استحقاق آنها به آنها پرداخت شود . و بدين ترتيب از استثمار و تضييع حقوق افراد جلوگيري شود . آنچه در بخش مصرف مطلوب است، بهره مندي

ص: 5754

عموم مردم از امكانات ضروري يك زندگي سالم و مناسب است . براي نيل به چنين هدفي، دولت بايستي با آموزش روش هاي كنترل جمعيت و تنظيم خانواده، مانع از افزايش بي رويه مصرف كنندگان گردد و با تعليم روش صحيح مصرف و الگوي صحيحي از آن، از اسراف و اتلاف منابع اقتصادي بكاهد . مداخله دولت در اقتصاد مي تواند به شكل هاي نظارت، قانونگذاري و اجراي طرح هاي اقتصادي باشد . براي كارساز بودن مداخله دولت در اقتصاد، محدوده اي به نام قلمرو آزادي نظر قانوني در نظر گرفته شده است تا تغييرات و مقتضيات زماني نيز در قانونگذاري دولت لحاظ شود . به اين ترتيب دولت قادر به برنامه ريزي صحيح و حل پيشامدهاي اقتصادي ناشي از تحولات فني و تكنولوژيكي خواهد بود . علاوه بر اعمالي كه بطور ايجابي صورت مي گيرد، فعاليت هايي نيز از جانب دولت بطور سلبي در جهت بهبود وضعيت اقتصادي صورت مي گيرد، مانند مبارزه با فساد اداري، رشوه، ربا، استثمار، مقابله با احتكارگران و گرانفروشان، جلوگيري از اسراف و اتلاف منابع و ... مولفه اصلي برخورداري افراد از دارايي هاي موجود، كار است . با اين وجود در برخي مواقع حوادثي اتفاق مي افتد كه موجب از بين رفتن و يا كاهش درآمد مي گردد . زيرا براي شخص اتفاقاتي پيش مي آيد كه از انجام كار

ص: 5755

محروم مي شود . همچون بيماري، از كارافتادگي، فوت، بيكار شدن و ... و يا مسائلي چون افزايش تورم، هزينه هاي غيرمترقبه و ... سبب كاهش درآمد و يا كاهش بهره مندي افراد مي گردند . (14) در اينگونه موارد دولت كوشش هايي در جهت جبران اين خسارت ها و كمبودها انجام مي دهد كه از آن به تامين اجتماعي تعبير مي شود . اصول 43 تا 48 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز به اين امر مهم اختصاص يافته است . شهيد سيدمحمدباقر صدر، مسئوليت و ضمان دولت در تامين اجتماعي افراد را از نوع ضمان اعاله مي داند به اين نحو كه "اعاله فرد، تهيه وسايل و لوازم زندگي او بطور مكفي است ... دولت بايد حاجات اصلي عمومي به غذا، مسكن و لباس را تامين كند . " (15) مبناي اصلي تعهد دولت در تامين اجتماعي افراد جامعه، ايجاد توازن اقتصادي در جامعه است . منظور از توازن اين است كه افراد جامعه از حيث "سطح زندگي" متوازن باشند تا به اين وسيله از شكاف طبقاتي كاسته گردد . حدود و اندازه كمك دولت به نيازمندان تا زماني است كه آنان بي نياز گردند . يعني "بتوانند متناسب با مقتضيات روز، از مزاياي زندگي بهره مند گردند . " اين كمك ها علاوه بر مسلمين، غيرمسلمانان ساكن در قلمرو اسلامي را

ص: 5756

نيز شامل مي شود . (16) منابع دولت در تامين اجتماعي، علاوه بر ماليات هاي شرعي مانند خمس و زكات، از محل درآمدهاي عمومي و ثروت هاي دولتي است، مانند فئ كه در اصل "ثروت هايي است كه مسلمانان از كفار، بدون قتال به غنيمت گرفته و در اختيار پيغمبر يا امام، به اعتبار مقام و منصب ايشان قرار مي داده اند ... " (17) يا مانند طسق كه "به استناد آن امام اختيار دارد از احيا كننده زمين و شخص منتفع ماليات اخذ كرده و آن را در راه تامين هزينه هاي عمومي جامعه به مصرف برساند . " (18) 2 - 2 - مشاركت اقتصادي مردم در تامين عدالت اقتصادي: اصلاح و بهسازي امور اقتصادي زماني ميسر خواهد گرديد كه علاوه بر فعاليت هاي دولت در اين زمينه، مردم در حل اين مسائل مشاركت فعال نمايند . "در جامعه اسلامي بايد كوشش شود دولت همه مصالح مردم را مورد توجه قرار بدهد و تامين كند ولي از سوي ديگر كارها هرچقدر ممكن است كمتر دولتي شود . " (19) تجربه اقتصادي كشورها نشان داده است كه جمع زدن ميان آزادي اقتصادي افراد و مداخله دولت در اقتصاد ناممكن است . زيرا زندگي در دوران كنوني، از يكسو نيازمند مداخله فزاينده دولت در اقتصاد و تامين مسائل

ص: 5757

رفاهي، بهداشتي و عمراني است و از طرف ديگر، اين مداخله سبب كاهش آزادي هاي افراد مي گردد . بدين جهت مناسب ترين راه اين است كه كارها تا حد ممكن با سعي و تلاش خود مردم حل و فصل گردد و دخالت دولت تنها براي تضمين عادلانه بودن امور اقتصادي صورت گيرد . (20) مردم با اجراي قوانين و عدم تخلف از آنها، بزرگترين مشاركت را در اقتصاد مي نمايند; بطور مثال در بخش توليد درست كار مي كنند و طفره نمي روند و از طرفي كم كاري نيز نمي كنند; به عبارت بهتر وجدان كاري دارند و بدينوسيله از فساد اداري، كاهش توليد و يا توليد نامطلوب پرهيز مي كنند . در بخش توزيع به گرانفروشي، احتكار، كم فروشي، استثمار و ... نمي پردازند و در صورت مشاهده قصوري از جانب دولت به انتقاد پرداخته و آرا و پيشنهادات خود را ارائه مي دهند . در بخش مصرف، مهمترين نقش مردم، پرهيز از اسراف و تبذير و اتلاف منابع است كه اصلي ترين نقش مردم در تمام مراحل اقتصاد است . بكار بردن الگوي صحيح مصرف در انجام اين وظيفه به مردم كمك مي نمايد . شهروندان با پرداخت ماليات هايي كه موظف به پرداخت آن هستند، مي توانند مشاركت خود را در اقتصاد نشان دهند و حتي اگر در جامعه وضعيتي پيش آيد كه به

ص: 5758

كمك بيشتر مردم نياز داشته باشد، در حد توان خود به دولت ياري مي رسانند . دولت در اين مواقع ضريب هاي مشخصي براي اين ماليات ها تعيين مي كند .

ب) عدالت اقتصادي در انديشه امام خميني

نظر امام به عدالت اقتصادي، برخاسته از برداشتي است كه از اسلام دارد . ايشان، اسلام را ديني مي داند كه براي همه بخش هاي زندگي انسان چه در اجتماع و چه در خانواده، قوانين و مقررات دارد كه مطابق با روحيه و خلقت انسان است و در صورت عمل به آنها، به سعادت و كمال خواهد رسيد و از اين رو اين قوانين مطابق با عدالت و انصاف است . با اين مقدمه مي توان گفت از آنجا كه همه انسان ها در خلقت برابرند، در برابر قوانين خلقت نيز برابر خواهند بود . نژاد، رنگ، جنسيت، قوميت، زبان و ... به اين اصل خدشه اي وارد نمي كنند، زيرا يگانه عامل برتري انسان ها بر يكديگر، تقوا و اخلاق نيكوست . (21) قانون براي همه مردم است و همه بايد آن را مراعات كنند و هيچ قشر و گروهي از آن مستثنا نيستند . (22) پس از بيان اين مسئله، امام به آزاد بودن افراد در برخورداري و بكار انداختن استعدادها و لياقت ها و توانايي هايشان تاكيد مي نمايد و بيان مي كند مردم مي توانند از اين استعدادها

ص: 5759

بهره برداري نموده و به هر جايگاه و مقامي كه خواستارند دست يابد، زيرا از نظر ايشان، هيچ فرد يا گروهي داراي حق ويژه نيست و ملاك و معيار همان تواني است كه فرد از خود نشان مي دهد . ايشان با تاكيد فراواني به هيات حاكمه، از آنان مي خواهد تا هم سطح كم درآمدترين اقشار جامعه زندگي كنند و دائما از زندگي علي (ع) مثال مي آورد كه چگونه خود را با شهروندان دولت اسلامي يكسان مي دانست . (23) راه رسيدن به چنين شرايطي اين است كه حكومت به قانون عمل كند (كه به تبع آن مردم نيز به قانون عمل خواهند كرد) زيرا قانون چنانكه ذكر شد به سود و نفع تمامي اقشار جامعه مي انديشد . (24) وقتي قانون و حكومت مبتني بر قانون وجود داشته باشد، نهايي ترين تامين كننده عدالت، عمل به قانون خواهد بود . قانون هنگامي ارزشمند است كه به آن عمل شود . امام عمل به قانون را عاملي براي از بين رفتن اختلافات و ايجاد برابري مي داند . (25) با عمل به قانون، كار ويژه آن كه ايجاد نظم عادلانه است، محقق خواهد شد . ايشان در اين زمينه معتقد است: "اسلام به قانون نظر آلي دارد، يعني آن را آلت و وسيله تحقق عدالت در جامعه مي داند، وسيله

ص: 5760

اصلاح اعتقادي و اخلاقي و تهذيب انسان مي داند . قانون براي اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعي عادلانه به منظور پرورش انسان مهذب است . " (26) در بعد اعطاي حقوق، مفروض اساسي اين است كه همه افراد داراي حق هستند، هيچ فردي را نمي توان يافت كه برخوردار از حقي نباشد; از طرف ديگر همه افراد همانگونه كه داراي حق هستند، مكلف به رعايت حقوق ديگران نيز مي باشند . عدالت به دنبال رعايت حقوق همه افراد است و امام احقاق حق را با تمام لوازم و آثار آن مي پذيرد . اين مطلب را در اين كلام ايشان مي توان ديد . "اگر احكام اسلام پياده شود مستضعفين به حقوق خودشان مي رسند . تمام اقشار ملت به حقوق حقه خودشان مي رسند . ظلم و جور و ستم ريشه كن مي شود ... . در جمهوري اسلامي آزادي است، استقلال است ... مستمندان به حقوق خودشان مي رسند . عدالت الهي بر تمام ملت سايه مي افكند . " (27) ايشان با دادن پيام آزادي و استقلال، اجازه و اختيار افراد در بهره مندي از حقوق خود را به آنها نويد مي دهد و با ريشه كن نمودن ظلم و ستم مانع از تضييع حقوق آنان مي گردد . با فرض اينكه حفظ توازن اجتماع، محوري ترين مساله مورد توجه امام در تحقق عدالت اجتماعي نباشد، اما

ص: 5761

از مهمترين مسائل است و شايد تاكيدي كه امام بر احقاق حقوق مستمندان و مستضعفين و اقشار كم درآمد نموده اند، در كمتر جاي ديگري بتوان يافت . ايشان به طور مكرر تاكيد مي كند كه بايد به منافع كليه اقشار جامعه توجه نمود و منافع عموم را در نظر داشت . (28) براي تحقق اين هدف، همواره به مسئولين در اين مورد سفارش مي نمود . توازن را يكي از شرايط مهم توسعه كشور مي داند و در غير اينصورت با آن مخالف است . امام در جايي مي فرمايد: "اسلام تعديل مي خواهد، نه جلو سرمايه را مي گيرد و نه مي گذارد سرمايه آن طور بشود كه يكي صدها ميليارد دلار داشته باشد ... و اين يكي شب كه برود پيش بچه هايش نان نداشته باشد ... اين عملي نيست، نه اسلام با اين موافق است، نه هيچ انساني با اين موافق است . " (29) با ذكر ابعاد و مولفه هاي عدالت از ديدگاه امام، تعريف عدالت اقتصادي در انديشه امام خميني عبارت است از: احقاق حقوق افراد با رعايت برابري و مساوات در ميان آنان و با تكيه بر قانون، به نحوي كه به ايجاد توازن در اجتماع منجر شود .

ج) ساز و كارهاي تحقق عدالت اقتصادي از ديدگاه امام خميني

در بحث ساز و كارها نيز همانگونه

ص: 5762

كه در قسمت مفهوم عدالت از ديدگاه امام يادآور شدم، عمل به قوانين اسلام در راس همه امور قرار مي گيرد . در كنار اين مساله، توجه به مستمندان و افراد بي بضاعت و توجه به آسيب ديدگان، جايگاه با اهميتي در انديشه امام دارد، بطوريكه در تمام بخش هاي توليد، توزيع و مصرف، عنايت به اين مساله را مي توان ديد . علاوه بر اين، امام رسيدن به آسايش و رفاه مردم را هدف كليه برنامه هاي خود مي داند، رفاهي كه براي عموم مردم است و شرايط همگان را درنظر مي گيرد . با اين مقدمه به سراغ ساز و كارهاي تحقق عدالت اقتصادي از ديدگاه امام مي رويم . امام خميني در بخش توليد چند مساله را مورد توجه قرار مي دهند . نخست اينكه توليد ضروريات زندگي در داخل كشور صورت گيرد و محتاج به واردات اين كالاها از خارج نگرديم; به عبارتي بر رسيدن به خودكفايي در تمامي صنايع و مواد كشاورزي تاكيد مي كند . مطلب ديگر اين است كه رسيدن به خودكفايي با همت و تلاش همه مردم صورت گيرد و هركس در هر جايگاهي قرار دارد و به هر كاري مشغول است به نحو احسن وظايفش را انجام دهد . و بالاخره نكته آخر اين است كه اعتماد به نفس داشت و اطمينان داشت كه

ص: 5763

با توكل بر خدا و تلاش و كوشش مي توان به توليد كافي دست يافت . براي داشتن اعتماد به نفس، امام مكررا به كشاورزان و كارگران و پژوهشگران اميد مي دهد كه ظرفيت منابع طبيعي و نيز منابع انساني كشور به حدي است كه مي توان به استقلال اقتصادي رسيد . (30) دولت موظف است براي همه كار فراهم كند و ابزار و شرايط انجام كار را نيز تامين نمايد، حتي براي انجام اين كار توصيه به قرض الحسنه مي كند زيرا سبب مي شود، فرد براي پرداخت طلبش كار كند; هم قرضش را بدهد و هم از مازادي كه برايش باقي مي ماند استفاده نمايد . (31) كار هسته مركزي و محرك توليد است، تا كاري صورت نگيرد وبه هيچ هدفي در اقتصاد نمي توان رسيد، هر فرد بايد ايمان داشته باشد كه در هر جايگاه و با هر شغلي كه دارد، مي تواند در پيشبرد امور موثر واقع شود . (32) يكي از دلايل مخالفت فراوان امام با ربا علاوه بر جنبه منع شرعي آن، اين است كه بيكاري درست مي كند، يعني افرادي بدون هيچ فعاليت اقتصادي به ثروت هنگفت دست مي يابند در حاليكه استحقاق استفاده از اين پول را ندارد . (33) در بخش توزيع، امام هم به مساله برابري و هم به رعايت حقوق افراد توجه مي كند

ص: 5764

و معتقد است كه توزيع عادلانه زندگي همه مردم كشور را بهبود خواهد بخشيد . (34) در زمينه

ص: 5765

توزيع تسهيلات رفاهي و بهداشت عمومي، امام تصريح مي كند كه: "حق ندارد حاكم و ولي امر در وقت، يك ناحيه را بيشتر به آن توجه كند تا ناحيه ديگر، حق ندارد يك طرف از كشور را زيادتر از طرف ديگر كشور آبادكند . حق ندارد حتي يك جايي را كمتر از جاي ديگر فرض كند كه خيابان كشي كند يا آسفالت كند . " (35) پرداخت دستمزد افراد بايد به موقع و متناسب با كار افراد به آنان داده شود و اگر كارفرمايي تخطي نمود، مجازات شود . (36) امر به معروف و نهي از منكر نيز راهي است كه امام براي ممانعت از پيش آمدن توزيع نامناسب توصيه مي نمايند (37) و در درجه بعد قضات را مسئول دفاع از حقوق مردم قرار مي دهد . (38) در كنار تلاش براي ايجاد محيطي كه توزيع كالا در آن عادلانه صورت مي گيرد، بايد آثار ناگوار ناشي از توزيع ناصحيح در گذشته را از بين برد و شرايط بهتري براي افراد زيان ديده ايجاد نمود . امام خميني توجه فراواني به اين دسته از افراد مي كنند و رسيدگي به وضعيت زاغه نشينان و چادرنشينان اطراف شهرهاي بزرگ و مسكينان و نيازمندان را در اولويت قرار مي دهند و معتقدند رسيدگي به اين افراد بايستي

ص: 5766

در اولويت قرار گرفته و سپس از رفع مشكلات آنها به بخشهاي مرفه نشين رسيدگي نمود . (39) اين كار به ايجاد توازن نيز كمك خواهد نمود . پرهيز از تجمل پرستي و اسراف و صرف هزينه هاي غيرضروري ديگر، توصيه هميشگي امام به مسئولان است . اعضاي دولت نه تنها بايد از تجمل پرستي و اسراف پرهيز نمايند، بايد همچنين سعي كنند تا از حاكم شدن چنين وضعيتي بر جامعه پيشگيري كنند . براي مثال از ورود كالاهاي تجملي و مصرف ساز به كشور جلوگيري نمايند . (40) پيشنهاد امام اين است كه به جاي اينكه پول هاي زيادي صرف تشريفات، مراسم استقبال، مهماني هاي بزرگ و ساير هزينه هاي غيرضروري شود، اين پول را صرف كمك به معلولان و مستمندان و جنگ زدگان نمايند . وظيفه مهم ديگر دولت، مقابله با رشوه، ربا، احتكار، گرانفروشي، سرقت اموال عمومي و اتلاف و اسراف منابع كشور است . البته امام در مقاطع مختلف از بازاريان و تجار نيز درخواست مي كند تا از اين امور جلوگيري كنند اما به هر صورت دولت موظف به پيگيري اين گونه امور است . (41) محور اصلي در فعاليت هاي اقتصادي قانون است اما عواملي چون حرص و طمع و تنگ نظري و نيز حاكم شدن فرهنگ مصرفي بر جامعه، مانع از متابعت از قانون مي گردد كه

ص: 5767

بايد با آن مبارزه نمود . به نظر امام گرچه تجارت و فعاليت اقتصادي براي مردم آزاد است اما نظارت دولت و تعيين نوع و قيمت كالاها از بسياري مسائل جلوگيري مي كند . (42) دولت موظف است براي كوتاه كردن دست غارتگران و سوء استفاده كنندگان اموال دولتي با آنان با جديت برخورد نموده و قيمت مورد استفاده را از آنان بگيرد . (43) تا بدينوسيله مشكل تورم و كميابي كالا نيز حل گردد . يكي از مقدمات مهم انجام هر فعاليت اقتصادي، آرامش و امنيت است كه پشتوانه همه بخش هاي اقتصاد اعم از توليد، توزيع و مصرف مي باشد . (44) دولت موظف به ايجاد محيط امن اقتصادي و اطمينان دادن به مردم از وجود چنين امنيتي است . در چنين شرايطي مردم از عدم تعدي به حقوق و كار و پيشه خود مطمئن مي گردند و با آسودگي فعاليت مي كنند و سرمايه گذاري در كشور افزايش يافته، افرادي كه در خارج از وطنشان زندگي مي كنند نيز بازمي گردند و سرمايه هاي خود را در فعاليت هاي اقتصادي به كار مي اندازند . در نتيجه دولت توان انجام اصلاحات و رسيدگي به ضعفا را پيدا مي كند . (45) سفارش امام به همه و به خصوص دولت اين است كه به ثروت هاي افراد اگر مشروع باشد، احترام بگذارند و هيچكس حق

ص: 5768

ندارد در مال كسي چه منقول و چه غيرمنقول دخل و تصرف كند و يا توقيف و مصادره نمايد مگر به حكم حاكم شرع و پس از بررسي دقيق ثبوت حكم از نظر شرعي . (46) مجلس يكي از كارگزاران اصلي تحقق عدالت اقتصادي در جامعه است و مي تواند با تصويب طرح ها و پيشنهادات مربوط به عمران و رفاه مردم و خصوصا افراد بي بضاعت به پيشرفت اقتصادي كمك نمايد و مشكلات اقتصادي همچون فقر و تورم را حل كند . (47) نكته موردتوجه اين است كه مجلس بايد شرايط و مقتضيات زمان و مكان را مدنظر داشته باشد . امام قوانين اسلام را داراي چنان قابليتي مي داند كه بتوانند مطابق با اوضاع و شرايط حاكم هماهنگ گردند، ايشان مي فرمايد: "مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد . " (48) بنابراين مجلس و نيز علما و مراجع موظف به آگاهي و شناخت عميق از اوضاع و تحولات كنوني كشور

ص: 5769

هستند و مطابق با اين تحولات بايستي به قانونگذاري و اجتهاد بپردازند . مسئوليت ديگر دولت در راه رسيدن به عدالت اقتصادي، تامين اجتماعي است . هدف اساسي تامين اجتماعي علاوه بر رسيدن به برابري در ميان افراد، تعادل و توازن جامعه است . به نظر امام سطح زندگي افراد نيايد آنقدر از هم فاصله داشته باشد . كه يك نفر از همه امكانات و ثروت ها برخوردار باشد و فرد ديگر حتي به نان شب خود محتاج باشد . (49) يكي از دلايل تاكيد فراوان امام بر رسيدن به خودكفايي و توليد مايحتاج ضروري مردم نيز، برخوردار شدن عموم مردم از زندگي مناسب تر است تا توازن در جامعه برقرار گردد . براي اينكه تامين اجتماعي به نحو درست صورت گيرد، پيشنهاداتي از سوي ايشان وجود دارد . براي مثال، امام سفارش مي كند مسئولان كشور و كلا اعضاي دولت از ميان طبقه متوسط و يا پايين تر از آن انتخاب شوند; زيرا از مشكلات و مسائل اقشار پايين جامعه بيشتر اطلاع دارند و بهتر مي توانند اين مشكلات را حل كنند; ولي مسئولان ثروتمند و يا از طبقات بالا با اين مسائل آشنا نيستند، بلكه بيشتر اين افراد تنها به افزايش ثروت و قدرت خود مي انديشند . (50) و يا سفارش ديگر امام

ص: 5770

اين است كه در خدمات رساندن به كشور، رسيدگي به مستمندان و ضعفا در اولويت قرار گرفته شود، لذا اگر قرار بر خانه سازي باشد، ابتدا بايد براي ضعفا خانه ساخته شود و سعي شود همه افراد بي بضاعت خانه داشته باشند; (امام داشتن خانه را از حداقل حقوق هر فرد مي داند). (51) و يا اينكه براي طبقات پايين اشتغال ايجاد شود تا همه آنها از زندگي مناسبي برخوردار شوند . (52) براي انجام چنين خدماتي، نياز به منابعي است; از جمله بخش زيادي از مصارف خمس و زكات به رفع احتياجات عمومي مردم اختصاص دارد; (در عين اينكه بايد گفت سيستم خمس و زكات از عادلانه ترين شيوه هاي دريافت ماليات از مردم به شمار مي رود; زيرا از هر گروهي، متناسب با ميزان درآمدش ماليات گرفته مي شود). (53) درآمد اين ماليات ها به حدي است كه مي تواند يك كشور را اداره نموده و همه احتياجات مالي آن را رفع نمايد (54). بجز ماليات هاي معين، مردم نيز در جهت بهبود وضعيت نيازمندان كمك هايي انجام مي دهند كه در قسمت مربوطه ذكر خواهد شد . براي رسيدگي بهتر و كامل تر به وضعيت معلولين و آسيب ديدگان و خانواده شهدا، امام مواردي را براي تصويب سريع به دولت ارائه نمودند كه عبارتند از: اولويت فرهنگي يعني ورود به مدارس و دانشگاه ها با

ص: 5771

تسهيلات مقتضي; اولويت اقتصادي در داشتن مسكن و زمين و وسايل زندگي و ... ; اولويت در استخدام; كارت مجاني براي سوار شدن در اتوبوس; كارت نيمه بها براي استفاده از وسايل نقليه بين شهري; تشكيل دفترچه مخصوص براي قدرت خريد از تعاوني هاي دولتي; بيمه درماني و استفاده از كارت ويژه خريد دارو; قرار دادن حقوقي رسمي براي معلولين فاقد قدرت كار و خانواده شهدا; ايجاد برنامه هايي در راديو به عنوان معلولين و خانواده شهدا; معالجه بيماران معلول و آسيب ديده و پرداخت هزينه معالجه آنان در خارج از كشور در صورت نياز . (55) علاوه بر موارد ذكر شده، امام مصارف بخش زيادي از وجوه شرعيه و سهم امام را كه در اختيار روحانيون قرار مي گيرد را در جهت كمك به نيازمندان قرار مي دهد و از جمله در آتش سوزي، سيل، كمك به معلولين، زلزله زدگان، ... . (56) با وجود اينكه در موارد ذكر شده كه توسط دولت انجام مي شد، مردم نيز مشاركت داشتند، اما عرصه هايي نيز وجود دارد كه مردم فارغ از دخالت و حضور دولت به تحقق عدالت اقتصادي كمك مي كنند . تاكيد امام نيز بر اين است كه كارها تا جايي كه امكان دارد غيردولتي بوده و توسط خود مردم انجام شود . ايشان دولتي شدن كارها را نوعي بيماري

ص: 5772

مي داند كه بايد از آن دوري كرد و تا مي توان كارها را به مردم سپرد; حتي كارهايي كه هم از عهده دولت و هم مردم بر مي آيد توسط مردم انجام شود; (57) ترقي و پيشرفت كشور در گرو تلاش تمامي مردم است . اگر هركس در هر قسمتي قرار گرفته، به اصلاح و بهبود همان قسمت بپردازد، اصلاح امور به سرعت پيش خواهد رفت (58) و دستيابي به عدالت اقتصادي ميسر خواهد شد . كمك مردم به دولت در تامين اجتماعي نيز حائز اهميت است ضمن اينكه مردم بهتر مي توانند اين كار را انجام دهند; به اينصورت كه نيازمندان و بي سرپرستان را در ميان خويشان و همسايگان خودشناسايي نموده و مشكلات آنها را حل نمايند . (59) امام متمكنين هر استان و شهرستان را مسئول رسيدگي به وضعيت مستمندان آن منطقه قرار مي دهد . (60) با همه اهميتي كه مشاركت مردم در رفع مشكلات اقتصادي دارد; اما مهمترين نقش و بهترين شيوه مشاركت مردم، متابعت آنها از قوانين است . فروشندگان و تجار، نه تنها نبايد مبادرت به گرانفروشي و احتكار نمايند، بلكه بايد تا جايي كه مي توانند به مردم بي بضاعت تخفيف دهند . (61) مردم همچنين بايستي با پرهيز از اسراف و تبذير از هدر رفتن منابع اقتصادي جلوگيري كنند

ص: 5773

و به پيشنهاد امام اين پول را صرف كمك به نيازمندان كرده و يا حتي اين پول را به بانك بسپرند تا صرف فعاليت هاي اقتصادي نمايد . (62)

د . فرجام سخن

عدالت آرمان اصلي انديشه يك رهبر شيعي است و اين آرمان در انديشه امام خميني به نحو برجسته اي خود را نشان مي دهد . يكي از دلايل آن مي تواند تفاوت ديدگاه امام با سايرين باشد; زيرا امام راه تحقق عدالت اقتصادي را تنها در تامين شرايط يكسان براي همه مردم و يا در گرفتن پول از ثروتمندان و تقسيم آن ميان فقرا جستجو نمي كند; بلكه تاكيد خاصي بر رسيدگي به طبقات پايين مي نمايد . با نگاهي دقيق مي توان دريافت كه با انجام اين كار، به بسياري كار و ويژه هاي عدالت مي توان دست يافت; يعني هم برابري را برقرار نمود، هم عده اي از مردم را به حقوقشان رساند و هم به توازن واقعي دست يافت . ساز و كارهاي ديگري كه از سوي امام مطرح شده اند نيز در راستاي تحقق عدالت اقتصادي سامان يافته اند . توليد كالاهاي ضروري و لازم زندگي به حد كافي و به سفارش امام تا مرز رسيدن به خودكفايي، افراد را از حداقل امكانات يك زندگي مناسب برخوردار نموده به تحقق برابري ياري خواهد رساند . داشتن كار حق واقعي

ص: 5774

هر انساني است كه دولت با تامين آن، اين حق را برآورده مي سازد و از سويي، بطور برابر شرايط و امكانات و ابزار كار كردن را به فراخور نياز افراد در اختيار آنها قرار مي دهد . توزيع عادلانه خدمات رفاهي، بهداشتي و عمراني در تمام نقاط كشور و براي همه شهروندان، برابري و توازن را به همراه مي آورد و پرداخت صحيح دستمزد افراد مطابق با كاري كه انجام مي دهند و آن چنانكه شايسته يك دولت اسلامي است، اعطاي شايسته يك دولت اسلامي است، اعطاي شايسته حقوق افراد به شمار مي رود كه براي انجام بهتر آن بايستي با كارفرمايان خاطي و كسانيكه از آن سرباز مي زنند برخورد شود . علاوه بر آن، نقض كنندگان قوانين اقتصادي و غاصبيني كه با احتكار و گرانفروشي و يا كم فروشي، حق مردم را پايمال مي كنند، بايد به سزاي اعمال خود برسند تا قانونمداري در جامعه حاكم گردد و افراد به حقوق خود برسند . ساز و كار ديگر، تامين اجتماعي است كه ضمن جلوگيري از ايجاد شكاف طبقاتي و گسترش نابرابري، بي عدالتي هاي برجاي مانده از گذشته را نيز جبران مي سازد . مشاركت اقتصادي مردم، ساز و كارهاي ديگري در جهت تحقق عدالت اقتصادي ايجاد مي كند كه مي توان به پيروي و متابعت از قوانين، تخلف ننمودن از مقررات

ص: 5775

و پرداخت وجوهي كه بايد به دولت پرداخت، به عنوان مهمترين مشاركت ها اشاره نمود كه ناشي از قانونمند بودن افراد جامعه است . رفتار قانونمند ديگر پرهيز از اسراف و پرداختن به تجمل گرايي و مصرف زدگي است كه با پيشنهاد امام مبني بر در اختيار گذاشتن هزينه هاي اضافي پرداختن به اين امور به نيازمندان، رسيدن به توازن را نزديك مي سازد . در پايان بايد گفت گرچه امام راه هايي چون كنترل مواليد براي پيشگيري از افزايش جمعيت مصرف كننده را پيشنهاد نمي كند، اما ساز و كارهاي پيشنهادي ايشان طرح رسيدن به جامعه اي است كه در آن توليد كافي براي تامين شرايط مناسب زندگي براي عموم مردم، با عدالت اقتصادي همراه گشته است .

پى نوشت ها

: 1 . علي آقا بخشي، فرهنگ علوم سياسي، تهران، مركز اطلاعات و مدارك علمي ايران، 1375، ص 128 . 2 . مرتضي مطهري، وحي و نبوت، تهران: صدرا، 1373، ص 127 . 3 . ارسطو، سياست، تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي (شركت سهامي)، 1371، ص 122 . 4 . مرتضي مطهري، بيست گفتار، تهران: صدرا، 1374، ص 128 . 5 . سيدمحمد خامنه اي "ريشه ها و مفهوم عدالت در فقه و حقوق اسلام"، عدالت در روابط بين الملل و بين اديان از ديدگاه انديشمندان مسلمان و مسيحي، تهيه كننده: سيدعبدالمجيد ميردامادي، تهران:

ص: 5776

انتشارات بين المللي الهدي، 1374، ص 31 . 6 . محمدتقي جعفري، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، ج 3، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1358، ص 255 . 7 . حسين توسلي، "فلسفه حق در انديشه سياسي آيةالله مطهري"، فصلنامه علوم سياسي، سال چهارم، شماره سيزدهم، بهار 1380، ص 181 . 8 . دكتر بهشتي، حق و باطل از ديدگاه قرآن، تهران: بقعه، 1378، ص 21 . 9 . مرتضي مطهري، مجموعه آثار (1)، تهران: صدرا، 1370، ص 78 . 10 . محمدباقر صدر، اقتصاد ما، ج 2، مترجم: ع اسپهبدي، تهران: انتشارات اسلامي، 1360، ص 286 . 11 . همان، ص 290 . 12 . احمد ساعي، مسائل سياسي - اقتصادي جهان سوم، تهران: سمت، 1377، ص 88 . 13 . محمد بهشتي، اقتصاد اسلامي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1362، صص 140 - 141 . 14 . مهدي طالب، تامين اجتماعي، تهران: بنياد فرهنگي رضوي، 1368، ص 44 . 15 . محمدباقر صدر، پيشين، ص 293 . 16 . همان، ص 297 . 17 . همان، ص 308 . 18 . همان، ص 166 . 19 . دكتر بهشتي، پيشين، ص 121 . 20 . محمدباقر صدر، پيشين، ص 273 . 21 . صحيفه امام، ج 5، ص 476 .

ص: 5777

22 . همان، ج 4، ص 329 - 330 . 23 . همان، ج 2، ص 345 - 6 - 7 . 24 . همان، ج 14، ص 413 و 414 . 25 . همان، ج 14، ص 413 و 414 . 26 . امام خميني، ولايت فقيه، تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني: 1373، ص 62 . 27 . صحيفه امام، ج 6، ص 525 . 28 . امام خميني، ولايت فقيه، پيشين، ص 74 . 29 . صحيفه امام، ج 8، ص 470 . 30 . همان، ج 17، ص 130 . 31 . همان، ج 12، ص 423 - 4 . 32 . همان، ج 8، ص 210 . 33 . همان، ج 12، ص 423 . 34 . همان، ج 4، ص 505 . 35 . همان، ج 11، ص 292 . 36 . همان، ج 6، ص 80 و 81 . 37 . همان، ج 14، ص 336 . 38 . امام خميني، ولايت فقيه، پيشين، ص 162 و 163 . 39 . صحيفه امام، ج 13، ص 195 - 6 . 40 . همان ج 21، ص 410 - 11 . 41 . از جمله صحيفه امام، ج 17، صفحات 275، 276،

ص: 5778

391، 392 . 42 . صحيفه امام، ج 21، ص 156 - 7 . 43 . همان، ج 20، 434 - 5 . 44 . همان، ج 14، ص 287 . 45 . همان، ج 17، ص 165 - 6 . 46 . همان، ج 12، ص 205 . 47 . همان، ج 12، ص 362 و 363 و نيز: همان، ج 18، ص 462 . 48 . همان، ج 21، ص 291، 292، 293 . 49 . همان، ج 8، ص 469 . 50 . همان، ج 21، ص 413 . 51 . همان، ج 6، ص 262 . 52 . همان، ج 6، ص 454 . 53 . همان، ج 8، ص 240 . 54 . امام خميني، ولايت فقيه، پيشين، ص 64 . 55 . صحيفه امام، ج 12، 185 - 186 . 56 . همان، ج 8، ص 251; ج 10، ص 270 - 1; ج 11، ص 47; ج 20، ص 74; ج 20، ص 10 . 57 . همان، ج 19، 36 - 37 . 58 . همان، ج 7، ص 105 - 6 - 7 . 59 . همان، ج 3، ص 1 - 2 - 3 - 5 - 6 - 7

ص: 5779

. 60 . همان، ج 5، ص 337 - 8 . 61 . ج 5، ص 284 - 5 . 62 . همان، ج 15، ص 386 - 7 - 8 .

فهرست منابع

1 . ارسطو، سياست . تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامي، 1371 . 2 . آقابخشي، علي . فرهنگ علوم سياسي . تهران: مركز اطلاعات و مدارك ايران، 1375 . 3 . امام خميني، ولايت فقيه . تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373 . 4 . بهشتي، محمد . اقتصاد اسلامي . تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1362 . 5 . حق و باطل از ديدگاه قرآن . تهران: بقعه، 1378 . 6 . توسلي، حسين . "فلسفه حق در انديشه سياسي آيت الله مطهري . " فصلنامه علوم سياسي . سال چهارم، شماره سيزدهم، بهار 1380 . 7 . جعفري، محمدتقي . ترجمه و تفسير نهج البلاغه . ج 3 . تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامي 1358 . 8 . خامنه اي، محمد . "ريشه ها و مفهوم عدالت در فقه و حقوق اسلام" عدالت در روابط بين الملل و بين اديان از ديدگاه انديشمندان مسلمان و مسيحي . تهران: انتشارات بين المللي الهدي، 1374 . 9 . ساعي، احمد . مسائل سياسي - اقتصادي جهان سوم . تهران: سمت، 1377

ص: 5780

. 10 . صدر، محمدباقر . اقتصاد ما . ترجمه: ع - اسپهبدي . ج 2 . تهران: انتشارات اسلامي، 1360 . 11 . صحيفه نور . 12 . طالب، مهدي . تامين اجتماعي . تهران: بنياد فرهنگي رضوي، 1368 . 13 . مطهري، مرتضي . بيست گفتار . تهران: صدرا، 1374 . 14 . وحي و نبوت . 1373 . 15 . مجموعه آثار )1370 . )1 . نجمه كيخا 1

ص: 5781

سازوكارهاي تحقق عدالت سياسي در انديشة امام خميني

اشاره

11 چكيده: از جمله شيوه هاي جديد در مطالعة مفاهيم علوم انساني اين است كه به هر مفهوم از منظرهاي گوناگون سياسي، اقتصادي، اجتماعي، روانشناسي، ادبي، فلسفي و... مي نگرند. در اين شيوه، موضوع از ابعاد گوناگون مورد بررسي قرار مي گيرد و به عبارتي به صورت بين رشته اي مطالعه مي شود. مزاياي فراواني در اين نحوه از بررسي نهفته است. به ويژه زماني كه بخواهيم مفهومي همانند عدالت اجتماعي را مورد بررسي قرار دهيم و با زمينه هاي تحقق آن در جامعه آشنا شويم. برپايي عدالت از مقاصد اصلي دين اسلام و ساير اديان الهي بوده است. اين مفهوم با تمام زندگي انسان در ارتباط است و براي شناخت راه ها و زمينه هاي برقراري آن بايستي با ابعاد گوناگون آن آشنا گرديم. از همين رو استفاده از رهيافت بين رشته اي براي مطالعة آن مي تواند مفيد و لازم باشد. در اين نوشته، عدالت از منظر سياست نگريسته و ويژگي ها و سازوكارهاي تحقق آن در انديشة سياسي امام خميني رديابي شده است. امام خميني، نه تنها به عنوان يك فيلسوف و فقيه و مرجع فعال در عرصه اجتماع حضور داشت، بلكه با تأسيس نظام جمهوري اسلامي، از طريق نهادهاي سياسي و نهادينه ساختن زمينه هاي اجرايي دين در جامعه نيز نقش ايفا

ص: 5782

نمود. اما رهبري جامعه از سوي ايشان به معناي انجام و تحقق تمام امور از سوي ايشان نبود، بلكه امام، انقلاب را حاصل فعاليت مردم و ادامة آن را نيز منوط به مشاركت و پشتيباني آن ها مي دانست، حتي در تحقق موضوع بسيار مهمي همانند عدالت اجتماعي نيز چنين ديدگاهي داشت كه به تفصيل در ضمن پژوهش خواهد آمد. لازم است در ابتدا مراد از مفهوم عدالت را در اين مقاله يادآور شوم. با توجه به برداشت هاي گوناگوني كه از مفهوم عدالت انجام شده است، نگارنده با تركيب چند شاخص بسيار مهم و اساسي از عدالت اجتماعي، يعني توزان، اعطاي حقوق، برابري و قانونمندي، تعريفي از عدالت ارائه نموده كه عبارت است از: برقراري مساوات، توازن و روحية اطاعت از قانون در جامعه، به گونه اي كه با مراعات حقوق تمامي شهروندان همراه باشد.[1] نخست چارچوب نظري مي آيد. و با تعريفي كه از عدالت ارائه شد، سازوكارهايي براي تحقق شاخص هايي كه در تعريف عدالت ذكر شده است، ارائه مي گردد. آن گاه به بررسي انديشة سياسي امام خميني در اين خصوص پرداخته مي شود. الف. چارچوب نظري 1. مشاركت سياسي مشاركت سياسي روندي است كه در طي آن قدرت سياسي ميان افراد جامعه توزيع مي گردد. به اين معنا كه تمامي شهروندان از حق تصميم گيري، ارزيابي،

ص: 5783

انتخاب و انتقاد بهره مند مي گردند. مايكل راش نيز مشاركت سياسي را «درگير شدن فرد در سطوح مختلف فعاليت در نظام سياسي از عدم درگيري تا داشتن مقام رسمي سياسي»[2] مي داند. لازمة مشاركت سياسي فعال، وجود آزادي سياسي است، چرا كه در فقدان آزادي، نظارت و انتقاد صورت نمي گيرد. آزادي سياسي حقي است كه تمام شهروندان، بايستي بطور برابر از آن برخوردار باشند. بنياد نظري مشاركت بر اين اصل استوار است كه حكومت از آن مردم و براي مردم است و بنابراين، اين مردم هستند كه بايد زمام امور را در دست داشته باشند، چون كه گردش امور و هدايت آن از سوي كلية افراد ناممكن است، تعدادي از شهروندان به نمايندگي از سوي مردم هدايت امور را بر عهده مي گيرند. همانگونه كه گفته شد، انتخاب افراد، نظارت و ارزيابي، ارائه پيشنهاد و انتقاد از آنها و نيز تعيين اهداف نظام و جهت گيري كلي آن، از سوي مردم و با موافقت آنان انجام مي شود. اين امور از وظايف مهم مردم بوده و در قبال انجام آنها مسؤولند. چرا كه اهمال و سستي در برابر آن تنها به زيان خود مردم بوده و به ستم بر آنان خواهد انجاميد. مشاركت سياسي شهروندان به دو شيوه قابل تحقق است كه عبارتند از: فعاليت هاي

ص: 5784

مشاركت جويانه و فعاليت هاي پيرومنشانه. در بعد مشاركتي، شهروند درصدد اعمال نفوذ بر روند سياستگزاري است. اين فعاليت ها در اشكال تصريح منافع، تأليف منافع و سياستگزاري صورت مي گيرد. كه در جريان آنها شهروندان به بيان درخواست ها و پيشنهادات خود به نفع سياست ها پرداخته و به اعمالي چون رأي دادن، حمايت سياسي از رهبر يا گروه سياسي و تقاضا و پيشنهاد مي پردازند. در بعد پيرومنشانه، شيوه هايي چون ارائه منابع، دريافت منابع، رفتار قانونمند و ارائه و دريافت منابع وجود دارد كه مردم در كنار برخورداري از مزاياي تأمين اجتماعي و خدمات رفاهي دولت، به پرداخت ماليات، انجام خدمت نظام وظيفه، اطاعت از قوانين و انجام برخوردهاي بهنجار، سوگند وفاداري خوردن به حكومت، گوش دادن به سخنراني رهبران سياسي و... مبادرت مي ورزند.[3] نمونة چنين اعمالي در اسلام نيز مورد توجه بوده است و مسلمين علاوه بر پرداخت ماليات، موظف به پرداخت وجوهي چون زكات و خمس مي باشند. پاره اي از اين موارد در سخنان علي(ع) ذكر شده است، آنجا كه مي فرمايند: «موظفيد از فرمان من سرپيچي نكنيد! در كارهايي كه انجام آنها به صلاح و مصلحت است، سستي و تفريط روا مداريد و در درياهاي شدائد به خاطر حق فرو رويد».[4] در اسلام مشاركت سياسي با عنوان شوري مورد پذيرش قرار گرفته است. علامه

ص: 5785

محمدتقي س عدالت عبارت است از برقراري مساوات، توازن و روحية اطاعت از قانون در جامعه، به نحوي كه با مراعات حقوق تمامي شهروندان همراه باشد س مشاركت سياسي روندي است كه در طي آن قدرت سياسي ميان افراد جامعه توزيع مي گردد جعفري در اين خصوص مي نويسند: «انتخابات، شئون حيات و كيفيت آنها در زمينه همه موضوعات زندگي مادام كه به نهي صريح برخورد نكند، در اختيار مردم است و چون اسلام اين اختيار انتخاب را پذيرفته و شورا و جماعت را اصل قرار داده است؛ بنابراين حكومت مردم بر مردم را در يك معناي عالي پذيرفته است».[5] مواردي همچون شوري، بيعت، نصيحة ائمة المسلمين و... كه ناظر به فعاليت هاي مشاركت جويانه مي باشد، در آيات و روايات ديني فراوان يافت مي شود. مقام رهبري جامعه در اسلام از شأن و منزلت والايي برخوردار است و رهبر بايد داراي ويژگي ها و توانايي هايي خاص و منحصر به فرد باشد چرا كه در زمان غيبت، به نيابت از جانب امام معصوم زعامت و رهبري مردم را به عهده دارد. گرچه رهبري در اسلام با نظريات و آراء متفاوتي روبرو شده است، اما در همة اين نظريات مردم از حق انتخاب برخوردار بوده و رهبر مادام كه مقبوليت مردمي را كسب ننمايد، به رهبري انتخاب نمي شود.

ص: 5786

پس از انتخاب نيز، هيأتي از خبرگان مردم، وظيفة نظارت بر رهبر را عهده دار مي گردند. مشاركت سياسي مردم زماني فعالانه، آگاهانه و مؤثر است كه مردم منبع اصلي اعمال و رفتارهاي حكومتي يعني قانون را قبول داشته باشند و به منابع استخراج قانون باور داشته و آن را بپذيرند. از طرف ديگر افراد جامعه بايد يقين نمايند كه تصميم گيري و عملكرد نظام منطبق بر ارزشهاي پذيرفته شده آنان و قانون حاكم بر جامعه است، در اين صورت است كه حكومت مشروعيت لازم را كسب مي نمايد و به تبع آن از مقبوليت عام نيز برخوردار خواهد شد. چرا كه در تلقي مردم حكومتي عادلانه است كه مشروعيت داشته باشد و قانون آن عادلانه باشد، چنين حكومتي است كه با مشاركت فراوان مردم روبرو خواهد شد. 2. گزينش سياسي مايكل راش (محقق امور سياسي) معتقد است: «گزينش سياسي فرايندي است كه به وسيله آن افراد، مقامات رسمي را در نظام سياسي به دست مي آورند يا در نقش صاحب منصبان رسمي، اساساً در مقامات سياسي و اداري ظاهر مي شوند، اما در بعضي موارد در نقش منصب داران ديگر مانند اعضاي قوة قضائيه، پليس و ارتش خدمت مي كنند».[6] معمولترين فرايند گزينش سياسي در جهان امروز، انتخاب از بين دو كانديدا يا بيشتر توسط رأي مخفي است؛

ص: 5787

اما انتصاب مقامات نيز از جايگاه بالايي برخوردار است. وقتي در گزينش افراد به خصوصياتي همچون سن، جنس، قوميت، تحصيلات، شغل و... توجه مي گردد، خصوصيات عام تري مد نظر است و افراد بيشتري را در برمي گيرد تا آنگاه كه به ميزان ثروت و دارايي، شأن و منزلت، آمادگي رواني و ايدئولوژيك و مهارت ها و تجربه هاي افراد توجه مي گردد. از منظر عدالت اجتماعي، آنچه در فرايند گزينش سياسي اهميت دارد اين است كه معيارهاي گزينش افراد مبتني بر چه معيارها و ويژگي هايي است؟ آيا در گزينش افراد خصوصيات اكتسابي و استعداد و توان واقعي فرد موردنظر قرار مي گيرد يا بر ويژگي هاي انتسابي، موروثي و س امام خميني: «بايد مردم را براي انتخابات آزاد بگذاريم و نبايد كاري كنيم كه فردي بر مردم تحميل شود» س «ملت الان بايد همه شان ناظر امور باشند. اظهارنظر بكنند در مسائل سياسي، در مسائل اجتماعي» طبقاتي او انگشت نهاده مي شود؟ روشن است كه شيوة اول مناسب تر و به عدالت نزديكتر است، عامل تعيين كنندة ديگر در عادلانه بودن گزينش، سيستم گزينش افراد است. آيا انتخاب افراد براي در دست گرفتن مناصب، شخصي است يا سازماني؟ به عبارتي افراد پس از گذراندن مراحل خاص به يك مقام دست مي يابند يا اينكه د ر بدو امر، از سوي چند تن

ص: 5788

از افراد سازمان به كار گماشته مي شوند. معمولاً در سيستم هاي حكومتي از هر دو شيوه استفاده مي شود، اما هرچه فرايند انتخاب افراد غير شخصي تر گردد، از دخالت عوامل نامربوط به استعدادها و توانايي هاي فرد در انتخاب او كاسته مي گردد و به استقرار شايسته سالاري در جامعه نزديك تر مي شويم. 3. امنيت فراهم گشتن شرايط و زمينه هاي برابر براي ارتقا و پيشرفت همة افراد جامعه و برخورداري يكسان آنها از فرصتهاي اجتماعي، از عوامل مهم تأمين برابري در جامعه است و يكي از كليدي ترين راه ها براي فراهم نمودن چنين زمينه اي، تأمين امنيت در جامعه مي باشد. با ايجاد امنيت پايدار و گسترده، همگان بطور برابر از فرصت مناسب و مساعد برخوردار مي شوند تا به انجام بهتر كارهاي سياسي، فرهنگي و اقتصادي بپردازند. امنيت از مقولات مهم و رايج زندگي بشر از گذشته هاي دور تا امروز بوده است و گذر زمان نه تنها از اهميت آن نكاسته است، بلكه روز به روز بر اهميت آن افزوده گشته و ابعاد و دامنة وسيعتري يافته است. يكي از دلايل اين امر اين است كه انجام هيچ كاري بدون وجود امنيت متصور نيست در نبود امنيت نه عدالت تحقق مي يابد و نه آزادي. بي جهت نيست كه بسياري از فلاسفة بزرگ سياسي عامل تشكيل حكومت را تأمين

ص: 5789

امنيت دانسته اند. «ريشة امنيت در لغت از امن، استيمان، ايمان و ايمني است كه به مفهوم اطمينان و آرامش در برابر خوف و ترس و نگراني و ناآرامي است».[7] امنيت داراي دو بعد ذهني و عيني است. به عبارت ديگر امنيت هم شامل اطمينان و آرامش فيزيكي است و هم آرامش روحي و رواني را در برمي گيرد، باري بوزان امنيت را با توجه به اين دو بعد، اينگونه تعريف مي كند: «امنيت عبارت از حفاظت در برابر خطر (امنيت عيني)، احساس ايمني( امنيت ذهني) و رهايي از ترديد(اعتماد به دريافتهاي شخصي) مي باشد».[8] بنابراين برابري سياسي، فرهنگي و اقتصادي زماني برقرار خواهد بود كه افراد جامعه از جانب كلية تهديدات فيزيكي و روحي و رواني مصونيت داشته باشند. با شنيدن واژه امنيت آنچه در درجه اول به ذهن متبادر مي شود، فراغت از جنگ و درگيري مسلحانه و برخوردهاي خشونت آميز و در نهايت دستيابي به صلح است. با اين تصور، تهديد نظامي مهمترين عامل برهم زنندة امنيت به شمار مي رود و به تبع آن مهمترين وظيفه دول، افزايش قدرت نظامي و توان دفاعي است. با وجود همة اهميتي كه امنيت نظامي داراست، اين بعد از امنيت اهميت درجة اولي خود را از دست داده است و به جاي آن امنيت فرهنگي و اقتصادي

ص: 5790

بالاترين درجة اهميت را دارا هستند. البته با وجود نزول اهميت امنيت نظامي، افزايش قدرت دفاعي كشور همچنان حائز اهميتي بالا است. با چنين برداشتي از امنيت در دنياي امروز مي توان اقسام ذيل را براي امنيت در نظر گرفت: الف. امنيت شخصي: به معناي امنيت فرد در زندگي خود و سلامت جسم و صحت فرد و شهرتش در حد قانون مي باشد. ب. امنيت عمومي: فعاليتي حكومتي است كه هدفش استقرار امنيت در كشور مي باشد و اين فعاليتها متضمن كارها و اعمال دفاع اجتماعي و مدني، تنظيم عبور و مرور و ... مي باشد؛ ج. امنيت اجتماعي: (تأمين اجتماعي) به دو معني به كار برده مي شود: 1. مصون بودن و حالت فراغت عموم افراد جامعه از تهديدات يا اقدامات خلاف قانون شخص، گروه و دولت. 2. پيش بيني و تدارك كمك دولت براي تأمين نيازهاي مردم و در نتيجه بيماري، بيكاري، سالمندي و ... د. امنيت ملي: توانايي يك ملت براي حفاظت از خود و ارزشهاي داخلي در مقابل تهديدات خارجي.[9] تقسيم بندي ارائه شده مجموعه فعاليتهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي دولت را در جهت تأمين امنيت در كشور شامل مي گردد. از اين رو مي توان امنيت را با توجه به اين ابعاد نيز طبقه بندي نمود. ه . امنيت سياسي: مراد از امنيت سياسي، اطمينان

ص: 5791

شهروندان به احقاق حقوقشان از سوي دولت است. افراد جامعه هنگامي كه از امنيت شخصي، عمومي و اجتماعي شان از جانب دولت اطمينان حاصل كنند، به امنيت سياسي دست يافته اند. وظيفة دولت در اين مورد اين است كه در مراحل مختلف قانونگذاري، قضاوت و اجراي قوانين، بيطرفي خود را نسبت به شهروندان حفظ نمايد. و شهروندان نيز از اين بيطرفي اطمينان حاصل كنند. اقدام سياسي يا اداري دولت عليه افراد و گروه ها، خشونت دولتي و سلب حيثيت و منزلت افراد از سوي آن از مهمترين تهديدات دولت نسبت به افراد است.[10] كه به امنيت سياسي خدشه وارد مي سازد. در اين ميان آنچه بيش از همه به فراگير شدن امنيت سياسي در جامعه كمك مي نمايد و مهمتر از همه اينكه افراد جامعه را نسبت به اقدامات دولت خوشبين مي كند، اقتدار سياسي دولت است كه خود برآمده از مشروعيت بالاي نظام مي باشد. امنيت اقتصادي و فرهنگي در بخشهاي مربوطه بحث مي گردد. ب. تطبيق بر نظريه امام خميني 1. مشاركت سياسي ايفاي نقشهاي سياسي حق مسلم هر ملتي است. مردم حق دارند در تمام وجوه سياسي از تشكيل حكومت و تعيين نوع رژيم گرفته تا اداره كوچكترين امور محلة خود، بطور برابر مشاركت داشته باشند.[11] اين عقيده از آن فردي است كه در نخستين

ص: 5792

روزهاي پس از انقلاب 1357، ديدگاه مردم را در خصوص نوع نظام سياسي جويا شد و پس از آن در تشكيل مجلس شوراي اسلامي، پذيرش قانون اساسي از سوي مردم، انتخاب اعضاي خبرگان قانون اساسي و خبرگان رهبري، انتخاب رئيس جمهور و... نظر مردم را از طريق انتخابات آزاد جويا گشت. از نظر وي، مشاركت سياسي حقي است كه همگان دارند و بايد بطور برابر در امور حكومتي نقش ايفا كنند. حكومت بايستي زمينه هاي مشاركت سياسي مردم را به گونه اي فراهم نمايد كه تبعيضي ميان مردم ايجاد نشود و همه احساس كنند به حقوق خود رسيده اند. از جمله زمينه هاي تحقق اين امر، برگزاري انتخابات آزاد بدون هيچ تحميل نظر و اجباري به مردم است. امام خميني همانگونه كه در سرنگون كردن رژيم طاغوت به نيروي مردم تكيه و اعتماد نمود، در تعيين مسئولين نظام و تصميم گيري در خصوص مسائل اساسي حكومت نيز مردم را قابل اعتماد و توانا تشخيص مي دهد و معتقد است: «بايد مردم را براي انتخابات آزاد بگذاريم و نبايد كاري كنيم كه فردي بر مردم تحميل شود. بحمدالله مردم داراي رشد ديني سياسي مطلوب مي باشند و خود افراد متدين و درد مستضفعان چشيده و آگاه به مسائل ديني سياسي و همگام با محرومين را انتخاب خواهند كرد...»[12] اهميت

ص: 5793

دادن به مردم، مردم را ولي نعمت خود دانستن، خود را خدمتگزار مردم خواندن و تمام دستاوردهاي كشور را مرهون مردم دانستن، در جاي جاي سخنان امام به چشم مي خورد. مردم توده اي از جاهلان نيستند كه مصالح خويش را تشخيص نداده و به راحتي تحميق گردند؛ بلكه قدرت تشخيص و تعيين درست از نادرست را دارند. مسلمان بودن و درد و رنج كشيدن و خصوصاً بار يك انقلاب را بر دوش كشيدن، راه صحيح را به مردم نشان مي دهد تا فردي را برگزينند كه به مشكلات آنان آشنا باشد. بر اين اساس، كساني كه در پي منافع شخصي و جناحي اند و مردم را وسيله تحقق خواسته هاي خود مي دانند، نه حق تحميل نظر بر مردم را دارند و نه در ميان آنان از جايگاه و ارزش برخوردارند. برابري مردم در انجام مشاركت سياسي از مؤلفه هاي موردنظر امام خميني است. نبايد ميان طبقات و اقشار مختلف كشور تبعيضي قائل شد. همه بطور برابر در انتخابات شركت مي كنند و نوع شغل و طبقه و عضو جناح خاصي بودن، تفاوتي در رأي مردم ايجاد نمي نمايد: «انتخابات دست مردم است، رئيس جمهور و نخست وزير با آن رعيتي كه در كشاورزي كار مي كنند و آن بازاري اي كه در بازار كار مي كند، راجع به انتخابات يك جور هستند، علي السواء

ص: 5794

هستند. يعني رئيس جمهور يك رأي دارد، نخست وزير هم يك رأي دارد. رأيشان با هم فرقي ندارد و همة مسؤول هستند.»[13] رأي زنان و مردان نيز در انتخابات برابر است و آنان همدوش مردان در فعاليت هاي اجتماعي و سياسي شركت مي كنند.[14] از آنجا كه مردم از رشد و آگاهي سياسي برخوردارند، لازم است در همة امور نظارت كنند؛ همه امور بايستي با صلاحديد و نظر مردم و تحت نظارت آنها انجام شود. اين امر وظيفه و تكليفي است كه بر دوش مردم نهاده شده است.[15] از نظر امام خميني انتقاد سالم باعث پيشرفت سريع تر امور كشور مي گردد و به دولت در انجام بهتر وظايفش ياري مي رساند.[16] لذا مردم وظيفه دارند پيشنهادات، راهنمايي ها و انتقادات خود را به دولت ابراز نمايند و در مواقعي كه مسئولين عمل خلافي انجام دادند تذكر دهند.[17] اين پيشنهاد امام از باب امر به معروف و نهي از منكر است كه يكي از فروعات دين به شمار مي رود. و از نكات بسيار جالب توجه است كه رهبر نظام اسلامي از مردم درخواست مي كند او و ديگر مسئولين را به حال خود رها نساخته و از آنها در هر امري توضيح بخواهند و به هر امري با نگاه چرايي و انتقادي بنگرند؛ چرا كه طبق حديث «كلكم راع و

ص: 5795

كلكم مسئول عن رعيته» همة مردم در برابر همديگر و در برابر حكومت مسئوليت دارند.[18] رهبر بزرگ انقلاب از مردم مي خواهد كه همة آنها به انجام امر به معروف و نهي از منكر مبادرت نمايند تا كارها از مسير صحيح خويش خارج نگردد. «بايد همه زن ها و همه مردها در مسائل اجتماعي و در مسائل سياسي وارد باشند و ناظر باشند، هم به كارهاي دولت ناظر باشند، هم به مجلس ناظر باشند، اظهارنظر بكنند. ملت الان بايد همه شان ناظر امور باشند. اظهارنظر بكنند در مسائل سياسي در مسائل اجتماعي، در مسائلي كه عمل مي كند دولت، استفاده بكنند، اگر يك كار خلاف ديدند.»[19] سخنان امام در باب نظارت و انتقاد مردم بسيار است اما به جهت تفصيل زياد بحث، به همين مقدار كفايت مي شود. اما دربارة فعاليت هاي مردم، حمايت آنان از دولت و پيروي از قوانين و دستورات رهبر، قابل توجهند كه از ديد امام خميني درو نمانده اند. خصوصاً در مورد شرايط خاصي كه ايران در اوايل انقلاب از لحاظ مقابله با گروهك ها و منافقين و سپس جنگ با عراق داشت، حضور مردم و حمايت هاي جاني و مالي و معنوي آنان، بيشتر احساس مي شد. دادن روحية فداكاري و استقامت به قواي مسلح و پشتيباني از آنان[20] كمك هاي مردم از پشت جبهه ها

ص: 5796

و كمك به دولت در اداره جنگ و تأمين نيرو[21] از مواردي هستند كه امام از مردم درخواست مي كند. او معتقد است حضور مردم در صحنه و آگاهي آنان از مسائل جامعه، مهمترين مانع در برابر هجوم توطئه هاي داخلي و خارجي است.[22] ديگر مسأله مورد توجه رهبر انقلاب اطاعت مردم از قوانين و مقررات است. تمامي ساختارها، نهادها، اعمال و رفتارها بايد قانونمند باشد. قانونمند بودن، نزديكترين مسير نيل به عدالت اجتماعي است؛ زيرا قانون، حقوق و مصالح تمامي افراد را در نظر دارد و با رعايت آن همه به حقوق خويش مي رسند و نوعي توازن و برابري در جامعه ايجاد مي گردد. خصوصاً اينكه، قانون اساسي در يك كشور اسلامي، ملهم از قواعد و فرامين اسلام است كه به مصالح و سعادت مردم توجه ويژه اي دارد: «مجلس بايد قانون اساسي را به صورت نهايي بررسي و تنظيم نمايد و سعي شود كه در آن كليه حقوق و آزادي ها و فرصت هاي رشد و تعالي و استقلال اين ملت بر مبناي موازين اسلامي كه ضامن حقوق همه افراد است و اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران بدان رأي مثبت داده است، پيش بيني گردد...»[23] امام خميني بر قانونمندي مردم و مسئولان تأكيد دارند و بر اين باورند كه كارگزاران نظام بايستي به آراي

ص: 5797

عمومي مردم احترام بگذارند و ضوابط اسلامي را در همه سطوح جامعه و به نحو متوازن رعايت نمايند و هيچ امتياز خاصي براي خويش قائل نگردند.[24] 2. گزينش سياسي حكومت شايستگان معلول انتخاب افراد لايق و كاردان براي عهده دار شدن مناصب مهم جامعه است، تحقق چنين امري نيازمند شيوه هايي است كه بطور عادلانه، انساني با كفايت را برگزيده و مشغول به كار كند، امام خميني انتخاب كردن اشخاص صالح توسط مردم را جزدء بهترين راه هاي گزينش صحيح در جامعه مي داند. علت اين مسأله، اعتمادي است كه وي به مردم دارد و اينكه مردم هيچگاه خلاف مصالح خود عمل نمي كنند. لذا هنگامي كه انتخابات آزاد باشد و افراد ناصالح در آن دخالتي نكنند، قطعاً اشخاص صالحي انتخاب مي شوند كه همواره مصالح ملي را در نظر خواهند داشت.[25] انتصاب افراد توسط دولتمردان، راه ديگر گزينش سياسي در جامعه است. به عقيدة امام خميني، تعهد و تخصص و توجه به منافع ملي و خدمت بهتر به كشور، شرايطي هستند كه در انتصاب افراد بايستي در نظر داشت. در مقابل، حرف شنوي بدون تأمل و توجه به رفاقت ها و دوستي ها در اين امر، موجب ناكامي در خدمت به كشور است.[26] از ديدگاه امام، كسب جايگاه بالا در حكومت، به خودي خود شأن و ارزشي ندارد،

ص: 5798

آنچه مهم است رسيدگي به امور كشور و اجراي احكام اسلام در اجتماع است. از همين رو، وي از مديران و مسئولاني كه لياقت و توان كافي براي انجام وظيفه خود ندارند مي خواهد كه از كار كناره گيري كنند تا به واسطه ضعف و بي تدبيري آنان، آسيبي به كشور نرسد.[27] راه ديگري كه براي گزينش افراد در سطوح پايين تر وجود دارد، انجام مصاحبه است. به اين صورت كه از جزوه اي كه قبلاً مشخص شده و يا مطالبي كه گمان مي رود بايستي افراد براي عهده دار شدن آن شغل بدانند، سؤالاتي مي شود و سپس بهترين افراد برگزيده مي شوند. بنيانگذار انقلاب اسلامي ايران، در مورد مذكور، خصوصاً پس از اينكه اطلاع يافت برخي هيأت هاي گزينش سؤالات نابجايي از افراد مي پرسند، دستور داد هيأت هايي از افراد صالح و متعهد كه به مسائل روز آگاهي كامل داشته باشند، تشكيل شود و كتابچه هايي تهيه گردد كه حاوي مسائل شرعي كه عموماً افراد به آنها نياز پيدا مي كنند و نيز مطالبي باشد كه دانستن آنها س امام خميني به كارگزاران حكومتي توصيه مي نمايد به گونه اي با مردم رفتار كنند كه آنان بفهمند هدف اسلام سامان دادن به زندگي دنيا و آخرت آنان است ضروري است. و حتي الامكان اين كتاب ها را به افراد آموزش دهند و سپس از آنها

ص: 5799

مصاحبه به عمل آيد. مسأله موردتوجه در اين بخش اين است كه معيار گزينش «حال فعلي افراد» است مگر آنكه آن افراد از گروهك ها و مفسدين بوده و يا حال فعلي آنها اخلال گري باشد و الا تجسس احوالات اشخاصي كه مفسد و خرابكار نيستند، بطور كلي ممنوع است. مطلب ديگر اينكه، ميزان انتخاب يا عدم انتخاب افراد بايستي موازين اسلامي و انساني باشد نه رفيق بازي و باند بازي و... تنها در اين صورت است كه گزينش صحيح و اسلامي انجام خواهد شد.[28] اگرچه امام خميني، در مصاحبه و گزينش افرادي كه اخلال گر و مفسد نيستند، تجسس را ممنوع مي داند اما در مورد انتصاب افراد در مقامات بالاتر و مهم تر، ارزيابي سابقه كار و تحصيلات و زندگي فرد اهميت دارد. خصوصاً تحقيق اين مسأله كه فرد قبل از انقلاب چه مي كرده و چه افكاري داشته است.[29] از جمله علل انجام اين امر از سوي امام، وضعيت خاص آن زمان كشور بوده است. وجود تعداد زيادي گروهك و افراد نفوذي و منافق ميان مردم كه تشخيص بسياري از آنها به آساني ممكن نبوده سبب شده بود تحقيق از وضعيت سابق افراد ضروري گردد. براي مثال مي توان به شخصيتي همچون بني صدر اشاره كرد كه تا مدت زيادي هويت او بر مردم فاش نشد

ص: 5800

و ضربات فراواني به كشور وارد آورد. در كنار اين مسأله، امام معتقد بود اگر كسي از وضعيت گذشته اش توبه نمود، توبه او قبول است ولي نبايد جايگاه حساسي براي او در حكومت در نظر گرفت زيرا مشخص نيست آيا او واقعاً توبه نموده است يا خير.[30] در مجموع مي توان نتيجه گرفت نوع شيوه گزينشي خاصي مورد نظر رهبر انقلاب نبوده است، آنچه براي ايشان از اهميت برخوردار بوده است، گزينش افراد شايسته، لايق و كاردان براي مشاغل حساس جامعه است. افرادي كه به قوانين امور آشنا

ص: 5801

بوده و در جهت احقاق حقوق ملت كوشش نمايند. از ديگر سوي مي توان چنين نتيجه گرفت كه وقتي ملاك اصلي گزينش تعهد و تخصص باشد، نوعي توازن در گزينش افراد از تمامي اقشار و طبقات و نقاط مختلف كشور ايجاد مي شود. تأكيد بر انتخاب شايستگان و انتخاب آزاد مردم، به معناي دادن فرصت برابر به افراد مستعد و با لياقت براي عهده دار شدن مناصب جامعه است. 3. امنيت سياسي پيامبران الهي و كليه اديان آسماني، دستيابي به امنيت و آرامش را از جمله اهداف دعوت خويش به شمار مي آورده اند. آنان عدالت اجتماعي را يكي از نتايج اين وضعيت مي دانستند كه باعث احقاق حقوق مستمندان و مظلومين مي شده است. به همين جهت پيغمبران جنگ هاي زيادي داشته اند از جمله حضرت موسي(ع) با فرعون و يا ابراهيم(ع) با نمرود كه براي حفظ منافع توده ها در برابر اشراف صورت گرفت.[31] ايجاد امنيت بر دوش قواي انتظامي ارتش و سپاه پاسداران و در درجة بعد بر عهده تمامي مردم است. هنگامي كه مرزهاي كشور مورد تهاجم قرار گرفت. همگان بايد براي دفاع برخيزند. حمايت از نيروهاي مسلح نيز وظيفة ديگري است كه مردم به انجام برسانند.[32] علاوه بر حفظ مرزهاي كشور از تهاجمات خارجي، فعاليت هاي حكومتي در داخل كشور مرحلة ديگري از تأمين امنيت

ص: 5802

به حساب مي آيد. به اين معنا كه دولت در تمام مناطق كشور امنيت را تأمين نمايد و از بروز آشوب و هرج و مرج در داخل پيشگيري كند. به ويژه در مناطقي كه امكان درگيري و برخورد با اعمال مفسده جوها بيشتر است انجام اين امر ضرورت بيشتري مي يابد. از جمله راه هاي پيشگيري از ناامني در داخل كشور، رعايت توازن از سوي دولت در توزيع امكانات و تسهيلات و مناصب حكومتي است. نبايد ميان طوايف و گروه هاي مختلف تبعيض وجود داشته باشد و رفتار دولت با همة آنها، بايد رفتاري برابر و يكسان باشد تا همه مردم احساس امنيت و آرامش نموده و باور داشته باشند كه دولت عدالت اجتماعي را در ميان آنان رعايت خواهد نمود. ويژگي خاص ايران از لحاظ داشتن اقوام و قبايل گوناگون، به ويژه در مناطق مرزي ايجاب مي كند دولت اهتمام بيشتري به اين مناطق نمايد و سعي در رفع محروميت ها و كمبودهاي آنها كند. ملاحظه مي شود در برخي موارد تأمين امنيت از طريق عدالت ميسر مي گردد همانگونه كه در بسياري موارد تأمين عدالت منوط به وجود امنيت در جامعه است به عبارت بهتر اين دو لازم و ملزوم يكديگرند. اطمينان مردم به درستي و صحت فعاليت هاي حكومتي در تأمين عدالت نقش مهمي دارد. ابتكار و

ص: 5803

خلاقيت و شكوفايي استعدادهاي افراد تنها در ساية آسايش فكر و امنيت جان و مال و ناموس و ايجاد فرصتي امن و برابر براي همگان امكان پذير است. از اينرو، امام به دستگاه هاي قضايي و مأموران اطلاعاتي، امنيتي و حكومتي توصيه هايي براي مراعات امنيت مردم مي نمايد: «از شوراي عالي قضايي مي خواهم امر قضاوت را كه در رژيم سابق به وضع اسفناك و غم انگيزي درآمده بود با جديت سر و سامان دهند و دست كساني كه با جان و مال مردم بازي مي كنند و آنچه نزد آنان مطرح نيست، عدالت اسلامي است از اين كرسي پراهميت كوتاه كنند...»[33] امنيت قضايي از مصاديق با اهميت امنيت به شمار مي رود. قضات با احقاق حقوق مردم و جان و مال و آبروي آنان سروكار دارند و اگر قضاتي شايسته و عادل تعيين نگردند و يا اينكه آنان منافع شخصي و گروهي خويش را بر حقوق مردم ترجيح دهند، كسي نسبت به حقوق و متعلقات خويش اطمينان و آرامش نخواهد داشت. در اين صورت ناامني قضايي مردم باعث ناامني سياسي براي همگان خواهد شد و دامن دولت را نيز خواهد گرفت. پيامد اين مسأله، كاهش مشروعيت دولت و تشكيل دسته هاي آشوب و شورش در جامعه و ايجاد ترس و هراس ميان مردم خواهد بود كه در

ص: 5804

اين صورت حقوق بيشتري از مردم پايمال مي گردد. مأمورين قضايي، امنيتي و اطلاعاتي از تفتيش منازل مردم بازداشته شده اند و اصولاً بجز در مورد گروهك هايي كه به اسلام و مسلمين ضرر مي زنند، به دنبال عيب ديگران رفتن و ريختن آبروي آنان صحيح نيست. امام خميني، دولت را از روي آوردن به افراط و تفريط در انجام وظايفش بر حذر داشته و مي فرمايد: «نبايد با مردم بدرفتاري كرد، نبايد داخل منازل مردم ريخت، مردم بايد در خانه هايشان مطمئن باشند، در زندگيشان، كسب و تجارتشان اطمينان داشته باشند، دولت اسلامي موظف است مردم را مطمئن نمايد در همه چيز، در سرمايه هايشان، در كسب و كارشان، دولت حق ندارد به آنها تعدي نمايد...»[34] در ضمن اين صحبت، امام به داشتن فرصت برابر و مناسب براي انجام كسب و كار مشروع افراد اشاره مي كند. از نظر وي چنين شرايطي نه تنها جلو فرار سرمايه و خروج افراد مستعد را از كشور مي گيرد، بلكه سبب بازگشت كساني مي گردد كه از كشور رفته اند.[35] نكته قابل توجه در اين قسمت اين است كه هر رفتاري از سوي دولت اسلامي، از ناحية اسلام به حساب آورده مي شود. چه بسا رفتارهاي خلاف قانون دولت و مسئولان با مردم، سبب انزجار برخي افراد نسبت به احكام اسلام شود از اينرو

ص: 5805

امام خميني، به كارگزاران حكومتي توصيه مي نمايد به گونه اي با مردم رفتار كنند كه آنان بفهمند هدف اسلام سامان دادن به زندگي دنيا و آخرت آنان است و در ساية آن احساس آرامش نمايند. نبايد با افراد تازه مسلمان شده يا توبه كرده سختگيري نمود بلكه حال فعلي آنان ملاك است و گذشته آنان به حساب نمي آيد.[36] امنيت مد نظر امام، هم ناظر به بعد رواني آن است و هم بعد فيزيكي آن را دربرمي گيرد. از سوي ديگر، او به تمام ابعاد امنيت اعم از امنيت شخصي (حفظ آبرو و حيثيت افراد و سلامت جسم آنان)، امنيت عمومي (فعاليت منظم و دقيق مأمورين انتظامي)، امنيت اجتماعي (مصونيت افراد جامعه از تهديدات مأموران دولتي و قضايي) و امنيت ملي (دفاع از تماميت ارضي كشور) توجه داشته است و آنرا مقدمه اي براي دستيابي افراد به اولويت ها و حقوق خويش و برقراري توازن و برابري در جامعه مي داند. ج. خاتمه با توجه به شاخص توازن، برابري، قانونمندي و اعطاي حقوق كه براي مفهوم عدالت برشمرده شد، مي توان ساز و كارهايي همانند مشاركت سياسي، گزينش سياسي و امنيت سياسي را براي تحقق اين ابعاد و مؤلفه ها بيان كرد و انديشة امام خميني را نيز با اين شاخص ها مورد سنجش قرار داد. در مباحث پيش گفته،

ص: 5806

علاوه بر مشاركت مردم در انتخابات، بحث نظارت، انتقاد و عمل به قوانين از سوي مردم و كارگزاران نيز در موضوع مشاركت مورد توجه قرار گرفت. مشاركت به همة ابعاد برابري، اعطاي حقوق، توازن و قانونمندي توجه دارد و مي تواند آن ها را تأمين نمايد. گزينش سياسي افراد، همان گونه كه ذكر شد، سبب نيل افراد به حقوق خويش و نيز شايسته سالاري در سطح جامعه مي گردد و وقتي ملاك آن مبتني بر تخصص و لياقت انسان ها باشد، به احقاق برابري و عدالت سياسي در جامعه مي انجامد. به همين نحو، مؤلفة امنيت سياسي، به عنوان شاخص ديگري از عدالت سياسي، فرصتي برابر را براي رشد و خلاقيت همة افراد در جامعه فراهم مي نمايد.

پى نوشت ها

: [1] . نگارنده در مقاله اي مبسوط كه پيش از اين در فصلنامة حضور منتشر شده است به توضيح اين مؤلفه ها پرداخته است. ر.ك. به: «ساز و كارهاي تحقق عدالت اجتماعي از منظر امام خميني». فصلنامه حضور، شماره 43، زمستان 1381. [2] . مايكل راش، جامعه و سياست، مقدمه اي بر جامعه شناسي سياسي، ترجمه منوچهر صبوري، تهران: سمت، 1377، ص 123. [3] . گابريل آلموند و ديگران، چارچوبي نظري براي بررسي سياست تطبيقي، ترجمه عليرضا طيب، تهران: مركز آموزش مديريت دولتي، 1376، ص 91 92. [4] . نهج البلاغه، ترجمه عبدالحميد آيتي،

ص: 5807

چ 4، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1378، نامه 50. [5] . محمدتقي جعفري، مجموعه مقالات حاكميت خداوندي، مجمع جهاني، تهران، مجمع جهاني اهل بيت، 1377، ص 171. [6] . مايكل راش، پيشين، ص 144. [7] . قربانعلي دري نجف آبادي، نگاهي به امنيت از منظر اميرمؤمنان(ع)، حكومت اسلامي، سال پنجم، شماره چهارم، زمستان 79، ص282. [8] . باري بوزان، مردم، دولتها، هراس، ترجمه: پژوهشكده مطالعات راهبردي، تهران: پژوهشكده مطالعات راهبردي، 1378. [9] . احمد اميدوار، امنيت امنيت ملي، ابعاد نظري و راهبرديهاي عملي، (مقالاتي پيرامون امنيت ملي و نقش نيروهاي انتظامي)، تهران: سازمان عقيدتي سياسي ناجا، 1379. ص78 و 79. [10] . باري بوزان، ص61. [11] . صحيفه امام، ج4، ص72. [12] . صحيفه امام، ج 21، ص 10. [13] . صحيفه امام، ج 18، ص 283. [14] . صحيفه امام، ج 18، ص 403. [15] . صحيفه امام، ج 17، ص 41. [16] . صحيفه امام، ج 19، ص 398. [17] . صحيفه امام، ج 6، ص 115. [18] . صحيفه امام، ج 8، ص 487. [19] . صحيفه امام، ج 13، ص 193. [20] . صحيفه امام، ج 14، ص 405. [21] . صحيفه امام، ج 14، ص 26، 75، 263 و... . [22] . صحيفه امام،

ص: 5808

ج 14، ص 284. [23] . صحيفه امام، ج 5، ص 432. [24] . صحيفه امام، ج 4، ص 266. [25] . صحيفه امام، ج 5، ص 321. [26] . صحيفه امام، ج 19، ص 157. [27] . همان. [28] . صحيفه امام، ج 17، ص 220. [29] . صحيفه امام، ج 13، ص 475. [30] . همان. [31] . آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1376، ص 459. [32] . صحيفه امام، ج 14، ص 502. [33] . صحيفه امام، ج 21، ص 423. [34] . صحيفه امام، ج 17، ص 165. [35] . همان. [36] . صحيفه امام، ج 17، ص 022. نجمه كيخا

ص: 5809

سازوكارهاي تحقق عدالت فرهنگيدر انديشه امام خميني

10 چكيده: اگر عدالت توزيعي را مهم ترين نوع عدالت اجتماعي به شمار آوريم، توزيع عادلانه اطلاعات، زيربناي عدالت اجتماعي است؛ زيرا عدالت اطلاعاتي يا به ديگر سخن، عدالت فرهنگي، پايه و اساسي براي عدالت سياسي و اقتصادي خواهد بود. اعمال قدرت بر بخش وسيعي از جامعه، تنها در صورت داشتن اطلاعات كامل از وجوه مختلف جامعه ميسر مي شود. موفقيت در كارهاي اقتصادي نيز منوط به آگاهي از تغييرات قيمت و ارزش كالاها، عرضه و تقاضا و ساير مؤلفه ها و تحولاتي است كه بر امور اقتصادي تأثيرگذار است. عدالت فرهنگي علاوه بر اثرگذاري بر عدالت سياسي و اقتصادي، خود يكي از مهم ترين نيازمندي هاي دنياي امروز است كه تبادل اخبار واطلاعات در آن موقعيت بالايي يافته است. با اين مقدمه، پرسشي كه مقاله حاضر به دنبال پاسخ گويي به آن است عبارت است از اين كه: سازوكارهاي تحقق عدالت فرهنگي در انديشه امام خميني چيست؟ انتخاب انديشه امام خميني براي تبيين اين مقوله به علت تأثيرگذاري فراوان ايشان بر آگاهي و نگرش مردم در عرصه هاي فرهنگي، معنوي، ديني و سياسي است. ايشان صريحاً بيان مي كند كه فرهنگ زيربنا است و از اين رو بايد بر ذهن و روان انسان ها تغيير ايجاد شود تا بتوانيم در عرصه هاي مختلف توسعة

ص: 5810

اجتماعي موفق باشيم. براي دست يابي به پاسخ پرسش مذكور، در ابتدا به پاره اي از ارتباط ميان مفهوم عدالت و سازوكارهاي تحقق عدالت فرهنگي حاصل مي شود و حكم چارچوب نظري براي پژوهش حاضر را دارد. آن گاه به انديشه امام خميني در باب عدالت فرهنگي پرداخته مي شود.[1] «فرهنگ عبارت است از ارزش هايي كه اعضاي يك گروه معين دارند، هنجارهايي كه از آن پيروي مي كنند و كالاهاي مادي توليد مي نمايند».[2] فرهنگ، محتواي باطني و چارچوبة ذهني افراد يك جامعه را تشكيل مي دهد. شخصيت افراد متأثر از فرهنگ خاص جامعه اي است كه در آن زيست مي كنند و تظاهرات خارجي افراد كه به صورت آداب و سنن و هنجارهاي اجتماعي آنان نمود مي يابد، برگرفته از مايه ها و باورداشت هاي دروني آنان است. لذا فرهنگ داراي دو سطح ذهني و مادي است. بدين صورت كه سطح ذهني آن به صورت زيربنا عمل نموده و با تغيير خود در سطح مادي ايجاد تغيير و تحول مي نمايد. از آنچه گفته شد نتيجه مي گيريم فرهنگ، مشخص كننده شيوة نگاه و برخورد ما با مسائل است. براي مثال، ديدگاه و عملكرد ما نسبت به اقتصاد، فرهنگ اقتصادي ما را مي سازد و يا ديدگاه ما نسبت به حكومت، سياست و سياستمداران، فرهنگ سياسي ما را شكل مي دهد، تا آنجا كه حتي از فرهنگ

ص: 5811

گفتگو، فرهنگ كتابخواني، فرهنگ ورزش و... نيز صحبت مي شود. عدالت فرهنگي به دنبال يافتن راه هايي است كه در شكل گيري ذهنيت ها و تغيير آنها و در نتيجه در نوع رفتار افراد عدالت برقرار گردد. اما چه عواملي بر ذهن و عمل افراد تأثير مي گذارند؟ آنچه در درجة اول به ذهن خطور مي كند اين است كه علم و معرفت و كسب آگاهيهاي تازه، ذهنيت فرد را شكل مي دهند و تفاوت آگاهيها، باعث تمايز انسان ها از همديگر مي شود. بنابراين يكي از زمينه هاي تحقق عدالت فرهنگي، برابري افراد در بهره مندي از علم و معرفت مطابق با طبع و ذوق و علاقة آنهاست. اساس استبداد بر جهل نهفته شده است. جاهلان از حقوق خويش بي اطلاعند، نه مي دانند چه حقي بر گردن دارند و نه از حقي كه بر گردن ديگران دارند آگاهند، لذا اصلي ترين عامل شكل گيري حكومت هاي مستبد مي گردند و اين حكومت ها نيز عملاً تا زماني مستدام مي مانند كه جهل مردم تداوم داشته باشد. بنابراين مبارزه با جهل و ناآگاهي، گامي در راه تحقق عدالت به شمار مي رود. آگاهي به دو طريق رسمي و غيررسمي انجام مي شود اصلي ترين كانال غيررسمي آن خانواده است. «فرد در خانه با فرهنگ جامعه آشنا مي شود. از مشاهده رفتار والدين متوجه اين حقيقت مي شود كه آيا پدر و مادر و

ص: 5812

ساير اعضاي خانواده او از ميزان هاي خاصي پيروي مي كنند، يا رفتار آنها تابع هيچ قاعده و اصلي نيست؟ آيا اين ميزان ها موافق يكديگر هستند، يا متضاد مي باشند؟ آيا پدر و مادر او هميشه در مقابل ديگران گذشت و اغماض روا مي دارند يا در يك مورد گذشت مي كنند و در مورد ديگر سختگير هستند؟...»[3] بنابراين اعتدال روحي و رواني فرد در خانواده نضج مي گيرد. پرهيز از افراط و تفريط و داشتن شخصيتي ثابت، متعادل و ميانه رو نه جزمي و دگم در نتيجة زندگي در خانواده اي با چنين خصوصياتي ايجاد مي گردد. برخورداري از روحيه و منش متعادل زماني ميسر است كه با محيط پيرامون، بطور مداوم، تبادل فكر و اطلاعات برقرار نماييم و از تحولات جديد مطلع باشيم. در غير اين صورت اعتدال رواني جاي خود را به ركود و تحجر مي دهد. يكي ديگر از ابزار مهم انتقال اطلاعات به افراد، مدرسه است. مدرسه نهادي رسمي است كه بخش اعظم اطلاعات فرد از محيط پيرامون را به او مي رساند و او را براي نهادها، سازمان ها و نقش هاي مختلف موجود در جامعه آماده ساخته با هنجارها و قواعد اجتماعي آشنا مي سازد. فرد شيوة صحيح زندگي اجتماعي را مي آموزد و از حقوق خود و سايرين اطلاع مي يابد، مهمتر از همه اينكه آمادگي شركت فعالانه

ص: 5813

در زندگي سياسي و پذيرش مسئوليت در جامعه را مي يابد. وسايل اطلاع رساني، شيوه اي ديگر در انتقال اطلاعات به افراد است كه امروزه نقش و جايگاه قابل ملاحظه اي يافته است. مطبوعات و رسانه هاي صوتي و تصويري مي توانند در آن واحد جمعيت بي شماري را پوشش دهند، لذا هم به لحاظ زماني و هم مكاني از ساير طرق خبررساني سريعتر و وسيعتر عمل مي نمايند. به همين جهت نيز مطبوعات و رسانه ها جايگاه بالايي را در فرايند جامعه پذيري افراد خصوصاً جامعه پذيري سياسي آنان به خود اختصاص داده اند. «جامعه پذيري بطوركلي به معني روندي است كه بدان وسيله اعضاي يك جامعه ارزش هاي گوناگون فيزيكي، فرهنگي، تكنولوژيك و زيبايي شناختي جامعه را طي دوره طولاني و اغلب در سراسر زندگي، به تدريج دروني و از آن خود مي كنند بطور مشخص تر، جامعه پذيري سياسي را مي توان تركيبي از مكانيسم ها، روندها و نهادهاي گوناگوني دانست كه به وسيله آنها اعضاي جامعه به تدريج از روابط قدرت طبقه حاكم در جامعه شان آگاهي و شناخت مي يابند و الگوها را مي پذيرند.»[4] بطوركلي، جامعه پذيري از خانواده آغاز شده، در مدرسه ادامه مي يابد و توسط رسانه ها و مطبوعات استمرار مي يابد. علاوه بر اين، كانال هاي اطلاع رساني فرصت بحث و انتقاد و گفتگو را به نحو وسيعي فراهم نموده و به ارتقاء آگاهي عمومي جامعه كمك بيشتر مي نمايند. علاوه

ص: 5814

بر موارد ذكر شده، در جوامع اسلامي راه هاي ديگري در آگاه نمودن و پرورش ذهني افراد وجود دارد. يكي از اين موارد مسجد است كه علاوه بر مكان عبادت و ذكر خدا بودن، باعث تقويت روحي افراد مي گردد، علاوه بر آن مساجد از گذشته مكان آموزش علم هم بوده اند و معمولاً داراي كتابخانه و كلاس هايي همچون قرآن خواني يا جلسات سخنراني و بحث بوده اند. مورد ديگر، تريبون هاي نماز جمعه است كه هر هفته علاوه بر ذكر و توصيه به تقوي، مهمترين اخبار سياسي و اجتماعي و اقتصادي جهان اسلام را به اطلاع عموم افراد مي رسانند و مهمتر از همة اينها فريضة حج است كه همة مسلمانان جهان را در يك مكان گردهم آورده و علاوه بر افزايش وحدت ميان آنان، سبب تبادل فكر و اطلاعات ميان آنها مي گردد. بطور كلي، نهادهايي مانند آموزش و پرورش، خانواده، مطبوعات و... در جهت تنظيم و نظارت بر رفتار اجتماعي عمل مي كنند و شيوه هاي رفتار شايسته و ناشايسته را به افراد آموزش مي دهند. تعالي فرهنگ عمومي جامعه و پيشرفت آن در جهت خير و صلاح عمومي نيازمند راهنمايي مطمئن و الگويي صحيح است كه مورد توافق اكثريت شهروندان قرار گيرد. اين الگو در مواقعي اساطير بوده اند و در مواقعي مسلك ها و مرام هاي ساخته و پرداختة

ص: 5815

ايدئولوگ ها، در زمان هائي نيز مذهب چنين نقشي داشته است. با وجود اهميت هر سه مورد، تأثير و نمود بيروني مذهب بيش از ساير موارد بوده است. در اينجا، تأكيد اصلي و ويژه بر اسلام است كه داراي «طرح و برنامه كوتاه، ميان برد و بلندمدت (تاريخي جهاني)، نقشه ها و راهنماي عمل و روابط و رفتار فردي و اجتماعي آحاد، گروه ها، ملت وامت اسلامي و مسئولان دولت و نظام سياسي اسلام و ساماندهي و تدبير و اداره آنهاست.»[5] از آنجا كه اين باور وجود دارد كه اين طرح از ناحية خدا بوده و عملي ترين و مناسبترين طرح براي ساختن جامعه اي سعادتمند است، درجة استقبال مردم نيز از آن بيشتر است. هرچه «امكان تعبير وتفسيرپذيري مذهب و تطبيق آن با شرايط متحول تاريخي»[6] بيشتر باشد، نقش آن در عرصه هاي مختلف زندگي بيشتر است و اسلام به دليل داشتن چنين خصوصيتي در تكامل اجتماعي انسان نقش بسزايي داشته است. «تلقي از دين مي تواند مهمترين عامل شتاب بخشيدن به رشد و بلوغ مردم و آشنا كردن آنان به حقوق خود و استقرار نظم قانوني معقول در جامعه و فراهم آوردن زمينه اي باشد كه دينداران بتوانند تأمين كننده سربلندي و نيرومندي مادي و معنوي جامعه و كشور باشند.»[7] در يك جامعه اسلامي و يا ديني، پايبندي به

ص: 5816

دين، از اصلي ترين عوامل مشروعيت بخش به شمار مي رود كه سبب افزايش فرمان پذيري مردم از حكومت و كمك و حمايت آنان از دولتمردان و اطاعت آنان از قوانين جامعه مي گردد. دين، نخست بر فرد صحه مي گذارد و آنگاه به جامعه مي پردازد، به عبارت بهتر، دين براي تحقق عدالت اجتماعي، در مرتبة اول بر عدالت فردي و شخصي تأكيد مي نمايد و پس از پرورش انسان هاي عادل به ايجاد جامعه عادلانه همت مي گمارد. فرد عادل در هر جايگاهي كه قرار داشته باشد، به قواعد و مقررات آن عمل مي كند و رفتاري صحيح و شايسته از خود نشان مي دهد. چنين فردي بهنجار و موردپسند اجتماع است. بنابراين با افزايش شمار عادلان، جامعه بر محور فضيلت و انصاف حركت خواهد نمود. در چنين جامعه اي هر فرد و نهادي، نقش و وظايف مشخص و تعيين شده اي دارد و مطابق با آن عمل مي نمايد. بدين ترتيب صلاح خود و جامعه اش را تأمين مي كند؛ توازن ناشي از دين، مصلحت و خير تمام افراد جامعه را دربردارد و به همين جهت مذهب از عوامل همبستگي اجتماعي به شمار مي رود. تأكيدي كه بر افراد عادل مي گردد، بطور مشخص تري در رفتار هيأت حاكمه مورد تأكيد واقع مي شود. عدالت شخصي، پاية عدالت تقنيني، اجرايي و قضايي است. به عبارت بهتر، با وجود قانونگذار،

ص: 5817

مجري و قاضي عادل است كه مي توان از قانون، اجرا pma ;1649; برخورداري از روحيه و منش متعادل زماني ميسر است كه با محيط پيرامون به طور مداوم، تبادل فكر و اطلاعات برقرار نماييم و از تحولات جديد مطلع باشيم pma ;1649; نهادهايي مانند آموزش و پرورش، خانواده، مطبوعات و... در جهت نظارت بر رفتار اجتماعي عمل مي كنند و شيوه هاي رفتار شايسته و ناشايسته را به افراد آموزشي مي دهند و قضاوت منصفانه سخن به ميان آورد. از سوي ديگر عملكرد و رفتار مردم جامعه متأثر از رفتار هيأت حاكمه است چرا كه مردم بر دين و شيوة هيأت حاكمه عمل مي نمايند (الناس علي دين ملوكهم). لذا رفتار معتدلانة حكمرانان به جامعه هم تسري مي يابد. مسأله حائز اهميت ديگر، امنيت فرهنگي است، كه از وظايف اصلي و بنيادين دولت به شمار مي رود. اين مسأله هم در سطح كلان و هم در سطح خرد مورد توجه است، به عبارت بهتر دولت بايستي در درجة اول محيط فرهنگي مساعد و مناسبي براي پرورش فكري و رواني آحاد افراد جامعه به وجود آورد و در درجة بعد، برابري و انصاف را در عرصة فرهنگ در برابر كليه افراد لحاظ كند. وجود آزادي انديشه و بيان براي همة افراد و قشرهاي مختلف و تأمين برابر و يكسان

ص: 5818

امكانات فرهنگي براي پيشرفت فكري و پژوهش هاي علمي و كليه رشته ها، سبب تأمين امنيت فرهنگي در سطح فرد مي گردد از سوي ديگر، ايجاد يك نظام فكري مستحكم، پيدايش هويت عمومي منسجم اعضاي جامعه و همدلي و همبستگي آنان سبب تأمين جو فرهنگي مساعد در كشور در سطح كلان خواهد گرديد. پوچي، بي ارادگي، بي هويتي، سردرگمي و بي هدفي و از طرف ديگر فرار سرمايه هاي فكري و متخصص، ترس از ارائه نظر و ركود و جمود فكري جامعه از نتايج ناامني فرهنگي است. شايد نتوان تركيب «عدالت فرهنگي» را در ميان سخنان امام پيدا نمود، اما شاخص ها و ابعاد عدالت فرهنگي به وفور در سخنان وي يافت مي شود. فرهنگ، محوري ترين و اساسيترين بحث را در انديشه امام تشكيل مي دهد. بطوري كه ايشان تغيير و تحول در هر بخشي از جامعه را از طريق تحول در فرهنگ ميسر مي داند. اين فرهنگ است كه جامعه را به سمت پيشرفت و يا انحطاط مي برد.[8] لذا براي رسيدن به پيشرفت و كاميابي، توجه به فرهنگ اهميت بالايي دارد. «بي شك بالاترين و والاترين عنصري كه در موجوديت هر جامعه دخالت اساسي دارد، فرهنگ آن جامعه است، اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بعدهاي اقتصادي، سياسي،

ص: 5819

صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد، ولي پوچ و پوك و ميان تهي است...[9] راه اصلاح يك مملكتي فرهنگ آن مملكت است. اصلاح بايد از فرهنگ شروع بشود.»[10] از مجموع اين سخنان چنين نتيجه گرفته مي شود كه عدالت فرهنگي، مقدم بر عدالت سياسي و اقتصادي است. فرهنگ با انديشه و باور و ذهنيت افراد سروكار دارد و باور اساس هر تحولي است. بدين جهت عدالت فردي نيز مقدم بر عدالت اجتماعي قرار مي گيرد و تزكيه و تهذيب نفس و پرهيز از تندروي و تفريط و نه ظالم و نه مظلوم شدن، توصية دائم امام به مردم مي گردد. تبادل فكر و انديشه[11] و تربيت صحيح اسلامي طرق ديگر عادل شدن افراد از ديدگاه رهبر انقلاب است. از ديد هدف تمامي اديان الهي اين بوده است كه رفتار و اعمال و اعتقادات بشر صحيح گردد و به محاسن اخلاقي مزين شود.[12] بعثت پيامبر اكرم نيز براي تعليم راه رفع ظلم به مردم بوده است[13] انسان ديندار به قوانين الهي كه مطابق روحيات و مصالح تمامي بشريت نظام يافته است، احترام مي گذارد، و اصولاً هدف تشريع قوانين اسلام، برقراري نوعي نظم اجتماعي عادلانه است كه باعث پرورش انساني مهذب مي گردد.[14] مبارزه با ظلم و جهل و بي عدالتي، هنگامي متصور است كه نسبت به

ص: 5820

ظلم و عدل، آگاهي وجود داشته باشد. زماني كه ندانيم عدل چيست، كاري براي ايجاد آن نمي توانيم انجام دهيم. آگاهي و معرفت از لوازمي است كه براي عادل شدن افراد جامعه لازم است. دانش و معرفت پس از طي مراحل گوناگوني حاصل مي شود نخستين مرحله از خانواده آغاز مي شود. نظر امام درخصوص اين مطلب اين است كه: «... بچه وقتي در دامن مادرش هست، مي بيند مادر اخلاق خوش دارد، اعمال صحيح دارد، گفتار خوش دارد، آن بچه از همان جا اعمالش و گفتارش به تقليد از مادر كه از همه تقليدها بالاتر است و به تزريق مادر كه از همه تزريق ها مؤثرتر است، تربيت مي شود...».[15] تعادل روحي و رواني، عدالت خواهي و ظلم ستيزي از طريق خانواده شروع مي شود و در مدرسه كاملتر مي گردد. آموزش عمومي براي همگان از اصول موردتوجه رهبر انقلاب است.[16] تا آنجا كه از باسوادان مي خواهد، افراد بيسواد را در منزل خويش تعليم دهند و منتظر اقدامات دولت نباشند. رشد عقلي افراد در دورة مدرسه شكل مي گيرد، به همين دليل بايستي بچه ها را از همان دوران كودكي به خوبي تربيت نمود تا خواهان عدالت و تابع قوانين جامعه بارآيند. تربيت و جامعه پذيري صحيح در مدارس سبب آسان شدن كار دانشگاه ها مي گردد. دانشگاه خوب، مسير پيشرفت كشور را مشخص مي كند.

ص: 5821

رهبر عادل انقلاب عقيده دارد، سبب بسياري ناكامي هاي ايران و علت ضعف در برابر انگلستان و امريكا و روسيه و تحميل قراردادهاي ظالمانه بر كشور به علت بي توجهي به تعليم و تهذيب كودكان، نوجوانان و جوانان در مدارس و دانشگاه ها بوده است. اگر مراكز تعليم و تربيت به وظايف خويش عمل مي نمودند، هيأت حاكمه و مسئولان و كارگزاران نظام كه اغلب از دانشگاه ها تأمين مي شوند، شخصيت هاي با كفايت و پاكدامني بودند كه مشابه محروميت ها و ظلم و فسادي كه اكنون بر جامعه حاكم است، وجود نمي داشت. «چه غم انگيز و اسفبار است كه دانشگاه ها و دبيرستان ها به دست كساني داده مي شد و عزيزان ما به دست كساني تعليم و تربيت مي ديدند كه جز اقليت مظلوم محرومي همه از غرب زدگان و شرق زدگان با برنامه و نقشه ديكته شده در دانشگاه كرسي داشتند.»[17] نكتة ديگري كه در ضمن اين سخن امام قابل ذكر است. مسأله برابري افراد در تعليم دادن است بطوريكه از جمله اسباب عقب ماندگي مراكز تعليم و تربيت از ديدگاه امام، نابرابري در استخدام اساتيد و تعليم دهندگان خصوصاً عدم استفاده از اقشار پايين جامعه است. مراكز اطلاع رساني و رسانه هاي گروهي و همچنين محافل روشنفكري و روحانيون، عمل اطلاع رساني را در تمام طول عمر افراد و در تمامي مراحل زندگاني برعهده دارند،

ص: 5822

اضافه بر آن، برخي رسانه ها همچون تلويزيون مي توانند در تمامي نقاط، در دسترس همگان قرار گيرند و اخبار و اطلاعات جديد را به مردم برسانند؛ همگان حق دارند تا بطور برابر به اطلاعات دسترسي داشته باشند. نابرابري اطلاعاتي يكي از مصاديق نابرابري هاي اجتماعي است كه در دهه هاي اخير پديد آمده است. امام خميني معتقد است كه راديو و تلويزيون يك «دانشگاه عمومي» است كه بايد مردم را تربيت كند و همه افرادي كه آگاهي و توانايي دارند بايد از فرصتي برابر با سايرين برخوردار باشند تا بتوانند از اين وسيله براي رساندن طرح ها و پيشنهادات خود به مردم بهره گيرند.[18] طبق اين سخن امام، وسايل عمومي خبري علاوه بر دادن آگاهي، وظيفه انتقال نظرات مردم را نيز عهده دار هستند، فايدة اين بحث علاوه بر مسائل علمي، در بحث مشاركت سياسي مردم حائز اهميت است كه پايه و اساس آن در فرهنگ قرار گرفته است علاوه بر آن رهبر انقلاب، صدا و سيما را مركزي براي دفاع از حقوق مظلومان مي داند.[19] به اين شكل كه امكان دفاع از حقوقشان را در صدا و سيما داشته باشند. مطبوعات نيز همچون راديو و تلويزيون، مسائل روز را به مردم مي رساند. يكي از زمينه هاي ايجاد چنين امري اين است كه آزادي قلم و بيان

ص: 5823

وجود داشته باشد تا اطلاعات و حقايق بطور واضح و صريح و صحيح به مردم برسد. افراد جامعه بايد از ظلم و اجحافي كه در جامعه مي شود مطلع گردند و روزنامه ها بهترين وسيلة مطلع نمودن هستند؛ اما نبايستي طريق افراط و تفريط را بپيمايند و يا بطور مثال در خدمت قشر و طبقه اي خاص قرار گيرند، بلكه از آنجا كه همة مردم در مطبوعات حق دارند، روزنامه بايستي در خدمت مردم باشند و آنها را در جريان مسائل قرار دهد. آنان وظيفه دارند از مستضعفين و مظلومين دفاع نمايند و ترس و هراس را از چهرة جامعه بزدايند.[20] امام درخصوص كار ويژه مهم مطبوعات كه هدايت گري جامعه است مي فرمايد: «تمام رسانه ها مربي يك كشور هستند، بايد تربيت كنند كشور را و بايد خدمت كنند به ملت».[21] دادن طرح ها و برنامه هاي مفيد و سازنده و مشخص نمودن جهت عمل دولتمردان جامعه در راستاي احقاق حقوق افراد جامعه و حفظ منافع محرومين و گسترش مشاركت عمومي آنان[22] خدمات ارزشمندي است كه روشنفكران، علماي اسلام و كارشناسان اسلامي به جامعه مي رسانند. به باور رهبر بزرگ ايران، تنها بيان اين مطلب از سوي علماي اسلام، كه ثروتمندان هيچ امتيازي از جهت ثروتشان بر فقرا ندارند و اولويتي از اين جهت براي آنان در نظر

ص: 5824

گرفته نمي شود. سبب شكوفايي استعدادهاي خفتة محرومين و قشر كم درآمد جامعه مي گردد[23] اعتماد به نفس و اتكا به اراده و توان خويش از نتايج اطلاع رساني صحيح است. نقش مساجد، نمازهاي جمعه و حج نيز در بالا بردن سطح معارف بشري بر كسي پوشيده نيست. امام عباداتي مانند حج را تنها از بعد فردي نمي گيرد، بلكه به اهداف عظيم اجتماعي كه در پشت آن نهفته است اشاره مي كند كه از جملة آنها اجتماع تعداد زيادي از مسلمين در مكاني واحد و تبادل فكر و اطلاعات ميان آنهاست. نتيجه اين تبادلات مي تواند تلاش براي بهبود وضعيت جوامع اسلامي و رفع تبعيض و اختلاف از آنها باشد.[24] در خطبه هاي نماز جمعه و نمازهاي عيد فطر و... مسائل و نيازهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي كشور مطرح مي گردد و شركت كنندگان از اوضاع كشور و وضعيت مسلمين اطلاع مي يابند.[25] امام خميني در خصوص اهميت مساجد در آگاهي دادن و ظلم ستيزي مي فرمايد: pma ;1649; فرهنگ، محوري ترين و اساسيترين بحث در انديشة امام خميني است pma ;1649; اساساً فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد» pma ;1649; تزكيه و تهذيب نفس و پرهيز از تندروي و تفريط و نه ظالم و نه مظلوم شدن، توصية دائم امام به مردم است «مسجدها محلي بوده است كه از همان

ص: 5825

مسجد ارتش راه مي افتاد براي جنگ با كفار و با قلدرها از توي مسجد، آنجا خطبه خوانده مي شد، دعوت مي شدند مردم به اينكه مثلاً آدم متعدي در فلان جا قيام كرده بر ضد مسلمين يا مال مردم را چپاول مي كند... و از همان مسجد راه مي افتادند و مي رفتند طرف دشمن.»[26] ملاحظه مي گردد كه بسياري از عبادات اسلام جنبة سياسي و اقتصادي و فرهنگي دارد. از هر طريقي كه نگاه كنيم، نمي توانيم بگوييم اجتماع عظيمي همچون حج كه در آن مسلمانان سراسر جهان از تمامي قاره ها و كشورها و از دوردست ترين نقاط عالم در زماني مشخص و در مكان واحد جمع مي گردند و اعمال و عبادات مشتركي انجام مي دهند، تنها با هدف تقويت روحية فردي افراد است. زيرا اگر چنين مي بود، نيازي نبود زمان و مكان حج مشخص و يكسان باشد. به هر حال مسلمين تاكنون استفادة زيادي از چنين اجتماعات معنوي و سازنده اي نبرده اند و بيشترين ميزان بي عدالتي در كشورهاي اسلامي صورت مي گيرد كه در زمرة كشورهاي جهان سوم قرار گرفته اند. علاوه بر داشتن اطلاعات و دانستن مسائل روز، امنيت فرهنگي زمينة ديگري براي بهتر انديشيدن و صحيح تر تعليم ديدن است. اعتياد به مواد مخدر، سبب مي گردد فرد اعتماد به نفس، استقلال و شخصيت مستقل نداشته باشد و با وضعيتي

ص: 5826

كه براي او پيش مي آيد، نتواند به مصالح و ضروريات كشور خويش فكر كند و كمكي نمايد. امام خميني بر اين باور است كه بيگانگان براي از بين بردن روحية چرايي و انتقادي جوانان، به پخش مواد مخدر در كشور مبادرت مي نمايند و تعداد زيادي از جوانان را معتاد مي كنند و جوان معتاد به غارت منابع طبيعي كشور، وجود ظلم در جامعه، عدم وجود آزادي و... نمي انديشد[27] و به عبارت بهتر روحيه ظلم ستيزي و عدالت خواهي از او گرفته مي شود. امام در سخناني مي فرمايد: «اينها مي خواستند هر قوه اي كه احتمال بدهند در مقابل اجانب و ارباب ها مي ايستد و هر فكري را كه احتمال بدهند كه اين فكر در تقابل آنهاست، اگر بتوانند فكر را از آنها بگيرند. فكر را چگونه بايد بگيرند؟ با اعتياد به مشروبات، با اعتياد به هروئين و امثال اين مخدرات كه فكر انسان را مي گيرند، انسان را از ميان تهي مي كند...»[28] در جامعه اي كه مواد مخدر و ساير ابزار مبتذل براي از بين بردن انديشه و فكر جوانان، فراوان يافت مي شود، امنيت فرهنگي مورد تهديد است. مطبوعات و اهل قلم مي توانند امنيت فرهنگي را به نحو مطلوبي در جامعه ايجاد نمايند. براي مثال امام توصيه مي كند: «نويسنده هاي ما، گويندگان ما، همه شان دنبال اين باشند كه

ص: 5827

به اين ملت اميد بدهند، مأيوس نكنند. ملت را، بگويند توانا هستيم، نگويند ناتوان هستيم، بگويند خودمان مي توانيم...»[29] علاوه بر ايجاد آرامش و اطمينان مطبوعات نبايد محيط كشور را متشنج و پرهرج و مرج نشان دهند بلكه موظفند از تيترهايي كه سبب تحريك و تضعيف مردم مي گردد و يا مخالف واقعيت است، پرهيز نمايند.[30] از مصاديق بارز امنيت فرهنگي، داشتن آزادي سياسي است. اگر آزادي نباشد، هيچ فردي نمي تواند به راحتي فكر كند و انديشه هاي خود را منتقل نمايد و در نتيجه قدرت ابتكار و خلاقيت افراد مي خشكد. امام خميني آزادي مردم در اظهار عقيده و نظرشان را از خصوصيات يك مملكت متمدن مي داند[31] در جاي ديگري امام از اهل قلم مي خواهد كه به مردم بگويند: «اسلام براي مليت خاصي نيست و ترك و فارس و عرب و عجم ندارد. اسلام متعلق به همه است و نژاد و رنگ و قبيله و زبان در اين نظام ارزش ندارد؛ و قرآن كتاب همه است...».[32] با ذكر اين مطلب، امام خميني خواسته است به مردم اطمينان دهد كه فعاليتهاي فكري و جسمي آنها و حقوقي كه در جامعه دارند، پايمال نمي گردد و آنان را به اطمينان و آرامش و انجام فعاليتهاي اجتماعي دعوت كند. تفصيل بهتر اين مطلب در بحث امنيت سياسي

ص: 5828

ذكر شده است. از آن چه در اين مقاله در باب عدالت فرهنگي از ديدگاه امام خميني آمد اين نتيجه حاصل مي شود كه امام خميني در درجه نخست، بر زيربنا بودن عدالت فرهنگي بر ساير ابعاد عدالت تأكيد داشته و اصلاح روح و روان انسان ها را مقدم بر هر چيز ديگري قرار مي دهد. در مرحله بعد،

ص: 5829

استفاده از تمام ابزارها و امكانات اطلاع رساني و خبرگيري را موردتوجه قرار مي دهد تا آن جا كه از تلويزيون به عنوان مربي جامعه ياد مي نمايد. سپس توجه به اين مرحله اساسي است كه از ديد ايشان بهترين راه اصلاح فرهنگ و روان انسان ها در روي آوردن به معنويت و اديان توحيدي است. توجه ايشان به مواردي همچون حج، مسجد، نماز جمعه و... كه علاوه بر بعد عبادي، جنبه اطلاع رساني و تبادل افكار مردم با يكديگر را موردنظر قرار مي دهد، حائز اهميت است. رفع موانعي كه از رشد و تفكر خلاق انسان ها جلوگيري مي كند و تأمين امنيت نويسندگان و كساني كه كار فرهنگي مي كنند و لزوم آرامش و امنيت براي همة مردم، از اموري است كه امام خميني براي تحقق عدالت فرهنگي متذكر مي گردد. [1] . به علت تفاوت برداشت ها از تعريف عدالت، نگارنده از تركيب چند مؤلفه مهم و اساسي عدالت اجتماعي، يعني توازن، اعطاي حقوق، برابري و قانون مندي تعريفي ارائه داده است كه عبارت است از: «برقراري مساوات، توازن و روحية اطاعت از قانون در جامعه، به نحوي كه با مراعات حقوق تمامي شهروندان همراه باشد». توضيح اين مؤلفه ها به طور مبسوط در مقاله اي از نگارنده با عنوان «سازوكارهاي تحقق عدالت اجتماعي از منظر امام خميني» در نشريه حضور،

ص: 5830

شماره 43، زمستان 1381 به طبع رسيده است. [2] . آنتوني گيدنز، جامعه شناسي، ترجمه منوچهر صبوري، چاپ اول، تهران: 1373، نشر ني، ص 36. [3] . علي شريعتمداري، روانشناسي تربيتي، تهران، اميركبير، 1375، ص 210211. [4] . عبدالرحمن عالم، بنيادهاي علم سياست، تهران: نشر ني، 1375، ص 118. [5] . عليرضا صدرا، «ويژگي هاي فقه سياسي شيعه»، فصلنامه علوم سياسي، شماره 14، سال چهارم، تابستان 1380، ص 39. [6] . حسين بشيريه، جامعه شناسي سياسي، تهران، نشر ني، 1376، ص 222. [7] . محمد خاتمي، نقد و نظر، سال دوم، شمارة سوم و چهارم، تابستان و پائيز 1375، ص 1415. [8] . صحيفه امام، ج 7، ص 473. [9] . همان، ج 15، ص 243. [10] . همان، ج 1، ص 390. [11] . همان، ج 21، ص 180. [12] . همان، ج 6، ص 288. [13] . همان. [14] . كلمات قصار، پندها و حكمت ها، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران، 1372، ص 63. [15] . همان، ص 25. [16] . صحيفه امام، ج 11، ص 446. [17] . همان، ج 21، ص 430. [18] . همان، ج 6، ص 399. [19] . همان، ج 18، ص 468. [20] . همان: ج 19، ص 148. [21] .

ص: 5831

همان، ج 7، ص 322. [22] . همان، ج 20، ص 340. [23] . همان. [24] . همان، ج 10، ص 159. [25] . همان، ج 9، ص 333. [26] . همان، ج 4، ص 447. [27] . همان، ج 12، ص 110. [28] . همان، ج 8، ص 395 و 396. [29] . همان، ج 13، ص 537. [30] . همان، ج 9، ص 352. [31] . كوثر، مجموعه سخنراني هاي حضرت امام خميني، همراه با شرح وقايع انقلاب، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1371، ج 1، ص 346، 28/8/57. [32] . صحيفة امام، ج 5، ص 781. نجمه كيخا

ص: 5832

سالشمار زندگي امام خميني(بخش سوم)

اشاره

4 چكيده:

دوران مبارزه علني امام خميني (1431 1343)

اشاره

دوره چهارم زندگاني امام خميني، با مبارزه و حركتهاي آشكار ايشان عليه رژيم ستمشاهي آغاز مي شود. اين دوره، از سال 1341 آغاز و تا آبان1343 ادامه مي يابد. فرقي كه اين دوره با دوره هاي پيشين دارد، در اين است كه در اين دوره، از تلاشهاي ستم ستيزانه امام خميني، اسناد فراواني در ساواك به جاي مانده است كه در مواردي براي روشن شدن رويدادها به آنها اشاره مي شود، اما به طور كلي اگر بخواهيم به تمام اين اسناد كه تا كنون بخش اندكي از انبوه اسناد مربوط به امام خميني نشر يافته، بپردازيم پيوند اين بخش از بحث با بخش پيشين از هم مي گسلد و مقال، ناهمگون مي شود.براي روشن شدن بهتر زمان مبارزه امام خميني لازم است به پاره اي از رويدادهاي سال 40 نيز اشاره شود.در اين دوره بيش تر رويدادها، براساس تاريخ هجري شمسي ثبت شده است; اما از آن جا كه شمار زيادي از نامه ها و پيامهاي امام، داراي تاريخ هجري قمري است و ما در آغاز تاريخ هجري قمري،سپس هجري شمسي را بر گزيديم، همين روال را در اين دوره نيز، ادامه مي دهيم. از اين دوره به بعد، افزون بر آشنايي با تلاشهاي ستم ستيزانه امام خميني، با شيوه و روش مبارزه ايشان و حركتهاي دقيق و سنجيده و هوشيارانه

ص: 5833

آن مرد بزرگ آشنا مي شويم. 1

رجب 1381 /اول دي ماه 1340

با رحلت آيت الله بروجردي در فروردين 1340 ه.ش. شاه در تلگرافي به نجف، رحلت ايشان را به آقاي حكيم تسليت مي گويد. هدف شاه اين بود كه اعلام كند، تنها علماي نجف شايستگي مرجعيت دارند و مرجعيت علماي قم را به رسميت نمي شناسد.اين، بدان خاطر بود كه مرجعيت از قم برچيده شود و در نجف شكل بگيرد، تا مشكلي بر سر راه كارهاي خلاف وي بروز نكند. اما اين كار نتيجه عكس داشته است. برابر سندي به تاريخ 20/1/40 آقاي شيخ بهاءالدين محلاتي، در جلسه انجمن دانشجويان اسلامي شيراز گفته است: «صحبت شده كه چون دولت قصد دارد حوزه علميه قم را منحل نمايد، از اين رو، اعلي حضرت همايوني به آيت الله حكيم تلگراف تسليت نموده. قبل از اين موضوع، عده زيادي طرفدار آيت الله حكيم بودند; ولي بعد از اين كه از مقصود دولت مطلع شدند، طرفداران آيت الله حكيم به صدي دو تقليل يافته است.» (1) رژيم شاه كه پس از كودتاي 28 مرداد 1332، با بحرانهاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي روبه رو شده بود، دولتهايي را پياپي روي كار آورد، تا بحران را مهار كند. پس از زاهدي، حسين علاء و پس از وي دكتر اقبال از 20/1/36 تا 6/6/39 نخست وزير

ص: 5834

شدند. اما بحران به گونه اي بود كه آمريكا، با توجه به مطالعاتي كه درباره ايران داشت، اين كشور را در آستانه انفجار و انقلاب مي دانست و خواهان اصلاحات فوري بود; از اين روي، با بركناري اقبال، شريف امامي به عنوان رئيس دولت برگزيده شد كه مي بايد با برگزاري همه پرسي دوره بيستم مجلس، به اوضاع سامان دهد. اما او نيز كاري از پيش نبرد و در 15 ارديبهشت 1340، ناگزير ، پست نخست وزيري را ترك كرد.با فشار آمريكا در 16/2/1340، دكتر علي اميني روي كار آمد و حكومت او تا 21 تيرماه 1341، بيش تر دوام نيافت.اميني، كه از او به عنوان مهره آمريكا ياد مي شد، عضو كابينه زاهدي و كارگردان كنسرسيوم نفت بود و مدتها سفير ايران در آمريكا.همزمان، با روي كار آمدن دكتر اميني در 19/2/1340، مجلسين (سنا و شورا) برافتادند.مجلس شورا، تا مهر 1342 در زمان دولت علم بازگشايي نشد.دكتر علي اميني، از خاندان قاجار بود و با شعار و داعيه اصلاح طلبي روي كار آمده بود و دستگاه حاكمه آمريكا از وي پشتيباني مي كرد.از آن طرف شاه، در انتخابات آمريكا از رقيب جان اف كندي، پشتيباني مي كرده و او هم راي نياورده بود، از اين روي، به شدت احساس نگراني مي كرد و چاره اي جز پذيرش دكتر علي اميني را نداشته است.اميني، براي حل

ص: 5835

بحران در ابتداي كار، 33 ميليون دلار از آمريكا وام مي گيرد، تا به بحران اقتصادي پايان دهد. (2) او براي به دست آوردن اعتماد علما و مراجع، در 13 رجب /1381 اول دي ماه 1340، سفري به قم داشته است. در ساعت 5/12 روز 13 رجب، با امام خميني در منزل ايشان در باغ قلعه، ديدار كرد. اين ديدار، بدون تشريفات و در حد معمول در جمع طلاب برگزار شد. امام خميني،در آغاز سفارشهايي به نخست وزير كرده و در ضمن يادآور شده است: «ايران تا كنون، نخست وزيرهاي فراواني به خود ديده، اميركبيرها، قائم مقام ها كه برخي خاطر خوبي در تاريخ به جاي گذاشته اند و عده اي نيز مورد لعن و نفرين بودند. شما يقين داشته باشيد هرچه به اين ملت خدمت كرديد، همان قدر محبوب و مورد علاقه مردم هستيد و در پيشگاه الهي عزيز و محترم خواهيد بود.» در اين ديدار، امام از جايگاه و نقش حوزه علميه قم سخن مي گويد.دكتر علي اميني در اين ديدار مي گويد: دولت و مردم از حوزه انتظار دارند كه در دانشگاه و مراكز فرهنگي حضور داشته باشد. امام، با اشاره به دوران خفقان رضاشاهي، يادآور مي شود: در آن زمان، براي علماي راستين امكان حضور در مراكز فرهنگي نبوده است. خبر اين ديدار را هفته نامه «نداي حق» در روز 13 دي

ص: 5836

ماه برابر با 25 رجب منتشر كرد. (3) دولت علي اميني، لايحه اصلاحات ارضي را كه در زمان دولت اقبال تهيه شده بود و با توجه به مخالفت آقاي بروجردي مسكوت گذاشته شده بود، در سه شنبه 19 دي ماه 1340 به تصويب رساند. (4) علماي قم به هيچ روي، با اين لايحه اعلام مخالفت نكردند; زيرا توجه داشتند كه رژيم ممكن است، به بهره برداري نادرست از اين حركت بپردازد .از اين روي، حسن ارسنجاني، وزير كشاورزي در دولت اميني و در دولت علم تا 20 اسفند 41، (5) به مناسبت عيد فطر 1831 /اسفند1340 در تلگرافي از آقايان: نجفي ، گلپايگاني و شريعتمداري، به خاطر مخالفت نكردن آنان با اين لايحه تشكر كرد. (6) و نظر وي اين بود كه اعلام كند، علما با اين لايحه موافق هستند. در پاسخ به اين شگرد، آقاي گلپايگاني به تاريخ 20/12/1340، اعلام كرد از سوي علماي اعلام، موافقتي با اين لايحه نشده و هر قانوني كه برخلاف احكام مقدسه اسلام باشد، بي اثر است. (7) بعدها رژيم شاه ناسازگاري علما را با كارهاي خلاف شاه، از جمله انقلاب شاه و ملت، به دروغ و براي درهم كوباندن پايگاه مردمي عالمان و مراجع بزرگ دين، چنين وانمود كرد كه آنان با اصلاحات اراضي ناسازگاري دارند.

هفتم شوال1381/23 اسفند 1340

ص: 5837

در اين تاريخ، آقاي كاشاني بيمار و بستري مي شود.امام خميني به خاطر علاقه اي كه به آقاي كاشاني داشته، به ديدن وي مي رود. در اين ديدار، پس از گفت وگوهاي بسيار، آقاي كاشاني، خطاب به امام مي گويد: «مي دانيد كه من اهل تملق نيستم، به جدم قسم، شما خيرالموجودين و اميد ملت هستيد. شما را در بين مراجع، از همه بهتر مي دانم و اين اعتقاد من است.» (8) امام پس از اين ديدار نيز، پرساي حال آقاي كاشاني بوده و نامه اي هم براي وي نوشته است. (9) پس از آن كه آقاي كاشاني به رحمت حق مي پيوندد، امام دو روز براي ايشان، مجلس ختم مي گيرد. (10)4

ذي قعده 1381/21 فروردين 1341

دكتر اميني، كه با فشار و خواست آمريكا در راس دولت قرار گرفته بود، بعد از لايحه اصلاحات ارضي موضوع «انقلاب سفيد» را مطرح مي سازد و خود بر آن شد تا آن را به اجرا بگذارد.شاه كه از وي وحشت داشته، خود تصميم به اجراي دستورهاي آمريكا مي گيرد و بنا به خواست دولت آمريكا، در 21 فروردين 1340 شاه و فرح سفر چهل وپنج روزه خود را به آمريكا آغاز مي كنند، تا از نزديك در جريان خواسته هاي آمريكا قرار گيرند.شاه در اين سفر، دريافت كه آمريكا بر آن است رفرم «انقلاب سفيد» را پياده كند و چنانچه

ص: 5838

وي از اين كار سر باز بزند و امروز و فردا كند، به طور كامل آن را ادامه خواهد داد. با تعهد شاه، دولت آمريكا مي پذيرد علي اميني را كنار بگذارد و از نظر اقتصادي و نظامي از شاه پشتيباني كند. با اطمينان دولت آمريكا از فرمان برداري شاه، علي اميني كنار گذاشته مي شود و در 27 تير ماه1341، شاه اسدالله علم را به مقام نخست وزيري بر مي گمارد. روزنامه اطلاعات، 26 فروردين 1341 در همكاري شاه و آمريكا اين تيتر را برگزيد: «شاهنشاه اطمينان يافتند كه آمريكا، پشتيباني سياسي و نظامي خود را از ايران ادامه خواهد داد . دستگاه دولتي آمريكا نيز، به نوبه خود اطمينان يافت كه شاهنشاه يك متحد استوار است كه تصميم قاطع به اصلاحات اقتصادي و اجتماعي دارند.» (11) آمريكاييها پي گير اصلاحات سياسي بوده اند، حتي بعد از برگماردن علم نيز، اين پي گيري ادامه داشته است. (12) دولت آمريكا، براي ارزيابي اوضاع ايران و براي اطمينان از آهنگ شاه در اجراي اصلاحات آمريكايي، معاون رياست جمهوري، جانسون را در سوم شهريور 1341 به ايران فرستاده است (13) و پس از گزارش وي، آمريكا به آهنگ شاه براي پياده كردن اصلاحات مورد نظر خود، اطمينان مي يابد. 8 1

جمادي الاولي 1382/16 مهر ماه 1341

شاه براي اجراي اصلاحات آمريكايي، ناگزير

ص: 5839

بوده در آغاز آزاديهايي به افراد و احزاب بدهد و با پديدآوردن رويدادهايي، عناصر مخالف را ارزيابي كند و با شناخت كامل به مبارزه و سركوبي آنها بپردازد، شاه از سال 39 38 فضاي باز سياسي را پديد آورد و احزاب سياسي به ميدان مبارزه سياسي علني وارد شدند.جبهه ملي دوم از تاريخ 1339/4/30، به برگزاري جلسه هاي حزبي پرداخت.اين جبهه، تشكيل يافته بود از: حزب ايران، حزب ملت ايران، حزب مردم ايران و جامعه سوسياليستهاي نهضت ملي ايران. اين جبهه، 5 مرداد 1339 اجتماع بزرگي در ميدان جلاليه (پارك لاله كنوني) در اعتراض به فرمايشي بودن انتخابات برگزار كرد (14) و پيش از همه پرسي دوره بيستم در 24 آذر 1339، شماري از رهبران جبهه ملي با شريف امامي ديدار داشتند. (15) پس از آن، اعلاميه هايي نشر دادند و نشستها و تظاهراتي، گزاردند. و حتي رژيم به تشكيل يك كابينه ائتلافي با آنها، ابراز تمايل كرده و شماري از آنان نيز،و به سفارش رژيم، حاضر شدند كه با حذف نام دكتر مصدق به تلاشهاي سياسي خود ادامه بدهند. اين گرايش و نرمش، با مخالفت مصدق و شماري از اعضاي جبهه، مانند: مرحوم طالقاني، مهندس بازرگان و يدالله سحابي روبه رو شد و نتيجه اين شد كه اين دسته در ارديبهشت 1340،نهضت آزادي

ص: 5840

در ايران را به سه شعار اصلي: ايراني، مصدقي و مسلمان، بنيان گذارند.در اين مبارزه، جبهه ملي، كاري از پيش نبرد; اما اعضاي نهضت آزادي بعدها دستگير شدند. (16) شاه براي ارزيابي علما و مراجع، پس از درگذشت بروجردي، در 16 مهرماه 1341، خبر از تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي داد. و روزنامه هاي عصر تهران، با تيتر درشت و براي برانگيختن حساسيتها، مي نويسند: «طبق لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه در هيئت دولت به تصويب رسيد و امروز ]16 مهر] منتشر شده به زنان حق راي داده شد!» (17) در اين لايحه، سه موضوع حساسيت برانگيز وجود داشته است: 1. زنان حق داشتند نمايندگان خود را برگزينند و يا به عنوان نماينده برگزيده شوند و در هر همه پرسي كه در كشور برگزار مي شود، حق راي خواهند داشت. 2. قيد «اسلام» از انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان برداشته شده بود. 3. در مراسم سوگند، به جاي قرآن، كتاب آسماني آورده بودند. (18) افزون بر حساسيت برانگيزي، رژيم در نظر داشته، خود را طرفدار آزادي زنان بشناساند و با همراه كردن اين معيت بزرگ، با مخالفان خود درافتد و به هدفهاي شوم آمريكا، جامه عمل بپوشاند و افراد ناسالم را بر كارهاي كليدي بگمارد و دست اقليتهاي مذهبي را باز بگذارد و از عناصر بدنام گروه

ص: 5841

گمراه و استعماري بهائيت، در بدنه نظام استفاده كند. 9 1

جمادي الاولي 17/1382مهرماه 1341

پس از انتشار خبر تصويب لايحه، به پيشنهاد امام خميني، جلسه رايزني در منزل شيخ مرتضي حائري، تشكيل مي شود. در اين جلسه افزون بر حاج شيخ مرتضي حائري و امام، آقايان: گلپايگاني و شريعتمداري حضور داشته اند و تصميم گرفته مي شود: 1. در پيامي به شاه، مخالفت علماي اسلام با مفاد لايحه، اعلام و لغو فوري آن درخواست شود. 2.در نامه و پيغامي به علماي مركز و شهرستانها، موضوع مطرح و خطري كه متوجه اسلام و ملت ايران است، بازگو شود. 3. هفته اي يك بار و اگر لازم شد، بيش تر، جلسه تبادل نظر ميان علماي قم برقرار شود، تا مبارزه با وحدت كامل همراه باشد. (19) برابر اتفاق و همداستاني علما، امام، در روز 17 مهرماه 1341، اين تلگراف را به شاه مخابره مي كند: «بسم الله الرحمن الرحيم حضور مبارك اعلي حضرت همايوني پس از اهداء و تحيت و دعا، به طوري كه در روزنامه ها منتشر شد، دولت در انجمنهاي ايالتي و ولايتي، اسلام را در راي دهندگان و منتخبين شرط نكرده و به زنها حق راي داده است و اين امر موجب نگراني علماي اعلام و ساير طبقات مسلمين است.بر خاطر همايوني مكشوف است كه صلاح مملكت در حفظ احكام دين مبين اسلام و

ص: 5842

آرامش قلوب است. مستدعي است امر فرماييد: مطالبي را كه مخالف ديانت مقدسه و مذهب رسمي مملكت است، از برنامه هاي دولتي و حزبي حذف نمايند، تا موجب دعاگويي ملت مسلمان شود. الداعي روح الله الموسوي الخميني» (20) آقاي گلپايگاني (21) و آقاي شريعتمداري (22) نيز، پيامي به مانند پيام امام، به شاه ارسال داشته اند. به تاريخ 21 مرداد 1341 / ربيع الاول 1382، آقاي گلپايگاني در پاسخ به شماري از علما كه نظر ايشان را درباره شركت زنان در همه پرسي در صحنه هاي اجتماعي، پرسيده بودند ايشان در پاسخ نظر خويش را اعلام كرد.وقتي دربار از ماجرا با خبر شده، هيئتي را نزد ايشان فرستاده آقاي گلپايگاني هم، مفاسد اين كار را گوشزد نماينده دربار كرده است. (23) از اين نامه استفاده مي شود، رژيم شاه از ماهها پيش مساله انتخابات زنان را مطرح كرده است; ولي چون مي دانسته و با خبر بوده كه علماي دين به مخالفت برخواهند خاست، در متن قانون، از آن سخني به ميان نياورده و قيد مرد بودن را برداشته است; اما از روزنامه ها خواسته كه حضور زنان را در همه پرسي پوشش خبري بدهند و تيتر كنند كه اين نشانگر بي توجهي به هشدارها و يادآوريهاي پيشين عالمان دين است. اين كه عالمان دين با شركت زنان در همه پرسيها و

ص: 5843

گزينش كردن و گزينش شدن به ناسازگاري برخاسته اند، انگيزه هايي بوده از آن جمله، فسادآفريني و فسادانگيزي اين حضور در آن برهه زماني .نظامي كه تاروپودش بر فساد و تباهي استوار است و گوش به فرمان قدرتهاي تباهي آفرين، نمي تواند پاسدار درست و سالم حضور زنان در صحنه اجتماع باشد. از اين روي، امام خميني مي گويد: «ما با ترقي زنها مخالف نيستيم، ما با اين فحشا مخالفيم، با اين كارهاي غلط مخالفيم.مگر مردها در اين مملكت آزادي دارند كه زنها داشته باشند؟ مگر آزادي زن و آزادي مرد با لفظ درست مي شود.» (42(15

جمادي الاولي1382/23مهرماه 1341

در 23 مهرماه، شاه به پيام مراجع قم پاسخ داد و آنان را با عنوان:«حجت الاسلام» مورد خطاب قرار داد و امور مربوط به لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را به دولت واگذارد: در بخشي از اين تلگراف كه گويا يك متن بيش تر نداشته آمده است: «پاره اي قوانين كه از طرف دولت صادر مي شود، چيز تازه اي نيست و يادآور مي شويم كه ما بيش از هر كس در حفظ شعائر ديني كوشا هستيم و اين تلگراف براي دولت ارسال مي شود. ضمنا توجه جناب عالي را به وضعيت زمانه و تاريخ و هم چنين به وضع ساير ممالك دنيا جلب مي نماييم.توفيقات جناب مستطاب را در ترويج مقررات اسلامي و هدايت افكار عوام خواهانيم.» (52(2

جمادي الاولي 1382/28مهرماه 1341

ص: 5844

پس از تلگراف شاه و يادآوري اين نكته كه مساله به دولت واگذار شده، علماي قم پس از رايزنيها، به اين نظر رسيدند كه تلگرافي به اسدالله علم، رئيس دولت، مخابره كنند و خواهان لغو لايحه ضد اسلامي و مخالف قانون اساسي انجمنهاي ايالتي و ولايتي بشوند. آقايان: گلپايگاني، نجفي مرعشي (26) و شريعتمداري در 28 مهرماه، به علم تلگراف زدند و خواهان لغو تصويب نامه شدند. (27) امام نيز، در همين تاريخ، در تلگراف خود به اسدالله علم نوشت: «در تعطيل طولاني مجلسين، ديده مي شود كه دولت اقداماتي را در نظر دارد كه مخالف شرع اقدس و مباين صريح قانون اساسي است.مطمئن باشيد تخلف از قوانين اسلام و قانون اساسي و قوانين موضوعه مجلس شورا، براي شخص جناب عالي و دولت ايجاد مسؤوليت شديد در پيشگاه مقدس خداوند قادر قاهر و نزد ملت مسلمان و قانون خواهد كرد....» و پس از اشاره به سه مورد ناسازگار شرع و قانون اساسي و واگذار نشدن لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي از سوي شاه به دولت، مي افزايد: «انتظار مي رود به تبعيت از قوانين محكم اسلام و قوانين مملكتي، اصلاح اين امر را به اسرع وقت نماييد... و اگر ابهامي در نظر حضرت عالي است، مشرف به آستانه قم شويد، تا هرگونه ابهامي حضورا رفع شود... در

ص: 5845

خاتمه يادآوري مي شود كه: علماي اعلام ايران و اعتاب مقدسه و ساير مسلمين در امور مخالفه با شرع مطاع، ساكت نخواهند ماند.» (28) همان گونه كه در پايان امام تهديد كرده بود، آقاي خوئي از نجف تلگرافي به شاه (29) و در 26 مهر1341 تلگرافي به حاج و آقاي حكيم نيز، در 14/8/1341 تلگرافي به سيد محمد بهبهاني ارسال مي دارد. (31) و تمام علما و حوزه ها واصناف در اين مبارزه، با حوزه قم همراه شدند .ديگر شخصيتهاي اسلامي نيز تلگرافهايي مخابره كردند كه در جلد دوم، سوم و چهارم كتاب اسناد انقلاب اسلامي آمده است. امام در سخنرانيها و نامه هايي كه براي علماي شهرها مي فرستد، به نكته هايي اشاره و گزاره هايي را مطرح مي كند كه فراتر از لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي است.از اين روي، در آن زمان، اين سخنرانيها و نامه ها، موجي فراگير پديد مي آورد.اما درست در برابر اين خشم عمومي، ايستادگي و از مخابره تلگرافها، جلوگيري مي كند. نمونه اي از تلاش امام براي گسترش نهضت، نامه اي است كه 29 جمادي الاول 1382 برابر با آبان 1341 به آقاي فلسفي مي نويسد: «...اميد است خداوند اين زبان گوياي اسلام را از شر اشرار حفظ فرمايد. يقين داشته باشيد كه خداي تبارك و تعالي، با ما است و هيچ قوه اي نمي تواند با خواست خداوند متعال... مبارزه كند... اميد

ص: 5846

است كه جناب عالي و ساير وعاظ محترم، كه زبان قرآن و ملت هستند، در اين قضيه ديني، دين خود را به وجه احسن ادا فرمايند و موجب رضاي خداوند تعالي و نبي اسلام، صلي الله عليه و آله و سلم، و ائمه هدي، عليهم صلوات الله، را فراهم فرمايند....» (32) واعظان و ارشادگران مردم، اين پيام را با گوش جان نيوشيدند و در هر مجلس و محفل، به روشنگري پرداختند.هدفهاي آشكار و نهان طراحان لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را افشا كردند.

چهارشنبه 2 جمادي الثاني1382/9 آبان 1341

سيد احمد خوانساري، به مناسبت سوم جمادي الثاني ، روز رحلت فاطمه زهراء(س)، اطلاعيه اي صادر كرد و در آن اعلام داشت:مجلسي در مسجد سيد عزيزالله برقرار مي شود و در اين مجلس افزون بر تجليل از فاطمه زهرا(س) عرض اخلاص به مقام مقدس رسول خدا(ص)، موضوع مهم مذهبي نيز مطرح مي گردد. (33) امام خميني كه از برگزاري چنين مجلسي از سوي آقاي خوانساري با خبر مي شود، در روز 2 جمادي الثاني نامه اي به شرح زير، به آقاي فلسفي مي نويسد: «...اعلاميه آقاي خوانساري را ملاحظه كردم و خالي از تعجب نبود.اصل اقدام ايشان، بسيار به موقع و لازم است; لكن كيفيت آن خيلي نارساست.براي اين مطلب ديني كه اساس روحانيت و ديانت و مليت در خطر است، مجلس روضه درست كردن و در ضمن آن،

ص: 5847

اساس ديانت را قراردادن، بسيار موهن است، نسبت به مقصد.و از آن بدتر آن كه مسجد سيدعزيزالله را [براي چنين مجلسي، انتخاب كردن] كه چهارهزار جمعيت مقدس بازاري در آن مجتمع مي شود. و البته مي دانيد دولت از ديانت نمي ترسد، تا از بازاري متدين و دعاي اينها يا نفرين آنها وحشت كند....من نمي دانم اين چه افكاري است؟ بايد اين امر به توسط يك كرور اعلاميه به تهران و حومه تهران، حتي قزوين، قم و بلاد دور منتشر شود و گفته شود و نوشته شود كه: چون، براي اين اجتماع، جايي در تهران نيست، خارج تهران در بيابان مي رويم. در اين صورت از دو حال خارج نيست، يا آن كه با سر نيزه جلوگيري مي كنند و آن خيلي بعيد است، آن وقت تكليف يكسره مي شود و ما غالب مي شويم و سقوط دولت حتمي است و يا [جلوگيري] نمي كنند، تمام ناراضيها به شما ملحق مي شوند و غوغا مي كنند و عظمت مطلب، آنها را از پا در مي آورد و طرفين مطلب به نفع مسلمين است. حالا اين فرصت از دست رفت; لكن فرصت ديگري باقي است و آن اين است كه: جناب عالي در ضمن صحبت، تكيه كنيد به اين نكته كه ما نمي خواهيم اجتماع بزرگ درست كنيم والا در صورت لزوم در خارج تهران

ص: 5848

اجتماع مي كنيم و مطالب مهم تر را به گوش ملت مي رسانيم... سركار مي دانيد، در اين حال كه ما قرار گرفتيم، قضيه از آشتي و صلح گذشته و پاي نابودي احكام اسلام و فتح در كار است و هيهات منا الذله.نترسيد، ملاحظه نكنيد، آقاي خوانساري را نمي گيرند، شما را نمي گيرند.دنيا اقتضا ندارد.شما بهتر مي دانيد. بنده از ناراحتي ديگر نمي توانم عرض بكنم....» (34) اين جلسه به هنگام و با شكوه برگزار مي شود خبرگزاري آسوشيتدپرس در تاريخ 11/8/41 از تهران گزارش مي دهد: «ديروز، صدها نفر از روحانيون ايراني در مسجد سيد عزيزالله، واقع در تهران، اجتماع نموده و بر عليه دولت تظاهرات كردند. اين اولين تظاهرات مخالفان دولت اسدالله علم است كه از پنج ماه به اين طرف تشكيل گرديده و روحانيون دولت را متهم نموده اند كه برخلاف قانون اساسي كشور، حكومت مي كند.» (35) برابر گزارش ساواك، آقاي فلسفي در تاريخ 19/8/41 تلگرافي، به قم براي امام مخابره مي كند و يادآور مي شود: چند شب قبل درمسجد حاج عزيزالله، ميتينگ بوده و آيا اين گردهم آيي را ادامه دهيم يا خير؟ به نظر مي رسد اين گردهم آيي اثر خوبي داشته است. (63(8

جمادي الثاني 15 1382/ آبان 41

با اين كه حدود يك ماه از مبارزه علما با ناهنجاريها و حركتهاي ضداسلامي مي گذرد، اما دولت سكوت پيشه مي كند و پاسخي به خواست علما

ص: 5849

نمي دهد. امام خميني در جلسه اي كه بدين منظور برگزار مي شود، از علما و مراجع مي خواهد كه طي قطعنامه اي بركناري علم را از شاه بخواهند كه مورد موافقت قرار نمي گيرد. (37) در 15 آبان ايشان دو تلگراف، به تهران مخابره كرده است: يكي براي شاه و ديگري براي علم نخست وزير.در تلگراف به شاه با اشاره به پاسخ شاه و توجه به اين نكته كه: «[شما] توفيق اين جانب را در ترويج مقررات اسلامي و هدايت عوام خواستار شده ايد، موجب تشكر گردد» يادآور مي شود: ايستادگي در برابر بدعتها و ارشاد و هدايت، وظيفه عالم و روحاني است.يعني موضوع مورد بحث نيز در راستاي هدايت عوام و مبارزه با بدعت، شايسته پي گيري است و شاه و علم را نيز در بر مي گيرد. امام، افزون بر اين نكته ظريف، به چند نكته مهم ديگر اشاره مي كند: 1.علم به امر خداوند و دستور شاه و خواست مردم كه در طومارها و تلگرافها بازتاب يافته، در لغو تصويب نامه بي اعتناست. 2. علم، از نشر افكار و بازتاب تلگرافها در مطبوعات، جلو مي گيرد و اختناق پديد آورده و تهديد مي كند. 3. علم با چنگ زدن به الزامات بين المللي، در صدد از بين بردن قرآن و رسميت دادن به «اوستا» «انجيل» و برخي كتابهاي ضاله و نابود كردن قرآن است.

ص: 5850

4. اعلي حضرت، نبايد به عناصر چاپلوس اعتماد بورزد، آنان كه بر خلاف دين و قانون عمل مي كنند. امام، در پايان، بسيار زيركانه، شاه را تهديد مي كند، اگر علم را وا ندارد كه از كارهاي خلاف خود دست بردارد، پرده اي ديگر از روي ماجرا بر مي دارد: «انتظار ملت مسلمان است كه با امر اكيد، آقاي علم را ملزم فرماييد از قانون اسلام و قانون اساسي تبعيت كند و از جسارتي كه به ساحت مقدس قرآن كريم نموده، استغفار نمايد و الا ناگزيرم در نامه سرگشاده به اعلي حضرت، مطالب ديگري را تذكر دهم.» (38) روز 16 آبان آقاي گلپايگاني (39) ، 7 آبان آقايان مرعشي نجفي (40) و شريعتمداري (41) در تلگرافي به شاه و علم، خواستار لغو تصويب نامه شدند. نهضت آزادي ايران نيز، نخستين اطلاعيه خود را عليه لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي و افشاي سياستهاي جديد شاه، در آبان (42) ، نشر داد. در اعلاميه ديگري، به روشن گري انگيزه علما از مخالفت با حضور زنان پرداخت، در بخش پاياني اطلاعيه آمده است: «آقايان ترس دارند كه با بيرون انداختن زنها در جنجالهاي سياسي و كشاندن به پرده دري و بي عفتي، هم آنها را از وظائف طبيعي باز دارند و هم اختلافات و مناقشات را در حريم كانونهاي پاك و گرم خانوادگي وارد نمايند والا

ص: 5851

اگر اطمينان به حسن نيت متصديان و دفع مفاسد و محظورهاي شرعي و اخلاقي و اجتماعي باشد، كسي خواهران مسلمان را از حق بيان و حق دفاع از انجام دادن وظائفي كه شرع و عقل، بر سبيل فطرت به

ص: 5852

عهده مرد و زن گذارده است، منع نمي كند.» (34(15

جمادي الثانيه 22 / 1382 آبان 1341

اسدالله علم، در تاريخ 21/8/1341 در مصاحبه مطبوعاتي اعلام كرد: دولت نيز با نظر علما موافق است (44) و درباره شركت زنان، در انتخابات، بايد مجلس تصميم بگيرد. علم در تلگرافي كه به تاريخ 22/8/41 براي آقايان: گلپايگاني، نجفي و شريعتمداري ارسال كرده، آنچه را در مصاحبه مطبوعاتي گفته بوده، يادآور مي شود: «اولا، نظريه دولت در مساله شرط اسلاميت براي انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان انجمنهاي ايالتي و ولايتي همان نظريه علماي اعلام است (با حفظ حقوق اقليتهاي مذهبي).... ثانيا: سوگند امانت و صداقت در كارها و مصالح عمومي با قرآن مجيد است... در مجلس شوراي ملي... نمايندگان اقليتها در مقابل قرآن مجيد، با كتاب مقدس خود سوگند ياد كنند. ثالثا، در مساله مسكوت بودن عدم شركت با نوان در انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه مورد اعتراض قرار گرفته است... دولت نظر آقايان محترم را به مجلسين تسليم و منتظر تصميم مجلس خواهد بود.» (45) علم پاسخي به تلگراف، امام نمي دهد; چون به خوبي دريافته بود كه وي، آشنايي دقيق با مسائل سياسي دارد و سياستها و سياستمدارها را خوب مي شناسد. ساواك در سال 35 درباره برخوردهاي امام گزارش مي دهد: «برخوردهايي كه تاكنون داشته، حائز اهميت

ص: 5853

است و نمي توان وي را فريب داد.» با رسيدن تلگراف ياد شده به قم، امام خميني با چند تن ديگر از علما و بزرگان حوزوي، تشكيل جلسه مي دهند و به گفت وگو مي نشينند. امام به خوبي دريافته بوده كه اسدالله علم ترفندبازانه مي خواهد جمعيتها و گروه هاي مذهبي و روحاني را فريب دهد و فكر و ذهن و عزم آنان را از لغو تصويب نامه دور كند. به نظر ايشان لايحه اي كه در هيات وزيران تصويب شده، با مصاحبه و تلگراف لغو نمي شود، بلكه لازم است به طور رسمي در هيات دولت لغو گردد. امام با بيان زواياي قضيه، اين نكته را روشن مي سازد; اما شماري از علما و روحانيان، همين كه تلگراف علم به دست آنان رسيد، دستور برپائي جشن دادند و مردم نيز پنداشتند پيروزي رخ داده، به جشن و شادماني پرداختند و به منزل مراجع رفتند. امام خميني، وقتي از رويداد آگاه شد، آشفته و خشمگين در جمع مردم حاضر شد و از مردم خواست كه فريب نيرنگ بازيها را نخورند و به مبارزه ادامه دهند; تا دولت به گونه رسمي، تصويب نامه را اعلام كند. پس از روشن گريهاي امام، شادي در مردم تبديل به خشم و طوفان شد (46) و گروه هاي مذهبي و روحانيان، پس از چندي پي بردند كه رژيم در صدد فريب آنان بوده

ص: 5854

و اين بار، مبارزه شتاب بيش تري گرفت.

جمعه 25 جمادي الثاني 2 1382/ آذر 1341

پس از افشاي ترفند و نيرنگ رژيم، از سوي امام، اصناف و بازرگانان قم، در نامه اي به امام، درباره انتخابات ايالتي و ولايتي دو پرسش از محضر ايشان كردند: تاريخ دقيق پرسش روشن نيست و شايد بين 22 تا 25/8/41 باشد. و اسفند 41 كه بعضي گفته اند، به هيچ روي درست نيست. (47) »1. آيا مصاحبه را كه آقاي نخست وزير در تاريخ 21/8/1341 با مطبوعات نموده نظر حضرت عالي را تامين نموده يا خير؟ 2. آيا تلگرافي را كه آقاي نخست وزير در اين موضوع براي حضرات آيات نموده، قانع كننده هست، يا نه؟» امام خميني اين دو پرسش را در 6 بند پاسخ مي دهد و مانند يك حقوقدان، دقيق به ارزيابي پاسخ علم مي پردازد و آن را كافي نمي داند. در اين نامه، به روشني به خطر صهيونيست جهاني اشاره دارد و آن را زيان آور به استقلال و اقتصاد كشور مي داند. هشيارانه و دقيق و همه سونگرانه، تاروپود سخنان علم را در هم مي ريزد و اعلام مي دارد: سخنان علم، هيچ ارزش قانوني ندارد و بايد هيات دولت تصويب نامه را لغو كند. در بند 3 پاسخ نامه امام مي خوانيم: «وعده اصلاح الزام آور نيست و به هيچ وجه ارزش قانوني ندارد و ما را قانع نمي كند و

ص: 5855

اگر فرضا، آقاي علم بنويسند: اين سه امر، كه در تصويب نامه مذكور است، لغو است باز ارزش قانوني ندارد; زيرا چيزي كه در هيات وزيران تصويب شد، به الغاء آقاي نخست وزير لغو نمي شود و به قوت خودباقي است. بنابراين، خطربزرگي كه براي اسلام و استقلال و كيان مملكت، به واسطه اين تصويب نامه، كه شايد به دست جاسوسان يهود و صهيونيستها تهيه شده، براي نابودي استقلال و به هم زدن اقتصاد مملكت به قوت خود، به نظر دولت آقاي علم باقي است و دولت خود را ذي حق مي داند كه به آن عمل كند، هر چند مخالف قانون شرع يا قانون اساسي باشد، يا برخلاف احساسات ديني و ملي بيست ميليون جمعيت ايران يا تمام مسلمين باشد; زيرا تا در هيات وزيران تجديد نظر به عمل نيايد و اصلاح نشود، به قوت خود باقي است... اين جانب، حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي كنم. قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهيونيستهاست كه در ايران به حزب بهائي ظاهر شدند و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگ بار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تاييد عمال خود قبضه مي كنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شؤون ساقط مي كنند. تلويزيون

ص: 5856

ايران، پايگاه جاسوسي يهود است... ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود، سكوت نمي كنند و اگر كسي سكوت كند، در پيشگاه خداوند قاهر مسؤول و در اين عالم محكوم به زوال است.» (48) پس از اين موضع گيري امام، آقاي گلپايگاني در 26/8/1341، سومين تلگراف خود را در پاسخ به تلگراف علم مخابره كرده و پاسخ وي را قانع كننده ندانسته و خواسته است كه براي رفع اضطراب، هيات دولت آن را لغو و يا اصلاح كند. آقاي مرعشي (49) و شريعتمداري (50) در 27/8/1341 در پاسخ تلگراف علم، اعلام كردند: پاسخ قانع كننده نيست. علماي تهران، در روز پنج شنبه 24 جمادي الثاني، برابر با اول آذر در اطلاعيه اي به روشن گري پرداختند و ترفندها و نقشه هاي استعماري و ضداسلامي دولت علم را براي مردم بازگو كردند. و از مردم خواستند كه در روز پنج شنبه اول رجب در مسجد سيد عزيز الله گردهم آيند، تا عمق جريانهاي اخير براي آنان بازگو شود. (51) آقاي خوانساري و ديگر آقايان تهران، در اين زمينه اطلاعيه دادند. از شهرستانها طومارها و تلگرافهاي فراواني به مركز و قم مخابره شد و روند مبارزه شتاب بيش تري يافت در روز جمعه 2 آذر، يعني ده روز پس از مخابره تلگراف علم، سه گروه از اصناف و هياتهاي مذهبي تهران و عده اي از

ص: 5857

طلاب و مردم قم، به نزد مراجع، از جمله امام خميني رفتند و پشتيباني و آمادگي كامل خود را براي ادامه مبارزه اعلام داشتند. امام، در جمع آنان سخنراني مي كند كه بخشي از آن، به جاي مانده است: «شما بيش از پيش در كار خودتان مستقيم باشيد و پايداري نماييد، ما هم ثابت هستيم. خطري كه متوجه دين شده است، قابل اغماض نيست و لذا به تمام معني بايستي مسلمانها جديت نمايند، تا اين غائله رفع شود.» (52) در گرماگرم مبارزه مردم به رهبري علما، عليه لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، جبهه ملي دوم، با دولت، ارتباط برقرار كرد و انتظار مي كشيد، در اين گيردار، مجالي فراهم آيد، تا به قدرت برسد و در انتخابات شركت كند. برابر گزارش ساواك در 3/8/41 از سوي شاه، به شماري از اعضاي سران جبهه ملي، مانند:اللهيار صالح، دكتر معظمي و دكتر سنجابي، و... پيشنهاد پست در دولت مي شود، ولي نامبردگان پذيرش هرگونه پستي را مبني بر اختيارهاي بيش تري و آن هم با رهبري مصدق داشته اند. (53) جبهه ملي در تاريخ 7 آذر 1341، در اطلاعيه اي، خبر ديدار و گفت وگوي خود را با اسدالله علم، نخست وزير، به آگاهي مردم رساند. شماري از اعضاي جبهه ملي، به اين گفت وگو و مذاكره خرده گرفتند و آن

ص: 5858

را نادرست دانستند. (54) جبهه ملي كه دنبال شعار مناسب براي شركت در انتخابات آزاد در زمان علم مي گشت، شعار «اصلاحات آري، ديكتانوري نه» را مطرح كرد و خواستار سلطنت شاه برابر قانون اساسي شد. و ناسازگاري و نظر مخالف با اصلاحات ارضي و لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي نداشت.1

رجب 8/1382 آذر 1341

با اعلام جلسه در اول رجب از سوي علما و روحانيون برجسته تهران، شور و هيجان ويژه اي در مردم پديد آمد.يك هيجان خاصي ايجاد شد.همه گروهها: دانشگاهيان، فرهنگيان، كارمندان، تجار و بازاريان، كارگران و... انتظار آن روز را مي كشيدند.بنا بوده روز دوشنبه 28 جمادي الثاني، بازار تعطيل شود. (55) اين تعطيلي، چند تعطيلي ديگر نيز در پي داشته، پنج شنبه، به عنوان اعتراض، جمعه برابر معمول و شنبه به مناسبت شهادت امام علي النقي(ع).چهار نفر از علماي بزرگ تهران: بهبهاني، تنكابني، خوانساري، آملي به اتفاق ديگر علماي تهران، بر آن بودند، تا به دست آوردن نتيجه، در مسجد سيدعزيزالله، متحصن شوند و هياتهاي مذهبي نيز آمادگي خود را براي هرگونه فداكاري اعلام داشتند. حتي يكي از رئيسان هياتها گفته چهل تن از اعضاي هيات ما وصيت نامه هاي خود را نوشته اند.در همان زمان كه قرار بر تعطيلي بازار بوده، شماري از كارگزاران، با آقاي فلسفي ديدار مي كنند و خواستار برگزار نشدن جلسه روز پنج شنبه

ص: 5859

مي شوند و ايشان در پاسخ، تشكيل اين جلسه و برگزاري آن را يك وظيفه شرعي و براي مبارزه لازم مي شمرد. (56) علم وقتي كه متوجه مي شود علما پي به نيرنگ وي برده اند و فريب او را نخورده و به مبارزه ادامه مي دهند، در گفت وگويي مي گويد:چرخ زمان به عقب بر نمي گردد. (57) آقاي فلسفي، شب انتشار اين خبر: (58) يعني شب چهارشنبه 30 جمادي الثاني، در مسجد ارك تهران، براي انبوه مردم درباره مسائل روز و ديكتاتوري به سخنراني مي پردازد (59) و مي گويد: «اكنون گذشته است آن زماني كه مانند عين الدوله ها (قبل از مشروطه) در اتاق در بسته به ميل خود قانون وضع كنند.» در پاسخ به گفته اسدالله علم، مي گويد:چرخ زمان به عقب برنمي گردد مشروطه به استبداد مبدل نمي گردد.» مردم پرشور، پس از منبر، با شور و هيجان تمام، اين شعار را تكرار مي كنند و به خيابانها سرازير مي شوند و موجي بزرگ مي آفرينند. (60) عصر چهارشنبه، ده نفر از علماي تهران، در منزل آقا باقر قمي تشكيل جلسه دادند تا درباره چگونگي برگزاري مجلس فردا به گفت وگو بپردازند. (61) دولت كه خود را درگردابي بس عميق مي بيند، شبانه جلسه اي تشكيل مي دهد و از نخست وزيري، نزديك ساعت ده به وسيله آقاي عماد تربتي به علماي تهران خبر مي دهند كه هيات دولت تشكيل

ص: 5860

شده است، نظر مساعد، همين امشب صادر مي شود، آقايان منتظر باشند. ساعت دوازده تصويب نامه هيات دولت در لغو لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي به اطلاع علما مي رسد. (62) همان شب; يعني7/9/14، تلگرافي به شماره 41776 از علم براي آقاي گلپايگاني مخابره مي شود: «موضوع در جلسه هيات دولت مطرح و تصويب شد كه تصويب نامه مورخ 14/7/41 قابل اجرا نخواهد بود.» (63) و شبانه از چهارتن از علماي بزرگ تهران، آقايان: خوانساري، بهبهاني، تنكابني و آملي امضاء مي گيرند كه چون برابر تصويب هيات دولت، لايحه انتخابات انجمنهاي ايالتي و ولايتي، اجرا نخواهد شد، اجتماع روز پنج شنبه اول ماه رجب، مورد ندارد. (64) آخرين امضاء را ساعت يك شب از آقاي تنكابني، پدر آقاي فلسفي، مي گيرند و اطلاعيه آن را رژيم تكثير و به در و ديوار مي زند. با اين حال، مردم در روز پنج شنبه، دسته دسته به مسجد سيدعزيزالله آمدند و مسجد و بازارهاي پيرامون را جمعيت فرا گرفت.با اين كه از بلندگوي مسجد اعلام مي شود: تصويب نامه را دولت لغو كرده و خبر آن را به علما رسانده و آنان اطلاعيه داده اند، مردم باور نكرده و مسجد را ترك نمي كنند.از اين روي، آقاي فلسفي، به مسجد آمد، و خبر لغو تصويب نامه را به مردم رساند و يادآور شد: دولت، اين خبر را، ديشب به

ص: 5861

آقايان مراجع قم و تهران داده است. (56(4

رجب 1382/11 آذر 1341

خبر لغو تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه شب پنج شنبه در تلگرافي به آقاي گلپايگاني مي رسد، ايشان روز پنج شنبه اول رجب، برابر با هشتم آذر، در اعلاميه اي، مردم را از لغو تصويب نامه، با خبر مي سازد و در اعلاميه ديگري از علما و عموم مسلمانان در مخالفت با تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، تشكر مي كند. (66) گويا امام را از لغو تصويب نامه، آقاي بهبهاني با خبر مي سازد. امام پس از اين كه باخبر مي شود، صبح روز پنج شنبه به منزل آقاي شريعتمداري مي رود و جلسه اي تشكيل مي دهند و در آن جلسه تصميم مي گيرند تا لغو لايحه را از راديو و روزنامه ها اعلام نكنند، اطلاعيه اي ندهند و قضيه را پايان يافته ندانند. (67) آقاي نجفي مرعشي، با پيغام امام، جلوي چاپ تلگراف تبريك خود را مي گيرد. (68) اعلام نشدن لغو تصويب نامه از راديو و روزنامه ها، خشم مردم تهران و قم را برانگيخت. امام نيز، در پيامي، خواهان ادامه مبارزه تا اعلام دولت در جرايد شد. روز جمعه 9 آذر 1341، شماري از مردم تهران و شهرستانها براي آگاهي از ديدگاه علما و گرفتن رهنمود، به قم آمدند. ساعت 2 بعد از ظهر، صحن حياط و اتاقهاي منزل امام پر از جمعيت شد و اجتماع كنندگان، با

ص: 5862

فرستادن صلوات نسبت به امام ابراز احساسات كردند. و امام در سخناني ابراز داشت: «هر چند مضمون تلگرافي كه [دولت] براي علماي قم فرستاده، قانع كننده مي باشد; ولي تا در جرايد رسمي كشور لغو تصويب نامه، به طور صريح اعلام نگردد، ما نمي توانيم به اين تلگراف، ترتيب اثر دهيم. و هيات حاكمه بداند كه اگر خبر لغو تصويب نامه را در جرايد اعلام نكند، ما اين تلگراف را كان لم يكن فرض كرده، به مبارزه ادامه خواهيم داد.» (69) جمعيت به ديدار آقاي شريعتمداري رفتند ايشان نيز، خواهان درج لغو تصويب نامه در روزنامه ها شد. پس از آن جا، به منزل آقاي مرعشي رفتند كه ايشان در منزل نبود. جمعيت به نزد آقاي گلپايگاني رفتند و ايشان تلگراف نخست وزير را وافي به مقصود دانست. نظر علماي قم، وقتي به وسيله افراد مورد اعتماد به آقاي فلسفي (70) مي رسد، ايشان شب شنبه در مسجد ارك، سخنراني پرشور و احساس برانگيز، ديدگاه علماي قم را، در بالاي منبر براي مردم بازگو مي كند و در بخشي از اين سخنراني مي گويد: « تا فردا شب به دولت فرصت مي دهيم كه از طريق جرايد و راديو لغو تصويب نامه را اعلام نمايد، در غير اين صورت، دولت مسؤول عواقب بعدي خواهد بود.» (71) نتيجه اين شد كه اسدالله علم، روز شنبه 10 آذر 41 در

ص: 5863

يك مصاحبه مطبوعاتي لغو تصويب نامه را رسما اعلام داشت و روزنامه ها نيز در تيتر اول خود نوشتند: «در هيات دولت تصويب شد كه: تصويب نامه مورخه 14/7/41 قابل اجرا نخواهد بود.»27 در روز 11 آذر 41، برابر با 4 رجب 1382، امام خميني، در اطلاعيه اي از مردم تشكر كرد و تلاش و قيام آنان را ستود. در فراز پاياني اطلاعيه آمده است: «قيام عمومي ديني شما، موجب عبرت براي اجانب گرديد; لكن لازم است متذكر شويد كه بايد مسلمين بيش از پيش، بيدار و هوشيار بوده و مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشرده تر كنند كه اگر خداي نخواسته، دستهاي ناپاكي به سوي مقدسات آنها دراز شود قطع كنند.» (73) آقاي شريعتمداري (74) و آقاي مرعشي (75) در 18 آذر در اعلاميه اي تشكر خود را از مردم ابراز داشتند. امام خميني در روز دوشنبه، 12 آذر، برابر با پنجم رجب، در آغاز درسهاي حوزه علميه قم، پس از چهل روز تعطيلي، به سخنراني پرداخت و نكته هايي را درباره اين مبارزه يادآور شد، از جمله گفت: «قيام، قيام قرآني و ديني بود. به بنده در شبي كه بنا بود فرداي آن در مسجد سيد عزيزالله، براي تنبه دولتها دعا كنند، اطلاع دادند: دولت بنا دارد مقاومت كند. ما ديديم علما در اين جا

ص: 5864

تكليف ديگري دارند. من تصميم آخر را ضمن ابتهال به خداوند متعال گرفتم و به هيچ كس هم نگفتم ولكن خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت. اگر خداي نكرده جسارتي به علماي تهران شده بود، من يك تصميم خطرناكي گرفته بودم. اما دولت بعد از نيمه شب، متوجه شد، نمي شود با قواي مردم مقاومت كرد; در همان نيمه شب از علماي بزرگ تهران كاغذ گرفت كه اين غائله خاموش شود. تا اين كه صبح براي علماي قم هم تلگراف زد و ما در منزل آقاي شريعتمداري بوديم. تلگراف خوب است ولكن، خوفي بوده كه براي حيله باشد، تا اين كه ديروز مذاكرات زياد بين اين جا و تهران شد، تا در جرائد نوشتند.» (67)10

شعبان 17 1382/ دي ماه 1341

دولت پس از شكست در جريان انجمنهاي ايالتي و ولايتي، يك بار ديگر قدرت خود را در رويارويي با روحانيت مي آزمايد بر آن مي شود به مناسب 71 دي، روز كشف حجاب، از زنان بي حجاب براي رژه خياباني و تظاهرات استفاده كند. امام پس از آگاهي از مطلب، بي درنگ به دولت هشدار مي دهد كه در صورت انجام چنين برنامه اي، علماي اسلام در برابر آن، همان روز را به مناسبت فاجعه مسجد گوهرشاد، عزاي ملي اعلام خواهند كرد و از مردم خواهند خواست كه

ص: 5865

دست به تظاهرات بزنند و از كارگزاران ابراز تنفر كنند. (77) از اين روي، در سخنراني 12 آذر خود مي گويد: «چرا اين مطبوعات اين قدر آزاد است؟ چرا جشن هفده دي را آزاد مي گذارند؟ اينها وسيله منفوريت است. منفور نكنيد سلطان مملكت را. ما نصيحت مي كنيم، اين هفده دي را به وجود نياوريد. ما مفاسد را مي دانيم. حفظ كنيد اين مملكت را. ترقيات مملكت به هفده دي نيست، ترقي مملكت به دانشگاه است كه آن را به اين صورت درآورده ايد.» (78) دولت كه در اين طرح هم شكست خورد، براي فرمانبري از ارباب، ورق ديگري را در باب اصلاحات! رو كرد. در روز 19 دي ماه، كه كنگره دهقانان، به كارگرداني ارسنجاني در تهران برگزار شد (79) ، لوايح شش گانه شاه و ملت اعلام گرديد و در پي آن دولت اعلام كرد: آن را در ششم بهمن به رفراندم خواهد گذاشت. لوايح شش گانه بدين شرح بود: »1. الغاء رژيم ارباب و رعيتي با تصويب اصلاحات ارضي ايران براساس لايحه اصلاحي قانون اصلاحات ارضي مصوب 19 دي ماه 1340 و ملحقات آن. 2. تصويب لايحه قانوني ملي كردن جنگلها در سراسر كشور. 3. تصويب لايحه قانوني فروش سهام كارخانجات دولتي، به عنوان پشتوانه اصلاحات ارضي. 4. تصويب لايحه قانوني سهيم كردن كارگران در منافع كارگاههاي توليدي و صنعتي. 5. لايحه

ص: 5866

اصلاحي قانون انتخابات. 6. لايحه ايجاد سپاه دانش، به منظور تسهيل اجراي قانون تعليمات عمومي و اجباري.» (80) با اعلام اين لايحه هاي شش گانه، زمينه براي ادامه مبارزه با رژيم، خيلي خوب فراهم شد. 52 1

شعبان 1382/2 بهمن 41

پس از انتشار لايحه هاي شش گانه، بنا به درخواست علماي قم، يكي از كارگزاران دولت، به نام بهبودي، براي گفت وگو به قم آمد و در چند بار ديدگاهها و پيشنهادهاي علماي قم براي رژيم برد و پاسخهاي رژيم را براي آنان آورد كه نتيجه اي نداشته است از اين روي آقا روح الله كمالوند، با هماهنگي علما و مراجع قم، بي سروصدا به دربار مي رود.شاه، به پندواندرزهاي كمالوند، توجه نمي كند و با غرور مي گويد: «اگر آسمان به زمين بيايد و زمين به آسمان برود، من بايد اين برنامه را اجرا كنم; زيرا اگر نكنم من از بين مي روم و كساني روي كار مي آيند و به اين كارها دست مي زنند كه نه تنها هيچ اعتقادي به شما و مرام و مسلك شما ندارند; بلكه اين مساجد را بر سر شما خراب خواهند كرد و شما را نيز از بين خواهند برد.» آن گاه، براي فريب روحانيت، وعده مي دهد: اگر روحانيت كارشكني نكند، اطمينان مي دهم هر پيشنهادي كه داشته باشد، برآورده سازم. به عنوان گله، به اين نكته اشاره

ص: 5867

كرده بود كه علماي ما،بايد شاه دوستي را از علماي اهل تسنن بياموزند كه بعد از هر فريضه اي به پادشاه كشور خود دعا مي كنند. آقاي كمالوند در پاسخ گفته بود: «آنها مامورين رسمي دولت هايشان هستند و دعا كردنشان به پادشاه، روي انجام ماموريت است، مانند: استانداران و فرمانداران ايران.... ولي علماي شيعه در تاريخ هزارساله خود، هيچ گاه مامور حكومتها نبوده و نخواهند بود.بايد حسابها را از هم جدا كرد.» نكته ديگري كه در اين گفت وگو، آقاي كمالوند به شاه گوشزد مي كند: پيش بيني نشدن رفراندم در قانون اساسي است. مي گويد: شما دولت مصدق را به جرم رفراندم تحت پي گرد قانوني قرار داديد، اكنون چگونه خود به آن دست مي زنيد؟ شاه مي گويد: ما رفراندم نمي كنيم «تصويب ملي» انجام مي دهيم. از اين روي، مطبوعات و راديو لفظ «تصويب ملي» را به كار مي برند. (81) آقاي گلپايگاني نيز، نامه اي به شاه مي نويسد و آن را يكي از علما، به دربار مي برد.در گفت وگويي كه با شاه دارد، شاه به وي مي گويد: «من اگر اين كار نكنم، نه سلطنت من و نه عمامه شما باقي مي ماند.» (82) امام نخستين شخصيتي است كه با آقاي كمالوند در قم ملاقات مي كند (83) و علماي قم پس از آن براي گرفتن تصميم نهايي، جلسه اي تشكيل مي دهند.در اين جلسه

ص: 5868

تاريخي، دو ديدگاه مطرح مي شود: شماري با توجه به پيروزي در جريان تصويب نامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي بر اين باورند كه بايد با اصلاحات آمريكايي مبارزه شود و شماري ديگر، بر اين باورند كه شاه ايستادگي مي كند و داراي ارتشي سراپا مسلح است و روحانيت كوچك ترين وسيله اي براي مبارزه ندارد و مشت با درفش سازواري ندارد. امام خميني پس از گفت وگوها و بيان نظرها، شرايط حساس روز را مي شكافد و درباره خطري كه كيان دين را تهديد مي كند، هشدار مي دهد: «آقايان توجه داشته باشند كه با وضعي كه پيش آمده، آينده تاريك و مسؤوليت ما سنگين و دشوار مي باشد.... آن كه روبه روي ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما مي باشد، شخص شاه است كه در مرز مرگ و زندگي قرار گرفته... خطري كه اكنون عموم مردم را تهديد مي كند بزرگ تر از آن است كه به توان از آن چشم پوشيد.ملت اسلام در معرض فنا و نيستي قرار خواهد گرفت... كاري كه از ما ساخته است، بيدار كردن و متوجه ساختن مردم است، آن وقت خواهيد ديد كه داراي چه نيروي عظيمي خواهيم بود كه زوال ناپذير است و توپ و تانك هم حريف آن نمي شود.» (84) پس از سخنان امام خميني، قرار مي شود كه مراجع و علماي حاضر در جلسه، هر يك، با

ص: 5869

صدور اطلاعيه اي با رفراندم به مخالفت برخيزند و به افشاگري عليه رژيم دست بزنند.آقاي گلپايگاني در 1/11/1341 طي اطلاعيه اي راجع به رفراندم مي نويسد: «مراجعه به آراي عمومي در قبال احكام شرعيه، بي مورد و موجب نگراني علماي اعلام و عموم مسلمين و مضر به استقلال و مصالح مملكت است و اين گونه عمليات، غير قانوني و به دلائل متعدد صحيح نيست.» (85) امام خميني در پاسخ پرسش گروهي از مؤمنان تهران كه نظر ايشان را درباره رفراندم خواسته بودند، بامداد سه شنبه 2 بهمن41، در اعلاميه اي، به نقد قانوني رفراندم مي پردازد و اين رفراندم اجباري را، مقدمه اي براي از بين بردن مذهب مي داند: «اساسا رفراندم، يا تصويب ملي در قبال اسلام، ارزشي ندارد و ... به پاره اي اشكالات اشاره مي نماييم: 1. در قوانين ايران، رفراندم پيش بيني نشده.... 2.معلوم نيست، چه مقامي صلاحيت دارد رفراندم نمايد و اين امري است كه بايد قانون معين كند. 3. در ممالكي كه رفراندم قانوني است، بايد به قدري به ملت مهلت داده شود كه يك يك مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد.... 4. راي دهندگان بايد معلوماتشان به اندازه اي باشد كه بفهمند، به چه راي مي دهند.... 5. بايد راي دادن در محيط آزاد باشد و بدون هيچ گونه فشار و زور و تهديد و تطميع انجام شود.» (86) هنوز مدتي از نشر و

ص: 5870

پخش اعلاميه امام و ديگر مراجع نگذشته بود كه بازاريها و كسبه جنوب شهر تهران، دست از كار كشيده و به خيابانها سرازير شدند.و فرياد بر آوردند: «رفراندم قلابي مخالف اسلام است » بازار يك سره تعطيل شد و تظاهراتي باشكوه برپا گرديد و آقاي خوانساري و شمار بسياري از علما و روحانيون، در پيشاپيش تظاهركنندگان به حركت درآمدند و به منزل آقاي بهبهاني، نزديك سه راه سيروس، كه رسيدند آقاي بهبهاني به استقبال مردم و علما شتافت. (87) آقاي فلسفي در آن جا به سخنراني پرداخت و در پايان اين شعار تكرار كرد:«ايران كشور خفقان است.مرگ بر خفقان » در پايان افزود: قرار است بازار سه روز تعطيل شود. (88) در همين راهپيمايي، 2/11/41، (89) آقايان: خوانساري و بهبهاني، در اعلاميه اي حرام بودن رفراندم را اعلام كردند.اعلاميه را به دست آقاي فلسفي دادند و ايشان متن آن را براي مردم خواند و اعلام داشت: آقايان، بعداز ظهر، در مسجد سيدعزيزالله، در بازار تهران، كه آقايان خوانساري و بهبهاني نيز به آن جا مي روند، حضور يابند. (90) بعد از ظهر، مردم به مسجد رفته و عليه رفراندم شعار دادند.پليس، آقاي فلسفي را از رفتن به مسجد باز داشت و ايشان تا بعد از رفراندم، در منزل پدرش، اقامت گزيد. (91) كاميونهاي

ص: 5871

پليس، در وسط بازار قرار گرفتند و نيروهاي پليس، به مردم حمله ور شدند و در مسجد را بستند.آقاي خوانساري در راه رفتن به مسجد، مورد حمله قرار گرفت.در آغاز، پليس مردم پيرامون ايشان را به چماق و باطوم و قنداق تفنگ پراكنده ساخت، آن گاه نسبت به ساحت مرحوم خوانساري، بي احترامي روا

ص: 5872

داشت كه ايشان به منزل باز گرديد و در منزل محصور شد. شهيد محلاتي در اين هنگام با ايشان همراه بوده است. (92) اين برخورد ناشايست، سبب شد كه آقاي خوانساري از آن به بعد، وارد مسائل سياسي نشود.و آقاي بهبهاني نيز،با تهديد پليس، در منزل ماندگار شد. (39(

چهارشنبه 26 شعبان 1382/3 بهمن 1341

پس از انشا اعلاميه امام و د آستانه ورود شاه به قم، شما زيادي از اهالي پايين شه د وز سوم بهمن، به قصد زيا ' ح م مطه ، د حالي كه ق آن د دس' داش'ه و ف ياد مي زدند: «ما 'ابع ق آنيم، ف اندم نمي خواهيم» اه اف'ادند و هنگامي كه به ميدان آس'انه سيدند و -معي' انبوه شد، گ وهي از اوباش به دس'يا ي و ب نامه يزي ساواك با شعا :«-اويد شاه » با م دم و د و ، و د گي شدند. م دم نيز به آنان حمله و شده و عكسهاي شاه ا از هم د يدند.مامو ان شه باني ب اي هايي اوباش از دس' م دم غيو ، به م دم يو ش آو دند و م دم به مقاوم' پ داخ'ند.شعا « اسلام پي وز اس'، اس'بداد محكوم اس' » فضا ا آكنده

ص: 5873

بود و ماشين شه باني د آ'ش خشم م دم مي سوخ'.پس از چندي، كاميونهاي ا 'شي، نظاميان مس'ق د پادگان منظ يه ا ب اي ويا ويي با م دم، به قم آو دند.د و پن- ه مد سه فيضيه ا، كه م دم به آن پناه ب ده بودند، خ د ك دند و دس' به غا ' يازيدند.مزدو ان نظامي، زيانهاي بسيا ي به م دم م'دين و طلاب ز- كشيده، وا د ساخ'ند و شما ي نيز م- وح شدند. وزنامه هاي عص ، به 'حيف واقعه پ داخ'ند و اعلام ك دند: «كشا وزان قم، با طلاب زدوخو د ك دند و از ط ف وحانيون، از دول' 'قاضا شد نظم ا ب ق ا كند و دول' فو ي اقدام ك د.» (94) به دنبال اين حمله ددمنشانه ا 'ش به م دم و مد سه فيضيه، امام خميني د ظه وز 26 شعبان، سوم بهمن د اعلاميه اي پ شو و هي-ان انگيز و وشن گ ، پ ده از وي ح ك' شوم ژيم ننگين پهلوي ب داش': «انا لله و انا اليه ا-عون.بعد از نصايح بسيا و اداء وظيفه وحاني'، ن'ي-ه اين شد كه ام وز كه 26 شه شعبان اس' از اوائل وز، عده اي -اله با

ص: 5874

مامو ين دول' د شه مقدس قم به اه اف'ادند و به م دم بي پناه قم و طلاب و وحانيون، حمله ك ده و اهان' نمودند و بسيا ي ا ك'ك زدند و به زندان ب دند.-معي از مامو ين و -اله، به مد سه فيضيه، م-او ح م مطه يخ'ه و 'ي اندازي ك دند و با چوب و چماق، طلاب مظلوم ا ك'ك زدند و به بازا و خيابان قم يخ'ه و بعضي دكانها ا غا ' ك دند و د و پن- ه و شيشه مغازه ها ا شكس'ند. هيچ كس پيدا نشد كه به داد م دم م'دين و وحاني' بسد. اين اس' حال ما د اين ساع' كه ظه اس' و عاقب' ام معلوم نيس' چه خواهد شد.اين اس' معناي ط فدا ان دول' از ديان' و اين اس' معناي آزادي اي و اي دهندگان....» (95) (م'اسفانه د چاپ -ديد صحيفه نو ، 'ا يخ اين اعلاميه به اش'باه 2/1/42 ثب' شده اس'.آقا، يا آقايان 'صحيح كننده، چون ديده اند د م'ن اعلاميه از حمله نظاميان به مد سه فيضيه سخن به ميان آمده، پنداش'ه اند، اين واقعه مشهو يو ش به فيضيه اس' كه د 'ا يخ 2/1/42 خ داده اس'، 'و-ه نك ده اند كه اين يو ش به

ص: 5875

مد سه فيضيه، 26 شعبان، دو ماه قبل از 25 شوال; يعني 2 ف و دين خ داده اس'. اش'باه د 'نظيم 'ا يخ اعلاميه ها و سخنان امام، د -اهاي ديگ صحيفه نيز، به چشم مي خو د. اين د حالي اس' كه د چاپ اول، 'ا يخ آن صحيح ضبط شده اس'.) شه قم به دنبال زدوخو د اوباش و مامو ان با م دم، د سوم بهمن، به صو ' يك شه -نگ زده د آمد و منزلهاي علما و م ا-ع، د حلقه محاص ه شديد ني وهاي نظامي و ان'ظامي ق ا گ ف' و وحانيان ا كه ب اي 'بليغ ماه مضان از قم خا - مي شدند، به بازداش'گاه مي ب دند. عص وز سوم بهمن، يك وز پيش از و ود شاه به قم، م ا-ع و وحانيان ب -س'ه، -لسه اي با حضو امام 'شكيل مي دهند. ف ماندا قم د خواس' ديدا با علما مي كند. و پس از پذي ف'ه شدن، د -لسه حاض و م ا'ب 'اسف ژيم ا از ويدادها، به اطلاع آقايان ساند و پيشنهاد مي كند ب اي ب ط ف شدن سوء 'فاهمها آقايان علما، با شاه ديدا ي د قم داش'ه باشند. امام خميني، پيش از ديگ ان لب به سخن مي گشايد و

ص: 5876

مي گويد: «... با يو ش وحشيانه دي وز مامو ين دول' به علما و م دم شيف 'ه ان و ه'ك اهالي مح' م قم و -امعه وحاني' اين شه و '-اوز به يم اين حوزه مقدسه، ديگ -اي هيچ گونه 'فاهم و حسن م اوده با دس'گاه حاكمه باقي نمانده اس' و هيچ اهي -ه' ملاقا' با شاه، و-ود ندا د، مگ آن كه شاه ب اي -ب ان اهان' و '-اوزي كه به حيم مقدس وحاني' شده، آقاي علم ا، به عنوان م- م اصلي، از مقام نخس'وزي ي عزل نمايد و به اين بگي وببندها و اعمال پليسي پايان بخشد، 'ا اه ب اي ملاقا' و مذاك ه با او هموا گ دد.» (96) ديگ علماي حاض د -لسه نيز، سخنان امام ا 'اييد مي كنند و ف ماندا قم، س افكنده -لسه علما ا ' ك مي كند. علما، د اين -لسه 'صميم گ ف'ند: ف دا، علما و م دم از منازل خود بي ون نيايند و كسي با شاه ديدا نكند. م دم، ب اب 'وصيه امام عمل مي كنند و اين نخس'ين ويا ويي امام خميني با شخص شاه بوده (97) كه به شد' وي ا نا اح' ك ده، 'ا آن -ا كه د سخن اني خود د

ص: 5877

قم، د وز 4 بهمن، به شد' به ل-ن پ اكني عليه علما و وحاني' پ داخ' و آنان ا «ا '-اع سياه» و بد' از «ا '-اع س خ» مي نامد و با واژگان زش' و ادبيا' لمپني، از وحاني' نام ب د كه اين ح ك' ناهن-ا به دو از خ د، ژ فاي كينه او ا به وحاني' و اسلام نماياند. (98) عص وز چها شنبه سوم بهمن، صدها نف از علما و وحانيان ب -س'ه 'ه ان د منزل آقاي غ وي كاشاني گ دآمدند. پليس، به منزل آقاي غ وي يو ش ب د و پس از ض ب و ش'م، شما ي از وحانيان و واعظان، ا دس'گي و به زندان افكند. اين دس'گي ي دس'ه -معي از شه يو 1320 'ا آن وز، سابقه نداش'ه اس'. امام خميني، پس از اطلاع از اين - يان، د همان وز و يا وز بعد از آن، اعلاميه بسيا 'ندي داد و آنچه ب مل' د اين چند وق' گذش'ه بازگو ك د و نوش': «مسلمين آگاه باشند كه اسلام د خط كف اس'. م ا-ع و علماي اسلام، بعضي محصو و بعضي محبوس و مه'وك هس'ند. دول' ام داد حوزه هاي علميه ا ه'ك كنند و طلاب بي پناه ا

ص: 5878

ك'ك بزنند و بازا مسلمين ا غا ' كنند و د و پن- ه مغازه ها ا بشكنند. د 'ه ان، حض ' آي'الله خوانسا ي و حض ' آي'الله بهبهاني ا د محاص ه شديد ق ا دادند و عده اي از علماي مح' م و وعاظ معظم ا محبوس نمودند و ما از آنها به هيچ وسيله نمي'وانيم اطلاع پيدا كنيم. ا اذل و اوباش ا 'حيك مي كنند كه به علما و وحانيين اهان' كنند. آقايان طلاب و مبلغين ا مانع مي شوند كه ب اي 'بليغ اسلام د نواحي اي ان ب وند و 'بليغ احكام كنند. با ما معامله ب دگان ق ون وسطي مي كنند. به خداي م'عال، من اين زندگي ا نمي خواهم. اني لا ا ي المو' الا سعاد" ولا الحيو" مع الظالمين الا ب ما. كاش مامو ين بيايند و م ا بگي ند، 'ا 'كليف نداش'ه باشم. فقط - م علما و اسلام و ساي مسلمين آن اس' كه دفاع از ق آن و ناموس اسلام و اس'قلال مملك' مي نمايند و با اس'عما مخالف' دا ند. اين اس' حال ما، 'ا آقاي علم و ا سن-اني چه بگويند؟» (99) ا سن-اني كه اميني وي ا به وزا ' كشاو زي گما ده بود، د دول' علم

ص: 5879

نيز، 'ا 20 اسفند 41، ب وزا ' باقي ماند،سپس كنا گذاش'ه شد و به عنوان سفي اي ان به اي'اليا ف'. (100) اشا ه امام به وزي كشاو زي، شايد از آن -ه' باشد كه شاه به بهانه 'قسيم اسناد مالكي' 'قسيم ا اضي، به قم سف ك ده بود (101) كه از سوي ا سن-اني ط ح يزي شده بود. با 'اسف د چاپ -ديد صحيفه نو (102) ، اين اعلاميه م بوط به ف و دين 24 دانس'ه شده كه صحيح نيس' اول بهمن 41 د س' اس' كه د چاپ اول آمده اس'. (103) زي ا د ف و دين 42 ا سن-اني وزي نبوده و با 'و-ه به مح'واي اعلاميه، صدو آن ا سوم و يا چها م بهمن، د با ه خدادهاي قم و 'ه ان بايد دانس'. شهيد محلا'ي گويد: «وق'ي د قم نحوه بخو د ا 'شيها ا با م حوم خوانسا ي 'شيح ك دم، امام ف مودند: ديگ وظيفه ما دفاع از وحاني' اس' و اعلاميه شديدي داد كه من آن ا د 'ه ان چاپ ك دم.»401 آن اطلاعيه كه شهيد محلا'ي د اين ف از نام مي ب د، گويا همين اطلاعيه باشد. آقاي گلپايگاني نيز، د 'لگ افهاي -داگانه اي

ص: 5880

كه ب اي آقاي خوانسا ي و بهبهاني د 3 بهمن ا سال ك ده، از وضعي' پيش آمده، اظها نگ اني ك ده اس'. (105) د م-له «حضو »، 'لگ افي از شاه به آقاي گلپايگاني ب اي نخس'ين با من'ش شده اس'. چون 'ا يخ نداش'ه آن ا م بوط به مبا زه با 'صويب نامه ان-منهاي ايال'ي و ولاي'ي دانس'ه اند (106) ; اما با 'و-ه به اين كه به دس'گي ي علما اشا ه شده، بايد م بوط به اين ب هه باشد. پس از اعلاميه امام، -امعه وحاني' م كز، د اطلاعيه خود با اشا ه به خدادهاي وز دوم بهمن و دس'گي ي علما و وعاظ و حمله ژيم به طلاب قم، ب 'حيم ف اندم ب اب ف'واي علما، 'اكيد ك ده اس'. (107) د همين 'ا يخ، دانش-ويان مسلمان دانشگاه 'ه ان نيز، د اعلاميه اي با اشا ه به مبا زا' وحاني'، پش'يباني خود ا از مبا زه وحاني' اعلام داش'ه اس'. (108) د وز چها م بهمن، شما ي از چاقوكشان سازمان ضدامني' 'ه ان، د حالي كه س 'يپ حكيمي، پيشاپيش آنان ح ك' مي ك ده، با شعا «-اويد شاه» به دانشگاه يو ش ب ده اند، پلاكا 'ها ا پا ه و

ص: 5881

به آ'ش كشيده، به آزمايشگاه حمله ب ده و وسائل آن ا د هم شكس'ه و دانش-ويان ا د س كلاسها، با چوپ و چماق ك'ك زده اند. پس از آن، د 6 بهمن، ب اي ا- اي ف اندم، د 'ه ان حكوم' نظامي ب ق ا شده (109) و د قم و مشهد نيز، اخ'ناق پليسي، چ' خود ا گس' انده اس'. (110) هم زمان با دس'گي ي علما د سوم بهمن، د چها م بهمن شما زيادي از مخالفان، از -مله هب ان نهض' آزادي، آقايان: سيد محمود طالقاني، مهدي باز گان، يدالله سحابي، عز'الله سحابي، دك' شيباني و شما ي از -بهه ملي دس'گي شدند. بيش' بازداش'شدگان نهض' آزادي محاكمه و محكوم مي گ دند; اما ني وهاي -بهه ملي، كم كم از زندان ها مي شوند. (111) د وز 7 بهمن 1341، وزنامه ها از قول منابع سمي نوش'ند: د ف اندم 6 بهمن 5 ميليون و 600هزا اي اني، به اصلاحا' اي دادند و شما آ اي مخالفان نيز قمي معادل 4150 اي اعلام شد. كاخ سفيد، از اين ف اندم خسند شد. -ان اف كندي، ئيس -مهو آم يكا، د 13 بهمن 41، پي وزي شاه ا به وي 'بيك مي گويد و سفي انگليس، د ديدا با اسدالله علم خشنودي ملكه

ص: 5882

انگليس ا از ب گزا ي ف اندم به او ابلاغ ك د و ا'حاد -ماهي شو وي نيز، ب نامه هاي شاه ا س'ود. امام خميني چند وز پيش از ماه مضان پيشنهاد داد: ب اي وشن' ساخ'ن موضع علماي اسلام د ب اب ژيم شاه، م اسم نماز -ماع' و وعظ و 'بليغ د س اس ماه مضان، كه از دوشنبه، 8 بهمن آغاز مي شود، 'عطيل شود و د اطلاعيه هايي، عل' اين 'عطيلي به دنياي اسلام اعلام گ دد. اين ط ح، د مسا-د: 'ه ان، اصفهان، شي از و بسيا ي از شه ها ا- ا شد اما با وسوسه مامو ان امني'ي و با صحنه سازيها و شايعه هاي گوناگون: دول' مي خواهد مسا-د ا بگي د ب اي مسكن كودكان س اهي، خوابگاه سبازان و... شما ي اين اع'صاب ا شكس'ه اند و ط ح به طو كامل ا- ا نشد. (211(13

رمضان 19 82/ بهمن1347

د اين 'ا يخ، گ وهي از افس ان ع اقي با پش'يباني حزب بع" ع اق، به هب ي عبدالسلام عا ف، عليه عبدالك يم قاسم دس' به كود'ا زدند. يك ماه بعد، د سو يه بعثيها دس' به كود'ا زدند و ق ا داد ا'حاديه ع اق، سو يه و مص د 28 ف و

ص: 5883

دين 42 د قاه ه، به امضاء سيد. (311(1

شوال /7 1382 اسفند 1341

پس از به پايان سيدن ماه مضان، د وز عيد سعيد فط ، گ وهي از م دم 'ه ان و شه س'انها ب اب سن' سالهاي پيشين، به قم وا د شدند و ب اي اب از پش'يباني از ح ك'هاي س'م س'يزانه وحاني'، به ديدا علما و م ا-ع ف'ند. د آن وز، امام خميني،ب اي -مع سخن مي گويد و يادآو مي شود: «علما، از اين خفقان ' سي ندا ند و به گونه هاي مخ'لف سال' خويش ا به ان-ام مي سانند. شما آقايان مح' م، د ه مقامي كه هس'يد، با كمال م'ان' و اس'قام'، د مقابل كا هاي خلاف ش ع و قانون اين دس'گاه بايس'يد. از اين س نيزه هاي زنگزده و پوسيده ن' سيد، اين س نيزه ها به زودي خواهد شكس'. دس'گاه حاكمه با س نيزه نمي'واند د مقابل خواس' يك مل' بز گ مقاوم' كند، دي و يا زود شكس' مي خو د.... خوب اس' كه قد ي عب ' بگي ند، بيدا شوند و د سياس' خود '-ديد نظ كنند. به -اي قانون شكني و به زندان كشيدن علما و مح' مين، به -اي س نيزه و قلد ي د مقابل د خواس' مل'، 'سليم شوند

ص: 5884

و به اين حقيق' 'و-ه كنند كه با س نيزه نمي'وان مل' ا ساك' و 'سليم ك د، با زو و قلد ي نمي'وان وحاني' ا از وظايفي كه اسلام به عهده آنان گذاش'ه اس' بازداش'.» (114) ساواك نيز د گزا شي د ازدامن، از ديدا م دم 'ه ان با امام خميني سخن گف'ه و مطالب بيش' ي از آنچه د «كوث » (م-موعه سخن انيهاي امام، با 'حليل، چاپ احياي آثا امام) آمده گزا ش داده اس'. نك'ه شايان 'و-هي كه د پايان گزا ش آمده، د با ه پهلوان نامو كشو مان، غلام ضا 'خ'ي اس' كه نشان مي دهد ژيم چقد به پيوند اين پهلوان ملي، با علما و امام خميني حساس بوده اس': «ساع' 14 وز 7/12/41 مشاهده شد كه غلام ضا 'خ'ي به ا'فاق يكي از دوس'انش وا د قم شدند و چند نف از اعضاء -بهه ملي، با او 'ماس گ ف'ند و - يان سخن اني خميني ا به او بازگو ك دند و به وي ابلاغ ك دند كه به ديدن آقايان: شيع'مدا ي و خميني به منزل آنها ب و و ايشان هم گف'ند: مي وم.» (511(2

شوال 1382/8 اسفند 1341

دس'گاه شاه ب اي قانوني ك دن ف اندم ب ابسازي آن با قانون

ص: 5885

اساسي، به 'كاپو و 'لاش بخاس'. شاه د هش'م اسفند ماه 1341، د كنف انس اق'صادي 'ه ان ب مشا ك' آينده زنان د ان'خابا'، پاي فش د. (116) ب اساس آن، دول' لايحه اي ا 'هيه ك د كه پس از ان'شا علما و م ا-ع، به نقد آن پ داخ'ند. ب اي نقد اين لايحه و آگاهاندن م دم از زواياي آن، اطلاعيه اي از سوي علما، پس از -لسه اي كه منزل امام ب گزا مي شود (117) ، نش مي يابد. گويا م'ن اطلاعيه، از سوي امام خميني 'نظيم و بدون 'و-ه به 'به علمي، شما ي از م ا-ع و اسا'يد حوزه، امضاي خود ا ب آن نگاش'ند. (118) ساواك گزا شي از اين -لسه داده اس'. (119) اين هماهنگي و وفاق بز گ علماي دين، خوشحالي و شادماني فضلا و طلاب حوزه و م دم م'دين ا ف اهم آو د و ژيم ا سخ' 'كان داد. 'ا يخ اين اعلاميه، -ايي ثب' نشده; اما با 'و-ه به سخنان شاه د هش'م اسفند و حمله به علما به خاط اين اعلاميه د 23 اسفند، د پايگاه ني وي هوائي دزفول (120) ، بايد صدو آن ا بين 10 'ا 15 اسفند دانس'. د 12 اسفند اطلاعيه اي د همين با ه از

ص: 5886

سوي سيد عبدالله شي ازي121، د 20 اسفند اعلاميه اي همانند اعلاميه 9 امضايي از سوي سيد محمد صادق وحاني122، صاد شد. د 21 اسفند، پ سشهايي د اين با ه از آقاي م عشي مي شود. (321(16

شوال 1382/22 اسفند 1341

امام خميني د 16 شوال اعلاميه اي خطاب به علما و وحانيون صاد ك د و د آن نوش': «چون دس'گاه حاكمه مي خواهد، با 'مام 'وان احكام ض و ي اسلام ا از بين بب د، عيد امسال ا به عنوان عزا اعلام مي كنم.» (124) آقاي شيع'مدا ي نيز، د وز 17 شوال اعلاميه اي، همانند آن، نش داد. (125) به نظ مي سد بين او و امام د اين با ه مشو 'ي صو ' گ ف'ه اس'. آقاي ميلاني (126) و وحاني (127) نيز، د اين با ه اعلاميه دادند. امام د نامه اي به آقاي فلسفي، از ايشان مي خواهد د اين با ه اعلاميه بدهد. امام سفا ش مي كند د اطلاعيه، از شهاد' امام صادق سخن به ميان نيايد، بلكه يادآو ي شود: به خاط ض به هايي كه دول' به اسلام زده اس'، عيد ا عزا اعلام مي كنيم. (128) علماي 'ه ان د اطلاعيه اي به 'ا يخ 28/12، با امضاي 46 'ن، كه د آغاز آن امضاي آقايان: 'نكابني و محمد 'قي آملي

ص: 5887

ديده مي شود، عيد 42 ا عزا اعلام مي كنند. (129) د همين 'ا يخ، آقاي بهبهاني، د اعلاميه -داگانه اي عيد ا عزا اعلام ك ده اس'. (130) اعلاميه ديگ ي از امام خميني د با ه ط حهاي دول' و اعلام عزا، من'ش شده كه 'ا يخ ندا د و گويا 27 يا 28 اسفند و د آس'انه عيد من'ش شده اس': «بسم الله ال حمن ال حيم. انا لله وانا اليه ا-عون. وحاني' امسال عيد ندا د. دس'گاه حاكمه اي ان، به احكام مقدسه اسلام '-اوز ك د و به احكام مسلمه ق آن قصد '-اوز دا د. نواميس مسلمين د ش ف ه'ك اس' و دس'گاه -اب با 'صويب نامه هاي خلاف ش ع و قانون اساسي، مي خواهد زنهاي عفيف ا ننگين و مل' اي ان ا س افكنده كند. دس'گاه -اب ه، د نظ دا د 'ساوي حقوق زن و م د ا 'صويب كند; يعني ا حكام ض و يه اسلام و ق آن ك يم ا زي پا بگذا د; يعني دخ' هاي هي-ده ساله ا به نظام ا-با ي بب د و به سبازخانه ها بكشد; يعني بازو س نيزه دخ' هاي -وان عفيف مسلمانان ا به م اكز فحشاء بب د. هدف ا-انب ق آن و وحاني' اس'...

ص: 5888

ما بايد به نفع يهود آم يكا و فلسطين (اس ائيل) ه'ك شويم، به زندان ب ويم.... ق آن و وحاني' بايد س كوب شود. من اين عيد ا ب اي -امعه مسلمين عزا اعلام مي كنم، 'ا مسلمين ا از خط هايي كه ب اي ق آن و مملك' ق آن د پيش اس'، آگاه كنم.... من چا ه د اين مي بينم كه اين دول' مس'بد، به - م 'خلف از احكام اسلام و '-اوز به قانون اساسي كنا ب ود....» (131) د هنگام سال 'حويل، هنگام خاموشي چ اغهاي ح م، بسيا ي از اين اعلاميه د ميان -معي' پخش مي شود. ب اب گزا ش ساواك د 7/1/42، د وز سوم ف و دين، همين اعلاميه به وسيله كساني، به طو مح مانه د منزلهاي افس ان ا 'ش انداخ'ه مي شود. (132) شاه نيز د وز 12 ف و دين 1342; يعني دو هف'ه پس از ان'شا اعلاميه امام، د مشهد، به پندا خود به آن پاسخ مي دهد: «يكي از اين ناشين ان'شا داده كه دخ' ان 18 و 19 ساله ا مي خواهند به نظام وظيفه بب ند. د حالي كه ما از 'عداد اف اد نظام وظيفه كم مي كنيم....» (133) گويا، شاه از امكان اث گذا ي اين

ص: 5889

اعلاميه د ميان م دم و ا 'شيان وحش' داش'ه كه به طو كلي منك چنين مطلبي مي شود. از خاط ا' آقاي خ م آبادي اس'فاده مي شود كه آقاي كمالوند ده وز پيش از عيد از خ م آباد به قم مي آيد و با شاه ديدا مي كند (134) ب اب گزا ش ساواك، وي كه پيش از عيد به قم آمده، د وز 11/1/42 به 'ه ان مي ود. اگ منظو وي ديدا با شاه باشد، بايد آن ا ديدا دوم وي دانس'. (135) با 'و-ه به اين كه ديدا آقاي كمالوند از سوي دول' پيشنهاد شد (136) و ب اب مدا ك ساواك از خ م آباد 'ا قم و 'ه ان، 'ح'نظ بوده اس'، دول'، با ب نامه د وز 2 ف و دين به مد سه فيضيه حمله ك د، 'ا د مذاك ه با آقاي كمالوند از حبه 'هديد ب اي به سازش كشيدن م ا-ع اس'فاده كند. ژيم، پس از اين واقعه موفق شد آقاي شيع'مدا ي ا با خود هم اه كند. 32 1

شوال 1382/29 اسفند 1341

پس از اعلاميه امام عليه دول' علم و عزاي ملي اعلام شدن سال -ديد از سوي ايشان، د واپسين وزهاي سال 1341، قم از وضع عادي خا - شد و

ص: 5890

ژيم، كاميونهاي ا 'شي پ از سباز ا به شه گسيل داش' و با اين ح ك'، شه ا د يك عب و وحش' عميق ف و ب د. اما امام خميني، فضاي ' س و خفقان ا د هم مي شكند. وي د مس-د اعظم قم، د آخين د س سال 41 و د آس'انه سال -ديد، آمادگي خود ا ب اي فداكا ي د اه اسلام اب از داش' و از طلاب خواس' آنان نيز آماده ه گونه از خودگذش'گي باشند: «... ب اي چه بايد از 'هديد اينها ب' سم. من امسال 63 سالم 'مام اس'. پيغمب اك م 63 سالش بود كه وفا' ك د [گ يه حضا ]... خود ا آماده كنيد ب اي كش'ه شدن، خود ا آماده كنيد ب اي زندان ف'ن، خود ا آماده كنيد ب اي سبازي ف'ن، خود ا آماده كنيد ب اي ك'ك و اهان'; خود ا آماده كنيد ب اي 'حمل مصائبي كه د اه دفاع از اسلام و اس'قلال ب اي شما د پيش اس'.... كم بندها ا محكم ببنديد ب اي حبس ب اي 'بعيد شدن، ب اي سبازي ف'ن، ب اي عمامه ب داش'ن....» (731(

جمعه 25 شوال 1382/2 فرودين ماه 1342

با موضع گييهاي وشن علما و م

ص: 5891

ا-ع و اعلام عزاي عمومي د عيد 1342، ژيم، د صدد ب آمده بود با 'هديد، علما ا از صحنه مبا زه خا - و به سازش بكشاند. به نوش'ه سپهبد مبص ، معاون ئيس شه باني آن زمان، آهنگ حمله به فيضيه كه د وز دوم عيد خ داد، د وزهاي آخ سال 1341، با 'شكيل كميسيونهايي، مو د ب سي ق ا گ ف'ه و به ا- ا گذاش'ه شد. (138) از م-موع گزا شهاي ساواك و ويدادهاي آن زمان، اس'فاده مي شود كه ژيم شاه ب اي از صحنه خا - ك دن م ا-ع و پايان دادن به مبا زه آنان و شناسايي اف اد سازش ناپذي ، ط ح چند سويه اي ا با م احل گوناگون پي يزي ك ده بود: 1. پديد آو دن فضاي ' س و وحش' د ميان وحانيان و م ا-ع. 2. مذاك ه و سازش، با د خواس' ديدا آقاي كمالوند با شاه و دول'. از اسناد م بوط به آقاي كمالوند كه د ك'اب خاط ا' آقاي خ م آبادي چاپ شده ب مي آيد كه ايشان ب اي گف'وگو و حل اخ'لاف د با و م ا-ع، ب گزيده شده بود. وي د 23/21/41 از خ م آباد به قم مي آيد (139)

ص: 5892

و پس از ديدن كش'ا فيضيه و ديدا با كليه آيا' قم و ف ماندا قم د وز 11/1/42 هسپا 'ه ان مي شود. (140) از آن -ا كه كش'ا فيضيه د زمان حضو آقاي كمالوند د قم، خ مي دهد، معلوم مي شود ، دس'گاه ب اي اين كش'ا ب نامه داش'ه و اين واقعه ا'فاقي نبوده اس'. مي خواس'ه از اين اه دس' بالا ا د گف'وگوها داش'ه باشد و علما ا به سازش وادا د. 3. ب نامه اين بوده كه اگ اين گف'وگوها، به ن'ي-ه ن سيد، عليه كساني كه به سازش 'ن د نمي دهند، دس'گاه 'بليغا'ي و د وغ پ اكني ژيم به كا اف'د و با پخش شب نامه هاي -علي، علما و وحانيان ا بي اع'با كنند. 4. با 'هديد به سبازي ب دن طلاب، م ا-ع ا 'ح' فشا ق ا دهند و اگ سازش نك دند، اين ط ح ا به ا- ا بگذا ند; از اين وي، ژيم ب اي با دوم از آقاي كمالوند مي خواهد به 'ه ان بيايد و د وز و ود ايشان به قم، شما ي از طلاب ا به عنوان سباز دس'گي مي كنند (141) كه يكي از موا د گف'وگوهاي ايشان با كا گزا ان دول'ي د قم د با ه سبازي طلاب

ص: 5893

اس' (142) . گويا د اين سف ، ايشان 'نها با دول'يان به گف'وگو پ داخ'ه اس'. (143) ا- اي ط ح، با حمله به فيضيه د وز دوم ف و دين آغاز گ ديد. د آن وز، سه م-لس د قم 'شكيل شد كه زمينه ا ب اي ا- اي ط ح، ف اهم ساخ'. 1. منزل امام. 2. مد سه ح-'يه، م-لس آقاي شيع'مدا ي. 3. مد سه فيضيه، م-لس آقاي گلپايگاني. دو -لسه نخس'، صبح و -لسه سوم بعد از ظه از ط ف آقاي گلپايگاني ب گزا شد. از ظاه ام ب مي آيد كه اح'مال حمله د دو -لسه اول بيش' بوده; زي ا ب گزا كنندگان آن دو -لسه، عيد ا عزا اعلام ك ده بودند اما به -لسه سوم يو ش ب ده مي شود; زي ا امام، شگ د و ' فند آنان ا افشا ك د و ب نامه اي يخ' كه ناگزي نبايد ط ح د آن -ا ا- ا بشود بدين گونه: شما ي از مامو ان و آشوبگ ان، بي هنگام صلوا' ف س'ادند. امام پي به شگ د اينان ب د، به يكي اط افيان حاض د -لسه سخناني گف' و وي، پش' ' يبون ق ا گ ف' و اعلام

ص: 5894

داش': «به اف ادي كه مامو ي' اخلالگ ي و اي-اد ه -وم -، د اين م-لس ا دا ند، ا'مام ح-' مي كنم كه اگ يك با ديگ ح ك' سوء... نشان دهند. .. فو ا به ط ف صحن مطه ح ك' مي كنم و د كنا م قد مطه حض ' فاطمه معصومه(س) سخناني ا كه لازم اس' به گوش م دم سد، شخصا اي اد خواهم ك د.» به دنبال اين سخنان، م-لس آ ام گ ف' و مساله اي پيش نيامد; زي ا به گف'ه امام، مامو ان مي بايد با مسؤولين ده بالا 'ماس بگي ند. (144) د با ه م-لس مد سه ح-'يه كه مامو ان به آن-ا حمله نك دند، آقاي فسن-اني مي گويد: « د مد سه ح-'يه هم اط افيان آقاي شيع'مدا ي بودند و شايع بود كه دو 'ا از پهلوانهاي قم مي ه ايها كه مديي' آن م-لس با آنها بود وابطي هم با شه باني داش'ند و به صو 'ي مساله ا حل ك دند و ق عه فال اف'اد به نام مد سه فيضيه.» (145) د بعدازظه شما ي از بازا يان كه بعدها «-معي' مؤ'لفه اسلامي» ا 'شكيل دادند، به ديدا امام آمدند و يكي از اف اد شع ي مي خواند: عيد

ص: 5895

ما وزي بود كز ظلم آثا ي نباشد هيچ مظلومي گ ف'ا س'م كا ي نباشد (146) مزدو ان شاه، ب نامه خود ا د فيضيه به ا- ا گذاش'ند. زماني كه آقاي انصا ي بالاي منب بود، مامو ان و اوباش، با ف س'ادن صلوا'هاي پي د پي، نظم م-لس ا به هم يخ'ند و پس از آن، با شعا -اويد شاه، به -ان م دم اف'ادند. شما ي ا زخمي و م- وح و شما ي ا با پ ' ك دن از طبقه بالا به پايين، به شهاد' ساندند. دهها نف د اين ف'نه شوم، -ان خود ا از دس' دادند كه 'نها هوي' سه 'ن از آنان وشن شد: سيد يونس ودبا ي و دو 'ن از پيشه و ان قم. د اين غوغا و آشوب، آقاي گلپايگاني كه م-لس از ايشان بود و د آن -ا حضو داش'، به يكي از ا'اقهاي مد سه ب ده شد 'ا آسيبي به ايشان ن سد. زماني كه امام از وي ان گ ي و آشوب و كش'ا طلاب و م دم د فيضيه، با خب شد، به ميان م دم وحش'زده اي كه د بي وني خانه ا-'ماع ك ده بودند آمد. شهيد ع اقي (147) و آقاي لواساني د اين زمان

ص: 5896

ف ا سيدند. آن دو د فيضيه بودند و شاهد واقعه. د آن -ا مي شنوند كه اوباش و مامو ان آهنگ يو ش به منزل امام ا دا ند. از اين وي، محمد صادق لواساني، 'اكيد مي ك د كه د خانه امام بس'ه شود.

ص: 5897

امام نپذي ف'. زماني كه وي ح ف خود زياد پاي فش دند، امام گف': «من بايد به فيضيه ب وم و ببينم به طلبه هايم چه مي گذ د». با خواهش امام ا از ف'ن باز داش'ند. (148) سيد يونس ودبا ي ا كه د فيضيه آسيب ديده بود، به منزل امام آو دند. و شخص امام، از وي پ س'ا ي مي ك د (149) ; ولي ب اث - اح'هاي زياد، به شهاد' سيد. د وز سوم ف و دين هم، -معي به خاك و خون كشيده شدند. مد سه طالبيه 'بيز نيز، با ويدادي همانند آنچه د مد سه فيضيه قم خ داد، وبه و گ ديد كه به زد و خو د مامو ان ساواك و طلاب ان-اميد و د اين د گي ي، يكي از مامو ان شه باني، كش'ه شد. به دنبال اين حادثه، صدها كماندو، با اسلحه گ م و س د، به مد سه يو ش ب دند. م دم قم، وق'ي مي شنوند بناس' به منزل امام حمله شود، خود ا به منزل امام ساندند; اما امام از م دم خواس' كه به منزلهاي خود ب گ دند. د وز سوم ف و دين، امام، م دم ا ب انگيخ' از مد سه

ص: 5898

فيضيه ديدن كنند و به بالين وحانيان آسيب ديده د بيما س'انها ب وند. (150) شاه د اين ح ك' نيز، شكس' خو د. ح ك' نابخ دانه و كينه'وزانه او و ا بابان او، ب ويك د م دم به دين افزود و م دم صف دشمنان خود ا به وشني ديدند و وز به وز به اق'دا و نفوذ م -عي' افزوده شد. آ ي سيل 'لگ افها به قم س ازي شد. علماي ع اق و س 'اس اي ان، به قم 'لگ اف زدند، به علما 'سلي' گف'ند: قم كانون 'و-ه ها شد. د وز سوم، م اسم 'شييع -نازه شهيد سيد يونس ودبا ي، با شكوه خاصي ب گزا مي شود. (151) د وز 4/1/42، ژيم به ح ك' مسخ ه اي دس' زد و آن مي'ينگي اس' كه با ش ك' شما ي از اوباشان و ف يب خو دگان كه از 'ه ان آو ده بود، د ميدان آس'انه به اه انداخ'. 'ا- و اعظ، د آن -مع به سخن اني پ داخ'. (152) اين 'ظاه ا' د سايه قد 'نمائي ني وهاي نظامي ان-ام گ ف' و ساواك، ب اب گزا شي كه داده، شما آنان ا دوازده هزا نف ياد ك ده اس'.

آخر شوال 1382/6 فرودين 42

ص: 5899

از وز ششم ف و دين، نمازهاي -ماع' د قم و 'ه ان و پا ه اي از شه س'انها، د اع' اض به ژيم 'عطيل شد. د گزا ش ساواك آمده اس': «... از وز سه شنبه (ام وز) ششم ف و دين، كليه مسا-د 'عطيل مي شود و هيچ يك از ائمه -ماع' د مس-د نخواهند ف'... مامو ويژه كه د قم بوده گزا ش مي دهد: م دم قم از اقداما' مامو ين شديدا عصباني بوده و بدگويي مي كنند و د حال حاض ، يك عمامه به س د قم از منزل خا - نمي شود و 'مام نمازها ا 'عطيل ك ده اند. ح'ي آي' الله م عشي ن-في هم نماز خود ا 'عطيل ك ده و نماز نمي ود و مد سه فيضيه د 'ص ف پليس اس'....» (153) ب گزا نشدن نماز -ماع' د 'ه ان و بسيا ي از شه ها، به مد' يك هف'ه، به د ازا مي كشد. ساواك د وز ششم ف و دين گزا ش مي دهد: وز گذش'ه عده اي، د حدود هف'اد الي هش'اد نف به منزل آي" الله خميني ف'ه بودند كه قيافه ها شباه' به دانش-ويان و كسبه بازا 'ه ان داش' و يكي از آنها اعلاميه اي ا ق اء' مي ك د كه:

ص: 5900

«ما افس ان ا 'ش ا-ازه نخواهيم داد كه حكوم' زو و قلد ي ادامه يابد و مش وطه و قانون اساسي 'عطيل شود... و هم چنين نسب' به وقايع فا س اب از 'اسف شده اس'.» (154) مامو ان ن'وانس'ه اند اين ني وهاي ا 'شي ا شناسائي كنند. و منظو از وقايع فا س، ح ك' ايل قشقائي د منطقه فا س، به س ك دگي خس و قشقايي، ط فدا مصدق، بوده كه م'هم به انگيزاندن م دم عليه دول' مي شود. ني وهاي ا 'شي ب اي س كوب ايل قشقايي به آن منطقه اعزام مي گ دند. ب اب گزا ش س هنگ بديعي، ئيس ساواك قم، د 8/1/42، شما ي از م دم 'بيز، با آقاي شيع'مدا ي ديدا داش'ند و از خدادهاي 'بيز، گزا ش دادند و آمادگي خود ا ب اي فداكا ي اعلام ك دند: «زنها [د 'بيز] مي گف'ند ما -ان خود ا د اه دين و ق آن و علما خواهيم داد. ح'ي زنها خود ا مسلح ك دند. 'مام م دم 'بيز، پي و -وان، زن و م د آماده اند ب ضد دول' اقدام نمايند....» (155) بعد از حمله به مد سه فيضيه، ئيس شه باني قم، 'مام 'اكسي دا ان ا -مع مي كند و

ص: 5901

به آنان دس'و مي دهد كه به هيچ وي وحانيان و طلاب ا سوا 'اكسي و واحد نكنند. آنان نيز ب اب دس'و ، وحانيان ا سوا نمي ك دند كه بسيا وضع ناخوشايندي به و-ود آو د. امام پس از آگاهي از اين موضوع، ئيس شه باني ا مي خواهد و پس از نكوهش او، مي گويد: «اگ اين دس'و لغو نشود، دس'و مي دهم از 'ه ان 'عداد زيادي سوا ي به قم بيايند و طلاب ا م-اني -ابه-ا كنند.» ئيس شه باني، پس از اين، انندگان 'اكسي ا -مع، و دس'و صبح خود ا لغو مي كند. (156) از خاط ا' آقاي خ م آبادي اس'فاده مي شود كه آقاي شيع'مدا ي، پس از واقعه فيضيه، پيشنهاد سازش با ژيم ا مط ح مي كند و اين پيام ا به وسيله آقاي كمالوند به امام مي ساند كه امام مخالف' مي كند. (751(7

ذي قعده13 1382/ ف و دين 42

ژيم شاه، ب اي از صحنه خا - ك دن علما و به سازش واداش'ن آنان، از 'مام وسائل به ه مي ب د. ب اي اين هدف، آقاي وح الله كمالوند ا به 'ه ان ف ا خواند كه ب اب اسناد ساواك، وي د 11/1/42 به 'ه ان ف'ه اس'. 'ا يخ بازگش' وي به قم، وشن نيس'.

ص: 5902

اما آقاي طاه ي خ م آبادي، د خاط ا'ش مي نويسد: پس از بازگش' آقاي كمالوند، به منزل امام ف'م و ايشان ا از بازگش' آقاي كمالوند، باخب ساخ'م. هنگامي كه وا د كوچه امام شدم، با دو اعلاميه س 'اس فحش و ناسزا به امام و آقاي شيع'مدا ي، و به و شدم، يكي به نام: «-بهه ملي» و ديگ «سازمان زنان اي ان». ايشان ساع' هف' و نيم وا د منزل امام مي شود، اما مي بيند امام با آ امش كامل مشغول مطالعه اس' و هيچ آثا نا اح'ي د چه ه ايشان ديده نمي شود. امام مي گويد: قبل از اين كه ديگ ان با آقاي كمالوند ديدا كنند، من بايد ايشان ا ببينم. (158) اين همزماني بازگش' م حوم كمالوند به قم و ان'شا اعلاميه د وغ عليه امام، بدان -ه' بوده كه ايشان ا د 'نگنا ق ا دهند، 'ا دس' از مبا زه ب دا د. اما امام خميني، ثاب' و اس'وا به اه خود ادامه مي دهد و د 13/1/42 اعلاميه مع وف خود ا كه شاه پ س'ي، يعني غا 'گ ي صاد مي كند و با 'و-ه به اين كه د آن اعلاميه اشا ه اي به 'بليغا' ژيم عليه علما شده: «شب ها پاسبانها و قه هاي ف-يع با امضاء م-هول پخش

ص: 5903

مي كنند.» (159) گزا ش م بوط به ديدا امام ا با آقاي كمالوند د اين 'ا يخ گمان مي زنيم. نشانه و 'اييد كننده گمانه زني ما اين اس' كه امام بعد از ديدا با آقاي كمالوند و آگاهي از هدفهاي شاه، ممكن اس' اين اعلاميه ا نوش'ه باشد; زي ا اطمينان ياف'ه كه شاه د صدد ا- اي ب نامه هاي خود و آم يكاس'; از اين وي حمله ا ب ده وي شخص شاه. امام د اين اعلاميه مي نويسد: «اينان با شعا شاه دوس'ي به مقدسا' مذهبي اهان' مي كنند. شاه دوس'ي; يعني غا 'گ ي، ه'ك اسلام، '-اوز به حقوق مسلمين، '-اوز به م اكز علم و دانش. شاه دوس'ي; يعني ض به زدن به پيك ق آن و اسلام، سوزاندن نشانه هاي اسلام، محو آثا اسلامي'. شاه دوس'ي; يعني '-اوز به احكام اسلام و 'بديل احكام ق آن ك يم. شاه دوس'ي; يعني كوبيدن وحاني' و اضمحلال آثا سال'. حض ا' آقايان 'و-ه دا ند اصول اسلام د مع ض خط اس' ق آن و مذهب د مخاط ه اس'. با اين اح'مال، 'قيه ح ام اس' و اظها حقايق وا-ب «ولوبلغ مابلغ... اكنون كه م -ع صلاحي'دا ي ب اي شكاي' د اي ان نيس' و ادا ه اين مملك' به طو

ص: 5904

-نون آميز د - يان اس'، من به نام مل' از آقاي علم شاغل نخس'وزي ي اس'يضاح مي كنم. با چه م-وز قانوني د دو ماه قبل حمله به بازا 'ه ان ك ديد... من اكنون قلب خود ا ب اي س نيزه هاي مامو ين شما حاض ك دم; ولي ب اي قبول زو گوييها و خضوع د مقابل -با هاي شما حاض نخواهم ك د....» (160) اين پيام شو انگيز امام، اث بسيا خوب و ژ في ميان م دم به -اي گذاش'. 01 1

ذي قعده 16 1382/ ف و دين 1342

د اين 'ا يخ، امام خميني د پيامي از اب از احساسها، همد ديها هم اهيها و شو آف ينيهاي مل' مح' م اي ان; بويژه م دم 'ه ان 'شك ك د. زي ا م دم غي 'مند 'ه ان پس از واقعه دوم ف و دين، بازا ها ا بس'ند و دس' از كا كشيدند و با و-ود فضاي عب انگيز و خفقان و اخ'ناق، انز-ا و 'نف خود ا از دس'گاه -با اعلام نمودند. امام د اين پيام، يادآو شده: «حفظ قانون اساسي از آن وس' كه ضامن حفظ مذهب -عف ي و قوانين اسلام اس'.» ايشان د اين پيام، 'عطيلي بازا ا به پش'يباني از وحاني' و اسلام

ص: 5905

مي داند و از هدف شوم دس'گاه، پ ده ب مي دا د كه نابودي وحاني' ا د دس'و كا خود ق ا داده اس': «گويندگان با اشاعه اكاذيب به ه'ك و 'ضعيف وحاني'، يگانه پش'وانه مملك'، كوشا هس'ند و از هيچ 'هم' و اف' ايي خوددا ي نمي كنند. اين پش'وانه بايد شكس'ه شود، 'ا ا-انب آزادانه به مقاصد شوم خود بسند. وحاني'، بايد ز- ببيند، ه'ك شود، اين لباس، د خود سوخ'ن اس'.» (161) پس از چندي از ويداد خونين فيضيه، كه د سها 'عطيل شده بود بز گان حوزه ب آن شدند كه د سها ا ش وع كنند. م'ولي مس-د اعظم مي گويد: آقايان، بايد 'ضمين بدهند كه د مس-د اعظم مساله اي پيش نيايد كه شيشه ها ا بشكنند و.... امام با شنيدن اين سخن، حاض نمي شود د مس-د اعظم د س بدهد و د س خود ا د صحن كوچك ادامه مي دهد و اين سبب بخو د علما با م'ولي مس-د اعظم مي شود. از اين وي پيشكا آي'الله زاده ب و- دي، از امام مي خواهد د س ا د مس-د اعظم ادامه دهد و امام نيز مي پذي د. (261(17

ذي قعده 2831 / 42/1/32

پس از فا-عه خونين فيضيه، علما و م ا-ع ن-ف، واكنش نشان دادند، د 7/1/42 آقاي خويي پيامي ب اي

ص: 5906

شاه ف س'اد. (163) شما ي از علماي ن-ف، به ئيس-مهو ها و پادشاهان كشو هاي اسلامي 'لگ اف مخاب ه ك دند و از -ناي' ژيم شاه، پ ده ب داش'ند. سيد عبدالله شي ازي، ب اي -مال عبدالناص پيام ف س'اد (164) اين باع" شد كه وزنامه اطلاعا' د 15/1/42، علماي ن-ف ا به ا 'باط با -مال به 24 'ن، آقاي شي ازي (167) به 25 'ن، آقاي حكيم به 32'ن از علماي اي ان پيام ف س'ادند و فا-عه خونين فيضيه ا 'سلي' گف'ند. آقاي حكيم، از علماي اي ان خواس'ه بود كه دس'ه-معي به ع'با' مها- ' كنند 'ا د اين با ه 'صميم گي ي شود: «اميد اس' حض ا' علما، دس'ه -معي مها- ' به ع'با' عاليا' بنمايند، 'ا ب'وانيم اي خود ا د با ه دول' صاد نماييم.» (168) ژيم شاه، پيش از سيدن پيام آقاي حكيم به علما، دس' به بازي سوايي زد. ئيس شه باني س هنگ پ 'و، ئيس شه باني قم، س هنگ بديعي، ئيس ساواك قم، هم اه با ف ماندا قم خواس'ا ديدا با امام شدند امام از پذي ف'ن آنان خوددا ي و زيد. ئيس شه باني مي گويد: به آقا بسانيد كه ما از ط ف شخص

ص: 5907

اعلي حض '، مامو يم كه پيغام همايوني ا به ايشان بسانيم. امام خميني پاسخ مي دهد: «ا'فاقا من هم به همين -ه' كه شما از ط ف شاه مي خواهيد با من ملاقا' كنيد، از پذي ف'ن شما معذو م.» مامو ان شاه از د منزل امام بي ن'ي-ه باز مي گ دند و به منزل آقاي شيع'مدا ي مي وند و 'هديد شاه ا به ش ح زي به او ابلاغ مي كنند: «'لگ افي از آي' الله آقاي حكيم، به دس' شما مي سد كه شما ا دعو' به خا - شدن از اي ان و ف'ن به ن-ف ك ده اس'. اگ بخواهيد ب ويد، دول' وسايل ف'ن شما ا ف اهم مي كند; ولي اگ بخواهيد وي آن 'لگ اف س وصدايي اه بيندازيد، كماندوها و زنان ه -ايي ا به خانه هاي شما مي يزيم. شما ا مي كشيم، نواميس'ان ا ه'ك مي كنيم و خانه هاي'ان ا غا ' مي نماييم.» (169) آن گاه مي افزايند اين پيغام همايوني، -دي اس' و 'نها -نبه 'هديد ندا د! و از او مي خواهند. كه پيام ا به امام خميني بساند. ف داي آن وز، 'لگ اف آقاي حكيم به امام خميني و ديگ م ا-ع و علماي قم، سيد. گويا سيدن اين پيام به قم د وزهاي 17 و يا 18 ف

ص: 5908

و دين بوده اس'. پس از اين 'هديدهاي ژيم، آقاي شيع'مدا ي وا د مذاك ه با ژيم مي شود و قول مي دهد كه دس' از مبا زه ب دا د و امام خميني ا نيز از مبا زه بازدا د كه موفق نمي شود. ب اي وشن شدن اين موضوع، به نقل سند مح مانه اي از ساواك قم مي پ دازيم كه مدعي اس' د 18/1/42 آقاي شيع'مدا ي قول همكا ي داده اما موفق نشده اس'، آي'الله خميني ا از مبا زه ب كنا دا د. 'ا يخ اين سند 22/1/42 اس'، يك وز پيش از ان'شا پاسخ 'لگ اف امام به آقاي حكيم. « ياس' ساواك 'ه ان د مذاك ا'ي كه وز 18/1/42 آي' الله شيع'مدا ي با آقاي ئيس شه باني قم به عمل آمده اس'، شيع'مدا ي قول مي دهد كه: د آينده، هيچ گونه فعالي' و 'حيكا'ي عليه دول' و لوايح شش گانه ننموده و اعلاميه اي هم به چاپ ن ساند. ضمنا، خميني ا هم اضي نمايد كه به همين نحو عمل نموده، دس' از مبا زا' و 'حيكا' خود ب دا د; ولي اطلاع سيده حاكي اس' كه د 'ه ان، اعلاميه اي به امضاي شيع'مدا ي و خميني 'ح' عنوان: «'شك و اظها 'اسف» چاپ و من'ش گ ديده

ص: 5909

اس' (كه دو نسخه ونوش' آنها به پيوس' ايفاد مي گ دد) بلافاصله آقاي ئيس شه باني به وسيله 'لفن با شيع'مدا ي 'ماس و اظها مي دا د، مگ ق ا ب اين نبود كه ديگ اعلاميه اي چاپ نكنيد و اعمال خلافي ان-ام ندهيد. شيع'مدا ي مي گويد: اين اعلاميه ها م بوط به قبل از مذاك ا' ما بوده (يعني 10 و 11 ذي قعده) د ضمن آي'الله خميني ا هم ن'وانس'م اضي كنم و گف'ه اس': من دس' از مبا زا'م نخواهم كشيد.» )11 )170 ذي قعده، ب اب با 17 ف و دين اس' و گف'وگوي شيع'مدا ي با ئيس شه باني، د 18 ف و دين بوده اس'. از اين 'ا يخ به بعد، آقاي يع'مدا ي كا هاي خود ا با ساواك، هماهنگ مي كند; اما امام خميني از اين همكا ي، 'ا 15 خ داد، اطلاعي نداش'ه اس'. پس از آن، مبا زان به شيع'مدا ي بدگمان مي شوند و كم كم وشن مي شود كه گونه اي همكا ي با ساواك دا د. و اگ با مبا زان و علما هم اهي مي ك ده، ط ف خود ا دول' مي دانس'ه، نه شاه. امام كا خود ا ادامه داد و به ح ك' خود ش'اب بخشيد. از اين وي، بي اع'نايي به هشدا ژيم كه: كسي حق

ص: 5910

پاسخ گويي به 'لگ اف آقاي حكيم ا ندا د، ايشان د 'ا يخ 23/1/42 پاسخ 'لگ اف آقاي حكيم ا نش داد; زي ا ژيم شاه، نگذاش' اين پيام به آقاي حكيم مخاب ه شود. امام خميني، د اين پاسخ، حفظ اس'قلال مملك' ا د سايه «وحد' كلمه علماي اسلام و م ا-ع وق'» مي داند و د با ه ه- ' به ع'با' مي نويسد: «ما مي دانيم با ه- ' م ا-ع و علماي اعلام، اعلي الله كلم'هم، م كز بز گ 'شيع د پ 'گاه هلاك' اف'اده و به دامن كف و زندقه كشيده خواهد شد و ب اد ان ايماني عزيز ما د شكن-ه و عذاب اليم واقع خواهند شد. ما مي دانيم با اين ه- '، 'غيي ا' و 'حولا' عظيمي وي خواهد داد كه ما از آن بيمناكيم... و از عموم طبقا' ب اي صيان' احكام اسلام و اس'قلال ممالك اسلامي، اس'مداد مي كنم و اطمينان دا م، با وحد' كلمه مسلمين، سيما علماي اعلام، صفوف ا-انب و مخالفين د هم شكس'ه و هيچ گاه به فك '-اوز به ممالك اسلامي نخواهند اف'اد. ما 'كليف الهي خود ا ان شاء الله ادا خواهيم ك د و به احدي الحسنيين نائل خواهيم شد....» (171(27

ذي قعده 2831 / 42/2/1

ژيم كه 'وانس'ه بود با 'هديد و

ص: 5911

فضاسازي شما ي از علماي قم ا ساك' و شما ي ا با خود هم اه كند، ب اي -لوگي ي از ح ك' 'وفنده امام، دس' به شگ د ديگ ي زد و آن، دس'گي ي طلاب و گسيل داش'ن آنان به پادگانها بود. (172) ب اب اسناد ساواك د 28/1/42، مامو ويژه ژيم د قم با آقاي كمالوند، ديدا مي كند و آقاي كمالوند به مامو ويژه ژيم مي گويد: اين كا ژيم د س' نيس' كه مامو ان شه باني د 'ا يخ 24/1/42 بدون سيدگي به پيشينه طلاب آنان ا دس'گي ك ده و 'حويل نظام وظيفه داده اند. شما ي از دس'گيشدگان كا ' 'حصيلي سمي دا ند و شما ي از آنان دا اي زن و ف زند و از م'ولدين 1313 هس'ند كه ب اب قانون م'كفل شناخ'ه شده اند. اين دس'گي ي، باع" عب و وحش' و مخفي شدن طلاب د خانه ها شده اس'. و شما ي ا دس'گي ك ده، نه اعزام مي كنند و نه م خص. د حاشيه اين گزا ش آمده اس': «'يمسا ياس' ف مودند: اقدام لازم به عمل آمد. به اين معني كه 'ا 20 15 وز اينها ا بگي ند. اگ وحانيون ساك' شدند، به كلي از بازب ي د

ص: 5912

بين طلاب ص ف نظ خواهد شد و الا دو م 'به ش وع مي شود.» (173) پس از ديدا مامو ويژه د با ، با آقاي كمالوند و بي ن'ي-ه بودن گف'وگوها، دس'گي ي طلاب د وز اول ا ديبهش' 1342 و ف مان اعزام وحانيان قم به سبازي صاد شد. د اين 'ا يخ، طلاب ا به طو گس' ده دس'گي و كا 'هاي معافي'ي ا، كه خود صاد ك ده بودند، پا ه مي كنند. و از -مله دس'گي شدگان، آقاي علي اكب هاشمي فسن-اني اس'. (174) دس'گي ي آقاي فسن-اني د 21 ف و دين، خ داد كه از نخس'ين دس'گي شدگان به شما بود (175) و اعزام ايشان به 'ه ان، د اول ا ديبهش'، ان-ام گ ف'ه. امام خميني، به وحانياني كه دس'گي و به پادگانها گسيل داده شده بودند، پيام مي دهد: «نگ ان نباشيد، 'زلزل به خود اه ندهيد و با كمال شاد' و سبلندي و وحي قوي بايس'يد و شما ه ك-ا باشيد سبازان امام زمان(ع) مي باشيد و بايد به وظيفه سبازي خود عمل نمائيد.» (176) وحانيان ب اب دس'و امام عمل مي ك دند و با افس ان و د -ه دا ان 'ماس مي گ ف'ند و د انديشه ديگ سبازان اث مي گذاش'ند و انديشه هاي امام ا د

ص: 5913

پادگانها مي پ اكندند. وي هم ف'ه اين ' فند ژيم به زيان آن 'مام شد و سبازان امام زمان(ع-) پيام امام خميني ا به حساس' ين نقطه مو د ا'كاي ژيم، ساندند. (177) پس از ف و دين 1342 «-معي' مؤ'لفه اسلامي» شكل مي گي د و كا هاي خود ا هماهنگ با امام خميني به ا- ا مي گذا د. (871(8

ذي حجه 12 / 1382 ا ديبهش' 1342

حوزه علميه قم د وز 11/2/42 د اطلاعيه اي اعلام ك د م اسم چهلم شهداي فيضيه، از دوازدهم ا ديبهش' آغاز مي شود. (179) بدين مناسب' امام خميني، د وز 23/2/42 پيام مهمي داد و د اين پيام كوبنده شاه ا عامل همه -ناي'ها مع في ك د و دول' ا ياغي خواند: «اشكال بز گ آن اس' كه به ه دس'گاهي كه -وع مي شود، مي گويند: اينها كه شده اس'، به ام اعلي حض '! اس' و چا ه اي نيس'. از نخس'وزي 'ا ئيس شه باني و ف ماندا قم همه مي گويند: ف مان مبا ك اس'. مي گويند: -نايا' مد سه فيضيه به دس'و ايشان اس'. به دس'و اعلي حض '، م يضها ا از م يضخانه بي ون ك دند. به دس'و ايشان اس' كه اگ د -واب حض ' آي' الله حكيم كا ي ان-ام دهيد، كماندوها و زنهاي

ص: 5914

ه -ائي ا به منازل شماها بيزيم و شماها ا بكشيم و خانه ها'ان غا ' كنيم. دس'و اعلي حض ' اس' كه بدون م-وز قانوني، طلاب ا بگييم و به لباس سبازي د آو يم. دس'و اعلي حض ' اس' كه به دانشگاه بيزند و دانش-ويان ا بكوبند. مامو ين، 'مام قانون شكنيها ا به شاه نسب' مي دهند. اگ اينها صحيح اس'، بايد فا'حه اسلام و اي ان و قوانين ا خواند و اگ صحيح نيس' و اينها به د وغ - مها و قانون شكنيها و اعمال غي انساني ا به شاه نسب' مي دهند، پس چ ا ايشان از خود دفاع نمي كنند، 'ا 'كليف م دم با دول' وشن شود... وزا ' دادگس' ي دول'، با ط حهاي خود و الغاء اسلام و -ولي' از ش ايط قضا'، مخالف' خود ا با احكام مسلمه اسلام ظاه ك د. از اين به بعد، بايد د اع اض و نفوس مسلمين، يهود و نصا ي و دشمنان اسلام و مسلمين دخال' كنند... 'ا اين غاصب ياغي، س كا اس'، مسلمين وز خوش نخواهند ديد. من به س ان ممالك اسلامي و دول ع بي و غي ع بي، اعلام مي كنم: علماي اسلام و زعماي دين و مل' ديندا اي ان و ا 'ش ن-يب، با

ص: 5915

دول اسلامي ب اد اس' و د منافع و مضا همدوش آنهاس' و از پيمان با اس ائيل، دشمن اسلام و دشمن اي ان م'نف و منز- اس'....» (180) م-الس چهلم شهداي فيضيه، د قم، 'ه ان و بسيا ي از شه س'انها بسيا با شكوه ب گزا گ ديد. د قم، د مس-د اعظم، م-لس يادبود شهدا، با ش ك' انبوه علما، طلاب و م دم ب گزا شد. ئيس ساواك قم گف'ه بود: ه كس د اين م-لس منب ب ود، بازداش' خواهيم ك د و اگ مخالف'ي با دول' صو ' بگي د، م-لس ا به هم خواهيم زد. د اين م-لس، دك' محمد صادقي 'ه اني، ب اي حاض ان سخن گف'. و با كمال شهام'، عليه ژيم پهلوي دس' به افشاگ ي زد و م-لس با آ امش، ب گزا شد. (181) از آن-ا كه دس'گي ي دك' صادقي ح'مي مي نمود، به پيشنهاد امام، به منزل ايشان مي ود و از اين وي، ساواك ف' و آمد به منزل امام ا به كن' ل خود د مي آو د كه پس از چند وز، دك' صادقي با عمامه سياه از منزل امام خا - شده و ساواك به ايشان دس' نياف'ه اس'. (182) د 'ه ان

ص: 5916

و بعضي از شه س'انها، ه شب چندين م-لس و م اسم بز گداش' شهداي فيضيه د مسا-د گوناگون ب گزا مي گ ديد. د 12/2/42 امام، د پاسخ 'لگ اف اصناف همدان نامه اي ا سال داش' و د آن، هدفهاي شوم ژيم و وظيفه م دم مسلمان ا، بيان ك د. « ژيم د صدد 'ص ف د احكام ض و يه اسلام اس' و بايد د ب اب آن ايس'اد و با منطق قوي اسلامي، مفاسد و قانون شكنيها ا ب ملا كنيد و اعلاميه صاد و اع' اض نمائيد.» (183) آقاي شيع'مدا ي د 11/2 و آقاي م عشي ن-في د 184( 12/2( چهلم شهداي قم ا 'سلي' گف'ند. 01 1

ذي حجه 14 / 1382 ا ديبهش' 1342

د اين 'ا يخ، امام خميني د پاسخ پيامهاي علماي ن-ف، از -مله آقاي خوئي، از -ناي'هاي ژيم پهلوي پ ده ب مي دا د و اه چا ه و هايي از اين گ داب ا د دفاع همگاني از اسلام مي داند: «ما ام وز موا-ه هس'يم با دس'گاه -با ي كه د نظ دا د احكام اسلام ا، يكي پس از ديگ ي، 'غيي دهد. آنچه 'اكنون با ص اح' د نطقهاي خود اظها ك ده اند، 'ساوي حقوق زن و م د اس'، د

ص: 5917

همه -ها' كه چندين حكم ض و ي اسلام پايمال مي شود. اخي ا د ط حي كه وزي دادگس' ي 'هيه ك ده اس'، قيد -ولي' و اسلام ا از قضا' لغو ك ده و چيزهاي وحش'ناكي د زي پ ده اس' كه اگ غفل' شود، اساس مذهب د مع ض خط اس'. حض ا' افاضل م'ذك باشند كه ام وز، 'كليف به همه طبقا' م'و-ه اس'. م ا-ع عظام و علماي اسلام و فضلاي مح' م و ساي طبقا' همه مكلف هس'ند به مقدا ميسو ب اي دفاع از اسلام و احكام مقدسه، 'شيك مساعي كنند.» (185) د 14/2/42 آقاي خوئي به نامه علماي اي ان د با ه ويدادهاي اي ان پاسخ مي دهد. (681(11

ذي-حجه 15 / 1382 ا ديبهش' 1342

'لاش خس'گي ناپذي و مخلصانه امام خميني و موضع گييهاي ب-ا و خ دمندانه ايشان د سال 41 و 42 د - يان مد سه فيضيه، سبب شد، د قلب م دم مؤمن و مسلمان -اي بگي د و محبوب دلها شود، وز به وز، نفوذ كلمه اش افزون گ دد و م -عي' ايشان دامن گس' د و او بين م دم مؤمن پايگاهي بس اس'وا بيابد. ساواك كه ن'وانس'ه بود د آن م د الهي نفوذ كند و ايشان ا به

ص: 5918

'سليم و سازش وادا د، از نفوذ امام خميني وحش' داش'. اسناد من'ش ه از ساواك نشان مي دهد كه از آغازين وزهاي ا ديبهش' ماه، م -عي' امام مط ح بوده و م دم به ايشان وي آو ده اند. د 'ا يخ 10/1/42 ساواك گزا شي از ا-'ماع علماي 'ه ان دا د كه پس از گف'وگوي بسيا ، امام ا به عنوان هب شيعيان ب گزيده اند. (187) د 'ا يخ 3/2/42 ساواك گزا ش مي دهد: «طبق اطلاعيه حاصله، وحانيون ط از اول د صدد هس'ند علما و وحانيون د -ه دو 'ه ان و شه س'انها ا به پش'يباني از آي' الله خميني 'شويق و نامه هايي به امضا بسانند، مبني ب اين كه مخالف' آي'الله خميني مو د 'اييد 'مام آنها مي باشد، (كما اين كه اعلاميه اي مبني ب پش'يباني وحانيون فا س پخش شده بود كه به ع ض سيده اس'.) (188) « ساواك د سند ديگ ي، به 'ا يخ 4/2/42 -ايگاه بلند و نفوذ كلمه و شه ' امام خميني ا د خا - و داخل، به دليل د اف'ادن ايشان با ژيم مي داند: «'م كز قد 'هاي وحاني د اط اف وي گ ديده و به خاط همين م كزي'، هم اكنون حوزه هاي علمي مذهبي خا - از

ص: 5919

اي ان نيز نامب ده ا مشخص' ين كن -امعه وحاني' اي ان مي شناسند. و 'لگ اف 'سلي آميز واقعه اخي از -انب آي'الله حكيم خطاب به وي، ن'ي-ه همين شاخصي' اوس' و خود وي نيز، عملا داعيه م -عي' ا دا د.» (189) د 7/2/42 ساواك اس'ان پن-م (ك مانشاه) گزا ش مي دهد. «كليه علماي اعلم شيعه -هان، به نفع آقاي خميني از هب ي شيعيان كنا ه گي ي و نامب ده ا يگانه م -ع 'قليد شيعيان دنيا مع في نموده اند.» (190) ساواك، د با ه مقام و پايگاه به دس' آمده ب اي امام خميني و م -عي' وي، د 15/2/42 گزا ش مي دهد: «به طو ي كه آي' الله بهبهاني اظها داش'ه و از منابع ديگ نيز مو د 'اييد ق ا گ ف'ه د سنوا' گذش'ه، بازا يها و مقدسين كه و-وها' ش عي پ داخ' مي كنند، ماهيانه بين دويس' الي سيصد هزا 'ومان به آي'الله خوانسا ي مي پ داخ'ه اند و مشا اليه، اين و-وه ا بين وحانيون قم، ن-ف و 'ه ان 'قسيم مي ك ده اس'; ولي پ داخ' اين و-وه ش عي از ماه گذش'ه به آي' الله خوانسا ي به ميزان قابل ملاحظه اي كاهش ياف'ه و د مقابل، مقدسين و بازا يها، حق امام

ص: 5920

ا ب اي آي' الله خميني حواله نموده اند، به طو ي كه آي' الله خميني د ماه گذش'ه چها صدهزا 'ومان پ داخ' داش'ه; ولي د ماههاي قبل ح'ي سي هزا 'ومان نيز پ داخ' نداش'ه اس' و د مقابل آي'الله خوانسا ي، د حدود يك صد هزا 'ومان پ داخ' نموده اس'.» (191) -ايگاه و نفوذ كلمه امام خميني سبب شده كه شخصي به نام: افصح الم'كلمين، از وابس'گان د با ، به قم سف كند و به دنبال چا ه باشد. وي بعد از سف به قم و ديدا با امام خميني و آقاي شيع'مدا ي و شيخ عبدالنبي ع اقي، د نامه اي به س هنگ نشاط مي نويسد: «ميان

ص: 5921

آقايان علماي ام وز قم، مثل آقايان: ع اقي و شيع'مدا ي و خميني و گلپايگاني و ن-في م عشي، ه چند اكث ا مخالف دول' مي باشند، ولي از همه م'هو ' آقاي خميني اس' كه 'صادفا يكي دو ماه اس'، ' قي غي من'ظ ه اي نموده و هيچ چا ه اي از ب اي فع خط مخالف'هاي آينده ايشان نيس'، مگ اين كه يكي از علماي مقبول' مانند آقاي ن-في يا آقاي ع اقي 'قوي' شده، دس' او ا از حوزه قم كو'اه كنند.» (192) اين گزا ش و سخناني كه از امام خميني نقل شده شايان دق' اس'. بايد يادآو شويم كه د گزا ش ساواك به سال 1335، قبل از فو' آقاي ب و- دي، به اين نك'ه اشا ه شده بود كه آقا وح الله خميني، بيش' ين شاگ دان ا پس از آقاي ب و- دي دا د )500 نف ) و دا اي اهمي' اس'. ژيم شاه و ساواك، نسب' به -ايگاه امام، بيش از پيش حساس مي شوند و به خوبي د با ه ايشان مطالعه مي كنند و د صدد خ اب ك دن شخصي' ايشان ب مي آيند.1 1

ذي-حجه 15 / 1382 ا ديبهش' 1342

ژيم پهلوي ب اي د هم كوباندن وحاني' و 'ف قه

ص: 5922

افكندن بين وحانيان به شگ د -ديدي دس' زد. سيد حسن ح-' ا علم ك د و از اخ'لاف او با يكي از م ا-ع، به سود خود به ه ب دا ي ك د. با خواس' ژيم، اعلاميه هايي با عنوان «هيا' مصلحين» از سوي ح-' به نگا ش د مي آمد و 'وسط ساواك پخش مي شد. سيد حسن ح-'، د او- مبا زا' م دم، د مضان 1382، 'لگ افي به شاه مخاب ه ك د و 'لاش و زيد از اين اه به مال و منالي بسد (193) . وي، پس از واقعه خونين فيضيه، هماهنگ با ژيم، نخس'ين اعلاميه خود ا با نام «هيا' مصلحين» د 15/2/42 نش داد. اما ساواك كه هنوز اميدوا به سازش با وحاني' بود، و نش آن ا به صلاح ندانس'، گ چه عليه امام خميني و شيع'مدا ي بود. (194) وي، پس از 15 خ داد، به 'لاشها و ح ك'هاي ضدم دمي خود، افزود.1 1

ذي حجه 16 / 1382 ا ديبهش' 1342

د 'ا يخ 16/2/42 امام خميني، به پيام 'سلي' علماي همدان، پاسخ داد و نمونه هايي از مخالف'هاي ژيم ا با احكام اسلامي بشم د كه به پا ه اي از آنها اشا ه مي شود: »1. شواهدي د دس' اس' كه دس'گاه -با ،

ص: 5923

به حكم الزام و خباث' ذا'ي د صدد هدم اساس اس'. حمله مسلحانه به م كز فقاه' و ه'ك م ا-ع و فقهاي اسلام و حبس و ز- شاگ دان مك'ب اسلام و اهان' به ق آن ك يم و ساي مقدسا' مذهبي، نمونه با ز آن اس'.... 2. اعلام به 'ساوي حقوق زن و م د از ه -ه'، الغاء اسلام و -ولي' از من'خب و من'خب و الغاء اسلام و -ولي' از ش ائط قضا'، نمونه ظاه ديگ ي اس'.» (195) به اين موضوع، امام، ب اي نخس'ين با د ديدا با افصح الم'كلمين اشا ه مي كند: «د فك اف'اده ام م'قابلا اعلاميه اي ان'شا بدهم كه مباين' ط ح او ا با اسلام م'ذك شوم.» (196) و اين سخن نشان مي دهد كه ديدا اين آقا با امام خميني، پيش از 12/2/42 بوده; زي ا امام خميني د اعلاميه 12/2/42 خود به اين موضوع اشا ه ك ده اس'. 3. «سخ'گي ي ك دن و ا-حاف نمودن به ح-ا- بي' الله الح ام و د مقابل وسائل ف اهم نمودن و 'سهيل نمودن ب اي مساف ' چند هزا نف عمال اس ائيل به لندن، ب اي 'وطئه ب ضد اسلام و به آنها اسم مذهب گذاش'ن.... 'خفيف د ك ايه طيا ه

ص: 5924

و به ه مساف ي از ف قه ضاله [بهائي] پانصد دلا ا ز دادن نمونه ديگ ي اس'. 4. زمزمه 'غيي خط كه اخي ا با ديگ آغاز شده.... 5. خط اس ائيل و عمال ننگين آن، اسلام و اي ان ا 'هديد به زوال مي كند. من ب اي چند وز زندگي با عا و ننگ، ا زشي قائل نيس'م و از علماي اعلام و سائ طبقا' مسلمين، ان'ظا دا م كه با 'شيك مساعي ق آن و اسلام ا از خط ي كه د پيش اس' ن-ا' دهند... ». امام خميني د پاسخ به علماي يزد، د نامه اي كه د ا ديبهش' 1342 نوش'ه، به -ز مو د چها م، به ديگ مو دها اشا ه ك ده اس' و نك'ه اضافي آن اين اس' كه ام وز، مانند گذش'ه نبايد ساك' بود و از ا-'ماع كنا ه گي ي ك د: «ام وز، وزي نيس' كه به سي ه سلف صالح ب'وان ف'ا ك د. با سكو' و كنا ه گي ي همه چيز ا از دس' خواهيم داد.» (197) 'ا يخ دقيق اين اطلاعيه وشن نيس'; اما با 'و-ه به اين كه د اطلاعيه پيشين، امام، اشا ه اي به سف بهائيان به لندن نشده، بايد 'ا يخ آن ا

ص: 5925

15 يا 16 ا ديبهش' دانس'; زي ا منبع امام ب اي آنچه د سخن اني خود دا د، م-له دنيا اس' كه 'ا يخ ان'شا آن 7/2/42 اس'. (198) به طو طبيعي چند وز طول مي كشد كه م-له من'ش و به دس' امام بسد; از اين وي، پيام امام به علماي يزد ا نمي'وان قبل از 15 يا 16 ا ديبهش' دانس'. 71 1

ذي حجه 21 / 1382 ا ديبهش' 1342

م اسم چهلم شهداي قم، كه از 12/2/42 ش وع شده بود، د اين 'ا يخ; يعني 21/2/42، هنوز ادامه داش'. از سوي آقاي حكيم، م-لس خ'مي د مس-د ا ك 'ه ان اعلام مي شود. (199) د همان وز، از ط ف سيد عبدالله شي ازي د مشهد، د مس-د بناها، مس-د خ'م اعلام مي گ دد. (200) ژيم از ب گزا ي م-لس خ'م آقاي حكيم د 'ه ان -لوگي ي مي كند; زي ا مي' سد د اين م-لس از امام خميني، به بز گي ياد شود.2 1

ذي-حجه 25 / 1382 ا ديبهش' 1342

امام خميني، پس از پايان پذي ف'ن م اسم چهلم شهداي فيضيه، د مس-د اعظم سخن اني افشاگ انه و پ شو ي ك د. اين نخس'ين سخن اني ايشان اس' كه نوا آن، و-ود دا د.

ص: 5926

د «صحيفه نو »، 'ا يخ اين سخن اني 10/1/41 ذك شده (201) كه به هيچ وي، د س' نيس'. د م-موعه «كوث »، 'ا يخ آن 12/2/42 د هنگام ش وع -لسه د س ياد شده (202) كه اين 'ا يخ نيز، د س' به نظ نمي سد. د ك'اب «بانگ آزادي»، فه س' نوا سخن انيهاي امام، به پي وي از «كوث » 'ا يخ آن ا 12/2 دانس'ه اس' (203) كه صحيح نيس'; زي ا: 12 .1 ا ديبهش'، آغاز م اسم چهلم شهداء فيضيه قم و ب اب باهش'م ذي ح-ه بوده اس'. بناب اين، د وز چهلم، د سها ش وع شده باشد د س' به نظ نمي سد. وز پس از چهلم هم، وز ع فه و پس از آن عيد ق بان بوده اس'. 2. د اين سخن اني امام مي گويد: «پس چ ا نمي گذا يد، فا'حه بگييم؟ چ ا فا'حه 'ه ان ا به هم مي زنيد؟» د پاو قي كوث آمده: منظو از فا'حه 'ه ان، كه ژيم از ب گزا ي آن -لوگي ي ك ده، م اسمي بوده كه د 'ا يخ 17 ( 21/2/42 ذي ح-ه) ق ا بود از ط ف نماينده آقاي حكيم د مس-د ا ك 'ه ان

ص: 5927

ب گزا شود. بناب اين، سخن اني بعد از 21 ا ديبهش' بوده و چون وز 22 ا ديبهش'، عيد غدي خم بوده اس'، د ن'ي-ه، 'ا يخ سخن اني ا بايد از 23 به بعد دانس'. 3. د كوث آمده: اين سخن اني د آغاز د س، پس از م اسم بز گداش' چهلم شهداي فيضيه بوده اس'، د خاط ا' آقاي هاشمي فسن-اني آمده: اين سخن اني پيش از اين كه د سها ب اي محرم 'عطيل بشود، اي اد شده اس'. (204) و آقاي خ م آبادي، كه د -لسه سخن اني حضو داش'ه، آن ا آخين د س امام دانس'ه اس'. (205) و به ه حال، بي گمان نمي'وان 'ا يخ آن ا 12 ا ديبهش' دانس' و ب اب اسناد ساواك، 'ا يخ آن 25 ا ديبهش' اس' كه د س' به نظ مي سد. شايد هم اين سخن اني د آغاز ش وع د سها، پس از واقعه خونين، ب گزا شده و پس از چند وز، د سها به مناسب' محرم 'عطيل شده اس'. 4. از آن -ا كه امام خميني د اين سخن اني، چند با مي گويد: امسال سال بدي بود، 'نظيم كنندگان صحيفه نو ، منظو امام ا از سال، سال شمسي پنداش'ه

ص: 5928

از اين وي 'ا يخ آن ا ف و دين 41 دانس'ه اند. اما بايد 'و-ه ك د كه منظو د اين سخن اني سال قم ي اس' كه با محرم آغاز مي شود. ايشان د پايان سال و د هنگام ش وع سال -ديد، به ويدادهايي كه د اين سال ا'فاق اف'اده اس' اشا ه مي كند و به '-زيه و 'حليل آن مي پ دازد. 5. ضبط سخن اني امام كه به عنوان د س بوده، حكاي' از و-ود يك 'شكيلا' يك پا چه و دقيق د آن 'ا يخ دا د. به نظ مي سد كه ني وهاي مؤ'لفه اسلامي، با سازمان دهي و 'شكيلا' د اه گس' ش انديشه امام 'لاش مي ك ده اند و ب گزا ي م اسم عاشو اي 'ه ان و حماي' بازا 'ه ان از امام، حاكي از و-ود 'شكلهاي مذهبي اس'. خواندن خاط ا' شهيد ع اقي، د اين با ه، -الب اس'. امام خميني د اين سخن اني به ويدادهاي سال، اشا ه مي كند: 1. د اين سخن اني، امام پس از چند دعا اين سال ا ب اي وحاني' از -ه'ي سال بدي مي دانند: «و اين سال ب اي وحاني'... بسيا بد سالي بود و از -ه'ي بسيا خوب سالي بود... بد بود ب

ص: 5929

اي اين كه... يك مملك'ي كه بايد به صلاح و به صح' مع في بشود د -امعه بش مع في شد به م كز فساد... بخواهيم بگوييم مثل زمان مغول اس'، نمي'وانيم همچو بي اح' امي به مغول بكنيم....» 2. ژيم پهلوي از حوزه علميه قم مي' سد و از گذش'ه د صدد نابودي آن بوده اس': «لااقل، بيس' سال پيش از اين اس' كه اينها نقشه شان اين بود كه قم نباشد. د زمان حيا' م حوم آقاي ب و- دي ضوان الله عليه، هم نقشه اين بود كه ايشان نباشند و قم نباشد. قم ا با منافع خودشان مض مي دانند... قم موي دماغ بود، نزديك بود به اينها، مفاسد ا زود اد اك مي ك د و كا هاي اينها، زود ب ش منكشف مي شد. اينها قم ا نمي خواس'ند، من'هي نمي'وانس'ند به ص اح' له-ه بگويند: قم نه، مي گف'ند: ن-ف آ ه، مشهد آ ه. د قم چيزي به نظ نمي خو د....» )3 )206. امام اسدالله علم ا شخصي بي سواد مي داند و هدف دول' ا نابودي اسلام مع في مي كند: «ديديم... از اولي كه اين دول' بي سواد و بي حيثي' وي كا آمد، از اول اسلام ا هدف ق ا داد: د وزنامه ها با قلم د ش' نوش'ند كه بانوان ا حق دخال'

ص: 5930

د ان'خابا' داده اند، لكن شيطن' بود; ب اي انعطاف نظ عامه م دم به آن موضوع بود كه نظ شان به الغاء اسلام و الغاء ق آن د س' نيف'د و لهذا، 'و-ه ما د دفعه اول، منعطف شد به همان قضيه [زنان] بعد كه مطالعه ك ديم، ديديم كه آقا قضيه، قضيه بانوان نيس' اين يك ام كوچكي اس'، قضيه معا ضه با اسلام اس'....» 4. ژيم د صدد ب دن دخ' ها به سبازي بود و زماني كه امام قضيه ا فاش ك د، شاه چا ه اي -ز 'كذيب نداش'. ژيم از اين به بعد، د صدد پ ونده سازي ب اي امام ب آمد و ب اي ايشان از دادگس' ي اخطا يه ف س'اده شد كه آو نده آن مي گويد: من مقلد حا- آقا وح الله هس'م و بدون گ ف'ن امضا، منزل ايشان ا ' ك مي كند. (207) «د وزنامه ها، به ص اح' له-ه نوش'ند كه ب دن بانوان به سبازي، 'صويبش د دس' 'نظيم اس'; لكن بعد از آن كه ديدند كه خيلي فضاح' با آمد، م دم نا اح' شدند... گف'ند: اكاذيب اس'، پ ونده سازي خواس'ند بكنند، پ ونده سازيهاي بچگانه مضحك بكنند....» 5. امام با بيان غم انگيز حمله ژيم به فيضيه و بي ون

ص: 5931

ك دن طلاب م- وح از بيما س'ان، به نك'ه حساس انگش' گذاش' كه همه اينها ا كا گزا ان دول'ي، به دس'و اعلي حض ' ان-ام دادند و چنانچه وي مخالف اين ف'ا ددمنشانه اس'، بايد اعلام كند، نه اين كه مانع م-لس خ'م د 'ه ان شود. «اين سال بد بود ب اي اين كه حمله به اسلام زياد شد، حمله به ق آن زياد شد، م اكز علم ا كوباندند... عزيزهاي ما ا زدند، س هايشان ا شكس'ند، پاهايشان ا شكس'ند، بعضيشان ا كش'ند... دس'گاه شه باني مي گويد كه: سازمان امني'، سازمان امني' مي گويد: شه باني، دو'ايشان مي گويند: ام اعلي حض '. اس' مي گويند كه ام اعلي حض ' اس'؟ اعلي حض ' با ديان' اسلام مخالف اس'؟ ... اگ نيس'ند بگويند... اظها 'اسف كنند به اين كه م دك آمده اس'، يخ'ه مد سه فيضيه ا خ اب ك ده اس'. بنده باز اين مسائل اين -وانهاي خودمان ا نديدم و بعد از مباحثه مي وم مي بينم. اول وق'ي اس' كه مي وم مي بينم. ب وم آن-ا، يك فا'حه اي بخوانم، ب اي آنهايي كه كش'ند (گ يه حضا ) يك اظها 'اث ي بكنيم ب اي اينها. اينها كه نمي گذا ند ما فا'حه هم بگييم (گ يه حضا ) اگ

ص: 5932

دهقانها ك دند، پس چ ا نمي گذا يد فا'حه بگييم؟ (گ يه حضا ) چ ا فا'حه 'ه ان ا به هم مي زنيد؟ (گ يه حضا )... م دك مي ف س'د ئيس شه باني ا، ئيس اين حكوم' خبي" ا، مي ف س'د منزل آقايان، من اهشان ندادم. اي كاش اه داده بودم 'ا آن وز دهنشان ا خ د ك ده بودم. مي ف س'ند، منزل آقايان كه اگ نفسشان د فلان قضيه د آيد، ف موده اند: اعلي حض ' ف موده اند: اگ نفس شما د آيد، مي ف س'يم منزلهاي'ان ا خ اب مي كنيم، خود'ان ا هم مي كشيم، نواميس'ان ا ه'ك مي كنيم....» )6 )208. امام د اين پيام ، هشيا انه به سف دوهزا نف بهائي با پانصد دلا ا زي كه ب اي ه يك از آنان 'هيه شده، اشا ه مي كند و د كنا اين گشاده دس'يها و پول خ - ك دنها و هم اهيها با اين گ وه صهيونيس'ي،از بد ف'ا ي كه با ح-ا- مي شود ياد مي كند كه د «مني» نيز د صدد دس'گي ي اف اد بوده اند. از اين وي، سكو' ا -ايز ندانس'ه و ن'ي-ه آن ا چي گي يهود و بهائي' مي داند: «اين سكو' م گبا اسباب اين مي شود كه زي چكمه اس ائيلي،

ص: 5933

به دس' همين بهائيها، اين مملك' ما، اين نواميس ما، پايمال بشود. واي ب دين ما، واي ب اين اسلام واي ب اين مسلمين. اي علما ساك' ننشينيد، نگوييد: علي مسلك الشيخ، ضوان الله عليه، والله شيخ اگ حالا بود 'كليفش اين بود. سكو'! ام وز سكو' هم اهي با دس'گاه -با اس'; نكنيد سكو'. دو هزا بهائي ا با پانصد دلا ا ز به ه يك و هزا و بيس''ومان 'خفيف هواپيما... حالا كه خط ب اسلام وا د شده و آن خط يهود اس' و حزب يهود، كه همين حزب بهائي' اس'. اين خط كه حالا نزديك شده، اگ آقايان، علماي اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم، همصدا بگويند كه آقا ما نمي خواهيم كه يهود ب مقد ا' مملك' ماحكوم' كند، ما نمي خواهيم كه مملك' ما با مملك' يهود هم پيمان بشود د مقابل پيمان اسلامي....» (209) امام خميني، پس از اين سخن اني وشن گ انه، منطقي، پ شو و كوبنده و افشاگ انه به ط ف فيضيه به اه اف'اد. طلبه ها نيز پش' س امام به اه اف'ادند. وضع فيضيه ا كه امام ديد، بسيا دگ گون شد. -لوي يكي از ح- ه ها وي زمين نشس' و گف': يكي وضه بخواند، طلبه اي وضه سوزناكي خواند. دانه هاي اشك وي گونه هاي

ص: 5934

امام س ازي شد. از اين صحنه غم انگيز و 'ا يخي، عكسي مو-ود اس'. (012(22

ذي حجه 26 / 1382 ا ديبهش' 1342

ژيم پهلوي كه 'مام 'لاش خود ا ب اي به سازش كشاندن امام خميني، بي ن'ي-ه ديد و پ ونده سازي و اين -ا و آن-ا پ اكندن شبنامه و 'هديد ايشان، ط في نبس'، به طو سمي انديشه كش'ا م دم ا مط ح ك د. شاه د سخن اني خود د 26 ا ديبهش' 1342 د ه'ل ونك، محل گشايش سومين كنگ ه سالانه مناطق 354 لاينز بين المللي د اي ان، كينه ديينه خود ا آشكا ك د و به طو وشن و گس'اخانه از كش'ا م دم و مبا زان سخن گف': «... ما خواس'ه ايم كه ا-'ماع اي ان ا از 'مام فسادها، چه مادي و چه اخلاقي، يك م 'به خلاص كنيم; يعني د يك زمان گف'ه ايم كه: ناد س'ي و بدفك ك دن و ناپاك فك ك دن، بايد يشه كن شود. م'اسفانه اف اد زيادي ا از اه قانون شايد دنبال ك ديم و دنبال خواهيم ك د و م'اسفانه 'نبيه خواهند شد. ولي -امعه بايد، اين ق بانيها ا بدهد... اگ 'ا به حال گف'يم كه: يكي از ع-ايب اين اس' كه انقلاب بز گ

ص: 5935

ما، كه شايد د 'ا يخ بي سابقه باشد، بدون خون يزي و بدون هيچ گونه مقاوم'ي پيش ف'ه اس'. اگ م'اسفانه لازم باشد كه بگوئيم انقلاب بز گ ما با خون يك عده بي گناه يعني مامو ين دول' و خون يك عده اف اد بدبخ' و گم اه م'اسفانه آغش'ه خواهد شد. اين كا ي اس' كه چا ه اي نيس' و خواهد شد....» (211) امام خميني د آس'انه ماه محرم د وز 26/2/42، -لسه اي 'شكيل داد كه د آن نمايندگاني از شه س'انها ش ك' داش'ند. بنا به گزا ش ساواك، از قول سيد لطيف نامي، كه د آن -لسه حضو داش'ه، امام خميني سفا ش مي كند: وعاظ نبايد از ني وهاي ان'ظامي ب' سند; زي ا دول' نمي'واند د وزهاي محرم، ع صه ا ب م دم 'نگ بگي د: «و ما 'صميم دا يم كه اگ د ماه محرم كوچك' ين اهان' به -امعه وحاني' ف اهم آو ند، حكم 'كفي آقاي علم، نخس'وزي ا، از ط ف خود من و آقايان ميلاني و گلپايگاني و حكيم و خوئي از ن-ف و احيانا شيع'مدا ي صاد نمائيم و ق'ل او ا وا-ب شما يم....» و د م حله بعد، چنانچه دول' كا ي ان-ام دهد، اعلاميه صاد ك

ص: 5936

ده و از حيف و ميل بي'المال سخن مي گوييم كه نمونه هايي از اين اس افكا يها ا مي شما د و مي افزايد د ب اب اين حيف و ميل، مي بينيم يك كا گ با 8 س عائله، وزي 8 'ومان مزد دا د. (212(24

ذي حجه 28 / 1382 ا ديبهش' 1342

امام خميني ب اي ماه محرم، ب نامه هاي بسيا خوبي ا به ا- ا گذاش'. ب اب گزا ش ساواك، د 6/3/42 شما ي از مبلغان از سوي ايشان مامو ي' ياف'ه اند د ايام محرم، به قط ، كوي'، بح ين و پاكس'ان ب وند. حا- سيد محمد ضا سعيدي خ اساني و سيد عباس مه ي از سوي امام ب اي 'بليغ د كوي' نامزد شدند. د اين گزا ش، اسامي پانزده 'ن ديگ ذك شده كه از سوي امام بناس' به كوي'، قط ، بح ين و پاكس'ان اعزام شوند. (213) امام خميني، ضوان الله عليه، د 18/2/42، به واعظان و خطبا و هيا'هاي مذهبي پيام مي دهد، سال' و وظيفه آنان ا د ب اب 'بليغا' ژيم وشن مي كند. د اين پيام آمده اس': دس'گاه -با از ' س اين كه مبادا، كا هاي خلاف انساني و ضد ديني و وطني آنها ب ملا شود، از مبلغان و هيا'هاي

ص: 5937

مذهبي 'عهد گ ف'ه اس': «كه از مظالم دم نزنند و دس'گاه -با ا به خود س ي واگذا ند. لازم اس' 'ذك دهم كه: اين ال'زاما'، علاوه ب آن كه ا زش قانوني نداش'ه و مخالف' با آن هيچ اث ي ندا د، ال'زام گي ندگان، م- م و قابل 'عقيب هس'ند.» امام، از مبلغان خواس' كه مانند امام حسين د اه احياي شيع'، شهاد' ا ب گزينند و از زندان و شكن-ه ن' سند و سكو' نكنند كه سكو' د ب اب دس'گاه -با ، سبب لطمه خو دن اسلام مي شود. د اين پيام، مبا زه با بدع' ا وظيفه علما مي شم د و از م دم مي خواهد د نوحه هاي خود از مصيب'هاي وا ده ب اسلام و م اكز فقه و ديان'، ياد كنند و خط اس ائيل ا ب اي م دم، بنمايانند. «آقايان بدانند كه خط ام وز ب اسلام، كم' از خط بني اميه نيس'. دس'گاه -با ، با 'مام قوا به اس ائيل و عمال آنها (ف قه ضال و مضله) هم اهي مي كند. دس'گاه 'بليغا' ا به دس' آنها سپ ده و د د با ، دس' آنها باز اس'. د ا 'ش و ف هنگ و ساي وزا 'خانه ها ب اي آنها

ص: 5938

-ا باز نموده و شغلهاي حساس به آنها داده اند. خط اس ائيل و عمال آن ا به م دم 'ذك دهيد....» (214) پس از صدو اعلاميه امام، د همان وز، پاك وان، ئيس ساواك، د 'لگ افي به كليه ساواكيها، با اشا ه به دس'و امام خميني و گسيل طلاب و وحانيان به شه ها و ق اء، دس'و مي دهد، اوضاع ا زي نظ داش'ه باشند و عناص مخالف و ب انگيزاننده ا دس'گي كنند: «و از پخش ه گونه اعلاميه و عكس خميني -دا -لوگي ي شود....» (215) ب اب گزا ش ديگ ي از ساواك، امام، دس'و داده، 'ا هف'م محرم نظم و آ امش ا حفظ كنند و از هف'م به بعد، به بيان حادثه مد سه فيضيه و فا-عه مس-د گوه شاد بپ دازند. (216) و با اين هنمودها و سفا شها امام خميني، سوگوا ي د محرم 42، با حال و هواي ديگ ي ب گزا شد. شه باني كل كشو د اعلاميه اي، م دم ا به سوگوا ي مش وع و ب اب با معيا هاي ش ع ف ا خواند و اعلام ك د: كساني كه از اين م اسم، اس'فاده شخصي بكنند، 'نبيه خواهند شد. (712(3

ص: 5939

داد 1342

شهيد ع اقي د خاط ا' خود مي نويسد: د دوم، يا سوم محرم پيشنهادي ا -ه' مبا زه با ژيم پهلوي، با امام مط ح ك ديم و آن اين كه: يك حساب -ا ي د بانك صاد ا'، به نام امام باز شود و اعلام گ دد: اين حساب ب اي 'عمي مد سه فيضه اس' و ه كسي از يك 'ومان، پن-'ومان و ده 'ومان به حساب بيزد. هدف، شما اف اد اس'، نه مقدا پول، 'ا وشن شود م دم با وحاني' اس'. امام پيشنهاد ا مي پذي د و مي گويد: با آقاي شيع'مدا ي هم صحب' كنيد. وي نيز، پس از اطلاع از موافق' امام، پيشنهاد ا مي پذي د و حساب مش' كي د بانك صاد ا' باز مي كند و با 'لاش زياد، موافق' مدي كل بانك ا ب اي بازنگهداش'ن چها شعبه د 'ه ان، د ايام عاشو ا و 'اسوعا به دس' مي آو ند. (218) د يكي از وزهاي محرم كه فقط م دم 'ه ان و قم از آن حساب آگاه بوده اند، صدهزا 'ومان وا يز مي شود. (219) آقاي فلسفي د سخن اني شب عاشو اي خود، پيامي از امام خميني و آقاي شيع'مدا ي بالاي منب خواند كه آن دو از

ص: 5940

م دم خواس'ه بودند: به اين حساب پول وا يز كنند. (220) د اين -ا مناسب اس'، س نوش' اين حساب ا ذك كنيم. ب اب اسناد ساواك، آقاي شيع'مدا ي نيمي از اين پول -مع شده د اين حساب ا ب اي خيد دا ال'بليغ ب داش' ك ده اس'. د سندي به شما ه 24063/321، به 'ا يخ 21/6/43 چنين آمده: «آقاي شيع'مدا ي مهمانخانه ا م قم ا، -ه' 'اسيس مد سه دا ال'بليغ اسلامي، به مبلغ هش'صد و پن-اه هزا 'ومان، از آقايان حا- آقا محمد آقازاده و حسن كاشانيان، كه به طو مش' ك مالك مهمانخانه مذكو بوده اند، خيدا ي نموده و مبلغ 450 هزا 'ومان آن ا نقدا پ داخ' كه به ق ا اطلاع، آقاي حسن كاشانيان كليه اين مبلغ ا باب' سهم خود اخذ و ق ا شده بقيه كه سهم آقاي حا- آقا محمد آقازاده مي باشد، 'ا چند ماه ديگ به وسيله آقاي شيع'مدا ي پ داخ' شود. به طو ي كه اس'حضا دا ند، حسابي به شما ه 10 بانك صاد ا' و معادن، به نام آقايان: خميني و شيع'مدا ي اف''اح شده بود كه مبلغ 425 هزا 'ومان د حساب مزبو ، -مع آو ي شده اس'. آقاي شيع'مدا ي،

ص: 5941

مبلغ 210 هزا 'ومان آن ا از بانك د ياف' و اظها داش'ه: اين مقدا سهم من اس' و ظاه ا به همين مناسب' بين خميني و شيع'مدا ي اخ'لافي حاصل شده اس'.» (122(4

محرم 7 / 1383 خ داد 1342

امام خميني د اين 'ا يخ، نامه اي به آقاي سيد احمد خوانسا ي مي نويسد و از ايشان مي خواهد كه د با ه ح ك'هاي ضد انساني و ضداسلامي ژيم، اعلاميه مش' ك بدهند. د بخشي از آن، مي نويسد: «شما كه د م كز هس'يد، خانه نشين شده ايد. اصلا نه ح في، نه اعلاميه اي، هيچ كا نمي كنيد. شما كه د 'ه ان هس'يد، م دم ا دعو' به ق آن; يعني وحد' و يگانگي نمي كنيد، فايده اش چيس'؟ شما بايد م دم ا دعو' به قيام كنيد. شما بايد م دم ا به ا'حاد دعو' كنيد 'ا موقعي كه مي خواهيم دس'و قيام بدهيم، آنها آماده باشند، 'ا يشه شاه و دول' ا از ميان ب دا يم... چ ا د مقابل حكام سكو' مي كنيد؟ شما شنيده ايد كه حض ' علي خانه نشين شده بود; اما دس'و اين بوده كه 52 سال خانه نشين شود و بالاخ ه، پس از اين مد'، پد مخالفين ا د آو ده اس'. يعني م دم ديدند حق با حض '

ص: 5942

علي اس'، آن وق' د مقابل بي دينها قيام ك ده اند....» آقاي خوانسا ي موافق' خود ا با امضاي نامه اي ملايم اعلام مي دا د. (222(7

محرم 10 / 1383 خ داد 1342

د وز هف'م محرم د مشهد دو نف پاسبان به دس' پخش كنندگان اعلاميه هاي آقاي قمي و امام خميني، د مس-د گوه شاد از پش' با چاقو مو د حمله ق ا مي گي ند كه يكي فو' و ديگ ي نيز وضع بسيا وخيمي مي يابد. (322(9

محرم 12 / 1383 خ داد 42

شه باني كل كشو د اعلاميه اي م دم ا به سوگوا ي مش وع! ف ا مي خواند و از 'نبيه كساني كه از آن به ه ب دا ي ناد س'! بكنند، سخن به ميان مي آو د. د وز نهم محرم، شما ي از اهل منب ا به ساواك مي ب ند و از آنان مي خواهند سه موضوع ا عاي' كنند: 1. عليه شخص اول مملك' سخني نگويند. 2. عليه اس ائيل سخني به ميان نياو ند! 3. م 'ب به گوش م دم نخوانند كه اسلام د خط اس'! ديگ ه چه بگويند آزادند. (224) امام خميني د سخن اني وز عاشو اي خود، به اين سه نك'ه اشا ه ك ده اس'. يكي از ويدادهاي مهم و به

ص: 5943

ياد ماندني، اين ب هه از زمان، سخن اني آقاي فلسفي د شب عاشو ا، د مس-د شيخ عبدالحسين 'ه ان اس'. د اين سخن اني پ شو و هي-ان انگيز، آقاي فلسفي به اس'يضاح دول' علم پ داخ' و دول' ا د ده ماده اس'يضاح ك د و پس از پايان ه ماده، م دم با «صحيح اس'، صحيح اس'» مخالف' خود ا با دول' علم اعلام ك دند. آقاي فلسفي، بالاي منب ، نامه امام خميني و آقاي شيع'مدا ي ا ب اي م دم خواند امام، د اين نامه از آقاي فلسفي 'شك و از هم اهي مبلغان، كه وظيفه اسلامي خود ا ان-ام مي دهند،'قدي مي كند و د پايان يادآو مي شود: «چون ب اي '-ديد ساخ'مان مد سه فيضيه كه قبلا با -ناب عالي صحب'ي شده بود، حسابي د بانك صاد ا' شعبه قم باز شده اس' و بناس' كه از وز 'اسوعا و عاشو ا نيز، بانك سپ ده ا قبول كند، اگ صلاح ديديد، 'ذك ي به مسلمين بدهيد....» (225) اين سخن اني 'ا يخي ا، شخصي با زي كي و هشيا ي خاص ضبط مي كند و د دس' س همگان ق ا مي دهد. به اين گونه كه از بعد ازظه ضبط صو'ي ا زي منب ق ا مي دهد

ص: 5944

و خود نيز د زي منب ، پنهان مي شود و د هنگام سخن اني به ضبط سخنان آقاي فلسفي مي پ دازد، بدون اين كه ني وهاي ساواك م'و-ه قضيه بشوند. آقاي فلسفي شب يازده و دوازده ا نيز به سخن اني پ داخ' و د شب دوازدهم، با شما ي از انقلابيون، دس'گي شد. 01 1

محرم 13 / 1383 خ داد 1342

د وز عاشو اي 42، هيا'هاي سينه زني 'ه ان، بدون بخو د، مسي هاي خود ا پيمودند. شهيد ع اقي مي گويد: ما، پيش از ب گزا ي م اسم، با طيب و حسين مضان يخي صحب' ك ديم. ژيم مس-د حا- ابوالف'ح ا مي بندد; اما سينه زني د آن محدوده آغاز مي شود و اين گونه دم مي گي ند: گف' عزيز فاطمه نيس' زم گ واهمه 'ا به 'ن وان بود زي س'م نمي وم د خيابان مخب الدوله، شعا مي دهند: خميني خميني خدا نگهدا 'و. بمي د بمي د دشمن غدا 'و. مسي ح ك' كا وانهاي عاشو ايي اين گونه بوده: ساع' 9 مس-د حا-ابوالف'ح،

ص: 5945

واقع د ميدان شاه (قيام)، س چشمه و م-لس، مخب الدوله، استانبول،ميدان فردوسي و ساعت 12 د مقابل دانشگاه 'ه ان و ساع' يك، مقابل كاخ م م مي سند و د آن-ا، شعا مي دهند: مرگ بر اين ديكتاتور . (226) ب اب اطلاعا' مو-ود، ق ا بوده كه صبح وز عاشو ا، آقاي شيع'مدا ي د فيضيه سخن اني كند و عص عاشو ا، امام خميني، شيع'مدا ي به فيضيه نمي ود. وز قبل از آن; يعني وز 'اسوعا، شيخ غلامحسين زن-اني ابه ي، به ساواك قم اطلاع مي دهد كه ف دا ايشان به فيضيه نخواهد ف'. (227) آقاي شيع'مدا ي د منزل به سخن اني مي پ دازد. از اين سخن اني، از دول' و وزنامه كيهان ان'قاد مي كند و اعلام مي دا د ا 'باطي با عبدالناص و-ود ندا د و دول' ا م'هم مي سازد كه د گي ي به و-ود مي آو د. د وز صبح عاشو ا، د منزل امام نيز، -لسه عزادا ي بوده و سه 'ن از آقايان منب ي، به سخن اني عليه دول' مي پ دازند. (228) امام خميني بعد از ظه عاشو ا به مد سه فيضيه ف' و سخن اني مهم و 'ا يخي خود ا اي اد ك د. امام د

ص: 5946

اين سخن اني، با ها از خط اس ائيل و بهائيان وابس'ه اس ائيل سخن به ميان آو د و هشدا داد از وحاني' دفاع ك د و به نصيح' شاه پ داخ': «آقا! من به شما نصيح' مي كنم. اي آقاي شاه! اي -ناب شاه! من به 'و نصيح' مي كنم، دس'ب دا از اين كا ها، آقا اغفال دا ند مي كنند 'و ا. من ميل ندا م كه يك وز اگ بخواهند 'و ب وي همه شك بكنند.» آن گاه امام به اهان'هاي شاه د سخن انيهاي خود به وحاني' اشا ه ك د و گف':خدا كند كه م اد' وحاني' نباشد. امام سخن اني خود ا با بشم دن وضع اسفبا مملك' و ناشايس'گيها و ناكا امدي دول' به پايان ب د. (229) اين سخن اني كه مخاطب آن شخص شاه بود باز'اب بسيا گس' ده اي داش'.1 1

محرم /14 1383 خ داد 1342

شب يازدهم، 'ظاه ا' باشكوهي از ط ف دانش-ويان دانشگاه 'ه ان به عنوان پش'يباني از امام خميني ان-ام شد. اينان 'ظاه ا' خود ا از مس-د هداي'، واقع د اسلامبول، آغاز ك دند و با شعا : خميني پي وز اس'، به سوي بازا اه پيمودند و با گذ از بازا ، ميدان مولوي و

ص: 5947

ميدان شاه، د مد سه حا- ابوالف'ح ا-'ماع ك دند. صبح وز يازدهم مح م م دم د مس-د سلطاني بازا گ دآمدند و با شعا خميني، خميني، خميني ب'شكن... شكوهي ويژه آف يدند. ح ك' پ شو خود ا ادامه دادند، 'ا به -لو دانشگاه سيدند. د اين هنگام دانش-ويان با شنيدن ف ياد: خميني، خميني، از كلاسها بي ون آمدند و به -مع 'ظاه كنندگان پيوس'ند. اين 'ظاه ا'، 'ا ساع' 2 بعد از ظه با شو و هي-ان ف اوان ادامه ياف' و پيوند انقلابيون مؤمن و دانشگاهيان ا به نمايش گذاش'. (230) پي نوش'ها: 1. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو ي، -/1سند شما ه 15/2، م كز انقلاب اسلامي. 2. «'ا يخ سياسي معاص اي ان»، دك' سيد -لال الدين مدني، -1/352، دف' ان'شا ا' اسلامي، قم. 3. م-له «'ا يخ و ف هنگ معاص »، شما ه 3، 4/196; «يك صد سال مبا زه وحاني' م' قي»، عقيقي بخشايشي، -2/71، دف' نش نويد اسلام، قم. 4. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني، -1/170، نش اح ا ، 'ه ان. 5. «يادداش'هاي علم»، وي اس'ا علي نقي عاليخاني، -1/46، مازيا و معين. 6. «ب سي و 'حليلي از

ص: 5948

نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني، -7 .1/170. «اسناد انقلاب اسلامي»، -1/19، م كز اسناد انقلاب اسلامي. 8. «خاط ا' و مبا زا' شهيد محلا'ي»28/، م كز اسناد انقلاب اسلامي. 9. م-له «'ا يخ و ف هنگ معاص »، شما ه 10 .57/240 -6. «س گذش'هاي ويژه از زندگي امام خميني»، -5/87، پيام آزادي. 11. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني، -12 .1/136. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو ي، -13 .1/277. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني، -14 .1/137. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو ي، -15 .1/96. همان16/ .69. «داي "المعا ف 'شيع»، -17 .2/565. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني، -18 .1/142. همان143/; «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو ي، -19 .1/229. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني، -20 .1/149. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو ي، -21 .1/252. «اسناد انقلاب اسلامي»، -22 .1/26. همان، -23 .5/17. همان، -24 .1/25. «ب سي و 'حليلي از نهض' خميني»، سيد حميد وحاني، -25 .1/145. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو

ص: 5949

ي، -26 .1/252. «اسناد انقلاب اسلامي»، -1/28 و 27 .29. همان، -28 .5/18. «صحيفه نو »، امام خميني، -1/38، چاپ دوم، م كز مدا ك ف هنگي انقلاب اسلامي. 29. «اسناد انقلاب اسلامي»، -30 .30/1. همان31/ .28. همان 32/ .33. «خاط ا' و مبا زا' ح-"الاسلام فلسفي»238/، سند شما ه 87، م كز اسناد انقلاب اسلامي. 33. «اسناد انقلاب اسلامي»، -34 .1/32. «خاط ا' و مبا زا' ح-"الاسلام فلسفي»، 239/، سند 35 .88. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو ي، -36 .1/259. «خاط ا' و مبا زا' ح-"الاسلام فلسفي»240/، سند 37 .89. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -1/254، م كز اسناد انقلاب اسلامي. 38. «صحيفه نو »، امام خميني، -1/35، 36; «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو ي، -39 .1/257. «اسناد انقلاب اسلامي»، -40 .1/34. همان41/ .39. همان، -42 .5/22. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو ي، -43 .275 -1/273. همان 44/ .276. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني، -1/174، 45 .177. «اسناد انقلاب اسلامي»، -46 .1/37. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني، -47 .1/175. «صحيفه نو »، -1/33. د اين -ا، 'ا يخ اعلاميه امام

ص: 5950

اسفند 41 ذك شده به طو قطع، صحيح نيس'. 48. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني،-/177 1، 49 .178. «اسناد انقلاب اسلامي»، -44/، 50 .47. همان، -51 .25/5. «نهض' وحانيون اي ان»، علي دواني، -3/143، مؤسسه خييه و ف هنگي امام ضا(ع). 52. «كوث »، م-موعه سخن انيهاي امام خميني، هم اه با ش ح وقايع انقلاب اسلامي، -53 .11 -1/9. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو ي، -1/267، سند 54 .29/2. همان268/، سند 55 .30/2. «نهض' وحانيون اي ان»، علي دواني،-56 .3/149. «خاط ا' و مبا زا' ح-"الاسلام فلسفي» 57/ .243. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني. 58. همان59/ .240. «نهض' وحانيون اي ان»، علي دواني، -60 .3/151. «خاط ا' و مبا زا' ح-"الاسلام فلسفي»61/ .242. «نهض' وحانيون اي ان»، علي دواني، -3/152 د اين-ا عص پن-شنبه آمده كه صحيح، چها شنبه اس'. 62. همان63/ .152.«اسناد انقلاب اسلامي»، -64 .1/44. همان65/ .52. «خاط ا' و مبا زا' ح-"الاسلام فلسفي»66/ .245. «اسناد انقلاب اسلامي»، -1/52، 67 .53. «نهض' وحانيون اي ان»، علي دواني،-68 .3/157. «كوث »، -69 .1/13. همان70/ .15. «نهض' وحانيون اي ان»، علي دواني، -71 .3/158. «خاط ا' و مبا زا' ح-"الاسلام فلسفي»72/ .245. «كوث »،

ص: 5951

-1/14، به نقل از وزنامه كيهان 10 آذ 73 .41. «نهض' وحانيون اي ان»، -74 .3/162. همان، -75 .3/159. همان76/ .162. همان164/; «كوث »، -77 .1/22. «انقلاب اسلامي و يشه هاي آن»، عباسعلي عميد زن-اني446/، ك'اب طوبي. 78. «كوث »، -79 .1/25. «اي ان د عص پهلوي»، نوش'ه و 'حقيق دك' مصطفي المو'ي، -11/406، چاپ لندن; «يادداش'هاي علم امي اسدالله»، -80 .1/63. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -واد منصو ي، -1/336; «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني، -81 .1/218. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، سيد حميد وحاني، -82 .225 -1/223. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -83 .1/150. همان84/ .165. «كوث »، -1/35; «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -85 .1/225. «اسناد انقلاب اسلامي»، -86 .1/57. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -1/230; «صحيفه نو »، -1، چاپ -ديد. 87. همان88/ .233. «خاط ا' ومبا زا' ح-"الاسلام فلسفي»89/ .227. «اسناد انقلاب اسلامي»، -90 .1/58. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -91 ./235 1. «خاط ا' و مبا زا' ح-"الاسلام فلسفي، 92/ .228. «خاط ا' و مبا زا' شهيد محلا'ي»93/ .46. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -94 ./237 1. «كوث »، -95 .1/40. «صحيفه

ص: 5952

نو »، -96 .1/26. «كوث »، -1/43; «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -97 .1/254. «هاشمي فسن-اني دو ان مبا زه»، -1/133، دف' نش معا ف انقلاب. 98. همان; «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -99 .1/265. «نهض' وحانيون اي ان»، -100 .3/212. «'ا يخ معاص اي ان»، پي' آو ي، ' -مه محمد فيعي مه آبادي، -3/183، عطائي. 101. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -102 .1/342. «صحيفه نو »، -1/62، چاپ -ديد. 103. «صحيفه نو »، -104 .1/25. «خاط ا' و مبا زا' شهيد محلا'ي»105/ .46. «اسناد انقلاب اسلامي، -106 .1/61. م-له «حضو »، شما ه 107 .1/16. «نهض' وحانيون اي ان»، -108 .3/209. همان109/ .211. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -110 .244 -1/5. همان111/ .266. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -112 .1/277. «كوث »، -113 .1/45.«'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -114 .1/313. «كوث »، -47 -1/8; «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -115 .1/289. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -1، سند شما ه116 .119/2. همان345/; «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -117 .1/292. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -118 .1/160. «صحيفه نو »،

ص: 5953

-1/29; «اسناد انقلاب اسلامي»، -1/63. امضا كنندگان عبا 'ند از: م 'ضي حسيني لنگ ودي، احمد حسيني زن-اني، محمد حسين طباطبائي، محمد موسوي يزدي، محمد ضا موسوي گلپايگاني، سيد كاظم شيع'مدا ي، وح الله خميني، هاشم آملي و م 'ضي حائ ي. 119. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، محمد حسن -بي، سند شما ه 14، م كز انقلاب اسلامي. 120. «'ا يخ سياسي معاص اي ان»، دك' -لال الدين مدني، -121 .2/19.«اسناد انقلاب اسلامي»، -122 .1/70. همان، -123 .5/33. همان، -124 .1/71. «صحيفه نو »، -1/37; «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -125 .1/315. «اسناد انقلاب اسلامي»، -126 .5/36. همان، -1/72; «نهض' وحانيون اي ان»، -127 .3/250. «اسناد انقلاب اسلامي»، -128 .5/37.«خاط ا' و مبا زا' ح-"الاسلام فلسفي»251/، سند 129 .108. «اسناد انقلاب اسلامي»، -2/58; «نهض' وحانيون اي ان»، -130 .3/251. «اسناد انقلاب اسلامي»، -131 .2/56. «نهض' وحانيون اي ان»، -132 .3/247. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند 133 .16. «نهض' وحانيون اي ان»، -134 .3/249. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -135 .1/160.همان، سند شما ه136 .38. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند 137 .58/3. «كوث »، م-موعه سخن انيهاي امام خميني، -138 .1/52. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -139 .1/556. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -1،سند

ص: 5954

36 و 140 .37. همان، سند 141 .38. همان142/ .189. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -1، سند 143 .15/3. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند 144 .58/3. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -145 .1/336. «هاشمي فسن-اني، دو ان مبا زه»، -146 .1/138. «ناگف'ه ها»، خاط ا' شهيد ع اقي158/، مؤسسه خدما' ف هنگي سا. 147. همان148/ .160. «كوث »، -149 .1/56. «ناگف'ه ها»150/ .161. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -1/357; «كوث »، -151 .1/56. «كوث »، -152 .1/56. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -1/577، سند 153 .32/3. همان، سند154 .6/3. همان، سند 155 .8/3. همان /564، سند 156 .7/3. «ناگف'ه ها»157/ .164. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -158 .1/176. همان159/ .164. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، 160 .19/325. «صحيفه نو »، -161 .1/39. همان41/; «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -162 .1/391. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -163 .1/185. «اسناد انقلاب اسلامي»، -164 .1/80. همان.165/ .81. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -166 ./398 1. «اسناد انقلاب اسلامي»، -167 .1/86. همان168/ .87. همان169/ .84. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -170 .1/399. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند 171 .51. «ب سي و 'حليلي

ص: 5955

از نهض' امام خميني»، -1/404; «صحيفه نو »، -172 .1/43. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -173 .1/191. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -1، سند174 .15/3. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -175 .1/405. «هاشمي فسن-اني دو ان مبا زه»، -176 .1/146. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -177 .1/406. «هاشمي فسن-اني، دو ان مبا زه»، -178 .1/150. «ناگف'ه ها»، 179/ .168. «اسناد انقلاب اسلامي»، -180 .4/70. «صحيفه نو »، -181 .1/48. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -182 .1/414. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -1/163. د اين -ا سخن اني آقاي صادقي به مناسب' نخس'ين سالگ د آي' الله كاشاني، همزمان با بازگش' آقاي كمالوند از 'ه ان دانس'ه شده اس'; يعني قبل از چهلم شهداي قم. 183. «صحيفه نو »، -184 .1/49. «اسناد انقلاب اسلامي»، -185 .5/50- ;1/99. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند 186 .54. «نهض' وحانيون اي ان»، -187 .3/331. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -1/ سند18/3، 188 .19/3. همان، سند189 .22/3. همان، سند190 .23/3. همان، سند191 .24/3. همان، سند192 .26/3. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند 193 .58/4. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -1/594، سند 194 .74/3. همان مد ك595/، سند

ص: 5956

195 .75/3. «صحيفه نو »، -196 .1/50. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند197 .58/4. «صحيفه نو »، -198 .1/44. «زندگي نامه سياسي امام خميني»277/، به نقل از وزنامه دنيا، سال19، شما ه741، مو خ199 .7/2/1342. «اسناد انقلاب اسلامي»، -200 .2/78- ;1/106. همان، -201 .4/71. «صحيفه نو »، -202 .1/8. «كوث »، -203 .1/62. «بانگ آزادي، فه س' نوا سخن انيهاي حض ' امام خميني»، -1/، مؤسسه 'نظيم و نش آثا امام خميني. 204. «هاشمي فسن-اني، دو ان مبا زه»، -205 .1/145. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، 206 .1/198. «كوث »، -207 .1/69. همان72/; «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -/197 1; «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند 208 .59. «كوث »، -209 .1/79. همان210/ .82. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -211 .1/199. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -212 .1/426. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند213 .61. همان، سند64; «يا ان امام به واي' اسناد ساواك»، شما ه 1، شهيد سيد محمد ضا سعيدي2/، اسناد 'ا يخي وزا ' اطلاعا'. 214. «صحيفه نو »، -215 .1/52. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند شما ه216/ .63. همان، سند217/ .62. «ب سي و 'حليلي از زندگاني امام خميني»، -218 .1/427. «ناگف'ه ها»219/ .177. «خاط ا' آي' الله طاه ي خ م آبادي»، -220 .1/211. «خاط ا' و مبا زا'

ص: 5957

ح-"الاسلام فلسفي»221/ .268. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -1، سند شما ه232 .92/3. م-له «حضو »، شما ه28/329; «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند شما ه 223 .55. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -1/628، سند 224 .13/3. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -225 .1/432. «خاط ا' ومبا زا' ح-"الاسلام فلسفي»226/ .268. «ناگف'ه ها»181/; «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -1/633، سند 227 .140/3. «'ا يخ قيام 15 خ داد به واي' اسناد»، -1/616، سند 228 .128/3. «زندگي نامه سياسي امام خميني»، سند شما ه 66 و 229 .67. «صحيفه نو »، -230 .1/54. «ب سي و 'حليلي از نهض' امام خميني»، -1/440 به بعد. علي اكبر ذاكري

ص: 5958

سالشمار زندگي امام خميني

8 چكيده: بخش دوم1356/1316 آقاي دكتر عباس زرياب خويي, كه برهه اي در محضر امام دانش اندوخته و در محفل درسي ايشان حاضر شده, گزارشي داده است از مجلس درس و بحث امام و آشنائي ايشان با مسائل حكمي و فلسفي و عرفاني, كه اكنون آن بخش از گزارش را كه مربوط مي شود به سال 1316ه.ش. در اين جا نقل مي كنيم: ([آقاي خميني] در سال 1316 شمسي از مدرسين فاضل و بنام حوزه قم بود و با آن كه جوان بود و در حدود سي وشش سال داشت, مورد تعظيم و احترام همگان بود. عصرها, حدود دو ساعت به غروب مانده به مدرسه فيضيه مي آمد و در ضلع جنوبي مدرسه در جلوي يكي از حجرات مي نشست و با فضلاي درجه اول حوزه, مانند مرحوم سيد محمد يزدي, معروف به داماد, و مرحوم شيخ حسن نويسي و مرحوم فاضل لنكراني, به بحث و جدال در مسائل فقهي و اصولي مي پرداخت و گاهي (يعني به ندرت) تند مي شد و صداي خود را بلند مي كرد, چنان كه فضاي مدرسه از صداي او پر مي شد.أ اين گونه موارد بسيار نادر بود و او, غالباً, درمباحثات خونسرد و تسلّط او بر نفس معروف بود و با

ص: 5959

وقار و جاذبه شخصي خود, همه را به احترام وا مي داشت و همه او را به تفوّق در فضل و تقيّد به ظاهر و اصول اخلاقي مي ستودند. به همين جهت, اين حسن اعتقاد همگان به من نيز سرايت كرد و من آرزو مي كردم كه اطلاعات و تحصيلات من روزي مرا موفق به حضور در درس او بكند.)11357/1317 امام, پس از درگذشت آقاي حاج شيخ عبدالكريم حائري, در مدرسه فيضيه درس اخلاق شروع كرده و كم كم دامنه اين درس گسترش يافته است.2 و افزون بر روحانيان و فضلا, بسياري از بازاريان در آن شركت مي كرده اند. استقبال از اين درس به گونه اي بوده كه در هفته اي دو روز: پنج شنبه و جمعه, جلسه درس برگذار مي شده است. ايادي رژيم رضاخان, از آن جا كه مي دانسته اند با ادامه و اوج اين گونه جلسه ها, مردم به كسب خويها و ويژگيهاي فاضله, روي مي آورند, به كارشكني پرداخته و بر آن شده اند كه آن را به تعطيلي بكشانند. امام خميني در پاسخ به فرستاده اداره پليس كه خواهان تعطيلي مجلس درس اخلاق بوده گفته است: (من موظف هستم به هر نحوي كه هست, اين جلسه را بر گذار نمايم. پليس شخصاً بيايد

ص: 5960

از انعقاد آن جلوگيري به عمل آورد.) ايادي رژيم كه با سرسختي امام روبه رو شده به كار شكني پرداخته اند و امام ناچار شده كه درس اخلاق را از مدرسه فيضيه به مدرسه حاج ملاصادق كه منطقه اي دور دست بوده, انتقال دهد و پس از فرو افتادن رضاخان از كرسي اقتدار, دوباره به فيضيه برگردد.3 با توجه به اين كه شاگردان امام, به روشني گفته اند: اين درس پس از فوت آقاي حائري بوده و سخت گيريهاي رژيم رضاخاني, در سالهاي 1357ه.ق. بر حوزه كم تر شده و امام خميني نگارش كتاب اربعين خود را كه كتابي است اخلاقي, در سال 1357 هجري شروع و در روز جمعه چهارم محرم هزار و سيصد و پنجاه وهشت هجري, به انجام رسانده است; از اين روي ما آغاز درس اخلاق ايشان را سال 1357ه.ق. انگاشتيم. اين درس نزديك به هشت سال به درازا, كشيده و به گونه ژرف و همه سويه در مشتاقان و علاقه مندان اثر گذاشته است و اين را مي شود از تربيت شدگان اين محفل بزرگ اخلاقي, به خوبي دريافت. ([امام خميني] از زمان مرحوم حايري تا 1368 هجري, دروس كفاية و مكاسب و منظومه و اسفار را تدريس و فضلاء برجسته تربيت نموده و بخصوص

ص: 5961

در فن اخلاق و درس آن استاد منحصر به فرد حوزه قم بوده و حدود هشت سال در مدرسه فيضيه هفته اي دو روز: پنج شنبه و جمعه, صدها نفر از فضلاء حوزه و غيره را از بيانات شيوا و درس اخلاق مستفيض و با ذكر: (الهي هب لي, كمال الانقطاع إليك و أنر أبصار قلوبنا بضياء نظرها إليك حتي تخرق أبصار القلوب حجب النور فتصل إلي معدن العظمة وتصير أرواحنا معلقة بعزّ قدسك) كه همه روز در اختتام درسش مي فرمود, قلوب اهل ذوق و تهذيب را نوراني و صفا و جلا مي داد تا در چند سال اخير كه درس مذكور را براي پاره اي از موانع تعطيل و حوزه درس خارج فقه و اصول را دائر [نمود]أ.)4 با توجه به اين كه فوت آقاي حائري, در ذيقعده سال 1355ه.ق. بوده است, آغاز درس اخلاق را در سال 56 و يا 57 مي توان دانست كه تا سال 1364 و يا 1365ه.ق. ادامه داشته است.1318 1358/ عباس زرياب خوئي, كه شرح منظومه سبزواري را در سال 1318ه.ش. نزد امام خميني فرا گرفته است از شيوه تدريس, آگاهيها ويژگيهاي ايشان چنين مي نويسد: (در آغاز سال 1318 شمسي از بعض از طلاب شنيدم كه: آقاي روح الله خميني, درس

ص: 5962

شرح منظومه حاج ملاهادي را آغاز خواهد كرد. من كه در انتظار چنين فرصتي بودم, با شور و شوق تمام به درس او كه در مَدْرَسْ (سالن درس) مدرسه دارالشفا منعقد مي شد, حاضر شدم و به انتظار, پايان دادم. او درس را به جاي آن كه از آغاز كتاب شروع كند, از طبيعيات شروع كرد و استدلال او براي اين كار, روش معلم اول يا ارسطو بود كه الاهيات را پس از طبيعيات قرار داده بود و به همين جهت, الاهيات را ما بعدالطبيعه ناميده بود. روش تدريس او, برخلاف استادان ديگر بود; يعني هرگز مطلب را با جملات و عبارات كتاب تطبيق نمي كرد, بلكه پس از آن كه يكي دو جمله از متن كتاب مي خواند, شروع مي كرد به تقرير درس از خارج با بياني كه پر از شور و هيجان بود و اين هيجان گاهي چنان قوّت مي گرفت كه صدايش را بلند مي كرد و جلسه درس, به جلسه خطابه و تذكير بدل مي شد. او مي خواست در ضمن تشريح مطالب فلسفي به مسائل اخلاقي و اجتماعي ديني [هم] بپردازد و اين دو مقصود را چنان استادانه با هم مي آميخت كه انسان نمي توانست موضوع درس را از بحث ديني اخلاقي او

ص: 5963

جدا بداند و اين امر, تأثير شديدي در مغز و روح متعلّمان به جاي مي گذاشت و شخص هنگام خروج از جلسه درس, حالتي روحي و عرفاني و سرشار از انديشه عميق ديني در خود احساس مي كرد كه شايد تا يكي دو ساعت دوام داشت. او خود, سرشار از اين كيفيت عرفاني, ديني و فلسفي بود. او براي خود جهاني از انديشه معنوي ديني ساخته بود كه عناصر تشكيل دهنده آن, مذهب شيعه اثناعشري, افكار نو افلاطوني منطوي در فلسفه اشراق, عرفان محيي الدين عربي و حكمت متعاليه ملاصدرا بود. او, اين عناصر را عميق تر و ذاتي تر از اسلاف خود, در خود پيوند داده بود و به شكل متعادل و منسجم و هم آهنگي به وجود آورده بود كه مي توان آن را به يك سمفوني تشبيه كرد.)521 ربيع الثاني 19 1358/ خرداد 1318 در اين تاريخ, امام خميني كتاب (سرّ الصلوة معراج السالكين و صلوة العارفين) را به پايان رسانده است. اين كتاب, در بردارنده نكته ها و مقوله هاي بلند و ژرف عرفاني است. ايشان در اين اثر, به بيان نماز سالك و چگونگي حضور قلب و اسرار نماز مي پردازد. اين اثر, تشكيل شده است از: مقدمه, شش فصل, دو مقاله و خاتمه. مقاله

ص: 5964

اول در مقدمه نماز و اسرار آن و داراي ده فصل و مقاله دوم در اسرار مقارنات نماز و داراي دوازده فصل است.1319/1359 دكتر محمد باقر, از استادان برجسته زبان فارسي پاكستان, در مصاحبه اي با فصلنامه دانش در سال 1369ه.ش. خاطره جالبي از امام نقل كرده كه مربوط به سال 1319ه.ش. است. اين كه مي گوييم سال 1319ه.ق. بدين خاطر است كه دكتر محمد باقر, در اين مصاحبه, خاطره خود را مربوط به پنجاه سال پيش مي داند و با توجه به تاريخ مصاحبه, سال 69, مي توان آن را مربوط به سال 1319ه.ش. دانست. دكتر محمد باقر, براي نخستين بار, به عنوان استاد زبان فارسي در سال 1939م1358/ه.ق.1318/ه.ش. به ايران آمده و پس از آن 25 بار ديگر به ايران سفر كرده و با اساتيد زبان فارسي ديدار و آنان را براي تدريس, به پاكستان دعوت كرده است. در اين رفت وآمدها, كتابهاي بسياري از ايران خريده كه اكنون كتابخانه بزرگي از اين آثار تشكيل شده است. گويا, اين خاطره مربوط به نخستين سفر وي باشد كه به سال 1939م. يا يك سال پس از آن انجام شده است. او, سفري به قم داشته و در آن جا با امام خميني آشنا مي شود و امام او را

ص: 5965

به خمين مي برد وأ كه بهتر است اين خاطره زيبا را از مصاحبه وي بخوانيم: (به جاست خاطره جالبي كه از امام خميني در ايران دارم, نقل كنم. عرض كنم كه: بنده با امام خميني پنجاه سال پيش, دو دفعه نهار خوردم. به قم رفتم و در حياط مسجد, مردي را ديدم كه قدم مي زدند. من پيش رفتم, گفتم: آقا! شما كه هستيد؟ گفتند: كه من روح الله خميني. و پرسيدند: شما كه هستيد؟ گفتم كه: من استادِ زبان فارسي در دانشگاه پنجاب هستم و اين جا براي گردش آمده ام. گفتند: پيش من بياييد. پرسيدند: ماشين داريد؟ گفتم: بله. گفتند: بسيار خوب. داخل ماشين نشستم. مرا به خمين بردند. آن جا ما ناهار خورديم. ناهار خيلي ساده بود. چلوكباب و آب. بعداً برگشتم. آن روزها ايشان از شاه خيلي شكايت مي كردند. من گفتم: آقا من مهمان شاه هستم و شما شكايت مي كنيد؟ گفتند: اين طور مي گويم كه شما به موازين اسلام توجه كنيد. من گفتم كه: من مسلمان هستم و علماي مثلِ شما را خيلي احترام مي ورزم. بعد از انقلاب اسلامي ايران, شنيدم ايشان در مجلس هايي گفته بودند كه من يك دوست به نام دكتر محمد باقر در پاكستان دارم. تا اين

ص: 5966

كه روزي سفير كبير شما كه برادرِ كوچك نخست وزير وقت بود, پيش من آمد و به من گفت: امام در تلاشِ شما هستند. شما را مي خواهند ببينند. من به اسلام آباد رفتم. از اسلام آباد به تهران و اين دفعه آخر بود. حضرتِ امام تهران تشريف آورده بودند. آن روز من گفتم: آقا! اين روزها در روزنامه هاي پاكستان چاپ شده كه شما بر ساختمانهاي سلطنتي و زر و جواهر قابض شده ايد؟ ايشان به يك افسر نظامي اشاره كردند و او مرا در همه ساختمانها برد. در آن جا شش تا محل به من نشان دادند. به من گفتند: شما ايراني كه نيستيد؟ گفتم: نه ايراني كه نيستم ولي من ايران را دوست دارم. آن جا رفتم و چيزها ديدم و حالا آن همه را موزه ساخته اند. بعداً مرا به بانك ملّي بردند و آن جا كه تاج و زر و جواهر و همه چيز را همان طور كه بيست سال پيش در زمان شاه ديدم, ملاحظه كردم. امام خميني اين همه امكانات را براي من درست كرده بودند. پس از بازگشت, ايشان پرسيدند كه: ناهار مي خوريد؟ گفتم: بله. گفتند: بياييد. مثل اولين ملاقات, كباب و يك ليوان آب آوردند. بعداً پرسيدم: آقا! يادتان هست

ص: 5967

كه شما در خمين يك منزل داشتيد و كرايه اش فقط پانزده تومان بود؟ گفتند: حالا هم هست. پرسيدند: مي خواهيد برويد؟ گفتم: نخير, چون مي خواهم برگردم و حالا خسته هم شده ام. بعد گفتند: ولي كرايش اش حالا پانزده تومان نيست, 1500 تومان است. اين خاطرات خيلي شيرين را از ايران آوردم.)6 شعبان /1360 شهريور 1320 در اين برهه, با شروع جنگ جهاني دوم فرو افتادن رضاخان در دام نازيها, متفقين برآن شدند از راه ايران, جبهه روسيه را توانا سازند; از اين روي انگليس , آمريكا و شوروي, ايران را در كف اختيار خود گرفته و نيروهاي مسلح رضاخان كه سالها بر توانايي آنها مي نازيده, بدون هيچ گونه ايستادگي, كشور را در دست بيگانگان تجاوزگر رها كرده اند. روحانيت نيز, كه هميشه در برابر هجوم استعمارگران سدّ پولادين بوده, با ويرانگريهاي رضاخان و رخنه اي كه او در ديواره بلند آن وارد ساخته بوده, جايگاه مناسبي براي ميدان داري و بازتاب نداشته است. نخستين كار متفقين بر كنار كردن رضاخان بوده است. او نگران بوده كه حكومت از خاندان وي به در رود و به دست ديگران بيفتد; زيرا به خوبي مي دانست: انگلستاني كه او را آورده اكنون دارد مي برد و همان كشور نيز اينك

ص: 5968

تصميم گيرنده است, هر كسي را بخواهد, روي كار مي آورد. از اين روي, به ديدار محمد علي فروغي شتافته و او نيز, با قرار و مدارها و پيمانهايي, قول به همكاري داده و با موافقت انگلستان, محمد رضا به جاي پدر نشسته و رضاخان به جزيره موريس تبعيد شده است.7 امام خميني, بر وابستگي رضاخان و محمد رضا به انگلستان بارها اشاره كرده و بارها, خاطره اي را نقل مي كند كه در هنگام جنگ جهاني دوم, راديو دهلي كه زير نظر انگلستان بود, اعلام كرد: ما رضاخان را آورديم و حالا بر كنار كرديم: (در راديو دهلي كه آن وقت تحت [نظر]أ انگليسيها بود, من خودم شنيدم كه رضاخان را ما آورديم در ايران, آورديم و بعد به ما خيانت كرد, برديم آن را. آوردن و بردن را خود آنها گفتند.)8 فردوست, در خاطرات خود, از چگونگي روي كار آمدن رضاخان, توسط انگليسيها چنين مي گويد: (شاپور جي, روزي كتاب محرمانه اي را به من نشان داد كه در يك بند آن نوشته شده بود كه: نايب السلطنه هندوستان مي خواست فرد مناسبي را براي اداره ايران پيدا كند و به دستور او, پدر شاپور جي اين فرد را, كه رضا بود, پيدا كرد و به نايب السلطنه

ص: 5969

معرفي نمود. شاپور جي منظورش اين بود كه سلطنت پهلوي به دست پدر او تأسيس شده است.)9 امام خميني كه از آغاز كودتاي رضاخاني, كارهاي وي را زير نظر داشته و با آنها مخالف بوده در سالهاي سياه اختناق رضاخان, در رباعي مي سرايد:از جور رضا شاه, كجا داد كنيمآن دم كه نفس بود, ره ناله ببست امام مي گويد: وقتي رضاخان ديكتاتور را از ايران راندند, مردم, بسيار شادماني كردند.11 گزارش كرده اند: مردم ايران, با اين كه كشورشان در تصرف قواي متفقين بود, همين كه خبر رفتن رضاخان از راديو پخش شد, به تكيه ها و مسجدها روآوردند و با اين كه محرم نبود فرياد (ياحسين) سردادند و از سالها خفقان خود را رها ديدند.12 دوشنبه ربيع الثاني/1361 ارديبهشت 1321 امام خميني, در اين تاريخ كتاب (آداب الصلوة) خود را به پايان رسانده است. اين كتاب بسان كتاب سرّ الصلوة است با افزودهايي بر آن. امام در مقدمه با اشاره به سرّ الصلوة, درباره انگيزه خود از نگارش اين كتاب, مي نويسد: (ايّامي چند پيش از اين, رساله اي فراهم آوردم كه به قدر ميسور از اسرار صلوة در آن گنجانيدم و چون آن را با حال عامّه تناسبي نيست در نظر گرفتم كه شطري از آداب قلبيّه اين

ص: 5970

معراج روحاني را در سلك تحرير درآورم, شايد برادران ايماني را از آن تذكّري و قلب قاسي خود را تأثّري حاصل آيد.)13ييك شنبه 24 محرم 11 / 1362 بهمن 1321 درگذشت مرحوم آقا رضا مسجدشاهي در اصفهان,14 استاد امام خميني. امام, از ايشان اجازه نقل حديث نيز دارد.151362/1322 حاج شيخ مهدي پايين شهري قمي, از علماي قم, فرزندي داشته به نام علي اكبر حكمي زاده. حكمي زاده, از احمد كسروي كژانديش و مخالف سرسخت دين مبين اسلام, اثر مي پذيرد و به كژ راهه مي افتد و اين جا و آن جا, به نشر انديشه هاي نادرست خود مي پردازد. او, در سال 1313 شمسي مجله (همايون) را در قم منتشر مي سازد.16 كسروي, در مجله پيمان 17 در شماره شانزدهم و هفدهم خود به تبليغ از مجله همايون پرداخته است.18 مجله همايون, با داعيه اصلاح طلبي و در واقع براي نفوذ در حوزه بنياد گذاشته شده بود و در شماره 7 از سال اول, همگام با تلاشهاي رضاخان و با تجليل از وي, مراسم عزاداري سيدالشهداء را كاري زشت و نامشروع و خلاف عقل و حتي بدعت شمرده است!19 اين مجلّه, بيش از 12 شماره نپاييده و از ساحت فرهنگ پاك شده; زيرا افزون بر مشكل مالي صاحب امتياز,

ص: 5971

از سوي اهل مطالعه نيز, استقبال نشده است.20 اما علي اكبر حكمي زاده, كه انديشه هاي خود را به گمان و پندار خود, حق مي دانسته, به پراكندن انديشه هاي باطل و سخيف خود پرداخته و در 1322, كتاب (اسرار هزار ساله) را در 38 صفحه نوشته و نشر داده است و در آن به اسلام, تشيع و حوزه ها حمله مي كند و عقائد وهابيت را مطرح مي سازد. امام خميني يك روز در راه رفتن به مدرسه فيضيه, مي بيند: شماري درباره كتاب (اسرار هزار ساله) بحث مي كنند. از اين روي, بر آن مي شود كه از ميانه راه بر گردد و به نقد اين اثر سخيف بپردازد. يك ماه, تا چهل روز درس را تعطيل مي كند و اثر ارزشمند (كشف الاسرار) را مي آفريند و در اين اثر افزون بر پاسخ گويي به شبهه ها, كانون توطئه را نيز, كه همانا حكومت رضاخاني باشد, نشانه مي رود و در مقدمه مي نويسد: (امروز كه دنياي آتش خيز, به ناچاري دست خود را طرف دين و روحانيت دراز كرده و خواهد كرد و از نيروهاي معنوي استمداد مي كند, بعضي از نويسندگان ما حمله بر دين و دينداري و روحانيت را بر خود لازم دانسته, بدون

ص: 5972

آن كه خودشان نيز مقصودي جز فتنه انگيزي داشته باشند, با قلمهاي ننگين خود اوراقي را سياه كرده, بين توده پخش كرده اند. غافل از آن كه سست كردن مردم را امروز به دين و دينداري و روحانيت, از بزرگ ترين جنايات است أ.)21 در مقدمه به عوام فريبي نويسنده اسرار هزار ساله اشاره مي كند و اين سخن بي مبني و بي مايه وي را كه دين, همان فهم عقلي ماست, مورد نقد قرار مي دهد: (يك سره مي گوييد: دين عبارت از راهنمايي عقل است و عقل ما, هر چه فهميد همان دين است. اگر عقل شما و ما هر چه فهميد, همان دين است, پس چرا از دين اسلام و قرآن خدا و پيغمبر اسلام اسم مي بريد؟ شما عوام فريبي را بي دليل به بزرگان اسلام نسبت مي دهيدأ.)22 چاپ اول كشف الاسرار در سال 1323 ش. و چاپ سوم آن در سال 1327 در 334 صفحه منتشر شده است.11 جمادي الاولي 15 / 1363 ارديبهشت 1323 در اين تاريخ, امام خميني, از خود سندي را به جاي گذاشته كه از سندهاي تاريخي و مهم زندگاني ايشان به شمار مي رود. سيد علي محمد وزيري كتابخانه اي در يزد بنيان گذاشته بود كه اكنون از شعبه هاي كتابخانه

ص: 5973

آستان قدس رضوي در يزد به شمار است, و در آن دفتري بوده كه از مردان نامي, شخصيتهاي علمي و بزرگان حوزه درخواست مي كرده: آنچه به نظرشان مهم و جالب مي آيد به يادگار بنويسند, تا به عنوان مجموعه اي از ديدگاهها, انديشه ها و رهنمودهاي نويسندگان, محققان, فيلسوفان و مردان بزرگ و نامور در دسترس همگان قرار گيرد. امام خميني نيز نامه اي در آن يادنامه مي نگارد كه مي شود گفت: نخستين بيانيه سياسي آن حضرت است. وي, با ذكر آيه (قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني وفردي) عالمان بزرگ دين را به قيام براي خدا فرا مي خواند و ايرانيان را به همبستگي و روحانيان را به دوري گزيدن از دنيا و منافع شخصي, سفارش مي كند. هشدار مي دهد اگر قيام پا نگيرد و پيوند بين عالمان دين برقرار نشود, روزهاي سياهي در انتظار مردم خواهد بود: (شما كه به حق مشروع خود قيام نكرديد, خيره سران بي دين از جاي برخاستند و در هر گوشه زمزمه بي ديني را آغاز كردند و به همين زودي به شما تفرقه زده ها, چنان چيره شوند كه از زمان رضاخان بي شرف روزهايتان سخت تر شود!)232 رمضان 31 / 1363 مرداد 1323 امام خميني, همزمان

ص: 5974

با درس اخلاق, به نگارش كتابهاي اخلاقي نيز مي پرداخته و آنچه را براي سعادت فرد و جامعه به كار مي آمده, از آيات و روايات معصومان و سخن بزرگان و از درياي معارف ناب اسلامي به در مي آورده و به كساني كه در انديشه اصلاح خود بوده اند, عرضه مي داشته است. اين حركت بزرگ معنوي را در همه برهه هاي زندگي پي مي گرفته, بويژه آن گاه كه از قيل وقال مدرسه به دور بوده, در مثل, ماه رمضان 1363, شرح حديث جنود عقل و جهل را در محلات نگاشته است. در كتاب شريف كافي, روايتي وجود دارد كه امام صادق(ع) برتريهاي اخلاقي را لشكر عقل و پستيها و فرومايگيها را لشكر جهل مي نامد و امام بر اين روايت بلند و سعادت آفرين شرحي نگاشته كه در آن به بسياري از نكته هاي ظريف و راهگشا اشاره دارد و مي نماياند كه تنها هدايت گر انسان و رساننده آن به سرچشمه نور, سخن خدا و كلام معصوم است. وي, در مقدمه با اشاره به كتاب طهارة الأعراق, نوشته ابن مسكويه, اخلاق ناصري نوشته خواجه نصير طوسي و احياء العلوم, نوشته غزالي مي نويسد: (اين نحو تأليف علمي را در تصفيه اخلاق و تهذيب باطن تأثيري بسزا

ص: 5975

نيست. اگر نگوييم اصلاً و رأساً نيست. و يا از قبيل تاريخ الأخلاق است.)24 و درباره كتاب اخلاق اثر گذار و پالايش گر اخلاق و پيدايش باطن مي نويسد: (كتاب اخلاق آن است كه به مطالعه آن, نفس قاسي نرم و غير مهذّب مهذّب و ظلماني نوراني شود و آن, به آن است كه عالم در ضمن راهنمايي, راهبر و در ضمن ارائه علاج, معالج باشد و كتاب, خود, دواي درد باشد, نه نسخه دوا نما.)2514 محرم 9 / 1364 دي ماه 1323 پس از رحلت آقاي حائري, حوزه علميه قم را, سه تن از آيات عظام: صدر, حجت و خوانساري, سرپرستي مي كرده اند. اين گونه سرپرستي نامتمركز, با همه دلسوزيهايي كه اداره كنندگان داشته اند, نابسامانيهايي را در پي داشته است; از اين روي, اصلاح طلبان, دارندگان انديشه ها و ضميرهاي روشن, از آن جمله امام خميني, به فكر چاره مي افتند. ذهنها به سوي آقاي بروجردي, از شخصيتهاي برجسته و نامور حوزه نجف كه در آن هنگام در زادگاه خود, بروجرد, ساكن بوده, متوجه مي شود. دست به كار مي شوند تا ايشان را به قم دعوت كنند, مگر به وسيله ايشان, حوزه سامان يابد. امام خميني, كه از جايگاه علمي, هوشياري, انديشه باز و توان مديريتي

ص: 5976

ايشان آگاهي داشته, بيش از ديگران به تلاش مي پردازد. احمدآقا فرزند حضرت امام از قول مادر نقل مي كند: ([امام] گاهي 50 تا 60 نامه براي علماي سراسر كشور دستنويس مي كردند كه از آقاي بروجردي بخواهند به قم تشريف بياورند.)26 امام حتي براي همراه كردن علماي بزرگ همدان كه با مرجعيت ايشان موافق نبودند, به آن جا مسافرت كرده و پس از گفت وگو موفق به همراه ساختن آنان شده است.27 باري, آقاي بروجردي, دعوت دلسوزان و فاضلان و نخبگان حوزه قم را مي پذيرد و در 14 محرم 1364, وارد قم مي شود و در آن شهر رحل اقامت مي افكند.28 امام, پس از ورود آقاي بروجردي به قم, براي ترويج ايشان تلاش بسيار مي كند و در همين راستا, در درس وي شركت مي جويد: (پس از فوت مرحوم آقاي حائري, با عده اي از رفقا بحث داشتيم, تا آن كه مرحوم آقاي بروجردي, رحمه اللّه, به قم آمدند. براي ترويج ايشان, به درس ايشان رفتم و استفاده هم نمودم و از مدتها قبل از آمدن آقاي بروجردي, عمده اشتغال به تدريس معقول و عرفان و سطوح عاليه اصول و فقه بود.)29 امام, به اين نيز بسنده نمي كند و به تلاش بر مي خيزد, تا

ص: 5977

شهريه آبرومندانه اي براي آقاي بروجردي سامان دهد; از اين روي, نامه اي به آقاي فلسفي مي نويسد و از وي مي خواهد براي كمك به شهريه آقاي بروجردي و حفظ آبروي ايشان, با شماري از تجار تهران, گفت وگو كند.30 امام از اين هم فراتر مي رود. براي تواناسازي و شكوه علمي دستگاه آقاي بروجردي, به تلاش بر مي خيزد. از شيخ محمد علي حائري, شاگرد آقا ضيا و استاد برجسته حوزه مي خواهد كه در جلسه استفتاء آقاي بروجردي شركت بجويد. وي, با اين كه شخصي منزوي بوده, به خاطر اصرار و پافشاري امام, مي پذيرد كه در جلسه استفتاء شركت كند.31 امام بر اين باور بوده كه با تواناسازي پايگاه نهادِ مرجعيت, مي توان جامعه را سالم ساخت, حوزه ها را از حالت رخوت, سستي, بي برنامگي, بي قانوني و بي قاعدگي به در آورد و حوزه سالم, سر زنده, شاداب پويا و حاضر در صحنه هاي اجتماعي داشت. سرآمدي آقاي بروجردي در دانش فقه و اصول, روش جديد استنباط, گستردگي دانشهاي دخيل در استنباط وأ خيلي زود او را شهره آفاق مي كند و فاضلان بسياري بر گرد او حلقه مي زنند. مردم او را مقتدا و مقلَّد خويش قرار مي دهند و اين گرايش, با

ص: 5978

افول ستاره درخشان آسمان مرجعيت, آقا سيد ابوالحسن اصفهاني, در 9 ذيحجه 1365/13 آبان 32,1325 به اوج خود مي رسد. در اين برهه, مراسم يادبود آقا سيد ابوالحسن اصفهاني در تبريز, به درگيري مردم با توده ايها به رهبري پيشه وري مي انجامد و در مهر 25/9/21 ارتش وارد تبريز مي شود.3310 شوال 27 1364/ شهريور 1324 پس از واقعه شهريور 20 و اشغال ايران, انگليسيها از نخست وزير وقت خواسته بودند كه آقاي سيد ابوالقاسم كاشاني را كه از مخالفان سرسخت آنان بوده, دستگير و تبعيد كنند. رژيم به بهانه اين كه كاشاني ستون پنجم آلمان است! در 27 خرداد 1323ه.ش/ 26 رجب 1363 در گلاب دره شميران ايشان را دستگير كرده و به متفقين سپرده و آنان نيز وي را به زندان خود در اراك و سپس كرمانشاه, افكنده اند. آقاي كاشاني, 28 ماه در اين دو زندان به سر برده و در پايان جنگ جهاني دوم, در سال 1324 آزاد شده است. آقاي كاشاني, پس از آزادي در 27 شهريور 1324, در ميان استقبال مراجع و علما و اهالي قم, وارد اين شهر شده و پس از سه روز اقامت در منزل ابوالفضل توليت, به سوي تهران حركت كرده است.34 پس از دو استقبال بزرگ از بزرگان

ص: 5979

دين: حضرات آيات بروجردي و كاشاني در قم, سومين استقبال را مردم قم و علما, در همين سال, از حاج آقاحسين قمي به عمل آورده اند. آقاي بروجردي يك اتوبوس از فضلاي

ص: 5980

قم به استقبال ايشان فرستاده و آيات ديگر نيز, وي را بسيار بزرگ و گرامي داشته اند.3529 صفر 11 1367/ دي ماه 1326 در 29 نوامبر 7 / 1947 آذر ماه 1326, سازمان ملل, سرزمين فلسطين را به طور رسمي بين يهود و عرب بخش كرده و بزرگ ترين خيانت را در حق مسلمانان روا داشته است. پس از چند روز, آقاي كاشاني كه تازه از تبعيدگاه بازگشته بوده, نخستين بيانيه سياسي خود را خطاب به مسلمانان جهان صادر كرده و مردم مسلمان را به تظاهرات عليه سياستهاي استعماري فرا خوانده است. در روز يك شنبه, 20 دي ماه 1326, بيش از سي هزار نفر از مردم تهران به دعوت آقاي كاشاني در مسجد امام خميني (سلطاني) تهران شركت جسته و مخالفت خود را با اين حركت ننگين و صهيونيستي اعلام داشته اند. صهيونيستها, در دلِ سرزمينهاي اسلامي, گام به گام به پيش مي روند, تا اين كه در قلب امت اسلامي آشيانه فساد و كانون تباهي آفرين را بنيان مي نهند و دولت غاصبانه اسرائيل را تشكيل مي دهند. كاشاني بيدار, به بيدارگري مي پردازد و مردم را از اين مصيبت بزرگ مي آگاهاند و مردم را به صحنه مي كشد و اعتراض مردمي مسلمانان را به گوش

ص: 5981

جهانيان مي رساند و عليه صهيونيست جهاني و دستان آلوده استعماري به سخنراني مي پردازد. در خرداد ماه 1327 كه اولين جنگ اسرائيل و اعراب آغاز مي شد36, شمار زيادي از جوانان پرشور به رهبري فدائيان اسلام اعلام آمادگي مي كنند, تا براي دفاع به فلسطين بروند. گروهي شمار داوطلبان را 5000 هزار نفر ذكر كرده اند.37 و در اين اجتماع, اعلاميه آقاي بروجردي عليه صهيونيست پخش شده است.38 پيش از اين اجتماع و حركت ضدصهيونيستي, در 25 خرداد 1327, منزل آقاي كاشاني به دستور عبدالحسين هژير نخست وزير وقت, به محاصره درآمده كه با قيام و حركت مردم مسلمان رو به رو شده است.39 در روز 15 بهمن 1327, به سوي شاه تيراندازي شده و ايادي رژيم, انگيزاننده اصلي اين رخداد را آقاي كاشاني دانسته40 و در شب 17 بهمن 1327, وي را بازداشت و به قلعه فلك الافلاك خرم آباد زنداني و از آن جا به لبنان تبعيد كرده اند. امام خميني خاطره اي را مربوط به زمان حضور آقاي كاشاني در قلعه فلك الأفلاك, از روح الله كمالوند نقل مي كند كه در خور توجه است و نشان مي دهد شجاعت عالم بيدار سيد ابوالقاسم كاشاني و پريشان گويي ايادي رژيم و نگراني آنان را از وارد

ص: 5982

شدن علماي دين در عرصه سياسي: (مرحوم آقاي كاشاني, رحمه الله, را كه تبعيد كرده بودند به خرم آباد و محبوس كرده بودند در قلعه فلك الافلاك أ مرحوم حاج آقا روح الله گفتند كه: من از اين رئيس ارتش كه در آن جا بود خواهش كردم كه: من را ببرد خدمت مرحوم آقاي كاشاني. قبول كرد و ما را بردند پيش ايشان أ آن شخص شروع كرد صحبت كردن و رو كرد به آقاي كاشاني كه آقا! شما چرا خودتان را (قريب به اين معاني) به زحمت انداختيد؟ آخر شما چرا در سياست دخالت مي كنيد؟ سياست شأن شما نيست, چرا شما دخالت مي كنيد؟ از اين حرفها شروع كرد گفتن. آقاي كاشاني فرمودند: (خيلي خري) شما نمي دانيد كه اين كلمه در آن وقت, مساوي با قتل بود. ايشان گفتند: (تو خيلي خري, اگر من دخالت در سياست نكنم كي دخالت بكند؟)41 پس از دستگيري آقاي كاشاني, آژانس صهيونيسم در تهران به تكاپو مي افتد و شمار بسياري از يهوديها را به فلسطين اشغالي مي كوچاند. از سال 1328 تا آن پايان چهار هزار نفر و تا نيمه خرداد 1329 شصت هزار نفر به فلسطين اشغالي برده شده اند. دولت ايران از اين مجالس پيش آمده بهره برده و در

ص: 5983

روز 14 اسفند 15 / 1368 جمادي الاولي 1369, دولت متجاوز و غيرقانوني اسرائيل را به رسميت شناخته و در بيت المقدس سركنسولگري داير كرده است.42 ربيع الاول /1368 بهمن 1327 امام خميني به خاطر بينش بلند و جايگاه والا در حوزه و آشنايي با رمز و راز مسائل سياسي, در نزد آقاي بروجردي كه عالم آگاه و بسيار روشن بوده, جايگاه بلندي مي يابد و در كارهاي مهم, از جمله مسائل سياسي, با ايشان به رايزني مي پرداخته است: (بر اثر قضاياي سياسي كه در زمان آقاي بروجردي اتفاق افتاده بود, از طرف مرحوم آقاي بروجردي و علما, [امام] مأمور شد با شاه صحبت كند. نظر مراجع و علما اين بود, نماينده اي بايد برود و حرف ما را صريح و پوست كنده به شاه منتقل كند و اين كار از كسي غير از حاج آقا روح الله (حضرت امام خميني) بر نمي آيد و ايشان هم طي دو ملاقاتي كه با شاه انجام دادند, حسابي بر نقطه نظرات مراجع و علما تأكيد كردند و به شاه درباره عاقبت سياستهايش هشدار دادند.)43 شاه پس از بهمن ماه 1327, كه از ترور جان سالم به در مي برد, بر آن مي شود مجلس مؤسسان را تشكيل دهد و بر حوزه قدرت

ص: 5984

خود بيفزايد شاه كه با دستگيري و تبعيد آقاي كاشاني و سركوب مؤمنان و مسلمانان پرشور, به گمان خود بازدارنده ها را از سر راه خود برداشته بوده براي آگاهي از نظر آقاي بروجردي, درباره تشكيل مجلس مؤسسان وأ, دكتر اقبال وزير كشور وقت را به قم فرستاده است.44 امام در جلسه اي خطاب به وزير كشور مي گويد: (ما به شما هرگز اجازه چنين تغيير و تبديلي در قانون اساسي را نمي دهيم, زيرا اين گونه تغيير, افتتاحيه اي جهت دستبرد اساسي به قوانين موضوعه اين كشور خواهد شد و به دولت فرصت خواهد داد كه هر وقت هر طور كه سياست و منافع او اقتضا مي كند در قانون اساسي دست ببرد و طبق اغراض و اميال خود, قانوني را ملغي و قانون ديگري را جعل نمايد.)45 پس از اين جلسه, دكتر اقبال به حضور آقاي بروجردي رسيده و به ايشان اطمينان داده كه مجلس مؤسسان, هيچ گونه دست يازي به قانونهاي مربوط به ديانت اسلام نخواهد كرد و با اين شرط, آقاي بروجردي موافقت كرده است. پس از پخش اين خبر, امام و شماري از فضلاي حوزه, در نامه اي به تاريخ 22 جمادي الاولي 3 1368/ فروردين 1328, اين موضوع را از ايشان پرسيده اند و

ص: 5985

آقاي بروجردي با همان شرط, موافقت خود را با مجلس مؤسسان اعلام كرده است.46 اول جمادي الاولي 10 1368/ اسفند 1327 در اين تاريخ, نگارش رساله (لاضرر) امام خميني به پايان رسيده است. قاعده لاضرر, با اين كه قاعده فقهي است, اما امام آن را در بحث اصول فقه, در بخش براءت مورد بحث قرار داده است. و امام خميني اين بحث را در دوره اول درس خارج اصول فقه خود تدريس كرده است. اين رساله, در ضمن الرسائل امام و به تازگي از سوي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام با تحقيق جديد منتشر شده است.11 رمضان 15 / 1368 تير ماه 1328 در اين برهه, حضرت امام, كتاب انوار الهدايه را در روستاي دركه شميران به انجام رسانيده است. اين كتاب, تعليقه اي است بر مباحث عقلي كفايه كه از جلد دوم آن, مباحث قطع و سپس شك و اصول عمليه آغاز مي شود. اين كتاب نتيجه دوره اول خارج اصول امام خميني است. درس خارج اصول فقه (مباحث عقلي) را امام در آغاز به درخواست آقايان: منتظري و مطهري شروع كرده47 و سپسها شماري به اين جمع پيوسته اند.مباحث الفاظ توسط آقاي بروجردي تدريس مي شده است. و در آغاز كتاب انوار الهدايه نيز امام اشاره مي كنند

ص: 5986

كه آنچه در هنگام بحث به ذهنم رسيده در اين جا آورده ام.48 با توجه به تاريخ نگارش انوار الهدايه, گويا شروع درس خارج اصول فقه امام در سال 1367, يا آغازين روزهاي 1368 باشد و همزمان با آن, منظومه و فصل نفس اسفار را نيز امام تدريس مي كرده است. گويا درس فلسفه امام , تا دو سال پس از اين تاريخ هم ادامه داشته است. آقاي واعظ زاده خراساني در اين باره مي گويد: (در سال 13[28[ كه من به قم آمدم, مرحوم مطهري همراه حضرات آقايان: منتظري و حاج آقا رضا صدر و حاج آقا مهدي حائري يزدي, فرزند آيت الله حائري و چند تن ديگر, به طور خصوصي اسفار ملاصدراي شيرازي را نزد امام مي خواندند. اين درس, از چند ين سال و پيش از آن آغاز شده بود و گويا تا دو سه سال ديگر هم ادامه داشت و بعداً تعطيل گرديد و ديگر امام درس فلسفه نداشتند.)49 امام خميني نيز در شرح حال خود در اين باره نوشته است: (پس از آمدن ايشان [آقاي بروجردي] به تقاضاي آقايان, مثل: مرحوم آقاي مطهري به تدريس خارج فقه مشغول شدم و از علوم عقليه باز ماندم و اين اشتغال در طول اقامت قم و مدت اقامت

ص: 5987

نجف مستدام بود و پس از انتقال به پاريس از همه محروم و به امور ديگر اشتغال داشتم كه تاكنون ادامه دارد.)50 شهرت امام در فلسفه تا آن حد بود كه با وجود بودن استادان برجسته اي مانند علامه طباطبائي, آقا روح الله كمالوند گفته است: (در قم اگر كسي فلسفه بلد باشد, حاج آقا روح الله است كه او هم الآن تدريس فلسفه ندارد.)51 و شايد در همين سالهاي 1328 و بعد از آن بوده كه شماري از متحجران برخورد ناروا با فلسفه داشته و حتي كوزه آبي را كه از آن آقا مصطفي آشاميده بود, آب كشيده اند; چرا كه پدرش فلسفه تدريس مي كرده است.52 يا شماري از مقدسان كم مايه و كم خرد, از رفتن به جلو حجره حضرت امام خودداري مي كرده اند.53 امام, به تدريس فلسفه ادامه مي داده, تا اين كه در اسفار به قاعده (الواحد) (ان قلت, قلت)هاي بسيار مطرح مي شود, امام به اين نتيجه مي رسد كه بحث را تعطيل كند54, بويژه كه احساس كرده بوده آقاي بروجردي تدريس فلسفه را به صلاح نمي داند. احمد آقا خميني, از حركتها و تلاشهاي ضد فلسفي آن زمان, چنين گزارش مي دهد: (مقدس مآبهاي متحجر حتي در زمينه دروس عرفان و فلسفه

ص: 5988

تحمل بينش امام را نداشتند, متحجرين شرايط را جوري مهيا ساختند كه وقتي مي خواستند كتاب (منظومه) را از جايي بلند كنند از انبر استفاده مي كردند و لمس كردن آن را نجس مي دانستند امام شكستن جوّ تحجر را در درون حوزه قدم اول مبارزه تشخيص دادند. لذا وقتي در قم (منظومه) و (اسفار) تدريس مي كردند مورد تهاجم تهمت و افتراي دشمنان متحجر واقع شدند, اما روحيه و توان علمي و مبارزاتي امام و ياري خداوند متعال نگذاشت در مقابل جمود فكري متحجرين شكست بخورد, به نظر من مبارزه امام با مقدس مآبها در درون حوزه از مسائل سياسي و مبارزاتي مهمتر بود زيرا اگر سد متحجرين كه به آميختگي و امتزاج بين دين و سياست اعتقاد نداشتند شكسته نمي شد امام هرگز نمي توانستند قدم بعدي مبارزه را كه بسيار طولاني بود با قوت و استحكام بردارند.)55 البته شخصيت امام براي بسياري درخور احترام بوده و تعبد و تهجد ايشان را مي ستوده و مي گفته اند: (يك نفر مدرس فلسفه باشد و اين قدر تعبد داشته باشد, در حوزه ديده نشده است.)56 به هر حال, امام در حدود سالهاي 28 30 درس فلسفه را رها و به تدريس خارج فقه و اصول پرداخته است. ابتدا در

ص: 5989

مسجد كوچكي كه نزديك سه راه موزه بوده [مسجد محمديه] تدريس مي كرده و چون شاگردان زياد شده اند به مسجد سلماسي رفته است.57 درس فقه و اصول مورد استقبال طلاب قرار گرفته و حتي فضلاي حوزه, درس اصول ايشان را پر بار تر از درس اصول آقاي بروجردي مي دانسته اند; زيرا از جمله برجستگيهاي اين درس, نقدهاي عالمانه, دقيق و موشكافانه امام بر ميرزاي نائيني بوده كه شماري آن را بر نمي تابيده اند.58 پنج شنبه 13 ذي حجه 15/1368مهر1328 آقاي بروجردي, حفظ كيان حوزه و سامان دهي آن را رسالت و وظيفه خود مي دانسته است. از اين روي براي اين مهم, هيأتي را تشكيل داده و اعضاي آن هيأت را كه از برجستگان و نخبگان حوزه بوده اند مأمور كرده است : ديدگاهها و طرحهاي اصلاحي خود را براي اداره حوزه, پس از رايزني, ارائه دهند و در طرحها و پيشنهادهاي خود, مصالح حوزه را در نظر بگيرند. از جمله اعضاي آن, امام خميني, شيخ مرتضي حائري, داماد, سيد مرتضي مبرقعي, حاج ريحان الله گلپايگاني, آقاي سلطاني, وأبوده اند. جلسه هاي آنها هر شب در مدرسه حاج ملا صادق برگزار مي شده و آزمونهاي حوزه, رتبه بندي, هيأت ممتحنان,تعيين درسهاي اصلي و جنبي در هر سطح و

ص: 5990

أجزو برنامه كاري آنان بود.59 ييكي از اين جلسه ها در پنج شنبه 13 ذي حجه 1368, سال مورد گفت وگو, برگزار شده است.60 اين هيأت گامهاي بلندي براي بِه ساماني حوزه برداشته و حتي درباره چگونگي گرفتن وجوهات, پيشنهادي داشته كه با مخالفت آقاي بروجردي روبه رو شده است.61 امام نقل مي كند: جلسه اي براي رايزني در يك امر سياسي در منزل ما, با حضور آقايان: بروجردي, حجت, صدر, و خوانساري تشكيل شد و من در آن جلسه به آقايان گفتم: (كه شما قبل از هر كار, تكليف اين مقدس نماها را روشن كنيد. با وجود آنها مثل اين است كه دشمن به شما حمله كرده و يك نفر هم محكم دستهاي شما را گرفته باشد.اينهايي كه اسمشان (مقدسين) است, نه مقدسين واقعي, و متوجه مفاسد و مصالح نيستند, دستهاي شما را بسته اند. و اگر بخواهيد كاري انجام بدهيد, حكومتي را بگيريد, مجلسي را قبضه كنيد كه نگذاريد اين مفاسد واقع شود, آنها شما را در جامعه ضايع مي كنند. شما بايد قبل از هر چيز فكري براي آنها بكنيد.)62 گروهي گفته اند:اين جلسه درباره مجلس مؤسسان بوده است. در اين صورت, مربوط به سال 27 و 28 مي شود. در هر حال, اين فراز از سخن امام

ص: 5991

در آن برهه و در جلسه بسيار مهم سياسي كه بزرگ ترين و برجسته ترين عالمان شيعي در آ ن حضور دارند, حساسيت امام را نسبت به مقدس نماها, نه مقدسان واقعي, كه بازدارنده حركتهاي صحيح و تعالي بخش و حيات آفرين, بوده اند, نشان مي دهد و حكايت از تيز نگري امام و توجه آن حضرت, به ژرفاي قضايا دارد.ربيع 1369/ زمستان 1328 در اين برهه, عالمان دين و آگاهان و روشن ضميران حوزه دين, با جبهه بهائيت وابسته به صهيونيست جهاني درافتاده بوده اند. بهائيت به خاطر وابستگي همه سويه با صهيونيست جهاني, در اين مرز و بوم و در بين مسلمانان و دينداران به فتنه انگيزي مي پرداخته است. تلاش اين گروه, از آن جا حساسيت برانگيز بوده كه همزمان بوده است با تشكيل دولت غاصب اسرائيل. در اين هنگامه, از جمله عالمان بيدار و نقش آفرين عليه بهائيت و حساس به اين گروه امام خميني است.هنگامي در روزنامه ها و نشريه ها حادثه تلخ ربوده شدن دختري مسلمان يزدي بازتاب مي يابد و نوشته مي شود: بهايي رباينده دختر قصد دارد به زور در كراچي پاكستان, با او ازدواج كند. ناآراميهايي را در كراچي و نگرانيهايي را در ايران به بار مي آورد.گويا آقاي بروجردي اقدام در

ص: 5992

اين باره را مصلحت نمي دانسته است; از اين روي امام خميني طي تلگرافي به وزير خارجه وقت مي نويسد: (علماي اعلام و اهالي شيعه كراچي, تلگراف كرده كه بهاييها, دختر بچه اي را به نام فرخنده دهقان يزدي, كه سيد و شيعه است, ربوده و در پاكستان مي خواهند به ازدواج در آورند و در اثر اعتصاب عمومي, دادگاه آن جا ازدواج را توقيف كرده و بهاييها به سفارت ايران تشبث كرده اند. لازم است فوراً دستور دهيد سفارت از ازدواج غير مشروع, شديداً جلوگيري كند و دختر را از آنها بگيرد و به ايران مسترد و به اوليايش تحويل دهند. نتيجه را اطلاع دهيد. روح الله الموسوي الخميني.)63 مبارزه عالمان بيدار دين, عليه فرقه استعمار ساخته بهائيت در سال 1334 به بعد, به اوج خود مي رسد و امام از جمله نقش آفرينان اين حركت بزرگ است.648 جمادي الاولي 7/1369 اسفند 1328 در اين تاريخ, آقاي بروجردي نامه اي به آقاي فلسفي نوشته و در پايان يادآور شده است: (فعلاً در ارتباط با موضوع پاكستان ربوده شدن دختر ايراني توسط شخص بهايي و نامه امام به وزير امور خارجه ايران صلاح حقير نيست كه به اين عجله تلگرافي بفرستم.)65 هم ايشان در نامه اي ديگر به تاريخ 6

ص: 5993

ذيحجه 1369, برابر با 8 شهريور 1328 به آقاي فلسفي مي نويسد:( جوابي كه داده اند, دال بر اين است كه ايجاد نفوذ و تقويت اين فرقه از روي عمد است, نه خطا و سهوأ به هر تقدير, مذاكرات در اين موضوعات را لغو و بيهوده مي بينيم.)66 رخداد مهم و سرنوشت ساز و ماندگار سال 1329, به هلاكت رسيدن رزم آرا است. رزم آرا به جرم خيانتهاي بي شمار, به دست فرزندان قهرمان اسلام از پاي درآمد و پرونده ننگينش بسته شد. اين حادثه در روز 16 اسفند 17/1329 جمادي الاولي 1369, رخ داده است.67 از پاي درآمدن رزم آرا زمينه را براي تصويب قانون ملي شدن نفت فراهم كرده است. مجلس در 24 اسفند و نمايندگان مجلس سنا در 29 اسفند همان سال, آن را به تصويب رسانده اند.68 اين صفير گلوله فرزندان قهرمان اسلام, فدائيان اسلام, و شجاعتها و گستاخيهاي آنان و تلاشهاي شبان و روزان آقاي كاشاني بود كه مصدق را به اريكه قدرت رساند كه متأسفانه ديري نپاييد از پشت خنجر زد.جمعه نهم جمادي الاولي 27 1370/ بهمن 1329 امام خميني در اين تاريخ رساله تعادل و ترجيح را در شهر قم مي نويسد و پاكنويس آن را در 23 رمضان 6 /

ص: 5994

1370 تيرماه 1330, در محلات به انجام مي رساند.69 اين رساله را امام در دوره اول درس خود نوشته و چنين استفاده مي شود كه تدريس آن هم در سال 1370 بوده است. اين روش را بسياري از علماء داشته اند كه پس از درس به نگارش گفته ها و ديدگاههاي خود مي پرداختند. امام بر اساس همين روش, پس از درس, گفته ها و ديدگاههاي خود را يادداشت مي كرده و در مجال ديگر به بازنويسي و پاكنويس آن مي پرداخته است.9 رمضان 1370 ه.ق/ 7 تيرماه 1330 امام در اين تاريخ, نگارش رساله (استصحاب) خود را در شهر محلات به پايان مي رساند. اين رساله, محصول دوره اول خارج اصول امام است كه جلد اول (الرسائل) را از صفحه 69 تا 358, در بر مي گيرد. رساله ديگري كه در سال 1370ه.ق. امام خميني, نگارش آن را به انجام مي رساند, رساله (اجتهاد و تقليد) است. امام, در اين رساله براي نخستين بار به شرح, از ولايت فقيه و حوزه اختيار آن, سخن گفته است. اين رساله در جلد دوم (الرسائل) هشتاد صفحه را به خود اختصاص داده است.پنج شنبه 25 رمضان 1371 ه.ق.27/ خرداد 1331 ه.ش از آن جا بحث تعادل و ترجيح, استصحاب, اجتهاد و تقليد

ص: 5995

از بحثهاي پاياني كفاية الاصول است و رساله استصحاب را در رمضان 1370 امام به پايان رسانده, شايد نگارش نخستين اجتهاد و تقليد, پيش از ماه رمضان بوده است. گويا حضرت ايشان, پس از رمضان 1370, در آغازين روزهاي سال 1371, دوره دوم خارج اصول خود را آغاز كرده كه دستاورد اين دوره به قلم خود ايشان, به بازار انديشه عرضه شده است. همچنين اين دوره را شاگردان حضرت ايشان, از جمله استاد سبحاني تقرير كرده اند. تهذيب الاصول, نگاشته آقاي سبحاني,و نيز جواهر الاصول تقرير آقاي لنگرودي و تنقيح الاصول تقرير شيخ حسين تقوي, كه از سال 1331 تا 1340ه.ش. تدريس شده, تقرير همين دوره اصول امام هستند. امام همراه با تدريس خارج اصول فقه, بر مبناي كفاية الاصول آخوند خراساني, به نگارش ديدگاههاي خويش پرداخته است و در دوره دوم وقتي به بحث طلب و اراده مي رسد و بحث جبر و اختيار مطرح مي گردد, بر آن مي شود اين بحث را رها كند; زيرا امكان بيان شايسته آن در بحث اصولي نبوده است. شاگردان امام, از ايشان مي خواهند بحث را به گونه همه جانبه پي گيرد امام مي پذيرد70 و سپس نتيجه اين بحث را, مي نگارد و پاكنويس آن را در روز پنج شنبه

ص: 5996

25 رمضان 1371, در شهر همدان به پايان مي رساند و اين رساله با نام: طلب و اراده, نشر مي يابد. امام, در كتاب مناهج الوصول إلي علم الاصول, دربردارنده بحث هاي جلد اول كفاية, تدوين شده دور دوم خارج اصول, هنگامي كه به بحث جهت چهارم از بحثهاي اوامر در طلب و اراده مي رسد, مي نويسد: (ثم انّ مبحث (الطلب والارادة) بما هو عليه من طول الذيل لايناسب المقام ولهذا افرزتُه رسالةً مفردةً وتركته هاهنا حذراً من التطويل.)71 بحث طلب و اراده, گرچه بحثي فلسفي است, امّا امام خميني آن را در دانش اصول بررسي كرده است.1371/1331 در اين سال امام خميني, همراه دو تن از دوستان و همفكران خود, طرحي تهيه كرده كه براساس آن, موقوفات كشور مي بايد زير نظر يك تن از مراجع بزرگ تقليد اداره و در آمد آنها هزينه گردد. امام و ياران بر آن بودند اين طرح به تأييد آقاي بروجردي برسد و پس از آن در مجلس شوراي ملي طرح شود كه اميد بود با پشتوانه هاي قوي كه در مجلس داشتند, مانند آقاي كاشاني و ياران وي, به تصويب برسد. اما در دستگاه آقاي بروجردي, افرادي با دسيسه چيني جلوي اين حركت را كه مي توانست بسيار براي حوزه مفيد

ص: 5997

افتد و كارگشايي داشته باشد, گرفتند.72 گويا در همين سال, امام خميني نامه اي به آقاي كاشاني مي نويسد و در آن از سير كارها و برنامه ها و كارهاي اصلاحي انتقاد مي كند و از ايشان مي خواهد بنيه ديني نهضت را توانا سازد و كم تر به كار سياسي بپردازد. امام در يكي از سخنرانيهاي خود مي گويد: (در خلال نهضت كاشاني و دكتر مصدق كه جنبه سياسي نهضت قوي تر بود, در نامه اي به كاشاني نوشتم كه: لازم است براي جنبه ديني نهضت اهميت قائل شود. او, به جاي اين كه جنبه مذهبي را تقويت كند و به جنبه سياسي چيرگي دهد به عكس رفتار كرد; به گونه اي كه رئيس مجلس شوراي ملّي شد و اين اشتباه بود. من از او خواستم براي دين كار كند نه اين كه سياستمدار شود.)73 به اين نامه در مورد ديگر نيز اشاره دارد.74 ولي خبري از اين نامه نيست. در اين دوره, امام خميني افزون بر انتقاد از كاشاني, به دكتر مصدق نيز انتقاد مي كند, هم از زاويه سياسي و هم از زاويه اعتقادي. از زاويه سياسي هدف وي را خدمت مي داند و به عملكرد وي انتقادهايي وارد مي سازد كه سخنان ايشان را نقل خواهيم

ص: 5998

كرد. اما از زاويه مذهبي امام بر اين باور است كه وي و دار و دسته اش, هدف ديني را تعقيب نمي كردند و از آغاز بر جنبه ملي نهضت تكيه داشتند. ارزشهاي ديني را به تمسخر گرفتند; از اين روي خدمتهاي آنان منجر به نفي مذهب و يا سست شدن آن مي شد كه نتيجه آن ناخشنودي روحانيت و مذهبيان گرديد. 1. امام درباره عملكرد سياسي دكتر مصدق در تاريخ 57/8/16 مي گويد: (قدرت دست دكتر مصدق آمد, لكن اشتباهات هم داشت. او, براي مملكت مي خواست خدمت بكند, لكن اشتباه هم داشت. يكي از اشتباهات اين بود كه آن وقتي كه قدرت دستش آمد اين [شاه] را خفه اش نكرد كه تمام كند قضيه را. اين كاري براي او نداشت آن وقت, هيچ كاري براي او نداشت, بلكه ارتش دست او بود, همه قدرتها دست او بود و اين هم اين ارزش [را] نداشت آن وقت أ. غفلت ديگر اين كه مجلس را ايشان منحل كرد و يكي يكي وكلا را وادار كرد كه برويد استعفا بدهيد. وقتي استعفا دادند, يك طريق قانوني براي شاه پيدا شد و آن كه بعد از اين كه مجلس نيست, تعيين نخست وزير با شاه است. شاه تعيين كرد نخست وزير را. اين

ص: 5999

اشتباهي بود كه از دكتر واقع شد و دنبال او اين مرد را دوباره برگرداندند به ايران. به قول بعضي كه محمد رضا شاه رفت و رضاشاه آمدأ)75 2. امّا از زاويه اعتقادي, امام در 25 خرداد سال 60, جبهه ملي را كه عليه لايحه قصاص برخاسته بود, با اعلام حكم ارتداد گردانندگان در هم كوبيد و پيشينه اين گروه را به رهبري مصدق در مخالفت با دين, افشا كرد: (و اين جبهه ملي كه بر ضد اسلام مي خواهد راهپيمايي راه بيندازد و مسلمانها هم بنشينند تماشا كنند كه به ضد اسلام مقاله بنويسند و سَبّ اسلام را بكنند و حكم ضروري اسلام را غير انساني بخوانندأ شما مي فرماييد كه آن كسي كه دعوت مي كند به اين كه بياييد با اين حكم غير انساني اسلام راهپيمايي كنيد, مسلمانها بنشينند تماشا كنند سبّ به رسول الله بشود, سبّ به قرآن بشود. اين سبّ به قرآن است أ. يك گروهي كه از اولش باطل بودند. من از آن ريشه هايش مي دانم. يك گروهي كه با اسلام و روحانيت اسلام سرسخت مخالف بودند, از اولش هم مخالف بودند. اولش هم وقتي كه مرحوم آيت اللّه كاشاني ديد كه اينها خلاف دارند مي كنند و صحبت كرد. اينها كاري كردند كه

ص: 6000

يك سگي را نزديك مجلس عينك به آن زدند اسمش را آيت اللّه گذاشته بودند. اين در زمان آن بود [مصدق] كه اينها فخر مي كنند به وجود او. او هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل يكي از علماي تهران بودم كه اين خبر را شنيدم أ من به آن آقا عرض كردم كه: اين ديگر مخالفت با شخص نيست, اين سيلي خواهد خورد و طولي نكشيد كه سيلي را خورد و اگر مانده بود, سيلي را بر اسلام مي زد. اينها تفاله هاي آن جم عيت هستند كه حالا قصاص را, حكم ضروري اسلام را, غير انساني مي خوانندأ جبهه ملي از امروز محكوم به ارتداد است أ.)76 شهيد محلاتي اين خاطره امام را در بيان خاطرات خود آورده و مي گويد: امام در منزل پدر خانم خود, آقاي ثقفي, بوده كه اين حرمت شكني و بي ادبي را نسبت به آقاي كاشاني مي شنود.777 ذي حجه 1371/7 شهريور 1331 محمد تقي خوانساري از مراجع, استادان امام و مدرسان بنام حوزه علميه قم بوده است. او, در مدرسه فيضيه اقامه نماز جماعت مي كرده است و بسياري از بزرگان, از جمله

ص: 6001

امام خميني در نماز وي حاضر مي شده اند.78 آقاي خوانساري, از مخالفان پرشور دستگاه ستمشاهي بوده و از حركت و قيام پرشور فدائيان اسلام, پشتيباني مي كرده است. فدائيان اسلام, با وي در پيوند بوده اند و گاه و در هنگامه هاي مهم, پس از نماز ايشان, به سخنراني عليه رژيم مي پرداخته اند. فدائيان اسلام, در پناه آقاي خوانساري, در قم از پايگاه بسيار خوب و والايي برخوردار بوده اند, تا اين كه يك سري برخوردهايي بين آنان و پيرامونيان آقاي بروجردي, رخ داده و همين سبب شده است آن گونه كه بايد و شايد نتوانند در قم به تلاش بپردازند ناگزير قم را ترك كرده اند.79 آقاي خوانساري با آقاي كاشاني نيز, پيوند نزديك داشته و در دوران نهضت ملي شدنِ نفت با ايشان همكاري مي كرده و در عرصه هاي سياسي حضور چشم گير داشته است. در تاريخ سه شنبه 20 آذر 1330, اطلاعيه اي براي شركت در انتخابات مجلس هفدهم صادر مي كند.80 آقاي كاشاني هرگاه به قم مشرف مي شده, وارد بر آقاي خوانساري مي شده است. از اين ديدارها عكسهايي نيز وجود دارد. در يكي از اين عكسها حضرت امام نيز در كنار آن دو بزرگوار ديده مي شود. آقاي خوانساري در

ص: 6002

هفتم ذيحجه 1371, در شهر همدان, چشم از جهان فرو بسته و جنازه وي به قم انتقال داده شده است. در هنگام ورود جنازه آقاي خوانساري, امام احساس مي كند آقاي بروجردي گويا قصد آن ندارند كه در تشيع جنازه شركت بجويند. امام, دست به كار مي شود و زمينه را براي شركت گروهي از سوي آقاي بروجردي در استقبال تشييع جنازه آماده مي كند و اين زمينه سازي سبب مي شود كه ايشان گروهي را براي اين منظور, گسيل بدارد و خود آقاي بروجردي نيز بر جنازه نماز بگزارد,81 بدون اين كه كوچك ترين بي احترامي به ايشان بشود. امام خميني, با اين حركت, هم در جهت بزرگداشت آقاي خوانساري كوشيده و هم از سست شدن موقعيت آقاي بروجردي جلوگيري كرده است.25 ربيع الثاني 1372/22 دي ماه 1331 در سال 1331ه.ش. آقاي سيد علي اكبر برقعي, همكار حكمي زاده در مجلّه همايون, گراياي به وهابيت, به كنفرانس صلح و دين رفته بوده و در بازگشت توده ايها در قم به استقبال از وي پرداخته و شعارهايي عليه آقاي بروجردي و اسلام سرداده اند. اين حركت, باعث شده كه احساسات مردم برانگيخته شود و به رويارويي با توده ايهاي شاه ساخته برخيزند. براي اين جمع آقايان: تربتي و شهيد محلاتي

ص: 6003

جلوي صحن سخنراني كرده اند و بين دو طرف درگيري پديد آمده و يك نفر كشته شده است». وقتي كه جمعيت پيش آقاي بروجردي مي روند, ايشان مي گويد: برويد پيش حاج آقا روح الله خميني. شهيد محلاتي همراه با جمعيت و خبرنگار نشريه ترقي, نزد امام مي روند و اين نشريه با امام گفت وگويي در اين باره انجام مي دهد كه در شماره 32 بيست و دوم دي 1331, نشر مي يابد.82 اين نشريه با عنوان (ملاقات با نماينده رسمي حضرت آيت اللّه العظمي حاج آقا حسين بروجردي) چنين گزارش مي دهد: (ساعت دو بعد از ظهر براي مصاحبه به اتفاق آشيخ فضل اللّه محلاتي به در منزل آيت اللّه بروجردي رفته و ايشان چون حالشان مساعد نبود, از اين لحاظ, فرمودند اگر نظريه مرا مي خواهيد, نزد آقاي سيد حاج روح الله خميني, نماينده رسمي من در اين مورد برويد. لذا من به منزل آقاي خميني رفته و پس از تعارفات معمولي تقاضاي خود را به ايشان عرض كردم و معظم له فرمودند: نظريه آية اللّه العظمي اين بوده كه بايد برقعي از قم كه شهر مذهبي است خارج [شود]أ.)83 بعد از چند روز, علي اكبر برقعي را به يزد تبعيد كردند و غائله پايان يافت. گروهي

ص: 6004

خواستند از اين واقعه عليه دولت مصدق استفاده كنند, كه آقاي بروجردي با دورانديشي جلوي آن را گرفت و از دولت حمايت كرد. شايد سخنان آقاي بروجردي در سر درس در تجليل از دولت مصدق در اين باره باشد: (من از رئيس دولت كه دارد به مملكت خدمت مي كند, هيچ شكايتي ندارم. او, با اين كه مشاغل فراوان دارد, با من تماس گرفت و من هر چه گفتم آن را انجام دادأ طلاب مشغول كار خود باشند و غائله را دنبال نكنند.)84 اين واكنش آقاي بروجردي سبب مي شود كه مصدق قانوني را از تصويب بگذراند كه هر كس به شخص اول روحانيت, كه مرجع تقليد عمومي است, توهين كند, بدون شاكي خصوصي از 3 ماه تا يك سال زندان دارد. اين قانون را دكتر مصدق در 18 ارديبهشت 1332 ابلاغ مي كند.85 امام, در رخدادهاي مهم, از سوي آقاي بروجردي به بست و گشاد كارها مي پرداخته است از جمله حادثه اي كه در مشهد رخ داده بوده, امام از سوي آقاي بروجردي, با اختيارات تام به آن جا مي رود و قضيه را از نزديك پي گيري و حل مي كند و در نهاوند نيز مشكلي پيش مي آيد, امام از طرف ايشان براي حل مشكل مي

ص: 6005

رود و يا زماني كه آقاي بروجردي براي زيارت به مشهد سفر مي كند, امام از سوي ايشان مراجعات و امور مالي بيت ايشان را بر عهده مي گيرد.86 شعبان 1373 / فروردين 1333 امام خميني در تاريخ شعبان 1373, نگارش رساله تقيه را, كه در درس خارج از آن به شرح بحث مي كند, به پايان مي رساند. ايشان از نگارش اين رساله به مناسبتي در كتاب طهارت ياد مي كند.8724 شوال 5 1373/ تير 1333 در اين تاريخ, نگارش كتاب مناهج الوصول الي علم الاصول امام به پايان مي رسد اين اثر, گزيده اي از مباحث الفاظ خارج كفايه, در دوره دوم اصول ايشان است كه پس از درگذشت ايشان چاپ و منتشر شده است. اين كتاب و انوار الهدايه در مجموع, نتيجه بحث خارج اصول ايشان در دو دوره است كه هر يك بخشي از مباحث را در بردارد.10 ذي حجه 19 1373/ مرداد 1333 در اين تاريخ جلد اول طهارت امام, به پايان مي رسد.7 ربيع الثاني 1 / 1375 آذر 1334 در روز 25 آبان 1334, علا ترور شده و در پي اين ترور نافرجام, مظفر ذوالقدر را دستگير كرده اند. و در روز اول آذر, سيد مجتبي نواب و دو تن از يارانش و ششم

ص: 6006

آذر, خليل طهماسبي و هفتم آذر سيد عبدالحسين واحدي در اهواز دستگير شده اند.اينها نيروهاي اصلي و نقش آفرين فدائيان اسلام بوده كه يكي پس از ديگري دستگير شده اند.88 نشانه ها و حال و روز حكايت از آن داشته كه اين اشخاص, به جوخه اعلام سپرده مي شوند.از اين روي امام خميني دست به كار مي شود تا مگر اين كه جلوي اين حركت شوم را بگيرد. به سه تن از رجال كشور: قائم مقام رفيع, بهبهاني و صدرالاشراف نامه هايي مي نويسد. امّا به جز يكي, ديگران پاسخ نمي دهند و تلاش امام به نتيجه نمي رسد.89 و رهبران فدائيان اسلام, در 21 دي ماه, پس از يك محاكمه فرمايشي به شهادت مي رسند.7 جمادي الاولي 30 1375/ آذر 1334 در هفتم جمادي الاولي 1375, حاشيه امام خميني بر عروة الوثقي سيد كاظم يزدي, به پايان مي رسد و پس از آن, تعليقه اي بر وسيلة النجاة سيد ابوالحسن اصفهاني دارد كه تاريخ دقيق آن روشن نيست. گويا همين تعليقه زمينه اي شده كه امام در بورسياي تركيه تحرير الوسيله را بنويسد.22 ربيع الاول 1376/5 آذر 1335 جلد دوم كتاب طهارة امام خميني كه درباره دماء ثلاثه است, در 22 ربيع الاول به پايان مي رسد.جمادي الثاني /1376

ص: 6007

دي ماه 1335 در كتاب: رجال قم و بحثي در تاريخ آن, نوشته سيد محمد مقدس زاده, شرح حال امام خميني و آثار ايشان آمده است. نويسنده از امام به عنوان يكي از مدرسان برجسته حوزه علميه قم نام مي برد: (روح الله خميني (حاج آقا روح الله) از اساتيد درجه اول امروز حوزه علمي قم [است]أ امروز, هر چند به مجلس درس حضرت آيت الله بروجردي حضور مي يابد, خود نيز از اساتيد عالي فقه و اصول به شمار مي رود. سابقاً در بعض ايام هفته, خصوصاً روزهايي كه دروس معمولي تعطيل مي شد, مباحث اخلاقي را در ايوان مدرسه فيضيه مطرح مي فرمود و طلاب علوم ديني و دانش پژوهان از محضرشان مستفيض مي شدندأ.)9011 شعبان 21 1376/ اسفند 1335 در يازده شعبان 76, جلد سوم كتاب الطهارة (درباره تيمم) امام به پايان رسيده است.12 شعبان 22 1376/ اسفند 1335 سازمان اطلاعات و امنيت رژيم پهلوي از آغازين روزهاي سال 1335 كار خود را آغاز كرده قانون آن در 10 بهمن از مجلس سنا و در 23 اسفند 1335, از تصويب مجلس شوراي ملي گذشته است. در 22 اسفند 1335, توسط دايره ايلات و مذاهب, اين سازمان,نخستين گزارش تحليل از حوزه علميه قم, تهيه مي شود. در اين

ص: 6008

سند, آقاي بروجردي به عنوان مرجع اول شناخته شده كه درسي پرجمعيت داشته كه در آن هزار و سيصد طلبه شركت مي جسته اند. از اين شمار, هزار نفر, كم وبيش, شاگردان هميشگي و ثابت درس ايشان بوده اند. در همين گزارش, شهريه طلاب نيز, بازتاب يافته, كم ترين شهريه صدوبيست ريال و بيش ترين آن چهار صد و پنجاه ريال. در اين گزارش, مراجع و مدرسان درجه دوم حوزه نيز نام برده شده اند و شمار شاگردان, حوزه نفوذ كلام و محل اقامه نماز جماعت آنان, روشن شده است. بر اساس اين گزارش, پس از آقاي بروجردي, امام خميني بيش ترين شاگرد را داشته است, در حدود پانصد نفر: (آقاي حاج آقا روح اللّه خميني كه از لحاظ درس حايز اهميت است, در حدود 500 نفر, منطقه نفوذ تقليد ايالات مركزي و غرب ايران.) امام, آقاي سيد محمد حسين طباطبايي وأ جزو كساني معرفي شده اند كه به مسائل اجتماعي علاقه مند بوده اند. در اين گزارش آمده كه تمام علما و مدرسان مخالف كمونيسم هستند, ولي به دستگاه حاكمه كشور هم اعتقادي ندارند.91 اين گزارش, به خوبي جايگاه علمي و سياسي امام را در آن برهه نشان مي دهد و روشن مي كند كه پاره اي حركتهاي رژيم

ص: 6009

و ديدارهاي دست اندركاران بلند پايه رژيم با علما و مراجع قم, براساس اين گزارش بوده است و آنان از پيش نيروهاي ذي نفوذ و كارا را شناسايي كرده اند.19 ذي قعده 26 1379/ ارديبهشت 1339 در اين تاريخ, لايحه تحديد مالكيت كه از آذر 1338 مطرح شده بوده و آقاي بروجردي با آن مخالفت كرده, در راستاي اصلاحات ارضي, با اصلاحاتي در 39/2/26 از تصويب مجلس سنا گذشته اما مسكوت مانده است.92 شاه در نامه اي به آقاي بروجردي, برخلاف معمول, ايشان را (حجة الاسلام) خوانده و يادآور شده است: (اصلاحات ارضي در ديگر ممالك اسلامي اجرا شده است و ما دستور داديم قانون اصلاحات ارضي, مثل ساير ممالك اسلامي اجرا شود.) آقاي بروجردي, از امام و چند تن از بزرگان حوزه دعوت كرد تا در اين باره رايزني كنند. شماري جرأت اظهار نظر در جمع را نداشتند و شماري نيز ناراحت شدند. ولي امام خميني در جمع گفته است: (شما به شاه بنويسيد: (ما دستور داديم) بر خلاف قانون اساسي است كشور مشروطه است و مجلس دارد.) در نتيجه آقاي بروجردي در نامه اي به شاه نوشته است: (در ساير كشورها اول جمهوري اعلام شده و بعد اصلاحات.)93 اين قانون تا پس از درگذشت آقاي بروجردي مسكوت ماند.شنبه

ص: 6010

8 جمادي الاولي 7 1380/ آبان 1339 در اين زمان نگارش كتاب مكاسب محرمه امام خميني به پايان مي رسد. ايشان, پس از تدريس مكاسب به تدريس كتاب بيع مي پردازد كه نگارش آن در نجف بوده است.13 شوال 10 / 1381 فروردين 1340 در 13 شوال, آقاي بروجردي, مرجع بزرگ تشيع, به رحمت ايزدي مي پيوندد. به اين مناسبت كساني كه در آستانه مرجعيت قرار داشته اند, به طور معمول مجلس ختم گرفته اند; امّا امام خميني با اين كه زبانزد خاص و عام بود, براي پرهيز از شائبه مرجعيت, در آغاز مجلس ختمي براي ايشان نگرفته ولي به اصرار دوستان و شاگردان, در روز شهادت امام صادق(ع) مجلس ختم از سوي ايشان برگزار شده است.94 دوري گزيدن امام از نام و عنوان مرجعيت در حالي بوده كه به گزارشهاي گوناگون, از جمله به گزارش كيهان در 12 فروردين 1340. درس امام پرشكوه ترين درس و با جمعيت بسيار, بيش از چهارصد نفر بوده است.95 آنچه تاكنون درباره سالشمار زندگي امام, ذكر شد, از تولد تا سال 1340ه.ش. بود. امّا از سال 1340, تا 1368 كه به ديار باقي شتافت, بويژه رستاخيز و خيزش بزرگ سال 1342 و دوران پيش از پيروزي انقلاب نياز به بررسي اسناد و مدارك

ص: 6011

بسيار دارد و بايد در مجالي فراخ تر به آن پرداخت.پي نوشتها: 1. (زندگي نامه سياسي امام خميني), محمد حسن رجبي/117, مركز اسناد انقلاب اسلامي. 2. مجله (كيهان انديشه), شماره 5/29. 3. (بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني), سيد حميد روحاني, ج39/1. 4. (آثار الحجه), ج45/2. 5. (زندگي نامه سياسي امام خميني)/118, به نقل از: مجله (تحقيقات اسلامي) شماره 1 و50/2. 6. (گفت وگو با استادان فارسي), همراه مجلّه دانش, شماره 24 و 20/25 22, رايزني فرهنگي سفارت جمهوري اسلامي ايران, اسلام آباد. 7. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي), فردوست, ج109 ,95/1, مؤسسه اطلاعات. 8. (صحيفه نور), رهنمودها و سخنرانيهاي امام خميني, ج51/5, وزارت ارشاد. 9. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي), ج82/1. 10. (نهضت روحانيون ايران), علي دواني, ج187/2, مؤسسه خيريه امام رضا(ع).11. (صحيفه نور), ج34/3. 12. (آن چه گذشت. نقشي از نيم قرن تكاپو), دكتر عبدالهادي حائري/34, معين, تهران. 13. (آداب الصلوة), امام خميني, به اهتمام سيد احمد فهري /60, آستان قدس رضوي. 14. (گنجينه دانشمندان), محمد شريف رازي, ج242/1. 15. (اربعين حديث), امام خميني, حديث اول. 16. مجلّه (حوزه), شماره 43 87/44. 17. (از نيما تا روزگار ما), يحيي آرين پور, ج68/3, زوار. 18. (شهيد مطهري افشاگرأ ) علي ابوالحسني (منذر) /307, انتشارات اسلامي, وابسته به جامعه

ص: 6012

مدرسين. 19. همان /306. 20. مجلّه (حوزه), شماره 43 87/44. 21. مجلّه (حضور), شماره 7/1, مصاحبه با احمد خميني. 22. (كشف الاسرار), امام خميني/7. 23. (نهضت روحانيون ايران), علي دواني, ج187/2. 24. (شرح حديث جنود عقل و جهل), امام خميني/12, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 25. همان /13. 26. مجلّه (حضور), شماره 8/1. 27. (بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني), سيد حميد روحاني, ج99/1. 28. (گنجينه دانشمندان), ج347/1. 29. مجله (حضور), شماره 5/1. 30. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفي)/175, سند 534, مركز اسناد انقلاب اسلامي. 31. مجلّه (حوزه), شماره 62/55, مصاحبه با آيت اللّه فاضل لنكراني. 32. (آثار الحجة), ج131/1; (زندگي رجال و مشاهير ايران), ج196/1. 33. (خاطرات آيت اللّه طاهري خرم آبادي), ج80/1, مركز اسناد انقلاب اسلامي. 34. فصلنامه (تاريخ و فرهنگ معاصر), شماره 6 193/7 194. 35. (گنجينه دانشمندان), ج249/1. 36. فصلنامه (تاريخ و فرهنگ معاصر), شماره 6 193/7. 37. (انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن), عباسعلي عميد زنجاني/429. 38. (زندگي نامه سياسي امام خميني)/236. 39. (تاريخ و فرهنگ معاصر), شماره 6 195/7. 40. همان /68. 41. (صحيفه نور), ج216/13. 42. (زندگي نامه سياسي امام خميني)/169. 43. فصلنامه (حضور), شماره 9/1. 44. (زندگي نامه سياسي امام خميني)/230. 45. (بررسي تحليلي از نهضت امام خميني),ج123/1. 46.

ص: 6013

(زندگي نامه سياسي امام خميني)/231. 47. (سيماي استاد در آئينه نگاه ياران), به اهتمام سيد حميد جاويد موسوي/71, مقاله حكيم فرزانه, انتشارات صدرا. 48. (انوار الهدايه), امام خميني, ج29/1, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 49. (سيماي استاد در آئينه نگاه ياران)/110. 50. فصلنامه (حضور), شماره 5/1. 51. (خاطرات آيت اللّه طاهري خرم آبادي), ج91/1. 52. (صحيفه نور), ج89/21. 53. مجلّه (حوزه), شماره 43 93/44. 54. همان, شماره 55/55. 55. فصلنامه (حضور), شماره 9/1. 56. (سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني), ج11/3, پيام آزادي. 57. مجلّه (حوزه), شماره 57/55. 58. (سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني), ج40/5. 59. مجلّه (حوزه), شماره 43 44/44. 60. همان/106. 61. همان /44. 62. (ولايت فقيه), امام خميني/123, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 63. (زندگي نامه سياسي امام خميني)/233, سند 11. 64. مجلّه (كيهان انديشه), شماره 8/29. 65. (خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفي)/487, سند 43. 66.همان488 ,198/, سند 44. 67. (آن چه گذشت أ) 106 ,104/. در آن زمان, به اين مناسبت مجلّه توفيق اين شعر را منتشر كرده است: به علي گفت خانمش روزي رفت و افتاد ناگهان لب حوض 68. (زندگي نامه سياسي امام خميني)/153. 69. (الرسائل), امام خميني, ج92/2, مؤسسه اسماعيليان. 70. رساله (طلب و اراده), امام خميني, مقدمه.

ص: 6014

71. (منهاج الوصول الي علم الاصول), ج242/1. 72. (زندگي نامه سياسي امام خميني)/227. 73. (در جستجوي راه از كلام امام), دفتر پنجم /23, اميركبير. 74. مجلّه (تاريخ و فرهنگ معاصر), شماره 6 242/7. 75. (صحيفه نور), ج36/3. 76. همان, ج19 ,15 ,14/15. 77. (خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي)/28. 78. مجلّه (حوزه), شماره 43 89/44. 79. (سيماي استاد در آئينه نگاه ياران)/129. 80. مجلّه (حكمت), سال اول, شماره 38/12 ويژه آيت اللّه خوانساري. 81. مجلّه (حوزه), شماره 43 55/44. » امام خميني گويا در سخنراني 59/4/29 خود به همين جريان اشاره دارد كه مي گويد: (ما چقدر سيلي از اين مليت خورديم. من نمي خواهم بگويم كه در زمان مليت, در زمان آن كسي كه اين همه از آن تعريف مي كنند, چه سيلي به ما زد آن آدم. من نمي خواهم بگويم كه طلبه ها مدرسه فيضيه را به مسلسل بستند در آن زمان همان طور كه در زمان پهلوي بستند كه من و آقاي [مرتضي] حائري بالاي سر اين جوانهائي كه از مدرسه فيضيه به تير بسته شده بودند, رفتيم و اطباء جرأت نمي كردند بنويسند اين زخمي شده است أ.) 82. (خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي)/29. 83. ماهنامه (ترقي), شماره 4/32. 84. (سيماي استاد در آئينه نگاه ياران)/131, مقاله

ص: 6015

واعظ زاده خراساني; مجله (حوزه) شماره 43 226/44, مصاحبه آقاي واعظ زاده خراساني. 85. (خاطرات و مبارزات شهيد محلاتي)/30. 86. مجلّه (حوزه), شماره 43 43/44 مصاحبه با سلطاني طباطبايي. 87. (كتاب الطهاره), امام خميني, ج59/2, اسماعيليان. 88. (نهضت روحانيون ايران), ج209/2. 89. (زندگي نامه سياسي امام خميني)/237. 90. (رجال قم و بحثي در تاريخ آن), سيد محمد مقدس زاده /117. 91. (مطالعات سياسي), دفتر دوم /394 396; (تاريخ قيام 15 خرداد به روايت اسناد), جواد منصوري,ج1, سند شماره 2/12, مركز اسناد انقلاب اسلامي. 92. (زندگي نامه سياسي امام خميني) /238. 93. مجلّه (حوزه), شماره 43 110/44. 94. (خاطرات آيت اللّه طاهري خرم آبادي), ج117/1. 95. (نهضت امام خميني), سيد حميد روحاني ج759/2, سند شماره36, به نقل از كيهان شنبه 12فروردين ماه1340 شماره0225. علي اكبر ذاكري

ص: 6016

سالشمار زندگي امام خميني/بخش نخست

13 چكيده: سخن از معجزه قرن و شخصيت وارسته اي مانند امام خميني,آسان نيست, انساني كه در هر زمينه اسوه و الگو بود. از نظر علمي والا, بر علم فقه و اصول چيره, با فلسفه و عرفان همدم, با رجال و درايه آشنا, با علم اخلاق همراه و به آن آراسته. شب زنده دار بود و به مستحبات اهتمام مي ورزيد. مسائل را خوب مي شناخت. دردهاي سياسي, اجتماعي كشور ايران را خوب دريافته بود و براي درمان آن هم راه حل داشت. هم دشمن را خوب مي شناخت و هم دوست را به خوبي در مي يافت. او, در اوج دوران هراس انگيز رضاخاني رشد كرد و باليد و تجربه اندوخت و در دوران محمد رضا پهلوي تجربه خود را به كار گرفت و حكومت شاهنشاهي را واژگون و نظام اسلامي را بنياد نهاد. و در اين راه آزارها ديد و تبعيد شد; اما نهراسيد و هيچ گاه نترسيد. اين شخصيت را بايد شناخت با دوران زندگي او آشنا شد, زمينه هاي رشد وي را ريشه يابي كرد, معلمان و استادان او را شناخت و به ديگران شناساند. ما در اين مقاله بر آنيم كه گوشه هايي از زندگاني پرفراز و نشيب امام خميني را به

ص: 6017

مناسبت صدمين سال تولد آن عزيز, در اين سال 1378 كه سال امام خميني ناميده شده, بشناسيم و بشناسانيم. مراحل زندگي ايشان را مي توان به شش دوره تقسيم كرد. 1. از تولد تا 19 سالگي در خمين. 2. دوران تحصيل در حوزه اراك. 3. ورود به قم تا سال 1341. اين دوره چند برهه مهم دارد: الف. از ورود تا آغاز تحصيل نزد آقاي شاه آبادي. ب. دوران تحصيل در محضر مرحوم شاه آبادي و تدريس فلسفه, فقه و اصول. ج. ورود آقاي بروجردي به قم و تدريس سطوح عاليه توسط امام تا آغاز مبارزه. 4. آغاز مبارزه آشكار از سال 1341 تا 1343 در ايران. 5. دوران تبعيد در تركيه, نجف و رحل اقامت در پاريس. 6. دوران بازگشت به ايران و پيروزي انقلاب اسلامي ايران, تا رحلت. آگاهيهاي ما از دوره نخست زندگي امام, اندك و دوره دوم نيز, كوتاه و برهه اي است. از دوره چهارم و پنجم, دانستنيها و آگاهيهاي مناسبي در دسترس است و كتابهايي نوشته شده اما باز هم نياز به بررسي دارد و دوره ششم, تنها نياز به نگارش دارد و آگاهيهاي گسترده اي در اين باب وجود دارد. مهم و درخور بررسي دوره سوم زندگاني امام است كه شخصيت ايشان پديدار

ص: 6018

مي شود و هستي مي يابد و شكوفا مي گردد. از اين دوره, دو برهه نخست آن , نياز به بررسي بيش تر دارد كه منابع اندكي در دسترس داريم. براي آشنايي با دوره زندگاني امام, و خاطره ها, رويدادها, سرگذشتها و ديده ها و شنيده هاي امام را از لابه لاي سخنرانيها و نوشته هاي ايشان بيرون مي آوريم و به بازسازي اين برهه و ديگر دوره هاي زندگاني آن عزيز مي پردازيم. در اين دوره, شخصيت علمي, سياسي امام, شكل مي گيرد. مي آموزد و مي آموزاند, نگاشته هاي عرفاني خود را عرضه مي دارد, تجربه مي اندوزد و در رخدادهاي سياسي, درنگ مي ورزد, جنبشها, مبارزه هاي سياسي را پي مي گيرد, به ديدن علماي مبارز مي رود, در جريان قيام آنان قرار مي گيرد, با مدرس ديدار مي كند, در جلسه هاي بحث مجلس شوراي ملي در زمان رضاخان براي آگاهي از چند و چون كار, شركت مي جويد, در جريان مبارزه ها و كارهاي آقا ميرزا صادق تبريزي, حاج آقا نورالله اصفهاني, حاج آقا حسين قمي از نزديك قرار مي گيرد. او, علاقه بسيار به مبارزان و انسانهاي تلاش گر در راه خدا دارد به ديدار يك يك آنان مي شتابد به شاگردان خود نيز

ص: 6019

سفارش مي كند به ديدار آنان بروند. از جمله ديدار, از محمد تقي بافقي را سفارش مي كند. پس از قيام مردمي گوهرشاد, آقازاده مجتهد خراساني به تهران تبعيد مي شود و در منزلي زير نظر قرار مي گيرد. امام به ديدن اين مرد بزرگ مي شتابد و چون همكلام شدن با وي ممنوع بوده, از دور به تماشاي سيماي آن مرد مبارز مي ايستد. دوران ننگين و نفرت انگيز و هراس آلود رضاخاني را زيرنظر مي گيرد و در آن باره مي انديشد. مبارزه, مطالعه هاي سياسي, در جريان اوضاع روز قرار گرفتن, با مبارزان به گفت وگو پرداختن و ... هيچ وي را از آموختن, آموزاندن و نگارش باز نمي دارد. در فقه, اصول, فلسفه و عرفان هم به آموختن مي پردازد و هم به آموزاندن . پس از درگذشت استادش شيخ عبدالكريم حائري, حوزه را خالي از مدير مدبر و زعيمي كه همه چيز بر محور او بچرخد مي بيند, به تكاپو مي افتد و از آقاي بروجردي كه از ناموران حوزه نجف بوده و در آن برهه در بروجرد ساكن بود, دعوت مي كند و با تلاش بسيار زمينه را بر ورود ايشان, آماده مي سازد. پس از آن در راه استوارسازي مرجعيت ايشان دست به

ص: 6020

كار مي شود و از مشاوران نزديك وي قرار مي گيرد. امام, روز به روز, گستره حضور سياسي خود را مي گستراند به آقاي كاشاني نامه مي نويسد و در راه جلوگيري از تلاش بهائيان كه نماينده صهيونيسم بين المللي هستند تلاش مي ورزد و...او, به دنبال مرجعيت نمي رود, بلكه مرجعيت به دنبال وي مي آيد, كم كم در اين جايگاه مقدس قرار مي گيرد در سال 41 با زمينه اي كه فراهم مي شود تلاشهاي آشكار سياسي خود را مي آغازد و پس از اندكي خوش مي درخشد و قيام قهرمانانه او به پيروزي و رهايي مردم از ستم مي انجامد. تلاش ما در اين نوشتار بر آن بوده كه شرح حال او را, با استفاده از خاطره ها, شنيده ها و گفته هاي خود وي و ديگران, بازسازي كنيم و برهه اي را كه گفته مي شود و خاطره اي به آن پيوند دارد, با ذكر تاريخ و بيان رخدادهاي آن, روشن كنيم. گاهي براي به هم پيوستگي رخدادها, به ناچار مسائل سياسي آن برهه را ارائه كرده و گاه از استادان امام خميني نيز نام برده ايم, بويژه از آقاي شيخ عبدالكريم حائري. رخدادهاي دوران زندگاني امام, گاه تاريخ هجري قمري و گاه هجري شمسي دارند,

ص: 6021

ما در آغاز تاريخ قمري را يادآور و سپس آن را با تاريخ شمسي, برابر ساخته ايم. در هر سال, امكان دارد چند روزي پيش و پس باشد كه طبيعي خواهد بود. در آن جايي كه تنها سال آمده, ما در گاه برابرسازي از سال استفاده برده ايم كه در آن برهه چهار تا پنج ماه اختلاف بوده و گاهي نيز فصل ذكر شده كه در برابرسازي يكي از ماههاي آن فصل را با تاريخ قمري, برابر ساخته ايم. 20 جمادي الثاني 1320ه.ق./ اول مهر1281ه.ش.1 امام خميني در روز تولد حضرت زهرا(س) در بيستم جمادي الثاني 1320, چشم به جهان گشوده است از پدري به نام آقا سيد مصطفي, عالم سرشناس و بنام خمين و از مادري به نام هاجر آغاخانم, دختر آقا ميرزا احمد مجتهد خميني. پدر امام, آقا سيد مصطفي, پس از ازدواج به نجف اشرف, رخت كشيده است. حضور وي در نجف همزمان بوده با مبارزه ها و حركتها و جنبشهاي ضد استعماري ميرزاي شيرازي عليه انحصار تنباكو. وي, پس از گرفتن اجازه اجتهاد, در سال 1312ه.ق. به خمين بازگشته و به كارگشائي امور مردم و پاسخ گويي به مسائل شرعي مردم پرداخته است.2 پس از چند سال, خداوند به اين خانواده فرزندي مي بخشد كه نام

ص: 6022

او را روح الله مي گذارند. از آغاز تولد به دستور پدر, به دايه پرهيزگاري به نام خاور سپرده مي شود و شرط مي كنند در دوران شيرخوارگي, تنها از غذايي كه از منزل آقا مصطفي براي وي برده مي شود استفاده كند.3 ذي قعده 1320/ اسفند 1281 در اين زمان آقا سيد مصطفي, براي ديدار با والي اراك و شكايت از خانهاي ستم پيشه و شرور منطقه خمين: جعفر قلي و ميرزاقلي سلطان, به همراه چند تن محافظ, به سوي اراك حركت كرده است. در بين راه درگيري بين او و خانهاي منطقه رخ داده كه به خلع سلاح سردسته محافظان و شهادت سيد مصطفي انجاميده است. آقا مصطفي در روز شهادت 42 سال داشته و كوچك ترين فرزند وي, آقا روح الله, كم تر از پنج ماه داشته است. پس از اين رخداد, عمه امام, صاحبه خانم, در خانه برادر اقامت گزيده و همراه هاجرخانم, به سرپرستي و تربيت كودك پرداخته است.4 4 ربيع الاول 30 / 1323 ارديبهشت 1284 ش صاحبه خانم همراه با عموي هاجرخانم و بچه هاي خردسال برادر, براي گرفتن حكم قصاص قاتل, روانه تهران شده و با تلاش فراوان, توفيق يافته است با صدر اعظم وقت, عين الدوله ديدار كند و حكم قصاص قاتل

ص: 6023

را بگيرد. دو سال بعد, در 4 ربيع الاول 1323ه.ق.برابر با 30 ارديبهشت سال 1284ه.ش. قاتل در ميدان بهارستان, به دار آويخته شده است.5 اعدام قاتل به دستور محمد علي ميرزا وليعهد, بوده كه پس از سفر مظفرالدين شاه به فرنگ اداره كشور را بر عهده داشته است. قصاص ميرزا جعفر خان كمره اي, هشداري به مخالفان مسيونوز و شماري از بازاريان سوء استفاده گر از آشفتگيهاي جامعه نيز بوده است. محمد مهدي شريف در اين باره مي نويسد: (والا حضرت وليعهد, به واسطه كشتن (سيد مصطفي) نام كمره يي, ميرزا جعفرخان كمره يي را در ميدان مي كشند. اين فقره, اسباب خوف عمومي مي شود. به خصوص, نان و گوشت خيلي سخت بود, فراوان شد.)6 1335ه.ق./1296 امام, در كودكي در مكتب خانه ملا ابوالقاسم, به فراگيري خواندن و نوشتن و قراءت قرآن, و نزد آقا شيخ جعفر و مرحوم ميرزا محمد افتخار العلماء به فراگيري درسهاي ابتدايي پرداخته است. در نوجواني, عمه مهربان خويش, صاحبه خانم را از دست داد و پس از وي, مادر دلسوخته وي چشم از جهان فرو بسته است.7 1326ه.ق./1297 دوران كودكي و نوجواني امام, همراه با ناامني و حمله هاي پي درپي اشرار به خمين بوده است. جنگ جهاني اول, از سال 1914م./1332ه.ق., شروع

ص: 6024

شده و در سال 1918م/1336ه.ق. به پايان رسيده است و اين جنگ خانمانسوز, سبب شده بوده, منطقه بيش از هميشه ناامن گردد. در سال 1336ه.ق. علي قلي خان زلكي, دست به شورش زده و روستا و ديه هاي پيرامون گلپايگان را غارت كرده است و همزمان با وي, رجبعلي خان در حدود اراك علم طغيان برافراشته و به غارت خوانسار و كمره پرداخته است. اين هجوم سالهاي بعد نيز ادامه داشته است.8 مردم خمين, به دفاع از شهر و ديار, مال و ناموس برخاسته اند. جوانها, پيرمردها و نوجوانان, در اين روزهاي پرخطر و سرتاسر آشوب, به عرصه دفاع گام گذاشته اند امام خميني نيز, در آن زمان كه نوجواني شانزده ساله بود, تفنگ به دست در كنار ديگر دفاع گران در برابر هجوم, زلقي و رجبعلي قرار گرفته است خود از اين دفاع به نيكي ياد مي كند: (من از بچگي, در جنگ بودم... مورد هجوم زلقي(زلكي)ها بوديم, مورد هجوم رجبعلي ها بوديم و خودمان تفنگ داشتيم و من, در عين حالي كه تقريبا شايد اوايل بلوغم بود, بچه بودم, در اين سنگرهايي كه بسته بودند در محل و اينها مي خواستند هجوم كنند و غارت كنند, آن جا مي رفتيم, سنگرها را سركشي مي كرديم.)9 و در موردي

ص: 6025

ديگر در اين باره مي گويد: (ما در همان محلي كه بوديم; يعني خمين كه بوديم, سنگربندي مي كرديم. من هم تفنگ داشتم, منتها من بچه بودم, به اندازه بچگيم (بچه شانزده ساله) تفنگ دستمان بود و تعليم و تعلم تفنگ هم مي كرديم... سنگر مي رفتيم و با اين اشرار, كه بودند و حمله مي كردند و مي خواستند بگيرند و چه بكنند [مقابله مي كرديم]... ديگر دولت مركزي قدرت نداشت و هرج و مرج بود... يك دفعه هم, يك محله خمين را گرفتند و مردم با آنها معارضه كردند و تفنگ دست گرفتند. ما هم جزو آنها بوديم.)10 1337ه.ق./ 1297 امام در اين برهه, درسهاي حوزوي را شروع كرده و مقدمات را نزد حاج ميرزا مهدي (دايي خود) منطق را نزد حاج ميرزا رضا نجفي خميني (شوهر خواهر خود) سيوطي, شرح باب حادي عشر, منطق و مقداري از مطول را نزد برادر بزرگ خود سيد مرتضي پسنديده, آموخته است.11 1339ه.ق./1299 جهت ادامه تحصيل به حوزه اراك رفته و در حوزه سلطان آباد اراك كه به سرپرستي شيخ عبدالكريم حائري اداره مي شده, به فراگيري دانشهاي حوزوي پرداخته است. اين مدرسه, حدود سيصد طلبه داشته و شهريه حوزه در مجموع به ششصد تومان مي رسيده است12 كه حكايت از

ص: 6026

رفاه نسبي طلاب دارد. مرحوم حائري از شاگردان ميرزا حسن شيرازي بوده و در سال 1318ه.ق. به دعوت محسن اراكي, عالم منطقه سلطان آباد, به اين منطقه آمده و حوزه علميه آن شهر را بنا نهاده است شش سال بعد, در سال 1314, همزمان با اعلام مشروطيت در ايران, به نجف و از آن جا به كربلا هجرت كرده است.13 محسن اراكي, مشروطه خواه بود كه بعد از اعلام مشروطه, به طرفداري از شيخ فضل الله نوري برخاسته و فرزند وي, در تحصن حضرت عبدالعظيم شركت داشته است.14 چنين به نظر مي رسد كه آقا شيخ عبدالكريم حائري به اين نتيجه رسيده كه با وجود جو سياسي موجود, امكان پيشرفت حوزه اراك ميسر نيست; از اين روي به كربلا رخت كشيده است. بار ديگر در سال 1336ه.ق. از آقاي حائري دعوت شده و ايشان به اراك سفر كرده است. پيام دعوت مردم را آقاي حاج آقا اسماعيل, فرزند محسن اراكي كه ميزبان نيز بود به آقاي حائري رسانده است. ايشان پس از ورود به اراك, به تدريس و تعليم پرداخته و حدود هشت سال در اين شهر ماندگار شده است.15 امام خميني(ره) در 19 سالگي وارد حوزه اراك شده و منطق را در محضر آقا شيخ علي محمد بروجردي و

ص: 6027

آقا شيخ محمد گلپايگاني, و لمعه را در محضر آقا عباس اراكي فرا گرفته است.16 حضور ايشان در حوزه اراك, زياد نبوده; زيرا با هجرت آقاي حائري از اراك به قم ايشان نيز, آن جا را ترك كرده است. در همين زمان آقاي محمد تقي خوانساري از تبعيدگاه هند, برگشته و در مدرسه سلطان آباد, به تدريس مشغول شده است. وي به خاطر مبارزاتش در سال 1333 به هند تبعيد شده, پس از چهار سال به خوانسار بازگشته و پس از توقف كوتاهي به سلطان آباد اراك آمده و به تدريس مشغول گرديده است.17 امام در اراك با آقاي خوانساري آشنا شده و گاه در سخنرانيها, از دوران اسارت وي در هند, نكته هايي را نقل مي كند. شايد اين نخستين باري باشد كه با عالم فرزانه اي كه عليه انگلستان مبارزه كرده و تبعيد شده است, آشنا مي گردد. درباره آقاي خوانساري و مبارزه و سختيهايي كه وي در اين راه كشيده بود, مي گويد: (در قضيه عراق اگر مجاهدات علماء عراق نبود, پسر سيد در جنگ كشته پسر مرحوم آسيد محمد كاظم در جنگ كشته شد. علماي اين جا[ نجف] تفنگ به دوش گرفتند رفتند مقابلت. مرحوم آقاي خوانساري, آقا سيد محمد تقي خوانساري, رضوان الله عليه, به

ص: 6028

حبس رفت; يعني گرفتند اسيرش كردند; يعني با يك عده ديگري اسير كردند و بردند به خارج[ هند] و ايشان مي فرمودند كه: ما را انگليسيها مي شمردند: يك, دو, سه, چهار, تحويل يك كس مي دادند. آن وقت مي گفتند كه اينها, آدم خورند زنگباريهايي بودند, سياه هايي بودند, آدم مي خورند. ما مامورين انگليس مي شمريم كه مبادا شما را بخورند.)18 در يك سخنراني ديگر در مدرسه فيضيه, كه عليه قلمهاي مسموم و مخالفان روحانيت سخنراني مي كند, مي گويد: (اين آخوند بود كه در جبهه عراق به جنگ رفت و اسير شد. همين مرحوم آقاي سيد محمد تقي, رضوان الله عليه, يكي از اشخاصي هست كه در جبهه رفت و جنگ كرد و مدتها هم اسير بود اين قدرت را نشكنيد, صلاح ملت و كشور نيست....)19 ديدار با چنين شخصيتهايي و شنيدن خاطره ها, قصه ها و غصه هاي آنان, هر جواني را وادار به درنگ و پي گيري جريانها و رخدادهاي سياسي, اجتماعي مي كند. افزون بر اين, امام, مقداري از سطوح را نزد آقا محمد تقي خوانساري فرا گرفته است.20 22 رجب 1340 / اول نوروز 1301 آقاي حايري, در آستانه نوروز 1301, آهنگ قم كرده و بر آن بوده كه هنگام سال تحويل در

ص: 6029

جوار حضرت معصومه باشد. ايشان روز 22 رجب از اراك حركت و 24 رجب, به قم رسيده است. حاج ميرزا مهدي بروجردي, آقا شيخ احمد يزدي و خدمتگزارشان كربلايي علي شاه, ايشان را همراهي مي كرده اند. علما و مردم قم در 4 كيلومتري شهر به استقبال ايشان رفته اند. در قم, در منزل آقاي حاج شيخ مهدي پائين شهري قمي كه از دوستان قديمي ايشان بوده رحل اقامت افكنده است در روزهاي عيد, بازديد كنندگان و علماي قم, از جمله محمد تقي بافقي و ميرزا محمد ارباب و ديگران اصرار داشته اند كه در قم بماند و ايشان هم پس از استخاره, اين پيشنهاد را پذيرفته و در قم ماندگار شده است.21 ورود آقاي حائري به قم, همزمان بوده با دوران كودتاي رضاخان كه در سوم اسفند 1299ه.ش. رخ داده22 و سيد ضياء به نخست وزيري برگمارده شده است. بعد از مدتي كه مرحوم حائري در قم مستقر شده, حوزه قم را بنيان نهاده است. احمد شاه قاجار به قم آمده و براي عرض تبريك تاسيس حوزه علميه قم, خدمت آقاي حائري رسيده است. در همان مجلس, محمد تقي بافقي از باب ارشاد, امر به معروف و نهي از منكر, نكته هايي را به احمد شاه, يادآور مي شود.23

ص: 6030

ذي حجه 1340ه.ق./ مهر 1301 به گفته استاد جعفر سبحاني, از شاگردان امام, ورود امام به حوزه علميه قم, چهار ماه پس از ورود آقاي حائري بوده24 و اين طبيعي به نظر مي رسد; زيرا آقاي حائري, برنامه قبلي براي آمدن به قم نداشته است. امام در مدرسه دارالشفاء, سكني گزيده و بخش پاياني مطول را نزد اديب تهراني, مشهور به آقا ميرزا محمد علي و مقداري از سطوح را نزد مرحوم آقاي حاج سيد محمد تقي خوانساري, فرا گرفته است.25 اين جوان سرزنده و با نشاط با ورود به قم به ديدار علماي شهر رفته و سيره عملي آنها را مورد مطالعه قرار مي دهد. امام خميني, در ديداري كه در سال 1364ه.ش با طلاب حوزه علميه قم, تهران و ديگر شهرستانها داشته, آنان را به ساده زيستي دعوت كرده و از ساده زيستي علماي قم در آغاز ورودش به اين شهر سخن گفته و الگوي عيني نشان داده است: (شايد آقايان كمي شان يادشان باشد, در آن وقتي كه ما اوايلي كه آمديم قم, كه در آن جا چه اشخاصي بودند. شخص اول قم, در جهت زهد و تقوا و اينها, مرحوم آشيخ ابوالقاسم قمي, مرحوم آشيخ مهدي وعده ديگري و شخص نافذ آن جا و متقي, مرحوم

ص: 6031

آميرزا سيد محمد برقعي و مرحوم آميرزا محمد ارباب. همه اينها را من منزل هايشان رفتم. اين كه رياست صوري مردم را داشت و رياست معنوي هم داشت, با آن كه زاهد بود. در زندگي مشابه بودند. مرحوم آشيخ ابوالقاسم, من گمان ندارم هيچ طلبه اي مثل او بود. زندگي اش يك زندگي اي بود كه مثل ساير طلبه ها. اگر كم تر نبود, بهتر نبود, مرحوم آميرزا محمد ارباب, كه من رفتم مكرر منزلشان, يك منزلي داشت دو سه تا اتاق داشت, خيلي ساده, بسيار ساده. مرحوم آشيخ مهدي همين طور. سايرين هم همين طور. عده هم زياد بودند آن وقت. وقتي انسان در آن محيط واقع مي شد كه اينها را مي ديد, همين ديدن اينها براي انسان يك درسي بود. وضع زندگي آنها براي انسان يك وضعي بود, درس بود براي انسان, عبرت بود.)26 اين نگاه و اين ديدارها نشان مي دهد طلبه جوان, تازه وارد, در پي كسب حقيقت و الگوي تقوا بوده است. گويا آقا ميرزا محمد ارباب, بيش تر از ديگران او را جذب كرده و از محضر او استفاده معنوي برده است. ارباب در سال 1341ه.ق. در گذشته است.28 محرم 1341ه.ق/ پاييز 1301ه.ش سردار سپه در اسنفند 1299 كودتا كرده و براي فريب

ص: 6032

مردم, دست به كارهاي ظاهرپسند و مذهبي زده است. امام خميني كه از همان آغاز, مسائل سياسي را پي گيري كرده, در اين باره مي گويد: (لكن من از همان زمان, از كودتاي رضاخان تا امروز, شاهد همه مسائل بوده ام. رضاخان آمد و ابتدا با چاپلوسي و اظهار ديانت و سينه زدن و روضه به پاكردن و از اين تكيه به آن تكيه رفتن در ماه محرم, مردم را اغفال كرد. پس از آن كه مستقر شد حكومتش, شروع كرد به مخالفت با اسلام و روحانيين, به طوري كه مجالس روضه ما هيچ امكان نداشت كه منعقد بشود.)29 ردارسپه, براي به دست آوردن وجاهت, پس از كودتاي اسفند 1299, در محرم سال 1341 به عزاداري پرداخته, در قزاقخانه چادر بسيار بزرگي بر پا و روضه خواني مجللي راه انداخته است. دسته هاي محله ها, به تكيه قزاقخانه رفته و هر روز, از اول دهه, سردار سپه و افسران قشون, به عنوان صاحب مجلس از دسته ها پذيرايي مي كرده اند. تمام گروهها به اين روضه خواني رفته و در حركتي بي سابقه, در عزاداري قزاقها شركت جسته اند. روز عاشورا, دسته قزاقها همراه با وزير جنگ; سردار سپه و همه افسران در خيابانها و بازارها مي گشته و مانند

ص: 6033

ديگر دسته ها به تكيه ها رفته و با آنها همراه شده اند. در شب شام غريبان, دسته قزاقها, مانند ديگران شمع به دست, مراسم شام غريبان برپا داشته اند. پيشاپيش آنان سردار سپه و نزديك شصت نفر از افسران در حركت بوده و با بازوبندهاي مشكي و سر برهنه, هر يك, يك شمع گچي به دست گرفته و افتان و خيزان, نوحه خوانان, از مجلس بيرون مي رفته اند. اين حركتها, سبب شده كه رضاخان بين مردم جايگاه بيابد و با عوام فريبي, خود را ديندار نماياند.تظاهر در بين مقامها چنان بالا گرفته بود كه نمايندگان مجلس از 11 تا 13 محرم, به كار س پردازي ارباب كيخسرو, نماينده زردتشتيان در مجلس, مراسم عزاداري بر پا كرده و مانند سردارسپه طاقه شال به علمهاي دسته هاي محله ها بسته و به روضه خوانها پاكت تقديم مي داشته اند. چه بسا كه اگر عاشورا نگذشته بوده, شايد دسته هم به راه مي انداخته اند.30 به طور طبيعي كساني كه اهل مردم فريبي و خود را ديندار نمودن هستند, در نشر اين خبرها در سرتاسر كشور, و در استوارسازي جايگاه خود, مي كوشيده اند. امام خميني از عزاداري هاي سردارسپه چنين ياد مي كند: (مثلا در يك محرمي من يادم است

ص: 6034

كه گفتند كه: همه تكاياي تهران را اين[ رضاخان] رفته ديدن كرده, شركت كرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبليغي و همه اينها را داشتند, تا كم كم وقتي مستقر شد, پايش محكم شد آن وقت آن صورت ديگرش را نشان داد. تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ايران قدغن كرد....)31 گويا سردار سپه, سالهاي بعد تا زمان استقرار حكومت خود, مراسم عزاداري را ادامه مي داده و در جهت فريب مردم, تلاش مي كرده است. يكي از علماء حوزه علميه قم, كه خود شاهد عزاداري سردار سپه بود, در اين باره مي گويد: (رضاخان, قبل از حكومت, رئيس قزاقها بود. تظاهر به دينداري مي كرد, براي قزاقها يك مركز روضه خواني ساخته بود كه در آن جا مفصل عزاداري مي شد و دسته قزاقها, منظم ترين دسته هاي سينه زني بود. خودم شاهد بودم كه در منزل آقا سيد كمال الدين بهبهاني, برادر مرحوم آقا سيد عبدالله بهبهاني, از علماي بزرگ مشروطه, واقع در پامنار كه مركز سياست تهران بود, قزاقها, به سركردگي رضاخان آمدند. آن چنان منظم بودند كه به قول معروف, يك مو نمي زد, حتي يك سال دسته قزاقها, قمه هم مي زدند.)32 مستوفي, درباره بازتاب افراد

ص: 6035

نسبت به عزاداريهاي رضاخان مي نويسد: (بعضي معتقد بودند كه اين عزاداري براي حفظ انتظامات است و برخي آن را تظاهر دانسته و انتقاد مي كردند و پاره اي از مشروطه چيهاي دو آتشه, آن را عمل مرتجعانه مي دانستند; اما نزد عامه مردم اين كار پسنديده بود.)33 از جمله كساني كه مي دانسته رضاخان اهل اين حرفها نيست و مردم فريبي مي كند, شهيد مدرس بوده است. رضاخان, از مدرس مي ترسيده است. شايد درباره عزاداري مجلسيان به كارپردازي ارباب كيسخرو, نماينده زردشتيان و يكي از طرفداران سرسخت رضاخان بوده كه امام خميني خاطره اي از مدرس نقل مي كند كه گفته است: (در مجلس ما يك مسلمان هست, آن هم ارباب كيخسرو!)34 1341ه.ق./1301 آقا سيد ابوالحسن رفيعي قزويني, استاد امام خميني, پس از حركت جديد و بنيان تازه حوزه علميه قم در سال 1341, از تهران به قم هجرت كرده و به آموزاندن منظومه و اسفار به خيل طلاب مشتاق پرداخته است سطح فقه و اصول, مي آموزانده و خود در محضر آقاي حائري ميآموخته است.35 استاد مطهري او را از استادان بزرگ و بنام فلسفه در نيم قرن اخير مي داند كه جامع معقول و منقول بوده است.36 وي, از سال 1341 تا 1349ه.ق. در قم مي

ص: 6036

زيسته37 سپس به قزوين و از آن جا به تهران, كوچيده و در تهران مرجع تقليد بوده و در سال 1393ه.ق. چشم از جهان فروبسته است. امام خميني, در شرح حال خود, مرحوم حاج سيد ابوالحسن قزويني را استاد فلسفه, رياضيات, هيات و حساب خود معرفي كرده است.38 استاد مطهري در اين باره مي نويسد: (استاد بزرگ ما, آيت الله خميني, مدظله, شرح منظومه و قسمتي از اسفار را نزد او خوانده اند. او را (بالخصوص از نظر حسن تقرير و بيان) مي ستودند.)39 3 آبان 1302 ه.ش./ 16 ربيع الاول 1342 امام خاطره ها و داستانهايي در سخنرانيها از ديدار خود با مدرس, ديدار از مجلس شوراي ملي, حضور در منزل مدرس و مدرسه سپهسالار نقل مي كند كه در اين جا به آنها اشاره مي كنيم: (مرحرم مدرس, خدا رحمتش كند, مردي بود كه ملك الشعراء گفته بود: از زمان مغول تا حالا مثل مدرس كسي نيامده. مي گفت كه بزنيد كه بروند از شما شكايت كنند, نه بخوريد و برويد

ص: 6037

شكايت كنيد. من رفتم پيشش, خدا رحمتش كند, اخوي ما نوشته بود به من كه يك نفري است اين جا رئيس غله است, آن وقت يك رئيس غله زمان رضاشاه بود, به من نوشت كه برويد به آقاي مدرس بگوييد كه اين مرد آدم فاسدي است, دو تا سگ دارد يكي اش را اسمش را سيد گذاشته و يكي اش را شيخ, شما بگوييد كه اين را از اين جا بيرونش كنند. من رفتم به ايشان گفتم. گفت: بكشيدش. گفتم: آخر چطور بكشم؟ گفت: من مي نويسم بكشيدش....)40 اين ديدار, گويا در زماني بوده كه هنوز رضاخان, چهره حقيقي خود را ننمايانده بوده, به گونه اي كه اخوي امام امكان بركناري رئيس غله رضاخان را توسط مدرس مي داده است. از اين روي تاريخ صدور فرمان احمد شاه را براي رياست وزرايي سردار سپه در 13 آبان 1302 ه.ش. براي گزارش اين خاطره برگزيديم. سردار سپه پس از دريافت حكم رياست وزرائي, در بيانيه اي برنامه خود را در چند كلمه چنين اعلام كرده است: 1. حفظ حقوق مملكت. 2. اجراي قانون.41 به طور معمول كساني كه درصدد فريب مردم هستند, تلاش مي ورزند, شعارهايي زيبا ارائه دهند و با آن گروهي را جذب و گروهي را بفريبند, آن

ص: 6038

گاه هدفهاي اصلي خود را عملي سازند. گويا رئيس غله رضاخان, از هدفهاي پشت پرده اربابش آگاه بوده و پيش از پرده برون افتادن هدفهاي او, آنها را مطرح كرده و به روحانيت و سادات توهين كرده است. امام, در دو جا ديدار با مدرس, داشته است: 1. مدرس نماينده مجلس بوده براي ديدن وي بايد به مجلس رفت و امام خميني به بهانه بيان همين مشكل به مجلس رفته و چند روزي در جلسه هاي علني مجلس جزو بينندگان بوده است. خود بيان مي كند: آن زمان بچه و جوان بوده است. 2. ديدار با مدرس در منزل, و رساندن پيام اخوي به وي. امام در سخنرانيها, خاطره هايي نقل مي كند كه نشان مي دهد به منزل مدرس رفته و از نزديك حال و روز و چگونگي زندگي وي را ديده است. ديداري هم با مدرس در مدرسه سپهسالار داشته است.42 و با توجه به اين كه پايان كار مدرس در تهران در سال 1307 بوده43 و امام در سال 1308 ازدواج كرده, اين حضور را مي توان در پيوند با خاطره اي كه ذكر شد, دانست. ديدار با مدرس و سيره وي, اثر عميقي در انديشه سياسي امام داشته است و سبب شده, به طور پي گير

ص: 6039

تمام جريانهاي سياسي كشور, بويژه مخالفت علما را با رضاخان پي گيري كند و از ديگر سوي, به مطالعه قانونها و آيينهاي كشوري, از جمله قانون اساسي آن زمان بپردازد و با درنگ و دقت بسيار نكته ضعفهاي قيامهاي زمان خويش را دريابد و روي آنها بينديشد. اينك به نقل چند نمونه از خاطره هاي امام درباره ديدار از مجلس و منزل مدرس مي پردازيم: (من در بعضي مجالس زمان رضاخان رفته ام در مجلس, به عنوان تماشاگري و مجالس ديگري هم كه از آن زمان تا اخير بوده است, شنيده ام. آنجائي كه من ديده ام, مجلس, مجلس شورا نبوده است, مجلس مبارزه بين افراد در آمال خودشان بود, جنگ و نزاع بود, حتي بعضي اشخاص كه اشخاص صحيحي بودند و در خارج از مجلس حدود را حفظ مي كردند, در مجلس كه وارد مي شدند, مثل اين كه ملزم مي شدند به اين كه نظير آنهاي ديگري كه به طور غير اسلامي رفتار مي كردند[ رفتار كنند] گاهي هم بعضي از آنها منحرف بشوند.)44 درباره حضور مدرس در مجلس مي گويد: (آنها از مدرس مي ترسيدند. مدرس يك انسان بود, يك نفري نگذاشت پيش برود كارهاي او[ رضاخان] را تا وقتي كه كشتندش. يك نفري غلبه مي كرد

ص: 6040

بر همه مجلس, بر اهالي كه در مجلس بودند غلبه مي كرد, يك نفري.تا توي مجلس نبود (من آن وقت مجلس رفتم. ديدم. براي تماشا, بچه بودم, جوان بودم رفتم.) مجلس آن وقت, تا مدرس نبود, مثل اين كه چيزي در آن نيست. مثل اين كه محتوا ندارد. مدرس با آن عباي نازك و با آن (عرض بكنم) قباي كرباس وقتي وارد... مجلس مي شد... طرحهايي كه در مجلس داده مي شد, آن كه مخالف بود مدرس مخالفت مي كرد و مي ماساند مطلب را.)45 امام, از ديداري كه با مدرس در منزل ايشان داشته, چنين گزارش مي دهد: [)مدرس] وقتي كه وكيل شد; يعني از اول به عنوان فقيهي كه بايد در مجلس باشد تعيين شد... و منزلش محقر از حيث ساختمان, يك قدري بزرگ بود, ولي محقر از حيث ساختمان و زندگي يك زندگي مادون عادي كه در آن وقت لباس كرباس ايشان زبانزد بود, كرباسي كه بايد از خود ايران باشد, مي پوشيد.)46 (مرحوم مدرس, هم يكي از اشخاصي بود كه در مقابل ظلم ايستاد, در مقابل ظلم آن مرد سوادكوهي, آن رضاخان قلدر, ايستاد. مرحوم مدرس را علماء به عنوان طراز اول به تهران فرستادند... آن جا هم يك خانه اي محقر و من ايشان را

ص: 6041

هم ديده بودم و منزل آن مرحوم, رضوان الله عليه, مي رفتم و مكرر خدمتشان مي رسيدم....)47 از اين سخنان امام خميني استفاده مي شود كه ايشان بارها به ديدن مدرس رفته است و اگر آشنايي با مدرس را شكايت از رئيس غله خمين بدانيم, بعد از آن تا زماني كه مدرس در روز دوشنبه 16 مهر ماه 1307ه.ش. برابر با 22 ربيع الثاني 1346ه.ق. دستگير و به خواف تبعيد شده48, ادامه داشته است و مي توان امام را در مسائل سياسي, اثر يذيرفته از مدرس دانست. 4 محرم 1342 ه.ق/25 مرداد 1302 علماي عراق در مبارزه هاي استقلال طلبانه اين كشور در سال 1920م/1339ق شركت پرشكوه و قدرت مندانه داشته اند. اما وقتي دولت انگلستان, در جنگ پيروز گرديده, ملك فيصل را در راس حكومت عراق برگمارده و با بستن قراردادي, امتيازهايي از وي گرفته, كه از آن جمله, در اختيار داشتن نهر دجله و فرات بوده است.49 آگاهي مردم از اين قرارداد, سبب اعتراض به ملك فيصل گرديده و علماي عراق از جمله علماي ايراني ساكن عراق, قرار داد ياد شده را به رسميت نشناخته و با برنامه هاي فيصل در مورد همه پرسي و تشكيل مجلس موسسان, به مخالفت برخاسته اند و خواستار خارج شدن نيروهاي انگليس

ص: 6042

از عراق شده اند. دولت عراق, دو تن از علما را به نامهاي شيخ محمد خالصي و سيد محمد صدر تبعيد كرده,50 و در پي آن, علماي ايراني ساكن نجف و كربلا, از جمله آقا سيد ابوالحسن اصفهاني ميرزاي نائيني, ميرزا مهدي خراساني, شهرستاني و... به عنوان اعتراض, خاك عراق را ترك و به ايران آمده اند. اين بزرگان, در 4 محرم الحرام 1342 وارد قم شده و مورد استقبال آقاي حائري موسس حوزه قم قرار گرفته و در هنگام ورود به قم, شهر به احترام اين بزرگان تعطيل گرديد.51 احمدشاه به ديدن آنان آمده و آقاي حائري به احترام ميهمانان, مباحثه و تدريس خود را تعطيل و به آنها واگذارده است. اين حضرات آيات, درمدت هشت ماه حضور در قم مباحثه و تدريس داشته اند.52 رضاخان كه در آن زمان مساله جمهوري را به پيروي از تركيه مطرح كرده, با مخالفت مردم و علماي بزرگ, از جمله مدرس روبه رو شده است. رضاخان, در روز 6 فروردين 1303, به قم رفته و پس از ديدار با آقاي حائري و اصفهاني و نائيني در اطلاعيه اي اعلام كرده: اكنون قضيه جمهوري, موقوف و بايد تمام هم خود را براي ترقي و پيشرفت كشور به كار بست و در اين باره

ص: 6043

با آقايان حجج اسلام قم, تبادل نظر شده است. آقايان: نائيني و اصفهاني طي اطلاعيه اي كه در 12 فروردين 1303 صادر شده, اشاره كرده اند: (در موقع تشرف رئيس الوزراء براي موادعه به دارالايمان قم, اظهار شد كه: جمهوري مرضي عموم نيست و از مردم خواستند كه قدر اين نعمت را بدانند.)53 در واقع, از زحمتهاي دولت ايران كه در راه بازگرداندن آنها كشيده بوده, تشكر كرده اند. مبارزه علماي نجف با رژيم وابسته آن كشور و انگلستان در توجه امام به مسائل سياسي و مبارزه عليه ستم بي تاثير نبوده است. امام خميني آن گاه كه از مبارزات علماي اسلام سخن مي گويد, حركت عالمان بزرگ نجف را كه خود شاهد آن بوده, مي ستايد. (مرحوم آسيد ابوالحسن و مرحوم آقا نائيني و مرحوم شهرستاني و مرحوم خالصي, اينها را كه تبعيد كردند از عراق به ايران, براي اين بود كه اينها برخلاف آنها[ حكومت عراق] صحبت مي كردند. خلاف اين دستگاه ها حرف مي زدند از اين جهت تبعيد كردند و اينها را هم فرستادند به ايران كه ما خودمان ديگر اينها را شاهديم.)54 امام خميني كه به ماجراي جمهوري خواهي رضاخان نيز اشاره دارد و بر اين عقيده است كه مدرس به تنهائي در برابر وي

ص: 6044

ايستاد, زيرا مي دانسته او نظر خير ندارد و درصدد به دست آوردن قدرت است: (در زمان رضاخان, يك مدرسي بود كه در مجلس بود نگذاشت رضاخان آن وقت كه مي خواست جمهوري را درست كند, مدرس نگذاشت و لو برخلاف مصالح شد و اگر درست شده بود بهتر بود, لكن آن وقت اينها نظر سوء داشتند; يعني او به سلطنت كه نرسيده بود, او مي خواست رئيس جمهور بشود و بعدش حالا كارهاي ديگر بكند و كسي كه جلوي او را گرفت, مدرس بود.)55 صفر 1343 / پائيز 1303 ه.ش. رضاخان كه با مذهبي جلوه دادن, كار خود را آغاز كرده بود و دست برداشتن از جمهوري گري را بنا به نظر آيات عظام: نائيني, اصفهاني و حائري, نمايانده بود, براي تبادل نظر و بهره برداري از جايگاه والاي علماي نجف, پس از سركوب شورش شيخ خزعل در خوزستان56, در پاييز 1303 ه.ش.57 روانه نجف شده است. برابر آنچه حرز الدين در معارف الرجال آورده, جلسه اي كه در حرم برگزار مي شود و نائيني و سيد ابوالحسن اصفهاني و عده اي ديگر شركت مي جويند. موضوع گفت وگو پادشاهي رضاخان است كه علما با آن موافقت مي كنند, به شرط آن كه رضاخان برابر نظر علما عمل كند

ص: 6045

و اصل دوم متمم قانون اساسي را مبني بر نظارت پنج تن از علماي طراز اول بر مصوبات مجلس, اجراكند. رضاخان هم پيمان مي بندد كه چنين كند.58 امام خميني از اين ديدار خاطره اي نقل كرده كه مربوط به آيت الله فيروزآبادي است. گويا ايشان, رضاخان را در گفته هايش صادق ندانسته و با احتياط بيش تر برخورد كرده است. آيت الله سيد محمد يزدي فيروز آبادي از مراجع ساكن نجف بود كه در ربيع الاول 1345 در سامرا, چشم از جهان فرو بسته است و جنازه او را به نجف آورده و در آنجا دفن كرده اند.59 وي, در مدتي كه آيات عظام: اصفهاني و نائيني و... نجف را ترك كرده اند,مسووليت حوزه نجف را به عهده داشته است.60 امام خميني كه پي گير جريانهاي مخالف رضاخان بوده, چنين مي گويد: (رضاشاه به مرحوم فيروزآبادي وقتي آمده بود به نجف, مرحوم فيروزآبادي در حرم از او ملاقات كرده بود, رضا شاه گفته بود: من مقلد شما هستم آقا. مرحوم فيروزآبادي گفته بود: (مطلب معلوم است.) قضاوت ايشان مرا ياد كتاب موش و گربه انداخت امروز. كتاب ارزنده اي است كتاب موش و گربه, كتاب آموزنده اي است. اين همان وضع حال سلاطين و قلدرها را در وقت قدرت

ص: 6046

و در وقت كمي قدرت, وضع حيله بازي آنها را مجسم كرده است, به اسم كتاب موش و گربه كه سجاده را يك وقت انداخته و نماز خوانده و توبه كرده و پيش خدا استغفار كرده من ديگر كاري نمي كنم....)61 11 ذي حجه 1343ه.ق./ 10 تير 1304 در اين تاريخ حاج ميرزا جواد ملكي تبريزي, يكي از استادان اخلاق و عرفان امام خميني در قم, چشم از دنيا فرو بسته است.62 وي در تبريز به دنيا آمده و پس از فراگيري درسهاي مقدماتي و سطح, به نجف رخت كشيده و در آن حوزه, فقه را در محضر حاج آقا رضا فقيه همداني, اصول را در محضر آخوند خراساني فرا گرفته است. او, از همراهان و نديمان جمال السالكين آخوند ملاحسين قلي همداني بوده و در حدود سال 1321 به تبريز بازگشته است. بعد از قضاياي مشروطه, به سال 1329 به قم رخت مي كشد و در حوزه قم به تدريس مي پردازد و متن درسي خود را مفاتيح الشرايع مرحوم فيض كاشاني قرار مي دهد. وي سه ماه: رجب, شعبان و رمضان را روزه مي گرفته است.63 مرحوم ملكي دو مجلس درس اخلاق داشت: يكي در منزل براي خواص و ديگري در مدرس مدرسه فيضه براي همگان نماز جماعت را

ص: 6047

در مسجد بالاي سر حضرت معصومه, سلام الله عليها, برگزار مي كرده و حضرت امام خميني در نماز جماعت ايشان شركت مي كرده است. امام در درس اخلاق ايشان كه در منزل براي خواص بوده نيز, حاضر شده است.64 امام خميني در كتاب شرح دعاي سحر در سه جا, از كتاب اسرار الصلوه مرحوم ملكي نقل كرده و از ايشان تعبير به بعضي از اعاظم مشايخ از اهل سيروسلوك و معرفت ياد مي كند.65 كتاب مشهور اين عالم فرزانه (المراقبات) نام دارد و رساله اي نيز با عنوان (لقاء الله) از ايشان به يادگار مانده است. رحمت خدا بر او باد. امام خميني, همراه با تهذيب نفس و فراگيري مسائل عرفاني و فقهي و اصولي, پي گير جريانهاي سياسي نيز بوده است. امام معتقد بود. علم بايد ايمان بياورد و علمي كه ايمان به همراه نداشته باشد, حجاب اكبر است و در مقاله اي كه درباره لقاء الله پس از فوت مرحوم ملكي نوشته و همراه با رساله لقاء الله وي چاپ شده, در اين باب مي نويسد: (من نيز چندان عقيده به علم فقط ندارم و علمي كه ايمان نياورد, حجاب اكبر مي دانم, ولي تا ورود در حجاب نباشد خرق آن نشود, علوم, بذر مشاهدات است, گو كه

ص: 6048

ممكن است گاهي بي حجاب اصطلاحات و علوم, به مقامات رسيد, ولي اين از غير طريق عادي و خلاف سنت طبيعي است و نادر اتفاق مي افتد.)66 1304/1344 در اين سال آقا ميرزا علي اكبر يزدي, استاد امام در رياضيات از دنيا رفته است. امام در شرح حال خود مي نويسد: (رياضيات, هيات, حساب نزد ايشان[ سيد ابوالحسن قزويني] و مرحوم آقا ميرزا علي اكبر يزدي[ خواندم].)67 ابومحمود ميرزا علي اكبر بن ابي الحسن يزدي, از متالهين و حكماي عالي قدر بوده كه در روزگار آقاي حائري در حوزه قم, كرسي تدريس معقول و حكمت داشته است68 وي, شاگرد آقا ميرزا حسين سبزواري, ابوالحسن جلوه, آقا علي زنوزي, آقا محمد رضا قمشه اي بوده و در قم گروهي از فضلا و اعلام, مانند: آقا سيد محمد تقي خوانساري و آقا حاج سيد احمد خوانساري و امام خميني به درس او حاضر مي شده اند. او به رياضيات, بيش از الهيات, چيرگي داشته است.69 در كتاب گنجينه دانشوران قم آمده: (امام خميني, حكمت را نزد حكيم شهير مرحوم آقا ميرزا علي اكبر قمي فرا گرفته است.)70 ميرزا علي اكبر يزدي در سال 1344 به رفيق اعلي پيوسته و آقاي حايري, بر جنازه او نماز گزارده و در قبرستان شيخان, نزديك قبر

ص: 6049

ميرزاي قمي, دفن شده است.71 ديگر استادان امام خميني, آقا شيخ محمد رضا مسجد شاهي اصفهاني, صاحب وقايه الاذهان است كه در سالهاي 1344 تا 1346 در قم مي زيسته.72 و پس از درگذشت حاج آقا نورالله در قم, به اصفهان بازگشته است.73 وي كه به تشويق آقاي حايري به قم آمده, دانشهاي گوناگوني را كه در آن زمان در حوزه استاد نداشته تدريس مي كرده است. او استاد بي بدليل در علم عروض و قوافي بوده و امام, آشنايي با فلسفه غرب و علم عروض و قوافي را رهين تلاشها و زحمتهاي اين دانشمند اصفهاني است. استاد جعفر سبحاني, نسخه اي از كتاب مسجدشاهي را به خط امام خميني, در اختياردارد كه آن را امام نزد استادش خوانده است. اين كتاب آميزه اي از متن و شرح است, متن از آن حاج شيخ مصطفي مجتهدي تبريزي و شرح آن از مسجد شاهي اصفهاني است.74 نسخه برداري كتاب و فراگيري آن از استاد فن, حكايت از تلاش پي گير امام خميني در يادگيري دانشهاي گوناگون دارد. افزون بر نسخه برداري, رساله (اداء المفروض في شرح ارجوزه العروض) كه در تاريخ 21 شعبان 1346 به اتمام رسيده, امام رساله (الزوراء) را 14 ربيع المولود 1349ه.ق. نسخه برداري كرده و نسخه اي

ص: 6050

از رساله شرح قاضي سعيد قمي بر حديث راس الجالوت نگاشته است.75 همين عشق و علاقه به فراگيري, سبب شد كه امام از آقاي اراكي بخواهد تفسير صافي را براي وي تدريس كند و آقاي اراكي به جهت اصرار امام, تنها چند شب به اين درس پرداخته و آن را رها كرده است.76 امام براي آشنايي با فلسفه غرب و انديشه هاي مادي, كتاب نقد فلسه داروين را نيز نزد مسجد شاهي اصفهاني خوانده است.77 حادثه مهم سياسي اين سال, برگزيدن رضاخان از سوي مجلس موسسان در 21 آذر 1304ه.ش, به پادشاهي ايران و فروپاشي حكومت قاجاريه است. رضاخان, خواسته اي را كه از راه طرح عنوان جمهوري نتوانسته بود به دست آورد, با پشتيباني انگلستان, توانسته بود به سلطنت برسد و حدود نيم قرن خود و خاندانش سرنوشت اين كشور را به دست بگيرند. رضاخان كه هنوز خود را نيازمند به علما مي دانست, در آغاز سلطنت, در سفري كه به قم داشته خود را مقلد آقاي حائري معرفي كرده است.78 10 محرم1345ه.ق./30مرداد 1305 سرلشكر محمد حسين آيرم, امير لشكر آذربايجان و از دوستان نزديك رضا خان, در آذربايجان رفتاري داشته خشم و نفرت عموم را برانگيخته است. وي, در عاشوراي سال 1304 ه.ش. با چند زن بدكاره به

ص: 6051

استخر شاهگلي تبريز رفته و پس از مي خوارگي زنها را برهنه كرده و به استخر مي اندازد. اين كار خلاف شرع, بي ادبانه و گستاخانه وي در عاشوراي حسيني, سبب گرديده است كه سيد ابوالحسن انگجي, عالم و پيشواي مردم تبريز, قيامي عليه وي به راه بيندازد و مردم را عليه او بشوراند. پس از شورش تبريز كه در آغاز سلطنت رضاخان بوده, وي سپهبد امير احمدي را به تبريز فرستاده است و در تماسي با آقا سيد ابوالحسن انگجي, در ظاهر به نام بازداشت آيرم و در واقع براي حفظ جان او, سوي تهران روانه اش كرده است.79 آقا سيد ابوالحسن انگجي درباره رفتار زشت آيرم به سپهبد اميراحمدي مي گويد: (من حاضرم كه اين خانه ام بر سرم فرود آيد و آنا بميرم, به شرطي كه پاي رضاشاه از ايران كنده شود.)80 گويا بعد از دستگيري آيرم و فرستادن وي به تهران, شورش آذربايجان فروكش كرده است.81 1345ه.ق./1305ه.ش امام خميني در حوزه, از محضر استادان گوناگوني بهره مند شده است. در نزد آقا محمد تقي خوانساري و آقا ميرزا سيد علي يثربي كاشاني, سطوح را مي خوانده و همراه ايشان در درس آقاي حائري شركت مي كرده است. آقاي يثربي از سال 1341ه.ق تا 1347ه.ق. در قم

ص: 6052

بود82, سپس به كاشان رفته است. استفاده امام از درس خارج فقه و اصول آقاي حائري از سال 1345 تا 1355 كه زمان فوت ايشان است, ادامه مي يابد. امام خود در اين باره مي نويسد: (و سطوح را نزد مرحوم آقاي حاج سيد محمد تقي خوانساري, مقداري و بيش تر نزد مرحوم آقا ميرزا سيد علي يثربي كاشاني, تا آخر سطوح و با ايشان به درس خارج مرحوم آيت الله حائري حاج شيخ عبدالكريم مي رفتيم و عمده تحصيلات خارج, نزد ايشان بوده است.)83 در 5 ارديبهشت 1305ه.ش./13 شوال 1344 رضاخان, در مراسمي, جشن تاجگذاري را برگزار كرده است و در آن, شماري از روحانيان شهرها نيز شركت داشته اند. مدرس, از كساني بود كه با تغيير رژيم مخالف بوده و به خوبي خطر را احساس مي كرده است. اما كسي از نظر وي پشتيباني نمي كند از آقاي شاه آبادي نيز نقل شده كه ايشان آينده را خطرناك مي دانسته و خطاب به مدرس گفته است: (اين مردك, الآن كه به قدرت نرسيده است, اين چنين به دستنويس علما و مراجع مي رود و تظاهر به دينداري مي كند و از محبت اهل بيت(ع) دم مي زند, لكن به محض آن كه به قدرت رسيد, به همه علما

ص: 6053

پشت مي كند و اول كسي را هم كه لگد مي زند, خود شما هستيد.)84 روشن است چنين شخصيتي كه سالها استاد امام خميني بوده, افزون بر مسائل عرفاني نسبت به مسائل سياسي نيز, با شاگرد خود سخناني داشته است. مدرس در تحليلي كه از تغيير رژيم دارد, چنين پيش بيني مي كند: (ممكن است شماره كارخانه هاي نوشابه سازي روز افزون گردد, اما كوره آهن گدازي و كارخانه كاغذ سازي پا نخواهد گرفت. درهاي مساجد و تكايا به عنوان منع خرافات و اوهام بسته خواهد شد; اما سيلها از رمانها و افسانه هاي خارجي... به وسيله مطبوعات و پرده هاي سينما به اين كشور جاري خواهد گشت, به طوري كه پايه افكار و عقايد و انديشه هاي نسل جوان ما از دختر و پسر, تدريجا, بر بنياد همان افسانه هاي پوچ قرار خواهد گرفت و مدنيت مغرب, معيشت ملل مترقي را در رقص و آواز و دزديهاي عجيب آرسن لوپي و بي عفتيها و مفاسد اخلاقي ديگر, خواهند شناخت, مثل آن كه آن چيزها, لازمه متمدن بودن است.)85 همان گونه كه مدرس پيش بيني كرده, حوادث رخ داده است و اين پيش بيني مدرس را نبايد به دوران پهلوي ويژه ساخت, بلكه در هر زمان كه ارزشهاي غربي و

ص: 6054

مدنيت اروپا بر سر ديگر ملتها سايه افكند, اين انديشه ها و رفتار ميدان دار مي شوند. احكام اسلام ضدبشري معرفي مي شوند, رقص و آواز رسميت مي يابند و ناهنجاريهاي اخلاقي دامن مي گسترند و تلاشي مي شود جوانان را از محفلها و مركزهاي مذهبي دور كنند. امام خميني, در تحليلي كه از آن روزگار دارد, از اين كه علما و آگاهان جامعه از شهيد مدرس پيروي نكرده و او را در مبارزه با سردارسپه ياري نرسانده اند, تاسف خورده و آن را يكي از اشتباههاي علما مي داند: (در همان زمان يكي از اشتباهات اين بود كه مردم يا آنهايي كه بايد مردم را آگاه كنند, پشتيباني از مدرس نكردند. مدرس تنها مرد بزرگي بود كه با او[ رضاخان] مقابله كرد و ايستاد و مخالفت كرد و در مجلس هم, بعضيها موافق با مدرس بودند و بعضيها هم سرسخت مخالفت مي كردند با مدرس و در آن وقت, باز يك جناحهايي مي توانستند كه پشت سر مدرس را بگيرند و پشتيباني كنند و اگر پشتيباني كرده بودند, مدرس مردي بود كه با منطق قوي, و اطلاعات خوب و شجاعت... ممكن بود كه در همان وقت, شر اين خانواده كنده بشود و نشد.)86 18 رمضان 1345ه.ق./ 1 فروردين 1306

ص: 6055

در آغاز سال 1306, شمار زيادي از مردم به قم آمده, تا در هنگام تحويل سال در جوار حضرت معصومه باشند. در اين سال, عيد, همزمان با ماه رمضان بوده است. نخستين سال سلطنت رضا شاه بوده و خانواده وي نيز, در آغاز سال جديد, به قم آمده, در هنگام تحويل سال نو, در غرفه بالاي ايوان آينه بارويهاي باز و موهاي بيرون آمده, حضور داشته اند. آقاي محمد تقي بافقي يزدي, كه در امر به معروف و نهي از منكر شهره بوده, وقتي از اين وضع با خبر شده به آنان پيام داده است: شما كيستيد؟ اگر مسلمان نيستيد, در اين مكان چه مي كنيد و اگر مسلمانيد, پس چرا در حضور چندين هزار جمعيت در غرفه حرم (مكشفه الوجه والشعر) باروي باز و موي بيرون نشسته ايد؟ با رسيدن پيام آقاي بافقي به آنان, هياهو بلند شده و شماري خانواده سلطنتي را ترسانده و گفته اند: اين آخوند مردم را برانگيخته كه شما را اذيت كنند. خانواده رضاخان وحشت زده تلگرافي به دربار زده و جريان را به رضاخان گزارش داده اند: شاه با تيمورتاش و شماري از ارتشيان, به قم آمده, حكومت نظامي اعلام كرده و قلدرمآبانه با كفش داخل حرم شده اند. آقاي بافقي را كه

ص: 6056

برابر برنامه هميشگي به موعظه مردم مشغول بوده, تيمورتاش بي رحمانه و بي ادبانه از حرم بيرون آورده و در ايوان آينه نزد رضاخان برده است. او, عمامه شيخ را به گردنش پيچيده و با حربه اي كه داشته, به سروصورت شيخ مي زده است. شيخ را بسيار كتك زده اند. خود رضاخان نيز به شيخ حمله مي كند و با اداي كلمات ركيك و كفرآميز, چندين لگد به پهلو و شكم شيخ مي زند و شيخ مظلوم در زير ضربه هاي بي رحمهاي خدانشناس, صاحب الزمان را صدا مي زده است. او را به تهران مي برند و در زندان شهرباني كل به مدت شش ماه نگاهش مي دارند 87و پس از آن, وي را به شهر ري تبعيد مي كنند. ايشان به مدت حدود 19 سال در اين جا به سر مي برد و در روز دوازدهم جمادي الاولي 1365, چشم از جهان فرو مي بندد. آقاي حايري, با اين رفتار دستگاه به مخالفت برخاسته و از روي اعتراض, به زنبيل آباد قم رفته است.88. گفته اند: وي براي در امان ماندن حوزه گفته است: (اسم حاج شيخ محمد تقي را هم كسي پيش من ذكر نكند و مجبور به تقيه بود.)89 گويا شيخ نگران بوده: كه اگر

ص: 6057

دنباله ماجرا گرفته شود, شايد مردم و علما عليه حركتهاي ناهنجار, خشن, غيرانساني و غيراسلامي, رضاخان دست به كاري بزنند و او هم, دست به كشتار مردم بي گناه بزند.90 امام خميني در درس اخلاق خود, هميشه حركت شيخ محمد تقي, بافقي را ستوده و او را نمونه اي از انسانهاي مجاهد دانسته و از طلاب مي خواسته است, به ديدن وي به شهر ري بروند. [)امام] هرگاه مي خواست يك مرد مجاهد و يك مومن حقيقي و يك انسان نمونه و آدم واقعي و پرهيزكار با حقيقت را معرفي كند, مرحوم بافقي را نشان داده و مي فرمود: (هركس بخواهد در اين عصر مومني را زيارت و ديدار كند كه شياطين تسليم او, و به دست وي ايمان مي آورند, مسافرتي به شهر ري نموده و بعد از زيارت حضرت عبدالعظيم(ع) مجاهد بافقي را ببيند) و گاهي شعر معروف را كه براي همين موضوع سروده شده, مي خواندند:چه خوش بود كه برآيد به يك كرشمه, دو كارزيارت شه عبدالعظيم و ديدن يار.)9115 ربيع الاول 21/1346 شهريور 1306 در اين تاريخ, (قانون نظام اجباري) توسط رضاخان, به اجراگذاشته شده و اين, مرحله جديدي

ص: 6058

از نارضايي مردم را به دنبال داشته است. علما, از جمله حاج آقا نور الله اصفهاني, به مخالفت برخاسته و اين مخالفت, با همراهي علما و مردم رو به رو شده است. حاج آقا نورالله از رهبران مشروطه بوده و در مسائل سياسي اجتماعي عصر خود نقش اساسي داشته است. بي محابا دستگاه رضاخاني را به باد انتقاد مي گرفته است.92 از تهران دستور رسيده: قيام سركوب شود. و در دوم شهريور 1306 رئيس الوزرا دستور ويژه اي در اين باره صادر كرده است: (سعي شود بين علما اختلاف ايجاد شود و مخالفان مفسد في الارض شناخته شده و به شدت مورد تعقيب قرار گيرند.)93 آقا نورالله, وقتي از جريان با خبر شد, با استخاره تصميم مهاجرت به قم گرفته است و در تاريخ 15 ربيع الاول 1346ه.ق وي و همراهان: همه علماي اصفهان هزاران نفر مومنان اصفهان وارد قم شده اند.94 بنا به سفارش آقاي حائري از مهاجران استقبال با شكوهي به عمل آمده است95 و علماي شهرهاي گوناگون از اين حركت پشتيباني كرده اند و اين حركت را مدرس نيز پشتيباني كرده است.96 علماي اصفهان در قم خواسته هاي خود را چنين اعلام كرده اند: 1. جلوگيري يا اصلاح و تعديل نظام وظيفه. 2. اعزام پنج نفر

ص: 6059

از علما مطابق (اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطه) به مجلس. 3. جلوگيري كامل از منهيات شرعيه. 4. ابقا و تثبيت محاضر شرع. 5. تعيين يك نفر به سمت ناظر شرعي در وزارت فرهنگ. 6. جلوگيري از نشر اوراق مضره و خطرناكي كه به عناوين مختلف انتشار مي يابد و تعطيل مدارس بيگانه.97 اين قيام, گرچه به ظاهر عليه نظام اجباري بود اما در واقع بهانه اي بود براي مبارزه عليه رضاشاه و اين مطلب از خاطرات علي اصغر حكمت وزير فرهنگ و معارف رضاخان نيز استفاده مي شود او درباره قيام روحانيون اصفهان مي نويسد: (مخالفت روحانيون ظاهرا تحت عنوان اصلاح قانون نظام وظيفه, ولي باطنا جنبش سياسي بود.)99 در هر صورت اين قيام 105 روز به درازا كشيده و رژيم رضاخان وحشت زده تلاش كرد, آن را در هم بكوبد و سرانجام اين گردآيي بزرگ و قيام پرشور, با شهادت حاج آقا نور الله با آمپول هواي دكتر احمدي, در روز اول رجب 4/ 1346 دي 1306 به پايان رسيده است.100 اين قيام به طور طبيعي, در انديشه طلاب حوزه علميه, اثرگذاشته و به آنان اين نكته را آموخته است: بايد به مسائل سياسي, بهاي لازم را داد و آنچه به سرنوشت كشور, اسلام و مسلمانان مربوط مي

ص: 6060

شود, بايد پي گيرانه دنبال كرد. امام خميني كه در آن زمان جواني 26 سال بوده, سپسها از اين حركت و قيام به نيكي ياد مي كند و رهبري آن را مي ستايد: (چند قيامي كه در ايران از جانب روحانيون شد كه يكي از آنها از اصفهان بود كه با يك دايره وسيعي كه تقريبا از همه شهرهاي ايران اتصال پيدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نور الله راسشان بود و مخالفت با رضاخان كردند, اين را هم با قدرت و حيله شكستند.)101 (قيام اصفهان را كي كرد؟ مرحوم حاج آقا نور الله. ديديد كه آمده اند علماي اسلام به اين جا[ قم] و علماي بلادهم جمع كردند, قيام بر ضد رضاخان.)102 و باز در تاريخ 3/3/59 در ديدار با طلاب حوزه علميه قم از اين قيام سخن مي گويد و بر شكست آن و ديگر قيامها تاسف مي خورد103: (در زمان اين مرد سوادكوهي, در زمان رضاخان قلدر نانجيب يك قيام از علماء اصفهان شد كه ما در واقعه حاضر بوديم, علماء اصفهان به قم آمدند و علماء بلاد هم از اطراف در قم جمع شدند و برخلاف دستگاه نهضت كردند و چون آنان زور نداشتند نهضت را به فريب و حيله و

ص: 6061

يا چيز ديگر شكستند.)104 مرحوم شهيد بهشتي, پس از اشاره به قيام علماي اصفهان, از نقش آن بر انديشه امام خميني, چنين مي گويد: (در قم اجتماع عظيمي از روحانيون سرشناس شهرهاي بزرگ به عنوان اعتراض به تصميمات و خودكامگيها و خودسريهاي رضاخان تشكيل مي شود. امام فرصت پيدا مي كند. يك طلبه جوان, كنجكاو و پرشور, شيوه هاي درگيري قدرتهاي خودكامه با روحانيت را با قلدرهاي زمان از نزديك تجربه كند.)105 1347ه.ق./1307 در سال 1347ه.ق. ميرزا محمد علي شاه آبادي از تهران به قم آمده و تا سال 1354, به مدت حدود هشت سال, در قم ماندگار شده است. در تمام اين مدت, امام خميني مسائل عرفاني را از محضر ايشان بهره مي برد. احمد آقا فرزند امام, آشنايي ايشان را با آقاي شاه آبادي از قول امام اين گونه بيان مي كند: (يك روز امام با مرحوم آقاي الهي, از شخصيت هاي عارف مسلك قزوين, در قم ملاقات مي كنند. در جريان اين ملاقات, مرحوم آقاي شاه آبادي بزرگ هم حضور داشته اند. امام فرمودند: مقداري با هم صحبت كرديم و يكي دو تا سوال از مرحوم آقاي شاه آبادي بزرگ پرسيدم. وقتي جواب مشروح و كاملي شنيدم مطلع شدم كه ايشان اهل فلسفه و عرفان هستند. زماني

ص: 6062

كه تصميم داشتند از مدرسه دارالشفاء تشريف ببرند, من هم به همراه ايشان راه افتادم. در بين راه سوال كردم: منظومه و اسفار و نظاير آن را درس مي دهيد؟ جواب دادند: والله نمي توانم حال و حوصله اش را ندارم. امام ايشان را براي تدريس عرفان راضي مي كنند و فصوص ابن عربي را به مدت 6 سال نزد ايشان مي خوانند.)106 مرحوم شاه آبادي جامع معقول و منقول بوده در فلسفه و عرفان, شاگرد ميرزاي جلوه و ميرزاي اشكوري بوده است. در منقول, فقه و اصول, شاگرد حاج ميرزا حسن آشتياني در تهران و آخوندخراساني در نجف و ميرزا محمد تقي شيرازي در سامرا بوده است. او, به مقام مرجعيت و افتا مي رسد و فضلا از محضرش كمال بهره را مي برند. شهيد مطهري مي نويسد: (در عرفان امتياز بي رقيبي داشت. استاد بزرگ ما آيت الله خميني, مدظله, در آن مدت[ كه در قم بود] از محضر پرفيض اين مرد بزرگ استفاده برده بود و او را بالاخص در عرفان, بي نهايت مي ستود. معظم له در سال 1369ه.ق. در تهران درگذشت.)107 امام خميني در نوشته هايش از اين استاد بارها ياد مي كند و با عنوان: شيخ بزرگوار ما, جناب عارف بالله, شيخ محمد علي

ص: 6063

شاه آبادي, ادام الله ظله علي رووس مريدين, شيخنا العارف الكامل ياد مي كند. امام در سال 1347, نخستين نگارش خود را با عنوان: (شرح دعاء سحر) عرضه داشته است. در اين كتاب, به سازواري مطالب به نكته هاي عرفاني و فلسفي اساسي اشاره كرده و از حقايق آفرينش كه مظاهر اسماء و صفات الهي هستند, سخن گفته است. نگارش اين كتاب نشان از آن دارد كه امام خميني, پيش از حضور در درس آقاي شاه آبادي, با مسائل فلسفي و عرفاني آشنايي كامل داشته و از محضر ايشان در جهت ژرفا بخشيدن انديشه هاي عرفاني خود سود برده است. امام در اين كتاب در متن و حاشيه, سيزده مورد از آقاي شاه آبادي به بزرگي ياد مي كند و جالب است كه در چاپ جديد, تا صفحه 90, چهار موردي كه از ايشان نقل مي كند, در حاشيه كتاب است108 و يك مورد هم در پايان كتاب109و در ديگر موردها, ديدگاههاي آقاي شاه آبادي را در متن يادآور مي شود.110 و اين شايد از آن جهت باشد كه پيش از شركت در درس آقاي شاه آبادي, نگارش كتاب را آغاز كرده و تا نيمه كتاب را نگاشته, سپس انديشه هاي استاد را در حاشيه افزوده و نيمه دوم را

ص: 6064

در زمان شركت در درس ايشان نگاشته است. امام, در اين كتاب در سه مورد از اسرار الصلوه ميرزا جواد ملكي, بهره برده كه از ايشان به بعض مشايخ, ياده كرده است. افزون بر اين دو استاد بزرگ, از استادان عارف ديگر خود, با كنايه ياد مي كند: (سمعت احد المشايخ من ارباب المعرفه رضوان الله عليه, يقول:)111, (سمعت احد اهل النظر رحمه الله تعالي, يقول:)112, (سمعت ايضا من بعض الاجله من اهل العلم والمراقبه).113 شايد دو مورد اول ميرزا علي اكبر يزدي منظور باشد كه از فلاسفه بنام بوده است و يا مرحوم ارباب, كه هر دو در زمان نگارش كتاب درگذشته بوده اند, و شايد مورد سوم رفيعي قزويني, منظور باشد. به هر حال, اين نشان مي دهد: امام خميني, غير از آقاي شاه آبادي و ميرزا جواد تبريزي, استادان ديگري در عرفان داشته است. در اين كتاب, امام از انديشه ها و كتابهاي عرفاي مشهور بهره برده است. در هيئت, از كتاب هيئت شهرستاني و مجله الهلال و كتاب (ارواء الظماء) كه كتابي جديد در انديشه فلكي بوده استفاده كرده است.114 دوران تدريس امام نيز از 1347ه.ق. با تدريس فلسفه آغاز مي شود, منظومه سبزواري و اسفار اربعه.115 در سال 1347, شبها در مدرسه دارالشفاء شمسيه تدريس

ص: 6065

مي كرده است.116 شايد درسهاي عرفان نظري: شرح فصوص ابن عربي اثر قيصري و مقدمه آن را پس از فراگيري و دوره ديدن در نزد آقاي شاه آبادي تدريس كرده باشد. استاد جوادي آملي سال 47 را سرفصل جديدي از زندگاني امام مي داند و بر اين باور است در زندگي نود ساله امام خميني, دو دهه ممتاز بوده است: (دهه اول: دهه انس او به جهان غيب و عرفان (از 1347ه.ق.تا 1358ه.ش) دهه دوم : دهه انس او به عالم شهادت و رهبري )1357ه.ش. تا 1368ه.ش). و با ورود آيت الله شاه آبادي به قم, دهه انس او به جهان غيب آغاز مي شود.)117 1348ه.ق./1308ه.ش. با اجباري نظام وظيفه رضاخان, بنابر نقلي, علماي تبريز: سيد ابوالحسن انگجي و آقا ميرزا صادق تبريزي, به مخالفت برخاسته اند. اين اعتراض كه همراه با قيام عمومي بوده, وقتي پايان يافته كه سه مسلسل در آستانه بازار نصب و اين دو عالم بزرگوار را دستگير و تبعيد كرده اند.118 در كتاب (علماي معاصرين) آغاز قيام و فتنه تبريز, سال 1347 ذكر شده كه آقاي انگجي از تبريز خارج گرديده و پس از مدتي به زيارت حضرت رضا(ع) مشرف شده و يك سال در جوار آن حضرت به سر برده و آن گاه به

ص: 6066

تبريز بازگشته است.119 اما نويسنده كتاب (علماي معاصرين), علت فتنه را ذكر نكرده است. در برخي منابع ذكر شده كه به خاطر قضيه تغيير لباس بوده كه آقاي انگجي به مخالفت برخاسته و از تبريز به سمنان تبعيد شده است.120 گويا آقاي انگجي, پس از تبعيد به سمنان, ديداري از قم داشته آن گاه به مشهد رفته و پس از يك سال به تبريز بازگشته است.121 ميرزا صادق آقا تبريزي از علماي برجسته و بانفوذ تبريز, از نهضت حاج آقا نورالله حمايت كرده122 و علامه اميني او را فقيهي هوشمند و دورانديش, معرفي كرده است.123 وي همراه با آقاي انگجي دستگير و به سردشت, تبعيد شده است.124 و بنابر نقل نويسنده علماء معاصرين, وي بيست روز در منطقه سنندج بوده و پس از آن از راه همدان و اراك به قم رفته و ديگر به تبريز بازنگشته است و بعد از چهار سال واندي در شب جمعه ششم ذي القعده 1351 در قم, چشم از جهان فرو بسته است.125 امام خميني, در سخنان خويش از قيام علماي تبريز به نيكي ياد مي كند و در همين ياد كرد, اشاره دارد كه از حضور مرحوم آقا ميرزا صادق, بهره برده است: (يك نهضت هم از آذربايجان شده, مرحوم آميزا صادق آقا,

ص: 6067

مرحوم انگجي. آنها هم نهضت كردند. آنها را هم گرفتند بردند. مدتها در تبعيد بودند كه مرحوم آميرزا صادق آقا, بعد از آن هم كه گفتند كه شما آزاديد, ديگر نرفت به آذربايجان, در صورتي كه آذربايجان او را خيلي گرامي مي داشتند. هيچ ديگر نرفت. در قم آمدند و تا آخر عمرشان در قم بودند و ما هم خدمتشان مي رسيديم.)126 (در زمان ما, چندين دفعه قيام كردند روحانيون بر ضد رضاخان. چندين دفعه يك دفعه از خراسان, يك دفعه از آذربايجان, يك دفعه از اصفهان. همه اطراف ايران را دعوت كردند به قم, كه ما اينها را شاهد بوديم. اينها همه قيام بر ضد رضاخان بود. البته قدرت او داشت و شكست مي داد. علماي آذربايجان را گرفت و برد در سقز گمان مي كنم بود. دو نفر بزرگان علماي آن جا مرحوم صادق آقا و مرحوم انگجي. اينها را بردند در سقز يا يك دهات از كردستان, اينها مدتها در آن جا تبعيد بودند, بعد هم كه رهايشان كردند, مرحوم آميرزا صادق آقا, آمد قم و ديگر نرفت به آذربايجان و در همان جا فوت شد.)127 22 ربيع المولود 6 / 1348 شهريور 1308ه.ش. در اين تاريخ, امام خميني تعليقه خود را بر شرح حديث راس الجالوت

ص: 6068

قاضي سعيد قمي به پايان رسانده است. سيد علي رضا ريحان يزدي, كتابي دارد با عنوان (آئينه دانشوران) كه چاپ اول آن در سال 1354ه.ق به پايان رسيده است. وي در اين اثر, آقا سيد روح الله خميني را به عنوان يكي از استادان فلسفه و معقول معرفي مي كند. چاپ دوم آن, كه به سال 1378ه.ق. انجام شده, افزوده هايي دارد. در اين چاپ, درگاه معرفي امام خميني, به مطلع شعري از ايشان اشاره مي كند كه سي سال قبل از آن; يعني حدود سال 1348ه.ق. ورد زبان دانشجويان بوده است. (از متخصصين علوم فلسفه و عرفان و از علاقه مندان به مطالعه كتب صدرالمتالهين در حوزه علميه قم, در روزگار تاليف اصل كتاب دانشمند عالي مقام, آقاي حاج آقا روح الله خميني بودند, به طوري كه چكامه هاي دلنواز عارفانه آن جناب نيز, ورد زبان ما دانشجويان بود. از آن جمله غزل شيرين بود كه هنوز مطلعش را فراموش نكرده ام:من در هواي دوست گذشتم زجان خويشدل از وطن بريدم و از خانمان خويشولي اكنون كه قريب سي سال از آن روزگار مي گذرد, شهرت فقاهت حضرت معظم له عالم گير شده و از جمله[ ايشان را در ]آيات الله و مراجع تقليد شيعه بشمارند.)128 رمضان 1348/ بهمن 1308

ص: 6069

امام خميني در اين تاريخ ازدواج مي كند. همسر امام خديجه خانم, دختر حاج ميرزا محمد ثقفي تهراني است. آقاي ثقفي در دوران تحصيل در قم, با امام آشنا شده است. امام, از دختر ايشان خواستگاري مي كند. آقاي ثقفي, موافقت خود را اعلام مي دارد. ولي مادربزرگ خديجه خانم, از آن جا كه زندگي مرفهي داشته و فكر مي كرده زندگي با طلبه اي ساده زيست براي نوه اش مشكل است, با اين ازدواج موافقت نمي كرده است; از اين رو خانواده آقاي ثقفي, برآن مي شوند كه پاسخ منفي بدهند. تا اين كه همسر امام خواب مي بينند با خاندان عصمت همنشين شده است! از اين روي پاسخ مثبت داده مي شود و در ماه رمضان مراسم ازدواج صورت مي گيرد و پس از مدت كوتاهي اقامت در تهران, به قم مي روند.129 و از آن جا كه آقاي كاشاني, از دوستان و همسايگان آقاي ثقفي بوده, در ايام عقد, با امام گفت وگويي داشته است و پس از اين گفت وگو و در همان مجلس, در حضور آقاي ثقفي و ديگران, امام را (اعجوبه) مي نامند130. امام خميني درباره همسر و فرزندان خود چنين مي نويسد: (نام عيال اين جانب, خديجه ثقفي, معروف به قدس ايران, متولد

ص: 6070

1293 شمسي, صبيه حضرت آقاي حاج ميرزا محمد ثقفي طهراني, تاريخ ازدواج 1308ه.ش. فرزند اول مصطفي متولد 1309 شمسي, 3 دختر در قيد حيات با يك پسر, احمد متولد 1324. دختران به ترتيب سن, صديقه, فريده, فهميمه, سعيده و بعد از احمد لطيفه. آخرين فرزند درحيات, احمد.)131يك شنبه 25 شوال 24/ 1349 اسفند 1309 پايان نگارش كتاب شريف (مصباح الهدايه الي الخلافه والولايه) است در آغاز كتاب پس از حمد و ثناي الهي و معرفي نويسنده كه مفتخر به انتساب به رسول خدا, پيامبر جن و انس است, درباره هدف از نگارش كتاب مي نويسد:(من دوست داشتم كه در اين رساله, به ياري خداي تعالي كه ولي هدايت در آغاز و انجام است, گوشه اي از حقيقت خلافت محمدي و نمي از درياي حقيقت ولايت علوي را كه درودهاي ازلي و ابدي بر آن دو, باد. براي تو كشف نمايم كه چگونه اين دو حقيقت در عوالم غيب و شهادت, سريان داشته و در مراتب نزول و صعود نفوذ دارند.)132 رمضان 1350ه.ق./دي ,بهمن 1310 فصوص الحكم ابن عربي از مهم ترين متنهاي عرفان نظري است و تنها شمار اندكي توان فهم آن را دارند. بر اين كتاب, شرحهاي گوناگوني نگاشته شده كه مهم ترين آن, شرح قيصري است.امام خميني حاشيه ها

ص: 6071

و تعليقه هايي بر شرح فصول الحكم قيصري دارد كه در 205 صفحه منتشر شده است. از جمله آثار بلند عرفاني, مصباح الانس است كه امام تعليقه و حاشيه اي نيز بر آن نگاشته است.در آغاز اين تعليقه ها آمده است: (قراءت اين كتاب شريف را نزد شيخ عارف كامل استاد خود در معارف الهيه, حضرت ميرزا محمد علي شاه آبادي اصفهاني, دام ظله, در ماه رمضان 1350 آغاز كردم.) در صفحه 44 دست نوشته اين اثر, كه در مجموع 133 صفحه بوده, ذكر شد: (تا اين جاي كتاب را نزد شيخ عارف كامل خود شاه آبادي, روحي فدا, خواندم: زيرا ايشان به تهران رفتند و من محروم از فيض ايشان شدم.)133 آقاي شاه آبادي, در سال 1354ه.ق. به تهران رفته و امام خميني تعليقه بر مصباح الانس را در 26 جمادي الثاني 1355ه.ق. براب با 22 شهريور 1315 در خمين به پايان رسانده است. به نظر مي رسد, امام خميني در اين سالها, افزون بر حضور در درس خارج آقاي حائري, به تدوين و تدريس كتابهاي فلسفي و عرفاني مي پرداخته است.محرم 1351ه.ق./ 16 ارديبهشت 1311 پس از اين كه رضاخان كارها را در دست گرفت و زمام حكومت را از هر جهت در اختيار گرفت, طرحهايي را كه روشنگران

ص: 6072

غرب زده و لائيك ارائه مي داده اند, يكي پس از د يگري به اجرا مي گذارده است و تلاش مي كرده شعائر مذهبي را كم رنگ و به مرور نابود و از بين ببرد. او كه پيش از سلطنت, در مراسم سوگواري محرم شركت مي كرده, پس از سلطنت, نخست, محل روضه قزاقخانه را به تكيه دولت انتقال داده و از شكوه و جلال و مدت آن كاسته و پس از آن, در محرم سال 1310 مراسم قمه زني, زنجير زدن, سنگ زدن و دسته راه انداختن را تعطيل كرده است. رضاشاه در نهم محرم همان سال در تكيه دولت حضور يافته و روضه ساده اي در حضور وي خوانده شده است. در سال 1321 رضاخان در هيچ مراسم سوگواري محرم شركت نكرده و تنها در بلديه روضه خواني مختصري شده است. سياحت گري از برپايي مراسم ماه محرم در اين سال, چنين گزارش مي دهد: (امسال شاه, روزهاي تعطيل را از چهار روز به سه روز تقليل داده و از كارهاي فرعي و قديمي مرسوم در دسته ها جلوگيري شده است.... امسال براي آن كه عشق و علاقه سربازان را از امام حسين(ع) منحرف كنند, رژه هاي مخصوص و دسته هاي مفصل موزيك و هياهوي بسيار به راه

ص: 6073

انداخته اند, تا شايد بتوانند اين[ توجه] را به شاه معطوف كنند.)134 تمام اين كارها, به بهانه اصلاح روش عزاداري و به جهت اين كه شماري روايات نادرست را نشر مي دهند, انجام مي گرفته است. جلوگيري از عزاداري امام حسين(ع) در سال 1314 به اوج خود رسيده و هرگونه روضه و عزاداري ممنوع شده است. در بخشنامه اي به تاريخ 24 خرداد 1314 در دوران وزارت فروغي مراسم ختم, برابر ترتيب ويژه و تنها در يك روز مشخص شده است.135 امام خميني از اين تنگناها و بازدارندگيها, چنين سخن مي گويد: (بايد بعضي از تجربياتي را كه در طول زندگي دارم, به شما بگويم. از وقتي كه رضاخان در ايران بر سر كار آمد, من متوجه بودم و اين طور مي فهميدم كه هر چيز كه براي اسلام مفيد تر بود, حمله به آن بيش تر مي شد. آن روز روحانيت مهم ترين پايگاه ملت در مقابل اجانب بود; لذا شديدترين حملات به آن مي شد, با شعر و نثر و هر چه داشتند به آن حمله مي كردند و براي اضمحلالش درهاي بعضي از ادارات را به روي آنان گشودند و درحوزه ها و شهرها, به قدري آنان را در فشار قرار دادند كه ما از صبح تا

ص: 6074

به شام در باغها زندگي مي كرديم. با عاشورا و تبليغات اسلامي شديدا مخالفت كردند, چون مي دانستند اين پايگاهي است براي رسوايي حكومتها.)136 21 جمادي الاولي 21 / 1352 شهريور 1312 ش در اين تاريخ محمد علي فروغي به جاي مخبرالسلطنه رئيس الوزراء مي شود و سياستهاي نوگرايانه و مذهب زدايانه, با سرعت بيش تري ادامه مي يابد فروغي براي اين منظور زمينه سفر رضاخان را به تركيه كه آتاتورك بر آن حاكم بوده, فراهم مي سازد. نه ماه بعد; يعني از 12 خرداد ماه تا 14 تير 1313 ش. رضاشاه به تركيه رفته و زمينه را براي برنامه كشف حجاب فراهم ساخته است. صدرالاشراف, در خاطرات خود مي نويسد: (رضا شاه بعد از مسافرت تركيه, در اغلب اوقات, ضمن [بيان] پيشرفت سريع كشور تركيه از رفع حجاب زنها و آزادي آنها صحبت و تشويق مي كرد.)137 امام خميني در سخنان خويش به تاثيرپذيري رضاخان از آتاتورك اشاره مي كند: (اين مرد بي صلاحيت, وقتي كه تركيه رفت, آن جا ديد كه آتاتورك يك همچون كارها و همچون غلطهايي كرده است, از همان گونه از قراري كه آن وقت مي گفتند, تلگراف كرده است به عمال خودش كه مردم را متحد الشكل كنيد... و بهانه دومي كه باز به تقليد

ص: 6075

از آتاتورك بي صلاحيت, آتاتورك مسلح غيرصالح باز انجام داد, قضيه كشف حجاب با آن فضاحت بود.خدا مي داند كه به اين ملت چه گذشت در اين كشف حجاب.)138 از تعبيري كه امام دارد: (از قراري كه آن وقت مي گفتند) استفاده مي شود كه ايشان پي گير جريانهاي سياسي بوده و به روشني از اثرگذاري اين سفر بر حركتهاي ضدمذهبي رضاخان سخن مي گويد. تنها سفري كه رضاخان در زمان سلطنت خود به خارج داشته و زمينه اين سفر را فروغي ماسوني و وابسته به انگليس 139 و روشنفكر مخالف مذهب فراهم ساخته, همين سفر است. 24 جمادي الثاني 12 / 1353 مهر 1313 انجمن آثار ملي كه در سال 1301 تشكيل شده بود, به تلاشهاي خود در سال 1305 شتاب بخشيده است و با پشتيباني رضاخان, محمد علي فروغي رياست و ارباب كيخسرو, خزانه داري آن را به عهده مي گيرند. و با تلاشي كه انجام مي گيرد آرامگاه فردوسي, به سبك آرامگاه كورش ساخته و كنگره اي در بزرگداشت فردوسي, در روز پنج شنبه 12 مهر 1313 در تالار دارالفنون برگزار مي شود. اين كنگره با نطق نخست وزير و رئيس انجمن آثار ملي, فروغي, گشايش يافته و مورد حمايت شديد زردتشتيان و بهائيان قرار گرفته است.

ص: 6076

پس از برگزاري كنگره و برانگيخته شدن حس مليت و غرور ملي, گروهي بر آن شدند كه زبان رايج را از واژگان خارجي, بويژه واژگان عربي بزدايند.140 و فرهنگستان در اين زمان به ساخت واژگان جديد پرداخت و مبارزه عليه اسلام و تاسف بر اين كه اعراب حكومت شاهنشاهي را از بين بردند, شدت بيش تري يافت. شايد اين خاطره كه امام آن را نقل مي كند, در همين برهه رخ داده باشد: (در چندين سال قبل (محتمل است, گمان مي كنم زمان رضاخان بود) يك مجمعي درست كردند و يك فيلمهايي تهيه كردند و يك اشعاري گفتند و يك خطابه هايي خواندند, براي تاسف از اين كه اسلام بر ايران غلبه كرده, عرب بر ايران غلبه كرده, شعر خواندند, فيلم به نمايش گذاشتند كه عرب آمد و طاق كسري را, مدائن را گرفت و گريه ها كردند. همين مليها,همين خبيثها, گريه ها كردند, دستمالها را درآوردند و گريه كردند كه اسلام آمده و سلاطين را, سلاطين فاسد را شكست داده و اين معني در هر جا به يك صورتي به ملت ها تحميل شده است. در ممالك عربي, عرب بايد چه باشد. اين تلقين است, اين مخالف با قرآن است.)141 1313/1353 برابر نقل آثار الحجه )79/( حاج سيد محسن

ص: 6077

جبل عاملي, در سال 1353 به قصد زيارت امام رضا(ع) به ايران مي آيد و سفري نيز به قم دارد و مورد تجليل آقاي حايري قرار مي گيرد و آقاي حايري, در زماني كه آقاي جبل عاملي در قم بوده, جاي نماز خود را به وي واگذار مي كند. گويا امام خميني در همين سفر سيد محسن جبل عاملي به قم بوده كه از ايشان اجازه نقل حديث گرفته است كه با يك واسطه, سند خود را به شيخ مرتضي انصاري مي رساند: وي در آغاز حديث نخست كتاب اربعين مي نويسد: (اخبرني اجازه مكاتبه ومشافهه عده من المشايخ العظام والثقات الكرام.) به من خبر دادند گروهي از مشايخ بزرگ و ثقه هاي گرامي, با اجازه مكاتبه اي و زباني. آن سه تن از مشايخ خود را كه با يك واسطه, سند خود را به شيخ انصاري مي رسانند, ياد مي كند كه از جمله آنان است سيد محسن جبل عاملي. (ومنهم السيد السند الفقيه المتكلم الثقه العين الثبت العلامه السيد محسن الامين العاملي ادام الله تاييداته...) شخصيت ديگر مرحوم مسجدشاهي است كه پيش از اين ذكر شده و سومي, ابوالقاسم دهكردي اصفهاني است. 30 ربيع الاول 10/1354 تير 1314 سال 1314/ 1354 يكي از سالهاي پرحادثه بوده است. سالي

ص: 6078

بوده كه رژيم رضاخان, به گونه بسيار گسترده, عليه مذهب دست به كار شده است و مردم را در تنگناي شديد قرار داده و نظام اجباري; يعني وادار كردن مردم به پوشيدن كلاه پهلوي (يك لبه), پوشيدن كلاه تمام لبه شاپو (كلاه بين المللي) در سال 1314 ش, يكسان پوشي (متحد الشكل), جلوگيري از تشكيل مجلسهاي عزاداري, گسترش بي حجابي. در سال 1307 ش, از طرف حكومت (رفع حجاب آزاد گذاشته شد) و وقتي در سال1314 بر آن تاكيد شد, عالمان بزرگ مشهد جلسه اي تشكيل داده و در آن بر گفت وگو با رضاخان تاكيد كرده اند, حاج آقا حسين قمي, در 30 ربيع الاول 1354 مشهد را به قصد تهران ترك گفته و در حضرت عبدالعظيم, در باغ سراج الملك, رحل اقامت افكنده است, تا زمينه ملاقات با رضاخان فراهم آيد. اما به دستور رضاخان, باغ به محاصره نيروهاي نظامي درمي آيد142 و هيچ گونه اجازه ملاقاتي با شاه به وي داده نمي

ص: 6079

شود. پاره اي از خواسته هاي وي بدين شرح است: 1. آزادگذاردن زنان در حجاب. 2. لغو اجباري اتحاد شكل. 3. عمل به موقوفات. 4. منع فروش مشروبات الكلي.143 و... امام خميني, به قيام حاج آقا حسين قمي به ديد احترام مي نگرد و خود به ديدار حاج آقا حسين قمي در شهر ري مي شتابد و از نزديك در جريان مبارزه اين شخصيت بزرگ قرار مي گيرد: (يك وقت مرحوم آقاي قمي خودش تنها پا شد راه افتاد آمد كه من تهران بودم, ايشان به حضرت عبدالعظيم آمدند و ما رفتيم خدمتشان و ايشان قيام كردند, منتها حبس كردند در همانجا حبسش كردند و بعد هم تبعيدش كردند.)144 و در مناسبتي ديگر, درباره قيام علماي خراسان و آقا حسين قمي مي گويد: (قيام خراسان را كي كرد؟ علماي خراسان, مرحوم آميرزا يونس و مرحوم آقازاده و امثال اينها... يك قيام تنهايي آقاي قمي كرد كه آمد به حضرت عبدالعظيم و ما هم حضرت عبدالعظيم بوديم و منتها اين قيامها شد و قدرت, آن قدرتي بود كه اينها را شكست داد.)145 در تاريخ 11 تير 1314 ش/ اول ربيع الثاني 1354ه.ق. آقاي حائري تلگرافي به شاه زده و از آنچه روي داده اظهار نگراني كرده و آن را بر خلاف

ص: 6080

مذهب جعفري دانسته است.146 نخست وزير وقت, محمد علي فروغي, در 12 تير, پاسخ وي را بي ادبانه مي دهد و خود شاه به قم مي رود و به آقاي حايري مي گويد: (رفتارتان را عوض كنيد وگرنه حوزه قم را با خاك يكسان مي كنم. كشور مجاور ما[ تركيه] كشف حجاب كرده و به اروپا ملحق شده است. ما نيز بايد اين كار را بكنيم و اين تصميم هرگز لغو نمي شود.) رضاخان پس از اين گستاخيها منزل را ترك مي كند و شماري را به جرم برانگيختن آقاي حايري دستگير مي كنند.147 مردم مشهد وقتي از محاصره محل سكونت حاج آقاحسين قمي آگاه مي شوند و از ستم پيشگيهاي رضاخان و ايادي وي و حركتهاي ضدمذهبي او, به تنگ مي آيند, در مسجد گوهرشاد گرد مي آيند و عليه رضاخان شعار مي دهند و سخنرانان كارهاي كثيف و ننگين او را يكي, پس از ديگر افشا مي كنند. جمعيت, لحظه به لحظه آن به آن, بيش تر مي شود و شعارها تندتر. روز شنبه 11 ربيع الثاني 21/ 1354 تير 1314 حضور مردم بسيار انبوه مي شود و شعارهاي ضد (سلطنت) ضد (كلاه بين المللي) و ضد (حجاب زدايي) داده مي شود.148 و سخنرانان از جمله بهلول, عليه

ص: 6081

كارهاي خلاف شرع رضاخان سخن مي گويند. گزارش كرده اند در نيمه شب 12 ربيع الثاني, مسلسل ها به كار مي افتد و شماري از مردم به خاك و خون كشيده مي شوند و حرمت حرم رضوي را ايادي خون آشام رضاخان مي شكنند و پس از قيام خونين گوهرشاد حاج آقا حسين را به آستانه مقدسه عراق تبعيد مي كنند در اين ماجرا, حدود سي تن از علماي خراسان دستگير و تبعيد مي گردند و گروهي از آنان, خود را از چشم ماموران به دور مي دارند.149 از جمله تبعيد شدگان آقاي سيد يونس اردبيلي بوده و از جمله دستگير شدگان محمد آقازاده, فرزند آخوند خراساني بوده كه دستگير, محاكمه و محكوم به اعدام مي شود كه با تلاش بسيار برادرش مهدي از اعدام نجات مي يابد150, ولي در منزلي در تهران, زير نظر قرار مي گيرد, تا اين كه در 13 ذيقعده 1356ه.ق. چشم از دنيا فرو مي بندد.151 امام خميني, اين قيام را مي ستايد و مي گويد: آقا زاده را جلوي منزلي كه زير نظر بوده, ديده است: (يك نهضت, نهضت علماي خراسان بود. مرحوم آقازاده و مرحوم آسيد يونس و ساير علماي آن وقت, همه را گرفتند آوردند در حبس, در تهران و من خودم

ص: 6082

مرحوم آقازاده, رضوان الله عليه, را آميرزا محمود[ محمد] آقازاده, رضوان الله عليه, را ديدم كه يك جائي نشسته بود, بدون عمامه, با اين كه تحت مراقبت بود, يك جائي نشسته بود بدون عمامه و كسي هم حق نداشت پيش او برود و ايشان را بدون عمامه مي بردند توي خيابان, به دادگستري محاكمه كردند...)152 و در يك سخنراني ديگر مي گويد: (و گروههايي از علما از بلاد آوردند, تهران و مثلا مرحوم آقازاده كه يك شخص بسيار نافذي در خراسان بود, ايشان را اسير كردند و آوردند به تهران كه شخصي كه به او مي گفتند: (سلطان خراسان) آوردندش به تهران. و من خودم ايشان را ديدم كه در يك منزلي كه آن جا تحت نظر بود. بيرون يك صندلي گذاشته بودند, براي اين كه مثلا كسالت داشت آن جا نشسته بود. و اين را براي من نقل كرده اند كه: ايشان را با سر برهنه و چند تا سرباز و سپاهي همراه او مي بردندش براي عدليه آن براي اين كه محاكمه اش كنند.)153 همان گونه كه امام اشاره كرده است: 24 تن از 31 تن را دستگير و به تهران فرستاده, شماري را تبعيد و شماري را تحت نظر گرفته و شماري را زنداني كرده اند.154 رجب

ص: 6083

1354/ پاييز 1314ه.ش در نيمه دوم سال 1314, دولت در بخشنامه اي به اداره هاي دولتي ابلاغ كرده است: بايد تمامي اسناد و مكاتبه هاي رسمي, تنها به تاريخ شمسي باشد و از ذكر تاريخ قمري خودداري شود.155 12 شوال 17/1354 دي 1314 بعد از سركوبي قيام گوهرشاد, دولت در 17 دي اعلام كشف حجاب كرده و آن را اجباري دانسته است. در بخشنامه اي در همين باره اعلام كرده است: اگر كسي از وعاظ و غيره بر ضد كشف حجاب سخني بگويند, دستگير و توسط شهرباني تنبيه شود. از اين زمان به بعد بوده كه زنهاي با حجاب حق نداشته اند در كوچه ظاهر شوند.156 در جشنهاي كشف حجاب, حتي از علما مي خواسته اند كه با همسران خود, بدون حجاب, شركت جويند: امام در اين باره مي گويد: (پيش علماي شهرها مي رفتند و مي گفتند: هر كدام ضعيف بودند و ضعيف القلب بودند, شركت مي كردند و هر كدام قوي بودند [شركت] نمي كردند نقل كردند كه يكي شان رفته بود پيش مرحوم آقاي كاشاني گفته بود كه: فرمودند كه شما بايد در آن مجلسي كه چيز[ جشن بي حجابي] است شركت كنيد. ايشان فرموده بود فلان خوردند. او گفته بود كه آن بالاييها گفتند. گفته بود: من

ص: 6084

هم همان بالاييها را مي گويم.)157 يكي از نويسندگان غربي, كارهاي ضدمذهبي رضاخان را چنين برشمرده است: جشن هزاره فردوسي در 20 مهر 1313, و يورش به حقوق اسلامي در سال 1307, رفع حجاب از زنان در سال 1314. و در اين سال, بر مردان به سرگذاردن كلاه اروپائي (كلاه شاپو) اجبار مي شود. همو مي افزايد: (تخمين زده مي شود كه از سيصدهزار نفرجمعيت مرد و زن تهران, نزديك به چهل هزار زن, رفع حجاب كردند... در مه1935/ خرداد 1314, دخترها با لباس ورزشي رژه رفتند. در 28 ژوئن 2/ 1935 مرداد 1314 نخست وزير يك مجلس عصرانه تاريخي در يكي از باشگاه هاي بزرگ تهران ترتيب داد كه اعضاي كابينه و مقامات بلندپايه با همسران خود در آن شركت كردند... اصلاحات رضاشاهي در زمينه لباس مردم, منجر به يك قيام در مشهد مقدس گرديد. و نيروهاي ارتش كه مجهز به مسلسل بودند, به داخل مسجد يورش بردند....)158 7 ربيع الاول 7/ 1355 خرداد 1315 در ششم دي ماه 1307 قانون: (متحد الشكل نمودن البسه اتباع ايران در داخله كشور) به تصويب مجلس هفتم رسيده است. اين قانون, در بردارنده چهار ماده بوده است. برابر ماده اول, همه مردان ايراني بايد يكسان لباس بپوشند ماده دوم قانون, درباره استثنا

ص: 6085

شدگان از اين قانون بوده كه شامل موارد ذيل مي شده است: 1. مجتهدين مجاز از مراجع تقليد. 2. مراجع امور شرعيه دهات و قصبات پس از امتحان. 3. مفتيان اهل سنت داراي مجوز از دو مفتي سني. 4. پيشنمازان داراي محراب. 5. محدثيني كه از دو مجتهد مجاز اجازه روايت داشته باشند. 6. طلاب فقه و اصول كه از عهده امتحان برآيند. 7. مدرسين فقه و اصول. 8. روحانيون اقليتهاي مذهبي. ماده سوم آن درباره كيفر بزهكاران بوده و هدف از آن را وحدت ملي, رفع اختلاف ظاهر با خارجيان, جدا كردن اهل علم واقعي از روحاني نمايان و... برشمرده اند.159 اين قانون كه از ابتداي سال 1308 به اجرا گذاشته شده, در سال 1315 ش به طور كامل به اجرا درآمده است; زيرا در اين سال (موسسه وعظ و خطابه) در تهران تشكيل شده و هدف تربيت روحاني درباري بوده است.160 برابر قانون: لباس متحدالشكل, روحانيان مي بايست امتحان بدهند و پس از قبولي لباس روحاني بپوشند و كساني كه از عهده آن بر نيايند و يا گواهي لباس نداشته باشند, به شهرباني برده شده و لباسهاي آنها قيچي مي شود. برابر گزارش حكومت قم در تايخ 7 خرداد 1315ه.ش. آقاي حايري پيشنهاد مي كند: طلاب براي امتحان به

ص: 6086

تهران نروند در قم از آنها امتحان گرفته شود و رژيم هم موافقت مي كند.161 آقاي حايري براي جلوگيري از دخالت دولت و اين كه نگذارد طلاب خلع لباس شوند, به فضلاي حوزه ماموريت مي دهد, تا امتحانات را تحت نظارت خود درآورند. در اين امتحانها افرادي مانند آقايان: صدر, حجت, خوانساري, سيد محمد باقر قزويني, حاج آقا روح الله خميني و مرعشي نجفي و... به طلاب كمك مي كرده اند.162 اما اين امتحانها به دستور آقاي حائري در روز 19 خرداد متوقف مي شوند.163 دولت رضاخان كه از اين برنامه ها طرفي نبسته دستور داده است: (در قم هفت نفر معمم نبايد بيش تر باشد.)164 و در نتيجه طلاب ناگزير بوده اند كه روزها در باغها به سرببرند و شبها به قم بيايند. امام خميني, هم از امتحان دولت از طلاب خاطره اي نقل مي كند و هم از آوارگي طلاب در باغهاي پيرامون قم, از ترس ماموران و هم از برداشتن عمامه ها و قيچي كردن لباسهاي علما و روحانيان كه در اين جا نقل مي كنيم: 1. (خدا رحمت كند مرحوم فيض[ قمي], رضوان الله عليه165, را... توي همين مدرسه فيضيه نزديك اين جايي كه حوض بود, زمان رضاخان فرمودند به من:كه چي عيبي دارد[ امتحانهاي طلاب]

ص: 6087

خوب اينها مي خواهند, صالح را از غيرصالح جدا كنند (مي خواستند امتحان بكنند و آن امتحانهايي كه مي خواستند بكنند و روحانيت را از بين ببرند) ايشان باورش آمده بود مي فرمود كه: خوب اينها مي خواهند صالحها را كنار بگذارند باشد, بدها را بفرستند. من عرض كردم آقا! اينها از صالح مي ترسند. اينها از روحاني صالح مي ترسند, از بدش چه ترسي دارند؟ بدش كه همراه هست, همراهشان.)166 2. درباره آوارگي طلاب در باغهاي پيرامون قم, از ترس دستگيري و آزار و اذيت ايادي رضاخان مي گويد: (روحانيت را با تمام قوا كوبيدند, به طوري كه اين حوزه علميه اي كه آن وقت, البته هزار و چند صد تا محصل داشت, رسيد به يك چهار صد نفر, آن هم چهار صد نفري كه توسري خورده, چهار صد نفري كه هيچ نتواند يك كلمه صحبت كند, تمام منابر را در سرتاسر ايران, تمام خطبا را در سرتاسر ايران, زبانشان را بستند.)167 (من گاهي كه مباحثه داشتم در مدرسه فيضيه و چند نفري بودند, يك روز ديدم كه يك نفر است! پرسيدم, گفت: قبل از آفتاب اينها بايد بروند در باغات براي آن كه مامورين مي آيند و دنبالشان و آنها را مي گيرند. قبل از آفتاب مي رفتند,

ص: 6088

در باغات شهر و بعد, آخرهاي شب بر مي گشتند به محل...)168 3. امام درباره برداشتن عمامه ها و بيرون آوردن و يا قيچي كردن لباس علما و روحانيان مي گويد: (اين مدرسه فيضيه را كه ملاحظه مي كنيد كه آن وقت شايد 600, 700 نفر طلبه در خود مدرسه فيضيه ساكن بود. روز نمي توانستند در مدرسه باشند, فرار مي كردند, به باغات شهر و آخر شب مي آمدند براي اين كه ماموران دنبال اين بودند كه اينها را بگيرند و ببرند عمامه هاشان را بردارند. علماي تهران را تعقيب مي كرند و بعضي از اشخاص موجه از علما را در كلانتري مي بردند و همان جا لباسهايشان را مي بريدند كه بلند نباشد, لباس روحاني نباشد, همان جا قيچي مي كردند....)169 امام در نامه اي به احمد آقا, گوشه اي از جنايتهاي رژيم رضاخان را بر مي شمرد و خاطره اي در همين باره نقل مي كند: (شيخ نسبتا وارسته را نزديك دكان نانوايي كه قطعه ناني را خالي مي خورد, ديدم كه گفت: به من گفتند عمامه را بردار من نيز برداشتم و دادم به ديگري كه دو تا پيراهن براي خودش بدوزد. الآن هم خدا بزرگ است. پسرم[ !احمد آقا] من چنين حالي را اگر بگويم

ص: 6089

به همه مقامات دنيوي مي دهم, باور كن, ولي هيهات, خصوصا از مثل من گرفتار به راههاي ابليس و نفس خبيث.)170 4. از آن جا كه احتمال بوده, تمام روحانيان را خلع لباس كنند, امام در جمع شماري از امامان جماعت, اين سوال را مطرح مي كند: اگر شما را خلع لباس كردند چه مي كنيد؟ و خود نظري در خور و شايسته مي دهد. امام در نامه اي به تاريخ 19 اسفند 1347 به شهيد سعيدي, به اين جريان اشاره مي كند: (در نظر دارم كه به يكي از آقايان ائمه[ جماعت] در زمان فشار براي تغيير لباس, گفتم: اگر شما را اجبار به تغيير لباس كنند, چه مي كنيد؟ گفتند: در منزل مي نشينم و بيرون نمي آيم. گفتم: اگر من را اجبار كنند و امام جماعت باشم, همان روز با لباس تازه به مسجد مي روم. بايد پستها را نگهداشت و در وقت مقتضي با اعراض دسته جمعي طرف را كوبيد.)171 آيه الله فاضل لنكراني, در مصاحبه با مجله حوزه, در همين باره اين خاطره را از پدر بزرگوارش نقل مي كند: (ما با عده اي از دوستان از جمله امام خميني, رحمه الله عليه, جلسه اي تشكيل داديم در آن جلسه, بحث اين بود كه اگر

ص: 6090

كار به جايي برسد كه ما را خلع لباس كنند وظيفه چيست؟ در نتيجه تصميم گرفتيم كه اگر از لباس هم خارج شديم, وظيفه تحصيل و ارشاد مردم را به هر صورت كه شده ادامه بدهيم....)172 5. تبليغات عليه علما و روحانيان آن قدر شديد بوده كه رانندگان, روحانيان را سوار نمي كرده و مي گفته اند: سوار كردن آنان بد يمن است. امام خاطره هايي در اين زمينه نيز نقل مي كند.173 اين همه نشانه شدت كينه رژيم رضاخان نسبت به روحانيت است. كسي كه دست نشانده انگلستان باشد, برنامه اي جز سست كردن پايه هاي اسلام و روحانيتي كه منافع آن كشور را در ايران و عراق به خطرانداخته, ندارد. 17 ذي قعده 10/ 1355 بهمن 1315 در اين تاريخ آقاي حايري, چشم از دنيا فرو بسته و روح ملكوتي او, به ملكوت اعلي پيوسته است. او رنجهاي بسياري را تحمل كرده و با متانت و بزرگواري و مبارزه منفي توانسته كيان حوزه را حفظ كند. او, شاهد جنايتها, كشتارها, بي حرمتيها, بي احتراميها به دين و آستانه هاي مقدسه و مردم ديندار بوده است. او شاهد بي حرمتي به حرم رضوي و قتل عام مردم شريف و غيور مشهد مقدس بوده است. او, كشف حجاب و سخت

ص: 6091

گيري بر طلاب و روحانيان را به چشم خود ديد. او, كار خبيثانه رضاخان را در جلوگيري از عزاداري سيد الشهداء(ع) ديده و بر آن اندوه ها خورده و اين اندوه بزرگ را هميشه با خود داشته است. از اين روي, تا آن جا كه ممكن بوده پيش از درس دستور مي داده ذكر مصيبت كنند. اما تحمل اين همه بيداد و ستم و بي توجهي به ارزشهاي ديني حدي داشته است. او از سه چهار ماه پيش از مرگ, پيوسته به ذكر (امن يجيب المضطر اذا دعاه) مشغول بود.174 و آرزوي رسيدن به وصال حق را داشته و اين بيت را زمزمه مي كرده است:خرم آن روز كه از اين منزل ويران برومتا اين كه شب هفدهم ذي قعده, روح مقدس او از قفس تن و دنياي پر از اندوه پريد. مردم سينه زنان در تشييع جنازه اش شركت كرده اند و عصر همان روز مجلس ختمي در مسجد امام حسن(ع) برگزار شده و قرار بوده مجلس بعدي, شب, در مسجد عشقعلي باشد كه سرهنگي از تهران آمده و مانع آن شده است. او ماموريت داشته از تشييع جنازه آقاي حايري, جلوگيري كند, ولي اتومبيل وي در حسن آباد تهران خراب مي شود و بعداز ظهر به قم مي

ص: 6092

رسد كه كار از كار گذشته است! حتي در منزل آن مرحوم نيز اجازه برگزاري مجلس ختم نداده اند.17526 رمضان 10/ 1356 آذر 1316 رضاخان كه از مدتي قبل, مدرس را به خواف تبعيد كرده بود, سرانجام با زمينه سازيهاي قبلي و براساس گزارشهايي كه مدعي بوده به او رسيده كه مدرس با مخالفان تماس دارد, دستور داده او را به كاشمر ببرند و در اين تبعيدگاه در دهم آذر به ايادي خود دستور مي دهد: كار مدرس را يكسره كنند كه چنين مي شود و مدرس به شهادت مي رسد.177 وي جزو شخصيتهاي مورد علاقه امام بود. ايشان افزون بر اين كه به ديدار مدرس به مجلس و منزلش رفته بوده گاهي نيز به مدرسه سپهسالار مي رفته و از نزديك با روش مدرس آشنا مي گرديده است:(من درس ايشان[ مدرس] يك روز رفتم. مي آمد در مدرسه سپهسالار كه مدرسه شهيد مطهري است حالا, درس مي گفت. من يك روز رفتم درس ايشان, مثل اين كه هيچ كاري ندارد, فقط طلبه اي است دارد درس مي گويد. اين طور قدرت روحي داشت.)178 اين سخنان حكايت از درس آموزي امام از روش مدرس دارد كه هم سياسي بوده و هم به كار علمي مي پرداخته و سياست او را از

ص: 6093

كار علمي باز نمي داشته است.ادامه داردپي نوشتها: 1. (در نوشته امام, تاريخ تولد ايشان 20 جمادي الثاني, برابر با 30 شهريور ياد شده; اما در تقويمهاي تطبيقي 20 جمادي الثاني, برابر با اول مهر است. احتمال جا به جايي در ماههاي قمري طبيعي است. شرح زندگاني امام به قلم خود ايشان در مجله (حضور), شماره 5/1 آمده است. 2. (زندگي نامه سياسي امام خميني), محمد حسن رجبي/110, به نقل از (خاطرات آيت الله پسنديده) به كوشش محمد جواد مرادي نيا/ 15; 8 مجله (ندا), شماره 12/1. 3. فصلنامه (ندا), شماره 13/1, مصاحبه با دفتر خاور, بهجت خانم. 4. همان. 5. (زندگي نامه سياسي امام خميني), محمد حسن رجبي/111, انتشارات مركز انقلاب اسلامي. 6. (واقعات اتفاقيه در روزگار), محمد مهدي شريف كاشاني, به كوشش منصوره اتحاديه و سيروس سعدونديان, 22/160, نشر تاريخ ايران. 7. فصلنامه (ندا), شماره15 ,14/1. 8. (زندگي نامه سياسي امام خميني)/112. 9. (صحيفه نور), رهنمودهاي امام خميني, ج163/10, وزارت ارشاد. 10 .همان, ج92/16. 11. فصلنامه (ندا), شماره;15/1 فصلنامه (حضور), شماره 1370 ,5/1. 12. (آثار الحجه), محمد رازي, ج57/1, موسسه دارالكتاب للطباعه والنشر. 13. (تشيع و مشروطيت در ايران), عبدالهادي حائري,/ 179, امير كبير. 14. (مجموعه اي از مكتوبات و اعلاميه ها... شيخ شهيد فضل الله نوري), محمد تركان,

ص: 6094

ج379 ,121/2, موسسه خدمات فرهنگي رسا. 15. (آثار ا لحجه), ح 15/1. 16. فصلنامه (ندا), شماره 15/1. 17. (آثار الحجه), ج145/1. 18. (امام و روحانيت)/178, سپاه پاسداران, (صحيفه نور), ج260/1. 19. (صحيفه نور), ج119/9. 20. فصلنامه (حضور), شماره ;5/1 زندگي امام, به قلم خود ايشان. 21. (آثار الحجه), ج15/1. 22. (فرهنگ معين), ج596/5. 23. (آثار الحجه), ج85/1. 24. مجله (كيهان انديشه), شماره 5/29. 25. فصلنامه (ندا), شماره ;15/1 (حضور), شماره 1. 26. (صحيفه نور), ج157/19. 28. (آثار الحجه), ج220/1. 29. (صحيفه نور), ج143/6. 30. (شرح زندگاني من), عبدالله مستوفي, ح462 1/3 زوار; (علما و رژيم رضاشاه), حميد بصيرت منش /109, نشر عروج. 31. (صحيفه نور), ج153/9. 32. مجله (حوزه), 88/46 43, مصاحبه با حجه الاسلام والمسلمين بدلا. 33. (شرح زندگاني من), مستوفي, ج461/3. 34. (صحيفه نور), ج209/3. 35. (شواهد الربوبيه), تصحيح و تحقيق و مقدمه از استاد جلال الدين آشتياني/ صد و سي ونه. 36. (خدمات متقابل اسلام و ايران), شهيد مطهري/619, صدرا. 37. مجله (كيهان انديشه), شماره 143/29, مقاله جناب آقاي استادي. 38. فصلنامه (ندا), شماره 15/1. 39. (خدمات متقابل اسلام و ايران)/620. 40. (صحيفه نور), ج104/7. 41. (مدرس), ج60/1, بنياد تاريخ. 42. (صحيفه نور), ج269/16. 43. (مدرس), ج107/1. 44. (صحيفه نور), ج115/12. 45. همان, ج63/7. 46. (امام و

ص: 6095

روحانيت), /426. 47. همان/189. 48. (مدرس), ج107/1. 49. (آثار الحجه), ج24/1. 50. (تشيع و مشروطيت در ايران)174 173/. 51. (آثار الحجه), ج24/1. 52. همان /25. 53. (تشيع و مشروطيت در ايران) /189. 54. (صحيفه نور), ج260/1. 55. همان, 199/8. 56. (تشيع و مشروطيت در ايران)/182. 57. (شرح حال رجال ايران), مهدي بامداد, ج1/50, زوار, تهران. 58. (معارف الرجال), محمد حرزالدين, ج1/49, كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي, قم. 59. (ريحانه الارب), ميرزا محمد علي مدرس, ج364/4, خيام. 60. (تشيع و مشروطيت در ايران)/182. 61. (صحيفه نور), ج/193. 62. (آثار الحجه), ج26/1. 63. همان /26. 64. رساله (لقاء الله), مقدمه از آقاي احمد فهري,/ د, ه. 65. (شرح دعاء السحر), امام خميني224 ,81 ,47/, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 66. رساله (لقاء الله)/259, نهضت زنان مسلمان. 67. فصلنامه (حضور), شماره ;5/1 فصلنامه (ندا), شماره15/1. 68. (آئينه دانشوران يا قصص العلماء), علي رضا ريحان يزدي/260, مصطفوي, چاپ دوم. 69. (شواهد الربوبيه), مقدمه / صد وسي ونه; (خدمات متقابل اسلام و ايران)/611. 70. (گنجينه دانشوران قم), سيد محمد مشكواه/17. 71. (آثار الحجه), ج216/1. 72. (كيهان انديشه), شماره ;143/29 (كيهان فرهنگي), سال ششم, شماره3/8, مقاله هاي آقاي استادي. 73. (آثار الحجه), ج78/1. 74. (كيهان فرهنگي), سال ششم شماره ;2/3 (كيهان انديشه), شماره 5/29, مقاله

ص: 6096

آقاي سبحاني. 75. (سيري در آثار و تاليفات حضرت آيت الله العظمي امام خميني), محمد حسن فقيه يزدي/20, نشر مدرس. 76. (آيت الله اراكي), از سلسله ديدار با ابرار/56. 77. (كيهان فرهنگي), سال ششم, شماره2/3. 78. مجله (حوزه), شماره89/44; ,43 مجله (ياد), شماره 27/4, مصاحبه با آيت الله اراكي. 79. (زندگي نامه رجال و مشاهير ايران), حسن مرسلوند, ج67/1, الهام . 80. (علما و رژيم رضا شاه)/395. 81. (زندگي نامه رجال و مشاهير ايران) 302/1. 82. (كيهان انديشه), شماره 143/2. 83. (فصلنامه (حضور), شماره 1. 84. (علما و رژيم رضا شاه)/345. 85. همان/205. 86. (صحيفه نور), ج34/3. 87. (مجاهد شهيد, آيت الله حاج شيخ محمد تقي بافقي), محمد رازي98 93/, پيام اسلام. 88. مجله (حوزه), شماره 64/34, مصاحبه با آيت الله محمد رضا طبسي. 89. (آثار الحجه), ج46/1. 90. (تاريخ بيست ساله ايران), حسين مكي, ج287/4. 91. (مجاهد شهيد آيت الله بافقي)/12. 92. (انديشه سياسي و تاريخ نهضت بيدار گرانه حاج آقا نور الله اصفهاني), موسي نجفي/371, چاپ كليني. 93. همان/374. 94. (آثار الحجه), ج28/1. 95. (تاريخ بيست ساله ايران), حسين مكي, ج;416/4 (انديشه سياسي حاج آقا نور الله اصفهاني)/500. 96 . (علما و رژيم رضاشاه),313 309/. 97. (انديشه سياسي و تاريخ نهضت بيدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهاني);/386 (تاريخ بيست

ص: 6097

ساله ايران), ج437/4. 98. (علما و رژيم رضا شاه)/54. 99. همان/296. 100. همان; (انديشه سياسي و تاريخ نهضت بيدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهاني)/432. 101. (صحيفه نور), ج28/8. 102. همان30/96. 103. همان, ج106/12. 104. (كوثر) مجموعه سخنرانيهاي امام, ج308/1, موسسه تنظيم و نشر آثار امام; (صحيفه نور), ج291/1, در اين مدرك چند كلمه افتادگي دارد. 105. (انديشه سياسي و تاريخ نهضت بيدارگرانه حاج آقا نورالله اصفهاني), /24. 106. فصلنامه (حضور), شماره;7/1 مجله (تاريخ و فرهنگ), شماره 187/5, شرح حال آقاي شاه آبادي. 107. (خدمات متقابل اسلام و ايران)/616. 108. (شرح دعاء السحر)65 ,15 ,10 ,4/. 109. همان /105. 110. همان146 ,140 ,124 ,121 ,120 ,95 ,94/. 111. همان/35. 112. همان26. 113. همان. 114. همان 35 34/. 115. (فرهنگ ديوان امام خميني)/هيچده, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 116. مجله (حوزه), شماره 14/84, مصاحبه با حاج شيخ جعفر صبوري قمي. 117. (بنيان مرصوص, امام خميني در بيان و بنان آيت الله جوادي آملي)/94, نشر اسراء. 118. (علماو رژيم رضاشاه)/397. 119. (علماي معاصرين), ملا علي واعظ تبريزي/179, اسلاميه. 120. (زندگي نامه رجال و مشاهير ايران), ج302/1. 121. (گنجينه دانشمندان), محمد شريف رازي, ج245/1. 122. (تاريخ بيست ساله ايران), ج433/4. 123. (شهداء الفضيله), عبدالحسين اميني/392, دارالشهاب. 124. (علما و رژيم رضا شاه)/396. 125.

ص: 6098

(علما معاصرين)/154. 126. (كوثر...), ج309/1. 127. (امام و روحانيت)/232. 128. (آئينه دانشوران) /304. 129. (فصلنامه (ندا), شماره 18/1, مصاحبه با دختر امام خميني. 130. (زندگي نامه سياسي امام خميني)/122. 131. فصلنامه (حضور), شماره5/1. 132. (مصباح الهدايه الي الخلافه والولايه), امام خميني, ترجمه سيد احمد فهري20/19, پيام آزادي. 133. (تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس), امام خميني/251, پاسدار اسلام. 134. (علما و رژيم رضاشاه)/141. 135. همان. 136. (صحيفه نور), ج199/15. 137. (علما و رژيم رضا شاه)/188, به نقل از خاطرات صدرالاشراف/302. 138. (صحيفه نور), ح;369/1 ج3/2. 139. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي), ج36/2. 140. (علما و رژيم رضا شاه)/69. 141. (صحيفه نور), ج281/12. 142. (علما و رژيم رضاشاه)458 455/. 143. مجله (حوزه), شماره 54/44 43. 144. (صحيفه نور), ج31/8. 145. همان, ج30/9. 146.

ص: 6099

(آثار الحجه), ج;51/1 مجله (حوزه), 45/31. 147. (علما و رژيم رضا شاه)/259. 148. (قيام گوهرشاد), سينا واحد/53. 149. همان مدرك58 57/. 150. (علما و رژيم رضا شاه)/477. 151. (مرگي در نور), عبدالحسين كفائي/414, زوار. 152. (صحيفه نور), ج;1/261 (كوثر), ج309/1. 153. (كوثر), ج516/1. 154. (علما و رژيم رضا شاه)/476. 155. (تاريخ بيست ساله ايران), 285/6. 156. (علما و رژيم رضا شاه)/504. 157. (صحيفه نور), ج152/13. 158. (تاريخ معاصر ايران), پيتر آوري, ترجمه محمد رفيعي مهرآبادي, ج7/2, موسسه انتشاراتي عطائي. 159. (علما و رژيم رضا شاه)/171. 160. همان مدرك98 ,96/, اين موسسه پيش از دو سال پيش تر فعاليت نكرده, اما قوانين آن تا سال 1320 به قوت خود باقي بوده است. 161. همان/250. 162. مجله (حوزه), شماره 45/62. 163. (علما و رژيم رضا شاه)/251. 164. (حوزه), شماره 45/62. 165. (رجال قم و بحثي در تاريخ آن), سيد محمد مقدس زاده154/. 166. (صحيفه نور), ج125/7. اين سخنراني در مدرسه فيضيه بوده است. 167. همان, ح127/1. 168.همان, ;215/5 ج143/9. 169. (امام و روحانيت)/218. 170. (صحيفه نور), ج358/22. 171. همان /83. 172. مجله (حوزه), شماره 138/43 430. 173. (صحيفه نور), ج;11/3 ج255/4. 174. (آثار الحجه), ج65/1. 175. مجله (حوزه), شماره57/58. 177. (علما و رژيم رضا شاه)/332. 178. (صحيفه نور), ج61/962. علي اكبر ذاكري

ص: 6100

سايبان دجله و زمزم ، امام

21 چكيده: نگاهي به اماميه ها در قالب مثنوي در قالب مثنوي افراد خاصي (در اين زمينه) طبع آزمايي كرده اند. بي ترديد ميدان طرح مسائل و عرض ارادت و توصيف در اين پهنه وسيعتر از غزل است، اما اندكند شاعراني كه بتوانند حق مطلب را ادا و شعري خوش و ماندگار بسازند. زبان و سبك و سياق هركدام متفاوت است; بعضي ها انوري وار و ناصرخسروگونه با واژگان و عناصر و زباني باستاني شعر ساخته اند. افرادي هم روان و ساده با زباني نزديكتر به زمانه خود احساس و عاطفه خويش را در اين قالب شعري ريخته و كوشيده اند در گره خوردگي عاطفه و خيال، نوعي ظرافت و هنرنمايي به خرج دهند. سروده ها از جهت كميت و تعداد ابيات متفاوتند. معمولا شاعران مسن و آنان كه عمري را سپري كرده اند سراغ قصيده و مثنوي مي روند. از آن ميان مي توان به حميد سبزواري، محمود شاهرخي و مرحوم مهرداد اوستا، . . . اشاره كرد. هريك هنر خويش يا به قول نظامي عروضي سمرقندي صناعت شاعري خويش را با ساخت و نشر مثنويها و قصايد بلند به اثبات رسانده اند. از جوانترها و نسل بعد از انقلاب يا شاعران نسل انقلاب احمد عزيزي است كه با حال و هواي شطح آلود مثنوي

ص: 6101

بلند (پاييز لاله ها) را براي امام سروده است. ساير شاعران بيشتر كوتاه سروده اند تا بلند. از جمله مثنويهايي كه در اين باب برگزيده ايم مثنويي است با نام (آتش قهر خدا) . روند كلي اين شعر چنين است كه نخست تصويري از اوضاع قبل از انقلاب بدست داده است. با توجه به جو خاص آن دوره (قبل از انقلاب) شاعر كوشيده از واژگان و تعابير خاص و درخور آن فضا و جو استفاده كند. از آن جمله است: شب، ظلمت، تيغ، شقاوت، سياهي، آسمان بي كوكب، نبود شهاب، وجود داغ هاي ستم بردلها، نبود چراغ و شمع، لبهاي چون يخ فسرده، مردن آرزوها در دل، اهريمن و بيداد افزون، جغد شوم شب، سيلاب وحشت، خون، كركسان با چنگ هاي خونريز، شباويز گلوخسته، خفاشهاي تيره جان، يغماگران شوخ، تيره شام سرد، زدن نبض زندگي، شب تار و. . . وجود اين تركيب هاي تيره و ياس آور در فراز نخست شعر و ناگهان انفجار نور با تقدير و قضا و قدر الهي و شكست سكوت شام و برخاستن فرياد آزادي و بيداري صوراسرافيل، شاعر با طرح وجود فريادگر و بيدادگر بزرگ قرن، در قسمت ديگر شعر، تصاوير و تعابيري را براي امام بكار مي برد كه مهمترين آنها بدين قرار است: مردي با خشم خدايي مردي كه فريادش بانگ

ص: 6102

رهايي است مردي با عزمي از كوه پولاد مردي چون آتشفشان و تندر مردي رازدان اسرار غيب مردي با صدچشمه خورشيد در سينه مردي از نسل خليل مردي از دوده احمد مردي كه در آستين دست علي و ذوالفقارش را دارد و سرانجام خلاصه تمام اين تعاريف و توصيفات يعني "روح خدا فرياد قرن ما خميني" در بخش سوم شعر به نقش و حضور امام در جامعه مي پردازد و از طلوع خورشيد آزادي بربام ايران و امواج خشم خلق و عزم ابراهيمي و دست خدايي امام و سرنگوني بت و برخاستن گرد از جان شوم شب پرستان سخن گفته است. نگهداري و حفظ و پاسداري آزادي را هشدار داده و صبر و جهاد و حفظ اتحاد را رمز پيروزي و استمرار انقلاب مي داند و هميشه پرهيز از اختلاف و دامن زدن بدان را (كه سرمايه ديو رهزن است) يادآور مي شود. شعر از جهت زبان چندان جديد نيست اگرچه به آثار دوره هاي شعر كلاسيك مي ماند اما روح كلي شعر از جو انقلاب و بعد از آن تاثير پذيرفته است. مثل اكثر سروده هاي قالب مثنوي به يك گزارش تاريخي، اجتماعي و سياسي مي ماند تا يك شعر برخوردار از عاطفه و خيال و ساير لوازم شاعرانه و ظرافتها و باريك انديشي ها و نازك خيالي

ص: 6103

هايي كه خواننده از يكي دوبار خواندن، زده و خسته نشود. از جمله مواردي كه به يك نظم سست مي ماند، به شواهد زير مي توان اشاره كرد: آيا به دل نبود تو را از شب هراسي پس اي برادر پاس آزادي نگهدار آزادگان از ناسپاسي عار دارند من اي برادر سخت از شب بيم دارم برخيز و ديگر بار آهنگ سفر كن با كاروان آميز و با آن ره سپر باش گويا شدي از نشئه اين باده مدهوش هشدار كازادي بدست آسان نيايد. در مجموع شعري است شعارگونه و براي ثبت وقايع و بعضي از جريانهاي مهم و اساسي خوب است. اما بعنوان نمونه اي قوي و محكم، قابل ذكر نيست. از آنجا كه روح كلي و زبان و ساختار اين اشعار تقريبا يكسان است و احصاء و استخراج تعابير آنها را چندان لازم نمي دانيم تنها به نقد گذرايي از آنها بسنده مي شود. آتش قهر خدا شب بود و ظلمت پرده برعالم كشيده تيغ شقاوت ناي مرغ حق بريده گيتي سراسر بود در كام سياهي چونانكه يونس در درون بطن ماهي ني كوكبي در آسمان بد، ني شهابي ني روز ني از شب بسوي آفتابي برهر دلي بود از ستم چون لاله داغي ني در فلك شمعي كه بربالين چراغي چون يخ زحسرت حرفها برلب

ص: 6104

فسرده دل بي اميد و آرزو در سينه مرده هرگه كه اهريمن فزون بيداد مي كرد از شوق جغد شوم شب فرياد مي كرد از هر كران سيلاب وحشت موج مي زد خون از حضيض خاك سربر اوج مي زد از كينه جوق كركسان با چنگ خونريز خستند در غوغاي شب حلق شباويز خفاشهاي تيره جان شب تاز بودند در شب ز حرص لقه در پرواز بودند يغماگران شوخ ارزشهاي والا بردند خواب آلودگان را رخت و كالا گفتي كه در آن تيره شام سرد و خاموش كردست سير خويش را گردون فراموش نوري دگر از، هيچ روزن سر نمي زد گفتي كه نبض زندگي ديگر نمي زد ناگه بفرمان قضا در آن شب تار شد انفجاري در دل گردون پديدار بشكافت قلب تيره شب را شهابي تا راه بگشايد بسوي آفتابي از ناي مردي در سكوت شام بيداد برخاست چون از صور اسرافيل فرياد مردي چه مردي خشم او قهر خدايي فرياد جان افزاي او بانگ رهايي مردي چه مردي عزم او چون كوه پولاد آتش فشاني تندري صدقرن فرياد مردي چه مردي سر غيب آيينه او صد چشمه خورشيد اندر سينه او مردي چه مردي زير اين تاق مقرنس شد قرنها چون او نديده ديده كس مردي كه از نسل خليل الله نسب داشت در كوله

ص: 6105

بارش رنجها از جور شب داشت مردي كه بود از دوده احمد تبارش در آستين دست علي با ذوالفقارش مردي كه بود اندر رگش خون حسيني روح خدا فرياد قرن ما خميني آري نداي او خروش قرن ما بود ني ني غلط گفتم خروش قرنها بود در آن سكوت تلخ شب برداشت فرياد شوريد چون سيلي دمان بركاخ بيداد بانگ رسايش تاق شب را سرنگون كرد وز مغز امت نشئه شب را برون كرد توفنده خشمش بود گفتي صرصرعاد يا آتش مهر خدا بر كاخ شداد با عزم ابراهيمي و دست خدايي بت را نگون كرد از سرير كبريايي از جان شوم شب پرستان گرد برخاست طاغوت را از سينه آه سرد برخاست فرياد و شور از شهر خاموشان برآمد امواج خشم خلق چون توفان برآمد آتش فشان قهر ملت شعله ور شد كاخ ستم اندر دمي زير و زبر شد خورشيد آزادي ببام ما برآمد منشور اين دولت بنام ما برآمد اما برادر من دروني ريش دارم از بازگشت شب بدل تشويش دارم من اي برادر سخت از شب بيم دارم چون سوز زخم خنجر دژخيم دارم از زخم شب ما را بود برتن نشانه برپشت ما ثبت است نقش تازيانه ترسم كه شب از ره فراز آيد دگربار وان ماجراي رفته بازآيد دگربار

ص: 6106

هشدار كازادي بدست آسان نيايد وين گوهر نادر بكف ارزان نيايد گويا شدي از نشئه اين باده مدهوش كان رنجهاي رفته را كردي فراموش از چيست رنج زخم شب از ياد بردي اين درد مشكل را چرا آسان شمردي از چيست پير عشق را حرمت نداري پا از حريم معرفت بيرون گذاري آيا بدل نبود تو را از شب هراسي كاينسان همي پويي طريق ناسپاسي آزادگان از ناسپاسي عار دارند برمنعم خود شكر نعمت مي گذارند ترسم كه كفران برق غيرت برفروزد تا خرمن ما ناسپاسان را بسوزد پس اي برادر پاس آزادي نگهدار وين گوهر ناياب را بيقدر مشمار اكنون سيه كاران بجان كوشند در كار تا شحنه شب حكمران گردد دگربار خصم سيه دل دمبدم افسانه سازد تا راه را هموار بربيگانه سازد سرمايه اين ديو رهزن اختلافست گرتو بدان تن دردهي كاري خلافستبرخيز و ديگر بار آهنگ سفر كن از فتنه غولان در اين وادي حذر كن با كاروان آميز و با آن ره سپر باش با خضر وقت خويشتن اندر سفر باش ره توشه اين كاروان صبر و جهاد است پيروزي جاويد ما در اتحاد است گر در پناه نوح كشتيبان درآييم باشد كزين جاويد ما در اتحاد است ما را به آيين خرد حجت تمام استبي شبهه راه عافيت

ص: 6107

راه امام است محمود شاهرخي - جذبه مثنوي "رامشگر" سروده محمدحسين بهجتي (شفق) از سنخ آثاري است كه در قالب غزل بررسي و تحت عنوان "ديدار" دسته بندي شد. اين شعر هم پس از ملاقات و ديدار آن نوازشگر و رامشگر "حضرت امام" سروده شده است. زبان صميمي و روح عاطفي حاكم بر شعر قابل توجه است و اگر خواننده از شاعر و روحاني بودن او مطلع نباشد و نيز نداند كه اين شعر را براي امام (ره) سروده است، بي ترديد تعجب خواهد كرد كه شخصي به عنوان نماينده امام و امام جمعه يك خطه از ميهن اسلامي تا اين حد صميمي و دوستانه با امام (ره) گفتگو كند. كاربرد اين تعابير براي امام (ره) آنهم از طرف شاعر تنها مي تواند در پناه مجوز شاعري و در قلمرو خيال شاعرانه قابل قبول و توجيه باشد. براي مثال: چنگ برگير و به شيدايي بنال يا زهره سان رامشگري را ساز ده مايه آرامم اي رامشگرم نازنيم، دلنوازم، دلبرم سوي ني دست عنايت كن دراز. نكته قابل توجه در اين شعر، شناخت دقيق شاعر از روحيه عرفاني و سلوك و طي منازل و طريقت امام (ره) است. شاعر قبل از آشكار شدن بعد شاعري امام از مسلك اشراقي وي آگاه بوده است. به

ص: 6108

ابيات و شواهد زير بنگريد: خوان سرود عشق بردلهاي ما تا كني آباد از آن دنياي ما نغمه سركن سوز عالم را چو عود عطر عرفان زن برآفاق وجود از سخنهاي تو بگرفتيم ياد كانچه جز عشق است برباد است باد هسته هستيست عشق روي يار خود در اين آيينه باشد آشكار غير عشق دوست جاودانه نيست و آنچه از او نيست جز افسانه نيست وجود اين معاني و صراحت بيان شاعر كه از آگاهي و شناخت او حاصل آمده است، اشعار بلند و عرفاني امام (ره) را به ياد مي آورد: ره رو عشقم و از خرقه مسند بي زار بدو عالم ندهم روي دل آراي تو را همه جا منزل عشق است كه يارم همه جاست كوردل آنكه نيابد به جهان جاي تو را دكه علم و خرد بست در عشق گشود آنكه مي داشت بسر علت سوداي تو را من كشته آن ساقي و پيمانه عشقم من عاشق دلداده آن روي نكويم راه و رسم عشق بيرون از حساب ما و توست آنكه هشيار است و بيداراست مست باده نيستسالها بايد كه راه عشق را پيدا كني اين ره رندان ميخانه است راه ساده نيست گرنداري سر عشاق و نداني ره عشق سر خود گير و ره عشق به رهوار سپار اشعار فوق به عنوان شواهدي

ص: 6109

بود كه در يك تورق سريع و گذرا در چند غزل از يك مجموعه شعري امام (ره) (محرم راز) يادآور شدم. رواني شعر، ويژگي قابل توجه و چشمگير ديگر آن است. از ميان عناصر مختلف شعري تنها به موج انگيزترين آنها اشاره مي كنيم. يعني عناصر شعري قابل توجه در قلمرو موسيقي و آلات و ابزار سرود و رامشگري را يادآور مي شويم: نوازشگر، چنگ برگرفتن، رامشگري بسان زهره، سازدادن، ني، ني نواز، آواز را در ني بلند كردن، آواز برآوردن، آهنگ برآوردن، نغمه سرايي كردن، لب به ترنم واكردن، عندليب آسا لب گشودن، رامشگر بزم الست، سرود عشق خواندن، مغني. وجود اين همه تعابير و تركيبات از خانواده موسيقي و دست نياز و طلب و خواهش شاعر براي لب گشودن و نغمه سردادن امام (ره) خود از شناخت و آگاهي شاعر از روحيه و زمينه هاي شاعري و نغمه پردازي امام (ره) خبر مي دهد و سرانجام با دعاي لطيف و شاعرانه و كاربرد صفت مغني و پير مغان و دعا به جان او براي مستي دل دنيا و دنياي دل، شعر را پايان مي برد و چنين مي گويد: باد يا رب سايه پير مغان برسر عشاق، باقي جاودان زين مغني مست بادا متصل هم دل دنيا و هم دنياي دل رامشگر اي نوازشگر لبت

ص: 6110

را بازكن قصه اندوه خود آغاز كن اي به هر حرفت هزاران شعله شور و زلبت جاري هزاران چشمه نور چنگ برگير و به شيدايي بنال زندگي را گرم كن از شور و حال زهره سان رامشگري را سازده از نوا نيرو به اهل راز ده تا به رقص آيد مسيحا در فلك تا فرو افتد زعرش حق ملك مايه آرامم،اي رامشگرم نازنينم، دلنوازم، دلبرم سوي ني دست عنايت كن دراز موج اسرار نهان در ني نواز تا شكافد چون دل من كوه طور جوشد از هر صخره اش درياي نور تا كه دنيا وادي ايمن شود از تجلي عالمي روشن شود بحرها جوشد، خروشد موجها مهر گردد ذره ها بر اوجها گركني آواز خود در ني بلند كهكشانها را كشاني در كمند از دل پردرد آوازي برآر و ز دو لب آهنگ دمسازي برآر از تپشهاي دل ديوانه گوي ز اشك شمع و سوزش پروانه گوي باز گوي از حال گل پيراهنان پاكبازان، صابران، رويين تنان بازگو پيغام سرخ لاله ها التهاب عشق و اشك ژاله ها قصه گو از سنبل پرپرشده وز دل گلهاي پرآذر شده داستان گوي از كليم و از شعيب در شدايد جلوه امداد غيب ريز در هر پرده موج احتراق بيشتر كن شعله هاي اشتياق خون شد از خاموشيت

ص: 6111

صدها جگر از سكوتت سينه ها شد پرشرر خوش برآر آوا كه مشتاقيم ما در غمت مشهور آفاقيم ما ديده ها از شوق پرگوهر ببين قلبها از شعله خاكستر ببين نغمه سركن چون نسيم نوبهار تا برويد گل، شكوفه لاله زار در ترنم چون لبانت وا شود برلب ما خنده ها پيدا شود عندليب آسا چو بگشايي دهن جان رفته بازآيد سوي تن دانم اي رامشگر بزم الست قصه ناگفته ات بسيار هست قصه ناگفته در گوشم نواز تا شوم از هر دو دنيا بي نياز گرچه در هر قصه شوري اندر است قصه ناگفته گفتن خوشتر استخوان سرود عشق بر دلهاي ما تا كني آباد از آن دنياي ما نغمه سركن، سوز عالم را چو عود عطر عرفان زن برآفاق وجود از سخنهاي تو بگرفتيم ياد كانچه جز عشق است برباد است باد هسته هستيست عشق روي يار حق در اين آيينه باشد آشكار غير عشق دوست، جاويدانه نيست و آنچه از او نيست جز افسانه نيستباد يارب سايه پيرمغان برسر عشاق، باقي جاودان زين مغني مست بادا متصل هم دل دنيا و هم دنياي دل محمدحسين بهجتي مثنوي "قصه عاشق ترين عاشقان" اثر "احمد نوروزي فرسنگي" بي ترديد يكي از زيباترين سروده هايي است كه در اين قالب شعري براي امام (ره) سروده شده است. استفاده بهينه و بجا

ص: 6112

از اساطير، به خصوص از اساطير عرفاني و غنايي چون حلاج، ليلا، مجنون، كوهكن"فرهاد"، بيستون و تيشه، رخش و فرهاد، براي وصف اين عاشق جديد و سرانجام با ظرافت و لطافت، بدون اينكه با صراحت، داستان و حركت فرهاد و كوهكني او را رد كند، مي گويد: كوهكن از رنج هجران حبيب تيشه را برسر زد از جور رقيب عاشق ما پرده اي نو مي زند تيشه را بر فرق خسرو مي زند تا كه رخش عزم را، هي مي كند يك شبه صدساله ره طي مي كند نكته مهم در اين آميختگي اساطير و سرانجام طرح اسطوره جديدي با تعبير "عاشق ما" اين است كه شاعر براي امام (ره) شخصيت يك بعدي مثل حلاج و فرهاد و مجنون، . . . قائل نيست، بلكه امام را در عين عاشق بودن و شيدايي، مبارزي ستم سوز و طاغوت كش مي داند. سالكي زاهد و زاهدي بت شكن و حماسه آفرين معرفي مي كند. تعبير "سردار عشق" تركيبي است بجا، زيرا "سردار" بيشتر براي پهلوانان و قهرمانان حماسه آفرين كارايي و مناسبت دارد و عشق هم براي سالكان الي الله. شاعر هم همراهان سردار عشق را به نياسودن جز بر، دار عشق فرا مي خواند و هم از كيمياي وجود امام حرف مي زند كه مس ها را زر مي كند. و لازمه دم زدن از

ص: 6113

عشق روح الله را كفن برتن كردن مي داند: الله الله عشق را باور كنيد كيميا اينجاست مس را زر كنيد اي كه او را حلقه بردر ميزني خود نه با دستان كه با سر مي زني يا ز روح الله و عشقش دم مزن يا كفن كن برتن خود پيرهن اگر قرار باشد ميانگين كاربرد كلمات و تموج (فركانس) آن و واژگان خاص را ترسيم كنيم، همانطور كه "بيدل" را شاعر آيينه ها مي نامند براي اين شعر و شاعر به استناد نتيجه حاصل از همان ميانگين; كلمه "عشق" را كه موج انگيزترين واژه اين شعر است برمي گزينيم. زيرا شاعر در اين شعر 25 بيتي، 24 بار كلمه عشق و تعابيري چون عاشق، عاشقان، عشاق، عاشق ترين و. . . را به كار برده است. تقريبا در هر بيت يك تعبير از عشق و مشتقات آن به چشم مي خورد. عناصر و تركيباتي كه با اين واژه خاص ساخته بدين قرار است: هواداران عشق نم نم باران عشق قصه عشق ماجراي عشق بزم عاشقان عاشق ما مست عشق معناي عشق ناي عشق پرتوي از عشق غير عاشق قصه هاي عشق عشق مجنون قصه عاشق ترين عاشقان جمله عشاق عشق او فرهاد عشق انديشه را عاشق حق جوي عشق را باور كردن سردار عشق دار عشق عشق روح الله.

ص: 6114

وجود اين تركيبها دليلي است بر پرباري و غناي شعر از جهت آميختگي و استخدام عناصر مختلف شعري و خويشاوندي خانواده هاي كلمات و واژگان شعري. قصه عاشقترين عاشقان گوش داريداي هواداران عشق تشنگان نم نم باران عشق بار ديگر قصه ي عشق و جنون بشنويد از راهيان دشت خون ماجراي عشق و وصل يار را قصه حلاج و وصف دار را گرچه بشنيديد، يك بار دگر بشنويد از ناي غم بار دگر قصه ليلي و مجنون واگذار پا به بزم عاشقان ما گذار گرچه مجنون سر به صحراها نهاد از غم ليلي خود از پا فتاد عاشق ما را نوايي ديگر است مست عشق دلربايي ديگر است گفت مولانا چه خوش معناي عشق از زبان ني كه باشد ناي عشق "ني حديث راه پرخون مي كند قصه هاي عشق مجنون مي كند" من چه گويم سر به مهر اين نامه استخارج از وسع زبان و خامه است پرتوي از عشق او مانده بجا گشته راه و رهبر و رهيار ما غير عاشق را بكويش راه نيست رهسپار راه او گمراه نيستبشنويداي عاشقان با گوش جان قصه عاشق ترين عاشقان جمله ي عشاق سرگردان او صدهزاران كوهكن حيران او ناي او از ناي ني غم دارتر عشق او از كوهكن خونبارتر ماجراي بيستون و تيشه را قصه فرهاد

ص: 6115

عشق انديشه را كهنه كرد اين عاشق حق جوي ما زاهد شب، شير ميدان پوي ما كوهكن از رنج هجران حبيب تيشه را بر سر زد از جور رقيب عاشق ما پرده اي نو مي زند تيشه را برفرق خسرو مي زند تا كه رخش عزم را، هي مي كند يك شبه صدساله ره، طي مي كند توسن تصميم را تا زين كند يكسره دشت جنون آذين كند اي كه همراهيد با سردار عشق هان نياساييد جز بر دار عشق الله الله عشق را باور كنيد كيميا اينجاست مس را زر كنيد اي كه او را حلقه بر در مي زني خود نه با دستان كه با سر مي زني يا ز روح الله و عشقش دم مزن يا كفن كن برتن خود پيرهن احمد نوروزي فرسنگي مثنوي افقهاي سرسبز اثر (م. بيقرار) كوتاه اما بارور است و برخوردار از روح شاعرانه، زبان صميمي شعر قابل توجه است. آن را به عنوان نمونه اي كوتاه از اين قالب شعري مي آوريم. افقهاي سرسبز تو را مي شناسيم و خورشيد را افقهاي سرسبز اميد را تو را مي شناسيم و مهتاب را بلنداي آن روح بي تاب را تو را مي شناسيم و پيوند را صميميت گرم لبخند را تويي آفتاب برافروخته زبان فصيح دل سوخته نگاه تو آغاز روييدن استخدا را همين شيوه

ص: 6116

ديدن است تو را مي شناسيم و ما را تو نيز كه آزاده مرديم و دشمن ستيز نهاديم دل را به خط ولا سپرديم تن را به شط بلا همان نخلهاييم اگر سوخته ز تاب و تب عشق افروخته تو بر پا بمان ما كنار توايم تو نوحي و ما از تبار توايم هلا ابر باراني نو بهار بر اين دشت عطشان دمادم ببار م - بيقرار مثنوي (پاييز لاله ها) اثر احمد عزيزي يكي از نمونه هاي بلند و خوش و باروري است كه مي توان زير عنوان اماميه به بررسي و تحليل آن پرداخت. به استناد بيت آخر اين مثنوي، گويا شاعر پس از اعلام نوشتن وصيت نامه توسط امام و نگهداري نسخه هايي از آن در مجلس شوراي اسلامي و آستان قدس رضوي و در جريان بيماري قلب امام از آن نگراني و اضطراب تاثير پذيرفته است. نگاهي كوتاه به ويژگيهاي شعر و شاعر در اين مثنوي: 1- هر خواننده اي كه با دقت و آگاهي اين شعر را بخواند، حداقل با من منتقد همعقيده است كه عزيزي مثل بسياري از اشعار بلندش در اين اثر هم به هر سو سرك مي كشد. از اين شاخه بدان شاخه مي پرد. آن روح ناآرام و زبان روان و جاري او و حال شطح زده و

ص: 6117

جان بي قرار و سيالش در اين شعر هم جلوه گر است. 2- ويژگي ديگر شعري عزيزي كاربرد عناصر و مفردات و كلماتي از زبان محاوره و عاميانه است، كه حداقل در قالب تراش خورده اي چون غزل نمي گنجد; اما در فراخنا و سينه باز و ميدان گسترده مثنوي مي توان برايش جا و محلي يافت. (همانطور كه عزيزي يافته است. 3- جا دارد براي اين شعر از انواع و خانواده و شبكه هاي كلمات و مفردات، شبكه جديدي را بنام خانواده و شبكه شطح بازكنيم و نمونه هاي زير را يادآور شويم مانند: عزلت نيلوفران حسرت خوارگي خواهر لبخندها اخمت كند روح هاي صد مني سنگفرش هوش شعار آتش و شبنم روابط با گل مريم نور يك صدم آيينه رميدن آيينه از پهلوي ما پالوده دل قطعنامه دست عباس رگ تفسيرها صلح با شمشير فتوا از ابروي كسي بردن شهيد غمزه تو رهبر تصنيف سوز و ساز لاله از ششماهگي هم لاله بود عاشقي در انحصار لاله هاست تناسخ لاله ها در ما نبض آب را در چنگ داشتن ابله رنگ. 4- پس از عناصر شطحي شعر مهمترين تركيبها و عناصر تجريدي آن را يادآور مي شويم: پاييز جدايي پاييزهاي انتظار غربت افسانه ها عزلت نيلوفر بركه ناباور شيشه حسرت خوارگي دست مرهم بخش نامحرم آيينه روح هاي

ص: 6118

صد مني سنگفرش هوش شعار شبنم كور باطن نواي خون هواي گل مظلومي نام غرور گريه ها رگ تفسيرها كافر عشق پير عشق تصوير عشق خرقه الا شهيد غمزه تفسير نگاه غدير سرخ روياهاي سرخ عرش روياها شهيد وصل نينواي خسته اندوه وحشي شرح آه غرور گريه شعار آتش درد نوش مست تاوان تكامل تمثيل بهار ذات زمين لاله هاي خوب نبض آب زخم صراحت زخم شبگرد وصيت نامه درد. 5- كلمات و عناصري از قلمرو و زبان عاميانه و محاوره عبارتند از: خون چكاني شل شدن اخم خيابان ناشي كردها سنگفرش صد من يك صدم افيون رميدن هفده شهريور پالوده دست عباس قطعنامه انحصار تعارف كردن ششماهگي بره آهو اهل جنوب گياه هرزه من بميرم. . . 6- نكته ديگر، يكدست نبودن شعر در محور افقي است. پراكندگي مطالب و عدم تسلسل موضوعات در فضاي كلي شعر از يك طرف و نيز ناهمگوني و ناهمخواني دو مصرع، رهايي شاعر را از قيد شعرسازي و خوش تراشي و مناسب گزيني عبارات اثبات مي كند. گويي شاعر به نوعي سوررئاليزم دچار مي شود و حرفهايي را بدون درنظر گرفتن رشته و پيوند اصلي و مياني اشعار و ابيات مي زند. اگرچه در جاي خود بسياري از حرفها خودجوش و زيبا هم هستند، اما هر سخن جايي

ص: 6119

و هر نكته مكاني دارد. قدرت شعرسازي شاعر بسيار بالاست و هم اين توان واژه گزيني و احضار و استخدام آنها موجب اندكي پرگويي مي شود كه شعر را از يكدستي و حسن انتخاب دور مي كند مثلا در اين بيت: عارفان پالوده ي دل مي خورند زهر را پيران كامل مي خورند مناسبت بين دو مصرع چندان شاعرانه نيست اگرچه مصرع اول به رايحه و شميم عرفان معطر شده است و چاشني عرفاني دارد اما تعبير "پالوده دل" كاملا عاميانه و حداقل براي رساندن هدف و پيامي كه شاعر درنظر دارد ضعيف است، به تعبير ديگر، لفظ، كشش بار محتوي و مفهوم و معني را ندارد و عدم تناسب بين لفظ و معني از نكات ضعف شعر است خواه در اين اثر و خواه در هر اثر بزرگ. يا اين بيت: ما مقيم سايه سار سوسنيم ما گياه هرزه ي اين گلشنيم اگرچه از تركيبات جديدي برخوردار است و نوعي خودشكني و شكسته نفسي در آن نهفته است اما تناسب كاربردي شعر ضعيف است. 7- اينك بپردازيم به بازي با كلمات و ايهام آفريني شاعر كه از جهاتي موجب غناي زبان شعر شده است: زندگي با نفس هاي ناتني زندگي با روح هاي صدمني در اين بيت يكجا به زبان كنايه از نااهلان و نامحرمان سخن مي گويد و

ص: 6120

با تعبير جديد نفس هاي ناتني از آنان ياد مي كند و در مصرع دوم نيز آدمهايي را كه به تعلقات دنيوي دلبسته اند و به قول مولانا "تنشان در خاك و دنيا و زمين چنگالها زده و ريشه ها دوانده و هرگز نمي گذارد كه جانشان از اين خاكدان زشت و پلشت سوي بالا پربگشايد" چنين معرفي مي كند كه آنها روح هاي صد مني دارند، كسي كه روح صد مني دارد يعني سبكبار و سبك روح نيست و همين سنگيني حتي اگر به جانب روح باشد، مانع طيران او خواهد شد. يا در اين بيت: پس شعار آتش و شبنم چه شد پس روابط با گل مريم چه شد به زبان شاعرانه شايد بتوان اين تعبير "شعار آتش و شبنم" را برداشتي از اين آيه شريفه قرآن دانست كه: (. . . اشداء علي الكفار رحماء بينهم) يعني با كفار به شدت برخورد مي كند و براي كفار مثل آتش است، يعني ريشه كفار و دشمنان را مي سوزاند. آتش است در خرمن هستي دشمن و در مقابل با مومنان با رحمت و عطوفت و رافت برخورد مي كند. مثل شبنم كه رمزي است براي روشني، حيات و. . . لطافت; و روابط با گل مريم هم روابط پاكي و نيكي و. . . است كه از نظر شاعر زير سؤال

ص: 6121

رفته است. يا در نمونه هاي زير: تشنه لب تا سايه و شن مي رويم روز روشن كور باطن مي رويم ما گرفتاريم با فتق غرور يك صدم آيينه در ما نيست نور گول

ص: 6122

افيون گول ساغر مي خوريم گول رندان حناگر مي خوريم صلح قسط و قاسط و ناس است اين قطعنامه دست عباس است اين در لابلاي تعابيري با پژواك و طول موج چشمگير، آن حالت حيرت و ترديد را چنين ترسيم مي كند: اي غرور گريه ها آغاز تو اي جراحت هاي ديرين بازشو دشت خون را هي هي و هورا گرفت پير ما را بغض عاشورا گرفت اي رياضت كش رگ تفسيرها صلح بايد كرد با شمشيرها امشب از ني خون حكايت مي كند ذوالفقار امشب شكايت مي كند 8- بايد گفت در بسياري از ابيات، عزيزي در سايه همان تخيل بارور و شناخت قابل توجهي كه از بار و توان كلمات و عناصر شعري دارد به نوآوري دست مي زند با بديع نگاريها و تصويرسازي ها و آينه كاريها به شعر، رنگ و صبغه خاصي مي بخشد و نيز موجب گسترش دامنه زبان و توسعه قلمرو تخيل و تركيب سازي مي شود، از آن جمله ابيات لطيف و قابل توجه زيرند: دشمنان فرصت نشين كينه ات دوستان نامحرم آيينه ات ما نواي سرخ خون را نايي ايم از چه مي ترسيم عاشورايي ايم داغدار لاله هاي دور شد من بميرم پير ما منصور شد ما همه فرمانبر عشق توايم در طريقت كافر عشق توايم شاعر وقتي به امام مي رسد و با او

ص: 6123

سخن مي گويد و مي خواهد ارادت و اطاعت از آن پير را با شعر خويش به اثبات برساند، چنين مي گويد: ما ز ابروي تو فتوا مي بريم ما به خال تو تولا مي بريم پير زيبا، پير شاعر، پير عشق پير صد آيينه ي تصوير عشق رهبر ما از بهاران تاكنون پير ما از سربداران تاكنون عارف در خلسه مولانا شده بودي در بركه ها دانا شده يا خميني تيغ تيز لا تويي يا خميني خرقه ي الا تويي يا خميني منكر تو منكر استيا خميني نفس تو اولي تر است پس محب خال تو خون مي خورد عارف عشق تو افيون مي خورد پس شهيد غمزه ي تو محرم است كافر عشق تو مهدور الدم است نازكن تا ليلة الاسراء شويم غمزه كن تا مرجة العذرا شويم يوسف ما تحفه ي پيراهنت جان فداي يك دو ركعت دامنت ما ز شرح سوز آهت عاجزيم ما ز تفسير نگاهت عاجزيم رهبر شمشير و خون و هيبتي رهبر دوران سخت غيبتي در ادامه چنين عاشقانه و از سوز دل مي گويد: عشق تو دشت شقايق پرور استخانه ي تو هفده شهريور استبهر تو رنج قرون برديم ما پانزده خرداد خون خورديم ما چون غم تو مرجع تقليد شد پس عدالت در نجف تبعيد شد سايه بان دجله و زمزم تويي

ص: 6124

وارث خون، وارث آدم تويي اي حسيني مرد صحراي قيام زينبي رفتار كن با اين پيام وه چه زهري شهد مطلوب شماست وه چه يحيايي در ايوب شماست نكته اي را كه در نقد شعرهاي بلند تخيلي يادآور شدم، در اين شعر هم به چشم مي خورد. تنها زبان شعر در اين اثر به عصر ما بسيار نزديكتر است و حتي بايد گفت: امروزي است ولي در شعرهاي قبلي زبان و روح قالب شعر به عصر انوري و عنصري و ناصرخسرو و اقمارشان برمي گشت. شاعر پس از گذر از مرحله نجوا با امام، لاله ها را بهانه كرده و بسياري از حرفهاي در دل نهفته را به عنوان توصيف و معرفي و ارزيابي لاله ها بيان نموده در 13 بيت تقريبا متوالي در صدر هر مصرع از لاله مايه گذاشته است. 10- اشارات داستاني و اسطوره اي اين شعر بدين قرار است: كردها و شيعيان و سرباز ارغون، سربداران، منصور (حلاج) ، دست عباس "حضرت ابوالفضل عباس"، ذوالفقار، اسكندر، ابوذر، ليلة الاسراء، غدير، محمد"ص"، علي"ع" ، جوريان باشتين، هفده شهريور، پانزده خرداد، نجف، دجله و زمزم، وارث آدم، يحيا، ايوب، دشت خاوران و مازندران. 11- از جهت سبك و سياق يا مكتب شعري وجود باريك خيالي و ظريف انديشي و تصويرسازي هاي عزيزي كه نوع افراطي اش در

ص: 6125

نثر، همان شطح است، برگردان ديگري است از سبك هندي ولي تحت تاثير ادب و فرهنگ و زبان شعري معاصر. در اشعار زير مي توان رگه ها و ويژگي هاي سبك هندي را يافت. ما ز شرح سوز آهت عاجزيم ما ز تفسير نگاهت عاجزيم پير زيبا، پير شاعر، پير عشق پير صد آيينه ي تصوير عشق داغ دست لاله لرزان توام داغ چشم شبنم افشان توام آه پاييز جدايي جان گرفتخون چكاني هاي گل پايان گرفتبازكن اي درد نوش مست پير از سر نو باده ي سرخ غدير زخميان با جنبش حق همرهند زهر نوشان حقيقت آگهند نور تاوان تكامل مي دهد هرچه خون لازم شود گل مي دهد عشق تو زخم صراحت خورده است هرچه خون تو جراحت خورده است گرچه نبض آب در چنگ من استخون تو زيباتر از رنگ من است ما مقيم سايه سار سوسنيم ما گياه هرزه ي اين گلشنيم 12- اگر قرار باشد اين مثنوي را كه اتفاقا بلندترين سروده در اين قالب در وصف امام (ره) است با اشعار قبلي و سروده هاي ديگر مقايسه كنيم مشخصه مثبت اين اثر همانا زبان شعري معاصر اوست و هيچگونه نمود و شواهدي برگذشته گرايي در آن يافت نمي شود. افعال و جمله ها و عبارات و ساير اجزاء كلام و شعر در اين اثر بسيار روشن و

ص: 6126

ساده و با پرهيز كامل از تقييدات لفظي و معنوي ساخته شده است. از جمله به موارد زير مي توان اشاره كرد: عشق تو دشت شقايق پرور است خانه تو هفده شهريور است"با ايهام 17 شهريور كه هم نام محلي است و هم نام جمعه خونين 17 شهريور" ما مريدان توايم اي سربدار ما ز ابروي تو فتوي مي بريم پس شهيد غمزه ي تو محرم است من بميرم پير ما منصور شد پير ما امشب هواي گل نداشت باز در باران دويدن تشنه لب باز غربت در خيابانهاي شب آه پاييز جدايي جان گرفت سالك از خويشتن فاني شده در طريقت كافر عشق توايم ما همه فرمانبر عشق توايم پس عدالت در نجف تبعيد شد. . . 13- نكته ديگر: رعايت رستاخيز كلمات از طريق آشنايي زدايي واژگاني است. مثلا: فتوي بردن، چندان مرسوم نيست، بلكه فتوي دادن بيشتر جا افتاده است، در اين بيت: ما ز ابروي تو فتوا مي بريم ما به خال تو تولا مي بريم يا خون كردن كه صورت ديگر خون بپا كردن يا برپا كردن است. در اين بيت: چيست فرمان پير ما تا خون كنيم خواب را از خاك خود بيرون كنيم يا: دشمنان فرصت نشين كينه ات دوستان نامحرم آيينه ات 14- با استخراج عناصر شعري از خانواده و

ص: 6127

قلمرو طبيعت اعم از طبيعت بي جان و جاندار دامن نقد را فراجمع مي آوريم: پاييز، گل، بهار، نيلوفر، بركه، جنگل، شبنم شرجي، روز، مهتاب، غروب، شب، باران، كوه، لاله ها، سنگ، آتش، سايه، درختان، شقايق ها، شن، گلزار، دشت، خاك، صحرا، دجله، زمزم، آب، گياه و. . . پاييز لاله ها آه پاييز جدايي جان گرفتخون چكاني هاي گل پايان گرفتباز مانديم و يادي از بهار زخمي پاييزهاي انتظار باز ما و باز ما و باز ما خسته و لب بسته ي آواز ما شعر مثل زخم روي شانه هات مي روي با غربت افسانه هات زندگي با عزلت نيلوفران زندگي در بركه ي ناباوران مثل ببري كه غرورش شل شود مثل سنجابي كه بي جنگل شود شيشه ي لبريز حسرت خوارگي زخم و شبنم شرجي و آوارگي روز زير خواب ها پنهان شدن شب پر از مهتاب سرگردان شدن خواهر لبخندها اخمت كند دست مرهم بخش گل زخمت كند دشمنان فرصت نشين كينه ات دوستان نامحرم آيينه ات تو پر از تبخاله ي تب مي شوي با غروبي در درون شب مي شوي باز در باران دويدن تشنه لب باز غربت در خيابانهاي شب زندگي با نفس هاي ناتني زندگي با روح هاي صدمني كردها در كوه پنهان گشته اند لاله هاي زخم عريان گشته اند تو تغافل مي كني زخمت كم است تو تعارف مي كني: شب

ص: 6128

مرهم است مي فتد بر سنگفرش هوش تو نعش صدها كودك آغوش تو ليك گلهاي شهادت خفته اند رودها زخم زمين را رفته اند پس كدامين گل گلوي زخم ماست پس چه شولايي به روي زخم ماست پس شعار آتش و شبنم چه شد پس روابط با گل مريم چه شد آن درختان سايه بان بودند واي آن شقايق ها جوان بودند واي ما گرفتاريم با فتق غرور يك صدم آيينه در ما نيست نور تشنه لب تا سايه و شن مي رويم روز روشن كور باطن مي رويم گول افيون گول ساغر مي خوريم گول رندان حناگر مي خوريم مي رمد آيينه از پهلوي ما گرد صورت مي نشيند روي ما از چه مي ترسيم غربت بود بود از چه مي ترسيم آتش مرد زود ما نواي سرخ خون را نايي ايم از چه مي ترسيم عاشورايي ايم شيعيان سرباز ارغون نيستند سربداران اخته از خون نيستند داغدار لاله هاي دور شد من بميرم پير ما منصور شد پير ما دوشينه شوق مل نداشت پير ما امشب هواي گل نداشت زهر مي نوشد كه لبخندي زنند منكران در خون او قندي زنند عارفان پالوده ي دل مي خورند زهر را پيران كامل مي خورند مردم از زهر خوش جام تو پير مردم از مظلومي نام تو پير صلح قسط و قاسط و ناس است اين

ص: 6129

قطعنامه ي دست عباس است اين اي ز گلزار شهيدان ناز تو داغم از گمنامي آواز تو داغ دست لاله لرزان توام داغ چشم شبنم افشان توام اي غرور گريه ها آغاز تو اي جراحت هاي ديرين بازشو دشت خون را هي هي و هورا گرفت پير ما را بغض عاشورا گرفت اي رياضت كش رگ تفسيرها صلح بايد كرد با شمشيرها امشب از ني خون حكايت مي كند ذوالفقار امشب شكايت مي كند چيست فرمان پير ما تا خون كنيم خواب را از خاك خود بيرون كنيم ما همه فرمانبر عشق توايم در طريقت كافر عشق توايم ما ز ابروي تو فتوا مي بريم ما به خال تو تولا مي بريم عارف در نور رباني شده! سالك از خويشتن فاني شده! پير زيبا، پير شاعر، پير عشق پير صد آيينه ي تصوير عشق رهبر ما از بهاران تاكنون پيرما از سربداران تاكنون عارف در خلسه مولانا شده! بودي در بركه ها دانا شده! ناجي ما از سكندر تاكنون راعي ما از ابوذر تاكنون يا خميني تيغ تيز لاتويي يا خميني خرقه ي الا تويي يا خميني منكر تو منكر استيا خميني نفس تو اولي تر است پس محب خال تو خون مي خورد عارف عشق تو افيون مي خورد پس شهيد غمزه ي تو محرم است كافر عشق تو مهدور

ص: 6130

الدم است نازكن تا ليلة الاسرا شويم غمزه كن تا مرجة العذرا شويم يوسف ما نفخه ي پيراهنت جان فداي يك دو ركعت دامنت ما ز شرح سوز آهت عاجزيم ما ز تفسير نگاهت عاجزيم رهبر شمشير و خون و هيبتي رهبر دوران سخت غيبتي در غدير سرخ اين صحراي سرخ ديدمت در عرش روياهاي سرخ چشم تو نور ولي را مي رساند هم محمد هم علي را مي رساند جوريان باشتين روزگار با تو گرديدند هرشب سربدار عشق تو خون، ديدن تو جرم بود در ملاء بوسيدن تو جرم بود اي شريك عاشقان در شهد وصل! نينواي خسته ي رجعت به اصل! رهبر تصنيف سوز و ساز ما پير آييني ترين آواز ما عشق تو دشت شقايق پرور استخانه ي تو هفده شهريور استبهر تو رنج قرون برديم ما پانزده خرداد خون خورديم ما چون غم تو مرجع تقليد شد پس عدالت در نجف تبعيد شد سايه بان دجله و زمزم تويي وارث خون وارث آدم تويي اي حسيني مرد صحراي قيام زينبي رفتار كن با اين پيام وه چه زهري شهد مطلوب شماست وه چه يحيايي در ايوب شماستبازكن اي درد نوش مست پير از سر نو باده ي سرخ غدير زهر مي نوشيم ما هم چون تو زار ما مريدان توييم اي سربدار زخميان با

ص: 6131

جنبش حق همرهند زهر نوشان حقيقت آگهند لاله ها با غربت خود ساختند لاله ها اين كاخ را افراختند لاله يك زخم هزاران ساله بود لاله از ششماهگي هم لاله بود لاله آمد غيب را غلغل كند لاله آمد تا حقيقت گل كند لاله زخم سرخ ما را زاد و رفت لاله ما را لا و الا داد و رفت نور تاوان تكامل مي دهد هرچه خون لازم شود گل مي دهد عشق يك شبنم بهار لاله هاست عاشقي در انحصار لاله هاست لاله ها در خاك پاسخ مي شوند لاله ها در ما تناسخ مي شوند لاله مشعل مي گذارد داغ را لاله محشر مي كند اين باغ را لاله تمثيل بهار و كوه ماست لاله نوع وحشي اندوه ماست لاله در صحراي ما آواز كرد لاله سنگستان ما را باز كرد لاله مي سوزد كه يخ ها واشود نرگس از ذات زمين پيدا شود لاله هاي زخم - آغوش اسير لاله هاي خوب و خونگرم كوير لاله هاي سور دشت خاوران لاله هاي خرم مازندران لاله هاي كودكي در دشت ماه لاله هاي بره آهو در نگاه لاله هاي سرزمين هاي غروب لاله هاي خاكي اهل جنوب رنگ مي ريزد زدست پير من خاك بر فرق من و تصوير من گرچه نبض آب در چنگ من استخون تو زيباتر از رنگ من است ابله رنگم چه مي دانم چه اي من گل سنگم چه

ص: 6132

مي دانم چه اي عشق تو زخم صراحت خورده است قلب سرخ تو جراحت خورده است ما ميان خلسه ي تو پا شديم خون تو جوشيد تا ما وا شديم من شكاف سينه ات را ديده ام من شبي با زخم تو خوابيده ام مي چكد خون از گل افتادگيت اي شقايق آه از دلدادگيت ما مقيم سايه سار سوسنيم ما گياه هرزه ي اين گلشنيم اين دواي زخم شبگرد تو بود اين وصيت نامه ي درد تو بود احمد عزيزي آخرين نمونه از قالب مثنوي شعري است سروده صديقه وسمقي كه به امام تقديم شده است. گزارش شاعرانه اي است از تاريخ انقلاب و شكست طاغوت، تكرار ريختن طاق كسري و آشفتگي كاخ هاي غرب و شرق واژگوني ملك جمشيد و. . . از جهت كاربرد تعابير و تنوع تلميحات و خلق تصاوير شاعرانه، شعري است غني و با اينكه در اشعار انقلابي و حماسي امكان آفرينش ها و ظرافت كاريهاي شاعرانه به ميزان سروده هاي عرفاني و عشقي و غنايي خصوصا در قالب غزل نيست، اما اين اثر در مجموع با اندكي اغماض از بعضي موارد، شعري است مثبت و با توجه به تعداد اندك شاعره ها بايد گفت "وسمقي" به خوبي توانسته است از عهده شعر برآيد، البته تاريخ سرودن شعر و مناسبت تاريخي (دهه فجر 1360( و انگيزه خلق

ص: 6133

اين اثر را نيز بايد درنظر گرفت; زيرا اگر شعري را در سال 69 يا 70 يا 68 سروده باشند و با اشعار 7 يا 8 يا 10 سال پيش مقايسه شود در آن صورت مي توان نمودار رشد يا عدم رشد و تعالي و يا تنزل و سقوط آفريننده اش را ترسيم و سپس قضاوت كرد. تركيبها و تعابير تجريدي شعر عبارت است از: غوغاي عرش شوكت موهوم بوي مرگ پيام عشق حجاب جهل فرق شب شيطان دون دست غيب رهواران نور مشرق عرفان بشير وصل يار سر عشق. والفجر. . . خواب ضحاكان و ديوان پلشت دوش از غوغاي عرش آشفته گشت آتش آتشگه نمروديان زير خاكستر گريزد ز آسمان طاق كسري، شوكت موهوم ريخت مامن مستكبران شوم ريخت كام گفتي خواست بگشايد زمين داد حق بنشست گويي در كمين بوي مرگ انديشه قارون گسست هركجا او را مفري بود، بست در حصار كاخ هاي غرب و شرق بس عظيم آشفتگي افتاد و خرق شب سراسر ز آسمان استاره ريخت ماه لختي سركشيد اما گريخت كاهنان ازلام را انداختند سوي منزلگاه ظلمت تاختند منكران آشفته و حيران شدند در حجاب جهل خود پنهان شدند زير پرده شب كسي "والفجر" خواند اينچنين بايد كه برشب حكم راند در كنام اهرمن خواند اين پيام

ص: 6134

تيغها آهيخت بايد از نيام تيغ صبح آمد به فرق شب فرود خون فجر افشان شد و ظلمت زدود بار داد اذناب را شيطان دون تا مگر مكري بسازند و فسون تا مگر خورشيد را از فجر خون بركشند اين خيل دزدان زبون دست غيب از سوي خيرالماكرين آمد و بشكست اصنام زمين واقعه ناگاه واقع شد چنان گوييا خورشيد در شب شد عيان هاتفي هنگام فجر آواز داد عاشقان را خوش خبر از راز داد كآمد آن عيسي نفس، پير زمان مژده بادا برهمه مستضعفان آمد آن از خيل رهواران نور شب ستيز ظلمت افكن، شان نور مشرق عرفان، بشير وصل يار قايم ميزان و آهن، داديار ساقي آمد، جام مي آورد پيش جرعه جرعه بردمان از ياد خويش عكس روي يار در جام اوفتاد بس دل عاشق كه در دام اوفتاد در هواي خاك كويش بي شمار رخت بربستند ياران از ديار سوختند و باز برآتش زدند طعنه بر افسانه آرش زدند شعله ها در جان ما افروختند عاشقان را سر عشق آموختند ديگر اينجا نام از مجنون نماند نام جز از خفتگان در خون نماند در مقام عشق گمنامي خوش است غرقه در خون باده آشامي خوش است صديقه وسمقي دكتر منوچهر اكبري

ص: 6135

سفري به تاريخ

16 چكيده: گشت و گذاري در خمين، زادگاه رهبر آزادگان جهان 90 سال به عقب باز مي گرديم، سلسله متزلزل پادشاهي قاجار توان اداره صحيح مملكت را ندارد، قدرت مركزي تضعيف و به موازات آن قدرتهاي محلي سر برآورده اند. در هر گوشه مملكت شاهزاده اي با به كار گرفتن خدم و حشم. بساطي به راه انداخته و ياغيان و اشرار از فرصت استفاده كرده، مردم را غارت مي كنند. بار مالياتهاي فزاينده بر دوش مردم سنگيني مي كند. شلاقها تنها بر گرده محرومين و پابرهنگان فرود مي آيد. قدرت حكومت مركزي - حكومت ايالتها و ولايتها، خان هاي كوچك و بزرگ محلي و بالاخره طراران و دزدان و اشرار، بسان حلقه اي ملت را در محاصره گرفته و هر لحظه حلقه تنگتر مي شود. ملت گرسنه است، ملت بي دفاع است و مردم ستم ديده اند. . . در چنين شرايطي، خمين كوچك در ميان جلگه اي بزرگ نيز به كام آشوب فرو رفته است. كمر مردم از ستم خان ها و شاهزادگان خميده است "هر كس در خود قدرتي سراغ دارد از اعمال آن دريغ نمي كند و خلاصه همه درها به روي مردم بسته است. در اين زمان در شهر كوچك خمين تنها يك در بر روي مردم باز است. تنها يكجا ملجا محرومان است و دلها فقط در يك خانه آرام

ص: 6136

مي گيرد و آنجا جايي جز بيت و منزل حاج آقا مصطفي خميني نيست. خانه اي قلعه مانند كه در پس دروازه محله سادات در شرق خمين واقع شده است، خانه اي نه چندان بزرگ كه دو برج بلند در شمال و مشرق آن چشمها را به سوي خود مي خواند. برجهايي كه بر فراز آن بارويي به ارتفاع تقريبي دو متر جهت سنگربندي ومذقلهايي (سوراخهاي مورب) براي تيراندازي تعبيه شده است. اين برجها به واسطه ارتفاع بلندي كه دارند بر شهر مشرف بوده و از آنجا هر گونه حركتي كنترل مي گردد. رودخانه اي كه از پشت بيت مي گذرد، جنوب قلعه را امنيت بخشيده است. شبها دروازه شرقي شهر بسته مي شود و نگهباناني چند بر فراز باروي شهر تا صبح بيدارند. و به گاه اضطرار و وجود خطر تهاجم اشرار، بر تعداد نگهبانان اضافه مي شود و تا صبح فرياد "بيدار باش - بيدار باش" به گوش مي رسد. بيت مصطفوي از طريق كوچه اي پيچ در پيچ و باريك به بازار و مسجد جامع متصل مي گردد، كوچه اي كه از ابتدا تا انتها در زير ديد و كنترل با روي برج قرار دارد. هجوم اشرار و دزدان غارتگر (كه سر در آخور شاهزادگان و خان ها داشتند) و صداي ناهنجار سم ستوران كه با سرعت به پيش مي تازند، هول و هراسي عظيم در

ص: 6137

دل مردم مي افكند و غبار مرگ بر جبين شان مي نشاند. در چنين مواقعي، خان هاي شهر اگر با دزدان همراهي نكنند، اميدي به خيرشان نيست و لذا هيچ مامن و پناهي جز بيت آقا مصطفي خميني يافت نمي شود. آقا مصطفي، سيدي جليل القدر و مجتهدي محبوب و عاملي كه براي دفاع از محرومان سلاح بر دوش گرفته و براي حفظ حيثيت و آبرو و مال و جان مردم، جان در طبق اخلاص نهاده است و مردم، آناني كه به هيچ جا راهي ندارند و قدرت دفاع از خود و خانواده را در خود نمي بينند همه به منزل آقا مصطفي روي مي آورند، پس از ورود اين بي پناهان و پا برهنگان درها بسته مي شود، مردان بر روي برجها رفته و در شت باروها سنگر گرفته و به سوي دشمن شليك مي كنند. اين روحيه سلحشوري و مبارزه و دفاع است كه كارساز بوده و تهاجمات اشرار را با شكست مواجه مي كند. در اين دوران و در اين منزل است كه كودكي چشم به جهان مي گشايد (تاريخ 20 جمادي الثاني 1320 هجري قمري) و از طرف پدر نام روح الله بر خود مي گيرد. هيچ كس از آينده خبر ندارد. مردم تنها اطراف خويش را مي بينند كه جز سياهي چيزي به چشم نمي آيد. ظلم و ستم اشرار و خان ها به

ص: 6138

اعلا درجه خود رسيده است، مصطفي چاره اي مي انديشد، "شكايت خان ها به حكومت منطقه بردن". لذا راه اراك را در پيش مي گيرد و با اسب بدان سو مي تازد، اما قبل از رسيدن به مقصد (در روز جمعه 12 ذيقعده 1320 قمري) آماج تيركين ظلمه قرار مي گيرد. و خون سرخش زينت بخش صحرا مي گردد. او در واقع انتقام حمايت از سيلي خوردگان را پس مي دهد، انتقام پناه دادن به محرومان و پا برهنگان، و در اين زمان روح الله چهار ماه و بيست و دو روز بيشتر ندارد. مبارزه با اشرار ادامه مي يابد و روح الله (كه اطرافيان او را آقا روح الله صدا مي زنند" در همان خانه بزرگ مي شود. با گذشت زمان با رنجها و محن مردم آشنا مي شود و در مي يابد كه پدرش براي چه قرباني شد بنابراين در همان دوران صباوت همراه با برادر بزرگتر در مبارزه با اشرار شركت مي جويد و از فراز با روي قلعه به سوي متجاوزين شليك مي كند. و اما امروز از آن دو برج كه منشا خير براي اهالي خمين بود تنها يكي بيش نمانده است. صحن خانه اي كه بنيانگذار جمهوري اسلامي در آن پا به عرصه وجود نهاد، خاموش و ساكت در زير بارش باران و تابش آفتاب با ديوارهاي كهنه درد دل مي كند. اين صحن كهن خاطراتي

ص: 6139

خوش و ناگوار در دل خود جاي داده است. حوض كوچك منزل نور خورشيد را تكرار مي كند، درهاي چوبي و كوچك بيت بسته است. پله هاي برج با شيب بسيار تند پيچ و تاب خورده و به زحمت خود را به بارو مي رساند ولي در آنجا ديگر اثري از مبارزان نمي يابد. آجرهاي كف حياط هنوز مانده اند ولي عبور از تاريخي يكصد ساله، از آنها رنگ و رويي باقي نگذارده است. امروز كف كوچه سفالت شده، خانه هاي خشت و گلي اطراف به مرور جاي خود را به خانه هايي نوساز با نمايي آجري يا سنگي داده اند. تنها زادگاه امام است كه همچنان با خشت و گل خويش در اين ميان جلب توجه مي كند، و همه را به خود مي خواند، باروها ندا مي زنند: "خميني، سازش ناپذيري را در اينجا تجربه كرد، ظلم ستيزي را از پشت مذقلهاي ما آغاز كرد. محروم نوازي را در اين خانه و از پدر به ارث برد. آغاز نقطه جهاد را در اين مكان گذارد، نخستين آثار تلفيق دين و سياست را در اين منزل رويت كرد. " آري اين منزل اگر چه كمتر از 20 سال از امام ميزباني نكرد. ليكن خاطراتي بيش از قرنها در دل خود جاي داده است.

ص: 6140

سلام بر خط سرخ شهادت

1 1 چكيده: با شهيد نمودن يك تن ديگر از ذريه رسول الله و اولاد روحاني و جسماني شهيد بزرگ [محراب] امير المؤمنين (ع)، سند جنايت منحرفان و منافقان به ثبت رسيد . سيد بزرگوار و عالم عادل عاليقدر و معلم اخلاق و معنويات، حجت الاسلام والمسلمين شهيد عظيم الشان، مرحوم حاج سيد اسد الله مدني (رضوان الله عليه)، همچون جد بزرگوارش در محراب عبادت، به دست منافقي شقي به شهادت رسيد . اگر با شهادت رسيدن مولاي متقيان اسلام محو و مسلمانان نابود شدند، شهادت امثال فرزند عزيزش شهيد مدني هم آرزوي منافقان را برآورده خواهد كرد . اگر خوارج سياه بخت از شهادت ولي الله الاعظم طرفي بستند و به حكومت رسيدند، اين گروهك هاي خائن نيز به آمال خبيث خود كه سقوط حكومت اسلام و برقراري حكومت آمريكايي است، مي رسند . آنان لعنت خدا و رسول و ننگ ابدي را براي خود، و اينان غذاب ابدي خدا و نفرت و لعنت قادر متعال و امت اسلام را براي خود و هم پيمانان و اربابان خونخوار خويش به بار آوردند . ملت بزرگ و روحانيت معظم، چون صفي مرصوص ايستاده اند كه هر پرچمي از دست تواناي سرداري بيفتد، سردار ديگري آن را برداشته و به ميدان آيد و با قدرت

ص: 6141

بيشتر در حفظ پرچم اسلامي به كوشش برخيزد . شهيد مدني با شهادت مظلومانه خود، ضد انقلاب و منافقين ضد اسلام را به كلي منزوي كرد . اين چهره نوراني اسلامي، عمري را در تهذيب نفس و خدمت به اسلام و تربيت مسلمانان و مجاهده در راه حق عليه باطل گذراند و از چهره هاي كم نظيري بود كه حد وافر از علم و عمل و تقوي و تعهد و زهد و خودسازي برخوردار بود . به شهادت رساندن چنين شخصيتي به تمام معني اسلامي، همراه با تني چند از فرزندان اسلام و ياران باوفاي انقلاب اسلامي در ميعادگاه نماز جمعه و در حضور جماعت مسلمين، جز عناد با اسلام و كمربستن به محو آثار شريعت و تعطيل جمعه و جماعت مسلمين توجيهي ندارد . اگر تا امروز براي جنايت ها و شرارت هاي خود بهانه هاي بي پايه اي مي تراشيدند، در شهادت اين عالم متقي كه جز درباره خدمت به اسلام و مسلمانان نمي انديشيد، بهانه اي جز انتقام از اسلام و ملت شريف نمي توانند بتراشند . انتقام از اسلام كه آن را اساس سقوط دستگاه هاي جبار و شكست ابرقدرت ها در ايران و پس از آن در منطقه مي بينند، و از ملت قدرتمندانه كه پشت بر آنان نموده و كاخ هاي آمال و آرزوي آنان را در هم كوبيده و تمامي آنان را

ص: 6142

از صحنه تا ابد بيرون رانده است مي گيرند . مردم رزمنده ايران و خصوص مردم غيرتمند آذربايجان كه چنين روحاني متعهد و معلم عالي قدري را از دست داده اند و حريف شكست خورده خود را مي شناسند، با عزمي جزم و اراده اي خلل ناپذير، انتقام خود را از آنان مي گيرند . اينجانب شهادت اين مجاهد عزيز عظيم و ياران با وفايشان را به پيشگاه اجداد طاهرينش، خصوصا بقيه الله - ارواحنا له الفدا - و به ملت مجاهد ايران و اهالي غيور و شجاع آذربايجان، و حوزه هاي علميه و به خاندان محترم اين شهيدان تبريك و تسليت مي گويم . خط سرخ شهادت، خط آل محمد (ص) و علي (ع) است و اين افتخار از خاندان نبوت و ولايت به ذريه طيبه آن بزرگواران و به پيروان خط آنان به ارث رسيده است . درود خداوند و سلام امت اسلامي بر اين خط سرخ شهادت، و رحمت بي پايان حق تعالي بر شهيدان اين خط در طول تاريخ، و افتخار و سرافرازي بر فرزندان پرتوان پيروزي آفرين اسلام و شهداي راه آن . ننگ و نفرت و لعنت ابدي بر وابستگان و پيروان شياطين شرق و غرب، خصوصا شيطان بزرگ آمريكاي جنايتكار كه با نقشه هاي شيطاني شكست خورده خود، گمان كرده ملتي را كه براي خداوند متعال و

ص: 6143

اسلام بزرگ قيام نموده و هزاران شهيد و معلول تقديم نموده، با اين دغل بازي ها مي تواند سست كند و يا از ميدان به در برد . اينان پيروان سيد شهيدانند كه در راه اسلام و قرآن كريم، طفل شش ماهه تا پيرمرد هشتاد ساله را قربان كرد و اسلام عزيز را خون پاك خود آبياري و زنده نمود . ارتش و سپاه و بسيج و ساير قواي مسلح نظامي و انتظامي و مردمي ما پيرو اوليايي هستند كه همه چيز خود را در راه هدف و عقيده فدا نموده و بر اسلام و پيروان معظم آن شرف و افتخار آفريدند . از خداوند تعالي عظمت اسلام و مسلمين و رحمت براي شهيدان، خصوصا شهداي اخيرمان و بالاخص شهيد عزيز «مدني» معظم و سلامت كامل براي مجروحين اين حادثه، و صبر و استقامت براي ملت بزرگ، خصوصا آذربايجاني هاي عزيز و بازماندگان شهيدان خواهانم . سلام و درود بر همگان . و اسلام علي عبادالله الصالحين . روح الله الموسوي الخميني 21 شهريور 0631 بسم الله الرحمن الرحيم - انالله و انا اليه راجعون 1

ص: 6144

سه دست خط منتشر نشده از حضرت امام خميني (س) در اولين روزهاي هجرت

3 چكيده: آنچه كه تقديم خوانندگان محترم مجله حضور مي شود متن كامل اولين و دومين نامه اي است كه حضرت امام به محض ورود به تركيه براي خانواده گراميشان به ايران فرستاده اند. طبق گزارشهاي ساواك حضرت امام، روز 13 آبان وارد آنكارا شده اند و مستقيما به هتل پالاس طبقه چهارم اتاق 514 هدايت شده و در آنجا اقامت گزيده اند; اما پس از 24 ساعت اقامت، به علت ترس ماموران و مشكوك تلقي كردن محيط، ايشان را به محلي ديگر منتقل مي نمايند. سومين نامه، دست خطي است از آن امام راحل كه در پشت يك عكس مرقوم فرموده اند. دست خط اول نور چشمي مصطفي خميني ايران - قم با سلامت وارد آنكاراي تركيه شدم به هيچ وجه نگران نباشيد، حالم خوب و راحت هستم خميني دست خط دوم شب شنبه نهم صفر استبسم الله الرحمن الرحيم نور چشم محترم مصطفي ايدهم الله تعالي و اعزه من اكنون در بورسا تركيه بحمدالله با سلامت زندگي مي كنم و حالم خوب است نگران من نباشيد. آنچه مقدر است از جانب خداي تعالي جميل و مورد تشكر است و قبلا تلگرافي كردم و كاغذي نوشتن شمابه وسيله سازمان از سلامت خودتان مطلعم نماييد و در صورت موافقت

ص: 6145

آنها كتاب مكاسب و حواشي آن را با وسيله حاشيه و وسائل را بفرستيد. اگر عباي زمستاني را هم بفرستيد با چند پيراهن و شلوار بد نيست. لازم به تذكر نيست كه بايد با مادر و متعلقين با كمال مهرباني و عطوفت رفتار نماييد مخصوصا خدمت كنيد به مادر كه رضاي خداي تعالي در آن است. هواي اينجا از ايران بهتر است. در هر صورت براي من به هيچ وجه نگران نباشيد و راضي نيستم به هيچ كس تشبث نماييد. خداوند تبارك و تعالي حاكم است و نعم الحكم وصيت من همان است كه در وصيت نامه نوشتم. اثاث منزل هم مال مادر است. كتب هم مال شما است. براي من پس از فوت، چند (10) سال روزه و دو سه سال نماز استيجار نماييد. از خداوند تعالي توفيق شما و تاييدتان را خواستارم روح الله الموسوي الخميني دست خط سوم بسمه تعالي - اين عكس در عشر آخر شعبان المعظم 1384 در شهر استانبول در موقعي كه به واسطه حوادثي به آنجا منتقل شده بودم برداشته شد. از خداوند تعالي صلاح حال مسلمين و عظمت اسلام را خواستارم. به تاريخ 29 شرعي شهر رمضان المبارك 1384 روح الله الموسوي الخميني شعر منتشر نشده اي از حضرت امام خميني (س) انتظار فرج

ص: 6146

از نيمه خرداد كشم از غم دوست در اين ميكده فرياد كشم دادرسي نيست كه در هجر رخش داد كشم داد و بيداد كه در محفل ما رندي نيست كه برش شكوه برم داد ز بيداد كشم شاديم داد غمم داد و جفا داد و وفا با صفا منت آن را كه به من داد كشم عاشم عاشق روي تونه چيز دگري بار هجران و وصالت به دل شاد كشم مردم از زندگي بي تو كه با من هستي طرفه سري است كه بايد بر استاد كشم سالها مي گذرد حادثه ها مي آيد انتظار فرج از نيمه خرداد كشم

ص: 6147

سياست و حكومت در رويكرد امام به سيره پيامبر(ص)/بخش نخست

2 چكيده: تحليل و تفسير حركت امام خميني, به عنوان روحاني برجسته مذهبي, در عرصه سياست, بي درك بنيانهاي فكري او, ميسور نيست.او, كه هم چون ديگر علماي حوزه, عمر خويش را در كاوشهاي نظري علوم ديني و فقه پشت سر نهاده بود, با چه نگرشي از خيل كاروان انديشه گران سنتي برون خزيده و به ترسيم خطي ديگر در عرصه دينداري روي آورده است؟ آن هم در عصري كه به سبب زشت كاريهاي سياست گران و قدرت طلبان, ورود در ميدانها و عرصه هاي سياست,دور شدن از اسلام و ارزشهاي معنوي به شمار مي آمد و سياست چيزي جز حيله و فريب تلقي نمي شد و به گفته خود او, فردي به ملاقاتش آمد و به نصيحت گفت: (آقا سياست عبارت است از دروغ گفتن, خدعه, نيرنگ و خلاصه پدرسوختگي است و آن را شما براي ما بگذاريد.)1 چگونه توانست از منظري ديگر به نظاره بنشيند و با تعريفي ديگرگون از سياست, آن را با ديانت سازگار كند و در جواب همو بگويد: (أاز اول, ما وارد اين سياست كه شما مي گوييد, نبوده ايم.)2 نگاه امام به سياست و درنگ جدي در آن, به عنوان يكي از بابهاي فلسفه كه

ص: 6148

با حيثيت وجودي و معرفتي بشر, پيوندي ناگسستني دارد, سبب شد تا به ارائه تفسيري جديد از دين نيز دست زند و واقعيت آن را به درستي عرضه داردو آنچه را كه تا پيش از او وارونه در منظر توده مردم نهاده بودند, به شكل بايسته اي دگرگون سازد و هماني را كه از سياست بيگانه اش مي پنداشتند و پردازنده به آن را (عده اي مقدس نماي واپس گرا و متحجّر) مطرود مي شمردند و روحانيت را تنها به سست عنصري و حماقت مي شناختند و ارج مي نهادند و ناگزير فقيه هم مجاز نبود از دايره و حصار آن بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت كند, 3فرياد برآورد: (والله اسلام, تمامش سياست است, اسلام را بد معرفي كردند, سياست مدن از اسلام سرچشمه مي گيرد.)4 و در تعريف سياست نيز بگويد: (مگر سياست چيست؟ روابط بين حاكم و ملت, روابط بين حاكم و ساير حكومتها, جلوگيري از مفاسدي كه هست, همه اينها سياست است.)5 با اين تعريف از سياست كه امام ارائه كرد, در هم تنيدگي آن را با ديگر جنبه هاي زندگي جمعي بشر نموده است: (هر كس اجمالاً به احكام اسلام و بسط آن در جميع شؤون جامعه نظر كند و به عبادات كه

ص: 6149

وظيفه بندگان و خالق آنهاست, مانند نماز و حج (گرچه اين دو نيز داراي جهات اجتماعي و سياسي مربوط به حيات و معيشت دنيوي است) و به قوانين اقتصادي و حقوقي و اجتماعي و سياسي نظر كند, خواهد ديد كه اسلام عبارت از احكام عبادي و اخلاقي صرف نيست, كما اين كه بعضي, بلكه كثيري از جوانان و كهن سالان مسلمين گمان برده اند.)6 و در ادامه پا از اين فراتر نهاده و اسلام را تنها براي تأسيس حكومت عادله مي داند كه: (در آن قوانين مربوط به ماليات, بيت المال أجزائيات, قضا, حقوق, جهاد, دفاع و پيمانهاي بين دولت اسلامي و دولت هاي ديگر وجود دارد.)7همسازي دين و سياست: در نگاه امام, همسازي سياست و ديانت, نه به صورت تصنعي و مكانيكي, بلكه حقيقي و واقعي است و آن احساس تنافي كه بر آن تبليغ مي شد و مي گفتند: (اسلام دين جامعي نيست, دين زندگي نيست, براي جامعه نظامات و قوانين ندارد, طرز حكومت و قوانين حكومتي نياورده, اسلام فقط احكام حيض و نفاس دارد, اخلاقياتي هم دارد, امّا راجع به زندگي و اداره جامعه چيزي ندارد.)8 در باور امام, برخاسته از نگاه كسي است كه هم از سياست بيگانه است و هم از ديانت و چنين فردي

ص: 6150

نه دين را شناخته است و نه سياست را.9 از همين رو, حضرتش در پاسخ خبرنگاري كه مي پرسد: ( عده اي تبليغ مي كنند كه فعاليت سياسي از فعاليت ديني جداست) مي گويد: (شعار سياست از دين جداست از تبليغات استعماري است كه مي خواهند ملتهاي مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش بازدارند در احكام مقدس اسلام, بيش از امور عبادي, در امور سياسي و اجتماعي بحث شده است.)10 تفكيك ميان اين دو, براي كسي كه از فراز به دين و حيات بشري مي نگرد, ناممكن است, گرچه براي آن كه دايره انديشه اش محدود است و به تعبير امام: از مسجد تجاوز نمي كند, فهم اين نكته آسان نيست, ولي: (بايد به اين نادانان (كه جدايي دين از سياست را تفوّه مي كنند) گفت كه قرآن كريم و سنت رسول الله, آن قدر كه در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند.)11 و: (ديانت اسلام يك ديانت عبادي تنها نيست و همين طور يك مذهب و ديانت سياسي تنها نيست. عبادي است و سياسي. سياستش در عبادتش مدغم است و عبادتش در سياستش مدغم است; يعني همان جنبه عبادي يك جنبه سياسي دارد.)12 آغاز طرح انديشه جدا نبودن دين از سياست, پيش از امام بود:

ص: 6151

(و سيد جمال نخستين كسي بود كه احساس كرد اگر بخواهد در مسلمانان جنبش و حركت ايجاد كند, بايد به آنها بفهماند كه سياست از دين جدا نيست. اين بود كه او اين مسأله را به شدت در ميان مسلمين مطرح كرد.)13 او, طرح همبستگي دين و سياست را براي دو جبهه لازم مي دانست, يكي جبهه استبداد داخلي و ديگر استعمار خارجي: (و كوشش فراوان داشت كه شعور مذهبي مسلمانان را براي مبارزه با استبداد و استعمار بيدار سازد و براي اين برنامه, نسبت به هر برنامه اصلاحي ديگر حق تقدم قايل بود.)14 اما با توجه به جايگاه سيدجمال در ميان توده مردم و قضايايي كه بر او گذشت, در گستراندن اين انديشه, توفيق چنداني نيافت, ولي طرح آن از زبان فقيهي برجسته كه به مرجعيت از طرف مردم پذيرفته شده و مردم با وسواس مي كوشند تا كوچك ترين آداب مذهبي خود را با دستورهاي وي برابر سازند, ارجي دو چندان مي يابد, بويژه آن كه برابر سنت پذيرفته شده مذهبي, اجتهاد, عنصر سازوار كننده شريعت و ديانت با زمان و زمانه مادي, در مرجع, در حد اعلاي متصور وجود دارد و بيان جدا نبودن سياست از ديانت, از زبان چنين انساني, خود, اين هماني دين و سياست

ص: 6152

را مي نمايد, حتي اگر به صورت احكام ثانوي باشد; گو اين كه امام بي هيچ ترديدي آن را از احكام اوليه مي شمارد, چنانكه از جاي جاي سخنان او برمي آيد.15 منشأ نگاه امام فلسفه نگرش امام به سياست از دريچه ديانت, و ضرورت بنيانگذاري حكومت را چگونه مي توان تبيين كرد؟ گذشته از آنچه كه در دايره معرفتي امام درخور جست وجوست, كه تشكيل حكومت در حد وجوب ديني بالا مي رود, آن جا كه مي گويد: (ما كه به ولايت معتقديم بايد به ضرورت تشكيل حكومت معتقد باشيم و بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجراي احكام و اداره امور برقرار شود, مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامي لازمه اعتقاد به ولايت است, بايد كوشش كنيم كه دستگاه اجراي احكام و اداره امور برقرار شود.)16 از دو زاويه ديگر مي توان بدان نگريست: 1. جامعيت اسلام و فراگيري آن از يك سوي و توجه همه سويه امام (نه فقط از منظر فقه) به آن , از سوي ديگر, پاسخي درخور و ارجمند است. اسلام خود نيز مدعي اين فراگيري است و خود را در پاسخ گويي به همه نيازمنديهاي بشري توانا مي داند: (اسلام آييني است جامع و شامل همه شؤون زندگي بشر, ظاهري و معنوي أاسلام نظامي نوين

ص: 6153

و طرز تفكري جديد و تشكيلاتي تازه عملاً به وجود آورد, در عين اين كه مكتبي است اخلاقي و تهذيبي, سيستمي است اجتماعي و سياسي, اسلام معني را در ماده, باطن را در ظاهر, آخرت را در دنيا و بالاخره مغز را در پوست و هسته را در پوسته نگهداري مي كند.)17 شماري اين فرض را به نقد گرفته و برآنند, فراگيري دين با واشكافي مفهوم دين و انتظاري كه بشر از آن دارد, معني مي يابد. اينان دين را تنها در عرصه زندگي فردي و معنويت تعريف مي كنند كه به روشني پاي آن از گليم سياست برچيده مي شود; چرا كه سياست امري دنيوي است و از دين چنين انتظاري نيست كه به امور دنيايي بشري پرداخته و آن را به سامان آورد,اين عقل و تجربه بشري است كه به ارائه راه حّل و به گره گشايي از دشواريها پرداخته است. عمل شماري از كارشناسان دين و فقيهان پيشين نيز در پرهيز از تلاشها و تكاپوهاي سياسي و سفارش به دخالت نكردن دينداران در عرصه سياست, كه البته بي مبناي ديني نبود, 18 بر اين ديدگاه گواه آورده مي شود و به نقد نظريه مي پردازد. امام در پاسخ به اين دسته, از چشم اندازي ديگر به سه

ص: 6154

مقوله از دين نظر مي كند و بايسته هاي آن را بيان مي دارد: الف. بايستگي اجراي احكام. چگونه مي شود يك جامعه را به مرحله خوش آيند ديني رساند, بي آن كه احكام آن دين به اجرا درآيد؟ با طرح اين ناسازگاري آشكار, امام مي گويد: (طبق آيه شريفه, احكام اسلام محدود به زمان و مكاني نيست و تا ابد باقي و لازم الاجراست أ. بدون تشكيل حكومت و بدون دستگاه اجرا و اداره كه همه جريانات و فعاليتهاي افراد را از طريق اجراي احكام تحت نظام عادلانه در آورد, هرج ومرج به وجود مي آيد و فساد اجتماعي و اعتقادي و اخلاقي پديد مي آيد. پس براي اين كه هرج ومرج و عنان گسيختگي پيش نيايد و جامعه دچار فساد نشود چاره اي نيست جز تشكيل حكومت و انتظام بخشيدن به همه اموري كه جريان مي يابد.)19 و به روشني و آشكار به سياست ورزي اسلام 20 مي پردازد و ديانت اسلام را يك ديانت سياسي دانسته 21 كه بسياري از احكام آن عبادي سياسي است.22 ديانت بي اجراي احكام و عملي شدن دستورهاو آيينهاي آن, معني نمي يابد و عملي شدن آنها, همان ورود به عرصه سياست و اقدام عملي براي تشكيل حكومت است. از اين روي, در

ص: 6155

پاسخ به نامه دانشجويان مقيم آمريكا و كانادا, هم آنان را به شناخت و شناسايي اسلام دعوت مي كند و هم به تبع آن به كوشش براي پياده كردن حكومت اسلامي.23 بين اين دو امام جدايي نمي بيند.او, تمام وجود قانون را به تنهايي براي اصلاح جامعه كافي نمي داند: (براي اين كه قانون مايه اصلاح و سعادت بشر شود به قوه اجرائيه و مجري احتياج دارد. به همين جهت خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون, بين احكام شرع, يك قانون و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است.)24 ب. ماهيت و چگونگي قانونها و آيينهاي اسلام. دليل ديگر بر لزوم ورود به عرصه سياست و تشكيل حكومت, چگونگي و ماهيت احكام شرع است. ماهيت قانونها و آيينهاي اسلام مي رساند كه: (براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تشريع گشته است.)25 روشني اين مطلب در نگاه امام به گونه اي است كه با سيري اجمالي در داده هاي ديني, به دست مي آيد.26 (دستورات اسلام در باب جهاد, حدود, قضا, خمس و زكات و حتي بعضي از عبادات, چون: نماز و حج و أ) بويژه امربه معروف و نهي ازمنكر, بدون وجود يك جامعه اسلامي با حاكميت ديني تحقق نايافتني است

ص: 6156

و حدود و احكام تعزيراتي اسلام نيز, بدون يك تشكيلات حكومتي ناكارآمد خواهد بود.27 و هدف بعثتها كه نظم و ترتيب بر اساس روابط اجتماعي عادلانه است (جز با تشكيل حكومت و اجراي احكام آن, امكان پذير نيست.)28 امام در تأييد نظر خويش به احكام مالي, دفاعي, ملي, و احكام حقوقي و جزايي اسلام اشاره مي كند.29 ج. دفاع از اراضي. ديگر جهتي كه امام برآن پا مي فشارد بايستگي حفظ سرزمينهاي اسلامي است; چرا كه در پرتو وجود يك پايگاه مادي (زمين) ارزشها و هدفهاي بلند ديني شايستگي اجرا مي يابند. به همين جهت مي گويد: (از طرف ديگر, احكامي كه راجع به حفظ اسلام و دفاع از تماميت ارضي و استقلال امت اسلام است برلزوم تشكيل حكومت دلالت دارد مثلاً اين حكم:(واعدّوا لهم ما استطعتم من قوّة و من رباط الخيل(انفال/ 8( كه امر به تهيه و تدارك هرچه بيش تر نيروي مسلح و دفاعي به طور كلي است.)30 با حفظ سرزمينهاي اسلامي, امنيت ملي تامين مي شود و اين مسأله با وجود حكومت مقتدر اسلامي ميسر است. چگونه مي شود اسلام درصدد راهنمايي انسانها به سمت وسوي تعالي و خدايي شدن باشد, ولي زمينه هاي اصلي رشدونموّ آن را فراهم نياورد؟فراهم كردن اين زمينه, به زمين امن

ص: 6157

و آرام متكي است كه اين هرگز آن را از نظر دور نمي دارد. ارجمندي جانباز در راه وطن در تفكر اسلامي, در چنين بستري معني مي يابد. بدين گونه, امام جامعيت و فراگيري اسلام را به عرضه ديد گذارده و انتظار از آن را از حيطه محدود معنوي و فردي, به عرصه گسترده جامعه و حكومت مي كشاند و انگاشتي غير از اين را نادرست شمرده و مي گويد: (گمان نشود اسلام مثل مسيحيت(كنوني) است, فقط يك رابطه معنوي مابين افراد و خداي تبارك و تعالي است و بس.اسلام برنامه زندگي دارد, اسلام برنامه حكومت داردأ. نماز و دعا و زيارت, احكام اسلام نيست, يك باب از احكام است. دعا و زيارت يك باب از ابواب اسلام است, لكن سياست دارد اسلام, اداره مملكتي دارد اسلام, ممالك بزرگ را اداره مي كند اسلام.)31 و اين معني كه كسي بگويد: (اسلام به زندگي چه كار دارد, اين جنگ با اسلام است, اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد, اين جنگ با اسلام است أ.)32 بنابر آنچه آمد, شناخت صحيح اسلام به عنوان دين خاتم و همه زماني, با حضور در عرصه هاي سياسي و اجتماعي پيوندي وثيق دارد. 2. دومين پاسخ, رويكرد خاص امام به سيره پيامبر اكرم(ص)

ص: 6158

است كه امكان ارائه بهتري دارد. بدين معني كه زندگي پيامبر(ص) به عنوان تجسم عيني ديانت و الگوي پذيرفته شده دينداران در همه ادوار, مستند نگرش امام قرار مي گيرد. او با استناد به عملكرد پيامبران و پيامبر اسلام (ص) به ترسيم سياست خويش دست مي زند و به روشني اعلام مي دارد: در زندگي تمام پيامبران, انجام كارهاي سياسي به عنوان يك اصل جدي و پايا وجود داشته است: (حتي حضرت عيسي كه تابعين امروز او خيال مي كنند حضرت عيسي يك معنوياتي گفته است. ايشان هم همينطور بوده كه از اول بنا بوده به اين كه معارضه كند.آن وقتي كه تازه متولد شد, مي گويد:من كتاب آوردم أيك همچو عيسي نمي نشيند توي خانه و مسأله بگويد تا چه شود؟اگر مي خواست بگويد و مسأله گو بودأديگر چرا اذيتش مي كردند؟)33 اين توجه امام, بويژه به زندگي پيامبر(ص) انگيزه جدي براي ورودش به عرصه سياست بود و حكومت مورد نظر وي نيز, چيزي جز آنچه در حيات پيامبر تجلي يافته, نبوده است.34 بسط اين سخن به مقدمه اي نيازمند است:رويكرد مسلمانان به زندگي پيامبر(ص) تاكيد قرآن بر الگوپذيري مسلمانان از پيامبر(ص):(و لقد كان لكم في رسول الله اسوة حسنة)(احزاب 21/(و بايستگي پيروي بي چون و چرا از آن حضرت:(ما

ص: 6159

آتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا)(حشر / 7( و سزاوارتر بودن حضرتش بر همگان:(النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم (احزاب/ 33 آيه 6( ويا واجب بودن پيروي از رسول الله (نساء / 64,احزاب/ 36 اوأ) از همان ابتدا مسلمانان را به توجه به زندگي پيامبر(ص) كشاند از اين روي, سنت نبوي به دقت مورد ثبت و ضبط قرار گرفت, تا بر اساس آن شيوه زندگي مسلماني ترسيم گردد. وجود رموز و پيچيدگيها در قرآن نيز كه با سنت پيامبر تفسير مي يافت, بر جايگاه مهم آن تاكيد بيش تري مي كرد. كتابهاي بسيار نگاشته شده از صدر اسلام تا كنون, در تصوير دقيق حيات پيامبر(ص), كوششي براي رسم الگوي زندگي بود كه به راستي در تاريخ اديان نمونه و بي مانند است. البته در اين جا از يك نكته نمي توان چشم پوشيد و آن نقش باورهاي سيره نگاران و ديدگاههاي آنان در شكل دهي به آن واقعيت است. بهره وران از آن نيز بي ذهنيّت پيشين بدان ننگريسته اند. در نتيجه رويكردهاي چندي به سيره پيامبر اكرم ظهور يافته است: 1. رويكرد تربيت نفوس: تاريخ اسلام به عنوان منبع جدي فهم ديني و عمل اجتماعي در نظر شماري از دين باوران, به عنوان الگويي در تربيت افراد انساني

ص: 6160

به شمار آمده است. اين پيرو همان باور پيشيني است كه دين تنها, براي ساختن افراد انساني است. با نگهداشت دستورها و آيينها و آموزه هاي آن, انسان از زميني بودن خود خارج شده و بُعدي ملكوتي و الهي مي يابد. دين به بيش از اين نمي پردازد. آموزه ها و احكام ديني, در مرحله نخست و به خودي خود, درصدد اصلاح نفوس و تربيت آنان است و اين پرورش چه بسا با كناره گيري از جمع و گريز از هياهوي اجتماع تحقق بيابد, بلكه جز از اين راه, دست يافتني نيست.35 نگرشهاي عرفاني به دين با شكلهاي گوناگون خود, در اين راستا معني مي يابد.36 هواداران اخلاق خردگرايانه نيز, به مانند اينان, از وحي و داده هاي آسماني جز اين نمي خواهند كه بتوانند انساني متعالي بسازند و وي را از آلوده شدن به پليديها و زشتيها باز دارد و در مسير راستي و كمال افكند.37 عارف در جامعه هاي اسلامي كه خود را برتر از هر انساني مي دانست.پا جاي پاي پيامبر مي گذارد و هرگز خود را نافرمان دستورها و آيينهاي ديني نمي پنداشت, زندگي منزويانه انفرادي يا رفتاري نه چندان خوش آيند زمانه, با آرايه هايي ويژه داشت و اين رفتار جز از نگرش وي به سيره

ص: 6161

فردسازانه رسول خدا و يا دست كم ادعاي چنين دنباله روي و پيروي شكل نمي گرفت. خلوت گزيني و دوري از جمع و جامعه, زيباترين وجهه دين در زندگي آنان بود كه گاه قرنها آنان را از زمانه خويش به دورشان مي داشت. آنان اين فخر را هرگز انكار نمي كردند! از اين باب ورود در سياست را خلاف شأن ديني مي انگاشتند. قاضي سعيد قمي از عرفاي عهد صفويه در باب ورود به عرصه سياست و جامعه چنين مي گويد: (اين يك حكايت تثبيت شده توسط سنت است كه وقتي به رسول خدا پيشنهاد شد كه ميان منزلت بندگي و مقام پادشاهي يكي را انتخاب كند, حضرتش اولي را برگزيد و خواست عبد نبي باشد, نه ملك نبي, از اين روي, سلطنت ظاهري, در خور جانشيني او نيست, تا چه رسد به نوعي از سلطنت كه در دست جباران باشد.)38 در اين نگاه, عمل به احكام فردي دين (كه تمام احكام از اين زاويه اين چنين است) و دقت و وسواس بيش از اندازه در انجام صحيح آن, وي را به قلّه كمال انساني مي كشاند بي آن كه نيازي به تلاش و تكاپو در جامعه باشد. البته نه بدان معني كه او را از تلاشهاي اجتماعي به طور

ص: 6162

كامل بازدارد, بلكه از آن روي كه تلاش اجتماعي, از ارزش ديني و تلاش اصلي و ذاتي او به شمار نمي آيد و حتي تلاش گران و تكاپو گران در عرصه اجتماع, چه بسا دنيا گراياني اند كه از پاداش ديني چندان بهره ندارند.39 انسان براي معنوي شدن و روحاني شدن, بايد در خارج از زمان خويش زندگي كند و آميزش با انسانها و درآميختن با زمانه, دوري از كمال است. امام در تصوير فضاي ذهني چنين افرادي مي گويد: (در شروع مبارزات اسلامي, اگر مي خواستي بگويي: شاه خائن است,بلافاصله جواب مي شنيدي, شاه شيعه است, عده اي مقدّس نماي واپسگرا, همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنان قدعلم كند. خون دلي كه اين پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است, هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است. وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاده و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در مسايل فردي و عبادي شد و قهراً فقيه هم مجاز نبود كه از دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد. حماقت روحانيت, در معاشرت با مردم, فضيلت شد. به زعم بعضي افراد, روحاني زماني قابل احترام و تكريم

ص: 6163

بود كه حماقت از سراپاي وجودش ببارد والاّ عالم سياسي و روحاني كاردان و زيرك,كاسه اي زير نيم كاسه داشت.)40 ناسازگاري بين والايي انسان ديندار و كسي كه در سياست دستي دارد, آنچنان ريشه در اذهان دوانده بود كه حتي مبلغ دين (كارشناس اسلامي) با گريز از كارها و تلاشهاي اجتماعي و غرق شدن در كارها و تلاشهاي عبادي و فردي, ارج و منزلت مي يافت.پرحجمي و افزوني بخشهاي احكام فردي كتابهاي فقهي, دليلي روشن بر اين نگرش به حيات و سيره پيامبر(ص) است.41 اين كه از چه زماني چنين نگرشي استواري يافت شايد بشود به سخن هانري كربن اعتماد كرد: (تشيع صفوي پديدآور گونه اي روحانيت رسمي گشت كه به گونه اي انحصاري با فقه و رعايت قانون (شريعت) سروكار يافت, تا به درجه اي كه تشيع اصلي در جوهر عرفاني و باطني خودگويي خود را پنهان كرد.)42 امام در نقد تعريض گونه به اين دسته مي گويد: (اگر ما مسلمانان كاري جز نمازخواندن و دعا و ذكرگفتن نداشته باشيم, استعمارگران و دولتهاي جائر متحد آنها, هيچ كاري به ما ندارند. شما برو هر قدر مي خواهي اذان بگو, نمار بخوان, بيايند هرچه داريم ببرند, حواله شان با خدا!أ اگر منطق اين باشد آنها كاري به ما ندارندأ.شما هرچه مي

ص: 6164

خواهيد نماز بخوانيد. آنها به نماز شما چه كار دارند.)43 2. رويكرد ايجاد جامعه ديني. شماري نگاه دسته نخست را به دين, چندان استوار و نزديك به واقع ندانسته اند. چگونه مي شود دين براي به سامان آوري اوضاع فردي انسان آمده, باشد بي آنكه به جامعه او كه بستر شكل گيري شخصيت انساني است, نظر افكنده باشد؟ اينان با تفسيري ديگر از دين و قراءتي جديد, به تصوير الگوي اجتماعي از دين دست زده و در تأئيد دريافت خويش هم به دستورهاي اجتماعي از صله رحم, نگهداشت حال يك ديگر, تا پرداخت خمس و زكات و حضور در عرصه هاي اجتماعي چون جهاد و امر به معروف و نهي از منكر وأ تكيه كردند و هم آن را بي هيچ ابهامي در زندگي پيامبر(ص) به نظاره نشستند. نگاهي گذرا به زندگي پيامبر(ص) در دوره سيزده سال مكه و ده سال مدينه, از حضور دائمي آن عزيز در عرصه اجتماعي و فراخواني ديگران به اين ميدان حكايت دارد. از دعوت همه گاه و پياپي پيمانهاي گوناگون, از حضور در صحنه اجتماعي, تا كوشش در ميدانهاي جنگي, همه و همه, براي ساختن يك جامعه ديني, فراتر و جامع تر از تربيت نفوس فردي است. تربيت ديني, در يك جامعه ديني به

ص: 6165

بار نشسته معني مي يابد. نمي توان انساني را كه در جامعه نيرنگ باز و فريبكار زندگي مي كند, به صدق و راستي فرا خواند. چگونه مي توان از انسان متعالي در جامعه اي پست, سخن گفت؟ بنابراين, انديشه گري در باب جامعه, ضرورتي ديني است. تمام انسانها, مسؤول جامعه خويشند:(كلّكُم راع و كلّكم مسئول عن رعيّته.) و:(من اصبح ولم يهتم باُمور المسلمين فليس بمسلم.) داده هاي بسياري از دين رنگ اجتماعي دارد و از همين منظر, نقد و خدشه هاي بسياري را براي نگرش اول مي توان وارد ساخت. در اين رويكرد, پرداختن به جمع و امور اجتماعي, مقوله ارزشي است. در اين تصوير, پيامبر(ص) نه يك راهب منزوي و معنويت گراي كناره جوي, بلكه تلاش گري غم خوار و انساني پرتكاپو در دل جامعه است. معنويت در نگاه اين دسته به معناي دوري گزيدن از انسانها و درخود فرو رفتن نيست. كوشش و پويايي و بر دوش كشيدن مسؤوليت اجتماعي, عين حقيقت انساني و معنويت متعالي است. چنانكه پيامبر(ص) خود رهبانيت امت خويش را جهاد در راه خدا دانسته كه در معناي گسترده خود, تمامي تلاشها و تكاپوهاي ايثارگرانه انسان در پهنه اجتماع را شامل است.44 از آغازين روزهايي كه پيامبر به دعوت خويشاوندانش پرداخت تا آن زمان

ص: 6166

كه با تن دادن به تمامي سختيها دين الهي را رسماً اعلام كرد و تا آن روزي كه به ناچار به جدال و مقاتله با خويشان, دوستان و آشنايان خود برخاست و تا آن روزي كه تمام همت و حميّت او به ابلاغ پيامي گره مي خورد, در همه حال, در پي پي ريزي و استوارسازي جامعه اي ديني بود كه در آن انسانها بتوانند آن گونه كه بايد به گذران زندگي بپردازند. بي گمان پيروي از چنين پيامبري, با رويكرد ايجاد جامعه ديني, هميشه زمينه آماده اي پيش رو ندارد. در نتيجه, در اين هنگام, يا بايستي به سكوت و انزوا تن داد يا به تقيه و توريه روي آورد, اما خطر هرگز! نبايد به ستيزه و مبارزه, برخاست, گرچه, حكومت در دست نابكاران باشد و ستم در جامعه بيداد كند, وظيفه آن نيست كه انسان در عرصه سياسي وارد شود. اين نگرش به چند پايه قوام يافته بود: الف. عنصر غيبت و آرمان ظهور امام زمان كه پيوسته ذهن برخي از فيلسوفان و انديشه وران اجتماعي را به خود مشغول داشته و به طور جدي به دخالت نكردن آنان در امور حاد سياسي انجاميده است. (پس از غيبت امام دوازدهم نظريات تشيّع نسبت به قدرت دنيوي حتي بيش

ص: 6167

تر متمايل به عدم دخالت در امور سياسي شد, هر چند اين مقاومت منفي در برابر قدرت دنيوي با انكار حقانيت آن قدرت همراه بود و از مشاجره هاي مكرر با رژيم و سلسله ها خالي نبود.)45 و تصور ظهور امام زمان با انگاره فراگير شدن ظلم و فساد, هرگونه تلاش سياسي را در پيشگاه انتظار منفي قرباني مي كرد و نازيبا مي شمرد. ب. عنصر واجب بودن حفظ جان. تكليف بشري تا پاي جان معني مي يابد كه نه پيامبر(ص) و نه خداوند, بشر را به فوق توان او تكليف نمي كنند. آن جا كه خطر از جان گذشتن است, ديگر هرگونه تكليفي برداشته شده است و گاه عرض و ناموس نيز پاي بند تلاشهاي سياسي مي شده كه در قالب تقيه و توريه بروز مي يافته است. حافظه تاريخي اسلام از چنين توجيه ها داستانها دارد و امام حسين(ع) در برابر همه اينان است كه مي

ص: 6168

فرمايد: دين در دست آنان بازيچه اي بيش نيست:(الناس عبيد الدنيا والدين لعق علي السنتهم يحوطونه حيث مادرّت به معايشهم.) تا آن جا كه بتوان به نام و نان رسيد با دين همراهند و آن گاه كه دينداري در معناي حقيقي خود, ايثارگري و جان فشاني طلب كند, ديگر جز به نام و نان نمي انديشند. امام خميني در پاسخ به اين دسته از افراد كه تا چند منزلي اسلام, پيش مي آيند, اعلام مي كند: (فرياد برائت از مشركان در مراسم حج و اين يك فرياد سياسي عبادي است كه رسول الله به آن امر فرمود: حال بايد به آن آخوند مزدور كه فرياد مرگ بر آمريكا و اسرائيل و شوروي را خلاف اسلام مي داند گفت: تأسّي به رسول الله و امر خداوند را تخطئه مي كنيد و تأسّي به آن بزرگوار و اطاعت فرمان حق تعالي را برخلاف مي دانيد, و مراسم حج را از براءت از كفار تنزيه مي كنيد و اوامر خدا و رسول را براي منافع دنيايي خود به طاق نسيان مي سپاريد و براءت و نفرين را نسبت به دشمنان اسلام و محاربان با مسلمانان و ستمگران بر مسلمين كفر مي دانيد.)46 اين گونه نگاه محدود به دين, نگاهي سودجويانه و به

ص: 6169

طور طبيعي, غير ارزشي است.3. رويكرد تأسيس حكومت ديني: (اگر جوهر سياست هنر زندگي و كار با ديگران است, پس چهار تا از پنج ستون اسلام (نماز, روزه, زكات, حج و ستون پنجمي كه در اين جا استثنا شده, شهادت به وحدانيت خدا و نبوت محمد است.) براي اعتلاي روح همكاري و انسجام گروهي در ميان پيروان اين دين, كاملاً مناسبند (جهاد يا جنگ مقدس, كه به زعم بعضي از مسلمين ششمين ستون است. براي ايجاد همين تأثير داراي قدرت بازهم بيش تري است.) اگر طبق نظرگاه ديگري, بزرگ ترين مشخصه سياست تلاش براي قدرت است, به زحمت مي توان جهان بيني سياسي بزرگ تر از آن اسلام يافت, زيرا كه اسلام طبيعت انساني را همواره از هر دو جهت نيازهاي جسمي و روحي ملاحظه مي كند و هرگز به ارايه محض آرمانهاي آن قانع نيست بل همواره در جست وجوي وسايل اجراي آنهاست. و قدرت يك وسيله اساسي براي نيل به اين مقصود است. قرآن, مؤمنان را به پيروي از الگوي محمد(ص) كه او را اسوه حسنه مي نامد, دعوت مي كند, چون بزرگ ترين موفقيت محمد(ص), بنيانگذاري دولتي براساس تعاليم اسلام بوده, مسلمين از اين جهت نيز موظفند كه از سرمشق وي پيروي كنند.)47 امام خميني از اين

ص: 6170

زاويه به سيره پيامبر نظر مي كند و آن را چيزي بالاتر و والاتر از ديدگاه دو دسته پيشين و فراتر و كامل تر از آنها مي بيند كه در يك جهان بيني خاص معني پذيراست. نگاه امام به خدا, نبوت, هستي, انسان, دين و قيامت, وي را به تفسيري متفاوت از سيره كشانده است. او در زندگي پيامبر(ص) جز تلاش براي تشكيل حكومت ديني كه در زمين آن هم جامعه ديني مي رويد و هم انسان تربيت شده ربوبي, چيزي نمي بيند: (سنت و رويّه پيامبر اكرم دليل بر لزوم تشكيل حكومت است; زيرا اولاً خود تشكيل حكومت داد و تاريخ گواهي مي دهد كه تشكيل حكومت داد و به اجراي قوانين و برقراري نظارت اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است, والي به اطراف مي فرستاده, به قضاوت مي نشسته, و قاضي نصب مي فرموده و سفرايي به خارج و نزد رؤساي قبايل و پادشاهان روانه مي كرده, معاهده و پيمان مي بسته, جنگ را فرماندهي مي كرده, و خلاصه احكام حكومتي را به جريان مي انداخته است. ثانياً: براي پس از خود به فرمان خدا تعيين حاكم كرده است. وقتي خداوند متعال براي جامعه پس از پيامبر اكرم چنين تعيين حاكم مي كند, به اين معناست

ص: 6171

كه حكومت پس از رحلت رسول اكرم(ص) نيز لازم است و چون رسول اكرم, با وصيت خويش فرمان الهي را ابلاغ مي نمايد, ضرورت تشكيل حكومت را نيز مي رساند.)48 امام, در جاي جاي سخنان خويش, از همان ابتدا, بر اين فهم از سيرت پيامبر(ص) پاي فشرده و حركت خويش را در سايه آن توجيه كرده است تصويري كه امام از زندگي پيامبر(ص) ارائه مي كند, الگويي براي تشكيل يك حكومت ديني و فعاليت مذهبي است. بنابراين, تفسير حركت امام جز در پناه فهم صحيح سيره رسول, با نگرش حكومتگري ممكن نيست و با شناخت اين وجهه از حيات پيامبر(ص) روشن كردن زواياي تاريك و مبهم حيات سياسي امام نيز آسان مي گردد. از اين رو مناسب است در عملي مقايسه گون , نگرش امام به سيره پيامبر, در تشكيل حكومت اسلامي, بازگشوده شود. الف. ضرورت تشكيل حكومت به عنوان هدف بعثت پيامبر(ص): امام در ضرورت تشكيل حكومت, علاوه بر استناد به عقل به سيره پيامبران, بويژه پيامبر اكرم(ص) تكيه مي كند و بر آن است كه تمام پيامبران در صدد ايجاد حكومت بوده اند: (اهداف آنان اين بوده است كه حكومت الله را استقرار بخشند.)49 (اراده خداوند تعالي بر آن است كه با رهبري حكيمانه انبياء عظام و وارثان

ص: 6172

آنان, مستضعفين را از قيد حكومت طاغوتي آزاد و سرنوشت آنان را به دست خودشان بسپارد.)50 و آنان با تكيه به مردم در برابر سلاطين جور51, براي شكل دهي به حكومت مبارزه مي كردند.52 گرچه ممكن است شماري از پيامبران در دستيابي به اين هدف والا توفيق چنداني نيافتند;53 اما هرگز از آن غافل نبوده اند. پيامبر اكرم نيز بيش از هر پيامبر ديگري, در جهت تشكيل حكومت كوشيده: (تا آخرين لحظات پر بركت زندگي خود, در راه آن, با همه توان, فداكاري و ايثار فرمود.)54 (پيغمبر اسلام دستش را دراز كرده بود در اطراف عالم و عالم را داشت دعوت مي كرد به اسلام و دعوت مي كرد به سياست اسلامي و حكومت تشكيل داد و خلفاي بعد حكومت تشكيل دادند, در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود, سياست و ديانت توأم بودند.)55 قيام و حركت پيامبر در تشكيل حكومت براي آن بود كه بتواند اسلام را به مردم ابلاغ كند و آنان را به سوي توحيد دعوت كند.56 بدين طريق امام به سيره پيامبر(ص) با رويكرد تأسيس حكومت ديني نگريسته و در گام به گام رسالت آن حضرت و لحظه لحظه آن, چيزي جز كوشش براي ايجاد حكومت نمي بيند57

ص: 6173

و بين رسالت آن حضرت به پاي داري و حكومت پيوندي وثيق مي يابد58 و بي هريك ديگري را ناكافي مي داند. بر همين اساس, هرگاه از سوي درباريان و متحجران مورد انتقاد واقع مي شد, بي هيج ترديدي آنان را به زندگي پيامبر و حركت پيامبران ارجاع مي داد: (أ ما هم به تبع از نبي اكرم قيام كرديم, براي اين كه اين ملت محروم را به كمال لايق خودشان برسانيم.)59 (و مي خواهيم اسلام را, لااقل, حكومتش را به يك نحوي كه به حكومت اسلام در صدر اسلام شباهت داشته باشد, اجرا بكنيم.)60 (درصدر اسلام, از زمان رسول خدا, تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود, سياست و ديانت توأم بودند. اين آخوندهاي درباري و اين به اصطلاح سلاطين آمريكايي يا شوروي, يا بايد پيغمبر و پيغمبران را و خلفاي پيغمبر و پيغمبران را تخطئه كنند يا بايد خود و حكومتهاي خود را تخطئه كنند.)61 امام بدين گونه بر حركت خويش صحه گذارده و تحمل و سختيها و دشواريهايي را كه در اين راه, دوش مي كشد, به تأسي و پيروي از پيامبر(ص), مي شمارد.62 امام با اين رويكرد, تمامي مراحل تشكيل حكومت را با الگوگيري از سيره رسول اكرم(ص) پشت سر مي گذارد و صرف ضرورت

ص: 6174

ايجاد حكومت ديني, او را به افتخار سياسي نمي كشاند, بلكه بر مبناي سيره و به مقتضاي عقل, به تدريج سدها و بازدارنده ها را از سر راه برداشته و وارد عمل مي شود.مراحل تشكيل حكومت 1. آماده سازي نيروها: پيش از هر چيز در ايجاد حكومت, داشتن نيروهاي كاردان و خبره لازم است. پيامبر(ص) در سيزده سال حضور در مكه, بدين كار پرداخت و با تحمل سختيهاي بسياري, به ساختن انسانهايي دست زد كه بتوانند عهده دار مسؤوليت اجتماعي و سياسي شوند, نيروهايي كه با كم ترين خواسته و مزايا63, جان خويش را در كف اخلاص نهاده و ايثار كنند. (مدتي كه در مكه بود, حضرت نمي توانست يك حكومتي تشكيل بدهد, لكن مشغول جمع آوري افراد بود, مشغول يك سياست زيرزميني بود.)64 دعوتهاي اصولي و تدريجي پيامبر(ص) از پنهاني و انفرادي تا عمومي و آشكارا, از درون شهري و قومي تا برون مرزي, كوششي توان فرسا, در جمع و ساختن نيروهاي كارآمد براي تأسيس حكومت بود. (قبلاً كه در مكه بودند, نقشه كشي بود, مسأله, مسأله درست كردن كار و سازنده كردن بود كه افراد را بسازند.)65 به همين جهت پيامبر(ص) در مكه بيش تر به پند و اندرز و تواناسازي قواي فكري و عقيدتي دست مي زند.

ص: 6175

(روزهايي كه در مكه به سر مي بردند, فقط تبليغ الي الله ومعرفي ذات مقدس حق تعالي و معرفي اسلام بود. ياوراني نداشتند تا بتوانند با كمك آنان با مشركين بجنگند و اسلام را گسترش دهند, و همان طور كه در قرآن ملاحظه مي فرماييد سوره هايي كه در مكه نازل شده, فقط جنبه پند و موعظه و معرفي را دارد و از جنگ و جدال صحبتي نيست و متن احكام در آن كم تر شده.)66 امام نيز بر همين اساس, حركت خويش را پايه گذاشت و از آن روزي كه تلاشهاي سياسي را پيشه خود كرد, تا زمان پيدايي انقلاب و به دنبال آن نظام ديني, نيروهايي را پرورده و ساخته بود. 2. فضاسازي براي پذيرش حكومت: پيامبر(ص) براي به كار بستن هدفهاي سياسي خويش, بي گمان, جامعه زمان خويش را به درستي شناخته و به ديگر سخن, توجيه خردمندانه اي از وضع و حال موجود داشته است كه در پي آن, در صدد روشنگري راه عمل و اقدام معقول برآمده. آماده كردن فضاي عمومي, افزون بر آماده سازي نيرو, در دستور كوشش سيزده ساله پيامبر قرار داشته است. آن حضرت, در آغازين روزهاي دعوت خويش, تا آن روز كه به تلاشها و تكاپوهاي آشكار و رسمي دست زد,

ص: 6176

كارها و فضاسازيهايي براي سامان دهي به يك نظام سياسي انجام داده است. در اين عرصه, بيش از هر چيز, اخلاق, صلابت, سابقه نيكو, نسب و همانندي با عرب وأ67 كارايي داشتند و مردم را اين خصال زيبا, متوجه او كردند و به سوي او كشاندند. البته سختيهاي فراواني كه در اين راه كشيد, در جاي خود روشن است. (آقايان مي دانند كه پيغمبر اسلام, تنها قيام فرمود و در يك محيطي كه همه با او مخالف بودند, قيام فرمود و زحمتهاي زياد, مذمتهاي زياد, رنجهاي فراوان برده تا اين اسلام را به مردم ابلاغ فرمود, دعوت كرد مردم را به هدايت, دعوت كرد به توحيد, آن قدر مشقت ايشان تحمل فرمود كه گمان ندارم كسي طاقت آن را داشته باشد.)68 نرمي و مهرورزي, خوشرويي و يكدلي و به تعبير قرآن نرمي قلب و آرامي آن69, سبب توجه انسانهاي بسياري به سوي آن حضرت شد, تا بدانجا كه حتي مشركان مكه, در جريان شعب ابيطالب و شكستن پيمان صحيفه, به مخالفت با سران و حمايت از آن حضرت برخاستند و حس همدردي و دلسوزي بر آنان, سرانجام, سران شرك را به تسليم وا داشت.70 سير منطقي دعوت پيامبر(ص) و حركت حساب شده و دقيق او, كه گاه به خشم شماري

ص: 6177

مي انجاميد و فرود آمدن تدريجي قرآن كه همچون قطره هاي آب, آهسته آهسته در دل سنگ عرب جاهلي اثر مي گذارد و نيز زيبايي, شيوايي و بي نظيري كلمات قرآن كه گاه دشمن ترين افراد (چون ابوجهل, ابوسفيان و اخنس بن شريق) را بر مي انگيزد كه به نواي دل انگيز او گوش فرا دهند,71 همگي در آماده كردن فضاي مناسب براي گامهاي بعدي, در شكل دهي حكومت در مدينه, سخت كارگر بود. امام نيز با الگوپذيري از اين روش, وارد عرصه گرديد و با حركت گام به گام و حساب شده خويش كه گاه به خشم غيرقابل كنترل حكمرانان مي انجاميد, فضاي مناسبي را فراهم ساخت تا بتواند حكومت اسلامي را پايه گذارد. 3. دگرگوني پايه هاي نگرش و باورهاي عمومي: در نگاه سياست بازان, دستيابي به قدرت به هرگونه, ناپسند نيست. ماكياولي در كتاب شهريار خود بر آن است كه هدف اساسي فرمانروا, بايد حفظ وضع موجود باشد و مقصودش اين است كه فرمانرواي جديد, بايد وضع موجود را نگاه دارد و بويژه در حفظ سلطله خويش بر نظام حكومتي بكوشد. به نظر وي عالي ترين پاداشي كه مردمان بر سر آن به رقابت بر مي خيزند, (جاه و مكنت) است. يعني بهترين موهبتي كه بخت قادر

ص: 6178

به بخشش آن است.72 او بر اين باور است: (هركسي كه بخواهد به اصلاح حكومت كشوري همت گمارد و آن را به صورت مقبول در آورد و كاري كند كه بقايش مبتني بر همگان باشد, بايد لااقل تظاهر به حفظ اصول كهن كند به نحوي كه در نظر مردم چنان آيد كه تغييري در نهاد روي نداده است.)73 اين نگاه توجيه گرانه وسيله براي هدف نامقدس, هرگز در راسته كار پيامبران نيست. پيامبر هم به هدف خود ايمان دارد و هم به وسيله اي كه براي رسيدن به آن به كار گرفته مي شود. وسيله در نگاه پيامبر, به هدف توجيه نمي شود.74 پيامبر نه در پي دست يابي به مال و مقام دنيا, كه درصدد فراهم كردن زمينه هاي حكومت ديني است و اين زمينه, زماني پديد مي آيد كه پايه هاي فكري و اركان باوري مردم دگرگوني يابد. عرب كه در زندگي قبيله اي خويش, بي تشخص فردي, گاه به عنوان موجودي مملوك در مالكيت اشراف در مي آمد و پذيراي هرگونه ستمي بود, وهرگز براي خويشتن حقي بالاتر از اين نمي فهميد, با انگيزشهاي پيامبر و مبارزه هاي پي گير آن حضرت به خود آگاهي انساني رسيد كه ديگر حاضر به تسليم در قبال اشراف نمي شد.

ص: 6179

پايداري تاپاي جان و تحمل شكنجه بسيار ياسر, سميه, بلال, خباب بن ارتّ و صهيب و ديگران, نتيجه چنين خودآگاهي است. تبليغ و روشنگري پيامبر, با تكيه بر وحي و پشتكاري فردي, و همراهاني دلداده (گرچه اندك) آنچنان باورهاي سنتي را درهم شكست كه عرب بدوي, خود را انساني هم طراز با هماناني مي دانست كه روزي تصور همساني, برايش محال مي نمود. دي گر نه حاضر به پذيرش ستم بود و نه در خدمت ثروتمندان, و نه آلودگي به گناه را شأن انساني خود مي دانست. اين دگرگوني در باور و عقيده و تحول جهان بيني, فرصت مناسبي فراهم كرد تا پيامبر بتواند به ساماندهي حكومت بينديشد. پيامبر هرگز از فرصتهاي موجود كهن, ولي منفي بهره نگرفت و حاضر به استفاده از قدرت مندان و ثروتمندان آن ديار نشد.75 امام با در نظر داشت چنين سياستي, به دگرگوني باورها دست مي زند و به جوان ايراني كه خود را در مقابل بيگانه, كوچك مي پنداشت, نيرو بخشيد تا احساس وجود كند و نيز زنان ايراني كه يا عزيز و فاسد بودند و يا ديندار محقّر, به عرصه اي كشاند كه هم با ايمان باشد و هم احساس عزت كند و روحاني كه در طي ساليان دراز به باور ارزش

ص: 6180

بودن كناره گيري, ظاهرسازي و با زمانه خويش نبودن, خوي كرده بود, دگرگون ساخت. ب. دستيابي به فضاي مادي و تشكيل حكومت: تمامي تلاش پيامبر بزرگ, زمينه هاي مساعدي فراهم كرد; اما هم چنان تشكيل حكومت ناممكن است; چرا كه گرچه سرزمين مكّه تحول يافته است. و مردم با شرك و مشركان بي ميانه شده اند, ولي قدرت مادي مكه هنوز در دست سران شرك است و پيامبر بايستي در پي تأمين آن بكوشد. در اين راستا, او به سال يازدهم هجري با گروهي از مردم يثرب, از قبيله خزرج آشنا مي گردد, كساني كه از (زمين) به عنوان عنصري مهم در اركان حكومت, بهره دارند. دعوت از پيامبر و آهنگ آن حضرت و مسلمانان به هجرت, هرگونه بازدارنده تشكيل حكومت را از سر راه برداشته و پيامبر وارد تلاش رسمي تر براي پياده كردن هدف متعالي خود مي شود. مدتي كه در مكه بود حضرت نمي توانست: (يك حكومتي تشكيل بدهدأ و آمدند به مدينه, آن جا ديگر حكومتي بود, تشكيل دادند.)76 (آن روز كه حضرت با آن وضع شكست خورده و ناگوار از مكه خارج گرديد, افراد عادي كه سطحي فكر مي كنند, نمي توانستند پيش بيني كنند كه اين مهاجرت چه مصالحي به دنبال خواهد داشت, لكن

ص: 6181

وقتي به مدينه تشريف بردند, معلوم شد چه نتايجي بر هجرت ايشان مترتب بود.)77 امام به استناد زندگي پيامبر در مدينه, به روشنگري حركت خويش مي پردازد و احكام حكومتي و سياسي كه از اين پس براي پيامبر مشخص مي شود, فرا راه امام قرار مي گيرد. امام بر آن است كه اگر بخواهيم حكومتي تشكيل بدهيم, بايد با الگو پذيري از پيامبر(ص) به تبليغات و تعليمات دست بزنيم78, بي عرضه داشت واقعيتهاي زندگي آن حضرت و سيره او, تحليل صحيح و حقيقي از اسلام ناممكن است. امام خود, به وجود بازدارنده هايي بر سر اين راه آگاه است. مهم ترين آن, گروه مقتدر و متحجر مقدس نماهاست كه ساليان دراز در باوري ناسره در غلتيده و جز خويش را به راه نمي دانند. اصلاح اين مقدس نماها, روي ديگر تبليغات و تعليمات است. مبارزه با اينان, بخشي از تلاشها و تكاپوهاي امام را به خود اختصاص مي دهد: (امروز جامعه مسلمين طوري شده كه مقدسين ساختگي, جلو نفوذ اسلام و مسلمين را مي گيرند و به اسم اسلام صدمه مي زنند. ريشه اين جماعت, كه درجامعه ما وجود دارد, در حوزه هاي روحانيت است. در حوزه هاي نجف و قم و مشهدأ اينها هستند كه اگر يك نفر بگويد

ص: 6182

بياييد زنده باشيد, بياييد نگذاريد ما زير پرچم ديگران زندگي كنيم أ با او مخالفت مي كنند.)79 امام بي هيچ مصلحت انديشي ماكياوليستي, در جست وجوي حقيقت زندگي, گام بر مي دارد, اگرچه اين نوع نگرش, وي را از پشتيباني ما دي شماري محروم كند; اما به روشني به علماء سفارش مي كند: (شما قبل از هر كار, تكليف اين مقدس نماها را روشن كنيد. با وجود آنها مثل اين است كه دشمن به شما حمله كرده و يك نفر هم محكم دستهاي شما را گرفته باشد. اينهايي كه اسمشان مقدسين است, نه مقدسين واقعي, و متوجه مفاسد و مصالح نيستند, دستهاي شما را بسته اند. و اگر بخواهيد كاري انجام بدهيد, حكومتي را بگيريد, مجلسي را قبضه كنيد كه نگذاريد اين مفاسد واقع شود, آنها شما را در جامعه ضايع مي كنند.)80 پيامبر(ص) در مدينه به طور جدي به كارهاي سياسي روي مي كند. سرزمين مدينه, با ديگر عناصر ياد شده چنين امكاني را براي آن حضرت فراهم آورده است. از بنيانگذاري مسجد قبا, بستن پيمان برادري ميان مهاجران و انصار, تدوين نخستين قانون اساسي تا جنگهاي بسياري كه پيامبر با آن دست به گريبان شد, همه در راستاي شكل دهي به يك نظام ديني بود. اما او در اين

ص: 6183

ديار نيز از بازدارنده هاي جدي به دور نيست. وجود منافقان و دوچهرگان به ظاهر هم كيش مسلمانان و نيز يهوديان, كساني كه به هر روي تاب پيروزيهاي پيامبر را ندارند و همچنين مشركان كه دشمنان خارجي مسلمانانند, باز دارنده هاي جدي راه پيامبرند. پيامبر(ص) با به كار بستن روشهاي خوش آيند و خردمندانه, در رويارويي با اين سه دسته, كارها را سامان داد. اين حركت بزرگ, الگويي بس كارآمد براي امام است.81 كه چگونه در جبهه هاي گوناگون داخلي و خارجي به پاك سازي محيط براي تشكيل حكومت بپردازد. ج. ويژگي حكومت پيامبر(ص): مشروع بودن حكومتها يا بر اساس قراردادهاي اجتماعي و يا براساس اصالت وظيفه انساني است كه هر يك در جاي خود بحثي پردامنه مي طلبد. فرق اساسي اين دو كه در اين نوشتار به كار مي آيد اين است كه: در حكومتهايي كه مشروع بودن خود را از مردم و قرار داد يافته اند, بي گمان هم وضع قانونها و آيينهاي جامعه و هم كارآمدي حكومت را در آن راستا تعريف و تفسير مي كنند و قلمرو مشروع بودن اين حكومتها نيز, برابر پيماني است كه بدان تن داده اند و بيرون از آن, از حيطه اختيار حكومت خارج است, گرچه مصالحي واقعي اقتضاي ديگري كند.

ص: 6184

اما در نظام اصالت وظيفه, آنچه مشروع كننده حكومت است, شايستگي و وظيفه مندي است, گرچه كارآمدي آن به همراهي مردم تكيه دارد.82 در چنين حكومتي, همه آنچه كه پسند مردمي است, مشروع نيست, بلكه آنچه مصلحت انساني (در معناي خاص ارزشي) مشروع است. اين جدايي و فرق اساسي, ما را در فهم مشروع بودن حكومت اسلامي ياري مي رساند. امام مي گويد: (حكومت اسلام حكومت قانون است. در اين طرز حكومت, حاكميت منحصر, خداست و قانون فرمان و حكم خداست. قانون اسلام يا فرمان خدا بر همه افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد. همه افراد از رسول اكرم گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد تا ابد تابع قانون هستندأ. باري, حكومت در اسلام به مفهوم تبعيت از قانون است و فقط قانون بر جامعه حكم فرمايي دارد.آن جا هم كه اختيارات محدودي به رسول اكرم و ولايت داده شده, از طرف خداوند است.)83 بنابراين حكومت پيامبر, با ديگر حكومتها, در نگاه امام فرق اساسي و جدي دارد, نه استبدادي است كه حاكم اختيار تام داشته و بر جان و مال مردم چيره باشد, بلكه قدرت او محدود به قانونهاي الهي است و هرگز پيامبر از آن بر نمي تابد.84 بنابراين, مي توان گفت: (اسلام, بنيانگذار

ص: 6185

حكومتي است كه در آن نه شيوه استبداد حاكم است كه در آراء و تمايلات نفساني يك نفر را بر سراسر جامعه تحميل كند و نه شيوه مشروطه و جمهوري [به سبك شرقي و غربي] كه متكي بر قوانيني باشد كه گروهي از افراد جامعه براي تمامي آن وضع مي كنند, بلكه حكومت اسلامي, نظامي است ملهم و منبعث از وحي كه در تمام زمينه ها از قانون الهي مدد مي گيرد و هيچ يك از زمامداران امور جامعه را حق استبداد رأي نيست. تمام برنامه هايي كه در زمينه زمامداري جامعه و شؤون و لوازم آن, جهت دفع نيازهاي مردم به اجرا در مي آيد, بايد بر اساس قوانين الهي باشد. اين اصل كلي حتي در مورد اطاعت از زمامداران و متصديان امر حكومت نيز جاري و ساري است.)85 زمامدار در اين گونه از حكومت داراي ويژگيهايي است, به گونه اي كه بي وجود آنها, هرگز فردي شايستگي (مشروعيت) حكمراني نمي يابد, گرچه از طرف مردم پذيرفته و برگزيده شده باشد. (شرايطي كه براي زمامدار ضروري است, مستقيماً ناشي از طبيعت طرز حكومت اسلامي است. پس از شرايط عامه مثل: عقل و تدبير, دو شرط اساسي وجود دارد كه عبارتند از: 1. علم به قانون 2. عدالت.)86 امام, با

ص: 6186

اين تصوير, جدايي بين حكومت اسلامي يافته در زندگي پيامبر اكرم را همراه با شرايط زمامداري, با ديگر حكومتها و زمامداران آن نشان مي دهد و با اين نگاه, الگوي حكومت اسلامي خويش را عرضه مي دارد. د. هدف حكومت اسلامي: حكومت اسلامي به دنبال چه اهدافي است؟ و براي چه هدفهايي شكل مي گيرد؟ فيلسوفان سياسي, حكومت را براي هدفهايي دانسته اند. منتسكيو, آزادي و امنيت را هدف حكومتها دانسته و معتقد است كه انسانها با شكل دهي به حكومت و وضع قوانين, به دنبال امنيت و حداكثر آزادي هستند و: (آزادي حق انجام آن چيزي است كه قانون روا داشته است و اگر كسي بتواند آنچه را كه قانون منع كرده است, انجام دهد, ديگر آزادي وجود نخواهد داشت أ آزادي سياسي فرد, آرامش خاطري است كه از اعتقادش به ايمني خود [در اجتماع] ناشي مي شود, براي دست يافتن به اين آزادي, لازم است كه تشكيلات حكومت به نحوي باشد كه هيچ كس در اجتماع از ديگري هراسي نداشته باشد.)87 آرمان آزادي صلح و امنيت منتسكيو, جاي خود را به (رضايت) جان لاك و ژان ژاك روسو مي دهد. اينان هدف تشكيل حكومتها را رضايت عمومي افراد مي دانند كه در قالب قراردادها حاصل مي شود.88 و در

ص: 6187

نگاه بنتام, غايت و هدف يك قانونگذار, بايد سعادت مردم باشد و سعادت در سودمندي همگاني نهفته است. (بنابراين, علم قانونگذاري عبارت از تشخيص آن چيزي است كه خير جامعه معيني را كه منافع آن مورد نظر ماست تأمين كند.)89 و اين سودمندي در ميانه و كشاكش جست وجوي لذت و گريز از درد كه تنها غايت آدمي است معني مي يابد.90. (بنابراين, حكومت را مي توان به پزشكي تشبيه كرد, بدين معني كه كار آن فقط گزينش از ميان چند شرّ است. هر قانوني يك شر است; زيرا هر قانوني نوعي نقض آزادي است. حكومت فقط مي تواند ميان شرها يكي را برگزيند. در اين حال, هدف قانونگذار هنگام چنين گزينشي چه بايد باشد, او بايد از دو امر يقين حاصل كند: اول اين كه همواره حوادثي كه او مي كوشد از آنها جلوگيري كند, در واقع شر هستند. دوم اين كه اين شرها بزرگ تر از شرهايي هستند كه او مي خواهد به عنوان وسيله جلوگيري از آنها به كار بردأ.)91 ژان بُدن, غايت برين حكومت و دولت را, شادي راستين فرد و كشور به طور يكسان در فضيلت عقلي يا تفكر مي داند.92 و نيز رفاه مادي; چرا كه: (تفكر و انديشه, هر چند غايت برتر است,

ص: 6188

نه انسان مي تواند بدون تأمين غايت فروتر بقاي خود را حفظ كند و نه كشور را مي توان به خوبي اداره كرد, مگر آن كه امور عادي از قبيل نگهباني و دفاع از اتباع, دادگستري و تهيه خواربار لازم ملحوظ گردد. همانگونه كه اگر انسان چنان روحش در تفكر مستغرق شود كه خوردن و آشاميدن را از ياد برد, حياتش دوامي نخواهد داشت.)93 ديدگاههاي ديگري نيز در اين باب وجود دارد كه در جاي خود بايد جست وجو كرد..94 با توجه به چنين ديدگاهها, اين بحث, به جد در باب حكومت اسلامي قابل طرح است كه به راستي هدف و غايت آن چيست؟ آيا مي توان براي آن از هدفهاي شمرده شده چيزي پذيرفت يا خير؟ امام مي گويد: (عهده دار شدن حكومت في حد ذاته, شأن و مقامي نيست, بلكه وسيله انجام وظيفه اجراي احكام و برقراري نظام عادلانه

ص: 6189

اسلام است.)95 و از قول حضرت امير(ع) نقل مي كند: (حكومت براي هدفهاي عالي; يعني براي اجراي حق و از بين بردن باطل است, نه براي به دست آوردن منصب و مقام.)96 و در جاي ديگر مي گويد: (آنها [انبيا و اولياء]أ مي خواهند ملت را هدايت كنند, راه ببرند و همه مصالحي كه براي انسان متصور است, براي جامعه متصور است. سياست اين است كه جامعه را هدايت كند, در راه ببرد. تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان است, صلاح ملت است, صلاح افراد است و اين مختص به انبياء است و ديگران اين سياست را نمي توانند اداره كنند.)97 امّا روشن است آنچه امام به عنوان هدف حكومت اسلامي بر شمرده, خود به بسط و تفسير نيازمند است. بدين معني كه هدف برين هدف اعلاي حكومت اسلامي چيست؟ و نيز روش تربيت در اين حكومت چگونه است؟ كاركردها, و ابزار و روشهاي آن در رويكرد امام به سيره حضرت رسول, كدام است؟پي نوشتها: 1. (صحيفه نور, رهنمودهاي امام خميني, ج65/1, وزارت ارشاد. 2. همان. 3. همان, ج92/21. 4. همان, ج65/1. 5. همان, ج239/1. 6. (كتاب

ص: 6190

البيع), امام خميني, ج460/2. 7. همان. 8. (ولايت فقيه), امام خميني/7 8, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 9. (تحرير الوسيله), امام خميني, ج234/1. 10. (صحيفه نور), 33/4. 11. (ولايت فقيه), /157. 12. (صحيفه نور), ج120/3. 13. (پيرامون انقلاب اسلامي), شهيد مطهري/52 53, صدرا. 14. (نهضتهاي اسلامي در صد سال اخير), شهيد مطهري/25, صدرا. 15. (ولايت فقيه)/173; (صحيفه نور), ج128/17. 16. (ولايت فقيه)/20. 17. (امامت و رهبري), شهيد مطهري/31,صدرا. 18. (مسأله ربا به ضميمه بيمه), شهيد مطهري/134. 19. (ولايت فقيه)/26. 20. (تحرير الوسيله), ج234/1. 21. (صحيفه نور), 120/3. 22. همان, ج178/21. 23. همان, ج185/1 و 186. 24. (ولايت فقيه) /17. 25. همان/28. 26. (كتاب البيع), ج460/2. 27. (ولايت فقيه)/34. 28. همان 77 78. 29. همان20 25. 30. همان/32. 31. (صحيفه نور), ج119/1. 32. همان, ج165/2. 33. همان, ج158/20. 34. همان,159/20. 35. (گلستان), باب سوم, حكايت دوم; (انسان كامل), شهيد مطهري/133, صدرا. 36. (انسان كامل), شهيد مطهري/187. 37. (انسان الكامل), عبدالكريم بن ابراهيم الجيلاني, ج68/2 69. 38. (تفكر نوين سياسي اسلام), حميد عنايت, ترجمه ابوطالب صادقي/12, اميركبير. 39. (علم و تمدن در اسلام), سيد حسين نصر/337. 40. (صحيفه نور), ج91/21. 41. (توضيح المسايل), بخش عبادات و نيز كتابهاي اختصاصي در باب عبادات. 42. (دين و دولت در عصر صفوي)/24. 43.

ص: 6191

(ولايت فقيه)/16. 44. (كلام امام), دفتر اول/14. 45. (دين و دولت در عصر صفوي)/21. 46. (صحيفه نور), 94/18. 47. (تفكر نوين سياسي اسلام), عنايت/ پانزده و شانزده. 48. (ولايت فقيه)/18. 49. (صحيفه نور), ج75/15. 50. همان, ج87/2. 51. همان/207 و 208. 52. همان/97. 53. همان, ج268/10. 54. همان, ج75/15. 55. همان, ج138/17. 56. همان, ج120/1. 57. وصيت نامه ٌ امام. 58. (صحيفه نور), ج158/20. 59. همان, ج270/4. 60. همان,ج84/ 3 85. 61. همان, ج138/17. 62. همان, ج159/20. 63. همان, ج84/3 و 85. 64. همان, ج57/15. 65. همان, ج5/3. 66. همان, ج182/1. 67. (تاريخ سياسي اسلام), رسول جعفريان, ج2. 68. (صحيفه نور), ج182 ,118/1. 69. (آل عمران), آيه 159. 70. (السير والمغازي), ابن اسحاق161 162. 71. (السيرة النبوية) ابن هشام, ج337/1, داراحياء التراث العربي, بيروت. 72. ماكياولي, كوئيفتن اسكينر/57 و 58. 73. (خداوندان انديشه سياسي), مايكل ب.فاستر, ترجمه جواد شيخ الاسلامي,ج639/2, اميركبير. 74. (وحي و نبوت), شهيد مطهري121 122, صدرا. 75. (كلام امام), دفتر اول/14 15, اميركبير. 76. (صحيفه نور), ج55/15. 77. همان, ج182/1. 78. (ولايت فقيه)/151 152. 79. همان/132 133. 80. همان/132. 81. (صحيفه نور), ج287/1; ج90/18 به بعد. 82. (حكومت), محمد جواد لاريجاني/23 به بعد. 83. (ولايت فقيه)/34. 84. همان/35. 85. (كتاب البيع)/20 21. 86. (ولايت فقيه)/37. 87. (خداوندان

ص: 6192

انديشه سياسي), ج2, ص302. 88. همان/335. 89. همان/484. 90. همان/485. 91. همان/495. 92. همان/671. 93. همان/672. 94. ر.ك: مجموعه خداوندان انديشه سياسي. 95. (ولايت فقيه)/44. 96. همان/45. 97. (صحيفه نور), ج217/13 812. عليرضا واسعي

ص: 6193

سياست و حكومت در رويكرد امام به سيره پيامبر(ص)(بخش پاياني)

2 چكيده: در شماره پيش، بخشي از ديدگاه هاي امام را در باب حكومت و سياست در رويكرد او به سيره پيامبر(ص) به بحث گرفتيم و ادامه آن را، كه كاوشهاي پايه اي در اين مقوله است، به اين شماره وعده كرديم.در اين مقال، چهار مقوله را دنبال مي كنيم: 1.مباني حكومت 2.غايت حكومت 3.قلمرو حكومت 4.شرائط حكومتگر پيش از ورود به اين مقوله ها، بايسته است به ديدگاه امام، در باب انسان، نظري افكنيم، تا تصوير كامل تري از هندسه فكر سياسي او عرضه شود; چرا كه نگاه هر فرد به سياست و حكومت، بي گمان، برخاسته از جهان بيني او به طور عام و نگرش وي به انسان، به طور خاص است. كسي كه جهان را پديده اي مادي و انسان را تنها حيوان شعورمند بازداشته در آن مي بيند، آنچه در ذهن خود از حكومت، ترسيم كرده، مادي و محدود به مرز و مكان خاص است و او كه انسان را پديده اي الهي در پهنه خداگون هستي مي بيند، تنها به بعد مادي و زندگي دنيايي او نظر ندارد، بلكه بينش چنين فردي به گستردگي ديدگاه الهي وي، دامنه مي يابد و تمامي نگرشهاي او در اين عرصه، معني و توجيه مي يابد. امام خود، در نقد ديدگاههاي غير الهي مي گويد: «تمام رژيمهاي

ص: 6194

غيرالهي كه به دست غيرانبيا تحقق پيدا كرده است، حدود ديدشان همين طبيعت است، احتياجات طبيعي را مي توانند آنها برآورند و... تنها رژيمي كه و تنها مكتبي كه كار دارد به انسان... اين مكتبهاي انبياء است.» (1) راز ناتواني رژيمهاي غيرالهي از تربيت انسان تا مرتبه برين و فوق طبيعت، درك نكردن واقعيت انساني بشر است;از اين روي، حكومت ها در پي ساختن انسانها و تهذيب نفس او نيستند: «شايد هيچ حكومتي را پيدا نكنيد كه دنبال تهذيب نفس مردم باشد، كاري به آن نداشتند، حكومت دنبال اين بوده است كه بي نظمي نشود.... فقط حكومتهاي الهي است كه براي اصل مقصد... كه انسان را آن طور كه [بايد] باشد، درست مي كند.» (2) از اين روي، به جاست از نگرش امام به انسان كه برگرفته از ديانت اسلامي و سنت نبوي است، سخن به ميان آيد:

انسان در نگاه امام

2.انسان موجودي خدايي، با فطرت پاك و خداگراست، كه بر سرشتي صحيح و بي آلايش ساخته شده است. (3) اين پدر و مادر (4) جامعه، (5) محيط، تربيت و بيگانگانند، (6) كه انسان را به سوي ديگر كشانده و از مسير اصلي دور مي كنند.انسان خداشناس و خداجو، در ديدمهر و نوازش الهي، به هدايت تشريعي به راه راست هدايت يافته است و تمام زندگي او را، از

ص: 6195

ابتدا و در تمام برهه ها و مرحله ها، تا فرجام، دستورها و آيينهاي فرو فرستاده شده از سوي خداوند در برگرفته (7) و آني از منظر و محضر او به دور نيست. )2 )8.احكام و آموزه هاي مقدس آسماني، تنها، راه درست زيستن را به انسان مي نمايد و بشر، بي تجربه ديني و بي تمسك به داده هاي وحياني، هرگز نمي تواند راهي به سر منزل ببرد و عقل بشري نيز به تنهايي راهگشاي وي نيست، از اين روي، با تمسك به آن احكام مي توان انسان شايسته اي شد. (9) و آزادي و استقلال و پيشرفتها نيز در گرو عمل به آن است. (10) به همين جهت اسلام براي تمام آنات زندگي انسان، از روزي كه زاده مي شود تا روزي كه چشم از دنيا مي بندد و رخ در نقاب خاك مي كشد، دستور و حكم دارد. (11) هيچ آن و مرحله از زندگي بشر، در تفكر اسلامي به بوته فراموشي نهاده نشده است. )3 )12.تعالي خواهي و كمال جويي بشر، جز با اختيار و حق گزينش وي نيست.از اين رو، انسان گزيننده و آزاد و با قدرت محاسبه و ارزيابي گري، راه را از بي راه بازشناخته و بهترين آن را براي خويش برمي گزيند. (13) گرچه او، در ميان دو مرز جبري: ولادت و مرگ، مي زيد و عناصر فعالي بيرون از توان و

ص: 6196

اختيار وي، در او اثر گذارند; اما هرگز وي در اين قلمرو ناگزير نيست و اين خود بشر است كه برمي گزيند، (14) مي سازد، به پيش مي رود و يا در نشيب واپس گرايي و پستي در مي افتد.عالم هستي نيز، در راسته خواست بشري، همراهي و همسويي دارد.ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند تا آنچه را آدميان مي جويند، فراهم سازند و به اين اشرف آفريده هاي هستي ياري مي رسانند، تا به اوج و تعالي دست يابد. همه هستي، براي او و زمينه ساز پيشرفت و كمال اوست. 4.رسيدن به اين فرجام، در جامعه و محيط ساخته شده و متعالي، متصور است.به همين جهت انسان رو به پيش در جامعه اي ناهمگون، ناساخته و بازدارنده با سياست و سياستگري نابرابر و ناترازمند سازگاري ندارد.پس بايستي بر اساس داده هاي تشريعي، به حكومت و نظام اجتماعي بشر انديشه شود و شايد سخن پيامبر(ص) در بايستگي گماردن امير براي جمع ناشي از همين نگرش باشد. (15) به گفته امام خميني: «انبيا آمدند كه اين افسار گسيخته را مهارش كنند و بياورند تحت ضوابط و بعد از اين كه مهار شد، راه نشانش بدهند و براي اين كه تربيت بشود، يك تربيتي كه برسد به آن كمالاتي كه تا آخر براي او سعادت است.» )5 )16.در نگرش امام به

ص: 6197

انسان، دو نكته اساسي وجود دارد: الف.اهميت دين به عنوان راه و روش درست زندگي. ب.آخرت باوري در عين ارجمندي حيات دنيايي. بر اساس نگاه ايشان، انسان، در پرتو دستورها و آيينهاي ديني به ساخت زندگي دنيايي در پيوند با آخرت خويش دست مي زند.در نتيجه، آن گاه كه ميان دين خواهي و حفظ نفس ناسازگاري پيش آيد، اين دين است كه ماندگاري اش برتري دارد. (17) اين كه امام به روشني مي گويد:«ما براي خدا نهضت كرديم براي پياده كردن دين او نهضت كرديم.» (18) نشان دهنده اهتمام وي به جنبه هاي غيرمادي و ارزشهاي فرا عقلي بشر است. فهم و روشن گري اين نكته براي آنان كه حقايق هستي را باور ندارند، ناممكن است.چگونه دين كه براي هدايت انسان و ارائه راهكارهاي زيستن و دستگيري وي در وقت سختيها و راحتيها آمده، خود قرباني و فدايي بخواهد؟ امام با الگو قرار دادن زندگي پيامبر(ص) كه جز با جانفشاني و رنج بردن و سختيها در راه دين،نزيسته، بدين ساحت روي مي كند. (19) پيامد نگرش بيان شده، برتري آخرت بر دنياست، آن گاه كه ميان اين دو ناسازگاري در افتد. دنيا در نگاه امام، تنها وسيله و مقدمه اي براي رسيدن به يك هدف والا و جايگاه بلند است (20) و هرگز ابزار، قربان شدن هدف را نمي طلبد، اين هدف

ص: 6198

است كه وسيله را به كار مي گيرد: «انما الدنيا قنطرة فاعبروها و لا تعمروها» (21) از اين پل دنيا، جز براي گذار نبايد بهره گرفت. اگر روزي لازم آيد براي نگهداري هدف و رسيدن زودتر به آن، وسيله را در هم بشكنيم، امري شايسته است; اما هرگز نمي توان هدف را براي لذت بري از راه، ناديده انگاشت و بدان بي اعتنا بود. (22) با اين پيش درآمد كه به جايگاه انسان در نگاه امام پرداخته است، مي توان مقوله هاي ديگر را آسان تر بيان كرد.به اين معني كه اگر سياست و حكومت در دايره جهان بيني و نگرش كلي او بگنجد، پذيرفتني است، چنانكه پيامبر(ص) از همين چشم انداز به ترسيم هستي پرداخته و حكومت و سياست امت را به دوش گرفته است. (32(

مباني حكومت

اشاره

پيش از بيان مباني حكومت از نگاه امام، شايسته تر آن است كه تعريف امام از حكومت عرضه شود.وي حكومت اسلامي مورد نظر خويش را چنين مي شناساند: «اسلام، بنيان گذار حكومتي است كه در آن، نه شيوه استبداد حاكم است كه آراء و گرايشهاي نفساني يك نفر را بر سراسر جامعه بگستراند،نه شيوه مشروطه و جمهوري [به سبك شرقي و غربي] كه متكي بر قانونها و آيينهايي باشد كه گروهي از افراد جامعه براي تمامي آن برمي نهند; بلكه حكومت اسلامي، نظامي است الهام

ص: 6199

گرفته و نشات يابنده از وحي كه در تمام زمينه ها از قانون الهي مدد مي گيرد.اين اصل كلي، حتي در مورد پيروي از زمامداران و كارگزاران امور حكومت نيز جاري و ساري است.» (24) از اين ترسيم حكومت، مي توان اصولي را بيان داشت كه با وجود آنها، اسلامي بودن آن، تبلور مي يابد و به حقيقت مي پيوندد.

1.اصل ارزش مندي انسانها

حكومت و حاكم در جامعه انساني معني دارد.اگر در حكومتي، به انسانيت انسانها بهايي داده نشود و انسانها به عنوان يك موجود ارزش مند، صاحب اختيار و نقش آفرين در زندگي خود نباشند، حكومت نيز غيرانساني خواهد بود. مقصود از انسان، انسانهاي اثر گذارند.مقصود، طبقه، دسته و گروه، نژاد و مردمان اقليم ويژه اي نيست.انسانها از هر پايگاه علمي، اجتماعي، اقتصادي برخاسته باشند، انسان به شمار مي آيند و ارزش مندند و ارجمند. پيامبر اسلام(ص) از آغازين روزهاي رسالت خويش، تا فرجامين زمان حيات خود، هرگز انسانها را از اين زاويه دسته بندي نكرد،گرچه پس از آن حضرت، گاه، به نام اسلام، چنين حركتهايي صورت گرفت. بني اميه، با مسخ اسلام مي خواستند حكومت اسلامي را به حكومت عربي دگر كنند: «درست، در مقابل اسلام، كه مليتها را مي خواست كنار بگذارد و هر بشر، ملت واحده باشند و براي يك رژيم، براي يك طايفه اي دون طايفه اي، براي يك رنگي با

ص: 6200

رنگ ديگر فرقي نباشد.بني اميه، آمدند همان عروبت را گرفتند كه اگر آنها موفق شده بودند، اسلام را متبدل مي كردند به يك معنايي كه همه اش دنبال اين باشد كه آن عروبت جاهليت زنده بشود. » (25) عمل بني اميه در كشاندن حكومت به سوي يك قوم، امري ضد اسلامي است.پيامبر(ص) در نخستين قانون اساسي در مدينه، بر اين اصل اساسي، ارزش مندي انسانها، انگشت نهاده و همگان را به يگانگي و يك پارچگي سياسي اجتماعي در زير يك پرچم و معيار انساني فرا مي خواند. (26) براي آن حضرت تنها، يك چيز مي توانست انسانها را رده بندي كند و در مرتبه ها و پايه هاي گوناگون قرار دهد و آن شايستگيهاي دريافتي و يافته هاي اختياري انسانها بوده است. پيامبر(ص) حتي نسبت به آناني كه نه تنها به او احترام نمي گذاردند، بلكه سنگ بر سر راهش مي افكندند، به ديده تحقير و انكار نمي نگريست و بالاتر آن كه در برآوردن و برقرار كردن امنيت و رفاه آنان كوشايي داشت; (27) چرا كه آنان نيز انسانهايي بوده اند اثرگذار در جامعه اي كه آن حضرت مي خواهد در آن به حركتهاي اصلاحي و تربيتي دست بزند.با اين كه پيامبر(ص) مشروعيت خويش را از خداوند دريافته است; اما اين تنها پذيرش انسانهاست كه مي تواند زمينه تكاپو و تلاشهاي اصلاحي او را فراهم كرده و بدان معني دهد.البته

ص: 6201

آن حضرت،بيش از هر گروهي، به توده مستمند و مستضعف جامعه تكيه داشته است; از آن روي كه ناآلودگي دروني آنان زمينه مساعدي را براي تن دادن و پذيرش ارزشهاي متعالي فراهم كرده بود: (28) «اسلام براي همه است[اما] از توده پيدا شده است و براي توده كار مي كند.... پيغمبر اكرم از همين جمعيت پايين بود.... اصحاب او از همين مردم پايين بودند، از اين طبقه سوم بودند.» (29) امام با چنين نگرشي به سيره پيامبر، دريافته است كه تنها با احترام به انسانها و با تكيه به آنان است كه مي توان جامعه بريني پايه نهاد و حكومتي الهي را طراحي كرد. (30) تاكيد ايشان بر ارزش و توجه به آراء و ديدگاههاي مردم، (31) نه به عنوان سكوي پرش و در عرصه تبليغات، بلكه به عنوان ولي نعمتهاي حقيقي نظام (32) و تاكيد بر احترام به آنان جداي از هرگونه نگرشهاي سياسي و جناح بنديهاي حاكم و بارنكردن انديشه ها و باورهاي سياسي خويش بر ذهن و دوش مردم، ناشي از اين نگرش است: «ما بناي بر اين نداريم كه يك تحميل به ملتمان بكنيم و اسلام به ما اجازه نداده است كه ديكتاتوري بكنيم.ما، تابع آراي ملت هستيم.ملت ما، هرطوري راي داد، ما هم از آنها تبعيت مي كنيم. ما حق نداريم،

ص: 6202

خداي تبارك و تعالي به ما حق نداده است، پيغمبر اسلام به ما حق نداده است كه به ملتمان يك چيزي را تحميل بكنيم.» (33) باركردن عقيده و مرام سياسي و يا انديشه ويژه، بر ذهن و انديشه انسانها، ناكارآمد است و تنها مي تواند «تن»ها را به همراهي وا دارد كه با وجود جبر و فشار ديگر، رويگرداني جدي را به دنبال دارد; اما آنچه درنگرش امام خوشايند است، پيروي جانهاست،جانهايي كه با معرفت و شناخت به پيروي آمده اند.پيامبر(ص) در مشاوره با مردم در امور اجتماعي، به دنبال چنين فرجامي بوده است. (34) نگاه به ارجمندي و بزرگي انسانها در جهان بيني اسلامي، اصلي استوار است، آنان كه به توحيد باور دارند، نمي توانند به آن بي اعتنا باشند:«من قتل نفسا... فكانما قتل الناس جميعا» (35) به زيبايي ارج انساني را مي نمايد.همه آدميان آفريده خداي يگانه و از منشايي يكتايند و هيچ كس حق فخرفروشي بر ديگري را ندارد و نمي تواند او را كوچك بشمارد كه هر انساني عالم بزرگي است. (36) هرگز حكومت اسلامي نمي تواند با پست شماري انسانها، تبلور يابد و به حقيقت بپيوندد. پيامبر(ص) از همان ابتدا به رويارويي با آناني برخاست كه انسانها را به هيچ و تنها ابزار كار خويش مي انگاشتند: «قرآن در مقابله با قلدرها آيات زيادي دارد و رسول اكرم، سيره اش

ص: 6203

اين بود كه از اول مقاتله مي كرد با اين اشخاص كه مي خواستند مردم را استثمار كنند، مي خواستند مردم را استخدام كنند، بر اين قيام كرد.» (37) ناگفته نماند كه اصل حق داري و ارزش مندي انسان، دو مرز دارد: الف.اصل معنويت و ارزشها: از چشم انداز ديانت اسلامي، هستي آدمي در جهاني با دو ركن معنويت و ماديت شكل مي گيرد، نابرخورداري انسان از هر يك از آن دو، كاستي و كمي وجودي اوست; از اين روي، اسلام در مقايسه با ديگر اديان توحيدي از كمال و تماميت برخوردار است، نه تنها براي دنيا و رفاه و آسايش دنيايي آمده و نه تنها براي آخرت.جداكردن دو بعد: ماديت و معنويت از يك ديگر، فروكاستن از پيكره زيباي اسلام است.امام بر اين اساس به حكومت و نظام سياسي مي نگرد.ارزشها مبنايي از حكومتند كه در ترازسازي اصل پيشين به كار مي آيند.همه آنچه در آراي مردم تبلور يافته و خوشايند آنان است، در نگرش امام اصالت نمي يابد.او تا جايي كه به ارزشها و معنويت آسيب وارد نسازد،از نظر مردم بهره مي جويد و در صورت ناسازگاري، اين ارزشهاست كه در مرتبه برتر مي ايستد: (38) «در سراسر زندگي پيامبر(ص) اصل برتري معنويت ارزشها تبلور داشته است.او تا آن جا براي انسان ارج و بها قايل مي شد كه در جهت راستي و

ص: 6204

حقيقت گام بردارند و براي برقراري پرچم توحيد كه تجسم و عينيت ارزشهاست، همه چيز خود را فدا كرد.» (39) ب.اصل استقلال دين و برتري اسلام:چنانكه اشاره شد، در نگاه امام، دين به عنوان پديده اي آسماني و قدسي از جايگاهي والا برخوردار است و هرگز، هيچ انساني نمي تواند آن را قرباني هدفها و خواسته هاي خود كند.اسلام، كه آخرين دين و برترين آن است،پذيرش سلطه ديگر اديان و ديگران را بر خويشتن و باورمندان خويش نمي پذيرد، هر چند تمام انسانها به پذيرش آن راي دهند. (40) البته در اين ميان، از يادآوري اين نكته نمي توان شانه خالي كرد و آن را ناديده انگاشت كه معيار بالا در مقام ارزشي و تئوريكي، خواست مردمي و اراده آنان را در چهارچوب و مرز ويژه قرار مي دهد.اما در مقام عمل و تحقق خارجي باز اين انسانها هستند كه برابر شرايطي رفتار مي كنند و چه بسا رفتار آنان با آن معيارها ناسازگار افتد و حاكم اسلامي، در اين جا، برابر نفوذي كه دارد، تنها مي تواند مردم را از چنين كژراهه روي آگاه كند; چنانكه پيامبر(ص) به همين روش سفارش شده و بدان عمل كرده است:«فذكر انما انت مذكر لست عليهم بمصيطر.» (41) گاه امر برتر و مهم تري، ممكن است پذيرش كوتاه مدت امري را كه به ظاهر

ص: 6205

ناسازگار با برتري دين است، اقتضا كند; اما اين استثنايي است بر قاعده استوار. چنانكه پيامبر(ص) در جريان صلح حديبيه به ناچار، ماده هايي را مي پذيرد كه در ظاهر، با شان مسلماني و ارزشهاي اسلامي ناسازگاري دارند، تا جايي كه شماري از تندروان با آن حضرت به تندي سخن مي گويند اما پيامبر، امر مهم تري را به آنان يادآور مي شود كه در فرجام در برتري اسلام و مسلمانان كارگر مي افتد. (42) امام نيز، در پذيرش قطعنامه جنگ ايران و عراق، با توسل به چنين الگويي عمل مي كند. (43) بنابراين، آراي مردمي و ارزش داري آنان، هرگز به صورت مطلق و بي حدومرز نيست; (44) بلكه در قلمرو ديانت و ارزشهاست. «ما مي خواهيم يك حكومت الهي باشد، موافق ميل مردم، راي مردم و موافق حكم خدا، آن چيزي كه موافق با اراده خداست، موافق ميل مردم هم هست.» (54(

2.قانون

در جامعه انساني، كه خواسته ها، سليقه ها و ذوقهاي گوناگوني وجود دارد، به اضافه حس خودخواهي و فزون طلبي بشر، هميشه خطر هرج ومرج و به هم پاشيدگي آن را تهديد مي كند; بويژه آن كه بر اين جامعه باورهاي گوناگون مذهبي و ديني سايه افكند.در چنين جايي چگونه مي توان عمل كرد؟ در نظام قبيله اي، توده مردم بي تقسيم كار و تشكيلات رسمي تعريف شده، زير نظر يك فرد، به عنوان رئيس قبيله

ص: 6206

انجام وظيفه مي كنند و همگان در برابر همو پاسخ مي گويند; معياري براي ارزيابي عمل آنان جز خوشايندي رئيس قبيله وجود ندارد و نيز خود او هرگز در برابر توده مردم پاسخ گو نيست.ساماندهي چنين جامعه كوچكي به شيوه بيان شده، البته چندان دشوار نيست، گرچه هرگز پيشرفت و ترقي در آن پديد نمي آيد; اما در جامعه بزرگ انساني، امكان اداره آن به گونه توده اي ناممكن است.وجود قانون سامان بخش قلمروهاي تكاپو و تلاش يكان يكان مردم و نيز روشن كننده ميزان حقوق و دايره آزادي آنان ضرورت مي يابد.قانوني كه براي همگان و از پيش تعريف شده باشد.پيامبر(ص) با هجرت به مدينه و روياروي گرديدن با جامعه بزرگ شهري با آداب و رسوم و عقايد متفاوت، پيش از هر چيزي به تدوين قانون روي مي كند كه در آن همه حقوق و آزاديهاي شهروندان: مسلمان، يهودي و مشرك، بر شمرده شده و همه كارها و وظيفه هاي آنان را روشن مي سازد. (46) پيامبر(ص) در اين منشور جهاني، بر آن است كه همگان را در برابر يك معيار معين و روشن تسليم كند.چنين رويكردي، لازمه جامعه مدني متكثر، هر چند كوچك است.امام با توجه به چنين مقوله، توجه به قانون و نگهداشت آن را فرض مي شمارد و سر برتافتن از آن را امري نابخشودني و گناهي

ص: 6207

بزرگ مي داند (47) و به نظر ايشان، مردم آزاد نيستند كه قانون بشكنند و بايد قانون مند حركت كنند: «در تاريخ هست كه چنگيز، با آن طبع وحشيگري و صحرايي كه داشته است، با آن خونريزيهايي كه كرده است، تابع يك قانون بوده است كه به آن قانون مي گفتند: ياسا (نامه بزرگ) و مغول، چنگيز و ساير مغول، تخلف از آن قانون نمي كردند... .» (48) قانون در نگاه امام، با دو منشا الهي و انساني است.البته آنچه بيش از هرچيز در نظر آن جناب بوده، قانونها و آيينهاي الهي است; بويژه در امور كلي و عرصه هايي كه جنبه ديني آن برجسته است.تن دادن به قانون الهي و بايستگي پيروي از آن، به فراواني در كلام وي ظهور داشته است. «در اسلام، حكومت، حكومت قانون، حتي حكومت رسول الله و حكومت اميرالمؤمنين حكومت قانون است. پس حكم از آن قانون خداست و قانون خدا حكومت مي كند. در مملكت اسلامي، بايد قانون خدا حكومت كند و غير قانون خدا، هيچ چيز حكومتي ندارد.» (49) هيچ كس نمي تواند برخلاف قانون الهي عمل كند يا سخن بگويد: «اسلام دين قانون است، قانون، پيغمبر هم خلاف قانون نمي توانست بكند، نمي كردند.البته نمي توانستند بكنند.» (50) توجه به اين نكته بايسته است كه قانونهاي الهي با احكام ديني فرق دارد.احكام

ص: 6208

ممكن است به صورت قانون درآيد و مي تواند در حد حكم باقي بماند. آنچه امام بر آن پا مي فشارد، تنها احكام ديني كه خود به آن رسيده، نيست; بلكه آن دسته از قانونها و آيينهاي اسلامي است كه به شكل گردآوري و تعريف شده در جامعه انساني عرضه شده است كه حتي پيامبر(ص) نيز نمي توانست از آن سر برتابد.و از اين نظر آن حضرت نيز، با ديگران برابر بوده است. (51) دستورها و فرمانهاي ديني كه در قرآن آمده است (نصوص قرآني) قانونهاي تعريف شده اي بود كه پيروي از آن براي همگان لازم مي نمود. شايد بتوان با دو ويژگي قانون را از احكام شريعت، بازشناساند: الف.قانون از پيش تعريف و از سوي مردم پذيرفته شده است.اگر دستوري ناروشن و يا مورد تاييد و پذيرش مردم قرار نگرفته باشد، نمي تواند ملاك داوري، بازخواست و يا ستايش قرار گيرد.از اين روي، قانون ازدواج در اسلام براي آنان كه در جامعه اسلامي مي زيند; اما ديني غير از اسلام دارند، ضرورت پيروي ندارد و سرپيچي از آن، جرم به شمار نمي آيد. پيامبر(ص) نيز در قانون اساسي مدينه به چنين نكته اي، به روشني تاكيد دارد كه اين قانون براي آنان است كه آن را امضا كرده و پذيرفته اند. (52) ب.قانون در امور جمعي و در رويارويي

ص: 6209

انسان با ديگران معني مي يابد.در زندگي انفرادي سخن از قانون نمي توان گفت. بنابراين، تمامي احكام فردي شريعت از دايره قانون بيرونند. دسته دوم، قانونهاي انساني است.انسانها در اداره امور خويش، به سازوكارهايي نياز مي يابند كه در شريعت به گونه روشن از آن سخن به ميان نيامده است.آدميان خود با روشهاي كارآمد، شورا و راي گيري كه از كوشاوردهاي موفق بشري است، به تدوين قانون دست مي زنند كه البته هرگز در جامعه اسلامي، با دستورهاي كلي شريعت ناساز نيست.پيروي از اين قانون نيز براي همگان ضروري است.امام خود نيز، به سر برنتافتن از اين قانون، اذعان مي كند و پيروي از آن را همچون قانونهاي دسته نخست، واجب مي داند كه هيچ كس نمي تواند به بهانه اجراي احكام اسلامي از قانونهاي برنهاده شده بشري، كه البته به صورت روش مند، به پذيرش رسيده سر برتابد. (53) قانونها، چه الهي و چه برنهاده شده بشري، دو وظيفه بزرگ بر دوش دارند: 1.روشن كننده وظيفه ها و تكليفهاي انسانهايند.جامعه انساني، با تقسيم كارو تعهد و مسؤوليت پذيري انسانها و داشتن هدف تعريف شده و روشن به پيش مي رود كه قانونها راهكارهاي دستيابي به آن را بيان مي كنند. 2.روشن گر حقوق، اختيارها، آزادي و قلمرو آن براي انسان است. (54) انسانها در محيط زندگي خويش، تنها انجام دهنده كارها و تكليفها نيستند; بلكه

ص: 6210

افزون بر آن، از حقوق و آزادي برخوردارند. (55) قانون، هم حقوق انسانها و هم دايره و قلمرو آزادي آنان را بيان مي كند.بنابراين، در نگاه امام، قانون به عنوان اصل مبنايي در حكومت، كه خود ريشه در سيره پيامبر(ص) و داده هاي وحياني دارد، امري بس مهم و ارجمند است. (56) قانونها در نگاه امام با دو معيار اساسي در خور سنجش اند: الف.فراگيري: هم به لحاظ كمي و هم از جهت كيفي، بايستي فراگير باشد.بدين معني كه هم براي همه انسانها، نه گروه اندك، باشد و هم به تمامي جنبه هاي وجودي انسان و نيازمنديهاي وي نظر داشته باشد. (57) ب.برابر انگاري انسانها: چون قانونها براي به سامان آوري جامعه انساني است، ناگزير بايستي براي همگان باشد و هيچ كس در پيشگاه قانونهاي متعالي، بر ديگري برتري ندارد;85 بلكه همه در برابر قانون برابرند. (85(

3.عدالت

اگر بگوييم هيچ مكتبي به مانند اسلام، بر اصل عدالت و قسط پافشاري نداشته، سخني گزاف نيست. در نگرش اسلامي، قوام هستي و جامعه بشري بر عدل استوار است: «هدف انبيا در گرفتن حكومت از دست جائرين اجراي عدالت بود نه اين كه بخواهند، از دست جائرين بگيرند كه خودشان حاكم باشند، از دست جائرين مي گيرند كه عدالت الهي را اجرا بكنند، اين كار، كار انبياء بوده، عدالت الهي را مي خواستند

ص: 6211

ايجاد كنند لله تعالي.» (59) امام در سيره پيامبر(ص) و ديگر انبيا، چيزي جز عدل و اجراي آن نمي بيند.پيامبر(ص) حتي در هنگامه هاي سخت از مسير عدالت خارج نمي شد:«لا يجرمنكم شنان قوم الا تعدلوا.» سرلوحه تمامي حركتهاي آن حضرت است. او، در تمامي سختيها و دشواريهاي پيش آمده، هرگز از اين اصل چشم نپوشيد و آن گاه كه در جنگ حنين، شماري از انصار با انگيزش ديگران، بر آن حضرت در چگونگي تقسيم غنايم برآغاليدند و خرده گرفتند، به روشني فرمود:«اگر من به عدالت رفتار نمي كنم، پس چه كسي عادل است.» امام بر اين اساس و نگرش، عدالت را به عنوان اصل مبنايي برا ي حكومت مي داند و اين اصل بر دو اصل پيشين حاكم است.نه آراي مردمي و نه نظر خبرگان جامعه، هيچ يك نمي تواند حركتي بر خلاف عدالت را مشروع كند. (60) نامشروعي ظلم، اساس تفكر اسلامي، بويژه شيعي است. امام، به روشني، حكومت اسلامي را حكومت عدل و قانون را قانون عدل معرفي مي كند (61) و يكي از ناسانيها و فرقهاي حكومت اسلامي را با ديگر رژيمها، در عدل خواهي آن مي داند (62) و حتي انگيزه برانگيختن پيامبران را اجراي عدالت مي داند: «هر يك از انبياء كه آمدند براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراي عدالت

ص: 6212

را در همه عالم بكنند. لكن موفق نشدند، حتي رسول ختمي مرتبت(ص) كه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود.» (36(

4.ايمان و باور ديني

اعتقاد به خدا، كه ويژگي بارز بشر است، جهت ده و عنصر سازنده وجود اوست كه گاه، به عنوان فصل شناسان و جداكننده انسان از ديگر حيوانات،

ص: 6213

به شمار آمده است.انسان، موجود باورمندي است كه بدون آن، هرگز نمي تواند زندگي اش را به سامان آورد. (55) همه حركتهاي انساني و تلاشهاي وي، پيرو باوري است كه نسبت به هستي دارد.امام، با توجه به چنين دريافتي از حقيقت وجودي بشر و نيز باوري كه خود دارد، به پيروي از الگوهاي بزرگ ديني، پاي در عرصه حكومت مي نهد.نگهداري ايمان و باور مردم، از اصول پذيرفته شده دستگاه فكري امام است.چنين اعتقادي در مردم، نگهدارنده نظام و امنيت اجتماعي است; از اين روي، حكومت نمي تواند بدون توجه به آن عمل كند. حكومت پيامبر(ص) با تكيه بر باورهاي پالوده، قوام و دوام يافت.باوري كه خود آن حضرت، با تلاش و پويايي، آن را در مردم پديد آورد و آنان را از اعتقاد و پرستش غيرخدا، به عبادت خداوند كشاند و بر گرد محور «لا اله الا الله» رستگاري را براي جامعه عرب بدوي، به ارمغان آورد.تمامي نيازهاي معنوي، فكري، مادي، فردي و اجتماعي انسان را در پناه آن، برآورده ساخت: «پيغمبر بزرگ اسلام، همه چيزش را فداي اسلام كرد، تا پرچم توحيد را به اهتزاز درآورد و ما به حكم پيروي از آن بزرگوار، بايد همه چيزمان را فدا كنيم، تا پرچم توحيد برقرار ماند.» (65) ايمان بدين معني، از گستردگي و

ص: 6214

فراخي برخوردار است كه مي تواند همه انسانها را در خود جاي دهد، چنانكه در حكومت پيامبر(ص) گروه و دسته هاي گوناگوني جاي داشته و زندگي مي كردند.امام، به پيروي از آن حضرت، در پي پديدآوردن ايمان خردمندانه و باور ژرف است، نه در پي دست يافتن به قدرت و به كارگيري زور و فشار بر مردم. حكومت، تنها براي پديدآوردن نظم ظاهري و تهيه بنيه هاي امنيتي و رفاه عمومي نيست; بلكه بايستي بتواند در استوار سازي باورهاي مردم، كارگر افتد و زمينه هاي گست وسستي در ايمان را از بين برده و زمينه هاي شكوفايي آن را فراهم سازد.اصل ايمان داري و باورمندي، هرگز به معناي پذيرش و تن دادن به خرافه ها و كژيها و يا فريب مردم نيست; بلكه هدف آن است كه انسان، همان گونه كه به امنيت اجتماعي نيازمند است، به امنيت دروني نيز نياز دارد.از اين روي، امام، به مردم سفارش مي كند تا در تواناسازي روحيه و ايمان كساني كه از روحيه و ايمان سستي برخوردارند، بكوشند. (66) طرح ايمان، به عنوان مبنايي براي حكومت، شايد در ابتدا چندان درست به نظر نيايد; اما با درنگ در آن و مطالعه در سيره پيامبر(ص) و كوشش آن حضرت در استوارسازي باورها، درستي اين اصل، نمايانده مي شود.

هدف حكومت

انسانها به حكم ضرورت، به زندگي گروهي روي دارند و

ص: 6215

به گفته فارابي: «هريك از آدميان، به سرشت و طبيعتي آفريده شده اند كه هم در قوام وجودي خود و هم در نيل و وصول به برترين كمالات ممكن خود، محتاج به اموري بسيارند كه هر يك، به تنهايي نتواند متكفل انجام همه آن امور باشند و بلكه در انجام آن، احتياج به گروهي بود كه هريك از آنها، متكفل انجام امري از مايحتاج آن بود و هر يك از افراد انسان، وصول بدان كمالي كه فطرت طبيعي او براي او نهاده است، ممكن نبود، مگر به واسطه اجتماع، اجتماعات و تجمع گروه هاي بسيار، كه ياري دهنده يك ديگر باشند و هريك، براي هر يك در انجام بعضي از مايحتاج او، و آنچه در قوام وجودش، محتاج به آن بود، قيام نمايد، تا بدين وسيله، همه آنچه، جمله آن جماعت براي آن قيام كرده و كاري انجام داده اند، گرد آيد، تا براي هريك از افراد، همه مايحتاج او، كه هم در قوام وجودي و حيات طبيعي بدان محتاج بود و هم در وصول به كمال، فراهم شود.» (67) حكومت، زاده زندگي جمعي و سازمان يافته بشري است; حال بايد ديد كه هدف اصلي حكومت چيست؟ فيلسوفان، در باب هدفهاي حكومتها، گوناگون سخن رانده اند.پيش از آن كه، به بخشي از آنها اشاره كنيم، بايسته

ص: 6216

است به اجمال، نگاهي به ناسانيها و فرقهاي حكومتها داشته باشيم. بي گمان، آنچه در حكومتهاي ديني، مردم سالار و انساني هدف است، در حكومتهاي استبدادي، ديكتاتوري و غيرمردمي ديده نمي شود.در حكومتهاي سلطنتي، گرچه بر گونه اي مصالح توده مردم و جامعه پيش نظر باشد; اما بيش از آن نگهباني و نگهداري قدرت، جايگاه و خانواده اصالت دارد; از اين روي حكومتگران، از هرگونه ستم، خشونت و فشار كوتاهي نمي كنند، گو اين كه تمام انسانها براي برآوردن معاش و فراهم كردن رفاه آنان آفريده شده اند كه البته گاه، ستايندگان و مبلغان دربار، چنين گزافه هايي را القا مي كردند. در حكومتهاي ديكتاتوري، گرچه شكل خاصي از زمامداري نيست، با اين حال، هدفهاي شخصي در فرجام خويشاوندي نقش آفرين بوده است و حتي در حكومتهاي ديني، كه با عنوان خلافت در تاريخ اسلام بروز و ظهور يافته است، جز شماري از آنها، همگي بر روال پادشاهي سير كرده و هدف و مقصد اصلي در آن شخص خليفه و شمار كمي از پيرامونيان او بوده است; از اين روي، بر تارك تاريخ اسلام، بازيگري حكومتگران به نام دين و با پوشش مقدس جانشيني پيامبر خليفه لكه ننگي نقش كرده است. در باب هدف حكومت، اين روشها مورد توجه ما نيست، هر چند اين شيوه ها نيز از باب ضرورت حيات

ص: 6217

جمعي و براي برآوردن نيازهاي بشري، شكل يافته است. افلاطون بر آن است كه: «واحد حكومتي و كشورداري بدان جهت در عرصه جهان سياست ظهور مي كند كه هيچ فردي به تنهايي نمي تواند خودكافي و بي نياز از همياري همنوعان خود زيست نمايد. ما همه، بدون استثناء نيازمنديهايي داريم... و با داشتن اين نيازمنديهاي گوناگون، ما هر كدام قهرا و از روي ضرورت، به همكاري و همياري با يك ديگر مي شتابيم، تا اين نيازهاي بي شمار را چاره جويي كنيم و همين كه ما انسانها به اين گردهمايي تعاوني و همبستگي بنيادي از زندگي طبيعي خود از روي ضرورت در يك مكان خاص موفق و كامياب گرديديم، آن گاه اين سازماندهي و همزيستي را كشورداري مي ناميم.» (68) بنابراين، هدف حكومت برخاسته از چنين ضرورتي، تنها ساماندهي زندگي جمعي است، اما در نگاه ماكياولي حتي اين مقدار هم در حكومت، هدف نيست; بلكه هدف اصلي اقتدار و سودبري شخص حكومتگر است و بس. پس هر راهي براي او رواست تا پايه هاي حكومت خويش را استوار بخشد: «لازم است كه شهريار، شخصيت خود را، به ظاهر، پسنديده نشان دهد و در دورويي و تلبيس ماهر باشد و مردم چنان ساده اند و به قدري زير نفوذ نيازهاي آني خود قرار دارند كه همواره هر فريبكاري، فريب خوردگاني را پيدا خواهد كرد.» (69)

ص: 6218

به هر حال در باب هدف حكومت، آراي گوناگوني وجود دارد: «برخي چنين انديشيده اند كه وجود دولت، بدان علت توجيه پذير است كه آدميان را به تحصيل سعادتي قادر مي سازد كه به هيچ وجه در عزلت و دوري از اجتماع برايشان دست نمي دهد، پاره اي ديگر دليل موجه بودن دولت را چنين مي پندارند كه به افراد ايمني مي بخشد و از مالكيت آنان محافظت مي كند، و دليل برخي ديگر هم اين است كه آن را وسيله تحقق تدبير و نيت خداوند براي انسان مي پندارند و همچنين كساني هم بر اين گمان بوده اند كه دولت هيچ منظوري را برآورده نمي سازد، يعني خود غايت خويش است.» (70) درك صحيح هدف و تفسير درست آن، در حكومت و دولت، روشهاي به كارگيري سياست را به درستي مي نماياند. ماكياول كه تنها بهره و سود حكومتگر را هدف حكومت مي بيند، روشهايي را روا مي داند كه با آن سازگار باشد; چون: زور، تزوير و اميددادن و آزمند گردانيدن. (71) اما آنان كه آزادي همگاني، امنيت، صلح و ثبات، كامروايي و سعادت مندي، فضيلت عقلي و تفكر، يا صلح و امنيت را، هدف حكومت مي دانند، روشهاي اداره و سياست را انساني ترسيم مي كنند. انديشه وران مسلمان نيز، از پرداختن به اين مقوله بي بهره نبوده اند: قاضي ابو يوسف، آنچه را خليفه بايد انجام دهد و عهده دار

ص: 6219

شود، چنين بيان مي كند: «بر قرار كردن حقوق الله و به اجرا درآوردن حدودي كه به وسيله او، مقرر شده است، مقرر كردن حقوق ديگر مؤمنان و راست باوران و تضمين برخورداري آنها از اين حقوق، احياي اصول و پيمانهاي حكام با فضيلت و پرهيزكار (كه به وسيله حكام شرور بعدي به كناري نهاده شده) جلوگيري از بيدادگري و رسيدگي به شكايات مردم، از روي مداقه كامل، در تعقيب فرمانهاي خدا، دعوت مردم به اطاعت از خدا و دوري جستن از ارتكاب به گناه، رعايت قانون خدا در حق خود و ديگران بالسويه و بدون توجه به اين كه ديگران از آن زيان مي بينند و ستاندن ماليات حلال از مردم و مصرف آن در راههاي حلال.» (72) ماوردي نيز، سياست اسلامي را ترسيم كرده و در ضمن روشن گري و بيان جايگاه خلافت، به هدف آن نيز اشاره مي كند. وي، در پيشگفتار كتاب خود مي نويسد: «خداوند، جلت قدرته، براي امت [مسلمان] پيشه يي را به جانشيني پيامبر(ص) معين فرموده و كار سياست را به دست او سپرده است، تا امور ايشان را بر طبق شريعت دين تدبير كند و مسلمين در پيروي از او يگانه شوند. پس امامت اصلي است كه قواعد ملت به آن مستقر مي شود و مصالح امت از آن انتظام مي يابد،

ص: 6220

تا امور عامه به بركت آن ثبات پذيرد. امامت، مقامي است كه همه ولايات (اختيارات) خاصه از آن صادر مي شود و فرمان آن بر هرگونه فرمان سلطان تقدم و برتري دارد.» (73) در اين نگاه، خليفه، در بالاترين جايگاه براي تدبير امور مردم و پديدآوردن يگانگي بين مردم و نيز، فرانهادن قواعد ملت و مصالح امت قيام مي كند و مي توان گفت: هدف حكومت بر آوردن امنيت و اداره و بست و گشاد كارهاست. بر همين اساس، ماوردي وظيفه هايي را براي خليفه بر مي شمرد: »1. حفظ دين بر طبق اصول مستقر آن. 2. اجراي احكام ميان اصحاب دعوا. 3. حمايت از جان و مال و عرض مسلمين. 4. اقامه حدود. 5. پاسداري از مرزها. 6. جهاد با كساني كه به الحاق به زمره اهل ذمه فرا خوانده شده، ولي اين دعوت را رد كرده اند. 7. گردآوري غنايم، فيء و صدقات. 8. توزيع درآمد بيت المال، بدون اسراف، يا خست. 9. نصب كارگزاران و گماشتگان آزموده و شايسته. 10. مباشرت و نظارت شخصي در جميع امور عامه.» (74) همچنين وي به روشني يادآور مي شود كه امامت براي خلافت نبوت در نگهداري دين و سياست دنيا بر نهاده شده است. (75) قاضي ابويعلي نيز (احكام السلطانيه19( چون ماوردي گماردن امام و خليفه را واجب مي داند; از آن

ص: 6221

روي اگر امام نباشد، در كار مردم، فتنه مي افتد و براي اين سخن، به روايتي از پيامبر(ص) استناد مي جويد: «الفتنة اذا لم يكن امام يقوم بامر الناس.» بنابراين، وي، هدف حكومت را جلوگيري از آشوب و هرج و مرج مي داند. احمد الحضري، هدف حكومت را برابرسازي احكام اسلامي مي داند و بر آن است كه: «وصف حكومت اسلامي، تنها وصف اشخاص آن نيست، بلكه مقصود از حكومت اسلامي، آن آمادگي، بسيجيدن و تهيه ساز و سلاح است كه در راس آن، دولت پاي بند به برابرسازي احكام، استوار است، از عبادتها، دادوستدها و تنبيه ها.» (76) وي، حكومت را ابزاري براي برپاداشتن دين و جامه عمل پوشاندن احكام شريعت مي داند كه هدف استقلالي براي آن، نمي توان شمرد.

هدف حكومت در نگاه امام

برابر جهان بيني امام، تمامي صحنه هاي حيات فردي و اجتماعي بشر، بايد در پيوند با حقيقت هستي ديده شود. هيچ بخشي از آن، در بيرون از هندسه فلسفي وي، قرار نگيرد. او، به حكومت نيز از اين چشم انداز مي نگرد و هدف حكومت در نظر وي، همان چيزي است كه پيامبر(ص) در رسالت و حكومت خويش، دنبال مي كرده است. بنابراين، تمامي جنبه هاي زندگي انسان، چه از نظر فردي و چه اجتماعي، چه مادي و چه معنوي، هدف حكومت است: «تربيت غرب، انسان را از انسانيت خودش خلع كرده و به

ص: 6222

جاي او، يك حيوان آدمكش گذاشته است.... حكومتها و پرورشهايي كه در حكومت هست، حكومتهاي انساني نيست; ولي مكتبهاي الهي و توحيدي، در صدد ساختن انسان اند. تمام هم انبياء، اين بوده كه آدم درست كنند. كه آدم در مملكتي باشد. آزادي، به جوري كه ضرر به غير نزند. استقلال فكري، استقلال روحي، استقلال انساني.» (77) هدف انبياء در حكومت، دستيابي به قدرت، تقويت پايه هاي اجتماعي خويش، به هستي و ناتواني كشاندن قواي ديگر و يا رسيدن به دارايي و ثروت، نبوده است، حتي: «مقصد اصلي اين نبود كه حكومت بكنند، مقصد اصلي اين نبود كه نظام ايجاد كنند، مقصد اعلا، اين نبوده كه عدالت اجتماعي ايجاد كنند، مقصد اعلا، اينها نيست.» (78) بلكه چيزي فراتر و بالاتر از اينهاست. حكومت، ابزاري است براي دست يافتن به هدفهايي بس بلند; از اين روي، پيامبر(ص) در سراسر زندگي خود بر آن است، تا با تزكيه انسانها و آموزش آنان، به يك فضاي امن متعالي آكنده از رنگ خدا ست يابد; جامعه اي كه در آن حتي عدالت آرمان بشري تحت شعاع آن قرار دارد و ديگر انسانها، نه براي دست يافتن به حقوق خويش، يا آزادي، بلكه براي شهادت و رسيدن به خدا مي كوشند: «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه.» (79) در چنين نگاهي، «حكومت و

ص: 6223

سياست» تنها مقدمه اي براي رسيدن به اخلاق برين است كه به گونه خلاصه، مي توان آن را چنين برشمرد: الف. اصلاح فردي: حكومت اسلامي، تنها به امور اجتماعي و نظام سياسي نمي پردازد; بلكه به امور فردي و حتي مسائل پنهاني آنان نيز انديشه مي كند: «حكومتهاي مادي، متكفل نظم ظاهري اند، اگر يك حاكمي، خودش هم عادل باشد، تنها زماني به انسان كار دارند كه مخل نظم ظاهري باشد; اما به تربيت باطني او، كاري ندارند، در حالي كه اسلام و حكومتهاي الهي، اين جور نيستند. اينها در هر جا و هركس در هر جا هست و در هر حالي كه هست، برايش احكام دارند.» (80) اما، هدف حكومت را در بعد فردي، ساختن انسان مي داند و به ديگر سخن، حكومت بر آن نيست كه در زندگي اجتماعي بشر به تامين امنيت و آسايش، يا رفاه به فراهم آوردن تواناييهاي زندگي دست بزند، بلكه افزون بر آن،بايستي به انسان سازي نيز روي كند; (81) چنان كه در عصر رسول خدا(ص) چنين بود و كساني چون: علي(ع)، ابوذر، سلمان و... ساخته اين دوره اند. ب. اصلاح اجتماعي: اصلاح و به سامان آوري جامعه در مسير صحيح انساني، به گونه اي كه همگان در آن، هم از ارزش انساني برخوردار باشند و هم در گستره اختيارهاي خويش، توان مند باشند و هم از

ص: 6224

اصول و قواعد ديني برخوردار، در حكومت اسلامي نيز، هدف است. «انبياء آمدند كه همه مردم را آدم كنند.» (82) «انبياء آمده اند كه همه احتياجات انسان را، هر چه احتياج دارد انسان، بيان كنند كه انسان اگر عمل كند، به سعادت تمام مي رسد.» (83) حكومت پيامبران، بويژه دوران ده ساله حكومت پيامبر اسلام(ص)، بهترين نمونه حكومت برتر است كه در آن، ساختن جامعه اي سالم و متعالي هدف است: «پيغمبرهاي بزرگ و ائمه اطهار(ع) دنبال اين بودند كه تربيت كنند مردم را. خداي تبارك و تعالي، انبياء را فرستاده براي تهذيب مردم.» (84) ج. اصلاح امور دنيوي: درحكومت ديني، كه حكومت پيامبر(ص) به حقيقت پيوسته واقعي آن است، دنيا و امور آن را از ميدان بيرون نمي كند، بلكه خود اساس و پايه هستي است; از اين روي، دفاعها و جهادها، ساخت و سازها، تلاش و كوشش، سفارش و واداشتن به آموختن دانشها و فنها و تجارت و كسب درآمد، انجام كارهاي توليدي، خدماتي، رفاهي و ديگر كارها در حكومت پيامبر(ص) در اين راستا درخور ارزيابي است. به اين معني كه در حكومت اسلامي، تنها به اصلاح انسان و شكوفايي ارزشها به معناي طرد و نفي امور دنياست، نمي پردازند و حكومت مسلمان، نمي تواند به اين بهانه، مردم را به تنگدستي و فقر زيستي فرا

ص: 6225

خواند، بلكه حكومت عهده دار برآوردن نيازهاي زندگي و ساختن امور دنيايي آدميان نيز هست. د. تواناسازي بنيه معنوي: دنياسازي و اصلاح امور آن، كه اصل ضروري و كاري ارزشي است، هرگز در نگاه حكومت اسلامي، بريده از معنويتها، نگريسته نيست. امام، در گفته هاي خويش، بيش از هر چيز، به اين جنبه اشاره مي كند; از اين روي، مي توان هدف حكومت و حكومتگري او را، تكامل يافته تر و برتر از همه آنچه ديگران عرضه داشته اند، ارزيابي كرد: «شما، شايد هيچ حكومتي را پيدا نكنيد كه دنبال تهذيب نفس مردم باشد; كاري به آن نداشتند، حكومت دنبال اين بوده است كه بي نظمي نشود... فقط حكومتهاي الهي است كه براي اصل مقصد، اين بوده است كه انسان را آن طور كه بايد باشد، درست كند.... انسان فزون خواه، سيري ناپذير، در هيچ حدي محدود نمي شود. انبيا آمدند اين افسار گسيخته را مهارش كنند و بياورند تحت ضوابط و بعد از اين كه مهار شد، راه نشانش بدهند و براي اين كه تربيت بشود، يك تربيتي كه برسد به آن كمالاتي كه تا آخر براي او سعادت است.» (85) كامل شدن انسان و رسيدن به سكوي تعالي كه آرمان بشر است در حكومت اسلامي، پيش نظر است: «اسلام مقصدش بالاتر از اينهاست. مكتب اسلام يك مكتب مادي نيست،

ص: 6226

يك مكتب مادي معنوي است، ماديت را در پناه معنويت اسلام قبول دارد، معنويات، اخلاق، تهذيب نفس. اسلام براي تهذيب انسان آمده است براي انسان سازي آمده است.» (86) و اسلام آمده براي خارج كردن انسان از اسارت خويش (87) . كوتاه سخن اين كه: حكومت اسلامي فراتر از كسب رفاه مادي و بهره هاي دنيوي، يا پديد آوردن عدالت و برابري و يارسيدن به آزادي و يا دست يافتن به زيبايي است، البته هرگز ناسازگار با اينها، بي توجه به آنها نيست; بلكه خود جهت دهنده آنهاست. حكومت اسلامي در پي فراهم كردن آزادي انساني است; آزادي كه در آن همه انسانها برخوردار از حقوق برابر و بهره مند از بهره ها و رفاه يكسان (مساوات) در جامعه اي بالنده و رو به پيش (عدالت مند) است. هدف اصلي و اعلا، معرفي ذات اقدس الهي، با همه صفات و اسماء است (88) كه به راستي فوق عدالت خواهي و مساوات طلبي است. بنابراين، مي توان گفت: هدف حكومت در نگاه امام، برتر از تمامي آن چيزهايي است كه فيلسوفان سياسي بر شمرده اند.

قلمرو حكومت

از آنچه بيان شد، مي توان قلمرو حكومت اسلامي را بسيار دگرسان با آنچه ديگر حكومتها دنبال مي كنند، بيان كرد; چرا كه هدف اصلي در اين گونه حكومت، انسان سازي و جهت دادن انسان به سمت و سوي عالم بالا و جايگاه هستي اش

ص: 6227

است; از اين روي، حكومت اسلامي، جايگاهي ويژه مي يابد، حكومت اسلامي در نگاه امام، برگرفته از حكومت پيامبر(ص) است و از قلمروي به گستردگي حاكميت آن حضرت، برخوردار است و حاكم اسلامي (ولي فقيه) به همان ميزان اختيار دارد. براي بيان قلمرو حكومت، از اين چشم انداز، ناگزير بايد اختيارهاي حاكم اسلامي را كوتاه و سربسته بيان داشت. بي گمان، پيامبر(ص) بر تمامي زواياي حيات جمعي و فردي انسانها حكومت داشته و از گفته هاي او، در هر زمينه اي، واجب است پيروي بشود: «النبي اولي بالمؤمنين من انفسهم.» (89) آنچه حضرت بيان مي دارد، سر لوحه برنامه زندگي مسلمانان قرار دارد; از اين روي، پيامبر(ص) در مقام حاكم اسلامي، از اختيارهايي بس گسترده برخوردار است و هرگز، كسي را نشايد كه به او خرده گيرد و يا انتقاد كند. هر چند او نيز، چون ديگر آدميان است (90) ; ولي پيروي از او واجب است. وجود مقام عصمت در آن عزيز، گمان هرگونه كژانديشي، بيراهه روي، ستمگري وخودخواهي را مي بندد و نيز پيوند غيبي با عالم بالا (از راه وحي) راهكارهاي درست را در اختيار او مي نهد. بنابراين، هرگونه دلبستگي بدو، جز كمال يابي و تعالي نيست. اهل سنت براي خليفگان آن حضرت نيز، چنين اختيارهايي را پذيرفتند. آنان در آغاز، باب انتقاد و خرده گيري را نبستند، ولي

ص: 6228

در گذر زمان، چنين بابي بسته شد. اما شيعه، براساس باوري ديني، جانشين پيامبر را گمارده شده از سوي آن حضرت و خدا دانسته و همان اختيارها را براي او پذيرفته است و بدين گونه، جريان امامت، كه در تفكر شيعه ادامه يافت، چيزي جز ادامه رسالت و نبوت و حاكميت الهي نبوده است. پس از غيبت كبري كه دسترسي به امام معصوم، ممكن نبود، اين بحث پيدا شد كه چه كسي عهده دار امر ولايت و امامت امت است و او از چه اختيارها و حقوقي برخوردار است كه خود، بحث درازدامني را به خود ويژه كرده است. امام، با طرح انديشه ولايت فقيه، كه البته در بين فقيهان بي سابقه نبود، به ترسيم حكومتي پرداخته كه در آن، حاكم هم چون پيامبر(ص) و امامان(ع) از اختيارهاي گسترده (مطلقه)اي برخوردار است. براي روشن شدن دايره اختيارهاي ولي فقيه مي توان گفت: 1. مشروعيت حكومت در نظام ولايت فقيه، از سوي خداوند تعالي است; همان گونه كه پيامبر(ص) و امامان(ع) نيز چنين بوده اند: «حكومت، به جميع شؤون آن و ارگانهايي كه دارد، تا از قبل شرع مقدس و خداوند تبارك و تعالي شرعيت پيدا نكند، اكثر كارهاي مربوط به قوه مقننه و قضائيه و اجرائيه، بدون مجوز شرعي خواهد بود و دست ارگانها كه بايد به واسطه شرعيت آن،

ص: 6229

باز باشد، بسته مي شود و اگر بدون شرعيت الهي، كارها را انجام دهند، دولت، به جميع شؤونه، طاغوتي و محرم خواهد بود.» (91) در اين ديدگاه، هر چند مردم، در انتخاب مسؤولين نظام، نقش دارند، اما مشروعيت نظام، از طرف پروردگار است. 2. حكومت بدون ولايت فقيه، نامشروع و طاغوتي است: «اگر چنانچه فقيه در كار نباشد، ولايت فقيه در كار نباشد، طاغوت است، يا خدا، يا طاغوت.» در ادامه، حتي نصب رئيس جمهور را بدون نصب فقيه، غيرمشروع دانسته و پيروي از او را پيروي از طاغوت مي داند. (92) پس در نظام حكومت اسلامي، اين ولي فقيه است كه از سوي خداوند به تمامي تلاشها و كارها مشروعيت مي بخشد و بدون آن، نظامي نامشروع خواهد بود. 3. ولايت فقيه، ادامه رسالت پيامبر(ص) و ائمه اطهار(ع) است (93) و دروغ انگاشتن آن، بسان دروغ انگاشتن امامان، به شمار است. (94) در نتيجه، پيروي از ولي فقيه، واجب (95) و قيام عليه حكومت اسلامي، خلاف اسلام و در حكم كفر است (96) و حتي نپذيرفتن ولايت فقيه، با توجه به لوازم آن، ارتداد است. )4 )97. اساسي ترين نكته كه در باب اختيار ولي فقيه، گفتني است، گستره ولايت اوست كه امام، به روشني ولايت فقيه را همان ولايت رسول الله مي داند. (98) بنابراين، ولي فقيه تمامي اختيارهاي پيامبر(ص)

ص: 6230

و امام(ع) را داراست و آنچه در قانون اساسي است، پاره اي از شؤون آن هر چند امام، ولايتي را ويژه معصوم مي داند كه آن ولايت كبري است; (100) اما در امور حكومتي، ولايت فقيه را كم تر از ولايت پيامبر(ص) نمي داند; چنانكه در نامه معروف خود به رئيس جمهور وقت، در باب اختيارهاي حكومت اسلامي مي نويسد: «از بيانات جناب عالي در نماز جمعه، اين طور ظاهر مي شود كه شما حكومت را، كه به معناي ولايت مطلقه اي، كه از جانب خدا، به نبي اكرم(ص) واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه الهيه، تقدم دارد، صحيح نمي دانيد و تعبير به آن كه اين جانب گفته ام: حكومت در چهارچوب احكام الهي داراي اختيار است، به كلي بر خلاف گفته هاي اين جانب است... بايد عرض كنم: حكومت، كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله(ص) است، يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه، حتي نماز و روزه و حج است.» (101) در اين نامه، امام، به نكته هاي جزئي اشاره مي كند كه گستردگي ولايت و اختيار فقيه را مي نمايد. بنابر آنچه گذشت، در يافتن قلمرو حكومت اسلامي، چندان مشكل نمي نمايد و مي توان، قلمرو حكومت اسلامي را چنين بيان كرد: 1. قلمرو زندگي فردي: نگاه حاكم به انسان، نگاه رهبر

ص: 6231

ديني و پيامبران به امت. همان گونه كه پيامبر در پي رهايي انسان از قيد و بندهاي نفس و محيط است، حاكم نيز چنين است و شان پيامبري مي يابد. 2. ساحت معنويات و اخلاق: شان حاكم كه در اين جا، چون مرشد و مراد است براي پيرو و مريد. لحظه لحظه حيات معنوي انسانها، زير نظر و اشراف حاكم اسلامي، محك مي خورد و اصلاح مي شود. 3. قلمرو تعامل اجتماعي: كه نگاه دولت به شهروند است، با تمام ويژگيهاي يك حكومت متعالي انساني.

ويژگيهاي حاكم

اشاره

گرچه در اين باب، سخن به فراواني گفته شده است; اما به عنوان كامل كننده بحثي كه دنبال مي كنيم، اشاره اي، هر چند گذرا، به آن لازم مي نمايد; چون مباني حكومت، هدف حكومت و قلمرو حكومت در تفكر اسلامي، تعريف خاصي يافته است، حاكم و رهبر نيز، ويژگيهاي ديگري را بايد دارا باشد. ماوردي، ويژگيهاي خليفه پيامبر(ص) را چنين بر مي شمارد: 1. عدالت. 2. علمي كه به اجتهاد در آيات و احكام مي انجاميد. 3. سلامت حواس. 4. سلامت اعضا، تا از حركت و سرعت قيام باز ندارد. 5. تدبير و راي درست. 6. شجاعت و توانايي. 7. نسب. (102) فارابي، ويژگيهاي رئيس، يا رهبر حكومت فاضله را چنين بر مي شمرد: »1. سلامت تام و اعضاء و جوارح كامل، به طوري كه وظايف خود را

ص: 6232

به سهولت و به آساني انجام دهند و با كليه قوا هماهنگ باشند. 2. هوش و فطانت به نحوي كه قادر باشد قصد گوينده را از اوضاع و احوال خاصش، به فراست دريابد. 3. حافظه سرشار، به قسمي كه آنچه را مي فهمد و مي بيند و مي شنود و ادراك مي كند، در ذهن خود نگاه دارد. 4. حزم و قريحه، به طوري كه مساله را از منظري كه به او عرضه شده است، دريابد. 5. فصاحت، به قسمي كه زبانش قادر باشد او را در بيان كامل آنچه در دل دارد، ياري كند.

ص: 6233

6. دلبستگي مخلصانه به تادب و تعلم و خضوع درك علم به سهولت و بي آن كه هيچ رنجي و مشقتي احساس كند. 7. حريص نبودن در خوردن و آشاميدن و معاشرت با زنان و گريز از لهو و لعب و بيزاري از لذات ناشي از اين كارها. 8. احساس درستي نسبت به حق و اهل حق و احساس دشمني با باطل و با كساني كه به باطل تمايل دارند. 9. روح بزرگ و عشق به كرامت و عظمت طبيعي، بي آن كه اثري از غرض در آن باشد. 10. بي اعتنايي به درهم و دينار و انواع ديگر ثروت. 11. دلبستگي آميخته با اخلاص طبيعي، به عدالت و مردم عادل و نفرت از بي عدالتي و مردم بي انصاف و ستمگر. 12. اراده قوي و شهامت و تصميم سريع، بي آن كه در آن، اثري از ترس، يا ضعف روحي باشد.» (103) شهيد مطهري، به صورت منطقي تري به بيان ويژگيهاي رهبري مي پردازد: حسن تشخيص، قاطعيت، عدم ترديد و دو دلي، شهامت، اقدام و بيم نداشتن از عواقب احتمالي، پيش بيني و دورانديشي، ظرفيت تحمل انتقادات، شناخت افراد و تواناييهاي آنان و تفويض اختيارات در خور تواناييها، نرمي در مسائل فردي، صلابت در مسائل اصولي، شخصيت دادن به پيروان و به حساب آوردن آنان و پرورش استعدادهاي عقلي و

ص: 6234

عاطفي و عملي آنها، پرهيز از استبداد و از ميل به پيروي كوركورانه، تواضع و فروتني سادگي و درويشي، وقار و متانت، علاقه شديد به سازمان و تشكيلات براي شكل دادن و انتظام دادن بر نيروهاي انساني. (104) امام نيز، بر اساس آنچه در سيره پيامبر(ص) يافته است، ويژگيهايي را بيان مي دارد: 1. حاكم اسلامي در راستاي جريان رسالت و امامت، از جانب خداست، در اين صورت، حكومت اسلامي، معني مي يابد. )2 )105. حاكم اسلامي، بايستي چون مردم و برخاسته از ميان آنان و با آنان باشد، چنانكه پيامبر اكرم(ص) آن گونه بود. )3 )106. حاكم اسلامي، بايد پيرو شريعت اسلامي باشد و از قوانين الهي سربرنتابد و اگر چنين باشد، دست او، دست خدا مي شود. همان گونه كه خداوند به پيامبر(ص) چنين فرمود: «ما رميت اذ رميت ولكن الله رمي» دست پيامبر، ست خداست. )4 )107. عدالت پيشگي از ديگر شرايط حاكم اسلامي است و حتي «يك كلمه دروغ، او را از عدالت مي اندازد، يك نگاه به نامحرم، او را از عدالت مي اندازد.» )5 )108. حاكم، بايد مجاهد با نفس و به معني واقعي، آدم باشد: «رسول اكرم يك آدم بود، يك انسان كامل بود و يك عالم را تهذيب كرد.» )6 )109. فرد صالح و داراي شايستگيهاي لازم باشد، تا بتواند مملكت

ص: 6235

را به صلاح بكشاند. )7 )110. گذشته از همه آنچه كه بيان شد، حاكم اسلامي، بيش از همه، ناگزير بايد فقيه باشد، تا بتواند جامعه انساني را براساس دستورات صحيح شريعت به پيش ببرد. )8 )111. آگاه به زمان و مكان و مسائل آن باشد. )9 )112. داراي بينش صحيح و قدرت تصميم گيري، باشد. )10 )113. بايد نبض تفكر زمان و نياز آينده را در دست داشته باشد. (114) با توجه و درنگ در اين ويژگيها، آنچه به عنوان: مباني، هدف و قلمرو حكومت بيان شد، معني مي يابد كه تجسم كامل آن، در وجود مقدس حضرت نبي اكرم(ص) و حكومت آن حضرت بوده است.

پى نوشت ها

: 1. «صحيفه نور»، رهنمودهاي امام خميني، ج482 282/7، وزارت ارشاد. 2. همان، ج3 .321/11. همان، ج4 .082/6. همان، ج091/9; ج5 .16/7. همان6 .602/. همان، ج7 .571/11. همان. 8. همان، ج9 .651/11. همان، ج10 .981/2. همان، ج11 .641/4. همان، ج12 .66/1. همان، ج13 .021/1. همان، ج14 .173/22. همان، ج15 .96/1. «الدولة والسياسه»، دكتر احمد الحصري16 .03/. «صحيفه نور»، ج17 .421/11. همان، ج73/7 به بعد. 18. همان، ج19 .832/01. همان، ج20 .051/91. همان، ج491/7; ج21 .432/3.بحارلانوار، ج913/41، مؤسسة الوفاء، بيروت. 22. «صحيفه نور»، ج23 .341/7. همان، ج24 .711 511/7. «كتاب البيع»، امام خميني. 25. «صحيفه نور»، ج26 .521/11. «مكاتيب الرسول»،

ص: 6236

حسينعلي احمدي، بخش پيمان مدينه. 27. «ارشاد»، شيخ مفيد، ج28 .541/1. «انسان و ايمان»، شهيد مطهري/95، صدرا. 29. «در جست وجوي راه از كلام امام»، رهنمودهاي امام خميني، دفتر اول/41، اميركبير. 30. «صحيفه نور»، ج582/4; ج31 .832/5. همان، ج41/3، 32 .82. همان، ج33 .32/61. همان، ج34 .181/01. «مغازي»، واقدي، ج35 .544 444/1. سوره «مائده»، آيه 36 .23. حيوة القلوب، مجلسي، ج37 .3/113. «در جست وجوي راه از كلام امام» دفتر اول38 .51 41/. «صحيفه نور»، ج39 .261/4. همان، ج40 .67/2. سوره «نساء»، آيه 41 .141. سوره «غاشيه»، آيه 42 .12. «مغازي»، ج175/1 به بعد. 43. رك: صحيفه نور، ج02/042 به بعد. 44. «سيري در سيره نبوي»، شهيد مطهري/832، صدرا. 45. «صحيفه نور»، ج46 .211/3. «الوثائق»، پرفسور حميدالله. 47. «صحيفه نور»، ج48 .701 501/71 . همان، ج49 .56/2. همان، ج50 .102/7. همان، ج51 .35/01. همان52 .961/. «الوثائق»، پرفسور حميد الله. 53. «صحيفه نور»، ج54 .861/7. همان، ج55 .172/6. همان56 .112/. همان، ج57 .92/01. همان58 .961/. همان، ج59 .352/6. همان، ج60 .652/91. قانون اساسي جمهوري اسلامي. 61. «صحيفه نور»، ج62 .531/11. همان، ج63 .3/8. همان، ج64 .702/21. «انسان و ايمان»، شهيد مطهري/33 به بعد. 65. «صحيفه نور»، ج66 .77/2. همان،67 .201/. «انديشه هاي اهل مدينه فاضله»، ابونصر فارابي، ترجمه سجادي68 .252 152/. «جمهوريت»، افلاطون، فصل 69

ص: 6237

.5. «خداوندان انديشه سياسي»، ج2، قسمت اول/74، اميركبير. 70. همان71 .9/. همان72 .84/. «تاريخ فلسفه در اسلام»، ميان محمد شريف، ج251/2، مركز نشر دانشگاهي. 73. «نهادها و انديشه ها»، حميد عنايت74 .941/. همان75 .451 351/. «الاحكام السلطانيه»، ماوردي76 .5/. «الدولة والسياسة»، دكتر احمد الحضري77 .03/. «صحيفه نور»، ج78 .38 28/7. همان، ج79 .55/9. سوره «انشقاق»، آيه 80 .8. «صحيفه نور»، ج81 .532 432/1. همان، ج82 .352/1. همان، ج83 .8/8. همان، ج84 .851/6. همان، ج85 .822/2. همان، ج86 .421 321/11. همان، ج87 .51/7. همان، ج88 .23/81. همان، ج89 .651/2. سوره «احزاب»، آيه 90 .6. سوره «آل عمران»، آيه 91 .461. «صحيفه نور»، ج92 .301/71. همان، ج93 .352/9. همان، ج94 .471/01. همان، ج95 .071/9. همان، ج96 .13/5. همان، ج897 .51/1. همان، ج998 .452/9. همان، ج99 .72/01. همان، ج100 .231/11. همان، ج101 .732/91. همان، ج102 .171 071/02. «الاحكام السلطانيه»، ماوردي103 .6/. «تاريخ فلسفه در اسلام»، ميان محمد شريف، ج104 .471/5712. «وحي و نبوت»، شهيد مطهري105 .041/. «صحيفه نور»، ج106 .561/1. همان، ج107 .58/3. همان108 .211/. همان، ج109 .331/11. همان، ج110 .131/5. همان، ج111 .221 021/4. همان، ج112 .051/51. همان، ج113 .89/12. همان114 .74 64/. همان/100. عليرضا واسعي

ص: 6238

سيره عملي امام خميني در ماه مبارك رمضان

10 1 چكيده: دانشنامه ر امام خميني رره عشق و طرب و باده به وقت سحر افتاد افطار به مي كرد برم پير خرابات گفتم كه تو را روزه به برگ و ثمر افتاد با باده وضو گير كه در مذهب رندان در حضرت حق اين عملت بارور افتاد (1) عالمان رباني چلچراغ هاي پر فروغي هستند كه در هر عصري در آسمان علم و عمل مي درخشند و با كسب نور و گرما از خورشيد رسالت و امامت بر زمينيان تجلي مي كنند و آنان را به سوي منابع نور و بركت دودمان وحي رهنمون مي سازند و بر بال عرفان ناب محمدي نشانده به مشكات ملكوت عروج مي دهند . در ميان آن دين باوران كفر ستيز، چهره محبوب قرن، فقيه تيزبين، سياستمدار خداجو، فيلسوف، عارف، مفسر ژرف انديش، حضرت امام خميني از موقعيتي ويژه برخوردار است . او با عمري كه روزها و ساعت ها و لحظه هايش با مراقبه و محاسبه سپري مي شد صدها آيه قرآن را تجسم و عينيت بخشيد، او مظهر ارزشها قرآن و اهل بيت بود . ماه رمضان براي امام ارزش خاصي داشت، بدين جهت در ماه رمضان ملاقات هاي خود را تعطيل مي كردند تا بهره بيشتري از بركات اين ماه ببرند . ايشان مي فرمودند: «خود ماه رمضان، كاري است»

ص: 6239

(2) لذا كارهاي ديگر را كم مي كردند و بيشتر به دعا و قرآن مي پرداختند . در اين ماه شعر نمي خواندند و نمي سرودند و گوش به شعر هم نمي دادند و دگرگوني خاصي متناسب با اين ماه در زندگي خود ايجاد مي كردند; به گونه اي كه اين ماه را سراسر به تلاوت قرآن مجيد، دعا و انجام مستحبات مربوط به ماه رمضان سپري مي كردند . (3) غذا بسيار كم مي خوردند حتي در روزهاي بلند و طولاني روزه مي گرفتند اما وقت افطار و سحر آن قدر كم مي خوردند كه خادمشان فكر مي كردند آقا چيزي از غذا نخورده . (4)

عبادت و تهجد

از جمله برنامه هاي ويژه حضرت امام در رمضان عبادت و تهجد بود . امام عبادت را ابزار رسيدن به عشق الهي مي دانستند . و به صراحت بيان مي كردند كه در وادي عشق نبايد به عبادت به چشم وسيله اي براي رسيدن به بهشت نگاه كرد . (5) اكثر آشنايان امام نقل مي كنند كه از سن جواني نماز شب و تهجد جزو برنامه هايشان بود . بعضي از اهل بيت ايشان مي فرمودند: وقتي در ظلمات و تاريكي نيمه شب آهسته وارد اتاق امام مي شدم معاشقه امام را با خدا احساس مي كردم و مي ديدم كه با خضوع و خشوعي خاص نماز مي خواندند و قيام و ركوع و سجود را

ص: 6240

به جا مي آوردند كه حقا وصف ناپذير بود . با خودم فكر مي كردم كه شب امام حقيقتا ليلةالقدر است اين حالات امام نه يك شب و دو شب بلكه يك عمر برقرار بود، گفته اند كه پنجاه سال نماز شب امام ترك نشد . يكي از اعضاي دفتر ايشان در اين باره مي گويد: پنجاه سال است كه نماز شب امام ترك نشده، امام در بيماري، در صحت، در زندان، در خلاصي، در تبعيد، حتي بر روي تخت بيمارستان قلب هم نماز شب خواندند . (6) و اگر شبي موفق به نماز شب نمي شدند فردايش بسيار ناراحت و محزون بودند از مرحوم آية الله مصطفي خميني (ره) نقل شده كه مي فرمودند: ديدم آقا (امام) در اتاق خود هستند و صداي گريه ايشان بلند است از مادرم پرسيدم چه شده كه آقا گريه مي كنند مادرم فرمودند ايشان در شبي كه موفق به نماز شب و راز و نياز با خدا نشود چنين حالي را دارد . (7) امام توجه خاصي به نوافل داشته و هرگز نوافل اش را ترك نمي فرمود . نقل شده كه امام در نجف اشرف با آن گرماي شديد هوا ماه رمضان را روزه مي گرفت و با اين كه در سنين پيري بودند و ضعف بسيار داشتند تا نماز مغرب و عشاء را

ص: 6241

به همراه نوافل بجاي نمي آوردند . افطار نمي كردند و شبها تا صبح نماز و دعا مي خواندند و بعد از نماز صبح مقداري استراحت مي كردند . (8) و صبح زود براي كارهايشان آماده مي شدند . (9) خانم زهرا مصطفوي مي گويد: راز و نياز امام و گريه ها و ناله هاي نيمه شب ايشان چنان شديد بود كه انسان را بي اختيار به گريه مي انداخت . (10) يكي از برادران پاسدار كه محافظ امام بود مي گفت: امام شبها معمولا دو ساعت به اذان صبح بيدار بودند يك شب متوجه شدم كه امام با صداي بلند گريه مي كنند من هم متاثر شدم كه امام با صداي بلند گريه مي كنند من هم متاثر شدم و شروع كردم به گريه كردن . (11) يكي از اساتيد قم نقل مي كرد شبي مهمان حاج آقا مصطفي بودم، ايشان خانه جداگانه اي نداشتند و در منزل امام زندگي مي كردند، نصف شب از خواب بيدار شدم و صداي آه و ناله اي شنيدم نگران شدم كه در خانه چه اتفاقي افتاده است حاج آقا مصطفي را بيدار كردم و گفتم ببين در خانه چه خبر است . ايشان نشست و گوش داد و گفت: صداي امام خميني است كه مشغول تهجد و عبادت است . (12) و در ماه رمضان اين شب زنده داري و

ص: 6242

تهجد وضعيت ديگري داشت يكي از محافظين بيت مي گويد: در يكي از شبهاي ماه رمضان نيمه شب براي انجام كاري مجبور شدم از جلوي اتاق امام گذر كنم حين عبور متوجه شدم كه امام زار زار گريه مي كردند، هق هق گريه امام كه در فضا پيچيده بود واقعا مرا تحت تاثير قرار داد كه چگونه امام در آن موقع از شب با خداي خويش راز و نياز مي كند . (13) آخرين رمضان دوران حيات امام به گفته ساكنان بيت از رمضانهاي ديگر متفاوت بود، به اين صورت كه امام هميشه براي خشك كردن اشك چشمشان دستمالي را همراه داشتند، ولي در آن ماه رمضان حوله اي را نيز همراه بر مي داشتند . تا به هنگام نمازهاي نيمه شبشان از آن استفاده كنند . (14) يكي از محافظين بيت مي گويد: در رمضان سال قبل از رحلتشان بعضي وقتها كه به نزد ايشان مي رفتم مي ديدم كه قيافه شان كاملا بر افروخته است و چنان اشك ريخته اند كه علاوه بر دستمال اشكشان را با حوله پاك مي كردند .

توجه ويژه به قرآن

امام خميني توجه خاصي به قرآن داشت به طوري كه روزي هفت بار قرآن را مي خواندند . (15) هر فرصتي كه به دست مي آوردند - ولو اندك - قرآن مي خواندند بارها ديده شد كه امام حتي در

ص: 6243

دقايقي قبل از آماده شدن سفره كه معمولا به بطالت مي گذرد قرآن تلاوت مي نمود . (16) امام بعد از نماز شب اش تا وقت نماز صبح قرآن مي خواند . (17) يكي از اطرافيان امام مي گويد: امام در نجف چشمشان درد مي كرد به دكتر مراجعه كردند، دكتر بعد از معاينه چشم امام گفت: شما بايد چند روزي قرآن نخوانيد و به چشمتان استراحت بدهيد! امام خنديد و فرمود: دكتر من چشمم را براي قرآن خواندن مي خواهم چه فايده اي دارد كه چشم داشته باشم و قرآن نخوانم شما يك كاري كنيد من بتوانم قرآن بخوانم . (18) يكي از همراهان امام در نجف اظهار مي كرد كه امام خميني (ره) در ماه رمضان هر روز ده جزء قرآن مي خواندند; يعني در هر سه روز يك دوره قرآن مي خواندند . برادران خوشحال بودند كه توانسته اند دو دوره قرآن را در ماه رمضان بخوانند ولي بعد فهميدند كه امام ده دوره قرآن را ختم كرده اند . (19) علاوه بر آن هر سال چند روز قبل از ماه رمضان دستور مي دادند كه چند ختم قرآن براي افرادي كه مد نظر مباركشان بود رائت شود . (20)

گزيده هايي از توصيه هاي امام به مناسبت ماه رمضان

اشاره

شما در اين چند روزي كه به ماه رمضان مانده به فكر باشيد خود را اصلاح كرده

ص: 6244

توجه به حق تعالي پيدا نمائيد، از كردار و رفتار ناشايسته خود استغفار كنيد، اگر خداي نخواسته گناهي مرتكب شده ايد قبل از ورود به ماه مبارك رمضان توبه كنيد، زبان را به مناجات حق تعالي عادت دهيد، مبادا در ماه مبارك رمضان از شما غيبتي، تهمتي و خلاصه گناهي سر بزند در محضر ربوبي با نعم الهي و در مهمان سراي باري تعالي آلوده به معاصي باشيد . شما اقلا به آداب اوليه روزه عمل نماييد و همانطور كه شكم خود را از خوردن و آشاميدن نگه مي داريد، چشم و گوش و زبان را هم از معاصي باز داريد . از هم اكنون بنا بگذاريد كه زبان را از غيبت، تهمت، بدگويي و دروغ نگهداشته، كينه، حسد و ديگر صفات زشت شيطاني را از دل بيرون كنيد . اگر با پايان يافتن ماه مبارك رمضان در اعمال و كردار شما هيچگونه تغييري پديد نيامد و راه و روش شما با قبل از ماه صيام فرقي نكرد معلوم مي شود، روزه اي كه از شما خواسته اند محقق نشده است . اگر ديديد كسي مي خواهد غيبت كند، جلوگيري كنيد و به او بگوييد: ما متعهد شده ايم كه در اين سي روز ماه مبارك رمضان از امور محرمه خود داري ورزيم و اگر نمي توانيد او را

ص: 6245

از غيبت باز داريد از آن مجلس خارج شويد، ننشينيد و گوش كنيد، باز تكرار مي كنم تصميم بگيريد در اين سي روز ماه مبارك رمضان مراقب زبان، چشم، گوش و همه اعضا و جوارح خود باشيد . (21) توجه بكنيد كه ماه مبارك را به آدابي عمل بكنيد . . . فقط دعا نباشد دعا به معناي واقعي اش باشد . (22)

پى نوشت ها

: 1( امام خميني، ديوان اشعار (تاريخ سرودن شعر 29 شعبان 1407( 2( پا به پاي آفتاب ج1، ص286 . 3( برداشتهايي از سيره امام خميني، ج3، ص90 . 4( همان، ص89 . 5( رضا مختاري، سيماي فرزانگان، ص220 . 6( روزنامه جمهوري اسلامي، 2 بهمن 64، ص3، ويژه نامه . 7( امام در سنگر نماز، ص83، و هزار و يك نكته حسين ديلمي، نكته129 . 8( حسين ديلمي، هزار و يك نكته به نقل از كتاب حبيب و محبوب، ص53 و سيماي فرزانگان، ص180 . 9( رضا مختاري، سيماي فرزانگان، ص 159 و برداشتهايي از سيره امام خميني (ره)، ج 3، ص 99 . 10( برداشتهايي از سيره امام، ج 3، ص 132 . 11( همان، ص 286 . 12( هزار و يك نكته، نكته 104 . جلوه اي از خورشيد، ص90 . 13( برداشتهايي از سيره امام، ج 3، ص

ص: 6246

126 . 14( برداشتهاي از سيره امام، ج 3، ص 126 . 15( برداشتهايي از سيره امام، ج 3، ص 8 . 16( همان . 17( همان، ص 7 . 18( پابه پاي آفتاب، ج 1، ص 181 . 19( سيماي فرزانگان، ص 159و 161 و برداشتهايي از سيره امام، ج 3، ص 8 . 20( محمد حسن رحيميان، در سايه آفتاب، ص 115 . 21( جهاد اكبر، ص 44 و محمد رضا اوحدي، روح عرفاني روح الله، ص 95 . 22( پاسدار اسلام، شماره 100 مورخ 1/69 سال 9، ص 26 . محمود اكبري 1 دانشنامه امام خميني ره

ص: 6247

سيره نبوي از ديدگاه امام خميني

21 چكيده: اشاره: سيره نبوي، به عنوان بخشي از وقايع تاريخي در جهان بيني اسلامي يكي از منابع شناخت معارف الهي محسوب مي شود و مسلمانان همواره برآنند تا با تمسك به آن آداب و ارزشهاي بجاي مانده از سنت پيامبر گرامي اسلام، خود را به آداب و خصال نبوي متصف و محمود گردانند. اين مجموعه از آداب و سنن كه مخزن الاسرار فرهنگ اسلامي محسوب مي گردد در طول اعصار و قرون همواره مورد توجه زايد الوصف علما وانديشمندان بزرگ اسلامي قرار گرفته و هر يك از آنان به فرا خور سعي خويش در جهت تنقيح و انطباق آن با اصول و معيارهاي برگرفته از قرآن و سنت قطعي نبوي كوشيده اند. رساله "دستور زندگي، سيره نبوي از ديدگاه امام خميني (قده) " پژوهشي در همين راستا كه به خامه مولف گرامي آقاي فاضل عرفان تصنيف شده است. مولف در اين رساله كه از يك مقدمه و چهار فصل تشكيل شده است، به بحث و تحقيق در خصوص بازتاب آداب و سنت نبوي در زندگي و سلوك حضرت امام مي پردازد و به مناسبت، سخناني از حضرت امام را در روشنگري زوايايي از سيره نبوي نقل مي كند. مولف، در مقدمه كتاب بحث را با ذكر جايگاه سيره مي آغازد

ص: 6248

و آنگاه با موضوعاتي چون انحراف از سيره نبوي، قرآن و نقل تاريخ، معنا و مفهوم سيره، لزوم آشنايي مسلمانان با سيره نبوي و پيروي از آن ، حجيت و اعتبار سيره نبوي ادامه مي دهد. فصل اول: "سيره فردي" به توصيف و تبيان مهم ترين خصلتهاي شخصي رسول گرامي اسلام (ص) از زبان و بيان حضرت امام خميني مي پردازد. در فصل دوم تحت عنوان "سيره اجتماعي" حضرت رسول (ص)، به مباحثي چون اصلاحات اجتماعي، استقلال فرهنگي، ترك رهبانيت، و رعايت آزادي عقيده پرداخته مي شود، و مولف اقوال و آراء حضرت امام را به مناسبت ذكر و تبيين مي نمايد. مباحثي چون توام بودن ديانت و سياست ، تشكيل حكومت ، عمل به تكليف الهي، حاميان سياسي از ميان مردم، ايجاد روابط سياسي، موضوع هاي فصل سوم با عنوان "سيره سياسي" است و عناوين فصل چهارم: "سيره نظامي" نيز عبارتند از: هدف نبودن جنگ، حضور مستقيم و استقامت در ميدان نبرد، سرداران سپاه ، مسجد و بسيج. لازم به يادآوري است كه اين كتاب در آينده چاپ و انتشار خواهد يافت. در ذيل توجه خوانندگان گرامي را به خلاصه مقدمه اين كتاب جلب مي كنيم: خلاصه مقدمه كتاب دستور زندگي سيره نبوي از ديدگاه امام خميني پيامبر اسلام تنها پيامبري است كه تاريخي مدون

ص: 6249

و منسجم داشته و تاريخ نويسان كوچكترين حركات ايشان را نيز به ثبت رسانده اند. امروزه حتي جزئيات زندگاني آن حضرت در بسياري از موارد به صورتي مستند و قطعي در دست ماست. اطلاعاتي از قبيل: سال و ماه و روز تولد ايشان - بااندك اختلافي كه وجود دارد - حوادث دوران شيرخوارگي، صباوت و جواني، مسافرتهايشان به خارج از حجاز، شغلهاي ايشان پيش از بعثت، تاريخ ازدواج، تعداد فرزندان - اعم از كساني كه هنگام حيات حضرت از دنيا رفتند و يا پس از رحلت ايشان درگذشته اند - و سن آنان و ... همچنين حوادث و رويدادهاي زمان بعثت و رسالت ايشان و اسامي و خصوصيات نخستين كساني كه به او ايمان آوردند، سال ايمان آوردن آنها، همه و همه دقيقا و تحقيقا روشن است مسلمانان صدر اسلام، همه روزه و در مناسبتهاي گوناگون خدمت پيامبر اكرم (ص) مي رسيدند و از نزديك سبك و شيوه زندگي آن حضرت را مشاهده كرده، سعي مي كردند زندگي خود را با روش زندگي رسول اكرم، تطبيق دهند. اصولا همه حركات و سكنات پيامبر، مورد توجه خاص مسلمانان قرار داشته و ضمن آنكه آن را حجت قول و فعل خويش قرار مي دادند، براي ديگران نيز بازگو كرده و به حافظه مي سپردند. پس از رحلت آن حضرت

ص: 6250

همين محفوظات و معلومات سينه به سينه نقل شد تا آنكه تقريبا از نيمه دوم قرن اول هجري، تدوين سيره آغاز گرديد و برخي از نويسندگان توانستند با همت و تلاش فراوان، اطلاعات ذهني و شفاهي مسلمين را به كتابت درآورند. متون اوليه تاريخ اسلام از قبيل: "سيره ابن اسحاق"، "سيره ابن هشام"، "مغازي واقدي"، "طبقات ابن سعد"، " تاريخ طبري" و ... در طول ساليان دراز، ميان بسياري از مسلمانان از قداست خاصي برخوردار بوده است. از ابتداي نگارش سيره پيامبر اكرم، دستهاي مرموزي، براساس انگيزه ها و اهداف شيطاني، به كار افتاد و عمال مزدوري به كار گماشته شدند تا نگذارند سيره رسول خدا (ص) بدون پيرايه و فارغ از حب و بغضهاي شخصي و گروهي به رشته تحرير درآيد. آنان هر نكته اي را كه به ضرر خود مي ديدند، حذف كرده و يا واژگون جلوه مي دادند. از طرفي نيز داستانهاي بي پايه و اساس را - به نفع خود - ساخته و منتشر مي كردند. آنچه گفته شد علت به وجود آمدن انحراف در بيان و نگارش سيره رسول خدا (ص) بود; اما استمرار و بقاي اين انحراف، معلول سبك و شيوه اي است كه تاريخ نگاران و سيره نويسان در ثبت حوادث و رويدادهاي صدر اسلام برگزيده اند. در حقيقت علت عمده

ص: 6251

استمرار تحريف، انحرافي است كه اين جماعت از سبك و روش قرآن در بيان رويدادهاي تاريخي داشته اند. بنابراين راه حل اساسي، بازگشت به قرآن و استفاده از روش اين كتاب عظيم در ثبت و بيان وقايع است. آيات قرآن را در بعد تاريخي مي توان به دو بخش عمده تقسيم كرد: 1( آياتي كه ديدگاههاي كلي ارائهمي دهد و اصول و قوانين غير قابل خدشه را مطرح مي سازد. 2( آياتي كه به ذكر وقايع جزيي و رخدادهاي عيني اعم از جنگها و غزوات، تمدنها، تفرعنها، توحشها، خصال نيك پيامبران و مردان خدا، رفتار امم گذشته با آنها، طغيانگري و صفات بد جباران و طاغوتها و ... مي پردازد. امام خميني (قده) بر سرمشق قرار گرفتن سنن و اصول حاكم بر جوامع تاكيد كرده و مي گويند: "تاريخ بايد سرمشق ما باشد و ما وقتي كه تاريخ را نگاه مي كنيم، تحولاتي كه پيدا شده است در اسلام و مسلمين، هر جا كه قوت ايمان در كار بوده است و مردم و مسلمين به قوت ايمان حركت مي كردند، نصر با آنها همراه بوده است و هر وقتي براي رسيدن به آمال دنيايي بوده است، نصر از آنها فرار مي كرده است." (1) داستانها و سرگذشتهاي قرآن، حاوي آموزنده ترين درسها و نكات زندگي است و بخصوص،

ص: 6252

تاكيدهاي مكرر قرآن بر اينكه امت اسلام نيز چنانچه ظلم و ستم پيشه كند از ابتلا به عذاب الهي و سرنوشت سوء پيشينيان مصون نخواهد بود، همچون زنگ خطر، تكان دهنده و بيداركننده است. با اين همه، انسانها در بستر تاريخ سرگذشتهاي مشابه پيدا مي كنند. اينان اگر قصص انبياء و تاريخ را با چشم عبرت مي نگريستند و با ديد يك دانش تجربي به آنها توجه مي كردند، مي توانستند براي خود زندگي صحيح و بدون لغزشي فراهم سازند. شيوه قرآن كريم در مورد زندگي مردان بزرگ الهي معمولا سخن از روش زندگي و سيره آنان ا ست. در تمام مواردي كه قرآن كريم سخن از نيكان يا بدان به ميان آورده، در حقيقت در صدد تجليل و تكريم و يا انتقاد از سيره و روش آنها بوده است. از ديدگاه قرآن، شيوه سازنده بحث از شخصيتهاي بزرگ همين است، لذا هنگامي كه داستان اصحاب كهف را مطرح مي كند و درسهاي سازنده اين داستان را گوشزد مي نمايد، سرگرم شدن به مباحث بي فايده اي مانند كشمكش بر سر تعداد اصحاب كهف را مورد نقد و نكوهش قرار مي دهد. آنچه گفته شد خلاصه اي از شيوه قرآن در بيان رويدادهاي تاريخي است، ولي متاسفانه بسياري از سيره نويسان مسلمان از اين روش پيروي نكرده و بيشتر بازگو

ص: 6253

كننده حوادث و يادآور متن رويدادها بوده اند و توجه چنداني به علل حوادث، و يا نتايج تلخ و شيرين آن نداشته اند. در قرن چهاردهم در فن سيره نگاري، تحولي به وقوع پيوست و براي تدوين و تحرير آن روش تحقيقي و تحليلي نويني بنا نهاده شد. امام خميني (ره) در طول مدت نورافشاني خود به امت اسلامي سعي داشتند سيره اي منقح و منطبق با اصول و معيارهاي برگرفته از قرآن و سنت قطعي پيامبر اسلام، و بدور از هرگونه خرافه وانديشه واهي ارائه دهند. استفاده از تاريخ در ديدگاه امام خميني (ره) چونان استفاده از علم فيزيك در شناخت و تفسير جهان مادي است. ايشان همواره در صدد شناسايي علل و عوامل شكستها و پيروزيهاي ملتهاي گذشته بودند و آنها را براي امت اسلامي در نوشته ها و سخنان خود تشريح مي كردند. واژه سيرة (2) ، بر وزن فعلة از ماده سير است. سير يعني حركت كردن، رفتن، راه رفتن. سيره يعني نوع حركت، روش راه رفتن. بنابراين "سير" ناظر به اصل حركت و رفتار در خارج است و "سيره" تحليل و تفسير و تبيين آن را به عهده مي گيرد. انتخاب اين واژه، انتخابي بسيار مناسب و دقيق است. (3) اما همانند بسياري از اصطلاحات ديگر از قبيل: فلسفه، علوم تجربي

ص: 6254

و غيره، تدوين سيره نيز در مرحله پياده شدن و خارج از لفظ و اصطلاح، آن گونه كه شايسته معناي حقيقي لفظ است، عمل نشده و از وظايف اصلي آن كه همان تحليل و تفسير حركتهاي رسول خدا (ص) است، غفلت شده است. (4) آشنايي با سيره نبوي در حقيقت يافتن الگو و سرمشق زندگي براي دستيابي به حيات طيبه الهي است. سيره حضرت در نحوه ارتباط با خداوند، دوستان، دشمنان، منافقان، حكومت و رهبري، سياست خارجي، تبليغ، جنگ و صلح و اسيران جنگي، خانواده و... براي همه انسانها آموزنده است. انسانها نياز به قهرمان و الگويي دارند تا در راه رسيدن به زندگي متعالي و ايده آل آنان را هدايت و رهبري كند. "اگر يك ملتي بخواهد مقاومت كند براي هدف حقي، بايد از تاريخ استفاده كند، از تاريخ اسلام استفاده كند، ببيند كه در تاريخ اسلام چه گذشته و اينكه گذشته سرمشق است از براي ما". (5) در شرايط كنوني كه ملتهاي مسلمان براي كسب حقوق از دست رفته خود به پا خاسته اند و در راه تجديد مجد و عظمت ديرين، و شناخت معارف و فرهنگ اصيل اسلامي گام برمي دارند و در مقابل فرهنگها و الگوهاي عروسكي شرق و غرب قيام كرده اند، عالي ترين خدمت علمي و عملي به ملتهاي

ص: 6255

مسلمان شناساندن قهرمانان راستين و وارسته الهي است. تا مبدا كسي دلباخته و فريفته انديشه ها، ارزشها و الگوهاي كاملا بيگانه و متضاد با روح و جان دارد. در اين راستا مي توان - بحق - امام خميني (ره) را در صدر معتقدان و عاملان به سيره نبوي و معلمي شايسته براي شناساندن سيره اي روشمند و عملي به جهان تشنه فضيلت و حقيقت معرفي كرد. ايشان در دوران مبارزه با حكومت طاغوت، همواره الگوي حكومت آينده را، حكومت صدر اسلام (پيامبر ص و علي ع) عنوان كرده و در بياني مي فرمايند: "اگر چنانچه اسلام تحقق پيدا بكند، همان معاني كه در صدر اسلام بود و همان برابري كه در صدر اسلام بود، همان قطع ايادي ظلمه كه در آن وقت بود، انشاء الله تحقق پيدا مي كند". (6) سخنان حضرت امام (ره) در زمينه لزوم آشنايي و پيروي از سيره و سنت رسول خدا (ص) برگرفته از آيات قرآن و روايات معصومين (ع) مي باشد. اكنون به بحث حجيت و اعتبار سيره نبوي مي پردازيم. اين بحث را از اين جهت ضروري مي دانيم كه بيانات گهربار امام امت (ره) پيرامون سيره پيامبر (ص) را همراه با پشتوانه اي استدلالي و برهاني نقل كرده و اكتفا به روش نقلي نكرده باشيم. دلايل حجيت سيره نبوي را به چهار دسته مي توان تقسيم كرد:

ص: 6256

1- نصوص قرآني 2- احاديث و روايات 3- اجماع 4- دليل عقلي آيات فراواني در قرآن، پيروي از پيامبر (ص) را لازم و واجب شمرده است. از مجموع اين آيات استفاده مي شود كه براساس فرمان الهي، امر و نهي پيامبر - بدون استثنا - بايد مورد پذيرش و اطاعت قرار گيرد، زيرا ايشان جز به خواست خداوند چيزي نمي گويد و اطاعتش قرين اطاعت خداست و همان گونه كه مردمان به اطاعت خدا دعوت شده اند، به اطاعت رسول خدا نيز مامور شده اند. اطاعت و پيروي از رسول خدا (ص) در همه شوون لازم است; زيرا پيامبر اكرم (ص) نه تنها لاينطق عن الهوي بلكه لايتحرك عن الهوي و لايسكن و لايسكت عن الهوي است. بعضي از دانشمندان اسلامي، براي حجيت سنت و سيره نبوي به احاديث تمسك كرده اند، (7) ولي برخي نيز استناد به احاديث رسول خدا (ص) در اين موضوع را دور صريح مي دانند; زيرا حجيت اين احاديث مبتني بر حجيت سنت است، حال اگر حجيت سنت نيز مبتني بر اين احاديث باشد، توقف شئ بر نفس لازم مي آيد. البته اگر اعتبار اين احاديث را مستند به آيات قرآن بدانيم، اشكال دور برطرف شده، گرچه در اين صورت احاديث و روايات دليل مستقلي نخواهند بود و برگشت به دليل اول (نصوص قرآني) مي كند. برخي از علما و دانشمندان

ص: 6257

براي حجيت سنت و سيره نبوي، به اجماع مسلمانان تمسك جسته اند. استاد عبدالوهاب خلاق مي گويد: "مسلمانان اتفاق كرده اند بر اعتبار آنچه كه از پيامبر به عنوان تشريع صادر شده، و با سند صحيح نقل گرديده است." (8) اما، عمده ترين و قويترين دليل عقلي بر حجيت سيره رسول خدا (ص) دو دليل است. 1- ادله اي كه بر عصمت آن حضرت و امتناع غفلت و خطا و سهو بر ايشان دلالت مي كند; زيرا اعتقاد به عصمت باعث مي شود انسان يقين پيدا كند كه تمام اعمال و گفتار پيامبر (ص) موافق با موازين شرع است و مي تواند براي ديگران ملاك و حجت باشد. 2- اعتبار و حجيت سنت جزو ضروريات دين است; زيرا از نظر جنبه هاي عملي چاره اي جز پذيرفتن سنت نيست و اگر سنت را فاقد ارزش بدانيم، با توجه به اينكه اشارات قرآن به حدود و احكام الهي از حيث كميت محدود و از حيث دلالت در بسياري از موارد، كلي و مجمل است، در تعيين وظيفه و تكليف شرعي خويش با بن بست و سردرگمي روبرو خواهيم شد. بنابراين انكار سنت، مستلزم تعطيل عمل به دين و ابهام و اجمال احكام شرعي است و اين با حكمت خداوند سازگار نيست. 1- صحيفه نور، ج6، ص2 .50- بعد از اشباع ياء، تبديل به سيره شده

ص: 6258

است. ر.ك: لسان العرب 390 -389 :4. 3- در سيره نويسي - به معناي صحيح آن - اسلوب و روش رفتارها، كنشها و واكنشها آورده مي شود نه صرف وقايع و رخدادهاي تاريخي. اين روشي است كه بخش عمده فلسفه تاريخ را تشكيل مي دهد. 4- فلسفه نيز يعني علم به حقايق موجودات و تميز آنها از غير موجودات. ولي با وجود چنين تعريفي، اختلافات فلاسفه در معرفي كردن موجودات و جداكردن آنها از غير موجودات،اندك نبوده و گاه براي اثبات چيزهاي موهوم و غير واقعي، از استدلال و قياس نيز استفاده كرده اند. و همينطور اختلافات فاحشي كه در علوم حسي و تجربي (اعم از طبيعي و انساني) وجود دارد. 5- صحيفه نور، ج4، ص6 .15- صحيفه نور. 7- ر.ك: استاد محمد سلام مذكور، مدخل الفقه الاسلامي، ص75. 8- عبدالوهاب خلاق، علم اصول الفقه، مكتبه الدعوة الاسلامية، شباب الازهر، ص38 و خلاصة التشريع، ص37; و نيز ر.ك: علامه خضري، اصول فقه، ص433.

ص: 6259

سيره ي عملي امام خميني رضوان الله عليه در ماه مبارك رمضان

اشاره

6 چكيده: عالمان رباني، چلچراغ هاي پر فروغي هستند كه در هر عصري، در آسمان علم و عمل مي درخشند، و با كسب نور و گرما از خورشيد رسالت و امامت. بر زمينان تجلي مي كنند و آنان را به سوي منابع نور و بركت دودمان وحي، رهنمون مي سازند، و بر بال عرفان ناب محمدي صلي الله عليه و آله نشانده، بر مشكات ملكوت، عروج مي دهند. در ميان دين باوران كفر ستيز، چهره ي محبوب قرن، فقيه تيز بين سياست مدار ايزدخواه فيلسوف عارف ژرف نگر، عالم متخلق و رهبر و بنيان گذار جمهوري اسلامي، حضرت امام خميني، رضوان الله عليه، از موقعيتي والا و ويژه برخودار است; زيرا، روزها و ساعت ها و لحظه هاي عمر او، بامراقبه و محاسبه سپري شد و صدها آيه ي قرآن را مجسم ساخت و عينيت بخشيد. امسال، كه از سوي مقام معظم رهبري، «سال امام خميني; رضوان الله عليه» نام گذاري شده است، مناسب است سيره ي عملي ايشان را در ماه مبارك رمضان مورد بررسي قرار دهيم تا جان را با شهد محبت و شناخت حاصل از رفتار ايشان، صفايي ديگر دهيم. حضرت امام، رضوان الله عليه، توجه ويژه اي نسبت به ماه رمضان داشته و بدين جهت، ملاقات هاي خودشان را در ماه رمضان تعطيل

ص: 6260

مي كردند و به دعا و تلاوت قرآن و...مي پرداختند. و خودشان مي گفتند: «خود ماه مبارك رمضان، كاري است» (1) . يكي از ياران امام، در اين باره گفته است: در اين ماه، ايشان، شعر نمي خواندند و نمي سرودند و گوش به شعر هم نمي دانند. خلاصه، دگر گوني خاصي متناسب با اين ماه در زندگي خود ايجاد مي كردند، به گونه اي كه اين ماه را، سراسر، به تلاوت قرآن مجيد و دعا كردن و انجام دادن مستحبات مربوط به ماه رمضان سپري مي كردند (2) . ايشان، به هنگام سحر و افطار، بسيار كم مي خوردند، به گونه اي كه خادم شان فكر مي كردند كه امام، چيزي نخورده است! (3) حضرت امام رحمه الله درباره رمضان چنين مي سرايند: ماه رمضان شد، مي و ميخانه بر افتاد عشق و طرب و باده، به وقت سحر افتاد افطار به مي كرد برم پير خرابات گفتم كه تو را، روزه، به برگ و ثمر افتاد با باده، وضو گير كه در مذهب رندان در حضرت حق اين عملت بارور افتاد (4) عبادت و تهجد از جمله برنامه هاي ويژه ي حضرت امام، رضوان الله عليه، در ماه مبارك رمضان، عبادت و تهجد بود. امام، عبادت را ابزار رسيدن به عشق الهي مي دانستند. و به صراحت بيان مي كردند كه در وادي عشق، نبايد به عبادت به چشم

ص: 6261

وسيله اي براي رسيدن به بهشت نگاه كرد (5) . اكثر آشنايان امام نقل مي كنند كه از سن جواني، نماز شب و تهجد، جزء برنامه هايشان بود. بعضي از نزديكان ايشان مي گفتند كه وقتي در ظلمت و تاريكي نيمه ي شب، آهسته وارد اتاق امام مي شدم، معاشقه امام را با ايزد احساس مي كردم و مي ديدم كه با خضوع و خشوعي خاص، نماز مي خواندند و قيام و ركوع و سجود را به جا مي آوردند كه حقا وصف ناپذير بود. با خودم فكر مي كردم كه شب امام، حقيقتا، ليلة القدر است (6) . يكي از اعضاي دفتر ايشان، در اين باره مي گويد: پنجاه سال است كه نماز شب امام، ترك نشده است. امام، در بيماري و در صحت و در زندان و در خلاصي و در تبعيد، حتي بر روي تخت بيمارستان قلب هم نماز شب خواندند (7) . امام، رضوان الله عليه، توجه خاصي به نوافل داشتند و هرگز، نوافل را ترك نمي كردند. نقل شده است كه امام، در نجف اشرف، با آن گرماي شديد، ماه مبارك رمضان را روزه مي گرفت و با اين كه در سنين پيري بودند و ضعف بسيار داشتند، تا نماز مغرب و عشا را به همراه نوافل به جاي مي آوردند، افطار نمي كردند! و شب ها تا صبح، نماز و دعا مي خواندند و بعد

ص: 6262

از نماز صبح، مقداري استراحت مي كردند و صبح زود، براي كارهايشان آماده مي شدند (8) . خانم زهرا مصطفوي مي گويد: راز و نياز امام و گريه ها و ناله هاي نيمه شب اين، چنان شديد بود كه انسان را، بي اختيار، به گريه مي انداخت (9) . يكي از اساتيد قم نقل مي كرد: شبي، ميهمان حاج آقا مصطفي بودم. ايشان، خانه ي جداگانه اي نداشتند و در منزل امام زندگي، مي كردند. نصف شب، از خواب بيدار شدم و صداي آه و ناله اي شنيدم، نگران شدم كه مگر اتفاقي افتاده است; حاج آقا مصطفي را بيدار كردم و گفتم: «ببين چه خبر است!» . ايشان نشست و گوش داد و گفت: «صداي امام است كه مشغول تهجد و عبادت است» (10) . در ماه مبارك رمضان، اين شب زنده داري و تهجد، وضعيت ديگري داشت. يكي از محافظان بيت مي گويد در يكي از شب هاي ماه مبارك رمضان، نيمه شب، براي انجام كاري مجبور شدم از جلوي اتاق امام گذر كنم. حين عبور، متوجه شدم كه امام، زار زار گريه مي گردند! هق هق گريه ي امام كه در فضا پيچيده بود، واقعا مرا تحت تاثير قرار داد كه چه گونه امام، در آن موقع. از شب، با خداي خويش راز و نياز مي كند (11) . آخرين ماه مبارك رمضان دوران

ص: 6263

حيات امام، به گفته ي ساكنان بيت، از ماه مبارك رمضان هاي ديگر متفاوت بود! به اين صورت كه امام، هميشه، براي خشك كردن اشك چشم شان دستمالي را همراه داشتند، ولي در آن ماه مبارك رمضان، حوله اي را نيز همراه بر مي داشتند تا به هنگام نمازهاي نيمه شب شان، از آن استفاده كنند! (12) توجه ويژه به قرآن امام خميني، رضوان الله عليه، توجه خاصي به قرآن داشتند، به طوري كه روزي، هفت بار قرآن مي خواندند! امام، در هر فرصتي كه به دست مي آوردند، و لو اندك، قرآن مي خواندند. بارها ديده شد كه امام، حتي در دقايقي قبل از آماده شدن سفره - كه معمولا به بطالت مي گذرد - قرآن تلاوت مي كنند (13) ! امام، بعد از نماز شب اش تا وقت نماز صبح، قرآن مي خواند (14) . يكي اطرافيان امام مي گويد: امام، در نجف، چشم شان درد گرفت و به دكتر مراجعه كردند. دكتر، بعد از معاينه ي چشم امام گفت: «شما بايد چند روزي قرآن نخوانيد و به چشم تان استراحت بدهيد» . امام، خنديدند! و فرمودند: «دكتر: من، چشم را براي قرآن خواندن مي خواهم! چه فايده اي دارد كه چشم داشته باشم و قرآن نخوانم؟ شما يك كاري كنيد كه من بتوانم قرآن بخوانم (15) !« . و در ماه رمضان يكي از همراهان امام در نجف، اظهار مي كرد

ص: 6264

كه امام خميني، در ماه مبارك رمضان، هر روز، ده جزء قرآن مي خواندند; يعني، در هر سه روز، يك بار قرآن را ختم مي كند (16) . علاوه بر آن، هر سال، چند روز قبل از ماه مبارك رمضان، دستور مي دادند كه چند ختم قرآن براي افرادي كه مد نظر مبارك شان بود، قرائت شود (17) . گزيدهايي از توصيه ها و سفارش هاي امام، رضوان الله عليه، به مناسبت ماه مبارك رمضان شما، در اين چند روزي كه به ماه رمضان مانده، به فكر باشيد، خود را اصلاح كرده، توجه به حق تعالي پيدا نماييد. از كردار و رفتار ناشايسته ي خود، استغفار كنيد! اگر خداي نخواسته، گناهي مرتكب شده ايد، قبل از ورود به ماه مبارك رمضان، توبه كنيد! زبان را به مناجات حق تعالي عادت دهيد! مبادا در ماه مبارك رمضان، از شما غيبتي، تهمتي و خلاصه گناهي سر بزند و در محضر ربوبي، با نعم الهي و در مهمان سراي باري تعالي، آلوده به معاصي باشيد! شما، اقلا، به آداب اوليه ي روزه عمل نماييد و همان طوري كه شكم خود را از خوردن و آشاميدن نگه مي داريد، چشم و گوش و زبان را هم از معاصي باز داريد! از هم اكنون، بنا بگذاريد كه زبان را از غيبت، تهمت، بدگويي و دروغ نگهداشته، كينه،

ص: 6265

حسد و ديگر صفات زشت شيطاني را از دل بيرون كنيد! اگر با پايان يافتن ماه مبارك رمضان، در اعمال و كردار شما هيچ گونه تغييري پديد نيامد، و راه و روش شما با قبل از ماه صيام فرقي نكرد، معلوم مي شود روزه اي كه از شما خواسته اند، محقق نشده است. اگر ديديد كسي مي خواهد غيبت كند، جلوگيري كنيد و به او بگوييد! «ما، متعهد شده ايم كه در اين سي روز ماه مبارك رمضان، از امور محرمه خود داري ورزيم.» و اگر نمي توانيد او را از غيبت باز داريد، از آن مجلس خارج شويد! ننشينيد و گوش كنيد! باز تكرار مي كنم تصميم بگيريد در اين سي روز ماه مبارك رمضان، مراقب زبان، چشم، گوش و همه ي اعضاء و جوارح خود باشيد. توجه بكنيد كه به آداب ماه مبارك رمضان عمل كنيد; فقظ، دعا خواندن نباشد، دعا به معناي واقعي اش باشد (18) .

پى نوشت ها

: 1. پا به پاي آفتاب، ج 1، ص 2 .286. برداشت هايي از سيره ي امام خميني ره، ج 3، ص 3 .90. همان، ص 4 . 89. روزنامه ي جمهوري اسلامي، مورخ 8/1/69. امام خميني ره 29 شعبان / 5 .1407. روزنامه جمهوري اسلامي، 6 .64 / 11 / 20. امام در سنگر نماز، ص 83; هزار و يك نكته، حسين ديلمي، نكته ي

ص: 6266

7 .129. هزار و يك نكته، حسين ديلمي; حبيب و محبوب، ص 53; سيماي فرزانگان، ص 8 .180. سيماي فرزانگان، ص 159; برداشت هايي از سيره ي امام خميني ره، ج 3، ص 9 .99. برداشت هايي از سيره ي امام خميني ره، ج 3، ص 10 .132. همان، ص 11 .286. هزار و يك نكته، حسين ديلمي، نكته ي 104; جلوه اي از خورشيد، ص 12 .90. برداشت هايي از سيره ي امام خميني ره، ج 3، ص 13 .126. پا به پاي آفتاب، ج 1، ص 14 .270. برداشت هايي از سيره ي امام خميني ره; ج 3، ص 15 .198. همان، ص 16 .7. همان، ص . 17. پا به پاي آفتاب، ج 1 ص 18 .181. سيماي فرزانگان، ص 159 و 161 برداشتهايي از سيره ي امام خميني، ج 3، ص 8. محمود اكبري

ص: 6267

سيري در تاليفات اخلاقي عرفاني حضرت امام

19 چكيده: جهاداكبر با مبارزه با نفس اين كتاب در سال 1392, ه.ق . در 90 صفحه در نجف , چاپ و منتشر شده است . كتاب داراي مقدمه اي است كه نويسنده آن (نامش ذكر نشده است ) به معرفي چهره انقلابي و سياسي ,امام پرداخته است و پس از آن مساله جهاد و مبارزه با ظلم و ستم و مبارزه با نفس را مورد بحث قرار داده است . اصل اين كتاب , مجموعه آموزشهاي اخلاقي امام خميني[ ره] در حوزه علميه نجف است . آنچه دراين مجموعه , بيش از همه , جلب نظر مي كند, سيماي مردي الهي و عارفي روشن ضمير و معلم فرزانه اي است كه خود در ميدان مبارزه با نفس (جهاداكبر) و در صحنه پيكار با ستمگران (جهاد اصغر)از پيشتازان بوده و با موفقيت ازاين دو ميدان بيرون آمده است . اين كتاب , ضمن بر شمردن مسووليتهاي سنگين علماء و طلاب و دعوت به تهذيب و خودسازي و ضرورت همپايي علم واخلاق و آموزش و پرورش و نيز خطر جدايي تعليم و تزكيه به رسالت حوزويان در مقابل توطئه هاي شمنان دين واستعمارگران نيزاشاراتي دارد. بر روي هم , كتاب , بر آن است كه[ آدم]

ص: 6268

بسازد, زيرااستعمارگران و ايادي آنان هميشه ازانسان و آدم تربيت يافته مي ترسيده اند. اينك نگاهي گذرا به سر خط مباحث آن مي كنيم تا گفته فوق روشن گردد. 1. حوزه هاي علميه و ضرورت آموختن معارف و علوم معنوي در كنار ساير علوم . در همين راستاست ,اهميت درسهاي اخلاق و معلمان اخلاق و ضرورت آن . 2. مسووليتهاي خطير روحانيت وانتظار مردم از آنان , به عنوان الگوهاي ارزشي مكتب . 3. خطر دين سازان حرفه اي در كسوت روحانيت و نقش عالم صالح و فاسد در صلاح فساد جامعه . 4. جديت در تحصيل , به عنوان مقدمه و ضرورت همپايي آموزش و پرورش و تقدم تهذيب و تزكيه بر تعليم و تعلم واصلاح خويش پيش از پذيرفتن مسووليت و پيدا كردن موقعيت دراجتماع . 5. شكستن سنت غلط و تبيلغات سوئي كه[ منبر] رفتن و موعظه نمودن شخصيتهاي علمي حوزه را مغاير با مقام آنان جلوه داده و آن را ننگ و عار مي دانست . غافل ازاينكه علي[ ع] و سايرائمه[ ع] منبر مي رفته و مردم راارشاد و هدايت مي كرده اند. 6. خطر دنياگرايي واقبال به ماديات از سوي حوزويان و روش ساده زيستي و بي آلايشي آنان . 7. هشدار به حوزه

ص: 6269

ها, درباره اختلافات و خصومتها و ريشه يابي آن كه از حب نفس و خودخواهي ها بر مي خيزد. 8. توجه به دعا و نيايش و نقش سازندگي آن , بويژه[ مناجات شعبانيه] و تاكيدامام[ ره] براين كه با توجه به دنيا و مظاهر آن[ كمال انقطاع] حاصل نمي گردد. 10. نصحيت به جوانان واين كه آنان به ملكوت نزديكترند و بالاخره بانگ بيدارباش به همگان در برابر هجوم دشمنان اسلام بر ارزشهاي ديني .اربعين حديث , 2 جلد اين كتاب , در 2 جلد, 641 صفحه , به همت انتشارات[ طه] در سال 1366, چاپ و نشر شده است . كتاب , داراي دو فهرست :اصلي و موضوعي است . همانگونه كه از نام اين كتاب پيداست , چهل حديث از احاديث اخلاقي , و غير آن عنوان شده كه از منابع درجه اول با ذكر سلسله سند نقل گرديده است . , مولف بزرگوار, بعداز ترجمه حديث به شرح بعضي از واژه هاي مشكل آن پرداخته و آنگاه به تعريف عنوان بحث مي پردازد و گاهي نيز, به قول بزرگان اشاره كرده و نظر آنان را تاييد و يا رد مي نمايد و سرانجام , وارد بحث و تفسير موضوع مي شود واستادانه و موشكافانه به نكته هاي

ص: 6270

موضوع مورد بحث مي پردازد و آن را با قلمي روان و پرمغز ارائه مي دهد. دراين كتاب , خواننده با نويسنده اي روبروست كه از معارف اسلامي كاملا آگاه است و مدارج عالي را فلسفه , عرفان , فقه و تفسير و... طي كرده و در نقطه اوج آن قرار دارد و در سير و سلوك و تربيت نفس تجربه ها دارد و پس از سير آفاقي وانفسي قلم برگرفته تا براساس اسلام ناب محمدي[ ص] خوانندگان را به فلاح رهنمون شود. اين كتاب از قلم مردي تراويده كه انديشه بلند و ذهني باريك و نكته سنج دارد. بر روي هم اربعين كتابي است كه در هدايت واخلاق و تربيت سرشاراز نكته هاي سودمنداست . تنوع موضوعات اخلاقي , در زمينه هاي گوناگون , جلوه خاصي به اين كتاب بخشيده است . نويسنده بزرگوار, بر آن است كه در خواننده شوري و تحولي پديد آورد واو را دگرگون سازد. هشدارهاي دلسوزانه وي كه با جمله : هان اي عزيز ... آغاز مي گردد, بسيار نكته آموز و دلنشين است . امام[ ره] ضمن بررسي تحليلي امراض روحي و علل و موجبات آن , به درمان و علاج دردهاي روحي نيز مي پردازند و خواننده را با شيوه علمي و

ص: 6271

عملي براي ريشه كن كردن رذيلتهاي اخلاقي و روحي آگاه مي سازد. در مجموع , مولف بزرگواراين اثر مايه ور, مي خواهد آدمي رااز صفات رذيله اي مانند ريا, عجب , كبر, حسد, حب دنيا, غضب , عصبيت و نخوت , نفاق , آرزوهاي طولاني , غيبت , هواي نفس و... برهاند, واو را با خصلتهاي شايسته اي مانند: توكل , صبر, توبه ,اخلاص , شكر, رضا, يقين و... آشنا سازد. البته در شرح بعضي ازاحاديث و در لابلاي برخي از مباحث , مسائل عقلي و فلسفي نيز به چشم مي خورد. از مقدمه كوتاهي كه امام[ ره] بر آن نگاشته اند پيداست كه اين اثر در راستاي سنت حسنه سلف صالح , يعني , گردآوري[ چهل حديث] به عنوان حفظ آثار پيامبر[ص] واهل البيت[ ع] و به اميد شمول عنايت خداوندي , طبق حديث :[ من حفظ اربعين حديثا]... بوده است . ازاظهارات برخي از شاگردان ايشان چنين بر مي آيد كه بعضي از مباحث اين كتاب , همان درسهاي اخلاقي است كه حضرت امام[ ره] در مدرسه فيضيه و ملاصادق داشته اند. واين خود نكته آموزنده و جالبي است كه امام[ ره] به آموزشهاي اخلاقي , همچون : ديگر درسهااهميت مي داده اند و آن را در متن

ص: 6272

كارهاي علمي خود مي دانسته ازاين روي , قبل از درس به تفكر و تتبع در آيات و روايات مي پرداخته اند, تا درس گرانبار و سودمندي ارائه دهند و حاصل آن درسهااين مجموعه پرارزش است . حجه الاسلام والمسلمين فهري , چهار حديث نخستين اين كتاب را در 246 صحفه شرح و تفسير كرده اند و پاورقيهاي سودمندي بدان افزوده اند واين شرح به وسيله انتشارات[ اطلاعات] منتشر شده و در دسترس همگان قرار گرفته است . و نيز دو حديث[ ريا] و[ عجب] از كتاب اربعين , در جزوه اي تحت عنوان : [ريا و عجب] توسط آقاي فهري با توضيح و تفصيل بيشتري به چاپ رسيده است . در پايان يادآوري مي كنيم كه : كتاب[ اربعين] داراي اشتباهات چاپي فراواني است .اميد مي روداز سوي مسوولين محترم چاپ و نشر آثار حضرت امام[ ره] با چاپي دلپذير و چشم نواز و برخورداراز فهرست اعلام و موضوعات و ساير فهرستهاي فني , به امت عاشق امام عرضه گردد. تفسير سوره حمد اين كتاب , در 131 صفحه , با تنظيم : جناب آقاي علي اصغر رباني خلخالي و مقدمه آقاي حسيني لاجوردي چاپ و منتشر شده است . تفسير سوره حمد, مجموعه بيانات حضرت امام خميني است

ص: 6273

, كه از طريق صدا و سيما, زير عنوان (قرآن در صحنه ) پخش شده است . اين مجموعه از نواراستخراج و تاكنون به چاپهاي گوناگون منتشر شده است . عالمان و حافظان فرهنگ اسلامي از دير باز, قرآن را به عنوان سنگ زيرين بناي تفكر خود مي دانسته واز سرچشمه زلال آن سيراب مي گشته اند. در تاريخ حوزه هاي علميه , همپاي رشد و شكوفايي ساير علوم حوزوي , علم تفسير نيز,از رونق و جلوه خاصي برخوردار بوده است و همواره كتاب خدا مورد توجه پژوهشگران اسلامي قرار مي گرفته است .البته بايد توجه داشت كه سبك و روش مفسرين در ورود به مباحث تفسيري و قرآني متفاوت بوده و هر كسي از زاويه ديد خود, به اين درياي بيكران نگريسته است . برخي با آوردن احاديث و روايات , در ذيل آيات بسنده كرده و گروهي آن را با مباحث عقلي و فلسفي آميخته اند و بعضي نيز, با ذوق عرفاني , قرآن را تفسير كرده اند,اما متاسفانه , عده اي نيز با نداشتن ابزار لازم و مقدمات ضروري , براي فهم معارف قرآن در ورطه[ تفسير به راي] افتادند و آيات قرآن را طبق پيشداوريهاي خود معني كرده و به انحراف كشيده شدند . امام[ ره]

ص: 6274

, در آغازاين تفسير, به اهميت تفسير و روشهاي تفسيري اشاره مي كنند و ضمن هشدار به كساني كه لياقت تفسير قرآن را ندارند و به سراغ قرآن مي روند, برداشتهاي خود را به عنوان[ احتمال] , نه تفسير جزمي ,ارائه مي دهند و آياتي چندازاول سوره[ حمد] را تفسير و تحليل مي كنند. با كمال تاسف بنا بر عللي , (كه براهلش پوشيده نيست ) پس از پنج جلسه ,اين درياي مواج فرو نشست و براي هميشه , همگان رااز منبع پرفيض تفسيرشان محروم ساخت . آنچه دراين مجموعه , جلب نظر مي كند, ديدگاه بلند عرفاني حضرت امام[ ره] است او, همه عالم را جلوه حق مي ديد و همه را در محضر خدا, ازاين روي , جانمايه كلامش , دراين چند جلسه تفسيري , آن است كه : خودشناسي اساس خداشناسي است . تااحساس نكني كه[ نيستي] ,[ هستي] مطلق را نتواني شناخت . تا حجابهاي ظلماني[ انيت] و[ انانيت] را پاره نكني و به تزكيه و تهذيب خود نپردازي , به جمال و جلال حق واسماء و صفات او نظر نتوان كرد: عروس حجله قرآن نقاب آنگه براندازد كه دارالملك ايمان را منزه بينداز غوغااو, دراين مجموعه , منشا همه گرفتاريها واختلافات رااز[ حب نفس] مي

ص: 6275

داند و حب دنيا را نيز, مظهري از مظاهر آن و براي رسيدن سالك به هدف , دعا وادعيه را وسيله وابزاري لازم و ضروري مي داند و هب آناني كه قرآن و حديث را مي خواهن ازادعيه جدا كنند, نهيب مي زند. در آخرين جلسه , به عنوان پدري بزرگوار و مرشدي راه پيموده و سالكي استاد ديده , همگان را به كسب و درك معارف ديني , فرا مي خواند و براين باور است كه : همه طوايف اهل نظر[ يك چيز مي گويند], لكن اصطلاحات گوناگون است و علت خيلي از مخالفتها عدم درك و فهم اصطلاحات هر فني است از اين روي ,از مخالفين مي خواهد كه اگر دسترسي به سرچشمه معارف ندارند, لااقل , به انكار آن نپردازند چون اسلام , همه اش احكام فرعيه نيست و قرآن , سفره گسترده الهي است كه انسانهاي مستعد و آناني كه اشتها دارند به اندازه طرفيت وسعه وجودي خوداز آن بهره مي گيرند. مقاله لقاءالله اين مقاله در هفت صفحه , در پايان كتاب[ رساله لقاءالله] , مرحوم آيه الله ميرزا جواد ملكي تبريزي , با تعليق و توضيح احمد فهري , به وسيله انتشارات نهضت زنان مسلمان در تاريخ 1360/02/05 به چاپ رسيده است . از

ص: 6276

آنجا كه امام خميني , يكي از شركت كنندگان و مشتاقان درس اخلاق مرحوم ملكي تبريزي بوده و در درس اخلاق خصوصي ايشان شركت مي جسته است , آقاي سيداحمد فهري , مناسب ديده كه اين مقاله را در پايان كتاب استاداخلاق و فقيه وارسته زمان آيه الله ملكي تبريزي بگنجاند, تا به تعبيرايشان[ ختامه مسك] گردد. دراين مقاله , كه بااصل كتاب نيز تناسب موضوعي دارد,امام , [لقاءالله] رسيده است , به معناي مشاهده جلال و جمال حق برگرداند و از توجيهات[ بارده] كساني كه لقاءالله را حمل بر حور و قصور مي كنند,اظهار تاسف نموده و آن را ناهنجار و ناپند مي خواند. و بر اين باوراست كه :[ پس از تقواي تام و تمام واعراض كلي قلب از جميع عولم نشاتين و قدم بر فرق[ انيت] و[ انانيت] گذاشتن و توجه تام و اقبال كلي به حق واسماء و صفات او... يك صفاي قلبي از براي سالك پيدا مي شود كه مورد تجليات اسماءاسمائيه و صفاتيه مي گردد... و در اين حال , بين روح مقدس سالك و حق حجابي جزاسماء و صفات نيست]... و در پايان ضمن استناد به ادعيه و روايات , دراين باره , به همگان توصيه مي كند كه : طي در اين

ص: 6277

باره , به همگان توصيه مي كند كه : طي اين طريق , بدون مرشد و شيخ و راهنما و بدون رياضيات علمي و عملي نكند كه نتيجه نخواهند گرفت و شايد كه به انحراف نيز كشيده شوند. شرح دعاي سحر ترجمه احمد فهري , 289 صفحه ,انتشارات نهضت زنان مسلمان , تاريخ نشر 1359. اين كتاب , در سال 1347 ه.ق . تاليف شده است و ظاهرا, نخستين اثري است كه در بيست و هفتمين بهار زندگي ايشان به رشته تحرير در آمده است . ( دعاي سحر ) نوري است از مشكاه پر فروغ پنجمين اختر تابناك آسمان ولايت وامامت حضرت امام محمد باقر (ع) كه بصورت دعا و در قالب الفاظ, بر بستگان زلال معرفت و سالكان طريقت افاضه شده است .اين دعا كه داراي مضاميني بلند و مطالبي عرفاني و معرفتي است , توسط فرزند راستين اهل بيت ( ع ) , كه بحث وارث آل بتول و حامل علم رسول و مصداق روشن ( رهبان بالليل واسد بالنهار ) است , تفسير و توضيح داده شده است . مولف بزرگوار, درانگيزه نگارش اين اثر چنين نوشته است : [....يكي از بزرگترين نعمتها, بر بندگان و رحمت گسترده بر بلاد, دعاهايي است كه از گنجينه هاي

ص: 6278

وحي و شريعت و حاملان دانش و حكمت نقل شده است زيرا همين دعاهااست كه رابطه معنوي ميان خالق و مخلوق و رشته پيوند عاشق و معشوق است و وسيله اي است براي درآمدن به اندرون قلعه محكم ... روشن است كه اين , غرض نهايي و مقصداعلي نيست مگر آن كه به هراندازه كه ممكن است , به معناي دعاهاي توجه يافته و به مقدار توانايي به سر حقيقت آنها پي برده شود. من ديدم ..اين دعااز دعاهايي است كه قدرش جليل تر و منزلتش رفيع تراست زيرا شامل اين صفات حسناي الهي وامثال علياي ربوبي است و تجلي اقدم در آن است , پس خواستم آن رااز بعضي جهات به مقداري كه آمادگي خويش با توان و آگاهي ناچيزي كه دارم شرح كنم]... . امام دراين اثر شريف و گرانقدر, به مباحثي از قبيل : آداب دعاء طريق معرفت , شرح اسماء و صفات الهي ,اخلاص , تحقيق در معاني عرفاني حروف ,اسم اعظم واقسام و مراتب آن , سر سر سجود ملائكه بر آدم , حققت امر بين الامرين و... پرداخته اند و در ضمن تفسيراين دعاي عاليه المضامين , نظرات وافكار بزرگاني را مانند: سيدداماد, ملاصدرا, محدث كاشاني , ميرزا جواد ملكي تبريزي و ... متعرض

ص: 6279

شده و تحقيقات ناب و عالمان خويش را نيز, در معرض انظار واذهان قرار داده اند كه اين خود, نشانه نبوغ واستعداد سرشاراين بزرگمردالهي است كه دراوايل عمر و در آغاز جواني , به بررسي افكار بلند مردان بزرگ دست يازديده و توانايي آن را داشته كه آرا وافكار آنان را تحليل و تفسير نموده و به نقد و بررسي آن بپردازدمعراج السالكين و صلاه العارفين اين كتاب , در ماه رمضان 1358 ه.ق : (مطابق آبان 1318ه.ش ) در سن بين سي و چهل ,از قلم عارفانه و محققانه امام خميني , تراويده است . براي اولين بار, در جلداول يادنامه شهيد مطهري ، در سال 1360 ه.ش . بااجازه واهداء خود ايشان , در 71 صفحه ,از سوي انتشارات آموزش انقلاب اسلامي , به طبع رسيده است . و سپس تحت عنوان : [ اسرار نماز يا معراج السالكين و صلاه العارفين] در 120 صفحه , بدون ذكر خصوصيات , چاپ شده است و براي سومين بار, تحت عنوان :[ سرالصلاه يا صلاه العارفين و معراج السالكين] در 184 صفحه با ترجمه آيات و روايات و تصحيح و مقدمه آقاي سيداحمد فهري ,از سوي انتشارات پيام آزادي , منتشر شده است . بالاخره , براي چهارمين مرتبه همراه

ص: 6280

با ترجمه آيات و روايات و شرح مطالب , در 307 صفحه از سوي آقاي سيداحمد فهري تنظيم و توسطانتشارات نهضت زمان مسلمان , چاپ و در دسترس عموم قرار گرفته است . اين اثر گرانبها مطالب بلند و سنگين عرفاني را در قالب الفاظي رسا و شيوا بيان كرده تا جاهلان به گمراهي نروند و مستعدان از فيض آن محروم نگردند. ظاهرا,اين كتاب پيش از كتاب[ آداب الصلاه] تاليف شده است , زيرا در مقدمه كتاب[ آداب الصلاه] ,امام , چنين نگاشته اند: [ ايامي چند پيش ازاين , رساله اي را فراهم آوردم كه به قدر ميسور,از اسرار صلاه در آن گنجانيدم]... مولف بزرگوار,انگيزه خود رااز نگارش اين كتاب , چنين بيان كرده اند. [و بعداين سرگشته وادي حيرت و جهالت و بسته تعلقات وانانيت و سرگرم باده خودي و خودپرستي و بي خبراز مقامات معنويه ملك هستي , ارادت خالص كردم كه برخي از مقامات روحيه اولياء عظام را دراين سلوك روحاني و معراج ايماني - عرفاني به رشته تحرير در آورم و من خود, گر چه از همه مدارج و معارج , به لفظ و تركيبات آن - قناعت كردم و به حليه هيچ يك از مقامات خلقيه و روحيه اهل قلوب زينت نيافتم , ولي

ص: 6281

به مقتضاي آن كه[ احب الصالحين و لست منهم] از ذكر محبوب ,اين اوراق را مزين مي كنم شايداين تذكر بي مغز, و صورت بي معني , مشفوع به اظهار عجز و نياز شده , گوشه چشمي ازارباب نظر واولياي كمل , عليهم السلام , براين گرفتار آمال واماني باز شود و جبر نقصان , در بقيه عمر, گردد]. با نگاهي به سرفصلهاي اين اثر پرمايه به اين عناوين بر مي خوريم : اسراراذان واقامه , فرق بين سالك و واصل , حضور قلب و مراتب و مقدمات آن , طهارت و سر آن , معناي عرفاني وضوء فلسفه ستر عورت ,ازاله نجاست از ثوبت و بدن , وقت و مكان مصلي , سراستقبال به كعبه , پاره اي ازاسرار قيام , نيت , تكبير, قرائت ,استعاده , تفسير سوره حمد و توحيد و گوشه اي ازاسرار ركوع و سجود, تشهد و سلام و در آخراشاره اي به تكبيرهاي پاياني نماز. به اين اميد كه : در چاپ و سر آثار حضرت امام[ ره] اينگونه تكرارها و دوباره كاريها ديده نشود و با دقت و تامل بيشتر تنظيم و عرضه گردد. آداب الصلاه اين كتاب , در تاريخ 1361 هجري قمري , به دست توانا و قلم شيواي حضرت امام

ص: 6282

به اتمام رسيده است و به تصريح خودايشان ,اين اثر را پيش از كتاب[ اسرارالصلاه يا صلاه العارفين و معراج السالكين] نوشته اند. اين مجموعه معنوي و عرفاني به اهتمام و تلاش آقاي سيداحمد فهري ترجمه و پاورقيهايي بدان افزوده گرديده است و توسط موسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوي , در تاريخ 1366 ه.ش . به بازار عرضه و در دسترس عموم قرار گرفته است . امام , دراين كتاب , برآنند كه : مطالب بلند و سير سلوكي و مسائل پيچده عرفاني را متناسب با فهم و درك عموم و درخوراستعداد و ظرفيت آنان , بيان كنندازاين روي , درانگيزه نگارش اين اثر چنين نگاشته اند: [ ايامي چند پيش ازاين , رساله اي فراهم آوردم كه به قدر ميسور,از اسرارالصلاه در آن گنجانيدم و چون آن را با حال عامه تناسبي نيست , در نظر گرفتم كه شطري از آداب قلبيه اين معراج روحاني را, در سلك تحرير در آورم شايد برادران ايماني رااز آن تذكري و قلب قسي خود را تاثري حاصل آيد]. با سيري در كتاب ,اين عناوين به چشم مي خورد: حضور قلب و آثار آن , حشوع و حقيقت آن ,اخلاص و مراتب و درجاتش , طمانينه و حقيقت نيت , راههاي

ص: 6283

تقرب به خداوند,اسراري از طهارت و ركوع و سجود و به مناسبت مطالب ,اندرزها و مواعظ حسنه و نيز اشاره اي به تفسير سوره مباركه حمد و توحيد. لازم به يادآوري ات كه بخشهاي زيادي ازاين كتاب را آقاي سيداحمد فهري , همراه با مباحثي چند, برگرفته ازاسرارالصلاه شهيد ثاني , اسرارالصلاه قاضي سعيد قمي واسرارالصلاه عارف عامل , مرحوم ميرزا جواد ملكي تبريزي و ... را در مجموعه اي به نام[ پرواز در ملكوت] در دو جلد گردآوري نموده و توسط انتشارات نهضت زنان مسلمانان , چاپ و منتشر گرديده است مصباح الهدايه الي الخلافه والولايه ترجمه احمد فهري , 22 صفحه ,انتشارات پيام آزادي تهران , قطع رقعي . اين اثر بسيار ژرف و گرانمايه , در 25 شوال المكرم 1349 ه.ق . به قلم رسا و تواناي حضرت امام خميني نگارش يافته است . روح مواجي عرفاني وانديشه غ پرتوان حكمي و سيماي ملكوتي آن حضرت , دراين تاليف انعكاس يافته است . دراين كتاب ارزشمند, گوشه اي ازاسرار عرفاني و حقايق معارف ديني بيان گشته و در پرتو آيات كلام الله مجيد و روايات شريف , مطالب شگرف معنوي به زيورالفاظ در آمده است . مجموعه كتاب , به دو بخش , زير عنوان :[ مشكوه]

ص: 6284

ترتيب يافته است . مشكوه اول , شامل 54 فصل و مشكوه دوم , با سر فصلهايي مانند :[نور], [مطلع] و[ ميض] مطرح شده است . در بخش نخست ,از عيب مطلق , كثرت و وحدت , خليفه الله , و حقيقت اسماء و صفات و خلافت محمديه[ ص] و ولايت علويه[ ع] بحث شده است . در بخش دوم , برخي ازاسرار خلافت و ولايت , نبوت سرامانت الهي (كه بر موجودات عرضه شده ) شرح چند حديث , صادراول , حقيقت عقليه ,اركان اربعه توحيد واسفاراربعه مطرح شده است . مباحث كتاب , به صورت عرفاني و فلسفي و بگونه اي گزيده و سنگين عرضه شده و شايسته است كه براي راه يابي به عمق كلام امام , و ژرفاي حقايق عرفاني , قبلا, كتابهاي ديگر آن عزيز, مانند :[آداب الصلاه] ,[ سرالصلاه يا معراج السالكين] و[ شرح دعاي سحر] مطالعه شود, تا مشام جان , با عطر آن معاني طراوت يابد و آنگاه به مطالعه اين كتاب پرداخته شود زيرا هر يك از علوم , بويژه علوم معنوي , زبان ويژه به خود را دارند و بااصطلاح مخصوص به خود سخن مي گويند صاضافه بر تفسير بعضي از آيات قرآن و شرح روايات , به اقوال برخ

ص: 6285

از عارفان بزرگ , مانند: قاضي سعيد قمي , مرحوم شاه آبادي , مرحوم قمشه اي , محي الدين عربي و...اشاره و نقد و بررسي شده است . ازاين روي ,اگر كسي در فهم اينگونه مطالب كندي و دشواري احساس كرد, به گفته خودامام : بايد بر توانايي ذهني خود بدگمان شود, نه آن كه به ايراد واتهام بپردازد.اين اثر گرانقدر, براي افراد زمينه دار و آشنا با معارف معنوي نوشته شده است .اگر كسي به عمق مفاهيم آن پي ببرد, بنابر توصيه اكيدامام , در پايان همين كتاب , اينگونه معارف بلند را نبايد, هر جا براي هر كس , بازگو نمايد. يادآوري اين نكته لازم است كه : ترجمه اي رساتر و گوياتر و تحقيق و تعليقاتي پردامنه تر, همراه با چاپي خالي ازاغلاط, براي اين اثرارزشمند, لازم است تعليقات علي شرح فصوص الحكم اين اثر, در سال 1406 ه.ق . با مقدمه اي از محمدحسن رحيميان , به وسيله موسسه پاسداراسلام چاپ و منتشر شده است . براي پي بردن به عظمت واهميت اين نوشته حضرت امام , ذكر مقدمه اي ضروري است : عرفان اسلامي , در طول تاريخ , تكامل و پيشرفتهايي داشته است كه در قرن هفتم , به دست محي الدين عربي ,

ص: 6286

با حركتي سريع , به نهايت كمال خود رسيده است . محي الدين , عرفان را وارد مرحله جديدي كرد و او, پايه گذار عرفان نظري و علمي به شمار مي آيداين عارف بزرگ , بيش از دويست تاليف دارد كه مهمترين كتاب او,[ فصوص الحكم] است .اين كتاب , متن درسي عرفان واز دقيقترين و عميقترين متون اين علم است . براين كتاب , شروح متعددي نوشته شده كه معروفترين و بهترين آن شرح [قيصري] است . به گفته شهيد مطهري : [ در هر عصري , شايد دو سه نفر بيشتر پيدا نشده باشند كه قادر به فهم اين متن عميق باشند]. امام خميني , كه به جرات , مي توان او رااز نواد روزگار واز حسنات دهر دانست واز مشتاقان و قهرمانان اين وادي است كه درايام جواني , گمشده خويش را در خدمت استادي فرزانه , همچون : مرحوم شاه آبادي يافت و مدت شش سال از محضر آن عارف كامل سود جست و خوشه ها بر چيد. در همان ايام بود كه[ شرح فصوص] و مقداري از[ مصباح الانس] رااز محضر استاد فرا گرفت و بر آن دو, تعليقاتي نگاشت كه حاصل آن مجموعه اي است به نام : [تعليقات علي شرح فصوص الحكم و

ص: 6287

مصابح الانس] . حضرت امام ,اين اثر را در سال 1355 ه.ق . در 35 سالگي تاليف كرده اند و به گفته آگاهان از علوم معنوي و عرفاني :[ تاكنون كس جرات نكرده است كه دراين سنين از عمر, براينگونه كتابها تعليقه بزند و دست به قلم گردد]. اما او, كه از نبوغ واستعداد ذاتي برخوردار و مويد به فضل و عنايت خداوندي بود, توانست با قلمي شيوا و روان , بلندترين معاني و مفاهيم عرفاني را در عباراتي زيبا و رسا و به گونه اي دلپذير و گرانبار بيان كند. امام , دراين اثر گرانقدر وارزشمند, ضمن توضيح و تفسيرافكار و انديشه هاي محي الدين عربي , هيچ گاه مطالب رااز آن جهت كه از بزرگان نقل شده است , نمي پذيرد و با فكر وانديشه مستقل و بالنده خود, به پاسخگويي عالمانه و موشكافانه مي پردازد و در صفحه 197 - 196, به نقد و بررسي سخن محي الدين مي پردازد. و نيز در عين احترام به نظرات استاد و مراد خود, مرحوم شاه آبادي , گاه به نظرات ايشان اشكال گرفته و تحليل عميق و جانانه اي ارائه مي دهد (ص 8692( بالاخره ,او در عرفان ( همانند ساير علومش ) مقلد نيست , بلكه مجتهدي است

ص: 6288

صاحب نظر و مستقل , كه اين ويژگي , در تمام آثار باقي مانده ازايشان , كاملا پيدا و روشن است . سرگذشت اين كتاب , كه در مقدمه آن بيان شده , جالب و شنيدني است : ساواك شاه , ضمن هجوم وحشيانه به منزل امام خيلي از كتب و تاليفات واز جمله : همين تعليقات را به يغما مي برد. بعداز پيروزي انقلاب اسلامي , در سال 1362 ه.ش . در شهر همدان , يكي از طلاب مي بيند كه شخصي در داخل مدرسه علميه كتب خطي را براي فروش عرضه كرده است .اين طلبه , دو كتاب را به مبلغ 50 تومان خريداري مي كند. بعداز مطالعه

ص: 6289

, متوجه مي شود كه : در آخراين تعليقه ها نوشته شده است : [ السيد روح الله الخميني] .اين طلبه , با خوشحالي فراوان , كتاب را به آيه الله حسين نوري كه در آن زمان امام جمعه همدان بودند تحويل مي دهد وايشان هم كتاب را به حضرت امام , تقديم مي دارند. درباره تعليقات امام , به مصباح الانس , مرحوم آيه الله فكور, يكي از علماي اهل معرفت مي گويد :[آقاي خميني , مطالبي را كه به عنوان حاشيه و تعليقه بر كتاب مصباح الانس , كه از متون اصيل كتب عرفاني است , مرقوم فرموده اند, درك بسياري از آنها بر محققين فعلي مشكل و يا نامفهوم است واساسا,ايشان ازابتداي امر يك سنخ فكر عرفاني خاص به خود داشت]. والسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حيا:

ص: 6290

سيري در انديشة سياسي امام خميني

13 چكيده: در باره انديشة سياسي نظريه ها و نظرهاي فراوان مطرح شده است. «ريمون آرون» در تعريف انديشة سياسي گفته است: «انديشة سياسي عبارت است از كوشش براي تعيين اهدافي كه به اندازة معقولي احتمال تحقق دارد و نيز تعيين ابزارهايي كه در حد معقولي مي توان انتظار داشت موجب دستيبابي به آن اهداف بشود.» [1] از نظر برخي ديگر «انديشمند سياسي كسي نيست كه صرفاً داراي مجموعه اي از آرا و اهداف باشد و ابزارهاي رسيدن به آن هدفها را به دست دهد، بلكه بايد بتواند دربارة آراو عقايد خود به شيوه هاي عقلاني و منطقي استدلال كند تا حدي كه انديشه هاي او ديگر صرفاً آرا و ترجيحات شخصي بشمار نرود.»[2] و بالاخره دكتر سيد علي قادري كه حوزة انديشة سياسي را مهمترين بخش معرفت سياسي مي داند در تعريف انديشة سياسي چنين بيان مي دارند: «انديشة سياسي مجموعة باورهاي فلسفي است كه به طور مستقيم به ادارة امور جامعه مرتبط باشد.»[3] باز شناسي انديشة سياسي رهبران بزرگي همچون امام خميني كه به احياي انديشة سياسي اسلام و تئوري حكومتي اسلام پرداخته اند، داراي اهميت ويژه اي است؛ تجربة عملي زندگي ايشان اگر درست به جامعه عرضه شود مي تواند در ايجاد نظم سياسي مطلوب راهگشا باشد و اين مقاله نگاهي دارد به

ص: 6291

تبيين چنين انديشه اي. با استقرار نظام جمهوري اسلامي در ايران و تلاش آن براي حاكميت بخشيدن به انديشة اسلامي در صحنة اجتماعي سياسي، موضوع انديشة سياسي در اسلام از جايگاه ويژه اي برخوردار شد. مسائلي همچون «جمهوريت» و «اسلاميت» نظام و تئوريزه كردن نظام «مردم سالاري ديني» به عنوان الگوي نظام سياسي در قانون اساسي جمهوري اسلامي نيازمند رسيدن به اجماعي در حوزة انديشة سياسي است. تجربة عملي جمهوري اسلامي چالشهاي جديد فكري مهي را فراهم آورد كه نحوة درستِ برخورد با اين چالشها مي تواند به استقرار الگوي نظام سياسي مبتني بر ديدگاه عقلگرايانة شيعي امام جامة عمل بپوشاند. در تبيين انديشة سياسي امام خميني آنچه مفروض به نظر مي رسد اين است كه: 1 انديشة سياسي ايشان در حد يك نظريه قابل بحث و بررسي است. 2 امام آن را در مرحلة عمل نيز پياده كرده اند تا به نحو متقابل از عمل سياسي براي اصلاح انديشة سياسي خويش بهره گيرد. 3 امام نه يك سياست پيشه بلكه يك متفكر اسلامي برخوردار از انديشة سياسي ديني است.[4] 4 و بالاخره بنيان انديشة امام خميني، توحيد و خداباوري است و اسلاميت همراه با عدالت و مردم سالاري ديني از مهمترين شاخصهاي حكومت مطلوب ايشان بشمار رفته است. احياي انديشة سياسي اسلام، بويژه تئوري حكومتي

ص: 6292

اسلام از آغاز مبارزات، مورد نظر حضرت امام بوده است. ايشان اجراي احكام اسلامي را از مهمترين دلايل لزوم برپايي حكومت اسلامي و بسط عدالت را يكي از اهداف مهم حكومت ذكر كرده اند. با بررسي مهمترين منابع انديشة سياسي امام[5] به طور طبيعي نوعي تحول در انديشه و عمل سياسي ايشان مشاهده مي شود كه اگر اين تحول به درستي درك نشود چه بسا معاندين تنها بخشي از انديشة امام را به عنوان انديشة اصلي ايشان تلقي كنند كه در نتيجه مفاسدي را به دنبال خواهد داشت. پژوهشگران تفسيرها و تحليل هاي مختلفي در خصوص چگونگي درك تحول pma ;1649; بازشناسي انديشه هاي سياسي رهبران بزرگي همچون امام خميني كه به احياي انديشة سياسي اسلام و تئوري حكومتي اسلام پرداخته اند، داراي اهميت ويژه اي است pma ;1649; تجربه عملي جمهوري اسلامي چالشهاي جديد فكري مهمي را فراهم آورد كه نحوة درست برخورد با اين چالشها مي تواند به استقرار الگوي نظام سياسي مبتني بر ديدگاه عقلگرايانة شيعي امام جامة عمل بپوشاند انديشة سياسي امام ارائه داده اند كه در ذيل به برخي از آنها اشاره مي شود: دكتر سيدعلي قادري[6] در مقالة «امام خمنيي(ره) در پنج حوزه معرفت سياسي» با تفكيك انديشة سياسي امام از آراي سياسي ايشان، آن را معيار تمييز ثابت از متغير در انديشة سياسي امام

ص: 6293

معرفي مي كند. از نظر ايشان اصل تأسيس حكومت اسلامي در انديشة سياسي امام، امري واجب است اما نحوه تشكيل آن در حوزة آراي سياسي ايشان قرار دارد و نه در حوزة انديشة سياسي. سؤالي كه در اينجا ممكن است مطرح شود اين است كه آيا تغيير و تحول صرفاً در حوزة آراي سياسي رخ مي دهد يا در خود انديشة سياسي نيز امكان تغيير و تحول هست؟ از آنجا كه امام از سلطنت مشروطه به عنوان يكي از مدلهاي حكومتِ مورد تأييد ياد مي كند، آيا اين در حوزة آراي سياسي جاي دارد يا در حوزة انديشة سياسي؟ و اگر در حوزة انديشة سياسي است پس چگونه با حكومت مبتني بر ولايت فقيه كه از نوع حكومت غيرسلطنتي است قابل جمع مي باشد؟ نامبرده، انحراف از خط امام را در عدول انديشه هاي سياسي آن حضرت دانسته است نه در حوزة آراي سياسي و حال آنكه انديشة سياسي نيز به خودي خود ممكن است در هر شرايطي، شكل خاصي به خود گيرد. «حسين سيمايي»[7] ساز و كار ديگري براي تمييز ثابت از متغير در انديشة سياسي امام به كار برده است. به نظر ايشان ثابت هاي موجود در انديشة امام را مي توان به ثابت هاي ديني و نظري تقسيم نمود. ثابت هاي ديني اموري هستند كه بر

ص: 6294

اساس نصوص و اصول درون ديني لايتغيرند؛ مثلاً اسلاميتِ نظامِ حكومتي از اين دست است. و ثابت هاي نظري آن دسته امورند كه بر مبناي شناخت حاصل از زمان و نوع تحليل و برداشت از واقعيات و مصالح اجتماعي ثابت انگاشته مي شوند اما براي تشخيص ميزان ثبات و احتمال تغيير اين انديشه ها مي بايست به تفكيك «غايات» از «مقدمات» يا «ارزش ها» از «روش ها» روي آورد. مثلاً حاكميت اسلام يا عدالت اجتماعي، ارزش و هدف است اما چگونگي تحقق آن يك روش محسوب مي گردد.[8] «نجف لك زايي» تحول انديشة سياسي امام را به دو روش: گفتمان سازي وفهم مكانيزم «اجتهاد» در مكتب شيعه و فضاي حاكم بر استنباط احكام اسلامي قابل توضيح مي داند. طبق روش اول انديشة سياسي امام مركب از گفتمان اصلاح و انقلاب است. به عنوان مثال نظريه هاي اوليه اي كه در كشف الاسرار آمده و مبتني بر تقاضاي اجراي احكام اسلامي و به نوعي مبيّن كنارآمدن با سلطنت مي باشد، مشابه آنچه آيت الله نائيني در باب مشروطه پذيرفته بود، ذيل گفتمان اصلاح قرار مي گيرد. چيزي كه با اصل «دفع افسد به فاسد»، قابل توجيه و توضيح است. اما بخش ديگري از انديشة سياسي امام، كه در همان كشف الاسرار اشاره شده و نيز آنچه بعداً با عنوان «ولايت فقيه» در كتاب البيع مطرح شد، در رديف

ص: 6295

انديشه هاي انقلابي است. مطابق اين ديدگاه طرح جدي نظريه ولايت فقيه در جهت پركردن بحران مشروعيت و خلأ قدرت بود. روش دوم، توضيح فضايي است كه فقها در آن فضا به ارائة نظريات و فتاواي خويش مي پردازند. بر طبق اين روش محتواي اسلام شامل دو دسته اصول ثابت و متغير است. به همين جهت در يك طيف بندي، پذيرش سلطنت مشروطه، نظارت فقها و ولايت فقيه در انديشة حضرت امام قابل توجيه خواهد بود؛ چه اينكه سلطنت به عنوان حداقل ضرورت نظام سياسي در يك سر طيف و در طرف ديگر آن، آرمان برقراري نظام سياسي الهي قرار مي گيرد. مطابق اين ديدگاه در شرايطي كه امكان ساقط كردن يك نظام سياسي نيست، نبايد براي سقوط آن وقت تلف كرد؛ بلكه در اصلاح بايد كوشيد. و اگر فضا و شرايط براي سقوط آن مناسب باشد، نبايد در اصلاح آن وقت تلف كرد، بلكه در سرنگوني آن بايد كوشش شود و اين همان چيزي است كه حضرت امام (س) در سيرة عملي خويش نيز به كار بست.[9] براساس اين نگرش، انديشة اصلي امام در باب حكومت ديني، حكومت ولي فقيه عادل جامع الشرايط است. اين انديشه، امام را در رديف انديشه پردازان انقلابي قرار داده است و با همين انديشه بود كه فلسفة سياسي

ص: 6296

لازم براي جايگزيني نظام پوسيدة شاهنشاهي شد و انقلاب اسلامي به بار نشست. البته اهميت تفكرات اصلاحي امام كمتر از انديشة انقلابي ايشان نيست. چه، در پرتو انديشه هاي اصلاحي است كه مي توان به انديشه هاي انقلابي دست پيدا كرد. انعطاف در انديشة سياسي امام را مي توان مرهون «اجتهاد» شيعي دانست كه در كنار اصل مصلحت مردم، اصل تكليف و اصل حفظ اسلام از مباني انديشة سياسي ايشان بشمار مي روند. به اعتقاد لك زايي، امام انديشه هاي اصلاحي و انديشه هاي انقلابي خود را هم در عمل سياسي و هم در انديشة سياسي خويش توأماً به كار بست و كتاب كشف الاسرار ايشان پارادايم خوبي براي چنين امري بوده است.[10] مرحله بندي تكاملي انديشة سياسي حضرت امام يكي ديگر از روشهاي درك تحول انديشه هاي ايشان است. در اين منظر، با توجه به سير تاريخ و حوادث و آشنايي هر چه بيشتر حضرت امام با اوضاع و احوال زمانه، ديدگاههاي ايشان روز به روز كاملتر شده است. طبق اين ديدگاه، تشكيل حكومت اسلامي از ابتداي امر مورد تأكيد حضرت امام نبوده بلكه ايشان پس از درخواست از حكومت براي اجراي احكام ديني و نصيحت به دولتمردان و فعاليت براي اصلاح چارچوب فكري حاكم و نفي مشروعيت رژيم سلطنتي شاه به ارائه نظرية ولايت فقيه به عنوان الگويي بديل

ص: 6297

براي نظام سياسي ايران پرداخته است.[11] در زمينة انديشة حكومتي امام، برخي معتقدند كه ايشان از آغاز تا فرجام، قايل به ولايت فقيه بوده است و اگر مواردي به ظاهر برخلاف آن بوده است را بايد حمل بر تقيه مداراتي يا خوفي نمود. طبق اين نظريه، امام ولايت فقيه را در مقطعي كه به عصر «جمهوريت» معروف است عملي نمي دانسته اند.[12] تفسير رئاليستي متأثر از ديدگاههاي قدرت گرايانه، يكي ديگر از تحليل هايي است كه در تبيين تحولات انديشة امام، ارائه گرديده است. در منظر برخي از طرفداران اين طيف، انديشة سياسي امام در باب حكومت ديني تا قبل از انقلاب بر مبناي «دولت ديني» بوده است اما پس از انقلاب قرائت ديگري تحت عنوان «دين دولتي» ارائه شده است. با يك نگرش دقيقتر به منظومة فكري حضرت امام در باب انديشة حكومتي و روش شناسي انديشه سياسي ايشان مي توان به رهيافتهاي معتدل تر و منطقي تري نيز دست يافت. اينكه ما، انديشة سياسي حضرت امام را از اول فقط حول محور «ولايت فقيه» قرار دهيم و عناصر ديگر طرح شده در افكار ايشان را ناديده انگاريم، كاري غير علمي انجام داده ايم يا اگر برخي از پژوهشگران كتاب كشف الاسرار حضرت امام را مرجع خوبي براي توضيح حكومت و ولايت فقيه عادل در عصر غيبت ندانسته اند،

ص: 6298

اين نيز قابل تأمل است اما اين امر به هيچ وجه نمي تواند دليل بر عدم ارائه هر گونه تحليل در باب تحولات انديشة سياسي امام باشد.[13] امام در اين منظر گر چه نظام ولايت فقيه را به عنوان يك نظام ايده آل مطرح مي كند اما در عين حال در وهلة اول نظامهاي غيرولايتي را در برخي شرايط خاص پذيرفته بود.[14] نگراني امام از نقض اصل دوم متمم قانون اساسي مشروطه و گسترش استبداد يكي از دلايل اين پذيرش بوده است. چه در اين اصل تأكيد شده بود كه قوانين نبايد مغاير شرع باشند. اما آنجا كه امام ديدند اين اصل به فعليت در نيامد، سلطنت و سلسله پهلوي را نامشروع و غيرقانوني دانست. طرح حكومت اسلامي در دو قالب ولايت فقيه و جمهوري اسلامي و تعامل ميان اين دو، يكي ديگر از ديدگاههايي است كه در باب انديشة حكومتي امام مطرح گرديده است. از اين منظر طرح حكومت اسلامي در قالب جمهوري اسلامي به مفهوم عملي نبودن ولايت فقيه و يا تقيه آميخته بودن آن نيست. در واقع شرايط طرح ولايت فقيه و جمهوري اسلامي از يك سو، و نوع مسأله سياسي در هر دوره از سوي ديگر، كاملاً متفاوت بوده است. عمده مباحث امام خميني در سالهاي مياني نهضت، ناظر به «حاكم

ص: 6299

اسلامي» است و امام در اين دوره در صدد پاسخگويي به اين است كه چه كسي بايد به قدرت برسد؟ و مشروعيت سياسي و شرعي از آن كيست؟ در حالي كه غالب گفتارهاي عمومي و شفاهي آن حضرت در عصر جمهوريت، به پروسة حكومت داري در جامعه ديني نظر دارند. به عبارت ديگر مسألة جديد امام خميني، بويژه پس از عزيمت به پاريس و آشنايي با مدلهاي ديگر حكومت، آن است كه چگونه بايد حكومت بشود؟ گفتگوهاي ايشان در عصر جمهوريت، بر شيوه اي مستقر است كه بتواند در سايه آن، بين اسلاميت، جمهوريت ونقش ساير نهادهاي جامعه مدني در نظام جديدالتأسيس، رابطه و انسجام برقرار نمايد. ايشان پس از استقرار جمهوري اسلامي، مجدداً ولايت فقيه را به منظور حفظ سلامت نظام، قانونمند ساخت.[15] بر اساس اين ديدگاه، اولاً جمهوري اسلامي، نظرية متأخر و نهايي امام خميني در باب حكومت اسلامي است. ثانياً در ساية چنين حكومتي و در ساية چنين تلفيقي مي توان به آرمان هاي انقلاب در باب حقوق مردم و اجراي شريعت دست يافت. ثالثاً ولايت فقيه كه خارج از نهاد دولت است در يك پروسة كاملاً خطير از ماهيت مردمي و اسلامي جمهوري اسلامي حفاظت مي نمايد. در رهيافت نظري بسيار از پژوهشگران حكومت در ساختار انديشة سياسي امام، از دو

ص: 6300

جزء: نوع (محتوا و ماهيت) و شكل، تشكيل مي يابد و در اين ميان، امام بيش از هر چيز به نوع ومحتوا و ماهيت حكومت، اهميت مي دهند تا شكل آن. بر اساس اين رويكرد يكي از مهمترين شاخصهاي حكومت مطلوب مورد نظر امام، محتوا و ماهيت حكومت است. چرا كه شكل حكومت تابع مقتضيات جامعه و تكامل انديشة سياسي بشر است. تقريباً ميان اكثر انديشمنداني كه قائل به تمايز ميان نوع و شكل حكومت هستند، اين اتفاق نظر وجود دارد كه شكل حكومت از مقوله هاي متغير انديشة سياسي امام است اما برخي از آنها در مصاديق دچار اشتباه شده اند. جمهوري اسلامي از يك ديدگاه يك مفهوم واحد تلقي مي گردد كه خود نوعي از حكومت اسلامي است. در اين نگاه، جمهوري شكل خاصي از حكومت تلقي نمي شود بلكه مربوط به ماهيت آن است.[16] و از ديدگاهي ديگر، اسلامي بودن، نوع حكومت و جمهوري شكل آن تلقي مي شود و گاه در نگرش غربي، آنها را در مقابل هم نيز قرار داده اند. طرح اين مسأله كه جمهوري اسلامي، حكومت گذار و واسطة نيل به حكومت عادلانة اسلامي است، شايد از همين جا نشأت گرفته باشد كه قائلين به اين موضوع، جمهوري اسلامي را شكل خاصي از حكومت اسلامي تلقي مي كنند نه نوع خاصي از حكومت

ص: 6301

اسلامي؛ و حال آنكه امام خميني در يك جا حكومت اسلامي را نه مشروطة سلطنتي و نه جمهوري، بلكه همان ولايت فقيه مي داند.[17] و در جايي ديگر، جمهوري اسلامي را به حكومت اسلامي تعبير مي كند.[18] بنابراين از منظر امام خميني(س) شكل حقوقي رژيم مهم نيست، آنچه مهم است، محتواي آن است. به همين دليل مي فرمايند: «شكل نهايي حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنوني جامعة ما، توسط خود مردم تعيين خواهد شد.»[19] و در جايي ديگر مي فرمايند: «اين شكل حقوقي رژيم نيست كه اهميت دارد، بلكه محتواي آن مهم است.»[20] و همچنين اينكه «شكل دولت ها چندان اهميت حياتي در حفظ دموكراسي و تأمين هر چه بيشتر آرمانهاي انساني ملت ندارد. هر چند كه بعضي از آنها نسبت به اشكال ديگر ترجيح دارد.»[21] در اينجا بايد اين نكته را متذكر شويم كه منظور از شكل حكومت، همان ساختار كلي حكومت است كه مي تواند در اشكال مختلفي همچون پارلماني، رياستي و ... مطرح گردند و ما اين مسأله را در قانون اساسي خود شاهد بوده ايم. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چه قبل از بازنگري و چه بعد از بازنگري به نوعي توانسته ايم تلفيقي از شكل حكومتي پارلماني رياستي را تجربه كنيم. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران گر چه در شكل

ص: 6302

حكومت از هر دو شيوه متأثر شده است اما به لحاظ محتوايي با هيچكدام از آن دو قابل قياس نيست. در واقع مي توان گفت كه حكومت جمهوري اسلامي حكومتي است منحصر به فرد. [22] براساس اين رويكرد كه شكل حكومت، نقش عَرَضي در تحقق غايات حكومت دارد چه بسا اين شكل و قالبي كه امروز برتر pma ;1649; عمدة مباحث امام خميني در سالهاي مياني نهضت، ناظر به «حاكم اسلامي» است و امام در اين دوره در صدد پاسخگويي به اين است كه چه كسي بايد به قدرت برسد و مشروعيت سياسي و شرعي از آن كيست مي نمايد ممكن است در آينده تغيير يابد و در مقابل به همان دليل كه قبلاً ذكر شد، محتواي اصول مربوط به اسلاميت نظام و جمهوريت حكومت، در بازنگري قانون اساسي تغيير ناپذيرند.[23] بنابراين حكومت اسلامي در انديشة امام خميني بيانگر نوع و محتواي حكومت است كه در قالب جمهوري اسلامي تجلي يافته است. شكل اين نوع حكومت، متغير و تابع محتواي حكومت و شرايط و مقتضيات و خواست مردم خواهد بود. امام خميني در باب حكومت گر چه تمام جوانب يعني نفس و ماهيت حكومت، زمامدار و حاكم و شكل حكومت را در نظر داشته اند اما در بيان مطلوبيت آن بيشتر به محتواي حكومتها

ص: 6303

توجه داشته آند تا شكل آنها. ايشان به عنوان يك نظريه پرداز در باب حكومت و به عنوان يك ايدئولوگ توانست بعد از سالها مبارزه و مخالفت با وضع موجود، حكومت مطلوب خود را در قالب جمهوري اسلامي بوجود آورد. حكومتي كه با رژيم هاي موجود در جهان شباهت چنداني نداشت. «رژيم عادلانه اي كه شبيه آن رژيم در دموكراسي غرب نيست»[24] ايشان در معرفي نظام حكومتي مطلوب خود چنين مي فرمايد: [جمهوري اسلامي] حكومتي است متكي به آراي ملت و مبتني بر قواعد و موازين اسلامي.»[25] از نظر امام تعبير مركب جمهوري اسلامي يك مفهوم واحد تلقي مي شود، در اين نگاه جمهوري نمي تواند شكل خاصي از حكومت باشد بلكه ماهيت آن را نشان مي دهد. شكل حكومت متأثر از دو ناحيه است: يكي محتواي حكومت (اسلاميت) و ديگري رأي و نظر مردم (جمهوريت). آنجايي كه امام جمهوري را به همان معنايي كه در خارج است تلقي كرده اند بيشتر مفهوم شكلي آن مورد نظر است نه ماهيت و محتواي حكومت اما آنجاي كه بحث از نوع حكومت است جمهوري مطلوب امام تماماً همانند جمهوري هاي رايج نيست و مقومات و عناصر ويژه خود را دارد. امام با پيوند اسلاميت و جمهوريت سازگاري دين و مردم سالاري را در نهضت اسلامي خود متجلي ساختند. از ديدگاه امام

ص: 6304

هر حكومتي در هر شكلي كه باشد اعم از فردي، گروهي و جمعي (اكثريت) اگر در نوعيت خود مبتني بر زور و سلطه باشد غير مشروع و مطرود خواهد بود. اين امر كه جمهوريت به اسلام قيد خورده است نشان از آن دارد كه وزنه اسلاميت به جمهوريت مي چربد. امام در اهميت حفظ اسلاميت نهضت چنين مي فرمايند: «متوجه باشيد كه امروز آن چيزي كه اهميتش بيشتر از چيزهاي ديگر است، اين است كه ما حفظ اسلاميت اين نهضت را بكنيم اين نهضت از اولش اسلامي بود و تا اينجا هم اسلامي است و ان شاءالله تا آخر هم اسلامي باشد.»[26] يكي از دلايل مخالفت دشمنان با اسلاميت اين است كه اسلام جلوي منافع شخصي، ظلم و فساد و ديكتاتوري را مي گيرد.[27] حضرت امام براي جلوگيري از هر گونه مفسده و افكار انحرافي بر هر دو اصل جمهوريت و اسلاميت تأكيد ورزيده است اما تأكيد ايشان بر جمهوريت، تأييد جمهوريت از نوع دموكراسي غربي نيست. امام به دنبال جمهوري اسلامي كه خواسته ملت نيز بود تلاش كردند تا محتواي جمهوري اسلامي نيز تحقق پذيرد. تحقق محتواي جمهوري اسلامي از نظر ايشان پياده شدن همة احكامي [است] كه در اسلام هست و در جمهوري اسلامي بايد باشد.[28] در حقيقت جمهوري اسلامي با

ص: 6305

نظامهاي دموكراتيك اختلاف مبنايي دارد. جمهوريت در نظام جمهوري اسلامي به عنوان يك روش پذيرفته شده است اما به تنهايي يك ايدئولوژي نيست. پذيرفتن اين مدل از باب كارآمدي آن در اجراي مقاصد حكومت بوده است. [1] . حسين بشيريه، تاريخ انديشه هاي سياسي در قرن بيستم، نشر ني، تهران: 1376، ص 16. [2] . همان، ص 16. [3] . سيدعلي قادري، «امام خميني در پنج حوزة معرفت سياسي» ارائه شده در مجموعه مقالات انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن، ج 1، ص 193. [4] . جرعة جاري، پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، تهران: 1377، ص 69. [5] . كشف الاسرار، كتاب البيع و مجموعة 22 جلدي صحيفه امام. [6]. قادري، همان، صص 193، 202 تا 208. [7]. حسين سيمايي، «ثابت و متغير در انديشة سياسي امام خميني» فصلنامة حكومت اسلامي، سال چهارم، شماره دوم، ص 92. [8] . همان. [9]. نجف لك زايي، «ثبات و تحول در انديشة سياسي امام خميني»، فصلنامة علوم سياسي، سال دوم، شمارة پنجم، قم: 1378، صص 90 93 [10]. نجف لك زايي، «منطق تحول در انديشه و عمل سياسي امام خميني»، جرعة جاري، صص 83، 84. [11]. سيد عبدالامير نبوي، تطور انديشه امام خميني، فصلنامة پژوهشي دانشگاه امام صادق (ع)، شماره 6 و 7، صص 130، 131. [12].

ص: 6306

محسن كديور، حكومت ولايي، نشر ني، تهران: 1377، ص 176. [13] . كاظم قاضي زاده، انديشه هاي فقهي سياسي امام خميني، مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري، تهران: 1377، ص 159. [14]. كشف الاسرار، ص 275. [15] . عبدالوهاب فراتي، «مفهوم حكومت اسلامي و جمهوري اسلامي از ديدگاه امام خميني»، فصلنامة علمي پژوهشي علوم سياسي، سال دوم، شماره پنجم، صص 233، 234. [16] . محمد حسين جمشيدي، «ويژگيهاي حكومت مطلوب از منظر امام خميني»، فصلنامة متين، سال دوم، شماره نهم، زمستان 79، صص 97، 98. [17] . ولايت فقيه، ص 33. [18] . صحيفه امام، ج 4، صص 334، 444، 512. [19] . همان، ج 4، ص 248. [20] . همان، ج 4، ص 3. [21] . همان، ج 5، ص 334. [22] . محمود داريني «مقايسة رژيمهاي پارلماني با رياستي و آثار آن در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، پايان نامه كارشناسي ارشد، دانشگاه امام صادق(ع)، سال 17374، ص 176. [23] . اصل 177 قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران. [24] . صحيفه امام، ج 4، ص 314. [25]. همان، ج 5، ص 391. [26] . همان، ج 12، ص 454. [27]. همان، ج 5، ص 547. [28]. همان، ج 10، ص 535. محمود داريني

ص: 6307

سيماي امام در ادبيات معاصر

13 چكيده: وقتي صحبت از امام مي شود و يا تاثير آن روح بزرگ بر پيكر ادبيات ما، نمي توان از دوري اين درياي ژرف تاسف نخورد. مقصد ما آسمان است و عشق زمين گسترده آن. و امام حقيقتي است كه همه اين معاني را در خود دارد. خورشيد فقط بر گياه و طبيعت و آب و هوا تاثير نمي گذارد، حتي در خاطرات ما نيز گرماي آن حس مي شود. خورشيد مادر همه اسطوره هاست. اگر آفتاب تابان نبود چگونه كلمات و هستي آشكار مي شد؟ معناي خلقت چگونه تفسير مي شد؟ و ما، در كدام بيراهه اي بايد خداوند را مي جستيم. اما با طلوع خورشيد كه تجلي عشق خداوند بر مخلوقاتش است، سهم هر يك، از اين پديده الهي معلوم مي شود و هر موجودي به فراخور نيازش از آن بهره مند مي شود. همين كه خورشيد در هر سپيده دم طلوع مي كند، زندگي جاري مي شود و امام عين زندگي است كه بر همه پديده هاي انساني عصر حاضر تاثير ژرف و عميق خود را گذاشته است. من گمان نمي كنم روزي فرا رسد كه امام كه همچون خورشيد مي درخشد، در پشت افق تاريخ پنهان شود. امامي كه راه آسمان را براي ما گشوده است، بدون شك جايگاهي فراتر از اسطوره هايي دارد كه در كتابهاي فرهنگ اساطير مي توان

ص: 6308

آنها را يافت. وقتي از امام به عشق و آزادي و آسمان راه مي يابي، آن وقت آيا درست است كه كاسه اي به دست بگيريم و سهم امام را در باورهاي نوظهور مذهبي و يا تاثيرش را بر ادبيات اين مرز و بوم طلب كنيم؟ من هيچ گاه خاطره ديدارم از خانه امام را فراموش نخواهم كرد. تقريبا دو سه روز قبل از نگارش اين مقاله بود كه به اتفاق يكي از دوستان قدم به خانه امام گذاشتم. اولين باري بود كه آنجا را از نزديك مشاهده مي كردم. دچار حيرت شدم و به خودم گفتم، چطور آن همه عظمت در اين خانه تنگ جاي گرفته بود؟ شايد اشتباه من از آنجا ناشي مي شد كه گمان مي كردم انسانهاي بزرگ و تاريخ ساز حتما در مكانهاي بزرگي همانند كاخ و ساختمانهاي مجلل و با شكوه بسر مي برند. از ميان حياط هيچ چشم اندازي به افق و دريا و دشت و جنگل و شهر ندارد. يك ديوار سفيد و مرتفع ديد چشمانت را به يك حياط پنج متري محدود مي كند. همه جا بسته و در سكوتي به رنگ سفيد. ديوارهايي خالي از شعار و هجوم و تهديد و ارعاب با صاحبي سرشار از شعر و شور و عشق و اميد. در همين هنگام دوستم به دري اشاره

ص: 6309

كرد كه در وسط ديوار مقابل به پنجره كار گذاشته شده بود. او گفت: امام از اينجا وارد حسينيه مي شد. اينجابود كه پي به اشتباه بزرگ خود بردم و دانستم كه آن مرد به واسطه ارتباط با مردم و پيوند با آنها بود كه امام شده بود. از عشق و ايمان به خداوند هر چه نصيب برده بود، آن را بين انسانهاي مظلوم و مريدان راه حق تقسيم مي كرد. امام كه آمد سينه خود را گشود و آزادي را به ارمغان آورد. آري آنجا خانه امام بود. خانه اي كوچك و تنگ كه تنها به قلبها و دلهاي مردم راه داشت، روزنه اي كه از آنجا هر روز خورشيد طلوع مي كرد و تحولات و بيشتر حوادث جهان را از وجود خود متاثر و تاريخ عصر حاضر را به قدرت تقوي و جهان بيني خود دگرگون ساخت. من براي نوشتن اين مقاله به فهرست عناوين ارائه شده بارها نظر افكندم تا يكي را براي نوشتن مطلبم برگزينم. عناوين در مجموع خيال برانگيز، فكر برانگيز و متاثر از حقايقي است كه بر ابعاد و رشته هاي مختلف ادبيات اين مرز و بوم حاكم شده است. اما من خالي از فايده نديدم كه اگر قرار است در اين وادي انديشه كنم، چه بهتر كه از تجربه

ص: 6310

خودم يادي كنم، شايد بيان اين تجربه به نوعي ولو اندك و ناچيز به دنياي اين مفاهيم و ارزشهايي كه در اين عناوين ارائه شده پنهان است، راه يابد و صاحبان قلم و انديشمندان را راضي كند. چيزي كه به نام ادبيات در كتابها و نشريات مي خوانيم، مجموعه اي از احساسات و عواطف، حوادث و اتفاقاتي است كه انسانها از آنها شديدا متاثر و گاه موجب تحولاتي شده اند و در نظر آدمي هنرمند، از چنان اهميتي برخوردار هستند كه ناگزير قلم به دست مي گيرد و به ثبت آنها مي پردازد. ثبت حوادث و تاثرات و عواطف دورني توسط هنرمندان و هر آنچه مربوط به احساس و انديشه مي شود، نياز بشر در همه اعصار بوده و هست تا در سايه آن، مسير انديشه هاي برتر را بيابد و با الهام گرفتن از ثمره قرنها تلاش و تفكر هنرمندانه، به رشد و شكوفايي بيشتري نائل گردد. آثار ادبي و هنري، ستونهاي اصلي يك جامعه خلاق و انديشمند محسوب مي شوند. تكيه بر اين آثار بايستي با نگرشي عميق صورت پذيرد زيرا اين ستون هاي فناناپذير بر افكار و انديشه ها سايه خواهد افكند و چه بسا قادر خواهند بود مسير روشن الهي ما را به بيراهه هاي بي سر انجام و يا بدفرجامي بكشانند. ادبيات پيوند گريزناپذيري با زندگي انسانها و

ص: 6311

نحوه نگرش آنها به جهان بيرون و پيرامون خود دارد. روح هستي در زندگي و طبيعت جاري است و ادبيات نيز انعكاسي از اين روح آسماني است. ادبيات هم چون آبي است كه در رودخانه زندگي جاري است. از آن تاثير مي گيريم و هم چون هوا به آن نياز داريم تا تاملات و تاثرات خود را در آن ببينيم و يا از آن بكاهيم و حس همدردي را در آن بيابيم و در اين آئينه بزرگ و شفاف سرنوشت يكديگر را در آن نظاره كنيم. انتخاب عنوان هميشه فكر برانگيز و مشغول كنده بوده است. عنوان مقاله مثل چهره اي مي ماند كه در پس آن انديشه اي نهفته است. با خودم انديشه كردم كه چه عنواني گوياي مطلب و برازنده نام امام و تاثير آن بر ادبيات ما مي باشد. پس از دقايقي انديشه، شانزده عنوان بر اين قلم به شرح زير جاري شد: آخرين اسطوره ادبيات ما مردي در ساحل ادبيات. بازگشت اسطوره به ادبيات ما. بزرگترين داستان پرداز عصر ما. آن مرد يك دريا حكايت در سينه داشت. گنجينه ادبيات ما. روح مقدس ادبيات ما. در باغستان خيال جاي او خالي بود. داستانهاي فقير ديروز و حكايتهاي غني امروز. بازگشت اسطوره ها. تاثير امام بر ادبيات ما. امام ما، شكوه و عظمت ادبيات

ص: 6312

ما، عصر امام و تاثير آن بر ادبيات. قرن پوچي و طلوع ستاره ولايت. امام سهم نمي خواهد. و امام روح تازه اي در همه اسطوره هاي مدفون در زمان دميد. و در حالي كه در انديشه بودم يكي از اين عناوين را انتخاب كنم، ناگهان جادوي چشم هايش كلامم را ربود و با تبسم مرموز خود قلمم را طلسم كرد. اينك به شرح خاطره و تجربه اي مي پردازم. انشاءالله كه براي انديشمندان و نويسندگان تواناي اين مرز و بوم خالي از فايده و لذت نباشد. چند سالي مانده به پيروزي انقلاب، هجوم تخيلات بي حد و اندازه در ذهنم آغاز شد. اين دنياي پنهاني كه مرا به تسخير خود درآورده بود و هر روز نقشي را در خيال مي زد و من، ناتوان از مقاومت و يافتن علتهاي آن. همين كه فكر و انديشه ام با قلم آشنا شد كار نوشتن در غالب داستان آغاز گرديد. همين جا اعتراف مي كنم در آن محيط بسته و جو اختناق كه مفسدين و بيگانگان بر فرهنگ اين مرز و بوم هجوم آورده بودند، به عنوان يك جوان و كسي كه قلم به دست گرفته، انگيزه چنداني براي نوشتن نداشتم. اين نوشتن نياز من بود نه تكليف. لذا با شور و شوقي تمام بدون هيچ انگيزه و هدف خاصي مي نوشتم و

ص: 6313

همين كه خيال و ذهن پرآشوبم آرام مي گرفت، قلم به كناري مي افتاد. تنها اميدو پشتوانه من ياد خدا بود - هر چند كه اغلب كارم به فراموشي مي كشيد - اما به هر حال مرا آرام مي كرد و به من اميد مي بخشيد. ياد خدا روزنه درخشاني در ذهنم گشوده بود و من بي اختيار به هر پديده اي از آن روزنه و دريچه نوراني مي نگريستم. حداقل خاصيتي كه ياد خدا در آن ايام براي من داشت اين بود كه مرا از تنگ نظري و يك بعدي نگري به پيرامونم برحذر مي داشت. مثلا وقتي وارد باغستان خيالي و انديشه هاي ديگران مي شدم، بدون آن كه دچار ترس و واهمه شوم، در آن به گشت و گذار مي پرداختم و با آن كه در اين باغستانها ميوه هاي گوناگون و يا حتي بظاهر ممنوعه اي نيز وجود داشتند، اما به پشتوانه ياد و ذكر خداوند، آن ميوه ها را مي چشيدم بي آن كه به من گزندي برسد. اين هدايتگر دروني ديد و نظرم را وسعت مي بخشيد و مانع از آن مي شد كه عقايدم در يك دايره تنگ و بسته اي بيافتد و هم چون چرخي بي هدف به دور خود بگردد. به ياد مي آورم كه همان ايام و سالها كه مطالعه آثار داستاني و ادبي برخي نويسندگان كشورمان را آغاز كرده بودم، عده اي

ص: 6314

بودند كه مرا از خواندن برخي كتابهاي از جمله بوف كور صادق هدايت بر حذر مي داشتند. مي گفتند حكايت شومي است و چه بسا كه خواننده آن از هستي خود قطع اميد كند و دست به خودكشي بزند. اين دليل براي پرهيز از مطالعه اين اثر براي من قانع كننده نبود و بي اختيار مرا به ياد موضوعي انداخت بسيار عبرت آموز و آن اينكه پدري همين كه ديد پسرش به سراغ وسايل شخصي او رفته است، به او گفت: تو مي تواني به وسايل من دست بزني، اما به آن قفسه اي كه در گوشه كتابخانه است، كاري نداشته باش. خلاصه اينكه آن پسر هنوز موفق به گشودن آن قفسه ممنوعه نشده بود كه ما نيز رمان بوف كور را به پايان رسانديم. البته قفسه خالي بود. مهم اين بود كه به هر تقديري آن قفسه اي كه بر آن قفل زده شده بود، يك روزي توسط آن پسر باز مي شد. زيرا اين حس كنجكاوي انسان است كه مي خواهد به همه جا سر بكشد و همه چيز را تجربه كند و بداند كه مسيرها و راههاي پيش چشم او به كجا منتهي مي شود؟ انسان آگاه ممكن نيست دست از كنجكاوي و تحقيق و تجربه و آزمايش بكشد، زيرا بدنبال يافتن علتهاست و مي خواهد هستي خود و عالم خارج را

ص: 6315

به نوعي در نظر خود توجيه كند و يا به ناخت بيشتري برسد، زيرا انديشه و ذهن انسان داراي جوهري است خود جوش كه لحظه اي از حركت باز نمي ايستد. برخي از آقايان و فضلا و انديشمندان پا را فراتر نهاده و به طور كلي مطالعه و خواندن آثار ايشان را حرام و ضد دين معرفي مي كردند. اينجا بحث ما بر سر آثار برخي از نويسندگان نيست. غرض اينكه نبايد اجازه بدهيم افكاري غلط بر جامعه و انديشمندان ما حاكم شود و ما را از محصول انديشه ديگران محروم كند. آن بوف كور مثل آن قفسه خالي نبود. داخل آن چشم انداز زيبايي وجود داشت. منظره اي جادويي و سحر كننده با پاره اي گفتارها كه عميقا بر دل مي نشيند و خواننده بي اختيار با آن مفاهيم احساس همدردي مي كند. اما مي خواهم بگويم صرف نظر از ارزشهاي اين قبيل آثار، اين مشكل آثار ايشان نبود كه به نوعي دچار خودباختگي و يا سرگرداني ذهني و بي سرانجامي بود. در واقع ادبيات داستاني پيش از انقلاب ما در مجموع متاثر از فرهنگ شاهي و ارزشهاي غربي حاكم بر آن بود. در اين جو محيط، سنتهاي ملت ما رو به نابودي مي رفت. ارزشها مسخ و يا منزوي و انديشه و هنر برگرد مفاهيم و ارزشهاي متاثر از نظام شاهي مي چرخيد.

ص: 6316

هنرمندان هنر خود را به اين طايفه عرضه مي كردند و صد البته متاثر از فرهنگ حاكم بر جامعه و محيط خود بودند و آثار آنها نيز مملو از ارزشهاي كاذبي بود كه هم چون تارهاي فاسد كننده اي بر پيكر اجتماعي تنيده بود. آدم ها وقتي در اين باغ خيال انگيز به گردش مي پرداختند همانجا هم ماندگار مي شدند. آنهايي كه خود خالق اين باغ عجيب و طلسم كننده بودند و كم و بيش به سرانجامي ايده آل و اميدوار كننده نرسيدند، در نقش باغبان، ميوه انديشه خود را به خورد رهگذران و تمناكنندگان هنر و انديشه برتر، مي دانند. و نتيجه هم از قبل معلوم بود: گسترش فساد، بي بندوباري، هنر غيرمتعهد و سرانجام به بار آمدن محصولي به نام انساني در بند هواها و نفسانيات خود. قدم زدن در اين باغهاي خيال انگيز تنها مرا در شناخت اين انديشه ها و اين طايفه گمگشته در هواهاي نفساني ياري مي رساند. داستانها مملو از انديشه هاي دين ستيزي، تحريك قواي نفساني و شهوي انسان و به يك جمله حذف اسطوره ها و ارزشهاي ديني و الهي استوار بود. به ندرت آثاري پيدا مي شد كه خالي از اين نوع تمناهاي شيطاني مي بود. اما نبايد دور از نظر داشت كه اين نويسندگان نيز با همه تجربه و آگاهي خود متاثر از

ص: 6317

فساد حاكمان و جامعه آن روزگار خود بودند. ارضاي تمايلات و رسيدن به شهرت و محبوبيت به قيمت سرسپردگي به بيگانگان و شياطين، معامله اي بود كه ثمره تلخ و زشت خود را نيز داده بود. چيدن اين ميوه ها زشت بود و استفاده از آنها نيز نتيجه غم انگيزي در برداشت اما براي هنرمندان گريزي هم نبود. جز تعدادي انگشت شمار از اين آثار ادبي و داستاني بقيه آثار راه به جايي نبردند و كم و بيش به فراموشي سپرده شدند. انسان معمولا به دنبال ايده آلها و كمال مقصود خود مي رود. گاه آن را در درون خود مي جويد و گاه در ميان حكايتها و افسانه ها. او نيازمند يك وجود برتر و آگاه با جاذبه هاي فرازميني است و همواره نيز آن را مي يابد چه در قالب يك منجي و عالم ديني و چه در شكل و شمايل يك جنگاور و كشنده ديوهاي سياه و سفيد. يافتن اين ايده آل فراتر از خود راهي است كه شايد او را به كمال خود برساند يا لااقل قادر است تمايلات روحي او را به نوعي ارضاء كند. زيرا قهرمان جدا از هر شكل و شمايلي كه دارد، بدون شك روح مقتدري خواهد داشت و كم و بيش با جهان و اسرار آن آشناست. چه كسي از اين سمبل عشق و آزادي

ص: 6318

و ايمان و اقتدار بي نياز است؟ من هم نيازمند چنين قهرماني بودم و هميشه احساس مي كردم در اين مسير ناشناخته اي كه ياد خدا چراغ روشن آن است، بالاخره مراد و سمبل عشق و آزادگي و ايمان را در چهره اي برتر و نوراني ديدار خواهم كرد. هر چند چنين ديداري رويايي بيش نبود اما اميدم هرگز تباه نشد تا اينكه سرانجام ستاره انقلاب درخشيدن گرفت. سپيده سرزد و پليدي ها رخت بربست و مفسدين به سايه ها و تيرگي ها و تاريكي ها خزيدند، زيرا خورشيد فروزاني طلوع كرده بود كه در ميان پنجه اش آزادي و استقلال، كرامت و شرافت انساني و ايمان به خداوند يكتا مي درخشيد. آري امام اين قهرمان آزادي و انسانيت كه ديوهاي درون و بيرون را به اسارت و عجز و درماندگي كشانده بود، از ميان ماه تابان آسمان ولايت طلوع كرده بود. و مردم مظلوم اين ديار عكس رخ محبوب خود را در قرص ماه مي جستند زيرا از سلاطين و حكمرانان روي زمين بيزار شده بودند. آنها جز فساد و تباهي و ذلت چيزي برايشان به ارمغان نياوردند و هر چند خيال انگيز و غيرواقعي مي نمايد، اما عده اي سيماي شگفت انگيز او را به قدرت ايمان و تلقين فرازميني در پيكره ماه تابان نظاره كردند و اين آغاز حضور مردي بود

ص: 6319

از تبار آسمان. اين همان قهرماني بود كه همواره در وجودم جستجويش مي كردم، نه در بيرون. آن را يافتم: او همان كسي است كه به هيچ قدرتي باج نخواهد داد و آسمان غيب، انوار ايمان خود را بر سيماي مقدسش تابانده است. اين قهرمان آزادي و ايمان در نظر من دو چهره داشت. يك چهره او متعلق به مردم مظلوم و در بند زمين بود و چهره ديگر او متعلق به آسمان و راز و رمزهاي دنياي باطن و درون بود. او با صلابت و اقتدار روحي و جاذبه فرازميني بساط ظلم و شاه را برچيد و عزت و شرافت از دست رفته را به مسلمين و مردم محروم و مظلوم بازگرداند. اما چهره ديگر او، نگاه جادوئي او حكايتها مي آفريد. سنتهاي غلط و آلوده به تعصبات غيرديني را مي زدود و بندهاي نامرئي را از دست و پاي عرفان و هنر مي گسست. اما با اين همه او دست نيافتني بود. چهره به ظاهر زميني او به مسلمانان و توده هاي مردم انقلابي و رها شده از بند ظالمين تعلق داشت، اما چهره آسماني او كه سرشار از عشق و الهام بود، همچنان دست نيافتني. فقط گاهي اوقات رگه اي از اين درياي جنون انگيز بر عكس يا تصويرش نقش مي بست. يك نگاه

ص: 6320

او به سوئي ناپيدا، روح آشفته و حيران مرا به دست طوفاني آسماني مي سپرد. تصاوير و عكسهاي او سرشار از الهام بود. نگاهش قهرمانها و شخصيتهاي داستاني را از بلاتكليفي و سرگرداني رهايي مي بخشيد وبا قدرت و نفوذ ايمان خود آنان را به رستگاري مي رساند. نگاه او در هر تصويري رمز و نشانه اي از آسمان و غيب داشت. اين تصاوير كه گاه بر در و پيكر عكاس خانه ها و يا در صفحات روزنامه ها و دست فروشندگان دوره گرد به چشم مي خورد، منبع و سرچشمه الهام در قصه هاي من شده بود. نياز به اين تصاوير را با همه وجودم احساس مي كردم، زيرا نفوذ نگاهش براي من كليد ورود به آسمان بود. لذا بي وقفه به جستجوي تصاوير او پرداختم. هر روزنامه اي كه تصوير تازه اي از او را به چاپ مي رساند، آن را خريداري و عكس را جداگانه نگهداري مي كردم. به مغازه هاي عكاسي مراجعه مي كردم و هر روز كه مي گذشت عكسهاي من غني تر و متنوع تر مي شد. جستجوي چندين ساله در تهران و شهرهاي گوناگون باعث بوجود آمدن گنجينه با ارزشي از تصاوير امام شده بود. آلبومها پر از تصاوير شگفت انگيز شده بودند. بيش از هر چيز تبسمهاي مرموز و چشمهاي پرجاذبه و طلسم كننده برخي تصاوير بودند كه به من الهام مي بخشيدند. به نظرم

ص: 6321

فراتر از حالتهاي عادي يك مرد فقيه هشتاد و اندي ساله بود. نگاهها و حالتهاي عجيب و خارق العاده او خبرها ز اسرار و حوادثي مي داد كه از دسترس زميني ها و افكار بسته آنها بدور بود، اما من به خوبي احساس مي كردم صاحب اين نگاهها و لبخندهاي مرموز دنيائي را نظاره گر است كه از چشم ما پنهان مانده است، آري الهام گرفتن از حالات و نگاه امام و كشف اينكه در هر چهره، حالت و مفهوم خاصي را القاء مي كند، به همراه ياد خداوند، عامل تغذيه روحي و معنوي من از اين همه جذابيت و زيبايي شده بود. به فرمان او دوشنبه ها و پنجشنبه ها روزه مي گرفتم و طبق فرمايش ايشان در هر چند ماهي يكي دو داستان كوتاه خلق مي شد. و سرانجام بيش از هفتاد داستان كوتاه و ده رمان ثمره عشق به امام و عمل به توصيه هاي او بود، آن هم در كمتر از ده سال. امام به شخصيتهاي داستانهاي من ارزش معنوي و الهي مي بخشيد و آنها را از بي سرانجامي رهائي مي بخشيد. در حقيقت نويسنده اين آثار بود كه كم و بيش دچار تحول روحي و معنوي شده بود و ثمره آن خلق آثاري بود كه به دور از هر گونه شعاري، ارزشها و مفاهيم انساني و ايماني

ص: 6322

را به نمايش مي گذاشت. تاثير وجود مبارك ايشان بر آثار داستاني من تنها گوشه اي از بركت حضور وي و توجه من به توصيه هاي ايشان بود. احساس مي كردم رابطه اي بين ما برقرار شده است. ابتدا در نظرم خيالي بيش نبود اما بعدا دريافتم حقيقت دارد. اجازه بدهيد خاطره اي از حضرت امام برايتان بازگو كنم كه تاكنون جائي بيان نكرده ام. در آن ايام كه حضرت امام در قم تشريف داشتند و من در تهران بودم، ناگهان هوس ديدن ايشان از نزديك به سرم زد. گفتم بايد بروم اين چهره شگفت انگيزي كه تا اين اندازه بر من تاثير گذاشته را از نزديك ببينم. شايد من اشتباه مي كنم، شايد خيال مي كنم رابطه اي وجود دارد، شايد اين ذهنيت من است، شايد من در خيالات و تصوراتم از او يك چهره فرازميني و خارق العاده ترسيم كرده ام، آن هم به دليل آن كه به چنين قهرماني اسطوره اي كه فقط در داستانها و افسانه ها و يا متون مذهبي مي توان يافت، نياز دارم. با همين فكر و خيالات دوربين جيبي كوچكي تهيه كرده و عازم قم شدم. بين راه همه اش به خودم مي گفتم: آخر اين همه راه مي روي كه چه بشود؟ ديدن امام كه به همين سادگي نيست. هزار مانع سر راهت قرار دارد. سرانجام به شهر قم رسيدم.

ص: 6323

كوچه اي كه امام آنجا اقامت داشت، تقريبا خلوت بود. سئوال كردم. آيا مي توان امام را ملاقات كرد؟ و پاسخ شنيدم: امام ملاقات عمومي نداره. انشاءالله فردا. همانجا بلاتكليف ايستادم. همه جور فكر و خيال كردم، اما هيچكدامش نشد. تا اينكه ناگهان اتفاقي افتاد: حدود پانزده پاسدار كه عازم كردستان بودند، آمدند مقابل خانه امام و گفتند; تا ما امام را ملاقات نكنيم، به كردستان نمي رويم! اين شانس هم داشت از دست مي رفت، زيرا آنها با لباس پاسداري و شهادت و ايثار آماده شده بودند تا داخل خانه امام شوند. اين عده مدتي منتظر شدند اما كسي آنها را به داخل شدن هدايت نكرد. تا اينكه ناگهان در خانه امام گشوده شد و مردي يك صندلي چوبي با خود به بيرون آورد و آن را به روي زمين قرار داد. يكدفعه كوچه پر از آدم شد. از قضا من كنار در خانه با نااميدي ايستاده بودم. صندلي در دو قدمي من قرار گرفته بود و در همين لحظات ناگهان از شكاف در خورشيدي تابان سر برآورد. گيج و حيرت زده و در حالي كه باور نداشتم، امام را در يكي دو قدمي خود ديدم! چهره مثل قرص آفتاب، گويي كه فراسوي زيارت كنندگان مي نگريست، به نقطه و مكاني كه نمي توان آن

ص: 6324

را نشان داد. با انگشت، سينه امام را لمس كردم مي خواستم باورم شود چنين معجزه اي حقيقت دارد! امام گويي هيچ كس را نمي ديد اما انگار همه را زير نظر داشت! من هم از فرصت استفاده كردم و چند عكس گرفتم تا اينكه پس از گذشت لحظاتي، امام با آن تبسم مرموز و پرجاذبه خود ، ما را ترك كرد. آن شب را در مسافر خانه اي سپري كردم. قصد رفتن نداشتم، زيرا فهميده بودم فردا صبح ديدار عمومي خواهد داشت. صبح ساعت 9 با ذوقي تمام به سمت خانه امام به راه افتادم. كوچه مملو از جمعيت بود. خبر داشتم كه امام روي پشت بام قرار مي گيرند و جمعيت داخل كوچه او را مي بيند. من پاي ديوار ايستاده بودم و موج جمعيت فشاري به من وارد نمي كرد. دوربين در دست منتظر بودم. با آن كه به آرزويم رسيده بودم و امام را از فاصله يكي دو قدمي ديده بودم، اما دلم مي خواست امام به من نگاه كند! اين هم خواسته ديگري بود كه همان صبح آرزو كرده بودم. گفتم مگر مي شود امام از روي پشت بام همه را رها كند و به من خيره شود؟ با آن كه مي دانستم همه چيز طبق ميل و خواست من نمي شود، چنين آرزويي كردم. و ناگهان امام روي بام

ص: 6325

خانه ظاهر شدند، گويي طوفاني برفراز كوچه پديدار شد و سيل جمعيت چنان به جنب و جوش افتاد كه لحظاتي احساس كردم به سلامت از اين كوچه بيرون نخواهم رفت. دوربين كوچكم را آماده كردم و از خدا خواستم امام به سمت من بنگرد. در اين هنگام اتفاق عجيبي افتاد. امام كه براي جمعيت دست تكان مي داد، گويي كه پيامي زير گوشش خواندند، ناگهان جمعيت را رها كرد و سرش را پايين گرفت و به چشمان من خيره شد. در طلسم نگاهش لحظاتي غرق شدم بعد ناگهان به خود آمدم و بلافاصله يكي دو عكس گرفتم. سرم را پايين گرفتم زيرا گردنم خسته شده بود. كمي بعد دوباره متوجه امام شدم. نگاهش كردم. با نگاه مرموزش مرا مي نگريست. تبسم پرجاذبه اي بر لبانش نقش بسته بود، گويي اصلا در مقابل او يك موج خروشان از جمعيت حضور ندارد. مثل اينكه فقط ما دو نفر بوديم. آنقدر نگاهم كرد كه راستش از جمعيت شرمنده شدم و با دست به امام اشاره كردم كه ديگر بس است! امام پنجه اش را به طرز شگفت انگيزي كه رعشه بر بدن مي افكند، از برابر نگاه مرموز و سيماي متبسمش عبور داد و بين تصوير من و چهره خودش گرفت كه به گمانم اين حركت عجيب و غير عادي بود.

ص: 6326

در اين هنگام دوباره متوجه جمعيت شد. دست تكان داد به سمت راست و به سمت چپ. يكبار ديگر دوباره به استقبال جمعيت رفت. دوباره و سه باره. هنوز از گيجي اين رفتار امام بيرون نيامده بودم و در حالي كه اصلا انتظار نداشتم به من هم گوشه چشم ديگري بياندازد، اما در اوج ناباوري ديدم جمعيت را رها كرد و دوباره نگاهم كرد، اما با تبسم. باز بي حركت قرار گرفت تا از او عكس بگيرم! چند عكس ديگر گرفتم. باز ايشان متوجه جمعيت شد. اما دوباره به سمت من نگاهي انداخت. دوباره بي حركت قرار گرفت. كمي نگاهم كرد. نزديك به نيم دقيقه. و من گيج و متحير و شگفت زده بر جاي خود مانده بودم. اما لحظاتي بعد همه چيز خاتمه يافت. زيرا امام رفت و طوفان فرو نشست و جمعيت از موج و خروش افتاد. گويي جمعيت يكباره از خواب بيدار شد. همه رفتند و من حيرت زده بر جاي خود باقي ماندم. آري چهره خارق العاده امام و جاذبه ايشان در همه ابعاد كارائي داشت: در عرصه انقلاب، در عرصه جنگ و مقاومت و در عرصه سازندگي. و هنر امروز نيز در همه ابعادش آكنده از مفاهيم و ارزشهايي است با جاذبه هايي بي نظير كه بيشتر از امام و نوع تفكر

ص: 6327

و ديد ايشان الهام مي گيرد. ادبيات پس از انقلاب خصوصا داستان نه به لحاظ ساختار و تكنيك كه از نظر محتوي و ارزش و به يك كلام از نظر جهان بيني عميقا متحول شده است. در زمينه شعر نبوغ و خلاقيت فراواني به چشم مي خورد. اشعار شعرا از هذيان هاي بي محتوايي كه بيشتر براي ارضاي نفس شيطاني نقش كاغذ مي شدند، رهايي يافتند. آهنگ خيال انگيز شعر و جادوي عجيب كلمات آن به دنبال ظهور امام بر پهنه گيتي و سرانجام طلوع انقلاب و انفجار نور، بر زورق طلائي انسانيت و شرافت و ارزشهاي الهي نشست و آنگاه بر بستر عشق و نياز به خالق يكتا، رو به سوي افق بي كران عالم هستي به راه افتاد. آنان در انقلاب متولد شدند و در جنگ اوج گرفتند و به دنبال هر حادثه اي، طوفاني از آتش كلمات حماسي آفريدند و دشمن را در گرداب قلم جادوئي خود دفن كردند و به عطر كلام خود جبهه ها را سرشار

ص: 6328

از عشق و اميد و شوريدگي و ايثار ساختند. شاعران ما پس از انقلاب بر بركت حضور امام و هدايت پيامبر گونه ايشان قلم خود را از مرداب عشق زميني به در آورده و به عشق آسماني پيوند زده و اينگونه است كه اشعار آنان غبار دنيا طلبي و رفاه طلبي را فرو مي ريزد و چيزي را در اعماق وجودمان مي لرزانند و روح كلمات جادوئي خود را به وجود سرشار از نياز ما مي رسانند و روان ما از ثمرات اين عشق فرازميني بهره مند مي شود. در زمينه داستان نيز هدايتگري و روشنگري حضرت امام ما را از بن ست بي هويتي و نشخوار انديشه اي بيمارگونه رهايي بخشيد و اينك همه چيز براي اوجگيري داستانهاي ما از لحاظ تكنيك و شيوه بيان خلاقيت ها آماده شده است. نويسندگان كوشيده اند پيام امام را كه همانا استقلال و آزادي از هر گونه وابستگي نفساني و دنيوي است در فرم و شكل داستان و قصه هاي كوتاه و بلند بگنجانند و بايد گفت در اين عرصه پهناور مبارزه و تلاش جدي را آغاز كرده اند كه اميد است با قوه نبوغ و نيروي تخيل بر تكنيك ها و شيوه هاي قابل قبول و مؤثر در بيان نظرات خود دست يابند. و آنگاه به خلق آثاري بپردازند كه عظمت روح امام و انقلاب به دور

ص: 6329

از هرگونه شعار و سطحي نگري ظهور يابد. حضرت امام هنر ما و خصوصا ما را از فريب و نيرنگ و نويسندگان ما را از بي هويتي و گمگشتگي و سرگرداني در وادي نفس و غرور شيطاني رهايي بخشيد. اما بايد بپذيريم بازي با كلماتي كه سرشار از معنا و محتوا است، بدون بكار گرفتن نيروي تخيل و تكنيك نمي تواند راهگشا باشد و نهايتا منجر به خلق آثاري مي شود كه نخوانده بايد به فراموشي سپرده شوند. آن ادبياتي كه امام و انقلاب اسلامي پايه گذار آن است به معناي آن نيست كه در هر سطر يا صفحه اي نامي از او آورده شود. امام يعني تقوي، پرهيز از گناه، دوري از تجملات، توجه به فقرا، جنگ با ظالمين، عدالت خواهي، برابري، توجه به خداوند، دوري از شياطين نفساني درون و برون، احترام به پيروان ساير اديان، برابري شيعه و سني، امام يعني به قلم نيروي پر توان و جادوئي بخشيدن، امام يعني آموختن شيوه ها و تكنيك هاي برتر كار، دوري از شعار و سطحي نگري، دوري از تعصب، امام يعني رهايي از بندگي شيطان فرم و قالب، امام يعني استقلال انسان از هر نوع وابستگي، همچنان كه حضرت امام جنگ با استكبار، حمايت از مستضعفين عالم، شهادت و دفاع از كيان اسلامي را به وادي

ص: 6330

ادبيات اين مرز و بوم كشاند. اين ارزشها بايد تصوير شوند، آن هم به شيوه اي تاثير پذير. ارزشهاي زائيده و ظهور يافته از امام و انقلاب بايستي به ست خلاقيت و قلم هاي توانا سپرده شود تا با يافتن شيوه بيان و تكنيك مناسب شكل و قالبي پرجاذبه و مؤثر به خود بگيرند. امام سفره عشق به خدا و انسانها را در برابر ما گشود و آنگاه هر يك از ما به فراخور ذهنيت و خلاقيت خود چيزي از اين عشق را بر مي داريم و در قالب هنر و ادبيات، آن را عرضه مي كنيم. اما من مي خواهم بگويم امام به ما آموخت از تعصب و تنگ نظري ها دور شويم. به هنر در همه ابعاد بها بدهيم، هنر حتي اگر مفاهيم اسلامي را نيز تبليغ نكرد، آن هنر فاقد ارزش نيست زيرا اثر هنري جلوه اي از ذات مبارك خداوند يكتاست. تركيب رنگهاست و زيبايي هاي مناظر طبيعي و شگفتي هاي خلقت همه بيانگر ديد عميق و توجه به زيبايي به معنا و مفهوم واقعي كلمه در نزد خداوند دارد. تصويرگران هنر در همه ابعاد از موسيقي گرفته تا شعر و داستان همه از ذوق خلاق خود از سرچشمه آن - كه قدرت لايزال الهي است - الهام مي گيرند و امام در عرصه هنر ما هم چون

ص: 6331

خورشيدي فروزان و الهام دهنده مي درخشند. رحمت خداوند بر او باد. در پايان قطعه اي شعر گونه در وصف و مدح حضرت امام (ره) تقديم مي كنم هر چند كه بنده شاعر نيستم و شعر نمي دانم. با عرض پوزش از شاعران گرانقدر اين مرز و بوم. مرد حماسه ها ". . . در اين قرن پوچي بدون انتظار مي تواني او را به چنگ آوري او ستاره درخشان ولايت است. او از آن توست چيست در اين نامه، آنچه امامش مي نامند كه با هر واژه اي خوشبوست چشم بگشائيم و ببينيم، حيات دوباره آغاز شده است. بايد امام را عاشق بود. تا سرحد افراط تا سرحد زخم برداشتن عاشق بود بايد تا سرحد آسمان عاشق بود مرد شن زارها، مرد سواحل نيلگون، مرداسرار، مرد قصه ها. . . مرد پرشكوه اشعار حماسي از ديار خود برفت. امام همه ترانه هاي عشق را برايمان سرود ترانه هايي كه در كودكي هاي ما آرميده اند همه موسيقي عشق را در طول زمان پيمود عشق و شناختي كه او به ما ارزاني داشته ما را جاودانه كرده است گويي كه قصه ها را هيچ مشكلي نيست زمان مي گذرد و بسرعت پيش مي رود و دوري از او بر قلب ما سنگيني مي كند. اينكه با گامهاي اساسي هر يك كوله بار حيات خويش بر دوش مي كشيم، هر يك

ص: 6332

از ما به شيوه خود اينك بي تو عشق دچار بحران شده است و هراس از اين داريم كه موج جنون انگيز عشق به تو روزي فروكش كند. اي امام بدان كه بي تو تنهائيم خسته ايم، فرسوده ايم اين عشق ما را خواهد كشت. بدرود اي آخرين اسطوره هنر ما، اي مردي كه يك دريا حكايت در سينه داشتي اي الماس گرانقدر ادبيات ما اي روح مقدس هنر ما اي كه در باغستان خيال و هنر، فقط جاي تو خالي بود. اي كه فقر و نداري را از داستانها و اشعار ما زدودي و آنها را به دست حماسه و شكوه سپردي تو شكوه و عظمت ما هستي در اين قرن پوچي ستاره ولايت تو طلوع كرد تو امامي هستي كه سهم نمي خواهي و ما جملگي از پيكر مقدس و نوراني انديشه هاي تو سهم خود را مي گيريم. . .تو خورشيد هستي و ما عاشقان تو و با هر طلوع تو ما جان مي گيريم در باغستان خيال ما جاي تو خالي بود. والسلام تو نبودي در زد كسي از سمت خيابان، تو نبودي برخاستم از خواب هراسان، تو نبودي در هشتي تاريك، صدايي به زمين خورد مانند ترك خوردن انسان، تو نبودي از طارمي آويخت كسي پيرهنش را بر روشني ساده ايوان، تو نبودي بر پنج دري

ص: 6333

سايه اي از حادثه افتاد بيرنگتر از سايه انسان، تو نبودي پاشويه پر از برگ شد و ماه فرو رفت در شاخه تاريك درختان، تو نبودي اي قصه شرقي ندميدي و شبم ماند در اين شب تاريك و هراسان، تو نبودي اي رايحه سوره يوسف نوزيدي اي عطر غزلهاي سليمان، تو نبودي عبد الجبار كاكايي تقديم به روح ملكوتي حضرت امام (ره) و همه فجر آفرينان پيروز: مثنوي انقلاب بيا تا ز مستي حكايت كنيم زمستان بيدل، روايت كنيم ز آن مي پرستان آتش نشين ز اسطوره مردان غيرت جبين بخوانيم از زخم و خون و خطر بگوييم از شاهدان ظفر از آن سينه سرخان كه پرپر شدند به بوي شهادت، معطر شدند چه فصل عجيبي، برادر گذشت چه شام غريبي، برادر گذشت به ياد تو مي آيد آن روزگار كه شب بود و ميهن اسير غبار؟ شبي رخوت آلوده و هرزه گرد شبي خصم خورشيد و ظلمت نورد شبي ظلم آيين و وحشت نشان شبي مرگ آواز و نامهربان شبي بود سرد و زمستان تبار شبي بي شقايق، شبي بي بهار شبي نسل ضحاكيان را پناه شبي اهرمن زاده و روسياه شبي پاسدار سكوت و ستم شبي خصم فرياد، رنگ عدم شبي در هراس از قيام جنون شبي تشنه بوي باروت و خون شب

ص: 6334

و سايه مردي امير زمين و مردان خورشيد، حسرت نشين و فصلي سراسر فريب و دروغ و خورشيد، پژمرده و بي فروغ چه فصل عجيبي، برادر گذشت چه شام غريبي، برادر گذشت چه گلهاي سرخي كه پرپر شدند چه مردان سبزي، كبوتر شدند كه تا ناگهان، فجر صادق دميد و خورشيد مردي ز مشرق رسيد ز راه آمد آن پير سيما سحر امام شهادت، امام خطر ز راه آمد آن پير پيروز عشق و در سينه عاشقش، سوز عشق امام آمد و بوي ايمان وزيد بشارت كه "نوروز بهمن" رسيد بيا تا ز مستي حكايت كنيم ز مستان بيدل، روايت كنيم ز مردان سرخي كه نوراني اند سحر صورت و ماه پيشاني اند از آنان كه از تيره آتشند به دور زمين، خط خون مي كشند از آنان كه بوي خدا مي دهند به دنياي ما كربلا مي دهند بيا ياد گلهاي پرپر كنيم حديث جنون را مكرر كنيم به بوي شهادت، شكوفا شويم شبي حافظ نام گلها شويم شهيدانمان را زيارت كنيم به آلاله عرض ارادت كنيم "كه سخت است خاموشي لاله ها دريغ از فراموشي لاله ها (») " بيا روز شد، شب نشيني بس است حرام است شب، تا كه خورشيد هست بيا فصل، فصل غدير خم است علي باز هم قبله مردم است بيا با علي

ص: 6335

باز بيعت كنيم دل خويش را، نذر غيرت كنيم بيا باز هم انقلابي شويم به كوي خطر، آفتابي شويم بيا بازهم بيقراري كنيم وجب در وجب، لاله كاري كنيم دعا كن، هوادار بلبل شويم به بوي شهادت، شبي گل شويم برادر! دعا كن كه گلبو شويم شبي سبز و روشن، پرستو شويم رضا اسماعيلي پي نوشت: »- مرا كشت خاموشي ناله ها دريغ از فراموشي لاله ها (عليرضا قزوه) كارواني اشك تا كه خورشيد جماران روي بر آفاق كرد كارواني اشك در چشمان ما اطراق كرد هجرت او سينه ها را سربه سر آتش كشيد رفتن او طاقت دلهاي ما را طاق كرد با زبان شعر هرگز قابل تعريف نيست آنچه داغ جانگزايش با دل عشاق كرد اشك بايد، در عزاي ماه عالمتاب ريخت ناله بايد، در رثاي صبح بي مصداق كرد او به كل كائنات "ازنو" وجود تازه داد او به هر مفهوم ساده رتبه اي ارفاق كرد لاله تنها شاخه اي گل بود، مثل هرگلي لاله را داغ دل او شهره آفاق كرد پشت ديوار غريزه خاك مي خورديم ما او رسيد از راه و ما را غرق در اشراق كرد حال بايد روح او را در كدامين فصل جست عطر او را از كدامين باغ استنشاق كرد غلامرضا پرويني تهران - خرداد 76 آخرين پيروزي ترجمه: HPMUIRTTSAL

ص: 6336

EHT شعري از خانم «ميرزا بيگم مهرين» مترجم: محمدرضا عظيمي امام خميني يگانه مرد قرن حاضر پيامبر محرومان و ستمديدگان دست پرورده نيكوخصال مشرق زمين بي هيچ نشاني از فرهنگ غرب امام خميني بي باك و جسور و نترس و دافعي براي طماعان و متكبران مردي لبريز از خوبي و سادگي و قدرتمند حتي در لحظه مرگ كدام پادشاه در سفر مرگش ميليونها عزادار به همراه خود داشت؟ سوگواران او همگي مي گريستند و بر سر و سينه مي زدند و تار و پود لباس بهشتي او را از هم پاره مي كردند آنان همگي مامن و خانه هايشان را رها كرده بودند و از بلندي ها و پستي ها ازبلنداي كوههاو از ژرفاي دره هاي ايران زمين همچون گدازه هاي آتشفشان كه از عمقي آتشين سر به در مي آورند به تشييع پيكرش آمده بودند امام خميني در جاي جاي اين كره خاكي و در ميان سرزمين هاي دوردست هيمه جان مردم را شعله ور ساخت او پيام آوري بود با چهره اي درخشان كه سرانجام به ملكوت اعلي پيوست براي تزلزل پايه انقلاب جنبشي در آنسوي مرزها شكل گرفته بود درست در قلب سرزمين دشمن. آيات شيطاني آواز سرداد از درون آن كتاب سياه از درون انديشه اي كه سالهاي سال در كمين بود، كتابي پديدار گشت كتابي كه خيانتي بود به همه پيامبران تا

ص: 6337

ابد و تنها يك پيامبر سالخورده كتاب را شلاقي ساخت بر صورت نويسنده اش و او را تا ابد لعنت گفت امام خميني چه زندگي و مرگ با شكوهي داشت و چه قدرتي كه هيچگاه او را گمراه نكرد او رها از زرق و برق دنيا بود و آزادانه زيست و قابل اعتماد و محترم بود و پس از رها ساختن ملتي از قيد و بند چه با شكوه بود تشييع پيكرش به سمت آن معبود يگانه و در آرامگاه ابديش با چه افتخار و عزتي قرار گرفت و چه پيروزمندانه و با شكوه پر گرفت به سوي ذات حق تعالي. حسن خادم

ص: 6338

سيماي حضرت مهدي در انديشه امام خميني

10 چكيده: مقدمه مسئله مهدويت و ظهور قائم آل محمد صلي الله عليه و آله، جزء بنيادي ترين و زنده ترين مسائل ديني، اعتقادي و اسلامي بخصوص از منظر مكتب اهل بيت(ع) است، به همين دليل دين پژوهان هر كدام به نوبة خود و طبق نياز و اقتضائات زمان خود به نحوي درباره آن سخن گفته اند. از كساني كه جريان ظهور مصلح كل و عدل گستر جهاني در آثار و انديشه او پرفروغ تجلي كرده مصلح بزرگ قرن بيستم امام خميني است. امام درباره مهدويت از جنبه هاي مختلف به طور زنده، آموزنده و كارآمد سخن گفته است كه در اين مقاله نموداري از سخنان ايشان طرح و تحليل مي شود. بي ترديد مسئله مهدويت از جهات متعدد قابل طرح است، اما برخي جنبه هاي آن ويژگي و برجستگي خاص دارد. 1 نقش حضرت مهدي در نظام عالم يكي از مباحث مهم مهدويت نقش آن حضرت در نظام آفرينش است. لذا در داده هاي ديني بر اين نكته اصرار شده كه زمين در پرتو وجود حجت خداوند پايدار است، و اگر جهت الهي لحظه اي در روي زمين نباشد زمين از هم متلاشي مي شود، از جمله امام صادق عليه السلام، فرمود: «لوبقيت الارض بغير امامٍ لسافت»1 يعني اگر زميني بدون امام باشد، فرو مي ريزد و از هستي

ص: 6339

ساقط مي گردد. و در روايت ديگر امام باقر عليه السلام فرمود: «لو انّ الامام رُفع من الارض ساعةً لَماجت باهلها كما يموج البحر باهله» 2 يعني اگر امام و حجت خدا لحظه اي از زمين گرفته شود، زمين با اهل آن همانند دريا دچار اضطراب مي شود. از اين گونه روايات برمي آيد كه وجود حضرت مهدي(عج) به عنوان آخرين امام و حجت خداوند در زمين از ضروري ترين نيازهاي عالم آفرينش است، زيرا آن حضرت واسطه فيض خداوند در عالم است، و اين حقيقت در انديشه امام خميني به گونه اي زيبا تجلي كرده از جمله ايشان مي گويد: «ولي الله اعظم و بقيةالله في ارضه ارواحنا لمقدمه الفداء كه واسطة فيض و عنايات حق تعالي است و دعاي خيرش بدرقة امت جد بزرگوارش صلي الله عليه و آله، مي باشد...» 3 و هم چنين در اشعار نغز عرفاني خود نيز در چند مورد بر اين نكته كه در روايات آمده اشاره كرده از جمله گفته است: حضرت صاحب زمان مشكوة انوار الهي مظهر قدرت، ولي عصر، سلطان دو عالم با بقاء ذات مسعودش همه موجود باقي خوشه چين فرمن فيضش همه عرشي و فرشي از طفيل هستي اش هستي موجودات عالم مالك كون و مكان مرآت ذات لامكاني قائم آل محمد مهدي آخر زماني بي لحاظ اقدسش يكدم همه مخلوق فاني ريزه خوار

ص: 6340

خوان احسانش همه انسي و جاني جوهريّ و عقل و ناميّ و حيوانيّ و كاني4 2 حضرت مهدي عصاره موجودات يكي از حقايق ديگر كه درباره حضرت مهدي مطرح است و نوعاً در ره آورد عرفاني بزرگان اهل معرفت بيشتر مطرح شده آن است كه قائم آل محمد(ص) عصارة پديده هاي عالم خلقت است، زيرا آنها انسان كامل را قلب و خلاصه عالم مي دانند لذا در كلمات برخي از آنان چنين آمده است: «آدميان زبده و خلاصة كاينات و ميوة درخت موجوداتند و انسان كامل زُبده و خلاصه آدميان است. موجودات جمله به يك بار در تحت نظر انسان كامل اند.» 5 امام خميني كه در عرفان همانند بسياري از معاريف ديگر الهي ديدگاه بلندي دارد، با اين روي كرد عرفاني درباره حضرت مهدي به عنوان يكي از مصداقهاي انسان كامل، كاملاً موافق بوده و خود نيز در اين زمينه نكته هاي آموزندة بيان كرده از جمله گفته است: «والعصر ان الانسان لفي خسر، عصر هم محتمل است كه در اين زمان حضرت سلام الله عليه باشد يا انسان كامل كه مصداق بزرگش رسول اكرم و ائمه هدي، و در عصر ما حضرت مهدي سلام الله عليه است. قسم به عصارة موجودات عصر، فشردة موجودات، اين كه فشردة همه عالم است، يك نسخه اي است، نسخه تمام عالم،

ص: 6341

همه عالم در اين موجود، در اين انسان كامل عصاره است و خلأ به اين عصاره قسم مي خورد.» 6 و در جاي ديگر نيز با اشاره به آيه مباركه سوره والعصر، از حضرت مهدي به عنوان مصداق انسان كامل كه عصاره همه موجودات است ياد نموده است7 و هم چنين در جاي ديگر مي گويد: «وارث نبوت، امام امت و عصاره خلقت ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف است.» 8 3 حضرت مهدي خاتم ولايت خاتم ولايت از مباحث مهم و مسايل بنيادين عرفاني است كه در آثار بزرگان اهل عرفان به تفصيل درباره آن بحث شده، و مسئله خاتم ولايت بودن حضرت مهدي به عنوان بهترين ره آورد انديشه بسياري از بزرگان اهل معرفت مطرح است كه در كلمات برخي از آنان در اين باره چنين تصريح شده است «خاتم اولياء تابع حكم شرع است چنان كه مهدي كه در آخر زمان مي آيد در احكام تابع شريعت حضرت محمد(ص) است، اما در معارف و علوم حقيقي همه انبياء و اوليا تابع اوست، زيرا باطن او باطن حضرت محمد(ص) است. به اين دليل گفته شده كه او حسنه اي از حسنات سيد مرسلين است.» 9 س وجود حضرت مهدي(عليه السلام) به عنوان آخرين امام و حجت خداوند در زمين از ضروري ترين نيازهاي عالم آفرينش است اين

ص: 6342

مسئله در انديشه عرفاني امام خميني نيز تجلي كرده است وي در اين باره مي گويد: «همان طور كه رسول اكرم به حسب واقع حاكم بر جميع موجودات است، حضرت مهدي همان طور حاكم بر جميع موجودات است، آن خاتم رسل است، و اين خاتم ولايت، آن خاتم ولايت كلي بالاصاله است و اين خاتم ولايت كلي به تبعيت است.» 10 نكته اساسي كه در كلام عرفا و سخن امام وجود دارد و نبايد پوشيده بماند آن است كه چون ولايت مهدي جلوه اي از ولايت مقام ختم مرتبت است به همين دليل ولايت او ولايت كامله است و همه تابع ولايت او هستند. 4 حضرت مهدي(عج) سرّ امتداد ليلةالقدر در روايتي از امام محمدتقي عليه السلام درباره ليلةالقدر رسيده كه فرمود: «يا معشر الشيعه خاصِموا بسورة انّا انزلناه في ليلة القدر تفلحوا»11 يعني اي شيعيان در مقام بحث بايد با سورة مباركه قدر استدلال نماييد تا پيروز شويد. مراد حضرت آن است كه در سورة قدر از نزول فرشتگان خبر داده و فرمود: «تنزل الملائكة والروح فيها باذن ربّهم»12 در اين آيه جريان نزول فرشتگان با فعل مضارع بيان شده است كه دلالت بر استمرار مي كند بنابراين به نص قرآن كريم تا پايان دنيا فرشتگان با روح القدس در شب قدر به زمين فرود مي آيند، پس

ص: 6343

بايد بعد از پيامبر اكرم كسي كه غير از نبوت به همه صفات معنوي آن حضرت متصف است وجود داشته باشد و با فرشتگان و روح القدس سنخيت وجودي داشته باشد تا آنها در شب قدر در زمين به حضور او بيايند بي ترديد هيچ كسي غير از امام معصوم چنين شايستگي ندارد و مهدي موعود به عنوان آخرين پرچمدار امامت و ولايت تنها كسي است كه سبب امتداد جريان نزول فرشتگان در شب قدر شده است. 13 بنابراين حضرت مهدي در واقع سرّ امتداد ليلةالقدر است و وجود مبارك او سبب فرو آمدن فرشتگان در شب قدر مي شود، اين حقيقت در انديشه امام خميني نيز به خوبي تبلور يافته از جمله مي گويد: «امتداد ليلةالقدر: اگر سرّ ليلةالقدر و سرّ نزول ملائكه در شبهاي قدر كه الآن هم براي وليّ اعظم حضرت صاحب سلام الله عليه اين معنا امتداد دارد، سرّ اين ها را ما بدانيم، همه مشكلات ما آسان مي شود.» 14 و در جاي ديگر با اشاره به مفهوم ليلةالقدر با تفصيل بيشتري در اين باره سخن گفته و چنين اظهار داشته است: «چون ليلةالقدر، ليلة توجه تام وليّ كامل و ظهور سلطنت ملكوتيه اوست، به توسط نفس شريف ولي كامل و امام عصر هر عصر و قطب هر زمان كه امروز حضرت بقيةالله

ص: 6344

في الارضين، سيدنا و مولانا و امامنا حجة بن الحسن العسكري ارواحنا فداه، است، تغييرات و تبديلات در عالم واقع شود، پس هر يك از جزئيات طبيعت را خواهد بطئي حركت كند و هريك را خواهد سريع حركت كند و هر رزقي را خواهد توسعه دهد، و هر يك را خواهد تضييق كند، و اين اراده، اراده حق است و ظل و شعاع اراده ازليّه و تابع فرامين الهيّه است.» 15 5 نظارت حضرت مهدي به عملكرد ما يكي از آموزنده ترين نكته ها در بحث مهدويت كه اثر تربيتي عميقي به همراه دارد، آن است كه حضرت مهدي(ع) به طور مستقيم و غيرمستقيم ناظر بر عملكرد ماست. چون در روايات متعدد اين مسئله مطرح شده كه اعمال مردم در هفته به انسان كامل و حجت الهي عرضه مي شود، چه اين كه او به عنوان خليفه خداوند در زمين به طور مستقيم ناظر بر عملكرد انسان هاست و در قيامت به عنوان شاهد و گواه نسبت به اعمال انسان گواهي مي دهد. از جمله در روايتي چنين آمده: «تعرض الاعمال يوم الخمس علي رسول الله و علي الائمة»16 يعني اعمال مردم روز پنج شنبه بر رسول خدا و ائمه (عليهم السلام) عرضه مي شود. و در ذيل اين آيه كه فرمود: «فكيف اذا جئنا من كل امة بشهيد و جئنابك

ص: 6345

علي هولاء شهيدا»17 يعني پس چگونه است حالشان آنگاه كه از هر امتي گواهي آوريم، و تو را به آنان گواه آوريم. در روايتي از امام صادق(ع) چنين نقل شده كه فرمود: اين آيه درخصوص امت محمد(ص) نازل شده كه در هر عصري امامي از ما اهل بيت شاهد آنها و حضرت محمد(ص) شاهد ماست. 18 اين حقيقت به عنوان يكي از زنده ترين آموزه هاي مسئله مهدويت در انديشه امام خميني به صورت زيبا مطرح شده و ايشان با اشاره به اين نكته كه انسان از جهات مختلف تحت مراقبت هاي گوناگون الهي قرار دارد و مأموران الهي به طور دقيق عملكردهاي انسان را كنترل و ثبت مي كنند، درخصوص حضرت مهدي به عنوان يكي از كساني كه مراقب اعمال ماست و عملكرد بد ما سبب ناخشنودي آن حضرت مي شود چنين اظهار داشته است: «ببينيد كه تحت مراقبت هستيد، نامه اعمال ما مي رود پيش امام زمان (سلام الله عليه) هفته اي دو دفعه به حسب روايت كه خداي نخواسته از من و شما و ساير دوستان امام زمان سلام الله عليه يك وقت چيزي صادر بشود كه موجب افسردگي امام زمان (سلام الله عليه) باشد.» 19 و در جاي ديگر مي گويد: «خلاف ما براي امام زمان سرشكستگي دارد، دفاتر را وقتي بردند خدمت ايشان، و ايشان ديد

ص: 6346

شيعه هاي او دارد اين كار را مي كند اين ملائكةالله كه بردند پيش او ديد، سرشكسته مي شود امام زمان»20 و هم چنين در وصيت نامه الهي و سياسي خود به عنوان زنده ترين سند كه بيانگر نكته هاي بسيار آموزنده و عميق است درباره نظارت حضرات ائمه معصومين(ع) بخصوص حضرت مهدي موعود(ع) مي گويد: «ما مفتخريم كه ائمه معصومين از علي بن ابي طالب گرفته تا منجي بشر حضرت مهدي صاحب زمان عليهم الآف التحيّات والسلام كه به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است، ائمه ما هستند.» 21 بي ترديد طرح اين مسئله براي همگان بخصوص عاشقان و شيعيان حضرت مهدي بهترين و مؤثرترين نكته تربيتي را به همراه دارد، زيرا هنگامي كه انسان مؤمن و معتقد در كنار ساير اعتقادات ديني اين باور مذهبي را نيز مورد توجه قرار دهد كه نه تنها خداوند از طريق ناظران و مراقبان چون فرشتگان خود بر ما و اعمال ما نظارت نامحسوس دارد، بلكه انسان كامل و امام هر عصر به عنوان خليفه او نيز به طور نسبتاً محسوس ناظر اعمال انسان است و در اين عصر همه رفتارهاي ما تحت نظارت مستقيم و غيرمستقيم امام زمان(عج) قرار دارد و حضرت گذشته از آن كه شاهد اعمال ماست در هفته نامه اعمال ما به محضر و حضور

ص: 6347

او عرضه مي شود، به طور يقين مواظبت و مراقبت بيشتر خواهد نمود كه عمل خلافي از او سر نزند، و از اين رهگذر دل امام زمانش از او نرنجد و تلاش خواهد كرد كه در حضور و محضر او ادب انساني و اخلاق الهي را مراعات كند و به انجام وظايف بندگي خود پاي بندي بيشتري داشته باشد. پس اين انديشه و كلام امام خميني براي همگان بخصوص نسل نوانديش همه جوامع اسلامي پيام زنده و پُرباري به همراه دارد. اميد است در عصري كه اخلاق انساني و دستورات اسلامي از سوي فرهنگ مهاجم استكبار جهاني شديداً مورد تهديد قرار گرفته طرح اين گونه حقايق الهي آنهم در قالب انديشه و كلام مصلح بزرگ معاصر حضرت امام خميني مفيد و نجات بخش واقع شود. 6 مهدي پرچمدار توحيد و رهايي همچنان كه عنايت و لطف الهي اقتضاء مي كند اشخاصي در ميان بشر پديد آيند وظايف انسان را درباره توحيد و يگانه پرستي و ساير تكاليف الهي از طريق وحي دريافت كنند و به مردم تعليم دهند، همچنين ايجاب مي كند كه حقايق و معارف وحي همواره در ميان مردم محفوظ بماند و افرادي پيوسته وجود داشته باشند كه دين خدا نزد آنها محفوظ باشد و در وقت مصلحت به طور كامل احكام خدا در زمين

ص: 6348

اجرا شود. 22 در ميان آورندگان وحي، ابراهيم خليل از كعبه نداي توحيد سر داد و مقام ختمي مرتبت به عنوان آخرين فرستاده خداوند منادي توحيد از كعبه بود و در ميان حافظان دين پيامبر خاتم، مهدي موعود به عنوان آخرين سلسله اوصياء معصوم پيامبر، روزي از كعبه نداي توحيد سر خواهد داد و پرچم رهايي انسان را از زير ظلم و ستم سالاران، برافراشته و آدم و عالم را از بيداد ستمكاران نجات خواهد داد. س «وارث نبوت، امام امت و عصاره خلقت، ولي عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف است.» س «همان طور كه رسول اكرم به حسب واقع، حاكم بر جميع موجودات است، حضرت مهدي همان طور حاكم بر جميع موجودات است» اين مسئله نيز همانند ساير مسائل در انديشه امام خميني به صورت بسيار دل انگيز مطرح شده و درباره آن گفته است: «ابراهيم خليل در اول زمان و حبيب خدا و فرزند عزيزش مهدي موعود روحي فداه در آخر زمان از كعبه نداي توحيد سر دادند و مي دهند... مهدي منتظر در لسان اديان و به اتفاق مسلمين از كعبه ندا سر مي دهند و بشريت را به توحيد مي خواند.» 23 در جاي ديگر به عنصر دادگري و نجات بخش بودن حضرت تكيه نموده و مي گويد: «آخرين ذخيرة امامت حضرت بقيةالله ارواحنا

ص: 6349

فداه و يگانه دادگستر ابدي و بزرگ پرچمدار رهايي انسان از قيود ظلم و ستم استكبار سلام بر او و سلام بر منتظران واقعي او، و سلام بر غيبت و ظهور او، و سلام بر آنان كه ظهورش را با حقيقت درك مي كنند و از جام هدايت و معرفت او لبريز مي شوند.» 24 امام در اين كلام گذشته از جنبه سياسي به جنبه معنوي و الهي وجود مقدس حضرت مهدي اشاره كرده و بر شئون مختلف وجودي آن حضرت درود فرستاده است و اين به جهت آن است كه غيبت آن حضرت همانند ظهورش پربركت، نجات بخش است و مؤثر است، زيرا وظيفه امام تنها بيان صوري معارف و راهنمايي ظاهري مردم نيست و امام چنان كه وظيفه راهنمايي صوري مردم را به عهده دارد هم چنان ولايت و رهبري باطني اعمال را عهده دار است و اوست كه حيات معنوي مردم را تنظيم مي كند و حقايق اعمال را به سوي خدا سوق مي دهد. بديهي است كه حضور و غيبت جسماني امام در اين باره تفاوت ندارد، و امام از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف دارد اگرچه از چشم جسماني آنها مستور است به همين دليل وجودش پيوسته لازم است گرچه زمان ظهور آن حضرت تاكنون فرا نرسيده است. 25 و

ص: 6350

به جهت آن كه همه حالات و شئون وجودي حضرت بقيةالله به نحوي براي عالم و آدم بركت آفرين است در زيارت آن حضرت گفته مي شود: «السلام عليك حين تقوم، السلام عليك حين تقعد، السلام عليك حين تَقَرءُ و تبيّن، السلام عليك حين تصلّي و تقنت، السلام عليك حين تركع و تسجد، السلام عليك حين تُصبح و تُمسي.»26 يعني «سلام بر تو وقتي كه قيام و ظهور مي نمايي، و وقتي كه در پردة غيب مي نشيني، سلام بر تو هنگامي كه كتاب خدا را مي خواني و حقايق آن را بيان مي داري، سلام بر تو هنگامي كه نماز مي گذاري و قنوت مي خواني، سلام بر تو به وقتي كه ركوع و سجده بجا مي آوري، سلام بر تو به هنگامي كه صبح و عصر داري.» امام خميني در جاي ديگر از حضرت مهدي به عنوان تنها كسي ياد نموده كه آرمان توحيد تمام انبياء و سفيران الهي بدست او تحقق خواهد يافت و مايه نجات آدم و عالم كه هدف اساسي بعثت انبياء بوده است خواهد شد. لذا مي گويد: «تحقق بخش غايت بعثت انبياء حضرت خاتم الاوصياء و مفخر الاولياء حجةبن حسن العسكري، بزرگ شخصيتي كه برپاكنندة عدالتي است كه بعثت انبياء عليهم السلام، براي آن بود... ابرمردي كه جهان را از شر ستمگران و

ص: 6351

دغلبازان تطهير مي نمايد و زمين را پس از آن كه ظلم وجود آن را فراگرفته، پر از عدل و داد مي نمايد و مستكبران جهان را سركوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض مي نمايد.» 27 7 حضرت مهدي ذ خيره خداوند در زمين بي ترديد بشر از روزي كه در بستر زمين قرار گرفته است همواره آرزوي يك زندگي اجتماعي همراه با سعادت و آسايش را داشته و دارند، و به اميد رسيدن چنين روزي لحظه شماري مي كند و بر اساس تحليل فلسفي اگر اين خواسته انسان تحقق عيني و خارجي نمي داشت و در حد يك آرمان دست نيافتني بود هرگز چنين آرزو و اميد همگاني در نهاد بشر نقش نمي بست چنان كه اگر غذايي نمي بود گرسنگي هم نبود و اگر آبي وجود نمي داشت تشنگي تحقق نمي گرفت، پس معلوم مي شود به حكم ضرورت و جبر تكويني آينده جهان روزي را به خود خواهد ديد كه در آن روز جامعه بشري به آرزوي خود برسد و در كنار هم در صلح و صفا با هم زيستي مسالمت آميز همراه با معنويت و غرق در فضيلت و كمال زندگي نمايد. اين حقيقت بدست تواناي انساني كه از او در معارف ديني به مهدي و قائم آل محمد(ص) ياد شده عينيت مي يابد28 و به اين دليل امام خميني از

ص: 6352

حضرت مهدي به ذخيره خداوند براي بشر ياد نمود و گفته است: «خودمان را مهيا كنيم از براي آمدن آن حضرت، من نمي دانم، اسم رهبر روي ايشان بگذاريم، بزرگتر از اين است، نمي توانيم بگوييم كه شخص اول است، براي اين كه دومي در كار نيست، ايشان را نمي توانيم ما با هيچ تعبيري تعبير كنيم. الّا همين كه مهدي موعود است، آني است كه خدا ذخيره كرده است براي بشر.» 29 در جاي ديگر با تفصيل بيشتر بحث كرده و مي گويد: «... مهدي موعود سلام الله عليه كه خداوند ذخيره كرده است او را... حضرت عدالت را در تمام عالم گسترش مي دهد و آن چيزي كه انبياء موفق نشدند، خداي تعالي ايشان را ذخيره كرده است اجرا بكند و همه اولياء آرزو داشتند لكن موانع اسباب اين شد كه نتوانستند اجرا كنند، بدست آن بزرگوار اجرا بشود، اين كه او را طول عمر داده براي همچو معنايي بعد از انبياء و اولياي بزرگ مهدي موعود يك موجودي است كه ذخيره شده است براي يك همچو مطلبي»30 بنابراين مهدي موعود تنها فردي است كه براي تحقق آرمان و آرزوي ديرين بشر ذخيره شده و روزي در سايه حكومت و دولت كريمه آن حضرت عالم و آدم در صلح و صفا و آسايش به

ص: 6353

سر خواهند برد. 8 مهدي مجري عدالت در تمام شئون انساني اجراي عدالت جزء اساسي ترين اهداف و انگيزه هاي الهي انبياء و اولياء و مصلحان الهي در طول تاريخ بوده است و هم چنين اجراي عدالت در حكومت عدل گستر جهاني نيز به عنوان اصل بنيادين مطرح است و در روايات متعدد بر آن تأكيد شده و بزرگان اهل عرفان نيز با استناد به روايات و معارف شهودي خود اظهار داشته اند كه خداوند خليفه اي دارد كه روزي ظهور مي كند و زمين را كه از ظلم و بيداد پُر شده است، از عدل و قسط پُر مي نمايد و اگر از عمر دنيا تنها يك روز باقي بماند، خداوند آن روز را طولاني خواهد كرد تا اين خليفه الهي كه از عترت رسول خدا و از فرزندان فاطمه و هم نام پيامبر است ظهور نمايد. 31 بنابراين جريان عدالت گستري جزء اهداف اساسي دولت كريمه و حكومت جهاني حضرت مهدي است، اما پرسش مهم در اين باره آن است كه قلمرو اين عدالت تا كجاست؟ آيا در سايه دولت كريمه مهدي تنها در بُعد اقتصادي و اجتماعي و مانند آن عدالت اجرا مي شود يا تمام شئون عالم و آدم به بركت آن عدل كل تعديل و اصلاح خواهد شد؟ ظاهراً در ميان صاحب نظران كه درباره عدالت گستري حضرت مهدي

ص: 6354

سخن گفته اند، امام خميني نخستين فردي است كه قلمرو عدالت گستري دولت كريمه حضرت مهدي را فراتر از ابعاد س «ما مفتخريم كه ائمه معصومين از علي بن ابي طالب گرفته تا منجي بشريت، مهدي صاحب زمان عليهم الآف التحيّات والسلام كه به قدرت خداوند قادر، زنده و ناظر امور است، ائمه ما هستند.» اقتصادي و اجتماعي و مانند آن كه نوعاً مورد توجه عمومي است، مطرح كرده و اصلاح تمام شئون عالم و آدم را جزء قلمرو عدالت گستري آن حضرت خوانده و از اين رهگذر روزنة جديدي براي افراد محقق در مسئله مهدويت گشوده است تا جريان عدالت گستري مهدي را با استفاده از متون ديني با اين رويكرد نيز مورد تحقيق و تحليل قرار دهند. امام خود در اين باره مي گويد: «قضية غيبت حضرت صاحب، قضية مهمي است كه به ما مسائل مي فهماند، منجمله اين كه براي يك همچو كار بزرگي كه در تمام دنيا عدالت به معناي واقعي اجرا بشود، در تمام بشر نبوده كسي الّا مهدي موعود... هر يك از انبياء كه آمدند براي اجراي عدالت آمدند لكن موفق نشدند حتي رسول ختمي(ص) كه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشر آمده بود باز در زمان خودشان موفق نشدند و آن

ص: 6355

كسي كه به اين معنا موفق خواهد شد و عدالت را در تمام دنيا اجرا خواهد كرد نه آن هم اين عدالتي كه مردم عادي مي فهمند كه فقط قضيه عدالت در زمين براي رفاه مردم باشد، بلكه عدالت در تمام مراتب انسانيت، انسان اگر انحرافي پيدا كند، انحراف عملي، انحراف روحي، انحراف عقل، برگرداندن اين انحرافات را به معناي خودش. اين ايجاد عدالت است در انسان، اگر اخلاق منحرف باشد از اين انحراف وقتي به اعتدال برگردد اين عدالت در او تحقق پيدا كرده است، اگر در عقايد انحرافاتي باشد برگرداندن آن عقايد كج به عقيده صحيح و صراط مستقيم، اين ايجاد عدالت است در عقل انسان.» 32 آن گونه كه اشاره شد اين نحو تفسير از عدالت گستري حضرت مهدي گرچه در متون و روايات به گونه اي اشاره شده اما در ميان اهل تحقيق و انديشه به نظر مي رسد كه حضرت امام خميني در طرح و يا احياي اين حقيقت همانند بسياري از معارف ديگر مبتكر و پيش آهنگ است و شايسته است اين انديشه بلند او سبب شود كه بزرگان اهل تحقيق اين مسئله را در مباحث مهدويت بسط و گسترش دهند. 9 مفهوم انتظار يكي از مهمترين مسائل مهدويت كه در انديشه امام خميني به صورت زنده و كارآمد تجلي

ص: 6356

كرده مسئله انتظار ظهور حضرت مهدي(ع) است. اين مسئله كه با تفسيرها و برداشت هاي گوناگون در ميان منتظران حضرت مهدي(ع) مطرح است، در انديشه امام خميني با تفسير كاملاً متفاوت ارائه شده است و به دليل اهميت آن مورد توجه خاص ايشان بوده است لذا با تفصيل بيشتر و در موارد متعدد درباره آن سخن گفته و با نقد بسياري از برداشت هايي كه نوعاً ناكارآمد و كم اثر و يا بعضاً نادرست است، ديدگاه حيات بخشي در اين باره مطرح نموده است كه به چند نمونه از سخنان ايشان اشاره مي شود: «بعضي ها انتظار فرج را به اين مي دانند كه در مسجد، در حسينيه، در منزل بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان (سلام الله عليه) را از خدا بخواهند، ... و يك دسته ديگر انتظار فرج را مي گفتند اين است كه ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مي گذرد، بر ملت ها چه مي گذرد، ما تكليف هاي خودمان را عمل مي كنيم، براي جلوگيري از اين امور هم خود حضرت بيايند انشاءالله درست مي كنند، ديگر ما تكليفي نداريم، تكليف ما همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آنچه در دنيا مي گذرد نداشته باشيم.» 33 در جاي ديگر با رد اين گونه برداشت ها مي گويد: «اين منطق اشخاصي است كه مي خواهند از

ص: 6357

زير بار در بروند، اسلام اينها را نمي پذيرد، اسلام اين را به هيچ چيز نمي شمرد، اينها مي خواهند از زير بار در بروند، يك چيز درست مي كنند دو تا روايت از اين طرف و آن طرف مي گردند پيدا مي كنند... اين خلاف قرآن است... اگر صد تا همچو روايت هايي بيايد ضربه به جدار مي شود.» 34 س آرمان توحيد تمام انبياء به دست حضرت مهدي (عج) تحقق خواهد يافت س موضوع «انتظار» مورد توجه ويژه امام خميني بود و ايشان تلاش كرد تا با نقد برداشت هاي ناصحيح از اين موضوع، مفهوم درست آن را كه پاسخگوي انسان معاصر باشد، ارائه دهد بدين ترتيب حضرت امام خميني با هرگونه برداشت كه موجب تخدير مردم از انتظار ظهور شود به شدّت مبارزه كرد و با نقد و نكوهش كساني كه انديشه ها و برداشت هاي ناصواب از انتظار حضرت مهدي(عج) ارائه مي دهند و از خود سلب مسئوليت مي كنند و همه مسئوليت ها را متوجه امام زمان و محول به آن حضرت مي نمايند، مي گويد: «يك عدة ديگري بودند كه مي گفتند كه هر حكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود اين حكومت باطل است و برخلاف اسلام است، آنها مغرور بودند، آنهايي كه بازيگر نبودند، مغرور بودند به بعضي رواياتي كه وارد شده است بر اين امر كه هر عَلَمي بلند

ص: 6358

شود قبل از ظهور حضرت، آن عَلَم عَلَم باطل است، آنها خيال كرده بودند كه نه هر حكومتي باشد. در صورتي كه آن روايات [اشاره دارد] كه هركس عَلَم مهدي به عنوان مهدويت بلند كند، حالا ما فرض مي كنيم كه يك همچو رواياتي باشد آيا معنايش اينست كه از ما ديگر تكليف ساقط است؟ اين خلاف ضرورت اسلام، خلاف قرآن است ... شايد الآن هم بسياري باور كنند كه نه حكومت نبايد باشد و زمان حضرت صاحب بيايد، و هر حكومتي در غير زمان

ص: 6359

حضرت باطل است، اين يعني هرج و مرج، ما، درستش مي كنيم تا حضرت بيايد.» 35 در مجموع از سخنان حضرت امام بدست مي آيد كه انتظار مورد توجه ويژه ايشان بوده و تلاش كرده با نقد برداشت هاي ناصحيح از مسئلة انتظار، مفهوم درست و تفسير زنده و كارآمد كه بتواند پاسخ گوي انسان معاصر باشد ارائه دهد. امام ضمن بياني مبسوط مي گويد: «در بعضي روايات هست كه يكي از چيزهاي مستحب اين است كه مؤمنين در حال انتظار اسلحه هم داشته باشند، اسلحه مهيا، نه اين كه اسلحه را بگذارند كنار و بنشينند منتظر، اسلحه داشته باشند براي اين كه با ظلم مقابله كنند با جور مقابله كنند، تكليف است، نهي از منكر است بر همه ما تكليف است. بايد مقابله كنيم با اين دستگاههاي ظالم خصوصاً دستگاههايي كه با اساس مخالفند.» 36 بازن چي مي فرمايد: «ما بايد فراهم كنيم كار را فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك بكنيم كار را همچو بكنيم كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت.» 37 بي ترديد اين تفسير از انتظار ظهور حضرت مهدي(عج) كه در انديشه و كلمات امام خميني مطرح شده آن گونه كه خود اشاره كرده است با روح و حقيقت اسلام سازگارتر است، زيرا انتظار ظهور به عنوان يك آموزة

ص: 6360

ديني و مذهبي بايد بگونه اي طرح و تفسير شود كه روحيّه تحرك، پويايي در جهت تكامل معنوي، احياي معارف و دستورات آسماني و نشر حقايق ديني و زمينة عمل به آموزه هاي مذهبي را در ميان افراد جامعه بيشتر ايجاد كند و مردم را به سوي زندگي همراه با معنويت سوق دهد و حيات ديني و معنوي را در كالبد فرد و جامعه تزريق نمايد، چون اسلام دين زندگي و حيات در ابعاد مختلف آن است لذا فرمود: «يا ايها الذين امنوا استجيبوا لله و لرسوله اذا دعاكم لما يحيكم»38 يعني اي كساني كه ايمان آورده ايد، چون خدا و پيامبر، شما را به چيزي فراخواندند كه به شما حيات مي بخشد، آنان را اجابت كنيد و مسئله انتظار نيز در قاموس اسلام بخصوص مذهب شيعه جزء زنده ترين آموزه هاي الهي است كه در انسان اميد به آيندة برتر و حيات متعالي تري را نويد مي دهد و اين حقيقت را از تفسير امام خميني از جريان انتظار بخوبي مي توان دريافت كرد. پس به جرأت مي توان گفت در انديشه امام خميني موضوع مهدويت همانند بسياري از حقايق ديگر اسلام، زنده، حيات بخش و نويددهنده مطرح شده است. روحش شاد، انديشه اش پاينده و انقلابش پايدار باد. منابع و مأخذ: 1. اصول كافي، كتاب الحجة باب ان الارض لاتخلو

ص: 6361

من حجة، ج 1، ص 252، حديث 10، نشر مؤسسه تحقيقات و انتشارات نور، بي تا، بي جا. 2. همان، حديث 12، ص 253. 3. امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار امام خميني)، ص 316، ج 17، نشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ اول، سال 1378 ش. 4. ديوان امام، (با شرح و تفسير قادر فاضلي)، ص 49، نشر فضيلت علم، بي جا، چاپ اول، 1371 ش. 5. عزيزالدين نسفي، انسان كامل، ص 74، نشر كتابخانه طهوري، تهران 1377 ش. 6. امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار امام)، ج 12، ص 423. 7. همان، ج 8، ص 328. 8. همان، ج 9، ص 24. 9. قاساني، عبدالرزاق، شرح فصوص الحكم، فص شيشيه، ص 43، نشر بيدار، قم 1370 ش. 10. امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار امام)، ج 20، ص 249. 11. اصول كافي، ج 1، كتاب حجة باب شأن سوره قدر، حديث 6، ص 364. 12. سوره قدر، آيه 3. 13. حسن زاده آمل، انسان در قرآن، ص 244، نشر الزهرا، تهران 1369 ش. 14. امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار امام) ج 19، ص 285. 15. امام خميني، آداب الصلوة، ص 327، نشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، چاپ 6، خرداد ماه 1378 ش. 16. مجلسي محمدباقر، بحارالانوار، ج

ص: 6362

23، باب 20، حديث 38، ص 345، دارالاحياء التراث العربي، بيروت 1403 ق. 17. سوره نساء، آيه 41. 18. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، ج 23، باب 20، حديث 1، ص 336. 19. امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار امام)، ج 8، ص 391. 20. همان، ج 8، ص 423. 21. همان، ج 21، ص 396. 22. علّامه طباطبائي، شيعه در اسلام، دفتر انتشارات اسلامي، قم 1373 ش. 23. امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار امام)، ج 18، ص 87. 24. همان، ج 21، ص 325. 25. علامه طباطبائي، شيعه در اسلام، ص 152. 26. مفاتيح الجنان، زيارت صاحب الامر 4، ص 924، انتشارات آستان قدس رضوي، مشهد 1377 ش. 27. امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار امام)، ج 14، ص 472. 28. علامه طباطبائي، شيعه در اسلام. 29. امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار امام)، ج 21، ص 325. 30. همان، ج 12، ص 482. 31. محيي الدين عربي، فتوحات مكيه، ج 3، باب 366، ص 327، نشر صادر، بيروت، بي تا. 32. امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار امام)، ج 12، ص 482. 33. همان، ج 21، ص 13. 34. همان، ج 3، ص 340. 35. همان، ج 21، ص 17. 36. امام خميني، صحيفه امام (مجموعه آثار امام)، ج 21، ص 14.

ص: 6363

37. همان، ج 21، ص 17 14. 38. سوره انفال، آيه 32. محمدامين صادقي ارزگاني

ص: 6364

سيماي حضرت مهدي(ع) از نگاه روح الله

10 چكيده: بصيرت و آگاهي وقتي از رهگذر دانش وسيع و معرفت گسترده انساني وارسته و پاك در اختيار افراد گذارده شود، بي شك ارزشي صدچندان خواهد داشت; معارف ناب الهي و گوهر شفاف حقايق ديني بسان ارمغاني جاودان، امروز و فردايي سعادتمند فراهم مي سازد وتمامي بيراهه هاي انحرافي مسدود خواهد شد. امام راحل(ره) كه درقرن گذشته، سرآمد فقيهان شريعت مدار و عالمان ولايت پيشه بوده است، با نگاه مسيحايي خود نخست امام زمان خود را شناخت، سپس لوح اطاعت بي چون و چرايي از آن حضرت برابر خويش نهاد، ازاينرو نمونه اي كامل از معرفت و اطاعت امام زمان(ع) محسوب مي شود. باهم جلوه هايي از شناخت او را در باره حضرت مهدي(ع) ازنظر مي گذرانيم: تفسير والعصر «(والعصر، ان الانسان لفي خسر) «عصر» هم محتمل است كه دراين زمان حضرت مهدي سلام الله عليه باشد يا انسان كامل باشد كه مصداق بزرگش رسول اكرم و ائمه هدي و در عصر ما حضرت مهدي سلام الله عليه است. قسم به عصاره موجودات عصر، فشرده موجودات، اين كه فشرده همه عوالم است، يك نسخه اي است نسخه تمام عالم. همه عالم در اين موجود، در اين انسان كامل عصاره است و خدا به اين عصاره قسم مي خورد و مي فرمايد كه: (ان الانسان لفي خسر) انسان در خسارت است. انسان شقي است(الاالذين آمنوا) يعني الا آن اشخاصي

ص: 6365

كه تحت تربيت واقع شده اند. نه اسلموا; آمنوا... اگر بعثت هيچ ثمره اي نداشت الا وجود علي بن ابي طالب و وجود امام زمان سلام الله عليه اين هم توفيق بسيار بزرگي بود.» در سخن ديگر فلسفه وجودي حضرت مهدي(ع) وعلت غيبت آن امام همراه با بعثت انبياء اين گونه تحليل شده است: ميلاد حضرت مهدي(ع) ، عيد بزرگ انسانها «قضيه غيبت حضرت صاحب، قضيه مهمي است كه به ما مسائلي مي فهماند. من جمله اين كه براي يك همچو كار بزرگي كه در تمام دنيا عدالت به معناي واقعي اجرا بشود، در تمام بشر نبوده، كسي الا مهدي موعود سلام الله عليه كه خداي تبارك و تعالي او راذخيره كرده است براي بشر. هريك از انبياء كه آمدند براي اجراي عدالت آمدند و مقصدشان هم اين بود كه اجراي عدالت را در همه عالم بكنند لكن موفق نشدند. حتي رسول ختمي(ص) كه براي اصلاح بشر آمده بود و براي اجراي عدالت آمده بود و براي تربيت بشرآمده بود... در زمان ظهور مهدي موعود سلام الله عليه خداوند ذخيره كرده است او را از باب اينكه هيچ كس در اولين وآخرين اين قدرت برايش نبوده است و فقط براي حضرت مهدي موعودبوده است كه تمام عالم را، عدالت را در تمام عالم گسترش بدهد... لهذا عيد مولود حضرت صاحب ارواحناله الفداء بزرگترين عيدبراي مسلمين است و بزرگترين عيد براي بشر است

ص: 6366

نه براي مسلمين.» در پيام امام(ره) به مناسبت سالگرد قيام 15 خردادكه در سال 1362 انتشار يافت، افق نگاه آن رهبر فرزانه را نسبت به شخصيت حضرت ولي عصر(ع) در صفاتي اين گونه مي بينيم: «(حضرت) ولي عصر و ناموس دهر جان هاي ما فداي گام هاي اوباد. - ... كه خداوند آفاق را به جلوه الهي ولي الله الاعظم صاحب العصر ارواحناله الفداء روشن فرمايد و پرچم توحيد وعدالت الهي را در عالم بر فراز كاخ هاي سپيد و سرخ مراكز ظلم والحاد و شرك به اهتزاز در آورد. «و ماذلك علي الله بعزيز»پيامهاي درس آموز آن رهبر فقيد در مناسبت هاي مختلف بويژه نيمه شعبان، صحيفه ديگري از تابناكي انديشه و گستره معرفت او درباره حضرت صاحب(عج) است. آنجا كه در پيام خود به مناسبت سال نو، چون به نام امام زمان(عج) مي رسد، مي فرمايد: «كه او تاازل احيا مي كند دين خداي تبارك و تعالي را» و يا به مناسبت نيمه شعبان اين چنين مي نويسند: «باسلام و درود به پيشگاه مقدس مولود نيمه شعبان و آخرين ذخيره امامت حضرت بقيه الله ارواحنافداه و يگانه دادگسترابدي و بزرگ پرچمدار 0 رهايي انسان از قيود ظلم و ستم استكبار. سلام بر او و سلام بر منتظران واقعي او. سلام بر غيبت و ظهور اوو سلام بر آنان كه ظهورش را با حقيقت درك مي كنند و از جام هدايت و معرفت او لبريز مي شوند. سلام بر

ص: 6367

ملت بزرگ ايران كه بافداكاري و ايثار و شهادت راه ظهورش را هموار مي كنند.» وظيفه ما در دوران غيبت گفتم كه روي خوبت از من چرا نهان است؟ گفتا تو خود حجابي، رو نه رخم عيان است گفتم كه از كه پرسم، جانا نشان كويت؟ گفتانشان چه پرسي؟ آن كوي بي نشان است گفتم كه سوخت جانم از آتش نهانم گفت آن كه سوخت او را، كي ناله يا فغان است گفتم فراق تاكي؟ گفتا كه تا توهستي گفتم نفس همين است؟ گفتا سخن همان است دير زماني است كه دوران غيبت حضرت مهدي(عج)، روزنه اي براي سوءاستفاده طاغوتيان و مستكبران هر عصري قرار مي گرفته و باتاسف فراوان برخي ساده لوحان دور ازبينش و بصيرت نيز همنوابا قدرت هاي ستمگر، ظاهري زيبا و فريبنده از گفتار آنان راگرفته، نه تنها خود، بلكه بسياري ديگر را نيز دچار غفلت وگمراهي مي كنند. آنچه در دستور كار استعمارگران در كشورهاي اسلامي براي رواج تفكر واژگونه اي در باره «قضا و قدر» و توجيه شيوه حكومتهاي غاصب با عبارت «اينها همه از طرف خداست و چاره انديشي در اين مورد بي فايده است.» و يا ارايه سخناني در باره «تزيين بهشت و دوزخ در مقابل ديدگان مسلمانان و اين نكته كه شما مكلف به امور زندگي دنيا نيستيد و در پي آن توسعه دادن حلقه هاي تصوف وتشويق

ص: 6368

افراد به روحيه زهد و كناره گيري از دنيا»...، هدفي جزدميدن روحيه خمودي، سستي و بي حالي در برابر ظلم و ستم نبوده است. در دهه هاي اخير شيوه هاي جديدي در دوران غيبت ارائه مي شود كه پي آمدهاي آن به دوري از سووليت سنگين هريك از ما در برابرخداوند، اولياي الهي و جامعه اي كه در آن زندگي مي كنيم، خواهدبود. اين راهكارهاي انحرافي كه به طور عمده از افكار تئوريسينهاي استعماري و جاسوسهاي كهنه كار و آشنا به افكار وعقايد مسلمانان تراوش مي كند، به دنبال گشوده نگه داشتن راه چپاول و غارت ذخاير فكري، فرهنگي و اقتصادي جامعه هاي مختلف بويژه مذهب پويا، زنده و بالنده شيعي بوده و با لعاب ظواهرمذهبي سعي در رخنه هميشگي و ماندگار در افكار، آداب و رسوم ملي مذهبي مسلمانان دارد. انتظار راستين نقش بسيار مهم و ارزشمند ولايت و رهبري در آگاهي و هشياري مردم نسبت به توطئه هاي دشمنان و نقش برآب كردن نقشه هاي آنان،نكته اي بسيار ارزشمند است كه خود رادر زمان هاي حساس بهتر نشان مي دهد. حضرت امام خميني(ره) با نگاه همه سونگرانه خود به خوبي از شگردهاي دشمنان در قرون اخير آگاهي كامل داشت. در باره انحراف شيفتگان امام زمان(ع) در انتظار فرج توسط دشمنان مي فرمود: «برداشت هايي كه از انتظار فرج برداشته شده است،بعضي اش را من عرض مي كنم: بعضي ها انتظار فرج را به اين مي دانندكه در مسجد، در حسينيه و در منزل

ص: 6369

بنشينند و دعا كنند و فرج امام زمان سلام الله عليه را از خدا بخواهند. اينها مردم صالحي هستند... اينها به تكاليف شرعي خودشان هم عمل مي كردند ونهي از منكر مي كردند و امر به معروف هم مي كردند لكن همين،ديگر غير از اين، كاري ازشان نمي آمدو فكر اين مهم كه يك كاري بكنند، نبودند. دسته ديگري بودند كه انتظار فرج را مي گفتنداين است كه ما كار نداشته باشيم به اين كه در جهان چه مي گذردو بر ملتها چه مي گذرد، بر ملت ما چه مي گذرد؟ به اين چيزها ماكار نداشته باشيم... تكليف مان همين است كه دعا كنيم ايشان بيايند و كاري به كار آنچه در دنيا مي گذرد يا در مملكت خودمان مي گذرد، نداشته باشيم. يك دسته اي مي گفتند: خوب! بايد عالم پر از معصيت بشود تا حضرت بيايد. ما بايد نهي از منكر نكنيم، امر به معروف هم نكينم تامردم هر كاري مي خواهند بكنند. گناه ها زياد بشود كه فرج نزديك بشود. يك دسته اي از اين بالاتر بودند، مي گفتند: بايد دامن زد به گناه ها، دعوت كرد مردم را به گناه تا دنيا پر از جور و ظلم بشود و حضرت سلام الله عليه تشريف بياورند. اين هم يك دسته اي بودند كه البته در بين اين دسته منحرف هايي هم بودند،اشخاص ساده لوح هم بودند، منحرف هايي هم بودند كه براي مقاصدي به اين (سخن) دامن مي زدند. يك دسته

ص: 6370

ديگري بودند كه مي گفتند: كه هرحكومتي اگر در زمان غيبت محقق بشود، اين حكومت باطل است و بر خلاف اسلام است. آنهامغرور بودند... به بعضي رواياتي كه وارد شده است بر اين امركه هر علمي بلند بشود قبل از ظهور حضرت، آن علم، علم باطل است. آنها خيال كرده بودند كه نه، هر حكومتي باشد، در صورتي كه آن روايات كه هركس علم بلند كند علم مهدي، به عنوان مهدويت بلندكند. حالا ما فرض كنيم كه يك همچو رواياتي باشد آيا معنايش اين نيست كه ما تكليفمان ديگر ساقط است; يعني خلاف ضرورت اسلام... به حسب راي اين جمعيت كه بعضي شان بازيگرند و بعضي شان نادان، اين است كه ما بايد بنشينيم دعا كنيم به صدام!... بايددعا گوي آمريكا باشيم و.. . اين كه هست اين است كه حضرت عالم را پر مي كند از عدالت، نه شما ست برداريد از اين تكليفتان نه اين كه شما ديگر تكليف نداريد... اين كه مي گويد حكومت لازم نيست، معنايش اين است كه هرج و مرج باشد. اگر يك سال حكومت دريك مملكتي نباشد، نظام در يك مملكتي نباشد، آن طور فساد پرمي كند مملكت را كه آن طرفش پيدا نيست. اما مساله اين است كه دست سياست در كار بوده. همان طوري كه تزريق كرده بودند به ملتها، به مسلمين، به ديگر اقشار جمعيت هاي دنيا كه سياست كارشماها نيست، برويد سراغ

ص: 6371

كارتان. ... اما ما بايد فراهم كنيم كار را. فراهم كردن اسباب اين است كه كار را نزديك كنيم... كه مهيا بشود عالم براي آمدن حضرت سلام الله عليه ... ما درستش مي كنيم تا حضرت بيايد.» وظيفه منتظران چهار وظيفه مهم و بنيادين از نظر حضرت امام(ره) در عصر غيبت بر دوش شيعيان و منتظران واقعي وجود دارد: 1- قيام براي خدا «همه بايد قيام بكنيم قيام واحد كه بالاترين قيام همان قيام آن شخص واحد است و همه قيامها بايد دنبال آن قيام باشد و قيام لله باشد... البته آن حضرت قيام لله مي فرمايند و آن للهي كه وآن خلوصي كه براي ايشان هست، براي ديگران نيست لكن شيعه هاي بزرگوار آن حضرت هم بايد پيروي از او بكنند در اينكه قيام كنند لله، براي خدا. اگر قيام براي خدا باشد، اگر عمل براي خدا باشد، اگر نهضت براي خدا باشد، شكست ندارد... به حسب واقع شكست نخورده است.» 2- انتظار فرج «از خداوند تعالي مسئلت مي كنم كه ظهور ولي عصر سلام الله عليه را نزديك فرمايد و چشم هاي ما را به جمال مقدسش روشن. ما همه انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار خدمت كنيم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تاقدرت اسلام در عالم تحقق پيدا بكند و مقدمات ظهور انشاءالله تهيه بشود.» 3- تقوا

ص: 6372

و پارسايي «اولياء خدا و خداوند تبارك و تعالي مراقب ما هستند. ما رقيب داريم. خداي تبارك و تعالي رقيب ماهست. ملائكه الله رقيب ماهستند. يعني پاسداري از ما مي كنند. مبادا يك وقتي نامه عمل شما برود پيش امام زمان سلام الله عليه و آنجا گفته بشودبه امام زمان كه اين پاسدارهاي شما و ايشان سرشكسته بشوند... اگر يك وقت نامه عمل يك روحاني را بردند و به امام زمان سلام الله عليه دادند و آن ملائكه اللهي كه بردند دادند، گفتند: كه اين هم روحاني شماست. اينها پاسداران اسلام شما، و امام زمان خجالت بكشد، نعوذبالله. او علاقه دارد به شما... ما همه خادم هستيم از ما توقع هست، از شما توقع هست.» 4- دعا، ياد، توجه و حضور آنان كه با شيوه ارزشمند خود هماره ياد و نام امام زمان خودرا بر لب و انديشه خود دارند، بي شك لحظه اي خود را از حضور درمحضر پرفيض آن حضرت غافل نديده و در هنگامه هاي پر خطر گناه،بانگ بيدارباش و هشدار بخشي در اعماق روح خود مي شنوند. تاكيد رهبر فقيد انقلاب بر اين نكته كه مبادا «امام زمان(عج) خجالت بكشد.» اشاره به اين نكته اساسي در زندگي ما دارد. اماآنچه اين ويژگي را در زندگي ما هميشه پرفروغ مي گرداند، توجه قلبي، زمزمه هاي لفظي، اظهار شيفتگي دروني و توجه به آفرينش ورسالت

ص: 6373

هريك از ما در هستي است. باهم برخي از فرازهاي سخنان آسماني امام راحل(ره) را در باره دعا، ياد و توجه به حضرت بقيه الله(ع) مي خوانيم: «من اميدوارم كه ان شاءالله حضرت بقيه الله زودتر تشريف بياورند و اين طبيب واقعي بشر با آن دم مسيحيايي خود اصلاح كند اينها را.» «خداوند تمام ما را ازفداكاران اسلام قرار بدهد و از فداكاران به امام زمان سلام الله عليه كه آثار رحمت خدا و آثار حمايت اين بزرگوار درجبهه ها براي اشخاص ظاهر شده است و مي شود. ان شاءالله.» «من اميدوارم كه ان شاءالله برسد روزي كه آن وعده مسلم خداوند تحقق پيدا بكند و مستضعفان مالك ارض بشوند. اين مطلب وعده خداست و تخلف ندارد، منتها آيا مادرك بكنيم يانكنيم. آن به دست خداست. ممكن است در يك برهه، كمي وسايل فراهم بشود و چشم ما روشن بشود به جمال ايشان. اين چيزي كه مادر اين وقت، در اين عصر وظيفه داريم، اين مهم است، همه انتظارداريم وجود مبارك ايشان را. لكن با انتظار تنها نمي شود... مابايد ملاحظه وظيفه فعلي شرعي الهي خودمان را بكنيم و باكي ازهيچ امري از امور نداشته باشيم.» ويژگي عصر ظهور اي سرو حديقه معاني جاني و لطيفه جهاني پيش تو به اتفاق مردن خوشتر كه پس از تو زندگاني چشمان تو سحر اولين اند تو فتنه آخرالزماني گر ز آمدنت خبر بيارند

ص: 6374

من جان بدهم به مژدگاني دفع غم دل نمي توان كرد الا به اميد شادماني آگاهي غبارآلود و نيمه تمام ما، گاه باورهاي واژگون و يك سويه به ما مي بخشد و در گرايشها و تصميم هاي مختلف ما را دچارانحراف مي نمايد. در زمان هاي مختلف پاره اي از افراد كه خود رافارغ از هرگونه مسووليت در زمينه سازي شرايط ظهور دانسته وهماره به دنبال تن آسايي و فرار از مشكلات اجتماعي و مردمي هستند، زمان ظهور امام زمان(ع) را بهترين موقعيت براي رفاه،راحتي و دست يابي به تمامي نعمتهاي باد آورده تلقي مي كنند. ازاينرو در آروزي چنان موقعيت درخشاني لحظه شماري مي كنند وديگران را به آه و حسرت و دوري از وظايف روزمره فردي اجتماعي دعوت مي كنند. غافل از آن كه: به هوس كار نيايد به تمنا نشود كاندر اين راه بسي خون جگر بايد خورد بنگريم به گفته ها و نوشته هاي حضرت امام(ره) در اين باره: «آن روزي كه ان شاء الله تعالي مصلح كل ظهور نمايد، گمان نكنيد كه يك معجزه شود و يك روزه عالم اصلاح شود. بلكه با كوشش ها و فداكاريها، ستمكاران سركوب و منزوي مي شوند واگر نظر شماها مثل نظر بعضي عامي هاي منحرف آن است كه براي ظهور آن بزرگوار بايد كوشش در تحقق كفر و ظلم كرد تا عالم راظلم فرا گيرد ومقدمات ظهور فراهم شود. (فانالله و انااليه راجعون»)

ص: 6375

«انبياء هم آن طوري كه مي خواستند موفق نشدند و تاآخر هم نتوانستند آن طوري كه دلخواه آنهاست، تحقق پيدا بكند. و در حكومت عدل بقية الله هم عدالت جاري مي شود، لكن حبهاي نفساني در بسياري از قشرها باقي است و همان حبهاي نفساني است كه بعضي روايات هست كه حضرت مهدي سلام الله عليه را تكفيرمي كنند.» «در زمان حضرت صاحب سلام الله عليه حكومت واحدمي شود. عدالت يك عدالت اجتماعي در همه عالم مي آيد. اما نه اين كه انسان ها بشوند يك انسان ديگر. انسانها همانها هستند كه يك دسته شان خوبند و يك دسته شان بد. منتها آنهايي كه بدهستند،ديگر نمي توانند كه كارهاي خلاف بكنند.» اكنون كه نوشتار رو به پايان است، زينت بخش آن را فرازي از پيام آن عزيز جاودان(ره) به مناسبت پانزدهم شعبان سال 1360 شمسي قرار مي دهيم تا ازنسيم معرفت و شيدايي رهبر كبير انقلاب ارمغان هاي بيشتري به دست آوريم: «... اميد است كه خداوند متعال آن روز فرخنده (سركوبي سركشان و ستمگران جهان) را به ظهور اين مولود فرخنده هرچه زودتر فرارساند و خورشيد هدايت و امامت را طالع فرمايد و اكنون، مامنتظران مقدم مباركش مكلف هستيم تا با تمام توان كوشش كنيم تاقانون عدل الهي را در اين كشور ولي عصر(عج) حاكم كنيم و ازتفرقه و نفاق و دغلبازي بپرهيزيم و رضاي خداوند متعال را درنظر بگيريم

ص: 6376

و همگان در مقابل قانون خاضع باشيم و با صلح و صفاو برادري و برابري به پيشبرد انقلاب اسلامي كوشا باشيم و حق متعال را در همه احوال حاضر و ناظر بدانيم و تخلف از دستورات اسلام ننماييم و به وسوسه فتنه گران اعتنا نكنيم.» احمد لقماني

ص: 6377

سيماي رضاخان در كلام امام

اشاره

13 چكيده: تاريخ نويسي دربارة دهها سال زندگي بزرگمردي كه انقلابي به عظمت و عمق تأثيرگذاري و ثمردهي انقلاب اسلامي ايران را رهبري كرد و در پي آن، نظام بي بديل جمهوري اسلامي را در اين سرزمين كه قرنها گرفتار استبداد بي حساب شاهان و ساية سياه استثمارگران بود، استوار ساخت كاري است بسيار دشوار. مرور بر نقاط عطف و سرفصلهاي زندگي آن بزرگوار نيز كاري نيست كه در يك مقاله بگنجد. در اين مقال به بررسي مختصري از «انتقادهاي حضرت امام نسبت به سياست هاي رضاخاني» مي پردازيم. » » » امام خميني چهار سال پيش از مشروطه چشم به جهان گشودند (اول مهر 20 1281/ جمادي الثاني 1320( در هنگام كودتاي سوم اسفند 1299 هجده سال از عمر مباركشان گذشته بود و در عنفوان جواني به سر مي بردند. امام، اين دوران آشفتگي، ناامني را از نزديك شاهد و ناظر و در همين ايام با اسلحه و تفنگ و سنگر آشنا شد، چنانكه خود مي فرمايند: در برابر خانهايي كه منطقه را ناامن كرده بودند ايستادگي كرده است. 1 سال 1339 قمري سال مهاجرت امام به اراك (سلطان آباد) جهت ادامه تحصيل همزمان، با فشارهاي رضاخان بر حوزه بوده است كه باعث شد حضرت امام در آن سالها تجربيات مهمي كسب كند. در

ص: 6378

نيمه دوم حكومت رضاخان كه همزمان با كشف حجاب و برداشتن لباس روحانيت بود امام در دوران جواني به سر مي برد و تجربه بسيار تلخي را گذراند. با توجه به سخنرانيهاي حضرت امام مي توان اين دوران را دوران تكوين انديشه هاي سياسي ايشان عنوان كرد. در فضاي سياسي حاكم بر جامعه، تجربيات بسياري اندوختند كه در شكل گيري مؤلفه هاي اساسي تفكر تاريخي سياسي و سپس مواضع ايشان در مقابل رژيم پهلوي تأثير عميق گذاشته است. نخستين واكنش امام به دولت رضاخان، سه سال پس از سقوط اين دولت يعني در 15 ارديبهشت 1323 بوده است كه در اين زمينه اطلاعيه اي انقلابي صادر نمودند و مردم و روحانيون را دعوت به قيام براي خدا و مبارزه با بدعتها و ظلمهاي رضاخاني كردند. از جمله مبارزه با فحشا و فساد و اعتراض به از بين بردن مدارس ديني و موقوفات، ترويج كتابهاي ضدشيعي كسروي و... 2 نگاه امام نسبت به شخص رضاخان اينگونه بوده است كه ايشان از ابتدا رضاخان را مزدور انگليسيها مي دانست و معتقد بود كه با رياكاري مردم را فريفته است و پس از استحكام قدرت به مبارزه با دين و مذهب و حتي مظاهر آن خواهد پرداخت. «ابتدا با ظاهري مقدس و علاقه به اسلام، علاقه به روضه خواني حضرت سيدالشهدا،

ص: 6379

اين طور علاقه را به او نشان دادند و او هم خوب عمل كرد... ابتدا با اين سلاح وارد شد در كشور ما، يعني آوردندش در كشور با قلدري، آنها را كه مراكز قدرت بودند كنار گذاشت و عشاير را و كساني كه قدرتي در ايران داشتند. آنها را با قلدري و نقشه شكست داد... نقشه دوم اين بود كه اسلام را هرچه مي تواند از آن قيچي كند... روحانيون را منزوي كردند و از هر جا هم كه يك صدايي از آنها بلند مي شد و يك قيامي مي كردند آن را خفه مي كردند.» 3 كلاً موضعگيري حضرت امام در مورد حكومت رضاخان ذيل سه محور قابل بررسي است: 1 وابستگي رضاخان به بيگانگان از جمله در اين خصوص مي فرمايند: «از آن روزي كه رضاشاه به امر انگلستان حمله كرد به ايران و كودتا كرد، اولش اشخاص به اطلاع مي فهميدند و بعد هم شروع كرد به اراذلي و اوباشي...» 4 و يا در جاي ديگري مي فرمايند: «در اين عصر كه من درك كردم و گمان دارم هيچ يك از آقايان درك نكرده ايد، ابتلاي رضاخان است كه انگليسيها آن وقت رضا خان را آوردند و كودتا درست كردند و مسلّط كردند س رضاخان پس از كودتا، خود را بسيار مذهبي نشان مي داد و در

ص: 6380

جلسات روضه خواني شركت مي كرد اما پس از رسيدن به قدرت به مبارزه با مذهب پرداخت رضاخان را بر ملّت. مأمور اجراي مقاصد اجانب بود... و خدا مي داند چه مصيبتها در زمان آن پدر كشيديم...» 5 2 عدم مشروعيت پهلوي به دليل برقراري نظام كودتايي و سرنيزه امام كودتاي رضاخان را كه به دليل برخورد با مردم بر اساس قلدري و تكيه بر سرنيزه بنا شده بود نمي پذيرفت و به همين دليل با حكومت پهلوي به مبارزه پرداخت. در اين باره مي فرمايند: يك مجلسي را درست كرد يك مجلس غيرقانوني، غيرملي، برخلاف قانون اساسي بود. آن مجلس برخلاف قانون اساسي آمد و رضاشاه را نصب كرد به سلطنت و [قاجاريه را] خلع كرد. يعني مجلس مؤسسان درست كردند آن هم با سرنيزه، سلسله پهلوي را به سلطنت نصب كرد و خلع كرد سلطنت سابق را، اين طرز آمدن سلسله پهلوي روي كار و اصل اساس سلطنت پهلوي.» 6 و در جاي ديگر مي فرمايند: «ما شاهد قضيه بوديم كه اين موادي كه [قانون اساسي] درست شد و اينها را به اين سلطنت منحوسه رساند با سرنيزه بود، با سر نيزه رضاخان بود. نه اينكه مردم مجلسي درست كردند... مردم اختياري نداشتند، [با] سرنيزه اين كارها را درست كردند.» 7 3 انتقاد سخت

ص: 6381

از دين ستيزي رضاخان رضاخان براي استحكام حكومت خود پس از كودتا براي فريب مردم خود را بسيار مذهبي و متدين نشان مي داد. با شركت در جلسات روضه خواني آن هم به صورت پابرهنه، تلاش مي كرد تا حمايت توده هاي مردم را به دست آورد اما پس از رسيدن به قدرت به مبارزه با فرهنگ و مذهب پرداخت كه حضرت امام اين حركات رياكارانه رضاخان را نوعي نفاق سياسي عنوان كردند و در اين باره مي فرمايند: «در محرم روضه داشت، در يك جا بود كه روضه خواني داشت، و خودش هم حاضر مي شد. دستجات از ارتشيها راه مي انداخت كه من او را خودم ديدم و دستجات مختلفي از ارتشيها راه مي انداخت و آن وقت معروف بود كه خود او در ماه محرم تكيه هايي كه در تهران بود، مي گفتند كه مي رود . بعضيها مي گفتند كه پياده مي رود. همه تكيه ها را در اين شبهاي محرم... تا آن وقتي كه قدرتش محكم شد، مأموريتش را شروع كرد و مهم مأموريتش يكي اين بود كه روحانيون را بكوبد.» 8 حضرت امام با مقايسه دوران قاجاريه با رضاخان معتقد بودند كه دوره پهلوي به مراتب از دوره قاجاريه بدتر بوده است. در اين دوره فحشا و منكر آزاد بود اما مردم آزادي واقعي نداشتند. مي فرمايند: «... دوره سابق

ص: 6382

هم دوره قجر بود و آنها هم فاسد بودند اما نه به فساد اينها، اين قدر اينها، اين پدر و پسر، ركورد فساد را شكستند.» 9 ايشان ضمن مقايسه رضاخان با شاهان قجري معتقد بودند كه شاهان قجر در اين مملكت جنايت كرده اند وليكن رضاخان به اين مملكت خيانت هاي زيادي كرد. ايشان مي فرمايند: «... ايران در اين مدتي كه خودمان يادمان هست... اين است كه از آن اولي كه رضاخان آمد در ايران كودتا كرد تا حالايي كه بحمدالله غلبه حاصل شده در طول اين پنجاه سال كه شايد سخت ترين ايام بود بر ملت ايران، اينها اگر جنايتكارتر از همة سلاطين سابق نبودند، خيانتكارتر بودند. ممكن است كسي بگويد آغامحمد قاجار هم مثل آنها جنايتكار بوده، اما آغامحمد قجر مثل اينها خيانتكار نبود، در تاريخ نيست كه محمدخان قجر براي مملكت منابع مملكت خودش را داده باشد. جنايتكار بود اما خيانتكار نبود...» 10 اقدامات رضاخان در مبارزه با روحانيت و دين اسلام از جمله اقدامات رضاخان در مبارزه با روحانيت، اعزام آنان به خدمت سربازي بود و برداشتن عمامه ها. كلاً علت مقابله رضاخان با روحانيت به قرار ذيل مي باشد: 1. مقاومت روحانيت در برابر مطامع رضاخان و افكار تجددخواهانه رضاخان. 2. توصيه و فشار خارجيها و قدرتهاي بزرگ آن زمان در

ص: 6383

برخورد با روحانيت. حضرت امام در اين خصوص مي فرمايند: «... اجانب، قدرتهاي بزرگ كه مطالعات زيادي در اين كشور دارند ملاحظه كردند كه يكي از گروههايي كه مي تواند مردم را بسيج كند در مقابل قدرتهاي خارجي، روحانيت است. ابتدا شروع كردند با اينها دست و پنجه نرم كردن، يعني اينها را كوبيدن. اگر شما مطبوعات آن وقت را و رسانه هاي گروهي آن وقت را و نويسندگان و گويندگان آن وقت را در نظر بگيريد يا آن مقداري كه از آنها باقي مانده است مطالعه كنيد مي بينيد كه تمام رسانه هاي گروهي و تمام مطبوعات كشور و راديو و سينما و تئاتر و تمام اينهايي كه در يك كشوري مي تواند كار صحيحي بكند، همه آنها در خدمت اجانب در خدمت اين رژيم فاسد، به ضديت با روحانيت برخاستند...» 11 رضاخان با ترفندهاي مختلف به قلع و قمع روحانيت پرداخت و در نتيجه روحانيت در موضع بسيار ضعيفي قرار گرفت. در جنگ جهاني و حضور نيروهاي خارجي در كشور روحانيت به قدري ضعيف شده بود كه حتي يك فتوا هم بر ضد حضور نيروهاي خارجي در كشور صادر نشد. 3. امام يكي ديگر از دلايل برخورد رضاخان با روحانيت را مقابله روحانيت با استقرار تجدد مي دانست. پايگاه انديشه هاي روحانيت ريشه معنوي و سنتي

ص: 6384

داشته كه جهت حفظ و نگهداري آن مانع غلبه متحدان غربگرا مي شد. روحانيت در مقابل افراط و تفريطهايي كه در آن زمان صورت مي گرفت به مقابله برمي خاستند از جمله مقابل كشف حجاب. حضرت امام در اين خصوص مي فرمايند: «... اول هدفي كه رضاخان در نظر گرفت كوبيدن روحانيت بود به اسم اينكه مي خواهم اصلاح بكنم تمام كارهايشان از اول تا آخر به اسم اصلاح و به اسم ترقي دادن كشور بود...» 12 چنانكه مي دانيم انديش «تجدد» رضاخان با فشار خارجيها بود، حركتي كه سالها قبل در عثماني آغاز شده بود. لذا امام اعتقاد داشتند از رضاخان كه سواد آنچناني نداشت بعيد بود چنين تفكري داشته باشد. امام معتقد بودند كه اين ايده از سوي اجانب به رضاخان تحميل شد. «... نمي توانيم باور كنيم كه اين اساس از مغز خشك خود رضاخان بود زيرا كه اين يك شالوده متفكرانه بود كه بي دستور مدبرانه ديگران انجام نمي گرفت و اكنون هم پيروي از آن نقشه كمك به خرابي مملكت است...» 13 حضرت امام خود از رهبران انديشه اصلاحات بودند و با جدا كردن روحانيت از بدنة تجدد به شدت مخالفت مي كردند. ايشان معتقد بودند كه جدايي روحانيت از تجدد، ضربه اساسي به جامعه وارد مي كند. رضاخان انديشه «تجددخواهي» را از برخي ميراث خواران مشروطه

ص: 6385

به عاريت گرفت كه پس از تحولات بوجود آمده در تركيه سعي كرد تا الگويي از فعاليت هاي كمال آتاتورك را انتخاب و در ايران پياده كند چنانكه حضرت امام در اين خصوص مي فرمايند: «... اين مرد بي صلاحيت وقتي كه به تركيه رفت، آنجا ديد كه آتاتورك يك همچو كارها و همچو غلطهايي كرده است، از همانجا از قراري كه آن وقت مي گفتند تلگراف كرده است به عُمال خودش كه مردم را متحدالشكل كنيد... بهانه دوم او به تقليد از آتاتورك قضيه «كشف حجاب» بود با آن فضاحت. خدا مي داند كه به اين ملت چه گذشت.» 14 س امام خميني معتقد بودند كه جدايي روحانيت از تجدد، ضربه اساسي به جامعه وارد مي كند س امام خميني، كشف حجاب را ظلمي نابخشودني به جامعه دانسته اند امام قبلاً نيز در كتاب كشف الاسرار كه در ايام جواني نگاشته اند نسبت به سياست هاي رضاخان و استعمارگران مطالبي نوشتند. ايشان مي فرمايند: «مردم را با تبليغات و كاريكاتورهاي روزنامه ها و از طرفي با فشار سخت به روحانيين و خفه كردن آنها در تمام كشور و از طرفي با شايع كردن اسباب عشرت و ساز و نواز و سرگرم كردن مردم به كشف حجاب و كلاه لگني و مجالس سينما و تأتر و بال و آن چيزها كه مي دانيد

ص: 6386

و گول زدن آنها را به اينكه اين گونه بازيها تمدن و تعالي كشور است و دينداران مانع از آن هستند. پس آنها [مانع] ترقيات كشور و اساس زندگي هستند. با اين حيله ها و صدها مانند مانند آن، آن توده را از روحاني دلسرد... كردند و علاقه به دين دنبال آن از بين رفت. كارمندان دولت هم كه عضو مؤثر كشورند، يك دستة كمي از آنها كه تا اندازه اي ملتفت قضايا بودند و به واسطة گرفتن پُست هاي حساس، دست پيمان به اجانب داده، بر عليه مصالح كشور قيام و اقدام كردند و يك دستة زياد گول آنها را خورده و با ساده لوحي ترقيات كشور را به اين بازيچه ها پنداشتند و هرچه اسم تجدد روي آن آمد، بدون سنجش پذيرفتند و از كلمة ارتجاع به طوري آنان را ترسانيدند كه هر قدر مفاسد يك موضوعي را ديدند، براي آنكه به آنها نگويند كهنه پرست يا فناتيك، چشم از مصالح كشور پوشيدند و ننگ خيالي و اين كلمة موهوم را به خود نخريدند.» 15 امام بارها در سخنرانيها و خاطرات خود برخوردهاي توهين آميز عاملين رضاخان با روحانيت را با شيوه هاي مختلف به تفصيل بيان نمودند. 16 به اعتقاد ايشان تبليغات رضاخان طوري بود كه بر ملت نيز تأثيرگذار بود (البته نه همه مردم)

ص: 6387

و در تحليلهاي افراد فريب خورده ريشه عقب ماندگي ايران از آمدن و نفوذ اسلام به ايران دانسته مي شد و روحانيت به عنوان ابزار نشر اسلام مورد تحقير عده اي متجددنما از هر نوع قشري قرار مي گرفت. شعراي عصر پهلوي سروده هاي بسياري را در قالب شعر، طنز، داستان و لطيفه... در اين خصوص سروده يا نگاشته اند كه اگر جمع آوري گردد كتاب پرحجمي خواهد شد. حضرت امام مي فرمايند: «[رضاخان] روحانيون را آنطور كوبيد. تبليغات راه انداختند، شعرا بر ضد روحانيون، دستگاه تجهيز شدند بر ضد روحانيون، به طوري كه قشرهاي ناآگاه هم برگشتند از روحاني.» 17 يكي از اساسي ترين اقدامات رضاخان در ممنوعيت برگزاري مجالس روضه خواني بوده است كه حضرت امام بارها آن را نكوهش كرده است. ايشان در اين خصوص مي فرمايد: «يك رشته هم جلوگيري از منابر و جلوگيري از روضه خواني و خطابه، به هر عنوان در تمام ايران [بوده] شايد گاهي اتفاق مي افتاد كه عاشورا يك مجلس نداشت. بعضي از اشخاصي كه يك قدري مثلاً جرأت داشتند نصف شب، آخر شب، سحر، مجلس داشتند كه اول اذان مثلاً تمام بشود.» 18 در كنار تعطيلي مجالس روضه خواني، تعطيلي مدارس ديني و تبديل شدن آن به كاروانسرا و انبار از ديگر اقدامات رضاخان بوده است. «تبليغات روحاني در آن بيست سال كه ممكن بود

ص: 6388

انجام بگيرد، مجالس تبليغ آنها، حكم ترياك قاچاق يا بدتر از آن پيدا كرده بود. مدارس علمي را كه سرچشمه اين منظور بود در تمام كشور از آنها گرفته يا بستند و يا مركز فحشاي مشتي جوان تازه رس قرار دادند، مدرسة مروي را كه از آن هزاران عالم روحاني بيرون آمده بود، جايگاه مشتي ارامنه كردند، مدرسة سپهسالار را به مشتي جوانها كه با نام مدرسه، موقوفات آن براي پشت ميز نشستن تربيت مي شد واگذار كردند و امروز يعني پس از رضاخان هم به همان حال باقي است. گويندگاني به نام وعظ و خطابه، از پيش خود انتخاب نمودند كه بعضي از آنها به جاي دعوت به دين، دعوت به مقاصد رضاخان كه مقاصد اجانب بود مي كردند.» 19 از ديگر اقدامات اقدامات رضاخان در تخريب چهره ديني و روحانيون، آزادي عمل دادن به كمونيست ها بود. دين در مرام كمونيست ها افيون توده ها محسوب مي شود و روحانيون از هر جهت عامل تخدير و عنوان «گروه ارتجاع» معرفي مي شوند و روحانيون را مانع انقلاب توده ها معرفي مي كردند. امام در مقابل اين گروه و سياست هاي تبليغي آنها مي فرمايند: س يكي از اقدامات پهلوي اول (رضاشاه) كشف حجاب و متحدالشكل كردن لباسهاي عموم مردم بود «[كمونيست معتقد بودند] روحانيت با وعدة بهشت و با وعدة

ص: 6389

اين طور چيزها مردم را آرام مي كنند لالايي مي گويند براي مردم، مردم را بيهوش مي كنند و قدرتمندها مردم را مي چابند، در صورتي كه اگر هر منصفي به تاريخ مراجعه كند، مي بيند كه انبياء بودند كه توده ها را بيدار مي كردند بر ضد دولتها.» 20 از ديگر اقدامات رضاخان، بدنام كردن روحانيت بود با برچسب «انگليسي» بودن كه در ميان مردم ننگي محسوب مي شد. رضاخان سعي كرد روحانيت را ساخته و پرداخته انگليسيها معرفي كند لذا ذهنيت مردم (عامي) نسبت به روحانيت كاملاً عوض شد. در اين خصوص امام مي فرمايند: «... اينها مي گفتند: «اينها عمّال انگليسيها هستند» اين را من خودم با گوشم، در يك اتومبيلي كه در تهران يك وقت نشسته بودم، ديدم كه يكي به آن يكي مي گويد. ما سه نفر بوديم كه معمّم بوديم. گفت من مدتهاست اين، اين هيكلها را نديده ام. اينها را انگليسيها درست كردند در نجف و قم براي اينكه ملت ما را چه بكنند.» 21 كشف حجاب و عكس العمل امام يكي از اقدامات پهلوي اول (رضاشاه) كشف حجاب و متحدالشكل كردن لباسهاي عموم مردم بود. نخستين موردي كه حضرت امام روي آن حساسيت نشان دادند تقليد رضاخان از آتاتورك بود كه كوشيد لباسهاي سنتي و محلي را برچيند و با فرض بر اينكه لباسهاي سنتي

ص: 6390

مانع تجدد است و بايد از بين برود، طرح متحدالشكل كردن لباسها را داد و به زور سعي در انجام اين طرح داشت. كشف حجاب در ذهنيت تاريخي امام بسيار منفي است و آن را به عنوان يك اقدام ضدديني مورد سرزنش قرار داده و ظلمي نابخشودني به جامعه دانسته اند: «در طول اين مدت هم گرفتاريهاي همة جانب ملت ما را چه مردها و چه زنها همه مي دانيد. شايد بسياريش را يادتان نباشد كه من يادم است كه اينها در زمان رضاخان به اسم اتحاد شكل، به اسم كشف حجاب، چه كارها كرده اند، چه پرده ها دريدند از اين مملكت، چه زورگوييها كردند و چه بچه ها سقط شد در اثر حمله هايي كه اينها مي كردند به زنها كه چادر را از سرشان بكشند.» 22 ترويج «اصلاح گري ديني» از ديگر سياست هاي رضاخان و پسرش محمدرضا بود كه از سوي تعدادي از غربزدگان و آخوندهاي روشنفكرمأب تبليغ و ترويج مي شد. حضرت امام در كشف الاسرار مي فرمايند: «در اين ميان چند تن آخوند... كه از علم و تقوا دست كم تقوا عاري بودند به نام روحانيت ترويج كردند و با نام اصلاحات، برخلاف دين، آنها را به نوشتن و گفتن وادار كردند و كتابهاي آنها را با اجازه اداره مطبوعات با خرج خود يا كساني كه

ص: 6391

گول خورده اند به طبع مي رساندند و اگر كتابي بر ضد آن نوشته مي شد طبع آن را اجازه نمي دادند چنانكه كتاب «اسلام و رجعت» كه نوشته شد، يكي از روحانيون قم كتاب «ايمان و رجعت» را نوشت و دروغپردازي و خيانتكاري شريعت سنگلجي،23 را آفتابي كرد و نگذاشتند چاپ بشود.» 24 حضرت امام بارها در كتاب كشف الاسرار در مقابل سياست هاي به اصطلاح «اصلاح ديني» حساسيت هاي تندي نشان دادند. از ديگر سياست هاي دوران رضاخان گسترش «ملي گرايي و باستانگرايي» بوده است كه يكي از اهداف اين سياست ضربه زدن به دين مبين اسلام بود. حضرت امام در مقابل اين سياست مي فرمايند: «يك مجلسي درست كردند در همان زمان آن شخص، شايد حالا اواخر زمان كه در آن مجلس، نمايش غلبة اسلام بر ايران بود، كه لشكر عرب آمد و غلبه كرد و... ايران را گرفت؛ آن وقت عربستان هم جزو اينجا بود، آنجا دستمالها را درآوردند و به گريه، گريه [براي] اينكه اسلام آمد و ايران را اسلاميش كرد، گريه كردند در يك مجلس عمومي... براي اين بود كه مردم را از اسلام همچو بترسانند كه اسلام آمد و اوضاع كلي را به هم زد.» 25 و در جاي ديگر مي فرمايند: «اساس اين بود كه اسلام را از بين ببرد. تاريخ اسلام را

ص: 6392

به اسم اينكه ما خودمان يك كذايي هستيم، تاريخ اسلام را مي خواست از بين ببرد. موفق نشد. همه چيز را اينها مي خواستند از بين ببرند. اسلام را ضعيفش كنند و مردم را از آنهايي كه كار براي اسلام مي كردند، يا كارشناس اسلام بودند جدا كنند، به اسم اينكه اينها مرتجع هستند.» 26 س رضاخان، پشتوانة مردمي را كلاً از دست داد و در دوران بحران نه تنها كسي از او حمايتي نكرد بلكه مردم از رفتن او شاديها كردند به دليل سياست هاي ضدديني و ضدروحانيت رضاخان بود كه علما را به مخالفت با خود واداشت. و در قيامهاي مختلف از جمله قيام تبريز، قيام اصفهان، قيام خراسان رهبري را بر عهده داشتند كه حضرت امام نيز همواره در اين خصوص اشاراتي داشتند. امام همچنانكه در قيام مشروطه بر تأثير شيخ فضل الله نوري تأكيد مي كرد، در دورة رضاخان نيز از اهميت و تأثير سيدحسن مدرس سخن مي گفت چنانكه بارها در فرمايشات ايشان جملات فراواني در تكريم مدرس نقل شده است. در جايي مي فرمايند: «رضا شاه از مدرس مي ترسيد، آن قدري كه از مدرس مي ترسيد از دزدهاي سرگردنه نمي ترسيد، از تفنگدارها نمي ترسيد، از مدرس مي ترسيد كه مدرس مانع بود از اينكه يك كارهاي زشتي را انجام دهد.» 27 علاقه امام به مدرس چنان

ص: 6393

بود كه در چاپ اولين اسكناس جمهوري اسلامي، طي حكمي در 7 آذرماه 1364 دستور فرمودند: «سزاوار است كه اولين اسكناس كه در ايران به طبع مي رسد عكس اولين مرد مجاهد در رژيم منحوس پهلوي [روي آن] چاپ شود.» 28 با اين سياست هاي غلط كه رضاخان در مبارزه با مظاهر ديني و پيش گرفتن روشهاي استبدادي و از بين بردن قدرت ملت داشت، پشتوانة مردمي را كلاً از دست داد و در دوران بحران نه تنها كسي از او حمايتي نكرد بلكه مردم از رفتن او شاديها كردند.

پى نوشت ها

: 1. صحيفه امام، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ج 10، ص 430 و ج 11، ص 12. 2. جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به صحيفه امام، ج 1، ص 23 21 و همان، ص 298 293. 3. همان، ج 5، ص 208. 4. همان، ج 3، ص 384. 5. همان، ج 3، ص 409، جهت اطلاع بيشتر در اين خصوص رجوع كنيد به صحيفه امام، ج 4، ص 482، ج 3، ص 298، ج 3، ص 332، ج 15، ص 208. 6. صحيفه امام، ج 5، ص 63. 7. همان، ج 3، ص 418 417، براي آگاهي بيشتر رجوع شود همان، ج 4، ص 139، ج 5، ص 7. 8. همان،

ص: 6394

ج 11، ص 395. 9. همان، ج 10، ص 187. 10. همان، ج 7، ص 390. 11. همان، ج 16، ص 177. 12. همان، جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به همان منبع، ج 12، ص 326 329. 13. كشف الاسرار، ص 189. 14. صحيفه امام، ج 3، ص 299. 15. كشف الاسرار، ص 330 331. 16. جهت اطلاع بيشتر رجوع شود به صحيفه امام، ج 10، ص 120و ج 9، ص 509 و ج 4، ص 22 و ج 5، ص 38 و ج 7، ص 33 و ج 9، ص 395. 17. صحيفه امام، ج 11، ص 395. 18. صحيفه امام، ج 3، ص 300. 19. كشف الاسرار، ص 332. 20. صحيفه امام، ج 7، ص 44. 21. همان، ج 12، ص 467، براي اطلاع بيشتر رجوع شود به ج7، ص 44. 22. صحيفه امام، ج10، ص 490 489، جهت اطلاع بيشتر رجوع شود همان منبع، ج 3، ص 299. 23. از آخوندهاي روشنفكرمأب و البته و مبلغ اصلاحات ديني )1269 1322(. 24. كشف الاسرار، ص 333. 25. صحيفه امام، ج 9، ص 395. 26. همان، ج 12، ص 24. 27. همان. 28. همان، ج 19، ص 134. جهانگير قاسمي

ص: 6395

سيماي عشق در اشعار حضرت امام خميني"س"

اشاره

19 چكيده: هرچند ابعاد مختلف شخصيت جامع و كامل حضرت امام خميني"س" ناشناخته مانده اما به بعد عرفاني ايشان كمتر توجه شده است. غير از آثاري چون سرالصلوة يا صلوة العارفين و معراج السالكين، شرح دعأ سحر و مصباح الهدايه الي الخلافة و والولايةٌ برخي از نامه ها و همچنين اشعار ايشان مي تواند ما را با ديدگاهها و آرأ عرفانيشان آشنا سازد. اشعار بويژه غزليات امام در اين زمينه از اهميت ويژه اي برخوردار است.غزل از مناسبترين قالبهاي شعر فارسي است كه مي تواند انديشه ها و بينشهاي نغز و لطيف از جمله معارف و دريافتهاي عرفاني را منعكس سازد. از اين روست كه يكي از زيباترين و مهمترين دستاوردهاي عرفاني يعني عشق و محبت در غزل بازتاب وسيعي يافته و محتوا و مضمون غزل را غنا بخشيده است. هر چند عشق مجازي جايگاه خويش را در غزل استوار ساخته بود اما وقتي حكيم سنايي غزنوي غزل را به خدمت گرفت تا باورها و ديدگاههاي لطيف عرفاني خود را كه مثنويها و قصايد او كشش بيان آن را نداشتند بازگو كند، در شعر فارسي تحولي شروع شد كه نتايجي درخشان و پربار در پي داشت. عطار، فخرالدين عراقي، مولانا و بالاخره حافظ غزلهايي عارفانه را كمال بخشيدند و زيباترين

ص: 6396

آثار ادبي عرفاني را از خود بر جاي گذاشتند. يكي از اركان اساسي غزلهاي عارفانه تبيين و تشريح عشق عارفانه است كه اين سنت تا امروز باقي مانده است.عشق و محبت هديؤ بزرگ عرفان اسلامي است و چنان جايگاه بلند و بااهميتي يافته است كه آن را سخن همه عارفان مي دانند و عرفان را در آن خلاصه. اين ركن مهم و اساسي عرفان تا حدود قرن پنجم هجري بيشتر با واژه حب و محبت شناخته مي شد و از اين زمان به بعد بتدريج واژه عشق به كار رفت و در حول زمان كاربردي وسيع و گسترده يافت.(1) گرچه در قرآن واژه عشق به كار نرفته و از حب و محبت سخن گفته شده، عارفان همانند ديگر مباحث خود، ريشه و منشا عشق را در قرآن جستجو كردند، و به آياتي در اين باب اشاره نموده اند از جمله: "يا ايها الذين آمنوا مَنْ يَرْتَدّ منكم عن دينه فَسَوْفَ يَاْتِيَ اللّهُ بقَوْمٍ يُحِبّهُمْ و يُحِبّونَهُ" (مائده / 54(و "قُلْ انْ كُنْتُمْ تُحِبّونَ اللّهَ فَاتّبِعُوني يُحْبِبْكُمُ اللّهُ وَ يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ" (آل عمران2/((31)از قرن ششم عشق بعنوان يك محور در شعر عرفاني وارد شد. سنايي براي اولين بار در حديقه الحقيقة عشق را در يك فصل مستقل مطرح كرده و به بيان كمال،

ص: 6397

صفات، اشراق، احتراق عشق و همين عشق مجازي پرداخته است.(3) بعد از اين، عشق جزء لاينفك شعر عرفاني شد و شاعران عارف در اشعار خويش ابعاد و زواياي مختلف آن را تشريح كردند.در غزليات عرفاني امام نيز عشق عرفاني اهميتي خاص و ويژه پيدا كرده و جنبه هاي مختلف آن در كسوت مجاز و استعاره به شعر تبيين شده است. در كتاب فرهنگ ديوان امام خميني"س" و در برخي از مقاله ها به عشق در اشعار امام اشاره شده اما اين موضوع تحقيق و تفصيل بيشتري مي طلبد. در اين مقاله كوشش شده در حد توان ناچيزم عشق و ويژگيها و صفات آن در غزليات امام تبيين و تاحدي كه اين مجال اجازه مي دهد تصويري روشن از عشق در اشعار امام ارائه گردد. در اين جا بيان دو نكته ضروري به نظر مي رسد:الف براي حفظ انسجام بحث از تحليل اشعار امام خودداري شده و در جاهايي كه ضرورت احساس مي شد در كمال اجمال و اختصار در پى نوشت ها مطالبي يادآوري شده است.ب براي هر ويژگي شواهد مختلفي استخراج شده كه براي حفظ انسجام و اختصار تنها به بيان چند شاهد در متن اكتفا گرديده و بخشي از اين شواهد در پى نوشت ها ضميمه شده است.با بررسي و تعمق در غزليات امام ابتدا به اين نكته

ص: 6398

مهم و برجسته برمي خوريم كه امام خود را عاشقي مي دانند كه عشق همچون شمع وجود ايشان را پروانه وار سوزانده و بيمار و دردمند ساخته است و البته به اين مقام افتخار مي كنند و آن را با هيچ چيز قابل مقايسه نمي دانند:من كشته آن ساقي و پيمانؤ عشقممن عاشق و آوارؤ آن روي نكويم(4)گرچه پيرم به سرزلف تو اي دوست قسمدر سرم عشق چو ايام جواني باشدآتشي از عشق در جانم فكندي خوش فكنديمن كه جز عشق تو آغازي و پاياني ندارمجز سركوي تواي دوست ندارم جاييدر سرم نيست بجز خاك درت سودايي(5)در اشعار امام عشق مي تواند در سه محور مورد بررسي قرار گيرد: عشق و ويژگيهاي آن، معشوق و صفات و ويژگيهاي او، عاشق و صفات و وظايف او.الف عشق1 عشق سرمدي است. از ديدگاه امام فطرت انسان از ازل با عشق سرشته شده است و تا ابد عشق در عمق جان باقي خواهد ماند.عشق جانان ريشه دارد در دل از روز الستعشق را انجام نبود چون ورا آغاز نيستساكنان در ميخانؤ عشقيم مداماز ازل مست از آن طرفه سبوئيمجلوؤ دلدار را آغاز و انجامي نباشدعشق بي پايان ما جز آن چرا و چون نداندما زادؤ عشقيم و پسر خواندؤ جاميمدر مستي و جانبازيِ دلدار، تماميم2 عشق با وجود عاشق عجين

ص: 6399

شده است. از اين ديدگاه عشق در وجود انسان عارضي نيست بلكه در وجود و فطرت اوست.جز عشق تو هيچ نيست اندر دل ماعشق تو سرشته گشته اندر گل مالايق طواف حريم تو نبوديم اگراز چه رو پس ز محبت بسرشتي گل مااي پردگي كه جلوه ات از عرش بگذردمهر رخت عجين به بن موي موي ماستحاش للّه كه جز اين ره ره ديگر پويمعشق روي تو سرشته به گل و آب من است3 عالم هستي به عشق گرفتار است:(6)اين همه غلقل و غوفا كه در آفاق بودسوي دلدار روان و همه بانگ جرس استوه چه افراشته است در دو جهان پرچم عشقآدم و جن و ملك مانده به پيچ و خم عشقعرشيان ناله و فرياد كنان در ره يارقدسيان بر سر و بر سينه زنان در غم عشقذره اي نيست به عالم كه در آن عشقي نيستبارك اللّه كه كران تا به كران حاكم اوست)4)7 عشق قدرت فراوان دارد و عالم هستي زير سيطرؤ اوست:عشق اگر بال گشايد به جهان حاكم اوستگركند جلوه در اين كون و مكان حاكم اوستمن چه گويم كه جهان نيست بجز پرتو عشقذوالجلالي است كه بر دهر و زمان حاكم اوستسرزلف تو بنازم كه به افشاندن آنذره خورشيد شد و قطره همي دريا شدذره اي نيست كه از لطف تو

ص: 6400

هامون نبودقطره اي نيست كه از مهر تو دريا نشود5 براي دست يافتن به عشق تنها كوشش عاشق كافي نيست. عنايت و كشش معشوق، عاشق را عشق عطا مي كند:با كه گويم غم ديوانگي خود جز يار از كه جويم ره ميخانه به غير از دلدارراهي كوي توام قافله سالاري نيستغم نباشد كه تو خود قافله سالار منيمشكل حل نشد از مدرسه و صحبت شيخغمزه اي تا گره از مشكل ما بگشايي6 عشق تنها بهرؤ شايستگان و دردمندان است:گر سوز عشق در دل ما رخنه گر نبودسلطان عشق را به سوي ما نظر نبودبلقيس وار گر در عشقش نمي زديمما را به بارگاه سليمان نظر نبود7 بزرگي و عظمت عشق در بيان و گفتار نمي گنجد:بشكنم اين قلم و پاره كنم اين دفترنتوان شرح كنم جلوؤ والاي تو راسرعشق است كه جز دوست نداند ديگرمي نگنجد غم هجران وي اندر گفتار8 عشق با علم و خردسازگاري ندارد:دكؤ علم و خرد بست در عشق گشودآن كه مي داشت به سر علت سوداي تو راراه علم و عقل با ديوانگي از هم جداستبستؤ اين دانه ها و دامها ديوانه نيستاز پيچ و خم علم و خرد رخت ببندمتا بار دهد يار به پيچ و خم مويمعاقلان از سر سودايي ما بي خبرندما ز بيهودگي هوشوران بي خبريم)9)8 زهد، تصوف و عرفان نيز انسان

ص: 6401

را به عشق رهنمون نمي سازد. از مباحث مهمي كه مكرر در ديوان امام در باب عشق بيان شده اين نكته است كه دل بستن به مطالب و اصطلاحات زهد، تصوف و عرفان خود حجاب بزرگي است كه انسان را از رسيدن به او باز مي دارد:چون به عشق آمدم از حوزه عرفان ديدم آنچه خوانديم و شنيديم همه باطل بوداز ورق پارؤ عرفان خبري حاصل نيستاز نهانخانؤ رندان خبري مي جويمدر محضر شيخ يادي از آن يار نبوددر خانقه از آن صنم آثار نبودصوفي و عارف از اين باديه دور افتادندجام مي گير ز مطرب كه رَوي سوي صفا)10)9 براي دست يافتن به معشوق وجود پير ضروري است:بيچاره گشته ام ز غم هجر روي دوست دعوت مرا به جام مي چاره ساز كنروم در جرگه پيران از خود بي خبر شايدبرون سازند از جانم به مي افكار خامم راساغر از دست تو گر نوشم برم راهي به دوستبي نصيب آن كس كه او را ره بر اين پيمانه نيست11 دل جايگاه عشق است و ارزش دل به عاشق بودن آن است:به مي بربند راه عقل را از خانقاه دلكه اين دارالجنون (10)هرگز نباشد جاي عاقلهاعشقت اندر دل ويرانؤ ما منزل كرد آشنا آمد و بيگانه مرا زين دل كرددل كه آشفتؤ روي تو نباشد دل نيستآن كه ديوانؤ خال

ص: 6402

تو نشد عاقل نيست12 عشق با درد و بلا و سختي همراه است:اين پريشان حالي از جام بلي نوشيده اماين بلي تا وصل دلبر بي بلا دمساز نيستدر غم هجر رخ ماه تو در سوز و گدازيمتا به كي زين غم جانكاه بسوزيم و بسازيمكردي مرا از فراق رخت كبابانصاف خود بده كه بود اين سزاي دوستعمري گذشت از غم هجران روي دوستمرغم دورن آتش و ماهي برون آب13 درد عشق بي درمان است:(11)دردي است در دل ما درمان نمي پذيرددستي به عاشقان ده كز شوق دل بميرند14 عشق با آوارگي همراه است:من داشتم به گلشن خود آشيانه ايآواره كرد عشق توام ز آشيان خويشبا كس ننمايم بيان، حال دل خويشما خانه به دوشان همگي صاحب درديمعاشق روي او را خانه و كاشانه نيستمرغ بال و پرشكسته فكر باغ و لانه نيستعشق دلدار چنان كرد كه منصور منشاز ديارم به درآورد و سر دارم كرد15 راه عشق مشكل و پرخطر است:سالها بايد كه راه عشق را پيدا كنياين ره رندان ميخانه است راه ساده نيستگفته بودي كه ره عشق ره پرخطري استعاشقم من كه ره پرخطري مي جويمگر دل از نشئؤ مي دعوي سرداري داشتبه خود آئيد كه احساس خطر بايد كرددر آتش عشق تو خليلانه خزيديمدر مسلخ عشاق تو فرزانه و فرديم16 عشق با ريا

ص: 6403

سازگاري ندارد:جامؤ زهد و ريا كندم و بر تن كردمخرقه پيرخراباتي و هشيار شدماين خرقؤ ملوّث و سجّادؤ رياآيا شود كه بر در ميخانه بردرمساقي به روي من در ميخانه باز كناز درس و بحث و زهد و ريا بي نياز كنبرگير جام و جامؤ زهد و ريا درآرمحراب را به شيخ رياكار واگذاركوركورانه به ميخانه مرو اي هشيارخانؤ عشق بود جامؤ تزوير برآر17 عشق انسان را به كمال مي رساند:رسد جانم به فوق قاب قوسينكه خورشيد شب تارم تو باشيسفر از هيچ به سوي همه چيزم در پيشلنگ لنگان روم و همسفري مي جويم 18 ارزش انسان به عشق است و جايگاه عشق از هر چيز بالاتر است:آن كه سر در كوي او نگذاشته آزاده نيستآن كه جان نفكنده در درگاه او دلداده نيستخانؤ عشق است و منزلگاه عشاق حزين استپايؤ آن برتر از دروازؤ عرش برين استب معشوق1 معشوق عرفاني بي مانند است:قامت سرو قدان را به پشيزي نخردآن كه در خواب ببيند قد رعناي تو رارخ نما تا همه خوبان خجل از خويش شوندگر كشي پرده ز رخ كيست كه رسوا نشودجان عزيز من بت من چهره باز كردطعنه به روي شمس و به روي قمر زدم2 معشوق در همه جا جلوه گر است.(12)حاصل كون و مكان جمله ز عكس رخ توستپس همين بس كه

ص: 6404

همه كون و مكان حاصل ماهركجا پا بنهي حسن وي آنجا پيداستهر كجا سر بنهي سجده گه آن زيباستهمه جا خانؤ يارست كه يارم همه جاستپس ز بتخانه سوي كعبه چسان آمده امهر جا روند جز سر كوي نگار نيستهر جا نهند بار همانجا بود نگار)3)13 معشوق نزد، و در جان ماست؛ دوري از سوي ماست:(14)رسم آيا به وصال تو كه در جان منيهجر روي تو كه در جان مني نيست رواعيب از ماست اگر دوست ز ما مستور استديده بگشاي كه بيني همه عالم طور استلاف كم زن كه نبيند رخ خورشيد جهانچشم خفاش كه از ديدن نوري كور استيارب اين پردؤ پندار كه در ديده ماستباز كن تا كه ببينيم همه عالم نور استامام در تكميل اين مطلب روشن مي سازند كه جز وجود عاشق، بين معشوق و عاشق حايلي نيست:بگذر از خويش اگر عاشق دلباخته ايكه ميان تو و او جز تو كسي حايل نيستپاره كن انوار ميان من و خودتا كند جلوه رخ ماه تو اندر دل من4 تنها طبيب و پرستار درد عاشق، معشوق است:بر سر بالين بيمار رخت روزي گذر كنبين كه جز عشق تو بر بالين پرستاري ندارددردمندم نه طبيبي نه پرستاري هستدلخوشم چون تو طبيب و تو پرستار منيمحرمي نيست كه مرهم بنهد بر دل

ص: 6405

منجز تو اي دوست كه خود محرم اسرار منيعاشقم عاشقم افتاده و بيمار تواملطف كن لطف ز بيمار پرستاري كن)5)15 معشوق دست نايافتني است:به سر كوي تو اي قبلؤ دل راهي نيستورنه هرگز نشوم راهي وادي "منا"ديدار يار گرچه ميسّر نمي شود من در هواي او به همه بام و بر زدمخاك كويش شوم و كام طلبكار شومگرچه دانم كه از آن كام، طلب، كامم نيستاكنون كه يار راه ندادم به كوي خودما در نياز خويشتن و او به ناز خويش)6)16 معشوق عاشقان را به سوي خود مي كشد:در صيد عارفان و ز هستي رميدگانزلفت چو دام و خال لبت همچو دانه است7 معشوق ناز و جفا مي كند:هر جفا از تو به من رفت به منت بخرمبه خدا يار وفادار توامفراق آمد و از ديدگان فروغ ربوداگر جفا نكند يار دوستيش چه سود؟طبيب درد من آن گلرخ جفا پيشهبه روي من دري از خانقاه خود نگشودشب هجران تو آخر نشود رخ ننماييدر همه دهر تو در ناز و ما گرد نيازيم(17)ج عاشق1 عاشقان از هر تعلقي به دورند:مي گساران را دل از عالم بريدن شيوه استآن كه رنگ و بوي دارد لايق ميخانه نيستتا اسير رنگ و بويي بوي دلبر نشنويهر كه اين اغلال در جانش بود آماده نيستياد روي تو غم هر

ص: 6406

دو جهان از دل بردصبح اميد همه ظلمت شب باطل كردآن كه از بادؤ عشق تو لبي تازه نمودملك هستي بر چشمشش پركاهي نبود)2)18 عاشق در پي نام و آوازه نيست:الا يا ايها الساقي زمي پرساز جامم راكه از جانم فرو ريزد هواي ننگ و نامم راگرد دلدار نگردد غم ساقي نخوردغير آن رند كه بي نام و نشاني باشدعاشقان روي جانان جمله بي نام و نشانندنامداران را هواي او دمي برسد نيامدفارغ از ما و من است آن كه به كوي تو خزيدغافل از هردو جهان كي به هواي من و ماست)3)19 عاشق از همه ظواهر حتي خرقه و سجّاده نيز دوري مي كند:رهرو عشقي اگر خرقه و سجاده فكنكه بجز عشق تو را رهرو اين منزل نيستمسند و خرقه وسجاده ثمربخش نشداز گلستان رخ او ثمري مي جويمبركن اين خرقؤ آلوده و اين بت بشكنبه در عشق فرود آي كه آن قبله نماستپاره كن سبحه و بشكن درِ اين دير خرابگر كه خواهي شوي آگاه ز سرّ الاسرار)4)20 عاشق در پي بهشت و نعمتهاي بهشتي نيست:(21)زاهد از روضؤ رضوان و رخ حور مگويخم زلفش نه به صد روضه رضوان ندهممده از جنت و از حور و قصورم خبريجز رخ دوست نظر سوي كسي نيست مرافردوس و هر چه هست در آن قسمت رقيبرنج

ص: 6407

و غمي كه مي رسد از او از آن ماستخواست شيطان بد كند با من ولي احسان نموداز بهشتم برد بيرون بستؤ جانان نمودخواست از فردوس بيرونم كند خوارم كندعشق پيد ا گشت و از ملك و ملك پران نمود)5)22 عاشق به بيخودي و سكر دست مي يابد:(23)تو گر از نشئؤ مي كمتر از آني به خود آئيبرون شو بي رنگ از مرز خلوتگاه غافلهاجرعه اي مي خواهم از جام تو تا بيهوش گردمهوشمند از لذت اين جرعؤ مي بي نصيب استقصؤ مستي و رمز بيخودي و بيهشيعاشقان دانند كاين اسطوره و افسانه نيستهمچو پروانه بسوزم بر شمعش همه عمرمحو چون مي زده در روي نكويش باشمباده از پيمانؤ دلدار هشياري نداردبي خودي از نوش اين پيمانه بيماري ندارد)6)24 عاشق فراتر از بيخودي در پي نيستي و فناست:نيستي را برگزين اي دوست اندر راه عشقرنگ هستي هر كه بر رخ دارد آدم زاده نيستگر اسير روي اويي نيست شو پروانه شوپاي بند ملك هستي در خور پروانه نيستعاشق از شوق به درياي فنا غوطه ور استبي خبر آن كه به ظلمتكدؤ ساحل بودتا از ديار هستي در نيستي خزيديماز هر چه غير دلبر از جان و دل بريديم)7)25 حال عاشقان را تنها عاشقان دلسوخته دانند:عاشقان دانند درد عاشق و سوز فراقآن كه بر شمع جمالت سوخت جز پروانه نيستدوستان غم من راز

ص: 6408

نهاني باشدآن شناسد كه ز خود يكسره فاني باشد8 عاشقان در پي دردند و از درمان دوري مي جويند:درد مي جويند اين وارستگان مكتب عشقآن كه درمان خواهد از اصحاب اين مكتب غريب استدرد خواهم دوا نمي خواهمغصه خواهم نوا نمي خواهمما زادؤ عشقيم و فزايندؤ درديمبا مدعي عاكف مسجد به نبرديمدر ره خال لبش لبريز بايد جام دردرنج را افزون كني ني در پي درمان شويدر غم عشقت فتادم كاشكي درمان نبوديمن سر و سامان نجويم كاشكي سامان نبودي9 عاشق وفادار و در عشق پابرجاست:مي نيارم ز آستانت روي خود برداشتنگر دو صد بارم ز كوي خويشتن سازي توطردگر كشي يا بنوازي اي دوستعاشقم يار وفادار توامگر براني ز درم از در ديگر آيمگر برون رانديم از خانه ز ديوار شدمديدار يار گرچه ميسّر نمي شودمن در هواي او به همه بام و بر زدم10 عاشقاني كه به وصال مي رسند از گفتن اسرار باز مي مانند:(26)لب فرو بست هرآن كس رخ چون ماهش ديدآن كه مدحت كند از گفتؤ خود مسرور است11 جايگاه عاشقان در عالم هستي بي مانند است:عاشقان صدرنشينان جهان قدسندسرفراز آن كه به درگاه جمال تو گداستما عاشقان ز قله كوه هدايتيمروح الامين به سدره پي جستجوي ماستبا مطربان بگو كه طرب را فزون كننددست گداي صومعه بالا به سوي ماستشاگرد پير ميكده

ص: 6409

شود در فتون عشقگردن فراز بر همه خلق اوستاد باشتا شدم خادم درگاه بت باده فروشبه اميران دو عالم همه فرمان بدهم12 عاشق از معشوق جلوه گري مي خواهد:ناز كن تا مي تواني غمزه كن تا مي شود دردمندي را نديدم عاشق اين ناز نيستگوشؤ چشم گشا بر من مسكين نگرنازكن ناز كه اين باديه سامانش نيستراز بگشا پرده بردار از رخ زيباي خويشكز غم ديدار رويت ديده چون جيحون شودروي بگشا بر اين پير ز پا افتادهتا دم مرگ به جان عاشق ديدار توام(27)

پى نوشت ها

:1 براي تفصيل نگ : ابونصر سراج، اللمع، حَقّقَهُ و قدّم له الدكتور عبدالحليم محمود، طه عبدالباقي سُرور، دارالكتب الحديثه بمصر و مكتبه المثني ببغداد، 1960، ص 86،88؛ ترجمه رسالؤ قشيريه، تصحيح بديع الزمان فروزانفر، چاپ دوم، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، 1361، ص573552؛ علي بن عثمان هجويري، كشف المئحجوب، افست از روي متن مصحّح والنسين ژوكوفسكي، ص392 4042 امام خميني"س" در كتاب سرالصلوة با بيان اين آيه شريفه مقام محبان را در عبارت تشريح مي كنند. براي تفصيل نگ: امام خميني، سرالصلوة، با مقدمه سيداحمد فهري، ص 243 نگ: مجدودبن آدم سنايي، حديقه الحقيقه و شريعة الطريقه، تصحيح و تحشيه مدرس رضوي، چاپ سوم، دانشگاه تهران، 1368، ص325 به بعد4 منبع مورد استفاده ديوان امام چاپ موسسه تنظيم و نشر آثار

ص: 6410

امام خميني"س" است5 ابيات زير نيز به همين موضوع اشاره مي كند:افسانؤ جهان دل ديوانؤ من استدر شمع عشق، سوخته پروانؤ من استگيسوي يار دام دل عاشقان اوست خال سياه پشت لبش دانؤ من استسركوي توبه جان تو قسم جاي من استبه خم زلف تو در ميكده ماواي من استمجنون اسير عشق شد اما چو من نشداي كاش كس چو من نشود مبتلاي دوستچشم بيمار تو اي مي زده بيمارم كردحلقؤ گيسويت اي يار گرفتارم كردمن به خال لبت اي دوست گرفتار شدمچشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدمجز خم ابروي دلبر هيچ محرابي ندارمجز غم هجران رويش من تب و تابي ندارم6 امام مانند بسياري از عارفان و حكيمان برآنند كه حب و عشق در تمام مراتب هستي و در همؤ موجودات وجود دارد و عالم هستي بر بنيان عشق پديد آمده است. در كتاب مصباح الهدايه مي نويسند "...ولولا ذالك الحبّ لما يظهر موجود من الموجودات و لايصل احد الي الكمال من الكمالات فان بالعشق قامت السموات." و همان گونه كه در تعليقات اين كتاب اشاره شده اين مضمون نزديك است به سخن صدرالمتالهين: "لولاالعشق ما يوجد سمأ ولاارض و لابرّ و لابحر." (نگ مصابح الهدايه الي الخلافة و الولايه، مقدمه استاد سيدجلال الدين آشتياني چاپ دوم موسسه تنظيم و

ص: 6411

نشر آثار امام خميني"س" ،7 )1373 به ابيات زير نيز توجه كنيد:همه سرگشته آن زلف چليپاي وي انددر غم هجر رخش اين همه شور و غوغاستبر هر دياري بگذري بر هر گروهي بنگريبا صدزبان با صدبيان در ذكر او غوغا بودعاشقم عاشقم و جز وصل تو درمانش نيستكيست كاين آتش افروخته در جانش نيستسرگشته و حيران همه در عشق تو غرقنددل سوخته هر ناحيه بي تاب و توانند8 در ابيات زير نيز همين موضوع اشاره شده:سرّي كه نهفته است در ساغر ميبا اهل خرد جرات گفتار نبوددردي كه ز عشق در دل مي زده استبا هشياران مجال اظهار نبودابن سينا را بگو در طور سينا ره نيافتآن كه را برهان حيران ساز تو حيران نموداسفار و شفأ ابن سينا نگشود با آن همه جرّ و بحثها مشكل مابا شيخ بگو كه راه من باطل خواندبر حق تو لبخند زند باطل مادر بر دلشدگان علم حجاب است حجاباز حجاب آن كه برون رفت بحق جاهل بودهوشمندان را بگو دفتر ببندند از سخنكانچه گويند از زبان بيهش و مستانه نيست9 در ابيات زير نيز همين موضوع بيان شده:از فتوحاتم نشد فتحي و از مصباح نوريهرچه خواهم در درون جامؤ آن دلفريب استبشكنيم آينؤ فلسفه و عرفان رااز صنمخانؤ اين قافله بيگانه شويمبا

ص: 6412

صوفي و عارف و درويش به جنگيمپرخاشگر فلسفه و علم كلاميمگوش از عربدؤ صوفي و درويش ببندتا به جانت رسد از كوي دل آواز سروشاگر ز عارف سالك سخن بود روزييقين بدان كه نخواهد رسيد بر مقصودعلم و عرفان به خرابات ندارد راهيكه به منزلگه عشاق ره باطل نيست...10 "روايت است كه از جعفربن محمدالصّادق پرسيدند كه : "ما معني العشق... گفت العشق جنونٌ الهي" (فرهنگ اصطلاحات ديوان، امام خميني"س"، ص 230 231( دارلجنون ناميدن دل مي تواند با اين حديث مرتبط باشد زيرا دل جايگاه عشق است.11 دربارؤ دردمندان عاشق و بي درمان بودن عشق فخرالدين عراقي در ديوان اشعارش نكاتي بديع و دلكش بيان مي كند. از اين نظر اشعار او در خور اهميت و توجه خاص است. او مي گويد:با درد خستگانت درمان چه كار داردبا وصل كشتگانت هجران چه كار داردبا محنت فراقت راحت چه رخ نمايدبا درد اشتياقت درمان چه كار دارد(فخرالدين عراقي، ديوان، به كوشش سعيد نفيسي، چاپ هفتم، كتابخانؤ سنايي، 1372، ص12)172 هويدا بودن جلوه هاي معشوق در سراسر عالم هستي از قرآن گرفته شده:وَلِلّهِ المشرقُ والمغربُ فَاَيْنَما تُوَلّوا فَثَمّ وَجْهُ اللّهِ (بقره117/( وَ هُوَ الْاَوّلُ والْ آخرُ و الظاهرُ والباطنُ و هو بكل شَئٍ عليم(حديد3/(. اين موضوع بتفصيل در مباحثي كه به وحدت وجود مربوط است، مطرح مي شود.

ص: 6413

(نگ: مصباح الهدايه الي الخلافة والولايه، ص1364)67 به ابيات زير نيز توجه شود:طرؤ گيسوي دلدار به هر كوي و دري استپس به هر كوي و در از شوق سفر بايد كردبا عقلان بگو كه رخ يار ظاهر استكاوش بس است اين همه در جستجوي دوستدر هر چه بنگري رخ او جلوه گر بودلوح رخش به هر در و هر رهگذر زدمهر چه بوئيم ز گلزار گلستان وي استعطر يار است كه بوئيده و بوئيم همهدر سراپاي دو عالم رخ او جلوه گر استكه كند پوچ همه زندگي باطل من14 در مبحث قرب در عرفان به اين موضوع اشاره مي شود. قشيري گويد: "قرب بنده نبود به حق مگر به بعدش از خلق." لاهيجي در شرح گلشن راز مي نويسد: "قرب عبارت از ارتفاع وسايط است ميان شئ و موجد او يا قلّت وسائط." به حديثي در اين باره اشاره مي شود:"اِنّ للّه سبعين الف حجابٍ مِنْ نورٍ و ظُلْمَةٍ" به آياتي از قرآن نيز درباره استناد مي شود: وَهُوَ مَعَكُمْ ايْنَما كُنْتُمْ (حديد4/(؛ وَنَحْنُ اقْرَبُ الَيْهِ مِنْ حَبْلٍ الوريدِ(ق16/( وَنَحْنُ اقْرَبُ الَيْهِ مِنْكُمْ ولكِنْ لاتُبْصِرون (واقعه85/( (براي تفصيل نگ: ترجمؤ رسالؤ قشيريه، تصحيح بديع الزمان فروزانفر، چاپ دوم، مركز انتشارات علمي و فرهنگي، ص125؛ شمس الدين محمد لاهيجي، شرح گلشن راز، مقدمه ،تصحيح و تعليقات محمد

ص: 6414

برزگر خالقي، عفت كرباسي، زوار، 1371،ص82، مصباح الهدايه الي الخلافة والولايه. ص2928؛ 15)94 به ابيات زير توجه شود:درد من عشق تو و بستر من بستر مرگجز توام هيچ طبيب و پرستاري نيستبا كه بتوان گفت از شيريني درد غم يارجز غم دلدار عاشق پيشه غمخواري نداردبيچاره ام ز درد و كسي چاره ساز نيستلطفي نماي با نظر چاره ساز خويشعاشقم سوخته ام هيچ مددكاري نيستتو مددكار من عاشق و دلدار منيچشم بيمار تواي مي زده بيمارم كردپاي بگذار به چشمم كه پرستار منيبي هواي دوست اي جان دلم جاني ندارمدردمندم عاشقم بي دوست درماني ندارم16 در ابيات زير نيز به اين موضوع اشاره مي شود:شب هجران تو آخر نشود رخ ننمايي در همه دهر تو در نازي و ما گرد نيازيمعمري گذشت و راه نبردم به كوي دوستمجلس تمام گشت و نديديم روي دوستگلشن معطر است سرا پا زبوي يارگشتيم هر كجا نشنيديم بوي دوست17 در ابيات زير نيز به اين موضوع اشاره مي شود:يار امشب پي عاشق كشي استمن نگويم ز خدنگش پيداستاكنون كه يار راه ندادم به كوي خودما در نياز خويشتن و او به ناز خويششاديم داد غمم داد و جفا داد و وفابا صفا منت آن را كه به من داد كشم18 به ابيات زير توجه شود:عاشق

ص: 6415

از هر چيز جز دلدار دل بر كنده خامشچون كه با خود جز حديث عشق گفتاري نداردنسيم قدس به عشاق باغ مژده دهدكه دل زهر دو جهان بي نياز بايد كردمعتكف گشتم از اين پس به در پير مغانكه به يك جرعؤ مي از هر دو جهان سيرم كردزهد مفروش اي قلندر آبروي خود مريززاهد ار هستي تو پس اقبال بر دنيا چه شد مستان مقام را به پشيزي نمي خرندگو خسرو زمانه و يا كيقباد باشيارم به نيم غمزه چنان جان من بسوختكاتش به ملك خاور و هم باختر زدم...19 در اين ابيات نيز به اين موضوع اشاره مي شود:عاكف اين كعبه وارسته ز مدح اين و آن استخادم اين ميكده دور از ثناي اين و آن استاين ما و مني جمله ز عقل است و عقال استدر خلوت مستان نه مني هست و نه مايياين همه ما و مني صوفي درويش نمودجلوه اي تا من و ما را ز دلم بزدائي20 به اين ابيات توجه شود:بر كنم خرقؤ سالوس اگر لطف كنيسر نهم بر قدمت خرقه گذارم بكنارصوفي صافي اگر هستي بكن اين خرقه رادم زدن از خويشتن با بوق و با كرنا چه شدرهرو عشقم و از خرقه و مسند بيزاربه دو عالم ندهم روي دل آراي تو راتو كه

ص: 6416

دل بستؤ تسبيحي و وابستؤ ديرساغر باده از آن ميكده اميد مدار21 بين زاهد، عابد و عارف دو تفاوت وجود دارد: يكي در هدف، دوم در انديشه. هدف زاهد و عابد توجه به آخرت، دوري از آتش دوزخ و رسيدن به نعمتهاي بهشتي است در حاليكه عارف در پي وصال معشوق است. جملؤ معروف امام علي(ع) اين موضوع را بخوبي روشن مي سازد: الهي ما عبدتك خوفاً من نارك و لا طمعاً في جَنّتِكَ بَلْ وَجَدْتُكَ اهْلاً للعبادَةِفَعَبَدْتُكَ (براي تفصيل نگ: يحيي يثربي، عرفان نظري، دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، 1372، ص28 به بعد)22 در اين ابيات نيز اين موضوع مطرح شده:بلبل باغ جنان را نبود راه به دوستنازم آن مطرب مجلس كه بود قبله نمابا خلديان بگو كه شما و قصور خويشآرام ما به سايؤ سرو روان ماستبا مدعي بگو كه تو و جنت النعيمديدار يار حاصل سر نهان ماستآب كوثر نخورم منت رضوان نبرمپرتو روي تو اي دوست جهانگيرم كردبه روز حشر كه خوبان روند در جنتز عاشقان طريقت كسي نخواهد بود...23 در سفر اول عشق در منزل پنجم و سكر و حيرت در منزل ششم و فنا و بقا در منزل هفتم مطرح مي شود. بنابراين عشق سالك را به سكر و حيرت سپس به فنا مي رساند.24 به ابيات

ص: 6417

زير نيز توجه شود:آنچه ديدم از حريفان همه هشياري بوددر صف مي زده بيداري من خواب من استدريم علم و عمل مدعيان غوطه ورندمستي و بيهشي مي زده گرداب من استراه و رسم عشق بيرون از حساب ما و توستاّن كه هشيار است و بيدار است مست باده نيستمستم از بادؤ عشق تو و از مست چنينپند مردان جهان ديده و هشيار مخواهبه مستي كاروان عاشقان رفتند از اين منزلبرون رفتند از "لا" جانب "الاّ" نمي دانيدوستان مي زده و مست و زهوش افتادهبي نصيب آن كه در اين جمع چو من عاقل بود...25 به اين موضوع در ابيات زير نيز اشاره مي شود:از آن مي ريز در جامم كه جانم را فدا سازدبرون سازد ز هستي هسته نيرنگ و دامم راآتشي را كه ز عشقش به دل و جانم زدجانم از خويش گذر كرد و خليل آسا شدسر نهادن بر در او پا به سر بنهادن استهر كه خود را هست داند پا به سر بنهاده نيستفارغ از خانقه و مدرسه و دير شدهپشت پايي زده بر هستي و فرزانه شويماز اقامتگه هستي به سفر خواهم رفتبه سوي نيستيم رخت كشان خواهي ديداين ره عشق است و اندر نيستي حاصل شودبايدت از شوق پروانه شوي بريان شوي...26 مفهوم همان حديث واردؤ مشهور

ص: 6418

است: مَنْ عَرَف اللّهَ كَلّ لِسانُهُ (بديع الزمان، فروزانفر، احاديث مثنوي، چاپ دوم، اميركبير ، تهران، 1347، ص 67، 27)174 در ابيات زير نيز به اين موضوع اشاره مي شود:با او بگو كه گوشه چشمي ز راه مهربگشا دمي به سوختؤ پاكباز خويشعشوه كن ناز نما لب بگشاجان من عاشق گفتار توامآيد آن روز كه در باز كني پرده گشاييتا به خاك قدمت جان و سر خويش ببازم دكتر سيدعلي اصغر ميرباقري فرد - (عضو هيات علمي دانشگاه اصفهان)

ص: 6419

سيماي معصومان عليهم السلام در انديشه امام خميني(ره)

16 چكيده: امام راحل به اهل بيت(ع) عشق مي ورزيد و اين كار را افتخاري بزرگ مي شمرد. نظرهاي آن بزرگوار در باره هريك از معصومان عليهم السلام شنيدني و جالب توجه مي نمايد. بنابراين، بي هيچ توضيحي،به مرور اين بخش از سخنان امام مي پردازيم: حضرت زهرا(س) امام، حضرت زهرا را زني مي داند كه عالم به وي افتخار مي كند. او كسي است كه در مقابل حكومتهاي جبار ايستاد و خطبه خواند. امام روز ولادت فاطمه زهرا(س) را روز بزرگي مي شمارد و او رازني برابر با همه مردان مي داند. زني كه انسان نمونه شمرده مي شود و تمام هويت انسان در او جلوه گر است. زني كه افتخارخاندان وحي است و چون خورشيدي بر تارك اسلام مي درخشد. امام ازاحترام بي حد رسول خدا(ص) به اين مولود شريف ياد مي كند و آن رانشانه جايگاه ويژه زن در جامعه مي داند كه اگر برتر از مردنباشد، كمتر نيست. از نظر امام، حضرت فاطمه(س) عنصر تابناكي است كه زيربناي فضيلتهاي انساني و ارزشهاي والاي خليفه الله در جهان است. او ازمعجزه هاي تاريخ و افتخارهاي عالم وجود است. امام معتقد است تاويل «ليله مباركه» در آيه (اناانزلناه في ليله مباركه) فاطمه(س) است. رهبر راحل انقلاب تسبيحات حضرت زهرا(س) را ازتعقيبات شريفه و از افضل تعقيبات مي داند و بر اين باور است كه اگر چيزي بهتر از آن بود، رسول

ص: 6420

خدا(ص) آن را به فاطمه(س) عطامي فرمود. حضرت علي(ع) حضرت امام در باره منزلت امام علي(ع) مي فرمايد: «ملائكه بالشان را زير پاي اميرالمومنين(ع) پهن مي كنند، چون مردي است كه به درداسلام مي خورد; اسلام را بزرگ مي كند; اسلام به واسطه اودر دنيا منتشر مي شود و شهرت جهاني پيدا مي كند; با زمامداري آن حضرت جامعه اي خوشنام و آزاد و پرحركت و پرفضيلت به وجودمي آيد. البته ملائكه براي حضرتش خضوع مي كنند و همه براي اوخضوع و خشوع مي كنند. حتي دشمن در برابر عظمتش تعظيم مي كند.» امام خميني(ره) اميرمومنان را ظل الله (سايه خدا) مي داند،سايه اي كه هيچ حركتي از خودش ندارد و هرچه هست از خداست. بنيانگذار جمهوري اسلامي، حضرت امير(ع) را معلم همه بشر و مردي كه معجزه بود و كسي نمي تواند مثل او باشد مي داند. شخصيتي بي نظير كه امور متضاد را در خودش جمع كرده است; همراه با قوه بازو، اهل زهد است. جنگجو و در همان حال اهل عبادت است. شمشيرمي كشد و اشخاص منحرف را درو مي كند، ولي با عاطفه است. روزهاروزه دار و شبها مشغول به عبادت است و شبي هزار ركعت نمازمي خواند. غذايش از نان و سركه يا حداكثر زيت و نمك است، ولي در عين حال آن قدر قدرت بدني دارد كه در خيبر را مي كند وچندين ذراع دور مي اندازد; كاري كه چهل نفر نمي توانستند بكنند. امام حسن(ع)

ص: 6421

امام خميني(ره) در باره قيام امام حسن(ع) عليه معاويه مي گويد: در وقتي كه همه با آن مردك (معاويه) بيعت كرده بودند و سلطانش حساب مي كردند، امام حسن(ع) قيام كرد. و وقتي گروهي نگذاشتندقيام ادامه يابد، با شرايطي صلح كرد كه معاويه را مفتضح نمود;همان قدر كه سيدالشهدا يزيد را مفتضح كرد. امام معقتد است گرفتاري امام حسن(ع) از دوستان و اصحابش بيشتر از ديگران بود. آنها به نقشه هاي امام توجه نداشتند و افكارشان ناقص بود وامام را اذيت و با دشمنش معاهده كردند. امام حسين(ع) امام خميني(ره) در باره قيام سيدالشهدا(ع) و اصحاب و بستگانش معتقد است: چون قيام لله بود، اساس سلطنت يزيد خبيث راشكستند. اساس سلطنتي كه مي خواست اسلام را به صورت سلطنت طاغوتي در آورد، نابود كردند. سيدالشهدا(ع) تمام اصحاب و جوانان و مال و منال و هرچه راداشت، در راه خدا و براي تقويت اسلام و خالفت با ظلم وامپراتوري قدرتمندتر از امپراتوريهاي امروزي داد، و اسلام و مذهب را بيمه كرد. امام حسين(ع)، در نظر بنيانگذار جمهوري اسلامي، شخصيت عظيمي است كه از عصاره وحي الهي تغذيه كرد و در خاندان سيد رسل محمدمصطفي و سيد اوليا علي مرتضي تربيت شد و در دامن صديقه طاهره بزرگ گرديد و با فداكاري بي نظير و نهضت الهي خود، واقعه بزرگي به وجود آورد كه كاخ ستمكاران را فرو

ص: 6422

ريخت و مكتب اسلام رانجات بخشيد. امام خميني(ره) قيام امام حسين(ع) را نهي از منكر و استنكارظالمان مي داند و معتقد است: سيدالشهدا همه عمر و زندگي اش رابراي رفع منكر و جلوگيري از حكومت ظلم و مفاسدي كه ايجادمي كنند، صرف كرد. امام سجاد(ع) امام خميني(ره) به گريه ها و مناجات و ناله هاي علي بن الحسين(ع) توجه مي كند و مي گويد: اين ادعيه و مناجاتها، قيام به وظيفه بندگي در مقام عبوديت است. ... سيدالساجدين و زين العابدين شبيه ترين مردم به حضرت علي(ع) در فقه و ظواهر بود و رنگش از بيداري شبانه، زرد شده وچشمانش از گريه سوخته بود. پيشاني مباركش از سجده بسيار مجروح شده و ساقها و قدمهايش از نماز ورم كرده بود. ولي باز معتقدبود به اندازه علي(ع) عبادت نكرده است. در باره عبادت و تلاوت قرآن حضرت سجاد(ع) مي گويد: بعضي از شنيدن آن (تلاوت قران حضرت سجاد(ع» غش مي كردند. وقتي حضرت علي بن الحسين به نماز مي ايستاد، رنگش متغير مي شد;و وقتي سجده مي كرد، سرش را بلند نمي كرد تا آن كه عرق از اومي ريخت; و به هنگام نماز مثل، ساقه درختي بود كه حركت نمي كرد. امام، حضرت سجاد(ع) را از بزرگترين نعمتهايي مي داند كه ذات مقدس حق بربندگانش منت نهاده، تا طريق عبوديت را به آنان بفهماند. امام از همگان مي خواهد در حالات آن حضرت و

ص: 6423

مناجات آن بزرگوار با حضرت حق و دعاهاي لطيف آن سرور، كه كيفيت آداب عبوديت را به بندگان خدا تعليم مي دهد، بينديشند. در باورامام، مناجات آن بزرگواران براي تعليم بندگان نبوده; و اين كلامي بي مغز و باطل است كه از جهل به مقام ربوبيت و معارف اهل بيت صادر شده; بلكه خوف و خشيت آنها بيشتر بوده و عظمت وجلال حق در قلب آنها بيشتر تجلي نموده است. امام(ره)، ادعيه حضرت سجاد(ع) را سازنده مي داند و معتقد است: اگر مردمان بفمهند اين ادعيه چه كرده و چطور مي تواند تجهيزكند، نمي گفتند ادعيه براي چيست. امام منبر حضرت سجاد(ع) را در حضور يزيد افشاگرانه و روشنگرمي داند. امام باقر(ع) امام(ره)، حضرت باقر(ع) را عالم آل محمد(ص) و عاشق جمال حق مي خواند و مي فرمايد: «صدقه را پس از وقوع در دست سائل، مي بوييد و مي بوسيد واستشمام رايحه طيبه محبوب از آن مي كرد. و خدا مي داند براي آن ذات مقدس و عاشق مجذوب چه راحت نفس و سكونت خاطري پيدا مي شد;و چطور آن اشتعالات قلبيه و احتراقات شوقيه باطنيه (را) اين عشقبازي خاموش مي كرد.» امام مي گويد: آن حضرت در محلي كه داشتند كار مي كردند، به رغم اين كه مسووليت معنويشان و كار تبليغي و تعليمي شان زياد بود،به ايشان عرض كردند: اين كار را به ما واگذار كن. حضرت فرمود: ميل دارم خودم كار كنم، حرارت آفتاب

ص: 6424

را در بدنم حس كنم. و اين ارزش است كه شخص اول عالم اسلام و داراي آن مقامات، كار كند وبياموزد ارزش كار چقدر است. امام خميني باقرالعلوم(ع) را بالاترين شخصيت تاريخ مي داند;شخصيتي كه جز خدا و رسول(ص) و امامان عليهم السلام كسي نمي تواندمقامش را درك كند. امام صادق(ع) امام خميني(ره) معتقد است: آنچه از عبادت براي حضرت صادق(ع) حاصل شده، براي ديگران ممكن نيست. او مي گويد: آن حضرت براي شكرگزاري صدقه مي داد و شكرگزاري را محبوبترين كارها مي دانست. آن حضرت در وضعي كه زير فشار حكام ستمكار بود و در حال تقيه به سر مي برد و قدرت اجرايي نداشت و بسياري از اوقات تحت مراقبت و محاصره بود، براي مسلمانان تكليف معين مي كرد. و حاكم و قاضي نصب مي فرمود; زيرا مرداني كه داراي سطح فكر وسيع باشند، هيچ گاه ماءيوس نگرديده و به وضع فعلي خود كه درزندان و اسارت به سر مي برند و معلوم نيست آزاد شوند. نمي انديشند. آنها براي پيشبرد هدف خويش در هر وضع كه باشندنقشه مي كشند، تا بعدا اگر توانستند آن را اجرا كنند يا ديگران كه بعد از دويست، سيصدسال مي آيند، دنبال اين طرح بروند. امام صادق(ع) با اين عمل خويش به فكر آينده امت و بشر و همه عالم بود و مي خواست بشر را اصلاح و قانون عادلانه را اجرا كند. امام خميني(ره) طرحهاي امام صادق(ع)

ص: 6425

را درجهت آگاهي ملت اسلام وروشن ساختن وضع حكومت اسلامي مي داند. امام كاظم(ع) امام خميني(ره) دستگيري و حبس حضرت موسي بن جعفر(ع) به دست هارون الرشيد را به خاطر قدرت طلبي خلفاي عباسي مي داند. (الملك عقيم) و معتقد است: خلفا مي دانستند اولاد علي(ع) داعيه خلافت وتشكيل حكومت اسلامي را دارند و خلافت و حكومت را وظيفه خودمي دانند; زيرا وقتي از آنها خواسته شد حدود «فدك» را تعيين كنند، حدود كشور اسلامي را تعيين كردند، يعني اين حدود حق آنهابود و مي بايست بر آن حكومت داشته باشند. حكام جائر مي دانستنداگر امام موسي بن جعفر(ع) آزاد باشد، زندگي را بر آنها حرام خواهد كرد و ممكن است زمينه اي فراهم شود كه حضرت قيام كند وسلطنت را براندازد. امام راحل(ره) مي فرمايد: موسي بن جعفر در حبس هم مقابله مي كردو مخالف با رژيم طاغوتي بود. مسلما هفت سال و احتمالا چهارده سال امام در حبس بود; زيرا اين راهي است كه همه اولياي خدا پيمودند. امام رضا(ع) امام خميني(ره) توصيه امام رضا(ع) به فرزندش حضرت جواد(ع) راذكر مي كند كه به وي فرمود: همراه خود اموالي بردار و هركس ازتوچيزي خواست، انفاق كند. امام خميني(ره) تزوير ماءمون و گفتن «يابن عم» و «يابن رسول الله» به امام رضا(ع) را به خاطر بازداشتن آن حضرت ازقيام و حفظ سلطنت خود مي داند و معتقد است: اگر امام(ع) درباري

ص: 6426

مي شد، كمال عزت و احترام را به او مي گذاشتند و دستش راهم مي بوسيدند. او مي گويد: حضرت رضا به رغم ابتلائات و مصيبتهاي معنوي كه داشتند، اختلافي در امت ايجاد نكردند و با آرامش راه خود را به پيش بردند و آرامش ملت را حفظ كردند. در نگاه امام راحل،آستان قدس رضوي محل تجلي نور و مكان توجه ملائكه الله است. آن بزرگوار همواره مشتاق بود به پاي بوسي امام هشتم(ع) مشرف شود. او مركز ايران را حرم حضرت رضا(ع) مي دانست و اميدوار بود همه خدمتگزار آستان قدس رضوي باشند. امام خدمتگزاري به آن آستان را باعث خوشبختي و همه را محتاج توجه خاص حضرت رضا(ع)به شمارمي آورد. او مي فرمود: همه در آن مركز بايد آستان بوسي كنيم و بايد اظهار تاسف كنيم دستمان از آن جا كوتاه است. همه حضرات ائمه (ع) از ديدگاه امام خميني قدس سره داراي جايگاهي رفيع بوده اند. حضرت امام خميني به تناسب مباحث مطروحه درباره آن حضرات و يا از چشمه جوشان معرفت آن مطالبي بيان فرموده اند. در اين نوشتار قطره اي از درياي معارف امام خميني در ارتباط به حضرات امام جواد، امام هادي و امام عسگري (ع) ذكر مي شود. سفارش امام رضا (ع) به امام جواد (ع) در حديث است كه حضرت رضا (ع)به حضرت جواد (ع)مرقوم فرمود:«شنيدم غلامان تو وقتي سوار مي شوي

ص: 6427

تو را خارج مي كنند از در كوچك آنها بخل مي كنند و مي خواهند تو به كسي چيزي ندهي. به حق من بر تو كه بيرون رفتن و داخل شدنت نباشد مگر از در بزرگ. و وقتي سوار شدي همراه خود طلا و نقره بردار و هيچ كس از تو سؤالي نكند مگر آنكه به او عطا نمايي. و از عموهاي تو هر كس از تو سؤالي كرد، كمتر از پنجاه دينار به او مده و اگر بيشتر خواستي بدهي اختيار با توست و من اراده كردم به اين امر اينكه خداوند مقام تو را رفيع فرمايد پس انفاق كن و ترس مكن كه خداوند بر تو سخت گيري فرمايد.» مالكيت خداوند از نگاه امام (ره) حضرت امام در توضيحي پيرامون مالكيت خداوند مي فرمايد: بدان كه مالكيت حق تعالي مثل مالكيت بندگان نيست. مملوكات خود را; و مثل مالكيت سلاطين نيست مملكت خود را چه كه اين ها اضافاتي است اعتباريه و اضافه حق به خلق از اين قبيل نيست گر چه در نزد علماي فقه اين طور مالكيت براي حق تعالي طولا ثابت است و آن نيز منافات با آن چه در اين نظر ملحوظ و مذكور است ندارد ... و اما مالكيت حق تعالي كه به اضافه اشراقيه و احاطه قيوميه است مالكيت ذاته حقه است كه به هيچ

ص: 6428

وجه شائبه تباين ازلي در ذات و صفاتش با موجودي از موجودات نيست ... چنانچه اشاره به اين معني ممكن است باشد،... و قول حضرت امام علي النقي (ع):«و اعلم انه اذا كان في السماء الدنيا فهو كما هو علي العرش و الاشياء كلها له سواء علما و قدرة و ملكا و احاطة» نشاط در نماز حضرت امام خميني در كتاب «آداب نماز» آدابي را كه براي تمام حالات نماز بلكه در تمام عبادات و مناسك ضروري است مي شمارد. از جمله آن آداب «نشاط و بهجت» است در اين فصل امام خميني قدس سره حديثي را از امام حسن عسگري (ع) نقل مي فرمايد كه چنين است: «اذا نشطت القلوب فاودعوها و اذا نفرت فودعوها» و اين دستور جامعي است كه فرموده اند در هنگام نشاط و بهجت قلوب وديعه به آنها بسپاريد. و در وقت نفار و گريز آنها را راحت بگذاريد پس در كسب معارف و علوم نيز اين آدب را بايد منظور داشت و قلوب را با كراهت و تنفر وادار به كسب نكرد. امام زمان(ع) امام خميني(ره) امام زمان را بزرگ مجاهد عالم بشريت مي داند ومعتقد است: براي اجراي عدالت، كسي جز مهدي موعود نبوده است... هريك از انبيا كه آمدند، براي اجراي عدالت آمدند و مقصود آنهااجراي عدالت در

ص: 6429

همه عالم بود، ولي موفق نشدند. حتي رسول الله(ص) كه براي اصلاح و تربيت بشر و اجراي عدالت آمده بود،موفق نشد و كسي كه موفق خواهد شد عدالت را در تمام دنيا اجراكند، چه عدالت در زمين براي رفاه مردم و چه عدالت در تمام مراتب انسانيت، حضرت مهدي موعود است كه ذخيره الهي است. «او ابر مردي است كه جهان را از شرستمگران و دغلبازان تطهيرمي نمايد; و زمين را پس از آن كه ظلم و جور آن را فراگرفته، پراز عدل و داد مي نمايد و مستكبران جهان را سركوب و مستضعفان جهان را وارثان ارض مي نمايد. و چه مسعود و مبارك است روزي كه جهان از دغلبازي ها و فتنه انگيزي ها پاك شود و حكومت عدل الهي بر سراسر گيتي گسترش يابد و منافقان و حيله گران از صحنه خارج شوند و پرچم عدالت و رحمت حق تعالي بر بسيط زمين افراشته گرددو تنها قانون عدل اسلامي بر بشريت حاكم شود و كاخهاي ستم وكنگره هاي بيداد فروريزد و آنچه غايت بعثت انبيا عليهم صلواه الله و حاميان اولياعليهم السلام بوده، تحقق يابد وبركات حق تعالي بر زمين نازل شود و قلمهاي ننگين و زبانهاي نفاق افكن شكسته و بريده شود و سلطان حق تعالي بر عالم پرتوافكن گردد و شياطين و شيطان صفتان به انزوا گرايند وسازمانهاي دروغين حقوق بشر از دنيا برچيده شوند; و

ص: 6430

اميد است كه خداوند متعال آن روز فرخنده را به ظهور اين مولود فرخنده هرچه زودتر فرا رساند و خورشيد هدايت و امامت را طالع فرمايد.» امام خميني(ره) صاحب اصلي انقلاب اسلامي را حضرت مهدي(عج) مي داند. تقويت ايمان ملت ايران را يكي از علائم ظهوربقيه الله - ارواحناله الفداء بر مي شمرد. نيمه شعبان رابزرگترين عيد مسلمانان و بلكه بشر مي خواند و مي فرمايد: بايدخود را براي آمدن آن حضرت آماده كنيم. پيامبر اكرم(ص) در پايان اين مقاله و در بخش ويژه به ذكر گفتار و نوشتار امام خميني(ره) در باره پيامبر اكرم(ص) مي پردازيم: آن بزرگوار ولادت پيامبر(ص) را ولادت خيرات و بركات و كوبيدن ظلم و خاموش شدن بتكده ها و آتشكده ها مي شمارد. و گسترش توحيد وعدل در عالم را به واسطه پيامبر(ص) مي داند. امام در باره منزلت اجتماعي پيامبر(ص) مي فرمايد: ايشان ازميان مستضعفان برخاست و از طبقه سه، و از توده بود. ايشان شباني كرده بود، ولي به سبب لياقت ذاتي كه داشت، خداونداو را انتخاب كرد. در نگاه امام راحل(ره)، پيامبر(ص) عابدي مقيد به نماز،خيرخواه مردم، فروتن و خوش اخلاق و زاهد بود: به قدري رياضت كشيد و قيام براي حق كرد كه قدمهايش ورم كرد واز سوي خدا آيه (ماانزلنا عليك القرآن لتشقي) نازل گشت. جبرئيل كليد خزائن ارض را براي ايشان آورد، ولي آن حضرت

ص: 6431

تواضع كرد و فقر را فخر خود دانست. از بعضي زنهاي رسول خدا نقل شده است: رسول الله(ص) با ما صحبت مي كرد و ما با او صحبت مي كرديم چون وقت نماز مي شد، گويي او مارا نمي شناخت و ما او را نمي شناختيم; زيرا به خدا اشتغال پيدامي كرد. ايشان وقتي كفار را ملاحظه مي كرد مسلمان نمي شوند، غصه مي خورد. مي خواست همه به عالم نور برسند و مبعوث شده بود براي اين كه هياهوهايي را كه در دنيا براي رسيدن به قدرت هست، از بين ببردو خدا خواهي در مردم ايجاد كند. پيغمبر اكرم خدمتگزار مردم بود. با آن كه مقامش آن گونه بود،ولي خدمتگزار بود و خدمت مي كرد. پيغمبر اكرم، كه شخص اول وبنيانگذار اسلام و هدايت مردم بود، آيا هيچ وقت سلطه جو بود؟ باهمين اشخاصي كه رفقايش بودند، همه باهم دور هم مي نشستند. سياه و سفيد مطرح نبود. از طريق عامه منقول است كه پيغمبرخدا(ص) وقتي غضب مي فرمود اگرايستاده بود، مي نشست; و اگر نشسته بود، به پشت مي خوابيد، غضبش ساكن مي شد. در صورتي كه محارم الهي هتك مي شد، ياري مي جست وفقط براي خدا غضب مي نمود. امام شيوه امامان عليهم السلام و اولياي خدا و انبيا را حسن معاشرت و رفتار انساني و الهي مي داند و مي فرمايد: آنها خود راخدمتگزار مردم مي ديدند و كارهايي را كه بايد انجام دهند، باحسن رفتار

ص: 6432

انجام مي دادند. به كوشش: ع. امين

ص: 6433

شخصيت امام خميني (ره)

اشاره

13 1 چكيده: ر دانشنامه ر امام خميني

ديدگاههاي دكتر اسعد علي دبير كل اتحاديه جهاني نويسندگان عرب زبان و استاد دانشگاه دمشق پيرامون شخصيت حضرت امام خميني (ره)

اللهم صل علي محمد و آل محمد و السلام علي طالبي قول الحق و متبعيه. (سلام بر دوستداران كلام حق و پيروان آن) يكشنبه 17 نيسان، روز خوشحالي جهت دور كردن متجاوز از خاك كشورمان وعيد فرار استعمارگر خارجي از قلب جهان عرب است. زيرا اين پيروزي، جشن عروسي فتح و ظفر است. يادآور بيست و هشتمين سالگرد پاكسازي كشور از ردپاي دشمن غاصب است. بيست و هشتمين سالگرد، عدد مباركي است كه مطابق با عدد سوره فتح مي باشد كه سوره اي است مفتخر به محمد رسول الله: "والذين معه اشداء علي الكفار رحماء بينهم". اينها كساني بودند كه هم اشداء بودند و هم رحماء كه در تورات و انجيل از آنان به خوشه گندمي تعبير شده كه كشاورزان موعود از سنبله آن متعجب شده و از چنين شكوفا شدن به صراط مستقيم هدايت شده اند. اين پيروزي كه در ماه نيسان روي داده است موجب تعجب روح الله - الموسوي گرديده و قالبي شد براي تاثيرات ايشان در شريت حاضر و به نظر من، تحليل گران سياسي اشكال مختلف اين پديده را ارزيابي كرده و

ص: 6434

جلوه هاي روشن و دلنشين آن را مورد توجه قرار دادند و خطرات آن را كه متوجه كاخهاي سفيد وسرخ مي شد به دقت بررسي كردند. افرادي كه در اين زمينه سخن گفته اند بسيارند و رهبران سياسي و تبليغي دنيا نمي توانند از درك اين پديده چشم بپوشند. كيست كه نداند در دهسال گذشته در دنياي شوروي سابق يا دنياي غرب چه روي داده است؟ براستي پايه هاي جهان سياست دچار دگرگوني شد و شوروي كمونيست از هم پاشيد و اروپا و آمريكا با پشتيباني يكديگر در جهت نظم نوين جهاني قدم برداشتند. اما سوال اين است كه جايگاه روح الله در تحولات اين دنياي متلاطم كجاست؟ اگر بارزترين فعاليتهاي جهاني خاورميانه حول محور صلح و سازش اعراب و اسرائيل دور مي زند، بازگشت به آنچه كه انقلاب اسلامي موجب شده است مي تواند اولين پاسخ باشد. مردم به ياد دارند كه چگونه پرچم شاهنشاهي به زير كشيده شد و پرچم اسلامي بر جاي آن افراشته گرديد و چگونه در سفارت فلسطين در تهران، پرچم فلسطين كه در هيچ جاي دنيا سفارتي نداشته و از سال 1948 وطن مستقلي نداشته، جايگزين پرچم اسرائيل گرديد. اين حركت جديد در پايتخت جمهوري اسلامي، يك پديده جديد جهاني است كه روي داد و باقي خواهد ماند زيرا اين حركت، آغاز يك

ص: 6435

جريان آزاديبخش در مقابل جريان تجاوزگري است كه هنوز به اشكال مختلف در حال تداوم است. آيت الله خميني، سردمداران سلطه و سودجوئي را در ايران نابود ساخت و در اين راه، بجز آزاديخواهان و ابرار كه جز عدالت را دوست ندارند با ايشان همراهي نكردند. سوريه از ديد آنان بخاطر طرفداري از آيت الله، در زمره كشورهاي عربي جاي نمي گرفت. سپس جنگ تحميلي ايران و عراق جلوه اي از تجاوز معنوي بود، قبل از آن كه تجاوز مادي بوده باشد. در لندن، پاريس و دمشق در طي سالهاي 1981 تا 1988 مقالات و تحليلاتي تحت عناوين "السياسات المقارنه "و "جيش الكلمه الطيبه "به رشته تحرير درآوردم كه در همه اين مقالات، چهره موثر آيت الله، بطور روشن و تابناك به تصوير كشيده شده بود. در همين ارتباط، سخنرانيهائي در دمشق و تهران و گيلان و بندر انزلي و آستارا ايراد كردم و آيت الله خميني را به عنوان فقيهي موثر در سياستهاي داخلي و غيره و وقايع ديگر قاره ها قلمداد نمودم كه همه اين مسائل مهم هستند. اما از نظر من چندان مهم نيستند. چرا؟ سال 1984 به عنوان نماينده اتحاديه جهاني نويسندگان عرب خدمت امام رسيدم و كتاب "الاتحاد المسمي فراضواء القرآن" را تقديم ايشان نمودم و به ايشان

ص: 6436

عرض كردم سقوط شاهنشاهي مهم بود اما مهمترين چيزي كه تو را به خاطر آن دوست مي داريم، همانا چيزي است كه ما را توسط آن به سوي بهشت جاويدان از طريق دعاي سحر يا سرالصلاه - مصباح الهدايه - فصوص الحكم و غيره سوق داده ايد. (اين اولين كتاب امام است) تبسم ها و سخنان ايشان در اين وقت و حركت ابروان ايشان (كه سلام بر آن بدر منور و مقدس باد)، بيانگر عكس العمل امام در قبال سخنان حقير بود. اينك بعد از سالها و در سال 1994 چگونه اين مدت سپري شد و كيست كه جهان را از انوار تابناك روحي خود آكنده ساخته است. اين تاثير عميق روحي ايشان كه در نامه به رهبر شوروي سابق به صراحت بيان شده، مهمترين چيز است و آن گونه كه ايشان مردم عادي را به سوي خداوند دعوت مي كند، همان برخورد را هم با رهبر ابرقدرت شرق در اين نامه انجام مي دهد. آنچه را كه ايشان در اين نامه خواستار آن است، به وضوح بيان شده است. ايشان در اين نامه آنچه را كه مي خواهد به جهانيان اعلام كند به رشته تحرير در مي آورد و خطاب به رهبر شوروي مي گويد كه مرضي كه دامنگير شوروي شده است، دوري مردم از دين و

ص: 6437

خدا است و هيچ درماني براي مشكلات شوروي جز روي آوردن به خدا و ارتباط با او نيست و بدين گونه، فرمايشات ايشان تحقق يافت و شوروي از پاي درآمد. پس امام در نامه به گورباچف، منظور خود از تاثير را بيان مي دارد و خواسته خود را عنوان مي كند و مرض شوروي را دور كردن مردم از خدا و دين مي داند و درمان را در ارتباط معنوي با خداوند كه واجب الوجود و مبداء آفرينش است، ذكر مي كند. دو نامه اخيرا از آمريكا از دوستانم به دستم رسيده است كه در آنها بر روح پر فتوح امام درود فرستاده اند. يكي از اين نامه ها كه در تاريخ پنجم نيسان بدستم رسيده، به امضاء و مهر "هلمينسكي" است كه به زبان انگليسي بوده و ترجمه آن به زبان عربي نيز وجود دارد. "هلمينسكي" در نامه خود مي گويد: "موج تحول روحي، در حال در نورديدن آمريكاست و نيروي عظيم اين توجه و تحول روحي، موجب دهشت بنده شده است كه براي آن از شما مي خواهم دعا كنيد. ايشان در مقدمه اين نامه كه ما آن را نامه زيبايي قلمداد مي كنيم، عنوان كرده اند كه اخيرا نامه اي از دمشق به دستم رسيده كه در آن تصوير زنده اي از امام علي (ع) بيان گرديده و افكار متعددي

ص: 6438

در اين خصوص مندرج شده بود و باعث شد تا من در ماههاي اخير به خواندن نهج البلاغه بپردازم و به يك ديد بالاتر از آنچه كه در نامه قيد شده بود، درباره امام علي (ع) دست يافتم." امام خميني در وصيت نامه خويش مي فرمايد: آيا نهج البلاغه بهترين روش آزادي انسان بعد از قرآن كريم نيست؟ سپس اضافه مي كند كه بهترين روش براي رهبري و آزادي انسان بعد از قرآن، نهج البلاغه است و امروز كه در آمريكا به فهم نهج البلاغه روي آورده اند، تلاشي است جهت درك مفاهيم نهج البلاغه و مفاهيم امام علي (ع) . قصد امام از نگارش به گورباچف چه بود؟ ايشان گذشته از روحانيون مسلمان و مردم ايران، همان تحول معنوي را مد نظر داشت كه اينك در سرتاسر آمريكا در جريان است. در دومين نامه اي كه از آمريكا به دستم رسيده و به عربي نيز ترجمه گرديده، صحبت از اهتمام به ترجمه "اخلاص الدين" ، كتاب بيست و دوم از اضواء القرآن مي باشد. اين كتاب به ترجمه صوري از قرآن پرداخته و از ابواب مختلف قرآن كريم بهره گرفته است و در آن صحبت از ابن عربي به ميان آمده و درباره كتاب قانون و كتاب "محيط بلاشاطي" يا "درياي بيكران" ميشل ات شوتي گودز

ص: 6439

صحبت شده است. الان مسئله قرآن در رابطه با رعايت حريم الهي بسيار مهم است. قرآن دستورالعمل نخستين و نهج البلاغه در جايگاه دوم قرار دارند. اگر امروز آمريكاييان اين چنين مورد تاثير واقع شده اند، آيا چيزي جز تاثيرپذيري از اين دو كتاب است؟ اسلوب هر دو نامه مذكور، خوشحال كننده روان امام خميني است. گويا ايشان رنگ روح پاك خود را در اين دو نامه مي بيند. آيا قرآن در نزد امام رتبه اول و نهج البلاغه رتبه دوم در هدايت انساني را ندارند؟ آيا افكار ابن عربي كه ايشان در نامه به گورباچف از وي ياد كرده، امروزه مورد توجه قرار نگرفته است؟ تلاشهاي امام راه كوششها و جهاد اصغر در سياست را روشن ساخت و نيز راه جهاد اكبر را منور نمود. ايشان در كتاب "چهل حديث" خود از جهاد اكبر سخن به ميان آورده و مي گويد كه پيامبر فرمودند كه از جهاد اصغر برگشتيم و اكنون نوبت جهاد اكبر فرا رسيده است كه همانا تزكيه نفس و تربيت آن در راستاي خواست الهي است. اين همان چيزي است كه آيت الله روح الله موسوي خميني درصدد انجام و تاثير گذاري بر آن بودند و الحمدلله امروز شرق و غرب در مقابله با تحولات معنوي كه به تعبير نامه مذكور،

ص: 6440

موجب وحشت آنان شده است، دچار شكست شده اند. در پانزدهم شوال، امواج آرامش مرا فراگرفت. در اين روز كه مصادف با سالگرد امام صادق (ع) بود، آقاي فهري به من اطلاع داد كه ما پنجمين سالگرد رحلت امام خميني را در زينبيه برگزار خواهيم كرد. اين خبر موجب آن شد تا اشك در چشمان من حلقه بزند و روح امام را حاضر ببينم و يك شعر بلند هفتاد و دو بيتي را بسرايم، تحت عنوان "علامه عصر بالخميني عطر". چند بيت از اين شعر را عنوان مي كنم و يادآوري مي نمايم كه صحبت از ايشان در قالب يك گفتگوي كوتاه يا بلند نمي گنجد. زيرا ايشان نياز بشريت در پيوند با خداوند است. همان گونه كه ايشان به رهبر ابرقدرت شرق متذكر شدند. با درود به روان پاك ايشان و دوستداران مي گويم: فاطمئن لن تموت سكن النور بزيت ليس لي في الارض بيت انت يا شاف بيوتي مطمئن باش كه هيچ گاه براي تو مرگي نيست و نور در روغن چراغ جاودان است من منزلي در روي كره زمين ندارم و تو زلال كننده دلها، منزلهايي.1

ص: 6441

شخصيت حضرت امام خميني از ديدگاه زائران غير ايراني خانه خدا

13 چكيده: در گذشته نه چندان دور، زائران غير ايراني خانه خدا، هرگاه ايرانيان را در حرمين شريفين مي ديدند، بسيار عادي و بي تفاوت از كنار آنان مي گذشتند. تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، نه تنها نام ايران و ايراني براي زائران ديگر كشورها جاذبه اي نداشت، بلكه به آنها با ديدي بدبينانه و تحقير آميز نگاه مي كردند. اما پس از پيروزي انقلاب به رهبري حضرت امام خميني قدس سره و مطرح شدن انديشه هاي والا و ارزشمند و اهداف بلند و مقدس امام در زمينه رشد و توسعه اسلام در سطح جهان و نيز وحدت و همدلي امت اسلامي به ويژه استكبارستيزي و مقابله انقلاب با دشمنان اسلام، نور اميد در دل هاي مسلمانان جهان دميده شد و از آن پس همگان ايران را با نام «خميني» مي شناسند. زائران ايراني خانه خدا در موسم حج، بارها شاهد اين صحنه شكوهمند و به ياد ماندني بوده و هستند كه وقتي با زائري غير ايراني در صفوف نماز جماعت و يا در ديگر اماكن حرمين روبرو مي شوند، دست هاي ايرانيان را به گرمي و صميميت مي فشارند و نام «خميني» «خميني» بر زبان مي رانند و اين نام مقدس را رمز نزديكي، وحدت، همدلي و الفت امت اسلامي مي دانند. گويي

ص: 6442

مسلمانان دنيا، ايران را تنها با نام «امام خميني» مي شناسند. آنها امام را احياگر اسلام در سطح جهان مي دانند و چشم اميد خود را در زمينه رهايي از استعمار و استبداد به اين نقطه از زمين دوخته اند. در اين نوشتار به برخي از اظهار نظرهاي زائران غير ايراني خانه خدا در حج سال 77 اشاره شده است: امام خميني محبوب جهانيانزائري از سودان: امام خميني آشناترين نام براي مردم سودان است. زائراني از كشورهاي مراكش، كامرون، نيجريه: امام خميني قدس سره چهره اي شناخته شده در آفريقا است. زائراني از مصر و سنگال: امام خميني در دل هاي جهانيان زنده است، تا راه و روش او زنده است.زائري از مصر: امام خميني محبوب همه اعراب است.زائراني از مراكش، هند و اندونزي: امام خميني رهبر همه ما است و به هيچ وجه فقط به ملّت ايران تعلق ندارد.زائري از اندونزي: امام خميني را همه دوست دارند. او يك رهبر فرا ملّي و فرا كشوري است.زائراني از اوگاندا، قزاقستان و هند: امام خميني را با تمام وجودم دوست دارم. او افتخار مسلمانان و خار چشم آمريكايي ها است.زائري از بحرين: بيست سال است كه پدرم به رغم همه تضييقات دولت، عكس بزرگي از امام خميني را در خانه نگهداري مي كند.زائري از لبنان: امام خميني متعلّق به

ص: 6443

ايران و تشيع نيست بلكه متعلّق به جهان اسلام است. زائري از الجزاير: خميني اولين و آخرين مرد قرن بيستم بود.شناخت ايران با نام امامزائراني از چاد، الجزاير، و اندونزي: امام خميني قدس سره يك قهرمان جهاني است كه سبب معرفي ايران به جهان شد.زائري از ساحل عاج: به لطف امام خميني بود كه مسلمانان جهان با ايران و مسلمانان انقلابي آن آشنا شدند.زائراني از پاكستان، سريلانكا و ازبكستان: ايران با نام امام خميني در همه جاي دنيا شناخته شده است.زائراني از آفريقاي جنوبي، تانزانيا و مالزي: امام خميني رهبري بود كه ايران را در سطح جهان و منطقه قدرتمند كرد.ويژگي هاي فردي امام قدس سره :زائري از سودان: من معتقدم كه امام خميني يك انسان كامل بود.زائري از سوريه: امام خميني يك زاهد به تمام معني بود و هيچ هدفي جز رضايت خداوند دنبال نمي كرد.زائري از لبنان: پدر من كه از خانواده اي بسيار معتبر و متعهد و مؤمن لبنان است، پس از ديدار با امام خميني گفت: هرگز قادر نبودم به چشمان امام خميني مستقيما نگاه كنم او مرد بزرگ و خاصي بود.زائري از مصر: از طريق مجلات و روزنامه ها فهميدم كه امام خميني زندگي خيلي ساده اي داشته و ايشان شخصي متواضع و متديّن بوده اند.زائري از سنگال: امام خميني مسلماني واقعي و

ص: 6444

بنيانگذار اسلام ناب بود.زائري از پاكستان: امام خميني تنها حاكمي است كه ساده زندگي كرد.زائري از پاكستان: در سال 1359 به همراه هيأت افسران پاكستاني در حسينيه جماران تهران، امام خميني را ملاقات كردم. ديدار چهره نوراني امام خميني تمامي افسران پاكستاني را تحت تأثير قرار داد.زائري از اندونزي: امام خميني فردي كاردان بود و الآن در ميان ما زنده است.زائري از مصر: ساده زيستي امام خميني كه بعد از فوت ايشان به وسيله رسانه ها مطرح شد، به قدري بر محبوبيت ايشان در ميان جوانان انقلابي مصر افزود كه عده اي تصميم گرفتند مثل ايشان بدون تشريفات زندگي كنند.زائري از ساحل عاج: امام خميني رهبري عالم و صبور بود و روي مردم نقش مؤثري داشت. او هيچ چيز دنيا را براي خود نمي خواست و اين باعث محبوبيت او شد.تأثير گذاري امام در جهان:زائري از ساحل عاج: امام خميني شجاع ترين رهبر ديني و اسلامي و در حقيقت رهبر همه مردم جهان بود و انقلاب اسلامي بر همه كشورهاي جهان تأثير گذاشت.زائري از كامرون: من ايمان خود را از امام خميني گرفته ام، او خيلي روي من تأثير گذاشت.زائري از الجزائر: امام خميني يك شخصيت برجسته ديني بود كه دنيا را تكان داد.زائري از لبنان: ما جنوب لبناني ها هر چه داريم از بركت امام

ص: 6445

خميني بوده است.زائري از اندونزي: امام خميني رهبري بزرگ و عاشق اسلام بود و اسلام را پياده كرد.زائري از چاد: تلاش امام خميني در راستاي آگاهي دادن به مسلمانان و دعوت آنان به وحدت، قابل تقدير است.زائري از تركيه: امام خميني به گردن فرد فرد مسلمانان جهان حق دارد.زائر ديگري از تركيه: ما امام خميني را از سال 1978 مي شناسيم و بسياري از دوستدارانِ ايران، نام فرزندانشان را خميني گذاشته اند.زائري از مالديو: امام خميني را عالمي متدين، اهل علم، وارسته و فداكار مي دانم كه با عملش و نه با حرف، راه جديدي را براي ملت خود باز كرد. زائري از كشمير: مسلمانان كشمير، امام خميني را رهبر اعظم مسلمانان جهان مي دانند.زائري از هند: در جزيره موريس، مسلمانان خود را از ارادتمندانِ امام خميني مي دانند.زائري از فلسطين: از بيست سال پيش به اين طرف، از بس امام خميني را دوست داشته و عكس او را مدام با خود داشته ام، دوستانم به من مي گويند: خميني.زائري از مراكش: ما به امام عشق مي ورزيم، او بود كه ملت ايران را بيدار كرد. ما در مراكش وقتي ريش مي گذاريم به ما مي گويند: انصار امام خميني، من خودم از انصار امام خميني هستم.زائري از مراكش: راه امام خميني بهترين طريق مبارزه با طواغيت است.زائري از مصر:

ص: 6446

من هيچ كس را به اندازه امام خميني شايسته اطاعت و پيروي بي چون و چرا نمي دانم.زائري از سومالي: امام خميني مرد بزرگي بود كه توانست مفاسد اجتماعي و شراب را در ايران از بين ببرد.زائري از هند: امام خميني نزد همه مسلمانان حتّي هندوهاي غير مسلمان از ارزش ويژه اي برخوردار است و مبارزه شما با استكبار آمريكا مورد تحسين همه است.زائري از آمريكاي جنوبي: حقيقتا امام خميني به مسلمانان عزت داد و اين عزت هميشه به نام انقلاب ايران ثبت خواهد شد.زائري از برونئي: تمامي مسلمانان جهان رشد اسلام را مرهون زحمات امام خميني هستند.زائري از نيجريه: امام خميني، اسلامِ رؤيا و خيال و فكر را تبديل به اسلام عمل و حكومت كرد. زائري از مالي: امام خميني را مي ديديم كه هنگام بيماري و در زير سِرُم نمازش ترك نمي شد.زائري از انگلستان: امام خميني مرد بسيار بزرگي بود كه كشور را به سوي اسلام برد، من به شدت به امام خميني علاقمند هستم.زائري از آفريقاي جنوبي: امام خميني واقعا معجزه قرن است و موجب احياي مجدد اسلام گرديد.زائري از سودان: من امام خميني را بزرگترين مرد جهان اسلام در دوران بعد از عصر صحابه و تابعين مي دانم.زائري از مراكش: امام خميني درخت پر باري نشانده كه ميوه هاي آن هم اكنون

ص: 6447

در گوشه هاي جهان اسلام رسيده است.زائري از گابن: به خاطر امام خميني و حركت او بسياري در آفريقا به اسلام گرويدند.زائري از سريلانكا: در زمان شاه با كشتي به بندر عباس و خرمشهر آمده و ايران آن زمان را ديده ام، تغييرات ايران در دوران امام خميني از جهت وضعيّت ظاهري از جمله حجاب و پوشش خانم ها، رستوران ها، بازار و مغازه ها بسيار محسوس و نشان دهنده موفقيت حكومت اسلامي است.زائري از نيجريه: امام خميني، الگويي بسيار عالي از جهاد و مبارزه را براي مسلمانان جهان از خود بر جاي نهاد.زائري از تركيه: حركت اسلامي در تركيه، حركت امام خميني را الگوي خود قرار داده است.زائري از اندونزي: اي كاش اندونزي هم يك خميني داشت.زائري از پاكستان: ما هم در پاكستان به يك خميني نياز داريم.زائري از انگلستان: جهان اسلام اگر رهبراني مثل امام خميني داشت، امپراتوري اسلامي، وسيع و قدرتمند مي شد.امام و آمريكازائري از تركيه: اگر همه كشورهاي اسلامي رهبراني مانند امام خميني داشتند، آمريكا هيچ كاري نمي توانست بكند.زائري از بنگلادش: امام خميني تنها رهبري بود كه در برابر آمريكا ايستاد.زائري از پاكستان: از ميان رهبران ديني تنها امام خميني بود كه با دقت كامل توطئه ها را مي شناخت و به موقع گوشزد مي كرد.زائري ديگر از پاكستان: امام خميني به خلوص نيت

ص: 6448

در مقابل آمريكا ايستاد و به همين دليل آمريكايي ها در طبس شكست خوردند و اين يك معجزه بود.زائري از كشمير: امام خميني چهره بارز مبارزه با استكبار جهاني است.زائري از ساحل عاج: امام خميني اين پيرمرد مسلمان با دست خالي غرب را از پا درآورد.زائري از مراكش: امام خميني زماني كه همه دولت هاي كوچك به آمريكا آري مي گفتند، به آمريكا «نه» گفت و دست آمريكا را از منافع كشور ايران كوتاه كرد.زائري از نيجر: آمريكا خود را بالاترين قدرت مي دانست، ولي آية اللّه خميني آمد و ثابت كرد كه قدرت اسلام بالاترين قدرت است.امام و حكم اعدام سلمان رشدي:زائري از هند: ايران در دو مسأله سلمان رشدي و محو اسرائيل باعث افتخار مسلمانان شده است.زائري از تركيه: مسأله سلمان رشدي و فتواي امام خميني باعث غرور ما شده است.زائري از سنگال: با صدور حكم اعدام سلمان رشدي، ديگر هيچ كس جرأت نكرد عليه اسلام و مقدّسات مسلمانان زبان درازي كند.زائري از تركيه: حكم امام خميني درباره سلمان رشدي، دنيا را تكان داد. حالا ديگر كسي جرأت نمي كند عليه پيامبر اسلام چيزي بگويد.زائري از بنگلادش: مردم بنگلادش امام خميني را به دليل صدور حكم اعدام سلمان رشدي جزء قدّيسين اسلام مي دانند و براي ايشان احترام قائل اند.زائري از هند: امام خميني شخصيتي

ص: 6449

بي نظير در جهان اسلام محسوب مي شوند، حكم ايشان در مورد سلمان رشدي اولين ضرب شصت جهان اسلام به جهان كفر و استكبار بود.زائري از هند: امام خميني با فتواي خود عليه سلمان رشدي، خدمت بزرگي به جهان اسلام كرد و پس از آن مسلمانان ياد گرفتند كه با خائنين به اسلام چكار كنند.زائري از مالي: اگر چه پس از فتواي امام خميني هنوز كسي سلمان رشدي را به مجازات نرسانده است، اما حداقل درس عبرتي شد براي ديگران تا ديگر چنين جسارت هايي را به دين مبين اسلام نكنند.زائري از اندونزي: با شروع مسأله سلمان رشدي، كتاب ها و عكس هاي امام خميني را تكثير و در شهر «باندونگ» توزيع مي كردم.زائري از سودان: من با شنيدن حكم اعدام سلمان رشدي توسط امام خميني براي اولين بار، به عظمت مرجعيت ديني شيعه پي بردم.زائري ديگر از سودان، اگر برخورد امام خميني نمي بود، دشمنان اسلام تا كنون كتاب سلمان رشدي را به فيلم تبديل كرده بودند.زائري از مراكش: سلمان رشدي هم اكنون در لندن تحت الحفظ به سر مي برد و جلوي پنجره هاي اتاقش تيغه هاي فلزي كشيده شده است و اتاقش به زندان تبديل شده است.امام و جوانانزائري از مراكش: حركت امام خميني حماسه اي بود كه در بيداري جوانان ما بسيار مؤثر بود.زائري از ساحل عاج:

ص: 6450

امام خميني تحوّل بزرگي را در نظام ايران و جهان اسلام به وجود آورد و جوانان زيادي خط فكري و انقلابي خود را از او مي گيرند. زائري از مالي: با وجود گذشت چندين سال از رحلت امام خميني، مردم كشور مالي و نيجريه و به خصوص جوانانِ آفريقا دائما از امام و شخصيت او صحبت مي كنند.زائري از مراكش: امام خميني پيشواي جوانان انقلابي مراكش است.زائري ديگر از مراكش: انقلاب ايران و امام خميني و جوانان بسيجيِ شهادت طلبش سيد علي قاضي عسكر

ص: 6451

شخصيت و نقش امام خميني در جهان معاصر

6 چكيده: گفتگوي حضور با آقاي سيد صدرالدين از الجزاير اشاره: امام خميني آغازگر عصر تازه اي در تاريخ اسلام و زندگي مسلمانان است. از ويژگي هاي اين عصر هم مي توان غور و تعمق مسلمانان به اسلام را برشمرد و هم جهاني شدن حيات سياسي اسلام را، در گذشته اگرچه اسلام به عنوان يك دين جامع الهي در اذهان وجود داشت، اما انقلاب اسلامي آن ذهنيت تاريخي را عينيت بخشيد. اكنون "تمام حركاتي كه در كشورهاي اسلامي خواه الجزاير، خواه مصر و يا در امريكا و اروپا انجام مي شود به سبب نفوذ امام خميني و انقلاب اسلامي است". اين سخن آشنا ولي نامكرر كه اكنون بر زبان سيد صدرالدين مي رود شرح ديگري است از حديث انقلاب اسلامي در جهان امروز. سيدصدرالدين، اهل لبنان و در زمره صاحبنظراني است كه پس از اتمام تحصيلات سنتي علوم ديني به تحصيلات جديد نيز روي آورده اند. وي تحصيلات حوزوي خود را در لبنان به اتمام رسانيده و بعد از آن در دانشگاه سوربن به تحصيل در رشته حقوق پرداخته است و هم اكنون نيز در همين دانشگاه در دوره دكتراي رشته فلسفه تحصيل مي كنند. و "تشيع" محور اصلي مطالعات و فعاليت هاي وي را تشكيل مي دهد. آنچه در پي مي آيد ماحصل گفتگوي

ص: 6452

حضور با اين انديشمند مسلمان آشنا با مسايل و معضلات جهان كنوني است. صدرالدين در اين گفتگو به تشريح اهداف وانديشه هاي امام خميني [س ] پرداخته و دامنه نفوذ آن را در سطح جهاني مورد بحث و بررسي قرار داده است. با سپاس و تشكر از ايشان توجه خوانندگان ارجمند را به متن اين گفتگو جلب مي نمايم: حضور: از اين كه وقت خود را در اختيار ما قرار داده و در اين مصاحبه شركت كرده ايد متشكريم. لطفا قبل از هر سوالي، در مورد سوابق و فعاليتهاي خود توضيح دهيد. سيد صدرالدين : السلام عليكم و رحمة الله. من از سال 1985 در فرانسه بسر برده ام. پيش از آن، تحصيلات دانشگاهي خود را در لبنان شروع كردم ولي به طور همزمان در حوزه نيز تحصيل مي كردم. تمام مراحل تحصيلات حوزوي را تا پايان خارج، طي 10 سال در حوزه گذراندم و سپس اين فرصت را پيدا كردم كه تحصيلاتم را در اينجا ادامه دهم و همزمان با تحصيل، به همراه ديگر برادران مقيم فرانسه، فعاليتهاي خود را در زمينه هاي مذهبي و به ويژه درباره تشيع در فرانسه آغاز كردم. اگرچه ما مشكلات بسياري داشته ايم، ولي شكر خدا موفق شديم كه فعاليتهاي مذهبي و فرهنگي خود را ادامه دهيم. بنده علاوه بر فعاليتهاي مذهبي

ص: 6453

، در بعضي مواقع فعاليتهاي سياسي هم داشته ام كه در ارتباط با موضوعات مذهبي بوده است، از جمله اين فعاليتها مي توانم به مراسمي كه در ارتباط با ارتحال امام (رض) برگزار شد اشاره كنم. ما در زمينه تشكيل كلاسهاي ديني نيز فعاليت داريم. كلاسهايي كه با حضور برادران و خواهران برگزار مي شود. هر پنجشنبه شب، ما دور هم جمع مي شويم و بدين ترتيب، يك جامعه كوچك شيعي را تشكيل مي دهيم و خيلي جالب است كه بگويم از همه كشورها در اين جامعه كوچك حضور دارند. همان طور كه مي دانيد، اسلام بسيار بزرگ و گسترده است و روشي براي زندگي ارائه مي دهد كه مي تواند براي همه صرف نظر از مليتشان مفيد باشد و فكر مي كنم فقط مسلمان بودن كافي نيست. وظيفه ما است كه اسلام واقعي و اسلام سعادت بخش را به ديگر كساني كه در اين كشور زندگي مي كنند معرفي كنيم. در پايان، بد نيست اشاره اي به موضوع تحصيل خود در دانشگاه داشته باشم. من مشغول تحصيل در مقطع دكتراي رشته فلسفه در دانشگاه سوربن هستم و فوق ليسانس خود را نيز در رشته حقوق به اتمام رسانده ام. حضور: با تشكر از توضيحاتي كه داديد، مايلم نظرتان را در رابطه با شخصيت امام خميني بيان كنيد و همچنين ايده هاي اساسي

ص: 6454

و جهاني امام را به عنوان شخصيتي سياسي شرح دهيد. سيد صدرالدين: امام خميني (ره) مردي استثنائي بود. اين انسان، هديه خداوند به مسلمين بود تا بتوانند مسيرشان را در اسلام تصحيح كنند. مناسب مي دانم براي تبيين شخصيت امام و نقششان مقايسه اي داشته باشم بين مسلماناني كه قبل از دوره امام زندگيمي كردند با مردمي كه پس از ايشان زندگي مي كنند. مردم قبل از امام خميني، مسلمان بودند ولي بعد از ايشان بود كه به اسلام واقعي عمل كردند. امام خميني (ره) اسلام را از گوشه مساجد خارج كردند و مردم را به مسيري هدايت و تشويق نمودند كه اسلام را بتوان به عنوان يك روش زندگي به اجرا درآورد. همچنين بايد اضافه كنم كه امام خميني بود كه اين جرات را به مسلمانان بخشيد تا بتوانند اسلام را به ديگران عرضه كنند. الان مسلمانان به مسلمان بودنشان افتخار مي كنند، حال آن كه پيش از امام خميني، جرات بيان مسلمان بودنشان را نيز نداشتند. آنها امروز به واسطه اسلام احساس قدرت مي كنند، اين فقط امام خميني بود كه به ما اسلام حقيقي را نشان داد و اكنون با شناختي كه امام در اختيار مردم قرار داده، ايشان مي توانند بين اسلام واقعي يا همان گونه كه امام مي گفتند: اسلام ناب محمدي

ص: 6455

(ص)، و اسلام آمريكايي فرق بگذارند. امام خميني براي مسلمانان روشن كردند كه قوي هستند و توانائيهاي زيادي در اختيار دارند و بايد اين توانائيها را بشناسند و به خدمت بگيرند. اكنون اسلام به واسطه انقلاب اسلامي و به رهبري امام خميني، جهاني شده است. اين حضرت امام بود كه چهره حضرت رسول (ص) را به ياد مسلمانان آورد. در خانه اي ساده و محقر زندگي مي كرد، ولي مقتداي مسلمانان بود. در مورد شخصيت امام چيز ديگري كه بايد گفت اين است كه امام از ميان مردم برخاست و به خدا اتكا كرد و به ما نشان داد كه خدا بسيار به ما نزديك است. امام خميني به ما جنبه ديگر حيات، يعني حيات معنوي را نشان داد، چيزي كه تا پيش از ايشان مطرح نبود. ارتحال امام عزيز به ما ثابت كرد كه ايشان يك فرد عادي، مانند بقيه افراد نبود، بلكه قبله آمال مسلمين بود. امام خميني، راه را به ما نشان داد و حالا وظيفه ما است كه اين راه را ادامه دهيم. به همين دلايل است كه اكنون مسلمانان در سوگندهايشان، به امام سوگند مي خورند. اكنون همه مسلمانان; حتي آنان كه اظهار علاقه چنداني به انقلاب نشان نمي دهند، امام خميني را رهبر خود مي دانند. اگرچه من معتقد نيستم

ص: 6456

كه مسلماني باشد كه به امام علاقه نداشته باشد، چرا كه هر مسلماني وقتي تنها بنشيند و به يك انسان واقعي بينديشد، چهره و پيامهاي امام را به خاطر خواهد آورد. به همين علت است كه فكر مي كنم نفوذ امام در جهان اسلام، بيش از حد تصور است. وقتي همه مسلمانان از امام به عنوان يك الگو صحبت مي كنند، به اين معني است كه امام در خانه و قلب همه مسلمين حق جو حاضر است. اكنون اگر در ميان يك جامعه مسلمان فرانسوي و يا مراكشي در فرانسه زندگي كنيد، اگرچه به عنوان يك واقعيت با نفوذ ايده هاي مخالف ايران و امام خميني روبرو مي شويد، ولي من مطمئنم تمام اين مردم امام را به عنوان شخصيتي كه افقهاي اسلام را به مردم نشان داد مي شناسند. به همين علت است كه مي گويم نفوذ امام در مسلمين بسيار گسترده و بسيار قوي است. حضور: از نفوذ امام در مسلمانان جهان و در بين جامعه مسلمان فرانسه صحبت كرديد. آيا فكر مي كنيد نفوذ امام به سبب حركتهايي است كه ايشان ايجاد كرده اند؟ به خصوص انقلاب اسلامي در ايران. سيد صدرالدين: به اعتقاد من، با ظهور امام خميني، عصري براي مسلمانان آغاز شد كه بسيار جدي تر از دوران قبل از امام بود. منظورم را

ص: 6457

اين گونه بيان كنم كه تا پيش از امام، مسلمانان اغلب گرايشات حزبي و ملي داشتند، حال آنكه امام اين ايده را بيان كردند كه اسلام بزرگتر از آن است كه به حزب يا مليتي خاص محدود شود. با اين ايده است كه اكنون حركتهاي اسلامي از طرح حزب يا مليتي خاص به شكلي جهاني تغيير فرم داده است. حركتهايي كه در بسياري از موارد از شعارها و روشهاي مشابهي برخوردارند. مي توانم بگويم تمام حركاتي كه در كشورهاي اسلامي خواه الجزاير، خواه مصر و يا در آمريكا و اروپا و يا حتي همين جا نزد ما انجام مي شود، به سبب نفوذ امام خميني و انقلاب اسلامي است، چرا كه امام اين راه را آغاز كرد و به ما راه را نشان داد. تمام اين حركات و وقايع كه در كشورهاي اسلامي از قبيل الجزاير، مصر و سودان به وقوعمي پيوندد و يا حتي در آمريكا و كشورهاي اروپايي (به عنوان مثال راهپيمايي مسلمانان سوئد براي روز قدس)، و يا در هر جاي ديگر، همه اينها از اصولي يكسان تبعيتمي كنند كه امام خميني ايجاد كرده اند، بدون اينكه اين حركت ارتباط سياسي با ايران داشته باشد. امام خميني در ميان مجاهدين و تمام حركتهاي اسلامي نفوذ دارند. حضور: همه اين حركتها،

ص: 6458

علي رغم تبليغات ضد اسلامي و ضد امام موجود در جهان است. نظرتان در مورد اين تبليغات چيست؟ سيد صدرالدين: بي شك تبليغات زيادي عليه اسلام، امام خميني و انقلاب اسلامي وجود دارد. تبليغاتي بسيار قوي، تا حدي كه مي بينيم در زمان حج از عزيمت حجاج ايراني به تعداد مورد نظر ايران جلوگيري مي شود. آري - تبليغات زيادي عليه اسلام، امام خميني و انقلاب اسلامي ايران وجود دارد. اين تبليغات پس ازانقلاب و خصوصا در دوران جنگ ايران و عراق به شدت وجود داشت، ولي پس از جنگ ايران و عراق و به سبب برخي اتفاقاتي كه افتاد، مانند رفتار عراق با شيعيان، مشاركت عربستان سعودي (كه براي برخي، الگو به حساب مي آيد) با آمريكايي ها در جنگ خليج فارس و مواردي از اين قبيل، اكنون وضعيت اين تبليغات را تغيير داده است. برخي معتقد بودند كه مي توان از افغانستان به عنوان نمونه و الگويي جايگزين ايران استفاده كرد، ولي از آن طرف وضعيت افغانستان نيز چيز ديگري مي گويد. به سبب تمام اين وقايع، اكنون مسلمانان آگاهانه با مسائل برخورد مي كنند. اكنون آن عده از مسلمانان كه هوادار انقلاب اسلامي و امام نيستند نيز همان راهي را در پيش گرفته اند كه امام خميني مي پيمود. من در ميان مسلمانان زندگي مي كنم

ص: 6459

و اگر بخواهيم واقع گرايانه با مسائل برخورد كنيم، بايد بگويم پس از پايان دهه 80، اكنون ديدگاههاي مسلمانان بسيار به هم نزديك تر شده است، چرا كه اكنون مسلمانان واقعيتها را بسيار روشنتر مي بينند. بي شك اين وضعيت نوين، به ياري خداوند سبحان ايجاد شده است. خداوند سبحان در قرآن مي فرمايد: "جاء الحق و زهق الباطل" مي توان گفت باطل آن چيزي است كه مقابل حق مي ايستد. باطل سعي مي كند كه حقيقت را پنهان كند و بپوشاند، ولي اكنون به ياري خداوند تعالي پرده هايي كه حقيقت را پوشانده بود به كنار رفته اند. اكنون مسلمانان واقعي بسيار به يكديگر نزديك شده و واقعيتها را روشنتر مي بينند و اين تغيير به ياري خداوند و به واسطه اتفاقاتي بود كه در جهان رخ داد. (مانند آن چه كه در عراق و افغانستان گذشت. نقش عربستان سعودي در جنگ خليج فارس و مواردي از اين قبيل) هواداران عربستان سعودي اكنون بسيار بسيار نااميد شده اند. اين نااميدي ناشي از سياستهاي عربستان سعودي است، چرا كه مسلمانان آمريكا را از هر كشور ديگري نسبت به اسلام دورتر مي دانند. نمي خواهم از اصطلاح شيطان بزرگ استفاده كنم، ولي همان طور كه گفتم، آمريكا دورترين كشور نسبت به عقايد اسلام است. آمريكا دستيار اسرائيل است، اسرائيلي كه دشمن مسلمانان است. اين

ص: 6460

آمريكاست كه از اسرائيل حمايت مي كند. حال ما عربستان سعودي را نيز در كنار آمريكا مي بينيم به هر حال به سبب تمام اين وقايع، اكنون مسلمانان بسيار روشنتر از گذشته مسائل را مي بينند. به همين علت است كه اكنون ديده مي شود كه مسلمانان تفرقه هاي دروني را كنار مي گذارند، چرا كه اكنون دوست و دشمن خود را بهتر مي شناسند. اكنون روحيه پيروي از راه واقعي اسلام به وضوح در مسلمانان ديده مي شود و مي دانند كه رهروان واقعي اين راه فقط دوستان صادق اسلام هستند و امام خميني و انقلاب اسلامي در ايران اكنون به عنوان رهروان صادق اين راه شناخته مي شوند. حضور: نظرتان در مورد نفوذ امام و انقلاب اسلامي ايران در جوامع غيرمسلمان چيست؟ البته نه همه آنها، بلكه بين آنهايي كه در پي يافتن حقيقت هستند. آيا فكر مي كنيد آنها نيز مي توانند حقايق را دريابند؟ سيد صدرالدين: شايد بد نباشد آنچه كه در فرانسهديده ام، بيان كنم. من دوستان بسياري دارم، برادران و خواهراني كه در سالهاي 1979 و 1980 به سبب انقلاب اسلامي در ايران به اسلام گرويده اند و اين افراد اكنون در اسلام بسيار استوارند. اين اثر انقلاب اسلامي عجيب نيست. انقلابي كه موفق شده چنين تحولاتي را در جهان دامن بزند، بي شك مي تواند بر

ص: 6461

روي بسياري از انسانها به شكلي مثبت نفوذ داشته باشد. به هر حال اين افراد بسيار در اسلام استوار و با تقوي هستند و اين رويه به سبب زندگي در يك كشور اسلامي نيست، اين افراد اينجا و در فرانسه زندگي مي كنند. در اسلام بسيار قوي هستند و راه اسلام را به خوبي مي شناسند. بنابراين براي افرادي كه مسلمان نيستند، خواه مسيحي باشند يا داراي هر دين ديگري و حتي آنان كه اساسا به خدا معتقد نيستند، بعد از انقلاب اسلامي و امام، فرصت پذيرش اسلام وجود دارد، يعني همان چيزي كه امام از خود بجاي گذاشت. اكنون آنها دريافته اند كه اسلام بسيار بزرگ و گسترده است. فهميده اند كه اسلام راه نجات مستضعفين است. اكنون آنها مسلمانان را مي بينند كه نسبت به سرنوشت ديگر مسلمانان حساسند، نسبت به فقر و فقرا حساسند و با ديدن مسلماناني كه راه واقعي اسلام را مي پيمايند، مي توانند ايده اي از اسلام داشته باشند. اين ايده ديگر صرفا از طريق مطالعه كتب تحقيقاتي كه اسلام را توصيف كرده اند، ايجاد نشده است. اين ايده از احساسات و عملكرد واقعي مسلمانان نشات گرفته و اين احساسات و رفتار كنوني مسلمين از آنچه امام خميني (ره) به آنها عرضه كرد سرچشمه گرفته است. حضور: شما ديدي بسيار خوش بينانه نسبت به آنچه

ص: 6462

در جهان مي گذرد نشان مي دهيد. اگر چه در برخي موارد مانند به قدرت رسيدن سياهان در آفريقاي جنوبي جاي اميدواري وجود دارد، ولي از ديگر سو، در جهان اتفاقات بسيار ناگوار و ناخوشايندي نيز در جريان است. شما چگونه مي توانيد از چنين اميدي برخوردار باشيد؟ سيد صدرالدين: يك مسلمان، همواره اميدوار است و اميدش از اتكاء به خداوند سبحان سرچشمه مي گيرد. اين درست است كه اكنون اتفاقاتي ناگوار مانند قتل عام جاري در بوسني، حمله به اسلام و مسلمانان در كشورهايي چون الجزاير و مصر و اتفاقاتي غم انگيز و غيرعادلانه از اين قبيل در جريان است، با اين وجود بوسني پرده از چهره زشت دولتهاي قدرتمند موجود در جهان برداشت. بوسني نشان داد كه مبارزه اي بين اسلام و دشمنان اسلام در جريان است. از يك طرف دولتهاي غربي را مي بينيد كه از سلمان رشدي حمايت مي كنند و از سوي ديگر نسبت به آن چه كه در بوسني، الجزاير و يا هر جاي ديگر رخ مي دهد، ساكت هستند، ولي اسلام راه خود را ادامه مي دهد، چرا كه اسلام مكتب اخلاق و تجمع اصول انساني است و اكنون دنيا به اخلاق و اصول انساني نيازمند است. حضرت رسول (ص) مي فرمايد: "انما بعثت لاتمم مكارم الاخلاق". من آمده ام تا مكارم اخلاقي انسانها را

ص: 6463

كامل كنم. من بدين جهت خوشبين هستم كه اكنون مي توان ديد كه چهره راستين اسلام بيش از هر زمان ديگر براي مردم روشن شده است. هدف مسلمانان اين نيست كه يك كشور تاسيس كنند، بلكه مي خواهند اسلام را معرفي كنند، اسلام خودش راهش را پيدا مي كند. به هر حال به همان دليل كه گفتم، يعني اينكه اسلام عرضه كننده اخلاق و اصول انساني است، دنيا نياز به يك سيستم اقتصادي و مسائلي از اين قبيل دارد، ولي آنچه مهم است پايه هاي انساني اين سيستمها است كه اكنون اثري از آن ديده نمي شود. حضور: سوال ديگري كه از شما داريم در مورد حج است. به نظر شما وظايف مسلمانان در كنگره بزرگ حج چيست؟ آيا صرفا يك گردهمايي است يا مسلمانان وظيفه خاصي را بايد پيگيري كنند؟ سيد صدرالدين: همان طور كه مي دانيد، حج بر هر مسلماني واجب استطاعي است. خداوند متعال مي فرمايد: "لله علي الناس حج البيت من استطاع اليه سبيلا" و نيز مي فرمايد: "و من كفر فان الله غني عن العالمين" بنابراين حج بر هر مسلماني واجب است. ولي خداوند تعالي براي حج نقشي متفاوت با ديگر اعمال اسلامي قرار داده است. خداوند نماز را واجب كرده است كه مي توان آن را در منزل نيز به جاي آورد. نماز جمعه را

ص: 6464

مي توان در كشورها يا شهرها و مناطق مختلف به جاي آورد، ولي حج اگر چه براي هر مسلمان يك واجب فردي است، ولي به واسطه آن خداوند متعال اين فرصت را براي مسلمانان ايجاد كرده است كه هر يك بتوانند ديگر مسلمانان را ملاقات كنند. براي حج يك معناي سمبوليك وجود دارد. مسلمانان گرد كعبه طواف مي كنند كه در واقع سمبل تجمع و حركت حول اسلام است. حركتي كه حضرت ابراهيم و حضرت رسول (ص) آغاز كردند. به طرف شيطان سنگ پرتاب مي كنند، حركتي سمبوليك كه حضرت ابراهيم آغاز كرد و هم اينك توسط مسلمانان دنبال مي شود خداوند تعالي حج را قرار داده است تا مردم راهي را كه حضرت ابراهيم آغاز كرده است، دنبال كنند. وقتي يك مسلمان به حج مي رود، گونه اي از بازگشت به خويشتن را در اعمال آن مي يابد. حج فرصتي براي تمام مسلمانان است تا خود را به حالتي خالص براي خدا تبديل كنند. اما آن چه كه در حج بسيار مهم است و امروزه مورد تهديد قرار گرفته است، آيه سوم سوره توبه است كه: "و اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج الاكبر، ان الله بري من المشركين و رسوله" خداوند تعالي مي خواهد بدين وسيله بگويد كه اسلام بزرگتر از آن است كه به نژاد

ص: 6465

يا ملتي مثلا نژاد عرب محدود شود. اسلام براي همه نژادها و مليتها و براي همه مردم است. به همين علت است كه مسلمانان جمع مي شوند تا بگويند: "اللهم لبيك لبيك" و همه با هم بگويند: "الله اكبر". بدين ترتيب هر يك از مسلمانان با انجام اعمالشان موجوديت خود را به عنوان عضوي از جامعه مسلمانان بيان مي كنند. در مورد حج بايد بر اين نكته تاكيد داشت كه هيچ روشنفكر مسلماني نيست كه بگويد در اسلام بين سياست و مذهب جدايي وجود دارد و اين درست نقطه تمايز اسلام با ديگر اديان است. در اسلام بين مذهب و سياست، ارتباطي تنگاتنگ وجود دارد. حال آن كه از سال 1987، عربستان سعودي در تلاش است كه اعمال حج را محدود كند و نفوذ و اثر آن را بر روي مسلمين حذف كند، با همين هدف عربستان از ورود كتاب، حتي كتابها و مجلات اسلامي جلوگيري مي كند و اين ممنوعيت را نه فقط در مورد كتاب كه در مورد هر چيزي كه براي مسلمين جالب توجه است، گسترش داده. دليلي كه عربستان براي اين اقدام خود مي آورد، حفظ امنيت است. به نظر من اين اقدامات، همه با هدف محدود ساختن حج در محدوده مذهبي است و بدين ترتيب جنبه سياسي حج از آن گرفته

ص: 6466

مي شود، مسلمانان اعمال حج را انجام مي دهند بي آنكه احساس كنند مجموعه اي يكپارچه و امتي واحد هستند. پيش از اين، امكان داشت مسلمانان در ايام حج دست به راهپيمايي بزنند و شعارهايي مانند "الله اكبر" و "لااله الاالله" سر دهند، ولي اكنون سعوديها اين راهپيمايي را ممنوع كرده اند. من فكر نمي كنم كه دليل اين ممنوعيت مسئله امنيت باشد، بلكه به دليل حضور آمريكاييها در عربستان است. بديهي است اين ممنوعيت در چنين وضعيتي امكان سر دادن شعار "الموت لامريكا" وجود ندارد. به همين ترتيب اگر عربستان سعودي و اسرائيل با هم ارتباطاتي داشته باشند، ديگر امكان شعار "الموت لاسرائيل" نيز وجود نخواهد داشت. اين طبيعي است كه دليل اين اقدام مشكل سياسي عربستان در رابطه با آمريكا و اسرائيل است. به هر حال در حج اين حق مسلمانان است كه اعمال حج را انجام دهند، چرا كه خداوند تعالي مي فرمايد: "ولله علي الناس حج البيت" اما علاوه بر اين مسلمانان با توجه به بيان ديگر خداوند تعالي: "اذان من الله و رسوله الي الناس يوم الحج"، اين حق را دارند كه شعار الله اكبر سردهند. چرا خداوند گفته است يوم الحج؟ بايد اين اجازه اي كه خداوند بر آن تصريح فرموده است، در اختيار مسلمين قرار گيرد تا بتوانند راجع به وقايع

ص: 6467

و زندگي و مشكلات مسلمين و آنچه به منافع عموم مسلمين مربوط است صحبت كنند. بدين ترتيب بايد مسلمين حق داشته باشند كه مسلمان بودن خود و مخالف بودنشان با هر چيزي را كه خلاف حقيقت است، بيان كنند. به هر حال اميدوارم روزي فرا رسد كه مسلمين بتوانند حج را آن گونه كه بايد، به جاي آورند. گفتگوي حضور با سيد صدرالدين از الجزاير

ص: 6468

شرح اين هجران و اين خون جگر

اشاره

41 چكيده: كاش تو مي ماندي. . . در چشمانت كه خيره مي شدم شوق ديدار را مي خواندم، ذهن خسته و تنهاي تو همچو مرغ نوبالي كه هر دم شوق پروازي به دل دارد در انتظار بود، انتظار ديدار خورشيد را كه سالهاست غروب كرده است; خورشيدي كه حيات طيبه ات از فيض وجود او بود. همو كه لحظه لحظه زندگيت را فروغي مي بخشيد و تو رااي مرد، امين، پاكدل، پاك سرشت، متخلق به اخلاق خداوندي و انساني كامل. . . پروراند. از آن شب تار زندگيم كه پرواز روح خدا تا "مطلع فجر" را در ياد دارد، دل به تو بستم. مي گفتم تو يادگار خورشيد مهرباني كه زندگي را گرمايي دوباره بخشيد; تو را دوست مي داشتم اي بهار سرشار دل آشنايم! هميشه ياد تو را زمزمه مي كردم. تو ماه بودي كه ستاره هاي درد بر آسمان سينه تو نشستند. در روزهاي غربت و شبهاي ظلم گرفته در وسعت وجود تو، ياد خورشيد ريشه اي بس عميق دوانده بود و روزگار بر تو تلخي مي نشاند. مي گفتي ديگر درون خانه مجال نفس نمانده است، در تنگناي اين خانه مرا نفس تنگ شده است. ناآشنايان دنياي ظلم گرفته از راه كه مي رسيدند، غروب خورشيد را از تو نشانه مي گرفتند و اين تو

ص: 6469

بودي كه از آفتاب وجودش مي گفتي; اما هر بار مرثيه بلند آفتاب را بر دل مي نشاندي و اشك را با گونه ها آشنا مي كردي! من مانده بودم كه اين چه داستاني است داستان تو كه اينگونه عطش را تجربه كرده است! صداي مهربان تو را در ياد دارم كه از زبان رنجها به گوش مي رسيد; اما همواره صبر را يادآور مي شدي. تو فرياد خسته درد بودي. دلت با خون آفتاب مي تپيد با ياد او صبح را به شب و شب را به صبح مي رساندي. ياد او مشعل فروزان راه تو بود. بحق كه در پي حقيقتي بودي از دست رفته! بهار كه مي شد به بهانه اي دل به كوي تو مي سپردم، بهار را با تو بودم. مي گفتم بهار فصل شكفتن گل و رويش اميد است. مي آمدم تا در آسمان دستانت طلوع خورشيد را ببينم. طلوع بي غروب راه تو را طلوعي مهربان بر دل هزاران مشتاق مي ديدم كه دست بر شانه هاي خدائيت به تبرك مي بردند. خود بگو از كدام كوچه و برزن سرزمين پهناور امام عبور داشتي كه قدم مردمان آن به پابوسيت حيران ماند و از حركت باز ايستاد و چشم آنان خيره تو نشد؟ هر زمان صبح صادق را هرگز از ياد نخواهم برد كه به زيارت كريمه اهل بيت فاطمه معصومه (س) نايل مي شدي،

ص: 6470

عبا بر تن داشتي، ساده و بي آلايش از كناري عبور مي كردي اما مردمان قدرشناس شهرمان كه چشم به جمال تو منور داشتند تو را در حلقه محبت خود گرفتند و فرياد برآوردند: تو يادگار امامي. تو نور چشم مايي و بوسه بود كه نثارت مي كردند. آخرين بار كه توفيق ديدارت را يافتم، آن روزي بود كه آمده بودي براي افتتاح سد عظيم 15 خرداد، فرمان امام كه به ثمر نشسته بود، بر لبانت تبسمي زيبا مي ديدم! اما امروز به سوگ تو نشسته ام. خود ببين كه هستيم دود مي شود. كاش تو مي ماندي و باقيمانده تابش آفتاب را در تو مي ديدم و از پرتوي تابناك وجود تو بهره مي جستم. كاش تو مي ماندي. . . وصل تو شد سوگ ما اكبر نبوي از چشمهايت پيدا بود كه تاب ماندن نداري. مي خواستي بروي به دنبال پدر. به آن جا كه او پر كشيد و رفت. همه ديده بوديم كه بهار چهره ات چسان پس از پدر گرفتار باد بي رحم و سفاك پاييز شد و برگ و بارش ريخت. ديده بوديم كه خنده از سيمايت سفر كرده است. و پرنده شادي از خانه چشمانت پرواز كرده است. چشماني كه پس از پدر، هميشه پرده اي از اشك بر خود كشيده بود. تو جان پدر بودي و پدر

ص: 6471

جان تو. و تو چسان مي توانستي بدون جان تاب بياوري. و من از همين درشگفتم كه كدام عشق، تو را چند سال پس از پدر در اين دنيا باقي نگه داشت؟ عشق آرمان پدر؟ عشق نهال انقلاب؟ عشق مردمي كه چون تو بي پدر شده بودند؟ عشق آقايي كه با سوگ و دردي پايان ناپذير كسوت رهبري به تن كرد؟ عشق اميد آن مسلماني كه در بند ستمگران در جاي جاي اين كره مظلوم كش، چشم به ايران دوخته است؟ نمي دانم! هرچه بود، تو در اين چند سال، مرغي در قفس گرفتار آمده را همانند بودي. آن روز كه روي صفحه تلويزيون وداع جانستان تو را با پدر ديديم، آسيمه سري روح فرو رفته در درياي غمت را هم مي ديديم كه سر بر ميله هاي سرد قفس تن مي كوفت. آن روز پدر آرام خفته بود و تو بر بالينش بي تابانه مي گريستي. نجوا مي كردي. و امروز تو خفته اي و ما در درون خويش با روحي خسته و مجروح نجوا مي كنيم و پاره اي جگر خويش را در ميان طشتي آكنده از اشك ديدگان به نظاره نشسته ايم. اي عزيز! وقتي امام رفت، تو با ما و ما با تو پيمان بسته بوديم كه همپاي هم راهش را تداوم بخشيم. آخر اين چه فصل

ص: 6472

كوچيدن بود؟ هنوز چند دانگي به فصل كوچ باقي بود. هنوز گردنه هاي بسياري پيش روست و رهبر به ياراني چون تو بيش از گذشته نياز داشت. ما با ديدن تو امام را به ياد مي آورديم و آرام مي گرفتيم. اينك در اين كوچ زود هنگام كه هنوز رايحه جانبخش حضور تو را به خوبي با جان خويش مزه مزه نكرده ايم، با اين دل بي تاب و عزادار چه كنيم؟ ما هميشه فرزندان و كودكان خود را (كه امام را نديده بودند) با نشان دادن تو با امام آشنا مي كرديم، آخر بگو از اين پس چه كنيم؟ اي يار! خداي بزرگ هيچ نعمتي بالاتر از رهروي "خالصانه" و "صادقانه" از "ولايت" به تو عنايت نفرموده بود. آنگاه كه نسيم ملايم و جانبخش ولايت امام بر اين كشور خداباور وزيدن گرفت، تو در زمره كساني بودي كه پيش و بيش از همه خود را در معرض اين نسيم خدايي قرار دادند. و آنگاه كه نسيم "ولايت" آقايمان خامنه اي شروع به وزيدن كرد، باز اين تو بودي كه عاشقانه روح و جان خويش را به دست اين نسيم سپردي. و از بسياري از همگنان خويش پيشي گرفتي. و بي گمان اين همه از آن رو بود كه تو در كام جان خويش نعمتي شيرين تر

ص: 6473

از "ولايت" حس نكرده بودي. به همين خاطر، نسل جوان كشور در محضر تو درس "ولايت پذيري" مي آموخت و خود را چون تو در زير اين آبشار نجات بخش فرو مي برد تا باز چون تو در گذرگاههاي زندگي، پايش نلغزد و به ترديد نيفتد. اي عزيز! اينك از بالا بلند قرب بر همپيمانان خويش نظاره كن كه در دريايي از سوگ و اندوه غرقه اند و با ذره ذره وجود خويش "پاكي" و "كرامت نفس" تو را فرياد مي كنند. در جوار رحمت حق آسوده بيارام و سلام ما را به شهيدان و امام شهيدان برسان. و دعاي خير خود را از هم پيمانان خويش دريغ مدار. شكوفه هاي بغض جماران! ابوالقاسم حسينجاني زخمه مرگ - باز هم، كاري است: بغض بچه هاي جماران، با هزاران ياد و خاطره و فرياد، هزار پاره مي شود - و هر پاره اي، يادآور هزار "تركش" و تنهايي! تابوت "احمد" - سر بر شانه هاي بهاران، موج بر مي دارد. بغض، مي شكند و داغ "امام" - تازه ي تازه - از زخمهاي شهر، بيرون مي زند. بهار، بهار غريبي است. از دست "گريه" هم، كاري ساخته نيست! . . . اما، غريبي نكنيد: هر كس - در يكي از همين روزها - مي ميرد! راه باز است و جاده دراز. . .

ص: 6474

از سر راه مرگ، كنار برويد. اين، كار هميشگي اوست، كه "سرزده" بيايد. مردان خدا، با "مرگ"، خودماني اند! مرگ را مرانيد. مرگ، كه غريبه نيست. . . شكوفه هاي بغض جماران را بنازم - كه باز هم، به داد دنيا مي رسد، تا "بهار" را از "تنهايي" درآورد! همين مصيبتهاي خوب، اگر نبود، آدم به خدا نمي رسيد. مصيبتي كه آدم را به خدا نرساند، هنوز "مصيبت" نيست: ". . . و بشرالصابرين - الذين اذا اصابتهم مصيبه، قالوا: انا لله و انا اليه راجعون! " (1) اهل "صبر" را بشارت ده. همان هايي كه چون مصيبتي به آنان رسيد، گفتند: ما مال خدا هستيم، و به او باز مي گرديم. مهم اين نيست كه آدم، كي بيايد و كي برود. زيبندگي "زندگي احمد"، عرض آن بود و نه طولش. "مرگ"، با اين كه هر روز و هر ساعت مي آيد، هيچ وقت تكراري نيست. آدمهاي تكراري، به درد مرگ، هم نمي خورند. آدمهاي دست چندم، هرقدر كه طويل باشند، نه از "زندگي" سر درخواهند آورد، و نه از "مرگ"! در روزگار "رستاخيز" - "عرض" انسان را اندازه مي كنند، نه "طول" او را. "الذي خلق الموت والحيات، ليبلوكم ايكم احسن عملا! . . . " (2) خداوند، مرگ و زندگي را بيافريد، تا بنگرد چه

ص: 6475

كسي از شما زيباتر، دل انگيزتر و مؤثرتر عمل مي كند! . . . " و همه هنر "احمد"، نيز، در همين بود: هر جا كه حس كرد بايد بگويد، مردانه ايستاد و فرياد زد - و هر وقت كه ديد نبايد بگويد، حتي همان "آه" را، هم، براي خويش نگاه داشت! عرض زندگي، طرح تكليف آدمي است. و چه هنري، زيباتر از اين. . . 26 اسفند 1373

پى نوشت ها

: 1. سوره بقره، آيه هاي 155و2 156. سوره ملك، آيه 2 هجراني اي وصل مبارك تو هجراني ما اي كوچ تو مايه پريشاني ما اكنون كه بهار ما خزان شد زغمت برخيز و ببين حسرت و حيراني ما قد قامت ديدار سينه اش گنجينه اسرار بود قامتش قد قامت ديدار بود بيقرار از شوق ديدار پدر همچو يوسف شهره بازار بود علي اصغر سعادتي يادگار نور اي نور، يادگار تو عزم سفر نمود از آتش فراق جهان را خبر نمود ما از فراق شمس نياسوده ايم و باز مهتاب رفت و ماتم ما بيشتر نمود يوسف زمصر و زلف زليخا گذشت و رفت با صد شتاب رفت چو ياد پدر نمود تاكهكشان ستاره اي از آسمان عشق راه هزار ساله خود مختصر نمود گويا طبيب جاذبه عشق را نديد بيمار عشق را معالجه اي بي ثمر نمود

ص: 6476

"ثابت" دعاي نيمه شب ما اثر نداشت زيرا دعاي پير جماران اثر نمود محمود ملك ثابت دلهايمان، كبوتر نيست در حاشيه مشايعت پيكر "احمد انقلاب" احمد اسعدي اي كه مردي در ركابت جوانمردي آموخت. راهوار و سرافراز، با كوله باري از درد و رنج، غم و شادي، فراز و فرود ناگاه، چالاك و چاك چاك به ديار معبود شتافتي. غم فراقت، رنجي است گران كه مردم را باور نيست. زن گريان مي گفت: آقا شما را به خدا، مي توان باور كرد؟ مي گويم: مادر، آيا شوق ديدار را تجربه كرده اي سر در انبان غم فرو مي برد و مي گويد: حيف، حيف، هزار درد، هزار دريغ، هزار افسوس كشتي انقلاب در اين درياي كف آلود و خشمگين در محاصره دشمنان رنگارنگ به تو نياز داشت سكاندار و ناخداي اين كشتي چقدر تو را دوست داشت اي نقطه ثقل اي نكته تعادل،اي واژه صداقت پيرمرد، بر سرزنان، چخماق در دهان و آتش در گلو، مي گفت: رهبر به نماز تو آمد مردم به ديدار تو شتافتند آيا به پدر، اماممان، مي گويي، پس از تو در برابر بادهاي سياه رنج هاي بزرگ دردهاي گران، ايستاده ايم. وقتي چشمان ملتهب مردم، قامت سترگ ولي در هم فرو رفته آقايشان - مقام معظم رهبري - را ديدند، فرياد برآوردند: عزا عزاست امروز سيد

ص: 6477

احمد خميني پيش خداست امروز عزا عزاست امروز رهبري معظم صاحب عزاست امروز پهلو به پهلو، كنار هم، چونان بنياني "مرصوص" به نماز ايستاده اند و اين فريادگويي دوباره با مخاطبي ديگر، سر باز كرده است فريادي كه ديروز امام راحل به فرزندش "احمد انقلاب" زمزمه كرده بود، فرزندم! كر و فر دنيا و نشيب و فراز آن به سرعت مي گذرد و همه زير چرخهاي زمان خرد مي شويم و من آنچه ملاحظه كردم و مطالعه در حال قشرهاي مختلف به اين نتيجه رسيده ام كه قشرهاي قدرتمند و ثروتمند رنجهاي دروني و رواني و روحيشان از ساير اقشار و آمال و آرزوهاي زيادي كه به آن نرسيده اند بسيار رنج آورتر و جگر خراشتر است. . . . وارستگان از قيود مادي كه خود را از اين دام ابليس تا حدودي نجات داده اند در همين دنيا در سعادت و بهشت رحمتند. و اكنون مائيم و هزار بغض شكسته و پيامي كه مخاطبي ديگر يافته است. ما رفتيم، اي جماعت، شما چه كرده ايد و چه مي كنيد؟ چه كسي پاسخم خواهد داد؟ نمي دانم اما باورم نيست و دلم به راه پذيرفتن رضا نمي دهد، راهي است، راه عشق كه هيچش كناره نيست. مرد همراهم مي گويد: گوش كن. حديث صبر خوش آيتي است بر دل

ص: 6478

سوگواران اما باورت مي آيد، اين لحظه هاي بيقراري را؟ وقتي رسيدم، آمده بودي، سبكبال مثل پرنده از كجا نمي دانم بوي گل آمد، سست مي شوم و گام هايمان به شماره مي افتند بي صبريم و بي قرار دلهايمان كبوتر نيست اما، همه، ناباورانه مي تپند، در اين سينه هاي سنگين از خوناب چشم و تواي " احمد انقلاب" مي تابي بر ما. يا خميني! داغ "احمد" ديده ايم شجاع الدين ابراهيمي امشب از دامان دل دستم جداست نينواي ناله ام چون كربلاست چشمهاي من به آتش دوخته ست خيمه هاي اشكهايم سوخته ست تا بنوشم آتش جام "حسين" مي سرايم شعله نام حسين گلشن خون اند سرخ و روشن اند "اهل بيت" عشق در شعر من اند عشق من شور حسيني كرده است اشك من ياد "خميني" كرده استشعله دارد شور سركش مي كشد "نينوايم" را به آتش مي كشد هركه بر ني، بند - بر دف، پوست داشت نينواي ناله ام را دوست داشت من چه گويم داستان رشك خود چون گدازه مي چكم از اشك خود شيوه آتشفشان طغيان گريست اشكهايم آتشي خاكستريست غم بهارم را خزاني كرد و رفت عشق هم نامهرباني كرد و رفت مرگ امشب مونس دلها گرفت آمد و رفت و گلي از ما گرفت در ميان آه و شيون - اشك و خون شروه شد "انا اليه راجعون" غم به دلها ديده ها وقتي

ص: 6479

نشست گريه بايد كرد يا در خود شكست عشق با غم آشنايي داشته ست زندگي رسم جدايي داشته ست تا ببوسد چهره "روح خدا" رفت "احمد" نزد "آقا مصطفي" نوح ها در نوحه خواني مي شوند بسكه خوبان آسماني مي شوند اشكهايم لاله هايي روشن اند اهل بيت گل همه در گلشن اند اي وطن! شور حسيني را ببين دوستداران "خميني" را ببين ناله! بايد خوب چاووشي كني اي وطن! بايد سيه پوشي كني فصل گل روح بهاران پرپر است اين عزاي بهترين نيلوفر است چشم من از اشك غم نوشيده است غم لباس گريه را پوشيده است قطره قطره سوي دريا آمدند در "جماران" سينه زنها آمدند سوگواران حسيني! - يا علي! سينه زنهاي "خميني"! - يا علي! كربلا را هر حسيني رفته است ميوه عمر "خميني" رفته است كاش قلبم شعله سركش مي گرفت در نگاهم اشك آتش مي گرفتشيعه يك سينه ست - دشت كربلاست ديده اش با اشك عمري آشناستسالها شد سوگ ممتد ديده ايم يا خميني! داغ "احمد" ديده ايم تا چه خاكي پير! هان بر سر كنيم ما چه بايد با گل پرپر كنيم؟ اين گل باغ حسيني شماست مردم! اين عطر "خميني" شماست آب بايد آتش اين مرگ را بدرقه بايد گل صد برگ را گريه بايد كرد امشب ماه رفت در "بقيع" ستان "روح الله" رفت در

ص: 6480

خيابان آه صفها ممتد است روز تشييع و وداع "احمد" است ديده خورشيد ياران مست ماست يادگار عشق روي دست ماست قايقي بر شانه مي گردد سوار دستها چون موج بايد بيقرار عطر گل دنبال باران رفته است "شاهد"ي نزد "شهيدان" رفته است گشت "فروردين" خزان در بوستان ما جدا مانديم - دور از دوستان شب نگاهم را به آتش دوختم شعله گشتم چون شقايق سوختم شمع هستم ناگزير از سوختن دوست دارم شعله را آموختن هرچه من گل كاشتم غم چيد و رفت غنچه هايم را كفن پيچيد و رفت چشم من بر نقش گل مبهوت ماند دستهاي زخمي ام تابوت ماند دوستان آبي من نيستند شاهد بي تابي من نيستند. . . با شمايم امت پاك نبي تسليت گوئيد بر "سيد علي" محو گردد سالها لبخند او داغ "پير" او ديده و "فرزند" او فقر عشق آمد "علي" چون گنج شد شانه هايش تكيه گاه رنج شد يوسف زهراي ما چون آينه ست امتداد هرچه گل در "خامنه"ست ما به سيماي "علي" مه ديده ايم ما در اين آئينه الله ديده ايم قم - محمد خامه يار

ص: 6481

شرح دريا

14 1 چكيده: ياد خوش آن روزهاي شور و حماسه بخير . هر سال كه سرودهاي تاريخي و انقلابي دوران فجر انقلاب را بمناسبت سالگرد پيروزي خون بر شمشير مي شنوم، در نظرم انبوهي از خاطرات تلخ و شيرين قد مي كشد، از شور و غوغايي كه امام در همه عالم انداخته بود، از جسارت فريادي كه از او آموختيم، از شكست تمام ابهت آمريكا در ذهن و زبان ملت قهرمان و آزاديخواه ايران، از درسهاي روشن و دريايي كه آن معلم بيداري و قيام به همه ياد مي داد، از جرات شعارهاي مرگ بر آمريكا و مرگ بر شاه كه از مكتب امام آموختيم . از آن روزهاي خوب و طلايي كه ايران در جغرافياي سياسي جهان جاي خود را يافت، انگار ايران و ايراني و نهضت و انقلاب شكوهمند اسلامي اش براي برخي از كشورها و ملت ها تازه كشف شده باشد . از آن روزها كه در پناه عظمت و روح بلند امام چشم تمام جهان خيره بسوي ما بود . روزهاي خوف و خطر، روزهاي انتظار آمدن مردي كه قد قامتش قيام يك ميليارد مسلمان مظلوم روي زمين بود، وجودش يعني احياي تفكر ديني، وجودش يعني رنسانس اسلامي، مردي كه هويت از ياد رفته و افتخارات مسلمانان جهان را احيا كرد .

ص: 6482

مردي كه در تمام عمر پربركت و پر از فراز و نشيب و توام با سختي و مبارزه هرگز تزلزلي به دل راه نداد . مردي كه در قاموس وجودي اش واژه وحشت وجود نداشت، مردي كه از همان ابتداي نهضت مواضع شفاف و روشني داشت و آنرا با بانگ رسا و بلند به گوش همه جهانيان رسانيد . نه 12 بهمن 1357 يك روز عادي بود و نه 22 بهمن همان سال . اين دو روز تبلور و تجلي همه آرزوهاي ملتي بود كه بعد از غيبت ذخيره عالم امكان و مجلاي عالم انسان، حضرت صاحب الامر، انتظار صالحان جهان را مفهومي شيرين مي بخشيد . 12 بهمن 1357 يوم الله شد زيرا در آن روز طلسم ظلمت و فراق بين امام و امت شكست و مردي به آغوش مام وطن بازگشت كه در عمل و حرف انقلابي بود، آمدن مردي را جشن گرفتيم كه تمام مستكبران عالم از شرق و غرب آن روز ررا به ستوه درآورد، مردي كه درس و استراتژي مبارزه را از پيامبر اكرم (ص) فراگرفته بود، مردي كه بيش از همه به سلامت پرواز انقلاب ايمان و اطمينان داشت، مردي كه در برابر اخلاص و ايثار خانواده هاي شهيدان و مردم آستين پاره و مستضعف و پابرهنه تواضعي علي گونه داشت

ص: 6483

و در برابر استكبار و ابرقدرتها و زورمندان و قلدران عالم استوارتر از كوه ايستاده بود . مردي كه رضايت تمام جهان الحاد و كفر را در برابر رضايت خدا، هيچ مي انگاشت . مردي كه با يك اشارت و نظر، افسران همافر نيروي هوايي را مريد نگاه خويش كرد، مردي كه چراغ دين و خداخواهي و حق طلبي و قرآن باوري را در اوج ظلمات ديجور در ايران و در دل ساير مسلمانان آزاده عالم روشن كرد . مردي كه نور قرآن و اسلام را از پس سالهاي دور در هر خانه و بام برافروخت . مردي كه تا پايان عمر هرگز وامدار كسي نبود . مردي كه امام راست قامتان جاودانه تاريخ شد . مردي كه در آستانه هزاره سوم ايستاد تا براي بشريت مهرباني و درستي را معني كند . مردي كه آرامش و خواب و قرار را از دشمنان دين خدا و اسلام عزيز سلب كرده بود . مردي كه حتي قبل از بزرگان تفكر شرقي (ماركسيسم)، صداي شكستن استخوانهاي كمونيسم را بگوش جان شنيد و در پيام تاريخي اش به گورباچف آن نداي الهي و دروني را به آگاهي او رساند . ياد آن روزها بخير كه قيام ملتي بزرگ و رهبري بزرگ ملتي را بزرگي بخشيد . الحق هرچه

ص: 6484

از امام بگوييم كم گفته ايم، و اين نه از كوتاهي و قصور ما در انجام وظيفه و خدمت در معرفي امام است كه از عظمت و بزرگي اوست كه اندر وصف نايد . راستي ما را وظيفه سنگين است بخصوص در انتقال حال و هواي انقلاب به نسل دوم انقلاب در توصيف بايسته و مناسب امام خوبي ها براي آگاهي بيشتر تابعين انقلاب، آنانكه يا امام را درك نكردند و يا پس از ارتحال و پيوست آن روح بلند به ملكوت اعلي، ديده به جهان هستي گشوده اند . راستي مگر مي شود با فيلم و تصوير و شعر و تعريف و خاطره همه آن شور و شعور را براي نسل فعلي بازگو كرد، مگر مي شود اطاعت محض و عاشقانه آن ملت بافرهنگ و به تعبير امام ملت الهي شده آن روز ايران را براي افرادي گفت كه مشام جانشان به طنين و رايحه توحيد آشنا نيست . خميني يك شخص نبود ناموس عالم بود كه بپاس هزاران ستمي كه شيعه مظلوم كشيده بود، خدا او را بما ارزاني داشت، او آمد تا فاصله انتظار جدش را با منتظران شيفته و شيدايش كه آمدنش را پل نظر بسته اند، كوتاه كند . او آمد تا انتظار را شيرين كند، زيرا او انتظار را معني و تعريف

ص: 6485

جديد كرد . او احكام و آداب را جان تازه داد، او آمد تا اسلام از حد قرآن بر مرده خواندن، اسلام را از حد اعمالي تكراري، خشك، بي روح و شرطي، خارج كند، او آمد تا نشان دهد كه "ان الله مع الجماعة" او آمد تا فلسفه سياسي تشكيل حكومت را تبيين كند . او آمد تا احكام معطله دين خدا را برپا كند، او آمد تا فلسفه قيام عاشورا را زنده كند او آمد تا خميدگي را از قاموس آنها، در برابر ظلم و ستم و شاهان و قلدران عالم حذف كند . او آمد تا دريا را شرح كند . او آمد تا بوي تلخ فقر را از مشام جان مستضعفان ارض بزدايد . او آمد تا همه از قرآنها گرد بگيرند، او آمد تا قرآن را به صحنه حيات سياسي اجتماعي بشريت فرا بخواند، او آمد تا زنان را از هويت كالايي و شيئيت نجات دهد . او آمد تا هيچ چشمي گريان از ستم ستمكاران نباشد . او آمد و دست نوازشي بر سر همه يتيمان عالم كشيد . امام، تنها رهبر انقلاب نبود، باباي همه فرزنداني بود كه در لبيك به حق جويي و فراخوان ايشان به مبارزه پدرانشان را از دست داده بودند .

ص: 6486

او آمد كه با تمام ابهت با جاري زلال اشك فرزند شهيدي در آغوش مادر، همدردي كند . او آمد تا بگويد پايان شب سيه سپيد است . او در راستاي سفر چهارم سلوك آمد . سفري كه ماموريت داشت اين مردم را بخدا بخواند، با اين مردم باشد براي مردم باشد و رضايت خدا را با جلب رضايت مردم معني بخشد . 22 بهمن يوم الله شد زيرا در آن روز طومار نظام ننگيني درهم پيچيده شد كه تمام هويت و شخصيت يك ملت و دين را به بازي گرفته بود . 22 بهمن روزي بود كه باران رحمت الهي بر اين مردم باريد . 22 بهمن نمود بيعت بزرگ امتي بود كه با امام بسته بود، 22 بهمن يوم الله شد زيرا اراده و خواست خدا در اين مملكت نمود عيني پيدا كرد و هم از آن رو بود كه اين مردم الهي شدند . 22 بهمن روزي بود كه امام و امت همه تخلكامي ها و سختي هاي مبارزه را در شكر خند نگاه نگار پيروزي از ياد بردند . 22 بهمن روزي بود كه از آسمان در كام جان امت خداجوي ايران شهد و شكر ريخته شد، روز بيعت با آرمان گلگون كفناني بود كه امام را نديده در راهش جان دادند . ليلاي معرفت را ناديده

ص: 6487

مجنون وار، خطرها را در راه ديدنش بجان خريدند . روزي بود كه همه عارفان و عاشقان عالم در سماع آسماني و شور و طربي كه در جان عالم به يمن آن پيروزي افتاده بود، شادماني مي كردند . روزي بود كه مي شد حضور ملائكه را در بين مردم ديد . روزي بود كه مي شد از آسمان يك خوشه ستاره چيد . روزي بود كه انگار دست همه به سقف آسمان مي رسيد . روزي بود كه دست دعاي اين مردم از آستان حضرت حق خالي برنمي گشت روزي بود كه خون مقدس شهيدان به ثمر نشست . روزي بود كه آن جان جان جان جان، با عاشقان شد هم نوا، روزي بود كه زان شور شيرين در جهان غوغاي ديگر شد بپا، روزي بود كه استكبار جهاني بخصوص آمريكا به عجز خود در برابر اراده ملتي سترگ و امامي عظيم الشان پي برد . روزي بود كه آمريكا احساس كرد كه اگر خدا به انجام كاري اراده كند، هيچ نيرويي نمي تواند مانع انجام آن كار شود . روزي بود كه دفتر ننگين حكومت شاهنشاهي در اين كشور بسته شد . روزي بود كه نه تنها سرنوشت ملت ايران كه سرنوشت تمام آزاديخواهان و ستمديدگان تاريخ در آن رقم مي خورد . - بواقع اينك بايد پس

ص: 6488

از 21 سال بار ديگر 22 بهمن 1357 را بازشناخت بايد او را تعريف مجدد كرد، بايد عظمت و نزول ملائكه را در آن روز يقيني دانست، بايد به نسل دوم گفت كه آنروز گويا تمام اسلام در برابر كفر و الحاد و استكبار پيروز شده بود، بايد گفت كه در آن روز با خواست خدا و هدايت و رهبري امام دين خدا بيمه شد . قرآن جان تازه گرفت، اسلام زنده شد . در آن روز بي ترديد قلب مبارك امام زمان"عج" بواقع روشن و شاد شد . در آن روز آن عزيز مي ديد كه چگونه نايب بر حقش ملتي را از خاك تا خدا پرواز مي دهد . در آن روز هيچ جان شيفته اي در كالبد تن احساس آرامش نمي كرد . همه مي خواستند از شور و شوق وصف ناپذير از اين عالم خارج شوند . بي ترديد در آن روز در آسمان باز بود، در آن روز مي شد به راحتي تا خدا پرواز كرد . در آن روز مي شد به آنسوي آسمان سرك كشيد، در آن روز به ميهماني خدا بار عام داده بودند . در آن روز اگر كسي مي گريست از سر شوق بود، اگر كسي فرياد مي زد از سر پيروزي بود، هركس بر خاك سجده مي گذارد، و از آن روز وظيفه سنگين تر

ص: 6489

شد . از آن روز همه متعهد شده بودند كه از آنچه بعنوان وديعه الهي بدست آمده بود پاسداري كنند، از آن روز دلها بهم نزديك شده بود، از آن روز همه آبهاي عالم به يكديگر راه پيدا كرده بودند، از آن روز يك قطره به واسطه اتصال به درياي بيكران ملت مصداق دريا بود، از آن روز زندگي معناي جديدي پيدا كرد . از آن روز ما بوديم و چشمان روشن و بيدار شهيداني كه روزي خور خوان نعمت الهي بودند و شاهد هماره ما در ادامه راه روشن آنان، ما بوديم و رسالتي سنگين، ما بوديم و ادامه راهبري اين كاروان عظيم مردمي كه قدم به قدم خط حركت و فرمان از امامي مي گرفت كه هدهدوار كاروان مرغان مهاجر را تا سراي سيمرغ الهي هدايت مي كرد، امامي كه نشاني عنقاي مقرب و منزل و كاشانه اش را بخوبي مي دانست . بخوبي مي دانست كه پس از پيروزي هم مبارزه ادامه دارد، بخوبي مي دانست كه بلافاصله پس از پيروزي توطئه هاي جديد فرا راه اين انقلاب و مردم در حال تكوين است، مي دانست كه اگر يك نظر اين مردم را رها كند، به هت حساسيت شرايط و موقعيت ممكن است هواي نفس يا خطر غرور پيروزي در خرمن هستي اش آتش افكند، مي دانست كه نوع مراقبت

ص: 6490

پس از 22 بهمن 57 نسبت به گذشته متفاوت است . مي دانست كه اگر يك لمحه غفلت ورزد چه بسا آنچه عمري كاشته اند بر باد رود . از آن روز ديگر ايران به صفت اسلامي مزين شده بود و همين تركيب فرخنده و ميمون بر دوش دولتمردان و كارگزاران نظام اسلامي تكاليف سنگيني را بار مي كرد . از آن روز بايد زير نظر امامي كار كرد كه تيزبيني اش را حتي اطرافيانش نتوانسته بودند به كمال و عينه دريابند، امامي كه خود تجسم عيني اسلام ناب بود، نماد زنده اسلام ناب محمدي بود، امام كه في الواقع در دورنماي فكر و انديشه اش حكومتي را ترسيم كرده بود كه هيچ كس نمي توانست تصورش را بكند، حكومت اسلامي حكومت مباركي كه در جهان نمونه و مانند نداشت، به همين دليل بود كه پس از 22 بهمن وظيفه ها خطيرتر بود، امام كه پس از استقرار نظام، از نظام بيشتر از جگر گوشه ها و عزيزانش مواظبت مي كرد، و اگر نبود آن وجود مبارك و نجات بخش، آيا كسي ي توانست خطرات بسيار سنگين و توطئه هاي بسيار پيچيده استكبار جهاني را پشت سر بگذارد و اين انقلاب را از دل آن گردابها و طوفانهاي مهيب نجات بخشد . امام كه به رمز پيروزي دست يافته بود و وحدت را كد پيروزي گرفت،

ص: 6491

آنهم در كشوري كه اولين خطر، بحث تجزيه طلبي اقوام و نژادهاي مختلف در آن بود . امامي كه با رمز وحدت كلمه هر تفرقه و فاصله را پر مي كرد، امامي كه بايد اقرار كرد اگر خداي ناكرده پس از پيروزي همراه اين انقلاب نبود، استمرار انقلاب و تثبيت اركان نظام، اگر به رويا نزديك نبود حداقل با واقعيت هم فاصله دوري پيدا مي كرد . امامي كه با سرانگشتان تدبير گره هاي كور را مي گشود، ملت را از هر خمگرد و عقبه و پرتگاه و باريكه راهي، بسلامت گذر مي داد، امامي كه در راستاي اهداف بلند و معنوي اش خيلي از عزيزان، فرزندان و يارانش را نثار كرد و خم به ابرو نياورد، زيرا مي دانست اكر كوچكترين سستي بدل راه بدهد، خدا مي دانست آيا اين ملت قيام كرده از پس هزاران سال، چقدر مي تواند به راهش ادامه دهد . سرمستي قلم بجاي رسيده است كه سر خشكي و خستگي ندارد . اما شرح شيرين كاريهاي آن شوخ شيدا را، بايد به زمان ديگر بگذاريم و آخر كلام اين است كه باز هم براي استمرار و تداوم انقلاب و براي هميشه تاريخ بايد اين كلام بلند شهيد آيةالله سيد محمدباقر صدر را آويزه گوش كرد كه: ذوبوا في الخميني كما ذاب في الاسلام . خدايا اگر

ص: 6492

نتوانستيم در اين دنيا رهيار خوبي براي آن عزيز سفر كرده باشيم ما را آن لياقت نصيب گردان كه در روز واقعه در رابطه با حضرت امام خميني (ره) مصداق اين كلام بلند خواجه باشيم كه فرمود: اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم "والسلام" دكتر منوچهر اكبري 1

ص: 6493

شرحي بر جلوه هاي رفتاري امام خميني (ره) با كودكان و نوجوانان (3)

اشاره

4 چكيده: بازي هاي تقليدي كودكان غريزه تقليد، يكي از غرايز نيرومند و ريشه دار در انسان است . به بركت وجود همين غريزه است كه كودك بسياري از رسوم زندگي، آداب معاشرت، غذا خوردن، لباس پوشيدن، طرز تكلم، اداي كلمات و جمله ها را از پدر و مادر و ساير معاشران فرا مي گيرد و به كار مي بندد . چشم و گوش كودك چون دريچه اي باز است; مي بيند و مي شنود، ذهنش چون آينه است كه هر چيزي در آن منعكس مي شود با اين تفاوت كه آينه، عكس شئ را هميشه در خود نگه نمي دارد ولي ذهن كودك آن را در خود ضبط مي كند . كودك حتي شيوه فكر مادر را نيز درك مي كند و آنچه برداشت مي نمايد، ممكن است سازنده و يا ويرانگر باشد . مادر مي تواند با رفتار خود خصلت هايي هم چون امانت، صداقت، وفاي به عهد و . . . را در كودك احياء كند و يا آن ها را از ميان ببرد . انسان در تمام عمر، كم و بيش از ديگران تقليد مي كند اما در سنين يك تا شش سالگي، بيش تر از اين غريزه برخوردار است . كودك تا مدتي از مصالح و مفاسد واقعي امور چندان اطلاعي ندارد و نمي تواند

ص: 6494

براي كارهايش هدف هاي عاقلانه و درستي تعيين كند . در اين مدت تمام توجهش به پدر و مادر و ساير معاشران است; اعمال و حركت آن ها را مشاهده و از آنان تقليد مي كند . تقليد خود به خود انجام مي گيرد و احتياجي به تذكر ندارد . (1) كودك بعد از گذشتن از اين مرحله درمي يابد كه دنياي اطراف او بر خلاف باور اوليه اش - كه مي پنداشت دنيا قائم به ذات اوست - در روال عادي خود جريان دارد . او در اين احساس درمي يابد كه افراد موجود در محيط زندگي او، هر يك به ايفاي نقش خاص خود سرگرم هستند . كودك با اين دريافت، كنجكاو مي شود تا نقش هر يك از آن ها را بررسي كرده و ويژگي هاي آن را دريابد، آن گاه موقعيت خود را در رابطه با محيط و افراد، سنجيده و نقشي جهت ايفا به عهده مي گيرد . اجراي اين نقش ها - آن چنان كه در ابتدا تصور مي نمود - چندان آسان نيست، بنابراين كودك بايد آن ها را تجربه كند . در اين زمان كودك به تقليد نقش هايي كه در باور او جاي مستحكمي يافته اند مانند والدين، پدر بزرگ، مادر بزرگ، برادران، خواهران و دوستان مي پردازد و از ايفاي نقش آن ها، بزرگ ترين لذت و تجربه را به دست مي آورد

ص: 6495

. كسب لذت براي او باعث تداوم تجربه مي شود و اين تجربه را به دنياي بازي خود منتقل مي كند و به ايفاي نقش هاي مورد علاقه خويش مي پردازد . (2) كودك از طريق بازي هاي تقليدي، به تدريج خصوصيات و ويژگي هاي افراد مورد علاقه خويش را به درون افكنده و آن ها را جزئي از خصوصيات و ويژگي هاي خود مي نمايد . كودكان از طريق بازي هاي تقليدي، يك سري مهارت هاي جديد را كسب نموده و به اعصاب و عضلات خويش تسلط بيش تري پيدا مي كند و از اين طريق خودشان را براي زندگي آينده آماده مي نمايند . حضرت امام خميني رحمه الله كه دنياي كودكان را به خوبي درك مي كرده اند، معمولا زمينه مناسبي را براي اين گونه بازي ها فراهم مي نموده اند . عيسي جعفري نقل مي كند: «زماني كه روزنامه براي امام مي بردم، علي را هم مي بردم . علي آن جا مي ماند و به آقا مي گفت: «آقا! حالا من مي خواهم يك روضه بخوانم، حالا شما علي باش من آقا .» مي رفت روي صندلي مي نشست و بسم الله الرحمن الرحيم مي گفت وحمدش را مي خواند و بعد مشتش را گره مي كرد و مي گفت: من دولت تعيين مي كنم، من توي دهن اين دولت مي زنم . استقلال آزادي جمهوري اسلامي» . گاهي به آقا مي گفت: «من دكترم، مي خواهم معاينه ات كنم .» يك گوشي برمي داشت و

ص: 6496

مي گذاشت روي قلب و سينه امام .» (3) دكتر فاطمه طباطبايي نيز در اين باره چنين مي گويد: «يك روز كه همه دور هم در اتاق جمع بوديم، علي گفت: «من مي شوم امام، مادر هم سخنراني كند، آقا بشوند مردم .» علي از من خواست كه سخنراني كنم . من كمي صحبت كردم و بعد به آقا اشاره كرد كه شعار بده، آقا همان طور كه نشسته بودند، شعار دادند . علي گفت: «نه، نه بايد بلند شويد، مردم كه نشسته شعار نمي دهند!» بعد «آقا بلند شدند و شعار دادند .» (4) عيسي جعفري در جاي ديگر، درباره اين گونه بازي ها نقل مي كند: «علي خيلي به امام علاقه داشت . در مقابل، آقا هم خيلي به ايشان علاقه مند بودند . روزي نبود كه علي امام را نبيند . حتي وقتي كه [امام] قبل از ظهر مي خوابيدند، ما مواظب بوديم كه مبادا [علي] برود و در بزند و آقا را از خواب بيدار كند . هميشه امام ساعت يك ربع به دوازده براي نماز بيدار مي شدند و وضو مي گرفتند . يك روز ساعت يك ربع به دوازده شده بود و ما ديديم مثل اين كه امام هنوز بيدار نشده اند . گفتم: علي! مثل اين كه آقا بيدار نشده اند .» [علي] گفت: «برويم تو» گفتم: «نه» . هر چه گفتم،

ص: 6497

او اصرار مي كرد برويم تو . خلاصه در را باز كرديم و ديديم ايشان خوابيده اند . اين بچه خودش را روي آقا انداخت و آقا را بيدار كردند . ايشان بدون اين كه كوچكترين حرفي بزنند يا تقلايي كنند بچه را بغل كردند و در آغوش گرفتند و بنا كردن به بوسيدنش .» (5) عادت امام اين بود كه وسط دو نماز دراز مي كشيدند و ورزش مي كردند و پاهايشان را يك در ميان بالا مي بردند . علي هم مي خواست همان كار را بكند، مي خوابيد و مثل امام پاهايش را بالا مي گرفت . (6) يكي از اشكال سازگاري هاي اجتماعي، تقليد است; اين امر در زندگي تمام افراد به خصوص بچه ها معمول مي باشد . چنانچه مي دانيم آشنايي بچه ها به فرهنگ جامعه در سنين اوليه از راه تقليد از بزرگ ترها صورت مي گيرد . كودك، نخست از خويشتن تقليد مي نمايد، مانند اين كه وانمود مي كندمي خواهد به زمين بخورد و يا يك چيز تخيلي را به ديگران مي دهد . سپس زماني فرا مي رسد كه با وانمود كردن اين كه روزنامه مي خواند و يا سيگار مي كشد، نقش ديگران را بازي مي كند . بازي هاي تقليدي كه تا اندازه اي مستلزم همانندسازي با الگوهاي مورد تقليد مي باشند، مي توانند يك وسيله ورزيده شدن براي شناخت و درك چشم اندازهاي ديگران و يا

ص: 6498

سلاحي عليه خود محوري باشند . تحول بازي هاي تقليدي نشان مي دهد كه اين بازي ها فرصتي را فراهم مي آورد كه تعدادي از صفات، بروز داده شوند . در اين فرصت كودك همانند ديگران عمل كرده و سعي مي كند رفتارهاي آنان را تقليد نمايد . (7) از طريق تقليد اين توانايي در كودك پديد مي آيد كه بيش از پيش به تطابق رفتار خود با الگو بپردازد . كودك در بازي هاي تقليدي خود در دوران دبستان بيش تر نقش مربيان و معلمان را در نظر دارد . او با تشكيل كلاس درس براي خود، سعي مي كند تا آن چه را كه مربي او انجام داده تجربه نمايد . ايفاي اين تجربه عاملي مهم در تشكيل شخصيت كودك است، به طوري كه مي توان تا سال هاي سال نحوه رفتار معلم و مربي را كه در بازي كودك انعكاس يافته، بر روي ساخت شخصيتي او به وضوح مشاهده كرد . بنابراين توجه مربيان به چگونگي رفتار خود با كودك به ويژه در سنين پيش دبستاني و دبستاني از اهميت و ارزش زيادي برخوردار است . كودك در دوران دبستان به مرور با صاحبان مشاغل آشنا شده، و از نقش آن ها متاثر مي شود و اين اثر را در بازي خود منعكس مي كند . پسران كارها و مشاغلي را تقليد

ص: 6499

مي كنند كه بيشتر مربوط به مردان است و دختران علاقه مندند كه فعاليت هاي مربوط به مادران را تكرار كنند; مثلا پسرها دوست دارند كه نقش پليس، خلبان، معلم، راننده، مغازه دار و . . . را بازي كند در حالي كه دختران ذوق فراوان دارند كه در نقش مادر و پرستار كارهايي از قبيل آشپزي كردن، اطو زدن لباس، شست و شو، تميز كردن خانه و . . . را به صورت بازي انجام دهند . لذا لازم و ضروري است كه در اين دوران، مربيان فرصت هايي را فراهم آورند تا كودكان از طريق بازديد و مشاهده مستقيما با مشاغل گوناگون آشنا شوند . (8) پيام ها و نتايج 1- كودك از طريق بازي هاي تقليدي بسياري از مفاهيم ديني، اخلاقي، اجتماعي، آموزشي، را ياد مي گيرد . 2- كودك از طريق تقليد از والدين و ساير الگوها، خوبي خصلت هاي پسنديده و يا زشت و ناروا را ياد مي گيرد . 3- هر قدر شخصيت الگوهاي بزرگ سال براي كودك محبوب تر، دوست داشتني و مهربان تر باشند، در بازي هاي تقليدي از نقش آنان بيش تر استفاده مي كنند . 4- كودك از طريق بازي هاي تقليدي، ويژگي هاي افراد مورد علاقه را تقليد نموده و ويژگي هاي آنان را دروني و جزئي از خصوصيات خود مي نمايد، از اين طريق يك سري مهارت هاي

ص: 6500

جديد را كسب نموده و بر اعصاب و عضلات خويش تسلط بيش تري پيدا مي كند . 5- آشنايي كودك به فرهنگ جامعه در سنين اوليه از راه تقليد از بزرگ ترها صورت مي گيرد . 6- امام خميني رحمه الله به نيازهاي روحي و رواني كودكان توجه داشته و در زمانهاي لازم، پاسخ مناسب را مي داده اند: - از بازي هاي كودكان و انواع بازي هاي آنان آگاه بوده و زمينه بروز و ظهور هر يك از بازي ها را براي كودكان فراهم مي كرده اند; - از اين كه كودكان بخواهند نقش ايشان را ايفا نمايند و جملات ايشان را ادا نمايند، ناراحت نشده بلكه خودشان اين بستر و زمينه را براي كودكان فراهم مي كرده اند; - با توجه به وضعيت جسماني و بيماري هاي قلبي كه داشتند، مانع بازي هاي نوه گرامي اشان نمي شدند . در واقع امام به سيادت، آقايي و فرماندهي كودك در اين سن معتقد بوده و عمل مي كرده اند .

پى نوشت ها

1- محسن شكوهي يكتا، تعليم و تربيت اسلامي (مباني و روشها)، ص 2 . 108 -109- سيامك رضا مهجور، روان شناسي بازي، ص 3 . 254- امير رضا ستوده، پا به پاي آفتاب، گفته ها و ناگفته ها از زندگي امام خميني رحمه الله، ج 2، ص 4 . 65- همان، ج 1، ص 5 . 190 و 6- همان، ج

ص: 6501

2، ص 7 . 64و8- محمدعلي احمدوند، روان شناسي بازي، ص77 به نقل از روان شناسي كودك سيروس عظيمي، ص 410 تا 214 . محمد رضا مطهري

ص: 6502

شرحي بر جلوه هاي رفتاري امام خميني رحمه الله با كودكان و نوجوانان

اشاره

5 چكيده: بازيگوشي كودكان حمايت از آزادي و آمريت كودك خردسال در حدي كه به خود كودك و ديگران زيان نرساند نه تنها نكوهيده نيست بلكه از ديدگاه تعليم و تربيت اسلامي مطلوب و پسنديده نيز مي باشد. لهذا نبايد از شيطنت و عدم رعايت نظم و طاعت از ناحيه كودك خردسال، نگران بود. رسول گرامي اسلام حضرت محمد صلي الله عليه و آله، همين نكته را به پدران و مادران يادآور مي گردد كه اگر در فرزند خردسال خود حالاتي خارج از حدود نظم و نزاكت و بيرون از مرز طاعت و انقياد و بالاخره طغيان و سرگشي كودكانه مشاهده كردندبايد نسبت به آينده او شادمان گردند، زيرا وجود حالت فعال و جوشان در كودك خردسال، نمايانگر فزوني خرد وانديشه و كابرد بيش تر و فزاينده آن در بزرگ سالي اوست. (1) پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله مي فرمايد: «عرامة الصبي في صغره زيادة في عقله في كبره (2) ; شيطنت و لجاجت كودك به هنگام خردسالي نشانه زيادي عقل و انديشه او در بزرگسالي است.» و يا صالح بن عقبه روايت مي كند كه من از عبد صالح امام موسي بن جعفر عليه السلام شنيدم كه فرمود: «يستحب عرامة الغلام في صغره ليكون حليما

ص: 6503

في كبره. ثم قال: لا ينبغي الا ان يكون هكذا; (3) شايسته است، كودك به هنگام خردسالي، بازيگوش و پرتلاطم و متمرد باشد تا در بزرگ سالي، صبور و شكيب گردد. سپس آن حضرت فرمود: سزاوار است كه كودك خردسال منحصرا اين چنين بوده و بازيگوش و پرجنب و جوش باشد.» اگر بازيگوشي و بازي طلبي كودك، سركوب نشود و بتواند به وسيله بازي هاي متنوع، جسم و جان خود را شاداب و پرنشاط سازد، در بزرگ سالي از آدم هاي عصبي و تندخو و زود رنج و غير طبيعي، نخواهد بود، بلكه آدمي معتدل و متين و توانمند خواهد بود. (4) امام خميني رحمه الله نيز كه آشنا به روحيات، حالات و مراحل رشد كودكان بودند درباره شيطنت و بازيگوشي بچه ها مي فرمودند:«بچه شيطون است، او بايد شيطنت كند و بچه اي كه يك گوشه بيفتد و بخواهد، چهار زانو بنشيند، اين بچه يست بزرگ سال است، بچه نبايد بنشيند و اگر يك جا نشست شما بايد ببينيد چرا نشسته و اگر خوابيد ببينيد چرا خوابيده بچه بايد شيطنت كند» (5) رام و مطيع بودن و آرام و ساكت بودن كودك خردسال نبايد به خاطر اين كه والدين در سايه چنين حالتي در كودكانشان، از آرامش و آسايش بيش تري برخوردار مي گردند اين تصور را در آنها به وجود آورد كه كودك خردسال

ص: 6504

آن ها واجد سلامت و شخصيت مطلوبي مي باشد، بلكه چنين كودكي يا بيمار است و يا اين كه سرانجام شخصي خواهد شد كه سكوت و سازش و طاعت و تسليم در برابر هر حق و ناحق، شيوه او خواهد گشت و چنين شخصي هرگز نمي تواند حقوق خود را از محيط خويش بگيريد. (6) و نيز روايت شده است كه زيرك ترين كودكان، كودكاني هستند كه از مدرسه ومحل درس گريزانند، يعني بازيگوش هستند. (7) مجلسي دوم در ذيل اين روايت، «عرامة» را به بد اخلاقي و شيطنت و بالاخره شدت علاقه كودك به بازي و فرار از مدرسه تفسير كرده و اضافه مي كند كه اين حالت در كودكان نشانه عقل و استقامت آن ها در بزرگ سالي است و بايد كودك اين چنين باشد. اما اگر كودكي مطيع و بي جنب و جوش و به اصطلاح خوش اخلاق، آرام، سر به زير و مانند بزرگ سالان عمل نمايد، در بزرگ سالي كم هوش و كم استقامت است. چنان كه اين امر نيز به تجربه رسيده است. (8) دكتر فريده مصطفوي درباره نوه هاي حضرت امام خميني رحمه الله چنين مي گويد: «نوه هاي آقا همه شلوغ بودند، امام رحمه الله به دختر من كه از شيطنت بچه خود گله مي كرد مي گفتند: من حاضرم ثوابي كه تو از تحمل شيطنت حسين مي بري، با ثواب تمام عبادات خود عوض

ص: 6505

كنم.» (9) و باز در همين رابطه خانم فرشته اعرابي نقل مي كند: «گاهي اوقات كه من نزد امام رحمه الله مي رفتم و پسرم را نمي بردم، مي گفتند حسين را نياوردي؟ مي گفتم چون پسر من خيلي شيطوني و بدي مي كند. مي گفتند حسين بدي مي كند؟ خوب بچه بايد بدي كند، تازه اين ها بدي نيست، بچه بايد اين كار را بكند، شما اشتباه مي كنيد، مگر بچه بدي مي كند؟ مي گفتم آخر فكر مي كنم شما اذيت مي شويد. مي گفتند من از اين كه شما بياييد و بچه هايتان را نياوريد، اذيت مي شوم.» (10) بنابراين طبق تعليم و تربيت اسلام هيچ پدر و مادري حق ندارد روح بازي گوشي(شيطنت) و سرپيچي از اطاعت در دوران خردسالي كودك را دراو سركوب كند و به خاطر تامين آرامش و آسايش خاطر خويش كودكان سرشار و لبريز از نشاط و جنب و جوش را به موجودي مطيع، آرام، خموده و افسرده دل مبدل سازند. والدين نبايد ظرفيت ها و استعدادهاي كودكان خويش را كه از طريق همين بازي هاي متنوع و بچه گانه به ظهور مي رسند، به خاطر آرامش و آسايش خويش سركوب نمايند. علماي تعليم و تربيت، خصوصا نظريه پردازان روان شناسي بازي به اين نتيجه رسيده اند كه بازي ها و تحركات بچه گانه، موجب رشد و پرورش قواي جسماني، عقلاني، رواني، اجتماعي و اخلاقي كودكان مي باشد. بنابراين وظيفه والدين

ص: 6506

است كه با غنا بخشيدن به محيط تربيتي كودك زمينه اي را فراهم نمايند تا استعدادهاي بالقوه و خدادادي كودك شكوفا گردد. راجرز درباره نياز كودك به كنجكاوي و كشف اشيا معتقد است كه: كودك در درون خود اين استعداد و ادراك را دارد كه در مورد اشيا و چگونگي كاركرد آن ها كنجكاوي داشته باشد، به همين دليل اسباب بازي هايش را مي شكند و مي خواهد درون اسباب بازي هايش را كشف كند و داخل آن را ببيند، اين گونه فعاليت ها براي كودك بسيار رضايت بخش است چون به نياز دروني پاسخ مي دهد. متاسفانه گروهي از والدين پاسخ هايي به كودك مي دهند كه با نياز وي به كنجكاوي و ميل به كشف اشيا در تضاد است، اين پيام ها به صورت كلامي ( تو بد هستي، اگر اين گونه عمل كني دوستت نداريم و...) يا غير كلامي (اخم كردن، رو ترش كردن، لب گاز گرفتن و ...) ابراز مي شوند. كودك به خاطر تهديد و تحميق هايي كه از سوي والدين مي شود، از نياز به كنجكاوي و كشف اشيا به خاطر اين كه نياز اساسي تري مثل محبت و توجه مثبت والدين را از دست ندهد، صرف نظر مي كند. اين جا مساله سرآغاز تحريف از مسير رشد فطري و طبيعي كودك است، كه آثار مخرب و زيان باري بر روي سلامت روان و رشد تشخصيي كودك خواهد گذاشت. متاسفانه عده اي از والدين كودكاني

ص: 6507

را مي پسندند كه ساكت، آرام و مطيع باشند. اين گونه والدين دوست دارند كودك خردسال آن ها، بزرگ سالي كوچك شده باشد، غافل از اين كه، كودك است با تمام ويژگي هاي كودكي و هرگز بزرگ سالي كوچك شده نيست. كودك سالم از سلامت جسمي، ذهني، عاطفي و رواني كافي برخوردار است، به طور طبيعي نيازهايي دارد كه او را از بزرگ سالان جدا مي كند; او به بازي و جست و خيز و ارتباط با هم سالان نياز دارد و همه چيز را از دريچه هاي بازي مي بيند. از احاديث و روايات اسلامي چنين استفاده مي شود كه وجود شيطنت و بازي گوشي و حالت فعال و پر جنب و جوش در كودك ناشي از سلامت جسمي، ذهني، عاطفي و رواني اوست و چنين كارهايي - به ويژه براي پسران كه از تحرك و انرژي بيش تري برخوردارند - امري طبيعي است و نبايد موجب نگراني والدين باشد بلكه بايد با صبر و حوصله و تدبير، اين گونه رفتارها را تحمل كنند، هرچند بايد آن ها را در مسير صحيح خود هدايت كنند، تا اين رفتارهاي طبيعي آن ها به لاقيدي منتهي نشود. مثلا درست است كه كودك بايد بازي كند اما بايد ياد بگيرد كه به ديگران صدمه نزند، حيوانات را نيازارد، براي همسايگان مزاحمت ايجاد نكند، در پارك ها گل ها را پرپر نكند و... .

ص: 6508

تجربه نيز نشان داده است كه اين گونه كودكان فعال و با نشاط و پرتحرك، اگرچه در دوران خردسالي براي والدين خود مشكلات و ناراحتي هايي ايجاد مي كنند، اما در بزرگ سالي از هوش و استقامت بيش تري برخوردارند. (11) طبق تحقيقي كه توسط موسن و ساسمن (1980) و مرات بارت و دري بري (1981) انجام شده كودكاني كه پرجنب و جوش و بي قرار هستند وقتي كه بزرگ شدند و به مدرسه رفتند لزوما بچه هاي شيطان و جنجال برانگيز نخواهند بود. (12) پيام ها و نتايج 1- در تعليم و تربيت اسلامي حمايت از آزادي و بازي گوشي كودك امري پسنديده مي باشد و از احاديث و روايات چنين استفاده مي شود كه وجود شيطنت و بازگوشي و حالت فعال و پر جنب و جوشي در كودك نشانه سلامت جسمي، ذهني، عاطفي و رواني اوست و چنين كارهايي در هوش و استقامت او در بزرگ سالي تاثير دارد. 2- متاسفانه بعضي از والدين كودكاني را مي پسندند كه آرام، ساكت و مطيع باشند تا موجبات زحمت و ناراحتي آنان را فراهم نكنند، اين گونه والدين توقع و انتظار دارند كه كودكشان همانند بزرگ سالان رفتار نمايد در صورتي كه كودك آنان ميل و نياز شديدي به بازي و جست و خيز دارد و همه را از دريچه بازي مي بيند. 3- كودكاني كه آرام

ص: 6509

و ساكت در گوشه اي بنشينند و مطيع و گوش به فرمان والدين باشند به احتمال قوي مشكل دارند. 4- وظيفه والدين است كه بستر و فضاي مناسبي براي جست و خيز و آزادسازي انرژي عصبي و رواني كودكان فراهم نمايند و گرنه اين انرژي متراكم شده به صورت مخربي خودش را نشان خواهد داد. 5- از سيره عملي و ديدگاه هاي امام خميني رحمه الله نيز چنين استنباط مي كنيم كه: الف) طبيعت و ماهيت كودك را پاك و مثبت مي دانستند. ب) چون داراي سلامت روح و روان بودند، ادراكشان از جلوه هاي خداوندي بر مبناي سلامت روان بوده و بر همين اساس همه كودكان را كه جلوه هاي خداوندي اند دوست داشته و كارهاي آنان را منطبق با فطرت و طبيعت مي دانستند. ج) با توجه به آگاهي كه از خصوصيات و ويژگي هاي روحي و رواني كودكان داشتند، شيطنت و بازي گوشي آنان را امري طبيعي و فطري مي دانستند. د) ايشان حاضرند ثواب عبادات خود را (كه بيش از پنجاه سال نماز شبشان ترك نشده و آن مناجات هاي عارفانه و عاشقانه اي كه داشتند) با تحمل بازي گوشي كودك عوض نمايند. و) ديدگاه و عملكرد ايشان واقعا پيشرفته و در سطح بالايي است كه با ديدگاه هاي روانشناسان معاصر هم جهت و هم سو است. ه) ايشان بهترين و مطمئن ترين

ص: 6510

الگوي رفتاري براي خانواده ها در عصر حاضرند.

پى نوشت ها

: 1- حجتي كرماني، سيد محمدباقر، سه گفتار پيرامون برخي از مسائل تربيتي اسلام، ص 2 65- بحارالانوار، ج 4، ص 3 378- منبع 2، ص 4 379- بهشتي، احمد، اسلام و بازي كودكان، ص 5 85- مجله آشنا، ص 30 به نقل از روزنامه اطلاعات، شماره 6 19631- حجتي كرماني، پيشين، ص 7 66- بحارالانوار، ج 4، ص 8 379- حجتي كرماني، سيد محمدباقر، اسلام و تعليم و تربيت، ج 1، ص 9 252- ستوده، اميررضا، پا به پاي آفتاب گفته ها و ناگفته ها از زندگي امام خميني رحمه الله، ج 1، ص 10 107- اعرابي، فرشته، مجله سروش، ص 11 20- سادات، محمدعلي، راهنماي پدران و مادران، ج 2، ص 61 تا 12 63- ماسن، هنري و همكاران، رشد شخصيت كودك، ص 165 (ترجه مهشيد ياسايي) محمدرضا مطهري

ص: 6511

شعر

17 چكيده: «موسم چشم» به آن چشم بيدار در خون نشسته مريد نگاه توام چشم بسته نصيب من است از بيابان و چشمت لبي سخت تشنه، تني سخت خسته گذشتند دلبستگان نگاهت پرستو وش از بامها، دسته دسته تو آيينه اي، آتشي، آفتابي شكوفا و شفاف و از خويش رسته نگاه مرا برده تا بي نهايت در آن چشم آيينه اي نقش بسته شكوفا شد از موسم چشمهايتبهاري كه در شاخه هايم نشسته «مردي از كربلا» زين مرد كه بوي مصطفي مي آيد بوي علي آن شيرخدا مي آيد بر گوش دل از غيب ندا مي آيد كين مرد زكوي كربلا مي آيد "«آتش سينا» اين مرد كه در سينه دل بينا داشت در نخل وجود، آتش سينا داشت عشقش به درون سينه ما جا داشت از روز فراقش دل ما غوغا داشت ابوعلي زرافشان (شاعر اهل تاجيكستان) عبدالجبار كاكائي

ص: 6512

شما فضايل تحصيل كنيد

3 چكيده: متن سخنراني منتشر نشده امام خميني در جمع دانش آموزان دختر كاشان در تاريخ 21/1/58 - قم بسم الله الرحمن الرحيم شما بانوان محترم، دوشيزگان عزيز، خوش آمديد. شما بانوان در ايران ثابت كرديد كه در پيشاپيش اين نهضت قدم برداشتيد. شما سهم بزرگي در اين نهضت اسلامي ما داريد. شما در آتيه براي مملكت ما پشتوانه هستيد. از شماست كه مردان و زنان بزرگ تربيت مي شوند. در دامن شما مردان و بانوان بزرگ تربيت مي شوند. شماها عزيز ملت هستيد; پشتوانه ملت هستيد. شماها در تحصيل كوشش كنيد كه براي فضايل اخلاقي، فضايل اعمالي مجهز شويد. شما براي آتيه مملكت ما جوانان نيرومند تربيت كنيد. دامان شما يك مدرسه ايست كه در آن بايد جوانان بزرگ تربيت بشوند. شما فضايل تحصيل كنيد تا كودكان شما در دامن شما به تربيت برسند. من از خداي بزرگ سلامت و سعادت شما را خواهانم و اميدوارم كه دوشادوش مردان در قضيه مجلس مؤسسان و مجلس شوراي ملي راي بدهيد تا اينكه جمهوري اسلامي و قانون جمهوري اسلامي و "مجلس شوراي جمهوري اسلامي" تاسيس [شود] و ما به آنچه كه خواهان آن هستيم برسيم. والسلام عليكم و رحمة الله

ص: 6513

شمه اي از سيره عملي امام خميني (ره)

12 1 چكيده: نمايه سيره عملي امام خميني آخرين قسمت

عزت نفس و بلند همتي امام

حضرت امام قدس سره در عين آن كه بسيار متواضع بودند، عزت نفس والايي داشتند، و از هرگونه ذلت براي خود و مسلمين متنفر بودند، و از اين كه مسلماني تحقير شود، غيرت و حساسيت ويژه اي داشتند، بارها فرمود: «وقتي عكس شاه معدوم را در برابر فلان رييس جمهور امريكا ديدم كه آن طور ذليلانه در مقابل او ايستاده بود، بسيار ناراحت شدم، و تلخي اين منظره هنوز براي من باقي است كه شاه مملكت اسلامي در برابر كافر خدانشناس اين طور اظهار كوچكي كند .» (1) شديدترين سخنراني امام در قم كه به دستگيري و تبعيد او منجر شد، برضد قانون ذلت بار «كاپيتولاسيون» بود، او هرچه فرياد داشت در برابر اين لايحه اي كه عزت مسلمين و ايرانيان را بر باد مي داد، بلند كرد و سرانجام نگذاشت و چنين لايحه را به زباله دان تاريخ افكند . امام هرگز در برابر زورمندان كرنش نكرد، بلكه با كمال شكوه، آن ها را از خود طرد كرد . حضرت امام (ره) در مدت پانزده سال كه در عراق و نجف اشرف بودند، هرگز به دولت عراق و دولتمردان بعثي روي خوش نشان ندادند، و با كمال

ص: 6514

عزت، در بعضي از موارد به شدت به آن ها اعتراض كرده و يا بي اعتنايي مي كردند . ظاهرا ساواك، متولي مسجد اعظم قم را از تدريس امام در آن مسجد ترسانده بود، متولي دستور داد تا درهاي مسجد را اول صبح بستند، امام در برابر اين حادثه فرمود: «هر كجا مناسب باشد درس مي دهم، آن روز آمدند و در صحن ايوان طلا با كمال عزت و سرافرازي، درس فرمودند، بي آن كه از كسي خواهشي كنند، روز بعد، به خواهش توليت مسجد، دوباره به مسجد اعظم بازگشتند . يكي از علماي برجسته كه بيش از نودسال از عمرش گذشته و از شاگردان آية الله العظمي آقا ضياء عراقي (ره) بود مي گفت: «عزت و اعتباري كه امام خميني به اسلام وقرآن و تشيع داده، هيچ عالمي از علماي اسلام بعد از غيبت صغري تا به حال نداده است .» نويسنده و روزنامه نگار فرانسوي كه با عنوان «قائدي» خوانده مي شد مي نويسد: «بايد بگويم تصوري كه من از امام هميشه در قلبم محفوظ دارم اين است كه او مردي است كه به يك ملت شخصيت و عزت بخشيد، و بر قلوب ملتي كه او را برگزيدند حكومت مي كرد .» (2) كوتاه سخن آن كه امام مصداق شاخص و كامل اين دو آيه شريفه بود:

ص: 6515

«و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا; (3) و خداوند هرگز كافران را بر مؤمنان تسلطي نداده است .» «و لله العزة و لرسوله و للمؤمنين ; (4) عزت مخصوص خدا و رسول خدا (ص) و مؤمنان است .» و همواره نداي امام حسين (ع) به «هيهات مناالذلة; حاشا كه ما زير بار ذلت برويم» در همه ابعاد زندگي اش به ويژه در سرلوحه زندگي سياسي اش ديده مي شد .

شجاعت، صلابت و هوشياري امام

حضرت امام - قدس سره - همچون جدش حضرت علي (ع) كه در برابر منافقين، قاسطين، مارقين و ناكثين قرار گرفت، و قاطعانه در برابر آن ها ايستاده در برابر همه گروه ها كه در خط اسلام نبودند، قاطعانه با شجاعت و صلابت بي نظير ايستاد، به طور كلي ترس در قاموس وجود او راه نداشت، تا آخر عمر بر ضد امريكا سخن گفت و عمل كرد و او را شيطان بزرگ خواند، در نجف اشرف شنيد كه حزب بعث عراق فرزند مرحوم آيت الله بجنوردي، صاحب القواعد الفقهيه را دستگير كرده است، براي احوال پرسي شبانه به منزل آقاي بجنوردي رفت، در ضمن صحبت به آقاي بجنوردي گفتند: «من وقتي كه در تركيه بودم، به من گفتند مصطفي (فرزندم) رفت زندان، من گفتم: «خوب است زندان رفته است، ورزيده مي شود .»

ص: 6516

آقاي بجنوردي فرمود: آقا! ما كه دل و قلب شما را نداريم . آن شب امام مزاح هايي لطيف كرد كه با شنيدن آن، اندوه انسان برطرف مي شد . (5) حضرت امام، از همان دوران كودكي و جواني و در همه سال هاي عمر بابركتش شخصي شجاع و قاطع بود، كتاب كشف الاسرار را در سال 1323 ش . نوشت، با اين كه اين كتاب يك كتاب كلامي و توحيد و بر ضد وهابي گري است و در پاسخ به كتاب انحرافي اسرار هزار ساله نوشته شده است، در عين حال امام در همان كتاب رضا شاه پهلوي را مورد حمله قرار داده و با تعبيراتي بسيار كوبنده او را منكوب نموده است، از فرازهاي آن كتاب اين است: «رضا خان سواد كوهي كه نمي فهمد سياست با سين است يا صاد . . . » حضرت امام - قدس سره - در روز عاشورا )13 خرداد 1342 ش) در آن هنگام كه شاه در اوج قدرت بود، سخن راني بسيار كوبنده اي در مدرسه فيضيه بر ضد شاه نمود، فرازهايي از اين خطبه خطاب به شاه چنين بود «. . . بدبخت! بيچاره! چهل و نج سال از عمرت ميره . . . كمي عبرت بگير، عبرت از پدرت . . . خدا مي داند مردم خوشحال

ص: 6517

بودند كه پهلوي (پدرت) رفت (چنين نباش) كه من بگويم كافري تا از ايران بيرونت كنند و به تكليف تو برسند .» امام در سال 43 در قضيه كاپيتولاسيون، در سخن راني اخير خود كه پس از آن تبعيد شد فرمود: «امروز رييس جمهور امريكا منفورترين افراد پيش ملت ماست .» آن هنگام كه حضرت امام را پس از زندان، به قيطريه آورده و در آن جا تحت نظر قرار دادند، سرهنگ مولوي رييس سازمان امنيت وقت، نزد امام آمد و با اصرار به امام گفت: «اگر شما پنج دقيقه فقط با شاه در قيطريه ملاقات كنيد، همه چيز درست مي شود، انقلاب سفيد همه اش حرف است، فقط شما يك ملاقاتي بكنيد، سر و صداها مي خوابد .» امام با كمال قاطعيت و هوشياري، اين ملاقات را رد كرد . (6) مرحوم حجةالاسلام والمسلمين سيدعباس مهري، نماينده امام در كويت مي گفت: هنگامي كه امام را از عراق بيرون كردند، ايشان با همراهان به مرز كويت آمدند، تا وارد كويت شوند، ولي در كويت اجازه ورود داده نشد، من به محضر امام رسيدم، به ايشان عرض كردم اجازه بدهيد بروم با اين مامور حرف بزنم، امام با كمال صلابت فرمودند: «ابدا! حيف نيست كه وجه خود را پيش اين ناكس بفروشي؟ ما برمي گرديم

ص: 6518

خدا با ماست .» (7) دكتر حسن حبيبي، در مورد آمدن امام از نوفل لوشاتو به ايران، در مصاحبه اي مي گويد: شب آخر، امام به حاضران رو كرد و فرمود: «بايد متوجه باشيد در اين سفر يكي از چند مورد ممكن است پيش آيد: 1 - هواپيما را به محض ورود به آسمان ايران هدف تير قرار داده و ساقط كنند، يا منفجر نمايند; 2 - هنگامي كه به زمين نشست، آن را به گلوله ببندند; 3 - وقتي پياده شديم همه را به گلوله ببندند; 4 - به شما كاري نداشته باشند، بلكه مرا به گلوله ببندند، يا توقيف كنند ويا در ميان جمعيت ترور نمايند، اين خطرها اصولا متوجه من است، شما نبايد خود را به خاطر من به خطر اندازيد، بايد همه شما در اين باره فكر كنيد و آگاه باشيد، و اين موضوع را به همه اعلام كنيد .» (8) حضرت امام در اين شرايط سوار بر آن هواپيما شدند، و تا آخر با كمال طمانينه وارد ايران شده و تا به بهشت زهرا در ميان جمعيت ميليوني رفتند و آن سخنراني پر صلابت را نمودند، كه هر لحظه فراز آن حوادث خطير، بيانگر اوج شجاعت و اقتدار امام بود . وقتي كه امام در چند روز

ص: 6519

اول در مدرسه رفاه زندگي مي كرد، آقاي رفسنجاني مي گفت: شب 21 و 22 بهمن شب هاي بسيار خطرناكي بود، يك انفجار بمب كافي بود همه مدرسه را با خاك يك سان كند، هر لحظه احتمال بمب باران مي رفت، به امام گفتند: «شمااين جا (مدرسه) نباشيد، زيرا ممكن است يك خمپاره همه آن خانه را ويران كند .» امام فرمود: همين جا مي مانم . آن شب ها به ويژه شب 21و 22 بهمن را همه دوستان با دلهره و اضطراب گذراندند، از وحشت نخوابيدند، ولي صبح آن روز به حاج احمد آقا فرزند امام گفتم: آيا امام خوابيد؟ گفت: «بله، امام مثل ساير شب ها راحت خوابيد .» اين فراز نيز حاكي از عظمت شجاعت امام و عمق قوت قلب او است . ماجراي هشت سال جنگ تحميلي، و بروز حوادث تلخ به وسيله منافقان، ليبرال ها و ستون پنجم، و واقعه هفتم تير و شهادت آيت الله دكتر بهشتي و 72 تن از برترين شخصيت ها، هر كدام كافي بود كه امام را از پاي درآورد، ولي امام تا آخر محكم، استوار و سرو قامت باقي ماند، در اين راستا سخن بسيار است، براي تكميل، نظر شما را به گفت و گوي امام با فرزندش و گفتار شهيد صياد شيرازي جلب مي كنم: حضرت حجةالاسلام والمسلمين احمد آقا (فرزند امام) مي گويد:

ص: 6520

در ماجراي جنگ، يك روز بعداز ظهر حدود ساعت هفت تا هشت، موشك به اطراف جماران اصابت كرد، خدمت امام رفتم عرض كردم اگر يك مرتبه يكي از اين موشك هاي ما به كاخ صدام بخورد و صدام طوري بشود، ما چقدر خوشحال مي شويم، اگر موشكي به نزديكي هاي اين جا بخورد و سقف اين جا پايين آيد و شما يك طوري بشويد چه؟ امام در پاسخ فرمود: «والله قسم بين خودم و آن پاسداري كه در سه راه بيت است، هيچ امتيازي و فرقي قايل نيستم، والله قسم اگر من كشته شوم يا او كشته شود، براي من فرقي نمي كند .» گفتم: مي دانيم شما اين گونه هستيد، اما براي مردم فرق مي كند . امام فرمودند: «نه، مردم بايد بدانند كه اگر من در يك جايي بروم كه بمب پاسداران اطراف منزل مرا بكشد و مرا نكشد، من ديگر به درد رهبري اين مردم نخواهم خورد، من زماني مي توانم به مردم خدمت كنم كه زندگي ام مثل زندگي مردم باشد . . .» گفتم: پس تا كي مي خواهيد اين جا بنشينيد؟ به پيشاني مباركشان اشاره كردند و فرمودند: «تا زماني كه تركش موشك به اين جا بخورد .» (9) نيز از مرحوم حجةالاسلام احمد آقا (فرزند امام) در مصاحبه اي شنيدم فرمود: از

ص: 6521

طرف آقاي ري شهري (كه آن وقت مسؤول اطلاعات بود) نامه اي به ما رسيد كه نوشته بود: «مطابق اسناد و قراين، امشب جماران از طرف دشمن (صداميان) بمباران مي شود، جاي امام را عوض كنيد . . .» هر چه به امام اصرار كرديم كه به پناه گاه برود، نپذيرفت، و فرمود: اگر همه مردم داراي پناه گاه شدند، آن وقت من هم به پناه گاه مي روم . آن گاه امام در ذيل نامه آقاي ري شهري اين اشعار را نوشت: بر در ميكده ام دست فشان خواهي ديد پاي كوبان چو قلندر صفتان خواهي ديد از اقامت گه هستي به سفر خواهم رفت به سوي نيستيم رقص كنان خواهي ديد سپهبد شهيد، امير سرافراز اسلام علي صياد شيرازي، در مصاحبه تلويزيوني مي گفت: «در يكي از درگيري ها و عمليات مهم جنگ (كه ظاهرا عمليات فتح المبين بود) در جبهه در مورد حمله بين سران رزمنده اختلاف نظر بود، و ما از نظر فني نسبت به دشمن ضعيف بوديم، بنا شد به محضر امام برسيم و نظر او را بخواهيم، من بي درنگ با هواپيما از جبهه به جماران آمده و خدمت امام رسيدم و ماجرا را عرض كردم، فرمود: «فورا حمله را آغاز كنيد .» هنگام خداحافظي به امام عرض كردم شرايط چنين

ص: 6522

و چنان است، با قرآن استخاره كنيد، اگر خوب آمد حمله مي كنيم . فرمود: شما به جبهه برويد، در آن جا در كنار سرداران، قرآن را باز كنيد، قوت قلب پيدا كرده و عمليات را شروع خواهيد كرد، به جبهه بازگشتم، و گفتار امام را به سرداران گفتم، همه آماده شديم، قرآن را گشوديم، ناگاه سوره فتح آمد، قوت قلب فوق العاده يافتيم و حمله وعمليات را شروع كرديم، و در آن عمليات به پيروزي هاي عجيب نايل شديم و فتح بزرگي نصيبمان شد .

تواضع و حسن خلق امام

مردان خدا يك بعدي نيستند، بلكه جامع اضداد بوده، و در همه ابعاد زندگي نمونه اند، در عين آن كه در برابر دشمنان زورگو، چون كوه استوار و خشن هستند، نسبت به ضعيف و يتيم، سرپرستي مهربان و دلسوز مي باشند، آنها بنده مطيع خدا هستند، هر آن چه را كه او پسندد مي پسندند، امير مؤمنان علي (ع) چنين بود، در ميدان هاي جنگ آن چنان خشن و باصلابت بود كه دشمن قهرمان را زهره ترك مي نمود، ولي همين راد مرد، هنگام ديدن يتيم، منقلب مي شد و اشك مي ريخت . با توجه به نمودهاي شجاعت و صلابت حضرت امام خميني - قدس سره - بعضي خيال مي كنند كه او تنها در اين جهت، ممتاز است، ولي حقيقت اين است

ص: 6523

كه او در همه ابعاد ممتاز بود، مهر و محبت او به اعضاي خانواده و بستگان و مؤمنان، فوق العاده بوده، در تواضع و فروتني در جاي خود، هيچ گونه فرو گذار نمي كرد، اخلاق نيك و پر مهر او اعجاب انگيز بود، براي دريافت اين امور به چند فراز زير توجه كنيد: نوه امام، نعيمه اشراقي مي گويد: «هر كس از خانواده امام كه به ديدارشان مي رفت، احساس مي كرد كه آقا خيلي دوستش دارد، همه ما اين احساس را داشتيم كه امام بيش تر از همه به ما علاقه دارد، من هنوز يادم نمي آيد كه به اتاق امام وارد شده باشم و ايشان لبخند نزده باشند .» دختر امام، فريده مصطفوي مي گويد: «اگر وقتي وارد اتاق مي شديم و ايشان مشغول خواندن قرآن بودند، از ما اجازه مي گرفتند كه خواندن اين صفحه را تمام كنند، و بلافاصله آن صفحه را تمام مي كردند، و بعد به ما اظهار محبت مي فرمودند . . . امام با افراد خانواده، بسيار گرم و مهربان بودند، و در عين اين كه ما به خاطر جذبه اي كه داشتند حساب مي برديم، ولي در همان حال خيلي با پدر، گرم و مهربان و صميمي بوديم، امام همه فرزندانشان را به يك نظر مي نگرند، و به همه يك اندازه محبت مي كنند، به طوري

ص: 6524

كه بعد از اين همه سال ما هنوز متوجه نشديم، امام كدام فرزندشان را بيش تر دوست دارند .» (10) آيت الله موسوي اردبيلي مي گويد: «يك شب خدمت امام بوديم، پيرمردي آمده بود پيش من و باكمال اعتماد مي گفت من دو تا فرزندم را در راه اسلام داده ام، امروز هم جنازه پسر سومم كه آخرين پسرم هم بود )18 ساله بود و در عمليات والفجر 8 به شهادت رسيد) را آوردم و دفن كردم، چون خودم عازم ميدان هستم آمدم از شما خداحافظي كنم .» امام فرمود: «از شهامت و شجاعت اين مرد حالي به من دست داد، من اراده كردم كه دستش را ببوسم، اما چون او در كف حياط ايستاده بود و من بالا بودم، دهانم به دست او نرسيد .» (11) ميرحسين موسوي، نخست وزير وقت مي گويد: شبي در منزل حاج احمدآقا با تني چند از دوستان در خدمت امام بوديم، بحث فداكاري هاي مردم پيش آمد، امام فرمود: «مردم خيلي جلو هستند، ما در عقب آنها حركت مي كنيم .» يكي از دوستان گفت: «خوب حالا اگر بگوييم ما دنباله رو مردم هستيم، اين براي ما مصداق دارد، ولي در مورد شما نمي توانيم اين حرف را برنيم، شما جلودار مردم هستيد .» امام از اين حرف ايشان عصباني شده و

ص: 6525

فرمود: «خير مردم جلو هستند .» امام در سخني ديگر در تاريخ 4/3/58 در مورد مستضعفان از مردم، خطاب به شخصيت ها فرمودند: «اگر شما كساني را كه زيردستشان هستند، ضعيف شمرديد، و به آن ها خداي ناخواسته تعدي كرديد، شما هم مستكبر مي شويد، و زيردست ها مستضعف .» (12) امام، در عين قاطعيت در امور، بسيار متواضع بودند، هيچ گاه در منزل به اهل خانه امر و نهي نمي كردند، كارهاي شخصي خود را شخصا انجام مي دادند، ايشان براي يك ليوان آب به كسي فرمان نمي دادند، و همواره احترام خاصي براي همسرشان قائل بودند، ايشان وقتي به مجلسي وارد مي شدند، به همگان سلام مي كردند، و حتي اهل منزل ايشان نيز كمتر توانستند در اين كار از امام پيشي بگيرند . خانم امام مي گويد: «امام هيچ وقت به ما دستور نداده اند . . . بارها مي شد كه مشغول نوشتن بودند و تشنه شان مي شد، عينكشان را زمين مي گذاشت و به سراغ يخچال كوچك مي رفت و آب مي خوردند، و بي درنگ برمي گشتند و مشغول مطالعه و نوشتن مي شدند .» در پاريس امام همه كارهاي شخصي خود، از قبيل منظم كردن اطاق كار، و تنظيم نامه ها و اخبار، و حتي كار مشكل بايگاني را خودشان انجام مي دادند . زهرا مصطفوي، دختر امام در اين راستا مي گويد: «امام

ص: 6526

خودشان چايي شان را درست مي كنند، و خودشان قوري و استكان خود را مي شويند، حتي براي ما اگر ديدنشان برويم، چاي مي ريزند و مي آورند، هنوز ايشان با اين سن و با اين مقام به من كه فرزند كوچكشان هستم، نمي گويند: پاشو يا مثلا اين كار را بكن و يا آن چيز را بياور .» سال 61 بود، سران ارگان ها به خانه امام آمده بودند تا با ايشان ملاقات كنند، پيرمردي كمرخميده نيز آمده بود و مشتاق زيارت بود، امام آن روز خسته بودند، ملاقات آقايان را نپذيرفتند و به بعد موكول نمودند، آقاي صانعي به عرض امام رسانيد كه پيرمردي مشتاق ديدار است، امام بي درنگ فرمود: «بگوييد بيايند» وقتي كه به او اجازه داده شد و او به محضر امام رسيد، امام تا كمر خم شدند و با او احوال پرسي گرمي كردند . (13) امام، نسبت به نوه ها بسيار صميمي و خودماني بودند و به آن ها بها مي دادند، گاهي با آن ها شوخي بامزه مي كردند، حجةالاسلام سيدحسن خميني مي گويد: آقامسيح نوه امام، فرزند خانم مصطفوي به جبهه رفته بود، پس از مدتي بازگشت، خدمت امام رسيد، امام به او فرمود: «تو شهيد نشدي كه بنياد شهيد ما را يك سفر به سوريه بفرستد!» علاقه امام به دختر خيلي زياد بود; يعني

ص: 6527

به كساني كه فرزند دختر داشتند مي گفتند: «آن چيزي كه مهم است دختر است .» شايد به همين خاطر بود كه عقيده داشتند از دامن زن، مرد به معراج مي رود . يك بار امام به يكي از دخترانشان فرمود: «حاضرم ثوابي را كه تو از تحمل شيطنت فرزندت مي بري با ثواب تمام عبادات خود عوض كنم .» تواضع و اخلاص امام به خانواده هاي شهدا و فرزندان آن ها بسيار چشم گير و تكان دهنده بود، با علاقه و مهرباني مخصوصي از آن ها تفقد مي كرد، وقتي فرزندان آنها را در تلويزيون مي ديدند مي گفتند: «خوشا به حال پدرانشان كه ره صد ساله را يك شبه طي كردند، معلوم نيست ما چطور خواهيم مرد .» (14) آقاي هاشمي رفسنجاني مي گويد: روزي خدمت امام بوديم، ايشان گفتند: «نمي دانم چگونه ارزش اين ملت را بشناسيم و بيان كنيم، من وقتي اين جوانان را مي بينم در مقابل آن ها احساس حقارت مي كنم .» همه مي دانند هنگامي كه امام از پاريس به ايران مي آمدند، يكي از خبرنگارها در داخل هواپيما از ايشان پرسيد حال كه به خاك ايران قدم مي گذاريد چه احساسي داريد؟ امام در پاسخ فرمود: «هيچ» . بهانه جويان و مغرضين به طور مكرر با تلفن مي پرسيدند: چرا امام آن همه عواطف و احساسات مردم را ناديده

ص: 6528

گرفتند و فرمودند: هيچ احساسي ندارم . يك روز در محضر امام همين اعتراض را به عرض رسانديم، با تعجب فرمود: «چقدر بي انصافند، من نسبت به عواطف و احساسات و فداكاري هاي مردم، در فرودگاه گفتم كه اين همه عواطف و احساسات بر دوش من سنگيني مي كند، و من نمي توانم پاسخ آن را بدهم، ولي راجع به خاك ايران هيچ گونه احساسي ندارم، زيرا براي من خاك ايران و عراق و كويت، يكسان است .» (15) از تواضع امام به شاگردان اين كه: گاهي در درس كه به صورت مباحثه و بحث آزاد بود، سخني به قول خود نامناسب مي فرمودند، ولي بعد عذرخواهي مي كردند و مي فرمودند: من تصميم دارم به هيچ موجودي از موجودات خداوند متعال جسارت نكنم . . . من از جملاتي كه در حال عصبانيت به آقايان گفته ام عذر مي خواهم، شما مرا دعا كنيد كه بر نفس مسلط باشم . . . روزي به يكي از مستشكلين بحث به عنوان تعرض فرمودند: «آقا مثل اين كه فهمشان را در منزلشان جا گذاشته اند، من كه نمي توانم فهم را به ذهن آنها وارد كنم .» وقتي ملاحظه فرمودند تعرض تندي بود، بي درنگ فرمودند: «من كه به اين آقاي ميرزا اين طور عرض مي كنم، براي اين است كه از ايشان انتظار ندارم،

ص: 6529

چون من بارها از نظرات ايشان استفاده مي كنم .» (16)

احترام شايان به مراجع تقليد

از ويژگي هاي حضرت امام - قدس سره - احترام شايان به مقام علم و دانش و اولياء خدا بود . ايشان به مراجع جامع شرايط تقليد، احترام فوق العاده مي نمودند، غيبت آن ها را بسيار زشت دانسته، و در اين خصوص حساسيت خاصي داشتند، در سال هاي 42 و 43 در نطق تاريخي خود طلاب را نصيحت كرده و به احترام و حفظ قداست مراجع فرا خواند و هشدار داد كه مبادا با بي احترامي نسبت به مراجع تقليد، ولايت شما قطع گردد، و تا آن جا كه در نطق دوم ذي حجه 1383 ه . ق فرمود: «من امروز دست مراجع را مي بوسم» (17) مرحوم حجةالاسلام والمسلمين سيدعباس مهري مي گويد: پس از رحلت آيت الله العظمي حكيم، از كويت به نجف اشرف رفتم، شب عيد غدير به خانه امام وارد شدم ديدم تنها چراغ هاي معمولي بعضي اطاق ها روشن است و اصلا نشانه اي از جشن نيست، به امام عرض كردم، آقا مگر امشب شب عيد غدير نيست، آخر شما چراغ حجره تان را هم روشن نكرده ايد . امام در پاسخ فرمود: «مي دانيد ما چه كسي را از دست داده ايم؟ ما (آيت الله) حكيم را از دست داده ايم؟ اقلا تا يك سال نبايد احترام اين

ص: 6530

شخصيت را حفظ كرد؟ آيا ما فرح و سرور داريم؟ بعد از رفتن آقاي حكيم ما مي توانيم خوشحالي داشته باشيم؟» (18) پس از پيروزي انقلاب، نام بعضي از شهرها كه نامناسب بود عوض شد . مثلا نام شاهي در مازندران به نام قائم شهر تبديل گرديد . مردم شاهرود پيش خود نام اين شهر را به «امام شهر» عوض نمودند، روزي چند نفر از علماي شاهرود به محضر امام امت (ره) رسيدند و در ضمن گفت و گو گفتند نام شهر ما نيز عوض شده است . حضرت امام فرمود: «به احترام آيت الله شاهرودي (آيت الله العظمي سيدمحمود شاهرودي) كه به اين شهر منسوب است، بگذاريد همين نام برقرار باشد .» (19) در سال 1341 ش به امام خبر رسيده بود كه در بازار تهران به حضرت آيت الله العظمي سيد احمد خوانساري، از طرف وابستگان به دولت توهين شده است، بسيار ناراحت شده بود، براي چند نفر از علما پيام داده بود كه ماجرا چنين است، و بايد بر ضد دولت قيام كرد . آقاي توسلي مي گويد: شاه مي خواست به قم بيايد، چند نفر روحاني نما را به حضور مراجع قم فرستاده بود تا آن ها را راضي كنند كه در حرم حضرت معصومه (س) با شاه ملاقات كنند، يكي از

ص: 6531

مراجع گفته بود ما تابع آيت الله خميني هستيم، ديگري گفته بود بايد آقاي خميني تصميم بگيرد و . . . آن چند نفر روحاني به ناچار به محضر امام رسيدند تااز او تقاضاي ملاقات باشاه را كنند، قبل از گفت و گو امام به آن ها فرموده بود: از تهران چه خبر؟ آن ها پاسخ دادند: خبري نيست . امام با تندي فرموده بود; «چطور خبري نيست كه ديروز به حضرت آيت الله خوانساري توهين شده است .» وقتي كه آن ها در برابر تندي مقتدرانه امام قرار گرفته بودند، جا خوردند و بي آن كه تقاضاي خود را مطرح كنند، برخاستند و رفتند .

پيش بيني از قيام امام خميني (ره)

اشاره

از گفتني هاي جالب اين كه: مرحوم آيت الحق اسوه عارفان سيد علي آقا قاضي (ره) استاد علامه طباطبايي صاحب الميزان كه مي فرمود : «ما هر چه در اين مورد داريم از مرحوم قاضي داريم» (20) در عصر خود يگانه استاد اخلاق و سير و سلوك بود و شاگردان برجسته اي تربيت كرد، و سرانجام در سال 1366 ه . ق در نجف اشرف رحلت كرد، و مرقدش در وادي السلام نجف اشرف است . آيت الله حاج شيخ عباس قوچاني وصي رسمي مرحوم آيت الحق سيد علي آقا قاضي، در اخلاق و سير وسلوك

ص: 6532

مي فرمود: در نجف اشرف با مرحوم قاضي (ره) جلساتي داشتيم و غالبا افراد با هماهنگي به خدمت آقاي قاضي مي رسيدند، در يك جلسه ناگهاني سيد جواني وارد شد، مرحوم قاضي بحث را قطع كرد، و به آن سيد جوان احترام شايان نمود، و آنگاه به آن سيد فرمود: «آقا سيد روح الله! در مقابل سلطان جور و دولت ظالم بايد ايستاد، بايد مقاومت كرد، بايد با جهل مبارزه كرد .» اين در حالي بود كه هنوز زمزمه اي از انقلاب امام نبود، ما آن روز خيلي تعجب كرديم، ولي بعد از انقلاب فهميديم كه مرحوم قاضي از چه جهت آن حرف ها را زد و به امام آن همه احترام شايان كرد . (21) » » » سخن درباره فضايل حضرت امام خميني - قدس سره - بسيار است، به همين چند نمونه بسنده مي شود، به اميد آن كه از فرهنگ انسان ساز زندگي امام، درس هاي سازنده بياموزيم، و با قدر داني از جمهوري اسلامي و ولايت فقيه كه از يادگارهاي آن بزرگمرد تكرارناپذير تاريخ است، روح بلند او را شاد كنيم . نظر به اينكه اين مقاله در مهر ماه )9مهر مطابق 20 جمادي الثاني سالروز ولادت امام خميني، صدمين سالگرد تولد اين بزرگمرد) چاپ مي شود، و روز ولادتش مصادف با ولادت

ص: 6533

حضرت زهرا (س) است، به عنوان حسن ختام، اين اشعار را اهدا مي كنم : با هم مصادف است دو ميلاد با شكوه زاين افتخار غرق نشاط است روزگار ميلاد عصمت حق و ميلاد روح حق يعني خميني آيت محبوب كردگار باشد چو مادر، اين پسر آزاده و دلير با دستگاه ظلم و ستم نيست سازگار جاويد باد نام خميني به لوح دهر همواره باد جلوه اين مهر برقرار

پى نوشت ها

: 1( پا به پاي آفتاب، ج 2، ص 231 . 2( صحيفه دل، ص 27و169 . 3( نساء (4) آيه 141 . 4( منافقين (62) آيه 8 . 5( سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني، ج 6، ص 153 . 6 و7( پا به پاي آفتاب، ج4، ص42 و ص 206، حميد روحاني، بررسي و تحليل نهضت امام خميني، ج 1، ص 458 و460 . 8( روزنامه اطلاعات، 19/7/60 . 9( غلامعلي رجايي، برداشت هايي از سيره امام خميني، ص 112 . 10( همان، ص 18 و19و21 . 11( روزنامه اطلاعات - 16/1/65 . 12( مجله حضور، خرداد 70، شماره 1، ص 37 .

ص: 6534

13( برداشت هايي از سيره امام ، ص 65، 69، 161 . 14( همان، ص 34 و 35و 201 . 15( روزنامه كيهان 1/9/66 . 16( صحيفه دل، ص 139 . 17( پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 12 و13 . 18( پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 244 . 19( نقل از يكي از علماي شاهرود . 20( يادنامه علامه طباطبايي، چاپ شفق، ص62 . 21( كرامات معنوي، ص9، اسوه عارفان، تاليف محمود طيار مراغي و صادق حسن زاده، ص92 . حجةالاسلام والمسلمين محمد محمدي اشتهاردي 1 دانشنامه امام خميني

ص: 6535

شمه اي از سيره عملي امام خميني(ره)

4 چكيده: قسمت اول : پيش سخن حضرت امام خميني قدس سره حقيقت جاودانه اي است كه بر تارك جهان انسانيت مي درخشد، چرا كه او مظهر كامل انسانيت و مصلحي بزرگ است. سيره عملي او گنجينه پرمحتوا و عظيمي در همه ابعادانساني است، و در يك جمله او شخص نبود، بلكه مجموعه اي ازفرهنگ ناب انسان ساز بود، اسلام محمد(ص) و علي (ع) در چهره اومي درخشيد، بر همين اساس بر انسان هاي حقيقت جو لازم است براي ارتقا به سوي كمالات، اين انسان والامقام را بشناسند، و باپيروي از آن اسوه ارجمند، بر شخصيت و شكوه انساني خودبيفزايند، من خود را در برابر اين راد مرد الهي، چون قطره اي در مقابل دريا مي بينم، پس بهتر است عنان قلم را به فرزانگاني كه روزگاراني با او بودند و افتخار مصاحبت با او را داشتندبسپاريم، و به بيان امين و راست گوي آن ها گوش جان فرا دهيم ; 1 مرجع والامقام، عالم رباني حضرت آيت الله العظمي حاج شيخ محمد علي اراكي كه به حق سلمان عصر بود، چنين مي گويد:«ايشان (امام خميني) مردي با تقوا به تمام معني، و براي اسلام فداكار به تمام معني است. اين مرد قد مردانگي علم كرد، و درمقابل كفر ايستادگي نمود و دست غيبي هم با او همراهي كرد، به طوري كه محير العقول بود،

ص: 6536

و در هيچ خانه اي و هيچ زاويه اي اززواياي اين مملكت نبود كه مرگ بر شاه گفته نشود. او جان بركف دست گذاشته، و براي تبليغ قرآن و دين حنيف اسلام جانبازي مي كند. جان بركف گرفته و براي شهادت حاضر شده است... خداوند قوه غريبي در اين مرد خلق فرموده، و مانند قوه اي كه به ايشان داده به هيچ احدي نداده است، و نيز جرئت و شجاعت و ديدي كه به او داده به احدي نظير آن را نداده است. كار او فقط وفقط براي خدا است، اين مرد از آن مردهايي است كه اگر در روزعاشورا بود هفتاد و دو تن، هفتاد و سه تن مي شدند، آن وقت سينه اش را جلو شمشير و نيزه سپر مي كرد، و براي همه چيز حاضراست، و از هيچ باك ندارد، نه از آمريكا مي ترسد، نه از شوروي،تمام آن ها يك طرف، او هم يك طرف، خدا چنين قلبي به او داده است... او مانند جدش علي بن ابي طالب (ع) است، داستان عمرو بن عبدود (در جنگ خندق) را شنيده ايد كه آن همه نعره ها از حلقوم او بيرون آمد و مبارز مي طلبيد، حضرت علي (ع) به جنگ او رفت واو را به خاك هلاكت افكند... فرزندش (آقاي خميني) نيز اين طور است، اين همه عمرو بن عبدودهادر دنيا نعره مي زنند، و فرياد مي كشند،

ص: 6537

ولي او ابدا ترسي ندارداين چه شجاعتي است كه خداوند به او داده است؟... حمايت از اين مرد، حمايت از سيد المرسلين (ص) و ائمه طاهرين (ع) و حمايت ازحجه ابن الحسن (عج) است، و كوتاهي كردن نسبت به اين مرد،كوتاهي كردن در مورد آن ها است.» 2 استاد بزرگ آيت الله العظمي شهيد سيد محمد باقر صدر قدس سره)1400-1353ه.ق) از مراجع شجاع و كم نظير، كه در راه اعتلاي كلمه حق، به فرمان صدام ناپاك، به شهادت رسيد، از انقلاب اسلامي ايران و رهبر عاليقدر آن كمال پشتيباني را نمود، از شجاعت اوهمين بس كه در باره رژيم بعثي عراق، به استان دار كربلا و نجف فرمود: « با صراحت مي گويم كه حكام بعث عراق مانند يزيد بن معاويه هستند.» اين بزرگمرد در شان حضرت امام خميني چنين فرمود: «ذوبوا في الخميني كما ذاب هو في الاسلام ; در وجود امام خميني ذوب شويد (در درياي وجود او غرق گرديد) همان گونه كه او دراسلام ذوب شده است.» 3 استاد گران قدر حضرت آيت الله حاج شيخ علي پناه اشتهاردي(دام ظله) مي فرمود: حضرت آيت الله العظمي بروجردي (ره) درابتداي ورود به قم دستور داده بودند كه يك نفر خوش خط پيداكنند تا بعضي از نوشته هاي ايشان را پاكنويس كند،مرحوم حجه الاسلام ميرزا محمود (داماد مرحوم آيت الله فاضل لنكراني) مي گفت:

ص: 6538

جستجو كرديم تا فردي را پيدا كرده و به خدمت آقا معرفي كنيم، بعد معلوم شد كه آقا آن فرد را نپسنديده اند. با تعجب علت را از حاج احمد (معروف به حاج احمد خادم) جوياشديم،ايشان گفت: تنها به اين خاطر بود كه اين شخص وقتي خدمت آقارسيد، حاج آقا روح الله خميني در جلسه حضور داشتند، وي به هنگام نشستن، بالاتر از حاج آقا روح الله نشست، آيت الله بروجردي ناراحت شدند و فرمودند: «من چنين خطاطي رانمي خواهم.» اين نشان مي دهد كه آيت الله بروجردي (ره) آن قدربه امام احترام مي گذاشتند كه سزاوار نمي دانستند كسي بالاتر ازايشان بنشيند.» نيز طبق نقل آيت الله سيد جلال الدين آشتياني،آيت الله بروجردي فرمودند: «حاج آقا روح الله چشم و چراغ حوزه اند.» 4 نادره زمان مرحوم حضرت آيت الله العظمي سيد رضا بهاء الديني قدس سره در ضمن گفتاري در شان امام خميني قدس سره مي فرمايد: «امام خميني (ره) با احياي دين و سنت الهي احياگر شريعت اسلام و تجديد كننده حيات روحاني مسلمانان در تمام ابعاد آن است...در اخلاق و فضل نظير امام را در حوزه نجف و قم نديده ام، جهات معنوي و اخلاقي امام متكي به تبليغات نبود، بلكه به واقعيت اتكا داشت، درست مثل اجدادش.» 5 رهبر معظم انقلاب حضرت آيت الله العظمي خامنه اي (دام ظله)در ضمن گفتاري از

ص: 6539

اتكاء به نفس امام و پيروزي از نظر او، چنين فرمود: «در يك جا در محضر امام سخن از اداره كشور بود (خطاب به سران) فرمود: «اگر همه شما برويد، من خودم كشور را اداره مي كنم.» و اين يك واقعيتي است كه اگر همه ما نمي بوديم امام مي توانستند كشور را اداره كنند، زيرا امام با نيروي مردم و بابازوي نيرومند عناصر مردمي در اداره كشور درنمي ماندند... پيروزي امام اين بود كه بتوانند وظيفه شان را انجام دهند، و درنظر ايشان پيروزي اين نبود كه انسان بتواند آن كاري را كه مي خواهد انجام دهد، بلكه انسان بايد بر طبق تكليف خود عمل كند. او با اين احساس و با اين انگيزه مبارزه را ادامه دادندو پيش بردند، در كنار اين دو خصوصيت معنوي (اتكاي به نفس واحساس وظيفه) داراي دو خصلت ديگر هم بود، كه وجود آن ها جز باروحانيت الهي ممكن نيست و آن ها عبارت بودند از: 1 دشمن شناسي ; 2 دوست شناسي.حضرت امام هرگز در شناخت دشمن ها و دوست ها اشتباه نكردند. ازاول دشمن ها را شناختند و اعلام كردند و تا آخر هم در برابر شان ايستادند. مقام معظم رهبري حضرت آيت الله العظمي خامنه اي دام ظله پيرامون شخصيت ممتاز و بي نظير حضرت امام قدس سره گفتارفراواني دارند تا آن جا كه مي فرمايند: «در باره شخصيت حضرت امام (ره) واقعا نمي شود حرف

ص: 6540

زد. وقتي بخواهيم راجع به ابعادشخصيت اين عزيز دوران و يادگار پيامبران، حرف بزنيم ; مي دانيم كه ناقص خواهد ماند. زمان زيادي لازم است تا زبان هاي گويابتوانند عظمت اين شخصيت را حيطه بندي كنند; لذا من نمي خواهم در آن باره واقعا صحبت كنم، زيرا ما كوچك تر از آن هستيم كه بتوانيم در اين زمينه به بررسي ابعاد شخصيت آن بزرگواربپردازيم. » نيز مي فرمايد: «او كليد بود، او ريشه اين درخت(انقلاب) محسوب مي شد، اين ريشه بايد محفوظ بماند. اگر اين نظام از ريشه خود; يعني امام عزيز جدا شود مثل درختي است كه«اجتثت من فوق الارض» (ابراهيم 26(يعني از روي زمين آن را اره كرده باشند، و بين تنه و ريشه آن فاصله انداخته باشند. ممكن است چهار روزي هم نمود و هيكلي داشته باشد، اما سرنوشتش معلوم است، ديگر رابطه حياتي وتغذيه اي بين اين دو نيست.» مقام معظم رهبري، شناخت مشخصات راه امام، و عناصر اصلي حركت امام را نخستين تكليف ما دانسته و ويژگي هاي اين خط را در ده عنوان تبيين مي كند كه خلاصه آن عبارت است از: 1 احياي اسلام و ارزش هاي ديني 2 اعاده روح عزت به مسلمين 3 ايجاد درك امت اسلامي در مسلمان ها 4 فرو ريختن دژ استكبار در ايران 5 ايجاد حكومت اسلامي 6 ايجاد حركت اسلامي در جهان 7 نگرش جديد در

ص: 6541

فقه شيعه، و دميدن روح در حوزه هاي علميه 8 ابطال باورهاي غلط در خصوص اخلاق زمامداري 9 تحول ملت ايران از ضعف به قدرت 10 اثبات عملي بودن اصل «نه شرقي نه غربي» امام فقط يك رهبر سياسي نبود، او پشتوانه اي معنوي و روحي ومايه اميد ما بود، وزنه بزرگ و قله عظيمي بود كه دايم مي جوشيد، و هر كس را به قدر ظرفيتش سيراب و بهره مند مي كرد. بااين اشاره نظر شما را به شمه اي از عطر گلستان پرطراوت زندگي امام جلب مي كنم: عبوديت و بندگي امام خميني مظاهر بندگي در همه ابعاد زندگي امام آشكار بود. او آن چنان در سطح بالايي از پاكي و قداست و پرهيزكاري بودند كه همسرايشان مي گويد: «من شصت سال با امام زندگي كردم، نديدم كه ايشان يك معصيت بكند.» «من درست شصت سال با ايشان زندگي كردم، در طول اين مدت، هيچ وقت نديده ام آقا از من توقعي داشته باشند. توقع ايشان از ما اين بود كه گناه نكنيم امام تذكرمي دادند كه مواظب اخلاق و سيرت خود باشيد، خودتان را نگيريد وتكبر نكنيد... يك شب بعد از نماز آقا نشسته بودند و من هم درخدمتشان بودم، فاطمه خانم (خدمتكار منزل) چاي آورد و جلو ماگذاشت، خدمتكار ديگر منزل هم در گوشه اطاق مشغول كار بود. به آقا عرض كردم اين فاطمه خانم خيلي خدمتكار

ص: 6542

خوبي است. آقا فرمودند: غيبت نكنيد. عرض كردم آقا! من كه غيبت نكردم،گفتم ايشان خوب هستند. آقا فرمودند: « همين كه شما مي گوييداين خوب است، او (خدمتكار ديگر) مي شنود، به نظر مي آيد كه شمامي خواهي بگويي اين خوب نيست، و اين غيبت است.» نيز خانم امام مي گفتند:«بنده تا ياد دارم و با امام زندگي مي كنم هر شب(هميشه) به نماز شب مي ايستادند، و سعي داشتند كه مزاحم من يابچه ها نباشند، حتي يك شب هم نشد كه ما به خاطر نماز شب آقابيدار شويم، مگر اين كه مثلا خودمان بيدار بوديم. مسافرت هم كه مي رفتيم آقا براي نماز شب كه بيدار مي شدند، طوري حركت مي كردندو آهسته راه مي رفتند و وضو مي گرفتند كه مزاحم ديگران نبودند.» آقاي محمود بروجردي، داماد امام در اين باره مي گويد: « در دل شب هنگامي كه امام براي نماز شب برمي خاستند،لامپ را روشن نمي كردند، بلكه از يك چراغ قوه بسيار كوچك استفاده مي كردند كه تنها جلو پاي ايشان را روشن مي كرد.امام به آرامي راه مي رفتند، تا ديگران بيدار نشوند.» امام درراستاي توحيد و عبوديت به حدي رسيده بود كه دل به خدا بسته واز خلق بريده بود كه از آن به «انقطاع الي الله» تعبيرمي شود، او ديگران را نيز به اين ويژگي توحيدي فرا مي خواند، به فرزندش حاج احمد آقا فرمودند: «پسرم! مجاهده كن تا دل

ص: 6543

به خدابسپاري، و بداني كه جز او موثري نيست.» او هنگامي كه در حوزه علميه قم تدريس مي كرد، همواره در آغاز درسش اين فراز ازمناجات شعبانيه را كه از امامان (ع) نقل شده مي خواند «الهي هب لي كمال الانقطاع اليك و انر ابصار قلوبنا بضياء نظرهااليك... ; خدايا! كمال بريدن از خلق و پيوستن به ذات پاك خودت را به من ببخش، و ديده هاي دل هاي ما را به آن روشنايي كه نگاهش به سوي تو باشد روشن كن، به گونه اي كه ديده هاي دل ها حجاب هاي نور را بدرند، تا آن روشنايي به معدن عظمت برسد، و روان هاي مابه مقام بلند قدس ارجمندت درآويزد. سردار سرافراز، سپهبد شهيد صياد شيرازي مي گفت: در دوران جنگ،با سران جمهوري اسلامي كه حضرت آيت الله خامنه اي و آقاي هاشمي رفسنجاني نيز حضور داشتند، در محضر امام بوديم، و گزارش جنگ را مي داديم، ناگهان ديديم امام برخاست و به اطاق ديگر رفت،نگران شديم، چرا چنين شد، سپس امام برگشت، آقاي رفسنجاني پرسيد: «آقا كسالتي ايجاد شده است؟» امام با قاطعيت فرمود: «خير، وقت نماز است.» ساعتم را نگاه كردم ديدم درست مطابق افق تهران، وقت نماز است، همه حاضران برخاستند و با امام نماز جماعت خواندند، اين حالت عبادي امام، و مراقبت او به اول وقت نماز، مرا بسيار تحت تاثير قرار داد، به طوري كه آن را شيوه خود قرار

ص: 6544

دادم و بحمد لله در جبهه و محيط خانه و همه جا، آن را رعايت نمودم، آن گونه كه جلسات عملياتي خود را با نمازشروع مي كرديم و با نماز پايان مي داديم. يكي از خدمتكاران مي گويد: سال 65 يك شب در كنار اتاق امام خوابيده بودم، و در ايامي بود كه امام تازه از بيمارستان مرخص شده بودند، امام هنوز حال نقاهت داشتند، با اين همه براي نمازشب برخاستند، ايشان وقتي خواستند وضو بگيرند، موقع مسح كشيدن پا چون نمي توانستند و برايشان مشكل بود، دستشان را بر شانه بنده تكيه داده و فرمودند: «تا جوان هستيد عبادت خدا رابكنيد، اگر پير شويد مثل من ديگر نمي توانيد.» يكي از نزديكان امام مي فرمود: قبل از اذان صبح در بيمارستان به اطاق امام وارد شدم، ديدم امام در مناجات و راز و نياز خود آنقدر گريه كرده كه همه چهره منورش خيس شده بود، و هنوز اشكهايش جاري بود، بسيار تحت تاثير قرار گرفتم، وقتي كه متوجه من شدند، باحوله اي كه همراهشان بود صورتش را خشك كردند. دكتر احمدي، يكي از اعضاي ستاد انقلاب فرهنگي مي گويد: روزي با اعضاي ستاد درمحضر امام بوديم، در ضمن گفت و گو فرمودند: «ما بايد ببينيم تكليف الهي مان چيست، همان را انجام دهيم، و فكر هيچ چيز ديگرنباشيم، وگرنه ممكن است همين مردمي كه امروز مي گويند زنده بادفلاني، يك

ص: 6545

روز بگويند مرگ بر كي... ما نبايد از آن پروا داشته باشيم، مهم عمل به تكليف است. آيت الله توسلي، مي فرمود: يك وقتي امام از مرحوم شاه آبادي عارف بزرگ نقل مي كردند، در موقع مرگ، شيطان كوشش مي كند انسان را به گونه اي از ياد خدا غافل كند، آن چيزهايي را كه موردعلاقه اش است، جلو چشمش مي آورد. شايد به همين خاطر بود كه امام با اين كه به علي پسر حاج احمدآقا خيلي علاقه داشتند، ولي سه روز مانده به فوتش گفته بودند: «علي اين جا نيايد.» امام دائما در حال ذكر بودند، حتي درساعات آخر عمر در يكي از موارد وقتي به هوش آمده بودند، لب هاي مباركشان تكان مي خورده است، وقتي دكتر گوشش را جلو مي بردمي شنود كه امام «الله اكبر» مي گويد، با همان حال ذكر گفتن نيز از دنيا رفتند. شيفته و شيداي ولايتحضرت امام قدس سره نه تنها رابطه كامل و تنگاتنگ با ولايت خاندان رسالت (ع) داشتند بلكه شيفته و شيداي ولايت، و به عبارت ديگر مظهر و تنديس ولايت بودند، با توجه به اين كه مساله ولايت از نظر او بسيار عميق تر و وسيع تر مطرح مي شد، و تنها به يك دوستي ساده و خشك اكتفا نمي كرد، ايشان امامان(ع) را مظهر جمال و جلال خداوند بزرگ و صاحب ولايت مطلقه مي دانستند، و همان گونه كه در كلمات زيارت جامعه آمده،

ص: 6546

به امامان (ع) اعتقاد داشتند،چنان كه همواره اين زيارت را مي خواندند و توجه عميق به آن داشتند، در اين راستا به نمونه هاي زير توجه كنيد: حضرت امام در طول مدت چهارده سالي كه در نجف اشرف اقامت داشتند، هر شب دو ساعت و سي دقيقه بعد از غروب آفتاب درتمام فصول سال به حرم حضرت امير مومنان علي (ع) مشرف مي شدندپايين پا زيارت مختصري مي خواندند، و سپس به طرف ضلع جنوبي ضريح مي ايستادند و زيارت امين الله مي خواندند، سپس برخلاف معمول ديگران از پايين پا به پشت سر مي رفتند، نماز زيارت ومعمولا زيارت جامعه را به طور نشسته مي خواندند. نكته جالب توجه اين كه هيچ گاه ديده نشد كه حضرت امام از بالاي سر حضرت امير (ع) بگذرند، چه رسد كه توقف كنند. رعايت هميشگي اين روش ضمن اين كه نمودار كمال ايمان و احترام آن حضرت به حريم ولايت بود، اهل نظر و معني را متوجه نكته اي ظريف مي كرد، چرا كه طبق يكي از احتمالات و نقل هاي چهارگانه،بالاي سر امير مومنان(ع) محل سر بريده امام حسين(ع) است، همين احتمال كافي است كه عارفان پاكباخته حقيقت پاي خود را روي چنين مكاني نگذارند. عجيب اين كه يك شب امام به حرم نرفتند، افراد حاضر در بيت ايشان شگفت زده شدند كه چرا امام با اين كه بيمار نيست به حرم نرفته است، بعدا راز

ص: 6547

موضوع كشف شد و آن اين بود كه: سفيرايران در بغداد به حرم آمده بود، و به ظاهر به عنوان اهداي فرش به حرم از سوي شاه، مراسمي را برگزار كرده بود، با توجه به اطلاع دقيق آن ها از زمان تشرف امام به حرم و انتخاب همين وقت براي مراسم مذكور، و فيلم برداري از آن، معلوم شد كه توطئه اي در سر داشتند، به اين ترتيب معما حل شد كه چرا امام آن شب به حرم مشرف نشدند. چهل و هشت ساعت، قبل از رحلت، امام در بيمارستان در بستر رحلت قرار گرفته بود و هر لحظه درد شديدتر مي شد، پزشكان و متخصصان،حال امام را بسيار وخيم اعلام كردند، آن ها گفتند: امام هنگام درد شديد به ذكر خدا اشتغال داشت و با گفتن «مولا علي (ع)»از آن حضرت استمداد مي نمود. در اين جا در رابطه با ولايت، گفتني ها و ناگفتني ها بسيار است،سخن را كوتاه كرده و نظر شما را به ذكر يك روياي صادقه و چندنكته جلب مي كنم: همسر امام مي فرمود: حدود يك ماه و نيم، قبل از رحلت امام خميني قدس سره امام به من فرمود: خواب خوشي ديده ام و براي تو نقل مي كنم، ولي تا زنده ام راضي نيستم كه آن را براي احدي نقل كني، در خواب ديدم كه فوت كرده ام، حضرت علي(ع) تشريف آوردند و مرا غسل دادند و

ص: 6548

كفن كردند و بر جنازه ام نماز خواندند، سپس پيكرم را در ميان قبر نهادند، آن گاه فرمود: «اكنون راحت هستي؟» عرض كردم: راحت هستم، ولي درجانب راستم كلوخي وجود دارد كه مرا ناراحت مي كند. حضرت علي(ع) آن كلوخ را برداشته و دست مرحمت بر همان قسمت از بدن من كه ناراحت بود كشيد، و آن گاه به طور كلي ناراحتي برطرف گرديدو راحت شدم. يكي از وابستگان به گروهك ها كه خطي جداگانه از خط امام داشتند، در مدرسه رفاه به امام عرض مي كند: شما چرا درصحبت هايتان از امام زمان (عج) كم تر اسم مي بريد؟ امام به محض شنيدن اين سخن در جا ايستاد و فرمود: «چه مي گويي؟ مگر شما نمي داني كه ما آن چه داريم از امام زمان (عج)است، و آن چه من دارم از امام زمان (عج) است و آن چه از انقلاب داريم از امام زمان است.» از اموري كه بيان گر شيفتگي عميق امام به مساله ولايت دارد اين كه امام هنگام ذكر مصائب امامان(ع) فوق العاده متاثر و منقلب مي شدند، مرحوم حجة الاسلام سيد محمدكوثري ذاكر معروف قم، روضه خوان خاص بيت امام نقل كرد: پس ازشهادت آيت الله حاج آقا مصطفي فرزند امام، به نجف اشرف مشرف شدم، رفقا گفتند خوب موقعي آمده اي، امام را درياب كه هرچه ماتلاش نموده ايم تا در مصيبت رحلت حاج آقا مصطفي گريه كند ازعهده

ص: 6549

آن برنيامده ايم، مگر تو كاري كني (با توجه به اين كه گريه امام در آن وقت موجب آرامش مي شد و به حال مزاجي امام مفيد بود) من خدمت امام رسيدم و عرض كردم: اجازه مي دهيد ذكرمصيبتي كنم، امام اجازه دادند، هر چه نام حاج آقا مصطفي رابردم، امام ساكت و آرام بودند، ولي همين كه نام حضرت علي اكبر(ع) را بردم، هنگامه شد، امام چندان گريست كه قابل وصف نيست. موضوع ديگر اين كه امام در حسينيه جماران هميشه روي صندلي كه در آن جا آماده بود، مي نشستند، ولي در دو مورد اتفاق افتاد كه در روي زمين نشستند، يكي هنگامي كه برندگان مسابقه قرآن آمده بودند، امام به احترام قرآن روي زمين نشستند، دوم روز عاشورابه احترام عزاداري امام حسين(ع). اين نمونه ها در عين آن كه بيان گر شيدايي امام نسبت به قرآن و عترت است و حاكي از پيوندمحكم او با مقام شامخ ولايت مي باشد، درس تواضع و شيفتگي دربرابر خاندان رسالت را به ما مي آموزد، تا همواره حريم قداست آن ها را حفظ كنيم و سر به آستان ملكوتي آن ها بساييم. نظم عجيب و دقيق در سيره امام به طور قطع يكي از اركان رشد و ارتقا در همه ابعاد زندگي،وقت شناسي، برنامه ريزي و ايجاد نظم و حساب در زندگي است، كه در پرتو آن مي توان اكثر استفاده را از

ص: 6550

وقت كرد، و زندگي را پرمحتوا و سازنده نمود، حضرت امام خميني قدس سره در اين راستا نيز گوي سبقت را از ديگران ربوده، و با نظم دقيق وبرنامه ريزي خاصي هرگز نگذاشتند كه وقت عزيزش با بيهودگي وبطالت بگذرد. در اين راستا استادش عارف بزرگ مرحوم آيت الله شاه آبادي درباره نظم امام هنگام شركت در جلسه درس فرمود: «روح الله واقعا روح الله است، نشد يكروز ببينم كه ايشان بعداز بسم الله درس حاضر باشند، هميشه قبل از آن كه بسم الله بگويم حاضر است.» نظم ايشان به قدري دقيق بود كه بعضي ساعت خود را با حركت او به سوي حرم، يا به سوي جلسه درس تنظيم مي كردند، او براي كارهاي روزانه شان جدولي داشتند كه خودش تهيه كرده بود، در آن جدول، كارهاي همه ساعات شبانه روز امام درج شده بود، لحظه لحظه ساعات زندگي شان حتي هنگام بيماري،حساب داشت، به گونه اي كه وقت بيداريشان براي نماز شب، آن چنان براي او ملكه شده بود كه سر ساعت بيدار مي شدند. يكي از نزديكان مي گويد: هنگامي كه امام در روزهاي آخر عمر دربيمارستان بستري بود يك بار نماز اول وقت ايشان به تاخيرافتاد، زيرا دكترها گفته بودند بايد امام استراحت كند، من نگران حال امام بودم، از اين رو فرا رسيدن اول وقت را به ايشان خبر ندادم، بعد كه متوجه شد

ص: 6551

از من گلايه كرد و فرمود: «من از شما گله دارم، چرا شما اجازه مي دهيد برنامه هاي من به هم بخورد؟» يكي از شاگردان مي گويد: امام در نجف اشرف در مسجد شيخ تدريس مي كرد، يك روز بعضي ازشاگردان دير آمدند، ايشان آن روز درس فقه را به درس اخلاق تبديل كرد، در آن درس فرمود: «من اين مطلب را از استادم مرحوم شاه آبادي (ره) نقل مي كنم،و ايشان از پدر بزرگوارش كه از شاگردان صاحب جواهر بودند نقل كرد كه او مي فرمود: مرحوم شيخ محمد حسن صاحب جواهر الكلام پسري داشت كه از فضلاي نامي حوزه بود، در حال حيات پدر از دنيا رفت،در روز تشييع با اين كه هاله اي از غم سراسر نجف را فرا گرفته بود، صاحب جواهر از فرصت كوتاه استفاده كرده، تا جمع شدن علماو طلاب حوزه و مردم، نصف صفحه از كتاب جواهر را نوشت، آن گاه امام به ما فرمود: «من كه به شما نمي گويم درسم بياييد، حال كه شما بنا داريد تا در درس شركت كنيد، لااقل به بناي خود عمل نماييد.» آن گاه توصيه فرمود كه حداكثر استفاده را از درس بنماييد. درپاريس گروهي از خبرگزاري هاي خارجي براي مصاحبه خدمت امام رسيدند، امام حاضر شد، آن ها به آماده سازي دستگاه هاي فيلم برداري پرداختند، امام از همين فرصت استفاده كرده و به قرائت قرآن پرداخت،

ص: 6552

و از وقت استفاده كرد. زهد و وارستگي امام زهد و عدم وابستگي به دنيا و امور مادي، پايه و اساس تكامل معنوي و سير در فضاهاي ملكوتي است، حضرت امام در اين راستا ازتوفيقات سرشاري برخوردار بود، دنيا را وسيله و مزرعه آخرت، ونردبان ترقي مي دانست، هرگز آن را هدف قرار نداد، از اين روتوانست با پيمودن وادي سير و سلوك، به درجه عالي كمال دست يابد، وضع ساده منزل ايشان در قم در طول زندگي دليل زهد اوبود، آجرهاي پله هاي حياط او ساييده شده بود، بنا مي گويدتعدادي آجر تهيه شود، تا آن آجرهاي ساييده عوض گردد،امام مي فرمايد: «همان آجرهاي ساييده شده را پشت رو كنيد وكار بگذاريد.» تابستان طاقت فرساي قم بود، جمعي از مومنان ودوستان از امام تقاضا كردند كه اجازه دهند تا براي منزلشان كولر تهيه كنند، امام اجازه نداد، فرمود: «منزل ما سرداب دارد، هر وقت براي همه طلبه ها در قم كولرفراهم شد، آن وقت مانعي ندارد.» در نجف اشرف نيز همين ماجراپيش آمد، گرماي تابستان نجف گاهي تا به پنجاه درجه مي رسيد،دوستان هرچه كردند كه امام حاضر شود تا در خانه اش كولر نصب كنند، حاضر نشد، آيت الله حاج شيخ نصر الله (پيرمرد معروف، و نماينده بعضي ازمراجع كه شخص پرهيزكار و ارجمندي بود) به امام عرض كرد: «آقا! كولر

ص: 6553

كه چيزي نيست، اين را فقراي نجف نيز دارند، كولردر نجف با گرماي 48 درجه مثل لباس مي ماند.» امام مي فرمود: «اين صحيح نيست كه من اين جا خوش بگذرانم، ومسلمانان (در ايران) در زندان ها و در زير شكنجه باشند.» بعضي از تجار در نجف به منزل امام مي آمدند و مي گفتند: نه ازوجوهات، بلكه همين طوري مي خواهيم براي شما و حاج آقا مصطفي منزل بخريم، امام جواب مي دادند: «هر وقت به همه طلبه ها خانه دادند، يك منزل به مصطفي مي دهند و يك منزل هم به من خواهند داد.» منزل امام در نجف خيلي گرم بود، مكرر اتفاق مي افتاد كه بعضي از علمايي كه به امام ارادت داشتند به امام عرض مي كردند مانندساير مراجع شب ها به كوفه (كه در يك فرسخي نجف قرار داشت و به دليل وجود رودخانه فرات در آن، آب و هواي خوب داشت)به آن جا روند، امام قبول نمي كرد، و مي فرمود: مردم ايران درزندان تحت شكنجه اند. امام در طول چهارده سال كه در نجف اشرف بودند تنها دوبار به كوفه رفتند، يك بار براي زيارت مرقد منورحضرت مسلم (ع) و انجام اعمال مسجد كوفه، و يك بار براي عيادت حضرت آيت الله العظمي خويي (ره) كه پس از بازگشت ازبيمارستان، در كوفه در خانه اش بستري بود. حضرت امام، بااين كه مرجع تقليد بزرگ بودند از نظر لباس وعمامه

ص: 6554

و محاسن، مانند يك طلبه معمولي بودند، بعضي از طلبه هابه ايشان عرض كردند: «آقايي مي گويد: عمامه و محاسن شما كوچك است و در شان يك مرجع نيست.» امام فرمود: «بگوييد من هنوز مشرك نشده ام.» كنايه از اين كه بزرگ كردن عمامه و ريش براي خودنمايي يك نوع شرك است. از وارستگي او از امور دنيا و دلبستگي او به خداوند اين كه:در ساعات آخر عمر، يكي از بستگان به امام عرض كرد: «چيزي نيست حال

ص: 6555

شما خوب خواهد شد.» امام فرمود:«نه آمدنش چيزي هست، و نه رفتنش چيزي هست، و نه مرگش چيزي هست، هيچ كدام از اين ها چيزي نيست.» احترام امام به قانون و مقررات حضرت امام قدس سره به اجراي قانون و مقررات جمهوري اسلامي تاكيد مي ورزيد، و به طور جدي مردم را از هرج و مرج و بي نظمي برحذر مي داشت، در استفتائات جديد كه به صورت چند جلد كتاب منتشر شده، سوال هاي فراواني در مورد درخواست اجازه تصرف درزمين ها و... وجود دارد، امام در همه جا پاسخ مي دهند: «طبق مقررات جمهوري اسلامي.» رفتار شود. يكي از علما مي گفت: ازامام اجازه خصوصي خواستم تا گاهي از ماشين هاي دولتي استفاده مي كنم جايز باشد، امام فرمود: «بايد طبق مقررات رفتار شود.» آن گاه كه امام در پاريس بودند، بعضي از دوستان گوسفندي تهيه كرده به حياط خانه استيجاري امام آوردند تا هم گوشت حلال به ذبح اسلامي فراهم شود و هم به خاطر سلامتي امام به اصطلاح خوني ريخته گردد، پس از آن كه گوسفند ذبح شد با گوشت آن غذا تهيه شد، امام از آن غذا نخوردند، از علت آن سوال شد. فرمود: «شما بر خلاف قانون فرانسه رفتار كرديد، طبق قانون فرانسه براي حفظ بهداشت محيط زيست، نبايد گوسفند را در اين جا ذبح نمود، چرا خلاف قانون رفتار نموديد؟» رعايت مقررات امام درحدي بود

ص: 6556

كه حتي در خانه مثل ساير مردم براي فراهم كردن كالاهاي اساسي از كوپن استفاده مي كردند، مثلا گاهي پنير در خانه نبود،اهل خانه مي گفتند كوپن ما تمام شده است. يكي از خدمتكاران منزل امام به نام سيد مرتضي مي گويد: «من طبق معمول از نانوايي جماران براي خانه امام نان مي خريدم، نانوا كه متوجه شد نان رابراي امام مي خواهم نان سفارشي كنجد درست كرد و به من داد به خانه آوردم، امام به آن نان نگاه كرد و فرمود: آيا نانوا براي همه مردم چنين ناني تهيه مي كند؟ عرض كردم نه، فرمود: «آن رابرگردانيد و از همان نان هايي كه به همه مردم مي فروشدبخريد.» و نيز به او فرمود: «شنيده ام كه وقتي در صف نان مي ايستي مي گويند اين خدمتكارآقاست و تو را جلو مي برند و بي نوبت نان مي دهند، اين كار رانكن، تو هم مانند ساير مردم در صف بايست، خوب نيست كه از اين خانه كسي براي خريد بيرون رود و بي وبت خريد كند.» يكي از اعضاي دفتر امام مي نويسد: «اين جانب به عنوان يكي از خدمتگزاراني كه سال ها در دفترامام بودم، به جرئت مي توانم بگويم كه حتي در محدوده زندگي شخصي حضرت امام نيز هيچ گونه تخطي از مقررات دولت اسلامي نديدم، از باب مثال; فيش ها و صورت حساب هاي مربوط به آب، برق،تلفن و ماليات نوسازي و... به

ص: 6557

مجرد وصول در اولين فرصت پرداخت مي شد. هرگز اجازه نمي دادند كه منسوبان به بيت و دفترشان نيزقدمي خارج از حيطه مقررات و ضوابط دولت اسلامي بردارند، ايشان همواره در پاسخ ها مي نوشتند: «رعايت مقررات دولت اسلامي واجب است و تخلف از آن جايز نيست.» حجة الاسلام و المسلمين محمد محمدي اشتهاردي

ص: 6558

شهيد آيت الله اشرفي اصفهاني وامام خميني

14 چكيده: عروج به قله هاي بزرگ معرفت، و دست يازيدن به حقيقت، هدف همه خداباوران و تزكيه كنندگان نفس است، چه بسيار سالكاني كه در تلاش براي رسيدن به حقيقت مطلق عزم و اراده خود را بكار مي گيرند، ولي در پايان راه معدودي از آنها به قلة عبوديت و ملاقات محبوب نائل مي آيند، «چه سعادتمند و پيروزند آنان كه در نشيب و فرازها و پست و بلنديهاي حيات خويش به دامهاي شيطاني و وسوسه هاي نفساني نيفتاده، آخرين حجاب بين محبوب و خود را با محاسن غرق به خون خرق نموده و به قرارگاه مجاهدين في سبيل الله راه يافتند.»[1] و عبد واقعي خداوند شدند. روزگاري كه زندگي بشريت به جولانگاه شياطين تبديل شده، تيرگي و ظلمت بر همه جا سايه افكنده، ستارگاني در آسمان معرفت و هدايت بدرخشيدند و انسانهاي سرگردان زيادي را نجات دادند، شناخت زندگي اين ستارگان در عصر بحران فرهنگي پاسخي است به پويندگان راه حقيقت و تلاشي براي حفاظت از ارزشها و خط اسلام ناب محمّدي. يكي از اين اسوه هاي معرفت و هدايت شهيد محراب آيت الله اشرفي اصفهاني است كه حيات و مماتش سراسر عزت و افتخار در راه اسلام بود. شهيد عطاءالله اشرفي اصفهاني در سال 1281 شمسي در خميني شهر اصفهان (سده) در خانواده اي

ص: 6559

اهل علم و دانش متولد شد. پدر، پدربزرگ و اجدادش همه از سلسله روحانيت بودند، ايشان پس از تحصيل مقدماتي در مكتب خانه هاي سده براي ادامه تحصيل راهي حوزه اصفهان گرديد، و از اساتيد بارز آن زمان، آيت الله بشارتي، درچه اي و ساير علما بهره گرفت و در سن 20 سالگي براي ادامه تحصيل وارد شهر قم شد، و چند ماهي از درس آيت الله حائري استفاده نمود و بعد از فوت آيت الله حائري، شهيد اشرفي در درس علماي ثلاث حضرات آيات عظام حاج محمّدتقي خوانساري، آيت الله حجت و آيت الله صدر حضور يافت و بيشترين بهره را از درس اصول آيت الله حجت گرفت. پس از ورود آيت الله بروجردي به شهر قم، شهيد اشرفي در درس ايشان حاضر شد و مدت 12 تا 15 سال در محضر وي به تلمذ پرداخت. شهيد اشرفي با يادداشت درس فقهي استاد به خصوص تقريرات فقهي مورد لطف و تقدير استاد قرار گرفت و از نزديكان ايشان گرديد و با اين شايستگي و تبحر علمي آيت الله بروجردي ايشان را به عنوان ممتحن درس رسائل و مكاسب قرار دادند. آيت الله اشرفي با سالها تلاش در راه كسب معرفت در سن چهل سالگي به درجه اجتهاد نائل آمد. تحولات سياسي ايران بعد از مشروطه و تلاش رضاخان در دو دهه

ص: 6560

براي اسلام زدايي، باعث تضعيف و كندي رشد فرهنگ اسلام در جامعه گرديد. عواقب جنگ دوم جهاني همچون ناامني، فقر، جدال احزاب و گروهها سياسي در دهه 1320 ش، مانع جدي براي جبران خلأ فرهنگ اسلامي بود. در دهه 1330 آيت الله بروجردي با درك مشكلات بر سر راه ترويج فرهنگ اسلامي، تلاش هاي زيادي را در جهت نشر و تبليغ براي جبران عقب ماندگي آن نمود. يكي از فعاليت هاي ماندگار آن مرد بزرگ ايجاد مدارس و حوزه هاي ديني در بعضي از استانها و شهرها بود. به همين منظور حوزه علميه اي را در سال 1335 در كرمانشاه تأسيس نمود تا با تربيت طلاب و مبلغين، فرهنگ اسلام را در منطقه غرب كشور تقويت نمايد. لذا اداره آن حوزه را كه داراي حساسيت ويژه اي بود به آيت الله اشرفي اصفهاني محول كرد و ايشان با تبعيت از فرمان استاد در سال 1335 راهي منطقه غرب كشور شد و با استقبال گرم مردم مسلمان كرمانشاه رحل اقامت در اين شهر گسترانيد. بررسي تاريخ معاصر نشان مي دهد كه كرمانشاه به دليل موقعيت سوق الجيشي هميشه موردتوجه سياستمداران و فعالان سياسي و كانون مناقشات داخلي و خارجي و بزرگترين دروازه براي تهاجم مختلف از جمله فرهنگي بوده است. با توجه به چنين موقعيتي آيت الله بروجردي توجه خاصي به آن نمود.

ص: 6561

تأسيس حوزه علميه و تربيت طلاب راهي بود كه مي توانست خلأ فرهنگي چند دهه اسلام زدايي را جبران نمايد، لذا براي اداره حوزه نياز به شخصيتي با توانمندي بالا در علم، اراده و مديريت قوي صبر و تعامل در ايجاد همدلي و وفاق مذهبي در منطقه بود. همه اين خصائل در شخص آيت الله اشرفي وجود داشت. حضور ايشان در كرمانشاه و سرپرستي حوزه علميه اين استان زمينه را براي گسترش فرهنگ اسلامي در منطقه فراهم آورد، شخصيتي كه همه همه آموزه هاي خود را در جهت تقويت مباني دين اسلام و ايجاد فرهنگ پايدار بكار گرفت و تا آخر عمر آيت الله بروجردي بر تعهد خويش در اداره حوزه، ثابت و استوار باقي ماند. pma ;1649; آيت الله اشرفي اصفهاني پس از سالها تلاش علمي در سن چهل سالگي به درجة اجتهاد نايل آمد pma ;1649; حضور ايشان در كرمانشاه و سرپرستي حوزه علميه اين استان، زمينه را براي گسترش فرهنگ اسلامي در منطقه فراهم آورد pma ;1649; بعد از فوت آيت الله بروجردي، آيت اللله اشرفي اصفهاني قصد بازگشت از كرمانشاه را داشت كه امام خميني ايشان را بر ادامه راه و خدمت در همان استان، تشويق و تكليف نمود شهيد اشرفي در اين چند سال توانست با تلاش و پشتكار باورهاي مردم خون گرم منطقه را به

ص: 6562

اسلام تقويت نمايند و با ايجاد همدلي ميان اهل تسنن و تشيع تلاش دشمنان اسلام را ناكام بگذارد. بعد از فوت آيت الله بروجردي، آيت الله اشرفي قصد بازگشت از كرمانشاه را داشت كه امام خميني ايشان را بر ادامه راه و خدمت در همان استان، تشويق و تكليف نمود. من سر نمي نهم، مگر اندر قدوم يار من جان نمي دهم، مگر اندر هواي دوست[2] رفتن به كوي دوست بدون معرفت، جستجو براي حقيقت بدون عشق ميسر نيست، دوست جلوه معرفت انسان است و سفينه اي است كه انسان را از طوفان سرگرداني مي رهاند و سراجي است كه در شب ظلماني به سبيل هدايت مي رساند. شهيد اشرفي سالها از محضر امام خوشه هاي معرفت چيده بود و به خوبي با انديشه ايشان آشنايي داشت، لذا بعد از فوت آيت الله بروجردي، امام را به عنوان مرجع اعلم تشخيص داد و جهت معرفي افكار، انديشه و مرجعيت ايشان در منطقه كرمانشاه تلاش زيادي بعمل آورد. رابطه آيت الله اشرفي با امام به يك رابطه شاگرد و استاد خلاصه نمي شود بلكه رابطه مدير و مراد، عاشق و معشوق و رابطه دو عارف حق بين در مسير سير الي الله بود كه با زبان گفتاري نمي توان آن را با نظم كلمات مشخص كرد، رابطه اي فراتر از بيان و نگاه است، رابطه اي از

ص: 6563

جنس جان و قلب كه در آسمان عشق و معرفت مي گنجد. شناخت ارتباط ميان امام و شهيد اشرفي با توجه به پيام امام كه در شهادت ايشان صادر شد به ابتداي ورود آيت الله اشرفي به حوزه قم برمي گردد و بر اساس آن رابطه امام با آيت الله اشرفي را مي توان به دو دوره تقسيم نمود: 1. دوره اول از ابتداي ورود به حوزه قم تا فوت آيت الله بروجردي 2. دوره دوم از ابتداي فوت آيت الله بروجردي تا شهادت آيت الله اشرفي اصفهاني. دوره اول به دليل فقدان اسناد، اطلاعات جامع و كافي وجود ندارد فقط بر اساس خاطرات مي توان به تحليل پرداخت و ريشه اين ارتباط را مي توان در هدفهاي واحدي جستجو كرد كه هر دو شخصيت براي رسيدن به آن تلاش مي كردند و آنها را به هم نزديك مي ساخت. شهيد اشرفي از بدو ورود به حوزه علميه قم به دليل صفات پسنديده اي همچون تقوا و مجاهدتهاي علمي و عملي موردتوجه امام امت قرار گرفت و تا زمان شهادت اين علاقه ادامه يافت كه در اين زمينه امام مي فرمايند: «شهيد عزيز محراب اين جمعه ما از آن شخصيتهايي بود كه اينجانب يكي از ارادتمندان اين شخص والامقام بوده و هستم. اين وجود پربركت متعهد را قريب شصت سال است كه مي شناسم.»[3] مطلب

ص: 6564

مهم زمينه و منظر اين شناخت است كه از چه منظري و نگاهي امام به اين شهيد علاقه مند بود و به آن عشق مي ورزيد. اگرچه اين رابطه شصت ساله هرگز به خوبي تبيين نشده است ولي با بررسي پيام امام كه در شهادت اين شهيد صادر شده است به خوبي افق اين رابطه مشخص مي شود: «مرحوم شهيد بزرگوار حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج آقا عطاءالله اشرفي را در اين مدت طولاني به صفاي نفس و آرامش روح و اطمينان قلب و خالي از هواهاي نفساني و تارك هوي و مطيع امر مولا و جامع علم مفيد و عمل صالح مي شناسم در عين حال مجاهد و متعهد و قوي النفس بود.»[4] شناخت امام از اشرفي شناخت عرفاني است؛ خصايصي كه يك سالك راه دوست از خود متجلي مي نمايد، تا به حضرت حق برسد. سالكان راه دوست با خصايص منحصر به فرد به همديگر نزديك مي شوند، امام شخصيتي نيست كه به آساني با كسي رابطه آشنايي برقرار كند، اين راز را بايد در زندگي شهيد اشرفي و عمل او جستجو كرد كه تا اين حد مورد علاقه امام قرار مي گيرد. چنين چيزي ممكن نبود مگر با صفاي نفس كه او سالها قبل و بعد از ورود به حوزه علميه قم با مجاهده آن را

ص: 6565

به دست آورده بود، و با تلاش قلة بزرگ اطمينان را فتح و در راه اطاعت مطيع امر مولا گرديد و هرگز زخارف دنيا او را از حق و كوي دوست جدا نساخت. عشق بين آيت الله اشرفي و امام خميني يك طرفه نيست بلكه شهيد اشرفي هم با تمام وجود به امام عشق مي ورزيد و در لحظه لحظه حياتش مي توان تجلي اين عشق را مشاهده كرد. و بر اثر اين عشق است كه درباره امام مي گويد: «مقام علم، تقوا و زهد و مقام بي هوايي امام، انصافاً در زمان ما بي نظير است...[5] كسي در تمام عمرش يك ترك اولايي از او صادر نشده است، اين كلمه را بارها گفته ايم كه ديگران را با امام نمي شود مقايسه كرد و ما آنچه كه در تاريخ مي خوانيم خيال نمي كنيم كه در زمان غيبت كسي را مانند امام امت ديده باشيم در زمان غيبت كبراي امام زمان(عج) امام امت نظير ندارد.»[6] با اين نگاه مي توان دريافت كه نگاه مريد به مرادش چگونه است و با اين نگاه در طول دو دهه در غربت به فراق يار مي نشيند، و در عصري كه همه حركتها و سلاح ها و قدرت ها عليه انديشه امام بسيج مي شود، شهيد اشرفي بسان ياري فداكار و عاشقي منتظر به تبليغ و حراست انديشه

ص: 6566

مراد خويش مي پردازد و از هيچ قدرتي نمي هراسد و همه مشكلات اين راه را به جان مي خرد و ثابت و استوار در كوي دوست تا آخرين قدم باقي مي ماند و لحظه اي نادم نيست و از اين آرمانگرايي عقب نشيني نمي كند. شهيد اشرفي امام را تجسم اسلام عملي و مصداق حديث شريف (صائناً لِنَفْسِهِ، حافِظاً لِدينِهِ، مُخالِفاً عَلَي هَواهُ، مُطيعاً لِأمْرِ مَوْلاهُ) مي دانست. همين نگاه ژرف باعث مي شود كه در طول زندگي عملي و مبارزاتي پيرو امام باشد. از دهه 1340 با شروع مبارزات انقلاب اسلامي همچون يك سرباز فداكار و مريدي عاشق در جهت تثبيت انقلاب و گسترش افكار و انديشه حضرت امام در منطقه كرمانشاه تلاش مي نمايد. بازشناسي اين تلاشها ما را در شناخت رابطه امام و شهيد اشرفي كمك مي كند. من درهواي دوست گذشتم زجان خويش دل از وطن بريدم از خاندان خويش در شهر خويش بود مرا دوستان بسي كردم جُدا هواي تو از دوستان خويش من داشتم به گلشن خود آشيانه اي آواره كرد عشق توام ز آشيان خويش[7] بهاي عاشقي دفاع از معشوق است. بدون حيات معشوق حيات عاشق معنا ندارد. امام مرادي بود كه عشقش را در خداخواهي خلاصه نمود. ايجاد جامعه الهي و حكومت اسلامي كه با انقلاب متجلي شد، طريقتي بود براي رسيدن حقيقت،

ص: 6567

و حضور مريدان در عرصه عاشقي، دفاع از طريقت است. انقلاب اسلامي حاصل تغيير و دگرگوني در نفس انسانها به بركت پيام الهي بود كه پيروزي مادي همچون (دگرگوني سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي) را به همراه داشت ولي با انقلاب هاي ديگر از نظر ماهيت، انگيزه، محتوا و هدف فرق اساسي دارد. بر اساس همين ويژگي براي شناخت آن بايد از ابزارهاي متناسب خودش استفاده كرد. نمي توان با تئوري هاي مادي رايج انقلاب شناسي در علوم جامعه شناسي، سياسي و روانشناسي به تجزيه و تحليل انقلاب اسلامي پرداخت. آيت الله اشرفي خود در شمار پيشتازان اصلي اين قيام و يكي از مهمترين ستون هاي اصلي آن در غرب كشور بود. او به خوبي راز و رمز و اهداف نهضت را مي شناخت و در تمام فراز و فرود انقلاب با حمايت خود روح تازه اي به كالبد آن مي دميد و تمام توان خود را براي بالندگي و رشد آن بكار مي گرفت تا جايي كه مي توان گفت حيات انقلاب در منطقه كرمانشاه مرهون تلاش چند دهه اين شخصيت روشن ضمير بود كه با همكاري مردم به تحقق پيوست. ايشان در دفاع از امام و انقلاب از هيچ كوششي فروگذار نكرد. خود در اين زمينه مي گويد: «من اگر هيچ خدمتي به اسلام نكرده باشم جز دفاع از مرجعيت و رهبري

ص: 6568

امام پيش خداوند روسفيد هستم.»[8] ايستادگي شهيد اشرفي در مقابل دشمنان انقلاب اعم از آنهايي كه در سلك روحانيت بودند و به امام اعتقادي نداشتند و يا افراد وابسته به رژيم طاغوت و خودفروختگان غربي، به قبل از انقلاب و وقايع خونين 15 خرداد 1342 برمي گردد. ايشان با كوشش پي گير در مدت 22 سال زمينه آگاهي مردم منطقه و بستر انقلاب را مهيا نمود. او براي رشد فرهنگي از روحانيون و افرادي كه اعتقاد به امام و انقلاب داشتند استفاده مي كرد و در برابر تبليغ مخالفين مي ايستاد. بعد از انقلاب هم با تبيين انقلاب و خط امام سعي نمود با ايجاد وفاق و اتحاد و هماهنگي ميان فرقه ها و گروههاي مختلف از بروز اختلاف و تفرقه كه دشمن اصلي هر انقلابي است جلوگيري نمايد. از طرفي دشمن كه از اين اتحاد و هماهنگي بزرگترين ضربه را خورده و با توجه به اهميت منطقه، تلاش مي كرد تا طبل اختلافات بخصوص اختلاف شيعه و سني را به صدا درآورد. شهيد آيت الله اشرفي با شناخت كافي از حربه دشمن در اكثر خطبه هاي نماز جمعه نسبت به اين خطر هشدار مي داد و با شفاف سازي خط انقلاب و اسلام، دشمن را ناكام مي گذاشت و هر خطي كه مخالف خط امام بود خط دشمن مي دانست و

ص: 6569

به شدت با آن مبارزه مي كرد. يكي از بزرگترين دغدغه ايشان دفاع از اصل ولايت فقيه بود كه دشمن از حضور آن در كانون سياست و رهبري به شدت هراسان بود. لذا از روز تصويب اين اصل در قانون اساسي با تمام قدرت براي حذف و تخريب آن مشغول گرديد. شهيد اشرفي با شناخت از اين اصل به دفاع از آن پرداخت تا جايي كه فرمود: «تا آن آخرين نفس و تا آن قطره آخر خوني كه در بدن ما ائمه جمعه است از ولايت فقيه به رهبري امام امت و شخص امام امت حمايت خواهيم كرد و از هيچ قدرتي هم ما وحشت نداريم... ما ائمه جمعه و ما مردم شريف ايران و پيرو امام و پيرو ولايت فقيه نسبت به شخص امام هر كه مخالف باشد، تا حد توان او را خواهيم كوبيد.»[9] اين است كه ايشان در تمام مراحل زندگي به خصوص بعد از انقلاب تا لحظه شهادت لحظه اي براي دفاع از آرمان انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني آرام و قرار نداشت. حفاظت و دفاع از انقلاب به مراتب از پيروزي آن مشكل تر است، دشمن كه با از دست دادن موقعيت و منافع زياد، بعد از پيروزي انقلاب تمام مساعي خود را براي كسب اعتبار گذشته بكار گرفت

ص: 6570

و بر اين اساس دهها توطئه و حركت عليه انقلاب ساماندهي شد. تلاش دفتر هماهنگي به رهبري بني صدر، حركت جبهه ملي عليه لايحه قصاص فتنه هاي خلق مسلمان و گروهك منافقين و ديگر احزاب ملحد در مناطق كُردنشين و اقصي نقاط ايران، كودتاي نوژه در نهايت جنگ تحميلي همه نشان دهنده عزم دشمن براي بازگشت به گذشته بود. شهيد آيت الله اشرفي تمام تلاش خود را بر خنثي سازي نقشه هاي دشمن معطوف نمود. دفاع ايشان از رهبري امام يك دفاع تكليفي نبود بلكه از روي اعتقاد و عشق به امام بود كه خود در اين رابطه مي فرمايند: «اگر هر آينه امام امت در ميان ما ملت شريف ايران نبود، نه ازما خبري بود نه از كشور ما خبري بود، حيات ما، استقلال ما، جمهوري اسلامي ما، هر چه داريم بركت وجود يكي از فرزندان راستين پيامبراكرم است، فرزند جسماني و روحاني پيامبر و وارث انبياء «العُلَماء وَرثه الانبياء» پس از آن حادثه چهاردهم اسفند در تهران در دانشگاه يك هفته طول كشيد و امام ساكت بود، ديديد به اينكه اين وضع مملكت به كجا منجر شد، از جنوب و غرب و اطراف خود كشور ما همه مورد حمله واقع شديم... . چيزي كه سبب اين معنا به اينكه اين آتش را به وسيله اطلاعيه

ص: 6571

امام، اين آتش خاموش شد، مانند آبي كه روي آتش ريخته شود قلب ها همه آرام و جلوگيري از اختلافات و دو دستگي ها شد.»[10] دشمن كه از توطئه هاي مختلف نتوانسته اند بود شعله انقلاب اسلامي را خاموش كند جنگي نابرابر را برملت عظيم ايران تحميل نمود. شهيد آيت الله اشرفي با توجه به كهولت سن براي تقويت روحيه رزمندگان اسلام حداقل هر ماه دوبار به جبهه ها مي رفت و از نزديك با رزمندگان اسلام ديدار مي كرد و گاهي در خط مقدم جبهه تير حضور مي يافته و در پشت جبهه با جمع آوري كمك هاي مردمي شامل، پول آذوقه و ديگر مايحتاج رزمندگان از جبهه ها حق پشتيباني مي نمود تا جايي كه امام امت فرمودند: (او در جبهة دفاع از حق از جمله اشخاصي بود كه مايه دلگرمي جوانان جماهه بود و از مصاديق بارز «رجال صدقوا عاهدواالله عليه» بود).[11] شهيد اشرفي در سنگرهاي مختلف براي دفاع از انقلاب براي تبيين انقلاب و آرمان آن و گسترش معرفت اسلامي در سطح جامعه گسترش يافت. ايشان سومين امام جمعه اي بود كه از طرف امام امت پس از شهر تهران و قم منصوب شد. جمعه، روز عبادت و روز تسبيح خدا، روز بعثت و بازگشت به درون و تزكيه و خودسازي، روز تجلي وحدت ميان مسلمين و روز شناخت دوست

ص: 6572

و دشمن است روزي كه امام جمعه در سنگر محراب به انسانها درس تقوا و رستگاري مي دهد و تعليم و تربيت بر محور انديشه الهي براي فرداي بهتر ترويج مي شود و به قول شهيد اشرفي روز جمعه «روز بيعت با رهبري است». ميعادگاه نماز جمعه جلوه اي از اعتصام به حبل الله در جهت اهداف انقلاب و نمايشي از قدرت عاشقان تا سرحد فنا در حق است شهيد آيت الله اشرفي هر چند كه در سال 1358 از طرف امام امت به سمت نماينده ايشان و امام جمعه كرمانشاه منصوب شد، ولي از سال 1343 به عنون نماينده تام الاختيار ايشان در كرمانشاه بود و اين انتصاب دوباره وظيفه ايشان را در احياء برگزاري نماز جمعه دوچندان نمود چون نماز جمعه بعد از انقلاب اسلامي سنگر مهمي براي پاسداري از ارزشها و آرمانهاي انقلاب اسلامي محسوب مي شد، انقلابي كه آرزوي 14 قرن شعار رسالت پيامبر و عدالت ائمه در آن متجلي بود. انقلاب اسلامي تمام معادلات سياسي، اجتماعي و فرهنگي نظام حاكم بر جهان را در هم ريخت و طاغوتيان كه از فرهنگ حاكم بر جهان در جهت سلطه استفاده مي كردند از رشد انقلاب راضي نبودند هدفشان اين بود و هست كه انقلاب را در رسيدن به اهداف و آرمانها عقيم گذارند و به

ص: 6573

همين خاطر بيشترين توان انقلابيون به دفاع از انقلاب جلب شد و نمازجمعه يكي از سنگرهاي دفاع و حيات دهنده آرمانها و ارزشها بود. كه امام جمعه با تبيين خطمشي انقلاب نهال آن را در روح و باور انسانها رشد مي دهد. به همين خاطر خود سنگر نمازجمعه و و ائمه آن مورد كين دشمن قرار مي گرفتند و با تمام تلاش سعي در خلوت كردن و عدم برگزاري آن مي نمودند. آيت الله اشرفي اصفهاني سرداري بود كه در سنگر نماز جمعه درس مقاومت مي داد و با توجه به حجم حمله ها چهره آنها را در لباسها و صورتهاي مختلف پنهان شده بودند، رسوا مي كرد. حتي فتنه دفتر هماهنگي را كه توسط بني صدر رهبري مي شد خنثي نمود.[12] ايشان حركت ملي گرايان را كه در قالب جبهه ملي نتوانستند در لايه هاي انقلاب نفوذ كنند و ميوه قدرت بچينند و عليه انقلاب موضع مي گرفتند، محكوم نمود. دوره اول انقلاب دوره غربت حزب الله و خط امام بود. فرياد شخصيتهايي همچون آيت الله اشرفي از سنگر نماز جمعه نداي اميدي بود كه دلهاي ناآرام را به دور خود جمع مي كرد. او خطاب به قلم به مزدان تفرقه افكن مي گفت: «ما اين قلمهاي مسمومي كه در مقام تفرقه اندازي است بين برادران اهل سنت و شيعه، ما اينها را از خودمان نمي دانيم

ص: 6574

لذا اين است كه ما خواهش مي كنيم از آن اشخاصي كه مي خواهند خطشان را از خط امام كه آن اسلام واقعي است جدا كنند به آنها اعلام خطر مي كنيم براي اينكه در اين دو سال زمان انقلاب، ما ديديم اشخاصي كه خيلي وجهة عمومي داشتند، خيلي مورد توجه بودند به محض اينكه مسير خودشان را تغيير دادند از مسير امام و در خط ديگري مشي كردند، خود اين ملت با هوشياري اي كه داشتند، كنارشان زدند.)[13] نماز جمعه آگاهي سياسي، فرهنگي بود كه جامعه را براي رشد تعالي آماده مي كرد، كلاسي بود كه محصلان آنها از همه صنف ها در كنار هم به قنوت مي ايستادند. هر چند كه گروهكهاي ملحد در ابتداي انقلاب تلاش گستردة خود را در غرب كشور بخصوص در كردستان براي انحراف افكار عمومي بكار گرفتند، ولي شهيد اشرفي از منبر نماز جمعه با هوشياري توطئه هاي آنها را خنثي مي كرد و با شفاف سازي چهره آنها، دستشان را از جامعه كوتاه مي نمود «اما در اين زمان خودمان گرفتار اين گروهك ها و اين ضد pma ;1649; «من اگر هيچ خدمتي به اسلام نكرده باشم جز دفاع از مرجعيت و رهبري امام، پيش خداوند روسفيد هستم» pma ;1649; حيات ما، استقلال ما، جمهوري اسلامي ما، هر چه داريم به بركت وجود يكي از فرزندان

ص: 6575

راستين پيامبر اكرم [امام خميني] است pma ;1649; دشمن، ايشان را تجلي انديشه و خط امام در منطقه مي دانست و مي خواست با حذف ايشان، خط امام را از منطقه حذف كند خلقي ها و و اين منافقين هستيم و اشخاصي ديگر كه آنها علني ديگر خودشان را بر ضد اسلام معرفي كردند، مثل دموكرات ها، كومله، اينجور اشخاص قبلاً ياداداشت هايي كرده بودم كه معرفي اينها را در مقابل شما بكنم و شما را آگاهي كه اينها را بشناسيد و به توطئه آنها آگاه باشيد و بدانيد به اينكه اينها دشمن شما هستند.»[14] شهيد اشرفي ركن اصلي انقلاب را ولايت فقيه مي دانست و در تمام شرايط از آن دفاع مي كرد. بخصوص در اكثر خطبه هاي نمازجمعه به تبيين و تشريح ولايت فقيه مي پرداخت. كساني كه توانايي مخالفت با ولايت فقيه را نداشتند سعي در تضعيف بازوان انقلاب كه در حقيقت بازوان امام بودند، مي نمودند و مخالفت خود را با امام و ولايت فقيه نشان مي دادند. ايشان در اين زمينه مي فرمود: «عمده اين توطئة براي تضعيف روحانيت، آن هم روحانيت باز تنها هدف نيستند، هدف اصلي مسأله رهبر و مسأله مرجعيت و مسأله ولايت فقيه است، آنهارا مي خواهند تضعيف كنند، اگر هر آينه در آن مجتمع گفتند مرگ بر بهشتي، منظورشان بهشتي نيست، چون نمي توانند نسبت

ص: 6576

به امام توهين و جسارت بكنند، كساني كه بازوي قوي امام هستند و حامي امام و حامي انقلاب و اسلام هستند آنها را با اين شعارها مي خواهند بكوبند. ... كه عمده هدف جداكردن مردم است از روحانيت و روحانيت را به انزوا كشاندن و ليكن اين آرزو را بايد به قبر ببرند» و اين است كه شهيد آيت الله اشرفي شجاعانه در سنگر محراب به دفاع از ارزشها، آرمانهاي انقلاب، ولايت فقيه و رهبري امام امت مي پردازد، و با نشان دادن چهره هاي دشمن و جداكردن خط آن از خط امام فعاليتهاي آنها را ناكام مي گذارد، و همين امر مورد غضب دشمن واقع مي شود چون دشمن ايشان را تجلي انديشه امام وخط امام در منطقه مي دانست و مي خواست با حذف ايشان، خط امام را در منطقه حذف كند. با چنين تحليلي آيت الله اشرفي به دست منافقين در سنگر نماز جمعه به درجه رفيع شهادت نائل آمد. روحش شاد. [1] . امام خميني، صحيفه امام، ج 17، ص 49. [2] . امام خميني، ديوان امام، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران 1374، ص 63. [3] . امام خميني، صحيفه امام، ج 17، ص 50. [4] . امام خميني، صحيفه امام، ج 17، ص 50. [5] . مجله شاهد، شماره 242، خرداد 1374.

ص: 6577

[6] . روزنامه كيهان، شماره 11989 21/7/1362. [7] . امام خميني، ديوان امام، ص 133. [8] . كيهان، شماره 15762 22/7/1357. [9] . غروب خورشيد در محراب باختران، انتشارات شركت سهامي چاپخانه (وزارت ارشاد اسلامي)، تهران 1362، ص 396، [10]. غروب آفتاب در محراب جمعه 112. [11]. امام خميني، صحيفه نور، ج 17، ص 50. [12]. غروب آفتاب در محراب جمعه، ص 219. [13]. غروب آفتاب در محراب جمعه، ص 219. [14]. غروب آفتاب در محراب جمعه ص 071. سيد محمد هاشمي تروجني

ص: 6578

شكل گيري نهضت امام خميني (س)

11 چكيده: اشاره: پيرامون فلسفه انقلاب هاي جهان تاكنون مقاله ها و كتابهاي بسياري نوشته اند. پيرامون انقلاب اسلامي ايران و رهبري آن نيز از سوي متفكران و انديشمندان داخلي سخنراني ها و تحليلهايي ارائه شده است و از آن ميان برخي را هم بصورت كتاب تدوين كرده اند. اگر چه در اين زمينه در مقايسه با جايگاه و عظمت و ابعاد و شرايط مختلف و نقش آن در تحولات جهاني هنوز كاري كارستان انجام نشده است و كسي حق مطلب را آنچنان كه بايسته است و بسزا ادا نكرده است; اما آگاهي از نوع نگرش انديشمندان و مورخين و جامعه شناسان غير ايراني درباره انقلاب اسلامي و تاريخچه و يا زمينه ها و اهداف و چگونگي شكل گيري آن سخن ديگر است. گفتار زير ازجمله مقاله هايي است كه پيرامون اقتدار و تشكل انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني تحرير شده است. با اندك تامل درمي يابيم كه تلقي و برداشت و تحليل تاريخي - سياسي نويسنده با اصحاب قلم و انديشه ورزان داخلي متفاوت است. ملت ما چون در بطن انقلاب اسلامي قرار داشته و با فراز و نشيبهاي آن زندگي كرده است، چه بسا زواياي ناشناخته و جريانهايي را در ذهن و زبان دارد كه حتي متفكران بيگانه از آن آگاهي ندارند. تذكار اين

ص: 6579

نكته را قبل از خواندن مقاله زير ضروري مي دانيم كه حتي الامكان بايد سعي كنيم خود را در جايگاه و موضوع نويسنده قرار دهيم. فردي كه از بيرون به انقلاب نگريسته و از منابع متفاوتي كه ما در اختيار داريم محروم بوده است، با درك شرايط مذكور اختلاف برداشت و نگرش ما با نويسنده روشن مي شود. البته اين مقاله بيشتر از آنكه تحليل انقلاب اسلامي باشد، روايتي است تاريخي از انقلاب. افزون بر اين به زبان خطابي يا گفتاري ماننده است تا به زبان تحرير و تحقيق علمي - پژوهشي. در ماه ژوئن سال 1963 قيام آيت الله خميني براي اكثر ناظران به نظر مي رسيد كه به وسيله شاه شكست خورده و سركوب شده است. تظاهرات عظيمي كه در بسياري از شهرها شروع شده بود، هنگام تبعيد امام خميني به تركيه در 4 نوامبر 1964 فروكش كرد. پس از گذشت يك سال در تركيه، آيت الله در اكتبر 1965 براي يك تبعيد ظاهرا دائمي به عراق رفت. قيام ژوئن 1963 در يك دوره 10 ساله تحكيم سريع قدرت حكومت پهلوي، تصريح شده بود. پس از كودتاي 1953، محمدرضا پهلوي بر تخت سلطنتي كه هنوز بوسيله تجربه هاي مصدق به لرزه درمي آمد، بازگشت نمود. اما حمايتهاي پي در پي و روزافزون آمريكا، پايه هاي اداري و سياسي حكومت را استحكام بخشيد.

ص: 6580

محاكمه مصدق و اعدام تعدادي از طرفداران حزب توده (كمونيست) و اعدام تعدادي از اعضاي باوفايش موجب برقراري دولت پهلوي به عنوان مدعي منحصر بفرد قدرت سياسي ايران شد. در سال 1960، شاه محكم بر تخت سلطنت تكيه زد و حكومت پهلوي كاملا بر صحنه سياست فرمان مي راند. اما سال 1963، سال قاطعيت بود. در 26 ژانويه شاه تغييرات اقتصادي و اجتماعي گسترده اي را اعلام نمود كه پايه و اساس آرزوهاي جاه طلبانه اش بود، اما موجب بدبختي مردم مي شد. مخالفت روحانيت با اين تغييرات و به ظاهر اصلاحات، موجب حمله نيروهاي شاهنشاهي به طلاب حوزه علميه قم در 22 مارس گرديد. در سوم آوريل امام خميني به رژيم پهلوي به سبب اعمال بي رحمانه اش اخطار داد. پس از مبادله يكسري حملات لفظي بين شاه و آيت الله، امام خميني در 5 ژوئن دستگير شد. تظاهرات عظيمي در سرتاسر كشور برپا گرديد. در دوم ژوئيه، امام خميني آزاد شدند اما در خانه اي تحت كنترل بودند. وقتي كه 2 نفر از رهبران تظاهركنندگان در تهران به نامهاي طيب و اسماعيل حاج رضائي اعدام شدند، محمدرضا پهلوي احساس كرد كه اوضاع كشور را تحت كنترل دارد. در اكتبر 1964، شاه به آمريكاييهايي كه در ايران بودند، مصونيت ديپلماتيك داد كه خشم امام خميني را برانگيخته و منجر به سخنراني

ص: 6581

"ضد كاپيتولاسيون" در 27 اكتبر گرديد. اين سخنراني شاه را به خشم آورده و در 4 نوامبر 1964 موجب تبعيد امام خميني اين روحاني 62 ساله از وطنش شد. او 11 ماه در تركيه بسر برد و سپس رهسپار عراق شد. اما علائم و نشانه هاي مشكلات و گرفتاريها براي حكومت پهلوي زماني كه امام خميني در تركيه بودند به وضوح نمايان بود. در دهم آوريل 1965 رضا شمس آبادي با برقرار نمودن ارتباط با تعدادي از مخالفان حكومت، سعي در ترور شاه نمودند ولي موفق نشدند. در 21 ژانويه 1966، نخست وزير ايران حسنعلي منصور بوسيله گروه فداييان اسلام به قتل رسيد. با وجود اين مشكلات، شاه بر روي تخت سلطنت آنقدر در امنيت بود كه بتواند با ولخرجيهاي گزاف، جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي را در 15 اكتبر 1971 به راه اندازد. در سال 1973 در تحريم نفت اعراب كه ايران در آن شركت نكرد، به شاه امكان دسترسي تاريخي بي سابقه به دلارهاي نفتي زيادي را داد كه موجب خوابهاي خوش خيالانه و بلند پروازانه و جنون آميز در جهت ايجاد يك "ژاپن خاورميانه" براي شاه گرديد. وقتي كه جيمي كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا براي موفقيت شاه در ايجاد "جزيره با ثبات" در سال 1977 و سلامتي شاه مشروب نوشيد، محمدرضا پهلوي بايد

ص: 6582

كاملا و حقيقتا احساس امنيت مي كرد. چنانچه وقتي امام خميني عراق را ترك نموده و وارد دهكده كوچكي به نام نوفل لوشاتو در 3 اكتبر 1978 شد، شاه نمي توانست تهديد جدي برعليه رژيمش را درك نمايد. 1- تشكيل يك زبان انقلابي: بين سالهاي 1964 و 1977 در همان زماني كه شاه ميليونها دلار نفتي را براي خريد سلاحهاي مدرن و گرانقيمت نظامي صرف مي نمود، آيت الله سالخورده نوك مدادهايش را تيز نموده و چهار زانو پشت ميز كوچكش به نوشتن نامه ها، انتشار فرمانها، صدور اعلاميه ها و مخابره تلگرامها پرداخت. نوشته هاي امام خميني ثابت كرد كه نه تنها بسيار كم هزينه تر، بلكه به مراتب مؤثرتر از ارتش مدرن شاه است. از شروع تبعيدش در نوامبر 1964 و بكارگيري اقدامات نهايي اش برعليه حكومت پهلوي در 1977، آيت الله خميني، بتدريج ولي به طور پيوسته، زبان انقلابي ايجاد نمود كه موجب بازگرفتن اقتدار سلطنتي از شاه شد و قبلا در عراق، امام خميني بتدريج نهضت انقلابي اش را توسعه داده بود كه با پيوستن امواج نهضت امام به رويدادهاي داخل ايران، زمينه بازگشت شكوهمندانه او به ايران و برقراري نظام جمهوري اسلامي را حاصل آورد. اگر چه ريشه هاي اين نهضت انقلابي به مراحل مقدماتي در قيام ژوئن 1963 برمي گردد و اگر چه انقلاب نهايي ايران در سال 1979

ص: 6583

به چارچوبهاي ايدئولوژيكي (مادي و معنوي) مربوط مي شد، اين دوره سازمان يافته تاثير زياد و عميقي در تشكيل جمهوري اسلامي داشت. مهمتر اينكه، بيانات ايدئولوژيكي برجسته به وسيله امام خميني در اين دوره كه به عنوان "ولايت فقيه" شناخته شده است براي اولين بار در سال 1971 منتشر گرديد كه از بستر آن بحث فقهي درمورد لزوم پذيرش مسووليت سياسي توسط روحانيون را مطرح نمود. ريشه هاي فقهي عقيده ولايت فقيه در نوشته هاي ملا احمد نراقي يكي از فقهاي قرن نوزدهم، با نشانهاي عميقتر در عقايد سياسي و قضايي دوره صفويه آشكار مي باشد. جزئيات اين عقيده مي تواند به دوره هاي گذشته شيعه و تفسير فقهي شيعه برگردد، اما طرح دوباره آن عقيده را بايد در بطن نامه ها و اعلاميه هاي امام خميني در دوره بين سالهاي 1964 و 1977 جويا شد. در اين مجموعه نامه ها با توجه به ترتيب زماني، خصوصيات نهضت انقلابي امام خميني، زبان اعتراض، عبارات تند، موجب حركت و رشد و بسيج نيروهاي تشكيل دهنده نهضت و انقلابيون براي حمله نهايي برعليه شاه شد. از نقطه نظر بسيج عمومي در اذهان اجتماع شيعه، اين نامه ها شايد حتي از بيانيه شخصي او در كتاب "ولايت فقيه" مهمتر باشد. جريان ولايت فقيه در دوره محدودي قبل از انقلاب بوده درحاليكه اين نامه ها و اعلاميه ها به طور

ص: 6584

وسيعي منتشر شده بودند. زبان ولايت فقيه داراي تكنيك فقهي و لحن خاصي بود، درحاليكه اين نامه ها به سادگي براي اكثر طرفداران امام خميني قابل فهم بود و درحاليكه بحث ولايت فقيه به يك رساله فقهي آموزشي محدود مي شد، تعدادي از اين اعلاميه ها در شكل احكام قانوني، پيروان آيت الله سالخورده را كاملا ملزم به اجراء مي نمود. اين خصوصيات نامه هاي آيت الله خميني و اعلاميه ها كه بين سالهاي 1964 و 1977 نوشته و منتشر شد كه نقش اساسي در فهم رشد نهضت انقلابي ايفا نمود. تشكيل تدريجي اين نهضت سياسي شايد مهمترين مقدمه ايدئولوژيكي اين حركت انقلابي باشد فقط با خواندن اين اسناد است كه مي توانيم به نيروهاي اصلي تشكيل دهنده نهضتي پي ببريم كه به امام خميني اقتدار لازم براي درخواست براندازي حكومت پهلوي را مي داد. پس از بررسي دقيق اين موضوعات تاريخي بعضي از خصوصيات كليدي نهضت انقلابي امام خميني را مي توان تنظيم كرد. 2- جمع شدن طوفان (1964) : اين تصور كه امام خميني از قبل تصميم به عزيمت به عراق براي براندازي شاه داشته است، اشتباه مي باشد. در نامه اي به آيت الله نجفي در تاريخ دسامبر 1964، به نظر مي رسد كه امام خميني تسليم سرنوشت خويش شده است: "هر آنچه كه خداوند متعال مقرر فرموده است. او از همه به مسائل آگاهتر است.

ص: 6585

من از خداوند متعال اجابت دعا و موفقيت را با داوري خودش طلب مي نمايم. " نهضت انقلابي خميني يك سير توسعه تدريجي داشت تا يك سير تصادفي. امام خميني به وقايع و حوادث معيني پاسخهاي مناسب را ارائه مي كردند و در طي جريان جوابهايش يك نهضت انقلابي منحصر بفرد و بي نظير بتدريج پديدار شد. در ابتدا مهمترين دشمني كه به نظر امام خميني، نيروهاي اسلامي بايد در مقابله با آن بسيج مي شدند، غرب بود; غربي كه مانند نياكانشان در زمان پيامبر يهوديان و مسيحيان برعليه مسلمين توطئه مي چيدند تا از گسترش اهداف عادلانه اسلام در مناطق چهارگانه كره زمين جلوگيري به عمل آورند. شديدترين سمبل ستمگري غربيها حكومت اسرائيل است. با اتحاد حدود يك ميليارد مسلمان، يهوديان قادر نخواهند بود كه در فلسطين حكومت نمايند. امام خميني براي مقابله با غرب به معرفي دو سلاح مادي و معنوي پرداختند. امام خميني در نوشته هاي خود فرقي بين شيعه و سني قائل نبودند. امام گرچه اصولا در محدوده فقه شيعه عمل مي كردند، اما با هرگونه تفرقه در بين مسلمين مخالف بودند. زبان او به طور كلي از لحن اسلامي برخوردار بود. چنانچه وقتي نوشته هايش به عربي ترجمه گرديدند، سنيها نيز اهداف او را تشخيص دادند. با اين اتحاد افتخارآميز همه مسلمانان بايد با

ص: 6586

داشتن انگيزه اسلام به عنوان عامل اصلي اتحادشان برعليه دشمن مشتركشان بجنگند. در اينجا هدف اصلي اظهارات امام اعلام بعد سياسي اسلام است و همزمان مبارزه برعليه كساني كه خواستار جدايي دين از سياست هستند. حقيقت اين است كه تبعيد امام از ايران به خاطر مبارزات سياسي ايشان بود. اين مساله قابل درك است كه مخالفت با استفاده از موارد سياسي اسلام از بعضي افكار روشنفكرانه و نظرات برخي روحانيون بي علاقه به سياست برخاسته بود. با توجه به نامه هاي پيامبر به شاهان و امپراطورهاي كشورهاي اطراف شبه جزيره عربستان و دعوت از آنان براي پذيرش اسلام كه براي همه مشهود است، امام خميني بعد ذاتي سياسي اسلام را براي مسلمين يادآوري كردند. اگر پيامبر اسلام پيام مذهبي را در قالب دستور كار سياسي قرار مي داد، پيروانش نيز بايد اينگونه باشند. امام خميني به مسيحيت به عنوان ديني كه فقط به روابط شخصي فرد با خداوند توجه دارد، اشاره كردند نبايد پنداشته شود كه اسلام هم مانند مسيحيت فقط به روابط روحاني بين افراد و خداوند متعال توجه دارد. اسلام براي زندگي و براي كومت برنامه دارد. برعكس كليسا كه مكاني براي ستايش فردي جلالت و عظمت خدا مي باشد، مسجد محلي است هم براي عبادت و هم براي سازماندهي نيروهاي نظامي براي نبرد، دقيقا مانند زمان

ص: 6587

پيامبر. فعاليتهاي سياسي پيامبر در برقراري اسلام در دوره تشكلش، نمونه ها و الگوهاي مقدسي را براي امام خميني فراهم آورد كه حقانيت مسووليتهاي سياسي اسلام را اثبات نمايد. يادآوري زندگي حضرت محمد (ص) در هوشياري جامعه اسلامي به عنوان الگو و معيار يكي از منابع مهم قدرت براي سوق دادن امام خميني در برقراري نهضت انقلابي اش بود. اما نبايد تصور شود كه در اين مرحله امام خميني ادعا نموده است كه قدرت سياسي در اسلام بايد انحصارا در اختيار علما باشد. امام خميني تاكيد نمودند: اگر نقطه ابهامي براي رهبران (شاهان و روساي جمهور) وجود داشته باشد، بايد با مشورت با علماي اسلام از بين برود و حقايق اسلام بخوبي توسط علماي اسلام روشن گردد تا آنها از طريق راديو و ساير رسانه هاي گروهي تبليغ نمايند. ديگر اينكه او اظهار داشت "اين آن چيزي است كه به رهبران سياسي مربوط مي شود، چنانكه گروه ديگر كه همان علماي اسلام هستند، آنها نيز مسووليتهاي بزرگي را به عهده دارند. اين يك بيانيه قاطعي بود و وسيله اي در شكل دادن تدريجي انديشه هاي سياسي امام خميني. پس از مدت كوتاهي به ويژه پس از تدوين كتاب "ولايت فقيه" بود كه امام خميني بطور خاص بحث مسووليت سياسي براي علما را مطرح نمود. با اين حساب

ص: 6588

كه جنبه سياسي اسلام به عنوان نيروي ايدئولوژيكي مهمي است كه مسلمانان مي توانند از حقوقشان برعليه غرب دفاع نمايند، امام خميني اصرار داشتند كه تبليغ اين برنامه سياسي براي مسلمانان از همه مسائل مقدم تر است. او در اهميت تبليغ و معرفي اسلام واقعي به عنوان يك انديشه اي مناسب كه بايد به روشني و با صداي بلند انتشار يابد، تاكيد نمود: "چه كالاي خوبي "شما به چنين كالاي خوبي دسترسي داريد و هنوز نتوانسته ايد آن را به دنيا معرفي نماييد. آنها (مسيحيان) كتاب خودشان را معرفي كرده اند. مبلغانشان به سراسر جهان رفته اند. براي انجام رهبري فكري نهضت بطور قاطع، امام خميني تعليم و آموزش استانداردهاي زاهدانه را براي كادر انقلابي قرار داده و بر اهميت درستي اخلاق همانند تعليمات درسي اصرار ورزيد: بسياري از مردم هستند كه جزئيات مسائل مذهبي را بهتر از هر كس ديگري مي دانند ولي هنوز خداوند متعال به آنان نور لازم را عطا نفرموده است زيرا آنها به رياضت، كار سخت و ترك لذات نفساني نياز دارند. آقا: شما كه آمده ايد تا به درجات اين گروه از علما ملحق شويد! شما بايد رياضت بكشيد بايد به كار سخت بپردازيد. شما بايد مراقب باشيد و نفس سركش خود را مورد محاكمه قرار دهيد. با شكل گيري يك نهضت انقلابي و كادر

ص: 6589

انقلابي، هدف امام خميني نمي توانست فقط در عنوان كردن موجوديت ناچيز غرب يا قدرت وابسته اش (حكومت اسرائيل) باقي بماند. به تدريج نظر او مجددا به ايران معطوف شد. 3- ايجاد ارتباطات (1965) : امام خميني از ابتداي تبعيد به متحد نمودن نيروهاي مخالف متعدد و فعال داخل و خارج ايران كه آمادگي پذيرش و رهبري عمومي او را داشتند، پرداخت. مهمترين آنها سازمانهاي دانشجويان مسلمان در اروپا، ايالات متحده و كانادا بودند. برخلاف گزارشي كه اعلام شده بود كه خميني از قبول ملاقات با نمايندگان جامعه دانشجويان مسلمان در اروپا امتناع ورزيده است، امام بلافاصله اين مساله را تكذيب نموده و آن را به رژيم پهلوي نسبت داد. 4- نقشه ها براي براندازي رژيم آزمايش مي شوند: در طول سال 1967 به نظر مي رسد كه به امام خميني احساس پيري دست داده است و نخواهد توانست سقوط رژيم پهلوي را ببيند. در نامه اي به دانشجويان مسلمان در اروپا، وقتي كه امام خميني 65 ساله بود، چنين نوشت: "در اين لحظات آخر عمر از اينكه مي بينم دانشجويان علوم قديمه و جديده در اين نهضت مقدس با يكديگر همكاري مي نمايند، احساس غرور و شادي مي نمايم. " اميد امام خميني در اتحاد نيروهاي مختلف ازجمله دانشجويان دانشگاهها و طلاب حوزه هاي علميه بود. امام خميني براي تقويت

ص: 6590

روحيه و انگيزه اسلامي از دانشجويان علوم قديم و جديده دعوت به همكاري نمودند. در نامه مشابه اي، او از تقواي اسلامي دانشجويان مقيم خارج ستايش نمودند همچنانكه برادران ديني آنها در حوزه هاي علميه بودند. با وجود تشويش از بالا بودن عمر، امام خميني با ديدن روحيات اميدواركننده عاشقان جوانش تشويق شده و به امكان برقراري يك نهضت اسلامي برعليه شاه متقاعد شده بود. امام خميني از يك نهضت مقدس اسلامي سخن مي گفت كه با ياري خدا باعث قطع دست عمال بيگانه و مدافعان استعمار و غرب زدگي بود. امام ادامه دادند كه: "من مژده مي دهم كه با ياري خدا آينده درخشاني در انتظار ملتهاي مظلوم مي باشد". ارتباط ايشان با دانشجويان مسلمان مقيم اروپا يكي از منابع اصلي زنده نگهداشتن حركت انقلابي بود. امام خميني همچنين اخطاريه هاي شديداللحن و تهديدآميزي برعليه وقايع معيني در ايران صادر فرمودند. به عنوان مثال نامه او به دانشجويان مسلمان مقيم اروپا است كه در آن امام از گروهكهاي بظاهر مذهبي كه رژيم پهلوي آنها را به منظور داخل كردن تبليغات مذهبي در درون دستگاه حقوقي اش بسيج نموده بود، بشدت انتقاد نمود. در آوريل 1967، امام خميني به اندازه اي احساس آرامش و امنيت نمود كه مستقيما نامه اي به نخست وزير ايران، امير عباس هويدا، پس از شنيدن اخبار

ص: 6591

مربوط به تاجگذاري شاه بنويسد. به نظر مي رسد نهضت انقلابي امام وارد مرحله اي شده كه مستقيما و با لحني قاطع و مصمم با حقانيت و مشروعيت رژيم پهلوي به مبارزه برخاسته است. امام خميني در آن اوائل در نامه اي اعلام نمود كه تبعيد او از كشور غيرقانوني و صرفا به خاطر مخالفتش با اعطاي مصونيت سياسي به آمريكاييان بوده است. در اين مرحله امام خميني به هر دو مورد هم قانون مذهبي و هم قانون اساسي براي اثبات غيرقانوني بودن تبعيدش، استناد مي كرد. اين همان قانون اساسي است كه به شاه جنبه مشروعيت و قانوني بودن مي داد. اگرچه امام قانون اساسي را تصديق مي كرد، ولي قانوني بودن رژيم پهلوي را به دلايل زيادي مورد اعتراض قرار داد اولا به علت فقر شديد توده هاي ايراني كه روز به روز فقر و نيازمندي مردم بيشتر مي شد. او در اين مورد شاه را بدينگونه مورد حمله قرار مي داد كه: "شما مردم را در وضعيت فقر و عقب ماندگي نگه مي داريد و آن را پيشرفت مي ناميد". برخلاف اين وضعيت بسيار نامناسب مردم، جشن تاجگذاري شاه بسيار مضحك بود. هزينه هاي اين جشنها به زور سرنيزه از مردم بيچاره گرفته مي شد. ثانيا ورشكستگي بازار و تجار متشخص رو به ازدياد است كه امام خميني آن را به سلطه اسرائيل در امور

ص: 6592

اقتصادي نسبت دادند. ثالثا سلطه اقتصادي و سياسي بيگانگان كه موجب ثروتمند شدن آنان و بدبختي ايران گرديده است. "وجود بازار سياه براي منافع بيگانگان بود و درحاليكه تجار محلي خسارت مي ديدند، سرمايه داران خارجي پيشرفت مي كردند. رابعا بيم خطر نابودي اسلام وجود داشت. با نام اسلام، بزرگترين ضربه ها برعليه قرآن مقدس و احكام الهي وارد مي شد. او مخصوصا به تلاش براي تلفيق دستورات روحانيت شيعه در تشريفات حكومتي شاه حمله نمود. خامسا عدم وجود كوچكترين نشاني از دموكراسي در حكومت. شما در اعطاي آزادي بسيار نالايق مي باشيد. امام خميني اينگونه وانمود كرد كه "خائن ترسو است" ممنوعيت آزادي مطبوعات و ديكته كردن اينكه (چه چيز را مي توانند چاپ نمايند و چه چيز را نمي توانند) به وسيله سازمان به اصطلاح امنيت (ساواك) نشاني از عقب ماندگي و ارتجاع مي دانست. امام خميني نامه اش را خطاب به نخست وزير با يك اولتيماتوم و اتمام حجت صريح و روشن به پايان رسانيد: "از خشم خداوند بترس! از غضب مردم برحذر باش. با عنوان نمودن مذهب مترقي در احكام الهي مداخله مكن. به نام قرآن، احكام اسلامي را در مخاطره مينداز. اينطور با خشونت با طلاب علوم ديني، اين خدمتگزاران مردم و فرهنگشان با ناميدن آنها به عنوان سربازاني غيرمفيد رفتار مكن و نهايتا علماي اين امت

ص: 6593

را وادار مكن كه راهشان را از تو جدا نمايند. " همچنانكه حركت انقلابي امام خميني شكل مي گرفت و جهت مي يافت، او با مسائل مالي مواجه مي شد. زماني در طول سال 1967 از امام خميني استفتاء مي شد كه آيا علمايي كه از طرف ايشان مامور جمع آوري مالياتهاي مذهبي بودند و در عين حال از حكومت پهلوي حمايت مي كردند هنوز آن مسووليت را بايد عهده دار باشند؟ فتواي امام خميني اين بود "آنهايي كه حكومت طاغوتي را قبول نموده اند و اكنون هم قبول دارند و همچنان برخلاف قوانين الهي عمل مي نمايند، اگر از اينجانب هم حكمي مبني بر جمع آوري مالياتهاي مذهبي دارند، از اين پس حكمشان لغو مي شود. مومنين حق ندارند مالياتهاي مذهبي (سهم امام) عليه اسلام را به آنان بپردازند. انشاءالله خداوند ما را درمقابل شرارتهاي خودمان محافظت فرمايد. امام خميني همچنين اعلان جنگ اقتصادي برعليه اسرائيل نمودند. ايشان تاكيد كردند كه هرگونه كمك به اسرائيل چه به شكل فروش اسلحه و مهمات باشد يا فروش نفت حرام و مخالف با احكام اسلام است. هرگونه ارتباط با اسرائيل و عمالش چه تجاري باشد يا سياسي حرام و مخالف با احكام اسلام است. 5- تامين بودجه بيشتر با گسترش ارتباطات: بعد از اينكه امام صلاحيت علمايي را كه به او ملحق

ص: 6594

نشده بودند، رد نموده و بعد از اينكه ايشان دستورات مناسب را به طرفدارانش براي اينكه اميد را از دست نداده و مقاوم و صبور باشد، ارائه نمودند با صدور حكمي در 24 مارس 1968 مرتضي مطهري يكي از برجسته ترين ايدئولوگهاي انقلاب و يكي از شاگردان قديمي اش را به عنوان نماينده اش در جمع آوري مالياتهاي مذهبي برگزيدند. امام خميني همچنين اجازه دادند كه بخشي از مالياتهاي مذهبي تحت عنوان زكات و سهم امام به احزاب مسلمان و سازمانهاي آزاديبخش فلسطين اختصاص يابد. در فراز ديگري امام خاطرنشان نمودند كه بهترين راه براي پيشرفت آن است كه مردم مسلمان ايران با آنچه كه در توان دارند داد و ستد و معامله با صهيونيستهاي محلي و نظاير آنها در ايران را قطع نمايند. فتواي مذهبي ديگر امام در 28 اوت شامل پاسخ به بعضي از طرفدارانش بود كه پرسيده بودند آيا مالياتهاي مذهبي مانند زكات را مي توانند در جهت آموزش دادن و مسلح نمودن مسلمين برعليه كافران يهودي استفاده نمايند؟ امام خميني به همان اندازه كه نگران اتحاد نيروهاي خارج از ايران بود به همان اندازه هم به استحكام پايگاههاي درون كشور مي انديشيد. به اين منظور او عناصر تشكيل دهنده قبلي انقلابي را ابقاء نموده و با روحانيوني كه به او ملحق

ص: 6595

نشده بودند به مخالفت برخاسته و سرانجام اعضاي جديدي را ازميان روحانيون جوان در جهت اهدافش انتخاب كرد. در نامه اي به مطهري دستوراتي را در جهت هوشيار نگهداشتن نيروهاي داخلي با توجه خاص به دانشجويان قم صادر نمودند. امام خميني اظهار اميدواري نمودند كه در آينده روحانيت به وحدت خواهند رسيد. علماء به خواست خدا به اندازه كافي متنبه شده و راهشان را عوض كرده اند. اميدوارم كه مردم به اين مساله توجه نمايند و اختلافات و چند دسته گيها يا كلا از بين رفته يا فروكش نمايد. در نامه ديگري كه امام به حجت الاسلام سعيدي در تاريخ 5 نوامبر بصورت سري فرستادند، اشاره به شبكه هاي تبليغاتي گسترده در مساجد نمودند. امام خميني درمورد مساجد به آقاي سعيدي نوشتند: "من از قبل اطلاع يافته ام; گزارش شده است كه كساني براي مسجد سيد عزيزالله معين شده اند. اما من از موثق بودن گزارش مطمئن نيستم. نكته اين است كه با وجود اين، نبايد مقابله به سادگي ترك شود. " حجت الاسلام سعيدي دريافت كننده نامه در سال 1970 به وسيله پليس شاه به قتل رسيد كه نشان دهنده حركات زيرزميني بود كه از اوائل سال 1968 در مساجد محلي براي حمايت از امام خميني سازمان يافته بود. در همان نامه، امام خميني با اختلافات زياد بين پيروانش مخالفت نمودند:

ص: 6596

"من نمي دانم با اين افراط گرايي در آنها و اين سستي ما، عاقبت چه خواهد شد؟ " او از "اختلاف در خانه" شكايت داشت. منظورش در حوزه علميه قم بود. او فرصتهاي تاريخي از دست رفته را به آقاي سعيدي خاطرنشان نمودند: نياكان بسيار صالح و متقي ما كه رحمت خدا بر آنان باد يك فرصت طلايي را در زماني كه رضا شاه شرور مملكت را ترك نمود، از دست دادند. فرصتهاي بسيار ديگري هم بودند كه از دست رفتند تا اينكه اين بدبختيهاي كنوني ظاهر شدند. تا زماني كه اين شجره خبيثه باقي است، اميدي نيست. 6- لحظات نااميدي (1969) : لحن منفي در صداي خميني تا سال 1969 ادامه يافت. تقريبا يك سال بعد، او به يكي از پيروان فداكارش نوشت: "من روزهاي آخر عمرم را مي گذرانم و هنوز مع الاسف نتوانسته ام براي اسلام عزيز و مسلمين كاري انجام دهم. " امام در نامه اي ديگر قبول كرد كه "روح نااميدي و تسليم كه به وسيله استعمارگران در مردم و حتي در رهبران اسلامي تزريق شده است، آنان را از انجام هرگونه اقدامي بازداشته است. با نااميدي از بالا بودن سنش امام خميني به نسل جوان اميد بسته بود كه هدف او را دنبال نمايند". 7- تنظيم كيفرخواست چپ گرايان، اولتيماتوم

ص: 6597

به شاه

ص: 6598

(1970): سال 1970 باعث ايجاد اولتيماتوم شديد ديگري به رژيم پهلوي گرديد. اخطاريه امام خميني به موجب شهادت حجت الاسلام سعيدي بود. در 31 مي امام خميني در نامه اي كه به دانشجويان مسلمان مقيم اروپا نوشتند مراتب تقدير خود را از كوشش و تلاش آنان در جهت فهم و تبليغ "اسلام واقعي" اظهار داشته و اسلام شناسان اروپايي و شرق شناسان را به خاطر بدجلوه دادن اسلام متهم نمودند. با توجه به ساختار و نقش اسلام و قبولاندن به مردم كه حكومت بني اميه و عباسيان غير مشروع و غير قانوني بوده است، مي توان چهره حقيقي اسلام را از پشت اين حجابها حفظ نمود. شرق شناسان با بكار بردن عبارت كليدي "غرب زده" پيام حقيقي اسلام را تحريف نموده اند. امام خميني همچنين از مسلمانان غير واقعي كه به وسيله تبليغات غربي گمراه شده بودند، انتقاد نمود. او با اصرار زياد از دانشجويان طرفدارش درخواست نمود كه آنان را از خواب غفلت بيدار نمايند. در ژوئيه همان سال، وقتي كه خبر شهادت آيت الله سعيدي به امام رسيد، امام خميني تلگرامي به پيروانش فرستاد كه در آن به نيروهاي چپ گرا و راست گرا، به متحدان شوروي و آمريكا به خاطر غارت ثروت ملي توده هاي ايراني حمله نمودند. او اعلام نمود كه ادامه حكومت پهلوي متضمن فقر و

ص: 6599

بيچارگي ملت ايران، خواري و ورشكستگي تجار و در عوض معاملات سودمند براي سرمايه گذاران خارجي است. امام خميني قانوني بودن نمايندگان پارلمان را مورد اعتراض قرار داده و از قدرتهاي بيطرف بين المللي خواستند كه مداخله نموده و از انجام چنين قراردادهاي غيرقانوني، جلوگيري نمايند. او صريحا اعلام نمود كه هرگونه قرارداد تجاري مابين حكومت ايران و كمپانيهاي خارجي باطل و بي اثر است. در اوائل سال 1971 امام خميني نقطه نظرات ايدئولوژيكي خود را بطور خلاصه طي پيامي به زائران حج بيان نمودند: "بر شما مسلمانان عزيز واجب است كه از اين فرصت به خوبي استفاده نموده و بكوشيد تا براي مشكلات مسلمين راه حلي را بيابيد. شما بايد در افكار و تصميم گيريها در جهت استقلال و ريشه كن نمودن سرطان استعمار متحد باشيد. " در همان نامه، ايشان به مساله فلسطين اشاره نموده و اظهار داشتند كه فلسطينيان به علت خصومت و عدم توافق مسلمين با يكديگر و به ويژه رهبران كشورهاي اسلامي، قادر به شكست اسرائيل نبوده اند. اختلاف بين مسلمين، به ويژه اختلاف بين شيعه و سني توطئه هاي قدرتهاي استعماري است كه بين طبقات مسلمانان تفرقه ايجاد نموده تا راه را براي حكومت خودشان هموار نمايند. اما نقطه مركزي بيانات امام خميني غيرقانوني بودن حكومت ايران بود كه با توجه دادن به

ص: 6600

روابط دوستانه و مشترك بين ايران و اسرائيل مطرح مي شد. بيگانگان در اين كشور مصونيت كامل دارند در صورتي كه علماء و دانشمندان، معلمان دبيرستانها و ساير گروهها از ظلم و ستم در امان نيستند. تجار محترم يكي پس از ديگر به سوي ورشكستگي مي روند. ظلم و محدوديت رژيم حاكم پهلوي، گلوي اين ملت را به سختي مي فشرد. سركوب و زنداني كردن و شكنجه هاي قرون وسطايي، آزادانه حاكمند. به نام سپاه دانش و بهداشت و اينطور نامهاي غير واقعي در جهت اهداف شرورانه استعماري همانند انحرافات و فساد اخلاقي در دل روستاها و شهرها در حداكثر ممكن مي باشند. آخرين حمله امام خميني به رژيم پهلوي به اين علت بود كه عليرغم فقر و بدبختي مردم و عقب ماندگي كشور به برپايي جشنهاي ملي متعدد و ولخرجيهاي شگفت انگيز مي پرداختند: اين حركت شرم آور و خوني كه خودشان آن را "انقلاب سفيد" ناميده اند، يك روز باعث نابودي 15 هزار نفر از مسلمانان مي شود. تا آنجا كه به دست آمده است اين كشتار به وسيله تانكها و تفنگها صورت گرفته كه موجب بدبختي بيشتري براي ملت گرديده است. زندگي روستاييان گرفتار و كشاورزان به مراتب بدتر شده است. در حال حاضر در بسياري از شهرها و اغلب روستاها دكتر و بيمارستان و دارو وجود

ص: 6601

ندارد. اثري از حمام هاي عمومي، آب آشاميدني و مدارس نيست. براساس گزارش بعضي از روزنامه ها در بعضي روستاها مردم اطفال گرسنه بيگناه خويش را با خوردن علف تغذيه مي نمايند و در چنين وضعيتي رژيم ستمگر صدها ميليون تومان از سرمايه ها و گنجهاي ملي را صرف جشنهاي شرم آور مي كند. جشن تولد اين يا آن، جشنهاي 25 ساله ديكتاتوري و سلطنت، جشن تاجگذاري شاه و بدتر از همه اينها جشنهاي شيطاني 2500 ساله شاهنشاهي كه فقط خدا مي داند كه چه مصيبتي براي مردم و چه منبعي از رشوه خواري و اخاذي براي عوامل استعمار در بر دارد. جا داشت كه اين بودجه شگفت انگيز بجاي اينكه صرف اينگونه رويدادهاي نفرت آور شود، براي تغذيه شكمهاي خالي خرج مي شد و براي تهيه زندگي براي مردم بدبخت هزينه مي شد كه قدري از بدبختيهاي ما كاهش مي يافت. در پايان اين پيام، امام خميني از همه مسلمين طلب كمك نمودند تا ريشه استعمار و استعمارگران را در جهان اسلامي قطع نمايند. اولين نشانه هاي چرخش عراق در ايجاد جوي نامساعد براي امام خميني و فعاليتهايش در سال 1971 مشهود بود. در طول اين سال، امام خميني گاهي نامه اي براي رئيس جمهور عراق نوشته و درباره نحوه زندگي ايرانيان در آن كشور اعتراض نمودند. فعاليت امام خميني و

ص: 6602

ارتباط برنامه ريزي شده ايشان با طرفدارانش از پاسخهاي تحريك آميزي كه او در جواب مكاتبات مرتب آنان مي نوشت، مشهود است. به عنوان مثال در روز دوشنبه 26 آوريل 1971 مطابق با 30 صفر 1391 براساس تقويم شيعه در يك روز تعطيل مذهبي نامه اي از دانشجويان مسلمان مقيم اروپا دريافت نمود. يك فرصت ذخيره شده براي شيعه مجاهد في سبيل الله مانند او كه به مسائل دنيايي مكاتبات مشغول شود. اما روزي كه آن نامه را دريافت نمود، نامه اي نسبتا طولاني نوشته و در آن خط مشي نهضت را براي آنها مشخص كرد. امام خميني در اين نامه مجددا اميدواري و خوش بيني خويش را ابراز داشته و اتحاد بين دانشجويان دانشگاهها و طلاب علوم ديني را نويد داده و با اصرار از آنها خواستند كه فساد را در فرهنگ كنوني درك نمايند و با خواست خدا فرهنگ استعماري را دور انداخته و فرهنگ اسلامي - انساني را جايگزين آن نمايند. عبارت كليدي در اينجا اسلامي - انساني است در جايي كه پس از خط فاصله نوشتن كلمه انساني در مبحث فقهي امام خميني يك عبارت خارجي و ناسازگار مي باشد و در حقيقت يك امتياز و نشانه اي است كه شركت آزاديخواهان مادي را در تشكيل نهايي نهضت انقلابي مشخص مي نمايد. البته اين امتياز بطور ضمني

ص: 6603

ساخته شده است. اصولا هيچ نقصي در عبارت اسلامي در اينكه مفهوم انساني را نيز در بر دارد، وجود ندارد. كاملا مشهود است كه حتي همان مراحل اوليه نهضت امام خميني در مقابل گرايشات چپ گرايان موضع سازش ناپذيري دارد. ايشان موكدا اعلام مي نمايد كه: "اگر نسل جوان اهداف حكومت اسلامي را بفهمند، پايه حكومت هاي ظالمانه و استعماري همانند مكاتب گمراه كننده كمونيستي و نظاير آنها بطور اتوماتيك فرو مي ريزد. يا اگر حكومت اسلامي به قدرت برسد، اساس بسياري از انحرافات چپ گرايان از بين مي رود. تدارك جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي در پرسپوليس در 15 اكتبر 1971 به امام خميني اين فرصت را داد كه برعليه حكومت پهلوي اعتراض نمايد. در بيانيه اي در تاريخ 27 مي، امام خميني پيام انقلابي اش را مطابق با روز براي عموم ايرانيان اعلام نموده و طلاب را در پيامش مورد خطاب قرار داده و اعلام داشت كه "در شرايط فعلي من احساس تكليف مي كنم كه اوضاع نامساعد مسلمين را به خاطر مبارك شما بياورم. شايد شما آقايان هم احساس تكليف نماييد. شايد شما هم در كمك به برادران مسلمانتان شريك شويد. " ولخرجيهاي شگفت انگيز و مزخرف پهلوي در اين جشنها موقعيتي بود كه امام خميني فكر كرد مي تواند خشم مقدس طلاب بي علاقه به امور سياسي را

ص: 6604

نيز برانگيزد. او يك اخطاريه بسيار تند برعليه "روح شهواني" كه او آن را عامل اصلي جلوگيري كننده مردم از پي بردن به حكومت حقيقي اسلامي (حكومت حضرت علي"ع") مي دانست، صادر نمود. خطرات ناشي از پيروي از روح شهواني چيزي نيست كه در طلاب طرفدار امام خميني به آن توجه نشود يا حداقل به سادگي از مخالفت با سلطنت چشم پوشي و اغماض گردد. امام خميني بطور جدي تشكيل يك نمونه تاريخي از حكومت اسلامي را در برنامه كار خود قرار داد. او فقط دوره كوتاه خلافت حضرت علي (ع) را به عنوان حكومت ايده آل مورد توجه قرار داده )656-61( وقتي كه اسلام به معناي واقعي كلمه اش ظهور يافته است. برجسته ترين ويژگي اين حكومت "عدالت" بود. به عنوان يك فضيلت نافذ و لازم كه با تمرينها و رياضتهاي زاهدانه جهت دار طولاني كه او مشتاقانه تحمل نموده بود، به ثبوت رسيد. ستايش امام خميني از امام علي (ع) از رياضتهاي زاهدانه و حكومت ايده آل اسلامي كه او پياده كرد، نشان مي دهد كه چگونه خميني اكنون خودش را در آينه خاطره اجتماع شيعه مي بيند. امام علي (ع) آنچنان شخصيتي بود كه وقتي كه به قدرت رسيد، زندگيش در زمان فرمانروايي از زندگي ما روحانيون، شما طلاب يا مغازه داران و بقالها فقيرانه تر بود. در تمام زندگي

ص: 6605

مقدسش با تكه اي نان خشك تغذيه مي كرد كه نمي توانست آن را با دست بشكند و آن را با زانو شكسته و با آب مرطوب ساخته و مي خورد. آن حكومت اسلامي بود. اين چنين چشم پوشي از خواسته ها، جان مشروعيت حكومت است. امام خميني اينگونه سخن حضرت علي (ع) را بيان مي كند كه ايشان فرموده اند "من مي ترسم" كه در حكومت من شخصي گرسنه باشد. چگونه ممكن است كه من با شكم سير بخوابم درحالي كه حتي يك نفر از امت من گرسنه باشد و عدالت به اين معنا كه حاكمي با شكم سير به رختخواب نرود درحالي كه ملتش از گرسنگي بيدار باشد، اساس حقانيت يك حكومت است. بي عدالتي اينكه يك حاكم ميليونها دلار صرف زرق و برق نمايد درحالي كه ميليونها نفر از مردمش در فقر و بدبختي زندگي مي كنند خود بزرگترين اعتراض جدي برعليه حقانيت آن حكومت است. امام خميني استدلال نمود كه داستان غم انگيز حكومت حضرت علي (ع) به پرتگاهي مي رسد كه حتي از واقعه كربلا كه در آن امام حسين (ع) فرزند حضرت علي (ع) و ياورانش در سال 680 ميلادي به دست ارتش يزيد به قتل مي رسند، غم انگيزتر است. با مطرح نمودن "جشن" امام خميني اعلام نمود كه اگر كسي بخواهد براي چيزي در اين دنيا جشن بگيرد بايد

ص: 6606

مدت كوتاه حكومت عادلانه حضرت علي (ع) جشن گرفته شود. در اقدام برعليه آن حكومت نمونه اسطوره اي، شاه ايران هيچ شانسي نداشت. حكومت اسلامي مجموعه قوانين اسلامي بود كه امام خميني شروع به تبليغ آنها به عنوان عبارت قانوني در فرهنگ سياسي اش نمود. برعكس غير مسلمانان كه از نظر امام خميني شامل مسلمانان قبلي و بعدي بود كه فقط به فكر سيراب نمودن اشتهاي سيري ناپذير شهوتراني و عياشي بودند، پيروان واقعي حضرت علي (ع) فقط يك منبع ساده حقانيت معتبر به نام "قوانين اسلامي" را داشتند. امام خميني از دو جهت به جشنهاي 2500 ساله حمله مي كند، اول اينكه عليرغم فقر شديد مردم كه از سراسر ايران طرفداران امام خميني براي او نوشته بودند، ميليونها تومان در رابطه با جشنهاي شاهنشاهي صرف مي شد. دوم اينكه درحالي كه اسرائيل دشمن اسلام است و مرتبا در حال جنگ برعليه اسلام است، مستشاران اسرائيلي اين جشنها را برگزار مي كنند. امام خميني تاريخ شاهنشاهي را مورد اعتراض قرار داده و مشروعيت حكومت شاهنشاهي ايران را كه مايه ننگ تاريخ بوده اند، رد مي نمايد. به شاهان ستمگر، رضا شاه، آغا محمد خان قاجار، نادر شاه اشاره نموده و مي پرسد براي چه بايد جشن گرفت؟ ايشان مجددا به حكومت حضرت علي (ع) رجوع نموده، حكومت خضوع و تواضع و حكومت مردمي

ص: 6607

زهد و عدالت كه جشن محمدرضا شاه را به افتضاح كشانده و سلطنت او را غيرقانوني مي داند. امام خميني همچنين روحانيون بي علاقه به امور سياسي را مورد سرزنش قرار داد. او درمورد ارتباط و اعتبار فقهي با سكوتشان درحالي كه شاه با فروش نفت به اسرائيل موجوديت مسلمين را به خطر مي اندازد، سؤال مي نمايد. او از علماء درخواست مي كند كه در جهت منع شاه از چنان اعمال شرم آور تلگرامهايي بفرستند. اما او بلافاصله به خودش تذكر مي دهد كه "چگونه مي تواند اين كار انجام شود" من بسيار سپاسگزار خواهم بود اگر آنها با مقاصد من مخالفت نورزند. پاسخي از روي خشم به آنهايي كه قائل به عدم دخالت مراجع مذهبي در سياست بودند. امام خميني با تعجب مي پرسند آيا پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) و حضرت علي (ع) رهبران مذهبي در زمان رهبري، زندگي سياسي نداشتند. دخالت در سياست، مسووليت و وظيفه علماء مي باشد كه بايد ادعايشان را مبني بر مسووليت تاريخي در جنگ برعليه بي عدالتي به اثبات برسانند. امام خميني اينگونه استدلال مي كرد كه از همان آغاز شخصيتهاي مذهبي با ظلم و ستم شاهان مخالفت نموده اند. خداوند متعال حضرت موسي (ع) را براي نابودي فرعون مي فرستد. هيچ عذري براي تنبلي و سستي و بيكار نشستن، سرمايه مسلمين را كه به عنوان

ص: 6608

مالياتهاي مختلف مذهبي دريافت مي دارند هدر دادن و هيچ اقدامي هم براي اينكه برعليه فقرشان مبارزه نمايند، انجام ندادن، وجود ندارد. پيروانشان بايد شجاعت و شهامت داشته باشند. پيروزي يك ايده آل غيرقابل دسترسي نيست. اگر مي خواهيم زنده بمانيم، بايد كاري انجام دهيم. نبايد هيچگونه اشتباهي مرتكب بشويم [در اين رابطه كه قبول كنيم اين كومت شكست ناپذير است]! امام خميني مردم را براي دو نوع فعاليت دعوت نمودند: اول اينكه مردم به مبارزه منفي پرداخته و ديگر اينكه روحانيون ايراني در منابر و مجالس وعظ و خطابه اين جشنها را تقبيح نمايند. او به روحانيون اطمينان داد كه حكومت نمي تواند همه آنها را زنداني نموده يا بكشد: اگر ما آنها را آزاد بگذاريم آنها مرا خواهند كشت. اين به نفع آنها نيست. اما من آرزو مي كنم كه به نفعشان باشد. من اين زندگي را براي چه مي خواهم؟ مرگ بر اين زندگي! آيا آنها فكر مي كنند كه من از اين زندگي لذت مي برم؟ براي توجه بين المللي به جشنهايي كه برقرار گرديده بود از روحانيون دعوت نمود كه تمبر چندان گران نيست با نوشتن نامه هايي به شخصيتهاي سياسي در كشورهاي مختلف اسلامي آنان را از شركت در هر جشني كه اسرائيل ممكن است برگزار كننده آن باشد، باز دارند. برقراري گروهكهاي مذهبي موقعيت ديگري براي

ص: 6609

برانگيختن خشم امام خميني در 1971 بود در اين زمان امام خميني از خطرهاي پنهاني كه حكومت با موفقيت به تاسيسات مذهبي حواله مي كرد، مي دانست. در 12 نوامبر، او شديدا تشكيل گروهكهاي مذهبي را مردود شمردند و آن را توطئه ديگر قدرتهاي استعماري و عواملشان دانستند تا مسووليت مقدس روحانيون مسلمان را ازبين ببرند. امام خميني ديد كه تشكيل گروهكهاي مذهبي تلاشي از جانب حكومت پهلوي مي باشد تا مشروعيت اسلامي را از پايه هاي تشكيلاتي تاريخي در طبقه روحانيت جدا نمايد. امام خميني از تمام روحانيون دعوت نمودند كه برعليه تشكيل اين گروهكها متحد شوند و بويژه براي رهايي روستاها و شهرهايي كه مورد تهاجم اين توطئه حكومت قرار گرفته اند، حضور داشته باشند. پنج روز بعد امام خميني يك حكم مذهبي صادر نمودند كه اشارات قاطعي داشتند. او استفتايي را دريافت نموده بود كه از ايشان در مورد مجوز شرعي مصرف قسمتهايي از ماليات مذهبي براي خانواده هاي زندانيان سياسي سؤال شده بود. امام خميني پاسخ دادند كه مردم مي توانند يك سوم از سهم امام را براي تامين زندگي خانواده هاي مسلمانان مبارزي كه زنداني يا كشته شده اند مصرف نمايند. تاثير اين حكم در امور مالي اهميت داشت. در توضيح علت مجوز شرعي اين ماليات مخصوص مذهبي، يك تعبير انقلابي حقيقي از اصل ديگر اخلاقي

ص: 6610

شيعه است. در هر دو، هم در استفتاء و هم در خود حكم، الزام شرعي "امر به معروف و نهي از منكر" به عنوان اصل جواز شرعي براي فعاليتهاي بسيار بالاي سياسي كه نتيجه اش زنداني شدن يا اعدام مبارزان مسلمان بوده، ذكر شده است. در تعبير امام خميني از اين اصل اخلاقي ديگر، پيشرفت اقدامات سياسي با جهت دادن مبارزان برعليه حكومت غيرقانوني در مسووليت يك مرجع تقليد متعهد حفظ شده است. مكانيسم فقهي اين اختتام منطقي اجتناب ناپذير است. تحت ولايت امام خميني به عنوان يك مرجع تقليد برجسته، پيروانش به امر به معروف و نهي از منكر در قلمرو سياسي با جواز شرعي و فقهي كامل پرداختند. تفسير اين عبارات به اين معناست كه پيروان امام خميني با آن براساس تعليمات و عقيده اسلامي و خط سير قانوني، در مفهوم عقيده و فقه شيعه به مبارزه فعالانه سياسي برعليه حكومت غيرقانوني بپردازند. دقيقا توضيح اين تعليمات است كه موجب صدور جواز از سوي امام خميني در امور مالي مي شود كه از سهم امام براي خانواده كساني كه در راه حق و در اطاعت از اين حكم فقهي، زنداني يا كشته شده اند، مصرف گردد. قانوني بودن و ترتيب تعليماتي اين حكم ماوراي هرگونه مبارزه حقوقي است. اهميت اين تعبير انقلابي

ص: 6611

از اصل "امر به معروف و نهي از منكر" نمي تواند بيش از حد تاكيد گردد با وجود و اقدام فعالانه اين چنين مكانيسم تعليماتي ساده، تركيب همزمان بحث ولايت فقيه امام خميني به عنوان مجوز ايدئولوژيكي نهضت انقلابي تقريبا غير ضروري است. در اواخر سال 1971، امام خميني به نظر مي رسيد كه به ماندن در نجف با وجودي كه اغلب جمعيت ايرانيان از عراق رانده شده اند، تسليم شده است. در سخنراني كه در 23 دسامبر ايراد نمودند به دانشجويان طرفدارش خاطر نشان نمودند كه پيامبر اسلام حضرت محمد (ص) زماني كه در مكه بوده اند، عقب نشيني هاي تاكتيكي داشته اند و به مردم دستور مي دادند كه به مطالعاتشان ادامه دهند و به وسيله رياضت به تزكيه و تهذيب نفس پرداخته و بيش از هر چيز ديگر در طلب حفظ اسلام باشند كه در مواقعي بسيار مهمتر از آموختن تعدادي كلمات و مفاهيم ساده مي باشد. از محتواي سخنراني امام خميني پيداست كه تعدادي از روحانيون ايراني بودند كه در عراق با ايشان تحصيل نموده و اكنون مشمول تبعيد مي شدند. او به آنها اطمينان داد كه به خواست خدا ما يكديگر را در اينجا ملاقات خواهيم كرد. حتي اگر من آخرين روزهاي عمرم را بگذرانم و نتوانم با شما باشم، شما باز هم با يكديگر اينجا

ص: 6612

خواهيد آمد. با هوشياري بلكه با لحني مسيح وار و جالب توجه، امام خميني به پيروانش اطمينان داد كه حكومتهاي متخاصم نمي توانند به حوزه هاي علميه زور بگويند و اينكه مسلمانان، بويژه شيعيان از آنها دفاع خواهند نمود. در يك مراجعه محرمانه به ايشان اعلام نمود كه البته مهاجرت من به علت ملاحظات خاصي است كه ممكن است بسياري از مردم ندانند. اما ساير آقايان (علماء) بايد بمانند و صحنه مبارزه را بلاتصدي نگذارند. او بطور مشخص و دقيق آن ملاحظات خاص را بيان نكرد. امام خميني با اشاره به تكرار "پيروزي مستضعفان" سخنانش را به پايان رسانيد. او اظهار اميدواري كرد كه ايرانيان از بيش از يكصد هزار نفر پناهندگاني كه از عراق اخراج گرديده اند، حمايت نمايند. اخراج بيشتر ايرانيان از عراق با بروز خصومت ميان حكومتهاي عراق و ايران در سال 1971 تشديد شد و اين امر باعث آسيب رساندن به رشد گروههاي متشكل تحت امر امام خميني در نجف گرديد: اگر چه انتقال بسياري از دانشجويان طرفدار امام از عراق به ايران بدون شك موجب توسعه و تحكيم نمايندگي هاي فعالش در داخل ايران شد. 9- يك انقلابي مصمم موجب ابقاي بيشتر گروه اخراجي از طرفدارانش مي در نامه اي به تاريخ 13 ژوئيه 1972 امام خميني موكدا از آميختن اسلام

ص: 6613

با مكاتب انحرافي و گمراه كننده كه ساخته ذهن بشر بود جلوگيري نمود. (اين مي تواند اشاره اي به شكلهاي ظهور يافته "سوسياليسم اسلامي" نظير سازمان مجاهدين خلق باشد كه در ميان دانشجويان مسلمان خارج هواداراني داشت) . در اين نامه امام خميني توطئه هاي چپ و راست را برعليه پيمان متحد اسلامي كه موجب رستگاري هم در اين جهان و هم در آخرت مي شد، محكوم نمودند. او به ايالات متحده آمريكا و جماهير شوروي به علت توطئه كردن برعليه اسلام حمله كرده و ايجاد اسرائيل را به عنوان ظهور اين توطئه دانستند. او از دانشجويان مسلمان كه فعالانه از او حمايت مي كردند درخواست نمود كه او را در رسيدن به هدفش يعني برقراري حكومت اسلامي كمك نمايند و آنها را به هدايتهاي تاكتيكي و استراتژيكي مجهز نمودند كه چگونه به تبليغات مناسب برعليه رژيم پهلوي بپردازند. در يازدهم سپتامبر امام خميني فراخواندن روحانيون را به خدمت نظام وظيفه، حمله به حوزه هاي علميه و زنداني نمودن و تبعيد و كشتار مخالفان را محكوم نمود. او مجددا حكومت ايران را غيرقانوني و دست نشانده قدرتهاي استعماري خواند. ظهور عبارات جديد تحت عنوان "استعمار نو"، "توسعه كشور" و "مطبوعات تحت كنترل دولت" نشان مي دهد كه فرهنگ سياسي امام خميني ماوراي بحث فقهي معمولي او توسعه

ص: 6614

يافته است. تحقيق كردن درباره منابع اين توسعه، مشكل است. يكي از اسناد مورد مطالعه او كتاب "ماموريت براي وطنم" شاه بود كه او آن را مسخره مي كرد. با اظهار اينكه شاه بجز توقيف دانش پژوهان، نابود كردن حوزه ها، زنداني و شكنجه نمودن علماء، واگذاري موقوفات ملت به اسرائيل، محول نمودن كنترل ثروتهاي باقيمانده كشور به سرمايه گذاران خارجي، تبليغ و ترويج فحشا و. . . اعطاي مصونيت سياسي به مستشاران خارجي و توسعه فرهنگ استعمار نو به دورترين مناطق قابل دسترس كشور هيچگونه ماموريت ديگري ندارد. امام خميني پيامش را با درخواست از سه گروه به پايان مي رساند، دعوت از مردم ايران كه در حد توان از قوانين ظالمانه اطاعت نكنند، روحانيون و حوزه هاي علميه به مطالعه فقه بپردازند و در جهت تهذيب و تزكيه نفس و متخلق شدن به اخلاق الهي بكوشند و ملت مظلوم و ستمديده ايران را هدايت و ارشاد نمايند. و سربازان در ارتش ايران: در تعليمات نظامي محكم و قوي باشند چنانكه مانند حضرت موسي (ع) كه در درون كاخ فرعون رشد يافته و سپس پايه ظلم و ستم او را ويران نمود. آنها هم آنگاه كه شرايط مناسب باشد، تحت فرماندهي انساني صالح و عادل، دستهاي خبيث و ريشه فساد و ظلم را قطع نمايند. امام خميني

ص: 6615

در خلال سالهاي تبعيد، عنصري فعال، شايد حتي يك پيشگام و پيشقدم و حامي انقلاب فلسطين بود. او اجازه داده بود كه از ماليات اسلامي شيعه (خمس) فعالانه در جهت آموزش رزمندگان و حمايت از پناهندگان فلسطيني استفاده شود. او در بيانيه اي در يازدهم اكتبر اعلام كرد: امروز بر همه مسلمين عموما و بر حكومتها و مسوولين كشورهاي عربي خصوصا واجب است كه از استقلال خودشان محافظت نموده، خود را در حمايت و ياري اين گروه شجاع ملزم نمايند. آنها نبايد از هرگونه تلاشي در فراهم نمودن تسليحات، غذا و امكانات مورد لزوم رزمندگان كوتاهي نمايند، همچنين براين رزمندگان شجاع واجب است كه بر خدا توكل نموده، پايبند به تعليمات و دستورات قرآن بوده و با استقامت و ثبات قدم در رسيدن به هدف مقدسشان تلاش نمايند. 10- انساني كهنسال و دريايي از مشكلات: در سال 1973، امام خميني روابطش را با پيروان داخل و خارج ايران تقويت نموده، ضربه هاي شديدتري را بر شرارتهاي رژيم پهلوي وارد كرد و مدارك بيشتري براي اثبات غيرمشروع بودن دولت ارائه داد. او با صراحت بيشتري از هميشه به آن دسته از روحانيوني كه به او نپيوسته بودند و به طور مستقيم و غيرمستقيم از حكومت پهلوي حمايت مي نمودند، شديدا حمله نمود. امام خميني اعلام

ص: 6616

كرد رژيم پهلوي با بهره برداري از امكاناتي كه در اختيار دارد مانند راديو، تلويزيون، روزنامه ها و ماموران و گماشته هاي متعدد در نقش واسطه قدرتهاي استعماري، با نام اسلام درصدد نابودي اسلام مي باشد. مثلا با تشكيل كنفرانسهاي اسلامي، يا انتشار قرآن با چاپهاي جديد، يا تاسيس وزارتخانه هاي امور مذهبي يا تشكيل هياتهاي مذهبي يا هرگونه عناوين فريبنده ديگر. هدف نهايي حكومت متوقف نمودن انجمنهاي اسلامي، كنترل و جلوگيري از مراسم مذهبي و نفوذ در حوزه هاي علميه بود. امام خميني فرمان به اخراج روحاني نماهايي از حوزه هاي علميه را داد كه در نايل آمدن شاه و اربابان استعمارگرش به اهداف استعماري، بطور غيرمستقيم يا مستقيم در خدمت رژيم طاغوتي بودند، و او را ياري مي نمودند. امام در جايي گفته بود كه اگر روحانيون جعلي و قلابي و علماي نالايق از اجتماعات محو شوند بطوري كه نتوانند مردم را بفريبند، رژيم طاغوتي هرگز قادر به پياده نمودن نقشه هاي پليد استعمارگران نخواهد بود. در نامه ديگري در ماه بعد، او اعلام نمود: امروز عملا نقشه هاي وسيع و نافذي وجود دارند. نقشه هايي كه آنها در خيال فاسد و زنگ زده خودشان قصد دارند تا مراجع بزرگ، علماي برجسته و خطباي شريف را به مستخدمين نالايق و بي ارزش حكومت تبديل نمايند. در اين اعلاميه، امام خميني از اين

ص: 6617

اخبار كه شاه ايران دو ميليارد دلار اسلحه و قطعات يدكي از ايالات

ص: 6618

متحده آمريكا به اضافه خريدهاي ديگري كه از استعمارگر انگليس داشته، خريداري نموده اظهار نگراني نموده بودند. او شاه ايران را ديوانه اي خواند كه به پايان زندگيش رسيده است نگراني من درباره اسلام و مسلمين از امراض رواني است كه اين جانيان در آخر عمر به آن مبتلا شده اند. در پايان اين نامه امام خميني براي اولين بار از زماني كه تبعيد شده بود در نوامبر 1964 از روحانيون براي مخالفت آشكار با رژيم دعوت نمود. امام خميني با منع توده هاي مردم ايران از رفتن به مساجد و اجتماعات مذهبي سازمان يافته توسط سازمان اوقاف از روحانيون تابعش دعوت نمود كه براي برخورد با رژيم بايد شرايطش آماده شود و براي مدتي محدود از رفتن به مساجد و منابر خودداري نمايند. او به پيروانش دستور داد كه از روحانيوني كه تصميم به مقابله با رژيم دارند، حمايت نمايند. در نامه اي به طلاب جوان حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاه، تجار، كشاورزان و ساير اقشار لحن خطاب امام خميني از تندي مخصوصي برخوردار بود. او از حاميان جوانش درخواست نمود كه: اين نفت خواران بيشرم و عمال منفورشان را از كشور به مانند زباله بيرون بيندازند. او مجددا اظهار اميدواري كرد براي موفقيت و پيروزي آنان كه ممكن است او براي ديدن

ص: 6619

آن در قيد حيات نباشد. او جوانان ايراني را عزيزاني در كشور اميرالمومنين علي (ع) ناميد، كشور متعلق به اولين امام شيعه مي باشد نه به آخرين شاه فارس، همانطوري كه سربازان ايراني از ارتش امام زمان (عج) هستند نه ابزاري از شخص اول سلطنت. برگزاري جشنهاي 2500 ساله در سال 1973 متقارن با جنگ اعراب و اسرائيل بود. امام خميني اين جشنهاي مسخره سياه را كه شاه برگزار مي نمود از نظر دور نداشت، آن هم در زماني كه مسلمانان بر عليه اسرائيل مي جنگيدند. در اعلاميه اي در 14 سپتامبر امام خميني شديدا ديكتاتور ايران و حمايتش از اسرائيل را محكوم نمود و از روحانيون ايران خواست كه شاه را در پيوستن به ساير كشورهاي اسلامي در حمله به اسرائيل وادار نمايند. او از مردم شيعه ايران درخواست نمود كه با تاسيس و تشكيل تعاوني ها و اقدام به جمع آوري اعانات و كمكهاي مردمي براي فلسطينيان و كساني كه آنان را در مبارزه ياري مي نمايند، حمايتهاي جامعه يهوديان ايراني را در كمك به اسرائيل خنثي كنند. در بيانيه جداگانه اي كه در هفتم نوامبر منتشر شد او اعراب را در جلوگيري از صدور نفت به حكومتهاي پشتيبان اسرائيل تحريض و ترغيب نمود و از آنان خواست كه رزمندگان مسلمان را با حمايتهاي مادي و معنوي

ص: 6620

و ارسال خون، دارو، اسلحه و غذا ياري نمايند. 11- "حزب رستاخيز" خشم امام خميني را برمي انگيزد (1975): سكوت سال 1974 پايدار نماند. در دوازدهم مارس 1975 در پاسخ به استفتاي گروهي از مقلدين درباره حزب رستاخيز كه توسط شاه در جهت مشروع جلوه دادن حكومتش تشكيل شده بود و با صحنه سازي و تظاهر و دروغ پردازي عنوان نموده بودند كه موافقت افكار عمومي با طرح يك حزب سياسي كه متعلق به عموم ملت است، جلب شده، امام خميني فرماني نسبتا طولاني صادر نمودند. پيوستن به حزب رستاخيز براي مردم عادي موجب ترس و نگراني جدي شده بود. مذهبيون ايراني يا آنهايي كه بطور جدي با آيت الله خميني همدردي مي كردند، نظر او را پيرامون حزب رستاخيز جويا شدند و او بدون فوت وقت و با صراحت كامل نظرش را اعلام نمود "چون اين حزب با اسلام و ملت مسلمان ايران مخالف است شركت در آن حرام و در حكم همراهي با ستمكاران و مقابله با مسلمين مي باشد". گرچه اين حكم يك فتواي مذهبي بود كه شيعيان را ملزم به خودداري از عضو شدن در حزب رستاخيز مي نمود ولي چنان شديد و قاطع بود كه حتي از كشيده شدن به نبرد بين نيروهاي مجنون شاه و مرجع سالخورده شديدتر بود. مخالفت با آن يكي

ص: 6621

از نزديكترين مصاديق "نهي از منكر" مي باشد. او اعلام كرد مخالفت آشكار با شاه نه تنها يك اعتقاد قلبي بلكه يك تكليف شرعي است. امام خميني سران اين حزب را به مبارزه بر طبق قوانين اساسي و ضوابط بين المللي فراخواند. او يكايك قانون شكنيهاي شاه را برشمرده و اظهار داشت كه: سيستم پوسيده حكومت استبدادي از نظر اسلامي باطل است. فروختن افتخارات و سرمايه هاي ملي ايرانيان به بيگانگان بويژه تامين منافع آمريكاييان، موجب شد كه از فراهم نمودن حداقل زندگي براي اقشار مختلف مردم ناتوان باشند. امام خميني اظهار داشت، شاه ايران كليه موازين مشروعيت و قانوني را از دست داده است و از درگاه خداوند متعال تغيير اين رژيم پوسيده را مسئلت نمود. امام خميني همچنين از طلاب، حوزه هاي علميه و دانشجويان دانشگاه ها، تجار، كارگران و كشاورزان دعوت نمود كه برعليه خواسته هاي رژيم قيام نموده و از شركت در حزب رستاخيز خودداري نمايند گرچه به نظر مي رسيد كه او صرفا و مطلقا دعوت به مقاومت منفي مي نمايد، براي اولين بار از زماني كه تبعيد شده بود قول داد كه "رژيم در آستانه سقوط است" او به پيروانش اطمينان داد "پيروزي با شماست" و به آنها هشدار داد كه فريب رياكاريهاي حكومتي را نخورند كه با وجود بي حرمتي به احكام قرآن،

ص: 6622

به انتشار اين كتاب مقدس مي پردازد. امام خميني اين اعلاميه را با اولين اشاره از زمان تبعيدش از سال 1964 به بعد به آرزوي بازگشت به ايران و رهبري نهضت برعليه حكومت پهلوي به پايان مي رساند: اينجا در گوشه عزلت در تبعيدگاهم، از مصيبتهايي كه بر ملت ايران وارد مي شود در رنج و تالم مي باشم. آرزو مي كنم كه اي كاش مي توانستم در اين برهه از زمان در مجاهدات مقدس مردم ايران با آنها باشم و از نزديك براي نجات اسلام و ايران با آنان همراهي و مشاركت نمايم. من از درگاه خداوند متعال مسئلت مي نمايم كه دستهاي بيگانگان و عمال آنها را قطع نمايد. 4 ماه بعد در يازدهم ژوئيه امام خميني مجددا به آينده انقلاب اشاره نمود. اخبار ايران گرچه باعث نهايت تاسف و غم مي گردد، اميد به پيروزي را نيز نويد مي دهد. (در دوازدهمين سالگرد قيام ژوئن 1963، پس از وصول گزارشاتي مبني بر وقوع حوادثي ازجمله كشته و زخمي شدن تعدادي از مردم در تظاهرات قم، امام خميني از پيروانش به علت مخالفتشان با حزب سياسي قلابي شاه ستايش نموده و حكومت پهلوي را ارتجاعي و وابسته خواند و يكبار ديگر اظهار داشت ترسي كه ديكتاتور ديوانه ايران را فراگرفته ممكن است از روي نوميدي و بيچارگي و به علت بيماريهاي

ص: 6623

رواني دست به جنايات بيشتري بزند. در روزهاي آخر اوت، اميد امام خميني براي يك نهضت انقلابي زياد بود. در نامه اي به اتحاديه دانشجويان مسلمان مجتمع در اروپا، اظهار خوش بيني نمود كه اتحاد بين متقدمين و متاخرين يعني حوزه و دانشگاه نتايج محسوسي را درپي خواهد داشت. او دانشجويان مسلمان را به بهره گيري هرچه بيشتر و بهتر از مناسب ترين موقعيت عمرشان توصيه نمود. اين خوش بيني بخوبي توسعه يافت. در نامه 24 سپتامبر (مطابق با هفدهمين روز ماه مبارك رمضان 2 روز قبل از يكي از مقدس ترين روزهاي ماه) او براي آغاز بيداري مردم اظهار اميدواري كرد به هت شكست شرم آور شاه و حزبش، نوشت كه رژيم از شدت بيچارگي و درماندگي در خلال ماه مبارك رمضان اقدام به پخش برنامه هاي مذهبي از راديو نموده است. 12- كنترل هيجان: هيجان انقلابي كه در نامه هاي امام خميني در سال 1975 هويدا بود در سال 1976 به دلايلي كم رنگ شد. اگر اين دومرحله نبود، از او اطاعت نمي شد و در اين مرحله خوش بيني اش رنگ مي باخت. در اوايل سال 1976 امام خميني دست به يك اقدام در مورد امور مالي زد كه موجب تسريع در حركت انقلاب شد. او در فتوايي كه در پاسخ به يك استفتاء در مورخه 21 فوريه صادر نمود، اجازه داد كه از مالياتهاي

ص: 6624

مذهبي (خمس) متعلق به ايشان براي چاپ و انتشار كتابهاي سياسي اسلامي كه بر حقايق اسلامي و عقايد اولياالله در مخالفت و نبرد با طاغوتها دلالت كند، استفاده نمايند. 7 ماه بعد او در مقابل خواسته شاه ايران مبني بر تغيير تاريخ ايران عكس العمل نشان داد. شاه در يك حركت در فاصله گرفتن بيشتر از اصول قانوني و از نشانه هاي اسلامي و در جهت روي آوردن به آثار ايراني قبل از اسلام، به تغيير تاريخ ايران از هجري كه آغاز هجرت پيامبر گرامي اسلام حضرت محمد (ص) از مكه به مدينه بود به تاريخ شاهنشاهي كه شروع آن از تاجگذاري كورش كبير بوده است، فرمان داد كه بطور وضوح اين تغيير تاريخ خشم امام خميني را برانگيخت. 13- ماركسيستها و بيگانگان: امام خميني نسبت به فعاليتهاي اسلامي با گرايشات ماركسيستي يا آنچه كه به همان عقيده اختلاطي ماركسيستي با تركيب اسلامي نايل مي شد بسيار بدگمان بود. وقتي كه او نامه اي از سوي طرفدارانش در ايران مبني بر اعلام موضع در مورد كمونيستها و ماركسيستهاي معيني كه بدبختانه خودشان را به ايشان نسبت مي دادند و خود را از پيروان او مي دانستند (اشاره به طور خاص به سازمان مجاهدين خلق، يا به طور عام كليه طرفداران شريعتي يا همه آنان كه شامل اين

ص: 6625

توصيف مي شدند. ) دريافت نمود در رابطه با اينگونه گرايشات قويترين راه حل را كه براي كمونيستها ذخيره نموده بود، ارائه داد. او حدس زد كه ممكن است كه آن گروهها به اقدامات ضد اسلامي و ضد مذهبي در ايران دست زده باشند و تحت نامهاي مختلف و با روشهاي گوناگون، سازمانهاي سياسي ايجاد شده بوسيله بيگانگان به منظور تضعيف اسلام، مذهب مقدس شيعه و موقعيت متعالي روحانيون بوجود آمده باشند. امام خميني همچنين عمال داخلي قدرتهاي بيگانه اعم از چپي و راستي را محكوم نمود و ادعاي پيوستنش به گروههاي چپ گرا را يكي از حيله هاي متعدد قدرتهاي خارجي دانست. او معتقد بود كه خارجيها به عنوان دشمنان اسلام، به انگيزه محق و مشروع بودن علماي اسلام پي برده و در طول تاريخ با مقاصد سياسي گوناگون در صدد تضعيف آن برآمده اند: بعضي مواقع با به قدرت رساندن عمال پليدشان و مسلط نمودن آنان بر كشورهاي اسلامي، بعضي اوقات با ايجاد و تبليغ مذاهب باطل مانند بابيگري، بهاييت و وهابيت و مواقعي با احزاب گمراه كننده. براي اينكه جايي براي سؤتفاهم باقي نماند به اهداف خود پوشش مي دادند. امام خميني موكدا اعلان نمود: من از اين گروههاي خيانتكار بيزار و متنفرم، چه كمونيست باشد يا ماركسيست يا كساني كه از مذهب شيعه منحرف شده اند.

ص: 6626

. . من آنان را خائن به كشور، اسلام و مذهب شيعه مي دانم. سرانجام او توصيه نمود كه بر كساني كه از طبقه روحانيت هستند و كساني كه از اسلام و مذهب شيعه دفاع مي نمايند لازم است كه از اين گروههاي فاسد دوري نمايند. آنها بايد از موضع متعالي روحانيت دفاع نموده، از انحراف و مشاجره بپرهيزند و با هوشياري نيرنگهاي بيگانگان را دفع نمايند. او همچنين دستور داد كه نويسندگان و متفكران محترم از تفسير و تاويل قرآن كريم و احكام اسلام مطابق با راي و نظر خودشان بايد جدا اجتناب ورزند. نظر به شرارتها و ستمها و فسادهايي كه رژيم پهلوي مرتكب شده بود كه آخرين آن جشن هنر شيراز بود كه آميزش جنسي را به نمايش گذاشته بودند امام خميني پيش بيني كرد كه بكارگيري نيروهاي هماهنگ در برپايي چنين جشنهايي بدون اعتنا به دستورات اسلامي انشاءالله سقوط رژيم را درپي خواهد داشت. و مردم "پيروزي اسلام" را جشن خواهند گرفت. شما نمي دانيد آن جشن چقدر عجيب و شگفت انگيز خواهد بود. امام در نامه اي به دانشجويان مسلمان در آمريكا و كانادا با عنايت به شرايط داخلي و خارجي كه موقعيت را براي حمله نهايي بر عليه رژيم آماده مي ساخت از آنان دعوت نمود كه حكومت كارتر را تحت فشار

ص: 6627

قرار دهند تا از حمايت خود از رژيم غيرقانوني و وابسته پهلوي صرفنظر نمايد. 14- نتيجه گيري: با بررسي دقيق نوشته هاي امام خميني بين سالهاي 1964 تا 1977 به اظهارات عمومي در مورد حالت انقلابي امام در اين دوره پي مي بريم زيرا كه اين اقدامات نهايتا به سرنگوني و سقوط حكومت پهلوي انجاميد. امام خميني نمي خواست با رژيم وارد جنگ شود بلكه يك برنامه و دستور كار انقلابي داشت اگرچه در اولين قدم مبارزه اش از حكومت پهلوي شكست خورده و از اقامتگاه اصلي اش در قم تبعيد گرديد. امام خميني زماني كه در نجف، يكي از حوزه هاي مقدس در جغرافياي اعتقادي شيعه اقامت گزيد در فرماندهي كامل بود به عنوان كسي كه در اجتماعات بيش از هر كسي از نظر ايمان و اعتقاد شهرت يافته بود. امام خميني براي اينكه طي نمودن ساعات فراغت جرقه مبارزه و آتش خشم او را فرو ننشاند با تيزبيني خاصي به وقايع ايران نگريست و حتي مراقبتي مداوم داشت در ايجاد يك بحث انقلابي و يك افسانه اجتماعي از نهضت عمومي كه ماشين حركت سياسي را براي بازگشت او به وطن به راه اندازد. امام خميني به تدريج حملاتش را متوجه غرب نمود كه نشانه اصلي خشم او و علت غايي بدبختي مسلمين بود. امام خميني در مبارزه با غرب از

ص: 6628

هرگونه تفرقه بين فرق مختلف ديني اكيدا جلوگيري مي كرد. با وجود اينكه لحن سخنش اصالتا از فقه شيعه سرچشمه مي گرفت، از همه مسلمين جهان براي مبارزه با غرب دعوت به عمل مي آورد. شايد سخت ترين مبارزه اي كه امام خميني با آن مواجه شد در اواسط دهه 1960 در پرداختن به برنامه كار سياسي اش در برخورد با قدرتهاي بزرگ مادي بود، هر دو جناح هم ليبرال و هم راديكال. ايدئولوژيهايي كه تعداد زيادي از روشنفكران مسلمان و غيرمسلمان جذب آن شده بودند. در اين زمان روشنفكران ايراني و مخصوصا فعالان سياسي، آزاديهاي مادي را حدود دو قرن آزموده اند. به همان دقت كه ايدئولوژيهاي راديكال را. افزايش مهاجرت دانشجويان ايراني به اروپا و آمريكا حقيقتا موجب تشديد اين مرحله از قدرت مادي چه در جهت ليبرال يا راديكال شده بود. امام خميني مبارزه طلبي را تشخيص داده و بلافاصله پس از رسيدن به نجف براي برخورد و مقابله برنامه ريزي نمود. او يك ارتباط نزديك و هوشيارانه با انجمنهاي دانشجويي در اروپا و آمريكا برقرار نمود. همين كار بطور مستقيم موجب تنزل قدرتهاي مادي شد. به منظور حضور فعالان سياسي مسلمان با يك تحول ماندني براي خيره نمودن قدرتهاي مادي، مهمترين برنامه كار خميني توجه به مسايل سياسي اسلام به بالاترين درجه ممكن بود. اسلام

ص: 6629

البته داراي بعد سياسي مسلم بوده است كه در طول تاريخ از شكل اوليه اش فاصله گرفته است. اما تكليف امام خميني كه او با موفقيت كامل آن را اجرا كرد، اين بود كه بطور محسوس و قاطع بين مقتضيات سياسي معاصر و نمايش كامل و مشخص و الگويي از اعتقاد و آگاهي و بينش جامعه اسلامي معامله بمثل نمايد. كه او در اين مبارزه بطور كامل موفق بود. خميني قادر بود از فرصتها و شرايط در راستاي سياست اسلامي در سطح قابل توجهي استفاده نمايد. آنچه كه موجب دسترسي خميني به اين هدف گرديد مقاومت و آگاهي او بود كه از تبليغات ايدئولوژيكي استفاده مي كرد و پيروان جوانش را نيز عهده دار آن نموده بود. آنچه كه باعث روي آوردن پيروان جوان خميني به او شد بيشتر مقاومت سرسختانه او در مقابل طاغوت بود. بسياري از دانشجويان ماديگرا، حتي راديكال، به جذب شدنشان به خميني به سبب ثبات قدم و استقامت فردي او بر عليه شاه اعتراف نموده اند. حالت سرسختانه خميني شايد در هيچ جايي بهتر از اعلاميه زهدگرايانه اش اثبات نمي شد. هميشه در ظهور زاهدانه و سخت گيرانه اش و در سخنرانيهاي بسيار زهدگرايانه براي شاگردانش به آنها شخصيت مي بخشيد. او هرگز از اصرار ورزيدن به شاگردان و پيروانش در جهت تزكيه نفس، خودداري از تجملات،

ص: 6630

اجتناب از زياده طلبي و بطور كلي فدا نمودن خودشان در راه اهداف انقلاب كوتاهي نمي كرد. شايد تعريفي در برخورد با اين زياده طلبي ها، تقريبا به طور اجبار و ضرورتا، به خلوص، پاكي و تقوي و زهدگرايي مربوط شود كه تجسم يك شخصيت ناخودآگاه است و چيزهايي كه دشمن از آنها نفرت دارد. اگرچه ماهيت دشمن چه نماينده شاه باشد يا عامل غرب هميشه با زياده خواهي، بي عفتي، ويراني آشكار، ولخرجيهاي بي حساب و اسرافها آشكار شده بود. تصوير خالص از يك زاهد انقلابي بدينگونه تجسم يافته بود. مركز ثقل خشم خميني نمي توانست براي مدتي طولاني در يك فضاي مجرد به نام غرب باقي بماند. تجسم يك شخصيت مطلق خوب مستلزم تجسم يك شخصيت شيطاني مطلق است. بطوري كه امام خميني شاه ايران را به عنوان سردسته اشرار معرفي نمود و براي اينكه توجه اش را به طور خاص به ايران متمركز نمايد به متحد نمودن نيروهايش در تشكيلات روحاني كشور اقدام نمود و به توسعه و بسط نيروهاي متشكل و فعال كه شامل كليه گروههاي مؤثر، هم دانشجويان مسلمان جوان در اروپا و هم آمريكا مي گرديد، پرداخت. در هر صورت چه اين دانشجويان در كشورهاي ميزبان باقي مي ماندند يا به ايران بازمي گشتند، مكاتبات دسته جمعي آنها با امام خميني اقدام قاطعي بود از خودآگاهي سياسي كه در

ص: 6631

جاي خود بطور مؤثري به صورت تبليغاتي فعال براي اهداف آيت الله، منتقل مي گرديد. امام خميني از ميان طلاب و دانشجويان طرفدارش، تفاوت بين دانشجويان دانشگاههاي اروپا و آمريكا و طلاب حوزه هاي ديني در ايران و عراق را بخوبي مي شناخت. دانشجويان دانشگاهها معمولا قبل از اينكه از نظر فكري و ايدئولوژيكي به امام خميني بپيوندند، بايد به فعاليتهاي سياسيشان پوشش مذهبي بدهند. اما يك فرق بزرگ در آموزش دوره اي به يك اختلاف نظر در دستور كار سياسيشان انجاميد. امام خميني با موفقيت كامل اختلاف بين اين گروه از دانشجويان را مرتفع و بين آنان ارتباط برقرار نمود. با نيروهاي متعدد كه از نظر فكري بسيج گرديده بودند امام خميني هيچگونه فرصتي را براي حمله به شاه از دست نداد. شاه فرصتهاي بسياري را براي فرياد عمومي در اختيار او قرار داد. اما زماني كه خميني به اسرافها و ولخرجيهاي تاجگذاري شاه يا جشنهاي 2500 ساله شاهنشاهي ايران يا تشكيل هياتهاي مذهبي حمله نمود، فقط به غيرعاقلانه بودن اين اعمال تحريك آميز سياسي و با آب و تاب اعتراض نكرد او اين فرصتها را مغتنم شمرده و با حكومت غيرقانوني پهلوي مبارزه نمود. زبان اين مبارزه اغلب يك بحث فقهي از يك حكم مذهبي (فتوي) بود. اين زباني بود كه سخن گفتن با آن

ص: 6632

براي خميني بسيار راحت بود. طبيعت فقهي اين فتاوا نه تنها يك واسطه ايدئولوژيكي جدي را براي مبارزه با حكومت غيرقانوني پهلوي آماده مي نمود، همچنين به خميني اين حق را مي داد كه منابع مالي را براي دسترسي به اهداف انقلابي اش بطور خاص اداره نمايد. "سهم امام" آنچنان كه اين ماليات مذهبي مخصوص شناخته شده است، از ديدگاه فقهي امام خميني به عنوان يك مرجع براي مصارف مخصوصي تصريح شده بود. او از اين منبع مالي براي سازمان دادن نيروهايش در داخل ايران و مصارفي در جهت تقويت مبارزه با رژيم پهلوي استفاده مي كرد. در جبهه داخل كشور به منظور تشكيل يك موضع واحد، خميني تعدادي از مبارزان را بطور همزمان ملاقات نمود. ابتدا بوسيله آيت الله مرتضي مطهري ميان طرفداران اتحاد برقرار نمود. نقش ميانجيگري او ميان امام خميني و طرفدارانش بين سالهاي 1964 و 1977 از حكمي كه براساس آن حكم خميني او را به عنوان نماينده منحصر بفرد خويش براي جمع آوري مالياتهاي مذهبي (خمس) معين نموده مشهود است. امام خميني براي حمايت افكار عمومي در سطح مساجد محل همطراز از طريق روحانيوني چون آيت الله سعيدي بهره مند مي شد. امام خميني اقدامات قاطع ديگري را نيز در جهت تثبيت ايدئولوژيكي نيروهايش انجام داد. اولا او با انتقاد، گرايشات و تمايلات راديكالي در

ص: 6633

ميان گروههاي روحاني را متوقف نمود. ثانيا عناصر خاموش و ساكت ليبرال را به "غرب زدگي" متهم نمود. اگرچه ترتيب اين مرحله متمايز اقدامات قاطعانه نمي تواند به يك نقشه بزرگ حساب شده نسبت داده شود لكن مجموع آنها براي تثبيت نيروهاي روحاني تحت رهبري شناخته شده آيت الله خميني بسيار مؤثر بود. زماني كه به اساس اسلام در درون يك عقيده سوسياليستي جناح شريعتي حمله مي شد، وقتي كه به طور جدي با نفوذ نظريات ماركسيست در درون مقام روحانيت مقابله مي شد و زماني كه با فوائد سياسي اصولي از متن قرآني متعلق به طالقاني مخالفت مي شد، امام خميني خودش در بعضي موارد از نظرات شيعه به عنوان محدوديتهاي شرعي مباحث فقهي، انتقاد مي نمود. شايد مهمترين اصل به استثناي "ولايت فقيه" كه بطور وسيع مورد انتقاد قرار مي گرفت اصل "امربه معروف و نهي ازمنكر" بود. گرچه اساسا يك اصل اخلاقي بود نه سياسي، توسعه ايدئولوژيكي اين اصل به آرامي ادامه مي يافت بدون كوچكترين مشكلات اصولي. آنچه كه به اين انتقال آرام از قلمرو اخلاقي به سياسي كمك مي كرد شايد بعضي خصوصيات برجسته تقسيمات تاريخي در فلسفه اسلامي بود. كه به دو فلسفه نظري و عملي تقسيم مي شد. مباحث فلسفه اسلامي به دو موضوع سياسي و اخلاقي به عنوان سرفصلهاي قلمرو فلسفه عملي توجه داده اند. اما موضوعات

ص: 6634

فلسفي متعلق به نخبگان مي باشند. آنها مي توانند فقط كساني را كه پاسخگوي مسايل فلسفي هستند و در برابر آن واكنش نشان مي دهند متقاعد نمايند. شايد مساله مهمتر براي انتقال امور اخلاقي به موضوعات سياسي در احساسات عمومي، شناخت افسانه اشتراكي و شناخت تاريخ مشتركشان با هم باشد كه آنها را نگه داشته است. نويسنده: حميد داباشي (استاد دانشگاه هاروارد) - مترجم: سيدرضا ميرموسايي

ص: 6635

شيوه هاي تبليغي امام خميني

24 چكيده: (گزارشي از جلسه دفاع از پايان نامه) "شيوه هاي تبليغي امام خميني با تمركز بر مصاحبه هاي ايشان با رسانه هاي جهان" عنوان پايان نامه كارشناسي ارشد همكار عزيزمان آقاي ابوالفضل مروي (مدير اجرايي مجله حضور) است كه در ساعت 14 روز سه شنبه مورخ 4/11/79 در محل دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه علامه طباطبايي با حضور آقايان دكتر كاظم معتمدنژاد (استاد راهنما) ، دكتر نعيم بديعي (استاد مشاور) و دكتر محمدابراهيم موحدي (استاد داور) مورد بررسي قرار گرفت و آقاي مروي از پايان نامه خود دفاع كردند. پس از استماع دفاعيه، پايان نامه مزبور توسط هيئت داوران با درجه عالي ارزشيابي شد و به آن نمره هجده اعطا گرديد. آقاي مروي در دفاعيه خود ضمن توضيح درباره روش تحقيق كه به صورت "تحليل محتوا" صورت پذيرفته و اشاره به شيوه هاي تبليغ در اسلام و امكانات و محدوديتهاي اين گونه تحقيقات اظهار داشت: "حضرت امام خميني در طول عمر پربركت خود جمعا 132 مصاحبه با رسانه هاي داخلي و خارجي انجام داده اند كه متن تمامي آنها در مجموعه 22 جلدي صحيفه امام مندرج است و همين متون مبناي اين تحقيق بوده است. النهايه چون يكي از اين مصاحبه ها به صورت گزارش منتشر شده و پرسشها و پاسخهاي آن نامشخص بود، مورد مزبور از جامعه آماري پايان نامه حذف شد.

ص: 6636

مصاحبه هاي حضرت امام در مقطع زماني نسبتا كوتاه - ولي بسيار مهمي - از زندگي سياسي سراسر مبارزه ايشان صورت گرفته است. اولين مصاحبه در تاريخ 4/2/57 در عراق و آخرين آنها در تاريخ 17/7/59 در ايران ضبط شده كه از اين تعداد 117 مورد در خارج از ايران و 15 مورد در داخل كشور انجام گرديده است. . . بيشترين مصاحبه ها - 115 مورد - در فرانسه و همزمان با اوج گيري انقلاب اسلامي يعني در ماههاي پايان سلطنت پهلوي واقع شده يعني در دوراني كه تبليغات خارجي انقلاب اسلامي دسترسي چنداني به وسايل ارتباط جمعي جهاني نداشته است. . . در طي مصاحبه هاي ياد شده حضرت امام جمعا به 1043 پرسش پاسخ داده اند كه جمع پاسخهاي ايشان بالغ بر 5520 سطر (مطابق مجلدات صحيفه امام كه در قطع وزيري است) مي گردد. " سخنران سپس با تشريح كم و كيف پرسشها و پاسخهاي مصاحبه هاي مزبور و رسانه هاي مصاحبه كننده به بررسي شيوه هاي تبليغي حضرت امام در اين مصاحبه ها پرداخت و با ارائه ارقام آماري و نمودارهاي متعدد كامپيوتري در هر مورد، نهايتا چنين نتيجه گيري كرد كه بيشترين شيوه مورد استفاده امام خميني در مصاحبه هاي خود "شيوه آگاهي دهنده، عقلي و استدلالي" بوده است. وي تاكيد كرد كه حضرت امام بر ارزش و

ص: 6637

اهميت رسانه هاي نوشتاري و همچنين صوتي و تصويري و نحوه انتشار پيام از طريق آنها وقوف كامل داشته و رسانه هاي صوتي و تصويري را براي پيامهاي كوتاهتر و رسانه هاي نوشتاري را براي پيامهاي بلندتر و تشريحي و تحليلي مناسب ديده اند. وي افزود تعداد مصاحبه ها بعد از پيروزي انقلاب اسلامي بسيار كاهش يافته حال آنكه حجم پاسخها افزايش زيادي را نشان مي دهد. آنگاه سخنران به تحليل و تبيين نتايج تحقيق پرداخت و در خاتمه طرحهايي را براي تحقيقات بيشتر در آثار امام خميني از ديدگاه ارتباطات و تبليغات پيشنهاد كرد. بعد از بيان مطالب مزبور استاد داور (آقاي دكتر محمد ابراهيم موحدي) ايراداتي را نسبت به متن پايان نامه و تبيين و تحليلهاي آن مطرح ساخت از جمله لزوم توضيح بيشتر در پاره اي از موارد، جا به جايي بعضي از قسمتهاي پايان نامه و تكميل كردن بعضي از تحليلهاي ارائه شده كه آقاي مروي ضمن پاسخگويي اعلام داشت كه در متن نهايي اصلاحات لازم انجام خواهد شد. سپس آقاي دكتر بديعي نكاتي را درباره مسايل آماري پايان نامه و جابه جايي بعضي ارقام و نمودارها بيان كردند و نهايتا آقاي دكتر معتمدنژاد طي سخناني اظهار داشتند كه تهيه چنين پايان نامه هايي درباره آثار و انديشه هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران بسيار كم صورت پذيرفته است و به همين

ص: 6638

دليل پيشنهاد چنين عنواني از طرف آقاي مروي مورد استقبال قرار گرفت. آقاي دكتر معتمدنژاد ضمن توضيحات بيشتري ابراز اميدواري كرد كه در آينده تحقيقات گسترده تر و عميق تري درباره آثار حضرت امام بعمل آيد. اين جلسه بعد از مشورت استادان و دادن نمره قبولي عالي به پايان نامه ياد شده، در ساعت 16 به پايان رسيد. فصل پنجم اين پايان نامه تحت عنوان جمع بندي و نتيجه گيري در ادامه به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. مقدمه در اين فصل حاصل بررسيهاي به عمل آمده نسبت به موضوع شيوه هاي تبليغي امام خميني در جريان مصاحبه هايي كه قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي انجام داده اند به طور كلي مطرح و نتيجه گيري مي شود. در ابتدا توضيحاتي درباره اهميت مصاحبه هاي حضرت امام داده مي شود و سپس نتيجه تحقيقات و بررسيهاي آماري نسبت به مصاحبه هاي مزبور كه جامعه آماري اين پايان نامه را تشكيل مي دهد، بيان خواهد شد. اهميت مصاحبه ها امام خميني در طول عمر پربركت خود 132 مصاحبه با رسانه هاي كشورهاي گوناگون انجام داده اند. از اين تعداد 131 مصاحبه در اين پايان نامه مورد بررسي قرار گرفت. يك مصاحبه به دليل آنكه به صورت گزارش منتشر شده است از جامعه آماري تحقيق حذف شد. حضرت امام در طي اين مصاحبه ها به 1043 پرسش پاسخ گفته اند. حجم پاسخها در مجموع 5520 سطر است

ص: 6639

(سطر كتاب صحيفه امام كه در قطع وزيري چاپ و منتشر شده است. ) يعني تقريبا براي هر سؤال حدود 5 سطر. حداقل و حداكثر سطور پاسخ ميان 2 سطر تا 478 سطر است. يعني گاه در مصاحبه اي كل پاسخ دو سطر بوده و گاه تا 478 سطر ادامه يافته است. تعداد پرسشها نيز به همين نحو است. يعني گاه در مصاحبه اي حضرت امام فقط به يك سؤال پاسخ داده اند و گاه تعداد پرسشها 30 مورد بوده است. يعني حداكثر پرسشهايي كه ايشان به آن پاسخ داده اند 30 پرسش است. در واقع تفاوت حداقل و حداكثر پرسشها تا 30 برابر است ولي تفاوت سطور در مصاحبه ها پاسخ بيش از 230 برابر مي شود و با توجه به اوضاع و احوال نوسان بسيار بالاتري را در ارسال حجم پيام نشان مي دهد. تعداد مصاحبه ها در قبل از پيروزي انقلاب اسلامي 117 مورد )2 مورد در نجف اشرف و مابقي در نوفل لوشاتوي فرانسه) و بعد از آن فقط 15 مورد بوده است. 115 مصاحبه نوفل لوشاتو طي حدود سه ماه و نيم صورت گرفته حال آنكه 15 مصاحبه بعدي طي تقريبا دو سال انجام شده است كه اولي حاكي از تراكم زياد مصاحبه ها در مدت كوتاه است و دومي حاكي از پراكندگي زياد آنها در

ص: 6640

مدت طولاني است. بايد توجه داشت كه 2 مصاحبه امام در نجف اشرف نيز با رسانه هاي فرانسوي است; اولي با خبرنگار روزنامه لوموند - در ارديبهشت ماه 1357 - و دومي بعد از 17 شهريور با راديو و تلويزيون فرانسه كه در روزنامه فيگارو چاپ شده است. در واقع اين 2 مصاحبه هر چند از نظر زماني و مكاني مخالف هستند ولي محل اصلي انتشار آنها در فرانسه بوده است. با يك نگاه ساده به تعداد مصاحبه ها در نوفل لوشاتو و تطبيق زمان انجام آنها با حساسترين ماههاي انقلاب اسلامي ايران (از مهرماه سال 1357 تا اوايل بهمن ماه همين سال يعني كمتر از دو هفته تا سقوط نظام شاهنشاهي) اهميت فوق العاده اين مصاحبه ها روشن مي شود. در واقع آغاز مصاحبه ها در نوفل لوشاتو تقريبا با اوج قدرت نمايي نظام شاهنشاهي در برابر انقلاب مصادف است. در اين زمان حكومت نظامي بزرگترين سركوب را در هفدهم شهريور ماه عليه مردم انجام داده بود، سران قدرتها و ابرقدرتها آشكارا از نظام شاهنشاهي حمايت كرده بودند و فشار شاه بر رژيم عراق نهايتا منجر به دور شدن رهبر انقلاب از مرزهاي ايران شده بود. اما در پايان مصاحبه ها در خارج از كشور - كه عمده ترين قسمت مصاحبه ها را تشكيل مي دهد - شاه از كشور گريخته بود

ص: 6641

و پس از سپري شدن كمتر از دو هفته از آخرين مصاحبه در نوفل لوشاتو، با بازگشت امام به وطن بقاياي نظام شاهنشاهي در هم پيچيده شد. مي دانيم كه عمده ترين ابزار تبليغاتي حضرت امام در طول نهضت سخنراني و پيامهاي مكتوب بوده است. سخنرانيهاي انقلابي و پرشور امام از لحاظ تعداد و حجم بسيار زياد است و در درجه اول اهميت قرار دارد كه از يك عالم اهل منبر جز اين انتظاري نيست. گو اينكه سابقا - در زمان طاغوت - بعضيها وعظ و خطابه و منبر رفتن را براي علما و عرفاي بزرگ كسر شان مي دانستند و شايد هم اكنون بعضيها چنين بيانديشند ولي تاريخ نشان مي دهد كه نه تنها علماي بزرگ بلكه شخص رسول الله - صلوات الله و سلامه عليه و آله - و ائمه طاهرين - عليهم السلام - از بالاي منبر براي اسلام تبليغ مي كردند و حضرت رسول (ص) خود بزرگترين مبلغ اسلام بود. در هر صورت تنها در برهه زماني خاصي يعني طي حدود سه ماه و نيم اقامت در نوفل لوشاتو - كه در طول زندگي حضرت امام سابقه نداشته است - تعداد مصاحبه ها از تعداد سخنرانيهاي ايشان بسيار بالاتر است. در اين مدت تعداد سخنرانيهاي آن حضرت 62 مورد، تعداد پيام 37 مورد و تعداد مصاحبه 114

ص: 6642

مورد است. بدون رسيدن پيامهاي رهبر يا رهبري هيچ انقلابي به پيروزي نمي رسد و اين امر بديهي است. البته حضرت امام علي رغم دوري از وطن راههاي زيادي داشتند تا پيامهاي خود را به مردم برسانند. اين پيامها توسط شبكه روحانيون و مردم مبارز به سرعت تكثير مي شد و به اقصي نقاط مملكت مي رسيد. ولي در خارج از كشور چطور؟ تنها وسيله اي كه در آنجا از لحاظ سرعت ترجمه و انتشار سريع در اختيار امام قرار داشت همين مصاحبه ها بودند. تعداد آنها به نسبت تعداد سخنرانيها و پيامهاي امام - در مدت مزبور - حاكي از اهميت آنها از ديدگاه ايشان و حداكثر استفاده از اوضاع و احوال پيش آمده بود. مي توان گفت امام عمدتا با مصاحبه افكار عمومي مردم جهان را به ايران جلب كرد و با بيان مفاسد نظام شاهنشاهي و مزاياي نظام اسلامي دنيا را براي قبول نابودي نظام شاهنشاهي و برقراري جمهوري اسلامي آماده ساخت; تا جايي كه حتي حاميان شاه پذيرفتند كه شاه رفتني است و بايد به فكر حكومت جايگزين بود. البته قبل از اينكه آنان به اين فكر بيفتند، خميني بزرگ، حكومت جايگزين را به مردم ايران و جهان معرفي كرده بود. تعداد مصاحبه ها بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به شدت تقليل يافته است.

ص: 6643

از اين تاريخ تا پاييز 1359، حضرت امام 15 مصاحبه انجام داده اند و از آن پس اين وسيله تبليغي به طور كلي از فعاليتهاي تبليغي امام حذف شده است. مي توان استدلال كرد كه پس از پيروزي و در اختيار داشتن تمامي امكانات رسانه اي كشور و سهولت صدور مستقيم پيام به تمام نقاط دنيا ديگر نياز چنداني به مصاحبه نبوده است. خصوصا اينكه به علت درگيري استكبار جهاني با انقلاب اسلامي و اينكه رسانه هاي دنيا غالبا در اختيار و يا تحت تاثير دشمنان اسلام بود، ديگر كانالهاي مطمئني - نسبت به پخش مستقيم پيام با امكانات داخلي - به شمار نمي آمده است. علاوه بر اين اشتغال به امور و مسائل و مشكلات فراوان كشور بخصوص درگيري با امريكا و وقوع جنگ تحميلي فرصت مصاحبه زياد براي امام باقي نمي گذاشت مضافا اينكه فايده چنداني هم بر آن مترتب نبود و در آن صورت تازه درخواستهاي مصاحبه ها تمامي نداشت. با اين همه امام خميني تا مدتي با بعضي روزنامه نگاران و رسانه ها به صورت پراكنده مصاحبه انجام دادند تا اينكه بعد از پاييز 1359 مصاحبه ها قطع شد. البته امام هرگز آن را طرد نكردند زيرا در زمان حيات پربركتشان بسياري از مسئولين كشور با رسانه هاي داخلي و خارجي مصاحبه كرده اند. احتمالا يكي از اهداف اساسي

ص: 6644

حضرت امام در مجاز دانستن مصاحبه مسئوليتي كشور با رسانه هاي خارجي تثبيت هرچه بيشتر نظام جمهوري اسلامي و جايگزين كردن نظام به جاي فرد بوده است. تلاش مستمر امام در شكل گيري و صورت بندي نظام اسلامي و تنظيم روابط و تعيين حدود و اختيارات اجزاء و عناصر آن بويژه هدايت كلي نظام - به عنوان يك نظام مترقي اسلامي - در برقراري روابط عادلانه با كشورهاي ديگر، مؤيد اين مطلب است. مصاحبه هاي امام در نوفل لوشاتو با رسانه هاي گوناگون كشورهاي مختلف با تعداد زياد و حجم كم (مصاحبه كوتاه) بوده است. يعني تواتر پيام و پخش سريع آن در سطح گسترده براي اوضاع و احوال زماني آن دوران مطلوب امام محسوب مي شود. امروز هم كسي نمي تواند انكار كند كه بهترين حالت استفاده از مصاحبه در آن دوران حساس به همين صورت بوده است. در خاتمه اين قسمت براي تاكيد بيشتر بر اهميت مصاحبه ها در زماني كه بيشترين فعاليت تبليغي امام خميني را تشكيل مي داده آمار سخنرانيها و پيامهاي ايشان را بعد از پيروزي انقلاب اسلامي تا زمان قطع مصاحبه ها يعني در مدتي كه طي آن فقط 15 مصاحبه انجام داده اند در پي مي آوريم. تعداد سخنرانيها 566 مورد تعداد پيام 155 مورد (البته بسياري از پيامها، پيام تشكر و غيره و خطاب به اشخاص

ص: 6645

بوده است) تعداد بيانات 78 مورد (بيانات معمولا خطاب به گروههاي خاص و كوچكي بوده كه با امام ملاقات داشتند) در واقع همان طور كه اشاره شد در تمام دوران پرتلاطم زندگي حضرت امام، سخنراني مهمترين وسيله تبليغ ايشان بوده است و صدور پيام، گفتگو، نوشتن كتاب و. . . در سطح بسيار كمتري نسبت به آن قرار دارد. فقط در يك برهه خاص زماني، پديده مصاحبه با خبرنگاران رسانه هاي گوناگون عالم نه تنها مورد توجه واقع شد كه در صدر مجاهدتهاي تبليغي ايشان قرار گرفت. از اين لحاظ بررسي اين مصاحبه ها داراي اهميت زيادي است و احتمالا با انجام تحقيقات بيشتر و عميق تر، نكات مهمتر و تازه تري درباره آن شخصيت عظيم الهي و آن دوران پرشكوه انقلابي به دست خواهد آمد. شيوه هاي تبليغي امام خميني منظور از شيوه هاي تبليغي در واقع شيوه هاي پيام سازي يا نحوه ساخت پيام است. در فصل مربوط به مباني نظري علاوه بر بحث درباره مفهوم تبليغ و انواع و شيوه هاي گوناگون آن كه در تبليغات سياسي، بازرگاني، آموزشي و غيره كاربرد دارد، نظريات بعضي از رهبران معروف قرن بيستم - منجمله نظريات مهاتما گاندي و حضرت امام - را درباره تبليغات بيان كرديم و معلوم شد كه تبليغات مي تواند به خاطر اهداف و اغراض مادي يا اهداف و

ص: 6646

نيات معنوي و اخروي صورت گيرد، مي تواند توام با سؤنيت و فريب باشد يا صادقانه و انساني. همچنين معلوم شد كه رهبراني كه نيات معنوي و اخروي دارند از تبليغ صادقانه و انساني پيروي مي كنند و بالعكس رهبراني كه اغراض دنيوي و سلطه جويانه دارند هر نوع فريب و تقلبي را كه ممكن باشد در كار تبليغ مجاز مي شمارند. تبليغ صادقانه خير مخاطب را مي خواهد. عامل چنين تبليغي خود را در برابر پروردگار عالم و مخاطب مسئول مي داند و تبليغ خدعه آميز در پي فريب مخاطب است و عامل آن منافع خود يا گروه و سازمان خود را در نظر مي گيرد. علاوه بر اينها چگونگي تبليغ در اسلام و شرايط و ويژگيهاي آن بيان شد و نهايتا شيوه هاي تبليغ در اسلام با استناد به آيات و روايات و نظر محققان در پنج شيوه اصلي طبقه بندي شد كه عبارتند از: 1. شيوه هاي آگاهي دهنده، عقلي و استدلالي (اين شيوه توام با توضيح و استدلال است) 2. شيوه هاي تاييد و موافقت و همفكري (اين شيوه نظر مخاطب را تاييد مي كند و او را مورد تشويق قرار مي دهد) 3. شيوه هاي دعوت و نصيحت و تذكر (اين شيوه مخاطب را به امر خير دعوت مي كند و از او مي خواهد كاري را انجام دهد) 4. شيوه هاي نهي و تحقير

ص: 6647

و تهديد (اين شيوه مخاطب را ازكاري نهي مي كند و يا او را مورد تحقير و تهديد قرار مي دهد) 5. شيوه هاي احساسي و عاطفي و ايماني (اين شيوه احساسات و عواطف افراد را تحريك مي كند و كلا مربوط به احساس و امور قلبي انسانهاست) متن پاسخهاي امام در مصاحبه هاي مورد بحث با شيوه هاي مزبور تطبيق داده شد. در واقع تعداد دفعاتي كه هر يك از شيوه هاي مزبور در سخنان حضرت امام به كار رفته بود شمارش گرديد. در نتيجه مشخص شد كه شيوه هاي آگاهي دهنده، عقلي و استدلال در مصاحبه هاي امام بسيار بيشتر استفاده شده و كاربرد ساير شيوه ها به سبت بسيار نازل است. اين نسبت در تمامي مصاحبه هاي حضرت امام با نوساناتي جزئي رعايت شده است و هيچ يك از عوامل زمان، مكان، مصاحبه كننده، رسانه، موضوع، سبك و نوع پرسش در آن تاثير نداشته است. تا جايي كه اين شيوه ها در حوزه مصاحبه هاي امام شبيه امر ثابتي به نظر مي رسد. علاوه بر اين بررسيهاي ما نشان داد كه حضرت امام رسانه هاي مكتوب (نوشتاري) خصوصا روزنامه را بر رسانه هاي صوتي و تصويري ترجيح داده اند و احتمالا اين ترجيح به خاطر آن است كه روزنامه علاوه بر اينكه توانايي پخش پيام را با سرعت مناسب دارد، ماندگاري آن را نيز تضمين مي كند. به همين دليل

ص: 6648

در مجموع، امام پرسشهاي بيشتر و حجم پاسخ بيشتري را به رسانه هاي نوشتاري اختصاص داده اند. اين موضوع از مهمترين نتايج تحقيق حاضر محسوب مي شود. البته بايد در نظر داشت كه حضرت امام از تمامي رسانه ها استفاده كرده اند، لاكن رسانه هاي نوشتاري را براي پيامهاي بيشتر و طولاني تر و رسانه هاي صوتي - تصويري را براي پيامهاي كمتر و كوتاهتر مناسب ديده اند. به هر حال رسانه هاي نوشتاري در مصاحبه هاي ايشان در درجه اول اهميت قرار داشته است. با توجه به كنترل امام بر زمان مصاحبه (ميزان وقتي كه صرف هر مصاحبه مي شود) و حجم پاسخ، مي توان زمان و مقدار پيام را در كنار ساير شيوه هاي تبليغي ايشان قرار داد. البته بعضي از عوامل در زمان و حجم پيام مؤثر بوده است كه اين تاثير در مواردي قطعي و قابل توجه است. از جمله در مورد وسيله انتقال پيام كه به آن اشاره شد. ولي در پاره اي از موارد ميزان تاثير، اندك است كه از لحاظ آماري مي گويند "معني دار نيست". در اينجا به بعضي از دستاوردهاي ديگر اين تحقيق اشاره مي شود. امام خميني پرسشهاي بيشتري به كشورهاي در حال توسعه تخصيص داده اند تا كشورهاي پيشرفته هرچند تفاوت چندان زياد نيست. امام در برابر پرسشهاي موضوع گرا، پرسشهاي باز و پرسشهاي ثانوي بيشتر پاسخ داده اند. در

ص: 6649

ميان تمام كشورهايي كه با حضرت امام مصاحبه كرده اند جاي خبرنگاران شوروي (سابق) و بلوك شرق و امريكاي لاتين خالي است. خيلي عجيب است كه اين دو منطقه بزرگ جهان با سوابق انقلابي، نسبت به يك انقلاب آنقدر بي اعتنا بوده اند كه حتي يك بار با امام به صورت مستقل مصاحبه نكرده اند در حالي كه حتي از استراليا و آفريقا هم خبرنگاران، موفق به انجام اين مهم شده بودند. البته در فهرست مصاحبه هاي مشترك بعضا نام بعضي از مطبوعات امريكاي لاتين ثبت شده ولي نام و اثري از شوروي و بلوك شرق ابدا وجود ندارد. احتمالا اين امر ناشي از مذهبي بودن انقلاب اسلامي و بي اعتنايي حكومتهاي مناطق مزبور به مذهب و مسائل ديني است و اينكه رسانه هاي آن مناطق در چنبره عقايد جبري ماركسيسم، پويايي لازم را نداشتند و عمدتا دولتي بوده اند. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي پرسشهاي بيشتري درباره امريكا به عمل آمده است كه طبيعي به نظر مي رسد زيرا، بر اثر درگيري امريكا با انقلاب اسلامي و دخالتهاي ناروا در كشور ما طبعا خبرنگاران نسبت به موضوع حساستر شده بودند. كشورهاي پيشرفته درباره شخص حضرت امام بيشتر سؤال كرده اند حال آنكه كشورهاي در حال توسعه بيشتر به موضوع انقلاب توجه نموده اند. اين مساله نيز با توجه به فردگرايي در غرب و

ص: 6650

اشتياق كشورهاي در حال توسعه به تحول، عادي و طبيعي به نظر مي رسد. رسانه هاي مصاحبه كننده غربي نسبت به يكديگر داراي تعادل بيشتري هستند يعني رسانه هاي نوشتاري و صوتي و تصويري تقريبا به يك اندازه براي مصاحبه مراجعه و موفق به انجام آن شده اند كه حاكي از پويايي هر دو دسته رسانه در غرب است، حال آنكه از كشورهاي در حال توسعه عمدتا رسانه هاي نوشتاري براي مصاحبه اقدام كرده اند. از نكات بسيار جالب توجه اين است كه درباره آزادي، آزادي بيان، آزادي مطبوعات، آزادي احزاب و. . . در ميان بيش از 1000 پرسش فقط 4 پرسش مستقل وجود دارد يعني حداقل پرسشها در حالي كه درباره نفت و مسايل اجتماعي و اقتصادي هر يك 22 پرسش مستقل ثبت شده است. ساير دستاوردهاي تحقيق جزئي است كه در فصل بررسي يافته ها به صورت مفصل بيان شد. در خاتمه اين قسمت لازم است تاكيد شود كه چنين تحقيقي در آثار حضرت امام اگر نگوييم بيسابقه، لااقل كم سابقه است. بيشتر محققان آثار امام خميني را با توجه به بيانات موضوعي ايشان دسته بندي كرده و به نتايج مفيدي هم رسيده اند. مثلا نظر امام را درباره تبليغات استخراج و جمعبندي كرده و نهايتا به اين نتيجه رسيده اند كه فرضا تبليغات چگونه بايد باشد يا جايگاه فلان مطالب

ص: 6651

در انديشه هاي ايشان چيست و نظاير آن كه البته اقدام لازم و پراستفاده اي است، لاكن به نظر كافي نمي رسد. بايد ديد خود امام در آن زمينه چه كرده است و چگونه اقدام كرده است. مثلا اگر ايشان گفته اند اسلام را تبليغ كنيد و در همه جاي جهان معرفي كنيد بايد ديد خود ايشان چگونه اين وظيفه الهي را انجام داده اند. در مقالات و رساله هايي كه درباره آثار و انديشه هاي امام خميني تدوين شده جاي بررسيهاي آماري دقيق جدا خالي است. شايد بزرگترين دليل آن نيز دشواري چنين تحقيقاتي باشد، ولي به هر حال اين نوع تحقيق امر لازمي است كه انشاءالله منبعد بيشتر شاهد آن باشيم. زمينه هايي براي تحقيقات آينده همان طور كه اشاره شد اساسا بررسيهاي آماري نسبت به آثار حضرت امام كمتر بعمل آمده است در حالي كه چنين تحقيقاتي قطعا نكات تازه اي را از آثار ايشان استخراج خواهد كرد. مثلا مي توان همين مقوله تبليغات را در سخنرانيها، پيامها، كتابها يا بيانات امام مورد بررسي قرار داد. هر يك از آثار امام مي تواند مورد تحقيقات خاص و جداگانه قرار گيرد. مثلا پيامهاي مكتوب ايشان هم جنبه هاي اجتماعي و سياسي دارد، هم جنبه هاي اخلاقي و عرفاني و هم جنبه هاي ادبي و غيره كه هر كدام قابل بررسي دقيق آماري است. سبك

ص: 6652

نوشتاري امام، اشعار امام، موضوعات مورد توجه امام، طرز بيان ايشان، نحوه استدلال ايشان و. . . و. . . همه را مي توان در رابطه با زمان، تحولات اجتماعي، بحرانها و غيره مورد تحقيق و مقايسه قرار داد. امام درباره پاره اي از موضوعات مثلا حج پيامهاي متعددي ارسال كرده اند كه مي توان كيفيات و ويژگيهاي آن را مورد بررسي قرار داد. تمامي آثار بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران موجود است و انواع شيوه هاي بررسي و تحليل و تفسير متون نيز به عنوان ابزارهاي كار در اختيار محققان مي باشد كه با كمك آنها مي توان فضاهاي تازه اي را در آثار ايشان كشف كرد. هزاران پرسش قابل طرح درباره اين شخصيت بي نظير قرن بيستم بلكه قرون جديد وجود دارد كه هر يك مي تواند مبناي تحقيقي جداگانه قرار گيرد و اين همه به خاطر وفور آثار ايشان است. بيانات، پيامها، مصاحبه ها، احكام، اجازات شرعي و نامه هاي امام در مجموعه 22 جلدي "صحيفه امام" منتشر شده كه DC آن نيز موجود است. اين مجموعه به اضافه كتابهاي متعدد و بسياري از آثار ديگر همچون ارثيه اي گرانبها از رهبر انقلاب اسلامي براي ما به يادگار مانده است كه در تمام زمينه ها اعم از علمي و ادبي و فرهنگي گرفته تا زمينه هاي اقتصادي و سياسي و نظامي و غيره قابل پژوهش

ص: 6653

و درس آموزي است. جامعه ما، در حال حاضر مشكلات و مسائلي دارد كه با مراجعه به آثار امام به احتمال قوي راه حل صحيح خود را پيدا مي كند. آثار امام براي سالهاي سال جاي تحقيق و تتبع دارد. مهم اين است كه ما الگوهاي مناسبي براي نزديك شدن به اين آثار پيدا كنيم تا نتايج حاصله هم در عرصه نظر و هم در عرصه عمل قابل استناد و قابل استفاده باشد. ان شاء الله.

ص: 6654

صيانت از ديانت در سيره و انديشه امام خميني رحمه الله

اشاره

4 چكيده: سفارش هاي آسماني در قرآن كريم آمده است: «الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لايخشون احدا الا الله و كفي بالله حسيبا» (1) ; «كساني كه پيامهاي خدا را مي رسانند و از او بيم دارند و از هيچ كس جز او خوفي ندارند و خدا براي حساب كردن اعمال كافي است.» كار انبيا و اوليا و علماي بزرگ اين است كه سخن حق را به مردم برسانند. آنان براي گسترش فرهنگ الهي و نفي سنتهاي جاهلي، موهوم و باطل و اضمحلال بدعتها و امور معارض با ديانت كمترين هراسي ندارند. اصولا كار بزرگان دين و جانشينان آنان اين است كه راه را براي اصلاح جامعه و رشد و آگاهي افراد آن و سوق دادن انسانها به سوي ايمان و پارسايي هموار سازند. ايشان براي عملي ساختن اين برنامه، آفتها و موانع را از بين مي برند، قاطعانه پيش مي روند، سخنان غير منطقي و سست و بي اساس بدگويان و مخالفان را تحمل مي كنند و بي اعتنا به جوسازي ها و غوغاي خواص و عوام و توطئه فاسدان و مفسدان، به برنامه هاي خود ادامه مي دهند; چرا كه آنان در مسير حق گام برداشته اند و به اين واقعيت توجه دارند كه همه حساب ها به دست خداست.

ص: 6655

حديث معروفي است كه خاطر نشان مي كند «ان العلماء ورثة الانبياء (2) ; عالمان وارثان پيامبرانند.» ارث پيامبران چيزي جز هدايت، تعليم، پايداري، ارشاد، احياي نفوس و تصحيح مسير بشريت نيست. عالماني كه وارث فرستادگان الهي هستند، 2 در تعهدات و تكاليف انساني و اجتماعي و ديني پيامبر وارث او هستند و بايد جاي خالي پيامبر را در ميان قوم پركنند. عالمي مي تواند استمرار دهنده حركت انبيا باشد كه چون حضرت ابراهيم عليه السلام بتهاي خودپرستي و جهل و خرافه را بشكند، تلاش حضرت موسي عليه السلام را براي سرنگوني جباران در هر چهره اي كه باشند پي گيرد و چون حضرت محمد صلي الله عليه و آله با خلق عالي خويش مروج فضايل و مكارمي باشد كه خود به آنها التزام دارد و در زندگي فردي و اجتماعي پياده كرده است. نيز بايد همچون حضرت علي عليه السلام و جانشينان او در هر فرصتي به بيان احكام و معارف الهي بپردازد و سنت پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله را زنده نگاه دارد و فرهنگ سياسي جامعه را با گفتار و كردار اصلاح كند; براي گسترش حقايق اسلامي و دفاع از حريم دين و جلوگيري از تحريف آن به پرورش و تربيت و تعليم شاگرداني پرمايه اهتمام ورزد، جبهه حق

ص: 6656

را رهبري كند و در هر شرايطي ياري آنان را فراموش نكند و مبارزه بر عليه اهل كفر و الحاد و نفاق را وظيفه اصلي خود بداند. اين كه در حديث به تاكيد آمده است كه «الفقهاء امناء الرسول (3) ; عالمان دين امانتداران فرستاده خدايند.» بي جهت نيست. امانت همان محتواي رسالت است و دانشمند مسلمان بايد در نشر و تبليغ آن بكوشد و به هنگام حضور مانع براي رفع آن قيام كند. او بايد خارها و علفهاي هرزي را كه اجازه نمي دهند در سرزمين نفوس بشري گلهاي فضيلت و حق و عدالت كاشته شود كنار بزند. حضرت علي عليه السلام مسؤوليتهاي اجتماعي را تنها متوجه حكام و اميران نمي داند و مي فرمايد: «و ما اخذ الله علي العلماء ان لايقاروا علي كظة ظالم و لا سغب مظلوم; (4) و پيماني كه خدا با دانشمندان دارد اين است كه با ظالمان قرار نداشته باشند و بر سيري آنان و گرسنگي مظلوم تاب نياورند.» قرآن تاكيد دارد كه در برابر اهل كفر و عناد بايد بسيج شد و نيروها را تجهيز كرد: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة» ; (5) در طريق نشر فرهنگ ديني و استقرار حق، گاه شرايطي پيش مي آيد كه انسان به اين خيال مي افتد كه براي پشت سر نهادن

ص: 6657

موانع و صعوبتها با پيروان ديگر اديان كنار بيايد تا خوشنودي آنها را فراهم سازد. اما واقعيت اين است كه به تعبير قرآن، آنان موقعي راضي مي شوند كه مؤمنان از ايمان و تقوا و دستورات خدا و پيامبر دست بردارند. بنا بر اين پيروي از خواسته هاي رهبران فرقه هاي گوناگون با فرهنگ قرآني در تباين است: «و لن ترضي عنك اليهود و لا النصاري حتي تتبع ملتهم قل ان هدي الله هو الهدي و لئن اتبعت اهوائهم بعد الذي جاءك من العلم مالك من الله من ولي ولا نصير» ; (6) «هرگز يهوديان و نصارا از تو راضي و خوشنود نخواهند شد مگر آنكه پيروي از آيين آنها كني [چنانكه به تو اظهار آن كنند] بگو راهي كه خدا بنمايد به يقين راه حق تنها همان است و البته اگر از ميل و خواهش آنها پيروي كني بعد از آنكه طريق حق را به يقين دريافتي، ديگر اصلا خدا يار و ياور تو نخواهد بود. در جاي ديگر قرآن، مؤمنان را از اين كه افرادي را جز از اهل خودشان به عنوان محرم اسرار بگيرند نهي كرده است: «يا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا بطانة من دونكم لا يالونكم خبالا ودوا ماعنتم قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفي صدورهم اكبر

ص: 6658

قد بينا لكم الآيات ان كنتم تعقلون» ; (7) «اي اهل ايمان! از غير همدينان خود دوست صميمي همراز نگيريد [چه آنكه آنها كه به غير دين اسلامند] از خلل و فساد در كار شما ذره اي كوتاهي نكنند. آنها هميشه مايلند كه شما در رنج و سختي باشيد; دشمني شما را گاهي بر زبان هم آشكار سازند در صورتي كه محققا آنچه در دل پنهان مي دارند بيش از آن است كه بر زبانشان بيان كرديم اگر عقل و انديشه كار بنديد.» البته استقامت در راه حق نياز به يقين دارد و نبايد در اين مسير از كمي همراهان هراسي به دل راه داد. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد: «لا تستوحشوا في طريق الهدي لقلة اهله» (8) خورشيد درخشان حضرت امام خميني قدس سره خورشيد درخشان قيام در سپهر ولايت بود كه آيات نجات و حيات را بر صحيفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلاب او سرادق كفر و الحاد را سرنگون نمود و مردمان تشنه حق را از ظلمت رهانيد و به سرزمين عزت رسانيد و بدين گونه آيه شريفه «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور ...» ; (9) تحقق يافت. امام خميني قدس سره در خصوص ارزشهاي والاي ديني، مقدسات مذهبي و رعايت حريم الهي به حق و به جد

ص: 6659

تعصب و غيرت داشت و با بيانات، موضع گيري ها و رفتارهاي خويش، اين ويژگي را در امت مسلمان پديد آورد و اجازه نداد كوچكترين سستي در روحيه شيعيان به وجود آيد. زيرا چنين عارضه اي حريم ديانت را مورد خدشه قرار مي دهد و صبغه مذهبي را كمرنگ مي كند و ملتي را كه با سلاح ايمان به نبرد با اهريمنان برخاسته اند از دژهاي استوار معنويت دور مي سازد و كار را به جايي مي رساند كه اگر دشمن در روز روشن هم به سرزمين ايمان و پارسايي يورش آورد مسلمين خم به ابرو نياورند و رگ غيرتشان - كه با شعارهاي مداهنه و تساهل تخدير شده - از جاي نجنبد و بدين گونه زمينه هاي هجوم همه جانبه استكبار و نفاق به مرزهاي اعتقادي فراهم مي آيد. او به پيروي از برگزيده پيامبران و در استمرار بخشيدن به شيوه هاي رشد دهنده ائمه هدي در هيچ شرايطي اجازه نمي داد گروهي با ادعاهاي دروغين آزادي، مردم، ملت و ... حقايق ديني، معارف قرآني و روايي را مورد يورش خود قرار دهند و عقايد افراد جامعه را نسبت به باورهاي ديني و موازين شرعي با ترديد و تشويش و شبهه هاي مهلك توام سازند. امام از موضع غيرت مذهبي، مبارزه با استبداد و استكبار را در راس برنامه هاي خود قرار داد و اصول

ص: 6660

و قواعد ستيز را از سنت رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سيره معصومين الهام گرفته بود. تلاش همه جانبه سياسي او يك نبرد صرف براي درهم كوبيدن خصم به عنوان دشمني مزاحم جامعه نبود بلكه وظيفه اي ديني و تكليف شرعي به شمار مي رفت و اهداف والاي آن برطرف كردن موانع و مزاحمتها براي رشد و تعالي جامعه بود. شكست و پيروزي ظاهري در روح آن رهبر ژرف انديش هيچ گونه احساس ياس و يا غرور ايجاد نمي كرد و اين مشي مخلصانه، قاطعيت بي نظيري در امام پديد آورده بود كه بر اساس آن در اين راه هيچ گونه سازش و مماشاتي از خود بروز نمي داد. آن روح قدسي به افسانه كذب و موهوم جدايي دين از سياست كه از سوي عوامل ستم و نيز ملي گرايان تبليغ و ترويج مي گرديد خاتمه داد و مبارزات سياسي را كه قبلا به رهبري علماي شيعه انجام گرفته ولي به پيروزي نرسيده بود به كمال رساند. (10) بيانات آن بزرگوار فرياد راستين انسانهاي محرومي بود كه از اعماق دلشان بر آمد و بر اعماق جان آدميان نشست و پيرو اين عواطف مقدس در طول انقلاب اسلامي به ميدان مبارزه و فداكاري گام نهادند و شهادت طلبي را بالاترين فيض و عالي ترين مقصد تلقي كردند. حركت كوبنده و

ص: 6661

سخنان چون توفان امام نه تنها بساط استبداد شاهي را برچيد بلكه بي اثر بودن احزاب و تشكل هاي سياسي را كه داعيه ملي گرايي داشتند به اثبات رسانيد. امام خميني به عنوان شخصيتي وارسته و مرجعي عاليقدر و حكيمي فرزانه طي مبارزه مقدس خود علاوه بر محو استبداد و خنثي كردن نقشه هاي استكبار، دگرگوني اساسي در روابط اجتماعي و فرهنگي و اخلاقي جامعه پديد آورد. تحول فرهنگي عميقي هم كه در حوزه و دانشگاه به وقوع پيوست از بركات اين تلاش بود. از آن پس حضور ديانت در عرصه سياست به صورت امري متعارف در آمد و تفكر الحادي و التقاطي كه بر دانشگاهها حاكم بود به تدريج جاي خود را به باورهاي انديشه هاي ديني داد و بر تعداد دانشجويان مذهبي افزوده شد و مبارزاني از اين قشر در پيروزي انقلاب اسلامي و فائق آمدن بر خصم، نقش اساسي را عهده دار گشتند. دستخطي به تاريخ يازدهم جمادي الاول سال 1363 ه ق از امام به يادگار مانده كه در ياد نامه مرحوم سيد علي وزيري آمده است. در اين سند، امام خميني رحمه الله به لزوم يك حركت الهي در جهت مصون نگاه داشتن جامعه از مفاسد و ابتذال هاي موجود مي پردازد و ضمن ملامت شيوه سكوت و نظاره گري، تمامي افراد و خصوصا عالمان

ص: 6662

ديني را به قيام اسلامي فرا مي خواند و هشدار مي دهد كه سكون و جمود، سلطه همه جانبه فساد و ياغيان را به دنبال مي آورد: «... اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براي خدا نكنيد و مراسم ديني را عودت ندهيد فرداست كه مشتي هرزه گر شهوت ران بر شما چيره شوند و تمام آيين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند ...» (11) امام خميني در سخنان و پيامهاي متعدد خود بر اين واقعيت اصرار مي ورزد كه اگر مسلمانان بر جاي خود بنشينند طعمه ديگران مي شوند. آنان بايد بدانند كه مقصد اصلي اعتلاي اعتقادات و حقايق ناب قرآني و روايي است. بايد در اين راه استقامت ورزيد و مشكلات و ناگواريها را به جان خريد و از هيچ قدرتي نهراسيد. هدف اصلي در اسلام والاتر و برتر از زندگي دنيوي و تعفن ننگين آن است و ما نبايد به بهانه اين كه زندگي مان مورد مخاطره قرار مي گيرد و آسايش و رفاه مان كم مي شود در مقابل حيله هاي اجانب خاموش شويم. ايشان سپس توصيه مي كند كه در راستاي حفظ، بقا، گسترش فرهنگ اسلامي بايد امت اسلامي در حد توان مجهز و آماده باشند تا دشمن نتواند به آنان يورش ببرد. (12) رافت و رحمت از نظر امام خميني رحمه الله مبارزه

ص: 6663

با عوامل فتنه و فساد وجهه اي رحماني دارد و در مشي انبيا و اوليا حتي خنثي كردن توطئه هاي طمعكاران كينه ورز جنبه رحمت به خود مي گيرد. در واقع نبرد بر عليه اهل طغيان و نفاق از بين بردن آفتها و علفهاي هرزي است كه رشد و اعتلاي جامعه اسلامي را دچار نقصان و خدشه مي سازد. اگر به بهانه آزادي، افرادي را رها كنند كه به بوستان معطر معنويت مردم يورش ببرند، خود اين پديده اختناقي را براي دينداران به وجود مي آورد كه اصل آزادي و حيثيت انساني را نقض مي كند. زيرا اهل تقوا و مؤمنان، در جستجوي فضايي هستند تا در پرتو آن با آرامش و اطمينان و امنيت كامل به امور عبادي و رويش فضايل و مكارم در وجود خويش بپردازند و نيز نسلي را پرورش دهند كه مشتاق ديانت باشند و چنين تلاشي شرايط عاري از آشفتگي و هراس را مي طلبد. نبردهاي رسول اكرم صلي الله عليه و آله نه تنها با رحمة للعالمين بودن او منافاتي ندارد بلكه مؤيد و مؤكد آن هم هست چنانكه امام خميني رحمه الله فرموده اند: «... جنگهاي پيامبر، رحمت بوده است بر عالم و رحمت بوده است حتي بر كفاري كه با آنها جنگ مي كرده است. رحمت بر عالم است براي اين كه فتنه در عالم اگر نباشد همه عالم در

ص: 6664

آسايش اند. اگر چنانچه آنهايي كه مستكبر هستند با جنگ سر جاي خودشان بنشينند اين رحمت است بر آن امتي كه آن مستكبر بر او غلبه كرده است; برخود مستكبر رحمت است براي اين كه اساس عذاب الهي بر اعمال ماست ...» (13) البته اسلام ضمن آنكه پيروان خود را به مبارزه اي مستمر با كفار و مشركان فرا مي خواند مسلمين را به همزيستي مسالمت آميز با ملتهاي ديگر كه آيين ديگري برگزيده اند دعوت مي كند. به مسلمانان توصيه شده است كه در برخورد با پيروان فرقه هاي ديگر، خوش خويي و رفتار پسنديده را هرگز فراموش نكنند. اما بايد مراقب بود كه به هنگام صميميت و نزديكي با دشمنان، حيله هاي آنان بر ما تاثير نگذارد. امام خميني با الهام از مضامين آسماني قرآن، جامعه اسلامي را براي مقابله با هرگونه تهاجم مهيا مي كند و خواهان آن است كه ستيزه جويي با استكبار و قدرت طلبان و دين ستيزان در روح مسلمين با تمام اقتدار و عزت زنده بماند و به مصداق «و لن يجعل الله للكافرين علي المؤمنين سبيلا» ; (14) «و خدا هيچ گاه براي كافران نسبت به اهل ايمان راه تسلط باز نخواهد نمود.» خاطر نشان مي سازد كه: «... نكته مهمي كه همه ما بايد به آن توجه كنيم و آن را اصل و اساس سياست خود با بيگانگان قرار

ص: 6665

دهيم اين است كه دشمنان ما و جهان خواران تا كي و تا كجا ما را تحمل مي كنند و تا چه مرزي استقلال و آزادي ما را قبول دارند. به يقين آنان مرزي جز عدول از همه هويت ها و ارزش هاي معنوي و الهي مان نمي شناسند. ما چه بخواهيم و چه نخواهيم صهيونيست ها و امريكا و ... در تعقيبمان خواهند بود تا هويت ديني و شرافت مكتبي مان را لكه دار نمايند ...» (15) در يكي از روزهاي سال 1363 امام خميني به ميهمانان خارجي تذكر دادند كه براي مردم توضيح دهيد «اشداء علي الكفار رحماء بينهم» يعني چه؟ براي مردم بگوييد كه قتال هم رحمت است و رحمت خدا بر آنان است.» (16) ايشان ضمن آنكه سفارش مي كنند با محبت و رافت و ملايمت بهتر مي توان انحرافات را مستقيم تر كرد و با خوش خويي و اخلاق درست افراد را بهتر مي توان به سوي حقايق جذب كرد. در جواب آنان كه اسلام را دين خشونت و احكامش را خشن مي دانند، مي فرمايند: «... اين مثل اين است كه يك طبيبي كارد را برداشته و شكم را پاره مي كند و غده سرطاني را بيرون مي آورد بگوييد كه اين دارد خشونت مي كند، اين رحمت است يا خشونت؟ اين جامعه مثل اين مي ماند ... يك نفر آدمي كه مي خواهد مملكت را فاسد

ص: 6666

كند و قابل اصلاح نيست بايد براي تهذيب جامعه اين غده سرطاني را از جامعه دور كرد. يك حد از حدود الهي وقتي كه واقع مي شود يك جامعه اصلاح مي شود ...» (17) رمز عزت امام از همان آغاز مبارزه سياسي، راس حكومت و اساس سلطنت را هدف قرار داد; در صورتي كه ديگران در كنار حكومت شاه، امور ديگر را آماج ستيز خود قرار مي دادند. حتي برخي خواص، امام را توصيه مي كردند كه از مواضع خود كوتاه بيايد و اين شيوه از مجاهدت امام يادآور روش مبارزه حضرت امام حسين عليه السلام است كه چون از مدينه حركت كرد فرمود: «انا لله و انا اليه راجعون و علي الاسلام السلام اذ قد بليت الامة براع مثل يزيد» (18) و بدين گونه خطر حاكم فاسد را گوشزد كرد. آن حضرت در پاي بندي به اصول به گونه اي بودند كه فرمودند: «والله لو لم يكن ملجا و لا ماوي لما بايعت يزيد بن معاوية.» از زمان امتناع امام حسين عليه السلام از بيعت با يزيد و هجرت به سوي مكه تا عزيمت به عراق، بسياري از خواص به حضرت پيشنهاد تغيير مسير و يا انصراف از آن را دادند ولي امام بر ادامه مسير و پيگيري هدف و بيان انگيزش عالي خود از قيام تاكيد نمود. (19) سياست حضرت علي

ص: 6667

عليه السلام در بيرون راندن دشمن اصلي يعني معاويه نيز چنين بود و براي آن حضرت كمي قواي خودي و زيادي قشون دشمن مطرح نبود. ايشان در هيچ شرايطي اجازه نمي داد تا ارزشها و اصول مسلم قرآني و سنت نبوي كم رنگ شود و دشمن در اجراي برنامه هاي خود گستاخ گردد. امام خميني رحمه الله نيز پيرو راستين آن امام همام بود كه فرياد زد: «... هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديوسيرتان و مشركان و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امت محمد صلي الله عليه و آله و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم. قدرت ها و ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها بماند به راه خود ... ادامه مي دهد و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام، اين پا برهنگان مغضوب ديكتاتورها، خواب را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگان كه به ستم و ظلم خويش اصرار مي نمايند سلب خواهد كرد.» (20) امام خميني حضور مردم در صحنه هاي گوناگون را در هر شرايطي مهم ترين وظيفه

ص: 6668

آنان مي دانست و به مناسبتهاي مقتضي براي تحكيم و تعميق اين ويژگي و تقويت توان دشمن ستيزي جامعه و صيانت امت مسلمان از ارزشها نكاتي را تذكر مي داد و آفتهايي را كه امكان داشت اين روحيه را به تحليل ببرد يادآور مي گرديد و در اين خصوص مي فرمود: «... مادامي كه ملت ايران همان قدرت اول را كه قدرت معنوي بود و با الله اكبر پيش برد، مادامي كه اين حال حفظ شود، شما بيمه هستيد، بيمه الهي هستيد. خدا نكند كه دستهايي كه الان در كار هست [و] مي خواهند شما را مايوس بكنند در اين شيطنتشان پيروز شوند و شما را از آن حالي كه در آن اول انقلاب داشتيد منحرف كنند; آن روز روزي است كه خداي تبارك و تعالي عنايتش را خداي نخواسته از شما برمي دارد و شما به همان حال مي افتيد; حفظ كنيد آن حالي را كه در اول نهضت داشتيد.» (21) بديهي است همان گونه كه حركت اسلامي تا كنون با صلابت و عزت تمام پيش رفته و در جهان عظمت و اقتدار آفريده است، همراه با تقويت و تحكيم روحيه تقوا و ايثار و شهادت طلبي مي تواند به توفيقاتي دست يابد و موانع و مشكلات را پشت سر نهد. از زماني كه امام خميني رحمه الله مبارزه را آغاز

ص: 6669

كرد تا آخر يك كلمه بر زبان آورد و آن اسلام بود و در اين راه محروميتها و تنگناهاي زيادي را تحمل كرد. اصولا حيات فردي و اجتماعي امام در پيروي از موازين ديني خلاصه مي شد و به همين خاطر احساس پيروزي مي كرد و مي فرمود: «ما به هر حال چون اوامر الهي را اطاعت مي كنيم پيروزيم حالا چه ظاهرا شكستي خورده باشيم، كشته اي داده باشيم و چه نداده باشيم به هر حال پيروزيم.» (22) از اهداف مهم مكتب انبيا، آزاد كردن انسانها از انواع بندهايي است كه بر جسم و جانشان نهاده شده است. طاغوت ها عوامل اسارت جسم مردمند و نفس اماره جان آدمي را به بند مي كشد. پيامبران در گشودن اين زنجيرها هادي و ياور بندگان خدا بوده و با طاغوت هاي بيروني به مبارزه برخاسته اند تا مسدود كنندگان طريق توحيد را از ميان بردارند و با دعوت به تزكيه و تقوا مردم را براي گسستن بندهاي دروني توانمند سازند. امام خميني رحمه الله در عصر كنوني اسوه اي پيروزمند در اين دو عرصه بود و در مصاف با موانع بيروني و داخلي رشد انسانها شهامتي شگفت از خويش بروز داد و بر هر دو فائق آمد و همچون اجداد طاهرين خويش از غير خدا نهراسيد و در سركوبي مظاهر كفر

ص: 6670

و الحاد لحظه اي ترديد به خويش راه نداد. روزي يكي از افراد كه داعيه انقلابي بودن داشت به محضر امام خميني آمد و از فراواني و فرساينده بودن توطئه ها شكوه كرد. امام به آرامي دستي بر سينه اش زد و فرمود: «تو چرا مي ترسي؟ ! هيچ اتفاقي نمي افتد.» در ماجراي اشغال لانه جاسوسي امريكا كه برخي از ملي گراها مخالفت مي كردند و دلايلي براي لزوم عقب نشيني از گروگان گيري ارائه مي دادند، امام فرمود: «امريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند.» البته تمامي اين شهامتها و قدرت مقابله امام با نيروهاي اهريمني بيروني ريشه در آن آزادگي دروني و قدرت معنوي امام داشت و اصولا تا كسي در پيكار با درون خويش توفيق نيابد نمي تواند در نبرد با خصم و استكبار موفق باشد و به هيچ عنوان قدرت رها كردن خود يا ديگران را از چنگال اسارتهاي سياسي و اجتماعي نخواهد داشت. (23) مصلح وارسته فرهنگ تربيتي امام خميني رحمه الله شاگرداني را پرورش داد كه از حصارهاي پولادين دود و آتش عبور كردند و بر هستي غارتگران پيرو مكتب زر و زور و تزوير تاختند. اين ويژگي مبنايي شد براي اينكه جهانخواران به خود آيند. امام با عملكرد خويش آيينه تمام نماي صدق و صفا و سمبل ايثار و تقوا بود و به ما فهمانيد كه:

ص: 6671

«... انبياء يك نفر بودند لكن از باب اين كه يك آدمي بود كه از كانال عبوديت رسيده بود به مقام رسالت همه چيزش انساني بود. يك جامعه [را] از زمان خودشان تا بعدها اصلاح كردند. يك نفر بودند ولي يك نفري كه جامعه را اصلاح كردند ... .» (24) آري امام با رسالت الهي اصلاح، تربيت و تزكيه جامعه و نيز ستيز عليه بيداد را در تاريك ترين دوران توحش دنياي متمدن آغاز كرد و با اتكال به خداوند متعال و حمايت مردم دست از جان شسته جامعه جهاني و دنياي اسلام را دگرگون ساخت و تربيتي نو بنياد نهاد كه در اسلام ناب محمدي ريشه داشت. الگوي راستين تربيت ديني، تمام نيروها را از ورطه تباهي به قله فداكاري و نورانيت رهنمون ساخت. ايمان كامل امام مستلزم خشم و غضب او در هنگام بروز خلافكاري و گناه افراد بود، او در راه احكام دين و عزت مسلمانان ملاحظه كسي را نمي كرد و همچون انبيا و اولياي الهي غيرت ديني داشت. بارها فرمود: «وقتي عكس شاه معدوم را در برابر فلان رئيس جمهور امريكا ديدم كه آن طور ذليلانه در مقابلش ايستاده بود بسيار ناراحت شدم و تلخي اين منظره هنوز برايم باقي است كه حاكم يك كشور مسلمان در برابر

ص: 6672

كافري خداناشناس اين طور اظهار حقارت كند.» روزي يكي از نشريات بعد از انقلاب اسلامي با استفاده از هرج و مرج مطبوعاتي آن زمان به مرحوم شهيد شيخ فضل الله نوري اهانت كرده بود. امام فرياد بر آورد كه «اينها چه مي كنند؟» (25) موضع گيري ايشان نسبت به يك برنامه راديويي و بحث الگوي زنان كه طي آن نسبت به ساحت مقدس برجسته ترين بانوي عالم و والاترين اسوه زنان و سرمشق عالي براي مؤمنان يعني حضرت فاطمه زهرا عليها السلام اسائه ادب شده بود، شاهد ديگري بر حميت ديني امام بود. امام از شهادت زائران خانه خدا در آن جمعه خونين توسط ماموران سعودي نيز به صورت چشمگيري بر آشفت و از آن فاجعه با عنوان «جهان در اين ماتم نشسته و دل پيامبر خاتم شكسته» ياد كرد. صدور فتواي مهدور الدم بودن مؤلف كتاب منفور آيات شيطاني، از جانب آن روح قدسي به خاطر صيانت از مقدسات ديني و مقابله با اهانت به وحي و رسول اكرم صلي الله عليه و آله بود و اين كه دشمنان اسلام متنبه شوند و در ذهن خودشان چنين امور وهن انگيزي را نپرورانند. امام همچون ابراهيم خليل عليه السلام تبر فرياد و خشم و روشنگري را بر دوش خود حمل كرد و از منزل به فيضيه و

ص: 6673

از آنجا به حرم حضرت فاطمه معصومه و از حرم به خيابان با سخنراني، پيام و اعلاميه و حركت دادن مردم به سوي ميدان مبارزه همچنان تلاش ورزيد. سرانجام آتش كينه نمروديان مشتعل مي گردد و امام را در انتخاب سكوت و سازش يا تحمل دردها و آوارگي ها مخير مي سازد ولي او راه كعبه تقرب و سرزمين هاجر و قربانگاه اسماعيل عليه السلام را انتخاب مي كند، زندان مي رود، تبعيد مي شود، شهادت فرزند حكيم و دانشور خويش را مي نگرد و پس از تحمل مصائب فراوان و فشارهاي گوناگون در مهد آزادي يعني فرانسه صاحبان همه بتها را بهت زده و رسوا مي سازد. روز موعود فرا مي رسد و او به سرزمين انقلاب اسلامي و موطن نسل ايثار و شهادت باز مي گردد. او ايران را به عنوان مركز انتقال قدرتهاي معنوي و كانون صدور ارزشهاي راستين به جهان انتخاب كرد و كوشيد تا جامعه را به سوي اعتدال و ديانت سوق دهد. حركت، تحول و اصلاحات و سازندگي امام خميني آنچنان حيرت انگيز و موزون بود كه در اندك زماني انديشه ها و آرمانهاي مردم را پرورش داد. گويي آنها سالها در كلاس سياست دانش آموخته اند و در بردباري و استقامت در برابر مصائب و مشكلات از پولاد آبديده تر شده اند. كور باد چشماني كه اين همه مجد،

ص: 6674

شكوه و شوكت حق را ننگرد; در كنار خورشيد فروزان بايستد، از آن فروغ گيرد و از گرماي آن تحرك يابد ولي تازه از پايان شب سياه سخن بگويد. گويي صفت خفاش هاي شب پرست در دل و روحشان رسوخ كرده و آنان را چنان مسخ كرده است كه چون نور و تابش شمس انقلاب اسلامي را مشاهده مي كنند از آن اعراض مي نمايند و به جاي اين كه در پرتو چنين درخشش جانبخشي به اوج ملكوت و معنويت پرواز كنند و ملكات روحاني خويش را تقويت كنند و با بال معارف و مكارم به خدمت

ص: 6675

در جامعه بپردازند بر حضيض دنيا فرو غلطيده اند و در باتلاقي كه خود ايجاد كرده اند دست و پا مي زنند. امام كسي است كه مي گويد: «در تمام عمرم جز از خداوند متعال نهراسيده ام» او با چنين ويژگي، آنچنان ابهت و صلابتي در خويش پديد آورد كه حوادث پرتلاطم روزگار و فشارهاي سخت استكبار و تهديدهاي دشمنان گوناگون نتوانست هيچ گونه تزلزلي در شخصيتش به وجود آورد و در اقيانوس وجودش هيچ گونه موج ايجاد نگرديد. برخي افراد چون از شدت گرفتاري ها دچار ياس و حرمان مي شدند به خدمتش مي رفتند و تقاضاي مشكل گشايي داشتند; امام با آرامش باطن و صفاي معنوي كه از ايمان و تقواي ايشان منشا مي گرفت مي فرمودند: چيز مهمي نيست. آنان به واقع با اطمينان خاطر امام و مشاهده سيماي قدسي آن روح والا دشواري هايشان چون برف آب مي شد و برطرف مي گرديد. حتي در آشفته ترين و خطرناك ترين شرايط و پيچيده ترين رخدادها كه به طور طبيعي افراد نگران مي شوند، امام به جاي ناراحتي با يك نشاط دروني و آرامش باطني بر هر حادثه تلخي لبخند مي زد و مي فرمود چيزي نيست. به همين دليل قادر بود بر ديگران تاثير بگذارد و آنان را اميدوار كند. اين ويژگي روايتي را به ذهن متبادر مي كند كه مي فرمايد: «ان المؤمن ليسكن الي المؤمن كما

ص: 6676

يسكن الظمآن الي الماء البارد» ; (26) فرد با ايمان در كنار مؤمن آرامش مي گيرد چنان كه تشنه با نوشيدن آب سرد آرام مي شود.» به صلابت كوه، به آرامش دريا حضرت آية الله العظمي اراكي خاطر نشان نموده است: خداوند يك قوه غريبي در اين مرد (امام خميني) خلق فرموده كه همچون قوه اي كه به ايشان داده به هيچ احدي نداده، هم چنين جراتي، چنين شجاعتي و ديدي به او داده كه به احدي نداده است. (27) نويسنده اي مسيحي پس از مراجعت از ايران مي گويد: خاطره من از رهبر انقلاب ايران اين بود كه تا به حال كسي را مانند وي صميمي، مطمئن و آرام نديده ام، در عين حال كه مردي انقلابي و خستگي ناپذير است ولي گويا جهاني از آرامش و اطمينان وي را همراهي مي كند. (28) آرامش و وقار امام به قدري زياد بود كه ديگران را ناخودآگاه متاثر مي ساخت. يكي از اطرافيان امام مي گويد: يك بار متوجه شديم كه گروهي از دانشجويان فرانسوي براي گوش دادن به سخنراني امام مي آمدند و اين روند طي چندين شب استمرار يافت. برادري به زبان فرانسه از آنان پرسيد: آيا شما از بيانات امام چيزي هم درك مي كنيد و اصولا آيا زبان فارسي را مي دانيد؟ آنها در پاسخ وي اظهار داشتند: خير، ما

ص: 6677

متوجه نمي شويم كه ايشان چه مي فرمايند اما وقتي اين شخصيت مشغول سخنراني مي شود ما به هنگام نگريستن به سيماي پرصلابتش در خودمان يك آرامش و روحانيتي احساس مي كنيم. (29) در ماجراي حمله مزدوران بعثي به ايران كه در پي آن فرودگاهها بمباران شد و هزاران تانك و نفربر به همراه كثيري از نظاميان عراقي به مرزهاي ايران يورش آوردند و هراس و بيم چون ابر تيره اي همه جا را فرا گرفته بود، امام به دريايي از شعله ها و احساسات منفي آب اطمينان و بردباري ريخت و به آرامي فرمود: دزدي آمد و سنگي انداخت. و در همين اوضاع و احوال كه همه نگران سرنوشت جنگ بودند، مي گويد: اين حادثه يك نعمت الهي بود. (30) امام در برابر فشارها و حوادث شكننده مي فرمود: در اين دنيايي كه ابرقدرت ها عليه ما هستند بايد به انجام وظيفه فكر كنيم. و چون بيم توطئه هاي سنگين گروهك ها و عوامل استكبار مي رفت و در اين زمينه ها بحث و تحليل مي شد امام در پايان لبخندي مي زدند و مي گفتند: حد اكثر اين است كه بيايند همين جا كه ما ايستاده ايم ما را بكشند، اوج پيروزي و سعادت ما در اين لحظه است. (31) يكي از ياران امام مي گويد در تمام حالاتي كه توفيق ديدار با امام را داشتيم

ص: 6678

و تقاضاي ارشاد يا درخواست تعيين تكليف در مسائل مربوطه را مي كرديم - چه قبل از پيروزي و چه در ارتباط با مسؤوليت هاي خود - هرگز شكست يا ناكامي را در سيماي ايشان مشاهده نكردم. (32) چون براي حضرت امام مبارزات هدف نبود و مقصدي والاتر و بالاتر داشتند، از وقوع برخي حوادث به ظاهر سخت و ناراحت كننده تكان نمي خوردند و گويا خود را براي اين گونه رويدادها مهيا كرده بودند. در رويداد تلخ هفتم تير، انفجار نخست وزيري و شهادت بزرگاني چون آية الله مطهري، دكتر بهشتي، دكتر مفتح و شهداي محراب حضرت امام چنان بود كه گويي از قبل به ايشان الهام شده بود. البته اين موضوع بدان معنا نيست كه در مقابل شهادت هفتاد و دو تن شخصيت يا كشته شدن ديگران امام بي اعتنا بود بلكه عطوفت و رقت قلب امام نيز نمونه بود ولي با آگاهي از اين حوادث خود را نمي باخت و با تسلط كامل به رفع مشكلات مي پرداخت و گويا هر چه حادثه ها شديدتر مي گشت اطمينان امام به هدف فزوني مي گرفت. در حقيقت همين مصائب بزرگ خود دليل اين بود كه به مقاصد اعلا نزديك شده است و از اين جهت شياطين نااميد مي شدند. قرآن در اين باره مي فرمايد: «و لما راي المؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا

ص: 6679

الله و رسوله و صدق الله و رسوله و مازادهم الا ايمانا و تسليما» ; (33) «چون مؤمنان آن گروهها را ديدند گفتند اين همان چيزي است كه خدا و فرستاده اش به ما وعده داده اند و پروردگار و رسولش راست گفته اند و جز به ايمان و تسليمشان نيفزود.» در حالي كه احزاب براي نبرد، قتل و تخريب به مدينه آمده بودند و مي خواستند كار مسلمانان را يكسره كنند. حضرت امام حسين عليه السلام نيز هر چه به روز عاشورا نزديكتر مي شد قيافه اي شاداب تر مي يافت، همچون عاشقي كه مي خواهد به لحظات وصل برسد. آري حوادث ناگوار در افراد عادي و حتي خواص سياسي جهان، تشويش و دلهره پديد مي آورد ولي اهل ايمان و تقوا را براي رسيدن به مقصد خويش استوارتر مي كند. تلاشهاي امام در آغاز مبارزه و پس از پيروزي، روندي يكسان و بدون نوسان داشت و اين بسيار مهم است كه انساني سالها در غربت و تبعيد با هزاران مشقت و رنج به سر برد ولي هرگز اظهار ملالت و رنج نكند و تازه مقاوم تر بشود و صلابت و قاطعيت او افزايش يابد. در سال 1342 كه امام را به تهران انتقال دارند و زنداني كردند، پاكروان - رئيس سازمان امنيت - تصميم به آزادي ايشان مي گيرد. وي به اين

ص: 6680

نيت، به امام عرض مي كند: بهتر است براي تغيير آب و هوا به جاي ديگري برويد. امام مي فرمايد: واضح تر صحبت كنيد، بعد چنين ادامه مي دهد: شما چهار كار مي توانيد انجام دهيد. يكي اين كه تبعيدم كنيد، دوم اين كه مي توانيد مرا بكشيد، سوم اين كه زندانيم نماييد و يا اين كه آزادم كنيد. براي من انجام هر كدام از اين موارد مساوي است ولي براي شما هر كدام از آنها ضرر دارد. (34) امام در سال 1323 ه ش با نگارش كتاب «كشف اسرار» به انتقاد اساسي از رژيم رضاخان پرداخت و خواهان تغييرات بنيادين در روابط و مناسبات سياسي نظام حكومتي گرديد و در آن روزهاي سياه و تاريك به حكم وظيفه ديني و روح تعهدپذيري به پا خاست و جهت بيدار نمودن امت بزرگ مسلمان از حوادث تلخي كه بر آنان مي گذشت و نقشه هاي شومي كه در آستانه اجرا بود، درسي عمومي و همگاني را آغاز كرد. گام نخست مقاومت او در برابر تباهي و بيداد با درس اخلاق آغاز شد كه به طور شگفت انگيزي با استقبال عمومي مواجه گرديد و در مدتي كوتاه به يك اجتماع بزرگ كه تمام گروهها و طبقات در آن حضور داشتند تبديل گشت. اجتماع طبقات مختلف در اين برنامه تا بدانجا بود كه هيئت حاكمه را

ص: 6681

سخت به هراس افكند و ادامه آن با مخالفت شديد رژيم روبرو گرديد و عمال استكبار براي متوقف نمودن آن به دست و پا افتادند كه در اين ماجرا نيز امام صلابت و سازش ناپذيري خويش را بروز داد. (35)

پى نوشت ها

: 1( احزاب، آيه 2 38( الكافي، ج 1، ص 32 و الحياة، ج 2، ص 3 ..234( بحار الانوار، ج اول، ص 216; الحياة، ج 2، ص 4 235( نهج البلاغه 5( انفال، آيه 6 60( بقره، آيه 7 120( آل عمران، آيه 8 118( نهج البلاغه، خطبه 9 192( بقره، آيه 257 «خدا يار اهل ايمان است آنان را از تاريكي، بيرون آرد و به عالم نور برد... .» 10( در اين مورد بنگريد به زندگي نامه سياسي امام خميني، محمد حسن رجبي 11( صحيفه نور، ج 1، ص 12 3 -4( ولايت فقيه، امام خميني، ص 13 38( صحيفه نور، ج 19، ص 14 83( نساء، آيه 15 141( صحيفه نور، ج 20، ص 16 237( روزنامه كيهان، شماره 17 16497( تفسير سوره حمد، امام خميني، ص 18 109 -110( مقتل خوارزمي، ج 1، ص 19 185( نك. تاريخ طبري، ج 7، ص 275; تاريخ ابن اثير، ج 3، ص 276 و بحار الانوار، ج 44، ص 20 329( صحيفه نور،

ص: 6682

ج 20، ص 21 113( همان، ج 12، ص 22 140( پا به پاي آفتاب، ج اول، ص 23 116( مجموعه مقالات كنگره بررسي انديشه و آثار تربيتي حضرت امام خميني، ص 24 541( صحيفه نور، ج 14، ص 25 31( پا به پاي آفتاب، ج 2، ص 26 230 -231( اصول كافي، ج 3، ص 27 345( سرگذشت هاي ويژه از زندگي امام خميني، ج 6، ص 28 12( سيماي فرزانگان، رضا مختاري، ص 29 380( سرگذشت هاي ويژه، ج 2، ص 30 15( با معارف اسلامي آشنا شويم، سال هيجدهم، شماره 43، ص 31 76( پا به پاي آفتاب، ج 4، ص 32 177( روزنامه كيهان، شماره 33 16579( سوره احزاب، آيه 34 22( پا به پاي آفتاب، ج 2، ص 35 96( زندگي نامه نايب الامام خميني، ج 1، ص 32 غلامرضا گلي زواره

ص: 6683

طراوت عبادت در سيره امام خميني (قدس سره)

10 چكيده: اشك شبانه صديقه مصطفوي(دختر امام)اظهار داشته است: يادم مي آيد ازدوران كودكي كم خواب بودم. چندين بار نيمه هاي شب بيدار مي شدم ومكرر نماز شب آقا را مي ديدم. از خود مي پرسيدم: چرا آقا درهنگام شب اين قدر مي گريد خيلي از شب ها مهتاب بود و در پرتوروشنايي آن اشك چشم آقا را مشاهده مي كردم و اين وضع براي من كه طفلي بيش نبودم شگفت بود. در دوراني هم كه به نجف مي رفتم وبچه هاي كوچك داشتم و شب ها بيدار مي شدم آقا در اتاقشان كه رو به روي محل اقامت ما بود در ايوان كوچكي نماز شب مي خواندند و من احساس مي كردم براي اين كه صدايشان را نشنويم گريه شبشان را بابلند گويي كه مناجات پخش مي كرد تطبيق مي دادند من چون بيداربودم صداي گريه آقا را مي شنيدم. حجه الاسلام والمسلمين حسن ثقفي گفته است: هنگامي كه امام براي اقامه نماز شب برمي خيزند مقيدند بي سرو صدا باشد، يادم است درپاريس دو اتاق كوچك بود و من كه آن جا مي خوابيدم مي ديدم امام خيلي آهسته و واقعا مثل يك سايه برمي خاستند و بدون سر وصدا وضومي گرفتند و نماز شب را بر پا مي داشتند. برخي خويشاوندان كه از پانزده سالگي با امام بوده اند گفته انداز دوران نوجواني كه با امام در خمين بوديم آقا يك چراغ موشي كوچك

ص: 6684

مي گرفتند و مي رفتند به يك قسمت ديگر كه هيچ كس بيدار نشودو نماز شب مي خواندند، همسر امام مي گويند تا حالا نشده كه من ازنماز شب ايشان بيدار شوم چون چراغ را مطلقا روشن نمي كردند، حتي چراغ دست شويي را روشن نمي گذاشتند تا كسي بيدار نشود، هنگام وضوي نماز شب يك ابر زير شير آب مي نهادند كه صداي چكه و ريزش آب موجب بيدارشدن كسي نگردد. آيه الله سيد مصطفي خوانساري صحنه اي از عبادت امام را اين گونه نقل كرده است: يك سال در قم برف زيادي آمده و سيل، نصف اين شهر را خراب كرده بود، در همان وضع با آن شدت سرما و يخ بندان امام نيمه هاي شب از مدرسه دارالشفا به مدرسه فيضيه مي آمد و به هر زحمتي بوديخ حوض مدرسه را مي شكست و وضو مي گرفت و زير مدرس مي رفت و درتاريكي مشغول تهجدش مي شد حال چه حالي داشت، نمي توانم بازگوكنم، با يك سرور و شادي معنوي نماز شب را به جاي مي آورد وهنگام اذان مي آمد مسجد بالاسر و پشت سر آيه الله حاج ميرزا جوادملكي به نماز مي ايستاد و بعد برمي گشت و مشغول مباحثاتش مي شد. بانو فاطمه طباطبايي گفته است: در سال1349 شمسي با حاج احمدآقا ازدواج كردم و در سال 1352 شمسي با همسر و فرزند نه ماهه ام به عراق رفتم. نيمه شب بود كه به منزل امام(پدرهمسرايشان)رسيديم،

ص: 6685

خودشان آمدند، در را باز كردند، چند دقيقه اي به احوال پرسي گذشت و بعد نماز شب را شروع كردند، اين براي من خيلي شگفت آور بود، زيرا نماز شب واجب نبود و مي توانستند قدري ديرتر بخوانند اما با وجود اين كه علاقه زيادي به پسرشان، حاج احمد آقا، داشتند و چند سالي بود كه از ايشان دور بودند مشغول نماز شدند بعدها پي بردم اين رفتار به دليل علاقه وافرشان به نماز بوده است. حضرت امام در نخستين شب اقامتشان در پاريس در آپارتمان كوچكي اقامت كردند، هنگام خواب به اتاق خود رفتند، ساعت دو بعد ازنيمه شب كه به وقت نجف چهار و به وقت تهران چهار و نيم بعد ازنيمه شب بود از اتاق خود بيرون آمدند، وضو گرفتند و برگشتند،هنوز چهار ساعت به اذان صبح مانده بود، يكي از اطرافيان مي گويد: تعجب كرديم كه چرا ايشان زود از خواب برخاسته اند، صبح معما حل شد، زيرا امام فرمودند: اين جا چه طور است؟ ديشب هر چه نشستم كه صبح شود نماز بخوانم هوا روشن نشد، مشخص گرديد كه ايشان به عادت هر شب مطابق با افق نجف اشرف دو ساعت به اذان صبح مانده براي نماز شب بلند شده اند، خدمتشان عرض كرديم، افق اين جا با عراق دو ساعت اختلاف دارد فرمودند: بياييد ساعت مرادرست كنيد. حتي در شب پرواز سرنوشت ساز دوازدهم بهمن سال1357

ص: 6686

شمسي اين برنامه عبادي امام ترك نشد. يكي از اصحابشان كه در هواپيمابوده نقل مي كند: به احترام آقا طبقه بالاي هواپيما را اختصاص به امام دادند تا در آن جا استراحت كند و كسي مزاحمشان نباشد، من جسارت كردم و گفتم بروم ببينم امام در چه حالي است، وقتي به طبقه بالا رفتم ديدم امام مشغول نمازند ودر حال ريختن اشك هستند. يك روز در قم حضرت امام بيمار شدند به دستور پزشكان مي بايست به تهران انتقال يابند، هوا بسيار سرد بود و برف مي باريد. يخ بندان عجيبي در جاده ها وجود داشت. حضرت امام با اين كه چندين ساعت در آمبولانس بودند به محض آن كه به بيمارستان قلب تهران منتقل شدند باز هم نماز شب را به جاي آوردند. بعد از عمل جراحي هر لحظه كه امام مشكل خاصي نداشتند چشمان خود را روي هم مي نهادند و مي خوابيدند حتي پزشكان به اين شك مي افتادند كه نكند اثر داروهاي بيهوشي است كه ايشان را به اين صورت در مي آورد. اما زماني كه وقت نماز شب فرامي رسيد خودشان بيدار مي شدند و مي فرمودند وقت نماز است و اين در حالي بود كه براي به خواب رفتنشان به امام دارو مي دادند اما به همان حالت عادي راس ساعت دو بعد از نيمه شب نماز شب را اقامه مي كردند وحتي شور و حال افزون تري داشتند. يكي از نزديكان امام

ص: 6687

نقل مي كردوقتي وارد اتاق بيمارستان شدم ايشان را در حالت عجيبي يافتم. آن قدر گريسته بودند كه تمامي چهره منورشان خيس شده بود، هنوزهم اشك هاي مباركشان چون باراني جاري بود و چنان با خداي خودراز ونياز مي كردند كه من تحت تاثير قرار گرفتم، وقتي متوجه من شدند با حوله اي كه بر شانه داشتند صورت خود را خشك كردند. سياست برخاسته از ديانتحضرت امام خميني در كتاب «كشف اسرار» كه در سنين جواني ومقارن با نخستين سال هاي حكومت استبدادي محمدرضا شاه نوشتنداشاره كوتاهي به مساله نماز جمعه كردند ولي در كتاب تحرير الوسيله كه در زمان تبعيد به تركيه تاليف فرمودند به طورمشروح پيرامون آن مسائلي را ذكر كردند. ايشان در پيامي به مناسبت عيد فطر سال 1358 شمسي فرموده اند: «... اسلام دين سياست است، ديني است كه در احكام آن سياست به وضوح ديده مي شود، هر روز اجتماعات در تمام مساجد كشورهاي اسلامي از شهرستان ها گرفته تا دهات و قراء و قصبات چند مرتبه برپامي شود تا اين كه مسلمين از احوال خودشان و حال مستضعفين اطلاع پيدا كنند و از طرفي هر هفته يك اجتماع بزرگ تشكيل مي شود تانماز جمعه كه مشتمل بر دوخطبه است و در آن بايد مسائل روز واحتياجات كشور از جهات سياسي، اجتماعي و اقتصادي مطرح شود برپاگردد. اسلام مردم را براي مقاصد بزرگ به

ص: 6688

اين اجتماعات دعوت كرده است....» همچنين امام تاكيد نموده اند: نماز جمعه از اهميت سياسي فوق العاده اي برخوردار است و مي افزايند: اسلام دين سياست است و هر كس خيال كند كه جداي از مسائل سياسي است جاهل بوده و از اين آيين و سياست آگاهي ندارد. اين سخن واضح و قاطع امام در احياي نماز جمعه به عنوان تجلي تركيب اسلام و سياست نقش فوق العاده مهمي داشته است. در بياني خطاب به كنگره جهاني ائمه جمعه و جماعات كه شركت كنندگان آن از سوي امام پذيرفته شده بودند فرمودند: «... نماز جمعه يكي از بزرگ ترين پديده هاي اسلامي و يكي ازمهم ترين ره آوردهاي انقلاب اسلامي ما است اگر اين انقلاب اسلامي جزاين نماز جمعه به ماچيز ديگري نداده بود براي ملت ما و مسلمين كافي بود...» نخستين امام جمعه اي كه از طرف حضرت امام تعيين شد مرحوم آيه الله طالقاني بود كه اولين خطبه خود را در روز پنجم مرداد1358 شمسي ايراد فرمودند. يكي از تجليات مهم حضور دايمي مردم ايران در صحنه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي عبارت از شركت آنهادرنماز جمعه بود و جالب توجه است كه حضرت امام تمام اقشار ملت ازجمله زنان را هم به شركت در نماز جمعه تشويق فرمودند. يكي ازاستفتائاتي كه از ايشان شده اين است كه: آيا شركت بانوان درنمازهاي جماعت يوميه و نماز جمعه كراهت دارد

ص: 6689

يا خير؟ امام درجواب فرموده اند: كراهت ندارد بلكه در بعضي موارد مطلوب است. زهرا اشراقي(نوه امام)مي گويد آن زمان كه در مراسم نماز جمعه بمب گذاري كرده بودند من هم در مراسم نماز مزبور شركت كرده بودم. مادرم و ديگر افراد فاميل در خانه آقا بودند، چون از من خبري نشده بود همه نگران شده بودند وقتي وارد خانه شدم، ديدم مادرم به حالت اعتراض گفت: تو چرا رفتي؟ تو كه باردار بودي چرارفتي؟ به خاطر بچه ات هم كه شده نبايد مي رفتي. اين را هم بگويم كه از قبل شايع شده بود كه آن مراسم نماز را صداميان بمباران مي كنند يا در آن بمب مي گذارند، نگراني مادرم هم از اين بابت بود. ولي امام كه سر ميز ناهار نشسته بودند با خنده اي به من گفتند: سالمي؟ من تشكر كردم. ايشان آهسته در گوشم گفتند: خيلي كارخوبي كردي كه رفتي، خيلي از تو خوشم آمد كه به چنين نمازي رفتي. حرمت مسجد با وجود آن كه حضرت امام نسبت به امور عبادي و نمازهاي واجب و مستحب اهتمام فراوان و جدي و عميق داشت از اين كه به اين عنوان شهرتي بيايد پرهيز داشت و يك بار شخصي به نام عليرضا آقاخاني كه برادر شهيد اميرحسين آقا خاني بود طي نامه اي خطاب به امام نوشت: رسم است بزرگ تر به كوچك ترهديه مي دهد و نيز چنين مرسوم مي باشد كه جواب

ص: 6690

هديه را با هديه مي دهند. اين فرزند كوچك به طمع آن كه از پدر بزرگوار خود هديه اي دريافت كند هديه اي ناقابل خدمت پدر عزيز خود فرستاده است ان شاءالله مورد قبول واقع شود، اگر ميل آن پدر مهربان بر آن قرار گرفت كه فرزندكوچك خود را مورد رحمت و تفقد قرار دهند لطف فرموده عباي كهنه اي از خويش را كه سال ها با آن نماز گزارده ايد مرحمت فرمائيد تاان شاءالله حقير نيز با آن سال ها نماز بگذارم شايدبه حرمت آن عباي مقدس نماز ما هم قبول ذات اقدس احديت قرارگيرد. حضرت امام طي نامه اي جواب وي را داد و از او و امثال اين جوان تشكر كرد و پارچه اي برايش فرستاد. در نامه دفتر امام كه در كنار آن پارچه مقدس بود اين مطالب را مي شد خواند: «باسمه تعالي، جناب آقاي عليرضا آقا خاني، نامه شما و هديه ارزشمندتان خدمت امام رسيد و در مورد درخواستي كه كرده بوديدحضرت امام فرمودند: من عبايي كه نماز بسيار در آن خوانده باشم ندارم ولي اين پارچه را كه براي شما فرستاده اند، فرمودند در آن زياد نماز خوانده ام وما نيز آن را جهت شما ارسال داشتيم.» در نجف امام اغلب نماز ظهر را در منزلشان مي خواندند و به مسجد نمي رفتند، مسجدي در نزديكي محل اقامت ايشان بود كه به مسجد ترك ها اشتهارداشت ولي آن گونه كه نقل

ص: 6691

كرده اند شيخ انصاري در آن نماز مي خواند و درس مي گفت و به همين دليل به آن مدرسه شيخ هم مي گفتند. در اين مسجد مرحوم بحرالعلوم ازعلماي نجف نماز اقامه مي نمود و چون دچار كسالت شد ديگر به آن جا حاضر نشدهر چه خدمت امام مي آمدند كه در اين مسجد نماز بخوانند اخلاق وفروتني آن بزرگوار اجازه نمي داد و قبول نمي كردند. مرحوم بحرالعلوم كه مردي بزرگوار و از مشاهير حوزه بود خودش كسي رانزد امام فرستاد، اما ايشان به منظور اجتناب از شهرت قبول نمي كردند تا آن كه خود آن عالم با كهولت سنشان خدمت امام آمدندو گفتند: اگر شما نياييد من نماز نمي خوانم تااين كه قبول كردند. قبل از تبعيد حضرت امام صاحب يكي از كارخانه هاي بزرگ تهران مسجدي ساخته بود و از ايشان خواسته بود تا براي آن امام جماعتي مشخص كند. امام با اكراه پيشنهاد وي را پذيرفت و بعد از تعيين يك روحاني به عنوان امام جماعت آن مسجد خطاب به وي فرمودند: شما علاوه بر تبليغ و ارشاد دوموضوع را نبايد از ياد ببريد. اول اين كه در اين مسجد نامي از من برده نشود و بعد برخورد شما باباني مسجد به گونه اي باشد كه خيال نكند چشم به ثروت او داريم. امام در يكي از سفرهايشان كه مصادف با ماه رمضان بود، درمسجدي دور افتاده متروك و

ص: 6692

بسيار كوچك كه بيش از يك اتاق گلي نداشت به اقامه نماز جماعت مي پرداختند، اين در حالي بود كه عده اي از علما به ايشان پيشنهاد كردند كه در مسجد جامع شهراقامه جماعت كنند، اما آن بزرگوار نپذيرفته و فرمودند: در مسجدجامع كسي هست كه اقامه جماعت كند ولي در اين جا كسي نيست، ازاين رو بايد اين مسجد را احيا كرد. امام به انجام شعائر ديني خيلي مقيد بودند، به طور مثال درباره آداب مسجد آمده است كه چنانچه كسي به مسجدي وارد شودمستحب است كه دوركعت نماز به عنوان تحيت مسجد بخواند. امام هروقت به مسجدي وارد مي شدند نماز تحيت را به جاي مي آوردند. مسجدي بود به نام گذر قلعه كه آيه الله خوانساري در آن جا نمازمي خواند، امام به عنوان ماموم و نمازگزار در آن حاضر مي شد و درغياب مرحوم خوانساري هم امامت مسجد مزبور را مي نمودند. وقتي دقت مي شد اطرافيان توجه مي كردند امام علاوه بر نافله ها نمازتحيت مسجد را هم مي خواندند. آيه الله محمديزدي مي گويد: زماني كه حضرت امام در قم تشريف داشتند يكي از دوستان ايشان از كربلا آمده بودند اظهار علاقه كردند كه به ديدنشان بروند، اتفاقا روزي كه قرار شد برويم باران آمده و كوچه ها پر از گل بود. در خدمت امام با درشكه تاسر كوچه رفتيم. پسر آن آقا براي آن كه راه آقا كوتاه

ص: 6693

شودراهنمايي كرد تا وارد حياط مسجد شديم و از مجاور مسجد از درفرعي خارج شديم و از كوچه سر درآورديم، بعد از پيچ و خم كوتاهي به منزل دوست امام رسيديم و ديدار دو آشناصورت گرفت، وقتي امام برگشتند باز به در آن مسجد رسيديم و خواستيم از همان راه برگرديم تا مسير كوتاه شود و امام اذيت نشود اماايشان فرمودند: مسجد را نبايد مسير عبور قرار داد از كوچه برويم. گفتيم آقا گل است ناراحت مي شويد، گفتند مانعي ندارد و راهشان را گرفتند ورفتند ما هم دنبالشان راه افتاديم. حضرت امام صرف سهم مبارك امام(ع)را براي احداث مسجد اجازه نمي دادند مگر به دو شرط: يكي آن مسجد مورد نياز باشد و ديگر آن كه بودجه آن از طريق ديگري تامين نشود. بنا به فرمايش جناب حجه الاسلام والمسلمين رحيميان اگر سؤال كننده به دو شرط مذكورتوجه داشت و در متن سؤال آنها را قيد كرده بود مي فرمودند: «درفرض مذكور مجازند پرداخت كنند» اما در مورد تزئينات و تهيه لوازم غير ضروري و درجه دوم از قبيل سنگ، كاشي، فرش و... معمولابه صورت مطلق اجازه صرف وجوه شرعي را نمي دادند. نمونه هاي بسياري داشت از جمله اين كه يك نفر استجازه كرده بود كه مبلغ سي هزار تومان بابت سهم مبارك امام براي فرش مسجدي در خيابان اباذر تهران پرداخت كند، فرمودند: اجازه نمي دهم.

ص: 6694

در واقع امام به شكوه معنوي و جلوه هاي باطني مسجد و اماكن مذهبي و جلسه هاي ديني و عبادي توجه داشت. حجه الاسلام والمسلمين مهري خاطر نشان ساخته است: روزي در نجف خدمت امام رسيدم وازمسائلي كه در تركيه بود از ايشان پرسيدم فرمودند: مسجدي درحوالي محل اقامت ما بود كه روزهاي جمعه به آن مكان مي رفتيم. لااقل پنج هزار نفر در اين مسجد حاضر مي شدند به قدر پنج كلمه صداي بلند كسي از اين پنج هزار نفر نمي شنيد و زياد مرا در حيرت انداخته بود كه چرا ما مثلا اين ابهت و جلالت را حفظ نكنيم. فكركردم اگر يك خارجي اين مسجد را ببيند و بعد هم بيايد در نجف مسجد هندي را مشاهده كند بعد مسجد قم را نظاره گر باشد و نمازخواندن ما را، قطعا خواهد گفت نمازها اين است نه آن كه ماداريم و ما جلالت و قدر نماز را حفظ نكرديم. اگر يكي از حاضران در مسجد تركيه مثلا درست نايستاده بود و رفيقش مي خواست به اين حالي كند به اشاره به او مي گفت: عقب بيايد و انگشتانش را مقابل انگشتان ديگران قرار دهد و صف را مستقيم جلوه دهند به طوري كه اگر نگاه مي كردي تمام سر انگشتان نمازگزاران مقابل هم بود. حتي به زبان به يكديگر نمي گفتند درست قرار بگيريد اين قدر با هم بيگانه بودند. امام

ص: 6695

فرمود: اين موارد مرا متاثر مي كرد واز ديدن چنين برنامه هايي ناراحت مي شدم. غلامرضا گلي زواره»

ص: 6696

طرح جامع انديشه هاي سياسي مديريتي امام خميني

22 چكيده: چندي است انديشه هاي مديريتي حضرت امام براي شكل دهي ساختار مديريتي كشور مورد توجه مسؤولين و محققان قرار گرفته و در اين راستا چهارده پروژه تحقيقاتي در قالب رساله هاي علمي تدوين و در كارگاه آموزشي «مباني نظري و انديشه هاي ديني و سياسي امام» مورد بررسي و نقد قرار گرفته است. اين طرحها توسط مركز آموزش و پژوهش مديريت و برنامه ريزي دولتي (حوزه تحقيقات اسلامي در مديريت) مطرح و با طي مراحل مختلف تحقيقي به انجام رسيده است. براي پشتيباني محققان جهت استخراج فيشهاي موردنظر از صحيفة بيست و دو جلدي امام، برنامه هاي نرم افزاري لازم تهيّه و در اختيار آنان قرار گرفت. اين طرحها از سال 1379 براي تحقق بند ه ماده 159 برنامه چهارم توسعه آغاز شد تا هم در كوتاه مدت آموزش مديران كشور را در بر داشته باشد و هم در بلندمدت كمبودهاي اساسي را در عرصه آموزش مديريت در سطح عالي برطرف كند. اصول كلي اين طرحها شامل آموزش مباني آراء و انديشه هاي امام در مراكز آموزش مديريت دولتي و ارتقاء تحقيقات در زمينه استراتژي مديريتي حضرت امام، نظام بخشي مطالعات مديريت اسلامي در ايران بر اساس ديدگاههاي حضرت امام كاربردي كردن آن در عرصه مديريتي كشور و تدوين و اجراي آن، پيش بيني

ص: 6697

و ارائه انديشه مديريتي امام خميني در شأن كاملاً علمي و آكاداميك، ژرف نگري آراء و انديشه هاي امام در موضوعات مديريتي و اجرايي تر نمودن آن در نظام مديريتي كشور، رفع خلاء اساسي در آموزش عالي اجرائي كشور، استفاده از نظرات حضرت امام در مديريت اجتماعي و... است. توضيحات مختصري دربارة پروژه هاي مزبور در پي مي آيد: pma ; lcxei ; نام پروژه تحقيقاتي: امام خميني و انگيزش و ارتباطات ( iniamohK mamI pma ; pma ; noitavitoM pma ; pma ; noitacinummoC ) مدير پروژه: دكتر حسين خنيفر مجري پروژه: مؤسسه فرهنگي و پژوهشي مشاورين مديريت تحوّل آفرين ناظر پروژه: دكتر حسن عابدي جعفري اسماعيل ثمني در اين پروژه به ابعاد زندگي و مديريت امام خميني به جهات آموزه هاي مديريتي غني، استخراج مدلهاي سازماني و كاربردي در سطوح مديريت استراتژيك، ارائه الگوهاي ارتباطي و انگيزشي در مديريت اسلامي، زمان شناسي بعنوان يك بعد از ابعاد مديريتي حضرت امام، عنايت حضرت امام به مباني انگيزشي در مديريت الهي براي طراحي الگوهاي رفتاري سازمانهاي امروزي، استفاده از ارتباطات كلامي و مصاديق ارتباطي و مباني شخصيت بخشي در ارتباطات وأ پرداخته شده است. نام پروژه تحقيقاتي: امام خميني و ويژگيهاي مدير مجري پروژه: آقاي مجتبي درودي ناظر پروژه: آقاي دكتر عابدي جعفري استاد ناصر باقري در اين اثر به موارد ذيل پرداخته شده است: فصل اول؛ بيان مسأله؛ موضوع پژوهش:

ص: 6698

امام خميني و ويژگي هاي مدير بر اساس دو سبك وظيفه گرايي و رابطه گرايي. در اين فصل مفهوم رهبري «نفوذ در ديگران براي نيل به هدف» تفاوت مفهوم رهبري و مديريت مفهوم ويژگي (جنبه هاي شخصيتي، سرشت، نيازها، انگيزه ها و...)، مفهوم رفتار و... بحث شده است. فصل دوم؛ شامل روش شناسي تحقيق است كه شامل روش تحقيق اسنادي و كتابخانه اي است كه از هر دو روش در اين تحقيق بهره گرفته شده است. فصل سوم؛ اين فصل شامل مباني نظري تحقيق است و در سه زمينه كلي خصوصيات و صفات ويژه، رفتار رهبري و رهبري اقتضايي بحث شده است. فصل چهارم؛ شامل تحليل يافته هاي تحقيق است كه داراي سه بخش فرايند طراحي ساختار مفهومي، تحليل محتوا، تحليل ويژگي ها و شاخص هاي يافت شده و تحليل كمي يافته ها در قالب نمودار است. نام پروژه تحقيقاتي: امام خميني و مديريت تحول ( iniamohK mamI pma ; pma ; tnemeganaM gnahC ) مدير پروژه: دكتر حسين خنيفر مجري پروژه: مؤسسه فرهنگي و پژوهشي مشاورين مديريت تحوّل آفرين ناظر پروژه: آقاي دكتر سيدعلي حسيني تاش اين پروژه توجه خاصي به مديريت تحول و تجزيه و تحليل آن دارد و به توضيح مفاهيمي مانند مديريت آموزشي، ارتباطات، مديريت زمان و بهره وري، تغيير و تحول در سازمان، انگيزش، خلاقيت و نوآوري و آسيب شناسي و موانع آن

ص: 6699

مي پردازد. به كار بستن نوآوريها، انجام اصلاحات سيستمي، نقش رفتار رهبر در تحول، رهبر عامل تحول، و... از مباحث ديگر است. اين اثر به اين نكات توجه ويژه اي دارد: ابعاد مختلف زندگي و حيات سياسي، اجتماعي، فرهنگي، ديني امام مملو از آموزه هاي مديريت است. مديريت تحول يكي از شگفت انگيزترين آموزه هاي مديريتي است كه در كلام و پيام امام جايگاه ويژه اي دارد. با عنايت به آموزه هاي مديريتي حضرت امام مي توان مدلهاي سازماني و كاربردي خاصي در خصوص تحول استخراج كرد. نام پروژه تحقيقاتي: امام خميني و نظارت كنترل ( lortnoC dna iniamohK mamI ) مجري پروژه: علي رضا ابراهيم آبادي ناظر پروژه: دكتر حسن عابدي جعفري دكتر ابوالفضل محمّدي در اين پروژه سعي شده است با طرح پرسشهايي بي نظير آيا حضرت امام در مديريت اجتماعي نسبت به موضوع نظارت و كنترل توجه داشته اند؟ حضرت امام بر كدامين شيوه نظارت و كنترل دروني و بيروني تأكيد داشتند؟ حضرت امام بر كدامين شيوه نظارت و كنترل از نظر زمان كنترل در فرايند وظيفه تأكيد داشتند؟ بر اساس ديدگاههاي امام به موضوع اصلي يعني نظارت و كنترل پاسخ داده شود. نام پروژه تحقيقاتي: امام خميني و مديريت توسعه ( noitartsinimdA tnempoleveD dna iniamohK mamI ) مدير پروژه: سيد محمد مقيمي مجري پروژه: مؤسسه فرهنگي و پژوهشي مشاورين مديريت تحوّل

ص: 6700

آفرين ناظر پروژه: دكتر حسن عابدي جعفري برزو فرّهي در اين پروژه سعي شده است با برقراري ارتباط بين محورها، مفاهيم و متغيرهاي مديريت توسعه، الگويي جامعه درخصوص مديريت توسعه از ديدگاه امام طراحي و ارائه گردد. در اين اثر موضوعاتي مانند مفاهيم توسعه در ديدگاه امام، نگرش امام به توسعه، مفروضات توسعه از ديدگاه امام، توسعه مديريت و مديريت توسعه از ديدگاه امام، برنامه ريزي و تقدم و تأخر ابعاد توسعه از ديدگاه امام، الگوي مديريت توسعه بر اساس ديدگاه امام، كاركردهاي توسعه، مديريت توسعه فرهنگي، اقتصادي، سياسي، و... مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. نام پروژه تحقيقاتي: امام خميني و «قدرت و سبكهاي رهبري» ( dna iniamohK mamI pma ; touq ; selyts pihsredaeL dna rewoP pma ; touq ;) مجري پروژه: دكتر محمدحسن مباركي ناظر پروژه: دكتر حسن عابدي جعفري مقوله قدرت از لحاظ منابع آن و اين كه رهبر صاحب نفوذ، اين قدرت را از كجا كسب كرده است به دو دسته قدرت مقام و قدرت شخصي تقسيم شده است كه هر كدام از اين دو نوع قدرت خود به اجزاي متنوع ديگري تقسيم مي شوند. در اين پروژه علاوه بر اشاره به سبكهاي رهبري و قدرت با استفاده از ديدگاههاي حضرت امام موضوعات رهبري، مديريت و نفوذ نيز مورد بررسي قرار گرفته است. نام پروژه تحقيقاتي:

ص: 6701

امام خميني و مديريت استراتژيك ( tnemeganaM cigetartS dna iniamohK mamI ) مجري پروژه: دكتر داود فيض ناظر پروژه: دكتر سيدعلي حسيني تاش اين طرح براي نخستين بار اجرا مي شود و به دنبال كشف متغيرهاي مربوط به انديشه هاي استراتژيك حضرت امام است و موضوع را در ابعاد مختلف مديريت استراتژيك كه حضرت امام حرفهاي بسياري براي گفتن در اين زمينه ها دارد و داراي ديدگاههاي عميق و دقيق براي استراتژيست هاي داخل و جهان اسلام است مورد بررسي قرار مي دهد. موضوعاتي مانند الگوي جامع مديريت استراتژيك، تجزيه و تحليل اطلاعات رسالت نظام جمهوري اسلامي ايران از ديدگاه امام، فرصت ها و تهديدات عوامل محيطي، نقاط ضعف و قوت عوامل داخلي نظام جمهوري اسلامي از ديدگاه امام، استفاده از استراتژيهاي مختلف جهت رسيدن به هدف، اجراي استراتژيها و نظارت بر آنها و حوزه هاي استراتژيك نظام جمهوري اسلامي در اين اثر مورد بررسي قرار مي گيرد. نام پروژه تحقيقاتي: امام خميني و مديريت تفاوتها و تضاد ( tnemeganaM tcilfnoC dna secneffiD dna iniamohK mamI ) مجري پروژه: دكتر سيدمحمد مقيمي ناظر پروژه: حجت الاسلام والمسلمين دكتر ولي الله تقي پورفر اين اثر ضمن اشاره به مديريت تفاوتها و تضادها در انديشه هاي امام، به تشريح تفاوت ها، علل و عوامل آن مي پردازد و در تضادها انواع مديريت تضاد، استراتژي مديريت تضاد، استراتژي هدف مشترك،

ص: 6702

استراتژي دشمن مشترك، استراتژي وحدت كلمه و... را مورد موشكافي قرار مي دهد. نام پروژه تحقيقاتي: امام خميني و سياستگذاري ( gnikaM yciloP dna iniamohK mamI ) مجري پروژه: محمدكاظم كاوياني ناظر پروژه: دكتر سيدعلي حسيني تاش در اين پژوهش عناصر اصلي تشكيل دهنده سياستگذاري حضرت امام تحت عنوان هفت نقش شناسايي شده اند. عناوين هفت نقش در مدل مفهومي ارائه شده چينشي منطقي پيدا نموده اند كه به هم مرتبط بوده و بر اساس اولويت هايي ترتيب مي يابد. مفاهيمي كه به عنوان اصول سياسي در انديشه امام در اين مجموعه استخراج شده اند مي تواند جهت دهنده يك نظام اجتماعي پايدار باشد. نقش اول، ترسيم آرمانها اهداف و ديده ها، دوم هدايت و راهنمايي، سوم روشنگري، چهارم تبيين مصالح و منافع مردم، پنجم شناسايي و تعريف نهادها جهت حفظ و قوام، ششم تقويت يا تأسيس نهادها و هماهنگي و سازماندهي، هفتم ارزيابي و كنترل. نام پروژه تحقيقاتي: امام خميني و مديريت بحران ( tnemeganaM sisirC dna iniamohK mamI ) مدير پروژه: سيدحسين اخوان علوي مجري پروژه: مؤسسه فرهنگي و پژوهشي مشاورين مديريت تحوّل آفرين ناظر پروژه: دكتر سيدعلي حسيني تاش در اين پروژه كه به روش مديريتي حضرت امام در مديريت بحران مي پردازد سه پيش فرض قبل از بحران، حين بحران، پس از بحران در زيرفصل هاي مختلف مورد بررسي و ارزيابي قرار مي گيرد

ص: 6703

و با ارائه مدل كلي مديريت حضرت امام در سه مرحله به توضيح هر كدام مي پردازد. در مرحله اول پيش بيني، تحليل و تبيين و پيش گيري مورد بررسي قرار مي گيرد. در مرحله دوم (حين بحران) كنترل و مقابله مورد بحث واقع مي شود و در مرحله سوم حفظ آمادگي بهره برداري از نتايج، جلوگيري از بهره برداري دشمن، تلاش براي كم كردن تبعات مطرح مي شود. ميزگرد علمي در تاريخ 20/3/1382 ميزگردي با حضور 60 تن از شخصيت هاي برجسته دانشگاهي سوريه، لبنان و فلسطين در دمشق برگزار گرديد كه گزارش آن اخيراً به دفتر مجلة حضور واصل شده است. اين ميزگرد به لحاظ سطح شركت كنندگان و مطالب و پيشنهادات صاحب نظران از اهميت خاصي برخوردار بود و افراد معروف در عرصه فرهنگ و انديشه در آن حضور داشتند. مديريت علمي اين ميزگرد فكري را آقايان طلال عتريس (رئيس مركز مطالعات استراتژيك از لبنان) و آقاي دكتر علي عقله عرسان (رئيس اتحاديه نويسندگان عرب در سوريه) به عهده داشتند و جمعي از اساتيد و محققان دانشگاهي سوريه و شخصيت هاي برجسته فلسطيني و لبناني درباره ابعاد شخصيتي امام خميني سخنراني كردند. كه در پي به محورهاي مهم بحثها اشاره مي شود. 1 ابتكار امام در تلفيق اسلاميت و مردمسالاري از قرن 17 تا قرن بيستم همواره در ميان روشنفكران

ص: 6704

لائيك اين انديشه شكل گرفته بود كه مردم سالاري با انديشه ديني قابل جمع نمي باشد اما امام خميني تئوريست مهمترين انقلاب با الگوي ديني ثابت كرد كه اسلام قادر است بزرگترين حكومت مردم سالار را ساماندهي نمايد و اين حركت امام خط بطلاني بر انديشه هاي اومانيستي و ليبراليسم غرب بود زيرا امام با صراحت اعلام كرد ملاك در حكومت اسلامي رأي مردم است و دهها انتخابات آزاد در ايران اسلامي، اين انديشه امام را اثبات مي نمايد. 2 طرح اسلام به عنوان مكتب فراگير و پاسخگو امام خميني در كتاب حكومت اسلامي سعي نمود از دو خصوصيت اسلام در عصر حاضر به خوبي دفاع نمايد. اولاً امام با ادله زيادي اثبات مي نمايد كه اسلام يك دين كامل است و همه ابعاد زندگي بشري را پوشش مي دهد و ثانياً امام سعي نمود اسلام را به عنوان يك تئوري موفق و پاسخگو ارائه نمايد زيرا امام تأكيد مي نمايد اسلام قادر است بزرگترين قدرتها و مكتبهاي فكري را به چالش بكشد و پيروزي انقلاب اسلامي در مقابل دو قدرت جهاني اين واقعيت را براي جهانيان ملموس و عيني نمود. 3 نظريه تشكيل حكومت اسلامي امام خميني با طرح تئوري ولايت فقيه نگاهي نو در انديشه سياسي بوجود آورد و با طرح نظريه ارتباط دين و سياست

ص: 6705

يك انديشه سياسي جديد را وارد اصطلاحات دنياي علوم سياسي نمود كه براي دنياي غرب ناشناخته بود و معماري انقلاب اسلامي با تئوري مذكور نشان داد نظريه امام انديشه اي است كاربردي و قدرت رقابت دارد و مي تواند عظيم ترين حركت را رهبري نمايد. 4 اعتماد به نفس و خودكفايي امام خميني توانست مسالمت آميزترين انقلاب را با كمترين امكانات و بسيج فراگير مردمي رهبري نمايد كه زيربناي اين تحول را اصل خودباوري و اعتماد به نفس تشكيل مي دهد زيرا امام توانست با شعار اعتماد به نفس و خودكفايي زمينه تحولات فرهنگي و اجتماعي را پايه گذاري نمايد. 5 هشدار نسبت به خطر صهيونيسم امروز بعد از چهل سال روشنفكران مسلمان اهميت ديدگاههاي امام خميني را در مورد اسرائيل غاصب درك مي نمايند زيرا امام از اوّل هرگونه اعتماد به اسرائيل و سازش با آن را امكان ناپذير توصيف نمود و فرمود اسرائيل يك غده سرطاني در منطقه است و واقعيتهاي امروز عظمت پيش بينيهاي امام را اثبات نمود. 6 پيشگوئيهاي امام در مورد مسايل مهم آينده در زمينه سياسي داخلي و بين المللي امام به عنوان يك رهبر بزرگ و عظيم الشأن و استثنايي نه تنها در تحليل درست مسايل ايران موفق بود بلكه پيشگوييهاي امام در مسائل بين الملل بيانگر عمق بينش و بصيرت امام خميني است زيرا

ص: 6706

امام زمانيكه سقوط شاه را پيش بيني كرد بسياري از روشنفكران ايراني با توجه به قدرت شاه و پشتيباني مطلق آمريكا آن را غير ممكن مي دانستند و حتي آمريكائيها كه بزرگترين امكانات جاسوسي را در ايران داشتند آن را تصور نمي كردند. همچنين امام فروپاشي شوروي را پيش بيني نمود و دهها مورد ديگر كه همه حاكي از عمق نگرش امام مي باشد. 7 پيوند معنويت و سياست امام تنها شخصيتي است كه به سياست از منظر معنويت نگاه مي نمايد كه اين نگاه عرفاني و نگرش الهي كمتر در ميان سياستمداران جهان سابقه دارد. نامه امام به گورباچف نيز اين ابعاد معنوي را به خوبي به نمايش مي گذارد و سبك امام را بسيار به انبياء نزديك مي نمايد. اسامي افراد برجسته و شركت كننده در اين ميزگرد عبارت بودند از: 1 دكتر سمير سليمان (استاد دانشگاه لبنان) 2 دكتر جودت سعيد (انديشه مند معروف مسلمان سوريه) 3 دكتر احمد دهمان (رئيس دانشكده ادبيات دانشگاه حمص) 4 دكتر ماجده حمود (استاد دانشكده ادبيات دمشق) 5 سيد عبدا... نظام (از علماي معروف شيعه سوريه) 6 شيخ نبيل حلباوي (از علماي معروف شيعه سوريه) 7 دكتر اسعد علي (استاد دانشگاه دمشق)

ص: 6707

عاشورا در انديشه امام خميني (قدس سره)

اشاره

10 چكيده: با اين كه بيش از هزار و سيصد صد سال از واقعه جانسوز عاشورا مي گذرد، اما هنوز عاشورا چشمه جوشان حماسه و آزادگي و رمز جهاد پايدار براي ماندگاري آيين الهي است; آييني پيام آور توحيد و عدل و در خور شان والاي انسان، تا به بركت شعور خدادادي و شور حقيقت خواهي، شايسته جانشيني پروردگار در زمين گرديده، جان او تجلي گاه توحيد و عدل شود. «عبدالله العلائلي» از علماي اهل سنت در توصيف عاشورا مي نويسد: «شيعيان، مراسم ياد بود عاشورا را براي پند گرفتن و يادآوري بر پا مي دارند و آن مراسمي بس بزرگ است، زيرا اين مراسم يادآور پندها و درس قهرماني جهاد و فداكاري در راه دين بوده و با ياد آن قهرمانان، روح بلند پرورش مي يابد. امروز برگزاري اين مراسم از لازم ترين وظايف در اين مرحله از انقلاب ماست» . (1) با نگاهي به سخنان امام خميني قدس سره از پيش از انقلاب اسلامي تاكنون، بخوبي در مي يابيم كه معظم له كليه رفتارها و موضع گيري هاي خود را بر اساس آن واقعه تنظيم و عملي نموده است; زيرا فرهنگ عاشورا، فرهنگي همه جانبه است كه ابعاد گوناگون سياسي، اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي، اخلاقي، عرفاني، نظامي و... را در بر مي گيرد. انديشه زندگي امام خميني قدس

ص: 6708

سره نيز اين گونه بوده و داراي ابعاد مختلف ياد شده مي باشد. در يك جمله مي توان گفت كه امام خميني تمام هويت انقلاب اسلامي را به عاشورا گره زده و مي فرمايد: «انقلاب اسلامي ايران پرتوي از عاشورا و انقلاب عظيم الهي آن است.» درس هاي عاشورا از منظر امام خميني قدس سره 1. نفي انديشه جدايي دين از سياستيكي از مهم ترين مشخصه هاي سياسي عاشورا مساله پيوند و ارتباط دين و سياست است . امام حسين عليه السلام با حضور اجتماعي و قيام عليه حكومت، در حقيقت درصدد دخالت در سياست بود و همين مساله را به عنوان يك تكليف جهت حركت و نهضت خويش قرار داد. امام براي خود يك ضرورت مي دانست كه براي سست نمودن پايه هاي حكومت ستمگران و برقراري حكومت عدل الهي تلاش كند و همين امر از مهم ترين مشخصه هاي يك اقدام حكومت سياسي است . امام خميني قدس سره با الهام از اين حركت امام حسين عليه السلام نسبت به مسايل جامعه حساس بود و در برابر ستم ها و ظلم هاي رژيم پهلوي قيام نمود و مردم و جهان اسلام را به حمايت از دين خلا دعوت كرد. امام خميني قدس سره همواره معتقد بود كه جامعه اسلامي از صدر اسلام تاكنون مبتلا به اين انديشه منحرف سكولاريزم (جدايي دين از سياست) بوده كه در

ص: 6709

دوره اخير به اوج خود رسيده است: «اين يك نقشه شيطاني بوده است كه از زمان بني اميه و بني عباس طرح ريزي شده است و بعد از آن هم هر حكومتي كه آمده است تاييد اين امر را كرده است و اخيرا هم كه راه شرق و غرب به دولت هاي اسلامي باز شده، اين امر در اوج خودش قرار گرفت كه اسلام يك مساله شخصي بين بنده و خداست و سياست از اسلام جداست و نبايد مسلمان در سياست دخالت كند و نبايد روحانيون وارد سياست بشوند» . (2) امام در حقيقت با الهام گيري از حركت سياسي - ديني عاشورا در صدد پاسخ گويي به سؤالات ذيل بود كه امروز حكومت اسلامي الگويي جهت ملل مستضعف برگزيده است: - آيا دين داري، خداپرستي به مرزهاي سياست محدود مي شود؟ - آيا پيامبران و اوصياي الهي از دخالت در امور سياسي احتراز مي نمودند؟ و آيا انجام رسالت بزرگ آنان مبني بر اقامه قسط عدالت اجتماعي بدون دخالت در امور سياسي ممكن است؟ امام خميني ريشه اين تز انحرافي را يك توطئه تاريخي دانسته كه در صدد تغيير روند تاريخ ديني بوده است. ايشان مي فرمايد: «طرح مساله جدا بودن سياست از روحانيت، چيز تازه اي نيست. اين مساله در زمان بني اميه طرح شد و در زمان

ص: 6710

بني عباس قوت گرفت. در اين زمان هاي اخير هم كه دست هاي بيگانه در ممالك باز شد، آنها هم به اين مساله دامن زدند، به طوري كه مع الاسف بعضي از اشخاص متدين و روحانيون متعهد هم باور شان آمده است...» . (3) امام خميني در يك بر آورد صحيح، اهداف اين سياست شيطاني را بيان كرده و همگان را به توجه و تامل در آن دعوت نموده است . اين اهداف و آثار عبارتند از : الف: استعمار، استثمار و استضعاف ملت ها; (4) ب: محدود شدن فقاهت به احكام فردي و عبادي در منطق نا آگاهان; (5) پ: غفلت از آيات سياسي - اجتماعي قرآن و بسياري از ابواب فقهي; (6) ت: مطرح شدن ارزش منفي براي روحانيون سياسي; (7) ث: تاخت و تاز امريكا و ابرقدت ها در بلاد مسلمين. )2 )8. عدالت اجتماعي آن چه پس از دوران نبي مكرم اسلام تازمان شهادت امام حسين عليه السلام مطرح بوده، اين است كه چه آفت هايي سبب شد تا حكومت سلطنتي اموي بر مسلمانان حاكم شود؟ چگونه ارزش ها و مقدساتي كه در جامعه ريشه دوانده بودند، به تدريج رنگ باختند و به شعارهاي ظاهري و بي محتوي تبديل شدند؟ پاسخ اجمالي همه اين سؤال ها عدم وجود عدالت اجتماعي است. ايجاد نظام طبقاتي، تبعيض و

ص: 6711

نابرابري هاي اجتماعي سبب شد تا نظام عقيدتي، اخلاقي و سياسي جامعه نيز متحول شود و پذيرش معيارها و اصول اقتصادي مكتب اسلام براي مردم ميسر نگردد. امام حسين عليه السلام يكي از اهداف قيام خود را عدالت اجتماعي دانسته و در خطبه اي اين گونه بيان مي دارد: «...و يا من المظلمون من عبادك... ... [يكي از اهداف اين است كه] ستمديدگان از بندگان تو امنيت يابند» . (9) مسلم است كه اين عدالت و امنيت زماني تحقق عيني پيدا خواهد كرد كه ستم و ستمگران نابود شده و عدالت اجتماعي حاكم گردد. امام خميني قدس سره هم به تبع جدش امام حسين عليه السلام در مقابل ستمگران زمان خود قد علم كرده و ضمن مبارزه اي جانانه مي فرمايد: «زندگي سيدالشهدا، زندگي حضرت صاحب الامر و زندگي همه انبياي الهي اين معنا بوده است كه مي خواستند در مقابل جور، حكومت عدل را درست و بر پا كنند.» «سيد الشهدا وقتي مي بيند كه يك حاكم ظالمي در بين مردم دارد حركت مي كند، تصريح مي كند كه اگر كسي ببيند كه حاكم جائري در بين مردم حكومت مي كند، به مردم ظلم مي كند، بايد مقابلش بايستد و جلوگيري كند... و پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله فرموده است: هر كه ساكت بنشيند و تغيير ندهد اين را، جايش همان

ص: 6712

يزيد [حاكم ستمگر] است..» . )3 )10. اصلاح اجتماعي امت اسلامي امام حسين عليه السلام در خطبه اي، انگيزه قيام خود را اين گونه اعلام مي نمايد: «اللهم انك تعلم انه لم يكن ماكان منا تنافسا في سلطان و لا التماسا من فضول الحطام، ولكن لنري المعالم من دينك و تظهر الاصلاح في بلادك; (11) خداي من تو مي داني آنچه از ما صادر شد به انگيزه رقابت در سلطنت و تمناي زيادي هاي دنيا نبود، بلكه براي اين بود كه نشانه هاي آشكر دين تو را بنگريم و اصلاح را در سرزمين هاي تو آشكار سازيم...» امام خميني قدس سره اين عبارت حضرت اباعبدالله عليه السلام را به عنوان مؤيدي براي اثبات بحث ولايت فقيه خود آورده و با استناد به آن مي فرمايد: «مضمون روايت شاهد بر اين است كه از لسان معصوم صادر شده و مضمون صادقي است» . (12) بر اين اساس بسياري از سخنان حضرت امام خميني در جهت اصلاح جامعه و آن را نه تنها وظيفه خود، بلكه وظيفه هر فرد ديگري مي دانست. ايشان مي فرمايد: «كوشش كنيد كه احكام اسلام را، هم عمل كنيد و هم وادار كنيد كه ديگران عمل كنند. همان طوري كه هر شخص و هر فردي موظف است كه خودش را اصلاح كند، موظب است كه ديگران را

ص: 6713

هم اصلاح كند...» . (13) «سيد الشهدا عليه السلام روي همين ميزان، خود و اصحاب و انصار خويش را فدا كرد كه فرد بايد فداي جامعه بشود تا جامعه اصلاح گردد «ليقوم الناس بالقسط» بايد عدالت در بين مردم و جامعه تحقق پيدا كند. براي سيدالشهدا تكليف بود قيام كند، خونش را بدهد تا اين كه اين ملت را اصلاح كند و همين طور هم كرد» . (14) «امام حسين در وصيت معروف خود به برادرش محمد حنفيه، آن گاه كه مدينه را قصد مكه ترك گفت، بر آرمان اصلاح طلبي قيام خود تصريح كرد و فرمود: انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي; بدين جهت از مدينه خارج شدم كه امت جدم را اصلاح كنم» . )4 )15. مبارزه با منكرات يكي ديگر از نكات برجسته عاشورا مساله مبارزه با منكرات بود كه حكومت اموي عامل اصلي پيدايش و گسترش آن در جامعه اسلامي بودند. امام در وصيت نامه خود اين رسالت را تذكر داده و مي فرمايند: «اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابي طالب; مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر نمايم و به سيره جدم و پدرم علي بن ابي طالب عمل كنم» . (16) مي دانيم

ص: 6714

كه هر گاه امر به عروف و نهي از منكر در جامعه اي رواج يابد، سبب خواهد شد كه براي انسان مسؤوليت اجتماعي آفريده شود تا نسبت به آن چه در امور مختلف سياسي، اجتماعي و فرهنگي در جامعه مي گذرد بي تفاوت و بي تحرك نباشد. هنگامي كه امر به معروف و نهي از منكر مبتني بر فهم صحيح از دين باشد و از سيره نبوي و علوي; يعني معيارهاي خالص اسلام سرچشمه بگيرد، جامعه را از حالت سكون و ايستايي خارج نموده و منجر به بالندگي و سازنده گي آن مي گردد. امام خميني قدس سره همانند موضع گيري هاي سيدالشهداء عليه السلام با تكيه بر آن رفتارها مي فرمودند: «اين كه حضرت اباعبدالله نهضت و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين [حكومت يزيد] براي اين بود كه گفتند: تكليف من است كه استنكار كنم و نهي از منكر كنم.» «انگيزه اين بوده كه معروف را اقامه و منكر را از بين ببرد. انحرافات، همه از منكرات است. غير خط مستقيم توحيد هر چه هست، منكرات است. اين بايد از بين برود و ما كه تابع حضرت سيدالشهدا هستيم بايد ببينيم كه ايشان چه وضعي در زندگي داشت، قيامش و انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود، من جمله قضيه حكومت جور.»

ص: 6715

«سيدالشهدا همه عمرش و همه زندگيش را براي رفع منكر و جلوگيري از حكومت ظلم و جلوگيري از مفاسدي كه حكومت ها در دنيا ايجاد كردند، صرف نمود و تمام زندگيش را صرف اين كرد كه حكومت جور بسته بشود و از بين برود، معروف در كار باشد و منكرات از بين برود» . )5 )17. فرهنگ آزادي و آزادگي و كرامت انسان ها تمام اصحاب فداكار سيدالشهدا - در واقعه كربلا از انسان هاي آزاده اي بودند كه ذلت و خواري و تمنيات دنيوي و مادي لحظه اي در جوهره و ماهيت آنها جاي نداشت. اين گروه كه در برابر سپاه سي هزار نفري يزيد كمترين ترس به خود راه ندادند، تا آخرين لحظه مقابل دشمنان ايستادند و جنگيدند و به فيض شهادت نايل آمدند. عقيله بني هاشم، پرچمدار پيام كربلا در مقابل حكومت جور و ظلم يزيد با وجود تحمل مصائب بسيار، ضمن مقاومت و ايستادگي، به افشاگري حكومت وقت پرداخت و فرمود: «...اي يزيد! به خدا سوگند [با اين جنايت ها كه انجام دادي ] نشكافتي مگر پوست بدن خود را و پاره پاره نكردي، مگر گوشت خود را. .. گمان مبر كساني كه در راه خدا كشته شدند، مرده اند، بلكه آنها زنده اند و در پيشگاه پروردگاشان روزي مي خورند. اين را هم بدان، آن كساني

ص: 6716

هم كه كار را براي تو فراهم ساخته و تو را بر گروه مسلمانان سوار نمودند، به كيفر خود خواهند رسيد و بدانند كه ستمگران را بد كيفري در پيش است... قدر و مقام تو را بسيار پست مي دانم... بدان كه راي و تدبيرت سست و روزگارت اندك و انگشت شمار و جمعيت تو رو به پراكندگي است، در روزي كه منادي خدا فرياد زند: «الا لعنة الله علي االظالمين» ; همانا لعنت خدا بر ستمكاران باد.» امام خميني هم از نسل همين انسان هاي آزاده و دلاور بود. او هرگز لحظه اي زير بار ظلم و ستم ظالمين نرفت و با تحمل زندان، تبعيد، خطرات جاني، شهادت فرزند و... دشمن را به زانو در آورده و مي فرمايد: «من اكنون قلب خود را براي سر نيزه هاي مامورين شما حاضر كرده ام، ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در مقابل جبارهاي شما حاضر نخواهم بود» . (18) «ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداكاري آغاز شد، ماهي كه خون بر شمشير پيرز گشت، ماهي كه قدرت حق، باطل را تا ابد محكوم و داغ بطلان بر جبهه ستمكاران و حكومت هاي شيطاني زد. ماهي كه امام مسلمين، راه مبارزه با ستمكاران تاريخ را به ما آموخت، ماهي كه بايد آزادي خواهان، استقلال طلبان و حق گويان

ص: 6717

بر تانك ها و مسلسل ها و جنود ابليس غلبه كنند و كلمه حق باطل را محو نمايد» . (19) نتيجه امام خميني قدس سره با تاسي به قيام خونبار عاشورا، توانست نهضت عظيم خود را به ثمر برساند و مجددا به احياي ارزش هاي فراموش شده توفيق يابد. نمونه هايي از ارزش هاي مشترك كه اين دو نهضت مقدس (عاشورا و انقلاب اسلامي) به آنها راحت بخشيد، عبارتند از: 1. احياي روحيه آزادگي و ذلت ناپذيري ; 2. شجاعت و شهامت و پرهيز از مصلحت انديشي و راحت طلبي; 3. احياي روحيه شهادت طلبي ; 4. احيا و تحقق فريضه امر به معروف و نهي از منكر; 5. ايمان به جهاد في سبيل الله ; 6. مقاومت و پايداري و پشتكار در راه مبارزه ; 7. احياي جنبه هاي اخلاقي، مروت، ايثار و ... .

پى نوشت ها

1( سموالمعني في سمو الذات، او اشعة من حياة الحسين، ص 121، عبدالله العلائلي، چاپ دوم، سال 1359 ق، مطبعة الكشاف، بيروت. 2( صحيفه نور، ج 16، ص 3 .232( همان، ج 16، ص 4 .248( همان، ج 18، ص 5 .88( همان، ج 21، ص 6 .91( همان، ج 15، ص 7 .56( همان، ج 15، ص 8 .19( همان، ج 17، ص 9 .53( در اين زمينه ر.ك: شرح نهج البلاغه

ص: 6718

ابن ابي الحديد، ج 1، ص 269; شرح الائمة، سيد محمد امين، ج 1، ص 215; تاريخ كامل، ابن اثير، ج 3، ص 10 .194( فرهنگ عاشورا در كلام و پيام امام خميني، ص 11 .42 -23( تحف العقول، ص 12 .243( ولايت فقيه، سيد روح الله خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، چاپ اول، 1273، ص 13 .337( پابه پاي آفتاب، امير رضا ستوده، ج 1، ص 14 .118( فرهنگ عاشورا در پبام و كلام امام خميني، ص 41 و 15 .37( بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 44، ص 331; مقتل المقرم، 16 .156( اللهوف، سيدبن طاووس، ص 10، 17( فرهنگ عاشورا در كلام و پيام امام خميني، ص 33، 38، 18 .39( كلمات قصار، پندها و حكمت ها، امام خميني، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، چاپ اول، 1372، ص 19 .228( قيام عاشورا در كلام و پيام امام خميني، ص 32. سيد مهدي فاطمي

ص: 6719

عاشورا در فقه

اشاره

11 چكيده: ارزيابي ديدگاههاي امام خميني (س) و ديگر فقيهان درباره قيام سي اشاره عاشورا در مقايسه با بسياري از رخدادهاي ديگر، حجم كمي از وقايع را به خود اختصاص داده و آغاز و انجام آن در برهه اي كوتاه اتفاق افتاده است; اما يكي از معدود حوادثي است كه بيشترين توجه را به خود جلب كرده و علاوه بر نقش گسترده و تاثير عميق اجتماعي - تاريخي خود، به صورت فرهنگي ويژه با ساختاري منحصر به فرد درآمده است. افزون بر ثمرات و رويكردهاي اجتماعي - انساني كه همچنان استمرار دارد، فرجام عاشورا، شكل گرفتن فرهنگي نوين با ويژگيهاي خاص خود در ميان جامعه گسترده اي بود كه هويت اسلامي اش، آن را از ديگر تمدنها و فرهنگها جدا مي ساخت. فرجام تاريخي و دستاوردهاي ماندني عاشورا و زير ساختهاي آن، در طول دهه ها و سده هاي پس از خود، به جرياني هويت بخشيد كه امروز مي توانيم از آن به عنوان "فرهنگ عاشورا" نام ببريم. نگاهي گذرا به حجم گزارشها، تحليلها و آثاري كه در طي قرون گذشته و زمان معاصر بازگو كننده زواياي مختلف اين فرهنگ است، گوياي عظمت، جامعيت، عمق و اصالتي است كه عاشورا توانسته است به اين فرهنگ بدهد. بسياري از مقوله هاي كلان اجتماعي و انساني، و حجم وسيعي از ريزترين

ص: 6720

مسائل انساني را مي توان در اين فرهنگ شاهد بود و از آن الگو گرفت. آنچه در عاشورا رخ داد از نظر زمينه ها، عناصر و عوامل شكل گيري و انجام آن، در بسياري موارد منحصر به فرد است و به همين بيان، فرهنگ شكل گرفته اي از آن نيز هويتي ويژه دارد. اما حوزه تاثيربخشي و حركت آفريني آن، بسي گسترده و مستمر است. و اين حقيقتي است كه در ارزيابي عاشورا تا اينك، بيشترين توجه را به خود اختصاص داده است. اشاره اي ديگر تاكنون فرهنگ عاشورا از زواياي بسياري مورد ارزيابي و كنكاش صاحبان انديشه و تحقيق قرار گرفته است كه بسي قابل تاسي و تقدير است. طبعا عاشورا نيز بسان بسياري مسائل و جريانات تاريخي - اجتماعي ديگر نتوانسته و نمي تواند به گونه اي هماهنگ و در يك راستا مورد داوري قرار گيرد. اين واقعيت، افزون بر محدوديتهاي اسناد تاريخي كه به گونه اي معمول بسياري زوايا را در ابهام و تريد باقي مي گذارد، ناشي از تفاوتهاي بسيار و گسترده اي است كه در ديدگاههاي تحليل گران وجود دارد. تفاوتهايي كه گاه بسيار عميق و در حوزه مسائلي بس اصولي و مهم است. بخش وسيعي از اين تحليلها و ارزيابيها، حاصل اصول و پيش فرضهاي قطعيت يافته اي است كه ملاكهايي متقن در ارزيابي عاشورا تلقي شده اند.

ص: 6721

و اين است كه با وجود مواد و منابعي يكسان در برابر ارباب تحقيق و نظر، شاهد قضاوتهايي بس متناقض خواهيم بود. بخشي از پراكندگي موجود در آراء و تحليلهايي كه درباره عاشورا صورت گرفته، ناشي از قوت و ضعف اشراف بر منابع و مستندات است، اما بسياري نيز معلول ديدگاههاي پراكنده ولي جزمي تحليلگران حتي در اصولي ترين مسائل است كه زير بناي ارزيابي و تحليل آنان را متفاوت مي سازد. آنچه را گفتيم مي توان براي مثال با اين ديدگاه نشان داد كه اگر عاشورا را به عنوان حركتي ناخواسته و انفعالي تلقي نموديم طبعا تحليلي كه بر اجزاء و در مجموع بر كل آن مي گذاريم به گونه اي بسيار متفاوت با اين ديدگاه خواهد بود كه اين حركت، حركتي خود خواسته و برخاسته از موضعي هجومي و در تمام مراحل كاملا انتخابي بوده است. چنان كه اگر با اين تلقي به ارزيابي آن پرداختيم كه رهبري آن بلكه حتي هيچ يك از انبياء و ائمه (ع) نيز در صدد برپايي حكومت و تشكيلات سياسي براي اداره مردم نبوده اند و اين تلقي را از اجزاء اعتقادي خويش شمرديم، نتيجه اي كه در بررسي قيام عاشورا به دست خواهيم داد بسيار متفاوت بلكه متضاد با تحليلي است كه حركت سيدالشهدا (ع) را در جهت برپايي حكومت عدل مي داند.

ص: 6722

طبعا در انگيزه ها و علل غائي تحليل و بازگويي فرهنگ عاشورا نيز مي توانيم شاهد اين پراكندگي باشيم. و اين خود سخت در نقشي كه عاشورا در جامعه ايفا مي كند، دخالت دارد. در واقع، نقش آفريني عاشورا منوط به نوع انگيزه هايي است كه تحليل ما را سامان مي بخشد و شكل مي دهد، چرا كه انگيزه تحليل ما، به نوع برداشت ما از دستاوردهايي كه از اين فرهنگ انتظار داريم، شكل مي دهد. همان گونه كه چگونگي تحليل و ارزيابي ما از آن، تفسيرمان را از يك جرياني كه مي تواند به عنوان يك " الگو" و "اسوه" معرفي گردد، تحت تاثير مي گيرد. از عاشورا و فرهنگ برخاسته از آن، تاكنون در بسياري زوايا به گونه اي مستقل ارزيابي و تحليل صورت گرفته است، ولي آنچه در اين فرصت و به مناسبت تقارن روزهاي محرم با 14 و 15 خرداد، به نظر مي رسد مي تواند به عنوان يك موضوع مفيد و قابل پي گيري مورد توجه قرار گيرد و در قالب يك بحث مستقل عمومي تاكنون مورد عنايت لازم قرار نگرفته است، طرح قيام عاشورا و موضع سيدالشهدا (ع) در فقه، به عنوان يك مستند فقهي مي باشد. پرداختن به تحليلي فقهي درباره موضع قاطع آن حضرت (ع) و ديدگاههاي آن دسته از فقيهان كه در مباحث اجتهادي خويش به اين

ص: 6723

مهم پرداخته اند مي تواند براي بسياري از علاقمندان به مباحث اجتماعي، فقهي تازگي داشته و راهگشا باشد. اينكه در فقه از چه زاويه اي به حركت امام (ع) نگريسته شده و فقه در چه قالبي مي تواند به ارزيابي اين حركت بپردازد و فقها در تحليل خود كدام چارچوب را پذيرفته و بر اساس آن به ارزيابي نشسته اند، مي تواند به راحتي نوع نگرش آنان به اين حركت تاريخي را نشان دهد. سنجش اين گفته ها با آنچه فقيه فرزانه، حضرت امام خميني (س) به عنوان ديدگاه روشن اجتهادي و فقهي خويش در اين خصوص، ارائه فرموده اند گوياي سطح بينشها و تفاوت در ملاكهاي ارزيابي فقهي عاشورا است. چنان كه ملاك متقني براي ارزيابي و سنجش تحليل برخي كسان ديگر است كه بيشتر و يا اساسا با صبغه اي تاريخي - اجتماعي به بررسي و كنكاش در اين باره پرداخته اند و نه يك بررسي فقهي. برخي از اينان گاه گرفتار اشتباهاتي فاحش شده اند كه از نگاه اهل نظر بلكه حتي عموم جامعه پنهان نمانده است. بهر روي همان گونه كه اشاره شد ارزيابي "عاشورا در فقه" را فتح بابي مي شماريم كه تلاش بس بيشتري را در جهت ارزيابي و شرح جوانب مختلف آن مي طلبد و اين بر عهده فرصتهاي ديگر و انديشه هاي پر بار است كه به اين مهم

ص: 6724

بپردازند. ان شاءالله. پيش درآمد از جمله مباحثي كه در بحث جهاد مورد بررسي و كنكاش قرار گرفته است موضوع آتش بس و قرار صلح با دشمن و ترك جنگ مي باشد. آنچه در فقه با عنوان "هدنه" و يا " مهادنه" آمده است به همين انگيزه و در همين مقوله مي باشد. تعريفي كه مرحوم محقق اول، صاحب شرايع، متوفاي 676 ه . ق ارائه مي دهد اين است: "هي المعاقدة علي ترك الحرب مدة معينة" (1) نزديك به همين تعريف را مرحوم علامه حلي، متوفاي 726 ه. ق دارد: "هي المعاهدة علي ترك الحرب مدة بغير عوض" (2) چنان كه گفته اند قيد بلاعوض ناظر به عدم اعتبار و شرطيت "عوض" در چنين قراردادي است و نه اينكه "عدم عوض" جز شروط آن باشد. (3) اينكه معاهده "هدنه" از ديدگاه شرعي چه حكمي دارد و در شرايط مختلف چه وضعيتي پيدا مي كند پرسشي است كه هر يك از فقهاي عظام با عنايت به ادله متعددي كه از كتاب و سنت در اختيار است، به بررسي و پاسخ پرداخته اند. و نيز اينكه اين پيمان، براي چه مدتي مي تواند تنظيم شود و تا چه زماني محترم شمرده مي شود و جداي از نصوص و ظواهر ادله عوامل وعناصر ديگري چون قوت و ضعف مسلمانان، مصلحت سنجي عمومي و

ص: 6725

غيبت امام معصوم (ع) و نيز شوق شهادت به عنوان واقعيتهاي بيروني، به چه ميزان دخالت دارد، از جمله محورهاي مورد بحث در كلام فقهاست. توجه به مجموعه ادله اي كه هر يك به گونه اي و گاه با برداشتهاي متفاوت مورد تمسك قرار گرفته است، مي تواند نمايي كلي از فضاي بحث را ترسيم كند. بي نياز از اينكه استدلالهاي هر يك از اطراف قضيه را به تفصيل گرد آوريم، اين اجمال مي تواند جايگاه طرح قيام حضرت امام حسين (ع) در فقه را - توسط جمعي از فقها - بيشتر روشن كند. چنان كه در تحليل حركت آن بزرگوار، و معرفي آن، به عنوان يك "الگو"، توجه به اينها سخت لازم است. از آياتي كه در اين بحث بدان استدلال شده و اشاره رفته است اينهاست: 1- و ان جنحوا للسلم فاجنح لها )2 )4- و لا تلقوا بايديكم الي التهلكه )3 )5- و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم )4 )6- يا ايها الذين آمنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفار و ليجدوا فيكم غلظة )5 )7- الا الذين عاهدتم من المشركين ثم لم ينقصوكم شيئا و لم يظاهروا عليكم احدا فاتموا اليهم عهدهم الي مدتهم )6 )8- فاذا انسلخ الاشهر الحرم فاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم )7 )9- فما استقاموا لكم فاستقيموا لهم )8

ص: 6726

)10- قاتلوا الذين لا يومنون بالله و لا باليوم الاخر و لا يحرمون ما حرم الله و رسوله و لا يدينون دين الحق من الذين اوتوا الكتاب حتي يعطوا الجزية عن يد و هم صاغرون )9 )11- و اما تخافن من قوم خيانة فانبذ اليهم علي سواء ان الله لا يحب الخائنين )10 )12- فلا تهنوا و تدعوا الي السلم و انتم الاعلون و الله معكم (13) و از جمله مواردي كه به سنت استدلال شده است اينهاست: 1- جريان صلح حديبيه )2 )14- مصالحه با اهل نجران بر اساس دو هزار حله )3 )15- مصالحه حضرت امام حسن مجتبي (ع) )4 )16- پيشنهاد پيامبر (ص) به عيينة بن حصين در روز احزاب براي جدا شدن خود و قبيله عطفان از صف ابي سفيان، در مقابل دريافت 3/1 خرماي انصار )5 )17- پيشنهاد مشابه از طرف حرث بن عمرو، رئيس عطفان براي دست كشيدن از جنگ و دريافت بخشي از خرماي مدينه و پاسخ پيامبر (ص) به لزوم مشورت با سران انصار )6 )18- موضع گروهي اعزامي پيامبر (ص) به سوي قبيله هذيل براي هدايت و تبليغ و مقاومت تا سر حد شهادت. چنان كه تفصيل آن خواهد آمد. 7- عدم مصالحه حضرت سيدالشهدا (ع) و آمادگي براي شهادت به شرحي كه

ص: 6727

در بحث آمده است. نخستين بار تا آنجا كه در حوصله و امكان اين بررسي بوده است ملاحظه شد كه براي نخستين بار، فقيه بزرگ، مرحوم علامه حلي در مبحث "هدنه" به حركت امام حسين (ع) استشهاد نموده و آن را دليل ديدگاه كلي خود قرار داده است. او نخست در كتاب "منتهي المطلب" به اين مهم پرداخته و پس از آن در كتاب "تذكرة الفقها" مشابه آن را آورده است. او معتقد است، پيشنهاد يا پذيرش قرارداد مهادنه و مصالحه با دشمن، با توجه به ادله موجود، امري جايز است نه لازم و فرقي نمي كند كه مسلمانان قوي باشند يا ناتوان. بلكه مسلمان و طبعا امام و رهبري آنان در هر شرايطي كاملا اختيار دارد كه اقدام به صلح كند و يا بجنگد تا به شهادت برسد. ايشان آنچه حضرت سيدالشهدا (ع) انجام داد را انتخاب راه دوم از ناحيه حضرت (ع) مي داند. بدين معنا كه حضرت (ع) مي توانست راه مصالحه را در پيش گيرد و هيچ الزام و تكليف شرعي متوجه حضرت (ع) در حركتي كه به انجام رساند وجود نداشت و اين تنها و تنها انتخاب خود او بود كه از ميان دو امرمجاز راه شهادت را برگزيد وحاضر به صلح نشد. روشن است كلام مرحوم علامه

ص: 6728

ناظر به برخي شرايط - كه "هدنه" جايز نيست و جنگ ضرورت دارد - نمي شود; فقط ناظر به وجوب و عدم وجوب آن است. آن مرحوم، همين تحليل را درباره گروهي حداكثر ده نفره اي كه پيامبر اكرم (ص) به سوي قبيله هذيل گسيل داشت نيز ذكر مي كند. آنان نيز در مواجهه با هجوم دشمن به ظرفيت يكصد نفر، ايستادگي نمودند تا همگي به شهادت رسيدند جز خبيب بن عدي كه به اسارت درآمد و توسط افراد هذيل در مقابل استرداد يكي از افراد آنان كه به دست مشركين مكه بود، به آنان تحويل داده شد و او نيز چنان كه خواهد آمد در مكه به شهادت رسيد. البته شخص ديگري نيز همين سرنوشت را داشت. كه در كلام علامه نيامده است و ديگران نيز كه مطلب را از ايشان گرفته و نقل كرده اند به همين اكتفا نموده اند. بيان مرحوم علامه اين است: "والهدنة ليست واجبة علي كل تقدير سواء كان بالمسلمين قوة او ضعف لكنها جائزة لقوله تعالي "ان جنحوا للسلم فاجنح لها" و للايات المتقدمة بل المسلم يتخير في فعل ذلك برخصة ما تقدم و بقوله تعالي "ولا تلقوا بايديكم الي التهلكة" و ان شاء قاتل حتي يلقي الله شهيدا بقوله تعالي "و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم" و بقوله

ص: 6729

تعالي " يا ايها الذين آمنوا قاتلوا الذين يلونكم من الكفار و اليجدوا فيكم غلظة" و كذلك فعل سيدنا الحسين (ع) و النفر الذين و جههم النبي (ص) الي هذيل و كانوا عشرة فقاتلوا ماة حتي قتلوا و لم يفلت منهم احد الا خبيب فانه اسر و قتل بمكة " (19) همين بيان را با كمي اختصار در تذكره آورده است: "الهدنة ليست واجبة علي كل تقدير لكنها جائزة لقوله تعالي "و ان جنحوا للسلم فاجنح لها" بل المسلم يتخير في فعل ذلك برخصة قوله "ولا تلقوا بايديكم الي التهلكة" و بما تقدم و ان شاء قاتل حتي يلقي الله تعالي شهيدا بقوله تعالي "و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلونكم" و كذلك فعل مولانا الحسين (ع) و النفر الذين و جههم رسول الله (ص) الي هذيل و كانوا عشرة فقاتلوا ماة حتي قتلوا و لم يفلت (يغلب خ ل) منهم احد الا خبيب فانه اسر و قتل بمكة" (20) نتيجه اينكه در ديدگاه فقهي علامه، قيام سيدالشهدا از نقطه نظر اجتماعي هر چند يك حركت كاملا انتخابي است اما از ديدگاه شرعي هيچ الزامي براي آن وجود نداشته است. او نيز همانند برادر بزرگوارش، حضرت امام حسن مجتبي (ع) مي توانست راه مصالحه را بپذيرد ولي خواست قلبي حضرت (ع)

ص: 6730

اين بود كه بجنگد تا با شهادتش به ملاقات الهي برسد و اين خواست نيز منطبق بر موازين كلي و ضوابط شرعي بوده است و همراه با مصلحت. لازم به يادآوري است ايشان در كتاب قواعد - چنان كه خواهد آمد - مهادنه را در صورت ضرورت واجب مي داند. اين تحليل هر چند موجب پي گيري اصل استشهاد به قيام عاشورا در فقه توسط برخي فقيهان ديگر شد اما طبعا نمي توانست مورد پذيرش همه آنان قرار گيرد و اين است كه با ترديد و مخالفت، بدان نگريسته شده است. همراه شهيد ثاني "قده" پس از علامه، فقيه بزرگوار، مرحوم شيخ علي بن الحسين الكركي معروف به محقق ثاني، در گذشته به سال 940 ه. ق به ارزيابي ديدگاه مرحوم حلي پرداخت. اما در همين دوره، البته كمي پس از مرحوم محقق، فقيه نامي زين الدين بن علي العاملي، معروف به شهيد ثاني كه در سال 966 ه. ق به شهادت رسيد، ديدگاه مرحوم علامه را بي هيچ داوري بازگو نموده است. پيش از پرداختن به ديدگاه محقق "قده" همراهي شهيد ثاني را پي مي گيريم. اينكه آن شهيد سعيد، خود نيز اين نظر را پذيرفته است يا نه؟ به جزم نمي توان پاسخ داد، بويژه كه آن مرحوم، بخش عبادات "مسالك" را در مقايسه با ابواب

ص: 6731

معاملات و پس از آن، به اختصار برگزار كرده است و در بسياري موارد مانند آنچه در اينجا آورده به بازگويي ديگر ديدگاهها بسنده نموده و به ارزيابي تفصيلي آنها نيز پرداخته است. اينكه هنگام طرح بحث، آيا شهيد، كلام محقق را نيز ديده است يا نه، نظر صريحي نمي توان داد، ولي چنان كه اشاره شد، روالي كه در بخش عبادات براي شرح و تنقيح شرايع الاسلام معمول نموده است، جاي ارزيابي مساله و پرداختن تفصيلي به آن را باقي نمي گذارده است. شهيد ثاني در شرح اين عبارت شرايع كه "مهادنه در صورتي كه داراي مصلحت باشد، جائز است" در خصوص معناي جواز و مراد محقق اول از آن، دو احتمال را مطرح مي كند: 1- جواز به معناي اعم كه شامل وجوب نيز مي گردد. لذا امام در صورت مصلحت جائز است اقدام به صلح كند ولي در صورت ضرورت، مثل نيازمسلمانان و يا تاليف قلوب كفار، اين امر واجب خواهد شد. 2- جواز به همان معناي خاص خود باشد، يعني مهادنه هيچ گاه واجب نيست و امام در صورت ضرورت نيز مي تواند نپذيرد. هر چند در صورت مصلحت مي تواند بپذيرد. سپس اضافه مي كند: "و بهذا المعني قطع في التذكرة لقوله تعالي "و ان جنحوا للسلم فاجنح لها" فيتخير المسلم في فعل ذلك

ص: 6732

برخصة قوله "ولا تلقوا بايديكم الي التهلكة" و با تقدم، و ان شاء قاتل حتي يلقي الله شهيدا لقوله تعالي "و قاتلوا في سبيل الله الذين يقاتلو نكم" قال: و كذلك فعل مولانا الحسين (ع) و النفر الذين وجههم رسول الله (ص) و كانوا عشرة فقاتلوا حتي قتلوا" (21) و بدين ترتيب تنها به بازگويي ديدگاه علامه حلي اكتفا مي ورزد كه مي تواند به عنوان پذيرش ضمني تلقي گردد. تحليل محقق ثاني (قده) محقق ثاني كه او را محقق كركي نيز مي خوانند و صاحب كتاب معروف "جامع المقاصد في شرح القواعد" است، چنان كه اشاره رفت به ارزيابي نظريه علامه و نقد آن پرداخته است. كلام اين فقيه بزرگ كه بحق عنوان "محقق" به او داده شده، علاوه بر اينكه موضع فقهي او را نسبت به اصل مساله مهادنه بيان مي كند در بردارنده تحليلي فقهي - تاريخي در خصوص قيام سيدالشهدا (ع) مي باشد. سخن او در شرح اين فراز از كلام علامه در "قواعد الاحكام" است: "و هي المعاهدة علي ترك الحرب مدة من غير عوض و هي جائزة مع المصلحة للمسلمين و واجبة مع حاجتهم اليها". مرحوم محقق، به كلام علامه در تذكره و منتهي اشاره مي كند كه گفته است مهادنه هيچ گاه واجب نخواهد بود، به دليل عموميتي كه دستور قتال

ص: 6733

دارد و به استناد كاري كه امام حسين (ع) انجام داد: "في التذكرة و المنتهي: انها لا تجب بحال، لعموم الامر بالقتال و لفعل الحسين صلوات الله عليه". آنگاه با اين تاكيد كه اين استدلال جوابي روشن دارد به رد آن مي پردازد: "و جوابه ظاهر، فان الامر بالقتال مقيد بمقتضي "ولا تلقوا بايديكم الي التهلكة" و اما فعل الحسين صلوات الله عليه، فانه لا نعلم منه ان المصلحة كانت في المهادنة و تركها، و لعله (ع) علم انه لو هادن يزيد عليه اللعنة لم يف له او ان امر الحق يضعف كثيرا بحيث يلتبس علي الناس، مع ان يزيد لعنة الله كان متهتكا في فعله معلنا بمخالفة الدين، غير مداهن كابيه لعنةالله عليهما، و من هذا شانه لايمتنع ان يري امام الحق وجوب جهاده و ان علم انه يستشهد، علي انه عليه السلام في الوقت الذي تصدي للحرب فيه لم يبق له طريق الي المهادنة فان ابن زياد لعنه الله كان غليظا في امرهم عليهم السلام فربما فعل بهم ما هو فوق القتل اضعافا مضاعفة" (22) جمع بندي پاسخ آن مرحوم به استدلال و استشهاد علامه اينهاست: 1- اطلاق دستور جهاد با توجه به آيه شريفه "و لا تلقوا بايديكم الي التهلكه" قيد خورده است. 2- حركت امام (ع) نمي تواند نشان

ص: 6734

بدهد كه مصلحت در پذيرش صلح بوده است يا ترك آن. 3- علت عدم پذيرش صلح توسط امام (ع) مي تواند به اين علت باشد كه حضرت (ع) مي دانست دشمن به آن پاي بند نخواهد ماند. و يا به اين علت كه انعقاد صلح موجب تضعيف بسيار حق مي شود به گونه اي كه منشاء گمراهي و اشتباه مردم مي گشت. 4- وضعيت و رفتار يزيد متفاوت با پدرش معاويه بود. او مردي دريده بود كه آشكارا با دين مخالفت مي نمود و در اين تلاش، هيچ فروگذار نمي كرد. 5- در چنين وضعيتي، اعتقاد امام (ع) به ضرورت جنگ و جهاد با اينكه علم به شهادت خويش دارد، امري غير منطقي و ناموجه نيست. 6- امام (ع) در موقعيتي قرار گرفت كه عملا امكان مهادنه و مصالحه از او سلب شده بود. رويه اي كه ابن زياد عليه اللعنة در پيش گرفته بود چه بسا آنان را دچار سرنوشتي بسيار بدتر از قتل مي نمود. در كلام محقق هر چند برخي نكات در ابهام مانده و يا به اجمال برگزار شده است و اين به خاطر صبغه فقهي بودن بحث است، اما توجه به نكات ياد شده نشان مي دهد كه آن بزرگوار بر محورهاي مهمي انگشت گذاشته است. اينها مسائل عمده اي است كه در تحليل جامع و ارزيابي درست

ص: 6735

عاشورا نمي تواند ناديده گرفته شود. در سنجش كلام علامه با آنچه محقق ثاني در پاسخ آورده است بايد توجه نمود كه علامه با اين اعتقاد كه امام (ع) كاملا به سرنوشت خود و يارانش آگاهي دارد و در عين حال جهاد را برمي گزيند نشان مي دهد كه صلح در هيچ شرايطي واجب نيست چه توان كافي باشد و چه نباشد; چرا كه در صورت ضعف، حداكثر اين است كه به كشته شدن مسلمانان مي انجامد كه همان شهادت است و حضرت (ع) اين را پذيرفت. لذا دليلي بر لزوم پذيرش صلح در چنين شرايطي وجود ندارد. ملاحظه مي شود كه آگاهي امام (ع) به سرنوشتي كه خود و اصحابش خواهند داشت، باعث مي شود حركت حضرت (ع) در نگاه علامه حلي دليلي بر اختياري بودن مهادنه گرفته شود و نه لزوم آن. پاسخ مرحوم محقق در خصوص استشهاد به فعل امام (ع) به دو نكته اساسي باز مي گردد: الف: احراز اين امر كه صلح نيز داراي مصلحت بود، ممكن نيست; شايد هيچ مصلحتي در بر نداشته است. ب: آگاهي امام (ع) به شهادت خود و ياران، مانع لزوم جهاد در شرايطي خاص نيست. نكته اخير در كلام محقق هم از نظر فقهي و هم از بعد تاريخي و اجتماعي جاي بسي تامل است و آن نكته اينكه امام

ص: 6736

(ع) راهي براي بازگشت از اين حركت نداشت چرا كه ممكن بود به سرانجامي بس فجيع تر دچار گردد. به عبارت ديگر طبق اين تحليل، امام (ع) اگر پيشتر نيز امكان صلح را داشت اما با توجه به شرايطي كه در كوفه پيدا كرده بود، راهي جز اين نداشت و حداقل از آن زمان به بعد، مهادنه موضوعا منتفي بود و او نيز براي نجات از شرايطي سخت تر چاره اي جز آنچه اتفاق افتاد نداشت و ناخواسته بايد به آن تن مي داد. براي نكاتي كه در شرح كلام محقق گفته شد و نيز نكته اخير، شواهد و قرائن چندي مي توان يافت و برخي صاحب نظران ديگر و نيز برخي فقها، نزديك به همين نكات را يادآور شده اند ولي پذيرش برخي از اينها بويژه نكته اخير جاي بسي تامل و ترديد دارد. برخي نكات ياد شده را در سخن صاحب رياض و مرحوم صاحب جواهر نيز خواهيم ديد. اينك با شرحي كه گذشت مي توان به اين نكته نيز توجه كرد كه با توجه به اينكه امر صلح و جنگ در حوزه تصميم گيري و اختيار امام و حاكم بحق مسلمين است و فقها نيز مباحث خود را در بحث هدنه درباره وظيفه امام و شرايط و كيفيت تصميم او مطرح ساخته اند، چرا علامه حلي در

ص: 6737

هر دو عبارت ياد شده، جواز و اختيار را روي عنوان "المسلم" آورده است؟ به احتمال قوي سخن آن بزرگوار ناظر به اين نكته است كه اگر از ناحيه امام و حاكم، الزامي در خصوص صلح يا جنگ صورت نگرفته باشد نيروها هر يك به تنهايي مي توانند نسبت به اقدام خود در اين باره تصميم بگيرند. چنان كه امام (ع) در جريان عاشورا با عنايت به شرايطي كه در آن قرار داشت، از الزام كردن ياران خود به ماندن در كنار خويش، خودداري كرد و تصريح فرمود كه بيعت و تعهد پيشين را لغو نموده است و آنان را در تصميم گيري براي ماندن و رفتن آزاد گذاشت و شرايط را نيز براي انتخابي آزاد، كاملا فراهم نمود. بر اساس اين تحليل، همان گونه كه امام (ع) الزامي به جنگ نداشت و مي توانست به صلح تن دهد يكايك ياران او نيزهمين اختيار را داشتند. لذا جمعي رفتند و عده اي ماندند. تصميم گروه چند نفره اعزامي پيامبر اكرم (ص) به سوي هذيل به همين گونه بود. (23) نظريه صاحب رياض (قده) فقيه ارجمند، مرحوم آيت الله سيد علي طباطبايي، صاحب كتاب ارزشمند "رياض المسائل" در گذشته به سال 1231 ه. ق در پاسخ به علامه حلي، اشاره به برخي از همان نكات مي كند كه در

ص: 6738

كلام محقق ثاني آمده بود ومي تواند در توضيح آنها نيز مفيد افتد. آن بزرگوار پس از ذكر ديدگاه علامه و استشهاد او به اقدام امام (ع) مي نويسد: "و اما فعل سيدنا الحسين (ع) فربما يمنع كون خلافه مصلحة و ان فعله كان جوازا لا وجوبا بل لمصلحة كانت في فعله خاصة لاتركه كيف لا و لا ريب ان في شهادته احياءلدين الله قطعا لاعتراض الشيعة علي اخيه الحسن في صلحه مع معاوية ولو صالح (ع) هو ايضا لفسدت الشيعة بالكلية ولتقوي مذهب السنة والجماعة واي مصلحة اعظم من هذا واي مفسدة اعظم من خلافه كما لا يخفي". (24) تجزيه و تحليل مذكور، اينها را به دست مي دهد: 1- اينكه اقدام حضرت (ع) بر اساس انتخاب يكي از دو طرف جواز، بوده است قبول نيست. 2- اينكه مصالحه با دشمن نيز داراي مصلحت بوده قابل پذيرش نيست; فقط جهاد مصلحت داشته است و بس. 3- مصالحه امام حسن مجتبي (ع) با معاويه موجب اعتراض شيعيان شده بود. اگر اين امر دوباره تكرار مي شد، شيعه اساسا از ميان مي رفت و عامه قدرت مي يافتند. از اين رو شهادتش موجب احياء دين الهي شد. 4- احياء دين الهي بالاترين مصلحت است كه ضرورت دارد براي آن جهاد كرد حتي با علم به شهادت. بنابراين نمي توان

ص: 6739

جواز به معناي خاص را از اقدام حضرت (ع) استنباط كرد. صاحب جواهر و تكليفي ويژه پيش از جمع بندي اين بخش از بحث و پيش از پرداختن به ديدگاه حضرت امام خميني (قده) ، تحليل تفصيلي فقيه پر آوازه، مرحوم آيت الله شيخ محمد حسن نجفي، صاحب كتاب معروف "جواهر الكلام في شرح شرايع الاسلام" متوفاي سال 1266 ه. ق را پي مي گيريم. مرحوم صاحب جواهر پس از اينكه اصل جواز مهادنه را امري اجماعي و متفق عليه مي شمارد، به برخي ادله نيز

ص: 6740

تمسك مي جويد. آنگاه به استناد ظاهر كلام محقق در شرايع كه از هدنه به عنوان امري جايز نام برده است، اين نظريه را نوعي جمع ميان ادله ذكر مي كند; به اين بيان كه از يك سو جمعي از ادله دستور به مهادنه داده است چنانكه نهي از در افتادن در مهلكه نيز در آيه شريفه وارد شده است. از سويي ديگر دستور جنگ تا شهادت و ملاقات الهي صادر شده است. اين تعارض بدوي، اقتضا مي كند دسته اول را حمل بر اصل جواز كنيم كه نمونه اش از طرف پيامبر (ص) و نيز امام حسن (ع) واقع شده است. اقدام امام حسين (ع) و گروه اعزامي به سوي قبيله هذيل، به عنوان عمل به قسم دوم ادله مي باشد، زيرا كشته شدن در راه خدا به انگيزه درآمدن در جمع شهدايي كه "احياء عند ربهم يرزقون" از مصاديق در افتادن در "تهلكه " نيست. آن مرحوم پس از اين بيان، به كلام علامه در "قواعد الحكام" اشاره مي كند كه در صورت نياز مسلمانان، هدنه امري لازم خواهد بود و احتمال مي دهد كه منظور محقق در شرايع نيز، همان معناي اعم جواز باشد كه شامل وجوب نيز مي گردد. فراموش نشود كه اين احتمال را شهيد ثاني نيز داد. صاحب جواهر وجوب هدنه

ص: 6741

را برخاسته از آن دسته از ادله عقلي و نقلي مي داند كه لزوم حفظ نفس و نيز اسلام را مي رسانند. از مفاد اين ادله تنها در مواردي قطعي چون حرمت فرار ازميدان نبرد، مي توان بيرون رفت و نه اينجا. آنگاه در رد استدلال به اقدام سيدالشهدا (ع) مي نويسد: "و ما وقع من الحسين (ع) مع انه من الاسرار الربانية و العلم المخزون يمكن ان يكون لانحصار الطريق في ذلك، علما منه عليه السلام انهم عازمون علي قتله علي كل حال كما هو الظاهر من افعالهم و احوالهم و كفرهم و عنادهم، و لعل النفر العشرة كذلك ايضا، مضافا الي ما ترتب عليه من حفظ دين جده صل الله عليه و آله و شريعته و بيان كفرهم لدي المخالف و الموالف علي انه له تكليف خاص قد قدم عليه و بادر الي اجابته، و معصوم من الخطاء لايعترض علي فعله ولا قوله، فلايقاس عليه من كان تكليف ظاهر الادلة والاخذ بعمومها و اطلاقها مرجحا بينها بالمرجحات الظنية التي لاريب كونها هنا علي القول بالوجوب، علي ان النهي عن الالقاء لايفيد الاباحة، بل يفيد الترحيم المقصر في الخروج منه علي المتيقن و هو حيث لاتكون مصلحة في الهدنة و حب لقاء الله تعالي و ان كان مستحسنا ولكن حيث يكون مشروعا. و الكلام فيه

ص: 6742

في الفرض الذي هو حال الضرورة، والمصلحة التي قد ترجح علي القتل ولو شهيدا الذي قد يودي الي ذهاب بيضة الاسلام و كفر الذرية و نحو ذلك، ولعله لذا ربما فصل بين الضرورة و المصلحة، فاوجبها في الاول و جوزها في الثاني ولاباس به، فان دعوي الوجوب علي كل حال كدعوي الجواز كذلك في غاية البعد. فالتحقيق انقسامها الي الاحكام الخمسة" (25) عناصر تحليل صاحب جواهر (قده) برخي نكات و محورهاي كلام صاحب جواهر را پيشتر در سخن فقهاء ديگر ديديم. اما همان گونه كه ملاحظه مي شود نكات تازه اي در تحليل فقهي تاريخي و حتي كلامي اين فقيه بزرگ وجود دارد كه جاي تامل و ارزيابي شايسته دارد. مجموع نكات ياد شده را اين گونه مي توان فهرست كرد: 1- حركت امام (ع) و جريان عاشورا از اسرار الهي است كه ما را بدان دسترسي نيست. 2- امكان ناچاري امام (ع) در اين حركت وجود دارد چرا كه امام (ع) مي دانست آنها به هر حال تصميم بر قتل او دارند و وضعيت آنان نيز همين را مي رساند. 3- حفظ اسلام و رسوايي دشمنان ثمره اين اقدام بود. 4- امام (ع) تكليف ويژه اي دارد كه بدان عمل كرده است و ما را نرسد كه در اين زمينه به داوري نشينيم و ارزيابي

ص: 6743

كنيم به اين انگيزه كه وظيفه خويش را از آن استنباط كنيم. امام (ع) تكليفي ويژه خود داشته و ما نيز به مقتضاي ادله ديگر، تكليف خودمان را داريم كه همان وجوب صلح در چنين شرايطي است. 5- نهي از به مهلكه انداختن خويش، حرمت را مي رساند نه اباحه را; لذا تنها به مقدار متيقن مي توان از حرمت مذكور دست كشيد و آن جايي است كه هيچ مصلحتي در صلح نباشد. در حالي كه بحث، مربوط به صورتي است كه صلح ضرورت يا مصلحت دارد. مصلحتي كه گاه بر شهادت ترجيح دارد چرا كه گاه ممكن است همين كشته شدن موجب شكست اساس اسلام و كفر مسلمانان شود. 6- برخي ميان ضرورت صلح و صرف مصلحت، فرق گذاشته اند. در صورت ضرورت قائل به وجوب صلح و در صورت دوم قائل به جواز آن شده اند و اين حرف بي پشتوانه اي نيست. چرا كه ادعاي لزوم صلح در هر حال، همانند ادعاي جواز مطلق مي ماند و هيچ يك را نمي توان به گونه اي مطلق و فراگير پذيرفت. لذا بايد گفت صلح با دشمن از نقطه نظر شرعي بسته به شرايط مختلف، يكي از احكام پنجگانه را داراست. نكته اخير در كلام ايشان اشاره به سخن كساني چون جناب فاضل مقداد، شهيد ثاني و صاحب

ص: 6744

رياض دارد كه ميان ضرورت و صرف مصلحت فرق گذاشته اند. در بررسي و ارزيابي ديدگاه مرحوم صاحب جواهر نسبت به عاشورا، در ميان نكات ياد شده، دو نكته اول و چهارم بيش از همه اهميت دارد و تحليل آن فقيه فرزانه را از ديگر نظراتي كه گذشت متمايز مي سازد. در اين نوشته هدف اصلي علاوه بر طرح ديدگاههاي فقهي درباره عاشورا، مقايسه آن با نظرات بلندي است كه حضرت امام راحل (قده) ارائه فرمودند و ملاك ارزش گذاري و پذيرش ديگر ديدگاهها نيز همان مباني و برداشتهاي امام (قده) مي باشد كه خواهد آمد و از اين رو نيازي به پيگيري و نقض و ابرام يك يك آنها نيست ولي اين را نيز ناگفته نمي گذاريم كه بيرون بردن برخي حركات اجتماعي معصومين (ع) چون عاشورا، از حوزه درك بشر عادي و ناممكن شمردن فهم آن، بر اساس متون بر جاي مانده و نيز اصول و چارچوبهاي ديگري كه در اسلام و شريعت وجود دارد، ادعايي است كه فهم و پذيرش آن براي ما دشوار است. اين گونه تحليل، عاشورا و شهادت سيد شهيدان (ع) را مبدل به يك حادثه تاسف انگيز تاريخي مي كند كه ثمره آن فقط پذيرش تعبدي ثوابهايي بي نظير است كه براي بزرگداشت قيام عاشورا به گونه هاي معمول، وارد شده

ص: 6745

است. بويژه تاكيد بر اين نكته كه "امام (ع) را تكليفي خاص بوده است و ديگران را تكليفي ديگر"، به هيچ روي قابل پذيرش نيست و چنان كه در كلام امام راحل (قده) خواهيم خواند - اين ديدگاه - به صراحت رد شده است. اين ديدگاه فقهي مبتني بر اين اصل است كه امام (ع) قطعا حركتي برخلاف اصول و ملاكهاي معمول و مقرر به انجام رسانده است و مقام عصمت امام (ع) به ما مي فهماند كه اين حركت كه خارج از چارچوبهاي مورد اشاره است، حتما علتي و سري ديگر داشته است كه بر فرض آگاهي از آن نيز، براي ديگران تكليفي ايجاد نمي كند. بايد گفت براساس همين ملاكها و برخي ظواهر ادله بود كه جمع زيادي از افراد سرشناس معاصر امام (ع) تلاش كردند حضرت (ع) را از اين اقدام بازدارند و برخي تا آنجا پيش رفتند كه آن را از مصاديق "القاء در تهلكه "شمردند. ما نيز اين گفته علامه حلي را نمي پذيريم كه عاشورا نتيجه انتخاب يكي از دو راهي بود كه هر دو نيز براي امام (ع) مجاز بود. چنان كه محقق ثاني و سيد صاحب رياض نيز در رد آن به استدلال پرداختند اما تحليل ياد شده صاحب جواهر (قده) را نيز به هيچ روي

ص: 6746

نمي توان همراهي كرد. در بند سوم اين تحليل پذيرفته شده كه دستاورد اين حركت حفظ شريعت و رسوايي دشمنان بوده است. آيا همين مقدار ثمره نمي تواند اين حركت را توجيهي منطقي و منطبق بر اصول و قواعد و ظواهر ادله اي نمايد كه تكليف ديگران را نيز روشن مي كنند؟ مقايسه ميان فتاوا و ديدگاههاي فقهي امام راحل (قده) از جمله در مبحث امر به معروف و نهي از منكر، با آنچه مرحوم صاحب جواهر (قده) در اينجا آورده است، نشان دهنده تفاوت عمده اي ميان ملاكهاي فقهي اين دو فقيه فرزانه است. نمونه زير به راحتي مي تواند ديدگاه امام (قده) در ارائه تحليلي منطبق بر ظواهر ادله و تعميم وظيفه حضرت (ع) به ديگران را روشن سازد: "لو كان المعروف و المنكر من الامور التي يهتم به الشارع الاقدس كحفظ نفوس قبيلة من المسلمين و هتك نواميسهم او محو آثار الاسلام و محو حجته بما يوجب ضلالة المسلمين او امحاء بعض شعائر الاسلام كبيت الله الحرام بحيث يمحي آثاره و محله و امثال ذلك لابد من ملاحظة الاهمية، ولايكون مطلق الضرر ولو النفسي او الحرج موجبا لرفع التكليف، فلو توقفت اقامة حجج الاسلام بما يرفع بها الضلالة علي بذل النفس او النفوس فالظاهر وجوبه فضلا عن الوقوع في ضرر او حرج دونها" (26) پيش

ص: 6747

از پرداختن به ادامه بحث توجه به اين نكته لازم است كه "مهادنه" اساسا مربوط به صلح با كفار است و ادله و شواهدي نيز كه در بحث مطرح مي شود عموما در همين زمينه است، ولي با اين حال ملاحظه مي گردد كه قيام امام علي (ع) ، عليه حكومت وقت و ايستادگي و جهاد در مقابل جمعي كه در ظاهر عنوان مسلماني را بر خود نهاده بودند، نيز مورد استدلال و استشهاد قرار است. مصالحه حضرت امام مجتبي (ع) نيز به همين گونه است. اين بدان خاطر است كه بر آنان كه در جبهه مقابله با امام (ع) قرار داشتند حتي اگر عنوان "كافر" نيزصدق نكند اما در حكم كفار مي باشند. علاوه اينكه ملاك موجود در اينان و ساير كفار از نظر حكم مهادنه يكسان است و آن اينكه: بسته به شرايط مختلف مصالحه با اينان از نقطه نظر شرعي چه حكمي دارد؟ اگر ضرورت ايجاب كند؟ اگر مصلحت داشته باشد؟ و اگر مصلحتي نيز نداشته باشد؟ آنچه گذشت اينك پيش از پرداختن به ديدگاه حضرت امام خميني (س) و سنجش آن با نظراتي كه بازگو شد، به اختصار تمام ديدگاههاي ياد شده را يادآور مي شويم: علامه حلي: حركت امام حسين (ع) يك اقدام كاملا اختياري بود كه شرعا الزامي

ص: 6748

به انجام آن نداشت و صلح نيز روا بود. شهيد ثاني: اكتفا به بازگويي ديدگاه علامه حلي نمود كه مي تواند به عنوان پذيرش آن نظريه تلقي گردد. محقق ثاني: وضعيت دوره امام (ع) متفاوت با گذشته بود و مصلحت سازش با يزيد مورد ترديد است، لذا در مقابله با كسي چون يزيد، لزوم جهاد حتي با علم به شهادت، امري منطقي است. علاوه اينكه امام (ع) راهي جز اين نداشت. صاحب رياض: مصلحت، تنها در عدم سازش با يزيد بود و شهادت حضرت (ع) موجب احياء دين و ضعف دشمن گرديد. علم به شهادت مانع انجام اين وظيفه نيست. صاحب جواهر: حركت امام (ع) از اسرار الهي است كه دستيابي به كنه و عمق آن ممكن نيست و امام (ع) نيز چاره اي جز اين نداشت، و با اينكه ثمرات عمده اي را در پي داشت اما تكليفي ويژه امام (ع) بوده است و ديگران بايد براساس موازين كلي و ادله ديگر عمل كنند و مفاد آن ادله نسبت به شرايطي كه امام (ع) داشت، لزوم سازش و مهادنه است و علاقه به شهادت نمي تواند شرايط را عوض كند. نتيجه اينكه: 1- در تفسير الزامي يا اختياري بودن قيام حضرت (ع) دو ديدگاه وجود دارد. 2- در اينكه مصلحت تنها منحصر به راهي بود

ص: 6749

كه حضرت (ع) برگزيد يا نه؟ نيز دو نظر وجود دارد. 3- علم حضرت (ع) به شهادت مانع لزوم جهاد نبود چنانكه برخلاف گفته علامه دليل بر عدم لزوم نيز نيست. 4- در اينكه اين اقدام جهادي، تكليفي ويژه و غير قابل تبعيت است نيز دو ديدگاه متفاوت وجود دارد. يك ديدگاه، آن را قابل تعميم نمي داند و ديگري اينكه دليلي برعدم گسترش نداريم چرا كه قابل تطبيق برقواعد و ملاكهاي كلي فقهي مي باشد. 5 - حداكثر انگيزه اي براي قيام حضرت (ع) ذكر شده است حفظ دين و جلوگيري از انحراف شيعيان است، اما اينكه اين حركت يك اقدام كاملا سياسي در جهت برپايي نظام و برگرداندن مسير رهبري جامعه به جايگاه اصلي بوده است، سخني گفته نشد. 6- نقطه اشتراك علامه، شهيد ثاني، محقق ثاني و صاحب رياض اين است كه حركت امام (ع) را در فقه اجمالا قابل اشتشهاد مي دانند به خلاف صاحب جواهر كه آن را خارج از حوزه درك و عمل سايرين مي شمارد. فقه عاشورايي امام خميني (س) در ارزيابي قيام عاشورا، برخي اساسا منكر وجود صبغه سياسي براي قيام عاشورا شده اند و اين تحليل را تا آنجا پيش بردند كه اصولا دخالت در چنين اموري در شان انبياء و اولياء (ع) كه براي هدايت خلق آمده اند، نيست. برخي نيز

ص: 6750

اهدافي در مرتبه دوم و سوم اولويت را جز علل و انگيزه هاي اصلي قيام ذكر نموده اند. بعضي نيز نتوانستند ميان سياسي بودن حركت به انگيزه به دست گرفتن حكومت، و آگاهي حضرت (ع) از فرجام كار را وفق دهند و راه انكار آگاهي كامل حضرت (ع) به سرنوشتي كه جز شهادت نيست را در پيش گرفته اند. و ديديم كه صاحب جواهر (قده) اين قيام را حركتي اسرار آميز مي داند كه نمي توان تفسيري براساس ملاكهاي جاري در فقه بر آن گذارد. در نگاه آنان كه تنها راه باقي مانده براي حضرت (ع) را همين مي دانند و الا دچار سرنوشتي بدتر و دردناكتر مي شد، انگيزه اصلي را بايد در اين شمرد كه حضرت (ع) براي نجات از آن وضعيت فجيع تر، از باب اهم و مهم اين را برگزيد. راهي كه البته توانست ثمرات ديگري را نيز چون افشاي ماهيت دشمن به همراه داشته باشد. آنچه حضرت امام خميني (س) بر آن تاكيد ورزيد و در عمل خويش نيز به وضوح نشان داد، بسيار فراتر و متفاوت با تحليلهاي انجام شده است، چه در حوزه فقه و استنباط و چه در حيطه مسائل اجتماعي و كلامي. ساختار تحليلي فقهي - اجتماعي امام مبتني بر عناصر مهم زير است: 1- حركت امام (ع) يك حركت

ص: 6751

كاملا سياسي و حساب شده در جهت برپايي حكومت اسلامي و به عنوان اداي يك تكليف بود. 2- آگاهي امام (ع) به شهادت، مانع اين حركت نبود. يعني امام (ع) در عين علم به شهادت خود و سرنوشت قيام، به انگيزه ياد شده حركت نمود. 3- مصالح عاليه و پراهميت اسلام در هيچ شرايطي ناديده گرفته نمي شود و عسر و حرج و ضرر موجب رفع تكليف نمي گردد. خسارت و ضرر جاني را نيز بايد براي چنين اموري پذيرفت و اين يك تكليف شرعي است. 4- اين قيام واقدام امام (ع) كاملا قابل تاسي و به عنوان يك الگو، براي هميشه و براي همه مسلمانان است. با عنايت به اصول ياد شده به راحتي مي توان از وجهه تحليل و ديدگاه حضرت امام (س) به ارزيابي و پاسخ نظراتي كه به تفصيل گذشت پرداخت. امام راحل (س) از ديرزمان و به مناسبتهاي مختلف در موضع يك فقيه بزرگ و مرجع تقليد و به عنوان راهبر جامعه اسلامي، عناصر ياد شده را در سخنان و نوشته هاي خويش آورده است و حركت و مبارزات خود را نيز با همين جانمايه به سرانجام رساند. آنچه از آن بزرگوار در پي مي آيد، اصول ياد شده را به گونه اي روشن بيان مي كند. 1- قيام براي تشكيل حكومت امام (س) در

ص: 6752

تاريخ 6/3/50 در نجف اشرف به مناسبت برپايي جشنهاي شوم 2500 ساله، سخنراني مهمي ايراد فرمود كه در پايان آن ضمن اشاره به مسووليت علما و لزوم تاسي به سيدالشهدا (ع) اضافه مي كند: "اومسلم بن عقيل را فرستاد تا مردم را دعوت كند به بيعت تا حكومت اسلامي تشكيل دهد و اين حكومت فاسد را از بين ببرد. " (27) اشاره امام (س) از جمله به نامه اي است كه حضرت (ع) توسط مسلم به عقيل خطاب به مردم كوفه فرستاد: "بسم الله الرحمن الرحيم. من الحسين بن علي، الي الملا من المومنين والمسلمين. اما بعد فان هانئا و سعيدا قدما علي بكتبكم و كانا آخر من قدم علي من رسلكم. و قد فهمت كل الذي اقتصصتم و ذكرتم و مقالة جلكم انه ليس علينا امام، فاقبل لعل الله ان يجمعنا بك علي الهدي والحق. و قد بعثت اليكم اخي وابن عمي و ثقتي من اهل بيتي، وامرته ان يكتب الي بحالكم و امركم و رايكم، فان كتب الي انه قد اجتمع راي ملاكم و ذوي الفضل والحجي منكم علي مثل ماقدمت علي به رسلكم و قرات في كتبكم، اقدم و شيكا ان شاء الله. فلعمري ما الامام الا العامل بالكتاب، والاخذ بالقسط والدائن بالحق، والحابس نفسه علي ذات الله. والسلام. "

ص: 6753

(28) همين ديدگاه را سالها پس از آن، به مناسبت پيام نوروزي سال 67 اين گونه اظهار مي دارد: "سيدالشهدا سلام الله عليه، تمام حيثيت خودش، جان خودش را و بچه هايش را همه چيز را در صورتي كه مي دانست قضيه اين طور مي شود. كسي كه فرمايشات ايشان را از وقتي كه از مدينه بيرون آمدند و به مكه آمدند و از مكه آمدند بيرون، حرفهاي ايشان را مي شنود همه را، مي بيند كه ايشان متوجه بوده است كه چه دارد مي كند. اين جور نبود كه آمده است ببيند كه بلكه آمده بود حكومت هم مي خواست بگيرد، اصلا براي اين معنا آمده بود واين يك فخري است و آنهايي كه خيال مي كنند كه حضرت سيدالشهدا براي حكومت نيامده، خير، اينها براي حكومت آمدند، براي اينكه بايد حكومت دست مثل سيدالشهدا باشد، مثل كساني كه شيعه سيدالشهدا هستند باشد. " (29) امام در اين سخنراني همين تحليل را نسبت به حركت تمام انبياء و اولياء صلوات الله عليهم قائل است: "زندگي سيدالشهدا زندگي حضرت صاحب سلام الله عليه، زندگي همه انبياء عالم، همه انبياء از اول، از آدم تا حالا همه شان اين معنا بوده است كه در مقابل جور، حكومت عدل را مي خواستند درست كنند. " (30) امام (س) به روشني اين سخن را كه سيدالشهدا در

ص: 6754

مقابل عمل انجام شده قرارگرفته بود و لذا چاره اي جز تن دادن به آن را نداشت رد مي كند و تصريح مي فرمايد كه از ابتدا با آگاهي و اختيار كامل، حركت را به عنوان اداي يك تكليف شروع كرد: "امام حسين (ع) نيروي چنداني نداشت و قيام كرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود مي توانست بنشيند و بگويد تكليف شرعي من نيست كه قيام كنم. دربار اموي خيلي خوشحال مي شد كه سيدالشهدا بنشيند و حرف نزند و آنها برخر مراد سوار باشند. " (31) "سيدالشهدا (ع) تكليف شرعي الهي مي خواست عمل بكند، غلبه بكند، تكليف شرعيش را عمل كرده، مغلوب هم بشود، تكليف شرعيش را عمل كرده، قضيه تكليف است. " )2 )32- آگاهي به شهادت و حركت براي حكومت: گفتيم كه امام (س) انگيزه قيام را تلاش براي برپايي نظام و حكومت عدل مي داند و در عين حال از نقطه نظر كلامي و برحسب ملاكهاي عادي معتقد است امام حسين (ع) سرانجام كار را به خوبي مي دانست. و اين واقعيتي است كه برخي نويسندگان نتوانستند آن را هضم كنند "فضلوا و اضلوا". امام راحل (س) بيش از نيم قرن پيش مي نويسد: "در خبر شهادت حضرت سيدالشهدا (ع) وارد است كه حضرت رسول (ص) را در خواب ديد: حضرت فرمود به آن مظلوم

ص: 6755

كه از براي تو درجه اي است در بهشت، نمي رسي به آن مگر به شهادت. " (33) سالها پس از آن نيز همين حقيقت را بازگو فرمود: "حضرت سيدالشهدا (ع) به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم، در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد. با اينكه از اول مي دانست كه در اين راه كه مي رود راهي است كه بايد همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا كند و اين عزيزان اسلام را براي اسلام قرباني كند، لكن عاقبتش را هم مي دانست. " (34) اشاره امام (س) به جز بسياري شواهد و قرائن ديگر، مي تواند ناظر به اين جملات سيدالشهدا (ع) هنگام اعزام مسلم (ع) باشد كه به او فرمود: "اني موجهك الي اهل الكوفة و سيقضي الله من امرك ما يحب و يرضي. و ارجو ان اكون انا و انت في درجة الشهداء فامض ببركة الله و عونه. . . " (35) ملاحظه مي شود كه امام (ع) همزمان با اعزام حضرت مسلم (ع) براي پي گيري اين حركت سياسي و برپايي حكومت عدل، آرزوي شهادت براي خود و جناب مسلم (ع) مي كند. امام خميني (س) در جايي ديگر به اين نكته توجه مي دهد كه به حسب معمول نيز امكان مقابله نيروي محدود امام (ع) در مقابل دشمن نبود:

ص: 6756

"در عين حالي كه به حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اينقدري نمي تواند با آن عده اي كه آنها دارند، مقابله كند; لكن تكليف بود. " )3 )36- تقدم مصالح عاليه: پيشتر نيز در شرح كلمات فقهاي ديگر، به اين مبناي حضرت امام (س) اشاره كرديم كه برخي مصالح اسلامي در درجه اي از اهميت قراردارند كه عناويني چون عسر و حرج و ضرر نمي تواند در تعارض يا تزاحم با آنها قرارگيرد. برخي مصاديق معروف و منكر از اين گونه اند. دفع منكر بزرگي چون حكومت فاسد يزيد و تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي از بارزترين نمونه هاست. امام (س) مبناي خويش را اين گونه توضيح مي دهد: "تمام انبياء براي اصلاح جامعه آمده اند، تمام. و همه آنها اين مساله را داشتند كه فرد بايد فداي جامعه بشود. فرد هرچه بزرگ باشد، بالاترين فرد كه ارزشش بيشتر از هرچيز است در دنيا، وقتي كه با مصالح جامعه، معارضه كرد اين فرد بايد فدا شود. سيدالشهدا روي همين ميزان آمد رفت و خودش و اصحاب و انصار خود را فداكرد، كه فرد بايد فداي جامعه شود، جامعه بايد اصلاح بشود. ليقوم الناس بالقسط. بايد عدالت در بين مردم و در بين جامعه تحقق پيدا بكند. " (37) همين حقيقت را در دوران

ص: 6757

مبارزه چنين مرقوم مي فرمايد: "محرم، ماه نهضت بزرگ سيد شهيدان و سرور اولياي خداست كه با قيام خود در مقابل طاغوت، تعليم سازندگي و كوبندگي به بشر داد و راه فناي ظالم و شكستن ستمكار را به فدائي دادن و فدائي شدن دانست و اين خود سرلوحه تعليمات اسلام است براي ملت ما تا آخر دهر. " (38) امام (س) در فتاواي خويش از جمله تحريرالوسيله در فصل دفاع و امر به معروف و نهي از منكر به گونه اي روشن مبناي فقهي مذكور را پذيرفته و فتاواي خود را براساس آن صادر كرده است. نمونه اي از آن را پيشتر آورديم. 4- عاشورا الگويي براي همه هرچند پيش از امام (س) حداقل از زمان مرحوم علامه حلي، قيام سيدالشهدا (ع) به عنوان دليل در فقه مطرح شد اما ديدگاهي كه ايشان در همين چارچوب ارائه كرد و آن را به عنوان يك مبنا و اصل در فقه و استنباطهاي خود ملحوظ فرمود، بسيار متفاوت با تحليلهايي است كه گذشت. امام (س) قيام سيدالشهدا (ع) را يك اسوه تمام عيار مي داند كه از نقطه نظر فقهي و عمل به وظايف و تكاليف ديني، كاملا بايد سرمشق قرارگيرد. امام (س) نه تنها فلسفه قيام و شهادت سيدالشهدا (ع) را قابل درك و منطبق بر موازين

ص: 6758

جاري در فقه مي داند بلكه به عنوان يك حجت بالغه شرعي مي شمارد كه بايد ملاك عمل اجتماعي مسلمانان قرارگيرد. و از همين روست كه تبليغ و هدايت جامعه به اين حجت شرعي را وظيفه متوليان ارشاد و هدايت جامعه مي شمارد: "آنچه كه سيدالشهدا عمل كرد و آن ايده اي كه او داشت و آن راهي كه او رفت و آن پيروزي كه بعد از شهادت براي او حاصل شد و براي اسلام حاصل شد، (روحانيون) به مردم روشن كنند و بفهمانند به همه كه مساله مجاهده در راه اسلام آن است كه او كرد. مي دانست كه با يك عده قليل كمتر از صد نفر نمي شود مقابله با يك همچو ظالمي داراي همه چيز كرد. " (39) در جايي ديگر مي نويسد: "مگر نه آن است كه دستور آموزنده "كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا" بايد سرمشق امت اسلامي باشد. قيام همگاني در هرروز و در هر سرزمين. عاشورا قيام عدالتخواهان با عددي قليل و ايماني و عشقي بزرگ در مقابل ستمگران كاخ نشين و مستكبران غارتگر بود، و دستور آن است كه اين برنامه سرلوحه زندگي است در هرروز و در هر سرزمين باشد. " (40) چنان كه باز در سخنراني خويش تاكيد مي ورزد: "دستور است اين، دستور عمل امام حسين (ع) دستور

ص: 6759

است براي همه; "كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا" دستور است به اينكه هرروز و در هرجا بايد همان نهضت را ادامه بدهيد، همان برنامه را، امام حسين (ع) با عده كم، همه چيزش را فداي اسلام كرد، مقابل يك امپراتوري بزرگ ايستاد و گفت هرروز بايد در هرجا اين محفوظ بماند. " (41) آنچه امام خميني (س) درباره حادثه كربلا ابراز فرموده است، بسيار بيش از فرازهاي يادشده است. از آنچه ذكر شد، به خوبي مي توان ديدگاه ايشان را در برابر نقطه نظرات و ديدگاههاي فقهاي بزرگي چون مرحوم صاحب جواهر به دست آورد و از اين نگاه به نقد و ارزيابي آنها پرداخت. اين مهم را با جمع بندي فرازهاي مذكور به پايان مي بريم. جمع بندي ديدگاه امام 1- حركت امام (ع) يك اقدام كاملا سياسي بود كه حضرت (ع) شرعا خود را مكلف به آن مي دانست. 2- هدف نهايي و فلسفه وجودي اين قيام، تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي بود و فهم اين فلسفه و درك علل قيام، دور از دسترس و خارج از توان ما نيست. 3- اين حركت يك اقدام كاملا انتخابي و به تشخيص خود حضرت (ع) بود و عملا راه براي سازش با دشمن نيز براي او باز بود. 4- مصالحه و سازش با دشمن برخلاف

ص: 6760

مصالح اسلام و جامعه اسلامي بود. 5- حضرت (ع) كاملا به سرنوشت حركت آگاهي داشت و به حسب معمول نيز نتيجه اي جز كشته شدن پيش بيني نمي شد. 6- آگاهي امام (ع) از سرنوشت قيام، منافاتي با لزوم جهاد براي برپايي حكومت و مبارزه با ظلم، ندارد. 7- قيام امام (ع) يك حجت شرعي و الگوي فقهي و عملي براي همه دوره ها و تمام سرزمينهاست و نه تكليفي مختص آن حضرت (ع) . 8- در تعارض مصلحت فرد و مصالح جامعه، تقدم با جامعه است و فرد بايد فداي جامعه گردد. 9- قواعد نفي عسر و حرج و نفي ضرر در امور مهمي كه اسلام عنايت ويژه به آن دارد جاري نيست. 10- حتي با فرض صدق عنوان "القاء در تهلكه" نسبت به قيام عاشورا، دليل حرمت آن، شامل مواردي چون جهاد و ضرورت مبارزه و تشكيل نظام عدل نمي گردد. 11- آنچه ملاك اصلي در جنگ و صلح است، انجام تكليف است نه

ص: 6761

كمي و زيادي نيرو و نه پيروزي و شكست. 12- امام (ع) در هرحال خود را پيروز مي دانست، چرا كه ملاك پيروزي انجام تكليف مبارزه با ظلم و تلاش براي برپايي حكومت عدل بود. اينك با توجه به محورهاي فوق مي توانيم به ارزيابي دقيقتري نسبت به ديدگاههاي فقهي مطرح شده بپردازيم. و بدين سان بود كه فقيه بزرگ امت اسلامي، حضرت امام خميني (س) درهاي جديدي را در تحليل صحيح و بهره بري كامل و اساسي از قيام سيدشهيدان عالم، حضرت ابي عبدالله الحسين (ع) ، گشود و روزنه هايي را كه فقهاي پيشين نشان داده بودند به راههاي همواري مبدل ساخت تا فقها و صاحب نظران حوزه استنباط و فقاهت و ديگر ره جويان مباحث ديني - اجتماعي، گامهايي استوار بردارند. ان شاء الله. سلام و درود خداوند به روح بلند بزرگ شهيدان عالم و ياران فداكارش و نيز به روح پرفتوح فرزند شايسته اش، حضرت آيت الله العظمي امام خميني (س)

پى نوشت ها

: 1. شرايع الاسلام، ج1، ص 2 .332. قواعدالاحكام، ج1، ص 3- جواهرالكلام، ج 21، ص 4 .292. انفال، آيه 5 .63. بقره، آيه6 .195. همان، آيه7 .190. توبه، آيه 8 .123. همان، آيه 9 .4. همان، آيه 10 .5. همان، آيه 11 .7. همان، آيه12 .29.

ص: 6762

انفال، آيه13 .60- محمد (ص) ، آيه 14 .37- جواهر الكلام، ج21، ص15 .292- همان، ص 16 .294. همان، ص 17 .295. همان، ص18 .292. همان. 19. منتهي المطلب، طبع سنگي، ج2، ص20 .974. تذكرة الفقهاء، طبع سنگي، ج1، ص21 .447. مسالك الافهام الي تنقيح شرايع الاسلام، ج1، ص22 .159. جامع المقاصد في شرح القواعد، طبع آل البيت، ج3، ص 23 .467-466. اجمال جريان آنكه در سال چهارم هجرت گروهي از دو طايفه "عضل" و "قاره" به مدينه آمده و ضمن اظهار اسلام درخواست مبلغ نمودند. پيامبر (ص) نيز حدود ده نفر از ياران خويش را همراه آنان فرستاد. برخي اين گروه را شش نفر شمرده و طبقات ابن سعد تعداد را ده نفر دانسته ولي نام هفت نفر را ذكر كرده است. گروهي اعزامي كه در تاريخ با عنوان "سريه رجيع" از آنان يادشده است در منطقه رجيع، متعلق به قبيله هذيل، مواجه با عهدشكني"عضل" و "قاره" شدند و ناگهان مردان طايفه اي از هذيل به درخواست آن دو طايفه، به اين گروه حمله ور شدند. اينان به دفاع برخاستند ولي مردان هذيل گفتند: به خدا سوگند كه ما قصد كشتن شما را نداريم و فقط مي خواهيم به وسيله شما چيزي از اهل مكه بگيريم و پيمان مي بنديم كه شما

ص: 6763

را نكشيم. حداقل سه نفر از گروه اعزامي تصميم به مقاومت گرفته و به شهادت رسيدند. سه نفر باقيمانده به نامهاي زيدبن دثنه، خبيب بن عدي و عبدالله بن طارق تسليم شدند و به اسارت درآمدند. افراد هذيل آنان را براي فروش به سوي مكه مي بردند كه در منزل "ظهران " عبدالله نيز از كار خود پشيمان شد و دست خويش را از بند رها ساخته و شمشير كشيد ولي با سنگباران دشمن از پاي درآمد و به شهادت رسيد. قبر او در "ظهران" است. آنان زيد و خبيب را به مكه بردند و در مقابل دو اسير از هذيل كه در مكه بود، فروختند. آن دو نيز به تفصيلي كه در كتابهاي تاريخ آمده در عوض دو تن از كشتگان مشركين در بدر به شهادت رسيدند. (تاريخ زندگاني پيامبر (ص) ، محمد ابراهيم آيتي، ص 24 )357-352. رياض المسائل في بيان الاحكام بالدلائل، طبع سنگي، ج 1، ص 25 .487. جواهر الكلام، ج 21، ص 26 .296 - 295. تحرير الوسيله، ج 1، ص 27 .472. صحيفه نور، ج 1، ص 28 .174. تاريخ طبري، ج4، ص262، و ارشاد مفيد، ص204. مضمون نامه اين است: به عموم مومنان و مسلمانان! هاني و سعيد آخرين نفراتي بودند كه نامه هاي دعوت شما

ص: 6764

را آوردند. همه حرفهاي شما را فهميدم. حرف شما اين است كه امام نداريم، تو بيا كه شايد خداوند به واسطه تو ما را بر هدايت و حق مجتمع سازد. من پسرعمويم را با اين ماموريت كه وضعيت شما را برايم بنويسد به سوي شما فرستادم. اگر برايم نوشت كه رفتار و عمل شما نيز مطابق مضامين نامه هايتان است، به زودي خواهم آمد. به جانم سوگند كه آن كس مي تواند امام و رهبر باشد كه عمل كننده به قرآن، عدالت پيشه و ملتزم به حق باشد و جانش را در گرو خواست الهي گذارد. والسلام. 29. صحيفه نور، ج20، ص30 .190. همان، ص31 .191. همان، ج 1، ص32 .174. همان، ج 4، ص33 .16. چهل حديث، ص34 .210. صحيفه نور، ج 17، ص 35 .58. مقتل خوارزمي، ج1، ص36 .196. صحيفه نور، ج4، ص 37 .15. همان، ج 15، ص 38 .148. همان، ج 2، ص39 .11. همان، ج17، ص 40 .61. همان، ج 9، ص 41 .57. همان، ج 10، ص 13. سيد ضياء مرتضوي

ص: 6765

عاشوراي حسيني سرچشمه انقلاب اسلامي به رهبري امام خميني (ره)

اشاره

10 چكيده: آنچه در عاشوراي سال شصت و يك هجري اتفاق افتاد گرچه به ظاهر يك حادثه مي نمود، اما حماسه اي عظيم و تكان دهنده بود كه وجدانهاي خفته را بيدار كرد و خون رشادت و آگاهي را در رگهاي امت اسلامي دوانيد . در واقع عاشورا به مكتبي تبديل گرديد كه ستمديدگان را بر ضد ظلم شورانيد . از اين رو ائمه هدي عليهم السلام بر حادثه كربلا به عنوان برنامه اي تحول آفرين، احياگر و بسيج كننده تاكيد داشتند و همواره مي كوشيدند تا آن را زنده و سازنده نگه دارند . امام خميني رحمه الله كه به حق در سخن و رهنمود، در قيام و عمل و در حفظ ميراث عاشورا اسوه بي بديلي در تاريخ معاصر تشيع بود، مي فرمود: «دستور آموزنده كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا بايد سرمشق امت اسلامي باشد . قيام همگاني در هر روز و در هر سرزمين . عاشورا قيام عدالتخواهان با عددي قليل و ايمان و عشقي بزرگ در مقابل ستمگران كاخ نشين و مستكبران غارتگر بود و دستور آن است كه اين برنامه سر لوحه زندگي امت در هر روز و در هر سرزمين باشد .» (1) آن رهبر فرزانه در عمل اين

ص: 6766

ديدگاه خود را پياده كرد و با الهام از عاشوراي حسيني در مقابل يزيديان زمان ايستاد و بساط ظلم و ستم را از سرزمين ايران برچيد . رهبر كبير انقلاب، پيوستگي انقلاب اسلامي با عاشورا را خودش اينگونه بيان مي فرمايد: «روزهايي كه بر ما گذشت عاشوراي مكرر بود و ميدانهاو خيابانها و كوي و برزنهايي كه خون فرزندان اسلام در آن ريخت كربلاي مكرر، . . . هفده شهريور مكرر عاشورا و ميدان شهدا مكرر كربلا كاخ ستمگري را با خون درهم كوبيد . كربلاي ما كاخ سلطنت شيطاني را فرو ريخت .» (2) تاثيرپذيري انقلاب اسلامي از حماسه حسيني امام خميني رحمه الله با تاثيرپذيري از سرمشقهاي نهضت امام حسين عليه السلام توانست مسلمانان را رهبري كرده و انقلاب اسلامي را به پيروزي برساند . در واقع انقلاب اسلامي ايران در پيروي از اين سرمشقها متاثر از قيام امام حسين عليه السلام است . در اين مقاله به صورت مختصر ضمن ترسيم برخي از سرمشقهاي نهضت امام حسين عليه السلام، تاثيرپذيري انقلاب اسلامي از آنها با رهبري امام خميني را تبيين خواهيم كرد . سرمشقهاي نهضت امام حسين عليه السلام 1- سازش ناپذيري با باطل و ستم امام خميني رحمه الله بر ترسيم دو جناح حق و باطل و مبارزه

ص: 6767

قاطع با اهل فساد و ستم به معناي عام آن و سازش ناپذيري با آن تاكيد مي ورزيد و در هدف خويش در اين راستا از قاطعيت، عزم راسخ و تغيير ناپذيري برخوردار بود . امام خميني رحمه الله اين سخن استوار امام حسين عليه السلام را به ياد داشت كه خطاب به برادرش محمد حنفيه فرمود: «يا اخي والله لو لم يكن في الدنيا ملجا و لا ماوي لما بايعت يزيد بن معاوية (3) ; برادرم! به خدا سوگند اگر در دنيا پناه و پناهگاهي وجود نداشته باشد، هرگز با يزيد بيعت نمي كنم .» بدين جهت فرياد زد: «[. . . آيا] خميني مي تواند تفاهم كند با ظلم . خميني آنجا هم كه بود مجد اسلام را حفظ مي كرد، [آيا] مي تواند حفظ نكند؟ اسلامي كه پيغمبر اكرم صلي الله عليه و آله اين قدر زحمت كشيده است [. آيا] خميني و امثال خميني مي توانند يك چيزي بگويند كه بر خلاف مصالح اسلام باشد؟» (4) امام حسين عليه السلام در منزل بيضه فرصتي بدست آورد تا با سپاهيان حر سخن گويد و حقايقي را با آنان در ميان بگذارد و دليل قيام و انگيزه مبارزه خود را اعلام كند . آن حضرت در آنجا فرمود: «ايها الناس ان رسول الله قال من

ص: 6768

راي سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله ناكثا عهده مخالفا لسنة رسول الله يعمل في عباد الله بالاثم والعدوان فلم يغير عليه بفعل و لا قول كان حقا علي الله ان يدخله مدخله; (5) اي مردم! رسول خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هر كس سلطان زورگويي را ببيند كه حرام خدا را حلال نموده و پيمان الهي را در هم مي شكند، با سنت پيامبر خدا از در مخالفت برآمده، در ميان بندگان خدا راه گناه و عداوت در پيش مي گيرد، ولي او در مقابل چنين فرد جائري با عمل و يا گفتاري اظهار مخالفت ننمايد، بر خداوند است كه او را به محل همان سلطان زورگو [آتش جهنم] داخل كند .» امام خميني رحمه الله نيز هشدار مي داد: «اينهايي كه به امور جامعه و مصيبتهاي مردم اهتمام ندارند و از جناياتي كه در كشور اسلامي مي شود غافلند و ساكتند و سرگرم خوردن و لذت بردن و زندگي مادي خود هستند، مصداق همان آيه شريفه اند: «يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوي لهم» (6) ; «بهره مي برند و مي خورند چنانكه حيوانات مي خورند و جايشان جهنم است .» )2 )7- فداكاري براي احياء حق زنده نگاه داشتن عاشورا به معني زنده ماندن تمام ارزشهاي والاي الهي و انساني است; يعني

ص: 6769

مصونيت جامعه در برابر تمام سلطه گريها، استبدادها و جهالتها و تلاش در جهت احياي فضايل و فداكاري در اين راه . حضرت امام حسين عليه السلام انگيزه قيام خود را در اين موضوع مهم و اساسي چنين بيان مي دارد: «الا ترون الي الحق لايعمل به و الي الباطل لايتناهي عنه ليرغب المؤمن في لقاء الله فاني لا اري الموت الا سعادة والحياة مع الظالمين الا برما; (8) آيا نمي بينيد كه به حق عمل نمي شود و از باطل رو گرداني وجود ندارد . شايسته است [در چنين وضعي] انسان با ايمان به سوي ديدار پروردگار بشتابد . پس من مرگ را جز سعادت و زندگي با ستمگران را جز ملال و دلتنگي نمي دانم .» امام خميني رحمه الله نيز بر رويش فضيلت و محو رذائل اهتمام مي ورزيد و در اين راستا از هر گونه مجاهدت مضايقه نمي نمود . او براي رسيدن به چنين مقصد مقدسي قيام عاشورا را تذكر مي داد و مي فرمود: «سيد الشهداء عليه السلام براي اسلام خودش را به كشتن داد .» (9) و مي فرمود: «حضرت سيدالشهداء عليه السلام را كشتند اما [اين كشته شدن] اطاعت خدا بود، براي خدا بود، تمام حيثيت براي او بود . از اين حيث هيچ شكستي در كار نبود .» (10) امام خميني رحمه

ص: 6770

الله درباره حركت خودش در راه احياي حق مي فرمايد: «من مصمم هستم كه از پاي ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خودشان بنشانم و يا در پيشگاه مقدس حق تعالي با عذر وفود كنم .» (11) و در جاي ديگر آمادگي خود را براي شهادت در راه پيروزي انقلاب اعلام نموده و مي فرمايند: «اگر با كشتن من انقلاب به نتيجه كامل خود برسد چرا به چنين امري راضي نباشم؟» (12) امام در جهت محو عواملي كه فضيلتها را از بين برده اند و نيز براي مبارزه با رژيم پهلوي به عنوان عامل رذالت و مانع احياي ارزشها فرياد مي زند: «من هرگز حتي براي يك لحظه هم موضع خود را تغيير نمي دهم . اين تكليف الهي است و در صورت سكوت مسئول خواهم بود .» )3 )13- تحول روحي حضرت امام حسين عليه السلام در ياران و اصحاب خويش آنچنان تحول روحي و فكري ايجاد نمودند كه هر كدام در فداكاري و ايثار بر يكديگر سبقت مي گرفتند، مثل اينكه به يك كانون نور وصل شده بودند . همه مي گفتند با قلب و سينه هايمان از تو دفاع خواهيم كرد: گر بر كنم دل از تو و بر دارم از تو مهر اين مهر بر كه افكنم آن دل كجا برم امام حسين عليه

ص: 6771

السلام خود، ياران خويش را چنين معرفي مي كند: «اما بعد فاني لا اعلم اصحابا اوفي و لا خيرا من اصحابي و لا اهل بيت ابر و لا اوصل و لا افضل من اهل بيتي فجزاكم الله عني خيرا; (14) اما بعد، من ياراني با وفاتر و بهتر از اصحاب خود و اهل بيتي نيكوتر و بهتر از اهل بيت خود سراغ ندارم . پس خداوند از طرف من به شما پاداش خير دهد .» نمونه هاي وارستگي، ايثار و پايداري ياران و اهل بيت امام حسين عليه السلام را مي توان در محورهاي ذيل مشاهده كرد: الف) وقتي آن حضرت در شب عاشورا فرمود: «الا و اني قد اذنت لكم فانطلقوا جميعا في حل ليس عليكم مني ذمام; (15) آگاه باشيد كه به همه شما اجازه دادم، پس همه شما بدون اين كه هيچ بيعتي از من بر شما باشد، برويد» ، حضرت عباس عليه السلام، ديگر برادران امام، پسران برادرش و دو فرزند عبدالله بن جعفر نخستين كساني بودند كه سخن گفتند و خاطر نشان ساختند كه ما چنين نخواهيم كرد . ما بعد از تو نخواهيم ماند و خداوند ما را بعد از تو زنده ندارد . ب) در همين ماجرا، مسلم بن عوسجه برخاست و گفت: «والله لو علمت اني

ص: 6772

اقتل ثم احيي ثم احرق حيا ثم اذري - يفعل ذلك بي سبعين مرة - ما فارقتك حتي القي حمامي دونك فكيف لا افعل ذلك و انما هي قتلة ثم هي الكرامة التي لا انقضاء لها ابدا; (16) به خدا سوگند اگر بدانم كه كشته مي شوم، سپس زنده مي شوم، آنگاه زنده زنده سوزانده شوم و دوباره زنده ام كنند و به بادم دهند و هفتاد بار اين كار تكرار شود، دست از تو بر ندارم تا مرگ خويش را درياري تو دريابم . چگونه اين كار را نكنم با اينكه جز يك كشتن نيست، سپس براي آن كرامتي است كه هرگز پايان نمي پذيرد .» ج) در همان لحظات حساس به محمد بن بشر حضرمي كه از اصحاب امام بود گفتند: پسرت در سرحدات ري اسير شده است . گفت: به خدا جان او و جان خود را در راه خدا حساب مي كنم . آيا من بعد از حسين عليه السلام زنده بمانم؟ وقتي كه امام حسين عليه السلام سخن او را شنيد فرمود: خدايت رحمت كند . برو او را از اسارت برهان . جواب داد: چگونه شما را رها كنم؟ د) در لحظات واپسين شب عاشورا دو نفر از ياران امام با هم شوخي مي كردند . برير از زهاد و

ص: 6773

پارسايان و عارفان وارسته، در آن موقع حساس از شدت شادماني در پوست خويش نمي گنجيد و مدام لبخند بر لبهايش جاري بود و مزاح مي كرد، به نحوي كه حالت سرور او اعتراض و انتقاد عده اي از اصحاب را برانگيخت و موجب تعجب آنان شد . ه) در شب عاشورا، وقتي امام حسين عليه السلام فرمود هر كس از اصحاب و ياران بماند فردا شهيد مي شود، قاسم كه اين سخنان را شنيد، عرض كرد: آيا من هم از كشته شدگان خواهم بود؟ امام عليه السلام به او پاسخ مثبت داد، اما قبل از آنكه به پرسش قاسم پاسخ گويد از وي پرسيد: «يا بني كيف الموت عندك; فرزندم! مرگ نزد تو چگونه است؟» قاسم جواب داد: «يا عم احلي من العسل; (17) عموجان! از عسل شيرين تر است .» و) عقبة بن سمعان كه از ياران و همراهان كاروان امام عليه السلام بود مي گويد: در منزل قصر بني مقاتل امام را خواب سبكي فرا گرفت در حالي كه سوار بر اسب بود . بزودي ديدگانش را باز فرمود و دو يا سه بار آيه استرجاع را بر زبان جاري كرد . حضرت علي اكبر - كه پشت سر پدرش در حال حركت بود - چون شنيد كه بر زبان مبارك امام كلمه استرجاع جاري شده است،

ص: 6774

علتش را پرسيد . حضرت فرمود: فرزند عزيزم، اندكي به خواب رفتم كه سواري عنان اسب مرا كشيد و گفت: «القوم يسيرون و المنايا تسري اليهم; اين جمعيت حركت مي كنند و بلاها [و مرگ] به سوي آنان حركت مي كند .» علي اكبر عليه السلام عرض كرد: «او لسنا علي الحق; آيا ما بر حق نيستيم؟» امام فرمود: «بلي والذي اليه مرجع العباد; سوگند به آنكه بازگشت بندگان به سوي اوست، اينچنين است .» علي اكبر عليه السلام عرض كرد: فاذا لانبالي، نموت محقين; (18) پس باكي نداريم، ما در حالي كه بر حق هستيم مي ميريم .» قويترين عامل تحول امام خميني رحمه الله براي ايجاد تحول اساسي و بنيادي در امت اسلامي ايران به سراغ قويترين عامل تحول روحي امت اسلامي رفت و با درك صحيح و عميق از مكتب امام حسين عليه السلام و توانايي ارائه برنامه اي رشد دهنده، سوژه كربلا را به كار گرفت; زيرا مي دانست هيچ موضوعي مانند آن در اعماق جان شيعيان نفوذ نكرده است . آنان در هيچ واقعه اي به اين ميزان اشك نريخته و سوگواري نكرده و در هيچ مراسمي اينگونه به ميدان نيامده اند . به علاوه اين قيام آيينه تمام نماي ارزشهاي انساني و معنوي است و اوج ايثار، حماسه، عبادت و شوق ملكوتي را

ص: 6775

به نمايش مي گذارد . امام كه در مكتب تربيتي حضرت سيدالشهداء رشد كرده بود، با تعاليم عاشورايي خويش مردم را متحول نمود . او مي فرمود: «حضرت سيدالشهداء به همه آموخت كه در مقابل ظلم، در مقابل ستم و در مقابل حكومت جائر چه بايد كرد .» (19) «سيدالشهداء و اصحاب و اهل بيت او آموختند تكليف را، فداكاري در ميدان، تبليغ در خارج ميدان . آنها به ما فهمانيدند كه در مقابل حكومت جور نبايد زنها بترسند . نبايد مردها بترسند .» (20) سرانجام امام در بسيج مردم عليه حكومت جور و محو اسباب ستم و تعدي، موفق به تحول روحي در مردم با استفاده از چشمه جوشان كربلا گرديد . امام خود به اين دگرگوني دروني مردم اشاره دارند و مي فرمايند: «من خدا را شكر مي كنم كه . . . يك تحول اساسي در ملت ما پيدا شد . تحولهاي معنوي پيدا شد كه اين تحولها را نمي توانيم اسمي رويش بگذاريم، الا اين كه به دست خدا بود .» (21) حتي امام اين تحول را از پيروزي بر رژيم استبدادي مهمتر مي داند و مي فرمايد: «تحول در ايران پيدا شده، تحول روحي كه از غلبه اي كه بر طاغوت بود و او را عقب زد مهمتر و تمام دنيا متحير شدند از

ص: 6776

تحول روحي كه در ملت پيدا شد .» (22) امام از اينگونه تحول روحي و استقامت و مقاومت مردم در برابر ستم و تجاوز تقدير مي نمايد و مي فرمايد: «اينجانب از فداكاري ملت ايران تشكر كرده و قدرت و عظمت او را در پناه قرآن و احكام اسلام از خداوند متعال با تضرع خواهانم .» )4 )23- امر به معروف و نهي از منكر در قيام حضرت امام حسين عليه السلام سه موضوع نقش اساسي دارند: 1- بيعت: عوامل حكومت اموي اصرار داشتند كه از امام حسين عليه السلام بيعت بگيرند، اما آن حضرت با شدت در مقابل اين تقاضا مقاومت نمود و به هيچ وجه حاضر به بيعت با يزيد نگرديد . همين امتناع از بيعت مشعل عاشورا را روشن كرد . 2- دعوت مردم كوفه: گرچه امام حسين عليه السلام بر حسب آگاهيهاي مختص امامت و پيشگوئيهاي جدش رسول اكرم صلي الله عليه و آله به فراخواني مردم كوفه خوشبين نبود و به لحاظ مسائل اجتماعي - سياسي اين شهر را بخوبي مي شناخت، با اين وجود موضوع اتمام حجت مطرح مي گردد و امام حسين عليه السلام دعوت كوفيان را مي پذيرد . 3- سومين عامل كه نيروي محركه قيام عاشوراست، موضوع امر به معروف و نهي از منكر مي باشد . (24) حضرت

ص: 6777

امام حسين عليه السلام در وصيت به برادرش محمد حنفيه پس از شهادت به يگانگي خداوند و رسالت حضرت محمد صلي الله عليه و آله و روز جزا، فرمودند: «و اني لم اخرج اشرا و لا بطرا و لا مفسدا و لا ظالما و انما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي; اريد ان آمر بالمعروف و انهي عن المنكر و اسير بسيرة جدي و ابي علي بن ابي طالب; (25) من براي تفريح و تكبر و فساد و ستم قيام نكردم، بلكه خروج من براي اصلاح امت جدم مي باشد . من مي خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيره و سنت جد و پدرم علي بن ابي طالب عليهما السلام رفتار كنم .» امام خميني رحمه الله نيز مي فرمود: «ما كه تابع حضرت سيدالشهداء هستيم بايد ببينيم ايشان چه وضعي در زندگي داشت . قيامش، انگيزه اش نهي از منكر بود كه هر منكري بايد از بين برود من جمله قضيه حكومت جور، حكومت جور بايد از بين برود .» (26) همچنين رهبري انقلاب اسلامي در اين خصوص به حماسه حسيني توجه كرده و به مبلغان و خطيبان اصرار مي كند كه با استفاده از عاشورا ريشه ستم و خيانت را - كه منكرات بزرگي هستند - قطع كنند: «اكنون كه

ص: 6778

ماه محرم است، چون شمشيرهاي الهي در دست سربازان اسلام و روحانيون معظم و خطباي محترم و شيعيان عالي مقام سيدالشهداست، بايد حد اعلاي استفاده از آن را بنمايند و با اتكا به قدرت الهي ريشه هاي باقي مانده اين درخت ستمكاري را قطع نمايند .» (27) امام خميني رحمه الله در جاي ديگر مي گويد: «سيدالشهداء چه كرد و چه بساط ظلمي را بهم زد و ما هم چه كرده ايم . . . ما محمدرضا را از اين مملكت بيرون كرديم . . . آن همه مفاسد و غيره وجود ندارد . اين يك نعمت بزرگي است .» )5 )28- عزت آفريني و شكست ناپذيري در مكتب امام حسين عليه السلام كرامت و شرافت انسان ارزش دارند و سربلندي و عدم تسليم در برابر دنياطلبان و ستمگران اصل مهم و استواري مي باشد . آن امام همام وقتي در محاصره كامل سپاه پليدي قرار گرفت فرمود: «لا والله لا اعطيكم بيدي اعطاء الذليل و لا افر فرار العبيد; (29) نه به خدا سوگند، من دست ذلت به شما نخواهم داد و هرگز مانند بردگان فرار نمي كنم .» روز عاشورا، امام حسين عليه السلام خطاب به اراذل و تبهكاران اموي فرمود: «الا و ان الدعي بن الدعي قد ركز بين اثنتين بين السلة و الذلة و هيهات منا الذلة يابي

ص: 6779

الله ذلك لنا و رسوله والمؤمنون و حجور طابت و طهرت; (30) آگاه باشيد كه زناكار پسر زناكار مرا ميان مرگ و ذلت قرار داده است، ولي ذلت از ما دور است . خدا و رسولش و انسانهاي با ايمان و دامنهاي پاك و پاكيزه از قبول آن براي ما امتناع مي كنند .» امام خميني رحمه الله كه از نسل آن اسوه حماسه آفرينان بود همچون اجداد طاهرينش هرگز زير بار ذلت نرفت . او رنج تبعيد و آوارگي را پذيرفت و براي خطرات جاني مهيا گشت ولي حسرت يك سازش جزئي را بر دل طاغوت و استكبار نهاد . او در مسير مبارزه با ستم و تجاوز، و رهبري انقلاب اسلامي كرارا آموزه هاي عزت آفرين عاشورا را مورد تاكيد و درس آموزي قرار مي داد . امام خميني رحمه الله در يكي از بيانات خود خطاب به كارگزاران طاغوت فرمود: «من اكنون قلب خود را براي سر نيزه هاي مامورين شما حاضر كرده ام ولي براي قبول زورگوئيها و خضوع در مقابل جباريهاي شما حاضر نخواهم كرد .» (31) آن روح قدسي در هيچ شرايطي از مواضع اصولي خود دست بر نداشت و در مقابل استكبار و اهل شرك و نفاق فرياد برآورد: «هيهات كه خميني در برابر تجاوز ديو سيرتان و مشركان

ص: 6780

و كافران به حريم قرآن كريم و عترت رسول خدا و امت محمد و پيروان ابراهيم حنيف ساكت و آرام بماند و يا نظاره گر صحنه هاي ذلت و حقارت مسلمانان باشد . من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام و در انتظار فوز عظيم شهادتم . قدرتها و ابرقدرتها و نوكران آنان مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها بماند، به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است ادامه مي دهم و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام خواب را از ديدگان جهانخواران و سرسپردگاني كه به ستم و ظلم خويش اصرار مي نمايند سلب خواهم كرد .» (32) امام خميني رحمه الله با تاثيرپذيري از حماسه عاشورا و خطبه هاي پرهيجان امام حسين عليه السلام به دنياي استكبار چنين هشدار مي دهد: «من به تمام دنيا با قاطعيت اعلام مي كنم كه اگر جهانيان بخواهند در مقابل دين ما بايستند، ما در مقابل آنان خواهيم ايستاد و تا نابودي آنان از پاي نخواهيم نشست; يا همه آزاد مي شويم و يا به آزادي بزرگتري كه شهادت است مي رسيم . . . و از مرگ شرافتمندانه استقبال مي كنيم ولي در هر حال پيروزي و موفقيت با

ص: 6781

ماست .» (33)

پى نوشت ها

: 1( صحيفه نور، ج 9، ص 2 . 57( همان . 3( بحار الانوار، ج44، ص329; مقتل عوالم، ص54 و مقتل خوارزمي، ج1، ص4 . 188( صحيفه نور، ج1، ص5 . 70( الكامل في التاريخ، ابن اثير، ج3، ص 208; انساب الاشراف، ج3، ص 6 . 171( محمد7/ . 12( در جستجوي راه از كلام امام، دفتر شانزدهم، ص8 . 498( مثيرالاحزان، ابن نماحلي، ص 22; تحف العقول، ص174 و لهوف، ص9 . 69( تبيان (آثار موضوعي)، دفتر يازدهم، ص 10 . 212( همان . 11( در جستجوي راه از كلام امام، دفتر ششم، ص12 . 55( همان . ص 13 . 60( همان . ص 14 . 61( تاريخ طبري، ج 5، ص 418; كامل ابن اثير، ج 3، ص 285 و نفس المهموم، ص 15 . 227( نفس المهموم، صص 16 . 227 -228( همان . 17( مدينة المعاجز، ج4، ص214، حديث 295; نفس المهموم، ص230 و موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، پژوهشكده باقر العلوم عليه السلام، ص18 . 402( ابصار العين، ص 86; مثير الاحزان، جواهري، ص33 و الفتوح، ابن اعثم، ص19 . 873( صحيفه نور، ج3، ص 20 . 225( همان، ج 17، ص 21 . 59( روزنامه اطلاعات، 22 .

ص: 6782

20/2/1358( در جستجوي راه از كلام امام، دفتر نهم، ص 23 . 224( مجموعه اي از مكتوبات امام خميني رحمه الله، ص 24 . 370( با استفاده از بحثهاي شهيد مطهري رحمه الله در كتاب عنصر امر به معروف و نهي از منكر در نهضت حسيني . 25( مقتل عوالم، ص54; مقتل خوارزمي، ج1، ص188 و ملحقات احقاق الحق، ج11، ص 26 . 602( صحيفه نور، ج 20، ص 27 . 189( در جستجوي راه از كلام امام، دفتر دهم، ص 28 . 224( همان، دفتر شانزدهم، صص 29 . 548 -549( الارشاد، شيخ مفيد، ج2، صص 30 . 100 -101( نفس المهموم، ص 149; شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج1، ص31 . 302( كلمات قصار (پندها و اندرزها)، امام خميني رحمه الله، ص 32 . 228( فرازهاي فروزان، از نگارنده، به نقل از صحيفه نور، ج 20، ص 33 . 227( صحيفه نور، ج 20، ص 811 . غلامرضا گلي زواره

ص: 6783

عالمان اسوه در نگاه امام

3 چكيده: واژه اسوه به معناي قدوه و مقتداست و دراصل به حالت و گرايش شخص به ديگري و پيروي از كارهاي نيك و بد وي اطلاق مي گردد به گونه اي كه در عمل هماننداو باشد و حالت وي را بيابد. 1 بنابراين اسوه به كسي گونيد كه به خاطر برخورداري از قوت و توانايي مخصوص يا صفات برجسته و مشخصه ويژه قابل پيروي و گرايش است . بشر در فطرت و ذات خوداسوه طلب والگوگراست ازاين روي از راههاي خودسازي واصلاح جامعه توجه به سيره و روش عملي و عيني شخصيتهايي است كه داراي روحي متعالي و نفس مهذب وايماني قوي بوده اند.نقش اسوه ها در تربيت اسوه گيري والگوسازي از مهمترين روشهاي تربيتي است كه نقش مهمي در تشكيل شخصيت افراد دارد. اسوه والگوهاي مطرح شده در جامعه اگر برخورداراز صفات والاي انساني باشند و در مسير شايسته و در راه خدمت به جامعه گام نهند جامعه به سوي رستگاري هدايت مي شود واگر فاسد و غير مهذب و خائن به مصالح اجتماعي باشند مردم به سوي شدارزشها گرايش پيدا مي كنند. در ميان گروههاي مختلف جامعه نيروهاي جوان از ويژگي خاصي برخوردارند. معمولالگوگيري و گرايش به ضخيتهاي ايده آل و تقليد و پيروي

ص: 6784

از رفتار وافكار آنان در ميان نسل جوان از ديگران بيشتراست و گاهي چنان تحت تاثير شخصيت مورد علاقه خود قرار مي گيرند كه در راه رفتن سخن گفتن حركات و برخوردهااز رفتار شخصيت ايده آل خود پيروي مي نمايند. مشكلي كه بر سر راه جوانان جامعه وجود دارد نشاخت الگوهاي حقيقي ازالگوهاي بدلي است . يكي از راههاي انحراف نسل نو در جوامع اسلامي و غيراسلامي طرح شخصيتهاي فاسد و بي هويت به عنوان الگوهاي ايده آل است . توجه علماي اخلاق به سيره مردان بزرگ و فرزانگان باتقوا و توصيه به مطالعه در زندگي عالمان متعهد و خدمتگزار برگرفته ازاين روش موثر تربيتي است . اهتمام اسلام به الگودهي انتخاب فرستادگان خدااز ميان انسانهاي خوش سابقه و ممتاز علاوه بر جلب اعتماد مردم به اين خاطراست كه سرمشق عملي و عيني واسوه براي امتها باشند. مهمترين و موثرترين بخش از دعوت و تبليغ انبياء دعوتهاي عملي آنان است كه باعث اعتماد مردم به راه و روش آنان مي گردد. يك عمل نيك و يا يك برخورداخلاقي صحيح گاهي چنان افراد را منقلب و دگرگون مي كند كه روشها و عقايد ناصحيح خود را رها كرده و در مسير صحيح انساني گام مي نهند و راه بايسته را مي

ص: 6785

يابند. خداوند كه آگاه به روحيات و گرايشات بشري است و قرآن را براي هدايت بشر فرو فرستاده است به اين فطرت ذاتي و حالت دروني انسان توجه كامل داشته والگوهاي مناسب و شخصيتهاي برگزيده اي ر به عنوان اسوه هاي قابل پيروي به جامعه بشري عرضه كرده است . قرآن مومنان را به تاسي از پيامبر گرامي اسلام دعوت كرده و مي فرمايد : لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه لمن كان يرجواالله واليوم الاخر و ذكرالله كثيرا 2 به يقين براي شما در وجود پيامبر سرمشق نيكويي است براي كسي كه خدا و دوران آخرت رااميد برد و خداوند را بسيار به ياد آرد. پيامبراسلام بهترين الگو در زندگي است . روحيات عالي استقامت و شكيبائي هوشياري و درايت اخلاص و توجه به خد تسلط او بر حوادث و.... هر كدام مي تواندالگو و سرمشق براي همه مسلمانان باشد. تاسي به آن حضرت در همه زمينه هاست واختصاص به سان نزول آيه در جنگ احزاب ندارد. شان نزول هرگز مفاهيم آيات را محدود نمي كند و از گسترده مفهوم و معناي آن نمي كاهد. از آن جا كه اسوه داراي معناي عام و شامل اسوه هاي نيك و بد مي شود خداوند آن را مقيد به[

ص: 6786

حسنه] كرده است و هراسوه اي را مورد تاييد قرار نمي دهد. فقط اسوه هاي حسنه را قابل پيروي واطاعت مي داند. امام علي ( ع ) كه خود تبلورارزشهاي انساني و در زهد و ساده زيستي اسوه است در خطبه اي مردم را به تاسي از پيامبران مخصوصا نبي گرامي اسلام دعوت مي كند: و لقد كان في رسول الله صلي الله عليه و آله كاف لك في الاسوه و دليل لك علي ذم الدنيا و عيبها و كثره محازيها و مساويها .... براي تو پيامبراكرم (ص )الگوي بسيار خوبي است كه بداني و بر مذمت دنيا و معيوب بودن و بسياري رسواييها و بدهياي آن دليل و راهنما باشد. و درادامه از سيره شايسته و زهد موسي تلاش و نان جوين خوردن داوود لباسهاي خشن خوراك ساده گرسنگي و مشكلات عيسي سخن مي گويد سپس درباره رسول گرامي اسلام اضافه مي كند:فتاس بنبيك الاطيب الاطهر صلي الله عليه وآله فان فيه اسوه لمن تاسي و عزاء لمن تعزي واحب العبادالي الله المتاسي بنبيه و المقتص لا ثره قضم الدنيا قضما و لم يهرعااهضم اهل الدنيا كشحا و اخمصم من الدنيا بطنا عرضت عليه الدنيا فابي ان يقبلها 3 . پس به پيامبر پاكيزه و پاك خوداقتدا كن زيرا

ص: 6787

در راه و روش وي سرمشقي است براي آن كسي كه بخواهد تأسي جويد وانتسابي براي كسي كه بخواهداعمال خود را منتسب نمايد و محبوب ترين بندگان نزد خد كسي است كه رفتار پيامبر را سرمشق خود كند و به دنبال او برود. بيش از حداقل نيازازامتناع دنيااستفاده نكرد و به آن تمايلي نشان نداد. تهيگاه اواز همه مردم دنيا لاغرتر بود و شكم اواز همه خالي تر. دنيا به وي عرضه شد آن را نپذيرفت . قرآن مجيد در بسياري از موارد براي تكميل تعليمات خودالگوهاي مهمي كه در بين آدميان وجود دارد شاهد مي آورد.ابراهيم ( ع ) يكي از پيشوايان بزرگي است كه مورداحترام همه اقوام مخصوصا قوم عرب بوده و مي باشد. خداونداو را به عنوان سرمشقي براي جامعه اسلامي معرفي مي نمايد. قد كانت لكم اسوه حسنه في ابراهيم والذين معه 4 . به يقين براي شما مومنان در زندگي ابراهيم و پيروانش سرمشق خوبي است . خداوند نه تنهاازابراهيم به نيكي ياد مي كند و وي راالگو واسوه مي داند بلكه ياران آن حضرت را هماننداو قابل تاسي و پيروي معرفي مي كند. درادامه آيات نيز به اسوه بودن آنان مي پردازد.لقدكان لكم فيهم اسوه حسنه كان يرجواالله واليوم الاخر و من يتول فان

ص: 6788

الله هوالغني الحميد 5 . به راستي براي شما در وجود آنان ( ابراهيم و يارانش ) سرمشق خوبي است . براي كسي كه خدا و دوران آخرت رااميد برد و هر كه روي بگرداند بداند كه خدا بي نياز ستوده است . مقيد كردن تاسي كنندگان را به اميدواري واعتقاد به روز آخرت بدان جهت است كه تاسي به انبياء و مردان حق كار دشوار و سخت است كه هر مدعي ايمان به آن متصف نمي گردد بلكه كساني از آن بهره مي برند كه از حقيقت ايمان برخوردار باشند و در قلب به خداايمان آورده و به رحمت اواميدوار و به خاطرايمان به آخرت در پي كسب اعمال صالح و رضايت حق باشند. طبق آياتي كه ذكر شد قرآن نه تنها پيامبران رااسوه هاي مناسبي براي جامعه مي شناسد بلكه ياران راستين آنان را نيزالگوهاي مناسبي براي اجتماع معرفي مي كند . امامان معصوم چهره هائي هستند كه سيره آنان براي جامعه اسلامي اسوه و قابل تاسي است . امام علي ( ع ) يكي از ياران با سابقه رسول خدا(ص )است كه همانند پيامبر عمل مي كرد و روش و سيره او براي جامعه اسلامي درس آموزاست . آن حضرت در تمام زمينه ها: عبادت سخاوت شجاعت

ص: 6789

عزت و كرامت علم درايت تيزهوشي قضاوت كار و ساده زيستي اسوه والگوست . خود آن حضرت نيز زهد و ساده زيستي رااز مشخصه هاي رهبري مردمي مي داند:اقنع من نفسي بان يقال هذااميرالمومنين و لاشاركهم في مكاره الدهراواكون اسوه لهم في جشوبه العيش 6 . آيا تنها به اين قناعت كنم كه به من اميرالمومنين بگويند و در سختيهاي روزگار يا آنان شريك و در تلخكامي زندگي اسوه والگوي آنان نباشم . اميرالمومنين رهبران جامعه را به اين نكته توجه مي دهد كه بايداز سختيهاي جامعه آگاه و خود مانندافراد جامعه در تحمل مشكلات و سختيها سهيم باشند بلكه پيشواي جامعه بايد در پذيرش تلخكاميها جلودارو پيشرو باشد تا تحميل سختيها براي افراد جامعه آسان گردد. نه اين كه مقام و منصب را وسيله اي براي سودجويي و كامجويي خود قرار دهد. رهبران جامعه بايد ساده زيست باشند واز رفاه زدگي و دنياپرستي و تكاثر ثروت به دور. امام حسين ( ع ) كه به پيروي از دستور خدا و پيامبر عليه يزيد خليفه فاسداموي قيام كرد در خطبه اي بعداز تشريح انگيزه هاي نهضت خود جامعه را به قيام دعوت نموده است و خود راالگو واسوه جهاد و قيام در مقابل زشتيها و قانون شكنيها معرفي مي كند:فلكم

ص: 6790

في اسوه 7 . من براي شماالگو واسوه مي باشم . آن حضرت درجهاد و قيام شجاعت و فداكاري ايثار واز خودگذشتگي استقامت و صبر آزادگي و رادمردي و ظلم ستيزي و ظاغوت گريزي براي جوامع بشري اسوه والگوست . اسوه والگو بودن اختصاص به پيامبر و امام و ياران آنان ندارند بلكه علماء و دانشمندان و حاميان دين الهي كه در مسير صحيح گام نهنداين شايستگي را دارند كه رفتار و گفتار آنان اسوه براي ديگران باشد مخصوصااگر روش آنان برگرفته از علم و آگاهي و برخاسته ازايمان به وحي الهي باشد. امروز علماء راستين و با تقوا و پيروان حقيقي رسول خدا(ص ) اسوه هايي هستند كه جامعه اسلامي مي تواند در مكتب آنان درس بياموزد و رفتار وافكار آنان را در مسائل اجتماعي سياسي فرهنگي واقتصادي سرمشق خود قرار دهد.اينان نشانه هايي دارند كه در هر شرايطي از ديگران تشخيص داده مي شوند: به دانشي كه اندوخته انداكتفا نمي كنند بلكه مردم عمل هستند. زاهد و پارسا هستنداما نه بريده از جامعه كه در صحنه هاي رزم حضور چشمگير دارند. در مسؤوليت و رساندن پيام وحي به مردمان و دعوت آنان به نيكي و پارسايي و قيام عليه ظلم و بيداد وارث پيامبران 8 و خليفه رسول

ص: 6791

خدا مي باشند. 9 در عمل به دستورات خد بهترين خلق خد بعداز پيامبر وائمه هدي و برتراز هزار عابد و زاهدند. 11 آگاهي آفرين و جهل زدا هستند. خورشيدند در بين ستارگان . 12 مداد آنان تبين كننده حق و مدافع ارزشهاي الهي است ازاين روي برتراز خون شهيدان است . 13 مزد آنان به خاطر تلاش در راه خدا و نقش آنان در تبيين دين بيشتراز روزه داران شب زنده داران و جنگجويان راه خداست . 14 به گونه اي به اسلام و قرآن درآميخته اند و با ذات اقدس ربوبي ارتباط برقرار كرده اند و فرامين او رااجرا مي كنند كه نگاه به صورتشان عبادت محسوب مي شود. 15 از شرك به دورند در عمل و گفتارازاين روي حضور در محضرشان انسان رااز شرك دور و به توحيد نزديك مي كند. عالمان اسوه وامام خميني حضرت امام رضوان الله تعالي عليه از شخصيتهاي برجسته جهان اسلام بود كه دنياي خفته را بيدار و جامعه بي تفاوت را متعهد و دگرگون ساخت . وي در تمام ابعاداسوه والگو بود.انساني وارسته و كامل و شخصيتي خود ساخته و مهذب بود. اسلام را در عبادات خلاصه نمي دانست گر چه در عبادت و تهجد نيزالگو واسوه بود. مبارزه و جهاداو

ص: 6792

سرمشق نيكي براي تمام مسلمانان گرديد. تقوا وايمانش براي همگان محرز بود.او دراخلاق واعمال در علم و فقاهت در فلسفه و عرفان در سياست و شجاعت اسوه اي قابل تاسي بوده و هست . علم را براي علم نمي خواست بلكه علم را مقدمه اي براي خودسازي قرار داد و سپس با تقوا و آگاهي به مصاف دشمنان اسلام رفت تااسلام را در تمام ابعادش پياده كند. امام خميني اسوه هايي را براي خود و حوزه ها برگزيد و آنان ر كه در تقوا وايمانشان ترديدي نيست به جامعه معرفي كرد تا به سيره آنان اقتدا گردد. چهره هاي تابناكي را كه سالها زيرابر پنهان بودند واهريمنان مانع از ظهورشان مي شدند نماياند. وي عالماني را كه در عصر خود به گونه اي برجستگي داشته اند و در بعدي ازابعاد وجودي انسان پيشاهنگ بوده اند به عنوان الگو واسوه معرفي مي كرد. برخي درابعاد گوناگون الگوي جامعه اسلامي بوده اند وامام نيز به ابعاد مختلف آنان نظر داشته است . عده اي را در ساده زيستي براي طلاب و روحانيون اسوه مي دانست و گروهي را در مبارزه بااستعمار و حفظ استقلال كشوراسلامي به جامعه معرفي مي كرد وافرادي را به خاطر مبارزه با طاغوت و مستبدان داخلي مي ستود

ص: 6793

واشخاصي را به جهت اعتقاد به پيوند دين و سياست ارج مي نهاد. امام رحمه الله عليه از عالمان زيادي بااحترام و تجليل ياد مي كند ولي مااز كساني دراين سلسله مقالات ياد مي كنيم كه در واقع اسوه هاي امام بوده اند وايشان به رفتار وافكار آنان استناد جسته و در زواياي گوناگون زندگي از مشي آن الگوهاي فرزانه بهره ور شده است . ما درصدد شناساندن دانشمنداني كه درانقلاب حضور داشته وامام از آنان تجليل كرده است نيستيم گر چه آنان نيزازاسوه هاي علم و تقوا بشمارند زيرا حوزه و جامعه با چهره هاي پرفروغ و درخشان آنان آشناست مانند: مطهري طالقاني بهشتي صدر و... ما در صدد معرفي كساني كه امام به علم و فتواي آنان استناد كرده است مانند مرحوم نراقي 16 و... نيستيم . ما درصدد معرفي دانشمنداني كه ناآگاهان آنان را به آخوند درباري متهم كرده اند وامام ايشان را علي بن يقطين مي داند نيستيم . 17 هدف م معرفي اسوه هايي است كه در مقطعي از تاريخ معاصر منشا اثر بوده اند وامام به عمل آنان استناد كرده است . آنان كه به تعبيرامام باقر( ع ) به شمع به دستاني مانند كه به مردم روشنايي بخشيده و جامعه رااز نور وجود

ص: 6794

خود بهره مند ساختند 18 . آنان كه در تاريكيها درخشيدند و جامعه را به نورايمان روشنايي بخشيدند و يا نمونه اي از زندگي ساده و زاهدانه پيامبر راارائه دادند. آنان كه سد راه استعمار بوده و در مقابل تهاجمات نظامي و فرهنگي و استبداد داخلي به ستيز برخاستند. آنان كه مشروعه را مجاز و غير آن را خلاف دانسته و دراين راه سر به دار شدند. آنان كه در مقابل مزدوران بيگانه و مشروعيت دادن به آنان به مبارزه پرداختند و آوارگي را تحمل نمودند. آنان كه در راه مبارزه بااستعماراسارت و شهادت را به جان خريدند. آنان كه در مقابل قراردادها وامتيازهاي بيگانگان به[ آزاديستان] فكر مي كردند. آنان كه بااستبداد داخلي به ستيز برخاسته و محروميت و زندان و شهادت را پذيرا شدند. آنان كه براي احقاق حق مهاجرت و طي طريق نمودند و دراين راه به لقاء معبود نائل شدند. آنان كه براي حفظ نواميس جامعه اسلامي فرياد برآوردند و تسليم استبداد نگرديدند. آنان كه در مقابل ناهنجاري صاحب منصبان به قيام و شورش دعوت نمودند. آنان كه در مسير حق گام نهادند واز حقوق ملت دفاع كردند و تحقير و توهين و هتاكيهاي ناجوانمردان را تحمل كردند و مظلومانه در گوشه عزلت جان سپردند. امام

ص: 6795

رحمه الله عليه نه تنهااز مبارزات و مجاهدات فقيهان آزاده و عالمان اسوه به نيكي ياد مي كند كه از هجوم نامردمان به آنان و توطئه استعمارزدگان و غرب باوران در مشوه جلوه دادن چهره هاي پرفروغ اين بزرگان بر مي آشوبد و به دفاع از آنان مي پردازد و شخصيتهاي اسوه رااز بدلي جدا مي سازد. براين باوراست كه هجوم به اين فرزانگان و مشوه نمودن چهره آنان توطئه اي استعماري و آبشخور آن در خارج از مرزهاست . براين باوراست كه استعمارگران در مخالفت بااسلام به مدافعان راستين و سنگرداران واقعي آن يورش مي برند زيرا ضربه هايي كه دراين يك قرن اخير خورده انداز جانب فقهيان مجاهد و عالمان راستين بوده است . پرواضح است كه امام از برخي الگوها نام مي برد و برجستگيهاي آنان را مي نماياند واين به معناي دست رد به سينه ديگران نيست .اما مسلم است چهره هايي را كه نام مي برد شايسته درخور پيروي هستند. عالماني كه دراين مقاله به معرفي آنان مي پردازيم برگرفته از سخنرانيها و پيامهاي حضرت امام موجود در (صحيفه نور) است . امام سي چهره برجسته را به مناسبتهاي گوناگون : تشريح و بررسي نقش عالمان در مقطعي از تاريخ ايران واسلام برحذر داشتن مردم

ص: 6796

و حوزه هاي علميه از تجمل رفاه ردعوت به وحدت تشريح مظلوميت عالمان و... نام برده است و به گونه اي از آنان ياد كرده كه واضح مي شود خود از آنان بهره برده و مي خواهد كه ديگران نيزازاين اسوه ها بهره ببرند. م با تاسي به امام به معرفي چهره ها پرداخته ايم : برخي را در ضمن جريان مهم تاريخي و برخي را به تنهايي و فارغ از جريان خاصي و برخي را هم در ضمن معرفي يكي از الگوهاي مورد نظر حضرت امام . سعي داشته ايم ترتيب تاريخي در معرفي اسوه ها حفظ بشود ولي در مواردي براي حفظ سياق موضوع و يا به جهات ديگر اين ترتيب رعايت نشده است . بحث درباره عالمان اسوه در نگاه امام را در دو محور كلي پي مي گيريم . 1. اسوه هاي ساده زيست . 2. اسوه هاي جهاد و مبارزه .1. اسوه هاي ساده زيست در نگاه امام زهد و ساده زيستي از مسايل مهم اجتماعي است كه اسلام بر آن تاكيد كرده و پيامبران الهي و رهبران ديني آن راارج نهاده و بدان توصيه كرده اند. فلسف زهد و ساده زيستي آزادي و آزادگي رهايي انسان از قيد تعلقات مادي و در نهايت برخوردار

ص: 6797

شدن اواز مواهب روحي و معنوي است . با تقويت جنبه معنوي انسان روحيه ايثار در وي بارور مي شود. اسلام در عين اين كه زهد و ساده زيستي را يكي از كمالات معنوي دانسته و بدان دعوت مي كند با گوشه گيري و تنبلي و بي تعهدي در مقابل جامعه و خانواده مخالف است . بااين كه زهد و ساده زيستي ازاصول زندگي رسول خدا(ص ) بود يعني ساده غذا مي خورد قوت غالبش نان جوين و خرما بود ساده لباس مي پوشيد و كفش و جامه خود را با دست خويش وصله مي كرد زيراندازش غالب حصير بود و بر روي زمين مي نشست و بر مركب بي زين سوار مي شد وازاتين كه كسي در ركابش حركت كند به شدت جلوگيري مي كرد 19 ولي طرفدار فلسفه فقر نيود و مال و ثروت را به سود جامعه و براي صرف در راههاي مشروع لازم و ضروري مي شمرد: نعم المال الصالح للمرءالصالح 20 . مال حلال و شايسته زيبنده انسان صالح است . و مي فرمود: نعم العون علي تقوي الله الغني 21 . مال و ثروت كمك خوبي است براي تقوي . ائمه معصومين ( ع ) زهد وو ساده زيستي را همانند پيامبر با تلاش

ص: 6798

و بي نيازي از مردم درآميخته و بر آن تاكيد مي كردند. امام صادق ( ع )از ياران خود مي خواهد كه در دعا غني و بي نيازي رااز خداوند طلب كنند:اسالواالله الغني في الدنيا والعافيه في الاخره المغفره و الجنه . 22 بي نيازي و عافيت را در دنيا و مغفرت و بهشت را در آخرت از خدا بخواهيد. اهميت زهد و ساده زيستي در آن است كه انسان با داشتن مال و ثروث و برخورداري از فضل الهي تبذير واسراف نكند و دنبال تجملگرايي و دنيادوستي نباشد و علاقه به مال وي رااز وظائف اسلامي انساني باندازد. اين خلق و خوي پسنديده اي است كه بزرگان و فقهاي ما در مكتب اهل بيت آموخته و بدان توجه داشته اند. تاكيد حضرت امام به اين خاطراست كه در دوران انقلاب اين سيره حسنه از ياد نرود و حوزه ها به بي راهه كشيده نشوند. معرفي چهره هاي ساده زيست از جانب امام (ره ) در دو مقطع تاريخي مختلف بوده كه براي ما درس آموزاست : 1. قبل ازانقلاب اسلامي براي پاسخگويي به كساني كه روحانيت را مفت خور و كل بر جامعه معرفي مي كردند و در صدد كاستن محبوبيت و نفوذ آنان بودند. 2. بعدازانقلاب هشدار به

ص: 6799

روحانيون كه روي آوري آنان به تجمل و رفاه ممكن است باعث شكست روحانيت واسلام بشود. روحانيت در همه حال بايداين سيره شايسته رااز ياد نبرد و بدان پايبند باشد و به اسوه هاي مطرح شده از جانب امام و سخنان واخطارهاي موكلد آن پير طريقت توجه نمايد و در ميدان عمل از كارآيي آن سود برد. بااين مقدمه اكنون به معرفي اسوه هاي ساده زيست در نگاه امام مي پردازيم :صاحب جواهر علامه شيخ محمد حسن بن باقر نجفي معروف به صاحب جواهراز علماي مشهور و بنام نجف بود كه بعداز رحلت استادش مرحوم كاشف الغطاء مرجعيت يافت . وي فقيهي ژرف انديش و عالمي متتبع و فاضلي گرانقدر و مربي دلسوز بود واز محضراساتيدي همچون : كاشف الغطاء و فرزندش : كقا شيخ موسي آقا سيد عاملي مولف مفتاخ الكرامه و سيد مهدي طباطبائي صاحب مفاتيح بهره برد و شاگردان زيادي تربيت كرد. كتاب گرانسنگ جواهرالكلام وي كه در شرح شرايع محقق حلي است عظيم ترين كتاب فقهي و دائره المعارف فقه شيعه مي باشد. اين كتاب ثمره حدود 26 سال كار مدام و تحقيق است . مولف پژوهش روي جواهر رااز 25 سالگي آغاز نمود. چنان در عرصه تحقيق و كندكاو مصمم و جدي بود كه مرگ

ص: 6800

فرزند نتوانست او رااز نگارش و پژوهش باز دارد. 23 نوشتن چنين كتابي عظيم و شهرت آن بين دانشمندان و فقه مرهون نيت خالص و تلاش پي گيراوست .اين ميوه شيرين براثر روي گرداني از علائق دنيوي و زخارف جذاب آن به ثمر نشسته است . او به خاطر زندگي ساده و به دوراز تشريفات توفيق انجام اين مهم را پيدا كرد. امام خميني رحمه الله عليه درباره اين كتاب و زندگي ساده مولف آن مي گويد: [صاحب جواهر چنان كتابي نوشته است كه اگر صد نفر بخواهند بنويسند شايداز عهده برنيايند واين يك كاخ نشين نبوده است ... يك منزل محقر داشتند و در يك اتاقشان به دالاني باز بوده است كه از آن نسيم داغي مي ورزيده وايشان مشغول تحرير جواهر بودند. از يك آدمي كه علاقه به شكم شهوات مال و منال و جاه وامثال اينها دارداين كارها بر نمي آيد. طبع قضيه اين است كه نتواند] 24 . ساده زيستي و بي تكلفي داراي آثار مثبت معنوي واجتماعي است . برخورداري از مواهب معنوي و روحي از آثار مهم ساده زيستي است . انسان تااز قيد زندگي تجملاتي و دنياگرايي آزاد نگردد و تا خود را از مسائل پرجاذبه مادي رها نسازدانديشه هاي تابناك و عواطف

ص: 6801

ملكوتي وي شكوفا نمي گردد. قلبي كه دنيا را در خود جاي دهد و فكر وانديشه اي كه در پي زخارف دنيا باشدامكان ندارد كه عشق الهي بيابد واز آن عشق افروخته گردد و محل الهام واشراق خدايي باشد واز نور و علمي كه الهام الهي است بهره جويد. كسي كه دنبال آسايش و راحتي است و خواستار زندگي پرتجمل و راحت است مسلما توفيق انجام كارهاي مهم را پيدا نمي كند چرا كه تامين امكانات دنيوي و عادت به راحتي و تن پروري انسان رااز كارهاي مشكل وانديشه و نگارش باز مي دارد. امام امت رضوان الله تعالي عليه از روآوري برخي روحانيون به رفاه و تجمل نگران بود و آن را خطري براي انقلاب مي دانست . وي پيشرفت و موفقيت روحانيت ر در صحنه هاي گوناگون مرهون ساده زيستي آنان مي دانست و زندگي ساده انبياء را به عنوان يك زندگي نمونه معرفي مي كرد و مي فرمود: آنان نه در پي باغ بودند و نه به سراغ خانه بزرگ مي رفتند چرا كه به همان مقدار كه انسان به سراغ دنيا بروداز معنويت وارزش وي كاسته مي شود و زماني كه وسيله را به جاي هدف برگزيند به مقصود نهائي نرسيده شكست مي خورد. 25 امام

ص: 6802

با نگراني تمام مي فرمودند: [بااين بساطها نمي شود شيخ مرتضي و صاحب جواهر تحويل جامعه داد. اين موجب نگراني است و واقعا نمي دانم بااين وضع چه كنم .اين تشريفات باعث آن خواهد مي شود كه روحانيت شكست بخورد... زندگي صاحب جواهر را با زندگي روحانيون امروز كه بسنجيم خود مي فهميم كه چه ضربه اي به دتس خودمان به خودمان مي زنيم] 26 . تكيه امام روي چهره هايي همچون : صاحب جواهر و شيخ مرتضي انصاري با مطالعه و دقت وانديشه در همه ابعاد قضيه است . اين دو بزرگوار كه در برهه اي از تاريخ اسلام با زعامت صحيح تاليف تربيت شاگرد و... غباراز چهره جامعه اسلامي زدوده اند و مردمان را فوج فوج به سرچشمه زلال اسلام سوق داده اند همه و همه در سايه سار زهد و ساده زيستي و روي برتافتن از زخارف دنيا بوده است . با تجمل زندگي پرزرق و برق و دنيا محوري نمي شود منشا خدماتي اين چنين شد. شيخ انصاري خاتم الفقهاء والمجتهدين شيخ مرتضي انصاري )12811214 ه.ق .) كه نسبتش به جابرين عبدالله انصاري صحابي بزرگوار رسول خدا (ص ) مي رسد در دزفول متولد شد و تا بيست سالگي نزد پدر خود محمدامين تحصيل كرد. آن

ص: 6803

گاه براي تكميل دانش خود واستفاده از محضر بزرگان همراه پدر به عتبات رفت . او در عراق چهار سال توقف كرد واز محضراساتيد بزرگ استفاده نمود. در سفري كه به ايران داشت براي درك محضر ملااحمد نراقي صاحب مستندالشيعه راهي كاشان شد. محضر جذاب ملااحمد نراقي او را در كاشان به مدت سه سال ماندگار كرد. در سفرهايي كه به مشهداصفهان و بروجرد داشت از محضراساتيد مختلف بهره جست . در حدود سال 1352 - 1253 به عتبات رفت و به كار تدريس پرداخت . بعداز فوت صاحب جواهر در شعبان 1266 بنابه توصيه ايشان مرجعيت عام يافت . 27 از آن جا كه شيخ انصاري در دقت و عمق نظر و تتبع كم نظير و نظرات جديدي در باب مسائل اصولي ارائه داده است وي را خاتم الفقهاء والمجتهدين لقب داده اند. دو كتاب معروف وي در فقه واصول : مكاسب و رسائل به خاطر عمق و سبك جزء متون درسي حوزه هاي علميه قرار گرفتند. علماي متعددي براين دو كتاب حاشيه و يا شرح نگاشته اند. در تقو ورع زهد و كياست سرآمداقران بود. با تمكن مالي فراوان و دراختيار

ص: 6804

داشتن بيت المال زندگي ساده و فقيرانه اي داشت . مي فرمود: من يك فقير هستم . بايد مانند يك فقير زندگي كنم 28 . به قول عراقي در دارالسلام : با آن كه در هر سال زياده از صدهزار تومان از وجوه به سوي او متوجه مي گرديد وفات كرد و درهم و ديناري نگذاشت و در حيات به اقل مايقنع به اكتفا نمود 29 . وي نمونه انسان زاهد بود و به خاطراخلاص و تقوايش موفقيتهاي زيادي كسب كرد و توانست شاگردان بنامي را تربيت نمايد و كتب با ارزشي را به حوزه هاي علميه ارائه نمايد. امام امت رحمه الله عليه كه هميشه طلاب را به ساده زيستي و دوري از تجمل دعوت مي كردند روش زاهدانه و زندگي طلبگي شيخ انصاري را رمز موفقيتهاي علمي وي مي شمردند و به عنوان اسوه اي موفق به حوزه ها معرفي مي كردند: در كيفيت تحصيل آن علوم هم هر چه برويد سراغ تجملات و ان شاءالله نمي رويدا علوم تان كاسته مي شود. آنهايي كه اين كتابهاي طقور را نوشتند و پرارزش ر زندگي شان يك زندگي طلبگي بوده مثل شيخ انصاري ...... در جاي ديگر مي فرمايد: زندگي شيخ انصاري رالله.... بسياري شنيده اند چه وضعي

ص: 6805

داته است در زهد.اگر نبود آن وضع نمي توانست آن شاگردهاي بزرگي را تربيت كند و نمي توانست آن كتابهاي ارزنده را تحويل جامعه بدهد 30 . علماءو داانشمندان ديني كه مربيان جامعه هستند تنها به تبليغ آموزش مسال اسلامي واخلاقي نمي توانند بسنده كنند. مردم زماني به ارزشهاي والا گرايش پيدا مي كنند كه مبلغان مذهبي ارزشهاي اسلامي را در خود به وجود آورده باشند. دراين صورت مردم آنان را به عنوان الگو و نمونه ارزشها شناخته و به حقانيت روششان ايمان مي آورند. شيخ انصاري واقعا نمونه زهداسلامي بود و زندگي زاهدانه اي داشت . از نظر غذا و لباس به اندك قناعت مي كرد و منزل وي منزلي كوچك و محقر و فرش آن از حصير بود. در ساه زيستي از علي ( ع )الهام گرفته بود. اديب الممالك در سفرنامه خود به عتبات شرح ديدار با علماي سرشناس و معروف نجف را نقل كرده و درباره شيخ انصاري آورده است : وي به ديدن ما نيامد و شخصي را نزد ما فرستاد و معذرت خواست : كه جناب شيخ ازاحدي ديدن نمي كند . لذا ما خود به ديدارايشان رفتيم . وي درباره منزل شيخ مرتضي انصاري مي نويسد: چون داخل خانه خلدنشانه گشتيم ديديم راهش

ص: 6806

باريك است واز بي چراغي بيرونش چون دل بي خردان تاريك . فانوس جلو را دراطاق گذاشتيم و تخم ارادتش در دل كاشتيم . چون نشستيم ديدم فرشش حصيراست 31 . اين زندگي ساده و بي آلايش زماني بوده كه شيخ انصاري دراوج قدرت و شهرت وازامكانات مالي برخوردار بوده است . امام امت حوزه اي را موفق مي داند كه محصول و ثمره آن شخصيتهاي برجسته و كارآمدي مانند صاحب جواهر و شيخ انصاري باشند كه از نظر دقت و تحقيق و تتبع سيره عملي نمونه واسوه مي باشند: [ از موضوعاتي كه بايد در فكر آينده اش باشيم وضع روحانيت است . وضع درسي روحانيت است . در مورد وضع درسي آنچه پرسيده ام گفته اند خوب است .البته خوب داريم تا خوب . يك موقعي است كه صاحب جواهر و شيخ انصاري تربيت شود و يك موقعي هم خوب است كه ماها به وجود مي آييم . بين اين دو خيلي فاصله است .... براي اين كه افرادي مثل صاحب جواهر تربيت شوند بايد دسته بسيار ممحض بر تحصيل شوند. خود را مهيا كنند تا فقه را به صورت قديم تحصيل نمايند] 32 . آيه الله حائري و بروجردي و..... آيه الله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري

ص: 6807

يزدي )1355 1276 ه.ق .) موسس حوزه علميه قم از عالمان متقي و دانشمندان متعهد و فقهاي باا كياست و درايت بود. وي در مكتب سامراءتربيت شده بود واز شاگردان مرحوم آيه الله ميرزا محمد حسن شيرازي و علامه سيد محمد فشاركي و محقق خراساني است . آيه الله حائري عالمي روشن بين و آگاه و داراي افكاري مترقي و متعالي بود. به مشكلات حال و آينده حوزه و وظائف خطير آن در راستاي پاسخ گويي به نيازهاي جامعه مي انديشيد.ازاين روي مساله تخصص در فقه را براي برخي از شاگردان خود مطرح مي كرد. 34 به فراگيري زبانهاي بيگانه براي تبليغ و نشراحكام نوراني اسلام اعتقاد داشت . در بحبوحه استبداد رضاخاني كه عزم نابودي اسلام و حوزه هاي علميه را داشت حوزه علميه قم را با كياست و درايت از نابودي حتمي نجات دارد و شاگردان ممتاز و برجسته و خبيري همچون امام خميني پرورش داد.امام امت رحمه الله عليه عنايتي خاص به استاد خود داشت . به نظرات و راه و روش ايشان استناد مي كرد. درباره تشكيل نظام اسلامي واهميت آن معتقد بودنداگر مرحوم حائري حضور داشتنداز فرصت پيش آمده استفاده مي كرده به تاسيس نظام اسلام دست مي زدند. اگر مرحوم حاج شيخ عبدالكريم در

ص: 6808

حال حاضر زنده بودند كاري را انجام مي دادند كه من انجام اده ام و تاسيس حوزه علميه كمتراز تاسيس جمهوري اسلامي درايران نبود 35 . تاسيس حوزه مقدمه اي براي تشيل نظام اسلامي گرديد.نيروهاي پرورش يافته در حوزه با آگاهيهاي علمي و سياسي كه به دست آوردند توانستند جامعه را آگاه و عليه استبداد داخلي واسعمار فرهنگي سياسي و اقتصادي بسيج نمايند و در مقابل توطئه ها و تبليغات سوء دشمن به مقابله برخيزند. شاه جنايتكار در سال 42 براي اجراي فرامين ارباب خود آمريكاقداماتي را شروع نمود.از جمله : عليه روحانيت كه مخالف دخالت بيگانگان در كشوراسلامي ايران بودند تبليغات گسترده اي را آغاز كرد تا آنان را مطرود و منزوي سازد.از محورهاي تبليغاتي كه رژيم فاسداز آن سود مي جست و روحانيون را بر آن نكوهش مي كرد اتهام مفت خوري و بي خاصيتي بود. امام خميني به مقابله با كارهاي نامشروع و تبليغات سوءرژيم برخاست و در سخنراني معروف خود در مدرسه فيضيه به اراجيف رژيم پاسخ قاطع و در خور داد. در خصخص اين ادعاي رژيم دو نمونه عيني از زهد و ساده زيستي ارائه نمود: مرحوم حائري و بروجردي كه هر يك در تسكيلات حوزه علميه قم سهم بسزايي داشتند و برهه اي از

ص: 6809

زمان سرپرستي آن حوزه مقدسه را عهده دار بودند: آيا ما مفت خوريم كه مرحوم حاج شيخ عبدالكريم ما وقتي كه از دنيا مي رود شب آقازاده هايش شام نداشتند؟ ما كه مرحوم بروجردي 36 ما وقتي كه از دنيا مي روند ششصد هزار تومان براي اداره حوزه ها قرض باقي مي گذارندايشان مفت خورند؟ 37 زهد و ساده زيستي سيره و روش صالحي است كه پيشوايان ديني ما اسوه هاي بارز آنان مي باشند و عالمان متعهد و دانشنمدان عامل كه وارثان انبياء واز پروان حقيقي آنان هستنداين روش را براي خود برگزيده و ديگران را بدان توصيه مي نمايند. امام رحمه الله عليه بارها بر ساده زيستي و زهد تكيه داشتند و كساني را كه داعيه پيروي از علي ( ع ) مي نمودند و عملااز سيره آن حضرت به دور بودند به مطالعه بيتر در زندگي ايشان و پيروي از روش حضرتش دعوت مي كردند: [آيااز زهد تقوي زندگي ساده و بي آلايش آن حضرت چيزي مي دانيد و به كار مي بنيديد؟] 38 رمز موفقيت دانش پژوه دين و شاگردان امام صادق ( ع ) زندگي ساده و بي آلايش و بي توجهي به مسايل مادي و گرايشات دنيوي است . مرحوم حاج شيخ دراين باره

ص: 6810

مي فرمود: [بايد طلبه اعمي مذهب بي قيد و ساده زيست باشد.اگر مي خواهد ملا بشود بايد تقيدات را ول كند. عالم طلبگي اين طور نيست كه از در و ديوار ملايمات پيدا شود] 39 . آگاهي بر موضوع و مطلبي به تنهايي ارزش چنداني ندارد. علم عالم و آگاهي فقيه آن وقت ارزش پيدا مي كند كه با عمل توام گردد و اندوخته هاي علمي پشتوانه اي براي اعمال صالح و شايسته باشد. امام كه نگران رفاه زدگي برخي از روحانيون واز بين رفتن ارزشهاي اسلامي بودند ساده زيستي و عادت به آن را توصيه كردند و آنان رااز تن پروري واسارت در هواهاي نفساني كه موجب ضعف و ذلت واز بين ررفتن ارزشهاي اسلامي است برحذر مي داشتند: [خود را به ساده زيستي عادت دهيد واز تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد. مردان بزرگ كه خدمتهاي بزرگ براي ملتهاي خود كرده انداكر ساده زيست و بي علاقه به زخاف دنيا بودند]..... و درباره اثرات سوء دنيازدگي اشرافي مي گويند: [آنها كه اسير هواهاي پست نفساني و حيواني بوده و هستند براي حفظ يا رسيدن به آن تن به هر ذلت و خواري مي دهند و در مقابل زور و قدرتهاي شيطان خاضع و

ص: 6811

نسبت به توده هاي ضعيف ستمكار و زورگو هستند ولي وارستگان به خلاف آنانند چرا كه به زندگي اشرافي و مصرفي نمي توان ارزشهاي انساني اسلامي را حفظ كرد] 40 امام امت كه خود ساده زيست و زاهد زمانه و مصداق فرمايش علي ( ع ) بود:ان الله فرض علي ائمه العدل ان يقدر وانفسهم بضعفه الناس 41 و به گونه اي زندگي مي كرد كه ناظران سياسي جهان را به تحسين واعجاب واداشت . زندگي ساده را براي روحانيون يكي ازامور مهم و رمز موفقيت آنان مي دانست و توجه بيشتر به آن توصيه و تاكيد مي نمود.اسوه هاي وارسته و در خور پيروي را به حوزه ها معرفي مي كرد: يكي ازامور مهم هم اين است كه روحانيون بايد ساده زندگي كنند.... شايد آقايان كمي شان يادشان باشد و در آن وقتي كه ماوايلي كه ما آمديم قم كه در آن ج چه اشخاصي بودند. شخص اول قم در جهت زهد و تقوا واينه مرحوم آقا شيخ ابوالقاسم قمي 42 مرحوم آقا شيخ مهدي 43 و عده ديگري و شخص نافذ آن جا و متقي مرحوم آميرزا سيد محمد برقعي 644 مرحوم آميرزا محمدارباب 45 همه اينها را من منزلهايشان رفتم . اين كه رياست صوري مردم را

ص: 6812

داشت و رياست معنوي هم داشت با آن كه زاهد بود در زندگي مشابه بودند. مرحوم آقا شيخ ابوالقاسم من گمان ندارم هيچ طلبه اي مثل او بود. زندگي اش يك زندگي عادي بود كه مثل ساير طلبه هااگر كمتر نبود بهتر نبود كمتر هم بود. مرحوم آقا ميزرا محمدارباب كه من رفتم مكرر منزلشان يك منزلي داشت دوسه تااتاق داشت خيلي ساده بود بسيار ساده . مرحوم آقا شيخ مهدي همين طور. سايرين هم همين طور. عده زياد بودند آن وقت 46 .پاورقي 1. مفردات راغب ، لسان العرب . 2. سوره احزاب آيه 21. 3. نهج البلاغه، خطبه 160. 4. سوره ممتحنه آيه 4. 5. سوره ممتحنه آيه 6. 6. نهج البلاغه نامه 45. 7. تاريخ طبري هشت جلدي ج 304.4. 8. بحارالانوار ج 92.2. 9. ولايت فقيه امام خميني .81. 10. بحارالانوار ج 89.2. 11. همان 19. 12. همان . 13. بحارالانوار ج 16.2. 14. همان مدرك 17. 15. بحرالانوار ج 195.1. 16. امام و روحانيت .48. 17.مانند شيخ بهائي علامه مجلسي و محقق ثاني . سخنراني امام در تاريخ 56/08/10. 18. محجه البيضاء ج 31.1. 19. نهج البلاغه خطبه 160. شرح آن در منهاج البراعه جلد 9. 20. معج المفهرس لالفاظ احاديث النبوي ج 335.3. 21.

ص: 6813

وسائل الشيعه ج 16.12. 22. همان .19. 23.فوائدالرضويه 453. اعيان الشيعه ج 9.149 جواهر الكلامم مقدمه . 24. مجله حوزه شماره 89.6. 25. صحيفه نور ج 175.19. نقل آزاد. 26. صحيفه نور ج 50.19. 27. اعيان الشيعه ج 10.117 ، خدمات متقابل اسلام وايران .398. 28. زندگي شيخ انصاري تاليف مرتضي انصاري .86. 29. همان . 30. صحيفه نور ج 158.19 و ج 217.17. 31.سفرنامه اديب الممالك به عتبات با تصحيح مسعود گلزاري .182 و 184. 32. صحيفه نور ج 50.19. 33. اعيان الشيعه ج 8.42 ، الذريعه ج 8.118 ، درر الفوائد چاپ جديد.18. 34. مجله حوزه، شماره 40.12 مصاحبه آيه اللفه العظمي اراكي . ي 35.مجله حوزه شماره 6. 36.آيه اللفه العظمي بروجردي در سال 1292 در بروجرد متولد شد. تحصيلات مقدماتي را در بروجرد واصفهان به پايان رسانيد و در سال 1318ه.ق . براي ادامه تحصيل به نجف واشرف عزيمت كرد واز محضر اساتيد بنام نجف مخصوصا آخوند خراساتي بهره ها برد. در سال 1328 به بروجرد بازگشت و پس از مدتي (بعداز رحلت آيه اللفه حائري در سال 1363ه.ق .) به قم مهاجرت كرد و به تدريس و بازسازي حوزه علميه قم پرداخت . وي خدمات زيادي به اسلام نمود و در راه وحدت مسلمانان قدمهاي

ص: 6814

موثري برداشت . عصر روز جمعه 4 فروردين 1340ه.ش . به درود حيات گفت . وي مظهر زهد و معنويت بود و ديناري از وجوهات استفاده نمي كرد واز ملكي كه در بروجرد داشت ارتزاق مي كرد. مجله حوزه شماره 4344 ويژه نامه 148.109.65(. 37. صحيفه نور ج 1. 38. در جستجوي راه امام از كلام امام دفتر هشتم روحانيت .296. 39. مجله حوزه ، شماره 38.12. مصاحبه آيه اللفه العظمي اراكي 40. صحيفه نور ج 11/19/ 41. نهج البلاغه صحي صالح خطبه 209 صفحه 325. 42.آقا شيخ ابوالقاسم فرزند محمدتقي قمي از برزگان علماء و مجتهدين و مدققين وعصر خود و در زهد و تقوا معروف بود. عمل وي مويد گفتاراو بود. در نجف اشرف از محضر آيات عظام ميرزا خليل تهراني آقا رضا همداني سيد محمد كاظم يزدي و ملاكاظم خراساني استفاده كرد. مدتي در تهران در محضر آيه الله ميرزاي آشتياني تلمذ نمود. مرحوم امين كه با وي مباحثات علمي داشته است به علم واطلاعات وسيع و دقت نظرش اعتراف مي كند واز نظر فقهي وي را بالاتراز مرحوم حائري موسس حوزه علميه قم مي شناسد.ايشان تقريظي بر (جماع الاسبوع) سيد بن طاووس دارد. در جمادي الثاني سال 1353ه.ق . در 70 سالگي در هر قم مرحوم و

ص: 6815

در مسجد بالاسر دفن گرديد. وي به ابوالقاسم كبير معروف بود. 2 ابوالقاسم صغير ملا محمد كريم از علماي نامي و مدرسين برزگوار قم بود كه در جمادي الاولي سال 1352ه. ق . وفا يافت . (آثارالحجه ج 39.1و 138 آينه دانشوران يا دانشمندان گمنام اثر عليرضا ريحان يزدي .25 ايعان الشيعه 410.2 نقباءالبشر ج 63.1 تاريخ قم نوشته محمدحسين ناصرالشريعه با مقدمه واضافات از علي دواني .249. 43. آقا شيخ مهدي حكمي فرزند مرحوم آخوند ملا علي اكبر حكمي است . وي مجتهدي دانا و عالمي بينا بود. پس از تحصيلات در قم به سامراء و نجف اشرف عزيمت كرد و در محضر آيه الله ميرزا محمدتقي شيرزاي و سيد محمد فشاركي و آخوند خراساتي تحصيلات خود را تكميل نمود. بعداز مراجعت به قم مورد توجه و وثوق قاطبه اهالي قم قرار گرفت ونماز جماعتي عظيم داشت . وقتي مرحوم حائري به قم آمدند باايشان همكاري نمود. تاريخ قم 284 مجله حوزه شماره 90.4344 كيهان انديشه شماره 164.29. 44. آقا مير سيد محمد برقعي فرزندارشد سيد عبدالله از سلسله سادات رضوي است . پس از تحصيلات مقدماتي به نجف اشرف عزيمت كرد واز اساتيد حوزه علميه نجف از جمله مرحوم آخوند خراساني بره برد و پس از چندي دراواخر حيات والدش

ص: 6816

به قم مراجعت كرد. وي مردي بزرگوار و جليل القدر بود. شرح لمعه و مكاسب و كفايه الاصول نيز تدريس مي كرد. از بياني خوب و تقرير مطلوب برخوردار بود. وي در سال 1350ه.ق . رحلت كرد. تاريخ قم 280 و 277 آثار الحجه ج 220.1. 45. آيه الله ميرزا محمد ارباب فرزند محمدتقي در قم متولد شد و در جواني به ترهان مهاجرت نموده و از اساتيد هر فن توشه اي برگرفت و سپس به نجف سفر نمود و از حوزه درس آيه الله محمد كاظم خراساتي سود جست . بعداز بازگشت به قم به تدريس و موعظه وامامت جماعت مشغول گرديد و تا قبل از ورود آيه الله حائري به قم رياستي بزرگ و مرجعيت تام داشت . وي در سال 1341ه.ق . در قم رحلت نمود و در گورستان شيخان بزرگ مدفون گرديد. وي از طبع شعر بهره مند بود از آثار او اربعين الحسينيه است . وي پدر مرحوم ميرزا محمدتقي اشراقي متوفاي 1368ه.ق . و جد مرحوم شهاب الدين اشراقي دامادامام رضوان الله تعالي عليه است . (تاريخ قم .279 زندگينامه رجال و مشاهير ايران ج 124.1 به نقل از جلداول (گنجينه دانشمندان شهداء روحانيت شيعه) علي رباني خلخالي ج 193.1. 46. صحيفه نور ج

ص: 6817

91.751.

ص: 6818

عبوديت، جوهره و هدف رهبري امام خميني (قدس سره)

6 چكيده: ويژگي هاي رهبري حضرت امام خميني (س) و نقش عظيمي كه در احياي اسلام و تفكر ديني ايفا كرد، ريشه در جهان بيني اسلامي و اصل توحيد و عبوديت حق دارد و با توجه به اين اصل و شناخت اين ريشه است كه آن ويژگي ها و ابعاد شخصيتي امام قابل شناخت و تبيين مي شود و بدون آن هرگونه تلاش در اين زمينه ناقص و بي فرجام است . شناخت مبدا و معاد و فلسفه آفرينش جهان و انسان، بعثت انبيا و رسول خاتم (ص) و اتمام و تكميل نبوت به وسيله امامت و ضرورت حكومت اسلامي و جايگاه و نقش ولايت فقيه در آن، شرايط احراز رهبري و مقام ولايت و حجيت ادله اربعه (كتاب، سنت، عقل و اجماع) به عنوان منبع صدور احكام در مورد موضوعات و حوادث واقعه، براي تبيين تفكر ديني و نقش رهبري امام راحل، يك ضرورت قطعي است . آنچه در اين زمينه طرح مي شود صرفا ويژگي هاي يك شخص نيست . بلكه اشاراتي است به بخشي از زواياي مكتب توحيد و ترسيمي است از شخصيت انساني كه در اين مكتب شكل گرفته و در نتيجه نمودهايي است از رهبري اسلامي كه شعاع آن تمام سطوح مديريت را در نظام اسلامي

ص: 6819

به گونه اي متناسب در بر مي گيرد . از منظر بينش الهي خداوند متعال: آغاز و پايان هستي است «هو الاول و الآخر» . (1) - آغازگر آفرينش و بازگرداننده آن است: «الله يبدؤا الخلق ثم يعيده» . (2) - مالك حقيقي ملك هستي است: «قل اللهم مالك الملك تؤتي الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء» . (3) - ملك هستي مخصوص اوست: «له الملك» (4) و در دست او است: «بيده الملك» . (5) - هيچ كس را امكان فرار از قلمرو حكومت او نيست: «و لايمكن الفرار من حكومتك» . (6) - خورشيد و ماه و ستارگان در تسخير فرمان اويند، خلق و امر مخصوص او است: «والشمس والقمر والنجوم مسخرات بامره الا له الخلق والامر» . (7) - فرمان و تدبير همه چيز به دست اوست: «فسبحان الذي بيده ملكوت كل شي و اليه ترجعون» . (8) - همه چيز در اختيار و تسخير فرمان اوست: «لله الامر جميعا» . (9) - تمام جهان هستي از آسمان ها (10) و زمين تا هر چه و هر كه در آنهاست و از كهكشان ها و منظومه شمسي تا ذرات اتم و سلول هاي بدن انسان به اراده خداوند و بر اساس مداري كه او پي افكنده است، همواره راه اطاعت از

ص: 6820

فرمانش را مي پويند و تسبيح گوي اويند: «ان من شيء الا يسبح بحمده ولكن لاتفقهون تسبيحهم» (11) و پيشاني تسليم بر سجده درگاهش مي سايند: «و لله يسجد ما في السموات و ما في الارض» . (12) در فضاي اين حقيقت حاكم بر هستي بزرگ، چگونه مي توان پنداشت كه انسان اين جزء، بسيار كوچك از هستي، عبث و بي هدف پا به عرصه هستي گذاشته است؟ : «افحسبتم انما خلقناكم عبثا و انكم الينا لاترجعون» . (13) آيا انسان مي تواند خود را تافته اي جدا بافته از كل هستي هدفدار و قانونمند، گمان كند كه يله و رها واگذارده شده است؟ ! «ايحسب الانسان ان يترك سدي» ؟ (14) در حالي كه هر آنچه در آسمان ها و زمين است تسليم اراده و فرمان آفريدگار هستي اند: «له اسلم من في السموات والارض» . (15) حقيقت در مورد انسان نيز كاملا روشن است، همان خدايي كه خالق هستي و آفريدگار انسان است، يگانه هدف از خلقت انسان را عبادت حق دانسته است: «و ما خلقت الجن والانس الا ليعبدون» (16) و هم او كه امر و خلق مخصوص اوست، تنها ماموريت انسان را در بندگي خالص خدا دانسته: «و ما امروا الا ليعبدوا الله مخلصين له الدين» (17) و در حالي كه حكومت را فقط مخصوص به

ص: 6821

خود اعلام مي فرمايد، انسان را فرمان داده كه جز او را نپرستند و اين است دين استوار لكن اكثر مردم نمي دانند: «ان الحكم الا الله امر ان لا تعبدوا الا اياه ذلك الدين القيم ولكن اكثر الناس لايعلمون» . (18) جالب است كه در بسياري از آيات كه درباره خلقت عالم، و اين كه حكم و ملك و ملكوت ويژه خدا است به صورت خاص انسان را مخاطب قرار داده و رجعت اجتناب ناپذير او را به سوي خدا مورد تاكيد قرار داده است: «اليه ترجعون» . (19) آري مشيت الهي در مورد انسان اين گونه تعلق گرفته است كه علاوه بر تبعيت قهري در قلمرو تكوين الهي، با برخورداري از كشش هاي دو گانه خاكي و ملكوتي، غرائز حيواني و فطرت هاي متعالي و نيروي عقل و اراده، امكان انتخاب و زمينه تكليف پذيري در حيطه تشريع را داشته باشد: «انا خلقنا الانسان من نطفة امشاج نبتليه فجعلناه سميعا بصيرا» (20) پس انسان مي تواند با بهره گيري از هدايت تكويني و تشريعي خداوند، همساز با مجموعه هستي، صراط مستقيم عبوديت حق را پيموده و عملا سپاسگزار نعمت هاي الهي باشد و يا آن كه با سرپيچي از فرمان خدا، راه كفر را پيشه ساخته و از كاروان هستي جدا افتد: «انا هديناه السبيل اما شاكرا

ص: 6822

و اما كفورا» . (21) تعمق در آيات قرآني و مطالعه بيشتر روي ديدگاه هاي اسلام درباره خدا، جهان و انسان; به خوبي تضاد عميق بين مباني و اهداف آيين مقدس اسلام را در برابر بينش و مباني و اهداف الحادي و مادي به ويژه آنچه در غرب حاكم است روشن و آشكار مي سازد . غربي كه با قرار دادن انسان به جاي خدا «اومانيسم» و آزاد پنداشتن وي از بندگي خدا، او را در بند شكم و شهوت و در چاه تاريك طبيعت و عالم ماده زنداني و ساقط و انسانيت و حيات طيبه و سعادت جاودانه انسان را به پاي سرمايه و سود و متاع حيوة دنيا (22) قرباني كرده است . در حالي كه از نظر اسلام انسان با بندگي حق و پيوند با مبدا عزت، قوت و كمال مطلق است كه مي تواند از همه بندهاي عالم طبيعت رهايي يافته و به آزادي راستين دست يابد و به اوج آسمان كمال و قله انسانيت صعود كند . رسالت رهبران الهي پيامبران براي استقرار عدالت در جامعه بشري مبعوث شدند: «لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنا معهم الكتاب والميزان ليقوم الناس بالقسط» . (23) اما هدف برتر بعثت كه عدالت جزيي از آن هدف و زمينه ساز تحقق آن است همانا

ص: 6823

دعوت و هدايت مردم به بندگي و عبوديت حق است كه همواره ملازم با نفي و اجتناب از طاغوت بوده است . «و لقد بعثنا في كل امة رسولا ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت» . (24) اين هدف مشخصا منطبق با فلسفه خلقت (25) و يگانه ماموريت انسان در مسير زندگي اوست . (26) و شعار لا اله الا الله به عنوان دژ استوار دين و عصاره مكتب توحيد (27) با نفي غير خدا راهگشاي همين هدف براي فلاح و رستگاري انسان مي باشد . (28) تلاش براي هدايت انسان ها به سوي بندگي خدا و اطاعت محض از او كه فلسفه خلقت انسان و همسو و هماهنگ با مجموعه سير هستي است بدون محو موانع از قبيل طواغيت و مترفين و ايجاد مقتضيات در مسير زندگي شخصي و اجتماعي بشر ميسور نيست و لازمه اين امر تشكيل حكومت اسلامي است . همان گونه كه پيغمبر اكرم (ص) به آن اقدام نمود . رهبر و حاكم در حكومت اسلامي يا به طور مشخص مانند پيغمبر و امامان معصوم - عليهم السلام - منصوب مي شود، يا بر اساس معيارها و ضوابطي كه شارع مقدس تعيين فرموده و همان مشخصه هاي عبوديت است، در زمان غيبت، شناخته مي شود (29) و با گزينش و پذيرش از مجاري شرعي

ص: 6824

و توسط مردم، در جايگاه رهبري استقرار مي يابد . معيارها و شرايط احراز رهبري در زمان غيبت، مرتبه اي متنزل از همان ويژگي هاي پيغمبر و امام معصوم است و حدود وظايف و اختيارات وي نيز به طور كامل و در امتداد وظايف و اختيارات پيامبر و امامان معصوم - عليهم السلام - برگرفته و منبعث از مبدا حق مطلق جل و علا است . ولي فقيه همچون امام و پيغمبر هيچ گونه راي و خواسته اي كه از غير خدا نشات گرفته باشد، ندارد و در حقيقت، ولايت فقيه، ولايت فقه و فرامين الهي و عدالت و جامعيت است كه در شخص واجد شرايط متبلور شده است و همان گونه كه براي شخص غير جامع شرايط هيچ گونه ولايتي متصور نيست، زوال شرايط در ولي فقيه موجب سلب ولايت از وي شده و خود به خود از اين مقام منعزل مي شود و مردم نمي توانند از او پيروي كنند . اين در حالي است كه عدم شناخت و پذيرش مردم نيز در مقام ثبوتي و جايگاه حقيقتي مقام ولايت تاثيري ندارد و طبيعي است كه در عين حال، اعمال ولايت منوط به پذيرش مردم و تشكيل حكومت اسلامي است; همان طور كه پذيرش و عدم پذيرش مردم در واقعيت مقام پيغمبر و امام

ص: 6825

معصوم - عليهم السلام - تاثيري نداشته و حضرت اميرالمؤمنين (ع) امام و رهبر است چه آن گاه كه خانه نشين است و چه زماني كه كار رهبري جامعه را عهده دار مي شود . هرچند ممكن است براي رهبري و مديريت تعاريف جداگانه اي مطرح باشد اما به نظر مي رسد اين دو مفهوم ضمن اين كه داراي مشتركاتي مي باشند رهبري درسطح خود نوعي مديريت عالي است و مديريت نيز با توجه به سطوح و مراتبش در حدي با رهبري نسبت به زير مجموعه آميخته مي باشد . به همين جهت آنچه در اين مبحث مطرح مي شود ناظر به هر دو عنوان است و صرف نظر از مراتب هر يك، به عنوان وجه مشترك رهبري و مديريت ملحوظ شده است . به هر حال رهبري و مديريت در نظام اسلامي ثبوتا و اثباتا مبتني بر ضوابط و معيارهاي الهي است كه بدون شناخت دقيق معيارها و تطبيق دقيق آنها بر مصاديق در مقام گزينش تمام رده هاي مديريت، تحقق كامل حكومت اسلامي غير ممكن است . در اين مبحث مختصر، به طرح يكي از اين معيارها - به عنوان ويژگي اصلي رهبري و مديريت در اسلام - مي پردازيم معياري كه اساسي ترين مشخصه امام نيز بود و تفصيل ويژگي هاي ديگر كه عموما تجلي همين ويژگي اصلي است را

ص: 6826

به مجال ديگر وامي گذاريم . عبوديت حق عصاره اوصاف و شرايط احراز رهبري و مديريت در اسلام، بندگي و عبوديت خداوند متعال است به گونه اي كه مراتب رهبري هموزن مراتب عبوديت است و اگر پيغمبر اسلام افضل و خاتم انبياست، چون به بالاترين مرتبه عبوديت; يعني عبوديت مطلقه كه بالاترين حد كمال انسان است دست يافته است . حقيقت بندگي خدا و اطاعت از او، قبل از آن كه در رفتار و عمل متجلي شود، يك احساس دروني و باور قلبي است كه متناسب با قوت و ضعف آن، رفتارها و اعمال همگون آن را باعث مي شود . (30) ايمان و باور قلبي به نوبه خود نتيجه شناخت و معرفت و درجات آن است و معرفت توام با ايمان نسبت به مبدا هستي و كمال مطلق، احساس خضوع و شيفتگي را در پي دارد . بنابراين عبوديت و مدارج آن تابعي از مراتب معرفت، ايمان و عمل صالح است و نتيجه نهايي آنها قرب هرچه بيشتر به خداوند متعال است . قرب به خداوند منظور از قرب و نزديكي به خداوند، نه قرب زماني است و نه مكاني; چرا كه اين دو از خصيصه هاي عالم طبيعت هستند و خدا فوق عالم طبيعت و آفريدگار آن است و نه منظور قرب اعتباري است و نه وهمي كه

ص: 6827

ساحت مقدس او از اين امور منزه است بلكه حقيقتي است فراتر از همه اين مقولات . پشت سر نهادن تنگناي عالم طبيعت است و پرواز در ملكوت . عبور از ظلمت عالم مادي است و پيوستن به نور كه، با مثالي مي توان آن را براي تقريب به ذهن متنزل كرد: اگر در عالم طبيعت، خورشيد را كانون نور و مبدا تمام روشنايي ها فرض كنيم وقتي مي گوييم يك لامپ 1000 وات از يك شمع كوچك به خورشيد نزديك تر است، منظور نزديكي زماني، مكاني، وهمي و اعتباري نيست، بلكه نظر به اين حقيقت است كه ضمن اذعان به اين واقعيت كه تمام انرژي ها و نورها برگرفته از خورشيد است، لامپ 1000 واتي با برخورداري از مرتبه بيشتري از نور، حقيقت وجودي آن به خورشيد نزديك تر از آن شمع است . پس دست يافتن به مراتب قرب الهي با معراج و نردبان عبوديت; يعني صعود به مدارج بالاتر هستي و كمال و شكوفايي هر چه بيشتر وجود و شخصيت حقيقي انسان . بندگي و عشق فطرت زيبا دوستي و گرايش به كمال، آن گاه كه با شناخت و احساس قلبي نسبت به خداوند متعال - كه خالق تمام زيبايي ها و كمالات است و خود زيبايي و كمال مطلق است - فعليت و شكوفايي يافت، اين ميل و

ص: 6828

گرايش تبديل به محبت و عشق و خضوع به پيشگاه خداوند زيبايي و كمال مي شود: «والذين آمنوا اشد حبا لله» . (31) محبت و عشق به نوبه خود، تبعيت از محبوب و پيروي از خواست هاي او را: «قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني» . (32) و محبت و عنايت ويژه محبوب را به همراه دارد: «يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم» . (33) شدت و ضعف محبت نسبت به محبوب از يك سو تابع شدت و ضعف كمال و زيبايي در محبوب است و از سوي ديگر مرتبط با درجه شناخت و احساس قلبي نسبت به كمال و زيبايي است و از آن جا كه زيبايي و كمال خداوند بي نهايت است و فطرت كمال جويي و زيبايي دوستي و ظرفيت شناخت و باور نيز در انسان نامحدود است - بر اساس عرضه نامحدود و تقاضاي بي حد - راهي بي پايان به سوي مقصدي نامتناهي فرا روي انسان باز است كه هر چه بيشتر در «صراط مستقيم» عبوديت (34) به پيش تازد و به مرتبه اي بالاتر از معرفت ايمان و تقرب دست يابد محبتش به خداوند بيشتر شده و تا عشق و فناي در ذات حق صعود مي كند . پيوستن قطره به دريا! مرتبه نازل محبت، پيروي از امر و نهي (واجب و حرام) را همراه دارد

ص: 6829

و در مرتبه بالاتر و در مقام عشق ديگر سخن از امر و نهي نيست بلكه پسند و ناپسند (مستحب و مكروه) محبوب ملاك عمل محب است . اگر در مرتبه نازل محبت (مقام صبر)، «صبورانه» گردن به تكليف مي نهد در اين مرحله رضامندانه (مقام رضا) برخواست مولا دل مي سپارد . اما باز هم راه خلوص و ناب شدن باز است و در مرحله بالاتر، محب پاك باخته، از «خود» گذشته و ديگر «خودي» در برابر محبوب نمي بيند تا امر و نهي او را بر «خود» تكليف بداند يا پسند و ناپسند او را دلپذير «خود» احساس كند . در اين مرحله قطره برخاسته از دريا به دريا مي پيوندد و با ذوب شدن در «او» ، جلوه گاه مشيت حق مي شود . امام خميني، در كتاب آداب الصلوة، مي فرمايد: «. . . آنچه در عبوديت از انيت و انانيت مفقود شود، در ظل حمايت ربوبيت آن را مي يابد . (35) تا به مقامي رسد كه حق تعالي سمع و بصر و دست و پاي او شود . چنانچه در حديث صحيح مشهور بين فريقين وارد است . (36) و چون از تصرفات «خود» گذشت و مملكت وجود را يكسره تسليم حق كرد و خانه را به صاحب خانه واگذار نمود و فاني در «عز ربوبيت»

ص: 6830

شد، صاحب خانه، خود متصرف در امور گردد . پس تصرفات او تصرف الهي گردد چشم او الهي شود و با چشم حق بنگرد و گوش او الهي شود و به گوش حق بشنود . . .» . عبوديت آن گاه مديريتبه اين ترتيب عبوديت و بندگي حق موجب همسويي و همگوني انسان با خدا گرديده و او را در جايگاه «خليفه و جانشيني خدا» در زمين قرار مي دهد و تصدي مقام رهبري در جامعه اسلامي و درجات آن بستگي به مدارج عبوديت دارد . اگر روزانه هر فرد مسلمان حداقل ده بار در نماز و تشهد آن، بعد از شهادت بر يگانگي خدا و شريك ناپذيري او (37) (توجه شود به شريك ناپذيري خداوند در تمام امور و زمينه ها از جمله عبادت و پيروي از حكم و حكومت او)، رسالت پيغمبر اسلام را مسبوق و همراه با عبوديت او گواهي مي دهيم . (38) متضمن اين معني است كه آحاد جامعه اسلامي بر اين باور و فرهنگ آراسته شوند كه شرط اصلي رهبري و مديريت در نظام اسلامي عبوديت حق است . عبوديتي كه داراي چنين ويژگي هايي است: عبد را از رذايل اخلاقي و جاذبه هاي خاكي، گناه و دلبستگي به غير خدا دور مي دارد . قرب به خدا و اتصاف به

ص: 6831

صفات الهي را در بر دارد . رفتار و اعمال عبد را تجليگاه مشيت معبود مي گرداند . چنين ويژگي هايي طيف گسترده اي از خصوصيات ايجابي و سلبي را در شخص و شخصيت رهبري و مديريت به همراه دارد كه به برخي از آنها اشاره مي شود: تشخيص الهام گونه خير و شر و حق و باطل و تصميم گيري بر اساس وظيفه و حكمت . جامع نگري و توجه متناسب به تمام امور بدون تداخل و غفلت از امور . شجاعت و قاطعيت در تصميم گيري و در عين حال انعطاف پذيري و سعه صدر و رعايت اهم و مهم در چهارچوب اصول . احساس محبت بي شائبه به تمام مخلوقات و مخصوصا انسان ها و وقف دانستن خود براي سعادت و هدايت آنان بدون منت داشتن بر آنان و بدون توقع پاداش از هيچ كس جز خدا . بهره گيري و تمتع حداقل از امكانات و تطبيق معيشت و زندگي خود با سطوح پايين جامعه . نفوذ ناپذيري در برابر وسوسه هاي شيطاني و تمايلات نفساني و روابط شخصي و گروهي . پيش قدمي و سبقت از ديگران در التزام و عمل به قوانين و مقررات . گزينش دستياران و مشاوران براساس معيارهاي الهي و به ويژه اخلاص در عبوديت حق . برخورداري از عزت و كرامت نفس همراه با كمال تواضع

ص: 6832

و فروتني در برابر مردم . شهامت و احساس قوت و قدرت در برابر ستمكاران و دشمنان حق . عدم برتري جويي و سلطه طلبي بر مردم بلكه خود را خادم مردم دانستن . و . . . امام خميني (ره) با ايمان راسخ به خداوند عالم و بينش روشن نسبت به هستي و انسان از دريچه وحي و رسالت و پيوند عميق با قرآن و عترت و التزام عملي به اوامر و نواهي الهي به مرتبه والايي از عبوديت حق دست يافت و مصداقي از: «ان صلوتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين» (39) بود . همين روحيه عبوديت و باور قلبي بود كه سخن و سكوت، قيام و قعود، حركت و سكون، مهر و كين و در يك سخن تمام شؤون و امور زندگي او را محتواي عبادي و وجهه الهي بخشيده بود . نور عبوديتي كه در قلب و قالب و باطن و ظاهر امام متجلي بود، از او بنده اي ربوبي ساخته بود كه توانست در نقش يك مربي بزرگ، مليون ها انسان را در مسير بندگي خدا تربيت كند و بسان خورشيدي عالمتاب بر جهان سرگشته امروز بتابد و جان هاي پاك را نور هدايت و گرمي ايمان بخشد . خلوص و اخلاص امام در بندگي خدا زمينه ساز تجلي

ص: 6833

نور معرفت و حكمت در آيند جان و قلب او بود (40) كه وجودش را از «خيركثير» (41) پر كرده و چشمه سارهاي حكمت را بر زبان و قلمش جاري ساخته بود . (42) پايداري حركت امام در صراط مستقيم، عبوديت و تقرب مدام او به مبدا بي زوال و قيوم متعال، منشا ثبات قدم، راست كرداري و استواري مواضع امام بود . با مروري گذرا به صحيفه نوراني ده ها سال زندگي اجتماعي و سخنان و مكتوبات و مواضع امام و عدم مشاهده دوگانگي و تضاد، فراز و نشيب، تذبذب و اعوجاج، نشاني از پيوند او با مبدا حق مطلق و دليلي است بر آن كه امام در هر موضع و مقامي جز بر اساس تكليف و رضايت حق حركت نكرده است چرا كه اگر كسي تحت تاثير اغراض نفساني و دلخواه ديگران حركت كند مسير زندگي او همواره آميخته با انواع تهافت ها و كژي هاي رسوا كننده است . كوتاه سخن اين كه تمام خصوصياتي كه تحت عنوان نمودها و ويژگي هايي از عبوديت حق - شرط اصلي رهبري در اسلام - برشمرده شد ويژگي هايي است كه نويسنده در طي بيش از بيست و چند سال همراهي و همدمي نزديك با امام به روش استقراء دريافته و تفصيلي از آن را در كتاب «در سايه آفتاب»

ص: 6834

تحرير كرده است، هرچند ارتباط ريشه اي يكايك اين ويژگي ها و امثال آن با مساله عبوديت حق از جنبه نظري و با بررسي آيات و روايات نيز قابل اثبات است . ارائه كامل اين مبحث از بعد نظري و استقرايي و ذكر مصاديق و مشاهدات عيني از امام راحل و تاثيرات شگفت، گسترده و عميقي كه در پهنه گيتي و امتداد زمان بر جاي گذاشت در هزاران كتاب نمي گنجد تا چه رسد در يك مقاله كوتاه و بضاعت و فرصت اندك نويسنده اي چون حقير، كه از واماندگان كاروان عابدان سالك است . پانوشت ها: 1( حديد (57) آيه2 . 3( روم (30) آيه3 . 11( آل عمران (3) آيه4 . 26( فاطر (35) آيه5 . 13( ملك (67) آيه6 . 1( دعاي كميل . 7( اعراف (7) آيه8 . 54( يس (36) آيه9 . 83( رعد (13) آيه10 . 31( ظاهرا منظور از آسمان ها در قرآن چيز فراتر از آسماني است كه با رصدخانه قابل شناخت است و ممكن است آسمان ظاهري در قبال آسمان مورد نظر قرآن، زمين به حساب آيد . 11( اسراء (17) آيه12 . 44( نحل (16) آيه13 . 49( مؤمنون (23) آيه14 . 115( قيامة (75) آيه15 . 36( آل عمران (3) آيه16 . 83( ذاريات (51) آيه17

ص: 6835

. 56( بينه (98) آيه18 . 5( يوسف (12) آيه19 . 40( در بيش از 40 آيه به بازگشت انسان به سوي خدا تصريح شده است . 20( انسان (76) آيه21 . 2( همان آيه22 . 3( ارضيتم بالحيوة الدنيا من الآخرة فما متاع الحيوة الدنيا في الآخرة الا قليل (توبه (9) آيه 23 . (38) حديد (57) آيه24 . 24( نحل (16) آيه25 . 36( ذاريات (51) آيه26 . 56( بينه (98) آيه27 . 5( كلمة لا اله الا الله حصني (حديث سلسلة الذهب) 28( قولوا لا اله الا الله تفلحوا . 29( من كان من الفقهاء صائنا لنفسه حافظا لدينه مخالفا علي هواه مطيعا لامر مولاه . . . 30( قل كل يعمل علي شاكلته (اسراء (17) آيه31 . (81) بقره (2) آيه32 . 165( آل عمران (3) آيه33 . 32( همان، آيه34 . 36( و ان اعبدوني هذا صراط مستقيم (يس (36) آيه35 (61) العبودية كنهها الربوبية فما فقد من العبودية وجد في الربوبية و ما خفي من الربوبية اصيب في العبودية (آداب الصلوة امام خميني به نقل از مصباح الشريعة) . 36( ما يتقرب الي عبد من عبادي بشيء احب الي مما افترضت عليه و انه ليتقرب الي بالنافلة حتي احبه فاذا احببته كنت اذا سمعه الذي

ص: 6836

يسمع به و بصره الذي يبصر به و لسانه الذي ينطق به و يده التي يبطش بها ان دعاني اجبته و ان سالني اعطيته (حديث قدسي - اصول كافي ج37 . )2/235( اشهد ان لا اله الا الله وحده لاشريك له . 38( و اشهد ان محمدا عبده و رسوله . 39( انعام (6) آيه40 . 162( العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء . 41( يؤتي الحكمة من يشاء و من اوتي الحكمة فقد اوتي خيرا كثيرا . 42( ما اخلص عبد لله عزوجل اربعين صباحا الا جرت ينابيع الحكمة من قلبه علي لسانه (رسول اكرم) (بحارج242/07( . حجةالاسلام والمسلمين محمد حسن رحيميان

ص: 6837

عدالت اجتماعي و رضايت مردم

5 چكيده: خانم رفعت بيات (نماينده مجلس شوراي اسلامي) در عرصه هاي انقلاب اسلامي فعاليتهاي زيادي داشته اند از جمله همكاري با شهيد دكتر چمران در مركز اسناد انقلاب اسلامي، فعاليت در اهواز و پشت خط مقدم جنگ تحميلي، خدمت در سازمان تربيت بدني، مسئوليت هفته نامه آزادي و... ايشان در حال حاضر علاوه بر انجام وظايف نمايندگي مردم زنجان و طارم در مجلس شوراي اسلامي، در مقطع دكتراي جامعه شناسي نيز به تحصيل اشتغال دارند. مصاحبه مجلة حضور را با ايشان در ذيل ملاحظه مي كنيد. » » » حضور: دربارة ديدگاههاي امام خميني و ادبياتي كه ايشان در جهان امروز بوجود آورد به طور مختصر چه تعريفي داريد و چگونه از آن استفاده كرده ايد؟ خانم رفعت بيات: اولاً در مورد نام «مجلة حضور» مي خواستم بگويم كه كلمة پرمعنايي انتخاب كرده ايد. امام خميني مي گفتند انسان هميشه در محضر خداست. من هر وقت كلمة «حضور» را مي شنوم به ياد اين جملة امام مي افتم. اما هنگامي كه امام را به پاريس تبعيد كردند من و همسرم همراه تعدادي از دانشجويان، خدمت امام رفتيم و از نزديك با شخصيت معنوي و وارستگي ايشان آشنا شدم و ديدم همة كارهاي ايشان به خاطر خدا بود. امام سياسي ترين عارف و عارف ترين سياستمدار در طول تاريخ س

ص: 6838

امام سياسي ترين عارف و عارف ترين سياستمدار تاريخ است س تأثير ديگر انديشه هاي امام اين بود كه زنان به خودباوري ايمان پيدا كردند بشريت است. سياستمدار مذهبي زياد بوده است و عارفان بزرگي هم بوده اند ولي شخصي كه هر دو مقوله را با هم داشته باشد در تاريخ كم پيدا مي شود. امام دنيا را آية الهي مي ديد و سياست را به عنوان يك وسيله براي خدمت به مردم مي دانستند و خدمت به مردم و رسيدن به كمال الهي هدفي بود كه امام به خاطر آن انقلاب كرد. تمام مبارزات امام با استكبار و استعمار براي خدمت به مردم بود و هدف او اين بود كه مردم با اسلام زندگي كنند، اسلامي كه در آن، اقتصاد، زندگي فردي و خانواده برايشان تعريف شده باشد و انسان در هر لحظه بداند كه از كجا آمده و چه كار مي كند و به كجا خواهد رفت. هدف امام درك اين مسائل از طرف مردم بود. او مي گفت نبايد مردم را رها كرد و معتقد بود كه بايد حكومتي داشته باشيم كه اين شرايط را ايجاد كند. من در طي چند سال اخير در بيشتر مقالاتي كه نوشته ام و بيشتر آن مقالات درباره زنان و كودكان و توسعه پايدار اقتصادي بوده است، سعي كرده ام كه ديدگاه

ص: 6839

امام را در مورد مسائل اجتماعي و خانوادگي تبيين كنم. حضور: با توجه به مطالعات و مقالاتي كه اشاره كرديد، جايگاه و نقش زن در انديشه امام چگونه تعريف مي شود؟ رفعت بيات: در ديدگاه امام بين زن و مرد تفاوتي وجود ندارد. امام زن و مرد را به عنوان نشانة الهي مي ديدند و معتقد بودند كه هر دو بايد اصول و چارچوبها را رعايت كنند. در ديدگاه امام، زن و مرد را در مقابل هم نمي بينيم. زن و مرد بايد همراه همديگر حركت كنند و در اين حركت هر كدام بايد نقش خاصي را عهده دار شوند. به نظر من بايد از طريق سمينارها، نشست ها و جلساتي كه با مسئولين و مردم ساير كشورهاي جهان داريم يا با برنامه هاي فرهنگي و اجتماعي مثل كتاب، اشعار و فيلم اساساً جايگاه حضرت امام و ديدگاه ايشان نسبت به انسان را تبيين كنيم. در نظام جمهوري اسلامي ما نمي توانيم ديدگاه امام را كنار بگذاريم و سپس مسائل مختلف را تبيين كنيم. مشكلات و چالشهايي كه در چند سال اخير بين روشنفكران ما، در جامعه به وجود آمده ناشي از بي توجهي به انديشه هاي امام بوده است. در كشورهاي غربي، رهبري و قدرت به گونه اي خاص تعريف شده است و در جامعة ايران نيز رهبري و

ص: 6840

قدرت به گونه اي ديگر تعريف شده كه اين دو قابل اختلاط و امتزاج نيست. حضور: به نظر شما امام خميني چه تأثيري بر روي تغيير نگرش نسبت به زن و جايگاه زن در جامعه داشته است. ديدگاه امام در مورد نقش و حضور زن در عرصه هاي اقتصادي و اجتماعي خصوصاً بحث اشتغال زنان چگونه بود. شرايط كنوني اشتغال زنان تا چه اندازه با ديدگاه امام تناسب دارد؟ رفعت بيات: با توجه به آنكه امام به عنوان مرجع تقليد مورد توجه مردم بودند، صحبتها و توصيه هاي ايشان در بين خانواده ها و مردم تأثير زيادي داشت. در ديدگاه امام، زن جايگاه ويژه اي دارد و فضا براي حركت و پيشرفت وي وجود دارد. امام زنان را به مشاركت اجتماعي و سياسي دعوت مي كرد. تأثير ديگر انديشه هاي امام اين بود كه زنان به خودباوري ايمان پيدا مي كردند. امام زنان را به دوري از افراط و تفريط دعوت مي كرد. يكي از مشكلاتي كه ما، در جامعه با آن مواجه س ما نتوانسته ايم جايگاه حقوقي زن را از ديدگاه اسلام در نظام اشتغال زنان مشخص كنيم هستيم اين است كه ما نتوانسته ايم جايگاه حقوقي زن را از ديدگاه اسلام در نظام اشتغال زنان مشخص كنيم. در انديشة امام خميني كه از اسلام نشأت گرفته نظام فكري

ص: 6841

بسيار مناسبي براي اشتغال وجود دارد. از نظر امام خميني، خانه داري بر زن واجب نيست و به خانه داري به عنوان يك ارزش افزوده نگاه مي كند. از طرفي خانم خانه بجز تربيت فرزند وظيفة ديگري ندارد. امام معتقد بود كه زن هنگام عقد مي تواند شرايطي را براي خودش شرط كند. مثل حق اشتغال، مكان زندگي و... در اين چارچوب فكري، زن نفقه دارد و مرد بايد زندگي را تأمين كند. اما متأسفانه در شرايط كنوني زن بايد خانه داري بكند و مسئوليتهاي همسرداري و مواظبت از فرزندان و تربيت آنها را بر عهده داشته باشد و از طرفي براي كمك به گذران زندگي و تأمين معاش، وارد عرصة كار و فعاليت چه در خانه و چه در خارج از خانه شود در حالي كه طبق موازين اسلامي مرد بايد نفقه زن را بدهد تا زن براي اقتصاد خانواده بيرون از خانه نرود و اگر قرار است كه زن در خارج از خانه كار كند بايد هدف اصلي، مشاركت اجتماعي و توسعة كشور باشد. در شرايط فعلي زنان نفقه بر نيستند و بخشي از زندگي را خودشان تأمين مي كنند. با اين شرايط ما نمي توانيم ادعا كنيم كه زندگي اجتماعي زنان با ديدگاه امام مطابقت دارد. شرايط كنوني زنان جامعة ايران نه اسلامي است

ص: 6842

نه شرقي و نه غربي بلكه نوع خاصي است كه به هيچ الگويي شباهت ندارد و از همه مهمتر اينكه از الگوي اسلام و تفكرات امام دور شده است. طبق نظر امام ما بايد آنقدر به مردها حقوق بدهيم تا آنها بتوانند زندگيشان را اداره كنند و نفقه اي را كه قرار است به زن پرداخت كنند به راحتي پرداخت كنند. در اين شرايط اگر زن بخواهد مشاركت اجتماعي داشته باشد مي تواند وقت، سرمايه و علمش را در اختيار حكومت اسلامي قرار دهد و برابر با كاري كه مي كند حقوق دريافت كند نه آنكه از زن سه برابر آنچه به وي مي دهند كار بكشند كه خلاف شرع است. حداقل كاري كه دولت ما مي تواند براي زنان انجام دهد اين است كه يك بازنشستگي زودرس به زنان بدهد بدون اينكه بخواهيم از لحاظ بيمه و مسائل حقوقي به خاطر بازنشستگي زودتر از موعد حق آنها را پايمال كنيم. با توجه به آنكه زناني كه در بيرون از خانه كار مي كنند دچار پيري زودرس، مشكلات جسمي و خستگي هاي روحي مي شوند اين موارد مي تواند باعث سخت شدن مسير رسيدن به كمال براي خانواده شود كه امام با از بين رفتن شرايط براي رسيدن به كمال چه براي زن و چه براي كل خانواده مخالف

ص: 6843

بودند. به نظر من در شرايط كنوني الگوي اشتغال در ايران داراي مشكلات فراواني است و الگوي حاكم با الگوي موردنظر امام خيلي تفاوت دارد. اگر ما بخواهيم به صورت شرعي با بحث اشتغال برخورد كنيم بايد به سمت الگوي اشتغال امام حركت كنيم اما متأسفانه مسئولان برنامه ريزي ما و مسئولان رده بالاي نظام چندان به فكر اين مسائل و مشكلات نيستند. ن حضور: امام خميني در شكل گيري انقلاب اسلامي، تداوم و پيروزي آن چه نقشي داشتند؟ رفعت بيات: امام خميني در شكل گيري انقلاب اسلامي جايگاه ويژه اي داشتند و به نظر من منشأ اصلي انقلاب امام بودند. مردم ايران امام را به عنوان يك رهبر معنوي از دل و جان خود پذيرفتند و هر اتفاقي كه در ايران مي افتاد امام به عنوان يك رهبر مذهبي و يك مرجع تقليد اظهارنظر مي كردند و اين اظهارنظرها بود كه جايگاه ايشان را در دل مردم عميق تر مي كرد. امام يك رهبر سياسي و مردمي براي انقلاب اسلامي بود و اگر امام نبود اساساً انقلاب اسلامي شكل نمي گرفت. امام يك وسيلة الهي براي پيروزي مردم ايران بر حكومت ستمشاهي بود. آنچه كه من از امام س اگر امام نبود اساساً انقلاب اسلامي شكل نمي گرفت س در نظام جمهوري اسلامي ما نمي توانيم ديدگاه امام را كنار

ص: 6844

بگذاريم در پاريس ديدم خلوص و معنويت بود و امام خدا را در خود مي ديد. نكته اي كه براي من در صحبتهاي امام خيلي جالب است اين بود كه امام در صحبت هايشان هيچ وقت مردم را از خدا نمي ترساندند بلكه آنان را به عشق به خدا دعوت مي كردند كه اين يك مسئلة خيلي مهم در تربيت اسلامي است. اگر صحيفة امام را ورق بزنيد متوجه مي شويد كه امام چندين بار فقط رژيم را از خدا ترسانده است ولي هيچ وقت مردم را از خدا نترسانده است. امام به مسئولين مي گويد كه آيا در مقابل كارهاي خود از خدا نمي ترسيد؟ ولي در صحبت با جوانان، عشق به خدا را مطرح مي كردند. ما اگر در تربيت فرزندانمان بگوييم كه از خدا مي ترسيم يك اثر مي گذارد و اگر بگوييم كه چون خدا را دوست داريم مثلاً اين كار را انجام مي دهيم تأثير ديگري دارد. تمام رفتارها، منشها و صحبتهاي امام اين موضوع را مي خواست به انسان بفهماند كه ما خدا را در درون خودمان احساس كنيم و سعي كنيم كه به هيچ چيز تعلق خاطر نداشته باشيم، به همسر، مال و دارايي، ماديات و حتي به معنويات نيز تعلق خاطر نداشته باشيم. امام مي گفت تعلق خاطر داشتن حتي به معنويت به صورتي كه احساس كنيم كه دوستي خاصي با

ص: 6845

اندوخته هاي معنوي خود داريم به طوري كه خداي متعالي را در دلمان به فراموشي بسپاريم، درست نيست. حضور: با توجه به ديدارهايي كه در زمان تبعيد حضرت امام در فرانسه با ايشان داشته ايد، چنانچه خاطره اي از آن دوران داريد بيان بفرماييد. رفعت بيات: امام هميشه احترام خاصي نسبت به خانمها داشتند. ايشان هر موقع كه در خانه اشان در نوفل لوشاتو مي خواست سخنراني كند، طوري ميان دو اتاق مي نشست كه خانمها نيز امكان استفاده از صحبتهايش را داشته باشند. ايشان هميشه به ما وقت كافي براي گفتگو مي دادند و اينگونه نبود كه در آن شرايط كه در جامعه به زن در تصميم گيريهاي سياسي و اجتماعي اهميتي داده نمي شد ما را نپذيرند بلكه فرصت تبادل نظر را به ما مي دادند و حتي اگر سؤالات ما طول مي كشيد تحمل مي كردند. يادم هست كه در پاريس معمولاً روزهاي شنبه و يكشنبه، خانه امام خيلي شلوغ مي شد. يك روز تعداد زيادي از دانشجويان ايراني براي ملاقات با امام به خانه وي آمده بودند و خانه امام خيلي شلوغ بود كه در آن شلوغي يك خانم خودش را خبرنگار و فرستادة فرح پهلوي معرفي كرد كه براي تهية يك مصاحبه به آنجا آمده بود. از امام سئوال كرد كه حضرت آقا اين درست است كه اگر شما حكومتي

ص: 6846

تشكيل دهيد خانمها از همه چيز ممنوع مي شوند و مجبور مي شوند در خانه ها بنشينند. امام در پاسخ گفت كه اين تبليغات دشمن است و هيچ مانعي براي فعاليت خانمها در جامعه وجود ندارد ولي حتماً بايد حدود روابط و حجاب حفظ شود. سئوال ديگر آن خبرنگار اين بود كه شنيده ايم اگر شما حكومت تشكيل دهيد در دانشگاه بين دختر و پسر بايد پرده كشيده شود و امام اين موضوع را رد كردند. بعد از مصاحبه آن خبرنگار به ما گفت كه من تا امروز نمي دانستم كه آقاي خميني اينقدر به صورت باز راجع به خانمها فكر كنند. حضور: به نظر شما در شرايط كنوني كدام يك از ابعاد فكري امام خميني كمتر مورد توجه قرار دارد و به اصطلاح كمرنگ شده است؟ رفعت بيات: متأسفانه در حال حاضر ما از بيشتر ابعاد فكري امام غافل هستيم و به انديشه هاي امام در سطح جامعه آنچنان كه بايد و شايد عمل نمي كنيم. مهمترين موضوعي كه از نظر امام خميني مهم بود و هميشه ملكة ذهن وي بود بحث عدالت اجتماعي و رضايت مردم بود. مسئولين نظام در جلب رضاي مردم آنچنان كه شايستة اين مردم است كار نكرده اند و روشها و سياست گذاريهاي اقتصادي و آموزشي ما نيز از انديشه هاي امام خيلي فاصله

ص: 6847

دارد. تمام وجود امام براي خدمت و راضي نگه داشتن مردم مي تپيد و اگر الان امام حضور داشتند با خيلي از مسائل موجود برخورد مي كردند. حضور: ديدگاه امام در مورد آزادي و آزادي بيان در جامعه چگونه بود و تا چه اندازه اين آزادي در جامعة ما رعايت مي شود؟ رفعت بيات: ديدگاه امام اينگونه بود كه بايد ابزار و تمهيدات لازم را براي آزادي انسانها فراهم كنيم و موانعي را كه باعث عدم دستيابي مردم به آزادي مي شود برداريم. نوع آزادي كه امام به آن اعتقاد داشتند مي بايست انسان را به كمال الهي، علم، بالندگي، هويت، شناخت و اعتماد به نفس برساند. امام با هر موردي كه مانع رسيدن انسان به موارد بالا بود مخالف بودند. به نظر من مسئولين ما نتوانسته اند در اين زمينه نظر امام را عملي كنند و نتوانسته اند زمينه را براي رشد و تعالي مردم فراهم نمايند. امام به خود سانسوري اعتقاد نداشت ولي از هتك حرمت و دروغ نيز برحذر بودند و مانع اين مسائل مي شدند اما هيچ وقت مانع بلوغ و بالندگي كشور نمي شدند. ديدگاه امام در بحث آزادي بسيار زيباست، ما اگر فكر كنيم كه هر آنچه انسان را از خدا دور مي كند حرام است و آنچه ما را به خدا نزديك مي كند شرعي

ص: 6848

است، ديدگاه امام را نسبت به خيلي از مسائل پيدا مي كنيم. مثلاً در مورد موسيقي امام اولين كسي بودند كه گفتند شنونده مسئول حرام و حلال بودن موسيقي است و تشخيص اين امر را بر عهده خود انسان و شنونده موسيقي گذاشت كه كدام موسيقي او را به طرف حرام مي كشاند. ريشة ديدگاه عرفاني امام در آثار محي الدين عربي ملاحظه مي شود. طبق اين انديشه هرچه باعث نزديكي انسان به خدا شود حلال و آنچه فاصلة انسان را با خدا زياد كند حرام است. ما نبايد خارج از وظيفه خودمان كاري كنيم كه اسلام را وارونه جلوه دهيم، امام بسته فكر كردن را قبول نداشت. به نظر من چارچوب آزادي در ديدگاه امام خيلي از مشكلات ما را حل مي كند. آن چارچوب فكري، تربيت، نحوه برخورد با جوانان، مسائل مربوط به خانمها و... را مشخص مي كند. حضور: از ديدگاه امام خميني، مجلس از چه جايگاه و موقعيتي برخوردار است؟ نقش اصلي و وظيفة نمايندگان مجلس از نظر امام خميني چيست؟ رفعت بيات: امام اعتقاد داشت كه مجلس در رأس همة امور است و مردم از طريق انتخابات در سرنوشت خودشان دخالت مي كنند. امام معتقد بود كه نمايندگان بايد بتوانند با كارشناسي دقيق به خواست مردم عمل كنند و هيچ وقت از

ص: 6849

خواست مردم دور نشوند. مجلس بايد بتواند ساز و كار قانوني خدمت نظام به مردم را آماده كند اما به نظر من مجالس ما در طي دو دهة اخير نتوانسته به اين وظيفة خود در حد رضايت حضرت امام عمل كنند چرا كه نمايندگان سعي كرده اند مشكلات روزمره مردم را كه ناشي از مشكلات دو قوة ديگر است پيگيري كنند. به اين معني كه مسئوليتهايي كه بر عهدة قوة مجريه و قضائيه است باعث شده تا نمايندگان مجلس بيشتر درصدد رفع مشكلات به وجود آمده براي مردم برآيند. به اين خاطر كار قانونگذاري به طور كامل انجام نمي شود. مسئولين بايد كاري كنند كه اين وظيفه هاي اجرايي و قضايي از گردن نمايندگان برداشته شود. در شرايط كنوني بيشتر وقت نمايندگان صرف انجام كارهاي بي ربط مي شود. نمايندگان بايد وقت كافي داشته باشند تا در مورد مسائلي كه در مجلس بر روي آنها بحث مي شود مطالعه كنند و اطلاعات كافي كسب نمايند تا بتوانند قوانين مناسبي را تصويب كنند. متأسفانه در حال حاضر اگر نماينده اي كارهاي اجرايي و قضايي مردم را پيگيري نكند، مي گويند كه فلان نماينده دلسوز نيست. طبق ديدگاه امام، مجلس بايد به گونه اي در رأس امور قرار بگيرد كه هيچ كس خارج از مصوبات مجلس نتواند كاري انجام دهد كه

ص: 6850

باعث وارد شدن ضربه به مردم شود. امام در سال 58 در يك جلسه به روحانيون گفتند كه مردم من و شماها را از تبعيدگاهها بيرون آوردند كه كاري برايشان انجام دهيم و به آنها خدمت كنيم. اي روحانيون مبادا كاري كنيد كه مردم به اسلام بدبين شوند. نبايد كاري كرد كه مردم از اسلام جدا شوند و عاطفه و عشق و علاقه آنها به اسلام كم شود. مهمترين عامل سقوط يك حكومت و حتي جمهوري اسلامي اين است كه مردم نسبت به آن حكومت بي تفاوت شوند. اگر مردم در رأي دادنشان اين اعتقاد را س مردم در ميان چالشها و جناح بازيها از ياد رفته اند س متأسفانه در مورد بعضي از قوانين كه در مجلس تصويب مي شود كار كارشناسي مناسب صورت نگرفته است داشته باشند كه رأي مي دهند تا خدماتي كه اين نظام فراهم كرده بيشتر شود و خدمات نظام بيشتر نشود مردم از نظام ناراضي مي شوند و اين نارضايتي مردم از نظام آن چيزي است كه دشمنان ما به دنبال آن هستند. يكي از اهداف اصلي غرب اين است كه ولايت فقيه در كشور ما برداشته شود و تمام تلاش غرب و آمريكا از اول انقلاب تا الان اين بوده كه ولايت فقيه را در اسلام حذف كنند. براي

ص: 6851

آنها مهم نيست چه اسلامي حاكم باشد. مطرح كردن مسائل هسته اي و حقوق بشر توسط آمريكا به اين دليل است كه مي خواهند مردم ايران از اين نظام و اسلام خسته شوند. مردم ما، در شرايط حاضر از لحاظ اقتصادي در رنج فراواني هستند. اگر از يك طرف آمريكا و كشورهاي مخالف جمهوري اسلامي ايران از خارج بحثهاي حاشيه اي را تقويت كنند و از طرفي در داخل كشور مشكلات بر مردم فشار آورد اين نظام در معرض آسيب قرار خواهد گرفت و مردم از نظام رويگردان خواهند شد و سكولاريسم دروني در درون حكومت به وجود مي آيد كه خطر آن از سكولاريسم خارجي كه به نظام تحميل مي شود خطرناك تر است و در آن صورت مردم نسبت به نظام بي تفاوت مي شوند. و بي تفاوتي مردم نسبت به نظام حاكم مهمترين عامل در سقوط نظام است. حضور: يكي از وظايف اصلي مجلس نظارت بر عملكرد ساير دستگاهها مي باشد. امام خميني حدود اين نظارت را چگونه مي دانستند؟ آيا نظارت، تمام دستگاهها را شامل مي شود؟ اگر نظارت وجود دارد پس ريشة اصلي مشكلات چيست؟ رفعت بيات: يكي از مهمترين وظايف مجلس نظارت بر حسن اجراي قانون است. متأسفانه قانون اساسي و آيين نامه داخلي مجلس، دست مجلس را براي نظارت بر بعضي از نهادها از جمله قوه

ص: 6852

قضائيه بسته است. آيين نامه داخلي مجلس مي گويد كه نهادهايي كه زير نظر رهبري هستند از شمول نظارت مجلس خارج مي شوند و مجلس نمي تواند به آنها اخطار دهد. به نظر من براي نظارت بر اين گونه نهادها بايد ساز و كار مناسب آن را پيدا كرد. متأسفانه روي اين ساز و كار هنوز كسي به صورت جدي كار نكرده است. به نظر من اگر در كشوري قوه قضائيه درست باشد فساد و مشكلات در آن كشور به حداقل مي رسد. نظر حضرت امام اين بود كه مجلس نظارت كند تا حسن اجراي امور محقق شود. اما من معتقد هستم كه ما نتوانسته ايم اين نظارت را به نحو شايسته اي انجام دهيم. فساد موجود در كشورمان نشان مي دهد كه نظارت به صورت صحيح انجام نشده است. وقتي كه مجلس هفتم شروع به كار كرد مقام معظم رهبري به نمايندگان گفتند كه مفاسد اقتصادي را جدي بگيرند و به آن رسيدگي كنند و نكتة مهمي كه گفتند اين بود كه با دستمال كثيف نمي توان شيشه كثيف را تميز كرد كه درون اين يك جمله خيلي پيام و حرف نهفته است. من معتقد هستم كه اين آلودگي در سطح كساني است كه بايد امنيت را در جامعه ايجاد كنند، با مفاسد اقتصادي مبارزه كنند و جلوي رانت خواران

ص: 6853

را بگيرند. مردم كه قدرت جلوگيري از مفاسد را ندارند. متأسفانه آنهايي كه در اين مفاسد دخيل هستند از طريق قانون اين كار را انجام مي دهند. به نظر من آلودگي اقتصادي و مالي در سطح بالاي شخصيتهاي كشوري است. چه بسا افرادي كه بايد ناظر بر اين آلودگيها باشند ولي خود عامل اين آلودگيها هستند. مديراني هستند كه پرونده آنها به ديوان محاسبات يا قوه قضائيه مي آيد و در آنجا پرونده راكد مي شود و به جاي اينكه به اين پرونده ها رسيدگي كنند آن مدير ارتقاي بيشتري پيدا مي كند كه اين كارها به معني فساد مسئولين است. امام هيچ وقت اين كارها را قبول نداشتند و مقام معظم رهبري نيز اين مسائل را قبول ندارند. س حركت غالب و چشمگير مجلس هفتم، اقتصادي و فرهنگي است س اگر مجلس در چارچوب قانون اساسي حركت كند مي تواند به انديشه هاي امام نزديك شود به نظر من يك فاجعه اي در نظام جمهوري اسلامي شكل گرفته است و آن فاجعه اين است كه مردم ما در وسط چالشها و جناح بازيهاي چپ و راست از ياد رفته اند. اين جناح بندي و جناحي عمل كردن باعث شده كه ما نظارت را به صورت مناسب در جامعه احساس نكنيم. تا زماني كه اين جناحي گري در كشور ما حاكم باشد، هم

ص: 6854

روح امام از اين مسائل ناراحت خواهد بود هم مقام معظم رهبري از اين مسائل رنج خواهند برد و از طرفي ديگر مردم ما ضرر آن را بايد متحمل شوند. تنها راه خروج از اين وضعيت اين است كه كساني كه به تفكر و انديشة سياسي و جناحي احترام مي گذارند و نيروهايي كه مستقل از اين جريانات سياسي هستند هر دو بايد وارد عرصه شوند و سه قوة ايران را در دست بگيرند. با اين شرايط اگر در انتخابات آينده گروه و فرد مستقلي وارد عرصة اجرايي كشور نشود مردم بيشتر ضرر خواهند كرد و نارضايتي مردم از نظام افزايش خواهد يافت. امام هميشه به قشر محروم و مستضعف توجه ويژه اي داشتند. متأسفانه در اوايل دي ماه جاري خانمي در يكي از روستاهاي طارم براي زايمان عازم طارم شده بود كه به خاطر بارندگي و عدم امكانات نتوانسته بود خود را به شهر برساند و بچه اش سقط شده بود. به اين موارد از نظر حقوق بشر جز نام فاجعه چه عنواني مي توان داد؟ وقتي كه به روستاها اعتبار كافي را نمي دهيم، معلوم است كه زن روستايي بايد بچه اش را سقط كند و هميشه با سختي دست و پنجه نرم كند. با اين شرايط كشاورزي رشد نمي كند، درآمد روستاييان بالا نمي رود و

ص: 6855

فقر گسترش پيدا مي كند و فقر به شهر مي آيد و شهر به انفجار نزديك مي شود در حالي كه نظر امام اينگونه نبود و مي گفت كه هرچه داريم بايد براي مردم خرج كنيم. حضور: مجلس شوراي اسلامي در چند ماه اخير تصميماتي گرفته و مصوباتي داشته است كه برخي از تحليل گران اين نوع تصميمها و تصويب اين نوع طرحها را تقابل با دولت آقاي خاتمي مي دانند و از طرفي آن تصميمها را اخطار به دولت آينده تلقي مي كنند، شما تا چه حدودي با اين ارزيابي و نگرش موافق هستيد؟ رفعت بيات: من بين مجلس هفتم با دولت خاتمي تقابلي نمي بينم ولي تعاملي را كه خيلي از نمايندگان از آن صحبت مي كنند نيز قبول ندارم. البته حق مجلس است كه استيضاح كند و از وزيران سئوال كند يا تذكر دهد اما اينكه اين حق خودش را با چه اسباب و ابزاري به تحقق برساند جاي تحليل و بررسي عميق تر دارد. شايد هدف تعدادي از نمايندگان تقابل بوده باشد ولي اين حرف را نمي توان به تمام نمايندگان تعميم داد. ما بايد مكانيسمهاي بهتري را براي حل مشكلات شناسايي كنيم نه اينكه با تصويب يك طرح به صورت عجولانه باعث به وجود آمدن مشكلات عديده اي در كشور شويم. مثلاً با قانوني كه مجلس در

ص: 6856

مورد تثبيت قيمت بنزين ايجاد كرد در واقع به شكل گيري مافياي قاچاق بنزين به مرزها كمك كرد. متأسفانه بعضي از قوانيني كه در مجلس تصويب مي شود بر روي آنها كار كارشناسي به طور مناسب و شايسته انجام نمي شود و حتي بعضي از طرحها و لوايح در عين اينكه بسيار مهم و حياتي هستند بدون كمترين بررسي تصويب مي شوند كه بحث تثبيت قيمتها يكي از آنها بود. حضور: عملكرد مجلس هفتم را در طي هفت ماه اخير چگونه ارزيابي مي كنيد؟ رفعت بيات: به نظر من همين كه مجلس هفتم كشور را به تنش نمي كشاند خودش خيلي ارزش دارد چرا كه در اواخر مجلس ششم ما شاهد تنشهاي فراواني در مجلس بوديم و مردم را خسته كرده بودند در حالي كه مجلس هفتم بيشتر به دنبال تصويب قوانين اقتصادي براي رفع مشكلات مردم است. متأسفانه مشكلي كه در مجلس هفتم وجود دارد اين است كه بعضي از طرحها به صورت عجولانه وارد دستور مي شود و بدون كار كارشناسي از تصويب مجلس مي گذرد. مقام معظم رهبري در اين باره به نمايندگان توصيه كردند كه قوانين كم عمق و كم اثر تصويب نكنيد. بعضي مواقع طرح يا لايحه اي تصويب مي شود و دو هفته بعد براي حذف آن تلاشهايي صورت مي گيرد كه نشان مي دهد در تصويب آن

ص: 6857

طرح يا لايحه دقت لازم صورت نگرفته است. به نظر من هدف اصلي نمايندگان، متعالي است و همگي براي كسب رضايت مردم تلاش مي كنند. حضور: عملكرد مجلس هفتم را در ماههاي آينده چگونه ارزيابي مي كنيد؟ رفعت بيات: مجلس در آينده بيشتر در زمينة اقتصادي و فرهنگي حركت خواهد كرد ولي به خاطر شرايط حساس كشور به نظر من

ص: 6858

مجلس تا انتخابات رياست جمهوري به صورت سياسي حركت و تصميم گيري مي كند اما حركت غالب و چشمگير مجلس اقتصادي و فرهنگي خواهد بود. حضور: تصميمات اخير مجلس از جمله تصويب طرح تثبيت قيمتها را تا چه اندازه در راستاي تبليغات سياسي براي جناح اكثريت مجلس تلقي مي كنيد؟ رفعت بيات: تبليغات سياسي بر روي رأي نمايندگان مؤثر بوده ولي هدف اصلي نمايندگان اين بود كه مقداري از فشار اقتصادي موجود كم كنند. البته به نظر من اين تصميم اشتباه بود چرا كه تأثير زيادي بر روي تثبيت قيمتها نخواهد گذاشت. مجلس متأسفانه حاملهاي انرژي را با آب و برق و مراسلات پستي يكي گرفته بود و همه را در يك مجموعه آورده بود و براي همه يك رأي گيري شد ولي بعد جايگزيني صورت گرفت. به نظر من دولت آينده نمي تواند بخشي از درآمد خودش را كه از طريق فروش بنزين و ساير خدمات ايجاد مي شد كسب كند و با اين چارچوب اقتصادي تثبيت قيمت، هزينه زيادي را متقبل خواهد شد و در عين حال خدمات مناسب را نمي تواند به مردم ارائه كند و تثبيت قيمت بنزين نمي تواند تعادل را در ساير قيمتها ايجاد كند. حضور: مجلس هفتم در راستاي ترويج و نشر انديشه هاي امام خميني چه اقداماتي انجام داده يا

ص: 6859

خواهد داد؟ رفعت بيات: متأسفانه مجلس تا الان براي ترويج انديشه هاي امام خميني به صورت منسجم كاري انجام نداده است ولي بعضي از نمايندگان بعضي اوقات توصيه اي از حضرت امام را در صحبتهايشان نقل مي كنند كه مي تواند مفيد باشد. به نظر من مجلس اگر در چارچوب قانون اساسي حركت كند در واقع با اين كار مي تواند به انديشه هاي امام نزديك شود. ما هر كاري كه انجام مي دهيم اگر مردم به واسطة آن كار از ما راضي تر شوند با انجام آن كار به اسلام نزديك تر شده ايم و در واقع به تفكرات امام جامة عمل پوشانده ايم ولي هرچه نارضايتي مردم از نظام بيشتر شود به معني اين است كه از انديشه هاي امام دور شده ايم. ما ترويج انديشة امام را بايد در عمل نشان دهيم. حضور: با توجه به در پيش بودن انتخابات رياست جمهوري در خرداد 84، فضاي سياسي كشور را در ماههاي آينده چگونه ارزيابي مي كنيد؟ حضور مردم در انتخابات را چگونه پيش بيني مي كنيد؟ رفعت بيات: مردمي كه به پاي اين انقلاب خون دادند مطمئن باشيد كه هيچ وقت از رأي دادن و حضور در عرصه سياسي كشور منصرف نخواهند شد. به روز قدس و 22 بهمن نگاه كنيد كه مردم براي حضور چه شور و شوقي دارند. ما با عملكرد

ص: 6860

خود مي توانيم به حضور بيشتر مردم در عرصه انتخابات كمك بيشتر كنيم. اگر با مردم شفاف و بدون پرده حرف بزنيم فضاي سياسي حتماً مثبت و به سوي افزايش درصد آراء خواهد بود. مردم از شعار دادن خسته شده اند. كانديداها نيز بايد از كل گويي پرهيز كنند بلكه بايد جزييات برنامه هاي خود را اعلام كنند تا مردم بتوانند بهتر تصميم بگيرند. حضور: تفاوت مجلس هفتم با مجلس ششم را در چه مي دانيد؟ رفعت بيات: متأسفانه تعدادي از نمايندگان در مجلس ششم زمينه هايي را ايجاد مي كردند كه س اگر در چارچوب انديشه هاي امام حركت كنيم هيچوقت با مفاسد اقتصادي و سياسي در جامعه روبرو نخواهيم شد با ديدگاه حضرت امام همخواني نداشت. اين گونه تحركات در مجلس هفتم وجود ندارد. در مجلس ششم بعضاً ديده مي شد كه نماينده اي با استفاده از بلندگوي مجلس ريشه هاي انقلاب را به زير سئوال مي برد ولي جو مجلس هفتم خيلي آرام تر است و اين آرامش وسيلة خوبي براي يك قانون گذاري خوب و عميق براي حل مشكلات اقتصادي مردم است. متأسفانه در شرايط حاضر مشكل مسكن و بيكاري بيداد مي كند كه رسيدگي به اين مشكلات لازم و ضروري است. حضور: تفاوتهاي جناح اصلاح طلب يا به اصطلاح جناح چپ با جناح اصول گرا يا به اصطلاح جناح راست را در چه

ص: 6861

مي دانيد؟ رفعت بيات: دو جناح موجود تئوري مشخصي ندارند و به نظر من آنها حتي دكترين هم ندارند و وجه اشتراك دو جناح گرفتن قدرت و مراكز مهم تصميم گيري و كسب امتيازات است. بعضي از افراد دو جناح به صورت مقطعي به مردم بها مي دهند و اين هم به خاطر حفظ منافع و موقعيت خودشان است. اين دو جناح اصلاً چارچوب فكري مشخصي ندارند و هرچند وقت يك بار به خاطر گرفتن كرسيهاي مجلس و رياست جمهوري تلاش مي كنند تا فضاي سياسي را به نفع خود تغيير دهند. حضور: با شرايطي كه فرموديد براي رشد و بالندگي نظام و رضايت هرچه بيشتر مردم به مصلحت است كه كدام جناح در انتخابات رياست جمهوري قدرت را در دست بگيرد؟ رفعت بيات: خدا نكند كه يكي از دو جناح چپ يا راست در انتخابات پيروز شود. اگر شخصي كه وابسته به انقلاب اصيل و فرزندان واقعي انقلاب باشد، تازه نفس و از نسل سوم كه به هر دو جناح احترام بگذارد، از تجربيات دو جناح استفاده كند و از شخصيتهاي مفيد و مثبت هر دو جناح به عنوان مشاور و سياست گذار استفاده كند در انتخابات شركت كند و قدرت را در دست بگيرد براي مردم بسيار مفيدتر خواهد بود. آن گروه اصيل و

ص: 6862

انقلابي در صورت پيروزي در انتخابات بايد از دعواهاي جناحي پرهيز كنند. هر گروهي كه دچار فساد اقتصادي باشد گرفتار فساد سياسي نيز خواهد شد. نرسيدن قدرت به دست يكي از دو جناح چپ يا راست مي تواند يكي از عوامل مهم براي منافع ملي ما محسوب شود. ولي اميدوار هستم كه دولت ائتلافي شكل نگيرد. به نظر من اگر يك گروه دلسوز وارد عرصه سياسي كشور ما نشود نارضايتي مردم از نظام در آينده بيشتر خواهد شد و به دنبال افزايش نارضايتي مردم ما شاهد سقوط نظام خواهيم بود. حضور: دربارة انديشه و عمل حضرت امام، شما چه توصيه اي به مسئولين نظام جمهوري اسلامي داريد؟ رفعت بيات: مسئولين ما بايد با مردم شفاف باشند و آن چيزي را كه به مردم مي گويند عمل كنند، مردم را محور شعارها و هدفهايشان قرار دهند. در هر كاري كه مي خواهند انجام دهند براي يك لحظه هم كه شده صحيفه امام را ورق بزنند تا ببينند كه چارچوب را امام چگونه تعريف كرده است. چرا كه اگر ما در چارچوب فكري و مطابق با انديشه هاي امام حركت كنيم هيچ وقت با مفاسد اقتصادي و سياسي در جامعه روبرو نخواهيم شد. مصاحبه كننده: مسعود حسيني ده سروي

ص: 6863

عدالت حاكم اسلامي از ديدگاه امام خميني

اشاره

7 چكيده: مقدمه: از مهمترين پرسشهاي انديشه سياسي اين است كه چگونه مي توان جلو سؤ استفاده از قدرت را گرفت، بدون آنكه در انجام كارويژه هاي اصلي آن اخلال كرد. به طور كلي، مهار قدرت سياسي از دو راه متصور است: دروني و بيروني. ساز و كار دروني مهار قدرت، به معناي وجود ويژگي هاي خاصي در شخص حاكم است كه جلو سؤ استفاده او را از قدرت مي گيرد. اما ساز و كار بيروني مهار قدرت، به معناي ايجاد راه هايي براي نظارت بر عملكرد قدرت سياسي و كنترل آن به وسيله نهادهاي بشري است. اين دو گونه ساز و كار با يكديگر جمع پذيرند، اما غلبه آنها در انديشه سياسي اين امكان را فراهم مي آورد كه انديشه هاي سياسي را از نظر چگونگي مهار قدرت بررسي و طبقه بندي كنيم. پاسخ انديشه وران سياسي از چگونگي مهار قدرت مبتني بر فهم هر يك از آنان از قدرت و ارزش اخلاقي آن است. نگرشي كه قدرت را ذاتا خير مي داند، بر اين باور است كه ساز و كار اصلي مهار قدرت دروني است. در مقابل، نگرشي كه قدرت را شر و فساد آور مي داند، به استفاده از ساز و كارهاي بيروني مهار قدرت مي گرايد. پرسش اصلي اين مقاله اين است كه در

ص: 6864

انديشه سياسي امام خميني (ره) ساز و كار اصلي مهار قدرت چيست؟ در جايي ديگر به تفصيل گفته شده كه قدرت از ديدگاه حضرت امام ذاتا خير است (1) و حق اعمال آن از سوي خداوند متعال در وهله نخست به انبياء عظام و ائمه معصومين عليهم السلام واگذار شده است. آنان مصاديق تام و تمام"انسان كامل" هستند كه در سفري روحاني به بارگاه حضرت حق بار يافته اند، اما "اعتزال از خلق و انزوا اختيار" نكرده اند. آنان "مامور به آشنا نمودن و آشتي دادن گمراهان با اين جلوه ها هستند. " رسيدن به اين مرحله "كمال مطلوب" آن سفر روحاني است. (2) آنچه كه در انبياء عليهم السلام مانع از اشتباه و گناه مي گردد، "عصمت" است. حضرت امام در تعريف عصمت مي فرمايد: "حالتي است نفسانيه و نوري است باطنيه كه از نور كامل يقين و اطمينان تام حاصل شود" (3) رهاورد اين "مشاهده حضوريه" يقيني است كه نمونه عالي آن را در حضرت علي (ع) مي بينيم كه مي فرمايد: "اگر همه عالم را به من دهند كه يك مورچه اي را در حبه اي كه برداشته ظلم كنم، نخواهم كرد. " (4) در نتيجه، در سايه حكومت امام معصوم (ع) ، نه تنها هيچ دغدغه اي درباره احتمال سؤ استفاده از قدرت به ذهن راه نمي يابد; بلكه

ص: 6865

با حضور امام معصوم در راس حكومت از سؤ استفاده ديگر كارگزاران حكومت از قدرت و تعدي اعضاي جامعه به يكديگر جلوگيري مي شود و در نتيجه جامعه آرماني اسلامي و "مدينه فاضله" تحقق مي يابد. متاسفانه، در طول تاريخ، دوران برقراري چنين حكومتي بسيار كوتاه بوده كه آخرين نمونه آن، حكومت حضرت علي (ع) است و "بالاترين مصيبتي كه بر اسلام وارد شد، همين سلب حكومت از حضرت امير، سلام الله عليه، بود. " (5) در زمان غيبت امام معصوم عليه السلام، فقهاي جامع الشرايط عهده دار امر حكومت بر جامعه اسلامي هستند و شرط "عدالت" در آنان جايگزين شرط "عصمت" در امام معصوم است. تعريف عدالت عدالت را با سه رويكرد متفاوت مي توان مورد بررسي قرارداد: اخلاقي، عرفاني و فقهي. در آثار حضرت امام مي توان درباره اين هر سه رويكرد اشارتي مجمل يا توضيحاتي مفصل يافت. 1. تعريف اخلاقي در كتاب شرح چهل حديث به نظريه علماي اخلاق درباره عدالت اشاره شده است. بر طبق اين نظريه، قواي نفس انسان عبارت است از: قوه نفس ناطقه، قوه غضبيه و قوه شهويه. مجموعه فضايل نيز در چهار فضيلت خلاصه مي شود: "حكمت، و عفت، و شجاعت، و عدالت. و " حكمت" را فضيلت نفس ناطقه مميزه دانسته اند; و "شجاعت" را از فضايل نفس غضبيه و " عفت"

ص: 6866

را از فضايل نفس شهويه; و "عدالت" را تعديل فضايل ثلاث شمرده اند. " (6) البته در جايي ديگر عدالت همان "حد وسط" دانسته شده كه به معناي "خروج از حد افراط و تفريط" و ملاك فضيلت يا "خلق حسن" است. مثلا شجاعت كه حد وسط بين افراط تهور و تفريط جبن در قوه غضبيه است; بنابراين با وجود "شجاعت" مي توان گفت كه قوه غضبيه داراي "عدالت" است. (7) براي بيان چنين مقصودي از "عدالت"، علماي اخلاق غالبا كلمه "اعتدال" را به كار مي برند و از عدالت همان معناي نخست را اراده مي كنند; حضرت امام نيز "عدالت" را غالبا در همان معناي نخست به كار مي برد. انسان در صورتي كه از نعمت دو مربي عقل و شرع بهره مند نگردد، زمام اختيارش به دست قواي سركش غضب و شهوت مي افتد و رو به حيوانيت مي گذارد. اما "اگر به واسطه تعليم انبياء و تربيت علما و مربيان، مملكت انسانيت اين انسان كذايي، [. . . ] در تحت تاثير تربيت واقع شد، و كم كم تسليم قوه مربيه انبيا و اوليا عليهم السلام، گرديد، ممكن است چيزي بر او نگذرد جز آنكه قوه كامله انسانيه، كه در او به طريق استعداد و قابليت به وديعه گذاشته شده بود، فعليت پيدا كند و ظهور نمايد و تمام

ص: 6867

شئون و قواي مملكت برگردد به شان انسانيت شيطان ايمان آورده به دستش; چنانچه در دست رسول اكرم، ء ايمان آورد، فرمود: ان شيطاني آمن بيدي. (8) "شيطان من به دست من ايمان آورد. "و مقام حيوانيت او تسليم مقام انسانيتش شود، به طوري كه مركب مرتاض راهوار عالم كمال و ترقي و براق آسمان پيماي راه آخرت شود و ابدا سرخودي نكند و چموشي ننمايد. و بعد از تسليم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملكت بروز كند و حكومت عادله حقه تشكيل شود كه كار كن در آن و حكمفرماي در آن حق و قوانين حقه باشد و قدمي برخلاف حق در آن برگذاشته نشود و بكلي از باطل و جور عاري و بري گردد. " (9) (تاكيد از نگارنده است. ) سيري كه انسان با گذراندن آن در سايه تبعيت از عقل و شرع، به تحصيل ملكه عدالت توفيق مي يابد "تهذيب نفس" نام دارد و غايت نهايي علم اخلاق است. حضرت امام، در تعريف تهذيب نفس مي فرمايد: "غلبه كردن انسان بر قواي ظاهره خود، و آنها را در تحت فرمان خالق قرار دادن، و مملكت را از لوث وجود قواي شيطان و جنود آن خالي نمودن" )2 )10. تعريف عرفاني براي دريافت درك عرفاني حضرت

ص: 6868

امام از مفهوم عدالت، علي رغم آنكه به عبارات صريحي در اين باره دسترسي حاصل نشد، مي توان به نامه عرفاني ايشان به فرزندشان اشاره كرد كه در آن آيه هجدهم از سوره حشر تفسير شده است: يا ايها الذين امنوا اتقوا الله ولتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا اللهان اللهخبير بما تعملون (اي مومنان از خداوند پروا كنيد و هر كس بنگرد كه براي فردا چه پيش انديشي كرده است; و از خداوند پروا كنيد، چرا كه خداوند به آنچه مي كنيد آگاه است. ) ايمان داراي مراتب متعددي است كه در آخرين مرتبه آن مقام "عصمت" براي " انسان كامل" تحقق مي يابد. اما تا پيش از اين مرتبه، مراتب ديگري وجود دارد كه در هر يك از آنها "تقوي" معناي متفاوتي مي يابد و در نتيجه، مفهوم "عدالت" نيز از مرتبه اي به مرتبه اي ديگر و از مرحله اي به مرحله اي بالاتر متحول مي گردد. نخستين مرتبه ايمان "ايمان عامه" است و آن پرهيز از مخالفت احكام الهي است و مربوط به اعمال قالبي است. (11) مرتبه دوم ايمان، ايماني است كه به قلب رسيده باشد و همين مرتبت است كه انسان را از معاصي بركنار مي دارد. (12) دراين صورت، تقواي اينان، تقواي از اعمال ناشايسته نيست تقواي از توجه به غير است، تقواي

ص: 6869

از استمداد و عبوديت غير حق است، تقواي از راه دادن غير او جل و علا به قلب است، تقواي از اتكال و اعتماد به غير خداست. (13) سومين مرتبه ايمان، ايمان كسي است كه در شمار "خواص اهل معرفت" قرار دارند و "با چشم قلب و معرفت باطن همه موجودات را جلوه حق مي بيند و نور الله را در همه مرائي مشاهده مي كنند. " (14) در اين صورت، تقواي اينان "تقواي از رويت كثرت" است. هر چند به صورت "توجه به حق از خلق" باشد. ديگر مرتبه ايمان، ايمان "خلص اولياء" است. "كه از مرحله رويت حق در خلق و جمال حضرت در وحدت فعلي گذاشته اند[. . . ] در اين احتمال امر به تقوي، اتقاء از رويت كثرات اسمائي و جلوات رحماني و رحيمي و ديگر اسماء الله است". (15) جامع ترين احتمالات آن است كه ايمان و تقوي در آيه "به معني مطلقشان حمل شود و همه، مراتب آن حقايقي هستند كه الفاظ، عناوين موضوعند براي معناي بي قيد و مطلق از حد و حدود. " (16) در هر يك از مراتب ايمان، "معصيت" مفهوم تازه اي مي يابد; اين است كه گفته شده " حسنات الابرار سيئات المقربين". به اين ترتيب مفهوم عدالت نيز داراي مراتبي، منطبق با هر يك از مراتب

ص: 6870

ايمان مي گردد. البته حضرت امام در اين نامه، به مفهوم "عدالت" اشاره اي ندارد; اما تصريح مي كند كه هيچ گناهي را نبايد كوچك شمرد "انظرالي من عصيت" و با اين نظر، همه گناهان، بزرگ و كبيره است" (17) و هر يك از آنها منافي عدالت در مفهوم عرفاني آن است. 3. تعريف فقهي حضرت امام در كتاب تحريرالوسيله، عدالت را چنين تعريف كرده است: "عدالت عبارت از ملكه راسخه اي است كه باعث ملازمت تقوي در ترك محرمات و انجام واجبات مي گردد. " (18) در مبحث شرايط امام جماعت، حضرت امام تعريف ديگري از عدالت ارائه مي كند كه از تعريف ياد شده روشن تر و گوياتر است: عدالت "حالتي نفساني است كه باعث ملازمت تقوي مي گردد و از ارتكاب كبائر باز مي دارد و اقوي آن است كه از ارتكاب صغاير نيز باز مي دارد تا چه رسد به اصرار بر آنها كه خود از كبائر به شمار مي آيد و نيز ارتكاب اعمالي كه عرفا بر بي مبالاتي فاعل آنها نسبت به دين دلالت دارد; و احوط آن است كه اجتناب از آنچه كه منافي مروت است نيز در عدلت معتبر است، اگر چه اقوي عدم اعتبار آن است. " (19) گناهان كبيره را از راه هاي متعددي مي توان شناخت: 1. نصي وارد شده باشد كه جزاي گناهي را

ص: 6871

"آتش يا عقاب" دانسته يا "تشديدي عظيم" درباره آن به كار برده است. 2. دليل، دال بر آن باشد كه گناهي از كبيره اي ديگر بزرگتر يا همانند آن است. 3. داوري عقل اين باشد كه گناهي كبيره است. 4. متشرعان گناهي را كبيره دانسته باشند. 5. نصي وارد شده باشد كه گناهي را در شمار "كبائر" دانسته باشد. (20) گناهان كبيره بسيارند كه از آن جمله است: ياس از رحمت الهي، ايمن پنداشتن خود از مكر خداوند، دروغ بستن به خداوند يا پيامبر يا اوصيائش عليهم السلام، قتل نفسي كه خداوند تحريم فرموده مگر آنكه به حق باشد، عقوق والدين، مال يتيم را به ستم خوردن، تهمت زنا بر زنان شوهر دار بستن، فرار از جنگ، قطع رحم، سحر، زنا، لواط، سرقت، سوگند دروغ، كتمان شهادت، شهادت زور، پيمان شكني، دست بردن در وصيت، شراب خواري، رباخواري، خوردن مال حرام، قمار، خوردن مردار و خون و گوشت خوك و آنچه جز براي خدا قرباني شده بدون ضرورت، كم فروشي، تعرب پس از هجرت، ياري ستمگران و گرايش به آنان، حقوقي را بدون عذر حبس كردن، دروغ، كبر، اسراف، تبذير، خيانت، غيبت، سخن چيني، اشتغال به ملاهي، سبك شمردن حج، ترك نماز، منع زكات و اصرار بر گناهان صغيره. (21) اصرار بر صغيره به

ص: 6872

معناي "مداومت و ملازمت بر گناه [صغيره] بدون قصد توبه" است كه موجب مي گردد گناهان صغيره نيز در شمار كباير قرار گيرند. البته "بعيد نيست كه عزم بر بازگشت به گناه بعد از ارتكاب آن به معناي اصرار باشد اگر چه به گناه باز نگردد به ويژه اگر عزم او در بازگشت به گناه در همان حال ارتكاب گناه نخست باشد. " گر چه "ظاهر آن است كه به صرف توبه كردن پس از گناه بدون عزم بازگشت به آن، اصرار محقق نمي گردد. " (22) عدالت فقهي در شش شخص معتبر است: مرجع تقليد (مفتي) ، قاضي، امام جماعت، امام جمعه، شاهد و حاكم اسلامي. عدالت; شرط ضروري حاكم اسلامي در عصر غيبت، كه دسترسي به امام معصوم وجود ندارد، به استناد آيات و روايات متعدد، حق اعمال قدرت از آن "فقيه جامع الشرايط" است. حضرت امام پيش از آنكه در ضمن مباحث خارج فقه خويش در نجف اشرف "ولايت فقيه" را در حكومت بر جامعه اسلامي، اثبات كند، در برخي آثار ديگر، نيز به ضرورت حكومت "فقيه جامع الشرايط" اشاره كرده بود. (23) تنها جايي كه گمان مي رود حضرت امام موضعي غير از اين داشته، كتاب كشف اسرار است كه در سال 1323 ه . ش به نگارش درآمده است. حضرت امام در اين كتاب، ضمن اثبات

ص: 6873

ضرورت عقلي و شرعي وجود حكومت، تصريح مي كند كه ما "نمي گوييم حكومت بايد با فقيه باشد بلكه مي گوييم حكومت بايد با قانون خدايي كه صلاح كشور و مردم است اداره شود و اين بي نظارت روحاني صورت نمي گيرد. " (24) بدين منظور، بايد "مجلس از مجتهدين دين دار كه هم احكام خدا را بدانند و هم عادل باشند و از هواهاي نفسانيه عاري باشند و آلوده به دنيا و رياست آن نباشند و جز نفع مردم و اجراء حكم خدا غرضي نداشته باشند تشكيل شود و انتخاب يك نفر سلطان عادل كنند كه از قانونهاي خدائي تخلف نكند واز ظلم و جور احتراز داشته باشند و بمال و جان و ناموس آنها تجاوز نكند". (25) اگر هم تشكيل چنين مجلسي امكان پذير نباشد، حداقل آن است كه به قانون اساسي مشروطه عمل شود و "مجلس شورا" با نظارت مجتهدين تشكيل شود. (26) خواه، همچنانكه در ظاهر مي نمايد، نظريه حضرت امام را در كشف اسرار، "نظارت فقيه" به جاي "ولايت فقيه" بناميم (27) و خواه آن را صورتي ديگر از "ولايت فقيه" بدانيم، آنچه كه اهميت دارد اين است كه حضرت امام حتي در هنگامي كه قدرت را به "سلطان" مي سپارد و مجتهدان را در مقام انتخاب كنندگان "سلطان" و ناظران بر كار او مي نشاند،

ص: 6874

"عدالت" را شرط لازم در فرمانروا مي داند. "سلطان عادل "منتخب مجتهدان، اگر چه از قانون اسلام آگاه نيست و در اين مورد بايد به مجتهدان رجوع كند، اما در هر حال "عادل" است. حضرت امام، عدالت را در ولي فقيه نيز شرطي ضروري مي داند; زيرا كسي كه مي خواهد " حدود" جاري كند، يعني قانون جزاي اسلام را به مورد اجرا گذارد، متصدي بيت المال و خرج و دخل مملكت شود، و خداوند اختيار اداره بندگانش را به او بدهد، بايد معصيتكار نباشد: "ولاينال عهدي الظالمين" تنها در اين صورت است كه "عدالت واقعي" از مجراي عمل به قوانين اسلام د رجامعه تحقق مي يابد. (28) اما اگر حاكم اسلامي، فقيه باشد، اما عادل نباشد، "در دادن حقوق مسلمين، اخذ مالياتها و صرف صحيح آن و اجراي قانون جزا، عادلانه رفتار نخواهد كرد; و ممكن است اعوان و انصار و نزديكان خود را بر جامعه تحميل نمايد، و بيت المال مسلمين را صرف اغراض شخصي و هوسراني خويش كند. " (29) فقيهي كه "به منجلاب دنيا طلبي" درآمده باشد "نمي تواند امين رسول اكرمء و مجري احكام باشد" (30) و چه بسا براي رسيدن به اميال دنيوي خويش دست خيانت در دين بگشايد و همانند راوياني گردد كه "روايت بر ضد اسلام جعل كردند. " (31) نتيجه

ص: 6875

آنكه، "عدالت" در عصر غيبت كه امكان دسترسي به امام معصوم وجود ندارد، شرط ضروري حاكم اسلامي است تا از قدرت سؤ استفاده نكند; خواه اين حاكم، "سلطان" عادل باشد يا "فقيه" عادل. 4. عدالت و غايت حقيقي قدرت سياسي هدايت انسانها و تهذيب نفوس غايت حقيقي و نهائي قدرت سياسي است. همچنانكه فساد حكومت، جامعه را به فساد مي كشاند، حكومت صالح، جامعه را اصلاح مي كند و اين امر منوط به آن است كه در راس حكومت شخصي صالح قرار بگيرد: "اگر يك انسان، يك شاه، يك رئيس مملكت مهذب و صحيح باشد، آنهايي كه اطرافش هستند همه صحيح خواهند شد، آنها هم سرايت مي كند صحت عملشان به پايين ترها، يك وقت مي بينيد كه اگر بيست سال يك حاكم عادل در بين مردم باشد، يك مملكت عادل پيدا مي شود. اينكه ما فرياد مي زنيم جمهوري اسلامي، براي اين است كه اسلام فرد مهذب درست مي كند. [. . . ] اگر يك حكومت صحيح در يك جايي باشد، مردم چون توجه به او دارند، آنها هم صحيح مي شوند" (32) اگرچه از لحاظ فقهي شرط عدالت، در موارد مشخصي معتبر است، ولي فقيه در راس حكومت اسلامي تلاش مي كند كه در تداوم حركت انبياء، "مكارم اخلاق" در كل جامعه گسترش يابد; به عبارت روشنتر ولي فقيه، از ديدگاه حضرت

ص: 6876

امام، يك معلم اخلاق در مسند حكمراني است. نتيجه حاكميت فقيه عادل اين است كه انسانهاي عادل افزوده شوند و همه جامعه به تدريج، به صلاح و سداد دست يابد. جامعه اي كه از انسانهاي عادل تشكيل يافته، جامعه اي عادل است. بر اساس همين نگرش است كه حضرت امام اعتقاد دارند در جامعه اي كه تحت هدايت يك حكومت اسلامي است، همه بايد عادل شوند و هر كس در هر مقامي كه قرار دارد بايد پيشاپيش خود را تزكيه كرده و عادل شده باشد. (33) لازمه اين امر اين است كه حاكمان و مربيان آينده جامعه، پيشاپيش خود را "مهذب" كرده باشند و رسيدن به چنين مرتبتي ثمره اخلاق است، نه فقه. از اين رو حضرت امام - به ويژه - در بيانات خود خطاب به روحانيون حوزه هاي علميه همواره آنان را به تهذيب نفس دعوت مي كند; اوج اين دعوت را مي توان در كتاب جهاد اكبر ديد. حضرت امام در اين كتاب، حوزه هاي علميه را نسبت به خطرها و مسووليتهايي كه روياروي روحانيون قرار دارد، آگاه مي سازد و هشدار مي دهد: "ايادي استعمار مي خواهند تمام حيثيات اسلام را از بين ببرند و شما بايد در مقابل ايستادگي كنيد; و با حب نفس و حب جاه و كبر و غرور نمي توان مقاومت كرد، عالم سؤ، عالم متوجه

ص: 6877

به دنيا، عالمي كه در فكر حفظ مسند رياست باشد، نمي تواند با دشمنان اسلام مبارزه نمايد و ضررش از ديگران بيشتر است. " (34) حضرت امام به روحانيون توصيه مي فرمايد "مهذب شويد. و يادآوري مي گردد: شما مي خواهيد جامعه اي را تهذيب و ارشاد كنيد، كسي كه نتواند خود را اصلاح و اداره كند چگونه مي خواهد و مي تواند ديگران را راهنمايي و اداره نمايد؟ " (35) حضرت امام به آفات عدم تهذيب نفس در روحانيت اشاره مي كند و مي گويد: "تا مورد توجه مردم قرار نگرفته ايد فكري به حال خود نماييد. خدا نكند انسان پيش از آنكه خود را بسازد جامعه به او روي آورد و در ميان مردم نفوذ و شخصيتي پيدا كند كه خود را مي بازد; خود را گم مي كند. قبل از آنكه عنان اختيار از كف شما ربوده شود خود را بسازيد و اصلاح كنيد. " (36) راه تشخيص عدالت 1. مرجع و امام جماعت در فقه راه هايي براي اثبات عدالت شخص، مشخص شده است. راه اثبات عدالت در مرجع تقليد و قاضي نخست "شهادت دو نفر عادل "است; دوم "معاشرتي كه مفيد علم و اطمينان باشد"; سوم "شياعي كه مفيد علم باشد"; چهارم "حسن ظاهر و مواظبت شخص بر امور شرعي و طاعات و حضور در جماعت ها و از اين قبيل". (37)

ص: 6878

در امام جماعت نيز راه اثبات عدالت "بينه و شياعي است كه موجب اطمينان گردد" (38) اما به طور كلي "ظاهر آن است كه حسن ظاهر كاشفي تعبدي است، اگرچه بر اثر آن ظن يا علم به دست نيايد. " حسن ظاهر در شناخت عدالت به طور كلي - اعم از مرجع و امام جماعت - معتبر است. (39) همچنين "اقوي آنست كه امامت [جماعت] براي كسي كه خود را عادل نمي داند، در صورتي كه مامومين به عدالتش اعتقاد داشته باشند، جايز است، اگر چه احوط ترك [امامت] است، و چنين جماعتي صحيح است و احكامش بر آن مترتب است. " (40) اگر هم " پس از نماز آشكار گرديد كه امام فاسق [. . . ] بوده، نمازي كه به جماعت با او برگزار شده صحيح است. " (41) در اينجا اين توضيح لازم است كه عدالت فقهي در مقام تعريف با عدالت اخلاقي انطباق دارد. عدالت نفس كه از طريق مجاهده و تهذيب نفس تحقق مي يابد مانع از ارتكاب گناه مي گردد و هر قدر كه مرتبت ايمان بالاتر باشد، شدت پرهيز از گناه بيشتر است. بنابراين، عدالت فقهي نتيجه مجاهده با نفس و تحقق عدالت اخلاقي در نفس انسان است. اما آنجا كه سخن از راه هاي اثبات عدالت به ميان مي آيد،

ص: 6879

عدالت فقهي و اخلاقي از يكديگر جدا مي گردند. اخلاق در صدد تحقق عدالت نفس از طريق تجويز دستورات اخلاقي است; بنابراين مي توان گفت كه عدالت در اخلاق، عدالت حقيقي و در مقام "بود " است. اما عدالت فقهي از طريق حسن ظاهر يا شهادت يا راه هاي ديگري كه ياد شد، اثبات مي گردد; و البته "اثبات" عدالت در نگرش فقهي، لزوما بدين معني نيست كه عدالت حقيقتا و آنگونه كه هدف اخلاق است، تحقق يافته است. 2. ولي فقيه آيا راه هاي اثبات عدالت در ولي فقيه نيز همان است كه در مرجع و امام جماعت، نقل گرديد؟ به طور كلي، از نظر حضرت امام رهبر عادل، چگونه شناخته مي شود و به قدرت مي رسد؟ حضرت امام تلاش براي كسب قدرت سياسي را بر فقيه جامع الشرايط " واجب عيني" مي داند; در عين حال، اين كار بايد ازهرگونه شائبه قدرت طلبي كه با عدالت منافات دارد، بركنار باشد. حضرت امام در ضمن بيان مسائل نماز جماعت، مي فرمايد: "اگر امامان [جماعت] روياروي يكديگر قرار گرفتند [و بر سر امامت به رقابت با يكديگر برخاستند] احوط آن است كه به هيچ يك از آنان اقتداء نشود. " (42) در حوزه مرجعيت و رهبري جامعه نيز تا زماني كه "من به الكفايه" وجود دارد، بايد از خودنمائي و تظاهر و قدرت طلبي

ص: 6880

پرهيز داشت. رفتار حضرت امام در قبال مساله مرجعيت، نمونه اي از باورمندي ايشان به اين اصل است; بر طبق اظهارات بسياري از شاگردان حضرت امام، ايشان شخصا قدمي براي كسب مقام مرجعيت بر نداشت و "از همان ابتدا از هر كاري كه شائبه شهرت و مقام خواهي داشت"، پرهيز مي كرد. (43) اما در حوزه سياست، در ميان فقيهان و مراجع عصر كسي را نمي يافت، كه انگيزه هاي او را داشته باشد و چون او بيانديشيد; از اين رو، برخود واجب ديد كه گام در اين راه بگذارد. (44) به دشواري مي توان از تحليل فرآيند پيچيده اي كه طي آن حضرت امام در مقام رهبري بلامنازع انقلاب اسلامي قرار گرفت، بهره اي نظري براي پاسخگوئي به پرسش از روش شناخت فقيه عادل به دست آورد. در انديشه حضرت امام هم نمي توان تفسيري از اين فرآيند يافت تا به عنوان جزئي از انديشه سياسي ايشان ارائه شود. همين پيچيدگي موجب گرديد در شوراي بازنگري قانون اساسي (1368) رسيدن حضرت امام را به رهبري جامعه، واقعه اي منحصر به فرد، بدانند و شيوه انتخاب رهبري را در قانون اساسي، به انتخاب دو مرحله اي از طريق مجلس خبرگان منحصر كنند. 3. راي آزاد مردم حضرت امام، تا پيش از پيروزي انقلاب اسلامي و تصويب قانون اساسي كه در آن

ص: 6881

انتخاب "دومرحله اي" رهبر به تصويب رسد، شناخت"حاكم صالح" (45) را در گرو راي آزادانه مردم مي دانست. حضرت امام آزادي را اولين حق بشري مي داند كه "همه عالم" براي او قائل است. (46) آزادي همچنين يكي از سه شعار اصلي انقلاب اسلامي بود. بر همين اساس، آزادي در انتخاب حاكم به عنوان امري "كه راجع به مقدرات مملكت" است، حق اولي افراد است. (47) حضرت امام، برخي از مهمترين انتقادات خود را از حكومت شاه، از همين زاويه متوجه آن مي كند. به طور كلي، رژيم سلطنتي، رژيمي "بي ربط"، "كهنه" و "ارتجاعي" است; چون "هيچوقت نبوده است كه مردم اراده داشته باشند در تعيين يك سلطان". (48) محمدرضا پهلوي نيز از آنجا كه منتخب مردم نيست، فاقد مشروعيت - حتي بر اساس قانون اساسي مشروطيت - (49) است. شاه، علاوه بر اينكه، منتخب مردم نيست، آزادي را نيز از مردم سلب كرده است; "كسي كه سلب آزادي ملت را كرده، صالح نيست از براي سلطنت و بر فرض اينكه سلطنت اين قانوني بوده، الان ديگر سلطان نيست. " (50) حضرت امام در گفتگو با خبرنگاران خارجي نيز تاكيد مي كنند "من مخالف اصل سلطنت و رژيم شاهنشاهي ايران هستم، به دليل اينكه اساسا سلطنت نوع حكومتي است كه متكي به آراء ملت نيست. "

ص: 6882

)4 )51. فقيه عادل و انتخاب مردم حضرت امام صرفا از اين جهت كه آزادي انتخاب حاكم "حق" مردم است، بر آن تاكيد نمي كند، بلكه بر اين باور است كه اگر انتخاب حاكم به مردم واگذار شود، آنان قطعا "حاكمي صالح" انتخاب خواهند كرد: "قهرا مردم وقتي آزاد هستند يك نفر صالح را انتخاب مي كنند و آراء عمومي نمي شود خطا بكند [. . . ] قهرا وقتي كه يك ملتي مي خواهد يك كسي را براي سرنوشت مملكت خودش تعيين كند، اين يك آدم صحيح را تعيين مي كند، نه يك آدم فاسدي را; و قهرا اشتباه در سي ميليون جمعيت نخواهد بود. " (52) (تاكيد از نگارنده است. ) در اينجا اين پرسش مطرح مي شود كه مبناي اعتقاد حضرت امام به صحت راي مردم چيست؟ حضرت امام به "نوع انسان" نگرشي بدبينانه دارد و او را در "بدو امر حيوان بالفعل" مي داند، مگر آنكه به مدد نيروي عقل و شروع هدايت شود. غايت حقيقي قدرت سياسي نيز تهذيب اخلاق و منشا اصلاح جامعه، حكومت صالح و منشا فساد آن، حكومت فاسد است. با توجه به اين مفروضات و اعتقاد حضرت امام به فساد پيشگي حكومت شاه و به فساد كشانده شدن جامعه بوسيله آن، چگونه مي توان اطمينان داشت كه مردم قطعا فرد صالح را انتخاب

ص: 6883

مي كنند و آراء عمومي خطا نمي كند؟ براي پاسخ گفتن به اين پرسش، بايد در اين سخنان تاملي دوباره كرد. نخست آنكه به درستي آشكار نيست كه آيا "افراد صالح" در اين سخنراني "فقيه جامع الشرايط" را كه در راس جامعه قرار مي گيرد، شامل مي شود يا نه؟

ص: 6884

حضرت امام در اشاره اي به نظريه افلاطون درباره ضرورت حكومت فيلسوفان، مي گويد: "فيلسوف هم البته لابد صالح است، ما مي گوئيم اشخاص صالح همان است، ما مي گوئيم كسي كه مي خواهد يك مملكتي را اداره بكند، كسي كه ما مي خواهيم مقدراتمان را دستش بدهيم بايد آدمي باشد كه مردم انتخاب كنند و با انتخاب مردم پيش بيايد. " (53) از اين عبارت و تناظري كه ميان فيلسوف افلاطون و"شخص صالح" امام برقرار شده، شايد چنين به نظر برسد كه فقيه جامع الشرايط به همين وسيله و بر همين مبنا شناخته مي شود. اما با توجه به بخشي ديگر از اين سخنراني آشكار مي گردد كه حضرت امام تامين شرايط آزادانه را براي راي دادن مردم، در گرو برقراري يك حكومت صالح مي داند; چرا كه تا زماني كه حكومت فاسد و سلب كننده آزاديهاي مردم حاكم باشد، مردم نمي توانند آزادانه اظهارنظر كنند. (54) بنابراين هرگاه حاكم صالح جايگزين حاكم فاسد شد، مردم مي توانند در انتخابات آزاد شركت كنند و نظر خود را درباره نوع رژيم سياسي و اشخاصي كه بايد متصدي امور مردم گردند، اعلام كنند. (درست همانگونه كه تجربه يك سال اول انقلاب نشان داد. ) حضرت امام در اين سخنراني منتخبان ملت را "رئيس جمهور" يا "نمايندگان ملت در مجلس ملي" مي داند

ص: 6885

(55) و هيچ تصريحي دال بر اينكه حق انتخاب فقيه عادل از آن مردم است، در آن يافت نمي شود. البته، حضرت امام، در سخنان خود، پشتوانه عملكرد خويش را "راي اعتماد مردم" و "قبول عام آنان" معرفي مي كند. اما هيچگاه خود را منتخب مردم ندانسته است. قبول عام مردم، موجب "بسط يد" فقيه عادل، مي گردد و او را در انجام تكليف الهي اش توانا مي سازد. چرا كه همراهي و پذيرش مردم، شرط اولي و ضروري موفقيت فقيه عادل در انجام وظايف اوست. با اين همه، با توجه به مباني حضرت امام، مبناي باورمندي ايشان به خطا ناپذيري راي مردم، حتي در سايه حكومت فقيه عادل، همچنان در پرده ابهام باقي مي ماند مگر آنكه حق انتخاب مردم به نظر فقيه جامع الشرايط محدود گردد. بنابراين حضرت امام در سخنان خود طي اين دوران، به روشني درباره روش شناخت " فقيه عادل" و رسيدن او به حكومت بيش از آنچه در آثار فقهي خود درباره مرجع و امام جماعت آورده، سخن نگفته است. اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي، حضرت امام بر شيوه مصوب در قانون اساسي كه تعيين رهبر را بر عهده مجلس خبرگان نهاده، صحه گذاشت. حضرت امام در نامه اي كه به تاريخ 9/2/1368 به رئيس شوراي بازنگري قانون اساسي نوشت، تصريح

ص: 6886

كرد: "اگر مردم به خبرگان راي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را بر عهده بگيرد، قهري او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است. " (56) راه تشخيص فقدان عدالت همچنانكه گفته شد، عدالت يك ملكه است و ممكن است تغيير كند و به ضد خود بدل گردد. حال در صورتي كه ولي فقيه بر اثر انجام كبيره اي از عدالت ساقط گردد، چگونه مي توان او را از مقام ولايت بركنار كرد؟ حضرت امام در دفاع از نظريه ولايت فقيه و بيان مباينت آن با ديكتاتوري، تاكيد داشت كه اگر فقيه گناهي مرتكب گردد از عدالت ساقط است و نمي تواند رهبر باشد و "خود به خود" از مقام خود معزول است. در كتاب ولايت فقيه در اين باره مي خوانيم: "اگر فقيهي بر خلاف موازين اسلام كاري انجام دهد "نعوذ بالله" فسقي مرتكب شد خود به خود از حكومت منعزل است. " (57) همچنين در سخناني كه پيش از پيروزي انقلاب و در تشريح ويژگيهاي حكومت اسلامي ايراد شده، آمده: "اسلام براي آن كسي كه سرپرستي براي مردم مي خواهد بكند، ولايت بر مردم دارد يك شرايطي قرار داده كه وقتي يك شرطش نباشد، خود

ص: 6887

به خود ساقط است، تمام است; ديگر لازم نيست كه مردم جمع بشوند" (58) (تاكيد از نگارنده است) همچنين در واكنش به مخالفان ولايت فقيه كه آن را به معناي ديكتاتوري دانسته اند، مي فرمايد: "اسلام ديكتاتوري را محكوم مي كند، اسلام يك نفر فقيه اگر ديكتاتوري بكند از ولايت ساقطش مي كند. " (59) به طور كلي، حضرت امام"فقيه جامع الشرايط" را به استناد ادله نصب فقها به عنوان جانشين امام معصوم عليه السلام "ثبوتا" داراي مقام ولايت مي داند و چنانچه زمينه تصدي اين منصب و اعمال ولايت فراهم گردد - و دانستيم كه بر فقيه جامع الشرايط واجب است كه اين زمينه را خود فراهم آورد - فقيه جامع الشرايط " اثباتا" حاكم خواهد شد. به همين ترتيب، در صورتي كه ولي فقيه، مرتكب گناهي گردد، ثبوتا "از ولايت فقيه ساقط است" حتي اگر كسي پي به گناه او نبرد; تنها بدين معنا مي توان گفت اگر ولي گناه كند، خود به خود از ولايت ساقط مي گردد. پرسشي كه در اينجا همچنان باقي مي ماند، اين است كه چه كسي و چگونه فقدان عدالت را تشخيص مي دهد و به عبارت ديگر ولي فقيه اثباتا چگونه از حكومت بركنار مي گردد؟ حضرت امام در يك مورد، پس از آنكه تاكيد مي كند فقيهي كه فاقد عدالت شده باشد "خودش از حكومت مي افتد; بدون

ص: 6888

[استعفا] و بدون عزل[. . . ] خودبخود معزول مي شود"، مي گويد: "و ملت هم بايد او را كنار بگذارند. " (60) اما در اين باره كه ملت چگونه اين كار را انجام مي دهد، توضيحي نمي فرمايد. مي توان گفت روشي كه بدين منظور پس از تصويب قانون اساسي در 1358 رسميت يافت و اعلام ناتواني رهبر از انجام وظايف رهبري يا فقدان شرايط رهبري را بر عهده مجلس خبرگان رهبري گذاشت، مورد تاييد و پذيرش حضرت امام نيز قرار گرفت. البته در اينجا مجددا بايد تاكيد كرد كه نقش مجلس خبرگان تنها تشخيص و "كشف" است و خود مستقلا "حق" عزل و نصب رهبر را ندارد. چگونگي حفظ و تقويت ملكه عدالت فقيه عادل ، چگونه بايد عدالت خويش را پاس دارد و آن را در درون خويش تقويت كند؟ " مراقبه" و "محاسبه" (61) كه دو شرط اساسي تهذيب نفس به شمار مي روند، ضامن بقاء ملكه عدالت و تقويت آن نيز هستند. بنابراين حاكم اسلامي نيز بايد با توجه به عبادت و مناجات ومراقبت و توجه به نفس خويش از پا گرفتن ريشه هاي گناه در دل ممانعت كند. به ويژه بايد آفاتي را كه راه بر صاحبان جاه و مقام مي بندند، بشناسد و با آنها مقابله كند. مهمترين اين آفات تملق و چاپلوسي

ص: 6889

زيردستان نسبت به اوست. 1. تملق ستيزي تملق آفتي است كه به يكسان رئيس و مرووس را تهديد مي كند: "كساني كه طالب رياست و احترامات صوريه هستند از مريدان تملقها گويند و فروتنيها نمايند، قلوب آنها را با هر ترتيبي هست جلب كنند. و همين طور اين چرخ به طريق دور و تسلسل مي چرخد. زيردستان از ارباب رياسات، و طالبان رياست از زيردستان فرومايه تملق گويند. " (62) اساسا منشا خوشامد انسان از تملق گوئيهاي ديگران، همان "حب نفس است كه بزرگترين دام ابليس لعين است. " (63) لذا، حاكم اسلامي موظف است در برابر تملق گويي ديگران بايستد و آنان را از اين كار باز دارد. حضرت امام در سيره عملي خود همواره بر اين مشي استوار بوده كه به نمونه هايي از آن اشاره مي كنيم. ايشان درباره اشعاري كه در مدح ايشان سروده شده بود، مي فرمود: "اين شعرها كه خوانديد، شعرش خوب بود اما براي من اينها صحيح نيست و [. . . ] شما ثناء خدا را بكنيد كه يك همچو توفيقي نصيب ما شد. " (64) در جائي ديگر كه نسبت به ايشان، در حضورشان سخنان ستايش آميزي ايراد شده بود، چنين واكنش نشان داد: "اين مبالغات را كه راجع به من فرموده اند، من نمي پذيرم [. . . ] ايشان خوب

ص: 6890

بيان مي كنند لكن راجع به من را يك قدري بايد عرض كنم تندروي فرمودند و خصوصا در حضور كس از او اينطور تمجيد كنند، ممكن است كه باور كند، غفلت كند و فاجعه به بار بياورد. " (65) حضرت امام به نوع انتشار اخبار مربوط به خود، در راديو و تلويزيون و مطبوعات نيز اعتراض داشتند و در اين باره مي فرمودند: "من نظري به ديگران ندارم، راجع به خودم مي گويم از اين وضع راديو تلويزيون خوشم نمي آيد. واقع آن است كه آن قدر كه پا برهنه به راديو تلويزيون حق دارند ما نداريم [. . . ] من مدت هاست كه وقتي مي بينم راديو تلويزيون را هر وقت بازش مي كنم از من اسم مي برد، خوشم نمي آيد. " )2 )66. نصيحت مسووليت پاسداري از عدالت نفس حاكم اسلامي تنها بر عهده او نيست; بلكه هر كس مي تواند با نصيحت و موعظه مسووليتهاي حاكم اسلامي را به او يادآور گردد و او را در برابر طغيان نفس تقويت كند و ياري دهد: "انسان بايد هم خودش را موعظه كند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هيچ انساني نيست كه محتاج به موعظه نباشد. تنها انسان هاي بالا واعظشان خداست و انسان هاي بعد واعظشان آنها هستند تا برسد به آخر برسد به ما، ما خودمان

ص: 6891

احتياج به موعظه داريم ]. . . "] (67) عدالت و اشتباه 1. عصمت و عدالت در اينجا بايد به تفاوت مهمي كه ميان عصمت و عدالت وجود دارد، اشاره كرد. صمت به معناي دوري از هرگونه گناه و اشتباهي است; اما عدالت تنها به معناي اجتناب از گناه است و با خطا و اشتباه منافاتي ندارد. حضرت امام به احتمال اشتباه كردن ولي فقيه در عين عدالت داشتن بارها تصريح كرده است. حضرت امام در پاسخ به اين پرسش خبرنگار مجله تايم كه پرسيده بود "آيا هرگز در مورد چيزي اشتباه كرده ايد؟ " گفت: "فقط محمد رسول الله و ديگر پيامبران اشتباه نمي كردند، هر كس ديگري اشتباه مي كند. " (68) حضرت امام همچنين در واكنش به منازعات طولاني احزاب در نخستين سال پيروزي انقلاب كه موجب هرج و مرج گرديده بود، تصريح كرد: "اشتباهي كه ما كرديم اين بود كه به طور انقلابي عمل نكرديم و مهلت داديم به اين قشرهاي فاسد" حضرت امام در ادامه "از پيشگاه خداي متعال و از پيشگاه ملت عزيز عذر" (69) مي خواهد . حضرت امام در سخناني ديگر با اشاره به وقايع كردستان و عدم برخورد قاطعانه دولت موقت، مي فرمايد: "از اول هم كه ما به حسب الزامي كه من تصور مي كردم، دولت موقت

ص: 6892

را قرار داديم، خطا كرديم. " (70) ايشان همچنين در پايان وصيت نامه خويش با تاكيد بر اينكه "ميزان در هركسي حال فعلي اوست" (71) به بعضي افراد اشاره مي كنند كه در طول نهضت به واسطه سالوسي و اسلام نمايي شان مورد تمجيد ايشان قرار گرفتند. آنچه كه ناپسند و منافي عدالت است و بايد از آن پرهيز شود، اصرار بر خطاست وگرنه خطا و اشتباه به خودي خود عيب نيست. "و عدول در بين فقها از فتوائي به فتواي ديگر درست همين معنا را دارد وقتي فقيهي از فتواي خود بر مي گردد يعني من در اين مساله اشتباه نموده ام به اشتباهم اقرار مي كنم. " (72) بر همين اساس، حضرت امام درباره خود مي گويد: "ما اين طور نيست كه هر جا يك كلمه اي گفتيم و ديديم مصالح اسلام، حالا ما آمديم ديديم اينجوري نيست، اشتباه كرده بوديم، بگوئيم ما بر سر اشتباه خودمان باقي هستيم. ما هر روزي فهميديم كه اين كلمه اي كه امروز گفتيم اشتباه بوده و ما قاعده اش اين است كه يك جور ديگر عمل بكنيم، اعلام مي كنيم كه آقا اين را ما اشتباه كرديم، بايد اين جوري بكنيم، ما دنبال مصالح هستيم، نه دنبال يشرفت حرف خودمان. " (73) اصرار ولي فقيه بر خطا، لااقل از دو جهت با عدالت او منافات

ص: 6893

دارد. نخست آنكه، در چنين صورتي، "ملاحظه حال اسلام و مسلمين" (74) و رعايت مصلحت آنان نشده است و اين، خلاف عدالت است. دوم آنكه، اصرار بر خطا ناشي از ضعف نفس در عين قدرت طلبي است كه به ديكتاتوري مي انجامد و با عدالت منافات دارد. حضرت امام در اين مورد به رهبران آينده چنين توصيه مي كند: "مي دانيد كه انسان ازاشتباه و خطا مامون نيست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگرديد و اقرار به خطا كنيد، كه آن كمال انساني است، و توجيه و پافشاري در امر خطا نقص و از شيطان است. " )2 )75. چگونگي بازشناسي گناه و اشتباه از يكديگر اينك اين پرسش مطرح است كه چگونه مي توان ميان اشتباه و گناه تمايز نهاد و يكي را از ديگري بازشناخت. روشن است كه حضرت امام "اصرار بر خطا" را گناه و موجب سقوط از عدالت مي داند (76) و ديكتاتوري يكي از نمودهاي آن است. ديكتاتوري از ديدگاه حضرت امام، پيش ازآنكه مشخصه نوع خاصي از ساختار سياسي باشد، يك " صفت نفساني" است و مهمترين ويژگي فرد ديكتاتور، اصرار به تحميل راي خود بر ديگران است، حتي اگر آن راي خطا باشد. از ديدگاه امام منشا ديكتاتورمنشي، قدرت طلبي است كه خود ريشه در

ص: 6894

حب نفس دارد. بنابراين، در صورتي كه ولي فقيه بر خطاي آشكار خود صراحتا اصرار ورزد، از عدالت ساقط است. اين تنها ضابطه روشني است كه حضرت امام براي بيان تمايز گناه و اشتباه از يكديگر، بيان مي دارد و در بسياري از موارد مرز ميان اين دو نامشخص مي ماند; چندانكه نمي توان با اطمينان گفت خطايي كه ممكن است عواقب ناگوار يا صدمات بيشمار به بار آورد، به خودي خود، موجب ساقط شدن ولي فقيه از عدالت مي گردد يا نه; چرا كه فرض بر اين است كه انسان عادل، "عمدا" خطا نمي كند (77) و لغزش او از سر تبعيت از هواي نفس نيست. (78) بنابراين، در نتيجه حسن ظني كه به ولي فقيه وجود دارد - كه خود مبتني بر نگرش خيرانديشانه به قدرت است - و اين كه ملاك عدالت فقهي " حسن ظاهر" است و حقيقت امور را جز خدا نمي داند، در مقام عمل به درستي نمي توان گناه و اشتباه را از يكديگر باز شناخت. ساز و كارهاي جلوگيري از اشتباه حال كه ولي فقيه نيز در معرض اشتباه است، چگونه مي توان احتمال وقوع آن را به كمترين حد رساند؟ بدين منظور مي توان از دو ساز و كار مشورت و انتقاد ياد كرد. 1. شورا مهمترين ساز و كاري كه حضرت

ص: 6895

امام براي جلوگيري از اشتباه ولي فقيه در تصميم گيري توصيه مي كند، "مشورت" است كه "از دستورات اسلامي است". (79) حضرت امام به رهبران پس از خود توصيه مي كند "در امور مهم با كارشناسان مشورت كنيد و جانب احتياط را مراعات نماييد. " (80) حضرت امام خود نيز در مقام تصميم گيري به نظر كارشناسان اهميت مي داد و با آنان مشورت مي كرد. البته حضرت امام بر اين باور بود كه شورا براي رهبر جنبه "طريقيت" دارد; بنابراين، رجوع به شورا براي ولي فقيه جايز است اما واجب نيست. در مواردي كه رهبر خود به تصميم صريح و قاطعي درباره يك مساله دست يافته رجوع به شورا بر او لزومي ندارد. مثلا حضرت امام درباره اصل يكصد و شصت و دوم قانون اساسي مصوب 1358 كه رهبر را موظف كرده بود رئيس ديوانعالي كشور و دادستان كل كشور را "با مشورت قضات ديوانعالي كشور" منصوب نمايد، مي فرمايد: "در قضيه اي كه قانون اساسي مي گويد كه اين دو مقام كه مقام دادستان كل و رئيس ديوانعالي كشور باشد بايد رهبر با مشورت قضات اين كار را انجام دهد، از دو جهت موضوع دارد: يك جهت اينكه مشورت در وقتي است كه شبهه باشد. در اموري كه شبهه نيست مشورت هم نيست; هر امري كه مورد

ص: 6896

شبهه باشد بين چند نفري كه مثلا بخواهند دادستان كل باشند و اين چند نفر مورد اشتباه، كه هركدام چطورند، در مورد اين اشتباه بايد قضات مشورت كنند ولي اينجا موضوع ندارد، از باب اينكه مورد اشتباه من نبود. " (81) با توجه به اينكه حضرت امام رجوع به شورا را جايز مي داند، روشن است كه تبعيت ولي فقيه را از راي اكثريت الزامي نمي داند. ايشان، خود نيز در مواردي كه مشورت مي كرد، تصميم نهايي را خود مي گرفت و ضرورتا نظر اكثريت اعضاي شورا را نمي پذيرفت و مطابق تفسيري از آيه 159 سوره آل عمران كه اتخاذ تصميم نهايي را به رسول اكرمء واگذاشته، عمل مي كرد. (82) مثلا، حضرت امام، نتيجه جلسات مشورتي را كه با حضور سران سه قوه اتخاذ مي شد، بررسي مي كرد و آنگاه خود تصميم مي گرفت. "البته نوعا حضرت امام نظر شورا را قبول مي فرمودند. [. . . ] مسائل پولي و مالي را عمدتا قبول مي كردند. در مورد مسائل مربوط به جنگ، نوعا دخالت مي كردند و بعضا نظرات شورا را رد مي فرمودند. " (83) گاه در مسائلي بسيار با اهميت، حضرت امام نظر شورا را مبناي تصميم قرار مي داد كه شايد مهمترين نمونه آن پذيرش قطعنامه 598 باشد: "به واسطه حوادث و عواملي از ذكر آن فعلا

ص: 6897

خودداري مي كنم و به اميد خداوند درآينده روشن خواهد شد و با توجه به نظر تمامي كارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي كشور - كه من به تعهد و دلسوزي و صداقت آنان اعتماد دارم - با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم و در مقطع كنوني آن را به مصلحت انقلاب و نظام مي دانم. " (84) گاه نيز نظر شورا را به رغم مخالفت با نظر خويش مي پذيرفت. مهمترين نمونه اي را كه مي توان به آن استناد جست حجة الاسلام سيد احمد خميني بيان كرده است: در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود، اما بالاخره مسئولين جنگ گفتند كه ما بايد تا كنار شط العرب (اروند رود) برويم تا بتوانيم غرامت خودمان را از عراق بگيريم، امام اصلا با اين كار موافق نبودند و مي گفتند اگر بناست كه شما جنگ را ادامه بدهيد بدانيد كه اگر اين جنگ با اين وضعي كه شما داريد ادامه يابد و شما موفق نشويد ديگر اين جنگ تمام شدني نيست و ما بايد اين جنگ را تا نقطه اي خاص ادامه بدهيم و الان هم كه قضيه فتح خرمشهر پيش آمده بهترين موقعيت براي پايان جنگ است. (85) با اين همه حضرت امام، با رواج اين تصور كه ايشان در تصميم گيري خود تابع

ص: 6898

شخص يا جمعي ديگر است، شديدا برخورد مي كرد و بر استقلال خود در تصميم گيري تاكيد داشت: "اين را عرض بكنم كه من از اولي كه داخل در اين باب شدم، [اجازه] دخالت به كسي نمي دادم، به نزديكان خودم هم اجازه دخالت هيچ وقت نمي دادم. خودم مستقل بودم در كارهايم. " )2 )86. انتقاد انتقاد و ارشاد و دعوت به خير به استناد روايت "كلكم راع و كلكم مسؤول عن رعيته" فريضه اي است همگاني و برپاداشتن آن در انحصار قشر خاصي نيست: "امر به معروف و نهي از منكر دو اصلي است در اسلام كه همه چيز را مي خواهد اصلاح كند، يعني با اين دو اصل مي خواهد تمام قشرهاي مسلمين را اصلاح بكند، به همه ماموريت داده، به همه، [. . . ] هيچ فرقي هم بين قشرها در اين امر نيست كه همه بايد اطاعت خدا بكنند. " (87) لازمه همگاني بودن اين مسووليت آن است كه هيچ كس - حتي ولي فقيه - از شمول آن بركنار نماند. بنابراين، حتي "اگر يك فرد خيلي به نظر مردم مثلا پايين، يك فردي كه به نظر مردم خيلي اعلا رتبه هم هست، اگر از او يك انحرافي ديد، بيايد (اسلام گفته برو به او بگو، نهي كن) بايستد در مقابلش بگويد اين كارت

ص: 6899

انحراف بود، نكن". (88) بنابراين در جامعه اسلامي هيچ كس از انتقاد بري نيست; چرا كه عدم انتقاد از كسي به اين معناست كه او از هر عيب و نقصي مبراست در حالي كه "هيچ كس و هيچ دستگاهي و هيچ فردي نمي تواند ادعا كند كه من هيچ نقص هيچ ندارم. اگر كسي ادعا كرد اين را، اين بزرگترين نقصش همين ادعاست. " (89) اساسا از نظر حضرت امام " انتقاد گريزي " ريشه در "حب نفس" دارد; به همين دليل "ميل داريم كه ديگران ثناگوي ما باشند گرچه براي ما افعال شايسته و خوبيهاي خيالي را صد چندان جلوه دهند و درهاي انتقاد - گرچه به حق - براي ما بسته باشد يا به صورت ثناگويي درآيد. " (90) بر اين اساس مي توان نتيجه گرفت، انتقاد گريزي ناشي از عدم اعتدال نفس است و چنين شخصي عادل نيست. (91) اما بايد ميان "انتقاد" و "توطئه" تمايز قايل شد. آنچه كه آزاد است "انتقاد" است. اما "توطئه" به هيچ وجه مجاز نيست. حضرت امام درباره تفاوت انتقاد و توطئه مي فرمايد: "لحن توطئه با لحن انتقاد فرق دارد. انتقاد از اموري است كه سازنده است. مباحثه علمي همانطور كه علوم اسلامي بي مباحثه نمي رسد به مقصود، امور سياسي هم بي مباحثه نمي رسد به

ص: 6900

مقصد. [. . . ] اين را هيچ كس جلويش را نمي گيرد لكن، يك وقت لحن، لحن انتقاد نيست، لحن، لحن تضعيف جمهوري اسلامي است [. . . ] ما با اين لحن مخالفيم. اين لحن آزاد نيست. توطئه آزاد نيست، انتقاد آزاد است. " (92) بر همين اساس بود كه حضرت امام در سال 1358، عليه برخي از جريانهاي سياسي و نشريات وابسته به آنها اقدام كرد و ناگزير از محدود ساختن آزاديهاي آغاز انقلاب گرديد: "ما آزادي داديم و سؤ استفاده شد و آزادي نخواهيم ديگر داد. آزادي به آن معنا كه اينها بخواهند خرابكاري بكنند، اين آزادي نخواهد داده شد. آزادي در حدودي كه قوانين اقتضا مي كرد، در حدودي كه اسلام به ما اجازه مي دهد، اسلام اجازه نمي دهد كه ما آزاد بگذاريم كه هر كس [. . . ] هر توطئه اي مي خواهد بكند. " (93) حضرت امام در پي اين سخنان برخي احزاب را غير قانوني اعلام كرد و دادستان انقلاب را موظف ساخت "مجلاتي كه بر ضد مسير ملت است و توطئه گر است تمام را توقيف كند و نويسندگان آنها را دعوت به دادگاه و حاكمه كند. " (94) بنابراين مي توان چنين استنباط كرد كه مرز ميان انتقاد و توطئه در مخالفت عملي است. بنابراين در

ص: 6901

جامعه اسلامي هيچ كس حق طغيان و مخالفت عملي با ولي فقيه و حكومتي كه از سوي او به كار مشغول است، ندارد. حضرت امام درباره دولت موقت مهندس بازرگان مي فرمايد: "ايشان را حاكم كردم، يك نفر آدمي هستم كه به واسطه ولايتي كه از طرف شارع مقدس دارم ايشان را قرار دادم. ايشان را كه من قرار دادم واجب الاتباع است; ملت بايد از او اتباع كند. يك حكومت عادي نيست; يك حكومت شرعي است; [. . . ] مخالفت با اين حكومت مخالفت با شرع است. " (95) همچنين خطاب به كساني كه مخالفت خود را با اعتصاب نشان مي دهند، مي فرمايد: "امروز اعتصاب حرام است شرعا. اينهايي كه اعتصاب مي كنند خائن به اسلامند". (96) و در جايي ديگر قيام عليه حكومت اسلامي را مطلقا حرام مي داند: "قيام بر ضد حكومت اسلامي، خلاف ضروري اسلام است، خلاف اسلام است بالضروره حكومت الان حكومت اسلامي است[. . . ] قيام بر ضد حكومت اسلامي در حكم كفر است، بالاتر از همه معاصي است. " (97) جمع بندي از مجموع آنچه در اين گفتار آمد مي توان چنين نتيجه گرفت كه حضرت امام بر اساس نگرش خيرانديشانه و شخصي به قدرت، سلامت و صلاح حكومت را مشروط به آن مي داند كه فقيهي عادل در راس آن قرار گيرد. "عدالت" فقيه

ص: 6902

مانعي بر سر راه سؤ استفاده او از قدرت است. اما از آنجايي كه عدالت، منافاتي با اشتباه ندارد و شيطان و نفس اماره همواره در كمين انسانند، ولي فقيه مكلف است همواره با بهره گيري از نصايح، مواعظ، مشورتها، و انتقادهاي ديگران خود را از در غلطيدن به ورطه گناه و اشتباه بر كنار دارد و حكومت و جامعه را به غايت حقيقي آن راهبري كند.

پى نوشت ها

: 1. رك: محمد باوي. "قدرت از ديدگاه امام خميني (ره) "، فصلنامه علوم سياسي (پاييز 1377، ش 2 )2. روح الله خميني. وعده ديدار، نامه هاي حضرت امام خميني به حجت الاسلام والمسلمين حاج سيداحمد خميني (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1374( ، ص 3 .83. روح الله خميني. شرح چهل حديث (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثا رامام خميني، 1374( ، ص 4 .552. همان; نيز رك: روح الله خميني. جهاد اكبر يا مبارزه با نفس (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1372( ، ص 5 .49. روح الله خميني. كوثر، مجموعه سخنرانيهاي حضرت امام همراه با شرح وقايع انقلاب اسلامي (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1371( ، ج 1، ص 6 .237. شرح چهل حديث، صص 7 .511 - 510. همان، ص 8 .391. مرآة العقول،

ص: 6903

ج 10 ص 312، كتاب نور ايمان "باب اتباع الهوي"، حديث 9 " .1. شرح چهل حديث، ص 10 .169. همان، ص 11 .6. وعده ديدار، ص 12 .107. همان، صص 13 .109-108. همان، ص 14 .110. همان، ص 15 .112. همان، ص 16 .113. همان. 17. همان، ص 18 .114. روح الله خميني. تحريرالوسيلة (طهران: مكتبة اعتماد الكاظمي، 1366( ، ج 1، ص 19 .11. همان، ج 1، ص 20 .232. همان، ص 21 .233. همان. 22. همان. 23. رك: روح الله خميني. الرسائل (قم: مؤسسه اسماعيليان، 1368( ، ج 2، ص 102-101 و 108، تحرير الوسيلة، ج1، ص 24 .415. روح الله خميني. كشف اسرار (بي م، بي ن، بي ت) ، ص 25 .281. همان، ص 26 .234. محسن كديور. نظريه هاي دولت در فقه شيعه (تهران: نشر ني، 1376( ، ص 27 .140. روح الله خميني. ولايت فقيه (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373( ، ص 28 .47. همان، ص 29 .38. همان، صص 30 .39-38. همان، صص 31 .61-60. همان، 32 .52. روح الله خميني، صحيفه نور; مجموعه رهنمودهاي حضرت امام خميني (قدس سره) . 33. همان، ج 5، ص 107; ج8، صص 34 .440-439. جهاد اكبر، ص 35 .62-61. همان. 36. همان، ص 22; حضرت

ص: 6904

امام در موارد متعدد روحانيون را به تهذيب نفس فراخوانده است; براي نمونه هاي ديگر رك: صحيفه نور، (تهران: مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، 1368( ج 18، ص 47; ج3، ص 396-394; كوثر، ج1، ص 37 .214-196. تحرير الوسيله، ج 1، ص 38 .11. همان، ص 39 .233. همان، ص 11و40 .234. همان، ص 41 .233. همان، ص 42 .235. همان. 43. محمد رضا توسلي در: امير رضا ستوده (گردآوري و تدوين) . پابه پاي آفتاب: گفته ها و ناگفته ها از زندگي امام خميني (تهران: نشر پنجره، 1374(

ص: 6905

، ج 1، ص 44 .283. براي نمونه رك: كوثر، ج1، ص 194; گفتگوي حضرت امام و آيت الله العظمي حكيم در اين كتاب نمايانگر برداشت مراجع آن عصر از مساله سياست و نقش خود و مردم در آن است. 45. پس از طرح مباحث ولايت فقيه در سال 1348، حضرت امام ديگر هيچگاه به صراحت، از "ولايت فقيه" نامي به ميان نياورد تا زماني كه در مجلس بررسي نهايي، اين نظريه مطرح و از سوي امام مورد حمايت قرار گرفت. البته در همان دوران كه حضرت امام از ولايت فقيه نامي به ميان نمي آورد، ضمن تاكيد بر راي اعتماد مردم ايران به خود، مشروعيت اقداماتش را به "حق ولايت شرعي" مستند مي كرد; در اين موارد مي توان به فرمان تشكيل شوراي انقلاب و سخنان حضرت امام در پي انتخاب مهندس بازرگان به نخست وزيري مراجعه كرد. (رك: صحيفه نور، ج 3، ص 105; كوثر، ج 3، ص 170 و 46 )180-178. كوثر، ج2، ص 47 .265. همان، ص 48 .285. همان، ص 49 .284. همان، ص 50 .297. همان، ص 51 .36-35. روح الله خميني. طليعه انقلاب اسلامي (مصاحبه هاي امام خميني در نجف، پاريس و قم) ، (تهران; مركز نشر دانشگاهي، 1362( ; ص 52 .172. كوثر، ج2، ص 53 .550. همان،

ص: 6906

ص 54 .551. همان، ص 55 .548. همان، ص 56 .550. صحيفه نور، ج 21، ص 57 .129. ولايت فقيه، ص 58 .61. كوثر، ج2، ص 59 .288-287. صحيفه نور، ج 6 ص 60 .165. كوثر، ج1، ص 61 .507. شرح چهل حديث، ص 9; نيز رك; صحيفه نور، ج8، ص 62 .113. همان، 63 .561-560. وعده ديدار، ص 64 .111. صحيفه نور، ج 4، ص 65 .226. همان، ج 3، ص 392; حضرت امام در واكنش به سخنان آقاي فخرالدين حجازي و آيت الله مشكيني نيز واكنش متشابهي نشان دادند; رك: همان، ج 7، ص 256; ج20، ص 66 .153. همان، ج 19، ص 206; نيز رك: همان، ص 67 .215. همان، ج 8، ص 68 .442. همان، ج 7، ص 16; نيز رك: همان، ج 6، ص 69 .339. همان، ج 5، ص 70 .305. همان، ج6، ص 404; نيز رك: همان، ص 71 .407. همان، ج 72 .18. همان، ج 18، ص 73 .178. همان، ج9، ص 74 .447. ولايت فقيه، ص 75 .74. صحيفه نور، ج 18، ص 43; نيز رك: همان، ج 8، ص 76 .236. مثلا رك: همان، ج5، ص 77 .436. كوثر، ج 2، ص 78 .553. صحيفه نور، ج21، ص 79 .188.

ص: 6907

همان، ج20، ص 80 .194. همان، ج18، ص 81 .43. صحيفه نور، ج7، ص 82 .153. سيد علي خامنه اي، گفتاري درباره حكومت علوي (/بي م/: حزب جمهوري اسلامي، 1360( ، ص 83 .94. سيد عبدالكريم موسوي اردبيلي در: ستوده، پيشين، ج 4، ص 84 .202-201. صحيفه نور، ج20، ص 85 .239. سيد احمد خميني. مجموعه آثار يادگار امام (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1374( ج1، ص 716; همچنين درباره چگونگي انتصاب بني صدر به فرماندهي كل قوا پس از مشورت با آقايان دكتر بهشتي، آيت الله خامنه اي و هاشمي رفسنجاني رك: همان، ج1، ص 86 .112. كوثر، ج1، ص 431; نيز رك: سيد احمد خميني، پيشين، ج1، ص 99; خامنه اي، پيشين، ص 87 .94. صحيفه نور، ج5، صص 551-550; نيز رك: همان، ج4، ص 288 و 297; ج6، ص 74و88 .144. همان، ج5، ص 89 .594. صحيفه نور، ج17، ص 90 .161. وعده ديدار، ص 91 .111. مرحوم حجة الاسلام سيد احمد خميني، كه در مواردي مفسر آراء و نظريات امام بوده، صراحتا "ولي فقيه" را از دسترس انتقاد دور مي داند: "من بارها گفته ام كه رهبري معظم انقلاب را بايد از گزند انتقاد دور داشت، رهبري مقام بزرگي است و ما به رهبر در مواقع حساس شديدا نيازمنديم.

ص: 6908

ولي از رهبر كه گذشت بايد هر كسي در هر مقامي و اگر خواهد مؤثر باشد مقام هر چه بالاتر ست بايد انتقاد شديدتر باشد تا طرف احساس قدرت نكند و قدمي بر خلاف مصالح انقلاب و اسلام برندارد. " سيداحمد خميني، پيشين، ج1، ص 649. اما با توجه به تفسيري كه از ديدگاه حضرت امام در متن آمده، اين نظريه فرزند امام را بايد، براساس شرايط خاص زماني آن، فهميد. 92. صحيفه نور، ج17، ص 93 .268-267. همان، ج 5، ص 94 .296. همان، ج5، ص 95 .306. كوثر، ج 3، ص 96 .147. صحيفه نور، ج7، ص 97 .21. همان، ج5، ص 753. محمد باوي

ص: 6909

عرف از ديدگاه امام خميني

اشاره

6 چكيده: پيشگفتار حضرت امام خميني (ره) از فقيهان انديشورز و مجتهدان اصولي پرورش يافته در مدرسه فقهي قم به شمار مي آيند. مدرسه فقهي قم در طول تاريخ هزار ساله خويش، اين ويژگي را دارا بوده است كه به طور مستقيم، با انديشه هاي فقهي ديگر مدارس فقهي شيعه آشنا گردد. پس از شكوفايي مجدد مدرسه نجف توسط شاگردان مرحوم وحيد بهبهاني و مركزيت يافتن آن، برخي از دانش آموختگان مدرسه فقهي نجف به قم هجرت كردند و با تشكيل حلقه هاي درس و بحث، انديشه فقهي فقيهان نجف را به درس و بحث نشستند و اين خود موجب شد تا مدرسه قم با ديگر انديشه هاي فقهي موجود آشنا و بارور گردد. امام راحل (ره) اگر چه از يك سو، پرورش يافته مدرسه قم و وام دار انديشه هاي فقهي فقيهان آن به شمار مي آيند، اما از ديگر سو، از جمله فقيهان آشنا به انديشه فقهي فقيهان مدرسه نجف مي باشند، به ويژه كه مدتي در هر دو مدرسه فقهي به تدريس فقه پرداخته اند. از آن جا كه حضرت امام (ره) خود اثر مستقلي درباره "عرف" به نگارش در نياورده و در اين باره، تنها به اشاراتي در برخي آثار خود بسنده نموده اند، گزيري نخواهد بود جز آن كه براي

ص: 6910

دست يافتن به نظر ايشان در اين باره، انديشه حضرتش را از ميان مجموعه انديشه هاي مجتهدان اصولي اين دو مدرسه فقهي بكاويم تا بتوانيم به قرايني رهنمون شويم. پديده "عرف" داراي تقسيمات و گونه هاي فراواني است كه در دانش فقه، با واژه هاي متفاوتي از آن نام برده مي شود. در نخستين بخش پذيري، عرف به دو گونه لفظي و عملي فرو كاسته مي شود. آن چه نوعا بيش ترين اختلاف ها و بحث ها را به خود مشغول داشته "عرف عملي "است، نه عرف لفظي; به گونه اي كه مي توان ادعا نمود: نزد فقيهان اصولي شيعه درباره اعتبار، دلالت و كاربرد "عرف لفظي" تا حدي اجماع و عدم خلاف وجود دارد. بنابراين، نوشتار حاضر بر اين است كه ديدگاه امام راحل (ره) را درباره "عرف عملي" تبيين كند. پيشينه "عرف" فقيهان شيعه از ديرباز، با پديده عرف آشنا بوده و آن را در دانش هاي فقه و اصول به كار مي بسته و مورد توجه قرار مي داده اند. از هنگام پديد آمدن مكتب بغداد - كه از نخستين مكاتب فقهي پس از عصر حضور مي باشد - تا پس از تفوق مجتهدان اصولي بر فقيهان اخباري، در متون فقهي و اصولي، غالبا از "عرف" با واژه هايي همچون " و "عادت" (6) نام برده مي شد و بحث از عرف نيز معمولا

ص: 6911

از دايره عرف استعمالي فراتر نمي رفت. پس از ظهور فقيهاني همچون مرحوم شيخ حسن نجفي - صاحب جواهر الكلام - و مرحوم شيخ مرتضي انصاري، كه از بزرگان مدرسه فقهي نجف به شمار مي آيند، ادبيات فقه شيعه به وضع واژگان جديدي همچون "سيره عقلائيه" و "بناي عقلا" اقدام كرد و از اين هنگام به بعد، فقيهان شيعه از پديده عرف با چنين واژگاني تعبير مي آورند. با اين همه، هنوز در متون فقهي و اصولي، عرف بخش مستقلي را به بحث درباره خود اختصاص نمي داد و بحث درباره آن به صورت پراكنده و در ضمن ديگر مباحث ارائه مي گرديد. اين مهم نيز با پديد آمدن برخي نوشته هاي اصولي و فقهي به همت دانشورزاني همچون مرحوم محمدرضا آل مظفر در كتاب اصول الفقه، شهيد سيد محمد باقر صدر در كتاب هاي المعالم الجديدة و دروس في علم الاصول، سيد محمدتقي حكيم در كتاب الاصول العامة للفقه المقارن و مرحوم استاد محمدجواد مغنيه در نوشته وزين فقهي خود به نام "فقه الامام جعفر الصادق (ع) " - كه خود همگان از فقيهان و پرورش يافتگان مكتب فقهي نجف به شمار مي آيند - جامه عمل به خود پوشيد و بحث درباره "عرف عملي" در متن مباحث فقهي و اصولي قرار گرفت. اين انديشمندان گام هاي مهمي

ص: 6912

براي شكل گيري مكتب عرف شيعه برداشتند و در سامان يافتن آن نقش مؤثري داشتند. امام راحل (ره) از آن جا كه در اين دوره مي زيستند و با انديشه هاي فقهي مدرسه نجف نيز آشنا بودند، همانند ديگر فقيهان اين دوره، نوعا از "عرف" با واژگاني همچون "بناي عقلا" و "سيره عقلائيه" نام برده و به صورت گذرا، ضمن ديگر مباحث، به بحث درباره آن پرداخته اند. تعريف "عرف" اهل لغت براي واژه "عرف" معاني گوناگوني ذكر كرده اند. ابن منظور در لسان العرب، "عرف" را چنين تعريف كرده است: عرف به معناي نيكي و ضد نكر مي باشد كه به معناي بدي است گفته مي شود: "اولا عرفا اي: معروفا" احسان و نيكي كرد به او . . . عرف، عارفه و معروف هر سه واژه به يك معنا هستند و معناي آن ضد بدي است و آن عبارت است از هر امر نيكويي كه نفس آدمي آن را شناخته وبا آن ها مانوس شود و موجب آرامش گردد. (7) جرجاني در التعريفات در تعريف اين واژه مي نويسد: عرف آنچه را گويند كه - به خاطر گواهي عقل ها بر صحت آن - توده مردم بر آن استوار گشته و طبع هاي ايشان آن را پذيرا شده باشد. (8) علاوه بر اينان، قرآن پژوهان، جامعه شناسان،

ص: 6913

حقوق دانان، علماي اصول و فقيهان هريك از ديدگاه خود، به تعريف "عرف" پرداخته اند. از مشهورترين تعاريف ارائه شده از سوي علماي فقه و اصول اهل سنت درباره عرف مي توان به دو تعريف زير اشاره كرد: عرف سلسله اموري است كه توده مردم آن ها را به رسميت شناخته و در داد و ستد خويش آن ها را متداول قرار دهند. (9) عرف چيزهايي را گويند كه در ميان توده مردم پابرجا و استوار گشته باشد، بدين دليل كه عقل هاي ايشان بر صحت آن ها گواهي داده و طبع هاي سالم و معتدل آن ها را پذيرا شده است. (10) در ميان دانشمندان شيعه، تعاريف چنداني براي "عرف" ارائه نشده است. برخي از دانشمندان شيعه در تعريف عرف، مي نويسند: عرف آن اموري است كه خردمندان جامعه آن ها را به رسميت مي شناسند كه عبارتنداز مجموعه سنت ها و روش هاي نيكو و پسنديده اي كه در ميان ايشان رواج دارد برخلاف كردارهاي نادر و استثنايي كه جامعه و عقل اجتماعي آن ها را به بدي ياد مي كند. (11) ديگري در تعريف "عرف" چنين گفته است: منظور از عرف همان عقلا هستند از آن بعد كه داراي عقل و خرد هستند[ آن چنان كه] گاهي به بناي عقلا استدلال مي كنند و منظور ايشان درك و فهم عرفي عقلا است. (12) چنان

ص: 6914

كه پيش از اين نيز اشاره شد، از دو قرن پيش، دانشمندان شيعه متاثر از ادبيات معاصر فقه شيعه، غالبا بحث درباره عرف را با واژه هايي همچون "بناي عقلا" و "سيره عقلائيه" مطرح كرده اند. اينان در تعريفي تعليمي، بناي عقلا را چنين تعريف نموده اند: بناي عقلا عبارت است از استمرار عمل و روش عمومي توده عقلا در محاورات، معاملات و ساير روابط اجتماعي بدون توجه و در نظر گرفتن كيش، آيين و ملت آن ها. به ديگر سخن، مراد از بناي عقلا همان استمرار عمل عقلا بما هم عقلاست. (13) حضرت امام (ره) بر اين سخن است كه واژه "عرف" يك واژه مجعول و تاسيسي از سوي شارع مقدس نيست; چنان كه شرع نيز براي اين پديده تعريفي ارائه نداده است، بلكه اين واژه همچون بسياري ديگر از واژگان، عرفي بوده و تعريف آن به خود عرف وانهاده شده است. (14) ايشان اگرچه بارها واژه "عرف" را در نوشته هاي فقهي و اصولي خود به كار برده اند، اما در تاثير از ادبيات جديد فقه عصر خويش، عرف را همان بناي عقلا مي شمارند. (15) از اين روي، در برخي از موارد، در كنار اين واژه، واژه "عقلا" را قرار مي دهند (16) و گاهي از "عرف" با واژگاني همچون

ص: 6915

"امور عقلائيه"، "طرق العقلائيه"، " الامارات العقلائيه"، "طريقة العقلاء"، "بناء العقلاء"، "عمل العقلاء" و "السيرة العقلائيه" نام مي برند و همچون بسياري از فقيهان عصر خويش، در تعريف بناي عقلا به تعريف عرف مي پردازند: عقلا در تمامي اموري كه به زندگي، سياست ها و داد و ستدهاشان مربوط مي شود به اماره هاي عقلايي عمل مي كنند. (17) در توصيف امارات عقلائيه نيز اين گونه به توصيف "عرف" مي پردازند: اماره هاي عقلايي[آن اموري است] كه عقلا در داد و ستدها، تدبيرهاي اجتماعي و به طور خلاصه در تمامي شئون زندگي خويش، بدانها عمل مي كنند به گونه اي كه اگر شارع ايشان را از عمل به آن ها باز دارد نظام جامعه فرو مي پاشد و چرخه حيات اجتماعي انسان ها از حركت باز مي ايستد. (18) بنابراين، مي توان گفت: تعريف "عرف" نزد امام راحل (ره) عبارت است از: روش عمومي و همگاني توده مردم (عقلا) در محاورات، معاملات، سياسات و ديگر امور و روابط زندگي اجتماعي. لازم به ذكر است كه اگرچه حضرت امام (ره) گاه در كنار واژه "عرف"، واژه "عقلا" را قرار داده و يا گاهي از پديده عرف با واژه "عقلا" نام برده اند و يا در تعريف و توصيف آن از واژه "عقلا" بهره برده اند، با اين همه، به هيچ روي به يگانگي عقل و عرف و لزوم

ص: 6916

دخالت آن در تكون عرف باور نداشته اند، بلكه ايشان عرف را در برابر عقل قرار داده اند. (19) اركان عرف عرف داراي دو ركن مادي و معنوي است. آن گونه كه از تعاريف ارائه شده به دست مي آيد، عناصر سامان دهنده ركن مادي عرف عبارت است از: عمل و روش معين (قول، فعل، ترك) ، تكرار، فراواني تكرار به گونه اي كه همه يا بيش تر موارد را در برگيرد، ارادي بودن - و نه غريزي بودن. (20) عناصر ركن معنوي عرف نيز عبارت است از: پذيرش معنوي مردم و جامعه كه به آن ويژگي الزام و ضمانت اجرا مي بخشد; يعني اعتقاد به رعايت آن و تنظيم رفتار براساس آن. در اين كه عرف اين نيروي الزام آور را از كجا به دست مي آورد، سخن ها و ديدگاه هاي گوناگوني وجود دارد; همچون قانون، اصول بنيادي حقوق، احساس حقوقي مشترك، طبيعت و نظم اشيا و امور. (21) به نظر مي رسد حضرت امام (ره) همچون برخي از فقيهان، منشا ركن معنوي و نيروي الزام آور عرف را - با توجه به آزادي و اختياري كه خداوند براي اداره زندگي اجتماعي به انسان اهدا نموده است و با توجه به كارآمد بودن عرف در اداره جامعه (22) - در ضرورت حفظ نظام و عدم اختلال در

ص: 6917

آن مي دانند و در اين باره مي نويسند: سرچشمه و خاستگاه تمامي اعتبارهاي عقلايي مسائلي از قبيل مصلحت هاي اجتماعي و مانند آن است. (23) روشن است كه اعتبارهاي عقلايي همانا به خاطر دست يابي به اهداف، مصلحت ها و برطرف كردن نيازهايي بوده كه تمدن انساني و زندگي بشري در پي داشته است. (24) هرگاه شارع انسان ها را از عمل نمودن به اين اعتبارات و قوانين باز دارد، نظام جامعه فرو مي پاشد و چرخه حيات اجتماعيشان از حركت باز مي ايستد. (25) حجيت عرف شرع مقدس اسلام در برخورد با عرف هاي موجود در سرزمين هاي مسلمانان، برخي را تماما و يا با اندكي تغيير مورد پذيرش و تاييد قرار و از برخي نهي نموده و در برابر دسته اي نيز سكوت در پيش گرفته است و بدين طريق، سه گونه"عرف ممضا"، "عرف مردوع" و "عرف مرسل "سامان يافته است. درباره پذيرش و حجيت عرف ممضا و عدم پذيرش و حجيت عرف مردوع جاي هيچ سخني نيست، سخن تنها درباره عرف هايي است كه هيچ گونه منع و يا امضايي درباره آن ها وجود ندارد، چه اين عرف ها در زمان هاي پيشين شكل يافته باشد و چه در زمان هاي بعد، گونه عرف هاي مستحدث را سامان دهد. درباره حجيت عرف، نزد فقيهان شيعه، سه انديشه وجود دارد: الف - حجيت ذاتي

ص: 6918

عرف اين انديشه، حجيت و اعتبار عرف را ذاتي و بي نياز از امضاي مشروع مي شمارد، حكم عرف و بناي عقلا را مستند به فطرت و برخاسته از ضرورت هاي زندگي اجتماعي مي داند كه مخالفت با آن به منزله مخالفت با مقتضيات زندگي اجتماعي، عدم رعايت مصالح و اختلال در نظام اجتماعي است و حال آن كه شارع هيچ گاه از رعايت مصالح، حفظ نظام و پرهيز از اختلال در آن فروگذار ننموده، بلكه همواره احكام را برپايه همين مهم جعل كرده است. (26) ب - عقل اين انديشه اعتبار عرف و بناي عقلا را در عقل عقلا - كه بر پايه حسن و قبح حكم مي كند - مي جويد و عرف را مرتبه اي از مراتب و طوري از اطوار عقل مي داند و بر اين باور است كه اختلافي بين حكم عقل و عرف وجود ندارد. از اين رو، به وسيله قانون ملازمه، در پي اثبات شرعي بودن عرف برآمده و دليل اعتبار عرف را در كاشفيت آن از حكم عقل مي بيند. به ديگر سخن، نزد اين انديشه، حجيت عقل به منزله واسطه عروض حجيت عرف و بناي عقلاست. (27) ج - امضا اين انديشه اعتبار و حجيت عرف را منوط به كسب موافقت و امضاي شارع مي داند و بر اين سخن است كه تنها

ص: 6919

هنگامي عرف و بناي عقلا داراي اعتبار و قابل استناد است كه از سوي شارع امضا شده باشد. روش هايي را كه پيروان اين انديشه براي به دست آوردن امضاي شارع ارائه مي دهند عبارتنداز: 1 - عدم ردع: عرف و بناي عقلا براي اعتبار و حجيت خود، نيازمند تصريح امضا از سوي شارع نمي باشد، بلكه ثبوت عدم ردع با وجود امكان ردع، كاشف رضايت شارع و براي حجيت عرف و بناي عقلا كافي است; زيرا اگر عرف و بناي عقلا رايج در بين مردم و مورد پذيرش نباشد، بر او لازم است كه از آن نهي كند. )2 )28 - عدم ثبوت ردع: عدم ثبوت ردع كاشف از امضا و رضايت شارع و براي حجيت و اعتبار عرف و بناي عقلا كافي است; زيرا شارع خود از عرف و عقلا و بلكه رئيس آن ها و نوعا داراي يگانگي مسلك با آن هاست. بنابراين، در صورت مخالفت و عدم يگانگي مسلك او با عرف بر او لازم است به دليل شارع بودن به وسيله ردع، اختلاف و دوگانگي مسلك خود را با عرف بشناساند. )3 )29 - سكوت: برخي از پيروان انديشه امضا با دست يازيدن به عقل و ظهور حالي، سكوت شارع را براي كشف و احراز امضا و رضايت او كافي و دليل بر

ص: 6920

امضا، اعتبار و حجيت عرف و بناي عقلا مي شمارند. (30) حضرت امام (ره) درباره حجيت عرف و بناي عقلا انديشه امضا را پذيرفتني مي داند و بر اين باور است كه تنها هنگامي عرف و بناي عقلا داراي اعتبار است كه از سوي شارع امضا شده باشد و عرف و سيره هاي عقلائيه اي كه امضاي آن ها ثابت نشده، فاقد اعتبار است. (31) به نظر مي رسد ايشان در ميان روش هاي ارائه شده براي احراز امضاي شارع، روش ثبوت عدم ردع را برمي گزينند و احراز عدم ردع را براي به دست آوردن امضاي شارع در اعتبار و عمل به عرف و بناي عقلا لازم مي شمارند: پس، صرف بناگذاري خردمندان جامعه بر عمل كردن به سخن ايشان، ثمر بخش نخواهد بود مگر اينكه عدم نهي شارع - كه از رضايت او حكايت مي كند - به اين بناگذاري ضميمه شود. (32) امام راحل (ره) در ارائه استدلال براي پذيرش اين روش با پيروان روش عدم ردع هم صدا شده، مي گويند: اگر [عرف و بناي عقلا] در نزد شرع نافذ و پذيرفتني نمي بود بايد از عمل بدان نهي مي فرمود و در اثبات مقبوليت آن [در نزد شرع] همين بس كه شارع از آن نهي نكرده است. (33) حضرت امام (ره) تفصيل ارائه شده از سوي برخي پيروان

ص: 6921

روش عدم ردع را درباره ناكارآمدي اين روش در خصوص معاملات و نياز به تصريح امضا در معاملات به سبب وجود ويژگي اعتبار در معاملات، (34) ناپذيرفتني مي شمارند و اين روش را به طور مطلق، در همه موارد كارامد مي دانند و در بيان استدلال بر درستي سخن خود مي نويسند: همانا اين سخن كه معاملات به دليل اعتباري بودن نيازمند تصريح شارع به امضا و تاييد آن ها مي باشد، مردود است; زيرا اعتباري بودن آن ها، لزوم امضاي شارع را در پي ندارد پس در [اثبات] صحت و پذيرش معاملات از سوي شرع، همان عدم ردع شارع كافي است، زيرا اگر معامله اي نزد توده عقلا نافذ و مؤثر باشد و نزد شرع چنين نباشد وظيفه شارع نهي از آن است و در اثبات مؤثر بودن آن در نزد شارع، همان عدم ردع او كافي است. (35) با اين همه، ايشان درباره روش عدم ردع اين گونه ترديد مي كنند و اين روش را تنها در جايي كارامد مي دانند كه بتوان عرف موجود را به زمان معصومان (ع) متصل ساخت و بدين سان، ادعاي در مسمع و منظر معصوم بودن را مطرح مي نمايند. بدين روي، ايشان نوعا بناهاي عقلايي و عرف هايي كه بعدها حادث شده اند (عرف مستحدث) را فاقد اعتبار مي دانند: در اينجا

ص: 6922

ترديدي وجود دارد مبني بر اين كه حجت بودن ارتكاز عقلا و بناگذاري ايشان بر چيزي پس از امضا و تاييد شارع و بسنده نمودن به عدم نهي شارع، مشروط به اين است كه بناگذاري ايشان بر انجام عمل، در مرئي و منظر پيامبر و معصوم انجام شده باشد; ولي چنانچه آنان بناي خويش بر موضوعي جديد كه در زمان معصومان (ع) نبوده استوار كنند، در آن صورت نمي توان امضا و تاييد شارع را نسبت به اين بنا به دست آورد. (36) و در تاكيد بر اين ترديد، به سخني اشاره مي كنند كه دست يازيدن به القاي خصوصيت نيز براي حجيت اين گونه عرف هاي مستحدث چندان كارساز نيست. (37) البته حضرت امام (ره) در جايي ديگر، با تكيه بر علم معصومان (ع) نسبت به وقايع آينده مسلمانان به اين سخن اقبال نشان داده اند كه ظاهرا فرقي بين عرف هاي متصل به زمان امام معصوم با ديگر ارتكازات و بناهاي عقلايي غير متصل به زمان معصومان (ع) وجود ندارد و بدين گونه، روش عدم ردع را براي اعتبار و جيت سيره هاي مستحدث همچون عرف هاي متصل به زمان معصومان (ع) كارامد مي شمارند. (38) ايشان در جايي ديگر، تصريح مي كنند كه در همه موارد محل ابتلاي انسان ها كه شرع در آن موارد سخن، حكم و روشي ارائه نداده ولي

ص: 6923

عرف در آن موارد داراي حكم و روش خاصي است، اين عدم بيان شارع، براي كاشفيت از يگانگي روش شارع و عرف و در نتيجه امضاي عرف كافي است; زيرا اهمال در چنين مواردي، در صورت وجود اختلاف بين روش شارع و عرف - با توجه به قبح عدم بيان در وقت حاجت - امري نادرست است: در فرض اختلاف شيوه شارع با روش متداول مردم، اهمال شارع در بيان شيوه خاص خويش، صحيح نخواهد بود پس، از بيان نشدن روش خاصي از سوي شارع مي توان دريافت كه روش او همان شيوه متداول ميان عقلاست. (39) و روشن است كه موارد محل ابتلا به دوران حضور معصومان (ع) اختصاص ندارد، مرحوم امام ارائه اين تحليل را درباره امضاي شارع - كه امضاي شارع بر عرف، اقرار به احكام عرفي است و شارع به وسيله امضا، به جعل حجيت و اعتبار براي عرف و احكام و طرق عقلائيه مي پردازد - سخني بي اساس مي دانند و خود بر اين نظرند كه امضاي شارع به معناي جعل حجيت و كاشفيت نيست، (40) بلكه امضاي شارع تنها به دليل اعتبار عقلايي نهفته در عرف مي باشد: صحه گذاري شارع بر قوانين عرفي عقلا دليلي جز همان اعتبارات عقلايي نهفته در آن ها، ندارد. (41) و عمل شارع به

ص: 6924

عرف و بناهاي عقلا تنها بدين دليل است كه او خود همچون يكي از عقلاست: همانا شارع به قوانين[رايج ميان عرف و خردمندان] عمل نموده آن گونه كه گويا خود، يكي از آن هاست. (42) بلكه پيوسته پيامبر (ص) و ائمه (ع) همچون علقاي ديگر با عرف برخورد مي نمودند و مانند ايشان به عرف عمل مي كردند. (43) بدين روي، حضرتش تصريح مي كنند كه پذيرش و اخذ هر آنچه عرف در آن شكي روا نمي دارد و به وجود احتمال خلاف در آن نيز اعتنايي ندارد، واجب است: هر چيزي كه نزد عرف مسلم باشد و عقلا احتمال خلاف آن را ندهند، واجب است مورد توجه قرار گيرد. (44) بدين سان حضرت امام (ره) با بيان چنين سخناني، تا حد زيادي به انديشه حجيت ذاتي عرف نزديك مي شوند. ادله حجيت عرف از ميان سخنان امام راحل (ره) ، مي توان دلايل ذيل را براي اثبات حجيت عرف ارائه داد: 1 - علم معصوم: روشن است كه معصومان (ع) عالم و آگاه به آينده بودند و مي دانستند در آينده چه سيره ها و عرف هايي در جامعه مسلمانان متداول مي گردد. اگر اين عرف ها نزد شارع فاقد اعتبار و حجيت هستند، بر معصومان (ع) لازم بود از اين عرف ها منع و ردع نمايند و ناخشنودي شارع

ص: 6925

را ابلاغ دارند; زيرا آنان عالمان به آينده و نگهبانان شريعت اند و چون ردعي از سوي آنان اثبات نگرديده، بنابراين، با توجه به علم آن ها نسبت به وقايع آينده، مي توان گفت: عرف - هرچند در زمان آينده تحقق يابد - حجت و معتبر است. )2 )45- حفظ نظام و پرهيز از اختلال در آن: از آنجا كه بسياري از امور زندگي اجتماعي بر محور عرف و امور عقلايي مي چرخد، (46) شارع نمي تواند به ردع عرف بپردازد; زيرا ردع و عدم حجيت عرف اختلال نظام جامعه و زندگي اجتماعي را در پي دارد و حال آن كه شارع، خود بر حفظ نظام و عدم اختلال در آن تاكيد ورزيده است. (47) بنابراين، مي توان گفت: شارع عرف را حجت و معتبر مي داند; چنان كه خود همچون ديگران به برخورد با عرف روي آورده است. )3 )48 - يگانگي روش شارع و عرف: روشن است كه شارع در بسياري از موارد، در برابر عرف راه سكوت و عدم بيان را پيش گرفته است. از اين عدم بيان، به دست مي آيد كه او خود را يكي از افراد عرف دانسته و شيوه عرف را پذيرفته است و البته اين خود گواهي است آشكار بر اعتبار عرف; چه آن كه در غير اين صورت، بر او

ص: 6926

لازم است كه از عرف منع كند و شيوه خود را بنماياند. (49) در اينجا، اين پرسش رخ مي نماياند كه در صورت پذيرش حجيت و اعتبار عرف و كاربرد آن در گستره فقه شيعه، آيا اين پذيرش و كاربرد، خروج از دايره شريعت و لغزش به سوي عرفي شدن را در پي نخواهد داشت؟ اين پرسش اگرچه از هنگام ارائه آن ديرزماني نمي گذرد و اگرچه ظاهرا در متون فقهي و اصولي به آن پرداخته نشده و فقيهان و اصوليان شيعه نوعا پاسخي به آن نداده اند، اما فقه شيعه از ديرباز با آن آشنا بوده است. سخت گيري، رعايت جانب احتياط و عدم چشم پوشي از كوچك ترين لغزش و سهل انگاري در باب شريعت; چه هنگام اجتهاد و استنباط و چه هنگام سخن راندن از مباحثي همچون منابع و ادله فقه و چه به هنگام شرح، توضيح، توصيف و تبيين فروعات و احكام فقهي، خود گواهي آشكار بر اين سخن است. حضرت امام (ره) در پاسخ به اين پرسش، بر اين باورند كه تا وقتي عرف و بناي عقلا در دايره استنباط فقهي و بر پايه اصول و اجتهاد شرعي پيوند دروني خود را با شريعت حفظ كرده اند، پذيرش اعتبار عرف و بناي عقلا و كاربرد آن در گستره فقه

ص: 6927

به خروج فقه شيعه از دايره شريعت و لغزش به سوي عرفي شدن نخواهد انجاميد. ايشان براي القاي اين مفاهيم، مكرر واژه هايي همچون "فقه سنتي" و "اجتهاد جواهري" را مطرح كرده اند و بر روشي كه مي خواهيم به وسيله آن، اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم تا بتوانيم جواب گوي معضلات باشيم، تاكيد مي ورزند (50) و اين روش را همان روش "فقه سنتي" و "اجتهاد جواهري" مي دانند و بر عدم جواز تخلف از آن تصريح مي كنند; (51) چه اين كه دامنه اين فقه و روش آن، همه كتاب و سنت است (52) و فقه تا زماني كه بر همين روش - كه شيوه سلف صالح و مشايخ معظم مي باشد - استوار است، از انحراف مصون خواهد ماند. (53) بي شك، جمع بندي تحليل اين سخنان چيزي نخواهد بود جز همان كاربرد در دايره استنباط فقهي بر پايه اصول و اجتهاد روش مند شرعي با حفظ پيوند دروني با شريعت كه همواره شيوه فقه سنتي سلف صالح و اجتهاد جواهري فقه پوياي اسلام است. دقت عرفي، تسامح عرفي؟ بديهي است كه هر شيوه گفتاري يا كرداري رايج در بين مردم را نمي توان "عرف" دانست; زيرا "عرف" شيوه اي است كه بر پايه نيازها و مصالح اجتماع استوار

ص: 6928

مي باشد و بي شك، چنين شيوه شيوع يافته اي ميان آدميان نه از مبدا عقلايي بي بهره خواهد بود و نه طبايع سليم را به مخالفت با خود فرامي خواند تا بر عدم كارايي آن گواهي دهند. با اين همه، اين حقيقت را نمي توان ناديده انگاشت كه عرف در درون خود، از وجود آفت تسامح گرايي رنج مي برد. البته اين هرگز به معناي وجود تلازم بين عرف و روند تسامح گرايي نيست. اين حقيقت، كه عرف در معرض تسامح گرايي قرار دارد، فقيهان و اصوليان باورمند به عرف را بر آن داشته كه در هنگام كاربرد عرف، به هيچ روي از اين آفت غفلت نورزند و گام نهادن در طريق دقت را فرونگذارند. از جمله معدود دانشمندان شيعه كه به بحث"دقت عرفي" و "تسامح عرفي" رغبت نشان داده و به آن پرداخته اند حضرت امام (ره) مي باشند. دقت عرفي نزد ايشان - بنابر آن چه از تحليل گفته هاي ايشان به دست مي آيد - عبارت از اين است كه عرف به هنگام كاركرد خود، تمامي جوانب لازم و متعارف را رعايت مي كند و هيچ كوتاهي و سهل انگاري را روا نمي شمارد. (54) ايشان بر اين باورند كه "دقت عرفي" به معناي "دقت عقلي فلسفي" نيست; زيرا روش عرف غير از روش فلسفي و عقلي است و

ص: 6929

عرف نيز بر پايه آن دقت ها بنا نشده است. گواه بر اين سخن آنكه گاه عرف با وجود از بين رفتن برخي از حالت هاي يك موضوع، حكم بر بقاي آن موضوع مي كند و حال آن كه چنين حكمي با دقت هاي عقلي و فلسفي ناسازگار است. امام راحل (ره) اين مطالب را در تمثيلي چنين بيان مي كنند: بي شك، خون همان مايع شناخته شده اي است كه در قلب و رگ هاي [آدمي] جريان دارد و آنچه موضوع حكم نجاست مي باشد خوني است كه از بدن خارج مي شود نه آن خون مسامحي عرفي كه عرف به آن خون مي گويد، ولي عرف با نهايت دقتي كه در تشخيص مصاديق به كار مي برد، حكم مي كند رنگي كه پس از شستن لباس خوني بر جاي مي ماند، خون نيست، بلكه رنگ خون است; اگر چه [ در اين موارد] دليل عقلي، برطرف شدن كامل عرض - (خون) - را ممتنع مي داند. از اين روست كه عقل حكم مي كند رنگ باقي مانده، همان ذرات كوچك از ماده تشكيل دهنده خون است. (55)

ص: 6930

حضرت امام (ره) تشخيص دقت عرفي را در برابر تشخيص عقل دقيق برهاني، دقت عرفي را در برابر تسامح عقلي - و نه دقت عقلي - (56) و تسامح عرفي را در برابر دقت عقلي برهاني - و نه دقت عرفي - قرار مي دهند و تصريح مي كنند كه اين تنها فهم عرفي غير متسامح است كه در شريعت، ميزان و معياري براي امور قرار مي گيرد، نه دقت عقلي يا تسامح عقلي و يا تسامح عرفي: تسامح عرفي در هيچ يك از موارد ملاك و معيار نيست. . . بلكه منظور از عرفي كه بايد مورد بهره برداري و استناد قرار گيرد، عرف همراه با دقت است. . . و همانا معيار، تشخيص و شناخت دقيق عرف مي باشد كه در مقابل تشخيص عقل دقيق برهاني قرار دارد. (57) پس تسامح و مداراي عرف در برابر نكته سنجي هاي دقيق عقلي قرار مي گيرد نه در مقابل دقت هاي عرف. (58) البته مرحوم امام بر اين باور نمي باشند كه تسامح عرفي هيچ گاه داراي اعتبار نيست و هرگز معيار در شريعت قرار نمي گيرد، بلكه ايشان بر اين باورند كه در مواردي كه عرف و فهم عرفي بر تسامح بنا نهاده شده است و عرف تسامح را روا مي داند و در پذيرش آن درنگ را جايز

ص: 6931

نمي شمرند، تنها تسامح عرفي پذيرفتني است و نه دقت عرفي. گواه بر اين سخن آن كه چه بسا در عرف گفتاري، بين گوينده و شنونده برخي از مسامحات روي مي دهد كه هنگام گفت و گو به آن ها توجه اي نمي شود. در اين موارد، تفاهم عرفي تنها بر همين تسامحات استوار گرديده است و نه دقت عرفي كه عرف را به آن اعتنايي نيست. و اين نه تنها شيوه عرف، بلكه مورد پذيرش شريعت نيز قرار گرفته است. به عنوان نمونه، در شريعت گفته شده است: "اذا قمت الي الصلوة فول وجهك شطر المسجد الحرام" شنونده از اين سخن چيزي جز استقبال به نحو متعارف، با همان تسامح عرفي اش - كه موضوع حكم قرار گرفته است - در نمي يابد و پر واضح است كه دقت عرفي اضيق از اين تفاهم عرفي متسامح مي باشد: بلي گاهي آداب سخن گويي و گفت و شنود به گونه اي است كه برخي از مسامحه و چشم پوشي ها ميان گوينده و شنونده[در سخن] متداول است آن گونه كه در حال سخن گفتن از آن ها غافل مي باشند و توجه به آن ها نيازمند تفكر و دقت بيشتري است، و [فقط] در صورتي كه گوينده و شنونده دقت و توجه بيشتري را روا دارند متوجه اين تسامح خواهند شد. پس در اين

ص: 6932

گونه موارد[ همان] معنايي كه در ابتدا فهميده شود موضوع حكم خواهد بود. پس [به طور مثال] اگر مولا گفت: هرگاه براي نماز برخاستي روي خويش را به طرف مسجد الحرام برگردان، مخاطب از اين سخن، چيزي جز همان رويكرد متداول به سوي قبله را نمي فهمد اگرچه نكته سنجي و دقت عرفي معنايي محدودتر از اين فهم ساده عرفي را طلب مي كند. پس معيار در مانند اين موارد همان فهم رايج عرفي است. (59) حضرت امام (ره) دليل پذيرش اين گونه تسامحات عرفي را در اين مي دانند كه شارع خود را مانند يكي از افراد عرف دانسته و شيوه اي را جز همان شيوه عرف برنگزيده است. (60) عرف و اجتهاد حضرت امام (ره) برخلاف برخي از فقيهان و اصوليان شيعه، براين باورند كه از جمله شروط اجتهاد، آگاهي به عرف زمان، انس با محاورات و دريافت موضوعات عرفي است; همان عرفي كه محاورات قرآن و سنت براي آن و بر شيوه آن نازل گرديده است. از اين رو، مجتهد نمي تواند و نبايد در هنگام اجتهاد و استنباط ، به دقايق و ظرايف مباحث علمي و عقلي روي آورد و توجه به عرف را فروگذارد و يا خود و حدس و ذهن خود را از آن نظر كه او نيز ا ز

ص: 6933

عرف است، مرجع قرار دهد و يا اين كه به ظاهر روايت، بدون توجه و مراعات عرف زمان خود جمود ورزد و فتوا دهد، بلكه همواره بايد از آميختن ظرايف و دقايق مباحث علمي و عقلي با عرف و معاني عرفي به شدت بپرهيزد و تنها به عرف مراجعه كند و آن را مورد توجه قرار دهد; چه اين كه دريافت مراد شارع و فهم متون ديني از طريق ظواهر الفاظ كلام صورت مي پذيرد كه اين خود در بسياري از موارد، مبتني بر دريافت عرف و موضوعات عرفي است و عدم رعايت جانب عرف به خطا رفتن فقيهان و مجتهدان و تضييع حقوق را در پي خواهد داشت: و از آن جمله است انس پيدا كردن به چگونگي و شيوه گفت و شنودهاي رايج ميان عرف و فهميدن موضوعات عرفي كه شيوه سخن در قرآن و روايات بر آن پايه قرار دارد و همچنين بايد از آميختن معاني عرفي معمولي با نكته سنجي هايي كه در علوم و امور عقلي - هرچند به صورت كم رنگ باشند، پرهيز كرد زيرا به طور قطع بسياري از اشتباهات بدين خاطر صورت مي گيرد هم چنان كه اين آميختگي و اشتباه براي كساني كه به نكته سنجي هاي علمي و حتي اصول فقه متداول در عصر

ص: 6934

ما، اشتغال دارند بسيار اتفاق مي افتد به طوري كه ميان معاني عرفي كوچه و بازاري كه در جمع گفتگوگران رواج دارد و پايه سخن در قرآن و روايات نيز بر آن نهاده شده است و ميان دقت ها و نكته سنجي هايي كه از محدوده فهم مردم عادي خارج است مي آميزند; فراتر از اين، برخي از آنان ميان اصطلاحات متداول در علوم فلسفي يا علومي به مراتب دقيق تر از آن و ميان معاني عرفي آميخته اند و اين اصطلاحات را در هدفي غير از آنچه براي آن وضع شده به كار گرفته اند. (61) كاربرد "عرف" فقيهان شيعه، كه به "عرف" باور دارند، كاربردهاي گوناگوني براي آن نام برده اند. مهم ترين موارد كاربرد آن، كه حضرت امام (ره) در آثار خود به آن اشاره كرده اند عبارت است از: 1- كشف حكم در مواردي كه دليل شرعي وجود ندارد، عرف منبع عمده براي اثبات و به دست آوردن احكام و تعيين جزئيات آن هاست. حضرت امام (قده) اگرچه آشكارا بر اين مطلب تصريح نمي كنند، ولي در نوشته هاي ايشان عباراتي وجود دارد كه مشعر به اين مطلب است. )2 )62 - تشخيص، تعريف و تنقيح موضوع حكم روشن است كه هر حكم شرعي داراي موضوعي است كه در بسياري از موارد، اين موضوعات تنها

ص: 6935

به وسيله عرف و فهم عرفي شناخته مي شود. در اين موارد، شارع با بسنده نمودن به بيان حكم، تعريف، تشخيص و تنقيح اين موضوعات را به عرف واگذاشته است: حضرت امام (ره) در اين باره مي فرمايند: و اما مراجعه به عرف در شناخت موضوع و عنوان، سخني صواب مي باشد كه گريزي از [پذيرش] آن نيست. (63) ايشان دليل اين مساله را چنين بيان مي كنند: زيرا موضوع حكم شرعي همان چيزي است كه در نزد عرف به عنوان موضوع قلمداد مي شود به اين دليل كه[روش] شارع در بيان احكام بر امت همانند ديگر محرومان است و بيانات و خطاب هاي او همچون گفتمان مردم با هم است، پس همان طور كه اگر قانون گذار عرفي به نجاست خون حكم كند، موضوع حكمش مفهوم و مصداقي است كه عرف تشخيص مي دهد و رنگ خون در نزد او موضوع نجاست به شمار نمي آيد و خون محسوب نمي شود همچنين است قوانيني كه شارع نسبت به عرف بيان مي دارد. )3 )64 - تشخيص مفاهيم و معاني الفاظ و كشف مقصود گوينده عرف اختصاص به عمل ندارد و عرصه گفتار را نيز در برمي گيرد. اين عرف كه به "عرف لفظي" يا "عرف استعمالي" شناخته مي شود، در كشف معاني و مفاهيم الفاظ و مرادات گويندگان، معيار قرار مي گيرد. حضرت امام (قده)

ص: 6936

درباره كاربرد عرف لفظي و اعتبار آن چنين اظهار نظر مي كنند: اشكالي در اين حقيقت نيست كه معيار شناخت مفاهيم، مصاديق آن ها و چگونگي انطباق آن مصاديق بر مفاهيم عرف است; زيرا شارع در شيوه سخن گفتن و گفتگوهايش همچون يكي از افراد عرف است و در رساندن كلام به مخاطب واژگان و يا روش ويژه اي ندارد، پس آنچه را كه مردم از جمله شخصي كه بگويد: از خون پرهيز كن و بول را از جامه خويش بشوي - مي فهمند همان را هم از سخن شارع درمي يابند و روش گفتگوي شارع با مردم چيزي جز همان شيوه متداول در گفتگوي مردم با هم ديگر نيست. )4 )65 - تعيين مصاديق و تطبيق موضوعات و مفاهيم بر مصاديق از ديگر كاربردهاي عرف، تعيين مصداق و تطبيق موضوعات و مفاهيم بر مصاديق است. حضرت امام (ره) برخلاف برخي از فقيهان و اصوليان، بر اين نكته تصريح دارند كه تعيين مصاديق و تطبيق موضوعات و مفاهيم بر مصاديق، به عرف واگذار شده است: مفاهيم عرفي و شناخت مصاديق آن ها نيز چنين اند. (66) عرف در تطبيق مفاهيم بر مصاديق و نيز شناخت مصاديق داوري مي كند آن چنان كه در شناخت مفاهيم به قضاوت گرفته مي شود در نتيجه آنچه را كه عرف مصداق نداند،

ص: 6937

مصداق موضوع حكم شرعي نيز نخواهد بود. (67) امام راحل (ره) براي اثبات سخن خود و ناپذيرفتني بودن سخن برخي از فقيهان و اصوليان - همچون مرحوم آخوند خراساني - كه تشخيص مصداق را موكول به عقل مي كنند و نه عرف، مي نويسند: [صحت] آنچه كه در سخن محقق خراساني (ره) آمده و برخي نيز از او پيروي كرده اند - مبني بر اينكه تشخيص مفاهيم به عرف واگذار شده، ولي شناخت مصداق هاي آن به عقل وانهاده شده است - نيازمند دقت و بررسي است زيرا واضح است كه شارع در شيوه خطاب هاي خويش جز همانند يكي از افراد عرف مي باشد و نمي توان پذيرفت كه در تشخيص موضوع احكام شرعي مصاديق آن از عقل پيروي شود نه از عرف. (68) تغيير عرف عرف پديده اي است اجتماعي كه به تنظيم روابط انسان ها و حفظ تفاهم و سازش بين آنان مي پردازد. اين پديده همانند ديگر پديده هاي اجتماعي، اين ويژگي را داراست كه با اختلاف زمان و مكان دگرگون شده و در هر زمان و مكان به شكل و گونه اي خاص خودنمايي كند. اين تحول و دگرگوني عرف، چنانچه بر اثر تغيير صفات اعتباري شئ صورت پذيرفته باشد - و نه به صورت تغيير نام - تحول و دگرگوني حكم و فتوا را در پي

ص: 6938

خواهد داشت. بدين روي حضرت امام (ره) فقيهان و مجتهدان را به تاثير دو عنصر زمان و مكان در اجتهاد توجه مي دهند و بر اين باورند كه مجتهد بايد با توجه به شناخت زمان و عرف زمان خويش، در صدور حكم و فتوا قلم فرسايد، هرچند فتواي او برخلاف فتاواي فقيهان پيشين تلقي گردد: زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مساله اي كه در قديم، داراي حكمي بوده است، به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام، ممكن است حكم جديدي پيدا كند; بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر، با قديم فرقي نكرده است، واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد. مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (69) البته چنان كه از گفتار حضرت امام راحل (قده) پيداست، ايشان همانند برخي از فقيهان پيشين، اين دگرگوني در حكم را به دليل دگرگوني موضوعات و عناوين تفسير مي كنند. عيوب عرف برخي از انديشمندان سه اشكال بر عرف وارد ساخته اند كه عبارت است از: لبي بودن، تغيير پذير بودن و نيازمندي به زمان طولاني براي تحقق. دو اشكال اخير از سوي عالمان حقوق ارائه شده

ص: 6939

است و نه فقيهان و اصوليان. حضرت امام (ره) از ميان اشكال هاي مطرح شده ، تنها به اشكال نخست مي پردازند و بر اين نظرند كه عرف و بناي عقلا منبع و دليلي لبي است و نه لفظي و بدين روي، داراي اجمال و فاقد صراحت و روشني كافي مي باشد. از اين رو، چون فاقد اطلاق و عموم است، نمي توان در موارد شك، به آن دست يازيد: همان طور كه روشن است، بناگذاري عقلا دليل لبي[غير لفظي] است و لفظي در آن وجود ندارد. تاييد ارتكاز و بناگذاري عقلا - از سوي شارع - از دليل هاي لفظي نيست تا به عموم و اطلاق آن استدلال شود. تعارض عرف و دليل شرعي درباره مواردي كه عرف با دليل شرعي مخالف مي باشد، دو ديدگاه عمده در خصوص حل تعارض و اختلاف بين عرف و شرع وجود دارد: ديدگاه نخست بر اين سخن است كه خبر ضعيف براي ردع عرف كافي است. بنابراين، در صورت ضعيف بودن خبر، رجحان با عرف است، مگر اين كه قرينه و خصوصيتي وجود داشته باشد كه بي اعتباري عرف را به اثبات برساند. البته همگان در پذيرش و اعتبار عرف در صورت معلل و مبتني بودن دليل شرعي بر عرف و نيز در بي اعتباري عرف معارض، كه پس از ورود دليل

ص: 6940

شرعي معتبر صريح و پس از تعيين و تحديد كامل مفهوم و موضوع دليل شرعي حادث مي گردد، متفق اند. اين حكم درباره تمامي گونه هاي عرف جاري و ساري است. به نظر مي رسد امام راحل (ره) چنين نظر دارند كه روايت ضعيف توانايي ردع عرف را دارا نيست و ردع جز به صورت جدي و متناسب با قوت عرف امكان پذير نمي باشد. ايشان همچنين ادله امارات را تنها هنگامي مقدم بر عرف و امارات عقلايي مي شمارند كه اماره مورد نظر از امارات عرفي و عقلايي شمرده نشود: دلايل امارات گسترش دهنده محدوده و مرز احراز مي باشند و بر حكم عقلايي[عرفي] مقدم اند البته در صورتي كه اماره ياد شده از امارات عقلايي[عرفي] نباشد.

پى نوشت ها

: 1. به عنوان نمونه، ر. ك. به: المقنعة، ص2 .794. به عنوان نمونه، ر. ك. به: الذريعة الي اصول الشريعة، ج1، ص3 .307. به عنوان نمونه، ر. ك. به: المهذب، ج1، ص4 .363. به عنوان نمونه، ر. ك. به: همان، ج1، ص5 .485. به عنوان نمونه، ر. ك. به: التذكرة باصول الفقه، ص39، الانتصار، ص93 و 135، شرائع الاسلام، ج3، ص712 و 716، الروضة البهية، ج2، ص99 و ج3، ص6 .53. به عنوان نمونه، ر. ك. به: المقنعة، ص532 و 538، جواهر الفقه، ص136، المهذب، ج1، ص424 و

ص: 6941

430 و 476، شرائع الاسلام، ج3، ص715 و ج4، ص7 .770. لسان العرب، ج9، ص8 .239. التعريفات، ص9 .64. قواطع الادلة، ص10 .49. كشف الاسرار، ج2، ص11 .593. الميزان في تفسير القرآن، ج8، ص12 .380. بحر الفوائد، ج1، ص13 .171. ر. ك. به: فوائد الاصول، ج3، ص192، نهاية الافكار، ج3، ص137، دروس في علم الاصول، ج1، ص111 و 276، المعالم الجديدة، ص169 - 168 ، اصول الفقه، ج2، ص171، الاصول العامة للفقه المقارن، 14 .198 - 197. ر. ك. به: انوارالهداية، ج1، ص15 .194. به عنوان نمونه، ر. ك. به: انوارالهداية، ج1، ص264 و 315، تهذيب الاصول، ج2، ص135، المكاسب المحرمه، ج1، ص161، كتاب البيع، ج1، ص16 .397. به عنوان نمونه، ر. ك. به: انوارالهداية، ج1، ص105، 106 و 194، 17 .340. انوار الهدايه، ج1، ص194 و 18 .340. همان، ج1، ص19 .105. الرسائل، ج1، ص184 و 20 .227. ر. ك. به: دانشنامه حقوقي، ج2، ص59، الاصول العامة للفقه المقارن، ص21 .197. ر. ك. به: نقش عرف در حقوق مدني ايران، ص22 .95 - 88. تهذيب الاصول، ج2، ص23 .133. المكاسب المحرمه، ج1، ص24 .161. كتاب البيع، ج1، ص25 .20 - 19. انوارالهداية، ج1، ص26 .105. حاشية الكفاية، ج2، ص188، 205 و 27 .206. مطارح الانظار، ص151، بحرالفوائد، ج1، ص171

ص: 6942

و ج3، ص52 و 53، نهاية الاصول، ج2، ص472 - 471، فقه سياسي، ج2، ص28 .218. فوائد الاصول، ج3، ص193، نهاية الافكار، ج3، ص138، دررالفوائد، ص29 .124 - 123. نهاية الدراية، ج3، ص250 و ج5، ص30، اصول الفقه، ج2، ص142 و 30 .172. المعالم الجديدة، ص169، دروس في علم الاصول، ج1، ص263، 264و31 .265. تهذيب الاصول، ج2، ص32 .106. انوارالهداية، ج1، ص33 .250. انوارالهداية، ج1، ص34 .315. فوائد الاصول، ج3، ص35 .193. همان، ج1، ص315 و نيز ر. ك. به: تهذيب الاصول، ج2، ص36 .135 - 134. الرسائل، ج2، ص37 .123. ر. ك. به: همان، ج2، ص38 .124. ر. ك. به: همان، ج2، ص39 .129 - 130. كتاب البيع، ج1، ص40 .397. به عنوان نمونه، ر. ك. به: انوارالهداية، ج1، ص106 - 105 و 41 .311. انوارالهداية، ج1، ص42 .194. همان، ج1، ص43 .106. انوارالهداية، ج1، ص44 .311. همان، ج1، ص45 .264. ر. ك. به: الرسائل، ج2، ص46 .130 - 129. ر. ك. به: كتاب البيع، ج1، ص20 - 19، المكاسب المحرمة، ج1، ص47 .161. انوار الهداية، ج1، ص48 .105. ر. ك. به: انوارالهداية، ج1، ص106 و 49 .311. ر. ك. به: كتاب البيع، ج1، ص397 و نيز ر. ك. به: انوارالهداية، ج1، ص50 .315. صحيفه نور، ج21، ص51 .98.

ص: 6943

همان، ج21، ص52 .98. همان، ج20، ص53 .159. صحيفه نور، ج21، ص189; ج16، ص27 و ج20، ص54 .56. ر. ك. به: الرسائل، ج1، ص184 و 55 .227. الرسائل، ج1، ص56 .228. در اين خصوص، ر. ك. به: الرسائل، ج1، ص228، تمثيل ارائه شده درباره جثه كلب. 57. الرسائل، ج1، ص58 .227. همان، ج1، ص59 .228. همان جا 60. همان جا. 61. الرسائل، ج2، ص96، 97، و نيز ر. ك. به: صحيفه نور، ج21، ص62 .98. به عنوان نمونه، ر. ك: كتاب البيع ، ج1، ص397: ". . . ان ادلة الضمانات علي كثرتها في الابواب المتفرقة غير متعرضة لكيفية ضمان المثلي والقيمي، مع ان بيانها محل الحاجة جدا. لو كان للشارع طريقة خاصة فانها امر مورد للابتلاء في كل يوم مرارا، و في مثله لايصح اهماله مع اختلاف طريقته للعرف، فيستكشف منه ان طريقته هي طريقة العقلاء بعينها. . . والظاهر ان نظر العرف في الضمان المثلي بالمثل والقيمي بالقيمة. " 63. كتاب البيع، ج1، ص64 .381. الرسائل، ج1، ص65 .184. الرسائل، ج1، ص66 .229 - 228. همان، ج1، ص67 .184. همان، ج1، ص68 .229. همان، ج1، ص69 .184. صحيفه امام، ج21، ص982. سيد علي جبار گلباني

ص: 6944

عرفان امام و منازل چهارگانه

اشاره

11 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم آنچه در آثار ادبي و عرفاني امام خميني "قدس سره" در سالهاي آخر عمر پر بركتش ديده مي شود - چه به صورت اشعار، چه نامه ها و مكتوبات عرفاني - نشان از نوعي "شوريدگي" و "دلدادگي" و "عشق" مي دهد. ابراز حالات ويژه روحي و بي تابي هاي معنوي در راه وصل به جانان و اينكه همه چيز را فداي "او" كردن و همه مراحل را براي رسيدن به عشق و معشوق پيمودن و در اين راه، از هيچ چيز پروا نداشتن و. . . همه از نشانه ها و آثار چنين عشق و مرتبه والاي از خود بريدن و به محبوب رسيدن است. آنچه انسان را به محبوب و معبود مي رساند، عبارت است از: - عبادت - علم - عرفان - و. . . عشق هر يك از مراحل سه گانه اول، گاهي هم به جاي "رساندن"، مانع مي شود و به جاي "خدايي شدن" به "خودي بودن" مي انجامد و به جاي ايجاد نورانيت، "حجاب" مي آورد. اينكه انسان در محدوده "عبادت ظاهري" نماند، و به اصطلاحات علمي و قيل و قال مدرسه، دل خوش نكند، و مباحث عرفاني براي او دكان نشود، بلكه به كنه و جوهره ناب بندگي و آزادگي برسد، موهبتي است كه خاص

ص: 6945

ويژگان است. در متون ديني هم (چه در آيات، چه روايات، و چه حتي در سيره معصومين و بزرگان دين) به رگه هايي از اشارات و تصريحاتي بر مي خوريم كه از اين قشري گري و جمود برظواهر، يا از ژرفايي و رسيدن به باطن و جوهر ناب بندگي ياد كرده است. آنچه در آثار امام راحل "قدس سره" بخصوص در اشعارش مشهود است، اشاره به اين منازل و مراحل و واديهاي سلوك و رسيدن به مرحله چهارم و "عشق ناب به خدا" است. شوريدگيهاي سالهاي آخر عمر حضرت امام نيز گوياي اين حال متعالي و مقدس است. آنچه در اين نوشته، در پي آنيم، مروري بر "ديوان امام" و رديابي اين مراحل و منازل اربعه در سروده هاي حضرت اوست. اگر در اشعار امام مي بينيم كه از معبد و مسجد و طاعت و عبادت ريايي و ماذنه و دير راهب و سجاده و صومعه و محراب و. . . نقد مي شود و از بي حاصلي اينها ياد مي شود، ناظر به رواياتي است كه از "عبادت بي علم" و "طول ركوع و سجود بدون تفكر" و " پرسشهاي ريايي "و. . . نكوهش شده است. و اگر حمله تند و تيز امام را به كتاب و مدرسه و قيل و قال درس و بحث و شفا

ص: 6946

و اسفار و فيلسوف و فتوحات و مصباح و اوراق و دكه علم و صحبت شيخ و عقال عقل و برهان و. . . مي بينيم، باز ناظر به آنجاست كه علم و اصطلاحات علمي، حجاب گردد و علم، تنها در دانستنيهاي درس و بحث و تعليم و تعلم خلاصه شود، نه آن نور امنيتي كه دلها را روشن و با صفا مي سازد. به فرموده امام صادق"ع": "ليس العلم بالتعلم، انما هو نور يقع في قلب من يريد الله تبارك و تعالي ان يهديه" (1) و اگر مي بينيم كه با قلم و تعبيري تند، از عرفان و خانقاه و صوفي و درويش و خرقه ملوث و قلندران و مسند و. . . انتقاد مي كند و اينها را همه هيچ مي شمارد، آنجاست كه عرفان بازي و دستگاه سازي و مريد پروري و انزواگزيني و بي خيالي، محصول اينگونه صوفيگري هاي بي خاصيت باشد. و. . . بالاخره اگر از مي و ساغر و ميكده و خم و جرعه و سبو و جام و باده و جرگه عشاق و عاكف ميخانه شدن و. . . سخن مي گويد، رسيدن به نهايت "عشق راستين" و دريدن همه حجابها و ظواهر و چشيدن طعم خوش "عبوديت عاشقانه" و "نورانيت علم" و "عرفان ناب" را در نظر دارد. با اين مقدمات كه گفته

ص: 6947

شد، مروري به برخي از سروده هاي حضرت امام داريم و اين مراحل اربعه و منازل چهارگانه را در اشعار او پي مي گيريم. (2) با اشاره اينكه بلبل باغ جنان هم راهي به دوست ندارد و در پي آن "قبله نما"ست. مي گويد: عارف و صوفي از اين باديه دور افتادند جام مي گير ز مطرب، كه روي سوي صفا همه در عيد به صحرا و گلستان بروند من سر مست ز ميخانه كنم رو به خدا (ص 39( در غزلي ديگر، كه سخن از مي و جامي است كه جان را فاني مي سازد و انسان را از " خود" رها مي سازد و همه تعلقات را مي زدايد و در خلوتگه رندان بي حرمت، در اثر آن سرمستي از باده عشق، سجود و قيام را بر هم مي ريزد: روم در جرگه پيران از خود بي خبر، شايد برون سازند از جانم به مي افكار خامم را و اين "عدم نامه" را به ساغر ختم مي كند و اين "حسن ختام" را به گوش "پير صومعه" مي رساند. در غزلي ديگر مي گويد (ص42( : رهرو عشقم و از خرقه و مسند بيزار به دو عالم ندهم روي دل آراي تو را. . . دكه علم و خرد بست، در عشق گشود آنكه مي داشت به سر، علت سوداي تو را مي بينيم كه علم

ص: 6948

و عقل و خرقه و مسند، همه در برابر "عشق"، هيچ است. باز مي بينيم كه با محور قرار دادن "عشق" و "نيستي" و "فنا"، بر علوم رايج چنين مي آشوبد (ص44( : "اسفار" و "شفا"ي ابن سينا نگشود با آن همه جر و بحث ها مشكل ما در همين راستا، در غزل ديگري مي خوانيم (ص 48( : از درس و بحث مدرسه ام حاصلي نشد كي مي توان رسيد به دريا از اين سراب هرچه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم چيزي نبود، غير حجابي پس از حجاب باز در همين محور، پس از بيان آنكه "جام باده"، روح افزا و درمانگر است، نه مدرس و مربي و حكيم و خطيب و حلقه صوفي و اصحاب صليب، مي فرمايد (ص51( : از "فتوحات"م نشد فتحي و از "مصباح"، نوري هر چه خواهم در درون جامه آن دلفريب است در غزل ديگري ظاهرسازيهاي دراويش را به سخره مي گيرد و درباره اين ظواهر فريبا مي گويد (ص54( : خرقه و خانقه از مذهب رندان دور است آنكه دوري كند از اين و از آن، درويش است نيست درويش كه دارد كله درويشي آنكه ناديده كلاه و سر و جان، درويش است حلقه ذكر مياراي، كه ذاكر، يار است آنكه ذاكر بشناسد به عيان، درويش است وي از غزل

ص: 6949

"سرجان"، پريشانحالي خود را از جام "بلي" مي داند كه از "روز الست" در دل ريشه دارد و اين عشق بي انجام و آغاز را مايه خريدن ناز معشوق مي شمارد و مي گويد (ص65( : حلقه صوفي و دير راهبم هرگز مجوي مرغ بال و پر زده، با زاغ هم پرواز نيست و در جاي ديگر، عقل را ديوانه او شدن مي داند و از خود گذشتن را، نشانه عاشقي، و مي گويد (ص67( : رهرو عشقي اگر، خرقه و سجاده فكن كه بجز عشق، تو را رهرو اين منزل نيست اگر از اهل دلي، صوفي و زاهد بگذار كه جز اين طايفه را راه در اين محفل نيست و در ادامه، با تاكيد بر اينكه "اهل دل" بودن، راه اصلي است و آرزوي رهايي از خرقه سالوس مي كند و چنين مي گويد: علم و عرفان به خرابات ندارد راهي كه به منزلگه عشاق، ره باطل نيست. كه به عيان، خرقه صوفي و سجاده زاهد و علم و عرفان را براي رسيدن به "منزلگاه عشاق"، ناتوان مي شمارد و در اينكه براي يافتن دل و دلدار، نبايد راه را گم كرد و در پيچ و خم ظواهر و علوم و اصطلاحات ماند، در غزل "قصه مستي" اينگونه مي سرايد (ص71( : آنكه دل خواهد، درون كعبه و بتخانه

ص: 6950

نيست آنچه جان جويد، به دست صوفي بيگانه نيست گفته هاي فيلسوف و صوفي و درويش و شيخ در خور وصف جمال دلبر فرزانه نيست در غزل ديگر راه علم و عقل را از ديوانگي جدا مي داند و تنها راه آشنايي با دوست را مستي و ديوانگي و از خويشتن بيگانگي مي شمارد (ص72( . درويشي را در درويش صفتي مي داند و صوفي راستين را اهل صفا و عالم واقعي را آراسته به اخلاص، و گرنه علمش حجاب مي شود و دگر هيچ و اينكه (ص74( : عارف كه ز عرفان كتبي چند فرا خواند بسته است به الفاظ و تعابير و دگر هيچ در غزل ديگري كه سخن از عشق دلدار است و مي زدگان بيخود از خويش، باز هم از حجاب و مانع بودن "علم و عرفان" مي گويد (ص82( : عشقت از مدرسه و حلقه صوفي راندم بنده حلقه بگوش در خمارم كرد نقد از مدعيان بي باطن همچنان ادامه مي يابد و در غزلي از زهد فروشان قلندر و عبادتهاي كاسب كارانه و مرشد بازي هاي دكان دارانه و صوفي هاي پر ادعا انتقاد مي كند (ص94( و در جاي ديگر، ضمن ستايش از مستان از خود بي خود و بي نصيبي عاقلان، به حجاب بودن علم مي پردازد و افق تازه اي را پيش خود مي يابد، وقتي كه از "عرفان" به "عشق"

ص: 6951

مي رسد. با هم بخوانيم (ص104( : در بر دلشدگان، علم حجاب است، حجاب از حجاب آنكه برون رفت بحق، جاهل بود . . . چون به "عشق" آمدم از حوزه"عرفان"، ديدم آنچه خوانديم و شنيديم، همه باطل بود باز هم رستن از پوسته و رسيدن به مغز. مي بينيم كه در بتكده و كعبه و خانقاه و دير و كنيسه، جلوه و نام و كلامي از آن "دلبر" نمي يابد و در "مدرس فقيه"، تنها قيل و قال مي بيند و محضر اديب را هم فاقد آن گمشده مي يابد، حتي در صفوف قلندران هم تنها مديحه سرايي از قلندران را مشاهده مي كند و در نهايت، "يك قطره مي" از جام دلبر را عطاكننده چيزي مي داند كه در همه ملك جهان نيست (ص108( . ديوان امام"ره" را مرور مي كنيم. همچنان جلوه هايي از اين حقيقت ناب كه وقتي پرتو حسن به جان بيفتد، عشق همه دردها را درمان مي كند و همان جلوه كه بر موسي عمران نمود، در جان عاشق هم آتش مي افروزد (ص115( : ابن سينا را بگو در طور سينا ره نيافت آنكه را برهان حيران ساز تو حيران نمود و اين حقيقت، در جاي ديگر اينگونه متجلي است (ص117( : از در مدرسه و دير، برون خواهم تاخت عاكف سايه آن سرو روان خواهي ديد و

ص: 6952

در اقبال به عشق و مستي گويد (ص122( : برگير جام و جامه زهد و ريا درآر محراب را به شيخ رياكار، واگذار با پير ميكده خبر حال ما بگو با ساغري برون كند از جان ما خمار در غزل ديگر، باز هم سخن از ساقي و ميكده و عشق يار مطرح است و (ص125( : گر گذشتي به در مدرسه، با شيخ بگو پي تعليم تو آن لاله عذار آمد باز دكه زهد ببنديد در اين فصل طرب كه بگوش دل ما نغمه تار آمد باز در غزل "آواز سروش" (ص130 يكسره سخن از مدهوشي حاصل از ميكده و پيمانه و باده فروشي است كه نارسايي گامهاي مسير علم و عرفان و مدرسه و خرابات و عالم و صوفي را جبران مي كند: از دم شيخ، شفاي دل من حاصل نيست بايدم شكوه برم پيش بت باده فروش نه محقق خبري داشت، نه عارف، اثري بعد از اين دست من و دامن پيري خاموش عالم و حوزه خود، صوفي و خلوتگه خويش ما و كوي بت حيرت زده خانه به دوش از در مدرسه و دير و خرابات شدم تاشوم بر در ميعادگهش حلقه بگوش گوش از عربده صوفي و درويش ببند تا به جانت رسد از كوي دل، آواز سروش در

ص: 6953

غزل بعدي، باز هم صحبت از عهد بستن با پير مي فروشي است و بي حاصلي شيخ خرقه پوش و قيل و قال مدرسه (ص131( : از قيل و قال مدرسه ام حاصلي نشد جز حرف دلخراش، پس از آن همه خروش در غزل "نهانخانه اسرار" (ص138( نيز سخن از روي نياز بردن بر در ميكده و پيرمغان است و همان مضاميني كه در ص 130 هم بود. صوفي و خرقه خود، زاهد و سجاده خويش من سوي دير مغان، نغمه نواز آمده ام با دلي غمزده از دير به مسجد رفتم به اميدي هله با سوز و گداز آمده ام در غزل ديگر (ص140( از دغلبازي صوفي به امان آمده و از قيل و قال مدرسه، به ميكده و عالم عشق و سرمستي پناه مي آورد و با روان شوريده، در پي گشودن گره هاي بسته با غمزه يار است: شيخ را گو كه در مدرسه بر بند، كه من زين همه قال و مقال تو به جان آمده ام سرخم باز كن اي پير كه در درگه تو با شعف، رقص كنان، دست فشان آمده ام و با بيان اينكه "همه جا خانه يار است كه يارم همه جاست"، به شهود خدا در ذره ذره هستي اشاره مي كند كه اينگونه تجلي خدا را جز در ديد عاشقانه عرفاني

ص: 6954

نمي توان يافت. غزل "خال لب" نيز، كه براي نخستين بار پس از ارتحال حضرت امام"قدس سره" از سوي فرزندش مرحوم حاج احمد آقا به ملت داغديده ايران عرضه شد، همين حال و هوا و شوريدگي عاشقانه و فارغ از خود شدن و منصوروار، خريدار سر دار شدن و شرر غم دلدار به چشم مي خورد و گريز از پندهاي واعظ شهر و دور افكندن جامه زهد و ريا و پوشيدن خرقه پير خراباتي و اين حالت كه (ص142( : در ميخانه گشاييد به رويم شب و روز كه من از مسجد و از مدرسه بيزار شدم و در صفحه بعد نيز، شهره شهر شدن را در پي گرفتاري در كمند سر زلف يار مي داند و مي گويد: مستي علم و عمل رخت ببست از سر من تا كه از ساغر لبريز تو هشيار شدم در غزل "جامه دران" (ص151( خواستار جام مي از دست دلبر مي شود و پروانه وار گرد شمع روي دوست مي چرخد و دنيا را همچون قفسي و دامي مي بيند كه بايد از پرپر شدن در آن و ماندن در اين رها شد و آرزو مي كند كه خرقه ملوث و سجاده ريا را بر در ميخانه بردرد و از سبوي عشق، جرعه اي نوشيده و مستانه، جان از خرقه هستي درآورد: گر از سبوي

ص: 6955

عشق دهد يار، جرعه اي مستانه جان ز خرقه هستي درآورم و اين يادآور وصفي است كه حضرت امير"ع" در نهج البلاغه از متقين دارد كه چنان مشتاق ثواب وبيمناك از عقاب اند كه اگر "اجل" نبود، يك چشم برهم زدن جانهايشان در زندان تن نمي ماند: ولو لا الاجل الذي كتب الله عليهم لم تستقر ارواحهم في اجسادهم" (3) اين بي تابي از ماندن در قفس تن و زندان زندگي و شوق به رهايي از اين جهان كه خاص مرحله عشق است، در غزلها و موارد ديگر هم ديده مي شود و اظهار اميدواري مي كند كه روزي برسد تا از اين خانه هجرت كرده و پروانه وار در شعله شمع وجود دلدار بسوزد (ص 158( : روي از خانقه و صومه برگردانم سجده بر خاك در ساقي ميخانه كنم حال، حاصل نشد از موعظه صوفي و شيخ رو به كوي صنمي واله و ديوانه كنم وي خود را "زاده عشق" مي داند كه با مدعي عاكف مسجد در نبرد است و خليلانه در آتش عشق يار مي رود و به مستي و بيهوشي در ميكده مي بالد و در نهايت چنين مي گويد (ص 163( : با صوفي و درويش و قلندر به ستيزيم با مي زدگان، گمشدگان باديه گرديم و همين مضامين را در غزل "جام ازل" (ص 167( دارد

ص: 6956

و خود را زاده عشق و پسرخوانده جام و دلداده ميخانه و غلام پير مغان مي شمارد و هم از اصطلاحات مدرسه گريزان است و هم خردانديشان و عوام: با صوفي و با عارف و درويش به جنگيم پرخاش گر فلسفه و علم كلاميم از مدرسه مهجور و ز مخلوق، كناريم مطرود خردپيشه و منفور عواميم در "مناجات محبين" از حضرت سجاد"ع"، سخن از چشيدن شيريني محبت خدا و آن را با چيز ديگري عوض نكردن و شوق ديدار خدا داشتن و توفيق نظر به وجه الله داشتن است: " واجتبيته لمشاهدتك واخليت وجهه لك و فرغت فواده لحبك و رغبته فيما عندك . . . . " . اينگونه مضامين عاشقانه و پشت سر نهادن مراحل علم و عبادت و كتاب و كلام و رسيدن به شور و حال و بار يافتن به قرب و لذت بردن از انس، در اشعار متعددي از حضرت امام ديده مي شود. غزل "باريار" (ص 168( يكي از اين نمونه هاست كه در آن از جمله مي خوانيم: راز دل غمديده خود را به كه گويم؟ من تشنه جام مي از آن كهنه سبويم بر دار كتاب از برم و جام مي آور تا آنچه كه در جمع كتب نيست، بجويم از پيچ و خم علم و خرد رخت ببندم تا بار

ص: 6957

دهد يار به پيچ و خم مويم و اين همان مراحل بالاتر از علم است كه شاعري گفته است: بشوي اوراق اگر همدرس مايي كه علم عشق در دفتر نباشد اين ها مرحله اي است كه حتي پاي عرفان هم از پيمودن راه آن ناتوان است و تنها با شهپر عشق است كه مي توان در اين آفاق پر كشيد. حضرت امام در غزل "وادي ايمن"، در پي صاحبنظري است كه اين گم كرده راه را به منزل برساند و با گذراندن راه پر خطر عشق، به آن منزلگه ايمن، بار يابد. (ص 169( : از ورق پاره عرفان خبري حاصل نيست از نهانخانه رندان خبري مي جويم مسند و خرقه و سجاده ثمربخش نشد از گلستان رخ او ثمري مي جويم . . . ترك ميخانه و بتخانه و مسجد كردم در ره عشق رخت رهگذري مي جويم اين ابيات را نيز دقت كنيد (ص 170( : خرم آن روز كه ما عاكف ميخانه شويم از كف عقل برون جسته و ديوانه شويم بشكنيم آينه فلسفه و عرفان را از صنم خانه اين قافله بيگانه شويم فارغ از خانقه و مدرسه و دير شده پشت پايي زده بر هستي و فرزانه شويم در غزل "غمزه دوست" (ص 186( ، هدف از حضور در ميكده و

ص: 6958

بتكده و مسجد و دير را بهره از " نگاه دوست" مي داند و اينكه اگر به اين خواسته نرسد، آنها ثمري ندارد و همه چيز سراب است: بر در ميكده و بتكده و مسجد و دير سجده آرم كه تو شايد نظري بنمايي مشكلي حل نشد از مدرسه و صحبت شيخ غمزه اي، تا گره از مشكل ما بگشايي و اين مضامين، تداعي كننده عشق و شيدايي نهفته در "مناجات المريدين" امام سجاد"ع" است كه عشق معبود را كارساز و درمان كننده و آرام بخش و همدم و. . . مي داند و در پي اين اكسير دگرگون ساز است: ". . . فانت لاغيرك مرادي، ولك لالسواك سهري و سهادي و لقائك قرة عيني و وصلك مني نفسي و اليك شوقي و في محبتك ولهي و الي هواك صبابتي و رضاك بغيتي و رويتك حاجتي و جوارك طلبي و قربك غاية سولي و في مناجاتك روحي و راحتي و عندك دواء علتي و شفاء غلتي و برد لوعتي و كشف كربتي. . . " (4) (ص 16( در غزل شرح پريشاني (ص 160( نيز كه با مطلع "درد خواهم، دوا نمي خواهم" از همين دلدادگي و شوق و انس و خريداري جفاي يار و عشق به بيماري آن محبوب سخن مي گويد و اينكه او

ص: 6959

دعا و ذكر و فكر و قبله و قبله نماست. به هر حال، آنچه امام را جذب كامل كرده و از همه چيز و همه جا و همه كس رهانده است، همان خلوت مستان و جرگه عشاق است كه وراي آن اصطلاحات و علوم و زهد و عبادت و حلقه درويشان است. اين مرحله، اوج كمال روحي و رهايي از همه تعلقات است. اين چند بيت را هم از غزل خلوت مستان (ص 187( مرور كنيم: در حلقه درويش نديديم صفايي در صومعه از او نشنيديم ندايي در مدرسه از دوست نخوانديم كتابي در ماذنه از يار نديديم صدايي در جمع كتب هيچ حجابي ندريديم در درس صحف، راه نبرديم به جايي در جرگه عشاق روم، بلكه بيابم از گلشن دلدار، نسيمي، ردپايي اين ما و مني جمله ز عقل است و عقال است در خلوت مستان نه مني هست و نه مايي علمهاي عاي بي اثر در ساختن روح و سعادت عالم، حجاب است، هم براي خود و هم براي ديگران به فرموده حضرت علي"ع": "علم لا ينفع كدواء لا ينجح". (5) علم بي فايده همچون دارويي است كه اثر درماني ندارد. و به تعبير حضرت عيسي"ع": مثل عالمان بد، همچون صخره اي كه بر دهانه نهري قرار گرفته كه نه خود از آب مي نوشد

ص: 6960

و نه مي گذارد آب به مزرعه هاي تشنه برسد: "مثل علماء السؤ مثل صخرة وقعت علي فم النهر، لا هي تشرب الماء و لاهي تترك الماء يخلص الي الزرع". (6) اين حكمت متعالي را حضرت امام، در يك رباعي اينگونه مي سرايد (ص 212( : علمي كه جز اصطلاح و الفاظ نبود جز تيرگي و حجاب چيزي نفزود هر چند تو حكمت الهي خوانيش راهي به سوي كعبه عاشق ننمود باز هم از رباعيات امام بخوانيم (ص 238( : اي پير مرا به خانقه منزل ده از ياد رخ دوست مراد دل ده حاصل نشد از مدرسه، جز دوري يار جانا مددي به عمر بي حاصل ده در اينجا گريز از مدرسه به خانقاه است، تا عمر، حاصلي داشته باشد. ولي خواسته برتر، رها شدن از اين دوست و رسيدن به عشق و جنون (ص 238( : يارب نظري ز پاكبازانم ده لطفي كن و ره به دلنوازانم ده از مدرسه و خانقهم باز رهان مجنون كن و خاطر پريشانم ده باز هم نمونه ديگر، سپردن دلق و مسند به ديگران و بر هم زدن طومار حكمت و فلسفه و عرفان، در برابر وصول به بارگاه عشق است. چنين مي خوانيم (ص 223( : آن روز كه ره به سوي ميخانه برم ياران همه

ص: 6961

را به دلق و مسند سپرم طومار حكيم و فيلسوف وعارف فرياد كشان و پاي كوبان بدرم گرچه بناي كار در اين بررسي، "ديوان امام" بود، ليكن در نامه ها و مكتوبات عرفاني حضرت امام"قدس سره" نيز اشاراتي به اين "موانع راه" و "منازل سلوك" و " حجب نور" ديده مي شود. دريغ است كه در اين نوشته، نگاهي به آن رهنمودهاي حكيمانه و نواهاي عاشقانه و عارفانه نداشته باشيم. در نامه اي عارفانه به خانم فاطمه طباطبايي (همسر مرحوم حاج احمد آقا) در چند مورد از اين رشحات ناب ديده مي شود: ". . . دخترم! سرگرمي به علوم حتي عرفان و توحيد، اگر براي انباشتن اصطلاحات است - كه هست - و براي خود اين علوم است، سالك را به مقصد نزديك نمي كند كه دور مي كند; "العلم هوالحجاب الاءكبر". و اگر حق جويي و عشق به او انگيزه است - كه بسيار نادر است - چراغ راه است و نور هدايت; "العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء". و براي رسيدن به گوشه اي از آن، تهذيب و تطهير و تزكيه لازم است. " (7) "به قدر ميسور، در رفع حجب و شكستن اقفال براي رسيدن به آب زلال و سرچشمه نور كوشش كن. تا جواني در دست توست، كوشش كن در

ص: 6962

عمل و تهذيب قلب و در شكستن اقفال و رفع حجب، كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديكترند. موفق مي شوند و يك پير موفق نمي شود. " (8) ". . . بافته هاي سابق را جز مشتي الفاظ نمي بينم و به تو و ساير جوانها كه طالب معرفتند، وصيت مي كنم كه شما و همه موجودات جلوه اويند و ظهور ويند، كوشش و مجاهده كنيد تا بارقه اي از آن را بيابيد و در آن محو شويد واز نيستي به هستي مطلق رسيد. " (9) ". . . شب گذشته، اسماء كتب عرفاني را پرسيدي. دخترم! در رفع حجب كوش نه در جمع كتب. گيرم كتب عرفاني و فلسفي را از بازار به منزل و از محلي به محلي انتقال دادي، يا آن كه نفس خود را انبار الفاظ و اصطلاحات كردي و در مجالس و محافل آنچه در چنته داشتي عرضه كردي و حضار را فريفته معلومات خود كردي و با فريب شيطاني و نفس اماره خبيث تر از شيطان، محموله خود را سنگين تر كردي و با لعبه ابليس مجلس آرا شدي و خداي نخواسته غرور علم و عرفان به سراغت آمد - كه خواهد آمد - آيا با اين محموله هاي بسيار به حجب افزودي يا از حجب كاستي؟ خداي عزوجل براي بيداري

ص: 6963

علما آيه شريفه "مثل الذين حملوا التوراة" را آورده تا بدانند انباشتن علوم، - گرچه علم شرايع و توحيد باشد - از حجب نمي كاهد، بلكه افزايش مي دهد و از حجب صغار او را به حجب كبار مي كشاند. نمي گويم از علم و عرفان و فلسفه بگريز و با جهل، عمر بگذران، كه اين انحراف است. مي گويم كوشش و مجاهده كن كه انگيزه الهي و براي دوست باشد و اگر عرضه كني براي خدا و تربيت بندگان او باشد، نه براي ريا و خودنمايي. . . " (10) اين نكته لطيف و ظريف را هم بخوانيم: "همچون عاشق بي سوادي كه به سواد نامه محبوب نظر كند و دل خوش دارد كه اين نامه محبوب است و همچون پارسي زبان پريشان عربي نداني كه قرآن كريم را خواند و چون از اوست، لذت برد و حالي به او دست دهد كه هزاران بار بهتر از اديب دانشمندي است كه به اعراب و مزاياي ادبي و بلاغت و فصاحت قرآن سرخود را گرم كند و فيلسوف و عارفي كه به مسائل عقل و ذوقي آن بينديشد و از محبوب غافل باشد، چون مطالعه كتب فلسفي و عرفاني كه به محتواي كتاب مشغول و به گوينده آن كاري ندارد. " (11) حضرت امام "قدس سره" در يك

ص: 6964

نامه عرفاني ديگر خطاب به فرزند گرامي شان حاج سيد احمد آقا، نكاتي در همين مقوله دارد كه جملاتي هم از اين نامه تقديم مي شود: ". . . پس ميزان عرفان و حرمان، "انگيزه" است. هر قدر انگيزه ها به نور فطرت نزديك تر باشند، از حجب، حتي حجب نور وارسته تر، به مبدا نور وابسته ترند، تا آنجا كه سخن از وابستگي نيز كفر است. " (12) در همين نامه مي خوانيم: ". . . كوشش كن كلمه توحيد را كه بزرگترين كلمه است و والاترين جمله است از قلت به قلبت برساني كه حظ عقل همان اعتقاد جازم برهاني است و اين حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقين به قلب نرسد، فايده واثرش ناچيز است. چه بسا بعض از همين اصحاب برهان عقلي و استدلال فلسفي بيشتر از ديگران در دام ابليس و نفس خبيث مي باشند - پاي استدلاليان چوبين بود - و آنگاه اين قدم برهاني و عقلي تبديل به قدم روحاني و ايماني مي شود كه از افق عقل به مقام قلب برسد و قلب باور كند آنچه را استدلال، اثبات عقلي كرده است. " (13) حضرت امام"ره" در نامه عرفاني ديگري كه براي خانم فاطمه طباطبايي در سال 65 (سه سال پيش از ارتحالش) نوشته است، اينگونه مي نگارد: ". . .

ص: 6965

در جواني كه نشاط و توان بود با مكايد شيطان و عامل آن كه نفس اماره ست سرگرم به مفاهيم و اصطلاحات پرزرق و برقي شدم كه نه از آنها جمعيت حاصل شد. نه حال و هيچ گاه در صدد به دست آوردن روح آنها و برگرداندن ظاهر آنها به باطن و ملك آنها به ملكوت برنيامدم و گفتم: "از قيل و قال مدرسه ام حاصلي نشد، جز حرف دلخراش پس از آن همه خروش" و چنان به عمق اعتبارات فرو رفتم و به جاي رفع حجب به جمع كتب پرداختم كه گويي در كون و مكان خبري نيست. جز يك مشت ورق پاره كه به اسم علوم انساني و معارف الهي و حقايق فلسفي طالب را كه به فطرت الله مفطور است از مقصد باز داشته و در حجاب اكبر فرو برده. اسفار اربعه با طول و عرضش از سفر به سوي دوست بازم داشت، نه از فتوحات فتحي حاصل و نه از فصوص الحكم حكمتي دست داد، چه رسد به غير آنها كه خود داستان غم انگيز دارد. " (14) و به فرزندش چنين نصيحت مي كند: ". . . پس از اين پير بينوا بشنو كه اين بار را به دوش دارد و زير آن خم شده است; به اين اصطلاحات كه دام

ص: 6966

بزرگ ابليس است بسنده مكن و در جستجوي او جل و علا باش. جواني ها و عيش و نوشهاي آن بسيار زودگذر است كه من خود همه مراحلش را طي كردم. " (15)

ص: 6967

خلاصه سخن آنكه در مراحل سلوك و كمال نفس، بايد اين چهار گام را برداشت: اول: در پوسته ظاهري عبادت نماندن و به ژرفاي عبوديت رسيدن دوم: دربند اصطلاحات علمي و دروس مدرسه اي، از نورانيت قلب محروم نگشتن سوم: دفتر و بساط درويشي و عرفاني نگشودن و از حصار الفاظ به درون عرفان ناب پاي نهادن چهارم: رسيدن به مرحله فنا و بيخودي و رستن از همه تعلقات خودي و تعينات فردي كه محصول "عشق" است و اين وادي با اصطلاحات مي و باده و شراب و مستي بيان مي شود. پايان اين نوشتار را غزل ديگري از حضرت امام"قدس سره" قرار مي دهيم كه از اين شيفتگي و شيدايي و سرمستي از باده عشق و محبت الهي و شوق رفتن و رسيدن و حيراني و پريشاني لبريز است. آري، غزل "محفل دلسوختگان" (ص 66( : عاشقم، عاشق و جز وصل تو درمانش نيست كيست كاين آتش افروخته در جانش نيست جز تو در محفل دلسوختگان ذكري نيست اين حديثي است كه آغازش پايانش نيست راز دل را نتوان پيش كسي باز نمود جزبر دوست كه خود حاضر و پنهانش نيست با كه گويم كه بجز دوست نبيند هرگز آنكه انديشه ديدار به فرمانش نيست گوشه چشم گشا بر من مسكين بنگر

ص: 6968

ناز كن ناز، كه اين باديه سامانش نيست سرخم باز كن و ساغر لبريزم ده كه بجز تو سرپيمانه و پيمانش نيست نتوان بست زبانش ز پريشان گويي آنكه در سينه بجز قلب پريشانش نيست پاره كن دفتر و بشكن قلم و دم دربند كه كسي نيست كه سرگشته و حيرانش نيست

پى نوشت ها

: 1. بحار الانوار، ج 1 ص 2 .225. منبع مطالعه و بررسي "ديوان امام" است كه از سوي "مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني" چاپ شده است و شماره صفحاتي كه در متن مي آيد، براساس اين ديوان است. 3. نهج البلاغه، صبحي صالح، خطبه 193 (متقين) . 4. مفاتيح الجنان، ص 124 مناجات هشتم از مناجات خمسة عشر. 5. غررالحكم، حديث 6 .6292. العلم و الحكمه في الكتاب و السنه، ري شهري، ص 7 .446. صحيفه نور، ج 22، ص 8 .343. همان، ص 9 .344. همان، ص 10 .345. همان، ص 11 .346. همان، ص 12 .347. همان، ص 13 .359. همان، ص 14 .361. همان، ص 15 .380. همان، ص 183. جواد محدثي

ص: 6969

عشق در حكمت شعري امام خميني

اشاره

16 چكيده: بسمه تعالي محور مباحث امام (ره) در ديوان اشعارشان، "عشق و عاشق و معشوق" است. عشق، موضوع اشعار عرفاني است و امام خميني نيز از نامآوران مكتب ابن عربي در قرن حاضر به شمار مي رود. در ديوان اشعار امام (ره) تا آنجا كه پژوهش كرده ايم مطالب زيادي درباره اين موضوع به چشم مي خورد. بخشي از اين موضوعات عبارتند از: "اهميت عشق"، "مكتب عاشقي"، "حقيقت عشق"، "انواع عشق"، "مقام عشق در عالم معنا"، "نسبت عاشق و معشوق"، "برهان بر عشق"، "نسبت عشق و زيبايي"، "تضاد عقل و عشق"، "ترجيح راه عشق بر راه عقل"، "سريان عشق در عالم" و "آثار عشق". اهميت عشق عشق، مظهر تمام صفات كمالي است. هم خالق است و هم قادر است و هم حي. عشق باعث گرمي است و سرسبزي و نشاط عالم وجود از پرتو عشق است. امام (ره) در يكي از ابيات، عالم را "پرتوي از عشق" و صاحب قدر و جلالي دانسته كه سمت حاكميت بر اسماء دارد. بنابراين در مسلك امام، عشق با مرتبه واحديت كه مقام اسماء و صفات است، مترادف است. من چه گويم كه جهان نيست بجز پرتو عشق ذوالجلالي است كه بر دهر و زمان حاكم اوست (1) "ميكده" كه در آثار امام همه جا مورد تاييد

ص: 6970

واقع شده و مقامي است كه صراط مستقيم حقيقت است با عشق يكي دانسته شده است. كوي نكوي ميكده باب صفاي عشق طاق و رواق روي تو كاشانه من است (2) از روزي كه پرچم عشق برافراشته شده، تمام عوالم وجود به جوشش و غلغله اي وصف ناپذير درآمده اند. به تعبير مولانا "اين همه آوازها از شه بود." وه چه افراشته شد در دو جهان پرچم عشق آدم و جن و ملك مانده به پيچ و خم عشق عرشيان ناله و فرياد كنند در ره يار قدسيان بر سر و بر سينه زنان از غم عشق (3) سريان عشق در عالم در آثار عرفا مطالب فراواني درباره سريان و جريان عشق در ذرات عالم وجود، ديده مي شود. امام نيز بدين مضمون ابياتي در اشعارشان به چشم مي خورد. از نظر ايشان "آتش افروخته عشق" در همه روحها پديدار است. عاشقم عاشق و جز وصل تو درمانش نيست كيست كاين آتش افروخته در جانش نيست (4) عشق به حق، امروزي نيست بلكه از ازل با حقيقت ارواح سرشته است: ساكنان در ميخانه عشقيم مدام از ازل مست از آن طرفه سبوئيم همه (5) براي عشق بدايت و نهايتي وجود ندارد و امري ازلي و ابدي است: عشق جانان ريشه دارد در دل از روز الست عشق

ص: 6971

را انجام نبود، چون ورا آغاز نيست (6) مرتبه عشق مقام عشق، مرتبه واحديت و اسماء و صفات است. عشق مظهر اسم الله است كه حاكم بر همه اسماء الهي است: من چه گويم كه جهان نيست بجز پرتو عشق ذوالجلالي كه بر دهر و زمان حاكم اوست (7) اگر مرتبه جبرئيل و روح الامين را مرتبه عقل و عالم جبروت بدانيم، مقام واحديت كه فوق جبروت و حاكم و موجد آن است، مقام ومرتبه عشق است. بنابراين عشق مرتبه ظهور اسماء الهي است و مساوي با مقام ظهور حضرات ائمه معصومين (ع) است. ديوانگي عاشق خوبان ز باده است مستي عاشقان خدا از سبوي ماست ما عاشقان ز قله كوه هدايتيم روح الامين به "سدره" پي جستجوي ماست گلشن كنيد ميكده رااي قلندران طير بهشت مي زده در گفتگوي ماستبا مطربان بگو كه طرب را فزون كنند دست گداي صومعه بالا به سوي ماست (8) مقام عشق برتر از مقام عرش است. "پايه آن برتر از دروازه عرش برين است." (9) و فروتر از مقام باطني انسان كامل است. "درياي عشق قطره مستانه من است. (10) " از اين رو عشق به تعبير مولانا وراي كفر و دين است و جنت عاشقان، نسبتي با جنت ابرار ندارد. مرتبه عاشقان مطابق اشعار امام مرتبه

ص: 6972

"سابقون" و "مقربين" و "مخلصين" است. به روز حشر كه خوبان روند در جنت ز عاشقان طريقت كسي نخواهد بود (11) حقيقت عشق عشق همانند بسياري از امور وجداني، نظير آزادي و زيبايي، "يدرك و لايوصف" است: راز بيهوشي و مستي و خراباتي عشق نتوان گفت كه از راهبران بي خبريم (12) "آفتاب آمد دليل آفتاب" و امام (ره) فرمودند: عاشقم جز عشق تو در دست من چيزي نباشد عاشقم، جز عشق تو بر عشق برهاني ندارم (13) در آثار امام هرجا اين كلمه به كار رفته، دلالت بر معاني عرشي مي كند. امام، ما وضع له الفاظ را معاني عام مي دانند. از اين رو دلالت نور بر نور حسي مجازي و بر حقيقت نور كه ظاهر به ذاته و مظهر لغيره است، حقيقي است. عشق، مستي، مي، طرب و وجد و بسياري از الفاظ عرفاني چنينند. حقيقت عشق، در نزد كروبيان و عوالم اسماء و صفات است و مجازا به عشقهاي زميني تلقي مي كنند. عارفان معتقدند كه حضرات خمس كه در نزد فيلسوفان به عوالم وجود تعبير مي شود بر يكديگر متطابقند. آنچه در عالم پايين است نازله عوالم بالاتر و آنچه در عوالم بالاتر است، حقيقت چيزي است كه در عوالم فروتر قرار دارد. از نظر قرآن، حتي آهن نيز نازل شده

ص: 6973

است و حقيقت آن در "ام الكتاب" يعني مخزن حقايق قرار دارد. به اين ترتيب عشق امري است معنوي كه عشقهاي جسماني پرتوي از آن است و آنچه به نام عشقهاي مجازي مذموم است و شارع مقدس از آن نهي نموده، "هوس" است و نه عشق، عشق چه روحي و چه جسمي، پاك و مقدس است. چنانكه عرفا بر اين مبنا حديث "من عشق و كتم و عف مات شهيدا" را تفسير مي فرمايند. عاكف كوي بتان باش كه در مسلك عشق بوسه بر گونه دلدار خطايي نبود (14) تفاوت عشقهاي روحاني با عشقهاي جسماني در آن است كه در اولي با وصال، عطش عشق فزوني مي يابد اما در دومي وصال مقدمه خاموشي است. اين مطلب را ابن عربي در ضمن شعري تبيين كرده است. او مي گويد "لبان معشوقم را مي بوسم اما عطش عشقم بيشتر مي شود". امام همين مطلب را با عبارات ديگري مطرح فرموده اند. هزار ساغر آب حيات خوردم از آن لبان و همچو سكندر هنوز عطشانم خداي را كه چه سري نهفته اندر عشق كه يار در بر من خفته من پريشانم (15) نسبت عشق و زيبايي آيا زيبايي تابعي از عشق است يا عشق، جلوه اي از زيبايي است؟ اين سوالي است كه عارفان پاسخهاي گوناگوني بدان داده اند. برخي همچون حافظ معتقدند

ص: 6974

كه حسن و زيبايي موجد عشق است: در ازل پرتو حسنت ز تجلي دم زد عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد و برخي همچون مولانا در تمثيل مجنون و مذمت وي در انتخاب ليلي، زيبايي را به عاشق باز مي گردانند. امام (ره) در برخي اشعار به مكتب حافظ رفته اند. چنانكه حسن را پديد آورنده عشق تلقي فرموده اند: پرتو حسنت بجان افتاد و آن را نيست كرد عشق آمد دردها را هر چه بد درمان نمود (16) و در برخي ابيات، زيبايي را وابسته به عاشق مي دانند: معجز عشق نداي تو زليخا داند كه برش يوسف محبوب چنان زيبا شد (17) اما آنچه مسلم است آن است كه زيبايي اصالت دارد و زيبايي است كه سالك را عاشق و شيفته و ديوانه مي كند. چه براي زيبايي معشوق واقعيت در نظر آوريم و يا در خيال عاشق مجسم شده باشد. به عبارت ديگر زيبايي مقدم بر عشق است و در همه حال زيبايي و جمال هدف و مقصود است و عشق تابع و فرع او. آن روز كه عاشق جمالت گشتم ديوانه روي بي مثالت گشتم ديدم نبود در دو جهان جز تو كسي بيخود شدم و غرق كمالت گشتم (18) يا مي فرمايد: آشفته ام از فراقت اي دلبر حسن برگير حجاب من

ص: 6975

كه رسواي توام (19) نسبت عاشق و معشوق در ادبيات عرفاني، توصيفات زيبايي درباره عاشق و معشوق شده است. از نظر حافظ عاشق محتاج معشوق است و معشوق مشتاق عاشق. اين بحث ريشه هاي عميقي در متون ديني دارد و خود تحقيقي مفصل مي طلبد. امام (ره) در جاي جاي ديوانشان به اين نسبت اشاره فرموده اند. از نظر ايشان عاشق مظهر نياز است و معشوق سمبل ناز. پرده بردار ز رخ چهره گشا ناز بس است عاشق سوخته را ديدن رويت هوس است (20) اكنون كه يار را راه ندادم به كوي خود ما در نياز خويش و او به ناز خويش (21) شب هجران تو آخر نشود رخ ننمايي در همه دهر تو در نازي و ما گرد نيازيم (22) بلبل و گل هم از توصيفات شايعي است كه عارفان فرموده اند: بلبل به باغ ناله كند همچو عاشقان گويي كه باد از غم فصل خزان كند (23) عاشق سوداگر جمال است و معشوق زيبايي كه از عاشق دل مي برد. ما به سوداگري خويش روانيم همه او به دلبردگي خويش روان است هنوز (24) عاشق طلب سايه سرو معشوق مي كند تا در سايه آن بيارامد. ما پي سايه سروش به تلاشيم همه او ز پندار من خسته نهان است هنوز (25) عاشق خود

ص: 6976

مجازي است و معشوق خود حقيقي. سر و جاني نبود تا كه به او هديه كنم او سر و پاي همه روح و روان است هنوز (26) عاشق پروانه و معشوق شمع وجود اوست: من دلسوخته پروانه شمع رخ او رخ زيباش عيان بود و عيان است هنوز ويژگيهاي راه عشق عارفان همگي معتقدند كه راه عشق راهي پربلا و سخت است. برخي مانند مولانا آن راه را "سركش و خوني" ناميده اند "عشق از اول سركش و خوني بود" و بعضي چون حافظ فرموده اند كه عشق اگرچه راه پرخون است اما ابتدا در ذهن عاشق آسان جلوه مي كند. "كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها" در اشعار امام (ره) راه عشق راهي پرخطر توصيف شده است: گفته بودي كه ره عشق ره پرخطري است عاشقم من كه ره پرخطري مي جويم (27) ريشه سخن امام و عارفان حقيقي به قرآن و روايات متعددي بازمي گردد. در منطق دين ميان ابتلاء و مقامات معنوي نسبتي مستقيم وجود دارد. اهل ولايت بيش از سايرين گرفتار ابتلاء هستند. اساسا طريق ولايت كه به اعتقاد نگارنده با طريق عشق يكي است و اختلافشان به اعتبار لفظ است، راهي است به غايت دشوار كه انبياء مرسل و ملائكه مقرب در خم آن مانده اند. اين راه با فناء رخ

ص: 6977

مي نمايد و كسي كه از پوسته انانيت و انيت خارج نشده است، هنوز بر اين وادي قدم نگذارده است: وادي عشق كه بيهوشي و سرگرداني است مدعي در طلبش بوالهوس و مغرور است (28) راه عشق "سر مستند مقنع به سر است" كه غيرت حق تعالي آن را از نامحرمان پوشيده است: سر عشق از نظر پرده دران پوشيده استباز رسوايي اين پرده در آن بي خبريم راز بيهوشي و مستي و خراباتي عشق نتوان گفت كه از راهبران بي خبريم (29) آگاهي از سرالاسرار و حقايق قضا و قدر الهي تنها با عاشقي به دست مي آيد. خداوند موهبت تجلي ذاتي خويش را جز بر عاشقان حرام كرده است: كور كورانه به ميخانه مرواي هشيار خانه عشق بود جامه تزوير برآر عاشقانند در آن خانه همه بي سر و پا سر و پايي اگرت هست در آن پا نگذار تو كه دلبسته تسبيحي و وابسته دير ساغر باده از آن ميكده اميد مدار پاره كن سبحه و بشكن در اين دير خراب گر كه خواهي شوي آگاه ز سرالاسرار گر نداري سر عشاق و نداني ره عشق سر خود گير و ره عشق به رهوار سپار (30) اميرالمومنين فرمودند كه حق در گمان انسان شيرين است، واي به روزي كه بخواهد تحقق يابد كه تحملش

ص: 6978

بسيار سخت است. راه عشق نيز اگرچه شيرين مي نمايد، اما راهي است كه سالك بعد از سالها ابتلائات و رنجها بدان نايل خواهد شد. اين راه از راه اهل فلسفه، عرفان، ايمان، شهود و معرفت جداست، اگرچه كسي كه كليد عشق را در اختيار دارد در اعلي مراتب ايمان و شهود و معرفت و حكمت و عرفان هم هست. اين راه از منظر امام به تبعيت از حافظ شيرازي اختصاص به رندان دارد و تا آنجا كه نگارنده تحقيق كرده است تنها مكتبي كه در صراط مستقيم قرار دارد و ترجمان كلمه "مخلصين" است كه از ازل تا ابد از دسترس شيطان درون و بيرون خارج است، مكتب رندي است. رند در اشعار امام با "اهل ولايت و محبت و عشق" يكي دانسته شده است: سالها بايد كه راه عشق را پيدا كني اين ره رندان ميخانه است راه ساده نيست (31) در اين مرتبه عبادت خداوند از روي ترس و طمع شرك جلي تلقي مي گردد. مقام عاشقان فوق بهشت است: به روز حشر كه خوبان روند در جنت ز عاشقان طريقت كسي نخواهد بود (32) در حقيقت بهشت و جهنم مراتبي از مراتب وجود عاشق است. بهشت و جهنم نازل صدها منزل است كه قيامت از جمله آنهاست. مباني تفكر

ص: 6979

امام خميني (ره) و عشق مباني تفكر امام (ره) در دو دسته از اشعار ايشان قابل تحقيق است. دستور اول ابياتي است كه ناظر بر ترجيح روش اشراق و عشق بر روش فلسفه و علوم رسمي است، اگرچه اين ترجيح به معناي نفي فلسفه نيست بلكه فلسفه مقدمه ورود به مسلك اشراقي است. سالك تا حجاب فلسفه را پاره نكند به مقام عرفان و اشراق نايل نمي آيد. دسته دوم اشعاري است كه نشان مي دهد مكتبي كه از نظر امام منطبق بر صراط مستقيم حقيقت است، صراط عشق است و سبيلهاي حكمت، عرفان، معرفت و شهود، فقه و كلام، زهد و اخلاق اگرچه با صراط مستقيم نسبت دارند اما با آن يكي نيستند. مبناي اول: تضاد عقل و عشق آنچه در متون عرفاني با عنوان عقل و عشق مطرح است، ناظر بر تضاد عشق و عقل عافيت انديش يا عقل جزو عقل معاش است. عقل در اين مرتبه بستگي تامي به خودخواهي دارد. بديهي است كه عارف كه نفي دوئيت مي كند و تنها خدا را مصداق وجود مي داند با حجاب خودخواهي اعم از نوراني و ظلماني در ستيز است. در حقيقت آنچه را كه عارفان مذمت كرده اند، عقل نيست و به تعبير اميرالمومنين (ع) "نكرا" ناميده شده است. عقل در لسان روايات همه جا

ص: 6980

مورد مدح قرار گرفته و از جنود رحمان به شمار آمده برخلاف جهل كه فرمانده لشكر شيطان است. به اين ترتيب فلسفه كه با علوم عقلي سر و كار دارد و اعم از آن، علوم رسمي از كلام و فقه و اخلاق و تفسير همگي مقدمه اند براي سير انسان به سوي حق اما اگر خود اصالت يابند و عالم، در فلسفه و حتي تفسير قرآن و حديث توقف نمايد و وراي آن را انكار نمايد، اينجاست كه در حجاب انكار كه ضخيم ترين حجابهاست، واقع مي شود و دشمن حقيقت مي گردد. اما اگر فلسفه به مثابه پل عبور به عرفان و شهود باشد، عرفا با اين فلسفه و عقل نه تنها ستيز نكرده اند كه آن را در جاي خويش بسيار نيكو دانسته اند. براي عارف "حفظ مراتب" مبنايي مهم به شمار مي آيد. اين مطالب براي آن نگاشته شد تا آنها كه عميقا با افكار امام آشنا نيستند از ظاهر اشعار امام خيال خام نپرورند و فلسفه را رمي به بيهودگي ننمايند. بهترين گواه بر اين مدعا سخنان امام و سيره عملي ايشان است. امام اگر به فلسفه اعتقادي نداشتند، سالها وقت شريفشان را مصروف تدريس اسفار و شفا نمي كردند. امام در بياناتشان حتي ديدگاه بسيار مثبتي نسبت به حكمت يونان و فلسفه ارسطو ابراز كرده اند. نكته اي كه

ص: 6981

امام بر آن تاكيد مي كنند در نظر گرفتن اعتبارات علوم است. حد فلسفه را به عرفان دادن و در هم آميختن مراتب حجابها، با ناموس خلقت در تضاد است. با اين بيان شروع به سير در اشعار امام (ره) مي كنيم: 1- دليل امام بر تضاد عشق و عقل يا روش اشراق و روش فلسفه در تضادي است كه در ثمرات اين دو نحوه سلوك پديد مي آيد. ثمره روش عاشقانه "مستي و بيخودي" است و ميوه درخت فلسفه "هوشياري و بيداري" عشق با جنون نسبت دارد و فلسفه با عاقلي: راه علم و عقل با ديوانگي از هم جداستبسته اين دانه ها و دامها ديوانه نيست (33) از عبارت "بسته دانه ها و دامها" برمي آيد كه مقصود از عقل مذموم در نزد امام، توقف در فلسفه و محصولات علم و عقل است. مستي ضدهوشياري است: "مستي نچشيده اي اگر هوش تو راست" (34) در جاي ديگر به دلبستگي و اصالت دادن به فلسفه اشاره مي كنند: ما ز دلبستگي حيله گران بي خبريم از پريشاني صاحبنظران بي خبريم عاشقان از سر سودايي ما بي خبرند ما ز بيهودگي هوشوران بي خبريم (35) راه و رسم عشق بيرون از حساب ما و توست آنكه هشيار است و بيدار است مست باده نيست ثمره عاشقي بيخودي و مستي است و ثمره خرد،

ص: 6982

هوشياري و بيداري و جهان ديدگي: مستم از باده عشق تو و از مست چنين پند مردان جهان ديده و هشيار مخواه )2 )36- رمز ديگر ترجيح روش اشراق بر فلسفه را در "حد عقل" بايد جستجو كرد. حافظ عقل را "چو شبنمي مي داند كه بر بحر مي زند رقمي" امام از علوم رسمي و فلسفه تعبير به "دكه" كرده اند: دكه علم و خرد بست و در عشق گشود آنكه مي داشت به سر علت سوداي تو را (37) فلسفه داراي چارچوبهاي مشخص است و از اصول خاص پيروي مي كند از اين رو نيازمند به علم منطق و يادگيري روشهاي مشخص استدلال است اما راه عشق بيرون از چارچوبهاي عادي است. "راه و رسم عشق بيرون از حساب ما و تو است" 3- فلسفه علم به حقايق است و عرفان و اشراق رسيدن و محو شدن در حقيقت و ميان اين دو مقام فرسنگها فاصله است. فيلسوف ماهيت موجودات را مي شناسد و فلسفه از پي بردن به حقيقت وجود عاجز است از اين رو عارف ابزار فيلسوف را ناكافي مي داند. فيلسوف از طريق حواس مادي به ادراك خيالي و عقلي نائل مي آيد. اما براي يافتن حقيقت نياز به چشمي ديگر و گوشي ديگر است و چون فيلسوف اين گوش و چشم را فاقد است، پس

ص: 6983

از نظر عارف فلاسفه كوران و كران ناميده شده اند. اصطلاح "كوران" در مثنوي بارها و بارها نسبت به فلاسفه به كار رفته است. امام نيز بارها از اين واژه استفاده كرده اند: با فلسفه ره به سوي او نتوان يافتبا چشم عليل، كوي او نتوان يافت اين فلسفه را بهل كه با شهپر عشق اشراق جميل روي او نتوان يافت 4- فلسفه با بخشي از وجود آدمي سر و كار دارد و آن ذهن است اما عرفان با حقيقت هستي انسان مربوط است. عالم ذهن عالم ثبات، اما هستي انسان دائما در صيرورت است. از اين رو فلاسفه و صاحبان علم حصولي ثابت، خونسرد و با احتياط و بي درد هستند. در مقابل عارفان و اهل حضور اهل قيام، حركت، درد، جوشش، گرمي و ريسك و قمارند: عاقلان از سر سودايي ما بي خبرند ما ز بيهودگي هوشوران بي خبريم (38) در زمره آشفته دلان زار و نزاريم در حوزه صاحبنظران چون يخ سرديم (39) مبناي دوم: مكتب عاشقي مكتب عاشقي در مسلك امام (ره) اخص از مكتب اشراقي و عرفاني است و نسبت آن نظير نسبت كعبه و مسجدالحرام است. آنكه در كعبه است، در مسجد هم هست اما هر كه وارد مسجد الحرام شد، لزوما به كعبه نرسيده است. امام در ضمن ابياتي همه

ص: 6984

مسلكها را مورد انتقاد قرار مي دهد و تنها مكتب عاشقي را به عنوان حق مطلق برمي گزيند: ما زاده عشقيم و فزاينده درديم با مدعي عاكف مسجد به نبرديم با مدعيان در طلبش عهد نبستيم با بي خبران سازش بيهوده نكرديم در ميكده با مي زدگان بيهش و مستيم در بتكده با بت زده هم عهد چو مرديم در حلقه خودباختگان چون گل سرخيم در جرگه زالوصفتان با رخ زرديم در زمره آشفته دلان زار و نزاريم در حوزه صاحبنظران چون يخ سرديم با صوفي و درويش و قلندر به ستيزيم با مي زدگان، گمشدگان باديه گرديم با كس ننماييم بيان، حال دل خويش ما خانه بدوشان همگي صاحب درديم (40) امام در بيتي اشاره مي كنند كه تنها بنياني كه اصيل است عشق است: غمزه كردي، هر چه غير از عشق را بنيان فكندي غمزه كن بر من كه غير از عشق بنياني ندارم (41) رهرو عشقي اگر خرقه و سجاده فكن كه به جز عشق تو را رهرو اين منزل نيست اگر از اهل دلي صوفي و زاهد بگذار كه جز اين طايفه را راه در اين محفل نيست اين نقدها به دو مطلب مهم اشاره مي كنند: اول آنكه عرفان امام با طريقه اهل تصوف و عرفان اصطلاحي متفاوت است اگرچه در بسياري موارد نيز مشابهت

ص: 6985

دارند. دوم آنكه امام عارف اهل كشف و شهود را همرتبه عاشق نمي گيرد. عشق دلدار چنان كرد كه منصور منش از ديارم بدر آورد و سر دارم كرد عشقت از مدرسه و حلقه صوفي راندم بنده حلقه بگوش در خمارم كرد. (42) در بيتي به طور مشخص به مراحل سه گانه فلسفه وعرفان و عشق اشاره مي فرمايند: علم و عرفان به خرابات ندارد راهي كه بمنزلگه عشاق ره باطل نيست (43) در بيتي ديگر از سه مقام حكمت، عرفان و عشق به عاقلي و حيله گري و هوشوري صاحبنظري و حيرت سوداييان و مستان تعبير مي فرمايند: ماز دلبستگي حيله گران بي خبريم از پريشاني صاحبنظران بي خبريم عاقلان از سر سودايي ما بي خبرند ما ز بيهودگي هوشوران بي خبريم (44) در ابياتي ديگر با لحن تندتري مقصود را ادا مي فرمايند: با صوفي و با عارف و درويش به جنگيم پرخاشگر فلسفه و علم كلاميم از مدرسه مهجور و زمخلوق كناريم مطرود خرد پيشه و مطرود عواميم (45) از نظر امام عارف با سالك تناسب دارد و عاشق با واصل.مرتبه واصلين كجا و مرتبه سالكين كجا! از اين رو نگارنده معتقد است مراتب معرفت در نزد امام داراي سه مرحله معرفت فلسفي و حكمي، معرفت ذوقي و شهودي و معرفت ولايي و عشقي است. در مرحله عشق

ص: 6986

فناء حقيقي و بقاء پس از فناء حاصل مي شود. مباني انديشه هاي عرفاني امام در اشعارشان با عرفان شيعي كاملا قابل تطابق است. مكاتب سه گانه فلسفي، عرفاني و عشقي را مي توان با حكمت بحثي، حكمت ذوقي و حكمت شيعي متناسب دانست.از اشعار امام برمي آيد كه علم عاشقي را همان كمت شيعي مي داند كه سرچشمه آن در ائمه (ع) است. ما عاشقان ز قله كوه هدايتيم روح الامين به "سدره" پي جستجوي ماست (46) فرهادم و سوز عشق شيرين دارم اميد لقاء يار ديرين دارم (47) در برخي اشعار به طور مشخص از ولايت شيعي به مكتب عاشقي تعبير كرده اند. سرخم باد سلامت به من راه نمود ساقي باده به كف جان من آگاه نمود خادم درگه ميخانه عشاق شدم عاشق مست مرا خادم درگاه نمود سر و جانم به فداي صنم باده فروش كه به يك جرعه مرا خسرو جم جاه نمود برگ سبزي زگلستان رخت بخشودي فارغم از همه فردوسي گمراه نمود باكه گويم غم آن عاشق دلباخته را كه همه راز خوداندر شكم چاه نمود (48) آثار عشق فلاسفه معتقدند كه براي تحقق وجود چيزي، دليلي بهتر از آثار وجودي وي نيست. بويژه امور معنوي كه قابل ادعا كردن است، با توجه به آثارش معلوم مي شود. در متون ديني و عرفاني براي مقامات معنوي آثاري

ص: 6987

مشخص ذكر شده كه اگر آن آثار پديد آيد، دليل بر تحقق آن مقام است وگرنه، حرف و ادعاست. حضرت امام در آثارشان از همين طريق برخي ادعاها را مورد انتقاد قرار مي دهند. به عنوان مثال وقتي مي خواهند ادعاي اخلاص برخي مدعيان را باطل كنند، مي فرمايند كه علامت اخلاص، جاري شدن حكمت بر زبان است و اگر ادعاي اخلاص هست چرا سخنان حكمت آميز از دهان مدعي خارج نمي شود. عشق نيز از مقولاتي است كه همگان ادعاي آن را دارند. اما ادعا موجب برخورداري نمي گردد چنانكه با خيال آب، هيچ تشنه اي سيراب نمي گردد. امام (ره) در ديوان اشعارشان خواص و آثار متعددي براي عشق برشمرده اند. اين آثار برخي ظاهري و برخي باطني است. محور اين آثار كه بسياري خواص عشق بدان راجع است، فناي عاشق در معشوق ازلي است. آنگاه كه انسان قلبش را از خودخواهي و شيطان پاك كرد، حق تعالي و جنود رحماني در آن سكونت مي گزينند. در اين صورت صدق، قدرت، سبكبالي، تسليم، پشتكار در امور خير، تسليم، سلامت، هدايت، شجاعت به خودي خود پديد مي آيد. نگارنده در ديوان امام آثار متنوعي از عشق را پژوهش كرده است. براي هر يك ابياتي به عنوان دليل مي آوريم: 1- فنا گر اسير روي اويي نيست شو پروانه شو پاي بند ملك هستي

ص: 6988

در خور پروانه نيست ميگساران را دل از عالم بريدن شيوه است آنكه رنگ و بوي دارد لايق ميخانه نيست (49) اين ره عشق است واندر نيستي حاصل شود بايدت از شوق، پروانه شوي بريان شوي )2 )50- بي اعتنايي و استغناء از دنيا بي نيازي است در اين مستي و بيهوشي عشق در هستي زدن ازروي نياز است هنوز دست بردار ز سوداگري و بوالهوسي دست عشاق سوي دوست دراز است هنوز (51) رهرو عشقم و از خرقه و مسند بيزار به دو عالم ندهم روي دل آراي تو را (52) عاشقان روي او را خانه و كاشانه نيست مرغ بال و پر شكسته فكر باغ و لانه نيست (53) عشق آوردم در اين ميخانه با مشتي قلندر پر گشايم سوي ساماني كه ساماني ندارم (54) در غم عشقت فتادم كاشكي درمان نبودي من سر و سامان نجويم كاشكي سامان نبودي )3 )55- مستي و عدم توجه به خود راه و رسم عشق بيرون از حساب ما و توست آنكه هشيار است و بيدار است مست باده نيست )4 )56- اخلاص و دوري از ريا و تزوير رهرو عشقي اگر، خرقه و سجاده فكن كه بجز عشق تو را رهرو اين منزل نيست اگر از اهل دلي صوفي و زاهد بگذار كه جز

ص: 6989

اين طايفه را راه در اين محفل نيست (57) تو كه دلبسته تسبيحي و وابسته دير ساغر باده از آن ميكده اميد مدار پاره كن سبحه و بشكن در اين دير خراب گر كه خواهي شوي آگاه ز سر الاسرار )5 )58- جنون راه علم و عقل با ديوانگي از هم جداستبسته اين دانه ها و دامها ديوانه نيست مست شو ديوانه شو از خويشتن بيگانه شو آشنا با دوست راهش غير اين بيگانه نيست )6 )59- شجاعت، جسارت و سردادن در طريق حقايق جان در هواي ديدن دلدار داده ام بايد چه عذر خواست متاع و گر نبود آن سر كه در وصال رخ او به باد رفت گر مانده بود در نظر يار سر نبود (60) در ره جستن آتشكده سر بايد باختبه جفا كاري او سينه سپر بايد كرد )7 )61- ابتلاء و مصيبت و دردمندي آتش عشق بيفزا، غم دل افزون كن اين دل غمزده نتوان كه غم افزا نشود چاره اي نيست بجز سوختن ازآتش عشق آتشي ده كه بيفتد به دل و پا نشود (62) در ره خال لبش لبريز بايد جام درد رنج را افزون كني، ني در پي درمان شوي (63) درد مي جويند اين وارستگان مكتب عشق آنكه درمان خواهد از اصحاب اين مكتب غريب است ما

ص: 6990

زاده

ص: 6991

عشقيم و فزاينده درديم با مدعي عاكف مسجد به نبرديم (64) در آتش عشق تو خليلانه خزيديم در مسلخ عشق تو فرزانه و فرديم )8 )65- آماج اتهامات بودن فرمانده جمع عاشقانم فرمان بر يار بي وفايم از شهر گذشت نام و ننگم بازيچه دور و آشنايم (66) غم دلدار فكنده است به جانم شرري كه به جان آمدم و شهره بازار شدم به كمند سر زلف تو گرفتار شدم شهره شهر به هر كوچه و بازار شدم (67) آرزوي خم گيسوي تو خم كرد قدم باز انگشت نماي سر بازار شدم )9 )68- پشتكار گر براني ز درم از در ديگر آيم گر برون رانديم از خانه ز ديوار شوم (69) عاشقان از در و ديوار هجوم آوردند طرف سري است هويدا ز در محكم عشق (70) از سر كوي تو راندند مرا با خواري با دلي سوخته از باديه باز آمده ام (71) بلقيس وار گر در عشقش نمي زديم ما را به بارگاه سليمان گذر نبود )10 )72- هدايت و يقين سر خم باد سلامت كه به من راه نمود ساقي باده به كف جان من آگاه نمود (73) ما عاشقان ز قله كوه هدايتيم روح الامين به "سدره" پي جستجوي ماست )11 )74- تسليم طره گيسوي او در كف

ص: 6992

نيايد رايگان بايداندر اين طريقت پاي و سر چوگان شوي (75) گر بار عشق را به رضا مي كشي چه باك خاور به جا نبود و يا باختر نبود (76) عاشقم، عاشق روي تو، نه چيز ديگري بار هجران وصالت به دل شاد كشم )12 )77- روحيه خدمت به خلق خدا خادم پير مغان باش كه در مذهب عشق جز بت باده به كف حكمروايي نبود )13 )78- صدق و وفاداري زجام عشق چشيدم شراب صدق و وفا به خم ميكده با جان و دل وفا دارم )14 )79- پريشان گويي و پريشان حالي در برابر معشوق ازلي و ابدي من خراباتيم از من سخن يار مخواه گنگم از گنگ پريشان شده گفتار مخواه (80) پريشان حالي و درماندگي ما نمي داني خطا كاري ما را فاش بي پروا نمي داني (81) فاش است به نزد دوست راز دل من آشفته دلي و رنج بي حاصل من طوفان فزاينده اي اندر دل ماستيارب، ز چه خاكي بسرشتي گل ما (82) آشفته ام از فراقت اي دلبر حسن برگير حجاب من كه رسواي توام (83) من پريشان حالم از عشق تو و حالي ندارم من پريشان گويم از دست تو آدابي ندارم )15 )84- توحد و تمركز فاطي ز علايق جهان دل بركن از دوست شدن به اين و آن دل بركن يك دوست كه آن

ص: 6993

جمال مطلق باشد بگزين تو و از كون و مكان دل بركن )16 )85- قدرت اراده و خداوندگاري و ربوبيت فرهاد شو و تيشه براين كوه بزن از عشق به تيشه ريشه كوه بكن (86) شاگرد پير ميكده شو در فنون عشق گردن فراز بر همه خلق اوستاد باش )17 )87- سبكبالي تهي دستي و ظالم پيشگي ما نمي بيني سبك باري عاشق پيشه والا نمي بيني )18 )88- به هيچ حدي قانع نبودن (ظلوميت) تهي دستي و ظالم پيشگي ما نمي بيني سبك باري عاشق پيشه والا نمي بيني )19 )89- چهره ظاهري عاشق (تاثير باطن بر ظاهر) عاشق دوست ز رنگش پيداستبي دلي از دل تنگش پيداست راز عشق تو نگويد"هندي" چه كنم من، كه زرنگش پيداست. (90)

پى نوشت ها

: 1. ديوان اشعار، ص 2 .62. همان، ص 3 .58. همان، ص 4 .134. همان، ص 5 .66. همان، ص 6 .179. همان، ص 7 .65. همان، ص 8 .62. همان، ص 9 .56. همان، ص 10 .60. همان، ص 11 .58.همان، ص 12 .105. همان، ص 13 .165. همان، ص 14 .150.همان، ص 15 .110. همان، ص 16 .115. همانجا. 17. همان، ص 18 .89.همان، ص 19 .220. همان، ص 20 .219. همان، ص 21 .53. همان، ص 22 .132. همان، ص 23 .166.

ص: 6994

همان، ص 24 .101. همان، ص 25 .127. همانجا. 26. همانجا. 27.همان، ص 28 .160. همان، ص 29 .52. همان، ص 30 .165.همان، ص 31 .124.همان، ص 32 .70. همان، ص 33 .105. همان، ص34 .72.همان، ص35 .242.همان، ص36 .165.همان، ص37 .177.همان، ص38 .42. همان، ص39 .165. همان، ص40 .163. همان، ص41 .63. همان، ص42 .150. همان، ص43 .82. همان، ص44 .67. همان، ص45 .165. همان، ص46 .167. همان، ص47 .56. همان، ص48 .122. همان، ص49 .116. همان، ص50 .72. همان، ص51 .185. همان، ص52 .126. همان، ص53 .72. همانجا. 54. همان، ص55 .150. همانجا. 56. همان، ص57 .70، همان، ص58 .67. همان، ص59 .124. همان، ص60 .72. همان، ص61 .107.همان، ص62 .79.همان، ص63 .112. همان، ص64 .185.همان، ص65 .51.همان، ص66 .163. همان، ص67 .286.همان، ص68 .142. همان، ص69 .144. همان، ص70 .143. همان، ص71 .134. همان، ص72 .138. همان، ص73 .107. همان، ص74 .116. همان، ص75 .56. همان، ص76 .185. همان، ص77 .107. همان، ص78 .154. همان، ص79 .110. همان، ص80 .148. همان، ص81 .177. همان، ص82 .182. همان، ص83 .234. همان، ص84 .219. همان، ص85 .149. همان، ص86 .232. همان، ص87 .231. همان، ص88 .129. همان، ص89 .182. همانجا. 90. همان، ص05. علي تاجديني

ص: 6995

عشق، رهگشاي حقيقت

اشاره

10 چكيده: طلوع ستاره شخصيت امام خميني (س) از افق شرقي اين كره خاكي و در نخستين سال آخرين قرن هزاره دوم ميلادي، هديه مباركي از جانب هستي به بشر ظلمت زده اي بود كه علي رغم همه پيشرفتهاي شگفت انگيز علمي و تكنولوژيك، قرن بيستم را با دو جنگ فراگير و خانمانسوز و صلاحهاي كشتار جمعي و رژيمهاي سياسي انسان ستيز، مانند فاشيسم، نازيسم و صهيونيسم به يكي از ظلماني ترين قرون تاريخ حيات بشر تبديل كرد. پيام و هديه اين ستاره شرق براي جهانيان چه بود؟ اين پرسشي است كه طرح و بررسي آن، نه تنها براي ما ايرانيان و شرقيان كه نزديكترين مخاطبان جغرافيايي و فرهنگي او بوديم، لازم است، بلكه بررسي آن براي همه شاهدان بصير تاريخ معاصر، درس آموزيهاي نادر و كم نظيري خواهد داشت. ان في ذلك لذكري لمن كان له قلب او القي السمع و هو شهيد. (1) پيام آگاهي بخش و شگفت انگيز امام به ميخائيل گورباچف - صدر هيات رئيسه حزب كمونيست شوروي - چند سال پيش از فروپاشي اتحاد جماهير شوروي و پيش بيني فروپاشي ابرقدرت شرق و توصيه ايشان به گورباچف براي كنارگذاشتن ره يافتهاي مادي گرايانه و روي آوردن به خدا و انسان و جامعه و تاريخ، نشان از آن

ص: 6996

داشت كه امام، به خوبي به رسالت روشنايي بخش جهاني اش آگاه بود و نگاهي فراگير به نقش احياگرانه خود داشت. بصيرت و روشندلي امام را همين دليل بس كه در همان نامه اعلام كرد كه اگر ابرقدرت شرق پس از فروپاشي، براي درمان دردها و جبران شكستهاي خود به سراغ نسخه هاي سرمايه داري غربي برود. آينده اي تخلتر از گذشته اش خواهد داشت. اين بيش بيني به واقعيت پيوسته - كه امروزه پس از وقوع، همه شاهد آن هستيم - براي نظريه پردازان شرقي و غربي آشنا با بسياري از علوم و فنون مدرن، در آن روزگار قابل پيش بيني نبود. پيام و هديه امام براي بشر معاصر و در آستانه هزاره سوم، گشودن پنجره اي به روي فضاي بيكران و درخشان خداباوري بود تا نوري از حقيقت و باطن هستي، به حيات منجمد شده مادي بشر گسسته از خدا و حقيقت هستي بتابد، و ركود و كدوريت ماديت را با پويش و جوشش معنويت از شور و شوق سرشار كند، و زندگي بي روح بشر معاصر را از اميد و نشاط بياكند. پيام روشنگر و گرمي بخش امام، برخاسته از عميقترين و اصيلترين جوهر معاني و مباني دين، يعني عرفان اسلامي است كه حقيقت آن با گوهر دين يگانه است. در چنين عرفاني،

ص: 6997

آنگونه كه امام خميني مي فهميد، سر خلقت و قوام و دوام رشته هستي، وامدار عشق است، "ما زاده عشقيم و پسر خوانده جاميم". (2) انسانها از اين منظر همگي بندگان خداي واحدند كه بايد عشق ورزي به يكديگر را از الگوي عشق الهي، به انسان بياموزند كه فرمود: اني اشد شوقا اليه; و چنين است كه اسلام در باطن خود پيام آور صلح و عشق است. كمال و جامعيت امام در علوم عقلي و نقلي اسلامي به او توان و قدرت بخشيد تا بتواند حقيقت اسلام را به دور از هرگونه تحجر و قشري گري و تعصب بشناسد. به قول مولوي; سخت گيري و تعصب خامي است تا جنيني كار خون آشامي است او فقيهي متبحر و پيشتاز و صاحب راي بود كه كتابهاي مهم فقهي او بر عمق دريافت و قدرت اجتهاد فقهي او دلالت دارند. (3) در عين حال، فيلسوفي بود كه از ظرفيتهاي برهاني عقلي خود، به گواهي تقريراتي كه شاگردان (4) او از درسهايش به دست داده اند به حد كمال بهره مي جست، مفسري بود كه تفسيرهاي به جا مانده از او، در زمره درخشانترين تفسيرهاي موجود در تاريخ اسلام به شمار مي رود; حديث و سنت و سيره را به خوبي مي شناخت و از آنها در فقه و تفسير و

ص: 6998

كلام خود بهره مي برد، و بالاخره عارفي بود كه بيش از چهارده اثر در موضوع عرفان و اخلاق از او به يادگار مانده است; اما براي او همه اين علوم و معارف، حقيقت خود را در عرفان ناب مي يابند. عرفاني كه درونمايه هاي آن برآمده از قرآن و گفتار و كردار پيامبر عظيم الشان اسلام و ائمه معصومين (ع) است، و ميراثي پربار در ميان معارف اسلام به شمار مي رود. امام عرفان را نه تنها مجموعه اي از معلومات، بلكه طريقتي براي عمل و ارتقا و كمال مي ديد، عشق او به خدا و تهجد و راز و نيازهاي عاشقانه او با خالق هستي، و غزل سرايهاي عارفانه او در كنار مسئوليتهاي سياسي - نظامي، عطوفت بيش از حد او در برخورد با مظلومين عالم و قهر ستم سوزش در برابر ستمگران، دو روي سكه شخصيت عرفاني او بود و تجلي اشداء علي الكفار رحماء بينهم جمع اين دو حساسيت عاطفي، خود ناشي از طريقت عرفاني بود و در اين مسير پيرو حقيقي حضرت علي (ع) اميرالمومنين بود كه خود منبع سرشار ولايت معنوي و عرفاني بود. من به عنوان شاگرد كوچك مكتب او كه شاهد و ناظر اين همه عظمت، لطافت، معرفت و معنويت او بودم، برآنم تا شايد بتوانم در اين فرصت كوتاه راوي

ص: 6999

بخشي از پيام توحيدي و پر نور و پرشور عرفاني مردي باشم كه روز به روز خود را بيشتر، مريد و شيفته و مشتاق او يافته ام و به قدر تشنگي و ظرفيت اندكم از زلال وجود او بهره برده ام. چو غلام آفتابم هم از آفتاب گويم نه شب نه شب پرستم كه سخن زماه گويم باري، در اين فرصت برآنم تا پس از تعريف فايده و هدف عرفان، عرفان مثبت و پوياي امام را در مقابل عرفان منفي بازگو كرده، و سير انفسي انسان براي رسيدن به خود حقيقي يا من متعالي اش مطرح نمايم، و در پايان به رابطه عاشقانه ميان انسان و خدا كه از منظر امام رمز رستگاري و فلاح است، بپردازم. موضوع و تعريف عرفان هر علمي داراي موضوعي است و موضوعات متفاوت موجب تمايز علوم از يكديگر مي شود. به عنوان مثال، موضوع فلسفه "مطلق وجود" (6) است و يكي از شاخه هاي آن، الهيات به معني الاخص است كه درباره وجود خدا بحث مي كند، و موضوع علم رياضي "عدد" است واز عوارض اعداد سخن مي گويد. موضوع علم عرفان نيز "وجود مطلق" (7) و يا "الله من حيث ذاته و اسمائه و صفاته" مي باشد; اما نكته اي كه بايد به آن توجه داشت اين است كه اگر شناخت ذات

ص: 7000

خداوند در موضوع عرفان گنجانده شده، از آن جهت است كه تصور اسما و صفات خداوند بدون تصور ذات حق ميسر نبوده است وگرنه، شناخت ذات خداوند و حتي تفكر در (كنه) اكتناه ذات حق از حيطه درك آدمي بيرون است، امام در چهل حديث تصريح مي كنند كه هيچ انديشه اي را مجال پرواز در فضاي كنه ذات نيست، و پيامبر اكرم (ص) نيز در اين باره مي فرمايد: ما عرفناك حق معرفتك; اما معرفت و شناخت به اسما و صفات الهي كه تجليات و ظهورات حضرت ذات هستند، در حيطه توان بشر است و چنين تفكري درا ثار روايي ما عبادت شمرده شده است و فرموده اند: افضل العبادة ادمان التفكر في الله و قدرته. (8) بهترين عبادت استمرار تفكر درباره خداوند و قدرت اوست. تعريف عرفان از منظر امام ، معرفت به هستي مطلق و حقايق عالم وجود است كه از طريق مشاهده حضوري - نه حصولي - حاصل مي شود، و در توضيح اين مطلب مي افزايند: آثار فلسفي به گونه اي دورنما انسان را با ماوراء الطبيعه آشنا مي سازد; ولي مكتوبات عرفاني دلها را براي حصول به محبوب مطلق آماده مي سازد. (9) بزرگان عرفان، عرفان را برترين علم دانسته اند; زيرا به گفته علما، هر علمي كه از شمول و عموميت بيشتري برخوردار بوده،

ص: 7001

و از محسوسات دورتر و به معقولات نزديكتر باشد، بر علوم ديگر رجحان دارد و عرفا معتقدند عرفان از چنين ويژگيهايي برخوردار است. امام معتقد بود، عارف با گام نهادن در ساحت عرفان، به حقيقت مطلق رهنمون مي شود و "از نيستي به هستي مطلق مي رسد". (10) عرفان نظري و عرفان عملي عرفان از منظر امام، شناختي است به حضرت حق و اسما و صفات او، و فاني ساختن انيت خويش در حقيقت مطلق و نهايتا به بقا و جاودانگي رسيدن; و باز بر اين باورند كه چنين معرفتي بدون خودسازي و تهذيب نفس حاصل نمي شود. بنابراين، عرفان به دو شاخه عملي و نظري تقسيم مي گردد كه هريك مكمل يكديگرند. (11) در مكتب امام، عرفان عملي و نظري سخت به هم آميخته اند. ايشان معتقدند "انديشه و معرفت" بدون ظهور در اعمال و "عمل" بدون آراستگي به "معرفت و آگاهي" انسان را به حقيقت مطلق رهنمون نمي سازد. امام راه رسيدن به حقايق عالم هستي و تكامل و سعادت انسان را در زدودن رذايل اخلاقي و ملكه ساختن فضايل و مكرمتهاي اخلاقي (12) ذكر مي كنند و معتقدند در اثر تزكيه، تهذيب نفس، ذكر مدام كه ثمره عرفان عملي است، دريچه معرفت به ساحت غيب، به روي انسان گشوده مي شود و انسان در همين عالم طبيعت به كمال

ص: 7002

خود مي رسد. از اين رو مي توان عرفان امام را عرفاني مثبت و پويا دانست كه از انسان خاكي و ناسوتي، موجود آسماني و لاهوتي مي سازد و به انسان نويد مي دهد كه در اثر تلاش و كوشش مي تواند به كمال انساني خويش راه يافته، و به ديدار محبوب آرماني خود نايل گردد. از اين رو عارف، در مكتب امام مجاهدي است نستوه و تلاشگري ست شجاع، كه براي ساختن دنيايي سالم براي انسانها كوشش مي كند، زيرا دنيا را مزرعه آخرت مي داند. (13) از اين رو در پي ساختن نظامي برمي آيد كه معنويت و عشق به حق، زيربناي آن باشد. در ادبيات عرفاني ما، گاه تصوف به انزواطلبي و گريز از دنيا كشيده شده، و عده اي با يدك كشيدن نام صوفي و عارف، به راحت طلبي و لااباليگري پرداخته اند; اما از منظر امام، چنين حالتي منحرف شدن از جاده حقيقت است. بنابراين، مي توان امام را مبارز و معارضي جدي با چنين تفكري كه عرفان و زهدورزي را انگيزه اي براي عدم توجه به بهتر ساختن دنياي خود و ديگران مي دانند، معرفي كرد. ايشان به صراحت به كساني كه انزواطلبي و عزلت گزيني و حتي عبادت خداوند را مستمسكي براي عدم توجه و خدمت به انسانها قرار داده اند، سخت مي تازند. شاهد مدعاي ما اعمال

ص: 7003

و رفتار خود ايشان است. او در حالي كه در حوزه هاي فقه، اصول، فلسفه، اخلاق، درسي پر رونق با شاگرداني چشمگير و تيزهوش داشت. و عابد و زاهدي بود كه به موازين شريعت و آداب ظاهري آن سخت ملتزم بود و از تهجد و ذكر و تهذيب نفس لحظه اي غفلت نداشت. وقتي مشاهده كرد كه احكام نوراني اسلام توسط حاكمان كشورش به فراموشي سپرده مي شود و شرف و آزادگي و استقلال مردم ايران به مخاطره افتاده است، علم و جهاد را به هم آميخت و به دفاع از مظلومين كشور و اعتلاي مكتبش قيام كرد. گرچه به خوبي مي دانست كه اين عمل او، به تعطيل شدن درس و بحث او و سپري كردن عمر خود در زندان و يا تبعيد خواهد انجاميد. پيوند شريعت، طريقت، حقيقت امام، التزام به موازين شرع را مقدمه طريقت مي شمارند و طريقت را جز با رياضت و تمرينهاي لازم حاصل شدني نمي دانند. طريقت، بيرون آوردن از دين عادتي و اسلام مجازي است و از گامهاي نخستين جهاد با نفس است. ايشان بر اين باورند، هر عبادتي كه بدون فكر و تامل صورت گيرد و يا به مقتضاي عادت انجام شود، نمي تواند سالك را به كمال مطلوب برساند. بنابراين، در مرحله طريقت عادت، دين عادتي را

ص: 7004

براي رسيدن به دين حقيقي ترك مي كند، از اين رو اگر مي بينيم گريز از اموري مطرح مي شود كه در مرحله قبل (شريعت) مقدس شمره مي شده اند (مسجد، سجاده، منبر) در حقيقت گريز و پرهيز از عادتي شدن دين است و پرهيز از اينكه مبادا خود اينها هدف قرار گرفته، و مانع رسيدن انسان به حقيقت مطلوب گردند. از منظر امام، هيچ انساني در هيچ زماني، از التزام به شريعت و طريقت به دليل رسيدن به حقيقت بي نياز نمي گردد. در اين زمينه به عبادات و اعمال حضرت ختمي مرتبت و اولاد معصومين (ع) اشاره مي كند كه لحظه اي از عبادت حق تعالي و التزام به شريعت و رياضت نفس به دليل رسيدن به حقيقت، غفلت نورزيدند. جنيد بغدادي، عارف معروف قرن سوم (متوفاي 297( مي گويد: ما تصوف را نه از قيل و قال يافته ايم; از جوع و ترك دنيا يافته ايم و از قطع مالوفات و مستحسنات. (14) اين گفته او بيانگر اين مطلب است كه : تصوف و رسيدن به حقيقت، نتيجه رياضت و قطع تعلقات است نه محصول بحث و نظر. بنابراين، عارف دائما در تلاش و تكاپوست تا بازدودن رذايل اخلاقي، به اخلاق نيك و كمالات عالي متصف گردد. از اين رو در مكتب عرفان، سكون و يكسان بودن دو روز انسان،

ص: 7005

خسراني است عظيم. (15) سفر روحاني در عرفان اسلامي، كمال و سعادت انسان در گرو سفري است انفسي، سفري كه سالك طريق از "من تجربي" آغاز مي كند تا به خود حقيقي يا "من متعالي" برسد. بنابراين، عارف دائما در حركتي تكاملي و صعودي است، متحركي است كه از مقصدي معلوم (من تجربي) حركت مي كند تا به حقيقتي مطلوب (من متعالي، نفس مطمئنه، رب خويش) برسد. در حقيقت از مني مي گريزد كه او را به اسارت در جسم فرا مي خواند و به مني متصل مي شود كه او را به حقيقت رهنمون مي سازد. در اين سفر، از اوصاف حيواني و بشري فارغ مي شود و رنگ و صبغه الهي مي گيرد، در حقيقت از خود فاني مي شود و به عالم بقاء راه مي يابد. از فرديت خويش به در مي آيد و با اتصال به كل، جاودانه مي گردد، انسان عارف، از يك سو در مي يابد جزئي از هستي مطلق است و از آنجا كه جز، همواره به كل تعلق و گرايش دارد، شور و شوقي در خود حس مي كند، و از ديگر سو در مي يابد كه فرديت فناپذيرش، ميان او و هستي مطلق جدايي افكنده است و حس مي كند "تا اين حجب باقي است، راهي به معدن عظمت نيست"، (16) و مي داند "نجواي سري حق با بنده

ص: 7006

خاص خود صورت نگيرد مگر [پس از به در آمدن از فرديت خود]. . . ". (17) بنابراين، تلاش مي كند تا فرمان موتوا قبل ان تموتوا را تحقق بخشد. به خوبي دريافته. ميان عاشق و معشوق هيچ حايل نيست تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز بنابراين، اولين حجاب و مانع رسيدن به حقيقت مطلق "خود" و انيت انسان است. اين معرفت و شناخت اگر از طريق عقل صورت گيرد، معرفتي است عقلاني كه با حجاب عقل توام است، اما اگر از طريق رويت باطني صورت گيرد، معرفتي است شهودي. بنابراين، آنچه از سير انفسي و سفر روحاني حاصل مي شود، معرفتي است بي واسطه كه در اثر اتصال روح محبوس در ظلمت جسم، با نور آزاد در عالم ملكوت حاصل شده است وانسان در اين سفر روحاني و از اين طريق صاحب بصيرت مي گردد و رب و ملك خويش را زيبا (18) مي بيند. پيامبر در حديث رويت فرمودند: رايت ربي في احسن صورة، و خداوند در قرآن كريم مي فرمايد: يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربك راضية مرضية; يعني اي روح آرامش يافته، به سوي ربت بازگرد در حالي كه خشنود و پسنديده اي. امام ، دومين حجاب و مانعي كه مي تواند انسان را از مسير كمال حقيقي اش دور نگاه دارد متذكر مي شوند، و در عين

ص: 7007

اينكه علم آموزي را امري مقدس مي دانند و فراگرفتن آن را براي انسان لازم مي شمرند، اما هشدار مي دهند كه همين علم مي تواند حجاب حقيقت قرار گيرد، كه گفته اند: العلم هو الحجاب الاكبر، و اين در صورتي است كه انسان، علم را هدف قرار دهد و در محدوده علم متوقف شود. امام مي گويد حتي از عقل نيز بايد فراتر رفت، زيرا توانايي و گستره عقل به نسبت وسعت انسان، ناچيز است و عقل را ياراي درك حقايق غيبي نيست. قلمرو ادراك عقل عالم طبيعت يا معقولات است. عقل مصلحت بين، جرات و جسارات عاقلان را به بند مي كشد، و نهايتا خود واسطه و حجابي مي شود ميان انسان و مطلوب (خدا) ; زيرا عقل همواره از تصور و تصديق و براهين (19) سخن مي گويد، و در علم حصولي كه محصول عقل است براهين، حجاب و واسطه اي ميان عاقل و معقول قرار مي گيرند، مگر عقل كه خود، حقيقتي ديگر است. بنابراين، وسعت و توانايي انسان به قدري است كه مي تواند از عقل نيز فراتر رود و حقايق را كه قابل فهم عقل نيستند درك كند، و براي كشف اين حقايق از مدركي ديگر مدد مي گيرد كه در عرفان از آن به "قلب" تعبير مي شود و در قرآن كريم نيز به اين مدرك اشاره شده است

ص: 7008

كه فرمود: لمن كان له قلب. از اين رو، پيام عرفاني امام به همه انسانهاي انديشمند اين است كه پرده غفلت را بدرند و خورشيد حقيقت را در جان نظاره كنند. همان گونه كه خداوند گنج پنهان بود، (20) و با آفرينش عالم هستي، حقيقت خود را آشكار ساخت، انسان نيز با پي بردن به حقيقت و گوهر ناپيداي وجود خويش و متخلق شدن به اخلاق الهي، مي تواند نقش خليفه گي خود را ايفا كرده، و كمالات خويش را به مرحله ظهور برساند و دنيايي بيافريند زيبا و متكامل. گرچه نزاع ميان "عقل و دل" در آثار عرفا سابقه طولاني دارد; اما به همين مقدار بسنده مي كنيم كه اگر عرفا عقل را مورد مذمت قرار داده، و به آن مي تازند، عقلي است كه در مقابل عشق مطرح مي شود و ادعاي دست يافتن به اسرار الهي را دارد و منظورشان اين است كه نبايد چنين گمان شود كه هرچه حقيقت است معقول است; حال آنكه حقايقي وجود دارد كه در حيطه فهم عقل نيست و زبان از بيان آن عاجز است. پس، آنجا كه عقل از قلمرو خودش فراتر رفته، و راجع به اثبات وجود يا عدم آن حقايق صحبت كند، پا از گليم خود فراتر نهاده، و كاري غير عقلاني ا نجام داده

ص: 7009

است. عقل از اين جهت است كه مورد نكوهش آنان قرار مي گيرد. بنابراين، عقل از شهود و ريافت حقايقي كه در قلمرو و ادراك او نيست محروم است و زبان معمولي قادر به بيان آن حقايق نيست و كلماتي براي بيان آنها نداريم. عين القضاة همداني معرفت شهودي را غير قابل بيان مي داند و مي گويد: هرچيز كه بتوان آن را به عبارتي درست و مطابق آن تعبير نمود، علم نام دارد. همچنين در بيان تفاوت معرفت با علم مي گويد: معرفت با علم، تعبيرناپذيري آن از طريق زبان عادي و عبارت مطابق است. و معرفت را "معنايي مي داند كه هرگز تعبيري از آن متصور نشود مگر به الفاظ متشابه"; (21) و وسيله ادراك چنين عالمي را بصيرت دانسته نه عقل، و چنين مي گويد: "بصيرت چشمي است در درون انسان كه آدمي به وسيله آن، امور الهي را ادراك مي كند". (22) بنابراين، درك حقايق غيبي و مشهود عالم ملكوت، فقط از راه اشراق حاصل مي شود و تنها قلب انسان مي تواند آنها را درك كند و عقل و برهان توان رد يا قبول آنها را ندارد "و همان طور كه تصديق بي تصور مردود است، تكذيب بي تصور نيز قبحش افزون است". (23) بنابراين، قبل از آنكه علمايي مانند رادولف كارناپ به بحث در اين زمينه بپردازند و قضاياي

ص: 7010

مربوط به متافيزيك را از آن جهت كه فاقد شرايط صدق و تحقيق هستند بي معنا بدانند، متصوفه اين مطلب را به شهود دريافته، و به صور مختلف بيان كردند; با اين تفاوت چشمگير كه اينان مابعدالطبيعه را بدان دليل كه در زبان نمي گنجد نفي نمي كنند; اما كارناپ بيان ناپذيري را دليل تعقل ناپذيري را دليل عدم وجود مابعدالطبيعه مي داند. (24) ماحصل آنكه، عرفا متعقدندحقايقي وجود دارد كه از سنخ معقولات نيست; لذا عقل (25) در مواجهه با آنها دچار مشكل مي گردد و ناچار به سكوت مي شود، زيرا رد و قبول هر امري نياز به برهان و فهم آن دارد. به عنوان مثال، عقل از مسائلي مانند عالم آخرت، "معاد" جبر و اختيار، فهم حقيقت "امر بين الامرين" ربط "حادث" به "قديم" دچار حيرت و سرگرداني مي گردد و اصولا هريك از معارف الهيه، از قبيل سهل و ممتنع است كه حل آن با طريقه بحث و برهان ممكن نيست; (26) اما براي عارفي كه به بصيرت متصف گرديد، و چشم دلش روشن شده، و "متصف به تقواي الهي گرديد" (27) ، با فهم "و حديث وجود" و اعتباري دانستن ماسوي الله، اين مساله برايش قابل درك و فهم مي گردد; زيرا در نظر او عالم آفرينش "يك فروغ رخ ساقي است كه در

ص: 7011

جام افتاد". از نگاه امام، انسان پس از فراگيري علم و تقويت قوه عقل با تصفيه خويش كه نتيجه تقواي الهي و محفوظ نگاه داشتن روح وجسم خود از پليديهاي عالم طبيعت است، مي تواند به مرتبه "ايمان" و "اطمينان" راه يابد و به مكاشفات و مشاهداتي نايل گردد كه هرگز در غير اين صورت برايش حاصل شدني نيست. از اين رو امام، " ايمان" را بهره قلب دانسته، و علم و ادراك را بهره عقل مي دانند و معتقدند معلومات قلبي، انسان را از حيرت و ترديد خارج مي سازد و او را به يقيني رهايي بخش بي واسطه برهان هدايت مي كند. (28) براي رسيدن به مرتبه"اطمينان" و خارج شدن از هرگونه دودلي و شك، مي توان به نقش"دين" اشاره داشت، زيرا دستورات و تعاليم ديني انسان را ياري مي كند تا از تنگناي فرديت خويش، حتي از اسارت عقل خود بيرون آمده، و به هستي مطلق بپيوندد و حقايق غيبي را شهود كند و به مرتبه "طمانينه" (29) و آرامش باطني برسد. انسان به اطمينان رسيده، در حقيقت مومني است كه تحت اسارت عقل نيست و خردورزيهاي عقل متعارف، ميان او و خالقش جدايي نيفكند، بلكه در منظر او همه بيگانگيها به يگانگي بدل گشته است و مقهور اراده اي است كه بر جهان هستي حاكم

ص: 7012

است; اما اين مقهوريت او را توانمند و مقتدر مي سازد. بنابراين، اگر بپذيريم هر دين و آييني الهي، سنتها و روشهاي خاص به خود را دارند; ولي مي توان همه آنها را در اين حقيقت مشترك دانست كه همه آنها پيروان خود را به پرستش و عبوديت خالق يكتا دعوت كرده، و سعادت و سلامت آنها را در به در آمدن از خود و متصل شدن به هستي مطلق دانسته اند. در اينجاست كه جوهره عرفان كه رها شدن از " من" و پيوستن به كل مطلق است با حقيقت دين، يگانه مي شود. البته منظور ما اين نيست كه همه منظومه هاي شبه عرفاني را ذاتا پديده اي ديني بدانيم و يا اينكه تمام حالات غير مادي را احساس ديني بشماريم; ولي آنچه مي توانيم ادعا كنيم، اين است كه حالات عرفاني همگي غيرمادي اند. بنابراين، مي توان گفت عرفان و ادبيات الهي در اين جهت كه هر دو به فراسوي افقهاي دنيوي و مادي مي انديشند و پيروان خود را به فراتر رفتن از عالم ماده دعوت مي كنند، مشتركند. در اديان الهي پرستش و پيوند يافتن با خالق هستي، رمز رستگاري است كه در عرفان اسلامي كيفيت شناخت حقيقت و راه و روش وصول به آن حقيقت مطرح مي شود. امام معتقدند با تزكيه و زهد و تهذيب و ذكر

ص: 7013

مدام، معرفت الهي حاصل مي شود و نتيجه چنين معرفتي عشق و محبت به خالق هستي است. از اين رو قويترين رابطه ميان خالق و مخلوق را رابطه اي عاشقانه مي دانند و پرستش را هنگامي مثمر ثمر مي دانند كه بر مبناي عشق و معرفت صورت گيرد. از اين رو، ملتزم شدن به دستورات شرع را عشق ورزي با خالق مي دانند، نماز و عبادت در مكتب امام صرفا اداي تكليف نيست، بلكه راز و نيازي عاشقانه ميان بنده با خداي خويش است و انسان عاشق حس مي كند ني اي ست از نيستان دور افتاده: از نيستان تا مرا ببريده اند از نفيرم مرد و زن ناليده اند و همواره مي كوشد تا با تعالي خويش، به معبود خود متصل گردد و اين پيوند و اتصال را در گرو به در آمدن از "من تجربي" خود مي داند تا بتواند به كل مطلق بپيوندد. از آنجا كه انسان فطرتا از نقص تنفر دارد و عاشق كمال مطلق است، به زدودن نقايص از وجود خويش همت مي گمارد. از اين رو مي توان عرفان عملي را مقدمه رسيدن به حقيقت و رستگاري دانست. انسان با سفر در خود در مي يابد گنجي گرانبها در وجود خويش و گفته امام علي (ع) را با تمام وجود حس مي كند كه فرمود: اتزعم انك جزم صغير و

ص: 7014

فيك انطوي العالم الاكبري مپندار خود را همين خرد پيكر كه در اندرونت جهاني نهان است و باز مي شنود كه "از خود بطلب هر آنچه خواهي كه تويي" بنابراين، به جستجوي حقيقت در وجود خويش مي پردازد و مي تواند با تخلق به اخلاق الهي و ملكه ساختن فضايل انساني، مي تواند به معبود و محبوب خويش راه يابد. رابطه عاشقانه امام معتقدند تنها با شهير عشق مي توان از ظلمت و كدورت حجب بيرون آمد و به وصال معشوق رسيد "محبت و اشتياق و عشق، براي معراج و رفرف وصول است". (30) از نظر ايشان همه موجودات از موهبت عشق برخوردارند "ذره اي انسان به آن مفطور است. قوام عالم هستي بر مبناي حب است، و ملك و ملكوت بر مبناي حب اداره مي شود". (31) عشق در مكتب امام، مظهر بي رنگي، صفا و خلوص است. از اين رو با هرچه شان غيريت و دوگانگي داشته باشد در ستيز است. بنابراين، ستيز ذاتي ميان شك و ايمان عادتي با عشق خردسوز از ميان مي رود و گوهر ناپيداي انسان (روح) كه در محدوده عقل نمي گنجد، از اسارت آن آزاد مي گردد. عشق از نگاه ايشان حقيقتي ازلي و جاويدان است و در پرتو آن حيات، كمال، اميد تحرك، وحدت و فنا معني مي يابد. بنابراين، عشق از اين

ص: 7015

منظر، احساس معشوق به عاشق يا علاقه عاشق به معشوق نيست، بلكه حقيقت واحد و منزهي است كه گاه به صورت عاشق جلوه مي كند و گاه در چهره معشوق متجلي مي گردد. به گفته غزالي "عشق را جز به عشق نتوان يافت" (32) پير ما، معتقد است; عشق به عاشق توان مي بخشد و او را به خلاقيت وامي دارد، چون آتشي سراپاي وجود عاشق را فرا مي گيرد و او را از نقص و كدورت، كثرت بيني و خودخواهي پاك مي سازد. از اين رو انسان عاشق در هرچه مي نگرد جلوه محبوب خويش را مي بيند، و قبل از شنيدن هر صدايي صداي معشوق خود را مي شنود. ما رايت شيئا الا رايت قبله و بعده و معه. (33) بنابراين، وحدت را در كثرت مي بيند و كثرات را شان و جلوه اي از يك حقيقت

ص: 7016

واحد مي داند "با كه گويم كه بجز دوست نبينند هرگز" (34) ; يا "جز تو در محفل دلسوختگان ذكري نيست". (35) پس، اگر عشق در آغاز، انسان را به فناي از خود مي كشاند; اما در عوض او را به حياتي جاويدان رهنمون مي سازد، نشاطي دائمي و شور و شعفي وصف ناشدني سراپاي چنين عاشقي را فرامي گيرد و او را توان مي بخشد تا حركتي از "لا" (نفي خود و انيت خود و هرگونه شرك) آغاز كرده، و به آستانه "الا الله" بار يابد و حقيقت كريمه شريفه "لااله الا الله" را در خود محقق سازد. بنابراين، عرفان به نوآموز خود مي آموزد كه اين عشق فطري را كه در اثر رويت جمال محبوب حاصل شده است، (36) با اختيار و اراده خويش شكوفا سازد; و از آنجا كه رويت جمال محبوب جز با قلب پاك و چشم پاك (37) حاصل نمي شود، زهدورزي و رياضت و تهذيب نفس بر انسان عارف عاشق لازم است. در چنين ساحتي است كه عاشق با متخلق شدن به اوصاف محبوب به رنگ او درمي آيد، فنا را قبله بقا ساخته تا به معشوق حقيقي خويش نايل گردد. عاشق در بدايت امر به قرب و وصال محبوب مي انديشد; ولي چون به مرتبه كمال رسد معني و صورت

ص: 7017

بر او غالب مي گردد. فداكاري و ايثار برخويشتن بيني چيره مي گردد و همتي والا مي يابد و به "محبوب مقيد" نمي انديشد. چنين انساني از "من" و "ما" فراتر مي رود و در بحر احديت غوطه ور مي گردد. نه از عذاب و فراق محبوب بيمناك مي شود، نه به نعيم جنت دلخوش، نه خوف مي شناسد نه با رجا آشناست; زيرا اين دو به زمان ماضي و مستقبل تعلق دارند و او در دريايي غوطه ور است كه در آنجا زمان دخالت ندارد. در حقيقت "نه متنعم بود به صبح وصال، نه متالم شود به شام فراق" از اين مرحله نيز عاشق عارف بالاتر مي رود و به مرحله اي مي رسد كه از كامروايي محبوب خويش لذت مي برد هرچند خلاف مراد و دلخواه خود باشد، در نزد چنين عاشقي قهر و لطف محبوب براي او يكسان است "پسندد آنچه را جانان پسندد" زيرا هرگونه ترجيح و گزينشي از آثار و بقاياي وجود و آرزو و خواسته اوست، حال آنكه او به مقام تسليم، فنا و استغراق در محبوب رسيده است. به اين ترتيب از نظر امام قويترين ارتباط ميان انسان و خدا رابطه اي است عاشقانه كه انسان را از هرگونه كثرت طلبي و شرك رها ساخته، و او را به توحيد رهنمون مي سازد و حصول چنين عشقي

ص: 7018

را نتيجه صفاي درون و رياضت شرعي مي دانند. در اين صورت است كه چشم حقيقت بين انسان گشوده مي شود و جمال الهي را مشاهده مي كند، و از آنجا كه لازمه جمال، عشق حب است با رويت جمال محبوب به مقام والاي عشق مشرف مي گردد و از دغدغه و تشتت خاطر رهايي مي يابد و فقط به معشوق خود مي انديشد (همانگونه كه در عشقهاي مجازي چنين است، عاشق فقط به معشوق خود مي انديشد و شايد راز اينكه عشق مجازي را قنطره عشق حقيقي دانسته اند "المجاز قنطرة الحقيقة" اين باشد كه در اين مرحله عاشق فقط از يك معشوق دل برمي كند. حال آنكه در ابتدا از معشوقهاي بيشماري جدا گشته بود) . عاشق از فرديت خود رها مي گردد و به كل هستي متصل مي شود. چنين انساني از منظر امام، انسان كامل يا ولي است و مي تواند واسطة العقد و هادي مردمان و انسانهاي معمولي باشد. چنين انساني مظهر تام و تمام جميع اسماي الهي است. او از وجه ربوبي اش به عالم قدس مي پيوندد و در نتيجه بر كل كائنات و عالم هستي اشراف و اطلاع مي يابد و از جنبه جسماني با انسانها مرتبط شده، و فيض و نور الهي را به آنها مي رساند. بدين ترتيب هادي و مكمل انسانهاي معمولي مي گردد. چنين انسانهايي از افق درخشان دريچه اي

ص: 7019

به مخزن اسرار الهي گشوده مي شود و پيوسته از اين دريچه كسب فيض مي كنند. انسان كامل در عرفان آيينه اي است كه حضرت حق خود را در آن مي نگرد و از طريق او به مخلوقات خويش فيض مي رساند. (38) در حقيقت چنين انساني جلوه گاه در ناسوت است و مظهر ربوبيت حضرت حق در لباس بشريت، خداوند در كمال استغنا و بي نيازي درلباس عبوديت ظاهر مي شود. محيي الدين بن عربي رابطه خدا با عالم هستي را رابطه كامل با اجزاي خويش مي داند. و معتقد است همان گونه كه كل به اجزاي خويش گرايش دارد، اجزا نيز به كل گرايش خواهند داشت (39) ، البته ناگفته روشن است كه منظور او جز و كل مقداري نيست كه در علوم رياضي كاربرد دارد، جز و كل ذهني هم نيست كه در منطق مطرح مي شود و جز و كل وجودي هم كه فيلسوف از آن سخن مي گويد نخواهد بود، بلكه جز و كل عرفاني است كه عبارت است از "اطلاق" و "تقييد" يعني ذات حضرت حق، "مطلق" است و هستي محض و عالم هستي تعين و نمود وجود اوست، او در حقيقت"بود" است و نظام هستي "نمود" او حال مي گوييم آن "بود" به "نمود "خويش گرايش دارد و همان گونه كه اجزا در تحقق خويش

ص: 7020

مديون كلند، كليت كل نيز به داشتن اجزاي خويش است. پس گرايش كل به جز، يا حق تعالي به عالم هستي و موجودات و مخلوقات ، خود گرايشي است كه به خود دارد و اگر مي بينيم بندگان خاص خدا به خدا مشتاقند، در قرآن كريم و در داستان حضرت داوود مي شنويم كه خداوند مي فرمايد: من نيز به آنان مشتاقترم اني اشد شوقا اليه; زيرا شوق به درك بستگي دارد و از آنجا كه خداوند منبع ادراك و آگاهي است، طبيعي ست شوق او بيشتر باشد. حاصل آنكه، برخلاف نظر برخي از متشرعين كه رابطه عاشقانه ميان انسان و خدا را رد كرده اند، (40) امام بر مبناي اصل وحدت وجود مباينت ميان حق و خلق را بشدت منكر بوده، و هرگونه كثرت و دوگانگي و تغاير را امري اعتباري مي دانند. در نگاه امام، هرچه هست اوست، عالم امكان و جهان كثرات، همه و همه مظهر صفات و اسماي آن يگانه اند، بنابراين، هر پديده اي در عالم، مظهري است كه از مظهر حكايت مي كند; بنابراين، عالم آفرينش با همه گستردگي اش جلوه و پرتو ذات واحده اي است كه خود را در آيينه هاي رنگارنگ و تعينات متعدد ظاهر ساخته است. ازنگاه عارف وحدت وجودي; (41) عالم، صورت هويت حق است و مخلوقات نمود خالقيت حقند. عرفاني

ص: 7021

كه به ارتباط و عشق ميان خالق و مخلوق قائلند، از آيه شريفه ونفخت فيه من روحي و حديث معروف خلق آدم علي صورته استفاده كرده، بر مدعاي خود تاكيد مي ورزند. برخي از اينان محبت حضرت حق را مقدمه محبت مخلوق دانسته و به آيه شريفه يحبهم و يحبونه استناد مي كنند و معتقدند، اين عشق دوطرفه ميان خالق و مخلوق، اول بار از حضرت حق آغاز گرديده، و عارف بايد با رهوار عشق خود را به او متصل سازد. چنين انساني خود را آيينه اي مي داند كه خداوند در او تجلي كرد، و خود را جز نمودي از آن حقيقت نمي داند. او رابطه خود را با خالق هستي رابطه ظاهر و مظهر مي بيند; اگر احتياج خود را به خالق خود درك مي كند، در عوض اشتياق حضرت حق را نيز به خود احساس مي كند و تا آنجا به پيش مي رود كه با خداي خويش عاشقانه به دلال مي پردازد و مي گويد گر آيينه محبي من نبود ظاهر نشود جمال محبوبي تو زيرا مي داند: مطلق بي مقيد نباشد و مقيد بي مطلق صورت نبندد; اما مقيد محتاج است به مطلق و مطلق مستغني از مقيد; پس استلزام از طرفين است و احتياج از يك طرف، اما استغناي مطلق به اعتبار ذات است والا ظهور اسماي الوهيت و تحقق

ص: 7022

نسبت ربوبيت بي مقيد، از محالات است. (42) از نگاه امام، انسان مظهر "اسم" و صفت حضرت حق است و از طريق همان "اسم" يا " عين ثابت" (43) با خداي خويش مرتبط مي شود و خداي را همان گونه مي شناسد كه در وجودش ظهور يافته است. نهايت و پايان سير عارف در سفر انفسي، رسيدن به رب خويش است. او فقط مي تواند اسمي از اسماي خداوند را بشناسد. فقط انسان كامل كه مظهر اسم " الله" (44) است، قدرت معرفت به "الله" را داراست. از اين رو مي توان به معناي سخن پيامبر اكرم (ص) كه فرمود: من عرف نفسه فقد عرف ربه پي برد و علت اينكه نفرمود" عرف الله" را در اين حقيقت خلاصه كرد كه اين رب كه شناخته مي شود ذات الوهيت نيست، بلكه خداي ظاهر شده در نفس هر موجودي است كه محبوب و مطلوب اوست. به طور مثال اگر خداوند به صورت آتش بر حضرت موسي جلوه كرد، دليل آن بود كه جناب موسي (س) طالب آتش بود (آتش، رمز غلبه معشوق و سوز و گداز از عشق است) از اين رو خداوند به صورت مطلوب و محبوب او بر او متجلي گرديد. باري، اعتقاد به پذيرش رابطه اي محبت آميز ميان خالق و محبوب، شور و شعفي در انسان طالب حقيقت

ص: 7023

ايجاد مي كند، او همواره خود را تحت عنايت و محبت خالق حس مي كند و با تمام وجود كلام خداي را كه فرمود: نحن اقرب اليكم من حبل الوريد را مي شنود. فهم اين قرب او را به وجد مي آورد. چنين انساني، كريمه انالله و انا اليه راجعون را به جهان پس از مرگ حوالت نمي دهد، هم اينك نيز درمي يابد كه به سوي او در حركت است. او خود را در محضر خدا حس مي كند و خدا را بر خود ناظر مي بيند. جمله معروف پير ما كه فرمود كه "عالم محضر خداست، در محضر خدا معصيت نكنيد" مبين اين نگرش است. در عرفان امام، انسان از عظمت خاصي برخوردار است، موجودي است ذاتا الهي و آسماني، نغمه ايزدي از عالم غيب بر قلب او دميده، و او را لعت خليفه گي بخشيده، و انسان در عالم طبيعت مي تواند با آگاهي و معرفت و محبت و مجاهده و تهذيب نفس و ذكر مدام و تصفيه باطن، حقيقت را در وجود خويش حس كند. چنين انسان ره يافته اي، از منظر امام مي تواند هدايتگر و مرشد انسانها قرار گيرد. با دعايي از حضرت ايشان به سخن خود پايان مي بخشم. خداوندا، تو بر ما توفيق عنايت كن، تو معني الحمدلله رب العالمين را به ما بيچاره هاي غافل، كه

ص: 7024

همه محامد را به خلق نسبت مي دهيم بفهمان. تو حقيقت ما اصابك من حسنة فمن الله و ما اصابك من سيئة فمن نفسك را به ما بنما. ما اهل حجاب و ظلمتيم، خودخواه و خودپسنديم، تو خود حب نفس و حب دنيا را از دل ما بيرون كن، تو ما را خداخواه و خداپرست كن. انك علي كل شيئ قدير. (45) بهمن سال 1378 - كانادا

پى نوشت ها

: 1. ق2/ .26. ديوان امام. 3. كتابهايي كه تاكنون از ايشان چاپ گرديده عبارتند از: - كتاب البيع; - كتاب الطهارة; - الاستصحاب، حاصل دروس ايشان است ومربوط به يكي از مباحث عمده علم اصول فقه است; - انوار الهدايه في التعليقه علي الكفايه، اثر قلمي ايشان است بر مباحث عقليه كتاب كفاية الاصول از محقق بزرگ، آيت الله آخوند خراساني; - بدايع الدرر في قاعدة نفي الضرر، در اين اثر به مبحث اختلاف ادله و تعارض آنها به يكديگر كه از مباحث اساسي در علم اصول فقه است، پرداخته اند; - المكاسب المحرمه، مطالبي است كه پس از تدريس به رشته تحرير درآورده اند; - التعادل والترجيح; - مناهج الوصول الي علم الاصول; - ولايت فقيه، اين كتاب نيز حاصل درسهاي ايشان است كه در يك مجموعه جمع آوري شده است. 4. برخي

ص: 7025

از شاگردان امام در حوزه هاي فلسفي هم اينك در حال تدريس مي باشند كه عبارتنداز: آيت الله عزالدين زنجاني، آيت الله منتظري، استاد جلال الدين آشتياني، آيت الله گيلاني و از جمله شاگردان خاص امام مي توان از استاد شهيد مرتضي مطهري نيز ياد كرد. 5. آداب نماز (آداب الصلوة) ، در بيان اسرار معنوي نماز نگاشته شده است; - التعليقه علي القوائد الرضويه، حاشيه اي است بر شرح فلسفي، عرفاني حديث راس الجالوت از قاضي سعيد قمي; - تفسير سوره حمد، تفسير است بر فاتحة الكتاب كه حاوي نكات دقيق و لطايف عرفاني است; - جهاد اكبر يا مبارزه با نفس; - چهل حديث، تاليفي است كه برگرفته از روايت پيشوايان دين است كه شرحي عرفاني از آنها شده است; - سرالصلوة، در بيان اسرار نماز و حقيقت معناي نماز مي باشد; - شرح دعاي سحر، كه اولين تاليف عرفاني ايشان است كه در سال 1347 ه. ق نوشته شده است; - مصباح الهدايته الي الخلافة والولاية، اين اثر نيز يكي از درخشانترين آثار عرفاني است كه در سن 28 سالگي به نگارش درآمده است; - حاشيه بر فصوص محي الدين ابن عربي و مصباح الانس قونيوي; - نقطه عطف; - باده عشق; - ديوان شعر، كه بيشتر داراي مضاميني عرفاني است و شرح درد

ص: 7026

مهجوري و غربت از معشوق حقيقي است، اكثر اين اشعار در سن هشتاد سالگي سروده شده است; - شرح حديث جنود عقل و جهل; 6. امام خميني; ره عشق; ص7 .18 . همان. 8. اصول كافي; ج2، ص55 "باب تفكر". 9. ره عشق. 10. همان; ص11 .30. رسائل قيصري، ص5; اعلم ايدنا الله و اياك: ان الوصول الي الله سبحانه قسمان، علمي و عملي و العملي مشروط بالعلمي. ليكون العامل علي بصيرة في علمه. 12. پيامبر اكرم (ص) نيز هدف بعثت خود را پياده كردن مكرمت اخلاقي معرفي كرده اند: "بعثت لاتمم مكارم الاخلاق"; مجمع البيان; تفسير آيه 4، سوره قلم. 13. الدنيا مزرعة الاخرة. 14. زرين كوب، عبدالحسين; جستجو در تصوف ايران; ص15 .118. امام علي (ع) مي فرمايند: من ساوي يوماه فهو مغبون. 16. امام خميني; ره عشق; ص17 .25. همان. 18. واقعه ديدار نفس با حقيقت ملكوتي خويش، در ادبيات عرفاني سابقه اي طولاني دارد; به عنوان مثال براي معتقدين به آيين زرتشت و برحسب متون اوستايي پهلوي، وقتي مرد كامل از جهان مي رود و روان او به پل چينوت مي رسد، سر اين پل دختري زيبا به استقبال او مي آيد. آن وقت روان مرد پاكدين با شگفتي از او مي پرسداي دختر جوان تو كيستي؟ وي در جواب مي گويد: من دثناي

ص: 7027

تو يعني منش نيك، گوش نيك، كنش نيك تو هستم، محبوب بودم، تو مرا محبوبتر ساختي، بلند پايه بودم تو مرا بلند پايه تر ساختي، در عو ض اگر مرد بدكاره باشد اين دثنا را به صورت زني زشت ديدار مي كند. (پور داود ، يشت ها، ج1، ص588( اين دثنا در لغت به معناي دين و وجدان است، در واقع همان نفس يا من ملكوتي است كه نفس رها شده از اسارت تن با او ديدار مي كند. ديدار با طباع تام در آثار منسوب به "هرمس" نمونه ديگري از اين ديدار است كه بعدها در آثار شيخ اشراق انعكاسي گسترده مي يابد، در كتاب غاية الحكيم، اشاره به طباع تام از قول ارسطو و سقراط نيز نقل شده است. ارسطو در كتاب الاسطما خيس گفته است: "طباع تام قوتي است فيلسوف را، كه علم و حكمت او را مي افزايد حكما اين سر را مكتوم نگاه مي دارند. . . " به نقل از: (ديدار با سيمرغ; دكتر پورنامداريان; ص39( ; اما براي عارف و صوفي مسلمان، نفس او از طريق حواس ظاهري و قطع تعلقات در اثر رياضت و زدودن رذايل اخلاقي و متصف شدن به ملكات حميده، در همين عالم طبيعت شايسته ديدار با من ملكوتي با همان فرشته خود مي شود و از او

ص: 7028

بهره هاي حكمي، علمي مي برد و هربار به مقتضاي صفا و زيبايي باطن او، اين فرشته را زيباتر مشاهده مي كند. (به نقل از : ديدار با سيمرغ; دكتر پورنامداريان) در عرفان اين حالت روحاني را "ولادت ثاني" يا قيامت صغرا يا حشر قبل از نشر مي نامند. 19. برهان صديقين در عرفان از اين قاعده مستثنا است. (اربعين حديث، ص192 - 191( ، " زيرا كه صديقين از مشاهده ذات، شهود اسما و صفات كنند و در آيينه اسما اعيان و مظاهر را شهود نمايند و اينكه اين قسم برهان را برهان صديقين گوييم، براي آن است كه اگر صديقي بخواهد مشاهدات خود را به صورت برهان درآورد و آنچه ذوقا و شهودا يافته به قالب الفاظ بريزد، اينچنين شود نه آنكه هركس بدين برهان، علم به ذات و تجليات آن پيدا كرد، از صديقين است يا آنكه معارف صديقين از سنخ براهين است تا قلب در حجاب برهان است و قدم او قدم تفكر است، به اول مرتبه صديقين نرسيده، و چون از حجاب غليظ علم و برهان رست، بي واسطه برهان به مشاهده جمال جميل مطلق نايل گردد و به لذت دائم سرمد برسد". 20. "كنت كنزا مخفيا فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق لكي اعرف" حديث قدسي; فتوحات; ج2، ص110. اين حديث

ص: 7029

را بدين گونه آورده كه: "كنت كنزا لم اعرف فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق و تعرفت اليه فاعرفوني". 21. تمهيدات; تصحيح عفيف عسيران; انتشارات منوچهري; مقدمه ، ص108; و در زبده الحقايق نيز آمده است. 22. همان. 23. چهل حديث; ص24 .389. لازم به ذكر است عقلي كه ناتوانش خوانديم، عقل رايج در ميان علماست، والا در مجموعه روايي، عقل اول مخلوق خداوند معرفي شده كه خداوند آفرينش آن را به "الله" ذات مستجمع جمع صفات نسبت داده است"اول ما خلق الله العقل" و در حديثي پيامبر (ص) مي فرمايند "اول ما خلق الله نوري" كه مي توان عقل را همان نور و حقيقه محمديه دانست كه در عرفان جايگاه خاص دارد. 25. پورنامداريان، تقي; ديدار با سيمرغ; ص209، مقاله عقل و فلسفه از نظرگاه عطار. 26. امام خميني; چهل حديث; ص27 .646. همان. 28. امام خميني، شرح حديث جنود عقل و جهل; ص29 .87. طمانينه، مقام و منزلي است كه خواجه عبدالله انصاري در منزل پنجاه و نهم مطرح كرده است. 30. شرح حديث جنود عقل و جهل; ص76 - اربعين حديث; ص31 .127. چهل حديث; ص32 .76. چهل حديث; ص33 .76. غزالي، احمد; شروح سوانح; ص34 .21. منسوب به حضرت علي (ع) ، علم اليقين; ج1، ص35 .49. امام خميني;

ص: 7030

ديوان امام; ص36 .62. بزرگان چون افلاطون در رساله فايدروس، ضيافت و احمد غزالي در سوانح نيز معتقدند، عشق با مشاهده جمال آغاز شده است. 37. بزرگان چون افلاطون در رساله فايدروس، ضيافت و احمد غزالي در سوانح نيز معتقدند، عشق با مشاهده جمال آغاز شده است. 38. محيي الدين بن عربي; فصوص الحكم. 39. شرح قيصري; فص محمديه، فصوص الحكم; محيي الدين بن عربي; ص40 .216. اينان در مقام برهان مي گويند، لازمه يا شرط معرفت و محبت، جنسيت است و عشق از جنسيت و هماهنگي دو روح منبعث مي شود; و از آنجا كه هيچ سنخيتي ميان حق و مخلوق وجود ندارد، بنابراين رابطه عاشقانه برقرار نخواهد شد. به عبارت ديگر، اينان بر اين باورند كه خداوند با تمام ذات با مخلوقات خود متباين است و هيچ گونه مناسبتي ميان آنها موجود نيست تا محبتي متصور شود، و باز در لسان ديگر مي گويند، محبت نوعي اراده است و به معرفت بستگي دارد و از آنجا كه اراده بنده بر چيزي تعلق مي گيرد كه اولا، از امور ممكنه باشد ثانيا، حادث باشد تا تصرف در آن متصور شود، و چون خداوند "قديم" است، متعلق اراده بنده نتواند بود و تصرف حادث در قديم امكانپذير نيست. عشق صوفيانه، جدال فقيه يا زاهد صوفي،

ص: 7031

دكتر سجادي; ص41 .142. محيي الدين بن عربي كه در سال 560 - 638 مي زيسته است، عارفي است كه اصل اصيل "وحدت وجود" را تبيين كرده، و بعضي معتقدند مبناي نظري او را مي توان در فلسفه افلاطون و مذهب بودا جستجو كرد - ابن عربي توانست تجلي صانع در مجالي صنع را، را با نگرشي وسع و وضع مصطلحات نوين و ارائه براهين منطقي تقويت كرده، و به صورت مكتبي، فلسفي - عرفاني درآورده. تفكر او بر عرفا و فلاسفه و شعراي بعد از او تاثير شگرفي داشته است. 42. جامي، عبدالرحمن، لوايح; ص43 .22. اعيان ثابته، صور حقايق اسماي الهي اند. 44. الله، اسم مستجمع جميع صفات است. 45. امام خميني; چهل حديث; ص17. دكتر فاطمه طباطبايي

ص: 7032

عصاره تشيع علوي

8 چكيده: (خلاصه پايان نامه) نابرابري اجتماعي از نظر امام خميني و دكتر شريعتي در اين مقاله موضوع نابرابري اجتماعي از ديدگاه امام خميني و دكتر شريعتي را به طور اختصار مورد بررسي قرار مي دهيم. هدف، به دست آوردن ديدگاههاي هريك از اين دو شخصيت در ارتباط با پرسشهاي مطرح شده با موضوع نابرابري است. 1- امام خميني و دكتر شريعتي چه تعريفي از طبقه دارند؟ 2- عوامل موجد نابرابري نزد اين دو شخصيت كدام است؟ 3- آيا اين دو شخصيت نابرابري را اجتناب پذير مي دانند يا اجتناب ناپذير؟ 4- مكانيزمهاي رويارويي با نابرابري نزد اين دو شخصيت كدام است؟ 5- ايدئولوژي، جهتگيري ايدئولوژي و مخاطبان ايدئولوژي امام و دكتر شريعتي كدام اند؟ طبقه: امام خميني در سخنان و آثار خود تعريف مشخصي از طبقه ارائه نداده است. لذا با استفاده از عناصر تشكيل دهنده يك تعريف منطقي كه از مفهوم ساخته مي شود، از طريق مصاديق مربوط به طبقه به مفاهيم و تعريف طبقه از ديدگاه امام مي رسيم كه عبارت است از: گروهي از مردم كه داراي شغل و وضع مشترك درآمد، ثروت و مالكيت هستند كه اين اشتراك، آنها را در موقعيتي خاص در ارتباط با ميزان امكانات اقتصادي و قدرت سياسي جامعه قرار مي دهد.همچنين اين گروه مي بايست در ارتباط

ص: 7033

با وضع زندگي، روحيات و ارزشها و خصوصيات فرهنگي مشترك قرار گيرند تا طبقه را تشكيل دهند. (1) در بيان امام ، طبقه و قشر يكسان و معادل هم قرار دارند. امام در ارتباط با اين تعريف از طبقه، براي جامعه در مقطع زماني سه طبقه - طبقه بالا، طبقه متوسط، طبقه پايين - را در نظر مي گيرد. (2) امام همچنين براي تمامي جوامعي كه در ارتباط با استعمار قرار مي گيرند دو طبقه ظالم و مظلوم را در نظر مي گيرد كه در اين ديدگاه طبقات به صورت تاريخي و از نقطه نظر عامل استعمار در نظر گرفته مي شود. (3) امام در اين مورد معتقد است كه استعمارگران به دست عمال سياسي خود كه بر مردم مسلط شده اند نظامات ظالمانه اي را تحميل مي كنند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسيم مي شوند: ظالم و مظلوم. امام به ارتباط عامل استعمار جامعه طبقاتي نظر دارد و بدين طريق جامعه طبقاتي اي را نشان مي دهد كه متشكل از دو طبقه است، كه در يك طبقه، عده اندكي كه داراي قدرت سياسي و ثروت هستند و نيز اكميت سياسي را نيز در قبضه دارند بر طبقه ديگر كه فاقد قدرت و ثروت است و اكثريت را تشكيل مي دهد سلطه دارند. در رابطه فوق امام با ديدگاه

ص: 7034

تضاد به عنصر استعمار و عمال سياسي وابسته به آن مي نگرد كه علت طبقاتي شدن جامعه اند و جامعه را به دو قطب و طبقه تقسيم كرده و موجب تسلط طبقه اي بر طبقه ديگر شده اند. تعريف دكتر شريعتي از طبقه دكتر شريعتي در ارتباط با طبقه تعريف مشخصي ارائه مي دهد كه عبارت است از: گروهي از افراد كه داراي زندگي با شكل كار و درآمد همسان و مشابه اند تشكيل يك طبقه را مي دهند. افرادي كه در يك طبقه قرار مي گيرند و در شكل كار و زندگي واندازه برخورداري از جامعه و درآمد با يكديگر مشترك هستند، تشكيل واحدي مي دهند به نام طبقه اجتماعي كه داراي يك فرهنگ و فكر و گرايش و تيپ فكري مشتركي هستند كه يك لايه جامعه را فرامي گيرند. (4) لازم به ذكر است كه دكتر شريعتي بين قشر و طبقه تمايز قايل است. او قشر را زيرمجموعه طبقه مي داند، به طوري كه هر طبقه مي تواند متشكل از چند قشر باشد; مانند طبقه كارگر كه مي تواند متشكل از قشر كارگر ماهر، نيمه ماهر و غيرماهر باشد. در نظر دكتر شريعتي احساس طبقاتي يكي از عناصر مهم تشكيل طبقه است. از ديگر خصوصياتي كه دكتر براي طبقه قايل است مي توان علاوه بر احساس طبقاتي (5) به ويژگيهاي زير نيز

ص: 7035

اشاره كرد: اول - افرادي كه داراي سبك زندگي مشابه اند . دوم - گروهي از انسانها كه داراي درآمد مشابه و يكسان هستند. سوم - گروهي از افراد كه داراي شغل مشابه اند. (6) دكتر شريعتي تقسيم بندي براساس برش عرضي و طولي جامعه براي جوامع طبقاتي را در نظر مي گيرد. در برش عرضي، جوامع را متشكل از چندين طبقه مي داند كه بسته به هر دوره تاريخي اين طبقات متعددند. در برش طولي جامعه براساس مالكيت بر منابع و ابزار توليد به وجود دو طبقه حاكم و محكوم معتقد است. در اين تقسيم بندي (برش طولي) براساس مالكيت بر ابزار توليد در همه نظامهاي طبقاتي به طور ثابت دو طبقه حاكم و محكوم موجود است. (7) ديدگاه دكتر شريعتي درباره وجود طبقات، ديدگاهي تضادي است. به طوري كه به رابطه مالكيت جامعه طبقاتي معتقد است و عامل طبقاتي شدن و تسلط طبقاتي در جامعه را به سبب عامل مالكيت مي داند. عناصر مشترك در تعريف امام و شريعتي در تعريف طبقه از سوي امام خميني و دكتر شريعتي عناصر مشتركي از جمله درآمد و شغل مشترك، فرهنگ و خلق و خوي مشترك و نيز سبك زندگي مشترك وجود دارد. دكتر در تشكيل طبقه عامل احساس طبقاتي را عمده مي كند كه اين عنصر در نظر امام، فرهنگ و

ص: 7036

خلق و خوي مشترك گروهي از مردم است كه با آن منش رفتاري مشترك و خاصي را نشان مي دهند. طبقات ظالم و مظلوم مورد نظر امام و طبقات حاكم و محكوم مورد نظر دكتر شريعتي، بيانگر تضاد و تخاصم طبقاتي در جامعه است كه از نظر استثمار و ظلم و سلطه يك طبقه به عنوان طبقه حاكم و ظالم بر طبقه ديگر به عنوان طبقه محكوم و مظلوم داراي مضامين مشتركي هستند. تفارق بين ديدگاه امام و دكتر از اين ناشي مي شود كه امام به رابطه عامل استعمار طبقات ظالم و مظلوم معتقد است ولي دكتر به رابطه عامل مالكيت طبقات حاكم و محكوم اعتقاد دارد. دكتر شريعتي عامل مورد نظر امام يعني استعمار را در ايجاد جامعه طبقاتي مي پذيرد، ولي دكتر فراتر از عامل استعمار به عنصر مالكيت به عنوان عامل ايجاد كننده طبقات به صورت عاملي تاريخي و جامعه شناختي در جامعه اشاره مي كند. (8) در مجموع امام و دكتر به وجود جامعه طبقاتي و تضاد ناشي از آن اذعان دارند، اما با دو ديدگاه خاص خود و به دو عنصر خاص خود در ايجاد جامعه طبقاتي و تضاد حاصله از آن مي رسند. امام با ديدگاهي تاريخي و سياسي به عنصر استعمار در ايجاد طبقات و تضاد طبقاتي بين

ص: 7037

دو طبقه ظالم و مظلوم نظر دارد، ولي دكتر از ديدگاه تاريخي و جامعه شناختي به عنصر مالكيت در ايجاد طبقات و تضاد طبقاتي بين دو طبقه حاكم و محكوم مي نگرد. ديدگاه امام و دكتر درباره طبقه را مي توان در طرح زير ترسيم كرد. (؟) منابع و عوامل نابرابري: امام خميني منابع و عوامل موجد نابرابري در جامعه را از رويكردهاي تاريخي - سياسي، مذهبي و انسانشناختي - روانشناختي مورد نظر دارد. امام در رويكرد سياسي عامل استعمار را تشخيص مي دهد (9) كه اين عامل از طريق استثمار، جامعه را از حقوق خود نسبت به امكانات و فرصتها و شرايط رشد محروم مي كند. معظم له استعمار را با تشكيل جوامع جديد و شكل گرفتن دولتهاي وابسته و دست نشانده توام مي داند. به عبارتي امام با برشمردن عامل استعمار به عنوان عامل اساسي ايجاد جامعه طبقاتي به واسطه اين عامل به حكام دست نشانده به عنوان عامل ديگري در قبضه كردن قدرت و ثروت در جامعه و محروميت اكثريت مردم از قدرت و ثروت اشاره مي كند. امام در رويكرد مذهبي، ندادن مالياتهاي اسلامي (10) را در نظر مي گيرد و بر اين اعتقاد است كه نپرداختن مالياتهاي اسلامي موجب تجمع ثروت و دارايي نامشروع و كلان نزد افراد مي شود، و از آنجا كه

ص: 7038

عدم پرداخت مالياتهاي اسلامي در حكم ادا نكردن حق خدا و حق مردم از اموال و ثروت حاصله است، منجر به محروميت عده اي مي شود كه اين مالياتها مي بايست در طريق رفع نياز آنها مصرف شود. امام از رويكرد انسانشناختي - روانشناختي عامل حرص و آز انسان نسبت به قدرت و ثروت را در نظر مي گيرد (11) و در اين رويكرد، عاملي را در انسان تشخيص مي دهد كه او را به سمت كسب هرچه بيشتر ثروت و قدرت مي كشاند كه با افزايش آن هرچه بيشتر حريص تر مي شود و حرص انسان در كسب آنها بيشتر تهييج مي شود. از نظر امام با برانگيخته شدن حرص و آز نسبت به قدرت و ثروت و نيز مهذب نبودن انسان، او از قدرت و ثروت در جهت اميال خود استفاده مي كند. در ديد امام سمتگيري قدرت و ثروت در جهت ازدياد هر چه بيشتر، انسان را به تجمل گرايي و توجه به دنياگرايي مي كشاند كه اين امر موجب از بين رفتن انسانيت انسان و تبديل او به حيوان مي شود. از اين ديدگاه در جامعه حيواني حرف اول را قدرت مي زند و براين اساس است كه امكانات و منابع تقسيم مي شود و رابطه نابرابري مبتني بر قدرت است. مالكيت; عامل نابرابري دكتر شريعتي در آثار خود عوامل مورد نظر امام

ص: 7039

را به عنوان عوامل موجد نابرابري مي پذيرد، ولي از نكته نظر تاريخي و جامعه شناختي به عامل تعيين كننده نابرابري در ساخت اجتماعي و اقتصادي جامعه تاكيد دارد. عنصر تاريخي و جامعه شناختي كه دكتر به عنوان عامل تعيين كننده نابرابري در نظر دارد مالكيت است. دكتر شريعتي دو نوع مالكيت را در اين رابطه تشخيص مي دهد: يكي مالكيت اجتماعي و ديگري مالكيت انحصاري. (12) دكتر برابري و نابرابري را در تاريخ جوامع براساس همين دو نوع مالكيت توضيح مي دهد و معتقد است كه در مالكيت اجتماعي، افراد مي توانند به طور مساوي از منابع و امكانات استفاده كنند، ولي در مالكيت انحصاري، منابع و امكانات را تحت عنوان حق مالكيت به صورت حقوق انحصاري خود درمي آورند و جامعه تبديل به دو قطب متضاد مي شود: كساني كه داراي مالكيت بر منابع و امكانات توليد هستند و كساني كه فاقد اين امكانات و منابع اند. در مجموع عوامل موجد نابرابري را در نظر امام مي توان از طريق رابطه زير در نظر گرفت: عامل تاريخي - سياسي استعمار عامل انسانشناختي - روانشناختي حرص و آز انسان نسبت به قدرت و ثروت ، نابرابري عامل عدم رعايت احكام مذهب در پرداخت مالياتهاي اسلامي و از نظر دكتر شريعتي رابطه عامل موجد نابرابري را مي توان چنين در نظر گرفت: مالكيت

ص: 7040

اجتماعي ، برابري مالكيت انحصاري ، نابرابري اجتناب پذيري يا اجتناب ناپذيري برابري اجتماعي: در ارتباط با وجود نابرابري، اگر وجود طبقات را موجد نابرابري بدانيم، امام خميني معتقد به وجود طبقات در جامعه است (ديد كاركردي) ولي دكتر شريعتي معتقد به جامعه بي طبقه است (ديد تضادي) . از نظر امام به سبب اختلاف در سطح تواناييها و كوششها و تلاش افراد، تفاوت و اختلاف بين افراد جامعه از حيث دارايي و درآمد و ثروت ايجاد مي شود. اگر اين تفاوتها كه ناشي از تلاش و توانايي افراد است در چارچوب قانون شرع و نيز امكانات و شرايط مساوي باشد، نابرابريهاي ايجاد شده قابل قبول است. اما نابرابريهاي موجود كه ناشي از عدم تساوي امكانات و فرصتها همراه با عدم رعايت قوانين شرع است، قابل قبول نيست. (13) برابري اجتماعي از نظر امام ايجاد شرايط يكسان از حيث امكانات و فرصتهاي اجتماعي و اقتصادي براي همگان و ايجاد جامعه اي عاري از فقر و محروميت است تا افراد براساس استعدادها و تواناييهاي خود بتوانند رشد كنند. از ديدگاه دكتر شريعتي نابرابري اجتماعي اجتناب پذير است و طريق رسيدن به آن ايجاد جامعه بي طبقه است. (14) از نظر وي برابري معادل قسط است و قسط يعني سهم واقعي هركس از توليدات اجتماعي جامعه. به اعتقاد

ص: 7041

دكتر برابري اجتماعي در جامعه هنگامي ايجاد مي شود كه زيربناي اجتماعي و اقتصادي جامعه مبتني بر قسط باشد. مكانيزمهاي رويارويي با نابرابري: در ارتباط با مكانيزمهاي رويارويي با نابرابري اجتماعي در آثار امام خميني به چند عامل مي توان دست يافت. اين عوامل عبارتند از روي آوردن به اسلام صدر اسلام (15) ، بيداري و آگاهي افراد و جامعه (16) ، مبارزه (17) و ديگري پرداخت. مالياتهاي اسلامي و كنترل ثروت و توزيع مجدد آن توسط اين مالياتهاست. (18) برابري در صدر اسلام امام روي آوردن به اسلام صدر اسلام را به عنوان عاملي مهم در نظر مي گيرند و بر اين اعتقادند كه اگر اين نوع اسلام تحقق يابد به برابري كه در صدر اسلام بود خواهيم رسيد. در نظر امام اسلام صدر اسلام در جوامع كنوني هنوز پياده نشده، در حالي كه تحقق و اجراي احكام و اصول اسلام راستين به معناي تحقق برابري است. امام براي تحقق اسلام و برابري ملازم آن مكانيزمهاي آگاهي و مبارزه را ارائه مي كند. اين دو مكانيزم (آگاهي و مبارزه) كه رابطه علت و معلولي با هم دارند منجر به تغيير اساسي در جامعه مي شود و اسلام راستين از طريق آگاه شدن مردم و مبارزه آنها با وضع غير اسلامي موجود، پا به عرصه حيات

ص: 7042

جامعه مي گذارد. امام مكانيزم آگاهي را در ارتباط با آشنا شدن طبقه مظلوم به شرايط و موقعيت خود نسبت به طبقه حاكم و ظالم از دو جنبه آشنايي و آگاهي با اسلام راستين و نيز آگاهي سياسي آنها در نظر مي گيرد. در نظر امام اين آگاهي به دنبال خود مكانيزم مبارزه را همراه خواهد داشت. در اين رابطه اگر دو طبقه ظالم و مظلوم را به عنوان دو طبقه متخاصم در نظر بگيريم، و طريق رهايي طبقه مظلوم را آگاهي از وضعيت خود نسبت به وضع موجود و سپس مبارزه براي تغيير اوضاع در نظر بگيريم، مي توان طبقه مظلوم را به عنوان "طبقه درخود" در نظر گرفت كه با مكانيزم آگاهي و مبارزه به "طبقه براي خود" تبديل شده و در فرآيند مبارزه، بر طبقه ظالم غالب مي شود. اين غلبه، رابطه و وضعيت طبقاتي گذشته را محو و ملغي مي كند و با محو شرايط پيشين، با اجرا شدن اسلام راستين صدر اسلام و فراگيري آن در تمامي اركان جامعه برابري كه مدنظر امام در ارتباط با صدر اسلام بود تحقق پيدا مي كند. مالياتهاي اسلامي و كنترل ثروت و توزيع مجدد آن توسط اين مالياتها از ديگر مكانيزمهاي رويارويي با نابرابري نزد امام است. از ديد امام مالياتهايي كه در اسلام تحت عنوان خمس و

ص: 7043

زكات مطرح است از مكانيزمهاي شرعي و مالي اسلام است كه مي تواند از انباشت ثروت و دارايي نزد افراد جلوگيري كند و ثروت را از مجاري مشخص در جامعه توزيع مجدد كند. از ديدگاه دكتر شريعتي بازگشت به توحيد (19) ; توحيدي كه شعارش مبارزه با جهل و ظلم و بت پرستي و نابرابري است; توحيدي كه پيامبرش با دو عامل عدل يعني برابري طبقاتي و امامت اسلامي، مردم ظلم زده و استثمار شده را به سوي خود جلب كرد مكانيزمي براي ايجاد برابري است. (20) اجتهاد و انقلاب در نظر دكتر دو عامل اجتهاد و انقلاب هم در ايجاد برابري موثرند. (21) انقلاب به عنوان عامل تغيير دهنده زيربناي جامعه وضع موجود را به نفع وضع مطلوب تغيير مي دهد و اجتهاد كه در نظر دكتر به معني پالايش، نو شدن و حركت به سوي نظام عملي و حقوقي اسلام است، روح برابري زاي اسلام را در زمان و مكان به صورت پويا به حركت درمي آورد. در ارتباط با انقلاب دكتر به مانند امام معتقد به مساعد سازي زمينه ايجاد انقلاب است. بدين معني كه در نظر دكتر، شرايط موجد انقلاب، آگاهي است و آگاهي به عنوان زمينه ساز مبارزه و انقلاب نقش اساسي دارد. اين موضوع را به طور مشترك در ديدگاه

ص: 7044

امام و دكتر به عنوان عنصر اساسي در مبارزه قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، بوضوح مي توان مشاهده كرد. هر دو در مخالفت و مبارزه شان با نظام شاهنشاهي به عنوان پيش درآمد و مقدمه حركت فراگير مردمي آگاهي را به عنوان استراتژي مبارزاتي خود قبول كرده و بدين سان با عمليات مسلحانه قبل از وقوع آگاهي مخالف بودند. دكتر شريعتي در ارتباط با اجتهاد، آن را در ارتباط با روح پوياي اسلام كه مي بايست با توجه به زمان و مكان به طور متحول حركت كند، به عنوان مكانيزمي در برخورد با نابرابري در نظر دارد. براي نمونه دو مورد انفاق و زكات از مواردي است كه مي بايست در اين خصوص با توجه به عنصر اجتهاد براي مواجهه با نابرابري با آن برخورد كرد. دكتر درباره انفاق معتقد است كه انفاق در اسلام به عنوان يك اصل اخلاقي مطرح نيست (هرچند آن را تبديل به اصل اخلاقي كرده اند) بلكه يك ضرورت عيني و اجتماعي است. انفاق به عنوان ضرورت عيني و اجتماعي عبارت است از پركردن فاصله طبقاتي و نابرابريهاي موجود در جامعه. خمس و زكات; مالياتهاي اسلامي دكتر در مورد ديگر اجتهاد را در ارتباط با زكات مطرح مي كند كه مي بايست فقيه با آن به صورت پويا در جامعه عمل كند.

ص: 7045

چنانكه خمس به درآمد افراد تعلق مي گيرد، زكات به توليد افراد ناظر است. زماني كه در دوران پيامبر زكات به عنوان ماليات اسلامي در جامعه اعمال مي شد سطح تكامل و توسعه امكانات توليدي محدود و در سطح توسعه نيافته اي بود و حدود زكات به غلات اربعه و انعام ثلاثه و نقدين محدود بود. پس محدوده اخذ زكات تابعي از توسعه و تكامل امكانات توليد در جامعه بوده و در آن زمان به توليدات دامي و كشاورزي اعمال مي شد، ولي حالا كه توليدات اجتماع با توجه به توسعه و تكامل امكانات توليدي به مراتب از نظر عددي از اغلام اربعه و انعام ثلاثه تجاوز كرده است مي بايست با ديدي اجتهادي به زكات پرداخت و محدوده اخذ زكات را تابعي از سطح توسعه و تكامل توليد در جامعه در نظر گرفت. ايدئولوژي، جهتگيري و مخاطبان ايدئولوژي: ايدئولوژي كه امام خميني طرح كرده اند اسلام ناب محمدي است كه عبارت است از اسلام راستين و حقيقي كه محرومين ، مظلومين و مستضعفين را به قيام و حركت و مبارزه در مقابل استعمارگران و استضعافگران و قدرتهاي استبكاري دعوت مي كند. امام درصدد تمايز بين دو نوع برداشت متفاوت از اسلام است. يكي اسلام اصيل و راستين كه همان اسلام ناب محمدي است و ديگري اسلام تحريف

ص: 7046

شده متحجر و غير اصيل كه همان اسلام آمريكايي يا اسلام مرفهين بيدرد است. (22) امام در طرح اسلام ناب محمدي، همچنين درصدد شناخت خصم نيز هست كه در اين باره به طور صريح زراندوزان حيله گر (زر)، قدرتمداران بازيگر (زور) و مقدس نمايان بي هنر (تزوير) را دشمنان حقيقي اسلام ناب محمدي مي داند. (23) ضمنا علاوه بر سه چهره زر و زور و تزوير كه پوسته اي از اسلام توخالي، بي محتوا، مسخ شده و متحجر را به عنوان اسلام دستاويز خود قرار داده اند، امام آمريكا را نيز به عنوان خصم اسلام ناب محمدي عنوان مي كند. امام در تبيين ايدئولوژي اسلام ناب محمدي، جهتگيري و خاستگاه طبقاتي آن را محرومين و مظلومين و مستضعفين مي داند و با تحليل دوره پيامبر، توده هاي محروم و مستضعف را مخاطبان پيامبر در ارائه اسلام مي داند و بر اين اعتقاد است كه بستر و زمينه رشد و نما و حركت اسلام ناب محمدي محرومين و مستضعفين بوده و هستند. (24) امام براساس فلسفه تاريخي كه مبتني بر قرآن است به حتميت پيروزي طبقه محروم و مظلوم (25) ايمان و اعتقاد كامل دارد. ايدئولوژي دكتر شريعتي اسلام عقيده يا تشيع علوي است. و در ارائه آن درصدد تشخيص و تمايز بين انواع مرسوم اسلام است. در نظر دكتر، اسلام مجموعه اي از قالبهاي

ص: 7047

موروثي و منجمد قومي نيست; بلكه تجديد تولد روحي و رنسانس فكري و جهشي است كه نه تنها بازگشت به گذشته ندارد، بلكه احياي گذشته در حال است. (26) اسلام عقيده، ايدئولوژي تام و تمامي است كه جهان، انسان، رابطه انسان و جهان، فلسفه تاريخ و حقيقت زندگي، نظام اجتماعي و بنياد معاش فردي و جمعي و شيوه زيستن و محتواي روابط اجتماعي و انساني براساس آن تعيين مي شود. (27) دكتر بين اسلام عقيده و اسلام به عنوان فرهنگ و اسلام عامه تمايز قايل است و اعتقاد دارد كه اسلام به عنوان عقيده را در طول تاريخ تبديل به اسلام به عنوان فرهنگ و اسلام عامه كرده اند. اين تبديل تخديري و تحريفي در بيان دكتر به دو صورت است: يكي تبديل اسلام به مجموعه اي از سنت هاي نا آگاهانه اجتماعي و قالبها و ظاهرهاي ثابت متحجر و موروثي و عادتي كه ويژه عوام است، و او را در انحطاط سنتي و ناخودآگاهي اجتماعي تثبيت و تقويت مي كند. و ديگري تبديل اسلام به مجموعه اي فرهنگي مركب از فلسفه و علوم و فنون تخصصي ويژه خواص است كه اسلام را از متن زندگي و مسير حركت جامعه و رهبري زمان به گوشه تفكر فلسفي و تخصصي - علمي و تعقل فني و مباحث كلامي

ص: 7048

و ذهني كشانده و از حساسيت در برابر سرنوشت مردم و احساس دردها و شناخت نيازها و عدالت طلبي و جهاد در راه نجات و رستگاري مردم دست برداشته و از بنيان بيگانه شده است. بدين سان از نظر دكتر چنين برداشتي از اسلام، اسلام را دو تكه كرده كه يك تكه اش را به صورت احكام عبادي و مراسم و شعاير ناآگاهانه و تكراري و موروثي براي عوام عقب مانده در تكيه ها و روضه ها و دوره ها و تكه ديگر اسلام را به صورت رشته هاي تخصصي و مباحث عقلي و نقلي تبديل كرده است. (28) از ديدگاه شريعتي، اسلام به عنوان عقيده را از راه شناخت علمي و تحليلي ومقايسه اي پنج اصل مي توان يافت: اين پنج اصل عبارت اند از: 1- الله 2- قرآن 3- محمد 4- صحابه نمونه 5- مدينه. (29) تشيع علوي تلقي واقعي از اسلام نخستين دكتر شريعتي اسلام عقيده را با تشيع علوي يكي مي داند و تشيع علوي را عبارت از تلقي واقعي از اسلام نخستين (30) و نيز اسلام طبقه محروم و محكوم در برابر اسلام طبقه حاكم و برخوردار مي داند. (31) دكتر ايدئولوژي مخاصم اسلام عقيده يا تشيع علوي را اسلام به عنوان فرهنگ و تشيع صفوي مي داند و بر اين اعتقاد است كه اين دو نوع

ص: 7049

برداشت از اسلام به عنوان دو نوع ايدئولوژي در مقابل هم قرار دادند. دكتر جهتگيري طبقاتي اسلام عقيده را نجات طبقه محكوم و محروم و مبارزه با قوانين وضعي و ارزشهاي وابسته به طبقه حاكم مي داند. (32) او در تحليل اديان ابراهيمي و توحيدي و نيز اسلام بر اين اعتقاد است كه همه پيامبران و از جمله پيامبر اسلام (ص) ابراهيمي و توحيدي و از طبقات محروم بوده اند و به نقل از پيامبر مي گويد كه هيچ پيغمبري نبوده است مگر اينكه گوسفند چرانده باشد. (33) از نظر دكتر اين موضوع به معناي خاستگاه طبقاتي پيامبران است كه همگي از طبقه پايين بوده اند. دكتر جهتگيري طبقاتي اسلام عقيده و تشيع علوي را طبقه محكوم و محروم مي داند و براساس فلسفه تاريخي كه مبتني بر قرآن و اصل انتظار در اسلام است به حتميت پيروزي طبقه محكوم و محروم بر طبقه حاكم در تاريخ اعتقاد دارد. (34) ديدگاه امام خميني و دكتر شريعتي درباره ايدئولوژي و مخاطبان آن، جهتگيري و خاستگاه طبقاتي ايدئولوژي و نيز ايدئولوژي مخاصم و فلسفه تاريخ ايدئولوژي را مي توان در طرح زير ترسيم كرد: (؟) در مجموع بين ايدئولوژي و مخاطبان آن، جهتگيري و خاستگاه طبقاتي ايدئولوژي، ايدئولوژي مخاصم و فلسفه تاريخ ايدئولوژي امام خميني و دكتر شريعتي مشابهت

ص: 7050

وجود دارد و بدين لحاظ دكتر شريعتي در آثار خود امام خميني را به عنوان سمبل ايدئولوژي اسلام عقيده و تشيع علوي محسوب مي كند. (35) منابع: 1- ص ن ، ج 5، 181 -2. ص ن، ج 6، ص 189. ص ن، ج 2، ص 164 -6. ص ن ، ج 10، ص 144. ص ن ، ج 16، ص 263. ص ن ، ج 17، ص 218 -19. در جستجوي كلام امام ، دفتر اول، ص 179. ولايت فقيه، ص43. 2- ص ن ، ج 12، ص 263 -8. ص ن ، ج 6، ص 151 و 187. ص ن ، ج 7، ص 204 -5. تبيين اسلام آمريكايي از ديدگاه امام ، بخش فرهنگي جهاد دانشگاهي دانشگاه اصفهان، ص158. سخنراني در جمع فرهنگيان و دانش آموزان 19/12/57 . سخنراني 16 صفر 3 .1399- ولايت فقيه ، ص4 .43- م آ 26، ص90. م آ 31 ص5 .162- م آ 31، ص6 .392- م آ 3، ص7 .60- م آ 31، ص316 و317 و323.م آ 7، ص8 .125- م آ 31، ص325 و323. م آ 23، ص115 و9 .116- ولايت فقيه، ص42 -43. ولايت فقيه، ج 2، ص10 .138- ص ن ، ج3، ص44 و258. ص ن ، ج10،

ص: 7051

ص11 .138- ص ن، ج16، ص 30. ص ن ، ج17، ص12 .216 -217- م آ 31، ص323 -325. م آ 4، ص13 .377- ص ن، ج5، ص237. ص ن، ج20، ص14 .222- م آ 15، ص37 -39. م آ 16، ص15 .72 -73- ولايت فقيه، ج1، ص16 .220- نهضت امام خميني، ج1، ص226. ولايت فقيه، ج1، ص17 .162- ولايت فقيه، ج1، ص18 .162- ص ن ، ج4، ص59. ص ن ، ج7، ص19 .171 -2- ياد ويادآوران، ص20 .15 -16- فلسفه تاريخ در اسلام، ص57. م آ 26، ص452 و453 و446. م آ 15، ص21 .13 -14- م آ 20، ص 393. م آ 9، ص 231 -2. م آ 20، ص 388 و 22 .389- پيام امام به مناسبت شهادت علامه عارف حسيني، شهريور 23 .1367- پيام امام به سمينار مسئولان جهاد سازندگي، 14/9/1367. 24- ص ن ، ج 5، ص 143 و 144 و 189. ص ن، ج6، ص 31. ص ن، ج 17، 245 -7 . ص ن ، ج 21، ص 80. ص ن ، ج 2، ص236 و 212 و 183 و 184 و 164 -8. ص ن ، ج4، ص25 .59- ص ن ، ج5، ص26 .235- م آ 7، ص27 .186- م آ

ص: 7052

5، ص28 .141- م آ 7، ص29 .94 -99- م آ 16، ص30 .70- م آ 29، ص31 .144- م آ 15، ص32 .8- م آ 7، ص33 .186- م آ 32، ص34 .80- ما و اقبال، ص35 .99- م آ 27، ص252. علي محمد قدسي

ص: 7053

عصر امام خميني، قدس سره

اشاره

4 چكيده: قسمت دوم اشاره: در قسمت اول مقاله حاضر،نويسنده با اشاره به جمله اي از مقام معظم رهبري كه مي فرمايد: «امام كبيرما عصر جديدي را آغاز كردند» به بيان ويژگيهاي عصري كه امام خميني، قدس سره، آغازگر آن بود، پرداختند. عصري كه دين و دينداري در آن تجلي دوباره مي يابد و جهانيان بار ديگر متوجه ارزشهاي نهفته درتعاليم ديني مي گردد. نويسنده پس از نقل اظهارنظرهاي تني چند از انديشمندان جهان در مورد دين گرايي در عصر جديدبراي نشان دادن و رويكزد ديني،مذهبي و معنوي بشر معاصر به بررسي اخبار، اطلاعات و گزارشهايي مي پردازد كه در رسانه هاي خبري جهان انعكاس يافته است. غرب و رويكرد دوباره به دين نشريه آمريكايي واشنگتن تايمز بااشاره به رخداد مهم رويكرد دوباره بشر به دين مي نويسد: جريان بازگشت ملتها به دين باوري همانند يك سيل خروشان به راه افتاده است. اين نشريه در ادامه تحليل خوداضافه مي كند: اين تصور كه سكولاريسم همه جهان را در برمي گيرد و عالم گيرخواهد شد به پايان رسيده است. (1) آينده اين پديده مهم و جريان مبارك آنچنان پرفروغ و روشن است كه بسياري از تحليلگران، قرن بيست ويكم را قرن بسط نفوذ فوق العاده مذهب در ابعاد مختلف زندگي بشر مي دانند (2) و در حقيقت گستره شعاع پيامهاي ديني و معنوي حضرت امام خميني مي رودتا عرصه هاي مختلف زندگي بشر قرن21 را تحت تصرف خود درآورد.

ص: 7054

الوين تافلر، از چهره هاي سرشناس تحليل رويدادهاي حال وآينده دنياي غرب در كتاب تغيير ماهيت قدرت مي نويسد (نقل به مضمون): اينكه كدام كشور بر جهان قرن 21مسلط خواهد شد. سؤالي هيجاني است اما در واقع طرح اين سؤال اساسااشتباه است، زيرا بزرگترين تحول امروز جهان ظهور پديده اي جديد يعني نيرو و قدرتي ماوراي دولتهاي ملي است. تافلر به عنوان نمونه اي از اين نيروو قدرت ماوراي دولتها به امام خميني،قدس سره، اشاره مي كند كه وانست بااستفاده از نيروي مذهب بخش قابل توجهي از قدرتي را كه مدتها درانحصار دولتهاي ملي بود، تحت اختيارخود بگيرد. او مي گويد: آيةالله خميني [قدس سره] فتواي قتل سلمان رشدي را صادر كرد درواقع براي حكومتهاي دنيا پيامي تاريخي فرستاد اما بسياري در جهان مضمون آن را به اشتباه دريافت كردند و مضمون واقعي پيام آيةالله خميني [قدس سره] چيزي نبود مگررسيدن عصر جديدي از حاكميت جهاني. تافلر مي گويد: اين نكته بسيار اساسي است كه غربيها بايد آن را بررسي و با دقت مورد نظر قرار دهند زيرا حركت آيةالله [امام] خميني همان حركت مكتب قرن بيستم را نشان مي دهد كه آن حركت يك نظام جهاني رانشانه گيري نموده است و به نظرمي رسد كه قلمرو و انديشه هاي بشري در ادامه اين حركت، هم جايگاههاي حكومتهاي دولتي را تغييرمي دهد و هم اقتدار دولتهاي ملي ومحلي را در مهار حوادث درون مرزي در قرن 21 كاهش مي دهد. وي در انتها اضافه مي كند: بازي قدرت جهاني كه

ص: 7055

در دهه هاي آينده پديد خواهد آمد بدون در نظرگرفتن قدرت روزافزون اسلام، مذاهب كاتوليك و مذاهب ديگر و يا منازعات جهاني و جهاد ميان آنان قابل درك نيست. (3) امروزه مساجد، معابد، كنيسه ها وكليساها در سراسر جهان پذيراي انبوه جمعيت مشتاق پيامهاي الهي و معنوي شده اند. ايستگاههاي راديويي درايالات متحده آمريكا كه برنامه هاي مذهبي پخش مي نمايند ميليونهاشنونده را به خود جذب نموده اند. (4) قرآن و انجيل و كتب مذهبي در صدرپرفروشترين عناوين با شمارگان جهاني قرار گرفته اند. به گزارش شبكه تلويزيوني سي.ان.ان: در سال 1995 انتشار كتابهاي عمومي از رشد نزديك به 6%برخوردار بوده اند در حالي كه انتشاركتابهاي مذهبي نرخ رشدي برابر 20%در همين مدت، داشته اند. (5) تحولات مورد بحث در زمينه دين گرايي تاثيرات ژرف خود را برجنبه هاي گوناگون زندگي بشر از جمله بر وقايع و جريانهاي سياسي جوامع انساني خصوصا جوامع غربي بيش ازپيش نمايان مي سازند. در آخرين دوره انتخابات رياست جمهوري آمريكا به جهت جلب آراي مردم از شعارهاي مذهبي بهره برداري گرديد. (6) نامزدهاي پست نخست وزيري درجريان انتخابات اخير پارلماني انگليس به توصيف اعتقادات مذهبي خودپرداختند. (7) چنانكه تحولات مورد اشاره بخش قابل توجهي از نسل جوان كشورهاي بيگانه با ارزشهاي ديني را تحت تاثيرات روزافزون خود قرار داده است: در مرداد 1376 به مناسبت سالگردروز جهاني جوانان كاتوليك گردهمايي عظيمي با حضور پاپ اعظم در پاريس برگزار شد كه در آن بيش ازيك ميليون نفر به نيايش پرداختند، دراين مراسم جوانان

ص: 7056

كاتوليك 140كشور جهان حضور داشتند كه 200 تا300 هزار نفر آنها خارجي و در حدود750 هزار نفر فرانسوي بودند. و در يكي از دهها مراسمي كه رسانه هاي خبري اقدام به انعكاس آن نمودند مجموعا 43 هزار نفر از جوانان آمريكايي طرفدار مسيح در شهرلس آنجلس گرد هم آمدند و هدف از اين همايش آشنايي با ارزشهاي مذهبي وتجديدنظر در مورد ايمان شخصي ذكرشده بود. (8) «باربرا كانتروويتس»، نويسنده غربي، در گزارشي نسبتا مفصل كه بخشهايي از آن را در ذيل مي آوريم، باتشريح و توضيح روند روزافزون معنويت گرايي و توجه به پيامهاي ديني در جامعه آمريكا مي نويسد: استوديوهاي فيلمسازي درهاليوود هم به فيلمهاي خود چاشني عرفاني و زندگي بعد از مرگ زده اند.كتاب جديد پاپ ژان پل دوم تحت عنوان «عبور از دروازه اميد» در صدرجدول كتابهاي پرفروش قرار دارد. رمان جيمز ردفيلد با دستمايه مسايل عرفاني و معنوي و تحت عنوان پيشگويي آسماني در صدرجدول كتابهاي داستاني قرار گرفته است. در عالم موسيقي نيز از آلبوم سرودهاي مذهبي كه توسط راهبان بنديكت كليساي سانتودمينكو دوسيلوس خوانده شده، تا كنون 8/2ميليون نسخه به فروش رفته است. كتاب «داكوتا يك جغرافياي معنوي» نوشته كاتلين نوريسي كه در سال 1993 انتشار يافته هنوز درفهرست كتابهاي پرفروش جاي دارد،او مي گويد تاكنون 3000 نامه ازخوانندگاني كه مي خواهند تجربيات معنوي خود را با او در ميان بگذارند،دريافت كرده است... وي در ادامه مقاله خود اضافه مي كند: سياستمداران

ص: 7057

[آمريكايي] اصراردارند كه اجراي مراسم عبادي درمدارس آمريكا اجباري شود آمارحضور مردم در سخنرانيها و مراسم مذهبي چندين برابر شده است و براي حضور در برخي از اين سخنرانيهابايد ماهها در ليست انتظار براي ثبت نام ماند. كانترونتيس مي افزايد: در دانشگاههايي كه دوره ها وسخنرانيهايي درباره مباحث عرفاني و معنوي برقرار مي شود كلاسهالبالب از دانشجو است. مؤسسه اينترفيس در كمبريج ماساچوست 700 دوره و كلاس در اين زمينه عرضه مي كند و امسال 20000 داوطلب براي شركت در اين كلاسهاثبت نام كرده اند حال آنكه اين رقم درسال گذشته از 13000 نفر تجاوزنكرده بود. پاييز امسال حدود 2000 نفر درسخنرانيهاي دكتر «دين اورنيش» كه معمولا نطقهاي پيچيده اي ايراد مي كندحضور پيدا كردند و به سخنراني اودر اين باره كه با كسب آسايش دروني مي توان از سكته قلبي احتراز كردگوش دادند... (9) يكي از محققان در تشريح گوشه اي ديگر از جريان معنويت گرايي ورويكرد ديني در جهان امروز چنين مي نويسد: هفته گذشته شبكه هاي ماهواره اي تلويزيوني ترانه معنوي را براي نخستين بار در جهان رسانه اي معاصر پخش كردند كه يكي ازنشانه هاي آشكار نيازمنديهاي معنوي و جامعه معنويت خواه پس ازانقلاب اسلامي ايران است. اين ترانه شگفت معنوي كه با نام سمبليك و نمادين [ ragell sedeuP ] عرضه عروسكهايي است كه بخشهايي از آيات كتاب مقدس يعني انجيل را مي توانند تكرار كنند كه پديده اي نو در گرايشهاي مذهبي است. حجم معاملات بازرگاني كالاهاي معنوي تنها در جامعه آمريكا از عدديكصد ميليون دلار

ص: 7058

قبل از انقلاب اسلامي به رقم سه ميليارد دلاري فعلي ارتقاء پيدا كرده است. به وجود آمدن و شكل گيري تخصص و مهارت نرم افزاري نوين دربازرگاني و امور خدمات بين المللي تحت عنوان بازاريابي مذهبي يامعنوي، در بعضي از مراكز آموزشي مذهبي و سازمان كليساها بشدت رواج پيدا كرده است و هدفش ارتباط معنوي با مخاطب فراوانتر است. خانم «ماري انجيليكا» كه يك راهبه فقير و بي چيز بود و جز لباس راهبگي هيچ سرمايه ديگري نداشت، وانست باترغيب مؤمنان كاتوليك به مشاركت درراه اندازي يك سيستم تلويزيوني كابلي كاملا مذهبي و معنوي صرف يك شبكه تلويزيوني قوي و پرقدرت با چهل و پنج ميليون مخاطب به وجود آورده و به نيازهاي معنوي تازه از طريق رسانه تلويزيون پاسخ دهد (10) ادامه دارد

پى نوشت ها

: 1. روزنامه ايران، به نقل از خبرگزاري جمهوري اسلامي، 2 .15/5/76. روزنامه ابرار، به نقل از هفته نامه فرانسوي نورل آبرزواتور، 3 .6/6/75. تغيير ماهيت قدرت، الوين تافلر، مركزترجمه و نشر كتاب، چاپ اول 1370،ص659، 658، 657، 656 و 4 .655. روزنامه جمهوري اسلامي، به نقل ازروزنامه آمريكايي واشنگتن پست، 5 .8/3/71. ضميمه روزنامه اطلاعات، 6 .5/4/75. روزنامه صبح، شماره 35، مصاحبه دكترگلشني. 7. روزنامه كيهان، 8 .11/1/76. نشريه اطلاع رساني مبلغان (ضميمه بصائر)، آذر 9 .76. مقاله در جستجوي امر قدسي، مجله مشرق، شماره دوم و سوم، ترجمه اميرقاسمي. 10. سينا واحد، ستون فرهنگ و انديشه،روزنامه كيهان، 57/5/32. مير احمدرضا

ص: 7059

حاجتي

ص: 7060

عصر امام خميني، قدس سره

اشاره

3 چكيده: قسمت اول و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم الائم و نجعلهم الوارثين. (1) رهبر معظم انقلاب اندك زماني بعد از رحلت و عروج روح ملكوتي حضرت امام، قدس سره، با اشاره به اين مطلب مهم و اساسي كه «امام كبير ما عصر جديدي را آغاز كردند»،تاكيد فرمودند: بزرگترين وظيفه ما اين است كه مشخصات عصري را كه امام،رضوان الله تعالي عليه، آغاز كردند وملت را در فضاي آن قرار دادند و به جهان اعلام فرمودند بدانيم و اين مشخصه ها را حفظ كنيم... (2) آنچه بوضوح مشهود است وبيقين محسوس، اين است كه با وقوع انقلاب اسلامي در ايران و استمرارآن، جهان در حال انتقال به عصري جديد و دوره اي نو است. دوره اي كه ويژگيهاي خاص و منحصر به فردش آن را از دگر ادوار مختلف و پرتلاطم حيات بشري جدا مي سازد. مقام معظم رهبري، حضرت آي الله خامنه اي در تعريف و توصيف اين واقعيت مي فرمايند: امروز يك عصر و يك دوران جديدبه وجود آمده است، دوران جديد رابايد دوران امام خميني ناميد: با آغازدوران جديد نه تنها در ايران ياكشورهاي اسلامي مردم به باورهاي الهي بازگشته اند بلكه در سطح جهان،عقيده اي مذهبي و گرايشي معنوي درميان جوامعي كه دهها سال تحت سلطه حكومتهاي ضد مذهب زندگي كرده بودند رشد نموده است. (3) ايشان در جاي ديگر، در اين باره مي فرمايند: امروز در دنيا گرايش به دين شروع شده است.

ص: 7061

(4) و تاكيد مي فرمايند: قرن حاضر قرن گرايش عمومي بشريت، به معنويت و دين است. (5) خلف صالح خميني، قدس سره،دگر بار تاكيد مي نمايند كه: ما امروز نشانه هاي رشد معنويت و افول ماديت را در دنيا مي بينيم. (6) در اين عصر كه مقام معظم رهبري بحق آن را عصر امام خميني،قدس سره، ناميدند امواج گسترده توجه به ارزشهاي معنوي و رويكردوسيع بشر جهت بازيابي هويت ديني و پشت پا زدن به باورهاي خداستيزانه در ميان همه ملل و فرق دنياي امروز، خصوصا كانون فعلي ترويج الحاد و دين ستيزي يعني جهان غرب، چشمان جهانيان رامتحيرانه به خود خيره نموده است. به تعبير سيد شهيدان اهل قلم: اكنون بار ديگر انسان از زمين وقفس خودش روي گردانده است و به عالم معني و آسمان توجه يافته... انسان يك بار ديگر تولد يافته و عصرديگري آغاز شده است. (7) وي با نگاهي بصيرانه وضعيت جهان معاصر را اينچنين تشريح مي كند: جهان امروز در دوران انتقال از يك عصر به عصري ديگر قرار دارد. و تااين انتقال به انجام رسد ديگر روي ثبات را به خود نخواهد ديد. شهيد آويني با اشاره به مبدا اين تحول عظيم مي نويسد: اين دوران با پيروزي انقلاب اسلامي در ايران آغاز شده است و به اين لحاظ دهه شصت را بايد اولين دهه از اين تجديد عهد محسوب داشت. (8) يكي ديگر از انديشمندان معاصرنيز در اين رابطه چنين اظهار

ص: 7062

مي دارد: اگر بنا باشد تاريخي را براي احياي هويت ديني (در جهان معاصر)در نظر بگيريم آن تاريخ 1977 ميلادي يعني مقارن با پيروزي انقلاب اسلامي ايران كه خيزش عظيمي را براي تفكرات ديني در تمام اديان به وجودآورد، مي باشد. وي در ادامه مي افزايد: آخرين آمارها در مورد احياي تفكرديني كه در سال 1990 صورت پذيرفته نشان مي دهد كه تقريبا 70%مردم اروپا احساس دينداري مي كنند. در تمام اديان از هندوئيسم گرفته تابوديسم و... و انواع فرقه هاي مسيحيت همه از يك نوع بازگشت به تفكر ديني خبر مي دهند. وي تاكيد مي كند: انقلاب اسلامي موجب احياي تفكرديني در جهان گشت. (9) يكي از محققان در تبيين مبدانهضت جهاني دينگرايي در عصرجديد مي گويد: اسلام ديني جهاني است و انقلاب اسلامي امروز سراسر عالم را تكان داده است وقتي به دنيا نگاه مي كنيم مي بينيم تمام جهان اسلام به حركت درآمده است و همه جا صحبت ازتجديد حيات اسلام و لزوم هدايت ورهبري اسلامي است. ايشان مي افزايد: در كشورهاي ديگر جهان، احترام به اسلام و كوشش براي شناخت آن وبه دنبال اين شناخت اعتقاد به اسلام روز به روز رشد يافته و حتي اديان ديگر هم كم كم معاني تازه گرفته اند وسيري نو را آغاز كرده اند. (10) به هر جهت، توجه و رويكرد بشركنوني به حوزه معارف ديني، مذهبي جهت بازخواني عوامل اساسي ومفاهيم كاربردي شكل دهنده حيات معنوي و مادي، واقعيتي غير قابل انكار بوده

ص: 7063

كه مورد اعتراف بسياري از افراد مطلع و محقق و صاحب نظرقرار گرفته است. و در حقيقت: بشر كنوني همه اميدش به دين ومعنويت است. بشر سرش به ديوارخورده، باز گشته، تا خود را بيابد،غرب هم همه اميدش الان به دين است. پوپر و امثال او يعني پوزيتيويستهاكه پشت به دين كرده اند پنبه غفلت درگوششان است. به وضع معاصر غرب نظري بيندازيد! در تفكر غالب متفكران معاصر چه اهل دين و چه غيراهل دين توضيحاتي راجع به دين ومعنويت دارند. (11) امام خميني و احياي فكر ديني «آرتگا گاست» متفكر اسپانيايي با اشاره به تحولات عمده اي - كه ساختار زندگي انسان كنوني بويژه انسان غربي را در معرض خطرات عمده اي قرار داده است - مي نويسد: گفته اند و شايد هم نه بي دليل كه همه اصول نوآورانه عصر جديداكنون خود در وضعيتي بحراني قرارگرفته اند. در تاييد اين نظر دلايلي چندوجود دارد كه نشان مي دهد انسان اروپايي (غربي) مشغول جمع كردن خيمه و خرگاه خويش از سرزمين نويني است كه طي سيصد سال گذشته در آن رحل اقامت افكنده بود،اين انسان آهنگ عزيمت به قلمروتاريخي و شيوه زيستي ديگري دارد. (12) در نگاه بسياري از انديشمندان واقع نگر و تحليلگران منصف تحولات بين المللي، ملي و تاريخي و... مورداشاره نگارنده سطور فوق، چيزي نيست، مگر حيات طيبه اي كه بابهره گيري از ابعاد مثبت تمدن بشري در چارچوب ارزشهاي معنوي واخلاقي و باورهاي ديني و الهي معني يافته

ص: 7064

و تشخص پيدا مي كند، باورهاي ديني و مفاهيم مذهبي كه دين مبين اسلام مصداق متعالي آن و تنهانسخه شفابخش دردهاي ديرين بشراست. و آنچه در اين مقال بر آن اصرارورزيده و پاي مي فشاريم اين مهم است كه تقدير الهي و محاسبات غيبي بار مسؤوليت تاريخي زمينه سازي حيات مجدد معنوي بشريت را برعهده يگانه دوران حضرت امام خميني، قدس سره، نهاد و ايشان بودكه طرحي نو درانداخته و رجعت دوباره ساكنان سياره زمين را به خداجويي و دين باوري رهبري نمودو آن را تعالي بخشيد. حضرت امام، قدس سره، صفحه جديدي از حيات پر فراز و نشيب انساني را رقم زده و عصر جديدي راآغاز نمودند كه مقام معظم رهبري بحق آن را عصر امام خميني،قدس سره، ناميدند، عصري كه درنگاه صاحبنظران صاحب بصر،سرآغاز حكومت جهاني اسلام به رهبري حضرت ولي عصرحج بن الحسن العسكري،عليه السلام، است. فصل الخطاب در اين زمينه كلام نوراني حضرت امام، قدس سره،مي باشد، آنجا كه فرمودند: انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت، ارواحنافداه، است. (13) بسياري از صاحب نظران معاصر با تاييد نظريه شروع دوره انتقالي بشر معاصر و رويكرد او به قلمرو تاريخي ديگر و شيوه زيستي جديد در تشريح ماهيت و بررسي ويژگيهاي منحصر به فرد اين دوره صراحت بيشتري را در كلام خوداستخدام نموده اند. پروفسور «ياوس اوسوس» تازه مسلمان آلماني و قائم مقام دانشكده فني دانشگاه برمن آلمان و از رهبران برجسته مسلمانان آلماني زبان دراروپا در اين ارتباط چنين اظهارمي دارد: بيدارگر]قدس سره[امام

ص: 7065

خميني همه موحدان در عصر ماست، احياي دين و معنويت در روزگاري كه سيطره ماديت و ابزار مادي وانديشه هاي ضد معنوي جامعه بشري را در چنبره خود گرفته بود مديون و ياران]قدس سره[امام خميني انقلاب اسلامي است. من كلام امام و جانشين برحق ]قدس سره[خميني ايشان - امام خامنه اي، روحي فداه، رابه نفخه صور براي «زنده دلان خاموش» روي زمين تعبير مي كنم. وي با اشاره به اينكه هر كس درضمير آگاه خود صداي اسرافيلي امام خميني را نشنيد يقينا در خواب غفلت مانده است، اضافه مي كند: من با توجه به حقايق آشكاري كه در متن واقعي جوامع و حكومتهاي غربي مي بينم و با توجه به الهاماتي كه از اشارات و رهنمودهاي پيامبرگونه امام خامنه اي مي گيرم يقين دارم كه قرن چهاردهم هجري قرن امام خميني و امام خامنه اي است و اين بزرگواران حكومت بر روي زمين را به دست صاحب الزمان، عليه السلام،مژده مي دهند تا بعد از اين، همه اعصار و قرون به نام اهل بيت پيامبر،صلي الله عليه وآله، باشد. احمد هوبي، انديشمند وروزنامه نگار تازه مسلمان سوئيسي،نيز در تشريح تاثيرات عظيم انقلاب اسلامي در جمع كارشناسان سازمان پژوهشي و برنامه ريزي آموزشي در تهران گفت: امروز در اروپا احساس مي شودسقوط ديوار برلين با انقلاب و قيامي كه شما آغاز كرديد مرتبط است. و اين قيام اساسي امروز در اروپا محسوس است. در اروپا، حدود 12 تا 15 ميليون مسلمان زندگي مي كنند كه 100 هزارنفر آنها در سوئيس هستند. وي در ادامه افزود: نه تنها]قدس سره[امام خميني مسلمانان را بيدار

ص: 7066

كردند بلكه بر جهان غير اسلام نيز از خود تاثير بر جاي نهادند. ايشان اضافه كردند: بدانيد آن مرد سالخورده كه رهبرشما بود هرگز نمرده است بلكه همواره زنده است و فعال، چرا كه همه اين تحولات به دست ايشان ايجاد شده است. (14) حمد لنسل، رئيس مركز فرهنگي تجديد حيات اسلام در اتريش، طي مقاله اي تحت عنوان تاثير نهضت امام خميني بر اروپا مي نويسد: بي ترديد انقلاب اسلامي امام خميني نه تنها تصوير تازه اي ازاسلام در اروپا ارايه كرد بلكه حتي زندگي مذهبي غير مسلمانان را هم دگرگون ساخت به عبارت ديگر امروزحتي در اروپا نيز مذهبي بودن ارزش و معني تازه اي يافته است. اين عبارت را رئيس جمهور سابق اطريش در يك سخنراني بيان كرد كه انقلاب اسلامي به تمامي افراد مذهبي اعتبار و اتكاي به نفس تازه اي ارزاني داشت. (15) طلال عتريسي، استاد دانشگاه لبنان هم با تاكيد بر پيوند اساسي تحولات جاري در زمينه رويكردمعنوي بشر با خصيت حضرت امام تصريح مي نمايد: رهبري امام خميني و پيروزي انقلاب اسلامي اساس حركت و تحول جهان كنوني مي باشد. (16) چنانكه يكي ديگر از انديشمندان مسلمان در اين زمنيه مي گويد: امام خميني آغازگر عصر تازه اي در تاريخ اسلام و زندگي مسلمانان است، از ويژگيهاي اين عصر هم مي توان غور و تعمق مسلمانان نسبت به اسلام را برشمرد و هم جهاني شدن حيات سياسي اسلام را. (17) مدير مركز پژوهشي اسلامي درفرانسه با اشاره به عظمت روحي وفكري حضرت امام و

ص: 7067

ويژگيهاي منحصر به فرد ايشان مي گويد: امام خميني 14 قرن را در اعمالش خلاصه كرد... ما خيلي خوشبخت هستيم كه در اين عصر (امام خميني)زندگي مي كنيم، گويي در عصر پيامبر اكرم زندگي مي كنيم.]صلي الله عليه وآله[وي تصريح مي كند: مردم جهان همه مشتاقند از تعاليم امام خميني پيروي كنند; در اكثركشورها جنبشي آغاز شده، حتي درجوامع غربي ما مي بينيم كه مسايل تحت بازنگري قرار گرفته است... اكنون خيلي ها مي دانند كه اسلام پاسخگوي مشكلات بشري است. ايشان اضافه مي نمايد: جهان در حال تحول است وارزشهاي جهاني در حال تغيير، غرب دچار فروپاشي تدريجي شده است واسلام جلوه خود را در سراسر جهان نشان داده است. دكتر عادل عبدالمهدي با بيان اين نكته بسيار مهم كه «ميليونها نفر درغرب در انتظار نجات بخش و مسيح هستند» مي گويد: اگر اسلام بدرستي معرفي شودمي تواند براي آنها نجات بخش باشدتعاليم اسلام راهي براي رهايي ازسرنوشت محتوم تمدن غرب يعني نابودي است. (28) پرفسور اسماعيل كيلبس،فيلسوف برجسته فرهنگ اسپانيولي زبانها، هم با اشاره به حيات مجدددين در صحنه زندگي بشر در وصف اين واقعيت عظيم چنين مي گويد: دين زنده شده است، كليساها جان تازه گرفته اند، توجه به مذهب وانديشه هاي مذهبي در دانشگاههاديگر زشت و كم بها تلقي نمي شود. زيباييهاي معنوي در زندگي روزمره مورد بازيابي قرار گرفته است. جهان براي نجات و زيبا كردن روابط اجتماعي اش به قدرت ديني وجاذبه هاي معنوي گرايش شديد پيداكرده است. وي تاكيد مي كند: و اين همه ناشي

ص: 7068

از دعوت نويني با]قدس سره[بود كه امام خميني انقلاب ديني اش در عرصه افكار وذهنيت جامعه جهاني آغاز كرد. (19) دين گرايي در عصر جديد ويژگيهاي نهضت گسترده دين گرايي انسان عصر جديد را اززبان نگاه برخي از شخصيتها ومطبوعات جهان غرب مورد بررسي مضاعف قرار مي دهيم: فوريد كالمر، جامعه شناس وسردبير روزنامه ايتاليايي «آل استمپا» و استاد دانشكده مسايل بين المللي دانشگاه كلمبيا با اشاره به رويكرد و رجعت دوباره بشر به پيامهاي معنوي و الهي مي نويسد: به سبب خداجويي در ميان مردم آمريكا بر ميزان توجه آنان به مسايل مذهبي چه به صورت فردي و چه ازلحاظ اجتماعي افزوده شده است. اين امر بدون شك مهمترين ومنحصرترين رويداد دهه هفتاد وهشتاد در آمريكاست و اگر بگوييم اين جريان همه جامعه آمريكا و رفتارمردم و فرهنگ كشور را در سالهاي آينده اين قرن تحت تاثير قرار خواهدداد حرف باطلي نگفته ايم. (20) بيل سايرز، روزنامه نگار و محقق آمريكايي طي ده برنامه متوالي كه ازشبكه تلويزيوني عمومي (بدون آگهي)(ثآت) پخش شد گفت: مردم در سراسر جهان ازمادي گرايي و ماترياليسم خسته شده اند و بسرعت به سوي معنويت باز مي گردند، اين بازگشت چندي است كه آغاز شده است. وي افزود: دين و پيروي محض از اصول آن بار ديگر مورد توجه قرار گرفته است. (21) جورج ويگل، متفكر غربي مي گويد: غير مادي - مذهبي شدن جهان يكي از واقعيتهاي برجسته در زندگي اواخر قرن بيستم است. (22) و همچنين جرج متالينوس، استادعلوم

ص: 7069

سياسي كليسا و دانشكده الهيات آتن تصريح مي كند كه: در اين عصر مذهب و بازگشت به ديانت رونق گرفته است. (23) پروفسور جان كين دانشمندانگليسي در مصاحبه اي مطبوعاتي مي گويد: اين روزها در آمريكا و انگليس،فرانسه، اسپانيا بازگشت ديني آنقدرقوي است كه همه چيز را تحت الشعاع قرار داده است. (24) و پروفسور خوزه ماريا، رئيس دانشكده تاريخ باستان دانشگاه مادريد اظهار مي دارد كه: الان در غرب كليساها پرجمعيت تراز سابق اند. الان در دنيا رويكرد به مذهب چشمگير است. (25) در اينجا به نقل اين چند اظهار نظراز باب مشت نمونه خروار است بسنده مي كنيم و پديده مهم رويكردديني و مذهبي و معنوي بشر معاصرغرب و رويكرد دوباره به دين را ازطريق منابع موثق در ميان اخبار واطلاعات و گزارشهاي متعدد وگوناگون جستجو و بررسي مي نماييم.ادامه دارد

پى نوشت ها

: 1. سوره قصص (28)، آيه 2 .5. از سخنراني ايشان در تاريخ 3 .28/3/1368. اولين سالگرد ارتحال امام، قدس سره،مرقد امام، 4 .16/3/69. در جمع تشكلهاي اسلامي دانشگاههاسراسر كشور، 5 .18/10/74. در ديدار با اعضاي ستاد پيگيري قطعنامه598، روزنامه ابرار 6 .1/10/70. روزنامه اخبار، 7 .26/5/76. مجله سوره، دوره دوم، ش8 .10. مجله دانشجو، ويژه نامه شهيد آويني،ص66، تابستان 9 .77. پروفسور محمدحسين هدي، انديشمندمسلمان مقيم اطريش، در مصاحبه باروزنامه كيهان، 25 و 10 .29/11/76. شمس الدين رحماني، ماهنامه نيستان،ش13، مهر 75، ص11 .9. دكتر رضا داودي، كيهان،

ص: 7070

12 .20/5/69. انسان و بحران، ترجمه احمد تدين، علمي فرهنگي، 1376، ص13 .3. صحيفه نور، ج21، ص108، 14 .2/1/68. ماهنامه امامت، شماره تير و مرداد 15 .78. روزنامه كيهان، 16 .28/7/69. اين مقاله براي كنفرانس انديشه اسلامي در تهران ارسال شده بود.، كيهان،17 .21/11/69. كتاب امام خميني در جهان معاصر، چاپ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، ص18 .79. فصلنامه حضرو، ش12، تابستان 74 سيد صدرالدين انديشمند لبناني. 19. در مصاحبه با فصلنامه حضور، ش27،بهار 78 دكتر عادل عبدالمهدي. 20.روزنامه كيهان،ستون فرهنگ و انديشه،21 .23/5/75. كتاب خدا در آمريكا، ص22 .242. روزنامه همشهري، 23 .29/7/75. برخورد تمدنها هانتينگتون و منتقدانش،دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، ص24 .51. كيهان فرهنگي، بهمن 25 .71.نشريه ينه يوژيل،چاپ تركيه،18مي7991. مير احمدرضا حاجتي

ص: 7071

عصر اكنون «سرنوشت رمان» و سلمان رشدي

اشاره

17 چكيده: پيروزي انقلاب اسلامي ايران به رهبري امام خميني اعلام تزلزلي آشكار در اركان و مباني بيش از دو هزار ساله تمدن غرب بود. به همين دليل، بلافاصله پس از پيروزي، غرب را به نحوي انفعالي اما، معارضه - جويانه روياروي خود يافت. در حقيقت اين معارضه جويي غرب عليه انقلاب اسلامي و گسترش آن امري اجتناب ناپذير بود، زيرا انقلاب اسلامي با تكيه بر اصول استقلال و آزادي كه آرمان "نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي" از آن برمي خاست، وحدت و تماميت خود را در تضاد با سلطه فرهنگي و اقتصادي غرب مي ديد. امام خميني، در اوج مبارزات اسلامي و به هنگامي كه هنوز نهضت اسلامي به پيروزي نرسيده بود، ماهيت رابطه آينده ايران اسلامي با غرب را اين چنين ترسيم نمودند: "ما با ملتهاي غرب نه تنها هيچ نظر سوئي نداريم، بلكه با آنان صميمي هم هستيم ... و در هر صورت با غربيها ما رفتارمان عادلانه است و هيچ وقت با هيچ كس، رفتار ظالمانه نخواهيم داشت...... روابط دوستانه با همه ملتها داريم و دولتها هم اگر بطور احترام با ما رفتار كنند، ما هم احترام متقابل را رعايت مي كنيم." (1) اما، غرب كه مشاهده مي كرد پس از پيروزي انقلاب اسلامي "در منطقه

ص: 7072

خاورميانه، رقابت سنتي اعراب عليه يهود به نبرد ميان اسلام بنيادگرا از يك طرف و اسرائيل و دولت هاي ميانه رو عرب از طرف ديگر تبديل شده است" (2) ، و منافع آينده خود را با استمرار و گسترش امواج انقلاب اسلامي در خطر اضمحلال و نابودي يافت، مقابله مستقيم با كانون انقلاب اسلامي، يعني ايران را در دستور كار خود قرار داد، و بدين ترتيب تجهيز جنگ تحميلي هشت ساله، كه نقطه عطف تهاجم نظامي غرب و امريكا عليه انقلاب اسلامي بود رخ نمود، ولي پايان جنگ، علي رغم همه عواقبي كه در پي داشت، ناكامي امريكا و غرب را تشديد كرد، چرا كه به تعبير امام: "حتي در جنگ، پيروزي از آن ملت ما گرديد و دشمنان در تحميل آن همه خسارات چيزي به دست نياوردند." (3) همين ناكامي غرب در محدود ساختن ايران و به نابودي كشاندن انقلاب اسلامي سبب شد تا غرب پس از پايان جنگ هم به تعرضات خود عليه انقلاب اسلامي ايران ادامه داده و به شيوه هاي نوين، مبارزه با انقلاب و ارزش هاي معنوي آن را در دستور كار خود قرار دهد. تاليف كتاب "آيات شيطاني"، با توجه به حجم و گستردگي تبليغاتي كه در جهت جاانداختن نام "سلمان رشدي" به عنوان نويسنده اي موفق و آگاه صورت

ص: 7073

گرفت، بدون شك سرآغازي قابل تامل در روند رويارويي غرب با انقلاب اسلامي است. اگرچه در آغاز غرب مي كوشيد تا اين مسئله را به موضوعي سياسي تبديل كند و ايران را، از نظر سياسي، به نقض حقوق بشر و توهمات ديگري از اين دست متهم سازد، اما روند رو به تزايد بيداري هاي اسلامي در جهان كنوني ازاندونزي تا مغرب، نشان داده كه غرب در اين عرصه نيز شكست خورده است. با اين شكست غرب ماجراي سلمان رشدي، اكنون، ماهيت واقعي خود را، كه همانا ماهيتي فرهنگي است، در ازدحام مناقشه آلود سياسي بازيافته است. اين ماجرا، بخشي كوچك اما تجزيه ناپذير، از مجموعه معارضه جويي ها و آشتي - ناپذيري هاي برخاسته از ذات فرهنگ غربي است كه از همان آغاز، در سپيده دم رستنگاه خويش استيلا و سلطه جويي و چپاول و غارت را، همچون مقتضيات ذاتي تحقق خويش برملا ساخته و اين بار، آتشبار سنگين آفند خويش را به سوي فرهنگ اسلامي كه فرهنگي زنده، ريشه دار، و قائم به ذات است نشانه گرفته، و نويسنده مرتد كتاب "آيات شيطاني "به گونه اي نمادين، نشانه اين پيكار سلطه جويانه غرب مي باشد. پس از صدور فتواي تاريخي امام خميني (ره)، كه غرب را به سختي در تنگنا قرار داد، سياستمداران غربي كه اهرم هاي

ص: 7074

سياسي و ديپلماتيك را، براي خروج از بن بست هاي موجود و فائق آمدن بر بحرانهاي حاكم، راه حلي كارآ و موفق مي پنداشتند، "سلمان رشدي" را در قواره يك نويسنده و ديپلمات آراستند تا طعمه منافع و منابع آينده خود قرار دهند، اين كه غرب، اعم از امريكا و انگليس در پس كارگرداني و نمايش سناريوي هجوآميز سلمان رشدي تا چه حدودي توفيق يافتند، از حيطه اين بحث خارج است. اما همين قدر يادآور مي شويم كه رشدي بازيگري نبود كه تا آخر در نقش خود ماندگار باشد و به همين دليل، هنگامي كه "داگلاس هرد"، وزير امور خارجه انگليس، به هنگام تمجيد از تلاش هاي سوئد و نروژ در حمايت از سلمان رشدي، نوميدي و ناتواني خود را در حل اين بحران در عبارت كوتاهي چنين بيان داشت: "ما هر چه كه از دستمان برآمده، براي حمايت از رشدي به عمل آورده ايم. " (4) رشدي دريافت كه تاريخ مصرف او به سر آمده، زيرا "دلار و مارك تنها ارزشي است كه غرب مي شناسد و به آن توجه دارد." (5) درك اين واقعيت براي رشدي اگرچه به قيمت گزاف فقدان خلاقيت و شور زندگي تمام شده بود، اما در مقابل، مبين آن نيز بود كه راه حلهاي سياسي، علي رغم كارآمدي نسبي در حل بعضي از

ص: 7075

بحرانها و تنش هاي ملي و منطقه اي، براي رفع بحران هاي عميق فرهنگي بشر نظير "آزادي" و "حقوق بشر"، "خلاء هويت ديني" و ... راه حلي كارآ و مناسب نيست. سلمان رشدي اعتراف مي كند كه: "كينكل وزير امور خارجه آلمان به من فهماند كه آلمان به خاطر يكنفر، يعني شخص من، قادر به تغيير سياست خارجي خود در برابر ايران نخواهد بود." (6) بدين ترتيب، اين چشم انداز، پايان يك دوره از تلاشهاي مذبوحانه اي بود كه طي آن نويسنده مرتد كتاب "آيات شيطاني" با الهام از سياست مكارانه استعمار پير به ديپلماسي شيطاني روي مي آورد. اما، همچنان كه "آيات شيطاني" نتوانست اهداف الحادي تدوين كنندگان اين سناريو، را تامين نمايد، اين ديپلماسي شيطاني نيز توفيري نكرد. درك اين نكته، شايد براي كساني كه رويدادها را در عرصه سياسي و آن هم "سياست روز" دنبال مي كنند، دشوار باشد. اما اگر به تحليل اين حوادث در بستر و روند واقعي آن بپردازيم حل اين مشكل، آسان خواهد شد. به اين سئوال، كه غرب در پس نقاب حمايت از سلمان رشدي چه اهدافي را از جهات سياسي تعقيب مي كند، بسياري از تحليل گران و مفسران سياسي پاسخ كافي داده اند. ولي، اينكه، جايگاه كتاب "آيات شيطاني" كه در قالب رمان تدوين شده، در مجموعه ادبيات داستاني غرب كجاست

ص: 7076

و چگونه است كه نويسندگان غربي، اعم از نويسندگان حرفه اي، و رمان نويسان، به خود اجازه مي دهند كه از كليه دستاوردهاي فرهنگي و انساني و اخلاقي كه ميراث تاريخ 300 ساله رمان است چشم بپوشند و در لواي حقوق بشر و آزادي، از مولف كتاب "آيات شيطاني" دفاع كنند؟ موضوعاتي است كه كمتر بدان پرداخته شده است. اگر از اين ديدگاه به ادبيات غرب و ماجراي سلمان رشدي بنگريم. نه تنها به زمينه هاي تاريخي شرايطي كه موجبات ظهور آثاري از نوع كتاب مذكور را فراهم مي آورند، پي خواهيم برد، بلكه دلايل استيصال غرب در مواجهه با اين ماجرا را نيز باز خواهيم شناخت. از زمان چاپ و انتشار كتاب "آيات شيطاني" )1367 شمسي - 1988م) تاكنون، و بخصوص پس از صدور فتواي تاريخي حضرت امام خميني با توجه به شدت ابتذال و سطحيت عميق كتاب "آيات شيطاني" نه تنها كوچكترين مقاله اي در انتقاد از اين كتاب و در دفاع از رمان، كه با انتشار كتاب رشدي ارزش هايش به شدت مسخ شده و جايگاهش به عنوان يك قالب ادبي متناسب با فرهنگ غربي، مورد ترديد قرار گرفته است نوشته نشده، بلكه غالبا، از سوي نويسندگان و كانون هاي متشكل از آنان، با بيانيه ها و دفاعيه هايي كه در آن به گونه اي خام

ص: 7077

و سطحي، و با ذكر دستاويز "آزادي قلم" به دفاع از سلمان رشدي پرداخته بودند، مواجه شده ايم، و در حالي كه اصل ممنوعيت انتشار كتابهاي موهن و مستهجن كه مخل امنيت ملي و مذهب مسيح باشد حتي در كشوري مانند انگلستان پذيرفته شده است; در همان كشور كتابي انتشار مي يابد كه ايمان و عقايد بيش از يك ميليارد جمعيت جهان را به سخره مي گيرد و حتي يك واكنش اعتراض آميز نيز از ناحيه غرب برانگيخته نمي شود. اگر در اين سكوت غرب و تمايل بيمارگونه اي كه به انتشار آثاري موهن از نوع كتاب "آيات شيطاني" دارد، همچون يك نشانه تامل كنيم، همه چيز براي ما روشن خواهد شد. غرب اكنون در همه عرصه هاي انساني به انحطاط رسيده است. انحطاطي كه عينيت آن را در كندي و نافرجامي روند وحدت اروپا مي توان باز شناخت، وحدتي كه در نهايت، يك وحدت "صوري" و عاري از پيوندهاي معنوي و اصيل است. اكنون، اروپا يعني همين غرب فرهنگي و نيروي محرك تمدن انسان مدار غربي كه مركزيت خود را در امريكا بنا نهاده است، به شدت از آشفتگي و تعارض فرهنگي رنج مي برد، چند پاره است، و هر پاره براي خود هويتي مستقل و غير قابل انحلال در فرهنگ اروپايي لحاظ مي كند. فرهنگ اروپايي هم، برخلاف

ص: 7078

امريكا كه به لحاظ فرهنگي، آسماني بي فروغ و بي ستاره دارد، در تماميت خود مجموعه اي است از همين فرهنگ ها. فرهنگهايي كه هر كدام براي خود در كليت فرهنگ اروپايي، زندگي و سرنوشت مجزايي داشته اند. اين فرهنگ ها هر كدام براي خود نمايندگان و سخنگوياني دارند كه حيات مستقل آن فرهنگ را ضمانت مي كند. به عنوان مثال هم چنان كه "توماس مان" و "گوته "نماينده روان فرهنگ آلماني اند، "ويكتورهوگو" و "پل والري" تجسم فرهنگ خلاق فرانسه به شمار مي آيند. حال اروپا، در آستانه انحطاط، وحدت خود را چگونه و بر چه بنيادي مي تواند تحقق بخشد؟ پاسخ "ميلان كوندرا" (7) نويسنده و منتقد چك به اين پرسش نشانگر عمق وخامت اوضاع در غرب و در عين حال هشدار دهنده است: "در قرون وسطي، [وحدت اروپا] بر مذهبي مشترك [مسيحيت] مبتني بود. در عصر جديد، مذهب از صحنه خارج شده و جا به فرهنگي داده است مشتمل بر ارزشهاي والا كه انسان اروپايي خود را با آن يكي مي داند، تعريف مي كند، و به عنوان اروپايي باز مي شناسد. حال چنين به نظر مي رسد كه در قرن ما تغييرديگري صورت مي گيرد، به همان اهميت تغييري كه قرون وسطي را از عصر جديد جدا ساخت. درست همانطور كه مدتها پيش خدا جاي خود را به فرهنگ داد، [اكنون]

ص: 7079

فرهنگ به نوبه خود جا خالي مي كند." (8) تا اينجا، سخنان كوندرا ناظر به غياب فرهنگ است. اما براي اين پرسش كه در غياب فرهنگ، چه چيز جايگزين آن ارزشهاي والاي برخاسته از روح فرهنگ اروپايي مي شود؟ كوندرا جز سكوت پاسخي ندارد، سكوتي كه در عين حال، گزنده ترين انتقادهاست: "چه مجموعه اي از ارزش هاي والا توان آن را دارد كه اروپا را متحد سازد؟ پيشرفت هاي فني؟ بازار؟ وسائل ارتباط جمعي؟ (آيا جاي شاعر بزرگ را روزنامه نگار بزرگ خواهد گرفت؟) يا سياست؟ اما چه سياستي؟ راست يا چپ؟ آيا هنوز آرمان مشترك مشخصي وجود دارد كه وراي ثنويت چپ و راست، كه در عين حال احمقانه و علاج ناپذير است، باشد؟ آيا اين عامل وحدت اصل تسامح است، اصل احترام به عقايد مردمان ديگر؟ اما اگر اين تسامح ديگر نتواند از آفرينشي غني يا مجموعه عقايدي نيرومند حمايت كند آيا پوچ و بيهوده نخواهد بود؟ يا بايد تبعيد فرهنگ را نوعي رهايي بينگاريم، و خود را مجذوبانه تسليم آن كنيم؟ يا خداي [غايب] تا فضاي خالي را پر، و خود را آشكار سازد؟ من نمي دانم هيچ چيز در اين باب نمي دانم. فكر مي كنم فقط اين را بدانم كه فرهنگ از صحنه خارج شده است." (9) اكنون اروپا در آستانه تحقق كامل وحدت اقتصادي -

ص: 7080

سياسي خويش، دچار نوعي احساس شديد پريشاني و سرگشتگي است، و نسبت به غياب فرهنگ، كه عين انحطاط و فروپاشي روان جمعي اروپايي است واكنش نشان مي دهد. اين واكنش ها، در حوزه هاي گوناگون معارف بشري، صور متفاوتي دارند. في المثل اگر در عرصه روانشناختي "اسكيزوفرني" معرف از هم پاشي روان فردي باشد، در عرصه ادبيات، بي يقيني و نسبي انگاري مزمن "رمان" زبان گوياي سرگرداني و آشفتگي روان جمعي غربي است. رمان، همچون آينه اي چگونگي شكل گيري و زوال فرهنگ غرب و كليه دستاوردهاي مادي آن را باز مي نماياند. تاريخ رمان، اين اروپايي ترين قالب بيان انديشه اروپايي، تاريخ تكه تكه شدن و زوال فرديت معنوي و انحلال آن در "روح جمعي" است. "روح جمعي"، همان ساخت دنيايي شدن و تقدس زدايي است، كه مبتذل ترين صورت آن در كتاب "آيات شيطاني" توسط سلمان رشدي تحقق يافته است. و اين، بدرستي همان رويدادي است كه حاصل غياب فرهنگي و ارزش هاي برخاسته از آن است. ميلان كوندرا، در مقاله تحليلي "رمان و اروپا" (10) با هوشمندي و تيزبيني نشان مي دهد كه چگونه رمان، بستر بزرگترين كشف تاريخي قرني است كه به نحوي بسيار اغراق آميز به عقل علمي خود مي بالد. در قرن نوزدهم، مقارن اختراع قطار راه آهن و به هنگامي كه هگل از كشف "روح تاريخ جهاني"

ص: 7081

خود در شعفي بي پايان غوطه مي خورد "فلوبر" وجود حيوانيت را دريافت. در رمانهاي فلوبر، حيوانيت يكي از ابعاد جدايي ناپذير وجود بشري و وجه بارز تمدن غربي است. به عقيده فلوبر، حيوانيت نه تنها در برابر علم، فنون، پيشرفت و تجدد از ميان نمي رود، بلكه برعكس، به همراه پيشرفت، خودش نيز پيشرفت مي كند. از اين ديدگاه، حيوانيت جديد، نه به معناي ناداني و جهل، كه به معناي "بي انديشگي ايده هاي پذيرفته شده" در نظر مردم و جامعه است. به نظر كوندرا اين كشف فلوبر براي آينده جهان به مراتب مهم تر از ايده هاي "ماركس" يا "فرويد" است. زيرا، بدون گسترش مقاومت ناپذير ايده هاي پذيرفته شده، آينده جهان را نمي توان به تصور درآورد.كوندرا همچنين هشدار مي دهد كه: "اين ايده ها كه در كامپيوترها نوشته مي شوند و از طريق رسانه هاي همگاني انتشار مي يابند، ممكن است بزودي مبدل به نيرويي شوند كه تمامي انديشه اصيل و فردي را درهم كوبد و بدين ترتيب رشد جوهر فرهنگ اروپايي عصر جديد را مانع شود." (11) اين هشدار كوندرا براي فرهنگ اروپايي، نه از سر تفنن بلكه بسيار جدي است. امروز در اروپا و غرب، رسانه هاي گروهي، در پوشش تكنولوژي اطلاعات و روزنامه نگاري، روح فرهنگ را قبضه كرده اند. در تقابل نهادن نويسنده به عنوان آفريننده خلاق فرهنگ با روزنامه نگار

ص: 7082

به عنوان نماينده تكنولوژي اطلاعات و رسانه هاي گروهي تفكري صددرصد اروپايي است. چرا كه در هيچ جاي ديگري از جهان، اين رويداد تجربه نشده است. نويسنده اثري با ارزش و ماندگار پديد مي آورد كه در تكامل ادبيات و فرهنگ موثر است و بدين ترتيب پاسدار خاطره آن است، اما روزنامه نگار، صرفا شارح رويدادهاي جاري است رويدادهايي كه شامل مرور زمان و " فراموشي هستي "مي گردند. روزنامه نگاري، اگر در گذشته زائده اي بر فرهنگ محسوب مي شد، امروز، برعكس فرهنگ، خود را در پشت آن باز مي يابد. امروزه وسايل ارتباط جمعي تصميم مي گيرند كه چه كسي بايد مشهور شود. نويسندگان ديگر مردم را مخاطب نمي سازند، بلكه آنها بايد از خلال ديوارهاي شيشه اي نيمه شفاف وسايل ارتباط جمعي با مردم ارتباط يابند. اينها نشانه اي است از "مرگ رمان" در غرب. با اين همه مرگ رمان را نبايد با غياب رمان يكي پنداشت. مرگ رمان به معناي ناپديد شدن رمان نيست بلكه به معناي آن است كه رمان از تاريخ خود به كناره افتاده است. در حقيقت، غرب همچنان كه انسان را از جوهر خويش تهي ساخته و فرهنگ را از محتواي حقيقي خويش خالي نموده، رمان را هم از تاريخ خويش به بيرون پرتاب كرده است. تراژدي مرگ رمان نه تنها پنداري از

ص: 7083

سر تفنن نيست بلكه واقعيتي است كه عينيت آن تجربه شده است. نخستين بار طي نيم قرن پيش، تاريخ رمان در امپراطوري روسيه متوقف ماند. با توجه به عظمت رمان روس و چهره هايي چون "گوگول" ، "داستايفسكي" و " تولستوي"، از اين حادثه نبايد به آساني گذشت. ولي با وجود توقف تاريخ رمان در روسيه، انتشار كتاب هاي رمان در روسيه كمونيست متوقف نگشت بلكه حتي در تيراژي بسيار چشمگير ادامه يافت. اين واقعيت مي رساند كه افزوني آمار و ارقام نشانه حيات و پويايي يك واحد ادبي و فرهنگي نيست. افزوني تيراژ رمان هاي نويسندگاني از دنياهاي بزرگ و كوچك اين سياره، نمي تواند اين پندار را در اذهان تقويت كند كه امروزه نيز رمان از همان منزلتي كه نويسندگاني چون تولستوي، گوته، داستايفسكي، كافكا، جويس، بالزاك و فلوبر بدان بخشيده اند برخوردار است. هنگامي كه اثري از تاريخ خود به كناره افتد، كليه ارزش هاي ذاتي آن مسخ و ناپديد شده، ارزش هايي مبدل، جعلي و موهوم جايگزين آن ارزش هاي اصيل مي گردد. در چنين شرايطي يك اثر هنري، ادبي و يا فرهنگي ماهيت اصلي خود را وانهاده در سايه اغراض فرعي و ثانوي كه نافي ماهيت آن است قرار گرفته و بدين گونه اصالت خود را نفي مي كند. در مورد رمان مي توان گفت كه امروز از يك قالب

ص: 7084

ادبي و اروپايي، به سطح رسانه همگاني تقليل يافته است. در گذشته اگر آثار نويسندگان بزرگي چون فلوبر يا بالزاك، اولين بار در روزنامه منتشر مي شد بدان خاطر بود كه روزنامه ها هنوز ماهيت امروزين خود را پيدا نكرده و به وسيله اي در خدمت تكنولوژي و روز مرگي مبدل نشده و آن رمانها نيز نقش تاريخي خود را هنوز از دست نداده بوده اند. اما امروزه، رمان، فارغ از آن كه در كجا و چگونه انتشار يابد، اثري است در خدمت تيراژ، و تبليغات. اين وضعيت را كه رمان از تاريخ خود بازمانده، و به و "كيتش" (13) به دقت تشريح مي كند. واژه اژلاست، ابداعي فرانسوا رابله و توسط او در زبان فرانسه رايج شده است. اين واژه كه از زبان يوناني گرفته شده به معني "كسي كه حس شوخ طبعي ندارد" است. واژه دوم، "كيتش" از ابداعات هرمان بروخ، نويسنده رمان عظيم " خوابگردها" ست. كلمه كيتش، نگرش كسي را نشان مي دهد كه مي خواهد به هر قيمت، خوشايند بيشترين تعداد مردم واقع شود. ميلان كوندرا، تراژدي رمان را با استفاده از اين دو مفهوم چنين شرح مي دهد: "براي خوشايند بودن، بايد آنچه را كه همه خواستار شنيدن آنند، تاييد كرد و به خدمت ايده هاي پذيرفته شده در آمد. كيتش، برگردان حيوانيت ايده هاي

ص: 7085

پذيرفته شده است با توجه به ضرورت آمرانه خوشايند بودن، و بدين سان توجه تعداد بيشتري از مردم را جلب كردن، زيبايي شناسي رسانه هاي همگاني به گونه اي اجتناب ناپذير، همان زيبايي شناسي كيتش است، و به تدريج كه رسانه هاي همگاني در سراسر زندگي ما رخنه مي كنند و آن را در برمي گيرند، كيتش به زيبايي شناسي و اخلاق روزانه ما مبدل مي شود. تا همين دوره اخير، تجددگرايي به معناي طغياني سازش ناپذير بر ضد ايده هاي پذيرفته شده و بر ضد كيتش بود. امروز، تجدد با جنب و جوش عظيم رسانه هاي همگاني يكي گرفته مي شود، و متجدد بودن به معناي كوششي لگام گسيخته است براي باب روز بودن ..." (14) به عقيده كوندرا، اين دو خصلت راه يافته در زندگي انسان عصر جديد، دشمنان يگانه هنرند. هنري چون رمان "كه توانسته است اين فضاي مسحوركننده تخيلي را بيافريند كه در آن هيچكس مالك حقيقت نيست و در آن هر كسي حق دارد كه فهميده شود. اين فضاي تخيلي كه به همراه اروپاي جديد پديدار مي شود، تصوير اروپا يا دست كم، روياي ما از اروپاست، رويايي كه بارها به آن يانت شده ولي با اين همه به اندازه كافي نيرومند بوده است كه بتواند همه ما را در حلقه اخوتي كه از قاره كوچك ما بسي

ص: 7086

فراتر مي رود، متحد سازد. اما سپاهيان اژلاست ها ... در افق ديده مي شوند ..." (15) اكنون، ديري است كه سپاهيان "اژلاست" در پوشش "كيتش" سراسر اروپا را در نور ديده اند. و از مدافعان فرهنگ اروپايي كسي را ديگر تاب و توان پيكار نمانده است. سلمان رشدي، از پيش قراولان سپاهيان اژلاست، به مدد رسانه هاي همگاني و تحت حمايت همه جانبه غرب تهي شده از معنويت و ارزشهاي انساني، همه عرصه ها را فتح مي كند، سلاح او، رمان نيست، بلكه محتواي مسخ شده فرمي است كه رسانه هاي همگاني غرب تفسير حقوق بشر را در لابلاي سطور سياه و صفحات چركين آن باز مي خوانند. ولي به زعم همه تغافلاتي كه غرب را در خود فرو برده است، واكنش مسلمانان، در سراسر جهان، در قبال اين توطئه حكايت ديگري دارد. سلمان رشدي به هنگام تحويل دست نويس كتابش به ادوارد سعيد گفته بود: "اين كتاب مسلمانان را به لرزه مي آورد." (16) به راستي كه آنچنان لرزه اي وجود مسلمانان را به واسطه آگاهي از سخافت و ركالت عبارات و الفاظ به كار رفته در آن كتاب فراگرفت كه دامنه آن حتي جان سلمان رشدي و جهان غرب را هم بي نصيب نگذاشت. اوج واكنش هاي اعتراض آميز جهان اسلام در برابر كتاب آيات شيطاني، زماني بود كه امام

ص: 7087

خميني فتواي مرگ سلمان رشدي را صادر فرمودند. غربي ها كه هرگز گمان نمي بردند، مفاهيم رمزي و پوشيده يك كتاب به همين زودي (كمتر از پنج ماه پس از چاپ كتاب به زبان انگليسي) واكنشي چنين قاطعانه و مشخص برانگيزد، - آنهم واكنشي از سوي بزرگترين رهبر مذهبي جهان اسلام - به ناگهان در برابر فتواي تاريخي امام خميني قرار گرفتند كه به گونه اي هوشيارانه، امت واحده اسلامي را در برابر خطري مشترك بسيج مي كرد. حكم امام خميني در مورد انتشار كتاب مبتذل آيات شيطاني كه در روز 25 بهمن ماه 1367 منتشر شد به شرح ذيل است: بسمه تعالي انالله و انا اليه راجعون به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان ميرسانم، مولف كتاب "آيات شيطاني" كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن تنظيم و چاپ و منتشر شده است، همچنين ناشرين مطلع از محتواي آن محكوم به اعدام مي باشند. از مسلمانان غيور مي خواهم تا در هر نقطه كه آنان را يافتند، سريعا آنها را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرئت نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود شهيد است انشاءالله. ضمنا اگر كسي دسترسي به مولف كتاب دارد ولي خود قدرت اعدام آن را ندارد، او را به مردم معرفي نمايد تا به

ص: 7088

جزاي اعمالش برسد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته روح الله الموسوي الخميني 25/11/1367 به نظر امام خميني "مساله كتاب آيات شيطاني كاري حساب شده براي زدن ريشه دين و دينداري و در راس آن اسلام و روحانيت است" (17) و به همين دليل بايد با آن به مقابله برخاست. همچنين صدور اين حكم از جانب حضرت امام، نه تنها معرف آن است كه ايشان به دفاع از حيثيت اسلام، قرآن و پيامبر اكرم (ص) تا چه مايه اهتمام مي ورزند. بلكه نشانگر آنست كه آن حضرت نسبت به غرب و لوازم و تمهيدات استعماريش آگاهي شهودي و عيني دارند و به خوبي واقفند كه محتواي افكار وانديشه هاي مندرج در آثار هنري چگونه اثري ديرپا و عميق بر اذهان مي گذارد و در دراز مدت حقايق اصيل و مقدس را متشبه و ملوث مي گرداند و از اين روي، به هنگامي كه بسياري از صاحب نظران بر آن بوده اند كه نبايد آثاري از نوع كتاب آيات شيطاني را جدي گرفت و به آن اعتناء نمود، به وظيفه اسلامي خود عمل مي كنند. امام خميني، همچنين، عواقب دشوار اين فتوا را در نظر داشتند و مي دانستند كه غرب، زير بار آن نخواهد رفت، به همين دليل، جهت توجيه كامل همه كساني كه ممكن است زير

ص: 7089

فشار غرب در نفس صدور فتوا و اعدام سلمان رشدي روزي ترديد پيدا كنند در پيام معروف به منشور روحانيت بخشي را به اين مسئله اختصاص داده و مي فرمايند: "راستي به چه علت است كه در پي اعلام حكم شرعي و اسلامي مورد اتفاق همه علماء در مورد يك مزدور بيگانه اينقدر جهانخواران بر افروخته شدند و سران كفر و بازار مشترك و امثال آنان به تكاپو و تلاش مذبوحانه افتاده اند؟ غير از اين نيست كه سران استكبار از قدرت برخورد عملي مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه هاي شوم آنان به هراس افتاده اند و اسلام امروز مسلمانان را يك مكتب بالنده و متحرك و پر حماسه ميدانند و از اينكه فضاي شرارت آنان محدود شده است و مزد بگيران آنان چون گذشته با اطمينان نمي توانند عليه مقدسات قلم فرسائي كنند مضطرب شده اند ... خيلي جالب و شگفت انگيز است كه اين به ظاهر متمدنين و متفكرين وقتي يك نويسنده مزدور با نيش قلم زهرآگين خود احساسات بيش از يك ميليارد انسان و مسلمان را جريحه دار مي كند، عده اي در رابطه با آن شهيد مي شوند، بر ايشان مهم نيست و اين فاجعه عين دموكراسي و تمدن است، اما وقتي بحث اجراي حكم و عدالت به ميان مي آيد نوحه رافت و انسان دوستي سرمي

ص: 7090

دهند. ما كينه دنياي غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته ها به دست مي آوريم. قضيه آنان قضيه دفاع از يك فرد نيست، قضيه حمايت از جريان ضد اسلامي و ضد ارزشي است كه بنگاههاي صهيونيستي و انگليس و امريكا براه انداخته اند و با حماقت و عجله خود را روبروي همه جهان اسلام قرار داده اند ... اگر غفلت كنيم اين اول ماجراست و استعمار از اين مارهاي خطرناك و قلم بدستان اجير شده در آستين فراوان دارد ... ترس من اين است كه تحليل گران امروز ده سال ديگر بر كرسي قضاوت بنشينند و بگويند كه بايد ديد فتواي اسلامي و حكم اعدام سلمان رشدي مطابق اصول و قوانين ديپلماسي بوده است يا خير ... (18) معارضات بزرگ تاريخي كه در برهه هاي مختلف تاريخ روي مي دهند و هر يك مقتضيات گوناگون دارند، بدون شك در عرصه پيكار، جنگاوران

ص: 7091

و سلاح ويژه خود را مي طلبند. در اين پيكار، كه طليعه حركت شكوهمند بيداري اسلامي در جهان است، غرب جبهه فرهنگي را گشوده و از اروپايي ترين قالب بيان ما في الضمير خود به عنوان حربه تهاجم بهره گرفته است. سلمان رشدي، در عين نااميدي از تلاش سياستمداران غربي، هنوز دست از تحريك محافل فرهنگي غرب در جهت مبارزه با ايران برنمي دارد. هرچند گاه، سفري به محفلي دارد و در جمع عده اي از نويسندگان حضور يافته و آنان را به دفاع از خود فرا مي خواند. وي در مقاله اي وقيحانه مي نويسد: "تلاش وسيعي براي تسخير روح اسلام در جريان است و در شرايطي كه بنيادگرايان هر روز قدرتمند تر و بي پرواتر مي شوند، شهامت افرادي كه درگير جنگ انديشه ها هستند بايد از جانب غرب، ارج نهاده شود." (19) ولي اگر اين سخنان رشدي، به صورت معكوس خوانده شود آنگاه شهامت پاسداران و بسيجيان غيوري هم كه در برابر انحطاط غرب موضع گرفته اند و بر آن مي تازند بايد از سوي شرق و به خصوص دنياي اسلام ارج نهاده شود. انقلاب اسلامي ايران، از آنجا كه ماهيتا با غرب در تضاد بود، پس از پيروزي درخشان خويش بي درنگ در برابر غرب موضع گرفته و كليت آنرا به مبارزه فرا خواند و چون رويارويي

ص: 7092

اسلام با غرب مطلقا نبردي فرهنگي بوده است اين جبهه از همان آغاز، يعني در جريان نبردهاي نظامي انقلاب اسلامي ايران با استكبار جهاني و پس از آن هم چنان گشوده و داغ ماند. نسل اول نويسندگان انقلاب همگي در اين عرصه متولد شده و رشد يافته اند و بدون ترديد اولين سنگرگيران و تازندگان به مهاجمان فرهنگي غرب نيز هم آنانند. دشواري پذيرفتن اين مسئوليت از سوي نويسندگان جوان پس از پيروزي انقلاب اسلامي هنگامي آشكار مي شود كه بدانيم در حوزه ادبيات فارسي و رمان، پرداختن به چنين موضوعاتي، يعني معارضه و مواجهه با غرب، امري كاملا بي سابقه و تازه است. هيچ سنتي در اين باره پشتوانه اينگونه حركت ها نيست. در واقع، توجه به اينكه "رمان" قالب ادبي صددرصد غربي است، و نخستين نويسندگان داستاني در اين راه، جز از روي دست نويسان رمان نويسان غربي نبوده اند واقعيت بي پشتوانه بودن نويسندگان مورد نظر ما را بيان مي دارد. داستان نويسي در ايران، طي سالهاي قبل و پس از انقلاب مشروطه، يعني ربع چهارم قرن گذشته توسط نويسندگاني چون آخوندزاده، طالبوف، ميرزا حبيب اصفهاني، مراغه اي و آقاخان كرماني پا گرفت. آنچه در بين آنها خصيصه اي مشترك بوده، اين است كه همگي از نزديك زندگي در فرنگ را تجربه كرده و دست

ص: 7093

كم به نحوي سطحي با تحولات آن ممالك وانديشه هاي رايج در ميان آنان آشنا شده بودند. تلاش آنها و نويسندگان ديگري مانند آنان اگرچه به لحاظ تاريخي اهميت دارد، از نظر فني و تكنيكي فاقد ارزش هاي اوليه هنري است. محتواي رايج در آثار آنان نيز، حول مضامين پست و مبتذل و موهومي همچون تاريخ پرستي بدون استناد به واقعيات تاريخي، روابط مبتذل اجتماعي، فواحش و ... مي چرخيد. از برخي استثناءها كه بگذريم وضع عمومي به اصطلاح داستان نويسي ايران تا وقوع كودتاي امريكايي 28 مرداد به همين قرار بود. در خود استثناءها هم وضع تنها از جهت تكنيك و توجه به تمهيدات داستاني و استفاده از آن، جهت ارائه اثري هنري تفاوت مي كرد، وگرنه محتوا تغييري نداشت. حتي برجسته ترين نويسندگان تمامي دوران قبل از پيروزي انقلاب اسلامي فاقد دركي عميق و انتقادي از فرهنگ و تمدن غرب بوده و به همين دليل در رويكرد به ادبيات داستاني و رمان نويسي در بهترين صورت خود ارائه دهنده تقليدي موفقيت آميز از فضاسازي، شخصيت - پردازي، و ديگر تمهيدات نويسندگان متوسط غربي بوده اند.انديشه و فرهنگ در ذهن داستان نويسان حرفه اي وزني نداشت. اين كه در ميان آثار داستاني نويسندگان روشنفكر ايراني، هنوز اثري در ارزش و استقلال همسنگ آثار صادق هدايت خلق نشده

ص: 7094

است حكايت غريبي است كه به تنهايي بسيار گوياست و تازه اين در حالي است كه مهم ترين ميراثي كه از هدايت در فضاي داستان نويسي روشنفكري ايران هنوز قرب و عزتي دارد به گفته نويسنده كتاب صد سال داستان نويسي در ايران: "سنت ناپسندي است كه هدايت آن را تحكيم بخشيد و آن، محور دانستن مسائل جنسي - بر مبناي عقايد فرويد - در زندگي انسانها بود." (20) داستان نويسي در ايران در چنين فضايي باليد و در مسير تداوم خويش تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي، هرگز از دغدغه ايدئولوژي زدگي، سطحيت عميق، و فرم زدگي فارغ نشد. تنها پس از پيروزي انقلاب اسلامي بود كه آن زلزله تاريخي اتفاق افتاد و آن "آتش افروخته در بيشه انديشه ها" اثر خود را به جا نهاد و در نتيجه نويسندگاني در عرصه ادبيات داستاني ظاهر شدند كه بدون اين كه پرواي پيروي از فلان سبك يا بهمان نويسنده غربي را داشته باشند به گونه اي ناخواسته و ناخودآگاهانه به خلق فضاهايي نائل شدند كه در پايان كار با نقادي معلوم مي شد مثلا فلان اثر با ساختار اثر بهمان نويسنده غربي مشابهت دارد. اين نويسندگان، با رويگرداندن از مضامين مبتذل، بي مايه و سطحي متراكم در فضاي داستان نويسي روشنفكري، تجربه هاي مستقيم خود را

ص: 7095

از زندگي، جنگ، ايثار، شهادت و در نهايت "صلح" دستمايه آثار خود قرار داده و در اين راستا به ارائه آثاري نائل آمدند كه با توجه به محدوديت هاي پيش گفته و آغاز تازه آنها، در حقيقت به منزله "تولدي تازه" در عرصه داستان نويسي ايران محسوب مي شود. از ميان همين نويسندگان، تني چند با تكيه به استعدادهاي فردي، و فرو غلتيدن به اعماق تجربيات دشوار، به فراروي از حد مالوف روي آورده، و قالب رمان به عنوان قالبي صددرصد غربي را به وسيله رويارويي با غرب تبديل كرده اند. تبديل رمان به قالب معارضه جويي با غرب آخرين دستاورد نويسندگان نسل انقلاب اسلامي ايران است كه با همه دشواري ها و هراس ناشي از غلتيدن به اعماق دره هاي ابتذال، يكي از مهيج ترين دستاوردهاي انقلاب اسلامي در حوزه ادبيات به شمار مي رود. پس از تمسك سلمان رشدي به قالب رمان براي موهوم جلوه دادن انديشه ديني و اسلام، موج تازه اي از رويكرد نويسندگان به قالب رمان براي رويارويي با گسترش انحطاط غرب از طريق رمان و ادبيات داستاني پديدار شده است. در واقع آن سخن كانت فيلسوف آلماني كه گفته بود با ظهور هر اثر اصيل و نو، چه مايه از پلشتي و ابتذال هم هست كه پديدار مي شود درباره رمان غربي بيشترين مصداق

ص: 7096

را دارد. كتاب "آيات شيطاني" نمونه اي از همين پلشتي و ابتذال است كه به تقليد از سبك "رئاليزم جادوئي" گابريل گارسيا ماركز، نمودار شده است. نويسندگان بسياري در كشورهاي اسلامي، قالب رمان را براي انعكاس اعتراض خود عليه سلمان رشدي برگزيده اند. بدون شك اثري كه خلق داستان در اذهان به جاي مي گذارد، از عهده دهها مصاحبه و مقاله برنمي آيد و به همين دليل مبارزه با توطئه آيات شيطاني بهترين تجلي و نمود خود را در همين عرصه ادبيات خواهد داشت. حسن خادم، نويسنده داستان "مسافر خانه شيطان" از نخستين نويسندگاني است كه پس از ظهور پديده سلمان رشدي، به اين عرصه رويارويي و نبرد فرهنگي روي آورده است. خادم كه از چهره هاي موفق داستان نويسي معاصر ايران به شمار مي رود، نام خود را در دهه گذشته با انتشار كتاب "خنجر برهنه" در عرصه داستان نويسي ايران تثبيت نمود. ساير آثاري كه از او تا اين تاريخ منتشر شده عبارتند از: اقيانوس سوم، شمشير پنهان، جشن كركسها، گورستان فرشتگان، غار آسمان، دروازه مغرب، و سوسك پرنده. در همه اين داستان ها تخيل، جايگاهي محوري و نقشي ويژه دارد. خادم به مدد همين تخيل، كه نقطه قوت آثار اوست، در داستان هايش از حديث نفس مي گريزد و به گفتار دروني روي مي آورد:

ص: 7097

من با قدرتي زياد و باور نكردني موفق شده ام از تصاويري كه مرا در برگرفته اند، فاصله بگيرم تا بتوانم بخشي از سرگذشت پرشگفت خويش را بازگو كنم." (21) اين نحوه فاصله گرفتن از خويش و به خود همچون "سوژه" نگريستن، خط باريكي است كه حديث نفس گويي را به گفتار دروني مبدل مي كند: "به نظرم مي آيد كه در شكافي تنگ، در ژرفاي لطيف آسمان فرو رفته ام. فكر مي كنم كه روزها، ماهها و سالهاي عمر من همچون رشته هايي طويل، همانند سايه، بر ديواره هاي بي انتهاي اين شكاف نقش بسته است. و من خيره و شگفت زده بر وقايع زندگيم چشم دوخته ام. به خودم مي گويم كه... بايد مثل سيلابي كه همه چيز را از ريشه مي كند و با خود مي برد، در گذشتن از اين وقايع كه مثل سايه اي بر عمق اين شكاف آسماني افتاده است، بيشتر وسواس به خرج دهم ..." (22) گفتار دروني، برخلاف حديث نفس، گفت وگويي است بدون شنونده، و محتواي آن خصوصي ترين انديشه هايي است كه از طريق جمله هاي مستقيم بيان مي شود. در گفتار دروني كلام هنوز تركيبي منظم نيافته وانديشه را به همان صورتي كه در ذهن راه يافته بازسازي مي كند. هم چنين، در گفتار دروني، محدوديت سبكي مانع از آن نمي شود كه نويسنده از اساطير، خواب، يا روياء بهره گيرد، و دامنه

ص: 7098

تخيل نويسنده را تنگ نمي كند. خادم در "غار آسمان" از همه تمهيدات براي پيشبرد رمان سود مي جويد. به دنياي اساطير نقب مي زند، از تعلق به گذشته سخن مي گويد و سعي مي كند تا مغاك هاي روح را به سخن آورد: "همه فكر مي كنند كه بعد از مرگ ديگر بار به دنيا نمي آيند. من هم چنين فكري دارم و تنها خدا مي داند كه دوست دارم اينطور فكر كنم. اما دست خودم نيست. در حقيقت قادر نيستم كه تفكراتم را كنترل كنم يا دست كم جلوي اين نوع فكر و خيال را كه خزنده پيش مي آيند، بگيرم. اين من نيستم كه خودم را به چنين خيالهايي مي رسانم اگرچه به گذشتگان دور عشق مي ورزم. به خرابه ها و آثار باقيمانده و توسري خورده آنان علاقه دارم، هيچگاه سعي نكرده ام خودم را شريك زندگي آنها بدانم ......" (23) گفتار دروني، و جريان سيال ذهن كه از ديرباز در ميان داستان نويسان ايراني، به عنوان سازگارترين سبك رمان نويسي با روح زبان فارسي، مروجان و هواداران به نامي داشته است، غني ترين سبك رمان غربي است. اگرچه ريشه هاي تاريخي اين سبك به اعتقاد بعضي از پژوهشگران به قرن هجدهم باز مي گردد، اما پيدايش اين سبك در رمان در خلال سالهاي 1913 و 1914 در آثار دو تن از رمان

ص: 7099

نويسان بزرگ قرن بيستم به نامهاي مارسل پروست و جميز جويس نمود عيني يافت. اين دو تن بدون شناخت يكديگر، و بي آنكه از روند تفكرات هم آگاهي داشته باشند، بنيادهاي سبكي را در رمان پديد آوردند كه اساس آن بر شناخت و تحليل هندسه ذهن و تبديل آن به "سوژه" بود و با اين تجربه خود ماندگارترين تاثير را در سرنوشت رمان قرن بيستم به جا نهادند. اين نويسندگان، با نقبي به دنياي درون، به واقعيت برون پشت كرده، و از دنياي خارجي كه مختصاتش حدود يك قرن پيش توسط بالزاك ترسيم شده بود در گذشتند. اين آثار با وجود تمايزات ظاهري در اساس داراي پيوندهايي شگفت آور بوده اند. اين نويسندگان با آگاهي خارق العاده نسبت به ادراكات حسي خويش، به قلب آگاهي راه مي برده اند. به نوشته له اون ايدل مولف كتاب قصه ي روان شناختي نو: "اينان در اثر نياز شديد به روبرو شدن با مسايل دروني و به فرايابي زندگي درون خويش در برابر دنيا مبادرت به نوشتن مي كنند ... اين قصه نويس ها كوشيدند تا "دروني بودن" تجربه را حفظ و ضبط نمايند. " (24) حفظ و ضبط دروني بودن تجربه، عامل اصلي تمايز شيوه جريان سيال ذهن، از همه سبك ها و شيوه هاي ديگر رمان نويسي است. موضوع اصلي در چنين

ص: 7100

رماني كه همانا سيلان بي وقفه، نامنظم و بدون توالي زماني ذهن شخصيت هاست، روند كلي رمان را تعيين كرده و همه شگردهاي زباني و بياني را تحت تاثير خود قرار مي دهد. حذف توالي زماني ويژگي اصلي اين نوع رمان به شمار مي رود، چرا كه رويدادها در ذهن، قبل از آنكه به سطح آگاهي برسند، بدون هرگونه طرح يا توالي ثبت مي شوند. ريشه هاي رمان جريان سيال ذهن، گرچه به بعضي آثار نويسندگاني چون تولستوي، داستايوسكي و كافكا مي رسد، اما، صورت بندي كامل اين نوع رمان در آثار نويسندگاني چون مارسل پروست (در جست و جوي زمان از دست رفته، 1913م)، جيمزجويس (اوليسيس، 1922م)، ويرجينيا و ولف (خانم دلووي، 1925م)، و بالاخره ويليام فاكنر (خشم و هياهو، 1929م) ظاهر شده است. هر كدام از اين نويسندگان، براي پيشبرد موضوع اصلي و ارائه محتواي ذهن شخصيت هاي خود، شيوه ها و شگردهاي خاصي را برگزيده اند. با اين همه، چنانكه گفته شد، اين شيوه ها و شگردها وجه تمايز رمان جريان سيال ذهن از ساير رمان ها نيست، بلكه، موضوع اصلي در اين رمان عامل تمايزدهنده محسوب مي شود. از ميان نويسندگان رمان جريان سيال ذهن، ويليام فاكنر، به لحاظ تاثير مستقيم و بي واسطه اي كه بر رمان نو در امريكا و كشورهاي ديگر داشته، چهره اي برجسته دارد.

ص: 7101

بيشتر منتقدان ادبي، فاكنر را يكي از بزرگترين منابع تغذيه فكري و سبكي گابريل گارسيا ماركز در آفرينش رمان مشهور صدسال تنهايي مي دانند. گرچه خود ماركز هم اين تاثيرپذيري را تاييد كرده است، اما، اين مسئله نبايد ما را از ابتكار و خلاقيت اين نويسنده كلمبيايي اسپانيولي زبان غافل نمايد. خود ماركز، گاهي تاثيرپذيري اش از فاكنر را نوعي توارد ناشي از "در اختيار داشتن مصالحي همانند مي داند". (25) وي با آميختن واقعيت ها، با اساطير، آرمان ها و تخيلات، معجوني مي آفريند كه ديگران به آن رئاليسم جادويي نام داده اند. در حقيقت، اين به هم آميزي واقعيت با تخيل بزرگترين خدمت نويسنده كلمبيايي به ادبيات است. برآيند اين به هم آميزي چيزي نيست جز "آفرينش جهاني كاملا تخيلي كه در آن هر آنچه شگفت انگيز است واقعي است و ... واقعيت خود شگفت انگيز است." (26) اگر در اين نوشته، از گارسيا ماركز ياد كرده ايم، از آن روست كه وي پايه گذار اصلي سبك رئاليسم جادويي است، سبكي كه بعدها، دستمايه سلمان رشدي براي تدوين كتابي چون آيات شيطاني قرار مي گيرد، و در عين حال، سبكي كه حسن خادم نيز در آفرينش بعضي رمان هاي خود به آن تعلق خاطر دارد. غرض از يادآوري اين نكته بيشتر به خاطر آن است تا نشان داده شود كه يك

ص: 7102

سبك مي تواند دستمايه و آبشخور دو نحوه تلقي از جهان و آفرينش باشد. گرچه استفاده سلمان رشدي از اين سبك بيشتر در جهت ملوث و مبتذل كردن واقعيت است، اما، براي خادم اين نحوه ارائه واقعيات، همچنان كه درباره ماركز صادق است تجسم بخشيدن به عناصر ماوراء طبيعي در زندگي است. برخلاف سلمان رشدي كه به عناصر متافيزيكي با تمسخر و ريشخند مي نگرد، در نظر نويسنده اي چون ماركز، عناصر ماوراء طبيعي دقيقا جزئي از حقايق زندگي است و در تاييد همين نكته است كه مي گويد: "در ميان آثار من يك سطر نمي يابيد كه ريشه در واقعيت نداشته باشد. مسئله اين است كه واقعيت هاي جزاير كارائيب با غريب ترين تخيل ممكن مشابهت دارد." (27) همين مسئله در آثار حسن خادم نيز به گونه اي ديگر نمود يافته است: "اين حرفها به عنوان اجزاي نامرئي اين قصه و داستان واقعي، بندبند زندگي من هستند." (28) ميلان كوندرا، نويسنده منتقدي كه نظرات انتقادي او را در خصوص تاريخ تحول رمان اروپايي به منظور روشنگري اين نكته كه نگرش انتقادي ما به سير رمان در اروپا چندان بي سابقه و يكسونگرانه نمي باشد نقل كرده و شاهد آورده ايم سخني دارد كه در درك تاريخ تحول تفكر اروپايي حائز اهميت فراوان است. وي نخست به "بحران بشريت اروپايي"

ص: 7103

مي پردازد كه به نظر هوسرل (29) چنان عميق بود كه بعيد به نظر مي رسيد اروپا بتواند از آن جان سالم بدر برد. هوسرل اين بحران را ناشي از ماهيت يكسونگرانه علوم اروپايي در عصر جديد مي دانست و بر آن بود كه هر چه انسان در دانش خود پيش مي رود، از كليت جهان و خويشتن خويش دورتر مي شود. مضموني كه بعدها در زبان يك متفكر ديگر آلماني به "فراموشي هستي" تعبير شد. اما كوندرا، با يادآوري اين سير فراموشكارانه هستي در تفكر غربي، اعتقاد دارد كه اين سير در رمان جهتي معكوس داشته است. وي مي نويسد: "اگر بپذيرم كه فلسفه و علوم غربي، هستي انسان را فراموش كرده اند، اين نيز به روشني بيشتري آشكار مي شود كه با سروانتس يك هنر بزرگ اروپايي شكل گرفته است، هنري كه چيزي مگر كاوش "آن هستي فراموش شده" نيست ... رمان به شيوه خاص خود جنبه هاي متفاوت هستي را، يك به يك، كشف كرده است..." (30) اگر بتوانيم تا اين اندازه عميق در رمان بكاويم، آن گاه در خواهيم يافت كه آثار نويسندگاني چون گارسيا ماركز، مثلا همان رمان صد سال تنهايي روايتي داستاني و در عين حال انتقادي از تاريخ شكل گيري تمدن غربي است. وحشت جنگ، زيانهاي ناشي از سلطه جويي امپرياليسم، افسردگي ناشي از احساس

ص: 7104

بيگانگي، فساد، تبديل شدن گذشته به تاريخ در اثر تغيير تلقي بشر از زمان، تداوم سنن متعلق به فرهنگهاي از ميان رفته و بحران هويت، انقراض تدريجي زمان، و ... مهم ترين مضامين رمان در ارتباط با تاسيس تمدن غربي اند. رمان "صد سال تنهايي" به سال 1967 همچون "زمين لرزه اي ادبي" در سراسر امريكاي لاتين منتشر شد. تقريبا همزمان با چاپ و انتشار ترجمه انگليسي صدسال تنهايي يكي از منتقدان مشهور، با تامل در وضعيت رمان در فرانسه، ايالات متحد، شوروي و ساير كشورهاي غربي اعلام كرد كه رمان مرده است، و در حقيقت هم رمان دوران اختصار خود را سپري مي كرد. ولي صد سال تنهايي، با درونمايه هايي متفاوت با رمان اروپايي، اعلام جابجايي زمينه مساعد براي تكوين رمان از اروپا به امريكاي لاتين بود. مضامين عمده رمان هاي متعلق به نويسندگان امريكاي لاتين، مضاميني چون انقلاب، آزادي، تحول، سنت، زيانهاي امپرياليسم و استعمار زوال فرهنگ و ارزشهاي ملي، روند نامتعادل و خسران بار غربزدگي و ... است. اين مضامين همگي در نوعي مواجهه با ارزشهاي مسلم غربي مطرح مي شوند و به نظر مي رسد كه راه آينده گسترش رمان در كشورهاي جهان سوم و غير غربي با نوعي نگرش انتقادي به غرب هموار مي شود. در امريكاي لاتين شواهد بسياري اين سخن

ص: 7105

را تاييد مي كنند، اما در ايران هنوز تا رسيدن به اين مرحله فاصله زيادي باقي است. در حقيقت تسلط نوعي جريان روشنفكري و مبتذل بر فرهنگ و ادبيات ايران، عامل اصلي ركود رمان و ادبيات داستاني به شمار مي آيد و تا هنگامي كه نويسندگان ايراني نتوانند خود را از تاثير منفي اين جريان كاذب، فاقد تعهد، و غير مسئولانه روشنفكري برهانند، به آينده رمان ايراني نمي توان اميدي بست. به هر حال اگر جاي اميدواري اي هم هنوز باقي باشد نه از جانب نسل رمان نويسان ديروزي، كه از جانب نويسندگان جواني است كه از پس انقلاب اسلامي بر باليده و به رمان نويسي روي آورده اند. اين نويسندگان، با آنكه هنوز در راهي كه قدم برمي دارند نو راه اند ولي از آنجا كه هدفي ديگر و آبشخوري ديگر دارند، آفاقي تازه را بازشناخته اند و اگر بتوانند در اين وادي تازه، رمان را به قالب بيان اصالت هاي معنوي خويش بدل كنند، مي توان گفت از سلوك روحي خويش موفق و پيروز بدر آمده اند. همچنانكه، در عرصه ادبيات داستاني، تلاشهاي موفقيت آميزي صورت گرفته است و مي توان گفت نويد رسيدن به آن مقصد عالي در آينده اي نه چندان دور داده شده است. در ضمن اين نوشته از حسن خادم ياد شده و بخش هايي از رمان

ص: 7106

غار آسمان او نقل گرديده است. غار آسمان در شمار اولين تجربه جدي خادم در زمينه رمان نويسي است، وي در اين رمان، با بياني زيبا و آميخته با احساسات ديني و روحي، تصويري خوش بينانه از اميد ارائه مي دهد و خواننده را با خود تا غار آسمان بدنبال مي كشاند. خادم در اين رمان و همه آثار ديگرش متاثر از آثار نويسندگاني چون ويليام فاكنر و شيوه جريان سيال ذهن است. تخيل قوي و ژرف كاو او از مهم ترين ويژگي هاي داستان هاي اوست و او به مدد همين تخيل، در آثارش بر روي اشياء و مفاهيم غير عادي و دشوار ياب و ناآشنا تكيه مي كند. وي طرح ها و مضامين آثارش را بيشتر از تاريخ و اساطير و گذشته ملتهاي كهن بر مي گيرد و به مدد تخيلي خلاق آن را مي پروراند. بعضي از قصه هايش همانند قبرميكاشول از مجموعه خنجر برهنه جز موفق ترين قصه هاي دهه شصت به شمار آمده و اقبال عام يافته است. درباره آثار خادم كه اتفاقا نويسنده اي پركار است سخن بسيار ميتوان گفت، به خصوص آنكه جاي يك نقد جامع كه تمامي آثارش را مورد توجه قرار دهد جدا خالي است. اما، در اين خلاء موجود، به ذكر تنها همين نكته اكتفا مي كنيم كه خادم با توجه به وقوف اجمالي

ص: 7107

اش بر شگردهاي رمان نويسي، و با توجه به تجربه هاي گذشته اي كه به ثبت رسانده، يكي از جدي ترين رمان نويسان نسل انقلاب است و اگر قدري عميق تر به نوشتن بپردازد، بدون شك، ماندگارترين آثار داستاني اين روزگار به نام او ثبت خواهد شد.

پى نوشت ها

: 1- طليعه انقلاب اسلامي، مركز نشر دانشگاهي، 1362، ص 151و159. 2- نيكسون، "پيروزي بدون جنگ"، به نقل از: "نقد توطئه آيات شيطاني"، سيد عطاءالله مهاجراني، انتشارات اطلاعات، چاپ ششم 1372، ص3 .30- منشور روحانيت، چاپ دوم 1369، ص 4 .10- نشريه رصد/ش17، ص5 .31- رصد/ش16، ص6 .19- همان 7. arednuk naliM 8- كلاه كلمنتيس، ميلان كوندرا، احمد مير علايي، تهران، دماوند، 1364 ص9 .53 -52- همان، ص10 .53- هنر رمان، ميلان كوندرا، ترجمه پرويز همايون پور، تهران، نشر گفتار، 11 .1368- همان، ص872. 21. etsalegA 31. hstiK 41- هنر رمان، ص15 .279- همان، ص16 .280- نقد توطئه آيات شيطاني، سيد عطاءالله مهاجراني، ص 17 .8- منشور روحانيت. 18- منشور روحانيت. 19- رصد، شماره 5، ص20 .3- صد سال داستان نويسي در ايران، حسن عابديني، چاپ دوم، 1369، نشر تندر، ص21 .56- غار آسمان، حسن خادم، موسسه مطبوعاتي علمي، ص22 .8- همان، ص23 .38- همان، ص24 .53- قصه ي روان شناختي نو، له اون ايدل، ترجمه ناهيد سرمد، شباويز، 1367، ص25 .15-

ص: 7108

ساعت شوم، گابريل كارسيا ماركز، ترجمه احمد گلشيري، نشر البرز، چاپ سوم، تهران 1373، ص26 .9- گابريل گارسيا ماركز، جورج آر. مك ماري، ترجمه مينو مشيري، تهران، نسل قلم، 1373 ص27 .49- ساعت شوم، ص28 .10- غار آسمان، ص29 .55- ادموند هوسرل ( lressuH dnumdE ) فيلسوف آلماني و نظريه پرداز پديده شناسي )1859 -1938م) . 30- هنر رمان، ص24. س . صابر

ص: 7109

علل، شرايط و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي

10 چكيده: مقدمه انقلاب اسلامي ايران مهم ترين و بنيادي ترين رويداد در طول تاريخ معاصر اسلام است. اثر اين رويداد به روشهاي گوناگون و در اندازه هاي مختلف تقريبا در تمام كشورهاي اسلامي مشاهده شده است. اين انقلاب بزرگ تحت هدايت و رهبري فعال آيت الله خميني و ديگر علمايي كه از وي پيروي مي كردند به دست مردم ايران خلق شد. وقوع اين حادثه باعث سرنگوني معجزه آساي خاندان پهلوي و شاه قدرتمند آن گرديد و به تشكيل جمهوري اسلامي ايران منتهي شد. ايران به طور بنيادين از نظر سياسي و فرهنگي از يك كشور غربمدار و غربگرا به يك كشور اسلامي مبدل شد. بي اغراق بايد گفت كه اين رويداد تاريخي بدون بصيرت، استقامت، فداكاري و زمامداري و همچنين اراده خلل ناپذير رهبر روحاني آن براي پيروزي، شايد امكان به وقوع پيوستن آن وجود نداشت. رهبري و هدايت انقلاب اسلامي به دست حضرت آيت الله خميني در تاريخ جهان معاصر اسلام بي نظير است. توانايي حضرت امام خميني در درك ضرورت آمادگي نظامي و آمادگي دائمي مردم ايران در جهت وقف خويش براي كشورشان را مي توان يك مثال در حد اعلاء براي بيان احساسات عميق ناسيوناليستي در نظر گرفت. تاريخ انقلاب از آغاز تا كنون را مي توان به منزله يك پديده عبرت آموز

ص: 7110

براي تمام مستضعفان و ستمديدگان و مسلماناني دانست كه سرنوشت خود را اسير دستان استكبار جهاني مي بينند; استكباري كه دين را از زندگي مردم جدا كرده و اسلام را در حد اجراي مراسم عبادي تنزيل داده است. اين نهضت بر خلاف تمام انتظارات و پيش بيني ها و در مراحل پاياني كه پس از 15 سال تلاش و مبارزه خستگي ناپذير به پيروزي نائل آمد تمام معيارهاي بين المللي استكبار را مختل كرد. اين نهضت تمام طبقات اجتماع، بخشها، گروههاي زيرزميني و احزاب را تحت الشعاع خويش قرار داد. بعضي از اين گروههاي سياسي در باطن به انقلاب اعتقادي نداشتند. ولي مجبور بودند به علت مقتضيات زمان و واقعيات موجود به آن گردن نهند. پايگاه اين نهضت كه خود موضوع شگفت انگيزي است مسجد بود يعني مكان مقدس عبادت. نقش حضرت آيت الله خميني در انقلاب براي پي بردن و ادراك نقش حضرت آيت الله خميني در انقلاب، در ابتدا ما بايد ضمن درك و پذيرش اين موضوع كه نقش حضرت امام خميني در پيروزي انقلاب بيشتر مسبوق به شخصيت روحاني و پارساي ايشان و نشاءت گرفته از دستورات اسلامي بود. تطابق اين نقش با تئوريهاي سياسي براي اضمحلال شرايط اجتماعي روز چندان صحيح نيست. امام خميني وقتي كه ديدند درخواستهاي مكرر ايشان براي همكاري و اتحاد بين كشورهاي

ص: 7111

اسلامي به جايي نرسيد، ايشان خود زمام امور را بدست گرفتند و يك تنه به هدايت انقلاب پرداختند و الگويي ساختند تا مردم ديگر كشورهاي اسلامي از آن الهام بگيرند. اگر ما به شخصيت حضرت امام خميني و دستاورد ايشان يعني انقلاب اسلامي بنگريم، در مي يابيم كه او در مرتفع ترين مكان در بين علماي شيعه در ايران قرار مي گيرد. اين اعتبار صرفا در راستاي نقش جامع و بنيادين و غيرمعمول كه در صحنه سياسي و اجتماعي ايران از خود نشان داد ختم نمي شود بلكه اين اعتبار در رابطه با جايگاه علمي و فقهي امام نيز كاملا واضح و بديهي است. تمايل و رغبت جهان غرب در جهت بد معرفي كردن امام خميني به عنوان يك چهره مبارز كه داعيه قدرت سياسي داشت با هدف تحت الشعاع قرار دادن و بي اهميت جلوه دادن دستاوردهاي او به عنوان يك فقيه، فيلسوف و عارف است. او توانست بر تمامي مشكلات به واسطه سجاياي اخلاقي و روحاني خود فائق شود. علي رغم زندگي در تبعيد، او كمر همت به تربيت پيرواني از نسل جوان علما بست و با تعليم علوم حوزوي به آنها، آنها را در راه وظايف و مبارزات سياسي و ارشاد ياري داد. اميد شاه اين بود كه با تبعيد امام خميني بر نفوذ و مقبوليت همگاني او خط

ص: 7112

پاياني بكشد. اين اقدام به شكست انجاميد. حضرت امام در تبعيد به انتشار اعلاميه ها ادامه دادند و در آنها از مردم ايران خواستند تا پيروزي نهايي به مبارزه خود ادامه دهند. اين اعلاميه ها اثر بسيار زيادي بر روي بيدارسازي افكار عمومي مردم ايران داشت. در اوايل سال 1963 ميلادي امام خميني به لت سرسپردگي شاه به قدرتهاي بيگانه كه حاميان اصلي ديكتاتوري رژيم پهلوي بودند، به خصوص امريكا و اسرائيل حمله نمودند و خطر ادامه اين روند را گوشزد كردند. در آن روزها در ايران انتقاد از خاندان سلطنتي و اسرائيل مطلقا ممنوع بود. اما امام خميني با توجه به ويژگي شخصيتي ايشان كه سازش ناپذير بودند اين ممنوعيت را ناديده گرفتند و به رابطه بسيار نزديك نظامي، سياسي، امنيتي و اقتصادي كه بين اسرائيل و رژيم پهلوي وجود داشت اشاره كردند و به آن حمله نمودند. امام خميني همچنين ادامه نقض قانون اساسي توسط شاه را محكوم كردند و با يادآوري سوگندي كه او هنگام رسيدن به سلطنت در مورد تعهدش به حفاظت و حمايت از اسلام خورده بود و آن را ناديده گرفته بود، شاه را مورد حمله قرار دادند. امام خميني كه خود يك فقيه اسلام شناس بود اعتقاد داشت كه جوهره يك كشور اسلامي بايد بر مبناي حاكميت

ص: 7113

احكام الهي باشد. او حكومت ديني را يكي از راههاي نزديك سازي انسان به خداوند مي دانست و هدف از تشكيل حكومت اسلامي را ادامه نبوت و حفاظت و صيانت از دين و تمشيت امور دنيايي انسان مي دانست. به عبارت ديگر او سياست را از ديانت جدا نمي دانست و حفاظت از اسلام و اجراي احكام الهي را از اهداف اوليه يك كشور اسلامي مي دانستند. امام خميني اعتقاد داشتند كه قلمرو فعاليت در يك كشور اسلامي هم معطوف به امور دنيايي انسانها است و هم در برگيرنده مسائل جهان اخروي. بدين صورت مسئوليت يك كشور اسلامي نسبت به اتباعش اين است كه در رساندن آنها به كسب رضاي خداوند آنها را ياري دهد. ايشان مسئوليت رهبر يك كشور اسلامي را در اين مي ديدند كه تمام آحاد ملت را به تبعيت از اهداف شريعت رهنمون سازند. اما شاه از تمام اين احكام تخطي كرد. كاملا آشكار بود كه دشمني رژيم پهلوي با اسلام تنها از اميال يك ديكتاتور براي رسيدن به قدرت نشاءت نگرفته بود بلكه اين دشمني بخشي از يك استراتژي جامع براي حذف اسلام به عنوان يك نيروي عظيم و پويا در سرتاسر جهان اسلام از عرصه هاي اجتماعي و سياسي بود. اين توطئه در مراكز عظيم امپرياليسم طراحي شده بود و به سرسپردگان و

ص: 7114

عوامل محلي امپرياليسم در مناطق مختلف محول شده بود. نقش حضرت امام خميني در انقلاب ايران از اين جهت كليدي و بارز است كه خاستگاه سلسله حوادثي كه باعث بوجود آمدن اولين جرقه هاي انقلاب شدند به طور مستقيم با زنداني شدن ايشان تنگاتنگ در ارتباطند. به علاوه امام خميني در مقام يك رهبر انقلابي نه تنها روحا و جسما به انقلاب متعهد بودند بلكه اين انقلاب نيز با ايشان هويت خويش را باز مي يافت. امام خميني عميقا معتقد بودند كه احكام صادره توسط رژيم شاه روزي ملعن خواهند شد و فقط قانون خداي بزرگ باقي خواهد ماند. امام در كشف الاسرار مي نويسند كه: «تمام دستورات و احكام صادره در رژيم ديكتاتوري رضاخان سرباز، هيچ ارزشي ندارند، قوانين وضع شده در مجلس بسان كاغذپاره اي مي مانند كه بايد سوزانده شوند تمام مزخرفاتي كه از مغز اين سرباز بي سواد تراوش كرده اند همه پوسيده هستند و فقط قانون خدا باقي خواهد ماند و گذر زمان را در آن تصرفي نيست. » اين نوع صراحت لهجه سازش ناپذيرانه كه حاكي از عمق بصيرت امام خميني از واقعيات است علاوه بر آن كه باعث افزايش ترس و بيمناكي رژيم پهلوي شد و در يك سري از روحانيون نيز كه در وهله اول مانند هر تشكيلات ديگري به حفظ موقعيت

ص: 7115

و مقام خود و ارتقاي منافع حزبي خود مي انديشيدند ايجاد رعب و وحشت كرد. به زعم آنها اين نوع صراحت لهجه خطرآفرين بود. به هر تقدير اين فضاء و محيط ضد اسلامي قادر به برآوردن خواسته مردم ايران نبود. از اينرو پيروزي آيت الله خميني بدون منابع مادي، حزب سياسي و راه انداختن جنگ و بدون كمك قدرتهاي خارجي بسان يك معجزه مي ماند و همگي اين عوامل باعث شده اند كه او به عنوان رهبر بي چون و چراي يك نهضت بزرگ و موفق انقلابي شناخته شود. يكي از دستاوردهاي قابل ملاحظه انقلاب اسلامي اين بود كه توانست از مردمي كه در آن زمان بسياري از آنها از تواناييهاي مكتب خود غافل بودند اين امكان را بدهد كه به بازشناسي اسلام بپردازند و در اين بين سجاياي اخلاقي و جذبه هاي معنوي امام خميني نيز به عنوان يك الگوي بزرگ نقش بسيار مثبتي در راه متعهد شدن مردم ايران به اسلام داشت. در اينجا مردي بپاخاست كه به هيچ وجه در فكر اكتساب منافع فردي و فرقه اي نبود. حضرت امام خميني به حق جلوه گاه متعالي ترين آرمانهاي ملت ايران بود. انقلاب اسلامي براي درك اين كه چه چيزي مردم را بسوي انقلاب سوق مي دهد، مايلم از كتاب علي جا علي عزت بگوويچ تحت عنوان «از اسلام بين

ص: 7116

شرق و غرب» فرازهايي را براي شما نقل كنم. او در اين كتاب مي نويسد: «انقلاب هرگز صرفا رويدادي در حوزه فرهنگ، اقتصاد، جامعه و سياست نبوده است. هر انقلاب واقعي بخش از ايمان، تجليل، عدالت، آرزو، فداكاري و مرگ است. يعني احساساتي كه در وراي منافع مادي و زندگي هستند. هر كسي كه در يك انقلاب شركت كرده باشد يا از نزديك شاهد توسعه اين انقلاب بوده باشد مي تواند وجود اين ويژگيهاي اخلاقي را تصديق كند. اگر از درون به يك انقلاب نگاه كنيم و آن را نه به عنوان يك پروسه بلكه به عنوان بخشي از زندگي در نظر بگيريم، انقلاب به صورت درامي ظاهر مي شود كه همانند دين بر انسان اثر مي گذارد. يك جامعه فاقد دين جامعه اي است ناتوان از خلق انقلاب. در كشورهاي كه شور انقلابي وجود دارد، كشورهايي هستند كه در آنها احساس مذهبي نيز زنده است، احساس برادري، همبستگي و عدالت كه در جوهره و اساس مذهبي هستند در انقلاب تبديل به عدالت جهاني مي شوند و همچنين بهشت اين جهان. دين و انقلاب متولدين درد و رنج هستند و در رفاه و آسايش مي ميرند» . سلسله حوادثي كه در ژانويه 1978 شروع شدند بعد از يك سال با محو نهايي تمام آثار رژيم شاه در

ص: 7117

ايران به سرانجام رسيدند. در آن زمان دولت موقت انقلاب اسلامي جايگزين رژيم شاه شده نهضت اسلامي و مبارزات خستگي ناپذير مردم ايران به رهبري حضرت آيت الله خميني فروپاشي مهم ترين، امن ترين و مورد اعتمادترين پايگاه امپرياليسم آمريكا در منطقه را به دنبال داشت و منجر به تشكيل حكومت اسلامي گرديد كه بي توجه به نفوذ شرق و غرب بود. اين انقلاب بارقه اي از اميد در قلوب مسلمين و مستضعفين جهان ايجاد كرد و به آنها ثابت نمود كه بدون اتكاء به شرق و غرب آنها نيز مي توانند در شكل گيري سرنوشت خويش سهيم شوند و حكومت مورد نظر خود را تشكيل دهند. با عنايت به آنچه گفته شد تمييز انقلابهاي آمريكا و فرانسه از يك طرف و انقلاب اسلامي ايران از سوي ديگر، آسان خواهد بود در انقلابهاي آمريكا و فرانسه مردم كوشيدند تا گذشته خويش را نفي كنند در صورتيكه در انقلاب اسلامي مردم بعكس با تداوم و اوج يك بخش مهمي از ميراث اسلامي ايران كه ثمره سالهاي زيادي از تكامل سياسي، روحاني و فكري بود، انقلاب اسلامي را خلق كردند. در طول سالهاي ديكتاتوري شاه، علائم بسياري از نارضايتي را مي توان به وضوح در اين ماءمن به اصطلاح با ثبات (ايران) در منطقه پرآشوب خاورميانه مشاهده كرد. علائم نارضايتي بسيار زياد شدند

ص: 7118

و نتيجه اين نارضايتيها انقلاب اسلامي بود. اولين دليل اين نارضايتي را بايد در تئوري سياسي اسلام جستجو كرد كه در آن رژيم شاهنشاهي نامشروع شناخته شده است. از نظر اسلام اين موضوع كه قدرت پادشاهي از طرف خداوند وضع شده است مردود است. بنابراين وقتي كه اعتماد امام خميني ديگر از شاه از بين رفت و علماء به عدم كفايت شاه راي دادند، ديگر حكومت او مشروعيتي نداشت. نفوذ پيوسته غرب باعث تسريع روند جدايي بين روحانيت و شاه شد. عدم كفايت شاه براي تامين و استمرار اسلام در راه هدايت و راهنمايي امور جامعه و سياست كشور آهنگ نهضت اسلامي را سريع تر كرد. اتحاد روزافزون دستگاه سلطنت و غرب علاوه بر اين كه اجازه ادامه سلطنت غيرقانوني شاه را ممكن ساخته بود او را نيز در نقض مستمر اصول اسلامي گستاخ تر كرده بود و همچنين عاملي بود كه شاه به عنوان مزدور بيگانه شناخته شود. زيرا امكان تسلط هر چه بيشتر آنان را براي استثمار منابع ايران فراهم كرده بود. شاه دستگاه سلطنتي سنتي را تبديل به يك رژيم ديكتاتوري مدرن كرد و از آن به عنوان وسيله سركوب سود جست. تلاشهاي او در راستاي گسترش يك فرهنگ ناسيوناليستي قوي (پان ايرانيسم) حاوي طرحهايي براي دامن زدن به گسترش احساس

ص: 7119

تنفر نسبت به اعراب، طرد ميراث اسلامي و همچنين شامل تلاش براي محدود كردن ورود لغات عربي به زبان فارسي بود. البته به رغم اين تلاشها مردم ايران از اسلام و فروع آن به طور مؤثر و مستمر دفاع مي كردند و به آن وفادار بودند. اشتياق ايرانيان براي تشكيل حكومت اسلامي بر اساس خواست خدا، آنها را مهياي نفي سلطه و شهادت كرده بود. شعار «هر روز عاشوراست و هر مكان كربلاست» ناشي از تراوش ذهنيت مردم ايران است. به عبارت ديگر هر كجا كه مسلماني وجود داشته باشد، آنجا جبهه اي است كه در آن حق و باطل به مبارزه با يكديگر برمي خيزند. هر روز زندگي يك مسلمان روز نبردي است كه در آن يا پيروزي و يا شهادت نصيب او مي شود. اين ميل به پيروزي يا شهادت ايرانيان را مهيا كرده بود تا يك ربع قرن با قتل و سركوب دست و پنجه نرم كنند. وسيله شاه براي كنترل و به وحشت انداختن مردم از افعال و افكار ضد سلطنتي ظلم بي حد و شكنجه بود و به موازات آن به استثمار وسيع منابع مردم ايران پرداخته بود. صنعت كشاورزي از بين رفته بود و اين خود عاملي بود كه روستاها را از معيت خالي مي كرد و روستائيان مجبور بودند براي پيدا كردن

ص: 7120

كار به شهرهاي بزرگ كوچ كنند. فقر و تهيدستي توده هاي عمومي مردم در تضاد كامل با رفاه و كاميابي طبقه اعيان طرفدار سلطنت بود. طبقه ملاكين سابق تبديل به دلالان ارضي شهرها شده بودند و به صادرات و واردات كالا مي پرداختند و بدين گونه با توجه به زبان و اصطلاح مالي سود آنها از اين تغيير بيشتر از زيان آنها بود. اما در مورد داعيه هاي طرفداري از حقوق زنان بايد گفت كه اين داعيه بيشتر اقدامي براي موجه جلوه دادن رژيم در چشم كشورهاي خارجي بود تا اينكه اهداف داخلي را دنبال كند. مشاوران خارجي شاه كه از ديدگاه متعصب غرب نسبت به سنت اسلامي حجاب كاملا آگاه بودند به او توصيه كرده بودند كه داعيه طرفداري از حقوق زنان يك راهكار عالي براي روشنفكر و خيرانديش جلوه دادن شاه است. اما زنان ايراني نه تنها زير سلطه اقدامات ديكته شده به شاه براي كشف حجاب نرفتند بلكه با تحمل توهين، شكنجه، زندان و شهادت در راه مبارزه با رژيم گامهاي جدي و استوار برداشتند. از اين رو مطبوعات آمريكا و انگليس آشكارا مردم ايران را محافظه كار ناميدند و با ارتجاعي خواندن مسلمانان، آنها را متهم كردند كه به علت مخالفت با اصلاحات ارضي شاه و رغبت آنها به پس گرفتن زمينهاي اوقاف و

ص: 7121

همچنين تمايل آنها به پوشش سراسري زنان به مبارزه با شاه برخاسته اند. به علاوه اين شرايط، فساد در تمام سطوح رخنه كرده بود و باعث شده بود تا عده اي به اكتساب و جمع آوري ثروتهاي هنگفت بپردازند. در واقع رژيم با فروش ارزشهاي معنوي اسلام به غرب در ازاي آن حمايت از سلطنت و حكومت را از غرب مي طلبيد. اين شرايط مستعد بودند كه انقلاب را به وجود بياورند. خواسته ملت ايران در اصل اسلام بود و متمركز به حصول ثوابهاي اخروي و كاملا در تضاد با ارزشهاي جاري در دنيا كه اكتساب منافع مادي و قدرت است. خواسته مردم نشاءت گرفته از فرهنگي بود كه خاستگاه آن اسلام بود. از اين رو ايرانيان اين مفهوم را كه پيشرفت را به هر قيمتي بايد به دست آورد پس زدند و نيز فلسفه ماكياولي را كه بر طبق آن، هدف وسيله را توجيه مي كند و هردوي اين ديدگاهها به وسيله غرب حمايت مي شدند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي، هر آلترناتيوي براي بازگشت به وضع سابق قابل قبول بود براي مثال طرفداران مصدق و نهضت آزادي كه از حمايت آمريكا برخوردار بودند و آمريكا از آنها به عنوان ذخيره در مواقع بحراني سود مي جست در اين شرايط بحراني به كار گرفته شدند. بعضي از طرفداران مصدق

ص: 7122

و گروه نهضت آزادي در آمريكا در حال تبليغ و ترويج خود بودند و اميدوارانه چشم به راه بودند تا روزي فرا برسد كه از آنها براي تشكيل دولت موقت و دعوت شود. يك گروه ديگر از طرفداران مصدق در اروپا و به خصوص در انگلستان، فرانسه و آلمان غربي به فعاليت ادامه مي دادند و آنها براي حضور در صحنه سياست و اذهان به عنوان پژوهش درباره مصدق و سياستهاي او و نهضت آزادي به فضاسازي ذهني مي پرداختند. گروه ديگري از آنها در ايران زندگي مي كردند و با استفاده از نام مصدق گروههاي انشعابي ديگري را تشكيل داده بودند. به عبارت ديگر گروه نهضت آزادي و طرفداران مصدق به عنوان يك آلترناتيو مطرح بودند و از طرف آمريكا ماموريت يافته بودند تا موقتا قدرت را به دست بگيرند و مقدمات بازگشت شاه و تثبيت مجدد او را فراهم كنند. اما تبليغات و سخنان آنها براي مردم ايران بي اعتبار بود و مؤثر واقع نشد. علت امر اين بود كه مردم در آرزوي تشكيل يك حكومت بر اساس قوانين اسلامي بودند. امام خميني با توجه به شرايط موجود در بدو امر در اين مورد فرمودند: اساس و پايه اين انقلاب اسلام است و مردم خواهان تشكيل جمهوري اسلامي هستند. امام خميني بعد تاكيد كردند كه گروههاي سياسي

ص: 7123

كه داعيه چيزي غير از حكومت اسلامي را داشته باشند بايد حساب خود را از قاطبه مردم جدا كنند. اما كساني كه مي خواهند در اين انقلاب شركت كنند بايد خواسته خود را با ملت هماهنگ كنند و اسم و عنوان حزب خود را كنار بگذارند و به توده مردم ملحق شوند. علاقه امام خميني به رهبري نهضت اسلامي كاملا متفاوت از حب رياست و رهبري در انقلابهاي ديگر بود. براي اينكه مراد ديگر رهبران از حكمراني كسب قدرت بود. انقلاب اسلامي ايران فصل كهنه حكومت چند هزارساله شاهان را بست و گشايشگر فصلي نوين با ويژگيهاي مختص به خود در خاورميانه بود. اين نهضت نام انقلاب اسلامي را كسب كرد و استانداردها و معيارهاي جديدي را به جهان ارائه نمود. جمعبندي انقلاب كه بر ضد حكومت ديكتاتوري شاه به رهبري امام خميني هدايت مي شد به سرنگوني رژيم شاه منتهي شد. انقلاب اسلامي ايران پس از 15 سال جرح، كشتار، دستگيري، شكنجه و تصفيه حسابهايي كه بر عليه مردم ايران اعمال مي شد در تاريخ 11 فوريه 1979 ميلادي به پيروزي رسيد. انقلاب اسلامي ايران سرانجام با تشكيل جمهوري اسلامي ايران به مهمترين هدف الهي خويش كه عبارت از تشكيل حكومت بر اساس دستورات و ارزشهاي اسلامي و نفي سلطه و ظلم و

ص: 7124

فساد و تبعيض بود نائل گرديد. ايران بعد از انقلاب اسلامي، اعلام حكومت جمهوري اسلامي كرد. در اين حكومت قدرت در دستان مردم قرار دارد. اسلام به يك آيين زندگي تبديل شده است و ديگر صرفا يك ايدئولوژي براي تدريس نيست. قانون اساسي ايران متضمن حمايت و پاسداري از اسلام است. زنان در ايران از جايگاه و شان در خور خويش برخوردارند و ديگر مساله استثمار و استفاده ابزاري از آنها منتفي شده است. تبعيت و فرمان برداري از قدرت خارجي بويژه قدرتهاي غربي الآن يك چيز قديمي و مربوط به دوران گذشته است. سياستگذاري ايران مستقل از فشار كشورهاي خارجي صورت مي گيرد و سياستگذاري تنها بر مبناي كسب رضايت خدا صورت مي گيرد. امروز ايران يك كشور پيشرفته در ميان كشورهاي در حال توسعه است و آهنگ توسعه در دوره بعد از انقلاب خيلي سريع تر شده است. انقلاب تمام جنبه هاي زندگي مردم ايران را تغيير داده است. تاءليف كتابي كه حاوي تمام واقعيات و اصلاحات انجام شده در ايران باشد اقدامي بس مشكل و طاقت فرساست، زيرا بيان واقعيات و اصلاحات با تغيير دادن يك سري آمار و ارقام و افزايش جدول تاريخ وقايع امري ناممكن است. اصلاحات انجام شده در انقلاب تاثير زيادي هم به صورت كيفي و هم كمي بر روي

ص: 7125

روش زندگي و متن زندگي ايرانيان گذاشته است. واقعيت بزرگ اين تغييرات اين است كه اصلاحات انجام شده توسط انقلاب به طور گسترده تمام كشور را در بر مي گيرد و تنها نشانگر يك بخش از جمعيت كه در شهرهاي بزرگ زندگي مي كنند نيست. نه تنها مسئوليت بزرگي بر دوش رهبران مسلمانان و مسلمانان گذاشته شده است تا از درسهاي انقلاب اسلامي ايران عبرت بگيرند، بلكه رهبران انقلاب ايران نيز متقابلا وظيفه دارند تا تجربيات خود را در اختيار جهان اسلام بگذارند. با اين وجود شكي نيست كه آنچه در ايران تا كنون اتفاق افتاده است را بايد به عنوان غير منتظره ترين و شادي بخش ترين پيروزي امت اسلام در قرن اخير به شمار آورد. كوتاه سخن اينكه براي نتيجه گيري از اين مبحث مي توان صريحا اذعان داشت كه انقلاب ايران در اصل يك حركت مردمي بود. انقلاب الگويي از حضور سياسي توده مردم بود و اين در زمان ما منحصر به فرد بود. يك ساختار ساده تشكيلاتي كه بر اساس رهنمودهاي آيت الله خميني پايه گذاري شده بود توانست پيشرفته ترين و پيچيده ترين ماشين جنگي شاه را غافلگير كند. پيروزي حاصل فداكاريها و تلاشهاي مردم ايران از جانب خدا بود. سپتامبر 1999 خانم فرحت . اس .اف. خان، مترجم: سيد علي زيبايي

ص: 7126

عنصراخلاق در مكتب امام خميني

9 چكيده: امام خميني اسوه علم و تقوي وارث راستين امامت مشعلدار فضيلت در عصر ظلمت بود.او در آغوش قلبها مي زيست از كلامش آب حيات مي طراويد عزم و خنجري بر سينه ترديدها بوداز زبان و عملش نسيم عاطفه مي وزيداز رفتارش مهر و عطوفت مشهود بوداما بااين همه فضايل و مكرمته آنچه او راامام و جلودار ساخت اسلام بود كه تمام ابعادش را باور داشت . مسجد و محراب و عبادت و دعا را در كنار رزم و سياست و همراه فقاهت و درايت در گفتار و رفتار خويش متجلي ساخت . در يك كلام مصداق روشني بوداز :[رهبان بالليل واسد بالنهار] نيايشگر خستگي ناپذير شبها و پيكارگر آشتي ناپذير روزها. روح مشتاقي كه براثر سير و سلوك منازل و مراحلي را پيموده و به مقاماتي رسيده بود. در عين حالي كه روحش در بالاترين جايگاه معنوي سير مي كرد در دنيا و بااهل آن مي زيست :صحبواالدنيا با بدان ارواحها معلقه بالمحل الاعلي 1 همنشين دنيا واهل آنند با تن هايشان و پيوسته به بالاترين جايگاه معنويند با جانهايشان . امام از آغاز حركت تاانجام آن همواره سير به سوي كمال راادامه داد. روزگاري كه روشنفكران غربزده به هرگونه گرايش معنوي و تعبد و

ص: 7127

دع برچسب ارتجاعي مي زدند و بسياري از شعاير ديني را به ديده كهنه پرستي و تمسخر مي نگريستند واز سوي ديگر گروهي مقدس ماب و متحجراسلام را خلاصه در مفاتيح و دعا مي ديدند واز هرگونه اقدام اجتماعي و فعاليت سياسي گريز داشتند.او نهضتي را بنيان نهاد كه جامع الاطراف بود: هم آگاهي و شعور سياسي مي بخشيد و هم به معنويت دعوت مي كرد. به عبارت ديگرامام تحول دروني و معنوي را اساس و ريشه تحول اجتماعي مي دانست و براين باور بود كه :اول بايد مردم را مهذب كرد و آنان را با فضايل و مكارم آشنا ساخت آن گاه آنان را به سوي تغيير نظام و حكومت فراخواند.ازاين روي آن مربي پاكيزه جان در آموزشهاي اخلاقي كه در حوزه علميه قم داشت ضمن بيدارگري و بينش دهي به خودسازي و دعا تاكيد فراوان داشت . كتاب[ جهاداكبر] كه رايحه اي از درسهاي اخلاق ايشان در حوزه نجف مي باشد بيانگراين حقيقت است . پس از پيروزي انقلاب و به دست گرفتن مجاري امور ديني و دنيايي مردم نيز براين شيوه و روش بود. هر سال درايام ماه مبارك رمضان ملاقاتها و مراجعات عمومي را تعطيل مي كرد و با پروردگار خويش به دعا و راز و

ص: 7128

نياز مي پرداخت . امام اين ويژگي را داشت كه هيچ گاه در ميان خلق ازارتباط با خالق باز نمي ماند. هر چه به پايان عمر نزديكتر مي شد. بعد عرفاني و معنوي اش تجلي و نمود بيشتري پيدا مي كرد.اين خصوصيت از پيامها و اشعارايشان كه در سالهاي پايان عمر به يادگار گذاشت كاملا پيداست . از آن جا كه عبادت و نيايش در زندگي امام جايگاه بس رفيعي را به خوداختصاص داده است بر آن شديم كه دراين نوشتار به اين قله بلند نگاهي بيندازيم . مفهوم واهميت دعا دع يعني خواندن اين واژه در كتب لغت به :[ خدايخواني حاجت خواستن از خداوند براي خود يا ديگري] 2 معني شده است . گفته اند: كلمه اي انشايي كه دلالت مي كند بر طلب بااظهار خضوع 3 . در فرهنگ ديني آمده است :[ مفهوم دع درخواست فراهم شدن اسباب و عواملي است كه از دايره قدرت انسان بيرون باشد و آن هم از كسي كه قدرتش بي پايان و هرامري براي او آسان است]. 4 پرواضح است كه دع تنها به معناي درخواست زباني نيست بلكه دع خواستي است كه از تمام وجود آدمي برخيزد و زبان ترجمان آن باشد. دع حالتي است كه چراغ اميد را

ص: 7129

درانسان روشن مي سازد وانبساط باطني به او مي بخشد. دع غبار غفلت از چهره جان مي زدايد و عامل توسعه و گسترش بينش انسان نيايشگر مي گردد. به وسيله دعانسان اعتماد به نفس پيدا مي كند و حالت انس والفت با ذات باري تعالي دراو پديدار مي شود. براثر دعاست كه روح آدمي تلطيف مي گردد و نيروي عاطفه از مرزهاي فردي مي گذرد. دعا آموزش عشق و نيازاست . فطرت حق طلب آدمي چنين است كه به پروردگار جهان عشق مي ورزد. ضعف انساني اقتضاء مي كند كه در برابر عظمت خداونداظهار كوچكي و نياز كند. دعا كردن تجلي و مظهر عشق و معرفت است ازاين روي هر كس كه به ميزان استعداد و ظرفيت خوداز دعا بهره مي گيرد. لذا مي توان گفت : [ انسانهاي بزرگ نيازهاي بزرگتر دارند و آنان كه غني ترند محتاج ترند]. در مسير زندگي لحظاتي براي انسان پيش مي آيد كه احساس غربت و تنهايي مي كند و به دنبال همدمي شايسته و همرازي آرامش بخش مي گردد و به زبان حال مي گويد:سينه مالامال درداست اي دريغا مرهميهمدمي دل زتنهايي به جان آمد خداياآنچه مي توانداين غربت و حشتناك را به انس والفت مبدل سازد نيايش و دعاست . دعا

ص: 7130

سكوي پرشي است كه انسان رااز عالم ملك به جهان ملكوت پيوند مي دهد واو را با عالمي ديگر آشنا مي سازد. امام درباره جايگاه واهميت دعا چنين مي نويسد: [ ازبزرگترين نعمتهاي خداوند بر بندگان واز مهمترين مظاهر رحمت پروردگار بر زمينيان دعاهايي است كه از خزينه وحي و شريعت واز حاملين علوم و حكمت به ما رسيده است .اين دعاها عامل ارتباط معنوي بين خالق و مخلوق و عاشق و معشوق و وسيله دخول در حوزه امن الهي و دستگيره محكم بندگان است] 5 . انسان به طور طبيعي مجذوب كمال است . كششي فطري در درون انسان وجود دارد كه او را به سوي بي نهايت سوق مي دهد.اين كشش و گرايش نامحدود و سيري ناپذيراگر به هر مرحله اي از كمال هم دست يابد باز احساس نقص و كاستي مي نمايد. همين معني دليل بر آن است كه مبداء كمال مطلق در جهان وجود دارد كه همه كمالها پرتوي ازاوست عبادت و دعا براي شكوفايي اين استعداد و ميل انساني است تااو را به آن كمال مطلق نزديك سازدازاين رو مي بينيم : آيات متعددي از اهميت و فضيلت دع سخن مي گويند. در قرآن مجيد مي خوانيم :قل ما يعبوا بكم ربي لولا دعاء كم

ص: 7131

. 6 بگو: پروردگار من براي شماارجي قائل نيست اگر دعاي شما نباشد. ازاين آيه استفاده مي شود كه وزن و لرزش انسان در پيشگاه خداوند همان ايمان و توجه به پروردگار واظهار خضوع و بندگي در برابراوست و دعا وسيله اي است براي چنين توجهي از ناحيه انسان به سوي خداوند. در جاي ديگري مي خوانيم :وقال ربكم ادعوني استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتي سيدخلون پروردگار شما گفته است مرا بخوانيد تا دعاي شما رااجابت كنم . كساني كه از عبادت من تكبر مي ورزند به زودي با ذلت وارد دوزخ مي شوند. از آيه فوق نكاتي به دست مي آيد: دعاامري است مطلوب و محبوب خداوند. دعا خود نوعي عبادت است . به دعاي با شرايط وعده اجابت داده شده است . در روايات نيز مي خوانيم كه رسول اكرم (ص ) فرمود:الدعاء مخ العباده 8 دعا مغز عبادت است . در روايتي ديگراز رسول خدا(ص ) نقل شده است كه فرمود: الدعاءافضل من رائه القرآن 9 دعا برتراست از خواندن قرآن . زيرا: دعا فرع بر شناخت خداونداست . در دعانسان در خوداحساس نياز مي كند واز مركب غرور و كبر فرود مي آيد. اعتماد به نفس پيدا كرده واز ياس و ناميدي مي رهد.

ص: 7132

به وسيله دع شرايط و صلاحيتهايي را به دست مي آورد تا دعايش مستجاب گردد. در همين راستاست كه امام بارها در بياناتشان ادعيه را قرآن صاعد مي خواندند و چنين مي فرمودند: آنهايي كه ادعيه را مي خواهند كنار بگذارند و به اسم اين كه ما قرآن مي خواهيم نه دع آنها قرآن را هم نمي توانند به صحنه بياورند...اگر قرآن هم مي خوانيد قرآن دارداز دعا تعريف مي كند مردم را وادر به دعا مي كند كه اعتناء به شما نداشتيم اگر دعا نمي كرديد 10 گزيده سخن آن كه : دعا راهي است براي رسيدن به كمال سپري است براي محافظت از لغچشها و گناهان دژي است در برابر هجوم ناملايمات و ناگواريهاي زندگي . دع به جاي آدمي تعادل و آرامش مي بخشد قدرت ايستادگي و تحمل را افزون مي سازد نشاط واميدواري را در وي پديد مي آورد. بالاخره دعا سرور عشق است و طهارت جان . عدا آدمي را در حوزه جاذبه حق قرار مي دهد واز وابستگي هاي مادي و دنيوي مي رهاند. امام از تبعيدگاه تركيه به فرزندش نوشته است : [... كتاب مفاتيح صحيفه سجاديه و.... هم بفرستيد] 11 . زماني كه در غرب مي زيست واز آن جا هدايتگري مردم

ص: 7133

را به عهده داشت به چند تن ازاساتيد قرم پيام داده بود: [ انقلاب نياز به دعا دارد براپ پيروزي انقلاب دعا كنيد] 12 . اينها نمونه هايي بود كه اهمين دعا را در نظرگاه امام مشخص مي كند و مي آموزد كه : سشير در وادي پرسنگلاخ بي دعا و به دوراز حوزه آستان بوسي حضرت حق سخت غم افزاست .دعا هدف و وسيله از آيات و روايات استفاده مي شود كه : دع هم هدف است و هم وسيله هم جنبه اصالت دارد و هم مقدميت . دعااگراز مرز زبان بگذرد و دل با زبان هماهنگ گردد نوعي بجهت و لذت روحي مي آورد كه همان حالت روحي خود هم طالب مي شود و هم مطلوب هم مقدمه مي گردد و هم نتجيه . ازاين روي قرآن مجيد كساني را كه از دعا مي گريزند به عنوان : مستكبرين در عبادت مي شناسد و مي فرمايد: ادعوني استجب لكم ان الذين يستكبرون عن عبادتي 13 ..... كساني كه از دعا روي مي گردانند در حقيقت از نوعي عبادت سرباز زده اند و در روايات متعددي پيشوايان ديني فرموده اند: الدعاء هي العباده الكبري 14 بزرگترين عبادتها دعاست . از مجموع اينها و موارد ديگر چنين به دست مي

ص: 7134

آيد كه : دع علاوه براين كه وسيله است خود عبادت و هدف نيز مي باشد. به اين جهت دعا و نيايشهايي كه به استجابت نمي رسند نمي توان آنها را بيهوده دانست زيرا خود كرنش و استمداداز بارگاه خداوندي نوعي از كمال و عبادت است .اگر بااين زاويه به ادعيه بنگريم بسياري ازايرادها واشكالهايي كه در ذهن بعضي هاست برطرف گردد. ملاي رومي درباره عدم استجابت برخي از دعاها مي گويد: برخي چنين مي پندارند كه : دع تنها براي رفع گرفتاريها و شدايداست ازاين روي به دعاهايي كه اثر عيني و خارجي نداشته باشد دعاي ناموفق مي نامند. شخصي نيايش مي كرد و خداخدا مي گفت دعايش مستجاب نشد لذا آن را ترك كرد. خضر نبي در خواب به او چنين گفت : گفت هين از ذكر چون وامانده ايچه پشيماني از آن كسي خوانده ايلبيكم نمي آيد جواب گفت و آن همي ترسم كه باشم رد بابگفت اين به من گفت خضرش كه خداكه برو بااو بگواي ممتحنبلكه آن الله تو لبيك ماست وان نياز و درد و سوزت پيك ماست ترا در كار من آورده ام ني نه كه من مشغول ذكرت بوده امچاره جويي هاي تو حيله ها و پيك ما بوده گشاده پاي تودرد

ص: 7135

و عشق تو كمند لطف ماست زير هر يا رب تو لبيك ماست 15 انس به خدا و توجه به پروردگار حالتي است كه محصول دعاست .اين حالت بهترين سرمايه معنوي و قوي ترين مانع جلوگيري از گناهان و مفاسداست . امام راحل همواره توصيه مي كردند كه : [مردم را نبايداز دعا جدا كرد..... مردم بايد با دعاانس پيدا كنندانس به خدا پيدا كنندد. آنها كه انس به خدا دارند و دنيا پيششان اين طور جلوه ندارد آنهايي هستند كه براي خودشان ارزش ندارد براي خدا مشغول به كار مي شوند] 16 . دعا و نيايش از يك سو حالت عبوديت را درانسان به وجود آورده و آن را مي پروراند و خودبيني راازانسان دور مي سازد واز سويي وسيله تهذيب نفس و تزكيه جان است . پيامبران هدف و همتشان اين بوده است كه :انسان را به اين مرحله برسانند: [تمام عبادت وسيله است . تمام ادعيه وسيله است . همه وسيله براي اين است كه :انسان اين لبابش ظاهر بشود. آن كه بالقوه است و لب انسان است به فعليت برسد وانسان بشود.انسان بالقوه انسان بالفعل بشود. انسان طبيعي مي شود يك انسان الهي به طوري كه همه چيزش الهي مي شود هر چه مي بيند.انبياء هم براي

ص: 7136

اين آمده اند] 17 . و در جاي ديگر آن زيباترين روح پرستنده زمان مي فرمايد: [ اين ادعيه در ماه مبارك رجب و خصوص در ماه مبارك شعبان اينه مقدمه و آرايشي است كه انسان به حسب قلب خودش مي كند براي اين كه مهيا بشود برود مهماني مهماني خد مهماني اي كه در آن جا سفره اي كه پهن كرده است قرآن مجيداست . و محلي آه در آن جا ضيافت مي كند مهمش ليله القدراست و ضيافتي كه مي كند ضيافت تنزيهي و ضيافت اثباتي و تعليمي] 18 . اولياء استغفار و دعاي مطالعه آيات قرآن مجيد نشان مي دهد كه اولياي خدا و بندگان صالح اواعم از پيامبران وامامان معصوم ( ع ) و نيز مومنان راستين و شايسته همواره دعا و نيايش داشته اند. بااين كه به درجات و مقامات قرب الهي قدم نهاده اند خود را بي نيازاز پيوند معنوي با ذات باري تعالي نمي دانسته اند. سيره و روش پيامبران و صالحان نيز گواهي مي دهد كه : در كنار خدمت به خلق نشر فرهنگ دين و آموزش ارزشهاي الهي ارتباط عميق و خالص با معبود داشته اند. قرآن دعاهاستغفارها و مناجاتهايي از آنان نقل مي كند كه با آهنگ دلنواز[ رب] و[

ص: 7137

ربنا] 19 شروع مي شود. آن دل باختگان حق از ربوبيت حق در تمام خواستهاي خود كمك مي گرفته اند. در كتب روايي نيز به دعاهايي بر مي خوريم كه از پيامبر(ص ) و امامان معصوم ( ع ) به ما رسيده است .از آن جمله : صحيفه سجاديه كه مجموعه اي است از معارف وارزشهاي اسلامي در قالب دعا. به فرموده امام راحل : [ ما مفتخريم كه ادعيه حيات بخش كه آن را قرآن صاعد مي خوانندازائمه معصومين ماست . ما به مناجات شعبانيه امامان و دعاي عرفات حسين بن علي عليهماالسلام و صحيفه سجاديه اين زبور آل محمد و صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است از ماست] 20 . مضامين بلند و محتواي و سرشار از معارف ادعيه معصومين گوياي اين حقيقت است كه : آنان از منبع وحي و رسالت الهام گرفته و جانشان از كوثر نبوت سيراب گشته است. آنچه عارفان واصل و پيشگامان معرفت، در طول تاريخ ، گفته و نوشته اند، چيزي افزون بر معارف اهل بيت (ع) نگفته اند. [...اگر نبود درادعيه الا دعاي مناجات شعبانيه كافي بود براي اين كه امامان مامامان بحقند. آنهايي كه اين دعا راانشاء كردند و تعقيب كردند. تمام

ص: 7138

اين مسايلي كه عرفا در طول كتابهاي طولاني خودشان مي گويند در چند كلمه مناجات شعبانيه هست] 21 . ناله هاي جانسوز امير المومنين ( ع ) در دعاي كميل و گريه هاي شبانه و سجده هاي طولاني آن حضرت درد فراقي كه سخت تراز آتش سوزان دوزخ است آرزوي وصالي كه در سرتاسراين دعا به چشم مي خورد نشانگراين مساله است كه آن حضرت به دعا واستغفار توجه كامل داشته است . دعاي عرفان امام حسين ( ع ) كه يك دنيا معرت و عرفان دراو نهفته است نيز گواه اين حقيقت است كه آن حضرت در بيابان عرفات به دنبال معشوق و محبوب خود مي گشته و خود را در برابر عظمت و قدرت او همچون قطره اي دراقيانوس بيگران مي ديده است . بالاخره ادعيه اي كه از پيامبران وامامان معصوم ( ع ) در دست ماست مجموعه اي است گرانقدراز: نيايش استغفار طلب عفو و مغفرت و توبه از گذشته ها و گناهان . ممكن است دراين جااين سوال مطرح شود كه : معناي دعا واستغفار معصومين چيست ؟ و با عصمت آنان چگونه سازگاراست ؟اگر آنان پاك و منزه از گناه هستند پس ناله ه طلب غفرانها واظهار ندامت و پشيماني ها در دعاي آنان چگونه توجيه

ص: 7139

مي شود؟ براي پاسخ به اين پرسش جوابهاي متعددي داده شده است : برخي از عالمان دين براين باورند كه : تمام ادعيه امامان معصوم ( ع ) براي تعليم و تفهيم ديگران است . آنان راه و روش نيايش را به مردم مي آموخته اند نه اين كه براي خويشتن دعا و نيايش كرده باشند. اين جواب نمي تواند پاسخ صحيح و درستي باشد زيرا بنابراين بايد پذيرفت كه معصومين ( ع ) هيچ گاه در مقام دعا قصد جدي نداشته اند و يا آن كه بعضي از دعاهاي آنان حقيقي بوده و برخي تعليمي و آموزشي ! در حالي كه هيچ يك ازاين مسايل از روايات و سيره آن بزرگواران استفاده نمي شود. بعضي ديگراز عالمان دين كه بخش عظيمي را تشكيل مي دهند براين عقيده اند كه گناه و عمل ناپسندامري است داراي مراتب ممكن است كاري از پيغمبري و ياامامي صادر شود كه از جهت حكم شرعي نه حرام باشد و نه مكروه لكن متناسب با شان و مقام آنان نباشدازاين روي آن بزرگواران اين چنين عملي را گناه بدانند واز پيشگاه خدا طلب عفو و مغفرت بكنند. به عبارت ديگر صفحه روح و جان آن پاكيزه جانان آن قدر صاف و پاك است كه كوچكترين

ص: 7140

ترك اولي را گناه مي دانند و گاهي حسنات خود را نيز سيئات مي شمارند از رسول خدا(ص ) نقل شده است كه فرمود: ليغان علي قلبي واني لاستغفرالله في كل يوم سبعين مره 22 . چيزهايي قلب مرا فرا مي گيرد كه به واسطه آن روزي هفتاد مرتبه استغفار مي كنم ! امام در توضيح اين حديث مي فرمايد: [پيغمبر اكرم (ص ) در عين حالي كه يك موجودالهي بود به ايشان نسبت مي دهد: [ ليغان علي نفسي واني لاستغفرالله في كل يوم سبعين مره] همين معاشرت كردن بااين اشخاص كه ناباب بودند همين موجب يك كدورتي مي شود. يك كسي كه بايد پيش محبوبش دائم الحضور باشد... بازش مي دارد] 23 . بنابراين ادعيه واستغفارهايي كه از معصومين صادر شده و در اختيار ما قرار گرفته است حقيقت دعا و نيايش و طلب آمرزش و مغفرت است نه براي تعليم پيروان و نشان دادن كيفيت دعا (گر چه در ضمن روش دعا هم آموخته اند). امام دراين زمينه چنين مي فرمايد: اين طور نيست كه دعا براي تعليم ما باشد دعا براي خودشان بوده است خودشان مي ترسيدند.از گناهان خودشان گريه مي كردند تا صبح .از پيغمبر گرفته تاامام عصر( عج ) همه از گناه مي ترسيدند.

ص: 7141

گناه آن غير ايني است كه من و شما داريم . آنها يك عظمتي راادراك مي كردند كه توجه به كثرت از گناهان كبيره است پيش آنها. حضرت سجاد( ع ) در يك شبش (به جهت آن چيزي كه وارد شده ) تا صبح[ اللهم ارزقناالتجافي عن دارالغرور والانابه الي دارالسرور والاستعداد للموت قبل حلول الفوت] مي گفته است24 البته دعاامري است داراي مراتب . هر كس به اندازه سعه وجودي و ظرفيت روحي خويش از منبع فياض جهان از كمال و جمال حق تعالي بهره مي گيرد. دعا خواندن افراد برخاسته از معرفت و شناخت آنان نسبت به پروردگاراست . بدين جهت است كه : دعاي مقربين و معصومين در مرتبه اعلاي آن قرار دارد. امام راحل اين گونه سفارش مي كنند: عزيزم !ادعيه معصومين را بخوان و ببين كه حسنات خود را سيئات مي دانند و خود را مستحق عذاب الهي مي دانند و به جز رحمت حق به چيزي نمي انديشند. واهل دنيا و آخوندهاي شكم پروراين ادعيه را تاويل مي كنند چون حق جل و علا را نشاخته اند. پسرم ! مساله بزرگتراز آن است كه ما تصور مي كنيم . آنان در پيشگاه عظمت حق تعالي از خود فاني شده اند و جزاو چيزي نمي

ص: 7142

بينند. در آن حال كلام و ذكر و فكري نيست و خودي نيست .اين ادعيه كريمه در حال صحو قبل از محو يا بعداز محو كه خود را در حضور حاضر مي بينند صادر شده است . و دست ما و همه كس غيرازاولياء خلص از آن كوتاه است . 25 آثار تربيتي واجتماعي دعا آناني كه حقيقت دعا و نيايش را نشاخته اند و به آثار و ثمرات آن پي نبرده اندايراد واشكالهايي به مساله دعا گرفته اند: گاهي آن را عمل تخدير و مانع بيداري و پيشرفت دانسته اند و گاهي وسيله اي براي توجيه ظلم و ستم و در نتيجه غفلت و بي توجهي نيست به سرنوشت مردم . به عبارت ديگر برخي چنين مي پندارند كه : مبارزه و هرگونه خدمت سياسي و مردمي با دعا منافات دارد و قابل جمع نيست !ازاين روي در اين جااشاره اي داريم به برخي از آثار مثبت و سازنده دعا: 1. دعا و تزكيه نفس شكي نيست كه محور مسايل اخلاقي رهايي از خود و رها كردن منيت است . اسلام در تعاليمش مي كوشد كه انسانها را به اين نكته متوجه سازد كه اساس همه چيز خداخواهي است . بدين جهت هدف نهايي پيامبران الهي را در تزكيه جان

ص: 7143

انسانها مي داند: ... يزكيهم و يعلمهم الكتاب والحكمه 26 . تمام جنگها و گرفتاريهاي عالم ازانانيت و خودخواهي هاست . مادر بته بت نفس است .انبياء آمدند تااين بت را بشكنند وانسان مهاجرالي الله بسازند. يكي از آثار سازنده ادعيه آن است كه :انسان رااز بتكده خودخواهي ها خلاص مي كند واز ظلمتكده دنيا به عالم نور و معنويت مي رساند. [ اين دعاهاست كه به تعبير بعضي از مشايخ ما: قرآن صاعداست ... اينهاانسان ر دستش را مي گيرد و مي برد بال آن بالايي كه من و شما نمي توانيم بفهميم ... آن كه سبكبار مي كندانسان را وازاين ظلمتكده مي كشداو را بيرون و نفس رااز آن گرفتاريها و سرگشتگيهايي كه دارد خارج مي كنداين ادعيه اي است كه ازائمه ما موارد شده است] 27 . قلب انسان در مسير زندگي و در بستر طبيعت كدورت و حجاب مي گيرد. چيزي كه مي تواند غبار غفلت از چهره ان بزدايد و حجاب از جلو ديده بصيرت دمي برگيرد توجه به خدا و دعا و نيايش است . عروس حجله قرآن نقاب آنگه براندازدرا منزه بينداز غوغا كه دارالملك ايمانآنچه انسان را زميني مي كند واو را وابسته به ماديات مي سازد همين تعلقات و مظاهر دنيايي

ص: 7144

است . تنها راه رهايي آن است كه :انسان انقطاع قلبي و روحي از آنها پيدا كند.اين ميسور نيست جز در سايه توجه تام و تمام به خدااز راه ذكر دعا وارتباط معنوي با پروردگار. در دعاي شعبانيه چنين مي خوانيم :الهي هب لي كمال الانقطاع اليك وانرابصار قلوبنا بضياء نظرها خداوندا! جدايي كامل از غير خودت را به ما عطا كن و ديده قلب ما را به نور ذاتت روشن فرما. بنابراين دعا سكوي پرش انسان انسان از ماديات به سوي معنويات و عامل مهم واساسي در تزكيه جان است : [شماادعيه امام سجاد( ع ) و سايرائمه را ملاحظه بفرمايد مشحون است ازاين كه مردم را بسازند براي يك امر بالاتراز آن چيزي كه مردم عادي تصور مي كنند: دعوت به توحيد دعوت به تهذيب نفس و... دعا خودسازي است و هم مردم سازي] 2 . 29. دعا و تعليم مبارزه . با توجه به معارف و منابع ديني و دقت در متون ادعيه و نيز مطالعه سيره و روش پيشوايان ديني به اين نكته مي رسيم كه : دعا علاوه بر جنبه تربيتي و تهذيبي آموز دهنده مبارزه با زراندوزان و زورمداران نيز بوده است . يكي از عوامل مهم و اساسي در تجهيز مردم براي حضور

ص: 7145

در صحنه هاي اجتماعي و سياسي همين ادعيه است . با نگاهي به ادعيه صحيفه سجاديه در مي يابيم كه دعا گريز از مسووليتهاي اجتماعي و مبارزه نيست بلكه عامل كسب نيرو و توان لازم براي ادامه راه و جهاداست : [ ائمه عليهم صلوات الله كه تقريبا همه شان گرفتار به يك ابرقدرتهايي بودند (كه نمي توانستند يك كاري انجام بدهند شاخص ) علاوه بر آن هدايتهاي زيرزميني كه مي كردنداين ادعيه براي تجهيز مردم بود بر خلاف آن دولتهاي قاهري كه بودند. همين اعديه بودند كه اشخاص وقتي مي خواندند قوت روحي پيدا مي كردند و سبكبار مي شدند و شهادت براي آنها هين و آسان مي شد] 30 . مسلماني كه در دعا مي خواند: وقتلا في سبيلك فوفق لنا 31 شهادت در راهت را نصيب و روزي من گردان . چگونه مي تواند شاهد شكنجه و آزار واذيت مظلومان و محرومان باشد و نسبت به سرنوشت آنان بي تفاوت بماند. اشتغال به دع به اين معني نيست كه انسان در لاك خود فرو رود و ميدان را براي تبهكاران و مفسدان باز گذارد بلكه بايدانسان اهل دعا علاوه بر شكستن بت نفس و خودخواهي به كسراصنام شيطاني و طاغوتي نيز بپردازد. دعا نه تنها با مبارزه

ص: 7146

منافاتي ندارد كه خود مجاهدپرور و رزمنده سازاست . بهترين الگوي نيايش و مبارزه پيشوايان معصوم ( ع ) بودند. دراين زمان مصداق روشن اين مدعي رهبر فقيدانقلاب اسلامي امام خميني بود كه توانست با حفظ روحيه تعبد و معنويت در خويش آغازگر مبارزه اي طولاني با ستمگران جهان گردد: [دعوت به خلوت با خداي تبارك و تعالي معني اش اين نبوده است كه مردم تو خانه هايشان بنشينند واز مصالح مسلمين غفلت كنند و مشغول ذكر و دعا باشند] 3 .... 32. نقش دعا در تشكيل حكومت دعا به معناي صحيح آن همان گونه كه اظهار برائت از مشركين و مستكبرين واعلام ولايت با صالحين و پيشوايان راستين را به ما مي آموزد مبارزه با بدعت و بدعتگزاران را وظيفه مسلمانان مي شمارد و تشكيل حكومت و به دست گرفتن قدرت را نيز توصيه مي كند. يكي از آثار مثبت و سازنده دعاين است كه : زمينه سازامت و ملتي باصلابت و پرقدرت است .اين مساله در متون ادعيه كاملا مشهوداست . در فرازي از دعاي افتتاح چنين مي خوانيم :اللهم انا نرغب اليك في دوله كريمه تعزبهاالاسلام واهله و تذل خداوندا! مااز تواميد داريم كه حكومت گرامي را كه مايه عزت اسلام و مسلمين و خواري منافقين باشد

ص: 7147

برقرارسازي و ما را در آن حكومت از دعوت كنندگان به عبادت واز رهبران راه هدايتت قرار دهي . اين تنها يك آرزو و ميل قلبي نيست بلكه طرح تشكيل حكومت اسلامي بر محور قدرت و عزت و پيشگامي مسلمان است كه ارائه مي دهد. امام سجاد( ع ) در بخشي از دعاي مكارم الاخلاق مي فرمايد: واجعل لي يدا علي من ظلمني

ص: 7148

... و قدره علي من اضطهدني 34 . پروردگار! مرا دست قدرت و نيرو عطا كن تا غالب آيم بر كسي كه به من ظلم مي كند. مرا بر كسي كه به قهر عليه من برخاسته است قدرت بخش . با دقت و درنگ روي دعاهاي شريف به اين نيجه مي رسيم كه :از آثار دعا برانگيخته شدن مردم است در جهت حضور دراجتماع وايجاد دگرگوني اجتماعي . دع يعني زدودن عايقهاي نفساني واجتماعي .اين كه در زيارت جامعه خطاب به ائمه ( ع ) مي گوئيم : وساسه العباد واركان البلاد 35 . به اين معناست : آنان بااين كه اهل ذكر و دعا بوده انداهل سياست واداره مردم هم بوده اند. پس اهل دع طبق محتواي خود دعاهاي شريف بايد با تمام توان با آنان كه دعا و دين رااز سياست جدا مي دانند به مبارزه برخيزند. امام هم اهل دعا بود و هم اهل سياست واداره كشور واز دعا جو ارتباط با خدا واداره اهل زمين برداشتي نداشت : [ همه چيز دراينها هست در عين حالي كه دعاست . شماادعيه حضرت سجاد( ع ) را مي بينيد دعاست اما چه مي كنداين دعا. هم معنويات هست هم قضيه حكومت هست هم از بين بردن حكومت

ص: 7149

ظلم است چنانچه سيره ائمه هدي ( ع ) براين بوده] 36 ... امام به اين نكته اشاره مي كنند كه سيره پيامبر(ص ) وامامان شيعه ( ع ) براين نبوده كه مردم محراب و مسجد باشند واز جامعه و مردم بگريزند. بااينكه مشغول دعا و ذكر بودند به فكر وانديشه نجات مردم وايجاد حكومت الهي واسلامي نيز بوده اند: [... پيغمبر در عين حالي كه وظايف شخصي خودش را به جا مي آورد و خلوتها با خداي تبارك و تعالي داشت تشكيل حكومت داد و به انحاء عالم براي دعوت مردم فرستاد و مردم را دعوت كرد به ديانت و دعوت كردند به اجتماع] 4 . 37. دعا و آموزشهاي اخلاقي دع علاوه بر آثار تربيتي اجتماعي سياسي و... در تصفيه جان و روان اثري عميق مي گذراد. مكتبي است براي ارائه ارزشهاي انساني و الهي . درادعيه به ماردي بر مي خوريم كه ضمن بر شمردن رذايل و پرهيز دادن مردم از آنه به فضايل و مكارم اخلاقي ترغيب كرده واصول ارزشها را ترسيم مي كند.از باب نمونه مي توانداز دعاي مكارم الاخلاق امام سجاد( ع ) ياد كرد كه آن حضرت از خداوند چنين مي خواهد: وهب لي معالي الاخلاق38 امام ( ع ) دراين دعا به

ص: 7150

ضدارزشها همانند: كبر عجب منت نهادن فخر و مباهات بغض و كينه حسد بدگماني قطع رحم ذلت پذيري بخل و امساك غيبت غضب ظلم آتش افروزي واختلاف افشاگري سرزنش ديگران و...اشاره نموده واز تمام آنها به خداوند پناه برده است . در مقابل ارزشهاي والا كه سزاواراست هم فرد و هم جامعه به آنها آراسته گردند بر مي شمارداز جمله : عزت عبادت خدمتگزاري خيرخواهي تواضع خوش گماني محبت و نوعدوستي نيكوكاري خوش برخوردي ستم ناپذيري ادب واحترام نسبت به معلم و مربي انفاق واحسان سپاسگزاري چشم پوشي از بدي ديگران گسترش عدل فرو بردن غيظ خاموش كردن آتش فتنه واختلاف و... پرده پوشي پيشتازي در فضايل ايثار قول حق مبارزه با بدعتگزاران اينها و نمونه هاي فراوان ديگر در دعاهاي شريف بذر فضايل و ارزشها را در دل و جان انسانها مي پاشند و ريشه رذايل و رفتارهاي ناشايسته را مي خشكانند. چگونه ممكن است كسي دراين مكتب پرورش يابد واين ارزشها را شبانه روز بر زبان جاري كنداما در گفتار و رفتارش اثر نگذارد. بي شك اين مكارم اخلاقي ثاثيري ژرف و فراگير بر روح اهل دعا و نيايش مي گذارد واو رااز بسياري از گناهان و مفاسداخلاقي دور مي سازد. [ همه بركات از همان دعا خوانهاست

ص: 7151

... همين دعاخوانها و همين كساني كه به ظواهراسلام عمل مي كننداينها پرونده جنائيشان نسبت به ديگران يا ندارند يا كم است ... تمام اين خيرات و مبرات كه مي بينيد ازاين مومنين است . تمام اين موقوفات كه براي خيرات مطلق و براي دستگيري از ضعفاست ازاين اهل ذكر واهل نمازاست از غيرايشان نيست] 39 . دعا به مفهوم واقعي اش كه همان احساس حضور در محضر حق تعالي است داراي اهميت و جايگاه خاصي در معارف و منابع ديني است كه دراين مقاله از زبان امام رحمه الله عليه در حد توان اشاره اي به آن داشتيم . به اميد آن كه ازادعيه ائمه ( ع ) توشه راه برگيريم .پاورقي ها: 1. نهج البلاغه حكمت .147. 2. و3لغتنامه دهخدا. 4. تفسير نمونه ج 642.1. 5. شرح دعاءالسحر 19. 6. سوره فرقان آيه 77. 7. سوره غافر آيه 60. 8. بحارالانوار ج 300.90. 9. الميزان ج 35.2. 10. تفسير سوره حمدامام خميني .8082. 12. سيماي فرزانگان رضا مختاري ج 182.3. 13. سوره غافر آيه 60. 14. مجمع البيان ج 529.8. 15. مثنوي دفتر سوم . 16. تفسير حمد .123. 17. همان مدرك .103. 18. صحيفه نور ج 171.21. 19. سوره ابراهيم آيه 41 40 38 38. 20. صحيفه

ص: 7152

نور ج 171.21. 21. همان مدرك ج 240.12. 22. مفاتيح الغيب ملاصدر .458. 23. تفسير حمد .76. 24. صحيفه نور ج 87.20. 25. محرم رازامام خميني 10/ 26. سوره جمعه آيه 2. 27. صحيفه نور ج 240.12. 28. مفاتيح . 29. صحيفه نور ج 274.18. 30. همان مدرك ج 241.12. 31. مفاتيح دعاي افتتاح . 32. صحيفه نور ج 275.18. 33. مفاتيح دعاي افتتاح . 34. صحيفه سجاديه دعاي مكارم الاخلاق . 35. مفاتيح زيارت جامعه . 36. صحيفه نور ج 192.20. 37. همان مدرك ج 275.18. 38. صحيفه سجاديه دعاي مكارم الاخلاق . 39. تفسير سوره حمد .180897.

ص: 7153

غزل منتشر نشده حضرت امام خميني (س)

3 چكيده: غزل هجرت آيد آن روز كه من هجرت از اين خانه كنم از جهان پرزده در شاخ عدم لانه كنم رسد آن حال كه در شمع وجود دلدار بال و پرسوخته كار شب پروانه كنم روي از خانقه و صومعه برگردانم سجده بر خاك در ساقي ميخانه كنم حالي حاصل نشد از موعظه صوفي و شيخ رو به كوي صنعي واله و ديوانه كنم گيسوي و خال لبت دانه و دامند چسان مرغ دل فارغ از اين دام و از اين دانه كنم شود آيا كه از اين بتكده بربندم رخت پرزنان پشت بر اين خانه بيگانه كنم رباعي منتشر نشده حضرت امام خميني (س) رباعي اي دوست بروي دوست بگشاي دري صاحب نظرا به مستمندان نظري ما بي خبرانيم زمنزلگه عشق اي با خبر از بي خبر آور خبري

ص: 7154

غناء در نگرش امام خميني

11 1 چكيده: مباحث اساسي اين مقاله را در ضمن چند فصل پي مي گيريم: فصل اول: غناء در لغت فصل دوم: غنا در ديدگاه فقها و صاحب نظران اسلامي فصل سوم: دستجات احاديث مربوط به غناء فصل چهارم: غناء غير مجاز چيست فصل پنجم: غناء در قرآن فصل ششم: ديدگاه حضرت امام فصل هفتم: استفتائات غنا و موسيقي خاتمه:

غناء در لغت

بعضي از لغت دانان، غناء را عبارت از آوازي مي دانند كه: روان آدمي را تحت تاثير خود قرار دهد، تاثيري كه حالت سبك وزني، در آدمي پديد مي آورد . 1 . در لسان العرب (ماده غناء) آمده است: "الغني من المال مقصور و من السباع ممدود و كل من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غناء" اگر كلمه غني با "الف" كوتاه نوشته شود (غني) به معناي بي نيازي و توانگري است . ولي اگر اين كلمه بر "الف" بلند و كشيده نوشته شود (الف ممدود) غناء به معناي نغمه شنيدني موزون است . در ادامه سخن فوق آمده است: هركسي كه صداي خود را به عنوان آواز بلند كند و آن را به گونه اي موزون و ترجيح دار در حنجره خود بگرداند آن را "غناء" گويند . 2 . در كتاب مصباح المنير در ذيل كلمه "غنا" آمده است: الغناء

ص: 7155

مثل كتاب، الصوت ... و الغناء مد الصوت و التطويل، كلمه غناء بر وزن كلمه كتاب عبارت است از صوت ... و غناء همان كشيدن صدا و طولاني ساختن آن را گويند . 3 . در كتاب صحاح اللغة در ذيل كلمه (اليا) مي خوانيم: الغناء بالفتح النفع و الغناء بالكسر من السماع . واژه غناء به فتح غين، بمعناي سود بردن و نفع بدست آوردن است ولي اين كلمه اگر بر كسر غين (غناء) باشد بمعناي شنيدن است . (سماع، بگونه اي اصطلاحي، موردنظر است كه آواز و آواي ويژه اي را گويند) . در كتاب اقرب الموارد مراد از سماع را در باب غناء، اين گونه معنا كرده است: و كل ما التذته الاذن من صوت حسن سماع ... هرچه كه از شنيدن آن گوش آدمي از شنيدن آواز نيكو، لذت ببرد را سماع گويند . 4 . در كتاب قاموس اللغة آمده است: والغناء ككسا، من الصوت، ماطرب به . كلمه غناء بر وزن كسا، از باب صدا و صوت است، صوت و آوازي كه آدمي را به وجد و طرب درمي آورد . 5 . در كتاب اقرب الموارد ذيل كلمه غناء، مي خوانيم: الغناء من الصوت ما طرب به . غنا عبارت است از آوازي كه آدمي از راه آن

ص: 7156

به وجود مي آيد در همين كتاب در ذيل كلمه طرب آمده است: طرب، فرح ... و قيل الطرب خفة تلحقك تسرك و قيل تحزنك ... و تخصيصه بالفرح، و هم . طرب، عبادت از خفت و سبك سري كه به آدمي از راه شنيدن غناء، دست مي دهد و خفت و رخوت و سبك وزني اختصاص به شادي ندارد، حالت حزن و غم را نيز شامل مي گردد . صاحب اقرب الموارد در پايان سخن خود مي افزايد: اختصاص دادن كلمه غناء به حالت شادي، توهمي بيش نيست زيرا از راه غناء حالت اندوه و حزن نيز براي آدمي حاصل مي آيد و بدان غناء مي گويند . 6 . مجمع البحرين در ذيل ماده غناء مي نويسد: "الغناء ككسا الصوت الشتمل علي الترجيح المطرب او ما يسمي بالعرف غناء و ان لم يطرب سوا كان في الشعر او في القرآن . .). او در باب طرب مي نويسد: (طرب، بالتحريك خفة تقري الانسان لشدة حزن او سرور و العامة تخصه بالسرور (ج2 ص109( . آنچه از ديدگاه اهل لغت در لال كلمه غناء بديت مي آيد عبارت اند از: الف: غناء از مقوله صدا و آواز است ب: صدا و آوازي كه در حنجره با كيفيت ويژه اي همراه است ج: آواز با كيفيت خاصي كه روان آدمي را تحت تسخير خويش

ص: 7157

درمي آورد و به فرح و يا اندوه مي كشاند

طرب

يكي از واژه هاي كليدي باب غناء كلمه طرب است كه بسياري از صاحبنظران آن را ملاك حرمت غناء دانسته اند آنان مي گويند استماع غناء مطرب حرام است . ابن اثير در كتاب النهاية در ذيل كلمه طرب مي نويسد: (يقال طربت عن الطريق، اي عدلت عنه،) از راه طرب جستم يعني از راه راست منحرف گشتم و از جاده اصلي بدور افتادم . زمخشري در اساس البلاغه در ذيل ماده طرب مي نگارد: (هو طرب و طروب مطراب و قد طرب طربا، و هن خفة من سرور اوهم" طرب عبارت است از خفت فكري و عقلي اينكه در سيماي سرور يا غم به آدمي دست مي دهد . ابن منظور در لسان العرب در ذيل كلمه طرب يادآور مي شود: "الطرب، الفرح و الحزن مطرب" طرب، همان شادي و غم را گويند: "الطرب خفة تعتري عند شدة الفرح و الحزن والهم" طرب همان خفتي است كه در صورت شدت خوشي يا غم دست مي دهد . فيومي در مصباح المنير در ذيل ماده طرب مي نگارد: "طرب فهو طرب من باب تعب و طروب مبالغة و هي خفة يصيبه شدة حزن او سرور و العامة تخصه بالسرور" . طرب، همان خفتي است كه در صورت شدت غم يا شادي، دست

ص: 7158

مي دهد، گرچه عوام مردم كاربرد كلمه طرب را به شادي، اختصاص مي دهند . دقت در موارد استعمال كلمه طرب در ميان اهل لغت نشان مي دهد كه طرب، خروج از حالت اعتدال است حالتي ضد ارزش كه آدمي در پرتو غلبه طرب در سيماي اظهار شادي و يا غم، از خود بروز مي دهد و قابل ذكر است بعضي از فقها نيز، طرب را به الت شادي اختصاص داده اند حتي بعضي از آنها به برخي از صاحب نظراني كه مورد استعمال آن را تعميم داده اند، تاخته اند . 1 نتيجه: حالت طرب كه همان خفت و سبكي خاص است كه از طريق غناء براي آدمي حاصل مي گردد، زمينه ساز حرمت غناء است طرب، حالت خروج از حد اعتدال است و در واقع حالت تحت تاثير واقع شدن عقل و خرد آدمي است اين حالت در نظر شرع موجب حرمت عامل پيدايش خود يعني غناء مي گردد .

غنا در ديدگاه فقها و صاحب نظران اسلامي

فقها كه در بسياري از موارد، موضوع را از اهل عرف و لغت گرفته ديدگاه فقهي خود را براساس آن، طبق استنباطهاي اجتهاد خود، ابراز مي دارند ديدگاه فقها غالبا آواز و غنائي را مورد تكذيب و نكوهش خود دارد كه با كيفيت ويژه اي در حنجره بروز كند و تاثير رواني خاصي برجاي مي نهد "مدالصوت المشتمل علي الترجيع

ص: 7159

المطرب"2 آواز بلندي كه با كيفيت خاصي به خاطر حصول طرب يعني پديد آمدن حالت خاصي كه سبكي و خفت عقل آدمي را به همراه دارد (طرب در اين جا به معني فرح و شادي معمولي نيست) . علامه در القواعد در باب شهادات مي نويسد: "و هو ترجيع الصوت و مده غناء" همان گردانيدن صوت در گلو و كشيدن آن را گويند او مي افزايد: "فقد تحصل هنا ان المراد بالاطراب و التطريب غير الطرب بمعني الخفة شدة حزن او سرور كما تو همه صاحب مجمع البحرين و غيره من اصحابنا ... " نتيجه: تحقيق در باب غناء آن است كه منظور از غناء حرام آن است كه از راه غناء، طرب در روان كسي پديد آوردند . علامه در سخن فوق به دو نظر اساسي در باب غناء محرم، اشاره دارد، نظر مورد توجه او آن است كه: غناء حصول طرب را گويند كه بر اثر تحت تاثير قرار دادن روان آدمي، رخ مي دهد بنابراين هر نوع شادي را نمي توان حرام دانست . فقيه بزرگ، شهيد اول در مسالك در بخش متاجر يادآور مي شود: "الغناء - بالمد - مد الصوت المشتمل علي الترجيح المطرب، فلا يحرم بدون الوصفين اعني الترجيح مع الاطراب" غناء، كشيدن صدا را گويند در حالي كه داراي دو

ص: 7160

حالت باشد يكي آنكه صدا را در گلو بگردانند و به كيفيت خاصي درآورند، و ديگر آنكه طرب انگيز باشد يعني حالت ويژه شادي و يا غم در روان آدمي بيافريند و هر يك از اين دو حالت اگر در كار نباشد در حصول غناء محرم مي توان ترديد داشت . شهيد، در ادامه سخن فوق مي نويسد: "و رده بعضهم الي العرف فيما سمي فيه غناء يحرم و ان لم يطرب و هو حسن" برخي از اهل نظر در باب تشخيص غناء حرام، به مساله اطراب، يا طرب و حضور حالت ترجيع توجه نكرده، به عرف مردمي كه آن را به كار مي گيرند توجه كرده اند و گفته اند، عرف و ديدگاه عملي توده مردم را ملاك تشخيص قرار مي دهيم بنابراين آنچه را كه عرف و توده مردم، در مجالس لهو و لعب بكار مي برند را، غناء حرام مي دانيم و آنچه را كه در مجالس غير لهو و لعب بكار مي گيرند را حلال بحساب مي آوريم . صاحب مفتاح الكرامه در باب غناء حرام به فقيه معروف مقدس اردبيلي مي تازد (زيرا اردبيلي در مجمع الفايده و البرهان نوشت: آنچه كه به گونه اي اجماع، غناء حرام بحساب مي آيد آن آوازي است كه دو شرط را به همراه داشته باشد; يكي آنكه داراي ترجيع باشد و ديگر آنكه

ص: 7161

مطرب باشد ... پس آنجا كه اين دو شرط با هم حضور ندارند را مي توان از موارد مجاز دانست . صاحب مفتاح الكرامه پس از اشاره به كلام مقدس اردبيلي مي نويسد: "فهو غير خال من الوهن" يعني كلام اردبيلي از حالت بي پايگي بدور نيست . 3 صاحب جواهر در كتاب تجارت، مي نويسد: "و منه (اي من المحرم في نفسه) الغناء بالكسر و المد ككسا بلاخلاف فيه بل الاجماع بقسميه عليه . و السنة متواترة فيه بل يمكن دعوي كونه ضروريا في المذهب" كلام صاحب جواهر مطلق غناء را شامل است چه داراي دو شرط متعارف باشد يا خير البته نظر او با توجه به نقل نظرات ديگران روشن تر بدست مي آيد آنجا كه مي نويسد: "لاخلاف في ان الغناء و هو عند المصنف و الفاضل في الارشاد و التحرير، مد الصوت المشتمل في الترجيع المطرب يفسق فاعله و ترد شهادته و كذا مستمعه بلاخلاف بل الاجماع بقسميه عليه ... " از اين نقل بدست مي آيد كه خود ايشان، مطلق آنچه كه در مجالس اصحاب هوا و هوس در جهت تقويت روحيه هواپرستي خود بكار مي گيرند را غناء حرام مي داند چه دو شرط (مد صوت و ترجيع مطرب) را دارا باشند يا خير . 5 نتيجه: صاحب نظران در باب غناء دو دسته اند، دسته اي

ص: 7162

بطور كلي غناء را حرام مي دانند، و دسته اي نيز فقط غناء مطرب را حرام مي دانند، اينان نيز بعضي موارد اعياد را استثنا مي دانند، و بعضي استثنا نمي دانند .

غناء در احاديث

غناء در احاديث به طور گسترده اي به چشم مي ورد كه در مجموع مي توان احاديث مربوطه را به چند طايفه دسته بندي كرد . نخست اين كه طايفه اي از احاديث در صدد بيان پي آمدها و عواقب ناگوار غناء در زندگي آدميان هستند از جمله: در حديث مي خوانيم: الغناء ينبت النفاق6 يعني غناء مايه پيدايش بيماري روحي از جمله نفاق است، و در رهنمودي ديگر آمده است الغناء رقية الزنا7 يعني غنا مايه روي آوردن به فحشا است چنانكه عامل سنگدلي و قساوت است (عني النبي قال (ص): ثلاث يقسين القلب استماع اللهو و طلب الصيد و اتيان باب السلطان) 8 همچنين غناء كانون لغزشها و خطاها است . (الغناء عش الخطايا - الغناء عش النفاق) 9 همچنين پيامبر اكرم (ص) فرمود اولين كسي كه به غناء روي آورد ابليس بود (كان ابليس اول من تغني) و نيز آن حضرت فرمود آدم اهل غناء كور، كر و لال سر از قبر برمي آورد (يحشر صاحب الغناء من قبره اعمي و اخرس وابكم) 11 طايفه دوم از احاديث در صدد بازگو كردن برخي از ابعاد راز تحريم

ص: 7163

غناء در اسلام اند كه اين طايفه از احاديث را مي توان به چند دسته تقسيم كرد، از جمله: 1 . دسته اي از احاديث در باب تعريف از غناء، به موضوع ديگري كه در قرآن مورد نهي و نكوهش قرار دارد، عطف توجه كرده اند و در اين باره غناء را عين همان دانسته اند مثلا: در قرآن قول الزور، مورد تحريم است (واجتنبوا قول الزور، مورد تحريم است (واجتنبوا قول الزور) (حج - 22( در تفسير آن از زبان ائمه آمده است: منظور از قول الزور عبارت اند از غناء و ... "و قول الزور الغناء" 12 در اين حديث . بسياري از احادي مشابه و ثن پرستي، همان شطرنج بازي و قول زور همان غناء به حساب آمده است . 2 . دسته اي از احاديث به موضوع مورد نهي و نكوهش ديگري كه در قرآن مطرح مي باشد، در باب شناخت هويت غناء، عطف توجه كرده اند، آيه: "و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله (قمان - 6( " . و شا مي گويد از امام هشتم (ع) شنيدم كه فرمود: هنگامي كه از امام صادق (ع) درباره غناء سوال كردند آن حضرت فرمودند: "هو قول الله تعالي و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله"13 در حديث ديگري كه از

ص: 7164

امام باقر (ع) درباره غنائي كه موجب دخول جهنم مي گردد پرسيدند امام (ع) آيه فوق را تلاوت كرد . 3 . دسته سوم اخباري كه در شمار رواياتي هستند كه قيمت برده آواز خوان را حرام دانسته اند كسي كه برده اي دارد كه آواز خوان است اهل غنا است فروش آن جهت اخذ قيمت آن، حرام است "ثمن الكلب والمغنية سحت"14 4 . دسته چهارم از احاديثي كه اخذ اجرت از راه غناء را حرام مي دانند فقط اجرت غناء در عروسي با شروط خاصي مجاز است البته زن و مرد نامحرم كنار يكديگر نباشد، نامحرم صداي خوانند را نشود چنانكه امام صادق (ع) فرمودند: "اجرة المغنية التي تزف العرائس ليس به باس و ليست بالتي يدخل عليها الرجال15 5 . دسته پنج از احاديث غناء احاديثي هستند كه غناء را در شمار گناهان كبيره مي دانند، در ضمن حديث معروف شرايع الدين آمده است: (و الكبائر محرمه و هي الشرك بالله ... و المحاربة لاوليا الله والملاهي التي تصد عن ذكر الله عزوجل ... كالغنا و ضرب الاوتار و الاصرار علي الصغائر الذنوب" . 16

غناء غير مجاز چيست

آنچه در احاديث، روايات و سخنان و آرا برخاسته از آنان در باب غناء حرام، بدست مي آيد آن است غنائي كه در خدمت تحريك و تهييج هواهاي

ص: 7165

نفساني است غنائي كه جز سرگرمي غفلت آور و دور ساختن آدمي از ياد خدا هدفي ندارد غنائي كه آدمي را از ويت خويشتن بيگانه ساخته و به ديار بي خودي، خود فراموشي و غفلت سوق مي دهد حرام است و اين چنين غنائي از حيث مصداق، همان است كه اهل هوا و هوس در مجلس لهو و لعب و سرگرمي هاي بي هدف (اهداف خداپسند و معقول) خود دارند، آن نوع از غنا كه هدفمند نباشد مورد نهي و نكوهش است و هدفمندي يك غنا را بايد در تامين اهداف اصلي زندگي در راستاي تامين اهداف اصلي خلقت دانست و آنچه از غناء كه مجاز اعلان شد از جمله، از موارد هدفمندي هستند كه مشمول ادله جوازاند مثلا: الف: غناء در عروسي ها همراه با چند شرط اساسي از جمله: زن و مرد (محرم و نامحرم) يكجا نباشند، سخنان دروغ و بيهوده بر زبان نيايد - ابزار و آلات مربوطه در كار نباشد) ب: غنائي كه به عنوان به وجد درآوردن شتر در جهت سير بهتر (هوي) بكار مي رود . ج: غنائي كه در قرائت قرآن و يا مدايح اهل بيت كه در جهت تقويت روح توجه به ذكر و ياد خدا بچشم مي خورد بشرط آنكه حالت ترجيع صوتي مطرب را نداشته باشد . از لابلاي احاديث باب تحريم

ص: 7166

غناء، چند نكته بدست مي آيد: 1 . سرگرمي هدفمند، خوب است و اين نوع از سرگرمي همان است كه در راستاي تامين اهداف اصلي زندگي، بر مبناي وحي الهي باشد . 2 . غناء بدان جهت مورد نهي و نكوهش است كه آدمي را از صراط اصلي زندگي كه همان توجه به آرمان اصلي خلقت، ياد خدا و طي طريق در صراط آن (ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون) باز مي دارد . 3 . "قول زور" كه مصداق غناء به حساب آمده است، ونيز "لهو الحديث" كه مصداق ديگر از غناء است در راستاي (ليضل عن سبيل الله) يعني انحراف از خط خدا، (راه خدا، دين خدا) و بخاطر انحراف از مسير اصلي زندگي مورد تحريم واقع شد . 4 . آنچه از غناء كه گمراهي و انحراف آدميان از صراط خدا را به همراه ندارد و از عوامل غفلت به حساب نمي آيد را مي توان از شمول غناء حرام بدور دانست .

غناء در قرآن

غناء در قرآن در سيماي تعابير مختلفي به چشم مي خورد كه در آيات مختلفي حضور دارد از جمله: در وصف عبادالرحمن آمده است: "والذين لايشهدون الزور و اذا مرو باللغو مرو كراما (فرقان72( يعني آنان اهل غناء نيستند و كريمانه از كنار لغو و سخنان ناروا مي گذرند

ص: 7167

. و درباره انسانهاي با ايمان مي خوانيم: - والذين هم عن اللغو معرضون (مومنون 3( مومنان راستين از غنا و هرگونه سخنان بيهوده گريزاند . و من الناس من يشتري لهو الحديث ليضل عن سبيل الله (لقمان، 6( يعني بعضي از مردم به غنا و سخنان ناپسند روي مي آورند كه موجب گمراهي شان از صراط حق خواهد بود - همچنين در دستور العملي ديگر در قرآن آمده است "واجتنبوا قول الزور (حج، 30( يعني از غنا و سخنان ناروا بپرهيزند . در لسان ائمه معصومين (س) كلمه "زور" به غنا و مجالس لهو و لعب تفسير شده است، 18 چنانكه تعبير"لهو الحديث" به غنا و شرب خمر و همه گونه سرگرمي هاي ناشمروع تفسير شده است19 و واژه "لغو" نيز به غنا و سرگرميهاي نامعقول و ناشمروع تفسير شده است . 20 قابل ذكر است كه كلمه زور در لغت به معناي دروغ و تهمت است چنانكه ابن اثير در النهايه، ماده زور، مي نويسد: "الزور الكذب و الباطل و التهمة ... و هي من الكبائر" و در مجمع البحرين ماده زور آمده است "الزور، الكذب والباطل و البهتة و تنها "عترت" است كه مي تواند از ژرفاي معارف قرآن حقائق مورد نظر را در اختيار ما قرار دهد و راز تقارن ميان عترت و قرآن در

ص: 7168

وصيت نامه معروف پيامبر اكرم (ص) در چنين مواردي بيشتر آشكار مي گردد وگرنه با مراجعه به چند كتاب لغت نمي توان به تفسير قرآن پرداخت .

ديدگاه حضرت امام

حضرت امام در كتب مختلف خود از جمله در مكاسب محرمه (ج 1 ص299 الي 367( بگونه اي، مفصل به بررسي مساله غناء پرداختند، آن حضرت نخست ديدگاه برخي از صاحب نظران را ذكر كردند و سپس به نقد و ايراد از آن همت گماشتند و سپس بگونه اي جالب، حقيقت مورد نظر را ارائه كردند . امام در صدر بحث، به ديدگاه علاه اصفهاني پرداختند كه او در تعريف حقيت " غناء" مورد نهي و نكوهش اسلامي گفت: "الغناء صوت الانسان الذي من شانه ايجاد الطرب بتناسبه لتعارف الناس"21 غنا آن نوع آواز آدمي است كه نوعا در آدمي ايجاد طرب مي كند، وي سپس مي افزايد: "والطرب هو الخفة التي تعتري الانسان فتكاد ان تذهب بالعقل و تفعل فعل المسكرات لمتعارف الناس"22 طرب آن است كه آدمي با حصول آن حالتي ويژه پيدا مي كند و عقل او تحت الشعاع قرار مي گيرد چنانكه شراب بخورد . 23 حضرت امام پس از نقل ديدگاه او به نقد آن مي پردازند و مي نويسد: ايشان راز تحريم غنا را در حضور طرب خلاصه كرده اند و طرب را بمعناي افراطي آن دانسته اند كه همان

ص: 7169

"ازاله عقل" مي باشد در حالي كه از مفاد غناء در نظر اهل لغت، چنين منظوري بدست نمي آيد - به نظر ايشان (علامه اصفهاني) هنگامي كه غناء براي آدمي طرب ايجاد كند يعني خفت عقل پديد آيد ... در صورتي كه اگر از حيث تاثير، به اين قدر هم نباشد، غنا صدق مي كند زيرا غنا داراي مراتب تاثير است، مرتبه اعلاي آن را نمي توان فقط ملاك تحريم دانست . حضرت امام در ادامه اين بحث خاطرنشان مي كند كه غناء از مقوله كلام نيست بلكه صوت و كيفيت صوت است اصلا ماده كلام در معناي آن دخالتي ندارد تا گفته شود كه كلام در آن باطل است يا لغو است يا سخن حق است يا باطل24 غناء موضوع اصلي بحث است چون "قول زور" بدان صدق مي كند، مقتضاي اخبار و احاديث اثبات مي كند هرچيز كه "قول زور" بدان گفته شود غنا بر آن صدق مي كند و ترديدي نيست كه قول زور عبارت است از غناء25 حضرت امام پس از بررسي اصل بحث مي نويسد: " ... ان الغناء علي قسمين، قسم محرم و هو ما قارن تلك الخصوصيات بمعني ان الغناء المقارن لها حرام لان ان المقارنات حرام فقط و لهذا حرم اجرهن و تعليمهن و الاستماع منهن ... و قسم محلل و هو ما يتنغني امام در

ص: 7170

ادامه سخن فوق مي فرمايد: ادله از اثبات حرمت مطلق غناء قاصر است26 يعني فقط غناء مطرب غير مجاز است نه غير آن و بسياري از احاديث باب را مي توان به ابزار و آلات غناء و مجالس بني اميه و بني مروان و بني عباس حمل كرد . 27 اما توجه خاصي به مجالس لهو و لعب و طرب انگيز هواپرستان دارد و به آنان مي تازد . حضرت امام در باب موارد استثنا غناء مي نويسد: برخي را نظر بر آن است كه به خاطر روايت صحيح علي بن جعفر كه مي گويد: از امام هفتم (ع) پرسيدم آيا در عيد فطر، عيد قربان و ايام جشن و شادي ... استفاده از غنا مجاز است؟ امام (ع) پاسخ داد: "لاباسبه مالم يزمربه" اشكال ندارد مادامي كه نوازندگي در كار نباشد در برخي ا نسخه ها آمده است: (مالم يعص به) يعني غناء در اين موارد مجاز است در صورتي كه به معصيت نيانجامد . و شايد وجه جواز رواياتي كه در عروسي ها غناء را جايز مي داند همين باشد يعني ساز و آواز معصيت انگيز در كار نباشد . 28 حضرت امام پس از بررسي جالب علمي و ارائه ديدگاه ديگران مي نويسد: "فالاحوط بل الاقوي عدم استثنا العيد و الفرح"29 يعني در واقع بايد موارد فوق را هم از

ص: 7171

موارد حرمت استثنا نكرد . همچنين حضرت امام در ادامه بحث به اين حقيقت اشاره دارد كه: " فتحصل من جميع ذالك ان التمسك لجواز التغني بالقرآن و المراثي، بالاصل بعد تعارض الادلة غير وجيه"30 يعني حاصل كلام آن است كه در قرائت قرآن و مراثي و غيره نمي توان غناء را جايز دانست و نظر ديگران در اين باره با توجه به تعراض دليلها اعتباري ندارد . امام در صدق غناء غير مجاز و تحقق مصداق غناء حرام به مساله طرب انگيز بودن آن (صوت المطرب) توجه تام دارد و موضوع حكم حرمت غناء را در همين مساله خلاصه مي كند . آن حضرت مي نويسد: " ... و اما نفس الصوت المطرب بما هو مطرب مع كونه غناء فموضوع المحرم ... "31 قابل ذكر است كه گرچه قبلا يادآوري كرديم كه اكثر اهل لغت مفهوم طرب راعام مي دانند و نيز اشاره كرديم كه برخي از فقها همچون بسياري از لغت دانان فارسي زبان32 معني طرب را خاص مي دانند و آن را به معناي فقط شادي و نشاط مي دانند، حضرت امام نيز واژه طرب را به معني شادي و نشاط مي داند و حزن و اندوه را از معاني آن نمي داند براين اساس مي نويسد: چون نوحه خواني و ايجاد حزن از مصاديق طرب نيست لذا در

ص: 7172

شمار موارد غناء بحساب نمي آيد و در عين حال نوحه خوان بايد تلاش كند تا صوت مطرب را بكار نگيرد33

استفتائات34 غنا و موسيقي

در اين فصل مروري داريم به برخي از فتاواي حضرت امام درباره غنا البته آنچه در اينجا از نظر خوانندگان عزيز مي گذرد چيزي است كه در كتاب استفتائات آن حضرت آمده است سوال 25 - شنيدن و نواختن موسيقي كه امروز به نام سرودهاي انقلابي از صدا و سيماي جمهوري اسلامي شنيده مي شود چه صورتي دارد و در صورت مجوز شرعي موسيقي فوق، تعليم و تعلم موسيقي و نيز خريد و فروش ابزار و آلات موسيقي به منظور فوق چه صورت دارد؟ جواب - شنيدن و نواختن موسيقي مطرب حرام است و صداهاي مشكوك مانع ندارد و خريد و فروش آلات مختص به لهو جايز نيست و در آلات مشتركه اشكال ندارد . سوال 26 - دانشجوي مسلماني است كه معتقد و متعهد به اسلام فقاهتي و انقلاب اسلامي بوده و از اعضاي انجمن اسلامي دانشكده خود مي باشد اين فرد تصميم دارد براي فراگرفتن موسيقي به محلي به نام "مركز حفظ و اشاعه موسيقي ايران" كه زير نظر دولت جمهوري اسلامي اداره مي شود مراجعه كند و نواختن ريكي از آلات موسيقي را فراگيرد استدلال او در نزد برادران

ص: 7173

و دوستانش براي انجام عمل اين است كه او امثال او كه معتقد به مباني اسلام و جمهوري اسلامي هستند بايستي در آينده جانشين معدودي از افراد غير متعهد و غير مسوولي بشوند كه هم اكنون براي صدا و سيماي جمهوري اسلامي سرود و آهنگ مي سازند و ساخته هاي آنان نيز كه ظاهرا مباينتي با اسلام ندارد از صدا و سيما پخش مي شود، حكم شرعي در اين مورد چيست و آيا فرد مذكور شرعا مجاز است براي هدف مشخصي كه دارد اين كار را انجام دهد يا خير؟ جواب - موسيقي مطرب حرام است و ياد گرفتن و ياد دادن آن جايز نيست و در غير مطرب اشكال ندارد . سوال 27 - در رساله توضيح المسائل امام در قسمت سوالات متفرقه سوالي شده در رابطه با طبل و موزيك كه در ارتش مي زنند جائز است يا خير؟ و نيز آنچه مرسوم است در زورخانه ها كه افراد ضرب مي زنند فرموده ايد: اگر به نحو مناسب با مجالس لهو و لعب باشد جايز نيست و در بعضي از مجلات از حضرت عالي سوال شده از آهنگ هائي كه در راديو تلويزيون پخش مي شود فرموده ايد: موسيقي مطرب حرام است و صداي مشكوك مانع ندارد، و در جاي ديگر سوال شده چه نوع موسيقي در اسلام حرام است؟ فرموده ايد:

ص: 7174

موسيقي مطلقا حرام است با توجه به اين سوال و جوابها خواهشمند است توضيح كافي بيان فرمائيد . جواب - موسيقي مطرب حرام است و صداهاي مشكوك مانع ندارد و منظور از تعبيرات ذكر شده يكي است و اختلاف در تعبير است . سوال 28 - حكم صداهائي كه از صدا و سيما پخش مي شود و بعضي از آنها در زمان طاغوت نيز پخش مي شد و بعض ديگر موزيك متن فيلمهاي خارجي است و بعض موسيقي بدون صداي خوانندگان زمان طاغوت است، موارد مباح و حرام آنها را بيان فرمائيد؟ جواب - موسيقي مطرب حرام است و صداهاي مشكوك اشكال ندارد . سوال 29 - متمني است فتواي امام را در مورد سوالات زير مرقوم فرماييد؟ 1 . آيا موسيقي هائيكه در حال حاضر در راديو و تلويزيون نواخته و خوانده مي شود مجاز است؟ 2 . آيا يادگيري آلات موسيقي به عنوان نواختن و همخواني سرودهاي انقلابي و مذهبي - عرفاني مجاز است؟ جواب 1و2 - موسيقي مطرب حرام است و صداهاي مشكوك مانع ندارد

ص: 7175

و يادگيري هم حكم اصل آن را دارد . سوال 30 - اينجانب در ساعت آزاد خود به عنوان هنرآموز موسيقي صدا و سيماي جمهوري اسلامي و عضو گروه شماره 2 وزارت ارشاد اسلامي مركز سرود و آهنگهاي انقلابي مي باشم و دقيقا برايم روشن نيست كه آيا خدمات اينجانب مشروعيت دارد، و يا خير؟ استدعا دارم نظر خود را در اين مورد اعلام بفرمائيد؟ جواب - اگر در ارتباط با موسيقي هاي مطرب كار نكنيد مانع ندارد ولي از استعمال آلات لهو بايد اجتناب نمائيد . سوال 31 - حكم موسيقي چيست و به چه نوع آهنگهايي موسيقي گفته مي شود و با صداي مشكوك چه فرقي مي كند و آيا آهنگهايي كه راديو تلويزيون پخش مي كند از نظر شرعي اشكال دارد؟ جواب - موسيقي مطرب حرام است و صداهاي مشكوك مانع ندارد و تشخيص با عرف است . سوال 32 - خواندن آيات قرآن به صورت سرود و آهنگ جايز است يا نه؟ جواب - اگر مطرب باشد جايز نيست . سوال 33 - ما مسوول برنامه صبح جمعه صداي جمهوري اسلامي هستيم و در مدت يك ساعت از برنامه يك مسابقه تفريحي داريم كه طي آن دو برادر و دو خواهر شركت كننده داريم و از آنها نيز پاسخ سوالاتي شده

ص: 7176

آنها نيز پاسخ مي دهند و هريك امتياز بيشتري بياورند برنده مسابقه هستند و شايد اكثر سوالات ما عقيدتي يا علمي و سازنده است، و ما برآنيم براي تشويق شركت كنندگان از ناظرين بخواهيم كف بزنند، آيا اين كف زدن از نظر شرعي ايرادي دارد يا نه؟ جواب - اشكال ندارد . سوال 34 - آيا اواز خواندن زوجه براي زوج خود درصورتي كه منجر به غناء شود جايز است يا خير؟ جواب - حرام است . سوال 35 - آيا زن مي تواند براي همسر خود برقصد و همينطور مرد؟ جواب - مانع ندارد . سوال 36 - در راديو مدح ائمه طاهرين ( عليهم السلام) يا واقعه كربلا را با وزن و ساز و با لحني خوب مي خوانند آيا استماعش جايز است يا خير؟ جواب - اگر غناء و موسيقي نباشد مانع ندارد . سوال 37 - زدن ساز بي حلقه در عروسي چه صورت دارد؟ جواب - ساز اشكال ندارد . سوال 38 - ما حكم السماع و الاستماع الي الاناشيد المذاعة من راديو الجمهورية الاسلامية الايرانية ام هناك استثنا؟ جواب - يحرم الاستماع الي ما احرز انه من الموسيقي المطرب و يجوز فيما سوي ذالك . سوال 39 - ما مسوولان برنامه صبح جمعه هستيم و در برنامه گهگاهي قطعات كوتاه

ص: 7177

شعر و قطعات ادبي خوانده مي شود براي اينكه اين قسمت از برنامه به صورتي خشك اجرا نگردد از يك نوع قطعات موزيك در فواصل و در زير صداي گوينده استفاده مي كنيم كه در اصطلاح واحد موزيك صداي جمهوري اسلامي ايران به آنها "ساز سلو" به معناي ساز تنها گفته مي شود اين قطعا اكثرا از ميان آثار موسيقي دانهاي به نام و خوب مي باشد و محتواي اكثر آنها دور از ابتذال و طرب است آيا استفاده و پخش اين چنين قطعات موزيك توام با مطلب شعر اشكال شرعي دارد يا نه؟ جواب - موسيقي مطرب حرام است و صداهاي مشكوك مانع ندارد . سوال 40 - بعضي از سرودهايي كه از صدا و سيما جمهوري اسلامي پخش مي شود آهنگهاي تندي دارد كه حتي انسان را از حالت طبيعي خارج مي نمايد، شنيدن اين نوع سرودها چه حكمي دارد؟ و آيا شنيدن كليه آهنگهايي كه از راديو پخش مي شود موافق شرع است؟ و ديگر اينكه نواختن آهنگ براي نوازنده چه حكمي دارد; مثلا شخصي كه آهنگهاي شهيد مطهري را مي نوازد و اين غم انگيز است او چه حكمي دارد؟ جواب - موسيقي مطرب حرام است و صداي مشكوك اشكالي ندارد . سوال 41 - گيتار و يا ساير

ص: 7178

وسايلي را كه هم اكنون ما در منزل داريم اگرچه اصلا استفاده نمي شود چه كار كنيم؟ جواب - آلات لهو را بايد از بين ببريد . سوال 42 - آيا شخص يا اشخاصي كه حرمت يك آهنگ يا موسيقي براي آنها مسجل نيست مي توانند بعضي ديگر را وادار به شنيدن يا گوش دادن به آن نمايند؟ جواب - كسي را نمي توانند وادار به آن كنند . سوال 43 - در حال نگاه كردن به فيلمهاي تلويزيوني كه گاهي زنهاي بي حجاب نيز دارد و گوش دادن به صداي تاري كه نواخته مي شود چه صورت دارد؟ جواب - نظر به فيلم اجنبيه كه صاحبش را نمي شناسد و ريبه و فساد در آن نيست اشكال ندارد و موسيقي طرب حرام است و صداهاي مشكوك مانع ندارد . سوال - موزيك نظامي و سرودهايي كه از راديو و تلويزيون پخش مي شود و همچنين سرودهايي كه به وسيله خانمها در حضور مردها اجرا مي شود شرعا جايز هستند يا خبر؟ جواب - اشكال ندارد مگر محرز باشد كه موسيقي مطرب است . سوال - هيئتهاي نوازنده و كساني كه در مراسم تشييع جنازه شهدا موزيك عزا مي زنند از لحاظ شرعي چه حكمي دارند؟ و آيا خريد و فروش آن لوازم حرام است يا خير؟ جواب -

ص: 7179

خريد و فروش آلات لهو حرام است و موسيقي مطرب جايز نيست و صداهاي مشكوك مانع ندارد .

خاتمه

دقت در احاديث و آيات و نيز ديدگاههاي اهل نظر در باب غنا بيانگر اين واقعيت است كه آن نوع از غنا كه با خصيصه مطرب بودن مورد توجه صاحبنظران است همان غنائي است كه آثار سؤ آن در روحيه آدمي غيرقابل انكار است، تمايلات نامظلوب را در آدمي برمي آشوبد (رقية الزنا) و صداقت و دوستي ميان افراد را تضعيف مي كند (عش النفاق) و مايه سنگدلي و قساوت قلب مي گردد و همچنين عقل و انديشه آدمي را به تسخير خويش در جهت پرداختن به اعمال مربوط به هواهاي نفساني درمي آورد . برخي از اهل نظر، راز حرمت غنا را به مساله حصول (لهو ولعب) و بكارگيري آلات مربوطه اختصاص مي دهند ولي برخي ديگر از اهل نظر موسيقي كلاسيك امروز را از مصاديق لهو ولعب بشمار نمي آورند35 اين گروه از صاحب نظران بر دو دسته اند، دسته اي اكثر موارد موسيقي را مجاز مي دانند، 36 و دسته اي ديگر غناء و موسيقي را به غناء مطرب و غناء غير مظرب تقسيم مي كنند . البته بعضي از افراد اين گروه طرب را به خمر تشبيه مي كنند و مي گويند: فلسفه حرمت خمر مستي و سكر

ص: 7180

آوري است و فلسفه حرمت غناء مطرب هم همان حالت مستي و سكرآوري برخاسته از طرب است . 37 ولي بعضي ديگر از صاحب نظران اين دسته طرب را به معني شديد آن كه همان حالت مستي آوري است اختصاص نمي دهند بلكه مراحل ضعيفتر طرب را نيز ملاك حرمت غناء مي دانند . پانوشتها: 1 . ر . ك علامه، قواعد، باب شه 2 . ر . ك: اردبيلي، مجمع الفايده و البرهان، ج4، ص23 . 3 . ر . ك: دروس، باب مفتاج الكرامه، ج4، كتاب المتاجر، ص51 . 4 . ر . ك: جواهر، باب تجارت 5 . ر . ك: جواهر، باب شهادات 6 . ر . ك: بحار ج79، ص240 7 . ر . ك: بحار، ج79، ص247 8 . ر . ك: بحار، ج79، ص252 9 . ر . ك: مستدرك سفينة البحار ماده غناء 10 . ر . ك: مستدرك سفينة البحار ماده غناء 11 . ر . ك: مستدرك سفينة البحار ماده غناء 12 . ر . ك: محدث عاملي، وسايل الشيعه، ج باب 99 من ابواب ما يكتسب به حديث 26 و 8 و حديث 24 - 9 - 20 . 13 . ر . ك: محدث عاملي، وسايل الشيعه، ج12، باب 99 من

ص: 7181

ابواب ما يكتسب به حديث 6 - 20 - 16 - 7 - 11 14 . وسايل، ج12، ابواب مايكتسب، باب 15 و باب 16 حديث 4، حديث 3 - 4 - 5 - 9 15 . وسايل، ج12، ابواب ما يكتسب، باب 15 و باب 16 حديث 4، حديث 1 - 3 16 . ر . ك، وسايل الشيعه، ج9، جهادالنفس، باب 49، حديث36 17 . ر . ك: علامه، قواعد، متاجر، بخش تجارتهاي غير مجاز 18 . ر . ك، بحارالانوار، ج79، ص240 و 241 19 . ر . ك: بحارالانوار، ج79، ص240 و 241 20 . ر . ك، بحارالانوار، ج79، ص240 و 241 21 . ر . ك امام خميني ، مكاسب المحرمه، ج1، ص300 نشر مركز آثار حضرت امام 22 . طرب آن است كه آدمي با حصول آن حالتي ويژه پيدا مي كند يا عقل او تحت الشعاع قرار گيرد چنانكه شراب بخورد 23 . ر . ك: امام خميني، مكاسب المحرمه، ج1، ص300 نشر مركز نشر آثار حضرت امام 24 . مكاسب محمرمه، ج1، ص63 25 . ر . ك: مكاسب محرمه، ج1، ص62 26 . مكاسب محرمه، ج1، ص326 - 325 27 . مكاسب محرمه ج1، ص325، 326 28 . مكاسب محرمه ج1 ص329

ص: 7182

- 328 29 . مكاسب محرمه ج1، ص329 - 328 30 . مكاسب محرمه ج1، ص329 - 328 31 . مكاسب محرمه ج1 ص329 - 328 32 . ر . ك، دكتر معين، فرهنگ فارسي، ماده طرب 33 . ر . ك، مستدرك سفينة البحار ماده غناء 34 . ر . ك . حضرت امام ، استفتائات، ج2، ص11 الي 19، چاپ انتشارات اسلامي 35 . ر . ك: منية السائل، ص179 36 . ر . ك، غزالي، احيا العلوم - بسياري از اهل لهو و لعب و نيز برخي از صاحب نظران صوفي مسلك پيرو اين نظريه اند - ر . ك رسالة في الغناء نوشته آق محمود بهبهاني ص7 (مخطوط) 37 . ر . ك، علامه اصفهاني، نقل از مكاسب محرمه، مبحث غناء سيد محمد شفيعي 1

ص: 7183

غيرت ديني امام خميني

8 چكيده: تعصب و حساسيت افراد به عقيده و مكتب مورد علاقه خودامري است اجتناب ناپذير و لازمه قرين آن مرام حساسيت ديني هم ازاين مقوله است و نشات گرفته ازايمان به دين . به هر مقدار كه ايمان به دين درافراد بيشتر و عميق تر باشد حساسيت و غيرت ديني آنان نيز بيشتر خواهد بود. اما داوري ارزش نسبت به اين موضوع بستگي به حقانيت آن مكتب و ارزشهايي است كه انسان براي آنها تعصب و غيرت مي ورزد لذا در فرهنگ اسلامي هيچ گاه به تعصب و غيرتمندني به طور مطلق ارزش داده نشده بلكه در مواردي نكوهش و در مواردي ديگر ستايش به عمل آمده است . اميرمومنان علي ( ع ) پس از تبيين تعصب مذموم و موارد آن تعصب ممدوح را چنين مشخص نمي نمايد: اگر ناچار به تعصب ورزيدنيد در چيزي تعصب ورزيد كه شايسته است . همچون :اخلاق پسنديده و گزيده كردارهاي پسنديده و نيكو خوي خوب و بردباري به هنگام شدت خشم . در خصلتهاي نيكو تعصب ورزيد همچون : حمات از پناهندگان به سر رساندن پيمانها و آراسته بودن به تقوي و ايمان دوري گزيدن از خودپسندي آراسته بودن به فضيلت دست بازداشتن از ستمكاري و بزرگ شمردن گناه

ص: 7184

و خونريزي و خونخواري و داد مردمان ستاندن و خشم را فروخوردن پرهيزاز تبهكاري در دين 1 . امام خميني در مرزاين دو چنين مي فرمايد: [عصبيت يكي ازاخلاق باطنه نفسانيه است كه آثار آن مدافعه كردن و حمايت نمودن از خويشاوندان و مطلق متعلقان است چه تعلق ديني و مسكلي باشد يا تعلق وطني آب و خاكي ...اماظهار حق و ترويج حقيقت و اثبات مطالب حقه ... يا عصبيت نيست و يا عصبيت مذمومه نيست . ميزان در امتيازاغراض و مقاصد و قدم نفس و شيطان و حق و رحمان است] 2 . بنابراين آن غيرت و حساسيتي در فرهنگ اسلام موردارزش است كه در جهت حفظ و حراست از ارزشهاي اسلامي و انساني قرار گيرد. اين همان چيزي است كه از آن به غيرت و يا حساسيت ديني و گاه تعصب در دين ياد مي شود. اهميت حساسيت ديني در متون ديني به وظايفي مانند : [امر به معروف و نهي از منكر][ دفاع ازاسلام] [ حفظ حدودالهي] محافظت بر حلال و حرام [ مبارزه با بدعت] و...اهميت ارزش داده شده است . اهميت وارزش دادن به اين مفاهيم به معناي اهميت وارزش دادن به حساسيت و غيرت ديني است زيرا تحقق اين وظايف بدون برخورداري از غيرت

ص: 7185

ديني امكان پذير نيست .افزون براين در متون اسلامي از غيرت و تعصب ديني وانسانهاي غيور تمجيد و ستايش به عمل آمده است . به عنوان نمونه : ان الله غيور و يحب الغيور 3 و در مقام تمجيداز حضرت ابراهيم ( ع ) وارد شده است : و كان رجلا غيورالله 4 امام زين العابدين ( ع ) مي فرمايد: موسي ( ع )از خداوند مي خواهد كساني را كه از نعمت سايه نشيني عرض پروردگار برخور دارند معرفي كند. خداوند عده اي را مي شمرداز جمله : والذين يغضبون لمحارمي اذا استحلت ... 5 كساني كه در برابر شكستن حدود و محرمات من به شدت به خشم مي آيند. خداوند در مواردي براي ايجاد غيرت و حساسيت در برابر منكرات و حفظ ارزشها درافراد صحنه اي از مظلوميتها را ترسيم مي كند:مالكم لاتقاتلون في سبيل الله والمستضعفين من الرجال والنساء چرا در راه خدا و به خاطر مردان و زنان و كودكان ناتواني كه مي گويند:اي پروردگار م ما راازاين قريه ستمكاران بيرون آور... نمي جنگيد؟ علامه طباطبايي در ذيل اين شريفه مي نويسد: اين آيه شريفه با ياد خد مسلمانان پاك دل را به قيام در راه خدا فرا مي خوانداما كساني كه اين مرحله آنان را

ص: 7186

كفايت نمي كند غيرت و تعصب آنان را با يادآوري صحنه هاي مظلوميت خويشاوندان بر مي انگيزد 7 . نقطه مقابل انسان غيورانسان بي تفاوت سازشكار و مسامحه گري است كه بيش از هر چيز به راحتي و رفاه خود مي انديشد و باانگيزه هاي مختلف نفساني سعي در شانه خالي كردن از دستورات ديني و زندگي كردن عافيت طلبانه دارد. علي ( ع ) پس از بيان درجات و مراتب مختلف حساسيت انسانها در برابر منكرات به نكوهش ازافراد بي تفاوت در برابر منكر پرداخته واز آنان به مردگاني كه در ميان انسانها زندگي مي كنند ياد مي كنند:فذلك ميت الاحياء 8 . طبيعي است كه رنج و عذاب اخروي نيز درانتظاراين افراداست .مرز شناخت انسان غيور و حساس راازانسان بي تفاوت و سازشكار در دو موضع مي توان شناخت : 1. در برابر حوادث و مشكلات بزرگ و به هنگام بروز خطرات سهمگين انسان مسامحه كار در تلاش است كه خود رااز مهلكه برهاند و باانواع بهانه هاي شرعي و عرفي تكليف رااز خويش ساقط كند ولي انسان غيرتمند تحمل نمي كند و به استقبال خطر مي رود و دراين راه از بذل جان و مال و آبروي خود دريغ نمي كند. 2. در برابر بدعتها و گناهان

ص: 7187

كوچك كه به چشم نوع مردم اندك جلوه مي كند. چه بساانسانها كه غضب خداوند را فقط در گناهان بزرگ مي جويند واز كنار بدعتها و گناهان كوچك به سادگي گذشته و به نظرشان حقير مي آيد ولي انسان غيرتمند حساس است و كوچكترين انحراف در آئينه قلبش منعكس مي شود و واكنش نشان مي دهد. در يك كلمه در كار خداوند با پيمان شكنان معامله نمي كند. سيره پيشوايان تاريخ اسلام شاهد جلوه صحنه هاي بي شماري از حساسيت مذهبي پيامبر اسلام (ص ) وائمه معصومين ( ع )است .افتخار پيامبر به شركت در پيمان [حلف الفضول] و به عبارت ديگر پيمان دفاع از مظلومان كه آن را با بهترين نعمتهاي دنيوي معاوضه نمي كند نشان دهنده غيرت و حساسيت آن بزرگوار در برابر منكر و حفظ ارزشهاي انساني است . در همين راست از عوامل مهم وقوع جنگ در راه حميت ديني و دفاع از نواميس مسلمانان از غزوه بني قينقاع مي تواند نام برد 9 . علي ( ع ) نيز در عين حالي كه به مخالفان شخصي و فكري خود ميدان مي داداما در آن جا كه كيان اسلام و عزت مسلمانان اما در آن جا كه كيان اسلام و عزت مسلمانان در خطر بود و

ص: 7188

يا حدي از حدوداسلام به خاطر مي افتاد بر مي آشفتند واز خود حساسيت فوق العاده نشان مي دادند. آن حضرت در برابر حفظ حدودالهي و بيت المال بسيار سختگير بودند به گونه اي كه ياران نزديكش را به هنگام تخلف از قوانين الهي كيفر مي داد 10 و يا گردنبندي كه دخترش از بيت المال به عاريت گرفته بود از وي ستانده و به بيت المال بر مي گرداند. حساسيت آن حضرت در دفاع از مظلوم به گونه اي است كه حتي از مرزهاي عقيدتي فراتر مي رود واز ستمي كه بر زني يهودي توسط سپاهيان معاويه رفته به خروش مي آيد و مي فرمايد: اگرانسان مسلمانان ازاندوه و تاسف جان دهد جايملامت نيست 11 . فرزندان آن بزرگوار نيز غيرتمند و مدافع اسلام بودند و تمامي آنان تا پاي جان در حفظ و حراست ازارزشهاي اسلامي ايستادگي كردند واسوه غيور مردان تاريخ اسلام شدند كه دراين ميان امام خميني از بهترين شاگردان مكتب اسلام و صديق ترين و پيرو و پيامبر وائمه معصومين ( ع ) بوده است . سرتاسر زندگي امام خميني جلوه گاه حساسيتهاي ديني است . غيرت ديني آن بزرگوار در ميان همه خصال از برجستگي خاصي برخوردار بود. آن جا كه امري ازامور دين

ص: 7189

به خطر مي افتاد و يا دورنماي بدعتي رااحساس مي كرد به خروش مي آمد و براي جلوگيري از آن قد بر مي افراشت . سخن مي گفت مي نوشت فرياد مي كشيد و مسلمانان را به ياري مي طلبيد.اين حساسيت برخاسته از عمق آگاهي و عشق به دين وارزشهاي ديني او بود. او بااين كه نسبت به دشمنان شخصي گذشت داشت وازاشتباهات دوستان چشم پوشي مي كردافتراها واهانتهاي بدخواهان را به چيزي نمي گرفت و با كساني كه از روي ناآگاهي كافرش خواندند مدارا مي كرد ولي در برابر حفظ دين وارزشهاي آن حساسيت فوق العاده داشت قلبش در غم از كف رفتن عالمان ديني مي شكست 12 واز غربت اسلام و بي سرپرستي مسلمين مداوم در تشويش بود. بر سر مسايل مكتبي اهل معامله نبود. زندگي آن بزرگوار سرشاراز نمونه هايي است كه بيانگر غيرت ديني آن حضرت است كه به ذكر نمونه هائي از آن مي پردازيم : 1. دفاع از كيان اسلام نگاهي گذرا به سخنان و آثار امام از آغاز تاانجام ما راازاستدلال بي نياز مي كند. در روزگاران غربت اسلام كه قلم به دستان مزدور هجوم همه جانبه را در راستاي انهدام اسلام آغاز كرده بودندامام در مقابل آنان به تنهايي قدعلم كرد و

ص: 7190

با كنار گذاشتن درس و تحقيق به دفاع برخاست . با نوشتن كتاب كشف الاسرار رخنه هايي را كه سرآغاز هجوم به شريعت بود سد كرد. با اين كار به ساير مدافعان اسلام شجاعت بخشيد. در صحنه ديگر رژيم دست نشانده پهلوي بعداز رحلت آيه الله بروجردي به پندار خود زمينه را آماده يافت و خودش را براي مبارزه بااسلام و كنار گذاشتن احكام آن آماده مي كرد. دراولين گام در مهرماه 1341 لايحه اي به تصويب هيات وزيران رساند. در آن لايحه قيد اسلام و سوگند به قرآن ملغي شده بود.اين كار كه مي رفت سرآغاز براي مبارزه علني بااسلام محسوب شود موجب جريحه دار شدن قلوب عموم مردم و جامعه روحانيت گرديد. ترس و وحشت حاكم نفسها را در سينه ها حبس كرد و بسياري رااز مخالفت بازداشت ولي غيرت ديني و حساسيت امام راحل در برابر منكر وي را واداشت تا مخالفت خود را بااين لايحه شوم اعلام دارد.اين فرياد برخاسته از حساسيت مقدس ديني به ديگران نيز جرات بخشيد. آن فرزانه و ياران باوف تا عقب نشيني رژيم ازاين قانون ضدالهي غيرتمندانه پاي فشردند . رايحه اي از آن حساسيت و غيرت مقدس در تلگراف امام به نخست وزير وقت به مشام مي رسد: [در تعطيل

ص: 7191

طولاني مجلس ديده مي شود كه دولت اقداماتي را در نظر دارد كه مخالف شرع مقدس و مباين صريح قانون اساسي است ...الغاء شرط اسلام ازانتخاب كننده وانتخاب شونده و تبديل قسم به قرآن مجيد را به كتب آسماني تخلف از قانون مذكوراست و خطرهاي بزرگي را براي اسلام واستقلال مملكت دارد] 13 ... در تلگرافي ديگر: [ اين جانب مجددا به شما نصيحت مي كنم كه به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسي گردن نهيد واز عواقب وخيم تخلف از قرآن واحكام علماي ملت و زعماي مسلمين و تخلف از قانون بترسيد. والا علماي اسلام درباره شماازاظهار عقيده خودداري نخواهند كرد] 2 . 14. مخالفت صريح باتغيير تاريخ در سال 54 به دنبال سركوبي قيام روحانيت قم در 15 خرداد شاه مساله را جدي تلقي كرد. دراين راست با تغيير تاريخ هجري به تاريخ قبل ازاسلام به حركت ضداسلامي خود شتاب بيشتري بخشيد. در شهريور 54 شاه در مراسم افتتاح مجلس از ورود فرهنگ اسلامي به ايران به عنوان هجوم خارجي و ره آوردانحطاط و ضعف و زبوني ياد كرد و خواستار جاي گزيني فرهنگ و تاريخ ايران به جاي آن گرديد. مجلس فرمايشي تغيير تاريخ را تصويب كرد. 15 اين اقدام هولناك با مخالفت شديد حضرت امام روبه رو

ص: 7192

شد و آن را تحريم كردند. [كارشناسان كه مي خواهند مخازن ما بي مانع به غارت ببرند براي تضعيف اسلام و محواسلام آن نغمه شوم تغيير مبداء تاريخ را ساز كردند.اين تغييراز جنايات بزرگي است كه دراين عصر به دست اين دودمان كثيف واقع شد. بر عموم ملت است كه بااستعمال اين تاريخ جنايتكار مخالفت كنند و چون اين تغيير هتك اسلام و مقدمه محواسم آن است خداي نخواسته استعمال آن بر عموم حرام و پشتيباني از ستمكار و ظالم و مخالفت بااسلام عدالتخواه است] 3 . 16. دفاع از حريم پيامبر واهل بيت بعد ديگراز غيرت و حساسيت امام نسبت به پيامبر(ص ) واهل بيت آن حضرت جلوه گراست . علاقه امام به اهل بيت وصف ناشدني است . عشق او به خاندان رسالت زبان زد خاص و عام بود. همه نزديكان امام اين رااز ويژگيهاي آن حضرت به شمار آورده اند. او كه در سهمگين ترين مصائب و بلاياز جمله مرگ فرزند جوان و دانشمندش مثل كوه استوار بود و حتي اشكي بر گونه هاي مباركش جاري نشد ولي در عزاي سالاي شهيدان و ذكر مصيبت اهل بيت ( ع ) شديدا گريه مي كرد. بااين كه دنيا و تبليغات روي گريه امام تفسيرهاي مختلف مي كردند اماامام

ص: 7193

باكي نداشت كه حتي تصوير غمگينانه او و گريه ها و ناله هاي جانسوزاو براي ابي عبدالله در معرض ديد همگان قرار بگيرد. 17 به همين مقدار در دفاع از پيامبر(ص ) واهل بيت حساس بود. هيچ گاه به كسي اجازه نمي داد كه نسبت به پيامبر و خاندان او كوچكترين اهانتي نمايند. نمونه هاي عيني در زندگي حضرتش بسياراست از جمله : [در جلسه اي امام وعده اي از روحانيت طلاب حضور داشتند.امام نزديك سماور نشسته بود. شخصي سخني را بر زبان راند كه مشعر به توهين به مقام ائمه ( ع ) بود.امام چنان برآشفت كه سماور را برداشت و به طرف گوينده پرتاب كرد] 18 . حساسيت امام در زمان ما نسبت به دفاع از مقام شامخ ائمه محتاج بيان نيست . موضع گيري امام در برابر توهين به فاطمه زهرا( ع ) و پي گيري آن 19 و يا در برابر مساله سلمان رشدي بر همگان روشن است . امام در جريان سلمان رشدي تا مرز رودرويي بااستكبار غرب پيش رفتند و در ضمن فتواي تاريخي خوداز همه مسلمانان غيور دعوت به قيام عليه اين توطئه استكباري نمودند: [به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان مي رسانم كه مولف كتاب آيات شيطاني كه عليه السلام و پيامبر

ص: 7194

و قرآن تنظيم و نشر شده است همچنين ناشرين مطلع از محتواي آن محكوم به اعدام مي باشند.از مسلمانان غيور مي خواهم تا در هر نقطه كه آنان را يافتند سريعا آنها رااعدام نمايند تا ديگر كسي جرات نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هركس دراين راه كشته شود شهيداست] 4 . 20. حساسيت نسبت به عزت و شوكت مسلمانان از موضوعات ديگري كه امام همواره نسبت به آن حساس بوده اند تجاوز به حيثيت اسلامي و خدشه دار شدن عزت مسلمانان است . قلب شريفش همواره در پي عزت مسلمانان مي تپيد.او همواره با بيان عظمت گذشته مسلمين و ذلت كنوني آنان را به بازگشت به قرن و به كف آوردن عظمت ديرينه فرا مي خواند.ازاين كه مي ديد كفار و طواغيت در عزتند و با مسلمانان و حاكمان كشورهاي اسلامي همچون بردگان رفتار مي شود رنج مي برد و به خروش مي آمد: [ شاه بله قربان گو بود. و من اين را مكرر گفته ام واز بس متاثرم باز هم پيش شما عرض مي كنم كه : من وقتي عكس شاه را پهلوي جانسون ديدم كه جانسون عينكش را برداشته وازاين طرف دارد چشمايش آن طور نگاه مي كند و به او نگاه نمي كند واو

ص: 7195

آن طرف ميزاو سرجاي خودش ايستاده بود ... مثل يك بچه مكتبي كه ايستاده پيش معلمش ... من همچو متاثر شدم كه م در چه حالي هستيم كه اين اول شخصي مملكت م به اصطلاح هست] 21 . نمونه ديگر قضيه ذلت بار كاپيتولاسيون است . رژيم شاه در سال 43 پس ازاعمال خشونتهاي فراوان چنين پنداشت كه صداها در گلو بريده شده و ديگر كسي را ياراي اعتراض به برنامه هايش نخواهد بود. در نتيجه به اين انديشه افتاد كه امتيازات بيشتري را به آمريكاييان بدهد. در اين راست در مجلس طرح كاپيتولاسيون مطرح شد بدين قرار: تمام مستشاران نظامي آمريكا با كارمندان فني واداري با همه وابستگان آنان درايران مصونيت دارند و مقامات قضايي ايران حق رسيدگي به جرايم آنان را نخواهند داشت . اين امتياز ذلت بار و سلطه آفرين خشم امام را برانگيخت .امام با خطابه اي مهيج و كوبنده مردم را به قيام و مخالفت بااين قانون ذلت بار فراخواند: انالله وانااليه راجعون . من تاثرات قلبي خودم را نمي توانم اظهار كنم . قلب من در فشاراست .اين چند روزي كه مسائل اخيرايران را شنيده ام خوابم كم شده گريه حضار ناراحت هستم . قلبم در فشاراست . با تاثرات قلبي روز شماري مي

ص: 7196

كنم كه چه وقت مرگ من پيش بيايد.ايران ديگر عيد ندارد. عيدايران را عزا كردند... ما را فروختند و باز هم چراغاني كردند. قانوني در مجلس بردند... كه تمام مستشاران نظامي آمريكا با خانواده هايشان با كارمندان فني شان با كارمندان اداراتشان با خدمه شان ... هر جنايتي كه درايران بكنند مصون هستنداگر يك خادم آمريكايي ... مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند زير پا منكوب كند پليس ايران حق ندارد جلوي او را بگيرد 22 ... اين خطابه تاريخي و كوبنده به خوبي بيانگر غيرت ديني آن بزرگوار است كه همانند جدش مردن را بر چنين زندگي ذلت بار ترجيح مي دهد. 5. حفظ حدودالهي در نظرامام فرقي بين اصول اساسي اسلام و فروع و جزئيات آن نبوده و مراتب حساسيت امام نسبت به حفظ همه ضوابط و شرائط شريعت يكسان است و در برابر همه آنها متعبد و تسليم بود. قلبش از كوچكترين انحراف اجتماعي منكرات و خدشه در حكمي الهي به تپش مي افتاد و سريع در صدد جلوگيري بر مي آمد. مخالفت شديد آن حضرت در برابر حركتهاي ضد لايحه قصاص از طرف جناحهاي منحرف نمونه اي از :حساسيت آن حضرت در حفظ حدودالهي است [من دو تااعلاميه از جبهه ملي كه دعوت

ص: 7197

به راهپيمايي كرده است ديدم . در يكي ازاين دواعلاميه جزوانگيزه هايي كه براي راه پيمايي قرار دادند لايحه قصاص است ... تعبيرابن بود: لايحه غيرانساني ... يعني چه ؟ يعني در مقابل نص قرآن كريم راهپيمايي كنند! شما را دعوت به قيام واستقامت ... مي كنند در مقابل قرآن كريم ... ضروري مسلمين ... من عجالتا كاري ندارم كه آيا دولت آقاي رجائي يك دولت فعال است يا نه ...اما راهپيمائي در مقابل اسلام ... مقابل حكم ضرروي اسلام ... را چه جور تعبير كنيم ؟ بسيار غفلت مي خواهد... كه اين گروههايي كه با هم ائتلاف مي خواهد... كه اين گروههايي كه با هم ائتلاف كردند واين جبهه ملي كه برضداسلام مي خواهد راهپيمايي راه بيندازند و مسلمانان هم ... بنشينند و تماشا كنند كه بر ضداسلام مقاله بنويسد و سب اسلام را بكنند جبهه ملي ازامروز محكوم به ارتداداست ... بله اگر آمدند...اعلام كنند كه از ما نبوده از آنها هم مي پذيريم .اسلام در رحمتش بازاست] 6 . 23 دفاع از روحانيت. روحانيان از ديربازاصيل ترين مدافع اسلام و مسلمانان بوده و هستند. در تمام مواقعي كه اسلام مورد تهديد قرار گرفته و يا بلاداسلامي مورد هجوم بيگانگان واقع شده اند روحانيان پيشاپيش مردم سينه سپر

ص: 7198

كرده و به استقبال خطرها و حوادث شتافته اند. شركت علماء فضلاء و طلاب در جنگ تحميلي و دفاع مقدس نمونه اي از آن است . بدين جهت دشمنان اسلام همواره براين بوده اند كه اين مانع را از راه خويش بردارند و يا لااقل با مخدوش كردن چهره آنان از نفوذ و قدرت معنويشان بكاهند . امام همواره مدافع روحانيت متعهد بود و هميشه نسبت به حفظ كيان آبرو و عظمت عالمان در تشويش .از بزرگان بااحترام ياد مي كرد و نسبت . در غم از كف رفتن عالمي همچون برادري شفيق مي گريست . و در برابر كساني كه هتك حرمت روحانيت را در سر مي پروراندند به شدت برخورد مي كرد. به تعبير آيه الله اراكي : [در فوت مرحوم آقاي محمدتقي خوانساري ... من از هيچ كس نديدم اين قدري كه آقاي خميني گريه مي كرد گريه كند. شانه هايش بالا و پايين مي رفت چنان اشك مي ريخت كه من ازاولادش چنان اشك مي ريخت كه من از اولادش چنان گريه اي نديدم . خيلي بكاءاست آقاي خميني . هيچ نسبتي با هم نداشتند... فقط عرق ديني داشت .اين مرد ديني است سر تا پا حاضر است . حتي براي كشته شدن هم حاضراست] 24

ص: 7199

. امام در پاسخ به عده اي از جوانان كه نسبت به شيوه مبارزاتي عده اي از علماي پيش دچار شبهه بودند پس ازاشاره به مبارزات ميرزاي شيرازي و ميرزا محمدتقي شيرازي فرمودند: [تمام ممالك اسلامي مرهون اين طايفه روحانيت هستند.اينهايند كه تا به حال استقلال ممالك اسلامي را حفظ كرده اند.اين ذخاير هستند كه هميشه با نصايح خود مردم سركش را خاموش كرده اند. در عين حال روزي كه ببيننداسلام در معرض خطراست تا حدامكان كوشش مي كننداگر با نشر مطالب شد با گفتگو شد... فبها واگر نشد ناچار هستند قيام و اقدام كنند] 25 . در برابر كساني كه قصد تضعيف اين پايگاه مقدس را داشتند به شدت عكس العمل نشان مي دهد و براي جوابگويي به ياوه گوئيهاي كتاب اسرار هزارساله درسها را تعطيل مي كند در مقابل تبليغات ضدروحانيت رژيم شاه رودر رو مي ايستد وي مي گويد: [ اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارداين ملت اسيرانگليس ... باشد اسير آمريكا...باشد.اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد كه اسرائيل قبضه كنداقتصادايران رالله اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد كه اينها سر خود يك همچنين قرضه بزرگي را به گردن ملت بگذارند.اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارداين هرج و مرجي كه در بيت المال هست بشود] 26 .

ص: 7200

به گفته آيه الله بهاءالديني : [احترام و تجليل از روحانيت از طرف ايشان سابقه اي طولاني دارد. كسي قادر نبوداهانتي به روحانيت بكند. شصت سال پيش كه امام حدود 2526 سال داشت يك همچنين وضعي داشت . من خودم شاهد بودم كه كسي را كه به روحانيت اهانت كرداز فيضيه بيرون كرد] 27 . از سوي ديگر در راستاي صيانت حوزه هاي علميه امام با چهره هايي كه با نفوذ به درون اين مجموعه به آن ضربه مي زند و با نزديك شدن به رژيم شاه و زراندوزان و دنياطالبان آبروي روحانيت را لكه دار مي كردند به شدت برخورد مي كرد و همواره خواستار شناسايي و طرداين مفسدان از ميان روحانيت مي گرديد : اميداست كه علماي اعلام و مراجع بزرگ اسلام از خيانت و نفوذ اجانب و عمال استعمار به حوزه هاي علميه و جامعه روحانيت جلوگيري به عمل آورند وايادي مخالفين را كه در سلك روحانيت قرار دارند واسلام و روحانيت را به سقوط وانحطاط تهديد مي كنند طرد و رسوا سازند و اجازه ندهند مشتي فريب خورده و دنيا طلب استقلال هزار ساله شيعه را دستخوش اميال واغراض مخالفين اسلام و مزدوران استعمار قرار دهند. 28 در جاي ديگر در رابطه با آخوندهاي درباري و

ص: 7201

وعاظ السلاطين مي فرمايد: بايد جوان هاي ما عمامه اينها را بردارند. عمامه اين آخوندهايي كه به نام فقهاي اسلام به اسم علماي اسلام اين طور مفسده در جامعه مسلمين ايجاد مي كنند بايد برداشته شود... جوانهاي غيور ما در ايران موظف هستند كه نگذارنداين نوع آخوندها (جل جلاله گويا) معمم در جوامع ظاهر شوند...اين لباس شريف است نبايد بر تن هر كس باشد7.29. همدردي با محرومان و مستضعفان امام با آن كه شجاع و با صلابت بود قلبي رئوف داشت .از رنج و محنت محرومان در غم بود. با مستمندان همدردي مي كرد و در زمان تمكن و قدرت به دستگيري آنان مي شتافت . در تمام و يااكثر سخنرانيهاي امام مسايل مستضعفان مطرح بود و هميشه مورد توجه حضرتش قرار داشتند. اين حمايته نه از موضعي مقطعي و يا دستاويزي براي رسيدن به قدرت و يا حفظ آن است كه از غيرت و حساسيت ديني آن بزرگوار سرچشمه مي گرفت واز چشمه [درحماءبينهم] سيراب مي شد.او به عنوان يك مسلمان غيرتمند محروميت و بيچارگي مسلمانان را نمي توانست تحمل كند. [خدا مي داند كه من گاهي وقتها كه به فكر مي افتم كه ... زمستان آتيه چه خواهد شد خوب ناراحت هستم . ما ناراحت هستيم ...اينها... آيا

ص: 7202

نان دارند ندارند؟امسال هم كه وضع خواربار خوب نيست ... چه خواهد شد؟اين زمستان سياه به اين ملت فقير و بدبخت] 8. 30. تمجيداز غيرتمندان امام خميني افزون براين كه خود غيور بودازافراد غيرتمند نيز ستايش به عمل مي آورد.ايشان به دفعات از شيهد سيدحسن مدرس به عظمت نامبرده واز شهادمت و غيرتمندي آن شهيد بزرگوار ستايش نموده است . آيةالله حسين نوري ،در مصاحبه با مجله ، قضيه اي رانقل مي كنند كه شاهد بر اين مدعاست: [ اولين جلسه افتتاحيه مجلس شوراي اسلامي بود قرار شد پس از پيايان جلسه بعداز ظهر همان روز در مدرسه فيضيه قم نيز جلسه اي باشد. مطالعه مدرسه فيضيه به اين امراختصاص داده شده بود. آن روز جمعيت زيادي از نمايندگان و غيرنمايندگان در آن جلسه حضور داشتند. بنا شد آقاي مهندس بازرگان صحبت كند.ايشان در ضمن صحبت به گونه اي تحقيرآميزاز دخالت روحانيون در سياست انتقاد كرد. يكي از نمايندگان ازانتهاي مجلس بلند شد و فرياد زد: گوش دادن به اين سخنان حرام و خلاف شرع است واز شدت عصبانيت خواست ناطق را كت بزند كه مانعش شدند. فرداي آن روز من تهران خدمت امام رسيدم و جريان مدرسه فيضيه را به عرض ايشان رساندم ناراحت شدند ولي وقتي عكس العمل

ص: 7203

آن نماينده را به ايشان گفتم امام خوشحال شدند و دوبار پرسيدند كه : آن آقا كي بود؟ آن آقا كي بود؟ عرض كردم آقا سيدحسين موسوي تبريزي . ايشان فرمودند:احسن وازايشان تمجيد كردند] 31 . انقلاب اسلامي پيروزي ارزشها بود. پيروزي فضيلتهايي كه ره آورد سالها مبارزه و تبعيد صالحان و به خون غلطيدن هزاران شهيد بوده است . حفظ واجراء شعائراسلامي در سرلوحه برنامه ها واهداف امام رحمه الله عليه قرار داشت .اعلاي كلمه توحيد عزت مسلمانان استقلال دفاع از محرومان رشد نيروهاي مومن دور كردن فرصت طلبان از پستهاي كليدي جامعه و... ازارزشهايي بود كه امام بر پاسداري از آنها حساس بودند.اساس رمز پيروزي و بقاي نهضت را در گرو حفظ آنها مي دانستند.او يك تار موي پابرهنگان را بر كاخ نشينان ترجيح مي داد. رضايت مستضعفان را بر خشنودي

ص: 7204

مستكبران بر مي گزيد و پوزه مستكبران را در صحنه هاي مختلف به خاك ماليد و بر آرزوهاي پليدشان تخم ياس پاشيد.اما تشويش او در حفظ اين دستاوردها و آرمانها بودازاين روي در وصيتنامه تاريخي خود به وارثان انقلاب اكيدا توصيه مي كند كه قهرمانانه ازارزشها پاس بدارند. رهروي راه وادامه خط شريف آن بزرگ ايجاب مي كند ما همچون او در برابراين ارزشها حساس بوده و دست در دست هم ارزشهاي انقلاب را مو به مو جامه عمل پوشيم . مبادا غفلت ها و هوسه موجب شود كه دستاوردهايي كه خداوند به دست آن امام عزيز به ماارزاني فرمود به خاطر بي تفاوتيها و مسامحه كاريها و خداي ناكرده سازشكاريهااز كف در رود و آرمانها و شعائراسلامي به بوته فراموشي سپرده شود. پاورقي ها: 1. نهج البلاغه فيض الاسلام خطبه 234. 2. اربعين امام خميني .146. 3. تحف العقول . 4. مرآه العقول ج 416.11. 5. وسائل الشيعه ج 416.11. 6. سوره نساء آيه 75. 7. الميزان ج 119.4. 8. نهج البلاغه خطبه 78. 9. كامل ابن اثير ج 137.1. 10. بحارالانوار ج 09/41/ 11. نهج البلاغه خطبه .27. 12. سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني ج 131.4. 13. زندگي پيشو 27. 14. صحيفه نور ج 15.1. 15.

ص: 7205

تاريخ معاصرايران ج 232.2. 16. صحيفه نور ج 232.1. 17. سرگذشتهاي ويژه ج 56.2. 19. صحيفه نور ج 76.20. 20. همان مدرك ج 86.20. 21. همان مدرك ج 86.7. 22. همان مدرك ج 20.1. 23. همان مدرك 20.15. 24. مجله حوزه شماره 12 مصاحبه آيه الله اراكي . 25. صحيفه نور ج 17.1. 26. همان مدرك ج 103.1. 27. مجله حوزه شماره 65.32. 28. در جستجوي راه از كلام امام ج 365.8. 29. همان مدرك .377. 30. صحيفه نور ج 94.1. 31. مجله حوزه شماره 23.

ص: 7206

فارغ از هردو جهانم به گل روي علي(ع)

15 چكيده: انقلاب اسلامي ايران، كه بر محور اسلام بنا نهاده شده، بر اصولي الهي استوار است; اصولي كه در ابتداي ظهور اسلام به اجرا درآمد و در عصر پيامبراكرم(ص) و خلافت حضرت امير(ع) به شكوفايي رسيد. اين مقاله سيره عملي حضرت اميرمومنان(ع) را از ديدگاه امام خميني(ره) بررسي مي كند. نكته جالب توجه آن است كه امام راحل عنايتي خاص به اميرمومنان(ع) داشت و طبق آمار مفتاح صحيفه نورحضرت علي(ع) بيش از ساير امامان عليهم السلام مورد توجه ايشان بوده است. البته امام در بيشتر موارد با عنوان «حضرت امير» از نخستين جانشين معصوم رسول خدا ياد كرده است. اين امر نشان مي دهد كه نگاه امام راحل(ره) به علي(ع)، نگاه يك فقيه شيعه به يك حاكم معصوم و الهي است و آن بزرگوار، به عنوان يك انسان كامل وحاكم منصوب از سوي خداوند، مورد توجه آن فقيه وارسته بوده است. آن راهبر راحل مي فرمايد: «بايد حكومت اسلامي مثل حكومت علي بن ابي طالب سلام الله عليه باشد.» شخصيت حضرت امير(ع) شناخت امام علي(ع) بسي دشوار است تا آنجا جز خداوند متعال ورسول گرامي اش او را نشناخته اند و مدعيان شناخت حضرت تنها به اندازه توان اندك خويش به اين شجره طيبه نزديك شدند. حضرت امام در موارد متعددي مي فرمايد: «علي(ع) كه در هر جا مي رويم،اسم اوهست... اين علي همه چيز است; يعني در

ص: 7207

همه ابعاد انسانيت درجه يك است; و لهذا هر طايفه اي خودشان را به اونزديك مي كنند. اين علي همه چيز ماست و ما همه بايد تابع او باشيم. در عبادت فوق تمام عبادت كنندگان بود. در زهد فوق همه زاهدها بود. درجنگ فوق همه جنگجويان بود. در قدرت فوق همه قدرتمندان بود; واين اعجوبه اي است كه جمع ما بين چيزهاي متضاد باهم كرده است.» «علي يك بشر ملكي و دنيايي است كه ملكيان از او سخن گويند. يا يك موجود ملكوتي است كه ملكوتيان او را اندازه گيري كنند. اولي آن است كه ... بگوييم علي بن ابي طالب(ع) فقط بنده خدا بود و اين بزرگترين شاخصه اوست كه مي توان از آن ياد كرد;و پرورش يافته و تربيت شده پيامبر عظيم الشان است; و اين ازبزرگترين افتخارات است.» فارغ از هردو جهانم به گل روي علي از خم دوست جوانم به خم موي علي طي كنم عرصه ملك و ملكوت از پي دوست ياد آرم به خرابات چو ابروي علي دنياي علي(ع) يكي از ويژگيهاي حاكم اسلامي، بي اعتنايي به دنياست. حاكم مسلمانان بايد چنان زاهدانه به دنيا نگاه كند كه هيچ پست ومقامي نتواند او را بفريبد. امام(ره) با رفتار حكومتي اش درس بزرگي به همه حاكمان دنيا داد. او به همه آموخت كه در هر عصرمي توان علي گونه حكومت كرد. آن راهبر روشن بين مي فرمود: «اسلام وضعش از

ص: 7208

اول اين طور بوده است كه آن حاكمش، كه در راس بوده است، در زندگي در معاشرت در اينها با مردم يا پايين تربوده است يا همان جور; و بهترين حاكمي كه در اسلام بعد از رسول الله(ص) پيدا شد، حضرت امير سلام الله عليه بود. » «... در زندگيش وقتي كه انسان مي بيند، كه يك پوستي بوده است(اين طور نقل مي كنند) كه شبها اين پوست را مي انداختند وخودشان با حضرت فاطمه سلام الله عليها رويش مي خوابيدند وروزها همين پوست را علوفه رويش مي ريختند براي شترشان. ..» «شما ملاحظه كنيد كه يك نفر كه خليفه مسلمين است، زمامدارامور است، خليفه است، اين چه وضعي داشته است. در حالي كه خليفه است، مي خواهد نماز جمعه بخواند لباس زيادي ندارد; مي رودبالاي منبر آن لباسي كه دارد، حركت مي دهد. به حسب نقل تا خشك بشود و دو تا لباس ندارد. يك كفشي را كه خودش وصله مي كرده است، كفاشي مي كرده است، ازش مي پرسند; حضرت مي فرمايد: كه اين كفش به نظر شما چقدر ارزش دارد؟ مي گويند: هيچ. مي گويد كه: امارت بر شما هم، خلافت هم در نظر من مثل اين كفش و پايين تر ازاين كفش است; مگر اين كه اقامه عدالت كنم.» حكومت و سياست و عدالت در اسلام هر يك از اين سه مقوله، معنايي خاص دارد. در آيين وحي، جهت حكومت و سياست به

ص: 7209

سوي حق و عدالت است. امام(ره) چنين حكومتي را ظل الله مي شمارد و مي فرمايد: «آن اولي الامري كه پهلوي خدا و رسول قرار مي گيرد، بايد پهلوي خدا و رسول باشد، بايد مثل خدا و رسول (بلاتشبيه) يعني ظل خداو رسول بايد باشد. حكومت سلطان اسلام ظل الله هست. معني ظل اين است كه حركتي ندارد خودش، حركت به حركت اوست. سايه آدم كه خودش حركتي ندارد، هرحركتي آدم مي كند سايه هم همان طور. ظل الله اين است. آن اسم او. كسي را كه اسلام به ظل اللهي شناخته است، اين است كه از خودش يك چيزي مايه نگذارد; به تبع احكام اسلام حركت بكند. حركت، حركت صحيح باشد. رسول الله اين طور بود. ظل الله بود.» به رغم بعضي نگرشهاي باطل كه سياست را امري منفي و آلوده به نيرنگ مي دانند، حكومت را امري مشروع و ضروري و سياست را ازلوازم آن مي داند. در نگاه او، افرادي كه سياست را امري منفي مي شمارند، از فلسفه وجودي بعثت پيامبراكرم(ص) و ولايت حضرت علي(ع) بيگانه اند. امام(ره) جدايي حكومت از سياست را مردوددانسته، اين دو را مقدمه عدالت مي شمارد و مي فرمايد: «حكومت عدل سياست، تمام معناي سياست است. خداي تبارك و تعالي اين حكومت را و اين سياست را امر كرد كه پيغمبر به حضرت اميرواگذار كنند. چنانچه خود رسول خدا سياست داشت و حكومت بدون سياست ممكن نيست. اين سياست و اين حكومتي كه عجين

ص: 7210

با سياست است، در روز عيد غدير براي حضرت امير ثابت شد.» آن بزرگواردر معناي روايت «بني الاسلامي علي خمس...» چنين فرموده است: «در هر عصري بايد حكومت باشد با سياست; منتها سياست عادلانه كه بتواند به واسطه آن سياست اقامه صلاه كند، اقامه صوم كند،اقامه حج كند، اقامه همه معارف را بكند... به هيچ چيز مثل اين امر سياسي دعوت نشده است.» «... غدير آمده است كه بفهماندكه سياست به همه مربوط است.» «اسلامي كه حكومتش تشكيل شد درزمان رسول الله و باقي ماند اين حكومت به عدل يا به غير عدل ودر زمان حكومت امير باز حكومت عادله اسلامي بود، يك حكومتي بودبا سياست با همه جهاتي كه بود.» دين و سياست امام راحل(ره) جدايي دين و سياست را رهاورد توطئه دنياپرستان، نوعي انحراف مي شمارد: «از اعوجاج هايي كه پيدا شده است مع الاسف ... بزرگترينش اين است كه دست هايي پيدا شده است كه بگويند كه دين علي حده ازمسايل است و سياست علي حده از حكومت است. هرچه پايين آمده است،اين قوت گرفته است تا وقتي بازيگرهاي دنيا كه ديدند بايد دين را يك چيز تعبدي قرار داد. اين بازيگرها آمدند و اين طوركردند كه ما هم باورمان آمده بود كه دين چكار دارد به سياست.» حضرت امام(ره) در مقابل اين انحراف بزرگ ايستاد و بارهبري انقلاب براين افكار غلط خط بطلان

ص: 7211

كشيد. آن مرجع وارسته،انديشه جدايي دين و سياست را به شدت مردود و به معناي تكذيب خدا و رسول و ائمه عليهم السلام مي دانست: «آني كه مي گويد دين از سياست جداست، تكذيب خدا را كرده،تكذيب رسول خدا را كرده، تكذيب ائمه هدي را كرده است.» ولايت فقيه ضد ديكتاتوري تئوري انقلاب اسلامي برگرفته از اسلام ناب محمدي است وادامه مسيرولايت معصومان عليهم السلام شمرده مي شود. محور اين انديشه، ولايت فقيه است. امام راحل(ره) ولايت فقيه را راه نجات جوامع از ديكتاتوري مي داند و مي فرمايد: «شما از ولايت فقيه نترسيد. فقيه نمي خواهد به مردم زورگويي كند... اگر پيغمبر يك شخص ديكتاتور بود و يك شخصي بود كه ازاو مي ترسيدند كه مبادا يك وقت همه قدرتها كه دست او آمدديكتاتوري بكند، اگر او شخص ديكتاتور بود، آن وقت فقيه هم مي تواند باشد. اگر اميرالمومنين سلام الله عليه يك آدم ديكتاتوري بود، آن وقت فقيه هم مي تواند ديكتاتور باشد. ديكتاتوري در كار نيست. مي خواهيم جلوي ديكتاتور را بگيريم. ولايت فقيه ولايت بر امور است كه نگذارد اين امور از مجاري خودش بيرون برود. نظارت كند بر مجلس بر رئيس جمهور كه مبادا يك پاي خطايي بر دارد... جلو ديكتاتوري را ما مي خواهيم بگيريم. نمي خواهيم ديكتاتوري باشه. مي خواهيم ضد ديكتاتوري باشه. ولايت فقيه، ضد ديكتاتوري است نه ديكتاتوري. چرا اين قدر به دست و پا افتاده ايد

ص: 7212

و همه تان خودتان را پريشان مي كنيد. بي خود؟ هرچه پريشان بشويد و هرچه بنويسيد، كاري از شما نمي آيد. من صلاحتان را مي بينم كه دست برداريد از اين حرفها و از اين توطئه ها و از اين غلطكاريها. بر گرديد به دامن همين ملت...» علي(ع) و ستمگران زمان حق و باطل و عدل و ستم سابقه اي ديرينه دارند. اسلام، اين فرشته نجات، توانست امتها را از زير چكمه ستمگران آزاد سازد. انقلاب اسلامي ايران براي مبارزه با باطل و ستم پديد آمد. خداوندمتعال از دانشمندان پيمان گرفته با باطل سازش نكنند. امام(ره) هرگز با ظالمان سازش نكرده و پيوسته مي فرمود: «اميرالمؤمنين، عمر خود را در پيكار با ستمگران، كه خود رامسلمان معرفي مي كردند، به سر برد.» «... آنهايي كه حضرت امير را به خيال خودشان نصيحت مي كردندكه شما يك مدتي معاويه را بگذاريد در حكومت شما باشد و بعد كه پايه حكومت شما قوي شد، آن وقت او را رد مي كنيد، به هيچ از آن حرف ها اعتنا نكردند و حجتشان هم اين بود كه يك نفر آدمي كه برخلاف موازين الهي رفتار مي كند و ظلم در بلاد راه مي اندازد، من حتي براي يك آن هم نمي توانم كه او را حاكمش قرار بدهم. بلكه اگر حاكمش قرار مي دادند يك حجت مي شد براي اينكه مي شود يك فاسقي هم از طرف او حاكم شود; و حضرت امير مضايقه

ص: 7213

كردند.» محمدباقر بابانيا

ص: 7214

فاطمه(س) در انديشه امام خميني;

17 چكيده: اين نوشتار سزاوار مي بيند، نظري به ديدگاه امام خميني; در باره شخصيت فاطمه زهرا(س) داشته باشد، گذشته از آنكه حضرت امام; از فرزندان حضرت زهرا(س) است و در مكتب او پرورش يافته و عمر شريف خويش را در راه اهداف والاي اسلام و اهل بيت(ع) سپري فرموده است، همزماني ميلاد امام خميني; (بيستم جمادي الثاني سال 1320 ه .ق) و ميلاد فاطمه زهرا(س) بر اين مناسبت، دو چندان، افزوده است. حضرت امام; در برخي از پيامها و سخنرانيهاي خود به ترسيم و توصيف شخصيت جاودانه فاطمه زهرا(س) پرداخته اند، اما به اين نكته نيز بايد توجه داشت كه آنچه بيان كرده اند تنها اشاره به بخشي از فضايل بي پايان و وصف ناشدني زهراي مرضيه(س) است، نه تبيين همه آن، كه اصولا از قدرت بشر خارج است، و به كلام امام; نيز در اين باره خواهيم پرداخت. اينك سخنان حضرت امام; را تحت عناويني چند به شما خواننده گرامي تقديم مي داريم: 1 - فاطمه(س) مايه افتخار در دنيايي كه در آن زندگي مي كنيم، از گذشته تا حال، انسانها بر حسب ديدگاه خود از جهان و انسان و زندگي، به اشياء يا اشخاصي افتخار مي كرده اند و آنها را مايه فخر و مباهات خود دانسته اند، اما حضرت امام; فاطمه زهرا(س) را مايه

ص: 7215

افتخار مي دانند، ببينيم چه كساني به زهراي مرضيه(س) افتخار مي كنند. الف) افتخار جهان هستي امام;: روز پر افتخار ولادت زني [است] كه از معجزات تاريخ و افتخارات عالم وجود است (1) . زني كه عالم به او افتخار دارد. (2) ب) افتخار خاندان وحي امام;: زني كه افتخار خاندان وحي، و چون خورشيدي بر تارك اسلام مي درخشد. (3) تاريخ اسلام گواه احترامات بي حد رسول خدا(ص) به اين مولود شريف است. (4) ج) افتخار پيروان او امام;: براي زن ها كمال افتخار است كه روز تولد حضرت صديقه را روز زن قرار داده اند، افتخار است و مسؤوليت. )2 )5 - فاطمه(س) تجلي كمال انسان امام ;: تمام هويت انساني در او جلوه گر است. (6) تمام ابعادي كه براي زن متصور است و براي يك انسان متصور است در فاطمه زهرا(س) جلوه كرده و بوده است. (7) يك انسان به تمام معني انسان، تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام حقيقت انسان،... تمام حيثيت زن، تمام شخصيت زن فردا [روز ميلاد] موجود شد. (8) تمام هويت هاي كمالي كه در انسان متصور است و در زن تصور دارد، تمام، در اين زن است. (9) نكته: حضرت امام; در بيان اينكه چرا در آيه (انا انزلناه) به شكل جمع ذكر شده است فرموده اند: بدانكه نكته

ص: 7216

آن تفخيم مقام حق تعالي به مبدئيت تنزيل اين كتاب شريف است... بعبارت ديگر اين صحيفه نورانيه [قرآن كريم] صورت اسم اعظم است چنانچه انسان كامل نيز صورت اسم اعظم است، بلكه حقيقت اين دو در حضرت غيب يكي است و در عالم تفرقه از هم بحسب صورت متفرق [هستند]. (10) نتيجه: با توجه به اينكه حضرت امام;، حضرت زهرا را انسان كامل معرفي نموده اند و از سويي انسان كامل را صورت اسم اعظم مي دانند، نتيجه مي گيريم كه: «حضرت زهرا(س) صورت اسم اعظم الهي است». 3 - مقامات معنوي حضرت زهرا(س) الف) نور او قبل از خلقت بشر آفريده شده است. (11) امام;: اصولا رسول اكرم(ص) و ائمه(عليهم السلام) طبق رواياتي كه داريم قبل از اين عالم انواري بوده اند در ظل عرش... و مقاماتي دارند الي ماشاءالله... چنانكه بحسب روايات اين مقامات معنوي براي حضرت زهرا(س) هم هست. (12) ب) موجودي ملكوتي و جبروتي امام;: او [فاطمه زهرا] موجود ملكوتي است كه در عالم انسان ظاهر شده است، بلكه موجود الهي جبروتي در صورت يك زن ظاهر شده است. (13) معنويات، جلوه هاي ملكوتي، جلوه هاي الهي، جلوه هاي جبروتي، جلوه هاي ملكي و ناسوتي همه در اين موجود است. (14) ج) مجمع اوصاف انبياء(ع) امام;: فردا [روز ولادت فاطمه زهرا] همچو زني متولد مي شود كه

ص: 7217

تمام خاصه هاي انبياء در اوست. (15) د) حقيقت ليلة القدر امام;: دلالت بر آنچه احتمال داديم از حقيقت ليلةالقدر مي كند حديث شريف طولاني كه در تفسير برهان از كافي شريف نقل فرموده و در آن حديث است كه نصراني گفت به حضرت موسي بن جعفر كه تفسير باطن (حم، والكتاب المبين، انا انزلناه في ليلة مباركة، انا كنا منذرين فيها يفرق كل امر حكيم) چيست؟ فرمود: اما «حم» محمد(صلي الله عليه و آله) و اما «كتاب مبين» اميرالمؤمنين ع) است و اما الليلة، فاطمه(س) است. (16) و در روايتي ليالي عشر به ائمه طاهرين از حسن تا حسن تفسير شده است و اين يكي از مراتب ليلة القدر است كه حضرت موسي بن جعفر(ع) ذكر فرموده و شهادت داده بر آنكه ليلةالقدر تمام دوره محمديه است روايتي كه در تفسير برهان از حضرت باقر(ع) نقل مي كند و اين روايت چون روايت شريفي است و به معارف چندي اشاره فرموده و از اسرار مهمه كشف فرموده ما تيمنا عين آن حديث را نقل مي كنيم: قال (رحمه الله) و عن الشيخ ابي جعفر الطوسي عن رجاله عن عبدالله بن عجلان السكوني قال سمعت اباجعفر(ع) يقول: بيت علي و فاطمة حجرة رسول الله(ص) و سقف بيتهم عرش رب العالمين و في قعر بيوتهم فرجة مكشوطة الي العرش معراج الوحي والملائكة تنزل

ص: 7218

عليهم بالوحي صباحا و مسائا و كل ساعة و طرفة عين، و الملائكة لا تنقطع فوجهم، فوج ينزل و فوج يصعد و ان الله تبارك و تعالي كشف لابراهيم(ع) عن السموات حتي ابصر العرش و زاد في قوة ناظره، و ان الله زاد في قوة ناظر محمد و علي و فاطمة و الحسن و الحسين(ع) و كانوا يبصرون العرش و لايجدون لبيوتهم سقفا غير العرش، فبيوتهم مسقفة بعرش الرحمن و معارج الملائكة و الروح فيها باذن ربهم من كل امر سلام، قال قلت: من كل امر سلام؟ قال: بكل امر فقلت: هذا التنزيل؟ قال: نعم (») و تدبر در اين حديث شريف، ابوابي از معرفت به روي اهلش باز كند و شمه اي از حقيقت ولايت و باطن ليلة القدر به آن مكشوف شود. (17) ه) تسبيحات فاطمه زهرا بهترين تعقيبات نماز امام ;: و از جمله تعقيبات شريفه، تسبيحات صديقه طاهره(س) است كه رسول خدا(ص)، آن را به فاطمه(س) عطا فرمود. از حضرت صادق(ع) مرويست كه اين تسبيحات در هر روز، در تعقيبات هر نمازي پيش من محبوب تر است از هزار ركعت نماز در هر روز. (18) و) مراوده با جبرئيل، بالاترين فضيلت زهرا(س) امام;: من راجع به حضرت صديقه(س) خودم را قاصر مي دانم ذكري بكنم، فقط اكتفا مي كنم به يك روايت

ص: 7219

كه در كافي شريفه است و با سند معتبر نقل شده است و آن روايت اين است كه حضرت صادق(ع) مي فرمايد: فاطمه(س) بعد از پدرش 75 روز زنده بودند، در اين دنيا بودند و حزن و شدت برايشان غلبه داشت و جبرئيل امين مي آمد خدمت ايشان و به ايشان تعزيت عرض مي كرد و مسائلي از آينده نقل مي كرد. ظاهر روايت اين است كه در اين 75 روز مراوده اي بوده است يعني رفت و آمد جبرئيل زياد بوده است و گمان ندارم كه غير از طبقه اول از انبياء عظام در باره كسي اينطور وارد شده باشد. ... مساله آمدن جبرئيل براي كسي يك مساله ساده نيست، خيال نشود كه جبرئيل براي هر كسي مي آيد و امكان دارد بيايد، اين يك تناسب لازم است بين روح آن كسي كه جبرئيل مي خواهد بيايد و مقام جبرئيل كه روح اعظم است، چه ما قائل بشويم به اين كه قضيه تنزيل، تنزل جبرئيل، به واسطه روح اعظم خود اين ولي است يا پيغمبر است، او تنزيل مي دهد او را و وارد مي كند تا مرتبه پايين، يا بگوييم كه خير، حق تعالي او را مامور مي كند كه برو و اين مسايل را بگو... تا تناسب ما بين روح اين كسي كه جبرئيل مي آيد پيش او و بين جبرئيل

ص: 7220

كه روح اعظم است نباشد، امكان ندارد اين معنا، و اين تناسب بين جبرئيل كه روح اعظم است و انبياء درجه اول بوده است مثل رسول خدا و موسي و عيسي و ابراهيم و امثال اينها، بين همه كس نبوده است... در هر صورت من اين شرافت و فضيلت را از همه فضايلي كه براي حضرت زهرا ذكر كرده اند، با اين كه آنها هم فضايل بزرگي است، اين فضيلت را من بالاتر از همه مي دانم،... و اين از فضايلي است كه مختصات حضرت صديقه(س) است. (19) ز) صحيفه فاطمية نتيجه رفت و آمدهاي بسيار جبرئيل و گفتگوي با فاطمه زهرا، جمع مطالبي در مجموعه اي شد كه صحيفه فاطميه خوانده مي شد. حضرت امام;: ما مفتخريم كه ادعيه حيات بخش كه او را قرآن صاعد مي خوانند از ائمه معصومين ما است، مناجات شعبانيه امامان و دعاي عرفات حسين بن علي(عليهما السلام)، و صحيفه سجاديه اين زبور آل محمد و صحيفه فاطميه كه كتاب الهام شده از جانب خداوند تعالي به زهراي مرضيه است، از ما است. (20) در ظرف 75 روز جبرئيل امين رفت و آمد داشته است و مسائل را در آتيه اي كه واقع مي شده است، مسائل را ذكر كرده است و حضرت امير هم آنها را نوشته است، كاتب وحي بوده است حضرت

ص: 7221

امير، همان طوري كه كاتب وحي رسول خدا بوده است - و البته وحي به معناي آوردن احكام، تمام شد به رفتن رسول اكرم - كاتب وحي حضرت صديقه در اين 75 روز بوده است. (21) و شايد يكي از مسائلي كه گفته است راجع به مسائلي است كه در عهد ذريه بلند پايه او حضرت صاحب(عج) است، براي او ذكر كرده است، كه مسائل ايران جزو آن مسائل باشد، ما نمي دانيم، ممكن است. )4 )22 - پرورش يافتگان مكتب زهرا(س) امام;: مكتبي كه مي رفت با كجرويهاي تفاله جاهليت و برنامه هاي حساب شده احياي ملي گرايي و عروبت با شعار «لا خبر جاء و لا وحي نزل» محو و نابود شود و از حكومت عدل اسلامي يك رژيم شاهنشاهي بسازد و اسلام و وحي را به انزوا كشاند كه ناگهان شخصيت عظيمي كه از عصاره وحي الهي تغذيه و در خاندان سيد رسل محمد مصطفي و سيد اولياء علي مرتضي تربيت در دامن صديقه طاهره بزرگ شده بود قيام كرد و با فداكاري بي نظير و نهضت الهي خود واقعه بزرگي را بوجود آورد كه كاخ ستمكاران را فرو ريخت و مكتب اسلام را نجات بخشيد. (23) اين خانه كوچك فاطمه(س) و اين افرادي كه در آن خانه تربيت شدند كه به حسب عدد، چهارپنج

ص: 7222

نفر بودند و به حسب واقع، تمام قدرت حق تعالي را تجلي دادند، خدمتهايي كردند كه ما را و شما را و همه بشر را به اعجاب درآورده است. (24) زني كه در حجره اي كوچك و خانه اي محقر، انسانهايي تربيت كرد كه نورشان از بسيط خاك تا آن سوي افلاك و از عالم ملك تا آن سوي ملكوت اعلي مي درخشيد، صلوات و سلام خداوند تعالي بر اين حجره محقري كه جلوه گاه نور عظمت الهي و پرورشگاه زبدگان اولاد آدم است. (25) در ناحيه معنويات آنقدر در مرتبه بالا بودند كه دست ملكوتي ها هم به آن نمي رسيد و در جنبه هاي تربيتي آنقدر بوده است كه هر چه انسان مي بينند بركات در بلاد مسلمين هست و خصوصا در مثل بلاد ماها، اينها از بركت آنهاست. (26) زني كه دخترش در مقابل حكومتهاي جبار ايستاد و آن خطبه را خواند. )5 )27 - لزوم تشكيل حكومت اسلامي حضرت امام;: ما براي اينكه وحدت امت اسلام را تامين كنيم، براي اين كه وطن اسلام را از تصرف و نفوذ استعمارگران و دولتهاي دست نشانده آنها خارج و آزاد كنيم راهي نداريم جز اينكه تشكيل حكومت بدهيم ... چنانكه حضرت زهرا سلام الله عليها در خطبه خود مي فرمايد كه امامت براي حفظ نظام و تبديل افتراق مسلمين به

ص: 7223

اتحاد است. )6 )28 - زهرا(س) الگوي زندگي امام ;: الگو حضرت زهرا است، الگو پيغمبر اسلام است. (29) ما بايد تبعيت كنيم و زندگي خود را براي آنها قرار دهيم. (30) ما بايد سرمشق از اين خاندان بگيريم، بانوان ما از بانوانشان و مردان ما، از مردانشان، بلكه همه، از همه آنها، آنها زندگي خودشان را وقف كردند از براي طرفداري مظلومين و احياي سنت الهي. (31) اين خاندان ... براي ملت ها و مستضعفين قيام كردند در مقابل كساني كه مي خواستند مستضعفين را از بين ببرند. (32) خطبه فاطمه زهرا (سلام الله عليها) در مقابل حكومت و قيام اميرالمؤمنين و صبر اميرالمؤمنين و ... و فداكاري دو فرزند عزيزش ... اسلام را زنده كردند و براي ما و شما برادرهاي عزيز الگو شدند ... ما هم الگوي آنها را، تبعيت از آنها را مي پذيريم. (33) همه بايد به او (حضرت زهرا سلام الله عليها) اقتدا كنيم و همه بايد دستورمان از اسلام را بوسيله او و فرزندان او بگيريم و همان طوري كه او بوده است باشيد. )7 )34 - ميلاد حضرت زهرا(س) تا توجه به آنچه تا بحال بيان شد به اين نتيجه مي رسيم كه الگويي براي زنان مسلمان مناسب تر و ارزشمندتر از فاطمه زهرا(س) نمي توان پيدا كرد و

ص: 7224

بنابر اين روز ولادت آن حضرت، بهترين انتخاب به عنوان روز زن خواهد بود. حضرت امام;: اگر روزي بايد روز زن باشد، چه روزي والاتر و افتخارآميزتر از روز ولادت با سعادت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) است. (35) روز ولادت سرتاسر سعادت صديقه طاهره كه والاترين روز براي انتخاب روز زن است، به ملت شريف ايران، خصوصا زنان محترم تبريك و تهنيت عرض مي كنم. (36) مبارك باد بر ملت عظيم الشان ايران بويژه زنان بزرگوار، روز مبارك زن، روز شرافتمند عنصر تابناكي كه زيربناي فضيلتهاي انساني و ارزشهاي والاي خليفة الله در جهان است. (37) براي زنها كمال افتخار است كه روز تولد حضرت صديقه را روز زن قرار داده اند، افتخار است و مسؤوليت. )8 )38 - حكم اهانت به فاطمه(س) روز شنبه 8 بهمن1367، از صدا و سيماي جمهوري اسلامي، مصاحبه اي با برخي خانمها پيرامون زن و الگوي زنان پخش شد از آن جمله، يكي از خانمهادر باره فاطمه زهرا(س) مطلبي قريب به اين مضمون گفت كه «فاطمه زهرا تعلق به چهارده قرن قبل داشته اند و ما زنان امروز بايد طبق زمان خود زندگي كنيم» روز بعد حضرت امام; در باره پخش اينگونه مصاحبه ها در نامه اي به مدير عامل وقت صدا و سيما، چنين مرقوم داشتند: با كمال تاسف و تاثر

ص: 7225

روز گذشته (روز شنبه 8 بهمن) از صداي جمهوري اسلامي مطلبي در مورد الگوي زن پخش گرديده است كه انسان شرم دارد بازگو نمايد، فردي كه اين مطلب را پخش كرده است تعزير و اخراج مي گردد و دست اندكاران آن تعزير خواهند شد، در صورتي كه ثابت شود قصد توهين در كار بوده است بلاشك فرد توهين كننده محكوم به اعدام است. اگر بار ديگر از اين گونه قضايا تكرار گردد، موجب تنبيه و توبيخ و مجازات شديد و جدي مسؤولين بالاي صدا و سيما خواهد شد، البته در تمامي زمينه ها قوه قضاييه اقدام مي نمايد.» )9 )39- ناتواني از درك و ترسيم شخصيت فاطمه زهرا(س) امام;: فاطمه زهرا زني كه افتخار خاندان وحي و چون خورشيدي بر تارك اسلام عزيز مي درخشد، زني كه فضايل او همطراز فضايل بي نهايت پيغمبر اكرم و خاندان عصمت و طهارت بود، زني كه هر كس با هر بينش در باره او گفتاري دارد و از عهده ستايش او برنيامده، كه احاديثي كه از خاندان وحي رسيده به اندازه فهم مستمعان بوده و دريا را در كوزه اي نتوان گنجاند و ديگران هر چه گفته اند به مقدار فهم خود بوده، نه به اندازه مرتبت او، پس اولي آنكه از اين وادي شگفت درگذريم! (40) «والسلام» 1 - صحيفه نور، ج16، ص 125،

ص: 7226

چاپ وزارت ارشاد اسلامي. 2- همان، ج6، ص3 .187- همان، ج 12، ص 4 .72- همان، ج 14، ص 5 .201- همان، ج19، ص 6 .278- همان، ج6، ص 7 .194- همان، ج6، ص 8 .185و9 - همان. ء10 - آداب الصلوة، ص347 چاپ آستان مقدس رضوي. براي اطلاع از مطالبي در باره اسم اعظم به تفسير دعاي سحر امام خميني، ص123 تا 158، انتشارات نهضت زنان مراجعه شود. 11- به گفتار علامه اميني در باره فاطمه زهرا، ص39 و107 مراجعه شود. 12- ولايت فقيه، ص 58، انتشارات آزادي قم. 13و14 - صحيفه نور، ج6، ص 15 .185- همان. 16- آداب الصلوة، ص356. » حضرت باقر(ع) مي فرمود: خانه علي و فاطمه حجره رسول الله است و سقف خانه شان عرش رب العالمين است و در عمق خانه هاشان شكافي است، رو باز تا عرش كه معراج وحي است و فرشتگان هر صبح و شام و هر ساعت و هر چشم بهم زدن بر آنان با وحي فرود مي آيند و دسته هاي فرشتگان از هم گسيخته نمي شود، دسته اي فرود مي آيند و دسته اي بالا مي روند. و همانا خداي تبارك و تعالي براي ابراهيم(ع) از آسمانها پرده برداشت تا آنكه عرش را ديد و خداوند نور ديده او را نيرو بخشيد و همانا خداوند به نور ديده

ص: 7227

محمد و علي و فاطمه و حسن و حسين نيرو بخشيد، آنان عرش را مي ديدند و سقفي براي خانه خودشان بجز عرش نمي يافتند، پس سقف خانه هاي آنان عرش رحمان است و معراج هاي ملائكه و روح در اين خانه ها است و با اذن پروردگارشان از هر امري سلامت است، راوي گويد: گفتم: از هر امري سلامت است؟ فرمود: به هر امري. گفتم: اين چنين نازل شده؟ فرمود: آري. 17- همان، آداب الصلاة، پاورقي، ص18 .357- همان، ص 19 .408- صحيفه نور، ج19، ص 20 .278- همان، ج 21، ص 171 از وصيت نامه سياسي - الهي امام(ره) 21و22 - همان، ج19، ص 23 .278- همان، ج 12، 24 .181- همان، ج16، ص25 .167- همان، ص 26 .125- همان، ج17، ص27 .216- همان، ج6، ص28 .187- ولايت فقيه، ص29 .36- صحيفه نور، ج7، ص30 .17و31 و32 - همان، ج 5، ص33 .283- همان، ج16، ص34 .67- همان، ج19، ص 35 .120- همان، ج 12، ص 36 .72- همان، ج 14، ص 37 .201- همان، ج16، ص 38 .125- همان، ج19، ص 39 .278- همان، ج 21، ص40 .76- همان، ج 12، ص 72. و پيامها و سخنرانيها، ج 1، ص 86. محمد اسحاق مسعودي

ص: 7228

فاطمه(س)، شخصيتي كه هزار بعد الهي دارد

1 چكيده: نامه اي تازه انتشار يافته از حضرت امام خميني پس از رحلت حضرت امام خميني آثار، نامه ها و مطالب بسياري از ايشان انتشار يافته است بويژه مجموعه 22 جلدي «صحيفه امام» كه كامل شده «صحيفه نور» مي باشد. اخيرا نيز مجله حضور نامه اي از حضرت امام به خانم فاطمه طباطبايي را منتشر ساخت كه همچون ديگر آثار آن بزرگوار نكات و معارف ارزشمندي را در خود جاي داده است. آنچه مي خوانيد متن كامل اين نامه است. بسم اللّه الرحمن الرحيمربنا آتنا في الدنيا حسنة و في الاخرة حسنة و قنا عذاب الناردختر عزيزم فاطي ديگر از ويژگي هاي تو آن است كه يك مطلب را آنقدر تعقيب مي كني و اصرار در اجراء آن داري كه هيچ عذري پذيرفته نيست و از يك پير درمانده تهي دست از معارف و معالم الهي آنرا مي خواهي كه يك عارف بلندپايه و يك فيلسوف پرمايه از نزديك شدن به آن عاجز است. در باره شخصيتي كه هزار بعد الهي دارد كه معرفت به هر بعد آن از حيطه قلم و زبان خارج است چه مي توان گفت و چه مي توان فهميد. شخصيت زهراي مرضيه و صديقه طاهره (ع) را كسي نشناسد جز آنانكه داراي ابعاد الهي تا آخرين نقطه آن باشند و

ص: 7229

آن نيست جز پيامبران اولي العزم و خُلّص اولياء همچون معصومين عليهم صلوات اللّه. او از مرتبه غيب احديت ظاهر و تا آخرين نقطه شهود جلوه گر و از ادني مرتبه شهود تا مرتبه اعلاء غيب مُتيّم دائره است چون خُلّص اولياء عليهم سلام اللّه و هر عارف يا فيلسوف يا عالم كه دعوي معرفت مقام مقدس او كند در خطا و اشتباه بسر مي برد. چگونه مي توان از مقام آن بزرگوار پرده برداشت كه پيامبر اسلام در زمان حياتش با او معامله يك كامل مطلق مي كرد و پس از رحلت شريفش به حسب روايات معصومين چون روايت كافي از حضرت ابي عبداللّه صادق عليه صلوات اللّه كه فرمود فاطمه (ع) بعد از رسول خدا صلي اللّه عليه و آله و سلم هفتاد و پنج روز زنده بود و سخت در فراق پدر محزون بود و پياپي جبرئيل نزد آن حضرت مي آمد و در عزاي پدر بزرگوار او تسليت نيكو مي داد و نفس مباركش را با طَيَّبَ اللّهُ نفْسَك شاد مي كرد و از پدر بزرگوارش و مكانت او خبر مي داد و خبر مي داد از آنچه بذريه او خواهد گذشت بعد از او و همواره علي عليه السلام آن مطالب را مي نوشت در اين هفتاد و پنج روز ملك وحي كه بر انبياء عظام نازل شده وحي خدا را مي آورند بر

ص: 7230

آن يادگار اعظم انبياء وحي مي آورد و كاتب وحي حضرت اميرالمؤمنين بود و شايد آنچه بر ذريه مباركه او در طول تاريخ الي يوم القيمه از جانب ستمگران و جباران و غاصبان حقوق بشر وارد شده و خواهد شد در آن صحيفه شريفه كه دست بدست ائمه اطهار عليهم السلام دور زده و اكنون نزد حضرت بقيه اللّه اعظم ارواحنا فداه مي باشد و مورد استفاده از اسرار آن قرار گرفته اند باشد و گوئي در آن علم به آنچه تحقق دارد هست چنانچه در روايات است و البته آنچه بر ذريه او مي گذرد شعبه ايست از آن در مصحف فاطمه اگر مراد از ذريه اولاد او الي يوم القيمه باشد و اگر مقصود همه شيعيان علي بن ابي طالب و ائمه معصومين باشد كه در روايات مي توان استفاده كرد آنچه بر شيعيان از ستمگران عالم گذشته و خواهد گذشت در آن هست و قضاياي امروز ما در آن صحيفه شريفه است كه نزد حضرت بقيه اللّه روحي فداه است و نكته جالب آنكه آنچه براي صحيفه است كه به املاء جبرائيل و كتابت حضرت ولي اللّه مطلق اميرالمومنين علي بن ابي طالب براي هيچ يك از كتب آسماني جز قرآن كريم نيست كه كاتب وحي علي عليه السلام باشد و اين افتخاري است براي شيعيان آن بزرگوار بويژه ذريه مباركه او چون فاطي

ص: 7231

عزيز و بستگان او. تو مي گويي من از اين بانو صحبت كنم و من و قلم. من و قلم و زبان بشر چگونه صحبت كند از بانويي كه جبرئيل را به حسب نظري همچون پدرش صلي اللّه عليه و آله و سلم به قدرت مافوق ملكوت از غيب عالم ملكوت متنزّل مي كند به عالم ملك و آنچه در غيب است در شهادت ظاهر مي كند. پس بگذار از اين وادي هولناك بگذرم و بگويم همين فاطمه عليها سلام اللّه كه در مراحل الهي غيبي چنين است در عالم شهادت ظاهر و چون پدرش و شوهرش در صورت يك بشر ظاهر و در جميع امور عالم ملك چون تعليم و تعلم و بسط فرهنگ اسلامي و معارضه باطاغوتيان و جديت براي حكومت عدل و احقاق حقوق بشريت و ابطال دعوتهاي شيطاني كوشش بسزا نمود و هم او عليها سلام اللّه بود كه بعد از پدرش كه مي خواست كجرويهاي منحرفين خط ابطال بر زحمات جان فرسا رسول صلي اللّه عليه و آله و سلم بكشد براي روشن نمودن اذهان عامه آن خطبه كوبنده را در مسجد رسول اللّه صلي اللّه عليه و آله پيش عموم حاضران در مسجد انشاء كرد و حقايق را روشن نمود و با احتجاج بر خلفاء از حكومت حق اسلامي كه بنص پيامبر اسلام صلي اللّه عليه

ص: 7232

و آله و سلم و آيات كريمه الهي از مختصات حضرت علي بن ابي طالب صلوات اللّه عليه بود دفاع فرمود و خط بطلان بر توطئه هاي شيطاني كشيد. و هم او بود كه بحسب تاريخ در بعض ميدانهاي جنگ حاضر مي شد و چون جراحي معنوي بر دلهاي مجاهدين مرهم مي گذاشت و گاهي خود متكفل جراحي مي شد و آن طور نبود كه در خانه بنشيند و مشغول دعا و نماز شود و از مصالح مسلمانان چشم بپوشد و چه بسيار زنهاي متعهدي كه در صدر اسلام در ميدانها حاضر و خدمت مي كردند چنانچه امروز بحمداللّه تعالي خدمت بانوان در جمهوري اسلامي بر همه واضح است و براي دفاع از اسلام و ميهن اسلامي قشر عظيمي از آنان تعليم نظامي با حفظ و مراعات جهات شرعيه مي بينند و براي اين واجب شرعي و عقلي خود را مهيا مي كنند. بگذار تا ياوه گويان و حسودان و شيطان صفتان هر چه مي خواهند بگويند و اين نكته را بگويم كه اگر حكومتي غيراسلامي يا ضداسلامي باشد چنانچه در عصر جهنمي ستمشاهي بود ما شركت هر كس را در آن حكومت حرام مي دانيم بلكه مساجدي را كه براي محو اسلام و توطئه اسلام بر ضداسلام است از محرمات مي دانيم و اكنون قرآن هايي كه رژيم فاسد سعودي براي محو قرآن و

ص: 7233

اسلام طبع و نشر مي كند از اعظم محرمات مي شماريم و خداوند تعالي همه از شرور شياطين و متقدسين كه با اسم اسلام دانسته يا ندانسته و از روي جهالت بجمهوري اسلامي و حقا باسلام ضربه وارد مي كنند حفظ فرمايد.والسلام عليك.و اينهم شعر يا معر تحميليفاطي از فاطمه خواهد سخني بين چه مي خواهد از مثل منيآنكه جبريل پيام آور اوست عارف منزلتش داور اوستكي است در جمع رسل جز احمد كاتب وحي وي از سوي احددخترم دست بدار از دل من عشق من جوي در آب و گل من امام خميني

ص: 7234

فتواي امام باعث بيداري عظيمي شد

6 چكيده: اشاره: آقايان دكتر غياث الدين صديقي و اقبال صديقي فرزندان مرحوم كليم صديقي (بنيانگذار انستيتوي اسلامي و پارلمان اسلامي انگلستان) كه براي شركت در نهمين كنفرانس بين المللي وحدت اسلامي به كشورمان آمده بودند در مصاحبه اي با مجله حضور شركت كردند كه مشروح آن در ذيل به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. حضور: در آغاز صحبت بهتر است از مرحوم كليم صديقي ياد كنيم. قدري از فعاليتهاي ايشان و خصوصيات و زندگي وي بيان بفرماييد. اقبال صديقي: پدر من تمام عمر خود را صرف خدمت به جنبش اسلامي كرد. او خواهان تامين قدرت سياسي اسلام و تجديد حيات تمدن اسلامي در جهان بود. او براي اين منظور سالها پيش از پيروزي انقلاب اسلامي فعاليت مي كرد. بوجود آمدن انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني براي او مانند رويايي بود كه به حقيقت پيوست. او انتظار داشت كه اين رويايي باشد كه سالها پس از مرگش به تحقق بپيوندد. او حتي گمان مي كرد كه در زمان نوه هاي او اين امر تحقق بيابد. ولي ناگهان اين امر اتفاق افتاد در حاليكه او هنوز مردي جوان بود و سخت براي رسيدن به اين رويا مي كوشيد. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي او عمر خود را وقف جلب حمايت سياسي مسلمانان اروپا و غرب و همچنين مسلمانان اهل

ص: 7235

سنت از رهبري امام خميني و جامعه نوبنياد اسلامي كرد. ايشان در طول حيات خود دو سازمان اساسي تاسيس كرد و تا هنگامي كه زنده بود خود سرپرستي هر دو سازمان را عهده دار بود و اكنون مديريت آنها به عهده آقاي دكتر غياث الدين صديقي (برادرم) مي باشد. حضور: آقاي دكتر صديقي اميدواريم شما در ادامه راه پدرتان موفق باشيد. ولي بفرماييد با توجه به خدمات پدرتان به اسلام، شما چگونه مي خواهيد اين خدمات را ادامه دهيد و چه برنامه هايي داريد؟ دكتر صديقي: من فكر مي كنم وظيفه ما يعني وظيفه مديريت جديد اين است كه كارهاي دكتر كليم صديقي را تحكيم ببخشيم. پروژه هاي زيادي در زمان ايشان وجود داشت كه او مي خواست آنها را بسط دهد ولي فرصت اين كارها را پيدا نكرد. هنگامي كه او به انگلستان آمد مرد بسيار جواني بود. زماني بود كه مسلمانان اندكي در انگلستان زندگي مي كردند. اكنون براي مسلمانان زندگي در آنجا آسان شده است. زيرا مسلمانان زياد بهمراه خانواده هاي خود آنجا هستند و سازمانهاي اسلامي و امكانات فراوان وجود دارد. وقتي دكتر كليم صديقي آمد فقط تعداد نگشت شماري مسلمان در آنجا وجود داشت. حفظ پاكي و صداقت و آلوده نشدن در محيط، آن موقع ها كار آساني نبود. پدرم در ابتدا براي اينكه روزنامه نگار شود

ص: 7236

به انگلستان آمده بود. در آغاز او توانست شغلي به عنوان آبدارچي بيابد ولي بعدها در سايه تلاش موفق شد به صورت بزرگترين مدافع و مبلغ اسلام و مسلمين در جهان غرب درآيد. او همواره تقوي را عملي فراگير تعريف مي كرد و مي گفت "اگر مي خواهيد كاري انجام دهيد بايد خودتان را حفظ كنيد و آن را به بهترين نحو ممكن انجام دهيد. "او همانطور كه در روزنامه هاي محلي كار مي كرد در كلاسهاي شبانه نيز شركت مي جست تا مدارج علوم را يكي پس از ديگري طي كرد و دكتراي خود را گرفت. او در مقاله نويسي در زمينه مقالات هنري، سياسي، عكاسي، تئاتر و. . . تبحر داشت. درك عميق او از فرهنگ غربي او را آنطور كه بود ساخت. او همواره مي گفت"تمدن غرب يك بيماري است، يك بيماري واگير است و بايد منسوخ گردد. " بعدها ما جلساتي با متفكرين و سياستمداران غربي تشكيل داديم و او در بحث آنها را شكست مي داد. البته او مردي مهربان و خوش برخورد و ساده بود. او منتقد آثار ادبي و خود نيز شاعر بود. حضور: به نظر شما فتواي امام خميني درباره قتل سلمان رشدي مرتد و حمايت تمامي مسلمانان عالم از آن چه تاثيري در غرب و بخصوص در انگلستان داشته است؟

ص: 7237

دكتر صديقي: بنظر من فتواي امام خميني نقطه عطفي در تاريخ اسلام در بريتانيا بود. هنگامي كه فتوا صادر شد وضعيت جامعه مسلمانان خيلي خيلي بد بود. جامعه كلا در حال انقباض بود و مسلمانان از اينكه خودشان را مسلمان معرفي كنند احساس شرم و خجالت مي كردند ولي اين فتوا و پيشرفتهاي بعد از آن تمام وضعيت مسلمانان را تغيير داد. آنچه كه به نظر من اتفاق افتاده است اين است كه به مرور زمان تحصيلكرده هاي مسلمان متقاعد شده اند كه تمدن غربي يك تمدن ضداسلامي شده است. ولي براي كسي كه هيچ گونه تحصيلاتي نداشته رسيدن به اين نتيجه تنها با صدور فتوا امكان پذير بود. براي چنين شخصي مهمترين چيز پيغمبر و خانواده او ويارانش هستند. ما شاهد حمايت سردمداران تمدن غربي از حق اهانت و بي احترامي به هر آنچه كه براي مسلمانان عزيز است بوديم. آنها هيچگونه اهميت يا ملاحظه اي نمي كردند تا مبادا مسلمانان از آيات شيطاني ناراحت شوند. بنابراين يك فرد عادي قادر بود كه ديت با اسلام و دشمني تمدن غربي را مشاهده كند. بنظر من اين مهمترين دستاورد فتوا بود. بارها روزنامه نگاران پيش من آمده و گفته اند: " شما تنها كساني هستيد كه از فتوا پشتيباني مي كنيد". من هم در پاسخ هميشه مي گويم: " شما اشتباه مي كنيد "اگر مي خواهيد بدانيد كه

ص: 7238

چند نفر از فتوا حمايت مي كنند تنها كاري كه بايد بكنيد اين است كه به هر مسجدي كه مايليد برويد و بيرون آن مسجد دلخواه خودتان بايستيد و از مردم بپرسيد كه نظرشان چيست. و يا مي توانيد به خيابانهاي مختلف شهر برويد و بپرسيد آنگاه شما درخواهيد يافت كه از هر ده مسلمان نه نفرشان به شما پاسخ خواهند داد كه خودشان مايلند تا سلمان رشدي را شخصا بكشند، نه اينكه تنها از فتوا حمايت كنند! دستاورد ديگر نيز خيلي عجيب و حيرت انگيز بود. از زمان انتشار آيات شيطاني و صدور فتوا تعداد اروپايياني كه مسلمان شده اند خيلي خيلي محسوس تر است. آمار دقيق آن بعد از مدتي طولاني معلوم شد. ولي در روزي كه بي بي سي به مناسبت سالروز صدور فتوا با من مصاحبه مي كرد، نظريات مردم ديگر را نيز پخش مي كردند. يكي از اين افراد چيز خيلي پراهميتي گفت. وي گفت: قبل از صدور فتوا ما چيزي درباره مسلمانان نمي دانستيم. آنها جمعيتي بي شكل بودند. ما از چيزهايي كه مي پسنديدند و نمي پسنديدند خبر نداشتيم و از ارزشهايي كه به آن پايبند بودند بي اطلاع بوديم. ولي اكنون شخصيت آنها پس از بحثهايي كه به دنبال صدور فتوا شده است براي ما آشكار شده است. مردم اكنون قادرند تا ارزشهاي ما را درك كنند و

ص: 7239

نظر ما را در خيلي از موارد مي شناسند تا جائيكه ما را بعنوان معيار ارزشها در جامعه انگلستان مي شناسند شما شايد باور نكنيد ولي هرگاه بحراني در ارتباط با ارزشهاي اخلاقي در جامعه پيش مي آيد مردم انگلستان مردم نامسلمان ومردم مسيحي پيش ما مي آيند نه پيش رهبران كليسايشان و از اين مساله پيش ما شكايت مي كنند و از ما مي خواهند كه راه چاره اي بينديشيم زيرا معتقدند كه اگر ما چيزي بگوييم رسانه ها گوش فرا خواهند داد و شايد براي رفع آن چاره اي بينديشند زيرا مي دانند كه اگر ما چيزي بگوييم، آنرا با جديت مي گوييم. رهبران كليسا اساسا از ارزشهاي دين مسيحيت دفاع نمي كنند و حتي اگر هم چيزي بگويند به حرف خود معتقد نيستند. پس بنظر من ما داريم مطرح مي شويم و بنظر من اين فتوا امكانات جديد زيادي را براي قدرت اسلام در اروپا فراهم آورده است و چيز ديگري كه بنظرم مي رسد اين است كه غرب و تحصيلكرده هاي آن نگران اين مساله اند كه اين صف وسيع رسميت دين در اروپا به تدريج به سرنگوني تمدن غربي بيانجامد زيرا ديگر ارزشهاي رسمي باقي نمانده اند. اينها تعدادي از دستاوردها هستند. بدون اين فتوا فكر نمي كنم ما مي توانستيم از اين موقعيت ها استفاده كنيم و البته بخاطر اين درگيري، برادران مسلمان هويت اسلامي

ص: 7240

خودشان را دريافته اند. همين مساله باعث تشكيل پارلمان اسلامي و تعدادي از سازمانهايي شد كه توانستيم تشكيل دهيم. از اين فراتر اينكه آنچه دارد در تمام اروپا اتفاق مي افتد اين است كه آگاهي مسلمانان از اينكه با دريايي از دشمن ها محاصره شده اند زياد شده است و ما بايد استوار بايستيم و كنار هم بمانيم. در گذشته مردم قادر بودند تا رهبر مسلماني را وادارند تا عليه رهبر مسلمان ديگري سخن بگويد. حال آنكه ديگر چنين چيزي اتفاق نمي افتد. وقتي از رهبري عليه رهبر ديگري نظري بخواهند جوابي نخواهند گرفت. پس اين شناخت ايجاد شده است كه ما همه با هم دوستيم و با هم دشمن نيستيم بايد در كنار هم بايستيم. در غير اين صورت همه ما يكي پس از ديگري شكست خواهيم خورد پس بنظر من در پي صدور فتوا يك شناخت عميق بوجود آمده است و باعث بيداري اسلامي عظيمي در اروپا شده است. حضور: درباره تاثير ساير فعاليتها و نظريات امام خميني در غرب چه نظري داريد؟ دكتر صديقي: شخصيت امام تاثير عميقي بر دنياي مدرن و بخصوص بر امت اسلامي داشته است. مدتها بود كه ما رهبري نداشتيم كه آنچه را مي گفت با جديت باشد. به نظر من اين مهمترين خصوصيت امام خميني بود. به نظر من مردم احساس مي كردند

ص: 7241

كه هر آنچه ايشان انجام مي دادند هيچ دليلي جز براي عزت اسلام و كيان اسلامي نداشت. اين مهمترين دستاورد او بود و اين شخصيت او بود. در جامعه اسلامي خيلي معمول شده است كه هرگاه چيزي مطابق معمول خوب پيش نرود مردم مي گويند: " ما يك خميني لازم داريم". او نوعي استاندارد اخلاقي و رهبري در جامعه مسلمانان بنيان نهاده است و هركسي كه مي خواهد براي خود كسي بشود بايد خصوصيات امام خميني را داشته باشد. حضور: نظر شما درباره مناسك حج چيست؟ و مهمترين هدف امت مسلمان را در حج چه مي دانيد؟ دكتر صديقي: البته حج مهمترين و عظيمترين گردهمايي مسلمانان است كه هرساله اتفاق مي افتد. علت آن البته اين است كه براي جهان و انسانيت، جامعيت و كيفيت اسلام به نمايش درآيد. در چنين جايي است كه در آن مردم مي توانند بيايند و درباره يكديگر چيزهايي بياموزند. به هر حال ما يك پيكر هستيم و هرگاه قسمتي از اين پيكر دردي داشته باشد بايد بتوانيم آنرا حس كنيم و درباره آن چاره اي بينديشيم. ولي متاسفانه بعلت وضعيت رژيم سعودي در جزيرة العرب تمام منطقه به زير نفوذ انگليسي ها و بعد آمريكاييها رفته است. به نظر من انگلستان در نتيجه تسلط طولاني بر سرزمينهاي اسلامي متوجه اين شده است

ص: 7242

كه تا مكه و مدينه را كه قلب امت اسلامي است در زير تسلط خودش نگيرد قادر به مهار و كنترل كردن امت اسلامي نمي باشد. و اين دقيقا همان كاري است كه كرده اند. آنها البته كساني بوده اند كه از خاندان سعودي در برابر حاكمان قبلي حمايت كردند و به آنها كمك كردند تا عليه آنها بشورند و آنها را مسلطشان كردند. از آن زمان آنها كاري جز ايفاي نقش بريتانيا در اين ماجرا نداشته اند و تازگيها كه انگلستان از آن منطقه كنار رفته است. متاسفانه عربستان سعودي به يكي از ايالات آمريكا تبديل شده است نه اينكه فقط به آن ملحق شود. و حال بعد از جنگ خليج فارس آمريكاييها عملا در آنجا حضور دارند. آنها آنجايند تا كارهاي خاصي را انجام دهند. آنها آنجايند تا مطمئن شوند كه به جمهوري اسلامي ايران نزديكند. شما حتما به ياد داريد كه در جنگ اول خليج فارس وقتي آنها آمدند تا حكومت اسلامي را نابود كنند موفق نشدند. بهمين علت مي خواهند خيلي نزديك باشند تا هرگاه موقعيتي پيش آيد آنرا تسخير كنند. ما بايد هوشيار اين مساله باشيم. مساله ديگر اين است كه آنها مي خواهند مطمئن شوند كه رژيم اسرائيل بر تمام منطقه مسلط بشود و اين به اصطلاح صلح در سرزمينهاي

ص: 7243

عربي برقرار شود. همه اين را مي دانند و آنچه كه نتيجه خواهد شد اين است كه اسرائيل ارباب سياسي اعراب سرزمينهايشان خواهد شد. آنها اقتصاد و سياست منطقه را كنترل مي كنند. با حضور عملي آنها، اين مساله را دارند تحقق مي بخشند. پس حضور آنها يك تهديد جدي براي اسلام و مسلمين است. اين مساله چيزهاي زيادي را روشن مي سازد مادامي كه كشورهاي اسلامي به هر صورت زير ظلم نيروها باشند، نخواهند توانست به اقتدار برسند و ارزشهاي آنها ارزشهاي جامعه نخواهد شد. پس بايد تمام سرزمينها را از زير تسلط نيروهاي كفر بيرون بكشيم و تنها در اينصورت است كه حج مي تواند جايگاه اصلي خود را بعنوان تجمعي براي صلح بيابد و جايي براي گردهمايي ما باشد تا با همديگر ملاقات كنيم و از همديگر و دردهاي همديگر بياموزيم و به ياري هم بشتابيم. حضور: آقاي اقبال صديقي با توجه به اينكه شما يك نويسنده و روزنامه نگار هستيد نظرتان درباره وظايف يك روزنامه نگار مسلمان چيست؟ اقبال صديقي: مهمترين مساله اين است كه در غرب يك توهمي وجود دارد مبني بر اينكه روزنامه نگار بايد از ارزشها آزاد و از همه چيز جدا باشد و اين توهم از جانب غرب ساخته و تبليغ مي شود ما به چنين چيزي معتقد نيستيم. يك روزنامه نگار مسلمان

ص: 7244

در ابتدا و پيش از ديگر مسايل بايد يك مسلمان و پشتيبان و مجاهد جنبش جهاني اسلامي باشد. اين نخستين وظيفه يك روزنامه نگار مسلمان است. روزنامه نگاري بايد براي خدمتگزاري به نيازها و اهداف جنبش اسلامي هدف داشته باشد. اين بدان معنا نيست كه يك روزنامه نگار بايد از خود چيزهايي را ببافد يا دروغ بگويد. طبيعت جنبش اسلامي اين است كه خالص و حقيقي باشد اين از سخنان اسلام است كه مي گويد حقيقت همواره بيش از هرچيز ديگري به كار ما خواهد آمد. احتياجي به آن نوع دروغها و فريبكاريهايي كه در رسانه هاي غربي هست ندارد. ولي در همين حال بعضي از روزنامه نگاران مسلمان فريب اين تبليغات غربي را مي خورند و فكر مي كنند كه بايد جداي از ارزشها باشند و يا پايبند چيزي نباشند و بهمين دليل در اين جهت قرار مي گيرند و از خدمت به جنبش اسلامي كه بايد وظيفه اصلي آنها باشند وا مي مانند. من اميدوارم حرفه خودم را بعنوان يك روزنامه نگار و تحليل گر سياسي ادامه و آنرا از ديدگاه جنبش اسلامي توسعه دهم و همچنين اميدوارم با مطالعه دقيقتري درباره جنبش اسلامي فضلي از جنبه هاي تاريخي و تئوريكي داشته باشم. حضور: به نظر شما براي اينكه ما در تبليغات خود موفق شويم و مردم جهان را به دين اسلام

ص: 7245

دعوت كنيم و ظلم و استكبار را عقب برانيم چه بايد بكنيم؟ دكتر صديقي: دين اسلام آنقدر جامع است كه مردم مختلف از راههاي مختلف به آن جذب مي شوند بطوريكه خودمان هم از اين مساله حيرت زده مي شويم. بتازگي يكي به من مراجعه كرد و گفت كه شخصي بعلت احكام اسلام به اين دين روي آورده است. حال آنكه ممكن است كه كسي كه در خانواده اي اسلامي زاده شده باشد فكر كند اين يك امر عادي است و چيز مهمي نيست. حال آنكه براي كساني كه جز اين كل نمي باشند و اسلام را نظاره مي كنند به چيزهاي مختلفي از آن جذب مي شوند. بنظر من مهمترين چيز در جامعه است. ما بعنوان يك جامعه مادر عمل مي كنيم و اين همان چيزي است كه پارلمان اسلامي و انستيتوي اسلامي سعي در انجام آن دارند. ما مي خواهيم به اين امر اطمينان ببخشيم كه جامعه اسلامي در اروپا بعنوان جامعه اي نمونه معرفي شود بطوريكه وقتي مردم بيايند و ما را نظارت كنند. درخواهند يافت كه ما آدمهاي تحصيلكرده هستيم ما آدمهاي خوبي هستيم و افرادي هستيم كه به ارزشهاي اخلاقي پايبنديم و بسيار صادق هستيم و اينها همه بخاطر اين است كه ما مسلمانيم و هرگاه چنين چيزي اتفاق بيافتد مردم ما را از نقطه

ص: 7246

نظرهاي مختلف بررسي خواهند كرد. هرچه براي آنها آنجا باشد نظرشان را جلب خواهد كرد. و مهم اين است كه ما سخت بكوشيم كه خودمان را بصورت جامعه اي مدرن و پايبند ارزشها و نمونه معرفي كنيم. زيرا هرچه باشد پيغمبر ما يك نمونه براي ما بودند و بهمين دليل است كه ما امروزه مي خواهيم هرچه بيشتر راه او را بپيماييم. در مجموع ما براي ديگران نمونه خواهيم شد و نظر آنها جلب خواهد شد و آنها نظاره گر خواهند بود و تامل خواهند كرد و ان شاءالله دنبال اين راه خواهند آمد. گفتگو با دكتر غياث الدين صديقي

ص: 7247

فرازهايي از كلام مقام معظم رهبري درباره يادگار امام (س)

10 چكيده: آن بزرگوار (امام راحل) جنابعالي را با اعتمادي كم نظير از همگنان ممتاز ساخته بود. حاج سيد احمد خميني براي رهبر كبير انقلاب، فرزندي مهربان، مشاوري امين و ياري ديرين و سربازي فداكار و مريدي گوش بفرمان و كارگزاري لايق و كارآمد بود. يادگار امام و فرزند دلبند و عزيزترين كس او، چهره محبوب و آشناي مردم و غمخوار كشور و انقلاب و خدمتگزاري صديق براي هدفهاي امام عظيم راحل و انديشه اي روشن و چشمي تيزبين در خدمت نظام اسلامي بودند. اينجانب جنابعالي را فردي با اطمينان و اعتماد كامل به دانش و بصيرت و هوشمندي همراه با امانت، صداقت و كارائي مي دانم. نزديكترين ها، گواهي صادق آنچنان پدري را در حق پسر يگانه اش از آن زبان پرهيزكار شنيده بودند. تلاش بي وقفه وپروانه وار ايشان در كنار مشعل فروزان وجود امام عزيز رضوان الله عليه بسي بركات را منشاء گشته و بسي دشوارها را آسان نموده است. نقش مرحوم حاج سيد احمد آقا درضاياي انقلاب، وضعي استثنائي و منحصر به فرد بود. نقش ايشان در دوران مبارزات ملت ايران نيز برجسته و فراموش نشدني است و هر چه زمان به مقطع پيروزي انقلاب اسلامي نزديكتر مي شود اين نقش و سهم

ص: 7248

صاحب آن بزرگتر و روشن تر مي گردد.

ص: 7249

فرايند تاريخي انديشه ولايت فقيه

22 چكيده: آيا انديشه ولايت فقيه نتيجه فرايند تاريخي فقه شيعه است؟ اين فرآيند تا چه حد معطوف به مباني فكري فقهاي اماميه مي باشد؟ درباره زادگاه بحث «حكومت در اسلام» ، آنچه از بررسي مباني اسلام به دست مي آيد حاكي از آن است كه ولايت ظرفي براي فقه است، يعني ابتدا ولايت تحقق پيدا كرده و وجود يافته، سپس فقه در آن ظرف، رشد و نمو كرده است. توضيح آن كه پس از هجرت پيامبر اكرم (ص) به مدينه و تشكيل حكومت اسلامي در آن جا، برخورد پيامبر (ص) و اصحابشان با مسائل اجتماعي و سياسي موجب شد يك نظام داخلي به عنوان «نظام ولايي» شكل بگيرد. البته در آن موقع، اين نظام شكل ابتدايي خود را داشت و نيازمند قانون، اصول و مباني حقوق بود كه به تدريج، در طي زمان پديد آمد; آنچه را ما امروزه «فقه» مي ناميم. اما پيش از اين دوران، چون اين نيازها وجود نداشت، اين نظام نيز مطرح نبود. به همين دليل، در آياتي كه پيش از هجرت بر پيامبر (ص) نازل شده است، احكام و مسائلي كه مردم به صورت روزمره به آنها احتياج دارند بيان نشده و بيشتر مسائل اعتقادي و كلامي ذكر گرديده است; همچون مسائلي درباره ايمان

ص: 7250

به آخرت و ثواب. پس از مطرح شدن مساله ولايت و حكومت و ملموس تر شدن نياز به احكام و مسائل خاص آن، فقه تحقق پيدا كرد. از اين زمان به بعد هم هيچ گاه تا كنون فقه از ولايت جدا نشده است. بلكه به عكس، در عصر خلفاي پس از پيامبر (ص) ، اين رابطه مورد نظر خاص بود، از جمله شروطي را هم كه مردم براي جانشيني پيامبر (ص) به صورت تلويحي به آن اشاره داشتند، آشنايي خليفه با فقه و همراهي ولايت با فقه بود. اين وضع تا زمان امام صادق (ع) ادامه داشت. در عصر امام صادق (ع) كه اميد به بازگشت ولايت به مسير اصلي خودش از بين رفت، ايشان مساله مقبوله عمر بن حنظله را مطرح كردند. بدين روي، ولايت مشروع به فقيه سپرده و او حاكم دانسته شد و مردم به او ارجاع گرديدند تا حكومت ظاهري خلفاي جور را به رسميت نشناسند و مشكلات خود را توسط فقها حل كنند. در واقع، امام صادق (ع) با اين كار، ولايت را از مسير معروف و ظاهري اش به صورت ولايت شخص فقيه درآوردند. از اين زمان تا پايان عصر حضور ائمه هدا (ع) در بين مردم، متشرعان در فكر اين بودند كه فقهاي شيعه را شناسايي كنند و آنها

ص: 7251

را مرجع خود قرار دهند. اين همان چيزي است كه ما آن را «ولايت فقيه» مي ناميم، اگر چه در گذشته به اين نام خوانده نمي شد. در عصر غيبت، اين نياز بيشتر احساس شد، ائمه اهل بيت (ع) در ميان مردم حضور نداشتند و حاكمان جور در راس امور بودند. بنابراين، تنها راهي كه مردم داشتند مراجعه به فقها بود. از آن تاريخ به بعد، با مساله «ولايت فقيه» برخوردهاي مختلفي شده است. شايد بتوان گفت اولين كسي كه كتاب فقهي اش به دست ما رسيده است و مي توان از آراء و اقوال او يك نظريه سياسي مبتني بر ولايت فقيه براي اسلام درست كرد مرحوم شيخ مفيد است. پس از ايشان نيز شاگردانش و ديگر فقها در زمان هاي بعدي به اين مساله توجه كردند. اما نكته اساسي در باره فقهاي عصر او اين است كه آنچه بيشتر مورد نظر آنان قرار داشت مبارزه منفي با حاكمان جور زمان و مساله قضاوت غير شيعي بود. به همين دليل، فقهاي آن عصر، بيشتر لسان نفي را به كار برده و سعي نموده اند به شكلي، با حكومت هاي زمان خود مبارزه كنند. از اين رو، جهات اثباتي در كلمات آنان كمتر ديده مي شود. اين سير ادامه داشت تا آن كه حكومتي شيعي پا گرفت و

ص: 7252

آمال شيعه تحقق پيدا كرد. بنابراين، در عصر حكومت شيعي صفويه، فقهاي ممتازي همچون محقق ثاني به اين مساله توجه خاص نشان دادند و علاوه بر جهات نفي، به جهات اثباتي مساله هم پرداختند، اين سير تا زمان مرحوم نراقي ادامه داشت. چه تعاملي بين انديشه ولايت فقيه و ساخت سياسي جمهوري اسلامي ايران برقرار شد؟ اين تعامل حاصل چند فرايند است; يكي از آنها رهبري حضرت امام خميني است. ايشان با انديشه هاي بلند خود و در زماني طولاني، انديشه ولايت فقيه را كه برگرفته از اصل فقه بود، به گونه اي قابل تطبيق با عصر حاضر بيان كردند. اين موضوع با تقيدي كه مردم ايران نسبت به امامت و ولايت خاص داشتند، پيوندي به وجود آورد كه به پديد آمدن ساختار نظام جمهوري اسلامي منجر شد. از سوي ديگر، پيشرفت هايي كه در جهان معاصر صورت گرفته و از جمله در نظام هاي سياسي جهان، مساله «جمهوريت» مطرح شده است، اين موضوع با علاقه مردم ايران سبت به اسلاميت نظام تلاقي پيدا كرد و ساختاري جديد پديد آورد. اما نكته مهم آن است كه اين ساختار چيزي نيست كه بتوان گفت تماما از اسلام گرفته شده است - با هر قرائتي كه مورد نظر داشته باشيم - بلكه با تفسير خاصي كه به مردم ارائه شده بود،

ص: 7253

و سخناني كه حضرت امام براي مردم فرمودند و دورنمايي كه اصحاب ايشان ترسيم كردند، مردم به آن راي مثبت دادند. اين نظام تركيبي است از جمهوريت و اسلاميت; «جمهوري» ساختار سياسي معروفي است كه در عصر حاضر، در بسياري از نظام هاي سياسي جهان مطرح است و اسلاميت آن در پي تامين اهداف اسلام مي باشد. مورد نظر حضرت امام همين بود، نه قرائت هاي غير اسلامي كه ممكن است وجود داشته باشد. آنچه را هم مردم به آن راي مثبت دادند «جمهوري اسلامي» بود، نه هر نوع حكومتي، هر چند تسامحا اسلامي تلقي شود. حجة الاسلام رحمان ستايش

ص: 7254

فرهنگ بيداري

8 چكيده: تحليل پيامها و سخنان حضرت امام خميني (ره) از آغاز نهضت تا تبعيد خورشيد «دانشيار زبان و ادبيات فارسي، دانشگاه تهران» آنچه در اين گفتار آمده است، نگاهي است گذرا بر پيامها و سخنان امام خميني (ره) از آغاز نهضت تا روز تبعيد )3/8/1343( . بي آنكه مدعي باشيم، در بررسي و تحليل دقيق و عميق انديشه ها و گهريابي از درياي درر بار كلام آن خدايي مرد، حرف آخر را زده باشيم. اما براي نسل حاضر، بويژه جواناني كه دوران قبل از انقلاب اسلامي و فراز و نشيبهايش را نديده كه در ياد داشته باشند، مرور و بازخواني و خوشه چيني از افكار و رهنمودهاي پيامبرگونه و بلند آن عارف زاهد و فقيه سترگ و امام شب شكن را عبرت آموز مي دانيم و هم براي خود و حتي رهنوردان وادي كهنسالي كه چه بسا بسياري از صحنه ها و لحظه ها را از گذشته تاريخ و تاريخ گذشته در ذهن و زبان دارند. براي هر حركت و جنبش و انقلاب بايد جرقه يا آتشزنه اي را در نظر گرفت. چه بسا كه در همان جرقه نخستين زبانه هاي آتش انقلاب سر بركشد و شعله ور شود و چه بسا كه همان جرقه در دل خاكستر بظاهر خاموش نهفته باشد. تا در فرصتي زبانه بكشد. به تعبير اصحاب

ص: 7255

منطق همان آتش بظاهر نهفته است كه بالقوه امكان ايجاد آتش را حاصل مي آورد. مي ماند تا نسيمي، بادي يا طوفاني آتش را شعله ور كند. اگر قرار باشد جرقه نخستين انقلاب اسلامي را با تطور و بازگشت به تاريخ انقلاب بيابيم چه بسا كه لازم است حتي چند سالي به قبل از انقلاب حتي آغاز نهضت برگرديم. نقطه شروع انقلاب اسلامي را بايد يازدهم جمادي الاولي در سال 1363 ه.ق بدانيم. روزي كه نداي رسا، صريح و بي پرواي مردي مردستان بلند شد و خليل آسا فرياد برآورد و به همه آفلين و زوال يابندگان دل خوش نكرد. بايد به تاريخي ترين سند مبارزات امام خميني (ره) برگشت. البته وقتي به عظمت و بلندي روح آن بزرگ پي مي بريم كه بتوانيم هر چند ضعيف فضاي خفقان زده و اختناق آلود آن روز ايران را تصور و ترسيم كنيم. عمر ما كوتاه تر از آن است كه بتوان فضاي سياسي - اجتماعي و شرايط فرهنگي و اقتصادي شصت چهل پيش اين كشور را در نظر آوريم. آنچه از افواه و اسناد شنيده ايم و دريافته ايم و آنچه از محتواي سخنان و پيامها و فريادهاي بيدارگرانه و سخنان افشاگرانه امام برمي آيد، اينست كه در آن روزهاي سياه، اوضاع اسف بارتر از آن بوده است كه در تصور ما بگنجد. اينك كه آبها

ص: 7256

از آسياب افتاده است، اينك كه دوران ديپلماسي و آرامش است، اينك كه پيروزي بدست آمده است، در قاموس برخي كه حتي جرات تكرار تلفظ واژه هاي انقلابي و كلماتي چون اعتراض و خشم و فرياد و مخالفت با نظام طاغوت را نداشتند،اندكي ثقيل باشد كه چرا امام در آن دوران در حالي كه همه هم سن و سالهايشان دنبال وجاهت ظاهري حوزوي، مرجعيت و... بودند، قيام كرد و سرمشق مبارزه قرار گرفت. بسا افرادي كه آن حركتها را خطر كردن مي دانستند. بي ترديد يكي از آشكارترين خصايص روحي و مبارزاتي امام صراحت همراه با جسارتي بود كه خداوند به هر كس نمي دهد. آن روزها كه در اين سرزمين هيچ كس جرات مخالفت هر چند ضعيف يا ناهمخواني با نظام طاغوت را نداشت و به خود جرات نمي داد حتي مخالفت يا عدم رضايتش را از عملكرد و سياستها و حركتها و مواضع نظام طاغوت آشكار كند. تنها يك مرد آنهم روحاني، نسبتا جوانتر از بسياري از شخصيتها و علماي مطرح حوزه صريحا بيرق مبارزه و لواي ستم ستيزي را بر دوش كشيد و خنجر فرياد را از نيام سكوت بيرون آورد. ابراهيم وار هشدار مي داد كه بدانيد هميشه نسيم لطف و نفحات عنايت و مرحمت الهي نمي وزد. تذكر داد كه بايد از خويش گذشت. بايد از

ص: 7257

تعلقات دنيوي رها شد تا در مسير نسيم روحاني الهي قرار گرفت و سرانجام براي نجات دين خدا از دست مشتي شهوتران بايد قيام كرد. مردم را به خروج عليه نظام شاهنشاهي فرا خواند نه با كنايه كه با صراحت و فرياد. مردم را از تفرقه دور كرد و عليه ركود و رخوت و خاك مرده اي كه بر سر مردم پاشيده بودند، اعتراض كرد و خطر سيطره همه جانبه مشتي هرزه گرد شهوتران و كودك خيابانگرد و جماعتي شهوت پرست پشت ميزنشين را يادآور شد. بايد انصاف داد كه وقتي پيام تاريخي امام را در آن حال و هوا با تامل و درنگ و با درك واژه واژه ها و مفاهيم بلند نهفته در آن پيام تاريخي مي خوانيم به عظمت روح و قدرت ايمان و سترگي شخصيت امام پي مي بريم و البته ما مي مانيم و افسوس و انگشت تحير از آن نعمت عظماي الهي و بحق آيت خدايي كه در ظلمات متراكم آن روز ايران قد برافراشت و ما را به سوي وادي ايمن و نور و بيداري و قرآن راه برد. قسمتهايي از آن پيام را مرور مي كنيم تا به جملات بيدارگرانه و اعتراض امام پي ببريم: "هان اي روحانيين اسلامي!اي علما رباني!اي دانشمندان ديندار!اي گويندگان آئين دوست!اي دينداران خداخواه!اي خداخواهان حق پرست!اي حق پرستان

ص: 7258

شرافتمند!اي شرافتمندان وطنخواه!اي وطنخواهان با ناموس! موعظت خداي جهان را بخوانيد و يگانه راه اصلاحي را كه پيشنهاد فرموده بپذيريد و ترك نفع هاي شخصي كرده تا به همه سعادت هاي دو جهان نائل شويد و با زندگاني شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شويد. "ان الله في ايام دهركم نفحات الافتعرضوالها" امروز روزي است كه نسيم روحاني الهي وزيدن گرفته و براي قيام اصلاحي بهترين روز است، اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براي خدا نكنيد و مراسم ديني را عودت ندهيد، فرداست كه مشتي هرزه گرد شهوتران بر شما چيره شوند و تمام آئين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند." (1) اينك با هر دردمندي به توافق رسيده ايم كه پيام مذكور را بايد آتشزنه اعتراض از سوي امام نسبت به نظام پهلوي دانست. پس از آن موضعگيري طاغوت مطرح است و دست و پا زدنهايش كه اگر جواب بدهد شايد نتواند از پس كار برآيد; زيرا وارد ميدان مبارزه و مقابله با خميني كبير شدن كاري ساده نيست. چه بسا به بهاي سقوط نظام تمام شود (كه ديديم در انقلاب اسلامي همان شد) . چه بسا براي مبارزه و شكست خميني زودتر از آن كه تصور رود، نظام شاهنشاهي و تخت و تاج را بايد از كف داد. از ديگر

ص: 7259

سو نمي توانستند در يكصد كيلومتري پايتخت آن روز، بزرگترين پايگاه ديني و فقهي و كانون فقاهت و ديانت را با خود همراه نداشته باشند. مركزي كه هر چند در دل كوير است اما به دريا راه دارد، درياي اسلام و قرآن كه هر لحظه ممكن است موجخيز فرياد مردمي كه از آن وادي درس بيداري و اسلامخواهي گرفته اند تمام كشور را فرا گيرد. زيرا خطيبان و سخنرانان و واعظان بسياري از همان شهر فرماندهي مي شدند و براي هر مناسبت مثل عاشورا و محرم، رمضان و... بيدارگراني را به شهرها و روستاها اعزام مي كردند كه به گفته ظريفي پيامآوران آزادي و رهايي و اسلام و قرآن بودند. اما از آنجا كه اكثر پادشاهان از چراغ عقل و معرفت محروم بوده اند يا قدرت آنها را كور كرده است خيلي دير بر سر عقل مي آيند. البته من معتقد نيستم كه لزوما همه پادشاهان افرادي ضعيف، نادان و بي سياستند. پادشاهان و طواغيت معمولا موضعگيري هايشان از قدرت نظامي نشات مي گيرد تا پشتوانه علمي و عقلي داشته باشند. عملكرد رژيم پهلوي هم از اين اصل مستثني نبود; زيرا آنها هم اصل را به حمله و حركتهاي فيزيكي گذاشتند. به خيال باطلشان مي خواستند از اين طريق از امام زهرچشمي بگيرند و او را به سكوت وادارند. و از

ص: 7260

گسترش آتش خشم و اعتراض جلوگيري كنند و در نهايت با حركت نظامي و ميليتياريسمي و كماندويي براي هميشه حتي خاكستر اعتراض و انقلاب و اسلام را بر باد دهند. بسياري هنوز سخنان شوم آن نخست وزير را در هيات دولت پس از نهضت 15 خرداد (تمثيل شترسواري و دولا دولا شدن) را بياد دارند. سخنان مهره سرسپرده اي چون پرويز ناتل خانلري را كه همواره مورد توجه شخص شاه بود. و متاسفانه بسياري از دانشگاهيان ايران بدون اندك توجه به انديشه هاي شوم سياسي و تفكر ضد انقلابي اش وي را شخصي دانشمند، علمي و... معرفي مي كردند و كم نيستند كساني كه بر مرده ريگ او هنوز هم اشك تمساح مي ريزند. امام در آن شرايط سخت با حركتها و تصميمهاي دقيق و رعايت اصول مبارزاتي خاص خود امكان هرگونه تفكر و خط خاموش را از رژيم سلب مي كرد. به هر مناسبت يا از بلند منبر معرفت به آگاهي و تحليل اوضاع مي پرداخت و يا پيام صادر مي كرد و خلاصه آرام نمي گرفت. در تاريخ 10/1/1341 در اعتراض به حركت كماندويي و حمله وحشيانه نيروهاي نظامي و امنيتي شاه به حوزه هاي علميه و ضرب و شتم و قتل طلاب جوان در حوزه بخصوص مدرسه فيضيه سخنراني تاريخي ايراد فرمودند كه در آن منبر هم، بدون كوچكترين خوف و عقب نشيني و حتي

ص: 7261

تهاجمي تر از قبل، مجموعه نظام شاهنشاهي را اعم از هيات حاكمه، دادگستري، محاكم قضايي، وكلاي مجلسين، و وضعيت اوضاع اقتصادي، كشاورزي و... همه را كوبيد و سياست نيرنگ آلود استعمار و عواملش را افشا كرد و مورد حمله قرار داد. برخي از آن نيرنگها و فريب كاريها را چنين بيان كرد كه: رژيم پهلوي با توجيه حمايت از دين به مراكز ديني هجوم مي برد! ، در لباس گرگ حمايت از مظلوم مي كند! از سويي مدعي ايمان و اسلام و تشيع است و از ديگر سو، اهانت به علما و فحش هاي ناموسي، تخريب مكتبهاي علماي اسلام و حبس و... خونخواري را در سرلوحه سياستهاي خود دارد. امام به صراحت و بدون كوچكترين ترس اعلام كرد كه: "رژيم پهلوي خونخوارتر از مغول است." امام درتحليلي تاريخي عليه نظام طاغوت، از حقايقي پرده برداشت و دست رژيم را رو كرد كه پس از آن هرگز نظام طاغوت نتوانست آن حقايق را كتمان كند. امام به ركت حسابشده و خزنده رژيم پهلوي براي نابودي قم، شهر جنود حق اشاره كرد و قضيه تصويب قوانين خلاف شرع را به گذشته هاي دورتر و برگرفته از اهداف بلندتر و ريشه دارتري مرتبط دانست كه همان شهر قم بود. به نص عبارتهاي روشن امام دقت كنيد: "من به شما عرض كنم كه مطلبي

ص: 7262

نيست كه مال اين چند ماهه باشد، اين يك مطلب ريشه دار است، مطلبي است كه مال چندين سال پيش از اين است، اگر نگويم چهل و چند سال پيش از اين لااقل بيست سال پيش از اين است كه اينها نقشه شان اين بود كه قم نباشد. در زمان حيات مرحوم آقاي بروجردي رضوان اللهعليه هم نقشه اين بود كه ايشان نباشند و قم نباشد. قم را با منافع خودشان مضر مي دانند. قم يك شهر حق است، جنود ابليس جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف مي دانند." (2) درانديشه ها و آثار امام دقت نظر و درك واقعي و شناخت عميق و ريشه اي از حركات و سياستها و نقشه هاي طاغوت اعجاب انگيز است. امام بخوبي دريافته بود كه رژيم پس از ارتحال آيةالله العظمي بروجردي در توطئه اي حسابشده و طرحي شيطنت آميز سعي داشت برخي از عوامل وابسته را تحريك كنند كه مرجعيت را به جايي ديگر غير از قم منتقل كنند و تلگراف بزنند كه پس از آيةالله بروجردي كانون مرجعيت به نجف يا حتي مشهد منتقل شود. نخست اينكه قم نزديك پايتخت يا مركز حكومت بود و حداقل بازتاب حركتهاي انقلابي سريعتر به مركز كشانده مي شود; ديگر اينكه رژيم طاغوت با اين كار اثبات خواهد كرد كه آنقدر قدرت دارد كه در تعيين مرجع براي مردم دخيل

ص: 7263

است. از ديگر سو سيطره و تسلط خود را بر حوزه ها اثبات مي كرد. تلقي و برداشت ديگر اين طرح و نقشه در صورت پيروزي اين بود كه روحانيت هم دولتي شده است و پس از آن دربار است كه مي تواند مرجعي را انتخاب يا خلع نمايد و نهايت همان اهداف شومي كه پشت اين حركت خوابيده بود. همان كه در كشورهاي ديگر طي سالها انجام گرفته است، دين دولتي شده است، دولت است كه امور دين را مثل ساير امور اداره مي كند در آنصورت روحانيت هم تشكيلاتي چون ساير تشكيلات دولتي است به تعبير ديگر كارمندي چون ساير كارمندان مي شود، تقريبا مانند مقدماتي كه در سازمان اوقاف قبل از انقلاب صورت گرفت و تعدادي هم روحانيت درباري بودند، در آنصورت روحانيتي كه استخدامي بودند نه تنها طبق بخشنامه هاي صادره از طرف رژيم فعاليت مي كردند حتي ماموريت داشتند افراد را در جهت عدم دخالت در مسائل سياسي نصيحت كنند. اين بحث در ذهنمان تداعي همان انتظاري را مي كند كه پس از بازداشت امام، از امام، داشتند. حرفي مقرون به اين مضمون كه مسئول بازجويي در سازمان امنيت آن روز كه به امام گفته بودند كه ما از شما يك چيزي مي خواهيم و آن اينكه در سياست دخالت نكنيد. باز هم بايد به نقش

ص: 7264

خارق العاده و تيزفهمي و ذكاوت سياسي امام اعتراف كرد كه دقيقا دست روي نقطه حساس گذاشت، دقيقا هدف را نشانه رفت و دست دشمن را خواند. با زباني ساده و صميمي، بسيار روان و بي پيرايه از نقش ها و اهداف رژيم پهلوي پرده برداشت و حقايق اجتماعي و سياسي را چنين پدرانه، اما قاطع و انقلابي روشن مي ساخت: "اينها شروع كردند به اسم احترام از مركزي، كوبيدن آن مركز ديگر را، نه از باب اينكه حبي به آن مركز را داشتند، به هيچ مركزي از مراكز ديانت، اينها احساس حب نمي كنند، نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند، از باب اينكه قم را نمي خواستند، قم موي دماغ بود، نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك مي كرد و كارهاي اينها زود در آن منتشر مي شد. اينها قم را نمي خواستند منتهي نمي توانستند به صراحت لهجه بگويند قم نه، مي گفتند نجف آره، مشهد آره. در قم چيزي به نظر نمي خورد، فهميدند كه چيزهائي به نظر مي خورد، چيزهائي به چشم مي خورد، چيزهائي به دهان مي خورد، به گوش مي خورد، فهميدند كه نه، آنطور نبوده است. اينها از آنوقت نقشه كشيدند براي نابودي روحانيت و دنبالش نابودي اسلام و دنبالش به نفع رساندن اسرائيل و عمال اسرائيل." (3) افشاگري ديگر امام، پيرامون قانون به سربازي

ص: 7265

بردن زنان و بظاهر حق شركت زنان در انتخاباتي بود كه مجلس براي زنان تصويب كرده بود و امام طرح اين توطئه را بهانه كرد و به قلب سياستهاي دشمن نشانه رفت. در اين مورد هم ضديت و معارضه رژيم پهلوي را با اسلام يادآور شد كه پشت اين كارها و مصوبه ها توطئه اي نهفته است و آن اينكه تصويب كرده بودند كه از شرايط صلاحيت افراد انتخاب كننده و انتخاب شونده براي وكالت مجلس هم زيركانه شرط مسلمان بودن و هم لزوم سوگند و تحليف به قرآن را حذف كرده بودند. ظاهر امر اين است كه يك يا دو كلمه را حذف كرده اند يعني هيات دولت صحبت ها كرده اند، مصوبه اي داشته اند كه دو واژه "مسلمان و قرآن" حذف شود. شايد بسياري از عالمان آن روز هم اين مصوبه را به تعجيل خوانده بودند اما فقط امام بود كه تا عمق قضيه پيش رفت و تقريبا محوريت مبارزه را پذيرفت و در مقابل معارضه و مخالفت و حذف اسلام و قرآن ايستاد آنجا كه چنين فرمود: "ديديم كه از اولي كه اين دولت بيسواد و بي حيثيت روي كار آمد، از اول هدف، اسلام را قرار داد، در روزنامه ها با قلم درشت نوشتند كه بانوان را حق دخالت در انتخابات داده اند لكن شيطنت بود، براي

ص: 7266

انعكاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود كه نظرشان به الغاء اسلام و الغاء قرآن، درست نيفتد و لهذا در اولي كه اينجا ما متوجه شديم و اجتماع شد و آقايان مجتمع شدند با هم براي علاج كار، توجه ما در دفعه اول منعطف شد به همان قضيه، بعد كه مطالعه كرديم، ديديم آقا قضيه، قضيه بانوان نيست، اين يك امر كوچكي است، قضيه معارضه با اسلام است. "منتخب و منتخب، مسلمان لازم نيست باشد، حلف به قرآن لازم يست باشد، قرآن را مي خواهيم چه كنيم؟ ! " بعد كه مصادف شدند با تودهني از ملت مسلم، تعبير كردند حرفشان را به اينكه خير مراد ما از كتاب آسماني قرآن است. ما هم از آنها پذيرفتيم به حسب ظواهر شرع لكن به مجرد اينكه اينها يك چند نفر عمله را دور خودشان ديدند يك زنده باد و مرده باد را ديدند، باز همان مسائل خبيثشان را از سر گرفتند، همان مطلبي را كه ابطال كرده بودند دوباره از سر گرفتند" (4) افشاگري ديگر امام اين بود كه رژيم وقتي با گروهي كماندو و نيروي امنيتي مسلح و نيروهاي سازمان يافته به حوزه حمله كرد و برايش گران تمام شد، با شايعه پراكني گفت اين نيروهاي دولتي و امنيتي نبوده اند بلكه دهقانان

ص: 7267

و اوباشي بوده اند كه سر خود به حوزه ها حمله كرده اند و اين حرفها نيز از سر جهل و ناداني نيروها و عوامل رژيم بود; ولي شرايط بگونه اي بود كه با تمويه و شايعه پراكني و دروغ امكان داشت بتوانند تا حدي ذهن و نظر مردم را از حقيقت دور كنند يا حداقل بتوانند حمله وحشيانه خود رااندكي كتمان كنند و مردم را به گمراهي بكشانند. در آن موقعيت مردي مي خواست كه قضيه را روشن كند و حقايق را به گوش مردم برساند. باز هم آن فقيه مجاهد، كسي جز امام خميني و يارانش نبودند كه حركت را متوجه شخص شاه دانستند. امام بگونه اي سخن مي گفتند كه مردم بدانندام الفساد اصلي شخص شاه است. امام در همان افشاگري ماندگار تاريخي چنين فرمود: "اين سال بد بود براي اينكه حمله به اسلام زياد شد، حمله به قرآن زياد شد، مراكز علم را كوباندند به حسب توهم خودشان، بچه هاي ما را، عزيزهاي مرا زدند، سرهايشان را شكستند، پاهايشان را شكستند، بعضي شان را كشتند، از پشت بام ها انداختند. اگر اينها دهقان ها بودند پس چرا اين دستگاه انتظامي كمكشان مي كرد؟ اينكه ديگر مخفي نبود، اين را صد هزار جمعيت از توي خيابان ها و از توي شهر و از توي مدرسه خوب مي ديدند كه دستگاه شهرباني دارد كمك مستقيم

ص: 7268

مي كند، اين دهقان ها را كمك مي كرد بر ضد اسلام. اگر راست مي گويند كه دهقان ها بودند، پس چرا وقتي كه مرضاي ما بردند در مريضخانه ها، شهرباني و اينها فرستادند گفتند: "دشمن هاي اعليحضرت را مي بريد در مريضخانه؟ پدرتان را درمي آوريم، اينها بايد بروند." (5) امام در ادامه همان بيانات جريان تهاجم كماندو را متوجه شخص شاه مي داند: "اگر دهقان ها بودند، به اعليحضرت چه كار دارند؟ اگر كماندوها بودند و آنهائي كه مربوط به خود ايشان است و از دستگاه خود ايشان هست، با قول ايشان بوده است؟ با فرمان ايشان بوده است و يا بدون اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع هست، خوب بگويند ما تكليفمان را با ايشان بفهميم، خوب بفهميم ما طرفمان كي هست؟ يك نفر است اصلا؟ اگر اينطور نيست خوب بگويند تا ما بفهميم كه اين كماندوها سر خود آمدند و همين طور بيخود، بيخودي آمدند يا سازمان امنيت اينها را آورد، يا شهرباني ها آوردند، يا نخست وزير امر كرد، يا فلان وزير، يا فلان امير امر كرد؟ خوب بگويند چه كسي اين كارها را كرده، چرا حاشا مي كنند؟ پيش هر كسي مي روي، گردن ديگري مي گذارند. به هر كسي اعتراض مي كني، به ديگري نسبت مي دهد. دستگاه شهرباني مي گويد كه سازمان امنيت، سازمان امنيت مي گويد شهرباني، دو تاي آنها مي گويند

ص: 7269

امر اعليحضرت. راست مي گويند كه امر اعليحضرت است؟ اعليحضرت با ديانت اسلام مخالف است؟ واقعا با قرآن مخالف است اعليحضرت به حسب قول اينها؟ اگر مخالف هست آن حرفها چه هست ديگر؟ آنهمه كسب كرامت كجاست؟ اگر مخالف نيستند پس چرا جلوگيري نمي كنند از اين وحشيگري ها؟ چرا تو دهني نمي زنند به اين شهرباني ها، به اين سازمان ها، به اين نخست وزيرها؟ " (6) امام خميني فردي همه سو نگر بود. در عين حال كه به مبارزات سياسي مي پرداخت با شم خاص و تيزبيني و نكته سنجي خارق العاده اي از توطئه ها و سياستهاي فرهنگي طاغوت نيز پرده برمي داشت. يكي از مواردي كه از همان آغاز نهضت امام همواره خطرش را هشدار مي داد نفوذ و سيطره اسرائيل و يهود است. شايد در تمام طول تاريخ روحانيت در نيم قرن اخير كمتر عالم مبارزي تا بدين ميزان به تحليل اهداف پنهاني و بلند مدت استعمار و عوامل آن و از چگونگي نفوذ و اجراي طرحها و نقشه هاي شومش پرداخته باشد. آگاهي از نقش شخصيت ها و مشاورين و اطرافيان شاه و ساير مسئولين نظام و حكومت پهلوي نيز برگرفته از همان شم خاص و خدادادي بود كه امام عزيز داشت. امام مقايسه مي كند مشاورين سلاطين را كه گاهي علما و دانشمندان بوده اند ولي متاسفانه در زمان طاغوت مشاوران اسرائيلي

ص: 7270

و يهودهايي هستند كه بجز سيطره بر ناموس و سرزمينهاي مسلمين و تجاوز و تعدي در قاموسشان مفاهيمي يافت نمي شود: "ما نمي خواهيم كه مملكت ما در خارج معرفي بشود كه همچنين عناصر خبيثي سركارند، ما نمي خواستيم اين را. ما مي خواهيم كه مملكت ما از آن نقطه اوليش تا آن آخرش جوري باشند، طوري سلوك بكنند كه مايه افتخار يك مملكتي باشد، بگويند آقا ما اميركبير داريم، وزراء سابق، مشاورين سلاطين سابق علما بودند، علي بن يقطين بوده است، گاهي ائمه اطهار (ع) بوده اند، حالا مشاورين چه كساني هستند؟ اسرائيل! مشاورها اسرائيل! " (7) بي ترديد يكي از حركتهاي خزنده ديگر استكبار مساله فرقه گرايي و دامن زدن و تقويت و حمايت از آن به گونه هاي مختلف است. حمايت و رشد فرقه هاي ضاله اي كه در سده اخير بخصوص زير چتر تبليغ دين و كارهاي خيريه انجام مي شد و با سازماندهي و برنامه ريزي و طراحي انگليسي ها صورت مي گرفت. در آن سالها كه كسي از مسائل پشت صحنه و دستهاي پنهان خبر نداشت، امام خبير بود كه از وجود و نفوذ بهائيت بعنوان دشمن اسلام خبر مي داد. نفوذ و سيطره بهائيت در مطبوعات و جرايد آن دوره سياه از مواردي بود كه امام هرگز از آن و خطرش غافل نبود. امام نه در سالهاي اخير (بخصوص

ص: 7271

پس از پيروزي انقلاب و برپايي نظام مقدس جمهوري اسلامي كه بعنوان جبهه مقاوم و خط مقدم مبارزه با صهيونيزم جهاني فعاليت مي كند) بلكه از همان آغاز، مبارزه با صهيونيزم و شبكه جهاني آن را براي تمامي كشورهاي اسلامي و امت مسلمان جهان در راس مبارزات آشكار خويش قرار داده بود. آن سالها و ايامي كه حتي از رشد و نطفه بندي و شكل گيري نخستين صهيونيست ها يا كسي خبر نداشت يا جرات اعتراض و هشدار را بخود نمي داد، باز هم فريادگر بزرگ و كسي كه از وجود اين غده سرطاني در جهان اسلام خبر مي داد امام بود. در خرداد 1341 نقطه عطف مبارزات امام يعني حدود سي وشش سال قبل، پيش از آنكه طفل نامشروع اسرائيل قد علم كند، با غيرت و همتي علي وار از بين بردن و نابودي آن وجود نامشروع را يادآور مي شد. امام جريان نفوذ صهيونيست ها را تحليل كرد. حتي از گسترش يهود در سرزمينهاي اسلامي در آن روز خبر مي داد حتي سالهاي آينده را مي ديد كه روزي صهيونيزم مكه معظمه را نيز تهديد خواهد كرد. روزي كه بحث مبارزه با اسرائيل نه تنها در دستور كار كشورهاي اسلامي نبود بلكه بعضي از سران كوته بين و بخواب رفته منطقه هم باورشان نمي آمد روزي بيايد كه قريب 2 ميليون صهيونيست

ص: 7272

در قلب جهان اسلام و كشورهاي اسلامي قد بكشد، و زندگي يك ميليارد مسلمان را به سخره بگيرد. هر روز به دامنه جغرافيايي و سياسي اش بيفزايد، تا آنجا كه مبناي رابطه سياسي - اقتصادي بسياري از كشورها قرار گيرد. و رابطه با كشوري ساختگي، نامشروع وبي تاريخ در قراردادها و روابط ديپلماسي و اقتصادي كشورها اصل قرار گيرد. هر گونه موضعگيري و تحريم يا محدوديت روابط با آن مورد مخالفت صريح و جبهه گري و انتقام و تلافي متقابل آمريكا و اقمارش واقع گردد. پس از گذشت سي و شش سال از آن بيانات روشنگرانه به وسعت ديد و آينده خواني و دقت نظر امام توجه فرماييد: "دو هزار نفر بهائي را به اقرار خودشان در روزنامه دنيا (بعد فردا مردك نگويد كه اشاعه اكاذيب است، در روزنامه دنيا دو هزار نوشته است) اسرائيل بهائي را، اسم بهائي نياورده است. بعضي از وابستگان به بعضي از مذاهب (اسمشان را مذهب گذاشت!) دو هزار نفر را مي گويند پنجهزار است. دوتايش را اينجا نوشته است (اين كه نوشته حالا) اينها با كمال احترام، نه مثل حاجي هاي بدبخت ما كه وقتي مي خواهند تذكره به آنها بدهند، بايد چقدر زحمت بكشند، چقدر رشوه بدهند، چقدر بيچارگي بكشند تا اينكه يك چند تا از آنها را رد كنند." (8)

ص: 7273

امام در پاسخ برخي مقامات مملكتي كه گفته بودند فلان آقا را بگيريد كه عليه اسرائيل حرف زده است چنين صريح مي فرمايد: "... حتي آن نماينده بي عرضه آنجا هم شكايت مي كند كه فلان آقا را بگيريد از باب اينكه اينجا يك حرف حقي زده است، گفته اسلام در خطر است از دست يهود، آقا مگر شما يهوديد؟ مگر مملكت ما، مملكت يهود است؟ " (9) نكته ديگري كه در همان بيانات تاريخي مي توان يادآور شد و بايداندكي باز كرد و به تحليل آن پرداخت اينكه امام از منابع اطلاعاتي مردمي بسيار موثق و قوي و مطمئني برخوردار بود. با وجود جو خفقان و اختناق حاكم و كنترل دقيق و لحظه به لحظه بيت و اطرافيانشان باز هم از قضايا و روابط و معاملات و ملاقاتهاي سري هم خبردار مي شدند. منابعي مومن و اسلامخواه اخبار دردناك و اسف باري را از ضعف و سستي و ذلت و جهل سران مملكتي به امام مي رساندند. شايد افراد ديگري هم از اين اخبار مطلع بودند يا كما بيش مطالبي بگوششان مي رسيد ولي انصاف بايد داد كه فقط امام و اصحاب راستينش بودند كه فرياد مي زدند. از فرصتها به احسن وجه بهره مند مي شدند. امام بود كه از

ص: 7274

طرح و تحليل و تذكار اين مطالب كه هر كدامش جرمي جداگانه محسوب مي شد ابا نداشت. با جسارت و شهامتي كه داشت هرگز به خضوع و تسليم و سازش و سكوت در برابر زورگوييهاي استعمار و عوامل آن تن در نداد. از جمله نكات اساسي ديگر پرده برداشتن از ساختگي بودن رفراندومي بود كه به تعبير امام به واقع با زور سرنيزه انجام گرفت. عجيب اينكه امام با مسئولين، بخصوص شخص شاه اتمام حجت كرد، اول نصيحت مي كرد و از سر خيرخواهي مطالبي را به او تذكر مي داد. در صورتي كه شاه ناديده مي گرفت امام اعتراض مي كرد، افشا مي كرد، فرياد مي زد، منبر مي رفت مسائل را به سطح جامعه مي كشانيد، بيانيه صادر مي كرد. نكته مهم و حساس اين است كه امام هميشه به هدف اصلي يعني شخص شاه نشانه مي رفت و او را مي كوبيد زيرا بخوبي مي دانست كه تمام نقشه ها و سياست ها زير سر اوست. در جريان رفراندومي كه اشاره شد امام چنين گفت: "من نصيحت كردم به شاه، فرستادم آدم آنجا، در آن اول امر قبل از رفراندوم، به وسيله بهبودي، به وسيله پاكروان پيغام دادم به او، آقا نكن اين كار را، اين رفراندوم را نكن، اين خوب نيست براي شما اين كار را بكنيد، دست به اين قانون نزن،

ص: 7275

اگر امروز ارسنجاني چهار تا رعيت را بياورد برقصاند و بگويند زنده باد، فردا چهار تا رعيت مي آيند و مي گويند مرده باد، نكن اين كار را، صلاح يست بكني اين كار را" (10) در ادامه همين سخنان پس از اتمام حجت امام مي فرمايد: "گوش نكرد، ديديد چه جور شد، دو هزار نفر راي نداشتند، باقي اش زور بود، همه مي دانند بازار تهران بسته شد كه راي ندهد، بازار قم بسته شد كه راي ندهد، ساير شهرستان ها راي ندادند، اينها دو هزار تا راي آزاد بدون سرنيزه نتوانستند تهيه كنند. ما نمي خواستيم اينطور مفتضح بشويد، ما نمي خواستيم ملت از تو رويگردان بشوند، ما مي خواستيم شما آدمي باشيد كه وقتي يك چيزي را بگوئي، ملت، تمام ملت لبيك بگويند، ما ميل داريم شاه ما اينجور باشد، ما ميل داريم وزير ما اينجور باشد كه اگر يك مطلبي را گفت تمام ملت با او موافق باشند نه اينكه با حرفهايش "6 ميليون" "6 ميليون". به جان عزيز شما اگر اينها چند هزار هم داشتند، باقي اش با پر كردن صندوق، شايد به سمع ايشان نرسيده است. شايد آنها گفته اند به او كه "6 ميليون، اكثريت قاطع" و الا شاه كه دروغ نمي گويد! نمي شود كه دروغ بگويد. "با اكثريت قاطع! تمام قاطبه اهل ايران! " پس بازار تهران

ص: 7276

از اهل ايران نيست؟ ! خيابان هاي تهران اهل ايران نيستند؟ ! قم از اهل ايران نيست؟ ! روحانيون از اهل ايران نيستند؟ ! ساير شهرستان ها ايراني نيستند؟ ! اين ايران كجاست؟ ! اين آراء از كجا آمد؟ " (11) نكته اساسي ديگر در بيانات مذكور مقاومت روحانيت در برابر ظلم بود. يكي از بركات ماندگار نهضت 15 خرداد را بايد همين دانست كه روحانيت تجديد حيات كرد، با مبارزه آشنا شد، جان تازه گرفت، از لاك سكوت بيرون آمد، بالاخره فريادها و هشدارهاي مكرر امام كارگر افتاد. حداقل گروهي از روحانيت بخصوص نسل جوانترشان به نداي امام لبيك گفتند و خط فرمان از آن پير گرفتند. بالاخره نفس مسيحايي آن مسيح دوران در حيات روحانيت و حوزه هاي علميه تاثير كرد و بسياري از روحانيون كمر همت بستند و با امام بيعت كردند و ديديم در ادامه مبارزه و انقلاب بسياري از آنان بر سر پيمان الست، جان باختند، شكنجه ها شدند تبعيدها را بجان خريدند، زندان و آوارگي را در راه اهداف آن پير خداترس و مبارز و مجاهد في سبيل الله قبول كردند. اصولا در بررسي تاريخ تحول فكري - مبارزاتي روحانيت بايد براي امام جايگاه خاصي قائل بود. اگرچه متاسفانه هنوز هم در ذهن برخي از افراد عدم دخالت در امور سياسي

ص: 7277

ته مانده اي دارد و دخالت در سياست يا حضور در صحنه هاي سياسي را خلاف يا خارج از شان روحانيت مي دانند، حالا تصور كنيد آن روزهاي سخت را كه هنوز روحانيت با هويت صنفي خاص مطرح نبود يا حداقل در صحنه و نقش آفرين نبود. امام بايد چقدر خطر كند كه آن قشر را به صحنه بكشاند، چه عظمت و قدرتي بايد انزواي چندين صد ساله را بزدايد و سكوت سنگين علماي نجف و قم و مشهد را بشكند و از همان روزهاي نسبتا جواني زعامت و رهبري سياسي مبارزاتي حوزه ها را در سراسر جهان اسلام بدست گيرد. با وجود ناهمراهيها و مخالفتهاي بسيار، امام اندك تزلزلي بدل راه نداد و مايوس نشد. همان روزها هر چند غريبانه و تنها، اما سرفراز و قهرمانانه از خطر پايمال شدن نواميس مسلمين زير چكمه هاي عمال اسرائيل خبر داد و هشدارهاي تاريخي امام خود موضوع بحثي ديگر است: امام در بيانات زير سكوت مرگبار امت و هيات حاكمه آن روز ايران، سكوت دردناك علماي قم و نجف و تهران و مشهد را در برابر اسرائيل و يهود و بهائيت، در برابر نواميس مسلمين چنين جسورانه درهم شكست. "واي بر اين مملكت، واي بر اين هيات حاكمه، واي بر اين دنيا، واي بر ما، واي بر اين علماي

ص: 7278

ساكت، واي بر اين نجف ساكت، اين قم ساكت، اين تهران ساكت، اين مشهد ساكت، اين سكوت مرگبار اسباب اين مي شود كه زير چكمه اسرائيل به دست همين بهائي ها، اين مملكت ما، اين نواميس ما پايمال بشود. واي بر اين ما، واي بر اين اسلام، واي بر اين مسلمين.اي علما ساكت ننشينيد، نگوئيد الان مسلك شيخ رضوان الله عليه، والله شيخ اگر حالا بود تكليفش اين بود: امروز سكوت همراهي با دستگاه جبار است، نكنيد سكوت". (13) بخوبي مي دانست كه سكوت در برابر كوچكترين خلاف كاريهاي رژيم طاغوت يعني بها دادن به خلافكاريهاست. وقتي كه به رفراندوم ساختگي و تحميلي اعتراض كرد. وقتي ازانديشه توطئه آلود تساوي حقوق زن و مرد و عوارض خطرناك و شيطاني اين فكر خبر داد و علما هم با امام همراهي كردند. امام چنين فرمود: در بيانات تاريخي )10/1/41( پيرامون نقش روحانيت در احياي اسلام: "بد شد امسال براي اينكه اين مطالب واقع شد و خوب شد براي اينكه شما آقايان زنده كرديد اسلام را، ايستاديد، در مقابل ظلم ايستاديد، اگر نايستاده بوديد خدا مي داند كه حالا رفته بودند تا آخر، ايستادگي شما اسباب اين شد كه حاشا كردند مطالبشان را، گفتند خير طلاق به دست مرد است، كي ما گفتيم". (14) امام عزيز از

ص: 7279

قدرت غيرقابل شكست و اثربخش علماي اسلام بخوبي باخبر بود، هميشه به همصدايي و وحدت اين نيروي عظيم معنوي تاكيد مي ورزيدند: "خوب بگوئيد آقا حرف را، چه مي كنند؟ اگر همه علماي اسلام يك مطلبي را بگويند، حالا كه خطر بر اسلام وارد شده است و آن خطر يهود است و حزب يهود كه همين حزب بهائيت است، اين خطر كه حالا نزديك شده است، اگر آقايان علماي اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم همصدا بگويند كه آقا ما نمي خواهيم كه يهود بر مقدرات مملكت ما حكومت كند، ما نمي خواهيم كه مملكت ما با مملكت يهود هم پيمان بشود در مقابل پيمان اسلامي آنها، مسلمين با هم، هم پيمان مي شوند، آقايان با يهود هم پيمان مي شوند! چه وضعي است اين مملكت؟ اگر نوكر هم هستيد چرا اينقدر نوكر؟ " (15) نكته ديگر اينكه، امام در ادامه مبارزه، هر زمان كه لازم مي دانست به همان قانون اساسي استناد مي كرد، قانوني كه شاه و دولتمردان ديگر مدعي اجراي آن بودند. امام در دفاع از قانون اساسي و مخالفت با سستي پايه هاي آن قانون كه در نوع خود در آن شرايط قانون پيشرفته و خوبي بود، به شاه اعتراض مي كرد. در اعتراض به مصوبات غيرقانوني مجلس فرمايشي به قانون اساسي استناد مي كرد. كاري كه در سوابق مبارزاتي هيچ عالمي وجود

ص: 7280

نداشت. امام كوچكترين حركت فرهنگي رژيم پهلوي را زير نظر داشت. در برهه اي از زمان در تاريخ فرهنگ اين كشور افرادي در تحقيقات علمي - دانشگاهي به قبرشكافيهايي مي پرداختند كه بين صفوف مسلمانان تفرقه بيندازند مثلا جماعتي بظاهر موجه، در جهت اهداف فرهنگي رژيم طاغوت تفكر زرتشتيگري را ترويج مي كردند. اينگونه تحقيقات و زمينه هاي پژوهشي از اين نمونه را در دستور كار تحقيقات علمي - دانشگاهي قرار داده بودند. مبلغين و پژوهشگراني چون پور داود و... را هم با بزرگ نمايي - به عنوان پشتوانه - جلو مي انداختند. امام در آن شرايط در عين حال كه مسائل مهم را در نظر داشت، از اين امور هم غفلت نمي ورزيد. مي دانست كه طرح اين مسائل در افكار و تحقيقات چه بسا كه به توطئه همطرازي اوستا و قرآن كريم منجر شود. اگر چه برخي از دانشگاهيان نسبت به اين گرايش ها و تحقيقات مشكوك بودند حتي غيرمستقيم ابراز عدم رضايت مي كردند ولي چه كسي بود كه شهامت اعتراض حتي در لباس كنايه و از بستر اشاره و ايماء در محافل علمي را بخود بدهد. متاسفانه در همين اواخر برخي هم نه تنها كراهيت و نارضايتي از خود نشان ندادند كه با سكوت رضايتمندانه، ناخواسته حتي بر اين تحقيقات مهر تاييد هم زدند. اندكي نظر به

ص: 7281

گذشته بيفكنيم، براي درك بهتر شرايط آن روز. بار ديگر تاكيد كنيم كه متن اعتراضات امام نه در گوشه انزواي يك حسينيه يا مسجد و يا حتي در يك مجلس سخنراني بود، بلكه تلگراف رسمي بود كه با امضاء و مهر خطاب به اسدالله علم يكي از نقش آفرينان و مهره هاي نظام شاهنشاهي صادر شد. امام در تلگراف تاريخ 15/8/1341 به عواقب تخلف از شرع و قانون اعتراض مي كند. در همين تلگراف هم امام از موضع قدرت و بدون كوچكترين ترديد در حقانيت راهشان حرف مي زند، حتي تهديد مي كند كه بايد به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسي گردن نهيد و از عواقب وخيمه تخلف از قرآن و احكام علماي ملت و زعماي مسلمين و... بترسيد. از آنجا كه با حذف حتي يك عبارت از متن تلگراف مهم مذكور غبن و خسراني حاصل مي آيد، بار ديگر و از سر تامل و با نظر داشت به آن روزگار و شرايط تاريخي و سيطره بلامنازع طاغوت و حمايت جهاني از شاه و رژيم طاغوت بخشي از تلگراف را با تاملي عبرت آموزانه باز مي خوانيم: تلگراف امام خميني به اسدالله علم و تذكار عواقب تخلف از شرع و قانون تاريخ: 15/8/1341 تهران - جناب آقاي اسد الله علم عطف به تلگراف سابق اشعار مي دارد، معلوم مي شود شما

ص: 7282

بنا نداريد به نصيحت علماي اسلام كه ناصح ملت و مشفق امتند توجه كنيد و گمان كرديد ممكن است در مقابل قرآن كريم و قانون اساسي و احساسات عمومي قيام كرد. علماي اعلام قم و نجف اشرف و ساير بلاد، تذكر دادند كه تصويبنامه غيرقانوني شما برخلاف شريعت اسلام و برخلاف قانون اساسي و قوانين مجلس است، اگر گمان كرديد مي شود با زور چند روزه، قرآن كريم را در عرض اوستاي زردشت و انجيل و بعض كتب ضاله قرار داد و به خيال از رسميت انداختن قرآن كريم (تنها كتاب بزرگ آسماني چند صد ميليون مسلم جهان) افتاده ايد و كهنه پرستي را مي خواهيد، تجديد كنيد، بسيار در اشتباه هستيد، اگر گمان كرديد با تصويبنامه غلط و مخالف قانون اساسي مي شود پايه هاي قانون اساسي را كه ضامن مليت و استقلال مملكت است، سست كرد و راه را براي دشمنان خائن به اسلام و ايران باز كرد، بسيار در خطا هستيد. اينجانب مجددا به شما نصيحت مي كنم كه به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسي گردن نهيد و از عواقب وخيمه تخلف از قرآن و احكام علماي ملت و زعماي مسلمين و تخلف از قانون بترسيد و بدون موجب، مملكت را به خطر نياندازيد و الا علماي اسلام درباره شما از اظهار عقيده خودداري نخواهند

ص: 7283

كرد. (16) والسلام علي من اتبع الهدي روح الله الموسوي الخميني در بررسي پيامها و سخنان حدود يكماه پس از آن تلگراف، امام بياناتي دارند كه در واقع بايد اساسنامه و شيوه و اصول مبارزاتي مسلمين ناميده شود. آنچه از محتواي آن سخنان روشنگرانه مي توان استخراج كرد و بصورت سرفصل و عنوان يادآور شد موارد زير است. "تاريخ سخنراني )11/9/1341( است." 1- عدم توجه به ناصحيني كه از روي غفلت، مستقيم و غيرمستقيم امام را به سكوت دعوت مي كردند. 2- استناد به تاريخ صدر اسلام و يادآوري موارد و شواهد و تمثيلهايي از صدر اسلام تا علما و ناصحين از گذشته تاريخي عبرت بگيرند، بخصوص از جريانهاي سياسي دوران حكومت حضرت علي (عليه السلام) 3- اشاره و تحليل تاريخ مبارزات روحانيت بيدار و ايستادگي در برابر حكومت جائر از جمله يادآوري نقش حياتي ميرزاي شيرازي در جريان تاريخي تحريم تنباكو و... نقش ميرزا محمد تقي شيرازي در جريان انقلاب عراق. 4- تحليل اينكه علماي سابق هم اصل را بر نصيحت و هدايت و وحدت مي نهادند ولي مشروط به اينكه طرف مقابل و حاكمان همعصرشان نصيحت پذير باشند. آنگونه نبود كه در برابر به خطر افتادن استقلال مملكت هم سكوت كنند يا با نصيحت عمل كنند. سعي داشتند با اعزام افراد، حقايق را به اطلاع

ص: 7284

عموم برسانند، اگر نشد و كاري از پيش نرفت و اگر نصيحت و هدايت علما خطاب به سران كشور تمثيل آب در هاون كوبيدن و در گوش مرده سخن گفتن مي شد. ناچار به قيام و اقدام قاطع و انقلابي مي شوند، آنهم قيامي بود كه به قيام قرآني و ديني موسوم مي شد و يادآور مي شدند كه به غلط تبليغ نكنند كه اين قيامها از سر قدرت طلبي و دنيا خواهي است. 5- تفكر قانونمند امام از همان آغاز نهضت مشهود بود. البته نه قانوني كه بااسلام و احاديث نبوي مخالف باشد. امام اقرار مي كند كه با كمال خضوع به قوانين اسلام گردن مي نهد و در مقابل هر چه مخالف دين و قرآن باشد ولو قانون اساسي باشد خالفت خواهد كرد. 6- اعتراض صريح و مستقيم به جشن 17 دي و كشف حجاب. 7- يادآوري وابستگي علمي - تحقيقاتي در مراكز دانشگاهي به كشورهاي بيگانه. امام در اعتراض به وابستگي دانشگاهها چنين مي فرمايد: "ترقي مملكت به دانشگاه است كه آن را به اين صورت درآورده ايد، صد سال است به يك معني دانشگاه داريم، اما هنوز يك لوزتين سلطان را مي خواهند عمل كنند بايد از خارج طبيب بيايد! سد كرج را بايد خارجي ها درست كنند! يك خط و جاده را بايد خارجي ها بيايند بكشند. )8 " )17-

ص: 7285

در آن شرايط تاريخي روحانيت با مشكل ديگري هم روبرو بود. عدم رهياري با امام. پرهيز از دخالت در امور سياسي كه از جانب برخي از افراد ذي نفوذ هم تشديد با توصيه مي شد. از طرف ديگر رژيم پهلوي هم به اين كناره گيري و انزواطلبي برخي از افراد ساده لوح دامن مي زد و به نفع آنها تبليغ مي كرد. عوامل و وابستگان دربار مبلغ اين انديشه بودند كه روحاني بايد برود دنبال مسجد و نماز و عبادت و... بگونه اي تبليغ كرده بودند كه روحانيت با پيشرفت و مدنيت مخالف است، متاسفانه تا حدي هم بعلت گستردگي شبكه تبليغات و سكوتهاي مصلحتي جماعتي به اهداف خود رسيده بودند. امام بود كه هم بايد دين تبليغات و تفكر غلط را خنثي مي كرد و از طرف ديگر بايد روحانيت را به صحنه فرامي خواند. فريادها و هشدارها و بيانات بيدارگرانه امام در اين شرايط نيز از مسائل محوري و بنيادين مبارزه است. امام نقش و وظيفه روحانيت را بيان مي فرمود. در هر فرصت كه احساس مي كرد ممكن است روحانيت از اين جوانب ضربه بخورد يا شكست روحي او را از صحنه خارج كند، بدانان قوت قلب مي داد. خطاب به روحانيون مي گويد: "اما شما آقايان! وظيفه شما اين است در هر مقام كه هستيد وزانت و حيثيت اسلام را حفظ

ص: 7286

كنيد. اگر يك نفر از افراد شما برخلاف زي خودش عمل كند، جامعه روحانيت را بد معرفي مي كند، راضي نشويد ديگران كه بد معرفي كنند، خودمان هم بد معرفي كنيم". (18) در ادامه همان سخنان اميدبخش چنين مي فرمايند: "به خواست خدا استقلال و حيات مملكت دست شماست. هر چه پيش بيايد به نفع شماست يا به ضرر شما. اگر به ضررتان تمام شد بايد شكست روحي نخوريد، شكست ظاهري مهم نيست، آنچه مهم است شكست روحي است. اگر انسان شكست روحي خورد تا آخر بايد به گورستان برگردد. شما كه استناد داريد به ذات مقدس حق تعالي، شما كه روحاني هستيد، شما كه قلبتان با ماوراء الطبيعه است، اين عالم شكست ندارد، عالم چيزي نيست، كسي كه رابطه با خدا دارد شكست ندارد. شكست مال كسي است كه آمالش دنيا باشد. اگر آمال دنيا باشد، شكست است. اگر آمال غيب و ماوراء غيب باشد، شكست ندارد. شكست مال بيچاره هاست، شكست مال كساني است كه معتمد به شيطانند و ذخائر دنيا قلبشان را فرا گرفته است. اگر يك جائي به ضرر شما تمام شد، قلبتان محكم باشد، تا آخرين فردتان بايستيد. گمان نكنيد اين آدم شكست خورد تمام شد، تو هم يك موحدي، تو هم يك مسلمي، تو متصل به خداوندي، خدا شكست نمي خورد. "ولا تهنوا

ص: 7287

ولاتحزنوا وانتم الاعلون ان كنتم مومنين" اگر به نفع تمام شد دست و پاي خود را گم نكنيد، محكم باشيد، نه در آن طرف فزع داشته باشيد و نه در اين طرف زياده روي داشته باشيد". (19) دقت همه جانبه امام در جريان نهضت شگفت انگيز است. از ساده ترين اصول اخلاقي و تكليفي غافل نمي ماند. هرگز اجازه نمي داد حتي عليه دولت غيرقانوني، غاصب، وابسته و منفور پهلوي ناسزا و كلمات زشت و خلاف ادب و تربيت گفته شود. از ديگر سو هميشه از حضور مردم در صحنه تشكر كرده است. در همان پيام مهم )11/9/1341( از حضور عموم برادران تشكر مي كند. در همان پيام بيداري و هشياري و حفظ وحدت را يادآور مي شود. كمتر از دو ماه پس از آن سخنان روشنگر يعني در تاريخ 2/11/1341 جمعي از متدين از امام طلب حكم يا استفتاء دارند كه نظر و حكم را پيرامون تصويب ملي و قوانين خلاف شرعي كه در مجلس تصويب شده بود اعلام فرمايند. همانگونه كه اشاره شد نخستين نكته كه در همين تلگراف و ساير نوشته ها چشمگير است رعايت ادب كلام و پرهيز از هرگونه اهانت يا بيان و تحرير جملات و عبارتهاي غيرمودبانه است، الحق تمام زواياي زندگي آن فقيه عارف و مرجع سترگ روزگار غيبت سرمشق عبرت و اخلاق بود.

ص: 7288

در آغاز پاسخ يا استفتاء بسيار رسمي و مودبانه مي گويد: "هر چند ميل نداشتم مطلب به اظهار نظر برسد. لهذا مصالح و مفاسد را به وسيله آقاي بهبودي به اعليحضرت تذكر دادم و انجام وظيفه نمودم و مقبول واقع نشد، اينك بايد به تكليف شرعي عمل كنم." (20) اساسي ترين پيام اين استفتاء علاوه بر آگاهي اذهان تحليل حقوقي و تفسير تخصصي از قانون اساسي و رفراندوم با دلايل قانوني و حقوق است. در اين پيام از موضع حقوقداني خبره و مجرب اصل رفراندوم را زير سئوال مي برد. سوالهايي كه امام پيرامون اصل رفراندوم مطرح مي كند چه بسا به ذهن وكلا و آنان كه قانون گذار بودند، خطور نمي كرد. البته آنها تصور مخالفت روحانيت و نفوذ و قدرت آنها را دقيقا نداشتند. نمي دانستند كه روزي مردي روحاني، فقيهي سياستگزار از همان طريقي كه آنها رفته بودند و به استناد قانوني كه آنها برايش سينه چاك مي كردند، آنها را محكوم خواهد كرد. به برخي اشكالهاي قانوني كه امام بدانان اشاره مي كند دقت فرماييد تا به شناخت هر چند گذرا نسبت به يكي ديگر از زواياي آن مرد الهي نايل آييم: "اينجانب عجالتا از بعضي جنبه هاي شرعي آن كه اساسا رفراندوم يا تصويب ملي در قبال اسلام ارزشي ندارد و از بعضي اشكالات اساسي قانوني

ص: 7289

آن براي مصالحي صرفنظر مي كنم، فقط به پاره اي اشكالات اشاره مي نمايم. 1- در قوانين ايران رفراندوم پيش بيني نشده و تاكنون سابقه نداشته، جز يك مرتبه آنهم از طرف مقاماتي غيرقانوني اعلام شد و به جرم شركت در آن جمعي گرفتار شدند و از بعضي حقوق اجتماعي محروم گرديدند. معلوم نيست چرا آنوقت اين عمل غيرقانوني بود و امروز قانوني است. 2- معلوم نيست چه مقامي صلاحيت دارد رفراندوم نمايد و اين امري است كه بايد قانون معين كند. 3- در ممالكي كه رفراندوم قانوني است بايد به قدري به ملت مهلت داده شود كه يك مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد و در جرايد و وسايل تبليغاتي، آراء موافق و مخالف منعكس شود و به مردم برسد، نه آنكه به طور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملت اجرا شود. 4- راي دهندگان بايد معلوماتشان به اندازه اي باشد كه بفهمند به چه راي مي دهند، بنابراين اكثريت قاطع حق راي دادن در اين مورد را ندارند و فقط بعضي اهالي شهرستانها كه قوه تشخيص دارند صلاحيت راي دادن در مواد ششگانه را دارند كه آنان هم بيچون و چرا مخالف هستند. 5- بايد راي دادن در محيط آزاد باشد و بدون هيچ گونه فشار و زور و تهديد و تطميع

ص: 7290

انجام شود و در ايران اين امر، عملي نيست و اكثريت مردم را سازمان هاي دولتي در تمام نقاط و اطراف كشور ارعاب كرده و در فشار و مضيقه قرار داده و مي دهند. اساسا پيش آوردن رفراندوم براي آن است كه تخلفات قانوني قابل تعقيب كه ناچار مقامات مسوول گرفتار آن مي شوند لوث شود و كساني كه در مقابل قانون و ملت مسوول هستند اعليحضرت را اغفال كرده اند كه به نفع آنان اين عمل را انجام دهند. اينان اگر براي ملت مي خواهند كاري انجام دهند چرا به برنامه اسلام و كارشناسان اسلامي رجوع نكرده و نمي كنند تا با اجراي آن براي همه طبقات، زندگي مرفه تامين شود و در دنيا و آخرت سعادتمند باشند". (21) در بهمن ماه 1341 از طرف امام خميني پيام كوتاه ديگري خطاب به ملت ايران صادر مي شود كه در آن هتك حرمت به علما و حصر و حبس آنان را محكوم مي كنند. طلاب و مبلغين را به تبليغ اسلام (عليرغم مخالفت و ممانعت رژيم) دعوت مي كنند. در همين پيام حماسي، فرمايشي را از سخنان حماسه آفرين امام حسين (ع) بيان مي كنند. در اين پيام كوتاه هم همان نور و درد و جوهر خاص كه فقط آن امام بود مشهود است. از يك طرف صراحت اعتراض، از ديگر سو

ص: 7291

محكوم كردن رژيم وابسته و آمادگي و آرزوي دستگيري خود را بيان مي فرمايند تا تكليف از عهده و دوش امام ساقط شود: پيام امام خميني به ملت ايران تاريخ: بهمن 1341 بسم الله الرحمن الرحيم "مسلمين آگاه باشند كه اسلام در خطر كفر است. مراجع و علماء اسلام بعضي محصور و بعضي محبوس و مهتوك هستند. دولت امر داد حوزه هاي علميه را هتك كنند و طلاب بي پناه را كتك بزنند و بازار مسلمين را غارت كنند درب و پنجره مغازه ها را بشكنند. در تهران حضرت آيت الله خوانساري و حضرت آيت الله بهبهاني را در محاصره شديد قرار دادند و عده اي از علماء محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند و ما از آنها به هيچ وسيله نمي توانيم اطلاع پيدا كنيم. اراذل و اوباش را تحريك مي كنند كه به علماء و روحانيين اهانت كنند. آقايان طلاب و مبلغين را مانع مي شوند كه براي تبليغ اسلام در نواحي ايران بروند و تبليغ احكام كنند. با ما معامله بردگان قرون وسطي مي كنند. به خداي متعال من اين زندگي را نمي خواهم. "اني لا اري الموت الا سعادة ولا الحيوة مع الظالمين الا برما" كاش مامورين بيايند و مرا بگيرند تا تكليف نداشته باشم. فقط جرم علماء اسلام و ساير مسلمين آنست كه دفاع از قرآن

ص: 7292

و ناموس اسلام و استقلال مملكت مي نمايند و با استعمار مخالفت دارند. ينست حال ما تا آقاي علم و ارسنجاني چه بگويند". (22) روح الله الموسوي الخميني در سوم بهمن 1341 باز بيانيه اي ديگر از جانب امام بمناسبت حمله رژيم به مدرسه فيضيه صادر مي شود كه با عبارت استرجاء آغاز مي شود. اصولا اين پيامها از نهايت تاسف و دخالت و مصيبت خبر مي دهد. جريان حمله به حوزه كشتار و كتك طلاب و مردم بي پناه قم را توسط مامورين دولت تشريح و افشا مي كند. در ادامه نهضت و در همان روزها بلافاصله از جانب امام پيام ديگري در رابطه با تجاوزات دستگاه به احكام مقدسه اسلام صادر مي شود كه عناوين اصلي آن پيام بدينقرار است: 1- تجاوز رژيم شاه به احكام مقدسه اسلام. 2- هدف اجانب نابودي اسلام و روحانيت است. 3- دولت مستبد (شاه) و متخلف از احكام اسلام بايد كنار برود. - در اسفند ماه 1341 مراجع و علماي بزرگ آن روزگار به نداي امام خميني لبيك مي گويند و در بيانيه اي نسبتا كامل و تحليلي مخالفت خود را با قانون دولت در مورد انتخابات انجمن هاي ايالتي و ولايتي به اطلاع عموم مي رسانند. تقريبا اكثر موارد اين بيانيه ماخوذ از سخنان بيانيه ها و پيامهاي امام خميني يا در همان راستاست. بايد گفت انصافا و

ص: 7293

حقا پيام مهم و كارسازي بود، اما با مقايسه دقيق و عميق متوجه مي شويم كه از آن روحيه نستوهي و ستيهندگي و جسارت و شدت و اعتراض امام برخوردار نيست. علت حساسيت آن يكي اينكه در آن شرايط رژيم پهلوي آگاهانه تبليغ كرده بود كه خميني در حوزه ها مقبوليت چنداني ندارد و ساير علما و مراجع و بزرگان حوزوي باوي موافق نيستند. از اين جهت تمامي تبليغات و جوسازي هاي عليه امام را در ادامه مبارزه با سياستهاي ضد ديني و خلاف شرع خنثي كرد و به زبان ديگر به رژيم فهماند كه مخالفان مصوبات مجلس تمام مردم ايرانند، تمام مردمي كه به نحوي از يكي از آقايان مراجع تقليد مي كنند. اثر خيربخش ديگر اين پيام شكست سكوتي بود كه امام خميني آنرا از خدا مي خواست. ضمنا ذهن و نظر روحانيون ديگري را كه در حوزه ها بودند واندكي سوال يا ترديد داشتند روشن كرد. بگونه اي كه بر آنان حجت و تكليف تمام شد. در تورق به سخنان و پيامهاي امام با نظر داشت تطور تاريخي مي رسيم به اسفندماه 1341. امام در پاسخ به سوال جماعتي از بازرگانان و اصناف شهر قم، پاسخي تحليلي به مصاحبه نخست وزير وقت مي دهد. بار ديگر

ص: 7294

تمام مصوبات و انحرافات را يادآور مي شود اعم ازعدم تحليف به قرآن كريم - سوء استفاده از اقليتهاي مذهبي براي كم رنگ كردن نفوذ و تقدس قرآن - عدم الزام انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان به مسلماني - موضوع تساوي حقوق زن و مرد - رد ادعاي نخست وزير كه موضوع برخي قوانين عرفي است نه شرعي و سرانجام تذكار اين نكته كه هيچ مجلسي و هيچ مقامي نمي تواند برخلاف شرع اسلام و مذهب جعفري مصوبه قانوني داشته باشد. عجيب اينكه امام در دل همين پيام و پاسخ به سوال مقلدين و اصناف باز روي خطر نفوذ و رشد صهيونيزم و بهائيت تاكيد مي كند، از جمله تذكار اين توطئه و ترفند كه چه بسا صهيونيست ها در لباس بهائيون ظاهر شوند. با جرات مي توان مدعي شد در كلام و سخن هيچ فردي به خطر اين تلبيس كوچكترين اشاره هم نشده است. چه بسا ديگران حتي متوجه موضوع هم نشده اند كه بدان بپردازند يا نپردازند. خطري كه امروز واقعا سراسر جهان اسلام را فرا گرفته است. امام ضمن محكوم كردن سكوت ملت مسلمان تا رفع خطر، با صراحتي خاص و قاطعانه با مواضعي شفاف روشن و حسب وظيفه شرعي به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي كند. با دقت و تعمق

ص: 7295

و تامل به بخشي از مواضع و روشنگريهاي آن عزيز سفر كرده بينديشيم: "خضوع در مقابل مذهب و قانون، تجديد نظر در تصويبنامه ها و تسليم مذهب و قانون شدن، علامت شهامت و تمدن است و موافق نزاكت بين المللي است و سرپيچي از قانون و سرسختي در مقابل خواست ملت، از عادات قرون وسطي و خلاف نزاكت است و خوب است وزراء يك مملكت كهنسال حاضر نشوند چنين معرفي شوند و عقب افتادگي و عدم رشد يك ملت بزرگ را ثابت كنند. با اعمال خلاف مذهب و قوانين منع شديد مطبوعات در تمام كشور جلوگيري از انعكاس اين نهضت بزرگ ملي و قانوني بي سابقه يا كم سابقه كه يك ملت براي دفاع از مذهب و قانون اساسي قيام نموده و در تمام كشور هماهنگ شده اند، براي يك دولت مدعي تمدن، ننگ است و ما احساس خجلت و سرشكستگي مي كنيم در ميان خبرگزاري ها و سفارتخانه هاي خارجي و ما ملت ايران را از اين گونه اعمال قرون وسطائي تبرئه مي كنيم و تمام گناه را از معدودي تطميع شده يا تهديد شده مي دانيم. اشخاص شريف به مذهب مقدس خود و به قانون اساسي احترام مي گذارند و از كارهائي كه براي ملت و استقلال مملكت خطر دارد، اجتناب مي كنند. اينجانب حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي كنم

ص: 7296

قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهيونيست هاست كه در ايران به حزب بهائي ظاهر شدند و مدتي نخواهد گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين، تمام اقتصاد اين مملكت را با تاييد عمال خود قبضه مي كنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شوون ساقط مي كنند. تلويزيون ايران پايگاه جاسوسي يهود است و دولت ها ناظر آن هستند و از آن تاييد مي كنند. ملت مسلمان تا رفع اين خطرها نشود، سكوت نمي كند و اگر كسي سكوت كند در پيشگاه خداوند قاهر، مسوول و در اين عالم محكوم به زوال است". (23) امام در تاريخ 1/12/1341 ضمن دعوت مردم به مقاومت در برابر كارهاي خلاف قانون دستگاه و رژيم طاغوت از زندانيان و گرفتاران، خطبا و علماي در حبس افتاده ياد مي كند و ساير علما و خطباي بلاد را به انجام وظيفه خطير و بيان حقايق و رسالت سنگيني دعوت مي كند. امام در يك تصميم مهم و بديع در راستاي ادامه مبارزه عيد نوروز را در همان سال 41 روز عزا و تسليت اعلام مي كند. رسما اعلام مي كند كه من در اين عيد به عزا و تسليت به امام عصر (عج) جلوس خواهم كرد ضمن اعلام خطر مجدد مردم و حضرات آقايان را

ص: 7297

به همين رويه فرا مي خواند. هر چه در بررسي مواضع امام و روند نهضت پيش مي رويم از حساسيت بيشتري برخوردارتر مي شود. امام در پيامي خطاب به علماء اعلام و حجج اسلام تهران پس از فاجعه مدرسه فيضيه، ضمن تشكر از اظهار همدردي در فاجعه حمله كماندوها به مركز روحانيت از ضربات رژيم شاه به روحانيت سخن مي راند و تحت نظر قرار گرفتن منازل و آمد و شد علما و مراجع و حضور كارآگاه و كماندو و مامورين شهرباني در اطراف منازل علما و مراجع را محكوم مي كند. بار ديگر خطر را يادآور مي شود وبه صراحت تقيه راحرام مي داند و اظهار حقايق را واجب "ولو بلغ ما بلغ" اعلام مي فرمايند. امام به نام و از طرف ملت ايران، نخست وزير و دولت آقاي علم را استيضاح مي كند ضمن تذكار خطر سقوط مملكت در اثر بي لياقتي مسئولين و سران مملكتي آن عبارت ماندگار معروف را بيان كرد. بي ترديد آن سخنان "من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مامورين شما حاضر كردم" در ايجاد روحيه مقاومت در تمام اقشار ملت ايران كارساز بود. امام با اين سخنان آب سردي روي دستان طاغوت ريخت وقتي مضاميني چون خميني تا آخرين قطره خون حاضر به فداكاري است براي صيانت از كلام خدا و سخناني مبني بر ادامه مبارزه و

ص: 7298

اعلام حضور خستگي ناپذير از افشاء و برملاء كردن كارهاي مخالف مصالح مملكت و احكام خدا را مي فرمود تمام نقشه هاي رژيم را نقش بر آب مي كرد. به قسمتهايي از مهم ترين و حساسترين سخنان و دست نوشته هاي امام در آن شرايط خاص تاريخي توجه فرماييد: "اكنون كه مرجع صلاحيتداري براي شكايت در ايران نيست و اداره اين مملكت به طور جنون آميز در جريان است، من به نام ملت از آقاي علم شاغل نخست وزيري استيضاح مي كنم، با چه مجوز قانوني در دو ماه قبل حمله به بازار تهران كرديد و علماء اعلام و ساير مسلمين را مصدوم و مضروب نموديد؟ با چه مجوز علما و ساير طبقات را به حبس كشيديد كه جمع كثيري اكنون نيز در حبس به سر مي برند؟ با چه مجوز بودجه مملكت را خرج رفراندم معلوم الحال كرديد در صورتي كه رفراندم از شخص شاه بود و بحمدالله ايشان از غني ترين افراد بشر هستند؟ با چه مجوز مامورين دولت را كه از بودجه ملت حقوق مي گيرند براي رفراندم شخصي الزاما به خدمت واداشتيد؟ با چه مجوز در دو ماه قبل بازار قم را غارت كرديد و به مدرسه فيضيه تجاوز نموديد و طلاب را كتك زده و آنها را به حبس كشيديد؟ با چه مجوز در روز وفات امام صادق

ص: 7299

سلام الله عليه، كماندوها و مامورين انتظامي را با لباس مبدل و حال غير عادي به مدرسه فيضيه فرستاده و اينهمه فجايع را انجام داديد؟ تا قلم در دست دارم كارهاي مخالف مصالح مملكت را بر ملا مي كنم. من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مامورين شما حاضر كردم ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در مقابل جبارهاي شما حاضر نخواهم كرد. من به خواست خدا احكام خدا را در هر موقع مناسبي بيان خواهم كرد و تا قلم در دست دارم كارهاي مخالف مصالح مملكت را برملا مي كنم". (24) امام همواره در طول نهضت با ابلاغ پيامها و مكاتبات و ارتباط مستمر با علماي ساير بلاد و مردم حتي مراكز و حوزه هاي ديني اسلام سعي داشت از محدود شدن نهضت كه نهايت كنترل و خفه شدنش را توسط رژيم طاغوت در پي داشت، جلوگيري بعمل آورد. براي جلوگيري از خاموش آتش نهضت اسلامي ضمن صدور بيانيه داخلي، طي تلگرافي به آية الله العظمي حكيم در نجف مسائل را به اطلاع ايشان مي رساند در ارديبهشت ماه 1342 طي نامه اي خطاب به علماي اعلام و مشايخ اسلام در يزد بار ديگر خطر رخنه عمال اسرائيل (بهائيان) را در بسياري از پستهاي حساس مملكتي يادآور مي شود، ضمن تشكر از اظهار همدردي از جانب علماي

ص: 7300

يزد شجاعانه و قهرمانانه اعلام مواضع مي كند كه: "اسلام به ما حق دارد، پيغمبر اسلام حق دارد، بايد در اين زمان كه زحمات جانفرساي آن سرور در معرض زوال است، علماي اسلام و وابستگان به ديانت مقدسه، دين خود را ادا نمايند. من مصمم هستم كه از پا ننشينم تا دستگاه فاسد را به جاي خود بنشانم و يا در پيشگاه مقدس حق تعالي با عذر وفود كنم، شما هم اي علماي اسلام مصمم شويد و بدانيد پيروزي با شماست "والله متم نوره ولو كره الكافرون" (25) بي ترديد در تحليل نهضت هاي اسلامي و فرهنگ مبارزاتي ايرانيان بايد روي يكي از سنن ديني، يعني سوگواري تاكيد و توجه خاص داشت. اين سنت يا مراسم كه به "اربعين" موسوم است به تكريم و ياد كرد از شهداي كربلا و احياء و بزرگداشت نهضت حسيني برمي گردد. در آغاز نهضت امام، يكي از همين اربعين گيري ها و چهلم گيري ها را بايد چهلم فاجعه بزرگ قم دانست. امام عزيز به همان مناسبت و يادكردي از شهيدان قم و اظهار همدردي و تعزيت با بازماندگان آن مصيبت تاريخي مطالب مهمي را به اطلاع عموم مي رساند كه رئوس مطالب مهم آن پيام بقرار زير است: الف: جرم ما حمايت از اسلام و استقلال ايران است. ب : به اعتراف مامورين شما تمام جنايات و

ص: 7301

قانون شكني ها به امر شاه است. ج: تا اين دولت ياغي (دولت شاه) سر كار است، مسلمين روز خوش نخواهند ديد. د: دستگاه جبار نمي تواند ما را از مقصدمان منصرف كند. ه: من براي نجات اسلام و ايران به افراد نجيب ارتش دست برادري مي دهم . و: ملت ايران يا دول اسلامي برادروار از پيمان با اسرائيل منزجر است. ز: در چهلم فاجعه بزرگ اسلامي، بر مسببين اين فجايع نفرين كنيد. قبل از رسيدن به مقطعي مهم و سرنوشت در حيات انقلاب و روند نهضت بايد گفت امام در تاريخهاي 16/2/1342 و 28/2/1342 در تلگراف به علماي اعلام همدان مسائلي را يادآور مي شود از آنها اظهار تشكر مي كند و نيز وعاظ و گويندگان ديني و هيات مذهبي را به تبليغات عليه دستگاه جبار دعوت مي كند. امام تاكيد مي كند كه در نوحه هاي سينه زني از مصيبتهاي وارده بر اسلام و مراكز فقه و ديانت و انصار شريعت سخن بگوييد. در گذر و نظر تاريخي به مقطعي مي رسيم كه از جهتي بايد نقطه اوج مبارزات مرحله اول انقلاب ناميده شود. روز تاريخي سيزده خرداد 1342 فرا مي رسد، روز سرنوشت ساز، روز اتمام حجت، روزي كه شاه و استعمار و استكبار بايد بپذيرند كه خميني كبير مردي نيست كه با نقشه هاي اسرائيل و نفوذ آنها در ايران و غارت ايران

ص: 7302

و تضعيف و اهانت به روحانيت كنار بيايد و سكوت كند، روزي است كه زعيم دلاور و سيمرغ به قاف رسيده وادي سلوك و عرفان مردي كه يك تنه يك ملت است، در آن شرايط سنگينترين و كشنده ترين ضربه ها را بر نظام شاهنشاهي فرود آورد. خطر نفوذ اسرائيل را به مردم هشدار داد. در قسمتي از آن سخنان تاريخي و سرنوشت ساز مستقيم خطاب به شاه مي گويد: "آقا من به شما نصيحت مي كنم،اي آقاي شاه!اي جناب شاه! من به تو نصيحت مي كنم، دست بردار از اين كارها، آقا اغفال دارند مي كنند تو را، من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروي همه شكر بكنند." (26) امام در بخشي ديگر به انقلاب سفيد شاه و مردم و وابستگي شاه اشاره مي كند. در همين پيام با زيركي و ذكاوت خاص در عين نصيحت به شاه مي گويد كه تو اراده اي از خود نداري، مطالب را به تو ديكته مي كنند، اين نقشه ها و حرفها و مخالفت ورزيها با روحانيت و تعابيري چون ارتجاع سياه، نجس بودن روحانيت، مفتخوار بودن روحانيت همه را به تو مي گويند و تو بدون تامل و تفكر اينها را مي گويي. امام شاه را نصيحت مي كند با يادآوري اين تجربه كه حداقل از پدرش عبرت بگيرد، باز هم تاكيد بر خطر اسرائيل و نفوذ

ص: 7303

آن در ايران كه في الواقع بيان اين سخنان رسوايي همه جانبه نظام طاغوت را در پي داشت: "امروز به من اطلاع دادند كه بعضي از اهل منبر را برده اند در سازمان امنيت و گفته اند شما سه چيز را كار نداشته باشيد، ديگر هر چه مي خواهيد بگوئيد، يكي شاه را كار نداشته باشيد يكي هم اسرائيل را كار نداشته باشيد، يكي هم نگوئيد دين در خطر است، اين سه تا امر را كار نداشته باشيد هر چه مي خواهيد بگوئيد. خوب اگر اين سه تا امر را ما كنار بگذاريم، ديگر چه بگوئيم؟ ما هر چه گرفتاري داريم از اين سه تا هست، تمام گرفتاري ما. آقا اينها خودشان مي گويند من كه نمي گويم به هر كه مراجعه مي كني مي گويد شاه گفته، شاه گفته مدرسه فيضيه را خراب كنيد، شاه گفته اينها را بكشيد آن مرد كه آمد در مدرسه فيضيه (حالا اسمش را نمي برم، آن وقت كه دستور دادم گوش هايش را ببرند آن وقت اسمش را مي برم) آمد در مدرسه فيضيه فرمان داد، سوت كشيد، تمام مستقر شدند در يك گوشه اي، گفت منتظر چه هستيد، بريزيد تمام حجرات را غارت كنيد، تمام را از بين ببريد، گفت حمله كن، حمله كردند. از ايشان مي پرسي، آقا چرا اين كار را كرديد؟ مي گويد اعليحضرت فرموده،

ص: 7304

اينها دشمن اعليحضرت هستند؟ ! اسرائيل دوست اعليحضرت است؟ اينها دشمن اعليحضرت هستند؟ اسرائيل مملكت را به باد مي برد، اسرائيل سلطنت را مي برد; عمال اسرائيل، آقا يك چيزهائي، يك حقايقي در كار است. (من باز سرم دارد درد مي گيرد) يك حقايقي در كار است، شما آقايان در تقويم دو سال پيش از اين يا سه سال پيش از اين بهائي ها مراجعه كنيد، در آنجا مي نويسد، تساوي حقوق زن و مرد راي عبدالبهاء، آقايان هم از او تبعيت مي كنند، آقاي شاه نفهميده مي رود بالاي آنجا مي گويد تساوي حقوق زن و مرد، آقا اين را به تو تزريق كردند، تو مگر بهائي هستي كه من بگويم كافر است بيرونت كنند. نكن اين طور، نكن اين طور... نظامي كردن زن، راي عبدالبهاء آقا تقويمش موجود است، نگوئيد نيست، شاه نديده اين را؟ اگر نديده مواخذه كند از آنهائي كه ديده اند و به اين بيچاره تزريق كرده اند كه اين را بگو". (27) پيام بعدي امام خطاب به حجةالاسلام فلسفي صادر شده است (تيرماه 1342( كه خطباء را به روشنگري مردم دعوت مي كند. در فاصله تير 1342 تا فروردين 1343 امام خميني تحت مراقبت و بازداشت در تهران بود ولي در 18/1/1343 بار ديگر از تسلط اسرائيل بر بسياري از شوون حساس مملكت و تنفر و

ص: 7305

انزجار ملت رشيد ايران از اسرائيل سخن راند و نسبت به رفتار غيرانساني با زندانيان و علما وخطباي گرفتار اعتراض كرد. شاه و عوامل و متوليان امور فرهنگي - اجتماعي رژيم سعي داشتند باايجاد تفرقه بين مردم از وحدت فراگير جامعه جلوگيري كنند. امام چون احساس كرده بود با سكوت ممكن است ناخواسته زمينه آن اهداف پليد طاغوت فراهم آيد، در تاريخ 21/1/43 با بياناتي روشنگرانه دانشگاهيان را به اسلام مي خواند و تبليغات سوء و تحريف آميز رژيم را به يكباره خنثي مي كند. زيرا رژيم با در اختيار داشتن مطبوعات و جرايد مقاله يا مطلبي را چاپ و منتشر كرده بود كه روحانيت بعد از اين در سياست دخالت نمي كند، مضمون تبليغات رژيم اين بود كه دولت و رژيم با روحانيت كنار آمده و بين آنها سازگاري و توافق حاصل آمده است. امام در همان پيام بيدارگرانه مفهوم سياست و تعريف و برداشتهاي غلط انديشمندان رژيم طاغوت را باز و تحليل مي كند. و خبر كذب عدم دخالت روحانيت در سياست را رد كرده و حقايقي را بگوش ملت ايران رساند. يكي از قاطعانه ترين و شجاعانه ترين بيانات امام خميني خطاب به رژيم به قرار زير است. اين بيانات بي ترديد از شاخصترين افشاگريهاي امام محسوب مي گردد. "بعد از اينكه دستگاه ديد بيش از اين نمي تواند اين

ص: 7306

فضاحت را تحمل كند و از تمام ممالك اسلامي و غير اسلامي فشار آوردند و نفرت هاي ممالك اسلامي را نسبت به خود احساس نمود، وقتي اوضاع را چه از داخل و چه از خارج تاريك ديدند، اينها شبانه مرا به اينجا آوردند تا به اصطلاح مرا سالم به اينجا برسانند، آنها مي گفتند ما بايد شما را محفوظ نگاه داريم، آنها مي ترسيدند كه مردم به من آسيبي برسانند! ! آيا ملت اسلام قصد جان مرا دارند؟ ! بعد از رسوائي ها وقتي ديدند ديگر نمي توانند هيچ جاي پايي بگذارند و تمام ملت ها، دولت هاي خارجي با آنها نظر خوشي ندارند و مخصوصا ديدند اكنون ايام حج و محرم است و معلوم نيست در مراسم حج چه خواهد شد و در ماه محرم چه خواهد شد، ما را آزاد كردند ولي بعدا به خيال سمپاشي افتادند، فكر كردند با مطبوعات مي توانند ما را در نظر مردم خوار كنند، خيال كردند مي توانند بين مردم و روحانيت جدائي ايجاد كنند. چند روز است آزاد شده ام، فرصت مطالعه روزنامه نداشتم، در زندان فراغت داشتم و مطالعه مي كردم تا اينكه روزنامه اطلاعات مورخ سه شنبه 18 فروردين 43 را به من دادند، من از آقايان گله دارم كه چرا زودتر به من ندادند، در اين روزنامه كثيف اطلاعات تحت

ص: 7307

عنوان اتحاد مقدس در سر مقاله نوشته بودند كه با روحانيت تفاهم شده و روحانيون با انقلاب سفيد شاه و ملت موافق هستند، كدام انقلاب؟ كدام ملت؟ اين انقلاب مربوط به روحانيت و مردم است؟ ! آقايان كه در دانشگاه هستيد برسانيد به همه كه روحانيت با اين انقلاب موافق نيست، ما كه وسيله انتشاراتي نداريم، همه چيز را از ما گرفته اند، تلويزيون و راديو را از ما گرفته اند، تلويزيون كه در دست آن نانجيب است، راديو هم كه در دست خودشان هست، مطبوعات ما كثيف است. آنها مطلبي را مي نويسند يا مي گويند، فورا به تمام نقاط دور دست مي رسانند، آنوقت مردم بي اطلاع فكر مي كنند كه روحانيون هم با آنها هستند، روحانيون با اين مفاسد دوستي ندارند، اگر روزنامه اطلاعات جبران نكند با عكس العمل شديد ما مواجه خواهد شد (يكي از حضار گفت تحريمش كنيد، امام فرمودند نه، حالا موقعش نيست هر چيزي جائي دارد) . خميني را اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد. با سرنيزه نمي شود اصلاحات كرد، با نوشتن خميني خائن به ديوارهاي تهران كه مملكت اصلاح نمي شود، ديديد غلط كرديد؟ ديديد اشتباه كرديد؟ خاضع به احكام اسلام شويد، ما شما را پشتيباني مي كنيم. اگر از آزاد نمودن ما برنامه ديگري دارند، اگر خيال ديگري در سر دارند، اگر مي خواهند

ص: 7308

آشوب كنند بسم الله بفرمايند. در روزنامه مورخ 12/5/1342 كه مرا از زندان قيطريه آوردند، نوشتند كه مفهومش اين بود كه روحانيت در سياست مداخله نخواهد كرد. من الان حقيقت موضوع را براي شما بيان مي كنم، آمد يك نفر از اشخاصي كه ميل ندارم اسمش را بياورم، گفت آقا سياست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فريب، نيرنگ، خلاصه پدرسوختگي است و آن را شما براي ما بگذاريد، چون موقع مقتضي نبود نخواستم با او بحثي بكنم، گفتم ما از اول وارد اين سياست كه شما مي گوئيد، نبوده ايم . امروز چون موقع مقتضي است مي گويم اسلام اين نيست، والله اسلام تمامش سياست است، اسلام را بد معرفي كرده اند، سياست مدن از اسلام سرچشمه مي گيرد. من از آن آخوندها نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح دست بگيرم، من پاپ نيستم كه فقط روزهاي يكشنبه مراسمي انجام دهم و بقيه اوقات براي خودم سلطاني باشم و به امور ديگر كاري نداشته باشم، پايگاه استقلال اسلامي اينجاست، بايد اين مملكت را از اين گرفتاري ها نجات داد. نمي خواهند اين مملكت اصلاح بشود". (28) امام خميني پس از آزادي از زندان در تاريخ 25/2/1343 در سخنراني بسيار طولاني اما سرنوشت سازي از آنچه گذشته است تحليلي جامع بدست مي دهد. امام خوفش آن بود كه در فاصله

ص: 7309

زندان تا آزاد شدن مبادا سياستها و برنامه ها و تبليغات رژيم كارساز افتاده باشد (داستان گوساله سامري در ذهن تداعي مي شود) . مبادا در اين فاصله جدايي رهبر از مردم اندكي خوف يا سستي و ضعف بر نيروهاي انقلابي وارد شده باشد. شايد مفصلترين سخنراني را از آغاز شكل گيري نهضت تا آن روز خطاب به مردم ايراد مي فرمايد: تحليل جامع و دقيق و همه جانبه اين بيانات خود مي تواند به تنهايي موضوع مقالتي ديگر باشد. صرفا به جهت اهميت و براي يادآوري و تنبه و عبرت آموزي از درسهاي تاريخ نهضت به استخراج مهمترين عناوين و رئوس مطالب طرح شده در آن بيانات بسنده مي شود. 1- اظهار تاسف و تالم شديد از واقعه 15 خرداد. 2- رد انتسابات و اتهامات رژيم شاه نسبت به روحانيت; از جمله تعبير معروف ارتجاع سياه. 3- شاه عمل به اسلام و مخالفت روحانيت را با ديكتاتوري ارتجاع و كهنه پرستي مي داند. 4- تاكيد بر عمل به قانون اساسي و متمم آن توسط رژيم. 5- آزادي مطبوعات به استناد قانون اساسي. 6- روسياهي رژيم در 15 خرداد از تاريخ محو نخواهد شد. 7- اعلام كاذبانه تفاهم روحانيت با شاه و دسيسه اي براي مرفوض ساختن روحانيت. 8- اعزام يك نفر نزد مدير روزنامه اطلاعات كه يا تكذيبيه چاپ كند يا حقايق را

ص: 7310

روشن كند. و بگويد كه به او تحميل كرده اند تا اكاذيب عليه روحانيت چاپ شود. 9- ترس در راه مقاصد اسلامي نشانه بي ديني است. 10- يادآوري قدرت اسلام و تكرار برخي تجارب اسلامي. 11- اعلام اينكه نخست وزير را براي عذرخواهي نزد امام فرستاده اند. 12- عدم توجه دولت به وضع فقرا. 13- دلسوزي حكومت جور براي اسلام، و تاسيس دانشگاه اسلامي. 14- اعتقاد به علماء در قلب مردم است. 15- به مردم تواضع كنيد تا پايگاه مردمي داشته باشيد. 16- ملت پشتيبان دولتي است كه خاضع به اسلام باشد. 17- ما با مظاهر استعماري مخالفيم نه با تمدن. 18- پيمان با اسرائيل غاصب. 19- اسلام در اعلا مرتبه تمدن است. 20- ما مجانا پشتوانه كشور هستيم. 21- تاسيس دانشگاه اسلامي، دسيسه اي ديگر از رژيم. 22- ما در همان سنگري كه بوديم هستيم. 23- ايران به اصطلاح مترقي زمان شاه. 24- تشكر از عموم ملت. 25- اهانت به مراجع، اهانت به جامعه اسلامي است. (29) امام در مورخ 18/6/1343 حدود چهار ماه بعد بار ديگر بيانات مهمي با هدف بيان و طرح نقشه هاي استعمار براي غارت ممالك اسلامي ايراد فرمودند، عليرغم اهميت اين پيام باز هم براي جلوگيري از تكرار برخي از مطالب فقط به رئوس مطالب آن اشاره مي شود: 1- تاسف شديد از اوضاع

ص: 7311

دول اسلامي علي الخصوص ايران; 2- ايجاد اختلاف، حربه دول استعمار طلب براي چپاول ذخائر مسلمين; 3- طرح خائنانه تجزيه دولت عثماني; 4- تلاش ايادي استعمار تحت لواي اسلام براي نابودي اسلام; 5- نژادپرستي عامل بيچارگي دول اسلامي است. 6- تلاش استعمار براي كوچك نمودن پيامبر و متحجر نشان دادن اسلام 7- استعمار مجال معرفي اسلام واقعي را به ما نمي دهد. 8- متحد شويد و ذخائر خويش را حفظ كنيد. 9- استعمار درانديشه اغفال ذخائر فوق الارضي (جوانان) ما است. 10- سيه روزي مسلمين همه بخاطر سران دول اسلامي است نه اسلام; 11- همكاري دولت با اسرائيل و حزب و مجلس و دولت فرمايشي; 12- خطر حضور عمال اسرائيل در حكومت; 13- وزارت اوقاف طرحي براي تسلط بر روحانيون. 14- اگر با اسرائيل موتلف نيستيد، آنرا محكوم كنيد و نكات و عناويني ديگر. (30) با مروري هر چند سريع و نگاهي گذرا مي رسيم به فصل الخطاب مبارزات امام خميني قبل از تبعيد يعني تاريخ 4/8/1343 كه بعد از آن بخصوص در تاريخ نهضت و انقلاب بايد به جايگاه و نقش يگانه، بي نظير، الهي و محوري امام توجه داشت. سخنان و پيام امام در مورد طرح اسارت بار و ننگين احياي كاپيتولاسيون كه هر دو در چهارم آبانماه 1343 ايراد و صادر شد بسيار

ص: 7312

مهم است. بيانات امام با آيه استرجاء "انا لله و انا اليه راجعون" شروع مي شود. امام پس از اظهار تاسف و تالم قلبي از فجايع شاه و مسائل آن روز ايران بدون مقدمه وارد اصل موضوع شده است. مصوبه اسارت بار كاپيتولاسيون را مطرح مي كند و آنرا تحليل و باز مي كند; بگونه اي كه مردم دقيقا و بسادگي در جريان واقعيت مصوبه ذلت بار مجلس و عوارض آن قرار گيرند. با طرح دو سه مثال ساده عوارض و نتايج آن مصوبه را از بستر تمثيلهاي ساده روشن مي كند از جمله اينكه "... اگر يك خادم آمريكايي، اگر يك آشپز آمريكايي مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پا منكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلوي او را بگيرد، دادگاه هاي ايران حق ندارند محاكمه كنند! بازپرسي كنند! بايد برود آمريكا! آنجا در آمريكا ارباب ها تكليف را معين كنند." (31) تمثيل ديگر كه بسياري از آنانكه مروري به تحليل تاريخي نهضت امام خميني داشته باشند بخوبي بياد دارند اينست كه: "دولت سابق اين تصويب را كرده بود و به كسي نگفت. دولت حاضر اين تصويب نامه را در چند روز پيش از اين برد به مجلس و در چند وقت پيش از اين به سنا بردند و با يك قيام و قعود مطلب را

ص: 7313

تمام كردند و باز نفسشان درنيامد. در اين چند روز اين تصويب نامه را بردند به مجلس شورا و در آنجا صحبت هائي كردند، مخالفت هائي شد، بعضي از وكلا هم مخالفت هائي كردند، صحبت هائي كردند لكن مطلب را گذراندند، با كمال وقاحت گذراندند، دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري كرد. ملت ايران را از سگ هاي آمريكا پست تر كردند، اگر چنانچه كسي سگ آمريكائي را زير بگيرد باز خواست از او مي كنند، اگر شاه ايران يك سگ آمريكائي را زير بگيرد بازخواست مي كنند و اگر چنانچه يك آشپز آمريكائي شاه ايران را زير بگيرد، مرجع ايران را زير بگيرد، بزرگتر مقام را زير بگيرد هيچ كس حق تعرض ندارد، چرا؟ براي اينكه مي خواستند وام بگيرند از آمريكا، آمريكا گفت اين كار بايد بشود". (32) امام در ادامه افشاگري مهم هم به وامهاي كمرشكن تحميلي آمريكا به ايران اشاره مي كند و در همان روزنامه ها كه كسي جرات كوچكترين اعتراض را به كاپيتولاسيون نداشت امام صريحا اعلام مي كند كه "كاپيتولاسيون مخالف راي ملت است." امام غير از اين به عزم جزم روحانيت در مخالفت و جلوگيري از نفوذ اسرائيل بر كيان و سرنوشت مردم ايران و نيز ممانعت از

ص: 7314

ابتذال مجلس، اعلام نفوذ بلامنازع مستشاران آمريكايي در ايران و اينكه شاه در برابر مستشاران آمريكايي در حد يك نوكر گوش بفرمان بيش نيست، فرياد دردمندانه و اعتراض خشماگين امام بر اختناق حاكم در آن عصر در سراسر كشور، جلوگيري و اعتراض روحانيون از همآغوشي دختر و پسر، جلوگيري از هرج ومرج بيت المال و ده ها مساله كوچك و بزرگ ديگر اشاره مي كند. كاپيتولاسيون مخالف راي ملت استساير ممالك خيال مي كنند كه ملت ايران است، اين ملت ايران است كه اينقدر خودش را پست كرده است، نمي دانند اين دولت ايران است، اين مجلس ايران است، اين مجلس است كه هيچ ارتباطي به ملت ندارد، اين مجلس، سرنيزه است، اين مجلس چه ارتباطي به ملت ايران دارد، ملت ايران به اينها راي ندادند، علماي طراز اول، مراجع، بسياريشان تحريم كردند انتخابات را، ملت تبعيت كرد از اينها، راي نداد لكن زور سرنيزه اينها را آورد در اين كرسي نشاند. نفوذ روحاني مضر به حال دشمنان ملت است نه خود ملت در يكي از كتاب هاي تاريخي كه امسال به طبع رسيده است و به بچه هاي ما تعليم مي شود، اين است كه بعد از اينكه يك مسائل دروغي را نوشته است، آخرش نوشته است كه معلوم شد كه قطع نفوذ روحانيت، قطع نفوذ

ص: 7315

روحانيون در رفاه حال اين ملت مفيد است! رفاه حال ملت به اين است كه روحانيون را از بين بردند! همين طور است، اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد اين ملت اسير انگليس يك وقت باشد، اسير آمريكا يك وقت باشد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد كه اسرائيل قبضه كند اقتصاد ايران را، نمي گذارد كه كالاهاي اسرائيل در ايران بدون گمرك فروخته بشود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد كه اينها سر خود يك همچنين قرضه بزرگي را به گردن ملت بگذارند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد اين هرج و مرجي كه در بيت المال هست، بشود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد كه هر دولتي هر كاري مي خواهد انجام بدهد ولو صد در صد بر ضد ملت باشد، اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد كه مجلس به اين صورت مبتذل درآيد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد كه مجلس با سرنيزه رست بشود تا اين فضاحت از آن پيدا بشود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد كه دختر و پسر با هم در آغوش هم كشتي بگيرند چنانكه در شيراز شده است. اگر نفوذ روحانيون باشد . سكوت در مقابل ابرقدرت ها از معاصي كبيره است آقا فكري بكنيد براي اين مملكت، فكري بكنيد براي اين ملت. هي قرض روي قرض بياوريد؟ ! هي نوكر بشويد! ! البته دلار نوكري هم هست، دلارها را

ص: 7316

شما مي خواهيد استفاده كنيد نوكريش را ما بكنيم. اگر ما زير اتومبيل رفتيم كسي حق ندارد به آمريكائي ها بگويد بالاي چشمت ابروست لكن شماها استفاده اش را بكنيد، مطلب اينطور است. نبايد گفت اينها را؟ آن آقاياني كه مي گويند كه بايد خفه شد، اينجا هم بايد خفه شد؟ اينجا هم خفه بشويم؟ ما را بفروشند و خفه بشويم؟ قرآن ما را بفروشند و خفه بشويم؟ والله گناهكار است كسي كه داد نزند، والله مرتكب كبيره است كسي كه فرياد نكند. (33) امام در ادامه اين بيانيه تاريخي كه به واقع تمام حيثيت شاه و رژيم طاغوت را برد و مهلك ترين ضربه ها را به پيكر نظام شاه وارد آورد، به دادخواهي و دادرسي براي اسلام براي نجات ايران و اسلام از زير چكمه آمريكا و انگليس و شوروي تمام ملل و سران اسلامي و علماي بلاد را مخاطب قرار مي دهد و سخن كه نه فريادي آتشين در عين حال مظلومانه و غريبانه برمي كشد. فريادي كه از هيچ دلي چنان سوزناك و خداپسندانه بر نيامده است. به داد اسلام برسيد "اي سران اسلام به داد اسلام برسيد،اي علماي نجف به داد اسلام برسيد،اي علماي قم به داد اسلام برسيد، رفت اسلام. (گريه شديد حاضرين در مجلس)اي ملل اسلام!اي سران ملل اسلام!اي روساي جمهور ملل

ص: 7317

اسلامي!اي سلاطين ملل اسلامي!اي شاه به داد خودت برس، به داد همه ما برسيد. ما زير چكمه آمريكا برويم چون ملت ضعيفي هستيم؟ ! چون دلار نداريم؟ ! آمريكا از انگليس بدتر، انگليس از آمريكا بدتر، شوروي از هر دو بدتر، همه از هم بدتر همه از هم پليدتر." (34) بي ترديد با بازخواني هر بند و بخش از اين بيانات درمي يابيم كه بسياري از سخنان امام كه واقعا در دوران نهضت موجب تقويت روحيه ملت براي مبارزه با استكبار جهاني بود. امام در عين حال كه طلب دادخواهي مي كند اما شجاعانه و صريح دولت و دستگاه حاكمه و رئيس جمهور وقت آمريكا را مورد خطاب قرار مي دهد و او را منفورترين افراد دنيا مي داند. شايد امروز كه در ايران مرگ بر آمريكا ورد زبان كودكان كوي و برزن است، امروز كه حتي بسياري از كشورها بخصوص آنها كه در ستمزدگي از جانب آمريكا با ما در سالهاي قبل از انقلاب اسلامي مشابهند از ما ياد گرفته اند كه يكي از شعارهاي آزادخواهي مرگ بر آمريكاست. نه امروز كه شرايط بگونه ديگر است بلكه در آن سالها كه هيچ كس شهامت و جرات نداشت كوچكترين اعتراضي كند به آمريكا و آمريكايياني كه در ايران بودند. واقعا تا كسي در آن شرايط و اوضاع قرار

ص: 7318

نگيرد. تا سايه شوم سازمان امنيت آن روز ايران، تا سرسپردگي شاه و ساير دولتمردان آن روز را، يا قدرت و نفوذ و سيطره و سلطه آن روز آمريكا را در ايران درك نكرده، نديده و در ياد نداشته باشد به اهميت و شجاعت امام با اين سخنان پي نخواهند برد. امروز دولت امريكا منفورترين دولت در نظر ماست اما امروز سر و كار ما با اين خبيث هاست، با آمريكاست. رئيس جمهور آمريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما، امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما، يك همچنين ظلمي به دولت اسلامي كرده است، امروز قرآن با او خصم است، ملت ايران با او خصم است. دولت آمريكا بداند اين مطلب را، ضايع كردند او را در ايران، خراب كردند او را در ايران. (35) امام در قسمتي ديگر از بيانات مهمشان دقيقا تير را به نشانه مي زنند تا از اينكه اذهان متوجه حواشي شوند جلوگيري كند. دقيقا دشمن اصلي را هدف مي گيرد. دشمني به نام آمريكا، آمريكايي كه براستي در تمام مسائل آن روز ايران دخيل بود، آنجا كه منعي نبود علني، در غير آنصورت طراح پشت صحنه اي بود كه سران مملكتي از شاه تا ساير افراد را مانند عروسكهاي خيمه شب بازي

ص: 7319

مي چرخاند. آمريكايي كه ايران را جزيره آرامش تصور مي كرد. بزرگترين افتخار ايرانيان اين بود كه براي منافع آمريكا و ساكت كردن منطقه ژاندارم خوبي است و خوش خدمتي او موجب رضايت واقع شده بود. امام صراحتا اعلام كرد خطاب به مردم: "... براي شما آبرو گذاشتند؟ براي نظام شما آبرو گذاشتند كه يك سرباز آمريكايي بر يك ارتشبد ما مقدم است؟ يك آشپز آمريكايي بر يك ارتشبد ما مقدم شد در ايران؟ ديگر براي شما آبرو باقي مي ماند؟ اگر من بودم استعفا مي كردم. اگر من نظامي بودم استعفا مي كردم، من اين ننگ را قبول نمي كردم، اگر من وكيل مجلس بودم استعفا مي كردم." (36) اينك به گره خوردن سرنوشت ما بدست آمريكا دقت شود، سرنوشتي كه از ديگر سو به اسرائيل مرتبط است. امام سرنوشت مجلس و دولت، وكلا و وزرا ... هم را به آمريكا پيوند مي زند و منشاء همه گرفتاريهاي ايران را آمريكا مي داند: آقا تمام گرفتاري ما از اين آمريكاست، تمام گرفتاري ما از اين اسرائيل است. اسرائيل هم از آمريكاست، اين وكلا هم از آمريكا هستند، اين وزرا هم از آمريكا هستند، همه تعيين آنهاست، اگر نيستند چرا نمي ايستند در مقابل داد بزنند؟ (37) وقتي از محتواي پيامها و سخنان امام به بررسي و تدوين برخي از اصول

ص: 7320

مبارزاتي در طول نهضت تا پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي مي پردازيم به اصولي چون تكرار و تداوم سخنان و افشاگريها، رعايت هميشگي وحدت صفوف در مسلمين و نكات و اصولي ديگر از جمله تبليغ پيامها و رهنمودهايشان به اقصي نقاط ايران و حتي ابلاغ به ساير ممالك كشورهاي اسلامي نيز بايد توجه داشت. امام بخوبي مي دانست كه تمام امكانات تبليغات و رسانه هاي تصويري و مكتوب و سمعي بصري يا راديو تلويزيون آن روز هم تحت نظارت طاغوت بود و هم تمام اقشار جامعه امكان بهره مندي از آن وسايل را نداشتند، در آن روز بسياري از شهرهاي ايران فاقد تلويزيون بودند، تعداد مجله ها و روزنامه ها بسيار كم آنهم به همه نقاط ارسال نمي شد، از طرفي مشكل آمار بالاي بيسوادان هم مزيد بر علت بود. با نظر داشت آن شرايط و نيز نبود شبكه قوي و سازمان يافته اي در حوزه هاي علميه آن روز در هر صورت لازم مي ديد به هر طريق حتي اگر توسط پيك فردي هم شده آراء وانديشه هاي خود و توطئه ها و سياستها و ترفندهاي رژيم پهلوي را به گوش هواداران و مسلمانان در ساير بلاد برساند. طلبه هاي جوان كه سري پر شور داشتند و جز مريدان واقعي امام بودند در لحظه هاي حساس، در لحظه هاي خوف و خطر گوش بفرمان بودند تا

ص: 7321

در اسرع وقت حامل پيام ها و اطلاعيه هاي امام باشند. همانگونه كه در دوران انقلاب اسلامي حتي شبكه هاي پيچيده اطلاعاتي شاه و آمريكا و عواملشان از وجود شبكه پنهان و فراگير اطلاعاتي خبر مي داد كه در خدمت امام بودند و آن رابطه و پيوند عميقي بود كه از طريق روحانيون با امام وحوزه علميه برقرار شد. اگر مي خواهيم واقعا به مقاومت اسطوره ساز امام در طول نهضت پي ببريم و از طرفي هم منكر تنهايي و مظلوميت آن بزرگمرد نباشيم، لازم است به تاريخهاي نزديك و پياپي بيانيه ها و سخنراني ها و افشاگريهاي امام دقت كنيم. تصور بفرماييد اگر در هر گوشه ايران حداقل يك خميني كوچك پايگاهي را اداره مي كرد و لواي مبارزه را مردانه برمي افراشت و هدايت منطقه اي را بعهده مي گرفت در آنصورت بود كه انقلاب اسلامي مي بايست در همان سال 41 به پيروزي مي رسيد و تاخير در پيروزي نهضت حاصل نمي آمد. البته در سالهاي بعد كه ياران و شاگردان و دست پروردگان امام به ثمر نشستند ديديم كه چنان شد، حتي وقتي امام در تبعيد بود چراغ ياد و خط و راهش هرگز خاموش نشد. ديديم كه با وجود جدايي جسماني امام از اين مردم ولي جرياني پنهان مثل جريانهاي زير دريايي براي پيوند حوزه ها و مردم و امام، ساري و جاري بود

ص: 7322

و هرگز از حركت باز نايستاد تا سرانجام آشكار شد و علني به مبارزه با طاغوت پرداخت. در آن شرايط كه امكان چاپ و تكثير اطلاعيه ها و پيام ها بسيار مشكل بود كم نبودند ارادتمنداني كه سخنان امام را چون كاغذ زر با تحمل مشقات و احتمال خطرات جاني و حبس و دستگيري و... از دياري به ديار و از شهري به شهري حتي به روستاهاي دور افتاده مي بردند. اينكه چرا از امام در يك روز دو سند (يكي بيانات و ديگر پيام) در رابطه با كاپيتولاسيون باقي است بهمين دليل است. سخنراني براي مستمعيني كه پروانه وار گرد شمع وجودش حلقه زده بودند و جان كلام را مستقيما از زبان امام مي شنيدند و همانجا به خاطره و حافظه مي سپردند. پيام كتبي براي ارسال به ساير نقاط پيامي كه با اين عبارت و اتمام حجتي چنين صريح آغاز مي شود. "لن يجعل الله الكافرين علي المومنين سبيلا" بلافاصله طرح مساله كاپيتولاسيون و بيان اين كلمه قصار تاريخي كه: "كاپيتولاسيون امضاي سند بردگي ملت ايران است" (38) از آنجا كه مفهوم و مضمون هر دو يكي است و شيوه مبارزه را هم در هر دو پيام از حوزه ايران خارج كرده است. سعي كرده است مساله را به سرنوشت جهان اسلام گره بزند. نهضت را دامنه دار

ص: 7323

كند، مخاطباني خارج از مرز هم داشته باشد، به تعبيري امام از همان آغاز يكي از اصول مبارزاتي اش را اسلام شمولي مي دانست. با وجودي كه مي دانست سران كشورهاي اسلامي با شاه ايران رابطه خوب دارند - زيرا اكثرشان در وابستگي وجه مشترك و مشابهي داشتند - اما باز به بيداري برخي از سران و بخصوص امت اسلامي در ساير كشورها اميدوار بود همان بيداري كه پس از پيروزي انقلاب اسلامي و حتي سالها پس از آن حتي هم اينك در اكثر كشورها و سرزمين هاي اسلامي حتي كشورهاي غير اسلامي در اثر انقلاب امام خميني بوجود آمده است. امام حتي در دوران انقلاب و سالهاي آخر عمر از شكست استخوانهاي كمونيزم در شوروي خبر داد. امام بخوبي جابجايي استعمارگران را در شرايط تاريخي سياسي دريافته بود. دريافته بود كه تا انگليس بتواند ثروتها و ذخاير و غنايم و نفت و... ايران را چپاول خواهد كرد و زماني كه پايگاهش سقوط كرد و نتوانست دوام بياورد آمريكا بر صحنه مي آيد. بخوبي از اين ترفندها پرده برمي دارد آنجا كه مي فرمايد: "دنيا بداند كه هر گرفتاريي كه ملت ايران و ملل مسلمين دارند، از اجانب است، از آمريكاست. ملل اسلام از اجانب عموما و از آمريكا خصوصا متنفر است، بدبختي دول اسلامي، از دخالت اجانب

ص: 7324

در مقدرات آنهاست، اجانبند كه مخازن پر قيمت زيرزميني ما را به يغما برده و مي برند، انگليس است كه ساليان دراز طلاي سياه ما را با بهاي ناچيز برده و مي برد، اجانبند كه كشور عزيز ما را اشغال كرده و بدون مجوز از سه طرف به آن حمله كرده و سربازان ما را از پا درآوردند. ديروز ممالك اسلامي به چنگال انگليس و عمال آن مبتلا بودند امروز به چنگال آمريكا و عمال آن. آمريكاست كه از اسرائيل و هواداران آن پشتيباني مي كند، آمريكاست كه به اسرائيل قدرت مي دهد كه اعراب مسلم را آواره كند، آمريكاست كه وكلا را يا بيواسطه يا با واسطه بر ملت ايران تحميل مي كند، آمريكاست كه اسلام و قرآن مجيد را به حال خود مضر مي داند و مي خواهد آنها را از جلو خود بردارد، آمريكاست كه روحانيون را خار راه استعمار مي داند و بايد آنها را به حبس و زجر و اهانت بكشد، آمريكاست كه به مجلس و دولت ايران فشار مي آورد كه چنين تصويب نامه مفتضحي را كه تمام مفاخر اسلامي و ملي ما را پايمال مي كند تصويب و اجرا كنند، آمريكاست كه با ملت اسلام معامله وحشيگري و بدتر از آن مي نمايد". (39) يكي از اساسي ترين اصول كه در تمام مراحل نهضت حتي پس از پيروزي

ص: 7325

انقلاب اسلامي همواره امام بدان پايبند بود رعايت "وحدت" بين اقشار مختلف جامعه بود. اصلي بنيادي كه دشمن هم بخوبي از اهميت و كارآيي آن آگاهي داشت به همين دليل از طرق گوناگون و در هر فرصت و مناسبت براي شكست اين رشته و محور حياتي نقشه ها مي كشيد. اگر دشمن شناسي را يكي از اصول بلامنازع هر نهضت حركت و انقلاب بدانيم طبيعتا بايد از طرحهاي خنثي كننده و تقابلي در برابر طرحهاي شكننده دشمن نيز مطلع باشيم. حداقل در دوران انقلاب كه ما و نسل قبل از ما بخوبي در ياد دارند بارها مي ديديم دشمن با شايعه و اخبار كذب تفرقه اندازي را تجربه مي كرد و چه بسا در مواردي هم براي ما جا نمي افتاد كه چرا امام حتي در لحظه ها و برهه هايي كه از تفرقه خبري نبود هميشه روي اصل وحدت تاكيد مي ورزيد. اينك مي دانيم كه امام همواره سالها از امت جلوتر بود و با خبرگي و هوشياري خارق العاده امور را از قبل پيش بيني مي كرد و دست دشمن را پيش از پياده كردن طرحهايش مي خواند و پيشاپيش آنها را يادآور مي شد. براي نمونه تفرقه بين دانشگاهي و روحاني، سپاهي و ارتشي، آن روزها شهرباني و كميته هاي انقلاب مردم و روحانيت، حتي خود روحانيت به جهت اختلاف در سليقه يا حتي روش، حتي برتر، اختلاف

ص: 7326

بين مراجع و مقلدين و دردناك تر از همه اختلافهاي نژادي و زباني كه در مواردي هم توانستند از غفلت و بي توجهي مردم از آب گل آلود ماهي بگيرند بخصوص در حركتهاي ايذايي در مناطق كردستان، آذربايجان، تركمن صحرا، خوزستان و... البته آن خبير خيبرگشا آن مرد ملكوتي با نفس پاك و اثر بخشي كه داشت دلها را بهم نزديك مي كرد و در كانون گرم مهر و صفايش همگان را كنار هم جمع مي كرد. براي نمونه به تذكار آگاهي بخش امام پيرامون وحدت ويكدلي بين مراجع عظام و روحانيون اصرار دارند با وجودي كه مي دانند حتي در مواردي بين آقايان اختلافي وجود دارد. اما بخوبي مي داند كه در دفاع از ديانت مقدسه اسلام و قرآن مجيد و اهداف بلند نهضت همگان يك دلند به اهميت اين بخش از پيام امام در آن شرايط و با حساسيت آن دوره توجه بفرماييد. دقت شود كه امام با چه خضوع و تواضعي، براي حفظ مصالح بزرگ اسلامي، حتي حاضر است در برابر كوچكترين افراد كوچكي كند. در همان روزها مواظب تندروي و تشتت و تفرقه احتمالي جوانان متعصب بوده است: هدف مراجع عظام و روحانيون در هر جا باشند يكي است و آن پشتيباني از ديانت مقدسه اسلام و قرآن مجيد و طرفداري از مسلمين است، اختلافي

ص: 7327

بين علماي اعلام و نگهبانان اسلام در اين هدف مقدس نيست، اگر فرضا اختلاف اجتهاد و نظري در امري جزئي و ناچيز باشد مثل ساير اختلافات در امور فرعي، مانع از وحدت نظر در امور اصولي نيست، اگر سازمان هاي دولتي گمان كرده اند با سمپاشي ها مي توانند ما را از هدف مقدس خود منحرف كنند و به دست جهال متعصب به قصد شوم خود برسند، خطا كرده اند. اينجانب كه يك نفر از خدمتگزاران علماي اعلام و ملت اسلام هستم، در موقع خطير و براي مصالح بزرگ اسلامي حاضرم براي كوچكترين افراد، تواضع و كوچكي كنم، تا چه رسد به علماي اعلام و مراجع عظام كثرالله امثالهم. لازم است جوان هاي متعصب و طلاب تازه كار از زبان و قلم خود جلوگيري كنند و در راه اسلام و هدف مقدس قرآن از اموري كه موجب تشتت و تفرقه است، خودداري نمايند، علماي اعلام براي خاتمه دادن به هرج و مرج و بي نظمي ها در فكر اصلاح عمومي هستند، اگر دولت ها مجال فكر به ما بدهند. (40) پايان بخش آن پيام تاريخي كه في الواقع پايان نخستين بخش از تحليل موضوعي - تاريخي پيامهاي امام و نيز سر فصل و نقطه عطف انقلاب اسلامي يعني 15 خرداد است اشارتي كه امام به كارهاي مخرب رژيم شاه دارد

ص: 7328

و نيز اظهار همدردي با اقشار فقير و مستضعف جامعه كه هرگز از ياد و ذهن و نظر امام فراموش نشدند. قشري كه امام با آنان بسيار صميمانه سخن مي گفت، قشري كه امام بدانان اميدها داشت، قشري كه امام يك مويشان را به تمام كاخ نشينان عالم نمي داد. ياد آن پير پارسا و عارف ملكوتي سبز، راهش روشن و پر رهرو، مهرش همواره مهر روشن دل و جانمان باد. انشاءالله تعالي. فهرست منابع و مآخذ: منبع استخراج نمونه ها همگي از جلد نخست كتاب صحيفه نور چاپ اول سال 1361 است: اعداد ذيل شماره هايي كه كنار شواهد مورد استفاده آمده است. 1- صفحه 2 .4- صفحه 3 .9- صفحه 4 .9- صفحه 5 .10- صفحه 6 .10- صفحه 7 .11- صفحه 8 .11- صفحه 9 .11- صفحه 10 .12- صفحه 11 .13- صفحه 12 .13- صفحه 13 .12- صفحه 14 .12- صفحه 15 .13- صفحه 16 .14- صفحه 17 .15- صفحه 18 .18- صفحه 19 .19- صفحه 20 .19- صفحه 21 .23- صفحه 23 و 22 .24- صفحه 23 .25- صفحه 24 .34- صفحه 25 .40- صفحه 26 .45- صفحه 27 .55- صفحه 28 .56- صفحه 29 .65- صفحه 67 تا 30 .82- صفحه 83 تا 31 .85- صفحه 32 .103-

ص: 7329

صفحه 102 و 33 .103- صفحه 103 تا 34 .105- صفحه 35 .103- صفحه 36 .105- صفحه 37 .106- صفحه 38 .106- صفحه 39 .109- صفحه 40 .110- صفحه 211. به قلم : دكتر منوچهر اكبري

ص: 7330

فرهنگ نقد از نگاه امام خميني

5 چكيده: انسان موجودي است كه در نهاد نخستين او, عشق به كمال و خوشبختي پي ريزي شده است. و براي دستيابي به كمال از انگيزاننده ها و وادارنده هاي گوناگون كمك مي گيرد و بازدارنده ها را به كنار مي نهد, تا زمينه رشد و بالندگي فردي و اجتماعي خويش را فراهم سازد. از جمله انگيزه هايي كه در سير تكامل انساني و پيدايش حيات طيبه اجتماعي او, نقشي مهم و بنيادي دارد, مسأله (نقد وانتقاد) است. نقد كردن و نقد پذيري, سرمايه اي ارزنده براي صلاح فرد و اصلاح اجتماع به شمار مي رود. شناخت كاستيها و تلاش براي زدودن آنها, گامي است اساسي در رسيدن به رستگاري فردي و اجتماعي. پرده پوشي بر آنچه بوده و هست و رويدادها و يا خود را به ناداني زدن, رويدادها را دگرگون نمي سازد. انسان خردمند, هماره در جست وجوي آن است كه در مسير تكاملي فردي و جمعي, آفتها, آسيبها, كم وكاستيها را بزدايد, تا به درستي راه بپيمايد. از اين روي, در منطق فرزانگان, نقد و انتقاد قدر و قداست ويژه اي دارد و يكي از برتريهاي اخلاقي و اجتماعي مهم, به شمار مي رود. اگر فرهنگ نقد كردن و نقد پذيرفتن, به درستي

ص: 7331

بيان شود و آداب نقد و ويژگيهاي ناقدان و مرزهاي روا و نارواي انتقاد به روشني ترسيم گردد, بسياري از تنشها و تشنجها و كشمكشها فروكش مي كند و بسياري از سستيها و كاستيها, زمينه ظهور نمي يابند. اگر همگان به اين باور برسند كه: بالندگي فردي و توسعه و پيشرفت اجتماعي آنان به وسيله نقد دلسوزان و انتقاد تيزبينان رشد و شتاب بيش تري مي يابد و هيچ كس بي نياز از يادآوري و انتقاد ديگران نيست, فضاي جامعه دگرگون مي شود و انتقادها جاي انتقامها را مي گيرند. در چنين حال و وضعي, (اخوّت ديني)1 و (الفت ايماني)2 بر اساس (تعاون بر نيكي)3 و (تواصي به حق)4 و (دعوت به خير)5 و (امر به معروف و نهي از منكر)6 خود را در تمام زوايا و شؤون جامعه ديني نشان مي دهد و همگان خود را در ديد و جلوه گاه پذيرش يادآوريهاي خيرخواهانه قرار مي دهند و نقد را به عنوان (هديه)7 و تحفه اي سودمند مي پذيرند. در اين نوشتار, برآنيم: مقوله (نقد) و فرهنگ انتقاد را از ديدگاه امام خميني به تصوير بكشيم و بر اين باوريم: نگاه نقادانه و واقع بينانه امام به مسائل فردي و اجتماعي و تجربه عيني و عملي آن عزيز در

ص: 7332

رخدادهاي سياسي و اجتماعي, سرمايه اي گرانبهاست كه از آموزه هاي اسلام ناب محمدي الهام گرفته و مي تواند بسياري از گره هاي نابگشودني را در زمينه مسائل سياسي, اجتماعي, و فرهنگي گشوده و راه درمان و شيوه خردمندانه را پيش روي رهروان انقلاب قرار دهد. براي روشن تر شدن فضاي نوشتار, اشاره اي گذرا به مفهوم نقد و بايستگي و جايگاه آن خواهيم داشت, سپس به رهنمودهاي روشنگر امام راحل در زمينه فرهنگ نقد, آداب و مرزهاي آن خواهيم پرداخت.مفهوم نقد نقد و انتقاد, به معناي جدا كردن دينار و درهم سره از ناسره, جدا كردن كاه از گندم, به گزيني, خرده گيري و آشكار كردن زيباييها و كاستيهاي يك اثر, به كار رفته است.8 سنجش و ارزيابي و بررسي همراه با عدل و انصاف در پديده هاي اجتماعي و نگرش دوسويه به رفتارها و عملكردها و ديدن درد و ارائه درمان, از مقوّمات مفهوم (نقد) است. هدف از نقد, پاره كردن و دريدن و مثله كردن افكار و آرامش جامعه و مردم نيست, بلكه ارج نهادن به كار مثبت ديگران و يادآوري رواها و نارواها در كنار هم است. اين شيوه, مي تواند راه را بر پويايي و شفاف شدن جامعه هموار كند و جامعه را به سوي

ص: 7333

آفرينش گري و ابتكار و تكامل و پيشرفت رهنمون شود. از اين روي, وجهه ديگران را خراب كردن و دامن زدن به بدبينيها و پديدآوردن جوّ بدبيني را نمي توان و نبايد با نقد و انتقاد يكي دانست; زيرا عيب گرفتن آسان است, ولي بيان عيب به گونه اي و زباني كه به اصلاح صاحب عيب بينجامد, كاري است بزرگ و دشوار. و چه زيبا گفته است خواجه عبدالله انصاري: (عيب از يار بيندازند; اما يار را به عيب نيندازند.)9 شهيد مطهري در تفسير و تعريف نقد مي نويسد: (قوه نقادي و انتقاد كردن, به معناي عيب گرفتن نيست, معناي انتقاد, يك شيء را در محك قراردادن و به وسيله محك زدن به آن, سالم و ناسالم را تشخيص دادن است أ.)10 در روزگار گذشته كه دادوستد مردم, با نقره سكه زده شده انجام مي گرفت, كساني بودند كه سرب را به گونه پول رايج سكه مي زدند و با پولهاي نقره مي آميختند. در كنار اينان افراد خبره و كارشناسي به عنوان (صرّاف) در جامعه وجود داشتند كه سكّه شناس بودند و سكه هاي طلايي و يا نقره اي خالص را از ناخالص, جدا مي كردند.11 اين واژه درباره كسي كه افكار و عملكرد افراد را مي شكافد و نقطه

ص: 7334

هاي كمال را از نقطه هاي ضعف, باز مي شناسد نيز, به كار رفت. در آموزشهاي حضرت مسيح(ع) چنين آمده است:(خذوا الحق من اهل الباطل ولاتأخذوا الباطل من اهل الحق كونوا نقّاد الكلام فكم من ضلالة زخرفت بآية من كتاب الله كما زخرف الدرهم من نحاس بالفضة المموّهة, النظر الي ذلك سواء والبصراء خبراء.)12 حق و حقيقت را هر كجا و از هر كس يافتيد, بپذيريد, گرچه از اهل باطل باشد. باطل را و گرچه از زبان اهل حق بتراود, نپذيريد. همآره سخنان را مورد نقد قرار دهيد; زيرا چه بسا گمراهي به وسيله آيه اي از كتاب خدا آراسته شده باشد, مانند آميختن درهمي از مس با نقره و انسان را بفريبد و به اشتباه افكند; از اين روي, در نگاه نخست, درهمِ خالص و ناخالص, يكي مي نمايد و كارشناسان تيزهوش مي توانند سره از ناسره آن را بازشناسند. در اين سخن, به مفهوم نقد و انتقاد و جايگاه نقّادان آگاه در جامعه اشارت شده و بايستگي آن, به روشني بيان گرديده است. بي گمان, نقد به عنوان عاملي اصلاحي و پيش برنده و بالنده, به برنامه ريزان, سياستگزاران و مديران و مجريان, مجال بازنگري, همه سونگري و واقعيت نگري همراه با در نظر گرفتن افكار عمومي را

ص: 7335

مي بخشد و جلوي بسياري از ريزشها و دوباره كاريها و تكرويها را مي گيرد و در نتيجه, طرحها را در راستاي سودهي و بهره مندي بهتر و بيش تري قرار مي دهد و از اسرافها و اترافها و گاه از ريخت وپاشهاي حاشيه اي و جانبي نيز جلوگيري مي كند. بنابراين, در اصل نياز جامعه و مديران به نقد و بايستگي وجود نقادان تيزبين در اجتماع نمي توان ترديد كرد, لكن اين نيمي از كار است, نيم ديگر كه كامل كننده اين بخش است, مسأله (نقدپذيري) و به كار بستن نقد ناقدان است.نقدپذيري نقدپذيري به عنوان خوي و خصلتي انساني و اسلامي, نقش مهمي در فرونشاندن آسيبها و آفتهاي فردي و اجتماعي دارد, رواج فرهنگ نقدپذيري در اجتماع, كمك فراواني به پايان دادن كشمكشها و درگيريها مي كند. به همان اندازه كه نقد و نقادي مايه كمال و رشد رفتارها و عملكردهاست, نقدپذيري نيز زمينه ساز بسياري از خوشبيني ها و اميدواريها نسبت به اصلاح امور است. دست اندركاراني كه به پيشباز نقد مي روند و از آن بيم و ترسي ندارند, از مديريتي بهتر و كمال يافته تر برخوردارند و كم تر دچار چالش, دوباره كاري و نابساماني مي شوند. سرزميني كه گود است دو بهره از باران

ص: 7336

آسمان مي برد, يكي بهره مستقيم و ديگر آن كه باراني كه در بلندي مي بارد نيز, به سوي آن سرازير مي گردد. پذيرش نقد, نه تنها چيزي از بزرگواري و شخصيت سياسي و اجتماعي انسان نمي كاهد, بلكه مي توان گفت: روشن ترين گواه بر شخصيت و كمال آدمي است. به گفته امام خميني: (أ اگر يك چيزي را ديديد كه واقعاً خلاف كرديد, اعتراف كنيد و اين اعتراف شما را در نظر ملتها بزرگ مي كند, نه اين كه اعتراف به خطا شما را كوچك مي كند.)13 تلخي نخستين نقد و انتقاد, با دستآوردهاي شيرين آن از ميان مي رود. پيامدهاي سازنده و سودمند نقد, سبب مي شود كه آدمي همواره خود را در ديد نقد ديگران بگذارد و هيچ گاه كاركرد خويش را از آن بي نياز نداند. امام جواد(ع) در ضمن شمارش نيازمنديهاي هميشگي مؤمنان مي فرمايد:(أ و قبول ممّن ينصحه.)14 [مؤمن] نقد و نصيحت خيرخواهان را مي پذيرد. امام سجاد(ع) در (رسالة الحقوق), حقوق متقابل نصيحت كننده و نصيحت شونده را اين گونه بر شمرده است:(وحق الناصح ان تلين له جناحك و تصفي اليه بسمعك فأن أتي بالصواب حمدت الله عزّوجّل وان لم يوافق رحمته أ.)15 حق ناقد و نصيحت كننده آن است كه با او

ص: 7337

نرم رفتاري كني; و به سخنان او گوش فرا دهي, اگر سخن وي درست بود, خداي را سپاس گويي و اگر سخن او نادرست بود, با او مهربان باشي [ و او را از خود دور نسازي]. به همان اندازه كه پذيرش نقد, نشانه شخصيت و خاكساري آدمي است و ترازي براي شناختن انسانهاي با انصاف و واقع نگر, سرباز زدن و نقد ناپذيري نشانه نوعي غرور و تكبر است كه ريشه در خودخواهي و خود برتربيني و يا خود مطلق انگاري انسان دارد. از اين روي, ديده شده است كه گاه ناب ترين نقدها و پندها بر دلهاي غبار كبر و خودبيني گرفته, اثر نمي بخشد:(أ واذا قيل له اتق اللّه اخذته العزة بالإثم أ)16 وچون به او گفته شود كه از خدا بترس, او را غرور گناه بگيرد. حب نفس, حجابي بين انسان نقد شونده و ناقد به وجود مي آورد كه نه تنها از نقد استقبال نمي كند, بلكه به ناقد نيز به ديده دشمن مي نگرد, ولي غافل از آن است كه:آينه چون عيب تو بنمود راستخودشكن آينه شكستن خطاستامام خميني در بيان فرهنگ نقد, به اين نكته توجه تمام داشت كه مسؤولان و دست اندركاران, هرگز نبايد خود را منّزه و مبراي از نقد بدانند, بلكه

ص: 7338

شايسته است كه سخنان و نوشته هاي نقدآميز را آويزه گوش سازند و آن را به عنوان (هديه) و ره آوردي الهي و آسماني, به شمار آورند: (نبايد ما ها گمان كنيم كه هر چه مي گوييم و مي كنيم, كسي را حق اشكال نيست. اشكال, بلكه تخطئه, يك هديه الهي است براي رشد انسانها.)17 به مديران نظام اسلامي سفارش مي كرد: (شما و دوستانمان در وزارت امور خارجه, بايد تحمل انتقاد را چه حق و چه ناحق داشته باشيم.)18 امام راحل بر اين باور بود: نپذيرفتن نقد و انتقاد, نشانه كم فروغ بودن چراغ تهذيب در درون جان است و پذيرش نقد, نشانه بزرگي روح و شرح صدر: (اگر انسان خودش را ساخته بود, هيچ بدش نمي آمد كه يك رعيتي هم به او اشكال كند و از انتقاد بدش نمي آمد.)19 بنابراين, نقد كردن ديگران و نقد پذيرفتن از ديگران, در كنار يكديگر سازنده و سامان دهنده وضع و حال مردم و جامعه اند.نقد خويش پيش از ديگران آدمي, افزون بر پذيرش نقد, بايد در گام نخست, به نقد خويش بپردازد و پيش از آن كه به كاستي و عيب ديگران توجه كند, در جست وجوي زدودن عيبهاي خويش باشد. در فرهنگ ديني به اين نكته نيز سفارش

ص: 7339

فراوان شده است. امام علي(ع) مي فرمايد:(طوبي لمن شغله عيبه عن عيوب الناس.)20 خوشا به حال كسي كه پرداختن به عيب خويش, وي را از عيب ديگران باز دارد.(من لم يسس نفسه اضاعها.)21 آن كه نفس خويش را سياست و ادب نكند, آن را تباه ساخته است. اگر آدمي خود آينه خويش شود, از بسياري انتقادها در امان مي ماند و اگر همگان به فكر نقد خود برآيند, زمينه نقد اجتماعي كم تري پيدا مي شود و در نتيجه پاره اي تنشها و تشنجها, به خودي خود, از بين مي روند و جلو بسياري از نقدهاي ويران گر گرفته مي شود.عيب كسان منگر و احساس خويشديده فروكن به گريبان خويشآينه روزي كه به گيري به دستخود شكن آن روز مشو خود پرستامام حسين(ع) فرمود:(من دلائل العالم انتقاده لحديثه وعلمه بحقائق فنون النظر.)22 از نشانه هاي عالم آن است كه گفتار و كردار خويش را نقد كند و به تمام ريزه كاريهاي امور, آگاهي و شناخت پيدا كند. اگر مسؤولان و دست اندركاران, هر چند گاه, به بررسي كاركرد حوزه كار خويش بپردازند, تواناييها و پسنديده ها را بگسترانند و كاستيها را اصلاح كنند, هم روند پيشرفت كارها شتاب بيش تري مي گيرد و هم هدف نقدهاي روا و نارواي ناقدان

ص: 7340

قرار نخواهند گرفت. انسان وارسته و خودساخته, پيش از آن كه ديگران آمار ناراستيهاي او را به رخ بكشند, آنچه انجام داده در دادگاه وجدان رديف مي كند, با بررسي و حسابرسي ضعف را شناسايي و راه درمان مي جويد. و گاه پس از حسابرسي به سرزنش نفس مي پردازد و خود ناقد و قاضي خويش مي گردد. البته شجاعت در پذيرش اشتباه و كژ راهه رويها, شجاعتي انساني و درخور سپاس است. به زبان آوردن اين عبارت كه اشتباه كردم, ريشه در كرامت انساني دارد كه به دست آوردن آن كار آساني نيست. امام خميني, اين نكته را در باب نقد نيز به خوبي در سخنان و سيره اش ترسيم كرده و به روشني بيان داشته است كه در تركيب دولت موقت و سپردن دولت به دست ليبرالها و افراد غير انقلابي, اشتباه شد: (من امروز بعد از ده سال از پيروزي انقلاب اسلامي, همچون گذشته اعتراف مي كنم كه: بعض تصميمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمّه كشور به گروهي كه عقيده خالص و واقعي به اسلام ناب محمدي نداشته اند, اشتباهي بوده است كه تلخي آثار آن به راحتي از ميان نمي رود.)23 ييا: (آنچه مهم است اين است كه: ما مي خواهيم مطابق شرع

ص: 7341

اسلام, مسائل را پياده كنيم. پس اگر قبلاً اشتباه كرده باشيم, بايد صريحاً بگوييم كه اشتباه نموده ايم و عدول در بين فقها از فتوايي به فتواي ديگر, درست همين معني را داردأ فقهاي شوراي نگهبان أ هم بايد اين طور باشند كه اگر در مسأله اي اشتباه كردند, صريحاً بگويند اشتباه كرديم و حرف خود را پس بگيرندأ اين معني ندارد كه من بگويم چون ديروز حرفي زده ام, بايد روي همان حرف باقي بمانم.)24 بسياري از ريزشها در انقلاب و بريدنها از اصول, از سوي كساني است كه در فراز و نشيبها, راه اشتباه پوييده اند و با اثرپذيري از ديگران حرفي زده و يا موضعي ناپسند پيش گرفته اند, و امروز, گرفتار شده اند و حاضر نيستند خود و موضع گيريهاي خود را نقد كنند و با شهامت حق و حقيقت را بپذيرند. از اين روي, لازم است همه كساني كه صاحب انديشه و قلمند, پيش از آن كه لبه تيز انتقادها را به سوي ديگران نشانه روند, انديشه هاي خود را بررسي همه جانبه بكنند و اگر نقدي بر آن ديدند, از اظهار و ابراز آن شرم نداشته باشند وگرنه, كم كم در دامي خواهند افتاد و در باتلاقي فروخواهند رفت كه هر چه بيش تر تلاش

ص: 7342

كنند, گرفتارتر مي شوند.جايگاه نقد و نقدپذيري در اسلام در آموزه هاي ديني, به مقوله نقد و نقدپذيري, اهميت فراوان داده شده است. واژه هاي: نصيحت, تذكر, موعظه, استماع قول, اتّباع احسن, تواصي به حق, دعوت به خير و امر به معروف و نهي از منكر, هر يك به گونه اي, اهميت و جايگاه نقد و نقدپذيري را بيان مي كنند. خداوند در قرآن مي فرمايد:(أ فبشّر عبادالذين يستمعون القول فيتبعون احسنه أ.)25 پس بندگان مرا كه به سخن گوش فرا مي دهند, آن گاه بهترين آن را پيروي مي كنند, مژده بده أ. در كلمه (استماع) نكته و نغز ويژه اي نهفته است كه در (سماع) نيست. گوش فرادادن, شنيدن سخن ديگران, غير از به گوش خوردن است.آن كه گوش فرا مي دهد, نقد و بررسي هم مي كند, تمام پيامدهاي خوب و بد و زيبا و زشت سخن را مي سنجد, آن گاه دست به گزينش مي زند. به هنگام برگزيدن نيز, ميان خوبها و خوب ترها, به گونه اي ارزيابي مي كند و در پايان با آگاهي و بررسي همه جانبه, سخن نيكوتر و پيشنهاد به واقع نزديك تر و طرح و برنامه خردمندانه تر را بر مي گزيند. قرآن به مؤمنان فرمان مي دهد:(وذكّر فإنّ الذكري تنفع المؤمنين.)26

ص: 7343

و پند ده; زيرا كه پند در مؤمنان سودمند افتد. ييادآوري, فراموشيها و ناآگاهيها را به هشياريها و بيداريها دگر مي كند و همگان را به حضور و مراقبت همه سويه فرا مي خواند در چنين جامعه اي, كم كاريها, كندكاريها و بدكاريها, كم تر به چشم مي خورد و هر يك از مردمان وظيفه خود مي دانند كه نسبت به ديگران هشدار و يادآوري داشته باشند, تا كارها در روال و روند واقعي خود قرار گيرد. بسياري از آيات شريف و روايات بر اين معني دلالت دارند كه مؤمنان و باورمندان, نبايد به افراد چاپلوس و كساني كه همواره از خوبيها سخن مي گويند و بر سستيها سرپوش مي گذارند, ميدان دهند و اينان بايد دوستاني برگزينند كه در كنار ستايش, به نقد رفتار و كاركرد آنان نيز, بپردازند. آينه گون, خوبي و بدي, شايستگي ها و كاستيها بر آنان بنماياند.27 امام صادق(ع) مي فرمايد:(المؤمن اخوالمؤمن, عينه ودليله لايخونه ولايظلمه ولايغشه ولايعده عدة فيخلفه.)28 مؤمن برادر مؤمن است و به منزله چشم او و راهنماي اوست, هرگز به او خيانت نمي كند و ستم روا نمي دارد, با او غش و تقلب نمي كند و هر وعده اي به او دهد, سر بر نخواهد تافت. امام موسي بن جعفر(ع)

ص: 7344

درباره برنامه ريزي زندگي مؤمنان و جايگاه نقد و نقدپذيري در آن مي فرمايد:(أ و ساعة لمعاشرة الأخوان الثقات الذين يعرفون عيوبكم ويخلصون لكم في الباطل.)29 و بخشي را براي رفت و آمد با برادران ديني مورد اعتمادي كه از كاستيها و سستيهاي شما باخبرند و بي خدعه و نيرنگ آنها را به شما گوشزد مي كنند, ويژه سازيد. در اين سخن معصوم, چند نكته آموزنده و الهام بخش به چشم مي خورد: 1. بايستگي برنامه ريزي و سرمايه گذاري براي آسيب شناسي فردي و اجتماعي در جامعه ديني. 2. انتقاد پذيري و پيدا كردن ناقدان خالص و مورد اعتماد. 3. ناقدان بايد دردشناس و داراي معرفت در مسائل مورد نقد باشند. 4. نقد بايد بدون خدعه و نيرنگ و خالص و ناب باشد. در مجموع مي توان نتيجه گرفت: نقد به معناي جداسازي سستيها از تواناييها وتلاش و كوشش در جهت از بين بردن كاستيها و يا كم كردن آنهاست. نقد, جايگاه ويژه و با اهميتي دارد و پرورش يافتگان مكتب اسلام, آن را به عنوان اصل ضروري و لازم در زندگي انسانها, و بويژه مؤمنان پذيرفته و سفارش كرده اند. امام خميني, تربيت يافته مكتب وحي, از چشم انداز زيبايي به نقد نگريست كه توانست زيباييهاي بسيار بيافريند.

ص: 7345

او, در سراسر زندگي معنوي خود, هم با نقدهاي علمي و اجتماعي خود, جامعه را به آبشخور اصلاح رهنمون شد و هم با نقدپذيري, فرهنگ نويني بنا نهاد. او, پيش از پيروزي انقلاب, كه در حوزه در كار تدريس و نيروهاي ديني و انقلابي بود, روحيه نقد و انتقاد و اشكال و اعتراض منطقي و مستدل را در حوزه درسي فقه و اصول خود رواج مي داد و به شاگردان روش نقّادي مي آموخت و خطاب به آنان مي گفت: (مجلس درس و بحث است, مجلس وعظ و خطابه نيست,چرا ساكت هستيد و حرف نمي زنيد.)30 او, ضمن پاسداشت جايگاه بزرگان و پيشينيان حوزوي و بهره مندي از تلاش علمي آنان, به نقد و بررسي موشكافانه ديدگاههاي آنان مي پرداخت و هيچ بزرگي, بزرگي او سبب نمي شد كه ديدگاه وي در بوته نقد قرار نگيرد. او, هميشه به شاگردان سفارش مي كرد: (هر سخني گفته مي شود, به نظر تنقيد بنگريد, هر چه صاحب سخن هم بزرگ باشد, انسان نبايد فوراً حرف او را بپذيرد, بلكه بايد دقت و بررسي كند.)31 امام در دانش فقه و اصول, ديدگاههاي فقيهان و عالمان بزرگي چون: ميرزاي نائيني و اصفهاني را عالمانه نقد مي كرد و به تجزيه و تحليل ديدگاههاي آنان

ص: 7346

مي پرداخت. ايشان, در مسائل سياسي و اجتماعي نيز همين روش را به كار گرفت. پديده ها را درست تجزيه و تحليل و ريشه يابي مي كرد و سپس آنها را با منطق و استدلال به نقد مي كشيد و آن را عامل رشد و بالندگي مي دانست: (انتقاد بجا و سازنده, باعث رشد جامعه مي شود. انتقاد اگر به حق باشد, موجب هدايت دو جريان مي شود. هيچ كس نبايد خود را مبرّاي از انتقاد ببيندأ.)32 جامعه بالنده, مانند بچه اي است كه پس از دوران شيرخوارگي نيروهاي مغزي و استعدادهاي دروني و ذاتي اش اندك اندك شكوفا مي گردد و روحيه كنجكاوي وي, نسبت به آنچه در پيرامون او مي گذرد, بيش تر و دقيق تر مي شود. پرسشهايي براي وي پيش مي آيد و آنها را بر زبان جاري مي كند در پاسخ او نبايد گفت: ساكت باش, فضولي نكن! سن و سال او چنين مي طلبد كه بپرسد و مسايل را بكاود. و همين, نشانه سلامت فكر و قواي مغزي اوست. جامعه به معناي مجموعه انسانها در جهت زندگي مشترك و جمعي نيز, همواره رو به تكامل و پيشرفت است. طبيعي است كه در روند حركت جامعه به سوي آرمانهاي انساني و ارزشي, زمينه هاي پرسش

ص: 7347

و نقد به وجود مي آيد و گروهي آن پرسشها را به زبان مي آورند و يا در نوشته هاي خود مطرح مي كنند. فضا و بستر جامعه بايد به گونه اي آماده شود كه همگان پذيرش نقد و انتقاد را داشته باشند. با پيروزي انقلاب اسلامي و رخت بر بستن حاكميت استبداد, فضاي عطرآگيني به وجود آمد كه مردم مسلمان ايران ره صدساله را يك شبه پيمودند. بينشها به رشد و بالندگي رسيد و مردم, هر يك, به نوبه خود داراي تجزيه و تحليل شدند, كژيها و ناراستيها را بر نمي تافتند و نقد حاكمان و مديران انقلاب را حق اصلي و اساسي خود مي شمردند; زيرا اين بار با كوله باري از تجربه تلخ گذشته به ميدان آمده بودند و از ورود آسيبها و آفتها به بدنه و درونِ نظام اسلامي, بيم داشتند. در اين فضاي آماده, امام همچون ديده باني آگاه و دورنگر, با استفاده از تجربه هاي شخصي و تاريخي و با الهام از تعاليم و آموزه هاي ديني, فرهنگ نقد را گسترش داد و با شجاعت تمام گفت: (هر فردي حق دارد مستقيماً در برابر سايرين, زمامدار مسلمانان را استيضاح كند و به او انتقاد كند و او بايد جواب قانع كننده دهد.)33 انتقادگري و

ص: 7348

انتقاد پذيري را امام به عنوان يك فرهنگ در جامعه ديني مطرح كرد و بر اين باور بود: نوآوري و ابتكار و رشد و حيات جامعه در سايه پرسش و پاسخ و نقد و انتقاد به دست مي آيد. از اين روي, بي تفاوتي و نظاره گري را در جامعه ديني نمي پسنديد و همگان را به خيرخواهي و نظارت بر امور مسلمانان و اهتمام به كار مردمان فرا مي خواند: (ما از جانب خداي تعالي مأمور ممالك اسلامي و استقلال آنها هستيم و ترك نصيحت و سكوت را در مقابل خطرهايي كه پيش بيني مي شود, براي اسلام و استقلال مملكت جرم مي دانيم, گناه بزرگ مي شماريم.)34ويژگيهاي بايسته ناقدان جايگاه نقد در ساماندهي امور و ساختن و به كمال رساندن مديران بر كسي پوشيده نيست. انتقادگري و انتقادپذيري از نشانه هاي مجموعه انساني سالم و مديريت شايسته به شمار مي رود. نقد, گرچه حقي است عمومي و همگاني و كسي نمي تواند مردم را از اين حق, بي جهت محروم سازد, لكن شرطهايي لازم است رعايت و توجه شود, تا نقد كامل و كارساز گردد. در اين جا نگاهي داريم به اين بايستگيها در آموزه هاي ديني و سخنان اسلام شناس ناب انديش, امام خميني. الف. شناخت و

ص: 7349

تحليل رويدادها: شناخت رويدادها و حركت و حضور در متن آنها و پديده هاي اجتماعي, سياسي, فرهنگي و آگاهي از وجود زمينه ها و گنجاييها و بازدارنده ها و تحليل همه سويه آنها, از پيش درآمدهاي مهم و بنيادي نقد ناقدان به شمار مي رود. در مجموعه هاي روايي براي كساني كه مي خواهند امر به معروف و نهي از منكر كنند و اين وظيفه و تكليف ديني را به شايستگي انجام دهند, ويژگيهايي بيان شده است, از جمله: (عالم بما يؤمر و عالم بما ينهي, عادل بما يؤمر و عادل بما ينهي.)35 به آنچه فرمان مي دهد و از آنچه باز مي دارد, آگاهي داشته باشد و در هر دو مورد, عدل و داد را نگهدارد. روشن است آن كه بدون آگاهي و شناخت واقعيتها, برنامه ها و سياست ها, مديران اجرايي را زير سؤال مي برد و از چپ و راست آنها را به نقد مي كشد, كاري نافرجام و بي اثر و يا دست كم, كم اثر انجام مي دهد و زياني كه از سوي او به مردم وارد مي شود, بيش از سود آن خواهد بود. امام راحل درباره شرايط آمران به معروف و ناهيان از منكر مي نويسد: (ان يعرف الآمر والناهي ان ما تركه

ص: 7350

المكلف او ارتكبه معروف او منكر فلايجب علي الجاهل بالمعروف والمنكرأ.)36 كسي كه امر و نهي مي كند, بايد آگاهي داشته باشد كه آنچه از معروفها كه در جامعه جامه عمل نمي پوشد چيست؟ و آنچه انجام مي گيرد از منكرها كدام است بنابراين, كسي كه چنين شناختي ندارد, بر او انجام اين دو وظيفه لازم نيست. و مي افزايد: (يجب تعلم شرائط الأمر بالمعروف و النهي عن المنكر وموارد الوجوب والعدم والجواز و عدمه حتي لايقع في منكر في امره و نهيه.)37 واجب است كه [ناقدان و آمران به معروف و ناهيان از منكر] شرايط معروف و منكر را فرا گيرند و موارد واجب بودن و جز آن را بشناسند, تا اين كه در انجام اين دو فريضه, خود گرفتار منكر نشوند. از اين ديدگاه فقهي امام, چنين به دست مي آيد كه هرگونه نقد و انتقاد در مسائل سياسي, اجتماعي, اقتصادي, فرهنگي وأ بايد از روي آگاهي و شناخت صورت بگيرد. آن كه مي خواهد از ارزشها دفاع كند و جلو ضد ارزشها را در جامعه بگيرد, شايسته است پيش از آن خود را با سلاح

ص: 7351

آگاهي همه سويه آماده سازد, وظيفه خود را به درستي بشناسد, آن گاه دست به انجام وظيفه بزند. هر موضوعي را كه مي خواهد به نقد بكشد و امر و نهيي نسبت به آن داشته باشد, بايد تمام زواياي آن را بجويد و احتمالها را پيش روي نهد, آن گاه, با تجزيه و تحليل منطقي و روش و شيوه اي خردپسند و همسو با شريعت, نكته هاي مورد نظر خود را بيان كند. شهيد مطهري در اين باره مي نويسد: (تفقه در دين كه در اين آيه ذكر شده است (أ ليتفقّهوا في الدين) مستلزم آن است كه انسان واقعا نقّاد باشد و كار نقّادي او به آن جا كشيده شود كه هر چيزي را كه گفته مي شود با امر دين تماس دارند, بتواند تجزيه و تحليل كند.)38 به ديگر سخن, دينداري و دين شناسي دو مقوله است.هر دينداري, دين شناس نيست. و سوگمندانه بيش ترين ضربه ها هم از همين گونه افراد به اسلام وارد شده و مي شود. مؤمن راستين, با زيركي و هوشمندي مسائل را پي گيري مي كند و هرگز سوژه به بيگانگان و غيرخوديها نمي دهد. از اين رو امام راحل با لحني پدرانه و خيرخواهانه به ناقدان ناآگاه مي گويد: (تقاضا اين

ص: 7352

است كه قبل از آشنايي به مسائل, به اشكال تراشي و انتقادكوبنده و فحاشي برنخيزيد و به حال اين اسلام غريب كه پس از صدها سال ستمگري قلدرها و جهل توده ها, امروز طفلي تازه پا و وليده اي محفوف به دشمنهاي خارج و داخل, رحم كنيد.)39 آسيبي كه نظام از سوي ناقدان ناآگاه و متحجّر مي بيند, كمتر از آسيبي نيست كه از دشمنان كينه توز مي بيند. شماري از خوديهاي غافل و يا جاهل, نسبت به پاره اي از مسائل جزيي آن چنان واكنش شتاب زده و تند نشان مي دهند و اصل نظام و مديران آن را هدف حمله هاي خود مي گيرند كه دشمنان قسم خورده هم به گرد آنان نمي رسند. اين ناقدان ساده دل و ناآگاه و زود باور و ظاهر نگر, جريان گسترده بي ديني, قلدرمآبي, ستم, حيف و ميل بيت المال,اسرافها و اترافهاي كلان, نوكرمآبي, و سيطره استعمار را از اين سرزمين از ياد برده اند و آباداني و آزادي و عزت و سروري كه انقلاب اسلامي و نظام مقدس جمهوري اسلامي به اين مرز و بوم به ارمغان آورده, ناديده انگاشته اند, هر روز به بهانه اي آتش كينه بر سر ملت و نظام مي ريزند. و نظام اسلامي را كه

ص: 7353

زلال ترين و ناب ترين و مردمي ترين نظام در جهان است, نظام قرون وسطايي مي خوانند مسؤولان نظام را متهم به خشونت, قانون شكني وأ مي كنند. اين افراد, كه براي رسيدن به هدفهاي ناپاك و برنامه هاي تنفرانگيز خود لباس عوض كرده اند و خود را مصلح و خيرخواه جلوه مي دهند, با اين كه سابقه آنان روشن است بر كرسي احساس تكليف مي نشينند و لجن مي پراكنند, نه مصلحت جامعه را مي شناسند و نه قوه بازشناسي خوب از بد را دارند. حقد و كينه است كه آنان را به جوش و خروش آورده و نه احساس تكليف و گرنه هر حكومتي,حتي حكومت معصوم(ع) كاستيهايي دارد و زواياي نازيبايي شايد به چشم بخورد و خلافهاي بزرگ و كوچكي شايد انجام بگيرد وأ و در حكومت علوي هم واليان و فرماندهان برجسته حكومتي, گاه به گناه بزرگ و فساد مي غلتيدند و گاه به خطا و اشتباه مي افتادند. اين واقعيتهاي عيني و تاريخي را نبايد ناديده گرفت و با ارزيابي عملكردهاي مسؤولان نظام در مقايسه با نظام پيشين عدل و انصاف را در انتقادها بايد در نظر داشت:مؤذن بانگ بي هنگام برداشتنميداند كه چند از شب گذشته استدرازي شب از چشمان من پرسكه يك دم خواب

ص: 7354

در چشمم نگشته استرهبر معظم انقلاب, در زمان حيات امام, سخناني دارند كه در اين بحث رهگشاست: (امروز كه تمام چارچوب نظام بر مبناي اسلام است, در رأس اين نظام يك مجتهد عادل زكيّ تقي زاهد است أ اگر يك وقت اشتباهي هم سر بزند, انگار ديگر شيعه و تنها كشور شيعه تمام شد, اصلاً نه كار مي كنند نه كمك مي كنند, نه همكاري مي كنند, نق هم مي زنند, اينها بر اثر چيست؟أ بعضي بر اثر هواي نفس و اغراض و امراض است و بعضي هم بر اثر تحليل غلط و درك غلط است.)40 ب . پارسايي در نقد چشم و گوش آدمي را دوستيها, از ديدن و شنيدن آنچه بوده و هست باز مي دارد. چشم به خاطر علاقه و محبت, عيبها و كاستيهاي محبوب را نمي بيند و گوش از شنيدن صداي حقيقت سرباز مي زند و نمي تواند و نمي خواهد سخن از كاستيهاي او را بشنود.(حب الشيء يعمي و يصم.)41 دوستي چيزي, انسان را كور و كر مي كند. و از سوي ديگر, دشمني شخص با ديگري نيز چنين است و چشم و گوش را از ديدن و شنيدن بود و هست و آنچه حقيقت دارد, باز مي دارد. دشمني انسان با ديگري, سبب مي شود

ص: 7355

كه انسان همواره زشتيها را ببيند و زيباييها را نبيند و هر چه خوبي است و والايي, ناديده انگارد. اگر انسان نتواند با اين خوي و ويژگي زشت مبارزه كند و آن را مهار كند, همواره در لبه پرتگاه خودستايي قرار مي گيرد. آدمي به خاطر علاقه اي كه به خود دارد, اگر خصلت خودستايي را از خود دور نسازد, نقدهاي او نيز, در حقيقت نمودي و چهره اي از خودستاييهاي او به شمار مي رود و براي طرح خود و ديگران متوجه خود كردن, به نقد ديگران روي مي آورد. تنها كساني از اين آسيب و آفت در امانند كه پيش از آن به خوي خودستاني و تهذيب و تزكيه نفس پرداخته باشند. امام راحل, اين مقوله مهم را در قالب واژه (مالكيت بر نفس) به تفسير نشسته و از شرايط بنيادين و نخستين ناقدان, چيرگي آنان بر نفس و مالكيت بر آن شمرده است. روشن است كسي كه مالك بر خود نيست, مانند پشه اي است در برابر باد, هميشه دستخوش اضطراب و مشكلات است و ثبات در فكر و تحليل و نقد او به چشم نمي خورد. در برابر آن كه مالك خويش است ناخدايي را مي ماند كه كشتي حيات خود و ديگران را در اقيانوس

ص: 7356

روزگار با مهارت پيش مي برد و در برابر طوفانها لنگر مي افكند و سرنشينان را به ساحل نجات رهنمون مي گردد. قرآن مجيد, هنگامي كه از شخصيت موساي كليم(ع) و روش برخورد انتقادي وي با فرعون سخن مي گويد از زبان او چنين نقل مي كند:(اني لا املك الاّ نفسي واخي.)42 من تنها مالك خود و برادرم هستم. امام خميني با الهام از اين لطيفه و اشاره قرآني, در بحث بيان بايستگيهاي ناقدان مي گويد: (آنهايي كه مي خواهند صحبت كنندأ بنشينند و باخودشان فكر كنند, ببينند اين زبان چماق است و مي خواهد بر سر يكدسته ديگر كوبيده شود, يا اين كه زبان زبان رحمت است و براي وحدت. اگر چنانچه مالك نفس خودشان هستند و اين امر مهم را, كه مالكيت شخص بر نفس خودش است أ و مي توانند ادعايي را كه حضرت موسي پيغمبر بزرگ كرد, آنها هم بكنند كه: (لا املك الاّ نفسي واخي) [سخن بگويند و انتقاد بكنند] امّا كسي كه به اين مقام نرسيده بايد بگويد: (اني لااملك نفسي ولا اخي.)43 شخصي كه قلم به دست مي گيرد و مسائل سياسي و اجتماعي و فرهنگي را به بوته نقد مي نهد , بايد تقواي قلم و سخن داشته باشد و اين تقوا پشتوانه

ص: 7357

اي محكم و استوار مي خواهد كه نامش (مالكيت بر نفس) و زمامداري خويشتن خويش است. آن كه خودش در اختيار خودش نيست و هواهاي نفساني او را به هر جا كه مي خواهد مي برد و مي كشد, چگونه مي تواند تضمين كند كه آنچه مي گويد و مي نويسد از روي خيرخواهي و اصلاح امور است و نه براي مطرح كردن خود در سطح جامعه و مردم.اگر تو امربه معروف و نهي از منكر بر اين طريق كني بر تو اهل دل خندندتو راست خانه پُر از مار و جامه پركژدم زروي خلق مگس راني از تو نپسندندناقد خودساخته داراي سعه صدر و دريادل است, زود از ميدان به در نمي رود به هنگام خشم, ميزان و معيار از دست نمي دهد, حق پوشي و كتمان نمي كند و در هر فضايي كه قرار گرفت به كاستيها و كمبودها و ناشايستگيها با عينك عدل و انصاف مي نگرد و ميزان داوريش من حيواني او نيست: (در باطن ذات همه هست كه آن كه با من خوب است, خوب است و آن كه با من بد است, بد. نه آن كه به حسب حكم خدا خوب است و به حسب واقع خوب است. نخير, آني كه با من خوب

ص: 7358

است آن ميزان است أ و آن كه براي من نباشد, فاسد است.)44 ناقد مبتلاي به اين درد نمي تواند نسخه شفابخش بپيچد و بايد به او گفت: يك قدم بر خويشتن نِه و آن دگر در كوي دوست. به ديگر سخن, اگر كسي به اين انگيزه دست به قلم ببرد و لب به سخن بگشايد كه گرهي از دشواريها را براي رضاي خدا و آسايش مردم باز كند و بازدارنده اي را از جلو راه آنان بردارد, اين حركت, حركتي است خدا پسندانه و بخشي از جلوه هاي بندگي كه (قضاء حوائج مؤمنان)45 و (اهتمام به امور مسلمانان)46 نام دارد. و اگر خداي ناخواسته براي مطرح كردن (من) و خود حيواني و شيطاني باشد, هر چند ظاهري آراسته و اديبانه هم داشته باشد, انتقادي است ناسالم و زيانبار. و با همين معيار, مي توان (تشنگان قدرت) را از (شيفتگان خدمت) بازشناخت و نوشته ها و سخنرانيها را ارزيابي كرد و موضع گيريها را تشخيص داد. در جامعه اي كه (من) ها و (منيّت)ها حكومت مي كند, ناگزير پديده هاي زشتي, مانند: چاپلوسي, تظاهر, نفاق وأ زمينه رشد مي يابند, در حالي كه در حكومت الهي و ديني خشنودي خدا و اثبات حق و حقيقت ملاك و ميزان است, نه چيز

ص: 7359

ديگر. از اين روي در فضايي كه حق, محور گفتن و نوشتن و عمل كردن افراد است, فضاي فرهنگي مورد اعتمادي بين دولت و مردم و مردم با مردم به وجود مي آيد, تنشها و تشنجها كم تر ميدان ظهور مي يابند و انتقادها شفاف تر و بي غلّ وغش بيان مي شوند. علي(ع) به مالك اشتر مي فرمايد:(ثم ليكن آثرهم عندك اقولهم بمرّ الحق لك أ)47 برگزيده ترين وزيران و همكاران تو بايد از كساني باشد كه سخن [و انتقاد] تلخ حق را به روشني و با صداقت با تو در ميان مي گذارد. امام راحل بر اساس همين بينش و روش علوي, كه حق محوري اساس همه چيز است, نه من محوري, مرز انتقاد سالم و ناسالم را مي شناساند و در يك نگاه كلي مي گويد: (نظري كه نظر حب باشد به يك جرياني يا بغض باشد به يك جرياني, اين نظر نمي تواند سالم باشد: (حب الشيء يعمي و يصم) بغض هم همين طور است, نور عقل را خاموش مي كندأ اين دو نظر را انسان مبتلا به آن هست. نظر بي طرف بسيار كم است. خود آدم هيچ وقت نمي تواند بي طرف باشد, لكن در نظر دادن حق را ببيند, حق تحت تأثير حق واقع

ص: 7360

بشودأ حق هر جا كه هست بايد دنبالش رفت و او را با آغوش باز پذيرفت و لو بر خلاف نظر من هست.)48كسي به ديده انكار اگر نگاه كندنشان صورت يوسف دهد به ناخوبي وگر به چشم ارادت نگه كني در ديوفرشته است نمايد به چشم كروبي اگر حق خواهي و حق طلبي بر اساس تقواي الهي محور انتقاد ناقدان قرار گيرد, درگيريها و برخورد كم تر و آثار وحدت و همسويي بيش تر مي گردد. در فضايي كه حق حاكم و محور است, همه احساس آرامش مي كنند. اگر نقدي هم نسبت به عملكرد آنان صورت بپذيرد, به جان و دل مي پذيرند. امّا اگر (من )ها و (منيّت)ها ملاك نقد و بررسي باشد و همتها در جهت حذف رقيب و قلع و قمع كساني به كار رود كه به هر دليلي با ديگر سليقه ها همخواني و همساني ندارند, در چنين فضايي نقدها نه تنها راه گشايي نخواهند داشت كه هر نقدي, پاسخي نقد گونه و انتقامي به خود خواهد گرفت و التهاب و بحران و سردرگمي را در جامعه دو چندان خواهد كرد. امام راحل, انتقاد با انگيزه حق خواهي را سالم ترين انتقاد و بزرگ ترين عامل نجات و كمال مي شمرد و گويد: (بايد اشخاصي

ص: 7361

كه مي خواهند صحبت كنند, ببينند كه آيا حق را مي خواهند براي حق, بزرگ ترين چيزي كه انسان اگر آن را داشته باشد, كمال بزرگ دارد اين است كه: حق را براي حق بخواهد. از حق خوشش بيايد براي اين كه حق است و از باطل متنفر باشد, براي اين كه باطل است.)49 اگر اين زيرساخت در انديشه و گفتار و رفتار مسلمانان شكل بگيرد و استوار گردد, انتقادها بستر مناسب خود را مي يابند و بهترين دوستان كساني به شمار مي روند كه در كنار بر شمردن زيباييها, توانها و شايستگيها وأ كاستيها را هم گوشزد مي كنند و انتقادپذيري امري پسنديده مي شود و پذيرفته همگان. (حق را اگر كسي براي حق بخواهد, اگر چنانچه در ضد خودش هم هست, آن را بايد بخواهد و دوست داشته باشد و اظهار كند و باطل را اگر از خودش هم صادر شده باشد, بايد مبغوض او باشد و فرار كند.)50 دست اندركاران اداره نظام, اگر از دريچه حق جويي و حق خواهي, به پديده ها و رخدادهاي سياسي و اجتماعي ننگرند, آفتها و آسيبهاي فراواني براي نظام و انقلاب به وجود مي آورند كه به آساني نمي شود با آنها در افتاد و از بدنه نظام زدودشان و پيامدهاي

ص: 7362

ناگوار آنها را مهار كرد. برداشتنها و گماردنهاي پي درپي, مديريت نظام را دچار چالشي بزرگ خواهد كرد و برنامه ها و سياستهاي كلي راه به جايي نخواهند برد. و اما اگر هدف ثابت كردن و استوار ساختن حق حاكميت و قانون باشد, رقابتها و اختلاف سليقه ها نيز در خدمت آفرينشها و ابتكارها قرار مي گيرد و همگان همسو با هم, به پيش خواهند رفت. امام امت, بيم آن را داشت كه مبادا روح منيّت و خودخواهي بر روح عبوديت و خيرخواهي و پارسايي, چيره شود و ميزان همه چيز (مَن) بشود و حق در محاق فرو رود: (هر كاري از من صادر بشود, چون من ميزان هستم خوب است و هر كاري از رقيب من حاصل بشود بد است براي اين كه رقيب من است. هر چه هم خوب باشد كار خوب رقيب بد است و كار بد من خوب. اين يك مسأله و يك بيماري است در انسان كه معالجه او را با زحمت مي شود كردأ انسان يك همچون موجودي است كه حاضر است سرش را ببرد كه رقيبش از بين برودأ)51 شرايط زمان و مكان نقّادي و سره از ناسره شناسي, فنّ و هنري است كه در هر زمان و مكان شيوه و روش ويژه اي

ص: 7363

مي طلبد. چه بسا در برهه اي سخني را به عنوان انتقاد به توان گفت كه همان سخن در شرايط ديگر روا نباشد, گاه ناقدي از روي اخلاص فرد و يا گروه و يا دولت را به نقد مي كشد كه دشمن از آن, به سود خود و به زيان جامعه اسلامي بهره مي برد و از سخن حق بهره اي تبليغاتي عليه نظام مي برد. از اين روي, توجه به زمان و شناخت زمينه ها در طرح مسائل انتقادي نقشي كليدي و سرنوشت ساز دارد. امام راحل, اين نكته را براساس روش اجتهادي كه در همه مقوله هاي فقهي, سياسي و اجتماعي داشت, همواره گوشزد مي كرد: (ببيند كه آيا اين صحبت در سطح كشور يك تشنجي ايجاد مي كندأ يا آرامش ايجاد مي كند؟ ببينيد اين روزنامه ها, اين قلم, آرامش در اين كشور (كه الآن لازم است) ايجاد مي كند, يا تشنج ايجاد مي كند؟)52 توجه به زمان در نقد, در اين فراز از سخنان امام, به روشني پيداست. امام نقّاد چيره دست, ناآرام و پراحساس بود. سراسر زندگي سياسي او را نقدهاي ناب و آگاه كننده و هشياري آفرين فرا گرفته است به رژيم ننگين پهلوي, آمريكايي جنايتكار, هميشه و همه حال, در زير پتك انتقادهاي

ص: 7364

قوي و خردكننده او قرار داشتند. هر بي قانوني و افسارگسيختگي را, چه كوچك و چه بزرگ, بر نمي تابيد و فرياد مي زد. امّا همين امام پرشور و پراحساس و نقّاد و سره از ناسره شناس چيره دست و قوي, وقتي جمهوري اسلامي پا مي گيرد, به اقيانوس آرامي مي ماند و با ضرب آهنگ انتقاد خود, پايه هاي آن را لرزان نمي كند, بلكه شبان و روزان به تواناسازي آن همت مي گمارد او ناقدِ زمان شناس بود. برابر زمان حركت مي كرد. او با حكومت ديني, همان رفتار را نمي كرد كه با حكومت شاه مي كرد. آقاي فلسفي, از واعظان نقّاد سرشناس كشور, او كه در رژيم گذشته گاه برفراز منبر و در مكانهاي عمومي, دولت وقت را استيضاح و انتقادهاي خود را با روشني از زبان مردم و با تأييد آنان بيان مي كرد.53 پس از پيروزي انقلاب اسلامي در پاسخ كساني كه به او خرده مي گرفته اند: چرا در زمان جمهوري اسلامي شيوه انتقادي را پيش نمي گيرد, گفته است: (من در زمان شاه انتقاد مي كردم, انتقاد من به ضرر شاه بود و به نفع رسول اكرم و خدا بود; اما الآن انتقاد نمي كنم براي اين كه انقلاب ما اسلامي است,

ص: 7365

اگر از سوء اعمال بعضي ها به نام دولت انتقاد كنم أ آمريكا استفاده مي كند.)54 آقاي فلسفي, اين مسأله را با امام راحل در ميان مي گذارد, ايشان نيز بر مشي وي مُهر تأييد مي زند و مي گويد: (بعضي از روزنامه ها, مطالبي خلاف واقع مي نوشتند و بد مي گفتند و من گفتم: بد نگوييد, انتقاد كنيد; اما حالا به شما مي گويم: انتقاد نكنيد; چون حساب شما از آنها جداست. در حكومت پيغمبر(ص) هم برخي كارهاي ناشايست را افرادي مرتكب مي شدند كه تك تك بد بود, ولي دولت پيغمبر(ص) بر اساس اسلام بود. بنابراين, شروع انتقاد در منابر مصلحت نيست.)55ويژگيهاي انتقاد سالم آنچه در فرهنگ نقد مهم است, آداب و ويژگيهايي است كه انتقاد را به دو بخش انتقاد سازنده و يا ويرانگر تقسيم مي كند. امام خميني با آن كه نقد را در مسائل سياسي و اجتماعي امري ضروري و لازم مي شمرد و از آن به عنوان عامل رشد و پيشرفت ياد مي كرد, لكن همواره در سخنرانيها بر اين واژه تكيه و اصرار داشت كه انتقاد بايد انتقاد سالم باشد. در اين بخش از نوشتار به ويژگيهاي انتقاد سالم از ديدگاه امام مي پردازيم به اين اميد كه اين معيارها و ميزانها, همچون

ص: 7366

دستورالعملي سياسي اجتماعي در جامعه ديني مورد توجه قرار گيرد و مثل راه باشد و فضاي حاكم بر مطبوعات, سخنرانيها, اظهار نظرها و مناظره ها و براساس سخنان و سيره عملي امام شكل بگيرد. روشن است كه پي ريزي (حيات طيّبه) و استواري (اخوّت ديني) در جامعه اسلامي, آن گاه ميسّر و ميسور است كه همه به فكر اصلاح و ساماندهي امور باشيم و با انتقاد سالم و سازنده, راههاي عملي سودمند و گره گشا را پيش رو نهيم, تا اين انقلاب و دستآوردهاي آن ماندگار بماند.انتقاد نه انتقام انتقادهاي برخاسته از حسدها و غرض ورزيها و تسويه حسابها, نه تنها مشكلي را نمي گشايد كه وضع را بدتر مي سازد; زيرا انسان كينه توز نمي تواند به انتقاد درست دست يابد. (النصيحة من الحاسد محال)56. از اين روي, بسياري از نقدهاي وي انتقام است. هدف از انتقاد, بر شمردن عيبها و كاستيها نيست; بلكه پيدا كردن راههاي درمان براي دردهاي موجود و رهايي از بحران و آشفتگي و نابساماني است. در انتقاد سالم, عالم محضر خداست و مردمان همه آفريده هاي او. كاستيها و ضعفها, با توجه به اين بينش, به گونه اي مطرح مي شوند كه ناسازگار با آن حضور نباشد. انتقام گرفتن خويي است حيواني, در برابر

ص: 7367

انتقاد سالم. (انتقاد غير از انتقامجويي است. انتقاد صحيح, بايد باشد. هركس از هر كس مي تواند انتقاد صحيح بكند; اما اگر قلم كه دستش گرفت انتقاد كند, براي انتقامجويي, اين همان قلم شيطان است.)57 بنابراين, قلمي كه همسو با خويهاي شيطاني است و از آن فريبندگي و وسوسه58, شبهه افكني, ظاهر آرايي59, دعوت به فقر60 و فساد, فتنه گري61, تشنج آفريني و دشمن تراشي62 و مانند آن تراوش مي كند, انتقاد نيست, بلكه انتقام گرفتن از اسلام و مردم مسلمان و نظام اسلامي است. اگر ديو كينه توزي به جاي مهرورزي و مهرباني بنشيند, پرده اي تار در پيش چشم آدمي مي كشد كه بين او و حقيقت و واقعيت فرسنگها فاصله مي اندازد. و در نتيجه نگاه او نگاهي دشمنانه و حركتهاي او هم حركتهاي براندازي خواهد شد: (يك وقت مخاصمه هست, اين طرف مي خواهد او را بكوبد آن طرف مي خواهد او را بكوبد, اين نه راه اسلام است نه مقصد اسلامي مي تواند داشته باشدأ و يك وقت مباحثه است.)63 بحث و بررسي و گفت وگو, در فضاي برادري و تفاهم, نه تنها مانعي ندارد, بلكه كارساز و رهگشا نيز هست. اگر بحثها به درگيري و دشمني كشيده شود و مچ گيري و انتقامجويي رواج

ص: 7368

يابد, نه تنها مشكلي گشوده نخواهد شد, بلكه بر مشكلها افزوده خواهد شد. امام صادق(ع) مي فرمايد:(اياكم والمراء والخصومة فانّهما يمرضان القلوب علي الأخوان و ينبت عليهما النفاق.)64 از بگومگوهاي بي حاصل و دشمنيها بپرهيزيد; زيرا اين دو مايه بيماري دلها و زمينه ساز نفاق در ميان مؤمنان است. امام خميني در شرح اين حديث نوراني مي نويسد: (بيان آن كه مراء و خصومت در مقال, قلب را مريض مي كند و انسان را به دوستان بدبين مي كند و نفاق در دل مي روياند, آن است كه پيش از اين مذكور شد كه اعمال ظاهريه را در باطن و دل آثاري است متناسب با آنهاأ.)65 پرخاشگري و پريدن به يكديگر و به كار گرفتن عبارتها و تعبيرهاي نيش دار و كينه توزانه, بذر بدبيني و بدخواهي را درجامعه مي افشاند و نتيجه اي جز تشنج و سلب آرامش و آسايش به دنبال ندارد. هيچ ملت و گروهي در سايه انتقام, به آقايي و سروري نمي رسد. (لا سؤدد مع الأنتقام.)66 بزرگواري و آقايي از راه انتقام به دست نمي آيد. كسي كه به بهانه انتقاد مي خواهد انتقام شخصي و يا گروهي خود را از ديگران بگيرد, داراي روحيه خود كم بيني و حقارت نفس گرديده است, شفاي خاطر

ص: 7369

خود را در تخريب ديگران مي بيند, از اين روي, هيچ گاه نمي تواند گام اصلاحي بردارد و سخن مصلحانه و خيرخواهانه بر زبان و قلم خودجاري سازد. اين گونه كسان, نه تنها كاستي و منكري را بر طرف نمي كنند كه خود گرفتار كاستي و منكرند: (مع الأسف بعضي از نويسندگان و گويندگان, به جاي انتقاد سالم و هدايت مفيد, با انتقاد كينه توزانه مي خواهند افراد جامعه را به جمهوري اسلامي بدبين كنند. اينان به جاي انتقاد سازنده به فحاشي پرداخته و به جاي نهي از منكر, خود مرتكب منكر مي شوند.)67 ييك پارچگي جامعه در گرو انتقاد سالم و سازنده است. قلم و نوشته اي كه انتقامجوست, اين وحدت و يگانگي را شيطان گونه به (عداوت و بغضاء)68 دگر مي سازد و در عمل, قلم او قيچي را مانند است كه پيوندها را مي گسلد و جامعه و ارزشهاي حاكم بر آن را مُثله و پاره پاره مي كند. امام رضا(ع) به عبدالعظيم حسني مي فرمايد:(أ ولايشغلوا انفسهم بتمزيق بعضهم بعضاًأ)69 [به دوستان ما بگوييد]: مبادا به خود مشغول شوند و همديگر را پاره پاره كنند! امام بزرگوار اين ادب را در باب انتقاد به ما آموخت كه فضاي دشمني و درگيري را كه فضاي جهنميان است,

ص: 7370

از جامعه بزدائيم: (وانّ ذلك لحق تخاصم اهل النار)70 و فضاي بهشت و بهشتيان را در پيوندها و پيوستگيها و برخوردها و انتقادها, حاكم سازيم: (اخواناً علي سرر متقابلين) 71 جالب اين است كه قرآن نيايش بهشتيان را اين گونه ترسيم مي كند:(أ ولاتجعل في قلوبنا غلاّ للذين آمنواأ)72 [پروردگارا] در دل ما غل و غش و كينه نسبت به مؤمنان قرار مده. اگر بخواهيم بهشت اخلاقي اسلام را در پيوندهاي فردي و معاشرتهاي اجتماعي پي بريزيم, بايد مواظب گفتار و نوشتار خود باشيم. در هر كجا و هر اداره اي كه هستيم و مسؤوليتي كه داريم, ديده باني باشيم كه عقبه نيروها را درست گرا بدهيم و خداي ناكرده با كينه ورزيها, روشهاي انتقامي, گلوله هاي آتشين را در جبهه خودي مصرف نكنيم. مقام معظم رهبري مي گويد: (امام مكرراً توصيه مي فرمودند كه: در مجلس از تنازعات اجتناب شود, من هم اين توصيه را مي كنم. مجلس بايد آزاد باشد هر كسي نظر و رأي خود را ابراز كند; اما اظهار رأي غير از خصومت و تنازع و درگيري است أ روحيه خصومت و تنازع را از بين ببريد و آن را به روحيه محبت تبديل كنيد, اگر چنانچه محبّت باشد, كارايي به حد كمال خواهد رسيد.)73 پاسداشت حرمت ديگران

ص: 7371

روح حاكم بر جامعه ديني, روح برادري و حرمت و آبرومندي است. همگان درحفظ و پاسداشت, آبرو و شرف يكديگر مي كوشند, آبرو و شرف فردي و اجتماعي افراد در امان است و نگهداشته شده. آنچه به شخصيت شهروندان صدمه مي زند و بي حرمتي به شمار مي رود, در جامعه ديني وجود ندارد. در پيدا و پنهان, حريمهاي قانوني و ايماني مؤمنان محترم شمرده مي شود. اين اصل اصيل مي طلبد كه انتقادها هم, در چنين فضايي به گونه اي باشد كه آبروي كسي زير سؤال نرود, موقعيت مدير و مسؤولي به ناحق دچار تزلزل نگردد. شايسته است شيوه و روش برخورد با كاستيها و كژيها, به گونه اي گزينش شود كه ناسازگاري با اين اصل اساسي, نداشته باشد. از اين روي, در معارف ديني به اين نكته اشاره شده كه: بازگويي عيبها و نقصها تا جايي كه امكان دارد, غير مستقيم و غير علني باشد. امام علي(ع) مي فرمايد:(النصح بين الملأ تقريع.)74 نصيحت و خيرخواهي آشكارا و علني نوعي سركوب به شمار مي رود. اگر انسان بتواند عيب و كاستي كسي را به گونه اي مطرح كند كه جايگاه اجتماعي و حيثيت حقوقي و حقيقي او صدمه نبيند, بايد چنين كند و هرگز افشاگري و در بوق و

ص: 7372

كرنا دميدن, پسنديده نيست. گرهي كه به آرامي و نرمي و با دست گشوده مي شود, چرا با سروصدا و با دندان بگشائيم. در آموزه هاي علوي آمده است:(من قال لمسلم قولاً يريد به انتقاص مروته حبسه الله في طينة خيال حتي يأتي مما قال لمخرج.)75 هر كه به مسلماني سخني بگويد و مقصودش بردن آبروي وي باشد, خداوند او را در لجنزار دوزخ زنداني كند, تا از آنچه گفته

ص: 7373

عذري آورد. امام خميني با الهام از اين آموزه ها, همواره سفارش مي كرد: در انتقادها مواظب باشيم با حيثيت و آبروي كسي بازي نكنيم و كسي را از موقعيت و مسؤوليتي كه دارد, فرو نيفكنيم.. (انتقاد آزاد است, به اندازه اي كه نخواهند كسي را خفيف كنند, يا يك گروهي را خفيف كنند و از صحنه خارج كنند, انتقادات براي اصلاح امور لازم است.)76 اگر كسي خداي ناخواسته براي استوارسازي موقعيت اجتماعي خويش, به ويران گري ديگران بپردازد, و با اشاره و با بيان روشن, سبب فرو افتادن ديگران از جايگاه اجتماعي خود گردد, دچار آفت اخلاقي بزرگي شده است كه به آساني قابل گذشت و جبران نيست. درهم شكستن جايگاه اجتماعي افراد, كاري نيست كه با توبه و طلب بخشش قابل جبران باشد, كسي كه به وسيله قلم مسموم و زهرآگين نويسنده اي و يا با زبان نيش دار گوينده اي, خوار مي گردد, و در ديد جامعه و مردم جايگاه پست و گاه خيانت كار و خلافكار پيدا مي كند, به آساني نمي تواند نگاههاي سرزنش آلود و بدبين را از خود برگرداند و ذهنيتها را دگرگون سازد و جايگاه ويژه خود را بيابد. از اين روي, امام امت به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي مي گويد:

ص: 7374

(انتقاد كنند, انتقاد سازنده, انتقاد نصيحت و انتقاد خصمانه نكنند. در نطق هاي قبل از دستورأ و در صحبتهايي كه وقتي معرفي مي كنند وزرا را هتّاكي نكنند, اين از شأن آقايان به دور است أ برخوردها برخوردهاي اسلامي سالم باشد, چه در مجلس و چه در خارج مجلس أ)77 عيب و كاستي ديگران را فاش گفتن, مصاحبه انجام دادن, تيتر درشت برگزيدن و جوّ جنجال و غوغاسالاري آفريدن, از آداب نقد اسلامي به دور است. امام صادق(ع) مي فرمايد:(المؤمن مرآة لأخيه, فاذا رأيتم من اخيكم هفوة فلاتكونوا عليه الباً وكونوا له كنفسه وارشدوه وانصحوه وترفقوا به.)78 مسلمان, آيينه مسلمان است. اگر از برادر ديني خويش لغزشي ديديد, بر او مشوريد و براي او همچون خود او باشيد و او را هدايت و نصيحت كنيد و نسبت به او مهربان و خيرخواه باشيد. ويژگي آيينه آن است كه بي سروصدا و با كمال آرامش عيبها و كاستيها را نشان مي دهد, هدف آن, شكستن كسي نيست, بلكه نماياندن و نشان دادن نازيباييها و كاستيهاست. رو به رو و با صداقت عيب را با صاحب عيب مطرح مي كند و او را با انتقاد سازنده, هشياري مي دهد:اي غزالي گريزم از ياريكه اگر بد كنم نكو گويدمخلص آن شوم كه عيب مرهمچو آينه

ص: 7375

روبرو گويد جامعه ديني آيينه گونه, آبرومند و با صفا و صميميت مي زيد و كينه و كدورت بردار نيست. مردمان در چنين جامعه اي آن چنان صاف و شفاف و بي غلّ و غش با يكديگر برخورد مي كنند كه نه تنها يادآوري عيب و نقد يكديگر را بد نمي دانند, بلكه آن را (هديه) و تحفه اي ارزشمند به شمار مي آورند. امام راحل در پي, پي ريزي چنين فرهنگي از نقد و انتقاد بود. آن بزرگمرد به ديگران انتقاد داشت, لكن هرگز انتقادها و اظهارات او به آبرو و موقعيت ديگران خدشه و صدمه وارد نمي ساخت, مگر در مواردي كه مصلحت نظام و مسأله مهمتري از افراد مطرح بود. و اگر اقدامي از سوي شاگردان, دوستان و يا نزديكان ايشان صورت مي گرفت كه بوي تنه زدن و سست كردن جايگاه اجتماعي ديگران را داشت, از آن با شدّت جلوگيري مي كرد. در زماني كه در نجف مي زيست, رياست حوزه در دست آقاي خويي بود و وي به عنوان (زعيم الحوزات العلمية) شناخته مي شد. در همان روزگار, كتاب تحريرالوسيله امام را چند تن از شاگردان ايشان به زيور طبع آراستند و روي جلد آن اين لقب را براي امام نوشته بودند. امام با ديدن

ص: 7376

اين عنوان, مسؤول چاپ كتاب را خواستند و گفتند: (اگر اين جمله را از روي كتاب من برنداريد, دستور مي دهم تمام اين كتاب را بريزند در دجله!)79 در مورد ديگر از ايشان استفتايي شده بود: فلان شخص در فلان شهر ادعا مي كند كه در جمع آوري وجوهات شرعي و مصرف آن براي فلسطيني ها از ناحيه شما نمايندگي دارد, آيا درست است يا نه؟ امام در پاسخ نوشته بود: (شما كلي سؤال كنيد, بگوييد آيا كسي تا به حال شخصا از طرف شما اجازه يا دستور داشته براي جمع آوري يا نه؟ و من پاسخ خواهم داد, ولي به گونه شخصي جواب نمي دهم!)80 آنان كه سنگ امام را به سينه مي زنند و براي خط و راه امام دل مي سوزانند و نگرانند, شايسته است به اين ريزه كاريهاي راه امام نيز توجه كامل داشته باشند و خداي ناخواسته در كنار سفره امام و انقلاب كاري نكنند كه به امام و آرمانهاي او كم توجهي شود.انتقاد خيرخواهانه واژه (نصيحت) به معناي خيرخواهي از ريشه (نُصح) به معناي خالص شدن و خالص كردن است. در زبان عرب, به عسل صاف و خالص گويند: (نصح العسل.)81 و نيز به خياط (ناصح) گويند و به نخي كه در دوختن به

ص: 7377

كار مي برد (نصاح) گفته مي شود. از اين روي, در نصيحت افزون بر خيرخواهي, نوعي پيوند دادن نيز وجود دارد. انتقاد اگر به انگيزه خيرخواهي صورت بگيرد, مي شود انتقاد سالم و سازنده و در اين گونه انتقادها, پيوند مردم با يكديگر براساس خيرخواهي و وحدت تقويت مي شود و نيروها و استعدادها در جهت شكوفايي و بالندگي به كار مي افتد. هرگونه انتقادي كه از روي خلوص و خيرخواهي و بدون خدعه و نيرنگ انجام بگيرد, سالم و سودمند است و در برابر آن نقدي كه براساس هدفهاي شخصي و گروهي شكل مي گيرد, انتقاد ناسالم و (غشّ) نام دارد. به همين جهت, ارباب لغت واژه (غش) را در برابر واژه (نصيحت) دانسته اند.82 آن كه از روي دلسوزي و مهرورزي و با انگيزه بهبود بخشيدن به پيوندهاي اجتماعي لب به سخن مي گشايد و دست به قلم مي زند, ناصح و خيرخواه است. از اين روي قرآن كريم در موارد بسياري از پيامبران الهي, به عنوان (ناصح امين)83 نام برده است. جامعه اي كه زمينه پذيرش نقد سالم و ناصحان امين در آن وجود داشته باشد, جامعه اي است عزّتمند در برابر اگر در جامعه اي زمينه پذيرش نقد وجود نداشته باشد, ناقدان و ناصحان نتوانند انتقاد

ص: 7378

سالم خود را به گوش ديگران برسانند, آن جامعه بيمار است. علي(ع) مي فرمود:(لا خير في قوم ليسوا بناصحين ولايحبون الناصحين.)84 آن مردمي كه خيرخواه يكديگر نيستند و از خيرخواهان نيز استقبال نمي كنند, از سعادت بهروزي بي بهره اند. امام خميني در بيان ويژگيهاي انتقاد سالم به اين نكته توجه تام و تمام دارد. او, به همه كساني كه در مقام نقد و انتقاد قرار دارند و يا شغل و كارشان اقتضاي آن را دارد كه مسائل را بحث و بررسي كنند كه از آن جمله است نمايندگان مجلس مي گويد: (مجلس بايد محيطي باشد كه با كمال تفاهم و خيرخواهي براي ملت و كشور مسائل را پيش ببرند, انتقاد مي كنند. انتقاد خيرخواهانه باشد, جواب انتقاد مي دهند, آن هم خيرخواهانه باشد.)85 امام به روزنامه نگاران و اهل قلم, اين نكته را از روي خيرخواهي يادآور مي شود: تلاش و همت شما اين نباشد كه درشت بنويسيد, بلكه بكوشيد كه درست بنويسيد. تيترها با محتوا و خبرها يكسان باشد. برخلاف واقعيت, تيترها را برجسته نكنيد. در گزينش خبرها و مطلبها, خير جامعه و نظام را در نظر بگيريد و اگر چنين نكرديد; گرفتار (غشّ) و انتقاد ناسالم و ناروا شده ايد: (اخباري كه مي نويسيد, تيترهايي هست, مردم

ص: 7379

اينها را در روزنامه ها مي بينند و مي فهمند كه اين تيتر, از كجا پيدا شده است و براي چه مقصدي اين تيتر را گذاشته اندأ بايد توجه كنيد كه روزنامه اي تيترش چيزي نباشد كه محتوايش آن طور نباشدأ اين غشّ است, درست مثل كاسب كه روي متاعش چيز خوب مي ريزد و آخرش فاسد است و اين حرام است. و اگر تيتر با محتوا نخواند, غشّ است كه شما با قلم هايتان مي كنيد.)86 اين نگاه فقيهانه امام است به مسأله نقد و انتقاد, كه هرگونه ناخالصي در برخوردهاي زباني و قلمي را غشّ مي نامد و حكم به حرام بودن مي دهد. در فضاي جامعه ديني هرگونه غشّي با هر كسي با دوست و يا دشمن, رفيق و يا رقيب, با زبان, يا با قلم نادرست و ناپسند است. امام علي عليه السلام مي فرمايد:(شرّ الناس من يغش الناس.)87 بدترين مردم كسي است كه با مردم غلّ و غش مي كند. اين سخن مولي, اطلاق دارد و چشم اندازي گسترده و همه غش ها را, در همه حوزه هاي فرهنگي سياسي, اجتماعي و اقتصادي شامل مي شود. نشانه سلامت زبان و قلم انتقادگر آن است كه آن را از غشّ و خيانت خالي و خالص سازد

ص: 7380

و خير و نيكي و آرامش و آسايش شهروندان و هم كيشان خود را در نظر داشته باشد. آن نوشته زهرآگين كه با نيش خود زندگي را بر كام همنوعان تلخ مي سازد و با تك تك واژگان, تيري بر دل آزادگان مي زند و شعله اي در بوستان عاشقان و شيفتگان ولايت بر مي افروزد, نوشته اي است ناسالم و غش دار: (ببينيد كه آيا اين صحبت در سطح كشور, يك تشنجي ايجاد مي كندأ و يا آرامش ايجاد مي كند؟ ببينيد اين روزنامه ها, اين قلم ها آرامش در اين كشور ايجاد مي كنند, يا تشنج؟ اگر چنانچه تشنج ايجاد كرد, اين روزنامه چماق است و آن گفتار چماق و اگر آرامش ايجاد كرد اين رحمت است و اين مشكور است پيش خداي تبارك و تعالي.)88 ميزان و معيار انتقاد سالم از نگاه امام آن است كه ذهن و فكر و اعصاب مردم را به سوي آرامش و اطمينان بكشاند, اعتمادساز باشد, نه اعتماد سوز. و اگر چنين نبود و نشد, ويرانگر و ناسالم است. ترديدي نيست كه (غش) اجتماعي, از غش فردي ويران كننده تر و زيان بار تر است. آن كه جوّ و فضاي جامعه را با انتقاد ناسالم و غيرخيرخواهانه مي آلايد, كاري بس زشت

ص: 7381

تر و ناپسندتر انجام داده است. علي عليه السلام مي فرمايد:(وانّ اعظم الخيانة خيانة الاُمة وافظع الغش غش الأئمة.)89 بزرگ ترين خيانت, خيانت به مسلمانان است و زشت ترين, فريبكاري, ناراستي كردن با امام ايشان. نكته ديگر آن كه غش و خدعه و نيرنگ, با پيشواي جامعه, كه سكاندار كشتي امنيت مردم است, بسيار بدتر و زشتتر از غش و فريب با ديگران است; از اين روي, بر خورد مردم با رهبر جامعه ولايي بايد برخورد خيرخواهانه باشد (النصيحة لأئمة المسلمين)90, نه غش آلود. امام علي(ع) مي فرمايد:(أ فاعينوني بمناصحة خلّية من الغش سليمة من الريب أ)91 پس مرا ياري كنيد به نصيحت به دور از دغل و ريب. پرهيز از غش و نيرنگ, در انتقاد و حركت در مسير خيرخواهي امت و امام, همان آرماني است كه امام امت همواره آن را بر زبان مي آورد و مردم را به آن فرا مي خواند و مقام معظم رهبري نيز بر آن تأكيد و پافشاري دارد: (مبادا كساني در گوشه و كنار پيدا شوند و از كاهي كوه بسازند و اگر ديدند كاري در بلند مدت قابل اصلاح است, ولي در مدت كوتاهي اصلاح نشده, مورد انتقاد قرار دهند بايد زباني و عملي و مالي و با هر وسيله اي كه

ص: 7382

مي شود دولت و مسؤولان را كمك و حمايت بكنند.)92مرزهاي انتقاد هر كشور و مملكتي با هر ايده و مرام و مكتبي, براي خود مرزهايي دارد و خط قرمزهايي. اين مرزها هم در مسائل جغرافيايي وجود دارد و هم در مسايل سياسي, اجتماعي و امنيتي, كه از آن به (خطوط قرمز) كشورها تعبير مي شود. گذر از مرزها و ناديده انگاشتن خط قرمز, در همه جاي دنيا جرم است. حتي به اصطلاح, دموكراتيك ترين كشورها هم اجازه نمي دهند كه كساني از اين خطوط قرمز بگذرند و پا را فراتر نهند. در مَثَل, ماركسيسم درنظام سرمايه داري آمريكا, خط قرمز بود و آن زماني كه سوسياليسم در دنيا مطرح بود, ماركسيستها در شرايط سختي در آن كشور مي زيستند و تنگناهاي ويژه اي براي آنان در نظر گرفته بودند. اگر امروز هم در مثل, شماري در آمريكا سخن از تجزيه آن كشور بزنند و بگويند: سياهان و يا سرخ پوستان حق حاكميت جداگانه دارند, دولت آمريكا با آنها به شدّت برخورد مي كند و آنان را از سر راه بر مي دارد. اين حالت در ساير كشورهاي جهان هم مطرح است. مقام معظم رهبري مي گويد: (همه توجه داشته باشند كه يك خط قرمزي وجود دارد از اين خط قرمز

ص: 7383

هيچ كس نبايد عبور كند, نه اين كه ما اجازه نمي دهيم, در هيچ جاي دنيا اجازه نمي دهندأ.)93 براي آن كه به توان جامعه اي را بر سر پا نگهداشت و از گزنده ها و دست اندازيها به دورش داشت, ضرورت روشن كردن مرزهاي اصلي چاره ناپذير است. اين حدّ و حق, بايد به گونه اي روشن باشد كه تكليف وظيفه همگي با آن معلوم گردد. اگر چنين نشود و نباشد و در جامعه مرزي و خطي وجود نداشته باشد, همه چيز به هم مي ريزد و شيرازه جامعه از هم مي گسلد. چطور مي توان درجامعه اي, حتي بدوي ترين آن, بدون مرز و خط زيست. هر واحد كوچك و بزرگ, هر قوم و قبيله, هر كشور و سرزمين براي بهروزي و ادامه زندگي, مرزهايي و خط قرمزهايي دارد. هر جامعه اي براي خود معيارهايي دارد و برابر آن معيارها, مرزهايي. بايستگي وجود خطهاي قرمز براي روشن شدن وظيفه مردم يك كشور و وجود چهارچوب براي حركت در محدوده آن, مسأله اي است مورد تأييد همه خردمندان و خردورزان. اگر چهار چوبها, روشن باشد, طبيعي است كه انتقادگران هم محدوده نقد خويش را خواهند شناخت و نقد سياسي و اجتماعي نيز سامان مند و اصولي خواهد شد. ما

ص: 7384

در اين جا, براي روشن تر شدن سخن, به خطهاي قرمزي كه بايد از آنها نگذشت و پارا فراتر ننهاد, اشاره مي كنيم و از سخنان و سيره امام خميني براي آن شاهد و نمونه ارائه مي دهيم: » قانون اساسي » رهبري و محوريت نظام » امنيّت ملي » وحدت مردمي » ارزشهاي پايدار دينيقانون اساسي قانون براي جامعه همان ضرورت را دارد كه هوا براي فرد زنده, قانون سند آبروي هر كشور و خميرمايه نظم و انضباط سياسي و اجتماعي آن است. هر كشوري, هر چند كوچك و دور افتاده, براي خود مرجع قانوني دارد و اين اصلي است مشترك و همگاني. روشن است كه داشتن قانون, به تنهايي كارگشا نيست. قانون بايد آن چنان در روح و جان مردم جا گير شود كه نفس وجود قانون آنان را از دست اندازي به مرزهاي اجتماعي و حقوق مردم, بازدارد. قانون اگر درست شناخته شود و درست اجرا گردد و به خوبي در روح و جان مردم جاي بگيرد, بسياري از نابسامانيها رخت برخواهند بست و همگان در سايه سار آن زندگي آرام و به دور از دغدغه اي خواهند داشت. امام خميني مي گويد: (قانون براي نفع ملت است, براي نفع جامعه است. براي نفع بعضي از اشخاص

ص: 7385

و بعضي گروه ها نيست. قانون توجه تام به تمام جامعه كرده است. و قانون براي تهذيب تمام جامعه است.)94 همه بايد در برابر قانون, سر فرود آورند و به هيچ روي در برابر آن نايستند. حال اگر قدرت مندان و زر اندوزان, جناحهايي با نفوذ, در برابر آن بايستند و هر جا قانون را به زيان خود ديدند, سربرتابند و گردن ننهند, جامعه دچار بيماري مي شود و از حركت به سوي كمال باز مي ماند و بي قانوني, بسان خوره به جان جامعه مي افتد و آن را از پاي در مي آورد. براي همين پيامدهاي ناگوار است كه امام, همگان را به قانون مداري فرا مي خواند: (قانون در رأس واقع شده است و همه افراد هر كشوري بايد خودشان را با آن قانون تطبيق بدهند. اگر قانون برخلاف خودشان هم حكمي كرد, بايد خودشان را در مقابل قانون تسليم كنند آن وقت است كه كشور كشور قانون مي شود.)95 هنگامي كه بيش ترين مردم, به قانون اساسي رأي دادند, همان ملاك و ميزان سياستها و برنامه ريزيها و تصميم گيريها مي شود. مبارزه با چنين قانوني, گذر از خط قرمز است و فساد در زمين: (همه بايد مقيد به اين باشيد كه قانون را بپذيريد و

ص: 7386

لو برخلاف رأي شما باشد. بايد بپذيريد براي اين كه ميزان اكثريت است. بعد از اين كه چيزي قانوني شد, ديگر نق زدن در آن اگر بخواهد مردم را تحريك بكند, مفسد في الارض است.)96 تا زماني كه قانون مرجع است و قانونيت دارد, گرچه برخلاف انديشه و سليقه و نظر من باشد, بايد به آن پايبند باشم. ممكن است اشكالهايي به ذهن برسد و قانون كاستيهايي داشته باشد كه نياز به اصلاح دارد, لكن تا وقتي كه قانونيت دارد بايد آن را پذيرفت و به آن گردن نهاد: (در مقام عمل, قبول داريم; اما رأيمان اين است كه اين جوري نيست; اما در عمل هم ملتزم هستيم. اين هيچ مانعي ندارد.)97 بنابراين, بحث درباره مواد قانوني و انتقاد به پاره اي از اصول و يا تبصره هاي آن, خط قرمز نيست. آنچه مرز است و خط قرمز, اصل قانوني بودن, قانون اساسي يك كشور است.در مجموع مي توان گفت: آناني كه با جوّسازي و غوغاسالاري, خود را اصل مي گيرند و محور و مركز همه چيز را منافع شخصي خود مي دانند و با شيوه هاي گوناگون به قانون مي تازند, به تعبير امام خميني, ديكتاتورند. (اگر بنا باشد كه يك جائي بخواهند, دادستان بخواهد روي قوانين عمل بكند,

ص: 7387

ما بخواهيم بگوييم كه خير ما دادستان را قبول نداريم. اين معناي ديكتاتوري است. ديكتاتوري, همين است كه نه به مجلس سر فرود مي آورد, نه به قوانين مجلس و نه به شوراي نگهبان و نه به تأييد شوراي نگهبان و نه به قوه قضائيه و نه به دادستاني أ.)98 (نمي شود از شما پذيرفت كه ما قانون را قبول نداريم, غلط مي كني قانون را قبول نداري, قانون ترا قبول نداردأ. مردمي كه رأي دادند به قانون اساسي, منتظرند كه قانون اساسي اجرا بشود, نه هر كس از هر جا صبح بلند مي شود بگويدأ من قانون اساسي را قبول ندارم.)99 نگهداري و پاسداري از مرزهاي قانوني, وظيفه همگاني است. همگان وظيفه دارند. با گردن نهادن به آن, دفاع از آن در برابر قدرت مندان و زراندوزان و افراد و جناحهاي با نفوذ, قانون را پاس دارند و بهترين پاسداشت, ايستادن اهل نفوذ, قدرت, با ديگران در يك صف در برابر قانون است: (در اسلام همه كس حتي پيامبر عظيم الشأن(ص) در مقابل قانون بي امتياز در يك صف هستند.)100 روشن شد, از جمله مرزهاي انتقاد كه مي توان آن را خط قرمز ناميد, قانون اساسي است. حركت بر محور اين قانون, تكليف و وظيفه ملي و ديني است و

ص: 7388

مخالفت با اصل قانون و مصوبات قانوني, مخالفت با رأي اكثريت ملت و نامشروع به شمار مي رود. كساني كه اهل قلم و سخن هستند, بايد همواره اين معيار و ميزان را در نوشته ها و سخنهاي خود رعايت كنند و برخلاف دين و جريان ملي و مردمي گام برندارند.محور نظام (ولايت فقيه) بدون نظم و نظام و ناظم, نمي توان امور كشور را سامان و سازمان داد. قانون اساسي كشورها, پشتوانه بي زبان نظامها به شمار مي روند. بايد مرجع ديگري باشد كه از آن قانون سخن بكشد و او را به زبان آورد. رهبري جامعه, چنين نقشي دارد. او قانون را به زبان مي آورد و راه را بر رهروان, روشن و هموار مي سازد; از اين روي, در معارف ديني ما سخن از (قرآن صامت) و (قرآن ناطق) به ميان آمده است. رهبري چون برق در تن سيم است. كالبد جامعه به روح و حيات نياز دارد, تا ادامه حيات دهد. آن نيروي توانايي كه پراكندگيها را پيوند مي زند, استعدادها را شكوفا مي سازد, نيروها را بسيج و سازمان مي دهد, رهبر است. امام علي(ع) مي فرمايد:(مكان القيم بالأمر مكان النظام من الخرز يجمعه ويضمّه, فان انقطع النظام تفرق وذهب ثم لم يجتمع بحذافيره ابداً.)101 جايگاه

ص: 7389

زمامدار در اين كار, جايگاه رشته اي است كه مهره ها را به هم فراهم آورد و برخي را ضميمه برخي ديگر دارد. اگر رشته ببرد مهره ها پراكنده شود و از ميان رود و ديگر به تمامي فراهم نيايد. رهبري عمود خيمه نظام است و رشته جمع كننده تك تك مردم. انتقادها و خرده گيريها تا جايي آزاد است و ميدان دارد كه نخواهد اين عمود را بشكند و آن رشته را بگسلد. اگر نقد وارد اين حريم گردد, به انگيزه سست كردن محور نظام و پاره كردن ريسمان وحدت و انسجام مردم, بي گمان خط قرمز ناديده انگاشته و از آن گذشته است. بحث از اين نيست كه كسي درباره مسائل نظري ولايت فقيه, تحليل و بررسي علمي نداشته باشد. اين شيوه نقد و بررسي در مسائل علمي و نظري, همواره در ميان فقها و حوزه ها مطرح بوده و هست. كارشناسان و خبرگان در اين گونه مسائل علمي سليقه ها و برداشتهاي گوناگوني ارائه داده و در نوشته هايشان به يادگار گذاشته اند. بحث از اين است كه اگر بر اساس قانون اساسي و با رأي مستقيم مردم, يا بارأي مردم به خبرگان رهبري, فردي رهبري امت را عهده دار گرديد و در رأس نظام به عنوان

ص: 7390

پيشوا و جلودار برگزيده شد, و در راستاي اختيارهاي قانوني عمل كرد, كسي حق ندارد با صراحت يا با كنايه, به اين مرز و حق بتازد و مشروع بودن آن را زير سؤال ببرد و در تصميم گيريهاي او كه براساس قانون شرع, قانون اساسي و مصلحت نظام است, چون و چرا كند. امام علي(ع) مي فرمايد:(فان اجتمعوا علي رجل وسمّوه اماماً, كان ذلك لله رضي فان خرج عن امرهم خارج بطعن او بدعة ردوه الي ما خرج منه فان ابي قاتلوه علي اتباعه غير سبيل المؤمنين وولاه اللّه ماتولي.)102 پس اگر گرد مردي فراهم گرديدند و او را امام خود ناميدند خشنودي خدا را خريدند. اگر كسي كار آنان را عيب گذارد, يا بدعتي پديد آرد, او را به جمعي كه از آن برون شده باز گردانند و اگر سرباز زد, با وي پيكار كنند كه راهي ديگر را پذيرفته و جز به راه مسلمانان رفته و خدا در گردن او درآرد آن را كه بر خود لازم دارد.اصل لشگر بي گمان سرور بودقوم بي سرور, تن بي سر بود وجه و چهره نظام اسلامي در مقام امامت و رهبري تبلور و تجلّي مي كند و شكوه و شكوفايي انسانها در پرتو وجود او عينيّت مي يابد. رهبري, در

ص: 7391

حقيقت هم ايدئولوك نظام است و هم زمامدار و هم پشتوانه معنوي, فرهنگي و ديني براي مديران اجرايي. ولايت فقيه, به عنوان روح قانون اساسي و شالوده و اساس نظام اسلامي, امروز از مرحله نظريه پردازي گذشته و به مرحله قانوني رسيده است. و چون در متن قانون اساسي اين مسأله به رسميت شناخته شده و نمايندگان مردم در خبرگان قانون اساسي, آن را با حوزه اختياري گسترده, در قانون جاي داده اند و سپس اكثريت به آن رأي داده اند, از آن پس هرگونه چون و چرا در اصل زنده و حياتي (ولايت فقيه) و زير سؤال بردن و انتقاد به آن, قانون شكني و گذر از خط قرمز نظام و فساد در زمين به شمار مي رود. اين كه شماري پنداشته اند: (هيچ خط قرمزي در طرح مباحث نظري و مسائل سياسي جز آنچه قانون اساسي به صراحت مشخص و تبيين كرده وجود ندارد و هيچ مقامي مصون از انتقاد و سؤال نيست) بايد به اين نكته توجه كنند و خود را به ناداني و غفلت نزنند كه همان قانون اساسي كه آنها آن را به عنوان خط قرمز مي شناسند, مواردي را به عنوان خط قرمز نظام تعيين كرده كه از آن جمله است: (ولايت فقيه) و

ص: 7392

رهبري فقيه عادل و مدير و مدبّر. پوشيده نماند كه مقصود اين اشارت آن نيست كه رهبري مصون از خطا و معصوم و از هرگونه انتقادي مبرّا و به دور است. امام علي(ع) با آن كه معصوم بود خود را بي نياز از يادآوري و رايزني نمي دانست و از مردم مي خواست كه او را در ادامه رهبري و اداره امور ياري و مدد رسانند.103 امام خميني نيز به روشني مي گويد: (هيچ كس نبايد خود را مطلق و مبرّاي از انتقاد ببيند, البته انتقاد غير از برخورد خطي و جرياني است.)104 كساني و جريانهايي كه از آغاز با ولايت فقيه و وليّ فقيه درافتادند و زبان به انتقاد گشودند و اكنون نيز, با فضاي جديد, سوداهايي در سر مي پرورند, به خاطر قدرت و اقتدار آن بوده و هست. اينان از اين كه بتوانند اين درياي بي كران را از جوش و خروش باز ايستانند و او را به عقب نشيني وا دارند, نااميد شده اند, از اين روي هر روز به بهانه اي بر اين برج و باروي مقدس يورش مي برند. و در اين لشكر كشي, به تازگيها ترفند جديدي ساز كرده اند و آن هماهنگ نشان دادن خود با يكي از جناحهاي كشور و اين

ص: 7393

ترفند, شماري از ساده لوحان را به سويي انداخته كه دشمن در پي آن بود و آن انتقاد كينه توزانه و غرض آلود, از ولايت فقيه و اختيارها وأ است.امنيت ملي در هر كشوري مسأله امنيت ملي, از مهم ترين و بنيادي ترين دغدغه ها و حساسيتهاي مسؤولان آن كشور به شمار مي رود و برقراري امنيت, درهمه جا, نشانه اقتدار دولت و نظام است. برقراري امنيت و آسايش مردم, جلوگيري از هرج و مرج خواهان, بر هم زنندگان امنيت و آسايش مردم وأ وظيفه اساسي دولتهاست. قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران نيز, به اين نكته, به روشني اشاره دارد كه شوراي عالي امنيت ملي, براي تأمين منافع ملي و پاسداري از انقلاب اسلامي و تماميت ارضي و حاكميت ملي, تشكيل مي شود و با بهره گيري از امكانات مادي و معنوي كشور و هماهنگ كردن فعاليتهاي سياسي, اطلاعاتي, اجتماعي, فرهنگي و اقتصادي, با تهديدهاي داخلي و خارجي مقابله مي كند.105 به كارگيري توان مادي و معنوي براي پديدآوردن و برقراركردن امنيت ملي و پاسداري از آن رويارويي با جريانهايي كه به آشوب و بلوا دامن مي زنند, نشانگر اين معنا است كه (امنيت ملي) جزء خطوط قرمز حكومتهاست. در نظام جمهوري اسلامي نيز, اين خط قرمز مورد توجه قرار

ص: 7394

گرفته و به هرگونه انتقاد

ص: 7395

و انتشار مطلب و يا نوشته اي كه بخواهد اين اصل را كمرنگ سازد و آرامش مردم را بر هم زند گذر از خط قرمز خواهد بود. هرگونه حركتي كه جوّ عمومي جامعه را دچار تزلزل و آلودگي رواني سازد و مردم را كلاف سر درگم كند و زمينه انتخاب و گزينشهاي درست را از آنان بگيرد, حركتي است عليه امنيت ملي. البته اين سخن به اين معني نيست كه آزاديهاي مشروع از بين برود و جوّ خفقان و استبداد بر انديشه ها و قلمها, حاكم گردد; اما معني آزادي هم اين نيست كه نخاله ها و عقده ايها و رجّاله ها سر برآورند و ميدان دار آزادي بيان گردند و به نام آزادي هرگونه فكر تخريبي را القاء كنند. نظام خوش آيند آن است كه زمينه اي فراهم سازد تا جوهره انساني انسانها رشد يابد و اين به معناي آزاد گذاشتن فتنه انگيزي و فتنه گري كه امنيت ملي را از بين مي برد, نيست: (انتقاد غير از توطئه است. لحن توطئه با لحن انتقاد فرق داردأ اين لحن آزاد نيست, توطئه آزاد نيست, انتقاد آزاد است.)106 آزادي و امنيت ملي كامل كننده يكديگرند. اگر قرار باشد آزادي بيان و قلم امنيت جامعه را به خطر بيندازد, بايد

ص: 7396

آن آزادي مهار گردد, تا كساني به بهانه آزادي, هرگونه رطب و يا بسي را به هم نبافند و نظام و امنيت آن را زير سؤال نبرند. نبايد گذاشت آزادي ملعبه شود: (الآن آزادي پيش بعضي از اشخاص, ملعبه شده است كه هر چه دلشان مي خواهند, بايد بنويسند و بگويندأ.)107 امام راحل و آينده نگر, برداشت نادرست دگرانديشان و دشمنان كينه توز را از آزادي مطرح كرده و به آن پاسخ داده است: (آزادي مطلق بايد باشد كه آنها مي گويند اين است كه: چريك فدايي و فلان دسته منافق و فلان دسته كافر و فلان دسته اي كه هيچ اعتقاد به اسلام ندارند, اينها آزاد باشند, بيايند هر چه دلشان مي خواهند بگويند, هر كاري مي خواهند بكنند و لو فرض كنيد به ضد اسلام حرف بزنند, آزادند و لو به ضد جمهوري اسلامي حرف بزنند, آزادند و يك دسته نفهم هم مي گويند نخير بايد اين چيزها باشدأ اين روزنامه ها نمي فهمند, يا فهميده عمل مي كنند چرا بايد اين روزنامه ها دامن بزنند به اختلافات أ روزنامه ها را به بازي گرفته اند.)108 هشدار امام به روزنامه ها, گوياي موقعيت ويژه اي است كه روزنامه ها دارند. آنها اگر در دست ناپاكان دين به دنيا فروشان,

ص: 7397

وابستگان به قدرتها و محفلهاي خارجي و پشت كردگان به انقلاب باشد, امنيت كشور را به خطر مي اندازند و اگر در دست پاكان و انسانهاي شريف, مسلمان, انقلابي, علاقه مند به وطن و ملت باشد, امنيت مي آفرينند. پس روزنامه هم مي تواند امنيت بيافريند و هم مي تواند تشنج آفريني كند. كه در آشوب كوي دانشگاه ديديم, بسياري از روزنامه هاي دگرانديش و متأسفانه پاره اي از روزنامه هايي كه با بودجه بيت المال اداره مي شوند,چگونه به آشوب دامن زدند. اگر بررسيها,گزارشها, انتقادها, با انصاف و عدل همراه باشد و در تجزيه و تحليل هاي روزانه حقايق را كتمان نكنند و عيبهاي كوچك را بزرگ جلوه ندهند, درست نويسي را به درشت نويسي بدل نكنند, و در يك كلام, از موهبت آزادي قلم و بيان به شايستگي بهره برند, نقش مهم و بنيادي در تأمين امنيت فرهنگي و فكري مردم دارند و اگر رفتاري غير از اين داشته باشند, و به جاي استوار ساختن باورها دست به ويرانگري بزنند و از نعمت آزادي سوء استفاده كنند و انتقاد را به انتقام دگرسازند, برخلاف مسير مردم و قانون گام برداشته اند. در پايان اين بخش, اصل نهم قانون اساسي را كه بيانگر مرز آزادي در پيوند با امنيت

ص: 7398

ملي است, يادآور مي شويم: (در جمهوري اسلامي ايران, آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور از يكديگر تفكيك ناپذيرند و حفظ آنها وظيفه دولت و آحاد ملت است. هيچ فرد ياگروه يا مقامي حق ندارد به نام استفاده از آزادي, به استقلال سياسي, فرهنگي, اقتصادي و نظامي و تماميت ارضي ايران كم ترين خدشه اي وارد كند و آزاديهاي مشروع را هر چند با وضع قوانين و مقررات سلب كند.)109وحدت ملي و روح اميد از محورهاي بنيادي يك نظام, (وحدت ملي) آن است. آنچه مي تواند يك جامعه را در برابر آفتها و آسيبهاي گوناگون مقاوم سازد, وفاق اجتماعي و همگرايي نيروها و روح اميد و اميدواري مردم نسبت به آينده نظام است. امام خميني, دو هدف اساسي را هميشه دنبال مي كرد: وحدت ملي و دميدن روح اميد به كالبد مردم و جامعه با سيري در انديشه امام درخواهيم يافت, وحدت ملي و اميددادن به مردم, از اصول اساسي تفكر ايشان است كه هم در بيان و هم در بنان ايشان جلوه اي خاص يافته است. امام ترفندهاي دشمن را به خوبي دريافته بود كه در پي ويران كردن چه چيزهايي است. به گفته مقام معظم رهبري: (دشمن سه هدف مرحله يي و مقطعي را تعقيب

ص: 7399

مي كند: اول عبارت است از تخريب وحدت ملي أ دوم تخريب ايمان و باورهاي كارساز در دل مردم أ سوم: تخريب روح اميد و تخريب آينده در ذهن مردم أ اسم اين تخريبها را هم (اصلاح) مي گذارند.)110 امام, با تمام توان در برابر اين سه هدف ويرانگر دشمن ايستاد و ديگران را نيز به ايستادگي فرا خواند. او, در مقام بيان فرهنگ نقد, همواره به اين نكته اشاره داشت كه انتقادها نبايد مردم را سست و دلسرد كند و آنان را نسبت به نظام و مسؤولان آن بدبين و بي اعتماد گرداند: (ما امروز احتياج به اين داريم كه اين ملت را اميدوار كنيم و دلگرم أ نبايد اين مردم را سست شان كنيم أ بايد همه كوشش كنيم كه اميد ايجاد كنيم.)111 انتقاد و امر به معروف و نهي از منكر, وظيفه اي است ديني و همگاني; اما بايد در انجام اين دو فريضه بزرگ روشي را برگزينيم كه آن رويه و روش هم معروف و پسنديده باشد, نه منكر و ناپسند. (مع الأسف بعضي از نويسندگان و گويندگان به جاي انتقاد سالم و هدايت مفيد, با انتقاد كينه توزانه مي خواهند افراد جامعه را به جمهوري اسلامي بدبين كنند, اينان به جاي نهي از منكر, خود مرتكب منكر مي شوند.)112 روح

ص: 7400

حاكم بر انتقادها و ايرادها و خرده گيريها بايد اين باشد كه نابسامانيها سامان يابد, نارضايتيهاي مردم ريشه يابي گردد و درمان شود. دشواريها و گرفتاريهاي آنان شناسايي و از راه قانوني, براي آنها راه حل ارائه شود. شكل و شيوه انتقاد بايد به گونه اي باشد كه مردم را از صحنه انقلاب و اسلام خارج نكند, بلكه پرتو اميد در دل آنها بيفكند و خرسند از اين باشند كه كسي و كساني براي برداشتن بازدارنده از سر راه آنان و سامان دادن نابسامانيهاي زندگي آنان دل مي سوزانند و پي گيرند: (در جمهوري اسلامي همه بايد با انتقادها و طرح اشكالها راه را براي سعادت جامعه باز كنند.)113 اگر در انتقادهاي سياسي و اجتماعي منتقدان, اين جهت و اين هدف رعايت نشود, و نقد آلودن فضاي ذهني و فكري مردم و به نااميدي كشاندن و دلمرده ساختن آنان را در پي داشته باشد, اين انتقاد نيست, بلكه به گفته امام: (انتحار)114 است. روشن است در اين گونه شيوه ها و انتقادهاي ويرانگر تر و خشك و باگناه و بي گناه, همه خواهند سوخت. هدف از انتقاد, بايد آن باشد و فكر و دل خدمتگزاران را به يكديگر نزديك كنيم و مردم را در صحنه هاي سازندگي اميدوار و پرنشاط

ص: 7401

گردانيم, نه آن كه تيشه به ريشه منافع ملي و مردمي خود بزنيم: (در هر حال, يكي از كارهايي كه يقيناً رضايت خداوند متعال در آن است, تأليف قلوب و تلاش جهت زدودن كدورتها و نزديك ساختن مواضع خدمت به يكديگر است. بايد از واسطه هايي كه كارشان القاء بدبيني نسبت به جناح مقابل است پرهيز نمود. شما آن قدر دشمنان مشترك داريد كه بايد با همه توان در برابر آنان بايستيد.)115 در اين فراز از رهنمود امام راحل چند نكته اساسي به چشم مي خورد: 1. حركت در جهت پيوند دلها و از بين بردن كينه ها و كدورتها, كاري خدا پسندانه است. 2. هنر ناقدان و مصلحان اجتماعي, بايد آن باشد كه مواضع خدمت را به يكديگر نزديك كنند و به وحدت نيروها و همدلي آنان در پيشبرد هدفهاي نظام و خدمت به مردم, مدد رسانند. 3. در هر جامعه اي آتش بياران معركه مايه فتنه و فساد و دو دستگي هستند. آنان كه به هيچ جناحي پايبند نيستند و هدفي جز جوّسازي و بدبين كردن نيروهاي انقلابي به يكديگر ندارند, آنان را بايد شناسايي كرد و از خود دور ساخت. 4. سرگرم شدن در جبهه خودي و نقد و بررسي عملكردها, بزرگ كردن عيبهاي كوچك و كاستيهايي

ص: 7402

كه در درازمدت قابل جبران است, نبايد ما را از غيرخودي و دشمن مشترك غافل سازد. يكي از آفتهاي سياسي و اجتماعي براي يك نظام توانا و قدرت مند همين است كه در مسائل جزيي سرگرم شود و از مسائل اصلي و اصولي و دشمنيهاي بيروني غافل بماند. امام خميني, با توجه به اين اصول و اين كه وحدت ملي مردم, به هيچ روي نبايد فداي چيز ديگري بشود, مي گويد: (ممكن است هر كس در فضاي ذهن و ايده هاي خود نسبت به عملكردها و مديريتها و سليقه هاي ديگران و مسؤولين انتقادي داشته باشد, ولي لحن و تعابير نبايد افكار جامعه و آيندگان را از مسير شناخت دشمنان واقعي و ابرقدرتها, كه همه مشكلات و نارساييها از آنان سرچشمه گرفته است, به طرف مسائل فرعي منحرف كند و خداي ناكرده همه ضعفها و مشكلات به حساب مديريت و مسؤوليت مسؤولين گذاشته شود و از آن تفسير انحصارطلبي گردد كه اين عمل, كاملاً غير منصفانه است و اعتبار مسؤولين نظام را از بين مي برد و زمينه را براي ورود بي تفاوتها و بي دردها به صحنه انقلاب, آماده مي كند.)116 باورها و ارزشهاي پايدار ديني آخرين بخشي كه در اين نوشتار در باب مرزهاي انتقاد و خطهاي قرمز به

ص: 7403

آن مي پردازيم, برگرفته از آخرين اصل قانون اساسي است كه در ذيل آن آمده: (محتواي اصل مربوط به اسلامي بودن نظام و ابتناي كليه قوانين و مقررات براساس موازين اسلامي و پايه هاي ايماني و اهداف جمهوري اسلامي ايران و جمهوري بودن حكومت و ولايت امر و امامت امت و نيز اداره كشور با اتكاء به آراء عمومي و دين و مذهب رسمي ايران تغيير ناپذير است.)117 روح اين اصل آن است كه در اين كشور, چند چيز از اصول پايدار و ثابت و دگرگوني ناپذيرند: 1. اسلامي بودن نظام 2. جمهوري بودن آن 3. ولايي بودن حكومت 4. مردمي بودن هر قلمي و سخني كه به اين اصول اساسي خدشه وارد سازد و بخواهد به حريم آنها دست اندازي كند, ناسالم است و گذر از خط قرمز. مقام معظم رهبري در تفسير و بيان نمونه ها و مصداقهاي خط قرمز, خطاب به دشمنان انقلاب, مي گويد: (شما انقلاب را زير سؤال ببريد, اصل انقلاب را نفي كنيد نظام جمهوري اسلامي را نفي كنيد و كسي چيزي نگويد؟ بديهي است اين خط قرمز است. اين قابل تحمل نيست. گزارشهاي نامربوط كه به چيز ديگري مربوط است آن را مي كشانند به يك جايي كه به نظام ضربه بزنند, يا

ص: 7404

زير سؤال ببرند. دستگاه هم تاحالا چيزي نگفته و حرفي نزده است, ولي توجه داشته باشيد كه اينها خط قرمز است.)118 بي گمان, نظام اسلامي, و ارزشها و باورهايي كه اين نظام بر آنها استوار است و در اصل سوم قانون اساسي, به روشني بيان شده, در حوزه نقد و انتقاد ناقدان نمي گنجد. با پذيرفتن اين اصول و در چارچوب آن باورها و ارزشها, اگر انتقادي صورت بگيرد تا زماني كه به سست كردن نظام و ارزشهاي آن نينجامد, آزاد است و اين نكته را امام راحل, به روشني در رهنمودها و سخنان و سيره عملي خود, ترسيم كرده است. امام با آن كه نقد و انتقاد را مايه هدايت و رشد و تعالي مي دانست و همواره اهل سوز و درد را دعوت به خيرخواهي و نقد هدايت گرانه و سالم مي كرد, اما نسبت به باورهاي ديني و پايه هاي اعتقادي و اصول ارزشي حساسيّت ويژه داشت و غيرت ديني و شجاعت و صلابت او در اين زمينه زبانزد همگان است. امام در مسأله عزل قائم مقام رهبري, اين واقعيت را به اثبات رساند كه چارچوب دوستي و پيوند او با ديگران بر محور باورها و ارزشهاي پايدار ديني و مصلحت نظام اسلامي است; از اين روي

ص: 7405

به روشني به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي يادآور شد: (سفارش اين موضوع لازم نيست كه دفاع از اسلام و نظام شوخي بردار نيست. در صورت تخطي, هر كس در هر موقعيت, بلافاصله به مردم معرفي مي شود.)119 و به همه كساني كه در جامعه پايگاه و مخاطب دارند, گوشزد كرد: (طلاب عزيز, ائمه محترم جمعه و جماعات, روزنامه ها و راديو تلويزيون, بايد براي مردم اين قضيه ساده را روشن كنند كه در اسلام مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر هر چيز است و همه بايد تابع آن باشيم.)120 پايداري امام بر اصول پايدار, شكوفه بسيار داد, اسلام را به ژرفاي دلها برد, باورندگان به اسلام را فزوني بخشيد. البته شماري هم تاب اين اصول مداري امام را نداشتند و از گردونه و چرخه نظام به كنار ماندند.پي نوشتها:1. سوره (آل عمران), آيه 2.103. سوره (انفال), آيه 3.63. سوره (مائده), آيه 4.5. سوره (عصر), آيه 5.5. سوره (آل عمران), آيه6.104. همان.7. (اصول كافي), ج639/2, دار صعب, بيروت.8. (فرهنگ معين) و (لغت نامه دهخدا).9. (مجموعه رسائل), ج10.20/1. (اسلام و مقتضيات زمان), شهيد مطهري11.285/. (انسان كامل), شهيد مطهري, 12.194. (اثباة الهداة), حر عاملي, ج71/1, مطبعه علميه قم.13. (صحيفه نور), مجموعه رهنمودهاي امام خميني, ج97/14, وزارت ارشاد اسلامي.14. (تحف العقول) 337/1,

ص: 7406

مؤسسه اعلمي, بيروت.15. (ميزان الحكمه), ري شهري, ج57/10, دفتر تبليغات اسلامي.16. سوره (بقره), آيه 17.206. (صحيفه نور), ج18.170/20. همان مدرك19.201/. همان مدرك, ج20.74/13. (نهج البلاغه), صبحي صالح, خ176, ترجمه شهيدي, 21.185/. (فهرست غرر), ج22.389/7. (تحف العقول), 179, بيروت.23. (صحيفه نور), ج24.96/21. همان, ج25.178/18. سوره (زمر), آيه 26.18. سوره (ذاريات), آيه 27.55. (اصول كافي), ج638/2; (فهرست غرر), ج203/7, چاپ دانشگاه.28. (اصول كافي), ج29.133/2. (تحف العقول), /302, بيروت.30. (سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني), ج25/2, پيام آزادي.31. همان32.149/. (صحيفه نور), ج33.48/21. همان, ج34.190/4. همان, ج35.120/1. (تحف العقول), /263, بيروت.36. (تحريرالوسيله), ج37.466/1. همان.38. (اسلام و مقتضيات زمان)39.285/. (صحيفه نور), ج40.180/21. (حوزه و روحانيت در آئينه رهنمودهاي مقام معظم رهبري), ج273/1, سازمان تبليغات.41. (بحارالانوار), علامه مجلسي, ج75/70; ج165/74 (با اندك اختلافي در تعبير).42. سوره (مائده), آيه 43.25. (صحيفه نور), ج44.97/14. (همان 45.244/. (اصول كافي), ج46.193/2. همان47.163/. (نهج البلاغه), نامه /53, ترجمه شهيدي48.328/. (صحيفه نور), ج49. 237/14. همان/ 50. 97. همان51.99/. همان.52. همان.53. (خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفي), /230, مركز اسناد انقلاب اسلامي.54. همان55.234/. همان.56. (بحارالانوار), علامه مجلسي, ج194/75, مؤسسة الوفاء.57. (صحيفه نور), ج58.78/13. سوره (ق), آيه 59.16.سوره (انفال), آيه 60.48. سوره (بقره), آيه 61.268. سوره (اعراف), آيه 62.27. سوره (مائده), آيه 63.91. (صحيفه نور), ج64.29/19. (اصول كافي), ج65.300/2. (تعليم و تربيت), از مجموعه تبيان,

ص: 7407

مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني.66. (فهرست غرر)67.396/. (صحيفه نور), ج68.62/14. سوره (مائده), آيه 69.91. (بحارالانوار), ج70.230/74. سوره (ص), آيه 71.64. سوره (حجر), آيه 72.47. سوره (حشر), آيه 73.10. (حديث ولايت), مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري, ج83/2, تهيه و تنظيم دفتر مقام معظم رهبري.74. (بحارالانوار), ج75.580/75. (تحف العقول)76.87/. (صحيفه نور), ج77.236/14. همان, ج78.233/19. (بحارالانوار, ج79.97/10. (سرگذشتهاي ويژه), جمعي از فضلاي حوزه, ج80.92/1. همان81.75/. مفردات راغب, واژه (نصح).82. (لسان العرب), ابن منظور, واژه (نصح).83. سوره (اعراف), آيه 84.68. (فهرست غررالحكم), ج85.382/7. (صحيفه نور), ج86.239/14. همان 87.258/. (فهرست غررالحكم)88.291/. (صحيفه نور), ج89.96/14. (نهج البلاغه), نامه/26, ترجمه شهيدي90.288/. (بحارالانوار), ج66/72, مؤسسه الوفاء.91. (نهج البلاغه), خ118, ترجمه شهيدي92.117/. (حديث ولايت), به رهنمودهاي مقام معظم رهبري, ج93.82/3. روزنامه (جمهوري اسلامي), 94.75/2/15. (صحيفه نور), ج95.268/14. همان96.269. همان97.244/. همان.98. همان99.269/. همان100.244/. همان101.145/. (نهج البلاغه), خ166, ترجمه شهيدي102.143/. همان, نامه 6, ترجمه شهيدي103.275/. همان, خ104.216/. (صحيفه نور), ج105.48/21. (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران با اصلاحات), اصل 106.76. (صحيفه نور), ج107.268/17. همان, ج108.352/13. همان109.170/. (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران), اصل نهم.110. روزنامه (جمهوري اسلامي), 111.78/9/26. (صحيفه نور), ج112.230/14. همان113.62/. همان114.248/. همان115.40/. همان, ج116.48/21. (صحيفه نور), ج117.94/21. (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران).118. روزنامه (جمهوري اسلامي), 119.75/2/15. (صحيفه نور), ج120.106/21. همان/212. ابوالقاسم يعقوبي(كارگزار)

ص: 7408

فريادگر دردهاي پنهان مردم

اشاره

4 1 چكيده:

اشاره

آنچه در پي مي آيد متن ميز انديشه اي است با حضور آقايان شجاع پوريان (نماينده مجلس شوراي اسلامي) و امير محبيان (عضو شوراي سردبيري روزنامه رسالت) كه درباره ريشه هاي وقوع انقلاب اسلامي، رهبري امام خميني، اميدهاي مردم و انتظارات و توقعات آنان از انقلاب اسلامي و نظام مبتني بر آن صورت گرفته است . اميدواريم اين گونه تضارب آرا قدمي باشد - ولو كوتاه - در جهت خواست مردم و آرا بلند بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضور: موضوع بحث ما در خصوص انقلاب اسلامي و رهبري امام خميني است . اگر بخواهيم اين تحول بزرگ را از ديد تاريخي بنگريم، در قرن بيستم اين انقلاب يك پديده قابل توجه استثنايي و نو بود، كه از دين اسلام خصوصا مذهب شيعه نشات گرفت . در حال حاضر كه به گذشته نگاه مي كنيم، هنوز اين پرسش مطرح است كه علل و عوامل اساسي اين پديده تاريخي چه بود؟ چه شد كه مردم به رهبري امام لبيك گفتند و اين پديده عظيم را بوجود آوردند؟ شجاع پوريان: پيش از آنكه درباره بستر تاريخي انقلاب اسلامي بحث شود، درخصوص شخصيت حضرت امام چند نكته را متذكر مي شوم . البته پرداختن به ويژگيهاي حضرت امام و دلايلي كه او را از معاصران خود متمايز كرده، به سيره

ص: 7409

عملي و نظري ايشان برمي گردد، اما به صورت اجمال به چند نكته اشاره مي كنم: يكي از مهمترين ويژگيهاي امام آراستگي و پيراستگي ايشان بود كه واقعا به حد تزكيه نفس رسيده بود . وجهه دروني و معنوي امام در همه حال زبانزد خاص و عام است . شايد اولين پرسشي كه به ذهن برسد، اين باشد كه علت علاقه مردم به امام چه بوده است؟ در احاديث گوناگون آمده است كه "من اصلح بينه و بين الله اصلح الله له بينه و بين الناس" كسي كه رابطه خودش را با خدا درست كند، خدا ارتباط او را با مردم درست مي كند . در واقع علاقه و احترام فوق العاده اي كه مردم به امام داشتند برخاسته از رابطه حضرت امام با پروردگار عالم بود . همان تعبير "مقلب القلوب" است . خداوند متعال قلبها را به سوي امام جهت داد و محبت امام را در قلب مردم القا كرد . نكته دوم اينكه امام ترجمان واقعي مطالبات مادي و معنوي مردم بود . مثلا مردم ما برنامه هاي ديني و ارزشي داشتند كه در جامعه قبل از انقلاب اين ارزشها ناديده گرفته مي شد . لاابالي گري، ولنگاري، هوسبازي و عدم اعتنا به دستورات ديني مشهود بود . در چنين جامعه اي كه اكثريت مردم مسلمان

ص: 7410

هستند، صددرصد از چنين وضعيت نامطلوبي ناراحت بودند، چراكه مردم با آن ارزشها بزرگ شده و به آنها اعتقاد داشتند . مردم احساس مي كردند كه مصالح آنها در نظر گرفته نمي شود . همچنين منافع مادي آنها به گونه اي كه مستحق هستند تامين نمي گردد . و اينجا بود كه امام با آن روحيه مردم شناسي توانست مطالبات حقيقي و حقوقي مردم را پيدا كرده و فريادگر دردهاي پنهان مردم باشد . اين نكته بسيار مهم است . در واقع زماني كه به جريان روشنفكري سده معاصر نگاه مي كنيم، مي بينيم كه روشنفكران ما با اقبال مردم مواجه نشدند و به اين دليل نتوانستند با مردم و ديدگاه مردم همسويي كنند، بلكه هركدام از آنها در عالم فكري خودش حركت مي كرد . پس اين امتياز و برتري امام بود كه با روحيه مردم شناسي، مطالبات بحق مردم را شناخت و توانست همانها را طلب كند . نكته ديگري كه چرا مردم به عنوان ركن انقلاب امام را ياري كردند، آن روحيه مردم خواهي در انديشه و فكر امام بود . امام از صميم قلب به مردم اعتقاد داشت . پيش از انقلاب امام خميني اساس و محور كار را بر اين گذاشت كه آگاهي لازم براي رسيدن به مرحله انقلاب در اذهان و قلوب مردم فراهم شود

ص: 7411

و براي اين كار واقعا تلاش مي كرد . امام با هر نوع حركت مسلحانه مخالف بود . پس از پيروزي انقلاب هم رفتار و منش امام بيانگر مردم باوري بوده است . اصل حكومت، قانون اساسي، نمايندگان مجلس و ... همه با راي مردم است من در اينجا مي خواهم بگويم كه روحيه مردم محوري به حدي در انديشه حضرت امام رسوخ داشت كه براي مردمي كه در طول سالها در معادلات سياسي و اجتماعي مغفول بودند باوركردني نبود . اينها بخشي از دلايلي بود كه اعث شد تا مردم به شخصيت امام اعتقاد يابند و راه او را دنبال كنند . بخش ديگري كه در شخصيت ديني حضرت امام بين همه روشنفكران منحصر به فرد است، همساني امام با مردم بود . زندگي، منش، رفتار و ساده زيستي ايشان بسيار قابل توجه بود . به خصوص در دنياي معاصر ما كه رهبران، زندگي بسيار متفاوتي با مردم جامعه خود دارند . امام از همان روزهاي نخستين انقلاب خودشان هم در كانون خطر بودند، زندان رفتند، شكنجه شدند، فرزندشان شهيد شد . پس از انقلاب هم بدون هيچ اعزامي در زندگيشان تغييري ايجاد نشد و زندگي ايشان از سطح زندگي هاي متوسط جامعه پايين تر بود . همه اينها ويژگيهاي برجسته اي است كه در

ص: 7412

زندگي حضرت امام مشهود بود . مردم ديدند كه ايده ها و مطالباتشان در شخص امام جمع شد . و لذا از ايشان پيروي كردند و انقلاب اسلامي را به ثمر رساندند . حضور: در كنار شخصيت امام خميني و اعتقادات مذهبي مردم بايد به عوامل ديگر هم اشاره كنيم، عواملي كه روند كلي پيروزي را شكل داد . محبيان: براي پاسخ دادن به اين سوال، بايد پرسش را به گونه ديگري مطرح كنيم: چرا قبل از سال 1357، مردم انقلاب نكردند و چرا در سال 57، مردم انقلاب كردند؟ چه شد كه رهبري مثل امام داشتند و چه مولفه هايي با هم به وجود آمد كه در سال 57، پيروزي رقم خورد؟ به نظر من، در سال 57 بردارهاي سياسي - اجتماعي و فرهنگي با هم گره خورد . اما باز بايد بررسي كنيم اينها چه بود كه دست به دست هم داد، با هم منطبق شد و توانست موقعيتي براي رژيم پهلوي فراهم كند كه باعث سقوط آن شود . به سخني از "لنين" اشاره مي كنم كه معناي مادي محض هم ندارد . او گفته است: زماني در كشور انقلاب مي شود كه حاكمان نتوانند مثل قبل حكومت كنند و مردم نخواهند مثل گذشته زندگي كنند . در چنين شرايطي در كشور تحول

ص: 7413

ايجاد مي شود . اما چه شد كه مردم نخواستند مثل قبل زندگي كنند و شاه نتوانست مثل قبل حكومت كند و چه شد كه مردم روش ديگري را انتخاب كردند كه با روش شاه همسان نبود و چه روش ديني بود كه توانست رهبري انقلاب را به عهده بگيرد . يك جريان چپ و نو و همچنين عوامل مختلفي باعث اين قضيه شد . بخشي از اين عوامل، عوامل دروني رژيم شاه بود و برخي بيروني . يكي از اين عوامل بيروني كه رژيم پهلوي را تحت تاثير قرار داد، حاكميت دمكراتها در امريكا بود . شاه پشتوانه سياسي خود را در خارج از كشور، جستجو مي كرد و تا حد زيادي سرنوشت كشور خودش را با ديپلماسي آمريكا گره زده بود . بنابراين جناح كبوترها در امريكا روي كار آمدند و طبيعتا با توجه به پشتوانه صنايع خانگي، به سياست حقوق بشر تاكيد مي كردند . شرايط به گونه اي پيش رفت كه شاه نمي توانست موقعيت و امكانات لازم را براي برخوردهاي خشونت آميز داشته باشد و عملا آن حمايت لازم را در سياستهاي امريكا به وجود بياورد . لذا آمريكا آن حمايت مطلوب شاه را براي او ايجاد نكرد . نه اينكه خواستند انقلاب شود، بلكه فضاي جهاني به گونه اي شده بود كه

ص: 7414

قدرت و مانور شاه كمتر شود . اگر آمريكايي ها تقريبا همزمان به اين نكته رسيدند كه انقلاب و رژيم تازه را سركوب كنند به اين خاطر است كه كنترل قضايا از دست آنها خارج شده بود . دومين نكته، بحث اقتصادي بود، يعني رژيم شاه قبل از انقلاب يعني - سالهاي 54 - 55 - درآمد كشور را عمدتا بر نفت گذاشت . اما به جاي اينكه مباني اقتصادي را براي همه فراهم كند يكي از كارهايشان اين بود كه اين درآمد را به بخش خاصي از جامعه منتقل كردند در نتيجه پيكر اجتماعي به جاي اينكه كاملا رشد كند، متورم شده و در اينجا شاهد يك شكاف طبقاتي شديد هستيم . تزريق اين پول به قشر بالا به اضافه بعضي عوامل ديگر باعث شد كه مهاجرت عظيمي از روستاها به شهرها و متعاقبا حاشيه نشيني گسترده بوجود آيد . چهره اين فاصله طبقاتي در جامعه مشخص تر شد . اما مهمتر از همه اينكه طبقه متوسط از حالت ضعف رشد كرد و سطح توقع آن بالا رفت و خود را مطابق با سطح بالاي حكومت بروز داد . بنده معتقدم زماني كه از روستاها به شهر مهاجرت مردم شدت يافت، همزمان از حاشيه شهرفشاري به بالا داشتيم و طبقه بالا تحت فشار

ص: 7415

قرار گرفت . براي جامعه متوسط ما اين موقعيت فراهم شد كه خودش را رو به بالا ارتقا دهد . اين ارتقا به صورت نسبي صورت گرفت . يك ميل سركوب شده اي در طبقه متوسط وجود داشت . همه تلاش آنها اين بود كه ناداشته هايش را فرزندانش داشته باشد . مانند آدمي كه هرگاه ثروت و سرمايه اي به دست مي آورد، سعي مي كرد، تقسيم كند و به همه فرزندانش بدهد . اما او در مورد مسائل سياسي نمي توانست خودنمايي كند . گاهي اوقات در جامعه، شكاف بين توقعات و جامعه به وجود مي آيد و اينجا بود كه طبقه متوسط توقع داشت از لحاظ سياسي هم بتواند در حاكميت حضور پيدا كند . شاه اجازه چنين كاري را نمي داد . و علت اين هم نظام سنتي حاكم بر كشور بود . نتيجه اينكه زمينه اجتماعي، حالت بحراني به خود گرفت . جدا از نقش طبقه متوسط، عوامل ديگري هم آنجا بود . مثلا پتانسيل بعضي از خطوط بالفعل شد و جواب نداد . ما به طور كلي سه خط در داخل كشور داشتيم; چپ ها، ملي ها و مذهبي ها كه به لحاظ تاريخي از درون مشروطه اي بيرون آمده بودند . قبل از انقلاب اسلامي مذهبي ها حكومت نداشتند، حتي نتوانستند دولت تشكيل دهند، اما يكي از اضلاع مهم

ص: 7416

سياست ايران در كومت بودند . بعد از مشروطه كه بحث مردم يعني دولت و ملت مطرح شد، ما مي بينيم كه چپ ها اولين گروه را سازماندهي كردند، اما به خاطر فقدان سازماندهي دقيق و قوي، در زمينه لازم هيچ زماني نتوانستند از سطح يك حزب به سطح پيكره اجتماعي اتصال پيدا كنند و تاثيرگذار باشند . البته چپ ها آمدند و حتي در زمان دكتر مصدق وارد دولت شدند . فقط يك جايي در تاريخ معاصر مذهبي ها با ملي ها نزديك شدند و آن هم در زمينه ملي شدن صنعت نفت بود گو اينكه در آنجا هم شكاف ايجاد شد . مهمترين جريان در داخل كشور كه در طول تاريخ ما استثنا بود و منشا اثر بود، ملي ها بودند كه توانستند دولت را در اختيار داشته باشند و قدرتمند باشند . اما يك مشكل داشتند و آن اينكه ايدئولوژي نداشتند . ايدئولوژي آنها را شاه خنثي كرد . ملي ها مي خواستند براساس ناسيوناليسم حركت كنند، اما شاه كمونيسم را در اختيار آنها گذاشت و باستان شناسي را مقابل آنها گذاشت، يعني پتانسيل آنها را از بين برد . آنها از ايران حرف مي زدند، و شاه چند قدم عقب تر رفت و كمونيسم را مطرح كرد . حتي كهن پرستي و باستان شناسي 2500 ساله را مطرح كرد . بحث استقلال

ص: 7417

هم بحث مهم آنها بود، اما چون ايدئولوژي كه شاه مطرح مي كرد، با آنها ارتباط داشت، مي بينيم; شكافي بين شاه و ملي ها به وجود آمد در واقع بين ملي - مذهبي ها و شاه اتفاق افتاد، نه بين ملي ها و شاه . يعني شاهد بوديم كساني مثل بختيار آماده بودند با شاه ارتباط برقرار كنند . دولت هم تشكيل دادند و به يك نوع معامله رسيدند . اما فاصله ملي مذهبي ها بيشتر بود . همين جا بود كه با هم مشكل پيدا كردند . از طرف ديگر مذهبي ها كه تا به حال دولت و حكومتي در اختيار نداشتند . هيچ گاه امتحاني پس ندادند ولي با اين حال پيكره اجتماعي بسيار بالايي داشتند . حال بايد بررسي كنيم چطور شد كه آنها توانستند خود را براي شاه به عنوان يك آلترناتيو مطرح كنند، مهمترين مسئله، سازماندهي است . هرچند چپ ها روي سازماندهي تاكيد بسيار زيادي داشتند . آن حرف "لنين" هم بسيار معروف است كه مي گويد "براي پيروزي سه چيز مهم است; اول سازمان دوم سازمان، سوم هم سازمان" . چپ ها روي سازماندهي بسيار كار كردند، اما جامعه ما بستر فعاليت براي آنها فراهم نمي كرد . به دليل اينكه جامعه، مذهبي است . مسئله ديگر اينكه شاه روي سطح بازي مي كرد، روي

ص: 7418

يك سري نخبگان خاص كه مورد توجه شاه و اطرافيانش بود بيشتر كار كردند اما نتوانستند براي مذهبي ها هم سازماندهي دقيق داشته باشند . در اينجا اشاره كنم كه در زمان فدائيان اسلام، حركتهايي از طرف آنان انجام شد كه در واقع حزب نبود، بلكه يك جريان عمل گرا براي اقداممستقيم محسوب مي شد . امام به تدريج روحانيت را به مثابه سازمان مطرح كرد . يعني سازمان روحانيت به مثابه يك حزب حركت كرد . مثلا وقتي مرحوم دكتر شريعتي مي گويد: شيعه يك حزب تمام، يعني روحانيت دقيقا همان ساختارهاي حزب كامل را به خودش داد . اما نه همه روحانيت، بلكه بخشي از آنها با امام در اين بخش كار مي كردند، آنها يك سازماندهي را به وجود آوردند كه بسيار محدود بود . شاه هم بزرگترين دشمن خود را كمونيستها مي دانست و اين امر به علت موازنه اي بود كه بين چپ و راست وجود داشت . در واقع آمريكا و شوروي در سطح جهان مطرح بودند لذا شاه تا حدودي از اين جريان غفلت كرد . . وقتي توجه كرد كه ديگر دير شده بود . يعني به نوعي با تحقير به روحانيت نگاه مي كرد . اين باعث مي شد كه از لحاظ اطلاعاتي هم آن توجه ويژه را به روحانيت نداشته

ص: 7419

باشد . لذا قادر نبود بسياري از رفتارهاي روحانيت را منشا اثر بداند . شاه تصور مي كرد چون با چند روحاني درباري و غير درباري نزديك شده توانسته است كنترل روحانيت را در دست داشته باشد . از آن طرف هم سازمانهاي چپ و حزب توده ضربه خورده بودند . براي سياهكل آن اتفاق عجيب افتاد . يعني چپ هاي فدايي كه خواهان مبارزه چريكي و چپ بودند، مردم آنها را تحويل دادند . برخلاف تصوري كه برخي دارند، آنها نتوانستند در بين مردم موقعيتي را به دست بياورند . آنها نتوانستند تز خود را در سياهكل پياده كنند . ضربه هايي كه به آنها وارد شد، باعث شد كه فاقد توان سياسي شوند . اما در همين زمان روحانيت شاخه هاي خود را در سطح اجتماع گسترش مي داد . آن زمان جريانات ملي هم وجود داشتند اما نمي توانستند زياد منشا اثر باشند . علت آن اين بود كه عمدتا جريانات ملي ما از نظر پايگاه اجتماعي به بورژوازي ليبرال متصل هستند . بورژوازي ليبرال محافظه كار است و حركت انقلابي از آن بيرون نمي آيد . از طرف ديگر رهبري امام مطرح بود كه شرايط خاصي برايش به وجود آمد كه توانست به خوبي مديريت كند . يكي اينكه امام رهبري سازمان روحانيت را داشت . مرجعيت ايشان

ص: 7420

در جايي قرار گرفته بود كه روحانيت به عنوان يك مركز معتبر به آن نگاه مي كرد . يعني اينكه جداي از حكم سياسي و يك فرد سياسي، حكم او را حكم شرعي تلقي مي كرد . جامعه هم همين طور بود . موضوع ديگري كه وجود داشت اين بود كه روشنفكران جامعه نيز به امام نزديك بودند . كساني مثل دكتر شريعتي و كسان ديگري كه در سطح جامعه به عنوان يك الگو تلقي مي شوند با ايشان رابطه نزديكي داشتند كه اين نكته از اهميت خاصي برخوردار است . نكته ديگر اينكه امام از عنصر شيخوخيت هم بهره مند بود، يعني چيزي كه به صورت سنتي در جامعه ما اعتبارآفرين است . سابقه ناهمسازي و برخورد با رژيم پهلوي را داشت با رژيم سابق هيچ همكاري نداشت بلكه بشدت با آن برخورد كرده بود همه اينها را در نظر بگيريد . يك مسئله ديگر كه باعث شد امام به عنوان يك رهبر مذهبي مطلق تلقي شود، اين بود كه رژيم شاه دچار پارادوكس دروني بود . اين مسئله از زمان رضاشاه هم مطرح شده بود . در واقع كليه رژيمهاي سلطنتي كه به نوعي بخواهند به مدرنيته نزديك شوند به اين پارادوكس نزديك هستند . مدرنيته صرفا يك سري مظاهر نيست، بلكه نوعي گفتمان است كه مسائل

ص: 7421

زيادي را تغيير مي دهد . شايد اولين كسي كه مي خواست اين تعاريف را حل كند خود رضاشاه بود . چون بحث جمهوري را مطرح كرد ولي به اين نتيجه رسيد كه نمي شود، هميشه اوضاع و رويدادها به سمت مدرنيته پيش برود و يك نظام كه نظام سنتي محض كهن است، و نظام سلطنتي نام دارد، پابرجا باشد . شاه آن زمان - آگاهانه يا نا آگاهانه - به سمت يك جمهوري رفت تا بتواند، جمهوري سلطنتي را مطرح كند اما نتوانست و نشد . زماني "فاروق" گفته بود كه روزگاري، فقط 5 پادشاه خواهند بود، چهارپادشاه ورق (پاسور) و يك پادشاه انگلستان و هيچ چيز ديگري باقي نخواهد ماند . مدرنيته عملا شروع كرد به هضم كردن اينها در خودش . شاه هم تلاش كرد برخوردي گزينشي با مساله مدرنيته داشته باشد . يعني مظاهر مدرنيته بگيرد و به عنوان تكنولوژي در جامعه پخش كند يعني نوعي سكولاريسم را به جامعه تزريق كند . در عين حال خودش مي گفت كه يك حق الهي است كه من حكومت كنم . آن روز كه مي ديد خيلي مشكل دارد، خاطره اي تعريف مي كرد، مثلا مي گفت نزديك بود از دره پرت شوم كه حضرت عباس نجاتم داد . يعني به باورهاي مذهبي تكيه مي كرد . اينها

ص: 7422

باعث مي شد كه يك پارادوكس مهمي خودش رانشان دهد، يعني شكافي كه در درون رژيم شاه به وجود آمده بود خودش را نشان داد . همه اين عوامل باعث شد كه امام به يك موضوع بحراني براي نظام تبديل شود . در فيزيك "بحث جرم بحراني" را داريم . وقتي مي خواهيد اورانيوم قوي شود، گاه در يك نقطه فضا ايجاد مي شود . يا وقتي مي خواهند كره بگيرند، شير را مي زنند، آن زمان شير جسم است اما وقتي چندين بار آن را مي زنيم و به كره تبديل مي شود، ناگهان محيط را شبيه خودش مي گيرد و تبديل به جرم بحراني مي شود و كره از آن به دست مي آيد . امام خميني قبل از سال 57 به موضوعي بحراني تبديل نشده بود . در سال 56 هنوز هم به يك خطر تبديل نشده بود . البته ممكن بود شاه امام را به عنوان يك خطر تلقي كند . ولي در اواخر سال 56 و اوايل سال 57 ناگهان به شكل تصاعدي هواخواهانش افزايش پيدا كردند و آن زمان به يك بحران تبديل شد . آنگاه توانست رژيم شاه را پايين بكشد و سرنگون كند . اين مقدمات ما را به يك نتيجه مي رساند كه همه عوامل دست به دست هم دادند و هنر امام در

ص: 7423

مديريت انقلاب نهايتا اين عوامل را به تحول و پيروزي تبديل كرد . حضور: بعضي از متفكران اعتقاد دارند پديده انقلاب به علت عدم تعادل جامعه است . در واقع شكاف بين طبقات موجد انقلاب مي شود و به هر حال شخصيتي مثل امام خميني به عنوان يك رهبر از اين عدم تعادل استفاده مي كند . اما مديريتي كه در اينجا اعمال مي شود و مردم را به سمتي مي برد كه حركت را به نتيجه برساند، داراي چه مولفه هايي است؟ شجاع پوريان: همان طور كه آقاي محبيان اشاره كردند، عوامل متعددي همداستان شدند تا واقعه انقلاب به وقوع پيوست به بسترهاي تاريخي و فاكتورهاي مختلف سياستهاي داخلي و خارجي اشاره شد . البته من معتقدم كه براي ريشه يابي انقلاب اسلامي حداقل بايد تاريخ سياسي صدساله معاصر ايران مورد ارزيابي قرار گيرد . يعني دقيقا بحثهايي كه در مشروطيت مطرح مي شد، با فراز و فرودهايي مجددا در انقلاب اسلامي مطرح شد . حضرت امام به عنوان نقطه پاياني اين حركتها و جنبشها عمل كردند . امام با آن روانشناسي و ديد الهي كه داشتند و مطالعه و تسلطي كه بر مباحث حوزوي ، ديني، و همچنين تاريخ سياسي و اجتماعي ايران داشتند به بهترين نحو انقلاب را هدايت كردند . در كنار اينها نكته مهم تئوري

ص: 7424

حكومت بود . امام تصوير مشخصي براي بسامان كردن حركت مردم داشتند كه در زمان لازم حكومت اسلامي را تشكيل دادند . اگر ما يك نگاه سنتي صرف به عنوان مرجع ديني به ايشان داشته باشيم و اگر امام را در اين حد خلاصه كنيم، قطعا نمي توانست آن مديريت را داشته باشد كه جريانات را به سمتي هدايت كند كه نتيجه بگيرد . امام از همان ابتدا، نهضت و حركت خودش را بر مبناي انديشه تشكيل حكومت اسلامي گذاشته بود . گرچه حضرت امام تشكيلات خوبي و اساسنامه اي براي خودش نداشت، اما در واقع به شكلي پنهان بحثهاي نظري و سازماندهي از طرف ايشان انجام مي شد . تمام اين نكات را از اين جهت مطرح مي كنم كه امام با شناختي كه از مردم داشتند، توانستند به خوبي پيش بروند . بزرگترين امتياز حضرت امام مرجعيت ديني بود . ايشان به روانشناسي مردم وارد بودند و مي دانستند كه آنها به چيزهايي حساسيت دارند . مثلامردم ما به جنبشهاي نيمه شعبان اهميت بسيار مي دهند و حضرت امام در يك مقطعي اين جشنها را ممنوع اعلام مي كنند، يعني دقيقا مانند حركتي كه حضرت حسين (ع) داشتند . آن زمان كه همه حج مي گذارند، امام حسين (ع) حج را نيمه تمام مي گذارد . امام در مورد

ص: 7425

اين مسائل به حساسيت مردم توجه مي كردند در مجموع امام در يك برهه زماني احساس مي كند كه شعور و آمادگي مردم تا حدي هست كه بتوانند جرقه ها را بزنند . ايشان با شناختي كه نسبت به جامعه داشت و همچنين وقوف بر مطالبات و ايده هاي مردم، توانست اين نتيجه را بگيرد . حضور: ديدگاههاي امام در حوزه انديشه سياسي ديدگاه متفاوتي است . اين انديشه ها با انديشه هاي صاحب نظران قبل از ايشان بسيار متفاوت است . حال چگونه مي توان بين وقوع انقلاب اسلامي و انديشه هاي متنوع مربوط به انقلاب ارتباط برقرار كرد؟ محبيان: به نظر من، امام بين رهبري هايي كه مثلا به عنوان رهبري حزبي، مديريت علمي رهبري كلاسيك و ... مطرح مي شود، رهبري عزيزي داشتند . مثلا امام نمي آيد براساس اصول رهبري حزبي عمل كند مديريت كلاسيك هم نداشتند كه براساس تئوريهاي شناخته شده باشد . زماني كه زندگي امام و نوع برخوردش را مي بينيم و همچنين جايگاه او را در خصوص ديدگاهش بررسي مي كنيم، مي بينيم كه او يك رهبر بالفطره است . يعني اگر بخواهيم بدانيم زماني كه قدرت نداشته چگونه بوده، زماني كه در سال 42، موضع گيري مي كند چگونه بوده، مي بينيم از موضع رهبر جهاني صحبت مي كند و در واقع يك رهبر بالفطره است و به همين جهت تئوري ها

ص: 7426

را به هم مي ريزد . ميشل فوكو درباره انقلاب ايران مي گويد: "من اولين انقلاب پست مدرن را در جهان مي بينم" . پس متوجه مي شويم كه امام براساس تئوري هاعمل نكرده، بلكه براساس غريزه عمل كرد و توانست اين تحول را به وجود بياورد . اما در خصوص تحول در انديشه، بايد خودمان را به جاي امام بگذاريم و ببينيم به جهان از چه زاويه اي نگاه مي كرده است . به نظر مي رسد يك مفهوم كليدي در ذهن امام بود و باعث شد كه حكومت به شكل نهاد درآيد . به اين نتيجه رسيدند كه بقاي اسلام با حكومت تضمين مي شود . زماني كه امام به اين نتيجه مي رسد، از موضع حكومت به دين نگاه مي كند و از موضع دين به حكومت مي نگرد . يعني در واقع كاري كه امام انجام مي دهد اين است كه وقتي در حكومت احكام شرعي را مطرح مي كند بايد بعضي معوق شوند . بعضي بايد دست نگه داشته شوند . يا از طرف ديگر وقتي از موضع حكومت نگاه مي كند، شاخصه اصلي آن دين است، يعني مي گويد، بايد مسير را تا جايي پيش ببريم كه حكم خداوند پياده شود . البته براساس حد اين دو كه مصلحت است . اگر شما مصلحت هاي قديمي را نگاه كنيد مي بينيد كه در فلسفه سياسي

ص: 7427

اسلام چند ديدگاه است . يك ديدگاه اينكه; قيام به سيف باشد، اينها مي گويند بايد ما عليه حكومت مستقل با شمشير قيام كنيم، گروهي مثل خوارج، فلسفه سياسي خاصي داشتند، نوعي آنارشيسم را پياده مي كردند . معتقد بودند، حكومت به ظلم مي كشد . در واقع حكومت معنا ندارد . حضرت علي (ع) آن را رد مي كند . يك فلسفه سياسي هم در تسنن وجود دارد; چون كه آنها حاكميت داشتند از موضع امنيتي به قضايا نگاه مي كنند و بحث اقتدار را پيش مي كشند . در جاي ديگر مي بينيم كه در شيعه قبل از امام شكل ديگري حكومت دارد . امام هميشه با مصلحت پيش مي روند . البته گاهي مردم مصلحت را با ضرورت اشتباه مي گيرند مثلا مي گويند، مصلحت مانند اكل ميته است . در حالي كه چنين نيست و مصلحت آن نيست كه بين بد و بدتر را انتخاب كنيم بلكه يعني بين به و بهتر را انتخاب كنيم . حتي ولي فقيه اين قدرت را دارد كه احكام را به حالت تعليق درآورد . حضرت امام در حوزه سياسي تشيع، حالت يك حد وسط را ايجاد كرد . من معتقدم كه ما لرزه هاي عبور از آرمان گرايي، و عمل گرايي را طي مي كنيم . اگر نتوانيم اين را كنترل كنيم شكاف شديدي در

ص: 7428

جامعه ايجاد مي كنيم و دو گروه به وجود مي آوريم: يك گروه كه عمل گراي محض هستند و يك گروه هم آرمان گراي محض كه معتقدند به هر قيمتي شده بايد عدالت برقرار شود . گروهي هم عدالت را رها مي كنند و به بيان توسعه اقتصادي مي پردازند . امام از طريق مصلحت اين گره را باز كرد . شجاع پوريان: اساسا يكي از ويژگيهاي حضرت امام، بعد نوآوري ايشان در عرصه هاي نظري و اصولي بود . وقتي منظومه هاي فطري امام را مطرح مي كنيم متوجه تفاوتهاي امام با افراد قبل از خودش مي شويم . گاهي اوقات مي بينيم كه ديدگاه امام در مورد مسائل مختلف براي همه قابل هضم نيست، مثلا در مورد شطرنج احاديثي هست اما، حضرت امام با توجه به مقتضيات زمان و مكان آنها تغيير داد .

ص: 7429

به طور كلي، مردم از انقلاب اسلامي دو تصوير دارند; يكي اينكه اين حكومتي كه در پس انقلاب اسلامي تشكيل مي شود نقطه مقابل حكومتهاي پيشين باشد، سمت و سويش هم با گذشته متفاوت باشد . مردم از انقلاب اسلامي تصويري دارند كه كاستي ها و ناهنجاريها در آن وجود ندارد . در اين انقلاب يك شالوده جديد به پامي شود . اين يك تصوير است . تصوير نظري ديگري هم درباره حكومت وجود دارد . تصويري كه به شكل تئوري در ذهن مردم بود . مردم احساس مي كردند كه انقلاب اسلامي يك نظامي را تاسيس خواهد كرد كه نقطه مقابل نظام گذشته است و تمامي آن جنبه مثبت دارد . مثلا اينكه در حكومت اسلامي، اصل عدالت است كه همه از آن بهره مند شوند . اين نكته بسيار زيباست . مثلا وقتي قاضي بالحن متفاوتي كسي را كه شاكي اميرالمومنين (ع) است مورد خطاب قرار مي دهد، اميرالمومنين اين عمل را نمي پسندد و برافروخته مي شود . در واقع الگوها و مدلهاي زيبايي در ذهن مردم نقش بسته بود . الگوهايي كه معيار قضاوت آنان است . حضور: آيا تصور مردم از انقلاب اسلامي و حكومت اسلامي با برداشت و تصور امام متفاوت است؟ محبيان: امام و مردم دو روي يك سكه هستند

ص: 7430

. مردم چيزي را مي خواهند كه ندارند . اين مسلم است كه انسان هرگاه احساس عطش كند به سراغ آب مي رود . مثلا آن زمان احساس مي شد كه سطح زندگي بهتر از اين بايد باشد . از نظر سياسي اجازه رشد نمي دادند . بحث عدالت بسيار حياتي بود . مردم حس كردند نظام شاه نظامي است كه حاكميت اقليت ستمگر بر مردم است، و به اين ترتيب مردم بين خود و حكومت شكاف ديدند و حس كردند كه منافع حكومت به جيب اشخاص معيني مي رود . لذا نوعي عدالت را خواهان بودند ولي نمي توانستند حرف بزنند، رعب ساواك همه جا را فراگرفته بود . مثلا وقتي حس مي كردند در يك جمع پنج نفره كه صحبت مي كنند چهار نفر ساواكي هستند، برايشان سخت بود كه مشكل را حل كنند . حريم زندگي مردم برايشان يك حريم كليدي است . شاه به آنها اعلام مي كرد به حريم زندگي شما وارد مي شوم و هركاري كه انجام دهيد تحت نفوذ من هستيد . احساس حقارت در مردم به وجود آمد . در مقابل شاه در برابر غربي ها به گونه اي رفتار مي كرد كه به نظر مي رسيد، يك انسان غربي است . هرچند اين اواخر سعي مي كرد كارهايي انجام دهد كه مورد توجه قرار گيرد، مثلا مي گفت ما اجاز ه نمي دهيم

ص: 7431

چشم آبي ها بر ما حكومت كنند اما عمل او چيز ديگري بود . امام بر همين مسائل انگشت گذاشت . مثلا شما به بحث كاپيتولاسيون دقت كنيد . امام مي گفت اگر يك آشپز آمريكايي بيايد مرجع تقليد شما را بكشد . شما هيچ كاري از دستتان بر نمي آيد . دغدغه امام با مردم يكي بود . امام شاه را نصيحت مي كرد و مي گفت تو شاهي خودت را انجام بده، اما اين مسائل را هم در نظر بگير . امام اين مسائل را مطرح كرد . اما شاه به آنها بي توجه بود، مردم همزمان با امام پيش رفتند . همان زمان روحانيت كار آگاهي بخشي را انجام مي داد و قضايا را پخش مي كرد . در واقع كارهاي تاريك رژيم شاه را نمايش مي داد . آن احساس حقارت به حس استقلال طلبي تبديل شد و مردم احساس كردند كه شاه يك عامل بيگانه است كه بر آنها حكومت مي كند . شاه در تلاش بود تا فضاي سنتي را مخدوش كند . مردم ما ذاتا سنتي هستند و به همين دليل سنتي بودن محافظه كاري هم دارند . مردم به گونه اي نيستند كه بخواهند پشت سر هم انقلاب كنند . بلكه هميشه وقايع را عقب مي اندازند تا ببينند عاقبت چه مي شود . اينها سياست صبر

ص: 7432

و انتظار دارند . رفتارشان قابل پيش بيني نيست و از تحمل بالايي برخوردار هستند . به عبارتي ديگر مي توانيم بگوييم شاه به چند حريم برخورد كرد، كه يكي از آنها حريم زندگي بود، و در واقع اينها دخالتهايي است كه مردم را مي ترساند . مردم ما مي خواهند اگر زماني احساس شد كه كاري كه انجام مي دهند، كار بدي است خودشان به اين نتيجه برسند . شاه مي خواست زندگي عقيدتي آنها را زير سوال ببرد، مثلا اگر كسي تلويزيون را روشن مي كرد، احساس مي كرد كه حرمت بين فرزند و والدين از بين رفته و اين به دليل حكومت شاه بود . در حالي كه يك ايراني در تلاش است كه فرزندش در رفاه باشد، مثلا خودش كارگري كند تا فرزندش به دانشگاه برود، هرچه را كه خودش ندارد يا در گذشته نداشته براي فرزندش مهيا كند . بعد از اين قضايا او از آينده اش احساس حذف كرد، ترسيد كه مبادا در آينده ديگر هيچ حرمتي بين او و فرزندانش نماند . اين شد كه فرد محافظه كار ايران حس كرد، سنتها، باورها و طرز زندگي او زير سوال مي رود . آن چيزي كه تا به حال ايراني را نگه داشته اين است كه هويت ويژه اي دارند و همين مسئله به حيات او كمك كرده

ص: 7433

است . اگر كسي بخواهد به او لطمه بزند، عكس العمل نشان مي دهد . ايراني مي خواست در جامعه اي باشد كه حقوقش به او داده شود . از بين اينها آزادي بيرون آمد . ايراني دلش مي خواست حقير نباشد، خودش باشد . امام اين احساس شخصيت را به مردم داد و هميشه در تلاش بود كه آن را تقويت كند در انقلاب اسلامي، ايراني احساس كرد حرفي براي گفتن دارد و همين مسئله برايش مهم بوده او مي خواست كه آينده اي سالم و پاك داشته باشد و به همين دليل بود كه پيامهاي امام به خوبي در بين آنها جا افتاد . حضور: آقاي شجاع پوريان نظر شما در اين خصوص چيست؟ شجاع پوريان: به نظر من هم بين ديدگاه حضرت امام و مردم تفاوت و فاصله اي وجود نداشت . در واقع امام توانست ترجمان واقعي مطالبات مادي و معنوي مردم باشد علاوه بر اينكه توانست آن حقوقي را كه در بخشهاي مذهبي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي ناديده گرفته مي شد به آنها بازگرداند . امام خميني در واقع به دنبال اين بود كه يك مدل حكومتي نو ارائه كند كه در خدمت مردم باشد، زندگي آنها را تامين كند و آنها را هدايت نمايد . حضور: به نظر مي رسد، فضاي پس از انقلاب، يك فضاي

ص: 7434

تحول بود . مي توان گفت كه همان طور كه در زمان شاه طبقه متوسط به وجود آمد، پس از انقلاب اين طبقه دچار تغيير شد و حتي از بين رفت . البته ديدگاهي است كه با سياست اقتصادي جديد و طبقه متوسط معنا پيدا مي كند . حال پرسش اين است كه همه آنچه برايش انقلاب كرديم تحقق پيدا كرده است؟ در غير اين صورت علت عدم در هر مورد چيست؟ محبيان: من مخالف اين قضيه نيستم كه طبقه متوسط از بين رفت، بلكه معتقدم بعد از اين تغييراتي رخ داد . اين طبقه به لت سياستهاي اقتصادي دوره پالايش انقلاب به دو بخش تقسيم شد; يك طبقه كه خودشان را بسيار بالا مي دانستند در پي فشارهاي انقلاب ساكت شدند، يعني توقعات خودشان را كم كردند و از طرف ديگر بنا به دلايلي بخش عمده طبقه متوسط به طبقه محروم پيوست يا به نوعي با آن همنوا شد . لذا مي بينيم كساني كه در انقلاب فعال بودند از طبقه محروم و متوسط بودند و بحث عدالت نيز برايشان بسيار مهم بود . ما يك دوره گفتمان امنيتي داريم كه ده سال طول كشيد . اين گفتمان به دليل خصلت جنگ بود و مساله اي طبيعي به نظر مي رسد . ناگهان شاهديم كه در زمان آقاي

ص: 7435

هاشمي (از سال 68 به بعد) طبقه متوسط شروع به بازسازي خودش كرد . اما در اين زمان ما يك طبقه جديد هم پيدا كرديم . در واقع حاكميت دو بخش شد: بخشي از طبقه متوسط كه توده مردم كنارش قرار گرفتند و گفتمان عدالت را مطرح كردند و گفتمان توسعه كه باعث شد بخشي از حاكمان به طبقه بورژوا و حكومت گرايان تشبه كنند و نزد خودشان محاسبه كنند كه ما حاكم هستيم و بايد از منافع آن بهره مند شويم . در همين جا بود كه خيلي سريع جنبه هاي اصالت عملي تقويت شد و جنبه آرمان گرايي تغيير پيدا كرد . مثلا مي بينيم كه در همان دوران، ادبيات آرمان گرايي مستضعف - مستكبر و اين دوگانه بيني ها، به قشر آسيب پذير و قشر آسيب ناپذير تبديل شد . يعني گفتمان جديدي در زمان آقاي هاشمي به وجود آوردند كه طبقه بورژوا از بين اينها به وجود آمد . اين طبقه هميشه نوعي احساس كمبود داشت اينها ازبقيه فاصله گرفتند و سعي كردند كه به شكلهايي مثل رفت و آمد در ماشينهاي ضد گلوله و با تغيير زندگي خود، نوعي پرستيژ حاكميتي را به وجود آورند . اما هنوز آرمانها باقي بود، لذا حاكمان نيز دو گروه شدند، بخش اقليت آنها برگفتمان آرمان گرايانه باقي ماندند . بخش

ص: 7436

اكثريت هم به حكومت پيوستند و مطالباتشان يكي شد . به طور خلاصه به بحث دوم خرداد اشاره مي كنم، دوم خرداد دوران تجلي و بسط گفتمان مجازي ليبرال ايران بود . يعني چيزي كه آنها مي خواهند، بحث عدالت نيست بلكه نوعي رفاه اجتماعي و گفتمان سياسي با آن همراه است . مثلا بحث سياسي در چارچوب رفاه اجتماعي از مطالبات آنها بود . آنها در همه حال سعي كردند حريم را از آنجا حفظ كنند . مثلا دقت كنيد، در زمان شاه، از طبقه پايين بالا آمدند، بورژوارا كنار زدند . كار به جايي رسيد كه گفتند كه ما امكانات داريم و مي خواهيم زندگي كنيم، گفتند ما مي خواهيم هركاري انجام داديم يك دفعه هم به ما ايراد نگيرند . بعد نتيجه اين شد كه اينها با بخشي از حاكميت هم گفتماني پيدا كردند و يك نوع ديدگاه جديد پديد آمد . يك موج اجتماعي پيدا شد كه با موج اجتماعي طبقه بالا و با موج طبقه دوم همخواني پيدا كرد . يعني آن خواسته ها كه حفظ حريم ناميده مي شد براي مردم هم جايگاه خاصي داشت . يكي از جاها يا موضوعاتي كه حكومت بر آن اثر گذاشت همان جايي بود كه در زمان شاه واكنش ايجاد مي كرد . در زمان شاه فرد احساس

ص: 7437

مي كرد كه حكومت به زور مي خواهد حاكميت را وارد زندگي او كند . در هر دو حالت احساس مي شد كه حريم مورد تعرض قرار مي گيرد . لذا يك سري مطالبات اجتماعي شكل گرفت، مي خواهم بگويم كه مسئله اي به وجود آمد و آن اينكه ما ابتدا يك تعريفي از جامعه اسلامي ارائه كرديم كه به تعبير آرمان گرايانه نزديك بود . ما گفتيم جامعه اسلامي، جامعه اي است كه حداكثر تطابق را با احكام اسلام داشته باشد . در حال حاضر به توافقي با مردم مي رسيم كه حريم را حفظ مي كنيم، اجتماع را هم نگه مي داريم . اگر به نتيجه مطلوبي برسيم، از حركتي تند جلوگيري كرده ايم . ما بايد به جامعه اي برسيم كه حداقل تعارض را با جامعه آرماني اسلامي داشته باشد . به دليل اينكه اگر بخواهيد حداكثر تطابق را با احكام اسلام داشته باشيد بايد سعي كنيد الگوي شما اميرالمومنين باشد و قديسي عمل كنيد و ما چنين وضعيتي نداريم . ما مي خواهيم شيعه باشيم . الگوي ما هم حضرت علي باشد، بعد از اين به حد وسطي استرسي پيدا كنيم . همه مردم ما قديس نيستند، ما بايد تلاش كنيم، بين مسلمان بودن و مومن بودن تفاوت بگذاريم . يعني اينكه اسلامي تا حدي جنبه مكانيكي دارد و ايماني

ص: 7438

جنبه ديناميكي . يعني اينكه فرد، خودش بايد به ايمان برسد . مردم ما به آرمانها نگاه كردند و ديدند كه مسولين سمبل اين آرمانها نيستند، لذا نوعي دوگانگي به وجود آمد . مسئولين بايد مصلحت را تعريف كنند و حد وسط بين آرمان گرايي مطلق و عمل گرايي حكومتي را تعيين نمايند . نه اينكه آرمان گرايي را كنار بگذارند، بلكه بايد آن را در جايش قرار دهند . مثلا دقت كنيد پيامبر اسلام از اجتماع شروع كرد و به ايدئولوژي رسيد . ابتدا پيامبر به عنوان "امين" شناخته شد و همه او را پذيرفتند . پيامبر در مرحله بعد، هنجارهايي اجتماعي را در نظر گرفت . پيامبر گرامي اسلام (ص) با مردم صحبت كرد، بعد گفت خدا يكي است و شريك ندارد . ما برعكس عمل كرديم، ابتدا كلاس ايدئولوژي گذاشتيم به نظر من گرايش مردم به جامعه ديني است . ولي بايد به گونه اي قدم پيش گذاشت كه روح مردم را بشناسيم . حضور: آقاي شجاع پوريان نظر شما در اين خصوص چيست؟ شجاع پوريان: در واقع پاسخ به سوال شما، كاميابي ها و ناكامي هاي انقلاب را نشان مي دهد . به هر حال انقلاب اسلامي بر مبناي اسلام است كه در ظاهر آن مردم دخالت دارند و كارگزاران را انتخاب مي كنند .

ص: 7439

ما بعد از انقلاب با پديده جمهوري اسلامي مواجه هستيم و بايد پرسيد كه اين نظام تا چه حد ديدگاههاي حضرت امام و انتظارات مردم را پوشش مي دهد . قبل از انقلاب بحثهايي در كشور بود كه ارعاب مردم از رژيم گذشته را به ارمغان داشت، مثلا آنها احساس مي كردند حاكميت يك گروه خاص بر مردم اعمال مي شود يا احساس مي كردند كه حكومت در حريم فكري و اعتقادي آنها دخالت مي كند و به شكلي تحقير مي شوند . امروز اين مناسبات به شكل ديگري نمود مي كند . ما مكانيزمي را پيش مي بريم كه ده سال آينده منتخبين مردم احساس كنند منتخبين واقعي مردم نيستند يا اينكه مثلا اگر در رژيم گذشته يك طبقه خاصي امكانات وسيعي در اختيار داشت در حال حاضر يك گروه جديد از درون كساني كه در حلقه حاكميت حضور دارند، چنين هستند . مردم حس مي كنند تحقير مي شوند و تكريم نمي شوند . به عبارتي ديگر اگر در آن زمان احساس مي كردند كه به دليل سلطه بيگانه تحقير مي شوند، در حال حاضر گمان مي كنند كه ممكن است مشاركت آنها در حكومت واقعي نباشد و ايده آنها به جد در معادلات سياسي موثر نباشد . واقعيت اين است كه مردم تصوير خاصي از انقلاب داشتند و نظامي متفاوت با رژيم

ص: 7440

پهلوي را تصوير مي كردند . يك نظامي را پيش بيني مي كردند كه تناسبي خاص با نظام علوي داشته باشد . اما متاسفانه مردم امروز احساس مي كنند كه از گردونه حذف مي شوند و حس مي كنند كه ديدگاهها متفاوت شده است شايد دلايل اين موضوع را بتوانيم به جنگ مربوط كنيم . ناچار در آن دوره نتوانستيم به مطالبات مردم توجه كنيم . ولي وقتي رويكرد توسعه گرانه حاكم شد، شكاف از اينجا به وجود آمد . يعني سمت و سوي برنامه ها و برنامه ريزيها به آن جهت كه مردم برايش انقلاب كرده بودند نشد و هر روز اين شكاف بيشتر هم مي شود . آنها به اين نتيجه رسيده اند كه تفاوت و تبعيض بين افراد زياد است . مثلا ما مي گوييم دادگاه شهرام جزايري و ديگر متهمان و نامي از متهمين كه ممكن است از طبقه خاص حاكميت باشند براه نمي شود . اگر يك فكر اساسي در اين خصوص اعمال نشود ممكن است ما با بحراني جدي مواجه شويم . حضور: امام خميني در جايي سخني به اين مضمون دارند كه يك موي كوخ نشينان را به همه كاخ نشينان نمي دهم . آيا منظور امام از چنين جملاتي بيان آرمانها و اهداف انقلاب و نظام اسلامي نيست؟ محبيان: اگر بخواهيم پاسخ اين سوال را دقيق بگوييم

ص: 7441

بايد آمار و ارقام ارائه دهيم . مفهوم اين جمله آن نبود، كه ما كاخ نشينان را در كوخ و كوخ نشينان را در كاخ بنشانيم . ما بايد شكل عملي براي آن پيدا كنيم . اسلام سرمايه و مالكيت را پذيرفته است اما بحث لذت و قدرت تعريف نشده . ما نمي دانيم كدام معروف است . به نظر مي رسد آنچه امام مطرح كردند اصالت عدالت و تعادل بوده است . يعني اينكه افراد به حقشان برسند . اين نيست كه مثل كشورهاي كمونيستي فقر توزيع شود و يا شكاف جامعه غربي در اينجا بوجود آيد . بايد در اين كشور كليدي ترين سازمان، تامين اجتماعي باشد . يعني ما سرمايه هايي را كه بالاست به وسيله ماليات كنترل مي كنيم و اينها يك جايي نمود پيدا مي كند . بايد كف سطح جامعه را بالا ببريم . يعني سازماني كه اصلا مطرح نيست يا سرمايه هايش را به جاي ديگر قرض داده يا به مردم بدهكار است بايد مورد توجه خاص قرار گيرد پس مي بينيم كه فقرا، فقيرتر و سرمايه دارها ثروتمندتر مي شوند . اين سازمان خودش مشكل دارد . ما هيچ بوروكراسي اسلامي ايجاد نكرديم . بوروكراسي همان بوروكراسي زمان شاه است . در حكومت اسلامي نظر مردم تئوري نيست . در حال حاضر فرد فقير در حال

ص: 7442

حل مشكل زنده ماندن خودش است نه زندگاني كردن و اين مشكلي است كه بايد حل شود . مثلا در اقتصاد بايد گفته شود هركس كه از امكانات بيشتر استفاده مي كند بايد ماليات بيشتر پرداخت كند . اگر چنين شود ما شكاف بين توقعات را كم كرده ايم ضمنا بايد اذعان كرد كه سطح امكانات حداقل در روستاها بالا رفته است . شجاع پوريان: براي همه واضح و روشن است كه يكي از اهداف امام خميني تامين عادلانه زندگي فقرا بود . امام خميني بسيار تلاش كرد تا اين شكافها از بين برود در واقع بحث اعتقادي حضرت امام كه در جملاتي مانند يك موي شما كوخ نشينان را به همه كاخ نشينان نمي دهم تجلي مي كرد، نشان اين است كه امام مي خواهند اين طبقه فراموش شده را بالا بياورند . همه جا و هميشه توده اي كه مورد اطمينان حضرت امام بودند، توده محروم و مستضعف بودند . متاسفانه بعضي از جهت گيريهاي ما باعث شد كه شكافهاي به وجود آمده مرتفع نشود . نه تنها چنين نشد، بلكه طبقات جديد هم به وجود آمد . مثلا سياست خصوصي سازي اعث شد، كساني كه قدرت ورود به اين عرصه را داشتند و بعضا از توده مردم بودند از نظر مالي پيش بروند و سرمايه دار شوند، يا حتي جايي،

ص: 7443

امتيازاتي به مديران داديم كه اگر هم آنها بخواهند با همان امتيازات وارد اجتماع شوند به عنوان يك سرمايه دار وارد عرصه مي شوند . مثلا اگر به يك نماينده براي اولين بار كه وارد مجلس شده يك ماشين جهت رفاه حالش داده شود يك مسئله طبيعي است . اما اگر قرار باشد براي بار دوم و سوم و چهارم هم كه راي مي آورد به او يك ماشين بدهند غير منطقي و نامعقول است . در بسياري مواقع بحث مفاسد اجتماعي را فراموش مي كنيم و بيشتر حساسيت ما بر مسائل سياسي است . هيچ آماري وجود ندارد كه ا زابتداي انقلاب با مفسدان اجتماعي برخورد جدي شده باشد . محبيان: با همه مشكلات بنده بر اين نكته تاكيد بسيار دارم كه ما نبايد به فرقه ملامتيه بپيونديم و نكات منفي را مطرح كنيم . به عبارتي ما محكوم به خوش بيني هستيم . پس از 1400 سال شرايطي به وجود آمد و يك حكومت ديني تشكيل شد . ما بايد كفايت اين موضوع را ثابت كنيم كه كار بسيار بزرگي است . بايد صبر عظيم داشته باشيم و روحيه خودمان را نبازيم تا انشا الله بتوانيم اين رسالت را با موفقيت به آخر برسانيم و انقلاب اسلامي را به آيندگان واگذار كنيم .

ص: 7444

مي گويند يك روز شيخ ابوسعيد ابي الخير كه براي سخنراني مي رفت، شخصي جلوتر از او روي منبر رفت و گفت همه از آنجايي كه هستند يك قدم جلوتر بروند تا بقيه هم بشينند وقتي شيخ آمد، خطاب به حاضران گفت من هم همان نكته را مي گويم . حالا صحبت ما هم همين است . شجاع پوريان: انقلاب اسلام، تجربه اي براي ايجاد حكومت اسلامي بود كه برگرفته از مكتب شيعه است . حفظ اين دستاورد براي همه ما، براي همه مردم مهم است . بايد به گونه اي رفتار كنيم كه باعث دلسردي بعضي از افراد نشويم . بايد سعي كنيم ضمن در نظر گرفتن همه قضايا به حكومت اسلامي برسيم . فرنوش بهرامپور 1

ص: 7445

فصل خاطره ها

8 چكيده: اشاره: فصل پاييز، فصل خاطره هاست; خاطره ولادتهاي پر بركت، حركتهاي شورانگيز، روزهاي تاريخساز، سالهاست كه در سرزمين ما، پاييز با آهنگ دلنشين مهرباني از راه مي رسد و همراه آبهاي آسمان جاري مي شود و با در آتش عشق سوزاندن عشاق و رهنوردان طريق حقجويي و عدالتخواهي، تقويم فصل را عوض مي كند; و بدين سان برگ زرين و صفحه خوش نقش و نگار پاييز به يكدستي و سفيدي زمستان بدل مي شود، زمستاني كه در دل خود، بسيار نقشها زده و شكوفه هاي سپيد بهار انقلاب را در كشتزار لاله هاي سرخ نشانده است، و اين همه را قاصداني بايد كه برگ برگش را از شاخه هاي درخت پربار انقلابمان بچينند و براي مشتاقان بخوانند تا چراغي را كه هرگز خاموشي نمي گيرد در دل آنان بيفروزند. از اين روست كه براي تحقق هدف مذكور و رساندن پيام مودت اهل ولايت و به ميمنت ولادت فرخنده بانوي بانوان عالم حضرت زهرا - سلام الله عليها - و فرزند بزرگوارش امام خميني (س) ، به سرزمينهاي ستمديده دور دست - كه آرزومند شنيدن كلام همدردي و همسويي از جانب مسلمانان عالم هستند - بانويي مكرم از بيت معظم و شريف حضرت امام (س) ، سركار خانم فاطمه طباطبايي همسر گرامي حاج سيداحمد خميني (ره) به

ص: 7446

چند كشور افريقايي سفر كرده و سخناني از سر صدق و صفا و به رهروي از پير و مرادش حضرت امام خميني (س) با آنان در ميان گذاشته است. متن حاضر يكي از سخنرانيهاي ايشان در مجمعي علمي در نايروبي است كه به محضر شريفتان تقديم مي گردد: بسم الله الرحمن الرحيم انا اعطيناك الكوثر فصل لربك و انحر ان شانئك هو الابتر صلوات خداوند و ملائكه و رسولانش بر روح ملكوتي پيامبر عظيم الشان ما حضرت محمد (ص) و اهل بيت معزز و بزرگوار آن حضرت مخصوصا دخت گرامي و هميشه جاويدان ايشان حضرت زهراي اطهر، صديقه كبري - عليها السلام. درود بي پايان الهي به روح حضرت امام خميني كه در عصر حاضر، بيانگر حقيقت اسلام ناب محمدي (ص) بود. و سلام گرم و صميمانه به محضر گرامي شما عزيزان كه به مناسبتي مبارك و فرخنده پذيراي اينجانب گشته ايد و آن، تقارن ولادت بزرگ بانوي ما، دخت پيامبر (ص) ، حضرت زهرا (س) ; و ميلاد با سعادت فرزند مبارك قدم و راستين او، يعني حضرت امام خميني است كه براستي تقارني زيبا و تامل برانگيز و پرشكوه است; زيرا كه اين دو در زندگي و در تمدن ما منشا اثر بوده اند; و بنده اين دو مناسبت خجسته را به

ص: 7447

شما دوستداران خاندان رسالت تبريك و تهنيت عرض مي كنم. امروز مي خواهم با استفاده از اين توفيق الهي، شما را به سرزمين خودم ببرم و از احوال هم ميهنانم در اين روزها با شما سخن بگويم; اين روزها در ايران جنب و جوشي برپاست كه دليل آن، يكي برگزاري مراسم بزرگداشت مقام زن در روز ولادت كوثر - حضرت زهرا (س) - است و انتخاب اين روز از جانب حضرت امام بود، ايشان فرمودند "اگر قرار است روزي، روز زن باشد چه بهتر كه روز تولد اين شخصيت بزرگوار باشد. " و زنان ما نيز با پذيرفتن اينچنين روزي به نام روز زن، مسئوليت خطيري را عهده دار شدند; زيرا در كشور ما زناني وجود دارند كه در قالبهاي سنتي مانده اند و زناني وجود دارند كه قالبهاي وارداتي جديد را پذيرفته اند; اين دو دسته مساله اي ندارند و دسته سومي وجود دارند كه اكثريت قريب به اتفاق زنان ما را تشكيل مي دهند و اين زنان "من" خويش را يافته اند و مي دانند نه در تحجر قديم بايد بمانند و نه تسليم الگوهاي تحميلي شوند; به اين دليل از خود مي پرسند چه بايد كرد; زيرا در فكر "شدن" هستند نه "ماندن" بنابراين مي پرسند چگونه بايد بشويم و زهراي عزيز (س) نيز اين چگونه شدن را

ص: 7448

مي آموزد. از اين روست كه الگو و اسوه مي شود و روز زن، روز تولد اين بزرگ بانوي ما قرار مي گيرد; زيرا روز "شدن" است و روز آغازين و روز حركت به سوي من متعالي، و روز حركت به سوي كمال و انسانيت. به دنبال اين تعالي و رشد آگاهانه زنان كمال جوي، با پيروي از نظريات ترقيخواهانه امام خميني (س) است كه امروز تعداد زنان نماينده مجلس چندين برابر گذشته شده و زنان متخصص بسياري در شغلهاي مديريتي در سطح بالا و پژوهشگري و استادي دانشگاه، پزشكي در سطوح مختلف، و مهندسي، خلباني، منشا خدمات ارزنده اي گشته اند و اين در حالي است كه در سرزمين همسايه ما افغانستان با استقرار اسلام آمريكايي، زنان خانه نشين شده اند. چيزي كه حضرت امام همواره با آن مبارزه مي كردند همين اسلام آمريكايي است; زيرا به جاي اينكه از قوانين روشنگر اسلام بهره گيرند از دستورالعملهاي آمريكايي - كه قصد تخريب انديشه ها و از بين بردن وجهه اسلام را دارند - پيروي مي كنند. دليل ديگر اين جنب و جوش مردم سرزمين ما، مصادف شدن اين روز فرخنده ولادت با روز دانش آموز است كه در سيزدهم آبان گرامي داشته مي شود; منشا اين انتخاب، شهادت مظلومانه دانش آموزان و دانشجويان مبارزي است كه در روز سيزدهم آبان

ص: 7449

ماه سال 1357; يعني پيش از پيروزي انقلاب، براي اعتراض به سياستهاي رژيم پهلوي به راهپيمايي پرداختند; اما دژخيمان آن رژيم، آنان را به گلوله بستند و بدين ترتيب بسياري از فرزندان ما را به شهادت رساندند; و نيز اين روز مصادف ست با روز مبارزه با استكبار جهاني; زيرا در سالگرد واقعه خونين مذكور، دانشجويان به سوي سفارت آمريكا راهپيمايي كردند و چون اين سفارتخانه در حقيقت مركز جاسوسي و توطئه عليه ايران بود، دانشجويان انقلابي و مسلمان پيرو خط امام محل ذكر شده را به تسخير خود درآوردند. همه اين امور از بركت وجود مبارك امام خميني است كه دوست دارم هرچه بيشتر از او سخن بگويم; زيرا براي من سخن گفتن از امام همواره حالتي پديد مي آورد كه توصيف آن مشكل و حتي محال است. از يك سو، مرارت هجران و تلخي حضور نيافتن در محضر پربركت آن عزيز سفر كرده و از ديگر سو، شيريني ياد محبوب و حلاوت ذكر او; و اين شيريني اينك كه در محضر شما ملت ارجمند از سرزمين زيباي افريقا قرار دارم، دو چندان شده است. نگاههاي مشتاقي كه از سرچشمه فطرت پاك برخاسته، و جانهاي سوخته اي كه در فراق امام و يادگار عزيز او، سيداحمد - كه خود و زندگي اش را

ص: 7450

وقف انقلاب كرد - همچنان سوزان است. براستي تحمل فراق ابراهيم و اسماعيل زمانمان كشنده و شكننده است كه: "ما را به سخت جاني خود اين گمان نبود". بگذرم و از تلخيها نگويم. سرزمين شما، افريقا سرزمين عشق و ايثار نسبت به انقلاب و امام است، سرزمين محبت نسبت به آرمانهاي اسلام است، جايگاه فداكاري و كوشش و جهاد در مسير احياي تمدن بزرگ اسلامي است. افريقا، كانون جوش و خروش و تجلي روح عصيانگر مسلمان در برابر ظلم و تجاوز و ناداني است، مگر نه اين است كه هركس در هر كجاي دنيا كه دلش به ياد پيامبر خدا بتپد و خود را پيرو او بداند و به او معتقد باشد، همواره با نابرابريها، تبعيضها و استثمارگريها، روح لطيف او را مي آزارد و كينه اي از ديوسيرتان خوش صورت در دل دارد. آري، چنين انساني مسلمان است و همه مسلمانان برادر و خواهر يكديگرند; زيرا كه "انما المومنون اخوة" و در شادي و خوشي يكديگر شريكند وخون آنها در رگهاي جامعه اسلامي مي جوشد و آنان ذره اي بزرگ از پيكره مقدس جامعه اسلامي هستند، افريقا به دليل داشتن مردمان با معرفت و باشعور، و فطرت و طينت پاكشان يكي از اركان جامعه اسلامي است. شما بهتر از هركس مي دانيد كه طعم تلخ استثمار

ص: 7451

و بردگي در كام ملتها چسان نفرت و بيزاري ايجاد مي كند، شما بهتر از هر جامعه اي درك كرديد دستان خون آلود برده داراني كه جگرگوشه هاي اين امت عظيم را در خاك دنائت خويش نابود ساختند، چسان ريشه هاي فكر و انديشه را از جامعه مي زدايند. شما بهتر از هر امتي مي فهميد كه استثمار با هر شكلي كه پيش آيد، حقيقتي است واحد; اگر ديروز برده داران آمريكايي و اروپايي ذخاير عظيم خدادادي ما و شما را در مسير هوا و هوس خويش تاراج مي كردند، اكنون به سرقت انديشه ها و ذخاير اسلامي ما مشغولند، همان دستهايي كه تا ديروز منابع زميني و دريايي و هوايي شما را مي ربودند; در حالي كه كودكان شما از نبود آذوقه و دارو جان مي سپردند، امروز به شكل ديگر و از دري ديگر و با كلامي ديگر مي آيند، غرب حتي لحظه اي به فكر جان و مال و ناموس شما نيست; هر كجا منابع مفيد هست اين مار خوش خط و خال وجود دارد و دستان آراسته و بظاهر زيباي او نيز حاضر است. اين كلام امام است، اين هشدار امام است كه همواره فرياد مي كشيد و با دلي خونين از اين حقايق پرده برمي داشت و ماهيت استثمار را به ملت خويش و ملتهاي مسلمان معرفي مي كرد; او مي گفت:

ص: 7452

رابطه امريكا با كشورهاي جهان سوم رابطه گرگ و ميش است. همه مي دانند كه گرگ هميشه مي درد و ميش دريده مي شود، با اين تفاوت كه گاهي با چنگالهاي برده داري و گاهي با اهرمهاي فئودالي و گاهي با تجهيزات هزارگونه و هزار رنگ سرمايه داري و ما كه از آن سوي كره خاك به عشق شما و آرمان شما و حقيقت ايمان شما به سوي سرزمين شما آمده ايم عمري بود مورد تاراج غرب و شرق بوديم و همين درد مشترك است كه ما را به سوي سرزمين شما كه سرزمين ما نيز هست، كشانده است. سرزمين من نيز عمري مورد طمع غرب و شرق بود، دير زماني بود كه نمي ديديم جز با ديده آنان، و نمي شنيديم جز از صداي آنان. در چنگال جهانخواران چنان اسير بوديم كه عرب در چنگال جهالت; و امام بدانسان بيدارمان كرد كه حضرت محمد (ص) عرب را; و امام، حرفي جز حرف پيامبر نمي زد، كلامي جز كلام او نمي گفت. سخنانش حقيقت حرفهاي رسول (ص) بود و من اينك پيام آور سخنان گرم اويم و آمده ام تا در ميان شما برادران و خواهران خودم، ياد و نام امام خميني (س) را زنده كنم گرچه او زنده و جاويد است; زيرا حقيقت همواره جاويد است. مي خواهم

ص: 7453

از امام بگويم تا شما نيز از نفس قدسي او مدد بگيريد. شعار امام در بعد سياسي اين بود: "نه شرقي، نه غربي، جمهوري اسلامي"; البته اين يك شعار توخالي و بي محتوا نبود، بلكه "عقيده" او بود كه از اعماق قلب او نشات مي گرفت; اين شعاري بود كه از اعتقادات فقهي، فلسفي، سياسي، عرفاني او برخاسته بود و من اينك درصدد تفصيل و تفسير اين مباحث نيستم، مفهوم شعار امام "توجه به الله"; يعني از غير او بريدن و به او رسيدن است، مگر معناي تقوا در قرآن كه به گفته اماممان كتاب انسان سازي است، غير از اين آمده، مگر بزرگان عرفان، تقوا را غير از اين معنا كرده اند. امام اين شعار را سرلوحه كار خويش قرار داد و از پيروانش مي خواست كه چنين باشند; يعني در همه اعمال و رفتار خود، خداوند عالم حكيم را ناظر و حاضر بدانند; ولي اين شعار امام به دست دشمنان ما منحرف مي شد و نسبتهاي ناروا به امام داده مي شد كه او مي خواهد به قبل از تمدن برگردد و امام در جواب اين ياوه سرايان ندا مي داد كه: ما با پيشرفت علم و انديشه مخالف نيستيم، بلكه با تمدن صادراتي مخالفيم كه به اسم آزادي، فرزندان ما را به فحشا و

ص: 7454

نابودي مي كشاند; خانواده ها را متلاشي مي كند، و بارها امام فرياد برمي آورد كه اين يك حيله و نيرنگ است كه دشمنان اسلام به ما نسبت مي دهند، كه اسلام با نوآوري مخالف است، در حالي كه هرگز چنين نيست، و اسلام پيروان خودش را به فراگرفتن و آموختن علم دعوت مي كند تا جايي كه علم آموزي را فريضه و عبادت مي شمرد و عبادت بدون علم و آگاهي را بي ثمر مي خواند و مداد علما را افضل از دماء شهدا مي داند. در قرآن كريم " عالم" و "عابد" و "مجاهد" از هم تفكيك نشده اند; يك مجاهد في سبيل الله كسي است كه در مسير اعتلاي حق، عالمانه گام برمي دارد و عاشقانه جان مي بازد بنابراين، تا آنجا كه پرستش در اسلام اگر بدون آگاهي باشد، ناتمام است. و ما كه آگاهانه و هوشيارانه براي استقرار جمهوري اسلامي و تثبيت نه شرقي و نه غربي قيام كرديم تاوان سنگين و خونباري را متحمل شديم، بهترين فرزندانمان را قرباني كرديم تا توانستيم پرچم مقدس جمهوري اسلامي را بر بالاي سرخويش داشته باشيم; نمي خواهم از سختيها و تلخيها بگويم، ولي اگر با شما عزيزان كه احساس مي كنم همدرد و همدل هستيم نگويم با كه بگويم؟ ما در اثر رهنمودهاي حضرت امام به فطرت خويش بازگشتيم، خود

ص: 7455

گمشده مان را يافتيم و دريافتيم كه جز خدا معبودي را نپرستيم و غير از او را اطاعت نكنيم. دانستيم كه انسان در پيشگاه خدا از مقام و منزلتي والا برخوردار است، تا حدي كه خليفه و جانشين او بر روي زمين است، دانستيم اين مقام و منزلت چشم دشمنان شيطان صفت ما را كور مي كند و تاب تحمل چنين موقعيتي را براي ما ندارند و ديديم و ديديد كه چسان بر ما ناجوانمردانه يورش بردند و كشور ما را مورد حمله قرار دادند و مستكبران جهاني با همه ايادي خود به نابودي ما كمر بستند و جنگ سختي را بر ما تحميل كردند و ما كه تازه از زير بار خشم شاه بيرون آمده بوديم و هنوز خود را و منابع و ذخايرمان را پيدا نكرده بوديم، گرفتار تهاجمي وحشتناك شديم تا آنجا كه به دشمن ما همه نوع كمكهاي اقتصادي، سياسي، نظامي كردند و ما را از همه چيز، حتي خريد دارو و احتياجات اوليه كارخانه هايمان محروم ساختند; ولي امام با اتكا به خداوند و با اعتقاد به قدرت لايزال الهي، همچنان ملت خويش را به صبوري و در عين حال مقاومت و دفاع دعوت مي كرد و با اعتقاد و اعتماد، فرياد مي زد كه "امريكا و شوروي هيچ

ص: 7456

غلطي نمي توانند بكنند" و اين هشدار امام، برخاسته از ايمان حقيقي او به مبدا عالم بود كه چنان محكم و استوار او را در هدايت امت اسلامي كمك مي كرد; زيرا او در كنار سياستمدار بودن و فقيه و فيلسوف بودن، يك عارف حقيقي بود كه به حقيقت "دين" و حقيقت "اسلام" دست يافته بود; او كسي بود كه خدايش او را هدايت كرده بود تا بتواند بندگان خدا را به سوي حق و آزادگي و حريت، معرفت و كمال انساني رهنمون سازد. آري او خود را ساخته بود و اينك مصمم و استوار براي سازندگي همه انسانهايي كه وجداني بيدار و فطرتي پاك و بي آلايش دارند، قيام كرده بود. قلب امام براي همه انسانها مي تپيد و براي او مرزهاي جغرافيايي معنا و مفهومي نداشت، او سربلندي انسانها را آرزو مي كرد و براي جهالت مردم و دور بودن آنان از خدا، زجر مي كشيد، هدف امام هرگز به اداره يك كشور و احيانا تشكيل حكومت اسلامي در كشور خودش محدود نمي شد، بلكه بسيار فراتر از اين مي انديشيد. در جهان بيني امام، اطاعت هر كه غير خدا، بندگي هركس غير خدا، تبعيت هر كه غير خدا و بالاخره تسليم شدن در برابر غير خدا گناهي جبران ناپذير بود و او وظيفه علما و معلمان

ص: 7457

و روشنفكران جامعه مي دانست كه رسالت پيامبر (ص) را انجام دهند. به نظر او معلمي شغل انبياست; زيرا انبيا آمده اند تا انسان بسازند; و معلمان و تحصيلكرده هاي يك جامعه، چنين نقشي را بايد ايفا كنند. آنان بايد بياموزند كه انسان شريفتر از آن است كه در مقابل خصم دون صفت از خدا بي خبر، سرخم كند. آري، امام جز خدا نمي ديد و جز براي رضاي خدا گام برنمي داشت. جمله اي از حضرت امام بر در و ديوار خيابانهاي ما نوشته شد كه اعتقاد امام بود; آن جمله چنين است: "عالم محضر خداست در محضر خدا گناه نكنيد" او خالق عالم را ناظر و حاضر بر اعمال انسانها مي دانست. او گناه را عصيان در برابر پروردگار مي دانست. او منشا نافرماني را جهل و ضعف و زبوني مي دانست; مگر مي شود كسي عظمت خالق را درك كند و نافرماني او را بكند; مگر مي شود انساني، قدرتمندي و عدالت و مهرباني خالق را بفهمد و به خود جرات معصيت بدهد مگر نه اين است كه مخالفت با كسي كه همه وجود ما در دست اوست، از جهالت و ناداني است. او همواره ما را به خداشناسي و خداباوري دعوت مي كرد. او انساني معتقد و به تمام معنا مسلمان بود و به شخصيتهاي ديني خود مباهات مي كرد. او براي

ص: 7458

ما از پيامبر مي گفت، از شخصيت او، از آغاز و انجام بودن او، از واسطه فيض بودن او و بالاخره از حقيقت او; او براي ما از زهراي عزيز مي گفت، از ابهت و عظمت او، از علم او، كه خطبه هاي آتشين او گواه اين حقيقت است، از معنويت او، از مظلوميت او، از تاريخ سازي او، از همتايي او با ولايت، از همرنگ بودن او با نبوت و بالاخره اينكه زهرا (س) آشكارترين حقيقت است كه در شكل يك انسان تجسم يافته و از فرط ظهور در خفا مانده است. او از آفرينش زهرا (س) برايمان صحبت مي كرد كه موجودي بود آسماني; زيرا پيامبر او را "حوراء" و "انسيه" مي ناميد، و بوي بهشت را از او استشمام مي كرد; آري، او محدثه بود و محدثه. امام برايمان مي گفت كه زهرا، موجودي كاملا خدايي بود كه جبرئيل امين بر او نيز نازل مي شد و براي او از عالم غيب خبر مي آورد و علي (ع) نيز كاتب اين حقايق بود و مصحف زهرا (س) مصحفي است ارزشمند كه مورد استفاده فرزندان معصومش قرار گرفته است. او از همه دعوت مي كرد كه به زهرا اقتدا كنند زيرا براي تمام مردان و زنان عالم الگو و اسوه است. امام به ما مي آموخت كه از زهرا

ص: 7459

بايد متخلق شدن به اخلاق الهي را آموخت، مگر پيامبر نفرمود: " اني بعثت لاتمم مكارم الاخلاق"; مگر رسالت پيامبر اين نبود كه مكرمتهاي اخلاقي را به انسان بياموزد و زهرا (س) نيز بهترين نمونه و الگوي اين رسالت " نبي" بود; او چنان به خدايش عشق مي ورزيد كه وقتي در عبادتگاه خود به نماز مي ايستاد; فاني در خالق خويش مي شد، بطوري كه گويي جسم او نيز از اين دنيا پرواز كرده است; و به هنگامي كه براي اداي حق تضييع شده خويش پا به عرصه كارزار مي گذارد، چنان عالمانه و محققانه و عارفانه سخن مي گويد كه خطبا و بزرگان عرب را به حيرت مي اندازد، و زنان ما با اقتدا به اين بانوي باكرامت و با شرافت است كه توانستند "من" حقيقي خود را بيابند، مني كه گرفتار هوس بود، مني كه گرفتار جهل و خودبيني بود "مني" كه گرفتار وسوسه هاي شيطان صفتان بود; اما مگر شيطان و دست نشانده هاي او مي توانند ببينند كه موجوداتي اينچنين سعادتمند بر روي پاي خود بايستند و با نفي سلطه آنان عزيز و شريف و سربلند باشند. حضور زنان ما در عرصه هاي مختلف سياسي، علمي و فرهنگي بعد از انقلاب، افق تازه اي را فرا راه آنان قرار داد و شكل تجملي و محدود و

ص: 7460

ظاهري مشاركت زنان را به حالت غير تشريفاتي در سطح عالي و واقعي رساند; حضرت امام از اين موفقيت زنان و حضور اساسي آنان چنين ياد كرده اند: زنان ما از پيشتازان نهضت اسلامي شمرده شدند و پس از انقلاب نيز در مقاطع مختلف تصميم گيريهاي اساسي در امور كشور نقش بسزايي ايفا كردند. آري زنان ما با رهنمودهاي حضرت امام موقعيت و نقش آفريني خويش را شناختند و فهميدند كه شعارهاي توخالي غرب كه در دفاع از حقوق زن سر داده مي شود، فريبي و نيرنگي بيش نيست. آنان دايه هاي دلسوزتر از مادرند كه با اين ترفند و نيرنگ مي خواهند از جاذبه هاي زنان به نفع خويش استفاده كنند و هرگز به مقام و شخصيت زن توجهي ندارند; زيرا شناختي نيز ندارند، اسلام است كه از اين حقيقت پرده برداشته و مقام و منزلت زن را متذكر شده است. بسيار غم انگيز است كه افراد نا آگاه، اسلام را متهم كنند كه به زنان توجه نكرده يا آنان را موجودي طفيلي به حساب آورده است. امام مبين اين حقيقت اسلامي بود كه: "ان اكرمكم عندالله اتقيكم" زن و مرد فقط از لحاظ جنسيت اختلاف دارند، و وظيفه و تكليف هر كدام متناسب با حال و خلقتشان در نظر گرفته شده; و مگر

ص: 7461

عدالت غير از اين است؟ و اينك مستكبران جهاني با حمله فرهنگي به جان ملت ما افتاده اند و همه باور داريم كه حمله فرهنگي به مراتب از حمله نظامي خطرناك تر است; زيرا با حمله نظامي خانه و كشور صدمه مي بيند; ولي در حمله فرهنگي، اصالت، انسانيت، شرافت و وجدان او لطمه مي بيند، حمله فرهنگي مانند سيلي ويرانگر است كه خانه و كاشانه آدمي را تخريب مي كند و پرواضح است كه مقابله با چنين امري اگر حساب شده و دقيق نباشد، خود نيز مخرب است; و اينك حمله فرهنگي خطري است جدي و رهبر عظيم الشان ما حضرت آيت الله خامنه اي بارها و بارها اين خطر را هشدار داده اند; و بيشترين ضربه نيز متوجه زنان ماست; زنان در طول تاريخ مورد حمله قرار گرفته اند و به گفته امام، همواره مظلوم واقع شده و از دو دسته و از سوي دو گروه صدمه خورده اند: 1( روشنفكران بظاهر مدافع زن كه به اسم آزادي; شرافت و عزت و عفت زنان را نابود كردند و از جذابيت او براي بهره وري هرچه بيشتر و رسيدن به مطامع خود سؤاستفاده كردند كه از اينگونه خيانتها در طول تاريخ بسيار اتفاق افتاده و تقريبا براي همگان روشن و ملموس است; 2( متعصبان و متحجران

ص: 7462

و افراد بي اطلاع از اسلام كه در نهايت، زنان را موجودي درجه دو و طفيل مرد معرفي كردند و بر اثر تعصب و جهالت، زن را خانه نشين و منزوي و عنصري بي اثر و منفعل ساختند، طبيعي است نتيجه اين دو تفكر براي "زن" خطرها و زيانهاي بسياري داشته است; اعتقاد دسته اول، زنان را بي بند وبار، هرزه، مصرفي بار آورده و از خود و شرافت و اصالت خود بيگانه كرده; و دسته دوم، زنان را مطرود و عقب مانده ساخته است; و جالب اينكه هر دو دسته خود را دلسوز اين موجود شريف قلمداد مي كنند و امام، ما را بيدار كرد و هشدار داد كه به گوش باشيد اسلام هرگز با آزادي زن مخالف نيست; زيرا هدف اسلام آزادي و آزادگي است; پس با بي بند و باري مخالف است، با هرچه كه شرافت او را تهديد كند مخالف است. اين آزادي كه قدرتهاي شيطاني طالب آنند، زن را از جايگاه متعاليش پايين آورده و به حد يك شئ تجارتي تنزل داده است و اسلام برخلاف بعضي از اديان تحريف شده خلقت زن و مرد را از "نفس واحده" دانسته: "و خلقكم من نفس واحدة" و تعالي و تكامل هر دو را خواهان است و بزرگان ما با پيروي از اسلام

ص: 7463

راستين جهت تعالي بخشيدن به پيروان خود كوشيده اند. در ادبيات ما آثاري از بزرگان و ره يافتگان به سوي حقيقت وجود دارد كه رهروان طريق انسانيت را هدايت مي كنند و در حقيقت، اين آثار سفرنامه واصلان و سالكان و ره يافتگان طريق انسانيت است كه از خود به جاي مي گذارند تا شيفتگان و عاشقان اين راه را هدايتگر باشند; از جمله آن آثار، آثار نفيس امام خميني (س) است. من به يكي از اين آثار به نام اربعين حديث اشاره مي كنم. قبل از ورود به بحث به دو مقدمه نيازمنديم: 1( بپذيريم كه براي انسان شدن سفري لازم است، سفري در خود به منظور خودشناسي كه مقدمه خداشناسي است، زيرا كه "من عرف نفسه فقد عرف ربه"، بنابراين ضرورت اين سفر معلوم مي شود. براي اين منظور بايد به تعريف انسان بپردازيم و ببينيم وجه امتياز انسان از ساير موجودات چيست به عنوان مثال، وجه امتياز انسان از حيوانات در چيست اگر به خوردن و خوابيدن و توليد مثل و ساختن محل سكونت است كه حيوانات نيز اين اعمال را انجام مي دهند و چه بسا برخي از آنها خيلي بهتر و منسجم تر; پس آن چيزي كه انسان را انسان مي كند، چيست؟ برخي حس خداپرستي را وجه امتياز انسان از ساير حيوانات دانسته اند

ص: 7464

كه در اين صورت خداپرستي به جاي خودپرستي، كمال پرستي به جاي لذت پرستي و امثال اينها قرار مي گيرد; ولي براي اينكه زودتر به بحث مورد نظر - كه نظريه حضرت امام خميني (س) است - برسم، از ساير اقوال مي گذرم. امام در "اربعين حديث" - كه كتاب بسيار ارزشمندي است و دستورالعملهايي در اين كتاب براي انسانهايي كه قصد سفر به سوي تكامل يا بهتر بگويم براي افرادي كه قصد انسان شدن دارند، وجود دارد - در تعريف انسان چنين مي گويند: انسان داراي دو نشاه ظاهري و باطني است، نشاه ظاهري و دنيوي كه بدن اوست، و نشاه باطني كه نفس اوست و از عالم ديگر است. نفس داراي مقامات و درجاتي است كه در هر مرحله داراي دوگونه قوايي است كه در مقابل يكديگرند; برخي آن را به ملكوت اعلي و سعادت دعوت مي كنند و دسته مقابل قوايي است - كه امام از آن به "لشكر" تعبير مي كنند - كه نفس را به عالم سفلي و شقاوت مي كشاند. هميشه ميان اين دو نيرو جدال و خصومت وجود دارد. بنابراين انسان ميان سعادت و ضلالت قرار دارد. اگر قواي رحماني و ملكوتي او غالب شود، او انساني سعادتمند است و اگر قواي شيطاني پيروز شود، او انساني شقي و

ص: 7465

گمراه است. بنابراين، خودشناسي ضرورت پيدا مي كند و سفر در خود آغاز مي شود. مقدمه دوم پذيرش اين حقيقت است كه انسان موجودي است اجتماعي و طبيعتا براي امنيت و آسايش خودش بايد به قوانيني ملزم باشد كه همگان در سايه رعايت آن قوانين بتوانند به راحتي زندگي كنند و موانعي را كه سد راه كمال آنهاست، از ميان بردارند. بنابراين، شرط بقا و تعالي افراد انساني رعايت اصول و مباني اي است كه مي بايست همه انسانها خود را به رعايت آن اصول ملتزم بدانند و طبيعي است هرچه اين اصول و مباني محكم تر، منسجم تر، منطقي تر، عاقلانه تر باشد، تعالي و تكامل پيروانش را بهتر تامين مي كند، پس رعايت اصول زير ضروري مي شود: 1( مبنا و چهارچوب

ص: 7466

فكري و اعتقادي داشتن و خود را به رعايت آن قوانين ملزم دانستن، از لوازم انسانيت است; زيرا آزادي و رها بودن و بدون قاعده و اصول بودن با انسانيت منافات دارد. 2( به حكم عقل قوانيني را انتخاب كند كه كاملتر، متين تر، جامعتر باشد تا علاوه بر اينكه ضامن اصلاح جامعه و يك زندگي سالم است، براي تعالي روح او تا رسيدن به رستگاري و انسانيت دستورهايي داشته باشد، براي بعد مادي او - كه بدن و نيازهاي بدن است - بايد قانون و دستورالعمل داشته باشد و همچنين براي تعالي بعد معنوي انسان نيز بايد روش خاصي داشته باشد. ما به اين مجموعه قوانين كه ضامن سلامت و سعادت پيروان خودش است "دين" مي گوييم و انتخاب دين كامل و تمام را كاري عاقلانه مي دانيم و معتقديم ديني مي تواند ادعاي كمال داشته باشد كه هم زندگي دنيوي پيروان خودش را تامين كند و هم زندگي اخروي و پس از مرگ آنان را; هم به نيازهاي بعد جسماني انسان توجه كند و هم به نيازهاي بعد معنوي انسان، اسلام نه " ايده آليسم" است نه "رئاليسم"، بلكه واقعيتها را مي پذيرد و به آنها جهت مي بخشد. اسلام غرايز و لذات را يك حقيقت مي داند، ولي براي رسيدن آنها به نوع

ص: 7467

متعالي و آرمانيش، راه معرفي مي كند. بنابراين رئاليسم نيست به اين معنا كه هرچه واقعيت دارد، بايد بپذيرد. ايده آليسم نيست به اين معنا كه هر چيز را در راه رسيدن به ايده آل طرد كند. اسلام ميان واقعيت و واقع نما تفاوت مي گذارد و به آنها جهت مي بخشد. اين نكته غيرقابل ترديد است كه اين دنيا منزلگاه و معبري است كه انسان خواه ناخواه پس از تولد در آن قرار مي گيرد و در آن زندگي مي كند و در وقت تعيين شده از آنجا خارج مي شود. اين يك قانون كلي و جبري است. مساله ديگر كه در كتب آسماني و اقوال بزرگان و روانشناسان مشاهده مي شود، اين است كه همه مردم با فطرت پاك خداجو، خداخواه، خداپرست، كمالجو و. . . به اين دنيا پاي مي گذارند. همه آزاد، شريف و پاك خلق مي شوند. برخي، اين كمالات نهفته در وجود خويش را به فعليت مي رسانند و به منزل ابدي رهسپار مي شوند; ولي برخي ديگر اين كمالات نهفته را به راحتي از دست مي دهند، اسير و برده دنيا را ترك مي كنند، گاهي انسان تصور مي كند كه دوران بردگي تمام شده; اما با كمي دقت روشن مي شود كه فقط يك نوع بردگي به پايان رسيده است و انواع و اقسام آن همچنان فراوان به چشم

ص: 7468

مي خورد، از جمله: برده و اسير خرافات بودن، اسير عادات جاهالانه بودن، اسير و برده هواهاي نفساني بودن، اسير شهوت و جاه و مقام بودن، به هرحال در اسارت هر چيزي كه با آزادي و حريت انسان منافات پيدا كند قرار گرفتن، نوعي بردگي است و ادعاي دين كامل اين است كه مي خواهد پيروانش را آزاد، شريف و به معناي دقيق كلمه انسان بسازد، و اين همان ديني است كه به گفته امام خميني (س) ، مورد پسند دنياداران - كه اساس كارشان بر مبناي به اسارت كشيدن و استثمار افراد است - قرار نمي گيرد، پس انسان، خود را ملزم مي داند به دستورهاي شرع و اوامر و نواهي كه دين براي او مشخص كرده است، از روي عقل عمل كند و اين التزام، عاقلانه است. چنين انساني مي داند كه رذايل اخلاقي موجب سقوط او، و فضايل اخلاقي موجب كمال او مي شود. امام خميني (س) مي گويد: گناه و سرپيچي كردن از دستورهاي الهي - هرچند كوچك - انسان را سست و بي اراده مي كند و جوهر شريف انسانيت را در وجود او مي خشكاند. امام خميني (س) مي گويد: ميان آگاهي و عمل، اخلاق و شرع، رابطه مستقيم وجود دارد. رعايت مسائل اخلاقي به پاكي و صفاي درون كمك مي كند و پاكي و صفاي

ص: 7469

درون، عقل را منور و نوراني مي گرداند. انسان عقلاني با حقايق آشناتر است; بي دليل نيست كه قرآن، كتاب آسماني، به تقوا و پرهيزكاري دعوت مي كند و خطيب نماز جمعه بايد در هر هفته، رعايت تقوا را به مردم تذكر دهد; زيرا ميان تقوا و پرهيزكاري و روشن بيني و آگاهي رابطه مستقيم وجود دارد. قرآن (1) تصريح مي كند كه هر اندازه قلب، پاكتر، بي مرضتر و از آلودگيها دورتر باشد، عقل و فكر نيز روشن تر است; هر قدر دل و روح از كدورت پاك باشد، حقايق عالم وجود را بي پرده تر خواهد ديد; و اين پاكي و صفا به تحصيلات دانشگاهي و حوزوي ربطي ندارد. اينان مي دانند اگر خواهش نفساني و ميل به امور جزئي و زودگذر بر انسان حكومت كند و هدف حركت او شود عقل، درايت، دورانديشي و فهم آنان مختل خواهد شد; زيرا انسان با هر نيروي مزاحمي با قدرت عقل به مبارزه برمي خيزد; پس اگر عقل بيمار شد با چه نيرويي بايد به كمك او شتافت؟ پس روشن گرديد كه ميان دل كه مركز عواطف و كانون احساسات است و محل اشراق غيبي و بالاخره جايگاه حق - تعالي - است و ميان عقل كه كانون فهم و شعور و درك كليات است، پيوستگي و ارتباط مستقيم

ص: 7470

وجود دارد، در اينجا به "بايد"ها و "نبايد"هاي دين پي مي بريم كه همه و همه براي شكوفايي استعدادهاي نهفته در درون آدمي است، براي كمال بعد مادي و معنوي انسان است. بنابراين، انسانيت انسان با قبول وظايف و حفظ امانت تحقق مي يابد; امانتي كه آسمان و زمين از پذيرش آن سرباز زدند و به عجز خود اعتراف كردند. انسان ترقي و كمال خويش را در پرتو تكليف و مسئوليت پذيري به دست مي آورد و امام، اولين گام در جهت حركت متعالي به سوي انسانيت را عزم و اراده; و بيدار شدن را آغاز و مقدمه حركت مي دانند. به اميد آن روز كه همه ما و شما با به كار گرفتن دستورهاي متعالي اسلام، جامعه اي بسازيم آرماني و ايده آل و ما نيز اعلام مي كنيم كه انقلاب اسلامي آغاز مرحله جديدي در روند تكاملي بشر است، در هنگامي كه تمدن شرق به پايان رسيده و تمدن غرب نيز با همه زرق و برقهايش دچار بحرانهاي اخلاقي، خانوادگي و اجتماعي شده است و همه اينها از پايان يافتن تمدني حكايت مي كند كه مدت چهار قرن بر بشر حكومت رانده و از ذخاير و منابع آنان سؤاستفاده كرده است. بنابراين، اميدواريم كه ما و شما و همه مستضعفان جهان با اتحاد و اتفاق و

ص: 7471

چنگ زدن به ريسمان الهي يد واحد شويم و پرچم پرافتخار اسلام عزيز را در سراسر گيتي به اهتزاز درآوريم. از همه شما عزيزان كه با صبر و بزرگواري به سخنان من گوش فرا داديد تشكر مي كنم و اينك با جمله اي از فرموده هاي حضرت امام به عرايض خود خاتمه مي دهم: "ما اعلام مي كنيم كه جمهوري اسلامي براي هميشه پناهگاه مسلمانان آزاده جهان است. " والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته پي نوشت: 1. انفال، آيه 29: از فراست مرد با ايمان برحذر باشيد كه او با نور خدا مي نگرد. اگر پاك و پرهيزكار بوده باشيد، خداوند به شما روشن بيني مي دهد و بر بصيرت شما مي افزايد.

ص: 7472

فقه سنتي و پويا در نگرش امام خميني (س)

9 چكيده: بسم اللهالرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين وصلي الله علي محمد و آله الطاهرين موضوعي كه در اين نوشتار مورد نظر است و بصورت مختصر پيرامون آن گفتگو خواهيم نمود، نقش زمان و مكان در اجتهاد است. ما در آغاز نكاتي را به عنوان پيش فرضها و يا مصادرات كه در جاي خود مستدل گرديده است متذكر مي شويم. 1- دين، آئين زندگي بشر بوسيله انبياء براي انسانها به ارمغان آورده شده و با خاتميت نبوت به پيامبر اكرم (ص) شريعت كامل و ابدي و براي همه بشريت به عنوان آئين زندگي در همه ابعاد ترسيم شده است. 2- قوانين در بستر تاريخ و طول زمان دستخوش تغييرات قرار خواهند گرفت و اين تغييرات گاهي ناشي از نقص قانون و عدم آگاهي قانونگذار است و گاهي ناشي از عدم انطباق صحيح آن خواهد بود و اين تغيير و تحول جدا از دگرگونيهايي است كه در نتيجه اغراض انحرافي و سؤ استفاده از قانون به وجود مي آيد. 3- آئين جاودان زندگي را كه اسلام براي بشريت به ارمغان آورده است به حكم آن كه الهي است و از مبدا وحي سرچشمه گرفته است در صورتي كه در استنباط و كشف آن خطايي نشده باشد عاري از نقص

ص: 7473

خواهد بود. 4- هر حكمي در صورتي به اسلام اسناد داده مي شود كه استنادش به شرع قطعي باشد. در صورت علم به عدم، آن اسناد خلاف شرع و حرام و افتراء به خدا و رسول است. و همچنين در صورت عدم علم، اسناد صحيح نيست. 5- عقل ام الحجج و اساس سائر ادله است; و زير بناي احكام شرع يعني اصول اعتقادات بر پايه عقل استوار مي باشد. 6- منابع حقوق و مدارك استنباط احكام شرع مشخص و ثابتند و آنها عبارتند از: عقل، قرآن كريم، سنت. 7- برداشت از كتاب و سنت مبتني بر قواعدي است كه عقلا بر اساس آن از گفتارها و قوانين و دستورات، مفاهيم را در مي يابند و جمع بندي و رفع تعارض چه مستقر و چه غير مستقر آن بر اساس قواعد عقلائي و مقرراتي كه شارع به عنوان راه حل تعارض نشان داده است انجام مي پذيرد. 8- احكام مبتني بر ملاك خاص خود وضع شده اند و هيچ حكمي خالي از ملاك نيست; و ملاك عبارت است از مصلحتي كه موجب تشريع آن حكم گرديده است. 9- هرگاه ملاك حكمي بصورت قطعي بدست آمد حتما حكم مترتب خواهد شد و در دستيابي به ملاكات احكام در صورتي كه تصريح به آن نشده باشد، در جايي ممكن

ص: 7474

است كه فقيه هيچگونه نكته عقلائي براي وجود نكته اي غير از آنچه او به آن دست يافته است نيابد; ولي در جايي كه ممكن است شرع مقدس به لحاظ مصلحت كلي و نوعي و كسر و انكسار و يا در نظر گرفتن بافت طبيعي و خلقت، حكمي را به گونه جعل كرده باشد و احتمال عقلائي در مدخليت يكي از نكات فوق الذكر در ملاك تشريع موجود باشد، ديگر نمي توان كشف ملاك حكم را نمود. 10- هرگاه دو حكم در مقام امتثال با يكديگر تزاحم كنند، ترجيح با حكمي است كه داراي ملاك اهم يا محتمل الاهمية باشد. 11- اهميت ملاك يك حكم را ممكن است از راه عقل و مدارك آن حكم و ملاحظه آثار و تبعات و استقراء در احكام شرع و دست يافتن به روح قانون و روح شريعت بدست آورد. 12- قوانين و احكام بصورت قضاياي حقيقيه تشريع مي گردند و حكم ناظر به موضوع خود نيست و موضوع هر حكمي مفروض الوجود در ظرف تحقق خويش است. البته اين به معني انكار وجود احكامي به گونه قضيه خارجيه نيست. 13- هر حكمي دائر مدار موضوع خود آن حكم است و نمي توان حكم يك موضوع را به موضوع ديگري تسري داد; و مجرد تشابه ظاهري مجوز سريان حكم نمي گردد. گاهي اضافه قيود

ص: 7475

و اوصاف جزئي و يا كاستن آن موجب تغيير موضوع مي گردد. 14- احكام ثابت و تغييرناپذيرند. منظور از تغيير حكم و يا تغيير موضوع و يا تغيير مصداق، تحقق مصداق موضوع جديد است كه خود مستدعي حكم ديگري است و در حقيقت همه آنها تعابير مسامحي است زيرا حكم هيچگاه تغيير نمي كند چنانچه موضوع حكم هم كه مفروض الوجود است، تغييرناپذير مي باشد. همچنانكه مصداق هر موضوعي نمي تواند مصداق موضوع ديگري باشد. (تبدل مصداق موضوع، در حقيقت جايي است كه مصداق همان موضوع باشد مانند عالم كه مصداقش زيد بود مبدل شود به عمرو كه عالم است، و در صورتي كه عمرو جاهل باشد، مصداق موضوع جديد خواهد بود. و نيز فرق است ميان تبدل مصداق با تحول مصداق. تحول مصداق هنگامي است كه شئ به شئ ديگر استحاله گردد. در هر صورت واضح است كه تمامي تعابير مسامحي است و مراد واضح است) . 15- موضوع احكام را گاهي از راه عقل و گاهي از شرع و گاهي از سيره عقلاء و گاهي از عرف درمي يابيم; و در صورتي كه موضوع را عرف تعيين مي كند، ملاك عرف زمان صدور است ودر موردي كه سيره عقلاء تعيين كننده باشد، بحث است كه آيا معيار سيره عقلاء زمان صدور است، يا سيره

ص: 7476

هر زمان و مكان، اين امر مربوط به استظهار از دليل مي باشد. 16. دسته اي از احكام اساسا تعيين موضوع آن بعهده مديريت مشروع جامعه است بلكه حق تشريع و قانونگذاري در حيطه مديريت جامعه (با در نظر داشتن چارچوب شرع) را خواهد داشت; و اين اختياراتي است كه شارع براي مديريت جامعه قرار داده است. 17- علي رغم ثبات دين و تغييرناپذيري احكام شرع چون تحولات اجتماعي موجب پديد آمدن مصاديق موضوعات جديد مي شوند كه خود به خود احكام ديگري را طلب مي كنند اين دگوگوني طبيعي و اتوماتيك انجام مي پذيرد، و منافات با ثبات دين ندارد و اين تحولات هيچگاه ما را از چارچوب اصلي و از منابع استنباط دور نخواهد كرد. نظريات مختلف در چگونگي اجتهاد ميان روش استنباط و نتايج بدست آمده از آن، رابطه مستقيم وجود دارد و تاثير ديدگاهها در نتايج انكار ناپذير است. ما در اينجا بصورت اجمال اين نظريات را متعرض مي شويم. 1- نظريه فقه پويا: اين نظر مبتني است بر عدم كفايت مدارك موجود براي پاسخگويي به نيازهاي امروز جامعه، و در صدد ارائه مصادر و منابع جديدي براي قانونگذاري است. تندرويي در اين نظريه مبتني بر اين ادعا است كه احكام شرع مربوط به زمان خاص خودش بوده و با تغييرات و تحولات زمان سازگار

ص: 7477

نيست; و به عبارت ديگر احكام دين ثابت، و زمان متغير است و انطباق آن دو بر يكديگر ناهنجار خواهد بود. بهترين چيزي كه مي توان براي استناد پيروان اين انديشه بيان نمود، كه هم پايه علمي داشته باشد و هم مساله از صورت حوزويش خارج نگردد، دليل انسداد است. دليل انسداد باب علم و علمي كه در نتيجه منتهي مي گردد، به حجيت منابع جديد و پذيرش احكام و مقررات موضوعه توسط قانونگذاران در عصر حاضر كه براي پاسخگويي به مشكلات جامعه و اداره آن بگونه سازگار با پديده هاي نو وضع مي گردد، متوقف ست بر قبول مقدمات زير، و با مخدوش شدن هر يك، نتيجه مخدوش خواهد شد; و آن مقدمات عبارتند از: 1- تغيير زمان موجب پديدآمدن موضوعات جديدي است، كه بالطبع مستدعي احكام جديد خواهد بود. 2- احكام اين موضوعات جديد را نمي توان از منابع موجود بدست آورد (نه از جهت نقص در اصل منابع بلكه به خاطر عدم وصول و عدم امكان دستيابي به آن) . 3- ضرورت وجود احكام براي موضوعات جديد امري مسلم و واضح است زيرا جامعه به آن نيازمند است، و اهمال نسبت به آن صحيح نيست. 4- اصول عمليه نمي توانند در اين راستا كارگشا باشند. 5- يا بايد پايه اين احكام بر وهم، و بدون

ص: 7478

حساب پي ريزي گردد و يا بر اساس محاسبات عقلايي و مصالحي را كه انديشمندان جامعه بدان رسيده اند، و در دنياي امروز متداول است پي ريزي شود. عقل ناگزير از انتخاب راه اخير است. نتيجه اين مقدمات اين است كه در موضوعات جديد، احكام آنها را از قوانين مترقي كه منابع آن بر اساس محاسبات و مصالح و استحسانات كه ظن آور است، پي ريزي شده دريافت نماييم. ناهنجاري اين نظريه به قدري واضح است كه نيازمند بحث و گفتگو نيست; زيرا استمرار احكام شرع و جامعيت آن جز ضروريات دين است; و كفايت منابع موجود براي استخراج احكام نزد اهلش محرز است و اصول علميه و اصالة الحل و سائر قواعد فقهي، و همچنين عناوين ثانويه و اختيارات حاكم و ترجيح اهم در مقام تزاحم در امتثال، بسيار كارگشا خواهد بود. 2- سبك استنباط تقليدي اين نظريه مبتني است بر برخورد تعبدي با اكثر احكام شرع، حتي در باب معاملات و حركت در چارچوب دلالت الفاظ، البته نه بگونه اخباريگري، ولي نتيجه اين سبك استنباط، عدم قدرت پاسخگويي به مشكلات روز و علاج آنها مگر در قالب عناوين ثانويه مانند اضطرار و ضرورت و حرج است. البته اينگونه استنباط هم مراتب مختلفي را در بر مي گيرد. - از مرتبه تحجر و جمود و خشك

ص: 7479

تا برداشتهاي نيمه باز. اينگونه استنباط بيشتر با اعمال فردي و محيطهاي بسته منسجم است، تا با كلان نگري و حل مشكلات جهاني اسلام و ارائه آن بصورت يك فرهنگ برتر و مشكل گشا، اين شيوه متداولي است كه ساليان دراز بر حوزه ها حكومت مي كند. لذا از آن، سبك استنباط تقليدي نام برده ايم. 3- سبك استنباط پژوهشي (نظريه مرحوم آيت الله بروجردي) اين سبك بر اساس دريافت مسائل فقهي، از اصول متلقات، يعني از دست اول فقهاء، از آن جهت كه مطالب دست نخورده و با افكار و آراء آميخته نشده است; و نيز بررسي تاريخ روايات از لحاظ جو صدور روايات از نظر سياسي و فرهنگي و افق فكري راوي و برداشت وي از گفتار امام (ع) و تاثير آن در نقل به معنا. اين روند استنباط گذشته از آنچه در تقريرات بحث ايشان مشهود و از تلامذه آن مرحوم شنيده شده است، در رساله مسائل مقلوبه كه اخيرا بوسيله بعضي از محققين به طبع رسيده است، واقعا گوياي تبحر فوق العاده و تسلط ايشان بر متون و اسناد و طبقات روات و برداشت دقيق از احاديث است. يكي از استادان حوزه علميه كه از عيون تلامذه ايشانند نقل مي كنند، كه مي فرمودند: با توجه به اختلاف استعدادها و حافظه ها و افكار

ص: 7480

و برداشتها و نقل به معناي احاديث و استنساخ، اگر ما در يك مسئله اي چندين روايت داشته باشيم، اجمالا مي فهميم كه امام (ع) فلان مساله را فرموده اند. اين سبك استنباط كاملا متفاوت با سبك استنباط تقليدي است، كه به تمام جزئيات يك حديث توجه خاص دارد و به آن استدلال مي كند و غالبا بدون توجه به تاريخ روايت به آن استناد مي نمايد. ممكن است گفته شود كه اين سبك استنباط نتيجه اش تضييق در مدارك استنباط، كه پي آمد آن مجهول ماندن قسمتي از احكام شرع براي فقيه است; زيرا غالبا به قدر متيقن مفاد مجموعه اي از احاديث مي توان تمسك نمود. جواب اين شبهه اين است، اولا: آن كساني كه به روايت صحيح اعلايي فقط عمل مي كنند، آن مسلك هم موجب تضييق در مدارك استنباط مي گردد. ثانيا: نكاتي را كه پيروان اين سبك استنباط در نظر گرفته اند، موجب مي گردد كه وثوق به تمامي جزئيات در حديث حاصل نشود، مگر به مقدار قدر متيقن و روايت به همين مقدار حجت است; و پر واضح است كه فقيه نمي تواند به بيش از مفاد دليل فتوا دهد مگر بر اساس تنقيح مناط قطعي. ثالثا: پس از اجمال دليل، و به قدر متيقن مفاد آن، مابقي موارد شك، به مقتضاي قواعد عامه كه از شرع رسيده است عمل مي گردد.

ص: 7481

مخصوصا آن كساني كه در موارد شك، اصل عملي در نزد آنها برائت است، تسهيلات گسترده اي در افتاء به همراه دارند. قابل تذكر است كه مرحوم امام رضوان الله تعالي عليه از اين سبك الهام گرفته اند لذا بر آن تاكيد مي فرمايند. در كتاب البيع فرموده اند: ان اللازم علي الفقيه الباحث في الاستنباط من الروايات و دعوي الانصراف والاطلاق و الغلبة و الندرة، ملاحظة العصر و المحيط الذين صدرت الروايات فيهما، فربما يكون في عصر او مصر انصراف دون غيرهما، الا تري ان الدينار في الاعصار القديمة كان منصرفا الي الذهب المسكوك بسكة المعاملة و في عصرنا منصرف الي الدينار المتعارف اي الاوراق النقدية، لمكان اختلاف العصرين في الشيوع و عدمه. (البيع ج 4 )180- سبك استنباط سنتي پويا (نظريه امام خميني رضوان الله تعالي عليه ايشان مي فرمايند: اين جانب معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي دانم، اجتهاد به همان سبك صحيح است، ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست، زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند، مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است. به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند، بدان معني كه با شناخت دقيق

ص: 7482

روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد. مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. (صحيفه نور ج 21 ص 98( مقصود از زمان و مكان، در نظر گرفتن محيط يعني شرائط و اوضاعي است، كه در سازندگي و شكل گيري موضوع مؤثر است. - طبيعت، آداب و رسوم، فرهنگ حاكم بر آن محيط، طرز انديشه و تفكر، وضعيت اقتصادي، موقعيت سياسي، موقعيت جغرافيايي - گاهي همه اين امور و گاهي بعضي از اين امور در لحاظ موضوع حكم، نزد مقنن و قانونگذار مؤثر و سرنوشت ساز است; و چه بسا بر اساس مقتضيات زمان يعني نيازهاي جامعه (متطلبات المجتمع) كه در نوسان و متغير است، شرائط جديدي را براي موضوع حكم به همراه بياورد، و موجب تقييد و يا توسعه و يا دگرگوني كلي آن گردد. مثلا حكمي به اعتبار كوچك بودن محيط آن روز و جنبه فردي آن، بصورت خاصي تشريع شده باشد ولي در گذر زمان و توسعه جوامع و ارتباطات، جنبه فردي آن كم رنگ گردد و يا بطور كلي از بين برود و جنبه اجتماعي پيدا كند. اين بدان معنا نيست كه احكام شرع تغيير پيدا كرده

ص: 7483

است، بلكه موضوع ديگري است كه بالطبع مستدعي حكم ديگري خواهد بود كه اگر در زمان شارع هم مصداق آن تحقق مي يافت همين حكم را به همراه داشت. بحث فني در اين باره در فصل ششم كتاب الموسيقي شده است. در آن بحث مولف به وضوح ثابت كرده است، در هر موردي احتمال عقلائي داده شود كه ظرف صدور، تاثير در شكل گيري موضوع داشته است، نمي توان آن حكم را به موضوعي كه فاقد آن شرائط است تسري داد. در هر صورت چون مانعي از جمع كردن بين سبك استنباط پژوهشي و سبك سنتي پويا نيست به آن توصيه مي شود; زيرا پيروي از سبك استنباط پژوهشي، يعني بررسي دقيق و كامل در حد ميسور از تاريخ يك حديث كه فقيه را هر چه بيشتر به واقع و مراد شارع نزديكتر مي كند، و حدود و ثغور موضوع و حكم روشنتر مي گردد و زمينه مؤثري براي استنباط به سبك سنتي و پويا، و احراز وحدت مصداق يك موضوع و يا اختلاف آن مصداق و التفات به موارد اختلاف مي گردد، و اين موجب مي شود كه از اشتباه تسري حكمي از موضوعي به موضوع ديگر كه فقط تشابه شكلي و ظاهري داشته اند جلوگيري شود. ما در اينجا نمونه هايي را از خود روايات اهل بيت عليهم السلام

ص: 7484

ذكر مي نماييم كه گوياي اختلاف حكم در اثر اختلاف موضوع و تبدل مصداقي به مصداق ديگري است. البته اين نمونه ها بعضي ما را به سبك استنباط پژوهشي و بعضي به سبك استنباط سنتي پويا دلالت مي نمايد، گرچه در حقيقت آن دو روش، چنانچه گفته شد مكمل يكديگر و دو بازوي اجتهاد براي فقيه اند كه مي خواهد استنباطاتش به واقع نزديكتر و با قدرت و اطمينان خاطر به نيازهاي فقهي جهان گسترده پاسخ بگويد; و قوانيني منطبق بر نيازهاي جدي جوامع بشري از گهواره تا گور كه دين اسلام به عنوان آئين زندگي در تمامي ابعاد براي انسان به ارمغان آورده است، از منابع مشخص - كتاب و سنت و عقل - در عصر ارتباطات آن را ارائه دهد. و اين هنر فقيه است كه موجب شده تا در حوادث واقعه مرجع قرار گيرد، و همگام با زمان در رويدادها به نيابت از امامت راستين پرچمدار هدايت بشر و مبلغ اسلام ناب باشد. 1- عن محمد بن سنان ان ابالحسن علي بن موسي الرضا (ع) كتب اليه بما في هذا الكتاب جواب كتابه اليه يساله عنه، جاء في كتابك تذكر ان بعض اهل القبلة يزعم ان الله تبارك وتعالي لم يحل شيئا و لم يحرمه لعلة اكثر من التعبد لعباده بذلك، قد ضل

ص: 7485

من قال ذلك ضلالا بعيدا و خسر خسرانا مبينا لانه لوكان كذلك لكان جائزا ان يستبعدهم بتحليل ما حرم و تحريم ما احل حتي يستبعدهم بترك الصلاة والصيام و اعمال البر كلها، و الانكار له ولرسله و كتبه و الجحود بالزنا و السرقة و تحريم ذوات المحارم و ما اشبه ذلك من الامور التي فيها فساد التدبير و فناء الخلق، اذا لعلة في التحليل و التحريم التعبد لاغيره، فكان كما ابطل الله عز و جل به قول من قال ذلك انا وجدنا كل ما احل الله تبارك و تعالي ففيه صلاح العباد و بقاوهم و لهم اليه الحاجة التي لايستغنون عنها، و وجدنا المحرم من الاشياء لاحاجة للعباد اليه و وجدناه مفسدا داعيا الي الفناء و الهلاك ثم رايناه تبارك وتعالي قد احل بعض ما حرم في وقت الحاجة لمافيه من الصلاح في ذلك الوقت، نظير ما احل من الميتة والدم و لحم الخنزير اذا اضطر اليه المضطر، لما في ذلك الوقت من الصلاح والعصمة و دفع الموت، فكيف دل الدليل علي انه لم يحل الا لمافيه من المصلحة للابدان، و حرم ما حرم لما فيه من الفساد، و كذلك وصف في كتابه و ادت عنه رسله و حججه كما قال ابو عبدالله (ع) لو يعلم العباد كيف كان بدوالخلق

ص: 7486

مااختلف اثنان. و قوله (ع) ليس بين الحلال و الحرام الاشئ يسير، يحوله من شئ الي شئ فيصير حلالا و حراما. (بحار الانوار ج 6 ص 2 )93- عن محمد بن مسلم عن ابي عبدالله (ع) قال: سالته عن اخراج لحوم الاضاحي من مني فقال: كنا نقول: لايخرج منها بشئ لحاجة الناس اليه فاما اليوم فقد كثر الناس فلا باس باخراجه. (الوسائل ج 10 ص 3 )150- عن عبدالله بن سنان قال سمعت اباعبدالله (ع) يقول: بينا انا في الطواف و اذا (فاذا) رجل يجذب ثوبي و اذا عباد بن كثير البصري فقال يا جعفر: تلبس مثل هذه الثياب و انت في هذا الموضع المكان الذي انت فيه من علي (ع) فقلت: قرقبي اشتريته بدينار و كان علي (ع) في زمان يستقيم له ما لبس فيه و لو لبست مثل ذلك اللباس في زماننا لقال الناس هذا مراء مثل عباد. (الوسائل ج 3 ص 4 )347- عن معلي بن الخنيس قال: قلت لابي عبدالله (ع) اذا جاء حديث عن اولكم و حديث عن آخر كم بايهما ناخذ فقال: خذوا به حتي يبلغكم عن الحي فان بلغكم عن الحي فخذوا بقوله. (جامع احاديث الشيعة ج1 ص 5 )66 - الحسين بن خالد عن ابي الحسن الثاني (ع) قال: قلت له انا روينا في الحديث:

ص: 7487

ان رسول الله صلي الله عليه و آله يستنجي و خاتمه في اصبعه و كذلك كان امير المومنين (ع) و كان نقش خاتم رسول الله (ص) "محمد رسول الله" قال: صدقوا، قلت فينبغي لنا ان نفعل؟ قال: ان اولئك كانوا يتختمون في اليد اليمني و انكم انتم تتختمون في اليسري، الحديث. (الوسائل ج1 ص 6 )233- عن ابراهيم بن ابي البلاد، عن ابيه قال: كنت عند ابي جعفر (ع) فقلت: يا جارية اسقيني ماء فقال لها: اسقيه من نبيذي فجاءت بنبيذ مريس في قدح من صفر قلت: لكن اهل الكوفة لايرضون بهذا قال: فما نبيذهم؟ قلت: يجعلون فيه القعوة قال: و ما القعوة؟ قلت الزازي (اللاذي) قال: و ما الزازي؟ قلت: ثفل التمر يضري به الاناء حتي يهدر النبيذ فيغلي ثم يسكن فيشرب قال: ذاك حرام. (الوسائل ج 17 ص 7 )282- عن صفوان الجمال قال: كنت مبتلي بالنبيذ معجبا به، فقلت لابي عبدالله (ع) اصف لك النبيذ؟ فقال: بل انا اصفه لك قال رسول الله (ص) : كل مسكر حرام و ما اسكر كثيره فقليله حرام، فقلت له: هذا نبيذ السقاية بفناء الكعبة، فقال: ليس هكذا كانت السقاية، انما السقاية زمزم، افتدري اول من غيرها؟ قلت: لا، قال: العباس بن عبدالمطلب كانت له حبلة، افتدري ما الحبلة؟ قلت: لا،

ص: 7488

قال: الكرم فكان ينقع الزبيب غدوة و يشربونه بالعشي و ينقعه بالعشي و يشربونه غدوة يريد به ان يكسر غلظ الماء علي الناس، و ان هولاء قد تعدوا، فلا تقربه و لاتشربه. (الوسائل ج 17 ص 8 )268 - محمد بن مسلم و زرارة، عن ابي جعفر (ع) ، انهما سالاه عن اكل لحوم الحمر الاهلية؟ فقال: نهي رسول الله (ص) عن اكلها يوم خيبر، و انما نهي عن اكلها في ذلك الوقت، لانها كانت حمولة الناس و انما الحرام ما حرم الله في القرآن. (الوسائل ج 24 ص 117 چاپ آل البيت) 9- سئل امير المومنين علي بن ابي طالب (ع) عن قول الرسول (ص) : "غيروا الشيب و لا تشبهوا باليهود" فقال (ع) : انما قال صلي الله عليه وآله و سلم ذلك و الدين قل فاما الان و قد اتسع نطاقه و ضرب بجرانه فامرو و ما اختار. (نهج البلاغه باب المختار من حكم اميرالمومنين عليه السلام رقم10 )17- عن علي بن المغيرة قال: قلت لا بي عبدالله (ع) : القوم يكونون في البلد يقع فيها الموت، الهم ان يتحولوا عنها الي غيرها؟ قال: نعم; قلت: بلغنا ان رسول الله (ص) عاب قوما بذلك، فقال: اولئك كانوا رتبة بازاء العدو فامرهم رسول الله (ص) ان يثبتوا في موضعهم، و لا يتحولوا

ص: 7489

منه الي غيره، فلما وقع الموت تحولوا من ذلك المكان الي غيره، فكان تحويلهم من ذلك المكان الي غيره كالفرار من الزحف. (بحارالانوار ج6 ص 11 )121- عن ابان الاحمر قال: سال بعض اصحابنا اباالحسن (ع) عن الطاعون يقع في بلدة و انا فيها، اتحول عنها؟ قال: نعم، قال: ففي القرية و انا فيها اتحول عنها؟ قال: نعم، قال: ففي الدار و انا فيها اتحول عنها؟ قال: نعم، قلت: فانا نتحدث ان رسول الله (ص) قال: الفرار من الطاعون كالفرار من الزحف، قال: ان رسول الله (ص) انما قال هذا في قوم كانوا يكونون في الثغور في نحو العدو. فيقع الطاعون فيخلون اماكنهم و يفرون منها، فقال رسول الله (ص) ذالك فيهم. (بحارالانوار ج6 ص12 )121- عن الصادق (ع) قال: كان اميرالمومنين (ع) يضمن الصباغ والقصار والصائغ احتياطا للناس، وكان ابي يتطول عليه اذا كان مامونا. (الوسائل ج13 ص13 )272- عن الصادق (ع) قال: كان اميرالمومنين (ع) يضمن الصباغ و القصار و الصائغ احتياطا علي امتعة الناس، و كان لايضمن من الغرق و الحرق و الشئ، الغالب. (الوسائل ج13 ص14 )272- عن ابي جعفر (ع) قال: قال اميرالمومنين (ع) لايقام علي احد حد بارض العدو. (الوسائل ج28 ص24 چاپ آل البيت) . 15- عن جعفر، عن ابيه، عن علي (ع) انه قال:

ص: 7490

لا اقيم علي رجل حدا بارض العدو حتي يخرج منها مخافة ان تحمله الحمية فيلحق بالعدو. (الوسائل ج28 ص24 چاپ آل البيت) . 16- عن ابي عبدالله (ع) قال: كان اميرالمومنين (ع) لا يقطع السارق في ايام المجاعة. (الوسائل ج28 ص291 چاپ آل البيت) . 17- عن الحكم بن عتيبة، عن ابي جعفر (ع) في حديث قال: قلت له: ان الديات انما كانت توخذ قبل اليوم من الابل و البقر و الغنم، قال: فقال: انما كان ذلك في البوادي قبل الاسلام، فلما ظهر الاسلام و كثرت الورق في الناس قسمها اميرالمومنين (ع) علي الورق، الحديث. (الوسائل ج19 ص18 . )148- عن ابي بكير، عن بعض اصحابنا، عن ابي عبدالله (ع) قال: لا ينبغي ان يتزوج الرجل الحر المملوكة اليوم، انما كان ذالك حيث قال الله عز و جل: "و من لم يستطع منكم طولا" و الطول المهر، و مهر الحرة اليوم مثل مهر الامة او اقل. (الوسائل ج20 ص508 چاپ آل البيت) . 19- عن علي بن سويد عن ابي الحسن موسي (ع) قال: اذا قام قائمنا (ع) قال: يا معشر الفرسان سيروافي وسط الطريق، يا معشر الرجال سيروا علي جنبي الطريق فايما فارس اخذ علي جنبي الطريق فاصاب رجلا عيب الزمناه الدية، و ايما رجل اخذ في وسط الطريق

ص: 7491

فاصابه عيب فلا دية له. (التهذيب ج10 ص20 . )314- عن يونس بن يعقوب قال: نظر ابوعبدالله (ع) الي رجل من اهل المدينة قد اشتري لعياله شيئا و هو يحمله فلما رآه الرجل استحيي منه فقال ابو عبدالله (ع) اشتريته لعيالك و حملة اليهم فقال: اما والله لولا اهل المدينة لاحببت ان اشتري لعيالي الشئ ثم احمله اليهم. (الوسائل ج3 ص21 . )345- عن ابي عبدالله (ع) قال: اذا دخل الرجل بامراته ثم ادعت المهر و قال قد اعطيتك فعليها البينة و عليه اليمين. (الوسائل ج15 ص15( . قال صاحب الوسائل رضوان الله تعالي عليه: و قد ذكر بعض علمائنا ان العادة كانت جارية مستمرة في المدينة بقبض المهر كله قبل الدخول و ان هذا الحديث و امثاله ورد في ذلك الزمان فان اتفق وجود هذه العادة في بعض البلدان كان الحكم ما دلت عليه و الافلا. و مواردي در روايات به چشم مي خورد كه التزام به آن در عصر كنوني ناهنجار و يا غير ممكن است، از باب نمونه: عن مجمع التيمي ان عليا (ع) كان يكنس بيت المال كل يوم جمعة ثم ينضحه بالماء ثم يصلي فيه ركعتين ثم يقول تشهدان لي يوم القيامة. و في نقل آخر يقول (ع) اشهد لي يوم القيامة اني لم احبس منك المال علي المسلمين. و في

ص: 7492

رواية اخري اعطي علي (ع) الناس في عام واحد ثلاثة اعطية ثم قد عليه خراج اصفهان فقال: يا ايهاالناس اغدو فخدو فوالله ما انا لكم بخازن ثم خرج فاذا هو بحبال علي باب المسجد فقال ما هذه الحبال فقيل: جيئ بها من ارض كسري فقال اقسموها بين المسلمين، الحديث. (الوسائل ج11 ص83( . نكات قابل تذكر: الف - نگرش فكري امام راحل رضوان الله تعالي عليه و سبك اجتهاد سنتي پويا، ظاهرا از آغاز در ايشان بوده است يعني اين مكتب فكري است كه

ص: 7493

به وسيله ايشان پايه گذاري شده است و در عمل خود ايشان از آغاز حركت انقلاب در سال 42 متجسد بوده است و نيز آثار اين گونه تفكر را در عمل و گفتارهاي علمي و بحثهاي شاگردان نامدار ايشان به وضوح مي توان يافت. اين نكته را بدين جهت تذكر مي دهم و بر آن تاكيد مي نمايم زيرا چه بسيار گفته ها و شنيده ها كه امروز به صورت حرفهاي نو وانديشه هاي تازه جلوه گري مي كنند در ساليان گذشته توسط بنيانگذار اين مكتب و شاگردان سترگ و برومندش گفته و تبيين گرديده است. خود حركت انقلاب و پيامهاي امام راحل در مراحل گوناگون قبل از پيروزي انقلاب و طرح ولايت فقيه و برپايي نظامي اسلامي در قالب مدرن ترين شيوه هاي حكومت در عصر ارتباطات و قانون اساسي آن و سروسامان دادن و مديريت كشور، گوياي آن است كه كلان نگري و پويايي در برداشت و استنباطات، در جوهره انديشه ايشان بوده است; و گفته هاي شاگردان برجسته اين مكتب مانند شهيد آية الله مطهري، مخصوصا در سخنرانيهاي آن مرحوم در سال 41 تحت عنوان اسلام و مقتضيات زمان و ساير مباحث ايشان مانند بيمه و ربا و كنترل نسل و . . . و همچنين در مباحث علمي و گفتارها و استفتائات شيخنا الاستاد آيت الله منتظري

ص: 7494

دام ظله، طهارت اهل كتاب، تبيين مباني حكومت اسلامي، بيعت و انتخاب، تعزيرات مالي، احكام زندانها، تجسس و اطلاعات، احتكار و قيمت گذاري، اقليتهاي مذهبي، منابع مالي نظام، ماليات، خدمات، گمركات، وحدت رويه قضايي، و در باب معاملات مطالب بسيار مفيد و ارزنده فرموده اند، مانند ضمانت ارزش پول، شركتها و . . . همه، نتيجه ژرف انديشي مكتبي است كه با اطمينان مي توان گفت: پايه گذار آن امام امت رضوان الله تعالي عليه بوده است كه بدست تواناي ايشان در قالب نظام جمهوري اسلامي جامه عمل پوشيده و شاگرد فرزانه اش مباني علمي آن را تبيين نمود. گرچه بعضي مسائل نادره به صورت خيلي ضعيف و ناپخته احيانا از سوي ديگران مطرح شده است. اكنون جاي تعجب است، كساني كه با استيحاش و طعنه به اينگونه برداشتها مي نگريستند هم اكنون خود را پيشتاز آن قلمداد مي نمايند و اين اجحاف بر محققان پوشيده نيست ولي خوف آن مي رود كه حقيقت امر بر طلاب جوان در اثر حوادث سياسي و گذشت زمان پوشيده گردد. عدم انعكاس اين روند از برداشت به صورت گسترده در رساله عمليه و تحريرالوسيله شايد ناشي از نكته تدرج در بيان احكام بخاطر عدم پذيرش جامعه و بافت حوزه ها بوده است وگرنه در عمل چنانچه متذكر شديم از آغاز تصدي مرجعيت و زعامت مسلمين

ص: 7495

تا آنجا كه مقدور بوده است براساس ديد باز و افق گسترده امام راحل رضوان الله تعالي عليه بوده است. ب - مرحوم آيت الله شهيد مطهري بحثهاي فراوان و جالبي تحت عنوان اسلام و مقتضيات زمان نموده است. مقصود ايشان چنانچه تصريح نموده اند از مقتضيات زمان، ذوق و سليقه و پسند زمان و يا به معني پديده هاي نو نيست، بلكه مقصود نيازهاي زمان است به علت امكان التباس و اشتباه در ميان كساني كه با افكار مذهبي چندان آشنايي ندارند مرحوم شهيد مي فرمايد: من از اين كلمه مقتضيات خيلي خوشم نمي آيد بايد بگويم نيازهاي زمان. (اسلام و مقتضيات زمان ج2 ص63( . و همچنين ايشان در جاي ديگر مقررات اسلامي را به دو گونه مرحله اي و مسيري تقسيم مي نمايد. در باره مقررات مسيري مي گويد: مثل علامتهايي است كه جاده را مشخص مي كند و با تغيير زندگي متغير نيست. (اسلام و مقتضيات زمان ج2 ص117( و ظاهرا مقصود از مسائل مرحله اي آن مسائلي است كه برحسب حالات مختلفه تغيير پيدا مي كند و مشابه اين تقسيم بندي در كلمات مرحوم استاد شهيد آيةالله صدر ديده مي شود. ايشان مي گويد: العناصر الثابتة و هي الاحكام الشرعيه المنصوصه في الكتاب والسنة و العناصر المرنة المتحركة و هي تلك العناصر التي تستمد - علي ضؤ طبيعة المرحلة في

ص: 7496

كل ظرف - من الموشرات الاسلامية العامة التي تدخل في نطاق العناصر الثابتة. (الاسلام يقود الحياة ج2 ص27( . و همچنين تاثيرپذيري فقيه از محيط و نقش آن در استنباط حكم، از گفته هاي اين شهيد نامدار است، شايد نكات ديگري هم در اين زمينه فرموده باشند كه هم اكنون بخاطر ندارم. ج - استاد شهيد ما آيت الله صدر رحمةالله عليه، منطقة الفراغ را عنوان نموده اند. بعضي از بزرگان گفته اند كه مراد ايشان براي ما مشخص نيست بعضي گفته اند كه منطقة الفراغ از متشابهات است و بعضي ديگر تصريح نموده اند كه اصلا منطقة الفراغ وجود ندارد. ظاهرا آنچه سبب نامفهوم بودن مراد استاد شهيد و يا متشابه بودن آن و يا انكار آن شده اين است كه در همه موارد، احكام يا به گونه عناوين اوليه و يا به گونه عناوين ثانويه مقرر شده است و در موارد شك هم اصول عمليه وظيفه را مشخص مي نمايند. حتي در موارد اباحه، چه اقتضايي و چه لااقتضايي، در نتيجه شارع حكم به اباحه يا واقعا و يا ظاهرا نموده است پس موردي براي خلا و منطقه فراغ باقي نمي ماند. برداشت ما از منطقة الفراغ، احكام حكومتي (احكام سلطاني) است و حقيقتا منطقة الفراغ است زيرا هر حاكمي در حيطه سلطه خويش تصرف مي نمايد. بنابراين،

ص: 7497

براساس مناسبات حكم و موضوع در احكام حكومتي، احكام تا زمان تصدي آن حاكم نافذ و قابل اجرا است و پس از تصدي حاكم جديد، موضوع آماده پذيرش حكم سلطاني جديد است; البته شكي نيست كه هرگونه تغيير و تحول براساس مصلحتي است كه مديريت جديد، آن را تشخيص مي دهد و مقرر مي دارد و اين ميدان براي مديريت جامعه هميشه خالي و منطقة الفراغ است (ما اين مطلب را در الفتوي الخالدة منقح نموده ايم) قابل تذكر است كه شبيه اين تعبير "منطقة الفراغ" در نوشته هاي شهيد بزرگوار مرحوم آيت الله مطهري نيز به چشم مي خورد. د - بعضي گفته اند: احكام دين ثابتند ولي برداشت از دين (معرفت ديني) متغير و متفاوت است پس اين برداشتها فاقد قداست است. اساس اين گفته بحثي است كهنه و قديمي كه تحت عنوان تصويب و تخطا مطرح بوده است البته مقتضاي ابطال تصويب و پذيرفتن تخطا، تفاوت در برداشت و متغير بودن آن است و هر آن كس كه توان برداشت از منابع (كتاب، سنت، عقل) را داشته باشد بايد از برداشتي كه خود صحيح مي داند پيروي نمايد و كساني كه به اين مرحله نرسيده اند و داراي چنين قدرتي نيستند موظفند: يا روش احتياط را در پيش گيرند - در صورتي كه احتياط ممكن باشد

ص: 7498

- و يا به عالمترين فرد از خبرگان در فن استنباط رجوع نموده و احكام را از وي دريافت نمايند و متفاوت بودن معرفتها و اختلاف برداشتها مجوز سرپيچي از دريافتهاي ديني خبره احكام نيست; زيرا براساس حكم عقل، سيره عقلاء در همه قرون و اعصار بر مراجعه به اهل خبره در هر فني استقرار يافته است. طبيعت گستردگي مسئوليتها و نيازهاي جامعه مستدعي توزيع نقش افراد در رفع مشكلات و خواسته هاي جوامع بشري است، و لذا در گردونه اجتماع هر فرد يا دسته اي عملا عهده دار رفع بخشي از مشكلات جامعه خواهند بود و عالمان ديني همچون پزشكان و فيزيك دانان و ساير دانشمندان در اين گردونه قرار گرفته اند. در هر صورت: منظور از فقدان قداست، اگر وجود احتمال خطا در اجتهاد و استنباط است، اين امري مورد قبول و مسلم است; و اگر مقصود عدم حجيت آن برداشتها ديني و معرفتها براي غير مجتهد (متخصص) است، يعني براي افراد غير متخصص راه ديگري براي دريافت احكام دين و معرفتهاي ديني به غير از تقليد وجود دارد، واضح البطلان است. ه - عالمان دين در طول تاريخ هميشه پاسداران شريعت و حاميان راستين فرهنگ اصيل اسلامي بوده اند و در برابر هجوم افكار انحرافي و برداشتهاي التقاطي سخت ايستاده اند، و چه

ص: 7499

زحمتها و مشقتها در اين راه كه نكشيده و چه مرارتها كه نچشيده و چه زجرها و ناسپاسيها كه نديده اند; و در بسياري از دورانها در نهايت تهي دستي و غربت ابتكارهاي علمي بزرگ و تحقيقات ارزنده از خود به جاي گذاشته اند. زحمات طاقت فرساي آنان بوده است كه امروز فرهنگ راستين اسلام مي تواند به عنوان غني ترين فرهنگها در عصر ارتباطات جلوه گري نمايد. و هرگاه خلا و نيازي احساس مي شده است با تمام خلوص و بي درنگ براي جبران آن برخاسته و كمر همت بسته اند; و دستاويز را از جاهلان و دشمنان گرفته اند. اين اقدامات گاهي بسيار بزرگ و توام با دگرگوني در روش متداول و بافت مرسوم بوده است كه تغيير در آن به صورت طبيعي با مشكلات مضاعف مواجه خواهد بود. از باب نمونه تحول بزرگي را كه شيخ الطائفه (شيخ طوسي رضوان الله تعالي عليه) در دو كتاب ارزشمند خلاف و مبسوط بوجود آورده است از ابتكارات بسيار بزرگ و پراهميت و كارساز بوده است. در مقدمه مبسوط مي فرمايد: اما بعد فاني لا ازال اسمع معاشر مخالفينا من المتفقهة والمنتسبين الي علم الفروع يستحقرون فقه اصحابنا الاماميه، و يستنزرونه و ينسبونهم الي قلة الفروع و قلة المسائل، و يقولون: انهم اهل حشو و مناقضة، و ان من ينفي القياس والاجتهاد

ص: 7500

لا طريق له الي كثرة المسائل و لا التفريع علي الاصول لان جل ذلك و جمهوره ماخوذ من هذين الطريقين، و هذا جهل منهم بمذاهبنا و قلة تامل لاصولنا، ولو نظروا في اخبارنا و فقهنا لعلموا ان جل ما ذكروه من المسائل موجود في اخبارنا و منصوص عليه تلويحا عن ائمتنا الذين قولهم في الحجة يجري مجري قول النبي (ص) اما خصوصا او عموما او تصريحا او تلويحا . . . و كنت علي قديم الوقت و حديثه منشوق النفس الي عمل كتاب يشتمل علي ذلك تتوق نفسي اليه فيقطعني عن ذلك القواطع و تشغلني الشواغل، و تضعف نيتي ايضا فيه قلة رغبة هذه الطايفة، و ترك عنايتهم به لانهم القوا الاخبار و مارووه من صريح الالفاظ حتي ان مسئلة لو غير لفظها و عبر عن معناها بغير اللفظ المعتاد لهم لعجبوا منها و قصر و فهمهم عنها، و كنت عملت علي قديم الوقت كتاب النهاية . . . و هذا الكتاب اذا سهل الله تعالي اتمامه يكون كتابا لا نظير له في كتب اصحابنا و لا في كتب المخالفين لاني الي الان ما عرفت لاحد من الفقهاء كتابا واحدا يشتمل علي الاصول والفروع مستوفا مذهبنا بل كتبهم و ان كانت كثيرة فليس تشتمل عليهما كتاب واحد، و اما اصحابنا

ص: 7501

فليس لهم في هذا المعني ما يشار اليه بل لهم مختصرات و او في ما عمل في هذا المعني كتابنا النهاية و هو علي ما قلت فيه، الخ. و - كارشناسي موضوعات احكام چه آن موضوعاتي كه تشخيص آن به صورت مباشر به عهده فقيه است، كه بايد از ادله آن را استظهار نمايد و يا موضوعاتي كه فقيه براي تبيين حكم آن نيازمند به شناخت كامل آن است، كاري بسيار ظريف و دقيق است كه گاهي عدم دقت كافي و عدم ملاحظه همه ابعاد آن، ناهنجاريهاي فراوان به همراه خواهد داشت. مثلا اخيرا يكي از آقايان محترم در تلويزيون بحثي علمي داشتند كه در آن مبحث مطلبي را به عنوان اصل كلي بيان نمودند، عبارت از اينكه: براي مصلحت نظام اسلامي مي توان دروغ گفت ! ! ! اگر اين اصل يكي از اصول پذيرفته شده و جز مسلمات نظام ما به حساب بيايد، آيا ديگر عهد و پيمان و اعتباري براي گفتار و كردار و رفتار نظام باقي مي ماند؟ قبول اين سخن يعني سقوط اعتبار يك نظام در نزد ملت خويش و ساير ملتها و دولتها. ناهنجاري اين سخن منحصر به جهان امروز نيست، كه در آن بحث از اين است كه آيا صحيح است حكومتها از ملت خويش چيزي را پنهان

ص: 7502

بدارند؟ و آيا در جهان ارتباطات اسرار مي تواند براي حكومتها وجود داشته باشد؟ زيرا ممكن است ما لزوم حفظ اسرار را براي يك نظام يك ضرورت و وجود سر را امري مسلم بدانيم اما اين سخن كه براي مصلحت نظام مي توان دروغ گفت، نه تنها در عصر ارتباطات سخني ناپخته است، بلكه در عصر حجر هم اگر گفته شود، موجب عدم وثوق به نظام حاكم و عدم اعتبار آن خواهد بود; پس اصل اين كليت خطا و تصريح به آن خطايي بزرگتر است. چنانچه گاهي در نتيجه عدم دقت در تشخيص موضوعات، احكام و فتاواي صادر شده موجب عكس العمل و مخالفت با دستورات واضح شرع و بي اعتنايي به دين مي شود. اگر به80 سال پيش برگرديم مي بينيم استفاده كردن از بلندگو، مدارس جديد رفتن، شناسنامه گرفتن، و ثبت اسناد و زبان خارجي فرا گرفتن، خيابان كشي، راديو و سينما، پوشيدن كت و شلوار و . . . همه اينها حرام بوده است. ممكن است بگويند تحريم اين موارد جنبه مبارزه با استعمار داشته است ولي جواب آن واضح است زيرا در تحولات اجتماعي و نياز مبرم جامعه به دگرگوني بايد برنامه صحيح و هماهنگ با تكنيك روز را ارائه داد، نه آنكه شمشير فتوا را از نيام كشيدن و حكم به تحريم و

ص: 7503

تكفير صادر نمايند. فرق است ميان آنكه فقيه تكنيك را حرام كند و يا استفاده محرم از تكنيك را حرام بداند، مگر در جايي كه هيچگونه استفاده مشروع نداشته باشد. مسئوليت مفاسد مترتبه ناشي از عدم دقت در موضوعات احكام، كه موجب وهن دين است با كيست، آيا چنين خطايي هم شامل و للمخطا اجر واحد مي گردد؟ فقيه بايد زمان خويش را بخوبي دريابد و از جايگاهي برتر از جو حاكم بر جامعه و جدا از تاثيرات رواني آن، با بينشي گسترده به استنباط بپردازد. عن ابي عبدالله (ع) قال: العالم بزمانه لا تهجم عليه اللوابس. (كافي ج1 ص62( . حجة الاسلام والمسلمين سيد علي اشكوري

ص: 7504

فلسطين در ماتم ارتحال امام(ره)

7 چكيده: من در آن ايام بهمراه هزاران فلسطيني قيام كرده عليه صهيونيستها در زندان روباز «النقب» كه عبارت از چادرهاي پراكنده و در ميان سيمهاي خاردار تدابير شديد امنيتي دربرگرفته شده بود، زنداني بودم. ما اخبار جسته و گريخته اي كه از بلندگوهاي گوش خراش پخش مي شدو اغلب نااميد كننده و با هدف آزار نمازگزاران در اوقات نمازانتخاب مي شدند، دنبال مي كرديم. اخبار انتخاب شده در اين مقطع بيشتر در مورد وخامت حال امام خميني و از عدم موفقيت عمل جراحي ايشان متمركز بود. اين اخبار ما را سخت ناراحت و اندوهگين مي ساخت و در آن روزهاحال و هواي خاصي بر جو زندان حاكم بود. همه ناراحت و غمگين بودند و شفاي حضرت امام را از درگاه ايزد منان خواستار مي شدند. آن مرد بزرگ و آن عالم رباني كه اميد را در جانها زنده كرد وتوانست انقلاب اسلامي را بر ضد طاغوت و شاه مزدور به پيروزي برساند. مردم فلسطين كه احساس مي كردند امت، آنها را تنها گذاشته و ازآرمان مقدسش دست كشيده و كشور بزرگ عربي چون مصر با صهيونيستهاسازش كرده و قرارداد ننگين كمپ ديويد را به امضاء رسانده و ازفلسطين و قدس چشم پوشيده و پرچم رژيم صهيونيستي را بر فرازقاهره به اهتزاز در آورده است، اين مرد بزرگ توانست اميد واعتماد

ص: 7505

به امت را در دل آنها زنده نمايد. با پيروزي انقلاب شكوهمند اسلامي كه به فضل پروردگار، رهبري حكيمانه امام خميني و همدلي و همراهي مردم مسلمان ايران رقم خورد، اين ملت مسلمان و انقلابي بدستور امام و مقتداي خويش پرچم رژيم صهيونيستي را از آسمان تهران به زمين كشيد و بجاي آن پرچم فلسطين را به اهتزاز درآورد و وقتي اين پير خداجو اعلام نمود كه«اسرائيل غاصب غده اي سرطاني است و بايد ريشه كن شود» و روزجهاني قدس را مقدمه اي براي آزادي قدس و فلسطين قرار دادند، ملت مسلمان فلسطين اعتماد به نفس خود را بازيافت. در اين زندان كه هر مجموعه اي از چادرها در ميان سيمهاي خاردار احاطه شده بود، زندانيان در وقت نماز در يك جا جمع مي شدند تا نماز را به جماعت بخوانند. روز1368 /3/ 14(/1989 /6 3(كه بنده امام جماعت بودم و در حين نماز(ظهر) بوديم كه بلندگوهاي گوش خراش به صدا درآمد تا آن خبر ناگوار يعني ارتحال امام خميني(ره) را اعلام كند. نمازگزاران كه از اين خبر دردناك سخت منقلب شده بودند، با صدايي آرام «لاحول ولا قوه الا بالله وانا لله و انا اليه راجعون» را زمزمه كردند و اشك غم و ماتم بر گونه هايشان جاري گشت. پس از اتمام نماز كه تقريبا همه شوكه شده بوديم يكديگر را درآغوش گرفته و به هم

ص: 7506

تسليت گفتيم... حال و هواي عجيبي بود، صداي هق هق گريه ها بالا گرفت. در اين ميان من برادران را جمع كردم وبرايشان از فضايل اخلاقي و خصوصيات برجسته ايشان سخن گفتم و ازآنها خواستم صبر پيشه كنند و به حبل متين الهي چنگ بزنندهمچنين از آنان خواستم براي اين عالم جليل القدر و اين امام ورهبر بزرگ نماز غائب بخوانند و چنين كرديم و از درگاه احديت درخواست كرديم، ايشان را در فسيح جنات خويش ماوي دهد و به مسلمانان و بازماندگان حضرتش صبر عنايت فرمايد و براي مردم ايران خلف صالحي قرار دهد. پس از آن هر كدام با كوله باري ازحزن و اندوه به چادرهايمان بازگشتيم و هر كس در گوشه اي با خودخلوت نمود. و اما در خارج زندان... پس از آزادي از زندان از عمق فاجعه وشوك غمباري كه اين خبر دردناك بر ملت فلسطين وارد آورده بود باخبر شديم... خطبا و وعاظ نيز بر بالاي منابر به شخصيت امام وسجاياي اخلاقي ايشان پرداخته و كارهاي بزرگ او را تشريح مي كردند. خداوند امام خميني را قرين رحمت واسعه اش نمايد و او را درفسيح جناتش ماوي دهد. خاطره اي به قلم يكي از رهبران حماس

ص: 7507

فلسطين در چشم انداز امام خميني

8 چكيده: ديار فلسطين، محل ظهور و موطن و مزار حضرت موسي (ع) و زادگاه و مزار حضرت عيسي و نخستين قبله گاه مسلمين، همواره كانون توجه و احترام مذاهب بزرگ دنيا و همه ملل جهان است. مسلمانان همواره اكثريت مطلق جمعيت فلسطين را دارا بودند و قرن ها در سايه حكومت مسلمين، همه مذاهب و فرق در همزيستي كامل زندگي كردند اما از هنگامي كه با دسايس استعماري، تسلط انحصاري صهيونيزم و ناديده گرفته حقوق اكثريت ساكنان آن ديار آغاز شد، به پايگاه استعمار در منطقه و كانون تهديد و تفرقه در منطقه حساس خاورميانه تبديل گرديد. در نيم قرن اخير مبارزات آزاديبخش مسلمانان مظلوم فلسطين افت و خيزهاي فراواني را پشت سر گذاشت و وابستگي اغلب حكومت ها در سرزمين هاي اسلامي به استعمار، مسلمانان مجاهد فلسطين را از پشتوانه وسيع هم كيشان محروم ساخته و جنبش ضدصهيونيستي را به نوعي ركود كشانيده بود. با وقوع انقلاب اسلامي ايران در سال 1357، روح جديدي در كالبد مبارزات ضدصهيونيستي دميده شد. اگر در يك تحليل جامع و كلي تر بخواهيم به عوامل و موانع اوجگيري مبارزات ملت فلسطين پس از انقلاب اسلامي اشارتي داشته باشيم مي توان گفت كه وقوع انقلاب اسلامي و به تبع آن نفوذ معنوي و شخصيت امام خميني

ص: 7508

و مواضع وي جزو عوامل اوجگيري مبارزات و تحول روش و ايدئولوژي مبارزه و سرانجام پيدايش انتفاضه بود. اما موانع آن بطور كلي در اين بود كه "انقلاب اسلامي در مرحله اي از پيشرفت تكنولوژي و اوج تكامل صنعتي دنياي غرب واقع شد كه در برابر مسائل و دشواري هاي بسيار پيچيده اي براي تداوم راه خود و تقويت جنبش هاي موازي قرار مي گرفت كه امپرياليزم رسانه اي، تنها به عنوان نمونه اي از آن موانع، قادر بود در افكار عمومي مردم جهان و حتي در داخل كشور، رسوخ كرده و با بهره گيري از روشهاي پيچيده روانشناختي و خبري در سطحي وسيع دست به سمپاشي، تاثيرگذاري و مقابله بزند و جهان را عليه اهداف انقلاب اسلامي متحد سازد و يا آنرا در جنگي نابرابر قرار دهد كه يك طرف آن متكي به آواكس ها و ماهواره ها و پيچيده ترين و پيشرفته ترين امكانات باشد و طرف ديگر متكي به نيروهاي انساني مومن و فداكار." (1) انقلاب اسلامي در چنان شرايطي پيروز شد و خط مشي حمايت از جنبش هاي آزاديبخش و نيز مبارزات فلسطين را در پيش گرفت. در زماني كه جهان در آستانه ورود به دوران تمدن سوم، عصر رايانه ها، عصر انفجار اطلاعات و پيدايش تكنولوژي ارتباطات دوسويه و آميزش هاي فرهنگي، وحدت جهاني و ظهور علائم

ص: 7509

فروپاشي ابرقدرت شرق بود و پديده اي موسوم به نظم نوين جهاني شكل مي گرفت و در درون خود شبكه هاي سنتي سلطه را نيز حفظ مي كرد. زماني كه ستيزه هاي بين المللي به تدريج به سود قدرتمندان جهاني تبديل به همكاري بين المللي شده و نظام استعمار و سلطه شكل نويني گرفت و اكنون كه در آخرين سال هاي قرن بيستم هستيم، نظم نوين جهاني با پشتيباني قدرتهاي نظامي و فوق صنعتي در شرف وقوع است، امريكا با هجوم گسترده موسوم به جنگ نفت عليه عراق (به بهانه اشغال كويت توسط آن كشور) زهرچشمي از اعراب و دولتهاي مترقي عرب گرفت. به ليبي حمله كرد و در بمباران مقر حكومت قذافي رهبر ليبي، تني چند از اعضاي خانواده او كشته شدند اما آب از آب تكان نخورد و دنياي اسلام فقط نظاره گر اين حادثه بود اكنون در سايه راه اندازي بحران ها و جريانات انحرافي (و سرگرم كردن مسلمانان به مسائل متفرقه و پرداختن به مسائلي نظير انفجار بوئنوس آيرس، خطر هسته اي ايران و پاكستان و ... ادعاي مالكيت سه جزيره ايراني توسط امارات و جنگ داخلي بوسني و صرب و غيره) مسئله فلسطين را مي خواهند حل كنند و سوريه را كه سال ها بر موضع سازش ناپذيري با اسرائيل پاي مي فشرد مجبور به مذاكره و سازش كرده اند. كشور

ص: 7510

اسلامي سومالي توسط امريكايي ها اشغال شد و جنوب عراق در تصرف قواي امريكايي هاست امريكايي ها نفت عراق را خود استخراج مي كنند و مي فروشند و پس از كسر كردن غرامت جنگي و هزينه قشون خويش، هرچه را كه خواستند به دولت عراق مي پردازند. خليج فارس نيز جولانگاه ناوگان هاي امريكايي گرديده است و دنياي اسلام در برابر همه اين فجايع خاموش است و گاه به اعتراضات شفاهي اكتفا مي كنند. اكنون جو غالب بر اعراب جو مذاكره، سازش و تسليم در برابر اسرائيل است. هنگامي كه سادات قرارداد كمپ ديويد را امضاء كرد، مصر از جرگه اعراب اخراج شد و امروز نه تنها مصر به جرگه اعراب بازگشته است كه افتخار تقدم سازش با اسرائيل و به سميت شناختن آن را نيز به دوش مي كشد و ممالك مترقي ضدصهيونيستي هم اسرائيل را به رسميت مي شناسند و بدينسان يك اقليت كوچك يهودي اراده خويش را به يك ميليارد مسلمان تحميل و بر آنان حكمفرمايي مي كند. ما اين حوادث را به مثابه برگي از كتاب براي آيندگان ثبت مي كنيم تا آيندگان بدانند خادم و خائن چه كساني بودند و روند انحطاط چگونه آغاز شد و چه كساني تا واپسين دم از حقوق غصب شده يك ملت دفاع كردند و .... در روزگاري كه، افشاي صهيونيزم

ص: 7511

حتي در ممالك غربي مدعي دمكراسي، تهديد، ترور و محاكمه در پي داشت و نشانه نفوذ صهيونيزم بر ارگانهاي حكومتي آنان بود و يا در برخي از ممالك جهان سوم مانند حكومت شاه در ايران كه سازمان اطلاعات و امنيت آن (ساواك) با همكاري اسرائيل طراحي و تربيت شده بود سخن گفتن عليه اسرائيل ممنوع بود در خرداد سال 1342 امام خميني در نطق معروف خويش كه منجر به بازداشت ايشان و قيام پانزده خرداد شد چنين گفت: "امروز به من اطلاع دادند كه بعضي از اهل منبر را برده اند در سازمان امنيت و گفته اند شما با سه موضوع كار نداشته باشيد، پس از آن هر چه خواستيد بگوييد. يكي اينكه با شاه كاري نداشته باشيد و از او حرف نزنيد و يكي هم اينكه با اسرائيل كار نداشته باشيد و يكي هم اينكه نگوييد دين در خطر است." (2) وقوع انقلاب اسلامي در سال 1357 و جهت گيري ضدصهيونيستي اش پديده اي غيرمنتظره و نگران كننده براي اسرائيل بود. ايران در زمان شاه، بازار واردات انبوه كالاها و محصولات اسرائيلي بود كه رونقي به اقتصاد اسرائيل مي بخشيد و از آن سو با صادرات نفت به آن جان مي داد و نفت ايران تبديل به گلوله و سلاح مي شد و بر سينه فلسطينيان مي نشست. ايران تبديل

ص: 7512

به پايگاهي براي اسرائيل شده بود و همين امر از دلايل دشمني متقابل اسرائيل با انقلاب اسلامي ايران بود. امام خميني مي گويند: "يكي از جهاتي كه ما را در مقابل شاه قرار داده است كمك او به اسرائيل است من هميشه در مطالبم گفته ام كه شاه از همان اول كه اسرائيل بوجود آمد با او همكاري كرده و وقتي كه جنگ بين اسرائيل و مسلمانان به اوج خود رسيده بود، شاه همچنان نفت مسلمين را غصب كرده و به اسرائيل مي داد و اين امر خود از عوامل مخالفت من با شاه بوده است." (3) با وقوع انقلاب اسلامي همه اين روابط گسسته شد و سفارت اسرائيل در تهران تبديل به سفارت فلسطين گرديد. بديهي است كه در مصاف انقلاب با امپرياليسم، توطئه هاي اسرائيل بخشي از توطئه ها عليه انقلاب اسلامي ايران خواهد بود. جنگ تحميلي يكي از آنها بود كه مانع از رويارويي انقلاب اسلامي با اسرائيل شد. "آنچه كه موجب تاسف بسيار است آن است كه ابرقدرت ها بويژه امريكا با فريب صدام، با هجوم به كشور ما دولت مقتدر ايران را سرگرم دفاع از كشور خود نمود تا مجال به اسرائيل غاصب تبهكار دهد تا به نقشه شوم خود كه تشكيل اسرائيل بزرگ كه از نيل تا فرات است، اقدام

ص: 7513

نمايد." (4) عقوبت مبارزه با اسرائيل فقط تهديد و ترور نبود. در مقياسي بزرگ، جنگ تحميلي نيز راهي بود براي مستهلك كردن انرژي ملت هاي مسلمان، به فراموشي سپردن مسئله اسرائيل و يا در درجه دوم قرار دادن آن. در عين حال رهبر كبير انقلاب اسلامي عليرغم جنگ تمام عيار با عراق، از مسئله فلسطين و اصلي بودن مبارزه با اسرائيل غافل نبودند به طوري كه يكي از راههاي انگيزه بخشي به مردم ايران و نسل انقلابي و حزب اللهي، شعار (راه قدس از كربلا مي گذرد) بود و امام خميني با توجه به جنگ تحميلي عراق عليه ايران و شرايطي كه در پايان قرن بيستم با آن روبرو هستيم، مبارزه با صهيونيزم را جز لاينفك انقلاب اسلامي ايران اعلام داشتند. محورهاي اساسي در ديدگاههاي امام خميني پيرامون فلسطين (5) استفاده از حربه نفت عليه امريكا و اسرائيل: پس از فتح قسطنطنيه به دست سلطان محمد فاتح در سال 1453م، دوران انقلاب و نوزائي فكري و فرهنگي (رنسانس) در غرب آغاز شد و در نيمه دوم قرن هيجدهم به انقلاب صنعتي و اقتصادي انجاميد. اما درست از همان آغاز اولين انقلاب فكري در غرب، دنياي شرق انحطاط خويش را آغاز كرد به گونه اي كه در قرن بيستم ديگر هيچ توازني ميان آنها وجود نداشت.

ص: 7514

جهان به دو قطب پيشرفته صنعتي و ثروتمند يعني غرب سياسي و مسيحي و قطب عقب مانده و فقير موسوم به جهان سوم تقسيم شد كه ممالك اسلامي در زمره آن بودند و به مدد بهره گيري از ثروت و توليد و امكانات و سلاح هاي مدرن بود كه غرب توانست اسرائيل را با جمعيت اندكي به اعراب مسلمان تحميل كند. تجربه جنگ هاي متعدد اعراب و اسرائيل، بالاخص جنگ رمضان كه ارتش هاي چند كشور عربي مورد حمايت ابرقدرت شوروي، از اسرائيل كوچك شكست خوردند. نموداري از ضعف آنان بود و اين احساس ضعف و حقارت ناشي از اين شكست ها و تلقي اينكه تداوم دشمني با اسرائيل كه با برخي از آنان مرزهاي مشترك دارد، امنيت ملي آنها را به خطر مي اندازد، زمينه هاي سازش را در اعراب بوجود آورد. در چنين شرايطي، امام خميني بر ادامه مبارزه با اسرائيل تاكيد كرد و راه موثر در اين مبارزه را استفاده از حربه تحريم نفت عليه اسرائيل و حاميانش دانست. ايشان در پيامي به دول و ملل اسلامي به مناسبت جنگ رمضان اعراب و اسرائيل در تاريخ 16/8/1352 گفتند: "دولتهاي ممالك نفت خيز اسلامي لازم است از نفت و ديگر امكاناتي كه در اختيار دارند، بعنوان حربه عليه اسرائيل و استعمارگران استفاده كرده، از فروش نفت به آن دولتهايي

ص: 7515

كه به اسرائيل كمك مي كنند خودداري ورزند." "با داشتن آن همه ذخاير، آن همه امكانات اگر يك هفته نفت خودشان را به روي اين جنايتكارها ببندند، تمام مسائل حل خواهد شد معذلك مي گويند كه ما اين كار را نمي كنيم." (6) "اسرائيل قيام مسلحانه بر ضد كشورهاي اسلامي نموده است و بر دول و ملل اسلام، قلع و قمع آن لازم است. كمك به اسرائيل چه فروش اسلحه و مواد منفجره و چه فروش نفت حرام و مخالف با اسلام است." (7) "آيا جا ندارد كه اعتراض كنيم: آقا نفت مسلمين را چرا به كفار مي دهي، به كفاري كه در حال جنگ و تجاوز به سرزمين و امت اسلام هستند. (8) حقيقت اين است كه نفت چون خون در رگهاي اقتصاد و صنعت دنياي پيشرفته صنعتي است و كاهش يا قطع صدور نفت موجب كم خوني و ضعف و مرگ آن خواهد شد، غرب سياسي عليرغم همه پيشرفت هايش، مانند غول شيشه اي است كه با قطع صدور نفت از پاي در مي آيد. ممكن است تصور شود، همان اندازه كه غرب به نفت محتاج است، فروشندگان نفت نيز كه داراي اقتصاد تك پايه اي نفت مي باشند، زندگي شان به همان اندازه وابسته به درآمد نفت است اما حقيقت اين است كه در صورتي كه

ص: 7516

كشورهاي توليد كننده نفت در يك مدت زمان، سياست رياضت اقتصادي و استفاده از ذخاير خويش را اتخاذ مي كردند، غرب سريعتر از آنان از پاي مي افتاد. فقط با يكماه قطع نفت بحران اقتصادي، اجتماعي و سياسي عظيمي غرب را فرا مي گرفت و آنان را به تسليم وامي داشت بويژه كه در آن هنگام هنوز كشورهاي صنعتي تدابيري از قبيل ايجاد چاهها و منابع ذخيره نفتي را نينديشيده بودند اما پس از آنكه مدت ها نظريه تحريم اقتصادي غرب بخاطر حمايتش از اسرائيل مطرح شد (ولي متاسفانه توسط همه ممالك اسلامي به اجرا در نيامد)، مصرف كنندگان نفت به صرف احتمال وقوع چنين امري در فكر ايجاد منابع ذخيره نفتي به مدت سه ماه افتادند و آنرا عمل كردند زيرا اقتصاد ممالك صنعتي بسيار آسيب پذير است و برنده نهائي در جنگ نفت فقط كسي است كه بتواند چند روز بيشتر مقاومت كند و ذخيره سازي نفت به منظور افزايش زمان و ضريب مقاومت بود اما اگر اعراب حاضر به جنگ نفت با اسرائيل و حاميان نيرومند غربي اش نشدند خود دلايلي داخلي داشت كه اين دلايل در نهايت به ماهيت وابسته، رفاه طلب، عافيت جو، استبدادي و عدم پايگاه مردمي حكومت هاي ممالك اسلامي مربوط مي شد. وابستگي، عدم مشروعيت مردمي و روش استبدادي حكومت هاي منطقه مانع اصلي نجات فلسطين:

ص: 7517

لازمه اتخاذ سياست رياضت اقتصادي اين است كه مردم مبتلا به بيماري و تب مصرف نباشند و اگر هم بودند آنقدر به زمامداران خويش اعتماد داشته باشند كه با آنان همكاري و همراهي كنند، ولي خفقان و استبداد به حدي بود كه مردم و مخالفين حكومت نه تنها حاضر به همكاري نبودند بلكه دركمين فرصت ها مي نشستند تا به محض ضعيف شدن حكومت، آن را از پاي درآورند. به همين روي در صورت اتخاذ روش رياضت اقتصادي كوتاه مدت، كه نتيجه آن كمبود ارزاق، كالاها و صعود تورم بود. نارضايتي هاي سياسي و اجتماعي وسعت مي گرفت و براي حكومت ها خطرساز بود، بويژه آنكه در بسياري از كشورهاي عربي اصولا حكومت ها يا پادشاهي بودند و پارلمان و انتخابات وجود نداشت و يا اگر هم مانند كويت پارلماني وجود داشت يك مجلس تشريفاتي بود كه مطابق قوانين آن كشور پادشاه حق انحلال آن يا عزل و نصب اعضاي مجلس را داشت و يا اگر هم نظام حكومتي جمهوري بود، تفاوتي با نظام سلطنتي استبدادي نداشت و رئيس جمهور مادام العمر بود. در نتيجه از آنجا كه مردم نقشي در روي كارآوردن دولت ها نداشتند، مسئوليتي هم در قبال آن احساس نمي كردند و دليلي هم براي شركت اختياري و داوطلبانه در خطر نمي ديدند. به همين دليل است

ص: 7518

كه امام خميني كرارا به اعراب مي گويد شما هم مانند ايران شاه را كنار بزنيد: "ما تا به اسلام برنگرديم اسلام رسول الله - تا به اسلام رسول الله برنگرديم، مشكلاتمان سر جاي خودش هست، نه مي توانيم قضيه فلسطين را حلش كنيم، نه افغانستان را نه ساير جاها را. ملت ها بايد برگردند به صدر اسلام، اگر حكومت ها هم با ملت ها برگشتند كه اشكالي نيست و اگر برنگشتند ملت ها بايد حساب خودشان را از حكومت ها جدا كنند و با حكومت ها آن كنند كه ملت ايران با حكومت خودش كرد، تا مشكلات حل شود..." (9) تاكيد امام بر قيام و مبارزه عليه حكومت ها بعنوان راه نجات فلسطين: امام خميني كرارا در مواضع و بيانات خويش، علاوه بر تاكيد بر اتحاد و تمسك به اسلام و بازگشت به ارزشهاي اسلامي قيام عليه حكومت ها را در ممالك اسلامي يكي از مقدمات واجب براي نجات فلسطين مي داند زيرا حكومت هاي استبدادي به دليل فقدان پايگاه داخلي، براي حفظ خود در برابر نارضايتي ها و مخالفت هاي داخلي نياز به حمايت خارجي دارند و بدينسان ميان استبداد و استعمار اتحاد بوجود مي آيد. طبيعي است كه مبارزه با استبداد داخلي مقدم بر مبارزه با استعمار خارجي است زيرا مادامي كه دشمن در خانه است، مبارزه در جبهه خارجي بي ثمر خواهد

ص: 7519

بود. براي مبارزه با استعمار نخست بايد پايگاههاي داخلي آن يعني استبداد و حكومت هاي وابسته و سرمايه هاي وابسته و پايگاههاي اقتصاديش را از ميان برد به همين دليل از ديدگاه امام خميني ، سرنگوني حكومت هاي وابسته و مسلط بر ممالك اسلامي، فوري ترين راه نجات فلسطين است. همانطور كه گفته شد، از راههاي اساسي مبارزه با اسرائيل و حاميان قدرتمند غربي آن، تحريم اقتصادي و نفتي بود اما اين واقعه محتمل بود كه فقط با تحمل رياضت اقتصادي خاتمه نيابد و غرب براي نجات خويش دست به تهاجم به منابع نفتي خاورميانه و اشغال آنها بزند. اگرچه نظام دو قطبي جهان و وجود ابرقدرت شوروي در همسايگي كشورهاي اسلامي سبب خودداري غرب از چنين اقدامي مي گرديد زيرا قهرا پاي روس ها را به ميدان جنگ مي كشيد و جنگ جهاني سوم را شعله ور مي ساخت كه در آن صورت اثري از حيات روي كره زمين نمي ماند و از طرفي هرگونه درگيري امريكا و غرب با كشورهاي نفت خيز منطقه خاورميانه، نتيجه اش گسترش بيشتر نفوذ شوروي در اين كشورها مي شد و سرنوشت امروز جهان بگونه اي ديگر بود و غرب نيز به دليل فقدان نفت در جنگ با كشورهاي نفت خيز تاب مقاومت نمي آورد اما مهمتر از همه اين موارد آن بود كه در برابر سلاحهاي

ص: 7520

مدرن و تجهيزات پيشرفته كشورهاي غربي، جهان سومي ها فقط با تكيه بر امواج انساني مومن و فداكاري كه به فرماندهي حكومت هاي خويش اعتماد دارند و با استفاده از روش جنگ هاي چريكي مي توانستند وارد هماوردي با غرب شوند كه اين امر به دلايل مختلف بعيد مي نمود زيرا هم حكومت ها به دليل غير مردمي بودن قدرت بسيج امواج انساني مومن را نداشتند و هم به دليل ماهيت وابسته عده اي از آن ها، به سادگي، توده هاي مردم وجه المصالحه قرار مي گرفتند، چه اساسا برخي از اين حكومت ها با كمك امريكا و انگليس به قدرت رسيده بودند. به همين دليل امام خميني علاوه بر راه تحريم نفتي، سرنگوني رژيم هاي وابسته و غير مردمي منطقه توسط مردم آن كشورها را اصلي ترين و مقدم ترين راه مي دانستند: "مشكل مسلمين، حكومت هاي مسلمين است. اين حكومت ها هستند كه اين مسلمين را به اين روزانداخته اند ملت ها مشكل مسلمين نيستند. اين حكومت ها هستند كه بواسطه روابطشان با ابرقدرت ها و سرسپردگي شان با ابرقدرت هاي چپ و راست، مشكلات را براي ما و مسلمين ايجاد كرده اند مشكل مسلمين فقط قدس نيست، اين يكي از مشكلاتي است كه مسلمين دارند. افغانستان مگر از مشكلات مسلمين نيست؟ پاكستان مگر از مشكلات مسلمين نيست؟ تركيه مگر از مشكلات مسلمين نيست؟ مصر مگر از

ص: 7521

مشكلات مسلمين نيست؟ عراق مگر از مشكلات مسلمين نيست؟ بايد ما تحليل كنيم كه مشكلي كه در همه اقطار مسلمين هست از كجا پيدا شده است و راه حلش چيست؟ چرا مسلمين در همه جاي دنيا تحت فشار حكومت ها و ابرقدرتها هستند و راه حل اين مسئله چيست؟ تا اينكه هم رمز پيروزي بر همه مشكلات بدست بيايد و هم قدس و افغان و ساير بلاد مسلمين آزاد بشوند. مشكل مسلمين حكومت هاي مسلمين است اين حكومت ها هستند كه مسلمين را به اين روز رسانده اند، ملت ها مشكل مسلمين نيستند، ملت ها با آن فطرت ذاتي كه دارند مي توانند مسائل را حل كنند لكن مشكل، دولت ها هستند شما سرتاسر ممالك اسلامي را وقتي كه ملاحظه كنيد كم جايي را مي توانيد پيدا بكنيد كه مشكلاتشان بواسطه حكومت هايشان ايجاد نشده. اين حكومت ها هستند كه بواسطه روابطشان با ابرقدرت ها و سرسپردگي شان با ابرقدرت هاي چپ و راست مشكلات را براي ما و همه مسلمين ايجاد كرده اند اگر اين مشكل از پيش پاي مسلمين برداشته بشود، مسلمين به آمال خودشان خواهند رسيد و راه حلش با دست ملت هاست." (10) افشاي مكرر نقشه اسرائيل بزرگ از نيل تا فرات: دلايل مختلف نشان مي داد كه مرزهاي جغرافيايي اسرائيل محدود به اراضي اشغال شده فلسطين نخواهد ماند: الف: از يك

ص: 7522

سو شعار اصلي پارلمان اسرائيل كه برگرفته از كتاب تورات است اين بود كه "اسرائيل، مرزهاي تو از نيل تا فرات است" و اين شعار در دوران ضعف و نوپايي اسرائيل كه اشغالگران از جمعيت و قدرت اندكي در برابر دنياي اسلام برخوردار بودند مطرح مي شد و بديهي است كه به هنگام قدرت آن را عملي سازند. ب: صهيونيست ها نژادپرست بودند و نژاد خود را برترين نژادها و بني اسرائيل را فرزندان خدا مي دانستند كه بايد حكومت جهان را به دست گيرند و دست كم زماني كه قدرت آن را ندارند از نيل تا فرات را به دلايل مذهبي خود، از آن خويش مي دانستند. همين عقايد و روحيات يكي از دلايل رواج جهودكشي بود بطوري كه حكومت تزاري روسيه آنان را قلع و قمع مي كرد و هيتلر بعنوان نژادپرست ديگري كه اين گروه را رقيب خويش مي ديد، براي براندازي نسل يهود و بني اسرائيل آنان را فوج فوج به هلاكت مي رساند. ج: دنياي غرب با آينده نگري كه داشت نيازمند تسلط پايدار بر سرزمين هاي طلاي سياه (نفت) و معادن عظيم ديگر در خاورميانه و قبضه كردن بازار مصرف آن بود و اسرائيل وسيله مناسبي براي تحقق اين رويا بود. اما اين كار نياز به زماني طولاني و زمينه سازيهائي ماهرانه داشت. اسرائيل

ص: 7523

همواره يكي از مهمترين عوامل ناامني منطقه بود كه اعراب و مسلمانان همواره ناچار از تجهيز و تسليح خويش براي حفظ امنيت ملي بودند و همين امر خاورميانه را به زرادخانه امريكا و غرب تبديل كرد و از اين رهگذر ميلياردها دلار را به جيب سرمايه داران و دولت هاي غربي سرازير ساخت. د: تجربه تحميل يك اقليت كوچك يهودي بعنوان حكومت اسرائيل، بر اكثريت اعراب و مسلمانان ساكن فلسطين نشان داد كه تكرار اين تجربه در ساير ممالك عربي هم امكانپذير است. بخصوص وقتي كه اعراب در جنگ با اسرائيل شكست خوردند اميد به تحقق اسرائيل بزرگ و تكرار آن تجربه بيشتر شد. امام خميني كرارا به هدف و نقشه اسرائيل بزرگ در سخنان خويش اشاره داشته است. از جمله مي گويد: "اين مهره دومي كه حالا آمده است، اسحاق شاميري كه الان آمده است و مي خواهد نخست وزير بشود از اول برنامه خودش را گفته است. از اول گفته است كه اسرائيل بزرگ بايد تحقق پيدا كند - بايد فلسطين به كلي از بين برود. تمام جاهايي كه دست اسرائيل است اينها لاينفك از اسرائيل است، اسرائيل بزرگ يعني از نيل تا فرات، يعني تمام منطقه اي كه عرب نشين است، حجاز هم جز اين بايد باشد، مصر هم جزو اين است

ص: 7524

و اينها (دولتهاي عربي) نشسته اند آنجا دارند تماشا مي كنند و عده كثيرشان هم همراهي مي كنند و اسرائيل را مي خواهند (به رسميت) بشناسند" (11) امام خميني معتقد بود كه اهداف نهائي اسرائيل حتي فراتر از نيل تا فرات است و آنان حتي درانديشه تسلط بر ايران هم بوده اند زيرا صهيونيست ها سال ها پيش از اشغال فلسطين و تشكيل دادن حكومت درانديشه كودتا در ايران بوده اند: "عمال اسرائيل در ايران (در زمان محمد رضا شاه پهلوي) هر جا انگشت مي گذاري مي بيني كه يكي از اينها در مراكز حساس، مراكز خطرناك، والله مراكز خطرناك براي تاج اين آقا (شاه)، ملتفت نيستند اينها، اينها (يهودي ها)، آنها بودند كه در شميران توطئه كردند ناصرالدين شاه را بكشند، مملكت ايران را قبضه كنند شما تاريخ را نگاه كنيد، تاريخ كه مي دانيد، در نياوران توطئه كردند، در نياوران چند نفر رفتند ناصرالدين شاه را ترور كنند و يك عده هم در تهران بودند كه حكومت را قبضه كنند. اينها حكومت را از خودشان مي دانند، اينها در كتاب هاشان نوشته اند، در مقالاتشان نوشتند حكومت مال ماست، بايد ما يك سلطنت جديدي بوجود آوريم" (12) مسئله يهود و صهيونيزم جداست: رفتار بني اسرائيل با حضرت موسي (ع)، نشان مي دهد كه آنان به پيشوا و پيامبر خويش هم جفا نمودند

ص: 7525

و در خلال مدت 40 روز غيبت موسي (ع) مجددا به بت پرستي گراييدند و 40 سال قوم بني اسرائيل بخاطر اين عمل آواره شدند. تاريخ نشان مي دهد كه از سرسخت ترين و خطرناك ترين دشمنان پيامبر اسلام، قوم يهود بودند كه نه تنها نبوت او را انكار مي كردند كه براي نابودي او و يا شكست دادن حكومت نوپاي پيامبر در برابر مشركين توطئه مي كردند اما در يهوديان، در همان روزگار نيز دو گروه مشاهده مي شدند. عده اي با پيامبر اسلام دشمني مي كردند و گروهي نيز خواستار همزيستي مسالمت آميز و انجام مناسك همزيستي خويش بودند تا قرن ها پس از ظهور اسلام، يهوديان به استناد روش تسامح و مداراي پيامبر با پيروان مذاهب گوناگون (كه تا وقتي توطئه نمي كردند آزاد بودند) با مسلمانان در كنار هم زندگي مي كردند. وقتي عمربن خطاب با مركب و لباسي ساده پس از چند ماه محاصره اورشليم وارد اين شهر شد برخلاف انتظار يهوديان با آنان به نيكي رفتار كرد و يهوديان، قرن ها با مسلمانان در كنار هم مي زيستند و اما افراطيون و نژادپرستان يهودي در امتداد خط همان نياكان خويش كه موجب آوارگي قوم موسي شدند و بعدها فتواي قتل حضرت عيسي (ع) را دادند و با مذهب مسيح به جدال برخاستند و با

ص: 7526

پيامبر اسلام نيز دشمني مي كردند، درانديشه تحقق روياي باستاني اسرائيل بزرگ افتادند. صهيونيست ها ادامه همان خطي بودند كه حسابشان را بايد از يهود جدا ساخت. يهودياني كه مي خواستند مذهبي باشند و خود را آلوده به بازي هاي سياسي نكنند از آغاز نهضت صهيوني بويژه در امريكا و اروپا، مخالفت خويش را با آن اعلام كردند و در مواردي سازمان هاي مختلف يهودي دست به مبارزه با صهيونيزم زدند. پس از انقلاب اسلامي ايران، اگرچه تفكيك روشني در اين مورد بعمل نيامد و يهوديان زيادي بودند كه از عدم مرزبندي دقيق ميان يهود و صهيونيزم و يك كاسه كردن آنها كدورت خاطر داشتند اما شواهدي از سخنان امام خميني دال بر اين مرزبندي وجود دارد: "ما حساب جامعه يهود را از حساب صهيونيست ها جدا مي دانيم، آنها (صهيونيست ها) اهل مذهب نيستند، و قيام بر ضد مستكبرين،

ص: 7527

طريقه حضرت موسي سلام الله عليه بوده و اين درست برخلاف صهيونيست هاست حساب جامعه يهود غير از حساب جامعه صهيونيست است و ما با آنها مخالف هستيم و مخالفت ما براي اين است كه آنها با همه اديان مخالف هستند، آنها يهودي هستند، آنها مردمي سياسي هستند كه به اسم يهود كارهايي مي كنند و يهودي ها هم ازآنها متنفر هستند و همه انسان ها بايد از آن ها متنفر باشند" (13) صهيونيزم يك پديده سياسي با آرمان هاي جاه طلبانه، نژادپرستانه و استعمارگرانه است كه زير پوشش مذهب يهود، جلوه مذهبي به خود مي گيرد و بعنوان ناجي قوم يهود خواسته است اين ملت را زير چتر خويش جمع كند. مسئله اصلي صهيونيزم، اسلام است: همانطور كه در تاريخ صدر اسلام مشهود است، افراطيون و نژادپرستان بني اسرائيل و يهود، عليرغم سياست مدارا از سوي حكومت پيامبر و آزادي آنان در اعمال و مناسك مذهبي خويش، دست به فتنه گري و بستن پيمان با دشمنان خارجي مي زدند و حتي اقدام به ترور پيامبر اكرم نمودند اما ناكام ماندند. رويه دشمني آنها با اسلام همواره ادامه داشت و در دهه هاي اخير نيز به اشكال و طرق گوناگون در تخريب ا سلام كوشيده اند و براي تحريف كتاب آسماني مسلمانان و احكام ديني آنها نيز به ترفندهاي گوناگوني متوسل

ص: 7528

شده اند كه امام خميني به نمونه اي از آن اشاره دارد: "اين اسرائيلي كه همين چند وقت پيش از اين، همين اخيرا به قرآن كريم نسبت داد به اينكه جنايت بعضي از امراض در آلمان گردن قرآن است براي اينكه قرآن دستور داده است، در سوره پنجم آيه ششم دستور داده است كه مسلمين وقتي مستراح مي روند حق ندارند با صابون بعدش دست خودشان را بشويند .... از اين جهت ميكروب سرايت مي كند به دست و كذا. آن آيه ششم سوره پنجم چه است؟ آيه وضو است و آيه غسل است اين هم در آلمان يك بساطي درست كرد اين مطلب، آن طوري كه نوشتند به بهداري ها، به چه و چه و اسرائيل نقل كرد اين مطلب را كه به قرآن يك همچنين نسبتي داده" (14) حفاري مسجدالاقصي قبله اول مسلمين و ويران كردن آن و كشتار جمعي مسلمانان، نمونه اي ديگر از دلايل دشمني اسرائيل با اسلام و مسلمين است و مسلمانان در برابر اسرائيل بايد به اسلام و قرآن كه وجه مشترك همه مسلمانان است تمسك كنند. اسلام و اتحاد راه نجات فلسطين: امام خميني همواره بازگشت به اسلام و متحد شدن را شرط نجات فلسطين و جلوگيري از اميال توسعه طلبانه صهيونيزم دانسته اند و همواره با تاكيد بر اينكه مسئله اصلي اسرائيل

ص: 7529

نابود كردن اسلام است، خواستار كنار گذاشتن اختلافات از جمله اختلافات مذهبي بود. اگرچه اكثريت اعراب و مسلمانان ساكن فلسطين، پيروان مذاهب اهل سنت بودند اما امام خميني بعنوان يك فقيه و مرجع شيعه از هيچگونه حمايتي نسبت به آنان فروگذار نمي كرد. اين رويه برخلاف كساني بود كه چون اهل سنت را غاصب و كافر مي دانستند معتقد بودند كه سني ها دارند مجازات مي شوند و حمايت از فلسطين را به اين بهانه كه تقويت اهل سنت است تجويز نمي كردند. امام خميني مسئله را نه در چارچوب هاي تنگ دعواي شيعه و سني كه مربوط به كيان اسلام مي دانست و به همين رو، پيوسته شيعيان لبنان را در كمك به فلسطين تشويق مي ساخت زيرا شيعيان لبنان در برابر اسرائيل هم سرنوشت هستند. امام خميني حكمفرمايي يك عده قليلي صهيونيست را بر يك ميليارد مسلمان جهان ننگ و عار مي دانست و مي گفت: "چرا بايد يك كشورهايي كه داراي همه چيز هستند و داراي همه جور قدرت هستند اسرائيل با آن عده كم بيايد و به آنها اينطور حكمفرمايي كند؟ چرا بايد اينطور باشد؟ جز اين است كه ملت ها از هم جدا و از دولت ها جدا و دولت ها از هم جدا و يك ميليارد جمعيت، يك ميليارد جمعيت مسلمين با همه تجهيزاتي كه دارند نشسته اند و اسرائيل

ص: 7530

آن جنايات را به لبنان مي كند و به فلسطين مي كند." (15) نه تنها كنار گذاشتن اختلافات مذهبي كه كنار گذاشتن اختلافات سياسي ميان دولت ها و ملت ها و متحد شدن عليه اسرائيل شرط ديگر نجات فلسطين و پاك كردن لكه ننگ سلطه يك عده قليل بر اراده يك ميليارد مسلمان جهان است و اين سخن معروف امام خميني رهبر فقيد انقلاب اسلامي است كه اگر همه مسلمين جمع شوند و هر كدام يك سطل آب بريزند، اسرائيل را آب مي برد: "براي من يك مطلب به شكل معماست و آن اين است كه همه دول اسلاميه و ملت هاي اسلام مي دانند كه درد چيست؟ مي دانند كه دست اجانب در بين است كه اينها را متفرق از هم بكنند، مي بينند كه با اين تفرقه ها ضعف و نابودي نصيب آنان مي شود مي بينند كه يك دولت پوشالي اسرائيل در مقابل مسلمين ايستاده كه اگر مسلمين مجتمع بودند و هر كدام يك سطل آب مي ريختند او را سيل مي برد، معذلك در مقابل او زبون هستند." (16) روز جهاني قدس روز بسيج مسلمانان عليه اسرائيل و امريكا: تجربه چند دهه اخير حاكي از آن است كه با يك گام عقب نشيني اعراب، اسرائيل چند گام به جلوبرمي داشت و از هنگامي كه طرح هاي سازش كارانه در اعراب

ص: 7531

وارد بورس ديپلماسي شد، اسرائيل جنوب لبنان را اشغال كرد و وقتي طرح هاي سازشكارانه فهد و فاس وطائف هم به كمپ ديويد افزوده شد ضعف اعراب و عدم تصميم دولت هاي وابسته و مرتجع عربي براي مبارزه با اسرائيل به نمايش در آمد و اسر ائيل نيز از همين ضعف ها و فرصت ها بهره گيري كرد و گام هاي ديگر را برداشت از جمله آنكه، عليرغم مخالفت هاي وسيع، پس از مدت ها تلاش، پايتخت خود را به قدس انتقال داد كه فقط با مخالفت هاي زباني دولتهاي عربي و اسلامي مواجه گرديد. امام خميني در مقابل اين عقب نشيني ها، آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را روز قدس اعلام كرد. در اين روز اجتماع مسلمانان در فضايي روحاني، زمينه بسيار مناسبي براي طرح همزمان مسئله فلسطين در جهان اسلام است. اعلام روز قدس حركتي بود در مقابل يهودي كردن بيت المقدس، سازشكاري هاي اعراب و پيشروي هاي اسرائيل. روز قدس حركتي بود در راستاي استراتژي اتحاد مسلمين و روز قدس بستر خيزش امواج انساني و احياي وسيع مسئله قدس و بيداري مسلمين بود. چون حكومت ها در خط امتيازدهي پي در پي به اسرائيل افتاده بودند، روز قدس عامل توقف اين روند و روزي بود كه ملت ها را نيز وارد معادله سرنوشت ساز قدس مي ساخت. "مسلمانان ننشينند كه حكومت هايشان برايشان

ص: 7532

عمل بكنند و اسلام را از دست صهيونيزم نجات بدهند ننشينند كه سازمان هاي بين المللي براي آنها كار بكنند، ملت ها خودشان قيام كنند و حكومت هاي خودشان را وادار كنند در مقابل اسرائيل بايستند و اكتفا نكنند به محكوم كردن" (17) "من از عموم مسلمانان جهان و دولتهاي اسلامي مي خواهم كه براي كوتاه كردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن، به هم بپيوندند و جميع مسلمانان جهان را دعوت مي كنم، آخرين جمعه ماه مبارك رمضان را كه از ايام قدر است و مي تواند تعيين كننده سرنوشت فلسطين نيز باشد بعنوان روز قدس انتخاب و طي مراسمي همبستگي بين المللي مسلمانان را در حمايت از حقوق قانوني مسلمانان اعلام نمايند." (18) امام خميني مي گفتند اگر يك ميليارد جمعيت مسلمانان مجتمع شوند و هر كدام يك سطل آب بريزند اسرائيل را آب مي برد و روز قدس مقدمه اي بود براي به راه انداختن راهپيمايي ها و تظاهرات همزمان مسلمانان جهان و راه اندازي امواج انساني عليه اسرائيل و براي نجات فلسطين. پاورقي: 1- ن، ك، بررسي انقلاب ايران. ع. باقي ص2 .16- صحيفه نور، جلد 1، ص 54 ، سخنان 3 .13/3/1342- صحيفه نور ، جلد 4، ص 30 ، مصاحبه با امل در تاريخ 4 .16/9/1357- صحيفه نور، جلد 18، ص 120، سخنان مورخ 31/6/1362. 5-

ص: 7533

تقدم و تاخر محورهايي كه در اين مقاله مطرح شده به مفهوم اولويت و اهميت هر بند نسبت به بند بعدي نيست بلكه برعكس، هر كدام از محورها مقدمه و زمينه اي براي بحث بعدي است و به همين دليل اهميت اين بندها از ديدگاه امام خميني در دو بند آخر بحث است كه به نوعي نتيجه گيري از مجموعه بحث هاي پيشين مي باشد. 6- در ديدار با نمايندگان جنبش هاي آزاديبخش در تاريخ 24/3/1361. صحيفه نور، جلد 16، ص7 .197- اعلاميه مورخ 18/3/1346 خطاب به ملل و دول اسلامي بمناسبت جنگ 1967 اعراب و اسرائيل. صحيفه نور، جلد 1، ص8 .139- سخنراني عليه جشن هاي دو هزاروپانصد ساله شاهنشاهي در تاريخ 6/3/1350. صحيفه نور، جلد1، ص9 .165- صحيفه نور، جلد 12، ص282، سخنان مورخ 10 .18/5/1359- صحيفه نور، جلد 12، ص 278، سخنان مورخ 11 .18/5/1359- صحيفه نور، جلد 18، ص 98، سخنان مورخ 12 .15/6/1362- صحيفه نور، جلد، ص 96، سخنان مورخ 13 .18/6/1343- صحيفه نور، جلد 6، ص 163، سخنان مورخ 24/2/1358 امام خميني در جمع نمايندگان كليمي. 14- صحيفه نور، جلد1، ص 172، سخنان مورخ 15 .6/3/1350- صحيفه نور، جلد 10، ص 93، سخنان مورخ 16 .10/8/1358- صحيفه نور، جلد 8، ص 235، سخنان مورخ 17 .25/5/1358- صحيفه نور، ج 15، ص 262، سخنان

ص: 7534

امام خميني در تاريخ 18 .25/9/1360- صحيفه نور، ج 8 ، ص 229، پيام امام به مسلمانان جهان و اعلام روز قدس در 8531/5/61. سرويس سياسي حضور

ص: 7535

فلسفه برائت از مشركين

3 چكيده: بسم اللّه الرّحمن الرّحيمالحمداللّه ربّ العالمين والصلاة والسلام علي سيّدنا محمد و آله الطاهرين واصحابه الميامين. السلام عليك يا بقيةاللّه في ارضه.اعوذباللّه من الشيطان الرّجيم، «براءة من اللّه و رسوله الي الّذين عاهدتم من المشركين».قرار بر اين بود كه امشب»(1)جلسه ياد بود امام را برگزار كنيم، ولي با توجه به اينكهمراسم برائت از مشركين، به دليل ممانعت مقامات عربستان انجام نشد، تصميم گرفتيم كه اين گردهمايي عظيم را تبديل به مراسم برائت كنيم كه اجراي اين مراسم بهترين شكل ياد امام در اين سرزمين است.اصولاً مراسم برائت، از بزرگترين يادگارهاي امام براي زائرين خانه خدا، ملّت ايران و كليه مسلمانان حهان است (هر چند آنچه كه شد، نه تنها اثرش از مراسم برائت كمترنبود،بلكه بمراتب بيشترنيز بود.»بعد از حرم امن خدا، هيچ مكاني براي اجراي مراسم برائت مناسبتر از مِني نيست. مني از سويي سرزمين عشق و از سوي ديگر سرزمين برائت است، سرزمين تولّي و تبرّي است.اين سرزمين از يك سو يادآور عشق يك انسان الهي (ابراهيم ع ) به خداوند متعال است؛ عشقي كه او را وادار مي كند فرزند جوان، زيبا و پيامبري چون اسماعيل كه در سنين پيري خداوند به او عنايت كرده را به دست خود قرباني كند و از سوي ديگر به پيروان ابراهيم و

ص: 7536

محمد درس مبارزه و رجم و طرد شياطين جن و انس مي دهد.امام: در تبيين فلسفه برائت مي فرمايند: بايد شياطين بزرگ، ميانه و كوچك (اولي، وسطي و عقبه) را از حريم مقدس اسلام راند.«ما بايد با فريادها و دعوتها و تظلم ها و افشاگري ها و اجتماعات زنده و كوبنده در مجمع مسلمين در مكه مكرمه، بتها را بشكنيم و شياطين را كه در رأس آنها شيطان بزرگ است رمي كنيم و طرد نماييم تا حجِّ خليل اللّه و حبيب اللّه و ولي اللّه مهدي عزيز را بجا آورده باشيم والا در حق ما گفته مي شود: «ما اكْثَرَ الضّجيجُ وَ اقَلَّ الْحَجيج!».1 بنابراين مِني مكان مناسبي براي اظهار عشق و محبت به خدا و ابراز نفرت و برائت از دشمنان خدا از كليه مشركين و متكبرين و در رأس آن متكبر بزرگ آمريكاست.موضوع سخنم در اين مراسم با عظمت «فلسفه برائت از مشركين» است.شرك چيست؟شرك، ضد توحيد است؛ توحيد يعني اعتقاد به خداي يگانه و اينكه هيچ چيز و هيچ كس در جهان منشأ اثر نيست جز خداي يكتا.شرك، يعني اعتقاد به قدرتهاي موهوم و پنداري. قدرت موهوم ممكن است بت نفس امّاره باشد، همانطور كه در قرآن كريم آمده: «أفرأيتَ مَنْ اتَّخَذَ الهَهُ هَواهُ»،2 ممكن است بت جماد باشد، همانند؛ لاتْ و هُبَل كه

ص: 7537

پيش از بعثت پيامبر اسلام در حجاز مورد پرستش قرار مي گرفتند، و ممكن است بت حاكميت هاي طاغوتي و قدرتهاي نامشروع حاكم بر جوامع انساني باشد كه امام امت اين قدرتهارا «بتهاي نوين» ناميده است.موحد كيست؟موحد نه خود پرست است نه جماد پرست و نه قدرت پرست؛ موحد فقط خدا را منشأ اثر و قدرت مي داند و لذا فقط او را مي پرستد و از او اطاعت مي كند. موحد فقط خدا را مالك سود و زيان مي داند و لذا فقط از او استمداد مي كند و از او بيم دارد. بر هيچ قدرتي جز خدا تكيه نمي كند و از هيچ قدرتي جز خدا نمي هراسد.مثل اعلاي توحيد، در قرن ما امام خميني رضوان اللّه تعالي عليه بود كه با تكيه بر قدرت خداوند يكتا از طاغوت ها نهراسيد و در برابر همه بت هاي نوين جهانِ شرك و در رأس آنها آمريكا ايستاد و انقلاب اسلامي را در ايران به ثمر رسانيد و صريحاً اعلام كرد كه: «آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند...!»و نمونه بارز امت توحيد، مردم مسلمان ايران است كه به بركت انقلاب اسلامي و رهبري هاي امام و خلف صالح او حضرت آيةاللّه خامنه اي با تكيه بر قدرت خداي يكتا در برابر توطئه هاي پيچيده و تهاجم سنگين سياسي، فرهنگي،اقتصادي و نظامي قدرتهاي شيطاني همچنان ثابت

ص: 7538

و استوار ايستاده اند.و شما زائرين خانه خدا، نمونه و نماينده آن امت هستيد كه در روز برائت با سكوتي رساتر از فرياد، فريادهاي توفنده مرگ بر آمريكا و مرگ بر اسرائيل را در كنار خانه خدا سرداديد و اعتقاد خود و مردم مسلمان ايران به توحيد ناب و برائت از شرك و مشركين جهان را به نمايش گذاشتيد. و اينك نيز در سرزمين مني سرزمين برائت، براي اقامه برائت از مشركين گردهم آمده ايم.مشرك كيست؟مشرك در برابر موحد، گاه «خود»، گاه «جماد»، گاه «زورمداران جهان» را مي پرستد و گاه «هرسه» را.خطر بزرگي كه جهان اسلام را تهديد مي كند شرك به مفهوم سوم است كه منشأ آن شرك به مفهوم اول خودپرستي مي باشد.امام صادق عليه السلام درباره اين نوع از شرك در تفسير آيه: «وَالَّذينَ اجتنبوا الطاغوت ان يعبدوها» مي فرمايد: مَنْ اطاع جَبّاراً فَقَدْ عَبَدَهُ.3همچنين درباره نقش اساسي شناخت اين نوع از شرك و توطئه دشمنان اسلام مي فرمايد:«در حكومت بني اميه آموزش ايمان آزاد، ولي آموزش شرك ممنوع بود و انگيزه آنها از اين ممنوعيت آن بود كه وقتي مردم را به شرك وا مي دارند، آنان متوجه نشوند.»نقش برائت از مشركين در جهان اسلام چرا اين همه پافشاري مي كنيم كه برائت از مشركين اقامه شود، چرا رهبر عزيز ما حضرت آيةاللّه خامنه اي در پيامي

ص: 7539

كه در پاسخ اينجانب داده اند تأكيد فرموده اند كه «مراسم اقامه برائت، حق مردم ايران است و هيچ كس حق جلوگيري از آن را ندارد.»نقش برائت از مشركين در جهان اسلام در صورت فراگير شدن آن، نفي قدرتهاي استكباري و سلطه جويي آنها است. منشأ همه مصائبي كه جهان اسلام امروز گرفتار آن است سلطه طلبي قدرتهاي استكباري و در رأس آنها آمريكاي تبهكار است.ريشه اصلي مصائب مردم مسلمان، مظلوم و مقاوم بوسني هرزگوين، سلطه طلبي استكبار است، صربهاي جنايتكار با فرصتي كه قدرتهاي استكباري و در رأس آن آمريكا به آنان مي دهند مرتكب جناياتي مي شوند كه زبان از ذكر آن شرم دارد.ريشه اصلي مصائب مردم فلسطين سلطه طلبي استكبار است.ريشه اصلي مصائب مسلمانان جنوب لبنان، عراق، مصر، الجزاير، كشمير، تاجيكستان و هرنقطه اي از جهان كه مسلمانان در آن هشيار شده اند و مي خواهند اسلام را برسرنوشت خود حاكم كنند، چيزي جز سلطه طلبي استكبار نيست.براي خاتمه دادن به سلطه طلبي مستكبرين تنها راه، وحدت صفوف مسلمين است، وحدت هم با شعار حاصل نمي شود، تا ريشه هاي شرك از جوامع اسلامي زدوده نشود، تا بت نفس اماره كه ريشه همه فسادها و جدايي هاست شكسته نگردد و بالأخره تا برائت از مشركين به مفهوم مطلق و كامل آن در جوامع اسلامي تحقق نيابد، وحدت

ص: 7540

حاصل نمي شود و مشكلات جهان اسلام حل نمي گردد.با وحدت كلمه است كه مسلمانان جهان و دولتهاي اسلامي مي توانند به جنايات صربها پايان دهند، تنها دعا كافي نيست، تنها كمك مالي به مسلمانان بوسني كافي نيست.بايد دولتهاي اسلامي به آنها سلاح برسانند، مسلمانان مظلوم بوسني احتياج به كمك نظامي دارند، اگر دولتهاي كشورهاي اسلامي با هم يكدل و يكزبان باشند مي توانند كمك نظامي به مظلومين برسانند.دولتهاي اسلامي با وحدت كلمه مي توانند به حيات ننگين رژيم اشغالگر قدس خاتمه دهند. «مذاكرات صلح» و به تعبير درست رهبر معظم انقلاب «مذاكرات ظلم!» دردي را دوا نمي كند و از نظر ما محكوم است.استكبار جهاني و در رأس آنها آمريكا خوب مي داند كه تنها سدّي كه در برابر سلطه طلبي آنها قرار دارد اسلام انقلابي و به تعبير زيباي امام راحل «اسلام ناب» است.به همين دليل از همه امكانات خود براي ضربه زدن به اسلام و طرفداران واقعي آن، از انواع توطئه هاي فرهنگي، اخلاقي، سياسي، اقتصادي، حقوقي، تبليغاتي و نظامي با تمام توان استفاده مي نمايند.ماجراي كتاب سلمان رشدي مرتد نمونه اي از توطئه هاي فرهنگي استكبار عليه اسلام بود كه با حكم قطعي امام امت مبني بر ارتداد و وجوب اعدام او كه مورد تأييد علماي بزرگ جهان اسلام و توده مردم مسلمان جهان قرار گرفت، اين

ص: 7541

توطئه بحمداللّه خنثي شد.از آنجا كه جمهوري اسلامي ايران كانون اصلي اسلام گرايي در تاريخ معاصر است، بيش از همه مورد انواع تهاجم ها و مورد بغض و كينه آمريكا است و اين سند افتخار ما است.ولي به خواست خدا عليرغم همه تلاشهاي آمريكا و اذنابش روز بروز اسلام گرايي در جهان بيشتر رشد مي كند و همه تلاشهاي مستكبرين براي ضربه زدن به اسلام نه تنها نتيجه اي ندارد، بلكه عكس نتيجه مي دهد (و مكروا و مكراللّه واللّه خيرالماكرين).4همانطور كه امام راحل ما پيش بيني كرده، اسلام همه سنگرهاي كليدي جهان را فتح خواهد كرد و اين قرن، قرن پيروزي مستضعفين بر مستكبرين خواهد بود. اميدواريم در آينده اي نزديك شاهد جهاني شدن اسلام به رهبري مهدي آل محمد باشيم.خدايا فرج او را نزديك گردان. خدايا مظلومين بوسني، مظلومين فلسطين و مظلومين جهان را در لبنان، عراق، مصر، الجزاير، ميانمار، كشمير، آذربايجان، تاجيكستان و... نصرت فرما.پاورقي ها:1 بحارالانوار، ج 24، ص 124، حديث 2. 1 جاثيه : 3. 23 بحارالانوار، ج 23، ص 362، حديث 4. 20 آل عمران: 54 .» اين سخنراني در تاريخ 11/3/1372 مطابق با يازدهم ذي الحجة الحرام (به افق حجاز) در مني ايرادگرديده است. محمد محمدي ري شهري

ص: 7542

قانون مندي حاكم بر سيره نظري و عملي امام خميني(ره)

6 چكيده: افكار بلند و انديشه هاي حضرت امام(ره) و عملكرد ايشان به گونه اي است كه بيان ناقص ما نمي تواند آن چنان كه هست اين موضوع را تبيين كند. با وجود اين، سعي مي كنيم مطالب خود را به طور اجمال در حد توان ارائه دهيم. مديريت و تصميم گيري بحث نخست، تبيين كلي ارتباط مديريت با تصميم گيري است. اصولامديريت انباشتي از تجربه هاي بشري است كه به تصميم سازي وتصميم گيري مديران براي تدبير امور كمك مي كند. به تعبيري مي توان مديريت را مترادف با تصميم گيري دانست كه هر لحظه مديربا هدف گذاري، سازمان دهي، برنامه ريزي، نظارت و هم آهنگي، اعلام موضع مي كند كه مديران به طور معمول به آن اقدام مي كنند و تلاش بر اين است كه اين تصميم گيري ها مدون، منضبط و مضبوط در اختيارجامعه بشري قرار بگيرد. امروزه از مديريت به عنوان تكنولوژي طلايي روز ياد مي كنند; يعني بالاترين نوع توان مندي كه در اختياربشر قرار گرفته تدبير امور است. البته اين توان مندي به طورمطلق در اختيار رب العالمين است. همه جوامع به اصطلاح صنعتي ياپيشرفته، امروز به اين مهم دست يافته اند كه راز توسعه منطبق با ارزش هاي خودشان را در ارتقاي توان مندي هاي مديريت جستجوكنند. با اين تعبير، تلاش هايي كه صورت گرفته در اين جهت بوده كه آيادر شيوه تصميم گيري حضرت امام(ره) قانون مندي خاصي حاكم بوده است؟ تصميماتي همچون تدوين و تصويب

ص: 7543

قانون اساسي، توقف جنگ ويا انتخاب نام نظام جمهوري اسلامي كه نزد همه مشهود است وتصميمات خرد و كلاني كه در حوزه شخصي گرفته شده، آيا از يك قانون مندي خاص پيروي مي كرده اند، يا خير؟ در توضيحاتي كه ارائه خواهم كرد، تلاش اين بوده كه براي چنين تصميم گيري هايي در زبان و ادبيات مديريت، قانون مندي خاصي جستجوشود و آن قانون مندي تحت عنوان يك نظريه و يك تئوري مطرح شود كه نام بحث خود را «تئوري مديريت بر مبناي اصول»مي گذارم. به عنوان مثال اصرار بر تنظيم و تدوين و تصويب قانون اساسي ازديد ادبيات مديريت، اولين كاري است كه بايد انجام شود تا نظام را هدف مند كند. اين امر به طور كامل با چارچوب هاي نظري مديريت منطبق است و حاصل آن استقرار سريع اركان نظام بود; يعني سازمان دهي و تقسيم كار بين اركان نظام و تاكيد بر اين كه اين اركان در يك ارتباط منسجم عمل كنند. در بررسي تصميمات حضرت امام(ره) شاهد تفاوت هايي با شيوه هاي تصميم گيري رايج در مديريت هستيم. در ادبيات رايج مديريت اين شيوه ها را تحت عنوان«نظامات تصميم سازي» مي شناسند. در اين تلاش اين نظريه به طورتدريجي شكل گرفت كه آيا مي توان در قالب ادبيات رايج مديريت اين قانون مندي را تعريف و عرضه كرد؟ به همين منظور آن چه را كه در اين ده دوازده سال تهيه و تدوين و سعي شده ارتباطشان

ص: 7544

بايكديگر سنجيده شود، در قالب بيان مديريتي عرضه مي كنيم. نظريه هاي مديريت را در قالب عناصر اساسي نظريه، اصل نظريه،فرض هايي كه بر آن حاكم است و استنتاج قضايا از اين نظريه ارائه خواهيم كرد و سعي مي كنيم به همين كيفيت اين مطالب رادسته بندي كنيم. در اين نظريه، چهار عنصر اساسي مورد توجه وعنايت قرار گرفته است: 1 اصول و مباني ارزشي (كه در ادبيات مديريت كمتر به آن اشاره مي شود) يكي از عناصر اصلي كه حضرت امام(ره) به اتكاي آن تصميم گيري هايش را اعلام مي كرد، اصول و مباني ارزشي حاكم براسلام و وجود ايشان بود. 2 شناخت موضوع، يعني دركي مطابق با واقعيت و شناختي بسياردقيق و عميق از پديده هاي خارجي و آن چه كه در موردش تصميم مي گيرند. 3 علم مديريت، يعني مجموعه اطلاعات مديريتي كه انباشته شده وبه علوم مديريت رايج تبديل شده است و يكي از عناصري است كه درتصميم سازي و تصميم گيري به شدت مورد استفاده قرار مي گيرد. 4 هنر مديريت، به مفهوم توان به كارگيري علم مديريت. معمولاهنر مديريت را توان مدير در به كارگيري دانش مديريت در صحنه عمل تعريف مي كنند و به تعبيري اصول و مباني و ارزش هاي مفاهيم مجرد به كمك هنر مديريت است كه جنبه اجرايي پيدا مي كند و به سازمان، مقررات و رويه تبديل مي شود. تركيب اين چهار عامل،

ص: 7545

تصميم گيري را محقق و ممكن مي كند; يعني در واقع نوعي ما حصل تهيه و تدوين و جمع آوري اين عوامل چهارگانه است كه به صورت يك تصميم نمايان مي شود. اصول را بايدنبايدها، جهت گيري ها و محكمات دين مبين اسلام قرار دهيم; يعني اصولي كه منبعث و برخاسته از نظام ارزشي حاكم بر جمهوري اسلامي است. به تعبير اين بايد نبايدها و اصول ارزشي جوهره تصميم هاي مديريتي است كه ما نام آن را «مديريت بر مبناي اصول» مي گذاريم. ارتباط مديريت با اصول ارزشي در باب مديريت كه مي گويند، جوهره مديريت برنامه ريزي، جوهره برنامه ريزي هدف گذاري و جوهره هدف گذاري شناخت است. منتهي شمااگر از مجموعه اي كه بر آن حكومت يا تصدي مي كنيد يا حاكميتي رااعمال مي كنيد شناخت دقيق نداشته باشيد نمي توانيد اهداف معين وقابل وصولي را تعبيه كنيد، تا هدف معين نشود، راه رسيدن به هدف روشن نمي شود. پس اگر شناخت ايجاد شد، ساير عوامل مديريت هم به خدمت گرفته مي شود. حال ببينيم جوهره شناخت چيست كه به آن هويت مي دهد. مهم ترين عامل در شناخت، نظام ارزشي است; به تعبير ديگر، وزن و اهميت عوامل در شناختي كه انسان پيدا مي كند، بستگي به اين دارد كه جهان بيني و شاكله ارزشي اش چگونه حكم مي كند. بنابراين خودشناخت، بدون نظام ارزشي هويت ندارد و نمي تواند ما را به سوي تصميم گيري هاي خردمندانه و حكيمانه راهنمايي كند. جايگاه علم مديريت و نسبتش با اصول ارزشي چنين است كه

ص: 7546

مدير به استنادنظام ارزشي كه براي خود قايل است، مقررات، قوانين، سازمان ووزن عواملي را كه برايش مطرح است تعبيه و طراحي مي كند. نهايتامي توان اين گونه تعبير كرد كه براي تحقق اهداف، اصول و ارزش ها،ابزار اصلي، علم مديريت است. علمي كه مي تواند هدف و راهبرد مناسب ارائه دهد و چگونگي وضعيت سازمان، روش ها و مقررات را معلوم كند تا بتواند به هم آهنگي وتصميم گيري و ايجاد انگيزش برسد. به اين ترتيب نسبت مديران باعلم مديريت اين گونه است كه براي توليد شيوه هاي تصميم گيري ونظم و نسق امور و مقرراتي كه مورد نياز است بايد علي القاعده به طراحي روش ها و شيوه ها دست بزند كه در وراي اين طراحي هانظام ارزشي نهفته است. به اين ترتيب از ديد ما، علم مديريت ابزار اصلي تحقق ارزش ها، اصول و اهداف و سياست هاي يك نظام است و خود منبعث از نظام ارزشي مدير مي باشد و هنر مديريت توان به كارگيري اين علم براي تحقق اصول و مباني ارزش ها است وتصميم گيري، تجلي هنر مديريت در تلفيق اصول و مباني باواقعيت هاي عيني است و استفاده از علوم مديريت و هنر مديريت درتلفيق با يكديگر، مي تواند اين موضوعات را در صحنه عمل به اجرابرساند. با توجه به عواملي كه برشمرديم اگر اين نگاه را بپذيريم كه جوهره مديريت، تصميم گيري است و تصميمات مبتني بر نظام ارزشي ايي كه جهت گيري ها و سمت

ص: 7547

و سوها را مشخص مي كند در بطن تارو پود تكنولوژي مديريت، كه از چهار عامل:انسان، نرم افزار، سخت افزار و نيروي انساني تشكيل شده، تجلي مي كند. با اين كيفيت و با چنين نگاهي به بحث مديريت، يعني نظريه مديريت بر مبناي اصول ارزشي، هر تصميم و تدبيري،به گونه اي عبادت تلقي مي شود. چون بشر در برابر مسائل اجتماعي،اقتصادي و فرهنگي به طور مرتب بايد موضع بگيرد، فرد مسلمان به استناد نظام ارزشي اش در تقابل با واقعيت ها بايد تشخيص بدهد كه آيا واقعيت ها را به يك نظام ارزشي حاكم كند يا نظام ارزشي رامبنا بگيرد و تصميمش را اعلام كند. به اين ترتيب هر تصميم وتدبيري، با توجه به پايه اي كه براي اصول و مباني ارزشي در اين نظريه قايل شديم، نوعي عبادت تلقي مي شود. دوم اين كه حصول اطمينان از شناخت موضوع، امري اساسي تلقي مي شود; يعني بدون اين كه از پديده ها و واقعيت هاي خارجي دريافت دقيق و صحيحي داشت نمي توان به اصول و مباني اتكا كرد، از اين رو شناخت پديده ها و اعلام اصول و مباني و مواضعي كه مدير ابرازمي كند، يك امر بسيار اساسي است. سوم اين كه تصميم گيري امري علمي محسوب مي شود. به اين مفهوم كه تجربيات تصميم گيري را بايد تدوين و تنظيم كرد و آن ها را قابل اشاعه و استفاده نمود. علاوه بر اين دو ركن، اگر بخواهيم اصول و مباني به درستي محقق بشود،

ص: 7548

بايد هم به واقعيت ها توجه كنيم وهم از علوم مديريت بهره بگيريم. احراز توان مندي در مديريت،امري پيچيده و خطير است; يعني آگاهي از علم مديريت كافي نيست بلكه بايد توان به كارگيري اين علوم و تجربيات را در صحنه عمل نشان بدهيم كه به آن «هنر مديريت» مي گويند. نهايتا اين كه اصول و ارزش ها جان مايه مديريت و مديريت، علت العلل تحقق ارزش ها و اصول است. با تعريفي كه از علم مديريت داديم، مديريت ضمن اين كه از ناحيه اصول ارزش ها متاثر شده و اين اصول تنظيم،تبيين و تدوين شده و به روش ها و مقررات و آيين نامه ها وتكنيك هايي در مديريت تبديل گرديده، وسيله اي ست براي تحقق ارزش هاي مدنظر مدير يا نظام مديريتي كه در آن قرار گرفته است. با عنايت به آثار و تبعاتي كه اين نگرش دارد نظريه اي را كه تبيين شد در چهار فراز بيان مي كنيم. اول اين كه اين نظريه اعلام مي كند كه تصميمات و مديريت هر فرد مسلمان متاثر از چهار عامل زير است: 1 اصول و مباني اعتقادي; 2 شناخت موضوع; 3 علوم مديريت; 4 هنر و تجربه مديريت. به طور خلاصه، فرد مسلمان همواره بر مبناي اصول و در جهت تحقق آن ها از يك سو و توجه به شرايط مقتضيات حاكم از سوي ديگر باكمك دانش و تجربه مديريت، تصميم مي گيرد. هر اندازه درك ازاصول و پاي بندي

ص: 7549

به آن ها قوي تر، ناخت شرايط و مقتضيات واقعي تراست. از سوي ديگر هر قدر بهره گيري از علم و تجربه مديريت افزون ترباشد، تصميمات حكيمانه تر، كم هزينه تر و آثار و بركات آن ماندگارتر است. در بحث هاي نظريات مديريتي بايد اين نوع آثار و ادعاها را بابررسي تصميمات اثبات كرد، ما در اين زمينه مطالعاتي را انجام داديم كه به طور فشرده ارائه مي كنيم: فرد مسلمان بر اين اساس،به طور مستمر تلاش مي كند كه با تجهيز دروني يعني تهذيب وتزكيه، تعليم و تربيت و تغيير و فراهم سازي شرايط بيروني، درجهت پياده شدن اصول و مباني اش با محيط جدال كند تا آن را براي تحقق اصولش آماده نمايد و تصميمات حكيمانه تري را اتخاذ كند;يعني تلاش مستمر براي تغيير درون و بيرون. شيوه مديريتي امام خميني(ره) شما مي توانيد با اين مدل، تصميمات حضرت امام خميني را چه دربعد زندگي فردي و چه در بعد كلان اجتماعي تبيين كنيد; مثلا چهارعاملي را كه اشاره كردم، يعني تجربه و هنر مديريت، علم مديريت، اصول و مباني و عامل شناخت از موضوع را در چند تصميم ايشان در نظر بگيريد: اصرار ايشان بر تنظيم و تبيين و جاري شدن قانون اساسي نشان دهنده اشراف و آگاهي از منظر رهبري يك نظام، به هدف مند كردن نظام بوده است; يعني اولين كاري كه در علم مديريت بايد صورت بگيرد اين

ص: 7550

است كه نظام را هدف مند كنيد. تدوين قانون اساسي ازاين سنخ بوده است. وقتي كه بحث اسم نظام حكومتي پيش آمدفرمودند: «جمهوري اسلامي، نه يك كلمه كم و نه يك كلمه زياد». با اين كه تمام گروه هاي سياسي، اين مسئله را به صورت ديگري تعبير و تفسير مي كردند. ايشان به استناد شناخت و استنباطي كه از خواست و نگرش مردم داشتند و با تكيه بر اصول و مباني، بدون ذره اي ترديد با آرامش كامل فرمودند: «جمهوري اسلامي». اين نشان مي دهد كه امام از آن عوامل به خوبي بهره مي بردند و تصميم مي گرفتند. شناخت از موضوع و اتكابه علم مديريت در منظر رهبري، اولين كاري است كه نظام راهدف مند مي كند. از آن طرف، تكيه بر اصول و مباني و توان به كارگيري اين كه هدف چگونه با مجموعه شما هم آهنگ باشد. هرگاه ايشان اعلام موضوع و تصميمي مي كردند، عقب تر يا جلوتر از مردم نبودند، بلكه دقيقا در كنار آن ها بودند. به اين ترتيب مي بينيدكه هر چهار ركن در تصميم ايشان در اين موضوع تجلي مي كند. بعضي از تصميمات امام ظاهرا ناهم آهنگ با مقتضيات محيط است، مثلا حكم اعدام سلمان رشدي شايد از جمله اين مسائل باشد. علت دير هضمي اين گونه تصميمات امام اين است كه اين تصميمات در بعد زمان معنا پيدا مي كند; يعني بعد تصميم و عمق تصميم ممكن است پنجاه سال، يك قرن

ص: 7551

يا چند نسل باشد. به علت محدوديت ذهن ما و دوربودن از آن نگاه و منظر اين طور به نظر مي آيد كه ايشان بدون توجه به مقتضيات و شرايط زمان تصميم گرفته اند. منتها چون تصميم ايشان، تصميم بلندي است با وجود گذشت سال هاهنوز از نظر ادبيات مديريت درك نشده است. اگر اين زمان را كمي طولاني تر بكنيد متوجه مي شويد كه به مقتضيات هم توجه شده و درواقع بر مبناي اصولي و به اتكاء مقتضيات، تصميمي را اتخاذكرده اند. يكي ديگر از تصميم گيري هاي مهم امام، پذيرش قطعنامه است. كساني كه در كوران تصميم گيري حضرت امام بودند، خوب مي دانند كه در بحث قطعنامه في الواقع مديريت كشور تصميم مي گرفت و جلو مي رفت. روزي كه آمدند و گفتند به اين دليل نمي توان جنگ را ادامه داد، امام تشخيص مصلحت دادند كه با حفظ اصول اين جا توقف مي كنيم. يعني هيچ گاه از اصول دست برداشته نمي شود. در اين مدل و در اين تئوري، مديريت بر مبناي اصول حاكم است، ولي اگر مقتضيات خوب شناسايي نشود، هزينه تصميم بالاست. آن جا اگر اين توان اجازه نمي دهد يا مقتضيات فراهم نيست يا درك از اصول و مباني و واقعيات آن چنان كه بايد و شايدشفاف نيست، مدير تصميم مي گيرد و تشخيص مصلحت مي دهد. كما اين كه اين مكانيزم در تمام نظام اداري كشور بعد از چند سالي تعبيه شد. تلاش هاي دروني و بيروني امام، زبانزد همه

ص: 7552

است. ايشان علي رغم قرار گرفتن در منصب امامت امت و رهبري انقلاب اسلامي در جهان امروز، در هيچ زماني از تزكيه درون به عنوان يك امر اساسي واجب و مقدم بر هر كاري غفلت نكردند. بيت مكرم امام(ره)ادبياتي در اين زمينه توليد كرده كه نشان مي دهد، عبادت، تزكيه و تهذيب، آن هم در آن مقام، جزء لاينفك خودسازي و تجهيز درون نزد ايشان امري اساسي بوده است. از آن سو مطالعه مستمر و اطلاع روز به روز از وضعيت مردم دنيا از طريق راديوها و روزنامه هادر چنين موقعيتي همواره يكي از اصول اساسي زندگي حضرت امام(ره) بوده است. ايشان برخي تصميمات را علي رغم اعتقاد به صحتش اعلام نكردند و منتظر فراهم آمدن شرايط شدند. بررسي اين موضوعات نشان مي دهد كه خيلي از تصميمات شايد از سال58 - 59 در ذهن امام بوده، ولي هيچ موقع اعلام نكردند تا شرايطفراهم شد. اين رفتارها حاكي از تبعيت تصميمات ايشان از يك چنين مدلي است و در داخل اين نظريه دو فرض اساسي وجود دارد:فرض اول اين است كه اعتقاد ما به دين مبين اسلام به عنوان كامل ترين و فطري ترين دين و دستورها و اصول ثابتش براي انتخاب زندگي صحيح فردي و اجتماعي، در پشت اين نظريه قرار دارد و فرض دوم، مديريت و تدبير امور فردي و اجتماعي است. بي مناسبت نيست كه اشاره كنيم

ص: 7553

امروزه در دنياي غرب از مديريت فردي به عنوان خود مديريتي استفاده مي شود; يعني همان جهاد اكبر كه از ديدگاه حضرت امام(ره) در آن چند مرحله بايد طي شود: تفكر، عزم، مشارطه، مراقبه، محاسبه و تذكر. اين ها را اگر به عنوان يك مدل تهذيب و تزكيه شخصي، هر روز و هر هفته به كاربگيريد، مديريت فردي مي شود. كسي كه نتواند خود را مديريت كنداز عهده مديريت جامعه هم برنمي آيد. به اين ترتيب مديريت وتدبير امور اجتماعي و فردي با نگاه اعتقادي عين دين ورزي وعبادت حق تعالي است. نتيجه استنتاج هايي كه از اين قضيه مي توان كرد به صورت زير است:1 اصول و مباني اعتقادي پايه و چهارچوب اصلي و شكل دهنده سمت و سوي حركت و جوهر تصميمات هر فرد مسلمان است. 2 اصول و مباني اعتقادي، تعيين كننده وزن عوامل در شناخت پديده است و به شناخت از پديده هويت مي بخشد. يعني شناخت هايي كه امروزه در علوم مديريت وجود دارد، فارغ ازهويت هاي ارزشي، عوامل اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي را تعبيه مي كند كه اگر به دنبال آن يك چهارچوب نظري نباشد، اين شناخت هويت ندارد. 3 اصول و مباني اعتقادي آفريننده علوم و فنون مديريت براي تدبير امور فردي و اجتماعي است. 4 شناخت از موضوع و واقعيت ها در سرعت و شتاب حركت به سمت تحقق اصول و مباني اعتقادي و شدت

ص: 7554

رعايت آن ها تاءثير مي گذارد;يعني اين كه ما با چه سرعتي به سمت تحقق اصول حركت كنيم تابع مقتضيات و شرايط عيني جامعه است. از اصول دست برنمي داريم، ولي اگر شرايط فراهم نباشد، بعد زماني تحقق اصول و مباني، طولاني ترمي شود. مهم اين است كه در راه باشيم و اين نوع نظريه مي گويدبا چنين اعتقاد و چنين نظامي حتما به هدف مي رسيم. 5 سرعت حاصل از مقتضيات و سمت و سو، تابع اصول و مباني است. درك و دريافت عميق از اصول و پاي بندي به آن ها مقدم بر هر عامل ديگري در تصميمات اثر مي گذارد و به تصميمات و اعلام مواضع شفافيت مي بخشد. هر تصميم مديريتي يك حركت اعتقادي است. به اين ترتيب، اصل بر تقدم اصول است نه تقدم واقعيت ها، كه از آن به عمل گرايي رئاليستي تعبير مي شود. 6 نتيجه تصميمات و سرعت رسيدن به دستاوردها فرع بر قضيه است و در واقع فرد مسلمان عمل به تكليف مي نمايد. اصلي كه مكرر از ناحيه حضرت امام(ره) بر آن تاكيد مي شد، اين بود كه: «ما به تكليف عمل مي كنيم». 7 به لحاظ ورود خطا در برداشت از اصول و درك واقعيت ها آن طور كه هستند، مجاهده مستمر فرد براي ارزيابي تصميمات وچگونگي عملكرد عوامل چهارگانه ضروري است. يعني مدير مسلمان درچنين نظريه اي هيچ گاه از عواقب تصميم خود غفلت نمي كند و مرتب با آثاري

ص: 7555

كه از اين تصميمات به او منعكس مي شود، يا علم خود رانسبت به واقعيت ها بالا مي برد يا علوم مديريت را ارتقا مي دهد،يا اصول و مباني اش را شفاف تر مي كند، با تهذيب فردي و برداشت صحيح تر و يا تجربيات مديريتي خود كه هنر مديريت است به آن ها جلا و غنا مي بخشد كه بتواند در مرحله بعد با توان مندي بالاتري بر اساس اين نظريه اقدام كند. 8 در جلا بخشيدن و كارآمد كردن الگوي تصميم گيري تجهيز فردي براي درك بهتر اصول و مباني اعتقادي، فراگيري علوم مديريت وارتقاي تجربه و هنر مديريت و اشراف به زمان و مكان و در راس همه تزكيه نفس ضامن موفقيت روزافزون فرد مسلمان است. 9 استفاده مكرر از اين الگو توسط مديران، استحكام مديريت فردي، يعني تقواي ساختارهاي حاكم به يك نظام در مقياس فردي را«شاكله» مي گويند. اگر عملكرد فرد مثبت باشد، مي گويند فردمتقي است و با صداقت كار مي كند. استفاده مكرر از از اين موضوع توسط مديران به استحكام مديريت فردي و مديريت اجتماعي مي افزايد; يعني يك سيستم خودش، خودش را تصحيح مي كند. 10 شفافيت اندازه گيري عوامل موثر در الگو يعني همان علوم وهنر مديريت، اصول و مباني و شناخت واقعيت ها موجب تميز دادن سريع اين عوامل مي شود. مدير اگر مدعي باشد كه اين الگو رادنبال مي كند مي توان در عملكرد اجتماعي و فردي اش صحت و سقم ادعايش را پيدا

ص: 7556

كرد. 11 راه توسعه علوم و مديريت با ويژگي هاي اسلامي با به كارگيري اين الگو و به صورت تدريجي حاصل مي گردد. 12 بهره گيري از اين الگو هزينه هاي مديريت را در بلند مدت كاهش و بهره وري نظام را افزون مي كند. اين نظريه كه در قالب پيش فرض ها، عوامل اساسي ذي مدخل، آثار ونگرش حاكم به اين عوامل و نهايتا استنتاج هاي دوازده گانه اي كه اشاره كرديم و ما آن را «مديريت بر مبناي اصول» مي ناميم، براساس ادبيات مديريت رايج، تبيين شده كه بتوان در فضاي اداري كشور به آن تمسك پيدا كرد. سامان يابي نظام اداري كشور در انتهاي اين بحث به لحاظ اين كه مسئوليت نظام اداري كشور برعهده بنده گذاشته شده، چند نتيجه گيري براي نظام اداري كشورمي توان از اين بحث استخراج كرد كه اگر نظام به آن اهتمام كنداين كار تحقق پذير و شدني است:1 هدف توسعه، تحقق اصول ارزش هاي اسلامي است. لذا سيره عملي ونظري حضرت امام(ره) و قانون مندي هاي حاكم بر آن ضامن موفقيت است. 2 برنامه ريزي براي تربيت و تعليم هدف مند مديران در تمام عرصه ها اولويت اول نظام اسلامي است كه در اين هيجده سال بدين مهم همت نگماشته ايم. 3 تبيين كاربردي روش هاي تصميم گيري براي مديريت فردي واجتماعي در تمام عرصه ها، همكاري سامان يافته دانشگاه، حوزه ومديريت اجرايي را مي طلبد. 4 لازمه بهره وري و شايسته سالاري در نظام اداري نهادمند

ص: 7557

شدن چهار عامل: تعهد، تخصص، دانش و هنر مديريت و اشراف به موضوع در مراحل مختلف از اهم مسئوليت هاست. اساس قضيه در اين بحث به اين برمي گردد كه اگر اعتقاد ما درنظام اسلامي الگو قرار دادن حضرت امام سلام الله عليه است واز آن طرف هم مدبر العلوم خلقت و جهان هستي حق تعالي است و ازطرفي دنيا نيز عملا ثابت كرده كه توسعه منابع انساني محورتوسعه است و مديران به هنجار براي چنين نظامي اصل و اساس قضيه هستند و با عنايت به اين كه حدود بيست سال از انقلاب گذشته،نشان مي دهد كه يكي از غفلت هاي اساسي و تاريخي ما بحث توسعه مديريت بر مبناي اصول ارزش هاي اسلامي است كه ان شاء الله باهمتي كه دولت و نظام مي كند آغازي براي دست يابي به چنين آرزوهاو آرمان هايي باشد. مهندس محمد باقريان

ص: 7558

قدس و فلسطين درانديشه روح الله

14 چكيده: 1- از مصيبتهاي بزرگ مسلمين ، قضيه اسرائيل تجاوزكار است و از طرف شاه برخوردار از كمك است و دول اسلامي غالبا در اين امر مهم حياتي بي تفاوت هستند . صحيفه نور ، ج 2 ، ص 2 . 41- در فلسطين يك عده محدودي از اين صهيونيست ها ، از اين يهودي ها ، يك قسم از اين اسرائيل يك عده محدودي اين قدر ممالك عربي را كه بيش از صدميليون جمعيت دارد ، طوري كرده است كه يابعضي شان تسليم او شده اند ، بعضي شان هم نمي توانند هيچ كاري بكنند. مي گويند آمريكا پشت سر اوست . خير بي عرضه هستيد ، بي عرضه اند. . . اگر اين قدرت ، قدرت صد ميليوني عرب باهم مجتمع بشوند ،آمريكا هم نمي تواند كاري بكند ، اروپا هم نمي تواند هيچ جانمي تواند كاري بكند . اگر يك وقت استشمام اين را كردند كه اين دول عربي مي خواهند باهم مجتمع بشوند ، يك كاري بكنند برهم بخورد اين اجتماعشان ، مثلا رئيس جمهور مصر را ببرند به آنجا . صحيفه نور ، ج 2 ، ص 3 . 248- ما در قضيه فلسطين هميشه مخالف با شاه و اسرائيل وپشتيبانان آنان بوده و با شما همصدا بوديم و مظالم اسرائيل رابه ملت ها رسانديم و حال كه ملت ايران در زير چكمه دژخيمان

ص: 7559

شاه و در حصار تانگ ها و توپ ها و مسلسل هايي است كه از سربازان اسرائيلي در خيابان هاي تهران براي كشتار ملت بي دفاع ايران ازآنها كمك گرفته ، با ملت مظلوم ما همصدا شويد . صحيفه نور ، ج 2 ، ص 4 . 107- جهان عرب بايد بداند امروز ضربه اي كه صدام و سادات به آنها زده اند ، چنان وحشتاك است كه تنها با اتحادشان مي توانندجبران نمايند . . . آيا وقت آن نرسيده است كه ملت مبارز و غيورفلسطين بازي هاي سياسي مدعيان مبارزه با اسرائيل را شديدا محكوم نموده و با سلاح گرم سينه اسرائيل دشمن سرسخت اسلام و مسلمين رابشكافد ؟ صحيفه نور ، ج 15 ، ص 5 125- روز قدس كه همجوار شب قدر است ، لازم است كه در بين مسلمانان احيا شود و مبداء بيداري و هشياري آنان باشد . . . درروز قدس كه آخرين روزهاي شهرالله اعظم است ، سزاوار است كه همه مسلمانان جهان از قيد اسارت و بردگي شياطين بزرگ و ابرقدرت هارها شده و به قدرت لايزال الله بپيوندند . . . صحيفه نور ، ج 15 ، ص 6 73- هان اي مسلمانان جهان و مستضعفان گيتي . . . تاكي بايدقدس شما در زير چكمه تفاله هاي آمريكا ، اسرائيل غاصب پايكوب شود ؟ تاكي سرزمين قدس ،

ص: 7560

فلسطين ، لبنان و مسلمانان مظلوم آن ديار در زير سلطه جنايتكاران بسر ببرند و شما تماشاچي باشيد وبعضي حكام خائن شما آتش بيار آنان باشند . . . تاكي به جاي مقابله با دشمنان اسلام و براي نجات قدس از اسلحه گرم و قدرت نظامي و الهي غفلت نموده و با كارهاي سياسي و برخوردهاي سازشكارانه با ابرقدرت ها وقت گذرانده و به اسرائيل مهلت جنايت هاي بي امان داده و شاهد قتل عام ها بايد بود ؟ . . . همان 7- روز قدس را زنده نگه دارند . اميد است بازنده نگه داشتن اين روز بي تفاوتي ها زائل شود و غفلت ها مرتفع گردد . . . ملت ودولت و مجلس و ارتش و ساير قواي مسلح ايران كه امروز با وحدت اسلامي و انسجام الهي صف واحد هستند ، مصمم اند كه . . . تابرگشت قدس و فلسطين به دامن مسلمين ، از لبنان و قدس عزيزپشتيباني نمايند . همان . 8- مسلمانان جهان بايد «روز قدس» را روز همه مسلمين ،بلكه مستضعفين بدانند . همان . 9- از اول مبارزات ، قضاياي لبنان و فلسطين جزء مقاصد اصلي ما بوده است . . . اگر آمريكا و اسرائيل لا اله الا الله بگويند، ما قبول نداريم ، چرا كه آنها مي خواهند سرما كلاه بگذحرند . آنها كه صحبت از صلح مي كنند

ص: 7561

، مي خواهند منطقه را به جنگ بكشند. صحيفه نور ، ج 15 ، ص 10 209- اسرائيلي كه خون مسلمين را مكيده است و فلسطين را قدس را آن طور كرده است . . . حالا ما موظفيم كه حافظ او باشيم ،همه تامين كنيم او را ! آن كسي كه از اول كه وارد شده است درقدس و فلسطين ، همه كارهايش غاصبانه بوده است ، حالا ما به رسيمت بشناسيم ، . . . اگر نقطه مثبتي كه بعضي ها مي گويند اين است كه يكي از مواد اين است كه اسرائيل خارج بشود تا جنگ گذااز تا آن حدودي كه در جنگ كذاست اين از نقاط منفي اين است . اين معنايش اين است كه اسرائيل اين همه جاها را كه گرفته است ،مال خودش حالا يك چند جا را هم رها كند . . . صحيفه نور ، ج 15 ، ص 11 . 225- اگر ما همه از بين برويم بهتر است از اين كه ذليل باشيم زير دست صهيونسيم و زير دست آمريكا همان . 12- ما اكنون نيز تكرار مي كنيم كه تا ملت هاي اسلام ومستضعفان جهان بر ضد مستكبران جهاني و بچه هاي آنان خصوصااسرائيل غاصب قيام نكنند ، دست جنايتكار آنان از كشورهاي اسلامي كوتاه نخواهد شد و اين غده سرطاني

ص: 7562

از بيت المقدس و لبنان اخراج نخواهد گرديد . صحيفه نور ، ج 15 ، ص 13 . 158- همه دست به دست هم دادند كه نگذارند كه ملت فلسطين ،اين راهي را كه الان پيش گرفته است ، باقي باشد ، يا به صورت دلسوزي براي فلسطين كه حيف فلسطين دارد چه مي شود . خوب است كه مثلا يك قدري مماشات كنند تا كار درست بشود و ملت فلسطين بداندكه اگر يك قدم عقب بگذارد ، راجع به همين معنايي كه الان در دست دارد ، دو باره بر مي گردد به آن حال اول . صحيفه نور ، ج 20 ، ص 14 . 179- ملت هاي مسلمان بايد به فكر نجات فلسطين باشند و مراتب انزجار و تنفر خويش را از سازشكاري و مصالحه رهبران ننگين وخودفروخته اي كه به نام فلسطين ، آرمان مردم سرزمين هاي غصب شده و مسلمانان اين خطه را به تباهي كشيده اند ، به دنيا اعلام ونگذارند اين خائنان بر سر ميز مذاكره ها و رفت و آمدها ، حيثيت و اعتبار و شرافت ملت قهرمان فلسطين (را) خدشه دار كنند كه اين انقلابي نماهاي كم شخصيت وخود فروخته به اسم آزادي قدس به آمريكا و اسرائيل متوسل شده اند . صحيفه نور ، ج 20 ، ص 15 . 115- عجبا كه هر روز از فاجعه خونبار غصب فلسطين مي گذرد

ص: 7563

،سكوت و سازش سران كشورهاي اسلام و طرح مماشات با اسرائيل غاصب بيشتر وحتي از تبليغ و شعارهاي بيت المقدس هم خبري به گوش نمي رسد . . . نكند اينان تصور كرده اند كه گذشت زمان سيرت وصورت جنايت هاي اسرائيل و صهيونيزم را دگرگون ساخته است و گرگ هاي خون آشام صهيونيزم از فكر تجاوز و غصب سرزمين هاي نيل تا فرات دست برداشته اند . همان . 16- مسوولين محترم كشور ايران و مردم ما وملت هاي اسلامي ازمبارزه با اين شجره خبيثه و ريشه كن كردن آن دست نخواهند كشيد . . . و با تشكيل هسته هاي مقاومت حزب الله در سراسر جهان اسرائيل را از گذشته جنايت بار خود پشيمان و سرزمين هاي غصب شده مسلمانان را از چنگال آنان خارج كرد . . . اطمينان مي دهم ملت ايران شمارا تنها نخواهد گذاشت . همان . 17- ما شاهد بوديم كه درزماني كه مسلمين با كفار اسرائيل درحال جنگ بودند ، دولت ايران به امر شاه دولت اسرائيل را به رسيمت شناخت و علما مخالفت كردند . ما شاهد كمك هاي اين مردسياه دل به اسرائيل بوديم و در حالي كه مسلمين را آواره مي كردند و به خاك و خون مي كشيدند ، نفت و اسلحه و كمك هاي ديگري كه بودجه آن از خون و دسترنج ملت ايران تهيه مي شد ، در اختيارآنها مي گذاشت . . . وظيفه اسلامي و

ص: 7564

ملي شماست كه اضافه بر وظايف انقلابي تان در راه آزاد كردن سرزمين فلسطين ، در راه وحدت دول عرب و اتفاق كلمه آنها جديت و فداكاري كنيد . . . آرزوي ما آن است كه سرزمين فلسطين و مسجد اقصي از صهيونيسم تطهير شود ومردم فلسطين به سرزمين خويش باز گردند . صحيفه نور ، ج 20 ، ص 18 248- اكيدا شايسته و بلكه واجب است كه قسمتي از وجوه شرعي مانند ذكوات و ساير صدقات به مقدار كافي به اين مجاهدان راه خدا اختصاص داد به مجاهداني كه در صفوف نبرد و فداكاري به منظور ازبين بردن صهيونيسم كافر ضد بشري مي جنگند . صحيفه نور ، ج 20 ، ص 19 138- . . . هنگامي كه مي بينيد خون هاي برادران و خواهران بي گناه شما در سرزمين هاي مقدس فلسطين جاري است و هنگامي كه مشاهده مي كنيد سرزمين هاي ما به دست صهيونيست هاي تبهكار ويران گشته ، در اين شرايط هيچ راهي جز ادامه جهاد نمي ماند و برهمه مسلمانان واجب است كه كمكهاي مادي و معنوي خود را در اين جهادمقدس صرف كنند . همان . 20- بهترين راه اين است كه مردم مسلمان ايران با همه امكاناتشان بكوشند داد و ستد خود را با صهيونيست هاي داخلي وغير از آنان كه در ايران هستند ، به طور كلي قطع نموده و ازلحاظ

ص: 7565

روحي ومادي آنان را مستاصل و بيچاره نمايند . نكته اي كه هيچ جاي ترديد در آن نيست ، اينكه وظيفه هر فرد مسلماني كه دردورترين نقاط جهان اسلامي به سر مي برد همان وظيفه ايست كه خلق مسلمان فلسطين بدان موظفند . «المسلمون يد واحده علي من سواهم يسعي بذمتهم ادناهم»همان . 21- براي آزادي سرزمين اسلامي فلسطين از چنگال صهيونيسم دشمن سرسخت اسلام و انسانيت چاره انديشي كنيد . از مساعدت و همكاري بامردان فداكاري كه در راه آزادي فلسطين مبارزه مي كنند ، غفلت نورزيد . صحيفه نور ، ج 20 ، ص 22 . 156- اين اختلافات سران كشورهاي اسلامي است كه مشكله فلسطين رابه وجود آورده ، نمي گذارد حل شود . صحيفه نور ، ج 20 ، ص 23 . 157- اسرائيل با تباني و همفكري دولت هاي استعماري غرب و شرق زائيده شد و براي سركوبي و استعمار ملل اسلامي به وجود آمد وامروز از طرف همه استعمارگران حمايت و پشتيباني مي شود . صحيفه نور ، ج 20 ، ص 24 186- امروز ماناظر جهاد مبارزين فلسطيني در راه سپردن سرنوشت فلسطين به فلسطيني ها هستيم ، ناظر مجاهداني هستيم كه جان بركف به جهاد قهرمانانه عليه اشغال و تجاوز و در راه آزادي فلسطين وسرزمين هاي اشغال شده ، بپا خاسته اند ، ناظر آنچه كه ديروز دست نشاندگان استعمار در اردن وامروز

ص: 7566

در لبنان بر سر اين مجاهدان آوردند ، ناظر تبليغات و توطئه هايي كه عليه آنان به انحاء مختلف همگي به تحريك و به دست گماشتگان استمعار و به منظور جدا كردن گروه هاي مسلمان از مبارزان فلسطيني و به خاطربيرون كردن مبارزه از مناطق سوق الجيشي انجام مي گيرد ، هستيم . صحيفه نور ، ج 20 ، ص 25 193- در اين موقع كه آتش جنگ بين مسلمين و كفار صهيونيست شعله ور است و ملت اسلام براي احقاق حق خود از اسرائيل غاصب جان بركف نهاده ، در ميدان هاي نبرد فداكاري مي كنند ، به امر شاه دولت ايران ، به مناسبت سالروز جشن دوهزارو پانصد ساله درسراسر كشورجشن بپاكرده است ; جشن براي شاهان خونخواري كه نمونه آنان امروز مشهود است . مسلمين براي مجد و عظمت اسلام و آزادي فلسطين در خاك و خون مي غلطند ، ولي شاه ايران براي رژيم مبتذل شاهنشاهي جشن و سرور به پا مي كند . مي توان گفت كه اين صحنه سازي ها و دستگيري ها براي سرگرم كردن ملت ايران به مصيبت هاي خود ودور نگهداشتن اذهان از جنگ ملت اسلام با اسرائبل است . صحيفه نور ، ج 20 ، ص 26 206- ملت شريف و مسلمان ايران از هر راه ممكن برادران مسلمان خود را در آزادي سرزمين فلسطين و نابودي صهيونيسم كمك نمايند . همان ، ص 27 210-

ص: 7567

ما طرفدار مظلوم هستيم ، هركسي در هر قطبي كه مظلوم باشد ما طرفدار آنها هستيم و فلسطيني ها مظلوم هستند واسرائيلي ها به آنها ظلم كرده اند ، از اين جهت ما طرفدار آنهاهستيم . همان ، ج 4 ، ص 28 . 3- كمپ ديويد چيزي جز يك فريب و بازي سياسي براي ادامه تجاوز اسرائيل به مسلمين نيست . من بيش از پانزده سال است كه در اعلاميه ها و سخنرانيهاي خود اسرائيل را محكوم كرده و از ملت فلسطين و سرزمين آنان دفاع كرده ام . اسرائيل غاصب است و هرچه زودتر بايد فلسطين را ترك كند و تنها راه حل اين است كه برادران فلسطيني هرچه زودتر اين ماده فساد را نابود گردانند وريشه استعمار را در منطقه قطع كنند . صحيفه نور ، ج 4 ، ص 29 . 26- قدس مال همه مسلمانان است . صحيفه نور ، ج 10 ، ص 30 . 5- كشورهاي اسلامي . . . با تمام نيرو از آرمان فلسطين ولبنان عزيز دفاع كنند . كشورهاي اسلامي بايد از سازمانهاي آزادي بخش سراسر جهان دفاع كنند . ما توطئه مصر و آمريكا و اسرائيل را براي درهم كوبيدن نهضت بزرگ مردم مبارز فلسطين شديدا محكوم مي كنيم . صحيفه نور ، ج 10 ، ص 31 . 79- ان شاء الله فلسطين آزاد بشود

ص: 7568

و بيت المقدس آن كه مسجدهمه مسلمين است ، به حال اول برگردد . همان ، ج 14 ، ص 32 . 148- بيت المقدس بايد به مسلمين برگردد . همان ، ج 3 ، ص 33 . 105- اگر جلوي اين جرثومه فساد گرفته نشود ، طمع او بر تمام منطقه است و او قناعت نمي كند برفقط فلسطين و مسجد اقصي . همان ، ج 6 ، ص 34 . 50- ما با كمونيسم بين الملل به همان اندازه در ستيزيم كه باجهان خواران غرب به سركردگي آمريكا و با صهيونيزم و اسرائيل شديدا مبارزه مي كنيم . صحيفه نور ، ج 12 ، ص 35 . 19- سزاوارتر آن كه با ملت بپا خاسته مظلوم در اراضي اشغالي فلسطين همصدا شده و از تظاهرات و قيام آنان در مقابل ستم هاي اسرائيل پشتيباني عملي كنند . همان ، ج 16 ، ص 36 . 103- ما بايد فلسطين را ، قدس را آزاد كنيم . همان ، ج 16 ، ص 37 20- مساله قدس . . . يك مساله خصوصي به يك كشور و يا يك مساله مخصوص به مسلمين جهان در عصر اضرنيست بلكه حادثه اي است براي موحدين جهان و مومنان اعصار گذشته و حال وآينده از روزي كه مسجد الاقصي پي ريزي شد تا آنگاه كه اين سياره در نظام هستي در

ص: 7569

گردش است . و چه دردناك است براي مسلمانان جهان درعصر حاضركه با داشتن آن همه امكانات مادي و معنوي در مرئي و منظر آنان به پيشگاه خداوند متعال و رسولان عالي قدرش اين چنين جسارت واقع شود . . . و چه شرم آور است سكوت درمقابل اين فاجعه بزرگ تاريخ و چه زيبا بود كه بلندگوهاي مسجد الاقصي از همان روز كه اسرائيل اين عنصر خبيث دست به كار اين جنايت عظيم شده بود ، به صدا درمي آمدند . اكنون كه خون جوانان عزيز فلسطين ديوارهاي مسجد قدس را رنگين كرده است و در مقابل مطالبه حق مشروعشان از مشتي دغلباز با مسلسل جواب شنيده اند ، براي مسلمانان غيرتمند عارنيست كه به نداي مظلومانه آنان جواب ندهند ؟ صحيفه نور ، ج 16 ، ص 38 . 128- تكليف ملت ها در آستان روز قدس . . . آن است در اجتماعات و راهپيمايي هاي خود از دولت هاي خويش به طور جدي بخواهند كه باقدرت نظامي سلاح و نفت در مقابل آمريكا و اسرائيل به مقابله برخيزند . من به سران فلسطيني نصيحت مي كنم كه دست از رفت وآمدهاي خودشان برداشته و با اتكاء به خداوند متعال ، مردم فلسطين و اسلحه خويش تا حد مرگ با اسرائيل بستيزند ; چرا كه اين رفت وآمدها موجب مي شود كه ملت هاي مبارز از شما دلسرد شوند.

ص: 7570

صحيفه نور ، ج 16 ، ص 39 . 228- مي گفتند بعد از فشار زيادي كه روي ائمه جمعه آنجا (حجاز) آمد كه راجع به فلسطين صحبت كنيد آنها با چند كلمه دعا كه خداوند مسلمين را از شر اسرائيل نجات دهد ، اكتفا كردند و همه كتك ها كه حجاج ما خوردند وآن حبس ها را كشيده و اهانت شدند به خاطر اين بود كه اسم اسرائيل برده نشود ; چون آنان مي گفتنداين گونه حج ، خلاف سنت رسول الله و بدعت در اسلام است . صحيفه نور ، ج 17 ، ص 40 . 53- مسلمانان و خصوصا مظلومان منطقه بدانند كه اسرائيل باتغيير و تبديل مهره ها كه شايد براي اغفال رزمندگان فلسطين ولبنان باشد ، هيچ گاه از مقصد شوم خود كه حكومت بر كشورهاي مسلمين از نيل تا فرات است ، منصرف نخواهد شد . كساني كه ازاسرائيل حمايت مي كنند بايد بدانند كه افعي گزنده را درحمايت خود قوي مي كند . صحيفه نور ، ج 18 ، ص 39 . اشرف آشوري

ص: 7571

قصه آخرين ديدار

20 چكيده: دقت و حافظه حضرت امام بسيار قوي و حساس بود نظم حضرت امام گرچه صحبت از نظم حضرت امام كه زبانزد خاص و عام بوده است تكرار مكررات است معهذا بيان اين موضوع در ارتباط با ساعت ملاقات روزانه پزشكان با ايشان بي مناسبت نيست. زمان شرفيابي به حضور مباركشان هر روز صبح ساعت هشت و دو سه دقيقه بود، و اين چند دقيقه احتمالا مربوط به اين بود كه گاه حضرت امام به خلاصه اخبار مهم راديو در اين ساعت التفاتي داشتند. اين رعايت دقيق نظم باعث شده بود كه پزشكان هم خود را با وضعيت فوق هماهنگ نموده و به موقع پشت درب اتاق حضرت امام آماده شنيدن صداي زنگ باشند در واقع حضرت امام عملا اين خصلت مهم اسلامي را به اطرافيان خود تعليم مي فرمودند. ما بعنوان پزشكان حضرت امام از اين نظم دقيق در موارد پزشكي و درماني هم استفاده مي كرديم به اين ترتيب كه با توجه به تحت كنترل بودن دقيق وضعيت قلبي حضرت امام از نظر تعداد ضربان قلب و ريتم و تغييرات ديگر (مانيتورينگ) به صورت 24 ساعته، براي ارزيابي تاثير عوامل مختلف بر قلب، فقط از خانواده محترم و فرزند بزرگوارشان خواسته بوديم كه برنامه كامل يك 24 اعت حضرت

ص: 7572

امام را در اختيار پزشكان قرار دهند و از آن پس ديگر مي دانستيم كه مثلا در ساعت فلان حضرت امام در فلان محل و مشغول فلان كار هستند و تغييرات ضربان و ريتم قلبي را با وضعيت فوق مطابقت داده و در اقدامات درماني در صورت لزوم مورد توجه قرار مي داديم. اين برنامه آنچنان دقيق بود كه اگر خداي ناكرده حادثه خاصي از نظر قلبي در دستگاه كنترل ثبت مي شد كه نياز به دخالت فوري پزشك مي داشت با توجه به زمان وقوع و تطبيق با برنامه حضرت امام، كه در ذهن پزشكان آن حضرت ضبط بود مي توانستيم محل حضور امام و وضعيت ايشان را متوجه شده و سريعا خود را به همان محل برسانيم. دقت حضرت امام دقت حضرت امام فوق العاده بود. برنامه درماني ايشان نسبتا مفصل و پيچيده بود و نياز به استفاده از داروهاي مختلف و متعدد در ساعات معين بود كه طبق جدول و در صندوقچه كوچك زمان بندي شده اي مورد استفاده شان قرار مي گرفت. بخاطر نمي آورم كه حتي يكبار ايشان مصرف داروئي را در زمان معين خودش از ياد برده باشند و اگر كوچكترين تغييري در برنامه داده مي شد و يا مقدار دارو تغييري مي كرد فورا مسئله را به پزشك گوشزد مي كردند تا مطمئن شوند آن تغيير

ص: 7573

با نظر پزشك است و يا احيانا اشتباهي رخ داده است. در اين زمينه يك مورد قابل توجه است; زماني حضرت امام به مقدار داروي جديدي كه برايشان شروع شده بود بسيار حساس بودند و ضرورت داشت مقدار آن دارو به تدريج افزايش يابد و لذا قرص به دقت تقسيم و گاه تراشيده مي شد تا ميزان و مقدار مطلوبي حاصل شود و اينكار معمولا توسط يك نفر انجام مي شد تا مشكلي از نظر تنظيم مقدار واندازه آن دارو پيش نيايد. يكبار حضرت امام پزشكي را احضار و يكي از آن قرصهاي تراشيده شده مربوط به يك ساعت معين را به وي نشان دادند و فرمودند كه اين قطعه از قرص قدري بزرگتر از بقيه قطعه ها است. بايد چنين باشد يا خير؟ و وقتي با بقيه قرصها مقايسه گرديد مشخص شد كه تفاوت مختصري وجود دارد كه عليرغم جزئي بودن از ديد حضرتشان پنهان نمانده است و آن قطعه قرص تعويض گرديد. دقت و حافظه حضرت امام دقت حضرت امام در شناخت افراد و نيز بخاطر داشتن موضوعات مختلف مربوط به آنان هم فوق العاده بود. با توجه به تعداد پزشكان ثابت و غير ثابت در گروه پزشكي بيت حضرت امام كه در هر روز هفته يك يا دو نفر خدمتشان مي رسيدند چنين تصور

ص: 7574

مي شد كه ايشان بخاطر نمي آورند چه سوالي را از كدام پزشك نموده باشند و چه موضوعي را با كدام پزشك در ميان نهاده باشند، ولي بهيچوجه چنين نبود. بعنوان مثال روزي ايشان مشكل گرفتگي بيني داشتند و از من راه چاره پرسيدند كه استفاده از سرم فيزيولوژي براي شستشوي بيني را توصيه نمودم. بعد از يك هفته كه خدمتشان رسيدم از من پرسيدند استفاده از سرم فيزيولوژي چند بار بهتر است در روز انجام شود و تا چه زماني ادامه دهند. مشخص بود كه اولا مي دانستند كه با كداميك از پزشكان در آن مورد خاص صحبت كرده بودند و در طي اين مدت هم نيازي نديده بودند كه با ديگران آنرا مطرح نمايند. و يا در يك مورد ديگر، حضرت امام از فرو رفتن گوشه ناخنهاي شست پا به داخل گوشت انگشت پا رنج مي بردند، يكروز كه مسئله را با اينجانب مطرح فرمودند، از ايشان خواستم در موقع گرفتن ناخن مراقب باشند كه زياد عميق گرفته نشود و همان موقع گفتم كه اگر مفيد واقع نشد ضرورت خواهد داشت ناخن توسط جراح كشيده شود. چند هفته از آن زمان گذشت. يكروز بعد از چند هفته مجددا به خود اينجانب فرمودند آقاي دكتر اگر صلاح مي دانيد ديگر بايد از جراح براي

ص: 7575

كشيدن ناخن دعوت شود چون ناراحتي ام ادامه دارد و اين ارتباط دادن موضوع را با اين فاصله زماني با همان فرد از گروه پزشكي براي من فوق العاده جالب و قابل توجه بود. اهميت مطلب زماني روشن مي شود كه لحظه اي به وضعيت حضرت امام بعنوان كسي كه با دقت كامل و موشكافانه به مهمترين مسائل ايران و جهان نظر دارد بينديشيم. توجه حضرت امام به حضور و يا عدم حضور پزشكان گروه شمه اي ديگر از دقت نظر و عطوفت ايشان بود، به اين ترتيب كه اگر يكي از پزشكان براي مدتي نسبتا طولاني به حضورشان نمي رسيدند جوياي احوال مي شدند و مواردي كه به علت كسالت و يا گرفتاري فرد بود كسي را براي احوالپرسي و يا رفع مشكل مامور مي فرمودند. زماني كه براي دوره مطالعاتي به خارج از كشور سفر كرده بودم، چند بار از برادران جوياي احوال شدند و زمان بازگشت را پرسيده بودند. ثبات راي حضرت امام گاه پيش مي آمد با توجه به ارتباط نزديكي كه پزشكان با حضرت امام داشتند شاهد برخوردها و صحبت هاي ايشان با افراد واقع مي شدند. يكي از خصوصيات برجسته حضرت امام دقت در بكار بردن كلمات و عدم تاثير جو موجود و يا حالات فرد در ميان مطالب حضرت امام بود. در يك

ص: 7576

مورد يكي از مسئولين مطبوعات روزي خدمت امام رسيدند و از رضايت حضرت امام از مطالب و مشي آن جريده جويا شدند و امام فرمودند كه خداوند شما را موفق بدارد و سخني از رضايت و يا عدم رضايت به ميان نياوردند. مجددا آن مسئول بصورت ديگري جوياي نظر حضرت امام شدند كه پاسخ مشابهي شنيدند. من شاهد بودم كه آن آقا از افراد مورد وثوق در نظام جمهوري اسلامي بودند هرچه خواستند كلمه اي مبني بر تاييد وضعيت جريده از زبان حضرت امام بشنوند عليرغم اصراري كه در نحوه سوالاتشان داشتند موفق به اينكار نشدند. كلماتي كه حضرت امام به كار مي بردند در عين حال كه حالت دلگرمي را براي آن آقا ايجاد مي كرد، ولي تاييد صريحي را به همراه نداشت. اين يكي از مواردي بود كه عدم تاثير عوامل مختلف مثل آشنائي و سوابق فرد و اصرار علاقه وي و به عبارت ديگر ايجاد رودربايستي را بر بيان اعتقاد و عقيده حضرت امام نشان مي داد. حساسيت حضرت امام در مسئله حجاب و محرميت حضرت امام اهميت خاصي براي حفظ حجاب و مراعات محرم و نامحرم قائل بودند. گاه پيش مي آمد كه بنا به ضرورت خدمتشان مي رسيديم و در همان زمان يكي از خانم هاي بيت حضور داشتند. حضرت امام عليرغم شناخت و اطميناني كه

ص: 7577

از برادران گروه پزشكي داشتند معهذا سعي مي كردند كه اين حضور همزمان را به حداقل برسانند. در مواردي كه عروسشان (همسر حاج احمد آقا) حضور داشت و احيانا مي خواست كاري براي حضرت امام انجام دهد كه آن كار به احتمال بسيار ضعيف ممكن بود حجاب و چادر ايشان را قدري جابجا كند مانع از انجام آن عمل مي شدند و از ديگران و گاه از خود پزشكان مي خواستند كه آن كار را انجام دهند. انجام فرائض در همه شرايط اهميتي كه حضرت امام براي انجام فرائض در سر موقع و به صورت اول وقت قائل بودند فوق العاده بود. بخاطر مي آورم كه زماني كه از نظر جسماني در وضعيت نامطلوبي به سر مي بردند و هدف ما ايجاد حداكثر آرامش و استراحت براي ايشان بود. حضرت امام در طي شب بارها از خواب بر مي خاستند و از زمان مي پرسيدند تا مطمئن شوند چقدر به وقت شرعي صبح باقيمانده است و در همان حال نماز شب ايشان ترك نمي شد. اهميت به دستورات پزشك حضرت امام اهميت زيادي به دستورات پزشك مي دادند و در انجام موارد تجويز شده بسيار دقيق بودند. ابرمردي كه "نه گفتن" وي لرزه براندام شرق و غرب مي انداخت وقتي از پزشك نحوه مصرف دارو و يا رعايت امر خاصي را مي شنيد

ص: 7578

به آرامي مي پذيرفت. حضرت امام از محدود شدن و وابسته بودن بسيار ناراحت مي شدند ولي وقتي مطالب بصورت مستدل برايشان توضيح داده مي شد به آساني مي پذيرفتند و در رعايت موارد پذيرفته شده دقيق بودند. گاه اين پذيرش برايشان تلخ بود معهذا بعنوان يك دستور طبي مراعات مي كردند. روزي ايشان مراحل نقاهت بعد از يك انفاركتوس را مي گذراندند و مي خواستند قدم زنان از حياط كوچك بيمارستان به منزل وارد شوند. در مسير سر راه چند پله و يك شيب وجود داشت كه در آن شرايط رفتن ايشان بدون كمك صلاح نبود و ضرورت داشت با صندلي چرخدار از آن قسمت عبور كنند. اطرافيان صندلي چرخدار را در محل آماده نموده بودند. امام از نشستن روي صندلي چرخدار خوششان نمي آمد و بخصوص در آن مرحله از نشستن روي آن خودداري نمودند و اصرار اطرافيان هم بي تاثير بود. همراهان از من كه با فاصله اي دورتر ايستاده بودم كمك خواستند. وقتي به ايشان نزديك شدم فرمودند چه كسي مي گويد كه بايد سوار صندلي چرخدار شوم. من حالم خوب است. به آرامي عرض كردم من به عنوان پزشك مي گويم كه ضرورت دارد حضرت امام اين قسمت از راه را خودشان نپيمايند. در حاليكه از شنيدن اين موضوع خشنود نبودند عليرغم ميل خود روي صندلي چرخدار نشستند

ص: 7579

و من حالت تكدر را در چهره مباركشان مي ديدم. زمزمه عتاب آلودي هم بر لب داشتند كه شايد حاكي از آن بود كه پيمودن اين راه كه مشكل نيست و از كجا مي دانيد كه برايم خطرناك است، معهذا دستور پزشك را پذيرفتند و در صندلي چرخدار آرام گرفتند و من هم زمزمه مي كردم كه هرگونه عتابي را بجان و دل خريدارم بشرط آنكه وجود مبارك امام محفوظ بماند و البته امام با نگاه مهربان دقايق بعد خود فهماندند كه "تو وظيفه خود را انجام بده". ايجاد حس اتكاء به نفس عظمت حضرت امام گاه باعث مي شد كه پزشكان بخصوص در برخوردهاي اول نتوانند آنچه را كه بعنوان پزشك و بيمار مطرح است به راحتي انجام دهند ولي رفتار خود حضرت امام به صورت احترام به پزشك، گوش سپردن آرام به حرفهاي وي و توجه به دستورات طبي و سوالهاي كوتاه و مشخص كننده، ضمن ايجاد جو مناسب باعث تقويت حس اتكاء به نفس پزشك و عادي نمودن روابط متقابل پزشك و بيمار مي شدند به نحوي كه پس از مدت كوتاهي اين ارتباط به صورت برخوردي راحت و مطمئن درآمده و دستورات و كارهاي پزشكي بصورت منطقي و بدون تاثيرپذيري از ابهتي كه بر اين ارتباط سايه افكن بود صورت مي پذيرفت. قدرشناسي حضرت امام حضرت

ص: 7580

امام بسيار قدرشناس بودند. هر بار كه قسمتي از وظائف گروه پزشكي برايشان انجام مي شد، گرچه همواره آن انجام وظائف از روي عشق و علاقه عميق همكاران بود و به آن كارها افتخار مي نمودند و مي دانستند كه هرگونه تلاش آنها در واقع با استعانت از خداوند در راه حفظ وجودي بود كه قلب امت جهاني اسلام براي وي مي تپيد معهذا هر چند گاه امام با جمله اي آتش به جانمان مي زدند به اين مضمون كه "خيلي به شما زحمت دادم"، "باعث زحمت شما هستم"، "باعث دردسر شما هستم". بيان اين جملات بخصوص در مواردي كه حالشان نامناسب تر مي شد و دقت و پيگيري از جانب پزشكان را ايجاب مي نمود بيشتر تكرار مي شد و با شنيدن آن اشك در چشمان پزشكان حلقه مي زد. نظافت حضرت امام نظافت، تميزي و معطر بودن حضرت امام زبانزد خاص و عام بود. هر وقت كه خدمتشان مي رسيديم بوي خوشي مشام ما را نوازش مي داد. اين مسئله فقط ظاهر را شامل نمي شد. ما به مقتضاي حرفه، امام را مورد معاينه كامل قرار مي داديم و يا ليدهاي جلوي قلبي ايشان را تعويض و به دستگاه فرستنده كوچك همراهشان (تله مانيتور) متصل مي كرديم و در نتيجه اين پاكيزگي بدن و لباس را در سرتاسر وجود مباركشان مي ديديم. پاسخ امام به

ص: 7581

سئوالات شرعي پاسخ حضرت امام به سئوالات شرعي كه گاه از ايشان مي شد بسيار دقيق و حساب شده بود و به تناسب اهميتي كه موضوع مورد سئوال داشت عنايت ويژه اي مبذول مي فرمودند. زماني بود كه عليرغم گذشت چند سال از انقلاب اسلامي سقط جنين هايي بي مورد و خلاف شرع مقدس، با مجوز قانوني در مملكت انجام مي گرفت. اين موضوع به سمع مباركشان رسانده شد كه بسيار مكدر شدند و دستور پيگيري صادر فرمودند. از محضرشان تقاضا نمودم كه پرسشنامه مشروحي در مورد شرايط سقط درماني و مسائل مربوط به آن را نوشته و خدمتشان تقديم نمايم كه اجازه فرمودند. پس از آماده نمودن پرسشنامه (استفتاء) كه البته بر اساس بررسيهاي علمي و مشاوره بامتخصصين مختلف صورت پذيرفت خدمتشان تقديم نمودم كه پس از مطالعه دستور فرمودند كه به دفتر استفتائات حضرتشان در قم ارسال شود و پس از بررسي حتما مجددا به رويتشان برسانند كه البته اين كار صورت پذيرفت و در نهايت مشخصا پاسخ هاي آن را تاييد فرمودند و سپس از ايشان اجازه خواسته شد كه به مراكز و مقامات ذيصلاح ارسال شود كه موافقت فرمودند. صبر امام صبر امام هم فوق العاده بود. مواقعي بود كه با توجه به دستورات پزشكي مجبور بودند مدت نسبتا طولاني محدوديت هاي ويژه اي

ص: 7582

داشته باشند گاهي مجبور به تحمل تزريق مداوم سرم براي مدت هاي طولاني جهت دريافت داروهاي مختلف و باز بودن وريد بودند. تحمل ليدهاي جلوي سينه اي براي اتصال به فرستنده كنترل ريتم قلبي (مانيتورينگ) وقتي صورت شبانه روزي و دائم پيدا كند و هر چند روز يك بار تعويض گردد صبر زيادي را مي طلبد. روزي از حضرت امام الكترو كارديوگرافي به عمل مي آورديم. اين عمل وقت نسبتا زيادي را مي گيرد و بيمار بايد وضعيت هاي مختلف را به منظور يافتن و ثبت بهترين تصوير به خود بگيرد. در طي مدتي كه اين كار را انجام مي داديم ايشان به آرامي هر كاري كه مي خواستيم انجام مي دادند و در حاليكه اطرافيان گاه تكرار مي كردند كه ديگر آقا خسته شده اند و يا بهتر است بيش از اين امام را اذيت نكينم خود ايشان هيچگاه لب به شكايت نگشودند و تا انتهاي كار تحمل كردند و در نهايت تشكر فرمودند. دردهاي مربوط به مراحل حاد انفاركتوس و يا ايسكمي قلبي بسيار شديد است و ما اغلب مي ديديم كه عليرغم چهره متالم ايشان شكايت زيادي نمي كردند. فقط يكبار در يك مرحله بحراني شنيدم كه از شدت درد فرمودند "دكتر به دادم برسيد" و اين جمله ما را بسيار تكان داد زيرا حكايت از شدت فوق العاده درد مي كرد كه

ص: 7583

بلافاصله با مسكن قوي و داروهاي مناسب ديگر درد را كاهش داديم. نگراني براي امت روزي يك مرحله بحراني از وضعيت قلبي حضرت امام را مي گذرانديم. مراحل سخت با استفاده از اقدامات درماني به تدريج سپري شد و وضعيت نسبتا ثابتي حاصل گرديد ولي حضرت امام بسيار ناراحت به نظر مي رسيدند و اين حالت كمتر سابقه داشت. پزشكان ضمن بررسي و مشورت به اين نتيجه رسيدند كه آن مراحل بحراني اثر نامطلوبي در روحيه امام باقي گذاشته و ضرورت دارد كه از نظر رواني تقويت شوند تا مطمئن تر گردند كه خطر رفع شده است و قرار شد اين مطلب توسط آقاي دكتر عارفي به عرض ايشان برسد. آقاي دكتر عارفي شروع به توضيح دادن كردند كه آقا، اصلا جاي نگراني نيست، خوشبختانه همه چيز به خوبي انجام شده و مي شود، همه امكانات فراهم است، شما مطمئن باشيد... كه در اينجا امام با تندي خاصي فرمودند لازم نيست به من اطمينان و دلداري بدهيد. برويد فكري به حال اين مردم بكنيد. و ما آن حالت خاص امام را مي ديديم كه حاكي از آن بود كه اين حرفها را به چه كسي مي گوئيد چه موقع امام از مرگ ترس و وحشتي داشته اند كه اين بار دوم باشد و بعد ما پي برديم كه در آنموقع ايشان نگراني

ص: 7584

خاصي در مورد برخي كارهاي امت اسلامي داشتند كه دلشان نمي خواست نيمه تمام باقي بماند. شجاعت و اطمينان حضرت امام كنترل وضع ضربان قلب حضرت امام ما را به تاثير عوامل مختلف بر حالات حضرت امام مطلع مي كرد. زماني بود كه هواپيماهاي دشمن با نفوذ به مناطق شهري و از جمله جماران، اقدام به بمباران مناطق مسكوني مي كردند. گاه اين بمب ها در فاصله نه چندان دور بر زمين مي افتاد و صداي انفجار آن به گوش مي رسيد و همزمان با صداي توپهاي ضدهوايي در دل شب موقعيت ترس آوري را ايجاد مي نمود. حداقل واكنش در مقابل نگراني و ترس در انسان بصورت افزايش تعداد ضربان قلب تظاهر مي كند ولي اين مسئله براي گروه پزشكي حضرت امام به صورت نكته جالبي درآمده بود كه در اينمواقع به صفحه مانيتورينگ ضربان قلب امام دقيق مي شدند و هيچگونه تغييري در تعداد و ريتم ضربان قلب نمي ديدند و چه بسا كه همين وضع آرامشي را بر ديگر ساكنين محل مستولي مي ساخت. البته ذكر اين نكته هم ضرورت دارد كه امام در هيچ شرايطي از پناهگاه استفاده نمي فرمودند. قصه آخرين ديدار آخرين ديدار اينجانب با حضرت امام براي هميشه برايم خاطره انگيز است. اواسط دوره مطالعاتي ام در خارج از كشور جهت ديدار حضرت امام و فاميل و

ص: 7585

دوستان به ميهن اسلامي مراجعت نموده بودم و يكي دو بار خدمتشان رسيدم كه جوياي وضع و نحوه پيشرفت كارها مي شدند. قبل از عزيمت مجدد به خارج از كشور مي خواستم براي آخرين ديدار خدمتشان برسم و خداحافظي نمايم. آن روز يك پنجشنبه سرد زمستاني (در بهمن ماه 67( بود و عليرغم اينكه صبح بسيار زود از منزل خارج شدم تا خود را سر ساعت 8 بامداد در زمان ملاقات پزشكان با حضرت امام به محل ملاقات برسانم متاسفانه عوامل مختلف از جمله عدم دسترسي به وسيله نقليه اي كه امكان عبور در جاده هاي برفي و يخي خيابانهاي شمالي شهر را فراهم نمايد باعث گرديد كه با مدتي تاخير به جماران برسم. برايم خيلي مشكل بود كه بدون ملاقات با حضرت امام ايران را ترك نمايم بخصوص كه متوجه شدم در آنروز هيچ برنامه ديدار مجدد و يا اقدام خاصي از سوي گروه پزشكي براي حضرت امام وجود نداشت. عليرغم اشتياق فراوان براي ديدارشان نمي خواستم به دليل يك امر شخصي مزاحم اوقاتشان گردم و تصميم گرفتم كه با همه مشقتي كه برايم داشت از ديدار آخر بگذرم. برادران گروه پزشكي كه متوجه وضع خاص من شده بودند گفتند كه بهتر است به نحوي اجازه ملاقات بگيرم زيرا خروج از كشور با چنين

ص: 7586

احساس و روحيه اي مي تواند اثرات سوئي داشته باشد و از سوي ديگر حضرت امام به گروه پزشكي محبت دارند و مي توان فرض كرد كه يكبار هم بدليل نياز پزشك، مزاحمشان شده ايم. اين اظهار نظرها اشتياقم را به ديدار بيشتر نمود لذا از خدمه نزديك خواستم تا در صورتيكه امام اجازه فرمايند براي خداحافظي خدمتشان برسم كه پاسخ رسيد دقايقي بعد با به صدا درآوردن زنگ اتاق پزشكان مرا به حضور خواهند پذيرفت. با خوشحالي در انتظار شنيدن صداي زنگ نشستم و با به صدا درآمدن آن مشتاقانه به ديدارشان شتافتم. با لبخند گرمي مرا پذيرفتند. شروع كردم كه از مزاحم شدن در غير زمان ملاقات پوزش بخواهم كه فورا سخنم را قطع نمودند و با حالتي به اين مفهوم كه اين نكته مهم نيست از زمان رفتن و زمان بازگشت مجدد پرسش فرمودند. در مورد داشتن تاريخ دقيق زمان بازگشت با تامل خاصي پرسش مي فرمودند و حتي موضوع سئوال تكرار هم شد. اين شكل سئوال در يك لحظه لرزشي بر جانم انداخت ولي از آنجا كه شدت علاقه ما به حضرت امام باعث مي شد كه حتي تصور نبودن او را در ذهن نپرورانيم عجولانه اين احساس نامطلوب را در اعماق ضمير ناخودآگاه خويش مدفون ساختم و سعي نمودم اينگونه پرسش مكرر

ص: 7587

را عادي تلقي كنم. پس از رحلت جانگدازش كه فرصت مرور مجدد بر خاطرات آخرين ملاقات دست داد چنين پرسشي در مخيله ام نقش بست كه آيا بنده خالص خدا كه با چشم و ذهن حق بين خود همه چيز را مي ديد از زمان لبيك گفتن خويش به دعوت حق اطلاع نداشت و آيا زماني كه در تاريخ بازگشت من به ميهن تامل مي كرد نمي خواست حساب كند كه آيا من جز آن كساني خواهم بود كه سعادت ديدار مجدد حضرتش را براي هميشه از دست خواهم داد؟ الله اعلم. بهرحال يك مطلب را نمي توانم ناديده بگيرم و آن اينكه گرچه ايشان هميشه نسبت به گروه پزشكي و از جمله اينجانب لطف داشتند ولي در آنروز با مهرباني خاصي از مسائل مربوط به من و مسافرت و خانواده و تحصيلم پرسش مي فرمودند و در خاتمه با مهرباني برايم دعا فرمودند. من ديگر سعادت ديدار حضرتش را نيافتم و در زمان مصيبت عظماي عروج ملكوتي اش، در ديار غربت سوختم و ساختم و هميشه به اين آخرين ديدار مي انديشم كه اگر واقع نمي شد تا چه اندازه براي هميشه احساس غبن و حسرت مي نمودم. والسلام 69/2/13 خاطراتي چند از دكتر ابراهيم نعمتي پور

ص: 7588

قراءت امام خميني, از مفهوم توسعه يافتگي

14 چكيده: تمام تعريفهايي كه از ديدگاههاي گوناگون از مفهوم توسعه ارائه شده است, چه به اشاره و چه آشكارا و پيدا, به اين معني اشاره دارند كه: توسعه يافتگي, حالت و چگونگي خوشايندي (وضعيت مطلوب) است و بايد راهكارهاي لازم و سازوار را جهت حركت به سوي آن حالت, در پيش گرفت; اما اين حالت و چگونگي خوشايند, چيست و چه ويژگيهايي دارد؟ در تفسير آن, اختلاف نظرهاي فراواني بين صاحب نظران وجود دارد; يعني اگر بپذيريم: توسعه, حركت از حالت و چگونگي موجود, به سوي حالت و چگونگي خوشايند است, اختلاف اساسي در ارائه شاخص و معيارهاي خوشايند است. صاحب نظران, با ديدگاههاي سرمايه داري آن را به گونه اي تفسير مي كنند كه انديشه ورزان سوسياليست آن را نمي پذيرند و شاخصهاي جاي گزين را معرفي مي كنند, همان گونه كه معمار عظيم انقلاب, امام خميني نيز, از منظر اسلام روايت جديدي از آن ارائه مي كند كه در ادامه روشن خواهد شد. سير تحول در مفهوم توسعه 1. توسعه به مفهوم رشد پي گير بالقوه درآمدسرانه: توسعه اقتصادي عبارت است: از كاربرد منابع توليد به گونه اي كه سبب رشد بالقوه مداوم درآمد سرانه در يك جامعه بشود.1 2. توسعه به

ص: 7589

معناي رشد پي گير و هميشگي درآمد واقعي كشور, همراه با دگرگونيهايي در پاره اي زمينه ها: (توسعه اقتصادي, رشد مداوم درآمد واقعي است همراه با تحولاتي در آداب و رسوم اجتماعي كه در گذشته مانع پيشرفت بوده اند.)2 3. دستيابي به فزوني درآمد واقعي در درازمدت و پخش و پراكندن درآمد, به گونه دلخواه: (توسعه اقتصادي, وسيله اي است براي فائق آمدن بر فقر مزمن و اميد بستن به امكان بهبودشرائط اجتماعي.)3 4. توسعه براي انسان: آقاي محبوب الحق, اقتصاددان پاكستاني, سرپرست پژوهشهاي برنامه توسعه سازمان ملل, در گزارشي, مفهوم توسعه انساني را مطرح مي كند و سرانجام هدفهاي كليدي توسعه را طول عمر, سطح دانش, سطح معاش آبرومند مي شناساند.4 5. توسعه با جهت گيريهاي ارزشي و اخلاقي: لوئيس ئبك در مقاله خود, اثر احياي بنيادگرايي در خاورميانه را بر نظريه غالب توسعه (نظريه اي كه بعد از جنگ جهاني دوم از طرف غرب مطرح شد و هنوز نيز از طرف غرب از آن پشتيباني مي شود) مطرح مي كند و مي نويسد: (با احياي بنيادگرايي در خاورميانه, فرض نظريه غالب توسعه در مورد لزوم دنيوي كردن امور, شديدا مورد حمله قرار گرفته است. به قدرت رسيدن روحانيون شيعه در ايران, مباني اخلاقي توسعه را به عنوان مهم

ص: 7590

ترين موضوع در معرض بحث و گفت وگو قرار داده است... به نظر مي رسد كه اين بحران نظري و عملي عمدتا مقتضاي غفلت از مباني اخلاقي است.)5 متفكراني كه توسعه را به گونه اي كه گذشت, شناسانده اند, يا در چارچوبه نظام ليبراليسم فكر مي كرده كه دين را توانا به پاسخ گويي به مسائل كلي اجتماع نمي دانسته اند, يا طرفدار مكتب سوسياليسم بوده كه دين را به عنوان ويرانگر و بازدارنده پيشرفت مي شناسانده اند. در چنين چگونگي و حالتي, معمار انقلاب اسلامي, امام خميني, دين اسلام را جهت پاسخ گويي صحيح به همه پرسمانهاي فردي و اجتماعي, مي شناساند و تفسير حقيقي و سازوار از آن ارائه مي دهد. و با ارائه نظريه جدايي ناپذيري دين از سياست, دين را كه در كنج مسجدها و حجره ها در بند شده بود, خارج ساخت و باوري نو در مورد توانمنديهاي ديني در جامعه بشري پديد آورد. ايشان گفت: (اسلام, همه مسايلي را كه مربوط به زندگي بشر در دنيا و آخرت است و آنچه مربوط به رشد و تربيت انسان و ارزش انسان است داراست.)6 يا مي گفت: (اسلام, يك دين عبادي سياسي است كه در امور سياسيش, عبادت منضم است و در امور عباديش, سياست.)7 در

ص: 7591

وصيت نامه امام چنين آمده است: (اسلام مكتبي است كه بر خلاف مكتبهاي غيرتوحيدي, در تمام شوون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته اي ولو بسيار ناچيز, كه در تربيت انسان و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد كرده است.)8 اين گونه گفتار امام, حاكي از آن است كه اسلام نيز, الگوي ويژه اي با معيارها و ملاكهاي ويژه به خود براي حالت و چگونگي دلخواه و خوشايند جامعه اسلام توسعه يافته دارد. در واقع, جان و عصاره اين نوشتار كشف آن الگوي دلخواه و خوشايند از انديشه امام خميني است, ولي قبل از آن, يادآوري چند مطلب لازم است: 1.افرادي كه در اين باره سخن مي گويند و مي نويسند, دو گونه چشمداشت از دين و مذهب دارند: الف. شماري تعريفي از توسعه ارائه مي دهند و براساس آن الگويي را براي جامعه خوشايند و دلخواه خود مي شناسانند, آن گاه نقش دين را در جهت دسترسي به آن, مورد بررسي قرار مي دهند. اما تعريف توسعه و الگوي مورد نظري كه اين افراد

ص: 7592

ارائه مي دهند, خواستگاهش ديني نيست و دين را تنها به عنوان ابزاري براي رسيدن به هدفهاي از پيش تعيين شده, با هر فرهنگي, مي دانند. و حقيقت باور آنان, كه از درون داوري آنان, چه آشكارا و چه به اشاره, بر مي آيد, آن است كه دين, حتي دين اسلام, توانايي كافي را براي تعيين هدفها, روشنگري مفاهيم و نماياندن الگوي دلخواه جامعه بشري را ندارد; ولي از دين به عنوان ابزاري براي برانگيزاندن توده مردم و رسيدن به آرزوهاي خود, مي توان استفاده كرد. ما با يك قسمت اين حرف موافق هستيم و آن اين است كه: دين وسيله بسيار خوبي براي رسيدن به الگوي مورد نظر است, مي توان با برانگيزاندن غيرت ديني توده ها, مشاركت مردمي را در همه زمينه ها فراهم كرد; اما در اين كه دين براي ارائه الگوي دلخواه و خوشايند جامعه پيشرفته, كارايي ندارد, ناپذيرفتني است كه در بخش بعدي اشاره مي شود. ب. دين, بويژه دين اسلام, هم الگوي خوشايند را ارائه داده است و هم ابزارهاي لازم براي دستيابي به آن الگوي خوشايند را. در ادامه به روشنگري الگوي دلخواه و خوشايند, خواهيم پرداخت. البته, شماري از ناآگاهان به دين اسلام, دين را در هر دو عرصه, ناكارآمد مي دانند.

ص: 7593

هر چند اين نظريه با ظهور و پيروزي انقلاب اسلامي, بويژه, با پيروزيها و كاميابيهاي فراوان در صحنه هاي نظامي و غيرنظامي, منسوخ شده است, مجموعه حاضر خود جواب حلي ديگر بر آن خواهد بود. 2. به اعتقاد ما, بن بستهاي موجود در جهان امروز را, به خلاف پيشرفتهاي صنعتي و مادي, نمي شود برداشت و نمي توان بن بست شكني كرد, مگر با آموزه هاي حيات بخش اسلام, همانند: برادري, ايثار, انفاق, عدل, عفت, انصاف, وفاي به عهد و... و آن هم نه تنها در روابط فردي اين مفاهيم تبليغ گردد, بلكه در برنامه ريزيهاي كلان جامعه و بخشي, الگوها برخاسته از اين مفاهيم باشند. بنابراين, دنبال جامعه اي بودن كه در آن آرامش, رفاه, اطمينان خاطر و سعادت باشد, با حذف دين از صحنه هاي اجتماعي, گرفتار شدن در چرخه ناسازگاريهاست و بيرون شدن از آنها دشوار. 3. امروزه اين باور در حال رشد است كه دليل مهم شكست استراتژيها و الگوهاي توسعه, ناديده انگاشتن فرهنگهاي گوناگون حاكم بر جهان سوم است; زيرا ناهماهنگي آشكار بين الگوهاي مرسوم و فرهنگهاي جهان سوم وجود دارد كه سبب ناكامروايي و ناكاميابي آن الگوها مي شود. هر چند اين سخن بدان معني نيست كه در ارائه الگوي دلخواه و خوشايند توسعه

ص: 7594

وراه رسيدن به آن, به همه آن چيزي كه دنيا به آن دست يافته است, پشت كنيم; بلكه مقصود آن است كه تكيه اصلي بايد بر فرهنگ خودي (اسلامي ملي) باشد و از دستاوردهاي علمي ديگران, بويژه در بخش ابزاري, چشم نپوشيم و دامن برنگيريم. شهيد سيد محمد باقر صدر مي نويسد: (اقتصادهاي سرمايه داري و سوسياليستي, در كشورهاي اسلامي, بدون پشتوانه مردمي اند; از اين روي پياده شدن آنها در اين كشورها با مشكل روبه روست... در واقع, اخلاق غرب با اخلاق اسلامي به طور كامل فرق دارد. اخلاق غربي كه محور بودن بشر را مطرح مي كند و فهم بشر را پيش مي دارد, با عقيده و اخلاق اسلامي كه برنامه حيات بخش را از راه خالق انسان دريافت كرده, فرق و جدايي جوهري دارد و مباني اقتصاد غربي با عقائد و اخلاق اسلامي ناسازگاري دارد و همين ناسازگاري جوهري است كه سبب مي شود كه اقتصاد بناشده بر آن عقائد, نتواند در كشورهاي اسلامي, به طور كامل عمل شود و نتيجه هاي مفيدي به بار آورد.)9 4. اسلام يك مجموعه به هم پيوسته اي است كه تمام اجزاي آن در پيوند با يكديگرند و براي رسيدن به هدف پاياني آن, مي بايست به مجموعه آموزه هاي اسلام

ص: 7595

توجه كرد. بنابراين, مفهوم توسعه يافتگي از منظر اسلام, ممكن نيست, مگر اين كه مجموعه تعاليم اسلامي در نظر گرفته شود. حضرت امام خميني مي گويد: (البته پياده كردن مقاصد اسلام در جهان, خصوصا برنامه هاي اقتصادي آن و مقابله با اقتصاد بيمار سرمايه داري غرب و اشتراكي شرق, بدون حاكميت همه جانبه اسلام ميسر نيست.)10 شهيد صدر مي نويسد: (در شناخت اقتصاد اسلامي, مجاز نيستيم آن را به گونه جداي از يكديگر بررسي كنيم, مثل اين كه عقيده درباره تحريم ربا و مالكيت خصوصي را جداي از ساير اجزاي روش عمومي اقتصاد اسلامي بررسي كنيم. همچنين صحيح نيست كه مجموع اقتصاد اسلامي را به عنوان يك موضوع جداگانه و سيستمي مستقل از ساير اصول نظام اسلامي, مثل امور اجتماعي و سياسي و غيره و جداي از طبيعت روابطي كه بين آن اصول برقرار است, بررسي كنيم, بلكه لازم است شناخت ما نسبت به اقتصاد اسلامي در چارچوب شكل عام اسلامي باشد, شكلي كه همه سويهاي گوناگون زندگي را در جامعه نظم و ترتيب مي دهد.)11 جامعه دلخواه و خوشايند (توسعه يافته) اسلامي اين جامعه, با اصول حاكم بر آن جامعه, شناخته و نمايانده مي شود كه عبارتند از: اصول سياسي, اجتماعي, فرهنگي و اقتصادي. در اين نوشتار, در پي

ص: 7596

آن نيستيم كه تمام اصول سياسي, اجتماعي و... را به گونه كامل از منظر امام خميني, شناسايي و ذكر كنيم; بلكه براي روشن شدن انديشه امام در اين زمينه ها, پاره اي از اصول هر بخش را كه از اهميت بيش تري برخوردارند, بر مي شماريم: 1. اصول سياسي الف. حاكميت اسلام. ب. ناوابستگي به بيگانگان, رد سلطه پذيري ملتهاي ديگر (رابطه بر اساس احترام متقابل) اين دو مورد (الف و ب) چنان روشن هستند كه ما را از ذكر شاهد بي نياز مي كند. 2. اصول اجتماعي الف. آزادي سياسي و اجتماعي در چهارچوب احكام اسلام. ب. برابري در اجراي قانون. ج. نبود ظلم بين گروههاي مردم. امام در وصيت نامه خود مي نويسد: (اجراي قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از ستم گري و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع ازفساد و فحشاء و انواع كجرويها و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايي و جلوگيري از استعمار و استثمار و استعباد و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل, براي جلوگيري از فساد و تباهي يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل, چيزهايي نيست

ص: 7597

كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي كهنه شود.)12 3. اصول فرهنگي الف. پيشرفت درعلوم و فنون: امام مي گويد: (اسلام اساسا نه تنها جلو رشد علمي و فكري بشر را نمي گيرد, بلكه خود زمينه هاي اين حركت را آماده تر مي كند و به اين حركت جهت انساني و الهي مي دهد و تكامل علمي و فرهنگي بشر, بعد از ظهور اسلام, محققين تاريخ را خيره ساخته است.)13 ب. تقوي و جهاد: امام راحل به روشني تمام اعلام مي دارد: (به همه مسوولان كشورمان تذكر مي دهم كه: در تقدم ملاكها, هيچ ارزشي و ملاكي بهتر از تقوي و جهاد در راه خدا نيست و همين تقدم ارزشي و الهي بايد معيار انتخاب و امتياز دادن به افراد و استفاده از امكانات و تصدي مسووليتها و اداره كشور و بالاخره جاي گزين همه سنتها و امتيازات غلط مادي و نفساني بشود, چه در زمان جنگ و چه در حالت صلح, چه امروز چه فردا كه خدا اين امتياز را به آنان عنايت فرموده است و صرف امتياز لفظي و عرفي كفايت نمي كند كه بايد هم در متن قوانين و مقررات و هم در متن عمل و عقيده و روش و منش جامعه پياده

ص: 7598

شود.)14 4. اصول اقتصادي الف. فقرزدايي: معمار انقلاب, امام خميني در پيام (فرياد براءت) اين اصل را از آرمانهاي مسوولان نظام مي شمارد و اظهار مي دارد: (همه آرمان و آرزوي ملت و دولت و مسوولين كشور ماست كه روزي فقر و تهيدستي در جامعه ما رخت بربندد و مردم عزيز و صبور و غيرتمند كشور ما, از رفاه در زندگي مادي و معنوي برخوردار باشند.) ب. توزيع عادلانه ثروت: امام خميني در اين باره مي گويد: (اسلام تعديل مي خواهد, نه جلو سرمايه را مي گيرد و نه مي گذارد سرمايه آن طور بشود كه يكي صدها ميليارد دلار داشته باشد و براي سگش هم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلك و اين يكي كه شب برود پيش بچه هايش نان نداشته باشد, نمي شود, اين عملي نيست,نه اسلام با اين موافق است و نه هيچ انساني با اين موافق است.)15 ج. استقلال اقتصادي: امام خميني مي گويد: (همه چيزمان بايد مستقل شود. استقلال با وابستگي جمع نمي شود. و ما فرهنگمان وابسته بشود استقلال نداريم, اقتصادمان وابسته بشود, استقلال نداريم... اول بايد آن مطلب را درستش كرد, استقلال فرهنگي, استقلال اقتصادي اول بايد او را درستش كرد, تا بتوانيم اسم خودمان را يك مملكت

ص: 7599

بگذاريم.)16 د. رشد و شكوفايي اقتصادي: امام خميني مي گويد: (اسلام... اقتصاد را به صورتي سالم و بدون وابستگي, به نفع همگان در رفاه همه مردم با اهميت به مستمندان و ضعيفان بارور مي كند و براي رشد بيش تر كشاورزي و صنعت و تجارت كوشش مي نمايد.)17 توسعه از منظر امام خميني با توجه به اصولي كه از سخنان امام, ياد شدو اصول و معيارهاي حاكم بر جامعه دلخواه و خوشايند اسلامي, روشن شد, مي توان تعريفي مناسب از توسعه اسلامي را از منظر امام ارائه كرد: توسعه اسلامي فرآيند حركت از وضع موجود به سمت جامعه خوشايند و شايسته اسلامي است كه خطوط كلي و اصول حاكم بر آن, ترسيم شده است. شرح دو نكته: 1. حركت هر بخشي در جامعه اسلامي, بايد به گونه كامل, هماهنگ با ساير بخشها باشد. 2. وضع موجود, ممكن است وضع ناخوشايندي نباشد; يعني نسبت به زمينه ها و تواناييهاي موجود, ممكن است وضع خوشايندي باشد, اما با لحاظ ايده آلها و هدفهاي عالي و جامعه خوشايند اسلامي, وضع ناخوشايندي باشد. 3. اين اصول, افزون بر هماهنگي مورد اشاره, مي توانند در پديد آوردن جامعه خوب و پسنديده اسلامي, نقش اثرگذار و پديد آورنده زمينه براي ديگر اصول را نيز داشته باشند,

ص: 7600

در مثل, حاكميت اخلاق اسلامي مي تواند نقش يك ضامن اجراي قوي براي سياستهاي اقتصادي را داشته باشد و سلامت اقتصاد را به دنبال آورد. و يا راستگويي, عشق نورزيدن به دنيا, ايثار, همت گماشتن به امور مسلمانان و دلسوزي براي آنان, قناعت و... مي توانند به گونه اي انگيزاننده قوي براي به حقيقت پيوستن هدفهاي اقتصادي در جامعه اسلامي باشند. همچنين رفاه و ريشه كن كردن فقر, عاملي در جهت حاكميت اخلاق اسلامي در جامعه است. اگر در بخش فرهنگي جهت گيريها به سوي تجمل گرايي و اسراف باشد, آز, طمع و نازش به مال دنيا , رواج داده مي شود, نه جود, بخشش, ايثار و... در نتيجه نبايد انتظار پيروزي و كاميابي در سياستهاي اقتصادي را داشته باشيم. تزاحم و پيشي گرفتن پاره اي از اصول بر پاره اي ديگر هر چند در حكومت جهاني حضرت مهدي(عج), همه اين هدفها با هم دست يافتني اند, ولي در حال و روز كنوني كه تنها در ايران حكومت اسلامي براساس دستورهاي پيامبر(ص) و ائمه(ع) تشكيل شده است و دشمنان ما هر روز به بهانه هاي گوناگون در قالب توطئه هاي از پيش طراحي شده, مانع پيشرفت همه جانبه حكومت اسلامي مي شوند, چه بايد كرد؟ در مثل, ممكن است دشمنان

ص: 7601

ما زمينه هايي را پيش آورند كه دستيابي به هدفهاي اقتصادي همچون رفاه يا رشد, به قيمت لكه دار شدن استقلال فرهنگي ما تمام شود و يا به دليل عقب ماندگي ما از جهان به اصطلاح توسعه يافته در صنعت و تكنولوژي, رسيدن به رفاه را در پرتو چشم پوشي از ساير اصول به ما معرفي كنند. در صورت به حقيقت پيوستن چنين انگارهايي چه بايد كرد؟ آيا براي به حقيقت پيوستن اصول اقتصادي, اصول ديگر را قرباني مي كنيم؟ يا به دنبال استوارسازي اصول غيراقتصادي برآمده و از رفاه و ديگر هدفهاي اقتصادي صرف نظر مي كنيم؟ پاسخ به اين پرسش اساسي را بايد در دو جهت جست وجو كرد: الف. گاهي تزاحم در اصول, ناشي از انتخاب نكردن استراتژي سازوار است, در مثل, براي رسيدن به رشد و رفاه, نوعي استراتژي توسعه اي پيشنهاد مي شود كه لازمه عمل به آن,چشم پوشي از استقلال فرهنگي است. در اين صورت, طبيعي است كه بايد به دنبال استراتژي مناسب تري بود تا ما را در كنار و هماهنگ با ديگر اصول به رشد و رفاه برساند. ب. تزاحم, گاهي به واسطه باز دارنده هايي است كه دشمنان ما پديد مي آورند, كه به جهت تنگناها و عقب افتادگي ما در

ص: 7602

بخشهايي همچون: صنعت و تكنولوژي و... است, به گونه اي كه هيچ گونه راه فراري از آن نداريم. در اين صورت, ازسوي سياستگذاران, بويژه ولي امر مسلمين, جايگاه اصول, پيش و پس بودن هر يك بر ديگري نمايانده مي شود. پيش بودن پاره اي از اصول بر پاره اي ديگر از منظر امام خميني: الف. پيش بودن اصل دفاع از ارزشهاي اسلامي در جهان و زمينه سازي براي حكومت جهاني حضرت مهدي(عج): (مسوولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران, نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام, به پرچمداري حضرت حجت, ارواحنا فداه, است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد. مسائل اقتصادي و مادي اگر لحظه اي مسوولين را از وظيفه اي كه بر عهده دارند منصرف كند, خطري بزرگ و خيانتي سهمگين را به دنبال دارد. بايد دولت جمهوري اسلامي, تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد, ولي اين بدان معني نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است, منصرف كند.)18 ب. پيش بودن استقلال سياسي, فرهنگي و ناوابستگي و جلوگيري از سطله بيگانه: (در مساله بازسازي و سازندگي

ص: 7603

من اطمينان دارم كه شخصيتهاي رده بالاي نظام و مسوولين محترم و نيز مردم وفادار و انقلابي كشورمان, چون گذشته, هرگز قبول نمي كنند كه نيل به اين هدف به قيمت وابستگي ايران اسلامي به شرق يا غرب واقع شود.)19 (اگر ما تسليم آمريكا و ابرقدرتها مي شديم, ممكن بود امنيت و رفاه ظاهري درست مي شد و قبرستانهاي ما پر از شهداي عزيزمان نمي گرديد; ولي مسلما استقلال و آزادي و شرافتمان از بين مي رفت.)20 در اين نوشتار, در پي آن نيستيم كه تمام موارد پيش و پس بودن اصول را از كلام امام پي جوييم, بلكه با ذكر دو نمونه از كلام امام خميني, جدولي ارائه مي دهيم كه از مجموع گفتار ايشان مي توان چنين برداشتي كرد.البته, امكان تعديل و تغيير در اين جدول وجود دارد و نظر انديشه ورزان اسلامي و آشنايان به انديشه هاي بلند امام خميني, مي تواند در اين زمينه راهگشا باشد.در برخي جاها, نشان دادن اين كه كدام اصل بايد پيش و كدام اصل, واپس داشته شود, به عنوان يك امر ثابت كاري دشوار, بلكه نادرست است. در اين گونه موارد, ظروف و شرايط مكاني و زماني, با نظر داشت به مصالح مسلمانان راهكار مناسبي براي خارج شدن از بن بست

ص: 7604

تزاحم است. و جاي اين گونه اصلها كه پيش داشتن آنها بر ديگر اصول, بستگي به شرايط زمان و مكان دارد, در جدول زير, به عنوان اصول دگرگون شونده, خالي مي ماند.((جهت استفاده از جدول مورد نظر به اصل مجله مراجعه فرماييد))نشانه (<) نشان دهنده نبود تزاحم بين دو اصل.نشانه (-) نشان دهنده پيش بودن اصلي است كه جهت پيكان, آن را نشان مي دهد.شايان توجه است كه جدول بالا و بحثهاي پيرامون آن, تنها ارائه روشي منطقي براي فكر كردن در باب توسعه از منظر اسلام و امام راحل است. بنابراين, اگر در پيش و پس داشتن اصلي بر اصلي, دقت كافي صورت نگرفته باشد, جاي خرده گيري نيست و اهل نظر, خود, به درستي زواياي بحث را در خواهند يافت. دو ويژگي مهم استراتژيهاي مناسب از منظر اسلام و امام خميني 1. براي رسيدن به همه هدفهاي اقتصادي طراحي شده باشد. براساس اين ويژگي, رشد بدون استقلال اقتصادي و توزيع عادلانه و يا شكوفايي اقتصادي, بدون ريشه كن كردن فقر و پديدآوردن رفاه نسبي, هرگز خوشايند نخواهد بود. بنابراين, استراتژيهايي كه با تشديد فقر, رشد را مژده مي دهند و يا شكوفايي اقتصادي را در پرتو پديد آمدن شكاف طبقاتي نويد مي دهند و يا رفاه را به

ص: 7605

قيمت وابستگي اقتصادي به ارمغان مي آورند, به عنوان استراتژيهاي ناموفق و مردود تلقي مي شوند. 2. استراتژي صحيح اقتصادي, بايد با توجه به هدفهاي فرهنگي, سياسي و اجتماعي برنامه ريزي شده باشد و آنها را قرباني نكند.21 پي نوشتها: 1. (مجموعه مقالات مربوط به انديشه هاي اقتصاد امام خميني), مقاله مفهوم توسعه يافتگي از ديدگاه امام خميني. مك لوپ ) pulhcaM ). ) 2. همان. تيروال llaw rihT ). ( ) 3. همان. جرالدمي ير M dareG.reieM ). ( ) 4. همان. 5. مجله (نامه فرهنگ), سال دوم, شماره 6/5 1370 ,72. 6. (صحيفه نور), رهنمودهاي امام خميني, ج4/15, وزارت ارشاد. 7. همان. ج123/13. 8. (وصيت نامه سياسي الهي امام خميني), بند دوم. 9. (اقتصادنا), شهيد سيد محمد باقر صدر, مقدمه. 10. (صحيفه نور), ج20/128. 11. (اقتصادنا), مقدمه. 12. (وصيت نامه سياسي الهي امام خميني), بند ب. 13. (صحيفه نور), ج188/4. 14. همان, ج123/20. 15. همان, ج37/8. 16. همان, ج109/10. 17. همان, ج204/19. 18. همان, ج108/21. 19. همان, ج36/21. 20. همان, ج51/17. 21. يادآوري: اين نوشتار, الهام گرفته, اقتباس و بازسازي مقاله (مفهوم توسعه يافتگي اقتصادي از ديدگاه امام خميني) است كه اين جانب همراه جمعي از محققان, به سمينار انديشه هاي اقتصادي حضرت امام خميني ارائه داده بوديم و هم اكنون, با پاره اي

ص: 7606

اصلاحات و افزودن و كاستن, تقديم مي گردد. احمدعلي يوسفي

ص: 7607

قيام جاودانه امام...

5 چكيده: حركتي برخاسته از تمدن توحيدي، زير سايه قرآن هر يك از ابعاد شخصيتي امام، ويژگي خاص به خود دارد، زيراامام در تمام ابعاد انساني در درجه والايي قرار داشت كه جدا بانگاه به سيره امامان و معصومان عليهم السلام و نظر جدي و دقيق به زندگي امام، او را مي توان تالي تلو امام معصوم خواند و پس از امامان، كاملترين انساني به حساب آورد كه دوران ما افتخاردر خود پروراندن چنان شخص والايي داشته است و ما نيز افتخارزيستن در دوران چنان امام بزرگواري داشته و داريم. امام را نمي توان با اوصاف لفظي و ابجدي توصيف كرد كه او فراتراز آن است: امام انساني والا... آفتابي تابان... راهبري بينا...استادي بزرگ... فقيهي ارجمند... مجتهدي دانا... پارسايي وارسته... حكيمي خردمند... خردمندي سترگ... مديري مدبر... مردي توانا... معلمي فاضل...دانشمندي كامل... انديشمندي هوشمند... سياستمداري تيزبين...مجاهدي توانمند... و رادمردي پيامبرگونه بود. و آيا الفاظ توانايي شناساندن او را دارد؟ اگر به زندگي روحي و معنوي او بنگريم، مي دانيم كه هرگز درالفاظ نمي گنجد: اوست عارفي خداشناس... تقوا پيشه اي زاهد وعالمي عامل. اوست الگويي براي مومنان، متقيان، پارسايان،سياستمداران ، روحانيان، عالمان، عارفان، حكيمان و تمام انديشمندان و متفكران روزگار. امام داراي صفاتي ويژه و در عين حال متناقض است و اين چنين اندمردان بزرگ خدا: در عين حال كه

ص: 7608

هرگز نسبت به دشمن، انعطاف نداشت و با او سازش نمي كرد، با دوستان، بسيار مهربان و با مودت بود. در همان حال كه كشتار جمعه هاي سياه او را از پاي در نمي آورد و در حركتش ايستي ديده نمي شد، كافي بود كه نام سيد الشهدا عليه السلام رابشنود تا سيل اشك از ديده هايش جاري گردد. امام مصداق بارز «اشداء علي الكفار رحماء بينهم» بود. دربرابر دشمنان خدا و ستم پيشگان چون كوهي استوار و محكم، ايستادگي مي كرد و در برابر اشك يتيمي سر فرود مي آورد. خشمش دل دشمن را به لرزه درمي آورد و مهرش دل دوست را مي ربود. و همو كه آن خشم و تندي را در برابر دشمنان ابراز مي كرد، در محراب عبادت آن چنان خضوع مي نمود و از ترس خدا مي لرزيد و از خشيت روز جزا اشك مي ريخت كه انسان را به حيرت و شگفتي وا مي داشت. او چه موجودي است! روزها مي غرد و شب ها مي گريد. در برابر كفارخم به ابرو نمي آورد و در برابر معشوق، فروتن و سر به زير است. به هر حال بحث درباره امام و ويژگي هاي روحي و اخلاقيش، كاري است بس دشوار، بهتر آن كه از آن صرف نظر كنيم و دم فرو بنديم و تنها يك جمله بگوئيم: آن چه خوبان همه دارند تو تنها داري. قيام امام يكي از ويژگي هاي امام، حركت

ص: 7609

و قيامش بود كه هرگز در آن فتورو ضعفي ديده نمي شد و هر چند انسان هاي معمولي با گذشت زمان ورسيدن به دوران كهولت و سالخوردگي ، از حركت تا اندازه زيادي باز مي ايستند، امام بر عكس، هرگز از حركت و قيام باز نايستادو هر روز بيش از روز پيش، مصمم تر و جدي تر مي شد. و اگر گاهي ناچار مي گشت جام زهر را سر كشد، تنها به خاطر مصالح اسلام وانقلاب بود، چون قيام او انگيزه اي غير از خدا و هدفي جز اونداشت. او قيام را فقط براي خدا و در راه خدا مي پذيرفت نه به خاطر هر انگيزه اي ديگر هر چند ارزشمند باشد. بارها از او مي شنيديم كه اين آيه شريفه را تكرار مي كرد: «قل انما اعظم بواحدة ان تقوموا لله مثني و فرادي وتتفكروا...» بگو اي پيامبر كه من تنها يك موعظه دارم براي شما و آن اينكه براي خدا قيام كنيد چه با هم و چه تنها وبيانديشيد. امام كه خود امام قيام بود هرگز حركت و نهضت رامنحصر در ايران بلكه در مسلمانان نمي دانست و تمام جهانيان رابه قيام و شورش عليه ظالمان و مستكبران دعوت مي كرد و به قيام عليه نفس اماره و سرانجام قيام عليه هر نوع پلشتي و زشتي وزبوني و ذلت خواهي و گناه و ضد ارزش فرا مي خواند. امام در

ص: 7610

حركت شورشي خود عليه باطل نمونه تمدن توحيدي را درپيروي از قرآن دنبال مي كرد و مردم را به حق و عدالت و آزادي بر وفق احكام شريعت و پايه هاي نظام تكوين و تشريع در اسلام دعوت مي نمود. امام در اين راه مقدس از خط انبياء و پيام رسانان الهي الگو مي گرفت كه برانگيخته شدنشان تنها به خاطراين بود كه انسان را از محسوس به معقول و از محدود به غيرمحدود بالا ببرند. و لذا امام، اسلام را محور قيام خود قرار دادو مردم را براي رسيدن به سعادت و خوشبختي دو جهان دعوت به پيروي درست از احكام اسلام كرد; اسلام ناب محمدي نه اسلام امريكايي; اسلام قيام نه اسلام سازش; اسلام جنبش نه اسلام جمود;اسلام تحرك نه اسلام سكون; و سرانجام اسلام اهل بيت نه اسلام ديگران. و بدين سان از مسلمانان خواست كه علت برتري آنان برساير امت ها را بشناسند و بازستانند چرا كه در دوران هاي جاهليت اخير، تلاش بر اين مي شد كه اين ارزش والاي اسلامي، به ضد ارزش محول شود و اين دو ويژگي كه امت مسلمان را به برتري واداشت به فراموشي سپرده شود: امر به معروف و نهي از منكر. امام با قيام خود مي خواست اين دو عامل برتري را احيا كند زيراخداوند مي فرمايد: «كنتم خير امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف و تنهون عن المنكر» شما بهترين

ص: 7611

امتي بوديد كه پيدا شديد زيرا امر به معروف و نهي از منكر مي كنيد. پس علت برتري مسلمانان ، عمل به اين دو فريضه الهي بود كه متاسفانه به جمود و خاموشي گراييده بود و امام با قيام خود مي خواست اين دو حكم را به حالت سابق خود برگرداند و دليل خير بودن و برتري را به مسلمانان بازبرگرداند. و اين انقلابي كه امام در درون انسان ها آغاز كرد تا زمينيان رابه عرش برساند نياز به تلاش و سعي فراوان دارد كه اگر اين سعي و جهاد چه در درون و چه در برون نباشد، هرگز انسان به ملاقات خداوند با روي سفيد، موفق نمي شود «يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه» پس بايد انقلاب همواره گرم وپر حرارت باشد و هرچه از نشاط آن كاسته شود، انسان در حركتش به سوي خداوند و لقاي پروردگارش سست مي شود; بايد اين حركت نه تارسيدن به جمهوري اسلامي بلكه تا رسيدن به حكم الله در سراسرزمين ادامه يابد تا آنگاه كه پرچم انقلاب به دست تواناي امام مفترض الطاعة حضرت ولي عصر عليه السلام سپرده شود و آن گاه جهان را عدل وداد فراگيرد و از ظلم و ستم تهي گردد. امام معتقد بود كه ما نمي توانيم تنها به آسايش خود بيانديشيم و جهان ستمگر را ناديده بگيريم; ما نمي توانيم فرياد«وا اسلاماه» مستضعفين

ص: 7612

را بشنويم و بي تفاوت باشيم. ما بايدظلم را در سراسر جهان محكوم كنيم و با ظالمان ستيز نمائيم! البته طبق شرايط امر به معروف و نهي از منكر نه خودسرانه و نه بي انديشه و نه بدون پيروي از رهبري. آن چه مهم است اين است كه اين وظيفه اسلامي انساني را بشناسيم و به ديگران بشناسانيم و تا آن جا كه در توانمان است و بامصالح ديني ما معارضه ندارد، تلاش كنيم و بي گمان قبل از هر چيزقيام عليه نفس اماره است كه اگر درست نشود، ديگر حركت هابي ارزش خواهد بود. «اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك» بدترين دشمن تو نفس خودت است كه اولين گام در مبارزه، مهار كردن نفس اماره است و اين برترين جهاد است و حضرت رسول صلي الله عليه وآله آن را جهاد اكبر خواند. حال اگر ما نتوانيم با نفس خودبجنگيم، چگونه مي توانيم مردم را به حركت و قيام عليه دشمنان واداريم؟! امام در آغاز زندگي با نفس خود جنگيد و خودخواهي رابا تمام وجود كنار گذاشت و تنها خدا را مي ديد و بس. اگر ما به آن مرحله رسيديم، مي توانيم حركت ديگر خود را آغاز كنيم و اين بس دشوار است و مشكل كه اميد است جوانان ما به فكر چاره اي براي خويشتن باشند و قبل از هرچيز خود را بسازند تا

ص: 7613

بتواننددر مسير الي الله به تكامل برسند. دومين گام پس از مبارزه با نفس، بايد در راه رسالت جاويدان امام براي رفع ظلم از ستمديدگان، گام برداشت. امام رسالت انقلابي خود رابا انگيزه هاي والا و الگوهاي ارزشمند در راه تحقق هدف نهايي كه قيام لله است آغاز كرد و تحقق حكومت اسلامي در ايران را در اين راستا جزيي از قيام خود مي دانست، تا آن كه روزي فرا رسد كه دين اسلام، تمام معموره زمين را در بر گيرد «و يكون الدين كله لله»و چه بسيار از امام شنيديم كه مردم جهان را به اين برنامه انساني همگاني كه برخاسته از تمدن اسلامي است فرامي خواند و چون تمام انگيزه و هدف، خدا است، لذا مي بينيم تاثيري كه امام در كل جهان به ويژه جهان اسلام گذاشت، از هررهبري سياسي و مذهبي بالاتر و فراتر بود، زيرا امام اگر هم نداي حريت و آزادي و مساوات را سر مي داد، در چارچوب اسلام بودنه به آن مفهوم ليبرالي و دموكراسي غربي كه چيزي جز سراب نيست و واقعيت هاي موجود، تمام آن ادعاهاي زرين! را تكذيب مي كند،زيرا در همان حال كه آزادي انسان ها را در انتخاب دين و عقيده و لباس و... مي طلبند، در مهد آزادي دختران دانشجو را فقط به خاطر داشتن حجاب از دانشگاه بيرون مي كنند و با مسخره وريشخند، تلاش در

ص: 7614

خارج ساختن آن ها از جامعه غربي دارند! اين چگونه آزادي خواهي در مساوات است كه داعيه هاي آزادي در جهان معاصر از آن طرفداري مي كنند و در عمل درست به عكس آن رفتارمي نمايند. هنوز آزادي ميان سياه و سفيد در دنياي روشنفكر!كنوني حل نشده است، و با اين حال مي خواهند رفع ظلم و ستم ازكشورهاي در حال توسعه بنمايند و با لشكركشي از راه دور، مردم بي گناه را به خاك و خون مي كشند و باز هم بي شرمانه خود رامدافع آزادي انسان ها معرفي مي كنند! اينجاست كه بايد جوانان مسلمان با دقت بيشتر به اين آزادي هاي غربي بنگرند و به جاي الگو گرفتن از دموكراسي غربي با وجود تناقضات بي شمار، به آزادي اسلامي روي آورند تا نسيم عطرآگين اسلام ناب محمدي را درزندگي خويش استشمام كنند و احساس سعادت و خوشبختي واقعي نمايند. چه بسا ايدئولوژي هايي كه در تمدن باطل با همان شعارهاي انسان خواهانه و با همان محتواي انساني، به وجود آمدند و با اين كه نداي رفع ستم از بي نوايان سر مي دادند، خود دچار بدترين اختناق و تعصب شدند و با پيروي از تعصب هاي قومي و عرقي و حتي ديني،بدترين اعمال وحشيانه را عليه انسان هاي بي گناه، اعمال كردند وسرانجام اين انديشه هاي ناقص كه از تراوشات ذهني انسان هاي خودخواه برآمده بود به پيدايش حكومت هاي طاغوتي انجاميد وملت هاي تحت ستم را به بردگي كشاند چنان

ص: 7615

كه مي بينيم و مي بينيد. «و الذين كفروا اعمالهم كسراب بقيعة يحسبه الظمان ماء حتي اذاجاءه لم يجده شيئا...» و آنان كه كافر شدند ، اعمال خود راچنان سرابي مي يابند كه تشنگان به خيال آب، به آن روي مي آورندو وقتي به آن ها رسيدند چيزي نمي يابند. هشدارتان باد اي جوانان عزيز مسلمان! به دنبال سراب دموكراسي غربي نرويد كه نه تنها شما را سيراب نخواهد كرد بلكه قطعا برتشنگيتان خواهد افزود و به جاي آن به كوثر زلال اسلام محمدي بپيونديد و از منبع لا يزال قرآن برنامه هاي سعادت ساز دين ودنياي خود را فرا گيريد تا خوشبخت شويد و روي سفيد. با تعمق و ژرف نگري در سخنان جاويدان امام، به آزادي اسلامي درچارچوب احكام اسلام كه سعادت انسان را مي خواهد، بينديشيد و اين خط محمدي را تا رسيدن به لقاء الله دنبال كنيد تا همراه امام وبا او در روز رستاخيز محشور گرديد كه انسان با هر كه و هرچه دوست مي دارد محشور خواهد شد. و در پايان همه را به موعظه خداوند كه امام هم پيوسته آن راتكرار مي كرد و بر آن تاكيد مي نمود، يك بار ديگر دعوت مي كنيم كه براي خدا و در چارچوب قوانين اسلام قيام كنيد تا قيام خالصانه شما الگويي براي هر جهاد كننده در راه خدا باشد ونمونه اي براي هر عدالت خواه و

ص: 7616

حق طلب در سراسر گيتي. و بي گمان امت اسلام بهترين ذخيره است براي حمل اين امانت سنگين كه آسمان ها و زمين از حمل آن سر باز زدند و انسان آن را به دوش گرفت. اي ملت شهيدپرور ايران: همه روزهاي ما عاشورا است و همه سرزمين ها كربلاست، بايد هر روز، روز پرخاش عليه دشمنان اسلام وروز انتقام از كافران و منافقان و مستكبران باشد. و ما وظيفه داريم كه با مستكبرين و دشمنان دين ستيز كنيم نه سازش، هر چنددر اين راه، سختي ها و دشواري هاي زياد را متحمل شويم. ما باالهام از سخنان جاويدان امام و با توفيق الهي به وظيفه خودعمل خواهيم كرد و تا رسيدن به حكومت الله در زمين و نابودي كفر و نفاق به قيام خود ادامه خواهيم داد. فرا رسيدن عيد بزرگ ولادت با سعادت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و گذشت صد سال از ولادت فرزند خلف و ارجمندش حضرت روح الله، به همه پيروان صديقه كبري و دوستان خميني بزرگ تبريك و تهنيت عرض مي كنيم واميدواريم اين سال، كه سال تجديد پيمان با خميني است سال وحدت ملي و هماهنگي تمام اقشار ملت در رسيدن به هدف والاي خميني باشد و با نام او و به ياد او، قلب ها دگربار با صفا و پر مهرگردد و صفحه نويني از همبستگي و اتحاد در زير سايه ولايت، درايران

ص: 7617

اسلامي گشوده شود. آمين رب العالمين. استاد سيد محمد جواد مهري

ص: 7618

لطيفه رباني

2 چكيده: نامه اي منتشر نشده از حضرت امام خميني (س) اشاره: متني كه در پي مي آيد نامه اي است عرفاني از حضرت امام خميني به حضرت آيت الله سيد ابراهيم خويي مقبره اي كه از مصاحبان حضرت امام در مسائل عرفاني بودند. چون متن نامه به زبان عربي نوشته شده است هم متن اصلي و هم ترجمه آم جهت ملاحظه خوانندگان گرامي درج مي شود. بسم الله الرحمن الرحيم حمد و سپاس آن پروردگاري را سزاست كه از مكمن غيب هويت بر حضرت اسمايي تجلي فرمود و اسماي ذاتي او به حقيقت عمايي در حضرت واحديت پيدايي نمود، و جمله نعوت و صفاتش در احديت غيبتش صورت يكتايي گزيد و نعماي وي به وجهه باطنيش كسوت يگانگي پوشيد و ذات پاكي، كه در تشبيه تعالي فرمود و همانند گشت، و در در تنزيه نزديك آمد و تجلي فرمود (و همانند گشت.) و او راست كليدهاي گنجينه هاي غيب اسماء و مخاتيم و مهر كرده هاي حقايق نعمتها، پس منزهي تو پروردگارا كه منتهاي آرزوي عارفان از دروه كمال حضرت احديتت كوتاه گرديد و پندارهاي وصف كنندگان از نيل به هويت كبريايت بي بهره باز گرديد. پس استعلا جويد كبريايي حضرتت از آنكه كس بدان جاي راه بدارد، و نعمتهايت درگذشت از آنكه سپاسگزار حق سپاس آنها را

ص: 7619

به جاي آرد. اوليت در عين آخريت و آخريت در عين اوليت تراست; پس تويي كه پرستيده و پرستنده اي. بارالها، ترا به پنج زبان حمد و سپاس مي گوييم در عين جمع وجود براي آن بخششها و دهشها كه نمودار گشته در غيب و شهود. و از تو ياري مي جوييم و به تو پناهنده مي شويم از بدي و سوسو كننده ديو مردم كه رهزن طريق مردمي است و رهبر ياران خويش به سوي ژرفچاه مغاك عالم طبع تيره ودني پس، بارالها، ما را به صراط مستقيم را هم باش، بدان صراطي كه برزخيت كبرا و مقام احديت جمع اسماي حسناتست و درود فرست بر آنكه خاستگاه پيدايش و نماياني است و نقطه غاتيت و پاياني، صورت و مايه هستي و بقاست، و مادت نخستين و برزخيت كبراست; آنكه نزديك گرديد و از تعينات يكسره وارهيد; پس فروتر آمد چنانكه خود را نزديك نمود به قرب قاب دو قوس وجود و تمام دايره غيب و شهود. بل باز هم نزديكتر كه آن عين حضرت عماست، بلكه چون نيك بنگري حضرتي نه آنجاست: (عنقا شكار كس نشود دام بازگير.) و درود تو باد بر پيروان و اهل بيت او كه مفاتيح ظهورند و چراغهاي نورند، بل نور بر سر نورند: "و هر كه را

ص: 7620

خدا نوري به وي نداد [تا هدايتش كند به سوي ايشان] او رانوري نباشد." بويژه بر آنكه ولايت محمدي به نام او ختم كرده شد و دهشهاي احمدي را او گيرنده شد، آنكه به ربوبيت ظهور كرد پس از آنكه پدران او به عبوديت ظاهر گرديدند، كه عبوديت گوهري است كه باطن آن ربوبيت است، آنكه خليفه حق در ملك و ملكوت و وجودش گنجينه نامهاي خداوند پايدار لايموت گشت، امام غايب از ديده پنهان، منتظر محبان و اميدواران) ثمره و وليده حق دوستان و حق پرستان، خدايا جانهاي ما فداي او بگردان. اما بعد، بتحقيق كه آدمي به لطيفه اي رباني ونفخه اي روحاني و سرشتي پاك و درست و آسماني از موجودات ديگر ممتاز گشته است. همان سرشتي كه "مفطور ساخت خداوند فطرت آدميان را بر همان." و اين لطيفه رباني به ديگر معني همان امانتي است كه باري تعالي در اين آيت بدان اشارت فرمود: "همانا امانت را بر آسمانها و زمين عرضه كرديم ..." و آن سرشت توحيدي است در مقامات سه گانه (وجود انساني) در ترك تعنيات و بازگرداندن همه چيز يكسره به حق تعالي و افكندن اضافات حتي اضافات اسمايي و محمود محق همه شئون بالمره نزد او. و آنكه بدين جاي نرسيد، پس بتحقيق از فطرت ضمير،

ص: 7621

و به امانت الهي خيانت ورزيد و به مرتبه ربوبيت نادان گرديد و به مقام احديت جفا رسانيد. و ارباب قلوب و عرفان و صاحبان شهود و عيان، آنان كه ايشان را سابقه حسناست، دانند كه آن منزلت نتوان يافت و به آن مرتبت دست نتوان رسانيد مگر به رياضات عقلي بعد در فراغ از تهذيب باطن و تزكيت نفس و صرف بضاعت و وقف همت در معارف الهي پس از پاك ساختن درون و خالي كردن آن (از صفات دون.) پس، بيرون رواي نفس ماندگار در زمين پيروي هوا و خواهشها از سراي طبيعت ظلماني مدهش. و هجرت نما به سوي خداي تعالي، ب مقام جمع احدي، و به سوي رسول او صاحب قلوب احدي احمدي، تا آنكه موت تو در رسد كه آن فنا و اضمحلال تعينات و اعتبارات است، و خدايت (به نعمتهاي خويش) پاداش دهد. و در سير به سوي پروردگارت تبارك و تعالي پدر روحانيت را پيروي نما و بگو: "من روي خويش بدان كس متوجه كنم كه آسمانها و زمين را بيافريد ..." كه همانا آن است بزرگ رستگاري و جنت ذاتي و لقايي كه نه چشمي آن را ديده و نه گوشي آن را شنيده و نه بر قلب وانديشه احدي گذشته است. پس اي

ص: 7622

نفس، قانع شو به وصول لذتهاي بهيمي و ثروتهاي حيواني و برتريهاي دنيايي ظاهري; و به عبادات و طاعات خود را راضي مگردان، و سه حسن صورت و نيكويي خلقت بسنده مكن و به حكمت رسمي و بشهاب كلامي خود را خرسند مساز و به نيكويي و آراستگي گفتار ارباب تصوف و عرفان خشنود مشو و قناعت مكن و به دعوي و علمداري اهل فقه راه مپوي; چه صرف همت در اينها كه ياد كرديم و ماندن بر آن، بتحقيق كه هلاكت است و زيان، و (گفته اند) علم حجاب است، بزرگترين آن بلي سزاوار است كه در سكون و جنبش وانديشه و آمال و پرستش و طاعتت، وجهه هم و همت تو خداي يگانه باشد كه اوست آفريدگار و آورنده و بازگرداننده تو. و اين (نوشته) سفارشي است با نفس تيره و دل خيره خويش، و نيز با جليس و آقايم كه در علوم الهي صاحب راي روش و در معارف رباني داراي نظر دقيق و متقن است، عالم فاضلي، سرور امجد، آقا سيدابراهيم خويي مشتهر به "مقبره اي" خداي تعالي ايام سروريش را پاينده گرداند و وي را به نهايت آمال عارفان و غايت سلوك سالكان برساند. پس اين بنده از مهام اصول حكمت متعاليه بهره اي وافر بدو رسانيد و از آنچه از

ص: 7623

بزرگان مشايخ آموخته و از صحف ارباب دانش اندوخته بود بدو بياموزانيد، چنانكه محمدالله تعالي اكنون به مراد خويش دست يافته و خود را به جامه درستي و سداد آراسته است، و در آغاز و انجام اتكا به خداي شايسته است. و سفارش خويش را مكرر و مولد مي گردانم به آنچه مشايخ ما سفارش فرمودند، و آن اينكه در آشكار كردن اسرار معارف خست نمائيد مگر آنكه اهل آن را بيابيد و به حقايق معارف مگر در جاي خود سخن مگشاييد. پس خداي تعالي، نامش بزرگ باد، فرمود: " و قرآن را فرو فرستيم كه شفا و رحمت است و اما ستمكاران را جز زيان نيفزايد." و از آن دوست، كه خداي تعالي ايام عزتش را مستدام دارد خواهنده ام كه نزد خداي خويش اين بنده را ياد كند نيكو ياد كردني. و در هيچ حال اين بنده را از دعاي خير فراموش ننمايد كه دعابابي است كه پيوسته بر روي دوستداران حضرتش گشوده است. "بارالها، در دنيا و آخرت نيكويي نصيب ما بگردان و از عذاب آتش نگاهمان دار." و ما را با نيكان برانگيزان، و از آميزش با اشرار محفوظ بدار، به حق محمد و پيروان و نزديكان پاك او، سلام خدا بر آنان باد. و (از اين نوشته) فارغ گشت

ص: 7624

در بيست و ششم ذي الحجه 1357 هجري قمري، بنده ضعيف، سيد روح الله، فرزند سيد مصطفي خميني كمره اي. بسم الله الرحمن الرحيم الحمدالله الذي تجلي من غيب الهوية علي الحضرة الاسمائية وظهرت اسمائه الذاتية في الحضرة الواحدية بالحقيقة العمائية و توحدت نعوته في احديته الغيبية و تفردت آلائه من الوجهة الباطنية. علاوتفره في عين التشبيه و دني و تجلي في اصل تنزيه. وعنده مفاتيح غيب الاسماء ومخاتيم حقائق آلاء. فسجانك اللهم، يا من الا يرتقي الي ذروة كمال احديته آمال العارفين و يقصردون بلوغ كبرياء هويته اوهام الناعتين. جلت عظمتك من ان تكون شريعة لوارد، و تقدست آلائك ان تصير محمودا لحامد. لك الاولية في الاخرية والاولية. فانت معبود في عين العابدية والمحمور في عين الحامدية. فنحمدك اللهم بالسنك الخمسة في عين الجمع الوجود علي آلائك المتجلية في الغيب والشهود. يا ظاهرا في بطونه و باطنا في ظهوره. ونستعينك يا ربنا و نعوذ بك من شرالوسواس الخناس القاطع لطريق الانسانية السالك باوليائه الي جهنام مهوي الطبيعة الظلمانية. فاهدنا الصراط المستقيم الذي هوالبرزخية الكبري و مقام احدية جمع الاسماء الحسني وصل اللهم علي مبدا الظهور وغايته و صورة اصل الوجود و مادته. الهيولي الاولي والبرزخية الكبري الذي دني فرفض التعينات فتدلي فكان قاب قوسي الوجود و تمام دائرة الغيب والشهود،

ص: 7625

اوادني الذي هو مقام العماء بل لامقام علي الراي الاسني: (عنقا شكاكس نشود دام بازگير.) وعلي آله مفاتيح الظهور ومصابيح النور بل نور علي نور: "فمن لم يجعل الله له نورا [يهديه اليهم] فماله من نور." سيما خاتم الولاية الحمدية ومقبض فيوضات الاحمدية، الذي يظهر بالربوبية بعدما ظهر آبائه بالعبودية فان العبودية جوهرة كنههاالربوبية، خليفة الله في الملك و الملكوت وخزينة اسماءالله الحي الذي لايموت، الامام الغائب المنتظر و نتيجة من سلف من الاولياء لاغبر ارواحنا له الفداء والعن اللهم اعدائهم قطاع طريق الهداية والسالكين بالامة مسلك الهلاكة والغواية. وبعد فان الانسان ممتاز من بين سائرالموجودات باللطيفة الربانية والنفخة الروحية الالهية والفطرة السليمة الروحانية فطرة الله التي فطرالناس عليها. و هذه بوجه هي الامانة المشار اليها بقوله تعالي: "انا عرضنا الامانة علي السموات والارض ..." الخ وهذه الفطرة هي الفطرة التوحيدية في المقامات الثلاثة عند رفض التعينات وارجاع الكل اليه واسقاط الاضافات حتي الاسمائية وافناء الجل لديه. ومن لم يصل الي هذاالمقام فهو خارج عن الفطرة وخائن بالامانة الالهية وجهول بمقام الربوبية وظلوم بحضرة الاحدية. ومعلوم عند اصحاب القلوب والعرفان وارباب الشهور والعيان من ذوي السابقة الحسني ان حصول هذه المنزلة والوصول بهذه المرتبة لايمكن الا بالرياضات العقلية بعد طهارة النفس وتزكيتها وصرف الهم و وقف الهمة الي المعارف عقيب

ص: 7626

تطهير الباطن وتخليتها. فاخرجي ايتها النفس الخالدة علي الارض الاتباع الهوي من بيت الطبيعة المظلمة الموحشة، وهاجري الي الله تعالي مقام جمع الاحدي والي رسوله صاحب قلب الاحدي الاحمدي حتي يدركك الموت الذي هواضمحلال التعينات فوقع اجرك علي الله و تاسي بابيك الروحاني في السير الي ربه وقل "وجهت وجهي للذي فطرالسموات والارض ..." وهذا هوالفوز العظيم والجنة الذاتية اللقانية التي لاعين رات ولا اذن سمعت ولا خطرت علي قلب بشر. ولا تقنع ايتها النفس بحصول الملاذ الحيوانية والشهوانية ولا بالرياسات الدنيوية الظاهرية ولابصورة النسك وقشرها ولا باعتدال الخلق وجورتها ولا بالفلسفة الرسمية والشبهات الكلامية ولا بتنسيق كلمات ارباب التصوف والعرفان الرسمي و تنظيمها وارعاد اهل الخرقة وابراقهم، فان صرف الهم الي كل ذلك والوقوف عليها اخترام وهلاك والعلم هوالحجاب الاكبر. بل يكون همك التوجه الي الله تعالي بارئك و مبدئك و معيدك في كل الحركات والسكنات والانكار والانظار والمناسك (؟) . وهذه وصيتي الي النفس القاسية المظلمة والي صاحبي و سيدي ذي الفكر الثاقب في العلوم الالهية والنظر الدقيق في المعارف الربانية العالم الفاضل المولي الامجد الاغا السيد ابراهيم الخوئي المعروف بمقبره اي دام مجده وبلغه الله تعالي غاية آمال العارفين و منهي سلوك السالكين. فاني قدالقيت في روعه امهات ما عندي من اصول الفلسفة المتعالية وشطرا وافرا مما تلقيت

ص: 7627

عن المشايخ العظام و صحف ارباب المعارف فقد بلغ بحمدالله فوق المراد و تردي برداء الصلاح والسداد و علي الله التكلان في المبدا والمعاد. ولقد اكرر وصيتي بما وصانا المشايخ العظام ان يضنن باسرارالمعارف الا علي اهله ولا يتفوه بحقائق العوارف في غير محله فان الله جل اسمه قال: "و ننزل من القرآن ماهو شفاء ورحمة للمومنين تولا يزيد المظالمين الاخسارا." والتماس منه دام عزه ان يذكرني عند ربه ذكرا جميلا، ولا ينسا ني عن الدعاء في كل الاحوال فان بابه مفتوح للراغبين. "ربنا آتنا في الدنيا حسنة و في الاخرة حسنة وقنا عذاب النار." واحشها مع الابرار وجنبنا عن مخالطة السيئة الاشرار بحق محمد و آله الاطهار عليهم السلام. قد وقع الفراغ في السادس والعشرين من شهر ذي الحجة الحرام (1357) وانا العبد الضعيف السيد روح الله بن السيد المصطفي الخميني الكمره اي.

ص: 7628

ما در ايران مهمان امام خميني بوديم

اشاره

8 1 چكيده:

اشاره

آنچه در پي مي آيد بخشهاي عمده اي از كتاب "ما، در ايران ميهمان امام خميني بوديم" نوشته "ايگيزيانف ايسماگيل خاكيميانوويچ" است كه با ويراستاري جزيي به نظر خوانندگان گرامي مي رسد . نويسنده از رهبران مذهبي روسيه است كه در اين كتاب گزارشي از سفر خود را به ايران - با همراهي عده اي ديگر از رهبران مذهبي جمهوريهاي شوروي سابق - عرضه مي دارد . شايد بعضي از بخشهاي گزارش براي خوانندگان ايران چندان جالب توجه نباشد ولي به هرحال براي آگاهي از ديدگاه ديگران و نكات موردتوجه آنان خالي از لطف نيست، بويژه كه كارهايي مانند شرح حال نويسي، سفرنامه نويسي يا گزارش نويسي در روسيه و جمهوريهاي سابق داراي ادبيات و زمينه نيرومندي است . مقدمه: با ابتكار و نظر به توجهات شيخ "نافيگومه حضرت عاشيرف" كه در سال 1998 در سمت رياست كميته اجرايي مركز عالي هماهنگي ادارات ديني مسلمانان روسيه فدراتيو به كار اشتغال داشت و اكنون در پست رياست مفتي اعظم ادارات ديني مسلمانان بخش آسيايي روسيه فدراتيو مشغول به كار مي باشد و همچنين با مساعدت و التفات سفير جمهوري اسلامي ايران در روسيه فدراتيو "آقاي مهدي صفري "در اوايل سال 1998 يكسري دوره هاي آموزشي در ارتباط با دين اسلام براي روحانيون و كاركنان امور

ص: 7629

ديني انجمن هاي مسلمانان روسيه فدراتيو با هدف ارتقا سطح مهارت حرفه اي ديني آنان در جمهوري اسلامي ايران سازماندهي شد . در همين ارتباط بود كه ما (پيشوايان انجمن هاي اسلامي و جوامع مسلمانان تعدادي از شهرها، استانها و جمهوري هاي روسيه فدراتيو و شخصيت هاي مذهبي ديگر) در مسكو گرد آمديم تا به اتفاق به جمهوري اسلامي ايران پرواز كنيم . در فرودگاه بين المللي مسكو "شيريميتيوا - 2" پس از راهنمايي هاي پندآميز و ابراز آرزوهاي نيك از طرف شيخ "نافيگومه حضرت عاشيرف" و رئيس مركز فرهنگ اسلامي روسيه فدراتيو و يكي از نمايندگان دوماي دولتي "عبدولواخيت نيازف" كه همراه با تعدادي از كاركنان سفارت جمهوري اسلامي ايران در مسكو به منظور بدرقه ما به فرودگاه آمده بودند، سوار بر هواپيمايي شديم كه قرار بود ما را به جمهوري اسلامي ايران برساند . بدين ترتيب، هواپيماي "توپولف - 154" ما اوج گرفت و مسير خود را به سمت پايتخت ايران "تهران" ادامه داد .

اعضاي گروه ما

گروه ما شامل بيست و چهار نفر بود كه در داخل هواپيما در ميان مسافريني كه قرار بود به جمهوري اسلامي ايران بروند، نشسته بودند . در زير در ارتباط با هر يك از آنها اطلاعات مختصري را ذكر مي نمايم: 1( آخماد اولين موناوير آخماتشاريفوويچ . او پيشواي مسلمانان جمعيت

ص: 7630

اسلامي روستاي "كارالاچوك" واقع در ناحيه " دورتولينسكي" جمهوري "باشقيرستان" مي باشد . 2( باژيگيتف سانسيزباي بايگينژينوويچ . معاون رئيس جمعيت مسلمانان "كورگان" . 3( بيكمولين گاليمژيان ميسباخويچ . امام مسجد جامع "تومين" . او نسبت به ساخت مسجدي در "تومين" دلسوزي و بذل توجه بسيار زيادي را از خود ابراز داشت . بطوريكه مراسم باشكوهي به مناسبت افتتاح اين مسجد مجلل و بسيار خوب در ماه "اكتبر" سال 1997 برگزار شد . هيئت دستگاه اداري شهر "تومين" يك دستگاه اتومبيل نو "ولگا" به اين مسجد اهدا كرد . آقاي بيكمولين گاليمژيان ميسباخويچ رئيس هيئت اعزامي ما به جمهوري اسلامي ايران بود . 4( واسيلكارامف راميل ناايلويچ . وي بعنوان رئيس امور مربوط به اداره ديني مسلمانان جمهوري "باشقيرستان" مي باشد . او يكي از شخصيت هاي محترم مذهبي اين اداره ديني است . نامبرده براي دومين مرتبه است كه به ايران مي آمد . او مراسم حج در مكه معظمه را نيز بجاي آورده است . 5( واخيتف آخميت گالياسكارويچ . امام مسجد جامع "يانااول" جمهوري باشقيرستان . 6( گاريفولين فاتيخ . رئيس حوزه علميه "تومين" . او سردبير (مديركل) روزنامه "مسلمانان سيبري" مي باشد . وي همواره كوشش و انرژي زيادي را در امور مربوط به احيا دين اسلام در منطقه سيبري روسيه فدراتيو

ص: 7631

بكار مي بندد . نامبرده بعنوان يكي از رجال فعال در تبليغات و گسترش ارزش هاي اسلامي، ويژگيهاي مربوط به فرهنگ ملي، آداب و رسوم خلق هاي سيبري محسوب مي شود . 7( ايگيزيانف ايسماگيل خاكيميانويچ . پيشواي ديني جمعيت مسلمان ناحيه "كاتاف - ايوانفسك" در استان چيليابين . 8( ايسانبيردين راميل رافاايلوويچ . پيشواي ديني جمعيت مسلمان شهر "دورتول" جمهوري باشقيرستان . نامبرده دلسوزي و بذل توجه بسيار زيادي را نسبت به احداث مسجد بسيار زيبايي در شهر خودش ابراز داشته است . او بصورتي فعالانه در آموزش موازين و احكام دين اسلام اهالي اين منطقه شركت مي جويد . وي مراسم حج در مكه را بجاي آورده است . 9( ايساكايف گابدولله . رئيس جمعيت مسلمان شهر "كورگان" . 10( كاريمف آخميت موخاميتوويچ . پيشواي ديني جمعيت مسلمان شهر "بايماك" در جمهوري باشقيرستان . 11( كاريمف صالاوات (صلوات) ساريموويچ . معاون رئيس جمعيت مسلمان شهر "كورگان" . 12( موستافين خليل نوتفولوويچ . امام مسجد روستاي "چورنايا ريچكا" (رودخانه كوچك) در استان "تمسكايا" . 13( نيازف وليد (والريان) باكيرويچ . امام مسجد "امسك" . 14 . عمراف آزكين . رئيس شوراي اعضا سني (بزرگان قبيله) مسجد "امسك" . 15( ساگيتف زاكير راخماتولينوويچ . امام مسجد موسوم به مسجد "امام" واقع در شهر "نايابرسك" منطقه (حوزه)

ص: 7632

خودمختار " يامالو - نينيتسكي" . 16( ساتييف رازومباي . امام مسجد جامع شهر "چيتا" . 17( ستيپچينكو ابوطالب (آناتولي) آندرييويچ . رئيس مركز اسلامي "داغوات" در امسك . نامبرده روس مي باشد . همچنين مادر او روس است، وليكن پدرش آلماني است . همسر ابوطالب نيز روس است . ابوطالب (او قبل از اينكه مسلمان شود، نامش "آناتولي" بود) در سال 1990 به دين اسلام روي آورد . او ضمن دوره هاي آموزشي دين اسلام در بيشكيك، عربستان سعودي و جمهوري اسلامي ايران با دين اسلام آشنا شد . پسر او "سراج الدين" (سركي) در انستيتوي اسلامي بيشكيك تحصيل نموده است و در حال حاضر نيز در يك دانشكده اسلامي بين المللي در عربستان سعودي مشغول تحصيل مي باشد . وي داراي دختري بنام "فاطمه" مي باشد (قبل از اينكه به دين مبين اسلام روي آورد، نام دخترش " كسينيا" بود) . دختر ابوطالب خودش بطور مستقل به فراگيري موازين و احكام دين اسلام مشغول مي باشد و كليه فرايض ديني را انجام مي دهد . 18( سوخف حسن خوسااينوويچ . پيشواي ديني جمعيت مسلمان "ساراشسك" . 19( فاردييف راسوف راسولوويچ . امام مسجد ناحيه "نيفتيكامسك" در جمهوري باشقيرستان . 20( خاراسف علي . پيشواي ديني جمعيت مسلمان "تالين" و "استوني" . 21( خاريسف مارات خاليموويچ .

ص: 7633

معاون رئيس امور مربوط به اداره ديني جمهوري "باشقيرستان" . او براي دومين مرتبه است كه به جمهوري اسلامي ايران مي آمد . 22( شامشوعالينف خاباديل . رئيس مسجد "امام" در امسك . 23( شايپف تكسانباي كايكينوويچ . امام مسجد جامع خااير - احسان" در امسك . 24( شاياخميتف آخميت موخاميتوويچ . پيشواي ديني جمعيت مسلمان روستاي "عسكاروا" در ناحيه آبزيليلفسكي واقع در جمهوري "باشقيرستان" . اطلاعات مختصري در مورد راهنمايان و سازماندهندگان مسافرت پيشوايان ديني روسيه فدراتيو به جمهوري اسلامي ايران 1( آقاي مهدي صفري . سفير جمهوري اسلامي ايران در شهر "مسكو" . آقاي صفري براي توسعه و تكامل همكاري دوجانبه ميان ايران و روسيه فدراتيو اهميت بسيار زيادي قائل مي باشد . همكاري سياسي و اقتصادي ميان دو كشور مذكور در حال حاضر در شرايطي قرار دارد كه روزبه روز توسعه و تكامل عميق تري را بدست مي آورد . با مساعدت آقاي مهدي صفري بود كه ما توانستيم در ماههاي "فوريه - مارس" سال 1998 به جمهوري اسلامي ايران سفر نماييم و دوره هاي ديني كوتاه مدتي را كه در جمهوري اسلامي ايران براي ما سازماندهي شده بود، پشت سر بگذاريم . در ايران ما را به عنوان ميهمانان عاليرتبه امام خميني پذيرا شدند . در ايران ما با سيستم اداره كشور كه با

ص: 7634

بهره گيري از موازين الهي (ديني) توسط حكومت پايه گذاري شده است و همچنين با زندگي ملت ايران آشنا شديم و بدين ترتيب، دانش و معلومات خودمان را در ارتباط با اسلام تكميل تر نموديم . اين مسافرت براي همه ما ثمربخش و سودمند واقع شد . ما به جهت بذل توجه و مساعدتي كه آقاي مهدي صفري در سازماندهي اين مسافرت جالب و مفيد ائمه روسيه فدراتيو به ايران، يعني به وطن امام خميني از خود نشان داد، سپاسگزاري و امتنان عميق خودمان را از وي ابراز مي داريم . همچنين ما از رئيس دفتر نمايندگي فرهنگي ايران در مسكو "آقاي مهدي سنايي" كه در سازماندهي سفر ما به جمهوري اسلامي ايران شركت فعالانه و كارسازي را داشت، سپاسگزاري مي نماييم . بعلاوه، ما از رئيس محترم گروهمان "حضرت ماليك" بسيار تشكر مي نماييم . او نخستين كسي بود كه ما را در سرزمين ايران ملاقات كرد، و پس از آنهم در طول تمام روزهايي كه ما در جمهوري اسلامي ايران اقامت داشتيم همراه ما بود . او در طول اين سفر ما را همراهي مي نمود و رياست كليه امور مربوط به سفر ما را به عهده داشت . اصل و نسب او از ايران مي باشد، اما او در مسكو تحصيل نموده است و به زبان روسي

ص: 7635

بخوبي مسلط مي باشد . ما دعا نموده و از خداوند متعال خواستاريم كه يكبار ديگر اين امكان را براي ما فراهم نمايد كه به آرزوي خودمان برسيم، يعني التماس دعا داريم كه يكبار ديگر سرزمين جمهوري اسلامي ايران را با حضرت ماليك ديدار نماييم . ما از صميم قلب سلامت و كاميابي، شكوفايي و رونق و همچنين رفاه را براي جمهوري اسلامي ايران و ملت اين كشور آرزو مي نماييم . همچنين ما آرزومند موفقيت روزافزون در تشكيل يك حكومت اسلامي مقتدر و بسيار عالي (نمونه و الگو براي تمام دنيا) هستيم . شيخ نافيگولله حضرت عاشيرف (مفتي اعظم اداره ديني مسلمانان بخش آسيايي روسيه فدراتيو) نيز در سازماندهي سفر ما به جمهوري اسلامي ايران توجه و تلاش زيادي را از خود ابراز نمود . شيخ نافيگولله تلاش و انرژي زيادي را از خود در راستاي احيا دين مبين اسلام در روسيه فدراتيو بكار مي بندند . طبق ابتكار عمل ايشان است كه تاكنون گردهم آيي ها، كنفرانس ها و سمينارهاي بسيار بزرگ اسلامي در سطح روسيه فدراتيو و در سطوح بين المللي برگزار شده است و برگزار مي گردد . بطوريكه، خود او نيز در اين نشست ها شركت فعالانه اي دارد . او همواره در بسياري ديدارها با رجال سرشناس ديني و سياسي شركت مي جويد . از

ص: 7636

بركت اقدامات و كوششهاي فعالانه او بود كه با شروع سال 1992 تغييبرات بنيادين و بسيار بزرگ در اداره و هدايت جمعيت هاي مسلمان روسيه فدراتيو به وقوع پيوست . به طوريكه، ادارات ديني جديدي براي مسلمانان ايجاد گرديد . زيرا ادارات قديمي مسلمانان اين كشور در حقيقت به عنوان ترمزي در مسير توسعه اسلام در روسيه فدراتيو بود . گذشت زمان ثابت كرد كه اقدامات شرافتمندانه و جوانمردانه نافيگولله حضرت عاشيرف در ارتباط با دفاع و صيانت از اسلام كه در روسيه فدراتيو تاسيس ادارات ديني مقتدر و توانايي را براي مسلمانان پي ريزي كرد، اقداماتي صحيح و به موقع و به جا بود . در اثر همين اقدامات او بود كه ادارات ديني منطقه اي به جمعيت هاي مسلمان و در نتيجه به خود مسلمانان نزديك شدند . همين موضوع، شرايط مساعدي را براي حل عملي مسائل و مشكلات انجمن هاي مسلمانان بوجود آورد . سيستم اداره و هدايت جمعيت هاي مسلمان كشور عظيم ما از طريق ادارات ديني منطقه اي در مرحله كنوني به عنوان قابل قبول ترين و حتي بهترين سيستم محسوب مي شود . اكنون مفتي هاي جوان، تحصيل كرده، مبتكر، با انرژي و داراي پشتكار بسيار زيادي رياست ادارات جديد ديني مسلمانان را در روسيه فدراتيو به عهده دارند . پس از شروع سال 1992 در ناحيه

ص: 7637

"اوفا" توسط يك گروه مبتكر تغييراتي در ساختار اداره و هدايت جمعيت هاي مسلمان روسيه فدراتيو در راستاي دفاع، حفظ و توسعه اسلام صورت گرفت كه مسلمانان جمهوري هاي باشقيرستان و تاتارستان در كنگره هاي خود شديدا از اقدامات اين گروه مبتكر حمايت و پشتيباني نمودند . در همين ارتباط، بيش از 20 اداره ديني منطقه اي تحت رياست يك اداره واحد متمركز و دموكراسي مسلمانان تاسيس شد . اداره مذكور بعنوان "شوراي مفتي هاي روسيه فدراتيو" نام گرفت و "راويل گاينوتدين" رياست اين شورا را عهده دار شد . با ابتكار عمل همين گروه مبتكر بود كه اسلام در روسيه فدراتيو از يوغ ادارات ديني قديمي مسلمانان "اوفا" رهايي جست . به طوريكه، به عقيده ما اصلاحات و تحولي انقلابي در ساختار اداره جمعيت هاي مسلمان روسيه فدراتيو به وقوع پيوست كه آن را مي توان مشابه انقلاب اسلامي در ايران دانست . در اينجا جا دارد كه به يكي از كلمات قصار امام خميني اشاره نمايم: "دفاع و صيانت از اسلام در لحظات سخت يك تكليف الهي و ملي است كه براي كليه اقشار و گروههاي ملت واجب است . پاسداري از اسلام به عنوان بالاترين عبادت محسوب مي شود و من شما را دعوت مي نمايم كه نسبت به اسلام وفادار باشيد . " مفتي هاي ادارات ديني منطقه اي ما در

ص: 7638

روسيه فدراتيو نيز درست به همان صورتي كه امام خميني امر نموده است، در راه اسلام حركت مي كنند . در انتهاي اين بخش از عبدلوحيد نيازف نام مي برم . او به عنوان يكي از رجال فعال در احيا و گسترش اسلام در روسيه فدراتيو مي باشد . وي سالهاي زيادي است كه رياست و هدايت مركز فرهنگ اسلامي روسيه را عهده دار است . نامبرده رهبر يكي از جنبش هاي سياسي سرتاسر روسيه فدراتيو به نام "رفاه" مي باشد، در ضمن به عنوان نماينده پارلمان روسيه فدراتيو "دوما" مي باشد كه همواره در جهت صيانت از ارزش هاي ديني، اخلاقي، روحي و فرهنگي مسلمانان و خلق هاي اصيل روسيه فدراتيو حركت مي نمايد . عبدلوحيد نيازف نيز بطور مشترك با "نافيگولله حضرت عاشيرف" دوره هاي آموزشي را براي ائمه روسيه فدراتيو در جمهوري اسلامي ايران سازماندهي نمود .

در وطن امام خميني

شب ديرهنگام بود كه ما به تهران "پايتخت ايران" رسيديم . هنگامي كه در داخل هواپيما بر فراز تهران پرواز مي كرديم، از بالا اين شهر زيبا را كه غرق در چراغ هاي برق شده بود و سوسو زدن لامپ هاي برق چشمان هر بيننده اي را به خود خيره مي كرد، مشاهده كرديم . شهر "تهران" منطقه بسيار وسيعي از دامنه سلسله جبال البرز را دربرگرفته است . طبق برنامه اي كه براي ما در نظر

ص: 7639

گرفته شده بود، روز پس از ورودمان به آرامگاه امام خميني رفتيم . مرقد مطهر ايشان در مجموعه اي با ساير عمارات ديگر قرار گرفته است كه محدوده نسبتا بزرگي را دربرمي گيرد . خود مزار امام به اندازه 10»8 متر و ارتفاع آن بيشتر از سه متر نيست كه در داخل مسجد بزرگي با ظرفيت دهها هزار نفر قرار دارد . در داخل مرقد امام خميني دو مقبره قرار دارد كه در آنجا امام خميني و پسر 46 ساله او دفن شده اند . در بالاي هر يك از مزارها يك روپوش سبز رنگ كشيده شده است و بر بالاي آن كتاب مقدس مسلمانان "قرآن" قرار داده شده است . اين دو مزار از طريق جداره هاي شيشه اي مقبره به وضوح قابل مشاهده هستند . هر يك از زائرين در هنگام ورود به داخل اين مسجد بايد كفش هاي خود را دربياورد و آن را به كفشداري مسجد تحويل دهد . در آنجا هميشه ازدحام زيادي از عاشقان امام خميني وجود دارد . در آنجا معلمين مدارس مقطع ابتدايي در كنار ديواره هاي مقبره امام درس هايي را به شاگردان خودشان مي دهند . بچه ها در گوشه و كنار مقبره مي نشينند و تحت رهبري معلمين خودشان با صداي بلند سرودهايي را در ارتباط با امام خميني تمرين

ص: 7640

و حفظ مي نمايد . در گوشه اي ديگر از اين مسجد بزرگ معلمين مطالبي را براي شاگردان خود تعريف مي كنند . پس از سپري شدن يك مدت زمان، دانش آموزان مذكور مسجد را ترك نموده و شاگردان ديگري جاي آنان را مي گيرند . كليه كساني كه در اين مرقد مطهر حضور مي يابند، خواندن نماز را به عنوان اولين وظيفه خود در آنجا مي دانند . همانطوري كه براي همگان مشهود است، در سال 1979 تحت هدايت و رهبري امام خميني در ايران انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد كه در آن زمان نه فقط به عنوان ممتازترين رويداد در ايران محسوب مي شد، بلكه تاثير بسيار زيادي را بر تمام دنيا گذاشت . به همين دليل است كه ملت ايران نسبت به بنيانگذار نخستين حكومت اسلامي در ايران احترام و ارزش بسيار زيادي قائل است . به طوري كه تصاوير امام را در همه جا، حتي در داخل اطاق هاي كارشان نصب نموده اند . غالبا مي توان سخنان، كلمات قصار و ارشادهاي او را بر روي ديواره هاي ساختمانهاي شهر مشاهده نمود . در همان روز بود كه قاضي كل و دادستان ايران ما را به نزد خود دعوت نمودند . پس از انجام گردش كوتاهي او و همكارانش ما را به صرف يك فنجان چاي دعوت نمودند و در آنجا ما

ص: 7641

را با سيستم اداره حكومت آشنا كردند . ارگان هاي قانونگذاري، اجرايي و قضايي ايران فقط مطابق با قوانين اسلام و احكام (مقررات) شريعت پايه گذاري و به مورد اجرا گذاشته مي شود . پس از سرنگوني رژيم شاه بود كه جهان بيني واقعي اسلامي در اين كشور به پيروزي رسيد . اهالي ايران اميدوار هستند كه در كشورشان يك جامعه اسلامي بسيار عالي و الگو براي تمام جهان بر پايه احكام الهي ايجاد خواهد شد . ما را در ايران در يك شهرك حكومتي كه معمولا امام خميني ميهمانان خارجي خود را در آنجا مي پذيرفت، جاي دادند . به گروه پيشوايان ديني روسيه فدراتيو در آنجا اظهار داشتند كه: "شما اكنون در سرزمين ايران باستان، يعني در جايي كه رژيم پادشاهي 2500 ساله ايران به رهبري رهبر كبير انقلاب اسلامي "امام خميني" سرنگون شد و جمهوري اسلامي به جاي آن بر سرير قدرت قرار گرفت، حضور داريد . شما در اينجا قبل از هر چيز ديگري به عنوان ميهمانان امام خميني هستيد . " مسلم است كه يك چنين ميهمان نوازي باعث خوشحالي ما شد . ما را در روزهاي كاري هر روز به دانشگاه دولتي اسلامي مي بردند . در آنجا اساتيدي كه داراي تخصص بسيار بالا و مهارت عالي بودند سطح دانش و معلومات

ص: 7642

ما را در ارتباط با قوانين الهي اسلام و احكام شريعت عميق تر و كاملتر مي كردند . در آنجا روند آموزش تا حدودي با نحوه آموزش در كشور ما متفاوت است . به طوريكه هر درس يكساعت و نيم )90 دقيقه) ادامه دارد، سپس بين هر درس نيم ساعت استراحت در نظر گرفته مي شود . در هنگام ظهر نيز پس از يك استراحت دو ساعته كه به نماز و نهار اختصاص داده شده است، دروس ادامه پيدا مي كنند . اساتيد در اين دانشگاه با گچ بر روي تخته هاي مخصوص آموزش مطالب خودشان را نمي نويسند، يعني به همان نحوي كه در كشور ما هست، عمل نمي كنند . در آنجا اساتيد با ماژيك هاي مخصوص مطالب خودشان را بر روي تخته هاي سفيد رنگي مي نويسند . سپس يادداشت هاي آنان توسط تخته پاك كن هاي مخصوصي به راحتي پاك مي شود . اساتيد در حال نشستن در پشت تريبون دروس خود را ارائه مي دهند . در آنجا مردها و زنها به طور جداگانه و در ساختمانهاي مختلف تحصيل مي كنند . در ضمن، ساختمانهايي كه زنها در داخل آنها تحصيل مي كنند توسط حصارهاي بلند فلزي از ساير ساختمانهاي آموزشي جدا شده است . يك چنين سيستم آموزشي درست مطابق با سيستمي است كه اسلام مشخص نموده است . در هر

ص: 7643

يك از ساختمانهاي آموزشي سالن هايي وجود دارد كه براي نماز خواندن اختصاص داده شده است . مسجد دانشگاه تهران و اطراف آن به عنوان يكي از عظيم ترين مساجد مي باشد . به طوريكه در آنجا بالغ بر يك ميليون نفر مي توانند به طور همزمان نماز خود را بخوانند . وليكن به خاطر محدود بودن ميادين و فضاهاي موجود كليه كساني كه تمايل دارند در نماز جماعت در اين مسجد شركت جويند، موفق نمي شوند در اين مسجد حاضر شوند . پس از اتمام نماز جمعه اينگونه به نظرمان آمد كه سيل جمعيت نمازگزاران به پايان نخواهد رسيد . زنها بصورت جمعيت بسيار انبوهي از مسجد خارج شدند و سرتاسر خيابانهاي اطراف را پر نمودند . همه آنها از سر تا پا خودشان را با پوشش هاي سياه رنگي پوشانيده بودند (حجاب اسلامي) . بدين ترتيب بود كه ما شاهد يك رويداد بسيار جالبي بوديم . هنگامي كه ازدحام بي شمار زناني كه از مسجد خارج مي شدند، تمام شد و راه براي ما باز شد تا خودمان را به خيابان ديگري برسانيم، در آنجا تظاهراتي را مشاهده كرديم . هزاران نفر ضمن اينكه مشت هاي خود را گره كرده بودند و تكان مي دادند، با صداي بلندي فرياد مي زدند . دو دستگاه تريلر كه با پارچه سياه رنگي پوشيده شده

ص: 7644

بودند در ميان انبوه جمعيت در حركت بودند . بر روي اين تريلرها جعبه هايي قرار داشت كه شباهت زيادي به تابوت داشتند . ما از مترجم پرسيديم كه اين راهپيمايي بخاطر چيست و مردم به خاطر چه چيزي اينچنين فرياد مي كشند . او به ما اين گونه پاسخ داد: "اين تظاهرات بر عليه سياست آمريكا و اسرائيل مي باشد . مردم در فريادهاي خودشان "مرگ بر آمريكا! مرگ بر اسرائيل! " مي گويند . "بايد يادآور شوم كه راديو و تلويزيون تهران كه جهت فيلمبرداري از اين مراسم در آنجا حضور پيدا كرده بود، از توجه به ما ائمه روسيه فدراتيو نيز غافل نبود . به طوريكه در هنگام شب همان روز بود كه ما خودمان را بر روي صفحه تلويزيون ديديم . در حين نماز خواندن در داخل مسجد دانشگاه از ما نيز فيلمبرداري شده بود . به طور كلي، ما از برخورد و استقبالي كه در اين مراسم باشكوه نماز جمعه از ما به عمل آمد، خشنود بوديم . هنگامي كه امام جمعه از طريق ميكروفون دانشگاه اعلام كرد كه تعدادي از پيشوايان ديني مسلمانان روسيه فدراتيو در جمع نمازگزاران اين هفته حضور دارند، پس از اتمام مراسم نماز تعداد زيادي از ايرانيان به سمت ما سرازير شدند تا اينكه ما را

ص: 7645

ببينند و حضور ما را در آنجا خوش آمد بگويند . آنها با تشكيل يك صف طويل در آنجا با احترام زيادي براي ما دست تكان مي دادند و با ما احوالپرسي مي كردند . در ضمن، اغلب آنها سعي داشتند كه كارت پستال هايي با مناظر تهران، سوغاتي هايي، مجلات و شماره هاي جديد روزنامه ها را به عنوان يادگاري به ما بدهند . يك چنين نيك خواهي و استقبال باشكوه در ما تاثير زيادي گذاشت، به طوريكه سرتاسر وجود ما را خوشحالي فراگرفته بود . هر روز پس از بازگشت از دانشگاه به هتل، يعني پس از به پايان رسيدن دروس روزانه همه ما را براي گردش و بازديد به جايي مي بردند . بدين ترتيب بود كه ما از چندين موزه، پارك، باغ وحش و ... ديدن نموديم و ضمن استراحت با فرهنگ ديرينه ملت ايران آشنا شديم . همچنين در طول ديدارهايمان در گالري هاي بزرگ عكس، املاك و عمارتهاي شيك و مجلل شاه سابق ايران " محمدرضا پهلوي" و خانه بسيار كوچك و متواضعانه اي كه امام خميني در سالهاي آخر حيات خود در داخل آن زندگي مي كرد، حضور يافتيم .

در شهر "قم"

شهر "قم" در فاصله 120 كيلومتري جنوب تهران قرار دارد . ايرانيان شهر قم را به عنوان يكي از شهرهاي مقدس كشورشان مي دانند . در اين شهر تعداد

ص: 7646

زيادي آموزشگاه عالي علمي و ديني موسوم به "حوزه علميه" وجود دارد . شهر مذكور به عنوان يكي از مراكز علمي - ديني مسلمانان با گرايش به مكتب شيعه محسوب مي شود . هنگامي كه ما در اين شهر به يكي از آموزشگاه هاي عالي علمي - ديني كه در آنجا جواناني از كشورهاي بسيار زيادي (منجمله از روسيه فدراتيو) تحصيل مي كنند، نزديك شديم پرفسورها (اساتيد) و دانشجويان اين آموزشگاه عالي به استقبال ما آمدند و از ما به گرمي پذيرايي نمودند . در آنجا پس از آشنايي با زندگي دانشجويان بود كه ما در مسجد اين آموزشگاه عالي گرد آمديم . اساتيد اين حوزه علميه حضور ما را در سرزمين مقدسشان، يعني در شهري كه اكنون 12 قرن است به عنوان مركز علوم اسلامي است و نسل هاي زيادي از رجال ديني در آنجا تحصيل نموده اند، تبريك گفتند . امام خميني نيز يك زماني در همين جا تحصيل مي كرد . او در سالهاي اخير به عنوان يكي از اساتيد مطرح اصول و مباني اسلام در اين آموزشگاه عالي به حساب مي آمد . درست در همين شهر بود كه رهبر كبير ملت ايران "امام خميني" همراه با دانشجويان مركز علمي الهيات (علوم ديني) جنبش انقلاب اسلامي را پايه گذاري نمود . سپس ادامه همين جنبش بود

ص: 7647

كه در سال 1979 به پيروزي رسيد . امروزه شهر "قم" نه فقط براي ايران بلكه براي تعداد زيادي از كشورهاي جهان بعنوان مهمترين مركز اسلامي محسوب مي شود . در اين شهر دهها هزار دانشجو از كشورهاي اسلامي و غيراسلامي تحصيل مي كنند . آنها در آنجا علوم مختلف اسلامي، فقه، احاديث، قرآن، تاريخ و فلسفه و همچنين علوم عرفي، يعني رياضيات، فيزيك، شيمي، نجوم و ... را فرامي گيرند . در شهر قم تعداد زيادي مسجد

ص: 7648

وجود دارد كه مطابق با معماري شرقي ساخته شده اند و اين مساجد آنقدر زيبا هستند كه تماشاي آنها تاثير زيادي را بر روي انسانها مي گذارد .

در كتابخانه شهر "قم"

پس از انجام نماز جماعت با اساتيد و دانشجويان در مسجد آموزشگاه عالي علمي - ديني، از ما دعوت كردند تا در يكي از بزرگترين كتابخانه هاي شهر قم حضور يابيم و از آن ديدن كنيم . در همين ارتباط، ما داخل يك ساختمان بسيار زيباي چند طبقه اي شديم . اين ساختمان به سبك معماري شرقي ساخته شده بود . كتابخانه مذكور در زميني به مساحت 16000 متر مربع بنا شده است و تعداد 28300 جلد كتابهاي مختلف ديني دست نويس كه تعداد زيادي از آنها را دانشمندان اسلامي نوشته اند، در آنجا وجود دارد . در اين كتابخانه علاوه بر كتابهاي ديني تعداد زيادي كتاب در ارتباط با جغرافيا، فيزيك، رياضيات، فلسفه، نجوم و ... هست . كليه كتابهاي موجود در اين كتابخانه بطور كل به زبانهاي فارسي، عربي، آلماني، فرانسوي، تركي استانبولي، اردو و انگليسي هستند . تعداد زيادي از دست نويس ها توسط چاپخانه اختصاصي كتابخانه تجديدچاپ مي شوند . در اين كتابخانه نسخه هاي دست نويس و كتابهاي بسيار قديمي كه بالغ بر 500 سال عمر دارند، نگاهداري مي شوند . در آنجا ما همچنين كتابي را

ص: 7649

در ارتباط با نجوم ديديم كه پنج قرن قبل منتشر شده بود . كتابخانه مذكور داراي كتب قرآني است كه در قرنهاي پنجم و ششم چاپ شده اند . همچنين در آنجا يك كتاب قرآن وجود دارد كه با موي اسب بر روي نوار باريكي با عرض 10 سانتيمتر نوشته شده است و 300 سال از عمر آن مي گذرد . به دليل برنامه نسبتا فشرده اي كه در شهر "قم" براي ما سازماندهي شده بود، ما فقط توانستيم از دو طبقه اين كتابخانه ديدن نماييم . در سالن اصلي كتابخانه مذكور كتابها بر روي طبقاتي تا سقف نگاهداري مي شوند . اين طبقات به وسيله سرپوش هاي شيشه اي پوشانيده شده اند . به غير از پرسنلي كه در اين سالن مشغول به كار هستند معمولا هيچكس ديگري را راه نمي دهند . اما در مورد ما استثنا قائل شدند . درجه حرارت و رطوبت هوا در اين مكان بوسيله دستگاه هايي بطور اتوماتيك كنترل مي شود تا ميكروب ها نتوانند به كتابها آسيب برسانند . همواره در زمان مقرر شده يك مخلوط هوا مركب از تركيب هاي شيميايي را وارد مي كنند . در صورت افزايش درجه حرارت هوا و يا بروز دود يا بوهاي متفرقه دستگاه هاي مذكور به طور خودكار به كار مي افتند و در عرض پنج ثانيه تمام هواي

ص: 7650

موجود در اين انبار كتاب را خارج مي نمايند . كليه كتابهايي كه وارد اين كتابخانه مي شوند و همچنين تمام دست نويس هايي كه جهت نگاهداري به اين كتابخانه سپرده مي شوند، قبل از اينكه بر روي طبقات محل نگاهداري جاي گيرند، مرحله آماده سازي ترموشيميايي (مطالعه در مورد كيفيت تغييرات گرمايي واكنش هاي شيميايي) را پشت سر مي گذارند . به همين منظور، آنها را در داخل يك محفظه نفوذناپذير قرار مي دهند و سپس يك تركيب مخصوص شيميايي را وارد محفظه مي نمايند . اين كتابهاي تازه به مدت 72 ساعت در شرايط درجه حرارت معيني در داخل اين محفظه نگاه داشته مي شوند . كاركنان علمي اين كتابخانه براي ما توضيح دادند كه هر كتابي درست همانند انسان ممكن است به بيماري هاي خاصي مبتلا شود و چنانچه اقدامات به موقع جهت رفع آن انجام نپذيرد، اين بيماري ممكن است منجر به نابودي كتاب شود . در اثر همين روش علمي است كه در آنجا شرايط لازم براي يك حيات طولاني براي كتابها بوجود مي آيد . در اين كتابخانه شعبه اي در ارتباط با تعمير و بازسازي كتابها وجود دارد . هنگاميكه ما از اين كتابخانه ديدن مي نموديم، كليه دستگاهها و پروسه پيچيده تعمير و بازسازي كتابها را به ما نشان دادند . به دليل وجود يك چنين بخشي در اين

ص: 7651

كتابخانه اين است كه برخي اوقات كتابها و دست نويس هايي را با كيفيت هاي مختلف به اين كتابخانه تقديم مي نمايند كه برخي از آنها به وسيله سازمانها و اشخاص مختلف و برخي ديگر توسط مراكز علمي به آنجا هديه مي شوند . اين كتب و دست نويس هاي منحصر به فرد غالبا با قصور و از روي مسامحه كاري نگاهداري شده اند و يا اينكه با بي مبالاتي به كار گرفته شده اند . به همين دليل است كه آنها با عيوب مختلفي كه دارند، جهت نگاهداري شدن وارد اين كتابخانه مي شوند، گاهي اوقات لبه آنها تاخورده است، گاهي نيز صفحات آنها پاره پاره شده است و برخي اوقات نيز صفحات اين كتابها پوسيده مي شود . بنابراين، در همين شعبه است كه اين كتابها و دست نويس ها ترميم و بازسازي مي شوند . كتابخانه شهر "قم" از طريق يك مركز بين المللي كامپيوتر با 400 كتابخانه جهان، من جمله با كتابخانه هايي در كانادا، ايالات متحده آمريكا، فرانسه، انگلستان و كليه كشورهاي عربي در ارتباط مي باشد . مركز مذكور براي كتابخانه اين امكان را فراهم مي نمايد كه در عرض مدت كوتاهي هرگونه اطلاعاتي را با كتابخانه هاي معتبر جهان مبادله كند . در همانجا ميكروفيلم ويدئويي تهيه مي كنند كه هر يك از اين ميكروفيلم ها تعداد شانزده كتاب را در داخل خود جاي مي دهد . اقدام

ص: 7652

مذكور در هنگام تبادل اطلاعات با ساير كتابخانه هاي جهان بسيار اهميت دارد . در شعبه ديگري با كمك علم الكترونيك مي توانند اندازه كتابها و دست نوشته ها را افزايش يا كاهش دهند و در صورت تمايل مي توانند صفحات آنها را رنگي يا سياه و سفيد نمايند . بطوركلي، كتابهاي اين كتابخانه به زبانهاي فارسي، عربي، انگليسي، فرانسوي و آلماني مي باشند . در آنجا به زبان روسي كتاب وجود ندارد . هر روز 1500 - 2000 نفر جهت مطالعه و پژوهش به اين كتابخانه مي آيند . پس از ورود به داخل اين كتابخانه هم مي توان كتاب مورد نظر را از روي طبقات محل نگاهداري كتابها برداشت و پس از نشستن در پشت ميز در سالن مطالعه آنرا مطالعه نمود و هم اينكه در صورت تمايل مي توان به سالن ويژه اي كه در آنجا مي توان كتاب موردنظر را بر روي كامپيوتر انتخاب كرد، رفت و سپس تمام آن را بر روي صفحه مانيتور مطالعه نمود و يا اينكه از مباحث خاصي اطلاعات مورد نياز را بدست آورد . زيرا كليه كتابهاي كتابخانه مذكور بر روي ميكروفيلم هايي ضبط شده است . در اين كتابخانه به منظور تامين امنيت لازم در نقاط بسيار زيادي از ساختمان آن دوربين هاي ويدئويي نصب شده است كه ترددهاي موجود در اين ساختمان

ص: 7653

را كنترل مي نمايند . متاسفانه ما فرصت پيدا نكرديم كه با اين كتابخانه منحصر به فردي كه در سال 1999 نودمين سالگرد آن جشن گرفته شد، به طور كامل آشنا شويم .

آيت الله العظمي مرعشي نجفي

آيت الله العظمي مرعشي نجفي در سن 16 سالگي با ابتكار شخصي و تلاش خودش ساخت اين كتابخانه منحصر به فرد را شروع كرد . برجسته نبودن احساس ضرورت براي احداث يك چنين كتابخانه اي در سالهاي جواني او و همچنين بارز نبودن اهميت كار او براي اجتماع آن زمان در راستاي جمع آوري كتابهاي قديم و دست نويس ها از جمله عواملي بودند كه باعث شروع احداث اين كتابخانه در شهر "قم" شد، كتابخانه اي كه بعدها اهميت جهاني پيدا كرد . آيت الله مرعشي نجفي تمام زندگي طولاني خودش را وقف امور مربوط به كتابخانه مذكور نمود . وي به مدت 80 سال به عنوان مدير و اداره كننده اين كتابخانه عظيم و بسيار باشكوه بود . او به طور همزمان به فعاليت هاي مربوط به ساخت و ساز ساختمان اين كتابخانه مي پرداخت و آن را با تجهيزات مدرن و پيچيده الكترونيكي مجهز مي نمود . آيت الله مرعشي نجفي كه براي ملت ايران از احترام بسيار بالايي برخوردار است تمام زندگي خود را وقف خدمتگزاري به ملت، اسلام و توسعه علوم ديني نمود . او

ص: 7654

در سال 1989 در سن 96 سالگي ضمن اينكه تا آخرين روز زندگي خود در همين پست قرار داشت، وفات نمود (دامت بركاته!) . او در وصيت نامه خود قبل از مرگ نوشت: "من را در داخل اين كتابخانه دفن كنيد تا اينكه مردمي كه به اينجا مي آيند از كنار مزار من نيز بگذرند . " به وصيت او عمل شد، به طوريكه او را در داخل ساختمان كتابخانه در راهروي طبقه اول نزديك درب ورودي اصلي دفن كردند . بر روي مزار او آرامگاهي را كه در حدود 5/1»5/2 متر مي باشد و ارتفاع آن كمي بيشتر از 2 متر مي باشد، ساختند . هر شخصي كه وارد اين كتابخانه مي شود به محض ورود به داخل سالن از كنار مزار او مي گذرد و پس از توقفي كوتاه در آنجا دعاي اهل قبور را براي او مي خواند و بر مزار او بوسه مي زند . ما نيز همين كار را كرديم . سپس در آنجا با تصاويري از روش زندگي او كه بر روي ديواره هاي راهرو در نزديكي مزار او نصب شده بود، آشنا شديم (انشاالله قبر او پر نور و روحش شاد شود) . پس از وفات آيت الله مرعشي نجفي پسر بزرگش "دكتر محمود مرعشي" مدير و رياست اين كتابخانه را عهده دار شد .

ص: 7655

كتابخانه هر روز از ساعت 5/7 صبح تا 5/9 شب كار مي كند . همچنين ما در شهر "قم" از يك كتابفروشي بسيار بزرگ كه در آنجا كتابهايي به زبانهاي مختلف جهان وجود دارد، ديدن كرديم . ما در آنجا با ميل و رغبت زيادي تعدادي كتاب ديني به زبان روسي به يادبود ديدارمان از قم خريداري كرديم . من شخصا يك جلد كتاب قرآن كه توسط "والرييا پاراخاوايا" به زبان روسي ترجمه شده بود، خريدم . ديدار ما از اين كتابفروشي و شهر "قم" در مورخه 25 "فوريه" سال 1998 صورت گرفت .

در شهر "اصفهان"

اصفهان به عنوان يكي از بزرگترين شهرهاي كشور ايران است . اين شهر بر روي جلگه اي پهناور به فاصله 414 كيلومتري جنوب تهران واقع شده است . اين شهر در حدود 000/200/1 نفر جمعيت دارد . اصفهان از لحاظ جمعيت پس از شهرهاي تهران و مشهد مقام سوم را در كشور ايران دارد . شهر زيبا و قديمي "اصفهان" از زمانهاي قديم دانشمندان، شعرا، نقاشان، معماران، استادكاران صنعت، تجار و سيل پايان ناپذير توريست ها را مجذوب خود نموده است . و احتمالا به همين دليل است كه امروز اين شهر را "نصف جهان" مي نامند، هركس كه در ايران از شهر "اصفهان" ديدن ننموده باشد، انگار كه اصلا

ص: 7656

در ايران نبوده است و يا به قول ايرانيان " براي ديدن ايران، در ابتدا بايد در اصفهان حضور يافت" . ما پيشوايان ديني روسيه فدراتيو نيز در طول اقامت خودمان در ايران اين سعادت و بخت را پيدا كرديم كه از اين شهر قديمي بسيار مجلل و باشكوه و مركز صنعت ايران ديدن كنيم . در اين شهر با كمك كشور ما يك كارخانه فلزسازي (ذوب آهن) ساخته شده است . اين كارخانه توان صنعتي لازم را براي كارخانه هاي سيمان، قند و پالايشگاه هاي نفت ايران و همچنين براي اهداف و تاسيسات صنعت دفاعي و كارخانه هاي مربوط به توليد دستگاه هاي پزشكي، كارخانه هاي صنايع سبك از قبيل كارخانه هاي مخصوص توليد كفش، نساجي و ... تكميل و تامين مي نمايد . بيش از 90 واحد صنعتي و اقتصادي با كمك متخصصين شوروي در ايران ساخته شده است كه منجمله مي توان به كارخانه هاي ماشين سازي، لوله هاي گاز ماورا ايران، كارخانه ماهي، سيلوها و ايستگاه هاي راه آهن، خطوط راه آهن، بنادر دريايي در سواحل درياي خزر و سيستم آبياري ايران اشاره نمود . احتمالا به همين دليل است كه ايرانيان برخوردي احترام آميز نسبت به روسها و كليه كسانيكه از اين سرزمين به ايران مي آيند، دارند . در همين ارتباط، در شهر "اصفهان" ما را به عنوان ميهمانان عاليقدر امام خميني

ص: 7657

محسوب نمودند و ما را در يكي از بهترين هتل هاي موجود در خاورنزديك، يعني در هتل "شاه عباس" اسكان دادند . اين هتل كه مدت زيادي از ساخت آن نمي گذرد (در دهه 60 ميلادي) دقيقا در مركز شهر اصفهان در خيابان "شهيد آيت الله مدني" واقع شده است و براي توريست ها داراي جاذبه ها و جاهاي ديدني بسيار زيادي است . اين هتل نه فقط در ميان هتل هاي موجود در اصفهان بلكه در مقايسه با كليه هتل هاي موجود در كشورهاي عربي و بطوركل در خاور نزديك بي نظير مي باشد . هتل مذكور با استفاده از معماري اسلامي بنا شده است و نماي روي آن با تجمل بي نظير و فوق العاده اي روسازي گرديده است . در داخل آن نيز سالن ها و رستورانهاي بسيار زيبايي وجود دارد كه "رستوران طلايي" و "رستوران نقره اي" ناميده مي شوند . پله هاي مارپيچ اين هتل و همچنين راه پله ها و اطاقهاي آن بوسيله فرش هاي بسيار زيبايي پوشانده شده است، در همه جاي اين هتل گلدان و آثار برنزي قلمكاري شده استادكاران اصفهاني وجود دارد . پنجره هاي اين هتل با تصاويري كه بر روي قالي هاي پهن شده روي كف وجود دارد، نقاشي شده اند . به طوريكه تصاوير نقش بسته شده بر روي پنجره ها و فرش ها همخواني دارند . هتل "شاه عباس" داراي محوطه فوق العاده زيبايي است

ص: 7658

كه توريست هاي خارجي، تجار ثروتمند و ميهمانان اعيان و نامي را همواره بسوي خود جلب مي نمايد . يك موقعي، در زماني كه احداث كارخانه ذوب آهن اصفهان با كمك اتحاد جماهير شوروي انجام مي شد، از رئيس شوراي عالي اتحاد جماهير شوروي "نيكلاي ويكتورويچ پادگورني" در همين هتل پذيرايي كردند . در اينجا در ماه "مارس" سال 1973 رئيس شوراي وزيران اتحاد جماهير شوروي "آلكسي نيكلايويچ كاسيكين" كه به مناسبت سال جشن مربوط به توليد و راه اندازي اين كارخانه ذوب آهن حضور يافته بود، اقامت گزيده بود . شهر "اصفهان" از طريق ساختمانها و عمارات بسيار مجلل و باشكوهش كه به سبك معماري اسلامي ساخته شده اند و همچنين از طريق آثار تاريخي بي شماري كه دارد، معروفيت خاصي را در بين جهانيان كسب نموده است . يكي از آثار تاريخي و معروف اين شهر كه در حدود 400 سال قبل تاسيس شده است و از معماري بسيار زيبايي برخوردار مي باشد، مسجد "شاه عباس" است كه اين مسجد در حال حاضر نيز فعال مي باشد . رشد و شكوفايي اصفهان با دوران حكومت همين شاه در ارتباط مي باشد (اواخر قرن شانزدهم - اوايل قرن هفدهم) . اندازه اين مسجد انسان را مات و مبهوت مي نمايد . طول آن 560 متر و عرض آن 210 متر مي باشد . مسجد مذكور داراي

ص: 7659

حياطي داخلي به مساحت بالغ بر هشت هكتار است . هر روز جمعه در اينجا در هواي آزاد نمازجمعه برگزار مي شود، به طوريكه 120 هزار نفر مسلمان به طور همزمان در اين حياط نماز مي خوانند . اين مسجد مجلل و باشكوه داراي معماري فارسي (ايراني) است و به دليل آرايش زيباي ديواره هاي داخلي آن و گنبدهاي رويايي و افسانه اي اش شهرت دارد . ميناكاري آبي آسماني، آبي، نارنجي و سبز رنگ به كار برده شده در مسجد مذكور نه فقط چشمها را به خود خيره مي نمايد، بلكه موجب مسرت و شادي دلها مي گردد . دروازه ورودي اصلي اين اثر تاريخي داراي پوششي از جنس طلا و نقره مي باشد . در زير تنها سقف اين بناي تاريخي تعداد زيادي صحن نماز با اندازه هاي مختلف، تعداد زيادي فروشگاه كه استادكاران بسياري در داخل آنها مشغول به كار هستند، وجود دارد . يك زماني شاه عباس همراه با زنهاي خود در همين جا زندگي مي كرد . در آن زمانهاي قديم، يعني هنگاميكه مسجد "شاه عباس" را ساختند بلندگو، ميكروفون و علوم مربوط به قدرت و تحرك برق وجود نداشت . اما صداي امام جماعت در نماز مي بايستي به طور مناسب و همزمان در همه جا طنين انداز مي شد و در تمام گوشه هاي اين سالن بسيار بزرگ كه هزاران مسلمان به

ص: 7660

طور همزمان به او اقتدا مي كردند و پشت سر او نماز مي خواندند توسط نمازگزاران شنيده مي شد . اين طور به نظر مي رسد كه در 400 سال قبل معماران و مهندسين اين منطقه از جهان آنقدر دقيق، خبره و صاحب نظر در كار خودشان بودند كه باهوش بسيار بالاي خود توانسته بودند به صورت جالبي موضوع مربوط به آكوستيك (علم مربوط به انتشار صوت) را در احداث مساجد بسيار بزرگ حل كنند . امامي كه نماز جماعت را در سالن بزرگ مسجد انجام مي دهد، بايستي در نقطه معيني از مسجد قرار گيرد . اين نقطه بر روي كف مسجد توسط يك سنگ مرمرين سفيد رنگ به شكل مربع مشخص شده است . و كلماتي كه توسط امام جماعت ادا مي شود، از اين نقطه مربع شكل طنين انداز مي شود سپس به وسيله شكل خاص گنبدهاي مسجد در سقف تقويت مي گردد و بلافاصله اين صوت تقويت شده به تمام بخش هاي سالن بزرگ منتقل مي شود و توسط كليه مسلمانان كه نماز را برپا مي دارند، شنيده مي شود . ما نيز با مشاهده يك چنين تكنولوژي مربوط به چهار قرن پيش متعجب شده بوديم . به طوريكه به ترتيب بر روي سنگ نه چندان بزرگ مرمري كه در وسط اين سالن بزرگ قرار داشت، مي ايستاديم و با صدايي آهسته كلمه اي را بر زبان مي آورديم،

ص: 7661

بلافاصله اين كلمه تقويت مي شد و بطور يكسان در تمام گوشه هاي اين سالن بزرگ شنيده مي شد . بدين ترتيب بود كه در هنگام قرائت نماز بوسيله امام جماعت، كلماتي را كه او بر زبان جاري مي نمود به طور يكسان در هر نقطه اي از اين سالن بسيار عظيم شنيده مي شد . اين تكنولوژي در آن زمان در اثر طراحي خاص گنبدها و سقف هاي مسجد كه توسط استادكاران خبره و قديمي طراحي شده بود، مورد استفاده قرار مي گرفت . در حال حاضر ضرورتي براي يك چنين اقدامي وجود ندارد . الساعه در كليه مساجد كوچك و بزرگ ميكروفون ها، آمپلي فايرها و بلندگوها به خدمت گرفته مي شوند . مسجد شاه عباس از لحاظ زيبايي بي نظير و از لحاظ اندازه بسيار عظيم و با شكوه مي باشد، به طوريكه به عنوان يكي از بزرگترين آثار تاريخي و معماري ايرانيان محسوب مي شود . در كليه نقاط اين مسجد و بر روي دروازه هاي آن آياتي از قرآن به زبان عربي نوشته شده است . هر يك از صحن هاي نماز داراي رنگ مخصوص به خود است كه هر طايفه يا قبيله اي در سالن مخصوص خود نماز مي خوانده است . بدين ترتيب، سالن شاهنشاهي داراي رنگ نارنجي بوده و به غير از شاه و خانواده او هيچكس ديگري حق نماز خواندن در اين

ص: 7662

سالن را نداشت . در طبقه اول اين مسجد عظيم و باشكوه تعداد بي شماري مغازه، دكان، كارگاه هاي مخصوص صنايع دستي، پستخانه، دفتر تلگراف و تلفن، بوفه، رستوران، كافه و ... وجود دارد . محل استقرار اين مغازه ها و كارگاه ها به نحوي مناسب انتخاب شده است كه براي نوجوانان اين امكان را فراهم مي نمايد تا با موتور گازي ها و دوچرخه هاي ظريف و زيباي خودشان به راحتي به آنجا تردد نمايند و بدون اينكه وسيله نقيله خود را در جائي پارك كنند و يا اينكه حتي بدون پياده شدن از آنها خريدهاي خود را انجام دهند . اين موتور گازي و دوچرخه ها در همه جا در ميان خريداران پياده مشاهده مي شوند . قبلا كه ما، در كشور عربستان سعودي بوديم، يك چنين صحنه اي را ضمن حضور در مغازه هاي آنجا ديده بوديم . در آنجا نيز خريداران با موتور گازي و يا دوچرخه به داخل فروشگاه ها مراجعه مي نمايند، كالاي موردنظر خودشان را انتخاب مي كنند، در داخل فروشگاه از يك غرفه به غرفه اي ديگر مراجعه مي كنند، بدون اينكه از موتور يا دوچرخه خود پياده شوند حساب خودشان را تسويه مي نمايند و سپس به محل اقامت خودشان مراجعه مي نمايند . شايد خوانندگان اينگونه تصور كنند كه آنها بدين ترتيب در داخل مغازه ها با موتور گازي سر و

ص: 7663

صدا ايجاد مي نمايند و يا در اثر كار كردن موتورهاي اين وسايل نقليه در داخل مغازه ها دود به وجود مي آورند و بدين ترتيب باعث آزار و اذيت خريداران و فروشندگان مي گردند . اما واقعيت اين است كه اصلا يك چنين وضعيتي پيش نمي آيد . دليلش هم اينست كه رانندگان اين موتورها بسيار مودب و با انضباط هستند و هيچگونه مزاحمت و مشكلاتي را براي هيچكس به وجود نمي آورند . آنها هرگز بي جهت بوق نمي زنند، به عابرين پياده اجازه عبور مي دهند، در هنگام رانندگي احتياط و دقت زيادي را از خود نشان مي دهند، سرعت خود را افزايش نمي دهند و بالاخره اينكه بين خودشان مسابقه سرعت نمي گذارند . از طرف ديگر، يك چنين موتور گازي هايي آنقدر بي سر و صدا هستند كه حتي تشخيص اين موضوع كه موتور آن كار مي كند يا خاموش است به سختي معلوم مي شود . احتمالا اين قبيل موتورها داراي اگزوزهاي مخصوصي جهت خنثي نمودن گازهاي ايجاد شده بوسيله موتور مي باشد، زيرا در داخل مغازه هايي كه آنها بطور مرتب در حال رفت و آمد هستند بوي سوخته و بوي دود احساس نمي شود و فروشندگان مغازه ها به راحتي و با خونسردي كامل به كارشان مشغول هستند . يك چنين موتورهاي گازي داراي كيفيت بسيار بالا و طراحي كاملي هستند . به طوريكه جهت به كار انداختن موتور آنها به نيروي خاصي

ص: 7664

نياز نيست، بايد فقط شير باك بنزين آن را باز نمود و گاز را كمي فشار داد . مغازه هاي موجود در آنجا نه تنها جهت فروش كالا در خدمت خريداران هستند، بلكه به تهيه و توليد صنايع دستي نيز مي پردازند . تقريبا در نزديكي هر مغازه اي يك كارگاه صنايع دستي نيز وجود دارد . در داخل اين كارگاه ها ظروف فلزي را قلمزني مي كنند، زيورآلات مختلف مي سازند، تصاوير مينياتوري رسم مي كنند، صندوقچه هاي قديمي را با زيورآلات نصب شده بر روي آنها مي سازند، قاليچه مي بافند و به توليد كالاهاي مصرفي ديگر مردم مي پردازند، سپس اين فرآورده ها و توليدات كارگاه ها در غرفه هاي همين فروشگاه ها به فروش رسانده مي شود . هنگام عبور نمودن از كنار مغازه هاي طبقه اول اين مسجد فوق العاده عظيم در همه جا فقط صداي "توك - توك - توك" بگوش مي رسد . اين همان صداي ابزار كار استادكاران است كه بر روي ظروف مسي و برنزي قلمزني مي نمايند . به همين دليل است كه شهر "اصفهان" به عنوان يكي از بزرگترين مراكز صنايع دستي و تجارت محسوب مي شود . اين شهر به لحاظ قلمزني بر روي فلزات، نقاشي مينياتوري، اجراي گراور بر روي فلز شهرت جهاني دارد . به طوريكه در اصفهان تعداد زيادي فروشگاه و مغازه در ارتباط با فروش ظروف مسي قلمزني

ص: 7665

شده، جواهرآلات و نقاشي هاي مينياتوري وجود دارد . توريست هايي از تمام كشورهاي دنيا همواره به شهر "اصفهان" مي آيند تا اينكه از تماشاي آثار باستاني و معماري اسلامي ادوار مختلف تاريخي اين شهر لذت ببرند . يكي ديگر از جالب ترين بناهاي تاريخي اصفهان "بناي منار جنبان" مي باشد . اين مناره ها كه در سال 1316 توسط اعضاي خانواده " ابوعبدالله" احداث شده است، اكنون تقريبا 700 سال از عمر آن مي گذرد . با وجود اينكه بناي مذكور بسيار قديمي است، هنوز هم سالم بوده و به طور مرتب كار مي كند . اين مناره ها داراي راهروهاي عبوري بسيار تنگي هستند كه ما به زحمت موفق شديم از آنجا گذشته و خودمان را به بالا برسانيم . در ارتفاع مشخصي از اين مناره ها احساس بيم و وحشت به انسان دست مي دهد . از وسط شهر اصفهان رودخانه اي به نام "زاينده رود" مي گذرد كه بر روي اين رودخانه پل هاي بسيار ديدني و غيرمعمولي از لحاظ معماري ساخته شده است . رودخانه مذكور شهر را به دو قسمت تقسيم نموده است . اين رودخانه پهن، پر آب و تميز را كه از داخل كوهها سرچشمه مي گيرد، در سرزمين اصفهان تعداد سي و سه پل قطع مي كنند . اين پل ها به عنوان آرايش و زينت شهر محسوب مي شوند . طول

ص: 7666

هر يك از اين پل ها معمولا به 350 - 400 متر و عرض آنها به 15 متر مي رسد . تعداد زيادي از اين پلها براي عبور و مرور وسايل نقليه موتوري و برخي از آنها فقط جهت عبور و مرور عابرين پياده مورد استفاده قرار مي گيرد . هنگامي كه هوا در اين شهر خيلي گرم باشد مردم در كنار اين رودخانه فرش هايي را پهن مي كنند و در آنجا استراحت مي نمايند . در زير پل هاي اين رودخانه رستوران و كافه هايي وجود دارد كه كلا دو متر از سطح آب فاصله دارند و محل استراحت خوبي براي توريست ها به حساب مي آيد . خود معماري اين پل ها نيز غيرمعمولي است . اين پله ها در هنگام شب به دليل اينكه با چراغ هاي رنگارنگي تزئين شده اند، بسيار زيبا به نظر مي آيند . در امتداد اين رودخانه پاركهاي بسيار زيبايي ساخته شده اند و در داخل يكي از اين پاركها باغ وحش بزرگي وجود دارد كه نمونه هايي از پرندگان موجود در جهان در داخل آن نگاهداري مي شوند . مردم اصفهان در روزهاي تعطيلي، يعني در روزهاي پنجشنبه و جمعه همراه با خانواده هايشان به ساحل اين رودخانه مي آيند و در آنجا برنامه هاي تلويزيون را تماشا مي كنند، چاي مي نوشند، كتابها و مجلات را مي خوانند و يا اينكه بر روي چمن دراز مي كشند

ص: 7667

و استراحت مي نمايند . پلهاي مستقر بر روي زاينده رود جهت عبور وسايل نقليه موتوري به صورت يك طبقه احداث شده اند . اين پلها از لحاظ زيبايي و قاومت بي نظير هستند و در زمره بهترين پل هاي جهان به حساب مي آيند . همچنين ما در اصفهان از "قصر چهل ستون" ديدن نموديم . اين عمارت در سال 1647 توسط شاه عباس احداث گرديده است و جهت پذيرايي از ميهمانان حكومتي اختصاص داده شده است . اين قصر در يك باغ شهري مستقر شده است و در روبروي آن يك حوض بسيار بزرگ ساخته شده است . قصر مذكور داراي بيست ستون مي باشد كه سايه اين ستونها بر روي حوض آب روبروي آن مي افتد و به همين دليل است كه آنرا "قصر چهلستون" مي نامند . در مجموع ما، در شهر اصفهان بناهاي بسيار زياد تاريخي را ديديم كه به عقيده

ص: 7668

ما در دنيا بي نظير هستند . مردم اصفهان مذهبي بوده و مطابق با قوانين اسلام زندگي مي كنند . در طول اقامت خودمان در اصفهان حتي يك نفر مشروب خور و يا مست را نديديم . در فروشگاه ها مشروبات الكلي به هيچ عنوان به فروش نمي رسد، زيرا به دليل عدم مصرف مردم ايران در مشروبات الكلي ضرورتي در فروش آن مشاهده نمي شود . از طرف ديگر، اسلام استعمال مشروبات الكلي را ممنوع نموده است، زيرا اشخاص واقع بين و هوشيار دزدي نمي كنند، اقدام به اوباشي و عربده جويي نمي نمايند، هيچكس را مورد آزار و اذيت قرار نمي دهند و دست به جنايت و تبهكاري نمي زنند . در اين شهر نيز قسمت عمده اهالي پايبند دين اسلام و مذهب شيعه مي باشند، در شهر اصفهان بيش از 180 مسجد و 14 كليسا فعاليت مي نمايد . ما مسير تهران به اصفهان را با اتوبوس رفتيم، اما در برگشت به تهران برايمان بليط هواپيماي بوئينگ 770 تهيه كرده بودند .

در شهر "مشهد"

چنانچه شهر مكه در عربستان سعودي براي مسلمانان تمام جهان به عنوان شهري مقدس به حساب مي آيد، در ايران شهر مشهد است كه به عنوان مكاني مقدس محسوب مي شود . اين شهر در حدود دو ميليون نفر جمعيت دارد كه در فاصله 930 كيلومتري شرق تهران در دره رودخانه "كشف رود"

ص: 7669

واقع شده است . يك زماني شهر مشهد به عنوان بخشي (ناحيه اي) از شهر قديمي "طوس" بود، اما مغول ها دو مرتبه در سالهاي 1220 و 1388 شهر طوس را با خاك يكسان كردند . در آن هنگام اهالي شهر "مشهد" در مكان جديدي، يعني در داخل روستاي "سناباد" سكونت گزيدند و از آن زمان بود كه شهر توسعه و تكامل جديد خود را به دست آورد . اين شهر در سال 817 در ارتباط با شهادت فجيعانه امام رضا عليه السلام نام مشهد را به خود گرفت . كلمه "مشهد" را به خود گرفت . كلمه "مشهد" به زبان فارسي به معناي "محل شهادت" مي باشد . مشهد از طريق مسير راه آهن به تهران متصل شده است . در اين شهر نيز يك فرودگاه بين المللي وجود دارد، به طوريكه ما پيشوايان ديني روسيه فدراتيو را با هواپيماي "توپولف - 154" از تهران به مشهد بردند . از آنجائيكه شهر "مشهد" براي مسلمانان شيعه به عنوان شهري مقدس مي باشد، ساليانه ميليونها نفر زائر از كشورهاي مختلف جهان جهت زيارت امام رضا (ع) به اين شهر مي آيند . كساني كه جهت زيارت به مشهد مي روند، از اين حق برخوردارند كه كلمه " مشهدي" را به ابتداي نام خانوادگي خودشان بيفزايند . همانطوري كه زائرين خانه خدا در مكه اين

ص: 7670

حق را دارند كه به ابتداي اسم خودشان كلمه "حاجي" را اضافه كنند . به طور مثال، من شخصا هم به زيارت مكه و هم به زيارت مشهد رفته ام . بنابراين مي توانم خودم را "اسماعيل حاجي ايگيزيانف مشهدي" بنامم . و اما چه چيزهايي در شهر "مشهد" زائران را مجذوب خود مي نمايد؟ در اين شهر در سال 1405 تا سال 1418 يك مركز ديني عظيم و باشكوهي تحت عنوان "آستان قدس رضوي" به وجود آمده است . اين مجموعه مجلل مسجد "گوهرشاد" را كه در آنجا آرامگاه امام هشتم شيعيان "موسي الرضا" واقع شده است، به حوزه علميه "دودر"، كاروان سرا، ايوان "عليشيد نوايي" و چهار حياط بزرگ با فواره و حوض هاي بسيار بزرگي براي اجراي وضو (طهارت) قبل از نماز وصل مي كند . حرم امام رضا (ع) در مركز مسجد قرار دارد و در آنجا بر روي مزار او مقبره اي احداث شده است كه در حقيقت ساختماني بسيار زيبا و برجسته مي باشد . در داخل حرم امام رضا (ع) هميشه تعداد بسيار زيادي زوار هست . آنها در آنجا قرآن مي خوانند، با دست هاي خودشان مقبره مذكور را نوازش مي نمايند و بر آن بوسه مي زنند، تعدادي از زائرين براي مدت زيادي در كنار مقبره اين امام مي ايستند، شبكه هاي فلزي آرامگاه او را با

ص: 7671

دست مي گيرند و التماس دعا مي نمايند . در آنجا آنقدر زياد زائر هست كه تعداد زيادي از زائرين موفق نمي شوند خودشان را به كنار مقبره ايشان برسانند . خود مسجد و تمام ساختمانهاي موجود در اين مجموعه و بويژه بخش هاي داخلي اين ساختمانها با معماري بسيار زيبايي تزئين شده اند . به طوريكه هر بيننده اي را مات و مبهوت خود مي نمايد . هنگامي كه من داخل اين مسجد شدم و زيبايي داخل آن را به چشم خود ديدم، نتوانستم جلوي اشكهاي خود را كه از چشمانم سرازير شده بود، بگيرم . من در آنجا اشكهاي خود را در ميان هزاران نفر زائري كه در آن لحظه در داخل مسجد بودند، پنهان نكردم . اشكهاي من از خوشحالي سرازير شده بود و خوشحالي من از اين بابت بود كه خداوند متعال اين امكان را براي من به وجود آورده بود كه بتوانم با چشمهاي خودم يك چنين صحنه هاي زيبايي را ببينم، زيبايي هايي كه به وسيله استادكاران ايراني ساخته شده اند و احتمالا در دنيا بي نظير مي باشند . من از مشاهده اين همه زيبايي در اين مسجد آنقدر سراسيمه شده بودم كه قابل توصيف نمي باشد، حتي فكر نمي كردم كه يك روز يك چنين زيبايي را بتوانم ببينم . من با چشمان پر از اشك خداوند بزرگ را شكر

ص: 7672

و سپاسگزاري نمودم، زيرا خواست خدا بود كه من نيز در شهر "مشهد" حضور يابم و از اين مسجد زيبا ديدن كنم . به عقيده من، اين استادكاران و هنرمندان ايراني كه قادرند معماري بسيار زيباي اسلامي را به نمايش بگذارند در جهان بي نظير هستند . به همين دليل است كه در تمام طول سال تعداد بسيار زيادي زائر نه فقط از شهرهاي مختلف ايران بلكه از ساير كشورهاي ديگر نيز به شهر "مشهد" مي آيند . ديوارها و سقف هاي اين مسجد و ساير بناهاي موجود در كنار اين مسجد داراي نقش و نگار بسيار زيبايي است . كف اين بناها با سنگهاي مرمر و موزائيك هايي از جنس چيني بدل سنگفرش شده است و تمام لوسترهاي آن آب طلا اندود شده است . درب ورودي به محوطه اين مسجد داراي يك مركز كنترل عبور و مرور زائرين مي باشد كه بخش كنترل زنان و مردان مجزا است . هر زائري را به طور دقيق در داخل اطاقك مخصوصي تفتيش مي نمايند . تمام چيزهايي را كه زائر همراه خود دارد (از قبيل كيف، وسايل، دوربين عكاسي و فيلم برداري) بايد قبل از ورود به داخل مسجد به اطاق امانات تحويل دهد . جهت انجام فرايض ديني مي توان در داخل محوطه مسجد در كنار حوض وضو

ص: 7673

گرفت . نحوه احضار و دعوت مومنين براي نماز خواندن در اين مسجد نيز بسيار جالب مي باشد . اين روش بسيار قديمي است، يعني مربوط به زماني است كه در آن هنگام ميكروفون و بلندگو ساخته نشده بود، اما در آنجا اكنون نيز همين روش مورد استفاده قرار مي گيرد . هشت نفر شيپورزن با شيپورهاي بسيار بلند خودشان در بالاي مناره اي به ارتفاع 43 متري قرار مي گيرند . انتهاي شيپورهاي آنها به شكل بشقاب است و در حكم پخش كننده صوت مي باشد . آنها همانطوري كه ايستاده اند، به جهات مختلف چرخيده و به داخل شيپورهاي خود مي دمند و بدين ترتيب مومنين را دعوت به نماز مي نمايند . صداي دعوت مومنين هت خواندن نماز در فاصله زيادي از شهر طنين انداز مي شود . اين منظره از زمين بسيار زيبا و افسانه اي به نظر مي رسد . هزاران نفر اين شيپورزنها را كه بر روي مناره اي قرار گرفته اند و لباسهاي يكساني را به تن كرده اند و با دميدن به شيپورهاي خود مومنان را به نماز دعوت مي نمايند و شيپورهاي دراز خود را در جهات مختلف به حركت درمي آورند، تماشا مي كنند . شيپورهاي آنان شبيه به سازهاي بادي ازبكها مي باشد . ازبك ها نيز در جشن ها و نمايشات خود يك چنين سازهاي بادي را مورد استفاده قرار مي دهند

ص: 7674

. در زيرزمين يكي از ساختمانهاي اين مجموعه ديني سالن بزرگي بدون پنجره هست . اين زيرزمين قبرستان است . در آنجا هزاران نفر سرباز مشهد كه خلال سالهاي 1980 - 1988 در جنگ ميان ايران - عراق به شهادت رسيده اند، دفن شده اند . از آنجاييكه مساحت اين سالن كم است و دفن همه شهدا در يك رديف امكان پذير نبوده است، قبرها را در آنجا بصورت سه طبقه ساخته اند . همه اين قبرها از سنگ مرمري سفيد رنگي پوشيده شده اند و بر روي اين سنگها نام، نام خانوادگي، تاريخ تولد و تاريخ شهادت اين شهدا حك شده است . روبروي مزارهاي شهدا، در زيرسقفي بر روي ديواره ها عكسهايي از شهدا نصب شده است . اين قبرستان به لامپ هاي بسيار درخشاني تجهيز شده است، به طوريكه محوطه اين زيرزمين را همانند روز روشن نموده است . در آنجا تاج گل هايي وجود دارد كه در هيچ جا نظير آنها يافت نمي شود . ما ناظر بوديم كه اقوام و آشنايان اين شهدا به طور مرتب به آنجا مي آمدند، خودشان را بر روي سنگ مزار آنها خم مي نمودند، چيزهايي را به طور آهسته زمزمه مي كردند و گريه مي كردند . در كنار محوطه اين مسجد بازاري وجود دارد كه در داخل آن تعداد بسيار زيادي مغازه وجود

ص: 7675

دارد . شهر "مشهد" به عنوان مركز تجاري - صنعتي بخش شمال شرقي ايران محسوب مي شود . در اينجا صنايع فلزي، نساجي، صنايع غذايي، توليد مواد ساختماني و ... پيشرفت زيادي نموده است . در اين شهر كارگاههاي عظيمي در ارتباط با كفش چرمي، محصولات كشبافي و صنعت قالي باقي وجود دارد . در مشهد موزه اي نيز به نام موزه "قرآن" هست .

در شهر "طوس"

شهر "طوس" در نزديكي مشهد واقع شده است و در مقايسه با شهر "مشهد" داراي تاريخ به مراتب طويلتري است . همانطوريكه قبلا نيز اشاره نمودم، شهر "طوس" تاكنون چندين مرتبه بواسطه تاخت و تاز مغولها با خاك يكسان شد، وليكن بعدها مجددا احيا و بازسازي گرديد . شاعر و حماسه سراي بزرگ ايراني "ابوالقاسم فردوسي" در سال 940 ميلادي در اين شهر متولد شد . او كتاب شاهان موسوم به " شاهنامه" را نوشت . وي مدت سي سال از عمر خود را به نوشتن اين اثر اختصاص داد . او در اين كتاب 60 هزار بند شعر را سروده است كه تاريخ كشور ايران را در آنها توصيف نموده است . او در سال 1020 ميلادي وفات يافت و در شهر وطني خود "طوس" مدفون گشت . بر روي مزار وي آرامگاه بسيار بزرگي ساخته شده

ص: 7676

است كه ارتفاعش به اندازه يك ساختمان پنج طبقه مي باشد . اين ساختمان به وسيله سنگهاي مرمرين سنگفرش شده است . ما پيشوايان ديني روسيه فدراتيو نيز ضمن حضور در اين شهر، از آرامگاه اين شاعر بزرگ ايران ديدن كرديم و با حضور در آرامگاه وي خاطره او را گرامي داشتيم . خاطره مربوط به اين شاعر بزرگ ايراني براي يك مدت طولاني در قلب هاي ما باقي خواهد ماند . شب ديرهنگام بود كه ما از طوس به شهر "مشهد" بازگشتيم . سپس مطابق با برنامه ريزي كه براي ما شده بود، هنگام صبح مشهد را به مقصد شهر "گرگان" ترك كرديم .

در شهر "گرگان"

ما پس از طي يك مسافت 524 كيلومتري از مشهد به شهر "گرگان" رسيديم . شهر مذكور چندان بزرگ نمي باشد . اين شهر در بخش شمالي ايران واقع شده است و در حدود 50000 نفر جمعيت دارد . گرگان در فاصله 30 كيلومتري ساحل جنوبي درياي خزر قرار دارد و از طريق راه آهن با تهران ارتباط دارد . در اينجا كارخانه هاي پنبه پاك كني، شالي كوبي و روغن كشي وجود دارد . در شهر گرگان يك مركز بسيار بزرگ آموزش علوم ديني وجود دارد . در آنجا ما را به حوزه علميه "امام خميني" دعوت كردند . رئيس اين آموزشگاه در

ص: 7677

ديدار با ما اينطور گفت: "ما خوشحاليم كه در كشورمان به شما خوش آمد مي گوئيم . ما اميدواريم و از خداوند متعال خواهانيم كه اين قبيل ديدارها در آينده بيشتر و عميق تر گردد . اتحاد و برادري ميان مسلمانان براي ما بسيار اهميت دارد . رهبر عظيم انقلاب ما "امام خميني" نيز همين را مي خواست . ما و شما به يك كتاب آسماني ايمان داريم . آموزشگاه علمي ما كه در آنجا دانشجوياني از جمهوريهاي تاتارستان، باشكيرستان، چچن، اينگوش، داغستان، قرقيزستان، قزاقستان، تركمنستان و از كشورهاي ديگر تحصيل مي كنند، به عنوان نمونه بارزي از همين اتحاد و برادري است . در اينجا در مجموعه 200 پسر جوان و 180 دختر جوان تحصيل مي كنند (دختران در ساختمان هاي جداگانه اي تحصيل و زندگي مي كنند) . اسلام، پيامبر مسلمانان "حضرت محمد (ص) " و قرآن باعث اتحاد ما مسلمانان گرديده است . ما بايد مطابق با خواست و حكم خداوند يكتا حركت كنيم . مركز علوم اسلامي ما نيز همواره پشتيبان و كمك مسلمانان روسيه فدراتيو خواهد بود . براي شما در ايران آرزوي اوقاتي خوش مي نمايم و اميدوارم كه در كشور ما چيزهاي زيادي را ببينيد و با آنها آشنا شويد . در اين مركز آموزش اسلامي، دين اسلام (احكام مربوط به مذهب شيعه

ص: 7678

و سني) آموزش داده مي شود . مسلمانان شيعه و سني هر يك جداگانه در ساختمانهاي مختلفي آموزش مي بينند، اما در يك نهارخوري غذا مي خورند و همچنين در يك مسجد نماز مي خوانند . آنها با همديگر به طور دوستانه زندگي مي كنند، به طوري كه هيچگونه اختلاف نظري ميان آنان وجود ندارد . بدليل اينكه هم شيعيان و هم سني ها از يك خداي واحد، يك قرآن، يك اسلام و يك پيغمبر "حضرت محمد (ص) " پيروي مي نمايند . اسلام نيروي بسيار عظيمي است كه كليه مسلمانان را صرف نظر از وابستگي ملي و قومي و فاصله اي كه ميان آنها وجود دارد، متحد مي نمايد، اسلام كليه ملل جهان با مذاهب مختلف را به دوستي با يكديگر دعوت مي نمايد . پس از نماز كليه دانشجويان روسيه فدراتيو به دور ما جمع شدند و با ما شروع به صحبت كردند . معلوم بود كه آنها دلشان براي وطن "روسيه فدراتيو"، والدين و اقوام خود تنگ شده است . اما فراگيري علم براي آنان از اهميت بيشتري برخوردار است . در آنجا به افتخار ديدار با ما مراسم عكسبرداري انجام شد . در اين دانشكده دانشجويان چچني را مي توان از طريق نشان هاي نصب شده بر روي سينه شان متمايز نمود . آنها همگي نشان "جوهر دودايف" را بر روي سينه شان نصب

ص: 7679

كرده بودند . من از يك دانشجوي چچني سوال كردم: "شما اهل كجا هستيد، نامتان چيست، چند سال داريد و چند سال است كه در اينجا تحصيل مي كنيد؟ " وي در پاسخ اظهار داشت كه نامش "شاميل" مي باشد، از جمهوري "چچن" است، سيزده سال سن دارد و جزو آن گروه از دانشجويان است كه سال اول تحصيل را طي مي نمايند . يكي ديگر از دانشجويان كه داراي سن بيشتري بود در پاسخ به سوالات من اظهار داشت كه از شهر "آگيديل" در جمهوري باشكيرستان (باشقيرستان) همراه با خانواده اش به منظور تحصيل به اينجا آمده است، سومين سال است كه در اين آموزشگاه عالي تحصيل مي كند و همسرش نيز در حوزه علميه مخصوص خواهران آموزش مي بيند . او گفت كه به همراه خانواده اش در يك آپارتمان شخصي در نزديكي همين آموزشگاه زندگي مي كند و كرايه از بابت اين آپارتمان را مسئولين آموزشگاه مي پردازند . اين زن و شوهر هر دو كمك هزينه تحصيلي دريافت مي كنند، به طوري كه كمك هزينه مذكور براي نگهداري و امرار معاش خانواده كافي مي باشد . آنها صاحب دختري مي باشند كه در آنجا همراه با آنان زندگي مي كند . آنها هر دو به زبان فارسي تسلط كامل دارند، به طوريكه اين دانشجو كه نامش "حميد" بود به

ص: 7680

مدت دو روز به عنوان مترجم همراه ما بود . ما را در طول اقامتمان در شهر "گرگان" در فاصله چند كيلومتري از اين شهر در جنگلي ميان كوهها در يك استراحتگاه بسيار زيبا ساكن نمودند، به طوريكه آرامش و سكوت، جنگلها، كوهها، هواي كوهستان و رودخانه هاي موجود در آنجا همگي احساس خوبي را در ما بوجود آورده بود و استراحت بسيار خوبي را براي ما فراهم كرد . طبيعي است كه ما در طول مدت اقامت خود در ايران پنج نوبت نماز روزانه را انجام مي داديم . هنگام غروب تعدادي ميهمان روحاني از شهر براي ملاقات با ما به اين آسايشگاه آمدند و قبل از صرف شام گفتگوي دوستانه اي ميان ما صورت گرفت .

در منطقه "درياي خزر"

سرزمين جمهوري اسلامي ايران از سمت شمال با درياي خزر به طول 2670 كيلومتر همجوار مي باشد . اين دريا خط ارتباطي ايران را با كشورهاي روسيه فدراتيو، قزاقستان، آذربايجان و ساير كشورهاي ديگر فراهم مي نمايد . درياي خزر، خليج فارس و درياي عمان به عنوان مهمترين منابع ايران در ارتباط با صنعت ماهي محسوب مي شوند . صيادان صنايع ماهي گيري ايران به طور مداوم از اين درياها ماهي صيد مي نمايند . از آنجائيكه شهر "گرگان" در فاصله نزديكي از درياي خزر واقع شده است، ما تصميم گرفتيم

ص: 7681

كه از آنجا نيز ديدن نماييم، زيرا تعداد زيادي از ما در طول عمر خود هنوز يكبار هم اين دريا را نديده بودند . من نيز فقط از طريق نقشه مي دانستم كه اين دريا در كجا قرار گرفته است . نيم ساعت طول كشيد تا ما خودمان را با اتوبوس از گرگان به ساحل جنوبي درياي خزر رسانديم . در نقطه اي كه ما حضور يافتيم، يك شهرك نه چندان بزرگ ساحلي به نام "بندر تركمن" قرار داشت . در آنجا از ما دعوت نمودند تا قايق سواري كنيم و بدين ترتيب بود كه يكباره در جزيره كوچكي به نام "عاشورا ده" كه از ساحل نيز پيدا بود و حدودا در فاصله 3 - 4 كيلومتري از ساحل قرار داشت، سر درآورديم . پس از اينكه در ساحل درياي خزر به دو گروه تقسيم شديم، در داخل دو قايق بزرگ جاي گرفتيم . اين قايق ها همانطوري كه در سطح آب همراه با امواج دريا تكان تكان مي خوردند، در انتظار ما بسر مي بردند . در ميان ما يكي از پيشوايان ديني بود كه از سوار شدن بر قايق امتناع ورزيد . نصايح و اندرزهاي ما در او موثر واقع نشد . ما او را مورد نكوهش قرار نداديم و و وي را به حال

ص: 7682

خودش گذاشتيم . به نظر ما دليل امتناع وي اين بود كه او در جمهوري قزاقستان متولد شده بود و تمام عمر خود را در دشت هاي وسيع قزاقستان، يعني در جائيكه او نه فقط دريايي را نديده بود، بلكه حتي رودخانه اي را مشاهده ننموده بود، گذرانيده بود . آنجا فقط چاه آب و نهر مورد بهره برداري قرار مي گرفت و امروز او براي اولين بار بود كه در زندگي خودش يك چنين حجم زيادي از آب، يعني دريا را مي ديد . ما ساحل دريا را به مقصد جزيره ترك كرديم و او در ساحل باقي ماند . پس از اينكه به جزيره رسيديم، در آنجا رئيس دستگاه اداري اين جزيره كه از بوميان همانجا بود ما را ملاقات كرد . ايشان در آنجا ما را با نحوه زندگي مردم در اين جزيره آشنا نمود . در اين جزيره يك كارخانه نه چندان بزرگ ماهي وجود دارد و چند گروه ماهيگير مشغول به كار هستند كه از همين طريق امرار معاش مي نمايند . يك زماني در اين جزيره 370 خانواده كه همگي به شغل ماهيگيري مي پرداختند، زندگي مي كردند . در حال حاضر تعداد كمي از آنها در آنجا باقي مانده اند . تعداد زيادي از آنان اقدام به ترك جزيره كرده اند تا بر

ص: 7683

روي زمين پهناور به حيات خود ادامه دهند . در جزيره مذكور يك مسجد فعال وجود دارد و ماهيگيران نماز خود را در اين مسجد به جاي مي آورند . به دليل اينكه زمان حضور ما در اين جزيره با وقت نماز مصادف نبود، ما نتوانستيم در اين مسجد حضور يابيم، ضمن اينكه در آن ساعت از روز مسجد بسته بود و امام جماعت آنجا كه از بوميان اين جزيره به دنبال كاري به جايي رفته بود . طبيعي است كه در آنجا از ما با ماهي تازه درياي خزر پذيرايي كردند . سپس بر قايق ها سوار شديم و مجددا به ساحل، يعني به جائيكه اتوبوس و يكي از پيشوايان ديني كه در آنجا باقي مانده بود و انتظار ما را مي كشيدند، بازگشتيم . و حالا جاده تهران در برابر ما قرار گرفته است . از اين ساحل دريا تا تهران 411 كيلومتر است هنگام غروب كه گرگان را به مقصد تهران ترك كرديم و در نزديكي هاي صبح بود كه وارد تهران شديم .

در قصبه "كارابولات"

ما مي بايستي به تهران بازمي گشتيم، اما هر يك از روساي آموزشگاه هاي عالي اسلامي پس از اينكه در ارتباط با حضور پيشوايان ديني روسيه فدراتيو مطلع مي شد، از خود تمايل زيادي نشان مي داد كه ما در نزد

ص: 7684

آنان نيز حضور يابيم . ما وقت آزاد زيادي نداشتيم، وليكن درخواست و تمايل بيش از حد يكي از شخصيت هاي معروف ديني ايران، يعني رئيس يكي از اين دانشكده ها " آيت الله نظري" كه خود امام خميني نيز نسبت به او ارزش و احترام زيادي قائل بود، ما را بر آن داشت كه دعوت وي را نيز بپذيريم . به همين دليل، به يكي ديگر از آموزشگاه هاي عالي ديني كه در فاصله يكصد كيلومتري از شهر "گرگان" قرار داشت و رياست آن به عهده آيت الله نظري بود، رفتيم . آموزشگاه علمي مذكور در قصبه "كارابولات" قرار داشت . در آنجا در حدود چهارصد نفر پسر بچه همراه با رئيس اين حوزه علميه "آيت الله نظري" به پيشواز ما آمدند . اين بچه ها همگي از 10 تا 12 سال سن داشتند و همه آنها به مدت 12 سال در اينجا تحصيل مي نمايند و سپس به صورت پيشوايان ديني با درجه مهارت و تخصص عالي فارغ التحصيل مي شوند . آموزش آنها مطابق با برنامه "مدرسه حنفيه" و مكتب سني صورت مي گيرند . اما در اينجا نه تنها علوم ديني به آنان آموزش داده مي شود، بلكه آموزش هاي لازم در ارتباط با رياضيات، فيزيك، شيمي، تاريخ، جغرافيا، نجوم و ... را نيز فرامي گيرند . همه اين بچه ها داراي

ص: 7685

مليت تركمن بودند و آنها در آنجا آموزش و زندگي خودشان را با مساعدت حكومت ايران طي مي كنند . در اين آموزشگاه علمي علاوه بر رئيس دانشكده تعداد 12 نفر معلم در تركيب اساتيد اين حوزه به كار اشتغال داشتند . در طبقه سوم اين حوزه علميه مسجد بزرگي وجود داشت و ما همگي به طور مشترك با دانش آموزان و معلمين نماز نيمروز را خوانديم . خود رئيس اين آموزشگاه علمي عهده دار مسئوليت پيش نمازي آنجا بود . پس از اينكه دانش آموزان با از خودگذشتگي غرق در نماز خواندن شدند، سكوت همه جا را فراگرفت صرف نظر از هواي بسيار گرم در خارج از ساختمان حوزه، كف هاي مرمرين طبقات و راه پله ها در داخل ساختمان بسيار سرد بودند، به طوريكه خود ما نيز پس از اينكه در خارج از اين ساختمان كفش هاي خودمان را درآورديم تا از طريق پله ها بالا برويم، سرماي اين كف مرمرين را به خوبي احساس كرديم . در آنجا بدليل اينكه ورود با كفش بداخل مسجد ممنوع مي باشد، ما نيز مثل بقيه كفشهايمان را درآورديم . من در آنجا به يكي از پسر بچه ها كه نظرم را به خود جلب نموده بود، نزديك شدم و از او پرسيدم كه نامش چيست، چند سال دارد و داراي كدام مليت است؟ او

ص: 7686

به صورتي مودبانه و با نزاكت تمام پاسخ داد كه نامش "نورالدين" است، 12 سال سن دارد و تركمن مي باشد . سپس ما از بچه ها و معلمين آنها خداحافظي نموده و راهي گرگان شديم و از آنجا هم به سمت تهران حركت كرديم . هنوز هم چهره هاي مهربان اين پسر بچه هاي تركمن و خيرخواهي در ارتباط با معلمين آنها در خاطرم باقي مانده است .

اسلام در ايران و اهميت آن براي ايرانيان

1 - رژيم شاهنشاهي

ايران در خاورميانه به عنوان يك كشور باستاني است كه داراي تاريخي با قدمت قرنهاي بسيار زيادي است . قبلا نام اين كشور " فارس" بود و يونانيان ايران را "فارس (پارس) " مي ناميدند . با وجود اينكه دانشمندان شروع تاريخ پارس (ايران) را از 4000 سال قبل از ميلاد مي دانند، اما حاكم بزرگ پارس "كورش كبير" به عنوان بنيانگذار حكومت ايران محسوب مي گردد . در قرن ششم قبل از ميلاد (در ميان سالهاي 600 - 530 قبل از ميلاد) كورش كبير پس از پيروزي در جنگي بزرگ با حكومتهاي همسايه بود كه سلطه و حكمفرمايي خود را گسترش داد و امپراطوري كبير پارس را بوجود آورد . از آن زمان حاكمين و سلسله هاي شاهنشاهي بسيار زيادي تغيير يافته است و تا امروز، يعني در طول

ص: 7687

مدت 2500 سال نوع حكومت ايران شاهنشاهي بود . بالغ بر هفتاد سال قبل بود كه طبق قانون اساسي شاهنشاهي ديكتاتوري خاندان پهلوي در كشور ايران برقرار شد . رضاشاه پهلوي به مدت 16 سال بر كشور ايران حكومت كرد تا اينكه در سال 1941 به نفع پسرش از تخت سلطنت كناره گيري كرد . پس از اينكه فرزند رضاشاه "محمدرضا پهلوي" بر تخت سلطنت نشست تا سال 1979 بر اين كشور حكومت كرد، يعني سلسله پهلوي مجموعا به مدت 54 سال بر كشور ايران حكومت نمود . سلسله پهلوي در طول حيات خود زندگي به سبك غرب را به ملت ايران تحميل كرد . شاه و اطرافيان او خود را در ظاهر به عنوان هواخواهان اسلام و روحانيت نشان مي دادند، اما در حقيقت در داخل كشور يك جو ضدديني و ضداسلامي را به وجود آورده بودند . طرد نمودن اسلام از فرهنگ ايران به عنوان وظيفه و ماموريت شاه و دولت او محسوب مي شد، به طوريكه آنها به جاي فرهنگ اسلامي فرهنگ شاهنشاهي را كه با فرهنگ غرب و بخصوص آمريكا مطابقت داشت، در اين كشور ترويج دادند . هدف اصلي اقدام آنان قطع نمودن ارتباط ملت ايران با اسلام بود . تمام اسامي، علايم، كتب درسي، روزنامه ها و مجلات از محتواي گسترش

ص: 7688

فرهنگ شاهنشاهي برخوردار بودند . به زنهايي كه طبق موازين اسلامي لباس مي پوشيدند و داراي حجاب اسلامي بودند، اجازه حضور در خيابانها، اماكن عمومي و ... نمي دادند . همچنين به دانش آموزان و دانشجوياني كه مايل بودند با حجاب اسلامي در دروس مربوط به مدارس و دانشگاه ها حاضر شوند، اجازه حضور در مدارس و دانشگاه ها و

ص: 7689

در نتيجه اجازه ادامه تحصيل داده نمي شد . به منظور كشانيدن جوانان به فساد اقدام به ايجاد مراكز خاصي نموده بودند كه "كاخ جوانان" نام داشتند . رژيم شاه سعي داشت فساد را از طريق پوشيدن لباس باز توسط زنان ترويج دهد و به همين دليل بود كه با حجاب اسلامي مبارزه مي كرد . شاه در سال 1955 تاريخ هجري را در ايران الغا نمود و تاريخ شاهنشاهي را به جاي آن به مرحله اجرا گذاشت . ملت ايران تغيير يافتن تاريخ اسلامي به تاريخ شاهنشاهي را نقطه اوج مبارزه رژيم شاه با اسلام مي دانست . در آن زمان به زنها اجازه شركت در فعاليت هاي اجتماعي داده نمي شد . موضوعات اسلامي از فيلم هاي سينمايي، برنامه هاي راديو و تلويزيون و همچنين از نمايشنامه ها حذف شده بود و به جاي آن موضوعاتي كه ترويج دهنده تحريك و تخدير جوانان بود و آنان را به فسادي عميق غوطه ور مي ساخت، رواج يافت . در تعداد زيادي از موسسات و ادارات دولتي شغل ها را متخصصين غربي كه زندگي و فرهنگ غرب را جايگزين فرهنگ اسلامي نموده بودند، اشغال كردند . خدمتگزاران و نوكران رژيم شاه در بسياري از شهرهاي ايران اقدام به كشتار دسته جمعي كردند و هيچكس آنان را تحت پيگرد قرار نداد . همه

ص: 7690

اين عوامل و ساير اشتباهات سياسي شاه منجر به بوجود آمدن نارضايتي شديد در ميان توده هاي ملت ايران شد به طوري كه در حدود 98% از جمعيت ايران كه همگي پيرو دين اسلام بودند اقدام به تظاهرات گسترده خياباني نمودند، دست به اعتصاباتي زدند و رژيم شاهنشاهي را كه باعث فلاكت و بدبختي مسلمانان ايران مي دانستند محكوم كردند . هر سال كه مي گذشت، نارضايتي ملت ايران اوج مي گرفت و رشد مبارزه با رژيم شاهنشاهي افزايش مي يافت . تا اينكه جنبش ملت مسلمان ايران بر عليه حكومت شاه شروع شد . اين جنبش در سال 1961 ابتدا در ميان روحانيت در مراكز آموزش ديني شهر "قم" به رهبري امام خميني آغاز شد . امام خميني در اعلاميه هاي خود به طور مداوم پرده از روي جنايات رژيم شاه برمي داشت و ملت ايران را به مبارزه اي همه جانبه بر عليه شاه دعوت مي كرد . امام خميني به مدت 17 سال (از سال 1962 تا 1979( جنبش سرتاسري ملت ايران در مبارزه براي سرنگوني رژيم شاهنشاهي در ايران را هدايت و رهبري مي كرد . او در طول اين مدت چندين بار دستگير شد و از ايران تبعيد شد . رژيم شاه با تبعيد امام خميني قصد داشت كه به اين جنبش اسلامي لطمه وارد نمايد و آن را در

ص: 7691

نطفه خفه كند . در همين ارتباط، شاه به صورتي فوق العاده بي رحمانه عمل مي كرد . او دستور دستگيري كليه نمايندگان فعال روحانيت را صادر كرد و به فرمان او بود كه تعداد زيادي از مردم در شهرهاي تهران، قم، شيراز و مشهد شهيد شدند . اما اين قبيل اقدامات رژيم شاه موثر واقع نشد و نه تنها شعله مبارزه بر عليه رژيم شاه فروكش نگرديد، بلكه افروخته تر شد . امام خميني كه از تجربه بسيار بالايي در فعاليت هاي ديني و علمي برخوردار بود و در دانش و علوم ديني سرآمد بود، با اتكار به قرآن و سنت پيامبر اكرم "حضرت محمد (ص) " به نحوي درخشانتر موفق شد كه ملت را با همديگر متحد نمايد . او تمام ملت ايران، يعني ساكنين شهر و روستاها، تجار و دانشجويان، مردان و زنان، پيرها و جوانان و ... را متحد كرد و آنان را براي يك مبارزه همه جانبه و سراسري اسلامي بر عليه شاه و رژيم شاهنشاهي آماده ساخت، ضمن اينكه خودش شخصا رهبري اين مبارزه تاريخي را به عهده گرفت . در اين مبارزه هيچ گونه انحراف و تخطي از مسير واقعي الهي وجود نداشت، به طوري كه مبارزه مذكور و شركت در آن براي هر يك از شركت كنندگان در حكم وظيفه

ص: 7692

شرعي در برابر خداوند متعال تلقي مي شد . اين مبارزه جنبه اسلامي داشت و به همين دليل رژيم شاه نتوانست آن را خاموش و يا در نطفه خفه گرداند . اسلام نيروي بسيار عظيمي است كه الله به پيروان آن پاداشي جزيل اعطا مي نمايد .

2 - انقلاب اسلامي و نتايج حاصله از آن

مومنين به مبارزه پرداختند . خداوند متعال براي آنان تكليف نمود كه مبارزه اي مقدس را آغاز نمايند تا اينكه از دين اسلام صيانت و پاسداري نموده و عدالت و دادگستري و همچنين آزادي دين را در سرزمين جمهوري اسلامي ايران ترويج دهند . آزادي دين چهارده قرن پيش توسط اسلام وضع شد، زيرا به مسلمانان اين امكان را مي دهد كه مراسم و آيين هاي تكليف شده به آنان را انجام دهند . و مسلماناني كه تفكر واقعي جهاد (مبارزه مقدس) را قبول دارند، بلافاصله پس از صدور حكم جهاد در آن شركت مي نمايند و حتي فراموش مي نمايند كه خداوند به مبارزين در راه خدا پاداشي عظيم مي دهد . در قرآن (سوره 4 آيه 77( خداوند به مسلمانان مي فرمايد: "پس بايد در راه خدا جهاد نمود و آناني كه به جهاد برخاستند و زندگاني اين دنيا را با آخرت عوض كردند و در راه خدا مبارزه كنند، چه شهيد شوند و

ص: 7693

يا چه پيروز گردند، پاداش عظيمي به آنها خواهيم داد . " مبارزه به حق و عادلانه به عنوان يك اقدام مقدس محسوب مي شود . اسلام هرگونه مبارزه اي را كه به خاطر حق و عدالت خواهي نباشد و با قوانين و حدود الهي مغايرت داشته باشد، مردود مي داند . شاه ايران "محمدرضا پهلوي" در طول چندين دهه سلطنت خود تز مربوط به جدائي دين از حكومت را تبليغ مي كرد و هدفش اين بود كه ارتباط ملت ايران را با اسلام قطع نمايد و جوانان را از دين بري گرداند . سياست ضدديني و ضداسلامي شاه منجر به بروز نارضايتي ميان توده هاي وسيع مسلمانان گرديد و طبق فرمان خداوند (سوره 9 آيه 125(: "اي كسانيكه ايمان آورده ايد، با كافراني كه در نزديكي شما هستند به مبارزه بپردازيد و بگذاريد كه آنان پايداري و استقامت شما را ببيند . بدانيد كه خداوند با آن كساني است كه تكليف خودشان را انجام مي دهند (و بدانيد كه خداوند با پرهيزكاران است) " و به رهبري يكي از روحانيون بسيار بزرگ اين كشور "روح الله الموسوي الخميني (خداوند روحش را شاد و قبرش را پرنور گرداند!) " ملت متدين ايران بر عليه رژيم شاه قد علم كرد . در نتيجه مبارزه چندساله و با كمك خداوند بود كه مسلمانان

ص: 7694

ايران موفق شدند و بر رژيم شاهنشاهي غلبه كنند . مطابق با تاريخ ايران در روز 22 "بهمن" سال 11( 1357 "فوريه" سال 1979( در ايران انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد . مسلمانان ايران حكومت را در دستهاي خود گرفتند و بدين ترتيب بود كه در اين كشور يك حكومت اسلامي برقرار شد . اقداماتي كه در آن زمان مومنين در ايران انجام دادند و در نهايت منجر به پيروزي انقلاب اسلامي اين كشور شد با درخواست ها و مقتضيات سنت پيامبر اسلام "حضرت محمد (ص) " مطابقت دارد . در يكي از احاديث آورده شده است: "اگر يكي از شما عملي منكر و قابل سرزنشي را مشاهده نمايد، چنانچه بتواند بايد به دست خود جلوي آنرا بگيرد و اگر نتوانست اينكار را بكند بايد به وسيله زبان از آن جلوگيري نمايد و اگر با زبان هم نتوانست جلوي آن را بگيريد موظف است كه قلبا از آن پرهيز نمايد و نسبت به آن از خود تنفر نشان دهد . " مسلمانان ايران نيز يك چنين رفتاري را از خود نشان دادند . آنها با مسلح شدن به رهنمودها و دستورات خداوند و احاديث پيامبر، از خود نارضايتي شديدي را نسبت به رژيم شاه كه بر ضد دين و احكام اسلام وارد عمل شده بود، نشان

ص: 7695

دادند . آنها با دستها، زبان و قلب خودشان به مبارزه بر عليه رژيم شاهنشاهي برخاستند و خداوند به آنان مساعدت نمود و در پيروزي انقلاب اسلامي ياريشان كرد . بدين ترتيب، ملت ايران از رژيم مستبدانه و ستم پرور شاهنشاهي رهايي جست و به جهان بيني اسلامي روي آورد و تحت يك حكومت اسلامي به حيات خود ادامه داد . الان در كشور ايران قوانين اسلامي و مقرراتي كه كليه جهات يك زندگي اجتماعي را زير پوشش خود قرار مي دهد، حاكم مي باشد . قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران كه در تاريخ 15 "نوامبر" سال 1979 به تصويب رسيد مطابق با احكام اسلامي كه ابعاد فرهنگي، اجتماعي، سياسي و اقتصادي را منعكس مي سازد، پي ريزي شده است . سيستم عدالت و دادگستري در اين كشور بر اساس عدالت و انصاف اسلامي، مطابق با درخواست هاي قرآن و اصول سنت پيامبر اسلام "حضرت محمد (ص) " پايه گذاري شده است . امام خميني اعلام داشت: "ما نمي خواهيم كه سيستم قضايي ما همانند سيستم قضايي و دادرسي غرب باشد و قصد نداريم كه قوانين حاكم بر كشورمان با قوانين حاكم در غرب مطابقت داشته باشد، زيرا ما خودمان قوانين اسلامي و الهي داريم . " قوه مجريه جهت جامه عمل پوشاندن و تحقق قوانين اسلامي در خدمت مسلمانان

ص: 7696

ايران است و مطابق با دستورات خداوند متعال و سنت پيامبر اسلام عمل مي نمايد . هدف نهايي قانون اساسي جديد ايران ساختن يك جامعه نمونه اسلامي در ايران است كه بتواند براي تمام دنيا الگو باشد . اقتصاد كشور ايران طبق برنامه طرحهاي پنج ساله در حال توسعه مي باشد . اقتصاد اين كشور در جهت برآورده ساختن احتياجات و نيازمنديهاي بشري در زندگي، خوراك، لباس، تامين بهداشت عمومي، تحصيل، كار و ... پايه گذاري گرديده است، به طوري كه تمركز يافتن ثروت در دستهاي برخي از اشخاص و يا گروهها بعيد به نظر مي رسد . هر ايراني مي تواند به ميل خود تحصيل، شغل و يا كاري را كه با موازين شرع اسلام مغايرت نداشته باشد، انتخاب كند . با وجود اينكه زبان و الفابي رسمي اين كشور فارسي است، وليكن به اقليت هاي ملي و بومي آنجا اين حق داده شده است كه به زبانهاي خودشان آزادانه تحصيل و يا تدريس نمايند . در كشور ايران هر نوع مطبوعاتي كه با موازين شرع اسلام مغايرت نداشته باشد، مي تواند آزادانه منتشر شود . در اين كشور هركس مي تواند عضو هر حزبي كه در چارچوب موازين اسلامي فعاليت مي نمايد، شود . پرچم حكومتي ايران به سه رنگ سبز، سفيد و قرمز است كه شعار "الله اكبر"

ص: 7697

(خداوند عظيم است) بر وسط آن نوشته شده است . روز تعطيلي رسمي هفتگي ايران "جمعه" مي باشد و تقويم رسمي اين كشور مطابق با تاريخ هجرت پيغمبر اسلام "حضرت محمد (ص) " تنظيم مي شود . فروشگاه ها و بازارهاي ايران بيش از حد غني مي باشند . قيمت كالاهاي موجود در اين كشور در مقايسه با كشور ما به مراتب ارزانتر مي باشد . در داخل اين كشور احداث ساختمانهاي مسكوني و ساير تاسيسات و مجتمع هاي ملي - اقتصادي در سطح وسيعي جريان دارد . تكنولوژي ساخت ساختمانهاي اداري و مسكوني در آنجا در مقايسه با كشور ما تفاوت اساسي دارد . ساختمانهاي آنجا به صورت ساختماني با طبقات بسيار زياد ساخته نمي شود . ساخت هر يك از طبقات با نصب اسكلت فلزي شروع مي شود و با احداث بام خاتمه مي يابد . سپس احداث سقف هاي ميان طبقات شروع مي شود و پس از آنهم شروع به ساخت ديواره هاي خارجي و جداره هاي داخلي مي نمايند . ايرانيان جهت ساخت ديواره هاي ساختمان به طور كلي آجر سبك به كار مي برند . همچنين در ساختمانهاي چند طبقه بر روي بالكن هر يك از طبقات تابلوهاي نسبتا بزرگي نصب مي نمايند كه بيانگر شماره طبقه مي باشد . اين تابلو از نقطه دوردست و حتي از پنجره اتوبوس هايي كه در سطح خيابانهاي شهر

ص: 7698

در حال رفت و آمد هستند، قابل مشاهده است . خيابانها و جاده هاي ايران همواره مملو از اتومبيل است . بخاطر ترافيك سنگين خيابانها كه توسط اتومبيل ها، موتور سيكلت ها، دوچرخه ها و همچنين موتورهاي گازي ايجاد مي شود، اغلب اوقات موتورسيكلت ها، دوچرخه ها و موتورهاي گازي مجبورند خود را به داخل پياده رو برسانند و ضمن مانور كردن در سطح پياده رو از ميان عابرين پياده راهي را براي عبور خود باز كنند . در شهر "تهران" تعداد زيادي پل هوايي ويژه عبور عابرين پياده رو بر روي قسمت سواره رو خيابانها نصب شده است، اما همه عابرين پياده از اين پل ها جهت قطع كردن خيابان استفاده نمي كنند . تعداد زيادي از آنها بدون توجه به تعدد اتومبيل هايي كه در حركت هستند از يك طرف خيابان به طرف ديگر آن مي روند . در يك چنين شرايطي به دليل اينكه اتومبيل ها مجبورند به عابرين پياده اجازه عبور دهند، جريان رفت و آمد اتومبيل ها كند مي گردد و حتي بيشتر اوقات بند مي آيد . پل هاي مخصوص عابرين پياده بر روي قسمت سواره رو خيابان جالب است، به طوريكه موتورسيكلت ها نيز مي توانند از آنها بالا بروند و در سمت ديگر خيابان پائين آيند . براي آنها سربالايي به شكل مارپيچ يا حلزوني بدون پله در نظر گرفته شده است . تعداد زيادي از موتورسواران، بويژه

ص: 7699

نوجوانان از همين پلها براي عبور به سمت ديگر خيابان استفاده مي نمايند . تعداد زيادي از پلهاي مخصوص عابر پياده كه بر روي قسمت سواره رو خيابان ساخته شده است به صورت روبسته مي باشند، يعني داراي سرپوشي به صورت بام هستند، اما تعدادي از اين پلها هم روباز هستند . كنترل رفت و آمد اتومبيل ها در چهارراهها و ميادين شهر با كمك چراغهاي راهنمايي انجام مي شود . وليكن نحوه بهره برداري از اين چراغها با كشور ما تفاوت دارد . در چهارراه هاي حساس و چهارراه هايي كه ترافيك سنگين مي باشد چراغهاي قرمزي را نصب مي كنند . تعداد اين چراغها شش عدد است كه در دو رديف سه تايي بر روي قسمت سواره رو خيابان نصب مي شوند . اين چراغها در هنگام روشن بودن سيگنال هايي را در وضعيت چشمك زن از خود منعكس مي نمايند، به طوريكه اين چراغهاي قرمز به طور متناوب روشن و خاموش مي شوند . به نظر من، يك چنين نحوه استفاده از چراغهاي راهنمايي قرمز جهت تامين امنيت در رفت و آمد وسايل نقليه موتوري به مراتب موثرتر از بهره برداري از فقط يك چراغ راهنمايي است كه بطور مداوم روشن قرار دارد . در كشور ما فقط مامورين خطوط راه آهن در معابر و گذرگاه ها از چراغهاي راهنمايي قرمزي كه بطور متناوب روشن و خاموش مي شوند، بهره برداري

ص: 7700

مي كنند . وضعيت جاده هاي ايران بدان گونه مي باشد كه براي رانندگان اين امكان را فراهم مي نمايد كه بتوانند هر لحظه سرعت وسيله نقليه خود را افزايش دهند . ايرانيان قادر هستند كه جاده هاي اتومبيل رو خوبي را احداث نمايند . عبور و مرور از اتوبانهاي خارج از شهر با پرداخت ماليات صورت مي گيرد . در بخش خروجي شهر يك مركز كنترل و اجازه عبور وجود دارد كه در آنجا رانندگان ماليات نه چندان زيادي را براي عبور مي پردازند و سپس اجازه عبور از آن را دريافت مي نمايند . در شهرهاي ايران اتوبوسهاي برقي و قطارهاي برقي وجود ندارد . اياب ذهاب مسافران در شهرهاي ايران به وسيله اتوبوس و تاكسي صورت مي گيرد . تعداد زيادي از اتوبوسها در آنجا دو طبقه هستند . قيمت بليط براي عبور و مرور در شهر با وسايل نقليه ناچيز مي باشد . زنها و مردها در داخل كليه اتوبوس ها بطور جداگانه مي نشينند، به طوري كه مردان در نيمه اول سالن اتوبوس و زنها در نيمه دوم سالن آن مي نشينند . به همين ترتيب، درب جلويي اتوبوس براي پياده و سوار شدن مردان و درب عقبي آن جهت پياده و سوار شدن زنها مورد استفاده قرار مي گيرد . سالن اتوبوس از داخل جهت نشستن مردان و زنان توسط جداره اي

ص: 7701

تفكيك نشده است، وليكن داراي ميله اي است كه مرز ميان بخش مردان و زنها را مشخص مي نمايد . حتي اگر در يكي از نيمه هاي سالن اتوبوس پر از مسافر مرد باشد و نيمه ديگر آن خالي باشد، هيچكس حق ندارد نيمه خالي خانمها را اشغال كند . اينكار توسط اسلام منع شده است . اسلام بدين ترتيب نظم و آرامش و مقررات را ميان مردم برقرار مي كند . همچنين هر ايستگاه اتوبوس توسط جداره اي به دو قسمت تقسيم شده است: يك بخش براي آقايان و بخش ديگر جهت خانمها . اما هر دو بخش مذكور در زير يك سقف قرار دارد . هنگاميكه اتوبوس به ايستگاه نزديك مي شود، مردان در نيمه مخصوص خود و زنها نيز در نيمه مخصوص بخود منتظر سوار شدن مي شوند . هنگامي كه مسافرين در ايستگاه منتظر اتوبوس هستند، آنها در آنجا به همان ترتيبي كه در كشور ما مرسوم است، يعني بصورت ادغام و تنگ همديگر نمي ايستند، و هنگام سوار شدن بر اتوبوس مردها فقط از درب جلويي اتوبوس و زنها از درب عقب آن استفاده مي نمايند . بليط فقط در ايستگاه هاي اتوبوس فروخته مي شود، به طوريكه در هر ايستگاه يك باجه فروش بليط مخصوص آقايان و يك باجه فروش بليط مخصوص خانم ها وجود دارد .

ص: 7702

يك چنين نحوه سازماندهي مسافران، يعني خدمات رساني به مسافرين مرد و زن بطور جداگانه با موازين شرع اسلام مطابقت دارد و بسيار صحيح و عادلانه مي باشد . از نظر من نيز قوانين و مقررات مسلمانان به همين ترتيب بايد باشد . هيچكس حق ندارد كه موازين و قوانين اسلام را مورد بحث و بررسي قرار دهد و يا آن را مورد نكوهش قرار دهد، فقط اين كافران هستند كه از موازين و احكام اسلام خوششان نمي آيد . در ايران برخلاف چيزي كه شايع شده است، مي توان تعداد بسيار زيادي از زنها را در پشت فرمان اتومبيل مشاهده كرد . خانمها در خيابانها و مكانهاي عمومي با حجاب، يعني با پوششهاي مخصوص مشكي كه آنها را از سرتاپا مي پوشاند، حاضر مي شوند . بطوريكه فقط صورت و پنجه هاي دست آنان پيدا مي باشد . امام خميني در اين رابطه مي گفت: "در اسلام زن بايد داراي پوشش اسلامي (حجاب) باشد، اما هيچ اجباري نيست كه آنها سرتاپاي خودشان را با پوشش سياه رنگي بپوشانند . هر نوع لباسي كه بتواند به عنوان حجاب مورد استفاده قرار گيرد، قابل قبول مي باشد" . اين كلمات قصار و سخنان ارشادي امام خميني بر پايه دستورات خداوند مي باشد . خداوند متعال در اين ارتباط مي فرمايد: "اي پيغمبر،

ص: 7703

به همسرانت، دخترانت و زنان مومنان بگو كه خودشان را با حجاب بپوشانند تا از تعرض و جسارت هوس رانان در امان باشند، كه اين به صلاح آنها و نشانه عفت آنان است، و خدا در حق خلق آمرزنده و مهربان است" (قرآن سوره 33، آيه 59( در تهران يك كليساي بسيار بزرگ وجود دارد . بخش كوچكي از جمعيت ايران را مسيحيان تشكيل مي دهند . در اين كشور فقط زنهايي كه مسيحي هستند از حجاب اسلامي استفاده نمي نمايند . در ضمن، بايد خاطرنشان ساخت كه زنان ايراني در كليه عرصه هاي حيات سياسي، اقتصادي، ديني و فرهنگي جامعه بسيار فعال هستند و از آزادي كامل برخوردارند . بطوريكه آنان نيز در مبارزه انقلابي بر عليه رژيم شاه شركت بسيار فعالانه اي را داشتند . امام خميني براي نقش زنان در جامعه ارزش بسيار زيادي قائل بود و در همين ارتباط مي فرمود: "من به زنان نيك و نامدار ايراني افتخار مي كنم . زنان ايراني ثابت كردند كه آنان نيز در مبارزات در پيشاپيش صفوف و دوش به دوش مردان گام برمي دارند و حتي گاهي اوقات از مردان پيشي مي گيرند" . "ما افتخار مي كنيم كه زنها نيز به همراه فرزندان و جوانان كشور در عرصه هاي فرهنگي، اقتصادي و نظامي دوش به دوش مردان در مسير

ص: 7704

نيل به سعادت اسلامي شركت دارند . " "وقتي من مشاهده مي كنم كه زنان محترم بصورت قاطعانه، دليرانه و بدون ترس مشكلات و زحمات زيادي را در مسير نيل به اهدافي كه در پيش داريم، متحمل مي شوند و گاهي اوقات در راه نيل به اين اهداف شهيد مي شوند، اعتقاد و اطمينان كامل پيدا مي كنم كه پيروزي در انتظار ما خواهد بود . " "ما موفقيتهاي بيشمار را مديون فعاليت زنان در جامعه هستيم . "

3 - انقلاب اسلامي چه چيزي را به ايران و ملت اين كشور اهدا نمود؟

روحانيان ايران بودند كه مبارزه براي سرنگوني رژيم شاه تحت شعار سرتاسري "استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي" را سازماندهي كردند . در آن زمان ملت ايران شعار "الله اكبر! خميني رهبر! " را سر مي داد و در نتيجه مبارزه اي سخت، مصرانه و چند ساله و با متحمل شدن هزاران نفر شهيد بود كه توانست انقلاب اسلامي را به پيروزي برساند . بدين ترتيب، جمهوري اسلامي ايران استقلال خود را بدست آورد و در سال 1980 مناسبات خود را با آمريكا قطع نمود . ملت ايران پس از پيروزي انقلاب اسلامي آزادي در دين را كسب نمود . در ايران با وجود اينكه زبان رسمي زبان فارسي مي باشد، اما اقليت هاي ملي موجود در

ص: 7705

اين كشور آزادانه از زبان و فرهنگ خود استفاده مي كنند و نه در مدارس و نه در راديو و تلويزيون هرگز به حقوق آنان لطمه اي وارد نمي شود . زنهاي مسلمان ايران آزادانه در كليه خيابانها و اماكن عمومي با حجاب اسلامي حاضر مي شوند . دخترها نيز بطور آزاد و با حجاب اسلامي در مدارس، دانشگاه ها و همچنين در مساجد حضور مي يابند . در دوران حكومت شاهنشاهي پهلوي زنان ايراني بخاطر سياست ضد ديني خودشان را از شركت در فعاليتهاي اجتماعي دور نگاه مي داشتند . اما پس از پيروزي انقلاب اسلامي بود كه زنان ايران آزادي براي مشاركت در بسياري از عرصه هاي حيات را كسب كردند . بطور مثال، ما در طول مدت اقامتمان در ايران مشاهده نموديم كه زنان ايراني در فروشگاههاي بزرگ به عنوان فروشنده، در هتل ها به عنوان پرسنل خدماتي، در راديو و تلويزيون به عنوان گوينده و در ارتباط با ساير فعاليتهاي اجتماعي كار مي كردند . اما در هيچ جاي ايران نديديم كه كارهاي سخت فيزيكي همانند باربري، حفاري در معادن زيرزميني و ... و يا كارهايي كه در شان زنان نباشد (همانند نظافت چي معابر عمومي، رفتگري در اماكن اجتماعي و غيره) را به زنان واگذار كنند . در صورتيكه در كشور ما زنان را در سطح بالايي در

ص: 7706

ارتباط با كارهاي كثيف و دور از شان زنان بكار مي گيرند، به طوريكه در روسيه تعداد زيادي از زنان به عنوان باربر، نظافت چي خيابانها، حفر زمين، سوراخ كردن بتن و ... بكار اشغال دارند . و اين در حالي است كه كارهاي منزل و نگاهداري از فرزندان كوچك در خانواده نيز به عهده آنان است . اين تقريبا كار فيزيكي سنگيني است كه يك زن روسي در تمام روزهاي كاري با آن روبرو مي شود . در نتيجه پيروزي انقلاب اسلامي در ايران بود كه در اين كشور حكومت اسلامي برقرار شد و اين مهمترين هديه اي بود از طرف خداوند متعال به ملت ايران . چنانچه حكومت اسلامي وجود نداشته باشد تفكر انقلاب كردن نيز وجود نخواهد داشت . حكومت اسلامي مبتني بر ايمان به خداوند يكتا، كتاب مقدس آسماني "قرآن"، احكام و موازين شرعي و سنت پيغمبر "حضرت محمد (ص) " مي باشد . قوه قضائيه ايران فقط از منابع و م آخذ اسلام پيروي مي نمايد . امام خميني در همين ارتباط مي گفت: "در كشور اسلامي بايد قوانين الهي نوع حكومت اسلامي حكمفرمايي كند . جامعه بشري بايد قوانين الهي را ملاك عمل قرار دهد و از آنها پيروي نمايد . حال اين سئوال مطرح مي شود كه چرا حكومت اسلامي ضروري است و حكومت اسلامي

ص: 7707

چه چيزي را به انسان، جامعه و ركشور اهدا مي كند؟ در حكومت اسلامي حاكميت عالي (بالاترين قدرت) به خداوند متعال تعلق دارد . در اين نوع از حكومت كليه قوانيني كه جهت توسعه و تكامل جامعه انساني مورد نياز مي باشد، يعني قوانين اقتصادي، اجتماعي، حقوقي، فرهنگي ، نظامي، ديني و غيره پيش بيني شده است . چنانچه قوانين مذكور را به صورت قراردادي جزو گروه اول از قوانين بناميم، بايد خاطرنشان شود كه گروه دوم از قوانين، فيزيك، شيمي، نجوم، رياضيات، زيست شناسي، زمين شناسي و ... نيز توسط خداوند پيش بيني شده است . كليه قوانيني كه توسط خداوند به وجود آمده است، قوانين اسلامي ناميده مي شوند و تمام دنيايي كه در پيرامون بشر قرار دارد مطابق با قوانين اسلام سازماندهي شده است . در اين دنيا همه چيز مطيع خداوند متعال بوده و از قوانين او پيروي مي نمايد . خورشيد، ماه و ستارگان نيز تابع قوانين اسلام است و بدون كوچكترين تخطي و انحرافي در مدار تعيين شده توسط خدا مي چرخند . تمام جانوران، نباتات و هر انساني در گيتي فقط مطابق با قوانين اسلام، يعني طبق قوانين خداوند توانا متولد مي شود، زندگي مي كند و مي ميرد . و هر چيزي كه در كائنات وجود دارد (از يك جسم بسيار بزرگ

ص: 7708

فضايي گرفته تا كوچكترين ذره اي كه بر روي زمين وجود دارد) همگي از مقررات و قوانين الهي تبعيت مي نمايند . خداوند متعال به بشر هوش، عقل، درك، فهم، قدرت تفكر اعطا نمود . همچنين به انسان آزادي انتخاب و آزادي عمل را ارزاني داشت . به طوري كه، انسان در طول زندگي خود توانست پرده از قوانين گروه دوم بردارد و ضمن فراگيري، آنها را مورد بهره برداري قرار دهد . برپايه همين قوانين است كه فرهنگ، معارف، علم و روند تكنولوژي توسعه مي يابد . اين بعد مادي جهان است كه همه مردم به دنيا به آن اعتقاد دارند . از آنجائيكه به بشر آزادي انتخاب اعطا شده است، او به صلاحديد و تشخيص خود تصميم مي گيرد، يعني از خداوند قادر اطاعت و فرمانبرداري مي نمايد و زندگي را مطابق با قوانين الهي (طبق گروه اول قوانين) تشكيل مي دهد و يا از اطاعت خداوند سرباز مي زند و جهت تشكيل زندگي خود از قوانين خاصي تبعيت مي كند . چنانچه بشر خداوند را قبول نمايد و به او اعتقاد داشته باشد، بايد در زندگي خود قوانين الهي پيامبر اسلام "حضرت محمد (ص) " و كليه پيامبران ديگر را بدون توجه به وابستگي و هويت ملي بپذيرد . در اين صورت است

ص: 7709

كه او مي تواند به عنوان يك مسلمان مومن و واقعي به حساب آيد . مسلمان كسي است كه به صورت آگاهانه، مطابق با اراده شخصي خود و بدون اجبار تسليم خالق خود گردد . اشخاصي جزو گروه دوم محسوب مي شوند كه مسلمان به دنيا آمده اند، وليكن بعدها كافر شده اند . اينها از خالق خودشان تبعيت نمي نمايند، يعني به خداي قادر و توانا ايمان ندارند . اين اشخاص عهدشكن بوده و جزو كافران محسوب مي شوند . خداوند يكتا آفريننده انس و جن مي باشد . حال اين سئوال مطرح مي شود كه او به چه منظور آنها را بوجود آورده است؟ خداوند متعال براي پاسخ به اين سئوال در قرآن مي فرمايد: "من جن و انس را آفريدم براي اينكه مرا بپرستند (قرآن سوره 51، آيه 57( " . آيا تمام انسانها و اجنه خداوند را مورد پرستش خود قرار مي دهند؟ مسلما اين طور نيست . درست به همين دليل است كه خداوند به صورتي بسيار منصفانه تمام انسانها را بر روي زمين فقط به دو گروه تقسيم مي نمايد . يك گروه همان مسلمانان هستند كه خداوند يكتا را پرستش مي نمايند و كليه تكاليف الهي را انجام مي دهند، و گروه ديگر همان عهدشكنان بوده و جزو كافران محسوب مي شوند . بزرگترين خوشبختي و سعادت براي بشر همانا

ص: 7710

مسلمان بودن است . خداوند قادر به مسلمان بهزيستي، كاميابي و رفاه بر روي زمين اعطا مي نمايد و در جهان آخرت باغهاي بهشتي در انتظار او خواهند بود . در كشوري كه حكومت اسلامي برقرار شده باشد، خداوند به ملت اين جامعه رفاه و بهزيستي اعطا مي كند و كاميابي مردم را در اين كشور تضمين مي نمايد . در كشورهايي كه حكومتشان اسلامي است، ملت از نظر درستكاري، نظم و ترتيب و پرورش با موازين اخلاقي ممتاز بوده و در سطح عالي قرار دارد . به همين دليل، ملتي كه طبق قوانين اسلامي تربيت شده است به جنايت و تبهكاري دست نمي زنند، اموال و دارائي ديگران را به سرقت نمي برد، مشروبات الكلي استعمال نمي نمايد، قمار بازي نمي كند، نسبت به ديگران اقدام به كلاهبرداري نمي نمايد، ناسزا نمي گويد، ديگران و حتي حيوانات را از خود نمي رنجاند و همچنين هيچگونه آزار و اذيتي را كه توسط اسلام منع شده است، انجام نمي دهد . جمهوري اسلامي ايران نيز از بركت حكومت اسلامي در عرض 20 سال حيات خود پس از برقراري انقلاب اسلامي در اين كشور، كشوري ثروتمند و پيشرفته از هر لحاظ شد . در همه جاي كشور ايران قوانين و مقررات اسلامي حكمفرما است . ما پيشوايان ديني مسلمانان روسيه فدراتيو با حضور خود در ايران خيلي

ص: 7711

چيزها را ديديم و نسبت به آنها آگاهي كامل پيدا كرديم . ملت ايران به عنوان ملتي واقع بين و هوشيار است كه به استعمال مشروبات الكلي و اشاعه فسق و فساد دست نمي زند . در اين كشور در هيچ جاي مشروبات الكلي فروخته نمي شود و هيچ كس آن را استعمال نمي نمايد . ما با حضور خودمان در ايران متقاعد شديم و اطمينان حاصل كرديم كه اسلام حقيقتا هدايت كننده انسان و جامعه به راهي راست و درست مي باشد . اسلام انسانهايي با موازين اخلاقي بسيار عالي را تربيت و پرورش مي نمايد . فقط قوانين الهي است كه قادر است بشر را اصلاح نموده و جامعه را هدايت كند . هيچ قانون ديگري كه بدون احتساب موازين اسلامي توسط انسان بوجود آمده باشد موفق به اصلاح بشر و هدايت جامعه به راهي صحيح نخواهد شد . قوانيني كه توسط بشر بوجود مي آيد نارسا و ناقص بوده و دائمي نمي باشند، يعني غالبا تغيير مي يابند، منسوخ مي شوند و يا مورد اصلاح مجدد قرار مي گيرند . در صورتي كه قوانين الهي هزاران سال است كه بدون كوچكترين تغييري عمل مي نمايند . به طور مثال، شخص درس نخوانده اي كه در صحراي عربستان به دنيا آمد و تمام عمر خود را در آنجا بسر برده است، يعني پيامبر

ص: 7712

ما "حضرت محمد (ص) " 14 قرن پيش قوانين الهي و موازين شرع را به اعراب و ساير ملتها آموخت و در آنجا موازين اخلاقي و رفتاري و همچنين قوانين سياسي، اقتصادي، حقوقي و ... را ترويج داده در صورتي كه دانشمندان عصر كنوني ما هنوز نتوانسته اند كه با اتكا به دانش و تجربه بسيار زياد زندگي خود حتي يك حكم الهي را كه به تجديد نظر و تغيير احتياج داشته باشد، پيدا كنند . آنها با گذشت چند هزار سال قادر نيستند كه حتي يكي از قوانين الهي را منسوخ نموده و يا قانون ديگري را جايگزين آن بنمايند . امام خميني در اين باره مي گويد: "اگر شما اهداف الهي را تعقيب نماييد، در اين صورت كاميابي و رفاه مادي نصيب شما خواهد شد . هر كشوري كه پيرو و پايبند قوانين اسلام باشد، بدون شك پيشرفته ترين كشور خواهد شد . " ملت ايران در رفاه، سعادت و كاميابي بسر مي برد، زيرا مطابق با قوانين الهي گام برمي دارد . حقيقتا اسلام بعنوان بهترين نوع زندگي بشريت است .

رهبر كبير و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران

روح الله الموسوي خميني در تاريخ 24 "سپتامبر" سال 1902 در شهر كوچكي بنام "خمين" كه در فاصله سيصد كيلومتري جنوب تهران واقع شده است، به

ص: 7713

دنيا آمد . نام خانوادگي اوليه او "مصطفوي" بود، وليكن او شهرت خود را بعدها به "خميني" تغيير داد كه از شهري كه در آن متولد گرديده است، گرفته شده است . او فرزند ششم خانواده بود . هنگامي كه پنج ماه از تولدش گذشته بود، پدرش دارفاني را وداع نمود و هنگامي كه پانزده سال بيش نداشت مادرش وفات يافت . امام خميني در يكي از مدارس ديني مسلمانان شهر قم تحصيل نمود، سپس در همين حوزه علميه بعنوان يكي از اساتيد بزرگ و مطرح علوم الهيات شد . بالغ بر 40 سال از زندگي امام خميني با شهر "قم" در ارتباط مي باشد . او هفت فرزند داشت كه دو تن از آنها در دوران كودكي فوت نمودند، اما دو پسر و سه دختر او تحت نظرش تربيت و بزرگ شدند . پسر بزرگ امام "مصطفي" در دوران رژيم شاه در سن 46 سالگي شهيد شد . امام خميني در همين ارتباط گفت: "من فرزند تني خود را از دست دادم، اما افتخار مي كنم كه اسلام يك چنين فرزندان فداكار و از خود گذشته اي را دارد" . امام خميني در سن35 سالگي به زيارت خانه خدا در مكه رفت . او در سال 1962 فعاليت انقلابي خود را عليه

ص: 7714

رژيم شاه آغاز كرد . به همين دليل بود كه تحت تعقيب و آزار قرار گرفت و در همين ارتباط وي را چندين مرتبه دستگير نمودند و از ايران تبعيد كردند . بدين ترتيب، او مجبور شد كه مدت سيزده سال در عراق و مدتي را هم در فرانسه بسر برد . وليكن در تمام طول اين مدت حتي يك روز را هم دست از سازماندهي انقلاب اسلامي در ايران و هدايت انقلابيون مسلمان اين كشور برنداشت . او به طور مستمر با مراكز ديني و الهيات ايران در ارتباط بود . تمام ملت ايران به رهبري روحانيت اين كشور از امام خميني در مبارزه با رژيم شاه حمايت و پشتيباني مي نمود . تا اينكه سرانجام پيروزي از راه رسيد و اسلام پيروز شد . در تاريخ 11 "فوريه" سال 1979 انقلاب اسلامي در ايران به پيروزي رسيد . ا مام خميني به مدت 10 سال رهبر انقلاب اسلامي بود . او در تاريخ 4 "ژوئن" سال 1989 در سن 87 سالگي وفات يافت . وي را در قبرستان شهداي انقلاب اسلامي ايران طبق مقررات و قوانين اسلام به خاك سپردند . اعتبار و وجهه امام خميني آنقدر زياد بود كه وقتي از تبعيد (از فرانسه) به ايران بازگشت، نزديك

ص: 7715

به شش ميليون نفر در فرودگاه " مهرآباد" به پيشواز او آمدند . همچنين هنگامي كه وفات يافت در حدود نه ميليون نفر در مراسم بخاك سپاري و خداحافظي با او شركت داشتند . بر روي مزار او آرامگاهي با گنبد زرين و مسجدي با چهار مناره ساخته شده است . در كنار مزار او هيچگونه پاسداري وجود ندارد، همچنين ورود بداخل مسجدي كه مزار امام خميني در داخل آن قرار دارد، آزاد مي باشد . امام خميني وظيفه خود را در قبال ملت ايران با افتخار انجام داد . او با كمك خداوند توانست براي ملت كشورش استقلال راستين، آزادي و افتخار در جهان را فراهم نمايد . وي در تمام طول زندگي باافتخار خود حتي يك قدم هم از موازين و احكام اسلام و سنت پيغمبر "حضرت محمد (ص) " عقب نشيني نكرد . او معلمي منحصر به فرد و ناطقي عالي بود . او شاگرداني را تربيت كرد كه همگي حاضر بودند جان خود را فداي اسلام كنند . امام خميني در تاريخ ايران بعنوان نخستين رهبر حكومتي از بين روحانيت بود كه هرگز روش زندگي خود را تغيير نداد . او پس از اينكه رهبر كشور جمهوري اسلامي ايران شد در خانه اي كوچك و محقرانه كه آن را اجاره نموده

ص: 7716

بود، زندگي مي كرد . يكي از نويسندگان روسي "ديميتري ژوكف" كه عضو فرهنگستان علوم روسيه مي باشد در كتاب خود موسوم به "امام خميني" در ارتباط با نحوه زندگي امام خميني اين گونه مي نويسد: "امام خميني به عنوان رهبر عظيم ديني و حكومتي ايران بود . ايشان ضمن اينكه رهبر ديني كشوري بزرگ و ثروتمند بود، در بالاترين سطح حكومت (قدرت) ايران قرار داشت . او همواره به سياستي كه كاملا تابع حقوق و قوانين الهي بود، با احترام خاصي مي نگريست" . در تاريخ 8 "ژانويه" سال 1989 نخستين رئيس جمهور روسيه فدراتيو "ميخائيل گورباچف" هيئت ايراني را كه حامل پيام رهبر حكومت جمهوري اسلامي ايران "امام خميني" بود، به حضور پذيرفت . در اين نامه گفته شده بود: " ... بدون شك اولين كاري كه به منزله موفقيت در اقدام شما خواهد بود، همانا بررسي مجدد سياست پيشينيان شما است كه عبارت از انكار و روي گرداني از خداوند متعال و دين مي باشد . قطعا همين موضوع است كه شديدترين ضربه را به ملت و حكومت شوروي وارد نموده است . عدم ايمان واقعي به خداوند يكتا مشكل اصلي شماست . كمونيسم پس از اينكه موفق نشد جامعه اي عادل و منصفانه را تشكيل دهد، پوسيد . به طوري كه منبعد بايد در

ص: 7717

موزه هاي تاريخ سياسي كمونيسم را جستجو كرد . من از شما درخواست مي نمايم كه به مطالعه و پژوهش در راستاي اسلام توجه خاصي را مبذول داريد . مگر مذهبي كه ايران به صورت دژ تسخيرناپذيري در برابر ابرقدرتها درآورده است، براي ملت در حكم افيون است؟ مگر مي توان مذهبي را كه داراي نيت برقراري عدل و انصاف در جهان مي باشد براي ملت افيون ناميد؟ " هنگامي كه ادوار شيوارد نادزه (او در آن زمان پست وزير امور خارجه اتحاد جماهير شوروي را اشغال نموده بود) به عنوان فرستاده ميخائيل گورباچف همراه به نامه جوابيه ايشان در جمهوري اسلامي ايران حضور يافت، توسط امام خميني در سالن مجلل يك قصر باشكوه كه به رهبر حكومت اختصاص داده شده باشد، به حضور پذيرفته نشد . امام او را در دفتر كار خود كه اندازه آن 12متر مربع بود و در خانه كوچكي كه از خشت و كاهگل ساخته شده بود، ملاقات نمود . اين خانه كوچك و محقر در شمال حومه تهران قرار داشت و امام خميني به همراه خانواده خود در آن كار و زندگي مي كرد . در داخل دفتر كار ايشان يك ميز پايه كوتاه همراه با قرآن و تسبيحي بر روي آن، صندلي، روزنامه، راديو و سجاده عبادت قرار داشت

ص: 7718

. امام خميني تنها صندلي موجود در داخل اين اطاق را به ادوارد شيوارد نادزه تعارف نمود همراهان ادوارد شيواردنادزه كه جزو صاحب منصبان عالي حكومتي بودند نيز مجبور شدند بر روي كف اطاق بنشينند . در آنجا براي هريك از آنان يك فنجان چاي و دو حبه قند آوردند و بدين ترتيب از آنان پذيرايي بعمل آورده شد . ما پيشوايان ديني مسلمانان روسيه فدراتيو نيز در اين اطاق ساخته شده از خشت و كاه گل حضور پيدا كرديم و از آن ديدن نموديم . وضعيت داخل اين اطاق دقيقا به همان ترتيبي است كه "ديميتري ژوكف" آن را در كتاب خود توصيف نموده است . در گوشه اطاق او يك تخت كوچك و چنانچه دقيق تر بگويم يك نيمكت راحتي (كاناپه) قرار داشت كه امام خميني بر روي آن استراحت مي كرد . همچنين در اين اطاق يك ميز كوچك، و يك صندلي بود كه در واقع مبلمان دفتر كار كوچك و محقر او را تشكيل مي داد . دفتر كار او توسط پل فلزي كوچكي به حسينيه اي متصل بود كه امام هميشه از طريق همين پل براي نماز خواندن به حسينيه مذكور مي رفت . امام خميني مي فرمايد: "شادماني و خرسندي ارتباط با خداي يكتا، انجام دعا و نمازهاي يوميه در چندين

ص: 7719

نوبت، اجراي وصاياي پيامبر "حضرت محمد (ص) " باعث اصلاح هر شخصي مي شود، و اصلاح همين اشخاص است كه منجر به اصلاح كل جامعه مي شود" . دين اسلام توسط خداوند به منظور اصلاح و پرورش بشر نازل شد . فقط اسلام است كه مي تواند سعادت و رفاه در جامعه را تامين نمايد و تمام مشكلات جامعه را برطرف كند . امام خميني مي گفت كه مسلمانان بايد طبق موازين اسلام و قرآن عمل كنند . اسلام پاسخگوي تمام مسائل و موضوعات مربوط به تكامل و پرورش بشر است . قرآن كتاب تربيت انسانها مي باشد . در دنيا هيچ مدرسه اي بالاتر از قرآن نيست . امام خميني در وصيت نامه خود از مسلمانان دعوت نمود از خود در برابر دشمنان اسلام دفاع كنيد . ضمن تشكيل و سازماندهي جمهوريهاي آزاد و مستقل براي كشورهاي خودتان، به سمت حكومت اسلامي برويد . چنانچه شما بخاطر تشكيل حكومت اسلامي در خدمت خداوند متعال باشيد، او نيز يار و پشتيبان شما خواهد بود . من با قلبي آسوده و با خيالي راحت از شما خواهران و برادران ديني خود وداع مي نمايم و با اميدواري نسبت به رحمت خداوند يكتا به سوي جهان ابدي مي شتابم . من به دعاهاي خير شما بسيار محتاجم" . (از وصيتنامه روح الله موسوي خميني به تاريخ

ص: 7720

26 "بهمن" سال 1361 مصادف با 1983 ميلادي) امام خميني به پسرش "سيد احمد خميني" ماموريت داد كه پس از مرگش اين وصيتنامه را بخواند . امام خميني اين جهان فاني را ترك كرد و بخاطر كسب رضاي حق تعالي، يعني بخاطر چيزي كه تمام عمرش را مبارزه و تلاش مي كرد، از اين جهان به سوي خداوند متعال رفت (لطف و رحمت خداوند شامل او باد!) انقلاب اسلامي ايران كه تحت رهبري امام خميني به سرانجام رسيد، در تاريخ اين كشور به عنوان رويداد برجسته اي بود كه در تمام دنيا تاثير بسيار زيادي را از خود باقي گذارد .

فهرست منابع و م آخذي كه مورد استفاده قرار گرفتند:

1 . مقالات "در وطن امام خميني" (اين مقالات در روزنامه "آوانگراد" در ناحيه كاتاف - ايوانفسكي واقع در استان "چيليابين" منتشر شده است . نويسنده مقالات مذكور "اي . خ . ايگيزيانف" در سال 1999 بود . 2 . مقاله "بهار آزادي"، ضميمه مجله (بولتن) "نگاه سوم" كه توسط سفارت ايران در مسكو منتشر مي شود . اين مقاله در بولتن سال 1994 در مسكو منتشر شد . 3 . كتاب "ي . اي . سيليوانف" موسوم به "زير آسمان آبي ايران"، مسكو، سال 1995 . 4 . كتاب "سخنان ، كلمات قصار و پندهاي

ص: 7721

امام خميني"، تهران، سال 1995 . 5 . كتاب "د . آ . ژوكف" موسوم به "امام خميني"، مسكو، سال 1999 . 6 . كتاب "عبدالعلا المودودي" موسوم به "اصول اسلام"، مسكو، سال 1993 . ايگيزيانف ايسماگيل خاكيميانوويچ 1

ص: 7722

ما، امام را از خود ميدانيم

5 چكيده: (مصاحبه با دكتر سامي ناصر خليفه) هر ساله مهمانان زيادي از كشورهاي ديگر براي شركت در مراسم سالگرد رحلت بنياگذار جمهوري اسلامي ايران به كشورمان ميآيند كه مجلة حضور مصاحبههاي متعددي با آنان انجام داده است. در خرداد ماه سالجاري نيز گروهي از همكاران ما، در معاونتهاي بينالملل و پژوهشي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني با حضور در محل استقرار مهمانان، مصاحبههايي تهيه كردهاند كه ضمن تشكر از همگي آنان، دو مصاحبه را كه از طرف معاونت بينالملل مؤسسه به مجلة حضور ارسال شده در پي به نظر خوانندگان گرامي ميرسانيم. اولين مصاحبه با آقاي دكتر سامي ناصر خليفه (مشاور مجلس شوراي ملي كويت و نويسندة روزنامه الرأي العام و استاد علوم سياسي دانشگاه كويت) و دومين مصاحبه با آقاي الياس چيكواِدره (وزير آموزش) فرهنگ و ورزش زيمبابوه صورت گرفته است. » » » دكتر سامي خليفه: به عقيدة من، در حال حاضر حالتي از درگيري و نبرد ميان دو گروه جريان دارد: گروهي كه معتقد به معيارهاي مادي هستند و گروه ديگر كه به ارزشهاي اعتقادي باور دارند. گروه اول، همواره بر آن بوده كه بر مقدرات و سرنوشت جهان عربي اسلامي سلطه يابد و تجسم آن، در قدرت نظامي امريكاست

ص: 7723

كه پس از يازده سپتامبر سال 2001، با استفاده از بهانههايي مانند مبارزه با تروريسم بينالمللي و يا گسترش دموكراسي و آزادي در كشورها، به جنگافروزي پرداخته است، در حالي كه بايد گفت علت اصلي و ريشهاي عدم وجود دموكراسي و آزادي در كشورهاي عربي و عامل استمرار نظامهاي ديكتاتوري در كشورهاي ما، چيزي جز سلطة غرب نبوده و نيست. در مقابل، نظامهاي آزاديخواه و آزاديبخش قرار دارند كه نمونة آن، حكومت مقدس جمهوري اسلامي در ايران است. در واقع مشكل حقيقي امت ما آن است كه درمبارزة ميان ارزشهاي اعتقادي و حرص و طمع مادي، براي كساني كه در گروه ارزشهاي اعتقادي قرار دارند، ابزار موجود بيفايده است، زيرا اين ابزار، يعني ابزار نظامي و اقتصادي، بيش از آنكه در اختيار مسلمانان باشد، در انحصار غرب قرار دارد. به عقيدة من تا زماني كه ابزار مبارزة ما در اين نبرد، متحول نشود و به ابزار ارزشي و اعتقادي مبدل نگردد، ما در رويارويي با استبداد و سلطة غرب ناكام خواهيم بود، بدين معنا كه تا زماني كه اسلام و مسلمين و اعراب در ساية رهبري متحد و روش فراگير گردهم نيايند و نگرش خود را به ارزشها به عنوان عامل عزت و بهبود وضع جامعه عوض ننمايند، وضع خود

ص: 7724

را در اين مبارزه، بسيار دشوار خواهيم ديد و گمان نميكنم در اين حالت بتوانيم بر سيطرة بيگانه غلبه نماييم. ناصر خليفه: در هر دوره از تاريخ، يك نقطة عطف وجود دارد كه به نقطة اتكاي تمام نيروهاي در حال حركت، اعم از اجتماعي، سياسي، اقتصادي، فكري و عقايدي تبديل ميشود. به عقيدة من در دورهاي كه ما در آن قرار داريم، بزرگترين و بارزترين عامل رهبري، حضرت امام خميني رحمتالله عليه بودند كه نه تنها نهضتي فقهي و ديني و نه تنها جنبشي سياسي بوجود آورد، بلكه گفتماني با عنوان كلي و فراگير ارائه نمود كه حتي كلية انسانها را از بعد انسانيت آنها خطاب قرار ميدهد؛ بدين معنا كه حضرت امام، اصطلاحاتي را مطرح كردند مانند استضعاف در برابر استكبار، مظلومين در برابر مستبدين و...يعني مسائلي را مطرح كردند كه در هيچ دورهاي كسي نتوانسته بود مشابه آن را مطرح نمايد. به عقيدة من، امام(ره) مرد دوران بودند، مردي كه راه را مشخص كرد، آن هم نه براي يك دهه يا دو دهه، بلكه براي دورهاي تاريخي كه يكصد يا دويست سال امتداد مييابد. از مهمترين ويژگيهاي گفتمان امام آن بود كه در نزد ايشان، «هدف» كاملاً واضح و مشخص بود. ايشان عقيده داشتند كه نيرويي بيگانه آمده

ص: 7725

تا مقدرات و سرنوشت مسلمانان را نه فقط در بعد مادي و اقتصادي و نفت و... بلكه در تمامي سطوح و ارزشهاي جامعه در دست بگيرد. آمده است تا محتواي دين، يعني اسلام حركتآفرين (و نه اسلام بي تحرك) را زير و رو كند. متأسفانه در دهة هشتاد و در حدود بيست سال پيش، حقيقت گفتمان حضرت امام و رسالت ايشان در جهان عرب و بويژه خليج فارس به خوبي درك نگرديد. اما پس از وفات ايشان كه مشكلات و تهديدات پيش روي جهان عرب افزايش يافت، و آنان را حتي تا به رسميت شناختن رژيم صهيونيستي و اخيراً اشغال عراق و... پيش برد و كشورهاي عربي ما به پايگاه نظامي امريكا تبديل شد و در درازمدت اين حالت را حفظ كرد، به نظر ميرسد كه اكنون رهبران و سران نهضتهاي انقلابي در جهان عرب، به دنبال يك مرد دوران، ميگردند كه گفتمان آشكار و فراگير او، آثار گستردهاي در رويارويي با بيگانه داشته باشد و امام خميني شخصيت مناسبي از اين نظر هستند، چرا كه هم ديدگاه تبيين شده و آشكار داشتند و هم نمونة عملي كه جمهوري اسلامي است ارائه كردند و در عمل جمهوري اسلامي، رويارويي با بيگانه را در يك دورة بيست ساله، بر مبناي خط

ص: 7726

امام، روش امام و انديشة امام تجربه كرده است. به عقيدة من، امروزه جهان عرب نياز مبرم دارد به اينكه نخست روش امام را بشناسد، سپس از سرچشمة اين انديشه سيراب گردد تا بتواند با قدرت و سلطهگراني كه بدون توجه به ارزشها، تنها در فكر رسيدن به منافع خود هستند مقابله نمايند. ناصر خليفه: ايجاد نقش راهبردي براي جمهوري اسلامي در جهان عرب در آيندة نزديك دلايلي بسيار دشوار خواهد بود، نخست آنكه جوامع عربي و اسلامي در حالتي از تفرقه و تجزية جغرافيايي و اختلافات مرزي به سر ميبرند و رژيمهاي حاكم نيز همچون مانعي هستند كه از نزديك شدن، افكار عمومي جهان عرب به ايران جلوگيري ميكنند. علت دوم اينكه بيگانگان، ايران را همچون نوك پيكان مبارزه معرفي ميكنند و معتقدند كه تمامي جريانهاي آزاديخواه جهان اسلام، از سوي ايران تحريك ميشوند. موضوع ديگر اينكه به عقيده من، نيازي نيست كه ايران، نقش راهبردي خود را مستقيماً آشكار نمايد، بلكه ميتواند روش ارائه كند و بر بينشهاي عقائدي خود پافشاري نمايد ودر اين ميان، همواره كساني بودهاند كه از اين روش پيروي نمايند. مثلاً ايران، آشكارا اين مسائل را مطرح كرد كه فلسطين، متعلق به مسلمين است. عراق متعلق به مسلمين است. اشغال خاك سرزمينهاي اسلامي قابل

ص: 7727

قبول نيست اشغال حتي يك وجب از خاك فلسطين توسط صهيونيستها پذيرفتني نيست و ... و زماني كه جمهوري اسلامي به اين اصول پايبند باشد، كساني هم در سراسر جهان اسلام به صورت خودكار از اين روش پيروي خواهند كرد. بنابراين، رهبري غيرمستقيم ايران در ميان كشورهاي عربي، از طريق پايبندي ايران به اصول و مبادي ارزشها ممكن خواهد بود. ما ميدانيم كه جمهوري اسلامي ايران با تهديدات بزرگ و دشواريهاي مهم روبروست و چارهاي ندارد جز اينكه گاهي انعطافپذيري سياسي از خود نشان دهد و اين روش نيز گاهي با برخي اصول ثابت تعارض پيدا ميكند. ايران بايد اين كار را بكند تا بتواند راه خويش را ادامه دهد. عذر جمهوي اسلامي در اين ميان، پذيرفتني است و براي رويارويي با هجوم سرسختانة استكبار، چارهاي جز اين وجود ندارد. اما دولتمردان جمهوري اسلامي بايد بدانند كه مكتب فكري سياسي و روش پايهگذاري شده از سوي ايران، رهبران بسياري را به خود جلب كرده و بسياري از سرمداران، اين روش را در مبارزه اتخاذ كردهاند و هر گونه سازش يا تسليم و يا عقبنشيني جمهوري اسلامي، به معناي تسليم شدن تمامي پيروان اين مكتب و اين روش خواهد بود. ناصر خليفه: حضرت امام، نمايندة انديشهاي بودند كه در مقابل انديشة

ص: 7728

جدايي دين از حكومت قرار دارد. در جهان عرب، جريان بسيار شديدي وجود دارد كه اين انديشة جدايي دين وسياست را كه مخالف روش و منش امام است ترويج ميكند. در واقع ميان اين دو اردوگاه فكري، تقابل و رويارويي وجود دارد و از نشانههاي آشكار اين رويارويي، وجود جنبشهاي آزاديبخش در جهان اسلام است. اما اين جنبشها پس از مدتي، روش حكومت را در پيش گرفتند و به دستگاه حاكم نزديك شدند و منافع خود را در نزديكي به نظامهاي سياسي ميدانند. از طرفي، مهمترين ويژگي اين حكومتها، رابطه با بيگانگان است و بيگانگان نيز در كشورهاي ما منافعي دارند، در نتيجه هر كس رابطه با آنان برقرار كند، به نوعي سلطة آنان را پذيرفته است. بدين ترتيب، برخي جريانهاي اسلامگرا در دهة 80 و 90 ميلادي، ناخواسته و بياختيار خود را در برابر راه و روش امام يافتند و قدرت مالي، نظامي، تبليغاتي نظامهاي سياسي جهان عرب، خودبخود در رويارويي با روش امام، كه روشنشان داد. اين رژيم از يكسو با علما و روحانيون و تودههاي مردم درگير شد و از سوي ديگر با گسترش ساواك و تشكيلات مخوف امنيتي چهره و ماهيت استبدادي و ديكتاتوري خود را تقويت كرد و به همگان نشان داد. شايد بتوانيم بگوييم

ص: 7729

كه مهمترين تأثير قيام 15 خرداد 42 اين بود كه از يكسو مسير حركت را حتي براي علما و روحانيون و حوزههاي علميه آنگونه كه بايد ترسيم كرد و از سوي ديگر چهره رژيم را عريان كرد و نقاب را از آن گرفت. رژيم ماهيت ديكتاتوري و خونآشامي خود را نشان داد. ساواك به عنوان تنها تشكيلاتي كه مركز ثقل و نقطه اتكا رژيم شاهنشاهي بود در اين مرحله فعاليت خود را گسترش داد. اما هرچه فعاليتهاي اطلاعاتي، امنيتي و سركوبگري رژيم بيشتر شد، مقاومت نيز سامان بيشتري پيدا كرد، جريانات مبارز به انسجام بيشتري رسيدند و فعاليتهاي سياسي شكل واضحتري پيدا كرد كه نتيجه آن آغاز خيزش دوم مردم در سال 56 و در pma ;9633; برداشت من اين است كه نهضت پانزده خرداد با حركت مردمسالارانه 76 تكميل شده است. حركت خرداد 76 اوج حركت 15 خرداد است. اگر كسي شناسنامه حركت مردمسالارانه دوم خرداد را جستجو كند درمييابد كه اين حركت ريشه در 15 خرداد دارد نهايت پيروزي شگفتانگيز و معجزهآساي انقلاب اسلامي در بهمن ماه 57 بود. دستاوردهاي نهضت 15 خرداد از يكسو سياسي شدن حوزههاي علميه، توجه كردن علما و روحانيون به مسائل كلي و هدف قرار دادن كانون شرارت شخص شاه و رژيم سلطنتي و

ص: 7730

از سوي ديگر ارائه چارچوب منظمي براي آينده نظام تحتعنوان نظام ولايتفقيه توسط حضرت امام خميني بود. پانزده خرداد جهت حركت را بر اساس اعتقادات ديني تضمين كرد و آن را به بهمن 57 متصل كرد. در واقع، انقلاب اسلامي 57 از نهضت پانزده خرداد سرچشمه گرفت. امروز از نهضت اسلامي پانزده خرداد چهل سال ميگذرد. چهل سالگي پديدهها و افراد، اوج دوران شكوفايي و بالندگي آنهاست. امروز نظام مطلوب آن نهضت به شكل جمهوري اسلامي ايران مستقر شده است و اين نظام افتخارش آن است كه وابسته به مردم است و ملاك رفتار در اين نظام شريعت و مباني اسلام است. اكنون زمان آن فرارسيده است كه از خود بپرسيم كه امروز در كجا ايستادهايم؟ چگونه بايد حركت كنيم و چه بهرهايي از منظومة فكري نهضت پانزده خرداد و انقلاب اسلامي بردهايم؟ پانزده خرداد كه در تاريخ گذشته ما رخ داده است، تأثير شگرفش را بر تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي كشورمان بر جا گذاشته است و خواهد گذاشت. مهم آن است كه بتوانيم جايگاه پانزده خرداد را همچنان در مقامي رفيع حفظ كنيم و مسير حركت آن را در تاريخ كشورمان تداوم دهيم. «و لقد ارسلنا موسي باياتنا ان اخرج قومك من الظلمات الي النور و ذكرهم به

ص: 7731

ايامالله» «موسي را با نشانههاي خود فرستاديم. مأموريت وي آن بود كه مردمش را از تاريكيها به سوي نور هدايت كند و ايام الهي را به آنان تذكر دهد.» pma ;9633; هنر امام آن بود كه مردم را در يك صف واحد متشكل كرد و آنها را به عنوان پشتيبان در پشتسر حكومت قرار داد. اما قيچيكردنهن يا نهضتهاي آزاديبخش، به نسبت به توجيه و راهنمايي و آگاه ساختن ملتهاي عرب اقدام مي كردند و اهميت راه حضرت امام را تبيين مي ساختند. ما اكنون در جهان عرب و در كويت، روند شناخت آن مرد بزرگ را آغاز كرده ايم. اكنون در كويت، هستند كساني كه دربارة انديشة امام پرسشهايي دارند. از چگونگي رويارويي انقلاب ايران با بيگانگان پرسش مي كنند و اين حالت بويژه در ميان جنبشهاي اسلامگراي سني مذهب بوجود آمده است، چرا كه آنها در حال حاضر با هجوم بيگانه روبرو هستند. در افغانستان، چچن، عربستان و ديگر مناطق، با اشغال وحضور اجانب و امريكا مواجه هستند. در امريكا، حتي عقيده بر آن است كه در حوادثي نظير يازده سپتامبر نيز جنبشهاي آزاديبخش سني مذهب، خطر بيشتري دارند. بنابراين، رهبران اين جنبشها احساس نياز مي كنند كه دريابند امام چگونه با بيگانگان مقابله كرد. ناصر خليفه: تا كنون، نظامهاي سياسي كشورهاي ما با

ص: 7732

قدرتهاي غربي و امريكا، آشكارا و مستقيم رابطه داشتند و هزينة اين رابطه را نيز ملتها مي پرداختند. اما اكنون، اين روند به 3 دليل تغيير يافته است: نخست آنكه فضاي باز ايجاد شده در زمينة اخبار و اطلاع رساني، به اندازه اي گسترش يافت كه تأثير بسياري در اذهان مردم ايجاد كرد و آنها دريافتند كه ارتباط رژيمها با غرب، چقدر براي منافع ملي خطرناك است. تجربة حزب الله لبنان كه توانست صهيونيستها را بيرون براند و ديگر موارد موحب شد كه نوعي نهضت و خيزش در جهان عرب به وجود آيد و امريكا نيز احساس كرد كه آنچه ميان او و رژيمهاي عربي برقرار بود ديگر قابل ادامه يافتن نيست. دوم آنكه ملتهاي عرب كه تا پيش از اين، از انديشة مقابله با امريكا مي هراسيدند، مبارزه با رژيمهاي عربي را در پيش گرفتند. اين رژيمها نيز ثبات سابق خود را از دست دادند و سياستمداران كاخ سفيد دريافتند كه رژيمهاي حاكم بر كشورهاي عربي، فرسوده و نيازمند تغيير هستند. دليل سوم آنكه پيدايش برخي تغييرات و حوادث در سطح جهان، موجب ظهور نهضتهاي اسلامي اصولگرا در گوشه و كنار جهان اسلام، مانند افغانستان، چچن و ... گرديد و مبدأ پيدايش اين نهضتها كه غرب آنها را تروريست ناميد جهان عرب بود. بنابر

ص: 7733

اين، غرب به سركردگي امريكا، ايجاد تغييراتي را در منطقه ضروري ديد و از آن جمله، عراق بود كه شاهد بوديم و در فلسطين نيز چنين برنامه اي را دنبال مي كنند. اما در خصوص ايران بايد گفت كه نقش ايران در اين ميان، يك نقش اصلي و مهم و نه يك نقش حاشيه اي و ثانويه بوده است. آنچه كه ما اكنون احساس مي كنيم آن است كه برخلاف بيست سال پيش كه ايران با جهان عرب همانند يك راهنما و دلسوز رفتار مي كرد و از خاستگاه عقيدتي و منطقي و مسئولانه، سعي در ياري ملتهاي عرب داشت، و در آن زمان متأسفانه ما عربها، اين حقيقت را كه ايران، چه نقش مهمي در تأكيد بر نقش مردم مي توانست داشته باشد درك نمي كرديم، اما امروزه كه جهان عرب، نياز مبرم به ياري و مساعدت ايران دارد و نيازمند «ايران دهة هشتاد» است، بر عكس جمهوري اسلامي شروع به درونگرايي كرده و به داخل ايران بيش از خارج توجه دارد. نياز و آرزوي ما آن است كه ايران، به ايران دهة هشتاد تبديل شود و بار ديگر گفتمان فراگير خود را كه مبتني بر اصول اسلامي است مطرح نمايد. البته شكي نيست كه هنوز هم اصول سياست خارجي جمهوري اسلامي، حامي همة مسلمانهاست، اما

ص: 7734

در بعد عملي و اجرايي، حالتي از درونگرايي در ايران مشاهده مي كنيم. ناصر خليفه: در خصوص احزاب در جهان عرب بايد گفت كه در كشورهاي عربي، دو نوع حزب داريم، يك گروه حزبهايي هستند كه بر مبناي يك انديشه و اعتقاد شكل گرفته اند و ديگر، احزابي كه بر اساس يك هدف اجرايي و يك «روش» تأسيس شده اند. افكار عمومي جهان عرب، احزاب مبتني بر پايه هاي فكري و تئوريك را عملاً كنار گذاشته اند و آنها را موجب گرفتاريهاي جهان عرب مي دانند، چرا كه هر يك از آن احزاب، هر گاه به حكومت مي رسد، ديكتاتوري را در پيش مي گيرد و شعارهاي خود اعم از ملي گرايي، مهين پرستي و....) را فراموش مي كنند. نمونة بارز اين احزاب، حزب بعث در عراق بود. اما احزابي كه «روشمند» هستند و يك هدف عملي را دنبال مي كنند، مورد استقبال عامة مردم قرار گرفتند. به عنوان مثال، حزب الله لبنان را در نظر بگيريد؛ حزب الله براي خود تكليفي در نظر آورده كه آن سازماندهي مبارزه بر ضد اسرائيل است و براي اين هدف، «روش» ارائه مي كند،نه تئوري و انديشه نمي گويد كه چون من شيعي مذهب هستم، بايد شما هم براي مبارزه با اسرائيل شيعه باشيد، بلكه بدون توجه به تئوري ها، به عمل رو مي آورد. اين، نمونة خوبي از احزاب «روشمند»

ص: 7735

است كه مورد استقبال جهان عرب قرار گرفته است. چشم انداز آيندة اين قبيل احزاب، درخشان است، چرا كه از حمايت مردمي برخوردار هستند و آينده از آنِ آنها خواهد بود. ناصر خليفه: به عقيدة من در جهان عرب، احزاب (اعم از احزاب مبتني بر تئوري و يا احزاب روشمند) در حال حاضر توانايي سرنگون كردن يك رژيم و يا رسيدن به قدرت چه از طريف كودتا و چه از طريق فعاليتهاي سياسي نيستند، اما مي توانند افكار عمومي را تحريك كنند و از اين طريق، اصلاحات يا رفرمهايي را در كشورها ايجاد نمايند. احزاب مي توانند از طريق اعمال فشار بر سردمداران، تأثيرگذار باشند. البته بسياري از اعضاي آنها، به زندان افتاده و يا سركوب شدند و گرفتاريهايي برايشان پيش آمد كه همين امر نيز موجب تضعيف آنها گرديد و آنها را در رهبري و هدايت افكار عمومي ناتوان ساخت. اما در حال حاضر، يك انديشه و يك مكتب مبتني بر «روش»، هدايت افكار عمومي را در دست دارد. مسألة موجود، «اميد رسيدن به وضعيت بهتر» است كه مردم در سر مي پرورانند و ظاهراً، رژيمهاي حاكم بر جهان عرب، همچون مانعي بر سر رسيدن ملتهاي عرب به خواسته هاي خود به نظر مي رسند. مسائل بسياري وجود دارد كه خشم ملتها را برمي انگيزد. در

ص: 7736

مسألة فلسطين و سركوب ملت فلسطين توسط حكومت شارون، حالتي از احساس حقارت و يأس در جهان عرب پديدار گشت و تأثير زيادي در افكار عمومي برجا گذاشت، به گونه اي كه مردم به خوبي احساس كردند كه از حاكمان پيش هستند و حكومتها از ملتها عقب مانده اند. پرسش مهمي كه در اين مرحله در سطح مطبوعات، رسانه ها و حتي ميان مردم كوچه و بازار مطرح مي شد آن بود كه: چه كسي مسئول رسيدگي به مشكلات ماست؟ چه كسي مي تواند مشكل ما را حل كند؟ مردم، اعتماد خود را نسبت به رژيمهاي حاكم از دست دادند و احساس كردند كه اين رژيمها، صلاحيت لازم براي حل مشكل جامعه را ندارند و همين، زمينه و مقدمه اي شد كه مي توان بر اساس آن، نهضتي تحول زا وتغيير دهنده (ونه اصلاحي و جزئي) را پايه گذاري كرد. آنچه كه اين روند را تسريع مي كند، به بن بست رسيدن رژيمهاي حاكم بر كشورهاست، به گونه اي كه غرب نيز ديگر نمي تواند به آنها اميد داشته باشد و غربيان نيز احساس مي كنند كه ادامة حيات اين حكومتها، ديگر نمي تواند نيازهاي غرب را بر آورده كند. اكنون ديگر حتي قدرتهاي غربي نيز اصرار چنداني بر بقا و استمرار اين حكومتها ندارند. در آيندة نه چندان دور، شاهد ظهور نهضتي مردمي و

ص: 7737

همه جانبه خواهيم بود كه هدف آن، تغيير اين قبيل حكومتهاست. اما پرسش آن است كه چه كسي اين نهضت را هدايت و رهبري خواهد كرد؟ در گذشته، جريانهايي بودند كه حركت ملتها را هدايت مي كردند، اما با ظهور مشكلات جديد و نيازهاي تازه، ديگر آن جريانات متصدي ادارة امور نخواهند بود و لازم است جريان ديگري، براي پاسخ به نياز عامة مردم و هدايت حركت آنها به وجود آيد. مثال مناسب در اين باره، تركيه است. در تركيه، حزب رفاه به رهبري نجم الدين اربكان، ادارة امور را در دست داشت، اما پس از مدتي، اين حزب ديگر پاسخگوي خواستة مردم نبود و آنها به دنبال حزب ديگري رفتند و حزب «عدالت و توسعه» حاكم گرديد، همچنان كه در ايران نيز اين حالت پيش آمد و در نتيجه خاتمي و اصلاح طلبان روي كار آمدند. در سطح جهان عرب نيز جريان بسيار نيرومند و مهمي در رويارويي با رژيمهاي حاكم وجود دارد كه به دنبال رهبري مناسب مي گردد و در آينده، جرياني كه بتواند با درك صحيح موقعيت و وضعيت موجود، رهبري افكار عمومي را در دست گيرد پديد خواهد آمد. ناصر خليفه: همانطور كه مي دانيد، اكثريت جامعه ما را اهل سنت تشكيل مي دهند و فقط حدود 20 درصد از جامعه

ص: 7738

ما شيعه هستند. ممكن است از نظر بعضي ها، امام به عنوان يك شخص و يك انسان كه چهارده سال پيش رحلت كرد و از ميان ما رفت، باشد اما شيعيان امام را مي شناسند و ايشان را تكريم و احترام مي كنند و در نزد آنان، حضرت امام از اعتبار و جايگاه بسيار بالا و والايي برخوردار است. اما اهل سنت امام را اينگونه نمي شناسند. از نظر آنها، امام نيز مانند هر رهبر ديني يا سياسي ديگر، رحلت كرد و ديگر حضور ندارد. اما در واقع همان اهل سنت نيز دانسته يا ندانسته از روش امام پيروي مي كنند و خواه ناخواه پيرو او هستند. مثلاً انديشه اي كه امروز گسترش زيادي دارد، انديشة مبارزه با بيگانگان و رويارويي با اجانب است. اين انديشه، اكنون در حالت نياز به شنيدن و آگاه شدن قرار دارد و كتابها و سخنان امام را مي خواهد. من شخصاً احساس مي كنم برخي از رهبران و سران و جنبشهاي دانشجويي در دانشگاهها، اكنون به كتب و سخنان امام دربارة مبارزه با اجانب به شدت نياز دارند. ما گاهي مستقيماً به انديشه هاي امام اشاره مي كنيم، يعني هر گاه مسائل مربوط به جهان اسلام و مشكلات مبتلا به مسلمانان، مانند لبنان و فلسطين باشد، به صورت مستقيم اشاره مي كنيم، اما گاهي نيز

ص: 7739

به صورت غير مستقيم مطرح مي كنيم، يعني انديشة امام را بيان مي كنيم اما نام ايشان را مطرح نمي كنيم. ناصر خليفه: كتاب حكومت اسلامي را خوانده و يا بهتر بگويم، با آن زندگي كرده ام. يعني در عرصة زندگي سياسي، همواره آن را در نظر داشته ام. كتب ديگر از جمله دعاي سحر و ديگر كتابها را ديده ام كتاب گزيدة سخنان امام در 3 جلد را مطالعه كرده ام و پيشنهاد مي كنم كه اين كتاب تجديد چاپ شود چرا كه ما در كشورهاي عربي، به چنين كتابهايي نياز مبرم داريم. ولازم است كه اينگونه كتابها، به صورت مناسب ترجمه و چاپ گردد. اگر كتابي وجود داشته باشد كه گفته هاي حضرت امام دربارة مشكلات جهان اسلام و گرفتاريهاي كنوني مسلمين به صورت يكجا در آن گرد آمده باشد يعني وضعيت ايران از زمان آغاز مبارزه با امريكا كه همان وضعيت كنوني ماست و در آن ديدگاه امام مطرح شود اگر چنين كتابي باشد و به ما داده شود، ما آن را چاپ و منتشر خواهيم ساخت، تا بتوانيم روش مقابله و رويارويي با استعمار را تبيين كنيم. كافي است يك نسخه از آن به ما داده شود تا ما خود نسبت به چاپ و نشر آن اقدام كنيم... ضمناً دوست دارم اضافه كنم كه اولاً،

ص: 7740

من خود را مقلدين امام هستم. من از امام تقليد مي كنم. وقتي در ايران انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد، من بر سر دوراهي قرار داشتم. من در آن زمان، در انگلستان و در مقطع دكترا درس مي خواندم. من بر سر دو راهي قرار داشتم و از ميان مراجع كه تعداد آنها زياد هم بود. نمي دانستم كداميك را انتخاب كنم، در آن زمان بود كه دريافتم امام كاملاً با ديگران متفاوت است و با احترام كاملي كه نسبت به ديگر مراجع داشتم كه آنها هم از نظر تقوا و زهد كم نداشتند امام را انتخاب كردم. حضرت امام، تنها متعلق به ايران نبود. تنها خود را براي ايران معرفي نكرد، بلكه افكار خويش را براي تمام جهان مطرح نمود. من همواره به دنبال انديشة فراگيري بودم كه در ساية خود، مرا با ايراني، سوري، امريكايي و با هر كس كه در اين دنيا حضور دارد گرد هم آوَرد و دريافتم كه اين انديشة فراگير، همان روش امام است. خلاصه ما امام را از خود مي دانيم.

ص: 7741

ماخذشناسي انديشه سياسي امام خميني

29 چكيده: جنابعالي و آقاي محمد نوري بر روي طرح ماخذشناسي انديشه سياسي حضرت امام كار گسترده و طاقت فرسايي داشتيد. لطفا درباره مراحل اين كار توضيح دهيد. پس از نوشتن طرح اوليه، اين كار به كمك جناب آقاي نوري شروع شد. طرح اوليه پس از طرح در كميته و اعمال برخي تغييرات جزئي، به تصويب رسيد و از اسفند 1377 كار شروع شد، ابتدا كارمان را با مطالعه مقالات روزنامه ها شروع كرديم; تمام روزنامه هاي منتشر شده پس از انقلاب، به خصوص روزنامه هاي معروف مثل كيهان، اطلاعات، جمهوري اسلامي، رسالت، كاروكارگر، همشهري، ايران و سلام را كه طي بيست سال اخير منتشر شده بود، بررسي كرديم و تمامي مقالات آنها را كه به نحوي انديشه هاي سياسي حضرت امام را تحليل كرده بود، مطالعه كرديم و در يكي دو سطر به گونه اي كه محتواي كل مقاله را برساند، گزارش كرديم. علاوه بر روزنامه ها، مجلات را هم به همين صورت عمل كرديم. در هر مورد، نشاني كامل نشريه را هم ذكر مي كرديم تا دست رسي به مقاله آسان باشد. پس از نشريات، همين كار را درباره كتاب ها هم انجام داديم; كتاب هايي كه در آن مطلبي درباره انديشه سياسي حضرت امام ذكر شده بود، خواه به فارسي يا عربي يا لاتين. براي اين

ص: 7742

كار، علاوه بر شناسايي و بررسي كتابخانه هاي مهم و معروف قم مثل كتابخانه مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، كتابخانه مجلس خبرگان و كتابخانه مركز علوم سياسي باقرالعلوم (ع) ، كتابخانه هاي بزرگ و معروف تهران همچون كتابخانه دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، مؤسسه بازشناسي اسلام و ايران و مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني را هم بررسي كرديم. علاوه بر اين، مقالاتي را هم كه در اين باره در اينترنت وجود داشت جمع آوري و بررسي نموديم. اكنون اين ماخذشناسي به عنوان يك راهنما براي محققان، از سوي كنگره حضرت امام به چاپ رسيده است. علي اصغر اصفهاني

ص: 7743

مايه صفا

18 چكيده: تو يادگار امام عزيز ما بودي تسلي دل ما مايه صفا بودي ميان موج خطر در تلاطم دريا به شام تيره تو فانوس رهنما بودي امين و يار دو رهبر عزيز ملت ما به راه دين تو فداكار جان فدا بودي ز فرق تا قدمت غرق نور عرفان بود تو مظهر ادب و وحدت و حيا بودي تو نور بودي نور محمداي احمد كه از سلاله زهراي مصطفي بودي پس از عروج خميني ز فرط عشق لقا تو كمتر از همگان زان پدر جدا بودي گر "اوليايي" از اين پس ز ديده خون بارد به سوگ چون تو عزيزي همي روا بودي يك شعله از خورشيد جليل واقع طلب مصطفي اوليايي

ص: 7744

مبارزات سياسي آيت الله پسنديده به روايت اسناد ساواك

32 چكيده: از آنجا كه حجم گسترده و قطور پرونده حضرت آيةالله پسنديده در ساواك و اسنادي كه گوياي مبارزه مستمر ايشان مي باشد در اين مقال نمي گنجد، به نمونه هايي از آنها اشاره مي شود. در روز قيام تاريخي پانزده خرداد 1342 آيةالله پسنديده با سخنراني در ميدان مركزي خمين حمايت خود را از امام خميني آشكارا به نمايش مي گذارد گزارش اين اقدام شجاعانه در اسناد ساواك بدين شرح است: "به قرار اطلاع فرداي روزي كه آيةالله خميني دستگير شده سيد مرتضي پسنديده برادر وي كه در خمين مي باشد در ميدان شهر مردم را جمع و به منبر رفته و پس از سخنراني نواري كه در آن خميني صحبت نموده از بلندگو پخش مي نمايد. . . اخيرا اكثر كشاورزان خمين به تحريك سيد مرتضي پسنديده و حسين بهرامي و ميرزا علي جلالي كه چندي قبل تبعيد بوده طوماري مبني بر تحريم اصلاحات ارضي امضاء نموده اند. بديهي است دستگيري اين دو نفر در اين موقع اثر تبليغات سؤ آنان را در مورد اصلاحات ارضي خنثي خواهد كرد. رئيس دبيرخانه ساواك تهران. فتوحي" گيرندگان: ساواك تهران. رونوشت جهت اطلاع و اقدام به رياست ساواك قم ايفاد مي گردد. ج آيةالله پسنديده در جريان اعتراض گسترده مراجع و علما نسبت به

ص: 7745

بازداشت حضرت امام در سال 1342 و هجرت اعتراض آميز آنان به تهران مشاركت فعال داشت. امضاي ايشان در اعلاميه چهل تن از مدرسين و فضلاي حوزه علميه قم به عنوان نخستين امضا، نمايانگر نقش آن مرحوم مي باشد. آيةالله پسنديده پس از تبعيد حضرت امام به تركيه به علت علاقه شديد به آن حضرت طي نامه اي به امير عباس هويدا (نخست وزير وقت) درخواست مسافرت به تركيه و ملاقات با امام را مطرح و تاكيد مي كنند كه: ". . . ادامه تبعيد مرجع تقليد شيعيان حضرت آيةالله العظمي خميني مد ظله العالي با شايعات اخير موجب نگراني شديد است. . . " - پرونده آيةالله پسنديده در ساواك - متن گزارش ساواك: "سيد مرتضي پسنديده (برادر خميني) به موجب گزارش شهرباني خمين پس از انتشار اعلاميه (روز دوازدهم محرم عزاي ملي اعلام مي شود به امضاء آقايان خميني، ميلاني، نجفي و قمي) در خمين به منظور جلوگيري از انتشار اعلاميه مذكور و دستگيري ناشر و موزعين آن به كليه مامورين بخصوص مامورين ويژه شهرباني آموزش لازم و كافي صادر و با مراقبت هاي مداوم از انتشار آن جلوگيري به عمل آمده است، لكن در تاريخ 8/3/43 مامور ويژه شهرباني دو برگ از اعلاميه فوق الذكر را از جلو درب ورودي و روي منبر مسجد جامع

ص: 7746

به دست آورده است. شهرباني خمين اظهار نظر مي نمايد كه تصور مي رود اين اعلاميه به وسيله آقاي سيد مرتضي پسنديده كه دو مرتبه از خمين به قم رفته و مراجعت كرده و ايادي مشاراليه به خمين حمل و پخش شده باشد. رئيس سازمان اطلاعات و امنيت قم - ح. بديعي" پس از دستگيري و تبعيد امام، ساواك به منظور پيشگيري از گسترش اعتراض روحانيون مبارز در منابر و مجالس عزاداري به كليه شهرباني ها و پاسگاه ها دستور داده بود تا از منبري هايي كه دعوت مي شوند تعهد كتبي بگيرند و تعيين صلاحيت شوند. آيةالله پسنديده در خمين با طرح يك اعتصاب عمومي از جانب اهل منبر اعتراض خويش را عملي ساخت. سند زير گوياي اين مطلب است: "به موجب گزارش شهرباني خمين به علت عدم صلاحيت از موعظه دو نفر وعاظ به اسامي: 1- سيد كاظم قريشي 2- شيخ علي اكبر مسعودي از طرف شهرباني جلوگيري و ساعت 10 صبح روز 30/3/1343 كليه وعاظ - روضه خوان - اهل منبر شهر طبق دعوت قبلي سيد مرتضي پسنديده در منزل مشاراليه اجتماع و بنا به تحريك و رهبري وي در جلسه خود به مذاكرات عليه شهرباني خمين پرداخته و اظهار داشته اند كه چرا شهرباني از موعظه دو نفر واعظ مذكور جلوگيري كرده و يا اينكه چرا شهرباني

ص: 7747

از وعاظ شهر تعهد اخذ مي نمايند و اين دستور فقط از شهرباني خمين صادر گرديده و مركز چنين دستوري نداده است بايد كليه وعاظ شهر از رفتن به منبر و موعظه خودداري نمايند تا تكليف ما روشن شود، لذا بعدازظهر روز جاري شيخ علي اكبر مسعودي، سيد كاظم قريشي و شيخ محمد صادق آل طه در سه مجلس روضه خواني داير حضور به هم رسانيده (هركدام در يك مجلس) با صداي بلند پيام سيد مرتضي پسنديده و تصميمات جلسه واعظين را به مردم ابلاغ و روضه خوانهاي مربوطه را از منبر پائين آورده و مجالس را تعطيل نموده اند و فعلا كليه مجالس مزبور تعطيل و نظم و آرامش برقرار است، ليكن تحريكات علني و مخفيانه سيد مرتضي پسنديده همچنان ادامه دارد. رئيس سازمان اطلاعات و امنيت قم - ح - بديعي" حمايت هاي آيةالله پسنديده از حضرت امام ادامه داشت تا آنكه ايشان جهت رونق بخشيدن به بيت امام در قم به عنوان مامن و محفل ياران و دوستان و مقلدان آن حضرت تصميم به هجرت به قم مي گيرند و اين مسافرت با هماهنگي حضرت امام كه توسط مرحوم حاج سيد احمد آقا به ايشان ابلاغ شده بود صورت گرفته است. لذا آيةالله پسنديده از خمين به قم هجرت نموده و در بيت حضرت

ص: 7748

امام در محله يخچال قاضي مستقر گرديدند و به عنوان وكيل تام الاختيار حضرت امام در اخذ سهم مبارك امام و پرداخت شهريه طلاب و همچنين سر و سامان بخشيدن به زندگي روحانيون مبارزي كه در خط امام گام برمي داشتند و در زندان ها و تبعيدگاه ها به سر مي بردند، نقش مؤثري داشتند. در سند ساواك مي خوانيم: "موضوع: پسنديده - برادر خميني حاج پسنديده برادر بزرگ خميني كه در شهرستان خمين سكونت دارد روز جمعه 18/10/1349 وارد قم شده و در منزل شخصي خميني مي باشد و روز شنبه 19/10/1349 به مناسبت ميلاد حضرت رضا رسما در مجلسي كه در بيروني خميني به همين مناسبت تشكيل شده بود شركت و از واردين پذيرايي و ديد و بازديد به عمل آورد. در اين مراسم مطالب سياسي اظهار نشد، مداحان شعر مي خواندند و جمعيت زيادي بود كه اكثر قريب باتفاق از طلاب اعضاء بودند و افراد عادي ديده نمي شد. نظريه شنبه - مسافرت پسنديده به قم در ظاهر به عنوان زيارت است ولي در باطن به اشاره گردانندگان دستگاه خميني است كه فكر مي كنند اوضاع سياسي با دادن شهريه آشتياني از طرف خميني رو به اصلاح و به نفع خميني است و در واقع جنبه آزمايشي دارد كه اگر دستگاه مانع نباشد، ايشان براي دايم در قم

ص: 7749

بماند. نظريه سه شنبه - فشار و محدوديت زياد ايجاد عصيان مي كند. سياست كجدار مريز درباره اينگونه عناصر مؤثر است، بايد باشد ببينيم چه مي كند. " حضور آيةالله پسنديده در قم آن هم در بيت شريف حضرت امام (س) باعث دلگرمي طلاب و فضلاي مبارز و همچنين مومنين و مقلدين حضرت امام گرديده بود به گونه اي كه ساواك با گماردن عوامل نفوذي خود در بيت لحظه به لحظه رفت و آمدها و مذاكرات را تحت كنترل خود درآورده بود. در بين سالهاي 49 تا 55 كه مرحوم حجةالاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني در قم بودند و در كنار آيةالله پسنديده به رتق و فتق امور طلاب و مومنين مي پرداختند نامه هاي مكرر و ارتباطات مستمر حضرت امام با آنان گوياي اين مديريت و هماهنگي است. آيةالله پسنديده عامل مهمي در روشن بودن چراغ خانه امام و گرمي بخش محفل مريدان و شاگردان آن حضرت در قم بودند. پس از مسافرت حاج احمد آقا به نجف و در پي آن، شهادت حاج آقا مصطفي فرزند ارشد امام، حاج احمد آقا در كنار امام ماندند و آيةالله پسنديده مديريت بيت امام را به تنهايي عهده دار بودند. شهادت حاج آقا مصطفي باعث جرقه عظيمي در تجديد نهضت امام گرديد. شهر قم به عنوان پايگاه اين نهضت،

ص: 7750

مركز جوش و خروش انقلابي ياران امام بود. حضور آيةالله پسنديده در بيت امام يكي از عوامل مهم ارتباط انقلاب اسلامي با رهبري آن در نجف اشرف و بخصوص در زمان اقامت امام در نوفل لوشاتو بود. در راستاي همين نقش مؤثر بود كه ساواك حضور ايشان را در قم براي رژيم خطرناك دانسته و براي چندمين بار طي يك دادگاه فرمايشي ايشان را به تبعيدگاه اعزام مي كند. متن سند ساواك: "صورتجلسه" "ساعت 1000 روز 10/3/2537 شاهنشاهي بنا به دعوت تلفني آقاي فرماندار قم كميسيون حفظ امنيت اجتماعي شهرستان قم در دفتر كار ايشان تشكيل و آقاي فرماندار اظهار داشتند سيد مرتضي پسنديده فرزند مصطفي متولد 1274 خمين شناسنامه شماره 138 صادره خمين ساكن قم در تاريخ 21/2/1337 به اتهام تحريك مردم بر ضد يكديگر و اخلال نظم و آسايش عمومي از طريق كميسيون حفظ امنيت اجتماعي قم به مدت 3 سال اقامت اجباري در انارك نائين از توابع استان اصفهان محكوم و راي صادره با موافقت جناب آقاي استاندار استان مركز درباره نامبرده اجراء گرديده است و در اجراي اوامر صادره از مركز و بنا به مقتضيات محلي و مصالح عمومي مقرر است محل اقامت اجباري وي به شهر ديگري كه كميسيون تعيين مي نمايد تغيير يابد. كميسيون - با

ص: 7751

توجه به توضيحات آقاي فرماندار و پيشنهاد نماينده نخست وزيري با تغيير محل اقامت اجباري متهم مورد بحث موافقت دارد، لذا محل اقامت اجباري نامبرده را نسبت به بقيه مدت محكوميتش شهرستان داران اصفهان تعيين مي نمايد. " علي اصغر سعادتي

ص: 7752

مبارزه ... در راستاي خط امام

9 چكيده: در تاريخ تمدن بشري همواره دو تمدن وجود داشته كه تمام تمدن هاي موجود دوران هاي گذشته و حال در اين دو تمدن، خلاصه وگنجانده مي شود. اين دو تمدن مفهوم زندگي را به معناي كلي به وجود مي آورد و فراتر از خود تاريخ وجود داشته و هر دو با هم درگير بوده اند و به مبارزه پرداخته اند كه گاهي اين بر آن وگاهي آن بر اين چيره مي شده، و علت اين مبارزه در جوهر دو تمدن نهفته است. اين دو تمدن عبارتند از: تمدن حق و تمدن باطل. شايد برخي از اين اصطلاح، شگفت زده شوند و اعتراض كنند كه چگونه ممكن است باطل را تمدن خواند؟ ولي اين يك حقيقت جبران ناپذيراست و هيچ وقت نمي توان بين اين دو تمدن، آشتي و زندگي مسالمت آميز برقرار كرد. در امتداد تاريخ و پيش از تاريخ، اين دو تمدن، پيوسته جولان هاو گير و دارها و حكومت ها و نبردها داشته كه گويا نگرشي است ازنبرد جاودانه خير و شر در اعماق درون انساني; يكي انسان را به سوي خدا و فطرت توحيدي سوق مي دهد و ديگري انسان را به سوي شيطان و غريزه مادي مي كشاند. «و نفس و ما سويها فالهمها فجورها و تقويها» و اين دو حالت كه ما آن ها را دو تمدن مي ناميم همواره از آغاز تا پايان زندگي با

ص: 7753

انسان ها بوده و در حال نبرد بي وقفه است تا روزي فرارسد كه خداوند بر مستضعفين منت نهد و آنان را براي هميشه زيرسايه ولي اعظم خويش، حضرت مهدي سلام الله عليه از شر«باطل» برهاند و حق را چون صاعقه اي بنيان برانداز بر باطل باتمام قدرت و نيرويش افكند و آن را نابود و محو سازد «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق». پرچمدار تمدن حق و امام خميني آن مرد هميشه جاودان تاريخ، از آغاز نهضت، پرچم تمدن حق و فطرت را بلند كرد و در راستاي خط پيامبران وامامان، به مبارزه آشتي ناپذير با تمدن باطل پرداخت و با توكل بر خدا، توانست بدون هيچ سلاحي جز سلاح پرصلابت ايمان برقدرت هاي تا دندان مسلح دوران خويش فايق و غالب آيد و حكومت خدا و حق را بر كنگره هاي كومت باطل و طاغوت بنيان گذارد. واين راز محبوبيت و جاودانگي امام است. امتياز امام بر ساير مصلحان و آن چه امام را از ساير علما و بزرگان دين و مصلحان بشري وخيرخواهان تاريخ مميز مي سازد اين است كه تمام مصلحان و رهبران بزرگ، هرچند خدمات ارزنده اي داشته اند و هرچند تا مراحل پيشرفته اي از مبارزه با باطل به پيش تاخته اند ولي هرگزنتوانستند هم چون صديقان با استقامت و پايداري به راه حق خويش تا آخر راه ادامه دهند، بلكه

ص: 7754

در ميان راه يا در اواخر راه، به خاطر شدت و خشونت تمدن مادي و شيطاني، از پاي درآمدند. اينجااست كه امام را از سايرين ممتاز مي سازد، زيرا در تمام مراحل لحظه اي درنگ نكرد و دمي باز نايستاد و آني از مبارزه دوري نجست، بلكه هم چون اولياي بزرگ الهي و پيامبران توحيدي درنهضت و حركت خويش پابرجا و ثابت قدم، به پيش تاخت و توانست پيروزي واقعي را بر باطل در تاريخ بشريت به ثبت رساند وبي گمان اگر راهش را چنان كه او دنبال مي كرد، ما نيز دنبال كنيم و پشت سر ولي فقيه زمان به مبارزه اي بي امان با طاغوت ها وطاغوتچه ها بپردازيم، همان پيروزي را به دست خواهيم آورد ولي اگر به جاي مبارزه با باطل، به مبارزه با خودي ها بپردازيم وبه جاي درگير شدن با قدرت هاي شيطاني با دوستان خويش! درگيرشويم، نه تنها به هدف امام نخواهيم رسيد، بلكه خداي نخواسته آن پيروزي چشمگيري كه امام در نهضتش به ما ارمغان بخشيد نيزاز دست خواهد رفت و آن گاه جز ضرر و پشيماني چيزي عايدمان نخواهد شد «يا حسرة علي العباد ما ياتيهم من رسول الا كانوابه يستهزؤون» مبارزه با باطل در فرهنگ امام به هر حال باز گرديم به سخن از امام، آن سلاله نبوت و عصاره ولايت، او كه وارث نهضت هاي جاودانه ابراهيم بت شكن و موساي فرعون كش و عيساي مسيحا نفس است;

ص: 7755

او كه از نياي بزرگوارش حضرت محمد بن عبد الله -صلي الله عليه و آله- مجاهدت و مبارزه خستگي ناپذير را تا فتح و پيروزي به ارث برده و علي وار درميدان نبرد با باطل گام برداشته و حسين وار «حي علي الجهاد»را سر داده تا تمدن باطل را بر باد دهد و انسان توحيدي را درسرزمين توحيدي، جانشين خدا سازد; او كه راهش و روشش و منشش وتفكرش و نهضتش و حركتش حسيني است، و يزيديان در برابرش توان مقاومت نداشته اند از او سخن بگوييم. و در كوتاه ترين سخن ببينيم امام چگونه با باطل جنگيد و چگونه مبارزه كرد تا پيروزشد; آن گاه او را در عمل نه تنها در زبان الگو و راهنما وراهبر خود سازيم تا باطل را به فضل الهي براندازيم. مبارزه با باطل در فرهنگ امام خميني، مبارزه در چند محور است 1- مبارزه با نفس: مبارزه با نفس را حضرت رسول (ص) جهاد اكبر مي داند. بالاترين وارزشمندترين جهاد و مبارزه، مبارزه با نفس خود انسان است.«اعدي عدوك نفسك التي بين جنبيك». اين نفس اماره است كه باانسان هميشه همراه است و او را پيوسته به سوي باطل فرا مي خواندو گاهي باطل را آن چنان حق جلوه مي دهد كه جز صديقان، كسي نمي تواند از پي آن برآيد و اگر كسي بخواهد در جبهه

ص: 7756

حق بر باطل پيروز شود (چه پيروزي ظاهري و چه پيروزي حقيقي و درازمدت هم چون پيروزي حسين (ع) بر يزيد) بايد قبل از هر چيز، با خويشتن خويش مبارزه كند; آن هم مبارزه اي بي تعارف! اين مبارزه اصل برتمام مبارزه ها و پيكارها و جهادها است و تا در آن پيروز نشويم بر دشمنان داخلي و خارجي خويش پيروز نخواهيم شد. امام در طول زندگي پربار خويش هميشه بر اين امر تكيه داشته و مردم را ازنفس خويش برحذر داشته است. آن روزي كه اولين رييس جمهورروسياه ايران به خدمتش رسيد و مي خواست كه امام رياست جمهوريش را تصويب فرمايد، امام همين نصيحت را به او كرد (گويا درون ناپاك او را خوانده بود و مي دانست كه در باطنش چه باطلي نهفته است) و نفس را منشا تمام بدي ها و آفت ها دانست ولي چه بايدكرد كه همواره پيام رسانان الهي، پيام خدا را بازگو مي كنندولي كمتر گوش شنوا دارند! و حتي هنگام تصويب دومين رياست جمهوري نيز امام، همين مطلب را تذكر داد و مبارزه با نفس راسرمنشا تمام پيروزي ها دانست. امام قدس سره آن قدر كه مردم را به مبارزه با نفس دعوت كرد به هيچ مطلب ديگري دعوت نكرد، زيرا تا انسان نفس خود را لجام نكند و آن را زير پا منكوب ننمايد، به هيچ پيروزي دست نخواهديافت. اين

ص: 7757

راز وحشت غرب و شرق از امام است. در دوران جنگ روزنامه اشپيگل نوشت: «ما از آمريكا و ديگر غربي ها مي خواهيم تا خميني زنده است، به ايران دست نزنند زيرا او داراي يك قدرت خارق العاده اي است كه هنوز براي ما مشخص و مفهوم نيست»!! همين طور است ! آنها نمي توانند ايمان را كه بالاترين قدرت خميني بود با وسائل و دستگاه هاي مادي، لمس كنند و آن چه ملموس نيست براي آنان محسوس نيز نمي باشد و هرگز نمي توانند به عمق اين مطلب پي ببرند زيرا «فاقد الشيء لا يعطيه» كسي كه خود چيزي راندارد نمي تواند آن را به ديگران بخشد. ما بر اين باوريم كه اگر همين يك نصيحت امام، به طور كامل ودرست، در عمل اجرا شود، تمام مشكلات ما حل شده و بر اهريمن هاي ظاهري و باطني پيروز مي شويم و جمهوري اسلامي هم چنان با قدرت در ميدان نبرد با باطل پيش مي رود و از آفات مصون مي ماند. همين مبارزه با نفس است كه مي تواند وحدت را در زيباترين جلوه هايش مجسم سازد و انسجام و هم پيوستگي را استحكام بيشتربخشد. راستي اگر صد و بيست و چهار هزار پيامبر در يك مجلسي جلسه بگيرند و اجتماع كنند، ممكن است اختلافي ميان آنان پديدآيد؟ قطعا نه! چرا؟ براي اين كه آنان براي خود «انيت» قائل نيستند و اصلا خودي را در

ص: 7758

برابر خدا نمي بينند كه با يكديگرمرافعه و كشمكش داشته باشند. به خدا تمام درگيري ها ومبارزه هاي ما به خاطر پيروي كردن از نفس اماره است. بياييد دراين يادواره مهم و در دهمين سالگرد رحلت امام كه مصادف بااربعين حسيني نيز مي باشد با نياي امام «حضرت سيد الشهداء عليه السلام» پيمان ببنديم كه از هرچه رنگ غير خدايي دارد بپرهيزيم و با نفس خويش كه شديدترين دشمنان است پيكار كنيم. 2- مبارزه با قدرت هاي متجاوز طاغوتي : امام به ما آموخت كه هميشه بايد در برابر طاغوتان زمان به مبارزه و قيام پرداخت و اين پرچم مقدس را تا رسيدن به احدي الحسنيين (يا پيروزي و يا شهادت) بايد برافراشت و نگذاشت كه بر زمين افتد. آنان كه در ميان راه بريدند و مبارزه راكنار گذاشتند، هرگز طعم شيرين پيروزي را نچشيدند و به آرمان خويش دست نيافتند. امام در اين زمينه مي فرمايد: «قيام شما در مقابل ديكتاتور اصلي كه تمام شعائر ملي و مذهبي را زير پا گذاشته، چون قيام امير المؤمنين در مقابل معاويه مي باشد كه عمل بيش از اعمال آن ديكتاتور (محمدرضا شاه) مرتكب نشده بود».)23/6/57( «امام مسلمين به ما آموخت كه در حالي كه ستمگر زمان برمسلمين حكومت جابرانه مي كند، در مقابل او گرچه قواي شماناهماهنگ باشد، بپاخيزيد و استنكار كنيد. اگر كيان اسلام را درخطر ديديد،

ص: 7759

فداكاري كنيد و خون نثار نماييد. »)1/9/57( و سخن در اين مقوله بسيار است كه اين خلاصه گويي گنجايش آن راندارد همين بس كه همه مي دانند امام از آن روز كه نهضت را آغازكرد با آن ديكتاتور سفاك جنگيد و هم چنان با طاغوت ها و شياطين بزرگ و كوچك مبارزه كرد تا پيروز شد. ما بايد هميشه امام رادر اين مبارزه الگوي خود قرار دهيم و لحظه اي سستي و غفلت نكنيم كه دشمن در كمين است و راه بس دراز است. 3- مبارزه با شيطان بزرگ : امام ، آمريكا را شيطان بزرگ مي داند و به حق چه سخن شيوايي است. اين ديگر جاي بحث ندارد زيرا نشانه هاي شيطان بزرگ در هركوي و برزني و در هر شهر و دياري و در ميان هر ملت و دولتي نمايان است. 4- مبارزه با متحجرها و مقدس نماها. 5- مبارزه با جهل و بي سوادي. 6- مبارزه با عوامل و دستيارهاي شياطين بزرگ و قدرت هاي اهريمني در داخل. 7- مبارزه با فرهنگ وارداتي و تهاجم فرهنگي غرب. 8- مبارزه با اسلام آمريكايي. 9- مبارزه با دنياگرايي و رفاه طلبي. 10- مبارزه با هرچه كه رنگ ضد خدايي دارد. همه اين موارد را فهرست وار يادآور شديم وگرنه بايد براي هركدام صفحه اي بلكه صفحه هايي باز گشاييم و مطلب را با استدلال ازبيانات و

ص: 7760

سخنان و اعلاميه هاي امام قدس سره روشن كنيم، ولي خودمي دانيم كه ملت رنجديده و ستم كشيده ايران اسلامي، خط امام رابه خوبي مي داند و از آن پيروي مي كند و با اين مطالب بيش از ماآشنايي دارد و فقط ما آن ها را تذكر مي دهيم زيرا «ان الذكري تنفع المؤمنين». و اكنون بر ما است كه تحت هر شرايطي عهده دار مسؤوليت مبارزه باشيم زيرا هرگاه لحظه اي از مبارزه باز ايستيم در مصاف دشمن قرار گرفته و مورد تهاجم تيرهاي آماده شده به سوي اسلام و قرآن و دشمنان قسم خورده اسلام خواهيم بود و قطعا ملت مسلمان ومبارز ايران، يك لحظه استقلال و عزت خود را با هزار سال در نازو نعمت، ولي وابسته به بيگانگان معاوضه نخواهد كرد. يادي از 15 خرداد در پايان يادي هم از حماسه بلند 15 خرداد كنيم، حماسه اي كه بانثار خون هزاران شهيد در 15 خرداد 42، تاريخ نهضت را آغازنمود; نهضت مقدسي كه قطعا خون آن شهيدان و شهيداني هم چون شهيد آيت الله سيد محمدرضا سعيدي كه در 20 خرداد 1349 زيرشكنجه عمال رژيم پهلوي با رهبرش پيمان خون بست و شهد شهادت رانوشيد، آن را بارور ساخت و در 22 بهمن 57 به ثمر نشاند. و چه جالب است كه وقتي امام ياد از حماسه 15 خرداد

ص: 7761

مي كندمبارزه با امريكا و نوكر دست نشانده اش و متحجرين و مقدس مآب هارا در چند جمله خلاصه مي نمايد كه با يادآوري سخن امام هم يادي از 15 خرداد مي كنيم و هم از اين مبارزه خستگي ناپذير امام، درس چگونه به پيروزي رسيدن را فرا مي گيريم. امام در منشورش به روحانيت )3/12/67( مي فرمايد: «اولين و مهم ترين فصل خونين مبارزه در عاشوراي پانزده خردادرقم خورد. در پانزده خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود، كه اگر تنها اين بود، مقابله را آسان مي نمود، بلكه علاوه بر آن، از داخل، جبهه خودي گلوله حيله و مقدس مآبي وتحجر بود. گلوله زخم زبان و نفاق و دورويي بود كه هزار باربيش تر از باروت و سرب، جگر و جان را مي سوخت و مي دريد. در آن زمان روزي نبود كه حادثه اي نباشد... امريكا و نوكرش پهلوي مي خواهند ريشه ديانت و اسلام را بركنند و عده اي روحاني مقدس نماي ناآگاه يا بازي خورده و عده اي وابسته كه چهره شان بعد از پيروزي روشن گشت، مسير اين يانت بزرگ را هموارمي نمودند. آنقدر كه اسلام از اين مقدسين روحاني نما ضربه خورده است از هيچ قشر ديگري نخورده است.» و بي گمان بزرگداشت خاطره15 خرداد، چهره خطرناك اين مقدس نماهاي احمق را برملا مي سازد وخطر اين انديشه خطرناك را بر حوزه فاش مي كند.آن قدر كه امام عزيزمان از اينان وحشت داشتند، از هيچ قدرتي وحشت نداشتند. زيرا منافق

ص: 7762

بسيار خطرناك تر از كافر و دشمن ظاهري است. اين گرگان كه لباس ميش را در بر كرده بودند و باامام مي جنگيدند، به مراتب خطرشان سهمگين تر از امريكا واسرائيل بود و اينقدر امام خون دل خورد و رنج كشيد تا توانست چهره پليدشان را برملا كند و غل و زنجيرهايشان را در هم كوبد،همان غل هايي كه بر گردن مردم افكنده بودند و آنان را به اسلام امريكايي سوق مي دادند. امروز نيز رنگ و بوي آنان گه و بي گاه در حوزه به چشم مي خورد و بايد روحانيون جوان و آگاه با دقت وهوشياري از اين مارهاي زهرآگين دوري جويند و خود را و ديگران را نجات دهند. سخن را كوتاه مي كنيم و بر يك آرزوي امام تكيه مي نمائيم كه هميشه به وحدت و هماهنگي پيروانش چشم دوخته بود. نگذاريد روح امام از اين همه آشفتگي ها و اختلاف ها كه قطعا نقشه دشمنان است آزرده شود و با هم در اين اربعين حسيني و سالروز رحلت امام،با امام و رهبر خود تجديد عهد كنيم و پيمان ببنديد كه هرگزاختلاف فكري مايه درگيري و نزاع و پيكار شما با هم نشود و به جاي آن همه پرخاش، سر امريكا فرياد زنيد كه منشا تمام مصيبت ها است و بر نفس اماره داد بكشيد كه منشا تمام بدي ها وشرهاست. خداوندهمه راهدايت كندوبه راه امام كه راه راستين

ص: 7763

حسين بن علي سلام الله عليه است ،رهنمون گرداند.والسلام استاد سيد محمد جواد مهري

ص: 7764

مبارزه تاريخي امام و پيروزي انقلاب اسلامي

37 چكيده: مبارزه تاريخي امام اين نوشتار مهمترين سرفصلهاي مبارزات امام خميني - قدس سره - و قيام اسلامي حاصل از آن را تا مقطع ارتحال امام در بردارد. تا سال 1963 نام آيت الله روح الله خميني به عنوان يك مخالف برجسته رژيم شاه بر سر زبانها افتاده بود. جلسات درس ايشان در قم، انبوه دانشجويان را كه مجذوب انتقادهايش از رژيم شاه مي شدند، جلب مي كرد. در مارس 1963 (اسفند 1342( فيضيه قم در سالگرد شهادت (امام) جعفر صادق (ع) ، امام ششم مورد حمله نيروهاي ساواك و چتربازان قرار گرفت و عده اي از دانشجويان كشته و آيت الله خميني توقيف شد. وي پس از يك بازداشت كوتاه آزاد شد و به انتقاد از كنترل امريكا بر ايران ادامه داد. امام بار ديگر در سالگرد شهادت امام حسين (ع) بازداشت شد. وقتي اين خبر به مردمي كه در خيابانها براي امام حسين (ع) عزاداري مي كردند، رسيد، تظاهراتي براي آزادي وي در تهران، اصفهان، مشهد، شيراز و كاشان برگزار شد. نيروهاي امنيتي به 15هزار نفر شليك كردند. امام خميني تا ماه اوت زنداني شد. وي پس از آزادي به پيروانش گفت انتخابات اكتبر را تحريم كنند و دوباره توقيف شد. 1964 - 70:

ص: 7765

آيت الله خميني در مه 1964 (خرداد1343( از زندان آزاد شد. در اكتبر، مجلس با تصويب لايحه اي به مشاوران نظامي امريكايي مصونيت ديپلماتيك داد و راي به پذيرفتن يك وام 200 ميليون دلاري امريكا براي خريد تجهيزات نظامي داد. امام خميني با صدور اعلاميه اي به اين اقدامات مجلس حمله كرد و كمي بعد به تركيه تبعيد شد كه در سال 1965 از آنجا به عراق رفت. طي سيزده سال بعد، شهر مقدس نجف خانه وي بود و در آنجا خود را به عنوان يك شخصيت مذهبي برجسته تثبيت كرد. انتقادهاي او از رژيم پهلوي مخفيانه در ايران انتشار مي يافت و پيامهايش براي مسلمانان جهان در مراسم حج در مكه پخش مي شد. انتقادهاي او از سياستهاي دولت ايران، اساسي بود. اصلاحات ارضي فاجعه از آب در آمد، باغهاي ميوه، مراتع، چراگاهها و كشاورزي مكانيزه را از قانون اصلاحات ارضي معاف كرده بودند و به مالكان بزرگ فرصت داده شده بود املاك خود را به طور غيرقانوني به اقوام خويش انتقاد دهند يا با تبديل وضعيت آنها را در گروه زمينهاي معاف از تقسيم قرار دهند. فقط 9 درصد كشاورزان ايران صاحب زمين شدند، و دولت حتي به همين عده هم براي افزايش توليد كمك نكرد. گندم و ساير مواد غذايي از

ص: 7766

خارج وارد مي شد، اما به كشاورز ايراني كمك نمي شد. سيل مهاجرت روستاييان بيكار و بي زمين به نسبت 8 درصد در سال، در جستجوي كار به شهرها روان شد. استفاده از درآمدهاي نفت، ثروتي بي حساب به ثروتمندان داد و اين در شرايطي بود كه اكثريت عظيم مردم با فشار روزگار مي گذراندند و نارضايتيها افزايش يافت. در اين حال، پس از شكست اعراب در جنگ سال 1967 از اسرائيل و امريكا، آيت الله خميني براي احتمال آغاز تلاش مشترك عليه اسرائيل با آيت الله باقر صدر به مشورت پرداخت. 1970-77: با افزايش شديد قيمت نفت شاه اعلام كرد كه ايران به زودي يكي از پنج قدرت بزرگ جهان خواهد شد! او و واقعيت كمبود مواد غذايي، راه بنديهاي شديد و زيادي جمعيت در تهران را ناديده مي گرفت، جهان غرب دلارهاي نفتي شاه را به اسلحه تبديل مي كرد، به طوري كه ايران بيش از انگليس، تانكهاي "چيفتن" انگليسي داشت و امريكا هواپيماهاي جنگي خود را قبل از اين كه به خط توليد بيفتد يا كارساز بودن آنها تاييد شود، به شاه مي فروخت. فروشندگان تسليحات امريكا داراي موقعيت مهم در اقتصاد ايران بودند، سيمان و مصالح ساختماني صرف ساختن پايگاههاي نظامي مي شد و براي ساختن خانه، مردم با كمبود مصالح

ص: 7767

روبرو بودند. نفت، بانكداري و تسليحات ايران به شدت تحت كنترل امريكا بود، تاجگذاري در سال 1350( 1971( و مراسم پر خرج براي خيالپردازيهاي شاه در زمينه اثبات اين قضيه كه تاريخ شاهنشاهي ايران به 2500 سال پيش برمي گردد، شكاف عظيم بين فقير و غني را در ايران علني تر كرد. آيت الله خميني از اين اقدامات به شدت انتقاد مي كرد. سركوب هرگونه آزادي بيان، مطبوعات و حتي مخالفت بالقوه به تمركز مخالفان در خارج از كشور منجر شد. توزيع پيامهاي آيت الله خميني به شكل نوار كاست، اين مخالفان را تشويق مي كرد. امام خميني از علما در ايران خواست خفقان سياسي و برباد دادن منابع ايران را محكوم كنند. شاه وقتي در 1977 براي ديدار با كارتر به واشنگتن رفت با تظاهرات خصومت آميز عظيمي مواجه شد. در ايران زنان دانشجو مجددا شروع به استفاده از حجاب كردند و يك مخالفت مذهبي شروع به خودنمايي كرد. در اكتبر 1356( 1977( ماموران ساواك (آقا) مصطفي پسر امام خميني را به شهادت رساندند. سال 1978: در ژانويه به تحريك شاه، مقاله اي در روزنامه اطلاعات انتشار يافت كه در آن به شدت به آيت الله خميني حمله شده بود. روز بعد طلبه ها در قم يك اعتراض مسالمت آميز ترتيب دادند

ص: 7768

و اقدام به تحصن كردند، ماموران امنيتي با خشونت واكنش نشان دادند و عده اي را شهيد كردند. تظاهرات به سراسر كشور انتشار يافت. آيت الله خميني از مردم خواست براي سرنگوني شاهنشاهي به سود يك دولت اسلامي مبارزه كنند. در هر يك از مراسم چهلم شهدا، عده بيشتري به وسيله ماموران امنيتي شهيد مي شدند. مردم در تظاهرات خود در مقابل سربازان مسلح خواستار بازگشت آيت الله خميني شدند. سپتامبر: شاه به اين اميد كه نداشتن يك پايگاه موجب نابودي قدرت رهبري امام خميني خواهد شد از عراق خواست آيت الله را اخراج كند. آيت اللهخميني گفت آماده است به كشوري برود كه تحت نفوذ شاه نباشد، اما هيچ دولتي پيشنهاد پذيرفتن و تضمين ادامه فعاليت وي را نداد. اكتبر: امام خميني وارد "نوفل لوشاتو" در نزديكي پاريس شد. سپتامبر: در پايان ماه رمضان يك تظاهرات اعتراض آميز عظيم منجر به اعلام حكومت نظامي در ايران شد. صبح روز بعد وقتي مردم بي خبر از اعلام حكومت نظامي در ميدان ژاله اجتماع كردند، نيروهاي امنيتي به روي آنها شليك كردند و هزاران نفر را كشتند. يك ملت وحشتزده عليه شاه قيام كرد و اعتصابها، بازارها، مدارس، دانشگاهها، ادارات، كارخانه ها و حوزه هاي نفت را به تعطيل كشاند و اقوام و دوستان ثروتمند

ص: 7769

شاه، طي سه ماه با 5/1 ميليارد دلار به غرب گريختند. آيت الله خميني از پاريس پيامهاي خود را براي پخش به ايران مي فرستاد. 10و11 دسامبر )9و10 محرم) : تقريبا چهار ميليون نفر به خيابانها آمدند و خواستار تشكيل يك دولت اسلامي تحت رهبري امام خميني شدند. هزاران نفر از تظاهر كنندگان غير مسلح كشته شدند. بازداشت شدگان شكنجه مي شدند، و مجروحان را در تختهاي بيمارستانها قتل عام مي كردند. فشار تحمل ناپذير و بي پايان افكار عمومي، امريكا را وادار كرد تا شاه را تشويق به انتخاب يك نخست وزير (شاپور بختيار) براي خنثي كردن نفوذ امام خميني كند. 16 ژانويه 1979: شاه از ايران فرار كرد و به مصر رفت و يك دولت بي قدرت و مردمي بپاخاسته را در خيابانها رها كرد. اول فوريه: امام خميني با استقبالي بي سابقه به ايران آمد. امام دستور داد دولت موقت اسلامي تشكيل شود. پس از اين كه صدها نفر از اعضاي نيروي هوايي از امام حمايت كردند، يك پادگان نظامي تهران ناگهان مورد هجوم گارد شاهنشاهي قرار گرفت. انبوه مردم بي سلاح به تقاضاي كمك نيروي هوايي پاسخ دادند و گارديها را مجبور به بازگشت به سربازخانه هايشان كردند. با پذيرفتن رهبري امام خميني از طرف بيشتر نيروهاي امنيتي، كليه پاسگاههاي پليس،

ص: 7770

زندانها، پايگاههاي ارتش و ادارات دولتي به تصرف انقلابيان در آمد. 11 فوريه: سرانجام رژيم شاه سقوط كرد. 16 فوريه: چهار نفر از محافظان شاه سابق تيرباران شدند. اول مارس: امام خميني تشكيل دولت اسلامي را اعلام كرد. اول آوريل: هويدا نخست وزير شاه اعدام شد. 5 ژوئيه: صنايع بزرگ خصوصي ملي شد. پيروزي انقلاب اسلامي 9 ژوئيه: امام به استثناي جنايتكاران و شكنجه گران، ديگران را عفو كرد. 23 اكتبر: شاه سابق در يك بيمارستان نيويورك بستري شد. 4 نوامبر: دانشجويان ايراني در نيويورك عليه حضور شاه مخلوع در امريكا تظاهرات كردند. سفارت امريكا در تهران، معروف به "لانه جاسوسي" به وسيله دانشجويان پيرو خط امام تصرف شد. آنها 52 امريكايي را مدت 444 روز در مقابل تحويل شاه و برگرداندن داراييهاي دزديده شده ايران، گروگان نگه داشتند. 6 نوامبر: بازرگان از نخست وزيري استعفا داد. 23 نوامبر: وزارت خارجه و اقتصاد، كليه بدهيهاي خارجي ايران را "كان لم يكن" اعلم كرد. 4 دسامبر: به دنبال رفراندم، قانون اساسي تصويب شد. 15 دسامبر: شاه سابق پس از اين كه نتوانست به مكزيك برود، از امريكا عازم تبعيد در پاناما شد. 4 ژانويه 1980: "كورت والدهايم" دبيركل سازمان ملل به دنبال عدم موافقت با تقاضايش براي ملاقات با گروگانهاي امريكايي، ماموريتش را

ص: 7771

در ايران ناتمام گذاشت. 17 فوريه: دبيركل سازمان ملل تشكيل كميسيوني براي بررسي فعاليتهاي شاه سابق را تكميل كرد. 10 مارس: يك سخنگوي خط امام گفت وقتي كميسيون سازمان ملل نتايج بررسيهاي خود را انتشار داد و نشان داد كه طرفدار ايران و درستكار است مي تواند به ايران برگردد و با گروگانها ملاقات كند. مارس، مه: اولين انتخابات مجلس. 23 مارس: شاه سابق درست 24 ساعت قبل از اين كه قرار بود، ايران استرداد او را تقاضا كند، از پاناما به قاهره رفت. 9 آوريل: روابط ديپلماتيك امريكا با ايران قطع شد. 25 آوريل: حمله كوماندويي امريكا براي نجات گروگانها در يك طوفان شن كست خورد. امام خميني گفت اين ماموريت اقدامي احمقانه بود. 30 آوريل: مردان مسلح عرب، بيست ايراني را در سفارت ايران در لندن گروگان گرفتند. 5 مه: نيروهاي امنيتي انگليس به سفارت ايران در لندن حمله كردند و چهار نفر از پنج مرد مسلح را كشتند. 11 مه: گور رضاخان پدر شاه سابق در نزديكي تهران ويران شد. 27 ژوئيه: شاه سابق در قاهره مرد. 11 اوت: محمد علي رجايي نخست وزير شد. 22 سپتامبر: عراق علي رغم تعهد اعلام شده اش به منشور سازمان ملل و برخلاف عبارت اول ماده 33 منشور فوق كه به حل

ص: 7772

مسالمت آميز اختلافات بين دولتها اشاره كرده است، به ايران حمله كرد. 24 سپتامبر: عراق به آبادان و خرمشهر حمله كرد و پالايشگاه نفت آبادان را به آتش كشيد. 2 نوامبر: مجلس چهار شرط پيشنهادي امام را براي آزادي گروگانهاي امريكايي تصويب كرد. 2 ژانويه 1981: در آخرين روز رياست جمهوري كارتر گروگانهاي امريكايي آزاد شدند. 10 ژوئن: امام خميني بني صدر را از فرماندهي كل قوا خلع يد كرد. 20 ژوئن: استيضاح بني صدر آغاز شد. 21 ژوئن: بني صدر از رياست جمهوري عزل شد. 28 ژوئن: 72 مقام برجسته كشور در انفجار دفتر حزب جمهوري اسلامي در تهران شهيد شدند. 24 ژوئيه: محمدعلي رجايي به رياست جمهوري انتخاب شد. 29 ژوئيه: بني صدر به فرانسه فرار كرد. 30 اوت: انفجار بمب، محمدعلي رجايي و جواد باهنر نخست وزير او را به شهادت رساند. 29 سپتامبر: چهار تن از فرماندهان نظامي ايران در سقوط هواپيما كشته شدند. اكتبر: آيت الله علي خامنه اي به رياست جمهوري انتخاب شد و ميرحسين موسوي را به نخست وزيري منصوب كرد. 28 مارس 1982: ايران در شديدترين نبردهاي جنگ به پيروزيهاي با ارزشي دست يافت. 24 مه: نيروهاي انقلابي وارد خرمشهر شدند. بيشتر قسمتهاي ايران كه در مراحل اوليه جنگ به تصرف عراق در آمده

ص: 7773

بود، بازپس گرفته شد. 14 ژوئيه: امام خميني در پيامي از مردم عراق خواست قيام كنند و صدام را سرنگون نمايند. نيروهاي ايران به عراق حمله كردند و تا حدود پانزده كيلومتري بصره پيش رفتند. اول اكتبر: با شروع سومين سال جنگ، ايران حمله عليه عراق را آغاز مي كند. 2 اكتبر: در يك انفجار تروريستي در تهران 60 نفر كشته و 700 نفر مجروح شدند. 11 ژوئن: عملياتي براي آزادي قسمتهاي ديگري از خاك ايران آغاز و 50 هزار سرباز عراق به اسارت در آمدند 22 ژوئيه: حمله ايران نيروهاي عراق را از حاج عمران در كردستان بيرون كرد. آوريل 1984: انتخابات مجلس دوم انجام شد. حجت الاسلام هاشمي رفسنجاني 5/1 ميليون راي آورد. 12 ژوئن: "پرز دكوئيار" دبيركل سازمان ملل از عراق خواست حمله به مناطق مسكوني ايران را قطع كند. 18 مارس 1985: نيروهاي ايران در حمله اي در شمال بصره از خطوط نيروهاي عراقي گذشته و جاده بغداد را به خطر انداختند. 14 اوت: آيت الله علي خامنه اي براي بار دوم به رياست جمهوري انتخاب شد. 19 فوريه 1986: نيروهاي ايران در يك حمله يازده روزه شبه جزيره فاو را گرفتند. عراق در اين حمله از گاز خردل استفاده كرد. 2 ژوئيه: ايران شهر مرزي مهران را

ص: 7774

پس گرفت. 4 نوامبر: رسوايي ايران گيت، معامله امريكا براي تبادل اسلحه در برابر آزادي گروگانه برملا شد. 18 ژانويه 1987: نيروهاي ايران به بصره رسيدند. 17 ژوئيه: سفارت فرانسه در تهران تعطيل شد. 20 ژوئيه: شوراي امنيت سازمان ملل با قطعنامه 598 خواهان آتش بس فوري شد اما ايران كه خواهان معرف عراق به عنوان متجاوز بود، آن را نپذيرفت. 31 ژوئيه: بيش از 400 زاير كه 275 نفرشان ايراني بودند، در مراسم حج به شهادت رسيدند. 29 سپتامبر: به دنبال رهگيري هليكوپترهاي امريكايي در تنگه هرمز و بازرسي كشتي ايران اجر; ايران كشتيهاي خود را در تنگه هرمز افزايش داد. 18 اكتبر: چهار ناوشكن امريكايي دو سكوي نفتي ساحلي ايران را با شليك هزار گلوله به آتش كشيدند و خسارات سنگيني به آنها وارد كردند. 28 فوريه 1988: جنگ شهرها با شليك 135 موشك به تهران تشديد شد. 17مارس: بمباران شيميايي عراق بيش از پنج هزار نفر را در حلبچه كشت و متجاوز از هشت هزار نفر ديگر را به شدت مجروح كرد. 18 آوريل: امريكا چند كشتي ايران را در خليج فارس غرق كرد، هليكوپترهاي توپدار امريكا در حمله عراق به فاو به كمك عراقيها رفتند. 2 ژوئن: هاشمي رفسنجاني رئيس مجلس، كفيل فرماندهي نيروهاي مسلح شد. 3 ژوئيه: ناو

ص: 7775

امريكايي به هواپيماي ايرباس مسافربري ايران حمله كرد و 290 سرنشين آن را به شهادت رساند. 18 ژوئيه: ايران با بي ميلي قطعنامه 598 را پذيرفت. امام خميني گفت براي او اين تصميم كشنده تر از سركشيدن زهر است. 20 اوت: آتش بس در جبهه ها و مذاكره بين ايران و عراق شروع شد. موسوي نخست وزير گفت درهاي ايران به روي بازرگاني و نفوذ غرب بسته خواهد ماند. 15 فوريه 1989: امام خميني اعلام كرد "سلمان رشدي" به خاطر كفرگويي در كتاب " آيه هاي شيطاني" خود، بايد كشته شود. 7 مارس: روابط ديپلماتيك انگليس و ايران قطع شد. 19 مارس: رفسنجاني نامزد رياست جمهوري شد. 24 آوريل: اعضاي كميته اصلاح قانون اساسي انتخاب شدند. 23 مه: امام خميني به علت خونريزي داخلي تحت عمل جراحي قرار گرفت. 3 ژوئن: امام خميني درگذشت. مسلم مديا - چاپ لندن

ص: 7776

مباني حج ابراهيمي :از ديدگاه امام خميني - رضوان اللَّه تعالي عليه -

5 چكيده: قسمت دوم در جلسه قبل كه در كنگره عظيم حج و در كنار مرقد مطهّر بنيانگذار حج ابراهيمي (حضرت امام خميني - رضوان اللَّه تعالي عليه -) برگزار شد، مطالبي پيرامون «مباني حج ابراهيمي از ديدگاه امام» مطرح كرده و وعده دادم كه ادامه آن بحث را به دليل اهميّت و نيازي كه به آن هست، در جلسه بعدي دنبال كنم. ازاين رو بطور اجمال و اختصار اشاره مي كنم كه فلسفه حجّ از ديدگاه امام - رضوان اللَّه تعالي عليه - «قيام» است. قيام براي آزادي، قسط و عدل. قيام براي پاكسازي جامعه از انحرافات، انحطاطات و آلودگي ها كه مهمترين آنها شرك زدايي از جامعه بشري است. قيام براي منافع انسانها و كوتاه نمودن دست جبّاران و ستمگران، از سلطه بر كشورهاي مظلوم و ستمديده و منابع زيرزميني و روزميني آنان. و در يك جمله: «قيام براي ساختن جامعه متكامل توحيدي و در اوج تكامل مادّي و معنوي». محتواي حج ابراهيمي در اين جلسه موضوع سخنم «محتواي حج ابراهيمي از ديدگاه امام» است. براساس اين فلسفه، محتواي حج، از احرام گرفته تا طواف و تا رمي جمرات و قرباني هركدام معنا و مفهومي منطبق با فلسفه

ص: 7777

حج دارد. مفهوم تلبيه زائر خانه خدا با سر دادن تلبيه 1 آري به حق مي گويد و دست ردّ بر سينه باطل مي كوبد، تلبيه، «نه» گفتن به خواسته هاي نفساني، شيطان و استكبار جهاني است. امام صادق - عليه السلام - در حديثي كه منسوب به آن حضرت است مي فرمايد: «واحرم عن كلّ شيئٍ يمنعك من ذكراللَّه و يحجبك عن طاعةاللَّه». زماني احرام واقعي مي بندي و لبيك واقعي مي گويي كه هر چيزي كه انسان را از ياد خدا غافل مي كند، بر خود تحريم كني و هرآنچه كه مانع از اطاعت امر حق است از سر راه برداري. مخالفت با هواي نفس، خواسته هاي شيطان و شيطان صفتان لازمه احرام بستن، به احرام حج ابراهيمي و لبيك واقعي است. امام - رضوان اللَّه تعالي عليه - در تبيين حقيقت لبيك مي فرمايد: «در فريضه حجّ كه لبيك به حق است - دقّت مي فرماييد لبيك - لبيك به حق و هجرت به سوي حق تعالي به بركت ابراهيم و محمّد - ص - است. مقام «نه» بر همه بتها، طاغوتها، شيطانها و شيطان زاده ها است. در ادامه مي فرمايد: كدام بت از شيطان بزرگ آمريكاي جهانخوار و شوروي ملحد و متجاوز بزرگتر و كدام

ص: 7778

طاغوت و طاغوتچه از طاغوتهاي زمان ما بالاترند؟!»2 طاغوتها فقط همان لات، هبل و بتهاي بي جان نيستند، بت هاي جاندار نيز طاغوتند، وقتي كه نفي شريك مي كني؛ «لا شريك لك لبيك» مي گويي؛ در واقع «نه» به همه اينها گفته و تنها به او تكيه مي كني. مفهوم طواف از ديدگاه امام راحل، «طواف» هم معنا و محتواي خاصّ خودش را دارد، لذا در تفصيل و تبيين طواف حج واقعي مي فرمايد: «در طواف حرم خدا كه نشانه عشق به حق است دل را از ديگران تهي كنيد. حجاج بيت اللَّه الحرام! دقّت كنيد به معاني». آري آنگاه كه طواف مي كني و دور خانه خدا مي چرخي، مواظب باش كه طواف تو همچون طواف مردم زمان جاهليّت نباشد. امام باقر - عليه السّلام - فرمود: «هكذا كانوا يطوفون في الجاهليّة». «در جاهليت نيز همين طور طواف مي كردند». طواف شما بايد با طواف آنها فرق داشته باشد. شما بايد معناي طواف را بفهميد و معناي دور زدن بر اين سنگها را درك كنيد. اينك به فرموده امام دل از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غيرحق پاك سازيد و به موازات عشق به حق، از بت هاي كوچك و بزرگ و طاغوتها و وابستگان آنان

ص: 7779

برائت جوييد. حاجي واقعي بايد از آمريكاييان جنايتكار كه امروزه حرم امن الهي را به وجود پليد خود آلوده كرده اند، برائت جويد، و نيز از دست پروردگان پليدشان چون صدّام عفلقي كه كعبه دل حاجيان، حرم امام حسين و حرم اميرالمؤمنين - عليهماالسلام - را هتك حرمت كردند،3 اشقيايي كه قلم و بيان، از تبيين و تصوير شقاوتشان عاجز است، اظهار تنفّر كند. جنايتكاراني كه در كنار حرم حسين بن علي - عليهماالسلام - مردم را از لعنت بر قاتلان آن عزيز منع، و لعن بر اعدا و دشمنانش را از زيارتنامه اش حذف مي كنند و حتي حقجويان و رهروان راه حق را در حرم اين دو امام به شهادت مي رسانند. اگر از شقاوت پيشگاني همچون صدام و... و اربابان آنان برائت جستيد، مي توانيد بگوييد: «خدايا! دور خانه تو مي گردم، مهر و عشق تو بر دل دارم، و از غير تو بيزارم». طواف بر گِرد خانه خدا بايد نشان دهنده عشق به خدا و برائت و بيزاري از دشمنان خدا باشد، و الّا طواف نيست. مفهوم رمي جمرات از ديدگاه امام - رضوان اللَّه عليه - در حج ابراهيمي رمي جمرات نيز معنا و مفهوم خاصّ خودش را دارد. لذا مي گويد: «رجم عقبات، رجم

ص: 7780

شياطين انس و جن است، شما با «رجم»، با خداي خود عهد كنيد تا شياطين انس و ابرقدرتها را از كشورهاي اسلامي عزيز برانيد». 4 بديهي است كه اگر سنگ زدن به جمرات، اين مفهوم را نداشته باشد، و به معناي رمي كردن شياطين جنّ و انس نباشد عملي بي محتواست. باز مي فرمايد: «بايد شيطان بزرگ، ميانه و كوچك ججمره عقبه، وسطي و اولي ج را از حريم مقدس اسلام و كعبه حرم راند و بايد دست شياطين را از كعبه و حرم كشورهاي اسلامي كه حريم آن است قطع كرد». درود و سلام خدا بر امام باد كه هر چه امّت لازم داشت، در طول عمر پر بركتش، پس از پيروزي انقلاب و پيش از آن، همه را بيان كرد. در عبارت ديگري مي فرمايد: «با فريادها و دعوتها و تظلّم ها و افشاگريها و اجتماعات زنده و كوبنده، در مجمع مسلمين در مكه مكرّمه بتها را بشكنيم و شياطين را كه در رأس آنها شيطان بزرگ است، در عقبات رمي كنيم و طرد نماييم. تا حج خليل اللَّه و حبيب اللَّه و ولي اللَّه؛ مهدي عزيز را بجا آورده باشيم و الّا در حق ما گفته مي شود: ما اكثر الضجيج واقلّ الحجيج». 5 آري اگر حجّ

ص: 7781

كسي اين محتوا را نداشته باشد مشمول همان زائراني خواهد شد كه امام صادق - عليه السلام - فرمود: چقدر ضجّه زن زياد است و حاجي كم! در حج ابراهيمي تك تك اعمالي كه حجاج بيت اللَّه انجام مي دهند فلسفه خاصّ خودش را دارد. چند تذكّر: نكاتي در رابطه با زائران بيت اللَّه از ديدگاه امام - رضوان اللَّه عليه - براي شما زائران ايراني كه پيامبران انقلاب اسلامي ايران هستيد، بيان كنم؛ كه او فرمود: «شما حجّاج بيت اللَّه الحرام! حامل پيام اين ملّت و نمايندگان اين كشور هستيد، در اين صورت موقعيّت شما بسيار حسّاس و وظيفه شما بسيار سنگين است»،6 براي تأمين اهداف حج بايد اين نكات را رعايت كنيد. اينك نكات برجسته اي را كه امام در پيامها و اعلاميه ها و سخنراني هاي مختلف در رابطه با وظايف زائران فرموده اند، جمع بندي كرده و براي شما مطرح مي كنم: 1 - اخلاص در سفر زائران بيت اللَّه بايد توجّه داشته باشند كه اين سفر چه سفري است. «توجه داشته باشيد كه سفر حجّ سفر كسب نيست». 7 برادران و خواهران! شما براي كاسبي، سياحت و تفريح نمي رويد. اين سفر، «سفر تحصيل دنيا نيست». 8 به فرمايش امام: «اين سفر، «سفر «الي اللَّه»

ص: 7782

است»، نه سفر «به خانه اللَّه» كه خانه وسيله است. شما براي زيارت خدا مي رويد، «بايد همانطوري كه مسافران «الي اللَّه» مثل انبياء - عليهم السلام - و بزرگان از دين ما، در تمام زمان حياتشان مسافرتشان الي اللَّه بوده است و از آن چيزي كه برنامه وصول الي اللَّه بوده است يك قدم تخلّف نمي كردند»،9 برنامه اي را كه همه انبيا و اوليا در طول مدّت عمر خود داشتند، زائران خانه خدا سعي كنند در اين سفر داشته باشند، دقّت كنند كه آنچه را كه خدا دوست ندارد، در اين سفر تحقق پيدا نكند. اوّل بشناسند و بفهمند و بعد تلاش كنند، اجتناب كنند. عزيزان! مبادا اين سفر را سفر تجارت قرار دهيد و امور تجاري در اين سفر مطرح باشد. طوري نباشد كه آقا يا خانم از روزي كه وارد مدينه و يا مكّه شد فرصتها و اوقات ارزشمند خود را در اين دكان و آن دكان براي تهيّه و خريد اجناس آمريكايي صرف كند و ناگهان چشم باز كند و ببينند كه فرصت تمام شده و او چيزي را كه در اين سفر به دنبالش بود، به دست نياورده است. سعي و دقت كنيم از گروهي نباشيم كه امام فرمود: «كثيري از حجّاج بيت اللَّه

ص: 7783

الحرام كه براي فريضه حج مي روند و بايد در آن مكان مقدس از توطئه بيگانگان به فرياد يا للمسلمين برخيزند، غافلانه در بازارها به جستجوي كالاهاي آمريكايي، اروپايي و ژاپني پرسه مي زنند و دل صاحب شريعت را به اين عمل كه با حيثيّت حجّ و حجّاج بازي مي كند به درد مي آورند». 10 «كالاهايي كه در حجاز به حجّاج عرضه مي شود آنچه كه مربوط به آمريكاي مخالف با آرمانهاي اسلامي و اساساً مخالف با اسلام است، خريداري آنها كمك به دشمنان اسلام و ترويج باطل است و از آنها بايد احتراز شود». 11 آنچه از اين عبارات و كلمات برمي آيد اين است كه: امام خريد كالاهاي آمريكايي را تحريم كرده اند. چراكه اين عمل را كمك به دشمنان اسلام و ترويج باطل مي دانند، و نيز اضافه مي كنند: «اينجانب وظيفه خود را ادا نمودم، و شمايي كه در زيارت خدا و رسول - صلي اللَّه عليه و آله - توفيق يافته ايد، به دشمنان آنان كمك نكنيد و موجب سرافكندگي ملّت و ميهن خود نشويد». 2 - شركت همگاني در مراسم برائت امام عزيز شركت همگان در مراسم برائت را وظيفه زائران خانه خدا مي دانند و بر آن تأكيد دارند. روحانيون عزيز و مديران

ص: 7784

كاروانها بايد توجه دقيق به اين مسأله داشته باشند كه متن فرمايش امام اين است: «بايد فرياد برائت از مشركان و ستمكاران بطور كوبنده و با شركت همگاني باشد». چنين نباشد كه كسي اين مسأله را كم اهميّت تلقي كند، به اين بهانه كه: كار دارم!، مي خواهم طواف كنم!، حال ندارم!، كسل هستم! و... وظيفه خطير و الهي خود را ناديده گرفته و در امر مهمّ و سرنوشت ساز براي مسلمانان و جهان اسلام يعني برائت ازمشركين شركت نكند! امام مي فرمايد: «حاجي در اين مراسم با شكوه بايد صداي مظلوميّت مسلمانان و ملتهاي تحت سلطه ابرجنايتكاران را به گوش جهانيان برساند و خفتگان را بيدار و ساكتان را در مقابل جباران هشيار سازد».3 - نظم و آرامش در اجتماع برائت «لازم است نظم و ترتيب و آداب اسلامي را بطور شايسته و دقيق مراعات نمائيد و از شعارهاي خودساخته كه ممكن است با القاي منحرفان براي ايجاد اغتشاش و صدمه زدن به آبروي زائران شركت كننده از تمامي كشورهاي اسلامي و خصوصاً جمهوري اسلامي باشد، جداً خودداري كنند».12 معناي شركت درتجمّع برائت درگيري با مأمورين سعودي نيست، بلكه امام تأكيد مي كنند به رعايت اخلاق اسلامي با همه، چه با كسي كه در كاروانها هم اطاقي هستيد و چه با كساني كه در كوچه

ص: 7785

و بازار برخورد مي كنيد، چه با مسلمانان كشورهاي اسلامي ديگر و چه با مأمورين دولت سعودي، برخورد بايد براساس موازين اخلاق اسلامي باشد. و در عين حال امام پيش بيني مي كردند و الآن هم پيش بيني مي شود كه ممكن است با توجّه به دشمنان زيادي كه جمهوري اسلامي دارد، عده اي توطئه گر بخواهند مراسم باشكوه برائت از مشركين را دچار بي نظمي كرده، اخلال ايجاد نمايند. با شعارهاي نامناسب و با حركتهاي ناهنجار كاري كنند كه حيثيت جمهوري اسلامي هتك شود. امام در همين پيامي كه عرض كردم پيش بيني مي كنند كه ممكن است چنين اتفاقي بيفتد و بخواهند ايجاد اغتشاش كنند و آبروي زائران ايراني را بريزند. بنابراين همه بايد مواظب باشند، از پيش خود شعار درست نكنند، در وقت و كيفيت شعار و امثال آن از متصديان امور پيروي كنند. شعار دادن وقت دارد و وقتش هم، چه در زمان امام - رضوان اللَّه تعالي عليه - و چه در اين زمان به عهده نماينده رهبري و مسئول و سرپرست حجاج است. نظر امام اين است كه هركس از پيش خود اجتهاد نكند و خود رأيي را كنار بگذارد، زائران خانه خدا بايد طبق آنچه گفته مي شود عمل كنند. اينها بخشي از نكاتي بود كه هر زائري در طول سفر بايد به آن توجّه

ص: 7786

داشته باشد. و همه اين مطالب از وصايا و سفارشات امام - قدس سرّه - است كه بطور فشرده بيان شد و شرح آن مي ماند براي فرصت ديگر. در آخر، مطالبم را در چند كلمه خلاصه مي كنم: زائر خانه خدا بايد به اين نكات توجه داشته باشد كه: » سفر حج، سفر تفريحي و تجارت نيست، بلكه سير الي اللَّه و سفر به سوي خدا است. » در اين سفر به كسي لبيك مي گويد كه تمام انبيا و اوليا گفتند. » حاجي مهمان خدا است و اين مهماني آدابي دارد و صاحب خانه و ميزبان از ما انتظاراتي دارد كه بايد بجا آوريم و از كارهايي كه موجب نارضايتي او مي شود، دوري كنيم. از خداوند مي خواهيم كه توفيق انجام اعمال حج با مراعات آداب آن را بر ما عطا فرمايد. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته پاورقي ها: » . متن سخنراني قبل از موسم حج سال 1370 در نماز جمعه تهران ايراد گرديده است. لازم به ذكر است كه قسمت اول اين بحث در ميقات 2 از نظر خوانندگان گرامي گذشت. 1 . «لبيك اللهمَّ لبيك، لبيك لاشريك لك لبيك...». 2 . پيام امام خميني - قدس سره - به زائران بيت اللَّه الحرام، 16/5/1365 ه . ش. 3 . تاريخ سخنراني مقارن

ص: 7787

با انتفاضه مردم مسلمان عراق و يورش وحشيانه مزدوران صدام به حرم مطهر اميرالمؤمنين - عليه السلام - و فرزند بزرگوارش در نجف و كربلا بود. 4 . پيام امام خميني - قدس سره - به زائران بيت اللَّه الحرام 7/7/1358 ه . ش. 5 . پيام امام خميني - قدس سره - به مناسبت عيد قربان 12/6/1362 ه . ش. 6 . پيام امام خميني - قدس سره - به مناسبت عيد قربان 7/6/1363 ه . ش. 7 . از بيانات امام خميني - قدس سرّه - در ديدار با روحانيون و رؤساي كاروانهاي حج 8/7/1358 ه . ش. 8 . همان. 9 . همان. 10 . حج؛ مجموعه سخنان و پيامهاي امام خميني، ج 2، ص 11 .40 . پيام امام خميني - قدس سره - به زائران بيت اللَّه الحرام، 16/5/1365 ه . ش. 12 . پيام امام خميني - قدس سره - به زائران بيت اللَّه الحرام، 25/5/1364 ه . ش. محمد محمدي ري شهري

ص: 7788

مباني و مبادي كلامي ولايت فقيه از ديدگاه امام خميني(ره)

3 چكيده: در دو دهه اخير, رهبري ديني, بويژه ولايت فقيه, مسأله اي بحث انگيز و پر گفت وگو بوده است. كساني, در انگاره ها بايستگيها و زيرساختهاي نظري و فكريِ آن, ترديد روا داشته اند و قراءت و تفسيري از اسلام كه چنين نظريه اي از آن زاده شود, ناباورانه نگريسته اند و كساني ديگر, آن را پذيرفته اند و با ارزيابي ذهني و برداشتهاي ديني خود سازگار مي دانند, ولي بر پاره اي زواياي اين نظريه, درنگ ورزيده اند. شايد انگيزه مهم در بحث انگيزي اين موضوع, پاره اي كنشها و واكنشهاي جدال آميز سياسي اجتماعي و در آميختن با موضع گيريهاي گروهي باشد. برخي آرا و سخنان در اين باره, پيش وبيش از آن كه رسانه رأي و نظري علمي پژوهشي باشد, به ناروا, تابعي از نظرگاه سياسي و تأكيد و عطفي بر كاركردهاي اجتماعي افراد و گروهها درآمده است. اين در آميختگي, سبب شده است تا كم تر با سخنان و انديشه هايي ناب و شفاف رو به رو شويم. در بيان و دفاعِ برخي كسان, اين حقيقت: (حبّك للشّئ يُعمي ويصمّ)1, به روشني ديده مي شود. از سوي ديگر نيز, به حتم بسياري از نگرشهاي ناباورانه و

ص: 7789

خرده گيريها از سر خشم و كينها و يا بازتاب بي مهريهايِ انتقام جويانه در عرصه سياسي و مديريتي جامعه مي باشند. بي گمان, تا فضاي بحث و پژوهش از اين آميختگي پاك و پالوده نشود و مشاركت در گفت وگو به انديشه اي معيار باز نگردد, هيچ روشنگري و فهمانيدني, نقش و خدمتي در هم انديشي نخواهد داشت. پس هوشمندانه بايد كوشيد اين گفتاگوي از رهزنهاي فكري, دشمنيها و دوستيها و كشمكشها رها گردد, تا بحثها و تحقيقها, شفافيّت و ارزش و خلوص عمليِ خود را بازيابد. امام راحل, نظريه ولايت فقيه را در فرهنگ ديني احياء كرد. احياي اين نظريّه در سطح ذهن و انديشه, به سه دهه پيش باز مي گردد. امام, در آن روزگار, اين موضوع را در سيزده جلسه, در حوزه نجف, تدريس كرد2 و كتاب (ولايت فقيه) صورتِ نگارش يافته همان درسهاست. ديگر بار ايشان در (كتاب البيع)3 همان مطالب را, كم وبيش, به همان سبك نگاشت.4 در طول تاريخ غيبت و انتظار, براي نخستين بار, با پيروزي انقلاب اسلامي,اين نظريه تجسم و حياتي عيني و عملي يافت و در متن جامعه به تمام آشكار شد و حاكميت و مديريت ديني در شكل نظامي استوار بر ولايت فقيه, به تجربه درآمد. با ورود اين

ص: 7790

نظريه به مرحله آزمون و عمل, امام, پاره اي آراي اصلاحي تكميلي, ابراز داشت و در داد و ستد ميان دو مرحله ذهن و عين, زوايا و چشم اندازهاي بيش تري از آن را بيان كرد. اين نوشتار, نگاهي بيروني به دستاورد تفكرِ امام خميني دارد و مي كوشد تا نسبتِ مباني معرفتي و دين شناختي با نظريه ولايت فقيه را از اين منظر بازجويد.مباني و انگاره هاي دين شناختي نظريه ولايت فقيه, با مباني و انگاره هاي دين شناختيِ ويژه اي سازگاري دارد كه بدون باور و شناخت ژرف و فقيهانه آنها نمي توان در معرفتِ ديني به چنين نظريه اي دست يافت. به همين سبب, امام, شناخت مسائل اعتقادي و فقهي اسلام را به عنوان سرچشمه هاي تصوّري براي دست يافتن و تصديق كردنِ نظريه ولايت فقيه مي داند: (هركس عقايد و احكام اسلام را, حتي اجمالاً, دريافته باشد چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد, بي درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضروري و بديهي خواهد شناخت.)5 به باور امام, اگر مباني و بايستگيهاي اعتقادي و نيز هويت جمعي و اجتماعيِ بسياري از احكام ديني, به راستي و درستي درك و فهم شود, نظريه ولايت فقيه, به گونه طبيعي از آنها زاده

ص: 7791

مي شود و چندان به برهان و استدلال نياز ندارد. در اين جا به بخش نخست; يعني مباني, بايستگيها و انگاره هاي اعتقادي و كلامي و روش قراءت امام, كه به دريافت اين نظريه انجاميد, پرداخته مي شود. امام مي گويد: (هركه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد, منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است.)6 در اين سخن, نسبتِ (جاودانگي) و (جامعيتِ) دين با رهبري ديني به عنوان دو مبنا و پيش فرضِ كلامي بيان شده است. برداشت و ارزيابي ذهني ايشان را از اين دو اصل, در پيوند با نظريه ياد شده مي نگريم.1 . جاودانگي اسلام جاودانگي شريعت اسلام, نزد تمامي مسلمانان پذيرفته و بي گفت وگوست. آيات و روايات, پاره اي به روشني و پاره اي به اشارت, بر آن دلالت دارند.» (أ وانه لكتاب عزيز لايأتيه الباطل من بين يديه ولامن خلفه تنزيل من حكيم حميد.)7 أ آن كتابي ارجمند است نه از پيش روي باطل بدو راه يابد و نه از پس. نازل شده از جانب خداوندي حكيم و ستودني است. علامه طباطبايي, آيه ياد شده را با آيه زير, در دلالت بر جاودانگي اسلام, همسان مي شمارد:8(إنّا نحن نزّلنا الذّكر وانّا

ص: 7792

له لحافظون.)9 ما قرآن را فرو فرستاديم و ما آن را نگاهدار باشيم. » علي(ع) مي فرمايد:(ذلك القرآن فاستنطقوه ولن ينطق لكم, أخبركم عنه, انّ فيه علم مامضي وعلم ما يأتي الي يوم القيمة.)10 آن قرآن, از آن بخواهيد تا سخن گويد. و هرگز براي شما سخن نگويد, من شما را از آن خبر مي دهم. در قرآن علم گذشته است و حديث از آن چه مي آيد تا روز قيامت. ييا مي فرمايد:(ان هذا الاسلام أ لا انْهدام لأساسه, ولازوال لدعائمه, ولا انقلاع لشجرته, ولا انقطاع لمدّته, ولاعفاءَ لشرائعه, ولاجذَّ لِفروعه).11 اين اسلام أ نه پايه هايش ويران شدني و نه ستونهايش برافكندني است و نه درخت آن از ريشه برآيد و نه زمانش بر سر آيد. و احكامش كهنه و شاخه هايش كنده نمي شود. به جز آيات و روايات, برهان عقلي مانند: (استوار بودن اسلام بر فطرت) و (خاتمت اسلام) گوياي زمان شمولي و جاودانگي اين شريعت است.12 برابر اين اصل, آموزه ها و آيينهاي اسلام, به زمان و عصر ويژه اي محدود نمي شود, بلكه جاودانه و هميشگي است و همه زمانها را در بر دارد و در تمامي عصرها و دورانها, بشر را به سوي زندگي ديني و حيات شايسته و انساني هدايت مي كند. از يك

ص: 7793

نظر, قانونها و آيينهاي اسلام بر دو گونه اند: پاره اي از قانونها هويت فردي دارند, هر كس به تنهايي و بدون پيوند با ديگري مي تواند آنها را انجام دهند, مانند: نماز, روزه وأ ولي پاره اي ديگر, هويت و كاربري اجتماعي حكومتي دارند. بدون نظام سياسي اجتماعي و داشتن نيروي اجرايي توانا, عمل به آن قانونها ممكن نيست, مانند: قانوهاي جزايي, مالي, دفاع ملّي وأ همچنين پاره اي از آموزه هاي دين اسلام, شالوده و هويت اجتماعي دارند, مانند برقراري عدالت در جامعه وأ . امام, جاودانگي دين را به پايدار ماندنِ نام دين و پايندگي بحثها و بررسيهاي علمي و نگارشي درباره گزاره هاي دين, نمي دانند, بلكه در نظر ايشان جاودانگي دين, بستگي به اين دارد كه هدفها و خواسته ها, برنامه ها و قانونهاي دين, در سه سطح: انديشه, بيان و عمل در هر عصري و براي هر نسلي بازتاب پيدا كند. جاودانه بودن دين را, حضور و تجسم عيني دين در جاري زمان مي دانند: (احكام اسلام, محدود به زمان و مكاني نيست و تا ابد باقي و لازم الاجراست. تنها براي زمان رسول اكرم(ص) نيامده, تا پس از آن متروك شود و ديگر حدود و قصاص; يعني قانون جزاي اسلام اجرا نشود, يا

ص: 7794

انواع مالياتهاي مقرر گرفته نشود, يا دفاع از سرزمين و امت اسلام تعطيل گردد. اين حرف كه قوانين اسلام تعطيل پذير يا منحصر و محدود به زمان يا مكاني است, برخلاف ضروريات اعتقادي اسلام است.)13 اين سخن, نشان مي دهد كه جدايي افكندن ميان جاودانگي پاره اي احكام و به فراموشي سپردنِ پاره اي ديگر, نادرست است. همه احكام اسلام جاودانه اند, همان گونه كه احكامِ فردي اسلام هميشه باقي و ماندگارند و مؤمنان بايد بدانها پاي بند باشند, احكام و برنامه هاي اجتماعي دين نيز, پايدارند و هميشگي. نظر امام, حضور دين در جامعه و جامه عمل پوشاندنِ به خواسته ها و انتظارهايِ سودبخش دين براي اجتماع, تفسيري درست و واقعي از جاودانگي دين است: (حكمت آفريدگار بر اين تعلق گرفته كه مردم, به طريقه عادلانه زندگي كنند و در حدود احكام الهي قدم بردارند. اين حكمت, هميشگي و از سنتهاي خداوند متعال و تغيير ناپذير است.)14 در باور امام, خداوند دو چيز از ما خواسته است: 1 . زندگي اجتماعي خود را بر عدل استوار سازيم. 2 . آيينها و قانونهاي شريعت را در زندگي به كار بنديم. اين دو گزاره, دو خواسته اصلي و دو مؤلفه درجه اول دين است. شارع در هيچ زماني راضي به ترك

ص: 7795

و واگذاشتن آن دو نيست. در اين جا, اين پرسش پيش مي آيد كه آيا هر گونه مديريتي در جامعه مي تواند آن دو خواسته و هدف دين را عهده دار گردد و در عمل به آنها پاي بند بماند؟ آيا هر گونه حاكميتي مي تواند دغدغه ديني و اخلاقي و معنوي مردم را پاس بدارد و نهادها و شيوه هاي مديريتِ جامعه را به گونه اي پي بريزد كه به پياده شدن عدالتِ اجتماعي و اقتصادي و قضايي و ديگر ارزشهاي فردي و اجتماعيِ مورد نظر دين بينجامد؟ به راستي ساختارِ مديريت هيچ خدمتي در دينداري و دين ورزي و يا نقشي در فرو نهادنِ خواسته هاي دين ندارد؟ خلاصه آن كه در حكومتي سكولار و لائيك مي توان دستورها و هدفهاي دين را زنده و جاودانه نگهداشت؟ اگر در قلمرو دستورها و هدفهاي فردي بتوان چنين كرد, آيا دستورها و ارزشها و هدفهايي كه به حريم جمعي پيوند مي خورند, جاويد خواهند ماند؟ بي گمان, هيچ اهل دقت و ژرفكاوي, به اين پرسشها پاسخ مثبت نمي دهد كه به دور از خرد و انصاف است. (بنابراين امروز و هميشه, وجود (وليّ امر); يعني حاكمي كه قيّم و بر پا نگهدارنده نظم و قانون اسلام باشد, ضرورت دارد; وجود

ص: 7796

حاكمي كه مانع تجاوزات و ستمگريها و تعدّي به حقوق ديگران باشد, امين و امانتدار و پاسدار خلق خدا باشد, هادي مردم به تعاليم و عقايد و احكام و نظامات اسلام باشد و از بدعتهايي كه دشمنان و ملحدان در دين و در قوانين و نظامات مي گذارند, جلوگيري كند.)15 اين باور, ترجمان سخني است كه امام رضا(ع) نياز مؤمنان به (وليّ امر) و (حاكم صالح) را به شيوه عقلي تفسير مي كند و انگيزه هاي بسياري بر بايستگي وجود (وليّ امر) و رهبر در جامعه ايماني بر مي شمارد, از جمله مي فرمايد:(أ و منها انّه لو لم يجعل لهم اماماً قيّماً اميناً حافظاً مستودعاً, لَدَرستِ الملّةُ و ذهب الدين و غيّرت السّنن والاحكام ولزاد فيه المبتدعون و نقص منه الملحدون و شبَّهوا ذلك علي المسلمين. اذ قدوجدنَا الخلق منقوصينَ محتاجين غيرَ كاملين, مع اختلافهم واختلافِ إهوائهم و تشتُّت حالاتهم, فلو لم يجعل قيّماً حافظاً لما جاء به الرسول الاوّل, لفسدوا علي نحو ما بيّناه و غُيّرت الشرايع والسنن والاحكام والايمان. و كان في ذلك فساد الخلق اجمعين.)16 از جمله [علتهاي نياز به رهبر] آن است كه اگر براي مردمان امامي بر پانگهدارنده نظم و قانون, امين و نگاهبان و امانتدار برنگمارد مردمان سست و دين پايدار نخواهد ماند

ص: 7797

و سنّتها و آيينهاي ديني دگرگون خواهد شد و بدعتگذاران چيزها بر دين خواهند افزود و ناباوران از آن خواهند كاست و آن را براي مسلمانان به گونه اي ديگر جلوه خواهند داد; زيرا مي بينيم كه مردمان ناكامل و نيازمند كمال اند افزون بر آن, مردمان نابرابر وخواسته هاي گوناگون و احوالي پراكنده دارند, پس اگر كسي را كه بر پا نگهدارنده نظم و قانون باشد و پاسدار آنچه پيامبر آورده بر مردم نگماشته بود, همان گونه كه شرح داديم, به تباهي مي گراييدند و سنتها و قانونها و تعهدهاي ديني دگرگون مي شد و اين دگرگوني سبب تباهي تمامي مردمان مي شود. در اين حديث به شرح, سببهاي ديگري بر بايستگي وجود رهبر و حكومت ديني بيان شده است, مانند اين كه اگر رهبري امين عهده دار حكومت نباشد, مردمان به انگيزه هاي گوناگون, پا از دايره حقوق و آيينهاي ديني بيرون مي نهند و عدالت اجتماعي اسلام فرو گذاشته مي ماند و ديگر آن كه: دينداران بدون رهبري ديني نمي توانند شؤون اجتماعي, مانند: دفاع از امّت اسلامي, بر پا كردن عبادات جمعي, مانند نماز جمعه وأ را انجام دهند. امام راحل, بر اين باور بود, علتهايي كه در اين روايت بر بايستگي رهبر و حكومت ديني

ص: 7798

در جامعه ايماني بيان شده است, هميشه وجود دارد و مؤمنان در هر عصر و زماني مانند صدر اسلام, به رهبر و وليّ امر نياز دارند; زيرا آن علتها و بايستگيهايي كه سبب شد پيامبر(ص) رهبري و حاكميت جامعه را در دست بگيرد و براساس آرمانها و هدفهاي وحياني, مؤمنان را مديريت كند, چند گاهه, ناپايا و ويژه عصر پيامبر نبود. نمي توان گفت در آن روزگار جامعه به حاكم اسلامي نياز داشت, ولي در اين روزگار چنين نيازي وجود ندارد, بلكه هر زماني بخواهد چنان جامعه اي با همان هدفها, برنامه ها و ارزشهاي وحياني بر پا شود, نياز به رهبر و وليّ امر, به عنوان كارشناس دين و مسؤول پي گيري و برپا دارنده هدفها, برنامه ها و خواسته هاي وحي و سازوار با نيازهاي زمان, نياز هميشگي است, نه نياز زماني, دونِ زماني. (علل و دلايل متعددي تشكيل حكومت و برقراري (وليّ امر) را لازم آورده است. اين علل و دلايل و جهات, موقتي ومحدود به زماني نيستند; و در نتيجه لزوم تشكيل حكومت هميشگي است).17 از اين نگاه, رهبريِ ديني تابعي از دينداري و دين خواهي است و در كنار و همپاي جاودانه بودن دين, ثابت و پايدار خواهد بود; زيرا مؤمنان وقتي مي توانند به

ص: 7799

پيمانهاي اعتقادي خود, به درستي پاي بند بمانند و به برنامه ها و هدفهاي ديني خود برسند كه رفتارها و ايستارهاي اجتماعي و پيوستگيها ميان حكومت و جامعه راه بر دينداري مردمان هموار كند. اين امر نشايد, مگر آن كه حكومت نسبت به باورها و فرهنگ دينيِ مردم مسؤوليت بپذيرد و در عمل; يعني شكل دهيِ نظام و سيستمِ مديريت, تعهد نشان دهد. به اين ترتيب, مي بينيم نياز جامعه ديني به وليّ امر و رهبري ديني, با نياز آن به تشكيل حكومت در هم مي آميزد و اين, نظريه ولايت فقيه را, در هر عصر, تبيين و تفسير مي كند.پاسخ به يك پندار كساني بر اين پندارند: چون حكومت, پديده اي است دگرگون شونده و از حالي به حالي ديگر گردنده و هماهنگ با دگرساني فرهنگ و دانش و تجربه هاي اجتماعي بشر, هماره شكل جديد به خود مي گيرد, نمي توان آن را ديني دانست; زيرا اين دگرساني با پابرجايي و جاودانگيِ دين ناسازگار است. اين پندار و گمان از آن جا ناشي شده كه اينان, يا نتوانستند به خوبي بين پابرجايي دستورها و آيينهاي دين و دگرگون شوندگي خواسته هاي انسان و نيازهاي زمان, جمع كنند و يا براي توجيه اشتباه ديگر خود; يعني (نبودن تئوري حكومت

ص: 7800

در اسلام), به اشتباهي ديگر; يعني تفسيرنادرست از جاودانگي دين گرفتار آمده اند. همان گونه كه در شرح ديدگاه امام بيان شد, جاودانگي اسلام يكي از مباني تشكيل حكومت در اسلام است; زيرا وقتي باور داشتيم كه دستورها و آيينها و هدفهاي اجتماعي اسلام, بسان احكام فردي آن جاودانه و هميشگي است و نيز دانسته شد كه بدون تشكيل حكومت نمي توان آن آيينها و هدفها را پاس داشت و در زندگي به كار گرفت, به روشني بايستگي تشكيل حكومت از اصل جاودانگي شريعت زاده مي شود. اگر منظورِ اينان از ناسازگاري حكومت با جاودانگي دين, آن باشد كه اسلام براي آينده بشر روشهاي حكومتي و آيينهاي كشورداري ندارد و در اصل چنين چيزي درخور پيش بيني نيست و در هر دوره اي بشر نيازي دارد و هر نيازي با برنامه اي سازوار با آن, بايد برآورده شود و دين نمي تواند چنين روشها و آيينهايي را براي هميشه و زمانهاي آينده ارائه كند كه ممكن نيست. پس چون شكل و روش حكومت نمي تواند جاودانه باشد, با دين و وحي كه برنامه ها و آيينهايش جاودانه است, ناسازگاري دارد. در پاسخ اينان; بايد گفت: حكومت در اسلام به اين معني نيست كه اسلام روشها و شيوه ها و آيينهاي

ص: 7801

مرحله اي و زودگذر حكومتي و گونه اداره مردمان را براي همه زمانها پيش بيني و بيان كرده و حاكم اسلامي وظيفه دارِ اجرايِ آنهاست, بلكه حكومت در اسلام به اين معناست كه اسلام از ابزار حكومت براي پياده كردن خواسته ها و هدفهاي خود استفاده مي كند و چون هرگونه حكومتي نمي تواند آن خواسته ها و هدفها را پياده كند و به اجرا بگذارد, اسلام, اصول اساسي و ساختار وهويت ديني حكومت را بازشناسانده است. اما اين كه چگونه و با كدام تدبيرها و روشهاي موفقِ عملي و تجربي بايد جامعه اداره شود و عدالت اجتماعي چگونه و با چه شيوه ها و ابزارهايي برقرار مي شود, امري است بيرون ديني كه به اجتهاد و فهمِ علمي و كارشناسيِ هوشمندانه و عالمانه نياز دارد. بنابراين, دگرگوني پذيري نيازهاي مديريت و آيينهاي كشورداري, هيچ گونه ناسازگاري با جاودانه بودن اصول و هويت و كاركردهاي ديني آن ندارد.2 . جامع بودن شريعت باور به جامع بودن دين اسلام, مبناي ديگر ولايت فقيه است و نقش زيربنايي در پيدايي اين نظريه دارد. به جز دليلهاي عقلي و نگاه بيروني, آيات و روايات بر جامع بودن شريعت اسلام دلالت دارند:» (ونزلّنا عليك الكتاب تبياناً لكل شيء.)18» (اليوم أكملت لكم دينكم.)19» (ما فرطنا

ص: 7802

في الكتاب من شئ.)20 روايات در اين باره بسيار است, كه به يك نمونه بسنده مي كنيم: امام صادق(ع) فرمود:(ان الله تبارك و تعالي أنزل في القرآن تبيان كلّ شئ حتي واللّه ما ترك اللّه شيئاً يحتاج اليه العباد, حتي لايستطيع عبدٌ يقول: لو كان هذا أنزل في القرآن, إلاّ وقد أنزله اللّه فيه.)21 خداوند, بيان هر چيز را در قرآن فرو فرستاده, تا آن جا كه به خدا سوگند چيزي از نيازهاي مردمان را فروگذار نكرده, تا كسي نتواند بگويد: كاش اين در قرآن آمده بود, مگر آن كه همان را خدا در قرآن بيان فرموده است. در اصل فراگيري و جامع بودن دين همه مسلمانان اتفاق نظر دارند; اما در مفهوم, معني و دايره شمول, آراء, گوناگون است. نخست بايد ديد مراد از (دين) چيست و فراگير بودن آن, به چه معناست؟ در روشنگري هر يك از اين دو محور, ديدگاه امام, مورد نظر خواهد بود.مراد از دين وقتي گفته مي شود: دين جامع است, منظور از دين چيست؟ به ديگر سخن, متعلَّق جامع بودن را چه چيزي تشكيل مي دهد؟ امام, متعلَّق جامع بودن را دو چيز مي داند: (قرآن مجيد) و (سنّت) شامل همه دستورات و احكامي است كه بشر براي سعادت و كمال خود احتياج

ص: 7803

دارد.)22 مراد از فراگير بودن دين چيزهايي است كه به عنوان دين شناخته مي شود; يعني (قرآن) و (سنّت). (قرآن) محتواي وحياني دارد و متن خالص و اصلي دين را تشكيل مي دهد و اما (سنت) بدان, جهت دين دانسته مي شود كه پيامبر(ص) به عنوان روشنگر و تفسير كننده قرآن, آموزه اي از آن را به مسلمانان تعليم كرده است:» (وأنزلنا اليك الذكر لتبيّن للناس ما نُزّل اليهم ولعلّهم يتفكرون.)23» (ما اتاكم الرسول فخذوه و ما نهاكم عنه فانتهوا).24 از اين آيات استفاده مي شود كه مسلمان بايد هر آنچه را از پيامبر(ص) مي شنود و يا در كردار آن حضرت مي بيند, به عنوان دين و شريعت و حقايق و معارف ديني بداند. به اعتقاد شيعه, امامان(ع) پس از پيامبر روشنگر و تفسيركننده قرآن بوده اند: (لايمسّه الاّ المطهرون)25 انسانهاي پاكي كه لطائف و اسرار قرآن و حقايق و معارف قرآن را مي فهمند و فهم ايشان كامل و به دور از اشتباه است. اهل بيت پيامبر(ص) هستند, همانان كه دريچه علم و عرفان به روي آنان گشوده شده است26: (إن تتّقوا اللّه يجعل لكم فرقانا)27 امامان, بالاترين درجه تقوا را پس از پيامبر(ص) دارند. از همين روي در سخنِ پيامبر(ص), امامان(ع) به عنوان روشنگر و تفسيركننده, با

ص: 7804

قرآن برابر مي نشينند: (كتاب الله و عترتي).28 بنابراين, افزون بر وحيِ قرآن, سنّت پيامبر(ص) و سيره و سخن امامان(ع) نيز, بدان جهت كه بيان و تفسير وحي اند, متنِ دين به شمار مي آيند و قداست و حجيّت قطعي دارند. پس منظور از دين, تمامي حقايقي است كه در قرآن و سنّت, وجود دارد.» معني و تفسير جامع بودن سخن از جامع بودن دين, بستگي به اين دارد كه دانسته شود هدف از بعثت انبيا و نزول وحي چيست؟ خداوند دين را براي پاسخ به كدام نيازهاي بشري فرو فرستاده است؟ آيا بشر بايد پاسخ تمامي نيازهايش را از دين بخواهد؟ يا آن كه دين به بخشي از نيازهاي او پاسخ مي دهد و نبايد هر چيزي را از دين انتظار داشت؟ نيازهاي بشر را اين گونه مي توان تقسيم و بيان كرد: 1 . نيازهاي دنيوي. 2 . نيازهاي اخروي. نيازهاي دنيوي به نوبه خود, دو گونه اند: الف . نياز به قانون و روش, براي معنويت و كمال. ب. نياز به قانون و روش, براي زندگي. در اين كه بشر براي سعادت اخروي و نيز بهره مند شدن از كمالهاي معنوي به دين و وحي نياز دارد, نزد همگان پذيرفته است. همه متفكران ديني قبول دارند كه

ص: 7805

دين راه و روش سعادت منديِ آخرت, يعني تمامي نيازهاي آن جهاني را نشان مي دهد. همچنين, بر اين نيز اتفاق دارند كه دين, نيازهاي روحي و معنويِ بشر را پاسخ مي دهد . البته در اين بخش, دين پاره اي مسائل را در تأييد حكم عقل بيان مي كند; يعني در آن بخش از ارزشهايي كه به حسن و قبح عقلي باز مي گردد. بخش ديگر نيازهاي بشر, نياز به آيينهاي زندگي است. آموزه هايي كه با به كارگيري آنها, صلاح و سلامتِ زندگي فردي و جمعي فراهم آيد. در اين بخش, آن امور از زندگي كه در قلمرو احكامِ حلال و حرام قرار دارند, مانند: خوراكيهاي حلال و حرام, دادوستد و در آمدهاي حلال و حرام وأ يعني آن بخش از زندگي كه متعلّق تكاليف فقهي است, قلمرو دنيوي دين, تا اين مرز (احكام فقه فردي) مورد اتفاق و پذيرش همه ديدگاههاست. اما آيا چشم اندازهاي اجتماعيِ زندگي بشر, كه نماد اصلي آن حكومت و حاكميت جامعه است, در قلمرو رسالت و برنامه اسلام قرار دارد و مي توان براي چگونگي آن از دين انتظار بيانِ قانون و سخني داشت يا خير؟ اين جاست كه انديشه ها و فهمها در برابر يكديگر قرار مي گيرند و گفت وگو

ص: 7806

در تفسير جامع بودنِ دين در مي گيرد و اختلافها رخ مي نمايد. در اين باب, دو ديدگاه وجود دارد: 1 . ديدگاهي كه هدف دين را برآوردن نيازهاي معنوي و سعادت اخرويِ بشر مي داند و بر اين باور كه دين در عرصه زندگي, جز بيان حلال و حرام, جايگاهي ندارد; يعني دنيا به آن ميزاني كه به كار سعادت اخروي مي آيد يا در كار آن مزاحمت مي كند, مورد نظر دين است. دينداران در اداره امور دنيايي, بايد مانند ديگر خردمندان عالم بنشينند و با خردورزي و انديشه, دنياي خود را سامان دهند. به باور اينان, رسالت و هدفِ اصلي و جديّيِ دين, دادن برنامه سعادت اخروي است. جامع بودن دين هم, برابر با همين رسالت و هدف, تفسير پذير است, نه بيش تر: (دين در نسبت با هدف خود كامل است, نه نسبت به هر چيزي. دين جامع است نسبت به آن چيزي كه براي آن آمده, نه براي هر چيزي; جامعيت دين به اين معناست.)29 اين سخن كه جامع بودن دين بايد نسبت به هدف دين تفسير شود, امري است روشن, هيچ كس جامع بودن دين را نسبت به اموري كه خارج از هدف دين باشد, تفسير نكرده و نمي كند, بلكه براساس باور خود

ص: 7807

از هدف دين, به جامع بودن دين مي نگرد و درباره آن سخن مي گويد. قبض و بسطِ هدفِ دين در باورهاست كه سبب مي شود تفسير جامع بودن دين, قبض و بسط يابد و مرز و شمول دين كم و بيش گردد. جامع بودن دين, به معناي سياسي و اجتماعي بودن و داشتن برنامه براي برپايي حكومت ديني, از باوري بر مي آيد كه حكومت و جامعه را, مورد نظر دين مي بيند و برپايي حاكميت عدل در جامعه دينداران را از هدفهاي دين مي داند. به گمان او, كسي كه اين مؤلفه را از فرهنگ دين بيرون براند, يك هدف دين را كنار نهاده است.پس گام نخست براي دستيابي به تفسيري درست از جامع بودن دين, دانستنِ هدفهاي دين و داوري درباره آنهاست. از دو راه مي توان هدف و يا هدفهاي دين را دانست: » بررسي متون ديني. جست وجوي عقلي براي به درازا نكشيدن بحث, با توجه به آنچه پيش تر ياد شد, از هدفهاي مورد اتفاق سخن نمي گوييم و تنها از فرضيه و انگاره اي سخن مي گوييم كه اختلافي است. از تقسيم بندي گذشته دانسته شد كه دو هدف بي گفت وگوست: بيان امور معنوي مانند: پرستش, تقرّب, كمال روح وأ و ديگر

ص: 7808

برآوردن سعادت اخروي. اين دو امر را همگان از رسالت و هدف دين مي دانند. حتي آن بخش از امور دنيايي كه در سعادت اخروي به كار مي آيند و به رشد معنويت و كمال بشر ياري مي رسانند, دست كم, به عنوان اموري, درجه دوم, همگان قبول دارند. بنابراين, مدار گفت وگوها و مرز اختلاف در تعيين هدفهاي دين نيز به مسأله حكومت باز مي گردد كه آيا حكومت, هدف دين هست يا نيست؟ ديدگاه مورد بحث, كه ديني بودن حكومت را نمي پذيرد و استدلال خود را بر اين بنا مي نهد كه در اساس, دين, امور مربوط به دنيا

ص: 7809

را هدف گيري نكرده است. مديريت جامعه و تأسيس نهاد حكومت, امري دنيايي و به خود بشر سپرده شده است; زيرا ساخت دين به اموري اختصاص دارد كه انسان از درك و فهم آن ناتوان باشد و به جز از راه وحي و هدايت الهي, راهي به سوي آن نداشته باشد. تدبير و سياست اجتماع از درك و دانش بشر بيرون نيست. انسان مي تواند بدون رهنمودهاي وحي و دين زندگي جمعي خود را سياست كند و آن را به سامان آورد. در اين گونه مسائل كه بشر نيازي به هدايت از بيرون ندارد و به كمك عقل و آزمون و تجربه خويش, تواناست امور را بگذراند, نبايد از دين انتظار بيان و قانون داشته باشد و اگر هم در متون ديني از آن سخني گفته شده, برگونه قانون و دستور ديني نيست, بلكه مقوله اي است دنباله رو و غير مستقل. در اين ديدگاه, حتي تشكيل حكومت در روزگار اوليه اسلام به وسيله پيامبر(ص), يك امر اتّفاقي و بشري تفسير مي شود و حكومت پيامبر پيوندي با رسالت و شريعت آن حضرت ندارد. علي عبد الرزاق از نخستين كساني است كه درباره بيرون بودن حكومت از قملرو دين, به شرح سخن گفته است. وي پنداشته: قرآن, معتبرترين متن

ص: 7810

ديني, به موضوع سياست و حكومت نپرداخته و در آن حتي اشاره و شبه دليلي هم بر واجب بودن برپايي حكومت و عهده داريِ سياست و مديريت جامعه ديده نمي شود. اين كه متون ديني از سياست و حكومت سخني نمي گويد و اين امر به خود انسان و دريافتهاي عقلي او سپرده شده است, پنداري بيش نيست; زيرا بسياري از برنامه ها, هدفها و خواسته هاي اجتماعي دين, مانند: پياده كردن عدالت, گسترش نيكها در جامعه, جلوگيري از نادرستيها و ناراستيها و فسادها, كاربريِ احكام قضايي و مالي و آزادسازي مردمان از قيد و بندهاي دروني و بيروني (طاغوتها) وأ به روشني پيام سياسي اجتماعي دارند و دست كم, ارزشها و اصول مورد نظر دين را در باب حكومت و مديريت بيان مي كنند. همچنين (امامت) در فرهنگ شيعي تجسّم (فلسفه سياسي) اسلام است. در اين فرهنگ, امامت, الگوي رهبري و حاكميتي است كه از متن اسلام بيرون مي آيد. پيامبر(ص) در زمان حيات خويش, امام و حاكم جامعه بود و مديريت و سياست جامعه را بر وفاق آيين وحي استوار ساخت. پس از آن حضرت, امامان شيعه(ع) اين شأن را دارا بودند. در اين باره, در بخشهاي بعدي سخن خواهيم گفت. ادعاي ديگر اين ديدگاه كه سامان جامعه

ص: 7811

و مديريت انساني آن, بر عهده عقل و تجربه بشر گذاشته شده است و دين هيچ سخني در باب حكومت و سياست جامعه ندارد; زيرا دين عهده دار بيان اموري است كه از سطح عقل و دانش بشر برتر باشد, ولي حكومت امري نيست كه از فهم و تدبير بشر بيرون باشد. اين سخن نيز پذيرفته نيست; زيرا دانش بشر محكوم همه محدويتهايي است كه انسان از درك و شناخت خود و جهان دارد. درك و شناخت انسان نسبت به خود و جهان هستي, نارسا و ناكامل است. سود و زيان واقعي خود را به تمام و كمال نمي تواند بشناسد, چگونه مي خواهد براي مسير زندگي اجتماعي و مديريت كلانِ انسانها, به انتخابي صحيح و كامل دست يابد؟ اگر چه بشر با پيشرفت علمي, پاره اي علتها و هنجارهاي اجتماعي را مي شناسد; اما اين اندازه بسيار ناچيزتر از آن است كه بتوان بنيان خير و شرّ زندگي جمعي و هدفها و ارزشهاي ثابت و جاويد اجتماع و جامعه را بر آن استوار كرد. بلكه دراساس, علم و دانش, هيچ گاه چنان تواني پيدا نخواهد كرد; زيرا ارائه راه و هدف براي زندگيِ جمعي, نيازمند آگاهي كامل از استعدادها و برخورداريهاي ذاتي انسان و برپايه شناخت و بينش ژرف

ص: 7812

و گسترده از جهان هستي ممكن است. چنان دانايي و شناختي از دسترسِ دانشهاي جزئي نگر و حتي ازنگرش عقل بشري خارج است; از اين روي, مي بينيم شناختها, تئوريها و مرامنامه هاي اجتماعي, در هر روزگاري, بشر را به راهي و روشي و انتخابي مي گشانند و بسان تصويرهاي سينمايي پي درپي ناپديد مي شوند. افول مكتبها و ايسمها و فروپاشي نظامهايي كه بر پايه انديشه بشري حيات يافته و در شعاعي گسترده تر, تبديل و جابه جايي تفكر مدرنيزم به پست مدرن, گواه آن است كه بشر از كشفِ راه صحيح و جاودانه براي هميشه زندگي, ناتوان است و در اين امر, دين بايد دست او را بگيرد. به راستي اگر بشر بخواهد در زندگي جمعي خود به راهي برود كه به پو چي و بن بست نرسد و ناگزير به بازگشت نگردد, راهي است كه وحي و دين نشان مي دهد. يعني مسير جامعه و مديريت اجتماع را بر بنيان هدفها و ارزشهايي قرار دهد كه دين و وحي به او مي گويد و روشهاي علمي كه خود كشف مي كند در خدمت پياده كردن آنها در بياورد, نه آن كه هدفهاي انساني دين را در برابر اجراي روشهاي زودگذر و مرحله اي و به گمان خود,

ص: 7813

گزينشِ مديريتي سودمند (اما به واقع زيان بار) قرباني كند. 2 . در برابر ديدگاه نخست كه به طور كامل امور دنيايي, از جمله عهده داري حكومت و سياست جامعه را از قلمرو رسالت دين بيرون مي برد و آن را تسليمِ فكر و دانش بشر مي كند, ديدگاه ديگري وجود دارد كه هدف دين را فراتر از امور معنوي و اخروي مي داند. اين ديدگاه بهره مندي و سامان يابي زندگي دنيا و ساختن جامعه را بر تراز عدل و قسط, از هدفهاي دين مي شمارد و بر قلمروِ اجتماعي دين تأكيد مي ورزد. با وارد شدن امام خميني به عرصه تحليل و تفسير و روشنگري از (ولايت فقيه) و (حكومت اسلامي) اين ديدگاه به اوج رسيد و جايگاهِ اصلي آن در معرفت ديني, روشن شد. به باور امام, وحي اسلام, تنها عبادي نيست كه جز نمودنِ راه بندگي و عبوديت و بيان ثواب و عقاب اخروي به چيز ديگري نپردازد. از ديدگاه ايشان, جامع بودنِ اسلام, به معناي توجه دين به همه زواياي وجودي و همه نيازهاي مادي و معنوي بشر است; يعني هر چه را كه انسان براي دستيابي به سعادت دنيوي و اخروي نياز دارد, بيان مي كند: (اسلام, براي اين انساني كه همه چيز است;

ص: 7814

يعني از طبيعت تا ماوراء طبيعت, تا عالم الوهيت مراتب دارد. اسلام تز دارد, برنامه دارد. اسلام, مي خواهد انسان را يك انساني بسازد جامع, يعني رشد به آن طور كه هست بدهد: از حظّ طبيعت دارد, رشد طبيعي به او بدهد, حظّ برزخيت دارد, رشد برزخيت به او بدهد, حظّ روحانيت دارد, رشد روحانيت به او بدهد, حظّ عقلانيت دارد, رشد عقلانيت به او بدهد, حظّ الوهيت دارد, رشد الوهيت به او بدهد. همه حظوظي كه انسان دارد و به طور نقص است, الان نرسيده است, اديان آمده اند كه اين ميوه نارس را رسيده اش كنند.)30نسبت دين و دنيا در قراءت امام خميني دين اسلام به زندگي و چگونه زيستن انسان در دنيا نظر دارد; چرا كه در اين شريعت, دينداري و پيروي به مكان و زمان و انجام آيين عبادي, ويژه نيست, بلكه هر لحظه زندگي مي تواند عبادت و پيروي باشد و سراسر زمين مسجد و مقدس. به فرموده پيامبر(ص): (جُعلتْ ليَ الارض مسجداً.)31 براي من سراسر زمين مسجد است. از اين چشم انداز, پيوند دين و دنيا پيوندي تمام, برابر و تراز است. زمين و آسمان, ماديات و معنويات از هم جدا نيستند, بلكه زمين جامه آسماني مي پوشد و ماده با معني و دنيا

ص: 7815

با آخرت و دين با زندگي گره مي خورد. حكومت و اصلاح و سامانِ امورِ زندگي, همان اندازه والايي و پاكي دارند و انجام آنها پاداش كه ديگر عبادتها. راه رستگاري و عبادت از متن زندگي روزانه و از بستر سياست و تلاش براي حقوق فردي و اجتماعي انسانها و گسترش معنويت و عدالت مي گذرد: (اسلام ماديات را همچو تعديل مي كند كه به الهيات منجر مي شود. اسلام در ماديات به نظر الهيات نظر مي كند و در الهيات به نظر ماديات نظر مي كند.)32 ديدگاه نخست, در حقيقت با ويژه دانستن هدف دين به اعتلاي اخلاقي و به دست آوردن و رسيدن به سعادت اخروي, ساحت دين را از توجه به امور دنيا و رسيدن به سعادت دنيوي پاك مي دانست. نكته مهم و اساسي كه در اين ديدگاه, فرد گذاشته شده اين است كه آيا هر شكلي و گونه اي از زندگي و حيات كه فهم و انديشه انسان توانا به درك آن است و خواسته طبعِ بشري, با اعتلاي اخلاقي و آخرت گرويِ او سازوار است؟ در مثل خودبيني, خودخواهي وأ خواسته هاي طبيعي بشر هستند كه در شكل اجتماعي, در ستم و استبداد فردي و يا حزبي و گروهي نمود مي يابند. بي گمان

ص: 7816

چنين شكلي از زندگي, انسان را از بسياري از بهره منديهاي حيات معنوي و ارزشهاي اخلاقي باز مي دارد. در نتيجه, پياده شدن هدف دين در چنان شرايطي ناممكن خواهد بود. بدين جهت اگر اصلاح زندگي دنيوي و سامان جامعه از جهت گيري و هدف دين بيرون باشد, دين در سعادت آفريني معنوي و اخلاقي نيز توفيقي نخواهد داشت. به همين دليل مي بينيم, پيامبران, دعوتِ معنوي خود را با اصلاح و تعديل در زمينه هاي اجتماعي همراه مي ساختند.هدف اصلي دين امام خميني, هدف اصلي انبياء را هدايت و معنويت انسانها مي داند; اما چون پياده شدن اين هدف, بدون دخالت در امور دنيوي و زندگي مردمان ممكن نيست, بنيادگذاردن حكومت و برپاداشتن عدل را از وظيفه ها و هدفهاي رسالت مي شمارند, ولي وظيفه اي مقدّمي و ابزاري. از آن روي كه اصلاح دنيا شرط لازم براي اطلاح عقبي است, اصلاح دنيا نيز در قلمرو كار انبياء و هدف مقدمه اي بعثتها قرار گرفته است. (در اين كتاب شريف [قرآن], مسائلي هست كه مهمّش مسائل معنوي است و رسول اكرم و ساير انبياء نيامدند كه اين جا حكومت تأسيس كنند, مقصد أعلا اين نيست; نيامدند كه اين جا عدالت ايجاد كنند, آن هم مقصد أعلا نيست, اينها همه

ص: 7817

مقدمه است أ مقدمه يك مطلب است و او معرفي ذات مقدس حق.)33 (وقتي كه مفاد آيات شريفه را مي خوانيم, يا سيره انبياء را ملاحظه مي كنيم, مي بينيم كه آنها تمامشان يكي از كارهايي كه البته مقصد نبوده, لكن مقدمه بوده, اين بوده است كه عدالت را در دنيا ايجاد كنند. پيغمبر مي خواهد عدالت ايجاد كند, تا بتواند آن مسائلي كه دارد كه آن مسائل, انسان مي خواهد درست كند, آن مسائل را طرح كند.)34 حضرت امام, در اين كه هدف اصلي دين تعليم و تربيت و معنويت مردم است, با ديدگاهِ نخست, به ظاهر همراهي دارد. (گفتيم به ظاهر, زيرا برداشتي كه امام از امور معنوي دين داردبا برداشتي كه آنان از امور معنوي دين دارند, بسيار فرق دارد) مرز جدايي ژرف در انديشه, در ظاهر و باطن, از آن جا پيدا مي شود كه در انديشه سكولار, با اصلي ديدن معنويات, پيوند دين با دنيا و زندگي مردم به كلي گسسته مي شود, ولي در انديشه امام, پيوند دين و دنيا گسسته نمي شود, بلكه يكي اصلي و ديگري فرعي و فرع در خدمت اصل قرار مي گيرد. حيات مادي به خدمت حيات معنوي در مي آيد و دنيا خادم آخرت مي شود. از سوي ديگر,

ص: 7818

اگر دين گام به درون زندگي و دنياي بشر نگذارد و از اين راه كاستيها و محدوديتهاي معرفتيِ او را درباره زندگي و حيات جبران نكند و سازواريهاي شكليِ حياتِ مادي باحيات معنوي را به او نياموزد, و نيز خواسته هاي نادرست بشر را در جهت دهي مادي زندگي و دست اندازي به حاكميت و اقتدار اجتماعي, تعديل نكند, بي گمان بشر در سراب ماديت دنيا فرو مي افتد و معنويات از نظر او دور مي مانند. پس, دين هم, از راه تعليم و تربيت انسانهاي صالح و مصلح در زندگي بشر نقش مي آفريند و هم با بيان هدفها و ارزشها و احكامي كه مؤمنان در زندگي جمعي خود بدانها دغدغه خاطر دارند, به اجتماع و جامعه شكل مي دهد; يعني از درون و بيرون, دنياي انسانها را ديني مي كند. ايمان از درون, و عمل كردن برابر خواسته ها و آيينهاي دين از بيرون, دو عاملِ درخور و اساسي براي ديني كردن دنياي انسانها و دست يابي بشر به سعادت دنيوي و اخروي اند. اجتماع و نظام يافتنِ چنين انسانهايي در زبان وحي, (امّت) نام دارد.حكومت و ديانت چگونه مي توان باور داشت كه اسلام, هيچ توجه و نظري به حاكميت و اقتدار سياسي جامعه ندارد, حال آن

ص: 7819

كه متون ديني از نقش بسزاي حكومت در شكل گيري باورها و رفتار و روحيات و دگرگوني آنها سخن مي گويد. آموزه هاي قرآن و سنّت, كارايي و نقشِ نهاد جامعه و حكومت را بر دينداري و يا كفرپيشگي مردمان, حتي بيش از نهاد خانواده, بيان مي كند. علي(ع) مي فرمايد:(الناس با مرائهم أشبه منهم بابائهم.)35 مردم به فرمانروايان خود, مانندترند تا به پدران خود. قرآن, انسانهايي را كه به سبب حاكميت ضد ديني, نتوانسته اند بر دين و دينداري خويش پاي بند بمانند و زندگي ديني داشته باشند, چنين تصوير مي كند:(انّ الذين توفّيهم الملئكةُ ظالمي أنفسهم قالوا فيم كنتم قالوا كنّا متضعفين في الارض قالوا ألم تكن أرض الله واسعة فتهاجروا فيها فأولئك مأويهم جهنم وساءت مصيرا.)46 كساني هستند كه فرشتگان جانشان را مي ستانند, در حالي كه به خويشتن ستم كرده بودند. از آنان مي پرسند: در چه كاري بوديد؟ گويند: ما در روي زمين, مردمي بوديم زبون گشته. فرشتگان گويند: آيا سرزمين خدا پهناور نبودتا در آن مهاجرت كنيد؟ پس اينان جايگاهشان دوزخ باشد و بد سرنوشتي است. نيز قرآن, سخن انسانهايي كه به دست قدرتهاي حاكم از مسير دين خارج گشته و گمراه شده اند, چنين باز مي گويد:(وقالوا ربّنا انّا أطعنا سادتنا و كبراءنا

ص: 7820

فأضلّونا السَّبيلا.)37 و گويند: اي پروردگار ما, ما سران و بزرگان خود را فرمان برديم تا ما را از راه به در بردند. پيامبر(ص) فرمود:(صنفان من امّتي اذا صلحا صلحت أمتي و اذا فسدا فسدت أمتي, قيل: يا رسول اللّه و من هم؟ قال الفقهاء والامراء.)38 دو گروهند از امت من كه هرگاه صالح شدند, امت من صالح مي شوند و هرگاه فاسد شدند امت من نيز فاسد مي شود. گفته شد: كيانند؟ فرمود: فقيهان و حاكمان . ديني كه اين گونه اثرگذاري حاكميت و اقتدار اجتماعي را به ما مي آموزد و از پيوند مستقيم حكومت با دينداري سخن مي گويد, چگونه مي توان گفت: از اين امرِ اثرگذار و سرنوشت ساز, سخني به ميان نياورده است. و درباره آن طرح و انديشه اي ندارد. داشتن طرح و سخن, البته به اين معني نيست كه دين روشهاي جزيي و كاربردي و سيستمها و چهارچوبهاي معين و مشخص و برنامه هاي اجرايي و نظامنديهاي مديريتي جامعه را براي هميشه پيش بيني كرده; چه بي گمان, اين گونه امور برعهده خرد و تجربه بشر است. اموري عقلاني و علمي اند و مربوط به نظام عقلاني و كارشناسي همه عقلاي جهان, نه اموري ديني. سخن دين در باب حكومت, نشان دادن اصول,

ص: 7821

هدفها و ارزشهايي است كه تأثير كلّي در جامه عمل پوشاندن خواسته هاي دين دارند. در حقيقت, دين در باب حكومت يك سخن دارد و آن اجراي عدالت: (ليقوم الناس بالقسط.)39 از آن جا كه قانونها و آيينهاي الهيِ اسلام, قانونهاي عادلانه اند; زيرا از سوي خداوند عادل نازل شده اند و خداوند جز به عدل قانون نمي نهد و نيز اجراي قانونهاي عادلانه الهي به برقراري و پايداري عدل و عدالت در جامعه مي انجامد, حكومت در اسلام مجري قانونهاي عدل گستر خداوند است; يعني تدبير و سامان زندگي مردمان بر مدار عدالت خواهي به گردش در مي آيد. از همين روي, امام خميني, براي حاكم اسلامي دو شرط اساسي بيان مي كند: قانون داني و عادل بودن: (شرايطي كه براي زمامدار ضروري است, مستقيماً ناشي از طبيعت طرز حكومت اسلامي است. پس از شرايط عامه, مثل عقل و تدبير, دو شرط اساسي وجود دارد كه عبارتند از: 1. علم به قانون 2.عدالت.)40 قانون گرايي و عدالت جويي, به مانند راه و هدف در حكومت اسلامي, دو ويژگي: قانون شناسي و عادل بودن را از حاكم مي طلبد; كسي كه بينش ديني و تعادل دروني داشته باشد. قانونهاي اسلام, با فقاهت و تفقه در دين, فهم و كشف مي

ص: 7822

شوند و به همين شيوه در بستر دگرسانيهاي فرهنگي, معرفتي و ابزاري, تعبير و تفسير مي گردند و احكام دگرگون شونده و نيازهاي قانوني دانسته و پاسخ داده مي شود. بدين جهت امام راحل مي گويد: (فقه, تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است.)41 اين سخن كه تعبيري ديگر از جامع بودن دين است, باور امام را نشان مي دهد كه حكومت بازو و ابزار اجرايي قوانين و تئوريهاي اجتماعي انساني اسلام است. اين نيز روشن است كه منظور از فقه در سخن امام, قانونهاي موجود فقهي در كتابها نيست, بلكه مراد فهم فقاهتي و تعقّلي و وجود دستگاه اجتهاد و استنباط در ساختار معرفت ديني است. به ياري اين دستگاه, مي توان قانونهاي دگرگوني پذير و دگرگوني ناپذير دين را براي تعادل يافتن زندگي و جامعه به دست آورد و با واقع گرايي كامل, ابزار حكومت را در خدمت هدفهاي انسانيِ دين به كار گرفت. در اين نگاه, حكومت اسلامي يك ضرورت برهه اي و زودگذر نيست كه مقتضاي عصري و يا نسلي باشد, بلكه يك انتخاب برآمده از متن دين است. اگر بشر بخواهد. به زندگي اي قدم نهد كه عدالت و ارزشهاي تكامل دهنده انسان بر آن سايه بگسترد, بايد مباني

ص: 7823

حكومتي خود را از سرچشمه اي بگيرد كه تفسير درست و كامل از زندگي ارائه مي دهد و آن سرچشمه را در جاودانگي و جامع بودن اسلام, مي توان يافت.3 . امامت و رهبري, سمت ديني پيامبر پيش فرض ديگري كه در فهم و پذيرش نظريه ولايت فقيه نقش دارد, تصديق و باور به شأن و سمَت حكومتي پيامبر(ص) است. پيامبر(ص) بر اساس رسالت خويش, وظيفه داشته در جامعه حكومت تشكيل دهد و مؤمنان را رهبري كند. نبوت و پيامربي, به معناي ابلاغ وحي و راهنمايي مردمان, برابر رهنمودهاي وحي است. پيامبر, يعني راهنما, كسي كه راه را نشان مي دهد. ولي بشر, افزون بر راهنمايي به رهبري نياز دارد. نيازمند است به فرد يا گروه و دستگاهي كه زندگي جمعي او را سامان و سازمان بخشد و درجهت رشد و اعتلاي انسانها از نيروها و استعدادهاي آنان به گونه صحيح بهره برداري كند. اين گونه رهبري كه عهده دار رشدِ ابعاد انساني و الهي بشر است, امامت ناميده مي شود. پيامبران بزرگ هر دو سمت را دارند هم نبي و هم امام هستند. پيامبر اسلام در ميان مسلمانان, هم مبلّغ وحي بود و هم از سوي خداوند زعامت و رهبري جامعه ايماني را بر عهده داشت. در اين كه

ص: 7824

پيامبر(ص) شأن و سمت رهبري داشت و اين سمت الهي بود; يعني خداوند آن حضرت را امام و رهبر قرار داد, همه مسلمانان اتفاق رأي دارند.42 از روزگار فروپاشيِ نظام خلافت عثماني, به ويژه از نيمه قرن اخير, با نفوذ انديشه سكولاريسم در ميان پاره اي متفكران ديني در جوامع اسلامي, گروهي اين سخن را مطرح كردند كه حكومت و رهبري پيامبر(ص) در روزگار نخستين اسلام, ربطي به رسالت و دعوت ديني نداشت. پيامبر(ص) از جهت بشري و به عنوان يك انسان برگزيده مردم به امر حكومت پرداخت, نه به عنوان پيامبر و اداي وظيفه ديني. حكومت, سمت الهي آن حضرت نبود, بلكه اين سمت از جانب مسلمانان به ايشان واگذار شد. بدين جهت حكومت پيامبر در مدينه امر ديني به شمار نمي آيد و وظيفه اي بر عهده دنيداران نمي گذارد. اساس اين سخن, نظريه جدايي دين و سياست است و در حقيقت, براي كامل شدن توجيه سكولاريم ديني ابراز شده است. طرفداران اين رأي, به آياتي از قرآن استدلال مي كنند مانند:» (إنّما أنت منذر ولكل قوم هادٍ.)43 حقيقت آن است كه تو بيم دهنده اي و هر قومي هدايت گري دارد.» (فإنّما عليك البَلاغ وعلينا الحساب.)44 بر تو جز پيام رساندن نيست و حسابرسي بر عهده ماست.»

ص: 7825

(فذكّر انّما انت مذكّر. لَسْت عليهم بمُصيطر.)45 پس پند ده كه تو جز پند دهنده اي نيستي. تو بر آنان سيطره نداري. اين گروه, با استناد و تمسك به اين گونه آيات, ادعا مي كنند كه پيامبر(ص) تنها عهده دار رسالت تبليغي بوده و از سوي خداوند, هيچ گونه وظيفه اجرايي در جامعه نداشته است.46 بر هيچ ژرف انديش و اهل نظري پوشيده نيست كه در قرآن آيات ديگري وجود دارد كه رسالت و وظيفه ديني پيامبر(ص) را در جهت تشكيل امت و سامان و سازمان بخشيدنِ جامعه براساس دستورهاي وحي, به روشني و اشارت, بيان مي كند. آياتي كه در بردارنده دستورهاي اجرايي و عملي اند و بدون اجراي آن دستورها, وحي و شريعت رها و ناپايدار مي ماند, مانند آيات: جهاد47, دفاع48, صلح49, جزيه50, زكات51, قصاص52, ديات53 و حدود54, حكم پيامبر را در درگيريها و كشمكشها پذيرفتن55 و از سوي ديگر آياتي كه از مسلمانان مي خواهد در صحنه زندگي از دستورهاي خدا و پيامبر پيروي كنند56 وأ آيا اين آيات, رسالت و وظيفه اجراييِ پيامبر(ص) را در كنار رسالت تبليغي آن حضرت نمي فهماند؟ وقتي وحي قرآن, افزون بر مسائل معنوي و احكام عبادي, هدفها و احكامِ اقتصادي, حقوقي, جزايي و نظامي بيان مي كند, جز اين

ص: 7826

است كه پيامبر(ص) به عنوان آورنده و بيان كننده آن برنامه ها و فرمانها وظيفه دارد آنها را عملي و پياده سازد. در باور امام, سمت حكومت و رهبري يك سمت و شأن الهي و ديني براي پيامبر(ص) است. همان گونه كه آن حضرت از سوي خداوند سمت نبوت داشت, سمت امامت نيز داشت و حكومت آن حضرت پديده اي برخاسته از وحي و دين بود. (خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون, يعني احكام شرع, يك حكومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده است. رسول اكرم(ص) در رأس تشكيلات اجرايي و اداري جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحي و بيان و تفسير عقايد و احكام و نظامات اسلام, به اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به وجود آورد.)57 با توجه به مجموع سخنان امام, به گونه زيرمي توان بر باور ايشان استدلال كرد:1 . واجب بودن پيروي مؤمنان از پيامبر(ص) و امام(ع):(يا ايها الذين امنوا اطيعوا اللّه واطيعوا الرسول وأولي الأمر منكم.)58 اي كساني كه ايمان آورديد, از خدا فرمان بريد و از پيامبر و صاحبان فرمان. حضرت امام, از اين آيه شريفه برداشت مي كند: در آيه شريفه, پيروي از خدا و رسول خدا, از مؤمنان خواسته

ص: 7827

شده است. پيروي خدا; يعني عمل به دستورهاي شريعت و وحي كه بر پيامبر(ص) نازل شد. پس عبادت و آن احكامي كه در وحي آمده, پيروي از خداوند است. امّا پيروي از پيامبر(ص), به گونه ديگري است. عمل به احكام خدا, پيروي از فرمان پيامبر(ص) گفته نمي شود, بلكه پيروي خداست. پيروي پيامبر(ص) يعني آن كه مؤمنان پيرو دستورها و فرمانهايي باشند كه پيامبر(ص) و امام(ع) به عنوان رهبر و زمامدار جامعه اسلامي صادر مي كنند. در مثل, پيامبر(ص) امر مي كند كه همه مسلمانان بايد با سپاه اسامه به جنگ بروند. مؤمنان بايد از دستور پيامبر(ص) پيروي كنند و حق سرپيچي ندارند; زيرا خداوند حكومت و فرماندهي را به آن حضرت واگذارد. و ايشان هم برابر مصالح و تشخيص خود, به تدارك نيرو بسيج سپاه مي پردازد. مؤمنان, افزون بر آن كه بايد به دستورهاي وحي عمل كنند, وظيفه دارند كه در اين امور نيز از پيامبر و امام فرمانبري داشته باشند59. بنابراين, از آيه, سمت و شأنِ حكومتي و فرمانروايي پيامبر و امام دانسته مي شود.2 . ساختار طبيعي دين: در قراءت امام, اسلام, دين عبادت و موعظه نيست, تا گفته شود پيامبر(ص) وظيفه و شأني به جز بيان احكام و پند و اندرز ندارد, بلكه ساحت اجتماعي

ص: 7828

و راهكارهاي اجرايي و عملي, بخش اصيل و گسترده از اين دين است. اسلام, براي زندگي روزانه انسان و رفتارهاي فردي و اجتماعيِ او, برنامه دارد: داد و ستد60, ازدواج61 و طلاق62, ثروت63 و فقر64, خوراك و پوشاك65, روابط ميان انسانها66 و حقوق افراد67 وأ. مسلمانان فرا مي خواند تا امت و جامعه اسلامي تشكيل دهند68 و از آنان مي خواهد كه اجتماع خود را محكم و استوار سازند69 و از پراكندگي بپرهيزند70 و درباره كساني كه به نظم و نظام جامعه خلل رسانند, دستور پي گيري مي دهد71 و خلاصه آن كه: (ماهيت و كيفيت اين قوانين مي رساند كه براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه, تشريع گشته است.)72 ديني كه اين گونه هويت و ساختار اجرايي و اجتماعي دارد, چگونه ممكن است پيام آور آن, وظيفه تشكيل حكومت و اجرا نداشته باشد. به اعتقاد امام, بخش اجرائيات اسلام, به اندازه اي سرنوشت ساز و تعيين كننده است و به گونه اي در حياتِ دين نقش دارد كه گماردن جانشين براي پيامبر(ص) رسالت را كامل و تمام مي كند: (اگر پيغمبر اكرم(ص) خليفه تعيين نكند, (فما بلَّغت رسالته)73 رسالت خويش را به پايان نرسانده است. ضرورت اجراي احكام و ضرورت قوه مجريه

ص: 7829

و اهميت آن در تحقق رسالت و ايجاد نظام عادلانه اي كه مايه خوشبختي بشر است سبب شده كه تعيين جانشين, مرادف اتمام رسالت باشد.)74 پس, ماهيت و ساختار قانونهاي اسلام, اقتضا مي كند كه پيامبر(ص) حكومت و امامت جامعه را عهده دار باشد, تا از راه آن, بتواند خواسته ها و آموزه هاي وحي را پياده كند.3 . گماردن جانشين پيامبر(ص) براي كدام امر دين جانشين لازم دارد؟ به راستي اگر شأن و وظيفه پيامبر(ص) تنها دريافت و ابلاغ وحي باشد, چه نيازي به جانشين است؟ مگر وحي با رحلت آن حضرت پايان نيافت؟ از سوي ديگر, امامان شيعه و جانشينان

ص: 7830

بحق پيامبر(ص), ونه هيچ يك از خلفاي اهل سنّت, در دريافت و ابلاغ وحي جانشين پيامبر نبودند. پس پيامبر(ص) براي چه منظوري جانشين گمارد (به اعتقاد شيعه؟ و خلفا در چه امري خود را خليفة الرسول مي خواندند (به اعتقاد تسنن)؟ بي گمان جانشيني پيامبر در امر حكومت و اجراي احكام و پياده كردن نظامنامه هاي عملي اسلام در ميان امت, بوده است; زيرا به جز اين, فرض ديگري تصور ندارد: (وقتي خداوند متعال براي جامعه پس از پيامبر اكرم(ص) تعيين حاكم مي كند, به اين معناست كه حكومت پس از رحلت رسول اكرم(ص) نيز لازم است.)75 (زيرا مسلمانان پس از رسول اكرم(ص) نيز به كسي احتياج داشتند كه اجراي قوانين كند, نظامات اسلام را در جامعه برقرار گرداند, تا سعادت دنيا و آخرتشان تأمين شود.)76 (اين كه عقلاً لازم است خليفه تعيين كند, براي حكومت است, ما خليفه مي خواهيم تا اجراي قوانين كند.)77 نتيجه آن كه مسأله جانشيني پيامبر(ص), سمت حكومتي و اجرايي آن حضرت را الهام مي كند. تشريع اسلام مجري مي طلبد. مكتب و ديني كه حيات آدمي را آيين مند مي كند و به گونه زندگي او مي انديشد, بايد به مانند عاملِ شكل دهنده زندگي به كار گرفته شود و اگر ساحت دخالت

ص: 7831

آن به عقل و دل آدميان , ويژه شود, به آن ستم و جفا شده است. شريعت اسلام چون كاربري اجتماعي دارد, نمي تواند نسبت به ابزارهاي اجرايي جامعه بي تفاوت باشد. قانونهاي مالي و حقوقي و بسيج نيروهاي انساني به كار عقل و قلب نمي آيند, بلكه تشريع آنها براي اصلاح و سامان جامعه است. اجرا و ثمردهي آنها به نهاد حكومت و قوه مجريّه نياز دارد; چرا كه بدون آن چنين كاري ممكن نيست. (پس از تشريع قانون, بايد قوه مجريه اي به وجود آيد. در يك تشريع يا در يك حكومت اگر قوه مجريه نباشد, نقص وارد است. به همين جهت, اسلام همان طور كه جعل قوانيني كرده, قوه مجريه هم قرار داده است. (وليّ امر) متصدي قوه مجريه قوانين هم هست أ رسول اللّه(ص) مجري قانون بود.)78 به راستي اگر ماركسيزم و ليبراليزم در مرحله ذهن و فكر مي ماندند و درباره آنها به بحث و نظر بسنده مي شد و پيروان آن مكتبها حكومتهاي ماركسيتي و ليبراليستي شكل نمي دادند و نيز اگر كاپيتاليزم و سوسياليزم تئوري اقتصادِ حكومتي قرار نمي گرفت, اين مكتبها مي توانستند مركب حكومتها را رام خود كنند و بر آنها سوار شوند و عرصه سياست و اقتصادِ جهان را به كام

ص: 7832

بكشند. چنان كه امروز شاهد آنيم. مكتب اسلام, در مقايسه با مكتبهاي ديگر, نه تنها كم ندارد كه از هر جهت غناي تئوريك آن بر هر پژوهشگر و دادپيشه اي روشن است. پس به چه سبب قانونهاي اسلام, حتي در حكومتهاي جامعه هاي اسلامي, آن گونه كه بايد و شايد, حضور قانوني و تشريعي ندارد؟ بي گمان سبب آن را بايد در كوتاهي و بي مهري مسلمانان نسبت به اسلام جست. سيستماتيك نشدن تئوريهاي اسلام, بويژه در حوزه سياست و اقتصاد و در نتيجه غفلت ورزيدن حكومتهاي اسلامي از به كار گيري آنها, به گمان آن كه اسلام فلسفه سياسي و مكتب اقتصادي ندارد, اساسي ترين سبب براي انزوا و مهجور ماندن اسلام از صحنه اجرا دانسته مي شود. اگر چه در اين ميان, پاره اي از جامعه هاي اسلامي, براي اسلامي نشان دادن حكومتهاي خود, دست بالا, پاره اي احكام حقوقي و جزايي و كيفري, مانند: قصاص و ديات و حدود, آن هم به گونه خام و غير سيستماتيك, به اجرا درآوردند; اما اين اندازه, به هيچ روي, براي به صحنه آوردن اسلام و نتيجه دادن و خوش درخشيدن آن كافي نبود. البته مسلمانان, در اين ناكامي اجرايي مكتب, نقش بازدارنده و بدخواهانه استعمار غرب را, هرگز فراموش نمي

ص: 7833

كنند. امام راحل, همواره بر اين مطلب تأكيد مي ورزيد كه: (استعمارگران به نظر ما آوردند كه اسلام حكومتي ندارد, تشكيلات حكومتي ندارد. بر فرض كه احكامي داشته باشد, مجري ندارد. و خلاصه, اسلام فقط قانونگذار است. واضح است كه اين تبليغات, جزئي از نقشه استعمارگران است, براي بازداشتن مسلمين از سياست و اساس حكومت. اين حرف با معتقدات اساسي ما مخالف است.)79 در انديشه امام, نياز تشريع اسلام به اجرا كننده از متن شريعت بر مي آيد; زيرا در غير اين صورت, حقايق وحي در سعادت و بهره وريهاي همه سويه بشر ابتر مي ماند. نتيجه: اعتقاد به ساختار اجرايي اسلام و پيش بيني جايگاه (امامت) و ناگسسته بودن اسلام از حكومت, باور امام را درباره الهي و ديني بودن سمت حكومتي پيامبر(ص) و امامت و رهبري دينيِ آن حضرت, تفسير و استوار مي كند. متكلمان شيعي, بر اين باور اتفاق دارند كه سمت امامت, سمت الهي و ديني است, از جمله: » سيد مرتضي, امامت را در قلمرو افعال خداوند مي داند: (والذي من فعله تعالي هو ايجاد الامام و تمكينه بالقدر والآلات و العلوم من القيام بما فوض اليه, والنصّ علي عينه و الزامه القيام بامر الإمامة.)80 امامت, به نهادن و گماردن خداست و او قدرت و

ص: 7834

وسيله و دانش رهبري را به امام مي دهد, تا آنچه بر عهده اوست, انجام دهد و خدا امام را مي گمارد و او را به رهبري امت وا مي دارد. » نصيرالدين طوسي, امامت را مقتضاي مهرباني خداوند نسبت به بندگان در فراهم آوردن زمينه هاي هدايت آنان, مي داند: (الامام لطف فيجب نصبه علي اللّه تعالي.)81 امامت و رهبري, مقتضاي لطف و حكمت خداست, پس يابد كه خداوند امام را برگمارد. » علامه حلي, امامت را رهبري مردمان در امور ديني و دنيوي بيان مي كند و آن را برخاسته از لطف خداوند مي داند: (الامامة رياسة عامة في امور الدنيا والدين لشخص من الاشخاص نيابةً عن النبي وهي واجبة عقلاً لأنّ الامامة لطف.)82 امامت آن است كه شخص معين به نيابت از پيامبر(ص) كارهاي دنيايي و اخروي را رهبري كند و آن لازم است, زيرا رهبري مقتضاي لطف و حكمت الهي است. اگر چه در بحثهاي كلامي, پاره اي از متكلمان نسبتِ ميان نبوت و امامت را حتمي و لازم ندانسته اند83, ولي در خصوص پيامبر اسلام(ص), تمامي متكلمان مسلمان, شيعي و سنّي, به سمت امامتِ آن حضرت باور دارند و كساني كه همراهي و وابستگي ميان نبوت و امامت را رد كرده و نپذيرفته اند, چه

ص: 7835

بسا رأي آنان ناظر به جدايي خارجي باشد; يعني بعضي از پيامبران, در مقام عمل, نتوانستند رهبري و امامت مردمان را به دست بگيرند,84 همان گونه كه بعضي از امامان معصوم(ع) به سبب فراهم نشدن شرايط اجتماعي, موفق به در اختيارگيري زمامداري جامعه نشدند, ولي در هر حال منصب زمامداري را دارا بودند.4 . پايندگي امامت نزديك ترين مبني و باور كلامي كه نقش زيربنائي در فهم و پذيرش نظريه ولايت فقيه دارد, اعتقاد به پايندگي رهبري و امامت پيامبر(ص) و امامان(ع) است. از بحثهاي پيشين دانسته شد كه اسلام به دليل گستردگي و فراگيري حوزه دخالت آن در تمامي زواياي حيات آدمي, از جمله حيات اجتماعي و نيز در برداشتنِ احكام و دستورهايي كه اجرا و پياده كردن آنها نيازمند حكومت است, پيامبر(ص) و پس از آن حضرت, امامان(ع) سمت رهبري و حكومت را از جانب خداوند دارا بودند, تا از اين راه, خواسته ها و آيين شريعت را به گونه كامل در جامعه پياده كنند. اكنون, اين سخن پيش مي آيد كه آيا در روزگار غيبت لازم است همين فرايند ديني استمرار داشته باشد, يعني دين به تمام زواياي آن محقق و اجرا شود, يا آن كه در اين دوران, تنها بخش عبادي و معنوي باقي مي ماند

ص: 7836

و حوزه اجتماعي و اجراي دين رها و تعطيل مي شود؟ امام خميني(ره) مي گويد: (از غيبت صغري تاكنون, كه بيش از هزار سال مي گذرد و ممكن است صدهزار سال ديگر بگذرد و مصلحت اقتضا نكند كه حضرت تشريف بياورد, در طول اين مدت مديد, احكام اسلام بايد زمين بماند و اجرا نشود؟أ قوانيني كه پيغمبر اسلام در راه بيان و تبليغ و نشر و اجراي آن بيست و سه سال زحمت طاقت فرسا كشيد, فقط براي مدت محدودي بود؟ آيا خدا اجراي احكامش را محدود كرد به دويست سال؟ و پس از غيبت صغري اسلام ديگر همه چيزش را رها كرده است؟)85 روشن است كه گذر زمان از حوزه قلمرو دين چيزي نمي كاهد و بايد حقايق و زواياي شريعت براي هميشه پايدار و زنده بماند. بنابراين, همان گونه كه در زمان حضورِ پيامبر(ص) و امامان(ع), حاكميت و رهبري جامعه خواستِ دين و راهي براي اجرا و پياده كردن شريعت است, در زمان غيبت نيز, چنين است. تا اين مرحله از بحث, سخن در بايستگي ديني بودن حكومت بود. جاودانه و جامع بودن دين, الهي بودن سمت رهبري براي پيامبر(ص) و امامان(ع), وبايستگي پايندگي رهبريِ ايشان در دوران غيبت, ثابت مي كند كه اسلام, به حكومت نظر دارد

ص: 7837

و دلالت دارد كه (حكومت اسلامي) واژه و مفهومي تحميلي, از سوي كس يا كساني, بر فرهنگِ اسلام نيست, بلكه دريافت و فهمي عقلي و تفسيري ژرف و اصيل از مجموعه عناصرِ معرفتي و حقايق دينيِ همين شريعت است. پس از مرحله اثباتِ (حكومت اسلامي) به معناي بايستگي تشكيل حكومت و اسلامي بودن آن, مرحله اثبات عهده داري حكومت توسط (فقيه) پيش مي آيد. حال كه بايد حكومت, اسلامي باشد و به خدمت هدفها و احكام دين درآيد, آيا هركسي و هرگونه حاكميّتي مي تواند اسلامي بودن و اسلامي ماندنِ آن را بر عهده گيرد؟ يا براي اين منظور رهبري و حاكميت ويژه اي لازم است و در حقيقت, همان گونه كه شريعت اسلام از به خدمت گرفتن حكومت غفلت نكرده, گماردن حاكم را نيز ناديده نگرفته است. در اين باره با طرح يك سؤال, به رأي و پاسخ امام مي پرزاديم: در زمان غيبت تشكيل حكومت بر عهده چه كسي است؟ امام, بر اين باورند, تشكيل حكومت در دوران غيبت, برعهده فقيهان و دين شناسان قرار دارد و اين همان نظريه (ولايت فقيه) است. وي, براي استدلال و استوارسازي اين باور, از دو شيوه استفاده كرده است: 1 . شيوه عقلي و نگاه بيروني به دين و حكومت 2

ص: 7838

. شيوه نقلي و دليل جويي از درون دين.شيوه عقلي در اين شيوه, امام, با صغري قرار دادن نيتجه اي كه در مباحث گذشته به دست آمد, يعني اين مطلب كه: حكومت خادم دين و به مانند ابزاري براي تحقق خواسته ها و قانونهاي اسلامي است, به اثبات (ولايت فقيه) و بايستگي عهده داري حكومت از سوي فقيه, مي رسد: (ان الحكومة الاسلامية لمّا كانت حكومة قانونية بل حكومة القانون الالهي فقط و انما جعلت لاجل اجراء القانون وبسط العدالة الالهيّة بين الناس لابد في الوالي من صفتين هما اساس الحكومة القانونية, ولايعقل تحققها الا بهما: احدهما العلم بالقانون و ثانيهما العداله, ومسألة الكفاية داخلة في العلم بنطاقه الاوسع, ولاشبهة في لزومها في الحاكم ايضاً, وان شئت قلت: هذه شرط ثالث من أسس الشروط.)86 از آن جا كه حكومت اسلامي, حكومت قانون (آن هم فقط قانون الهي) و فلسفه آن به اجرا در آمدن قانونهاي الهي و گسترش عدالت الهي در ميان مردمان است, ناگزير بايد زمامدار, دو ويژگي داشته باشد. اين دو ويژگي پايه حكومت قانون است. و جز با آن دو, خردمندانه نيست كه چنان حكومتي, شكل بگيرد و بر پا شود: 1 . شناخت قانون. 2 . عدالت. اما كارداني, كه در حقيقت, جزيي از علم به

ص: 7839

معناي گسترده آن است, بي گمان, براي حاكم ضروري است و البته مي توان گفت: كارداني شرطِ سوّمي است و از ويژگيهاي اصليِ حاكم. روشن شد كه پايه استدلال ايشان, اسلامي بودنِ حكومت است. به باور ايشان جامعه اسلامي به حكومتي نياز دارد كه با اجراي قانونهاي اسلام, دنيايي عادلانه و عاقلانه, معنويت و تربيتي سعادت مندانه پديد آورد. بي گمان, چنان حكومتي از زمامداري ساخته است كه خود تئوريسين دين باشد و فرهنگ و آيين و هدفها و ارزشهاي شريعت را دقيق و ژرف بشناسد و از مديريت و مدبريت كه براي راهبري مردمان لازم است, بهره مند باشد. اين يك مطلب روشن عقلي است, چه در غيراين صورت, شايستگي مقام اجرا را نخواهد داشت و از پياده كردن برنامه هاي اجتماعي دين ناتوان خواهد بود: (اگر زمامدار مطالب قانوني را نداند, لايق حكومت نيست; چون اگر تقليد كند, قدرت حكومت شكسته مي شود و اگر نكند, نمي تواند حاكم و مجري قانون اسلام باشد.)87 شيوه نقلي بيش ترين تكيه امام, براي ثابت كردن نظريه ولايت فقيه, بر فهم ژرف عقل از حقايق و معارف دين استوار است. در سير نوشتار, تأكيد برفهم و استنباطهاي عقلي را, كه به دريافت اين ديدگاه مي انجاميد, در انديشه خردباور ايشان شاهد بوديم.

ص: 7840

ايشان هم براي بايستگي حكومت اسلامي, به دليل عقل استناد جست و هم براي بايستگي فقيه و دين شناس بودن حاكم. از اين روي, در روش امام, استدلال و استناد به روايات و دليلهاي نقلي, راه و شيوه دوّمي است كه با آن ولايت فقيه فهميده و ثابت مي شود. وي, پس از بيان دليل عقل و كافي دانستن آن مي نويسد: (و مع ذلك دلّت عليها بهذا المعني الوسيع رواياتٌ نذكر بعضها.)88 افزون بر آن [عقل] روايات نيز, بر ولايت فقيه به معناي گسترده, دلالت مي كند كه پاره اي از آنها را يادآور مي شويم. آن گاه به بررسي روايات مي پردازد و از مجموع تحليل و نقد آنها به اين نتيجه مي رسد: (ولايتي كه براي پيغمبر اكرم(ص) و ائمه(ع) مي باشد, براي (فقيه) هم ثابت است. در اين مطلب, هيچ شكي نيست, مگر موردي دليل برخلاف باشد و البته ما هم آن مورد را خارج مي كنيم.)89 چون تلاش ما در اين نوشتار, ارائه نگاهِ بيروني و عقلي امام به موضوع بحث بود, ذكر روايات و چگونگي استدلال ايشان به آنها, از اين مجال خارج است. در پايان, اين نتيجه را يادآور مي شويم كه: اگر فقيهي, دليلهاي خاصه و رواياتي كه بر ولايت فقيه به

ص: 7841

آنها استناد مي شود, به هر دليل, چه از نظر سند يا دلالت, كافي بر اثبات مقصود نداند, همچنان نظريه ولايت فقيه, اعتبارِ استدلالي خود را به دليل عقل داراست.پاورقيها: 1 . (بحارالانوار), علامه مجلسي, ج165/74, مؤسسه الوفاء, بيروت. 2 . (ولايت فقيه), امام خميني/7 مقدمه, نشر آثار امام خميني(س). 3 . (كتاب البيع), امام خميني, ج459/2 501, اسماعيليان. 4 . (ولايت فقيه)/7 مقدمه. 5 . همان مدرك/3. 6 . همان مدرك/20. 7 . سوره (فصّلت), آيه 41 42. 8 . (الميزان في تفسير القرآن), علامه طباطبايي, ج398/17, بيروت. 9 . سوره (حجر), آيه 9. 10 . (اصول كافي), كليني, ج61/1, بيروت; (نهج البلاغه), ترجمه شهيدي, خطبه 159/158, آموزش انقلاب اسلامي. 11 . (نهج البلاغه), خطبه 233/198. 12 . (مجموعه آثار كنكره بررسي مباني فقهي امام خميني), ج10. 13 . (ولايت فقيه)/18 19. 14 . همان مدرك/31. 15 . همان مدرك. 16 . (علل الشرايع), شيخ صدوق, ج251/1, باب 182 ح9, بيروت. 17 . (ولايت فقيه)/31. 18 . سوره (نمل), آيه 89. 19 . سوره (المائده), آيه 3. 20 . سوره (انعام), آيه 37. 21 . (اصول كافي), كليني, ج59/1, ح1, بيروت. 22 . (ولايت فقيه)/21. 23 . سوره (نحل), آيه 44. 24 . سوره (حشر), آيه 7. 25 .

ص: 7842

سوره (واقعه), آيه 79. 26 . (اصول كافي), ج213/1 260 ,214 261. 27 . سوره (انفال), آيه 29. 28 . (وسايل الشيعه), شيخ حرّ عاملي, ج19/18, ح9, بيروت. 29 . (مدارا و مديريت), عبدالكريم سروش/274. 30 . (صحيفه نور), ج155/2. 31 . (بحارالانوار), ج324/16. 32 . همان مدرك, ج241/5. 33 . همان مدرك, ج156/20. 34 . همان مدرك/157. 35 . (بحارالانوار), ج46/75. 36 . سوره (نساء), آيه 97. 37 . سوره (احزاب), آيه 67. 38 . (تحف العقول), شيخ حرّاني/42, بيروت. 39 . سوره (حديد), آيه 25. 40 . (ولايت فقيه)/37. 41 . (صحيفه نور), ج98/21. 42 . (مجموعه آثار شهيد مطهري), ج281/3 و 318, صدرا. 43 . سوره (رعد), آيه 7. 44 . سوره (رعد), آيه 40. 45 . سوره (غاشيه), آيه 21 22. 46 . (الاسلام و اصول الحكم), عبدالرزاق/53 به نقل از (الخلافه والامامة), عبدالكريم الخطيب/219 , بيروت. 47 . سوره (حج), آيه 40. 48 . سوره (انفال), آيه 60. 49 . سوره (نساء), آيه 90. 50 . سوره (توبه), آيه 29. 51 . سوره (توبه), آيه 105; سوره (حج), آيه 41; سوره (نور), آيه 37. 52 . سوره (بقره), آيه 179. 53 . سوره (نساء), آيه 92. 54 . سوره (نور), آيه 2 و 4. 55

ص: 7843

. سوره (نساء), آيه 65. 56 . سوره (نساء), آيه 59. 57 . (ولايت فقيه)/17. 58 . سوره (نساء), آيه 59. 59 . (ولايت فقيه)/60. 60 . سوره (بقره), آيه 275. 61 . سوره (نساء), آيه 3 4. 62 . سوره (بقره), آيه 231 و 232. 63 . سوره (حشر), آيه 7. 64 . سوره (توبه), آيه 60; سوره (ماعون), آيه 1 3. 65 . سوره (مائده), آيه 4 5. 66 . سوره (فتح), آيه 29. 67 . سوره (مائده), آيه 49. 68 . سوره (آل عمران), آيه 104 و 110. 69 . سوره (آل عمران), آيه 103. 70 . سوره (انفال), آيه 46. 71 . سوره (حجرات), آيه 9. 72 . (ولايت فقيه)/20. 73 . سوره (مائده), آيه 67. 74 . (ولايت فقيه)/15. 75 . همان مدرك/18. 76 . همان مدرك/17. 77 . همان مدرك/14. 78 . همان مدرك/15. 79 . همان مدرك/14. 80 . (الذخيرة), سيد مرتضي/419, انتشارات اسلامي, وابسته به جامعه مدرسين. 81 . (تجريد الاعتقاد), خواجه نصيرالدين طوسي/221, تحقيق حسيني جلالي, اسلامي. 82 . (الباب الحادي عشر), علامه حلي/39, تحقيق دكتر مهدي محقق, آستان قدس رضوي. 83 . (الرسائل العشر), شيخ طوسي/111 114, انتشارات اسلامي. 84 . (ولايت فقيه زير بناي حكومت اسلامي), آيت اللّه جوادي

ص: 7844

آملي/108. 85 . (ولايت فقيه)/19. 86 . (كتاب البيع), امام خميني, ج464/2 465. 87 . (ولايت فقيه)/38. 88 . (كتاب البيع), ج467/2. 89 . (ولايت فقيه)/211. عباس مخلصي

ص: 7845

مباني ولايت فقيه از منظر امام خميني (ره) (1)

19 چكيده: انديشه سبز و سرزنده امام خميني(ره) در تاريخ، ماندگار وجاويدان است. گفتار و رفتار آن عزيز سفركرده، سمبل و الگوبراي همه انسانها مي باشد; زيرا آموزه ها و افكار بلندفرهيختگان مختص ملت، گروه و جغرافيايي خاص نمي باشد، بلكه شجره طيبه «سنت» آنان بر سرهمه جهانيان سايه افكنده است. منش و انديشه هاي سياسي، فقهي و اجتماعي امام راحل نيز، چراغ پرفروغ محفل همه انسانها بوده ومنحصر به زمان و مكان خاص نيست; زيرا تمام گفتار و رفتار او، از چشمه جوشان و اقيانوس بيكران معارف بالنده و پوياي دين سرچشمه گرفته است، كه خورشيددين هرگز غروب نمي كند. از اين رو است كه مقام معظم رهبري(دام عزه) فرمود: «امام خميني يك حقيقت هميشه زنده است.» از سوي ديگر «سنت»برخي از بزرگان، از اصول پذيرفته جامعه به حساب آمده و رعايت آن بزرگترين نقش را در ايجاد جامعه هدف مند و ضابطه پذيردارد، چنان كه گفتار و منش معصومان(عليهم السلام) داراي چنين ويژگيها مي باشد. بر اساس جاودانگي «سنت» امام راحل است كه رهبر حكيم وژرف انديش، حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي» سال 1378 رابه نام سال آن امام همام و فرزانه، اعلام نموده و دولت ومردم ايران را به بهره گيري از «سنت» امام فراخوانده است، تامنش و گفتار او در جاي جاي جامعه و زندگي مردم

ص: 7846

حضور داشته باشد. ترديدي نيست كه گفتار و رفتار امام يكي از عوامل مهم پيروزي انقلاب اسلامي بوده، كه حفظ آن نيز با الگو قرار دادن«سنت» امام، امكان پذير است. يكي از ميراث هاي گران سنگ امام راحل، حكومت ديني مبتني برولايت فقيه مي باشد، كه ضرورت دارد، در خصوص «مشروعيت ولايت فقيه» بحث شود، زيرا ولايت فقيه يكي از اركان نظام بوده ومشروعيت حكومت منوط به حاكميت ولي فقيه مي باشد. جاي ترديدنيست كه امام از طرفداران مبناي مشروعيت الهي ولايت فقيه است،چنان كه منش و گفتار او دال بر اين واقعيت بوده و اين ازمحكمات گفتار او است. اما اهتمام امام به راءي مردم و برخي ازكلمات او سبب شده است، تصور شود: امام از ديدگاه مشروعيت الهي ولايت فقيه به مشروعيت مردمي ولايت فقيه عدول كرده است. اين نوشتار مي كوشد، مبناي امام را در اين خصوص تبيين كند. براي روشن شدن ديدگاه امام دو مبناي عمده در خصوص مشروعيت ولايت فقيه كه با عنوان «مشروعيت الهي و مردمي» ياد مي شود، بايدتبيين گردد، تا نظر نهايي امام روشن شود. تفسير ديدگاه امام خميني(ره) در خصوص مشروعيت ولايت فقيه ضروري مي نماياند كه بحث را در محورهاي زير پي گيريم: الف- همگرايي دين و سياستيكي از مباني عمده در خصوص مشروعيت حق حاكميت رهبر، نظريه مشروعيت الهي است. مشروعيت الهي بعد از اثبات دخالت دين درحكومت، قابل

ص: 7847

طرح است. براساس تز جدا انگاري دين از سياست، دين در سياست، دخالت نكرده و مردم با بهره گيري از عقل به گزينش رهبري پرداخته و مشروعيت رهبري از طريق راءي مردم به وجودمي آيد. در عصر حاضر، امام راحل پرچ مدار پيوند دين و سياست مي باشد،كه ضرورت تشكيل حكومت مبتني بر ولايت فقيه را مطرح كرده; باوردارد كه دين با سياست رابطه دارد: «فمن توهم ان الدين منفك عن السياسه فهو جاهل و لم يعرف الاسلام و السياسه» امام در خصوص همگرايي دين و حكومت به آيات،روايات و عقل استدلال مي كند. از سوي ديگر او تز جدايي دين ازسياست را شعار استعمارگران تاريخ مي داند، كه بنيانگذاران آن در ابتدا بني اميه و بني عباس بوده و امروزه، استكبار پرچمدارآن مي باشد. نگرش امام در خصوص رابطه دين و سياست، با مباني انديشوران شيعه و سني هم خواني دارد; چنان كه ابن حزم الاندلسي در خصوص همگرايي دين و سياست ادعاي اجماع كرده است. در روايات نيز به پيوند دين و سياست اشاره شده است. براي ايجاد جامعه ضابطه مند، اجراي قوانين و اخذ ماليات و...احتياج به حكومت مي باشد; از اين رو خردمندان بر تشكيل حكومت اتفاق نظر دارند. بعد از اثبات همگرايي دين و سياست، اين سوال مطرح مي شود: در جامعه ديني، حق حاكميت سياسي رهبري از آن كيست و مشروعيت آن از سوي چه كسي و

ص: 7848

يا كساني به وجود مي آيد؟ ب- لزوم مشروعيتيكي از مباحث قابل طرح اين است: اصولا چرا حاكميت سياسي حاكم نيازمند مشروعيت است؟ در پاسخ بايد گفت: اين حق طبيعي انسانهاست كه بر سرنوشت خود حاكم باشند، همان طوري كه بر اموال خود حاكميت دارند. و اين اصل عقلايي است كه احدي بر ديگري ولايت نداشته باشد. از ديدگاه اسلام نيز حق حاكميت مطلق، مخصوص خداوند است; كسي بر ديگري حق حاكميت ندارد; مگر به اذن خداند (ان الحكم الا لله)، (له الخلق و الامر)امام علي(ع) خطاب به فرزندش امام حسن(ع) فرمود:«لا تكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا». انديشمندان اسلامي نيز براين اصل تصريح كرده اند. امام راحل فرمود: «ترديدي نيست كه بر طبق اصل اولي، حكم احدي درباره ديگري نافذ نيست، چه آن حكم «حكم قضائي» باشد و چه غير آن... آنچه عقل بدان حكم مي كند اين است كه حكم خداوند در حق بندگانش نافذاست چرا كه او مالك و خالق آنها بوده و هرگونه تصرف و دخالتي دركار آنها، تصرف در ملك و سلطنت خود اوست...» از آنجايي كه بشر مدني بالطبع است، نيازمند جامعه قانونمند مي باشد كه بايدبر اساس حكومت اداره شود و تشكيل حكومت نيز نوعي حاكميت وحكمراني را مي طلبد. از سوي ديگر حاكميت و اقتدار سياسي بايد مبتني بر وجاهت قانوني و شرعي باشد. در اين جا يكي از اساسي ترين سوالها مطرح مي شود

ص: 7849

كه: اين مشروعيت و وجاهت قانوني ازكجا به وجود آمده ومنشا و ملاك آن چيست؟ صاحبان انديشه در جواب اين پرسش هر كدام تئوريهايي را بيان كرده اند كه در اين نوشتار تحت عنوان زيربيان مي شود: ج- مباني در خصوص منشا و ملاك مشروعيت در خصوص منشا و ملاك مشروعيت حكومت، مباني مختلف وجود دارد كه جهت رعايت اختصار به برخي از آنها اشاره مي شود: نظريه عدالت: براساس اين ديدگاه اگر حكومتي براي عدالت تلاش كند، مشروع ومنشا آن عدالت مي باشد. نظريه قهر و غلبه: طرفداران اين نظريه باور دارند كه هركسي به بهره گيري از زور،حكومت را به دست گرفت، حق حاكميت براي او به وجود مي آيد.شماري از نخبگان اهل سنت بر اين باور مي باشند. نظريه طبيعي و فطري: عده اي عقيده مند هستند، كه انسان طبيعتا فرمانبر و اطاعت پذيرمي باشد و منشا مشروعيت از طبيعت انسان سرچشمه مي گيرد. ارسطواز باورمندان همين مبناست. نظريه قرار داد اجتماعي: عقيده مندان اين نگرش، مشروعيت حكومت را ناشي از قراردادي مي دانند كه بين مردم و رهبر به وجود مي آيد. بر اساس اين ديدگاه، رهبر در برابر مردم وظايفي دارد و مردم نيز در برابررهبر تعهد و وظايفي دارند. ژان ژاك روسو، از طرفداران اين نظريه است. نظريه مشروعيت الهي: براساس اين نظريه، خداوند حاكم مطلق بر تمام هستي بوده،منشا و معيار مشروعيت حكومت از خاستگاه او سرچشمه مي گيرد.

ص: 7850

نظريه اراده عمومي: بر اساس اين نظريه، منشا و معيار مشروعيت حكومت، خواست مردم مي باشد. نقد و بررسي همه اين مباني فرصت ديگري را مي طلبد. از سوي ديگربراي تبيين انديشه امام درخصوص مشروعيت ولايت فقيه، نياز به بررسي همه اين ديدگاه ها نيست. آنچه كه در حوزه انديشه و تفكرسياسي اسلام، قابل تحليل است، دو ديدگاه عمده مي باشد كه باعناوين «مشروعيت الهي» و «مشروعيت مردمي» حكومت، يادمي شود; كه اين نوشتار همين دو ديدگاه را مورد تحليل قرارمي دهد: يكم- ديدگاه مشروعيت الهي يكي از مباني عمده در خصوص مشروعيت حاكميت سياسي حاكم اسلامي،مبناي مشروعيت الهي است، كه از آن به عنوان: «ديدگاه انتصابي»، نيز تعبير مي شود. نظريه پردازان اين منظر براين باور هستند كه شارع در زمان غيبت نسبت به رهبري جامعه سكوت ننموده و به بيان ويژگيهاي رهبر هم اكتفا نكرده است، بلكه همانند زمان حضور معصوم(ع)، به گماردن رهبري پرداخته است. بااين تفاوت كه در زمان حضور، افراد معيني را به رهبري گمارده است; اما در زمان غيبت فقيهان واجد شرايط را به طور عام به سرپرستي مردم منصوب كرده است. براساس اين مبنا، اصل مشروعيت حاكميت حاكم، از سوي معصوم(ع)با اذن خدا به وجود آمده و مردم در اصل مشروعيت آن، نقش ندارند. اكثريت قريب به اتفاق صاحبان انديشه شيعي برهمين باورهستند; كه به بيان ديدگاه برخي از آنان اشاره مي شود: مرحوم شيخ مفيد (م: 413( فرمود:

ص: 7851

«اجراي حدود و احكام انتظامي اسلام، وظيفه «سلطان اسلام» است كه از جانب خداوند منصوب گرديده اند، مي باشد. و امامان نيز اين امر را به فقهاي شيعه تفويض كرده اند، تا در صورت امكان،مسئوليت اجرايي آن را بر عهده گيرند...» مرحوم محقق كركي (م:940( مي نويسد: «فقهاي شيعه اتفاق دارند كه فقيه عادل امامي داراي شرايط فتوا، كه از آن به مجتهد در احكام شرعي تعبيرمي شود، نائب از امامان معصوم(عليهم السلام) است در همه اموري كه نيابت در آن دخالت دارد...» مرحوم صاحب جواهر (م: 1264(مي نويسد: «بل لولا عموم الولايه لبقي كثير من الامور المتعلقه بشيعتهم معطله فمن الغريب وسوسه بعض الناس في ذلك بل كانه ماذاق من طعم الفقه شيا و لا فهم من لحن قولهم و رموزهم امرا و لاتامل المراد من قولهم: ني جعلته عليكم حاكما، قاضيا، حجه وخليفه و نحو ذلك مما يظهر اراده نظم زمان الغيبه لشيعتهم في كثير من الامور الراجعه اليهم.» فقيهاني مانند مرحوم نراقي(م: 1245(، محقق حلي (م: 676(، ميرفتاح حسيني مراغه اي (م:1250( و محقق اردبيلي(م: 993(... از باورمندان مشروعيت الهي ولايت فقيه هستند. امام راحل نيز بر همين باور است. چنان كه امام بعد از بررسي دليل نقلي و عقلي ولايت فقيه، اظهار مي دارد:«تتحصل مما مر ثبوت الولايه للفقها من قبل المعصومين: في جميع ما ثبت لهم الولايه فيه من جهه كونهم سلطانا علي الامه...» ازآن

ص: 7852

چه گذشت به اين نتيجه مي رسيم: از سوي معصومان(عليهم السلام) براي فقيهان ولايت ثابت است، ازآن جهت كه آنان سلطان بر امت بوده اند. مشروعيت ولايت فقيه از منظر امام راحل را مي توان به عنوان نظريه سوم با عنوان: «مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي» نيز،طرح كرد; ولي از آنجا كه مقبوليت مردمي در اصل مشروعيت، دخالت ندارد، از اين رو مبناي امام همان نگرش مشروعيت الهي است. براين اساس، از ديدگاه امام با عنوان مشروعيت الهي ياد مي شود. مشروعيت ولايت فقيه از ديدگاه امام بر دو ويژگي طرح شده است كه اين دو ويژگي نشان دهنده تفاوت مبناي امام با مباني برخي ازصاحبان فكر ديگر مي باشد. اين دو ويژگي عبارتند از: 1- مشروعيت الهي 2- مقبوليت مردمي. امام مانند صاحب جواهر، مرحوم نراقي و... از باورمندان مبناي مشروعيت الهي است. از سوي ديگر امام مقبوليت مردمي ولايت فقيه را طرح كرده است، كه اين عنصر در انديشه برخي از فقها ناديده گرفته شده است. از اين رو مباني آنان در چگونگي تعيين ولي فقيه از ميان فقهاي واجد شرايط، دچار مشكل شده و در تزاحم ولايت فقها، راه حل مناسب ارائه نداده اند. امام خميني(ره) به عنوان فقيه ژرف انديش، به جايگاه مردم درشكل گيري حكومت و گزينش رهبري آن، توجه خاص نموده است تا آنجاكه فرمود: «در اينجا (ايران) آراي ملت حكومت مي كند. اين جاملت است كه حكومت

ص: 7853

را در دست دارد و اين ارگانها را ملت تعيين كرده و تخلف از حكم ملت براي هيچ يك از ما جايز نيست.» هموفرمود: «از حقوق اوليه هر ملت است كه بايد سرنوشت و تعيين شكل نوع حكومت خود را در دست داشته باشد.» امام خميني(ره)بارها به مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي ولايت فقيه اشاره نموده است. چنان كه در حكم نخست وزيري آقاي مهندس بازرگان نوشت: «مادولت تعيين كرديم، به حسب آن كه، هم به حسب قانون، ما حق داريم و به حسب آراء ملت كه ما را قبول كرده است، آقاي مهندس بازرگان را مامور كرديم كه دولت تشكيل بدهد; دولت موقت.»«من ايشان (مهندس بازرگان) را حاكم قرار دادم يك نفر آدمي هستم كه به واسطه ولايتي كه از طرف شرع مقدس دارم ايشان راقرار دادم...» همچنين امام در زماني كه براي تشكيل شوراي انقلاب صادر نمود، فرمود: «به موجب حق شرعي و بر اساس راءي اعتماد اكثريت قاطع مردم ايران، كه نسبت به اين جانب، ابرازشده است، در جهت تحقق اهداف اسلامي، شورايي به نام شوراي انقلاب اسلامي مركب از افراد با صلاحيت مسلمان و متعهد و مورد وثوق موقتا تعيين شده و شروع به كار خواهد كرد...» در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به مقبولات مردمي ولايت فقيه، اشاره شده است. از عبارات امام به خوبي استفاده مي شود كه امام در كنار

ص: 7854

ولايت شرعي فقيه، مقبوليت مردمي را در نظر دارد. بي ترديد اگر راءي مردم در تعيين رهبري نقش نداشت، امام مقبوليت مردمي را مطرح نمي كرد. طرح مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي ولايت فقيه از سوي امام، برخي از شبهات و پرسشها را نيز به وجود آورده است كه به چند مورد آن اشاره مي شود: 1- آيا بين مشروعيت الهي ولايت فقيه و مقبوليت مردمي آن، نوعي تنافي نيست؟ زيرا مشروعيت الهي حاكي از عدم نقش مردم در گزينش رهبري است،و حال آن كه مقبوليت مردمي نشان دهنده، نقش مردم در گزينش رهبري است؟ 2- معناي مقبوليت مردمي چيست؟ 3- اصولا از ديدگاه امام، مردم چه نقشي در گزينش رهبري دارند؟براي جواب پرسشهاي فوق در زمينه مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي، لازم است بحث را با بيان مطالب زير ادامه دهيم: از منظر امام به يك اعتبار، مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي دومرحله دارد: مرحله ثبوت: در اين مرحله شارع اصل مشروعيت را براي فقيه به عنوان حكم وضعي جعل مي كند، چنان كه امام راحل بر حكم وضعي بودن ولايت تصريح كرده است: «والولايه من الامور الوضعيه الاعتباريه العقلائيه» آيت الله معرفت نيز باور دارد كه ولايت از احكام وضعيه است. ولايت حقي است كه از سوي شرع به فقهاي واجد شرايط اعطا شده است. البته انشاء ولايت براي فقيه در حد انشاء باقي است، تا عوامل فعليت و تنجز

ص: 7855

آن به وجود آيد. جعل ولايت براي فقيه كاشف از اين است كه حق حاكميت سياسي از آن فقهاست و ديگران حق حاكميت ندارند. گرچه مردم ديگران را گزينش كنند. امام عقيده دارد كه ولايت، حق امامان معصوم(عليهم السلام) بود كه متاسفانه از آنان غصب كردند.چنان كه علي(ع) به آن تصريح كرده است. امام دردمندانه چنين مي سرايد: تا به كي اين ناكسان باشند بر ما حكمران تا كي اين دزدان كنند اين بي كسان را پاسباني عليرضا انصاري

ص: 7856

مبلغان و تهذيب نفس در انديشه امام خميني (ره)

10 چكيده: اشارهيكي از اهداف مقدس و مقاصد مهمّ انبياي حقّ، تربيت انسان و پرورش روحي و معنوي اوست. دين مبين اسلام نيز كه به زيور اكمال و اتمام آراسته شده، مي كوشد تا براي ايجاد كرامت انساني و سلامت واقعي، آدمي را از رذايل اخلاقي و امراض نفساني پاك سازد و شجره طيبه او را به رشد و بالندگي مطلوب برساند.توجه خاص و اهتمام وافر ثقلين به مسئله تهذيب نفس و تزكيه فردي و جمعي، نشانگر اهميت اين امر است. در اين مقاله سعي نگارنده بر آن است تا با الهام از نصايح گهر بار حضرت امام خميني رحمه الله در كتاب شريف «مبارزه با نفس يا جهاد اكبر»، گوشه اي از وظيفه خطير مبلغان و طلاب علوم ديني در زمينه تهذيب نفس را گوشزد كند.همراهي علم و تزكيهمهم ترين هدف بعثت رسولان الهي و والاترين آرمان اولياء رحماني، دعوت آحاد اجتماع بشري به تزكيه و تطهير نفس و نيل به خداشناسي است. در اين ميان، طايفه اي كه بيش از هر كسي مورد خطاب آن بزرگان مي باشد، طلاب علوم ديني و متوليان هدايت و ارشاد مردم هستند. قرآن كريم فلاح و رستگاري انسان را تنها در گرو پرهيزكاري و رهيدن از تاريكي شهوات مي داند: «قَدْ أَفْلَحَ

ص: 7857

مَنْ زَكّيها»(1)؛ «به راستي، هر كسي كه نفس خود را پاك نمود، رستگار شد.»هر چند در لسان حضرات معصومين عليهم السلام به موضوع كسب علم و دانش توصيه فراواني شده و حتي از آن با تعابيري چون «فريضه» ياد گرديده است،(2) اما انسانِ عالِم وقتي مي تواند از شجره علم خويش ثمره مطلوب را برگيرد و ديگران را نيز از فوايد آن برخوردار سازد كه ظرف علم؛ يعني عقل و قلب خود را از هر گونه ناخالصي زدوده باشد. در حقيقت، تهذيب باطن، عالِم را به سوي عمل به علم فرا مي خواند و توجه به معنويات، آدمي را به انجام صادقانه اعمال صالح دعوت مي كند و همين كردار شايسته موجب مي گردد تا سخنان و كلمات پاكيزه رفعت يابد و به سوي حق و حقيقت پَر كشد: «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصّالِحُ يَرْفَعُهُ»(3)؛ «كلام پاكيزه به سوي او بالا مي رود و عمل شايسته آن را رفعت مي بخشد.»چنانچه علم در سينه پاك و مهذَّب واقع نشود و علم و تزكيه با هم همراه نگردند، نتيجه ارزشمندي عايد انسان نمي شود و چه بسا وجود آدمي را به شاخ و برگ شيطاني بارور نمايد و به شجره خبيثه مبدّل سازد:«علم وقتي در اين مركز خبيث (نفسِ تزكيه نشده) وارد شود، شاخ و برگ خبيث به

ص: 7858

بار آورده، شجره خبيثه مي شود.»(4)مشكل و بزرگ رابه شكل خوبي به انجام رسانند:«كسب فضايل و مكارم انساني و موازين آدميت از تكاليف بسيار مشكل و بزرگي است كه بر دوش شما است. گمان نكنيد اكنون كه مشغول تحصيل علوم شرعيه مي باشيد و فقه كه اشرف علوم است، مي آموزيد، ديگر راحتيد و به وظايف خود عمل كرده ايد.»(5)تهذيب نفس مي باشد، اين علوم را فرا مي گيريد.»(8)(7)(6)كنيد.»نقش عالمان ربّاني در تهذيب نفسخداوند متعال هدف از برانگيختن رسولان الهي در جامعه را تلاوت آيات و نشانه هاي حق و تزكيه و تعليم انسانها معرفي كرده است: «هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الاْءُمّييّنَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ اياتِهِ وَيُزَكّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَالْحِكْمَةَ»(9)؛ «او كسي است كه در ميان امّيها پيامبري را از ايشان برانگيخت تا نشانه هايش را براي آنها بخواند و آنان را پاك سازد و كتاب و حكمت را بديشان بياموزاند.» در اين آيه شريفه، تزكيه بر تعليم مقدم شده است و گوياي آن است كه تعليم كتاب و حكمت بايد مبتني بر تهذيب نفوس باشد.نكته مهم ديگري كه در آيه وجود دارد، نقش مهم مربي الهي در سير و سلوك الي اللّه و نيل به اخلاق و آداب معنوي است. همان گونه كه فراگيري علوم كسبي يا نظري نيازمند استاد مجرّب و داناست، وصول به معارف

ص: 7859

حقّه دين و فضايل انساني نيز تنها در پرتو راهنمايي مربيان روحاني و هدايت عالمان ربّاني ميسّر است:«چطور شد علم و اصول به «مدرّس» نياز دارد، درس و بحث مي خواهد. براي هر علم و صنعتي در دنيا استاد و مدرّس لازم است، كسي خودرو و خودسر در رشته اي متخصص نمي گردد، فقيه و عالم نمي شود، ليكن علوم معنوي و اخلاقي كه هدف بعثت انبياء و از لطيف ترين و دقيق ترين علوم است به تعليم و تعلّم نيازي ندارد و خودرو و بدون معلم حاصل مي گردد؟!»(12)(11)(10)شدم.»حضرت امام رحمه الله در اين موضوع به معرفي الگويي كامل پرداخته، امام علي بن ابيطالب عليهماالسلام را بهترين اسوه كمال مي داند و به طلاب محترم سفارش مي نمايد كه زندگاني سرشار از زهد و تقوا، فتوّت و طهارت، و صداقت و مجاهدت آن حضرت را سرلوحه خويش قرار دهند و با تأسي به سيره آن امام همام عليه السلام به خودسازي و تطهير قلب از محبت دنيا كه رأس همه گناهان است، قيام كنند. حضرت علي عليه السلام مي فرمايد:«أَيُّهَا النّاسُ إِيّاكُمْ وَحُبَّ الدُّنْيا فَإِنَّها رَأْسُ كُلِّ خَطيئَةٍ وَبابُ كُلِّ بَلِيَّةٍ...(13)؛ اي مردم! از دوستي دنيا برحذر باشيد كه آن سرآمد همه خطاها و درِ تمام مصيبتهاست.»زينت اهل بيت عليهم السلام باشيمبه اشارت «الْوَلَدُ سِرُّ أَبيهِ»(14)، هر فرزندي به پدر خود منسوب است

ص: 7860

و اعمال خوب او مايه سربلندي و خرسندي پدرش را فراهم مي سازد و اعمال زشت و پليد او موجب خجلت و ناراحتي پدر مي شود. در حديث است كه پيامبر اكرم صلي الله عليه وآله ، فرمود: «أَنَا وَعَلِيٌّ أَبَوا هذِهِ الاْءُمَّةِ(15)؛ من و علي پدران اين امتيم.» از اينرو، طلاب و مبلغان ديني بايد به اين مهم توجه داشته باشند كه آنها بيش از ديگران به پدران اين امت منسوب هستند و رفتار و گفتار آنان مايه شادماني و عزّت، و يا برعكس خدايي ناكرده سبب رنجش آن بزرگواران مي گردد.پس شايسته است كه هم به شريعت طهارت بخش محمدي ارج بنهيم و در مسير فقاهت كوشش كنيم و هم به ولايت معرفت بخش علوي توجه نماييم و بر صراط مستقيم تهذيب و طهارت گام نهيم؛ هم از تنزيل بهره مند شويم، هم به تأويل دين معرفت يابيم؛ عقلمان را با ضياي خورشيد شريعت روشني بخشيم و قلبمان را با نور ولايت منور سازيم؛ با دو بال علم و تهذيب مدارج عالي كمال را بپيماييم تا زينت اهل بيت عليهم السلام باشيم و مسرّت و خوشحالي پدران شفيق امت را موجب گرديم:«شما مربوط به رسول اللّه صلي الله عليه وآله هستيد، شما با ورود به حوزه هاي علميه خود را به فقه اسلام، رسول اكرم و قرآن كريم مرتبط ساخته ايد.

ص: 7861

اگر عمل زشتي مرتكب شديد به آن حضرت برمي خورد، بر ايشان گران مي آيد. ممكن است خداي نخواسته شما را نفرين كند. راضي نشويد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله و ائمه اطهار عليهم السلام نگران و محزون گردند(16).«خصايص و بركات انسان مهذّبحضرت امام رحمه الله در بخش ديگري از سفارشات اخلاقي و معنوي خود، طلاب علوم ديني و مبلغان گرامي را به حُسن معاشرت با مردم توصيه كرده، با اعتقاد به اين معنا كه مردم عيال خدايند، متذكر مي شود كه با نظر عطوفت و مهرباني به ايشان بنگرند؛ گناه و زشتي آنان را آشكار نسازند؛ حُسن خلق و خوش رفتاري را پيشه خود نمايند؛ عالمان و صالحان را احترام گذارند و از غيبت كردن ديگران پرهيز كنند؛ جاهلان و نادانان را حرمت بنهند و با رويي گشاده با آنها برخورد نمايند:«با خلق خدا حسن سلوك داشته، نيكو معاشرت كنيد و با نظر عطوفت و مهرباني به آنان بنگريد... با بندگان خوب و صالح خدا نيكي كنيد: آنان را كه عالم اند به خاطر علمشان، كساني را كه در صراط هدايت اند به خاطر اعمال نيكشان و آنان را كه جاهل و نادان اند چون بندگان خدايند احترام نماييد؛ خوش رفتاري كنيد؛ مهربان باشيد؛ صداقت و برادري داشته باشيد؛ مهذب شويد، شما كه مي خواهيد جامعه اي را تهذيب و

ص: 7862

ارشاد كنيد.»(18)(17)پاسخ] مي گويند سلام.»چنانچه يك عالِم مهذَّب و انسان وارسته در يك منطقه يا محله اي زندگي كند، حتي اگر لفظا هم مبادرت به تبليغ نورزد، صرف وجود و حركات و سكناتش باعث هدايت مردم مي شود؛ به بيان ديگر، همچون خورشيدي است كه بدون اينكه سخني بر زبان براند، تابش انوار طهارت و پارسايي اش فروغ هدايت و بصيرت را بر جان انسانها مي افكند و گرما بخش وجود حقيقت جويان مي گردد؛ چنان كه در روايات اسلامي آمده است كه با كسي معاشرت كنيد كه نگاه كردن به او شما را به ياد خدا بيندازد. رسول اكرم صلي الله عليه وآله ، فرمود: «قالَ الْحَوارِيُّونَ لِعيسي عليه السلام : [يا رُوحَ اللّهِ] لِمَنْ نُجالِسُ؟ فَقالَ: مَنْ يَذْكُرُكُمُ اللّهَ رُؤْيَتُهُ وَيَرْغَبُكُمْ فِي الاْخِرَةِ عَمَلُهُ وَيَزيدُ في عِلْمِكُمْ مَنْطِقُهُ(19)؛ حواريون به عيسي عليه السلام گفتند: [اي روح خدا!] با چه كسي مجالست كنيم؟ پس حضرت فرمود: با كسي [همنشيني كنيد] كه ديدنش شما را به ياد خدا آورد و عملش شما را به آخرت راغب سازد و كلامش بر آگاهي شما بيفزايد.»در اعتقاد امام رحمه الله عالمِ تزكيه شده و مجاهد ميدان مبارزه با نفس چنين خصيصه اي را داراست و وجود پاكش مايه تنبه و عبرت ديگران مي باشد: «اگر عالم ورع و درستكاري در يك جامعه يا شهر و استاني زندگي

ص: 7863

كند، وجود او باعث تهذيب و هدايت مردم آن سامان مي گردد، اگر چه لفظا تبليغ و ارشاد نكند. ما اشخاصي را ديده ايم كه وجود آنان مايه پند و عبرت بوده، صرف ديدن و نگاه به آنان باعث تنبّه مي شد.»(20)سخن آخربهترين وقت براي تهذيب نفس، هنگام جواني است؛ زيرا قلب جوان از لطافت بيشتري برخوردار است و به بيان احاديث همچون صفحه سپيدي است كه آماده دريافت نور هدايت و يا پذيرش ظلمات گمراهي مي باشد. امام باقر عليه السلام فرمود: «ما مِنْ عَبْدٍ إلاّ وَفي قَلْبِهِ نُكْتَةٌ بَيْضآءُ فَإِذا أَذْنَبَ ذَنْبا خَرَجَ فِي النُّكْتَةِ نُكْتَةٌ سَوْدآءُ فَإِنْ تابَ ذَهَبَ ذلِكَ السَّوادُ وَإِنْ تَمادي فِي الذُّنُوبِ زادَ ذلِكَ السَّوادُ حَتّي يُغَطِّي الْبَياضَ فَإِذا غُطِّيَ الْبَياضُ لَمْ يَرْجِعْ صاحِبُهُ إِلي خَيْرٍ أَبَدا؛(21) هيچ بنده اي نيست مگر اينكه در قلبش نقطه سفيدي وجود دارد. پس هر گاه گناهي را مرتكب شود، در آن نقطه سپيد، نقطه اي سياه خروج مي كند. اگر توبه نمايد، آن سياهي برطرف مي شود و اگر به گناهان خود ادامه دهد، آنقدر آن سياهي زياد مي شود كه تمام سفيدي قلب را مي پوشاند. پس زماني كه همه آن سپيدي پوشانده شد، ديگر صاحب آن قلب به نيكي راه نمي يابد.»امام راحل رحمه الله در اين باره مي فرمايد: «اگر در جواني به فكر اصلاح و ساختن خود نباشيد،

ص: 7864

ديگر در پيري كار از كار گذشته است. تا جوانيد فكري كنيد، نگذاريد پير و فرسوده شويد. قلب جوان لطيف و ملكوتي است و انگيزه فساد در آن ضعيف مي باشد. ليكن هر چه سن بالا رود، ريشه گناه در قلب قوي تر و محكم تر مي گردد، تا جايي كه كندن آن از دل ممكن نيست.»(22)چگونه مي توانيد خود را بسازيد و مهذّب كنيد؟.»(23)كنيد.»(25)(24)مي برند و آن پاداشِ كسي است كه پاك باشد.»«خداوند متعال... به نسل جوان روحاني و دانشگاهي و به عموم مسلمانان توفيق خودسازي، تهذيب و تزكيه نفس عنايت فرمايد.»)1)26. شمس2/.9. ر.ك: مشكاة الأنوار، ص135 و مستدرك الوسائل، ج17، ص3.249. فاطر4/.10. مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص5.28. همان، ص6.29. همان، ص7.30. مجموعة ورّام، ج1، ص59. «دشمن ترين دشمنان تو، نفس تو است كه در خودت قرار دارد.»8. اصول كافي، ج2، ص9.105. جمعه10/.2. مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص11.32. همان: «كرارا شنيده ام سيد جليلي، معلم اخلاق و معنويات استاد فقه و اصول، مرحوم شيخ انصاري رحمه الله ، بوده است.»12. مكارم الأخلاق، ص13.8. تحف العقول، ص14.215. كشف الغمه، ج2، ص65: «فرزند، سرّ پدرش مي باشد.»15. علل الشرائع، ج1، ص16.127. مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص49 17.48. همان، ص43 18.42. فرقان19/.63. بحارالانوار، ج71، ص20.189. مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص27 21.26. وسائل الشيعه، ج15،

ص: 7865

ص303 والإختصاص، ص22.243. مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص61 23.60. همان، ص24.60. همان، ص25.63. طه26/.76. مبارزه با نفس يا جهاد اكبر، ص46. علي نعيم الدين خاني

ص: 7866

متن سؤال حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني از حضرت امام (ره)

3 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم - پدر عزيز و مراد بزرگوارم، پس از عرض سلام: 1- يكي از مسائل بسيار مهم كه بعد از جنابعالي (خدا آنروز را نياورد) موجب موضعگيريهاي مختلف فرزندان انقلاب و افراد گوناگون و محققين و احيانا اختلاف آنها مي گردد برداشت هاي گوناگون سياسي و غيرسياسي آنان از يك متن است و از اين بسيار گسترده تر از اختلاف بين متون منتشر شده حضرتعالي با آنچه بعنوان اسناد سياسي و غيره از صدا و فيلم و متنهاي دستنويس جنابعالي كه منتشر نشده و در اختيار ماست سرچشمه مي گيرد، شما بهتر از هر كس مي دانيد كه بعلل گوناگون گاهي خود شخصا و گاهي اينجانب و يا مسئولين و حتي بعض افراد معمولي پيشنهاد حذف يك قسمت و يا قسمتهائي از سخنراني ها، يا حذف و تغيير و اضافه جمله و يا جملاتي بسيار در اعلاميه ها خدمتتان عرض شده است كه حضرتعالي گاهي قبول نمي فرمائيد و گاهي هم پس از دقت دستور حذف و يا تغيير و اضافه را بدان صورت كه مايل باشيد صادر مي فرمائيد كه انجام مي گيرد حال اگر روزي تصميم بر اين گردد كه حتما مي گردد متن سخنراني ها و يا اعلاميه ها و چيزهائي از اين

ص: 7867

قبيل كه با صدا و خط حضرتعالي است منتشر گردد مسلما متن دستخط و يا متن اصلي صدا و فيلم بعنوان سند خدشه ناپذير اصل قرار مي گيرد و آنچه از زياد و كم بدانصورتي كه گذشت ولو بسيار هم مهم باشد يا كنار گذاشته مي شود و يا تحت الشعاع خط و يا متن اصلي سخنراني قرار مي گيرد و اين از مسائلي است كه بايد جدي براي آن فكري كرد. 2 - يكي ديگر از مسائلي كه خوب است حضرتعالي براي آن فكري كنيد اين است كه آنچه از حضرتعالي منتشر شده است در جرائد و صدا و سيما و حتي در بولتنها به يك صورت نيست گاهي ديده شده در روزنامه اي و يا مجله اي بعلل مختلف چه سياسي و چه غير سياسي و يا سهوا جمله و يا جملاتي از لابلاي اعلاميه ها و يا سخنرانيها در روزنامه اي آورده شده و در روزنامه ديگر نيامده است آيا كدام را بايد اصل قرار داد آن متني كه اين جمله را دارد و يا متني كه فاقد آن جمله است؟ بديهي است اين ترديد در جايي است كه دسترسي به صدا و خط حضرتعالي نيست و اينهم بسيار است چرا كه خيلي وقتها است كه صحبتهاي جنابعالي را من و يا يكي ديگر از

ص: 7868

دوستان مي نويسيم و بعد از تصويب شما به مطبوعات و غيره مي دهيم چه كسي بايد تشخيص دهد آن جمله از حضرتعالي است يا نه؟ روشن است كه گاهي تغيير و يا حذف و يا اضافه كلمه اي بطور كلي معناي جمله را تغيير مي دهد. 3 - مسئله ديگر اين است كه تكليف نامه ها و نوشته ها و پيامها و فيلم و نوارها و اشعارتان كه بطور كلي منتشر نشده است و در بايگاني دفتر موجود است را هم روشن بفرمائيد. 4 - پرونده هاي حضرتعالي در ساواك است (كه الان در اختيار وزارت اطلاعات ميباشد) و يك نسخه از آن را اينجانب در اختيار دارد لازم است به اطلاع حضرتعالي برسانم كه تنها پرونده هاي جنابعالي در سازمان امنيت شاه در تهران 48 جلد است كه تقريبا هر جلد حدود 500 صفحه مي باشد كه انتشار آن بدون شك پرده از مسائل بسياري بر مي دارد و طبيعي است كه يكي از گرانقدرترين اسناد انقلاب اسلامي است. 5 - كتاب ها و نوشته هائي كه صرفا علمي و يا اخلاقي است از ارزشمندترين كتبي است كه مي تواند زيربناي انقلاب فقهي، اخلاقي، فلسفي، عرفاني و اصولي باشد. 6 - بهره برداري و تحقيق و تحليل و نيز انتشار اسناد و نامه ها و بولتنهائي كه قبل و بعد از انقلاب به عنوان حضرتعالي

ص: 7869

و يا دفتر ارسال گرديده و هم اكنون نيز در اختيار دفتر مي باشد. دو سه نمونه از مواردي را كه باعث نوشتن اين نامه شد به عنوان ضميمه و استشهاد تقديم مي گردد. خدا يار و نگه دارتان باد. فرزند شما احمد خميني

ص: 7870

متن وصيت نامه يادگار امام

17 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيمبا اميد به رحمت واسعه حضرت حق جل جلاله و ايمان به حقانيت آنچه حضرت خاتم الانبياء محمد مصطفي صلي الله عليه و آله وسلم آورده است و با اقرار به تبعيت محض از معصومين بزرگوار بخصوص مولاي متقيان امير مومنان و خليفه بلافصل رسول اكرم صلي الله عليهما و آلهما. اينجانب احمد خميني فرزند امام خميني رضوان الله تعالي عليه در تاريخ /30 شهريور 71 هجري شمسي مطابق با /23 ربيع - الاول1413/ قمري چند سطري به عنوان وصيت مي نويسم تا به اين اصل اسلامي عمل كرده باشم. 1- وصي خود فرزندم حسن خميني را قرار دادم تا در صورت امكان به آنچه مورد نظرم است عمل نمايد انشاءالله خداوند به ايشان پاداش خير دهد. 2- مرا حتي المقدور نزديك پدر عزيزم و مراد و امامم دفن كند تا شايد به حساب حضرت امام فاتحه اي هم نصيب من سراپا گناه گردد و خداوند به خاطر آن حضرت مورد لطفم قرار دهد. 3- بعد از من كار مرقد حضرت امام با ايشان است تا به كمك و هدايت برادر عزيزم جناب حجة الاسلام آقاي انصاري كه با در نظر گرفتن تمامي جهات بهترين فرد و دلسوزترين شخص نسبت به حرم حضرت امام است كارهاي آنجا

ص: 7871

را بعد از من دنبال كند، بعد از من حسن خميني توليت آن مزار شريف را عهده دار باشد. 4- كليه اعلاميه ها و كتابها و نوشتجات حضرت امام قدس سره بعد از من در اختيار حسن خميني است كه هرگونه مي خواهد چاپ و منتشر كند و در صورتي كه وضع مالي خانواده ام خوب نباشد از درآمد آن براي گذران زندگيشان استفاده كند والا بهتر است پول حاصل از آن به فقراء و يا خرج حرم امام گردد درآمد آن مال همه افراد خانواده است، كار مؤسسه نشر امام نيز با صلاحديد حسن آنگونه كه تشخيص مي دهد است. 5 - كتابهائي كه در دفتر فرهنگي است و متعلق به من است در صورتي كه خانواده ام (فاطي) احتياج مادي داشته باشد بفروشند و پولش را در اختيار او بگذارند ولي بهتر است همه بچه ها از آنها استفاده كنند در صورتي كه نه احتياج مادي باشد و نه بچه ها از آن استفاده مي كنند به كتابخانه آيت الله العظمي آقاي نجفي سپرده شود تا طلاب از آن استفاده كنند و اگر حرم امام داراي كتابخانه شد در آنجا گذارده شود. 6- كليه اثاث منزل كه مال من است به همسرم بخشيدم، البته اثاثي كه مربوط به من است خيلي ناچيز است. 7- من شخصا در هيچ

ص: 7872

بانك و مؤسسه اي و يا شركتي و از اين قبيل وجهي ندارم و اگر مختصر پولي در بانك تعاون اسلامي دارم شهريه هاي مراجع بزرگوار قم است كه بايد صرف فقراء گردد. 8 - وجوهي كه نزد خودم است يا پول شخصي و يا وجوه شرعيه است كه جاي هر كدام مشخص و روي هر كدام نوشته شده است، اگر به پولي برخورد شد كه مشخص نبود از اموال خودم محسوب نگردد. كليه وجوهي كه سهم مبارك و يا خيرات است در اختيار رهبر بزرگوارمان حضرت آيت الله خامنه اي دامت بركاته قرار گيرد تا در موارد مقرره اش صرف گردد. 9- به فرزندان عزيزم حسن و ياسر (رضا) و علي سفارش مي كنم كه متدين و با تقوي باشند و دوست دارم در حوزه علميه قم درس ديني بخوانند و در موقعش متلبس به لباس وحانيت شوند. معتقدم اينطور بيشتر محفوظ مي مانند و سفارش مادرشان فاطي عزيزم كه زن فاضل و بسيار متديني است را به آنها مي كنم او زن عارف مسلكي است كه مورد علاقه شديد امام بود، نكند خداي ناكرده بعد از من به او كم محبتي شود، نكند خداي ناكرده صداي فرزندان نسبت به او بلند شود. او لطيف و دانا است و گوش دادن به نصايح او مسلما به نفع فرزندان است. سفارش

ص: 7873

مادرم كه جان عزيزم فداي او باد را مي كنم - او سختيها و مرارتهاي بسيار كشيده است و هميشه انيس و مونس اماممان بوده است - فرزندانم و فاطي خيلي مواظب ايشان باشند، امروز خدمت به خانم روح امام را شاد مي كند. فاطي عزيزم تو خود بهتر از همه مي داني كه دير يا زود همه رهسپار ديار آخرتيم، سعي كن زندگي عادي خود را ادامه دهي و راضي باشي به رضاي حق جل و علا. 10- بين خود و خداي خود رضايت كامل دارم كه تمام تلاشم براي تقويت اسلام و نظام و امام بوده است و از اين جهت در آرامش كامل بسر مي برم البته من هم مانند همه كساني كه درگير كارهاي مختلف مبارزاتي و سياسي هستند بي اشتباه نبودم و به اين اعتراف مي كنم ولي تنها كساني اشتباه نمي كنند كه كاري نمي كنند. در زد و خوردهاي سياسي ممكن است كارهائي انجام داده باشم كه مناسب شان امام و يا ياران امام نبوده باشد، تقاضايم از خدا و ياران امام اين است كه مورد عفوم قرار دهند. من در جهت مصلحت امام به هيچ فرد و گروهي رحم نكرده ام و خيلي ها را در اين راستا رنجانده ام كه هنوز هم از اين جهت ناراحت نيستم، از همه بخصوص مادر،

ص: 7874

فاطي، خواهرها و بچه هاشان و قوم خويشان مادري و پدري، نسبي و سببي اميد عفو و دعاي خير دارم. به حسن و برادرانش اين توصيه را مي نمايم كه هميشه سعي كنند در خط رهبري حركت كنند و از آن منحرف نشوند كه خير دنيا و آخرت در آن است و بدانند كه ايشان موفقيت اسلام و نظام و كشور را مي خواهند. هرگز گرفتار تحليل هاي گوناگون نشوند كه دشمن در كمين است. خداوندا عبد تو پيش تو مي آيد و تنها اميدش به تو است عبدي شرمگين و گناهكار او را به رحمت و بزرگواري خود ببخش يا ارحم الراحمين والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته براي من 10 سال نماز و روزه بدهيد. وصيتنامه هاي قبل از اين تاريخ فاقد ارزش است. احمد خميني - /23 ربيع الاول/ 30 /1413 شهريور1371/

ص: 7875

مثنوي انقلاب

15 1 چكيده: سربرزديم از تف طوفان كربلا جوشيد كان خون شهيدان كربلا سربرزديم و در نفس هاي و هو شديم سربرزديم و لاله صحراي او شديم از جانب مشارق روزان شب نشست سربرزديم و بيرق خورشيدمان به دست تا روز را به حال تلاطم در آوريم خورشيد را به باور مردم درآوريم امواج گر گرفته كف گشته خدا راهي شديم خيل به صف گشته خدا راهي شديم در صف طوفان نوح او ما راهيان خشم و جلودار، روح او راهي شديم روي زمين را طرف - طرف آزاد كرد، مسجد الاقصايمان هدف مي گفت پير اگر جريانيست از خدا اين انقلاب خود فورانيست از خدا مي گفت چند از آتش ما جهان رصد كنند گرد و غبار جامه دين را لگد كنند ما خويش خويش و جمله عالم برون ما دين يكسره جمود شده با سكون ما مي گفت و تازه گفتني اش گل دوانده بود بسيار گفتنيش كه ناگفته مانده بود لب بست و ما به سوز صدايش نيازمند دنيا به چشمهاي رسايش نيازمند آورد خال و سينه عاشق نمودمان آورد چشم داشت شقايق گشودمان سر برزديم از تف طوفان كربلا جوشيدگان خون شهيدان كربلا سربرزديم و پيشرو ما تمام ، تو ما بندگان بي سروپا و امام، تو ايمان ماه تصور خنديدن تو

ص: 7876

بود اصلا تمام مذهب ما ديدن تو بود اين دشت اگر نظام شقايق گرفته است از نظم مژه هاي تو منطق گرفته است سيد بلند شو! همگان آدم توئيم از بلخ تا نجف همه در پرچم توئيم گو بر دهان صبر زمانه برافكنيم تا كعبه وهابيت از كعبه بركنيم گودت را به تبفه هيجا درآوريم تا دود از دماغم تماشا بر آوريم ما انقلاب خون حسينيم تيغ را فرمانبران پير خمينيم تيغ را سربرزديم از كف طوفان كربلا جوشيدگان خون شهيدان كربلا سيد رضا محمدي

پرواز در آسمان خيال تو

در نماز پگاه رستگاري امام اوست كه ز دنياي آزمندان به گرده ناني و يك تن پوش ژنده قناعت كرد كسي كه با شب و نخلستان و چاه همدم بود صداي باد راز پر آشوب توست در گوشهاي نخلستان كه گيوسان بلند نخلها همه پريشان است در شگفتم از استقامت زمين كه راز تو در سينه دارد و از حيات و از حركت باز نمي ماند راز تو را اگر كوه مي دانست، چون كاه جويده فرو مي ريخت و مهر، مي پژمرد و ماه، مي مرد و آسمان، تو ماري مي گشت به هم فرو پيچيده هنوز دهان خشك زمين - چاه - از حيرت صبر بزرگ تو باز مانده است تو در دل شب آيا كدام مرثيه

ص: 7877

را خواندي كه شب هميشه سيه پوش است؟ سكوت، حكايت صبر شگفت توست و آسمان، اشارتي از بيكراني تو براي استقامت تو كوه هم كنايه خوبي نيست كفشهاي پاره تو آبروي اسلام است نان خشكي كه مي خوري تقواست وقتي برادرت - عقيل - از عدالت تو مي رنجد و بيت المال را كه دزدانه مهرزنان كرده اند، باز مي ستاني، معناي دقيق عدالت را مي فهمم و مي دانم، هر كه چون تو نباشد بر حق نيست عادل نيست وقتي ز خوردن انگشتي عسل حذر مي كني، دنيا را تف مي كني دنيا پيش تو از عطسه بز و كفش پاره پست تر است و آنانكه دنياي تف كرده را مي خورند پست تر از دنيايند آنك ببين كه فربهان چه ساده ز تقواي تو خطابه مي خوانند! و عثمان بن حنيف هنوز هم در جشن است كجاست شمشير خشم تو كه ديگهاي غذا را به خون بيالايد » شكوه تو برتر ز مرز انديشه است و بالاتر ز حد خيال نام كتاب زندگاني من پرواز در آسمان خيال توست تو در تن پرشور آفرينش خون گرم عدالتي هفت آسمان به احترام تو برپاست و رودها، ز اشتياق تو جاري تو در شب سياه ترديد چشم سگ هار فتنه را درآوردي ذوالفقار تو دو سر داشت يك سر، عدالت و ديگر سر، باز

ص: 7878

هم عدالت از دم تيغ تو هركس گذشت به دوزخ رفت تو عين حقيقتي تو معيار حقي اي به راههاي آسمان آشناتر از راههاي زمين! اهل كدام آسماني كه اين همه زلالي؟! اي خاك نشين! اي ابوتراب! نام تو شوق پريدن از خاك نام تو معني پرواز است نام تو را هزار بار مي خوانم و باز مي خوانم و باز مي خوانم نام تو وزن كلام من است نام تو شعر موزوني است كه از خيال و عاطفه سرشار است شعري فراتر از كلام بشر شعري رساتر از اعجاز اي آيه بزرگ خداوند! با تو راه حق، هماره يكي است و حقيقت، هميشه بي رقيب . دكتر صديقه وسمقي1

ص: 7879

مجتهد به تمام معنا

10 چكيده: اعوذ بالله من الشيطان الرجيمبسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين ولعنة الله علي اعدائهم اجمعين من الان الي قيام يوم الدين. رب اشرح لي صدري و يسر لي امري و احلل عقدة من لساني يفقهوا قولي. يك فاتحه هم براي مرحوم حاج آقا مصطفي و حضرت امام و حاج احمد آقا خوانده شود. تشكر مي كنم از آقايان از مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، خدمتشان رسيديم راجع به حالات و خصوصيات و خاطراتي كه از مرحوم حاج آقا مصطفي (رحمة الله عليه) به ياد داريم و يادمان مانده، عرض كنيم: موقعي كه از يزد آمديم قم براي تحصيل در آن روزها آشنايي ما تا اندازه اي شروع شد ولكن آن آشنايي كامل در نجف بود. حاج آقا مصطفي آدمي با استعداد و معروف بود حافظه زياد و استعداد زياد داشت. آن موقع ما همين مقدار از دور با ايشان آشنا بوديم. حاج آقا مصطفي يك روحيه گرم داشت و متواضع با مردم و با طلبه ها مخصوصا گرم مي گرفت. در نجف امام واقعا يك حالت غربتي احساس مي كرد. يك شخص غريب بود آنطوري كه بايد فضلا دورش را بگيرند نگرفتند. يك دسته اي از طلبه ها بودند يك دسته كه واقعا محصل بودند، اهل

ص: 7880

فضل بودند، پيش امام مي آمدند مي خواستند كه چيزي ياد بگيرند. يك دسته دور و بر امام آن جوانهايي بودند كه از ايران آمده بودند نجف كه دنبال جهات سياسي امام بودند. مرحوم حاج آقا مصطفي اينجا نمايش پيدا مي كند. يك جهت، جهت سياسي مرحوم حاج آقا مصطفي، يك جهت جهت فضل حاج آقا مصطفي است. مرحوم حاج آقا مصطفي در هر دو جهت كار مي كرد، هم جهت سياسي و مبارزه، هم جهت فضل و دانش و علم. اما جهت فضل مرحوم حاج آقا مصطفي (رحمة الله عليه) : واقعا يك مرد دانشمندي بود. مردي دانشمند بود به تمام معنا كه وقتي ما مي گوييم دانشمند واقعا او دانشمند بود ايشان هم از نظر فقه، هم از نظر اصول، فلسفه، ادبيات عربي و فارسي واقعا در حد بالايي بود. مجتهد در حد بالايي بودند. واقعا مجتهد به تمام معنا بودند كه در فقه و اصول مي شود بگوييم كم نظير در زمان خودش. مرحوم حاج آقا يكي از خصوصياتي كه داشت به امام خيلي علاقه داشت و نمي خواست مختصر ناراحتي براي امام پيش بيايد. يك روز گفت رفتم پيش امام، امام گفت يك نامه اي از آقاي حاج آقا مهدي حائري پسر مرحوم حاج شيخ عبدالكريم آمده، ايشان از آمريكا نامه اي براي من نوشته گفته كه اگر در

ص: 7881

كره ارض اين مطلب را از غير شما از كس ديگري مي توانستم بپرسم از شما سؤال نمي كردم. چون مي دانم كه كارتان زياد است، الان هم حال اين حرفها را نداريد، در نجف و تبعيد و غربت و اسارت هستيد، ولكن در كره ارض غير از شما را سراغ ندارم. يك عبارتي از محي الدين عربي سؤال كرده بود كه اين عبارت چه مي خواهد بگويد. خوب مي گفت كه امام اين نامه را داد دست من گفت مصطفي نگاه كن چه مي گويد. حاج آقا مصطفي سرعت در جواب داشت. مي گفت امام كه نامه را دست من داد من يك نگاه كردم گفتم اينكه چيزي نيست امام گفت چي مي خواهد بگويد گفتم كه مثلا يك مطلبي امام گفت آره همينطور است. مرحوم حاج آقا مصطفي جهات علميش انصافا در فقه و اصول در حد بالا بود و مخصوصا در رجال وارد بود. مرحوم حاج آقا مصطفي در هر دو جهت كار مي كرد، هم جهت سياسي و مبارزه، هم جهت فضل و دانش و علم ايشان هم از نظر فقه، هم از نظر اصول و فلسفه و ادبيات فارسي و عربي واقعا در حد بالايي بود. گزيده اي از خاطرات آيت الله سيد عباس خاتم يزدي

ص: 7882

مجلس در انديشه روح الله (ره)

13 چكيده:

جايگاه مجلس شوراي اسلامي از نگاه امام خميني(ره)

مقدمه: در آستانه ششمين دوره انتخابات مجلس شوراي اسلامي هستيم. اهميت و جايگاه مجلس شوراي اسلامي و نقش حضور مردم در صحنه،برهمه روشن است. هرچه ازعمر پربركت جمهوري اسلامي ايران مي گذرد،مردم متعهد و انقلابي ايران اسلامي به اهميت و نقش تعيين كننده خود در تمامي صحنه هاي انقلاب آگاه تر مي شوند و راز دوام و بقاءانقلاب خود را بهتر درمي يابند. يكي از اهداف شوم استكبار جهاني، دور كردن مردم از صحنه هاي انقلاب بوده و به انواع ترفندها متوسل شده اند ولي به لطف خداوندتبارك و تعالي ملت شريف ايران با حضور عظيم خود در صحنه هاي گوناگون انقلاب، اين حقيقت را به اثبات رسانيده اند كه از وحدت وانسجام آنان چيزي كم نشده و استكبار و مزدوران آن تا ابد حسرت گسستن اتحاد و يكپارچگي ملت ما را به گور خواهند برد. حضرت امام(ره)ضمن اشاره به وضعيت مجلس قبل از انقلاب اسلامي،نسبت به اهميت مجلس شوراي اسلامي و نقش مردم چنين مي فرمايد: «ماديديم كه اسلام و كشور ايران چه صدمات بسيار غم انگيزي ازمجلس شوراي غير صالح و منحرف از بعد از مشروطه تاعصر رژيم جنايتكار پهلوي و از هر زمان بدتر و خطرناكتر در اين رژيم تحميلي فاسد (پهلوي)خورد. چه مصيبتها و خسارتهاي جان فرسا ازاين جنايتكاران بي ارزش و

ص: 7883

نوكرمآب به كشور و ملت وارد شد. ازبعد از مشروطه هيچ گاه به قانون اساسي عمل نشده، ... اكنون كه با عنايت پروردگار و همت ملت عظيم الشان، سرنوشت كشور به دست مردم افتاده و وكلاء از خود مردم و با انتخاب خودشان بدون دخالت دولت و خان هاي ولايات به مجلس شوراي اسلامي راه يافتند و اميداست كه با تعهد آنان به اسلام ومصالح كشور جلوگيري از هر انحرافي بشود.» حضرت امام(ره)در ادامه آن مطلب مي فرمايد: «اكنون كه بحمدالله موانع رفع گرديده و فضاي آزاد براي دخالت همه طبقات پيش آمده است، هيچ عذري باقي نمانده و ازگناهان بزرگ نابخشودني، مسامحه در امر مسلمين است. هركس به مقدار توانش و حيطه نفوذش لازم است در خدمت اسلام و ميهن باشد وبا جديت از نفوذ وابستگان استعمار و منحرفان از مكتب بزرگ اسلام جلوگيري نمايند وبدانند كه مخالفين اسلام و كشورهاي اسلامي كه همان ابرقدرتان چپاولگر بين المللي هستند، با تدريج و ظرافت دركشور ما و كشورهاي اسلامي رخنه و با دست افراد خود ملتها،كشورها را به دام استثمار مي كشانند، بايد باهوشياري مراقب باشيد و با احساس اولين قدم نفوذي به مقابله برخيزيد و به آنان مهلت ندهيد.» بنابراين همه مردم در سرنوشت جامعه خويش مسوول هستند و هيچ عذر و بهانه اي از كسي پذيرفته نيست كه نسبت به سرنوشت اداره امور جامعه اسلامي بي تفاوت باشد

ص: 7884

وبي تفاوتي و كناره گيري نسبت به سرنوشت اداره امور جامعه، از گناهان كبيره محسوب مي شود. پس همه مردم بايد خود را دخيل و سهيم در اداره امور جامعه بدانند و هركسي به هراندازه اي كه توان دارد بايد نسبت به سرنوشت جامعه اسلامي تلاش نمايد و حضور تك تك مردم در صحنه هاي سياسي و اجتماعي جامعه اسلامي به عنوان يك وظيفه شرعي، عقلي و سياسي مي باشد. ومطمئن باشيم كه حضور گسترده در صحنه هاي مختلف، دشمن را نااميدو انقلاب را بيمه مي كند. اهميت و جايگاه مجلس و انتخابات را براساس ديدگاه حضرت امام(ره)طبق محورهاي زير بررسي مي كنيم: 1- وظيفه و نقش مردم در انتخابات از ديدگاه حضرت امام(ره): از ديدگاه حضرت امام(ره)جايگاه و نقش مردم درانتخابات،اساسي، حساس وتعيين كننده است. در زير وظايف مردم نسبت به انتخابات را به فهرست ذكر مي كنيم: الف- شركت فعالانه در انتخابات: حضرت امام(ره)همه آحاد ملت را به شركت درانتخابات فرامي خوانند: «وصيت من به ملت شريف آن است كه در تمامي انتخابات چه انتخابات رئيس جمهوري و چه نمايندگان مجلس شوراي اسلامي و... درصحنه باشند و اشخاصي را كه انتخاب مي كنند، روي ضوابطي باشد كه اعتبار مي شود. عدم دخالت مردم، از مراجع و علماي بزرگ تا طبقه بازاري و كشاورز و كارگر و كارمند، همه و همه مسوول سرنوشت كشور و اسلام مي باشند، چه در نسل حاضر و چه در نسلهاي

ص: 7885

آينده، وچه بسا كه در بعض مقاطع عدم حضور و مسامحه گناهي باشد كه درراس گناهان كبيره است. پس علاج واقعه را قبل از وقوع بايد كردو الا كار از دست همه خارج خواهد شد و اين حقيقتي است كه بعد ازمشروطه لمس نموده ايد و نموده ايم. چه علاجي بالاتر و والاتر از آن است كه ملت در سرتاسر كشور در كارهائي كه محول به اوست، بر طبق ضوابط اسلامي و قانون اساسي انجام دهد.» پس همه اقشار ملت در سرنوشت كشور اسلامي خود مسوول هستند. ولذا همه بايد شركت در انتخابات را به عنوان يك وظيفه شرعي وقانوني خود بدانيم و بدون هيچ گونه درنگ و مسامحه اي در صحنه هاي حساس انقلاب حضور فعال داشته باشيم و بدانيم كه اگر به خاطر عدم حضور ما در سرنوشت جامعه، ضربه اي به انقلاب وارد شود، همه ملت در پيشگاه خدا و شهداي عزيز مسوول خواهند بود. حضرت امام(ره)دراين زمينه مي فرمايد: «اگر خداي نخواسته بر اسلام يا كشور اسلامي از ناحيه عدم دخالت در سرنوشت جامعه، لطمه و صدمه اي وارد شود، يك يك تمام ملت در پيشگاه خداي قهار توانا مسوول خواهيم بود و نسل هاي آينده كه ممكن است از كناره گيري كنوني مورد هزار گونه تجاوزواقع شوند، ما را نبخشند. يكي از وظايف مهم شرعي و عقلي مابراي حفظ اسلام و مصالح

ص: 7886

كشور حضور در حوزه هاي انتخابيه و راي دادن به نمايندگان صالح و كاردان و مطلع بر اوضاع سياسي جهان وسايرچيزهايي كه كشور به آنها احتياج دارد، مي باشد و مجلس محتاج به متخصصين رشته هاي مختلفي است كه كشور احتياج به آنها دارد.» و در اصل ششم قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران چنين آمده است: «در جمهوري اسلامي ايران امور كشور بايد به اتكاء آراء عمومي اداره شود، از انتخابات، انتخاب رئيس جمهور، نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، اعضاي شوراي اسلامي و نظاير اينها يا از راه همه پرسي در مواردي كه در اصول ديگر اين قانون معين مي گردد.» ب- مشورت كردن: مشورت از دستورات اسلامي است و خداوند، مومنين را به مشورت فرا خوانده و مي فرمايد: (و امرهم شوري بينهم.)و در جاي ديگر مي فرمايد:(و شاورهم في الامر)و در روايات متعددي بر اهميت مشورت تاكيد شده است. تاجايي كه حضرت اميرالمومنين(ع) در وصيت خودچنين مي فرمايد:(ع) «اضمم آراء الرجال بعضها الي بعض ثم اختر اقربها الي الصواب وابعدها من الارتياب.» يعني: نظريات صاحبان راي را جمع كن و سپس نزديكترين آن رابه صواب و دورترين آن را ازشك انتخاب كن. ما از آيات و روايات اصل لزوم مشورت را استفاده مي كنيم. ازآنجا كه مجلس از اهميت والايي برخوردار است و تصميمات مجلس شوراي اسلامي در اموركشور نقش به سزايي دارند لذا ما براي اين كه

ص: 7887

كانديداي اصلح را انتخاب كنيم بايد با افراد مورد اطمينان مشورت كنيم و همه امور و مصالح كشور را در نظر بگيريم و بعدخودمان تصميم بگيريم كه به چه كسي راي بدهيم. در اين موردحضرت امام(ره)وظيفه همگان را روشن مي كند: «در تعيين رئيس جمهور و وكلاء مجلس با طبقه تحصيل كرده متعهدو روشن فكر با اطلاع از مجاري امور و غير وابسته به كشورهاي قدرتمند استثمارگر، و استهمارگر به تقوي و تعهد به اسلام وجمهوري اسلامي مشورت كرده، و با علماء و روحانيون با تقوي ومتعهد به جمهوري اسلامي نيز مشورت نموده(نمائيد. » پس بنابراين مردم مومن و انقلابي ما براي انتخاب نماينده خودبا افراد مومن و متعهد كه مورد اعتمادشان هست، مشورت مي نمايندو در مقام مشورت كسي حق ندارد كه راي و نظر خود را به ديگران تحميل كند. مردم ما در انتخاب وكلاي خود كاملا آزاد هستند وخودشان طبق معيار و ضوابطي كه معين شده، نامزدهاي انتخاباتي راشناسايي نموده و به شخص مورد نظرشان راي خواهند داد. ج- انتخاب اصلح باتوجه به اين اصل كلي كه مسووليت ها بايد در دست صالح ترين افراد باشد، مردم نبايد بي توجه از كنار اين مساله بگذرند بلكه وظيفه دارند كه از روي آگاهي و شناخت كامل شايسته ترين فرد راانتخاب كنند. مرحوم علامه اميني در كتاب «الغدير» مي فرمايد: ابن

ص: 7888

عباس از رسول خدا(ص)چنين نقل مي كند: «من استعمل عاملا من المسلمين و هو يعلم ان فيهم اولي بذلك منه و اعلم بكتاب الله وسنه نبيه فقدخان الله و رسوله و جميع المسلمين.» يعني هركس از مسلمانان عاملي(كارگزاري)را بر سركار بياوردو به او مسووليت بدهد. در حالي كه مي داند در بين مسلمانان فردي وجود دارد كه او براي اين كار سزاوارتر است و به كتاب وسنت پيامبر(ص)آشناتر است، آن كس به خدا و رسول خدا(ص)و جميع مسلمين خيانت كرده است. بنابر اين بر افراد جامعه اسلامي لازم است تا ويژگيهاي اشخاص را برسي نمايند و از بين آنان بهترين و شايسته ترين فرد را براي تصدي امور وكارگزاري نظام اسلامي انتخاب كنند. حضرت امام خميني(ره)معنا و معيار انتخاب اصلح را چنين بيان مي فرمايند: «اگر(انتخاب اصلح)براي خودتان باشد، شيطاني است واما اگر انتخاب اصلح براي مسلمان هاست، كي و از كجاست، مطرح نيست، از هرگروهي باشد، حزب باشد، ياغير حزب، نه حزب اسباب اين مي شود كه غير آن فاسد و نه صد درصد حزبي بودن باعث صلاح آنهاست. و انتخاب اصلح براي مسلمين يعني انتخاب فردي كه تعهد به اسلام وحيثيت آن داشته باشد و همه چيز را بفهمد و چون در مجلس، اسلام تنها كافي نيست، بلكه بايد مسلماني باشد كه احتياجات مملكت رابشناسد و سياست را بفهمد و مطلع به مصالح و مفاسد

ص: 7889

كشور باشد وممكن است به شما و گروه شماهم مربوط نباشد، كه اگر اصلح راانتخاب كرديد، كاري اسلامي مي كنيد و اين يك محكي است براي خودتان كه تشخيص بدهيد انتخاب براي اسلام است يا براي صلاح خودتان. اميدوارم كه تا آخرهم اين طور باشد و هر دوره انتخابات بهتر انجام شود، و اين مساله، مساله شخصي نيست بلكه براي اسلام و از امور مهمه است.» و در جايي ديگر حضرت امام(ره)ملاك و معيار انتخاب اصلح رابراي مردم چنين بيان مي كنند: «اشخاصي را انتخاب كنيم كه از هرجهت صالح باشند. مسلمان بودن تنها فايده اي ندارد، بايد جمهوري اسلامي را قبول داشته باشد و از مسائل روز اطلاع داشته باشد. سعي كنيد مثل مرحوم مدرس را انتخاب كنيد. كساني را كه انتخاب مي كنيد بايد مسائل را تشخيص دهند، نه از افرادي باشند كه اگرقدرت ديگري تشر زد، بترسند، بايد بايستند و مقابله كنند.» ملت هوشيار و هميشه در صحنه ايران اسلامي با در نظرگرفتن ملاك و معيارهاي لازم به خاطر خدا و مصالح نظام اسلامي كشورمان با دقت كامل سوابق و ويژگي هاي نامزدهاي انتخاباتي را بررسي نموده به دور از گرايشهاي جناحي و گروه گرايي، شايسته ترين و صالح ترين افراد را براي نمايندگي مجلس شوراي اسلامي انتخاب خواهند نمود. و بدانند كه با حضور گسترده در انتخابات و انتخاب اصلح، ضربه بزرگي بر دشمنان اسلام و انقلاب خواهند زد. 2

ص: 7890

وظيفه و نقش نامزدهاي انتخاباتي از ديدگاه حضرت امام(ره) وظيفه و نقش نامزدهاي ا نتخاباتي در سلامت انتخابات وحضورپرشور مردم به پاي صندوق هاي اخذ راي اهميت به سزايي دارند: الف شرايط نمايندگان(كانديدهاي انتخاباتي): نامزدهاي انتخاباتي مجلس شوراي اسلامي علاوه بر دارا بودن شرايط عمومي كه در قانون اساسي ذكر شده بايد شرايطي ديگري داشته باشند تا بهتر بتوانند به مردم خدمت كنند و در مصوبات مجلس قدرت وتوان اظهار نظر و نقد وبررسي لازم را داشته باشند ودر مشكلات كليدي جامعه بتوانند تصميمات لازم را بگيرند و هميشه مصالح نظام را مقدم بر هرچيزي بدارند. حضرت امام(ره)شرايط كانديداي انتخاباتي(نمايندگان)را اين طوربيان مي فرمايد: «مردم شجاع ايران با دقت تمام به نمايندگاني راي دهند كه متعبد به اسلام، وفادار به مردم باشند و در خدمت به آنان احساس مسووليت كنند و طعم تلخ فقر را چشيده باشند و درقول وعمل مدافع اسلام پابرهنگان زمين، اسلام مستضعفين، اسلام رنج ديدگان تاريخ، اسلام عارفان مبارزه جو، اسلام پاك طينتان عارف ودر يك كلمه، مدافع اسلام ناب محمدي(ص)باشند. و افرادي را كه طرفدار اسلام سرمايه داري، اسلام مستكبرين، اسلام مرفهين بي درد،اسلام منافقين، اسلام راحت طلبان، اسلام فرصت طلبان و در يك كلمه،اسلام امريكايي هستند، طرد نموده و به مردم معرفي نمايند. » شرايط كانديداي انتخاباتي(نمايندگان)عبارتند از: 1- متعبد به اسلام و معتقد به جمهوري اسلامي ايران. 2-

ص: 7891

پشتيبان ولايت فقيه و مطيع اوامر او. 3- وفادار به مردم. 4- مطلع و آگاه به مسائل روز. 5- هدف خدمت به محرومين. ب- شرايط تبليغات نامزدهاي انتخاباتي: تبليغات نامزدهاي انتخاباتي يكي از عوامل مهم سلامت برگزاري انتخابات مي باشد. كانديداهاي محترم مجلس اسلامي همان طور كه مطلع هستند هدف از وكيل شدن خدمت به اسلام و مردم مي باشد. بنابراين تبليغات بايد در چهار چوب اسلام باشد و شما از همان قدم اول نيت را خالص كنيد و براي رضاي خداوند تبارك و تعالي حركت كنيد تا در آينده بتوانيد منشا خدمات شاياني براي جامعه اسلامي باشيد. شرايط تبليغات نامزدهاي انتخاباتي مجلس شوراي اسلامي ازديدگاه حضرت امام خميني(ره): «نصيحتي است از پدري پير به تمامي نامزدهاي مجلس شوراي اسلامي كه سعي كنيد تبليغات انتخاباتي شما در چهار چوب تعاليم واخلاق عاليه اسلام انجام شود و از كارهايي كه با شوون اسلام منافات دارد، جلوگيري گردد.بايد توجه داشت كه هدف از انتخابات در نهايت حفظ اسلام است. اگر در تبليغات، حريم مسايل اسلامي رعايت نشود، چگونه منتخب حافظ اسلام مي شود؟ بايد سعي شود تاخداي ناكرده به كسي توهين نگردد و در صورتي كه رقيب انتخاباتي به مجلس راه يافت، به دوستي و برادري كه چيزي شيرين تر از آن نيست. لطمه اي نخورد.» نامزدهاي انتخاباتي مجلس شوراي اسلامي اين نصيحت پدرانه امام راحل(ره)را آويزه گوششان قرار دهيد. و بدانيد كه

ص: 7892

اگر مي خواهيدبه اين ملت شريف و بزرگوار خدمت كنيد بايد مسائل اسلامي رارعايت كنيد. چون اين ملت براي اسلام قيام كردند و در اين راه پرفراز و نشيب علاوه بر سختيها و مشكلات فراواني كه متحمل شدند،شهداي گرانقدري را تقديم اسلام و انقلاب كرده اند. و شكي نيست كه شهداي عزيز و امام شهدا ناظر بر اعمال و حركات ماهستند و مابايد سعي كنيم در مسير اهداف آن بزرگواران حركت كنيم. شما بايددر تبليغات انتخاباتي به گونه اي عمل كنيد كه به وحدت و انسجام مردم لطمه اي وارد نشود و خداي نخواسته كاندايدي رقيب خود رامورد توهين و هتك حرمت قرار ندهيد. بايد برنامه ها و ديدگاههاي خود را درجوي سالم به مردم ارائه دهيد تا مردم با بصيرت ودرايت و رعايت همه جوانب كانديداي مورد نظر خود را انتخاب كنند. و بدانيد كه اين انتخابات يك امتحان است و پيروز آن كسي است كه به تكليف و وظيفه الهي خود عمل كرده باشد. به نامزدهاي انتخاباتي مجلس شوراي اسلامي تذكر داده شود علاوه بر اين كه بايد با صفا و صميميت و به دور از اختلاف، رقابت انتخاباتي داشته باشند. بايد در تبليغات نهايت صرفه جويي رانمايند. امروز عده كثيري از مردم در فقر و مشكلات اقتصادي به سرمي برند. از چاپ عكس و پوسترهاي رنگارنگ و زائد بر حد اعتدال وضرورت، پرهيز نمايند و

ص: 7893

در حد شناسايي خودتان كه ضرورت ايجاب مي كند استفاده كنيد و مطمئن باشيد كه مردم ما فريب تبليغات كذايي وعكس و پوسترهاي آنچناني - كه نوعا منجر به اسراف مي شود- را نخواهند خورد. بلكه آنچه مهم است اين است كه شما اهداف وديدگاهها و برنامه هاي خودتان را براي مردم بيان كنيد و خودتان را به مردم تحميل نكنيد. بگذاريد مردم شريف و آگاه خودشان آزادانه و از روي معيار و ملاكهايي كه دارند، شخص مورد نظرشان را انتخاب نمايند. در اين قسمت به بيان شيوا و گهربار امام راحل(ره)گوش جان مي سپريم: «گرچه همه حق تبليغات صحيح براي خود يا كانديدهاي خود ياديگران را دارند و هيچ كس نمي تواند جلوگيري از اين حق نمايد. والبته لازم است تبليغات موافق مقررات دولت باشد.» 3 وظيفه ناظران و مجريان انتخابات: الف- وظيفه ناظران(شوراي نگهبان): وظيفه شوراي محترم نگهبان را قانون معين نموده اولين وظيفه اي كه در اين بخش دارند، اين است كه صلاحيت كليه نامزدهاي انتخاباتي را با دقت بررسي نمايند و افرادي كه صلاحيت براي كانديداي انتخاباتي مجلس را دارند، به مردم معرفي نمايند. بديهي است كه شوراي محترم نگهبان بدون هيچ گونه مسامحه اي بادقت كامل سوابق و خصوصيات كانديدها را بررسي مي كنند و به وظيفه قانوني و شرعي خودعمل خواهند نمود. اما وظيفه ديگري كه آن شوراي محترم به عهده دارد، نظارت بر سلامت و صحت

ص: 7894

انتخابات مي باشد. بعد از برگزاري انتخابات، شوراي نگهبان كليه مدارك واسناد راجع به برگزاري انتخابات حوزه هاي انتخابيه را با دقت مورد بررسي قرار مي دهند تا حق هيچ كس ضايع نشود و سپس مهر صحت بر انتخابات خواهند گذاشت. حضرت امام(ره)در باره وظيفه شوراي نگهبان چنين مي فرمايد: «اعضاي محترم شوراي نگهبان ايدهم الله تعالي حافظ مصالح اسلام و مسلمين هستند. من به آقايان هشدار مي دهم كه تضعيف وتوهين به فقهاي شوراي نگهبان امر خطرناكي براي كشور و اسلام است. لازم است همه به طور اكيد به مصالح اسلام و مسلمين توجه كنيم و به قوانين، هرچند مخالف نظر و سليقه شخصي مان باشد،احترام بگذاريم، و به شوراي نگهبان تذكر مي دهم كه در كار خوداستوار باشيد و با قاطعيت و دقت عمل فرماييد و به خداي متعال اتكال كنيد.» مصوبات مجلس بايد به تاييد شوراي محترم نگهبان برسد تااعتبار قانوني پيدا كند. در اصل نود و سوم قانون اساسي چنين آمده است: «مجلس شوراي اسلامي بدون وجود شوراي نگهبان اعتبار قانوني ندارد، مگر در مورد تصويب اعتبارنامه نمايندگان و انتخاب شش نفر حقوقدان اعضاي شوراي نگهبان.» شوراي محترم نگهبان بدون در نظر گرفتن منافع جناحي و بااستقلال كامل طبق وظيفه اي كه به عهده دارند، در جهت پاسداري ازاسلام و قانون اساسي عمل خواهند نمود. حضرت امام(ره)مي فرمايد: «اگر در مجلس اشتباهي واقع بشود،شوراي محترم

ص: 7895

نگهبان با كمال قدرت و استقلال عمل خواهد كرد.» ب- وظيفه مجريان انتخابات: امام(ره)خطاب به مجريان انتخابات چنين مي فرمايد: «شما مسوول اين مساله (انتخابات)هستيد، هم مسوول كارخودتان و هم مسوول ديگري كه تحت نظر شماهستند، كه جريان انتخابات يك جريان صحيح باشد. هيچ كس در انتخابات بر ديگري مقدم نيست. همه افراد ملت يك جور هستند در انتخابات، يعني همان آدمي كه يك كاركوچك انجام مي دهد با آن كسي كه در راس همه امور هست، در باب انتخابات هيچ فرقي باهم ندارند، اين يك راي دارد، آن هم يك راي دارد. بنابراين توجه به اين كه انتخابات جوري باشد كه مردم پسندباشد. يعني مردم احساس بكنند به اين كه مساله انتخابات به آن طوري كه قانون انتخابات گفته است، به آن طوري كه اسلام مي خواهد،دارد عمل مي شود. عمل مال شماست، قانون يك ثبتي است كه مي شود،يك وظيفه اي تعيين مي كند، لكن آني كه مهم است درمقام عمل است،مقام عمل جوري باشد كه تطبيق بكند با قانون و مردم در عمل راضي باشند. توجه كنيد كه اخلال گرها نيايند خرابكاري بكنند. مثلا كسي نزديك صندوق بخواهد به مردم بگويد به اين راي بدهيد، آنجاديگر جاي اين حرف نيست كه آنجا بايستد. و بگويد فلاني خوب است. فلاني بد است، بايد جلوگيري بشود، تاان شاءالله يك انتخابات خوبي داشته باشيم.» اجراي انتخابات به عهده وزارت

ص: 7896

كشور، استانداران، فرمانداران و بخشداران مي باشد كه مسوولين مربوطه طبق قانون به وظيفه خودشان عمل خواهند نمود. همان طوري كه از بيانات امام راحل(ره)استفاده شد، مجريان انتخابات بايد انتخابات را در يك جو سالم برگزار نمايند و جوري عمل نمايند كه همه مردم واجدشرايط راي بدون هيچ گونه دغدغه اي با كمال آرامش و اطمينان به كانديداي مورد نظرخودشان راي بدهند. وتوجه به اين نكته لازم است كه بايد براي مجريان امر انتخابات هيچ تفاوتي بين كانديدهابرايشان نباشد. آنچه وظيفه آنها است و براي مجريان اهميت دارد،اين است كه انتخابات را سالم بر قرار نمايند و قطعا آن شخصي كه اكثريت آراء مردم را كسب كرده باشد به مجلس راه خواهد يافت. حضرت امام(ره)خطاب به مجريان انتخابات چنين مي فرمايد: «شمافرمانداران و بخشداران و... همه تان موظفيد به اين كه در اين امر(انتخابات مجلس)دقت كنيد كه خوب انجام بگيرد، مبادا يك وقت خداي نخواسته يك تقلبي در كاربيايد. شما موظف به اين هستيد كه خوب و موافق باشرع و اسلام و موافق با مصالح كشور اجرا بكنيد.» 4- وظايف نمايندگان مجلس شوراي اسلامي از نگاه امام خميني(ره): نمايندگان مجلس شوراي اسلامي بايد با كمال حسن نيت و برادري،قوانين و مصوباتي كه وضع مي كنند بر خلاف اسلام و قانون اساسي نباشد و همان طوري كه در اصل شصت و هفتم قانون اساسي آمده كه در اولين

ص: 7897

جلسه مجلس سوگندنامه ياد مي كنند و متن آن را امضاءمي كنند، از همان جلسه اول تاپايان دوره نمايندگي مجلس به آن اصول پايبند باشند و در انجام وظيفه و حفظ حقوق ملت لحظه اي كوتاهي ننمايند. حضرت امام(ره) خطاب به نمايندگان مجلس شوراي اسلامي چنين مي فرمايد: «و از نمايندگان مجلس شوراي اسلامي در اين عصر و عصر آينده مي خواهم كه اگر خداي نخواسته عناصر منحرفي با دسيسه و بازي سياسي و كالت خود را به مردم تحميل نمودند، مجلس اعتبارنامه آنان را رد كنند و نگذارند حتي يك عنصر خراب كار وابسته، به مجلس راه يابد و از همه نمايندگان خواستارم كه با كمال حسن نيت كوشا باشند كه قوانين، خداي نخواسته از اسلام منحرف نباشد و همه به اسلام و احكام آسماني آن وفادار باشيد تا به سعادت دنيا و آخرت نائل آييد» نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي بايد در قبال اين مسؤوليت مهم احساس وظيفه نمايند و به دور از احساسات و اغراض جناحي به فكر رفع گرفتاري و مشكلات مردم محروم كشورمان باشند در اين زمينه حضرت امام (ره) چنين مي فرمايند: «و ان شاء الله نمايندگان محترم مجلس سنگيني بار مسئوليت و رسالت خود را در اين امر خطير احساس كرده و مي كنند و به خوبي دريافته اند كه نظام و مردم از آنان چه انتظاري دارند، كه بايد گفت مجموعه

ص: 7898

خواسته ها و انتظارات اسلامي مردم از مجلس، رفع گرفتاري ها و محروميت ها و دگرگوني در نظام پر پيچ و خم اداري كشور، از انتظارات به حقي است كه بايد آنها را جدي بگيرند. و نمايندگان محترم مجلس قبل از پرداختن به لوايح و تبصره ها و مواد غير ضروري به فكر مسائل اصلي و كليدي كشور باشند و بر اساس اسلام عزيز در كميسون ها با طرح قوانين و لوايح به سمتي حركت كنند كه مشكلات اساسي مرتفع و سياست هاي زيربناي كشور در امور فرهنگي و اقتصادي و اجتماعي و سياسي در راستاي كمك به محرومين و رفع استضعاف مدون و به مورد اجرا درآيد.» نمايندگان محترم مجلس شوراي اسلامي همان گونه كه مطلع هستيد، مجلس محل بحث و گفتگو و انتقاد و استيضاح است . اما با رعايت موازين و اخلاق اسلامي و بدون در نظر گرفتن اهداف شخصي و جناحي بايد به فكر اصلاح امور جامعه باشيد. حضرت امام (ره) چنين مي فرمايد: «مجلسي كه اساس يك كشور است بايد محلي براي بحث و ساختن اخلاق جامعه باشد و انتقاد و استيضاح است. اما با رعايت موازين و اخلاق اسلامي و بدون در نظر گرفتن اهداف شخصي و جناحي بايد به فكر اصلاح امور جامعه باشيد. حضرت امام (ره) چنين مي فرمايد: «مجلسي كه

ص: 7899

اساس يك كشور است بايد محلي براي بحث و ساختن اخلاق جامعه باشد و انتقاد و استيضاح حق مجلس است اما برخورد با متخلف با آرامي و طرح مسائل اخلاقي، بهتر رفع اختلاف مي كند تا با الفاظ نيش دار و مقابله كردن با يكديگر، خودشان را يك واعظ حساب بكنند كه مي خواهند مردم را موعظه كنند و مردم هم احساس كنند كه اين آقايان خير و صلاح آنها را مي گويند.» اميد است كه خداوند توفيق دهد همه بتوانيم به رهنمودهاي آن امام بزرگوار و جانشين شايسته اش حضرت آية الله خامنه اي عمل نموده و در مسير اهداف عاليه آن امام راحل و ولي امر مسلمين حركت كنيم و هميشه مدافع اسلام و انقلاب و ولايت فقيه باشيم و مصلحت نظام اسلامي را مقدم بر همه چيز بداريم. حسين سوري ملكي

ص: 7900

مجموعه آثار امام خميني(س) منتشر مي شود

22 چكيده: اشاره:به مناسبت يكصدمين سال ولادت امام خميني مجموعؤ بزرگ آثار امام منتشر خواهد شد. مقدمات انتشار اين مجموعه بزرگ كه نياز به فرصت و دقت فراواني دارد از مدتها قبل در موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني شروع شده است و هم اكنون تعدادي از ورزيده ترين متخصصان بررسي و تصحيح و آماده سازي آن را به عهده دارند و با كار شبانه روزي تلاش مي كنند تا اين مجموعه عظيم در سالجاري انشأاللّه به انتشار برسد.آنچه در پي مي آيد نامه اي عرفاني و منتشر نشده از امام خميني و تعدادي از اسناد ساواك دربارؤ معظم له مي باشد كه از مجموعؤ ياد شده گزينش شده است.بياناتزمان: 2 آذر 25 1341/ جمادي الثاني 1382مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: ادامؤ قيام تا لغو لايحؤ انجمنهاي ايالتي و ولايتيحضار: بازاريان تهران1هشدار شديد امام خميني به اسداللّه عَلم... اين قانوني كه مي خواهند در مملكت شيوع بدهند، در حزب آقاي عَلم طرح شده، و آقاي عَلم بدانند كه مردم از پاي نمي نشينند تا لايحه لغو شود؛ و پس از تشكيل مجلس نيز ساكت نخواهند نشست. مطبوعات را سانسور نموده اند و مي گويند آزادي هست. ملاقات با علماي شيراز را ممنوع نموده اند. من از آيت اللّه محلاتي شيرازي2 احوالپرسي نموده ام، به او نرسيده است. جريان كار ما را دولتهاي

ص: 7901

خارج، حتي امريكا هم سابقه دارد. ما به گوش دنيا مي رسانيم. دولت، خوب است وظيفؤ خود را بداند؛ ما را زير دست يك مشت كليمي كه خود را به صورت بهايي درآورده اند پايمال ننمايد. ما به همان نحو كه در روزنامه ها تصويب لايحه را نوشتند، مي خواهيم لغو آن را هم درج كنند. ما باز هم با مسالمت حرفهاي خودمان را مي زنيم؛ خدا نياورد روزي را كه به مردم بگوييم كه خود مي دانيد. ان شأاللّه دولت متوجه مي شود و جواب صريح مي دهد... .پيامزمان: 3 بهمن 26 1341/ شعبان 1382مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: حملؤ ماموران و عوامل ساواك به مردم و طلاب در مدرسؤ فيضيه و خيابانهاي قممخاطب: ملت مسلمان ايرانبسم اللّه الرحمن الرحيماهنّا للّه وَ اهنّا اهلَيه رَاجِعُونَبعد از نصايح بسيار و اداي وظيفؤ روحانيت، نتيجه اين شد كه امروز كه 26 شهر شعبان است از اوايل روز عده اي رجّاله1 با مامورين دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به مردم بي پناه قم و طلاب و روحانيون حمله كرده و اهانت نمودند و بسياري را كتك زدند و به زندان بردند. جمعي از مامورين و رجاله به مدرسؤ فيضيه، مجاور حرم مطهر، ريخته و تيراندازي كردند و با چوب و چماق طلاب مظلوم را كتك زدند؛ و به بازار و خيابان قم

ص: 7902

ريخته و بعضي دكانها را غارت كردند و درب و پنجره و شيشؤ مغازه ها را شكستند؛ هيچ كس پيدا نشد كه به داد مردم متدين و روحانيت برسد. اين است حال ما در اين ساعت كه ظهر است. و عاقبت امر معلوم نيست چه خواهد شد. اين است معناي طرفداري دولت از ديانت. و اين است معناي آزادي راي و راي دهندگان. ما اين وضع را در شهر مذهبي قم و در جوار حرم مطهر و در حوزؤ علميؤ قم به قضاوت افكار عمومي مي گذاريم. و از خداوند تعالي اسلام و استقلال مملكت را خواهانيم. خداوند تعالي ان شأاللّه اسلام و قرآن را حفظ كند.روح اللّه الموسوي الخمينى تلگراف زمان: 10 فروردين 4 1342/ ذي القعده 1382مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: پيام تشكرمناسبت: تهاجم عوامل رژيم به مدرسؤ فيضيه و شهادت عده اي از طلابمخاطب: روحانيون تهران و شهرستانها 1 از اظهار همدردي در اين فاجعؤ عظيمه كه واقعؤ شهداي كربلا را به نظر مي آورد متشكرم. قواي دولتي با بي رحمي اولاد روحاني و جسماني پيغمبر را سركوب كرده و قلب امام زمان را جريحه دار نمودند. خاطرات زمان چنگيز تجديد شد. اكنون روحانيون تامين جاني ندارند. خداوند قاهر كافي است.خمينيبياناتزمان: 10 ارديبهشت 6 1342/ ذي الحجه 11382مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: افشاي ماهيت اصلاحات ارضي، آزادي زنان و آزادي بيان رژيم شاهمناسبت: فرا

ص: 7903

رسيدن ماه محرّمحضار: دانشجويان عضو انجمن اسلامي دانشگاه تهرانبسم اللّه الرحمن الرحيمجوانان مسلمان دانشگاه تهران به منزل ما خوش آمديد. اميد است در نگهداري دين خود استوار باشيد... زيرا از شما جوانان برومند انتظار زيادي داريم. ما ملتهاي مسلمان بايد متحد شويم و با اسرائيل و عمال آنها در ايران مبارزه كنيم. حوزؤ علميه هرگز مخالف اصلاحات ارضي نبوده؛ آيا دولت به ما پيشنهاد كرد و از ما نظر خواست؟ ما مي دانيم اين موضوع براي سرگرمي كشاورزان فراهم شده است. موضوع حق شركت دادن زنان در انتخابات مانعي ندارد؛ ولي حق انتخاب شدن آنها فحشا به بار مي آورد. موضوع حق راي دادن زنان و غيره در درجؤ آخر اهميت قرار دارد. ما مي خواهيم مشروطيت را حفظ كنيم. اكنون كه در ايران حق آزادي از ما سلب شده، به فكر زنها افتاده اند! در حال حاضر آزادي قلم، بيان، افكار و حتي حق حيات از مردم سلب گرديده است. براي دفتر وليعهد ماهي پنجاه تا شصت هزار تومان هزينه برآورد كرده اند؛ و حال آنكه به هر نفر طلبه، ما در هر ماه بيست الي سي تومان حقوق مي دهيم.نامهزمان: 7 خرداد 4 1342/ محرّم 1383مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: دعوت از آقاي خوانساري براي امضاي اعلاميؤ مشترك عليه رژيم شاهمخاطب: خوانساري، سيد احمد1[مضمون نامؤ حضرت

ص: 7904

امام به آيت اللّه خوانساري]... شما كه در مركز هستيد، خانه نشين شده ايد. اصلاً نه حرفي، نه اعلاميه اي. هيچ كار نمي كنيد. شما كه در تهران هستيد، مردم را دعوت به قرآن، يعني وحدت و يگانگي نمي كنيد، فايده اش چيست؟ شما بايد مردم را دعوت به قيام كنيد. شما بايد مردم را به اتحاد دعوت كنيد تا موقعي كه مي خواهيم دستور قيام بدهيم آنها آماده باشند تا ريشؤ شاه و دولت را از ميان برداريم.چرا علماي تهران در مقابل اين گرگهاي درنده سكوت اختيار كرده اند؟ چرا در مقابل اين لامذهبها كه مي خواهند دينمان را از دستمان بگيرند، سكوت كرده ايد؟ چرا در مقابل شاه مملكت كه مي خواهد روحانيت را از ميان بردارد قيام نمي كنيد؟ چرا در مقابل حكام سكوت مي كنيد؟ شما شنيده ايد كه حضرت علي خانه نشين شده بود؛ اما دستور اين بوده كه 25 سال خانه نشين بشود. و بالاخره پس از اين مدت، پدر مخالفين را در آورده است. يعني مردم ديدند حق با حضرت علي است. آن وقت در مقابل بي دينها قيام كرده اند. حال ما چند سال صبر كرده ايم. در زمان پدرش هر كاري كرد هيچ كس حرفي نزد. گفته اند ببينيم آخرالامر چه مي شود. تا آنطور مُرد. حالا پسرش دارد لطمه به دين مي زند. بايد هر طوري است حساب او را تصفيه كنيم. از

ص: 7905

امروز به بعد، سكوت فايده ندارد. امروز ديگر روز سكوت نيست. امروز روزي است كه بايد در مقابل لامذهبها قيام كرد. اگر دلتان مي خواهد مملكت اسلامي ما و دين و آيين ما از بين برود به من بگوييد2... .بياناتزمان: 11 مرداد 12 1342/ ربيع الاول 1383مكان: تهران، منزل آقاي نجاتيمناسبت: آزادي امام خميني از زندانمخاطب: بهبهاني، سيد محمد1 خيلي خوب و موفق هستم... تا فردا غروب اينجا هستم و بعد منزلي در شميران تهيه كرده اند كه چند روز آنجا خواهم رفت، و سپس به قم مي روم؛ ولي كارهايي هست كه بايد انجام شود و من ايستادگي مي كنم كه تمام محبوسين آزاد شوند. همچنين بايد جلوي انتخابات مفتضح را گرفت.نامهزمان: 2 بهمن 1342/6 رمضان 1 1383مكان: تهرانموضوع: ابراز نگراني از وضع فقراي شهرستان قممخاطب: خميني، سيد مصطفيبسم اللّه الرحمن الرحيمجناب نور چشمي، به قراري كه مطلع شدم وضع فقراي قم بسيار بد است. اين معني اينجانب را كاملاً ناراحت كرده است؛ مع الاسف با وضع حاضر، آنطوري كه بايد و شايد نمي توانم به بندگان محترم خداي تعالي خدمت كنم. شما از قول من پس از اظهار تشكر از اشخاصي كه كمك كردند، به اهالي محترم و ثروتمندان معزز تذكر دهيد كه خداي تعالي اين روزها را براي امتحان پيش مي آورد. خوب است كه از امتحان

ص: 7906

الهي سرفراز بيرون بياييد، و هركس به مقدار خود به سادات محترم و ساير فقرا كمك كند. اگر خداي نخواسته كسي در اين سرما تلف شود، همه مسئول هستيم و از انتقام خداي تعالي مي ترسم. والسلام عليكم و عليهم و رحمة اللّه.مقداري وجه فرستاده شد. اين مبلغ كه شصت هزار تومان است با وجوهي كه اهالي محترم مي دهند در تحت نظر معتمدين محل، هرطور صلاح است، تقسيم شود؛ چه خاكه زغال و چه آذوقه و لباس.روح اللّه الموسوي الخمينى بيانات زمان: 22 فروردين 27 1343/ ذي القعده 1383مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: تامين خانوادؤ شهداحضار: بازماندگان شهداي قيام 15 خرداد 1 42[اگر اين خانواده ها] احتياج ديگري هم داشته باشند، بعداً تامين خواهم كرد؛ ناراحت نباشيد. اميدوارم جزو شهيدان سيدالشهدأ محسوب شوند؛ خودم هم در اين مصيبت شريك هستم. من هم مصيبت زده هستم. از همه مهمتر مصيبتِ دين است كه دارد لطمه مي خورد.بياناتزمان: شب هنگام 25 فروردين 1 1343/ ذي الحجه 1383مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: اوضاع مبهم سياسي جهان و منطقهمناسبت: آزادسازي روحانيون دستگير شده در تهرانحضار: هاشمي نژاد، سيدعبدالكريم، و احتمالاً برخي از نزديكان امام خميني1 بسم اللّه الرحمن الرحيمفعلاً تنها هدف من ايجاد اتحاد بين تمام طبقات روحانيون است تا بتوانيم تصميم جديتري بگيريم... اوضاع جهان به طور كلي مبهم است و وضع ايران هم معلوم نيست؛ چون پاكستان از

ص: 7907

پيمان سنتو2 خارج شده و پاكستان و تركيه، شناسايي خود را از اسرائيل پس گرفته [اند] و حجاز به طياره هاي اسرائيلي كه حامل حجاج ايراني بوده اند، اجازؤ فرود آمدن نداده3؛ و خروشچف4 مي خواهد از پستش كناره گيري كند، و اختلاف بين سران حزب كمونيست به وجود آمده. اختلاف بين چين و شوروي شديد شده و امريكا گرفتار انتخابات و وضع داخلي خودش شده و اتحاديؤ اعراب در شرف تكوين و اتمام است؛ و به طور كلي اوضاع مبهم است؛ و به همين جهت آقايان مرخص شدند5 و بايد از اين شرايط استفاده كرد.بياناتزمان: 28 فروردين 4 1343/ ذي الحجه 1383مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: رسالت مبلغان دينيمخاطب: بازاريان شهرستان شاهي1 بسم اللّه الرحمن الرحيمروش تبليغ، وظيفؤ مبلّغفعلاً كاري با آنها نداشته باشيد. شما هرچه مي توانيد جوانان را به مسجد دعوت كنيد. جريان دين اسلام را به آنها تلقين نماييد. كم كم حساب بهاييها را هم در اين مملكت خواهيم رسيد. تمام كارهايي كه خلاف قرآن است در اين مملكت جعفري، ما همه را برطرف خواهيم نمود به فضل خداوند متعال. شما علماي هر شهرستان بايد توجه داشته باشيد، چه نحوه بايد به راه تبليغ وارد شد تا بتوانيم استفاده نماييم. بايد به مردم رسانيد كه رسول اكرم با پاي پياده مي رفت براي امر تبليغ؛ حكم خداوند

ص: 7908

را به مردم مي رسانيد. ما بايد فعاليت نماييم براي دين مقدس اسلام. تمام مردم وظيفه دارند براي امر دين كوشش نمايند...2مگر تبليغ عوض مي شود؟ تا حال هر نحوه به مردم تبليغ مي كرديد همان نحوه تبليغ نماييد. واقعيت را بايد به مردم رسانيد. شخص تبليغ كننده، ترس و واهمه نبايد داشته باشد. از بالاي دار هم نبايد ترسي داشته باشد. آنهايي كه در بندرعباس تبعيد هستند، و آنهايي كه كشته شده اند، مگر باك از كشته شدن داشتند؟ در موقع چشم بستن، آنها داشتند مي خنديدند و سر به سوي خدا بلند مي كردند. آن نحوه بايد مبارزه كرد.بهترين راه تبليغبهترين راه تبليغ اين است كه من در اول گفتم. بايد مطلب را به مردم رسانيد. خدا شاهد است منِ خميني از هيچ چيز واهمه ندارم؛ حرفهاي خود را هم مي گويم. خودشان هم مي دانند حق با مراجع تقليد است. كوشش روحانيت از روي قانون قرآن است و حرفهايشان منطقي است. در اين مدت مبارزؤ خود كه هنوز هم ادامه دارد، هيچ تغيير نكردم؛ ولي گاهي براي دين غصه مي خورم كه چرا بايد در مملكت جعفري ما اين نحوه كارهاي خلاف قرآن عملي شود. پريشب شام منزل آيت اللّه نجفي بودم. آقاي شريعتمداري هم بود. گفتم: مراجع تقليد قبلي مسئول هستند؛ اگر حقيقت امر الهي را نگوييد

ص: 7909

و براي دين دفاع نكنيد. بايد همؤ ما دست به هم داده تا قوانيني كه وضع شده منحل نماييم. خودشان هم اطلاع دارند، تا اين قوانين منحل نشود، علما دست بردار نيستند. تمام كشور [هاي] خارج، مطلب روحانيت را فهميده اند كه هيات حاكمه دارد با علماي شيعه چه مي كند. زندانها مي برد، تبعيد مي كند. گوش به حرف علما نمي دهند... .3 تلگرافزمان: 4 خرداد 13 1343/ محرّم 1 1384مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: پيام تشكرمناسبت: فاجعؤ مولمه 12 محرّم 1383مخاطب: لاهوتي، حسنجناب آقاي ثقةالاسلام آقاي لاهوتي دامت بركاته گرمسارتلگراف شريف در تسليت فاجعه مولمؤ 12 محرّم 283 موجب تشكر گرديد. اين واقعؤ عظيم چيزي نيست كه بتوانم فراموش كنم. در اعلاميه، آن روز را عزاي ملي اعلام كردم و مجالس سوگواري برقرار شد. خداوند منتقم، انتقام خون آن مظلومان را خواهد گرفت. از اهالي محترم متشكر هستم.خمينيبياناتزمان: 8 تير 18 1343/ صفر 1384مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: افشاي دين زدايي مزدوران رژيم شاهحضار: روحانيون و طلاب تهران1 بسم اللّه الرحمن الرحيمحمله دشمن به دين"امروز روزي نيست كه در خانه نشست و دعا خواند؛ روز مبارزه است. روزي است كه دشمنبه دين حمله مي كند و ما بايد در مقابل بايستيم؛ و من تا آخرين قطرؤ خونم مي ايستم؛ و شما هم بايد به همه بگوييد و در منابر به مردم برسانيد

ص: 7910

كه خطر، دين را تهديد مي كند. اگر ما كاري به دولتيها نداشته باشيم، آنها كار دارند. چنانكه من در آخرين جلسؤ ملاقات دكتر صدر2، وزير كشور، گفتم: "ما كاري به شما نداريم؛ مشروط بر آنكه شما هم كاري به دين ما نداشته باشيد." ولي نه؛ اينها كار دارند، منتها كم كم، امروز بهاييت را در ادارات راه مي دهند، و با يهوديها ارتباط برقرار مي كنند؛ و فردا مي گويند اصلاً دين بايد از قانون الغا شود. خطر به قدري زياد است كه هركس درك كند، نمي تواند راحت بنشيند؛ و علت اينكه اگر بعضي ساكت بوده اند، مطلب را نفهميدند. چنانكه آقاي حكيم3 را نگذاشتند مطلب را درك كند، و ساكت بود.دولت نمي خواهد روحانيت قدرت داشته باشد؛ و نمي خواهد، در ايران باشد. و به همين دليل بعد از مرگ آيت اللّه بروجردي متوجه آقاي حكيم شدند. گرچه آقاي حكيم را نمي خواستند؛ اما مايل بودند كه مرجع تقليد، در نجف باشد كه مزاحم كارشان نباشد؛ ولي نشد. از گرفتن من سودي نبردند؛ چنانكه آقاي پاكروان4 گفته بود".تلگرافزمان: 24 مهر 10 1343/ جمادي الثاني 1 1384مكان: قم، اقامتگاه امامموضوع: حصر آقاي سيد حسن قميمخاطب: ميلاني (از مراجع تقليد)حضور محترم حضرت مستطاب آيت اللّه آقاي ميلاني دامت بركاته مشهدپس از اهداي تحيت و سلام از پيشامد مشهد مقدس بسيار متاسفم. گويا

ص: 7911

مامورين بي جهت مي خواهند باز فتنه ايجاد كنند.حصر آيت اللّه قمي2 جز ايجاد ناراحتي در محافل روحانيت و بين طبقات مردم براي هيات حاكمه نتيجه ندارد. منتظرم از وضع مشهد و سلامت معظم له مستحضرم فرماييد.خميني

ص: 7912

مرجعيت امام خميني

اشاره

7 چكيده: امام در دوره آيت الله بروجردي - درگذشت آيت الله بروجردي در دهم فروردين 1340 شمسي، كه موجب تالم بسياري از شيعيان جهان گرديد، سبب شد تا در نظام اجتماعي - ديني مردم ايران خلا بزرگي به وجود آيد و آنان را با آينده اي مبهم و سؤال برانگيز روبرو سازد. آيت الله بروجردي كه از روحانيون پر نفوذ و قدرتمند تاريخ معاصر ايران به حساب مي آيد، پس از گذشته نه سال از رحلت آيت الله شيخ عبدالكريم حائري )1315 شمسي) به قم آمد و مرجعيت عامه شيعيان را برعهده گرفت. امام خميني در آن زمان بر اين باور بود كه رهبري ديني و سياسي مردم تنها از طريق نهاد مرجعيت ممكن است; لذا با شناختي كه از مراتب علمي و شهامت سياسي آيت الله بروجردي داشت، وي را فردي مناسب براي اين كار يافت. از اين رو هنگامي كه آيت الله بروجردي در تهران بستري بود، ضمن عيادت، از ايشان خواست كه مجددا به بروجرد بازنگردد و در قم سكني گزيند. تلاشهاي امام خميني در مورد انتقال آيت الله بروجردي به قم به گونه اي بود كه به اعتراف بسياري از علما، امام بيش از هركس ديگر در متقاعد ساختن آيت الله بروجردي براي اقامت در قم و تثبيت مرجعيت ايشان

ص: 7913

سهم داشت. در اين باره آيت الله محمدعلي گرامي مي گويد: "امام به منظور تبليغ مرجعيت آقاي بروجردي به برخي از شهرستانها از جمله همدان مي رفت و با افراد موجه تماس برقرار مي كرد". انگيزه انتخاب آيت الله بروجردي از سوي امام، دلايل سياسي - مذهبي متعددي داشت: اولا، امام بر اين عقيده بود كه مرجع تقليد شيعيان بايد در ايران سكونت داشته و ايرانيان نيز او را بشناسند، زيرا اكثريت مقلدان مراجع تقليد شيعه مقيم عراق را ايرانيان تشكيل مي دادند، لذا بجاست كه ايران پايگاه مرجعيت تقليد شود نه عراق. ثانيا، حضور آيت الله بروجردي در قم را، سبب تقويت حوزه علميه قم و علماي ايران مي دانست، زيرا ايشان مجتهدي جامع و عميق و در بسياري از معارف اسلامي صاحب نظر و بلكه كم نظير بود. علاوه بر آن - برخلاف علماي معاصر - روش تدريس ويژه اي داشت كه به نظر امام، طلبه هايي كه در جلسات درس وي حاضر مي شدند عميق و فهيم بار مي آمدند. حجت الاسلام والمسلمين نعمت الله صالحي نجف آبادي درباره كيفيت درس آقاي بروجردي مي گويد: "يكي از جمله هاي امام خميني اين است كه ايشان فرموده بودند، درس آقاي بروجردي طوري است كه همين طور كه آدم پايش مي نشيند ملا مي شود. " بنا به گفته مشاراليه" امام نيز

ص: 7914

به همراه عده اي از فضلاي قم در كلاس درس آيت الله بروجردي شركت جسته و در تقويت مقام وي مي كوشيدند". حجت الاسلام والمسلمين عبدالعظيم محصلي از فضلاي حوزه علميه قم مي گويد: "در آن اوان، من به كلاس خارج اصول فقه امام خميني مي رفتم و از محضرشان تلمذ مي كردم; امام به شخصيت علمي آيت الله بروجردي اعتقاد والايي داشت و به همين دليل نيز برخي از مباني اصوليش را از او مي گرفت، مثلا در اصول، بحثي است درباره اينكه مفاد نهي چيست؟ امام همانند آيت الله بروجردي آن را زجر طرف يا مخاطب مي دانست. پس از پايان درس ما به همراه امام مستقيما به كلاس خارج فقه آيت الله بروجردي مي رفتيم و جمعا از ايشان استفاده مي كرديم، البته امام بنا به همان احترامي كه به ايشان داشتند در اين درس شركت مي كردند. " آيت الله محمد يزدي در مورد اهميت قائل شدن امام به آيت الله بروجردي مي گويد: "درس امام يكي از درسهاي شلوغ خارج به حساب مي آمد، در حالي كه در محضر حضرات آيات گلپايگاني و اراكي افراد معدودي شركت مي كردند. مسجد سلماسي قم مملو از جمعيت مي شد كه بعدها به علت كمبود جا، كلاس درسشان به ترتيب به مسجد محمديه و سپس به مسجد اعظم منتقل گرديد. درس امام

ص: 7915

حتي در زمان حيات آقاي بروجردي، يكي از بهترين درسهاي خارج حوزه به حساب مي آمد، در واقع درس امام درسي كاملا علمي بود و درس آقاي بروجردي، درس رياستي، امام نيز كه به آيت الله بروجردي علاقه وافري داشت و تقويت او را تقويت حوزه مي دانست در درس ايشان شركت مي جست و به رياست مقتدرانه ايشان احترام مي نهاد. " حجت الاسلام والمسلمين صالحي نجف آبادي مي افزايد: "علاوه بر امام خميني، شخصيتهاي بزرگي مثل مرحوم سيد محمد داماد، مرحوم حاج آقا مرتضي حائري و آيت الله گلپايگاني، به درس آيت الله بروجردي مي آمدند. " ثالثا، تمركز مرجعيت تقليد در قم مي توانست مرجع تقليد را از نزديك در جريان رويدادهاي سياسي كشور قرار دهد. شايد امام يكي از دلايل ناكامي مشروطيت و استقرار ديكتاتوري رضاخان را دوري مراجع تقليد عراق از ايران مي دانست، زيرا همين دوري سبب مي شد تا حوادث و رويدادهاي سياسي را با واسطه هاي گوناگون و با تفاسير متفاوت دريافت كرده و در برخي مواقع تصميمات غير واقعي اتخاذ كنند. در زمان رضاخان و محمدرضاشاه نيز آيت الله بروجردي دوبار ايستادگي كرد كه از نقاط درخشان در سوابق سياسي وي به شمار مي رفت. رابعا، حضور آيت الله بروجردي در قم مي توانست به تشكيلات حوزه علميه قم سر و ساماني بخشيده و تعدد مرجعيت

ص: 7916

را به وحدت مرجعيت تبديل كند. (2) علاوه بر اينها، بايد از محاسن و مكارم اخلاقي و معنوي آيت الله بروجردي ياد كرد كه به وي امتياز ويژه اي بخشيده بود. بنا به همين دلايل، امام با آن كه خود يكي از فضلا و اساتيد برجسته حوزه به شمار مي رفت، ولي به منظور تثبيت مرجعيت آيت الله بروجردي، در درسهاي ايشان شركت مي كرد و آن را آموزنده و پربار مي خواند. آيت الله بروجردي نيز كه به مراتب علم و فضل و تقوا و درايت سياسي امام آگاهي داشت، ايشان را جزو مشاوران صديق و نزديك خود قرار داد و در اداره كردن و سر و سامان دادن به حوزه، ماموريتهاي مهمي به ايشان محول نمود. (3) آقاي ابراهيم نظري يكي از ماموريتهاي حضرت امام را اين گونه بيان مي كند: "در دوران صدارت دكتر مصدق، در سال 1331 آشوبي در قم توسط شخصي به نام برقعي به راه افتاد كه در آن تعدادي كشته و مجروح شدند، در ديماه همان سال، مجله "ترقي" تصميم گرفته بود كه از اهالي و شخصيتهاي قم گزارشي در اين خصوص تهيه كند. خبرنگار اين مجله با وساطت شهيد محلاتي به منزل آيت الله بروجردي رفته بود تا با ايشان مصاحبه كند، مرحوم بروجردي به وي گفته بود: من امروز

ص: 7917

كسالت دارم و نمي توانم مصاحبه كنم، شما خواسته هايي كه از من داريد برويد خدمت نماينده اول و رسمي من، جناب آقاي روح الله خميني و از او سؤال كنيد. امام نيز در پاسخ به سؤالات مجله ترقي گفته بود: من به بيمارستان رفتم و از آنها گزارش تلفات حادثه را خواستم، نوشته بودند كه مثلا 50 تن زخمي 10 تن كشته شده اند، گزارش را تو سرشان زدم، گفتم اين به درد من نمي خورد، بنويسيد دقيقا اينها را با چه اسلحه اي كشته اند، گلوله به كجايشان اصابت كرده است، اسلحه گرم بوده ياسرد؟ " (4) رحلت آيت الله بروجردي و آينده مرجعيت به هر ترتيب، آيت الله بروجردي به قم عزيمت نمود و طي سالهاي 1340 - 1324 زعامت شيعيان را برعهده گرفت و سرانجام در فروردين 1340 بدرود حيات گفت. مرگ وي كه مشكوك هم به نظر مي رسيد، موجب بروز شايعاتي مبني بر مسموم شدن وي توسط نيروهاي دولتي گرديد. بنا به گفته حجت الاسلام والمسلمين موسوي نهاوندي: "در آن زمان بين مردم شايع شده بود كه آقاي بروجردي به مرگ طبيعي نمرده است، بلكه او را شهيد كرده اند، احتمالا آن دو پزشكي كه از خارج جهت معالجه وي آمده بودند او را مسموم كرده و يا با آمپول كشته

ص: 7918

اند، زيرا آيت الله بروجردي سدي در مقابل دولت به حساب مي آمد و لازم بود از ميان برداشته شود. " مهم ترين مساله اي كه پس از فوت آيت الله بروجردي مطرح شد، آينده مرجعيت شيعيان بود. (5) در اين زمان كشمكش نيمه پنهاني بين حوزويان از يك سو و ميان دولت و حوزه از سوي ديگر، درباره تعيين مرجع بعدي و نيز بقاء مرجعيت در ايران و يا انتقال آن به عراق، درگرفت. در حالي كه حوزه سرگرم مراسم عزاداري وتعيين مرجع بعدي بود، شاه دو استراتژي نوبه اي را اتخاذ كرد; در آغاز قصد داشت پايگاه مرجعيت را از قم به نجف اشرف منتقل كند و بدين وسيله مراجع و روحانيت تضعيف شده تا مانع برنامه هاي او نباشند، لذا پيام تسليت وفات آيت الله بروجردي را براي مراجع نجف فرستاد كه روحانيون مبارز آن را بي اعتنائي به مراجع قم و قدم اول در راه تضعيف روحانيت تلقي كردند. حجت الاسلام والمسلمين محمدرضا مؤيدي درباره موضع رژيم در قبال مساله مرجعيت مي افزايد: "پس از اين كه آيت الله بروجردي از دنيا رفت، دو مساله به وجود آمد، يكي قضيه مرجعيت بود كه خود شاه متوجه اصل قضيه شده بود، لذا تلاش كرد مرجعيت را از ايران به عراق منتقل كند، بدين منظور وفات آقاي بروجردي را

ص: 7919

طي تلگرافي به آيت الله حكيم (ره) - كه در نجف سكونت داشت - تسليت گفت و ايشان را به عنوان مرجع بعدي تعيين نمود. علتش هم اين بود كه اگر مرجعيت از ايران به عراق برود، مانعي بر سر راه برنامه هاي خود نخواهند داشت. (6) هرچند جواب تلگراف از سوي آقاي حكيم، پس از مدتي به تهران مخابره شد، لكن به شخصيت آقاي حكيم لطمه زد، زيرا اعدام فدائيان اسلام و منزوي كردن آيت الله كاشاني، از شاه چهره منفوري درست كرده بود و پاسخ دادن به شاه در آن جو حاكم، درست به نظر نمي رسيد. " ناگفته پيداست مراجع نجف از انسانهاي وارسته و فاضلي بودند كه هريك صلاحيت احراز مقام مرجعيت را دارا بودند، ولي برخورد رژيم، كاملا جنبه سياسي داشت و لزومي نداشت با وجود افراد صلاحيت دار در قم، مرگ آيت الله بروجردي را به مراجع نجف تسليت گويد. حجت الاسلام والمسلمين محمدتقي شاهرخي در توضيح اين مساله مي گويد: "البته علماي نجف مراجع بسيار خوبي بودند و مورد قبول قم و ايران هم بودند، ولي گاه گويند كلمة حق يراد بها الباطل، هدف اينها اين نبود كه مرجعيت و روحانيت اوج بگيرد. مي خواستند كه اين قدرت در ايران نباشد تا بتوانند مقاصد خود را اجرا كنند، اما در

ص: 7920

بين علما، فضلا و اساتيد قم و ايران، افرادي به عنوان مرجع مشخص بودند كه صلاحيت احراز آن را داشتند، اين افراد را اساتيد و فضلا مي دانستند و طبق نظريه هاي مختلفي كه داشتند هريك روي يكي از علما، نظر خاصي ارائه مي كردند. " امام خميني نيز در يكي از سخنرانيهاي خود كه پس از گذشت دو سال از رحلت آيت الله بروجردي، ايراد فرمودند به اين موضوع اشاره دارند: "اينها . . . از زمان مرحوم آقاي بروجردي اين نقشه را داشتند، منتها با بودن ايشان، مي ديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايي را انجام بدهند. بعد از اين كه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالي، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام از مركزي، كوبيدن اين مركز را. . . نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند، از باب اين كه قم را نمي خواستند، قم. . . نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك مي كرد و كارهاي اينها، زود در آن منتشر مي شد. اينها قم را نمي خواستند، منتها نمي توانستند به صراحت لهجه بگويند قم نه، مي گفتند نجف آره. " (7) البته استقرار مرجعيت در ايران، تجربه تلخي بود كه رژيم پهلوي علاقه اي به بقاء و تداوم آن در دهه چهل نداشت. گسترش شبكه روحانيت،

ص: 7921

توسعه حوزه هاي علميه، اعزام منظم مبلغين در دوران اقتدار آيت الله بروجردي از يك سو و نيز نفوذ معنوي بيش از حد وي در ميان اقشار مختلف مردم و بالاخره ايستادگي ها و مخالفت هاي مقطعي او با برخي از اقدامات رژيم، همچون اصلاحات ارضي، از سوي ديگر، موجب دلنگرانيهايي در روابط تهران و قم مي گرديد كه م آلا به ضرر تهران تمام مي شد. آيت الله احمد صابري همداني مي گويد: "مسن بودن مراجع نجف نسبت به مراجع قم نيز زمينه چنين تلاشي را مساعدتر مي كرد، با اين كه همه تلگراف شاه به آيت الله حكيم، ثمره چنداني نداشت و نفس همين عمل، موجب شد تا عده اي از مردم از آقاي حكيم تقليد نكنند. ما هم از مراجع و بزرگان زيادي همواره سؤال مي كرديم كه آيا نجف مقدم است يا قم؟ آنها از جمله آيت الله محقق داماد مي گفتند كه ما نجف را مقدم بر قم نمي دانيم. " سؤال مهمي كه در اينجا مطرح مي شود آن است كه چرا شاه از ميان مراجع تقليد نجف اشرف، تنها به آيت الله حكيم تسليت گفت؟ و عليرغم ايراني بودن آيت الله سيد عبدالهادي شيرازي و نفوذ قابل توجه اش در بين ايرانيان، او را مخاطب قرار نداد؟ حجت الاسلام والمسلمين صالحي نجف آبادي در پاسخ مي گويد: "در نجف علما

ص: 7922

و مراجع متعددي حضور داشتند، لكن مرحوم حكيم و سيد عبدالهادي شيرازي، شهرت بيشتري داشتند. آقاي حكيم هم عرب بود و هم دروس خود را به زبان عربي تدريس مي كرد و بدين علت نيز در بين كشورهاي عرب زبان نفوذ زيادي داشت. آقاي شيرازي نه عرب بود و نه به عربي درس مي گفت و ايرانيها نيز شايد به خاطر عرق ايراني بودنشان، به او علاقه اي وافر داشتند. با اين همه علتش اين بود كه آيت الله حكيم هم غير ايراني است و هم حوزه نفوذش غير از ايران است و هرچه مرجعيت در او متمركزتر شود به نفع تهران است. " تجزيه شدن مرجعيت، استراتژي بعدي رژيم بود. شاه در تلاش بود در صورتي كه رجعيت به عراق منتقل نگردد، حداقل نگذارد اين مقام در يك نفر جمع شود. از اين رو سعي نمود تا با طرح تعدادي از مراجع در جرائد كشور به اين هدف دست يابد. آقاي حسين پور محمدي درباره طرح مرجعيت برخي از مراجع از سوي رژيم پهلوي مي گويد: "زماني كه آقاي بروجردي رحلت نمود، دولت عكس و تصوير مراجع را هر روز در روزنامه ها چاپ مي كرد، مثلا امروز عكس آقاي بروجردي و فردا تصوير آقاي گلپايگاني و پس فردا عكس آقاي داماد را، ولي اسمي از آقاي خميني

ص: 7923

به ميان نمي آوردند. تمام اين آقاياني كه نام بردم، همه صاحب رساله بودند و درب خانه هايشان باز بود و مردم نيز مرتب به بيوت آنان در رفت و آمد بودند. تنها دربي كه بسته بود، منزل آقاي خميني بود، البته شاگردان ايشان، رفت و آمد مي كردند، اما مردم عادي نه". تبليغ از مرجعيت تعدادي از مجتهدين و حذف تعمدي نام امام خميني كه از اوايل دهه چهل; يعني پس از شكست استراتژي اول رژيم، آغاز شده بود، در حوزه جغرافيايي ايران محدود نمي شد و كل جهان اسلام را در بر مي گرفت. افزون بر اين ، گسترش تدريجي علاقه مندان و مقلدان امام خميني، بويژه پس از قيام 15 خرداد سال 42، سبب شد تا رژيم با شدت بيشتري از نفوذ ايشان جلوگيري به عمل آورد. هم چنان كه قبلا گفته شد، انتقال مرجعيت از قم به عراق و تجزيه آن، دو استراتژي عمده اي بود كه پس از رحلت آيت الله بروجردي، از سوي رژيم پهلوي، تعقيب مي شدند، اما روند حوادث، حاكي از آن بود كه رژيم در هدف اول خود شكست خورده است. در درجه بعد، واكنشهاي متعدد و متنوعي نيز در حوزه، در قبال مساله مرجعيت و نيز مواضع دسيسه آميز رژيم، به وقوع پيوست كه نقش سرنوشت سازي در تحولات سالهاي

ص: 7924

بعد داشت. نخستين مساله اي كه بر فضاي عمومي حوزه علميه قم سايه افكنده بود، نگراني از آينده حوزه و نيز وضع معيشتي دانش پژوهان علوم ديني بود. اين در حالي بود كه نگراني و اضطراب افرادي همچون امام خميني (ره) ناشي از اين مي شد كه با رحلت آيت الله بروجردي، اقتدار حوزه در برابر رژيم، تضعيف گرديده كه لازم است هر چه سريع تر، مجددا احيا و تقويت گردد. حجت الاسلام والمسلمين صالحي نجف آبادي مي گويد: "رحلت آيت الله بروجردي خيلي براي مردم سنگين بود، ضايعه، ضايعه بزرگي بود. براي اين كه آقاي بروجردي پناهگاه مسلمانان بود در مقابل رژيمي كه همه مي دانستند به اسلام اعتقادي ندارد، اين ضايعه، براي حوزويان نيز نگران كننده بود، زيرا وضعيت حوزه، طلاب و شهريه نامعلوم بود و اساسا احتمال اينكه حوزه ضعيف شود يا از هم پاشيده گردد مي رفت، به هر حال اين احتمال در اذهان بسياري از بدبينان وجود داشت. درمصاحبه اي كه با آقايان گلپايگاني و شريعتمداري انجام گرفته بود، همين مطلب در روزنامه ها نيز درج شده بود و نامبردگان تعهد داده بودند كه شهريه طلاب را به طور اشتراكي پرداخت خواهند كرد. انتشار اين مصاحبه، در آن شرايط نااميد كننده، مايه دلگرمي طلاب حوزه علميه قم گرديد و تا حدودي به آنها اميد

ص: 7925

مي داد. " آن روزها، شايع شده بود كه احتياطهاي آقاي بروجردي به آيت الله گلپايگاني ارجاع داده شده و مقلدين آن مرحوم مي توانند با بقاء بر تقليد از ميت، در مسائل و فتاواي احتياطي وي، به مجتهد زنده; يعني آيت الله گلپايگاني مراجعه كنند. سؤال مهمي كه در محافل حوزوي مطرح مي شد آن بود كه چرا امام - با اين كه مشاور آيت الله بروجردي به حساب مي آمد - مورد ارجاع قرار نگرفت؟ آيت الله صابري همداني در پاسخ مي گويد: "اين كه منشا شايعه مذكور چه بوده، من نمي دانم. حتي من نوشته اي از مرحوم بروجردي كه به اين موضوع اشاره كرده باشد نديدم. شايد منشا چنين شايعه دو چيز بوده است; اول اين كه مرحوم گلپايگاني همانند استادش، آيت الله شيخ عبدالكريم حائري، آدم محتاطي بود و بدين علت با بيت و منش احتياط آميز آيت الله بروجردي قرابت بيشتري داشت، و دوم اينكه افكار راديكال امام خميني با اطرافيان آيت الله بروجردي همخواني نداشت. با اينكه امام در استقرار و تقويت مرجعيت مرحوم بروجردي در قم تلاش زيادي كرد، اما سرانجام مورد بي مهري بيت آن مرحوم قرار گرفت. " نگراني از آينده زعامت حوزه سبب شد تا مرحوم بهبهاني بزرگ - كه در ايام سوگواري آيت الله بروجردي از تهران به قم

ص: 7926

آمده بود - از تمام عالماني كه در مظان مرجعيت بودند دعوت كند تا طي يك نشست اضطراري در بيت مرحوم آيت الله بروجردي، درباره سرنوشت حوزه، تصميم مشتركي اتخاذ نمايند. آيت الله طاهري خرم آبادي درباره تصميمات اتخاذ شده در اين نشست مي گويند: "آقاي بهبهاني كه به خاطر رحلت آقاي بروجردي از تهران به قم آمده بود، روز هفتم ايشان از تمام كساني كه در مظان مرجعيت بودند و جز بزرگان قم محسوب مي شدند; مانند: حضرت امام، مرحوم حقق داماد، حاج آقا مرتضي حائري، مرحوم آقاي زنجاني، مرحوم آقاي لنگرودي و برخي ديگر از آقايان را در منزل آقاي بروجردي دعوت كرد. حتي كساني كه از شهرستانها آمده بودند و جز افراد معروف به شمار مي آمدند، از جمله مرحوم آقا كمالوند كه از خرم آباد آمده بود، به اين جلسه دعوت شده بودند. آقاي بهبهاني در آن جلسه گفت، اين حوزه را بعد از آقاي بروجردي آقايان بايد اداره كنيد. آقاي گلپايگاني و آقاي شريعتمداري هركدام نيمي از شهريه آقاي بروجردي را متقبل شدند و آقاي نجفي هم گفت كه من نان حوزه را تامين مي كنم. امام هم مي توانست بگويد من هم مثلا مقداري از شهريه را تامين مي كنم; ولي امام هيچ قدمي برنداشت. آقاي حاج شيخ حسن صانعي نقل مي كرد كه بعد از

ص: 7927

اتمام جلسه، وقتي امام به منزل بازگشت، احساس آرامش مي كرد كه مسووليتي بر دوش ايشان قرار نگرفته است. " (8) حجت الاسلام والمسلمين احمد منتظري در روايتي ديگر از اين نشست مي گويد: "در اين جلسه، آيت الله خميني گفته بود كه من درس حوزه را تقبل مي كنم و هيچ كاري هم به شوونات مرجعيت ندارم. آيت الله نجفي مرعشي نيز گفته بود اگر سهمي (پولي) به من رسيد از كمك كردن دريغ نمي كنم، لكن آقايان گلپايگاني و شريعتمداري پذيرفتند كه شهريه شصت توماني مرحوم بروجردي را به صورت نصف و نصف پرداخت كنند. البته هر دوي آنها مي گفتند ما به خاطر حفظ حوزه، هميشه مبالغي را براي پرداخت شهريه طلاب از قم، تهران و تبريز قرض مي كنيم. " در حالي كه برخي از مجتهدين قم، حتي در زمان حيات آيت الله بروجردي، مقدمات مرجعيت خود را فراهم نموده بودند، امام خميني با دوري از شوونات مرجعيت، بلافاصله آيت الله سيد احمد خوانساري را به عنوان مرجع عام معرفي كرد و از ساير علما نيز خواست تا به منظور دستيابي به وحدت در مرجعيت، گرد او جمع شوند و به او احترام گذارند. اهدافي كه امام از پيشنهاد مذكور دنبال مي كرد سه چيز بود: اولا با قبولاندن مرجعيت عامه آيت الله خوانساري، عملا

ص: 7928

از تجزيه شدن مرجعيت جلوگيري مي كرد و با احياي مجدد اقتدار نهاد مرجعيت و حوزه، رژيم را در دستيابي به اهداف تفرقه افكنش، ناكام مي نمود، و ثانيا به اختلافات، سلايق و كشمكش هاي نيمه پنهان برخي از هواداران در تعيين مرجع بعدي خاتمه مي داد، ثالثا از خروج مرجعيت به آن سوي مرزهاي ايران، جلوگيري مي كرد. حجت الاسلام والمسلمين محمدرضا فاكر درباره ناكامي امام در اين تلاش مي گويد: "مهم ترين مساله پس از فوت آيت الله بروجردي (ره) حفظ اقتدار حوزه و اسلام در برابر رژيم بود. هدف امام خميني در اين وضعيت، اين بود كه قدرت روحانيت، به يك قدرت متشكل و مستحكم مبدل شود، اگر نتوان كار آقاي بروجردي، در برابر رژيم را انجام داد، لااقل بتوان جلو خرابكاري هاي رژيم را گرفت و اين نمي شد مگر از طريق تمركز قدرت در مرجعيت، از اين رو ايشان از همان اول، خودشان را كنار كشيدند و پيشنهاد دادند كه همه علما بروند و آقاي خوانساري را از تهران به قم بياورند و مرجعيت را بدو محول كنند. استدلال امام اين بود كه آقاي خوانساري، كسي است غير از علماي قم و همه آقايون هم، او را از نظر تقوا، زهد و علميت قبول دارند، در ثاني با انتخاب ايشان، شائبه مسائل شخصي هم به

ص: 7929

هيچ وجه نمي رود. با پيشنهاد مذكور، آقايان گلپايگاني و نجفي مرعشي موافقت كردند و به نظرم مي رسد كه آقاي شريعتمداري به گونه اي با پيشنهاد امام، مخالفت ورزيدند. . . به هر ترتيبي كه بود، پيشنهاد امام خميني پذيرفته نشد و قرار شد زعيم آينده حوزه، از ميان علماي مقيم قم برگزيده شود. پيشنهاد دوم كه در واقع به سمت همان تجزيه مرجعيت، متمايل بود، موجب گرديد تا امام در اين تجزيه، مشاركتي از خود نشان ندهد و عملا از عامت حوزه كناره گيري كند. از همان اول مرحوم امام و نجفي مرعشي، خودشان را كنار كشيدند و تنها آقاي گلپايگاني ، چون مطمئن نبود كه آقاي شريعتمداري كنار مي رود سكوت اختيار كرد، بازهم مساله به جايي نرسيد و شايد مصلحت اين بود، و اين از الطاف الهي بود كه آقاي گلپايگاني كنار نرفتند و در نهايت آن دو، به طور اشتراكي، زعامت حوزه را برعهده گرفتند. " بنا به اظهارات حجت الاسلام والمسلمين موسوي نهاوندي، امام در پاسخ به اين سؤال كه چرا شما در اين مساله مهم، كناره جويي مي كنيد، گفته بود: "شما آقايون مي خواهيد شهريه بدهيد، بدهيد، ما همان درس خودمان را مي گوئيم و همان تدريس خودمان را دنبال مي كنيم. درس گفتن مال ما، اداره كردن حوزه مال شما. " علي رغم

ص: 7930

اين كه امام خود را از پيشنهاد دوم كنار كشيد و عملا در اداره حوزه مشاركتي ننمود، اما عده اي از علاقه مندان به وي كه اغلب شاگردانش به حساب مي آمدند، درصدد بودند تا مرجعيت ايشان را مطرح و به تدريج گسترش دهند. اين در حالي بود كه امام همچون ادوار گذشته زندگي خود، كوچكترين قدمي براي مرجعيت برنداشت و حتي در مقابل پيشنهادات و اقدامات دوستان خود در اين مسير سرسختانه مقاومت كرد. آيت الله محمدعلي گرامي در اين باره مي گويد: "عده اي از خواص حوزه علميه، نظرشان درباره مرجع بعدي، امام بود، اما خود ايشان حاضر نبود قدمي در اين راه بردارد، ظاهرا در سال 1340 بود كه امام در پايان سال تحصيلي حوزه، در مسجد سلماسي خطاب به شاگردان خود فرمود، روزي يكي از ايرانيان، در نجف خدمت آقاي لواساني رسيد، آقا از وي پرسيد از شهرستان چه خبر؟ او در پاسخ گفت چه انتظاري داريد از شهري كه هفتاد نماز جماعت در آن به پا مي شود. بعد امام فرمود، منظور اين است كه كل يلعن الاخر وگرنه نماز جماعت كه بدي ندارد، از اختلاف بپرهيزيد، من شخصا راضي نيستم كسي براي مرجعيت من، اقدامي كند. " بي رغبتي امام به مطرح شدن، در كنار معروف نبودن ايشان، از جمله عواملي

ص: 7931

بود كه مرجعيت وي را به تاخير مي انداخت. حجت الاسلام والمسلمين صالحي نجف آبادي در اين باره اذعان مي دارد: "مطرح نشدن امام در آن روزها به گونه اي بود كه بسياري از ايرانيان، وي را نمي شناختند و اگر به قم مسافرت هم مي كردند آثاري از او مشاهده نمي كردند. مثلا عده اي از شهركرد به قم آمده بودند تا درباره مرجع بعدي، جستجو كنند. با اين كه چند روزي در قم مانده بودند، امام را نشناختند. بعد از طريق من، با وي آشنا گرديدند. از اين رو اگر امام مطرح گرديد تنها به علت تلاش شاگردان امام بود كه علاقه به او داشتند و معتقد بودند نه تنها از مراجع فعلي كم ندارد، بلكه در بسياري از مراتب علمي، برتر است". با اينكه تحرير فتاواي امام خميني بر تمام ابواب كتاب عروة الوثقي، نج سال قبل از رحلت آيت الله بروجردي پايان يافته بود و در همين سالها نيز حاشيه وي بر كتاب "وسيلةالنجاة" سيد ابوالحسن اصفهاني، به عنوان رساله عمليه، نگارش يافته بود، اما امام داعيه اي براي مرجعيت نداشت و حاضر نبود حواشي اش بر وسيلة النجاة، در قالب يك رساله مستقل منتشر گردد. آيت الله محمدعلي گرامي در مورد عدم

ص: 7932

تمايل امام به انتشار رساله مي گويد: "در زمان آقاي بروجردي و حتي پس از وفاتش، امام مراقب بود كه خودش را وارد جرگه رياست و مرجعيت نكند; با اين كه حاشيه بر عروة الوثقي را پنج سال قبل از رحلت آقاي بروجردي به پايان برده بود و نيز حاشيه بر وسيلة النجاة را سالها پيش از نوشتن حاشيه بر عروة تمام كرده بود، حاضر نشد رساله اي از خود منتشر كند. من اين مطلب را از زبان خود امام نيز شنيده ام". حجت الاسلام والمسلمين صالحي نجف آبادي اضافه مي كند: "در واقع امام قبل از فوت آيت الله بروجردي، صاحب فتوا بود و استنباط فعلي خود را به صورت حاشيه بر وسيله النجاة مرقوم نموده بود، لكن حواشي ايشان، عربي بود و در قالب يك رساله فارسي منتشر نشده بود. تنها اهل نظر كه خواهان نظريات فقهي ايشان بودند به آن حواشي مراجعه مي كردند. " از اين رو امام، در دوره آقاي بروجردي، به منظور حفظ اقتدار و وحدت مرجعيت، نه تنها علاقه اي به مطرح كردن خود نداشت، بلكه از عملكرد عده اي از مجتهدين آن روزگار نيز انتقاد مي كرد. آيت الله محمدعلي گرامي: "روزي به هنگام تدريس در مسجد سلماسي، از علمايي كه در زمان حيات آيت الله بروجردي رساله خود را منتشر

ص: 7933

كرده بودند، گلايه كرد و به عنوان قدح فرمودند: در برابر كساني كه خداوند پرچم را به دست او داده است ما خودمان را علم نكنيم. احترام امام به آقاي بروجردي به گونه اي بود كه اگر به هنگام تدريس مي خواستند مطالبي را از آقاي بروجردي نقل يا رد كنند، از روي ادب و احترام نام ايشان را نمي بردند و به بعض الاكابر تعبير مي كردند. با اينكه در بررسي اقوال علما به صراحت نظريات مرحوم نائيني و آقا ضيا را با ذكر نامشان نقد و بررسي مي كردند. وقتي از ايشان مي پرسيديم مراد شما از بعض الاكابر كيست؟ لكن ايشان پاسخي نمي دادند من چون با مطالعه قبلي مي دانستم منظورشان آقاي بروجردي است. " در عرف حوزه هاي علميه شيعه، عادت بر آن است كه با درگذشت مرجعي، مجتهديني كه در مظان احراز مرجعيت اند، بر جنازه متوفي، نماز مي گذارند و مجالس سوگواري برپا مي كنند و اين خود به عنوان يكي از آثار و شوونات مرجعيت قلمداد مي گردد. با رحلت آيت الله بروجردي در دهم فروردين 1340، اولين سوالي كه مطرح شد اين بود كه كداميك از علماي قم بر جنازه آن مرحوم نماز مي خواند؟ و نخستين مجلس ترحيم توسط چه كسي برگزار مي شود؟ حجت الاسلام والمسلمين احمد منتظري در مورد اولين مجلس ترحيم

ص: 7934

آيت الله بروجردي مي گويد: "اولين مجلس ترحيم آن مرحوم، توسط آيت الله گلپايگاني در مسجد امام شهر قم برگزار شد. وقتي اطرافيان آقاي شريعتمداري متوجه شدند، به مسجد ريخته و سماور آنها را خاموش كردند و متذكر شدند كه اولين مجلس ترحيم بايد از سوي آيت الله شريعتمداري برگزار گردد. " آيت الله علي اكبر مسعودي خميني درباره علل شركت نكردن امام خميني در مراسم تشييع جنازه و نيز مجلس ترحيم آن مرحوم از خود امام مي پرسد: "چرا شما در مراسم تشييع جنازه شركت نمي كنيد؟ فرمودند بگذاريد يك نفر هم كه كمتر باشد اختلاف كمتر است. چه لزومي دارد من بيايم و عده اي هم پشت سر من راه بيفتند. مرجع بايد يك نفر باشد، آنچه كه مهم است حفظ حوزه و اسلام است نه مرجعيت. (9) علت اينكه چرا امام در مراسم ختم آقاي بروجردي شركت نمي كرد اين بود كه معمولا علما وقتي وارد اين مجالس مي شدند، منبريها با ذكر صلوات، مقدم آنها را گرامي مي داشتند و سپس به تعريف و تمجيد از آنان مي پرداختند. در حالي كه امام از اين تعريفها، ناراحت مي شدند و به همين علت به اين مجالس، تشريف نمي آوردند. " بنا به گفته آيت الله مسعودي خميني، سرانجام امام با اصرار زياد دوستان و شاگردانش و پس از گذشت

ص: 7935

چند روز از رحلت آيت الله بروجردي، تصميم گرفت; مجلس ختمي برگزار كند. "به هر حال هرچه دوستان اصرار كردند كه اگر مجلس ترحيم برقرار نكنيد حرف برايتان درمي آورند و براي شما سبك است. ديگران خيال مي كنند بين شما و آقاي بروجردي اختلاف بوده است. امام مي فرمودند: خب آقايان ديگر هستند آنان فاتحه مي گيرند. به جدم قسم مي خورم هنوز سراغ ندارم كسي را كه بيشتر از من آقاي بروجردي را دوست داشته باشد. بالاخره با اصرار دوستان، امام قبول كردند پس از گذشت چند روز، مجلس ترحيم برگزار كنند اين مجلس در روز بيست و پنجم شوال همان سال برگزار شد و امام نيز شرط كرده بود كه منبري اسمي از ايشان نبرد. " حجت الاسلام والمسلمين احمد منتظري: "آخر قرار شد امام نيز مجلس ترحيمي برگزار كند، در اين مجلس، آقاي مشايخي در مسجد امام قم منبر رفت و در ضمن سخنانش ازامام خميني تجليل كرد. امام كه از اين كار ناراحت شده بود به اطرافيان خود گفته بود چه كسي به اين گفته كه اسم مرا ببره، همه شما مي دانيد كه من از اين كارها راضي نيستم. " (10) به گفته حجت الاسلام والمسلمين علي ستاري، امام خميني در سالهاي تبعيد در عراق نيز براي احدي مجلس ترحيم

ص: 7936

برگزار نمي كرد و به شدت از شوونات مرجعيت دوري مي گزيد، اگر با اصرار زياد اطرافيان مواجه مي شد، بنا بر مصالحي به برقراري مجلس تن مي داد. "حتي زماني كه امام در نجف به سر مي بردند، بعد از رحلت آيت الله شاهرودي، مجلس ترحيمي برقرار نكردند. وقتي من به ايشان گفتم كه شما بايد مجلس برقرار كنيد و عده اي نيز تصميم گرفته اند از سوي شما مجلس برگزار كنند، امام از ناراحتي چشمانش سرخ شد و به من گفت، چرا اينها دست از سر من برنمي دارند، من مجلس فاتحه نمي گيرم، اصلا به اينها بگوئيد شما چه كاره هستيد كه در كار من دخالت مي كنيد. البته بعد از مدتي براي اين كه در نجف پخش نشود كه امام با مرحوم شاهرودي رابطه خوبي نداشته اند، ايشان در چهلمين روز درگذشت آن مرحوم، مجلس ختم گرفتند. " نكته مهمي كه در اينجا وجود دارد اين است كه امام تنها پس از درگذشت آيت الله كاشاني كه ديگر شائبه مرجعيت وجود نداشت، بلافاصله با ميل و اراده خود، مجلس ترحيم برقرار نمودند و خود به عنوان صاحب عزا به ديگران تسليت مي گفتند. آيت الله محمدعلي گرامي در اين باره مي گويد: "البته با رحلت آيت الله كاشاني در اسفند ماه 1340، حضرت امام بلافاصله مجلس ترحيم

ص: 7937

برگزار نمودند. به خاطر اين كه احساس مي كردند آقاي كاشاني مظلوم واقع شده بود. امام در اين مجلس، هم صبح و هم بعدازظهر، در مسجد اعظم به عنوان عزادار مي نشستند. " حجت الاسلام والمسلمين صالحي نجف آبادي نيز مي افزايد: "بعد از فوت آيت الله كاشاني، علي رغم اينكه حوزه علميه قم چندان وفاداري و علاقه اي از خود نشان نداد، امام براي وي مجلس ختم گرفت و به عنوان صاحب عزا، به واردين احترام مي گذاشت. در اين مجلس بيش از 50 الي 60 نفر شركت نكردند. علت اين بي اعتنائي هم روشن بود; چون حوزه، آقاي كاشاني را يك آخوند سياسي مي دانست و براي او ارزش قائل نبود، در حالي كه امام از آقاي كاشاني حمايت مي كرد و در حوزه نيز مشهور شده بود كه آقاي خميني از حاميان آقاي كاشاني است. " عزلت گزيني امام از مقام مرجعيت در حالي صورت مي گرفت كه هم حوزويان به مقام علمي و معنوي ايشان اعتراف داشتند و هم اقتدار از دست رفته حوزه، حضور جدي او را در مقام مرجعيت احساس مي كرد. از اين رو، عده اي از شاگردان امام تصميم گرفتند طي يك برنامه منسجم وارد صحنه شده و از مقام علمي و صلاحيت ايشان براي احراز مقام مرجعيت حمايت كنند. آقايان مطهري، منتظري، يوسف صانعي، بهشتي، خلخالي،

ص: 7938

طاهري خرم آبادي، صالحي نجف آبادي، مسعودي خميني، رباني شيرازي، فاضل لنكراني، حسين نوري، ابراهيم اميني، خزعلي و جنتي، از جمله فعالين و فضلايي بودند كه در گسترش مرجعيت امام در حوزه علميه قم و نيز برخي از شهرهاي ايران نقش بسزايي ايفا نمودند. آيت الله يوسف صانعي به بخشي از اين فعاليت ها اشاره كرده و مي گويد: "بعد از فوت آيت الله بروجردي، از آنجا كه ما در حدود پنج الي شش سال، درس ايشان را درك كرده بوديم، معتقد بوديم كه امام از بقيه علما داناتر است، هم احاطه اش بر فقه بيشتر است و هم دقت و تحقيقش نسبت به سايرين، زيادتر. از اين رو قرار شد من و عده اي از شاگردان امام، مثل: آقايان كروبي و شهيد كاظم قريشي، مرجعيت امام را تبليغ كنيم. اولين مساله اي كه برايمان سؤال برانگيز بود اين بود كه آيا امام رساله دارد يا نه؟ با تحقيقي كه از سوي آقا مصطفي خميني انجام گرفت، روشن شد امام بر عروةالوثقي و وسيلة النجاة، حاشيه كامل زده اند. (11) با اين كه ما پنج الي شش سال بود كه به منزل امام، رفت و آمد مي كرديم، ايشان هيچ وقت به ما نفهماند كه بر دو كتاب مذكور، حاشيه زده اند و مانيز تا آن زمان خيال مي كرديم

ص: 7939

امام بر هيچ كتاب فقهي حاشيه ندارند. پس از آن كه روشن شد امام بر متن آن دو اثر حاشيه زده اند، گام بعدي ما، تلاش براي طرح مرجعيت امام از طريق رسانه هاي گروهي بود. پس از فوت آيت الله بروجردي، خبرنگار روزنامه كيهان به منظور مصاحبه با طلاب و روحانيون، درباره مرجع بعدي، وارد مدرسه فيضيه شد. با نقشه اي كه دوستان از قبل ريخته بودند، مرحوم رباني املشي از ميان جمعيت انبوه فيضيه، خود را به جلو رساند و به عنوان اولين مصاحبه شونده، مرجعيت امام را با ادله زيادي مطرح نمود. لذا اولين مرجع اعلام شده در روزنامه كيهان آن سالها، حضرت امام بودند. قدم بعدي اين بود كه امام مي بايست براي رحلت آيت الله بروجردي، مجلس سوگواري برقرار كنند در حالي كه امام به چنين كاري تن نمي داد. چون مجلس ترحيم گرفتن، دلالتي بود بر داعيه مرجعيت و امام با اين كه علاقه وافري به آن مرحوم داشت، چنين نكرد. ظاهرا يا خودش فرمود يا ما درك كرديم، امام آخرين مجلس را برقرار نمودند. بعد از اين، تلاش كرديم بيت ايشان براي رفت و آمد باز باشد. در همين خصوص با آقا مصطفي گفتگو كرديم و قرار شد در همان ايام ، دو سه روزي، مردم به منزل

ص: 7940

امام رفت و آمد كنند. به دوستان نيز توصيه كرديم كه به هنگام زيارت امام ، اين سؤال را از ايشان نكنند كه بعد از آقاي بروجردي، مرجع بعدي كيست؟ چون مفهوم سؤال اين بود كه خود شما مرجع نيستيد. لذا اخوي و ديگران تلاش نموديم و به مراجعين هم توصيه كرديم تا از امام پرسيده شود كه نظر شما درباره بقاء بر ميت چيست؟ چون مفهوم اين سؤال، به گونه اي روشن مي كرد كه شما نيز مرجعيد. همين طور هم شد و افرادي كه به زيارت ايشان مي آمدند همين سؤال اخير را مي پرسيدند. قدم بعدي، شروع تبليغات بويژه بين برخي از روحانيون علاقه مند به امام در تهران بود. " براي مرجعيت و اعلميت امام نسبت به ديگران دلايل متعددي وجود داشت كه آيت الله يوسف صانعي برخي از دلايل اعلميت حضرت امام را اين گونه بيان مي كند: " من آن موقع نه وجه و دليل بر اعلميت امام اقامه مي كردم و به ديگران هم منتقل مي نمودم و عده اي هم در تهران بالاي منبر همه آن وجوه را عنوان مي كردند. الان همه آنها را به ياد ندارم. يكي از دلايلي را كه مي گفتم اين بود كه مرحوم شيخ مرتضي كه اهل خبره هستند، مرحوم سيد احمد خوانساري را به عنوان اعلم معرفي نمودند.

ص: 7941

از اين رو آقاي خوانساري به ديده او از سيد محسن حكيم و سيد عبدالهادي شيرازي، اعلم است. آقاي خوانساري در حدود 20 الي 25 سال است كه از حوزه علميه قم كنار رفته و در آنجا (تهران) تدريس مي كنند. آقاياني كه به تهران مي آيند خيلي حوصله درس، بحث و مطالعه ندارند، در حاليكه امام طي اين مدت، در قم در مقابل افراد وزين و ارزنده اي تدريس كرده و كلامش پر از نقد و اشكال و بررسيهاي عالمانه است. از اين رو امام از سيد احمد خوانساري، قوي تر است. اگر 25 سال پيش آقاي خوانساري با امام مساوي يا از وي عالمتر بود، هم اكنون امام از وي قوي تر است. و در نهايت، آخرين مساله، نوشتن و انتشار رساله علميه بود كه ايشان حاضر نبودند براي چاپ رساله اش پول خرج كند. به هر ترتيب، در ابتدا يك كتاب كوچكي از ايشان منتشر شد و بعد توضيح المسائل نيز از روي حاشيه بر عروة الوثقي، تهيه و با امضاي وي به چاپ رسيد و به فروش رفت. نكته مهم اين بود كه امام مي فرمود: حق نداريد رساله مرا (براي جذب مقلدين) به طور رايگان در اختيار مردم قرار دهيد. در تاريخ مرجعيت امام، حتي يك رساله هم به صورت رايگان به

ص: 7942

كسي داده نشد. روزي آقاي آخوندي، يكي از ناشرين قم، خدمت امام آمد و عرض كرد كه قرار است كتاب عروة الوثقي را با پاورقي مراجع تقليد، از جمله شما چاپ كنيم، بقيه آقايون به جهت كمك مالي به ما تعداد صد الي دويست مجلد را پيش خريد كرده اند، شما نيز مبلغي به ما بدهيد. امام فرمود من پيش خريد نمي كنم و نيازي به عروه ندارم. كه البته ناشر مذكور عروه را بدون پاورقي فتاواي امام به چاپ رسانيد. به هر حال، مرجعيت امام با توجه به مراحلي كه بيان شد به تدريج و به ويژه با آغاز نهضت مسلم گرديد و رساله هاي وي به قيمت گران در بازار خريد و فروش مي شد و موضوع به جايي رسيد كه همه دريافتند امام حتي از آقايان حكيم و خوانساري قوي تر است با اين حال، تعداد انگشت شماري بودند كه باور نمي كردند امام در علوم حوزوي از ديگران داناترست. " آيت الله سيد حسن طاهري خرم آبادي درباره اعلميت امام و چاپ رساله ايشان مي افزايد: "عده اي از دوستان كه بعد از فوت آقاي بروجردي نظرشان اين بود كه اگر در اعلميت امام نسبت به مراجع نجف ترديد باشد، لااقل اعلم از آقايان قم هستند. آمدند منزل امام كه من هم جز آن عده بودم

ص: 7943

و با ايشان صحبت شد كه شما اجازه بدهيد حاشيه بر " عروه" شما را چاپ كنيم. اين جريان مربوط به حول و حوش چهلم مرحوم آقاي بروجردي مي باشد. خلاصه با ايشان صحبت شد. امام مقداري در مورد بي اعتباري دنيا صحبت كرد و اينكه اين كارها چه اثري دارد. دوستان با ايشان صحبت كردند كه شما حداقل مقلديني را در ميان طلبه ها و فضلاي حوزه و شاگردان خود داريد و شايد افرادي خارج از اينجا باشند كه مي خواهند از شما تقليد كنند. خوب، اينها احتياج به فتواي شما دارند. شما حداقل حاضر شويد كه حاشيه بر"عروه" و "وسيله" و كتابهاي علمي شما چاپ شود. اين حرف منطقي بود و ايشان هم قبول كرد و مدتي طول كشيد تا اينها چاپ شد. آن وقت د و سه نفر از دوستان نشستند و از روي حاشيه ايشان بر عروه، رساله اي درآوردند به نام "نجاة العباد" كه به فارسي بود. علت اين كار هم اين بود كه دوستاني كه علاقه به امام داشتند و ايشان را صالح براي مرجعيت مي دانستند، خواه نا خواه به كساني كه با آنها مرتبط بودند، امام را به عنوان مرجع معرفي مي كردند. من خودم در خرم آباد به اقوام و خويشان و افرادي كه از من سؤال مي كردند، امام را

ص: 7944

معرفي مي كردم. اين اعلام مرجعيت امام به وسيله فضلا، مقلديني را براي امام ايجاد مي كرد. مقلد كه درست شد، رساله مي خواهد نمي شود به او گفت كه برو حاشيه عروه را مطالعه كن اين بود كه فضلا دور هم نشستند و اين رساله فارسي را براي كساني كه مي خواستند از امام تقليد كنند، نوشتند. با اين توضيحاتي كه دادم امام يك نوع مرجعيت محدودي در بين فضلا، طلاب و كساني كه با آنها مرتبط بودند، پيدا كرد. بعد از ارتحال آقاي بروجردي، آقا آسيد عبدالهادي شيرازي نيز پس از چند ماهي در نجف فوت كردند و با رحلت مرحوم آسيد عبدالهادي، آن ترديدي كه در مورد اعلميت امام نسبت به ايشان وجود داشت، منتفي شد و دايره مرجعيت حضرت امام وسيع تر شد. " حجت الاسلام والمسلمين سيداصغر ناظم زاده مي گويد: "تا آنجا كه به ياد دارم بعد از فوت آيت الله بروجردي، هشت الي نه رساله بيرون آمد. از نجف اشرف آيات عظام حكيم، سيد عبدالله شيرازي، سيد محمود شاهرودي و خويي، از قم آقايان گلپايگاني و نجفي مرعشي، از مشهد آيت الله ميلاني و از تهران آقاي خوانساري رساله دادند و براي آقاي بروجردي مجلس ترحيم برقرار كردند. من در يكي از اين مجالس، حضرت امام را ديدم، اما چون اوايل طلبگي ام بود و

ص: 7945

بسيار جوان بودم ابتدا ايشان را نشناختم. پس از اين كه دريافتم ايشان، امام است از ديگران پرسيدم چرا ايشان رساله نمي دهد؟ گفتند كه امام فرموده است كه من يك قدم براي خودم برنمي دارم. " آيت الله مسعودي خميني: "امام قبل از انتشار نجاة العباد گفته بود كه شما اين كار را نكنيد، آقايان قبول نكردند و آن را منتشر نمودند. بعد از نشر هم معلوم شد غلط زياد دارد و جمعش كردند. بعد توضيح المسايل آقاي بروجردي را آوردند و حواشي امام را از كناره هاي رساله آقاي بروجردي، استخراج كردند، امام هم مطالعه فرمود و گفتند مانعي ندارد. " بنا به اظهارات آيت الله احمد صابري همداني، عوامل متعددي از قبيل: 1 -اعتراف حوزويان به قوت و قدرت علمي امام، به ويژه در فلسفه و اصول، 2 - شلوغ شدن تدريحي درس خارج اصول ايشان و 3 - امامت جماعت مدرسه فيضيه در غياب آيت الله سيد احمد زنجاني، در كنار تلاش بي شائبه شاگردان و علاقه مندان، رفته رفته امام در عرض سايرمراجع قم بر كرسي مرجعيت تكيه زد و مورد توجه بسياري از اقشار مختلف مردم به ويژه قشر تحصيل كرده قرار گرفت. "زماني كه آيت الله حجت از دنيا رفت و آقاي بروجردي هم به علت كسالت

ص: 7946

جسماني، نتوانست درس اصول خود را ادامه دهد، درس اصول فقه امام شلوغ تر شد و در حقيقت، خارج اصول فقه حوزه علميه قم به كلاس ايشان منحصر گرديد. اين در حالي بود كه طلاب و فضلاي قم مي ديدند كه همه روزه امام از زمانهاي سابق به حجره مرحوم شهيد مطهري تشريف مي آوردند و فلسفه تدريس مي كنند. " در كنار افراد و گروههاي حوزوي، بعضي از گروههاي سياسي كه در آن زمان فعال بودند نيز نسبت به قضيه مرجعيت حساسيت به خرج مي دادند. حجت الاسلام والمسلمين صالحي نجف آبادي درباره تمايل برخي از گروههاي سياسي ايران به امام خميني مي گويد: "پس از رحلت آيت الله بروجردي، از ميان گروههاي سياسي فعال دهه چهل، نهضت آزادي به آيت الله شريعتمداري تمايل بيشتري داشت، چراكه آقاي گلپايگاني ، عالمي محتاط بود و كمتر وارد مسايل سياسي مي شد و مردم نيز او را به عنوان عالمي سياسي نمي شناختند، در حالي كه شريعتمداري در مسايل سياسي تبحر خاصي داشت و به درك خوبي هم از قضايا و مسايل جاري رسيده بود، طبيعتا گروه نهضت آزادي به آيت الله شريعتمداري علاقه اش بيشتر بود و گرايشهاي ملايم سياسي او را مي پسنديد، عده اي از طرفداران نهضت آزادي كه بعدا انجمن دفاع از حقوق بشر در ايران را به راه انداختند، باآقاي شريعتمداري

ص: 7947

همكاري كردند و او نيز به آنها كمك مي كرد لكن پس از طرح مرجعيت امام و نقش فعال سياسي ايشان از انجمنهاي ايالتي و ولايتي به بعد، نهضت آزادي از آيت الله شريعتمداري روي گردان و به امام متمايل شدند. " تثبيت تدريجي مرجعيت امام در كنار افزايش روزافزون مقلدين وي، به طور طبيعي، مساله پرداخت شهريه طلاب علوم ديني را به ميان آورد. مهم ترين سوالي كه در اين زمان مطرح مي شد آن بود كه برخورد امام با دريافت سهم امام چيست و چه واكنشي در قبال پرداخت شهريه از خود نشان مي دهد؟ اين مطلب كه وضعيت معيشتي طلاب، بويژه پس از فوت آيت الله بروجردي، ممكن است رو به وخامت رود و عده اي از آنان را از قم ماندن و ادامه تحصيل مايوس گرداند، براي شخص امام و ساير مراجع روشن بود، اما اينكه او نيز با راه انداختن دستگاهي همانند ساير مراجع، شهريه بدهد چيزي نبود كه به آن تن دهد. آيت الله مسعودي خميني درباره اولين شهريه پرداختي امام مي گويد: "روزي حجت الاسلام غيوري از تهران به قم آمد و مبلغ بيست هزار تومان وجوهات به امام پرداخت كرد. امام نيز بلافاصله آنها را به من داد و دستور نمود كه ضمن سركشي به حجره طلاب علوم ديني، به هريك از

ص: 7948

آنها مبلغ پانزده تومان به عنوان شهريه پرداخت كنم. من و آقاي صانعي پولها را برداشته و روانه مدرسه حجتيه و ساير مدارس شديم و طبق خواسته امام آنها را تقسيم كرديم. اين اولين شهريه اي بود كه امام پس از مرجعيت پرداخت مي كرد. "

پى نوشت ها

: 1. مستندات اين مقاله براساس مصاحبه هاي انجام يافته توسط مركز اسناد انقلاب اسلامي - قم، تنظيم يافته است. 2. پس از رحلت آيت الله حائري در سال 1315، و قبل از اينكه آيت الله بروجردي در قم ساكن و مستقر شود، سه نفر از مراجع قم به نامهاي آيت الله صدر، آيت الله حجت و آيت الله خوانساري، حوزه علميه قم را اداره مي كردند. 3. از جمله اين ماموريتها، مسافرت به نهاوند و مشهد و نيز حل و فصل آشوبي بود كه در سال 1331 توسط علي اكبر برقعي در قم ايجاد گرديد. 4. مشروح جريان درگيري سيدعلي اكبر برقعي و توده ايها با نيروهاي مذهبي و روحانيون در قم در مجله ترقي شماره 522 سال بيست و چهارم، دي ماه 1331 آمده است. 5. ناشر كتاب "بحثي درباره مرجعيت و روحانيت" در مقدمه اين اثر مي نويسد، اين سؤال كه آينده مرجعيت تقليد به دست چه كسي سپرده مي شود پس از گذشت بيست ماه از رحلت

ص: 7949

آيت الله بروجردي، همچنان باقي است. 6. آيت الله محمد يزدي نيز ضمن تاييد گفته هاي آقاي مؤيدي، آيت الله بروجردي را بزرگترين مانع اصلاحات ارضي شاه در اواخر دهه سي معرفي مي كند. 7. صحيفه نور، ج1، ص66، چاپ دوم. 8. آيت الله يزدي نيز درباره اين نشست مي افزايد: "امام خوشحال به نظر مي رسيد از اين كه دو نفر از مراجع مسووليت حوزه را پذيرفته و بدين صورت مانع از متلاشي شدن حوزه گرديده اند. " 9. بنا به گفته آيت الله سيدحسن طاهري خرم آبادي، امام در روز تشييع جنازه آقاي بروجردي، به علت بيماري و تب در منزل بستري بوده است. 10. احتمالا اين مجلس با مجلسي كه قبلا بدان اشاره شد جداگانه برگزار شده است. 11. بنا به گفته آيت الله محمد يزدي امام در شهرستان محلات بر "وسيلة النجاة" حاشيه زده بود كه او به همراه تعدادي از شاگردان امام از جمله آقاي خلخالي آن را از عربي به فارسي ترجمه كرده بودند. عبد الوهاب فراتي

ص: 7950

مرجعيت و رهبري

اشاره

3 چكيده: " تفكيك يا وحدت؟ " اشاره: مقاله مبسوط زير، دو نظريه متقابل "تفكيك يا وحدت" در موضوع مهم "مرجعيت و رهبري" را در ميزان انديشه و آراء امام خميني به معرض ارزيابي گذارده است. طبعا برداشتها و دواريهاي به عمل آمده در مقاله، كه مبتني بر چارچوب تفكر امام خميني و مستند به آراء و نظريات آن حضرت مي باشند، برداشتهايي شخصي است و داوري نهايي، حق طبيعي خوانندگان محترمي است كه با بهره گيري از مشعل خرد و فطرت از طريق تعمق در مباني نظري و آراء و فتاواي امام خميني و آنچه كه در مقاله بدان استناد شده است، به حكم آيه مباركه "فبشر عبادي الذين يستمعون القول فيتبعون احسنه" شايسته ترين نظرها و برداشتها را برخواهند گزيد. چه بسا باشند افرادي كه در عين پذيرش مباني و آراء حضرت امام در مبحث فوق برداشتي متفاوت با نظر نويسنده داشته باشند و بديهي است كه نظرها و برداشتها به ميزان جامع نگري در مرحله ارائه مستندات و دقت در استنادها و ميزان تطابق با مباني و اصول پذيرفته شده، ارزشمند و محترم خواهند بود. از اينرو فصلنامه "حضور" از طرح آراء ديگر در اين مقوله، مشروط به آنكه قلمرو موضوعي فصلنامه (كه همان انديشه و ديدگاههاي

ص: 7951

حضرت امام خميني است) رعايت شده باشد، استقبال مي كند و البته نقد منطقي را نيز حق خويش مي داند. تذكر چند نكته: 1- از آنجا كه مقاله حاضر، عليرغم تبويب و فصلبندي ظاهري، موضوعي واحد را دنبال مي كند و بدين جهت پيوستگي غيرقابل تفكيكي بين مباحث آن برقرار مي باشد منصفانه آنست كه از خوانندگان محترم تقاضا شود داوري و ارزيابي خود را منوط به مرور تمام مطالب مقاله كنند و بخصوص در فرازهاي نقل شده از حضرت امام دقت كافي مبذول دارند. 2- هر چند كه موضوع بحث، مقوله اي تخصصي و مدرسه اي است اما به لحاظ اهميت و مورد سؤال و ابتلاء بودن آن براي آحاد جامعه اسلامي، سعي گرديده تا مباحث مقاله مخاطبين بيشتري را شامل گردد، بدينجهت از بابت توضيح پاره اي مطالب مربوط به مبادي بحث و همچنين شرح و بسط برخي از مطالب اصلي و حذف اصطلاحات كه نتيجه توجه به نياز فوق بوده است، از اهل فن پوزش مي طلبد. 3- اثبات ولايت فقيه و تحقق حاكميت آن و تبيين نقش و مسئوليت روحانيت و مرجعيت، محور اصلي جهاد طولاني مدت امام خميني (رض) را تشكيل مي دهد و بدين سبب اين موضوع در اغلب نوشته ها و پيامها و سخنان آن حضرت انعكاسي وسيع دارد. بنابراين در مقام استناد، نقل

ص: 7952

تمامي رهنمودهاي ايشان در مقاله حاضر ممكن نيست و به حداقل آن از باب نمونه بسنده شده است; اما قبل از تدوين مقاله، مجموعه آراء و فتاواي ايشان در اين زمينه ملاحظه گرديده و برخي از آنها چندين بار به دقت مرور شده اند. علاقمندان مي توانند به منابع زير، از آثار امام خميني مراجعه كنند: "ولايت فقيه يا حكومت اسلامي"، "كشف الاسرار - مباحث مربوط به حكومت اسلامي، ولايت فقيه، روحانيت، فقه، خمس و مالياتهاي اسلامي"، "تحرير الوسيله و حاشيه بر عروة الوثقي - ابواب و مسائل مورد بحث مقاله"، "كتاب البيع، جلد 2 صفحات 467 تا 476"، "رساله الاجتهاد والتقليد"، "مكاسب محرمه - مسائل مرتبط با حدود اختيار حاكم اسلامي" ، "پيام امام خميني به حوزه هاي علميه، معروف به منشور روحانيت" ، " وصيتنامه سياسي الهي - قسمتهاي مربوط به خبرگان، رهبري و روحانيت" ، پاسخ به نامه حجة الاسلام قديري" ، "پاسخ به نامه حجة الاسلام محمد علي انصاري" و بسياري از ديگر پيامها و سخنرانيهاي حضرت امام با استفاده از كليد واژه هاي مندرج در كتاب "مفتاح صحيفه نور" و همچنين فيشهاي موضوعي استخراج شده از مجموعه آثار امام خميني موجود در آرشيو معاونت پژوهشي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) . بسم الله الرحمن الرحيم

ص: 7953

مقدمه: با رحلت مرجع بزرگ جهان اسلام و محيي شريعت، حضرت آية الله العظمي امام خميني - رضوان الله عليه - روزگاراني پراندوه آغاز شد كه در پي آن چندين تن از يادگاران وادي مرجعيت و اجتهاد چهره در نقاب خاك كشيدند كه آخرين ايشان: شيخ الفقها، آية الله العظمي اراكي - رحمة الله عليه بود. غروب خورشيد چهره هاي شناخته شده مرجعيت، بار ديگر مومنين را در مسير انتخاب مرجع ديني خود در مقابل انبوهي از سئوالات قرار داد. انتخاب، انتخابي بس مهم و دشوار بوده و هست و اين سخن حق كه سنت خداوند بر حفظ دين خويش و هدايت امت مومن و تلاشگر به سمت انتخاب اصلح مي باشد، از مسئوليت ما و وظيفه يكايك مكلفين در تلاش براي شناخت و انتخاب مرجع شايسته - و انتخابي كه مرضي رضاي خداوند و باعث صحت اعمال و طاعات باشد - نمي كاهد. هر چند در طول تاريخ مرجعيت، بعد از رحلت مراجع بزرگ اين دشواري رخ نموده است اما آنچه كه بر اهميت و حساسيت انتخاب "مرجع" در شرايط كنوني مي افزايد و وظيفه را هم براي آگاهان و خبرگان و هم براي مقلدين به مراتب سنگينتر از ادوار گذشته مي نمايد ظهور دو عامل و پديده مهم در ارتباط با اين مقوله است

ص: 7954

كه مشابه چنين وضعيتي را در گذشته تاريخ سراغ نداريم. اين دو پديده متضاد عبارتند از: 1- موضعگيري و تبليغات گسترده دشمنان اسلام و دول استعماري در قضيه مرجعيت. 2- پيروزي انقلاب اسلامي و تشكيل حكومت ديني مبتني بر ولايت فقيه. توضيح نخستين عامل: مي دانيم كه از آغاز غيبت تا قبل از پيدايش استعمار - به معناي مصطلح آن - كانون اصلي مخالفت با اقتدار زعامت ديني و محور دشمني با رجعيت شيعه را حكومتهاي جور تشكيل مي داده اند به گونه اي كه همين خصومتها باعث هجرت علماي بزرگ از ناحيه اي به ناحيه ديگر و سبب جابجائي حوزه هاي علميه (بغداد و حله و ديگر شهرهاي عراق، بلاد مختلف ايران بزرگ آنروز، جبل عامل و مناطق ديگر از شامات، هندو كشمير. . . ) و همچنين باعث ركود و حتي انحلال برخي از حوزه ها در يك منطقه و تاسيس و شكوفايي حوزه هاي علميه در مناطق ديگر بوده است. البته در همين ادوار نيز مقاطعي ديده مي شود كه به دليل دانش دوستي برخي از حكومتها و يا پايبندي آنان به مسائل ديني فرصتهايي فراهم آمده است كه علماي دين توانسته اند با سهولت و امكانات بيشتري امور ديني مردم را راهبري كنند; و ادواري نيز وجود داشته است كه شرايط براي حفظ كيان زعامت ديني چنان دشوار

ص: 7955

شده كه بزرگاني همچون شهيدين - رحمة الله عليهما - جان خويش را در اين مسير قرباني داده اند. بيان چگونگي مجاهده محدثين بزرگوار شيعه و عالمان متعهد براي حفظ اساس تشيع و پاسداري از زعامت ديني به عنوان پناهگاه و مرجع مردم مومن، از مقصد اين نوشتار خارج است و اگر تحقيقي جامع در اين زمينه به عمل آيد و سير زعامت ديني از آغاز تا امروز با توجه به مشخصات و تفاوتهاي عواملي همچون: زمان، مكان، نوع حكومتها و علايق و سلايق آنان، نيازها و شرايط روز و ديگر عوامل، همچنين: خصايل و گرايشها و امتيازات علماي بزرگ هر عصري بررسي و تدوين شود كمك بسيار مؤثري در فهم چگونگي تطور فقه و اصول خواهد كرد و بسياري از سؤالات مربوط به علل اختلاف آراء فقها و اثبات و نفي اجماعات و دهها مسئله و عويصه ديگر را پاسخ خواهد گفت. واضح است كه در تمام اين ادوار (عصر بعد از غيبت تا استيلاي دول استعماري بر بلاد اسلامي) عليرغم آنكه ارتباط مردم با علما و مجتهدين به دليل فشار حكومتهاي وقت دشوار بوده است، شناخت عالمان وارسته و مجتهداني كه شايستگي هاي لازم را براي مرجعيت ديني مردم - به معناي عام آن - دارا بودند بر خبرگان

ص: 7956

و شيعيان اهل تحقيق نه تنها چندان دشوار نبوده بلكه در چنين مواقعي كه حكام ستمگر، ستيز با دين و مذهب را پيشه مي كردند و حوزه هاي علميه را مورد تاخت و تاز قرار مي دادند، شناسايي چهر ه هاي برجسته اي كه قادر بودند دين را از گزند دست اندازي ستمگران حاكم مصون بدارند و پناهگاه مردم معتقد باشند، آسانتر از ديگر زمانها بوده است و اين خود نكته جالبي است كه هم در اين دوره و هم در ادوار بعد از سلطه استعمار نمونه هاي عيني فراواني براي آن سراغ داريم كه ثابت مي كند چگونه در بحراني ترين شرايط رويارويي اسلام و تشيع با دشمنان، مقتدرترين نوع زعامت ديني - البته عمدتا در بعد ارتباط معنوي مردم با مرجع خود - پديد آمده است به گونه اي كه در اين بحرانها وحدت امر زعامت و تمركز توجه مردم به شايسته ترين مجتهد وقت به مراتب شاخصتر از ادوار ديگر مي باشد. اين واقعيت تاريخي خود مؤيدي است بر آنچه كه در ادامه اين مقاله بر اساس نظرگاه حضرت امام خميني خواهيم نگاشت كه اساسا مرجعيت شيعي - برخلاف تصور بسياري - صرفا ناظر بر شان افتاء و بيان احكام، آنهم در بخشي از فروعات احكام ديني نبوده بلكه فتوا دادن تنها شاني از شئونات ولايت فقيه و مرجعيت به معناي

ص: 7957

واقعي آن بوده و نگاه مومنين به اين مقام خطير از منظر استمرار امامت و ولايت بوده است. از زمانيكه پاي دول استعماري غرب به مناطق اسلامي باز شد و به تدريج قسمتهايي از ممالك مسلمين تحت سلطه بيگانگان قرار گرفت و يا آنكه حكومتهاي دست نشانده دول بيگانه بر سر كار آمدند، حفظ دين و مذهب و پايگاه اصلي حفاظت از آن يعني حوزه هاي علميه و مرجعيت و زعامت ديني با مشكلي تازه روبرو گرديد. اينك علاوه بر خصومت حكومتهاي محلي كه اقتدار روحانيت را مانع ادامه حاكميت خويش مي ديدند، استعمار نيز نفوذ و توسعه سلطه بر بلاد حاصلخيز مسلمين را در مواجهه با مانعي نيرومند و مقاومت برانگيز به نام دين و مذهب مي ديد كه طبعا كانون آنرا بيدارگري روحانيت متعهد اسلام و در راس آن مرجعيت ديني تشكيل مي داد. بيان سير تاريخي نحوه برخورد دولتهاي استعمارگر با دين، روحانيت و مرجعيت، و تجزيه و تحليل ادوار پرفراز و نشيب آن نيز از مقصد اصلي اين مقاله خارج است، در اينجا فقط به خطوط اصلي آن كه مرتبط با مباحث بعدي اين مقاله است اشاره مي كنيم: استعمار ابتدا به قصد تغيير دين اهالي ممالك اسلامي و منطبق ساختن معتقدات مردم اين ديار با فرهنگ و مذهب استعمارگران، پاي به صحنه گذاشت و چنانكه مي دانيم

ص: 7958

پرچمداران اوليه استعمار را مسيونها و مبلغين مسيحي تشكيل مي دادند. آنها قبلا در ممالك غيراسلامي در آسيا، آفريقا و آمريكاي لاتين موفقيتهاي چشمگيري به دست آورده بودند اما نفوذ اسلام در اعماق فرهنگ و موجوديت ملل مسلمان و وجود محركهاي مقاومت برانگيز در نظام عقيدتي و احكام اسلامي و مقاومت علماي دين موجب گرديد تا استعمار در سرزمينهاي مسلمان نشين، به جز مواردي محدود و معدود، در تغيير دادن دين مردم موفقيتي حاصل نكند. چشم پوشي از منابع سرشار و غيرقابل جايگزين موجود در سرزمينهاي اسلامي بخصوص در منطقه خاور ميانه و علي الخصوص بلاد مجاور خليج فارس براي استعمارگران ناممكن بود. راه حلهاي مختلفي براي درهم شكستن مقاومت مردم و بي خاصيت كردن مانع اصلي، يعني دين و روحانيت بر اساس اطلاعات جمع آوري شده از جاسوسها و كارشناسان اعزامي و شرقشناسيهاي گسترده آنان به معرض اجرا گذارده شد كه مي توان از تشديد اختلافات مذهبي و تفرقه افكني بين پيروان مذاهب اسلامي و تقويت گرايشهاي منحرف از اسلام و ترويج مسلكهاي خودساخته و نوظهوري همچون وهابيت در شبه جزيره عربستان و بابيت و بهائيگري در ايران و ترويج روحيه ناسيوناليستي افراطي (پان ايرانيسم، پان عربيسم، پان تركيسم و. . . ) در بين مسلمين و لشكركشي مستقيم و اشغال نظامي ممالك اسلامي

ص: 7959

و گماردن حكومتهاي لائيك و خودفروخته در اين ممالك نام برد. بكارگيري هر يك از روشهاي فوق از سوي ممالك استعماري كه در راس آنها ولت بريتانيا (در منطقه خاور ميانه و همچنين روسيه تزاري و سپس بلشويكي در ايران و آسياي مركزي) قرار داشت، آثار شوم خود را بر جاي نهاد كه تاريخ نمونه هايي از آن را در جنگهاي بين دول اسلامي و جنگ ايران و عثماني و از هم پاشيدگي و تجزيه امپراطوري عثماني، و تشكيل دولتهاي كوچك و متخاصم منطقه اي و ايجاد آشوبهاي فرقه اي و تخريب بناهاي مقدس مذهبي و اشغال نظامي و الحاق رسمي برخي از ممالك اسلامي به قلمرو مناطق مستعمراتي غرب و نفوذ در دربار امرا و شاهان تا حد عزل و نصب پادشاهان و تغيير سلسله ها; و خلاصه، دخالت در تمام شئونات مسلمين شاهد بوده است. ايران در مركزيت منطقه اي قرار داشت كه چشم طمع استعمارگران لحظه اي از آن غافل نبود. دولتين روسيه و انگليس بارها به اين مرز و بوم تاختند و با انواع دسيسه ها تا قلب دربار و حرمسراهاي شاهان نالايق آن نفوذ كردند. در تمام دوران تلاش استعمار براي سلطه بر بلاد اسلامي در راس رهبري نهضتهاي ضداستعماري بخصوص در ايران و عراق، چهره هاي درخشان فقاهت و علماي مجاهد

ص: 7960

و روحانيون انقلابي قرار داشتند. قيامهاي پياپي علماي عراق عليه اشغالگران انگليسي، بيدارگريهاي سيد جمال الدين اسدآبادي، نهضت تحريم تنباكو، پيشگامي علماي بزرگ در نهضت مشروطيت، قيام جنگل و مبارزات شهيد مدرس نمونه هايي از آن است. دشمن با تجربياتي كه اندوخته بود كارآترين حربه را در سطحي گسترده به كار گرفت: خنثي سازي محركهاي ديني و سست كردن اعتقادات مذهبي مردم و تضعيف و منزوي ساختن روحانيت با به راه انداختن نهضت به اصطلاح روشنفكري سازماندهي شد. لشكر داخلي و ستون پنجم دشمن را كساني تشكيل مي دادند كه به نام منورالفكرها فرهنگ ملي و اسلامي خويش را در مقابل زرق و برق پيشرفتهاي ممالك غربي يكسره كنار زده و غربزدگي را افتخار و شعار خويش ساختند و در تشكيلات فراماسونري و يا احزاب سياسي وابسته، در جبهه هجوم فرهنگي دشمن با عنوان شاعر و نويسنده و هنرمند و روزنامه نگار و استاد و سياستمدار و متفكر و. . . ايفاي نقش مي كردند. تبليغات وسيعي عليه دين باوري و روحانيت آغاز شد. عمود خيمه تبليغاتي دشمن را تز جدايي دين از سياست تشكيل مي داد كه از بدو ورود استعمارگران به ديار مسلمين و از زمان پذيرش شكست در تغيير دين مردم اين ديار مورد توجه آنها قرار گرفته بود. حربه دشمن و

ص: 7961

حيله هايش كارساز افتاد. نهضت مشروطيت بر اثر تفرقه و همچنين خيانتهاي غربزدگان به بيراهه كشيده شد و شخصيتي چون شيخ فضل الله نوري كه روزگاري پيامهاي امثال او پايتخت را به جنبش و قيام وامي داشت در همين شهر بر چوبه دار رفت و جمعي نيز در مراسم شهادت مظلومانه اش پايكوبي كردند. بعد از جنگ بين الملل اول، منافع دول استعماري ايجاب مي كرد كه دولتي نظامي و قدرتمند به جاي سلطنت عشيره اي و ضعيف و بي كفايت قاجار روي كار آيد. رضاخان وادار به كودتا شد و با حمايت مستقيم انگليس و چراغ سبز روسها به تخت سلطنت نشانده شد. او علاوه بر ماموريت حفظ منافع بيگانگان و ايجاد امنيت داخلي براي تامين فعاليت شركتهاي چپاولگر نفتي، صنعتي و تجاري غرب و تامين خط مواصلاتي انگليسيها به خليج فارس و اقيانوس هند ماموريت اصلي ديگري را نيز بر عهده گرفته بود كه چيزي جز بي هويت ساختن فرهنگ اسلامي مردم و هجوم بي وقفه عليه روحانيت تا مرز نابودي اساس تشكيلات آن نبود. رضا خان ماموريتهاي محوله را با قلدري و با استفاده از نيروي نظامي و پليسي آغاز كرد و ادامه داد و در اين راه تا حد صدور فرمان كشف حجاب و خلع لباس روحانيت و تعطيلي نمازهاي جماعت و مراسم مذهبي پيش رفت.

ص: 7962

قيامهاي انفرادي و گروهي برخي از علماي بيداردل در اين ايام خفقان با بيرحمانه ترين اشكال سركوب شد. تحولات جهان و ايران در جريان جنگ دوم جهاني ايجاب مي كرد كه قواي اشغالگر متفقين در ايران به سلطنت رضاخان خاتمه دهند. او را بعد از بيست سال خوش خدمتي به بيگانه و خيانت به ملتش از پادشاهي خلع و از كشور اخراج كردند و فرزندش محمدرضا را كه بعنوان يك تحصيلكرده اروپا و شيفته غرب و عنصري ضعيف الاراده و آماده اجراي فرامين، از قبل شناسايي و آماده كرده بودند بر تخت پادشاهي نشاندند. او نيز راه پدر را با در نظر گرفتن مقتضيات روز در پيش گرفت. تحكيم تسلط غرب باختگان ضددين بر اركان و اجزاء نظام مديريت كشور و قطع نفوذ دينداران و تضعيف بيش از پيش روحانيت با استفاده از شعارهاي فريبنده نظير ترقي و پيشرفت و مبارزه با ارتجاع، و تضيعف معتقدات مذهبي مردم و ترويج باستان گرايي پوچ و بي بند و باري و خود باختگي در مقابل فرهنگ و موجوديت غرب در دستور كار قرار گرفت و همزمان با آن چپاول منابع ملي كشور بوسيله بيگانگان، صدها بار بيشتر و عميقتر از دوران گذشته ادامه يافت. مبارزات روحاني مجاهد شهيد نواب صفوي و ياران او نيز با آنكه ضربه هاي كاري به

ص: 7963

رژيم وابسته وارد ساخت اما به دلايل مختلف به نتيجه نهايي نرسيد. عرصه چنان بر اينگونه عناصر مجاهد تنگ بود و تز استعماري جدايي دين از سياست آنچنان تاثير كرده بود و روحانيت آنچنان تضعيف شده و دچار انزوا و عزلت گرديده بود كه امكان حمايت از اينگونه قيامها حتي در حوزه هاي علميه آنروز نيز وجود نداشت. در جريان نهضت ملي شدن صنعت نفت كه فرصتي بود براي آنكه ملت مظلوم ايران خشم فروخفته را چند صباحي فرياد كشند نيز روحانيت همچون ديگر جنبشهاي تاريخ معاصر ايران نقش پيشگامي خويش را داشت اما بنا به همان دلايلي كه اشاره شد در نيمه راه متوقف ماند و مبارزات روحاني پاكباخته آية الله كاشاني و دكتر محمد مصدق نتوانست تا رسيدن به هدف نهايي ادامه يابد و بر اثر خيانتهاي حزب توده و تفرقه در دورن نهضت و نبود وحدت نظر بين علماي ذينفوذ و حمايت نشدن آية الله كاشاني از سوي جريان كلي حوزه هاي علميه و تاثير تبليغات مخرب سي ساله دودمان پهلوي اين قيام نيز سركوب شد و آمريكا كه اينك جاي استعمار ديرپاي بريتانيا را در ايران اشغال كرده بود با دخالت مستقيم سازمان سيا، كودتاي 28 مرداد را ترتيب داد و فصل دردناك و طولاني مدت حكومت اختناق

ص: 7964

شاه را دوباره فراروي ملت ايران گشود. رحلت آية الله العظمي بروجردي - مرجع مقتدر معنوي مردم - در سال 1340 ثلمه اي بود كه حتي رژيم شاه اثر آنرا به زودي دريافت و بلافاصله اصلاحات آمريكايي در ايران شتابي كاملا محسوس گرفت و سيل لوايح بنياد بربادده به سوي مجلسين فرمايشي سرازير شد. اين واقعيت تلخ تاريخي نيز خود گواهي آشكار است بر اينكه تمركز و اقتدار مرجعيت حتي در شرايط آن روز كه دامنه قدرت معنوي مرجع به قشرهايي از جامعه ايران و در زمينه هايي خاص محدود مي شد و نگرش ها و ابزار مقاومت بسيار محدود تر از آن بود، چگونه به عنوان عاملي بازدارنده در مقابل هجوم مطامع استعمارگران عمل مي كرده است. در اين باره در ادامه مقاله نيز اشاراتي خواهيم داشت. قيام علما و مراجع قم و تهران در ماجراي تصويبنامه انجمنهاي ايالتي و ولايتي در سال 1341 كه نقش امام خميني در رهبري و ادامه قيام تا رسيدن به نتابج مطلوب و لغو تصويبنامه و عقب نشيني رژيم شاه بر آگاهان تاريخ معاصر ايران پوشيده نيست، بار ديگر مرجعيت را به سمت جايگاه واقعي خويش متوجه ساخت. قيام امام خيمني در 15 خرداد سال 1342 فصلي مبارك و پيروزمند در تاريخ رجعيت شيعه گشود. بعد از رحلت آية الله بروجردي

ص: 7965

- ره - "تمركز و وحدت مرجعيت" به "تعدد" گرائيد. اما همسويي مراجع تقليد ايران در آغاز نهضت كه با پيگيريها و تلاشهاي بي وقفه حضرت امام ايجاد شده بود ثمرات چشمگيري بر جاي نهاد و كار را بر رژيم شاه، عليرغم سركوبي خونين قيام و دستگيري رهبر آن، دشوار ساخت. اما چندي نگذشت كه جنبه هاي منفي "تعدد" رخ نمود. تحليلها و خط مشي ها در برابر رژيم و اينكه آيا ادامه مبارزه مصلحت است يا سكوت؟ متفاوت گشت! اكثر بزرگواران مصلحت را در سكوت تشخيص دادند و طبعا اين خط مشي بر پيروانشان نيز تاثير مي گذاشت. دشمن نيز از همين زاويه با تمام توان مي كوشيد تا در ميان صفوف پيوستگان به قيام 15 خرداد شكاف اندازد. در دوران حبس امام، خبرهاي جعلي مبني بر تفاهم بين مراجع تقليد و رژيم شاه را منتشر ساختند. ساواك كه چند سالي از تاسيس آن مي گذشت دست به كار شد و با تحريك ايادي يكي از كساني كه از شرايط بعد از رحلت آية الله بروجردي استفاده كرده و خود را در حد مرجعيت تقليد مطرح كرده بود، تفرقه افكني بين طلاب و جامعه را دامن مي زد. سخنراني معروف امام خميني بعد از آزادي از زندان و بازگشت به قم كه در آن فرمود: "اگر كسي به من

ص: 7966

اهانت كرد، سيلي به صورت من زد، سيلي به صورت اولاد من زد، والله تعالي راضي نيستم در مقابل او كسي بايستد دفاع كند; راضي نيستم. من مي دانم كه بعضي از افراد يا به جهالت يا به عمد مي خواهند تفرقه مابين اين مجتمع بياندازند". (1) و همچنين ديگر هشدارها و فتاواي امام خميني در اين رابطه نقشه ها را خنثي كرد و همين خط مشي در تمام دوران تبعيد و حتي دوران بعد از پيروزي انقلاب مانع بهره برداري دشمنان گرديد. قيام مرجع مجاهد، حضرت امام خميني عليه تصويب لايحه كاپيتولاسيون به تبعيد آن عزيز كه 14 سال به درازا كشيد، منجر شد. فصلي مشحون از رنج و زندان و شكنجه و تبعيد، و خون دل خوردن در برابر بي تفاوتيها و تفرقه افكنيها آغاز شد. براي آنكه اثر مشكلات موجود در داخل تشكيلات روحانيت در ايام قبل و بعد از نهضت امام خميني كه از جهاتي مرتبط با بحث حاضر و نتيجه گيري آن نيز مي باشد آشكارتر شود، اشاره اي از آن از زبان كسي كه صبر و بردباري حيرت انگيزش را مردم ايران بارها ديده و شنيده اند نقل مي كنيم. همان كسي كه وقتي با شهادت اميد آينده و فرزند فقيهش روبرو گرديد آنرا لطف خفيه الهي ناميد و همان كسي كه جملات فوق

ص: 7967

را آنچنان متواضعانه فرموده است. امام خميني در پيامي بس مهم خطاب به روحانيون و مراجع بزرگوار و حوزه هاي علميه كه بحق منشور روحانيت لقب گرفته است، پس از بيان واقعيتهاي تاريخي از پيشگامي مستمر و افتخارانگيز روحانيت در تمامي نهضتها و انقلابهاي الهي و مردمي در سراسر تاريخ اسلام از آغاز تاكنون، و پس از دفاعي جانانه و مستند از سيره روحانيت متعهد در طول تاريخ و بيان اين نكته كه: "به هر حال خصوصيات بزرگي چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگي به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئوليت در برابر توده ها، روحانيت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است و چه عزتي بالاتر از اين كه روحانيت با كمي امكانات، تفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشه مسلمانان جاري ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حيات و معنويت هزاران محقق به شكوفه نشسته است" (2) مي نويسد: "راستي اگر كسي فكر كند كه استعمار، روحانيت را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نمي كند ساده انديشي نيست" (3) و آنگاه به بيان نقاط ضعف و گرايشهاي انحرافي در حوزه هاي علميه پرداخته و مي نويسد: "استكبار وقتي كه از نابودي مطلق روحانيت و

ص: 7968

حوزه ها مايوس شد، دو راه را براي ضربه زدن انتخاب نمود: يكي راه ارعاب و زور و ديگري راه خدعه و نفوذ. در قرن معاصر وقتي حربه ارعاب و تهديد چندان كارگر نشد، راههاي نفوذ تقويت گرديد. اولين و مهمترين حركت: القاي شعار جدايي دين از سياست است كه متاسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تا اندازه اي كارگر شده است تا جايي كه دخالت در سياست دون شان فقيه و ورود در معركه سياسيون تهمت وابستگي به اجانب را به همراه مي آورد. يقينا روحانيون مجاهد از نفوذ بيشتر زخم برداشته اند. گمان نكنيد كه تهمت وابستگي و افتراء بي ديني را تنها اغيار به روحانيت زده است، هرگز; ضربات روحانيت ناآگاه و آگاه وابسته به مراتب كاري تر از اغيار بوده و هست". "عده اي مقدس نماي واپسگرا همه چيز را حرام مي دانستند و هيچكس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختي هاي ديگران نخورده است". "قتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد و قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و

ص: 7969

در سياست و حكومت دخالت نمايد، حماقت روحاني در معاشرت با مردم فضيلت شد. به زعم بعض افراد، روحانيت زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاي وجودش ببارد والا عالم سياس و روحاني كاردان و زيرك، كاسه اي زير نيم كاسه داشت. و اين از مسائل رايج حوزه ها بود كه هر كس كج راه مي رفت متدين تر بود! ياد گرفتن زبان خارجي كفر، و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار مي رفت" "در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند، چرا كه من فلسفه مي گفتم! ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مي يافت، وضع روحانيت و حوزه ها، وضع كليساهاي قرون وسطي مي شد كه خداوند بر مسلمين و روحانيت منت نهاد و كيان و مجد واقعي حوزه ها را حفظ نمود. " "علماي دين باور در همين حوزه ها تربيت شدند و صفوف خويش را از ديگران جدا كردند. قيام بزرگ اسلاميمان نشات گرفته از همين بارقه است. البته هنوز حوزه ها به هر دو تفكر آميخته اند و بايد مراقب بود كه تفكر جدايي

ص: 7970

دين از سياست، از لايه هاي تفكر اهل جمود به طلاب جوان سرايت نكند. يكي از مسائلي كه بايد براي طلاب جوان ترسيم شود همين قضيه است. . . " "ترويج تفكر "شاه سايه خداست"! و يا "با گوشت و پوست نمي توان در مقابل توپ و تانك ايستاد" و اينكه: ما مكلف به جهاد و مبارزه نيستيم! و يا: جواب خون مقتولين را چه كسي مي دهد! و از همه شكننده تر: شعار گمراه كننده حكومت قبل از ظهور امام زمان عليه السلام باطل است و هزاران "ان قلت" ديگر، مشكلات بزرگ و جانفرسايي بودند كه نمي شد با نصيحت و مبارزه منفي و تبليغات جلوي آنها را گرفت" "در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود كه اگر تنها اين بود مقابله را آسان مي نمود، بلكه علاوه بر آن از داخل جبهه خودي گلوله حيله و مقدس م آبي و تحجر بود; گلوله زخم زبان و نفاق و دورويي بود كه هزار بار بيشتر از باروت جگر و جان را مي سوخت و مي دريد." (4) امام خميني پس از بيان واقعيتهاي تلخ گذشته، نسبت به حال و آينده نيز چنين هشدار مي دهد: "بگذارم و بگذرم و ذائقه ها را بيش از اين تلخ نكنم. ولي طلاب جوان بايد بدانند كه

ص: 7971

پرونده تفكر اين گروه همچنان باز است و شيوه مقدس م آبي و دين فروشي عوض شده است. شكست خوردگان ديروز، سياست بازان امروز شده اند. . . روحاني نماهايي كه قبل از انقلاب دين را از سياست جدا مي دانستند و سر بر آستانه دربار مي ساييدند، يكمرتبه متدين شده و به روحانيون عزيز و شريفي كه براي اسلام آنهمه زجر و آوارگي و زندان و تبعيد كشيدند تهمت وهابيت زدند. ديروز مقدس نماهاي بي شعور مي گفتند دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مي گويند مسئولين نظام كمونيست شده اند" "ولايتي هايي ديروز كه در سكوت و تحجر خود آبروي اسلام و مسلمين را ريخته اند، در عمل پشت پيامبر و اهل بيت عصمت و طهارت را شكسته اند و عنوان ولايت برايشان جز تكسب و تعيش نبوده است، امروز خود را باني و وارث ولايت نموده و حسرت ولايت دوران شاه را مي خورند"! ! "راستي اتهام آمريكايي و روسي و التقاطي، اتهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها، اتهام كشتن زنان آبستن و حليت قمار و موسيقي از چه كساني صادر مي شود؟ . . . اينها نتيجه نفوذ بيگانگان در جايگاه و در فرهنگ حوزه هاست و برخورد واقعي هم با اين خطرات بسيار مشكل و پيچيده است. از يك طرف وظيفه

ص: 7972

تبيين حقايق و واقعيات و اجراي حق و عدالت در حد توان و از طرف ديگر مراقبت از نيفتادن سوژه اي به دست دشمنان كار آساني نيست" "مردم عزيز ايران بايد مواظب باشند كه دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفين از به اصطلاح روحانيون سؤ استفاده نكنند و با موج آفريني و تبليغات اذهان را نسبت به روحانيون متعهد بدبين ننمايند و اين را دليل عدالت نظام بدانند كه امتيازي براي هيچ كس قائل نيست و خدا مي داند كه شخصا براي خود ذره اي مصونيت و حق و امتيار قايل نيستم. اگر تخلفي از من هم سر زند مهياي مواخذه ام" (5) فراموش نكنيم كه اين روشنگريها و هشدارها بر قلم كسي جاري گشته است كه تمام زندگيش را وقف احياي مجد اسلام و روحانيت و فقاهت و مرجعيت كرده است و سبت به روند حركتحوزه ها بيش از همه آگاهتر و بر حفظ قداست واقعي فقاهت و اجتهاد و روحانيت از همه دلسوزتر بوده است. وقتي كه انقلاب اسلامي با رهبري امام خميني، به عنوان مرجعي نيرومند و پرنفوذ در سال 1356 و 57، اوج گرفت، ذهن كارگزاران رژيم شاه و دولتمردان آمريكا و اروپا بار ديگر به نقش اعجاب انگيز دين و مرجعيت ديني در به حركت واداشتن ملتها و درمانده ساختن

ص: 7973

قدرتمندترين رژيمها مشغول گرديد. امام خميني آشكارا ايده خود را در تشكيل حكومت اسلامي بر اساس ولايت فقيه كه چارچوب تئوريك آنرا سالها قبل از آن تدريس و تدوين كرده بود مطرح مي ساخت و از سوي قاطبه ملت ايران حمايت مي شد. با پيروزي انقلاب كه همه محاسبه ها و تحليلها را بر هم زد، واقعيتي كاملا نوظهور در برابر دشمنان اسلام رخ نمود. حكومتي در اساس و اركان و اجزاء: ديني و مبتي بر نظريه ولايت فقيه جامع الشرايط در ايران برقرار گرديد. اين همان آرماني بود كه در طول تاريخ تشيع براي تحقق آن مجاهده ها شده بود، اما هيچگاه امكان ظهور نيافته بود. اينك براي نخستين بار در عصر غيبت يك مرجع ديني در راس حاكميت رسمي و قانوني بر يك كشور پهناور و حاكميت معنوي بر ميليونها قلوب مسلمين قرار مي گرفت. قانون اساسي بر مبناي ايده ولايت فقيه به تاييد و تصويب اكثريت ملت ايران رسيد. بديهي است كه از اين پس تئوري اداره جامعه اسلامي بوسيله شايسته ترين مجتهد منتخب ملت كه شاكله اصلي نظام نوتاسيس اسلامي را تشكيل مي داد و وجه امتياز آن با همه نظامهاي معاصر و گذشته در ممالك اسلامي است، در راس مسائل مورد توجه و تعقيب دولتهايي قرار مي گرفت كه پيروزي انقلاب اسلامي در

ص: 7974

ايران منافع نامشروع و پرمنفعت آنان را، هم در اين كشور زرخيز و هم در كل بلاد اسلامي به مخاطره افكنده بود. پس اگر گفته شود استعمار نوين جهاني، پس از پيروزي انقلاب اسلامي به دقت تحولات مربوط به موضوع مرجعيت شيعه را زير نظر داشته و خواهد كوشيد تا با انواع شيوه ها و ابزاري كه در اختيار دارد آسيب پذيري منافع دول غربي را از اين ناحيه كاهش دهد و زمينه را براي بازگشت به دوران طلايي گذشته - از ديد آنان - فراهم سازد سخني است كاملا منطقي كه بر اثبات آن دلايل متعدد و شواهد گوياي فراواني وجود دارد. آيا مي توان باور كرد كه سازمانهاي جاسوسي عريض و طويل و هماهنگ آمريكايي و اروپايي و دولتمردان اين كشورها كه براي كنترل و بهره برداري از كوچكترين مسائل سياسي و اجتماعي در كشورهاي ديگر بخصوص ممالك اسلامي سرمايه گذاريهاي هنگفت مي كنند در قضيه مرجعيت عالم تشيع كه نمود عيني اقتدار اسلامي در برابر هجوم بيگانگان شده است و بعد از تشكيل نظام اسلامي در ايران، حاكميت رسمي اين كشور و حاكميت معنوي را در سطحي وسيع بر قلبهاي بسياري از مسلمانان جهان از آن خود ساخته است، بي تفاوت هستند! و اگر تحليل و خبر و موضعي در اين رابطه دارند

ص: 7975

و رسانه هايشان مسئله را به صورتي بي سابقه و هماهنگ در متن حوادث مورد بحث خود قرار مي دهند صرفا امري عادي و اتفاقي است! و هيچ هدف و منظوري را تعقيب نمي كنند؟ ! يكبار ديگر به اين هشدارهاي جدي و از سر آگاهي و دلسوزي باني نظام مقدس اسلامي به دقت توجه كنيم: "راستي اگر كسي فكر كند كه استعمار، روحانيت را با اين همه مجد و عظمت و نفوذ تعقيب نكرده و نمي كند، ساده انديشي نيست؟ " "اگر طلاب و مدرسين حوزه علميه با يكديگر هماهنگ نباشند، نمي توان پيش بيني نمود كه موفقيت از آن كيست و اگر - بر فرض محال - حاكميت فكري از آن روحاني نماها و متحجرين گردد روحانيت انقلاب جواب خدا و مردم را چه مي دهد؟ " "اگر خداي ناكرده اينها [: جامعه مدرسين] شكسته شوند چه نيرويي جاي آنان را خواهد گرفت؟ و آيا ايادي استكبار، روحاني نماهايي را كه تا حد مرجعيت تقويت نموده است، يا فرد ديگري را در حوزه ها حاكم نمي كنند؟ و يا آنها كه در طوفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث كمر شكن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره كشور را خورده اند و نه از شهادت عزيزان متاثر شده اند

ص: 7976

و با خيالي راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده اند مي توانند در آينده پشتوانه انقلاب اسلامي باشند؟ " "هيچگاه نگران مباحثات تند طلبگي در فروع و اصول فقه نبوده ام ولي نگران تقابل و تعارض جناحهاي مومن به انقلابم كه مبادا منتهي به تقويت جناح رفاه طلب بي درد و نق بزن گردد" "ذكر شمه اي از وقايع انقلاب و روحانيت به معناي آن نيست كه طلاب و روحانيون عزيز در فرداي اين نوشته حركت تند و انقلابي نمايند بلكه هدف: علم و آگاهي به نكته هاست كه در انتخاب مسير با بصيرت حركت كنند و خطرها و گذرها و كمين گاهها را بهتر بشناسند". "اگر روحانيون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دير بجنبند ابرقدرتها و نوكرانشان مسائل را به نفع خود خاتمه مي دهند". (6) تعجب از كساني است كه خود را آگاه بر مسائل سياسي و پايبند به مواضع امام مي دانند اما در بحثهاي اخير حول موضوع مرجعيت، هنگاميكه اهل درك و تعهد به جامعه اسلامي هشدار مي دهند كه مواظب حركت مرموز و موذيانه و هماهنگ تبليغاتي دشمن در قضيه مرجعيت و خط دهيهاي راديو بي بي سي و صداي آمريكا و اسرائيل و مجامع استعماري در آمريكا و اروپا باشيد، برمي آشوبند كه اين اهانت به مرجعيت است! آيا هوشيار

ص: 7977

ساختن مومنين نسبت به مهمترين مسئله سياسي و ديني جامعه كه چشم اميد دشمن به انحراف و تزلزل در اركان آن دوخته شده و براي اين منظور شوم از هيچ كوششي فروگذار نخواهند كرد، آيا بيان اين حقايق اهانت است يا هوشيار ساختن جامعه نسبت به هدفها و راهها و نقطه هاي اميد دشمن؟ . اين هشدارها و بيان واقعيتها نه تنها اهانت به مرجعيت نيست بلكه برعكس، نشان اقتدار اسلام و مرجعيت و بيانگر عظمت كار آن عارف مجاهد است كه قدرت اسلام و زعامت ديني را بدان پايه رسانده است كه اگر در روزگاري نه چندان دور بدترين اهانتها به اسلام و روحانيت و مرجعيت مي شد، امروز نه تنها اساس بساط آن رژيم درهم پيچيده شده است بلكه فرعونهاي زمانه و بزرگترين انبارهاي تسليحات اتمي دنيا و دارندگان پيشرفته ترين سلاحها را در مصاف با حقانيت و صلابت قدرت معنوي ولايت عاجز و درمانده ساخته است تا جايي كه به اعتراف خودشان كابوس اسلام گرايي در حال گسترش لحظه اي آرامشان نمي گذارد. اينها همان دولتهايي هستند كه تا قبل از پيروزي انقلاب اسلامي آنچنان خيالشان از ثبات و قدرت رژيم شاه و اثرگذاري سياستهاي ضدديني پهلويها آسوده بود كه در سندهاي به دست آمده از سفارتخانه هايشان بديهيات مربوط به وضعيت مرجعيت و حتي نام مراجع

ص: 7978

تقليد را همراه با اشتباهاتي فاحش و خنده آور به واشنگتن و لندن گزارش مي كردند اما امروز همين دولتها ناگزير شده اند براي شناخت مرجعيت كنفرانسهاي متعدد - حتي در تل آويو صهيونيست نشين - تشكيل دهند و مصاحبه و گفتگو ترتيب دهند و بقول حضرت امام (س) وضع به جايي رسيده است كه آقاي كارتر و ريگان هم اسلامشناس شده اند! آيا اين تصادفي و اتفاقي است كه دشمنان اسلام و روحانيت با استفاده از ابزار و كانالهاي مختلفي كه در اختيار دارند جزئي ترين مسائل و تحولات مربوط به مرجعيت را بلافاصله روي آنتنها و تلكسها برده و در رسانه هايشان ابعاد و جوانب آن را به بررسي مي نشينند و از اعلميت فلان آقا و افضليت فلان آقا سخن مي گويند و امضا و طومار مي خوانند و از هراس اينكه مبادا جامعه انقلابي ايران در انتخاب مرجعيت كه قدرت معنوي نظام اسلامي است به سمت نقطه اي بروند كه از همانجا اينهمه ضربه ها را دريافت كرده اند به هر رطب و يا بسي متمسك مي شوند، يكي اجتهادش را مورد سؤال قرار مي دهد، يكي در عدالتش ترديد مي كند، يكي تحليلهاي روشنفكران واخورده را در بوق خود مي دمد و ديگري غم سير انتخاب سنتي مرجعيت را مي خورد و يكي پايان عصر تمركز مرجعيت و رهبري را

ص: 7979

بعد از رحلت امام نويد مي دهد و آن يكي نيز به قانون اساسي و دغدغه هاي به اصطلاح انقلابي متمسك مي شود. اين يك واقعيت محسوس و عيني است، نه شعار: كه دشمن بعد از زخمهاي عميقي كه از انقلاب اسلامي خورده است - برخلاف تصور بسياري از ساده انديشان - هوشيار گرديده و مي داند كه مركزيت مقاومت و تداوم انقلاب كجاست و كدام نقطه را بايد نشانه رود. با اندك تاملي در خط كلي و آهنگ حركت تبليغاتي دشمنان اسلام در سالهاي اخير به روشني درمي يابيم كه همسويي و همخواني بي سابقه تبليغات رسانه هاي گروهي غرب در قضيه مرجعيت كه در برنامه هاي راديو آمريكا، اسرائيل، بي بي سي، مونت كارلو و دهها راديو و شبكه تلويزيوني و رسانه جمعي ديگر كه به زبان فارسي و عربي برنامه پخش مي كنند و بسياري از آنها بعد از پيروزي انقلاب بخش اعظم برنامه هاي خود را به تجزيه و تحليل مسائل ايران و انقلاب اسلامي با هدفهاي تخريبي اختصاص داده و يا اينكه اساسا به همين منظور تاسيس و راه اندازي شده اند، امري اتفاقي و تصادفي نيست. آنها نه دلسوز دادن اخبار صحيح وقايع به مردمند و نه دلسوز اسلام و تشيع و مرجعيت. يادمان نرفته است كه در جريان عمليات پيروز رزمندگان در جبهه ها

ص: 7980

و در حوادث مربوط به رويارويي ايران و آمريكا چه حادثه هاي بزرگي اتفاق افتاد كه در اين رسانه ها بايكوت مي شد و در همان حال حوادثي كه صدها بار كوچكتر بودند با آب و تاب فراوان و هدفهايي خاص روي آنتنها مي رفت. اگر چهار نفر معلوم الحال در جايي جمع مي شدند و شعاري در خالفت سر مي دادند بلافاصله در صدر خبرها و تحليلهاي رسانه هاي بيگانه قرار مي گرفت و روزها درباره آن سخن مي راندند، اما در همين تهران زمانيكه در روز قدس و در زير موشكبارانهاي وحشيانه صدام و در اوج مشكلات و گرفتاريهاي اقتصادي، چندين ميليون زن و مرد فرياد حمايت از امام و نظام و ادامه دفاع سرمي دادند حتي مخابره يك سطر خبر آن نيز از سوي خبرگزاريها و رسانه هاي مذكور از مردم جهان دريغ مي شد. به راستي چه شده است كه بعد از رحلت مراجع تقليد و بخصوص بعد از رحلت آية الله اراكي ساعتهاي زيادي از برنامه راديو آمريكا و اسرائيل و بي بي سي و سايرين به گزارشهاي تلفني مستقيم و مصاحبه هاي زنده و تحليلهاي آنچناني درباره مرجعيت اختصاص يافته است؟ پاسخ را از امام خميني بشنويد كه بيش از هر كس ديگر حساسيتها و هدفهاي دشمن را مي شناسد: "حكومت جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات

ص: 7981

اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. هدف اساسي اين است كه ما چگونه مي خواهيم اصول محكم فقه را در عمل فرد و جامعه پياده كنيم و بتوانيم براي معضلات جواب داشته باشيم. و همه ترس استكبار از همين مساله است كه فقه و اجتهاد جنبه عيني و عملي پيدا كند و قدرت برخورد در مسلمانان بوجود آورد. راستي به چه علت است كه در پي اعلام حكم شرعي و اسلامي مورد اتفاق همه علما در مورد يك مزدور بيگانه اينقدر جهانخواران برافروخته شدند؟ " (7) آري همه ترس استكبار از اين است كه فقه و اجتهاد جنبه عيني و عملي پيدا كند. هنوز دشمن درگير ضربه اي است كه از فتواي ارتداد سلمان رشدي خورده است. دشمن از اين هراس دارد كه مردم در مسئله اساسي تعيين مرجع و ملجا براي بيان وظيفه شرعيشان در تمام عمر، به نقطه اي رو كنند كه براي غرب و منافع آنان خطرآفرين بوده، چرا كه اگر شرايط لازم فراهم شود و مرجعيت همانند عصر اول انقلاب در راس حاكميت نظام قدرتمند اسلامي كه همه هدفش دفاع از اسلام و مقابله با دشمنان آن است متمركز شود، رخنه هاي نفوذ و

ص: 7982

نقطه هاي اميد دشمن بسته و كور خواهد شد و اميدها براي استحاله تدريجي انقلاب و رويگرداني مردم از حكومت بر باد خواهد رفت. براي آنكه در اين مقاله صرفا به تحليل نپرداخته باشيم و دريابيم كه امام خميني تا چه حد شناختنش از نقطه مركزي ترس دشمن در مورد تحولات پس از خويش دقيق و شگفت انگيز است به نتيجه يك بررسي مستند در مورد خطوط كلي تبليغات چند رسانه شناخته شده بيگانه درباره مرجعيت اشاره مي كنم. اگر نبود بيم از سؤ استفاده هاي مغرضين و وسوسه ارتكاب خلاف ادب، نمونه هايي از تحليلها و خبرهاي رسانه هاي بيگانه را عينا نقل مي كردم تا فرزندان معنوي امام خميني و وارثان خون شهيدان دريابند كه دشمن به كجاها دلبسته و هراسش دقيقا در كدام نقطه است. در بررسي دقيق انجام شده، 642 مورد از محور برنامه هاي ويژه چهار رسانه بيگانه درباره مرجعيت شامل راديو بي بي سي، راديو آمريكا، راديو اسرائيل و راديو فرانسه در چند مقطع كوتاه (بعد از رحلت حضرت امام، بعد از رحلت هر يك از مراجع تقليد در سالهاي اخير، و بعد از رحلت آية الله اراكي) مورد ارزيابي قرار گرفته است. از مجموع محورهاي تبليغاتي فوق، 59 مورد آن صراحتا و مستقيما به زير سؤال بردن مقام علمي و موقعيت سياسي مقام معظم رهبري،

ص: 7983

و 296 مورد آن به زير سؤال بردن تمركز مرجعيت و ولايت فقيه و دفاع از نظريه جدا شدن ايندو عنوان از يكديگر و تخريب حقانيت نظام و عملكردهاي آن، و 68 مورد تبليغ نظريه جدايي دين از سياست كه نتيجه آن تفكيك بين مرجعيت و حاكميت سياسي جامعه است، و 89 مورد به تبليغ مرجعيت چهره هاي غيرموافق با ولايت فقيه، و 130 مورد اختلاف افكني بين روحانيت و زير سؤال بردن اصل مسئله مرجعيت اختصاص داشته است. ضمنا سهم هر يك از چهار رسانه فوق در تبليغات مذكور به ترتيب عبارتند از: راديو آمريكا 5/40 درصد، راديو بي بي سي 36 درصد، راديو اسرائيل 5/18 درصد و راديو فرانسه 5 درصد. وقتيكه به متن پياده شده برنامه هاي فوق مراجعه كردم به وضوح دريافتم كه در تمام اين برنامه ها سه هدف مشخص تعقيب مي شود كه به ترتيب عبارتند از: 1- تلاش براي آنكه اساسا مرجعيت در ايران متمركز نشود و توجه معنوي شيعيان و معتقدان به انقلاب اسلامي از كانوني كه علنا و رسما رودرروي جهان غرب ايستاده است به نقاط ديگر كه امكان كنترل در مواقع برخوردهاي احتمالي به سهولت در اختيار باشد معطوف گردد. 2- در وهله بعد همه تبليغات براي آنست كه اذهان شنوندگاني كه تحت تاثير تبليغات هدف اول

ص: 7984

قرار نگرفته اند و ايران اسلامي را بهترين پايگاه دفاع از اسلام و فقهات مي دانند از روي كردن به حكومت و ولايت فقيه در امر مرجعيت، با انواع القاء شبهه ها و ترديدها و خدشه وارد كردن نسبت به بيانيه ها و اظهار نظرهاي خبرگان معتقد به راه امام، منحرف كرده و به سوي مراكز و افراد ديگر متوجه سازند. 3- در مرحله سوم نيز ترويج و تبليغ چهره هايي است كه هر يك به نحوي در گذشته تاريخ انقلاب اسلامي با نظام و انقلاب و امام مسئله داشته اند. آنچه كه گفته شد به اين معنا نيست كه اگر فرضا فلان رسانه بيگانه نام فرد و يا حوزه اي را به تجليل برد - خداي ناكرده - الزاما بگوئيم اين نشان وابستگي است بلكه سخن در شناخت هدفهاي دشمن و خط سير كلي او و اينكه نقاط ضعف و قوت كجاست، مي باشد. امام خميني مي فرمايد: "يقينا اگر جهانخواران مي توانستند ريشه و نام روحانيت را مي سوختند ولي خداوند همواره حافظ و نگهبان اين مشعل مقدس بوده است و انشاءالله از اين پس نيز خواهد بود به شرط آنكه حيله و مكر و فريب جهانخوران را بشناسيم. البته اين بدان معنا نيست كه ما از همه روحانيون دفاع كنيم، چرا كه روحانيون وابسته و مقدس نما و

ص: 7985

تحجرگرا هم كم نبودند و نيستند. در حوزه هاي علميه هستند افرادي كه عليه انقلاب و اسلام ناب محمدي فعاليت دارند". )2 )8- پديده انقلاب اسلامي و تاثير متقابل آن در نهاد مرجعيت: ظهور و پيروزي انقلاب اسلامي به رهبري يك مرجع مقتدر ديني و تشكيل حكومت اسلامي بر اساس اصل ولايت فقيه پديده اي است كه آثار مثبت و متعدد آن در مقوله مرجعيت و مسائل پيرامون آن غيرقابل انكار مي باشد. چنانكه قبلا گفتيم تشكيل حكومت اسلامي در عصر غيبت آرماني تحقق نيافته بود كه براي نخستين بار با مجاهدات امام و فداكاري ملت ايران عملي گرديد و بدينسان استمرار امامت و ولايت - به معناي واقع آن - در عصر غيبت عينيت يافت. ظهور اين پديده افقها و مسائل تازه اي را فراروي مرجعيت گشوده و عنوان "مرجعيت ديني جامعه اسلامي" را از عرصه بسيار مضيق گذشته آن كه معلول وجود صدها عامل و مانع بود به جايگاه حقيقي آن كه پهنه اي به گستردگي معنا و مفهوم امامت جامعه در تماميت امور ديني كه عبادات و احكام و سياسيات و اجتماعيات آن قابل تفكيك نيستند، بازگردانيد. بدون ترديد از اين پس نگاه به نقش و رسالت مرجعيت متناسب با نيازها و مقتضيات انقلاب و نظام اسلامي كه به فرموده حضرت امام: حفظ

ص: 7986

آن از اهم واجبات الهي است، متحول و متكامل خواهد شد و به حكم عقل و شرع، حمايت قولي و عملي و همسويي با نظام صالح و مستقر اسلامي كه حافظ احكام و حدود الهي است به عنوان يكي ديگر از شرايط و ملاكهاي اصلي در انتخاب مرجع جايزالتقليد مطرح خواهد بود. وجوب احراز اين شرط چنان بديهي است كه براي اثبات آن نيازي به ادله تفصيلي نيست و انكار اين شرط به تناقض در فلسفه وجوب تقليد و ادله آن خواهد انجاميد مگر آنكه اساسا اسلام را همان رهبانيت تحريف شده در مسيحيت بپنداريم و براي دين هيچگونه نقشي در هدايت جامعه و روابط سياسي و اقتصادي آن قائل نباشيم، كه اين خود تخلف از مسلمات قرآن و سنت و سيره مسلمين است. امام خميني مي فرمايد: "اسلام همزمان با اينكه به انسان مي گويد كه خدا را عبادت كن و چگونه عبادت كن، به او مي گويد چگونه زندگي كن و روابط خود را با ساير انسانها بايد چگونه تنظيم كني و حتي جامعه اسلامي با ساير جوامع بايد چگونه روابطي را برقرار نمايد. هيچ حركتي و عملي از فرد و يا جامعه نيست مگر اينكه مذهب اسلام براي آن حكمي مقرر داشته است. بنابراين طبيعي است كه مفهوم رهبر ديني و مذهبي

ص: 7987

بودن، رهبري علماء مذهبي است در همه شئون جامعه". (9) "عبادت جداي از سياست و مصالح اجتماعي نبوده است. در اسلام تمام كارهايي كه دعوت به آن شده است جنبه عبادي دارد. حتي در كارخانه ها كار كردن، در كشاورزي كشاورزي كردن و در مدارس تعليم و تربيت كردن، همه شان مصالح اسلامي است و جنبه عبادي دارد" (10) "اسلام احكام اخلاقيش هم سياسي است" (11) "هيچگونه تناقضي بين رهبري مذهبي و سياسي نيست، بلكه همچنان كه مبارزه سياسي بخشي از وظايف و واجبات ديني و مذهبي است، رهبري و هدايت كردن مبارزات سياسي گوشه اي از وظايف و مسئوليتهاي يك رهبر ديني است". (12) "اسلام دين سياست است، ديني است كه در احكام آن، در مواقف آن سياست به وضوح ديده مي شود" (13) "شعار سياست از دين جداست، از تبليغات استعماري است. . . در احكام مقدس اسلام بيش از امور عبادي در امور سياسي و اجتماعي بحث شده است". (14) "ديانت اسلام يك ديانت عبادي تنها نيست و فقط وظيفه بين عبد و خداي تبارك و تعالي، وظيفه روحاني تنها نيست و همينطور يك مذهب و ديانت سياسي تنها نيست، عبادي است و سياسي، سياستش در عبادات مدغم است و عباداتش در سياست مدغم ست يعني همان جنبه عبادي يك جنبه سياسي دارد". (15)

ص: 7988

"رسول اكرم (ص) در راس تشكيلات اجرايي و اداري جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحي و بيان و تفسير عقايد و احكام و نظامات اسلام به اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را بوجود آورد. . . پس از رسول اكرم (ص) خليفه همين وظيفه و مقام را دارد. رسول اكرم (ص) كه خليفه تعيين كرد فقط براي بيان عقايد و احكام نبود بلكه همچنين براي اجراي احكام و تنفيذ قوانين بود" (16) "اين توهم كه اختيارات حكومتي رسول اكرم (ص) بيشتر از حضرت امير (ع) بود يا اختيارات حكومتي حضرت امير (ع) بيش از فقيه است باطل و غلط است البته فضائل حضرت رسول اكرم (ص) بيش از همه عالم و بعد از ايشان فضائل حضرت امير (ع) از همه بيشتر است. لكن زيادي فضائل معنوي، اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد" (17) "خداوند متعال رسول اكرم (ص) را "ولي" همه مسلمانان قرار داده و تا وقتي آن حضرت باشند حتي بر حضرت امير (ع) ولايت دارند. پس از آن حضرت، امام بر همه مسلمانان حتي بر امام بعد از خود ولايت دارد، يعني اوامر حكومتي او درباره همه نافذ و جاري است و مي تواند والي نصب و عزل كند. همانطور كه پيغمبر

ص: 7989

اكرم (ص) مامور اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام بود و خداوند او را رئيس و حاكم مسلمين قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهاي عادل هم بايستي رئيس و حاكم باشند و اجراي احكام كنند و نظام اجتماعي اسلام را مستقر گردانند" (18) "حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله - صلي الله عليه و آله و سلم است - يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه، حتي نماز و روزه و حج است". (19) "مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. براي مردم و جوانان و حتي عوام هم قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد من در مسائل سياسي اظهار نظر نمي كنم. آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، ناخت سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم مي كنند، از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است. يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامي و حتي غير اسلامي را داشته باشد و علاوه

ص: 7990

بر خلوص و تقوا و زهدي كه درخور شان مجتهد است واقعا مدير و مدبر باشد". (20) "حفظ اين جمهوري اسلامي از اعظم فرايض است" (21) "حفظ نظام از واجبات شرعيه و عقليه است". (22) هرگاه به ديدگاههاي امام خميني معتقد و پايبند باشيم، به صورتي گريزناپذير بايد بپذيريم كه استقرار

ص: 7991

حكومت اسلامي مسائلي جديد را در قضيه مرجعيت مطرح مي سازد كه در گذشته تاريخ آن به دليل عدم ابتلاء در حدو حجم كنوني و نداشتن موضوعيت، مورد بحث قرار نگرفته اند و بدين جهت چشم فروبستن از توجه به مقتضيات جديد و دلخوش كردن به سير سنتي انتخاب مرجع و شرايط و لوازم پيشين آن نه تنها مشكلي را حل نخواهد كرد بلكه اگر اين مسائل و ارتباط آنها با حكومت و مصلحت نظام اسلامي به درستي تبيين نشوند به بن بستهايي خواهيم رسيد كه نتيجه آن سرگرداني بندگان خدا و نابساماني اداره جامعه اسلامي و در نهايت تفكيك دوباره دين از سياست و هدر دادن زحمات امام و پيروانش خواهد بود. آيا مي توان اعتقاد به تشكيل نظام اسلامي داشت و به اين گفته امام خميني پايبند بود كه مي فرمايد: "اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت و برقراري دستگاه اجرا و اداره جزئي از ولايت است. . . هر كه اظهار كند كه تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده و جامعيت احكام و جاودانگي دين مبين اسلام را انكار كرده است" (23) و آيا مي توانيم نظام ولايت فقيه براي هدايت امت در عصر غيبت را بپذيريم اما در همين حال معتقد باشيم كه مرجعيت راه خود

ص: 7992

را مي پيمايد و ارتباطي با نظام و انقلاب و ولايت ندارد؟ ! بي دليل نيست كه رشته اتصال همه تحليلها و خبرهاي رسانه هاي بيگانه در موضوع مرجعيت، با همه تفاوتي كه در ظاهر دارند يك هدف است و آن تلاش براي متفرق ساختن اذهان شنوندگان از جايگاه واقعي مرجعيت به سمت و سوي مراكزي كه در برابر انقلاب و نظام اسلامي حساسيت و مسوليت لازم را نداشته و بي تفاوتند و يا آنكه با انقلاب و نظام منبعث از آن و رهبري آن در گذشته و حال مساله داشته و يا دارند. به راستي چرا اين رسانه ها در تبليغات خويش در قضيه مرجعيت از مطرح ساختن نام هر فردي - حتي كساني كه براي اولين بار نامشان در اين رابطه به گوش مي رسد - ابايي ندارند اما آ نجا كه به مركزيت اداره انقلاب و نظام اسلامي كه مي رسند جز تخريب و تحريف واقعيات و القاء شبهه و ترديد ديده نمي شود. اين ملاك دشمن شناسي را كه حضرت امام آموخته است هميشه آويزه گوشمان داشته باشيم كه فرمود: "اگر شروع كرده بودند به تعريف كردن و احترام كردن، كم كم كارمان تمام مي شد. بله اگر چنانچه آمريكا از ما تعريف كند و روزنامه هاي آمريكا از ما تعريف كنند آنوقت است كه بايد

ص: 7993

مردم بگويند قضيه چيست، يك قضيه اي است كه دارند تعريف مي كنند. البته بايد از ما تكذيب كنند، از شما هم بايد تكذيب كنند و از جمهوري اسلامي هم بايد تكذيب كنند". (24) "خارجيها از امثال مدرس مي ترسند نه اينكه از فلان آدمي كه با راي آنها موافق است يا فرقي به حالش نمي كند اين دستگاه باشد، درست باشد بساطش، آن دستگاه هم باشد، او تابع آن دستگاه است". (25) مرجعيت و ولايت فقيه اينك بايد ببينيم كه آيا عنوان و منصب "مرجعيت" در ديدگاه امام خميني صرفا ناظر بر شان و ولايت بر "افتاء" است بدين معنا كه وظيفه انحصاري "مرجع تقليد" در رابطه با اين سمت صرفا استنباط فروعات احكام شرعي از ادله آن و بيان اين احكام براي مقلدين است يا آنكه اساسا در تفكر ناب اسلامي و شيعي "مرجعيت و زعامت ديني" استمرار امامت معصومين (ع) در دوران غيبت است و طبعا بنا بر آنچه كه در ادله ولايت فقيه ثابت گرديده است - قطع نظر از اختلاف آرايي كه در دامنه و گستره اختيارات و حوزه ولايت فقيه وجود دارد - وقتي كه يك فقيهي شرايط مقرر شرعي را براي فتوا دادن كسب نمود و در مقام مرجعيت قرار گرفت موظف به رسالتها و وظايفي مي شود كه فتوا و بيان احكام

ص: 7994

تنها يكي از اين وظايف است و حوزه اختيارات و تكاليف شرعي او به عنوان ملجا و مرجع ديني مردم و به عنوان فقيه واجد شرايط بسيار فراتر از آن است. در بحثهاي اخير و بخصوص بعد از رحلت آية الله اراكي (ره) برخي در مقام پاسخ گفتن به چگونگي حل موضوع تعدد مرجعيت و رابطه آن با رهبري در حكومت اسلامي به گونه اي استدلال كرده و پاسخ گفته اند كه همان معناي نخست اثبات مي شود. توجه داشته باشيم كه ما از رابطه مجتهد با حكومت اسلامي سخن نمي گوئيم بلكه سخن از منصبي است اعتباري و خارجي كه مجتهد با قرارگرفتن در موقعيت آن بنابر روايات عديده و آيات الهي بر امور متعددي ولايت مي يابد. ساده انگاري است اگر گمان كنيم كه با تضييق معنا و مفهوم و همچنين محدوده اختيارات منصب مرجعيت و با بيان اينكه حكم حكومتي بر عموم مجتهدين و حتي مراجع تقليد لازم الاتباع است كليه مسائل مربوطه را پاسخ گفته ايم. راه حل اصولي را بايد از زاويه و نگاهي ديگر جستجو كنيم. بديهي است كه تحديد اختيارات منصب فقيه جامع الشرايط كه در موقعيت مرجعيت قرار گرفته است علاوه بر آنكه با نظام عقيدتي شيعه در مبحث استمرار امامت از طريق ولايت فقيه در دوران

ص: 7995

غيبت و اختياراتي كه ائمه (ع) براي فقيه و مفتي جامع الشرايط قائل شده اند، سازگاري ندارد با واقعيت خارجي كه در طول دوران مرجعيت نيز ساري و جاري بوده است نيز تطبيق نمي كند. واقعيت اينست كه شيعه بر مبناي تفسيري كه از خاندان وحي و معصومين - عليهم السلام - از اسلام دارد امامت و ولايت را حصن و ركن اسلام مي دانسته و بر اساس آيات قرآن و حكم عقل و ادله ديگر هرگز ختم نبوت را به معناي بي نيازي امت از هادي و امام تلقي نمي كرده و بنا به روايات متواتره اي كه از پيامبر اكرم (ص) و ائمه هدي (ع) وارد گرديده است بنيان اسلام را بر اركاني مي دانسته كه در صدر آنها اعتقاد به ولايت و استمرار امامت است كه بدون آن اعمال و طاعات و عبادات، مقبول حضرت حق جل و علي نيست. از سوي ديگر هر مسلماني ضرورتا معتقد است كه اعمال و رفتارش مي بايست منطبق بر احكام و تكاليف الهي باشد و به حكم عقل، انطباق مذكور در دوران غيبت جز با همان سه روشي كه فقهاي عظام و مراجع تقليد تصريح كرده اند امكان پذير نيست. مكلف يا بايد شخصا قادر به استنباط حكم الهي از ادله شرعي آن باشد، يعني مجتهد باشد كه طبعا با

ص: 7996

توجه به دستورات قرآني مبني بر وجوب تامين كليه نيازهاي جامعه اسلامي، امكان رسيدن به اجتهاد و بي نياز شدن از تقليد براي اكثريت عملا مقدور و ميسور نيست و يا آنكه عمل به احتياط كند يعني در اعمال و رفتارش بگونه اي عمل كند كه يقين داشته باشد خلاف حكم الهي عمل نكرده است و مي دانيم كه عمل به احتياط مسلتزم آگاهي بر فتاواي اختلافي فقهاي واجد شرايط مي باشد و دشواري آن كمتر از نيل به اجتهاد نيست و براي كمتر كسي مقدور و ميسور است. در صورت تعذر دو راه قبل، در مسائل عملي و ديني كه پهنه آن به گستردگي دامنه احكام الهي است كه هيچ جنبه اي از جنبه هاي حيات انساني را فروگذار نكرده است و اسلام از زمان انعقاد نطفه و حتي قبل از آن تا دوران رشد جنين و تولد و تا مرز تكليف و از آنزمان تا لحظه مرگ برنامه و تكليف معين كرده است، مكلف مي بايست به كساني رجوع كند كه شرايط لازم را براي استنباط و بيان احكام الهي حائز باشند. از سوي ديگر مي دانيم كه بر طبق ادله شرعي و عقلي كه در مباحث سه گانه "اجتهاد و مرجعيت"، "ولايت فقيه"، "قضاء شرعي" ثابت گرديده اند، متصدي هر سه منصب مذكور در دوران غيبت يك عنوان

ص: 7997

بيشتر ندارد و آن "مجتهد جامع الشرايط" است و به تعبير آية الله العظمي نراقي (ره) در كتاب مستند الشيعه، عنوانهاي "مفتي" ، "مجتهد" ، "فقيه" ، " قاضي" و "حاكم" الفاظي هستند كه مفهوما و حيثيتا متغاير اما مصداقا متحداند. با چنين نگرشي بوده است كه شيعيان بعد از غيبت امام دوازدهم (عج) به فقهاي امت رجوع كرده اند و آنجا كه حاكمان جامعه، شرايط شرعي را براي حكومت و ولايت نداشته اند - كه تقريبا تمام دوران غيبت تا تشكيل حكومت اسلامي را دربرمي گيرد - چنين حكومتهايي را حكومت جور تلقي كرده و به جز در موارد تقيه و در حد اضطرار به آنها رجوع نكرده و احكامشان را نامشروع مي دانسته اند. پس زعامت و مرجعيت ديني بر اساس يك مبناي اعتقادي و در ادامه بحث امامت و استمرار ولايت شكل گرفته است. نهاد مرجعيت برآيند چنين نيازي طبيعي و نتيجه برداشتي صحيح و جامع نگر از اسلام بوده است و اين نهاد به فراخور امكانات و شرايط و موانع در هر يك از ازمنه تاريخ گذشته اسلام حيات خويش را ادامه داده است. چنانكه در عرف و سيره متداول شيعه مشاهده مي كنيم "نهاد زعامت و مرجعيت ديني" در نقش نايب امام معصوم (ع) مورد مراجعه بوده است با همان وظايف و

ص: 7998

مسئوليتهايي كه از امام معصوم در زمينه بيان احكام الهي و اجراي احكام و حدود الهي و هدايت امور امت انتظار و اعتقاد داشته اند. مسلمان موظف است از حكم خدا تبعيت كند و لذا حاكم بر جامعه اسلامي بايد علاوه بر صلاحيتهاي ديگر، آگاهي اجتهادي به احكام داشته باشد. دايره احكام الهي به نحو يكسان: معاملات، قضاء، سياسيات و امور اجتماعي و عبادي را شامل است و " نومن ببعض و نكفر ببعض "منطق قرآن نيست. مسلمان بايد دعاوي خويش را نزد قاضي عادل جامع شرايط ببرد كه همان فقيه است. مسلمان بايد روابط عبادي، سياسي و اجتماعي و اقتصادي خود را بر اساس فرامين الهي تنظيم كند و اين فرامين در دوران غيبت يا از طريق اجتهاد شخصي و مستقيم و - با شرايط مقرره آن - و يا با رجوع به فقيه واجد شرايط به دست مي آيد. مسلمان بايد خمس و زكات بدهد و بر اساس ادله شرعي، اختيار تمام يا قسمتي از موارد مصرف وجوهات شرعي به دست امام معصوم (ع) است كه در دوران حضور، نمايندگان خاص منصوب از ناحيه امام (ع) وظيفه اخذ و صرف آنرا عهده دارند و در دوران غيبت اختيار اين امور به عهده حاكم شرعي كه همان فقيه جامع الشرايط است

ص: 7999

واگذار گرديده است. صدها حكم و مورد ديگر امثال موارد مذكور بوده است كه سبب شده تا شيعيان بر طبق نظر ائمه معصومين (ع) ، در عصر غيبت به فقيه واجد شرايط رجوع كنند. پس مرجعيت صرفا مساله گويي و يا استنباط حكم نيست بلكه بر اساس احكام شرعي، اين منصب وظايفي را بر عهده دارد كه دامنه آن بسيار فراتر از فتوا دادن است. همان وظايفي كه بفرموده حضرت امام خميني و بسياري از فقهاي ديگر عينا براي پيامبر اكرم (ص) و ائمه هدي (ع) بوده است، بدون كم و كاست (به جز اختصاصات و فضايل آن بزرگواران كه از بحث ما خارج است) . حتي اگر در مبحث "ولايت فقيه در عصر غيبت" نظريه امام خميني و بزرگان ديگر از فقها را در باب مطلق بودن اختيارات ولي فقيه نپذيريم، همان محدوده اختياراتي كه اجمالا بر آن اجماع و يا فتواي مشهور و مستفيض وجود دارد همانند ولايت فقيه در اخذ و صرف وجوه شرعي، ولايت در مال من لاوارث له، ولايت بر غايب و مفلس و مغمي عليه و مجنون و صغير، ولايت بر ممتنع از پرداخت زكاة، ولايت بر ممتنع از احياء زمين، ولايت بر ممتنع از اداء حقوق الناس، ولايت اجمالي بر ميت و مقتول، ولايت بر نصب وصي يا ناظر، ولايت بر

ص: 8000

نصب امين در رهن، ولايت در كليه اموري كه "لم يكن له ولي خاص" همين نحو ولايت اجمالي كفايت مي كند تا به وضوح ثابت نمايد كه منصب "مرجعيت "منصب "ولايت" است و افتاء شاني از شونات ولايت فقيه در عصر غيبت است نه تمام آن. بهترين شاهد بر اين مدعا - قطع نظر از ادله بيشماري كه در ابواب مختلف فقه اقامه گرديده است - نوع تلقي مومنين از "مرجعيت" بوده است. شيعيان هيچگاه وجوب رجوع به فقيه جامع الشرايط را محدود به فراگرفتن احكام شرعي نكرده اند بلكه عملا وجوهات شرعي خود را به فقيه جامع الشرايط و يا وكلاي او داده اند، مخاصمات خود را نزد فقيه جامع الشرايط برده اند، به احكام ولايي آنها پايبند بوده اند و در مواردي كه شرايط اجازه داده است بر طبق فتواي فقيه وقت جهاد و دفاع كرده اند، در ازمنه اي كه امكان آن فراهم بوده رهبري سياسي مرجع و فقيه را در قيامها و نهضتهاي حقطلبانه خود اطاعت و فرمانبري كرده اند و بطور كلي در تمامي امور مربوط به دين خود از تجارت و كسب و شغل و رابطه با حكومتهاي وقت گرفته تا عباديات و احكام ديگر از مرجع خويش پيروي كرده اند و عملا اينگونه امور را در حد مقدورات و امكانات

ص: 8001

هر عصري به مراجع محول مي كرده اند. متاسفانه در چند سده اخير نفوذ استعمار و تبليغات گسترده آنان در تبليغ جدايي دين از سياست چنان كارگر افتاده است كه اثبات اين امر بديهي عقلاني و قرآني نيازمند توضيح و اقامه دليل گرديده است. كليد فهم انديشه امام خميني و رهنمودها و فتاوايي كه در اين رابطه دارند - كه در مباحث قبلي نمونه هايي از آنرا نقل كرديم - در اين مساله نهفته است كه اساسا دين و فقه چيست و حوزه دخالت آن تا چه حد فراگير است و بر اين مبنا مرجعيت تقليد و زعامت ديني چگونه منصبي است و چه اختيارات و نقش و وظيفه اي را عهده دار است. يكبار ديگر در جملات اسلامشناس حقيقي عصر حاضر و فقيه بزرگ، حضرت امام خميني دقيق شويم كه مي فرمايد: "فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است". (26) "اسلام يك دين عبادي سياسي است كه در امور سياسي اش عبادت منضم است و در امور عبادي اش سياست" "رسول الله پايه سياست را در ديانت گذاشته است" (27) "احكام سياسي اسلام بيشتر از احكام عبادي آن است" (28) "والله اسلام تمامش سياست است" (29) "در احكام مقدس اسلام، بيش از امور عبادي، در

ص: 8002

امور سياسي و اجتماعي بحث شده است" (30) "دين اسلام يك دين سياسي است كه همه چيزش سياست است، حتي عبادتش" (31) "زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. . . مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد براي مردم و جوانان و حتي عوام هم قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد من در مسائل سياسي اظهار نظر نمي كنم" (32) "بايد ديد پيغمبران چه وظايف و اختيارات و شغلي دارند تا معلوم شود فقها كه مورد اعتماد و امانتدار ايشان هستند چه وظايفي بر عهده دارند. به حكم عقل و ضرورت اديان، هدف بعثت و كار انبياء (ع) تنها مساله گويي و بيان احكام نيست. . . مهمترين وظيفه انبياء (ع) برقرار كردن يك نظام عادلانه اجتماعي از طريق اجراي قوانين و احكام است كه البته با بيان احكام و نشر تعاليم و عقايد الهي ملازمه دارد. . . "الفقهاء امناء الرسل "يعني كليه اموري كه بعهده پيغمبران است فقهاي عادل موظف و مامور انجام آنند. . . اجراي تمام قوانين مربوط به كومت به عهده فقهاست از گرفتن خمس و زكات و صدقات و جزيه و خراج و صرف آن در مصالح مسلمين، تا اجراي حدود و قصاص - كه بايد تحت نظر مستقيم حاكم

ص: 8003

باشد و ولي مقتول هم بدون نظارت او نمي تواند عمل كند - حفظ مرزها و نظم شهرها، همه و همه. همانطور كه پيغمبر اكرم (ص) مامور اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام بود و خداوند او را رئيس و حاكم مسلمين قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است فقهاي عادل هم بايستي رئيس و حاكم باشند و اجراي احكام كنند و نظام اجتماعي را مستقر گردانند". (33) "معناي امين اين است كه فقها تمام اموري را كه اسلام مقرر داشته، بطور امانت اجرا كنند نه اين كه تنها مساله بگويند. مگر امام مساله گو بود و تنها بيان قانون مي كرد؟ مگر پيامبران مساله گو بودند تا فقها در مساله گويي امين آنها باشند، البته مساله گويي و بيان قوانين هم يكي از وظايف فقهي است". (34) "خلافت همان جانشيني در تمام شئون نبوت است و جمله "اللهم ارحم خلفايي" دست كم از جمله "علي خليفتي" ندارد. . . جاي تعجب است كه هيچكس از جمله "علي خليفتي" يا " الائمة خلفائي" مساله گوئي نفهميده و استدلال براي خلافت و حكومت ائمه به آن شده است لكن در جمله "خلفائي" كه رسيده اند توقف نموده اند و اين نيست مگر به واسطه آنكه گمان كرده اند خلافت رسول الله محدود به حد خاصي

ص: 8004

است يا مخصوص به اشخاص خاصي و چون ائمه عليهم السلام هر يك خليفه هستند نمي شود پس از ائمه علما فرمانروا و حاكم و خليفه باشند و بايد اسلام بي سرپرست و احكام اسلام تعطيل باشد"! (35) قلمرو ولايت فقيه و دتمنه رسالتها و وظايف آن اگر منصفانه در آراء امام خميني دقت نمائيم جز اين ثابت نمي شود كه فقيه حائز شرايط در دوران غيبت سه منصب و مسئوليت مشخص را كه پيامبر اكرم (ص) و امامان معصوم (ع) در دوران حضور به عنوان راهبر جامعه اسلامي عهده دار بودند، بر دوش دارد كه عبارتند از: 1- ابلاغ و بيان احكام الهي 2- اجراي احكام و رهبري امت در اين مسير 3- دادرسي و تامين نيازهاي قضايي جامعه اسلامي. به عبارت ديگر ولايت سه گانه تشريعيه، اجرائيه و قضائيه جزو بديهي ترين حوزه هاي ولايت امر مسلمين در دوران غيبت است. حضرت امام در كتاب ولايت فقيه در ذيل توقيع شريف امام عصر (عج) كه فرموده است: اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواة حديثنا، فانهم حجتي عليكم و انا حجة الله" پس از شرحي مبسوط در مورد اينكه مراد از حوادث واقعه پيشامدهاي اجتماعي است مي فرمايد: "حجت خدا يعني چه؟ شما از كلمه حجت الله چه مي فهميد؟ . . . اينكه مي گويند "ولي امر" حجت خداست،

ص: 8005

آيا در مسائل شرعيه حجت است كه براي ما مساله بگويد؟ اگر رسول اكرم (ص) فرموده بود كه من مي روم اميرالمومنين (ع) حجت من بر شماست شما از اين مي فهميديد كه حضرت رفتند، همه كارها تعطيل شد، فقط مساله گويي ماند كه آنهم به حضرت امير (ع) واگذار شده است؟ ! ! حجت الله كسي است كه خداوند او را براي انجام اموري قرار داده است و تمام كارها، افعال و اقوال او حجت بر مسلمين است. اگر كسي تخلف كرد بر او احتجاج (و اقامه برهان و دعوي) خواهد شد. اگر امر كرد كه كاري انجام دهيد. حدود را اينطور جاري كنيد، غنائم، زكات و صدقات را به چنين مصارفي برسانيد و شما تخلف كرديد خداواند در روز قيامت بر شما احتجاج مي كند. . . فقها از طرف امام (ع) حجت بر مردم هستند. همه امور و تمام كارهاي مسلمين به آنان واگذار شده است. در امر حكومت، تمشيت امور مسلمين، اخذ و مصرف عوائد عمومي، هركس تخلف كند خداوند بر او احتجاج خواهد كرد". (36) امام خميني در ذيل حديث ". . . فاني قد جعلته عليكم حاكما" مي فرمايد: "اين فرمان كه امام (ع) صادر فرموده كلي و عمومي است. همانطور كه حضرت امير المومنين (ع) در دوران حكومت ظاهري خود حاكم

ص: 8006

و والي و قاضي تعيين مي كرد و عموم مسلمانان وظيفه داشتند كه از آنها اطاعت كنند، حضرت امام صادق (ع) هم چون ولي امر مطلق مي باشد و بر همه علما، فقها و مردم دنيا حكومت دارد مي تواند براي زمان حيات و مماتش حاكم و قاضي تعيين فرمايد. همين كار را هم كرده و اين منصب را براي فقها قرار داده است، و تعبير به "حاكما" فرموده تا خيال نشود كه فقط امور قضائي مطرح است و به ساير امور حكومتي ارتباط ندارد. . . چون بسياري از ما فكر نكرديم كه ملت اسلام بايد با حكومت اسلامي اداره و منظم شود كار به اينجا رسيد كه. . . برنامه هاي اسلام در ذهن خود آقايان علما هم كهنه شده بطوريكه وقتي صحبت مي شود مي گويند: الفقها امناء الرسل يعني در گفتن مساله امين هستند. آيات قرآن را نديده مي گيرند و آنهمه روايات را كه دلالت دارد بر اينكه در زمان غيبت علماء اسلام "والي" هستند را تاويل مي كنند كه مراد مساله گويي است! آيا امانتداري اين است؟ ! " (37) هرگاه مباني تفكر امام خميني را كه جز تفسير اسلام راستين و تفكر ناب شيعي نيست بپذيريم درمي يابيم كه ولايت فقيه تنها وجه مشروعيت حكومت و زعامت امور مسلمين در عصر غيبت در

ص: 8007

تمام پهنه هايي است كه هدايت و امام امت نيازمند آن است; ولايت فقيه استمرار امامت است با همان اختيارات و شئوني كه امام (ع) در مقام هدايت جامعه در امور ديني و حكومتي و قضايي و اجرايي داشته است; و به اجماع علماي اسلام و به حكم قطعي عقل و بناي عقلا، وحدت امامت شرط لازم و غيرقابل اجتناب براي اداره نظام جامعه است كه امام هشتم - عليه السلام - مي فرمايد: "اگر گفته شود به چه دليل روا نيست كه در زمان واحد دو امام يا بيش از آن وجود داشته باشند؟ در جواب بايد گفت: به دلايلي : يكي آن كه فعل و تدبير امام يگانه اختلاف پيدا نمي كند، ولي براي دو نفر چنين توافق و عدم اختلاف در فعل و تدبير ميسور نيست; چه هيچ دو نفري را نمي توان يافت كه يك انديشه و اراده و تدبير داشته باشند. پس اگر دو نفر باشند و انديشه ها و اراده هاي متفاوت ابراز كنند، چون اطاعت از هر دو واجب است و رجحاني در كار نيست، ميان مردمان اختلاف و مشاجره و فساد پيدا خواهد شد. . . " )38/1( آيا با پذيرش مباني فوق به اين نتيجه نمي رسيم كه مرجعيت متداول در تاريخ تشيع - به دليل وجود موانع و

ص: 8008

عوامل عديده - تنها جلوه هايي از ولايت امر مسلمين را ارائه كرده و بخشي از مسئوليتهاي آنرا عهده دار بوده است و طبعا هرگاه در جامعه اي حكومت الهي و اسلامي تشكيل شد و فقيه واجد شرايط به انتخاب مستقيم مت يا خبرگان آن، ولايت و امامت مسلمين را عهده دار گرديد بايد كليه اموري كه در زمره شئونات امام و زعيم مسلمين قرار دارد به صورت متمركز و تحت نظارت و هدايت او تنظيم شود؟ . آيا در اينصورت وجهي براي تعدد زعامت مسلمين و دو يا چند شاخه كردن آن در عرض يكديگر و بدون ارتباط طولي با مقوله ولايت و امامت - كه وحدت شرط عقلي و شرعي آن است - و تفكيك امور ديني از سياسي و قضايي و اجرايي - مگر در صورتيكه اضطراري و مانعي اساسي در كار باشد - باقي مي ماند؟ مگر امام خميني نفرمود كه والله اسلام تمامش سياست است و سياستش منضم در عبادت و عبادتش منضم در سياست است، و مگر حاصل شناخت و تفسير حضرت امام و بسياري از فقهاي كامل از اسلام جز اين است كه هيچ حكمي از احكام الهي حتي عبادي ترين آنها را نمي توان يافت كه جنبه هاي سياسي و اجتماعي در آن وجود نداشته باشد؟ و

ص: 8009

مگر جز اين است كه فتواي مرجع تقليد مربوط به احكام عملي است؟ كدام عمل و رفتاري را در بينش راستين از اسلام سراغ داريم كه يا مستقيما و يا غير مستقيم مرتبط با مسائل سياسي و اجتماعي نباشد؟ با توجه به غيرقابل تفكيك بودن دين از سياست چگونه قلمرو حاكميت واجب الاتباع فتاوا و احكام سياسي و اجتماعي ولي فقيه را از قلمرو فتاواي واجب الاتباع مرجع تقليد تفكيك خواهيم كرد؟ بعدا در ادامه مباحث به اين مساله خواهيم پرداخت كه ولي و حاكم بايد خود مجتهد باشد و نه مقلد، مجددا تاكيد مي كنيم كه فتاواي مرجع تقليد ناظر بر اعمال مكلفين است، حال در مقام عمل، مكلف به چه كسي و در چه مسائلي بايد رجوع كند؟ گفته اند فتاواي مرجع مربوط به حوزه احكام فردي و شخصي است. با تعريف و شناختي كه از دين داريم آيا ابواب مربوط به احكام بيع و رهن و عاريه و اجاره و بطور كلي احكام تجاري و اقتصادي و احكام قضايي (عموما) و ابواب مربوط به احكام جهاد و دفاع، امر به معروف، حج ، خمس و زكوة، انفال، صيد و ذباحه، ارث، نكاح و طلاق و دهها باب ديگر از ابواب فقه در دايره احكام فردي و شخصي قرار مي گيرد يا

ص: 8010

احكام سياسي و اجتماعي؟ مكلف در اين امور در مقام عمل، به حكم و نظر چه كسي بايد عمل كند؟ در امور تجاري و عقود، در امور قضايي و دعاوي، در امور وجوهات شرعي و هزاران عملي كه لامحاله مرتبط با حقوق ديگر افراد و واحدهاي اجتماعي است آيا فتواي مرجع تقليد تقدم دارد يا احكامي كه به صورت قوانين مدون تصويب شده از ناحيه تشكيلات قانوني و قضايي كه با اعمال ولايت و نظارت ولي فقيه در حكومت اسلامي جاري و لازم الاتباع است؟ حتي مسائل مختلف مربوط به جنبه هاي اجتماعي و سياسي احكام عبادي نظير نماز جماعت، مسائل مربوط به مساجد و مشاهد مشرفه، حج و روزه و . . . كه منطبق با احكام ولي فقيه اعلام مي گردد؟ مگر نه اينست كه مدعي هستيم اسلام دين جهاني و برتر است و نظام اسلامي مطلوبترين الگو براي اداره جامعه بشري است؟ كه حق نيز همين است، حال چگونه نظام مطلوب حاصل خواهد شد در حاليكه دو نوع زعامت جداگانه براي جامعه اسلامي قائل هستيم كه البته در عمل - چنانكه همين الان شاهد آن هستيم - به دهها مي رسد. در موارد اختلاف فتواي مرجع با فتواي ولي فقيه (كه مجري فتاواي ديگران نيست بلكه خود در امور گسترده مربوط

ص: 8011

به اداره جامعه اسلامي مجتهد است) مكلفين چگونه عمل مي كنند؟ آيا جز اين است كه يا بايد فتواي مرجع تقليد را ناديده بگيرند و از قوانين و احكامي كه حكومت در زمينه هاي مختلف و طبق آراء ولي فقيه اعلام كرده است تبعيت كنندو يا آنكه دومي را ناديده بگيرند و به فتواي مرجع عمل كنند؟ آيا اين پاسخ كه حكم حكومتي مقدم بر فتوا مي باشد، در همه جا و در همه حال مشكلات را حل خواهد كرد؟ يا اينكه اين تقدم مربوط به دوراني است كه حكومت به معناي جامع و كامل آن مستقر نشده و تعدد زعامت محدود به افتاء و تولي اموري چند اجبارا در جامعه وجود داشته و يا آنكه مربوط به تفاوت ديدگاه مجتهد - به عنوان يك شخص نه مرجع جمع زيادي از مكلفين - با حاكم و ولي جامعه است؟ با توجه به ادغام غيرقابل تفكيك جنبه هاي اجتماعي احكام اسلامي با ديگر جنبه هاي آن و با توجه به اختلاف آرائي كه در قريب به اتفاق

ص: 8012

اينگونه مسائل به طور طبيعي وجود دارد و با توجه به پيدايش روزافزون صدها مسئله مستحدثه آيا اين نظامي مطلوب است كه قائل شويم مرجعيت طبيعتا و عنوانا جداي از منصب ولايت است و عمل به فتواي مرجع تقليد واجب است و در عين حال عمل به احكام ولي فقيه نيز واجب بلكه اوجب است؟ و آنگاه براي حل مشكل مكلفين در هزاران مساله اختلافي بگوئيم ولي فقيه طبق مصالح حكومت در هر مورد حكم حكومتي صادر كند؟ ! بد نيست به مثال مشخص و عيني اشاره كنيم. اهميت مسائل اقتصادي بر هيچكس پوشيده نيست و در اين ميان نبض مسائل اقتصادي هر جامعه در جهان امروز بستگي تمام عيار به سيستم بانكداري آن دارد. حكومت اسلامي در چارچوب تشكيلات خويش، نظامي مشخص براي سيستم بانكي كشور و عقود تجاري تنظيم و پس از تصويب و تاييد مشروعيت آن توسط فقهاي منصوب ولي فقيه ابلاغ و اجرا مي كند، فرض كنيم كه فتواي مرجع تقليد با تمام يا قسمتي از روابط و ضوابط تنظيم شده مخالف است، مقلدين وي در مقام عمل چه وظيفه اي دارند؟ آيا به راستي بسياري از مشكلات به ظاهر لاينحل كنوني جامعه ما اگر ريشه اي تحليل شوند به همين چندگانگي برنمي گردند كه نمود عيني آن را

ص: 8013

در نگرشهاي متفاوت و متضاد قشرهايي از جامعه شاهد هستيم. بسيارند كسانيكه به استناد فتاواي مرجع تقليد خويش از همراهي نظام اسلامي در امور اقتصادي و قيمت گذاري كالاها و اينگونه امور سرباز مي زنند. توفيقي براي نويسنده اين مقاله در دوران جنگ تحميلي حاصل شد كه مدتي به عنوان مسئول كميسيون مركزي مبارزه با تورم (تعزيرات حكومتي در دولت جناب آقاي مهندس موسوي) انجام وظيفه كنم، از نزديك شاهد بود كه چگونه عده اي از عناصر ذينفوذ و مؤثر در بازار به استناد فتاواي مراجع تقليدشان در زمينه تسعير كالاها و حق دولت در وضع تعزيرات حكومتي و مقررات مربوط به كالاهاي سهميه بندي شده و كوپني همه زحمات شبانه روزي مسئولين را هدر مي دادند و قانون شكنيها و عدم همراهيهاي خود را مستند به فتوا و مجاز مي دانستند. اينگونه برخوردها تنها منحصر به مسائل اقتصادي نيست، در امور موقوفات، امور دادگاهها و حتي امور مربوط به تعيين سياستهاي حجاج بيت الله و مسائل فرهنگي و انتشار كتابهاي وحدت شكن و امور هنري صدا و سيما و. . . نيز نمونه هاي فراواني وجود دارد كه امكان برشماري آن نيست. با استناد به مغايرت مفهوم "مفتي و مرجع" با "حاكم و ولي" و اين بيان كلي كه دايره نفوذ فتواي مرجع تقليد:

ص: 8014

احكام فردي و شخصي است و دايره نفوذ حاكم: احكام حكومتي و سياسي و اجتماعي است و اين نتيجه گيري كه پس: تعدد منصب فتوا و ولايت بي اشكال است، هرگز پاسخي منطقي به واقعيتهاي عيني و خارجي و نيازهاي جامعه اسلامي نداده ايم. راه حل اساسي در بازگشت به تفكر ناب اسلامي است كه در صدر اسلام در زمان پيامبر اكرم (ص) و در دوران امامت ائمه هدي (ع) وجود داشته و بعد از تشكيل حكومت اسلامي در ولايت فقيه عادل واجد شرايط كه به انتخاب دهها مجتهد منتخب ملت برگزيده شده است، مي باشد. ابلاغ حكم خدا كردن و فتوا دادن، اجراي حكم خدا كردن و جامعه را در مسير احكام الهي راهبري كردن و تشكيلات قضايي را بر طبق احكام الهي سامان دهي و هدايت كردن همه مسئوليتهايي هستند كه در مقوله هدايت و امامت و ولايت - با شرايط مقرره آن - قرار دارند. راه حل اساسي در اين نگرش امام خميني است كه اجتهاد معهود و مصطلح در حوزه هاي علميه را كافي براي اداره نظام جامعه اسلامي نمي داند و براي مجتهد ديدگاهي بس وسيعتر از محدوده چند باب فقهي آنهم بدون توجه به عنصر زمان و مكان قائل است. راه حل اساسي در پذيرش و ترويج اين انديشه ناب شيعي

ص: 8015

است كه حضرت امام در بيان آن مي فرمايد: "حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله، صلي الله عليه و آله و سلم است، يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه، حتي نماز و روزه و حج است. . . آنچه گفته شده است تاكنون و يا گفته مي شود، ناشي از عدم شناخت ولايت مطلقه الهي است. آنچه گفته شده كه شايع است مزارعه و مضاربه و امثال آنها با آن اختيارات [ولي فقيه] از بين خواهد رفت، صريحا عرض مي كنم فرضا چنين باشد، اين از اختيارات حكومت است و بالاتر از آن هم مسائلي است" )38/2( آيا مي توان چارچوب تفسير اسلامشناس و فقيه و مرجعي آگاه چون امام خميني را از اسلام ناب و حكومت اسلامي و ولايت فقيه پذيرفت و در عين حال معتقد بود كه زعامت و مرجعيت ديني مردم با توجه به خصوصيات و شرايط و مقتضياتي كه اشاره كرديم متعدد و متشتت باشد؟ . آيا چنين انديشه اي در نهايت جز به جدايي دين از سياست منتهي خواهد شد كه گفته شود كار دين را به "مرجع" و كار سياست را به " رهبري" واگذار كنيد؟ ! آيا فلسفه امامت، و فلسفه انتظار در عصر غيبت و و لايت فقيه در اين

ص: 8016

عصر و عناويني همچون: امناء الرسل، حجة الله، حصون الاسلام، خلفاء رسول الله كه در تعابير روايات آمده است با اين ايده و انديشه سازگاري دارد؟ امام خميني در سال 58 و در پاسخ به شبهات روشنفكر م آبهايي كه از تشكيل حكومت ديني مبتني بر ولايت فقيه عصباني بودند، فرمود: "در قضيه ولايت فقيه. . . گوينده اشان گاهي مي گويد كه بگذاريد كه روحانيون قداستشان را حفظ بكنند! قداست روحانيون كه اينها مي گويند معنايش اين است كه بگذاريد روحانيون مشغول مسجد و محراب، همين مقدار، در همين حدود باشند و سياست را به امپراطور واگذار كنيد. اين يك تزي است كه مسجد مال پاپ، سياست مال امپراطور، اينها هم مي گويند مسجدها مال شماست، برويد مسجدتان نماز بخوانيد و . . . . درس هم مي خواهيد، بگوئيد! ! " (39) اشكالاتي كه قبلا بر نظريه "تعدد" مطرح كرديم مربوط به زماني است كه مرجع تقليد، اساس ولايت فقيه و حكومت اسلامي و وجوب متابعت از حكم حكومتي را پذيرا باشد و به آن فتوا دهد، اينك تصور كنيد اگر مرجعي به لحاظ ديدگاه اجتهاديش - و يا خداي ناكرده اغراض و مسائلي ديگر - قائل به چنين چارچوبي نشد و نظريه خويش را به صورت فتوا به مقلدينش منتقل نمود در اين

ص: 8017

صورت آيا ديگر وجوب اتباع از حكم حكومتي براي حل مشكل مكلفين در تضاد سياستهاي نظام اسلامي با نظريات چنين مرجعي نيز كارساز است؟ در جريان نهضت تحريم تنباكو و حكم تاريخي ميرزاي شيرازي (ره) كه يكي از مهمترين احكام فراگير تاريخ مرجعيت - قبل از انقلاب اسلامي ايران - بوده است نيز بنا به تصريح حضرت امام چند نفر از علماي بزرگ آنرا نپذيرفتند (40) و بدتر از آن را در قضاياي مشروطيت و مبارزات آية الله مدرس و آية الله كاشاني خوانده و شنيده ايم و حتي در عصر استقرار كامل حكومت اسلامي در دوران حضرت امام نيز شاهد اثرگذاري منفي فتاواي مخالف با مسائل اجتماعي و حكومتي در موارد متعددي بوده ايم. در اينجا فقط به نقل يك فراز از سخنان دردمندانه حضرت امام در اشاره به چنين مواردي بسنده مي كنيم: ". . . آقا خودش خيلي خيلي آدم خوبي است. مي رود ده نفر از همين اشخاصي كه مي خواهند اين كارها را بكنند . . . سلطنت طلبها . . . طبقات بالائي كه مي خواهند عياشي بكنند. . . از منافقين. . . از اقليت. . . از احزاب. . . با ظاهر خيلي خوب مي روند پيش آقا مي نشينند، مي گويند: هي اسلام دارد از بين مي رود،

ص: 8018

ديديد چه شد! اينها مي خواهند اينجا را. . . مثل شوروي بكنند. آقا فورا باور مي كند. . . آقا مي نويسد: ". . . ماليات نبايد داد" آخر شما ببينيد بي اطلاعي چقدر! . . . يك كسي مي رود يك چيزي به آنها مي گويد، آنها هم. . . با سلامت نفسي كه دارند باورشان مي آيد" (41) تعدد مرجعيت در ادوار گذشته طبعا در اين جا اين سؤال مطرح مي شود كه اگر واقعا و بنابر آنچه گفته شد، در دوران حكومت اسلامي، مطلوبترين نظام ممكن براي پيشبرد اسلام و انقلاب اسلامي " وحدت مرجعيت ديني و رهبري سياسي" است و نظرگاه امام خميني همين نظريه را تاييد مي كند پس حذف شرط مرجعيت از رهبري در بازنگري قانون اساسي كه بر طبق نظر حضرت امام انجام شد چه پاسخي دارد؟ در سطور آتي به اين مبحث مهم خواهيم پرداخت، قبل از آن به شبهه و سوالي ديگر مي پردازيم: اگر به حكم عقل و شرع قائل به مطلوبيت وحدت مرجعيت و رهبري در حكومت اسلامي شديم، تعدد مرجعيت ديني مردم در بسياري از ادوار تاريخ شيعه را چگونه تفسير مي كنيد؟ پاسخ به اين سؤال براي آشنايان به مسائل مذهبي و آگاهان بر تاريخ رجعيت بسيار آسان است و هيچگاه منافاتي بين واقعيت تاريخي كه اتفاق

ص: 8019

افتاده با مطلوب بودن نظريه "وحدت" وجود ندارد. بدين بيان كه در زمان حضور معصومين (ع) وحدت امامت جامعه اسلامي شرط لاينفك عقيدتي نزد شيعه بوده و لذا معتقديم كه در زمان هر يك از ائمه (ع) اطاعت از امام واحد و حاضر و ارجاع كليه امور ديني و حكومتي و قضايي امام بر همگان، حتي امامان بعدي هم عصر با او فرض و واجب بوده است و مي دانيم كه امام دوازدهم (عج) به عنوان آخرين امام مسلمين كسي است كه حكومت موعود جهاني را تشكيل خواهد داد و مي دانيم كه بر طبق روايات ماثوره يكي از بارزترين دلايل غيبت آن بوده است كه به خاطر وجود حكومتهاي ستمگر و اقتدار دشمنان دين خدا ونبود آمادگي لازم، استمرار حضور آن حضرت همان سرنوشتي را در پي مي داشت كه ديگر پيشوايان معصوم ما داشتند و تقدير الهي آن بود كه امام (ع) از نظرها غايب شود و عصر غيبت و انتظار آغاز گردد تا مومنان حقيقي با راهبري عالمان متعهد ديني مبارزه طولاني خويش را براي حفظ دين و تحقق شرايط ظهور ادامه دهند و به ستيز با منكر و حكومتهاي جائر برخيزند و براي اجراي احكام و حدود الهي مجاهده كنند كه عاليترين حد اين جهاد و تلاش مبارزه با

ص: 8020

طواغيت و سرنگوني آنها و به دست گرفتن زمام اداره جامعه اسلامي و استمرار جهاد براي تعميم حاكميت خدا بر زمين تا رسيدن به عصر ظهور است و مي دانيم كه اين مسير فراز و نشيبها و دشواريهايي بس سهمگين از آغاز غيبت تا زمان حاضر را طي كرده است و در تمام اين ادوار بنا به حكم قرآن و سنت، شايسته ترين عالمان و مجتهدان مرجع و ملجا مردم در اعلام احكام خدا و بيان وظيفه مسلمين در قبال مسائل مورد ابتلاء بوده و همين بزرگواران در حد مقدور و ميسور و به تناسب امكاني كه در هر عصري وجود داشته است بر اموري همچون اخذ و صرف وجوهات مربوط به امام مسلمين و سرپرستي امور بي سرپرستان و قضاوت در مخاصمات و اجراي حدود و. . . را متولي بوده و مرجع مردم در اينگونه امور ولايي بوده اند. و از سوي ديگر مي دانيم كه به دليل سلطه حكومتهاي جائر در تمام اين ادوار تا زمان پيروزي انقلاب اسلامي كه ثمره دوران طولاني جهاد شيعه و مبارزه اش براي تشكيل حكومت حقه بوده است هيچگاه امكان عملي اعمال حاكميت كامل و اعمال ولايت در معناي وسيع آن - كه همان حكومت است - براي هيچيك از فقها فراهم نگرديده است و دقيقا به

ص: 8021

همين دليل نيز ابعاد و محدوده اختيارات ولي فقيه به جز همان حدي كه مورد ابتلاء و امكان بوده در كتابهاي فقهي و آراء فقها به صورت تفصيلي و مبسوط بحث نشده، هر چند كه خطوط كلي آن در ابواب مختلف فقه مورد بحث قرار گرفته است، بدين ترتيب بحث از لزوم وحدت مرجعيت و رهبري (به معناي ولايت فقيه حاكم بر دولت اسلامي) اساسا در عصر قبل از پيروزي انقلاب اسلامي موضوعيت خارجي نداشته است تا كسي به استناد تعدد مرجعيت در زمان واحد در دوره هاي گذشته تاريخ مرجعيت، نظريه عقلاني و اعتقادي " وحدت" را مخدوش سازد. اعمال ولايت به حكم عقل و شرع منوط به امكان آن است و تضييقات حكومتهاي جور در طول تاريخ گذشته شيعه و عوامل و موانع ديگر بگونه اي بوده اند كه حوزه عمل مراجع تقليد و فقها را به اموري محدود مي ساخته است كه تعدد مرجعيت و ولايت فقهاء تزاحمي با رتق و فتق امور مومنين در آن محدوده مضيق نداشته است. مطالعه فراز ونشيبهاي نهاد زعامت ديني و مرجعيت در سير تاريخي آن نتايج جالب توجهي را به دست مي دهد كه مؤيد نظريه مورد بحث ماست. در زمانهائيكه مقتضيات روز و دلايل مختلف شرايطي را پديد مي آورده كه اين نهاد از قوت و اقتدار

ص: 8022

بيشتري برخوردار گردد، به همان نسبت اعمال ولايت از سوي فقها و مراجع افزايش يافته و دامنه آن و فتاواي آنها هم در عمل گسترده تر شده است و به همين ميزان نيز مفهوم زعامت و مرجعيت به مقوله زمامداري مسلمين نزديكتر شده است و دقيقا به همان نسبت نيز "وحدت" در قياس با ادوار ديگر نمود بارزتري يافته است تا حدي كه برخي از فقها و مراجع تقليد در عصر خويش مرجع و زعيم علي الاطلاق بوده و تعدد به وحدت گرائيده است. واقعيتهاي تاريخي نشان مي دهد كه صرفا قدرت استنباط و خصلتهاي فردي يك مجتهد نبوده است كه او را مرجع علي الاطلاق نموده بلكه شيعيان بنا به مباني اعتقادي كه در مبحث امامت و حكومت عدل داشته اند به محض يافتن فرصت و آگاهي، رجوع خويش را به شايسته ترين مجتهد زمانه بيشتر و گسترده تر نموده اند و زمينه اقتدار او را فراهم ساخته اند و طبيعي است كه قابليتهاي مجتهد براي پاسخگويي به مراجعات و مقتضيات زمانه نيز دخالت داشته است. البته عامل وجود موانع طبيعي و قهري نظير كافي نبودن وسايل ارتباطي و قطع ارتباطات در برخي از مقاطع تاريخ بين محل سكونت شيعيان و محل استقرار مجتهدين افضل و عدم دسترسي به ايشان نيز در پيدايش تعدد مرجعيت بي تاثير

ص: 8023

نبوده است. آيا اساسا نظريه وجوب تقليد اعلم (و يا افضل و اورع) مجتهدين خود شاهدي گويا بر مطلوبيت وحدت مرجعيت نيست؟ استناد به تعدد مرجعيت در ادوار گذشته براي مخدوش دانستن نظريه وحدت مثل آنست كه كسي بگويد ايده تشكيل حكومت جهاني را - در صورت امكان تحقق آن - مطلوب و شرعي نمي دانم چونكه مسلمين و عقلا در طول قرنهاي متمادي عملا داراي حكومتهاي متعدد بوده اند! ! . سيره فقها در اين مبحث، زماني قابل احتجاج است كه اولا مورد نقض آشكار و قابل اعتنايي نداشته باشد و ثانيا ثابت شود كه "تعدد مرجعيت" قطع نظر از اينكه حكومت شرعي و ولايت فقيه تحقق يافته باشد يا نه، ماهيتا و عقلا و شرعا امري پسنديده باشد و در مواجهه با حفظ مصالح عامه و پيگيري اهداف انقلاب جهاني اسلامي و نظام اسلامي هيچگونه مانعي ايجاد نكند نه آنكه برعكس ثابت شود كه اين تعدد هر چند مكرر و طولاني مدت، خود معلول نبود مقتضي آن، كه همان حكومت مستقر مشروع، مي باشد و مولود اضطرار و وجود موانع مستمر بوده است. اينك كه آن مرجع مجاهد با كار بزرگ خويش، آرمان تحقق نيافته فقها و شيعيان را با آنهمه خون دل و مجاهده و مبارزه محقق ساخته است آيا وظيفه پيروان

ص: 8024

او و به خصوص يارانش در حوزه هاي علميه نيست كه راه استقرار نظام اكمل و مطلوب اسلامي را هموار كنند و براي رفع موانع ذهني جامعه كه نتيجه وضعيت حاصل از محروميت طولاني مدت جامعه اسلامي از حكومت حقه بوده است، بكوشند؟ يا آنكه بايد به گونه اي موضع گيري كرد كه در همين عصر اول انقلاب از نظام مطلوب و آرمانهاي آن فاصله گرفته و خداي ناكرده زمينه را براي تفكيك دوباره دين از سياست فراهم نمود؟ امام خميني - سلام الله عليه - به راحتي موانع را در مسير انقلاب هموار نكرده است. خود آن عزيز فرمود: "ما بايد سعي كنيم تا حصارهاي جهل و خرافه را شكسته تا به سرچشمه زلال اسلام ناب محمدي - صلي الله عليه و آله - برسيم و امروز غريبترين چيزها در دنيا همين اسلام است و نجات آن قرباني مي خواهد و دعا كنيد من نيز يكي از قربانيهاي آن گردم" (42) او تمام زندگي و هستي اش را قرباني اين راه مقدس نمود و اينك كه سرچشمه زلال اسلام ناب محمدي (ص) را نمايانده است، در يغمان باد اگر مسيري را در پيش گيريم كه رجعت تدريجي از راه نوراني او باشد و افسوسمان باد اگر وضعيت نامطلوبي را تحكيم بخشيم و ادامه دهيم

ص: 8025

كه فرداها جبران آن بسيار دير باشد ومسائل را - همانگونه كه امام عزيز فرمود - ديگران به نفع خويش خاتمه دهند! آيا حذف شرط مرجعيت از رهبري در قانون اساسي به معناي تفكيك مرجعيت از رهبري است؟ امام خميني در تاريخ 9/2/1362 طي نامه اي به رياست مجلس خبرگان نظر خود را در رابطه با شرط مرجعيت براي رهبري كه در بازنگري قانون اساسي مورد بحث بود بيان فرمود. اين نامه مستمسك عده اي قرار گرفته است كه مرجعيت را از رهبري منفك مي دانند. پس از نقل مرقومه حضرت امام به بررسي مفاد آن مي پردازيم و خواهيم ديد كه نه تنها اين نامه مطلوب بودن تفكيك مرجعيت از رهبري - يا بقول برخي: لزوم تفكيك - را ثابت نمي كند بلكه بر عكس، به استناد قرائن متعددي كه در آن وجود دارد، نامه خود مؤيد انديشه و مبناي كلي حضرت امام درباره دامنه ولايت فقيه است كه در آثار متعدد ايشان نمود يافته و به گونه اي غير قابل انكار با نظريه وحدت رهبري و مرجعيت همسويي دارد. حضرت امام مي نويسند: ". . . خواسته بوديد نظرم را در مورد متمم قانون اساسي بيان كنم. هر گونه آقايان صلاح دانستند عمل كنند، من دخالتي نمي كنم. فقط در مورد رهبري، ما كه نمي توانيم نظام اسلامي مان

ص: 8026

را بدون سرپرست رها كنيم. بايد فردي را انتخاب كنيم كه از حيثيت اسلاميمان در جهان سياست و نيرنگ دفاع كند. من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم كه شرط مرجعيت لازم نيست. مجتهد عادل مورد تاييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مي كند. اگر مردم به خبرگان راي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهري او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است. در اصل قانون اساسي من اين را مي گفتم ولي دوستان در شرط مرجعيت پافشاري كردند، منهم قبول كردم. من در آن هنگام مي دانستم كه اين در آينده نه چندان دور قابل پياده شدن نيست". (43) چند نكته مهم در رابطه با نامه فوق: حضرت امام در مورد مرجعيت در اصل 107 قانون اساسي (قبل از بازنگري) نوشته اند: "شرط مرجعيت لازم نيست" معناي صريح جمله حضرت امام "لازم نبودن درج شرط مرجعيت براي رهبري" در قانون اساسي است و بر اهل نظر و ادب و دقت پوشيده نيست كه بين اين معنا و معناي "لزوم تفكيك مرجعيت از رهبري" اختلافي فاحش در ميان است و جمله حضرت امام نه منطوقا و

ص: 8027

نه مفهوماف هيچگونه دلالتي بر لزوم تفكيك مرجعيت از رهبري ندارد. و اين نكته بسيار ظريفي است كه متاسفانه در بسياري از نوشته ها و گفته هاي منتقدين مورد غفلت قرار گرفته است. اگر معناي دوم مورد نظر باشد، مرجعيت با رهبري قابل جمع نيست و به اين ترتيب ديگر اساسا بحث از لزوم وحدت مرجعيت و رهبري منتفي خواهد بود در حاليكه اين جمله از نامه حضرت امام بيش از اين را نمي رساند كه لازم نيست رهبر نظام اسلامي به هنگام انتخاب، حائزعنوان مرجعيت شد - كه همان قيد سابق در قانون اساسي قبل از بازنگري بود - به عبارت ديگر لازم نيست رهبر نظام اسلامي از ميان مراجع تقليد فعلي و حاضر در هنگام انتخاب رهبر، برگزيده شود بلكه شرط اجتهاد و انتخاب مجتهد عادل از ناحيه خبرگان ملت كفايت مي كند و لذا امام بلافاصلهمي نويسند: "اگر مردم به خبرگان راي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهرا او مورد قبول مردم است، در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است". بديهي است كه اين معنا با جمع رهبري و مرجعيت هيچگونه برخورد و منافاتي ندارد و چنانكه گفتيم استفاده معناي

ص: 8028

لزوم تفكيك از مفهوم و يا منطوق نامه قطعا منتفي است و نوشته حضرت امام ظهوري بين در معناي دوم دارد. موضوع بحث و نوشته حضرت امام منحصرا مربوط به شرايط انتخاب رهبر است در هنگام انتخاب، نه وضعيت رهبري يا مرجعيت بعد از انتخاب. و واضح است كه عدم لزوم شرط مرجعيت در هنگام انتخاب نه تنها مطلقا ربطي به دوران بعد از انتخاب ندارد بلكه حتي در زمان انتخاب نيز صرفا لازم نبودن شرط مرجعيت را مي رساند و لذا ذر زمان انتخاب نيز كاملا قابل جمع با مرجعيت مي باشد منتهي ضرورتا لازم نيست كه حتما در هنگام انتخاب، رهبر را از ميان مجتهديني برگزينند كه مرجعيتشان قبلا تحقق يافته باشد. بنابراين ، تعبيري كه - شايد تعمدا - برخي رايج كرده و در اين ايام تكرار مي كنند كه در قانون اساسي مرجعيت از رهبري تفكيك شده است، اين تعبير كاملا نادرست است و نه حضرت امام چنين چيزي را فرموده و نه اعضاي مجمع بازنگري قانون اساسي آنرا مد نظر داشته اند و نه مردم به چنين معنايي راي داده اند. و طبعا نتيجه اي كه از اين تعبير مغالطه اي و عوامفريبانه گرفته مي شود نيز بي پايه و فاقد ارزش است و وهن به قانون اساسي و خلاف مدلول و منظور حضرت

ص: 8029

امام است. 2- مي دانيم كه اين نامه در زماني نوشته شده است كه غير از امام خميني ازمراجع تقليد ديگر نيز چند تن حاضر و در قيد حيات بودند، قبل از پرداختن به نكته اصلي، نكته ظريف ديگري را اشاره مي كنيم كه خود پاسخ به شبهه هاي مربوط به مباحث قبلي مقاله نيز مي باشد: آشكار است كه سابقه مرجعيت فقهاي بزرگواري كه در زمان نگارش نامه در قيد حيات بوده اند به سالها قبل از تشكيل حكومت اسلامي بازمي گردد و به همين سبب نيز وضع موجود در عصر اول حكومت اسلامي و تعدد مرجعيت در اين دوره نمي تواند تاييدي بر نظريه مطلوب بودن تعدد در ادوار بعدي باشد. نظام اسلامي در عصر اول خود وارث وضعيت گذشته قبل از تشكيل حكومت مبتني بر ولايت فقيه بوده است كه سيراجمالي و عوامل و موانع وضعيت گذشته را قبلا مرور كرديم. و اما نكته اساسي در ارتباط با نامه فوق: در صورتيكه شرط مرجعيت براي رهبر كه در قانون اساسي پيش بيني شده بود در مرحله بازنگري تغيير نمي يافت بدان معنا بود كه هر گاه حضرت امام به عنوان مرجع و رهبر انقلاب اسلامي قبل از مراجع تقليد زمان خويش رحلت مي كرد - كه چنين نيز شد - خبرگان بر اساس قانون اساسي (قبل از

ص: 8030

بازنگري) مي بايست انحصارا از ميان مراجع تقليد وقت، فردي را به رهبري نظام برگزينند و غير از مراجع قانونا كانديداي ديگري براي رهبري نظام نمي توانست مطرح باشد و از سوي ديگر مي دانيم كه به حكم شرع و بنا به نص قانون اساسي كه ملهم از شرع و نظريات اسلام شناسان بزرگ و بيش از همه، ملهم از آراء حضرت امام خميني بوده است، براي رهبر نظام اسلامي غير از شرط اجتهاد و شرايطي كه براي مجتهد جايز التقليد ذكر كرده اند، شرايط ديگري نيز همچون، مديريت، تدبير و توان اداره جامعه اسلامي نيز لازم و ضروري است و از آنجا كه در ادوار پيش از پيروزي انقلاب اسلامي - بنا به دلايلي كه قبلا برشمرديم - حكومت فقيه جامع الشرايط عملا و خارجا تحقق نيافته بود، شرايط ويژه منصب رهبري جامعه اسلامي نيز موضوعا مورد بحث و نياز نبوده است از اين رو در ميان مراجع تقليد معاصر امام خميني - از يكي دو تني كه به دليل نوع نگرشها و جبهه گيريهايشان در برابر نظام و انقلاب اسلامي، هيچگاه در معرض واگذاري امر حكومت و ولايت بر جامعه قرار نداشته اند، كه بگذريم - هر سه فقيه بزرگواري كه در حوزه علميه نجف و قم تشريف داشتند آمادگي لازم براي

ص: 8031

پذيرش و توان بر انجام وظايف منصب رهبري سياسي را نداشتند و نه مقلدين ايشان و نه ساير اقشار ملت ايران چنين ادعا و تقاضايي داشتند. آن فقهاي عزيز يادگاران اسلاف صالحه از نسل مرجعيتي بودند كه سالها قبل از آنكه حكومت اسلامي تشكيل شود و در شرايطي كه حوزه هاي علميه و روحانيت اجبارا و بخاطر تضييقات سلاطين ستمگر از مسائل سياسي و حكومتي دور نگهداشته شده بودند، آنان مرجعيت را در همان حد متعارف و با همان شرايطي كه مقتضيات روز ايجاب مي كرد هر يك به تناسب موقعيت خويش در محدوده اي پذيرا شده و عمده تلاششان بر انتقال فقه و اصول و احكام عملي در دايره اي كه شرايط آنروز اجازه مي داد و در محدوده احكام و ابوابي كه در حوزه هاي آن روز متداول بود، از نسل قبل به نسل بعد معطوف داشته و به همين دليل نيز جامعه اسلامي - قطع نظر از اينكه از چه كسي تقليد مي كنند - از نقش و خدمات شايسته آنان به فقه و فقاهت به بزرگي تجليل كردند - رحمة الله عليهم ضمنا يادآور مي شوم كه نامه حضرت امام به رياست مجلس خبرگان بعد از پذيرش استعفاي قائم مقام رهبري و بعد از تصريح حضرت امام مبني بر اينكه ايشان شرايط لازم را براي

ص: 8032

پذيرش آن منصب خطير نداشته و ندارد نوشته شده بود. و هرگاه - فرضا - رحلت امام خميني بعد از ارتحال مراجع تقليد معاصر ايشان اتفاق مي افتاد و اصل مذكور در قانون اساسي و شرط مرجعيت به عنوان شرط مقدم براي احراز منصب رهبري تغيير نمي كرد، در اين فرض نيز مشكل به مراتب بيش از فرض نخست رخ مي نمود چرا كه با وجود شخصيتي چون امام خميني بسيار بعيد و عادتا محال مي نمود كه در فاصله زماني مفروض تا رحلت امام - كه بنا به سير طبيعي و موقعيت سني ايشان نمي توانست چندان طولاني باشد - كسي يا كساني در اين فاصله، مرجعيت را در حد مقبوليت عامه - آنهم

ص: 8033

با حضور مرجعي همچون امام خميني - حائز گردند تا شرايطي فراهم شود كه بعد از رحلت امام بتوانند رهبري را عهده دار شوند. ملاحظه مي شود كه اگر منصفانه و خالي از حب و بغضها قضاوت كنيم به روشني در مي يابيم كه هرگاه اصل مربوط به رهبري در قانون اساسي بازنگري نمي شد عملا در هر دو فرض مذكور دو راه بيشتر وجود نداشت; راه اول كه تنها راه انطباق با قانون اساسي بود، عملا منتفي و ناممكن بوده و به بن بست مي رسيد و انقلاب و حكومت اسلامي در پيگيري ارزشها و اهدافش متوقف مي ماند و راه دوم نيز راه ناديده گرفتن شرط مصرح در قانون اساسي (قبل از بازنگري) و زير پا گذاشتن اصلي بود كه بعد از اصول مربوط به چارچوب عقيدتي نظام اسلامي اساسي ترين ركن قانون اساسي را تشكيل مي دهد و مبين ماهيت نظام اسلامي است. مي بينيم كه پيشنهاد اصلاح اين اصل در مسير قانوني خود و تصويب آن از طريق رفراندوم با درايت و هوشمنديي كه از شخصيتي چون امام خميني (رض) سراغ داريم راهگشاي استمرار نظام اسلامي در همان مسير اصلي خويش يعني نظام ولايت فقيه گرديد و بن بستها را شكست و حيثيت نظام و اعتبار قانون اساسي را به بهترين وجه

ص: 8034

ممكن حفظ نمود و گذشته از آن چنانكه در نكته بعدي توضيح خواهيم داد، عدم تغيير اصل مذكور به معناي تفكيك هميشگي مرجعيت از رهبري بود و اين با مبناي امام خميني و ولايت فقيه سازگاري نداشت. 3- حضرت امام در نامه مذكور با صراحت دوبار تاكيد مي كنند كه از ابتدا معتقد بوده و اصرار داشتند كه شرط مرجعيت در رهبري نظام اسلامي لازم نيست و مجتهد عادل مورد انتخاب خبرگان منتخب ملت كفايت مي كند و قهرا بعد از انتخاب، قبوليت يافته و حكمش نافذ مي باشد. اين تاكيد و تصريح مهر بطلاني است بر گمان كساني كه مي پندارند، موافقت امام با تغيير شرط مذكور، عدول از نظريات قبلي ايشان و به خاطر اضطراري موقتي بوده است - صرف نظر از اينكه بحث در بازنگري قانون اساسي است كه فراتر از برهه اي خاص از يك مقطع تاريخي مي باشد - عبارات نامه آشكارا بر اين معنا دلالت دارند كه نگاه امام خميني به مرجعيت بعد از تشكيل حكومت اسلامي كه در راس آن مجتهد عادل منتخب خبرگان ملت قرار مي گيرد، نگاهي فراتر از مقوله مرجعيت در دوران نبود حكومت ولايت فقيه است; نگاهي كه بر گرفته از ديدگاه كلي ايشان در باب اصالت امامت وحكومت و ولايت است كه در قسمتهاي ديگر اين مقاله بدان

ص: 8035

پرداخته ايم و توضيح داده ايم كه اساسا امام خميني شئونات سه گانه ا استنباط و بيان احكام (تقنين) 2- اجراي احكام و رهبري امت در اين مسير 3- قضاء و هدايت تشكيلات قضايي جامعه را از جمله شئونات غير قابل اجتناب و انفكاك ولايت فقيه مي داند و لذا در همين نامه مي فرمايند: "اگر مردم به خبرگان راي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند تا رهبري را به عهده بگيرد، قهري او مورد قبول مردم است. در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است" آيا اين جز مرجعيت عامه مورد قبول مردم است؟ اگر درست در عبارات فوق دقت كنيم درمي يابيم كه امام خميني در حقيقت قيد "مرجعيت" را براي رهبري در قانون اساسي (قبل از بازنگري) قيدي زائد و مشكل آفرين، و تفكيك آنرا خلاف مبناي ولايت فقيه مي دانسته و لذا "مقبوليت عامه" كه در قانون اساسي (قبل از بازنگري) وجود داشته و همچنين "نفوذ حكم" كه از اختصاصات مجتهد جامع الشرايط و مرجعيت تقليد است را بطور طبيعي و قهري لازمه ولايت مجتهد عادل منتخب خبرگان ملت مي داند. اگر كسي از نكته اي كه در بند 1 توضيح داديم غفلت كند و بدون

ص: 8036

تامل در نامه و بر خلاف مفاد (منطوق و مفهوم) نامه، از آن برداشت تفكيك رهبري از مرجعيت كند لا محاله بايد نتيجه اين پندار غلط را نيز گردن نهد و آن تفكيك نهايي رهبري ديني از رهبري سياسي جامعه است و اگر كسي با الفباي انديشه و مباني تفكر امام خميني آشنا باشد به سهولت در مي يابد كه انتساب چنين فرضيه اي به امام خميني در تضاد بين با اصول تفكر او و يكايك اجزاء آن است. امام خميني از زمانيكه كتاب كشف الاسرار را نوشته است - و يقينا سالها قبل از آن - تا لحظه رحلت يك آن از ديده بر حق خويش يعني عينيت دين و سياست و تفكيك ناپذيري ايندو از يكديگر ذره اي عدول نكرده است. اين جمله از نامه كه: "شرط مرجعيت لازم نيست" و "مجتهد عادل مورد تاييد خبرگان محترم سراسر كشور كفايت مي كند" نه تنها اندك عدولي از مواضع و نگرش قبلي حضرت امام نيست بلكه تاييد و تاكيدي ديگر برآنست. اگر قرار مي بود امام خميني با درج شرط مرجعيت براي رهبري موافقت داشته باشد و بر مخالفت با آن اصرار نورزد، آنگاه عدول از مواضع قبلي بود زيرا لزوم شرط مرجعيت براي رهبري نظام ، عقلا مستلزم اين معنا بود كه در حكومت اسلامي هميشه مي بايست دو

ص: 8037

نوع زعامت وجود داشته باشد يكي به نام "رهبر و ولي فقيه" كه مرجع امور سياسي و اجتماعي نظام باشد و يكي - يا چند نفر - به عنوان "مرجع تقليد" و عهده دار امور ديني، تا شرايطي فراهم شود كه هرگاه رهبر سياسي از دنيا رفت و يا عزل شد، . مرجع تقليدي كه مرجعيتش در زمان حيات رهبر فعليت يافته و فراتر از آن - بر طبق قانون اساسي قبل از بازنگري - مقبوليت عامه نيز يافته باشد، به منصب رهبري انتخاب گردد و پذيرش چنين امري كه لازمه باقيماندن شرط مرجعيت براي رهبري در قانون اساسي مي باشد چيزي جز تجزيه زعامت جامعه به دو مقوله سياسي و ديني نبود و اين يعني همان تفكيك مرجعيت و رهبري و تعدد مرجعيت در دوران حكومت ولايت فقيه. وقتيكه امام خميني در بيان شرايط رهبري تصريح و تاكيد دارند كه اجتهاد مصطلح براي ولايت فقيه حاكم بر جامعه كافي نيست و علاوه بر احراز آن مي بايست شرايط ويژه ديگري را نيز حائز باشد و وقتيكه ايشان تصريح مي كنند كه مجتهد جامع كسي است كه علاوه بر شرايط معهود در اجتهاد متداول ، اطلاع و ديدي وسيع به وسعت آگاهي بر خطوط اصلي سياسي و اقتصادي و روابط بين المللي حاكم بر جهان داشته

ص: 8038

باشد و وقتيكه امام تصريح مي كنند كه هرگاه خبرگان منتخب ملت از سراسر كشور [كه جمع زيادي از مجتهدين بزرگ را شامل مي شوند] چنين مجتهد عادلي را شناسايي و به رهبري نظام اسلامي برگزيده اند، قهرا او ولي منتخب ملت مي شود و مقبوليت عامه يافته و حكمش نافذ و جاري است، با وجود چنين مواضعي روشن از امام خميني - كه مستندات آن را در اين نامه و فرازهاي نقل شده قبلي مكرر ديديم - آيا مي توان گفت نظر امام خميني تفكيك مرجعيت از رهبري است؟ و آيا ولايت مجتهد جامع بعد از چنان انتخابي و با چنان شرايطي جز مرجعيت در عاليترين سطح آنست؟ "مرجعيت "، "ولايت فقيه" و تاثير عنصر "انتخاب": مي دانيم كه معصومين - عليهم صلواة الله - براي زعامت امت در دوران غيبت، ولي فقيه را با نام و نشان معرفي نكرده اند بلكه شرايطي را برشمرده اند كه هر كس در مسير احراز اين شرايط قدم نهد و موفق به كسب آنها گردد شايسته احراز اين منصب خطير خواهد بود و اينجاست كه عنصر "انتخاب" - البته به صورت مشروط - در تعيين مرجعيت و حد اعلاي آن يعني ولايت فقيه حاكم بر امت اسلامي امري اجتناب ناپذير است و قطع نظر از شكل انتخاب كه

ص: 8039

تابع مقتضيات و شرايط، موكول به اطلاعات شخصي انتخاب كننده باشد يا گواهي دو نفر خبره عادل (در مرجعيت) و يا گواهي دهها خبره عادل منتخب ملت، اصل مساله انتخاب در اثبات مرجعيت و ولايت فقيه و وجوب تبعيت از او تنها راه عقلي و شرعي براي اعمال ولايت است (اعم از صدور فتوا براي مقلدين يا اجراي احكام و اداره جامعه و يا قضاوت و تولي ديگر امور موكول شده به فقيه در دوران غيبت) . تفاوت ماهوي نظام عقيدتي شيعه براي انتخاب مرجع و مقتدا و ولي خود (كه هر سه در بينش شيعي مصداقا يكي هستند) با نظامهاي به اصطلاح دمكراتيك كنوني و ديگر نظامها آنست كه اصالت و مشروعيت قبل از آنكه به راي اكثريت و مقوله انتخاب برگردد به شرايطي بازمي گردد كه بر فاقد آن، شرعا تولي منصبي كه در معرض انتخابش قرار گرفته است حرام است و بر انتخاب كنندگان نيز شرعا واجب است كه وجود شرايط را در فرد منتخب خود احراز نموده باشند، بنابراين عنصر انتخاب و راي اكثريت در تفكر تشيعي براي تصدي مناصبي كه تولي آنها احتياج به اذن شارع مقدس دارد (نظير افتاء، اجراي احكام و حدود الهي و قضاوت و حكومت) هم در مورد انتخاب كنندگان و هم

ص: 8040

در مورد كانديداها و انتخاب شوندگان مقيد به قيود و شرايط شرعي است كه همين امر امتياز بارز نظام ولايي و حكومتي شيعه با ديگر نظامهاست. در اينجا به اين بحث نمي پردازيم كه آيا اساسا مشروعيت ولايت فقيه در دوران غيبت (چه در محدوده افتاء و چه در ساير جنبه هاي آن) ناشي از اذن و نصب معصومين (ع) است كه با روشها و مقررات شرعي و انتخاب مومنين شناسايي مي شوند يا ناشي از انتخاب به صورت مشروط (و با احراز شرايط) نظر نخست نظرگاه حضرت امام خميني و قريب به اتفاق فقهايي است كه اجمالا راي به ولايت فقيه د ر دوران غيبت داده اند (و اگر دقيق شويم هيچ فقيهي يافت نمي شود كه در اين دايره قرار نگيرد، البته صرف نطر از محدوده اختيارات ولي فقيه) . نظرگاه دوم، نظريه اي است كه اخيرا برخي بدان متمايل شده اند. (44) چارچوب بحث ما در مقاله حاضر مباني حضرت امام خميني است هرچند كه قول به تعدد منصب مرجعيت و ولايت بر مبناي نظريه دوم - خلاف تصوري كه شده است - به مراتب سستر از قول به تعدد در تطبيق با مبناي اول خواهد بود. دو ركن اصلي و غير قابل اجتناب از شرايط فقيهي كه تقليدش جايز و ولايتش (پس از

ص: 8041

احراز شرايط و انتخاب) نافذ مي باشد عبارتند از 1- (اجتهاد) . علم به احكام الهي با بهره گرفتن از قوه اجتهاد و استنباط شخصي با توجه به مبادي و شرايطي كه در بحث اجتهاد ثابت است. 2- (عدالت) با عنايت به معنا و پهنه گسترده آن كه حاصل نمي شود مگر با پرهيز دائمي از گناهان و حتي پرهيز از ارتكاب خلاف مروت و پيشه كردن تقوا در حد اعلاي آن و قطع علايق دنيوي و اخلاص نيت و عمل براي خالق و مخالفت با هواهاي نفساني. وجوب احراز دو شرط مذكور - و ديگر شرايطي كه در محل خويش بحث شده است - به هنگام انتخاب مرجع و ولي فقيه است كه عاليترين روش و سيستم حكومتي و زعامت ديني را در تفكر شيعي ارائه كرده است كه قابل قياس با روشهاي شناخته شده و ساخته و پرداخته ذهن بشري نيست. در سيستمهاي به اصطلاح دمكراتيك، صلاحيتهاي ذاتي و اكتسابي زمامدارمنتخب، و مسئوليتهاي ديني و فطري انتخاب كنندگان هيچگونه اصالت و تقدمي ندارند. آنچه اصالت دارد فرم ظاهري انتخاب اكثريتي است كه بخود و انديشه خود وانهاده شده است. وقتي كه پاي تعهد ديني و اصالتهاي مبتني بروحي از اكثريت و انتخاب كننده و انتخاب شونده رخت بر بندد نتيجه همان مي شود كه راي

ص: 8042

كثريت بازيچه اي است در اختيار دارندگان ابزار استحمار و استثمار ملتها. و از حزب بازيها و صندوقهاي راي چنين نظامهاي به ظاهر دمكرات و آزادي است كه جنايتكاراني چون هيتلر ، و بسياري از رهبران كنوني امريكا و اروپا و صربها بيرون مي آيند كه در روز روشن فجيعترين جنايات را مرتكب شده و بديهي ترين اصول اخلاقي و انساني و اولين حقوق طبيعي بشريت و حتي مردمان خويش را قرباني مطامع نفساني خود مي كنند و همان اكثريت نيز در پاي مسند حكومتشان كف مي زنند و هورا مي كشند. اگر كسي اندك اطلاعي از واقعيتهاي پشت پرده گردانندگان آمريكا و اروپا داشته باشد مي داند كه چگونه معدودي سرمايه دار فاسد و عياش - و عمدتا صهيونيست - در احزاب سياسي و رسانه ها و در انتخابات اين كشورها نقش تعيين كننده داشته و سياستها و خط مشيها و دخالتهايي كه در تمام نقاط جهان مي شود و جنگها و فتنه هايي كه افروخته مي شود بر پاشنه منافع نامشروع آنان مي چرخد و شعار دمكراسي و پارلمانتاريسم و حقوق بشر و افكار عمومي جز پوششي براي همان هدفها و بازيچه اي براي فريب مردم نيست. اما در نظامي كه خداوند بشريت را درعصر غيبت امام معصوم (ع) بدان هدايت كرده و امام خميني در ظلمتكده دنياي معاصر آن

ص: 8043

را احيا كرده و تحقق بخشيد، راي اكثريت تعيين كننده است اما اكثريتي كه خود را مكلف مي داند تا با چراغي كه از وحي و هدايتهاي خالق عالم برگرفته و معيارهايي كه او آموخته است شايسته ترين فرد را به عنوان مرجع و حاكم دين و دنياي خويش برگزيند، همان كسي كه بر فرامين الهي كه سعادت بشر در گروه آنست و پهنه آن تمام رفتارها و جنبه هاي حيات انساني را از سياست تا عبادت و اجتماع و اقتصاد و فرهنگ در برمي گيرد، آگاهي اجتهادي دارد و در عمل نيز در حد عالي پايبند به فرامين الهي است كه نمونه اي از اين نظام مقدس را در زمامداري پيامبر اكرم (ص) و امامت مولا علي (ع) خوانده ايم و ولايت امام عزيز و نظام اسلاميمان را شاهد بوده و هستيم. اين نظام همانست كه امام خميني تمام هستي خود را وقف تحقق آن نمود و امروز در عصر اول آن بارقه حياتبخشش بر قسمتهاي وسيع از جهان اسلام و حتي ديگر ممالك تابيده است و اين آغاز بيداري است. پيروان امام خميني بايد مواظب باشند تا واژگان زيبا و مقدسي چون: آزادي و نقش مردم و انتخابات و اكثريت تحريف نشوند و اين تحريفها پناهگاهي براي سربلند كردن دوباره انديشه هاي شكست خورده

ص: 8044

و فرسوده و آزموده و خطا رفته نگردند. در نظام ولايت فقيه، مردم مومن به آرمانهاي وحي و مردمي كه چارچوب بودن در چنين نظامي را پذيرفته اند پشتوانه و پناهگاه و حافظ نظام اسلاميند و در چنين نظامي، مردمند كه از عاليترين سطح اركان نظام يعني رهبري و ولايت گرفته تا خبرگان و نمايندگان مجلس و رئيس جمهور را انتخاب مي كنند. در تفكر ناب شيعي و اسلامي ، دمكراسي منهاي اصالت وحي، آزادي منهاي چارچوب دين، و راي اكثريت منهاي اصالت ارزشهاي الهي و شرايط شرعي، و زمامداري منهاي صلاحيتهاي خدا گفته، جايگاهي ندارد، و همين انديشه و همين نظام و همين ولايت بود كه طلسم شكست ناپذير لطنت شاهان ستمگر را درهم پيچيد و همين تفكر بود كه با دست خالي و بي هيچ پشتوانه اي جز خدا بزرگترين قدرتهاي جهنمي و بظاهر نفوذناپذير را از مملكت اسلامي بيرون انداخت و 16 سال است كه همه التيماتومها و خط و نشانهاي دنياي پر ابهت و پر قدرت استكبار را به ريشخند گرفته است و نه تنها تسليم نشده بلكه نهضتي كه همين نظام باني و حامي آن بوده و هست روزبروز در حال پيشروي است و خواب جهانخواران را آشفته ساخته است. آنها كه به امدادهاي غيبي الهي به ديده ترديد مي نگرند چه تفسيري

ص: 8045

از اين پديده معجزه آسا دارند؟ به جز اعتقاد ديني مردم به امامت و ولايت كدام تكيه گاه و سلاح را داشتيم كه مي توانست در مقابل آنهمه امكانات خيره كننده تسليحاتي و سياسي و تبليغاتي جهان برابري كند؟ شرط ادامه امدادهاي الهي در گرو استمرار همان اعتقاد است. به راستي كدام جريان روشنفكري و كدام حركت ديني غير معتقد به نظام امامت و ولايت را سراغ داريد كه در گذشته تاريخ كشورمان توانسته باشد نهضتي اينچنين رهايبخش و استقلال آور را به انجام رسانده و حتي براي چند سال مقاومت كرده باشد؟ چه كسي و با چه انديشه اي توانست كاري را كه بيش از هزار سال ديگران نتوانستند، به انجام برساند ؟ جز جوهره اصالت وحي و اصالت انديشه امامت و ولايت و آنچه كه از اين آبشخور مقدس بيرون تراويده است ، مي توانست اين انقلاب جهاني را پي افكند؟ بايد مواظب باشيم تا روشنفكرم آبها و متحجرين هر يك به نحوي بذر ترديد در اين وادي نوراني نپاشند. ائتلاف عملي متحجرين و روشنفكرم آبها در مسائل اخير پيرامون مبحث مرجعيت بايد هشداري براي دلسوختگان انقلاب و نظام باشد. امام خميني به ما آموخته است كه ولايت فقيه اساس انديشه اسلام ناب در دوران غيبت و تنها وجه و روش مشروعيت نظام اسلامي

ص: 8046

است و حفظ اقتدار و مجد نظام اسلامي از اهم واجبات الهي است. ولايت فقيه حصن انقلاب است، هرچه بر صلاحيتها و اقتدارآن و توجه و تمركز امت به سوي اين نقطه افزوده شود به همان ميزان تداوم نهضت تجديد حيات امت اسلام و استقلال نظام اسلامي تضمين خواهد شد. بحث ما در اين مقاله در موضوع وحدت مرجعيت و رهبري بدون توجه به كليت و انسجام انديشه امام و مباني اعتقادي مربوط به استمرار امامت در عصر غيبت و بدون توجه به معنا و مفهوم اجتهاد واقعي و تعريف مجتهد جامع از ديدگاه امام و بدون توجه به ابعاد تفكيك ناپذير دين مبين اسلام و بدون توجه به سير تاريخي زعامت ديني و چرايي تعدد مرجعيت در ادواري از تاريخ گذشته و علل و عوامل آن ، بحثي غير قابل هضم خواهد بود. شرط اجتهاد و اعلميت و رابطه آن با بحث "وحدت مرجعيت و رهبري" قبل از پرداختن به اصل مطلب، ذكر چند نكته لازم است هرچند كه بحث و اثبات آنها نيازمند نوشتاري ديگر است : )1 )45- امام خميني و بسياري از فقهاي معاصر بر وجوب تقليد از اعلم مجتهدين نظر داده اند. (نظر حضرت امام به صورت احتياط وجوبي است) 2- اصل وجوب تقليد و وجوب

ص: 8047

تقليد از اعلم اساسا از حوزه مسلائل قابل تقليد بيرونند و نظريات فقها و مراجع در اين باره كه غالبا در اول رساله هاي عمليه آمده است فتوا به معناي اصطلاحي آن - كه عمل برطبق آن و به خاطر صدور آن واجب باشد - نيست و از باب ارشاد به حكم عقل يا بناي عقلا (يا هر دليل ديگر) ذكر شده اند. بنابراين استناد به نظريه مرجع تقليد در وجوب يا عدم وجوب تقليد از اعلم اجمالا كافي نيست. 3- برخي از بزرگان فقها نظير مرحوم صاحب جواهر قائل به لزوم تقليد از اعلم نبوده اند و برخي نيز تقليد از افضل مجتهدين و يا اعدل آنها و يا افضل من حيث المجموع را مد نظر داشته اند. 4- اينكه اعلميت چيست و مجتهد اعلم كيست و ملاك تشخيص اعلم كدام است و مرجع تشخيص كيست؟ اختلاف نظر فراوان وجود دارد. )5 )46- فقها فرموده اند چنانچه آرا خبرگان در تشخيص اعلم معارض باشد و شناخت اعلم به هر دليلي و به هر شكلي (اعم از اطمينان و يا ظن و احتمال) ممكن نگردد ويا آنكه خبرگان مورد اعتماد، راي به تساوي و جواز تقليد مجتهد دهند تقليد از هر يك مجزي است. 6- اساس و مباني آراء فوق عموما قبل از

ص: 8048

تشكيل حكومت اسلامي مبتني بر ولايت فقيه جامع الشرايط مطرح گرديده است. و در اين مقاله، تطابق اين مباحث رابا مباني و آراء حضرت امام در باب ولايت فقيه پس از تحقق حاكميت فقيه ، مورد بحث قرار داده ايم. بخشي از آراء حضرت امام در باب جامعيت دين اسلام و تفكيك ناپذيري احكام سياسي و عبادي و اجتماعي آن در بخشهاي قبلي اين مقاله گذشت و تحقيقا وجوب تقليد در احكام شرعيه منحصر به ابواب و احكامي خاص نيست و مقلد در همه احكام فرعي و شرعي بايد از مجتهد واجد شرايط تقليد كند. مؤيد اين سخن پاسخ استفتايي است از دفتر استفتائات امام خميني كه در آن آمده است: "در تمام احكام شرعيه بر غير مجتهد كه نمي تواند احتياط كند، تقليد واجب است و فرقي بين احكام سياسي و اقتصادي و اجتماعي و غير آن نيست". (47) متاسفانه تاثير تبليغات دامنه دار جدايي دين از سياست به گونه اي در اعماق افكار و اذهان تاثير گذارده است كه هنوز پذيرش اين مساله براي برخي دشوار است كه: با همان شدت و حدتي كه تقليد در معاملات عرفي و سنتي و عباداتي نظير نماز و روزه و حج واجب است و اگر اعمال و رفتار عبادي و انجام معاملات مقلد بر

ص: 8049

طبق فتاواي مجتهدي كه مي بايست از او تقليد كند، نباشد اعمالش باطل و معاملاتش فاسد است، با همان شدت در امور اجتماعي و سياسي و روابط اقتصادي و تجاري مستحدثه نيز كه اهميت و ابتلاء به آنها اگر نگوييم بيشتر از مسائل ديگر نيست، كمتر نخواهد بود نيز واجب مي باشد و اگر روابط مقلد در اينگونه امور منطبق با فتاواي فقيه جامع الشرايط نباشد مرتكب گناه شده و حكم خدا را مخالفت ورزيده و كليه آثار شرعي آن نيز بر اين مخالفت مترتب مي باشد. هنوزحتي برخي از خواص نيز نگاهشان به وجوب تقليد در مسائل سياسي و اجتماعي نگاهي كمرنگ و كم اهميت است و به همين دليل نيز آنجا كه سخن از مرجع تقليد مردم در امور سياسي و اجتماعي و مورد ابتلاء زندگي روزمره مردم به ميان است با تساهل گذر مي كنند و اساسا گويي اين مقوله را بطور جدي وارد در مبحث تقليد نمي دانند، اما آنجا كه بحث بر سر تقليد در ابوابي خاص از مسائل فقهي است كه به لحاظ نوع حكم و يا قدمت موضوع آن سابقه اي ديرينه دارد و در رساله هاي عمليه قدما آمده است باريك بينيهايي فوق تصور دارند. براستي حكم و فتوايي كه يك رهبر و حاكم اسلامي در مسائلي نظير اصلي ترين سياستهاي اقتصادي

ص: 8050

و اجتماعي كشور [كه طبق اصل قانون اساسي جزو اولين وظايف رهبري است] و مسائلي همچون صلح و جنگ و امور مربوط به اساس تشكيلات قضايي كشور صادر مي كند، آثار عملي آن بيشتر و از اين جنبه مهمتر است يا فلان حكم مربوط - مثلا - به كفاره حنث يمين و يا نذر؟ البته چنانچه امام خميني فرموده اند فرقي بين احكام الهي نيست و استخفاف حكم خدا جايز نمي باشد. مسلمان مي بايست در تبعيت حكم خدا متعبد باشد و حكم الله را واجب الاتباع بداند چه دايره اثر مشهود آن تنگ باشد و چه وسيع، اما بحث در اين است كه اگر قرار باشد ما نسبت به انطباق فتاواي مجتهد با احكام الهي و همچنين تطابق اعمال مكلفين با احكام خدا كه از مجتهد اخذ مي كند حساسيت داشته باشيم و در بحث مرجعيت و انتخاب مرجع، اين حساسيتها را به نقد و سخن بكشيم، اثر خارجي انطباق يا عدم انطباق كداميك از احكام و فتاواي مذكور بيشتر است؟ اجتهاد در كدام مقوله دشوارتر است و شرط اعلميت در كدام حوزه بيشتر راهگشا و مورد نياز است؟ اگر فرضا احكامي وجود داشته باشند كه عنصر زمان و مكان در آنها دخالتي نداشته باشد مطمئنا در اينگونه احكام، آراء فتاواي فقها و محدثيني همچون مرحوم كليني و

ص: 8051

شيخ مفيد و شيخ صدوق و شيخ طوسي كه نزديك به عصر ائمه (ع) بوده اند، اطمينان و اطلاعشان از صحت و سقم روايات و وضعيت رجال احاديث بيشتر از ادوار بعدي و عصر حاضر مي باشد و در جايگاهي بس رفيع از لحاظ مراتب علمي و تقوايي قرار داشته اند، به مراتب استوارتر و اطمينان بخش تر از آراء متاخرين است. آنچه كه فلسفه لزوم اجتهاد و توجه به اعلميت و بخصوص لزوم تقليد از حي را سبب شده است همان نياز مستمر مكلفين در مسائل مسحدثه و حوادث واقعه بوده است. بنابر ادله ولايت فقيه و براساس فتاوا و آراء حضرت امام خميني كه در قانون اساسي نيز تصريح گرديده است، اصلي ترين شرط مشروعيت حكومت، مجتهد بودن حاكم و رهبر نظام اسلامي و افضليت او در قياس با ديگر مجتهدان وقت نسبت به اداره جامعه اسلامي در جنبه هاي مختلف آن است. فقها در مبحث تقليد ، گو اهي دو مجتهد خبره - كه در تضاد با گواهي معارض نباشد - را به عنوان يكي از عمده ترين راههاي -تشخيص مرجع جايز التقليد ذكر كرده اند. و مي دانيم در انتخاب ولي فقيه براي رهبري نظام جمهوري اسلامي كه شرعا مي بايست بعد از احراز شرايط لازم صورت پذيرد، نه تنها دو مجتهد خبره بلكه

ص: 8052

دهها مجتهد خبره اي كه ازميان صدها مجتهد موجود به راي ملت برگزيده شده اند مشاركت دارند. سؤال ايسنت كه هرگاه اين تعداد از مجتهدين خبره و عادل كه صلاحيت علمي و عدالتشان شرعا و قانونا تاييد گرديده است، وجود شرايط لازم و شرعي را كه از جمله آنها اجتهاد و افضليت مجموعي است در يكي از مجتهدين وقت تشخيص داده و به اكثريت آراء او را به منصب امامت جامعه اسلامي برگزينند، حجت شرعي بر مقلدين در مورد اين انتخاب كاملتر و تمامتر است يا آنجا كه دو خبره عادل گواهي دهند؟ ميزان احتمال خطاي در انتخاب و تشخيص در كداميك از ايندو كمتر است؟ آيا ماهيت و تعريف اجتهاد كه ركن جواز تقليد و جواز حكومت است در مقوله رهبري غير از اجتهاد معتبر در مرجع تقليد است؟ آيا مبادي و اصول و شيوه اجتهاد چندگانه است؟ حتي اگر قائل به مطلوب بودن تعدد مرجعيت مردم در دو شاخه امور ديني، و سياسي و اجتماعي شويم، آيا صرف تفاوت نوع احكام حكومتي و سياسي و اجتماعي با احكام عبادي و فردي سبب مي شود تا دو نوع اجتهاد از لحاظ ماهيت و شيوه و لوازم آن داشته باشيم؟ يا آنكه به غلط تصور مي كنيم كه در صدور احكام حكومتي و مشروعيت اين احكام اجتهاد

ص: 8053

نقشي ودخالتي نداشته و شرط نمي باشد؟ امام خميني فرموده است: "حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم است يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي ، نماز و روزه، و حج است. . . حاكم مي تواند از حج كه از فرايض مهم الهي است در مواقعي كه مخالف صلاح كشور اسلامي دانست موقتا جلوگيري كند" . (48) اگر قرار باشد حكم غير مجتهد - در صورتيكه مجتهد در جامعه موجود باشد - در تشخيص مصلحت كفايت كند و آنرا حكمي مشروع و واجب الاتباع - حتي براي مجتهدين و مراجع - بدانيم پس ديگر بحث از ضرورت احراز شرط اجتهاد و ديگر شرايط

ص: 8054

ذكر شده در مبحث ولايت فقيه چه معنا و مفهومي دارد؟ . امام خميني مي فرمايد: "اگر زمامدار مطالب قانوني را نداند، لايق حكومت نيست، چون اگر تقليد كند قدرت حكومت شكسته مي شود و اگر نكند نمي تواند حاكم و مجري قانون اسلام باشد. . . حكام حقيقي همان فقها هستند، پس بايستي حاكميت رسما به فقها تعلق بگيرد نه به كساني كه به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعيت كنند". (49) و صريحتر از جمله فوق مي فرمايند: "اگر رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد غير مشروع است، وقتي غير مشروع شد، طاغوت است، اطاعت او اطاعت طاغوت است، وارد شدن در حوزه او وارد شدن در حوزه طاغوت است" (50) "ولايت فقيه. . . همان ولايت رسول الله است" )51/1( و يا آنجا كه امام خميني با روشنترين عبارات تصريح مي كند كه: "مهم شناخت درست حكومت و جامعه است كه بر اساس آن نظام اسلامي بتواند به نفع مسلمانان برنامه ريزي كند كه وحدت رويه و عمل ضروري است و همين جا است كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافي نمي باشد. اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولي نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به

ص: 8055

طور كلي در زمينه اجتماعي و سياسي فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيري باشد، اين فرد در مسائل اجتماعي و حكومتي مجتهد نيست و نمي تواند زمام جامعه را به دست گيرد" )51/2( با توجه به مباني فوق، و خطير بودن منصب ولايت، و اهميت احراز شرايط شرعي آن، هرگاه دهها مجتهد خبره انتخاب شده از سوي مردم - كه در حال حاضر چهره هاي درخشاني در ميان آنان از ياران با سابقه حضرت امام وجود دارند و خود از فقيهان مشهور حوزه هايند، اجتهاد رهبر را به عنوان ركن اصلي شرايط جواز حكومت وي كه صدور فتوا و حكم در احكام اجتماعي و سياسي اسلام و در سياستهاي كلي نظام اسلامي از اختيارات و وظايف مسلم او مي باشد تاييد كردند، آيا بعد از چنين انتخاب و واقعه اي و بعد از ثبوت چنين حجتي بدان حد مستحكم، جاي هيچگونه ترديد و دغدغه اي از جنبه احراز شرط اجتهاد در رهبر، آنهم با معناي وسيع و جامع آن، باقي مي ماند؟ چگونه است كه وقتي سخن از مرجعيت فلان فرد به ميان مي آيد برخي به سادگي و به صرف اينكه دو سه مجتهد جواز تقليدش را گواهي كرده اند حجت را بر خود تمام مي دانند و مراجعين را به وي احاله مي دهند اما آنجا كه

ص: 8056

دهها مجتهد نظريه صريح خويش را ابراز كرده اند، ناگهان دغدغه احتياط و درد دين داري سراغشان مي آيد؟ ! و عجب آنكه همين حساسيت در جايي ديگر برعكس مي شود. با اينكه بارها از امام خميني با صراحتي غيرقابل تفسير و تاويل شنيده اند كه او تقويت نظام اسلامي و حمايت از نظام ولايت فقيه را از اهم واجبات ذكر كرده و آن را تنها راه استمرار انقلاب رهائي بخش اسلام معرفي كرده است، در اين رابطه براي خود رسالتي قائل نيستند و در برابر هجوم بي وقفه تبليغاتي دشمن احساس وظيفه نمي كنند و خطاب امام را امري مفروغ و بديهي فرض كرده و براي تقويت اين ديدگاه كه بيش از هر چيزي در معرض هجوم است، و براي تبيين زواياي مختلف آن و پاسخ دادن به ابهامات و القائات دشمنان، از ابزاري كه در اختيار دارند استفاده نمي كنند اما آنجا كه ثلمه اي حاصل مي شود و فرصتي پديد مي آيد تا راهي براي مطرح شدن نام قاعدين و بي تفاوتها و يا مساله داران با نظام اسلامي و. . . فراهم آيد ناگهان احساس مسئوليت كرده و فرياد وامرجعيتا بلند مي شود! ! بديهي است كه بحث از فتواي فقها در مشروعيت حكومت عدول مومنين كه فاقد شرط اجتهادند و در زمان نبود مجتهد حائز شرايط، حكومت

ص: 8057

را به دست مي گيرند از موضوع بحث ما و بحث روز جامعه اسلامي و واقعيت كنوني خارج است و عده اي كه اينگونه مباحث را براي توجيه نظريه تفكيك مرجعيت از رهبري فقيه منتخب خبرگان مطرح مي كنند مقاصدي ديگر دارند. شرط اعلميت جمعي از كساني كه به هر دليل و انگيزه اي از نظريه تفكيك ميان منصب رهبري و مرجعيت حمايت مي كنند، استنادشان قول مشهور فقهاي معاصر و از آن جمله حضرت امام خميني (رض) در لزوم تقليد از اعلم مي باشد. ارزيابي دقيق اين بحث نيازمند آگاهي به چند مساله مقدماتي مرتبط با تقليد و شرط اعلميت است: الف - صاحب عروة الوثقي - رحمة الله عليه - عمل عامي بدون تقليد و احتياط را باطل مي داند و تقليد را عبارت از التزام به عمل به قول مجتهد معين ولو آنكه بعدا عمل نكند و حتي اگر چه فتواي مجتهد را هم فرا نگيرد تعريف مي كند، اما حضرت امام و بسياري از فقها و مراجع ديگر، تقليد را التزام و اعتقاد و نيت نمي دانند بلكه عمل مستند به فتواي فقيه معين را تقليد مي گويند و بر اين اساس آنچه كه موجب صحت و يا فساد و بطلان اعمال مقلد مي گردد: تطبيق و يا عدم تطبيق اعمال مقلد با فتواي فقيهي است كه مي بايست

ص: 8058

از او تقليد كند. به عبارت ديگر نفس التزام به تقليد از مجتهد معين موضوعيت و دخالتي در صحت و فساد اعمال مقلد ندارد بلكه آنچه كه باعث صحت و فساد اعمال است داشتن و يا نداشتن حجت شرعي بر آن است و فردي كه احتياط نمي كند و مجتهد هم نيست واجب است تا اعمالش را مستند به فتواي كسي كند كه حكم الهي را استنباط كرده و حجت شرعي بر فتاواي خويش دارد; و به همين سبب است كه فرموده اند اگر كسي تقليد نكند، آن دسته از اعمالي را كه منطبق با فتاواي مجتهد جايز التقليد انجام داده صحيح است. ب: در باب وجوب تقليد و لزوم تقليد اعلم اگر به جنبه هاي سياسي و اجتماعي احكام الهي توجه نكرده، و معتقد باشيم كه فلسفه وجوب تقليد ربطي به استمرار امامت و ولايت در عصر غيبت ندارد و اساسا ارجاع مومنين به فقيه فقط به عنوان راهي براي تشخيص حجت شرعي در جهت تطبيق اعمال با احكام خدا بوده است و به تعبير انتقادي و انكاري حضرت امام بگوئيم مرجع تقليد رسالتي جز مساله گويي ندارد! و بپذيريم كه نوع نگاه دين به منصب مرجعيت دقيقا همان نگاهي است كه به خبره اهل فن در هر يك از ساير نيازهاي بشري داريم، و

ص: 8059

اگر برخلاف آراء فقها مبني بر ولايت فقيه معتقد نباشيم كه ولايت بر افتاء تنها يك شان از شئونات فقيه جامع الشرايط در عصر غيبت است و فقيه را وظيفه اي در قبال اجراي احكام و فراهم نمودن زمينه آن نيست! با چنين برداشتي از مرجعيت شايد راهي براي قبول تفكيك مرجعيت از رهبري يافته باشيم مشروط بر آنكه تناقض مبادي چنين ديدگاهي را با ادله ولايت فقيه و مباني اسلام شناساني همچون امام خميني را ناديده بگيريم و از سوي ديگر آثار و تبعات اين نظريه را نيز پذيرا شويم نه آنكه در مقام استدلال براي اثبات لزوم و يا جواز جدايي مرجعيت از رهبري فقيه واجد شرايط در حكومت اسلامي به استدلالهايي متمسك شويم كه مرجعيت را در همان محدوده كارشناس بيان احكام شرعي معرفي كنيم اما در مقامي ديگر او را متولي اموري همچون اخذ و صرف ماليات و وجوهات اسلامي و دهها مقوله ديگر بدانيم كه از بديهي ترين اختيارات و وظايف امام و حاكم اسلامي است و از مقوله امور ولايي و حكومتي هستند نه از مقوله استنباط و بيان احكام! ! ج: امام خميني براي اجتهاد كه ركن شرايط مرجعيت تقليد، قضاء شرعي و رهبري و حكومت در نظام اسلامي است، در رساله الاجتهاد و التقليد شرايطي

ص: 8060

را ذكر مي كنند كه دقت در اين شرايط، راهنماي ما در بحث حاضر است و با توجه به آنچه كه در ادامه بحث در بيان دامنه و بستر اجتهاد واقعي و شرايط مجتهد جامع از ديدگاه امام خميني نقل خواهيم كرد مشخص خواهد شد كه آيا شرط اعلميت مي تواند مستمسكي براي طرح نظريه جدايي رهبري از مرجعيت در نظام اسلامي باشد يا نه؟ اهم شرايطي را كه حضرت امام براي اجتهاد ذكر كرده اند - بطور خلاصه - عبارتند از: 1- علم به فنون علوم عربي به مقداري كه در فهم كتاب و سنت بدان نياز مي باشد. 2- انس با محاورات عرف و فهم موضوعات عرفيه اي كه جريان محاوره كتاب و نت برطبق آنها بوده است. 3- آگاهي بر منطق در حد تشخيص قياسها و ترتيب حدود و تنظيم اشكال اقتراني و غير آن و تمييز اشكال منطقي صحيح از سقيم و آن بخش از مباحث منطق كه در نوع محاورات رايج و جاري است. 4- علم به مهمات مسائلي از اصول فقه كه در فهم احكام شرعي دخالت دارند. 5 - علم رجال به مقداري كه در مقام تشخيص روايات به آن نياز مي باشد. 6- [ازجمله مهمترين شرايط اجتهاد]: معرفت امور و مسائلي از كتاب و سنت كه استنباط احكام بدون آن معرفت

ص: 8061

ممكن نيست. 7- حصول قوه استنباط و تكامل آن از طريق تكرار تفريع فروع بر اصول. 8 - جستجوي كامل از آراء فقهاي شيعه خصوصا قدما و همچنين آگاهي بر فتاواي عامه مذهب بخصوص در مورد تعارض روايات. (52) نكته مهم آنكه حضرت امام در ذيل شش شرط نخست موكدا تكرار مي كنند كه آگاهي بر اين علوم و معارف مقدماتي براي تحصيل اجتهاد در حد حاجت و نيازي كه فهم كتاب و سنت اقتضاء مي كند شرط است ولي دقتها و صرف عمر در فراگيري مسائل جانبي اين علوم - بيش از حد نياز و لازم - نه تنها تاثيري در افزايش قوه اجتهاد و استنباط ندارد بلكه حتي وارد شدن در دقتهاي غير ضروري اين علوم و باريك بينيهاي عقلي و عرفي و افراط در اشتغال به مباحث زايد اصول فقه - كه متداول است - موجب تزلزل راي مجتهد و باعث وقوع بيشتر او در خطا و اشتباه خواهد شد. نقل چند فراز از نظريه امام خميني در اين باره پاسخي است به كساني كه به جاي توجه به عناصر اساسي اجتهاد و نيازها و مسائل مهم و دشوار آن كه بعدا از قول حضرت امام نقل مي كنيم، اشتغال طولاني مدت به تحصيل و تدريس مبادي و علوم مقدماتي اجتهاد

ص: 8062

نظير اصول را نشانه اي برجسته بر اعلميت و يا استحكام قوه استنباط مي دانند امام خميني مي فرمايند: ". . . لازم است احتراز شود از خلط بين دقايق علوم و عقليات دقيقه و بين معاني عرفيه عاديه، پس چه بسا كه به خاطر همين خلط، خطا حاصل شده است. چنانكه بسيار اتفاق مي افتد كه مشتغلين به دقائق علوم، حتي اصول فقه به معناي رايج در اعصار اخير، بين معاني عرفي سوقيه رايج بين اهل محاوره - كه محاوره كتاب و سنت بر اين معاني است - با دقائق خارج از فهم عرف دچار خلط شده اند. بلكه حتي گاهي اينان بين اصطلاحات رايج در علوم فلسفي، يا علوم دقيقتر از علوم فلسفي و بين معاني عرفيه دچار خلط خلاف واقع شده اند. . . فراگيري قواعد منطقي به صورت تفصيلي و دقتهاي منطقي غير رايج در لسان اهل محاوره لازم نيست و در استنباط نيازي بدان نمي باشد. . . و از مهمات شرايط اجتهاد علم به مسائل مهمه اي از اصول فقه است كه در فهم احكام شرعي دخالت دارند ولي مسائلي كه ثمره اي نداشته يا آنكه ثمره داشتن آنها نيازي به آنهمه دقتها و موشكافيها و تفصيلهاي مرسوم و متداول ندارد، پس اولي ترك متعرض شدن به اينگونه مسائل و يا كوتاه كردن

ص: 8063

مباحث آنهاست; و اولي اشتغال به مسائل مهمتر و مثمر ثمرتر است. . . پس هركس دخالت علم اصول را در استنباط احكام انكار كند افراط كرده است. . . كما اينكه زيادي اشتغال بعضي از طلبه ها به علم اصول و داشتن نظر استقلالي به اين علم و توهم اينكه اصول علمي است مستقل، و تحصيل آن موجب كمال نفس مي شود، و صرف كردن عمر در مباحثي از اصول كه فقه را به آنها نيازي نيست، تفريط است و عذر و دليل آوردن به اينكه اشتغال به اين مباحث موجب تقويت و تنوير ذهن و انس يافتن با دقايق فن مي شود، دليلي غيرقابل توجيه است. پس انسان عاقلي كه نسبت به نقد عمر خويش بخل مي ورزد [كه بيهوده هدر نرود] مي بايست عمرش را صرف امور غير مقصوده نكند و جهد و كوشش خويش را مصروف اموري نمايد كه معاش و معادش نيازمند آن است كه همانا - بعداز علم به معارف الهي - نفس مسائل علم فقه است كه قانون معاش و معاد و راه وصول به قرب رب است. پس طالب علم و سعادت بايد كه به اندازه نياز و آنچه را كه استنباط احكام بر آن مترتب است به علم اصول اشتغال ورزد و مباحث اضافي آن را كناري نهاده

ص: 8064

و يا آنكه كوتاه كند و گذر نمايد، و همت و وقت خويش را در مباحث فقه خصوصا آنچه كه در رفتار و اعمال شبانه روزيش بدان نياز است صرف كند" (53) خوانندگان محترم توجه دارند كه مسائل فوق از مرجعي بزرگ نقل مي شود كه خود در عاليترين مراتب علمي و فقهي قرار داشته و احياگر اسلام در عصر حاضر بوده است، آنهم در مقام ارائه نظر اجتهادي در يك اثر علمي و تخصصي، و بيش از هركس ديگر تعهد به دين و فقه و علوم اسلامي داشته است. چه همسويي آشكاري بين اين نظرگاه امام خميني با شاگرد فرزانه اش آية الله استاد مطهري مشاهده مي كنيم كه روشنگري كرده است: "استاد شهيد مطهري، در كتاب تعليم و تربيت در اسلام. . . بيان مي كنند كه حضور زياد در درس را بايد از نكات منفي مرجع دانست. زيرا كسي كه زياد در درس اين و آن شركت كند، قوه ابتكار و نوآوري خود را از دست مي دهد و توان انديشيدن در مسائل را با فكر باز ندارد. وي هميشه تحت تاثير سخنان اساتيد خود مي باشد. ايشان، چنين عالمي را تشبيه مي كند به شخصي كه معده اش پر از غذاست. چنين معده اي از هضم غذا بازمي ماند و شخص گرفتار مرض مي شود.

ص: 8065

كسي كه هميشه در درس حاضر بوده و سخنان ديگران را شنيده، توان انديشيدن از وي گرفته شده است. از اينروي، معمولا افرادي كه هميشه در درس حضور نيافته اند، از قدرت ابتكار بيشتري برخوردارند و نظرات جديدي ارائه نموده اند، مانند شيخ انصاري و آية الله بروجردي و. . . " (54) بديهي است آنچه كه گفتيم مربوط به علوم مقدماتي مورد نياز در اجتهاد است وگرنه چنانكه امام خميني در شرط هفتم تاكيد دارند، خود اجتهاد يعني استنباط احكام فرعي از منابع شرعي آن و تفريع فروع، ازجمله امور و علوم عمليه اي است كه بدون تكرار و ممارست، قوه استنباط و كمال آن حاصل نخواهد شد. ضمنا تحصيل شرط مهم ديگر يعني دستيابي به آراء فقهاي گذشته، امروزه بواسطه تدوين مجموعه هاي بزرگ فقهي و حتي موضوعي حاوي آراء فقهاي بزرگ و مهمتر از آن بهره گيري از حافظه هاي ماشيني صدها بار نسبت به ادوار گذشته آسانتر شده است و امروزه با صرف كوتاهترين زمان مي توان احاديث و اقوال هريك از فقها را در هر موضوعي به راحتي ملاحظه نمود درحاليكه قبل از اين گاه براي دستيابي به كتاب و قول يك فقيه و يا يك روايت ماهها و حتي بيشتر، وقت صرف مي شد. حتي تا چند دهه قبل از

ص: 8066

اين كه كتابهاي فقها چاپ و منتشرنشده بودند مجتهد مي بايست پس از پيگيري - و گاه سفرهاي طولاني مدت - و دسترسي بهنسخه اي از كتاب، مدتها وقت خود را صرف استنساخ آن كند. حضرت امام خميني در پايان بحث از شرايط اجتهاد مي نويسند: "پس هرگاه كسي بعداز جهد كامل و صرف توان خويش در فراگيري آنچه كه گفته شد، حكمي شرعي را استنباط كند، جايز است تا برطبق آن عمل كند. . . و موضوع جواز افتاء [فتوا دادن] عين همان است كه گفته شد. پس هرگاه كسي حكم واقعي يا ظاهري را استنباط و اجتهاد كرد همچنانكه جايز است براي خود او عمل به آن حكم، فتوا دادن برطبق آن نيز جايز مي باشد و اين امري واضح است" (55) بنابراين آنچه كه در نيل به حد اجتهاد و افتاء از جنبه علمي، اساسي و محوري است همان قوه استنباط و اجتهاد و انس با روايات و فهم فقه است كه وجود اين قوه در همگان يكسان نيست. چه بسا طالبان علمي كه سالهاي سال دروس خارج فقه و اصول رفته و مي روند اما به لحاظ نداشتن استعداد و توانايي بر استنباط و فهم مدلول دقيق آيات و روايات هرگز به درجه اجتهاد نرسيده اند و چه بسا انسانهايي كه به لحاظ استعداد

ص: 8067

و قوه استنباطي قوي در مدت زماني به مراتب كمتر از آن اجتهاد و مدارج آن را طي كرده اند كه تاريخ نمونه هاي زيادي از آن را در گذشته و عصر حاضر نقل كرده است. نتيجه آنكه، زحمات فقهاي بزرگوار گذشته و بهره گيري از پيشرفتهاي جديد در تبويب و نگارش و موضوعبندي مجموعه هاي حديثي و فقهي، از جهتي فراگيري علوم و مبادي مقدماتي اجتهاد و امكان استنباط را براي دارنده قوه اجتهاد بارها سهلتر از گذشته ساخته است و از جهتي ديگر گسترش روزافزون روابط اجتماعي و انساني و پيدايش هزاران مسئله مستحدثه و پيچيدگي غيرقابل مقايسه اين مسائل با محدوده موضوعات مورد ابتلاء در گذشته، كه روز به روز نيز بر دامنه آنها افزوده مي شود، اجتهاد را به مراتب دشوارتر از گذشته ساخته است و آنچه كه در اين تحولات غيرقابل انكار مهم و تعيين كننده است همان وجود قوه فراگير استنباطي است تا مجتهد را قادر سازد پس از فراگرفتن علوم و مبادي مقدماتي با دركي صحيح و جامع از مقتضيات و شرايط زمان و مكان و شناخت حوادث روز و مسائل مستحدثه و مصالح مسلمين، احكام شرعي عملي مربوط به هر واقعه اي را براساس همان اصول و مبادي اوليه از كتاب و سنت استخراج و بيان نمايد. و

ص: 8068

دقيقا با چنين نگرشي است كه آن حكيم يگانه دوران حضرت روح الله در پيامي كه خطابش به مراجع تقليد و فقها و حوزه هاي علميه بود فرمود: "زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند، بدين معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد. مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. " (56) يعني آنكه مرجعيت و اجتهاد وقتيكه در جايگاه واقعي خويش قرار بگيرد منصبي است كه بايد پاسخگوي امور ديني مردم، به معني جامع و واقعي آن در همه زمينه ها باشد. مرجع تقليد فتوايش را براي تعيين تكليف عملي مقلد صادر مي كند و بايد اين فتاوا با توجه به موضوع و مقتضيات زمان و مكان استخراج شده باشند وگرنه بيان احكام كلي اي كه در مقام عمل نتوانند مورد رجوع قرار گيرند بحثها و آراء نظري هستند كه كاملترين آنها را فقهاي عصر اول غيبت بيان كرده اند. با توجه به ادغام غيرقابل انفكاك جنبه هاي

ص: 8069

سياسي و اجتماعي در جنبه هاي عبادي و فردي احكام شرعي نمي توان بدون توجه به اين واقعيات فتوا و حكم صادر كرد و لذا امام خميني مي فرمايد: "مجتهد بايد به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. براي مردم و جوانان و حتي عوام هم قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهدش بگويد من در مسائل سياسي اظهار نظر نمي كنم. " (57) با چنين نگرشي به اجتهاد و فقه است كه امام خميني در بيان ويژگيهاي مجتهد جامع مي فرمايد: "آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم مي كنند از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است. يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامي و حتي غير اسلامي را داشته باشد" (58) حضرت امام خطاب به اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام مي نويسند: "يكي از مسائل بسيار مهم در دنياي پر آشوب كنوني، نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميم گيريها است. حكومت، فلسفه عملي برخورد با شرك و كفر و معضلات

ص: 8070

داخلي و خارجي را تعيين مي كند و اين بحثهاي طلبگي مدارس كه در چارچوب تئوريها است نه تنها قابل حل نيست كه ما را به بن بستهايي مي كشاند. . . بايد تمام سعي خودتان را بنماييد كه خداي ناكرده اسلام در پيچ و خمهاي اقتصادي، نظامي، اجتماعي و سياسي متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد" (59) و دقيقا با چنين مبنايي است كه مقام تحقيق علمي و نقد و كنكاش آراء اجتهادي و - به تبع آن - مجتهد بودن، با مقام تولي امور ديني و راهنمائي مكلفين، و بر مسند مرجعيت امور ديني و ولايي مردم نشستن كاملا متفاوت مي شوند و بر اين اساس است كه قول به "وحدت مرجعيت" و "وحدت مرجعيت و رهبري" با آزادي عمل مجتهدين و فتح باب اجتهاد براي هميشه و همه كس، و ناروا بودن جلوگيري از آن، و اينكه تضارب و تعدد آراء - در اين مرحله، يعني مرحله اجتهاد و نقد علمي نه مرحله تعيين تكليف بندگان خدا و جامعه - امري پسنديده است، هيچ گونه منافاتي ندارد. بنابر آنچه كه از امام خميني نقل كرديم كه دهها نمونه ديگر در آثار ايشان منعكس مي باشد، شرط اعلميت كه احراز آن در مرجع تقليد در مسائل اختلافي - در صورتيكه اعلم

ص: 8071

موجود و قابل تشخيص باشد - بنابه نظر مشهور، لازم و ضروري مي باشد معنايي بسيار دقيقتر و وسيعتر از آنچه كه عادتا تصور شده است مي يابد. اعلميت قبل از آنكه ناظر بر كميت و تعداد فتاواي صادره و داشتن فتوا در ابواب بيشتر فقه باشد ناظر بر استحكام قوه استنباط و داشتن فهم صحيحتر و جامعتر، از حكم و موضوع، و داشتن بينشي وسيع و جامع نگر در مجموعه مسائل و احكام ديني است. اعلم كسي نيست كه تعداد فتاوايش بيش از ديگران است. اعلم آن است كه مبناي استنباطش مطمئن تر، آگاهيش بر حوادث واقعه و مسائل مستحدثه كه موضوع اصلي اجتهاد و فلسفه وجوب تقليد است بيشتر و شناختش از دو عنصر اساسي و تعيين كننده در اجتهاد يعني زمان و مكان و مقتضيات ايندو دقيقتر و وسيعتر از ديگران باشد تا با استفاده از ملكه اجتهاد خويش قادر به تشخيص حكم هر واقعه و حادثه و موضوعي از ادله و منابع و اصول آن، به تناسب تحول و تكامل حوادث و رخدادها و موضوعات باشد. حتي اگر كميت فتاواي يك مجتهد را در ابواب بيشتري از فقه در تشخيص اعلم به نحوي دخيل بدانيم اين دخالت تبعي است نه استقلالي. بنابه نظر حضرت امام اجتهاد مطلق ناظر بر

ص: 8072

فعليت اجتهاد و استنباط حكم در همه ابواب فقه نيست بلكه ناظر بر توانايي مجتهد بر استنباط حكم در هر بابي است. (60) در روايت است كه: "انتم افقه الناس اذا عرفتم معاني كلامنا، ان الكلام لتصرف علي وجوه". - شما زماني فقيه ترين مردم هستيد كه معاني و نهفته هاي سخنان ما را دريابيد. همانا سخن، ممكن است صورتهاي گوناگوني پيدا كند. (61) علامه استاد مطهري - ره - كه از مكتب فقهي امام خميني سيراب گرديده مي نويسد: "فقيه و مجتهد، كارش استنباط و استخراج احكام است. اما اطلاع و احاطه او به موضوعات و به اصطلاح طرز جهان بينيش در فتواهايش زياد تاثير دارد. فقيه بايد احاطه كامل به موضوعاتي كه براي آن موضوعات فتوا صادر مي كند داشته باشد. اگر فقيهي را فرض كنيم كه هميشه در گوشه خانه و يا مدرسه بوده و او را با فقيهي مقايسه كنيم كه وارد جريانات زندگي است، اين هر دو نفر به ادله شرعي و مدارك احكام مراجعه مي كنند، اما هركدام يك جور و يك نحو بخصوص استنباط مي كنند. . . اگر كسي فتواهاي فقها را با يكديگر مقايسه كند و ضمنا به احوال شخصيه و طرز تفكر آنها در مسائل زندگي توجه كند مي بيند كه چگونه سوابق ذهني و اطلاعات خارجي

ص: 8073

او از دنياي خارج در فتواهايش تاثير داشته" (62) و در روايت است كه امام معصوم فرمود: "العالم بزمانه لاتهجم عليه اللوابس" - انسان عالم به زمان خويش مورد هجوم اشتباهات قرار نمي گيرد. (63) و چنين است كه امام خميني فرمود: زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند. با توجه به مباني فوق، ترديدي باقي نمي ماند كه اصلي ترين عنصر براي تشخيص اعلميت يك مجتهد قدرت درك واقعيتهاي زماني و مكاني و حوادث واقعه و مسائل مستحدثه و توانايي بر فهم معاني آيات و روايات در تطبيق با اين مسائل است وگرنه در تقليد، در مورد احكام ثابته و احكامي كه فقها را در آنها اختلافي نيست - بنابه نظر حضرت امام و بسياري از فقهاي ديگر - شرط اعلميت معنا ندارد. زيرا مقلد از هر مجتهدي در اينگونه امور تقليد كند چون عملش منطبق با حكم شرعي صورت گرفته ، صحيح است. اساسا وجوب تقليد و بويژه لزوم مراجعه به اعلم زماني مطرح است كه فتوا در مورد مسائل مستحدثه و حوادث واقعه و مسائل اختلافي اي باشد كه تغيير شرايط زماني و مكاني و تحول موضوعات در آنها دخيل بوده است والا اگر قرار مي بود زمان و مكان و اختلاف فتاوا كه ناشي از ديد مجتهد نسبت به موضوعات

ص: 8074

و عناصر خارجي و داخلي مي باشد در اجتهاد و تقليد و اعلميت دخالتي نداشته باشند ديگر اجتهاد و تقليد از مجتهد حي بي معنا بود; و فتاواي يكي از فقهاي بزرگ عصر اول غيبت كافي مي نمود. به اين مثال توجه كنيد: اگر فقيهي فتوا دهد كه حق بهره برداري از معدن از آن كسي است كه آنرا كشف نمايد - چنانكه اين نظريه با شرايطي چند از سوي فقها اعلام شده است - طبعا اين فتوا مربوط به دوره اي است كه راه كشف معدن، تلاش مستقيم كاشف با استفاده از ابزار معمول نظير بيل و كلنگ و. . . بوده است حال كه كشورهاي قدرتمند و صاحبان مكنت با استفاده از ماهواره هاي مخصوص مواد موجود تا اعماق زمينها و اقيانوسها را در سراسر دنيا شناسايي مي كنند، در اين شرايط نيز فتواي سابق با همان اطلاقش باقيست؟ يا مثال خريد و فروش خون كه در گذشته فقها بحق - فتوا به حرمت

ص: 8075

آن مي دادند ولي امروزه كه حفظ جان هزاران بيمار در گرو تزريق خون مي باشد و برخلاف گذشته امكان علمي آن نيز فراهم است، باز فتواي سابق باقي است با آنكه عنوان حكم تغييري نكرده است؟ و نمونه هاي بسياري ديگر از اين قبيل. يقينا صدور فتواي ارتداد سلمان رشدي كه جنبشي در جهان اسلام افكند و مسلمانان جهان را از شرق و غرب عالم در برابر هجوم فرهنگي جديد استعمار، هوشيار و متحد ساخت هرگز بدون آگاهي از شرايط، مقتضيات حاكم بر جهان و بدون توجه به عنصر زمان انجام نشده است. فتاوايي كه با در نظر گرفتن موقعيتها و شرايط صادر مي شوند اينچنين در احياي دين خدا اثر مي گذارند. متاسفانه در بحثهاي اخير در قضيه مرجعيت، موضوع بسيار مهم و در عين حال بديهي تاثير زمان و مكان در اجتهاد مورد غفلت برخي از گويندگان و نويسندگان قرار گرفت و در پاره اي موارد به گونه اي استدلال مي شد كه گويي اجتهاد مصطلح و معهود در حوزه ها - برخلاف نظريه صريح حضرت امام - و جريان گذشته اجتهاد و مرجعيت از لحاظ ميدان توجه به واقعيات و حوادث واقعه و مسائل مستحدثه كافي و وافي است و نظام گذشته كه خود معلول موانع بيشمار و مشكلات ناخواسته بوده است، نظامي مطلوب است و

ص: 8076

هرگونه بازنگري در اين زمينه بدعت گذاري است! به اين دسته از افراد بايد گفت اگر چنين است پس تفاوتهاي فاحش آراء مكاتب فقهي ادوار مختلف و تطور و تكامل غير قابل انكار فقه و اصول و مرجعيت را چگونه توجيه مي كنيد؟ ظهور شخصيتهاي بزرگي از فقها كه در مقاطعي از تاريخ طولاني فقاهت با ارائه افقهاي جديد از مباني اصولي و فقهي و آراء بن بست شكن خود دين خدا را پاس داشتند چگونه مي نگريد؟ آيا اينها نيز بدعت گذاري كرده اند؟ به راستي آيا ديدگاهها و احكام و مسائل مطروحه در كتاب شريف مكاسب شيخ اعظم - قدس سره - عينا همان احكام و مسائل مطروحه در كتب قدماي اعصار اوليه است؟ آيا اگر كسي امروز بگويد رساله هاي عمليه كنوني از نظر دامنه مباحث و الويت مسائل كه براساس رساله هاي پنجاه سال پيش نوشته شده و براي پاسخگويي به نيازهاي ديني مقلدين با توجه به پيدايش صدها عنوان و موضوع جديد كافي نيست، اين سخن بدعت است؟ مگر نه اينكه اسلامشناس فقيه و واقعي عصر ما حضرت امام خميني سالها قبل از تشكيل حكومت اسلامي در كتاب تحريرالوسيله، مسائل و ابوابي تازه از نيازهاي روز جامعه اسلامي را مطرح ساخت و در طول دوران نهضت مجموعه اي از فتاواي راهگشا در

ص: 8077

زمينه مسائل انقلاب همچون تحريم رفراندوم شاه، تحريم برگزاري جشنهاي شاهنشاهي، تحريم همكاري مؤثر با رژيم، تحريم حزب رستاخيز، وجوب كمك مالي و تسليحاتي به رزمندگان فلسطيني، تحريم هر نوع رابطه و همكاري با رژيم اشغالگر قدس و دهها نمونه از اين قبيل را صادر كرد و بعداز پيروزي انقلاب علاوه بر صدها حكم و فتواي جديد در پهنه مسائل اساسي جامعه و حكومت و امور ديني و فتوا در زمينه انفال، مالياتهاي اسلامي، بانكداري، خريد و فروش ارز، تعزيرات حكومتي، علاوه بر اينها چندهزار استفتاء جديد را پاسخ گفت كه خود چندين برابر حجم رساله هاي معمول را در بر مي گيرد و تازه اين بخشي از نيازها و سؤالات جامعه ديني ما بوده است و آن حضرت به دليل مشغله مهمتر و رهبري نظام اسلامي در يكي از پر آشوبترين دوره هاي تاريخ حيات شيعه در ارتباط با جهان، امكان پرداختن بيش از اين را نيافته است و لذا به منظور تعيين چارچوب حركت صحيح حوزه هاي علميه و ترسيم خطوط روشن براي مسير اجتهاد واقعي، نظريات صريح خود را در منشور روحانيت و منشور برادري (پاسخ به نامه حجة الاسلام محمدعلي انصاري) و وصيتنامه و پيامهاي حج و ديگر پيامهاي مهم خود ابراز نمود. اين يك حقيقت غيرقابل انكار است كه

ص: 8078

بعداز پيروزي انقلاب اسلامي و احياء فرهنگ و باورهاي ديني در جوامع اسلامي نياز رو به فزوني مردم متدين به تطبيق رفتارهاي خود با احكام الهي از يكسو و پيدايش هزاران مسئله و مقوله جديد كه خود نياز طبيعي تشكيل حكومت ديني مي باشد در مسائل اقتصادي، سياسي، فرهنگي، تجاري و حتي احوالات شخصي و روابط خانوادگي و اجتماعي، قلمروي غيرقابل قياس با حوادث واقعه در ادوار گذشته در برابر مرجعيت ديني گشوده است كه ارائه فتاواي صريح و روشن در اين رابطه و پاسخگويي به اين نيازها انتظار بحق جامعه اسلامي از مرجعيت و اجتهاد است. اينك اين سؤال اساسي مطرح است كه بعداز احراز شرايط اجتهاد و ديگر شرايطي كه براي مرجع جايز التقليد معتبر مي باشند، در چنين شرايطي و با چنين گستره اي از نيازها و انتظارات، اعلم كيست؟ آيا آن مجتهدي كه شناختش از مسائل مستحدثه بيشتر و آگاهيش بر ماهيت حوادث واقعه دقيقتر است و زمان و مكان، و تحولات و پيامدهاي تاثير اين دو عنصر همواره فعال و متغير را بهتر و عميقتر از ديگر مجتهدان تشخيص مي دهد قادر خواهد بود تا حكم الهي مربوط به هر واقعه و مسئله جديده را از مباني و ادله آن استوارتر استخراج نمايد يا آن مجتهدي كه شناختش از اين

ص: 8079

امور اندك و يا آنكه اساسا با بسياري از حوادث و مسائل جديد ناآشنا و بيگانه است؟ اگر مجتهد عادلي به انتخاب اكثريت مجتهدان خبره جامعه براي منصب امامت و رهبري برگزيده شد آيا نفس اين انتخاب خبرگان خود بهترين حجت شرعي نيست كه او در مجموع از ميان ديگر مجتهدان، در حوزه مربوط به آگاهي بر عاليترين سطوح امور فرهنگي و اجتماعي و اقتصادي و سياسي و ديني جامعه شايسته ترين بوده است؟ و اگر دريابيم كه گذشته از انتخاب خبرگان در امر رهبري، جمع زيادي از مجتهدين و فضلا و مدرسين و ياران روحاني امام جواز و يا رجحان و حتي تعين تقليد از او را اعلام كرده اند، كداميك، از ديدگاه امام خميني و با معيارهايي كه او در كل بينش اسلام شناسانه خويش ارائه كرده است شايسته تر به مرجعيت اند؟ قطع نظر از اين بينه هاي آشكار، آيا ولي فقيه و مجتهد منتخب خبرگان به تناسب منصب عظمايي كه عهده دار گرديده است، همواره و دهها بار بيشتر و دقيقتر از ديگر مجتهدان درگير با شناخت حوادث واقعه و مسائل مستحدثه و نيازها و مصالح جامعه اسلامي نيست؟ آيا او رخدادها و حادثه ها و مسائل مبتلا به اكثريت مردم را عيني تر و واقعبينانه تر درمي يابد يا آن

ص: 8080

مجتهدي كه به دور از اين ارتباط دائمي است؟ و يا آن مجتهدي كه اساسا طبق بينش محدود خويش و يا به هر دليلي قادر به پذيرش حقانيت تلاش براي اجراي حدود الهي در جامعه و تشكيل حكومت اسلامي نبوده و در سالهاي طولاني كه روحانيت و ملت انقلابي و مسلمان ما درگير صدها مسئله و بحران بوده اند او حتي از گرفتن يك موضع ضعيف و دادن يك نظريه و پيام در يكي از صدها مسائل مذكور ابا ورزيده است؟ سؤالات فوق بيشتر متوجه كساني است كه خود را در خط امام و انقلاب و علاقمند به نظام و مباني امام مي دانند اما هنگامي كه امر مهم مرجعيت و انتخاب فرد اصلح به ميان است همه مواضع و پيامها و هشدارهاي امام را فراموش مي كنند، گويي كه آن پيامها - العياذ بالله - شعارهايي بيش نبوده! ! در اينجا براي تنبه اينان و يادآوري ديدگاه امام خميني فرازي از سخنراني آن عزيز را در شهادت شهيد مظلوم بهشتي و در وصف او نقل مي كنيم: "من او را يك فرد متعهد، مجتهد، متعهد، متدين و علاقمند به ملت. . . مي دانستم. شما گمان نكنيد كه اين آقايان كه وارد شدند در اين شغلهاي دولتي، اينها يك اشخاصي بودند يا هستند

ص: 8081

كه راهي براي استفاده جز اين مقام ندارند. اينها هركدام اشخاص متعهدي بودند كه در پيش مردم مقام داشتند، در پيش روحانيت مقام بزرگ داشتند و اينطور نبوده كه واخورده باشند كه بخواهند بيايند اينجا انحصار طلب باشند. خدا انصاف بدهد به آنهايي كه انحصار طلب بودند و مي خواستند بهشتي و خامنه اي و رفسنجاني و امثال اينها را از صحنه خارج كنند. . . از صدر اسلام تاكنون دو طريقه، دو خط بوده است: يك خط، خط اشخاص راحت طلب كه تمام همشان به اين است كه يك طعمه اي پيدا بكنند و بخورند و بخوابند و عبادت خدا هم - آنها كه مسلمان بودند مي كردند - اما مقدم بر هر چيزي در نظر آنها راحت طلبي بود. در صدر اسلام اين اشخاص بودند. . . در طول تاريخ تا حالا بوده است. از اول نهضت اسلامي ما شاهد اشخاصي كه به اين وضع بوده اند، راحت را بر هر چيزي مقدم مي داشته اند، تكليف را اين مي دانستند كه نمازي بخوانند و روزه اي بگيرند و بنشينند در منزلشان ذكري بكنند و فكري بكنند. . . اسلام را خلاصه كرده بودند در عبادات، مثلا نماز و روزه و امثال اينها. براي اسلام هم غير از اين خيلي نه اطلاعات صحيح داشتند و

ص: 8082

نه ارزش قائل بودند، همان بايد در منزلها بنشينند و نگاه كنند و به ديگران اشكال كنند. . . . . . [ائمه عليهم السلام] همچو نبود كه اينها يك مردم عادي باشند كه همين بنشينند و درسي بخوانند و درسي بگويند و مطالعه اي بكنند و عبادت خدا را بكنند، . . . اگر طرز افكار آنها هم اين بود، اين مذهب يك مذهبي كه در مقابل ظلم در طول تاريخ واقع شده است نبود، اين دو رشته از اول تا حالا بوده است: رشته تعهد به اسلام و ايستادگي در مقابل ظلم و ستم و ديكتاتوري و قدرتهاي شيطاني، و [رشته] سازش. من در طول اين نهضت اشخاصي را بسيار هم مردم نمازخوان و ملا و معتبر [مي شناختم] لكن در همان يورش اول كه سازمان امنيت برد و يك دسته اي را اذيت كرد و زد، راحت طلبي را برداشتند و انتخاب كردند و كنار نشستند; حالا يا ساكت كنار نشستند يا بعضي هم ساكت نشدند و كنار نشستند يعني موافقت كردند با دستگاه. " (64) به اصل سخن كه شرط اجتهاد و اعلميت و اينكه اعلم كيست بازگرديم. استاد مطهري در سال 1340 در سخنراني پيرامون اجتهاد مي فرمايد: "اين دين دين خاتم است، اختصاص به زمان معين و يا منطقه

ص: 8083

معين ندارد، مربوط به همه منطقه ها و همه زمانهاست، ديني است كه براي نظام زندگي و پيشرفت زندگي پيش آمده، پس چگونه ممكن است فقيهي از نظامات و جريان طبيعي بي خبر باشد، به تكامل و پيشرفت زندگي ايمان نداشته باشد و آنگاه بتواند دستورهاي عالي و مترقي اين دين حنيف را كه براي همين نظامات آمده و ضامن هدايت اين جريانها و تحولات و پيشرفتها است كاملا و بطور صحيح استنباط كند؟ " (65) سخن فوق، حق گوئي شاگرد فقيهي بزرگ چون امام خميني است كه مي فرمايد: "يك مجتهد بايد هوش و فراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامي و حتي غيراسلامي را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدي كه در خور شان مجتهد است واقعا مدير و مدبر باشد. حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است، حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه تئوري واقعي و كامل اداره انساني و اجتماع از گهواره تا گور است" "مادامي كه فقه در كتابها و سينه علما مستور بماند، ضرري متوجه جهانخواران نيست و روحانيت تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد، نمي تواند درك كند كه

ص: 8084

اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست. حوزه ها و روحانيت بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس العمل مناسب باشند" (66) سؤال اين است كه اگر واقعا فقه تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است، و اگر واقعا اسلام تمام احكامش منضم به سياست است، و اگر واقعا اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست و مجتهد جامع كسي است كه از سياستها و روابط اقتصادي و فرهنگي حاكم بر جهان آگاهي داشته باشد، و اگر واقعا به اين مواضع امام خميني پايبنديم و قبول داريم كه زمان و مكان عناصر تعيين كننده در اجتهادند آيا مجتهدي كه به عنوان ولي فقيه نظام اسلامي انتخاب گرديده، شرايط حاكم بر زمان و مكان و مصالح مسلمين را در مورد احكام تجاري و اقتصادي و قضايي و حفظ حدود و امر به معروف و احكام مربوط به حج و جهاد و جماعات و عقود و ايقاعات و وجوه شرعيه و امور عبادي سياسي اسلام را سريعتر و دقيقتر مي شناسد و شناختش به دليل ابتلاء و ارتباط روزمره با اركان و تشكيلاتي كه هريك متولي پهنه اي از امور فوق مي باشند، كاملتر است يا ديگران؟

ص: 8085

! پاسخ را از فقيه شهيد (علامه مطهري) بشنويم كه سالها از مكتب فقهي امام خميني كسب فيض كرده است و تاثير زمان و مكان در اجتهاد را از مكتب او آموخته است: "اساسا رمز اجتهاد در تطبيق دستورات كلي با مسائل جديد و حوادث متغير است. مجتهد واقعي آن است كه اين رمز را به دست آورده باشد كه موضوعات چگونه تغيير مي كند و بالطبع حكم آنها عوض مي شود والا تنها در مسائل كهنه و فكر شده فكر كردن و حداكثر يك علي الاقوي را تبديل به علي الاحوط كردن و يا يك علي الاحوط را تبديل به علي الاقوي كردن هنري نيست و اينهمه جار و جنجال ندارد" (67) آيا ماهيت "اجتهاد" در ولايت غير از اجتهاد در"افتاء و مرجعيت" اس در اينجا به يك شبه اي بي پايه كه اخيرا در مقابل استدلالهاي غير قابل خدشه فوق براي طفره رفتن از پذيرش حقيقت در برخي محافل شينده شده اشاره مي كنيم و آن اينكه گفته شود واژه "اجتهاد" معتبر در شرايط رهبري در حكومت اسلامي يعني ولايت فقيه اجتهاد سياسي است و به "اجتهاد" واقعي كه در مبحث مرجعيت مطرح مي باشد ربطي ندارد! بر بي پايگي اين سخن نيازي به استدلال نيست فقط به ذكر اين نكته اكنفا مي كنيم كه چنين

ص: 8086

تعريف دوگانه اي از ماهيت اجتهاد با اصول و مباني فقهي و با اصول فقهاي گذشته و حال هيچگونه سازگاري ندارد و در تضاد با الفباي مباحث اجتهاد و تقليد و قضاوت شرعي است. مگر آنكه اساسا نظريه ولايت فقيه را در زمان غيبت را منكر شويم و انواع نظامهاي نامشروع حكومتي قبل از پيروزي انقلاب اسلامي در ايران و نظامهاي كنوني بسياري از امرا و پادشان بلاد اسلامي را مد نظر داشته باشيم وگرنه ماهيت اجتهاد در فقه شيع يك معني بيشتر ندارد كه همان قوه استنباط احكام شرعي فرعي از ادله تفصيلي آنهاست و همچنانكه همه فقها فرموده و قبلا نيز در همين مقاله از قول حضرت امام خميني نقل كرديم اجتهاد را مبادي و شرايطي است كه وقتي فردي كه بهره مند از قوه استنباط باشد اين مبادي را طي كرد و قادر بر استنباط حكمي از ادله شرعي آن شد، اين حكم براي او حجت است و بيان اين حكم براي ديگران همان فتوا است، و چنانچه ديگر شرايط جواز تقليد همانند بلوغ، عقل، عدالت، مرد بودن، زنده بودن، و حريص بر دنيا نبودن، مخالف هوا بودن و اعلميت - در مسائل اختلافي و در صورتي كه امكان آن و يا موضوع نياز بدان موجود باشد -

ص: 8087

احراز گرديد همين فتوا بر مقلدين نيز حجت است و عليرغم آنكه واژه هاي " افتاء، قضاء و حكومت" مفهوما مغاير مي باشند اما شرط اجتهاد با همان تعريف واحدي كه اشاره شد در تصدي هر سه منصب يكسان است و هرگز سه نوع اجتهاد - و به تبع آن، سه نوع مجتهد جامع الشرايط - نداريم . مجتهد، مجتهد است وقتي كه در احكام شرعي و فرعي فتوا مي دهد"مفتي و مرجع" ناميده مي شود و وقتيكه از روي مباني اجتهادي خويش فصل دعوا و خصومت مي كند "حاكم شرع" است و وقتيكه در مسند زعامت جامعه اسلامي قرار مي گيرد "رهبر و ولي فقيه" است، با اين تفاوت كه رهبر و ولي فقيه علاوه بر شرايط مندرج در مبحث اجتهاد و افتاء، مي بايست ويژگيهاي ديگري همچون كياست و تدبير و درايت و بينش سياسي و اجتماعي و شجاعت لازم براي پذيرش اين مسئوليت خطير را نيز داشته باشد و لذا گفته اند كه نسبت بين ولي فقيه حاكم بر جامعه اسلامي و مجتهد از لحاظ احراز شرايط، نسبت عام و خاص من وجه است و واضح است كه وجه افتراق همان شرايط ويژه رهبري، قطع نظر از اجتهاد كه در هر دو وجود دارد، مي باشد. و بديهي است كه منظور از مجتهد بودن در مسائل حكومتي و

ص: 8088

سياسي اين نيست كه سياستمداري حرفه اي باشد بلكه مقصود آنست كه در فقه سياسي و حكومتي و اجتماعي اسلام كه تقريبا غالب ابواب فقه را شامل مي شود مجتهد به همان معناي شرعي آن باشد و لذا حضرت امام خمينيمي فرمايد: "اگر زمامدار مطالب قانوني را نداند، لايق حكومت نيست، چون اگر تقليد كند قدرت حكومت شكسته مي شود . . . حكام حقيقي همان فقها هستند، پس بايستي حاكميت رسما به فقها تعلق بگيرد نه به كسانيكه به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعيت كنند" (68) "اگر رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد غير مشروع است، وقتي غيرمشروع شد طاغوت است" (69) البته امام خميني فقه را تئوري كامل اداره انسان از گهواره تا گور مي داند نه فقه و اجتهادي كه فقط به بخشي ناچيز از احكام اسلام نظر دارد و لذا حضرت امام در باب رسالت و ولايت فقها مي فرمايد: "اينكه - [در روايت] - مي فرمايد: "مومنان فقيه دژهاي اسلامند" در حقيقت فقها را موظف و مامور مي كند كه نگهبان باشند و از عقايد و احكام و نظامات اسلام نگهباني كنند. بديهي است اين فرمايش امام [ع] به هيچ وجه جنبه تشريفات ندارد. . . اگر فقيه كنج منزل بنشيند و در هيچ امري از امور دخالت نكند، نه

ص: 8089

قوانين اسلام را حفظ كند، نه احكام اسلامي را نشر دهد، نه دخالت در امور اجتماعي مسلمانان كند، و نه اهتمام به امور مسلمين داشته باشد، به او "حصن الاسلام" گفته مي شود؟ ! او حافظ اسلام است؟ ! . . . اين چه "حصني" است كه هر گوشه اي را به آقاي "حصن الاسلام" عرضه بداريم عذرخواهي مي كند! آيا معني "حصن همين است؟ ! اينكه فرموده اند "فقها حصون اسلام اند" يعني مكلفند اسلام را حفظ كنند و زمينه اي را فراهم آورند كه بتوانند حافظ اسلام باشند. و اين از اهم واجبات است، و از واجبات مطلق مي باشد نه مشروط. . . ما تمام جهات را كنار گذاشته ايم، و مقداري از احكام را گرفته، خلفا عن سلف مباحثه مي كنيم. بسياري از احكام اسلام جز علوم غريبه شده است، اصلا اسلام غريب است. از آن فقط اسمي مانده است. . . مي پرسم آيا رسول اكرم (ص) اينطور بودند؟ قرآن را مي خواند و كنار مي گذاشتند و به حدود و اجراي قانون كاري نداشتند؟ خلفاي بعد از رسول اكرم (ص) بنايشان براين بود كه مسائل را دست مردم بدهند و بگويند با شما كاري نداريم؟ يا به عكس؟ . . . ما مكلف هستيم كه اسلام را حفظ كنيم. اين تكليف از واجبات

ص: 8090

مهم است; حتي از نماز و روزه، واجبتر است. . . اينجا ننشينيد فقط مباحثه كنيد" (70) متولي اخذ و صرف خمس و زكات در حكومت اسلامي كيست؟ اين يكي از مسائل مهم مربوط به بحث رابطه مرجعيت و رهبري در دوران حكومت اسلامي است. مي دانيم كه وجوب پرداخت خمس و زكات از احكام اوليه اسلام است و عليرغم اختلاف آرائي كه در مورد احكام خمس در دوران غيبت موجود است و اينكه فقهاي ادوار اخير و آراء فقهاي شيعه در رابطه با وجوهات شرعي و بخصوص خمس در دوران غيبت و نحوه وصول و مصرف آنها چه مي باشد، و اينكه دليل اختلاف و تشتت آراء دراين زمينه چيست كه خارج از بحث اين مقاله هستند، آنچه كه مبناي بحث ما در اين قسمت است: نظريه احياگر شريعت، حضرت امام خميني و بسياري از فقها و مراجع تقليد معاصر است كه اجمالا بر وجوب پرداخت سهم امام به فقيه جامع الشرايط در دوران غيبت فتوا داده اند. اينك سؤال صريح و اساسي اينست كه در زمان حكومت اسلامي كه ولي فقيه در راس آن قرار دارد آيا سهم امام و ديگر وجوهي كه متصدي مصرف آنها در دوران غيبت بنا به فتواي بزرگان دين، فقيه جامع الشرايط مي باشد بايستي به ولي فقيه و

ص: 8091

رهبر نظام اسلامي و نمايندگان منصوب از ناحيه وي داده شود تا به مصرف مقرره اش برسد، يا به مجتهدين ديگر؟ مي دانيم كه بنا به نص آيات الهي و سنت پيامبر (ص) و روايات اهل بيت (ع) ، در تمامي درآمدها و دارائيهاي افراد - در محدوده شرايطي كه در كتب فقهي و رساله هاي عمليه بيان گرديده است - خداوند سهامي براي رفع نيازهاي جامعه اسلامي و اصنافي همچون فقراء و مساكين و در راه ماندگان و سادات فقير و. . . قرار داده است كه اين سهام حق ديگران است و متعلق به مالك فعلي درآمدها و دارائيها نيست و اگر بر طبق احكام شرعي از اصل و منفعت مال استخراج نگردد و به مصرف شرعي خود نرسد، تمامي اموال او مخلوط به حقوق و سهم شرعي ديگران شده است و تصرف در آن جايز نيست، و اگر با چنين مالي حج بجا آورد و يا ديگر عبادات را انجام دهد، مقبول باريتعالي نيست و اگر معامله اي با چنين اموال مخلوط به حقوق ديگران انجام دهد، اجمالا معامله اش - حداقل در محدوده سهم پرداخت نشده از حقوق شرعي - باطل و فاسد است و تصرف خريدار نيز در صورت علم به موضوع جايز نيست و خلاصه آنكه اهميت

ص: 8092

موضوع به گونه اي است كه اگر كسي در اين رابطه تكليف خود را ادا نكند و حقوق الله و حقوق الناس كه در مبحث خمس و زكوة بر عهده او قرار گرفته است، براساس موازين شرعي تاديه ننمايد و آن را به دست متولي شرعي و صاحبان حق، بر طبق موازين شرعي نرساند و برائت ذمه حاصل نكند، دامنه اين امر تمام زندگيش را در برگرفته و آثار تكليفي و وضعي آن در عبادات و معاملات و احكامش جاري است. حال اين سؤال مطرح است كه در حكومت ولايت فقيه آيا با پرداخت سهم امام و وجوهات مشابه شرعي كه مي بايست به فقيه جامعه الشرايط داده شود اگر به مجتهدي غير از ولي فقيه منتخب ملت بدهد برائت ذمه حاصل مي شود يا نه؟ نظرگاه امام خميني در اين رابطه چيست؟ براي روشن شدن موضوع ، ابتدا چند فتوا و نظريه از امام خميني (رض) نقل مي كنيم آنگاه به جمعبندي مسائل و ارتباط آن با موضوع مرجعيت و رهبري مي پردازيم: حضرت امام در تحريرالوسيله مي فرمايند [ترجمه:] "افضل بلكه احوط دفع كردن زكاة است به فقيه در عصر غيبت بخصوص آنجا كه فقيه زكاة را مطالبه كند، زيرا كه او به موارد مصرف زكات اعرف از ديگران است، هر چند كه اقوي عدم وجوب آن است مگر وقتيكه

ص: 8093

فقيه مطالبه آن را براي مصلحت اسلام يا مسلمين حكم كند، پس در اينصورت پيروي از اين حكم واجب است اگرچه او مقلد حاكم نباشد. " (71) و در مساله اي ديگر مي فرمايند "اگر فقيهي زكاة را ولاية اخذ كند، مالك برئ الذمه مي شود حتي اگر مال زكوي نزد فقيه بخاطر تفريط يا غير آن تلف شود و يا آنكه اشتباها آنرا به غيرمستحقش بدهد". (72) و در مورد متصدي مصرف خمس مي فرمايد: "تمشيت امر مربوط به نصف از خمس كه حق اصناف ثلاثه مذكوره [: سهم ايتام و مساكين و در راه ماندگان از سادات] است بنابر احتياط بر عهده حاكم است، پس اگر اقوي نباشد احوط آنست كه بايد آنرا به حاكم برساند يا اينكه به اذن او مصرف كند. كما اينكه نصف ديگر كه حق امام عليه السلام است نيز عهده دار آن حاكم اسلامي است. پس حتما مي بايست آن [سهم امام را] به او برساند تا اينكه در موارد مصرفش بر طبق نظر و فتواي خود صرف نمايد يا اينكه بايد با اذن او در مورد مقرره صرف كند. و مشكل است پذيرش قول دفع سهم امام به غير كسي كه از او تقليد مي كند مگر در وقتيكه مورد مصرف نزد وي كما و كيفا همان مورد مصرف

ص: 8094

نزد مقلد باشد يا اينكه بر طبق نظر مقلد عمل كند". (73) همچنين امام خميني در كتاب البيع مي نويسند: "هر كس در مفاد آيه و روايات تدبر كند در مي يابد كه تمام سهام خمس به بيت المال تعلق دارد و حاكم حق تصرف در آن را دارد و نظر حاكم كه مبتني بر مصلحت تمام مسلمانان است، لازم الاتباع مي باشد. از سوي ديگر، حاكم بايد از سهم سادات، زندگي سه گروه ياد شده را برحسب تشخيص خود تامين نمايد. همان گونه كه امر تقسيم زكوات نيز در هر زمان، بر عهده حاكم اسلامي آن زمان قرار دارد و او بنا بر مصالحي كه تشخيص مي دهد، در مصارف خاص صرف مي كند". (74) ضمنا حضرت امام در كتاب "كشف الاسرار" بابي را به مالياتهاي اسلامي اختصاص داده و با صراحت تمام متصدي دريافت و صرف پنج نوع ماليات اسلامي شامل خمس، زكوة، ماليات مربوط به اراضي خراجيه، جزيه و ماليات بر ارث كسي كه وارث ندارد را، دولت اسلامي ذكر كرده و اساسا اين امور را تحت عنوان "بودجه حكومت و دولت اسلامي" مورد بحث قرار داده است. (75) حضرت امام خميني جمعبندي نظريه خويش را در باب اينكه متصدي وجوه شرعي كيست و اساسا فلسفه تشريع مالياتهاي اسلامي نظير، خمس و

ص: 8095

زكوة و جزيه و خراج و . . . چه مي باشد به روشني در كتاب ولايت فقيه - كه بعداز تحريرالوسيله و رساله عمليه، تدريس و تدوين گرديده است - بيان داشته و مي فرمايد: "مالياتهايي كه اسلام مقرر داشته و طرح بودجه اي كه ريخته نشان مي دهد تنها براي سد رمق فقرا و سادات نيست، بلكه براي تشكيل حكومت و تامين مخارج ضروري يك دولت بزرگ است: مثلا خمس يكي از درآمدهاي هنگفتي است كه به بيت المال مي ريزد و يكي از اقلام بودجه را تشكيل مي دهد. طبق مذهب ما، از تمام منافع كشاورزي، تجاري، منابع زيرزميني و روي زميني، و به طور كلي از كليه منافع و عوايد، به طرز عادلانه اي [خمس] گرفته مي شود. . . . بديهي است درآمد به اين عظمت براي اداره كشور اسلامي و رفع همه احتياجات مالي آن است. هرگاه خمس درآمد كشورهاي اسلام، يا تمام دنيا را اگر تحت نظام

ص: 8096

اسلام درآيد - حساب كنيم، معلوم مي شود منظور از وضع چنين مالياتي فقط رفع احتياج سيد و روحاني نيست، بلكه قضيه مهمتر از اينهاست. منظور رفع نياز مالي تشكيلات بزرگ حكومتي است. اگر حكومت اسلامي تحقق پيدا كند، بايد با همين مالياتهايي كه داريم، يعني خمس و زكات - كه البته ماليات اخير زياد نيست - جزيه و خراجات (يا ماليات بر اراضي ملي كشاورزي) اداره شود. . . " (76) امام خميني - سلام الله عليه - پس از نقل نمونه هايي چند از مالياتهاي اسلامي مي نويسند: ". . . اين به عهده متصديان حكومت اسلامي است كه چنين مالياتهايي را به اندازه و به تناسب و طبق مصلحت تعيين كرده، سپس جمع آوري كنند و به مصرف مصالح مسلمين برسانند". (77) برخي در مقابل اين نظريات صريح حضرت امام خميني، مي گويند منظور از حاكم اسلامي - ولو آنكه مثل زمان حاضر حكومت اسلامي تشكيل شده باشد و فقيه عادل در راس آن باشد - همان مرجع تقليد است، پس اگر مراجع متعدد باشند، متصديان اخذ و صرف خمس و وجوهات نيز متعدد خواهند بود! ! چنانكه در ابتداي اين مقاله نيز اشاره كرديم متاسفانه وقتي كه كسي در پي بيان سخني نه بر اساس حجت و بنايي

ص: 8097

محكم از شرع و شناختي كامل از حكومت و ولايت باشد دچار اينگونه تناقض و تشتت راي نيز مي شود. وقتي مي گوئيم بنا به دلالت عقل و نقل، مرجعيت تقليد و ولايت بر افتاء شاني از شونات ولايت فقيه در عصر غيبت است و زمانيكه حكومت فقيه جامع الشرايط تشكيل شد بطور طبيعي و بديهي كليه شون مربوط به ولايت در رهبري صالح نظام متمركز مي شود و از اين نقطه است كه امور مربوط به كليه نيازهاي ديني و سياسي و اجتماعي و فرهنگي جامعه اسلامي در تشكيلاتي كه زير نظر ولي فقيه اداره مي شود و رابطه طولي با ولايت دارد نه رابطه عرضي، تنظيم مي گردند و همچنانكه امور قضايي جامعه كه در عصر غيبت از مناصب فقها است در دوران حكومت اسلامي زير نظر ولي فقيه اداره مي شوند، همينطور مرجعيت در امور ديني نيز منصب و وظيفه اوست كه پا مستقيما و يا بوجود آوردن تشكيلاتي كه براي پاسخگفتن به سؤالات شرعي و عملي مردم لازم و ضروري تشخيص داده شوند مثلا از طريق تشكيل شوراي افتاء و نظاير آن، همانند ديگر اركان نظام اسلامي عموما تحت نظارت ولي فقيه در چارچوبهاي شرعي بايد مورد پذيرش و ساماندهي شوند، اين دسته از افراد بر مي آشوبند و از تعدد مرجعيت با اين استدلال كه

ص: 8098

مرجع تقليد كاري جز استخراج احكام الله و بيان آنها به مردم ندارد و بايد او را همچون يك متخصص در ديگر رشته هاي علوم نگريست و از اينرو منصب مرجعيت منافاتي با منصب حكومت و زعامت جامعه اسلامي ندارد! سخن مي گويند اما همينها وقتي كه سخن از مناصب ولايي مرجع تقليد و تصرفات خارجي و اجرايي او نظير دريافت و مصرف وجوهات و مالياتهاي اسلامي به ميان مي آيد، استدلالهاي نخست خود را فراموش مي كنند و آثار تبعات منطقي نظر به خود را زير پا مي گذارند و بر تعدد مراجع تصدي اين امور در دوران حكومت اسلامي با وجود ولي فقيه برگزيده ازسوي مردم و خبرگان ، نظر موافق مي دهند! ! ضمنا برخي به استناد ذيل مسئله اي از تحريرالوسيله كه مي فرمايند ". . . و يشكل دفعه الي غير من يقلده الا اذاكان. . . " كه قبلا ترجمه آن گذشت، نتيجه مي گيرند كه راه جمع بين صدر مسئله كه فتوا بر وجوب پرداخت خمس به حاكم داده اند و ذيل آن اينست كه بگوئيم مراد از حاكم همان مجتهد جامع الشرايط است ولو آنكه ولايت بر امور حكومت نداشته باشد. در پاسخ، قطع نظر از ظهور واژه حاكم در معناي خاص اصطلاحي آن - بخصوص در عرف فتاوا و نظريات حضرت امام خميني -

ص: 8099

بايد گفت به استناد نظريه نقل شده از حضرت امام در كتاب البيع كه در آن از "بيت المال و حاكم" تواما سخن رفته و همچنين كتاب ولايت فقيه كه در آن صراحتا مي فرمايند خمس مربوط به تشكيلات دولت و حكومت اسلامي و كتاب "كشف الاسرار" كه در آن صراحتا خمس و زكات و . . . را بودجه دولت اسلامي مي داند، مطمئنا مراد آن حضرت در تحريرالوسيله از عنوان "حاكم" همان ولي فقيه حاكم بر دولت اسلامي پس از تحقق حكومت است و در ادوار ديگر نيز - كه حكومت رسما به فقها واگذار نشده، همان فقيه مبسوط اليد - نسبي - واجد شرايط مراد است. بنابراين جمله ذيل مسئله كه فرموده اند: "و يشكل دفعه الي غير من يقلده" منصرف به موردي است كه حاكميت ولايت فقيه محقق نباشد، مانند شرايط قبل از پيروزي انقلاب اسلامي كه تحريرالوسيله در آن زمان نوشته شده است; كه بنظر حضرت امام در چنين شرايطي، خمس به همان فقيهي بايد پرداخت مي شد، كه مكلف از وي تقليد مي كرده است نه هر فقيهي. يكبار ديگر خوانندگان محترم را به بازنگري و دقت در فرمايشات نقل شده از حضرت امام در مورد خمس و ديگر مالياتهاي اسلامي جلب مي كنيم تا ملاحظه شود كه چارچوب فكري

ص: 8100

و فتوايي حضرت امام هيچ راه مفري براي اينكه مالياتهاي شرعي نظير خمس و زكوة و جزيه و خراج و حقوق مربوط به انفال و نظاير اينها را از طريقي غير از روشي كه ولي فقيه حاكم بر دولت اسلامي تعيين مي كند اخذ و صرف شوند، وجود ندارد و جواز تعدد مراكز اخذ و صرف اين وجوهات مربوط به دوراني است كه حكومت ولايت فقيه مستقر نشده باشد يا آنكه ولي فقيه حاكم بصلاحديد مصالح امت مجوز پرداخت وجوهات را به ساير مجتهدين بدهد. شگفت آنكه اين مسئله كاملا روشن و آشكار و در عين حال مهم و اساسي نيز در بحثهاي اخير حول موضوع مرجعيت مورد كمال بي توجهي بسياري قرار گرفت و قرباني اغراضي شد كه بيان آنها به مصلحت نيست. فقط اشاره مي كنيم كه بقاي برخي از كانونهايي كه موجوديت خويش را خارج از چارچوب ولايت فقيه و زعامت و امامت جامعه اسلامي تلقي مي كنند بستگي به چشم پوشيدن از نظريه واضح و غير قابل خدشه فوق الذكر دارد. در اينجا فرازهايي را از كتاب ارزشمند "در اسات في ولاية الفقيه وفقه الدولة الاسلاميه" در همين رابطه نقل مي كنيم تا بر كسانيكه آراء و نظريات امام خميني در كتاب ولايت فقيه و كشف الاسرار و كتاب البيع و تحرير

ص: 8101

الوسيله را كافي در مبحث حاضر نمي دانند و آراء ديگران را نيز خواهانند، حجت تمام شده باشد! مطمئنا كسي اين اهانت را روا نمي دارد كه بگويد مطالب اين كتاب فقط براي دوران ولايت و رهبري فردي خاص نوشته شده است! ! در كتاب مذكور آمده است: "بالجمله آنچه كه از مجموعه ادله استفاده مي شود آن است كه خمس مالياتي است اسلامي كه وضع شده است براي منصب امامت مسلمين. و مانند آنست انفال، يعني تمام اموال عامه اي كه مالك شخصي ندارند مانند زمينهاي موات، كوهها و دامنه ها و دره ها و درياها و معدنها و امثال اينها. و در روايات كثيره، بر اينكه ا ينها براي امام است تصريح شده است . . . و بر كسي كه كمترين توجهي به مذاق شرع دارد مخفي نيست كه خداوند تعالي تمامي اموال و املاكي را كه خلق كرده است براي رفع نيازهاي بشر، خمس تمامي اموال انسانها را ملك طلق شخص پيامبر و يا امام قرار نداده است بلكه مراد از آيه انفال و روايات فراواني كه در اين باره وارد شده است اينست كه خداي متعال اينها را براي منصب امامت قرار داده و در اختيار رسول يا امام به عنوان اينكه زعيم مسلمين و رهبر سياسي آنها هستند قرار داده است تا اينكه آنها

ص: 8102

را در مصلحتهاي مردم صرف كنند. . . و مي بيني كه محدث بزرگ ، ثقة الاسلام كليني در كتاب فروع كافي بابي خاص براي خمس و انفال قرار نداده ست بلكه روايات ايندو را در مبحث امامت از اصول (عقايد) متعرض شده است و از اين مطلب آشكار مي شود كه او - قدس سره - ايندو [: خمس و انفال] را از شئون امامت مي ديده است. و غرض از بيان تمام اين مطالب جلب توجه به اين نكته است كه تشريع زكاة و خمس و انفال براساس حكومت اسلامي بوده است و اينكه زمام امور مذكور به ست حاكم صالحي است كه از وي تعبير به امام مي شود. " (78) "امام و حاكم اسلامي، قائد و مرجع شون ديني و سياسي - با هم است - و دين، چنانكه از برخي از عمال و بلندگوهاي استعماري شنيده مي شود منفك از سياست نيست. . . و به هر حال جمع بين شون ديني و سياسي در روايات كه ذكر كرديم ثابت مي كند كه اين امام مسلمين است كه مرجع آنها در دينشان و فرهنگشان و سياستشان و دفاعشان است. همانطور كه پيامبر اكرم (ص) اينچنين بوده است. . . امام و حاكم به منزله راس مخروطي هستند كه احاطه بر جميع اجزاء آن

ص: 8103

دارد و مشرف بر تمام آن است. اشرافي تام و كامل، پس او است كه مسئول و مكلف است " (79) همچنين در موارد متعددي از كتاب "ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلاميه" تصريح شده است كه مراد از "امام" در مباحث كتاب - همان حاكم و رهبر جامعه اسلامي است كه در عصر غيبت، اين منصب اختصاص دارد به كسي كه از سوي مسلمين مستقيما و يا از طريق خبرگان منتخب ملت به رهبري انتخاب شده و شرايط هشتگانه را كه عبارتند از عقل كافي، اسلام و ايمان، عدالت، فقاهت و علم اجتهادي به اسلام و مقررات آن، قوه و حسن ولايت، نبودن از اهل بخل و حرص و طمع، مرد بودن، طهارت مولد داشتن (يعني زنازاده نبودن) دارا باشد. ضمنا در همين كتاب، در چند باب تاكيد و تصريح شده است كه ملاك مشروعيت حكومت اسلامي و اثبات شونات منصب امامت (و از آنجمله: رهبري و زعامت در دين و سياسات و اجتماعيات و اخذ و صرف خمس و انفال و وجوهات شرعي) براي رهبر نظام اسلامي، همانا انتخاب فرد حائز شرايط هشتگانه فوق از سوي اكثريت است كه بصورت انتخاب مستقيم يا با انتخاب خبرگان انجام مي شود. (80) و در همين كتاب تصريح شده است به اينكه: بر اقليتي كه

ص: 8104

نظري خلاف راي اكثريت (چه در مورد احراز شرايط و چه در ساير زمينه هاي اختلاف و . . . ) دارند بعد از انتخاب اكثريت واجب است كه نظريه اكثريت را پذيرفته و بر انتخاب مردم و يا خبرگان آنان و آثار و تبعات شرعي اين انتخاب گردن نهند و حق ندارند به استناد اينكه آنها مخالف انتخاب اكثريت بوده اند از مسوليتها و وظايفي كه در مبحث امامت مسلمين و ولايت فقيه ثابت گرديده است شانه خالي كنند! (81) حتي نويسنده محترم فرضي را مطرح كرده است كه اگر روزگاري اكثريت جامعه اسلامي در امر انتخاب ولي و رهبر خويش بي تفاوت شده و كناره گيري كردند و تعداد شركت كنندگان در انتخاب رهبري حتي كمتر از تعداد كنار نشستگان شدند، در اينصورت نيز به حكم عقل و شرع و به خاطر اهميت فلسفه امامت و حكومت و ولايت در اسلام ، انتخاب انجام شده از سوي اقليت براي اكثريت كنار نشسته نيز حجت است و امامت و آثار آن منعقد مي باشد! (82) پاسخ چند شبهه و اشكال 1- گفته اند اگر وحدت مرجعيت و رهبري امري مطلوب است تعدد مرجعيت در دوران رهبري امام خميني چگونه توجيه مي شود بخصوص آنكه شنيده ايم كه حضرت امام احتياطات را به مراجع تقليد وقت ارجاع مي داده اند.

ص: 8105

ضمنا اگر چنانچه قبلا توضيح داديم متصدي وجوهات شرعي و اخذ و صرف خمس، رهبر حكومت اسلامي است چرا حضرت امام وصيت كردند كه وجوهات باقيمانده نزد ايشان را به شوراي مديريت حوزه علميه قم جهت صرف در موارد مقرر شرعي بدهند؟ در پاسخ از شبهه نخست بايد گفت: اولا ارجاع احتياط به مجتهدين ديگر در تضاد با نظريه وحدت نيست بلكه مؤيد آن و در جهت آنست، زيرا بحث ما اينست كه نظام امامت و ولايت فقيه در جامعه اسلامي نظامي مخروطي و هرمي است كه در راس آن ولي فقيه منتخب خبرگان ملت قرار دارد و كليه امور مربوط به شونات ديني، سياسي و اجتماعي و اجرايي و قضايي كشور و قواي مختلف آن رابطه طولي با رهبري نظام دارند نه رابطه عرضي (مشابه آنچه كه در قضيه تعدد مرجعيت در ادوار قبل از استقرار حكومت اسلامي وجود داشته است) بنابراين ارجاع امور اعم از امور ديني و يا سياسي و اجتماعي از سوي ولي فقيه و رهبر جامعه اسلامي به افراد و تشكيلات ديگر كه بنا به دلايل و مصلحتهايي صورت مي پذيرد در ارتباط با همين نظام كلي معنا مي يابد. چنانكه در زمان پيامبر اكرم (ص) و ائمه هدي (ع) نيز مومنين - بخصوص در مناطق دور افتاده - به

ص: 8106

اشخاص معين از صحابه واجد شرايط و راويان احاديث، از سوي ائمه (ع) ارجاع داده مي شدند. آيا تلقي امت اين بوده است كه مركزيت و مرجعيتي ديني در كنار مرجعيت عظماي پيامبر و امام (ع) داير شده است يا آنكه در راستاي همان نظام كلي اعتقادي امامت و ولايت بوده است ؟ مگر نه اينكه اساسا شروعيت بيان حكم و صدور راي از سوي كساني كه از ناحيه معصومين (ع) معين شده بودند به خاطر همين تعيين و نصب و ارجاع آنها بوده است؟ ثانيا چنانكه در بحثهاي قبل اين مقاله مبسوطا بيان گرديد، بحث از مطلوبيت وحدت مرجعيت و رهبري، مترتب بر تشكيل و استقرار حكومت اسلامي است و طبعا در دوران اوليه تشكيل نظام ولايت در زمان امام خميني ، جامعه اسلامي دوران گذر از مراحل طولاني تاريخ تشيع را به دوره پس از تحقق آرمان ايجاد حكومت اسلامي طي مي كرد و در نتيجه تعدد مرجعيت و شرايط موجود در اين دوره، كه خود نتيجه ادوار پيش از حكومت اسلامي بوده نه بر آيند تشكيل نظام مورد نظر حضرت امام، نمي تواند مستندي باشد تا به استناد آن مباني و چارچوب تفكر امام خميني در مورد نظام مطلوب اسلامي كه با صراحت در پيامها و كتابهاي ايشان منعكس مي باشد (و در اين

ص: 8107

مقاله زوايايي از آن را توضيح داديم) نقض گردد و ناديده گرفته شود. و در مورد وجوهات شرعي و وصيت حضرت امام نيز بايد گفت: اولا اين مورد اساسا از بحث ما خارج است زيرا حضرت امام در دوران حيات خويش به عنوان مرجع و رهبر نظام اسلامي وجوهات شرعي را اخذ و قبض نموده و در اختيار ايشان قرار گرفته است و وصيت ايشان منحصر و مربوط به نحوه مصرف اينگونه وجوهات ريافت شده بوده است كه شرعا حضرت امام خميني پس از اخذ آنها مسول به مصرف رساندنشان در همان مواردي بوده كه فتوا و نظر و صلاحديد ايشان اقتضاء مي كرده است و بهترين دليل بر اينكه اين وصيت، دخلي به موضوع بحث ما ندارد اينكه اگر غير از اين باشد بايد به استناد وصيت امام، شوراي مديريت حوزه - به عنوان شورا - مستقيما متصدي اخذ وجوهات شرعي مكلفين و مقلدين حضرت امام بعد از رحلت ايشان نيز باشد در حاليكه هيچكس چنين چيزي را نگفته است. ثانيا شوراي مديريت حوزه از جمله تشكيلاتي است كه بعد از استقرار حكومت اسلامي و بنا به نظر موافق حضرت امام خميني (س) تاسيس گرديده است. و از اين جهت، شورا تحت نظارت ولايت فقيه در هر دوره اي امر اصلاح و مديريت حوزه علميه را

ص: 8108

عهده دار است و اتفاقا وصيت امام خميني مؤيد همان نظريه مطلوب است و مي بينيم كه امام خميني تصدي مصرف وجوهات باقيمانده نزد ايشان را به يكي از مراجع وقت محول نكرد بلكه به تشكيلات منبعث از حكومت اسلامي احاله داده است و اين خود نشانه اي است بر شناخت مبناي حضرت امام در اين جهت. 2- ممكن است برخي از غير اهل فن تصور كنند، "يگانگي مرجعيت و رهبري" با تاكيدهاي مكرر حضرت امام خميني در مورد ضرورت حفظ فقه سنتي و فقه جواهري مغاير است. در پاسخ بايد گفت نزد آشنايان مسائل فقهي بديهي است كه بين دو مقوله فوق هيچگونه مغايرتي وجود ندارد. متاسفانه برداشتهاي سطحي از عناويني چون "فقه سنتي"، "فقه جواهري" و "فقه پويا" است كه چنين تصورات و شبهاتي را موجب مي گردد و به همين سبب نيز برخي گمان كرده اند بين تاكيد امام خميني بر ضرورت حفظ فقه سنتي و جواهري با تاكيد بر وصف "پويايي فقه" تضاد و مغايرتي وجود دارد در حاليكه هرگز چنين نيست. منظور حضرت امام از لزوم استمرار فقه سنتي و فقه جواهري در حوزه هاي علميه آنست كه فقه و اجتهاد مي بايست از لحاظ اسلوب و روشهاي استنباط - تكرار مي كنم : - اسلوب و روش اجتهاد، نه ديدگاه اجتهادي و قلمرو

ص: 8109

و نيازهاي مرتبط با آن - در همان چارچوبي استمرار يابد كه قدماي از فقها تا فقيهان عصر حاضر بدان پايبند بوده اند كه عبارت است از توجه به مبادي و علوم مقدماتي لازم براي نيل به حد اجتهاد و همچنين تفريع فروع بر اصول بر همان نهج ثابت شده در مبحث اجتهاد. به عبارت ديگر امام خميني در مقابله با جريان نوگرايي و روشنفكر م آبي كه در دهه هاي اخير داعيه اسلامشناسي داشته و در عين حال خود را بي نياز از مباني اجتهاد مصطلح مي ديده است، بر ضرورت حفظ فقه سنتي و فقه جواهري همواره توصيه و تاكيد داشته اند. هشدارهاي امام خميني براي جلوگيري از انحراف در راه و رسم اجتهاد بوده است. انحرافي كه بانيان آن را عناصر ناآگاه به مسائل عميق اسلامي و يا مشكوكين و مغرضين تشكيل مي دهند كه گمان مي كنند استخراج احكام فقهي از كتاب و سنت بدون آگاهي بر اموري همچون ادبيات عرب، منطق و رجال و علم الحديث و مباني اصول فقه و ديگر شرايطي كه در مسير اجتهاد لازم و ضروري است ممكن مي باشد و لذا با مراجعه به چند آيه و روايت بدون توجه به متشابهات از آيات و مباحث فني آيات الاحكام و بي اطلاع از چگونگي سند حديث و مدلول شرعي و عرفي و

ص: 8110

لغوي آن و بدون آگاهي بر دهها نكته فني و تخصصي غير قابل اجتناب در فهم احكام شرعي، خود را اسلامشناس دانسته، و بي نيازي از فقه و اصول و اجتهاد و - به تبع آن - بي نيازي از روحانيت متعهد به اسلام را زمزمه مي كنند و اين جريان انحرافي با قالبها و عنوانها و شعارهاي مختلف در طول تاريخ اسلام بعد از رحلت پيامبر (ص) تا به امروز وجود داشته است. كه جبهه گيري خوارج در مقابل امام علي و مذهب ظاهريه در مكاتب فقهي اهل سنت و بعدا - مسلك نو استعماري وهابيت نمونه هايي از آن است. در داخل حوزه هاي علمي شيعه نيز مواجهه طولاني مدتي بين اخباريون و مجتهدين برقرار بوده است. آنچه كه فقه اسلام و احكام الهي را تاكنون از گزند حوادث و دست اندازي اصحاب بدعت و ياتحجر حفظ كرده است همان اجتهاد هميشه زنده با اسلوب و روشهاي شناخته شده آن بوده است وگرنه خدا مي داند كه تعبيرهاي به راي و برداشتهاي ناصواب و سطحي عناصر غير متخصص در علوم ديني چه ملقمه اي به نام دين و چه خرافات و موهومات ساخته ذهن بشري به نام احكام ديني ابداع و اختراع مي كردند. رسيدن به نقطه التقاط و يا معتقد شدن به پاسخگو نبودن

ص: 8111

دين به نيازهاي جامعه بشري نتيجه نهايي تخلف و انحراف از اجتهاد و فقه سنتي است. و از سوي ديگر تاكيد امام خميني بر پويايي فقه نيز نه تنها در تضاد با فقه سنتي و جواهري نيست بلكه تبيين وصف ذاتي اجتهاد در فقه سنتي است. چه آنكه مي دانيم اساسا تغيير مستمر زمان و مكان به عنوان دو بستر اساسي موضوعات احكام الهي و همچنين پيدايش دائمي حوادث واقعه و مسائل مستحدثه است كه فلسفه لزوم اجتهاد و استمرار آن را تشكيل مي دهد. بنابراين فقه سنتي شيعه كه در بستر اجتهاد جاري است همواره پويايي خود را با نظر داشتن به نيازها و مسائل مسحدثه و تبدل موضوعات و تحول عرفيات و تكامل روابط انساني حفظ كرده است و بطور كلي "اجتهاد" في نفسه با جمود و تحجر و ايستايي سازگاري ندارد، چنانكه با التقاط و انحراف از چارچوب شرايط استنباط نيز ناسازگار است. اگر وصف پويايي را از اجتهاد منفك بدانيم، باب اجتهاد را مسدود كرده ايم. لزوم تقليد از مجتهد حي و لزوم تبعيت از ولايت فقيه در كليه شئونات، در تمامي ادواري كه امكان تشكيل حكومت اسلامي فراهم است خود بهترين دليل بر پويا بودن فقه اسلامي است وگرنه اگر اجتهاد ناظر بر زمان و مكان و حوادث واقعه

ص: 8112

پياپي نمي بود، فتاواي يكي از فقهاي بزرگ عصر اول غيبت براي هميشه كافي بود. پس تاكيد امام خميني بر فقه سنتي و جواهري اصرار بر حفظ اسلوب اجتهاد است و تاكيد بر پويايي فقه ناظر بر خصلت ذاتي اجتهاد. بنابراين مي بينيم كه نه تنها بين مقوله وحدت مرجعيت و رهبري با تاكيد بر فقه سنتي و جواهري هيچگونه تزاحمي نيست بلكه برعكس، هرگاه افضل مجتهدين واجد شرايط رهبري به عنوان رهبر سياسي و مرجع ديني مردم در نظام اسلامي ايفاي نقش كند و در مواجهه با انبوه سؤالها و استفتائات، خود را موظف به استنباط احكام الهي بر اساس موازين اجتهادي، و در صورت لزوم داير نمودن تشكيلاتي مركب از مجتهدين و متخصصيني در ابواب مختلف فقه براي پاسخگويي به سئوالات ديني مردم بداند، فقه و دين و احكام الهي به مراتب بهتر از شرايط تعدد مرجعيت حفظ مي شود و طبعا در سايه نظام ولايت فقيه و حمايتهاي آن، امكانات حفظ و اشاعه مباني فقاهت در حوزه هاي علميه بيش از هر زماني ديگر گسترش خواهد يافت و در پرتو تمركز و اقتدار سياسي و ديني، به مراتب سهلتر از گذشته دست منحرفين و بدعت گذاران و نفوذيها از تغيير دادن سلوك فقه سنتي و جواهري كوتاه خواهد شد و پويائي آن نيز در

ص: 8113

بهترين شكل ممكن حفظ خواهد شد. 3- ممكن است برخي بپندارند كه تمركز امر مرجعيت و رهبري سياسي در يك فرد زمينه طرح آراء مجتهدين را منتفي ساخته و در نهايت به توقف اجتهاد در حوزه هاي علميه خواهد انجاميد. بديهي است كه اين، پندار توهمي بيش نيست. زيرا مي دانيم كه تفقه در دين و نيل به ملكه اجتهاد كه امري اكتسابي و دروني است ربطي به عنوان مرجعيت كه امري اعتباري و خارجي است ندارد. ولذا فرموده اند كه افتاء و به عبارت ديگر مرجعيت، واجب كفايي است و در صورتيكه فرد و يا افراد واجد شرايط به اين مهم بپردازند تكليف از ديگر مجتهدين ساقط است. تاريخ نمونه هاي بيشماري را نشان مي دهد كه در ادوار مختلف آن كه برجستگان از فقها و مجتهدين بودند كه از دادن رساله عمليه و قرار گرفتن در موقعيت مرجعيت به خاطر حفظ اقتدار و كيان زعامت ديني موجود در آن عصر و متفرق نساختن امت سرباز زده اند و وجود مرجعيت فعلي و حاضر را كافي دانسته و حاضر نشدند با ورود در اين ميدان، كانونهاي ديگري را در عرض زعامت فعلي جامعه ايجاد كنند، در حاليكه از جنبه مقايسه اي چه بسا آنها در مسائل علمي و اجتهادي خود را اعلم مي دانسته و چه بسا واقعيت نيز چنين بوده

ص: 8114

است; در عين حال عدم ورود آنان به وادي مرجعيت به معناي توقف فعاليتهاي علمي و استنباطي و اجتهادي آنان و ديگران نبوده است. در همين عصر حاضر بسيارند مجتهديني كه در عاليترين سطوح اجتهاد قرار دارند و با تدريس فقه و اصول به تربيت صدها مجتهد و غنا بخشيدن به پهنه مسائل فقهي مشغولند و چه بسا كه در مقايسه با دارندگان رساله - كه اخيرا و برخلاف سيره متداول در حوزه هاي شيعي تعدادشان رو به فزوني نهاده! - از جهات مختلف افضل و حتي اعلم باشند اما وقتيكه مي بينند زعامت ديني براي رفع تكليف مردم معطل نمانده بلكه تحقق يافته است به هيچ وجه حاضر به دادن رساله و نشستن بر كرسي مرجعيت نيستند. حق نيز همين است و سخن ما در اين مقاله نيز همين است كه زعامت ديني و همچنين سياسي و اجتماعي جامعه به حكم عقل و شرع وبناي همه عقلاي عالم هر چه به سمت تمركز و وحدت نزديكتر شود، وحدت امت و حفظ مصالح آنان، كه از اهم وظايف ديني و اجتماعي است، به همان ميزان دست يافتني تر شده و هر چه به سمت تعدد و پراكندگي و سردرگمي خلق خدا پيش برود به همان ميزان جامعه اسلامي را از مزاياي وحدت نظر و عمل،

ص: 8115

محروم ساخته ايم و در مقابل دشمنان به همان نسبت آسيب پذيرتر شده ايم - و برخلاف تاكيد حضرت امام - عينيت بخشيدن به اجتهاد و عملي كردن فقه كه همه ترس استكبار از آنست را مانع گرديده ايم. آنچه كه مهم است دقت و وسواس در مرحله انتخاب و معرفي است، كه شايسته ترين مجتهدين و آگاهترين و با تدبير ترين آنها را براي اين مهم انتخاب كنند و وقتي كه انتخاب طبق نظر شرع و قانون مبتني بر آن انجام شد ديگر تكليف ساقط است و بعد از مرحله انتخاب، آنهم انتخابي كه در آن دهها مجتهد واجد شرايط مستقيما نظر داده و غير مستقيم نظريه اكثريت جامعه اسلامي از طريق انتخاب خبرگان به دست آمده است، ديگر دغدغه كردن و اشكالتراشي و وسواس بي مورد به خرج دادن جز تخطي از روال شرع و عقل و زير پا نهادن نتيجه روشي كه شرع و قانون براي حفظ نظام امت و حفظ كيان دين و احكام الهي تعيين نموده است، معنا و مفهومي ندارد. و واضح است كه تعدد مرجعيت در يك عصر هرگز في نفسه عاملي مثبت براي توسعه باب اجتهاد نبوده و نيست بلكه چه بسا عاملي بازدارنده باشد زيرا چنانكه گفتيم مرجعيت عنوان و مقامي اعتباري براي رفع حاجت

ص: 8116

جامعه اسلامي است و هيچگاه عناوين و مقامات اعتباري انگيزه مردان خدا در بسط و توسعه فقه و فقاهت نبوده است بلكه اگر كسي براي دستيابي چنين مقامي، جهد خود را در مسير فقه و اجتهاد آغاز كرده و ادامه دهد يكي از اصلي ترين شرايط اجتهاد و مرجعيت را كه بي اعتنايي به دنيا و مقامات دنيايي است فاقد گرديده و شايسته چنين منصبي نيست. پس بايد علل و انگيزه هاي بسط فقاهت را در اصالت و شرافت فقه جستجو كرد، نه در مقامات برآمده از آن و لذاست كه مي بينيم در ادواري كه زعامت ديني متمركزتر و مقتدر تر بوده است به مراتب تعداد مجتهدين شايسته و بسط فقه و اجتهاد بيش از ادوار تعدد رو به فزوني مرجعيت ! نمود داشته و شاهد گوياي آن نيز تحكيم و گسترش بي سابقه حوزه هاي علميه در دوران

ص: 8117

ولايت و مرجعيت گسترده امام خميني در عصر حاضر است. 4- برخي از كسانيكه روح مكتب وحي و ماهيت تفكر ديني و حكومت اسلامي را به درستي در نيافته اند شبهه مي كنند كه اگر مرجعيت ديني مردم نيز در رهبري سياسي جامعه متمركز شود، باعث تمركز قدرت در يك نقطه خواهد شد و طبع قدرت نيز فسادآور است. در پاسخ بايد گفت اصولا تز "قدرت بطور مطلق موجب فساد است" در انديشه ديني مطرود است. بايد ديد منظور از قدرت چيست و منشا و مركز قدرت كجاست. قدرت لايزال و مطلق: ذات باريتعالي است، كه قدرتش عين خير و عدالت و حكمت است، و وادي اراده و خلقش منزه از شر و فساد است. بله در نظامهايي كه اعتقادي به حكومت خدا و قانون خدا و حاكميت مردان مهذب و خدا باور ندارند و امر حكومت را در محدوده پندارهاي زميني و با ملاك تشخيصهاي بشري مي نگرند اين نظريه كاملا درست است، چون ذاتا چنين نظامهايي تضميني براي جلوگيري از فساد ندارند، هر چه دامنه اقتدار سياسي بين اركان و تشكيلات چنين نظامهايي بيشتر تعميم يابد و هر چه احزاب و گروهها و عناصر بيشتري سهيم در قدرت سياسي و روحي جامعه شوند به همان ميزان در مسير فعاليتهاي جنون آميز

ص: 8118

قدرت پرستان مانع ايجاد شده است. اما در نظامي كه حكومت و سلطنت را تنها منحصر به خدا مي داند و بندگان خدا همه در پيشگاه او يكسانند و مدير و امير و امام جامعه، خادم خلق خدا و متواضع ترين آنها و مجري فرامين و احكام و حدود الهي شناخته مي شود، قضيه كاملا متفاوت است. در نظامي كه به امارت و حكومت بر جامعه به عنوان ابزاري براي نفي كرنش بشر در مقابل انسان و حفظ كرامت انساني و تعميم روح عبوديت محض در مقابل خالق غني و گسترش عدالت و مقابله با ظلم و فساد نگاه مي شود، قدرت و تمركز آن نيز ابزاري در خدمت اين هدفهاي مقدس تلقي مي شوند. در چنين نظامي است كه پيامبر اكرم (ص) كه اولي بالمومنين من انفسهم بود و اشرف مخلوقات عالم و حاكم بر پهنه وجود و جان و مال و همه هستي امتش بود، وقتي كه آماده رحلت مي شود در ميان جمعيت دامن بالا مي زند تا به ادعاي يكي از حاضرين ضربه عصاي آن حضرت كه سهوا در يكي از سفرها به او اصابت كرده است قصاص شود. در چنين نظامي، اقتدار معنوي و سياسي امام جامعه عين رحمت و بركت است و با چنين اقتداري است كه اسلام توانست در مدت

ص: 8119

زماني كوتاه دست قدرتمداران فاسد و امپراتوريهاي فرعوني را از پهنه وسيعي از جامعه انساني كوتاه كند و آئيني سرشار از حقيقت و عدالت را به بشريت ارزاني دارد. در نظامي كه عنوان و مقام ظاهري حكومت و رياست در نظرگاه امام و خليفه مسلمين پست تر از آب بيني بزغاله اي تلقي مي شود و ارزش كفش كهنه صد وصله را بيش از ارزش امارت بر مردم مي داند مگر آنكه از ناحيه اين امارت حق مظلومي از ظالمي ستانده شود و معروفي بر پا داشته شود، در چنين تفكر و نظامي سخن گفتن از فساد تمركز قدرت عين ناآگاهي و يا غرض ورزي است. حكومت اسلامي و ولايت فقيه رسالتمدار چنين نظامي است كه رهبر مقتدر آن كه آوازه مرجعيتش و زعامتش آفاق را در نورديده بود، وقتي پيروزمندانه به كشورش باز مي گشت و ميليونها نفوس از سراسر ايران در تهران گرد آمده بودند تا مقدمش را تبريك گويند، خبرنگاري غربي و غرب انديش سراسيمه به محضر امام مي رود تا عباراتي آكنده از هيجان و سرمستي از اين پيروزي و بازگشت از زبان او بشنود، سئوال مي كند اينكه در اين حال و هوا چه احساسي داريد پاسخ مي شنود : "هيچ، من تكليفم را ادا مي كنم"! آيا تمركز قدرت در چنين نفوس

ص: 8120

مطمئنه و خود ساخته اي كه عالم و مافيها را به هيچ انگاشته و جز خدا و خدمت به خلق خدا آرزويي ندارند نيز فسادآور است؟ خانه و كاشانه رهبري كه دنياي قدرتمند شرق و غرب را در برابر اراده و انقلابش به زانوي تسليم نشانده است ببينيد و ليست دارائيهايش را پس از رحلت با آنچه كه قبل از پيروزي و حكومت داشت (كه در روزنامه هاي وقت منتشر گرديد) مقايسه كنيد و به شهادت عدول بزرگاني كه با رهبر كنوني انقلاب اسلامي حشر و نشر دارند در مورد وضعيت زندگي و معيشتشان توجه كنيد. آري ستمگران و مستكبران از تمركز قدرت در چنين نظام و چنين شخصيتهايي هراسناكند. مگر نبود يك اشاره و فتواي امام كه صدها هزار رزمنده بسيجي را براي دفاع از كيان اسلام و ناكام ساختن دشمن به سوي جبهه هاي جنگ نابرابر بسيج مي كرد؟ دشمن، زخمهاي كاري از قدرت متمركز معنوي و ديني و سياسي رهبري صالح نظام اسلامي برداشته و صدها توطئه خويش را از همين ناحيه ، خنثي و شكست خورده ديده است. هنوز اثر فتواي امام خميني مبني بر ارتداد سلمان رشدي و وجوب قتل او را در ايجاد روح بيداري و مقاومت در جهان اسلام و ريختن شرنگ تلخكامي در كام دشمنان دين خدا و حاميان سلمان

ص: 8121

رشدي باقي مي بينيم و هنوز سازمانهاي عظيم پليسي و امنيتي اروپا و آمريكا از ناحيه اين فتوا خواب راحت ندارند. و دقيقا به همين دلايل است كه مي گوئيم فرزندان مكتب امام خميني بايد هوشيار بوده و مراقب روند حركت كلي سمت دهي جامعه در مسائل تعيين كننده اي همچون مرجعيت و رهبري باشند. مبادا تحليلها و وسوسه ها و دغدغه ها جلوه كند و راه تضعيف كانوني هموار شود كه مي بايست در برابر دنياي ستمزده كنوني از حقانيت انقلاب و نظام اسلامي و راه امام خميني دفاع كند و خداي ناكرده چندي نگذرد كه دوباره جدايي تلخ دين و سياست رخ نمايد و شعار : "دين را به دينداران و حكومت را به سياستمداران واگذار كنيد" دوباره زنده شود. مطمئنا اگر روزي خداي ناكرده قرار باشد انقلاب اسلامي و نظام منبعث از آن در برابر فشارها و خواسته هاي دشمنان ، دست تسليم و شكست بالا ببرد، زماني خواهد بود كه توجه چشمها و دلهاي مومنان، و آحاد جامعه اسلامي از تمركز در نقطه امامت و ولايت ، كه حصن حصين اسلام و قلعه دفاع از نظام اسلامي و اساس كيان امت اسلامي است ، برتافته و آهنگ تجزيه و تشتت و تفرقه ساز شود و پرچمهاي مدعيان از اينسو و آنسو افراشته گردد. و

ص: 8122

يقينا پرورش يافتگان مكتب "روح الله" اجازه ظهور چنين فضايي را نخواهند داد. واذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداءا فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم علي شفا حفرة من النار فانقذكم منها. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

پى نوشت ها

: توضيح: منظور از "انتشارات مؤسسه" در پانوشتهاي زير; "انتشارات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني" مي باشد. 1. "كوثر، سخنرانيهاي امام خميني همراه با شرح وقايع انقلاب اسلامي"، ج 1/1348، انتشارات مؤسسه. 2. "صحيفه نور" ج3 .88 -101 21/. همان جا. 4. همان جا. 5. همان جا. 6. همان جا. 7. همان جا. 8. همان جا. 9. "آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني"، ص118، انتشارات مؤسسه. 10. همان، ص11 .119. همان جا. 12. همان جا. 13. همان، ص14 .120. همان، ص15 .121. همان، ص16 .122. "ولايت فقيه"، امام خميني، ص17، انتشارات مؤسسه. 17. همان، ص18 .40. همان، ص19 .41. "صحيفه نور"، ج20 .20/170. همان، ج22 .98 21/. "كلمات قصار، پندها و حكمتهاي امام خميني"، ص124، انتشارات مؤسسه. 23. همان جا. 24. "صحيفه نور"، سخنراني امام خميني 25 .23/6/58. همان جا. 26. همان، ج27 .98 21/. "كلمات قصار، پندها و حكمتهاي امام خميني"، ص29، انتشارات مؤسسه. 28. همان جا. 29. همان جا. 30. همان

ص: 8123

جا. 31. همان جا. 32. "صحيفه نور"، ج33 .21/98. "ولايت فقيه"، امام خميني (ص) 60-62، انتشارات مؤسسه. 34. همان جا. 35. همان، ص36 .54. همان، ص37 .69. همان، ص1/38 .80. "علل الشرايع"، ص254 - ترجمه حديث برگرفته از "الحياة" حكيمي، ترجمه احمد آرام، ج2/387 (نقل از مجله حوزه سال 1372 ش 57 -56، ص2/38 )186. "آيين انقلاب اسلامي"، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني (ص) ، ص152، انتشارات مؤسسه. 39. "صحيفه نور" ، سخنراني امام خميني 40 .30/6/58. "ولايت فقيه"، امام خميني، ص113، انتشارات مؤسسه. 41. "صحيفه نور" ج18 ص186 (نقل از مجله حوزه سال 1372 ش 56 - 57، ص42 )70. همان، ج21 ص43 .41. همان، ص44 .129. ر. ك: "ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلاميه"، آية الله حسينعلي منتظري، ج2/106، انتشارات الدارالاسلاميه - لبنان. 45. ر. ك: "مجله حوزه" سال 1372 ش56 - 57، ويژه مرجعيت. 46. ر. ك: همان، ص 83، مقاله اعلميت و مرجعيت. 47. "رساله نمونه"، تنظيم عبدالرحيم موگهي، بخش استقئائات ص48 .234. "آيين انقلاب اسلامي"، ص152، انتشارات مؤسسه. 49. "ولايت فقيه"، امام خميني، ص38، انتشارات مؤسسه. 50. "صحيفه نور" ج 251 9/، سخنراني امام خميني 1/51 .12/7/58. همان، ج 10/27، سخنراني امام خميني 2/51 .20/7/58. "صحيفه نور"، ج21/47 پاسخ امام خميني به نامه حجة

ص: 8124

الاسلام محمد علي انصاري. 52. "الرسائل - رسالة الاجتهاد و التقليد"، امام خميني، ص96، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، قم، چاپ سوم 53 .1368. همان جا. 54. "مجله حوزه"، سال 1372 ش56 - 57، ص55 .88. "الرسائل - رسالة الاجتهاد و التقليد"، ص56 .99. "صحيفه نور" ج 57 .21/88. همان جا. 58. همان جا. 59. همان، ص 61، نامه امام خميني به اعضاي مجمع تشخيص مصلحت نظام مورخ 60 .8/10/1367. "الرسائل - رسالة الاجتهاد و التقليد"، امام خميني. 61. "بحار الانوار"، ج 2/184، مؤسسه الوفاء، بيروت. 62. "ده گفتار"، استاد مطهري، ص100، انتشارات صدرا. 63. "ميزان الحكمه"، محمدي ري شهري، ج4/234، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي قم. 64. "صحيفه نور"، سخنراني امام خميني مورخ 65 .8/6/1360. "مرجعيت و روحانيت"، (بي نا، بي نا) ، ص 66 .52. "صحيفه نور" ج 67 .21/88. "ده گفتار"، استاد مطهري، ص98، انتشارات صدرا. 68. "ولايت فقيه"، امام خميني، ص 38، انتشارات مؤسسه. 69. "صحيفه نور" ج 70 .9/251. "ولايت فقيه"، امام خميني، ص 55، انتشارات مؤسسه. 71. "تحرير الوسيله"، امام خميني، ج1، كتاب الزكاة، باب: القول في بقية احكام الزكاة، مساله 72 .5. همان، مساله 73 .11. همان، كتاب الخمس، باب: القول في قسمته و مستحقيه، مساله 74 .7. "كتاب البيع"، امام خميني، ج 2 ص 75 .495.

ص: 8125

"كشف الاسرار" امام خميني، ص 255، انتشارات محمد ، تهران. 76. "ولايت فقيه"، امام خميني، ص22، انتشارات مؤسسه. 77. همان، ص 78 .24. "ولاية الفقيه و فقه الدولة الاسلاميه" آية الله حسينعلي منتظري، ج 1 ص 103، الدارالاسلامية للطباعة و النشر - بيروت. 79. همان، ج 2 ص 80 .24. همان، ج 1، الباب الخامس في كيفية تعيين الوالي و انعقاد الامامة (الفصل الرابع) ، ص81 .399. همان، باب پنجم، فصل ششم، مسائل 7 ، 8، 9، 82 .10. همان، مسالة 12، ص175. نويسنده: حميد انصاري

ص: 8126

مرزها و گونه هاي آزادي از نگاه امام خميني

اشاره

13 چكيده: اشاره يكي از مسائل مطرح و پرمجادله در عرصه مطبوعات و ساحت انديشه، بحث درباره «آزادي» است . از آن جايي كه لزوم تبيين گوهر آزادي از ديدگاه اسلام در جامعه اسلامي بر كسي پوشيده نيست . لذا ما در اين مقاله برآنيم، با استفاده از آراء و نظرات امام خميني (ره) به تبيين اين مقوله پرداخته و ضمن بيان منشا و انواع آن، حدود آن را از اين منظر بيان كنيم . اميداست، در اين سال كه از سوي مقام معظم رهبري - مد ظله - به نام امام خميني آراسته شده است در يك تلاش جمعي، جامعه بيشتر با انديشه هاي آن انديشمند بزرگ جهان اسلام آشنا گردد و زمينه تحقق كامل آرمان هاي ايشان براي ساخت نظامي كارا و نمونه فراهم آيد . كليات آزادي يا حريت ( ytrebil ) واژه اي است كه داراي تعريف هاي متعددي است ; به طوري كه به عقيده «منتسكيو» هيچ كلمه اي تاكنون به اندازه آزادي اذهان را متوجه خود نساخته است . (1) و حدود دويست تعريف از اين واژه تاكنون مطرح شده است (2) كه وجه اشتراك بسياري از آنها «نبودن مانع بر سر انتخاب هاي انسان» است . شايسته است به عنوان مقدمه به برخي از اين تعريف ها

ص: 8127

اشاره و پس از بررسي مختصر، نظر امام (ره) را در اين خصوص بيان كنيم . تعريف «هابز» از آزادي: «انسان آزاد كسي است كه از انجام كاري كه مي خواهد انجام دهد، بازداشته نشود .» (3) «هلوسيوس» در باره انسان آزاد مي گويد: «انسان آزاد انساني است كه در غل و زنجير و يا زندان و محبوس نبوده و همچنين مرعوب شبه نباشد .» (4) «جان لاك» در تعريف آزادي مي گويد: «آزادي رها بودن از محدوديت و خشونت ديگران است .» (5) و «هرلدلاسكي» در كتاب «آزادي در دولت امروز» آزادي را بدين نحو تعريف كرده است : «منظور از آزادي نبودن مانع براي اوضاع و شرايط اجتماعي است كه وجود آنها در تمدن امروز لازمه خوشبختي فرداست .» در اعلاميه حقوق بشر فرانسه (مصوب 1789( در تعريف آزادي آمده است: «توانايي هر كاري كه موجب ضرر و زيان ديگران نباشد . » در اين تعاريف به «عدم المانع» اشاره شده است ; يعني هر كس به هر نحوي كه بخواهد بتواند زندگي كند، به گونه اي كه كسي هم حق تهديد نمودن بر خواسته هاي او را نداشته باشد . در اين خصوص «سرآيزايابرلين» مي گويد: «دفاع از آزادي يعني جلوگيري از اين هدف منفي، يعني جلوگيري از مدافعات غير، تهديد آدمي براي

ص: 8128

آن كه به نوعي زندگاني كه به دلخواه خود برنگزيده است تمكين نمايد، تمام درها را به روي آن بستن (اگر چه اين عمل آينده درخشاني براي او نويد دهد و اگر چه انگيزه كساني كه چنين وضعي را فراهم مي كنند به خير و مقرون به حسن نيت باشد) گناهي در برابر حقيقت به شمار مي رود كه او يك انسان است و حق دارد به نحوي كه مي خواهد زندگاني كند، اين است معنايي كه ليبرال ها در عصر جديد، از زمان اراسموس (بلكه به قول برخي ها از عهد لوكام) تاكنون منظور داشته اند .» (6) نقد و بررسي اساسا اين كه انسان خود بايد راه زندگاني خويش را برگزيند، سخن حقي است ولي پرسش اين است كه آيا انسان بايد در مسير كمال دست به انتخاب بزند و يا در هر مسيري كه دوست دارد مي تواند گام بردارد؟ ! از نظر ليبرال ها اگر انسان به سوي هدف خاصي كه مورد نظر انديشمندان و مصلحان اجتماعي است سوق داده شود به شيئي بي اراده مبدل مي گردد و در حقيقت براي ليبرال فرقي نمي كند كه آيا انسان ها كمال را طي مي كنند يا راه ديگري، چرا كه راه خاص براي همه وجود ندارد . و هر فردي خود بايد راه خويش را انتخاب كند . (7) اما در اديان الهي

ص: 8129

فقط به واسطه صراط مستقيم است كه انسان مي تواند به كمال برسد . (همچنان كه ما مسلمانان در هر نماز، راهنمايي به اين صراط را از حضرت احديت تمنا مي نماييم) نكته قابل ذكر اين است كه از نظر اديان الهي مخصوصا اسلام، نبايد افراد را مجبور به حركت در صراط مستقيم نمود، چرا كه اساسا انتخاب كمال امري انتخابي است، چنان كه خداوند متعال نيز در قرآن مي فرمايد: «لا اكراه في الدين» (8) و ليكن زمينه هايي را فراهم نموده كه انسان ها خود راه كمال را انتخاب كنند، به طوري كه در ادامه همان آيه مي خوانيم: «قد تبين الرشد من الغي» يعني خداوند با فرستادن پيامبران الهي و قراردادن عقل و انديشه در انسان راه را از بيراهه و هدايت را از گمراهي مشخص نموده و تمام زمينه ها را براي هدايت فراهم كرده و راه مستقيم را به انسان نشان داده است . با اين حال مي فرمايد كه خواه اين انسان شاكر بوده و راه راست را انتخاب كند ويا ناسپاس باشد و راه كفران «انا هديناه السبيل اما شاكرا و اما كفورا» . (9) امام و مفهوم آزادي از نظر امام خميني (ره) آزادي يكي از امور فطري و بنيادي اسلام است كه نيازي به تعريف ندارد، لذا ايشان در

ص: 8130

پاسخ خبرنگاري كه از ايشان تعريفي از آزادي را خواسته بود، فرمودند: «آزادي مساله اي نيست كه تعريف داشته باشد، مردم عقيده شان آزاد است، كسي الزامشان نمي كند كه شما حتما اين عقيده را بايد داشته باشيد، كسي الزام نمي كند شما را كه حتما از اين راه برويد، كسي الزام نمي كند كه در كجا مسكن داشته باشيد يا در آن جا چه شغلي را انتخاب كني، آزادي يك چيز واضحي است .» (10) آن چه از اين كلام نوراني برمي آيد اين است كه امام خميني (ره) نيز به نوعي معتقد به وجود «عدم المانع» در آزادي هستند اما چنان چه خواهد آمد، با توجه به قيود و حدودي كه ايشان براي آزادي قائل هستند، چنين مي توان استفاده نمود كه آزادي عبارت است از: رها بودن انسان از همه قيد و بندهايي كه مانع تكامل و تعالي انساني و آشكارشدن استعدادهاي او، در جهت نيل به سعادت و كمال مي گردد .» استاد مطهري - شاگرد برجسته امام خميني - هم در تعريف انسان آزاد مي گويد: انسان هاي آزاد، انسان هايي اند كه با موانعي كه در جلوي رشد و تكاملشان هست مبارزه مي كنند، انسان هايي اند كه تن به وجود مانع نمي دهند .» (11) منشا آزادي از ديدگاه امام بر اساس انديشه امام خميني

ص: 8131

(ره) آزادي عطيه اي الهي است و اسلام آن را امري فطري مي داند لذا اميرالمؤمنين علي (ع) با عباراتي چون «لاتكن عبد غيرك و قد جعلك الله حرا» (12) اين مطلب را تاكيد نموده اند . امام خميني (ره) در اوج شكل گيري نهضت اسلامي ايران بزرگ ترين جرم شاه را سلب آزادي هاي اجتماعي دانسته و چنان شفاف و آزاد انديشانه از آن سخن مي گويند كه به حق شايسته روشنفكرترين و روزآمدترين و آگاه ترين سياستمدار فرزانه و فرهيخته ديني مي باشد: «اين چه وضعي است كه در ايران هست» اين چه آزادي است كه اعطا فرموده اند، مگر آزادي عطاشدني است؟ خود اين كلمه جرم است، آزادي مال مردم هست، قانون آزادي داده، خدا آزادي را داده به مردم، اسلام آزادي داده، قانون اساسي آزادي داده به مردم، «اعطا كرديم» چه غلطي است؟ به تو چه كه اعطا بكني؟ توچه كاره هستي اصلش؟ «اعطا كرديم آزادي را به مردم» ! آزادي اعطايي اين است كه مي بينيم ، آزادي اعطايي كه آزادي حقيقتا نيست، اين است كه مي بينيد براي اين است كه مردم را اغفال كنند .» بنابراين در مي يابيم امام خميني (ره) آزادي را نعمتي الهي مي دانستند و لذا هميشه بر اين نكته تاكيد مي نمودند كه اكنون شما درمقابل اين نعمت در معرض امتحان هستيد (13)

ص: 8132

كه با اين آزادي چه مي كنيد آيا اين نعمت را كفران و يا از آن حسن استفاده را خواهيد نمود؟ مرزهاي آزادي از ديدگاه امام متفكران از ديرباز براي اين كه از تجاوزها و جرايم و به طور كلي بلندپروازي ها و خودخواهي هاي بي جاي انسان كه از غريزه خودخواهي او سرچشمه مي گيرد جلوگيري نمايد حصاري از قانون را دور اين اميال و خواسته هاي سركش ايجاد نموده اند، تا بدين نحو، تندروي هاي او را تعديل نموده و مصالح عمومي را در پناه قانون محفوظ نگه دارند . در حال حاضر هيچ مكتبي قائل به آزادي مطلق نيست، چرا كه آزادي مطلق نه مطلوب است و نه دست يافتني . شهيد دكتر محمدجواد باهنر (ره) در خصوص كسي كه معتقد به آزادي مطلق است مي گويد: «مثل چنين كسي بسان شخصي است كه تصور مي كند كه اگر درختي را از ريشه بيرون آوريم آن را آزاد ساخته ايم، اما اين آزادي به معناي سقوط و از بين رفتن آن است، اگر درخت ريشه اش در زمين باشد، اما موانع رشدش برداشته شود، با آفت هايي كه ممكن است به آن ضرر برساند، مبارزه شود و به اندازه كافي تغذيه گردد، به او براي اين كه در مسير تكاملي خود قرار گيرد، كمك شده است ; يعني اين درخت براي

ص: 8133

حركت و رشد تكاملي اش آزاد است . اما اگر سنگي روي شاخه اش انداختيم، يا آن را آب نداديم، اگر موانع ايجاد كرديم، ما با اين كارمان از رخت سلب آزادي نموده ايم .» (14) از سوي ديگر اگر بنا باشد هر كس هر چه دلش خواست انجام دهد، اين كار باعث به وجود آمدن تلاقي بين آزادي هاي افراد جامعه مي گردد و طبيعت جامعه انساني اقتضا مي كند كه آزادي هاي افراد محدود گردد تا همگي بتوانند از مواهب اجتماعي به طور عادلانه استفاده كنند، چرا كه اگر براي آزادي حدي قائل نگرديم عملا زمينه سوء استفاده از آزادي را فراهم نموده ايم و به عبارت ديگر، قائل نشدن حد براي آزادي مساوي است با ايجاد مانع براي آزادي ديگران . امام خميني (ره) هميشه بر حفظ حدود آزادي تاكيد مي نمودند و حدي كه ايشان براي آزادي مد نظر داشتند عبارت بود از، قرار داشتن در مدار قوانين و شريعت اسلام، و لذا تخلف از آن را جايز نمي دانستند و مي فرمودند: «آزادي در اسلام در حدود اسلام است، در حدود قانون است، تخلف از آن نشود به خيال اين كه آزادي است .» (15) ما در اين مقام، حدودي را كه ايشان براي آزادي قائل شده اند به دو دسته تقسيم مي نماييم : الف) نظم بخشي جامعه: 1

ص: 8134

- آزادي بايد عقلايي و در چارچوب قانون باشد امام بر اين اعتقاد بودند كه آزادي بايد منطقي و بر طبق قانون باشد و مي فرمودند: «گفته مي شود كه مردم آزادند، يعني آزاد است انسان كه بزند سر مردم را بشكند؟ ! آزاد است كه قانون شكني بكند؟ ! آزاد است كه بر خلاف مسير ملت عمل بكند؟ ! آزاد است كه توطئه بكند بر ضد ملت؟ ! اينها آزادي نيست، در حدود قوانين در حدود كارهاي عقلائي آزاد است .» )2 )16 - آزادي موجب هرج و مرج نشود نظم و آرامش در هر جامعه اي يكي از مهم ترين و اساسي ترين مسائل در قوام آن جامعه است، از اين رو بر تمامي اعضاي جامعه واجب است كه از هر چه باعث اختلال در اين نظام مي گردد پرهيز كنند . متاسفانه برخي با درك نكردن معناي صحيح آزادي - خواسته يا ناخواسته - دست به اعمالي مي زنند كه باعث به هم خوردن نظامي مي گردد كه با خون هزاران شهيد و جانباز برپاگشته است . امام خميني در توصيه اي به چنين اشخاصي مي فرمايند: «حالا كه آزاد شديم خودمان را به هرج و مرج بكشيم؟ حالا كه آزاد هستيم به زير دستان خودمان ظلم كنيم؟ حالا كه آزاد هستيم، برخلاف نظامات اسلامي و برخلاف نظامات ملي

ص: 8135

عمل كنيم؟ هرج و مرج به پا كنيم؟ چون آزاد هستيم؟ تحت هيچ قاعده نباشيم تحت هيچ يك از قواعد اسلامي و ملي نباشيم؟ اگر اين طور باشد آزادي را سلب كرده ايم .» )3 )17 - آزادي منجر به توطئه عليه نظام نگردد با پيروزي انقلاب ; امام (ره) ضمن اعلام حمايت از آزادي هاي مشروع مردم، هميشه بر اين نكته تاكيد مي كردند كه آزادي غير از توطئه است، لذا هيچ كس حق ندارد به بهانه آزادي به توطئه عليه نظام و جامعه اسلامي بپردازد و خطاب به توطئه گران فرمودند: «آزادي غير توطئه است، آزادي بيان است و هرچه مي خواهند بگويند، توطئه نكنند اين آدم كشها و توطئه گرها را دفن خواهيم كرد .» (18) چرا كه اساسا هيچ نظامي حق توطئه بر ضد مصالح و امور خويش را به هيچ كس نمي دهد، در نظام اسلامي نيز مساله بدين نحو است و نمونه آن را مي توان در برخورد رسول الله (ص) با يهوديان و مسيحيان مدينه جست و جو كرد كه ايشان حقوق و آزادي ها و امتيازهاي خاصي را براي آنها قائل شده بودند، اما هنگامي كه يهوديان، با سوءاستفاده از آزادي هاي اعطايي رسول اكرم (ص) مشغول توطئه بر ضد كيان اسلام شده و به همكاري كفار قريش پرداخته و

ص: 8136

مقدمات حمله عليه مسلمانان را فراهم نمودند، در اين جا بود كه رسول الله (ص) با مطلع شدن اين مساله، دستور سركوب آنها را صادر نمودند، چرا كه ديگر اين جا مساله آزادي مطرح نبود، بلكه توطئه عليه امت و كيان اسلام بود . ب - پايبندي به دين امام خميني هميشه بر آن بودند كه جامعه را با تعاليم والاي اسلامي منطبق ساخته و گامي به سوي تشكيل حكومت اسلامي، به معناي واقعي آن بردارند و لذا نگاه ايشان به آزادي از اين منظر بود و طبعا از اين منظر آزادي نيز داراي حدودي است كه ما در ذيل به برخي از آنها اشاره مي كنيم: 1 - آزادي بهانه اي جهت اهانت به مقدسات نگردد از نگاه ليبراليسم هيچ امر مقدسي وجود ندارد، لذا آنها از هر گونه امر مقدسي تقدس زدايي مي نمايند، و فهم و عقل خود را از هر چيز برتر دانسته، و بر همين اساس نه تنها از انديشه هاي ارسطو و ارباب كليسا، بلكه از هر گونه اعتقاد ديني اي تقدس زدايي نموده اند . (19) اما از ديدگاه اسلام هر آنچه بتواند انسان را به كمال برساند مقدس تلقي شده و دفاع از آن و حفظ حريم آن بر همگان واجب مي باشد، و لذا امام خميني (ره) مي فرمايند: «مطبوعات

ص: 8137

آزادند مطالب بنويسند، اما آزاد هستند كه اهانت به مثلا مقدسات مردم بكنند؟ !» (20) چرا كه مقدسات مردم ما كه همان اصول و احكام نوراني دين مبين اسلام مي باشد، نه تنها مقوم خود دين است، بلكه اساسا يكي از مهم ترين علل پيروزي انقلاب اسلامي مي باشد چرا كه مردم با الهام گرفتن از اين احكام و تعاليم خويش را از سلطه رژيم منحوس پهلوي رها ساخته و زمينه را براي نيل به آزادي به معناي حقيقي مهيا ساخته اند . 2 - آزادي نبايد منجر به فساد گردد از آن جا كه مهم ترين هدف آزادي از منظر اسلام رشد و تعالي انسان و نيل او به كمال مي باشد، اين امر مسلما با ترويج فساد در جامعه در تضاد است، زيرا اساسا فساد باعث رشد و تعالي بعد حيواني انسان مي گردد و نه بعد انساني و الهي او، و لذا بر همين اساس بود كه امام (ره) فرمودند: «ما آزادي فساد نمي دهيم» (21) و خطاب به كساني كه بي بند وباري را آزادي مي پنداشتند فرمودند: «شما بي بند وباري را آزادي مي دانيد، شما فساد اخلاق را آزادي مي دانيد، شما فحشا راآزادي مي دانيد، . . . البته آزادي كه منتهي مي شود به فساد، آزادي كه منتهي مي شود به تباهي ملت، به تباهي كشور، آن

ص: 8138

را نمي توانيم بدهيم .» (22)

پى نوشت ها

: 1( منتسكيو، روح القوانين، ترجمه علي اكبر مهتدي ، ص 2 . 292( سرآيزابابرلين، چهار مقاله در باره آزادي، ترجمه محمدعلي موحد، ص 3 . 236( آنتوني كوئينتن، فلسفه سياسي، ترجمه مرتضي اسعدي ، ص 4 . 285( همان ، ص 5 . 283( آيينه پژوهش، ش 58 ص 11 . به نقل از كتاب «نظريه آزادي در فلسفه هابزولاك» . محمودي ص 6 . 87( سرآيزابابرلين، چهار مقاله در باره آزادي، ترجمه محمدعلي موحد، ص 7 . 244( آزادي در خاك، مرتضي مطهري، پيرامون انقلاب اسلامي ص 102 و عبدالله نصري، قبسات ش 6 - 5 ص 8 . 74( بقره (2) آيه 9 . 256( الانسان (76) آيه 10 . 3( صحيفه نور، ج 9 ، ص 11 . 88( مرتضي مطهري، گفتارهاي معنوي، ص 12 . 14( نهج البلاغه، نامه 13 . 31( آيين انقلاب اسلامي، گزيده اي از انديشه و آراء امام خميني، ص 14 . 329( محمد جواد باهنر، انسان وخودسازي ، ص 15 . 79( كلمات قصار، ص 16 . 112 - 111( صحيفه نور، ج 6 ، ص 17 . 192( همان، ج 7، ص 18 . 42 - 43( همان، ج 6، ص 19 . 86( عبدالله نصري،

ص: 8139

آزادي در خاك، مجله قبسات، سال دوم، ش 5 - 6 ص 20 . 80( صحيفه نور، ج 7، ص 21 . 19( همان، ج 6، ص 22 . 86( همان، ج 8، ص 272 . محمد حسين پوراميني

ص: 8140

مرگ بر آمريكا

5 چكيده: بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني (رضوان الله تعال من با اطمينان مي گويم كه اسلام، ابرقدرتها را به خاك مذلت مي كشاند. هرچه فرياد داريد بر سر آمريكا بكشيد. آنهايي كه خواب آمريكا را مي بينند خدا بيدارشان كند. آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند. ما آمريكا را زير پا مي گذاريم. ما تا آخرين نفس در مقابل آمريكا ايستاده ايم. در راس همه مسائل اسلامي ما قضيه مواجهه با آمريكاست. دشمن اصلي اسلام و قرآن و پيامبر عظيم الشان (ص) ابرقدرتها، خصوصا آمريكا و وليده فاسدش اسرائيل است. گويندگان، روشنفكران، دانشگاهيان و دانشمندان همه توان خود را صرف قطع اميد دشمن اصلي ما آمريكا كنند. دانشجويان مسلمان و مبارزي كه لانه جاسوسي را اشغال كردند ملت را سرافراز كردند. ولي امر مسلمين جهان حضرت آيت الله خامنه اي (مدظله العالي): ما حتي يك لحظه با آمريكا كنار نخواهيم آمد. وحدت، مقاومت و اراده ملت رمز پيروزي در برابر آمريكاست. ملت مسلمان ايران و نظام اسلامي پرچمدار جبهه حق است و در يك صف بندي دائمي در مقابل آمريكاي غارتگر و صهيونيستهاي متجاوز قرار دارد. كسي مرگ بر آمريكا را به ملت ايران ياد نداد، مرگ بر آمريكا از اعماق جان يكايك مردم برآمد. موفقيت هاي بزرگ ملت ايران در عرصه سازندگي، در شرايطي

ص: 8141

بدست آمده است كه آمريكا و متحدان او، با نظام اسلامي دشمن بوده اند. ايران اسلامي هيچ نيازي به آمريكا ندارد. آمريكا از رشد انقلابي دانش آموزان ما بيمناك است. با آمريكا هيچ مذاكره اي نداريم، زيرا اصلا نيازي به او نداريم. استكبار بداند كه اسلام در شرق و غرب عالم رو به گسترش است و توطئه هاي آنان را به شكست خواهد كشاند. آينده كشور و انقلاب و درنگاهي وسيعتر آينده دنيا در دست دانش آموزان ايران است. رياست محترم جمهوري اسلامي ايران هاشمي رفسنجاني: مردم ما از سياست ارعاب و تهديد آمريكا وحشتي نداشته و هر روز مقاومتر مي شوند. ايران با اعتبار، عظمت و افتخار در صحنه بين المللي حضور دارد. امروز آمريكا ذليل شده و جمهوري اسلامي به عزت، احترام و افتخار دست يافته است. اي كاش آمريكايي ها شاگرد خوبي در كلاس درس تاريخ بودند. آمريكا بايد بداند ملت ما با تحريكات و شيطنت ها از ميدان بيرون نمي رود. تحولات امروز جهان نشان مي دهد كه ملت ايران تنها نيست، بلكه آمريكا تنها و منزوي است. ما صراحتا، با منطق زورگويانه و تبعيض آميز دولت آمريكا مخالفيم. مردم ايران با صلابت و استواري با سياستهاي خصمانه آمريكا مقابله مي كنند.

ص: 8142

مسائل حقوق بشر و آزاديهاي عمومي در آثار (فارسي) امام خميني

18 1 چكيده: ر

نظر اجمالي بر پايان نامه مسائل حقوق بشر و آزاديهاي عمومي در آثار (فارسي) امام خميني

اشاره

نوشته محمدرضا كاوسي استاد راهنما: آقاي عميد زنجاني استادان مشاور: دكتر تقي زاده انصاري، دكتر موسوي انسان، چون به خودش علاقمند است مي خواهد هرچه بيشتر از مواهب زندگي استفاده كند و از هر عاملي كه در بهتر زيستن او موثر است، بهره برداري نمايد اما مي بيند كه قادر نيست به تنهايي به جنگ مشكلات حيات برود و بدون همكاري همنوعان خود نيازمنديهاي جسمي و روحي اش را برآورد و خود را به كمال مطلوب برساند . از اين رو به زندگي اجتماعي تن مي دهد . هنگامي كه زندگي اجتماعي بر اساس تعاون و همزيستي پديد آمد مساله حدود مسئوليتها و تعيين وظايف افراد جامعه نسبت به يكديگر، پيش مي آيد . از همين جاست كه پاي "قانون" در اجتماع، گشوده مي شود و يك سلسله قواعد و مقرراتي كه به شكل حصاري، منافع همه افراد اجتماع را در خود حفظ مي كند و حدود وظايف هر فرد را در برابر ديگران و جامعه روشن مي نمايد، در جامعه پديد مي آيد . با توضيحي كه در بالا آمد مي توان "حقوق" را اين طور معني كرد: "مجموع قواعد و قوانين لازم الاجرايي كه به منظور حفظ نظام جامعه

ص: 8143

و تنظيم روابط افراد و ملل و بهبود وضعيت جامعه، وضع گرديده است . " از ديرباز حقوقدانان و فلاسفه بر اين امر معتقد گرديدند كه بشر صرف نظر از مذهب، نژاد، جايگاه اجتماعي، ثروت و ساير امتيازاتش از حقوقي برخوردار است كه رعايت آن بر همگان اعم از دولت و آحاد مردم واجب است . در تعريف حقوق بشر اختلاف نظرهايي وجود دارد اما در اينكه انسان به طور فطري و طبيعي داراي حقوقي است كه بايد محترم شمرده شود اختلافي نيست . اين تفكرات حقوقي، سياسي و فلسفي راجع به حقوق بشر كه طي قرون متمادي در فكر و روح حقوقدانان و فلاسفه و متفكران نفوذ كرده بود و همچنين مشاهده وحشي گريها و شقاوتهاي نازيسم و فاشيسم در جنگ جهاني دوم، انگيزه توجه به شخصيت و حيثيت انساني و توسعه حمايت بين المللي از حقوق بشر گرديد و در پي اين انگيزه، اعلاميه جهاني حقوق بشر تهيه شد و به تصويب رسيد . يكي از اهداف ايجاد سازمان ملل متحد، سعي در حفظ شخصيت و حيثيت انساني بشر و كاهش اختلاف طبقاتي در جامعه بشري و در نتيجه برابري و برادري ملتها است و در اين راستا مهمترين فعاليتي كه صورت گرفته است، تدوين اعلاميه جهاني حقوق بشر مي باشد . اين اعلاميه

ص: 8144

توسط كميسيون حقوق بشر وابسته به شوراي اقتصادي - اجتماعي سازمان ملل تهيه و تسليم مجمع عمومي شد و در اجلاس مورخ 1948 كه در پاريس تشكيل شد به تصويب رسيد و مشتمل بر يك مقدمه و 30 ماده است . متاسفانه، اعلاميه حقوق بشر عليرغم اهميت تاريخي و سياسي به خودي خود از اعتبار حقوقي برخوردار نيست زيرا نه تضميناتي به نفع فرد دربردارد و نه ضمانت اجرايي عليه كشورها و نتيجه اينكه اعلاميه، مانند ساير اعلاميه هاي اصولي مجمع عمومي فاقد ارزش حقوق است . مقدمه اعلاميه، متضمن مفاهيم و انديشه هاي بنيادي است كه الهام بخش نويسندگان اعلاميه در تدوين مواد بعدي بوده است و شامل اصولي چون وحدت خانواده بشري، حيثيت ذاتي انسان، شناسايي حقوق ناشي از آن، برابري انسانها، آزادي عقيده و بيان، توسعه روابط دوستانه بين ملتها و ... مي باشد . ماده اول اعلاميه مقرر مي دارد: "تمام افراد بشر آزاد به دنيا مي آيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند، همه داراي عقل و وجدان مي باشند و بايد نسبت به يكديگر با روح برادري رفتار كنند . " ماده دوم اعلاميه، برخورداري از كليه حقوق و آزاديهاي مندرج در اعلاميه را براي تمام افراد صرف نظر از جنس، رنگ، نژاد، مليت، مذهب، ثروت، ولادت و يا هر

ص: 8145

موقعيت ديگر به رسميت مي شناسند . بقيه مواد اعلاميه به چهار دسته قابل تقسيم است: دسته اول، شامل حقوق و آزاديهاي شخصي است از قبيل حق حيات، منع بردگي و شكنجه، حق دفاع در برابر دادگاهها و ... دسته دوم، شامل حقوق بنيادي فرد در رابطه با خانواده، سرزمين و اشيا جهان خارج است . از قبيل آزادي در ازدواج، تساوي حقوقي زوجين، حق تابعيت، حق پناهندگي، حق مالكيت ... دسته سوم، شامل آزاديهاي عمومي و حقوق سياسي بنيادي از قبيل آزادي انديشه، عقيده، بيان و قلم، آزادي اجتماعات، شركت در انتخابات است . دسته چهارم، شامل حقوق اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي است . مانند حق كار، حق تفريحات، حق حمايت از آثار علمي، ادبي و هنري، آزادي سنديكايي و ... در اختتام اعلاميه در ماده 30 چنين آمده است: "هيچيك از مقررات اعلاميه حاضر نبايد طوري تفسير شود كه متضمن حقي براي دولتي يا جمعيتي يا فردي باشد كه به موجب آن بتواند هر يك از حقوق و آزاديهاي مندرج در اين اعلاميه را از بين ببرد و يا در آن راه فعاليتي بنمايد" . صرفنظر از اينكه اعلاميه جهاني حقوق بشر فاقد ضمانت اجرايي است، اساسا چون دربرگيرنده كلياتي بوده كه محتاج به تبيين و تفسير بيشتري است

ص: 8146

لذا، كميسيون حقوق بشر درصدد تدوين ميثاقهايي ديگر برآمد تا اين معايب را تا حد امكان برطرف سازد و در اين رابطه يك طرح درباره ميثاق حقوق اقتصادي و اجتماعي و فرهنگي و طرح ديگري درباره ميثاق حقوق مدني، سياسي تهيه و جهت تصويب به مجمع عمومي سازمان ملل متحد پيشنهاد كرد و اين مجمع طي جلسات متعددي اين طرحها را بررسي نمود و به تصويب رساند . اين دو ميثاق، حاوي تمام اصولي است كه در اعلاميه جهاني حقوق بشر درج گرديده است كه در برخي موارد شرح و تفسير بيشتري داده شده و در برخي موارد نيز تغييراتي در آن ديده مي شود . پايان نامه "مسائل حقوق بشر و آزاديهاي عمومي در آثار (فارسي) حضرت امام خميني به بررسي و تحقيق در زمينه يكي از مهمترين موضوعات رشته حقوق عمومي يعني حقوق بشر و آزاديهاي عمومي آن هم از ديدگاه يك فقيه و عالم بزرگ و برجسته كه خود اقدام به تاسيس يك نظام سياسي - اسلامي كرده است، مي پردازد . حقوق بشر و آزاديهاي عمومي به عنوان يكي از شاخه هاي مهم علم حقوق عمومي به مطالعه روابط حقوقي فرد با قدرت سياسي مي پردازد، بنابراين ناگفته پيداست كه يك طرف اين رابطه "قدرت سياسي" مي باشد كه در عين دارا

ص: 8147

بودن حاكميت مي بايست مرزهايي را به عنوان مرزهاي حقوق و آزاديهاي افراد بپذيرد . طرف ديگر اين رابطه فرد يا سازمانها، احزاب و انجمنهاي سياسي هستند كه در مقابل قدرت سياسي، از حقوق و آزاديهايي برخوردارند . ولي همانطوريكه حاكميت مطلقه دولت غيرقابل قبول است، دامنه اين حقوق و آزاديها نيز محدود است . شكل زير به خوبي رابطه اين دو مقوله را بيان مي كند: رحق آزادي بيان، آزادي مطبوعات، آزادي شركت در انتخابات عمومي، آزادي احزاب سياسي، تساوي عمومي در برابر قوانين، حقوق زنان و اقليت هاي مذهبي، نيز روشهاي تضمين اجراي نظام حقوق بشر و آزاديهاي عمومي كه همگي در اين رساله مورد بررسي قرار گرفته اند از مهمترين موضوعات اين شاخه از علم حقوق هستند . در اين پايان نامه، حقوق بشر و آزاديهاي عمومي از باب خمير مايه حقوقي - سياسي آن مورد بررسي قرار گرفته است . نهضت انقلاب اسلامي ايران با رهبري حكيمانه حضرت امام خميني فرصت بسيار مناسبي را فراهم آورد تا براي اولين بار يك فقيه جامع الشرايط و برجسته كه خود اقدام به تاسيس يك نظام سياسي كرد، آرا و انديشه ها و ديدگاههاي خود را درباره مسائل مختلف حقوق بشر و آزادي هاي عمومي با بهره گيري از منابع فقه و در رابطه با جامعه سياسي اسلامي به

ص: 8148

دوستداران حضرتش ارايه نمايد . پايان نامه حاضر داراي يك مقدمه، چهار فصل، نتيجه گيري، 2 پيوست، 3 فهرست اعلام و نيز فهرست منابع به زبان فارسي و انگليسي مي باشد . در اينجا لازم است كه خلاصه كوتاهي از هر فصل آورده شود تا در جريان موضوعات مورد بحث قرار گرفته و در هر بخش با بهره گيري از ديدگاهها و انديشه هاي امام در خصوص حقوق بشر و آزاديهاي عمومي به تجزيه و تحليل برخي مطالب و موارد عنوان شده پرداخته شود . مطالب و موارد عنوان شده پرداخته شود . فصل اول اين پايان نامه با عنوان "كليات" به مطالعه مهمترين مباني حقوق بشر و آزاديهاي عمومي پرداخته است كه در حقيقت كليد فهم ديگر فصلهاي پايان نامه مي باشد . مهمترين مطالبي كه در اين فصل مي توان به آنها اشاره نمود عبارتند از: 1( مقايسه مفهوم آزادي از دو ديدگاه غربي و اسلامي . بررسي مفهوم آزادي از نظر روشنفكران و فلاسفه اسلامي و غربي و پرداختن به مساله آزادي از ديدگاه امام خميني . 2( بررسي پاره اي از مهمترين عناصري كه خاص نظام حقوق بشر اسلامي است . اشاره به "فطري بودن آزاديهاي عمومي"، "اعتقاد به آزادي و كرامت انساني"، "مفهوم مسووليت شرعي" و ... اين عناصر فقط در نظام حقوق بشر اسلام قابل قبول

ص: 8149

هستند . 3( بررسي مشخصات عمومي نظام حقوق بشر و آزاديهاي عمومي . ويژگيهايي كه هم اسلام به آن اعتقاد دارد و هم ديدگاه غربي تن به آنها مي دهد ولي باز هم در برخي موارد با هم اختلاف نظر دارند . اين مشخصات عبارتند از: صريح و كامل بودن مقررات مربوط به حقوق بشر و آزاديهاي عمومي، محدوديت هاي مقررات حقوق بشر (قوانين كشور، مقررات شرعي و شئونات اخلاقي) . استفاده بيشتر از ديدگاههاي حضرت امام در اين موارد رنگ و بوي خاصي به بيان مطالب خواهد داد . منظور از صريح بودن آزاديها آن است كه حدود هر كدام از آزاديها و شرايط بهره مند شدن از آنها، بوسيله قدرت سياسي به وضوح ترسيم شود . 4( اشاره به اهميت و جايگاه آزادي در مكتب اسلام . در حقيقت آزادي يكي از بنيادهاي اسلام است و حقوق بشر و آزاديهاي فردي و اجتماعي قسمت مهمي از دين اسلام و از اركان اجتماعي مورد بررسي واقع شده است و ... محروم كردن انسان از حقوق و آزاديهاي فردي و اجتماعي در حقيقت سركوب كردن يكي از خواسته هاي فطري انسان است چونكه انسان فطرتا آزاد آفريده شده است . از جنبه هاي عالي و الهي انسان، آزادي و برابري اوست، اين قدرت كامله خداوند است كه

ص: 8150

او را به سوي آزادي و برابري رهنمون است . 5( بررسي نظريه فطرت كه بر اساس "خدامحوري" بنا نهاده شده است در صورتيكه "فردگرايي" ( msilaudividnI ) بر "انسان محوري" ( msinamuH ) و انكار فطرت الهي انسان استوار است . از نظر امام در عين حال كه آزادي ريشه در فطرت انسان دارد ولي خود اين انسان، در هنگام اصلاح جامعه بايد فداي جامعه شود و اين ديدگاهي است كه از فردگرايي فاصله مي گيرد و به جامعه گرايي نزديك مي شود . اين موضوع دوري انسان از تنها زيستن و پيوستن وي به زندگي اجتماعي و تعيين قواعد و مقررات و قوانين اجتماعي را به خوبي نشان مي دهد . نظام حقوق بشر و آزاديهاي عمومي ارتباط نزديكي با مفهوم فطرت انسان دارد . حضرت امام خاستگاه آزادي را فطرت الهي انسان مي دانند . اعتقاد به عظمت و قدرت خداوند، فكر آزادي را در ذهن هر مسلمان پديد مي آورد و غريزه بهره كشي از انسانهاي ديگر را در وجود او سركوب مي كند . دانشمندان غربي كه انسان را موجودي كاملا مادي و شبيه يك "ماشين" مي دانند چاره يي جز انكار فطرت الهي انسان ندارند . در اعلاميه جهاني حقوق بشر بجاي فطرت انساني بر "طبيعت انسان" تكيه شده است . 6( در بحث حقوق بشر و آزاديهاي عمومي،

ص: 8151

مساله كرامت انسان از اهميت ويژه اي برخوردار است . بنا بر نظر امام سلب آزادي انسان بوسيله ديگران، حوزه قدرت سياسي يا قدرتهاي ديگر، منجر به انحطاط و سقوط بشر شده و توهين به كرامت او محسوب مي شود . حضرت امام در انتقاد از مدعيان حقوق بشر مي فرمايند: "اينها بشر را نمي شناسند چه تا حقوق بشر را، اينها براي بشر حيثيتي قائل نيستند . " (1) حيثيت انسان ايجاب مي كند كه وي در تمام رفتارهاي خود به ارزشهاي اخلاقي توجه داشته باشد . عدم ملاحظه موازين اخلاقي بي احترامي به شرافت خود محسوب مي شود . اساسا سعادت انسان به آن است كه خويشتن را به فضائل اخلاقي آراسته كند . نظام مربوط به استفاده از حقوق و آزاديهاي بشري نيز از اين قاعده مستثني نيست . نظام حقوق بشر بايد بر پايه اي محكم از اخلاق عالي استوار باشد . فصل دوم پايان نامه به بررسي مهمترين موارد و عناصر حقوق بشر و آزاديهاي عمومي مي پردازد و در لابلاي آنها نظرات و ديدگاههاي امام را چاشني توضيحات خود قرار مي دهد . از مهمترين مطالبي كه در اين فصل به آنها پرداخته شده است مي توان به موارد زير اشاره نمود: 1( آزادي بيان، مفهوم و ضرورت آن . نويسنده رساله پس از نشان دادن اهميت

ص: 8152

آزادي بيان در يك جامعه سياسي، به بررسي مسائل حقوقي آن از ديد حضرت امام مي پردازد . مفهوم آزادي بيان آن است كه افراد بتوانند عملا عقيده خود را ابراز نمايند . چنين امري موجب رشد علم و افكار مردم مي شود و جلوگيري از آن حركت تكاملي جامعه و افراد را مانع خواهد شد . آزادي بيان يكي از مفاهيم شناخته شده در فقه سياسي اسلام است و قدمت آن در اسلام به همان اوايل ظهور اسلام برمي گردد . اسلام دين مستند به برهان و متكي به منطق است و از آزادي بيان و قلم نمي هراسد . در حكومتهاي استبدادي، نه ملت; دولت و تشكيلاتش را از آن خود مي داند و نه دولت; ملت را به حساب آورده و براي او ارزش قائل است بنابراين هرگاه قدرت سياسي احساس كند كسي و يا جمعيتي درصدد انتقاد برآمده، از راه بيان و قلم و يا تشكيل احزاب و انجمنها مي خواهند مردم را از اسرار پشت پرده آگاه سازند به هر قيمتي كه باشد سعي مي كنند، نفسها را در سينه خفه كرده، سر و صداها را خاموش نمايند . بديهي است در چنين اجتماعي نه تنها آزادي سياسي به معني آزادي بيان و قلم وجود نخواهد داشت بلكه دولت و ملت در يك حالت

ص: 8153

اضطراب و ناامني عميق و ريشه دار بسر خواهند برد . در حكومتهاي دموكراسي برخلاف حكومتهاي استبدادي چون ملت، هيات حاكمه و قدرت سياسي را منبعث از خود و مجري خواسته هاي خويش مي داند، صلاح و فساد كارهاي آن را مربوط به خود، سربلندي و سرافكندگي او را نيز مايه عزت و سرافكندي خود مي داند، از اين جهت نه تنها به خود حق مي دهد از اعمال نادرست دولت انتقاد كند و از نظرات اصلاحي خود، او را مطلع سازد، بلكه وظيفه ملي و اجتماعي خود مي داند نقائص كارهاي هيات حاكمه را چه از راه بيان و قلم و چه از راه تشكيل احزاب و انجمنها و يا از هر طريقي كه مقدور باشد، گوشزد نمايد . مسلما، دولتها نيز از راهنمائيها و انتقادهاي آنان استقبال نموده و درصدد اصلاح خود برمي آيند . 2( آزادي مطبوعات، اهميت آن و نقش تربيتي مطبوعات مورد بررسي قرار گرفته است . از جمله معيارهايي كه بواسطه آن ميزان آگاهيهاي مردم يك كشور ارزيابي مي شود، رشد مطبوعات در آن كشور است . مطبوعات با بهره گيري از شيوه هاي فني خبردهي مي توانند عناصر يك فرهنگ واقعي را نشر دهند، در صورتيكه بكوشند مردم را در محيطي واقعي قرار دهند و آنها را از مسائل اساسي زندگي آگاه كنند .

ص: 8154

در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران "بالا بردن سطح آگاهيهاي عمومي در همه زمينه ها با استفاده صحيح از مطبوعات و رسانه هاي گروهي و وسايل ديگر" يكي از وظايف دولت در زمينه مطبوعات محسوب شده است . و نيز آمده است كه "نشريات و مطبوعات در بيان مطالب آزادند مگر آنكه مخل به مباني اسلامي يا حقوق عمومي باشد . " در هر صورت، مطبوعات يك كشور، از نظر حوزه عملكرد بايستي "در مسير ملت" و در خدمت آنان باشد، در غير اين صورت "مورد تاييد اين ملت" نمي تواند باشد و نبايد آنرا "يك روزنامه كشوري و ملي" حساب كرد . (2) در بررسي نقش تربيتي مطبوعات به ميزان اهميتي كه قلم دارد و تاثيري كه بر روحيات فرد و حركت اصلاحي جامعه مي گذارد اشاره شده است . قلم انسان هم مقدس است و مطبوعاتي هم كه در اختيار جامعه انساني گذارده مي شود بايد راهنما و هدايت بخش باشد . "مطبوعات بايد يك مدرسه سيار باشد تا مردم را از همه مسائل، به خصوص مسائل روز آگاه نمايند ... به طور كلي مطبوعات بايد يك بنگاه هدايت باشند . " (3) 3( حق شركت آزادانه در انتخابات عمومي، فوايد انتخابات و حق عمومي شركت در آن . از ديدگاه حضرت امام انتخابات مخصوصا

ص: 8155

" انتخابات مجلس شوراي اسلامي" به واسطه مردمي بودن آن از اهميت فراواني برخوردار است . از نظر ايشان براي آنكه بتوان به اهداف مورد نظر از برگزاري انتخابات نائل شد، بايستي انتخابات در شرايط سياسي آزاد و به دور از هرگونه فشار انجام شود . بر طبق قانون اساسي، در جمهوري اسلامي ايران امور كشور بايد به اتكا و آراي عمومي اداره شود آن هم از راه انتخابات عمومي . مردم بايد در تعيين سرنوشت سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي خويش مشاركت داشته باشند . در حقيقت يكي از ويژگيهاي بارز يك حكومت مردمي انتخاب متصديان مشاغل سياسي به وسيله خود مردم است . حق شركت مردم در انتخابات به منظور تعيين سرنوشت خود از مهمترين موارد و مصاديق حقوق بشر مي باشد . هر نظام سياسي كه مردم خود را از حق بالقوه تعيين سرنوشت خويش محروم سازد، شالوده هاي شرف انسان را ويران و عدالت اجتماعي را تهديد مي كند . اهميت دادن براي حق مردم جهت شركت در انتخابات بدان دليل است كه اولا مردم خود صاحب زندگي اجتماعي اند ثانيا اگر عادلانه ترين و بهترين نظام سياسي بخواهد در يك جامعه استقرار پيدا كند، بدون حمايت عمومي و بهره گيري از حضور سياسي مردم، در حصول به هدفهاي خود ناموفق خواهد بود . 4( در اين

ص: 8156

قسمت به بررسي مفهوم تساوي در برابر قوانين پرداخته شده است . پس از روشن شدن مفهوم و معناي اين اصل و بيان رمنشا آن، كه تساوي در اصل آفرينش است، به ضرورت اجراي اين اصل از ديدگاه حضرت امام پرداخته مي شود . تساوي در برابر قانون يكي ديگر از اصول و اركان حقوق بشر است . ماده (1) اعلاميه حقق بشر مقرر مي دارد: "تمام افراد بشر آزاد به دنيا مي آيند و از لحاظ حيثيت و حقوق با هم برابرند و ... " ماده 7 اعلاميه جهاني حقوق بشر، همه انسانها را در برابر قانون مساوي داشته و در اين مورد مقرر مي دارد: "همه در برابر قانون مساوي هستند و حق دارند بدون تبعيض و بالسويه از حمايت قانون برخوردار شوند ... " تساوي در برابر قانون، از اصل كلي تساوي در آفرينش و خلقت انسانها نتيجه گرفته مي شود، انسانها از نظر آفرينش چندگونه آفريده نشده اند . عواملي مانند نژاد، رنگ، قوميت، مذهب و اعتقادات، گرايشهاي سياسي و موفقيت هاي اجتماعي، از چنان خصوصيتي برخوردار نيستند كه بتوانند موجب تفاوت و فاصله گذاري بين انسانها در اجراي قانون شود . همه افراد در آفرينش برابر هستند . بنابراين تساوي در برابر قانون بدون هيچگونه محدوديتي از جهت جنس، نژاد، مذهب، نسب و ...

ص: 8157

جز تعهدات رسمي و بين المللي است و بايد اين اصل در قوانين داخلي نيز رعايت گردد . 5( در قسمت پنجم اين فصل، به آزادي عقيده و دين پرداخته مي شود . در ابتداي امر در مورد تفاوت بين دو ديدگاه غربي و اسلامي نسبت به دين نكاتي اشاره شده است . كشورهاي غربي بعد از آنكه به حاكميت يك هزار ساله كليسا خاتمه دادند، دين را نيز از تمام قلمروهاي زندگي اجتماعي خود خارج كردند . ولي از نظر اسلام، دين براي تنظيم وجوه مختلف زندگي بشر آمده است . بر اين اساس، دين يك پديده فردي نيست بلكه نهادي است كه تمام انديشه و فعاليت و روابط پيرامون خود را دربرمي گيرد . تاريخ بشريت، نشان مي دهد كه پيروان بعضي از مذاهب بخاطر اختلافات ديني، كمتر رنگ صلح و آرامش را ديده و غالبا براي پاره اي از اختلافات به جان يكديگر افتاده آتش جنگ و جدال آشتي ناپذير را روشن كرده اند . جرائم وحشتناكي كه از راه تعصبات مذهبي در ميان بعضي از پيروان اديان و مذاهب، پديد آمده گاهي آنچنان وحشيانه و غيرانساني است كه آدمي از شنيدن آن صحنه ها شديدا متاثر شده و رنج مي برد . اين نوع كشمكشها و جدالها بيشتر در بين جهان "يهوديت و مسيحيت" ديده مي شود . در

ص: 8158

صورتيكه دين اسلام هميشه رفتار همزيستي مسالمت آميز را پيشنهاد مي كند و آزادي مذهبي را محترم مي شمارد . از نظر اسلام، در عين حال كه پذيرفتن دين الهي امري اختياري است و از كسي تفتيش عقيده مذهبي نمي شود و با افراد داراي عقايد مذهبي خلاف اسلام با مسالمت برخورد مي شود . در ماده 18 ميثاق بين المللي حقوق مدني و سياسي نيز آمده است: "هركس حق آزادي فكر، وجدان و مذهب دارد . اين حق شامل آزادي داشتن، يا قبول يك مذهب يا معتقدات، هم چنين آزادي ابراز مذهب يا معتقدات خود خواه به طور انفرادي يا اجتماعي ... مي باشد . " حضرت امام در مورد رفتار مسالمت آميز با مذاهب غيراسلامي مي فرمايد: "برخورد با همه گروهها، برخورد سالم بايد باشد، يعني اسلام همينطور است كه حتي با دشمنها هم با مسالمت رفتار مي كند . همه بشر را اسلام مي خواهد كه سعادتمند باشند و با همه هم معاشرت صحيح، برخورد صحيح، برخورد دوستانه بايد باشد، حتي با آنهايي هم كه هيچ اعتقادي به اسلام ندارند، برخورد، برخورد دوستانه باشد . " (4) ولي ايشان معتقد بودند كه دارندگان عقايد مذهبي باطله در پاره اي موارد از جمله حق نشر عقيده مذهبي يا دست يابي به مناصب سياسي بايد با ممنوعيتهايي روبرو باشند . برخورداري از آزادي فكر،

ص: 8159

وجدان و مذهب مورد تاكيد و تصريح اعلاميه جهاني حقوق بشر قرار گرفته است . ماده 18 اعلاميه مذكور چنين مقرر مي دارد: "هركس حق دارد كه از آزادي فكر، وجدان و مذهب بهره مند شود . اين حق متضمن آزادي تغيير مذهب يا عقيده و همچنين متضمن آزادي اظهار عقيده و ايمان مي باشد و نيز شامل تعليمات مذهبي و اجراي مراسم ديني است . هركس مي تواند از اين حقوق منفردا يا مجتمعا به طور خصوصي يا به طور عمومي برخوردار باشد . " فصل سوم رساله حاضر تحت عنوان "حقوق گروهها و طبقات خاص" به مطالعه حقوق احزاب و گروههاي سياسي، زنان و اقليتهاي ديني پرداخته است . در مورد احزاب، پس از ذكر تعريف حزب سياسي و نقش آن در هر نظامي به مطالعه عضويت (اجباري يا اراده) در حزب، تعدد احزاب و حدود و فعاليتهاي حزبي توجه مي شود . از نظر حضرت امام عضويت در حزب بايد كاملا آزاد باشد و افراد در صورت عدم تمايل از عضويت در آن سرباز زنند . در قسمت دوم اين فصل به حقوق زنان توجه مي شود . در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران به تامين حقوق همه جانبه افراد از زن و مرد و ايجاد امنيت قضايي عادلانه براي همه و تساوي عموم

ص: 8160

در برابر قانون تاكيد فراوان شده است . دين اسلام نيز به حقوق مساوي زن و مرد كاملا عقيده دارد، ولي برخلاف ديدگاه غربيها و يا اسناد بين المللي حقوق بشر، حقوق آنها را مشابه نمي داند، زيرا در متن خلقت، زن و مرد مشابه هم آفريده نشده اند آنچه ديدگاه غربي خواستار آن است، نه تساوي حقوق، بلكه در واقع تشابه حقوق است . در مكتب اسلام به رشد زن و نجات او از موقعيتهاي پست اجتماعي توجه فراوان شده است . چنين توجهي تا آن حد به پيش رفته كه به زنان اين امكان را مي دهد كه در بهره گيري از خدمات اجتماعي اسلام از مردان سبقت گيرند و به آن مقام اجتماعي كه شايسته آنان است دست يابند . امام خميني در مورد نقش تربيتي زنان مي فرمايند: "مربي انسانها زن است، سعادت و شقاوت كشور ما بسته به وجود زن است . زن با تربيت صحيح خودش، كشور را آباد مي كند . مبدا همه سعادتها از دامن زن بلند مي شود . " (5) شخصيت حقوقي زن كاملا برابر با مرد است و هيچ امتيازي بر مبناي جنسيت پذيرفته و منطقي نيست . بند الف ماده 6 اعلاميه اسلامي حقوق بشر مقرر مي دارد: "در حيثيت انساني، زن با مرد برابر است و به همان

ص: 8161

اندازه كه زن وظايفي دارد، از حقوق نيز برخوردار است و داراي شخصيت مدني و ذمه مالي مستقل و حق حفظ نام و نسبت خويش را دارد . " در قسمت آخر اين فصل به حقوق اقليتهاي ديني پرداخته شده است . در اينجا نشان داده مي شود كه همه اقليتهاي مذهبي نيز مانند ديگر شهروندان مسلمان از حقوق اجتماعي برخوردارند . آنها در انجام مراسم مذهبي و تعليم مذهب خود به همكيشان خويش آزادي كامل دارند . آنها همچنين حق مشاركت سياسي دارند ولي برخي مقامات سطح بالاي سياسي را نمي توانند تصاحب كنند . آنها در مجلس شوراي اسلامي كه مهمترين نهاد سياسي كشور است داراي نماينده هستند . طبق قانون اساسي، مذاهب ديگر اسلامي اعم از (حنفي، شافعي، مالكي، حنبلي و زيدي) داراي احترام كامل مي باشند و پيروان اين مذاهب در انجام مراسم مذهبي، طبق فقه خودشان آزادند . ايرانيان زرتشتي، كليمي و مسيحي تنها اقليتهاي مذهبي شناخته مي شوند كه در حدود قانون در انجام مراسم ديني خود آزادند و در احوال شخصيه و تعليمات ديني بر طبق آئين خود عمل مي كنند . حضرت امام در اين مورد نيز مي فرمايند: "تمام مسلمين چه اهل سنت و شيعي، برادر و برابر و همه برخوردار از همه مزايا و حقوق اسلامي هستند

ص: 8162

. " (6) علاوه بر آن ايشان معتقد هستند كه "اسلام پيش از هر ديني و بيش از هر مسلكي به اقليتهاي مذهبي آزادي داده است، آنان نيز بايد از حقوق طبيعي خودشان كه خداوند براي همه انسانها قرار داده است بهره مند شوند، ما به بهترين وجه از آنان نگهداري مي كنيم . " (7) از ديدگاه امام "دولت اسلامي يك دولت دموكراتيك به معناي واقعي است و براي همه اقليتهاي مذهبي آزادي به طور كامل هست و هر كس مي تواند اظهار عقيده خودش را بكند . (8) "همه اقليتهاي مذهبي در اسلام محترم هستند . همه گونه آزادي براي انجام فرايض مذهبي خود دارند . ما با هيچ بشري ضديت نداريم . آنان ايراني اند و مثل ساير ايرانيان همه گونه حق دارند . (9) از آنجا كه اقليتها جزيي از ملت ما هستند حق دارند كه مانند همه افراد از حقوق اجتماعي برخوردار باشند . نوع دين تاثيري در برخورداري از اساسي ترين حقوق اجتماعي ندارند . در فصل چهارم اين پايان نامه به بررسي يكي از مهمترين موضوعاتي كه همواره ذهن متفكران بشري را به خود جلب كرده است، پرداخته مي شود و اين موضوع عبارت است از: يافتن راه مطمئن براي اجراي مقررات و مصاديق حقوق بشر و تضمين آن از سوي قدرت

ص: 8163

سياسي . در اين قسمت، از حكومت مردمي (دموكراسي سياسي) به عنوان ضمانت اجراي نظام حقوق بشر و آزاديهاي عمومي ياد شده است . مفهوم حكومت مردمي و رابطه آن با تحقق حقوق بشر و آزاديهاي عمومي مورد بررسي واقع شده است . يكي از بهترين ابزارهايي كه با تكيه بر آن مي توان به تحقق حقوق بشر و آزاديهاي عمومي در يك جامعه سياسي اميد بست، وجود يك حكومت مردمي (دموكراسي) در آن جامعه است . بدون شك حكومتي كه بر اساس خواست و تمايل عمومي تشكيل شده باشد، نمي تواند به حقوق انساني افراد تحت فرمانش بي تفاوت باشد . در اين فصل فرق بين دموكراسي ارايه شده توسط غرب و شرق و اسلام مورد بررسي قرار گرفته است: دموكراسي غربي اش فاسد است، دموكراسي اسلامي صحيح است . " (10) فاسد بودن آن دو نوع دموكراسي بدان دليل است كه آنها بر پايه هايي استقرار يافته اند كه آن پايه ها موردقبول اسلام نيست، دموكراسي غربي با فردگرايي و نفي بعد معنوي انسان متمايز مي گردد و دموكراسي شرق با جامعه گرايي محض و انكار خدا مشخص مي شود، حال آنكه حكومت اسلامي در عين توجه به مصالح هر دوي فرد و جامعه، مكلف به رعايت قوانين شرعي نيز هست . با توجه به اين نكات مي توان

ص: 8164

گفت كه دمكراسي (مردمي بودن) جز ذات حكومت اسلامي است . حكومت مردمي به دليل داشتن دو ويژگي برجسته مي تواند در حفظ و حمايت از حقوق و آزاديهاي اساسي موفق باشد . اين دو ويژگي عبارتند از: منبعث شدن زمامداران از ميان توده هاي مردم و ادواري بودن زمامداري . در بخشي از اين فصل به رابطه دموكراسي اجتماعي و تحقق آزاديهاي اساسي اشاره شده است . منظور از وجود يك رابطه بين دموكراسي اجتماعي و تحقق آزاديهاي اساسي آن است كه بهره مندي از پاره اي خدمات اجتماعي و برخورداري از تواناييهاي اقتصادي، از شرايط لازم براي بهره گيري از حقوق فردي و اجتماعي است . به همين دليل بايد گفت دموكراسي سياسي و دموكراسي اجتماعي مكمل يكديگرند . در آن جامعه سياسي كه عدالت اجتماعي وجود ندارد و گروه معدودي از سلطه قوي اقتصادي و مالي برخوردارند، نمي توان تصور كرد كه دموكراسي بتواند به حيات خود ادامه دهد، زيرا دارندگان قدرت اقتصادي آرام نخواهند نشست مگر آنكه بر قلمروهاي قدرت سياسي نيز تاثير بگذارند . در انديشه اسلامي اهميت عدالت اجتماعي تا آنجاست كه يكي از انگيزه هاي پيامبر اكرم (ص) در تشكيل حكومت همين نكته بوده است . "پيغمبر اسلام (ص) تشكيل حكومت داد مثل ساير حكومتهاي جهان رلكن با انگيزه بسط عدالت

ص: 8165

اجتماعي ... " (11) مهمترين اقدامي كه مي بايست براي تحقق دموكراسي اجتماعي صورت گيرد، تنظيم ساختار اقتصادي و اجتماعي است كه با تمسك جستن به اين روش مي توان در اجراي قوانين و اصول حقوق بشر گامهايي برداشت . يكي ديگر از راههاي ضمانت اجراي حقوق بشردر يك جامعه سياسي، داشتن يك دستگاه قضايي قوي مي باشد . وجود يك دستگاه عدالت كارآمد كه به حراست از حقوق فردي و اجتماعي بپردازد، از ضروريات يك جامعه سياسي است . هر اندازه دستگاه قضايي نيرومندتر باشد، اميد مردم در رسيدن به حقوق نقض شده شان بيشتر است . موازين حقوق بشر و آزاديهاي اساسي غالبا در آن جامعه اي بيشتر پايمال مي شود كه دستگاه قضايي ضعيف و ناتوان است . وجود قانون اساسي مكتوب نيز يكي از راههاي ضمانت اجراي حقوق و آزاديهاي اساسي مي باشد . قانون اساسي مكتوب به دليل داشتن دو ويژگي برجسته مي تواند نقش مهمي در حفظ حقوق و آزاديهاي اساسي داشته باشد . اين دو ويژگي عبارتند از: درج مقررات مربوط به حقوق و آزاديهاي اساسي در قانون اساسي و امكان استناد به قانون اساسي مكتوب . حضرت امام در زمان تدوين پيش نويس قانون اساسي تاكيد كرده اند كه " ... سعي شود كه در آن كليه حقوق و آزاديها و فرصت هاي رشد

ص: 8166

و تعالي و استقلال اين ملت بر مبناي موازين اسلامي كه ضامن حقوق حقه افراد است ... پيش بيني گردد . " (12)

پى نوشت ها

: 1 . صحيفه امام، ج 9، ص 517 . 2 . صحيفه امام، ج 7، ص 535 . 3 . صحيفه امام، ج 18، ص 61 . 4 . صحيفه امام، ج 8، ص 342 . 5 . زن از ديدگاه امام خميني، ص 58 . 6 . صحيفه امام، ج 9، ص 351 . 7 . همان منبع، ج 3، ص 48 . 8 . صحيفه امام، ج 4، ص 410 . 9 . همان منبع، ج 5، ص 424 . 10 . صحيفه امام، ج 6، ص 463 . 11 . وصيت نامه امام، ص 10 . 12 . صحيفه امام، ج 7، ص 482 .1

ص: 8167

مسووليتهاي اساسي و عمل به تكليف در نگاه امام خميني

6 چكيده: شخصيت امام خميني از چنان ابعاد عظيم و گسترده اي برخورداراست كه انديشه قدرت درك و قلم توانايي تبيين آن را ندارد. بايداعتراف كرد كه : قله هاي بلندي از شخصيت حضرتش تاكنون بر نزديكترين ياران و عاشقان وي پوشيده مانده و يااز تفسير درست آن ناتوان مانده اند. يكي از آن ابعاد كه گفتار گويندگان و نوشتار نويسندگان كمتر بدان پرداخته شده است واز جمله شاخصه هايي است كه مي توانداساس و زيربناي خصلتهاي ديگرامام نيز به شمار آيد جايگاه عمل به تكليف و وظيفه شرعي در حوادث واقعه و شناخت وظايف مهم واستراتژيك از ديدگاه آن امام است . نكته اي كه بدون ترديد مي تواند براي رهروان راهش درس آموز و تعيين كننده خط مشي آينده باشد. ازاين روي دراين نوشتار برآنيم به اجمال و بااستناد به سخنان آن حضرت ابتدا به اين بعداز شخصيت امام اشاره نموده و سپس مسؤوليتهاي مهم واساسي رااز ديدگاه آن امام راحل يادآوري نماييم . هرانساني بر حسب تشخيص عقل و وجدان و يا مرام و مسلكي كه پذيرفته است خود را ملزم به وظايف وانجام مسؤوليتهايي مي داند. كيفيت و قلمرواين مسؤوليتهايي هم بستگي به بينش و نوع تفكراو دارد.

ص: 8168

در مكتب اسلام قلمرو مسؤوليت انسان مومن بسيار وسيع است زيرا مسلمان هم در برابر خدا و هم در برابر خويشتن و هم در برابر خلق خدا مسؤوليتهاي متناسب به خود دارد كه نشات گرفته از تفكر وانديشه ديني اوست . به هر مقدار كه از عناصر مسووليت زا ( علم عقل رشد و قدرت ) بيشتر بهره مند باشد مسؤوليت او نيز بيشتر خواهد بود. از آن جا كه عمل به تكليف همواره با كلفت و مشقت همراه است واين امر با خواسته هاي نفساني انسان ناسازگاراست انسان مسؤول دائما در معرض عوامل وسوسه انگيز قرار مي گيرد به گونه اي كه عمل به تكليف را براو دشوار مي سازد. عوامل بازدارنده انسان ازانجام مسووليت بسيارند: سختيه عقيم ماندن فعاليته حب و بغضه مقام و منصبه ترس از جان و مال حفظ حيثيت و آبرو و بالاخره هواهاي نفساني هر كدام اينها لغزشگاههايي است كه انسان مسؤول را تهديد مي كند. و مسووليت هر چه دشوارتر باشد عوامل وسوسه انگيز آن نيز بيشتراست . تنها كساني مي توانند در مقام انجام مسؤوليت و عمل به تكليف از تمامي اين موانع بگذرند كه ايمانشان به خدا قوي باشد. هر چه ايمان قوي تراستقامت در راه انجام تكليف نيز بيشتر خواهد

ص: 8169

بود. ازاين روي به شهادت تاريخ پيامبران اولياء خد بااستقامت ترين افراد بشر در راه انجام مسؤوليت خود بوده اند. خاتم پيامبران رسول معظم اسلام آن قدر در راه عمل به وظيفه تلاش و كوشش داشت كه خطاب : طه ماانزلنا عليك القرآن لتشقي 1 درباره آن بزرگوار نازل شد. سايراوصياء آن بزرگوار نيز چنين بوده اند و عمل به تكليف محور زندگي آنان را تشكيل داده است . علي ( ع ) آن گاه كه مردم به درخانه او هجوم آوردند تااو را به خلافت برگزينند مي فرمايد:...لولا حضورالحاضر و قيام الحجه بوجودالناصر و مااخذالله اگراين بيعت كنندگان نبودند و حجت بر من تمام نمي نمودند و خدا علما را نفرموده بود تا ستمكار شكمباره را بر نتابند و به ياري گرسنگان ستمديده بشتابند رشته اين كار رااز دست مي گذاشتم و پايانش را چون آغازش مي انگاشتم . و به هنگامي كه شايعه كشتن شدن معاويه در جنگ صفين به او رسيد چنين فرمود: ... والذي نفسي بيده لن يهلك حتي تجتمع عليه هذه الامه قالوا فبسم سوگند به خدايي كه جان من در يد قدرت اوست معاويه هلاك نمي شود تا مردم براواتفاق كننداو را به خلافت برگزينند سپاهيان حضرت گفتند: پس چرا بااو بجنگيم ؟ فرمود:

ص: 8170

مي خواهيم كه بين خود و خدايم عذر داشته باشم . عمل به تكليف كرده باشم . امام حسين ( ع ) نيز قيام خونين خود را بر پايه اداي تكليف الهي استوار مي سازد واز زبان پيامبر(ص ) چنين نقل مي كند: [...اي مردم رسول خدا(ص ) فرموده است : هر كسي زمامدار ستمگري را ببيند كه به حقوق الهي واحكام دين تجاوز مي كند و پيمان خدا را مي شكند و با سنت پيامبر(ص ) مخالفت مي ورزد و با بندگان خدا براساس ظلم و گناه رفار مي نمايد براي تغيير روش چنين زمامدار ستمگري به گفتار و يا كرداراقدام نكند حقا خداونداو را به همان جايي مي برد كه آن ستمگر را مي برد... و من از هر كسي شايسته ترم كه وضع موجود را براساس تكليف شرعي تغيير دهم] 4 ... پيروان راستين كلام و پيامبر نيز هر كدام به نوبه خود و به مقتضاي شرايط زمان و مكاني در طول تاريخ در راه عمل به تكليف وانجام وظيفه الهي حماسه ها آفريده اند و ثمرات گرانبهايي را براي اسلام و مسلمين از خود به يادگار گذاشته اند. در عصرمامام خميني تنها شخصيتي بود كه بدون ترديد مي توان گفت در تمام عمر با بركت خود

ص: 8171

فقط يك هدف را تعقيب مي كرد و آن عمل به تكليف بود. آنچه را وظيفه احساس مي كرد به هيچ وجه درانجام آن كوتاهي نمي كرد. هيچ عاملي مانع انجام وظيفه اش نمي شد. ترس از جان در قاموس زندگي او راه نداشت چه آن وقتي كه در برابر رژيم تا دندان مسلح شاه قرار گرفته بود و فرياد زد. [...والله به عمرم نترسيده ام . آن شبي كه آنها مرا مي بردند آنها ترسيدند من آنها را دلداري مي دادم] 5 ... و چه آن گاه كه دشمنان اسلام دست در دست هم با تمام قواي خويش به ايران اسلامي هجوم آوردند و قصد براندازي نظام اسلامي را داشتند و خود و يارانش را بر برابر كفر واستكبار جهاني مي ديد و براي آرامش خاطر ياران مي گفت : [... ما هيچ وقت نبايداز جنگ وارعابها بترسيم . چرا بترسيم ؟ ما تكليف داريم . به تكليفمان عمل مي كنيم و ما حقيم وقتي كه ما حق هستيم چرا بترسيم] 6 ... سازش و مسامحه كاري در راه انجام وظيفه ازاو به دور بود و منطق او در برابر كساني كه او را تندروي مي دانستند و به وي پيشنهاد مسامحه و سازش مي نمودنداين بود: ...من هر

ص: 8172

كس كه آمدازاينهايي كه ... مي خواستند راه بروند ميانه روي كنند به آنها گفتم كه : تكليف خدايي است تكليف من نيست كه بكنم . با من نيست كه يك قدري آسان راه بروم . من يك تكليف الهي دارم و مطابق تكليف الهي ام عمل مي كنم . كشته بشوم عمل كردم به تكليف الهي ام پيش ببرم عمل كردم به تكليف الهي ام . شم تكليف الهي داريد. متكي به خدا باشيد 7 ... و درباره عدم سازش با دستگاه شاه فرمود: [... من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مامورين شما حاضر كردم ولي براي قبول زورگوييها و خضوع در مقابل جباريهاي شما حاضر نخواهم كرد. من به خواست خداحكام خدا را در هر موقع مناسبي بيان خواهم كرد و تا قلم در دست دارم كارهاي مخالف مصالح مملكت را بر ملا مي كنم] 8 ... او در راه عمل به تكليف ملاحظه هيچ كس را نمي كرد هر چندازافراد مورد علاقه و يا نزديكانش مي بود. و بارها مي فرمود: من با كسي عقد اخوت نبسته ام واگراحساس تكليف كنم به هركس آنچه داده ام پس مي گيرم : [... خدا نكند كه روزي پيش بيايد كه من احساس وظيفه كنم ... نگذاريد كه

ص: 8173

احساس وظيفه بشود.اگراحساس وظيفه بشود من به هركس هر چه دادم پس مي گيرم] 9 ... حضرتش بااين كه مريض بود واز درد چشم رنج مي برداما وقتي در برابر سفسطه هاي كفرآميز كتاب اسرار هزار ساله قرار مي گيرد همه درد و رنجها را فراموش مي كند و به نگارش كتاب كشف الاسلاال در رد شبهات كتاب اسرار هزار ساله مي پردازد. شعاراو به هنگام بي نتيجه بودن عمل به تكليف از نظر ظاهري اين بود كه : ما مامور به انجام وظيفه هستيم نه مامور به نتيجه . تا آن جا در مسير عمل به تكليف پيش مي رود كه حتي حاضراست آبرو و حيثيت خود را نيز فدا كند چنانكه در پذيرش قطعنامه وقتي احساس تكليف كرد كه بايد آن را پذيرفت اعلان كرد. [... قبول اين مساله براي من از زهر كشنده تراست ولي راضي به رضاي خدايم و براي رضايت اواين جرعه را نوشيدم ... در شرايط كنوني آنچه موجب امر پذيرش قطعنامه شد تكليف الهي ام بود. شما مي دانيد كه : من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون و آخرين نفس بجنگم اما تصميم امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي اواز هر

ص: 8174

آنچه گفتم گذشتم واگر آبرويي داشته ام با خدا معامله كرده ام]... 10 با شهامت تمام خطاب به مردم خود چنين مي گويد: [...ما براي اداي تكليف جنگيده ايم و نتيجه فرع آن بوده است . ملت ما تا آن روز كه احساس كرد كه توان و تكليف جنگ دارد به وظيفه خود عمل نمود... آن ساعتي هم كه مصلحت بقاي انقلاب را در قبول قطعنامه ديد و گردن نهاد باز به وظيفه خود عمل كرده است . ...همه مامور به اداي تكليف و وظيفه ايم نه مامور به نتيجه]... 11 بالاخره جزء جزء زندگي اين مرد بزرگ شاهد گويا بر جايگاه رفيع عمل به تكليف درانديشه اوست همان چيزي كه مليونهاانسان را مشتاق و علاقه مند به او كرد. به فرموده رهبر معظم انقلاب : ....امام كار را براي خدا و نه براي نتيجه آن كه براي اداي تكليف انجام مي داد.اين آن چيزي بود كه ما را عاشق امام كرد 12 ... پايدار بادامام و مسؤوليتهاي استراتژيك امام خميني نه تنها خود عامل به وظيفه و مسؤوليت بوده كه همواره مسلمانان را به وظايفشان آشنا مي ساخت . مسؤوليتهاي آنان را در مقاطع گوناگون و حساس يادآور مي كند. ...من هر وقت احساس خطر بكنم براي اسلام براي

ص: 8175

مسلمين لازم مي دانم تكليف خودم راادا كنم و مسلمين را آگاه كنم... 13 او بحق درايفاي اين رسالت عظيم خويش كه برخاسته از آگاهي و تعهد دينيش بود بسيار موفق بود و خروش فريادهاي او تا سالهاي سال در گوشها طنين انداز خواهد بود. وظايفي كه امام راحل يادآور آن بود گر چه برخي به ظاهر مقطعي و مخصوص به زمان خاصي مي نمود مانند: برخورد شديد وي با لوايح ضدانساني واسارت بارانجمنهاي ايالتي و ولايتي كاپيتولاسيون اصلاحات اراضي فرمايشي و.... ولي اينهاازاصول اساسي نشات مي گرفت كه در چهارچوب زمان خاصي نمي گنجد و ريشه در عمق مباني ديني و فكري امام دارد. در هر صورت آگاهي و شناخت دستورات و وظايف مهم واستراتژيك از ديدگاه امام خميني مي تواند براي انسانهاي متعهد و عامل به وظيفه راهنما و راهبر باشد. ازاين روي لازم دانستيم به عنوان تذكار مروري براين وظايف و مسؤوليتهاي اساسي داشته باشيم تا در كشاكش حوادث و طوفانهاي سهمگين و مشكلات زندگي از مسووليتهاي اصلي غافل نگشته و وظيفه اهم را فداي مهم نسازيم .تبليغ و پاسداري از دين بررسي تاريخ انبياءالهي و پيشوايان معصوم ( ع )اين امر را روشن مي سازد كه سراسر حيات پر بركت آنان تلاش در راه اداي وظيفه

ص: 8176

تبليغ رسالت الهي بوده است . دراين راه هيچ چيز مانع انجام وظيفه آنان نگرديده است . در عصر غيبت وظيفه خطير تبليغ دين و حراست ازاصول آن بر عهده وارثان و خلفاي راستين پيامبران (ص ) وامام معصوم ( ع ) و عالمان دين گذاشته شده است .اساسا نهاد حوزه علميه و روحانيت براي تداوم و استمرار رسالت وامامت وانجام مسؤوليتها و وظائف آن تاسيس شده است . به فرموده امام صادق ( ع ) :علماء شيعتنا مرابطون في الثغرالذي بلي ابليس و عفاريته بمنعوهم عن الخروج علي ضعفاء شيعتنا و عن ان يتسلط عليهم ابليس و شيعته والنواصب الافمن انتصب لذلك من شيعتنا كان افضل ممن جاهدالروم والترك والخزرالف الف مره لانه يدفع عن اديان مجبينا و ذلك يدفع عن ابدانهم 14 . عالمان پيرو م مرزبانان و سنگر داراني هستند كه مراقب هجوم لشكر شيطان بر مرزهاي ايمانند و آنان رااز تسلط بر مستضعفان فكري باز مي دارند. بدانيد!از پيروان ما كساني كه براي چنين مهمي بپاخيزنداز كساني كه در روم براي گسترش اسلام جهاد مي كنند هزار هزار مرتبه برترند چرا كه اينان از عقايد پيروان ما دفاع مي كنند. و آنان از جسم آنان . عالمان وظيفه شناس در طول تاريخ دين به مقتضاي عصر

ص: 8177

خويش براي انجام اين مهم قيام نموده اند.اكنون اين بار مسؤوليت بر دوش عالمان و دانشمندان زمان ما قرار دارد.البته بايد توجه داشت كه انجام وظيفه تبليغ وارشاد و حفظ حراست از ديانت در عصر حاضر با گذشته بسيار متفاوت است . آنچه در گذشته به عنوان تبليغ دين رائج و مرسوم بودامروز يا جاندار و يااز حداقل تاثير برخوردار است . با پديدآمدن سيستم خبر رساني جديد: رسانه هاي گروهي بنگاههاي خبري و تبليغاتي و شيوه هاي تبليغي : مانند تئاتر فيلم رمان و... تبليغ به شيوه موجود آن كارآيي لازم را ندارد.امروزه بايد به زبان زمان مسلح شد و سپس به انجام وظيفه تبليغ و حراست از مكتب پرداخت . براي رساندن پيام اسلام ازابزار تبليغ همانند: راديو تلويزيون مطبوعات و... بهره جست . اينك روحانيت ازاين موقعيت استثنايي وامكانات گسترده اي كه در اختيار دارد بايداز سنگر بلندتري و درافق وسيعتري به وظائف و مسووليتهاي خويش عمل كند. فقط به ارشاد عوام و بيان تكاليف شرعي آنان اكتفا نكند بلكه بااطلاع مستمراز جريانهاي عظيم تبليغاتي جهاني درابعاد سياسي اقتصادي علمي و... عليه اسلام خود را مهياي مقابله با آن بسازد واسلام را آن گونه كه امام انتظار داشت تبيين و تفسير نمايد. و تبليغات رااز حالت تدافعي

ص: 8178

مقطعي و عكس العملي خارج كند و در برابر تبليغات دشمن ابتكار عمل را به دست بگيرد. امام راحل با توجه به اين مسؤوليت خطير در ظرف زماني حاضر همواره مسؤوليت تبليغ را گوشزد مي فرمود: شمايي كه بايدارشاد كنيداين ملت را بايد مجهز بشويد بايد مجهز به جميع انحاءارشادات را دارند.اسلام همانطور كه ابعاد مختلفه دارد بر حسب ابعادي كه انسان دارد براي انسان آمده است براي انسان سازي آمده است . قرآن كتاب انسان سازي است . همانطور كه قرآن ابعاد مختلفه دارد... علما هم همه بايدابعاد مختلفه داشته باشند 15 .... حضرت امام تدوين و تبيين تمام شؤون اسلام و نشر و تبليغ آن ر با استفاده از بهترين و جديدترين ابزار پيام رساني به تمام جهان از وظايف اصلي فقهاي اسلام و روحانيت دانسته مي فرمايد: [وظيفه فقهاست كه عقايد واحكام و نظامات اسلامي ار تبليغ كنند و به مردم تعليم دهند تا زمينه براي اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام در جامعه فراهم شود... بر علماي اعلام است كه : تمام شؤون اسلام را تدوين و بيان كنند و به تمام دنيا عرضه نمايند واگرامكانات اجازه داد فرستنده اي پيدا كنند و حقايق اسلام را به صورت وسيعتري بيان نمايند... حوادث واقعه چه چيزاست ؟

ص: 8179

همه حوادث سياسي است] 16 . وي تبليغ وارشاد و دفاع از مباني اسلام و نظام اسلامي را تنها وظيفه قشر روحاني و وزارت ارشاد نمي شمرد بلكه وظيفه انديشه وران گويندگان نويسندگان هنرمندان وزارت خارجه جمهوري اسلامي انجمنهاي اسلامي و هر مسلماني كه توان تبليغ و ترويج شريعت را دارد مي دانست . براين باور بود كه :اگراسلام به دوراز كج انديشه غرض مغرضان و جهل جاهلان در تمام ابعادش به جهانيان معرفي شود ديري نخواهد پاييد كه پهنه گيتي را تسخير خواهد نمود. [... مساله تبليغ تنها به عهده وزارت گويندگان و نويسندگان و هنرمندان است . بايد وزارت خارجه كوشش كند تا سفارتخانه ها نشريات تبليغي داشته باشند و چهره نوراني اسلام را بر جهانيان روشن نمايند كه اگراين چهره با آن جمال و جميل كه قرآن و سنت در همه ابعاد به آن دعوت كرده از زير نقاب مخالفان اسلام و كج فهمي هاي دوستان خودنمايي نمايداسلام جهانگير خواهد شد و پرچم پرافتخار آن در همه جا به اهتزاز در خواهد آمد] 17 ... و مقابله با هجوم تبليغاتي دشمنان عليه اسلام را نيز وظيفه ديني و ملي همگان بويژه روحانيون مي دانست و مي فرمود: [...وظيفه ديني و ملي ما و شماست كه تبليغات بوقهاي

ص: 8180

آمريكايي و صهيونيستي رالله خنثي كنيم] 18 ... تشكيل حكومت اسلامي قوانين اسلام كه از جانب خداوند براي هدايت و سعادت بشر آمده است جز در سايه حكومت و نظامي كه براساس قوانين الهي پايه ريزي شده باشد نتيجه مطلوب از آن حاصل نمي شود. علاوه براين بيشتراحكام و معارف ديني اجرا و سازندگي آن مبتني بر حكومت است . در يك كلام قوانين و تعليمات اسلام با حكومت عجين شده است . بحث در اين مقوله سخن از بديهي ترين مسايل دين به شمار مي آيد بنابراين ما ازاين زاويه به بحث نمي پردازيم . آنچه دراين جا در پي آن هستيم بيان ضرورت تشكيل حكومت اسلامي به عنوان يك وظيفه و تكليف شرعي مسلمانان از ديدگاه امام خميني است . ايشان پس از آن كه ازاصلاح نظام شاهنشاهي نااميد گشت مصمم بر نابودي و سرنگوني آن وايجاد حكومت عدل گستراسلامي شد. از همان آغاز در بيانات پيامها و درسهاي خويش ايجاد حكومت اسلامي ر براساس اصول ديانت ازاهم وظايف ديني و شرعي مسلمانان بويژه عالمان دين مي دانست : [...برمسلمانان بويژه روحانيون و طالبان علوم ديني واجب است عليه تبليغات دشمنان اسلام بپاخيزند و با هر وسيله ممكن جو شايعه دشمنان رااز بين ببرند و نشان دهند كه

ص: 8181

اسلام دين حكومت است و قوانين عدالت گستر آن در جهت ايجاد حكومتي است الهي] 19 اين امر را منحصر به ايران تنها نمي دانست بلكه وظيفه همه علماء اسلام در تمامي كشورهاي اسلامي مي دانست : [وظيفه علماءاسلام و همه مسلمانان است كه به اين وضع ظالمانه خاتمه بدهند و دراين راه كه راه سعادت صدها ميليون انسان است حكومتهاي ظالم را سرنگون كنند و حكومت اسلام تكشيل دهند] 20 ...حفظ نظام اسلامي نظام اسلامي كه به قدرت لايزال الهي و رهبريهاي داهيانه امام راحل وايمان واستقامت امت مسلمان درايران استوار گشت بزرگترين عطيه و نعمت خداوندي است كه در طول تاريخ اسلام جزايام محدود نظير ندارد. حفظ و حراست ازاين نعمت عظمي امري لازم و ضروري است . روحانيت در برابراين نظام الهي مسؤوليت مضاعف دارد. همچنين مسؤولان نظام نيز هر كدام به هر نسبتي كه به هرم اصلي يعني اسلام و نظام اسلامي نزديكترند وظايف و مسؤوليتهاي آنان به همان نسبت سنگينتر مي شود. حضرت امام در بيانات و پيامهاي خويش روي اين مسؤوليت انگشت گذاشته است : ... تمام اقشار ملت از آنهايي كه در سطح كشور كارفرما هستند و دست اندركاران دولتي هستند... و ساير قشرهاي ملت مكلفند به اين كه اسلام را حفظ كنند.

ص: 8182

مكلفند به اين كه جمهوري اسلامي را حفظ كنند. و اين تكليف از بزرگترين تكاليفي است كه اسلام دارد... همه مسؤول هستيم :از من طلبه تا مراجع اسلام تا علماء بلاداسلامي تا دست اندركاران مجلس رئيس جمهورارتشيها و پاسدارها و همه قشرهاي ملت در مقابل خدا مسوولند... و نعمت رااز ما سوال مي كنند 21 . امام بزرگوار حفظ و حراست از نظام جمهوري اسلامي را يك اصل غيرقابل انعطاف مي دانست واز آن به عنوان بالاترين واجب ياد مي كرد: [... حفظ نظام جمهوري اسلامي بر همه مسلمانان واجب عيني است حتي از نماز هم واجب تراست] 22 . بايد سعي كنيم از عوامل بقاء و تداوم كه همان اصول و آرمانهاي بلند جمهوري اسلامي است پاس بداريم و به هيچ قيمتي بر سر آن اصول سازش نكنيم و ضربه بر آن را ضربه به پيكر دين و نظام اسلام و گناهي نابخشودني بدانيم . وظيفه داريم جلو بهانه هاي واهي را كه موجب تضعيف نظام اسلام مي شود بگيريم و به هشدارهاي امام دراين زمينه عمل نماييم كه مي فرمود: [تكليف است براي همه ما كه :اين جمهوري را كه به اين جا رسيده است تا آخر حفظ كنيم . تا آخر حفظ كردن اين است كه هر

ص: 8183

روز محكم كنيم برادري خومان ر سراغراض جزئيه كه زود مي گذرد لطمه اي خداي نخواسته به اسلام وارد نكنيم لطمه اي به جمهوري اسلام وارد نكنيم اشكال اگر هست به من و ديگران اشكال را بايد گفت لكن نبايد تضعيف كرد قوه مققنه را قوه قضائيه را روحانيت را.اينها جرم است .اينها گناه نابخشودني است] 23 . امام در وصيت نامه سياسي الهي خود مي نويسند: آنچه دراين حكومت اسلامي مطرح است اسلام واحكام مترقي آن است . بر ملت عظيم الشان ايران است كه : در تحقق محتواي آن به جميع ابعاد و حفظ و حراست آن بكوشند كه حفظ اسلام در راغس تمام واجبات است ... و امروز بر ملت ايران خصوص و بر جميع مسلمانان عموم واجب است اين امانت الهي ر كه درايران به طور رسمي اعلام شده ... با تمام توان حفظ نموده و در راه ايجاد مقتضيات بقاء آن و رفع موانع و مشكلات آن كوشش نمايند 24 ...وحدت ترديدي نيست كه ازاركان مهم اسلام مساله وحدت واتحاداست .اسلام و دستورات آن براين پايه استوار گرديده وازاهميت درجه اول برخورداراست . به گفته علامه محمدحسين كاشف الغطاءاسلام بر دو كلمه استوار گرديده است . كلمه توحيد كلمه 25 سخني در ضرورت وحدت و

ص: 8184

همبستگي ميان مسلمانان و جوامع اسلامي چيزي نيست كه نيازمند به استدلال و برهان داشته باشد زيرا آيات قرآن و اخبار رسيده ازائمه معصومين ( ع ) بر آن دلالت صريح دارد. ايجاد وحدت اسلامي در ميان مسلمانان جزء آرمانها و آرزوهاي همه مصلحان و پيشوايان مسلمان بوده و در راه تحقق بخشيدن به آن سعي و تلاش فراوان كرده اند واز تفرقه به عنوان عامل اصلي شكست و سرافكندگي مسلمانان ياد نموده اند. امام راحل نيز كه طلايه دار وحدت واتحاد در عصر حاضر بود وحدت را پيام قرآن و توصيه ائمه دين مي دانست و درباره جايگاه والاي آن در اسلام مي فرمود: [... وحدت همان چيزي است كه در قرآن درباره آن سفارش شده است و ائمه ( ع ) مسلمين را به اين مساله دعوت كرده اند. واصول دعوت به اسلام دعوت به وحدت است . به اين معني كه همه در كلمه اسلام با هم مجتمع باشند... ] 26 وي درباره پيشينه تلاش و كوشش مصلحان اسلام در راستاي تحقق وحدت براساس توصيه پيامبر وائمه ( ع ) و بيان وظائف مسلمانان دراين عصر مي فرمايد: ...عقلا و علماي اسلام از صدراسلام تاكنون كوشش كردند براي اين كه مسلمين همه با هم مجتمع باشند و

ص: 8185

هم يد واحده باشند بر غير مسلمين . در هر جا كه مسلمي پيدا بشود بايد با ساير مسلمين تفاهم كنند واين مطلبي كه خداوند تبارك و تعالي در قرآن كريم سفارش كرده است و پيامبراكرم (ص ) سفارش فرموده است وائمه مسلمين ( ع ) سفارش فرموده اند و علم بيداراسلام دنبال اين امر را گرفته اند و كوشش كرده اند به اين كه مسلمين را در تحت لواي اسلام به وحدت و يگانگي دعوت كنند 27 .وحدت اقشار جامعه امام راحل (ره )افزون براتحاد بين مسلمانان جهان در تمام مراحل نهضت به اتحاد و همبستگي هه اقشار مردم جامعه به عنوان اساس مبارزه عليه استعمار واستبداد تكيه داشت و آن رااز مهمترين وظايف ديني و وجداني آنان مي شمرد و پيروزي را در سايه وحدت و مبارزه پي گير جستجو مي كرد: بر رهمه اقشار ملت تكليف الهي و وجداني است كه بااتحاد كلمه بدون هراس از قدرتها وابرقدرته هدف اسلامي خود را تعقيب .... و با قاطعيت و جديت به سوي هدف پيش روند كه وعده خداوند به مستضعفين نزديك است 28 . در بيان ديگر حضرت امام وحدت و همبستگي مسلمانان را در برابرابرقدرته به هر قيمت ممكن لازم و ضروري مي شمرد و گريزازاختلاف و

ص: 8186

تفرقه رااز وظايف آحاد مسلمانان مي داند: [....وقتي همه قدرتها عليه ما هستندعقل و ديانت واسلام اقضتاء مي كند كه با هم باشيم .اين يك تكليف شرعي است .اگر خداي نخواسته ببينيم مي خواهداختلاف واقع شود تكليف شرعي مااين است كه با هر ترتيبي كه مي شود جلويش را بگيريم ولو باافشاء كردن ولو بااين كه .يك نفر و يا يك دسته را براي ملت قرباني كنيم] 29 مبارزه با ظلم در فرهنگ اسلام ظلم ستيزي از جايگاه ويژه اي برخورداراست . ترك ياري مظلوم از بزرگترين گناهان شمرده شده و موجب خروج از جرگه اسلام مي گردد. مبارزه با ظلم و ستم وايجاد عدالت اجتماعي و حمايت از ستمديدگان ازاهداف بزرگ انبياء واز مهمترين توصيه بزرگان دين بوده است .اصول قانون جهاد دراسلام به انگيزه رفع ظلم و ستم و حمايت ازانسانهاي تحت تشريع شده واز وظايف عمومي مسلمانان است . بنابراين اصول و مباني مكتبي و باورهاي دني مااجازه نمي دهد كه به اطراف خود ننگريم و سر در لاك خود فرو ببريم و هيچ گونه احساس مسووليت و تكليف نسبت له انسانهاي مظلوم و ستمديده ننماييم . براين اساس امام خميني مبارزه با ظلوم و ستم را تكليف مسلم و ضروري هر مسلمان دانسته و مي فرمود:

ص: 8187

[تكليف مااين است كه : در مقابل ظلمها بايستيم . تكليف مااين است كه : با ظلمها مبارزه كنيم . معارضه كنيم .اگر توانستيم آنها را به عقب برانيم كه بهتر واگر نتوانستيم به تكليف خودمان عمل كرده ايم] 30 روحيه ظلم ستيزي درامام راحل از همان اوان جواني دراوج بوده است . تا جايي كه مي توان از بارزترين ويژگيهاي امام دفاع از مظلوم و ستمديده و مبارزه با ظلم و ستم دراشكال گوناگون آن دانست . باره در زماني كه كسي را جرات سخن گفتن عليه ستمگران نبود. به صراحت اعلان كرد : .... من خون و جان ناقابل خويش را براي اداي واجب حق و فريضه دفاع از مسلمانان آماده نموده ام . و درانتظار فوز عظيم شهادتم . قدرتها وابرقدرتها و نوكران آن

ص: 8188

مطمئن باشند كه اگر خميني يكه و تنها هم بماند به راه خود كه راه مبارزه با كفر و ظلم و شرك و بت پرستي است ادامه مي دهد و به ياري خدا در كنار بسيجيان جهان اسلام اين پابرهنه هاي مغضوب ديكتاتوره خواب راحت رااز ديدگان جهانخواران و سر سپرده گاني كه به ستم و ظلم خويش اصرار مي نمايند سلب خواهد كرد 31 . مبارزه با آمريكا ازابتداي شروع نهضت با نشاخت عميقي كه حضرت امام از قدرتهاي بزرگ جهان داشت آنها را منشا همه مصيبته جنگه جنايتها و گرفتاريهاي بشر بويژه مسلمانان مي دانست . دست پيدا و نهان آنان را در همه حزادث و جنايات و ستمها عليه محرومين و مستضعفين جهان مي ديد. آمريك با تبليغات جهاني خود را بشردوست و مدافع حقوق انسانها جلوه داده است و به نام ياري ملل ضعيف درانديشه سلطه سياسي اقتصادي فرهنگي نظامي و گسترش سايه شوم خود بر سر تمام جهان مي باشد. امام با پي بردن به ژرفاي اين قدرت شيطاني از همان ابتداء قبل ازاين كه شاه را مقصر بدبختيهاي ملت مسلمان ايران بداند آمريكا را مقصر و عامل اصلي جنايات مي دانست و ريشه همه فسادها را در آن سوي مرزها مي ديد. آن

ص: 8189

بزرگوار مبارزه با آمريكا را به عنوان مبارزه با راس ظلم و ائمه كفرازاهم واجبات و وظايف ديني مي شمرد: [وظيفه ملت غيورايران است كه از منافع آمريكا واسرائيل درايران جلوگيري كنند و آن را مورد هجوم قرار دهند هر چند با نابودي آن بانجامد] 32 . دفاع از سرزمينهاي اسلامي امام خميني تجاوزاجانب و دشمنان اسلام به محدوده و حريم جهان اسلام و غصب واشغال سرزمين مسلمانان را به هيچ وجه تحمل نمي كرد. در هر گوشه از جهان اسلام رخنه اي از سوي دشمنان اسلام ايجاد مي شد آن را همانند خاري در ديدگان خوداحساس مي كرد و همواره دراعلاميه ه پيامها و سخنرانيها و...از آن به عنوان بزرگترين جنايت نسبت به اسلام و مسلمانان ياد مي كرد. كوتاه كردن سلطه غاصبان از سرزمينهاي اسلامي را بر همگان تكليف واجب و لازم مي شمرد و همه مسلمانان را در قبال آن مسوول مي دانست . با تمام توان عليه غصب سرزمين مقدس فلسطين و سرزمين افغانستان به مبارزه برخاست كه اينك به نمونه هايي از موضع گيري آن مبارزه نستوه اشاره مي كنيم : مبارزه بااسرائيل مبارزه بااسرائيل :امام در زماني كه اعلان مخالفت و مبارزه با صهيونيسم تجاوز به حريم ممنوعه شمرده مي شد و مجازاتي همچون

ص: 8190

: ترور و مرگ در پي داشت . در جوي كه رژيم طرفدار اسرائيل سايه شوم خود را براين مرز و بوم گسترده بود خط مشي و برنامه هاي توسعه طلبانه اسرائيل وامريكا را ترسيم وافشاء مي كرد. در چنين اوضاع و شرايطي كه كسي را جرات شهامت آن نبود كه كوچكترين حركتي عليه آمريكا واسرائيل بكند حضرت امام براساس وظيفه شرعي كه برخاسته از مباني واصول ديانت بود به ميدان مبارزه بااسرائيل آمد و خطراسرائيل غاصب وارباب او را براي مسلمانان تشريح كرد. در بيانات اعلاميه ها و پيامهااز صهيونيسم و عنوان پليدترين پديده سياسي و كابوس سياه استعمار و جرثومه فساد و تهديد ممالك اسلامي ياد مي كرد: [...اين جانب به حسب وظيفه شرعيه به ملت ايران و مسلمين جهان اعلام خطر مي كنم . قرآن كريم واسلام در معرض خطراست استقلال مملكت و اقتصاد آن تحت قبضه صهيونيستهاست ...اين ماده فساد كه در قلب ممالك اسلامي با پشتيباني دول بزرگ جايگزين شده است ريشه هاي فسادش هر روز ممالك اسلامي را تهديد مي كند. بايد با همت ممالك اسلامي و ملل بزرگ اسلام ريشه كن شود] 33 . حضرتش نه تنها خود براساس احساس وظيفه شرعي به مقابله با اسرائيل وايادي او برخاست كه مبارزه براي نابودي

ص: 8191

اسرائيل و كمك به مبارزان فلسطين رااز مهمترين وظايف عقلي و شرعي مسلمانان مي دانست . ملت اسلام به حكم وظيفه انساني واخوت و طبق موازين عقلي واسلامي موظفند كه در راه ريشه كن كردن اين گماشته استعماراسرائيل از هيچ فداكاري دريغ نورزند و با كمك مادي و معنوي .... برادران خود را كه در جبهه جنگ اسرائيل هستند ياري كنند 34 . پس از پيروزي انقلاب اسلامي تا لحظات آخر عمر پربركت خويش براين مسووليت مهم هشدار مي داد و مي فرمود: من نزديك به بيست سال است كه خطر صهيونيسم بين الملل را گوشزد نموده ام ....امروزاين زالوهاي جهانخوار با فنون مختلف براي شكست مستضعفان جهان قيام واقدام نموده اند. ملتها و ملل آزاد جهان بايد در مقابل اين دسيسه هاي خطرناك با شجاعت آگاهي ايستادگي نمايند. 35 در خصوص حمايت از فلسطينيان امام از جمله كساني بودند كه لحظه اي از حمايت مادي و معنوي آنان غفلت نكرد. دراعلاميه ه پيامها و بيانات نجاتبخش خويش هميشه به عنوان مظهر قهر و خروش ملت محروم و آواره فلسطين عليه صهيونيزم فرياد برآورده است . حمايت از مردم مظلوم فلسطين را تكليف شرعي هر مسلمان بيان فرموده است : [ هان اي مسلمانان جهان و مستضعفان گيتي بپاخيزيد و

ص: 8192

مقدرات خود رابه دست گيريد.... تا كي نشسته ايد كه مقدرات شما را واشنگتن يا مسكو تعيين كند؟ تا كي بايد قدس شما در زير چكمه تفاله هاي آمريك اسرائيل غاصب پايكوب شود؟ تا كي سرزمين قدس فلسطين لبنان و مسلمانان مظلوم آن ديار در زير سلطه جنايتكاران به سر برند و شما تماشاچي باشيد] 36 . و در جهت جاودانه شدن حمايت از فلسطين و مظلومان آن ديار روز جمعه آخر ماه مبارك رمضان را به عنوان روز قدس و سرآغاز فصل مبارزه مستقل و جدي مسلمان براساس تكليف شرعي به منظور نجات همه مستضعفين بويژه آزادي قدس پي ريخت و دراين باره فرمود: [من از عموم مسلمانان جهان و دولتهاي اسلامي مي خواهم كه براي كوتاه كردن دست اين غاصب و پشتيبانان آن به هم بپيوندند و جميع مسلمانان جهان را دعوت مي كنم : آخرين جمعه ماه مبارك رمضان ر كه از ايام قدراست و مي تواند تعيين كننده سرنوشت فلسطين نيز باشد به عنوان روز قدس انتخاب و طي مراسمي همبستگي بين المللي مسلمانان را در حمايت از حقوق قانوني مردم مسلمان اعلام نمايند] 37 . و در بعد عمل و عيني تر شدن مبارزه بااسرائيل و حمايت از فلسطين با توجه به اين كه آن

ص: 8193

حضرت از سران كشورهاي اسلامي نااميد بود تشكيل هسته هاي حزب الله را در سراسر جهان پيشنهاد كرد و فرمود: [مسؤولين محترم كشورايران و مردم و ملتهاي اسلامي از مبارزه با اين شجره خبيثه ريشه كن كردن آن دست نخواهد كشيد و به ياري خداوند از قطرات پراكنده پيروان اسلام و توان معنوي امت محمدي صلي الله عليه وآله وسلم وامكانات كشورهاي اسلامي بايداستفاده كرد و با تشكيل هسته هاي مقاومت حزب اللفه در سراسر جهان اسرائيل رااز گذشته جنايتبار خويش پشيمان و سرزمينهاي غصب شده مسلمانان رااز چنگال آنان خارج كرد] 38 . امروز در آن ديار مقدس سرزمين پاكان و پيامبران بزرگ شاهد حركتي عميق و بنياديني به الهام از حركت پيروزمندايران اسلامي هستيم كه همگان به اصالت اسلامي رهبريت امام در آن اعتراف دارند: [..... جوانان مبارز داخل سرزمينهاي اشغالي ماركسيسم سوسياليسم و تمام ديگرانواع تئوريها را در طي 40 سال گذشته آزموده و در جنگ با صهيونيسم شكست خورده اند.امروز پي برده اند كه پيروزي از جانب الله مي آيد] 39 . نشريه صهيونيستي جزوزالم پست مي نويسد: [ اين قيام از آيه الله خميني الهام مي گيرد]. حال كه مبارزات مردم فلسطين براساس اسلام و تكليف شرعي به اوج خود رسيده است نبايد مسلمانان متعهد

ص: 8194

لحظه اي ازانديشه حمايت از فلسطين و آزادي قدس غفلت نمايند خداي ناخواسته مشكلات و سختيها آنان را به خود مشغول سازد و به تفاوتي يا سازش كاري منتهي شود. باشد تا نخل انقلاب اسلامي فلسطين به زودي به ثمر نشيند و ميوه آزادي وطن اسلامي را بار آورد. مبارزه با شوروي حضرت امام همانگونه كه در برابراشغال سرزمين مقدس فلسطين توسط صهيونيزم غاصب از همان ابتدااحساس وظيفه و مسووليت كرد و در مقابل آن ايستاد اشغال سرزمين اسلامي افغانستان توسط ارتش سرخ شوروي را نيز تحمل نكرد و در همان آغازاين توطئه بزرگ آگاهانه به سران شوروي هشدار داد كه ازاين جنايت طرفي نخواهند بست و به نفع آنان است كه ازاشغال اين سرزمين مقدس دست بردارند. او در نخستين روزهاي پيروزي انقلاب اسلامي كه درگير باانواع توطئه هاي استكبار جهاني بع سركردگي آمريكا بود كه اين خود مي بايست موجب گرايش به ابرقدرت شرق گشته و يا لااقل اسباب خشم و خصومت او را فراهم نياورد با قاطعيت و صراحت بي نظير مكرراشغال سرزمين اسلامي افغانستان را محكوم كرد و حمايت بي دريغ خويش را در طول مدت اشغال بدرقه راه مبارزان آن ديار نمود: [.... من بار ديگراشغال سبعانه افغانستان را توسط چپاولگران شرق متجاوز شديدا محكوم

ص: 8195

مي نمايم واميدوارم هر چه زودتر مسلمانان افغانستان به پيروزي واستقلال حقيقي برسند واز ديت اين به اصطلاح طرفداران طبقه كارگر نجات پيدا كنند] 40 . امام با شناختي كه ازافغانستان و سلحشوري مردان آن سرزمين داشت شوروي راازاين حركت جاهلانه بر حذر داشت اما شوروي سوار بر پيل مست هوس و غرور به نصايح واعلام خطرهاي امام راحل گوش فرانداد و با يك محاسبه غلط به افغانستان يورش برد كه به فضل الهي زمين گير و در باتلاق عميقي گرفتار شد.امام تاسف خود راازاين حادثه تلخ كه براي ملت مظلوم افغانستان خسارات عظيم انساني و مالي به بار آورد چنين اعلام كرد: [.... من متاسفم كه شوروي به تذكر و هشدار من در موردافغانستان عمل نمود و به اين كشوراسلامي حمله كرد. بارها گفته ام واكنون نيز تذكر مي دهم كه ملت افغانستان را به حال خود رها كيند. مردم افغانستان سرنوشت خودشان را تعيين نموده واستقلال خود را تضمين مي كنند. و به ولايت كرملين يا قيومت آمريكااحتياج ندارند] 41 . حمايت او محرومان و مستضعفان مستضعفان و محرومان در جوامع گوناگون كمتر مورد توجه حكومتها قرار مي يگرند و غالب قدرتهاي سياسي با حربه زر و زور و تزوير آنان را دراختيار مطامع خود در مي آورند.

ص: 8196

چه بسيار حركتها و قيامهايي كه با نام محرومان و فداكاري آنان پايه ريزي و به پيروزي رسيداما پس ازاندك زماني فرصت طلبان برايكه قدرت تكيه دادند. واز قش رمحروم و فداكار زاويه گرفتند. تنها در حركتي كه در طول تاريخ بحق حمايت و طرفداري از محرومان و مستضعفان را در راس برنامه هاي خود قرار داده است نهضت انبياء و پيروان راستين آنان بوده است .اين معني هم دراديان آسماني گذشته سابقه دارد و هم در شريعت اسلام از جايگاه خاصي برخورداراست در آيات بسياري خداوند پيامبر گرامي اسلام را به همنشيني و حمايت از محرومان و مستضعفان فرا مي خواند واز طرفداري مال اندوزان بر حذر مي دارد.از باب نمونه :واصبر نفسك مع الذين يدعون ربهم بالعذاوه والعشي يريدون و جهه ولا با كساني كه بامداد و شبانگاه پروردگار خويش را مي خوانند و رضاي او را مي جويند با كشيبايي قرين باش ... كسي كه دل وي از ياد خويش غافل كرده ايم و هوس خود را پيروي كرده و كارش زياده روي است اطاعت مكن . در ذيل اين آيه حديثي وارد شده است كه بيانگر شان نزول آيه نيز مي باشد و ترسيمي گويااز رفتار پيامبر(ص ) با مستضعفان و محرومان است . عده اي

ص: 8197

از مولفه قلوبهم سران مشركين كه پيامبر براي جلب دلهاي آنان به اسلام مشتاق بود واز آنان دلجويي مي كرد نزد پيامبر آمدند و گفتند: پيامبر!اگر در صدر مجلس نشيني واين پشمينه پوشان بدبوي و كثيف رااز ما دور كني . نزد تو مي آييم و دينت را مي پذيريم . مانع از شركت در جلسات تو جزاينا چيزي نيست . دراين هنگام آيه شريفه نازل شد. پيامبر(ص ) بپاخاست و به جستجوي اين بينوايان و مستضعفان شتافت آنان را در گوشه مسجد ديد كه به ذكرالهي مشغولند. به آنان فرمود: خداي را سپاس كه زندگيم را به پايان نرساندتا دستور داد كه در كنار گروهي ازامتم باشم و با آنان زندگي كنم . هان ! من در زندگي و مرگ با شما هستم ] 43 در حكومت علي ( ع ) حمايت از طبقه محروم جامعه در راس برنامه هاي حكومتي حضرتش بود.در برنامه سياسي حكومتي علي ( ع ) به مالك اشتر مي فرمايد:... ثم الله الله في الطبقه السفلي من الذين لا حيله لهم من المساكين والمحتاجين واهل البوسي والزمني ..... سپس خدا را! خدارا! دو طبقه فرودين او مردم آنان كه راه چاره ندارندند وا درويشان نيازمندان و بينوايان واز بيماري برجاي ماندگانند. از متون ديني

ص: 8198

و سيره پيامبر(ص ) وامامان معصوم ( ع ) چنين استفاده مي شود كه بي توجهي به قشر محروم جامعه واحساس وظيفه و مسووليت نكردن نسبت به آنان از فرهنگ اسلام به دوراست . حضرت امام كه تبلوراسلام راستين بود در طول حيات پربركت خويش شيفته محرومان بود وانقلاب و پيروزي آن را وامدار آنان مي دانست . تعبيرات امام بزرگوار در ستايش و حمايت پابرهنگان مستضعفان از حد و حصر بيرون است . حضرتش توجه به محرومان جامعه رااز وظايف مهم انقلاب مي دانست و تاكيد فراوان داشت كه بايد جهت گيري انقلاب و نظام اسلامي به سمت حمايت او محرومان باشد. وظيفه قانونگذاري و سياستگذاران كشور مي دانست كه در وضع واجراي احكام و قوانين الهي حقوق محرومان را دقيقا در نظر داشته باشند. دراين رابطه خطاب به شوراي نگهبان مي فرمايد: [ شما بياييداحكام الهي رااجرا كنيد. بايد قوانيني وضع شود كه حقوق محرومين و فقراء به آنها باز گردانده شود.اين وظيفه شماست] 44 . امام به خوبي آگاه بود كه اگر قشر محروم جامعه ازانقلاب و نظام اسلامي سرخورده گردند ميدان بر زراندوزان بازو مهار هدايت اقتصاد فرهنگ و سياست جامعه رااز آنان به عهده خواهند گرفت ازاين روي به مسؤولين هشدار مي دهد كه مبادا

ص: 8199

در دام صاحبان ثروت گرفتار آيند و مسير حمايت از آنان را در پيش بگيرند كه اين با سيره معصومان ( ع ) در تضاداست : [... خدا نياورد آن روزي را كه سياست ما و سياست مسؤولين كشور ما پشت كردن او محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه دارها گردد....اين با سيره و روش انبياء وايمرالمومنين وائمه معصومين ( ع ) سازگار نيست] 45 . از رهنمودهاي جاودانه امام به طراحان آينده انقلاب در سياست داخلي و خارجي كشور اسلامي حمايت از محرومان و پابرهنگان بود: [.....ما بايد براي پيشبرداهداف و منافع ملت محروم ايران برنامه ريزي كنيم . ما بايد در درارتباط با مردم جهان و رسيدگي به مشكلات و مسايل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان با تمام وجود تلاش نماييم . واين را بايدازاصول سياست خارجي خود بدانيم ... ما بايدازاصول سياست خارجي خود بدانيم .... ما بايد خود را آماده كنيم تا در برابر جبهه متحد شرق و غرب جبهه قدرتمنداسلامي انساني با همان نام و نشان اسلام وانقلاب م تشكيل شود و آقايي و سروري محرومين و پابرهنگان جهان جشن گرفته شود] 46 . اينها نمونه اي بوداز وظايف و مسؤوليتهاي مهمي كه همواره امام راحلمان آنها را به

ص: 8200

مردم مسلمان يادآور مي شود. به اميداين كه هماننداوانديشه عمل به به تكليف و وظيفه الهي بر سراسر زندگي فردي واجتماعيمان حاكم باشد تا همچون او در تصميم گيريه قاطع و در سختيها ومشكلات آرام واستوار در برابر دشمنان سازش ناپذير و در درون خود مطمئن باشيم .پاورقي ها 1. سوره طه آيه 1. 2. نهج البلاغه خطبه 3. 3. بحارالانوار ج 298.41. 4. تاريخ طبري ج 304.4. 5. سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني ج 20.1. 6. از سخنان امام در تاريخ 59/10/16. 7. صحيفه نور ج 102.5. 8. نهضت امام خميني ج 375.1. 9. صحيفه نورج 40.14. 10. همان مدرك ج 241.20. 11. پيام امام به حوزويان . 12. نامه انقلاب اسلامي شماره 62 سال 1369. 13. صحيفه نور ج 13.17. 14. احتجاج طبرسي چاپ بيروت ج 17.1. 15. پيام نورروز سال 1358. 16. سخنراني امام در تاريخ 58/03/28. 17. وصيتنامه سياسي الهي امام . 18. صحيفه نور ج 212.15. 19. كتاب البيع امام خميني ج 460.2. 20. ولايت فقيه امام خميني 38. 21. صحيفه نور ج 253.17. 22. سخنراني امام در تاريخ 64/11/23. 23. صحيفه نورج 05/2/ 24. وصيتنامه سياسي الهي امام . 25. كتاب وحدت .203. 26. صحيفه نور ج 04/16/ 27. صحيفه نور ج 163.13.

ص: 8201

28. صحيفه نورج 44.3. 29. سخنراني امام در تاريخ 65/12/24:. 30. صحيفه نور ج 192.12. 31. سخنراني امام در تاريخ : 66/05/8. 32. صحيفه نور ج 207.1. 33. پيام امام در سال 1341 مطابق با 29 صفر 1387ق . 34. پيام امام در 16 رمضان 1393ق . 35. صحيفه نور ج 63.14. 36. صحيفه نور ج 73.15. 37. پيام امام بمناسبت روز قدس 1358/05/17. 38. صحيفه نور ج 115.20 در تاريخ 66/05/10. 39. انديشه هاي امام خميني .471. 40. پيام امام در تاريخ : 59/01/1. 41. صحيفه نور ج 113.20. 42. سوره كهف آيه .28. 43. الحياه ج 5352.2. 44. در جستجوي راه امام از كلام امام دفتراول .8187. 45. همان مدرك مستضعفين و مستكبرين . 46. همان مدرك .

ص: 8202

مصاحبه با آية الله فهري

2 چكيده: حوزه لطفاً شمّه اي از زندگي تحصيلي و علمي خود را بيان كنيد. معمول شرح زندگي وقتي جالب و پسنديده است كه فردي داراي شخصيتي ممتاز و برجسته باشد كه در اين صورت حتي حركات عادّي او مورد توجّه قرار مي گيرد. بر اين مبني خصوصيّات زندگي پيشوايان دين و بزرگان تا آنجا كه امكان داشته ضبط و زينت بخش صفحات تاريخ شده است . مثلاً از رهبر كبير انقلاب حضرت امام قدس الله سره عكسهايي چاپ شده كه فرزند كوچكي روي ايشان را مي بوسد و يا ايشان در كنار ميزي ايستاده و از قوري به استكان چايي مي ريزد. پيداست كه اين عكسه از اشخاص عادّي هيچ گونه جذّابيتي ندارد; امّا از همچون امامي چطور؟اگر آدمي داراي شخصيّتي نباشد كه به اعمال و افعالش جلوه دهد بايد نقاط برجسته و ارزنده اي در زندگي داشته باشد كه بيان آنها جهت بخش مردم به سوي كمال باشد و اگر نه آن دارد و نه اين همچون من عمر تباه كه : نه شكوفه اي نه برگي نه ثمر نه سايه دارم متحيرم كه دهقان به چه كار كشت ما را بهتر همان كه خاموشي گزيند و زحمت ديگران نپسندد!حوزه : آشنايي حضرت عالي با

ص: 8203

حضرت امام از چه زماني و چگونه بوده است . به سال 1318 شمسي به قصد ادامه تحصيل به قم مشرّف شدم مرحوم پدرم كه از دوستان قديمي و صميمي مرحوم آيةالله آقاي حاج سيد احمد زنجاني شبيري بود مرا به ايشان سپرد. آن بزرگوار در ميان جمعي بود كه شمع آن جمع حضرت امام رحمة الله عليه بود. از اين طريق افتخار آشنائي با حضرت امام نصيب من شد: و للارض من كأس الكرام نصيب .حوزه : ويژگيهاي بارز حضرت امام كه باعث شيفتگي و جذب حضرت عالي به ايشان شده است چيست ؟من چه گويم يك رگم هشيار نيست وصف آن ياري كه او را يار نيست يك دهان خواهم به پهناي فلك تا بگويم وصف آن رشك ملك ور دهان يابم چنين و صد چنين تنگ آيد در بيان آن امين حوزه : در رابطه با احياي آثار به جا مانده از امام رحمة الله عليه چه پيشنهادي داريد. با بودن فرزند خلف و روشن بين و دلسوزي مانند حجة الاسلام و مسلمين آقاي حاج سيد احمد خميني دامت بركاته و عنايتي كه بخصوص نسبت به آثار پدر بزرگوارشان دارند همچون مني را نرسد كه در اين مورد اظهار نظر كند. (رحم الله امرءً عرف قدره و لم

ص: 8204

يتعّد طوره) .حوزه : در اين صورت امكان پاره اي از ابعاد شخصيّت حضرت امام را بيان كنيد. اين قدر هم گر نگويم اي سند شيشهء دل از ضعيفي بشكند ابعاد شخصيت حضرت امام گوناگون است و مي توان مجموع آنها را در آثار باقيماندهء از او مشاهده نمود: (انّا آثارنا تدل علينا) نظري كوتاه و گذرا به آثار علمي امام ابعاد مختلفي را از ايشان ترسيم مي كند; زيرا همان گونه كه اثر از وجود مؤثّر حكايت مي كند همچنين از خصوصيّات و ويژگيهاي مؤثّر نيز كشف مي كند. كتاب گلستان حاكي از گرد آوردنده آن است و در عين حال جملات زيبا و دلفريب آن نمايانگر ذوق ادبي مؤلف و اشعار لطيف و پر محتوي و آموزنده آن بيانگر قدرت شاعري و حكمت گوينده آن است ; بنابراين در بررسي هر اثر نه تنها بايد به وجود آن انديشيد بلكه بايد در ويژگيها و خصوصيات آن نيز تأمّل كرد. از آثار فراوان حضرت امام به آنچه اين ناچيز با ترجمهء آن ارتباط داشته ام اشاره مي شود: 1- شرح دعاي سحر: نخستين اثري كه به خامهء حضرت امام تحرير يافته شرح دعاي سحر است . ايشان اين كتاب را در سال 1347 در حالي كه بيش از 27 بهار

ص: 8205

از عمر شريفشان نگذشته بود مرقوم داشته اند. چنانچه خودشان در پايان كتاب مي فرمايند: و قد وقع الفراغ بيد شارحه الفقير المذنب ... في التاريخ السبع و الاربعين و ثلاثمأة بعد الالف من الهجرة. 2- مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية: در اين كتاب اسماء و صفات الهي و حقيقت خلافت الهيّهء محمّديه و علويّه و بسياري از معارف متعاليه عرفان به گونه اي بديع شرح يافته كه نظير آن افكار بلند موجود در اين كتاب در كمتر كتابي مشاهده مي شود. متن اين دو كتاب با مقدّمه اي از اين ناچيز با طبع زيبايي در بيروت و ترجمه آن دو به فارسي به وسيله اين بنده در ايران مكرّر به طبع رسيده است . در يكي از تشرّفاتم به دست بوسي فرمودند: شرح دعاي سحر غلط چاپي بسيار دارد و اضافه فرمودند: غلط نامه اي براي آن بنويسد: در امتثال آن متوجّه شدم كه براي تأمين نظر مباركشان بايد كتاب مجددا طبع شود; لذا طبع دوّم با شرحي اضافي طبع و نسخه اي تقديم حضورشان گرديد.3- اسرار الصلوة يا صلوة العارفين و آداب الصلوة: اين دو كتاب مربوط به بزرگترين عبادت اسلامي است كه تجسّم بخش عبوديّت انسان است . و به عقيده ايشان عالي ترين تحفه و

ص: 8206

ره آوردي است كه در سفر معراج احمدي با كشف تام محمّدي از مقام قاب قوسين أو أدني تهيه شده و براي امّت مرحومه به ارمغان آورده شده است . و مي فرموده است : تا كنون خامه اي به حريم اسرار اين تحفهء آسماني راه نيافته است . حضرت امام اين دو كتاب را به دو گونه كه يكي كاملاً خصوصي است و ديگري جنبهء عمومي دارد نگاشته اند. در مقدمهء آداب الصلوة مي فرمايند:ايّامي چند از اين رساله اي فراهم آوردم كه به قدر ميسور از اسرار صلوة در آن گنانيدم و چون آن را با حال عامّه تناسبي نيست در نظر گرفتم كه شطري از آداب قلبيهء اين معراج روحاني را در سلك تحرير درآورم شايد برادران ايماني را از آن تذكري و قلب قاسي خود را تأثيري حاصل آيد .ولي با اين حال در بسياري از موارد به تعبير خودشان عنان قلم از دست رفته و مطلب آن چنان اوج مي گيرد كه از اسرار الصوة نيز پيشي مي گيرد. اين دو كتاب بي نظير به وسيلهء اين ناچيز به عربي ترجمه شده و به نامهاي : (سرّ الصّلوة او صلوة العارفين ) و (الآداب المعنوية للصلوة) در كشورهاي عربي منطقه در سطح وسيعي بحمد الله

ص: 8207

انتشار يافته است . 5- كتاب اربعين : شرح چهل حديث يادگار دوراني است كه حضرتشان مبتكرانه درس اخلاق را در مدرسهء فيضيه شروع كرده و در پرورش اخلاق طلاّب وفضلا اثر شاياني داشت . نگارش اين كتاب در عصر روز جمعه چهارم شهر محرم الحرام سنهء يكهزار و سيصد و پنجاه و هشت هجري پايان يافته و در عين همگاني بودن بحثهاي اختصاصي نيز دارد خصوصاً چند حديث آخر كه بحث دربارهء مشيت الهي و جبر و تفويض بحثهاي اسماء و صفات الهي و بحث ولايت است كه فهم كامل مطالب آنها مخصوص دانشمندان و اهل اصطلاح مي باشد. چهار حديث اوّل اين كتاب شريف را در زمان حيات امام اين نا چيز با پاورقي نسبتاً مبسوطي طبع كردم و بسيار مورد استقبال تشنگان زلال معارف امام قرار گرفت . در نظر داشتم كه به همان نحو ادامه بدهم ولي طبع اصل كتاب اصل كتاب خللي در تصميم ايجاد كرد. گر چه هنوز نيز به خاطر پيشنهادات بسياري كه شده انصراف كامل ندارم . تا كه مشيّت الهي چه اقتضا كند.6-طلب و اراده و امر بين الامرين : اين رساله از يك نظر فلسفي و از نظر ديگر رساله اي است اصولي . متن اين رساله عربي و به

ص: 8208

قلم خود حضرت امام است . ترجمهء كامل و شرح مختصر رسالهء مزبور نيز به قلم اين جانب و نشر شده است .حوزه : لطف از نوآوريها و ابتكارات حضرت امام در عرفان اگر ممكن است بفرماييد. در اين چشم انداز حضرت امام را در مسائل مربوط به عرفان عارف كامل مي بينيم كه براي خود انديشه هاي عرفاني خاصّي داشته است . حضرت امام اگر چه از مكتب بزرگان عرف همچون : محيي الدين بهره برده و عرفان پيراسته از گرايش تسنّن او را به نحو احسن ذوق كرده بود ولي در عين حال افكار عرفاني ظريفي داشت كه از محيي الدين گوي سبقت را ربوده است . مثلاً از محيي الدين نقل مي فرمايند كه مي گويد: مردم دربارهء خدا و عالم در اشتباهند بدين معني كه عالم را ظاهر و خدا را غايب مي دانند در صورتي كه مطلب به عكس اين است بلكه خداي تعالي ظاهر و عالم غايب است . سپس از عارف كامل قاضي سعيد قمي نقل مي فرمايد كه به گفته محيي الدين اعتراض كرده و فرموده است : اين سخن از نظر توحيدگران درست نيست بلكه خداي تعالي ظاهر در همهء عوامل غيب و شهود است . سپس خود ايشان اظهار نظر

ص: 8209

مي فرمايند: در ديد توحيدي خاص الخاص اساس غيب و شهودي نيست بلكه ، هو الأوّل و الآخر و الظاهر و الباطن و اينما تولوا فثّم وجه الله و مي توان گفت : شكوفايي نظرات حضرت امام مرهون استادش آية الله شاه آبادي بوده كه هر گاه به نام ايشان در نوشته هاشان مي رسند مي فرمايند: شيخ عارف كامل م شاه آبادي روحي فداه مي فرمودند. به بياني ديگر: همگي مي دانيم كه عرفان عرف براي خود آنان تجلّي گاه دارد: تجلّي علمي و تجلّي عملي . از نظر تجلّي علمي حضرت امام را بايد استاد مؤسسي دانست كه در برابر اساتيد خود نيز داراي مباني بود. و امّا از نظر عملي براي كساني روشن است كه از نزديك با ايشان مراوده داشته تهجّده شب زنده داريه مناجات هاي دروني و كاشفه هاي روحاني او را از نزديك لمس كرده باشند. همين قدر يادآور مي شويم كه : حضرت امام از شنيدن يك جملهء عرفانه يك بيت عرفاني و يك قطعه از صحيفهء سجّاديه سخت تكان مي خورد. به شهادت نزديكان اشك بر چشمان او حلقه مي زد گويي پيوسته خود را بريده از اين جهان مي ديد و در فكر لقاء و وصل بود. در حوزهء اخلاقي از

ص: 8210

اخلاق يوناني بسان اخلاق غربي سخت منزجر بودند و در درس اخلاق به روايات اهل بيت عليهم السّلام دل مي بستند. و ديگر مكاتب اخلاقي را يك نوع مكاتب انزوا آفرين و يا يك نوع مبادلهء سود و سرمايه مي دانستند بالاخص اخلاق يوناني كه بر اساس جلب منافع پي ريزي شده است . از نظر فلسفه مكتب صدر المتالهين را مي ستودند زيرا در آن برهان و عرفان را به هم آميخته ديده و شريعت را پشتوانه هر دو مي دانستند و در حقيقت مي ديدند كه عرفان و فلسفهء شريعت در آن به يك نقطه منتهي مي شوند. ولي در عين حال كرار مي فرموده : در آيات قرآن و احاديث اهل بيت عليهم السلام بالاخص صحيفه سجّاديه درجمله هاي كوتاه به بلند ترين انديشه فلسفي اشاره شده و اين گواه بر آن است كه گويندگان اين كلمات در مكتب ديگري پرورش يافته و چنين ارمغاني را به همراه آورده اند. ما در عين تشريح يك بعد از ابعاد روحي حضرت امام از درون خجلت زده و شرمساريم كه هرگز نتوانستيم حتّي نيم رخي روشن از اين بعد ترسيم كنيم . فسلام الله عليه يوم ولد و يوم مات و يوم يبعث حياً.امام در انظار ياران آنچه فراروي

ص: 8211

داريد پاسخ كتبي ياران و شاگردان حضرت امام رحمة الله عليه است به سه پرسش مجلّه از محضر آنان : 1- رمز موفقيت امام در چه بود؟ 2- حساسيت امام روي چه مسائلي بود؟ 3- چه خاطرهء آموزنده از امام داريد؟ مجلّه به مناسبت سالگرد رحلت حضرت امام پرسشهاي فوق را براي بيشتر ياران و شاگردان آن مرحوم ارسال داشت كه در اين شماره پاسخ بزرگواراني كه تا كنون به دست ما رسيده است تقديم مي گردد.آية الله زنجاني حوزه : به نظر حضرت عالي رمز موفقيت حضرت امام رحمة الله عليه چه بود؟ تشكر صميمانه خود را از احياي ذكر امام راحل رضوان الله تعالي عليه كه موجب احياء و نشر فضائل انسانيّت و تقوي و مكارم اخلاق مي باشد ابراز مي دارم به راستي :الرجل العظيم بعد موته ينبوع نور يندفّق منه النور مرد بزرگ پس از مرگ بسان چشمهء نوري است كه پيوسته از آن نور در تابش و ريزش است . فوائد و بركات احياء مآثر و آثار اين نخبه هاي تاريخ را مكرر كتباً و شفاهاً متذكر شده ام . هست قرآن حالهاي انبياءماهيان بحريا كه كبريا و خواندن قرآن و تأكيد در تلاوت آن جز از اين نيست . چون تو در قرآن حق

ص: 8212

بگريختي با روان انبياء آميختي پس ذكر سر گذشت اعاظم و تدبّر در ماجراي زندگي آنان يك نحو اختلاط و آميزش با ارواح عاليه آنان است وه ! چه اختلاط و آميزش مباركي ! و لا حول و لا قوة اءلاّ بالله العلي العظيم . مسلم مراد از موفقيّت موفقيت در رسالت خاص خودشان يعني در برانداختن طاغوت و طاغوتيان و الاّ موفقيت در فقاهت و رشته تخصصي ديگر در اشخاص ديگر هم موجود است و اختصاصي به اين بزرگوار ندارد. هر چند به دست رمز موفقيت در آن موارد هم مهم و قابل استفاده شايان است ولي آن را در غير شخص ايشان مي توان پيدا نمود و هم آنرا الگو قرار داد. پس مورد سؤال از خاصه آن راحل عظيم است كه متفرّد به آن بودند; يعني قيام لله و نهراسيدن از كوههاي موانع كه هر يك از آنه انصافاً مرد افكن بودند و هم ، لا يخافون في الله لومة لا ئم . و اينكه به تنهائي امّت بودن : ان ابراهيم كان امة قانتاً لله . داده بودش صنع حق جمعيتي كه همي زد يك تنه بر امتي بر سر آن چنان محكم پي است گوئيا شرغي و غربي با وي است آري زيتونه لا شرقيه

ص: 8213

و لا غربيه و از حدود اقطار خارج بودن خاصه آن بزرگوار بود. به عقيده اين جانب آن بزرگوار نموداري از اعاظم انبياء و مرسلين بود نمونه از اولوالعزم من الرسل . مرادم نه معناي اصطلاحي كلمه است بلكه مصداق كامل از معناي لغوي آن ; زيرا: قوم بر وي سركه ها مي ريختندليك دريا هم فزون مي ريخت قند غم كه از دريا بر آن راهي بودپيش او جيحونها زانو زند! اين را به رأي العين ديدم آنچه كه در طي قرون هم صنفها مهال مي شمردند باذن الله و والا تكال عليه ممكن ساخت . هيچ يادم نمي رود (و شايد در مذاكرات و مصاحبه ها گفته باشم .) در اوايل انقلاب يكي از آشنايان كه با رژيم منحوس كارد و پنير بود و خدمات شاياني را در معرّفي كار گزاران و افشاگري آنان انجام داده بود روزي كه به مشهد مشرف بود و سخن از انقلاب رفت مي گفت : برانداختن رژيم مهال است ; چون امريكا پشت سرش ايستاده است . اين مقاله شخصي بود كه به مناسبت خصومت و عداوت شديدش با دستگاه منفور هرگز احتمال نمي رفت كه سخن از راه عاطفه بزند و در مقام طرفداري از آن ممكن را محال بداند; بلكه

ص: 8214

در آن مورد و موقع ديد عقل متعارف جز از اين نبود. مولاي متقيان صلوت الله و سلامه عليه هم اخبار را با اين خاصه ذكر فرمود: و لكن الله سبحان جعل رسله اولي قوة في عزائمهم وضعفةً في ماتري الا عين من حالاتهم . ليكن خداوند سبحان فرستادگان خود را در اراده شان نيرومند گرداند و در آنچه ديده ها از ظاهر آنان مي بيند خوار نماياند. آنگاه مدح مي فرمايد: و لقد دخل موسي بن عمران و معه اخوه هارون عليهمالاسلام علي فرعون و عليهما مدارع الصوف و بايديهما العصي فشر طاله انه اسلم بقاء ملكه و دوام عزّه gt ; موسي بن عمران و برادرش هارون عليهاالسلام بر فرعون در آمدند جامه هاي پشمي بر تن و چوب دستي ها در دست و با او پيمان نهادند به جاودانگي سلطنت و دام و ارجمندي و عزّت اگر مسلماني پذيرد و راه طغيان پيش نگيرد. ملاحظه مي شود كه خاصه موسي بن عمران عليه السلام را در عين عظمت معنوي اتكاء اتكال به قدرت لا يزالي مي فرمايد كه دو برادر پشمينه پوش با يك عص به ظاهر فاقد همه گونه قدرت امّا با اتكاء به نيروي لا يزالي بدون هراس از تشكيلات فرعون به او قول مي دهند

ص: 8215

كه در صورت تبعيت از فرمان آنان كه فرمان الهي است سلطنتش پايدار خواهد ماند.تشويق: [فشر طاله اگر يك عبدي بود براساس مبنائي مي گفت :اين هم مظهري از وجوداست يك حقيقت است به دو صورت موسي و فرعون كردند آشتي . راحل بزرگوار قدس سره العزيز فرمود: بگويم كه از گوشت گرفته بيرونت كنند! خلاصه آن خاصه موجب امتياز وايمني از مشاركت در آن ( علي حد تعبير الرضي ره ) همانا نمونه و نمودار بودن از خاصه انبياء بود و گرنه تقدم در فقاهت واجتهاد به ماهو موجب امتياز نمي توانست باشد. هستنداز مستعدين در فقه و فقاهت واجتهاد كه براي جلوس رضاخان به اريكه سلطنت در محجلس موسسان تبريك مفصل گفته اند. فيا غفلتا عما يراديهم و من نام لم ينم عنه و كان هو قدس سره اخاالحرب يقظانا. لازم ديدم كه خاصه مهم ديگر را كه مسلماامام راحل رضوان الله تعالي عليه از مشاركت ايمن بوده و فضيلت منحصر به فرد آن را حل عظيم الشان است گوشزد نمايم و باز به بوقل رضي رضزان اللفه عليه (كثيرا مااذا كرالا خوان) است . همانا در تحت نفوذ و تاثير بودن در برابراطرافيان و خواص بود زيرا در طول زندگي آنچه كه مشهود بوده و يكي از

ص: 8216

نقاط ضعف و بلكه سقوط ازاوج عظمت بوده متاثر بودن اكثر هم طرازهاي امام راحل قدس سره بوده كه دراين باره قضاياي تاسف بار دارم كخه داعي بر گفتن آنها نيست واز طرفي براي نماياندن فضيلت وامتياز آن بزرگوار راهي جز آن موجود نيست چون : (به ضد نور دانستي تو نور). داستانهائي از شهيد صديق آيه الله مطهري رضوان الله تعالي عليه و بي تفاوتي مراجع گذشته نسبت به ماجراهاي آن شهيد قدس سره و همچنين نسبت به خودم دارم كه ظاهرا سرش اولي است . تاسيسا لقوله سبحانه:[لا يستوي منكو من الفق من قبل الفتح و قاتل اولئك اعظم درجه من الذين انفقوا من بعد و قاتلوا وكلا وعدالله الحسني ! واللفه بما تعملون خبير]. فريفتن دراصل حيازت درجات مساوي هستند وانما يمتازون بعضها ثم انه سبحانه وعد كلا منهم الحسني سبحانه لايخلف الميعاد. حوزه : حضرت امام رحمه الله عليه چه مسائلي حساسيت بيشتري نشان مي دادند؟ آن بزرگوار فقط علاقه مند به دين واقامه شعائر و دفاع از حريم اسلامش بود كه غمخوار بود. بد نيست اين جريان را متذكر شوم : هنوز چند روزي از ورود حضرت امام به ايران نگذشته بود كه يكي از رفقاي اهل علم زنجاني ساكن تهران كه مكرر در آن

ص: 8217

چند روز با هيات علميه تهران شرفياب شده وامام به مناسبت همشهري بودن مشاراليه از حالات اين جانب سئوال واستفسار فرموده بودند به اين جانب تلفن كرد و ضمنا گفت چرا نمي آييد و چرا در مشهد معطل هستيد. چند بارامام از شما پرسيده است . پس از سئوال و جوابهايي من پرسيدم خبر تازه چيست ؟ گفت : همه هيات علميه تهران به مصاحبت يكي از خطبا مشرف بوديم .اماامر فرمودند كه : سكوت را ممتد شكسته به منبر رود. وي هم به منبر رفت واظهار داشت : ما حاصله : اين انقلاب ثمره مجاهدات شخصي نيست همه علماء در آن ذي سهم هستند . من در همان مذاكره تلفني گفتم : جناب رفيق شفيق ! به قول تبريزيها نماز قضاء دارد اما جواب را قضايي نيست ! بنابراين در همين موقف اندك تامل نموده و پانتز باز كنيد تا جواب را در ضمن بيتي از حافظ به سمع شريف برسانم و سپس ادامه بدهيد. گفت : پرانتز بازاست . اين بيت را خواندم : هزار نقد به بازار كائنات آرنديكي به سكه صاحب عيار ما نرسد انصافا بي انصافي شده است . غيرازايشان اول به حسابها رسيدگي مي كردند چنانچه ادني لطمه اي به آن وارد نمي شداعلاميه

ص: 8218

مي دادند آن هم شايداز كثرت اعتراض من حولهم پس اصاله الجهد محفوظ نبود اما صاحب عيار ما خود را به آب و آتش مي زند و آماده هرگونه پيش آمد بود. آري صحابه هم مي جنگيدند مولي هم مي جنگيد.اما مولي از زبان سيده نساء:كلمااو قدوانارا للحرب اطفاهاالله .... فلا ينكفي حتي يطا صماخها باخصمه و يخمدلهبها بسيفه مكدودا في ذات الله مجتهدا في امرالله قريبا من رسول الله (ص ) سيدا في اولياءالله مشمرا ناطحا مجدا كادحا وانتم في بلهنيه من الشعين وادعون فاكهون آمنون ( اعيان الشيعه ج 300.2 چاپ قديم) .آيه الله اميني حوزه : به نظر حضرت عالي رمزموفقيت حضرت امام چه بود؟ امام خميني قدس سره الشريف يك شخصيت استثنايي و ممتاز بود و ويژگيهايي داشت كه در كمتر كسي جمع مي شود. رمز موفقيت او را بايد در مجموعه آن صفات جستجو كرد. مانند: آرامش نفس قاطعيت شجاعت اخلاص استقامت بي اعتنائي به جاه و مقام بي توجهي به امور مادي و دينوي تقوي تسلط بر نفس بينش سياسي بينش اجتماعي تدبير آينده نگري به تيزهوشي ذكاوت ساده زيستي آگاهي به زمان هيبت و وقار خوب سخن گفتن خوب نوشتن فقاهت و مرجعيت قيافه زيبا و جالب ولي به نظر من مهمترين رمز

ص: 8219

موفقيت حضرت امام در دو چيز بود كه منشا و ريشه همه فضائل و كمالات اومحسوب مي شد. 1- ايمان قوي . 2- عقل و هوش عالي . اماايمان :ايمان حضرت امام از مرحله مفاهيم و تصورات ديني فراتر رفته بود و به مرتبه حضور و شهود و يقين رسيده بود و چنين ايماني بود كه موجب توكل و آراكش اخلاص عمل به وظيفه قاطعيت شجاعت تسلط بر نفس بي اعتنائي به جاه و مقام وامور دنيوي استقامت و پايداري هدفداري و بي باكي حضرت امام مي شد. به نظر من وقار و هيبت ويژه حضرت امام نيز دراثر همين ايمان كامل بود. حتي تشخيص وظيفه را نيز معلول همين ايمان و تقول مي دانم . چون به مرحله يقين رسيده بود وظيفه اش را به خوبي نشان مي داد و با قاطعيت هدف را تعقيب مي كرد واز هيچ نيرويي نمي هراسيد و به وعده هاي الهي اطمنيان و آرامش نداشت . سخنانش ازايمان و يقين بر مي خاست لذا در دلها مي نشست و دراعماق نفوس نفوذ مي كرد و به آنها آرامش واميد مي داد. اما عقل و هوش عالي :از مهمترين عوامل پيروزي امام عقل و فراست و تيزهوشي فوق العاده او بود. دراثر همين تيزهوشي

ص: 8220

بود كه هدف را به خوبي تشخيص مي داد و راههاي وصول به هدف و موانع و مشكلات و راه حلها را كاملامي شناخت و قاطعانه هدف را تعقيب مي نمود. كساني كه با حضرت امام آشنا بودند و در تصميم گيرهياي او دقت داشتند به خوبي مي دانند كه بزرگترين رمز پيروزي او همين دو صفت يعني اميان كامل و عقل و درايت كافي بود. براي اين موضوع شواهد فراواني را مي توان نام برد كه دراثر كمي فرصت ازذكر آنها خودداري مي شود.حوزه : حضرت امام روي چه مسائلي حساسيت بيشتري نشان مي دادند. حضرت امام نسبت به سه موضوع بسيار حساسيت داشت 1. حفظ حراست ازاصل نظام اسلامي و صيانت از كليه نهادهايي كه در تشكل اصل نظام دخالت دارند. مانند: هيات دولت مجلس شوراي اسلامي شزراي نگهبان قوه قضائيه مجلس خبرگان رهبري نيروهاي نظامي و انتظامي . چون حضرت امام به ضرورت بقاءنظام اسلامي عنايت داشت هرگاه كه يكي از نهادهاي ذر ربط را در معرض تضعيف و تهديد مي ديد شديدا از آن دفاع مي كرد. به حفظ استقلال و عظمت نظام اسلامي كاملا عنايت داشت و براي دفاع از آن از هيچ عملي پروا نداشت وازايثار نفوس و اموال مضايقه نمي كرد. 2. حضور

ص: 8221

مردم در صحنه . 3. وحدت اقشار مردم حضرت امام كاملا به اين دو موضوع عنايت داشت واين دو موضوع را از مهمترين عومال پيروزي مي دانست و به همين جهت همواره در تحكيم اين دوامر كوشش داشت و آنها را بزرگترين عامل بقاء واستحكام نظام مي دانست . هميشه در سخنرانيهايش به اين دو موضوع توصيه مي كرد و هرگاه كه يكي از آنها را در معرض خطر مي ديد شديدااز آن دفاع مي نمود. براي اثبات اين موضوع دهها شاهد مي توان ذكر كرد. حوزه : چنانچه خاطره آموزنده اي از حضرت امامرحمه الله عليه به ياد داريد بيان كنيد. من خاطرات فراواني از حضرت امام دارم چه در دوران قبل از شورع مبارزات چه در زمان مبارزات و چه بعداز پيروزي انقلاب اسلامي كه همه آنها آموزنده و مفيد مي باشد لكن ذكر همه آنها دراين جا امكان پذير نيست و به همين جهت به يكي از آنهااشاره مي كنم : يكي از ويژگيهاي اخلاقي حضرت امام اين بود كه همواره مراقب نفس خود بود و در كنترل نفس و جلوگيري ازاهواء و تمايلات حيواني و تهيه اخلاص جديت و كوشش داشت . دراين رابطه شواهد زيادي به ياد دارم كه به يكي از آنان اشاره مي

ص: 8222

نمايم : بعداز رحلت آيه الله بروجردي براي رسيدن به مقام مرجعيت حركتهاي مختلفي در سطح حوزه و در خارج آن شروع شد كه كاملا محسوس بود. تنها كسي كه دراين رابطه حركتي ازاو ديده نمي شد حضرت امام قدس سره الشريف بود. نه تنها خودش دراين راه قدمي برنمي داشت بلكه به شاگردان و علاقمندانش نيزاجازه چنين فعاليتهايي را نمي داد. بنده و گروهي از شاگردانش ازاين رفتار شديدا نارحت بوديم . به صورتهاي مختلف كارهايي را پيشنهاد مي كرديم . ولي مورد قبول واقع نمي شد.از جمله آنها تاسيس جلسه استفتاء بود. خوانندگان مي دانند كه وجود يك جلسه استفتاءاز علائم مرجعيت بوده و هست . همه كساني كه در مظان مرجعيت بودند. جلسه استفتاء داشتند ولي حضرت امام از تاسيس چنين جلسه اي شديداامتناع مي نمودند . بنده كه شديدابه ايشان علاقه داشتم دلم مي خواست جلسه استفتائي براي ايشان كنم ولي مي دانستم كه مخالفت خواهند كرد. تصميم گرفتم موضوع را به صورت ديگري مطرح سازم شايد مورد قبول واقع شود. يك روز به طور خصوصي خدمتشان رسيدم و گفتم : شما مي دانيد كه در بين شاگردان آيه الله بروجردي تعدادي افراد فاضل و ممتاز هستند كه حاضر نيستند بعدازايشان در درسهاي ديگر شركت كنند.

ص: 8223

در صورتي كه اگر مدتي به بحث و تحقيقات فقهي اشتغال داشته باشند آينده درخشاني خواهند داشت وازاساطين حوزه خواهند شد. آيا شما حاضر نيستيد به اينها كمك نمائيد؟ فرمود: حاضرم چه كنم ؟ گفتم : آنان را دعوت مي كنيم كخ هر هفته چند جلسه خدمت شما باشند. شما هم مسائل فقهي دشواري را كه در طول جلسات درس با آنها مواجه مي شويد در

ص: 8224

ضحور آقايان مطرح مي سازيد تا مورد بحث قرار بگيرد. بدين وسيله هم آنها پرورش مي يابند و تكميل مي شوند و هم مشااز نظر آنها استفاده مي نمائيد.امام كه در طول صحبت من به زمين نگاه مي كرد سربرداشت و گفت : [آقاي اميني من از شماانتظار داشتم كه به من بگويي : پير شده اي و مرگ تو نزديك شده به فكر آخرت خود باش و بقيه عمرت را به غفلت و بطاعت صرف نكن اما تو در عوض به من پيشنهاد جلسه استفتاء مي دهي ! آخر من كه مرجع تقليد نيستم كه جلسه استفتاء داشته باشم]! من از پيشنهاد خودم پيشمان شدم و عذر خواستم . و دهها نمونه ديگر ازاين قبل به ياد دارم كه مجال براي عرضه آنها نيست . آيه الله بني فاضل حوزه : به نظر حضرت عالي رمز موفقيت حضرت امام رضوان الله تعالي عليه چه بود؟ با عرض سلام وابرازارادات از حسن ظن متصديان محترم مجله حوزه به اين جانب كه در قدس سره الشرف چند تا سئوال مطرح و با پاسخ به آنها در پيمودن راه امام راحل طل ياري نموده اند تشكر مي كنم .البه امثال بنده عاجزتراز آن هستم كه درباره فضائل اخلاقي و معنويات حضرت

ص: 8225

امام سخن بگوئيم يا چيزي بنويسيم چرا كه حضرات امام تالي تلو حضرات معصومين عليهم آلاف التحيه والصلوه والسلام بود. از باب خالي نبودن عريضه عرض مي شود. رمز موفقيت حضرت امام عمدت در دو چيز بود: 1.اعتقاد راسخ به مبدا و يقين به معاد و عقبات عالم آخرت و سئوال و جواب قبر و محشر. خود را بنده خدا و در محضر رب مي دانست . 2. تصميم جدي و قاطع و همت بلند. هرآنچه را كه وطيفه و تكليف شرعي تشخيص مي داداقدام جدي مي كرد ولواين كه دنيا و من فيها. با ايشان مخالفت مي كرداز تصميم خود منصرف نمي شد. به لومه الائمين ذره اي اعتنا نمي كرد. حتي در دوران نهضت مقدسش از سال 41 تا 57 مدتي تك و تنهااعلاميه عليه طاغوتهاي زمان مي داد. در رسيدن به اهداف مقدس هرگز ياس را به خود راه نداد و هميشه دست اندركاران را در پيشرفت و رسيدن به هدف توصيه مي كرد كه مايوس نباشند. حوزه : حضرت امام روي چه مسائلي بيشتر حساسيت داشت ؟ آنچه كه اكنون به نظر مي رسد حضرت امام در مساله آمريكا و سلطه آن بر كشورهاي اسلامي بيشتر حساسيت داشت و فرمود: دشمن اصلي ماامريكاست و آن را

ص: 8226

شيطان بزرگ خواند.ارتباط ايران باامريكا را ارتباط ميش با گرگ تعبير كرد. جاي بسيار خوشوقتي است كه موضع رهبرانقلاب اسلامي حضرت آيه الله خامنه اي مدظله در خصومت باامريك همان موضع قاطع امام است . البته همه مستضعفين جهان بخصوص امن مظلوم و ستمديده و شهيد و مفقود و جانباز واسير داده ايران (نه آنان كه باارز آزاد وانحاه تقلب و خيانت سرمايه هاي نامشورع را چند ده برابر كرده و نسبت به وضع زندگي كمرشكن و طاقت فرساي افراد كم درآمد و شرمنده اهل و عيال بي اعتنا هستند)از ولي امر مسلمين انتظار همان موضع راداشتند. ما فرزندان انقلابي حضرت امام رحمه الله عليه در حوزه علميه قم از رهبر محبوب انقلابمان خواهانيم : مقرر و تاكيد فرمايند همه دست اندركاران نظام جمهوري اسلامي در سخنرانيها و در مصاحبه ه مواضع خصمانه خودشان را باامريكا صريح و بدون لفافه اعلام فرمايندچرا كه موجب دلگرمي امت جزب اللفه و ياس دشمنان خواهد بود. واز جمله مسائلي كه حضرت امام رحمه الله عليه از روزاول نهضت مقدسش حساسيت داشت مساله اسرائيل و خطر آن بر مسلمين بود. آن بزرگوار در غالب اعلاميه هاو سخنرانيهايش خطر آن را گوشزد مي نمود و هميشه سعي مي كرد تا سران كشورها عربي عليه اسرائيل

ص: 8227

حركت كنند و آخرين جمعه ماه رمضان را روز جهاني قدس اعلام و به راهپيمايي در آن روز دستور صادر فرمود تا در هر سال اقل يك بار قيام عمومي عليه اسرائيل انجام بگيرد. عمده حساسيت آن حضرت در حمايت و دفاع ازاسلام بودازاين روي دراعدام سلمان رشدي ملعون اصرار مي ورزيد. حب و بغضش بااشخاص در محوراسلام بود. حوزه :اگر خاطره اي آموزنده براي طلاب از حضرت امام به ياد داريدخاطره عرض مي كنم : 1. بنده حدود 8 سال در درس خارج فقه واصول ايشان حاضر شدم . هميشه سر ساعت در جلسه تدريس حاضر مي شد. حتي آن ايام كه در مسجد سلماسي قم تدريس مي فرمود بعضي از شاگردان پيش از درس حضرت امام در جلسه درس ديگري حاضر مي شدندازاين روي گاهي چند دقيقه بعداز شروع درس امام وارد جلسه مي شدند.امام ناراحت مي شد و گاهي تذكراتي مي داد. معروف است : خود حضرت امام در دوران طلبگي منظم و به موقع در جلسات درس اساتيدش حاضر مي شده است . مرحوم آيه الله شاه آبادي (استاد اخلاق امام ) در رابطه با نظم و حضورامام در جلسات درس گفته بود: [روح الله واقعا روح الله است . نشد يك روز ببينم كه ايشان

ص: 8228

بعداز بسم الله در درس حاضر باشد. هميشه پيش از آن كه بسم الله درس را بگويم حاضر بوده است] . پس لازم است . طلاب محترم سعي كنند سر وقت در جلسات درس و بحث حاضر باشند. 2. خاطره ديگري كه دارم . راجع به اين تواضع ايشان است حتي در برخورد با شاگردان و كساني كه از نظر موقعيت علمي واجتماعي بسيار پايين بودند. حدود 8 سال قبل فصل تابستان در آذربايجان بودم . حضرت امام راجع به يك مطلب مهمي كه مربوط به آذربايجان بود بنده را به حضورشات احضار فرمودند: پيش از شروع مطلب خطا به بنده فرمودند: [ ازاين كه به شما زحمت دادم اين جا آمديد عذر مي خواهم] . اين فرمايش آن قدر در وجود بنده اثر گذاشت كه گريه ام گرفت . در دلم گفتم : خداوندا!اين چه برخورد و تواضعي است ازاين انسان با عظمت الهي الحق وارث پيامبراست . در تواضعش اين بس كه احدي نتوانست بر او در سلام سبقت بگيرد.افسوس كه از دست ما رفت و ما را يتيم گذاشت . كان لاهل العلم خير والدو بعده امست يتامي ولده خداوند در جانش و درجات شهدائش را متعالي وارواح مقدسه آنان رااز ما خشنود و به همه ما

ص: 8229

توفيق بندگي مرحمت فرمايد به حق محمد و آله الطاهرين .آيه الله يزدي حوزه : به نظر حضرت عالي رمز موفقيت حضرت امام چه بود؟ موفقيت حضرت امام رضوان الله تعالي عليه در مبارزه و پيروزي و بنيانگذاري جمهوري اسلامي و رهبري جنگ تحميلي و..... در عوامل گوناگوني بوده است .اما يك رمزاصلي كه در تمام مراحل مي توان آن را عامل اصلي موفقيت دانست : اخلاص در عمل كار براي خدا و حمايت از دين و خدا و بندگان خدا بود. طبع خداوند هم همه جاايشان راازالطاف جليفه و خفيه بهره مند نموده و توفيق عنايت فرمود. تكيه بر مردم رعايت اصول شرع انور توجه به همه اقشار جامعه . شناخت شرائط زمان در سطح جهان اطلاع از دگرگونيهاي جهاني به طور مستمر به كارگرفتن همه نيورهاي مفيد و صالح سعه صدور و بلند نظري و...... هم از رموز موفقيت حضرت امام رضوان الله تعالي عليه بود. حوزه : به نظر حضرت عالي حضرت امام روي چه مسائلي حساسيت بيشتري نشان مي دادند. حضرت امام رضوان الله عليه روي حفظ وحدت و همكاري همه نيروه پيش گيري از هره نوع تفرقه و تشتت رسيدگي به محرومان و مستضعفان كار دقيق و مداوم مسئوولان ساده زيستي و دوري از تشريفات

ص: 8230

دولتمردان بخصوص روحانيان بيشتر حساسيت داشتند و مكرر تذكر مي دادند. حوزه :اگر خاطره اي آموزنده براي طلاب از حضرت امام به ياد داريد يا شنيده ايد بيان كنيد. از حضرت ايشانخاطرات فراواني دارم كه به مناسبت حوزه و طلاب يكي دو تااز آنها را نقل مي كنم : قبل از پيروزي انقلاب قرار شدامام از يكي از دوستانشان كه از سفر عتبات آمده بود ديدن كند. بنده و يكي از آقايان در خدمت ايشان بوديم . در كوچه هاي محل دراثر باران و گل فراوان رفت وآمد مشكل بود.از درشكه پياده شديم . فرزندان روحاني بزرگوار راهنمايي كردند. از در مسجدي وارد شديم واز در ديگر آن كه راه را نزديك مي كرد خارج شديم . ديدارانجام شد. پس از مراجعت وقتي خواستيم براي تسهيل در راه از همان دره فرعي برگرديم فرمودند: [مسجد را نباد طريق قرار داد]. ازاين روي از همان كوچه اي كه نسبتا صعب اعبور بود به راه ادامه دادند. منظورم از نقل اين داستان اين بود كه :امام ازارتكاب مكروه هم اجتناب مي كرندامام بدون جهت امام نمي شود مراقب نفس لازم است . 2. بعداز پيروزي انقلاب اوج قدرت امام و گذشت چندين ساله از رهبري و تثبيت حكومت يك روستايي با واسطه

ص: 8231

از من خواسته بود كه : امام بخواهيم : يكي از لباسهايي را كه در آن نماز خوانده اند. به او بدهند. طبيعي بود كه طرح مساله براي من كمي سنگين بود. تا در فرصتي پس ازانجام كارهاي مربوط در آن شرفيابي مطلب را عرض كردم . امام احساس كردند با سنگيني مطرح مي كنم با تبسم شيريني فرمودند: [ اين كه مطلبي نيست] . همان وقت به كسي دستور دادند: برويد آن عبا را بياوريد. بااظهار محبت به آن روستايي ناشناخته . مامور رساندن امانت شدم . وقتي از محضرشان خارج شدم بيشتر آقايان بخصوص محافظين طمع كردند! زقتي جريان را گفتيم همگان با تعجب اظهار خرسندي كردند. نتيجه اين كه : امام دراوج قدرت به ساده ترين افراد و خواسته آنان توجه عميق و خاصي مي فرمودند و بندگان خدا را دوست مي داشتند. قدرت نبايد موجب غرور شود.ازاين كه فرصت نوشتن چيزي مناسب مجله را نداشتم معذرت مي خواهم .آيه الله آذري قمي حوزه : به نظر حضرت عالي رمز موفقيت حضرت امام رحمه الله عليه چه بود؟ به نظر حقير همه چيز را باور كرده بود:از خداي متعال تا بهشت و جهنم قدرت خداوند واسلام و مسلمين بويژه مردم شيعه ايران . بر اين اساس .

ص: 8232

به چيزي كه نمي انديشيد خودش بود. عزت و آبروي خود را براي پيشبرداسلام مصرف مي كرد نه اسلام را براي خود و مقام . در عين حال معتقد بود كه : تلاش و سعي نه به دنيا مي رسد و نه به عقبي . معتقد بود: همه چيز در سايه اسلام و عمل به آن دست مي آيد و هيچ چيز و هيچ كس را بر خدا ترجيح نمي داد. حوزه : حساسيت امام روي چه مسائلي بود؟ ولايت مطلقه فقيه انجام تكليف شرعي و وحدت همه اقشار مسؤولين با هم و با ملت . حوزه :چنانچه خاطره آموزنده اي از حضرت امام رحمه الله عليه به ياد داريد يا شنيده ايد بيان كنيد.خاطره اي كه براي من بسيار جالب و آموزنده بوده و هست اين است كه : در سالهاي 33 و 34 آقاي فلسفي واعظ شهير به پشتيباني مرحوم آيه الله العظمي بروجردي مبارزه با بهائيت را آغاز كرد و رژيم پهلوي بر حسب ظاهر پشتيباني مي كرد ناگهان با چرخش صدوهشتاد درجه اي شاه روبه رو شديم . شاه مرجعيت شيعه و علماي بزرگ تهران را تحقير كرد.اين مطلب بر فضلاي حوزه گران آمد و بك حالت حيرت و سرگرداني دست داد. چگونه بايداين تحقير جبران

ص: 8233

شود و راه آن چيست ؟ به معظم له پناه برديم . من و زچند نفر ديگر خدمت ايشان شرفياب شديم و مساله را مطرح نموديم . (قطعاايشان از ما بيشتر ناراحت بود). فرمودند:اگر آقاي بروجردي اجازه بدهد يك روزه تمام ايران را عليه شاه مي شورانيم ! خوشحالي و شادماني كه براي ماازاين اعتماد به نفس و روحانيت و مرجعيت شيعه و مردم مسلمان ايران حاصل شد فراموش نشدني است . ما به ايشان چنين اعتمادي داشتيم آن روز نجات ايران واسلام به دست مبارك ايشان قابل پيش بيني بود كه بعدا در سال 43 اين اعتماد به مردم واحساس قدرت الهي توسط معظم له در سخنراني مسجداعظم ابراز گرديد كه : [تمام بيابانهاي قم را مي توانيم از مردم غيرتمند عشاير لرستان و جاهاي ديگر پر كنيم]. رحمت الله عليه و جزاه الله عن الاسلام والمسلمين خيرالجزاء. آمين يا رب العالمين .آيه الله مظاهري حوزه : به نظر حضرت عالي رمز موفقيت حضرت امام رضوان الله تعالي عليه چه بود؟ با تشكر وامتنان از دست اندركاران مجله حوزه و آرزوي توفيق براي آنان . اكنون در آستانه سومين سالگردارتحال جانگداز سيدالفقهاء و المجتهدين زعيم المله والدين استادنا الاعظم حضرت امام خميني افاض الله علينا من بركات تربته الشريف قرار

ص: 8234

گرفته ايم .امامي عظيم الشان و والا مقام كه درك جوانب مختلف علمي و عملي او به سهولت ممكن نيست . در هر حال از باب اداي وظيفه شاگردي جملاتي هر چند كوتاه تحرير مي نمايم . در پاسخ اين سئوال مهم و قابل توجه و تعمق كه رمز موفقيت حضرتش در چه بود و چه چيزي باعث شد تاامام راحل امت اسلام اين گونه سرافراز و قدرتمند گردد؟ بايد گفت : سر توفيق آن بزرگمرد را در سه چيز بايد جستجو كرد سه اصلي كه پايه هاي اساسي موفقيت چشمگير ايشان بود.اين سه پايه عبارتنداز: 1. علم 2. عمل 3. عقل مقام شامخ آن امام عزيز براهل فن و محققين حاضر امت اسلامي پوشيده نيست . حضرتش در فقه اصول عرفان فلسفه واخلاق مجتهدي بي نظير محقق و متفكري بي بديل بود. مقام علمي ايشان با تركيب عمل و عقل معظم له باعث شده تا با دست مبارك وي اسلام اصيل مجد و عظمت دوباره يابد و پس از سالهاي دراز غربت اسلام و مذهب از گوشه مساجد و منابر به ميدان عمل و وجامه كشيده شود و قرآن مظلوم در كنار طاقچه ه طاق ايمن اجتماعي اسلامي گردد.ازاين روي در بيانان مهم خود خطاب به حوزه هاي علميه

ص: 8235

به اين نكته اساسي كه فقه سنتي و جواهري اسلام فلسفه عملي حكومت است تصريح فرموده اند. در ميدان عمل و تقوامام بزرگوراستاد بي بديل اخلاق در عصر خويش بود. نمونه يك انسان متخلق به اخلاق الهي و مهذب ر در وجود او بايد جستجو كرد. او عارفي بود كه عرفان ناب را به سياست اسلامي آميخته بود لذا دراين ميدان بزم و رزم به جهاد في سبيل الله پرداخت . همين مقام علمي ازو باعث شد تا به دنياي بسيار بي اهتمام گردد و حتي در زمان يكه بر اريكه قدرت مطلق اسلام تكيه زده بوداز كمترين منافع دنيا بهره برد و زند و ساده زيستي را به ديگران مخصوصا مسئوولين نظام توصيه كند. همچنين پايه ديگري موفقيت ايشان ر بايد در عقل و تدبير بي نظير حضرتش جستجو نمود چرا كه انديشه او در تركيب با علم و عملش ازاين مردالهي سياستمداري بي بديل و عالي مقام به وجود آورداز را در قلوب آزادگان عالم جاي داد واو را بسيار دورانديش نمود و حقااسلام و نظام جمهوري اسلامي استمرار و بقاي خود را در طوفانهاي سهمگين داخلي و خارجي وامدار تدبير انديشه والاي سياسي اوست . همانگونه كه وجود و حصول خوددراين رعصه را نيز مديون عقل كامل ايشان است

ص: 8236

. حوزه : حضرت امام روي چه مسائلي حساسيت بيشتر نشان مي دادند؟ در پاسخ به اين سئوال بايد گفت :امام عزيز مهمترين نقطه حساسيت خودرا براسلام متمركز فرموده بود. در همان سالهاي خونين 42 نيز به ضرس قاطع و فرياد آشكار فرمودند: بپاخيزيد واسلام را حفظ كنيد ولو بلغ مابلغ . از همين جا بود كه مدام نسبت به محرومان و مستضعفان توصيه و تاكيد مي فرمود و آنان را صاحبان اصلي نظام وانقلاب اسلامي به شمار مي آوردازاين روي مسوولان و دست اندركاران كشور را به ساده زيستي و عدم فاصله با مردم وامت بيدار دستور مي داد و به همين علت بود كه نسبت به مسائل جاري حوزه هاي علميه و دانشگاهها بسيار حساس بود و در سخنان گهربار و پيامهاي مهم خود نسبت به اين دو مركز علمي و فرهنگي توصيه هاي گوناگون مي فرمود واقشاراين دو كانون رااز نيرنگهاي دنيا طلبان و سياست بازان و فاسقان آگاه مي نمود . حوزه :اگر خاطره اي آموزنده از حضرت امام به ياد داريد يا شنيده ايد بيان كنيد. واما در باب ذكر خاطره اي ازامام امت لازم است خاطره اي را كه براي جميع امت اسلامي مفيد مي شمارم متذكر گردم : در جلسه اي خصوصي پس

ص: 8237

از ردو بدل شدن صحبتهائا مختلف به اين جانب فرمودند: من معتقد كه :اين انقلاب رازابتداء تا كنون دست قدرت الهي كه فوق تمام ايدي است بدين جا آورده است و همان يدالله اين انقلاب عظيم را حفظ مي فرمايد . البته واضح است حفظ اين نظام به حفظ وحدت امت اسلامي است كه امام بزرگوار نيز بدان توصيه مي فرمود. خاطره اي نيز براي طلاب محترم بايد متذكر گردم . حضرت امام هميشه به ما طلاب مي فرمود: مواظب باشيد كه اسلام از ناحيه شما ضربه نخورد . واين نشان مي دهد كه امام عزيز تا چه اندازه به افعال و كردار و انديشه هاي حوزويان و روحانيان محترم توجه مي فرمود و حساسيت نشان مي داد. البته تمام دوران تدريس ايشان در حوزه علميه قم سرشاراز خاطرات گرانبهاست كه دراين جا مجال پرداختن به آنها نيست . فقط اشاره مي كنم به نظم بي نظيرايشان درامور درسي وامور روزمره زندگي ! مساله تحقيق و موشكافي عميق حضرتش در مسائل علمي و..... از همين فرصت استفاده كرده و به طلاب عزيز تاكيد مي كنم كه تحقيق و تدقيق و تامل در مسائل علمي ر كه همان شيوه سلف صالح و فقهاء عظام و حضرت امام عليهم الرحمه والرضوان است

ص: 8238

رها نكند و به نكات دقيق فقهي و علمي بيش از بيش اهتمام ورزند تا به ياري خداوند آرمان و هدف والاي امام فقيد قدس الله نفسه القدوسي كه همان جريان كامل فقه در جامعه اسلامي است برآورده گردد.ان شاءالله .

ص: 8239

مصداق الطاف خفيه الهي

9 چكيده: اول آبانماه سال 1356 علامه شهيد حاج سيد مصطفي خميني به نحو مرموزي به دست عمال ساواك (سازمان اطلاعات و امنيت رژيم شاه) در نجف اشرف به شهادت رسيد. شهادت او كه به تعبير شگفت انگيز و عارفانه پدر عظيم الشانش حضرت امام خميني از الطاف خفيه الهي بود حلقه اتصالي شد ميان 15 خرداد 1342 و 22 بهمن 1357. روزي كه حاج سيد مصطفي خميني گفته بود "در راه آزادي كشته ها خواهيم داد و بالاخره پيروزي ثمره پايداري است. " بسا كه آرزو داشت خود يكي از اين شهدا باشد ولي شايد گمان نمي برد كه بزودي پرچمدار شهداي فصل پيروزي انقلاب خواهد شد. با اين وجود شخصيت سياسي و علمي او آنسان كه بايد مورد بررسي و تحليل قرار نگرفته است. سرويس علوم حوزوي مجله حضور به مناسبت سالگرد شهادت اين مونس تنهايي امام مجموعه اي از برخي خاطرات و فهرستي از آثار ايشان را فراهم آورده است كه اينك به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. اميدواريم اين مجموعه پيش درآمدي باشد بر اقدامات گسترده اي كه در آينده نزديك جهت شناساندن هرچه بهتر اين چهره درخشان انقلاب اسلامي به دوستداران علم و دانش و مبارزان راه حق و حقيقت به عمل خواهد آمد. ان شاء الله. كاري از سرويس علوم حوزوي

ص: 8240

مصلحت نظام از ديدگاه امام خميني(ره)

6 چكيده: مصلحت, از گزاره هاي كليدي و مهمّي است كه پس از انقلاب اسلامي, از آن بسيار سخن رفته, امّا افسوس, با اين كه دو دهه از انقلاب اسلامي را پشت سرگذاشته ايم, آن گونه كه شايد و بايد, صاحب نظران و دانشوران ژرف انديش و نكته بين, به زواياي آن نپرداخته اند. از اين روي, هر از چندگاه, شاهد اظهار نظرهاي نادرست و ابهام انگيز از سوي ناآشنايان به گستره, مفهوم و محتوا و كارگشايي اين گزاره هستيم: گروهي به كارگيري عنصر (مصلحت) را از سوي حكومت اسلامي, امري ناپسند و (دين را فداي حاكميت نمودن) دانسته اند.1 دسته اي ديگر, پذيرش اين انديشه را در انديشه سياسي ولايت فقيه, امري پسنديده, ولي بر اين پندارند كه به جدايي ساختاري نهاد دين از دولت و سكولاريزم و عرفي شدن حكومت اسلامي و فقه شيعي مي انجامد. اينان وانمود كرده اند به هر ميزان از عنصر مصلحت, بهره ببريم به همان اندازه از دين و شريعت جدا شده ايم, چرا كه آنان مصلحت را عنصري برون ديني, بلكه ضدّ دين مي شمرند.2 از سوي ديگر, اگر عنصرمصلحت را به يك سو نهيم و بهاي لازم را به آن ندهيم, از حكومت اسلامي, جز پوسته و

ص: 8241

لايه رويين چيزي باقي نمي ماند; چرا كه كارآيي و گره گشايي در نظام سياسي اسلام, بستگي ژرف به اين عنصر دارد. با حذف اين عنصر و يا به كار نگرفتن درست آن, اداره جامعه و به پيش بردن آن, بويژه درگِره گاهها و راههاي دشوار گذر, ناممكن خواهد بود. پويايي, شادابي و نقش آفريني اسلام, در صحنه هاي داخلي و جهاني به اين عنصر بستگي دارد. امام راحل, با اشاره به همين نكته مهمّ, به كارگزاران حكومت هشدار مي دهد: (مصلحت نظام, از امور مهمّه اي است كه گاهي غفلت از آن, موجب شكست اسلام عزيز مي گرددأ. مصلحت نظام و مردم, از امور مهمه اي است كه مقاومت درمقابل آن, ممكن است اسلام پابرهنگان زمين را در زمانهاي دور و نزديك, زير سؤال ببرد و اسلام آمريكايي مستكبرين و متكبرين را با پشتوانه ميلياردها دلار توسّط ايادي داخل و خارج آنان پيروز گرداند.)3 (در اسلام مصلحت نظام, از مسائلي است كه مقدّم بر هر چيز است و همه بايد تابع آن باشيم.)4 از اين روي, بايد روشن شود: ماهيّت و مفهوم مصلحت چيست؟ آيا مصلحت در مكتب اسلام با ديگر مكتبها به يك معناست؟ آيا براي خرد و خردمندان راهي به مصلحتها و قانونگذاري بر اساس آن وجود

ص: 8242

دارد, يا خير؟ فرق بين مصلحت نظام و مصلحتهايي كه در احكام شرعي وجود دارند, در چيست؟ آيا با دگرگوني مصلحت, مي توان حكم و يا قانون را دگرگون كرد و قانونهاي ديگري را جايگزين ساخت؟ آيا در اين مسأله, بين احكام شرعي و احكام حكومتي ناساني است؟ گيريم روا باشد دگرگوني حكم, چه كسي بايد اين وظيفه را بر عهده گيرد؟ به ديگر سخن, مرجع تشخيص كيست؟ جايگاه مجمع تشخيص مصلحت كجاست؟ وأ. حوزه مصلحت شناسي حاكم اسلامي تا كجاست؟ آيا فراگير و گسترده است يا مرز ويژه اي دارد؟ آيا سرپيچي از مصلحت انديشيهاي حاكم, گناه به شمار مي رود, يا خير؟ آيا مي توان تشخيص مصلحت را در چارچوب معيارها و ترازها و آيينهاي روشني قرار داد؟ پاسخ مشروح پرسشهاي ياد شده و همچنين بسياري از پرسشهايي كه ياد نشده, در اين مقال, نمي گنجد. در اين گفتار تلاش خواهيم كرد به محورهاي اصلي بحث اشاره كنيم و در آينده اگر مجال بود, به شرح آنها بپردازيم:مفهوم مصلحت مصلحت در لغت, به معناي سود است و در برابر مفسده به كاربرده مي شود. ابن منظور مي نويسد: (الاصلاح نقيض الافساد, والمصلحة: الصّلاح.)5 بهبود بخشيدن, مخالف تباه كردن و مصلحت به معناي شايستگي است. صاحب اقرب الموارد, مي

ص: 8243

نويسد: (المصلحه: مايترتب علي الفعل ويبعث علي الصلاح, يقال: (رأي الامام المصلحة في ذلك) اي هو ما يحمل علي الصلاح, ومنه سمّي مايتعاطاه الانسان من الاعمال الباعثه علي نفعه.)6 مصلحت, يعني آنچه كه بر عمل بار است و سبب صلاح و شايستگي مي گردد. از همين باب است اين سخن كه: (امام مصلحت را در اين ديد) يعني اين, چيزي است كه سبب صلاح مي شود. از اين روي, كارهايي كه انسان انجام مي دهد و سبب سودبري وي مي شود, به اين نام ناميده مي شوند. ديگر كتابهاي لغت نيز, همانند دو كتاب ياد شده, مفهوم مصلحت را شرح داده اند. مصلحت در كتاب و سنّت و كتابهاي فقهي به همين معني, با گستراندن معناي سود كه سود دنيوي و اخروي را در بر بگيرد, به كار برده شده است. صاحب جواهر مي نويسد: (يفهم من الاخبار وكلام الاصحاب, بل ظاهر الكتاب7 من انّ جميع المعاملات وغيرها انّما شرعت لمصالح النّاس وفوائدهم الدنيويه والاخرويه مما تسمّي مصلحة وفائدةً عرفاً.)8 از اخبار و سخنان فقيهان, بلكه ظاهر قرآن استفاده مي شود: همه دادوستدها و غير آنها, براي مصالح و سودهاي دنيوي و اخروي مردم, يعني آنچه از ديد عرف, مصلحت و سود ناميده مي شود, تشريع شده اند. بر اين

ص: 8244

اساس, مصلحت از ديد اسلام, يعني هر كاري كه به سود و صلاح مادّي و يا معنوي جامعه باشد. البته جهت گيري اصلي اسلام, بر آوردن سعادت اخروي و كمال انساني است; از اين روي, در گاهِ برخورد و انبوه شدن مصلحتها, مصلحتهاي معنوي بر مادّي پيش داشته مي شوند. با اين بيان, مفهوم مصلحت در اسلام, با ديگر مكتبهاي مادّي, ناساني جوهري دارد. آنان, چون باوري به خدا و قيامت و معنويت ندارند, مصلحت و مفسده را تنها در چارچوب سود و زيانهاي مادّي تفسير مي كنند, ولي از ديدگاه اسلام, مصلحت, ويژه سودهاي مادّي نيست. شماري از نويسندگان, با تأثيرپذيري از مكتبهاي مادّي, مصلحت را تنها به سود مادّي تفسير كرده و پنداشته اند: مصلحت, عنصري است غيرديني كه تنها در عرصه عقل عرفي, مطرح مي شود; از اين روي, طرح مصلحت نظام را از سوي امام راحل, سبب جداسازي نهاد دين از دولت و عرفي شدن حكومت اسلامي قلمداد كرده اند.9 جايگاه مصلحت در فقه مصلحت, از متن دين سرچشمه گرفته است. فقيهان, به مناسبتهاي گوناگون در بسياري از بابهاي فقه, از آن سخن گفته اند. فقهاي اهل سنّت, در كتابهاي فقهي خود, بابي به نام (مصالح مرسله) گشوده اند. بسياري از آنان, به هنگام نبود دليل شرعي

ص: 8245

معيّن, آن را منبعي براي دستيابي به احكام پايدار و ناپايدار قرار داده اند. عالمان شيعه نيز, در فقه, از دوگونه حكم و مصلحت سخن گفته اند: احكام پايدار و ناپايدار و مصلحت پايدار و ناپايدار.10 احكام ثابت, مصلحتي پايدار دارند كه زمان و مكان و جامعه اي ويژه را در بر نمي گيرند. احكام دگرگون شونده, مصلحتي ناپايدار دارند كه در هر زمان و هر مكاني به گونه اي هستند. به اين دسته از احكام, احكام حكومتي, نيز مي گويند. دستورهايي كه از سوي پيامبر اسلام(ص) به عنوان وحي به مردم ابلاغ شده است, همه, مصلحتي پايدار دارند و دگرگوني در اين گونه احكام راه ندارد, مگر موضوع آن دگرگون شود و يا در تزاحم با حكم اهمّ قرار گيرد.11 حديث شريف: (حلال محمّد حلال ابدا الي يوم القيامه و حرامه حرام ابداً الي يوم القيامه .)12 ناظر به اين بخش از احكام است. ولي دستورهايي كه آن بزرگوار و يا ديگر امامان معصوم(ع) با توجّه به پيشامدها و رويدادها داده اند, مصلحتي ناپايدار و برهه اي دارند و تا هنگامي عمل به آن دستورها بايسته است كه مصلحت باقي باشد. امام خميني, براي بازشناسي احكام شرعي از حكومتي تراز ويژه اي ارائه مي دهد13 و آن گاه پاره

ص: 8246

اي از روايات را كه بيانگر حكم حكومتي هستند, يادآور مي شود.14نقش عنصر مصلحت در جعل احكام الهي عالمان شيعه, در بخش نخست: (احكام پايدار و دگرگوني ناپذير الهي) بر اين باورند كه اين احكام, بر مدار مصلحت مي چرخند. هيچ حكمي را نمي توان يافت كه در تشريع آن, به مصلحت يا مفسده اي توجّه نشده باشد. پيش از آن كه به نقل پاره اي از سخنان عالمان شيعه, در اين باره بپردازيم, اشاره اي به روايات باب, مفيد و مناسب مي نمايد: امام رضا(ع) پس از آن كه قول به (تعبّد) را در احكام شرعي ردّ مي كند مي فرمايد:(انّا وجدنا كلّما احلّ اللّه تبارك و تعالي ففيه صلاح العباد و بقاؤهم ولهم اليه الحاجة الّتي لايستغنون بها, ووجدنا المحرّم من الاشياء لاحاجة بالعباد اليه ووجدناه مفسداً داعيا [الي] الفناء والهلاك, ثم رأيناه تبارك و تعالي قد احلّ بعض ما حرّم في وقت الحاجه لما فيه من الصلاح في ذلك الوقت, نظير ما احلّ من الميتة والدّم ولحم الخنزير اذا اضطر اليها المضطر لما في ذلك الوقت من الصّلاح أ.)15 در همه آنچه خداوند حلال فرموده, صلاح و بقاي بندگان را مي بايم و بشر بدانها نيازد دارد و بدون آنها زندگي درستي نخواهد داشت. و در همه آنچه

ص: 8247

خداوند حرام فرموده, فساد و نابودي بندگان و بي نيازي آنها را بدان مي يابيم. خداوند پاره اي از چيزهايي را كه حرام كرده است, به هنگام نياز حلال كرده; زيرا در آن هنگام, در استفاده از آنها مصلحت وجود دارد, مانند حلال بودن استفاده از مردار, خون و گوشت خوك, به هنگام نياز شديد; زيرا درگاه نياز, در استفاده از آنها, مصلحت است. در اين بيان, امام(ع) همه احكام شرعي و همچنين احكام ثانوي را بسته به مصلحت مي داند. روايتي به همين مضمون از امام باقر16 و امام صادق(ع)17 نيز نقل شده است. در روايتي ديگر امام رضا(ع) مي فرمايد: (خداوند, هيچ خوردني و آشاميدني راحلال نكرد, مگر به اين جهت كه در آنها سود و مصلحت بندگان است. و چيزي را حرام قرار نداد, مگر به سبب زيانبار بودن, يا سبب مرگ شدن و فسادانگيزي آن.)18 در اين زمينه روايات بسياري وجود دارد. اين سخنان, گوياي اين نكته اند كه مصلحت عنصري اصيل و ريشه دار و جوشيده از متن دين و شريعت است, نه چيزي كه امام راحل, آن را پديد آورده باشد. فقهاي بزرگوار شيعه, بر اين سخن اتفاق دارند. سيد مرتضي مي نويسد: (كل شيءٍ اوجب علينا في الشرع, فلابدّ فيه من وجه وجوب

ص: 8248

و كلّ شيءٍ حرّم, فلابدّ فيها من وجه قبح وان كنّا لانعلم جهات الوجوب والقبح علي سبيل التفصيل.)19 هر آنچه در شريعت بر ما واجب شده است, بايد انگيزه واجب بودن را در خود داشته باشد و هر چيزي كه حرام شده, بايد انگيزه زشت بودن را دارا باشد, اگرچه ما انگيزه هاي واجب و زشت بودن را به شرح, ندانيم. خواجه نصيرالدين طوسي, در (تجريد الاعتقاد)20 و علامّه حلّي, در شرح آن 21, همه احكام را بسته به مصلحت دانسته اند. اصولي محقّق, علاّمه ميرزا حسين نائيني نيز مي نويسد: (انّه لاسبيل الي انكار تبعية الاحكام للمصالح والمفاسد في المتعلقات وانّ في الافعال في حدّ ذاتها مصالح و مفاسد كامنة مع قطع النّظر عن امر الشارع و نهيه وانها تكون عللاً للاحكام و مناطاتها.)22 پيروي احكام الهي از مصالح و مفاسد قطعي است و انكار آن دليلي ندارد; زيرا همه كارها با قطع نظر از امر و نهي شارع, داراي مصالح و مفاسدند و همين مصالح و مفاسد, انگيزه ها و علتهايي براي حكمها و ترازهايي براي آنها هستند. بنابراين, جعل احكام شرعي, براساس مصلحتها و مفسده هايي است كه در موضوع آنها وجود دارد. خوراكيها, آشاميدنيها, روابط حقوقي وأ داراي گونه اي مصلحت و مفسده اند, خواه براي

ص: 8249

آنها قانوني بر نهاده شده باشد يا خير. دستور خداوند بر اساس اين صلاح و فساد ذاتي است, مانند: نوشيدنيهاي الكلي, مواد مخدر, ربا وأ به خاطر زياني كه به انسان و اقتصاد جامعه داشته اند, حرام شده اند و قرآن و روايات, به بخشي از زيانها و فساد انگيزيهاي آنها اشاره كرده اند.نقش عنصر مصلحت در احكام حكومتي احكام حكومتي و ناپايدار نيز داراي مصلحت و مفسده اند, ولي مصالح و مفاسد احكام اوّلي و احكام حكومتي يكسان نيستند; زيرا در احكام اوّليه, مصلحت و مفسده در متعلق آن است كه فلسفه احكام ناميده مي شود و دانش به آن نيز ويژه خداوند است و عقل امكان دارد, به بخشي از مصلحتها راه يابد, نه به همه آنها ولي در احكام حكومتي, مصالح و مفاسد را حاكم اسلامي تشخيص مي دهد; يعني هرگاه حاكم اسلامي, به تنهايي و يا با كمك كارشناسان, تشخيص دهد انجام و يا ترك كاري به مصلحت اسلام و يا جامعه اسلامي است, مردم را به آن دستور مي دهد و يا از آن باز مي دارد. فقهاي بزرگوار شيعه, با اين كه حكومت در اختيار آنان نبوده است, در بسياري از فتاوا و استنباطهاي خود, به عنصر مصلحت, توجّه داشته اند: شيخ مفيد, در

ص: 8250

بحث (بيع) با اشاره به حوزه كاري و دامنه اختيار حاكم مي نويسد: (وللسلطان ان يكره المحتكر علي اخراج غلته وبيعها في اسواق المسلمين أ وله ان يسعّرها علي ما يراه من المصلحه.)23 سلطان مي تواند احتكار كننده را وادارد كه غلّه خود را بيرون آورد و در بازار مسلمانان بفروشدأ و مي تواند باصلاح انديشي خود, بر آن قيمت نهد. برابر احكام اوّلي, اگر كسي از احكام الهي سرنپيچد نمي توان او را بر كاري واداشت كه به ميل و مصلحت شخصي او نيست. امّا گاه بين مصلحت اجتماعي و مصلحت شخصي, تزاحم پيش مي آيد, حاكم اسلامي در اين گونه جاها, بايد مصالح اجتماعي را بر مصالح شخصي پيش بدارد و براساس آن حكم دهد, همان گونه كه شيخ مفيد, فتوا داد. صاحب جواهر در فلسفه اين حكم مي نويسد: (الخروج عن قاعدة عدم جبر المسلم باقتضاء المصلحه العامه والسياسه, ذلك في كثير من الازمنه والامكنه.)24 اين كار [واداشتن احتكار كننده بر فروش جنس خود] خارج شدن از قاعده وانداشتن مسلمان است بر كاري كه برابر مصلحت عمومي و سياست است, چنين كاري در بسياري از زمانها و مكانها شايسته است. شيخ طوسي25, و بسياري از فقهاي ديگر25, از جمله امام خميني, جلوگيري از احتكار و قيمت گذاري را

ص: 8251

براي حاكم اسلامي, روا دانسته اند. امام خميني, با اشاره به دامنه اختيار حاكم اسلامي مي نويسد: (للامام عليه السلام و والي المسلمين ان يعمل ما هو صلاح المسلمين من تثبيت سعر اوحصر تجارة او غيرها ممّا هو دخيل في النظام وصلاح للجامعه.)27 امام و سرپرست مسلمانان, مي تواند كاري را كه به صلاح مسلمانان است, انجام دهد, مانند ثابت نگهداشتن قيمتها, محدود كردن تجارت, يا غير آن از آنچه در حفظ نظام و صلاح جامعه نقش دارد. بسياري از فقيهان شيعه, در باب آباد كردن زمينها مي گويند: اگر شخصي براي آباداني زمين موات, سنگ چيني كرد, ولي به آباداني آن نپرداخت, امام او را به يكي از دو كار وا مي دارد: آباداني زمين يا دست برداشتن از آن و اگر نپذيرد, حكم به خارج شدن وي مي دهد تا زمين رها نماند. صاحب جواهر, حكم ياد شده را مورد پذيرش بزرگاني چون: شيخ طوسي, ابن حمزه, علامه حلّي, فخرالمحققين, شهيد اوّل, شهيد ثاني و گروهي ديگر مي داند. وي در بيان علّت آن از ديدگاه فقهاي ياد شده مي نويسد: (معلّلين له بقبح تعطيل العمارة التي هي منفعة الاسلام.)28 اين فقها, علت و دليل حكم ياد شده را ناشايست بودن موات گذاردن و آباد نكردن زميني دانسته

ص: 8252

اند كه آباداني آن به سود اسلام است. شيخ طوسي, به هنگام بحث از زمينهايي كه با جنگ به دست آمده اند, مي نويسد: (له التصرف فيه بحسب مايراه من مصلحة المسلمين.)29 حاكم اسلامي, در اين گونه زمينها, آن گونه كه مصلحت مسلمانان مي داند, مي تواند دست يازد. امام خميني مي گويد: (در اموال مشروع, اگر وليّ امر, تشخيص داد كه: اين قدر كه هست نبايد باشد, براي مصالح مسلمين مي تواند تصرّف كندأ. اين روشنفكرهاي ما نمي فهمند كه ولايت فقيه يعني چه, يكي اش تحديد اين امور است. مالكيت را در عين حال كه شارع مقدس محترم شمرده است, لكن وليّ امر, مي تواند همين مالكيت محدودي كه ببيند خلاف صلاح مسلمين و اسلام است, همين مالكيت مشروع را محدودش كند, به يك حدّ معيني و با حكم فقيه, از او مصادره بشود.)30 استاد شهيد مرتضي مطهّري, بر اين باور است: اگر نيازهاي عمومي جامعه و يا ضرورت تعديل ثروت ايجاب كند كه ماليات تصاعدي وضع شود, بايد اين كار انجام شود و يا اگر مصلحت جامعه اسلامي باشد مي توان از يك مالك و يا گروهي سلب مالكيت كرد. حاكم اسلامي, براي مصلحتي بزرگ تر مي تواند چنين كارهايي را انجام دهد.31ولايت و مصلحت در باب

ص: 8253

(ولايات), اين مسأله روشن تر است. در فقه شيعه, هر جا از ولايت سخن به ميان آمده, از مصلحت نيز سخن رفته است, تا جايي كه امام خميني مي نويسد: (اصل اوّلي در هر ولايتي اين است كه مقيد به مصلحت باشد.)32 از باب نمونه آن بزرگوار درباره (قيّم) كه پدر يا جدّ پدري, براي پس از مرگ خود تعيين مي كنند مي نويسد: (والظاهر اعتبار المصلحه في تصرفه ولايكفي عدم المفسده.)33 در كارها و دست يازيهايِ (قيّم) مصلحت شرط است و نبود مفسده كافي نيست. محقّق حلّي نيز مي نويسد: (يجوز لوليّ الطفل رهن ماله أ مع مراعاة المصلحه.)34 بر سرپرست كودك رواست كه مال او را با نگهداشت مصلحت, به رهن بگذارد. صاحب جواهر, (مع مراعاة المصلحه) را تفسير: (التي هي احسن) در آيه شريفه: (ولاتقربوا مال اليتيم الاّ بالتي هي احسن.)35 مي داند.36 وي, در جاي جاي جواهر, مصلحت انديشي را مورد توجه قرار داده است, از جمله در كتاب قضا, مي نويسد: (اذا اقتضت المصلحة تولية القضاء مثلاً من لم يستكمل الشرائط بان كان قاصراً في العلم والعداله انعقدت ولايته في احد الوجهين او القولين مراعاةً للمصلحة.)37 اگر مصلحت باشد, كسي كه شرايط قضاوت در او نيست به كار قضاوت بپردازد, بر اساس يكي ازدو احتمال, يا

ص: 8254

دو ديدگاه, سرپرستي او درست است. در مثل, اگر كسي دانش و عدالت لازم را براي اين كار نداشت, از باب مصلحت مي تواند به كار قضاوت بپردازد. همو, در جاي ديگر مي نويسد: (لو بذله الامام من بيت المال جاز بلاخلاف واشكال لانّ فيه مصلحة للاسلام والمسلمين.)38 اگر امام, جايزه را از بيت المال بپردازد, اين كار بدون خلاف و بدون هيچ اشكالي رواست; زيرا در آن, مصلحت اسلام و مسلمانان است. امام خميني, آن گاه كه درباره سرپرست وقف و كارهايي كه وي به عهده دارد سخن به ميان مي آورد, درباره چگونگي انجام وظيفه مي نويسد: (كل ذلك علي وجه الاحتياط و مراعاة الصّلاح.)39 همه اينها [كارهايي كه سرپرست وقف بر عهده دارد] بايد با احتياط و نگهداشت مصلحت, انجام گيرد. درباره ولايت پدر و جدّ پدري بر فرزند و تصرف در اموال آنها وهمچنين ازدواج آنها, نبود مفسده, بلكه بالاتر, احتياط را در نگهداشت مصلحت مي داند.40 آن بزرگوار, در بحث (ولايت فقيه) به نگهداشت مصلحت تاكيد بيش تري دارد. در مثل, به هنگام روشنگري ماهيت حكومت اسلامي و فرق آن با ديگر حكومتها مي نويسد: (نعم للوالي ان يعمل في الموضوعات علي طبق الصلاح للمسلمين او لاهل حوزته وليس ذلك استبداداً بالراي, بل هو علي

ص: 8255

طبق الصلاح, فرأيه تبع للصلاح كعمله.)41 حاكم اسلامي, مي تواند در گزاره ها, برابر صلاح مسلمانان و يا صلاح حوزه حكومتي خود عمل كند. چنين اختياري, استتبداد به رأي نيست, بلكه عمل براساس صلاح و شايستگي است. نظر حاكم, همانند عمل او, بايد پيرو مصلحت باشد. همو, در جاي ديگر, پس از آن كه اختيارهاي حكومتي فقيه را همسان پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) دانسته است مي نويسد: (در اين زمينه فرقي بين فقيه عادل و معصومان نيست, زيرا حاكم هر كه باشد مجري احكام شريعت و برپا دارنده حدود الهي و گيرنده خراج و مالياتهاست. و در آن به گونه اي كه صلاح مسلمانان است تصرّف مي كند.)42 همو, در بسياري از جاهاي ديگر, نيز, به پيوند آن دو اشاره كرده است.43 نمونه ها, بيش از آن است كه در اين مقاله, بتوان آنها را گزارش دادو يا حتي به آنها اشاره داشت. ما, پيش از اين, به پاره اي از نمونه ها اشاره كرديم.44 نمونه هاي ياد شده, گوياي اين است كه عنصر مصلحت, امري بي پيشينه نيست. چيزي نيست كه حضرت امام خميني, آن را بنابر نياز و كاستيهاي موجود در فقه, وارد انديشه سياسي اسلام كرده باشد, بلكه جايگاهي در متن دين دارد كه فقهاي شيعه, به

ص: 8256

مناسبتهاي گوناگون, از آن سخن گفته اند. البتّه, آن بزرگواران, به دليل اين كه هيچ گاه تصميم گيري سياسي اداري جامعه, در اختيار آنان نبوده است, بحثهاي گسترده و ره گشايي, بويژه در بخش مصلحت نظام نداشته اند. ويژگي امام راحل, در اين بود كه اين بحث را از صورت تئوريك در آورد و به آن بُعد عملي داد و به پژوهشگران عرضه كرد.مصلحت در ديدگاه شيعه و اهل سنت گروهي پنداشته اند: (مصلحت نظام) كه از سوي امام راحل, طرح شده, همان (مصالح مرسله) اهل سنّت است; از اين روي, اشاره گذرا به فرقها و ناسانيهايي كه اين دو ديدگاه با هم دارند مفيد و مناسب مي نمايد: هر چند عالمان شيعه و اهل سنّت, هر دو به عنصر مصلحت, توجّه ويژه اي دارند و مسائل بسياري را در بابهاي گوناگون فقه با آن پيوند زده اند, ولي با يك نگرش كلّي به سخنان عالمان اهل سنّت درباره (مصالح مرسله) و بررسي فتواهايي كه براساس آن داده اند از يك سوي, و سخنان فقهاي شيعه, بويژه امام خميني, كه در آنها سخن از مصلحت به ميان آمده است, از ديگر سوي, مي توان گفت: چند فرق اساسي بين اين دو ديدگاه وجود دارد: 1 . همان گونه كه اشاره

ص: 8257

شد, بسياري از اهل سنّت, از (مصلحت) به عنوان يكي از منابع احكام شريعت درنبود نصّ معيّن ياد كرده اند: (اگر اعتبار يا بطلان مصلحتها را شريعت به نصّ و يا اجماع و يا قياس اعلام دارد, واجب الاتباع است, ولي اگر شريعت در اين امر سكوت كند, يعني ادلّه شرعيه مصلحت امري را بيان نكند, جاي اين سؤال پيش مي آيد كه آيا حقّ تحقيق در علّت آن را داريم يا نه؟ امام مالك, آن را جائز دانسته و پي بردن به علل و درك مصلحتها را سرچشمه اي براي قانونگذاري شمرده و آن را (مصالح مرسله) نامگذاري كرده است, مصلحتهايي كه درباره آن نصّ نرسيده است.)45 براساس اين ديدگاه, فقيه, حقّ دارد درنبود نصّ در امري, به مصلحت يابي, بپردازد و برابر با ديدگاه خود, حكم آن را تشريع كند. امّا عالمان شيعه, هر چند بر پيروي احكام شريعت از مصالح و مفاسد, در مقام ثبوت پاي مي فشرند, ولي در مقام اثبات آنچه را كه از ديد انسان مصلحت است, تا آن هنگام كه مفيد علم نباشد, پشتوانه حكم كلّي الهي قرار نمي دهند. به ديگر سخن, به مصلحت, به عنوان منبع اجتهاد نمي نگرند. محقق نائيني در اين باره مي نويسد: (انّه لاسبيل الي انكار ادراك

ص: 8258

العقل تلك المناطات موجبةً جزئيه وانّ العقل ربّما يستقل بقبح شيء وحسن آخر ولايمكن عزل العقل عن ادراك الحسن والقبح كما عليه بعض الاشاعره ).46 بي گمان, عقل پاره اي از ملاكها را مي شناسد; زيرا عقل در پاره اي از جاها به گونه اي مستقل, خوبي و بدي چيزها را درك مي كند. بر كناري عقل از مقام شناخت خوبي و بدي, ممكن نيست, آن گونه كه اشاعره مي گويند [اشاعره به شناخت خوبي و بدي از سوي عقل, باور ندارند.] ايشان اين سخن را بسيار روشن و انكار آن را سبب از بين رفتن اساس شريعت مي شمرد.47 بنابراين, از ديدگاه شيعه, آن مصلحتي حجّت است كه دليل قطعي شرعي بر ارزش آن داشته باشيم و يا اين كه عقل به گونه اي قطعي بدان حكم كند. به هرحال, هيچ يك از عالمان اصول و فقيهان شيعه, مصلحت را به عنوان منبع استنباط در كنار ديگر منابع, قبول ندارند. ييادآوري: گونه نگاه فقيهان شيعه به مصلحت, به معناي بي اهميت و يا كم اهميت بودن اين عنصر در بين آنان نيست; زيرا كه فقهاي شيعه, در احكام حكومتي و مسائل اجتماعي براي آن جايگاه ويژه اي باور دارند و در اين باره احكام فراواني را در كتابهاي فقهي

ص: 8259

خود آورده اند. 2 . اهل سنّت, هنگامي به (مصالح مرسله) استناد مي جويند كه (قياس) ممكن نباشد.48 آنان بر اين باورند كه با وجود (قياس) نوبت به مصلحت انديشي فقيه نمي رسد, ولي شيعه اعتباري براي قياس قائل نيست; زيرا آن را علم آور نمي داند, تا مصلحت انديشي را پس از آن قرار دهد. 3 . عالمان شيعه, حكم براساس مصلحت را از سوي حاكم اسلامي, حكم ولايي و گذرا و غير دايمي مي دانند كه از باب واجب بودن پيروي از حاكم اسلامي, بايد بدان گردن نهاده شود, نه از باب حكم شرعي اوّلي, كه براي همه زمانها قابل عمل باشد. ولي اهل سنّت, چون (مصالح مرسله) را از منابع اجتهاد مي دانند, بر اين باورند كه فقيه يا حاكم, در اين جاها حكم شرعي را جعل مي كند. در حقيقت آنان, نوعي تشريع براي فقيه در دين باور دارند. 4 . از ديدگاه شيعه, حكم براساس مصلحت در مسائل سياسي و اجتماعي, ويژه حاكم است, ولي از ديدگاه اهل سنّت [هر چند بسياري از آنان مصلحت سنجي را در عبادات روا نمي دانند] همه فقها حقّ چنين كاري را دارند. افزون بر اين, براساس اصل تصويب, حكم هر يك از فقها را در اين مسائل, حكم

ص: 8260

الهي مي دانند, هر چند با هم فرق داشته و يا ناسازگار باشند. 5 . از ديدگاه فقهاي شيعه, مصلحتي كه سرچشمه حكم حكومتي مي گردد, مصلحت حفظ نظام و جامعه اسلامي است; امّا نزد اهل سنّت, مصالحي كه منبع اجتهاد و حكم قرار مي گيرند, فراگيرتر از آن هستند.

ص: 8261

بسياري از كساني كه به حجّت بودن مصالح مرسله, باور دارند, آن را ويژه (مصالح ضروريه) نمي دانند, بلكه (مصالح حاجيه) را نيز جزو آن مي دانند.مرجع تشخيص مصلحت بازشناخت مصلحتهاي اجتماعي, بر عهده حكومت اسلامي است. مصلحت انديشي و بازشناسي مصلحت, ويژه نظام ولايت فقيه نيست. امروزه همه حكومتها, مصلحت انديشي و مصلحت شناسي حاكم را پذيرفته اند. در دوره حضور, پيامبر اسلام(ص) و علي(ع) و ديگر امامان(ع), افزون بر ابلاغ احكام الهي, بر اساس مصلحت, برابر نيازهاي زمان خود, احكامي را بيان داشته اند كه در اين جا به چند نمونه از مصلحت انديشيهاي رسول اكرم(ص) اشاره مي كنيم: دستور پيامبر(ص) بر بريدن درخت خرماي سمرة بن جندب49, ويران كردن مسجد ضرار50, بازداشتن مردم از كشتن و خوردن حيوانات اهلي,51 از ازدواج موقّت درجنگ خيبر52, حكم به بريدن درختان53, خراب كردن ساختمانهاي غيرمجاز54, بازداشتن از شكار حيوانات وأ.55 آزادي و اختيار انسان در گزينش شغل, كار, مسكن, ازدواج وأ از حقوق مسلّم اجتماعي و اسلامي اوست; امّا در زمان علي(ع) به مواردي بر مي خوريم كه براي مصالح اجتماعي, حق اختيار را از كساني ستانده اند: بازداشتن اهل ذمّه از صرّافي56, بازداشتن مردم از پاره اي كسبهاي به ظاهر حلال57, واجب كردن زكات بر اسب58, ازدواج اجباري59,

ص: 8262

طلاق اجباري60, خراب كردن خانه مجرمان61, بخشش و يا واپس انداختن اجراي حدود62, كشتن زن مرتد63, حكم به مصادره اموال64, واداشتن احتكارگران بر فروش65, سنگسار غيرمحصن66 وأ در دوره غيبت, وليّ فقيه, چون گمارده شده از سوي پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) است بايد به اين كار بپردازد67. فقيهان شيعه در كتابهاي فقهي خود, بسياري از اين مصلحت انديشيها را آورده اند كه با نمونه هايي از آن آشنا شديم و اكنون چند نمونه ديگر را يادآور مي شويم: مرحوم سيد محمد كاظم يزد ي در كتاب (وقف) مي نويسد: (اگر وقف كننده سرپرست ويژه اي را براي وقف بر نگمارد, چه وقف همگاني باشد و چه وقف براي گروهي ويژه, پس از تمام شدن صيغه وقف, حقّ او و حق كساني كه وقف براي آنان انجام گرفته, از بين مي رود و سرپرستي وقف, بر عهده حاكم شرع قرار مي گيرد و نظر حاكم در اين گونه وقفها اعتبار دارد; زيرا وقف از مصالح عمومي است و مرجع در مصلحتهاي عمومي حاكم اسلامي است.)68 صاحب (بلغة الفقيه) نيز, ولايت بر وقفهاي همگاني را از آنِ حاكم اسلامي دانسته و در علّت آن مي نويسد: (ولانّه من المصالح العامة التي يرجع بها الي الامام(ع) والي نائبه بالعموم.)69 چون وقف از مصالح

ص: 8263

عمومي جامعه به شمار مي رود, مرجع اين گونه مصالح, امام(ع) در زمان حضور و نايب عامّ او در دوره غيبت است. محقق حلي, درباره جهاد مي نويسد: (فرضه علي الكفايه ولايتعين الاّ ان يعينه الامام عليه السلام, لاقتضاء المصلحة.)70 جهاد واجب كفايي است, نه عيني, مگر آن كه امام برابرمصلحت, آن را برعهده شخص, يا اشخاصي قرار دهد. گروهي از فقيهان, بر اين باورند كه اگر وليّ فقيه, تشخيص دهد كه جهاد مصلحت دارد, مي تواند به آن حكم دهد.71 واداشتن بر طلاق همسر72, استفاده از زور در پاره اي از مراحل امر به معروف و نهي از منكر72, تعزيرهاي مالي و بدني74 وأ از مواردي بي شمارند كه فقيهان, مصلحت سنجي آن را بر عهده حاكم شرع دانسته اند. با توجه به اين كه حوزه حكم حاكم و مصلحت شناسي او گسترده و فراگير است و همه مسائل: اقتصادي, سياسي, فرهنگي, قضايي, نظامي وأ را در بر مي گيرد, روشن است كه وليّ فقيه, خود به تنهايي نمي تواند همه اين مصالح را تشخيص دهد; از اين روي, باواگذاري اين صلاحيت به اشخاص و يا نهادهايي كه تخصص و تواناييهاي لازم را دارند, مصلحت انديشي از سوي اين افراد و يا نهادها مشروعيت مي يابد و كارها نيز

ص: 8264

, سامان درستي به خود مي گيرد. امام خميني خود در اين باره مي نويسد: (ثم انّ ما ذكرنا من انّ الحكومة للفقهاء العدول قد ينقدح في الاذهان الاشكال فيه بانهم عاجزون عن تمشية الامور السياسيه والعسكريه وغيرها, لكن لاوقع لذلك, بعد ما نري انّ التدبير والاداره في كلّ دولة بتشريك مساعي عدد كبير من المتخصص وارباب البصيرة, والسلاطين ورؤسا الجمهور من العهود البعيده الي زماننا الاّ ماشذّ منهم لم يكونوا عالمين بفنون السياسة والقيادة للجيش, بل الامور جرت علي ايدي المتخصصين في كلّ فنّ.)75 شايد در اين كه گفتيم حكومت حقّ فقيهان عادل است, اشكال شود كه فقيهان توانايي اداره سياسي و نظامي كشور و مانند آن را ندارند, ولي اين اشكال درست نيست; زيرا اداره كشور, در هر حكومتي با همياري و شركت شمار زيادي از خبرگان و كارشناسان انجام مي گيرد. همه حاكمان و رؤساي جمهور از گذشته تا حال, مگر گروهي اندك از آنان, آشنا به فنّ سياست, رهبري و امور نظامي نبوده اند, بلكه امور حكومتي به دست متخصصان هر فنّ اداره مي شده است.مجمع تشخيص مصلحت نظام مجمع تشخيص مصلحت نظام, بر اساس اين ديدگاه: (تشخيص مصلحت حقّ وليّ فقيه, است ولي او در اين كار از ديگران كمك مي گيرد.) شكل گرفت. امام

ص: 8265

خميني, نخست فكر مي كرد كه مصالح نظام از راه مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان بر آورده مي شود, امّا چنين نشد و در پاره اي از موارد, بويژه جاهايي كه قانون براساس مصلحت نظام وضع مي شد, بين شوراي نگهبان و مجلس اختلاف پيش مي آمد. كارگزاران نظام, چاره كار را از امام خواستند و در نامه اي به امام نوشتند: (أ براي تصويب يك قانون رايزني و كارشناسيهاي گوناگون انجام مي گيرد, ولي پس ازتصويب, شوراي نگهبان حاضر به تاييد آن نيست, چه بايد كرد؟)76 اما خميني در پاسخ به اين درخواست, دستور به تشكيل مجمع تشخيص مصلحت نظام داد: گرچه به نظر اين جانب, پس از طيّ اين مراحل, زير نظركارشناسان كه در تشخيص اين امور مرجع هستند, احتياج به اين مرحله نيست, لكن براي غايت احتياط در صورتي كه بين مجلس شوراي اسلامي و شوراي نگهبان, شرعاً و قانوناً توافق حاصل نشد, مجمعي مركّب از فقهاي محترم شوراي نگهبان و حضرات حجج آقايان أ براي تشخيص مصلحت نظام اسلامي تشكيل گردد و در صورت لزوم, از كارشناسان ديگري هم دعوت به عمل آيد و پس از مشورتهاي لازم, رأي اكثريت اعضاي اين مجمع مورد عمل قرارگيرد.)77 با اين پيام, مجمع تشخيص مصلحت نظام در بهمن 1366

ص: 8266

تشكيل شد و پس از آن كه آيين نامه كاري خود را تنظيم و به تأييد حضرت امام رساند, كار خود را شروع كرد. اين مجمع, براساس اختياري كه از سوي امام به آنان داده شده بود, دو كار انجام مي داد: 1 . به عنوان مرجع تشخيص مصلحت نظام درجاهايي كه شوراي نگهبان مصوبه اي را ناسازگار با شرع يا قانون اساسي اعلام مي كرد, وارد عمل مي شدو تشخيص خود را اعلام مي كرد. 2 . درپاره اي از موارد نيز, به قانونگذاري مي پرداخت. از جمله در آبان سال 1367, قانون مبارزه با موادّ مخدر را تصويب كرد.78 در همان سال, امام اختيار قانونگذاري را از مجمع گرفت.79 به هنگام بازنگري قانون اساسي, از جمله مسائلي كه در دستور كار شوراي بازنگري قانون اساسي قرارگرفت, مجمع تشخيص مصلحت نظام بود كه امام خميني در نامه مورخه 1368/2/4, به رئيس جمهور وقت, محدوده بحث در شوراي بازنگري را روشن كرد: (مجمع تشخيص مصلحت براي حلّ معضلات نظام و مشورت رهبر, به صورتي كه قدرتي در عرض قواي ديگر نباشد.)80 شوراي بازنگري قانون اساسي نيز, پس از بحثهاي فراوان, اصل زيرا تصويب كرد: (مجمع تشخيص مصلحت نظام, براي تشخيص مصلحت در مواردي كه مصوبه مجلس شوراي اسلامي را شوراي

ص: 8267

نگهبان خلاف موازين شرع و يا قانون اساسي بداند و مجلس با در نظرگرفتن مصلحت نظام, نظر شوراي نگهبان را تأمين نكند و مشاوره در اموري كه رهبري به آنان ارجاع مي دهد و ساير وظايفي كه در اين قانون ذكر شده است, به دستور رهبري تشكيل مي شود. اعضاي ثابت و متغيّر اين مجمع را مقام رهبري تعيين مي نمايدأ.)81 هدف از تأسيس شوراي نگهبان اين بود كه اگر قانوني از مجلس بگذرد و خلاف شرع و يا قانون اساسي باشد, جلو آن گرفته شود. امّا تشكيل مجمع تشخيص مصلحت, بدان خاطر بود كه مبادا حساسيتها, دقتها و دغدغه هاي شوراي نگهبان در برابرسازيهاي قانونهايي كه از تصويب مجلس مي گذارد, با قانون اساسي و معيارهاي شرع, سبب بي توجهي آنان به مصالح نظام اسلامي گردد. البته اين بدان معني نيست كه مجمع تشخيص مصلحت, چنين دقتها و حساسيتهايي راندارد و خلاف قانون اساسي و شرع مي تواند قانوني را تأييد كند, بلكه بنابراين بود كه اين مجمع, با ديد بازتري به مسائل بنگرد و ضرورتهاي جامعه و مصلحتهاي عمومي را در اظهار نظرها رعايت كند و تشخيص خود را اعلام بدارد و از اين تشخيص, مجلس و شوراي نگهبان پيروي كنند.82 حوزه مصلحت شناسي حاكم اسلامي بيان حوزه دخالت

ص: 8268

حاكم اسلامي در شناخت مصالح, از مسائلي است كه در حوزه شريعت پيامدهاي مهمّي را در پي دارد. اين بحث مي تواند ترسيم كننده انعطاف ديني در برابر مصلحتهاي اجتماعي باشد; از اين روي, اشاره اي به ديدگاهها در اين زمينه, لازم و سودمند مي نمايد. گروهي بر اين باورند كه حوزه مصلحت شناسي حاكم, گسترده و فراگير است و همه مسائل اقتصادي, سياسي, قضايي, نظامي, فرهنگي وأ را در بر مي گيرد. حاكم اسلامي, در همه اين زمينه ها مي تواند به مصلحت سنجي بپردازد و احكام حكومتي را بر اساس آن صادر كند. گروهي ديگر, حوزه مصلحت انديشي حاكم را به مباحها و رواها (به معني اعمّ آن يعني احكام غيرالزامي) محدود كرده و گفته اند: حاكم اسلامي مي تواند در حوزه مباحها و رواها به سنجش مصلحتها و پيش داشتن مصلحت اهمّ بپردازد و در نتيجه, به كاري دستور دهد و يا از كاري باز دارد. علامه محمد حسين نائيني83 و شهيد آيت اللّه صدر, اين ديدگاه را پذيرفته اند. شهيد صدر, پس از استدلال بر اين كه وليّ فقيه در دوره غيبت, حقّ تشخيص مصلحتها و قانونگذاري براساس آن را دارد, مي نويسد: (هر كاري كه نصّ شرعي بر حرام يا واجب بودن آن دلالت نكند,

ص: 8269

براي وليّ امر, رواست كه صفت و حكم ثانوي به آن بدهد. پس اگر او از كاري كه رواست, باز دارد, آن كار حرام مي گردد و اگر به آن دستور دهد, واجب مي شود.)84 گروهي از فقيهان, از جمله امام خميني, ديدگاه نخست را پذيرفته است و محدوديتي براي تصميم گيري حاكم اسلامي در حوزه مصلحتهاي اجتماعي باور ندارد. براساس اين ديدگاه, حوزه مصلحت شناسي حاكم اسلامي, بسي گسترده تر از حوزه مباحهاست. امام راحل, در بيانيه مهمّ و تاريخي خود, به نمونه هايي اشاره دارد كه فراتر از چارچوب احكام فرعيه و حوزه مباحها و رواهاست: خيابان كشيها, نظام وظيفه و اعزام اجباري به جبهه, جلوگيري از ورود و خروج هر نوع كالا, بازداشتن از احتكار در غير دو سه مورد, گمركات, مالياتي وأ.85 بسياري از عالمان اهل سنّت, نيز, حوزه مصلحت سنجي حاكم اسلامي را فراگير و حكم حاكم اسلامي را, همانند امام خميني گسترده مي دانند.86 با اين حال, بين اين دو ديدگاه ناساني اساسي وجود دارد كه در همين مقاله, بدان اشاره كرديم.ضرورت يا مصلحت در اين مقوله, گاه ميان ضرورت و اضطرار و مصلحت, جداسازي بايسته صورت نمي گيرد. از اين روي, گروهي پنداشته اند كه احكام حكومتي و دست يازيهاي حاكم اسلامي, بويژه

ص: 8270

درجايي كه احكام حكومتي بر احكام اوليه پيش داشته مي شوند (مقام تزاحم) بسته به ضرورت و اضطرار است و وجود مصلحت, به تنهايي نمي تواند دليلي براي اين كارها باشد. از بحثهايي كه تاكنون در اين زمينه داشته ايم, به خوبي بر مي آيد كه اين سخن, بسيار سست و بي پايه است. نمونه هايي كه در روايات از احكام حكومتي پيامبر اسلام(ص) و علي(ع) و ديگر امامان(ع) آمده است و همچنين فتاواي فقيهان شيعه, در بابهاي گوناگون فقه, شاهد گويايي بر اين مدعاست; چرا كه همه و يا بيش تر آنها از مصاديق بايستگي و ناگزيري نبوده اند, تنها مصلحت جامعه اسلامي, سبب شده كه چنان دستورهايي را داشته باشند. شايد حضرت امام خميني براي زدودن اين پندار از ذهنها بود كه به روشني اظهار داشت: (ولايت فقيه و حكم حكومتي از احكام اوّليه است.)87 بي گمان, مقصود امام آن نيست كه حكم حكومتي از همه زوايا, با حكم اوّلي الهي يكسان است; زيرا كه خود آن بزرگوار در جاهاي ديگر به گذرا و برهه اي بودن حكم حكومتي, اشاره روشن دارد. مقصود ايشان اين بود كه تنها ضرورتها نيستند كه سبب حكم حكومتي مي گردند, بلكه در بيش تر جاها بدون اين كه ناگزيري و بايستگي باشد,

ص: 8271

براساس مصالح, حاكم اسلامي, مي تواند حكم حكومتي صادركند. البته اين بدان معني نيست كه حاكم اسلامي حقّ ندارد براساس عناوين ثانوي, حكم كند كه در مسائل اجتماعي, تشخيص عناوين ثانوي و حكم براساس آنها نيز, بر عهده حاكم اسلامي و يا نمايندگان اوست. حاكم اسلامي, با اشرافي كه بر مسائل و مشكلات دارد, يا خود به تنهايي عنوان ثانوي را تشخيص مي دهد و يا با رايزني با كارشناسان به آن دست مي يابد و يا به گروهي نمايندگي مي دهد كه اين كار را سامان دهند, آن گونه كه امام خميني, به مجلس شوراي اسلامي با شرايطي اين اجازه را داد: (آنچه در حفظ نظام جمهوري اسلامي دخالت دارد كه فعل يا ترك آن, مستلزم حرج است, پس از تشخيص موضوع به وسيله اكثريت وكلاي مجلس شوراي اسلامي, با تصريح به موقّت بودن آن, مادام كه موضوع محقّق است و پس از رفع موضوع, خود به خود لغو مي شود, مجازند در تصويب و اجراي آن.)88 بر اين اساس, گرفتن ماليات, خدمت سربازي, جلوگيري از ورود و خروج ارز و يا هر نوع كالا, قيمت گذاري وأ از سوي حكومت, حمل بر ضرورت كردن, درهم آميختن مبحث و نگرشي است فردي و ناشي از نشناختن حكومت و نيازها

ص: 8272

و پيامدهاي آن. حاكم اسلامي, حتي در زماني كه ضرورت و يا حرج وأ در كار نيست, مي تواند بر اساس مصالحِ اسلام و مسلمانان مردم را به كاري وادارد و يا به مالي الزام كند. فرق و پيامدهاي اين دو ديدگاه بر كسي پوشيده نيست.بايستگي پيروي از مصلحت انديشيهاي حاكم اسلامي مشروع بودن سنجش مصلحتها با يكديگر و حكم به پيش داشتن اهمّ, از سوي حاكم اسلامي, از جعل ولايت براي او سرچشمه مي گيرد. براين اساس, همگان بايد به حكمي كه او بر اساس مصلحت صادر مي كند, گردن نهند. همه مردم, حتي مراجع, بايد از آن پيروي كنند; زيرا دليلهاي حجت بودن حكم حاكم, آنان را نيز در بر مي گيرد. سخن ما در اين است كه: آيا سرپيچي از مصلحت انديشيهاي حاكم, گناه است يا خير؟ در اين باره دو ديدگاه وجود دارد: 1 . بسياري از فقيهان89, پيروي از مصلحت انديشيهاي حاكم را واجب و سرپيچي از آن را گناه مي دانند. شهيد سيد محمد باقر صدر مي نويسد: (اذا امر الحاكم الشرعي بشيء تقديراً منه للمصلحة وجب اتباعه علي جميع المسلمين ولايعذر في مخالفته حتي من يري ان تلك المصلحة لا اهمية لها.)90 اگر حاكم اسلامي, براساس مصلحت, به چيزي دستور دهد, پيروي از

ص: 8273

آن بر همه مسلمانان واجب است, حتّي كساني كه بر اين باورند, مصلحتي را كه حاكم تشخيص داده اهميّتي ندارد, نمي توانند از انجام آن سربرتابند. امام خميني, بارهاي بار, به روشني بيان داشته كه در عهد حكومت اسلامي, سرپيچي از هرگونه قانون, گناه و خلاف شرع است. از جمله آن بزرگوار, درباره اهميت حكم تاريخي ميرزاي شيرازي بزرگ و واجب بودن عمل به آن مي گويد: (حكم ميرزاي شيرازي, در حرمت تنباكو, چون حكم حكومتي بود, براي فقيه ديگر هم واجب الاتباع بود.)91 دليلهاي ولايت فقيه, بويژه مقبوله عمربن حنظله, اين ديدگاه را تأييد مي كنند.92 2 . گروهي از صاحب نظران, با اين كه عمل به دستورهاي مصلحتي حاكم را لازم و بايسته دانسته اند. سر بر تافتن از آن را گناه ندانسته اند. در باور آنان اين گونه دستورها در چهارچوب قرار دادهاي اجتماعي مي گنجد كه براي سرپيچي از آنها كيفر سازوار با آن بر نهاده شده است, مانند: جريمه, زندان وأ و كيفرهاي اخروي, اين گونه گناهان را در بر نمي گيرند. بررسي دقيق اين مسأله, بيش از اين فرصت مي طلبد و به مسائل بسياري بستگي دارد از جمله: آيا حكومت واجب شرعي است يا واجب عقلي محض؟ در فرض نخست, آيا احكام حكومتي

ص: 8274

مثل خود حكومت از حكم شرعي بهره مندند؟ آيا مي توان ميان احكام حكومتي و اصل حكومت, جدايي افكند؟ وأمعيار تشخيص مصلحت پاره اي مصلحتها, بر پاره اي ديگر, به هنگام سنجش مصلحتها, پيش داشته مي شوند. اين اصلي است عقلي و مورد تأييد اسلام. همه فقهاي اسلام, در باب (تزاحم) گفته اند كه بايد به اهمّ عمل و از مهمّ چشم پوشيده شود. آنچه در اين مقوله, جاي بحث دارد, اين كه: پيش داشتن مصلحتي بر مصلحت ديگر, بر چه اساس و معياري انجام مي گيرد؟ آيا در چارچوب ويژه اي بايد انجام پذيرد؟ يا چارچوب ويژه اي براي آن ضرورت ندارد؟ فقيهان شيعه, چون مصلحت را پايه احكام شرعي نمي دانسته اند, نيازي به بحث و بررسي مراتب مصلحت و چگونگي پيش داشتن آن نمي ديده اند. به ديگر سخن, چگونگي تشخيص مصلحتها و معيارهاي آن در فقه شيعه, به عرف و خردمندان واگذار شده; از اين روي, اين مقوله, از ديدگاه شرعي (كتاب و سنّت) در آثار فقهي شيعه به بحث گذاشته نشده است. ييعني معيارهاي تشخيص مصلحت, پيش از آن كه شرعي باشند, عقلي اند و نمونه هايي كه در روايات و فقه آمده, تاييد كننده همان قاعده عقلي هستند, از جمله: حفظ مصلحت نظام و

ص: 8275

پيش داشتن مصلحت حفظ دين بر ديگر مصالح و همچنين مصلحت جمعي بر فردي, پيش از آن كه مفاد حديث: (لاضرر) و احكامي همانند: (تتّرس) باشند, قاعده اي عقلي اند; زيرا اگر امر دائر شد بين اين كه دين و نظام اسلامي بماند, تا احكام اسلام را اجرا كند و يا اين كه دين و نظام قرباني يكي از هزارها حكم شرعي فرعي گردد, روشن است كه اجراي نهصدونود ونه حكم بر اجراي يك حكم پيش داشته مي شود و يا اگر امر دائر شد كه چند نفر كشته شوند و يا كشوري در خطر افتد, بي گمان بايد كيان كشور را پاس داشت و چند نفر را فداي هزاران انسان ديگر كرد. با اين حال, آنچه از سخنان, پيامها و سيره عملي امام خميني به دست مي آيد, معيارها و ترازهاي بازشناخت مصلحت, از اين قرارند: 1 . نگهداشت حوزه: مصلحت انديشيهاي حاكم اسلامي, اجتماع است; از اين روي, حكم حكومتي حاكم, در همين قلمرو ارزش دارد و در حوزه مسائل عبادي, مصلحت انديشي راه ندارد, مگر اين كه يك حكم عبادي در تزاحم, با حكمي مهم تر قرار گيرد. فقيهان شيعه, از جمله امام خميني, در امور تعبدي, براي كشف ملاكها سهمي قائل نيستند: (ضرورة عدم طريق للعقول

ص: 8276

الي فهم مناطات الاحكام التعبدية والاّ فايّ فارق عند العقول بين الدّم وغيره و بين مقدار الدرهم و اقلّ منه و بين دم القروح و الجروح و غيره الي ذلك من التعبديات, فالفقيه كلّ الفقيه من يقف علي التعبديات ولايستبعد شياً منها بعد مارأي رواية ابان في الدية.)93 عقل راهي براي شناخت ملاكهاي احكام تعبدي ندارد وگرنه, چه فرقي بين خون و چيزهاي ديگر و يا بين يك درهم و كم تر از آن و ميان خون دمل و جراحت و ديگر خونها از ديد عقل وجود دارد.فقيه, كسي است كه در امور تعبدي درنگ كند, بويژه پس از آن كه روايتي مانند روايت ابان را در ديه ديده است, هيچ حكم تعبدي را دور نشمارد. امام در چندين جاي ديگر به اين مسأله اشاره دارد.94 بسياري از عالمان اهل سنّت نيز, براي تشخيص مصلحت در اين محدوده اعتباري قائل نيستند.95. 2 . سازواري مصلحت انديشيها و دستورهاي شريعت: بين مصلحت انديشيهاي حاكم و دستورهاي شريعت, نبايد ناسازگاري باشد. امام خميني, در جاي جاي كتاب (ولايت فقيه) و (كتاب البيع) بر اين معيار تأكيد مي كند: (حكومت در اسلام, به معناي تبعيت از قانون است و فقط قانون است كه بر جامعه حكم فرمايي دارد, آن جا هم كه اختيارات

ص: 8277

محدودي از سوي خداوند به رسول اكرم(ص) و ولات داده شده, از طرف خداوند است.)96 بنابراين, مخالفت با احكام شريعت, به هيچ روي روانيست. يادآوري خواهيم كرد كه پيش داشتن احكام حكومتي بر احكام اوّليه نيز, در چارچوب شريعت انجام مي گيرد و مخالفت با احكام شريعت به شمار نمي آيد. 3 . در نظر گرفتن هدفها و برنامه هاي شريعت: حاكم اسلامي, بايد هدفها و برنامه هاي دين و شريعت را در نظر بگيرد و با توجه به آن مصلحت انديشي كند. اسلام در احكام ثابت خود, هدفهايي را مي نماياند. حاكم اسلامي, با توجّه به آنها مي تواند قانونهايي را براي دستيابي به آن هدفها برنهد. شهيد صدر در اين باره مي نويسد: (كتاب و سنّت, وقتي از تشريع قانوني خبر داد و در متن قانون هدف آن را تصريح كرد, ذكر هدف صريحاً نشانه آن است كه بخش خالي از قانون را كه بر حسب مصلحت زمان در اقتصاد اسلامي متغير و متحول است, چگونه مي توان با قانونهايي برگرفته از هدف پُر كرد.)97 خداوند كه مي فرمايد:(ما افاءَ اللّه علي رسوله من اهل القري فللّه و للرسول ولذي القربي واليتامي والمساكين وابن السبيل كي لايكون دولة بين الاغنياء.)98 آنچه را خداوند از مالهاي مردم دهكده ها,

ص: 8278

بهره پيامبرش كرده است از آنِ خدا و از آن پيامبر خويشاوندان پيامبر و يتيمان و مسكينان و مسافران در راه مانده است, تا ميان توانگران شما دست به دست نگردد. به تعادل ثروت و پخش اموال در ميان مردم نظر دارد, به گونه اي كه اموال پراكنده بتواند همه نيازهاي مشروع جامعه را برآورد و اموال در دست گروهي اندك, دست به دست نگردد. اين يكي از هدفهاي ثابت قانونگذاري اسلامي است. براساس اين هدف, وليّ فقيه و يا نمايندگان او, مي توانند براي حفظ تعادل اجتماعي در توزيع ثروت, قانونهايي را بگذرانند و در برابر انباشته شدن ثروت در دست گروهي اندك, بايستند.99 امام خميني, گاه براي ثابت كردن پاره اي از فتاواي خويش و ردّ پاره اي از فتاواي ديگر, به عدل اسلامي از اصول و هدفهاي اسلام, بلكه روح اسلام به شمار مي آيد استناد جسته است.100 4 . پيش داشتن اهم برمهمّ: شايد مهمّ ترين و اساسي ترين مرحله در سنجش مصلحتها, شناخت و رعايت اين اصل باشد, عالمان اصولي, در باب (تزاحم) از اين معيار بحث كرده اند.101 امام خميني, در صدور احكام حكومتي به اين قاعده اهميّت ويژه اي مي دهد. گاه با آن كه عمل به مصلحت اهمّ, براي او همانند (نوشيدن

ص: 8279

جام زهر آلود)102 بود, با اين حال, چشم پوشي از آن را روا نمي دانست. تاكيد امام بر پيش داشتن (حفظ نظام) و (مصلحت نظام) بر همه مصلحتها در همين راستا قرار دارد: (طلاب عزيز, ائمه محترم جمعه و جماعات, روزنامه ها و راديو و تلويزيون, بايد براي مردم, اين قضيه ساده را روشن كنند كه در اسلام, مصلحت نظام از مسائلي است كه مقدم بر هر چيز است و همه بايد تابع آن باشيم.)103 گروهي چون اين قاعده و معيار عقلي و شرعي را نشناخته اند, پنداشته اند كه پيش داشتن مصلحت نظام بر پاره اي از احكام شرعي به هنگام (تزاحم), قرباني كردن شريعت به پاي مصلحت و يا سكولاريزه كردن دين است. چون ما در همين شماره مجلّه, در مقاله اي ديگر به اين شبهه ها پاسخ گفته ايم, در اين جا به اشاره اي بسنده مي كنيم: پيش داشتن حكم حكومتي بر احكام اوّليه به هنگام تزاحم, به معناي تعطيلي كلي و يا نسخ آن حكم شرعي نيست و يا به معني جعل حكم در عرض شرع و يا بالاتر از آن نيست, بلكه دستور به اجرا در نياوردن كوتاه مدت آن است.104 و اين حق را, هم عقل و هم شرع به حاكم اسلامي داده

ص: 8280

است. پيامبر اسلام(ص) و علي(ع) بارهاي بار از اين حق استفاده كرده اند. بنابراين, پيش داشتن حكم حكومتي بر حكم اوليه, در پاره اي از موارد نه تشريع است و نه فوق فقه و شريعت عمل كردن و نه قرباني كردن شرع به پاي مصلحت, بلكه رعايت منطقي سنجش مصلحتهاست كه در خود شريعت پيش بيني شده است. امام خميني در بخشي از پيام خود به (مجمع تشخيص مصلحت نظام) يادآور مي شود: (تذكري پدرانه به اعضاي عزيز شوراي نگهبان مي دهم كه خودشان قبل از اين گيرها, مصلحت نظام را در نظر بگيرند, چرا كه يكي از مسائل بسيار مهم در دنياي پرآشوب كنوني, نقش زمان و مكان در اجتهاد و نوع تصميم گيري هاست. حكومت, فلسفه عملي برخورد با شرك و كفر و معضلات داخلي و خارجي را تعيين مي كند. و اين بحثهاي طلبگي مدارس كه در چارچوب تئوريها است, نه تنها قابل حلّ نيست كه ما را به بن بستهايي مي كشاند كه منجر به نقض ظاهري قانون اساسي مي گردد. شما در عين اين كه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعي صورت نگيرد (و خدا آن روز را نياورد) تمام سعي خودتان را بنماييد كه خداي ناكرده اسلام در پيچ وخمهاي اقتصادي,

ص: 8281

نظامي, اجتماعي و سياسي متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.)105 امام در اين پيام, با توجه به قاعده و معيار نخست (نگهداشت مخالف نبودن قانونها با شريعت) به قاعده و معيار دوّم نيز, اشاره كرده و پيش داشتن مصلحت نظام را

ص: 8282

بر ديگر مصلحتها از نمونه هاي روشن اين اصل به شمار آورده است. 5 . استفاده از كارشناسان و متخصصان: از جمله معيارها و ترازها در تشخيص مصلحتها, نگهداشت زواياي كارشناسي و تخصصي مصلحتها در هر زمينه اي است. در سيره عملي آن برزگوار و همچنين نوشته هاي ايشان, بين تشخيص مصلحت و كارشناسي آن پيوند ژرفي برقرار است. در بحث (مرجعيت تشخيص مصالح) نمونه اي از (كتاب البيع) آورديم كه در آن از ضرورت سپردن كارها به كارشناسان و متخصصان فنّ سخن گفته شده بود.106 در جاي ديگر, آن بزرگوار, به مجلس شوراي اسلامي107 و مجمع تشخيص مصلحت نظام108 سفارش مي كند كه از كارشناسان و متخصصان متعهد و زبردست بهره ببرند. با توجه به اين اصل بود كه امام مجمع تشخيص مصلحت را تشكيل داد و در هنگام بازنگري قانون اساسي, سفارش كرد اين اصل در قانون اساسي گنجانده شود. از آنچه آورديم سستي و بي پايگي سخنان زير روشن شد: (پذيرش معناي مصلحت, به عنوان مهمّ ترين ابزاري كه مي تواند دستگاه فقه قدسي را به سرعت, عرفي كند, عنصر مهمّ ديگري است كه به ابتكار حضرت امام وارد انديشه تشيع شد. دولت مدرن, دايرمدار مصالح و منافع ملّي است و اساساً تأسيس دولتي مبتني بر

ص: 8283

انديشه ولايت فقيه, بدون پذيرش عنصر (مصلحت) امكان نداشت (چنانكه در عمل نيز جمهوري اسلامي به اين نقطه رسيد و بر فراز شوراي نگهبان, مجمع تشخيص مصلحت را بنا كرد) به همين لحاظ بود كه امام مي فرمودند: حفظ نظام اوجب واجبات است, يعني براي رعايت مصالح آن مي توان هر تحولي را در دستگاه شريعت پذيرا شد. مجمع تشخيص مصلحت, كه در آن مصالح ملّي بدون هيچ قيدوبندي توسّط عقلاي قوم تعيين مي شود, شكل عملي و نهادينه دخالت عنصر عرف در ساز و كار دولت است كه داراي تأثيرات بنياديني است و فصل مميّز انديشه سياسي قديم و جديد محسوب مي شود.)109 زيرا ما ثابت كرديم: 1 . عنصر (مصلحت) چيزي نيست كه به ابتكار امام خميني وارد انديشه سياسي تشيّع شده باشد, بلكه (مصلحت) عنصري اصيل, ريشه دار و جوشيده از متن دين است. 2 . هر چند از ديدگاه امام راحل, حفظ نظام, واجب ترين واجبهاست, ولي اين, به معناي پذيرش هرگونه دگرگوني در دستگاه شريعت براي حفظ مصالح نظام نيست; چرا كه دگرگوني در دستگاه شريعت به معناي گذاردن و برداشتن احكام شرعي الهي, تنها از شؤون شارع مقدس است. احكام حكومتي حاكم اسلامي, به معني تشريع و دگرگون در دستگاه شريعت نيست. پيش داشته

ص: 8284

شدن پاره اي از احكام حكومتي بر احكام شرعي, براساس دليل عقلي و شرعي: اهمّ و مهمّ است كه پيشينه آن به روزگار صدر اسلام مي رسد. 3 . هر چند از هدفهاي (مجمع تشخيص مصلحت نظام), مصالح و منافع ملّي است, ولي چنين نيست كه در اين كار, هيچ قاعده و معياري در كار نباشد. در همين مقاله آورديم كه مصلحت انديشي حاكم, بايد با توجه به شريعت صورت پذيرد. بنابراين, حاكم اسلامي, نمي تواند براي برآوردن مصالح ملّي, اصول و ارزشهاي اسلامي را ناديده بينگارد و حرامي را حلال و حلالي را حرام كند. 4 . براين اساس, از ديرباز, عنصر (مصلحت) در فقه شيعي مطرح بوده است و طرح آن به عنوان: (فصل مميّز انديشه سياسي قديم و جديد) درست نيست. هنر امام خميني, در نهادينه كردن اين انديشه و گذراندن آن از مرحله تئوري به ساحت عمل و عينيّت بخشيدن به جنبه هاي اجتماعي و حكومتي آن بود. به اميد آن كه محققان و پژوهشگران با نقد و بررسي اين گفتار, ما را ياري رسانند و با طرح اين گونه گزاره ها انديشه هاي سياسي امام راحل را بگسترانند.پاورقيها: 1. مجلّه (كيان), شماره 58/28, مقاله: (آخرت و خدا, هدف بعثت انبيا), از آقاي مهدي بازرگان. بازرگان,

ص: 8285

در واپسين سالهاي زندگاني, در يك سخنراني, پس از آن كه هدف دين را آخرت و خدا مي داند, بر جدايي رسالت انبيا از سياست و اداره جامعه, تاكيد مي ورزد و شعارهاي (دين براي دنيا) و يا (دين و دنيا با هم) را پديد آورنده يك سري زيانها و انحرافها, از جمله: (تبديل توحيد به شرك, انحراف از دين و از بين بردن اميد و ايمان مردم به دين وأ دانسته و گفته است: (در جمهوري اسلامي خودمان نيز, ديديم كه شعار: (دين و دنيا, به صورت ادغام دين و سياست) و (سياست تابع روحانيت) كار را به جايي رساند كه گفتند: حكومت و بقاي نظام (يا به بيان ديگر بقاي قدرت و حاكميت) از اصالت و اولويت برخوردار بوده, اگر مصالح دولت و حفظ امّت اقتضا نمايد, مي توان اصول و قوانين شريعت را فداي حاكميت نمود و تا تعطيل توحيد پيش رفتند.) بازرگان, پنداشته كه مصلحت نظام و امت, از مقوله هايي است كه جمهوري اسلامي, آن را پديد آورده است. ما در اين مقاله ثابت خواهيم كرد كه اين عنصر, ريشه در روايات و فقه شيعي دارد. 2. همان مدرك, شماره 24, مقاله (فرايند عرفي شدن فقه شيعي) نوشته جهانگير صالح پور. 3 . (صحيفه نور),

ص: 8286

مجموعه رهنمودهاي امام خميني, ج176/20, ارشاد اسلامي. 4 . همان مدرك, ج112/21. 5. (لسان العرب), ابن منظور, مادّه صلح. 6. (اقرب الموارد), السعيد الخوري الشرتوتي, مادّه صلح. 7 . سوره (نساء), آيه 29. 8. (جواهر الكلام), شيخ محمّد حسن نجفي, ج344/22, داراحياء التراث العربي, بيروت. 9 . مجلّه (كيان), شماره 24, مقاله (فرايند عرفي شدن فقه شيعي). 10. بخش كردن حكم به پايدار و ناپايدار در اثار فقهاي گذشته پيشينه زيادي ندارد, بلكه در قرن اخير مطرح شده است. ولي محتواي آن در آثار گذشتگان ديده مي شود. چون آنان اختيارهايي به حاكم اسلامي در تصميم گيريها در بابهاي گوناگون فقه داده اند و اين همان احكام ناپايدار و دگرگون شونده است. 11. تزاحم حكم اوّلي با حكم حكومتي و پيشي گرفتن حكم حكومتي بر حكم اوّلي, به اين معني نيست كه وجوب و حرمت از حكم اوّلي برداشته شود, بلكه آن حكم باقي خواهد بود و براي مصلحتي مهم تر, در مقام اجرا, حكم حاكم در كوتاه مدت پيش داشته شده است. 12. (اصول كافي), كليني, تصحيح و تعليق علي اكبر غفاري, ج58/1. دار التعارف بيروت. 13 . (الرسائل), امام خميني/50 52, اسماعيليان, قم. 14 . همان مدرك/52 54. 15. (علل الشرايع), شيخ صدوق, ج592/2, مكتبة الداوري , قم.

ص: 8287

16. همان مدرك/483 484. 17. (مستدرك الوسائل), ميرزا حسين نوري, ج163/16, موسسه آل البيت; ج71/3,چاپ قديم. 18. (الفقه المنسوب للامام الرضا(ع))/254, تحقيق مؤسسه آل البيت(ع) لاحياء التراث, المؤتمر العالمي للامام الرّضا(ع) مشهد; (مستدرك الوسائل), ج165/16; ج71/3, چاپ قديم. 19 . (الذريعه الي اصول الشريعه), سيد مرتضي, ج435/1, دانشگاه تهران. 20. (تجريد الاعتقاد), محقق طوسي, تحقيق محمّد جواد حسيني جلالي/202, مكتب الاعلام الاسلامي. 21. (كشف المراد في شرح تجريد الاعتقاد), علامه حلّي, تصحيح و تعليق استاد حسن زاده آملي/319, انتشارات اسلامي, وابسته به جامعه مدرسين, قم. 22. (فوائد الاصول), ميرزا محمد حسين نائيني, تقرير, شيخ محمّد علي كاظمي خراساني, ج59/3, انتشارات اسلامي, قم. 23. (المقنعه), شيخ مفيد,/616, انتشارات اسلامي, قم. 24. (جواهر الكلام), ج458/22. 25. (النّهاية في مجرد الفقه و الفتاوي), شيخ طوسي/374, دارالكتب العربيه, بيروت. 26. (جواهر الكلام), ج486/22; (المسالك), شهيد ثاني, ج141/1, دارالهدي. 27. (تحرير الوسيله), امام خميني, ج626/2, دارالتعارف. 28. (جواهرالكلام), ج59/38. 29. (المبسوط), شيخ طوسي, ج235/1, المكتبة المرتضويه; ج27/2. 30. (صحيفه نور), ج138/10. 31. (اسلام و متضيات زمان), استاد شهيد مرتضي مطهري, ج85/2 86, صدرا. 32. (كتاب البيع), ج526/2, اسماعيليان. 33. (تحريرالوسيله), امام خميني, ج514/1, دارالتعارف. 34. (شرايع الاسلام), محقّق حلّي, ج78/2, دارالاضواء, بيروت. 35. سوره (انعام), آيه 152. 36. (جواهر الكلام), ج160/25. 37. همان مدرك, ج68/40.

ص: 8288

38. همان مدرك, ج225/28. 39. (تحرير الوسيله), امام خميني, ج83/2. 40. همان مدرك, ج514/1; ج255/2. 41 . (كتاب البيع), ج461/2. 42. همان مدرك/467. 43. همان مدرك495/ ,489 ,472. 44. مجلّه (حوزه), شماره 57 56, مقاله: (جايگاه و قلمرو حكم و فتوا); مجله (فقه) كتاب اوّل, مقاله: (حكم حاكم و احكام اوّليه). 45. (فلسفه قانونگذاري در اسلام), دكتر صبحي محمصاني, ترجمه: اسماعيل گلستاني/160, اميركبير. 46. (فوائد الاصول), ج59/3 60. 47 . همان مدرك. 48. (فلسفه قانونگذاري در اسلام)/160. 49. (وسائل الشيعه), شيخ حرّ عاملي, ج376/17, دار احياء التراث العربي; (فروع كافي), كليني, ج292/5, دارالتعارف. 50 .(نور الثقلين), شيخ عبد علي بن جمعه عروسي حويزي, تصحيح و تعليق: سيد هاشم رسولي محلاتي, ج269/2, ح354 و 355, اسماعيليان, قم. 51. (وسائل الشيعه), ج325/16. 52. همان مدرك, ج441/14. 53. (سنن), بيهقي, ج83/9. 54. همان مدرك ج151/6, باب احيا الموات. 55 . (الاصابه), ابن حجرعسقلاني, ج208/2. 56. (مستدرك الوسائل), محدث نوري, ج354/13, مؤسسه آل البيت(ع); (دعائم الاسلام), قاضي نعمان مغربي, ج38/2, ح86, دارالمعارف, قاهره. 57. (وسائل الشيعه), ج111/12. 58. همان مدرك, ج51/6. 59. (تهذيب الاحكام), شيخ طوسي, ج154/10; (وسائل الشيعه), ج574/18; ج267/14. 60. (وسائل الشيعه), ج389/15 390, باب 23 از ابواب طلاق/545 546. 61. (تهذيب الاحكام), ج140/10, دارالكتب الاسلاميه; (شرح نهج البلاغه), ابن ابن الحديد,

ص: 8289

ج74/4; ج177 ,146 ,118/3, دارالكتب العلميه, قم. 62. (تهذيب الاحكام), ج40/10; (الاستبصار), شيخ طوسي, ج252 ,412/4; (دعائم الاسلام), ج456/2. 63. (تهذيب الاحكام), ج141/10; (المبسوط), سرخسي, ج110/10. 64. (دعائم الاسلام), ج396/1. 65. (نهج البلاغه), نامه 53. 66. (دعائم الاسلام), ج456/2. 67. (تنبيه الامة وتنزيه الملّه), علامه محمّد حسين نائيني, بامقدمه سيد محمود طالقاني/98, شركت سهامي انتشار, تهران. 68. (عروة الوثقي), سيد محمد كاظم يزدي, ج237/2. 69. (بلغة الفقيه), سيد محمّد بحرالعلوم, ج259/3, مكتبة الصادق, تهران. 70. (شرايع الاسلام), محقق حلي, ج278/1. 71. (جواهر الكلام), ج14/21; (ولاية الفقيه), حسينعلي منتظري, ج118/1, المركز العالمي للدراسات الاسلاميه. 72. (جواهر الكلام), ج290/32 291; ج316/33; (النهاية), شيخ طوسي509 ,475/, دارالكتاب العربي, بيروت; (شرايع الاسلام), ج66 ,12/3; (عروة الوثقي), سيد محمّد كاظم يزدي; ملحقات عروة, ج75/2, مسأله 33, مكتبة الداوري. 73. (المقنعه), شيخ مفيد/809; (النهايه)/300; (جواهر الكلام), ج385 ,383/21. 74. (جواهر الكلام), ج386/21 و ج225/3. 75. (كتاب البيع ), ج498/2. 76. (مجموعه قوانين و مقررات مربوط به مجمع تشخيص مصلحت نظام), 3/1 1. 77. (صحيفه نور), ج176/20. 78. قانون تعزيرات حكومتي, قانون تعزيرات, بهداشتي, درماني وأ نيز از مصوبات همين مجمع است. 79. (صحيفه نور), ج61/21. 80. همان مدرك/122. 81. (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران), همراه با اصلاحات شوراي بازنگري قانون اساسي مصوب 1368, اصل 112 اصلاحي.

ص: 8290

82. (صحيفه نور), ج176/20. اصل 112 قانون اساسي نيز بر اين مطلب دلالت دارد. 83. (تنبيه الامّه و تنزيه الملّله), علامه شيخ محمّد حسين نائيني, با مقدمه و پاورقي, سيد محمود طالقاني/74. 84. (اقتصادنا), شهيد سيد محمّد باقر صدر/726, دارالتعارف, بيروت. 85. (صحيفه نور), ج170/20. 86. (المنار في تفسير القرآن), رشيد رضا, ج182/5; (فلسفه قانونگذاري در اسلام)/220; (شرح المجلّه) سليم رستم باز, مادّه 1801. 87. (صحيفه نور), ج174/20. 88. همان مدرك, ج188/15. 89. (تحريم تنباكو), ابراهيم تيموري, /117, شركت سهامي كتابهاي جيبي; (قرارداد رژي), كربلايي 123 ,109 ,89 ,84 ,87/. 90. (الفتاوي الواضحه), شهيد صدر/116, دارالتعارف, بيروت. 91. (ولايت فقيه), امام خميني/121, انتشارات آزادي; (كتاب البيع) ج465/2. 92. (جواهر الكلام), ج421/15. 93. (كتاب الطهاره), ج84/3. 94. همان مدرك84 ,136 ,487 ,475 ,473 ,436/ وأ. 95. (فلسفه قانونگذاري در اسلام)/161. 96. (ولايت فقيه)/34. 97. (صورة عن اقتصاد المجتمع الاسلامي), شهيد صدر/47, چاپ شده در (الاسلام يقود الحياة), و ترجمه فارسي آن, با عنوان: (تصويري از اقتصاد جامعه اسلامي), دكتر جمال موسوي/27. 98. سوره (حشر), آيه/7. 99 . (صورة عن اقتصاد الجمتمع الاسلامي)/48. 100. (كتاب البيع), ج409 ,369/1; ج375/5. 101 . (اصول الفقه), شيخ محمد رضا مظفّر, جزء 214/3. 102. (صحيفه نور), ج239/20. 103. همان مدرك, ج112/21. 104. حضرت امام بر اين

ص: 8291

باور است كه در تزاحم اهم و مهمّ, هر دو حكم فعليت دارند, ولي مكلّف در انجام ندادن مهم, عذر دارد. ر.ك. (مكاسب محرمه), ج77/2. 105. (صحيفه نور), ج61/21. 106. (كتاب البيع), ج498/2. 107. (صحيفه نور), ج5/19. 108. همان مدرك, ج176/20. 109. مجلّه (كيان), شماره 42/12. محمدصادق مزيناني

ص: 8292

معرفي و نقد كتاب

19 چكيده: نام كتاب : قلم در ستيز با تهاجم تهيه و تنظيم : دبيرخانه مسابقه جهان كاريكاتور توطئه شيطاني قيمت : 300 تومان قلم در ستيز با تهاجم نام كتابي است كه مجموعه اي از كاريكاتورهاي متنوع و آموزنده را تحت عنوان "توطئه شيطاني" در برمي گيرد. اين كتاب كه با چاپي بسيار زيبا و تدويني استادانه منتشر شده است صرفا مجموعه اي از تصاوير كاريكاتوري نيست بلكه داراي قسمتهاي گوناگوني است كه آن را تا سطح يك راهنماي سياسي - هنري ارتقاء مي دهد. اين كتاب حاصل برگزاري مسابقه بين المللي كاريكاتور با نام "توطئه شيطاني" است كه هنرمندان حرفه اي و آماتور ايران و خارجي از سراسر جهان با استقبال مشتاقانه و ارسال آثار خود در آن شركت كردند. موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني در برگزاري اين مسابقه سهم مهم و قابل توجهي داشت. كتاب مزبور شامل تعداد زيادي از كاريكاتورهاي منتخب در بخش حرفه اي و جوانان و نوجوانان است. اسامي شركت كنندگان در مسابقه و بخشهايي از ترجمه انگليسي متن در انتهاي كتاب چاپ شده است. قسمتهايي از مقدمه كتاب و بعضي كاريكاتورهاي چاپ شده در آن به نظر خوانندگان گرامي مي رسد : "رشدي" مسلمان متولد شده و نام او نيز "سلمان" است! شايد اين واقعيت در برابر بقيه

ص: 8293

واقعيتهاي موجود در پديده "آيات شيطاني" رنگ باخته باشد ولي انكارناپذير است. و درست از همين رهگذر است كه چهره انسان ssalC dnoceS دست ساز استعمار كهنه كار، با همه زشتي خويش، رخ مي نماياند. آن سوييها براي فرود آوردن اين ضربه، نه از يك غير همدين، بلكه از كسي كه ريشه در مسلماني دارد، بهره جسته اند. شكي نيست كه اسلام امروز با همه بزرگي و عظمت خويش در برابر فساد و تباهي و سلطه جويي و جهانخوارگي غرب و استعمار ايستاده است و انسان به خود وانهاده و سرگردان امروز، پاسخ تمامي پرسشهاي خود را در آن باز مي يابد و بدان آرام مي گيرد. پس نگارش "آيات شيطاني" و حقنه كردن آن به عنوان واقعيتهاي موجود در كيش مقدس اسلام، امري دور از ذهن نيست و طبيعي است كه جهانخواره زخم خورده، قدرت استيلاي فكري و روحي اين ايدئولوژي برتر و كاملتر را برنتابد و بدين گونه به عرض اندام بپردازد. پس براي رهيابي به اين مقصود شوم، چه كسي بهتر از عنصري كه او را از درون تهي كرده و شريعت و سنن آبا و اجدادي اش را اسباب تحقيرش قرار داده اند؟ ! و "سلمان رشدي" دقيقا چنين كسي است چرا كه ريشه در اسلام دارد و هندي تبار است. يعني هم شرقي است و هم

ص: 8294

مسلمان و هم جهان سومي و از سوي ديگر در خودباختگي به غرب و مظاهر آن و خود فرودست بيني، تالي ندارد. اينك سوالي به بزرگي پانزده قرن حق طلبي و عدالتخواهي، در اذهان آزادانديشان جهان مطرح مي شود و آن اين كه آيا اگر هنرمندي، نويسنده اي، خطيبي يا... در اثر هنري خود، كتاب خود، از پشت تريبون سخنراني يا... شهروندي عادي از پاريس، لندن، رم، واشنگتن و... را مورد اهانت قرار دهد، با اين امر چگونه برخورد مي شود؟ آيا عاقلانه آن نيست كه فرد مورد توهين قرار گرفته تا احقاق حق خود و بر سر جاي خود نشاندن فرد توهين كننده، از پاي ننشيند؟ قوانين موضوعه در اين مورد چه مي گويند؟ ناگفته پيداست كه در اين باب، آن قوانيني عادلانه ترند كه از نزديكترين و سهلترين شيوه، در اين مورد، به بهترين وجه حق زائل شده را احقاق كنند. مكتب اسلام به عنوان شريعتي كه داراي كاملترين قوانين موضوعه است براي اين گونه اهانتها و تخفيف مقدسات، مجازاتي هم عرض و درخور، در نظر گرفته است تا راه را بر سخره گيرندگان ارزشها ببندد و مسلمانان به عنوان هدف اين هذيانهاي اهانتبار، اين توهين منحصر به فرد در تاريخ بشر را برنتافتند و دست تظلم برآوردند و از مليتها و تبارهاي مختلف و نحله هاي گوناگون

ص: 8295

فكري و مذاهب متفاوت موجود در ميان امت اسلامي، تحت لواي اسلام، آن را محكوم كرده و مطرود شمردند. مردم مسلمان ايران نيز با تاسي به احكام اسلام و تحت رهبري حضرت امام خميني - كه فتواي قتل سلمان رشدي را براساس نصوص فقهي اسلام صادر كرده - بيشترين فعاليت را در زمينه جلب نظر جهانيان نسبت به ابعاد اين موضوع داشته اند. و از آن سو، "آيات شيطاني" نويسان، دست به كار شدند تا "فتوا" را دستاويزي براي مخالف آزادي قلم و بيان نماياندن اسلام و جمهوري اسلامي قرار دهند و بنگاههاي خبري صهيونيستي نيز طي اين چند سال، فرصت را مغتنم شمرده و از اين موضوع به عنوان بهترين سوژه براي مخدوش ساختن مكتب اسلام، نزد اذهان بي طرف جهانيان، بيشترين بهره برداريها را كردند و در اين راستا، همواره كوشيده اند تا وقايع و اخباري را كه در اين ارتباط رخ داد و مي دهد، با بيشترين تحريف و نيز بي پايه ترين تحليلها و تفاسير منعكس كنند. در اين حال، گذشته از واكنشهاي سنجيده سياسي كه ملت ايران در اين زمينه از خود نشان داده است، در عرصه فرهنگ و هنر نيز هنرمندان و فرهنگيان ايراني سهم بسزايي را در محكوم كردن "پديده سلمان رشدي" دارا بوده اند. كه در اين ميان بواسطه نوع خاص اين

ص: 8296

موضوع و نيز مضحك بودن اساس اين پديده، هنرمندان طنزپرداز و كاريكاتوريست از جايگاه ويژه اي برخوردارند. عنوان: كتابشناسي امام حسين عليه السلام ناشر: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) مولف: دكتر نجفقلي حبيبي حروفچيني و ليتوگرافي: موسسه چاپ و نشر عروج نوبت چاپ: اول 3000/ نسخه - پائيز 1374 قيمت: 350 تومان عاشورا و مسائل مختلفي كه پيرامون اين حادثه مهم تاريخي وجود داشته منجر به خلق آثاري ادبي، هنري، تاريخي و تحليلي گشت كه بايد گفت در واقع مجموعه فوق بمثابه گنجينه اي است از تاريخ ادبيات اسلامي كه به تعبير نگارنده "كتابشناسي امام حسين عليه السلام" مي توان از آن تحت عنوان "ادبيات عاشورا" ياد كرد. عاشقان و رهروان و مريدان حضرت اباعبدالله الحسين (ع) در دوره هاي مختلف، آثار بسيار ارزشمندي از خود به يادگار گذاشته اند كه هر يك به فراخور زبان و فرهنگ ملي ملتها، امروز به عنوان گرانبها و جاودان به نظم و نشر كشيده شده است. مجموعه "كتابشناسي امام حسين عليه السلام" به معرفي كتبي مي پردازد كه هر يك به بررسي موضوعي خاص از "عاشورا" مي پردازد. ارائه شناسنامه اي كوتاه از كتابهايي كه در زمينه زندگاني حضرت امام حسين (ع)، بررسي فلسفه قيام عاشورا، آثار ادبي كه در قالب مجموعه ها داستاني نگارش شده، شرحي از زندگاني و

ص: 8297

مبارزات ياران فداكار آن حضرت، و... بناي اصلي كتاب معرفي و شناساندن آثار مكتوبي است كه به صورت مستقل در يكي از موضوعات مربوط به امام حسين (ع) به رشته تحرير درآمده. آنچه در بيان معرفي كتابهاي منتشر شده در باب "عاشورا" در مجموعه "كتابشناسي امام حسين عليه السلام" آمده شامل: نام مولف - نام كتاب - نام مترجم - محل نشر - ناشر - تاريخ نشر و تعداد صفحات مجموعه معرفي شده مي گردد. گردآورنده مجموعه "كتابشناسي امام حسين عليه السلام" در قسمت پاياني مقدمه كتاب، اين نويد را به اهل تحقيق و دانش پژوهان مي دهد كه موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام (ره) در نظر دارد جهت مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام در سال 75 علاوه بر تكميل اين اثر، با افزودن آثار برجاي مانده، فهرست مقالات منتشر شده در اين زمينه را نيز همراه آن منتشر كند. مجموعه كتابشناسي امام حسين عليه السلام به همت برادر فاضل، جناب آقاي نجفقلي حبيبي گردآوري و تنظيم و به همت موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني به زيور طبع آراسته گرديده است. عنوان: بازتاب رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني (ره) در پنج قاره جهان قطع: وزيري تعداد صفحه: 259 نوبت و تاريخ نشر: چاپ اول - پاييز 1374 حروفچيني و

ص: 8298

ليتوگرافي: موسسه چاپ و نشر عروج بها: 350 تومان امام خميني (س) در طول يازده سال - از روزهاي آغازين پر نشاط سال 1357 كه انقلاب اسلامي را با گفتار روحبخش خويش رهبري كردند تا حادثه جانسوز دهم خرداد 1368 كه امت اسلام را در سوگ خود، به مويه درآورد - بيش از هر شخصيت ديگري در جهان; مورد توجه محافل خبري، رسانه هاي گروهي و وسايل ارتباط جمعي بوده اند. از اين رو، طبيعي است كه بازتاب مهم ضايعه درگذشت ايشان نيز سهم بزرگي از اخبار روز بنگاههاي خبر پراكني را به خود اخصاص دهد. انعكاس خبر ارتحال امام (ره) اين گونه مراكز خبري از دو سو قابل توجه است. نخست; چگونگي انعكاس مراسم سوگواري امت داغدار و همچنين تجليل اقيانوس مواج و بيكران مردم از مقتداي خود و ديگر تفسير دوگانه و نحوه برخورد پديده اي شوم به نام امپرياليسم خبري با اين واقعه است. اصل مهمي كه تاثير گذاري اين رخداد اين دوچندان كرده، تكيه دستگاههاي سخن پراكني دنيا، بر روان شناسي ارتباط و بهره گيري از پيشرفته ترين شيوه هاي تكنولوژيكي جامعه شناسي ارتباطات مي باشد. در فرآيند گزينش اطلاعات، اين اين كارشناسان كوشيده اند با دقت نظر هر چه تمامتر مطالب را انتخاب كنند. اگر چه باز خورد اين رويداد بزرگ توامان با

ص: 8299

شيطنتهاي امپرياليستي گرديد و در اين راه، آنان روياي خدشه دار ساختن شخصيت اين بزرگمرد معنوي را در سر مي پروراندند، اما نقطه مشترك همه پيامها و تفسيرها پيرامون اين مطلب دور مي زد كه "عصر خميني" پايان نيافته، و فراتر از اين، از سوي همين خبرگزاريهاي مغرض، تشييع پيكر مطهر آن بزرگوار به عنوان "بزرگترين تشييع قرن" نامگذاري شد و اين امر، خط بطلاني بر تمامي توطئه ها و تبليغات مسموم و مخرب از اين دست كشيد. "بازتاب رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران در پنج قاره جهان"، گزارش گونه اي از "آنچه در تشييع عشق، بر ديار ما گذشت" مي باشد. اين مجموعه حاوي نمونه هايي از اخبار مربوطه به ارتحال حضرت امام خميني (س) در رسانه هاي پنج قاره آسيا، افريقا، اروپا، امريكا و اقيانوسيه است. برگهاي پاياني اثر، بيان تصويري از اين رويداد مهم را در بر دارد. اين كتاب كار گروهي آرشيو موسسه است كه توسط موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) به طبع رسيده است. عنوان: ديدگاهها قطع: رقعي تعداد صفحه: 8+108 مصور نوبت و تاريخ نشر: چاپ اول - خرداد 1374 تيراژ: 3000 نسخه بها: 250 تومان اين مجموعه برگزيده اي از مواضع نقطه نظرهاي يادگار امام راحل، حجت الاسلام والمسلمين سيد احمد خميني (ره) درباره اساسي ترين مسائل فرهنگي، سياسي

ص: 8300

و اجتماعي است; كه از مقطع زماني ارتحال حضرت امام خميني (س) تا آخرين روزهاي حيات پر بار ايشان در ديدار با اقشار مختلف مردم و در مجامع گوناگون ايراد شده است. محتواي كتاب بر مبناي يك مقدمه و چهارده فهرست موضوعي تهيه و تدوين گشته است. در سرفصلهاي اين مجموعه; مفاهيمي چون: تاكيد برخودسازي و تزكيه نفس حمايت از نظام، رهبري و ولايت فقيه - مقابله با امريكا و استكبار جهاني - حمايت از فلسطين و وحدت اسلامي - تجليل از شهيدان و خانواده شهدا و... به چشم مي خورد. اين كتاب به همت معاونت پژوهشي موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام (س) به چاپ رسيده است. عنوان: روز چهاردهم قطع: وزيري تعداد صفحه: 205 تيراژ: 5000 نسخه بها: 200 تومان مجموعه شعري است از شاعران بنام شعر كودك و نوجوان معاصر كشورمان در سوگ سالار مومنان كه با تصوير سازي "آتيه كبيري" به همت واحد ادبيات موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني (س) به چاپ رسيده و در اختيار علاقه مندان قرار گرفته است. در اين مجموعه، نفيس و ارزشمند شانزده شعر از شاعراني چون: جعفر ابراهيمي، مصطفيش رحماندوست، افسانه شعبان نژاد، ناصر كشاورز، افشين علا، جواد محقق، بيوك ملكي، وحيد نيكخواه آزاد، حسين عبدي، و...

ص: 8301

فراهم آمده است. مطالعه اين مجموعه خواندني را به همه نوجوانان توصيه مي كنيم. عنوان: مناهج الوصول الي علم الاصول قطع: وزيري تعداد صفحه: 430 + 406 نوبت و تاريخ نشر: چاپ اول - فروردين 1373 تيراژ: 5000 نسخه بها: جلد 1، 450 تومان / جلد 2، 400 تومان دانش اصول به عنوان منطق فقاهت و اجتهاد از سده هاي نخستين پس از غيبت مورد توجه فرزانگان مسلمان بوده است. اين علم در ميان شيعه و اهل سنت ادواري را پشت سر نهاده تا در جايگاه كنوني قرار گرفته است. اين كتاب اثري از امام خميني (س) است كه توسط موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام (س) در دو جلد به طبع رسيده است. عنوان: داغ تشنگي قطع: رقعي تعداد صفحه: 178 نوبت و تاريخ نشر: چاپ اول 1374 تيراژ: 3000 نسخه بها: 180 تومان ناشر: موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام خميني (ره) همايش امام و فرهنگ عاشورا، تلاشي مخلصانه براي نشان دادن پيوند استوار نهضت حسيني و انقلاب خميني است كه منشاء خير و بركت در جامعه اسلامي و ساخت انديشه و فرهنگ مي باشد. كتاب "داغ تشنگي" يكي از مجموعه اشعار گرانقدري است كه به پاسداشت برگزاري اين كنگره، تقديم مشتاقان كوي وصالش و شيفتگان حريم ولايش مي گردد و گردآوري آن نيز،

ص: 8302

مرهون تلاش و همت گروه شعر واحد ادبيات حوزه ارجمند هنري سازمان تبليغات اسلامي است. اين مجموعه شعر، در دو بخش عمده: اشعاري درباره امام راحل (ره) و اشعار عاشورايي تهيه و تنظيم شده كه توالي الفبايي در آن حفظ گرديده است. عنوان: ديدگاهها (كنگره بين المللي امام خميني و فرهنگ عاشورا) قطع: وزيري تعداد صفحه: 275 نوبت و تاريخ نشر: چاپ اول - خرداد 1374 تيراژ: 5000 جلد بها: 600 تومان حادثه عاشورا، يكي از ژرفترين و نيرومندترين عناصر ديني ماست كه به گونه اي گسست ناپذير، با عاطفه و احساس فرد فرد ما پيوند خورده و چون خون، در رگ حيات فرهنگ ما جاري است. با وجود اين پيوند عاطفي عميق و ناگسستني با عاشورا، كمتر به اين رويداد از منظر عقلاني روشمند نگاه شده است و شناختهاي ما از اين حماسه خونين، گاه از حد شعارها و مطالب رايج و متعارف فراتر نرفته است. دفتر اول مجموعه مصاحبه هاي ياد شده، مشتمل بر سه بخش كلي: عاشورا در نگاهي تحليلي، مباني نظري تحقيق در نهضت عاشورا و تبليغ و بزرگداشت فرهنگ عاشورا مي باشد. در بخش نخست; با طرح پرسشهايي، كوشش شده است كه از ديدگاهي تحليلي به نهضت عاشورا نگريسته شده و ابعاد گوناگون آن مورد بررسي قرار گيرد.

ص: 8303

"زمينه ها و بستر وقوع نهضت عاشورا"، "فلسفه و اهداف نهضت عاشورا"، "مراحل و سير وقوع حوادث عاشورا"، و "درسها و دستاوردهاي عاشورا" ابعاد و زمينه هاي اصلي مورد توجه اين رويكرد تحليلي به نهضت عاشورا ست. افزون بر شناختهاي درجه اول نسبت به اصل رخداد و تعاليم عاشورا، مباحث معرفت شناسي ناظر به شناختها و ديدگاهها درباره عاشورا، نيز وجود دارند كه در بخش دوم، بااندكي تفصيل به آنها پرداخته شده است. مباحث معرفت شناختي در اين بخش در دو فصل شكل پذيرفته اند: 1- مباني نظري تحقيق در نهضت عاشور 2- تاريخ نگاري عاشورا. موضوع وضعيت امروز تبليغ، موانع تبليغ سالم و سازنده و چگونگي تبليغ آموزنده و درست و شيوه هاي غني ساختن محتواي آنها از نظر تربيت و سازندگي بوده است كه در بخش پاياني حاوي ديدگاههاي اساتيد مصاحبه شونده اي چون: دكتر حسين رزمجو، دكتر زهرا رهنورد، دكتر غلامحسين زرگر نژاد، آيت الله جعفر سبحاني، دكتر سيد جعفر شهيدي، علامه سيد مرتضي عسگري و حجت الاسلام محمد واعظ زاده خراساني آمده است. جايگاه زن درانديشه امام خميني (س) : تبيان آثار موضوعي، دفتر هشتم تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 312 .1374 ص. 400 تومان اين كتاب كه حاصل همكاري موسسه تنظيم و نشر آثار امام و اداره كل مراكز و روابط

ص: 8304

فرهنگي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي (واحد امور فرهنگي خواهران) است، فرمايشات حضرت امام (ره) درباره مسائل مربوط به زن را در بر دارد. واحد امور خواهران در سال 1365 نيز كتابي با عنوان "سيماي زن در كلام امام خميني" در اين باب تدوين نموده است امتياز اثر فعلي بر كتاب پيش افزودن سخنان حضرتش تا واپسين روزهاي پر ثمر حيات و همچنين مطالبي است كه از كتابهايي چون آداب الصلوة، طلب و اراده، جلوه هاي رحماني، ولايت فقيه، كشف الاسرار و استفتائات امام و برخي اسناد منتشر نشده موجود در موسسه استخراج شده است. كتاب داراي شش فصل مي باشد. فصل اول شامل سخنان حضرت امام (ره) درباره زنان بزرگ عالم: حضرت زهرا (س)، حضرت خديجه (س)، حضرت زينب (س) و حضرت مريم (س) است. پيامهاي امام به مناسبت روز زن نيز در اين فصل گردآوري شده است تا تصوير امام از "اسوه كامل زن" را بيانگر باشد: "يك زن به دنيا آمد كه تمام هويت انساني در او جلوه گر است." ص19 "از براي زن ابعاد مختلفه است. چنانچه براي مرد، براي انسان اين ورق صوري طبيعي نازلترين مرتبه انسان است و نازلترين مرتبه زن است و نازلترين مرتبه مرد است. لكن از همين مرتبه نازل، حركت به سوي كمال است.

ص: 8305

انسان موجود متحرك است از مرتبه طبيعت تا مرتبه غيب، تا فنا بر الوهيت. براي صديقه طاهره اين مسائل، اين معاني حاصل است. از مرتبه طبيعت شروع كرده است، حركت كرده است. حركت معنوي با قدرت الهي، با دست غيبي، با تربيت رسول ا... (ص) مراحل را طي كرده است تا رسيده است به مرتبه اي كه دست هم از او كوتاه است."ص19 نكته مهم اين است كه امام هرگاه "مرتبه زن" را مورد تاكيد قرار مي دهند "انسانيت" را در تماميت آن در نظر دارند و برخلاف بسياري از ديدگاههاي رايج، زن را موجود درجه دوم به حساب نمي آورند: "تمام ابعادي كه براي زن متصور است و براي يك انسان متصور است در فاطمه زهرا (س) جلوه كرده است. يك انسان به تمام معنا انسان، تمام نسخه انسانيت، تمام حقيقت زن، تمام حقيقت انسان."ص18 فصل دوم به مقام و حقوق زن، فعاليتهاي اجتماعي و سياسي، تعليم و تعلم و آزادي زن پرداخته است تا حقوق و وظايف زن را از نظر امام تبيين نمايد. از جمله مقام و آزادي زن از نظر اسلام را چنين اعلام مي دارند: "اسلام زن را مثل مرد در همه شوون، همانطوري كه مرد دخالت دارد، زن هم دخالت دارد ... زنها مقام كرامت دارند. زنها اختيار دارند، همانطوري كه مردها

ص: 8306

اختيار دارند."ص58 نقش اجتماعي و سياسي: "خانمها حق دارند در سياست دخالت بكنند" و حتي بالاتر از حق بلكه وظيفه دارند: "تكليف شان اين است."ص67 "شركت در اين امر (رفراندم) براي مرد و زن از وظايف ملي و اسلامي است."ص69 "زن و مرد و آن كسي كه به حد راي دادن قانوني رسيده واجب است اين مساله كه در پاي صندوقهاي تعيين رئيس جمهور حاضر شوند و راي بدهند."ص74 "هم زنها و هم مردها در مسائل اجتماعي، در مسائل سياسي وارد باشند و ناظر باشند". اشتغال و تحصيل: "شغل صحيح براي زن هيچ مانعي ندارد."ص69 "من اميدوارم كه شما بپذيريد و شما به آن وظايفي كه بايد عمل كنيد كه هم در ميدان تحصيل كه يكي از امور مهم است مجاهده كنيد و هم در ميدان دفاع از اسلام. اين از مهماتي است كه بر هر مردي، بر هر زني، بر هر كوچك و بزرگي جز واجبات است."ص20 و در پاسخ به شبهاتي كه درباره حق طلاق زن در نظام اسلامي مطرح مي شود به روشني اظهار نظر مي فرمايند و بارها بر حق وكالت زن براي طلاق خود تاكيد مي نمايند. فصل سوم اختصاص به نقش زن در تربيت انسانها دارد: "مردها در دامن شما بزرگ شدند. شما تربيت كننده مردها هستيد، قدر

ص: 8307

خودتان را بدانيد اسلام قدر شما را مي داند." ص110 و: "از شماست كه مردان و زنان بزرگ تربيت مي شود. در دامن شما مردان و بانوان بزرگ تربيت مي شود." همانجا و به تبع آن بر علو مقام مادر در آئين اسلام تاكيد مي نمايند: "يك شب مادر نسبت به فرزندش از سالها عمر پدر متعهد ارزنده تر است. تجسم عطوفت و رحمت در ديدگاه نوراني مادر، بارقه رحمت و عطوفت رب العالمين است."ص124 و: "شما خانمها شرف مادري داريد كه در اين شرف از مردها جلو هستيد."ص127 همچنين: "نقش زن در جامعه بالاتر از نقش مرد است. براي اينكه زنان علاوه بر اينكه خودشان يك قشر فعال در همه ابعاد هستند قشرهاي فعال را در دامن خودشان تربيت مي كنند. خدمت مادر به جامعه از خدمت معلم بالاتر است و از خدمت همه كس بالاتر است." ص133 فصل چهارم به نقش پيشتازي زنان در پيروزي انقلاب پرداخته است: "ما بسياري از موفقيت ها را مرهون خدمتهاي شما بانوان مي دانيم."ص175 "شما زنان دلير در اين پيروزي پيشقدم بوديد و هستيد."ص167 "شما بانوان اثبات كرديد كه در صف جلو هستيد. شما اثبات كرديد كه مقدم بر مردها هستيد. مردها از شما الهام گرفتند. مردهاي ايران از مخدرات ايران، از بانوان ايران عبرت گرفته و تعليم گرفتند."ص167 "اين

ص: 8308

پيروزي را ما از بانوان داريم قبل از اينكه از مردها داشته باشيم."ص168 و بر تداوم اين نقش پاي مي فشارند تا فشارهايي كه براي جلوگيري از فعاليتهاي زنان به عمل مي آيد خنثي شود. "من از شما بانوان محترم كه همدوش برادران خودتان بلكه در صف جلو اين نهضت بوديد تشكر مي كنم و من اميدوارم كه باز شما در صف مقدم باشيد و اين نهضت را به آخر برسانيد كه حكومت اسلامي ان شاءالله تامين بشود و تمام اقشار ملت، تمام مستضعفين به حقوق حقه خودشان برسند."ص168 امام خميني (س) بارها رضايت خود را از تحول ايجاد شده در زنان جامعه ابراز مي دارند و از آنان تقدير مي نمايند: "خانمهايي كه در قبل وصفشان يك نحو ديگري بود و رژيم آنها را به يك مسائل ديگري مشغول كرده بود متحول شدند به كساني كه در مقابل رژيم ايستادند و با برادرها همدوش، بلكه همقدم در اين نهضت شركت كردند. اين تحول ما، تحولهاي اعجازآميز بود." ص162 و يا: "من در جامعه زنها يك جور تحول عجيبي مي بينم كه بيشتر از تحولي است كه در مردها پيدا شد و آنقدري كه اين جامعه محترم به اسلام خدمت كردند در اين زمان، بيشتر از اين مقداري است كه مردها خدمت كردند."ص164 تا جايي كه زنان ايران مورد مباهات

ص: 8309

امام خود واقع مي شوند: "اينجانب به زنان پر افتخار ايران مباهات مي كنم كه تحولي آنچنان در آنان پيدا شد كه نقش شيطاني بيش از پنجاه سال كوشش نقاشان خارجي و وابستگان بي شرافت آنان از شعراي هرزه گرفته تا نويسندگان و دستگاههاي تبليغاتي مزدور را نقش بر آب نمودند و اثبات كردند كه زنان ارزشمند مسلمان دچار گمراهي نشده و با اين توطئه هاي شوم غرب و غربزدگان آسيب نخواهند پذيرفت." ص165 زيرا در نظر امام "آنچه در ايران بزرگتر از هر چيز بود، تحولي است كه در بانوان ايران حاصل شد." همانجا و بالاخره: "بانوان عزيز ما اسباب اين شدند كه مردها هم جرات و شجاعت پيدا كنند. ما مرهون زحمات شما خانمها هستيم." ص168 فصل پنجم كتاب اختصاص به وجوب دفاع از اسلام و مملكت اسلامي براي زنان، آموزش نظامي زنان، فداكاريهاي زنان در دفاع مقدس و پشتيباني از رزمندگان دارد: "بر هر مردي، بر هر زني، بر هر كوچك و بزرگي جز واجبات است دفاع از اسلام، دفاع از كشور اسلامي، ... آن چيزي كه محل حرف است قضيه جهاد اولي است آن بر زن واجب نيست."ص202 "بر زن و مرد اين كشور واجب است كه دفاع بكنند. هر كس به اندازه اي كه مي تواند بايد دفاع بكند و اين

ص: 8310

دفاع را بايد تعقيب بكنيم تا ان شاءالله به پيروزيهايي كه خداي تبارك و تعالي مي خواهد، برسيم."ص203 "مقاومت و فداكاري اين زنان بزرگ در جنگ تحميلي آنقدر اعجاب آميز است كه قلم و بيان از ذكر آن عاجز بلكه شرمسار است. اينجانب در طول اين جنگ، صحنه هايي از مادران و خواهران و همسران عزيز از دست داده ديده ام كه گمان ندارم در غير اين انقلاب نظيري داشته باشد."ص209 در آخرين بخش كتاب جنايات و نقشه هاي استعمار و رژيم پهلوي درباره زنان از زبان امام بيان شده است. اشكالاتي چند در تنظيم مطالب كتاب ديده مي شود از جمله: 1- در فهرست مآخذ فقط به مجلدا چاپ اول صحيفه نور ارجاع شده است و اطلاعات كتابشناختي ساير متابع ديده نمي شود فقط در پايان هر فصل عنوان كتاب و شماره صفحه آمده است. مثلا جلوه هاي رحماني، ص47. لازم است اولا در مقدمه كتاب گستره منابعي كه در تدوين اثر مورد استفاده واقع شده است (حتي آن كتابهايي كه مورد مراجعه بوده ولي مطلبي از آنها استخراج نگرديده است.) معرفي شوند، ثانيا اطلاعات كامل كتابشناختي منابع مورد استفاده در پايان هر فصل يا در فهرست مآخذ بيايد. 2- كتاب فاقد فهرست الفبايي موضوعات است. از طريق فهرست الفبايي دسترسي به مطالب مورد نياز بسيار

ص: 8311

آسانتر خواهد بود. 3- عليرغم رعايت تقسيم بندي موضوعي در تنظيم مطالب، در هر بخش متن كامل سخنرانيهاي امام درباره زن (مثلا پيامهاي روز زن) جداگانه آورده شده است و گاه بخشهايي از اين سخنرانيها در موضوعات فرعي همان بخش تكرار شده است. علاوه بر آنكه تكرار مطلب لزومي ندارد، متنهاي كامل را نيز مي توان در آغاز تقسيمات موضوعي مربوط به خود گنجانيد. 4- در ضمن تقسيمات موضوعي "توصيه به حفظ و تداوم نهضت اسلامي" در فصل دوم يعني جايگاه حقوق زن در نظام اسلامي ديده مي شود. در حالي كه بهتر آن بود كه اين بخش در فصل چهارم يعني "نقش زنان در پيروزي انقلاب

ص: 8312

اسلامي" جاي مي گرفت. ضمنا به جهت رعايت سير تاريخي مطالب بهتر بود ابتدا جنايات رژيم پهلوي نسبت به زنان سپس نقش زنان در پيروزي انقلاب و دفاع مقدس مورد بررسي واقع مي شد تا تاكيد امام بر تحول زنان به خوبي نمايان مي شد. 5- برخي از مطالب ارتباطي با موضوعات تعيين شده ندارند و يا مناسبت بهتر و بيشتري با بخش ديگر دارد. مثلا مدخل شماره 10 كه در بخش زنان بزرگ عالم آمده است، مربوط به فعاليتهاي اجتماعي زنان است: "و من اميدوارم كه شما بپذيريد و شما هم به آن وظايفي كه بايد عمل كنيد كه هم در ميدان تحصيل كه يكي از امور مهم است مجاهده كنيم و هم در ميدان دفاع از اسلام." ص20 و يا مدخل شماره 50 كه در مورد مادر است در بخش مقام كرامت زن در اسلام آمده است: "مادرها مبدا خيرات هستند و اگر خداي نخواسته مادراني باشند كه بچه ها را بد تربيت كنند، مبدا شوند."ص57 6- در برخي از ارجاعات اشتباه شده است. مثلا در فصل دوم شماره 68، صفحه64 نظر امام در پاسخ به استفتاء گروهي از بانوان در مورد اختيار طلاق مردان بيان شده است ولي در فهرست مآخذ كتاب داريم "از بيانات امام در جمع خانواده هاي شهدا" 7- بهتر است شماره

ص: 8313

هر فصل در آغاز آن ذكر شود و اعداد به شكل برجسته و پررنگتر از متن باشد تا دريافتن مطالب تسهيل گردد.

ص: 8314

معرفي و نقد كتاب: پرتوهاي فلسفه سياسي در انديشه امام خميني (رض)

21 چكيده: آقاي كامل الهاشمي نويسنده اين كتاب سه عامل مهم عرفاني و فلسفي و سياسي را كه سرچشمه انديشه امام خميني (رض) و اساس كار و فعاليت انقلابي و سياسي وي به شمار مي رود، مورد بحث و بررسي قرار داده است. اين محقق عنوان فوق را براي كتاب جديدالتاليف خود برگزيده است زيرا به اعتقاد وي قيام امام خميني (رض) ريشه عرفاني و روحي داشته است و برخلاف گفته برخيها اين روحيه با فعاليتهاي انقلابي و سياسي در تضاد مي باشد. ولي امام خميني تعريف جديدي از واژه عرفان كه تا به حال از سوي كسي شنيده و يا تعريف نشده بود، بيان فرمود. امام عرفان را از قرار گرفتن در انزوا و در گوشه خانقاههاي صوفيه و مقدسها بيرون آورد و آن را برمسند تحولات روزمره زندگي سياسي قرار داد. تجربه سياسي و موضعگيريهاي انقلابي امام در طول حيات سياسي شان همگي داراي ارتباط تنگاتنگ با امدادهاي غيبي و فيضهاي الهي بوده است كه اين پديده در برخوردها و موضعگيريهاي نوين سياسي بي نظير و كم سابقه بوده است. لذا در گفته ها و سخنرانيهاي امام خميني واژه ها و اصطلاحات جديدي مشاهده مي كنيم كه قبلا در هيچ يك از سخنان و تاليفات شخصيتهاي سياسي دولتي

ص: 8315

و مردمي ديده و يا شنيده نشده است. رفتار و منش عرفاني امام خميني كه سخت عملكرد و موضعگيري سياسي وي را تحت تاثير قرار داده، تمامي شخصيتها و تحليلگران سياسي و كارشناسان مسائل استراتژيك جهان را شگفت زده كرده است. نويسنده كتاب در ادامه بحث خود به عامل فلسفي انديشه امام خميني (رض) مي پردازد و انديشه فلسفي وي را از نوع فلسفه عقلي و استدلالي و واقعگرا توصيف مي نمايد. اما از نظر سياسي، به نظر نويسنده تمامي خط مشي سياسي امام براساس بيدار كردن مردم و آزادي آنها از قيد و بند جهل و عقب ماندگي و وابستگي استوار گرديده است. با اين مقدمه مي توان اذعان كرد كه بررسي شخصيت امام خميني (رض) و آشنايي با خط مشي وي جز از طريق شناخت عوامل و ابعاد عرفاني و فلسفي و سياسي وي امكانپذير نيست. انسان خلاصه موجودات عالم است امام خميني (رض) انسان را خلاصه همه موجودات عالم مي داند و او را يك موجود متمايز مي انگارد كه هيچ موجودي شبيه او در اين عالم يافت نمي شود. انسان از ديدگاه امام خميني (رض) داراي تواناييهاي فراوان و نامحدودي است; كه مي توانند او را به نردبان تكامل بالا ببرند و يا اينكه او را در درجات پست اسفل السافلين قرار دهند. نويسنده كتاب

ص: 8316

سپس مقايسه اي ميان انسان از ديدگاه امام خميني (رض) و انسان از ديدگاه قرآن كريم مي نمايد و يادآور مي گردد كه ديدگاه امام درباره انسان همان چيزي است كه در قرآن كريم آمده است و در واقع امام ديدگاه خود را از قرآن گرفته است. بنابراين اساس و پايه تفكرات و انديشه هاي سياسي امام خميني (رض) برانسان استوار گرديده است، انساني كه ذكر آن در قرآن و تجارب پيامبران در طول تاريخ آمده است. انسان از ديدگاه امام خميني (رض) كه داراي نيرو و تواناييهاي خلاق و سازنده است و بايد آن را در جهت مسير صحيح زندگي اجتماعي قرار داد. از اين رو امام خميني (رض) با استناد به اين ديدگاه محور اصلي اصلاح فرد و جامعه را اصلاح ذات انساني مي داند، و بارها اين نكته را از طريق سخنراني و نوشته به مردم يادآوري نموده است، به گونه اي قول معروف وي"هر اصلاحي مبدا آن نفس انسان است" اقتباس صريح از آيه شريفه: "ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم" مي باشد. قدرت مردم فناناپذير استبسياري از حركتها و نهضتهاي اسلامي در طول تاريخ سعي كردند به نحوي بي اعتنايي و مسامحه مردم نسبت به حوادث اطراف خود را نوعي جهل و سستي تلقي نمايند و حتي آنها را به زدودن

ص: 8317

اين افكار و انديشه ها از تار و پود وجودش وادار ساختند، گاهي اين نهضتها خود را از مردم كنار مي كشيدند و درعالم جداگانه اي به دور از مردم به رتق و فتق امور مي پرداختند، ولي امام خميني (رض) به خاطر اعتقاد محكم و اطمينان كاملي كه به مردم داشت، همراه با ديد احترام و تقدير به مردم مي نگريست زيرا مردم را پايه گذار تمدن و تاريخ مي دانست، و در يك كلام امام درباره مردم اين جمله را فرمود كه : "هيچ قدرتي هرچه باشد نمي تواند در برابر قدرت فناناپذير مردم مقاومت نمايد. " امام خميني (رض) با توسل به اين ديدگاه عالي و ارزشمند توانست اين قدرت را به فعل درآورد و با بهره گيري از اين قدرت يكي از بهترين دستاوردهاي اسلام معاصر يعني اولين حكومت اسلامي را برقرار سازد، و با استفاده از اين قدرت پيوند دوستي و مودت مردم را بويژه در روزهاي اول انقلاب و برقراري حكومت اسلامي تا سالروز رحلت وي و حضور جمع بيشمار در مراسم تشييع پيكر مقدس وي آنچنان نزديك نمود كه در تاريخ معاصر جهان بي نظير است. طرح برقراري حكومت مذهبي نويسنده بخش آخر كتاب خود را به تجزيه و تحليل انديشه امام خميني (رض) در برقراري حكومت مذهبي پرداخته است، نويسنده مزبور در اين

ص: 8318

بخش تاكيد مي نمايد كه تز امام درباره حكومت اساس و پايه طرح سياسي اوست. اما اين حكومت داراي ابعاد مذهبي، اسلامي، شيعي و ولايت مطلقه فقيه است. بعد مذهبي اين حكومت به خاطر نقش ارزنده دين در زندگي انسان است، چون دين ارزش واقعي به زندگي مي بخشد. بعد ديگر اين حكومت اسلامي است زيرا مذهب و اسلام داراي جايگاه واحدي هستند، همانا دعوت مردم به پيروي از احكام الهي و رسالت پيامبران (ع) در طول تاريخ انسانيت است. مكتب اسلام نسبت به ساير مكاتب درباره تشكيل كانون زندگي و جامعه و استقرار حكومت چهره ديگري دارد. همگي را در پرتو انديشه ها و افكار اولياي اسلام بازگو مي كنند. امام خميني (رض) در كتاب "حكومت اسلامي" خود به روشني به اين موضوع اشاره مي كند و از مكتب اسلام به عنوان يك مكتب صحيح و قدرتمند در تشكيل زندگي و برقراري كومت ياد مي كند. اين در حالي است كه برخيها خواستار جدايي اسلام از زندگي سياسي شوند، در حالي كه امام بر پيوند اين دو پافشاري بسيار نمود حتي كارهاي روزمره و فردي و عبادي مردم را به رنگ سياسي و اجتماعي درآورد. نويسنده كتاب در قسمت ديگري از بحث خود به بعد شيعي حكومت مذهبي امام خميني (رض) مي پردازد كه براساس ولايت مطلقه فقيه عالم و عادل استوار گشته است.

ص: 8319

ولي فقيه از نظر شيعه همان كسي است كه در زمان غيبت نقش هدايت و رهبري مردم را در دنباله نقش هدايتگر ائمه معصومين (ع) برعهده دارد، اين ولي فقيه بايد در برابر دفع شبهات از اسلام و مسلمين به پا خيزد و از آرمان اسلام در برابر مقاصد و توطئه هاي دشمنان دفاع نمايد. اين اصل برمي گردد به همان اعتقاد گذشته ما مسلمانان كه پيامبر اكرم (ص) صرفا به خاطر تبليغ اسلام در دوره محدود و گروه مخصوص مبعوث نگرديد بلكه هدف و غايت بعثت پيامبر هدايت عامه بشريت است. لذا براساس فكر و انديشه امام خميني (رض) ولي فقيه بايد آنچه كه حضرت محمد (ص) ما را به انجام آن دعوت كرده است بدون كم و زياد پياده نمايد و تمامي موارد شيوه حكومتي آن حضرت را در حكومت خود در نظر بگيرد. يادداشتهاي پاياني در پايان اين مقاله لازم دانستم كه نظري كوتاه بر افكار و انديشه هاي آقاي " كامل الهاشمي" نويسنده كتاب بيفكنم تا بتوانم ديدگاه خودم را نيز در اين مقاله بيفزايم. نويسنده در كتاب خود نتوانسته است تمامي محورهاي اصلي بحث مورد نظر خود را موشكافي نمايد و يا به قولي نويسنده بيشتر موضوع خود را به انديشه هاي امام خميني (رض) معطوف داشته است كه اين موضوع كمتر در مطالعات

ص: 8320

گذشته مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. از سوي ديگر نويسنده براي ارائه دليل و گواه گفته هاي خود فقط به چهار منبع از آثار امام خميني (رض) كه عبارتند از: كلمات قصار، آيين انقلاب اسلامي، وصيتنامه امام و كتاب حكومت اسلامي استناد كرده است، در حالي كه آن امام بزرگوار آثار گسترده اي از تاليفات و نوشته ها در علوم فقه و اصول و عرفان علاوه بر سخنرانيهاي سياسي از خود به يادگار گذارده است كه به منظور گردآوري اينهمه آثار مؤسسه اي تحت عنوان "مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (رض) تاسيس گرديده است و تاكنون دهها جلد كتاب در اين زمينه چاپ و منتشر كرده است. بنابراين براي بررسي ابعاد فلسفه سياسي انديشه هاي امام خميني (رض) تنها بسنده كردن به چهار منبع قبلي از آثار امام كافي نيست. نويسنده بهتر بود ديدگاههاي نويسندگان و انديشمندان مسلمان و جهان غرب را درباره فلسفه سياسي به طور خلاصه بازگو مي كرد سپس انديشه هاي امام خميني را در راستاي پيشرفت و تحول انديشه سياسي اسلام قرار مي داد تا خواننده مقاله به عمق تاثير و نقش امام خميني (رض) در روند انديشه سياسي اسلام پي مي برد. مهدي محمدي مترجم : جعفر اروميه اي

ص: 8321

معرفي كتاب «الاستصحاب» تاليف امام خميني قدس سره

اشاره

14 چكيده: كتابهاي علمي هر عصر و دوراني نماينده مجموعه داد و ستدهاي فكري و كار متقابل علمي و هم انديشي هاي دانشيان آن عصر مي باشد كه با ذوق و سليقه ويژه مولف و برجستگي هاي علمي و ابتكارات و نوآوري هاي او تركيب و همراهي يافته و همچون حلقه اي زرين سلسله و زنجيره دانش را در گذشته و حال و آينده با يكديگر پيوند مي دهد. و در صورتي كه مولف از هوشمندي و نبوغ فوق العاده برخوردار بوده باشد كار علمي او علاوه بر برقرار نمودن ارتباط ميان نسل گذشته دانش با نسل آينده تحولاتي در نظام انديشه پردازي آن علم پديد مي آورد. و اين همان چيزي است كه ما از آن به عنوان "سيستم اجتهاد و دستگاه خاص استنباطي" ياد مي كنيم. شناسايي اين دستگاههاي اجتهادي كاري بس شايسته و لازم است; زيرا گذشته از ارزش تاريخي و داد و ستد تجربيات كار استنباطي، مايه رشد و ارتقاء و بالندگي علم خواهد بود، و از سويي ديگر از دوباره كاري هاي ملال آور جلوگيري نموده و استعدادهاي سرشار را در مسير تكامل و سازندگي قرار مي دهد. در اين گفتار درصدد معرفي يكي از آثار نوشتاري حضرت امام خميني (س) برآمده ايم; چه آنكه بي شك يكي از اصول پردازان معاصر بوده وانديشه هاي اصلاحي او در

ص: 8322

دانش اصول بسيار شايان توجه مي باشد. هدف از معرفي اين اثر و گفتگو درباره آن اين است كه بخشي ازاين انديشه ها و ابتكارات اصولي را به عنوان يكي از شاخصهاي برجسته اصول معاصر، ارائه نماييم و الگوي روشني را در راستاي تحول فكر اصولي، پيش رو داشته باشيم. ترسيم نمودار كاملي از شيوه هاي اصول پردازي و نظام اجتهادي امام خميني (س) در اصول يا فقه، و تهيه كليه مطالب اصولي و فقهي ايشان در كتابهاي دست نوشت يا در تقريرهاي معتبر از درسهاي ايشان، كاري بس شايسته اهتمام است. و تدارك فهرست راهنماي انديشه هاي ژرف امام در فقه و در اصول و يا علوم ديگر كاري بسيار ضروري و لازم است كه اينك بدان نمي پردازيم. و نيز ترسيم همين نمودار درباره بحث استصحاب كار خوبي است كه اكنون فرصت آنرا نداريم. پس هدف عمده اين مقال تنها نشان دادن سرفصلهاي مهم و ابتكارات عمده در مطالب كلي و بحث استصحاب و روشهاي ويژه يا شاخص ايشان در اين كتاب مي باشد. اهميت بحث استصحاب: هرگاه مكلف به حكم يا موضوعي يقين نمود و سپس در استمرار و ادامه آن شك كرد و به خاطر همين، گرفتار حيرت و دلواپسي گشت كه آيا به يقين پيشين عمل نمايد و يا آنكه در وضعيت جديد به گونه اي ديگر عمل

ص: 8323

كند; در چنين مواردي اگر بوسيله دليل توانستيم اعتبار يقين گذشته و يا متيقن سابق را در هنگام شك ثابت نماييم، مكلف وظيفه دارد به يقين و حالت گذشته عمل كند و يا بر اساس آن حكم دهد. وگرنه به اصل ديگري كه صرف نظر از حالت سابقه و يقين پيشين وظيفه مكلف را در هنگام شك روشن مي كند مي بايست مراجعه كرد. (1) اين مطلب در كتاب "استصحاب" مورد كنكاش و بحثهاي موشكافانه قرار مي گيرد. تعيين حجيت استصحاب "و عمل بر اساس يقين سابق و حالت سابقه"، و مقدار و حدود آن، و تطبيق علمي اركان و عناصر استصحاب در مواردي همچون وجود دو حالت سابقه، و استصحاب زمان و زمانيات، و استصحاب تعليقي و مانند آن، نيازمند بكارگيري دقيق و بررسي عميق است كه در اين كتاب اين كار بخوبي انجام پذيرفته است. نگاهي به استصحاب در طول تاريخ اصول بحثهاي اصولي از جهت پيشينه تاريخي همواره به يك منوال نيستند. برخي از مسائل اصول فقه همزمان با پيدايش علم اصول در عرصه تدوين پديد آمده، و ميدان انديشه ها و تضارب آراء و افكار دانشوران بوده است، و پاره اي از مسائل آن بعدها به آن پيوسته است هرچند به گونه اي پنهان و نامرئي در لابه لاي مسائل ديگر وجود داشته و بدانها اشارتها رفته

ص: 8324

است. مساله خبر واحد از گونه مسائلي است كه از ديرباز همراه با پيدايش علم اصول در عرصه تدوين مورد توجه بوده، هرچند در طول تاريخ به انباشتگي آن افزوده گشته و مباحث آن از غنا و سرشاري و تنومندي و عمق و دقت و تنوع بيشتري برخوردار شده است. و نيز مساله استصحاب از مسائلي است كه به صورت يك مساله و دغدغه فكري همواره ذهن اصولي انديشمندان اين علم را به خود مشغول ساخته، اگرچه در آغاز به شكلي بسيار ابتدايي و لاغر مطرح بوده و چندان اهميتي نداشته است. در مقايسه دو مساله "خبر و احد" و "استصحاب" از كتاب "عدة الاصول" (2) بخوبي پيداست كه با وجود منابع روايي براي هر دو مساله - و به اصطلاح روايي بودن هر دو مساله - تفاوتهاي آشكاري از نظر كميت و كيفيت مباحث بين اين دو وجود دارد. دورانهاي استصحاب 1- دوره روايات استصحاب: اين دوره را مي توان عصر كمون و پيش نهاد استصحاب ناميد. روايات بسياري (3) كه بعدها در كتابهاي اصولي بدانها استدلال شده، در اين دوره از ائمه اطهار صادر گشت، اگر چه تا قرنها، اساسا براي اعتبار و حجيت استصحاب به آنها توجه نمي شد و يا در محدوده بسيار كمي كاربرد داشت. 2- دوره عقلي انگاري

ص: 8325

استصحاب: در اين دوره استصحاب به عنوان يك حكم عقلي و گاهي در كنار قياس، تلقي مي شده است. شيخ انصاري در آغاز بحث استصحاب آورده است "...لكن ظاهر كلمات الاكثر كالشيخ و السيدين و الفاضلين و الشهيدين و صاحب المعالم كونه حكما عقليا و لذا لم يتمسك احد هولاء فيه بخبر من الاخبار..." (4) در اين دوران دو جريان اعتبار و انكار استصحاب وجود دارد. سيد مرتضي (ره) بطور كلي استصحاب حال را انكار نموده و آنرا به معناي اثبات حكم بدون دليل مي داند. (5) و شيخ طوسي با تكيه به دليل و حكم عقل آنرا تجويز مي كند و مي گويد كه اگر حالت دوم حكم پيشين را بخواهد دگرگون سازد، مي بايست بر اين مطلب دليلي وجود داشته باشد. (6) اصولي ژرف انديشي همچون علامه حلي براي حجيت استصحاب بدين گونه دليل مي آورد كه "الاقرب انه حجة لان الباقي حال بقائه مستغن عن الموثر، و الا لزم تحصيل الحاصل، فيكون الوجود اولي به والا افتقر و لاجماع الفقهاء علي انه متي حصل حكم ثم وقع الشك في انه هل طرا ما يزيله ام لا؟ وجب الحكم بالبقاء علي ما كان اولا، و لولا القول بالاستصحاب لكان ترجيحا لاحد طرفي الممكن من غير مرجح" (7) . محقق حلي مساله استصحاب را بدينگونه حل مي كند كه ما بايد

ص: 8326

ببينيم دليلي كه اين حكم را اقتضاء كرده چگونه است. هرگاه بطور مطلق حكم را اقتضاء كرده باشد، لازم است آنرا استمرار و ادامه دهيم; مثلا عقد نكاح بطور مطلق موجب حليت و حقوق خاص زناشويي است، پس هرگاه اختلاف شود كه آيا با گفتن يك لفظ و جمله خاصي. طلاق حاصل مي شود يا نه؟ مي توان گفت: " حليت امور مزبور قبل از خواندن اين جمله ها ثابت بود، پس باز هم ثابت مي باشد" (8) . كوشش اين بزرگان آنست كه همان دليل پيشين را با اين پشتوانه هاي عقلي درباره حالت دوم كه حالت شك است نيز سريان داده و در مقابل ادعاي سيد مرتضي كه مي گويد: "عمل به استصحاب عمل كردن بدون دليل است" بگويند: "عمل به استصحاب عمل به دليل است." كلمات بزرگاني مانند شيخ طوسي و علامه حلي و حتي محقق حلي در مورد استصحاب، حداقل موهم اين است كه عمل به استصحاب و ابقاء حكم گذشته در حال ثاني - كه حال عروض شك مي باشد - عمل به دليل گذشته است، و نفي اين حكم نيازمند دليل مي باشد كه در فرض مورد استصحاب وجود ندارد. چنين تصوري درباره استحصاب با مباني آيندگان پيرامون استصحاب تفاوت دارد; چه آنكه در بينش اصوليان معاصر، غالبا استصحاب به عنوان يك دليل فرض

ص: 8327

نمي شود، و نيز عمل به آن عمل به دليل گذشته و حكم پيشين نيست، هرچند با مسامحه مي توان اين حرف را زد، و يا حتي مي توان گفت بهرحال استصحاب نوعي عمل كردن به دليل و حكم سابق است، و ادله استصحاب كار ارتباط دادن همين مساله فعلي را به دليل و حكم سابق انجام مي دهند. ولي اين توضيحات در نظريات گذشته بهرحال وجود ندارد. 3- دوران تنوع در ادله استصحاب همزمان با مرزبندي روشن بين اصول و امارات: مرزبندي بين اصول عمليه و امارات بطور روشن در كتاب رسائل شيخ انصاري آمده است (9) ، و بر اين اساس هم اين سخن در مبحث استصحاب رسائل مطرح گشته است كه آيا استصحاب را مي بايست از امارات دانست يا از اصول؟ و در اين باره به بحث نشسته اند و مي فرمايند: "استصحاب را در صورتي مي توان از اصول عمليه (10) دانست كه دليل اعتبار و حجيت آن اخبار و رواياتي باشد كه در اين باب ذكر شده; زيرا موضوع اين اخبار چيزي است كه وضعيت فعلي آن مشكوك و وضع سابق آن روشن است و تنها در اين مورد حكم به بقا شده است. ولي اگر مدرك استصحاب بناء العقلاء باشد، مي بايست استصحاب را در زمره و شمار ادله اجتهادي به حساب آورد; زيرا

ص: 8328

استصحاب در اينصورت يك دليل ظني است مانند قياس و استقراء" (11) .كه البته در مبناي اين گفتار تاملي هست; زيرا چه بسا مطلب اين گونه باشد كه عقلاء نه به خاطر گمان آور بودن مورد استصحاب، بلكه به خاطر مصالحي همچون رفع حرج و توسعه در زندگي و مانند آن بنا بر عمل به استصحاب و حالت سابقه گذاشته اند. )4 )12- دوران گسترش، بالندگي و عمق و تنوع مطالب: اين دوران با شرحهاي نوشتاري و گفتاري كتاب "كفاية الاصول" كه غالبا محتواي درسهاي خارج را تشكيل مي دهد، آغاز گشته و تا زمان حضرت امام (س) و تا امروز ادامه دارد. ره آورد اين دوران، ابتكارات و نوآوري هاي فراواني است كه در پرداخت مساله از نظر استدلالات و مرزبندي هاي دقيق موارد استصحاب، پديد آمده است. قطعا يكي از شاخصهاي مهم اين دوران، اصول پرداز ژرف انديش و بلندآوازه، يعني حضرت امام (س) مي باشد كه با برخورداري از تيزبيني هاي عقلي و دقتهاي عرفي حداقل نيم قرن به مطالعه و بحث و تدريس درباره اصول فقه پرداخته، و كتابهاي ارزشمندي را همچون "مناهج الوصول"، "انوار الهداية" و مجموعه كتابهاي "استصحاب"، "لاضرر"، "تعادل و ترجيح"، "اجتهاد و تقليد" تاليف نموده اند، و آثار گرانقدري نيز همچون "تهذيب الاصول" از تقرير درس خارج ايشان به يادگار مانده است. اكنون در

ص: 8329

اين مقاله گزارش گونه اي را پيرامون كتاب استصحاب امام پيش رو داريم. نكته قابل توجه اينست كه از عباراتي همچون "قدمر شطر من الكلام فيها" كه در برخي از عبارات اين كتاب آمده است مي توان حدس زد كه نوعي همسويي در تاليف اين كتاب با نوشته هايي كه بعدها به نام انوار الهداية از امام چاپ شده است وجود داشته است. در كتاب "انوار الهداية" از مباحث قطع تا خاتمه برائت بر كتاب "كفايةالاصول" تعليق شده، و سپس در مورد "قاعده لاضرر" رساله جداگانه اي تاليف نموده اند. و به نظر مي رسد مبحث "استصحاب" و "اجتهاد و تقليد" و "تعادل و ترجيح" هم به خاطر همين تنوع و كثرت مطالب جداگانه تاليف گشته اند. در نتيجه اين مجموعه در كنار "انوار الهداية" مجموع نظر يات امام پيرامون جلد دوم كفاية خواهد بود، و به علاوه "مناهج الوصول" كه حاوي مباحث الفاظ است دوره كامل اصول دست نوشت امام را تشكيل مي دهند. دورنمايي از كتاب كتاب استصحاب از نظر تدوين هماهنگ با روش كتابهايي است كه پس از كفايه نوشته شده اند. عباراتي مثل قد يقال يمكن ان يقال. و فيه و مانند آن يادآور كتابهاي گذشته است. در تحقيق كتاب نيز همانند روش معاصر به شناسايي منابع اقوال، احتمالات، آيات و روايات و رجال و مانند اينها همت

ص: 8330

گمارده شده است. در اينجا نخست نمايي كلي از همه كتاب را مي بينيم. با اين توضيح كه عنوانهاي بخشهاي گوناگون غالبا با توجه به محتواي آنها برگزيده شده اند. بخشهاي اصلي كتاب 1- بخشهاي مقدماتي: شامل تعريف استصحاب و اصل بودن يا اماره بودن آن و بحثهايي در اين راستا، و اينكه استصحاب از ادله اربعه نيست، و مساله اصولي است. 2- ميزان اعتبار استصحاب: آيا در احكام عقليه هم استصحاب حجت است؟ آيا تنها در هنگام شك در رافع حجت است؟ و بررسي اخبار استصحاب بطور مفصل همين جا صورت پذيرفته است. در ادامه اين بخش درباره احكام وضعيه و جريان استصحاب در آن به خوبي بحث شده است. 3- تنبيهات: مراد از تنبيهات استصحاب مطالبي است كه مولف در ضمن آنها سعي مي كند مباني و آراء گذشته را بر مواردي كه نيازمند دقت و موشكافي بيشتري است تطبيق نمايد. در اين بخش جريان يا عدم جريان استصحاب در نه مورد بررسي شده: 1. جريان استصحاب در موداي امارات. 2. جريان استصحاب در كلي. 3. جريان استصحاب در متصرمات; چيزهايي مانند زمان، حركت، تكلم كه وجودشان تدريجي و قطعه قطعه است. 4. جريان استصحاب تعليقي. 5. جريان استصحاب نسبت به احكام شرايع گذشته، و يا عدم جريان آن. 6. جريان استصحاب و اثبات

ص: 8331

لوازم عادي و عقلي. 7. جريان استصحاب در مجهول التاريخ در جايي كه سابقه ديگري هم موجود است. 8. جريان استصحاب حكم مخصص و يا تمسك به عموم. 9. جريان استصحاب در موارد ظن غيرمعتبر، و مراد از شك در ادله استصحاب. 4- خاتمه: در جريان استصحاب سه شرط وجود دارد: 1. وحدت قضيه متيقنه و مشكوكة. معنا و تحليل اين عبارت و دليل آن و پاسخ به اين سوال كه آيا وحدت عقلي مراد است، يا عرفي، يا وحدت از نظر موضوع دليل. 2. سالم ماندن يقين سابق از آسيب شك ساري - شكي كه به اصل يقين سرايت مي كند - و پاسخ به اين پرسش كه آيا اخبار استصحاب علاوه بر اعتبار استصحاب مي توانند اعتبار قاعده يقين و عدم اعتناء به شك ساري را هم تامين نمايند. 3. شك در بقاء به احراز وجداني يا تعبدي بقاء يا ارتفاع حادثه گذشته نينجامد. براي بررسي كيفيت و چگونگي تقديم برخي از ادله يا اصول و قواعد بر استصحاب، نخست مساله حكومت را كه يكي از انحاء تقديم يك دليل بر ديگري است مي آورند، و در اين باره ابتكار ويژه اي دارند كه بعد اشاره مي كنيم، و پس از اين در دو محور اين مطلب را ادامه مي دهند. (الف) رابطه ادله استصحاب با

ص: 8332

ساير ادله و اصول، استصحاب سببي و مسببي و غير آن. (ب) رابطه استصحاب با قواعد چهارگانه يد، تجاوز و فراغ، اصالة الصحة، قرعه. اكنون به نكات برجسته اي كه در هر يك از اين بخشها آمده نگاه مي كنيم، و پيش از آن مرور كوتاهي بر روشها و برخي نكات كلي مي نماييم. روش نقد و بررسي هرچند ارائه و ترسيم روش نقد و بررسي اصولي امام در اين كتاب چندان كار آساني نيست، ولي مي توان مواردي را به عنوان نمونه ذكر كرد. اين موارد هرچند از ابتكارات كتاب به شمار نيايند، ولي از شاخصه هاي آن هستند. 1- ريشه يابي مسائل از آغاز. اين شاخصه همه كتابهاي اصولي امام است، و همانگونه كه بعضي از شاگردان ممتاز ايشان هم ذكر كرده اند در تدريس اصولي ايشان اين خصلت بطور برجسته اي وجود داشته است. )2 )13- پرداختن به احتمالات گوناگون در هر مساله كه برخي از آنها از سوي ديگران و برخي توسط خود مولف ابداع شده است. احتمال پردازي علاوه بر آنكه نشان دهنده قوت علمي نويسنده است، نردبان ترقي علم نيز مي باشد. اينست كه بزرگان دانش همواره توجه به احتمالات مساله را از جهات گوناگون مدنظر داشته اند. 3- بررسي اقوال برجسته و مهم. همانگونه كه پيشتر هم گفته شد مولف هر كتاب تحقيقي نقش ارتباطدهنده و

ص: 8333

حلقه اتصالي را در تاريخ و حركت علم بازي مي كند، و از اينروست كه توجه به اقوال مطرح و آراء موجود در ميدان و افق ديد مولف امري حياتي است. و در اين كتاب بدان اهتمام شايسته شده است. 4- كوشش در تفكيك مسائل اعتباري و حقيقي و پيراستن اصول فقه و استدلالهاي آن از برهانهاي عقلي. اين امتياز با توجه به نبوغ خاص امام در فلسفه بسيار مهم است; زيرا قدرت تفكيك مسائل فلسفي محض و جداسازي استدلال مناسب با علوم حقيقي از استدلال متناسب با مسائل اعتباري، تنها در صورتي ميسور خواهد بود كه شخص در هر دو زمينه از مهارت برخوردار باشد. 5- توجه به ثمربخش بودن بحثها. اين توجه به مرور تاثيراتي در مباحث خواهد داشت. قطعا امام خميني از كساني هستند كه درصدد تهذيب و پيرايش اصول بوده اند، (14) و اصول را تنها با نگاه ابزاري و آلي براي فقه مي ديده اند، (15) و رفع مشكلات فقه را از اصول دنبال مي كرده اند. در نتيجه، همين توجه عملا در نوع مباحث تاثير داشته و براي محقق بينا و دانش پژوه هشيار بسيار مغتنم است. 6- ارائه نزديك ترين راه حل. 7- بررسي دقيق حديثهاي مورد استناد از نظر فقه الحديث و جهات گوناگون ديگر با توجه به ضوابط حديث شناسي كه

ص: 8334

حديث شناسي امام خود مقاله جداگانه اي مي طلبد. 8- جوابگويي به شبهات و دفاع از راي مختار و تثبيت آن. فقه الحديث فقه الحديث از ديرباز مورد توجه بزرگان حديث و فقه بوده است، و تاثيرات ارزشمندي دارد كه پرداختن به آنها البته از وظيفه اين مقاله خارج است. بهرحال دانستن و يادآوري اين نكته بسيار ضروري است كه بصيرت يافتن و احاطه و وقوف به مضمون يك حديث يا مجموعه اي از احاديث تنها با اطلاع يافتن از اوضاع و معاني الفاظ و تركيبهاي آن تمام نمي شود، بلكه علاوه بر اين، نيازمند دقتها و ملاحظه هاي ديگري هم هست. يكي از شاخصه هاي مهم كتاب "استصحاب" حضرت امام برخورداري از قوه دقيق حديث شناسي و فقه الحديث است، به گونه اي كه در بررسي احايث استصحاب - و از جمله اولين مضمره زرارة - و اخبار قرعه و قاعده تجاوز بخوبي مشهود است. نكته ها و راه حلها و تجربه اندوزي هايي كه از اين كتاب مي توان درباره فهم احاديث بطور كلي برداشت كرد فراوان است كه از آن ميان به چند مورد اشاره مي نماييم: 1- توجه به احتمالهاي موجود در معناي حديث. 2- ملاحظه مناسبات حكم و موضوع كه موجب الغاء خصوصيت يا قيد مي شوند; مثلا در خصوص يكي از مسائل قاعده تجاوز مي فرمايند "از آنرو كه موضوع عدم اعتناء به شك

ص: 8335

اينست كه مكلف هوشيار وظيفه اش را در هنگام اشتغال به عمل بخوبي انجام مي دهد، پس از اين جا كه در بعضي روايات "دخول در غير آن عمل" آمده است، نمي توان قيديت را استفاده كرد. (16) و با توجه به همين نكته است كه بايد گفت "عدم اعتناء به شك" عزيمت است; زيرا از ادله استفاده مي شود كه "بگو اين جز مشكوك تعبدا موجود و يا صحيح است"، و با تعبد به تحقق آن، انجام دوباره آن عمل زيادت عمدي محسوب مي شود. )3 )17- سنجش دقيق مقدار ظهور. )4 )18- بررسي نسبتهاي ظهوري و يا تعرضي روايات. اين عنوان كه شامل حكومت و ورود مي شود و از محتواي فرمايشات ايشان برداشت شده است بعدا توضيح داده مي شود. 5- مقايسه روايات با جريانهاي عقلايي. چند نمونه: در مورد اخبار قرعه: مضمون اخبار قرعه چيزي بيش از آنچه در نزد عقلاء رايج است نيست كه در هنگام بالا گرفتن خصومت در حقوق و فقدان همه راهها، قرعه را به عنوان راه گريز از مشكل بكار مي برند. بنابراين، اصلا روايات اطلاق ندارند; زيرا ناظر به اين جريان عقلائي هستند. در نتيجه نمي توان گفت كه اين قاعده آنقدر تخصيص خورده است كه با وجود آنها ديگر پسنديده نيست قاعده قرعه را معتبر بدانيم. (19) برخي از ارتكازات

ص: 8336

عقلائيه آنچنان ريشه دار، مستحكم، پردامنه و گسترده هستند كه نمي توان براي ردع و جلوگيري از آنها به رواياتي كه دلالت عمومي بر ردع دارند بسنده كرد; (20) مثلا با "لاتنقض اليقين بالشك" نمي توان از جريان "اصالة الصحة" جلوگيري نمود. (21) احكام صادره از سوي شارع گاهي تعبدي محض است و گاهي ارشاد به طريق عقلاء است - مانند ادله اخبار ثقه - و گاهي از تعبدياتي است كه عقل هم راهي بسوي آن دارد و ارتكازات مناسبي در ميان عقلاء درباره همان حكم تعبدي وجود دارد. در اينصورت همين مطلب موجب انصراف اطلاق روايت به موردي كه عقلاء آنرا در ميان خود درك مي كنند خواهد بود. )6 )22- رواياتي كه در بحثهاي اصولي و فقه بكار گرفته مي شود و حاوي خطابهاي تشريعي و تقنيني مي باشند از نظر مفهوم و مصداق با فهم عرفي فقيه داد و ستد مي كنند نه فهم دقيق عقلاني او (23) در اين باره جداگانه بحثي خواهيم داشت. نمونه اي از بحثهاي كتاب 1- تعريف استصحاب در اين باره بحث مبسوطي در آغاز كتاب آمده است، و چه بسا اين سوال مطرح مي شود كه فايده اين كار چيست. با الهام از كاري كه در اين قسمت صورت گرفته مي توان گفت كه تعريفها مطالب بي فايده اي نيستند، بلكه برعكس با تعريف

ص: 8337

درست مي توان كاربرد نهايي يا ميدانهاي احتمالي كاربرد آنرا و در نتيجه نوع بكارگيري ادله را مشاهده نمود، و از آغاز بحث با برش و سمت گيري خاصي وارد بحث شد. و براي آنكه براي همه موضع گيري ها و استدلالها و گرايشها جايي پيش بيني شده باشد، مي توان تعريفها را به گونه مجموعه اي و مبنايي ارائه داد همانگونه كه در اين كتاب اين كار تا حدودي انجام شده است. (24) نقدي بر تعريف استصحاب در صورتي كه استصحاب تنها يك اصل عملي در مقام شك باشد، و هيچگونه جانب داري از واقع نداشته باشد جاي آن نيست كه استصحاب را حجتي بر واقع بدانيم، بلكه استصحاب تنها "ابقاء ما كان" است و يك مساله فقهي است كه از لزوم و ضرورت فقهي آن بحث مي شود. ولي اگر استصحاب به گونه اي براي بدست آوردن واقع باشد، در اينصورت مي توان آنرا حجت گفت; زيرا با وجود آن مي گوييم واقع بر عهده مكلف آمده است و معناي حجت هم در اصول جز اين نيست. هر چند برخي از بزرگان حتي شيخ انصاري حجت اصولي را به معناي حجت و قياس منطقي گرفته اند، (25) ولي در اينصورت ديگر صحيح نيست كه استصحاب را "ابقاء ما كان" تعريف كنيم زيرا معنايش اينست كه "چيزي را كه بوده است باقي و برقرار بدان"

ص: 8338

و پيداست كه اين شان شارع است و دليلي كه استصحاب را اعتبار مي بخشد. و پس از اين، مكلف مي بايست همين راه را براي حفظ واقع بپويد. پس استصحاب يك حكم شرعي نيست و نيز عمل مكلف نيست. در نتيجه بر اين مبنا كه استصحاب نظري به واقع دارد و براي تحفظ واقع است (عهده دار حفاظت از آنست) مي بايست تعريف "ابقاء ما كان" را كنار گذاشت و آنرا به گونه اي ديگر تعريف نمود. با توجه به اين جمع بندي پيداست كه نمي توان در عين حاليكه استصحاب را يك اصل عملي صرف مي دانيم از حجيت آن بحث كنيم، و نيز نمي توانيم آنرا حجتي بر واقع بدانيم و در عين حال آنرا بدينگونه تعريف كنيم كه استصحاب يعني حكم به ابقاء ما كان; زيرا روشن است كه اين حكم به ابقاء، دليل بر اعتبار و حجيت استصحاب است، نه خود آن. و يا نمي توان آنرا بدينگونه تعريف كرد كه استصحاب يعني ابقاء عملي و در ضمن آنرا از مسائل اصولي قلمداد نمود. و آنوقت درباره حجيت آن به بحث نشست; زيرا ابقاء عملي كار مكلف است و اين با اصولي بودن سازگار نيست. در نتيجه مي بينيم كه هر يك از مسالك ياد شده تعريف جداگانه اي مي طلبد، و نمي توان تعريفي براي استصحاب ارائه داد

ص: 8339

كه با همه اين مسالك هماهنگ باشد. (26) در ادامه همين بخش درباره اماره يا اصل بودن استصحاب و اينكه از ادله اربعه نيست و مساله اصولي است بحث شده است. 2- اشتباه عنوان با خارج (معنون) عرضه عنوانها به گونه روشن و بدون در نظر گرفتن لواحق و عوارض خارجية، هيچگاه عقل را در حكم خود سرگردان نمي سازد، ولي يك موضوع خارجي چه بسا در آغاز يك عنوان دارد، و سپس به خاطر احتمال صدق عنوان ديگري كه بر آن رجحان دارد، از نظر حسن و قبح مورد شك واقع مي شود كه در اينجا ديگر جاي استصحاب حكم عقلي نيست; زيرا فرض اينست كه ما يقين داريم در زمينه مزبور حكم عقلي وجود ندارد، ولي حكم شرعي پيشين - قبل از عروض تزاحم - قابل استصحاب است. )3 )27- حل مساله شك در رافع و شك در مقتضي مستصحب گاهي استعداد بقاء و استمرار دارد و در حدوث رافع شك مي كنيم، و گاهي شك در مقدار استعداد بقاء داريم و شك ما در استمرار و بقاء حكم و موضوع هم بخاطر همين است. شيخ انصاري معتقد بوده است كه در جريان استصحاب ميان اين دو مورد مي بايست قائل به تفصيل شد. (28) و تكيه گاه او هم ظهور اخبار در اين مطلب

ص: 8340

است - كه البته تفصيل استظهار ايشان و يا ديگر بزرگان به طول خواهد انجاميد - اما امام در اين باره معتقدند كه تفاوتي بين شك در رافع و شك در مقتضي وجود ندارد; زيرا دقت در احاديث اين باب نشان مي دهد يقين از اينرو نبايد با شك شكسته شود كه با خارج تعلق و پيوستگي دارد، (29) نه از آنجهت كه تعلق محكمي با نفس دارد، چه آنكه از اين نظر چه بسا شك و يقين و با يكديگر مساوي باشند. پس شك از اينرو نمي تواند يقين را بشكند كه اساسا ذات يقين بخاطر پيوستگي اي كه به خارج دارد از استحكام و دوام برخوردار است، و در اين مورد ميان شك در رافع و شك در مقتضي تفاوتي نيست. اين مساله بخوبي بحث شده و در همين فصل همه اخبار استصحاب گردآوري شده و مورد ارزيابي قرار گرفته است. )4 )30- خلط تكوين و تشريع امور انتزاعيه اساسا جعل و رفعش بوسيله منشا انتزاع صورت مي پذيرد مثلا فوقيت تنها بوسيله قرار دادن دو جسم يكي بالاي ديگري قابل جعل است. ولي در تشريع و اعتباريات اين تنها يك راه است ولي مانعي ندارد كه مستقلا هم جعل و يا اسقاط شود مانند جزئيت و شرطيت و سببيت. همه احكام وضعيه

ص: 8341

مي توانند مستقلا يا تبعا به نحو مناسب جعل شوند - مراد از احكام

ص: 8342

وضعيه همه مقررات و نهادهاي شرعي است (31) حتي نبوت و امامت و خلافت و ماهيات مخترعه مانند نماز و روزه، حتي اباحه واقعيه ولي حجيت و امثال آنرا نمي توان از احكام وضعيه به شمار آورد. 5- در باب حجيت امارات، دليل لفظي تاسيسي وجود ندارد تا حاكم بر دليل استصحاب باشد (32) و در نتيجه يقين را از يقين وجداني به يقين تعبدي توسعه دهد بلكه براي اينكار همان الغاء خصوصيت كافي است بدين معنا كه عرف به خاطر مناسبت حكم و موضوع درك مي كند كه يقين در اخبار استصحاب، خصوصيت ندارد بلكه موضوع اصلي حجت در مقابل لاحجت است بنابراين ظن معتبر به يقين ملحق مي شود و مناسبت هم اينست كه يقين به جهت كشف از واقع از استحكام و دوامي برخوردار است كه با شك نقض نمي شود و همين مطلب در ظن معتبر هم هست. 6- استصحاب كلي كلي موجود در ضمن فرد قابل استصحاب است و استصحاب فرد از استصحاب كلي بي نياز نمي كند. زيرا در عالم اعتبار، حيثيت كلي غير از حيثيت خصوصيات فردي است و سرايت دادن حكم از چيزي كه وجودا با چيز ديگر متحد است، تنها بنا بر حجيت اصل مثبت امكان پذير است. (33) جريان قسم دوم استصحاب كلي مانعي ندارد. يعني جايي كه مستصحب امر

ص: 8343

كلي است و شك در بقاء آن به جهت شك در تعيين فرد است، بين فردي كه عمرش كوتاه است و در نتيجه قطعا از بين رفته، و فردي كه عمرش طولاني است و در نتيجه قطعا وجود دارد، مردد مي باشد. زيرا ملاك جريان استصحاب، وحدت قضيه متيقنه و مشكوكه است. و اين عرفا حاصل است، زيرا با علم به وجود فردي از حيوان علم به وجود حيوان داريم، و با شك در اينكه آيا طويل العمر بوده، شك در بقاء همان حيوان متيقن خواهيم داشت. پس مشكوك البقاء همان متيقن الحدوث مي باشد. (34) ولي البته با استصحاب كلي اثر فرد بار نمي شود، (35) و اين همان جوابي است كه شبهه عبائية معروف را حل مي كند. (36) احتمال تبديل يافتن مرتبه اي از عرض به مرتبه اي ديگر از قسم سوم كلي نيست، زيرا فرديت با اختلاف مراتب عوض نمي شود، نه عقلا و نه عرفا. )7 )37- استصحاب زمان و زمانيات در اين باره برخي به خاطر عدم تصور شك در بقاء، مي گويند استصحاب جاري نمي شود. و برخي ديگر مي گويند در جريان استصحاب شك در بقاء معتبر نيست و مفاد اخبار تنها نقض يقين به شك است. مرحوم امام (قده) در اين مورد مي فرمايند، تحقيق آنست كه شك در بقاء معتبر است و از

ص: 8344

روايات استفاده مي شود، ولي با اين حال در جريان استصحاب نسبت به زمان و زمانيات مشكلي پيش نمي آيد (38) وجه عقلي و عرفي آن بيان شده است. 8- آيا تعليقي بودن حكم يا موضوع، خللي در اركان استصحاب پديد مي آورد و اگر نه آيا عملا استصحاب تعليقي كارساز است، و يا آنكه به جهت معارضه با استصحاب تنجيزي همواره گرفتار است. مثلا اگر در دليل شرعي آمده باشد، هرگاه آب انگور بجوشد حرام مي شود، هر چند بتوان درباره آب كشمش هم همين حكم تعليقي را استصحاب نمود، ولي استصحاب تنجيزي با آن معارضه دارد، يعني همين استصحاب حليت آب كشمش موجود پيش از جوشيدن، و در نتيجه استصحاب تعليقي از كار مي افتد. پاسخ به اين دو سوال بحثهاي دامنه داري را بوجود آورده است. نظر كتاب مزبور در اين باره اينست كه از جهت تعليق مشكلي در جريان استصحاب پديدار نمي شود. زيرا تنها چيزي كه در استصحاب معتبر است، يقين و شك فعلي است. (39) و اعتبار استصحاب هم در مورد حكم تعليقي، هنگامي مطرح است كه اثر شرعي براي آن فرض شده است. بنابراين هيچ مشكلي وجود ندارد. و در مورد معارضه هم استصحاب تعليقي حاكم بر استصحاب تنجيزي است، زيرا شرط حكومت يك اصل بر اصل ديگر اينست كه يكي از

ص: 8345

دو شك برخاسته از شك ديگر باشد، و جريان اصل در شكل سببي، شك ديگر را تعبدا بردارد. و اين شرط در استصحاب تعليقي هست. )9 )40- درباره احكام شريعتهاي پيشين مانند يهودي و نصراني، همواره اين احتمال هست كه عنوان خاصي مانند يهوديت و نصرانيت در موضوعات آنها اخذ شده باشد. بنابراين وحدت قضيه متيقنه و مشكوكه احراز نمي شود و استصحاب جاري نيست. )10 )41- لوازم و ملزومات و ملازمات عادي و عقلي استصحاب حجت نيست مثلا با استصحاب حيات زيد، لازمه عادي آن كه رشداندام است، ثابت نمي شود. زيرا اعتبار موجود در استصحاب، يا به معناي آنست كه مشكوك را به منزله متيقن قرار بده، و يا به معناي آنست كه يقين را باقي بدان، و در هر صورت شكي نيست كه قلمرو اين اعتبار تنها آثار متيقن خواهد بود، نه آثار الاثار. زيرا آثار متيقن تنها همان چيزهايي است كه بر متيقن ترتب مي يابد نه چيزهايي كه بر اثر آن بار مي شود. پس در جائي كه متيقن سابق، يك اثر شرعي مستقيم داشته باشد، و يك اثر شرعي غيرمستقيم كه در حقيقت مثلا اثر لازمه عادي و يا عقلي آنست، برد و ميدان اعتبار استصحاب، تنها اينست كه همان حكم و موضوع پيشين هنوز هست. و يا

ص: 8346

آنكه يقين سابقت را نسبت به آن استمرار بده. به علاوه، اصلا معقول نيست كه دليل اصل عهده دار آثار الاثار باشد. زيرا لازمه عادي و حتي لازمه شرعي در پرتو تعبد و اعتبار تحقق مي يابد، و ممكن نيست همان دليلي كه ما را به اثر متعبد مي سازد همزمان به اثر اثر متعبد كند. مثلا دليل استصحاب نمي تواند در عين حاليكه حيات زيد را تحقق اعتباري مي بخشد و ما را به اثر شرعي آن متعبد مي كند، رشداندام و نبات لحيه را هم تحقق اعتباري بدهد، و ما را به اثر شرعي آن متعبد سازد. با اين بيان حتي اگر دليل حجيت امارات هم تعبد و اعتبار شرعي باشد، مثبتات امارات هم حجت نخواهد بود. زيرا جعل كاشفيت و طريقيت تعبدي يا هر چيزي مانند اين، تنها به معناي ترتيب اثر همانست، نه اثر موضوع ديگر. و بديهي است كه لازم يا ملزوم يا ملازم يك چيز بهرحال غير آنست. )11 )42- عرف علاوه بر تشخيص مفاهيم در تعيين مصاديق هم نقش دارد نقش عرف در اين مورد بدين گونه است كه خطاب شرعي طبعا دربردارنده متعلق مي باشد. مثلا وقتي گفته مي شود "اكرام كن"، متعلق اين خطاب اكرام است. شارع در اين خطاب بطور طبيعي مانند ديگران محاوره و گفتگو كرده است، و مانند

ص: 8347

هر قانونگذار ديگري در هنگام القاء خطاب و قانون يك زبان جديد اختراع نمي كند. بنابراين هرگاه در خطاب شارع آمده باشد كه يقين با شك شكسته نمي شود، اين يك قضيه عرفي و قانوني است كه مفهوم ومصداقش را عرف تعيين مي نمايد. )12 )43- در مورد خفاء واسطه مهم اينست كه عرفا موضوع، همين واسطه باشد، نه آنكه عرف موضوع را چيز ديگري مي بيند، هر چند تسامحا حكم را به واسطه سرايت مي دهد. )13 )44- بسياري از اصوليان، همچون شيخ و تابعان او، احراز بقاء موضوع را به عنوان يكي از شرايط جريان استصحاببدين معنا كه مي بايست متعلق يقين و شك، هر دو يكي باشد. در حالي كه با توجه به همين نكته مي بايست اينگونه عنوان كرد كه شرط استصحاب، وحدت قضيه متيقنه و مشكوكه است. زيرا آنچه يقين و شك بدان تعلق مي يابد به صورت قضيه است. با همين تقرير دليل اين مطلب هم روشن خواهد بود. زيرا شكستن يقين به شك تنها در صورتي است كه هر دو يك متعلق داشته باشند. )14 )45- اينك ملاك وحدت قضيه چيست؟ آيا حكم عقل يا عرف يا موضوعي كه در دليل آمده؟ اگر ملاك حكم عقل باشد، طبيعي است كه جريان استصحاب بسيار مشكل و نادر خواهد بود. زيرا همه خصوصياتي

ص: 8348

كه مايه شك شده به گونه اي در موضوع حكم دخالت دارند. (46) و اگر ملاك، دليل باشد باز هم جريان استصحاب در مواردي مشكل است. زيرا بااندك تفاوتي، موضوع دو تا مي شود. مثلا تراب تا سفال تا آجر، انگور تا كشمش، هرچند از نظر عرف يكي باشند، ولي از نظر دليل، آنچه مهم است عنواني است كه در آن اخذ شده. 15- مراد از عرف، عرف مسامحه گر نيست تسامح عرفي، نه در تعيين مفاهيم و نه در تشخيص مصاديق پذيرفته نيست. زيرا الفاظي كه در كلام شارع آمده، حتما مي بايست بر همان معاني خودشان حمل شوند. و در مصداق آنها نيز سهل انگاري روا نيست. بلكه مراد عرف چيزي است كه در مقابل دقتهاي عقلي برهاني قرار مي گيرد. مثلا هرگاه خون موضوع نجاست باشد، در اينجا مراد از خون چيزي است كه عرف دقيق آنرا خون مي داند. بنابراين اصلا مفهوم و مصداق خوني را كه موضوع نجاست است، عرف تعيين مي كند، و رنگ خون را عرف، خون نمي داند. و در اين باره مسامحه اي را براي خود قائل نيست. هر چند برهان عقلي مي گويد كه عرض همواره متكي به جوهر است و وجود رنگ نشانه اجزاء كوچكي از خون مي باشد. )16 )47- هرچند قاعده استصحاب و قاعده يقين و شك ساري را مي توان يكجا در

ص: 8349

يك بيان آورد. زيرا معني هر دو قاعده اينست كه يقين را نبايد با شك نقض نمود و اين يك خطاب قانونگذارانه است كه مصاديق گوناگون دارد. ولي ظاهر اخبار تنها قاعده استصحاب است. )17 )48- تصادم و تعارض ادله لفظيه گاهي از جهت ظهور است، كه در اينصورت هر يك را كه ظاهرتر است عقلاء مقدم مي دارند. اين قسم را تقديم ظهوري مي ناميم، مانند عام و خاص. و گاهي يك دليل متعرض حيثيتي از حيثيات دليل ديگر است. در اينصورت ملاك تقديم اين بر آن، عندالعقلاء همين نكته است، نه ظاهرتر بودن و يا نسبتهاي ديگر. و نتيجه آن گاهي مانند تخصيص است و گاهي مانند تقييد و گاهي توسعه و گاهي ورود. به اين شكل مي بينيم كه ورود در كنار حكومت نيست. زيرا حيثيت تقدم يك دليل بر ديگري، تنها به دو صورت است; يكي از جهت ظهور و ديگري از جهت تعرض. و در قسم اخير گاهي نتيجه اش رفع حكمي و تعبدي موضوع است. و گاهي نتيجه اش رفع حقيقي موضوع است در حوزه تشريع. )18 )49- تقدم اصل سببي بر مسببي، به خاطر حكومت اصل سببي بر اصل مسببي نيست. بلكه براي حكومت اصل سببي بر دليل اجتهادي است. به اينگونه كه موضوع آنرا تنقيح مي نمايد، و

ص: 8350

آنوقت اين دليل اجتهادي بر اصل مسببي حكومت دارد و نتيجه اش البته ورود است. )19 )50- تفكيك مسائل اعتباري از مسائل دقيق و برهاني عقلي، ملكيت مشاع يك امر عقلايي و از اعتباريات درست عرفي است كه همگان آنرا مي شناسند، بدون آنكه مبتني بر مساله بطلان جز لايتجزي باشد. (51) ملكيت منافع قبل از تحقق از اعتبارات عقلائيه است. (52) اينها نمونه اي از مطالب كتاب در بخشهاي گوناگون آن بود كه البته بسيار مغتنم است. مطالب فراوان ديگري هم در جاي جاي كتاب چشم نواز بينندگان محقق خواهد بود. جمع بندي كتاب استصحاب همچون كتابهاي اصولي ديگر امام (س)، از درخشندگي ويژه اي برخوردار است. زيرا از يكسو در بررسي روايات از افراط و تفريط مي پرهيزد، و دقتهاي فلسفي و سهل انگاري هاي عاميانه را كنار مي گذارد. و از سويي ديگر، در بحثها به شدت از خلط و اشتباه جلوگيري مي كند و مسائل حقيقي را از مسائل اعتباري تفكيك مي نمايد، و با كمال متانت و استواري به استدلال مي پردازد، و سپس با دفاع از نظريه برگزيده، آنرا تحكيم و تعميق مي بخشد. نظريه پردازي هاي كتاب با توجه به احتمالات و اقوال گوناگوني كه در هر يك از بخشها وجود دارد چشمگير است. قاعده هاي يد، تجاوز، اصالة الصحة، قرعه، در اين كتاب بطور مبسوط بحث شده اند و چشم اندازهاي

ص: 8351

گسترده اي را در هر يك از اين بحثها و ديگر بخشهاي كتاب بروي محقق گشوده اند. در اين مقاله به گوشه اي از نكات اين كتاب چشم داشتيم و به جاي مقايسه آراء و امتيازات كتاب با آراي ديگر و كتابهاي ديگر، به عرضه نمونه اي از آن پرداختيم. با دقت بيشتر در كتاب مي توان به نكات تازه اي هم رسيد.

پى نوشت ها

: 1( اصول الفقه، للشيخ محمدرضا المظفر، ج 2 .241 2/( عدة الاصول، طبع قديم، ص 3 .302( وسائل الشيعة، ج 1/245، طبع آل البيت. 4( فوائدالاصول، طبع قديم، ص 5 .319( الذريعة، ج 2/830 تصحيح گرجي. 6( عدةالاصول طبع قديم 7 .304( مبادي الوصول علامه حلي - تحقيق عبدالحسين محمد علي البقال، ص 8 .251( از معالم طبع قديم، ص 9 .231( فوائد الاصول طبع قديم، ص 10 .191( احكام ظاهريه اي كه براي چيزهايي كه حكم واقعي آنها مشكوك است جعل شده اند.. 11( ر.ك. فوائد الاصول طبع قديم، ص 12 .319( كتاب الاستصحاب امام خميني، ص 13 .6( آية الله فاضل لنكراني، در مقدمه مناهج الوصول.. 14( پاورقي تهذيب الاصول ج 15 .203 2/( اشاره به تعريف امام از اصول فقه كه هوالقواعد الالية الي آخر تهذيب الاصول 16 .1/5( كتاب الاستصحاب امام، ص 331، طبع فعلي. 17( همان، ص 18 .335( مثلا

ص: 8352

در همان، ص 19 .59( با توجه به مضمون، همان، ص 20 .399( همان/ ص 21 .373( همان/ ص 22 .381( همان/ ص 23 .347( برداشت از همان/ ص 158 و 24 .159( همان/ ص 2 تا 25 .4( فوائد الاصول طبع قديم، ص 26 .3( كتاب الاستصحاب امام، ص 27 .4( همان ص 28 .16( فوائدالاصول طبع قديم، ص 29 .329( كتاب الاستصحاب امام، ص 30 .32( همان ص 31 .69 -70( همان ص 32 .66( همان ص 33 .83( همان ص 34 .84( همان ص 35 .85( همان ص 36 .87( همان ص 37 .88( همان ص 38 .91( همان ص 39 .113 -114 -115( همان ص 40 .135( همان ص 41 .139 -143( همان ص 42 .148( همان ص 43 .153 -156( همان تا ص 44 .158( همان ص 45 .158 -159( همان ص 46 .206( همان ص 47 .214( همان ص 48 .218 -220( همان ص 49 .224 -226( همان ص 50 .232 -237( همان ص 51 .246( همان ص 52 .289( همان ص 182. نويسنده حجه الاسلام علي اصغر تباري

ص: 8353

معرفي كتاب

18 1 چكيده: نام كتاب: استقلال از ديدگاه حضرت امام خميني ناشر: ستاد مركزي بزرگداشت امام خميني معاونت فرهنگي (وابسته به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني) نوبت چاپ: اول/ خرداد 20000 / 82 جلد تعداد صفحات: 38 قطع: رقعي نام كتاب: وحدت از ديدگاه حضرت امام خميني ناشر: ستاد مركزي بزرگداشت امام خميني معاونت فرهنگي (وابسته به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني) نوبت چاپ: اول/ خرداد 20000 / 82 جلد تعداد صفحات: 37 قطع: رقعي نام كتاب: شناخت حزب بعث و صدام از ديدگاه حضرت امام خميني ناشر: ستاد مركزي بزرگداشت امام خميني معاونت فرهنگي (وابسته به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني) نوبت چاپ: اول/ خرداد 20000 / 82 جلد تعداد صفحات: 42 قطع: رقعي نام كتاب: تروريسم و حقوق بشر از ديدگاه حضرت امام خميني ناشر: ستاد مركزي بزرگداشت امام خميني معاونت فرهنگي (وابسته به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني) نوبت چاپ: اول/ خرداد 20000 / 82 جلد تعداد صفحات: 55 قطع: رقعي نام كتاب: تأثير معنويات در پيشبرد زندگي از ديدگاه حضرت امام خميني ناشر: ستاد مركزي بزرگداشت امام خميني معاونت فرهنگي (وابسته به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني) نوبت چاپ: اول/ خرداد 20000 / 82 جلد تعداد

ص: 8354

صفحات: 107 قطع: رقعي نام كتاب: امدادهاي غيبي از ديدگاه حضرت امام خميني ناشر: ستاد مركزي بزرگداشت امام خميني معاونت فرهنگي (وابسته به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني) نوبت چاپ: اول/ خرداد 20000 / 82 جلد تعداد صفحات: 74 قطع: رقعي نام كتاب: آمريكا و مسائل پيش رو از ديدگاه حضرت امام خميني ناشر: ستاد مركزي بزرگداشت امام خميني معاونت فرهنگي (وابسته به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني) نوبت چاپ: اول/ خرداد 20000 / 82 جلد تعداد صفحات: 89 قطع: رقعي نام كتاب: خدمتگزاري به مردم از ديدگاه حضرت امام خميني ناشر: ستاد مركزي بزرگداشت امام خميني معاونت فرهنگي (وابسته به مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني) نوبت چاپ: اول/ خرداد 20000 / 82 جلد تعداد صفحات: 122 قطع: رقعي1

ص: 8355

معرفي كتاب: مشرب عرفاني امام خميني (ره) و حافظ

35 چكيده: مشرب عرفاني امام خميني (ره) و حافظ (بررسي مضامين مشترك عرفاني ديوان امام و حافظ) . احمد فرشبافيان. ناشر: مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ دوم: 1378، وزيري، 262 ص. نويسنده، كتاب حاضر را براي پايان تحصيلات تكميلي خود در مقطع كارشناسي ارشد نگاشته و در مقدمه انگيزه خود را از اين تاءليف «اداي دين نسبت به حضرت امام خميني (ره) » ياد مي كند. نكته مهم ديگري كه نويسنده در شمار انگيزه هاي خود در اين تحقيق، يادآور مي شود، حل ابهامات ديوان حافظ است: «بنده با نظري كوتاه به ديوان اشعار حضرت امام خميني، خود را دقيقا در وادي غزليات غزلسراي فارس يافته و ديدم علي رغم اينكه در مورد مكتب عرفاني حافظ در حد مطلوب كار انجام گرفته، ولي هنوز ابهامات و حتي بدبيني هايي در برخي اذهان موجود است و از طرفي متوجه شدم كه بهترين حلال مشكل و رفع كننده اشتباهات ذهني درباره ديدگاه حافظ، مخصوصا در مساله بهره گيري از اصطلاحات رايج عرفاني، ديوان اشعار حضرت امام است و بس، كه اين موضوع در مقدمه كتاب به تفصيل مورد بحث و بررسي قرار گرفته است. » (ص 16( كتاب حاضر در دو قسمت تنظيم گرديده است كه قسمت اول به عنوان يك مقدمه

ص: 8356

و قسمت دوم آن تحت عنوان اصطلاحات و مفاهيم مشترك، نوشته شده است. وي در مقدمه به ماهيت عرفان، وجه تسميه صوفي، تصوف، منشا و خاستگاه تصوف، سير عرفان و تصوف در ايران، عرفان منفي و ويژگيهاي بارز آن، عرفان مثبت و مشخصات بارز آن، سخني در شعر خواجه حافظ و حضرت امام خميني (ره) و حافظ كيست، پرداخته است. در پيشگفتار، علت اطاله سخن را در مقدمه نشان دادن خصوصيات عرفان حافظ و حضرت امام (ره) ياد مي كند. عنوان اين مقدمه طولاني، «نظري گذرا بر ماهيت عرفان و تصوف و تطبيق آن با روح واقعي عرفان اسلامي» است. در مقدمه، آنچه پيش از پرداختن به خصوصيات عرفاني حضرت امام (ره) و حافظ (ره) ، به عنوان قالب كلي و معيار، طرح گرديده است، تقسيم عرفان به دو شاخه مثبت و منفي است. به عقيده و گفته نويسنده، «عرفان حاكم بر روح هر دو بزرگوار با در نظر گرفتن هر دو نوع عرفان (مثبت و منفي) عرفاني است كه والايي و برجستگي و فوايد فراوان دارد. » (ص 17( . خصوصيات و نشانه هاي عرفان مثبت كه روح حاكم بر آثار امام خميني (ره) و حافظ است، به گفته نويسنده، بدين قرار است: 1. زاييده فرهنگ عميق اسلامي است; 2. ميانه رو

ص: 8357

است; 3. از ياس و نااميدي مي پرهيزد; 4. روح حماسي و جهاد و مقاومت را در خود مي پرورد. در بحث از مضامين مشترك در ديوان امام (ره) و حافظ، نويسنده نخست تعريف لغوي و اصطلاحي عرفان را باز مي گويد سپس ديدگاه عرفا را برمي شمارد و آنگاه مضمون سازي و استفاده آن دو بزرگوار را برمي رسد. نتيجه اي كه نويسنده در پايان اين بررسيها مي گيرد، اين است كه: «با عنايت به توضيحات و بحثهاي مستوفاي مقدمه، اكثرا ديدگاه عرفاني امام (ره) جامعتر از حافظ، مي نمايد. » (ص 17( اصطلاحات و مضامين مشتركي كه در اين كتاب، بررسي مي شوند، بدين قرار است: آب حيات، اعتكاف، الست، بار امانت، بيگانه، پير، تقدير، جام، چشم، حال، حجاب، حرم، حسرت، حسن، حيرت، خانقاه، خرابات، خرقه، دل، ذكر، راز، رخ، رضا، رندي، ريا، زلف، زهد، سبكبار، سجاده، سودا، شيخ، صومعه، طرب، طلب، طور، عشق، عنقا، عيش، فقر، فنا و بقا، قلندر، لب، محرم، معرفت، مي، وصال و همت. شيوه مؤلف در اين اثر، چنين است كه نخست تعريفي براي اصطلاح مربوط مي دهد و پس از آن ابيات حافظ و امام را در ذيل آن مي آورد. در تعريف اصطلاحات، نويسنده بيشتر به آثاري مانند شرح گلشن راز، نوشته لاهيجي، كشف المحجوب، نوشته هجويري غزنوي و مصباح الهدايه و مفتاح الكفايه، اثر عزالدين محمودبن

ص: 8358

علي كاشاني نظر دارد. ليكن بيش از آثار كهن، به نوشته هاي جديد و معاصران توجه كرده و از آنان مدد مي گيرد; آثاري مانند فرهنگ اصطلاحات و تعابير عرفاني نوشته دكتر سجادي و فرهنگ اشعار حافظ اثر احمدعلي رجايي بخارايي. از معاني لغوي اصطلاحات نيز غافل نشده و براي همه اصطلاحات پيش گفته، معناي لغوي مي آورد. هر از گاه برداشت كلي خود را نيز از ابيات حافظ يا امام (ره) ضميمه مي كند. مثلا پس از بحث مفصل درباره پير و ذكر شواهدي از ديوان حافظ و امام خميني (ره) در پايان نتيجه مي گيرد كه: «با توجه به شواهد و دلايل ياد شده مي توان گفت پير در ديوان حافظ در نهايت همان معصومين (ع) مي باشند و بس. » (ص 101( همچنين معتقد است: «غزلهاي قابل توجهي از ديوان حافظ در مورد مهدي صاحب الزمان سروده شده است كه از مجموعه آنها است غزلهايي با مطلع: بيا كه رايت منصور پادشاه رسيد نويد فتح و بشارت به مهر و ماه رسيد و: اي قصه بهشت ز كويت حكايتي شرح جمال حور، ز رويت روايتي (ص 101( در يك مقايسه كلي، نويسنده عرفان امام خميني و حافظ را در شعر و ادب مي سنجد و هر يك را در بعدي از ابعاد، بر ديگري ترجيح مي دهد. 1.

ص: 8359

از حيث قدرت شاعري و هنر غزلسرايي شعر حافظ را به مراتب قويتر از غزلهاي امام (ره) مي شمارد. دليل آن را هم اهتمام حافظ به شعر و انگيزه امام را در شاعري مي شناساند. زيرا امام از سر ذوق عارفانه، براي دل شيدا و عاشق خود شعر مي سرايد و فقط هدفش رساندن پيام عرفاني است، بدون پيچيدگي صنعتي در شعر. (ص 2 )74. از حيث عرفان، مي نويسد: «با توجه به سيره و احوال عيني و ملموس امام خميني (ره) در بعد عرفاني، گوي سبقت را از حافظ و ديگران ربوده و در واقع عرفان را از حيث نظري و عملي، معنايي تازه و كامل بخشيده است. (ص3 )74. درباره قدرت حافظ و امام (ره) در بكارگيري اصطلاحات عرفاني مي نويسد: «مي توان گفت كه هر دو شخصيت عرفاني ما به به طور يكسان و در حد كامل از اصطلاحات معمول عرفا بهره برده و از سنت ادب عرفاني كناره نگرفته اند. ناگفته نماند كه از بوستان غزلهاي امام، بوي سنايي و عطر عطار و مولوي و محي الدين بن عربي و ديگر مشاهير عرفان اسلامي به مشام جان مي رسد; اما عنايتي كه آن بزرگوار نسبت به حافظ داشته قابل مقايسه با ديگران نيست. » (ص 75( به عقيده نگارنده كتاب «مشرب عرفاني امام خميني (ره) و

ص: 8360

حافظ» يعني اثر حاضر، در صورتي توفيق بيشتر در مقايسه عرفان آن دو عارف نامي، كسب مي كرد كه در شناساندن مباني عرفاني و آراي معرفتي امام به ديوان ايشان بسنده نمي كرد و به تفصيل به متون تخصصي عرفاني از قبيل شرح فصوص ايشان، مي پرداخت. از طرفي، حافظ را نيز نبايد در حد شاعري متوسط و متصنع كه در پي استفاده از اصطلاحات رسمي عرفان در شعر است، پايين مي آوردند. مشرب عرفاني حافظ در نگاه ويژه او به هستي و ترويج مكتب رندي است و به حق نويسنده در هيچ يك از اين دو موضوع، نكته تازه و مهمي را باز نگفته اند. اساسا تعريف رخ و زلف و قد و خال و خطي كه در ديوان حافظ است، براساس آنچه در اصطلاحنامه ها آمده است، خطايي است كه در روزگار ما هيچ حافظ پژوهي، مرتكب آن نمي شود. اين خطا در ديوان امام خميني (ره) نيز خطا است و به صواب مبدل نمي شود. عنوان «مشرب عرفاني امام خميني (ره) و حافظ» توقعي كه در خواننده برمي انگيزد اين است كه دست كم ريشه هاي درسي، نظري و شخصي عرفان آن دو شناسانده شود و به دعوي و شعار بسنده نگردد. رضا عليزاده

ص: 8361

مراحل شكل گيري حكومت اسلامي در بيان و بنان امام خميني

10 چكيده: پيش از امام خميني درباره حكومت اسلامي بحثهاي نظري صورت گرفته و برخي از جنبشهاي شيعي براي تحقق آن انجام يافته بود, ولي در عمل از آن خبري نبود. امام خميني با تلاش بي مانند خود, ضمن روشنگري مشروعيت حكومت اسلامي و ثابت كردن اين كه حقيقت دين, جز با اجراي حكومت ديني غير قابل نمود و ظهور است, حكومت ديني را از جهان آرماني به عينيت جامعه آورد و بار ديگر, مدينه آرماني اسلام, در برگيرنده شهر عقل و شهر عدل و شهر عشق, امكان ظهور و نمود يافت. و توجه مسلمانان از الگوهاي مهلك غرب و شرق و زندگيهاي ماشيني و مصرفي به سمت اسلام و نظام اسلامي مصروف شد. اينك همت بلند همتان بايد, ديگر ما وجهاتي از صورتهاي ذهني و انديشه ها صرف نيستيم, انقلاب اسلامي همه را دگرگون كرده است. اكنون در پهنه هاي بي كرانه عمل قرار داريم و فاصله علم و عين در ما از ميان رفته است و اين نخستين گام گاه شمار واقع بيني و واقع نگري است. ما در واقع, در حكومت اسلامي, خود را به تماشا نشسته ايم. ديگران هم اين طور بهتر مي توانند ما را ببينند.

ص: 8362

كاستي و كمال ما براي همه ملتها درخور فهم شده است و همگان متوجه كنش اجتماعي ما هستند و اين از آثار حيات و حضور ما در صحنه هاي سياسي است. خيلي از متفكران در سراسر جهان, چشم به اين نظام دوخته اند و آن را به عنوان يك تجربه بزرگ و بي مانند انسان شيعي و ايراني تلقي مي كنند. حركتي هوشمندانه و همراه حسابگريهاي خيره كننده و حيرت آور در آميختگي ديانت و سياست و مليت و اسلاميت. آنها به خوبي متوجه اين نكته هستند كه حكومت اسلامي, در شمار حكومتهايي نيست كه رنگ و بوي ايدئولوژي اسلامي را به خود گرفته اند. اين حكومت دراساس و بنياد, اسلامي است و مي خواهد همه رابطه هاي موجود در آن, برآيند تعاليم ديني باشد و دركل, جامعه مورد نظر اسلام را به نمايش بگذارد.پيشينه هاي تاريخي حكومت اسلامي حكومت اسلامي, امر نوظهوري نيست و در زمان پيامبر اسلام(ص) و علي(ع) تجربه شده است. شيعه كه خاطره نظام عدل را هرگز از ياد نبرده بود, با اعتقاد راسخ به غيبت ولي الله الاعظم, در طول بيش از ده قرن, اين خاطره را دنبال كرد و براي تبيين مباني آن در عصر غيبت, سختيها كشيد و در قالب گزاره ها و

ص: 8363

مقوله هاي كلامي چون: مساله ولايت, خلافت و غيبت امام ومقوله هاي فقهي, چون: دولت ستم, پذيرش ولايت از سوي ستمكار, دولت عدل و ولايت فقيه, به بحث و مداقه در آن زمينه نشست, فقيهان برجسته اي از جمله مقدس اردبيلي و شيخ جعفركاشف الغطاء و ملااحمد نراقي در سده هاي اخير آن را در آثار خود مطرح كردند و امام خميني آن را به كمال رساند. اهميت بحث حكومت اسلامي براي اهل سنت, نيز كم تر از شيعه نبود. در طليعه قرن حاضر, هر چند انديشه ورزاني چون: رفاعه رافع الطهطاوي, يعقوب صنوع, شبلي شميل و طه حسين, لب به ستايش تمدن غرب و دموكراسي حاكم بر آن گشودند, ولي سخت تاثير انديشه هاو آموزه هاي سيد جمال الدين اسدآبادي, فكر ديني درجهان عرب و ميان روشنفكران اهل سنت, احيا شد و شيخ محمد عبده, شاگرد نامدار سيد, فكر ديني را در چارچوب گرايش به اصلاح اجتماعي, مجسم ساخت و به دنبال او, عبدالرحمن كواكبي, دو كتاب: طبايع الاستبداد و ام القري را نوشت. او با كتاب اولي, استبداد عثماني را رسوا كرد, مساله اي كه براي روشنفكران و نويسندگان قرن 19, فوري ترين مساله سياسي بود و با نوشتن ام القري, به ريشه يابي ناتواني و درماندگي مسلمانان

ص: 8364

و راههاي از بين بردن آن پرداخت. بر آيند اين حركتهاي فكري, شخصيتي چون محمد رشيد رضا بود كه در جهان اسلام سني, آراي خود را درباره حكومت اسلامي, با نظم, روشن و با شجاعت بيان كرد, محمد رشيد رضا, با نوشتن كتاب: الخلافه والامه العظمي, تفسير بي طرفانه اي از فروپاشي خلافت عثماني و تاسيس آراي نوين حكومت اسلامي ارائه داد و بعد از او نهضت اخوان المسلمين كه در سال 1928 ميلادي در مصر به دست حسن البناء, تاسيس شد, جهان اسلام را به صورت گسترده اي به حكومت اسلامي دعوت كرد, ولي سركوبي آنها به دست رژيمهاي عرب و خط مشي محافظه كارانه رهبران آن در قبال قدرت سياسي حاكم, از كشش و جاذبه آن كاست. پيدايش انقلاب مشروطيت در ايران, بار ديگر توجه انديشه ورزان ايراني, بويژه علماي برجسته را به مساله حكومت و نظام حكومتي اسلام, جلب كرد. از آن ميان, ميرزا محمد حسين نائيني, شاگرد ميرزاي شيرازي, كتاب ارزشمند: تنبيه الامه و تنزيه المله را به منظور توجيه شرعي حكومت مشروطه, به رشته تحرير درآورد.حكومت اسلامي از ديدگاه ميرزاي نائيني نائيني كتاب تنبيه الامه و تنزيه المله را نه براي بيان چگونگي حكومت اسلامي, بلكه به منظور توجيه شرعي حكومت مشروطه, نوشت. وي, اين

ص: 8365

رساله را در ربيع الاول سال 1327ه.ق. به پايان رساند و همان سال در بغداد منتشر كرد. نوشته نائيني, هر چند به طور مستقيم, به حكومت اسلامي مربوط نمي شود, ولي در توجيه مشروطه, وجوهي از حكومت اسلامي كه خود از آن به (سلطنت اسلاميه)1 تعبير مي كند, بيان شده است. از فحواي كلام نائيني به خوبي روشن مي شود كه نائيني شرايط را براي طرح تمام نماي حكومت اسلامي, مناسب نمي ديده است. او, تنها برخي از اصول و قواعد حكومت اسلامي را مطرح كرده است. براساس نوشته نائيني, حكومت دراسلام, عبادت است: از امانت داري نوع و ولايت بر نظم و حفظ و اقامه ساير وظيفه ها و سياستها و به منزله شباني گله است.2 بنابراين, حكومت اسلامي (شورايي) و (عمومي) است, نه استبدادي و نيزماهيت حكومت اسلامي, نه تنها (ولايت بر سياست امور امت) است, بلكه بنياد آن به مشاركت تمام ملت در نوعيات مملكت و بر مشورت با عقلايي است3 كه عبارت از شوراي عمومي4 ملي است و آزادي5 و مساوات همه آحاد امت6 از اصول ديگر آن شمرده مي شوند. ميرزاي نائيني, حكومت مشروطه را صددرصد اسلامي نمي داند; اما آن را در مقايسه با حكومت استبدادي, به حكومت اسلامي نزديك تر مي داند و

ص: 8366

به همين دليل, انتقال از حكومت استبدادي به مشروطه را مورد حمايت قرار مي دهد.7 به نظر او, حكومت استبدادي, هم به معني غصب (رداي كبريايي) خداوند و هم غصب (مقام ولايت), همراه با (ظلم به عباد) است, ولي مشروطه فقط ظلم به مقام امامت و ولايت است و بس كه با اجازه كسي كه داراي (ولايت اذن) است, مي تواند لباس مشروعيت به تن كند.8 نائيني در تاييد اين نكته آورده است: (پس البته لازم است نحوه سلطنت اسلاميه را اگر چه متصدي مغتصب باشد, به قدر قوه تحفظ كنيم و اگر محض تعليم امت و از براي سرمشق ولات و قضات و عمال و به غرض التزام آنان به رفتار بر اين نهج و عدم تخلف از اين دستورالعمل بوده, پس لازم است تعليم كنيم.)9 علامه نائيني, تاسف مي خورد از اين كه با توجه به نيازهاي زمان, از سياسات اسلامي بهره نجستيم و به اسيري و بندگي طاغوتها در آمديم و گرفتار شديم و گرفتاريها و دشواريها را به كلي بي علاج پنداشتيم و در اين وادي داخل نشديم و ديگران براي پي بردن به نيازها, خود را از اين اسارت پليد, رهاندند و گوي پيشتازي از ما ربودند.10 كژي كه در اندك زماني به مشروطه راه

ص: 8367

يافت و گامهاي غير مسوولانه اي كه روشنفكران غرب زده براي از هم گسستن و فروپاشاندن اين انقلاب بزرگ مردمي و آثار دستاوردهاي آن برداشتند, نسل نائيني و بلكه نسل بعداز او را از اعتماد به اين قبيل حركتها نا اميد كرد و در نهاد جامعه شيعي ايران, انتظار فرصت ديگري را بارور ساخت. اين انتظار, پس از سقوط رضاخان, طي چندين مرحله ارزيابي و توانا شد. ظهور فدائيان اسلام, به رهبري شهيد هميشه جاويد,نواب صفوي, از اين مراحل شمرده مي شود, تا اين بزرگ ترين گام را امام خميني پس از نهضت 15 خرداد 1342 برداشت.امام خميني و حكومت اسلامي پس از ميرزاي نائيني, امام خميني, بحث از حكومت اسلامي را دنبال كرد, با اين تفاوت كه امام ولايت فقيه را از مباحث فقيهي بيرون آورد و آن را در جايگاه اصلي خود; يعني علم كلام قرار داد. امام روشن كرد كه ولايت فقيه در تفكر كلامي شيعه, دنباله امامت است و بحث امامت و ولايت, از اصول عقايد اماميه شمرده مي شود; از اين روي نمي تواند داخل مباحث فرعي فقهي باشد, هر چند تكليفي بودن پذيرش ولايت فقيه, براي همه مومنان , آن را از احكام تكليفي و داخل مباحث فقهي نيز قرار مي دهد و مي

ص: 8368

تواند در فقه نيز, به اين اعتبار مورد گفت وگو قرار گيرد. به ديگر سخن, ولايت فقيه به لحاظ جنبه فعل الهي بودن, يك بحث كلامي است و به لحاظ جنبه فعل تكليفي بودن, يك بحث فقهي شمرده مي شود. امام, مستقيم, به سراغ ديدگاه كلامي و فقهي شيعه در زمينه حكومت رفت و از توجيه شرعي نظامهاي موجود پرهيز كرد. امام خميني در تاريخ پرفراز و نشيب اسلام, تنها كسي است كه با واقع گرايي حيرت انگيزو حلم و حكمت بي مانندش, توانست هزاران بازدارنده را با استمداد از امدادهاي غيبي, از جلوي راه حركت بردارد و پايه هاي حركت و حكومت و حكم اسلامي را براساس آنچه در كتاب و سنت تبيين شده است و نيازهاي تاريخي و اجتماعي, ايجاب مي كند, بريزد. امام, تنها عالم ديني بود كه توانست حق بودن اصول پايه نظام را اثبات كرده و در عرصه ظهور مدينه ها آرمان شهر اسلام را با بنيانگذاردن دولت اسلامي, عينيت بخشد و حكمت عملي اسلام را در عمل مجسم كند. امام خميني, در سه مرحله آرمان حاكميت دين را از ذهنيت به عينيت دگر كرد. او در مرحله نخست, با نوشتن كتاب ولايت فقيه و بخشهايي از كتابهاي: البيع و المكاسب المحرمه, مباني استدلالي يكي

ص: 8369

از اساسي ترين مباحث كلام و فقه سياسي شيعه; يعني ولايت فقيه در عصر غيبت و چگونگي ستيز و در افتادن با ولايت ستم و قلمرو اختيار ولي فقيه در نظام سياسي اسلام را پيش كشيد و با اين عمل خود مشروعيت حكومت اسلامي را ثابت كرد. در مرحله دوم كه از سال 1357 تا آخر حيات ايشان ادامه يافت, معماري اين بناي سترگ و بي مانند را در عينيت جامعه به عهده گرفت و امكان عيني و عملي آن را در گستره حيات اجتماعي به نمايش گذاشت و به پاسخ شبهه ها و نكته هاي پيچيده اهتمام ورزيد كه در طول مسير پر پيچ و خم انقلاب, تك تك مردم جامعه با آن رو در رو مي شوند. در مرحله سوم, با نوشتن وصيت نامه سياسي الهي, به عنوان آخرين پيام ماندگار چگونگي ادامه راه و به پيش بردن حكومت اسلامي و چگونگي نگهباني و پاسداري از آن را روشن كرد. الف. دور نماي حكومت اسلامي در انديشه امام: ما پس از نهضت 15 خرداد 1342 با مفهوم حكومت اسلامي به گونه روشن (كه البته امام پيش از آن در كتابها و آثار ديگرشان به طور فشرده به اين مساله پرداخته بوده) و چگونگي آن در بنان و بيان

ص: 8370

امام آشنا مي شويم. امام پس از آزدي از زندان در 25 ارديبهشت 1343, در سخناني, از قدرت شگفت آور اسلام, سخن به ميان آورد و حكومتهاي اسلامي روي كارآمده در تاريخ, به جز, يكي دو تاي آنها را غير عامل به احكام اسلام دانست11 و يادآور شد: اسلام مي خواهد مسلمانان بر همه مقدرات عالم حكومت كنند.12 امام, اسلام را براي هدايت جامعه هاي بشري و به دست گرفتن زمام امور توانا خواند و در 18 شهريور همان سال, گفت: (اگر بنا شد حكومت, اسلامي باشد, اگر بناشد ديانت اسلام حكومت كند,تمام ثغور حفظ مي شود.)13 از اين اشارات كه بگذريم, گسترده ترين بحث امام درباره حكومت اسلامي, به سال 1348 بر مي گردد كه در سيزده جلسه, از تاريخ 1/11/1348 تا 20/11همان سال, در ايام اقامت در نجف اشرف, درباره مباني كلامي و فقهي حكومت اسلامي, سخن گفت و مجموعه و يرايش يافته اين گفتارها, در پائيز 1349, با عنوان: ولايت فقيه, در بيروت چاپ و به كشورهاي گوناگون, از جمله ايران فرستاده شد. امام در اين كتاب, توجه همه مبارزان مسلمان را به كج انديشي و تبليغات خائنانه استعمارگران كه مي گفتند: (اسلام حكومتي ندارد, تشكيلات حكومتي ندارد)14 فراخواند و گفت : (از بزرگ ترين تاسيسهاي سياسي

ص: 8371

و حقوقي اسلام, حكومت است و بايد ضرورت تشكيل آن را باور داشته باشيم و كوشش كنيم كه دستگاه اجراي احكام و اداره امور برقرار شود.)15 امام مبارزه در راه تشكيل حكومت اسلامي را لازمه اعتقاد به ولايت دانست, بويژه ولايت در امر حكومت و جنبه هاي سياسي آن را مورد بررسي قرار داد و به علماي آن عصر يادآور شد: (شما وظيفه داريد حكومت اسلامي تاسيس كنيد. اعتماد به نفس داشته باشيد و بدانيد كه از عهده اين كار بر مي آييد.)16 به ياران خود سفارش كرد: تا از صفر شروع كنند و از جنجال چند نفر غرب زده و سرسپرده نوكرهاي استعمار, هراس به خود راه ندهند.17 امام جدايي ديانت از سياست را ساخته و پرداخته استعمارگران شمرد و هشيارانه مي گفت: (آنها اين تفكر را ترويج مي كنند تا دين را از تصرف امور دنيا و از تنظيم جامعه مسلمانان بركنار سازند و در ضمن, علماي اسلام را از مردم و مبارزان راه آزادي و استقلال جدا كنند.)18 به نظر امام, اين القاء ها تلقينها و به ذهن خواندنها, در ايجاد زمينه لازم براي جدايي دين از سياست, حتي در حوزه هاي علميه نيز اثر كرده بود, به گونه اي كه اگر كسي مي خواست درباره حكومت

ص: 8372

اسلامي سخن بگويد, بايد تقيه مي كرد. منظور اصلي استعمارگران از جدايي دين و سياست, چيرگي بر منابع اقتصادي و به دست گرفتن امور مالي آنها بود. مشروعيت حكومت اسلامي: امام خميني در كتاب ولايت فقيه, دليلهايي را براي ثابت كردن مشروعيت و بايستگي عقلاني حكومت اسلامي آورده و به اين منظور از شواهد تاريخي و نشانه هاي عقلي زيادي كمك گرفته كه مهم ترين آنها عبارتنداز اين سه دليل:1. عمل پيامبر در تشكيل حكومت. 2. بايستگي استمرار اجراي احكام الهي و ويژه نبودن آن به عصر پيامبر اكرم. 3. بررسي ماهيت و كيفيت قانونهاي اسلام به خوبي نشان مي دهد كه اين قانونها براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي و اقتصادي و فرهنگي جامعه تشريع شده اند.19 امام از احكام مالي, احكام دفاع ملي و احكام احقاق حقوق و احكام جزايي اسلام سخن به ميان مي آورد و نمونه هايي ارائه مي دهد كه همگي از جامع بودن و حكومت گرايي اسلام حكايت مي كنند و خاطر نشان مي سازد: وجود مجموعه قانونها براي اصلاح جامعه كافي نيست و به قوه اجرائي احتياج دارد. به همين دليل. (خداوند متعال در كنار فرستادن يك مجموعه قانون, يعني احكام شرع, يك حكومت و دستگاه اجرا و اداره مستقر كرده

ص: 8373

است.)20 غير از دليلهاي ياد شده در كتاب البيع, به دو دليل ديگر بر مي خوريم كه براي بيان ضروت و مشروعيت حكومت اسلامي عرضه شده اند: 4. هيچ يك از مجموعه احكام اسلامي: سياسي, مالي و حقوقي نسخ نشده اند و تا روز قيامت پايدار و پابرجا خواهند بود. همين ماندگاري احكام, ناگزير خواهان و خواستار حكومت و ولايتي است كه اجرا و نگهداري و پاسداري از آنها را به عهده بگيرد. اجراي احكام, بدون حكومت امكان ندارد; چرا كه سبب هرج ومرج مي شود. جداي از اين دليل, حفظ نظام اسلامي و حفظ مرزها از تهاجم و تجاوز تجاوزگران نيز, از امور لازمي است كه بدون تشكيل حكومت امكان ندارد.21 5. امام از رواياتي كه پاره اي از آنها را دليل بر نفوذ فتوا يا قضاوت فقها مي داند, مشروعيت حكومت اسلامي را استنباط مي كند و بر اين باور است: مفاهيم بيش تر اين روايات, بيانگر نيابت ولايي, در قلمرو گسترده اند. امام, با بهره گيري از تعبيراتي چون: (الفقهاء امناء الرسل)22, (اللهم ارحم خلفائي)23, (الفقهاء حصون الاسلام)24 (اني قد جعلته عليكم حكما)25 و (ان العلماء ورثه الانبيا)26 كه در روايات آمده اند, بايستگي ولايت فقيه در سطح اداره جامعه و سرپرستي حكومت را روا مي شمارد

ص: 8374

و اين درحالي است كه از فقهاي پيشين كم تر كسي به چنين استنباطهايي دست يافته است. امام در كتاب البيع مي نويسد:(اسلام, همان حكومت است در همه شوون آن و احكام شرعي قوانين اسلام هستند و احكام جلوه اي از جلوه هاي حكومت و حتي مطلوبهاي بالفرض هستند و از وسائلي هستند كه در جهت اجراي حكومت و بسط عدالت به كار گرفته مي شوند. پس اين كه فقيه دژ اسلام است, معنايي ندارد جز اين كه او سرپرست اسلام است, همچنان كه پيامر و ائمه(ع) سرپرست اسلام بوده اند در همه امور حكومتي.)27 امام در ولايت فقيه, پس از بيان مستدل درباره بايستگي حكومت اسلامي, به پيشينه تاريخي انحراف از اين اصل كه به عصر بني اميه باز مي گردد و در دوران بني عباس ادامه مي يابد, اشاره مي كند و يادآور مي شود: روش آنها در حكومت, روشي ضد اسلامي و به صورت نظامهاي حاكم بر ايران, روم و مصر بود و در دورانهاي بعد نيز, همان اشكال غير اسلامي ادامه يافت. امام تاكيد مي كند: عقل و شرع بر قيام براي دگرگون كردن چنين حكومتي حكم مي كنند. در انقلاب سياسي مي بايد, تا افزون بر پيش گيري از حكومت طاغوت, زمينه را براي حكومت

ص: 8375

اسلامي پديد آورد. امام در بخشي از كتاب ولايت فقيه فرق بين حكومت اسلامي با ديگر حكومتها را برشمرده است و حكومت اسلامي را مشروط به قانونهاي اسلام مي داند و وظيفه قوه مقننه و مجالس قانونگذاري برنامه ريزي براي وزارتخانه هاي گوناگون و تشكيلات حكومت در چهارچوب احكام اسلامي است و در ويژگيهاي زمامدار و رهبري,افزون بر ويژگيهاي عامه: عدل و تدبير, علم به قانون و عدالت را نيز از ويژگيهاي بايسته مي شمارد. قلمرو كاري و حوزه اختيار ولي فقيه: مهم ترين بخش ديدگاه امام خميني درموضوع حكومت, آن بخشي است كه به روشنگري حوزه اختيار ولي فقيه مي پردازد و احكام حكومتي بر اساس مصلحت را بر احكام اوليه و ثانويه, در هنگام برخوردها و ناسازگاريها پيش مي دارد. امام, حوزه اختيار ولي فقيه را بسان حوزه اختيار پيامبر(ص) و ائمه, گسترده مي داند و مي نويسند: (براي فقيه همه آنچه براي معصوم ثابت بوده, ثابت است, مگر آن كه دليل قائم شود كه اختيارات آنها از جهت ولايت و سلطنت آنها نيست, بلكه مربوط به جهات شخصي آنان و به جهت شرافت آنان بوده است و يا آن كه اگر چه دليل دلالت مي كند كه فلان اختيار از جهت شوون حكومتي براي معصوم ثابت است,

ص: 8376

اما با اين حال اختصاص به امام معصوم دارد و از آن, نقدي نمي شود همان طور كه اين مطلب درجهاد غير دفاعي مشهور است, گرچه در آن نيز, بحث و تامل راه دارد و امكان تسري آن به غير معصوم هست.)28 باري امام فرق نهادن بين حكومتي رسول الله و ولي فقيه را, ناخردمندانه مي داند;29 زيرا ولايت فقيه, بي گمان شعبه اي از ولايت رسول خداست. الگويابي از مسائل مهمي كه در اين مرحله وجود داشت, يافتن و ارائه نمونه تاريخي حكومت اسلامي بود. مطالعه آثار نوشتاري و گفتارهاي امام خميني, نشان مي دهد كه از نظر ايشان حكومت اسلامي در طول تاريخ تمدن اسلامي از عمر كوتاهي برخوردار بوده است.30 به جز چند سالي در زمان پيغمبر اسلام(ص) و در حكومت بسيار كوتاه اميرالمومنين(ع), جريان نداشته است.31 اين بود كه استناد حكومت اسلامي را مشي حكومتي رسول اكرم(ص) و حكومت امام علي معرفي مي كرد.32 امام خميني, عامل بيگانگي مسلمانان را از حكومت اسلامي و مهجوري اين نظام مقدس, ناآگاهي مسلمانان از مصالح خود و در سده هاي واپسين, دسيسه هاي استعمارگران مي دانست. ايشان در پژوهشهاي ژرف و طولاني خود به اين نتيجه رسيده بود: اين پديده شوم از آن روزهايي در جهان اسلام آغاز شد

ص: 8377

كه به گوناگوني زواياي اسلام, توجه نشد.33 اين بود كه در 22 مهرماه 1357, همزمان با اوج گيري انقلاب الهي ايران, در سخنراني خود به اين نكته اشاره كرد: (در قرنهاي سابق يك دسته متكلمين بوده اند كه اينها روي فهم تكلم خودشان, روي فهم ادراك خودشان, اسلام را آن طور توجيه مي كردند كه خودشان فهميده بودند. يك دسته فلاسفه بودند كه روي فلسفه اي كه آنها مي دانستند, اسلام را به صورت يك فلسفه ادراك مي كردند, خيال مي كردند كه مكتب فلسفي است. يك دسته عرفا و اين طايفه بودند كه اسلام را به فهم عرفاني توجيه مي كردند و اسلام را كانه يك مكتب عرفاني مي دانستد, تا اين زمانهاي آخر... كه اسلام را يك مكتب مادي تصور كردند.)34 زنده كردن همه زواياي اسلام, وقتي ممكن مي شود كه در عرصه جامعه حضور يابد و در همه زواياي زندگي فردي و اجتماعي به كار بيفتد و احكام آن, يك به يك اجرا شود. امام با توجه به اين حقيقت بود كه در طول چندين دهه مبارزه به كم تر از پويايي حكومت اسلامي بسنده نكرد. با تلاش بسيار و شبان و روزان حقايق را روشن ساخت كه دور نماي حكومت الهي اسلام, در عروق ملت ريشه

ص: 8378

دواند و زنگار دلها پاك شد و خردها توانايي درنگ يافتند و اين نظام مقدس براي مبارزين و خرد ورزان درخور فهم و عامل فخر شد. حكومت اسلامي براي امام حكومت قانون35, مظهر عدالت حقيقي و برخورداري از نعمتهاي الهي 36, مانعي براي خيانت, غارتگري و هرج و مرج37 بود و دولتهاي استبدادي در باور امام, در ناسازگاري آشكار, با حكومت اسلامي بودند.38. ب. حكومت اسلامي در عينيت جامعه: پس از پيروزي انقلاب اسلامي در پرتو آموزه هاي اسلام, توجهات حضرت حق و پشتيباني بي دريغ مردم و رهبري خردمندانه امام خميني در 22 بهمن 1357, زمان آن رسيده بود كه انديشه حكومت اسلامي جامه عمل بپوشد و باورها و انديشه هاي مربوط به حكومت اسلامي و ولايت فقيه كه در طول قرنهاي گذشته, مورد گفت وگو قرار گرفته بود, در قالب يك نظام سياسي تبلور يابد. امام خميني, بر اساس خواست عمومي ملت ايران و برابر اصول قانون اساسي نظام اسلامي, در نقش رهبر انقلاب, ولايت و هدايت جامعه را بر عهده گرفت. او مشي سياسي را دنبال كرد, تا چشم از جهان فرو بست. در طول اين مدت, زواياي ناپيدايي از سيستم حكومت اسلامي روشن شد كه خود به پژوهش مستقلي نياز دارد. بي گمان يكي از مواردي

ص: 8379

كه در طول انقلاب, امام به گونه روشن نظرخود را درباره مشروعيت و حوزه اختيار حكومت اسلامي اظهار داشت, مربوط مي شود به پاسخ نامه رئيس جمهور, در 16 دي ماه سال 1364. امام در اين نامه, درباره حوزه اختيار و قلمرو كاري حكومت اسلامي اظهار داشت: (حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله, صلي الله و عليه وآله وسلم, است, يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم بر تمامي احكام فرعيه, حتي نماز و روزه و حج است. حاكم مي تواند مسجد يا منزلي را كه در مسير خيابان است, خراب كند و پول منزل را به صاحبش رد كند. حاكم مي تواند مساجد را در موقع لزوم تعطيل كند و مسجدي كه ضرار باشد, در صورتي كه رفع بدون تخريب نشود, خراب كند. حكومت مي تواند قراردادهاي شرعي را كه خود با مردم بسته است, هر موقع آن قرارداد مخالف مصالح كشور و اسلام باشد, يك جانبه لغو كند و مي تواند هر امري را چه عبادي و ياغير عبادي است كه جريان آن مخالف مصالح اسلام است, از آن مادامي كه چنين است, جلوگيري كند. حكومت مي تواند از حج, كه از فرايض مهم الهي است, در مواقعي كه مخالف صلاح كشور اسلامي دانست,

ص: 8380

موقتا جلوگيري كند.)39 بيان و بنان امام و سيره عملي ايشان در برخورد با قدرتهاي شرق و غرب و اهتمام به استقلال و آزادي و احياي ارزشهاي اسلامي, مسير حكومت را نشان مي داد و راههاي نارفته آينده را پرتو افشاني مي كرد. امام در عمل نشان داد كه جهت گيري اقتصاد اسلامي در راستاي حفظ منابع محرومان و گسترش مشاركت عمومي آنان است و مبارزه اسلام با زراندوزان, بزرگ ترين هديه و بشارت آزادي انسان از اسارت فقر و تهيدستي به شمار مي رود: (صاحبان مال و منال در حكومت اسلام, هيچ امتياز و برتريي از اين جهت بر فقرا ندارند و ابدا اولويتي به آنان تعلق نمي گيرد.)40 يادآور شد: (ثروتمندان هرگز به خاطر تمكن مالي خود نبايد در حكومت و حكمرانان و اداره كنندگان كشور اسلامي, نفوذ كنند و مال و ثروت خود را بهانه فخرفروشي و مباهات قرار دهند و به فقرا و مستمندان و زحمتكشان, افكار و خواسته هاي خود را تحميل كنند.)41 امام بهاي بيش تر را در حكومت اسلامي از آن كساني دانست كه از تقواي فزون تري برخوردار باشند.42 اجرا و برنامه ريزي اين مهم را از وظيفه ها و كارهاي مهم همه مديران و كارگزاران و رهبران و روحانيان به شماري

ص: 8381

آورد: (با فقرا و مستمندان و پابرهنه ها بيش تر حشر و نشر و جلسه و مراوده, و معارفه و رفاقت داشته باشند, تا متمكنين و مرفهين.) در كنار مستمندان و پابرهنه ها بودن و خود را در عرض آنان دانستن را, افتخار بزرگي مي دانست كه بهره دوستان خدا شده است.43 امام در آميختگي, رفت و آمد و حشر و نشر با اغنيا و ثروتمندان را ناسازگار با سيره و روش انبيا و اميرالمومنين و معصومان(ع) مي دانست44 و ساده زيستي را به همگان, بخصوص روحانيت, سفارش مي كرد.45 امام, كم كم همه انگيزه هاي وحشت جامعه اسلامي را از ميان برد و نشستهاي طاغوتي را سركوب كرد و حكومتها را خدمتگزاران ملت خواند46 و سلامت يك

ص: 8382

كشور را در اين ديد كه ميان دستگاه حاكمه با ملت تفاهم وجوده داشته باشد.47 سرانجام فلاكت بار حكام جور و غير مردمي را درس عبرت خواند.48 او, به همه هشدار دارد: (در حكومت اسلامي, همه مردم از اين به بعد, از خودشان بترسند, نه ازحكومت, ازخودشان بترسند كه مبادا خلاف بكنند . حكومت عدل از خلافها جلوگيري مي كند, جزا مي دهد. ما از خودمان بايد بترسيم كه خلاف بكنيم و الا حكومت اسلام خلاف نخواهد كرد.)49 امام احكام قضايي, حكومتي و سياسي اسلام را احيا كرد. شناخت درست حكومت و جامعه را مهم دانست, تا نظام بتواند براساس آن به سود مسلمانان برنامه ريزي كند و اجتهاد مصطلح در حوزه ها را كافي ندانست و اظهار داشت: (يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها باشد, ولي نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلي در زمينه اجتماعي و سياسي فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيري باشد, اين فرد در مسائل اجتماعي و حكومتي مجتهد نيست و نمي تواند زمام جامعه را به دست گيرد.)50 و يادآور شد: (در حكومت اسلامي, هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب

ص: 8383

و نظام همواره اقتضا مي كند كه نظرات اجتماعي فقهي در زمينه هاي مختلف ولو مخالف با يكديگر, آزادانه عرضه شود و كسي توان و حق جلوگيري از آن را ندارد.)51 ج. حكومت اسلامي در وصيت سياسي الهي امام: وصيت در مفهوم حقوقي, از حق دست يازي حكايت مي كند كه شخص به طور مستقيم يا با واسطه, پس از مرگ در ميراث مادي خود مي تواند داشته باشد و موصي از اين راه دست يازيها و حق استفاده زمان حيات خود را به حق استفاده و دست يازي بعد از مرگ مي پيونداند و دامنه آن به داراييهايي كه فرد از خود به جاي گذارده, محدود مي شود. ولي در مفهوم الهي و سياسي آن, موضوع وصيت فراتر از پيوندهاي اشخاص است و از قلمرو گسترده و اجتماعي تري برخوردار است و سرمايه هاي معنوي موصي را در بر مي گيرد و از درنگ و درايت بيش تري حكايت مي كند. به همين دليل بيش تر اين گونه وصيتها, از سوي چهره هاي برجسته معنوي و زمامداران برجسته صورت گرفته است. در اسلام, وصيت الهي سياسي, از زمان پيامبر رواج داشته است و منابع خبري و روايي, سرشار ازاين گونه وصيتهايند. بخش مهم عهدنامه ها نيز در رديف وصاياي

ص: 8384

سياسي قراردارند. عهدنامه هاي حضرت علي(ع) به مالك اشتر نخعي و محمد بن ابي بكر, از بخشهاي عمده وصاياي سياسي امام(ع) شمرده مي شوند. اين سنت, بعدها در ميان متفكران و زمامداران مسلمان, ادامه يافت و تا عصر حاضر دوام آورد. وصيت نامه عطار نيشابوري52, وصيت نامه ملاعلي بن ملامحمد طالقاني, وصيت نامه علاء الدوله سمناني و علامه مجلسي53, همه از اين مقوله اند. وصيت در هر دو معني خود, از صبغه ديني برخوردار است و در هزاره هاي گذشته, جزو احكام شناخته شده اديان ابراهيمي شمرده مي شده است. جايگاه ويژه وصيت در نظام ارزشي اسلام, سبب شد, در فقه و كلام و عرفان, مورد توجه و تامل قرار گيرد و امام خميني, بدون ترديد, در ميان فقها, متكلمان و عرفا از انگشت شمارترين افرادي است كه وصيت نامه سياسي از خود به يادگار گذاشت و با اين عمل خود, چنين سنت ديرين و سازنده را ميان متفكران و چهره هاي سياسي, زنده ساخت. امام خميني با وصيت نامه سياسي الهي خود, به حضور ميان امت ادامه مي دهد و اجراي آن در همه حوزه هاي انقلاب, به دوران امام خميني, دوام مي بخشد, دوراني كه دشمنان, با ارتحال امام, آن را خاتمه يافته مي پنداشتند. امام, دروصيت الهي

ص: 8385

خود, چنانكه رسم رهبران سياسي است, به آرزوهاي انجام نشدني نپرداخته است. او به عنوان يك رهبر فرهيخته و فرزانه, روي نكته هايي انگشت گذاشته و از مقوله هايي سخن رانده كه امكان پياده شدن آنها مي رود. آن عزيز, سخني فراتر از حدومرز توانائيهاي يك ملت به ميان نياورده است. براي او, وضع خوشايند, رفع ناهنجاريهاي معنوي, فرهنگي, اقتصادي و سياسي جامعه, به اندازه توانائيها و كششهاي مردم است و همين, رمز مهر و علاقه باطني مردم به اوست. او از باطن مردم و از تواناييهاي آنان سخن مي راند. وصيت امام در يك كلمه, زبان معنوي و فرهنگ برومند توده هاست و با منظومه فكري مردم همنوايي دارد. وصيت سياسي الهي امام, آخرين نگارش و يكي از پرتيراژترين كتابهاي تاريخ مطبوعات ايران است كه نزديك به دو ميليون نسخه از آن چاپ و به زبانهاي بين الملي ترجمه و نشر يافته است. اگر حجم اين وصيت و وصيت نامه شرعي امام را باهم مقايسه كنيم, خواهيم ديد كه امام چقدر به وصيت شرعي خود, در برابر وصيت سياسي, كه به مصالح امت اسلامي مربوط مي شود, كم اهميت داده است. وصيت سياسي الهي امام, در واقع بخش پاياني كتاب (ولايت فقيه) و كامل كننده نظريه با ارزش حكومت

ص: 8386

اسلامي است كه قرنها مورد توجه ارباب نظر بوده است. وصيت نامه سياسي الهي امام, در حقيقت, آخرين سفارشهاي ايشان براي كامل كردن و پاسداري از حكومت اسلامي, به عنوان يك امانت الهي است كه آثار حيات بخش و معنوي آن به مرزهاي ايران محدود نمي شود. انديشه جهاني امام خميني همه ملتهاي محروم جهان را در بر مي گيرد. او اسطوره مبارزاني چون: گاندي, نهرو, لنين, مائو و هوشي مين را شكست و الگوي مبارزي را به تصوير كشيد كه در جهان مقاومت ملتها, هرگز سابقه نداشته است. امام خميني در وصيت سياسي الهي خود, در دو مقام بحث مي كند: الف. انقلاب اسلامي ايران يك رويداد الهي و غيرقابل قياس با انقلابهاي ديگر است. اين انقلاب بزرگ و شكوهمند, در (پيدايش), (چگونگي مبارزه) و (انگيزه) از نهضتهاي برجسته ديگر جهان, متمايز است و به اين ديد براي مطالعه آن نبايد از همان عينكي استفاده كرد كه در مطالعه انقلابهاي ديگر به كار گرفته مي شود. خود به خود, انقلاب اسلامي ايران, درجست وجوي تاسيس نظامي است كه از نظر ماهوي با نظامهاي ديگر, به طور كامل و بنيادي فرق دارد. ب. آسيب شناسي حكومت اسلامي. فرقهاي ماهوي انقلاب اسلامي با انقلابهاي ديگر: حكومت اسلامي بسان هيچ يك از

ص: 8387

حكومتهاي موجود نيست, در مثل (استبدادي) نيست, تا رئيس دولت مستبد و خودراي باشد, مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف كند و هر كس را اراده اش تعلق گرفت بكشد و هر كس را خواست انعام كند.54 فرقش با حكومتهاي مشروطه سلطنتي و جمهوري در اين است كه: در حكومت اسلامي, اختيار قانونگذاري از آن خداوند متعال است.55 خدا مقام حكومت و ولايت بر مردم را به امام معصوم اعطا كرده و امام هم فقيه واجد شرايط را گمارده است و پيروي از او در واقع پيروي از امام معصوم است و مخالفت با او مخالفت با امام و به منزله انكار ولايت تشريعي الهي است. پس حكومت اسلام, چيزي جز حكومت قانون نيست56 و زمامدار بايد علم به قوانين داشته باشد.57 در انديشه امام خميني, ماهيت انقلاب اسلامي ايران با همه انقلابها, در پيدايش, چگونگي مبارزه و انگيزه فرق دارد.58 پيدايش انقلاب اسلامي را بايد (در تاييدات غيبي الهي)59 جست. اگر دست تواناي خداوند نبود, امكان نداشت بر خلاف كمي جمعيت, تفرقه افكنيهاي قلم و زبان بمزدان در مطبوعات و سخنرانيها و مجالس ضد اسلامي و ضد ملي, مراكز عياشي, فحشا, قمار و مسكرات و مواد مخدر, وضع دانشگاهها

ص: 8388

و مراكز آموزشي, انزواي روحانيت, ملت به صورت يكپارچه قيام كنند.60 (... رمز بقاي انقلاب اسلامي, همان رمز پيروزي آن است و رمز پيروزي را ملت مي داند و نسلهاي آينده در تاريخ خواهند خواند كه دو ركن اصلي آن عبارتند از: داشتن انگيزه الهي و مقصد عالي حكومت اسلامي و اجتماع ملت در سراسر كشور, با وحدت كلمه61 و با همان انگيزه و مقصد.) به اين گونه است كه امام پيدايش انقلاب را با دو عنصر; يعني كيفيت مبارزه و انگيزه آن, مرتبط مي داند: كيفيت مبارزه را ملت از مكتب اسلام آموخته اند و به همين دليل, دشمنان, اسلام را هدف قرار داده اند و مي كوشند ملتها, بخصوص ملت ايران را از اسلام مايوس كنند.62 چون دشمنان به خوبي مي دانند كه توحيد كلمه امت اسلامي, از كلمه توحيد سربرمي آورد, بنابراين, كسي نمي تواند مقربه شعار لا اله الا الله; يعني كلمه توحيد باشد و نسبت به مسلمانان ديگر, بي تفاوت و با آنان توحيد كلمه نداشته باشد. اساس تشكل امت و حدت است و اساس وحدت يك انگيزه الهي; يعني بدون داشتن انگيزه الهي نمي توان به وحدت دست يافت و زير سايه درخت تناور توحيد نشست و از ثمرات حيات بخش آن برخوردار شد.

ص: 8389

با ياد خدا به سوي خودشناسي و خودكفايي در همه ابعادش بايد پيش رفت.63 عناصر مهم حكومت اسلامي: عناصر مهمي كه استخوان بندي حكومت اسلامي را به وجود مي آورند و مورد توجه امام بويژه در وصيت سياسي الهي ايشان قرارگرفته اند, عبارتند از: ملت, رهبر و شوراي رهبري, و قواي سه گانه. با اين حال امام سفارشهاي مهم و سازنده اي به همه مسلمانان و مستضعفان جهان و حتي گروهها و اشخاص مخالف نظام, دارد و اين خود از سعه صدر و چشم انداز گسترده ايشان حكايت مي كند. 1. ملت: امام سعادت واقعي جامعه را در تكامل روحي و تواناساز معنوي ملت مي بيند و در اين راستا اراده مردم را بيش تر از هر عامل ديگر دخيل مي داند. او نفي نمي كند كه با رهبري درست مي توان مردم را هوشيار و خردمند كرد, ولي تنها اراده رهبري را كافي نمي داند, امام با اين كه همه تلاش خود را براي رشد و ترقي مادي و معنوي ملت ايران به كار بست, ولي هرگز اثرگذاري تلاش و اراده مردم را در پيدايش و تكامل انقلاب, ناديده نانگاشت. او پيروزي انقلاب اسلامي و استواري و پابرجايي حكومت الهي اسلام را نتيجه جهاد عظيم مردم مي داند.64 بها

ص: 8390

و ارزشي كه امام به ملت مي داد, سبب شد, مردم در سايه رهبري ايشان, استعدادهاي نهان خود را بروز دهند, اعتماد به نفس پيدا كنند و با ديدن خلوص عمل و شجاعت و حكمت رهبر خود, به كنش اجتماعي روي آورند, ارزش مكتب اسلام را در جريان عمل پي ببرند و با آن پيوندي ناگسستني داشته باشند و در پرتو تعاليم الهي اين مكتب و رهبري امام امت, در همه عرصه هاي داد وستد اجتماعي, به ايثار و فداكاري بپردازند, تا جايي كه امام به شاگردان مكتب خود و تربيت شدگان مدرسه انقلاب, فخر مي فروخت و به وجود آنان مباهات مي و رزيد. اين است كه در بخشي از وصيت خود مي نويسد: (اسلام بايد افتخار كند كه چنين فرزنداني تربيت نموده و ما همه مفتخريم كه در چنين عصري و در پيشگاه چنين ملتي مي باشيم.)65 امام خميني, معتقد بود اسلام در ميان ضعيفان پيدا شده است: (از ميان گدايان مدينه و مكه) انبيا هم اشراف نبودند, آنان نيز از ميان ضعفا و طرفدار همانها نيز بودند.66 اين است كه امام در ميان اقشار مختلف ملت, بيش از همه, به محرومان و توده هاي زحمت كش ارزش قايل بود و آنان را (نور چشم) و (ولي نعمت)

ص: 8391

همه مي خواند67 و جمهوري اسلامي را ره آورد فداكاريهاي آنان مي دانست.68 دوست داشت همه افراد ملت را در رفاه و آسايش ببيند.69 سفارش مي كرد:هيچ گاه سلاح مبارزه با ظلم و استكبار و استضعاف را بر زمين نگذاريد.70 به مجلس و دولت و دست اندركاران سفارش مي كند: (قدر ملت را بدانند و در خدمتگزاري به آنان, بويژه مستضعفان و محرومان و ستمديدگان, فروگذاري نكنند... ما براي احقاق حقوق فقرا در جوامع بشري, تا آخرين قطره خون دفاع خواهيم كرد.)71 او, به خوبي دريافته بود: مرفهين بي درد, نه تنها به دنبال دگرگوني در جامعه نيستند, بلكه با تمام وجود با هر حركت حق گرايانه و عدالت طلبانه اي كه بخواهد بنيانهاي تفكر طاغوتي را سست و پايه هاي حكومت عدل اسلامي را استوار سازد, مخالفت مي كنند. امام واژه مستكبرين را بر حكومتها, پادشاهان و قدرتهايي اطلاق مي كند كه براي اعمال سلطه بر مردم ضعيف و محروم تلاش مي كنند و از نظر ايشان, مستكبران قطب مخالف مستضعفان هستند و مكتبهاي الهي در طول تاريخ به حمايت از مستضعفان و براي سركوبي مستكبران برخاسته اند. مستكبران برخلاف دارا بودن قدرت و ابهت ظاهري, از درون به شدت پوسيده و پوشالي اند و مستضعفان بايد با ادامه

ص: 8392

جهاد و مبارزه, زمين را از لوث وجود اين دشمان خدا و انسان پاك كنند. نقش اثرگذار و انسان ساز اسلام, در تعالي ملت, براي امام بيش از هر كس ديگر شناخته شده بود. از اين روي, از مردم مي خواهد نعمت حكومت اسلامي را همچون عزيزترين امور, قدر بدانند و از آن پاسداري كنند و در راه آن كه امانت بزرگ خداوندي است كوشش كنند و از مشكلاتي كه در اين صراط مستقيم پيش مي آيد, نهراسند.72 به آنان توصيه مي كند نسبت به مسووليتهاي خود حساس باشند و كارهايي كه بر عهده دارند, برابر قاعده ها و ترازهاي اسلامي و قانون اساسي انجام دهند: (در تعيين رئيس جمهوري اسلامي مشورت كرده و با علما و روحانيون با تقوا و متعهد جمهوري اسلامي نيز, مشورت نموده و توجه داشته باشند, رئيس جمهور و وكلاي مجلس از طبقه اي باشند كه محروميت و مظلوميت مستضعفان و محرومان جامعه را لمس نموده و در فكر آنان باشند, نه از سرمايه داران و زمين خواران و صدرنشينان مرفه و غرق در لذات و شهوات كه تلخي محروميت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمي توانند بفهمند.)73 و از همه ملت مي خواهد كه هر كس به مقدار توان و حيطه نفوذش در

ص: 8393

خدمت اسلام و ميهن باشد.74 او در همان حال كه در طول وصيت خود, روزگار سياه و پرادبار پيش از انقلاب را در اذهان مجسم مي كند, دورنمايي از آينده مطمئن و نويد بخش را در پيش روي ملت مي نماياند. 2. رهبر و شوراي رهبري: ولايت فقيه, به عنوان تنها وجه مشروعيت حكومت در عصر غيبت, از اصول بنيادين حكومت اسلامي است. در سيستم حكومت اسلامي, رهبر نسبت به ديگران, هيچ امتياز شخصي ندارد[) .رهبر و شوراي رهبري, بايد] خود را وقف خدمت به اسلام و جمهوري اسلامي و محرومان و مستضعفان بنمايند و گمان ننمايند كه رهبري في نفسه براي آنان تحفه است و مقام والائي, بلكه وظيفه سنگين و خطرناكي است كه لغزش در آن اگر خداي نخواسته با هواي نفس باشد, ننگ ابدي در اين دنيا و آتش غضب خداي قهار را در جهان ديگر در پي دارد.)75 3. قواي سه گانه: در حكومت اسلامي تقسيم كار نهادها و جدا بودن قوا در حكومت اسلامي: به مقننه, قضائيه و اجرائيه, يك اصل پذيرفته شده است و امام درباره هر يك از اين قوا, سفارشهايي دارد: الف. قوه مقننه: در انديشه امام, قوه مقننه كه قانونهايي كلي و بايسته اجراي نظام اسلامي را وضع مي كند, از

ص: 8394

جايگاه ويژه اي برخوردار است و با ر اصلي بر دوش نمايندگاني است كه با توجه به ميزان تعهدشان بايد برگزيده شوند, امام ضمن اشاره به آسيبهاي غم انگيزي كه اسلام و ايران, از مجلس شوراي غيرصالح پس از مشروطه تا عصررژيم ننگين پهلوي و نيز نمايندگان ناشايسته و نوكرماب, ديده است, يكي از برجستگيها و امتيازهاي اين قوه را در نظام اسلامي, انتخابي بودن نمايندگان مجلس شوراي اسلامي مي داند كه بدون دخالت دولت, و خانهاي ولايات به مجلس شوراي اسلامي راه مي يابند. امام از همه مردم مي خواهد تا با اراده قوي و خلل ناپذير, در هر دوره انتخابات شركت كنند و به كانديدهاي متعهد به اسلام و جمهوري اسلامي راي دهند.76 از نمايندگان مي خواهد با كمال حسن نيت و برادري, با هم مجلسان خود رفتار كنند و همه كوشا باشند كه قانونها: اسلامي و از مسير اسلام منحرف نباشد و از (قوانين مخالف با شرع مطهر) و (قانون اساسي) بدون هيچ ملاحظه اي جلوگيري كنند.77 (به ضروريات كشور كه گاهي با احكام ثانوي و گاهي به ولايت فقيه بايد اجرا شود توجه نمايند.)78 و از نفوذ (عناصر منحرف) كه با (دسيسه و بازي سياسي وكالت خود را به مردم تحميل)79 مي كنند, جلو بگيرند. ب.

ص: 8395

قوه قضائيه: امام در بند (ح) وصيت نامه سياسي الهي خود به امر قضاوت پرداخته و آن را از (مهمات امور) شمرده است كه (با جان و مال و ناموس مردم) سروكار دارد. سفارش مي كند: عالي ترين مقام قضايي از ميان اشخاص متعهد سابقه دار و صاحب نظر در امور شرعي و اسلامي و در سياست, انتخاب شود. از شوراي عالي قضايي مي خواهد: (امر قضاوت را كه در رژيم سابق به وضع اسفناك و غم انگيزي درآمده بود, با جديت سروسامان دهند و دست كساني كه با جان و مال مردم بازي مي كنند و آنچه نزد آنان مطرح نيست, عدالت اسلامي است از اين كرسي پراهميت كوتاه كنند و با پشت كار و جديت, به تدريج دادگستري را متحول نمايند و قضات داراي شرايطي... به جاي قضاتي كه شرايط مقرره اسلامي را ندارند, نصب گردند... و قضات محترم در عصر حاضر و اعصار آينده, وصيت مي كنم... اين امر خطير را تصدي نمايند و نگذارند اين مقام به غير اهلش سپرده شود.)80 ج. قوه اجرائيه: اهميت اين قوه نيز در وصيت امام در رديف دو قوه ديگر است. اين قوه هم مي تواند مصوبات دو قوه ديگر را به اجرا درآورد و هم مي تواند در اجراي

ص: 8396

آنها خدشه وارد سازد. امام در اين زمينه يادآور مي شود: (گاهي ممكن است كه قوانين مترقي و مفيد به حال جامعه از مجلس بگذرد و شوراي نگهبان آن را تنفيذ كند و وزير مسوول هم ابلاغ نمايد, لكن به دست مجريان غيرصالح كه افتاد آن را مسخ كنند و برخلاف مقررات يا با كاغذ بازيها يا پيچ و خمها كه به آن عادت كرده اند, يا عمدا براي نگران نمودن مردم عمل نكنند كه به تدريج و مسامحه غائله ايجاد مي كنند.) امام توجه مسوولان قوه اجرايي, اعم از وزرا و كارمندان وزارت خانه ها و نيروهاي نظامي و انتظامي را به اين نكته جلب مي كند: (ايجاد زحمت براي مردم و مخالف وظيفه عمل كردن, حرام و خداي نخواسته گاهي موجب غضب الهي مي شود.) نيز يادآور مي شود: (همه شما به پشتيباني ملت احتياج داريد...81 اگر روزي از پشتيباني آنان محروم شويد, شماها كنار گذاشته مي شويد... بنابراين حقيقت ملموس, بايد كوشش در جلب نظر ملت بنمائيد و از رفتار غير اسلامي انساني احتراز نمائيد.82... قوه اجرايي بايد همه خدمتگزار ملت و خصوصا مستضعفان باشند.)83 امام (احتراز از هر امري كه شائبه وابستگي داشته باشد) و (اهتمام به تبليغ حق در مقابل باطل)84 را از وظايف اين

ص: 8397

قوه مي داند. يكي از بخشهاي حساس قوه اجرايي, نيروهاي مسلح است. در حكومت اسلامي به نيروهاي كارآزموده و مومني نيازمند است كه ضمن داشتن تخصص هاي نظامي, از روحيه مردم خواهي, ايمان و سلحشوري, برخوردار باشند. به اين منظور آنها بايد آموزشهاي ويژه اي را ببينند. آموزش و تربيت نيروي نظامي به تعالي جامعه مي انجامد و جامعه را از بيماري مي رهاند. در انديشه امام, نيروهاي مسلح بازوان قوي و قدرتمند جمهوري اسلامي بشمارند و نگهبان سرحدات و راهها و شهرها و روستاها و بالاخره نگهداران امنيت و آرامش بخشان به ملت هستند و بايد مورد توجه خاص ملت و دولت و مجلس باشند.85 (هيچ يك از نيروهاي نظام, اعم از نظامي, انتظامي, سپاه و بسيج و غيره نبايد در هيچ حزب و گروهي وارد شوند. آنها بايد خود را از بازيهاي سياسي دور نگهدارند)86 و نسبت به اسلام وفادار باشند و در اين وفاداري استقامت كنند87 و هوشمندانه عمل كنند كه: (بازيگران سياسي و سياستمداران حرفه اي غرب و شرق زده و دستهاي مرموز جنايتكاران پشت پرده لبه تيز سلاح جنايت و خيانت كارشان از هر سو و بيشتر از هر گروه[ متوجه آنهاست].) به نيروهاي مسلح توصيه مي كند: فداكاريهايشان را با حيله هاي سياسي و

ص: 8398

ظاهرهايي به صورت اسلامي و ملي دشمنان, خط بطلان نكشند.88 آسيب شناسي حكومت اسلامي يك جامعه آرماني, به وسيله انبوهي از عوامل ويران گر تهديد مي شود و آسيبهاي مذهبي, سياسي, اجتماعي, اقتصادي, فرهنگي و اخلاقي مي تواند به آن راه يابد و پاكي و تماميت آن را به خطر اندازد. الف. آسيبهاي اعتقادي و مذهبي: بدون ترديد يكي از مهم ترين عوامل ويران گر يك جامعه, رويش باورهاي ناسالم و نادرست ديني در ميان مردم است. بزرگ ترين صدمه را اسلام از همين عقايد نامبارك ديده است. از انحرافهاي جبران ناپذير و ويران گر جامعه اسلامي, خارج كردن قرآن از صحنه زندگي و در نتيجه كشيدن خط بطلان بر حكومت عدل الهي)89 است. اين كژ روي در گذشته تا به آن جا ادامه يافت كه: (نقش قرآن به دست حكومتهاي جائر و آخوندهاي خبيث بدتر از طاغوتيان وسيله اي براي اقامه جور و فساد و توجيه ستمگران و معاندان حق تعالي شد.)90 آنها براي قرآن (نقشي جز در گورستانها و مجالس مردگان)91 با قي نگذاشتند و كتابي كه براي اتحاد مسلمين و بشريت آمده بود و كتاب زندگيشان بود, (وسيله تفرقه و اختلاف گرديد.)92 با توجه به اين كينه پايان ناپذير و شناخته شده قدرتهاي ابليسي و ايادي آنها

ص: 8399

از اسلام است كه امام, حفظ اسلام را در جامعه اسلامي, در راس تمام واجبات مي داند.93 ابرقدرتها مي خواهند ملتها از اسلام مايوس شوند, به اين منظور گاهي آن را ديني ارتجاعي قلمداد مي كنند و گاهي ضمن قدسي خواندن اسلام و قرآن, تنها تهذيب نفوس و تخدير را وظيفه اديان معرفي كرده و از توجه به دنيا و امور سياسي, افراد متدين را باز مي دارند و توجه به امور مادي و دنيوي را خلاف مسلك انبيا قلمداد مي كنند. به ديگر سخن, امام در وصيت سياسي الهي خود, مخالفان اسلام را دو دسته مي داند: 1. كساني كه مدعي هستند: (احكام اسلام كه هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است, نمي تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند... دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن, مخالف است و در عصر حاضر نمي شود كشورها از تمدن جهان و مظاهر آن كناره گيرند.)94 2. كساني كه موذيانه و شيطنت آميز, در لفافه طرفداري از قداست اسلام, مي گويند: (اسلام و ديگر اديان الهي, سروكار دارند با معنويات و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايي و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه كه انسان را به خداي

ص: 8400

تعالي نزديك و از دنيا دور مي كند و حكومت و سياست و سررشته داري برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوي است.) امام تفكر دوم را خطرناك و فاجعه مي داند. به نظر ايشان عده اي از روحانيان و متدينان بي خبر از اسلام, تحت تاثير اين شيوه تفكر قرار گرفته اند.95 در يكي از سخنرانيهاي خود پيشينه اين تفكر شيطاني را به زمان بني اميه و بني عباس مي رساند.96 امام در مقام استدلال در برابر گروه نخست مي گويد: (اجراي قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از ستمگري و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد و فحشاء و انواع كجرويها و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايي و جلوگيري از استعمار و استثمار و استبعاد و حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل, براي جلوگيري از فساد و تباهي يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل, چيزهايي نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي, كهنه شود. اين دعوي به مثابه آن است كه گفته شود: قواعد عقلي و رياضي در قرن حاضر, بايد عوض شود

ص: 8401

و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود.)97 در انديشه امام خميني, اسلام و هيچ مذهب توحيدي, با مظاهر تمدن, از قبيل (اختراعات و ابتكارات و صنعتهاي پيشرفته) مخالف نيست و اگر مراد از تجدد و تمدن (آزادي در تمام منكرات و فحشا, حتي هم جنس بازي و از اين قبيل[ است] تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالف هستند.)98 امام در نقد نظريه دوم كه اسلام را جداي از حكومت مي داند, مي نويسد: (بايد به اين نادانان گفت كه: قرآن كريم و سنت رسول الله, صلي الله و آله, آن قدر كه در حكومت و سياست, احكام دارند, در ساير چيزها ندارند, بلكه بسياري از احكام عبادي اسلام, عبادي سياسي است.) ادامه مي دهد: (وآنچه گفته شده و مي شود: انبيا, عليهم السلام, به معنويات كار دارند و حكومت و سر رشته داري دنيايي مطرود است و انبيا و اوليا و بزرگان از آن احتراز مي كردند و ما نيز بايد چنين كنيم, اشتباه تاسف آوري است كه نتايج آن به تباهي كشيدن ملتهاي اسلامي و باز كردن راه براي استعمار گران خونخوار است.) دليلي كه امام به آن استناد مي كند, اين است: (آنچه مردود است, حكومتهاي شيطاني و ديكتاتوري و ستمگري است كه

ص: 8402

براي سلطه جويي و انگيزه هاي منحرف و دنيايي كه از آن تحذير نموده اند. جمع آوري ثروت و مال و قدرت طلبي و طاغوت گرايي است و بالاخره دنيايي است كه انسان را از حق تعالي غافل كند و اما حكومت حق براي نفع مستضعفان و جلوگيري از ظلم و جور واقامه عدالت اجتماعي همان است كه مثل سليمان بن داود و پيامبر عظيم الشان اسلام, صلي الله عليه و اله , و اوصياي بزرگوارش براي آن كوشش مي كردند. از بزرگ ترين واجبات و اقامه آن از والاترين عبادات است.)99 از ملت بيدار و هشيار ايران مي خواهد اين توطئه را خنثي نمايند100 و انگيزه الهي خود را از دست ندهند; زيرا وقتي انگيزه نباشد هدف فراموش مي شود و تفرقه

ص: 8403

پيش خواهد آمده و پديده اي كه دشمنان اسلام و انسان, سخت مي كوشند به آن دست يابند. براي حفظ انگيزه هاي ديني وجود و كوشش روحانيت ضروري است و دشمنان با توجه به نقش بزرگ علماست كه هميشه مي كوشند تا آنها را به انزوا كشانند و از صحنه سياسي ايران خارج سازند امام خميني با علم به اين دسيسه ها و توطئه هاست كه به انزوا كشاندن روحانيت را يكي مهم ترين نقشه هاي سياسي قدرتهاي بزرگ مي داند101 و هشدار مي دهد: (آنها مي كوشند بين دانشگاهيان و روحانيان عداوت به وجود آورند.)102 در برابر اين ترفند, توصيه مي كنند: (نسل حاضر و آينده غفلت نكنند و دانشگاهيان و جوانان برومند عزيز, هرچه بيش تر با روحانيان و طلاب علوم اسلامي پيوند دوستي و تفاهم را محكم تر و استوارتر سازند.)103 جايگاه ويژه روحانيت در حكومت اسلامي, ايجاب مي كند: روحانيان با توجه به نيازهاي زمان عمل كنند و خود را به كارهاي بيهوده و تكراري سرگرم نسازند و از تحجر به دور باشند و فقاهت را در احكام فردي و عبادي خلاصه نكنند و از نفوذ افراد كژ رفتار و تبهكار درميان خود, جلوگيري كنند104, تا بتوانند فرزند زمان خود باشند و چونان روح بيدار

ص: 8404

از حريم معنويت تشيع و حكومت الهي اسلام پاسداري كنند. ب. آسيبهاي سياسي و اجتماعي: دنبال آسيبهاي ديني و اعتقادي, نوبت آسيبهاي سياسي و اجتماعي است. دشمنان جامعه اسلامي, به منظور پديد آمدن و گستراندن نوميدي در بين مردم و در هم شكستن روحيه مردم, در همه جا تبليغ مي كنند (جمهوري اسلامي هم, كاري براي مردم انجام نداد)105 و از اين راه, بذر نااميدي و حرمان را در جامعه مي افشانند و مردم را از پيمودن راه تعالي باز مي دارند و روح تلاش و حركت را از جامعه مي گيرند و دلمردگي و بي هدفي را در ميان گروههاي گوناگون مردم, رسوخ مي دهند. امام, به منظور چاره انديشي در برابر اين آسيب, از مردم مي خواهد تا انقلاب اسلامي ايران را با انقلابهاي ديگر و نظام موجود را با نظام طاغوت مقايسه كنند, وابستگيهاي عظيم خانمان سوز رژيم پهلوي, اوضاع وزارتخانه ها, مراكز عياشي, مراكز علمي, حوزه ها و سيستم اقتصادي متعفن آن زمان را به ياد بياورند و با نظام اسلامي تطبيق كنند.106 البته امام وضعيت موجود را ايده آل نمي داند, اما حركت نظام را به سوي اسلامي شدن و حاكميت عدالت اجتماعي, تلاشي خوشايند مي داند.107 امام خميني, به اشخاص و گروههايي كه به

ص: 8405

مخالفت و ناسازگاري با ملت و جمهوري اسلامي برخاسته اند, هشدار مي دهد: (مسير يك ملت فداكار را نمي شود با دست زدن به دروغ پردازيهاي بي سروپا و غير حساب شده منحرف كرد.) به آنان يادآور مي شود: (هرگز هيچ حكومت و دولتي را نمي توان با اين شيوه هاي غيرانساني و غيرمنطقي ساقط نمود.)108 از آنان مي خواهداز راه اشتباه خود برگشته و با محرومان جامعه متحدشوند و براي استقلال و آزادي كشور خود, به تلاش بپردازند.109 از احزاب و گروههايي كه راه خود را از راه مردم جدا مي كنند, مي خواهد: به ملت بپيوندند و با دولت تشريك مساعي نمايند.110 آنها را متوجه مي سازد به گفته شهيد مدرس: اگر قرار است ما از ميان برويم, چرا به دست خود از ميان برويم؟111 به همگان قدر و منزلت نعمت انقلاب را خاطر نشان مي سازد و اين كه اين نعمت بزرگ به مانند عزيزترين امور بايد تلقي شده و در راه آن كوشش كرد و از مشكلات آن نهراسيد.112 ج. آسيبهاي اقتصادي: در جامعه طاغوتي و طاغوت زده, فاصله طبقاتي بيداد مي كند. در اين گونه جامعه ها انسانها از دستاورد تلاش خود بهره اي نمي برند و اين رقابت سالم و سازنده نيست كه بنيه

ص: 8406

مالي آنها را توانا مي سازد, بلكه جداييهاي ظالمانه طبقاتي و ثروتهاي كلان و بادآورده, كه از راه چپاول ثروتهاي ملي و استثمار مردمان ضعيف جامعه فراهم مي گردد, امكان بهره وري بي حد وحصر از مواهب اجتماعي و طبيعي را براي شماري معلوم الحال فراهم ساخته و عده زيادتري را دچار بحرانهاي مالي و سردرگم نابرابري و ناسازگاري درآمد و هزينه مي سازد. امام كه در دوره حاكميت طاغوت شاهد اين فاجعه بود و آثار ويرانگر اين تضادها را از نزديك ديده و احساس كرده بود, از آن روزگار سياه و پرادبار پيش از انقلاب اسلامي, در كتاب ولايت فقيه, چنين گزارش مي دهد: (استعمارگران به دست عمال سياسي خود كه بر مردم مسلط شده اند, نكات اقتصادي ظالمانه اي را تحميل كرده اند و بر اثر آن مردم به دو دسته تقسيم شده اند: ظالم و مظلوم, در يك طرف صدها ميليون مسلمان گرسنه و محروم از بهداشت و فرهنگ قرار گرفته است و در طرف ديگر, اقليتهايي از افراد ثروتمند و صاحب قدرت سياسي كه عياش و هرزه گردند. مردم گرسنه و محروم كوشش مي كنند كه خود را از ظلم حكام غارتگر نجات دهند, تا زندگي بهتري پيدا كنند و اين كوشش ادامه دارد, لكن اقليتهاي

ص: 8407

حاكم و دستگاههاي حكومتي جا بر مانع آنهاست. ما وظيفه داريم مردم مظلوم و محروم را نجات دهيم. پشتيبان مظلومين و دشمن ظالم باشيم.)113 مطالعه آخرين پيام ماندگار امام به ملت غيور و مبارز ايران, به خوبي نشان مي دهد كه ايشان در آخرين لحظات حيات خود, نگران آسيبهاي اقتصادي جامعه بوده است; از اين روي, يادآور مي شود: (اسلام, نه با سرمايه داري ظالمانه و بي حساب و محروم كننده توده هاي تحت ستم و مظلوم موافق است و نه با كمونيسم و ماركسيسم, اسلام سرمايه داري را به طور جدي در كتاب و سنت محكوم مي كند و مخالف عدالت اجتماعي مي داند.)114 برداشت كج فهمان بي اطلاع از رژيم اسلامي و از مسائل سياسي حاكم بر اسلام, كه اسلام را طرفدار بي مرز و حد سرمايه داري و مالكيت معرفي مي كنند و با اين شيوه, چهره نوراني اسلام را پوشانده و راه را بر كينه توزان و دشمنان اسلام باز مي كنند, تا آن را چون رژيم آمريكا و انگلستان و ديگر چپاولگران غرب به حساب آورند, برداشتي نادرست مي داند. در انديشه امام, اسلام يك رژيم معتدلي است كه مالكيت را به گونه محدود مي پذيرد و در سايه عمل به آن چرخهاي اقتصاد سالم

ص: 8408

به راه مي افتد و عدالت اجتماعي, كه لازمه يك رژيم سالم است, تحقق مي يابد.115 امام خميني, منشا عقب ماندگيهاي اقتصادي جامعه اسلامي را وابستگي به قدرتهاي بزرگ مي داند كه جز بردگي براي ملت ها, چيزي به ارمغان نمي آورند و با عقب نگهداشتن جامعه, آن را به بازار مصرف تبديل و مردم را ستم پذير بار مي آورند. امام, براي مبارزه با اين آسيب سفارش مي كند: (بايد به زندگي انساني و شرافتمندانه روي آورد و با مشكلات مبارزه كرد و دست خود را پيش ديگران نبايد دراز كرد و قدرت ابتكار را به دست گرفت.) به مردم اميدي دهد و آينده را براي آنان, روشن ترسيم مي كند: (در اين مدت كوتاه, پس از تحريم اقتصادي, همانها كه از ساختن هر چيز خود را عاجز مي ديدند و از راه انداختن كارخانه ها آنان را مايوس مي نمودند, افكار خود را به كار بستند و بسياري از احتياجات ارتش و كارخانه ها را خود رفع نمودند و اين جنگ در تحريم اقتصادي و اخراج كارشناسان خارجي, تحفه اي الهي بود كه ما از آن غافل بوديم.)116 البته امام نيازمندي جامعه اسلامي را به صنايع بزرگ كشورهاي خارجي, يك امر انكارناپذير مي داند. با اين حال, آن

ص: 8409

را به اين معني نمي داند كه ما بايد در دانشهاي پيشرفته به يكي از دو قطب وابسته شويم و راه حل را در اين مي بيند كه تا جاي ممكن, نيازهاي علمي در داخل كشور برآورده شود117 و در صوت ضرورت, دانشجويان بايد به دول بي طرف اعزام شوند.118 د. آسيبهاي فرهنگي و اخلاقي: فرهنگ يك جامعه را مي توان لب آن جامعه دانست و توان و ضعف جامعه را از ضعف و قوت فرهنگ حاكم بر آن مي توان بازشناخت. پيوند فرهنگها, يك امر پرهيزناپذير است و گستردگي پيوند فرهنگي با فرهنگهاي ديگر, بنيه آن را مي تواند نيرومند كند, ولي هرگونه پيوندي اين نتيجه را به دنبال ندارد. اگر در داد وستد فرهنگي گزينش آگاهانه صورت نگيرد, ممكن است يك جامعه عناصر بسيار مفيد, اصيل و سازنده خود را از دست داده و به ازاي آن امور بسيار پوچ, مبتذل و ناسازگار را وارد سيستم فرهنگي خود بكند. مهم ترين چيز در دادوستد فرهنگي, حفظ همگوني و كمال طلبي آن است. اسلام (تعارف فرهنگي) را به عنوان فلسفه آفرينش نوع انسان مي داند كه در سايه آن, مردم مي توانند از تجربه هاي ملل ديگر بهره جسته و در برابر انعطاف پذيري معقول, شكنندگي جاهل مآبانه خود

ص: 8410

را از دست بدهد, ولي اين پيوند بايد از روي تعارف باشد و عناصر مثبت آگاهانه گزينش شده و در سيستم شاداب و زنده نظام اسلامي به كار گرفته شود. از زمان فتحعلي شاه و محمد شاه قاجار, كه كم وبيش پاي محصلان ايراني به اروپا باز شد, فكر اعزام محصل به خارج نيرو گرفت و مرفهان كه از اين توانايي برخوردار بودند, به جهان غرب رفتند و در نخستين جرقه هايي كه از اين برخورد حاصل شد, به دليل ناآگاهي به گذشته هاي اسلام و ايران و گرايش به هوسراني و بهره مندي از مواهب و لذتهاي مادي, زبان به ستايش غرب گشودند و شيوه زندگي اروپائيان را در پيش گرفتند. روحانيان و متفكران متعهد چون: شهيد سيد حسن مدرس كه متوجه پيامدهاي اين پيوند نابرابر فرهنگ ايران و جهان غرب بودند, به مخالفت برخاستند: وي در جلسه 217 دومين دوره مجلس شوراي ملي در صفر 1329ه.ق. درباره رفتن محصلان ايراني به خارج از كشور, هشدار داد: (در اين مدت عمري كه داشته ايم خيلي از شاگردها به اروپا رفتند و خيلي از پولهاي اين مملكت را در آن جا خرج كردند, ولي نقص مملكت ما كم نشده است.)119 به اين ترتيب روشنفكراني از قماش: آخوند زاده, ميرزا ملكم

ص: 8411

خان ناظم الدوله و تقي زاده دستاورد توليد فلسفه ها و سياستهاي فرهنگي غرب, هرگز نتوانستند در قلب مردم ما جاي داشته باشند, چون بيش تر آموخته هايشان با فرهنگ بومي اين سرزمين, ناسازگار بود. آنان خود را در آيينه بيگانگان مي ديدند و هويت خود را در فرهنگ غرب لمس مي كردند و اين بالاترين حد غرب زدگي فكري است. اين بود كه تجددخواهي, كم كم در ايران رونق گرفت و روش و منش اروپائيان به صورت يك قانون اجتماعي فراگير شناخته شد. نوگرايان, با باري از دلباختگي به شرق و غرب, در اين انديشه بودند كه آيينها, سنتها و مذهب و ارزشهاي مذهبي و اسلامي, به عنوان عوامل عقب ماندگي ملي كنار گذاشته شوند و در عوض فرهنگ و تمدن ايران باستان زنده شود. شماري از آنان با يادگذشته هاي بس دور ايران, پستيها و كمبودهاي خود را جبران مي كردند و شماري ديگر, با تمسك صددرصد به دامن غرب, هويت خود را از ياد برده, به سايه فرهنگ مبتذل و عفن غرب پناه مي جستند. چشم شماري از آنان نسبت به فريبكاريهاي استعمار غرب و شرق بسته بود و شماري ديگر به دليل از هم گسستگي فكري, خود را در برابر آن لاعلاج مي يافتند. با ظهور

ص: 8412

رضاخان, تجددخواهان ملي گرا, اركان رژيم رضاخان را تشكيل دادند. آنان وانمود مي كردند: در برابر افكار جهانگير و فراگير غرب, راهي جز پناه گرفتن در دامن آن نيست. اين بود كه مصرف زدگي, ميل به زرق و برق و زيب و زيور و تجمل, اوج گرفت و ابتكار عمل به دست جهان غرب افتاد.آنان, با برانگيزاندن خواسته هاي حيواني, خودباختگان و غرب زدگان را به دنبال خود مي بردند و زيان آن دامن توده ها را مي گرفت. امام شناخت دقيقي از هويت روشنفكران غرب زده داشت و آنان را افرادي غيركارامد در امور جامعه مي دانست و در يكي از سخنرانيهاي خود, آنان را مخاطب قرار داد و گفت: (شما كه مسيرتان غيراسلام است, براي بشر هيچ كاري نمي كنيد.)120 امام آسيبهاي فرهنگي را در سه نكته كلي بيان كرده است: انحراف مراكز علمي و آموزشي, بيگانگي از هويت تاريخي و فرهنگي و رواج فساد و كم رنگ شدن ارزشهاي اخلاقي. 1. انحراف مراكز علمي و آموزشي: موضع امام درباره نهادهاي علمي و آموزشي نوين, به عنوان دستاورد وارداتي و غيربومي, موضعي هوشمندانه و حكيمانه است. امام به خوبي توجه دارد كه: استقلال و ناوابستگي آن, به خاطر استقلال جامعه علمي و انديشه ورزان آن است. با اين

ص: 8413

ديد است كه امام (دانشگاه را در راس امور مي داند) كه مقدرات يك كشور بسته به آن است.121 درجايي دانشگاه را كشوري مي داند كه اگر اصلاح شود, كشور اصلاح مي شود و با انحراف آن, كشور به انحراف كشيده مي شود.122 فساد جامعه, در دوره ستمشاهي را نيز, ناشي از تباهي دانشگاهها ومدارس مي داند.123 به باور ايشان, زماني ميسر است دانشگاه اسلامي شود كه خوي و خلق حاكم بر اين مراكز علمي و محتويات علمي آن, با مقاصد عالي اسلام همسو باشد. علم ماعداي ايمان فساد مي آورد.124 امام, معلمان و استادان را ركن اصلي نهادهاي آموزشي مي داند و از همه آنان مي خواهد تا خود را تهذيب كنند, تا حرفشان بتواند در ديگران اثر بگذارد. بر اين باور است: از مدرسه بايد آغاز كرد و دانشگاه دير است و معلمان بايد احساس كنند كه پيش خدا مسوولند.125 نگراني امام تنها ناشي از آثارمستقيم نهادهاي آموزشي نيست, بيش تر توجه ايشان به آثاري است كه كم كم و آهسته آهسته و ناپيدا بر روي انسان و جامعه مي گذارند; از اين روي تاكيدي كه امام خميني در زمينه پاسداري از حريم دانشگاهها و مراكز تعليم و تربيت در برابر تهاجم جهان غرب دارد, از همه زمينه

ص: 8414

ها بيش تر است. ايشان در بخشي از وصيت خود مي نويسد: (به همه نسلهاي ملل توصيه مي كنم كه: براي نجات خود و كشورعزيز اسلام, آدم سازي دانشگاهها را از انحراف و غرب و شرق زدگي حفظ و پاسداري كنيد و با اين عمل انساني اسلامي خود, دست قدرتهاي بزرگ را از كشور قطع و آنان را نااميد نماييد.)126 امام, بخش مهمي از ضربه هاي بنيان برافكن و تباهي آفرين را كه بر ايران و اسلام وارد شده, ناشي از دانشگاهها دانسته و مي نويسد: (اگر دانشگاهها و مراكز تعليم و تربيت ديگر, با برنامه هاي اسلامي و ملي در راه منافع كشور به تعليم و تهذيب و تربيت كودكان و نوجوانان و جوانان جريان داشتند, هرگز ميهن ما در حلقوم انگلستان و پس از آن آمريكا و شوروي فرو نمي رفت و هرگز قراردادهاي خانه خراب كن بر ملت محروم غارت زده تحميل نمي شد و هرگز پاي مستشاران خارجي به ايران باز نمي شد و هرگز ذخاير ايران و طلاي سياه اين ملت رنجديده در جيب قدرتهاي شيطاني ريخته نمي شد و هرگز دودمان پهلوي و وابسته هاي به آن, اموال ملت را نمي توانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل, پاركها و ويلاها بر

ص: 8415

روي اجساد مظلومان بنا كنند و بانكهاي خارج را از دسترنج اين مظلومان پر كنند و صرف عياشي و هرزگي خود و بستگان خود نمايند.)127 به منظور آسيب زدايي از اين مراكز علمي, سفارش مي كند: (نگذارند عناصر فاسد داراي مكتبهاي انحرافي با گرايش به غرب و شرق, در دانشسراها و دانشگاهها و ساير مراكز تعليم و تربيت نفوذ كنند.)128 2. بيگانگي از هويت تاريخي و فرهنگي: از ديگر نقشه هاي شوم قدرتهاي بزرگ, بيگانه ساختن كشورهاي اسلامي از خويشتن تاريخي و هويت اصيل فرهنگي خود است. و نتيجه آن اين بوده است كه ملتهاي مسلمان: (خود را و فرهنگ خود را به هيچ گرفتند و غرب و شرق, دو قطب قدرتمند را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والا تر و آن قدرت را قبله گاه عالم دانستند و وابستگي به يكي از دو قطب را از فرايض غير قابل اجتناب معرفي نمودند.)129 امام خاطر نشان مي سازد: (آنها بايد بدانند نژاد آريا و عرب از نژاد اروپا و آمريكا و شوروي[ كم ندارد].)130 بزرگ ترين ابزار تبليغاتي غرب در زمينه بيگانه سازي فرهنگي, برخورداري از رسانه هاي عمومي: راديو و تلويزيون, مطبوعات, سينما و تاتر است كه مهم ترين ابزار انتقال فرهنگ در عصر حاضر به شمار مي

ص: 8416

روند. امام در وصيت سياسي الهي خود از نقش تلويزيون, در رژيم گذشته ياد مي كند و مي نويسد: هدف گردانندگان آن, بي هويت ساختن, ملت ايران بود: (فيلمهاي تلويزيوني, از فرآورده هاي غرب يا شرق بود كه طبقه جوان, زن و مرد را از مسير عادي زندگي و كار و صنعت و توليد و دانش منحرف و به سوي بي خبري از خويش و شخصيت خود, يا بدبيني و بدگماني به همه چيز خود و كشور خود, حتي فرهنگ و ادب و مآثر پرارزش كه بسياري از آن با دست خيانتكار سودجويان به كتابخانه ها و موزه هاي غرب و شرق منتقل گرديده است.)131 امام خميني, نخستين فقيهي است كه در باره آثار باستاني, در آثار فقهي خود از جمله در تحرير الوسيله بحث كرده و نگهداري آنها را ضروري و اين آثار را از انفال عمومي برشمرده و نگهداري از آنها را وظيفه حكومت اسلامي دانسته است.132 فتواي امام, برخلاف منافع غرب بود. غربي كه با غارت آثار تاريخي و فرهنگي جهان اسلام, مي كوشد هرچه بيش تر آنها را از خود بيگانه نگهدارد و مانع از شكل گيري اعتماد به نفس ملتها شود. روندي كه از زمان قاجار آغاز شد و با ورود باستان شناسان فرانسوي, چون:

ص: 8417

ژان ديولافوا, هزاران تن از اشياي عتيقه و ميراث باستاني اين سرزمين به تاراج رفت.133 3. ترويج فساد و به انحراف كشيدن جوانان: از بزرگ ترين شگردهاي جهان غرب براي درهم كوبيدن انقلاب اسلامي ايران, گسترش فساد در جامعه است: (تروج مراكز فساد و عشرتكده ها و مراكز قمار و لاتار, فروش كالاهاي تجملاتي, اسباب آرايش, بازيها, مشروبات الكلي, از نقشه هاي شيطاني غرب و شرق و غرب زده و شرق زده, در ميهن اسلامي است.)134 امام از همه گروهها, بويژه جوانان مي خواهد كه خودشان شجاعانه در برابر كژرويها به پاخيزند135 از آنان مي خواهد: استقلال, آزادي و شرافتهاي انساني را, گرچه با تحمل زحمت و رنج, فداي تجملات و عشرتها و بي بند و باريها نكنند, چون منظور غرب, چيزي جز تباهي و اغفال جوانان از سرنوشت كشور و چاپيدن ذخاير ملتها نيست. ثمره بحث 1. حكومت اسلامي, از تاريخي معادل تاريخ اسلام برخوردار است, ولي نمونه هاي عيني را به جز نظام اسلامي موجود, در زمان حيات پيامبر اكرم(ص) و دوران امامت علي بن ابيطالب(ع) مي توان جست. 2. پيش از امام خميني, بحث حكومت اسلامي و ولايت فقيه, از مباحث عمده فقه سياسي و مورد توجه همه فقهاي برجسته شيعه بوده است. 3. حكومت اسلامي در

ص: 8418

سه مرحله, در بيان و بنان امام خميني سامان يافت: الف. مرحله (ذهنيت) كه از سال 1342 آغاز و با تدوين كتاب (ولايت فقيه) در سال 1348 به كمال رسيد. ب. مرحله (عينيت) از سال 1357 آغاز و با ارتحال امام خميني در سال 1368 به اوج خود رسيد . ج. مرحله (وصايت) كه در برگيرنده آخرين و صاياي سياسي الهي امام خميني است و پس از ارتحال وي آغاز مي شود. 4. بيش ترين توجه امام در همه مراحل شكل گيري حكومت اسلامي, روي روشنگري مشروعيت حكومت اسلامي, حدود و اختيارات ولي فقيه و آسيب شناسي آن بوده است.پي نوشتها: 1. تنبيه الامه و تنزيه المله, يا حكومت از نظر اسلام), با مقدمه و پاورقي و توضيحات سيد محمود طالقاني17/, شركت سهامي انتشار, تهران. 2. همان43/. 3. همان 51/ 52. 4. همان53/. 5. همان49/. 6. همان32/. 7. همان47/. 8. همان. 9. همان55/. 10. همان 59 60. 11. (صحيفه نور), رهنمودهاي امام خميني, ج1/73, وزارت ارشاد. 12. همان. 13. همان, ج1/90. 14. (ولايت فقيه), امام خميني14/, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 15. همان15/. 16. همان. 17. همان16/. 18. همان. 19. همان20/. 20. همان17/. 21. (كتاب البيع), امام خميني, ج2/461, اسماعيليان. 22. (اصول كافي), كليني, ج1/46, دارالتعارف, بيروت. 23.

ص: 8419

(وسائل الشيعه), شيخ حر عاملي, ج18/65, دار احياءالتراث العربي, بيروت. 24. (اصول كافي), ج1/38. 25. (وسائل الشيعه), ج18/99. 26. (اصول كافي), ج1/34. 27. (كتاب البيع), ج2/473. 28. همان496/. 29. همان467/. 30. پاسخ امام خميني به نامه اتحاديه انجمنهاي اسلامي دانشجويان گروه فارسي زبان در اروپا, 10/3/1349. 31. پاسخ امام خميني به نامه دانشجويان مسلمان مقيم اروپا, 6/2/1350. 32. (صحيفه نور), ج2/47. سخنان امام خميني به مناسبت جشنهاي 2500 ساله 6/3/1350. 33. همان, ج2/153. 34. همان. 35. همان, ج3/69. سخنان امام خميني در مورد توبه و تعهدات دروغين شاه17/8/1357. 36.پيام امام خميني به طلاب علوم ديني, دانش آموزان و دانشجويان سراسر كشور 16/7/1357. 37. همان, ج2/231 235. سخنان امام خميني درمورد ابعاد سياسي عبادي احكام اسلام و كيفيت حكومت اسلامي 16/7/1357. 38. همان203/. مصاحبه امام خميني با خبرنگار فرانس پرس 3/8/1357. 39. همان, ج20/170. 40. همان 128/. پيام براءت به زائران بيت الله الحرام 6/5/1366. 41. همان. 42. همان129/. 43. همان. 44. همان. 45. همان130/. 46. همان, ج7/73. سخنان امام خميني به وزير امور خارجه تركيه 21/3/1358. 47. همان169/. سخنان امام خميني, خطاب به وزير اقتصاد و دارايي و معاونين اين وزارتخانه 31/3/1358. 48. همان24/. سخنان امام خميني در جمع هيات شركت كننده در سمينارمحاسبات وزارت دارايي, 10/4/1358. 49. همان, ج5/23. پيام

ص: 8420

راديو تلويزيوني امام خميني, پس از رفراندم جمهوري اسلامي 12/1/1358. 50. همان, ج21/47. 51. همان. 52. (الذريعه), آقا بزرگ تهراني, ج25/107, اسلاميه, تهران. 53. همان, ج25/106. 54. (ولايت فقيه)33/. 55. همان. 56. همان34/. 57. همان37/. 58. (صحيفه انقلاب اسلامي), وصيت نامه امام خميني10/ 11 موسسه فرهنگي قدر ولايت. 51. همان10/. 60. همان. 61. همان12/. 62. همان13/. 63. همان59/ 60. 64. همان21/. 65. همان19/. 66 . (صحيفه نور), ج4/59. 67. (صحيفه انقلاب اسلامي)21/. 68. همان. 69. (صحيفه نور), ج5/259. 70. همان, ج19/296. 71. همان, ج20/235. 72. (صحيفه انقلاب)21/. 73. همان31/. 74. همان29/. 75. همان. 76. همان 28/ 29. 77. همان30/. 78. همان. 79. همان. 80. همان. 81. همان35/. 82. همان36/. 83. همان35/. 84. همان36/ 37. 85. همان40/. 86. همان42/. 87 . همان. 88. همان41/ 42. 89. همان2/. 90. همان. 91. همان. 92. همان. 93. همان7/. 94. همان13/. 95. (صحيفه نور), ج232/. 97. (صحيفه انقلاب)14/. 98. (همان)15/. 99. همان. 100. همان. 101. همان22/. 102. همان. 103. همان23/. 104. همان34/. 105. همان16/. 107. همان18/. 108. همان46/. 109. همان47/. 110. همان49/. 111. همان50/. 112. همان21/. 113. (ولايت فقيه), 42/ 43, اميركبير. 114. (صحيفه انقلاب)54/. 115. همان. 116. همان42/ 43. 117. پيام امام به مناسبت پنجمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي22/11/1362. 118. همان. 119. (مدرس در

ص: 8421

پنج دوره تقنينه مجلس شوراي ملي) به كوشش محمد تركمان, ج1/16, دفتر نشر فرهنگ اسلامي, تهران. 120. (صحيفه نور), ج7/55. 121. سخنان امام خميني, در جمع كاركنان صنايع دفاع ملي, 26/10/1361. 122. سخنان امام خميني, در جمع هيئت امناي روساي دانشكده هاي دنشگاه ملي, 22/9/1360. 123. (ديدگاهها و رهنمودهاي امام خميني درباره مسائل فرهنگي)155/ 156. 124 . (صحيفه نور), ج108 / 17 . 125 . سخنان امام خميني در ديدار با فرماندهان, سرپرست مربيان و... 28/9/1361. 126 . (صحيفه انقلاب)28/. 127. همان39/. 128. همان40/. 129. همان23/. 130. همان/ 26. 131. همان44/. 132. (تحرير الوسيله), امام خميني, ج1/315, كتاب خمس (القول في الانفال). 133. (سفرنامه خاطرات كاوشهاي باستان شناسي شوش) اثر مادام ژان دويلا فوا, ترجمه ايرج فرهوشي, دانشگاه تهران. 134. (صحيفه انقلاب)/ 44 45. 135. همان04/. غلامرضا جلالي

ص: 8422

مفاتيح ترنم

5 چكيده: (ويژه محرم و سالگرد رحلت امام) نماز آخرين تا به اوج خود رسيد آن روز در صحرا عطش مي نهاد آهسته آتش بر لب گل ها عطش آفتاب از پا فتاد و ماه را در بر گرفتبست راه خيمه را انگار بر سقا عطش لحظه ديدار سر بر سينه صحرا نهاد در نماز آخرين آن مرد سر تا پا عطش تا شود اين عرصه خاكي سراسر كربلا تا ابد مي جوشد از رگ هاي عاشورا عطش كاش ابري شعله ور يك قطره باران مي فشاند بر كوير روح من از آن همه دريا عطش حجةالاسلام علي پور محي آبادي (ره) در ظهر عطش ذوالجناح آمد و آيينه زخم است تنش هر چه آيينه به قربان چنين آمدنش اين زبان بسته چه ديده است كه در ظهر عطش چشمه در چشمه سرشك است زبان سخنش بي سوار از سفر كرب و بلا آمده است مثل باغي كه به تاراج رود ياسمنش واي اي واي به خون كه حنايي شده است جا به جاي بدنش يال شكن در شكنش با سكوتي به بلنداي هزاران فرياد نوحه مي خواند و بانوي حرم سينه زنش علي رضا فولادي رنگين كمان عاطفه كجاست آن كه نشان نجابت قم بود؟ كجاست آن كه دلش جانماز مردم بود طنين باغ نگاهش هواي رؤيا داشت

ص: 8423

درست مثل غروب گرفته قم بود خروش بود، خروشي پر از تغزل بود سكوت بود، سكوتي پر از تلاطم بود به چشم آينه رنگين كمان عاطفه بود به قلب حادثه ها دشنه تهاجم بود اگرچه باغ نگاهش تب شقايق داشت دلش به خرمي خوشه هاي گندم بود ميان سفره درويشي تواضع او هميشه نان صفا، پونه تبسم بود فرشتگان خدا شرمناك او بودند و او ميان همين پابرهنه ها گم بود عرق نشست به پيشاني غزل از شرم دگر مپرس كه اين شرم، شعر چندم بود! احمد شهدادي زمزمه مستي اي به خال لب دلدار، گرفتارترين يار را از همه عشاق، خريدارترين خاك، در سيطره سلطه نامردان استخيز، اي رند مي آلوده عيارترين قصه عشق تو منظومه تكرار گل است اي گل از شوق تماشاي تو پربارترين آه از اين چشم به خون خفته عشاق تو، آه آه از آن چشم به هم بسته بيدارترين آه از وقت پريشاني دلسوختگان - آه از بار غم سوگ تو - آوارترين اي سر از زمزمه مستي منصوري، مست دار افراشته بر پيكر تو، دارترين «خيز تا از در ميخانه گشادي طلبيم» پيش از آن كاين تن دلمرده شود خوارترين عبدالجبار كاكايي ذوالجناح چه تنها مي روي غمگين به سوي خيمه ها برگرد! پريشان يال زخمي قاصد خون خدا برگرد!

ص: 8424

نمي دانم چه در سر داري اما خوب مي دانم كه در مي ماني آن جا از جواب بچه ها برگرد تو با اين چشم ها، اين چشم هاي خيس و خون آلود به آتش مي كشي چشمان اهل خيمه را برگرد چه خواهي داد پاسخ؟ پرسش اهل حرم اين است: چرا برگشتي از هنگامه كو باباي ما؟ برگرد گلوي تشنه بر بالاي ني شوق اذان دارد معطر گشته دشت از اين اذان آشنا، برگرد و آن سو تر صدايي مبهم اما آشنا جاري است; گلي گم كرده زينب در ميان نيزه ها، برگرد تو را تن پوشي از زخم است و در ميدان تني صد چاك كه مرهم مي نهد اين زخم هاي كهنه را، برگرد محمد رضا تقي دخت عبور ناگهان چشمش فروغي بي نهايت را نشان مي داد حتي به دل هاي تهي از عشق جان مي داد وقتي صدايش مي زدي آرام برمي گشتبا مهرباني دست هايش را تكان مي داد پرمي زدي تا آخرين مرز شكفتن ها وقتي تو را در چشم هايش آشيان مي داد كم كم به دستش گونه هاي باغ عادت كرد دستي كه بوي آن عبور ناگهان مي داد گل كرد در سيماي دنيا مثل يك لبخند لبخند زيبايي كه غربت را نشان مي داد رضا معتمد

ص: 8425

مفهوم حكومت اسلامي در انديشه امام خميني

20 چكيده: «حكومت اسلامي» ، «حكومت عادلانه اسلامي» ، «حكومت عدل اسلامي» سر واژه مترادفي است كه حضرت امام آنها را در آثار خود به كار برده اند. سؤالي كه در اين جا مطرح مي شود اين است كه آيا «حكومت اسلامي» ناظر به شكل حكومت است يا محتواي آن؟ به طور مسلم، «حكومت اسلامي» در انديشه سياسي حضرت امام يك لفظ مجمل عام و كلي است كه مي تواند قالب هاي گوناگوني به خود بگيرد. اين لفظ به محتواي حكومت ديني در انديشه حضرت امام اشاره دارد. مراد ايشان از اين لفظ، دولت ديني است; زيرا در انديشه سياسي ايشان، عدالت از چنان اهميتي برخوردار است كه دولت را براي برپايي آن تاسيس مي كنند. به همين دليل، اين غايت گاهي به عنوان صفت حكومت به كار برده مي شود و به «حكومت عدل اسلامي» تعبير مي گردد. دليل اين كه حضرت امام «عدل» را بر اسلام مقدم مي دارند اين است كه به عقيده ايشان، تا وقتي عدالت اجرا نشود، اصلا شريعت توان پياده شدن ندارد. از اين رو، وقتي از «حكومت عدل اسلامي» تعبير مي كنند، به غايت يا وظيفه دولت ديني اشاره دارند. اما اين كه حكومت اسلامي چه قالبي دارد و - به اصطلاح امروزي - رژيم سياسي و ساختار قدرت در آن

ص: 8426

چگونه است; آيا به سبك خلافت اسلامي است يا سلطنت مشروطه يا جمهوري اسلامي يا حكومتي پارلماني و يا غير آن، از اين واژه هيچ يك از اين قالبها و ساختارها استفاده نمي شود. اما حضرت امام، خود به دو قالب يا دو نوع حكومت اسلامي اشاره كرده اند: يكي «ولايت فقيه» و ديگري «جمهوري اسلامي» . «ولايت فقيه» به لحاظ زماني، بر جمهوري اسلامي تقدم دارد. اين مساله در سال 1348 توسط ايشان، در زماني كه در نجف تبعيد بودند مطرح شده است، اما «جمهوري اسلامي» را براي اولين بار، در تاريخ 22 مهر 1357 در پاريس مطرح كردند. ولي به لحاظ وجود شناسي، «جمهوري اسلامي» بر «ولايت فقيه» مقدم است; زيرا پس از پيروزي انقلاب اسلامي، «جمهوري اسلامي» به همه پرسي گذاشته شد و همين نوع نظام تاسيس گرديد و پس از مدت يك سال بعد، ايشان حتي يك بار هم «ولايت فقيه» را مطرح نكردند. در اين باره كه حضرت امام «جمهوري اسلامي» را از كجا گرفتند، بحثهاي زيادي مطرح است. اما در هر صورت، در 22 مهر 1357، ايشان به همه خبرگزاريهاي جهان اعلام كردند كه «جمهوري اسلامي» جانشين سلطنت پهلوي مي شود. اكنون اين سؤال كه چالش اساسي در مباحث امروزين در باب قدرت مي باشد، مطرح است كه آيا «ولايت

ص: 8427

فقيه» در انديشه سياسي حضرت امام اصالت دارد و «جمهوري اسلامي» فرع بر آن است يا به عكس؟ به عبارت ديگر، آيا مي توانيم در انديشه سياسي حضرت امام در باب قدرت سياسي، يك اصل تاسيس كنيم و بگوييم - مثلا - «ولايت فقيه» جزو ثابتات و محكمات انديشه سياسي ايشان است و «جمهوري اسلامي» جزو متغيرات و متشابهات؟ آيا هر يك از اجزاي انديشه سياسي امام راحل در باب آزادي، مردم سالاري (دموكراسي) ، جمهوري، جامعه مدني، احزاب سياسي و ديگر موارد مرتبط با حيات سياسي مسلمانان را بايد به عنوان متشابهات بر اين محكم (ولايت فقيه) عرضه كنيم; اگر با اين محكم منطبق بود، اخذ نماييم، وگر نه آن را طرد كنيم؟ يا اين كه بايد بگوييم «ولايت فقيه» متغير است و «جمهوري اسلامي» ثابت; ولايت فقيه همانند قطب مغناطيسي هر چيز هم جنس خود را جذب مي كند و غير آن را دفع مي نمايد؟ كدام يك از اين دو فرض در انديشه سياسي حضرت امام صادق است؟ اين موضوع نياز به يك بحث روش شناسانه عميق دارد كه بتوانيم بگوييم: اساسا در انديشه سياسي حضرت امام، چيزي به عنوان ثابتات و محكمات وجود دارد يا ندارد. به عنوان مثال، ماركس مي گويد: ديالكتيك جزو ثابت انديشه من است; هر جا انديشه ام

ص: 8428

با آن منطبق بود، بدانيد متعلق به من است و هر جا بر انديشه ام منطبق نگرديد، بدانيد از من نيست. آيا حضرت امام هم در انديشه خودش، محكمي را به اين صورت بيان كرده اند؟ مسلم است كه چنين نيست و چيزي به عنوان محكم و ثابت در انديشه ايشان مطرح نشده، وگر نه اين گونه چالش ها وجود نداشت و قرائت هاي مختلف از انديشه سياسي ايشان به معركه آراء مبدل نمي شد. پس نه حضرت امام، خود محكمات انديشه شان را ذكر كرده اند و نه كسي از ايشان چنين چيزي پرسيده است تا ما بتوانيم به راحتي ثابتات را از متغيرات جدا كنيم. در هر حال، اگر بپذيريم كه «ولايت فقيه» ثابت و محكم در انديشه سياسي حضرت امام مطرح است، يك سؤال اساسي مطرح مي شود و آن اين كه اگر به واقع، منظور حضرت امام از جمهوري اسلامي، «ولايت فقيه» بوده، پس چرا «جمهوري اسلامي» را به راي گذاشتند؟ چرا در طول مدتي كه از جمهوري اسلامي بحث مي كردند، از ولايت فقيه سخني به ميان نياوردند؟ كساني كه معتقدند ولايت فقيه محكم و جزئي ثابت در انديشه سياسي امام راحل است، مجبورند در اينجا دست به توجيه بزنند; مثلا، بگويند: اگر در آن موقع، حضرت امام ولايت فقيه را مطرح مي كردند و آن را

ص: 8429

به همه پرسي مي گذاشتند، ممكن بود كسي به آن راي ندهد; براي آن كه مردم از اقرار به حكومت اسلامي رنجيده نشوند، ايشان تقيه مداراتي خوفيه كردند. اما پس از اين كه دولتشان مستقر شد، به تدريج، انديشه ولايت فقيه يا قالبي از حكومت اسلامي را كه در سال 1348 گفته بودند، مطرح كردند. انتقادي كه بر اين توجيه وارد است آن كه در دستگاه اخلاقي حضرت امام، چنين برخوردي با مردم، حتي اگر تقيه مداراتي خوفيه هم باشد، دروغ به حساب مي آيد و نمي توان چنين ادعايي كرد كه منظور حضرت امام چيزي بود و آنچه را به همه پرسي گذاشتند چيزي ديگر. بايد روشن شود كه ما طبق چه معياري، ولايت فقيه را «محكم» فرض مي كنيم و جمهوري اسلامي را «متشابه» . ممكن است بعضي بگويند: «محكم» در انديشه سياسي حضرت امام، همان چيزي است كه در آثار علمي و مكتوب ايشان مستدل شده; مثلا اين كه ولايت فقيه قالبي از حكومت اسلامي است يا آن كه ولايت فقيه در كرسي درس ايشان مستدل گرديده و ادله عقلي و نقلي اش منجز شده، پس «ثابت» است، ولي جمهوري اسلامي در بحث هاي شفاهي ايشان آمده و چندان مستدل نيست و از اين رو، «متغير» به حساب مي آيد. بنابراين، آثار مكتوب و مستدل مبين نوعي ثبات

ص: 8430

در انديشه ايشان است و آثار شفاهي و غير مستدل مبين نوعي تغير. انتقادي كه بر اين نظر وارد است آن كه طبق اين معيار نمي توان ثابتات و متغيرات را از هم جدا كرد; زيرا يك انديشمند سياسي ممكن است در مصاحبه ها و آثار شفاهي، فرصت مستدل كردن نظرات خود را نيابد، ولي ما از طريق اني مي توانيم آنها را تحت يك برهان كلي قرار دهيم و بگوييم: ايشان طبق اين برهان نامكتوب كلي، نظراتي داشته اند كه فرصت مستدل كردن آنها را نيافته اند. بنابراين، نمي توان بر اساس مكتوب و غير مكتوب بودن، ثابت و متغير را از انديشه ايشان استخراج كرد. چگونه مي توان بين دو قالب مذكور - ولايت فقيه و جمهوري اسلامي يا ثابتات و متغيرات - را جمع كرد؟ اشتباهي كه رخ داده آن است كه اين بحث از دو منظر مورد دقت قرار نگرفته. حضرت امام در سال 1348 از يك منظر، به بحث ولايت فقيه پرداختند و در سال 1357 از منظر ديگري به جمهوري اسلامي. توضيح آن كه در فلسفه سياسي عصر نوين، با دو سؤال مهم مواجهيم: اول اين كه چه كسي بايد به قدرت برسد و دوم اين كه چگونه بايد حكومت كند. وقتي افلاطون سؤال اول را در حوزه فلسفه سياسي مطرح كرد،

ص: 8431

پاسخش «فيلسوف - شاه» بود. از نهضت مشروطه تا انقلاب اسلامي، ما در گفتمان مشروطيت بوديم و محور اصلاح طلبان و مبارزان سياسي مورد تهديد شاه بود. در اين دوره، همواره اين سؤال مطرح بود كه آيا مشروطه مي تواند شاه را محدود كند و از قدرتش بكاهد؟ عده اي مانند نهضت آزادي يا برخي از افراد جبهه ملي معتقد بودند كه مشروطه موجب بيرون رفتن سلطنت از بحران مشروعيت مي شود; قدرت شاه را بايد با قانون اساسي و مجلس محدود كرد. اين ها در واقع، مي خواستند حكومت شاه را با اصلاحات درباري درست كنند و از برخي تخلفات او جلوگيري نمايند. حضرت امام لازم ديدند به كساني كه در اين گفتمان شركت داشتند و در اين تصور بودند، ثابت كنند كه محمدرضا شاه يا هر كه مي خواهد در راس حكومت قرار گيرد، اگر بخواهد به اين صورت بر اريكه قدرت تكيه زند، نمي تواند به مشروطه عمل كند و در اين صورت، مشروطه صرف لفظ خواهد بود، نه واقع عمل. به همين دليل، در چالش بين خودشان و نيروهاي مشروطه طلب، كه خواستار ماندن شاه بودند، لازم ديدند كه بگويند: شاه بايد برود و فردي امين، عادل و فقيه در راس حكومت قرار گيرد تا لايه هاي قدرت، همه سالم بماند و ساختار سياسي اصلاح شود. به همين دليل،

ص: 8432

مي گفتند: مشكل ما بر سر عوض كردن شخص است; اگر شاه برود و فقيهي عادل در راس قدرت قرار گيرد، عدالتش به طبقات پايين حكومت نيز سرايت مي كند و به عكس، اگر فرد فاسدي قدرت را به چنگ آورد، هر قدر هم مجلس كوشش كند يا قانون اساسي بازنگري شود، نمي توان حكومت و جامعه را اصلاح كرد. به همين دليل، دغدغه اصلي ايشان در آن شرايط، ولايت فقيه بود كه آن را در كتاب خود مطرح كردند. اما وقتي ايشان وارد پاريس شدند و به دنياي پيشرفته وارد گرديدند، با حكومت هاي جديدي - انواع دموكراسي ها - مواجه شدند. چنين نبود كه حضور حضرت امام در پاريس به منزله يك جزيره شرقي در ميان درياهاي غربي باشد; جزيره اي كه استفاده اي از آبهاي اطراف خود نمي كند، بلكه وقتي ايشان وارد فرانسه شدند، با دنياي جديد آشنا شدند و دغدغه شان اين بود كه چگونه حكومت كنيم; بحث از حكومت شخص به نحوه حكومت تبديل شد. اكنون در فلسفه سياسي غرب، بحث اول به اين موضوع تبديل شده است كه با چه شيوه اي، بهتر مي توان به زندگي سامان داد. «جمهوري اسلامي» در واقع، پاسخ به نحوه حكومت ديني است و «ولايت فقيه» پاسخ به اين كه چه كسي بايد حكومت كند. اينها دو منظر متفاوت

ص: 8433

به بحث حكومت است. بنابراين، وقتي مي خواهيم در آثار حضرت امام محكم و متشابه سازي كنيم بايد جهت بحث و منظر آن مشخص باشد. بر اين اساس، نظريه ايشان در باب قدرت سياسي و چگونگي آن، «جمهوري اسلامي» است. در اين باره، قصد تحميل هم نداشتند، آن را به همه پرسي گذاشتند و مردم به آن راي دادند. اما اين كه چرا حضرت امام پس از استقرار جمهوري اسلامي، مجددا ولايت فقيه را در قالب نظارت، دوباره مطرح كردند، نگراني ايشان از اين بود كه درست است كه جمهوري اسلامي از استبدادي كه در ساختار سلطنت پهلوي بود جلوگيري مي كند، اما ممكن است در زد و بندهاي سياسي، اين حكومت به نوعي ديگر از استبداد تبديل شود. حال براي آن كه اين جمهوري اولا، مردم را نگه دارد; ثانيا، اسلاميتش از بين نرود و ثالثا، به روايت جديدتري از استبداد كشيده نشود، ايشان احساس كردند كه به يك محافظ نياز دارد. وجود ولايت فقيه پس از استقرار جمهوري اسلامي در واقع، نقش همان محافظ را ايفا مي كند; زيرا ولي فقيه فردي قدرتمند با ويژگي دروني و بيروني منحصر به فردي است كه خود نيز خارج از نهاد دولت قرار دارد; هم سعي مي كند جمهوريت نظام حفظ شود و هم اسلاميت آن. ولي فقيه در جمهوري اسلامي،

ص: 8434

مجري است يا ناظر؟ در اين باره، حضرت امام به جاي بحث اجرا، «ولايت» را مطرح كردند; در ابتدا، ايشان به ولي فقيه نقش نظارت دادند، ولي چون مي دانستند كه در روايات، ولي فقيه داراي اختيارات منصوصي است، براي او اختياراتي قايل شدند و «ولايت» را ذكر نمودند و بدين روي، او را خارج از نهاد دولت قرار دادند تا ناظر باشد. بر اين مبنا، ولايت فقيه كه پس از استقرار جمهوري اسلامي مطرح مي شود، براي محافظت نظام از كشيده شدن به انحرافات است; يعني همان دغدغه اي كه در سال 1348 داشتند، پس از انقلاب نير نمود پيدا كرد. ممكن است كسي بپرسد همين ناظر يا والي، كه وظيفه اش مراقبت از تركيب و اجزاي جمهوري اسلامي مي باشد، ممكن نيست به استبداد كشيده شود؟ حضرت امام معتقدند: والي يا ناظر با دو دسته عوامل مهار مي شود: عوامل دروني همچون عدالت و تقوا و عوامل بيروني كه متشكل از نهادهاي مدني جامعه است; مثل احزاب سياسي، روحانيت و خبرگان - به طور مستقيم - و مردم - به طور غير مستقيم. اينها بر كار او نظارت دارند و هر دو مكمل يكديگرند. حضرت امام در سخني مي فرمايند: شما تصور مي كنيد ولايت فقيه نوعي استبداد است؟ خير، ولايت فقيه براي جلوگيري از مستبد شدن دولت است،

ص: 8435

نه اين كه خودش دولت مستبد ايجاد كند. بنابراين، ولي فقيه دولت مستبد ايجاد نمي كند و اگر چنين كند، از ولايت ساقط مي شود. با توجه به اين كه فرموديد از منظر حضرت امام غايت وجودي ولايت فقيه اجراي عدالت است، چه ضرورتي وجود دارد كه اين كار به دست فقيه صورت بگيرد، در صورتي كه غير فقيه بتواند به اين كار اقدام كند؟ برداشت ما از انديشه حضرت امام اين است كه اگر چه ايشان غايت دولت را اجراي عدالت مي داند، ولي وظيفه اش اجراي شريعت است; يعني بايد وظيفه دولت و غايت آن را از همديگر تفكيك كرد. نكته ديگر اين كه بر حسب انديشه حضرت امام اگر احكام شريعت اجرا شود، دولت را به غايت خود مي رساند. اين به آن معناست كه ما نمي خواهيم صرفا با قواعد عرفي و عقلي به عدالت برسيم، بلكه اجراي شريعت هدف اصلي است; آنچه متضمن عدالت در جامعه نيز هست. بر اين اساس، طبق نظر حضرت امام، كسي بايد در راس قدرت قرار گيرد كه اولا، عالم به شريعت باشد و ثانيا، بتواند قواي دروني خود را تعديل كند; چون كسي كه خودش عادل نباشد و نتوانسته باشد قواي دروني خود را به نقطه تعادل برساند، با ورود به عرصه سياست نوين، نمي تواند به اجراي عدالت بپردازد. بدين

ص: 8436

دليل، فقيه بايد پيش از ورود به عرصه سياست، عدالت داشته و تمام صفات او تعديل شده باشد. چنين كسي با صفت عدالتش، از يك سو، موجب اجراي عدالت مي شود و از سوي ديگر، با اجراي شريعت توسط او، حكومت را به غايت مي رساند. اين نوعي در هم آميختگي شريعت با قواعد عقلاني است. در صورتي كه امر داير شود بين عادل غير فقيه و فقيه غير عادل، كدام يك مقدمند؟ در انديشه حضرت امام، عادل غير فقيه مقدم مي گردد; بايد عدالت و علم به شريعت - هر دو با هم - در يك نفر اجتماع پيدا كند. والي بايد واجد هر دو ركن باشد تا طبق نظريه ولايت فقيه به اين عنوان منصوب گردد. عبدالوهاب فراتي

ص: 8437

مقايسه سبك سياسي امام خميني و مهاتما گاندي

اشاره

13 چكيده: مقدمه يكي از راههاي شناخت بيشتر شخصيتهاي بزرگ سياسي و مذهبي، مقايسه شيوه زندگي سياسي و بويژه سبك مبارزه آنها با دشمن و خدماتشان به نوسازي سياسي كشور است. اينكه آنها در چه زمان و تحت چه شرايطي ظهور كردند، با چه كسي يا كساني به مبارزه برخاستند و چرا و چگونه، بعضي از مهمترين محورهاي اين مقايسه اند. دو نمونه از اين شخصيتهاي بزرگ، امام خميني (ره) و گاندي بودند. به رغم پاره اي تفاوتهاي مهم ميان اين دو شخصيت برجسته، شباهتهاي زيادي بين سبك سياسي آن دو و خدمتشان به نوسازي سياسي ايران و هند وجود دارند. هدف اين مقاله، بررسي و ارزيابي اين تفاوتها و شباهتها به منظور تعميق و بسط شناختمان از شخصيت امام خميني، نوع و سبك مبارزه، و كمك ايشان به نوسازي سياسي ايران است. 1- مذهب و سياست: بهره برداري نوين و عقلاني از سنت در نيمه اول قرن بيستم، گاندي و در نيمه دوم قرن امام خميني به عنوان يگانه مثالهاي سياستمداران مذهبي شناخته شدند. مهمترين ويژگي مشترك هر دو، آن است كه هيچكدام جدايي بين مذهب و سياست را نپذيرفتند. از يك سو، هر دو به سنت و ارزشهاي مذهبي سخت وفادار بودند. (1) از سوي ديگر، اين

ص: 8438

وفاداري نه تنها باعث كناره گيري هيچكدام از صحنه سياست نشد بلكه آنهارا به حضور و فعاليت در اين صحنه واداشت. اظهارات مكرر گاندي و امام خميني در اين باره مؤيد اين ادعاست. براي مثال، گاندي گفته است: "دلبستگي من به حقيقت مرا به قلمرو سياست كشانيد و بدون تامل و در نهايت فروتني مي گويم كساني كه مدعي اند دين با سياست وجه اشتراكي ندارد، از دين هيچ نمي دانند. " (2) براي گاندي، سياست محروم از مذهب، كثافتي است كه همواره بايد ازآن اجتناب جست. (3) در اين باره گاندي مي گويد: "من نمي توانم حتي يك ثانيه هم بدون مذهب زندگي كنم. بسياري از دوستان سياسي ام از وضع من نا اميد و مايوس مي شوند زيرا مي گويند كه سياست من نيز از مذهب ناشي مي شود و آنها درست مي گويند. سياست من و تمام فعاليتهاي ديگرم همه از مذهبم ناشي مي شوند. " (4) او حتي از اين هم فراتر مي رود و اظهار مي دارد: "هرگونه عمل و فعاليت يك مرد مذهبي بايد از مذهبش ناشي شود. . . " (5) امام خميني نيز داراي همين ديدگاه بود. او هم بارها بر غير قابل تفكيك بودن دين و سياست تاكيد ورزيد به نمونه هايي از سخنان امام در اين مورد بنگريد: " اسلام يك دين عبادي سياسي است كه

ص: 8439

در امور سياسيش عبادت منضم است و در امور عباديش سياست . . . رسول الله پايه سياست را در ديانت گذاشته است" (6) ، "والله اسلام تمامش سياست است"، (7) "دين اسلام يك دين سياسي است كه همه چيزش سياست است، حتي عبادتش". (8) بدين ترتيب، سياست امام خميني و گاندي بر زمينه ديني و سنتي استوار بود. از آنجا كه هر دو، سياست را نوعي تحقق اخلاق ديني مي دانستند، (9) به قدرت سياسي دل نبستند هر چند كه آن را پذيرفتند. به عبارت ديگر، برخلاف اكثر انقلابيون و سياستمداران امروزي كه قدرت سياسي بر ايشان هدف است، براي گاندي و امام خميني تنها يك "وسيله" بود; وسيله اي كه به مردم امكان مي دهد تا وضع خويش را در تمام مظاهر زندگي بهبود بخشند. (10) در واقع، اين نبوغ منحصر به فرد امام و گاندي بود كه با فراست و زيركي به سنتهاي تشيع و هندو توجه كردند و نيك دريافتند كه با آنها چه كنند و از آنها چگونه بهره بگيرند. هر دو شخصيت، آميزشي از نو و كهن بودند. بعضي از گرانبهاترين و والاترين سنتهاي مذهبي در آنها تجسم يافته بود. در زندگي شخصي، قديساني بودند كه لذتهاي دنيوي را رها كرده بودند و با تقوا و پارسايي

ص: 8440

مي زيستند. همه نهادهايي را كه ميان توده ها رواج مي دادند و روشهايي را كه به كار مي بستند، عناصري غني از سنتهاي گذشته بود. وفاداري و عمل آن دو شخصيت به سنت را نبايد به معناي پيروي چشم بسته شان از مذهب تلقي كرد. هم امام و هم گاندي، هر گونه مذهب را كه با "عقل" و "منطق" سازش نداشته و با اخلاق متضاد باشد نمي پذيرفتند. به عبارت ديگر، يكي از ويژگيهاي مهم آن دو رهبر، "واقع بيني "شان بود. (11) و هر دو، هر موقعيت و پيشامدي را با نگاه خردمندانه خود مي نگريستند و از مشاهداتشان راه حلي بيرون مي كشيدند كه هم بسيار تازگي داشت و هم بسيار عملي و در خور آن موقعيت بود، هر چند كه در "حقانيت" آئين گاندي جاي ترديد زيادي است. اين نحوه نگرش گاندي و امام به مذهب و سنت، بيانگر اين حقيقت است كه گرچه آن دو "نوگرايي" و "نوسازي" را تاييد كردند ولي با "غربي شدن" و "غربزدگي" مخالف بودند. (12) هرچند كه به نظر مي رسد گاندي به دليل بعضي از اعتقادات مذهبي از جمله آزار نرساندن به حيوانات و تاكيد بر گياهخواري ودر مقايسه با امام خميني كشش و رغبت كمتري دراستقبال از تكنولوژي وصنعت غربي از خود نشان داد. دليل اصلي مخالفت آن دو با

ص: 8441

غرب، آن است كه غربي به جاي خويشتن جوئي در پي نسيان و هدر دادن خويشتن است. همين فراموشي باعث شده است به همان اندازه كه سلطه غربيها بر محيط افزايش يابد، تسلطشان بر نفس كاهش يابد. (13) اين ادعا كه امام خميني و گاندي اگر نه بي بديل ترين لااقل نادرترين شخصيت هايي بودند كه به ضديت با فرهنگ و ارزشهاي غربي برخاستند، ادعاي گزافي نيست. بسياري از انقلابيون - از مائوتسه تونگ گرفته تا هوشي مينه، از چه گوارا تا فرانتس فانون - تقريبا نسبت به غرب ديدي مبهم و دوپهلو داشتند. آنان جملگي تسلط سياسي و اقتصادي غرب را رد مي كردند و در عين حال راه و رسم سنتي زندگي مردم خويش، مخصوصا عناصر مذهبي آن را كه بنيان فرهنگهاي باستاني آفريقا و آسيا را تشكيل مي دهد، مردود مي شمردند و مخالف نوسازي و توسعه به حساب مي آوردند; در نتيجه شكلهاي سياسي و فني غربي را جانشين آن مي كردند. (14) اما ايران خميني و هند گاندي تنها استثنايي از اين قاعده تسليم به غرب است. (15) البته گاندي، برخلاف امام خميني، در اوايل زندگي دچار ترديد بود كه آيا سبك و شيوه زندگي غربي، بويژه انگليسي، را انتخاب كند يا سبك و شيوه زندگي هندي را. (16) در اين دوره، وي معتقد به مبارزه از

ص: 8442

راهي قانوني بود. (17) نسبت به انگلستان خوش بين بود و اعتقاد داشت كه امپراتوري بريتانيا با بي نظري به همه كساني كه زير حكومتش هستند توجه دارد. (18) در اوايل سفر به انگلستان براي ادامه تحصيل، مجذوب شيوه زندگي انگليسي شد: در كلاسهاي آداب و رقص نام نوشت و به آموختن زبان فرانسه و نواختن ويولون پرداخت. آوازها و تصنيفهاي مد روز مي خواند، كراوات مي زد و به سبك انگليسي لباس مي پوشيد و معاشرت مي كرد. (19) حتي به شكل خطرناك و نه چاره ناپذير به زنان متمايل شد. (20) در حالي كه امام از همان آغاز جواني راه رستگاري را تشخيص داد و بدون كمترين ترديد و تزلزل، با قاطعيت و صميميت آن را استمرار بخشيد و به سرانجام رساند. بدين ترتيب، امام و گاندي، هر دو، در اين اصل مهم اتفاق نظر داشتند كه براي مقابله با مسائل و مشكلات جديد، بايد به مذهب بازگشت و منابع سنتهاي خود را از نو بازيافت، آن دو از همين سنتها به قدرتي نايل شدند كه هم پاسخگوي نيازهاي مردم فقير ايران و هند بود و هم آن دو را به عنوان رهبران مبارز و خلاق در راه نبرد با استعمار شناساند. با وجود اين، مذهب امام و گاندي يكي نبود. گاندي پيرو مذهب

ص: 8443

هندو بود. و تاكيد اصليش بر "سايتاگراها" يا "نيروي حقيقت" بود. (21) از نظر او، حقيقت خداست: "من خدا را فقط به عنوان حقيقت مي پرستم و مي ستايم" (22) يا حقيقت"آن چيزي است كه صداي درون به شما مي گويد". (23) در صورتي كه امام خميني پيرو مذهب تشيع بود و حقيقت را در اصول متعالي اين مذهب از جمله توحيد، نبوت، امامت، عدالت، معاد، انتظار، شهادت، دفاع از مظلوم، و. . . جستجو مي كرد. از نظر وي، خدا حقيقت است. و نه حقيقت، خدا، گاندي، يك غير موحد بود، در صورتي كه امام، يك موحد; بدين ترتيب، ميان اصول اعتقادي اين دو رهبر تفاوت ژرف است. 2- شيوه هاي مبارزه اگر گاندي در اوايل قرن بيستم عزم خود را جزم كرد تا با استعمار بريتانيا به مبارزه برخيزد، امام خميني در اواخر همين قرن، نظام پادشاهي منحط و مستبد پهلوي را از يك سو استعمار آمريكا را از سوي ديگر به مبارزه اي سخت و بي امان طلبيد. نكته جالب در مبارزات اين دو رهبر، شيوه هايي است كه هر يك براي نبرد با دشمن و متحد و بسيج كردن مردم خود بر ضد او برگزيدند. اين شيوه هاي مبارزه به رغم پاره اي تفاوتها، تا حدود زيادي به هم نزديك و شبيه هستند و از شرايط خانوادگي،

ص: 8444

تاريخي يا مذهبي امام خميني و گاندي ناشي مي شوند. گرچه خانواده هر دو مذهبي بود، اما اعتقادات خانواده گاندي اختلاطي عجيب بود از معتقدات و فرهنگ چيني، هندويي و اسلام. (24) در صورتي كه خانواده امام از پيروان جدي مذهب تشيع اند. هم گاندي و هم امام در دوران نوجواني، با مشكلات و سختيهايي روبرو بودند. امام در كودكي پدر و در نوجواني مادر و عمه اش را از دست داد و اين حوادث بر انديشه و افكار وي تاثير عميق گذاشتند. اما از آن مهمتر، تاثيري است كه مرگ پدر گاندي بر وي گذاشت. او كه بشدت به پدرش علاقمند بود وقتي كه خبر بيماريش را شنيد به وحشت افتاد. چند لحظه قبل، كنار تخت پدر محتضرش ايستاده بود و پاهاي او را به آرامي مي ماليد. گاندي مشكلات و مسائل ديگري نيز در دوران نوجواني و جواني داشت. خجالت و ترس بيش از حد، (25) دروغگويي، گوشتخواري، اختلاف با همسر، و بدرفتاري با او و دزدي و اقدام به خودكشي، از جمله نمونه هايي از اين مشكلات هستند. (26) زندگي امام خميني بري از اين لغزشها بود. او از همان آغاز جواني به عبادت و خودسازي رو آورد و شرايط مذهبي حاكم بر خانواده و شهرش آن را تقويت كرد. قاطعيت و

ص: 8445

سرسختي خويشان امام در مجازات قاتلين پدرش، وضعيت نا امن شهر محل سكونتش، و بويژه فرهنگ و مذهب مورد اعتقادش ، همگي زمينه ساز سبك مبارزه وي كه سرسختانه و انعطاف ناپذير بود، محسوب مي شود. به رغم اين تفاوتها، شيوه هاي نبرد هر دو رهبر با متجاوز از پاره اي جهات به هم نزديك و شبيه بودند: هر دو نوع شيوه، برگرفته از مذهب يا سنت بود. هر دو نوع شيوه، تركيبي از "نمادگرايي سنتي" و "عقايد اصلاح طلبي" بود. هر دو شيوه معطوف به "عمل" و در عين حال برگرفته از "آرمان" بود. هر دو سبك، از اين توانايي برخوردار بود كه تمام اقشار يك جامعه را، از توده هاي سنت گرا گرفته تا نخبگان غربگرا، براي ايجاد يك "انقلاب سياسي" با هم متحد و يكپارچه و بسيج كنند. 26 همچنين شيوه هاي نبرد هر دو رهبر، تكميل روشهاي مبارزه قبل بود. پيش از ورود گاندي به عرصه سياست هند، مبارزه آزاديخواهانه دو روند كلي داشت: 1- روشهاي تروريستي 2- خط مشي قانون اساسي كه به خوش طينتي انگليسيها دلبسته بود. هر دو جريان به طرز ناگواري شكست خورد و كشور به خط مشي و رهبري نويني نياز داشت. (27) همين روند دقيقا در ايران و در رابطه با رهبري امام تكرار شد. زيرا سبك نبرد وي نيز نه

ص: 8446

مبتني بر شيوه هاي خشونت آميز و تروريستي گروههاي راديكال مذهبي و چپي بود و نه مبتني بر شيوه سازشكارانه قبول سلطنت و تاكيد بر قانون اساسي و حركت گام به گام كه گروههايي چون جبهه ملي و نهضت آزادي حامي آن بودند. حال ببينيم به طور مشخص شيوه هاي مبارزه اين دو رهبر چيست و چه شباهتها و تفاوتهايي ميان آن دو وجود دارد. 1 -2- جرات و بسيج سياسي: امام خميني براي بسيج و اتحاد مردم بر ضد استبداد داخلي و استعمار خارجي از دو اصل "انتظار" و "شهادت" كه جزيي از سنت تشيع محسوب مي شوند، بهره گرفت. گاندي نيز براي نبرد با استعمار بريتانيا از سنتهاي هندو بهره برداري كرد و از دل آن اصل "آهيمسا" يا "عدم خشونت" را بيرون كشيد و از نو تفسير كرد. از نظر گاندي ، "عدم خشونت" و "نيروي حقيقت" چنان به هم پيوند دارند كه عملا تجزيه و تفكيك آنها غير ممكن است. آنها مثل دو روي يك سكه اند. با اين همه، از نظر او عدم خشونت وسيله است و حقيقت هدف. او در جستجوي حقيقت بود كه عدم خشونت را كشف كرد. به باور گاندي، براي كشف حقيقت، هيچ راهي جز عدم خشونت نيست. (28) به عبارت ديگر، گاندي معتقد بود كه هدف از عدم

ص: 8447

خشونت، استقرار نيروي حقيقت است عليه بي عدالتي اين روش نوعي سرپيچي علني از قوانيني است كه به نظر گاندي و پيروانش ظالمانه بودند. (29) اين عدم همكاري يا مخالفت مدني، برخلاف روش متداول در غرب، از طريق مقابله رودررو، سازماندهي مخالفتها و پيدايش شكاف ميان مخالفان و پيروزي يكي بر ديگري صورت نمي گيرد، بلكه از نظر گاندي بايد بر پايه سازش و مصالحه و عدم نفرت از دشمن و حتي دوست داشتن وي استوار باشد. 29 اين نگرش، از عقايد سنتي هنديها نسبت به مديريت منازعه در سياست و حقوق كه معطوف بر داوري و مصالحه اجتماع است، تغذيه مي شد. از نظر امام خميني نيز "انتظار" و "شهادت" يا "قيام كربلا" دو تاكتيك مهم براي مبارزه با متجاوز و ستمگري در هر عصر و زماني است. انتظار در مبارزه مسلمان اميد و حركت و جنبش مي آفريند و شهادت، او را آماده فداكاري و از جان گذشتگي مي كند و مرگ را در چشمش خوار و كوچك مي سازد. همانطور كه اصل عدم خشونت گاندي ريشه در مذهب و سنت دارد، تاكتيكهاي مورد نظر امام (انتظار و شهادت) نيز از مذهب و سنت نشات مي گيرد و به عقايد مذهبي مسلمانان در مورد چگونگي مقابله با ظلم و ستم و بي عدالتي مربوط مي شوند. مهمترين هدف مشترك

ص: 8448

امام خميني و گاندي از اين سبك مبارزه با متجاوز، زدودن آثار ترس و ضعف در پيروان خود و بازگرداندن"شجاعت و جرات" به آنها بود. (30) زيرا كه سياستهاي استعماري در هندوستان و ايران حس اعتماد به نفس و خودباوري فرهنگي را در ميان مردم دو كشور از بين برده، آنها را در حد افراد ذليل و زبون و مقلد و ترسو تنزل داده بودند. بنابراين هم گاندي و هم امام خميني بخوبي دريافتند كه شرط بسيج و متحد كردن ملت بر ضد متجاوز، بازگرداندن جرات به آنهاست. با اين همه، برداشت آن دو رهبر نسبت به جرات تا حدودي متفاوت بود، هر چند كه در نهايت، بنابر پاره اي دلايل كه بزودي توضيح داده خواهند شد، در عمل به هم نزديك مي شوند. از نظر گاندي، جرات كه مستلزم نوع خاصي از فداكاري و خود كنترلي است، از عدم خشونت ريشه مي گيرد. عدم خشونت اوج شهامت و قله دليري است و زور و خشونت نشانه مسلم ترس. گاندي اين مساله را چنين بيان مي كند: "من خود زماني ترسو بودم و تا وقتي مي ترسيدم به زور و خشونت متوسل مي شدم. فقط از موقعي كه بر ترس خود چيره شدم به ارزش عدم خشونت متوجه گشتم. " (31) به همين دليل بود كه مي گفت: "عدم

ص: 8449

خشونت را نمي توان به كسي كه از مرگ مي ترسد يا نيروي مقاومت در خود نمي بيند تعليم داد. " بدين ترتيب، از نظر گاندي عدم خشونت حاصل پيكار دروني است نه ترس. شجاعت و جرات در نيروي روحاني و دروني نهفته است و نه در نيروي جسمي و مادي. جرات به معناي به دست آوردن حقوق از راه تحمل رنج شخصي است كه درست صورت مخالف مقابله و مقاومت با اسلحه است. جرات يعني خود كنترلي و خودرنجي محض، توسل به نيروي حقيقت و نه نيروي جسمي، مقاومت ارادي كامل انسان در برابر اراده متجاوز و نه ناتواني و شكست اراده ياتسليم شدن در برابر سرنوشت، مقاومت منفي و عدم همكاري بدون مبادرت به اقدام تلافي جويانه و قرباني ساختن خود ونه قرباني كردن ديگران. (32) بي جهت نيست كه گاندي گفته ا ست ملتي كه براي فداكاري و قرباني دادن نامحدود آماده شده است، مي تواند به مدارج عالي ارتقاء يابد. . . ملت با عظمت هند مرگ را چون بالشي در نظر مي گيرند كه مي توان بر آن سر نهاد و استراحت كرد. چنين ملتي داراي آن نيرويي است كه سرانجام مي تواند متجاوز را برجاي خود بنشاند. (33) مردي كه به هنگام مقابله با خطر همچون موش رفتار كند، حتما بايد ترسو ناميده شود. چنين شخصي

ص: 8450

در قلب خود به خشونت و نفرت متوسل خواهد شد و اگر دستش برسد دشمن خود را بدون كمترين احساس ناراحتي خواهد كشت. مسلما چنين كسي بكلي با عدم خشونت بيگانه است. (34) گاندي در توضيح شيوه عدم خشونت خود مي گويد وقتي كه من از انجام كاري كه وجدانم نمي پذيرد خودداري مي كنم، نيروي روحي خود را به كار مي برم. آنگاه براي روشن تر شدن مساله اظهار مي دارد: "مثلا حكومت كنوني قانوني وضع كرده است كه شامل من هم مي شود اما من آن را دوست نمي دارم. اگر با زور و خشونت، حكومت را مجبور به لغو اين قانون سازد، چيزي را به كار مي برم كه مي توان آن را نيروي جسمي و مادي خواند. اما اگر از اين قانون اطاعت نكنم و كيفري را هم كه براي اين سرپيچي تعيين شده بپذيرم، نيروي روحي خود را به كار برده ام كه شامل قرباني ساختن خويش مي شود. (35) بنابراين از نظر گاندي، اگر فردي كه به لحاظ امكانات ظاهري و جسمي ضعيف و ناتوان است در مقابل حريف تسليم شود يا فرار كند، اين نشانه بزدلي است; اگر قدرت خود را براي وارد كردن ضربتي بر حريف خويش به كار برد و در اين راه جان دهد اين كاردليري و دلاوري خواهد بود، اما عدم خشونت نيست.

ص: 8451

ولي اگر گريختن را موجب شرمساري بداند و بدون وارد كردن ضربتي بر دشمن به مقاومت بپردازد و در سرجاي خود بميرد، اين مفهوم درست مقاومت با عدم خشونت و همراه با دلاوري و دليري است. به همان اندازه گاندي، بلكه بيشتر ، امام خميني نيز بر جرات و شجاعت تاكيد كرد. او نيز مثل گاندي معتقد بود كه تحمل درد و رنج بر خويش به انسان قدرت روحاني و در نتيجه جرات مي بخشد. او نيز اعتقاد داشت كه كسي كه از خدا بترسد از هيچكس و هيچ چيز نمي ترسد. (36) امام نيز چون گاندي بر آن بود كه هركس در مقابل دشمن از خود ضعف نشان دهد و فرار را بر قرار ترجيح دهد يا تسليم او شود، بزدل و ترسو است. با اين همه، امام ، برخلاف گاندي، جرات و شجاعت را در عدم خشونت منحصر نكرد. از نظر وي، گرچه عدم خشونت و بخشايش بهتر است از خشونت، اما در شرايط اجبار و اضطرار توسل به خشونت مجاز است، مشروط بر اينكه به قصد و نيت الهي و به منظور انجام وظيفه باشد و نه پيروي از هواهاي نفساني. به عبارت ديگر، از نظر امام دفاع از خويش در مقابل دشمن امري عقلاني و منطقي است. همين نيت و قصد

ص: 8452

خالص است كه در مكتب امام، جنگ از حالت مبارزه محض يا جنگ عريان دور مي شود و به صورت "جهاد" يا "جنگ مقدس" در مي آيد. بدين ترتيب برداشت امام خميني از جرات و شجاعت نه به طور كامل با طرز تلقي غربيها منطبق است (زيرا از نگاه آنها جرات و شجاعت صرفا در خودنمايي و پيروزي ظاهري و جسمي برخصم خلاصه مي شود بي آنكه مساله نيت و انگيزه يا خود رنجي و خودكنترلي و خداترسي مطرح باشد) و نه با نگرش گاندي، بلكه تلفيق و تركيبي از آن دو ديدگاه يا به عبارت دقيقتر هيچيك از آن دو ديدگاه نيست. امام گرچه اساس نظر گاندي را مبتني بر اينكه در مواجهه با دشمن بايد خويشتن دار و خود كنترل بود پذيرفت، ليكن بر آن بود كه هرگونه تلاش و اقدامي براي خود كنترلي نبايد از حدود عقل و منطق تجاوز كند. دوست داشتن متجاوز و عدم نفرت از وي و بخشايش او تحت هر شرايطي و به طور مطلق از ساده انديشي است و ممكن است عوارض و خساراتي جبران ناپذير درپي داشته باشد. با اين حساب، پرخاشگري و قاطعيت و سازش ناپذيري و حتي استفاده از زور و خشونت در صورت لزوم و تحت شرايط خاص مجاز است و منطقي و

ص: 8453

معقول. در يك كلام، از نظر امام نه جرات ناشي از عدم خشونت محض قابل قبول است و نه جرات ناشي از خشونت محض، بلكه جرات قابل قبول ايشان تركيب و تلفيقي است از هر دو، هرچند كه در شرايط عادي تا حد امكان عدم خشونت بر خشونت برتري دارد. يا به عبارت ديگر، عدم خشونت اصل است و خشونت فرع و استثناء. سيره عملي امام در مقابله با متجاوز، مؤيد مطلب فوق است. در مبارزه با رژيم شاه، . تاكيد اصلي وي بر روش مسالمت جويانه و اعتراض و مقاومت منفي بود تا توسل به خشونت و دست بردن به سلاح، همانطور كه مبارزه گاندي نيز بر همين پايه استوار بود. امام با بيداري حس هويت و بازگرداندن جرات و اعتماد به نفس به ايرانيان، تنها مردم را تشويق و تحريك به راهپيمايي و تظاهرات آرام كرد و حداكثر از آنان خواست، از قوانين حكومت سرپيچي نمايند، مثلا سربازان از پادگانهاي نظامي فرار كنند و مردم به دولت ماليات نپردازند. 36 هرچند كه در صورت لزوم توسل به قدرت نظامي و مقابله خشونت آميز با رژيم را نفي نكرد. (37) بعد از پيروزي انقلاب نيز همين شيوه توسط امام دنبال شد، يعني اصل بر عدم شونت بود ليكن در پاسخ به توطئه هاي داخلي و

ص: 8454

خارجي مثل بحران كردستان يا حادثه آمل و بويژه جنگ تحميلي عراق عليه ايران، امام مجبور به صدور دستور دفاع عمل متقابل توسط كساني شد كه مورد هجوم متجاوز قرار گرفته بودند. به رغم تفاوت برداشت گاندي و امام از جرات، آنچه كه گاندي را به امام در اين مورد نزديك مي كند، آن است كه گاندي هم تحت شرايطي خشونت را مجاز دانسته است. يكي از اين موارد "نامردي" است: "من خشونت را هزاران بار بر نامرد ساختن تمامي يك ملت و يك نژاد مرجح مي شمارم" (38) مورد ديگر "بزدلي" است: "من معتقدم كه وقتي تنها راه انتخاب ميان بزدلي يا خشونت باشد مسلما من اعمال زور و خشونت را توصيه مي كنم. " به همين دليل، وقتي كه پسر ارشدش از وي پرسيد كه اگر در سال 1908 (موقعي كه گاندي به قصد كشت مورد حمله و هجوم واقع شد) حضور داشتم وظيفه ام چه مي برد؟ آيا مي بايست بگريزم كه كشته شوي؟ يا مي بايست با نيروي جسمي و بدني خود تا آنجا كه مي توانستم به دفاع از تو بپردازم؟ " گاندي پاسخ داد: "در چنين موردي وظيفه ات پرداختن به دفاع از من بود حتي اگر توسل به زور و خشونت را ايجاب مي كرد". (39) با همين نگرش بود كه در جنگ بوئر وشورش زولو و

ص: 8455

جنگ جهاني اول شركت كرد و آموختن فنون به كار بردن سلاح را به كساني كه به روشهاي خشونت آميز اعتقاد دارند، توصيه كرد. حتي او به هنديها توصيه كرد كه بهتر است براي دفاع از شرف و يثيت خود به اسلحه متوسل شوند تا به شكلي خفت بار ز بون و ذليل باقي نمانند و شاهد هتك حرمت و حيثيت خود نباشند. يا وقتي شنيد كه اهالي قريه اي در نزديكي "بتيا" به محض هجوم پليس به آنجا و غارت خانه هايشان و مزاحمت براي زنانشان، آنجا را با بهانه پيروي از اصل عدم خشونت رها كردند و گريختند، از شرمساري سرش را پايين افكند و به آنها تذكار داد كه مفهوم عدم خشونت او چنين نيست. سپس گفت كه من از آنها انتظار داشتم كه با نيرومندترين صورت به دفاع از كساني كه زير حمايتشان هستند، برخيزند وبسيار طبيعي و مردانه مي بود اگر با شمشير از مال و شرف و مذهب خود دفاع مي كردند و البته خيلي مردانه و نجيبانه تر مي بود كه بدون فكر آزار رساندن به مزاحمان و متجاوزان به دفاع مي پرداختند. (40) ملاحظات فوق بيانگر آنست كه روش عدم خشونت گاندي به جاي اينكه خشونت را حذف كند جهت آن را تغيير مي دهد يعني "خشونت روحاني" را جايگزين "خشونت فيزيكي" مي كند و خشونت

ص: 8456

روحاني گرچه مثل خشونت فيزيكي كاملا تهاجمي است ولي بي سر و صدا است. (41) بدين ترتيب، به رغم برخي تفاوتها در برداشت آن دو رهبر از شجاعت و جرات، در مجموع سبك مبارزه هر دو براي مقابله با متجاوز بسيار به هم نزديك و شبيه بود. هر دو رهبر، روش سياسي و مسالمت آميز را بر روش نظامي و خشونت آميز ترجيح دادند. هر دو، به كمك بهره برداري از عقايد سنتي و باورهاي فرهنگي و مذهبي مردم، آنها را دعوت به شركت در اعتراضات و راهپيماييها و تظاهرات كردند، هر دو معتقد به بسيج و اتحاد مردم بر ضد دشمن از طريق فراخواني آنها به سرپيچي و عدم اطاعت و مقاومت منفي و عدم همكاري و نافرماني مدني بودند و دعوت به تعطيلي عمومي كردند. هر دو بشدت مخالف با نامردي و خيانت و بزدلي بودند و گريختن از مقابله با خطرات و بلايا را با توجيه دفاع كردن از عزيزان خود را مذموم مي دانستند. هر دو از مرگ استقبال مي كردند و پيروان خود را نيز به آن فرا مي خواندند. فقط امام، برخلاف گاندي، حق دفاع و مقابله به مثل را در صورت اجبار و اضطرار و به نيت خالص و خير نه تنها نشانه ترس بزدلي نمي دانست بلكه آن را عين جرات و

ص: 8457

شجاعت مي شمرد و اقدامي منطقي و معقول تلقي مي كرد. 2-2 خويشتن داري و غلبه سياسي هم گاندي و هم امام خميني، توجه بيشتري به درون انسان داشتند تا به محيط بيروني او. از نظر هر دو، نقطه آغاز هر اصلاحي خود انسان است. از اين رو، ست يافتن به آزادي سياسي مانند آزادي روحي تنها از راه تزكيه نفس تحقق مي پذيرد. به عبارت ديگر، هر دو رهبر معتقد بودند كه قبل از رهايي راستين ملتهايشان از چنگ استبداد و استعمار، بايد خود را از هرگونه هوا و هوس پالوده كنند. طبيعي است كه آن دو شخصيت، اين شيوه نبرد را از

ص: 8458

خود شروع كردند. در سال 1906 به هنگام پياده رويهاي شبانه (زمان شورش زولو) ، گاندي نخستين گام را در اين راه برداشت و "برهماچاريا" يا "تسلط كامل بر نفس" را پيشه ساخت. اكنون او به اين نتيجه رسيده بودكه ميل جنسي روح را تيره مي سازد و ازاين رو آميزش جنسي، فقط بايد به منظور توليد مثل صورت پذيرد. (42) گاندي با اقدامات رياضت كشانه خود، بويژه روزه هاي پي در پي، اين باور را روز به روز در خود تقويت و كامل كرد و بعدها در سايه آن از چنان اعتماد به نفسي برخوردار شد كه در "اشرام"هاي خود با زنان يا دختران عابد نشست و برخاست و تماس بدني داشت و حتي تا آنجا پيش رفت كه يكي از آنها را در بستر خود شريك كرد، بي آنكه هيچ رفتار اشايست يا شهواني از خود بروز دهد. امام خميني نيز ازهمان ابتداي جواني به امر مبارزه با نفس و شهوت پرداخت و در راه خودسازي از هيچ كوششي فروگذار نبود. وي نيز اين مبارزه را تا پايان حياتش بي وقفه ادامه داد. اما امام بر خلاف گاندي اعتقاد داشت كه خود كنترلي به معناي آن نيست كه انسان از تمام لذايذ و اميال به طور مطلق دست بكشد بلكه به معناي آن است

ص: 8459

كه انسان بايد ميان آنها "تعادل" برقرار كند و در اين اقدام از حدود منطق و عقل فراتر نرود و مثلا به جسم و تن آسيب نرساند. (43) اگر كناره گيري مطلق گاندي از لذت و شهوت باعث شود كه او را در رديف عزلت گزينان و فراريان از مسئوليت اجتماعي و سياسي قرار دهيم، سخت دچار اشتباه شده ايم. آنچه گاندي و امام را به رغم برداشت متفاوتشان از خود كنترلي به هم نزديك مي كند، "عمل گرا"يي و مسئوليت پذيري آنهاست. هم گاندي و هم امام سنگين ترين مسئوليتها را در دنيا به عهده گرفتند. هيچگاه از خطر جسارت و آشفتگي اوضاع نهراسيدند. گاندي خود يكبار گفت كه من آرامش خود را در ميان آشفتگيها جستجو مي كنم. (44) هم امام و هم گاندي عقيده داشتند كه سلاح روحي تزكيه نفس، هر چند كه نامحسوس به نظر مي آيد، اما نيرومندترين سلاح براي دگرگون ساختن محيط و سست كردن زنجيرهاي اسارت خارجي است. آن دو رهبر، به پيروان خود آموختند كه تنها كساني كه بر نفس خود سلطه دارند (خويشتن داري) مي توانند بر مردم حكومت كنند و بر محيط سياسي شان كنترل و غلبه داشته باشند. به همين دليل، امام بيش از هر چيز بر "مبارزه با نفس" تاكيد داشت و موفقيت هر قيامي را مشروط به آن مي دانست

ص: 8460

كه براي "الله" باشد. گاندي نيز معتقد بود كه از تجاربش در حوزه روحاني است كه چنين قدرتي در حوزه سياسي دارد. (45) از اين رو تاسف مي خورد كه چرا زودتر متوجه چنين نكته مهمي نشده است: "همه اعتقادم آن است كه اگر به طور مداوم و پيوسته با رياضت و خويشتن داري زندگي كرده بودم. اكنون انرژي و شور و اشتياقم به اندازه هزار برابر بيشتر بود و من قادر بودم تا تمام آن را براي پيشرفت اهداف كشورم به همان اندازه هدفهاي شخصي ام به كار گيرم. " )3 )46- دموكراسي و حاكميت مردمي يكي ديگر از محورهاي مورد علاقه وتوجه امام خميني و گاندي، تلاش براي گسترش پايه هاي سازماني زندگي سياسي كشور خود و فراهم كردن زمينه براي مشاركت سياسي مردمي بود. اين علاقه و توجه گاندي و امام نيز مانند علاقه و توجه شان به مبارزه با متجاوز، ريشه در سنتهاي مذهبي و فرهنگي داشت. بدين ترتيب، از يك سو هم امام و هم گاندي از جزئي از سنت (امام خميني از جز انتظار و شهادت و خويشتن داري و گاندي از جز عدم خشونت و خويشتن داري) براي مبارزه بااستبداد و استعمار استفاده كردند و به كمك تجديد آن، توانستند مردم را بر ضد متجاوز بسيج و متحد كنند. و از

ص: 8461

سوي ديگر، با بهره برداري عقلاني و نوين از جز ديگر سنت (توجه به امور دنيوي و مادي و عقلاني و نوين) از جز ديگر سنت (توجه به امور دنيوي و مادي و عقلاني از قبيل رعايت دقيق نظم و انضباط، استفاده مؤثر و مفيد از خود و وقت و منابع) (47) موفق شدند به استقرار و گسترش نهادهاي سياسي تخصصي مدرن و در نتيجه به نوسازي سياسي كمك كنند. (البته، امام به دليل در اختيار داشتن ابزار"اجتهاد" و آموزه"ولايت فقيه" در مقايسه با گاندي در اين زمينه از وقعيت برتري برخوردار بود. ) از اين رو، هم امام و هم گاندي دو رهبر كاريزمايي محسوب مي شوند كه كاريزماي هر دو ريشه در "سنت" داشت و در دو بعد"شخصي" و "منصبي" نمايان گشت. يكي از مهمترين خدمات گاندي و امام به نوسازي سياسي هند و ايران، كمك آنها به مجالس دو كشور براي مبدل شدن به يك سازمان سياسي توده اي و مستقل بود. در هر دو كشور، قبل از اقدامات آن دو رهبر، مجلس در اختيار نخبگان سياسي و اقشار خاصي بود. در اثر تلاشهاي گاندي و امام، توان مجلس براي بسيج افكار عمومي و اصلاحات اجتماعي و آزادي سياسي افزايش يافت. (48) هر دو شخصيت، اصل حاكميت مردم، حق راي عموم

ص: 8462

افراد بالغ، اصل هر فرد يك راي، و انتخابات را قبول داشتند. هر دو با دو مجلس قانونگذاري مخالف بودند، چون به نظر آنها همان يك مجلس (در ايران مجلس شوراي اسلامي و در هند مجلس عوام) از عهده انجام وظايف هر دو مجلس برمي آيد. از نظر گاندي و امام، مجلس اعلا (در هند) و مجلس سنا (در ايران) تكراري است و با حذف آن در هزينه هاي ضروري، بسيار صرفه جويي مي شود. (49) هر دو رهبر، به دليل درك بسيار عميق شان از روانشناسي و روحيه مردم خويش، (50) در مورد خصوصيات اخلاقي و سياسي و اجتماعي داوطلبان مقامهاي نمايندگي در انتخابات، حساس بودند و ترجيح مي دادند كه اشخاص ساده، شريف و نيكوكار نامزد انتخابات شوند تا در مقامي كه احراز مي كنند وظيفه خود را بدانند و بداد ميليونها انسان دردمند برسند و فقط در جهت خيرعامه خدمتگزار باشند. همچنين، هر دو رهبر معتقد به مشاركت سياسي زنان بودند و زمينه اين كار را فراهم آوردند. گاندي در اين باره از اصل عدم خشونت كمك گرفت. خويشتن داري او و تبديل آن به يك سلاح سياسي قوي از طريق مقاومت غير خشونت آميز و تاثيراتي كه براي تحمل خشونت، بدون تلافي، در پي داشت، او را بي درنگ بدان سمت سوق داد كه نتيجه بگيرد زنان

ص: 8463

بسيار مناسب و مستعد اين وضعيتند: "زن تجسم صورت خارجي عدم خشونت است. " (51) اين باور گاندي نتايج بيشماري براي سياسي كردن زنان هندوستان داشت، همانطور كه برداشت امام از اسلام در مورد زن نيز داراي همين نتايج بود. بدين ترتيب، هم گاندي و هم امام زمينه شركت زنان در فعاليتهاي سياسي را فراهم كردند و زنان ايراني و هندي در مبارزات برضد متجاوزان حضور چشمگير داشتند. (52) گاندي نيز چون امام بر اين نظر بود كه زن حق دارد به جزئي ترين فعاليتهاي مرد بپردازد و به اندازه حق مرد آزادي دارد. زن حق دارد كه در محيط و قلمرو خاص خود همان مقام اعلي را احراز كند كه مرد بدست مي آورد. (53) با اين همه، او هم مثل امام معتقد بود كه گرچه زن و مرد وضع برابر دارند، اما يكي نيستند. زوجي هستند بي همتا كه مكمل يكديگرند. (54) براي مثال از لحاظ شكل، تفاوتهاي اساسي و حياتي ميان آنها هست. به همين جهت، گاندي نيز بر اين باور بو دكه كارهاي آنها هم بايد متفاوت باشد. (55) همچنين، گاندي چون امام بر اين عقيده بود كه زن نبايد بيش از اين خود را وسيله شهوتراني مرد بشمارد و بايد دست از جنون غير عقلاني در تقليد از غرب بردارد.

ص: 8464

اگر چنين كرد آنگاه به عنوان مادر مرد و به عنوان سازنده و رهبر خاموش و بي ادعاي مرد، مقام شايسته و افتخارآميز خود را در كنار مرد احراز خواهد كرد. (56) با اين همه، نه گاندي و نه امام، هيچكدام، اعتقاد كامل به الگوي دموكراسي كلاسيك غرب نداشتند. از نظر گاندي، انتخابات غير مستقيم بهتر به مقصود مي رسد تا انتخابات مستقيم. (57) "ووكاك" حتي معتقد است كه گاندي به نظام پارلماني عقيده نداشت (58) گويا گاندي نسبت به احزاب سياسي هم نظر خوشي نداشت چون تصور مي كرد به دنبال كسب قدرت سياسي اند. (59) در صورتي كه نظر امام در اين مورد مثبت بود مشروط بر اين كه فعاليت احزاب سياسي مخل به مصالح ملي يا مذهبي نباشد. (60) به طور كلي، معيار امام در اين مورد آن است كه "هر فرد يا گروه و دسته ايي كه بتواند خود را با خواسته هاي نهضت اسلامي موجود در ايران هماهنگ سازد. " (61) در انجام فعاليت خود آزاد است. به علاوه در نگاه هر دو رهبر به دموكراسي، "وظايف" بر "حقوق" افراد رجحان دارد. بي جهت نيست كه هر دو تاكيد زيادي بر اداي تكليف داشتند. (62) بنابراين دموكراسي مورد نظر گاندي و امام، از آرمانگرايي و اخلاقيات تغذيه مي كند و در عين توجه به فعاليت و قدرت

ص: 8465

سياسي، مي كوشد خود را از رواج سياست عاري از اخلاق، قدرت توخالي در خدمات، فساد سياسي و اقتصادي، نخوت ديوانسالاران دولتي، و انحطاط نمايندگان حاكميت مردم دور نگه دارد. با اين الگو، اميد به پل زدن بر شكاف بين جهش و شتاب تكنولوژي و بحران فرهنگ معاصر، افزايش مي يابد. بزرگترين امتياز الگوي دموكراسي گاندي و امام تغيير كيفي در صورت و محتواي دموكراسي است. اگر در نظريه سنت گرايان بر صرف "هدف" و در نظريه جديد بر " وسيله" محض تاكيد مي شود، در الگوي دموكراسي مبتني بر اصول اخلاقي و مذهبي گاندي و امام خميني، مزاياي هر دو ملحوظ است و هر دو با هم همسازند.

پى نوشت ها

: 1. امام به نماز بيش از حد بها مي داد حتي از سن جواني نماز شب و تهجد جز برنامه هايشان بود. هرگز راز و نياز و نماز شبش ترك نشد حتي در روي خت بيمارستان و در بستر بيماري. گاندي نيز در مذهب خود اهل عبادت و نيايش بود. براي مثال در اين باره گفته است: "دعا و نماز زندگي مرا نجات داده است، بدون آنها از مدتها پيش ديوانه شده بودم. " رجوع كنيد به : مهاتما گاندي، همه مردم برادرند، ترجمه محمود تفضلي، چاپ پنجم (تهران: انتشارات اميركبير، 1356( ، ص2 106. رامين جهانبگلو،

ص: 8466

"كنوني بودن گاندي" در: خجسته كيا (مترجم و گردآورنده مهاتما گاندي، در جستجوي حقيقت (تهران: نشر مركز، 1372( ص14، به نقل از نشريه etilautcA ecneloivnoN شماره مخصوص گاندي، پاريس 3 .1991. گاندي، پيشين، ص4 .119. همان، ص5 .118. همان. 6. كلمات قصار، پندها و حكمتهاي امام خميني، چاپ سوم (تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1373( ، ص7 .29. همان. 8. همان. 9. اورول در جمله زير در مورد گاندي اين مساله را نشان داده است: "اگر او را تنها به عنوان مرد سياسي در نظر بگيريم و با ديگر رهبران دوران خود مقايسه كنيم مي بينيم چه رايحه پاكي از خود به جا نهاده است. " رجوع كنيد به: جورج وودكاك، گاندي (تهران : انتشارات خوارزمي، 1363( ، ص10 .19. به همين دليل است كه امام خميني ميان سياست"شيطاني" و "حيواني" با سياست "الهي" تفاوت قائل بود. از نظر وي سياست صحيح كه قدرت را وسيله تامين سعادت انسان مي داند از طريق ديانت متحقق مي شود: "ديانت همان سياستي است كه مردم را از اينجا حركت مي دهد و تمام چيزهايي كه به صلاح ملت است و به صلاح مردم آنها را از آن راه مي برد كه صلاح مردم است. . . سياست آن است كه جامعه را هدايت كند و

ص: 8467

راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد، آنها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان هست. " رجوع كيند به: صحيفه نور، ج13، ص218. همچنين، در نظر گاندي، قدرت سياسي يعني داشتن امكان براي تنظيم امور زندگي ملي و مذهبي به وسيله نمايندگان ملي. رجوع كنيد به : گاندي، پيشين، ص246; وودكاك، پيشين، ص20. همچنين در منبع زير نگرش گاندي نسبت به قدرت سياسي با نگرش انقلابيون و سياستمداران حرفه اي مورد مقايسه قرار گرفته است: rebeoH ennasuS dna hploduR dyoiL , noitidarT fo ytinredoM ehT : aidnI nitnempoleveD lacitiloP ( ogacihC : sserP ogacihc fo ytisrevinU , 7691) pp. 532-652 11. حملات امام خميني به گروهي از روحانيون مذهبي كه افكار بسته و منجمد داشتند و او آنان را "تحجرگرايان" و "مقدس م آبان" مي خواند و نيز توجه وي به فلسفه بيانگر واقع بيني و نگرش عقلاني ايشان به مذهب و سنت است. د رمورد واقع بيني و نگرش عقلاني گاندي به مذهب و سنت، رجوع كنيد به: بهاگوانت رائودوبي، "نظريات گاندي درباره موقعيت زن در هند"، در: كيا، پيشين، صص67-68; وودكاك، پيشين ص12 .14. امام بارها در نوشته ها يا بيانات خود ميان "غربي شدن" و "نوسازي" تفكيك قائل شدند. جهت اطلاع بيشتر در اين باره به نمونه هاي زير

ص: 8468

توجه كنيد: "ما از علم و تكنولوژي شما[غربيها] نمي ترسيم. ما از ايده ها و روسم شما مي ترسيم. . . " امام خميني، طليعه انقلاب اسلامي: مجموعه مصاحبه هاي امام خميني در نجف، پاريس و قم: (تهران ، مركز نشر دانشگاهي 1362( ، ص363; "اسلام همه ترقيات و همه صنعتها را قبول داد، با تباهيها مخالف است. . . با همه ترقيات، همه تمدنها موافق است. . . " امام خميني، صحيفه نور، ج9، ص166 نقل شده در: محمد حسن حسني، "نوسازي جامعه از ديدگاه امام خميني"، حضور، شماره 12 (تابستان 74( صص201-202; "بازسازي و نوسازي كشور قطعا مورد تاييد و از برنامه هاي ماست. آنچه را كه شاه به نام مدرنيزه كردن انجام داده، جز خرابي و ويراني به بار نياورده است. . . " صحيفه نور، ج3، ص48. گاندي نيز در عين مخالفت با فرهنگ غرب، ضديتي با علم و پيشرفتهاي آن نداشت: "با پيشرفتهاي علم و دانش يكسره مخالف نيستم بلكه برعكس روح دانش پژوه غرب مورد تحسين و ستايشم مي باشد. . . " گاندي، پيشين، ص13 .168. سه اصلي كه گاندي بدان معتقد بود و آنها را پايه و اساس اقدامات سياسي و اجتماعي خود قرار داد و ضديت با غرب هم از همين سه اصل ناشي مي شد عبارتند از: 1- در

ص: 8469

دنيا فقط يك حقيقت وجود دارد و آن شناسايي ذات است. 2- هركس خود را شناخت خدا و دنيا و ديگران را شناخته است. هركس خود را نشناسد هيچ چيز را نشناخته است. 3- در دنيا فقط يك نيرو و يك آزادي و يك عدالت وجود دارد و آن نيروي حكومت بر خويشتن است. هركس بر خود مسلط شود بر دنيا مسلط شده است رجوع كنيد به : دي لانزاد لفاستو. " مقدمه" در: مهاتما. ك گاندي، اينست مذهب من، ترجمه باقر موسوي، چاپ پنجم (بي جا، بنگاه مطبوعاتي سيميشاه، 1345( ، صص53-54. ( امام خميني نيز موافق با اصول فوق بود و آن را در زندگي فردي و اجتماعي خود به كار گرفت و مخالفت وي با فرهنگ غربي نيز از همين اصول نشات مي گرفت. 14. وودكاك، پيشين، ص15 .21. وودكاك به نقل از "توماس مرتن" در كتابش به نام "گاندي. غول يك چشم" براي نشان دادن ضديت گاندي به غرب و انتخاب راه پيشرفت مبتني بر فرهنگ بومي توسط وي، گفته است: "يكي از پرمعناترين واقعيات درباره زندگي و استعداد گاندي آن بود كه شرق را از راه غرب كشف كرد. " وودكاك، پيشين، ص29. نيز وودكاك به نقل از "اريك اريكسون" د راثرش كه مربوط به زندگينامه رواني گاندي به

ص: 8470

نام "حقيقت گاندي" نام دارد مي گويد: "او در حالي از انگلستان رفت كه هندي تر شده بود. 61. hploduR ( S ) , OP.tiC. , P. 961. 71. وودكاك، پيشين، ص18 .44. خود گاندي در مورد اين خوش بيني چنين گفته است: "من در آن زمان عقيده داشتم كه وجود امپراتوري انگلستان براي خير و رفاه جهان لازم است. وفاداري واقعي من نسبت به امپراتوري، مانع از آن بود كه بدخواه آن باشم. " نگاه كنيد به: وودكاك پيشين، ص19 .45. جهت اطلاع بيشتر در اين باره رجوع كنيد به: لاري كالينزو دومينيك لاپير، آزادي در نيمه شب، ترجمه پروانه ستاري، چاپ سوم (تهران: نشر البرز، 1374( ، ص57; كيانا ملكي، سرگذشت مهاتما گاندي (تهران: نشر اشاره، 1374( ، ص18; نيز مقايسه كنيد با: hploduR ( S ) , OP.tiC. , P. 180-179 خود گاندي نيز در خاطراتش به اين مسائل اعتراف كرده است: مهاتما گاندي، سرگذشت من، ترجمه مسعود برزين، چاپ دوم ( تهران: انتشارات كتابخانه بهجت، 1354( صص20 .51-59. خود گاندي جريان را چنين نقل كرده است: ". . . چيزي نمانده بود رفاقت با او [يكي از دوستانش] سبب خيانت به همسرم شود كه از اين خطر جان به در بردم. دوستم يك بار مرا نزديك زن هر جايي برد و با دستورهاي لازم با او به يك اتاقمان فرستاد، ترتيب كار را قبلا

ص: 8471

داده و پولش را هم پرداخته بود. من با پاي خود به دهان عفريت معصيت قدم گذارده بودم كه پروردگار بزرگ، به علت لطف نامحدود خود نجاتم بخشيد. . . " رجوع كنيد به: همان، ص21 .28. عبارات زير بخوبي اين موضوع را روشن مي كند: "من پيرو هيچ چيز جز حقيقت نيستم و هيچ انطباقي را نسبت به هيچكس نمي پذيرم جز به خاطر حقيقت"، گاندي، همه مردم بردارند، پيشين، صص123-124: "من ادعاي پيامبري ندارم. من فقط يك جوينده حقير و ساده هستم و مي كوشم كه آن را بيابم. " همان، ص128; "هيچ مذهبي برتر و والاتر از حقيقت و راستي نيست. " همان، ص129; نيز مقايسه كنيد با: ملكي، همان، ص34، ص22 .53-54. گاندي، پيشين، ص23 .114. همان، ص24 .122. وودكاك، پيشين، ص824 شايد يكي از دلايل كثرت گرايي گاندي در سياست و مذهب از همين جا ناشي مي شود. در سياست وي طرفدار راههاي مسالمت آميز و آشتي و عدم خشونت و اجماع بود. كثرت گرايي گاندي در مذهب از اين گفته وي روشن مي شود: "پس از مطالعه و آزمايش فراوان، من به اين نتيجه رسيده ام كه: 1- تمام مذاهب بر حق هستند 2- هر مذهب نقص و كمبودي در خود دارد 3- تمام مذاهب در نظرم تقريبا به اندازه مذهب هندو كه مذهب

ص: 8472

خودم است عزيز هستند. " گاندي، همان، صص401-301. 52. hploduR , op.tiC. , p. 602. 62. dib I. , pp. 502-602. 72. خود گاندي ترسو بودن بيش از حد خود را اينطور بيان مي كند: ". . . از همه بدتر آن كه ترسو بودم. از فكر دزد و جن و پري مي ترسيدم. شب كه مي شد جرات نداشتم پايم را از در بيرون گذارم. از تاريكي وحشت داشتم. در ظلمت، خواب به چشمم نمي رفت، زيرا تصور مي كردم دزد از يك طرف به سراغم مي آيد، جن از يك طرف و ارواح مردگان از يك طرف! تا چراغ در اتاق نبود جرات بستن چشمم را نداشتم. . . " رجوع كنيد به: گاندي، سرگذشت من، ص28 .25- جهت اطلاع از توضيحات و اظهارات خود گاندي در مورد اين مسائل و مشكلات، رجوع كنيد به: همان، صص29 .21-35. نهرو در مورد توانايي سبك نبرد گاندي مي گويد: "گاندي با انضباط نيرومندي كه در مبارزه برقرار ساخت، به ما سازماندهي عظيمي داد كه نه فقط منضبط بود، بلكه با رشته هايي بسيار استوار و تنگاتنگ وحدت يافته بود و تقريبا خانواده بزرگي را تشكيل مي داديم، شخصيت گاندي همه را متحد ساخت. عقايد ما با يكديگر بسيار متفاوت بود. اما در مبارزه عليه انگليسيها هم آواز بوديم. اين رشته هاي پيوند بود كه ما را

ص: 8473

متفق مي داشت و نسبت به يكديگر شكيبا و متحمل مي ساخت و ما را وامي داشت كه حتي به كساني كه با عقايدشان موافق نبوديم احترام بگذاريم. . . " جهانبگلو، همان مقاله، به نقل از: edneM robiT , urheN cwra noitasrevnoC , liueS 6591, p. 15. علي بانو عزيزي نيز در مورد توانايي سبك نبرد امام خميني گفته است: "شايد مهمترين كمك علما به انقلاب آن بود كه آنها رهبري را براي انقلاب تدارك ديدند كه به دليل اشتهار زياد شخصي و كاريزما بودن و تركيب آن با كاريزماي مربوط به مقامش، يعني مقام مرجع تقليد، توانست بسياري از نيروهاي اجتماعي مخالف غير متجانس و داراي عقايد متفاوت را به درون ائتلاف انقلابي واحدي گرد آورد. دنياگرايان، از جمله كساني كه داراي ايدئولوژي ليبرال - ناسيوناليست بودند، نيروهاي چپگرا و روشنفكران مدرن، . بتدريج جذب اين ائتلاف شدند. . . "رجوع كنيد به: zizaunoB ilA , " laicoS- tnempoleveD lacitiloP ot sehcaorppA lacigolohcysP ", renieWnoryM ni , P lumaS. notgnitnuH ( sde. ), tnempoleveD lacitilop gnidnatsrednU ( notsoB : otnoroT : elttiL , ynapmoC dndnwroB , 7891). p. 305 دكتر محمد عابدي اردكاني - عضو هيات علمي دانشگاه يزد

ص: 8474

مقايسه نظريه ولايت فقيه آيت الله خميني و شرح ابن رشد بر جمهوري افلاطون

20 چكيده: اشاره: مقاله اي كه به نظر خوانندگان گرامي مي رسد تحت عنوان "مقايسه نظريه ولايت فقيه امام خميني و شرح ابن رشد برجمهوري افلاطون" توسط "ونسامارتين" محقق و استاد دانشگاه آكسفورد انگلستان به رشته تحرير درآمده است. خوانندگان گرامي توجه خواهند كرد كه اين مقاله علي رغم اينكه در قالب مطلبي تحليلي قابل توجه است از نظر منابع تاريخي و دريافتهاي نويسنده داراي ضعف هاي مشخصي است كه خود بر مسئوليت توجه هرچه بيشتر دستگاههاي ذي ربط به تبليغات گسترده و صحيح به منظور آشنا كردن جهان با زمينه ها و علل و عوامل انقلاب اسلامي و آراء و سيره امام خميني تاكيد مي كند. علي اي حال اين مقاله در طيف آن دسته از مقالاتي قرار مي گيرد كه نسبت به انقلاب اسلامي و آراء و نظريات بنيانگذار آن با ديدي مثبت به تحليل پرداخته است و جهت آشنايي خوانندگان عزيز به درج آن اقدام مي گردد. حضور آمادگي دارد نقد و تحليلهاي ارباب معرفت را درباره اين مقاله در شماره هاي بعد چاپ كند. تلاش براي مقايسه آرا و نظرات دو متفكر مانند آيت الله خميني و ابن رشد كه در فاصله زماني و مكاني بسيار دوري از يكديگر زيسته اند و افزون براين يكي شيعه و

ص: 8475

ديگري سني است، مايه شگفتي است. با اين حال، در "ولايت فقيه" و "شرحي بر جمهوري افلاطون" و اوضاع و احوال زمان هر دو نويسنده مشابهت هاي زيادي وجود دارد كه پرسش هايي در خصوص نقش فيلسوف در بافت تاريخي مطرح مي سازد. پرسش هايي نظير اين كه، فيلسوف در زمينه درك، نگرش و كيفيت شخصيتي چه چيزي مي تواند در خصوص سياست عملي ارائه دهد، آيا بنا به شناخت و درك خود از ماوراء طبيعت داراي تخصص ويژه اي است كه به طور اخص مي تواند تحت قوانين عادلانه، جامعه اي عادل تاسيس كند، آيا اين خصوصيات را مي توان براي بازداشتن فساد و تباهي بكار گرفت و از همه مهمتر اينكه آيا مي توان واقعيت را با ايده آل، همساز نمود. به رغم ماهيت گريز ناپذير تفسيري و توضيحي نگرش تطبيقي، اميد است كه بتوانيم بر آراء اين دو نويسنده نوري بتابانيم. ابن رشد و آيت الله خميني هردو در اوضاع زماني آشفته اي به سر مي بردند. عبدالوليد محمدابن رشد )1126-98( در كوردوبا متولد شد و زندگيش را در دوران زوال قدرت الموحدين در اسپانيا سپري نمود. اندلس در قرن دوازده، تحت حكومت دو سلسله از تبار بربرها بنام المرابطين و الموحدين قرار داشت. پايه و اساس اعتقاد المرابطين با سرچشمه گرفتن از مواعظ عبدالله ابن ياسين، كه موجب

ص: 8476

تغيير مذهب بربرهاي صحرا شده بود، عمل متعصبانه و شديد به احكام شريعت و جنگ و مبارزه عليه كساني كه در قبال اين رفتار ايستادگي مي كردند ، بود. (1) در 1086، از ايشان خواسته شد تا در برابر مسيحيان، از سرداران مسلمان اندلس حمايت نمايند و بدين ترتيب كنترل منطقه را به دست گرفتند. حكومت مقتدر ايشان به تدريج در اقتدار مذهبي كه به طور اخص در عدم موفقيت در اعمال قوانين تجلي يافت، رو به زوال رفت و در اين زمان و در پي روندي مشابه، فرقه اي جديد از بربرها بنام الموحدين، به رهبري ابوعبدالله ابن تومرت ظهور كرد كه به وحدانيت خداوند معتقد بود. آنها سپس المرابطين را به فساد، ماديگرايي و بي تقوايي متهم و در 1145 با حمله به ايشان، امپراتوري آنها را سرنگون ساختند. (2) با وجود اين كه اكثر الموحدين ظاهري هاي معتقد به اعتصام صوري به قرآن بودند و نيازي به يك ساختار حقوقي با دانش علما در تفسير شريعت احساس نمي كردند، ولي ناچار شدند تا با شبكه علماي مالكي كه در اندلس از تفوق برخوردار بودند، ارتباط پيدا كنند. (3) اين امر، بطور اخص، به دليل موقعيت مرزي اندلس و احتمال تهديد از سوي نيروهاي مسيحي محقق شد. وابستگي به دكترين مشروعيت ظاهري ها و ارتش

ص: 8477

غيريكپارچه، سبب شد تا الموحدين از موقعيتي امن برخوردار نبوده و كنترل كاملي بر كشور نداشته باشند. (4) آنها در شهرهاي حاشيه اي با خطر قدرتهاي محلي يا خرده - مالكان و در شهرها با نفوذ فقهاي مالكي روبه رو بودند: افرادي كه در دستگاههاي حكومتي، پرسنل قضايي و اجرايي را تشكيل مي دادند. (5) افزون براين، آنها زمينه بازرگاني قابل ملاحظه اي داشتند بطوري كه يا به كار تجارت اشتغال داشتند و يا از ميان خانواده هاي بازرگان برخاسته بودند. بنابراين، ايشان علاوه بر برخورداري از دانش و تربيت بالا از استطاعت مالي نيز برخوردار بودند. (6) فقها در مقايسه با مردم عادي شهرها اقتدار زيادي داشتند و به رغم عدم ادعاي قدرت سياسي، نفوذ سياسي مفرطي اعمال مي كردند به طوري كه نقش آنها به عنوان نماينده علائق مذهبي و تجاري مردم در مقابل علائق نخبگان اشرافي متجلي شد. (7) ابويعقوب يوسف )1163-84( و ابويوسف )1184-99( دو تن از فرمانروايان الموحدين، به شكوفايي فلسفه كمك بسزايي كردند. اگرچه اين امر به احتمال زياد از علاقه شخصي ايشان سرچشمه گرفته است ولي امكان هم دارد كه ايشان در جستجوي تئوري هاي فراتر از نظريه هاي ظاهري ها براي حمايت از اقتدار خود در برابر فقهاي مالكي بودند. شكي نيست كه آنها هم نظير بسياري كسان ديگر كه در

ص: 8478

تاريخ اسلام به قدرت رسيدند، از منطق به عنوان وسيله اي براي درك حقيقت استفاده مي كردند و ابويعقوب يوسف در ترغيب ابن رشد بر نگارش شرحي بر ارسطو، قصد داشت تا متني موجز و خالي از ابهام كه براي مردم بيشتر قابل درك باشد، فراهم آورد. (8) ابن رشد با هر دو زمامدار هم عصر بود و به زعم خود، "شرح" را به ابتكار زمامدار نخست به رشته تحرير درآورد. وي از سلاله مقامات و فقهاي برجسته مكتب مالكي بود. (9) و از همان سنين جواني مجالس طبقات حاكمه بود. در هيجده سالگي به دربار عبدالمعين، بنيانگذار امپراتوري الموحدين در كوردوبا ملحق شد و تحت تربيت درباري قرارگرفت تا پزشك دربار و قاضي كوردوبا گردد. (10) بنا به اشتياق ابويعقوب يوسف و با تشويق ابن طفيل - وزير اعظم - وي به خلاصه نمودن آثار ارسطو مبادرت ورزيد. (11) بنا به گفته ابن رشد، ابويعقوب از فلسفه قديم سررشته زيادي داشت ولي همواره نگران آن بود كه علاقه اش براي همگان آشكار نباشد. (12) ابويوسف كه در 1184 جانشين ابويعقوب شد، همچنان به اكرام ابن رشد ادامه داد. وي بر عدالت و اقتدار اخلاقي تاكيد، به فساد حمله، سياست هاي كاراتر را معرفي و ميزان مالياتها را كاهش داد. (13) بنا به دلايلي كه

ص: 8479

با توجه به منابع موجود، روشن نيست، قدرت ابويوسف در دهه 1190 روبه زوال گذاشت. احتمالا به دليل فشارهاي ناشي از دشمنان مسلمان و مسيحي، قاطعيت و هوشياري مقامات بيشتر و تنشهاي سياسي حاصل كه معارض آزادي افكار بود سبب شد تا ابويوسف منكر فلسفه شده و در 1195 ابن رشد را به مراكش جايي كه وي در 1198 در آنجا درگذشت - تبعيد نمايد. ابن رشد، علاوه بر كار روي آثار ارسطو، حاشيه بر جمهوري افلاطون را نيز به رشته تحرير درآورد كه بيانگر اوضاع آشفته و ناآرام زمان خود است و در آن مستقيما به پايان كار اشاره مي كند (14) و شواهدي از زوال سياست هاي معاصر و سقوط خاندان المرابطين به دليل غوطه ور شدن در لذات و ناديده گرفتن اخلاق و قانون، ارائه مي دهد (15) به عنوان نمونه، ابن رشد، فساد زمان المرابطين را به عنوان مثالي جهت به تصوير كشاندن نظر افلاطون در خصوص زوال از شيوه حكومت ارباب رعيتي به اندك سالاري مطرح و در سالهاي پاياني حكومت ايشان يعني از 1145 آن را استبداد مطلق قلمداد مي كند. ولي همچنين به انتقاد غيرمستقيم از الموحدين مي پردازد. وي در بيان تخطي از قانون در آن دوره به خصوصيات و اخلاقياتي اشاره مي كند كه از سال 40 به

ص: 8480

بعد ميان مردم، زمامداران و افراد سرشناس، توسعه يافت. "و به دليل تضعيف ساختار ارباب رعيتي كه آنها براساس آن پرورش يافته بودند، به اين حد از فرومايگي رسيدند كه اكنون شاهد آن هستيم. " (16) افزون براين، وي بيان مي كند كه "توانگران در دست درازي به اموال آنچنان افراط مي كنند كه گهگاه به استبداد مي انجامد، درست نظير همان چيزي كه در عصر ما و در كشور ما اتفاق افتاد. (17) نظر او در خصوص قدرت روحاني و مذهبي ابهام آميز است. از سويي معتقد است دولتهاي مذهبي فاسد نيز مي توانند مانند هر دولتي ديگر به استبدادي تبديل شوند. "اين امر دولت هايي را كه واقعا اهداف مذهبي دارند، بي اعتبار مي سازد. و اين چيزي است كه ميان روحانيون زمان ما واقع شده است. " (18) از سوي ديگر، وي از دولت هاي صرفا مذهبي صحبت مي كند كه عملكرد آنها را عالي مي پندارد. (19) ايران، رنجور از يك دوره ضعف شديد حاصل از انقلاب مشروطه 1960، تمامي پيامدهاي ناشي از روند سريع مدرنيزه كردن حكومت نظامي رضاشاه پهلوي )1925-41( را تحمل كرد. اين دوره شاهد حمله به نهادهاي سنتي فرهنگي، بخصوص نهادهاي اسلامي بود. اين دوره همچنين شاهد تحقير جايگاه علما كه تا آن زمان در رده طبقات و نخبگان ممتاز اجتماعي

ص: 8481

و سياسي ايران به شمار مي رفتند، بود. (20) با گرفتن اختيارات قضايي از ايشان و همچنين گسترش نظام آموزشي مبتني بر سكولاريزم، ايشان از نظر مالي و پرستيژي لطمه ديدند. نفوذ ايشان كاهش و اطلاعات بسيط و تعاليم ايشان به صورت جانبي و حاشيه اي درآمد. از سوي ديگر، رژيم پهلوي نيز در تلاش براي خفيف جلوه دادن نقش اسلام در تاريخ ايران، به بزرگ جلوه دادن افتخارات ايران پيش از اسلام همت گمارده و بدين ترتيب، نفوذ اسلام و علما را در سياست كاهش داد. قدرت اصلي علما بر بازار سايه افكنده بود و از آن براي نشان دادن علائق سياسي خود به ديوانسالاران و نخبگان رژيم سابق، يعني دولت قاجاريه، استفاده مي كردند. از طرف ديگر، بازار نيز مخارج و هزينه علما و ديگر نهادهاي مذهبي را تامين مي كرد. با شكوفايي برخي گروه هاي تجاري در زمان پهلوي، ديگر نهادها به سرعت در اشكال جديد سازمان اقتصادي به صورت حاشيه اي درآمدند. اين محيط اجتماعي و سياسي، تجربه سازنده آيت الله روح الله خميني )1902-89( را پديدآورد و عكس العمل آشكار وي در "كشف الاسرار" كه حوالي 1943 انتشار يافت، مشهود گرديد. در اين كتاب، وي آشكارا به انتقاد از دولت پهلوي در خصوص ناديده گرفتن شريعت، اشاعه قوانين ناقص و رسوم

ص: 8482

اروپايي و مسيحي مي پردازد. همچنين نظام آموزشي رژيم پهلوي در گمراه ساختن مردم را مورد مداقه قرار داده و آن را فاسد تلقي مي كند. (21) شاه كه در پي بحران نفتي 1951-3، براي مدت كوتاهي از سلطنت خلع شده بود، با كمك غرب مجددا قدرت را به دست گرفته و در باور اكثر مردم چنين انگاشته شد كه تاج و تخت خود را مديون غرب است. آغاز دهه 1960 با بحران اقتصادي همراه بود، بدين ترتيب نارضايتي فراگير در خصوص پاره اي از مشكلات، در 1963 موجب بروز شورش هايي در تهران به رهبري آيت الله خميني گرديد و اين نخستين مرتبه اي بود كه وي در عرصه سياسي نقشي والا ايفا مي كرد. وي دستگير و در نهايت به نجف تبعيد شد و در آنجا بود كه نظريه سياسي معروف به "ولايت فقيه "را مطرح ساخت. (22) "ولايت فقيه" با استفاده از اعتقاد شيعه مبني براينكه هر نوع اقتداري، به جز اقتدار امام غايب، باطل است، به مشروعيت دولت وقت حمله كرده و نظريه را تا آنجا بسط مي دهد كه اقتدار در مسائل حقوقي كه به دليل درك و شناخت علما بايد در اختيار ايشان باشد، مي تواند به كل دولت تعميم يابد. بدين سان، "ولايت فقيه" شامل حملاتي قوي بر رژيم پهلوي به خاطر سياست هاي سكولاريستي

ص: 8483

آن كه موجب تضعيف اسلام مي شد، فساد و طمع آن كه سبب زوال اخلاقي مي گرديد و بالاخره وابستگي آن به غرب است. براي همين آيت الله خميني مي گويد: "ما در گذشته براي تاسيس دولتي عادل و سرنگوني زمامداران فاسد، به صورت يكپارچه و متحد عمل نكرديم. بعضي ها حتي از بحث كردن در خصوص دولت اسلامي بي علاقه و بعضي ديگر اينقدر افراط كرده اند كه به تمجيد زمامداران جائر پرداخته اند و براي همين است كه گرفتار وضع كنوني شده ايم. نفوذ و حاكميت اسلام در جامعه كاهش يافته است، اسلام گرفتار پراكندگي و ضعف شده و قوانين اسلامي دستخوش سكون و در معرض تغيير و تحول قرارگرفته است. " (23) در ايران، رژيم پهلوي كه به ظاهر، به دليل اتكا برارتش قوي و مجهز خود، با ثبات به نظر مي رسيد، در باطن به دليل عدم توسعه سياسي و وابستگي بيش از حد به سرويس اطلاعاتي، ارتش و غرب، ضعيف بود. به هرحال علما در پاسخ به تحقير و هتك حرمتي كه به ايشان روا شده بود، جملگي در مبارزه براي متاثر نمودن اذهان جوانان به تشكيل شبكه اي از مدارس و ديگر نهادها، همت گماردند. آنها از طريق فعاليت هاي مذهبي خود، در ميان طبقات مستضعف جامعه كه در پي سياست هاي اقتصادي شاه، خانه

ص: 8484

و كاشانه خود را از دست داده بودند، اقتدار قابل ملاحظه اي كسب كرده بودند. بحران اقتصادي ناشي از اثرات صعود قيمت نفت در 1973، در ميان تمام طبقات اجتماعي نارضايتي به بار آورد كه منجر به انقلاب 1979 و روي كار آمدن علما به رهبري آيت الله خميني شد و آيت الله از 1981 در عمل توانست نظريه ولايت فقيه را به ايدئولوژي دولت ايران تبديل كند. هم در "ولايت فقيه" و هم در "شرح" ناآرامي و آشفتگي اوضاع سياسي، دو نويسنده را برانگيخت تا به جستجوي بهترين و شايد مطلوبترين راه حل در برابر اوضاع آشفته آن زمان بپردازند. هر دو نويسنده، راه حل را تاحد زيادي در وجود يك نفر متجلي مي ديدند، فقيه از ديدگاه آيت الله خميني و فيلسوف شاه از ديدگاه ابن رشد - در هردو اثر - اين شخصيت با دارا بودن خصوصياتي چند با يكديگر مشابهت دارند. نخست اينكه، اين شخصيت بايد عادل و باتقوا، مبرا از گناهان كبيره و متخلق به اخلاق پسنديده اي باشد كه در سايه آن حكومت و عدالت در كشور اعتبار يابد. (24) هرست خصوصياتي كه ابن رشد در خصوص زمامدار ارائه مي كند، بسيار طويل است، خصوصياتي نظير عشق ذاتي به مطالعه علوم نظري، دارا بودن حافظه قوي، عشق به مطالعه و حقيقت، تنفر

ص: 8485

از لذات مادي و ثروت، شجاعت، روشنفكري و فصاحت و بلاغت. (25) فهرست ارائه شده از سوي آيت الله خميني، به مراتب كارآمدتر است: فقيه بايد حقوق مسلمانان را به ايشان اعطا نمايد، خود عامل به احكام باشد، از نظر اخلاق در حد والا باشد، در قضاوت عادل، نه طماع و نه تنگ نظر و خلاصه انساني حقيقي باشد. (26) هر دو متفكر به مشاركت و اشتغال عقيده دارند. ابن رشد مخالف كنار بودن فيلسوف از زندگي فعال است و معتقد است كه وي تنها زماني مي تواند وظايف خود را به نحو احسن انجام دهد كه در تماس نزديك با مردم عادي باقي بماند. (27) يكي از مهمترين اهداف آيت الله خميني تشويق علما به دراختيار گرفتن مسئوليت هاي دولتي بود. در نهايت، هر دو نويسنده به شناخت حقوق و قوانين تاكيد خاصي داشتند. (28) بنا به گفته روزنتال، ابن رشد نه تنها تحت تاثير "جمهوري" بوده است بلكه از تفاسير اوليه اسلامي آن نيز تاثير پذيرفته بوده است. (29) در واقع وي متاثر از مفهوم "فيلسوف قانونگذار" فارابي كه با خصوصيات و شناخت خود، زمامدار مشروع و مطلوب جامعه اسلامي، به شمار مي رود، بوده است. نكته شايان توجه اينجاست كه عنوان "ولايت فقيه" خود مفرد است ولي در خلال كار، آيت الله خميني،

ص: 8486

عمدا و به صورت دو پهلو از يك شخصيت برجسته و "فقها" به عنوان گروه، صحبت مي كند كه البته مهمترين هدف وي از اين كار انگيزش هرچه بيشتر فقها در پيوستن به آرمان او بود. مهمترين هدف آيت الله، چنانكه در "ولايت فقيه" ذكر شده است، تشويق علما به اختيار كردن مسئوليت هاي دولت اسلامي است. شواهد محكم دال براين است كه آيت الله خميني عميقا تحت تاثير سنن اسلامي كه از تفسير آثار افلاطون و فلسفه نوين افلاطون توسط فارابي به ابن عربي، سهروردي و ملاصدرا رسيده، بوده است. در عمل، علائق ذهني اوليه آيت الله بيشتر برپايه سنت عرفان اسلامي شكل مي گرفت تا برفقه. وي از شاگردان اساتيد برجسته اي در اين زمينه چون ميرزا علي عباس يزدي كه خود از دست پروردگان ملاهادي سبزواري و شيخ محمدعلي شاه آبادي كه متاثر از ديدگاههاي ابن عربي اند بود. (30) وي در اولين اثر عرفاني خود بنام "مصباح الهدايه"، اشاراتي به ابن عربي، سهروردي و ملاصدرا كرده است. (31) اين اشارات در مقدمه كشف الاسرار، بسط بيشتري مي يابد. (32) برجسته ترين شخصيت در اين روند تفكر، انسان كامل است كه براي نخستين مرتبه در آثار ابن عربي در قالب حضرت آدم كه به عنوان "خليفة الله في الارض" خلق شد، به تصوير كشيده شده

ص: 8487

است. (33) مفهوم "انسان كامل" بعدها توسط ملاصدرا بسط بيشتري يافت و به نظر مي رسد كه آيت الله خميني آثار وي را به دقت مطالعه كرده است. "انسان كامل" در باور ملاصدرا نمودي از نفحه و صفات الهي است كه به سير و سلوك پرداخته و با درك و شناختي والا رجعت كرده است (34) و كسي كه به اين حد از كمال و شناخت رسيده باشد، مي تواند در وادي هدايت و تفسير، " امام" ناميده شود. آيت الله خميني، حداقل در بيانات عمومي و علني خود، در اعتصام به چنين عقايدي كه ممكن بود بدعت و يا حتي شرك تلقي گردد، محتاط بود ولي اطلاق لفظ "امام" و "رهبر" را برخود با تمام معاني آن پذيرفته بود. بنابراين در تفسير و تعبير وي از نقش فقيه، مي توان همان نظريه فيلسوف رهبري را كه از جمهوري افلاطون سرچشمه گرفته است، مشاهده نمود. تشابه ميان آيت الله خميني و ابن رشد در خصوص نقش قانون، شريعت و تفسير، بسيار شگفت انگيز است. چنان كه پيشتر مذكور افتاد، هر دو نويسنده، علم حقوق را بارزترين صفت رهبر به شمار مي آوردند و آيت الله خميني براين علم و عدالت به عنوان خصوصيت اصلي فقيه براي حكومت تاكيد مي كرد. (35) وي معتقد بود كه قانون،

ص: 8488

حاكم اصلي است و در دولت اسلامي، تحت حمايت قانون، همه در امنيت كامل به سرخواهند برد. (36) وي مي نويسد: "قانون، ابزار و وسيله تاسيس عدالت در جامعه است، وسيله اي براي اصلاح فكري و اخلاقي فرد و تهذيب وي. قوانين به اين منظور به وجود مي آيند تا در تاسيس جامعه اي سالم كه از نظر اخلاقي و معنوي، انسان تزكيه يافته را تغذيه كند، به مورد اجرا درآيد. " (37) آيت الله خميني دولت وقت ايران را كه فاسد مي ناميد و آن را با معيارهاي عدالت در شريعت اسلام به عنوان قانون دولت مطلوب مي سنجيد. به همين ترتيب، ابن رشد، حكومت وقت را با زوال حكومت اعراب در آغازين روزهاي اسلام مقايسه مي كند: "شما با مشاهده وضعيت اعراب در دوره آغازين، مي توانيد آنچه را كه افلاطون در خصوص تبديل ساختار مطلوب به ساختار ارباب رعيتي و انسان والامقام را به " ارباب" درك كنيد چرا كه ايشان به تقليد از ساختار مطلوب خوگرفته بودند ولي در روزگار معاويه به افرادي ارباب صفت تبديل شدند. وضعيت كنوني اين جزاير نيز همانگونه به نظر مي رسد. " (38) از نظر ابن رشد و آيت الله خميني، زوال در كشورهاي آنها به دليل جدايي از ساختار مبتني برقانون - كه از ديدگاه آنان، همان قانون مقدس

ص: 8489

اسلام است - بوده است. هردو در باور به اقتدار مطلق شريعت از جمله مسلمانان متعصب بوده و معتقد بودند كه حد والاي تقوا يعني "مطابقت با معيارهاي قانون مذهبي" و تنها قانون برتر مي تواند، جامعه اي مطلوب به بار آورد. هردو براين نكته تاكيد داشتند كه باور و اعتقاد راسخ براي حاكم از جمله ضرورياتي است كه تنها در سايه تطبيق با شريعت محقق خواهدشد. به نظر ايشان، رفاه جامعه به عنوان يك كل از بكارگيري شريعت سرچشمه مي گيرد و حاكم وظيفه دارد تا زيردست را در برابر قانون و به تبع آن در برابر خير، مسؤول گرداند. (39) بدين ترتيب، قانون، حاكم را در برابر نفع عمومي مردم متعهد مي سازد. از سوي ديگر، به دليل سرچشمه گرفتن قوانين مذهبي از وحي، خواسته اين قوانين، خواسته خداوند به شمار رفته و بدان وسيله، خداوند خواسته هايش را متجلي مي سازد. (40) بنابراين، حكومت مطلوب اسلامي تنها در سايه شريعت شكل مي گيرد و به اعتقاد هردو نويسنده، نسبت به ديگر اشكال حكومت، برتري دارد. جدايي از آن قانون به منزله نقصان در معيارهاي والاي آن و بالطبع فساد در جامعه خواهدبود كه به نوبه خود منجربه حكومت طاغوت خواهدشد كه تنها به فكر ثروتمندان و طمعكاران مي باشد. (41) تا اينجا، از شريعت تنها به عنوان قانون

ص: 8490

آشكار اسلامي، ذكر به ميان آمد ولي از ديدگاه هردو نويسنده، شريعت از معناي والاتري برخوردار است. شريعت حقايقي را بيان مي كند كه به طرق ديگر قابل بحث است: از نظر ابن رشد از طريق فلسفه و از نظر آيت الله خميني از طريق عرفان (كه تفاوت ميان اين دو در آينده مورد بحث قرار خواهدگرفت) . فقه تعصب آميز اسلامي به فلسفه و عرفان به عنوان مواردي كه بالقوه شرك آميزند، بدبين است و فلاسفه و عرفا ناگزير بوده اند كه براي حفظ موقعيت خود به مبارزه پرداخته و از ديدگاه هاي خود، دفاع كنند. فلاسفه و عرفا معتقدند كه شاخه مطالعاتي آنها، مجزا از مطالعه دقيق قرآن و سنت، تخصصي براي نيل به حقيقت پديد مي آورد. ابن رشد و آيت الله خميني براين باور بودند كه راه آنها نه تنها با شريعت سازگار است بلكه در مواردي كاملا با آن مطابق و روشنگر آن مي باشد. بنابراين هردو ناگزير بودند تا به جستجوي سازگاريهاي فلسفه و عرفان با شريعت بپردازند و نقش هريك را در تحول دولت و نقش فلاسفه در سياست را مورد ملاحظه قراردهند. ابن رشد معتقد بود كه فلسفه و مذهب هردو نمايانگر حقيقت اند و هيچ ناهماهنگي ميان آنها نيست و برآن بود كه چگونه مي توان تناقضات را به طور صريح از ميان

ص: 8491

برد. بي ترديد، فلسفه از نظر وي، حامي قوانين اسلام است و نه تنها تناقضي با مذهب ندارد بلكه آنرا تاييد و تحكيم مي كند و هردو وسيله اي است براي درك حقايق جهان طبيعت و ماوراء طبيعت و در نهايت فلسفه و مذهب آموزگاران حقيقتي هستند كه از منبع الهي سرچشمه گرفته است و فلسفه قرآن را به عنوان منبع اسلامي از بعدي ديگر سواي لفظ گرايي و آداب پرستي فقها مورد بررسي قرار مي دهد. ابن رشد معتقد بود كه حقيقت، بنا به استعداد و آموزش فرد، در سطوحي گوناگون قابل درك است و فيلسوف به جستجوي بعد كامل و منطقي حقيقت مذهبي مي پردازد و جز اختلاف در شيوه درك و روش شناختي، هيچ ناسازگاري ميان مذهب و حقايق فلسفي وجود ندارد بنابراين اتحاد ميان آنچه كه از طريق منطق به دست مي آيد با آنچه كه از راه سنت حاصل مي شود، مقدور است. (42) آيت الله خميني در آشتي دادن فلسفه - از ديد وي فلسفه عرفاني - با شريعت همت گمارد. وي آنها را به عنوان دو نمود از تجلي كه باهم سازگار و از يك منبع سرچشمه مي گيرند، تلقي مي نمود (43) و در اين راه پيرو ملاصدرا بود كه اصول فلسفه اش برسه اصل شم عقلي، تجلي منطقي و مذهب يا وحي، مبتني

ص: 8492

بود. (44) فيلسوف عارف، معرفت الهي را از طريق وحدت حضور كه متضمن علم به حقيقت اشياء است جستجو مي كند. (45) يعني درك ذاتي واقعي كه به واسطه تجربه مستقيم نظام قابل دركي كه در وراي عالم واقع نهفته است، پديد مي آيد، به عبارت ديگر، از طريق علم لدني. با وجود اينكه آيت الله خميني در خصوص اينكه رهروان عادي - برخلاف انبيا و اوليا - تا چه حد مي توانند به اين شناخت نائل آيند، مردد بود ولي به هرحال تجربه آنرا امكان پذير مي دانست. اين امر از جستجوي وي در قرآن و حديث به دنبال معني دروني آنها در تفسير وي از سوره فاتحه و "شرح دعاي سحر" مشهود است. (46) بنظر مي رسيد كه چنين شيوه اي، راهي ست براي دسترسي به حقايق نابي كه وراي جهان مادي وجود دارد و اصول ثابتي كه از آنچه كه صرفا متكي به درك است، رجحان دارد. آيت الله خميني در نخستين رساله عرفاني خود بنام "مصباح الهدايه" بررسي مي كند كه چگونه درك الهي به عارف نيرويي مي دهد تا در يك سو "وحدت" و در سوي ديگر "كثرت" ببيند و به سير توحيد الهي پردازد. (47) از نظر ابن رشد، فيلسوف با وجود ابزار منطقي و تسلط برعلوم نظري و خصوصيات غني فكري و

ص: 8493

اخلاقي، مي تواند با ديد گسترده تر و عميق تري نسبت به قانونگرايي محض از طريق اصولي كه در وراي جهان عادي نهفته است، به جستجوي حقيقت و جميع مضامين آن پردازد. (48) وي تمام قوه منطق خود را صرف استخراج معاني دروني آيات قرآن و احاديث كرده بود. (49) از نظر ابن رشد و آيت الله خميني علم حقوق و فلسفه، ديدگاه خاصي در خصوص درك و دستيابي به نيازهاي جامعه به عنوان يك كل در فرد به وجود مي آورد كه اين فرد مي تواند به عنوان رهبر جامعه ايفاي نقش كند ابن رشد به اين گفته افلاطون اشاره مي كند كه "چرا دولتهاي كنوني از وجود فلاسفه و عقلاء بهره اي نمي گيرند؟ " و در توضيح به اين دليل اشاره مي كند كه "اين دولت ها نه تنها از رهبري خردمندان پيروي نمي كنند، بلكه اصولا دنبال آنها هم نيستند. " ابن رشد همين وضعيت را در خصوص شهروندان حكومت هاي كنوني تعميم مي دهد. (50) ابن رشد و آيت الله خميني هردو به گروه و طبقه اي

ص: 8494

جداي از ديگران تعلق داشتند نه بدين معني كه هردو از فقهاي فيلسوفي بودند كه به سياست علاقه اي وافر داشته و برحقيقت مطلق و جهانشمولي شريعت اصرار مي ورزيدند. (51) پرسش اين است كه چگونه موقعيت ايشان به عنوان فقيه فيلسوف، انديشه ايشان در بعد واقعي و مطلوب سياست و دولت را رقم زده است. آيت الله خميني كه تاكيدي خاص بر تبديل ايده آل به واقعيت داشت، چنين مي نويسد كه: "قانون خدا براي هر زمان و تمام انسان ها وضع شده است. " (52) و آن را با قوانين ساخته و پرداخته دست بشر، كاملا متمايز و متفاوت مي شمارد. وي در "ولايت فقيه" به اين نكته اشاره مي كند كه "شريعت نظام اجتماعي كاملي است كه كليه نيازهاي فرد در مواجهه با ديگر افراد را تامين و برآن است تا انساني اخلاقي و متقي پرورش دهد. افزون براين، تمامي شرايط لازم براي خشنودي فرد و كمال دولت و حكومت را دربردارد. " (53) قانون حاكم و پناهگاه واقعي است و امنيت هرفرد در سايه آن تضمين مي گردد. (54) ابن رشد در نظري مشابه، اظهار مي دارد: "قوانين مذهبي در عصر ما نيز همان خواسته هاي خداوند است كه تنها از راه وحي قابل درك مي باشد و چنانچه قوانين مورد مداقه قرارگيرد، در مي يابيم كه

ص: 8495

اين علم به دو شاخه انتزاعي نظير قوانيني كه امر به معرفت الهي مي كنند و شاخه عملي همانند دستيابي به ارزش هاي اخلاقي، تقسيم مي گردد و هدف آن در تعقيب اين مقصود همان هدفي است كه فلسفه دنبال مي كند. " (55) بدين ترتيب، از نظر هردو نويسنده، قانون دولت مطلوب همان شريعت است كه الهي بوده و شرايط ايجاد جامعه اي كامروا و خشنود را فراهم مي آورد. در غايت مطلوب، فيلسوف فقيه هم شريعت و هم معني پنهان آن را درك مي كند و به وسيله اين ادراك واجد شرايطترين فرد براي حكومت به شمار مي رود و بدين ترتيب زمامدار سياسي همان فقيه فيلسوف خواهدبود. از نظر ابن رشد علوم نظري و فن بكارگيري منطق در نيل به حقيقت دروني، از جمله خصوصيات فقيه فيلسوف به شمار مي رود. از نظر آيت الله خميني، عمق دانش فقيه فيلسوف، از طريق حضوري حاصل مي شود كه به وي شناخت و ادراكي فراتر از حد يك فقيه عادي عطا مي كند. هردو نفر، وي را فردي موهبت يافته و پرورش يافته مي دانند كه قضاوتش برپايه علم است نه نظر. در پرتو چنان علم و قضاوت و آشنايي با قوانين الهي، وي تنها كسي است كه مي تواند حكومت را به دست گيرد و چنانچه از اين كار خودداري ورزد، فساد و

ص: 8496

ضعف روزگار، بهبود نخواهديافت. (56) اگر به اقتدار سياسي نائل و سپس جانشين واجد شرايطي پيدا نكند، آنگاه چنانچه افلاطون شرح داده و ابن رشد نيز تاييد مي كند، زوال در دولتي كه وي اداره مي كرده است، غالب مي شود. چنانچه قدرت به دست طمعكاران و افراد نادرست افتد، قانون، خوار و خفيف شده و جامعه به سوي ناهمگوني و افتراق و در نهايت ضعف و حتي استثمار كشيده خواهدشد. اوضاع فراروي فقيه فيلسوف، اوضاعي دشوار و غامض است. آيت الله خميني و ابن رشد هردو با اين مشكل كه آيا بايد در سياست محض مشاركت نمود يا خير، روبه رو بودند. آيت الله خميني با مشاهده اوج گيري خودكامگي پهلوي و همسويي آن با منافع غرب و نيز در دفاع از عناصر سنتي اقتصاد كه از روند مدرنيزه شدن لطمه مي خورد، چاره اي جز دخالت در امور سياسي نديد و "ولايت فقيه" را براي آگاه ساختن علما به مسئوليت خود در مبارزه عليه هرنوع تلاش ستمگران براي حكومت و نيز هشدار به اين امر كه علم ايشان برقانون حقيقي، ايشان را مسئول دولت مي سازد، به رشته تحرير درآورد. "لازم است تا فقها به صورت جمعي يا فردي در تاسيس حكومتي كه مجري قوانين اسلام و حافظ قلمرو آن باشد، همت گمارند و اگر

ص: 8497

اين وظيفه توسط قابليت هاي يك فرد، محقق شود، وي مسئول وظايف خود خواهدبود. " (57) ابن رشد به اين نتيجه رسيده بود كه طبقه عالم، تنها زماني مي توانند وظايف خود را به نحو احسن انجام دهند كه در تماس نزديك با مردم عادي قرار داشته باشند. (58) و معتقد بود كه كمال علم در عمل است نه در دانستن. فيلسوف بايد در خدمت دولت باقي بماند و وظايف خود به عنوان يك شهروند را نيز انجام دهد. (59) به هرحال، واقعيت فراروي آيت الله خميني و ابن رشد، باهم متفاوت بود. آيت الله خميني نه بخاطر مشروعيت بخشيدن به ادعا برسرقدرت، به فلسفه روي آورد; هرچند كه مطالعه وي در خصوص "معرفت" نوعي مشروعيت را در بطن خود نهان داشت كه در مضامين فرهنگي و صوري انقلاب هويدا شد ولي در آن زمان و ساختار سياسي موجود، از اعتبار و حمايتي گسترده براي نيل به پايگاهي مطمئن برخوردار نشد. در نتيجه آيت الله خميني با فرض اينكه شريعت و نقش وي به عنوان فقيه موجب تماس نزديك وي با مردم عادي شده است، به فقه شيعه روي آورد، چرا كه شريعت عقايد انتزاعي در خصوص زندگي فرد و اجتماع را به عرف اجتماعي كه احتمالا به آنها شكل مي داد، تبديل مي نمود. (60)

ص: 8498

شريعت ميان "عالم" و مردم پيوندي برقرار مي كند كه فلسفه از برقراري آن ناتوان است. آيت الله خميني، با تعبير خاص خود، از نقش نظري علما در فقه شيعه براي مشروعيت بخشيدن به ادعاي خود در مورد قدرت، استفاده نمود. وي همچنين اين نقش را در بسيج گسترده افكار عليه رژيمي كه آن را طاغوتي مي ناميد، به كار گرفت و اين امر با ظهور عنايت مطلوب، با اجراي حد اعلاي اصول شريعت متجلي گرديد و بدين ترتيب فقيه فيلسوف به عنوان فقيه و تنها كسي كه بر اريكه قدرت تكيه زده است، ظهور نمود. چنين فرصتي هيچگاه پيش روي ابن رشد قرارنگرفت چرا كه تسنن ابزاري براي بسيج در راه اجتهاد و بخصوص پيوند ميان مجتهد به عنوان مرجع تقليد و مقلد به وجود نمي آورد. پيوندي كه بارزترين نمود آن پرداخت وجوهات شرعي مقلدين به مرجع تقليد است. افزون براين تسنن انكار مشروعيت قدرت حاكم و حتي تطبيق محدود آن را با علما، پيش نمي كشد، بدين ترتيب، ابن رشد موقعيت و نفوذ خود را مديون اراده حاكم زمان بود. وي مي توانست فقيه فيلسوف باقي بماند ولي نه كسي كه براي دستيابي به قدرت برانگيخته شده است. پس آيا "شرح "تنها تحليلي از ايده آل و چگونگي زوال آن است يا ماهيتي تجويزي

ص: 8499

دارد؟ ابن رشد، قاضي اعظم كوردوبا، مشاور خلفاي الموحدين، كسي كه به دليل نفوذش بر سياست هاي خلفا تبعيد شده و از همه مهمتر، طرفدار مشاركت فيلسوف در سياست، بي ترديد "شرح" را به عنوان راهنمايي براي عمل به رشته تحرير درآورده است ولي عمل توسط چه كسي؟ موقعيت شخصي و تعصب شديد وي به تسنن، بي شك وي را از در اختيار گرفتن قدرت منع مي كرد. به هرحال، مجددا بايد يادآورشد كه ابن رشد تحت توجهات ابويعقوب يوسف و ابويوسف برشرحي از فلسفه يوناني كار مي كرد. در خاتمه "شرح" با اشاره به اين نكته كه به دليل ضيق وقت ناچار است تنها اشاره اي گذرا به كار خطير وي كند، او را مورد خطاب قرار مي دهد: "ما با ياري شما در درك آنها و التفات شما بر آموزش آنچه ا ز اين علوم مشتاق فراگيري آن بوديم، موفق شديم. كمك شما در تسلط براين علوم والاترين كمك در هر زمينه است. (61) مي توان چنين تصور كرد كه انتقاد ابن رشد از جامعه معاصر، عموما به زمان خود و يا المرابطين و "زمامداران و اربابان" توجه دارد و نه به الموحدين و به خصوص به خلفا. بدين ترتيب، محتمل است كه انتخاب حاشيه نويسي بر جمهوري افلاطون توسط ابن رشد به منظور تشويق خليفة الموحدين

ص: 8500

براي عمل به عنوان حاكمي عادل و يا در عمل به عنوان يك فيلسوف شاه در برابر فساد داخل و تهديد خارجي، انجام پذيرفت. خليفه اي كه ابن رشد در خدمتش به سر مي برد، به فلسفه علاقه مند بود، از سوي ديگر بسياري از خصوصياتي كه ابن رشد در مورد زمامدار مطلوب متذكر مي شود، چنان است كه فردي عادي نيز ممكن است آرزومند آن باشد. البته خليفه از شريعت، علوم نظري و تجربي مذهبي و قانون مطلوب آگاهي ندارد ولي چنانكه ابن رشد در "شرح" اشاره مي كند، احتمال دارد كه تمام شرايط لازم در يك فرد متجلي نباشد در اين صورت وظايف ميان يك خبره و متخصص حقوقي و شخص ديگري كه او را "رهبر جهاد" مي نامد، تقسيم خواهدشد. "گهگاه اتفاق مي افتد كه زمامدار، از مرتبه پادشاهي برخوردار نيست ولي در شناخت قوانين خبره است و داراي قدرت تشخيصي است كه مي تواند از ميان قوانين حكم لازم را در مورد تك تك موارد حقوقي، استنباط نمايد. اين مقوله از شناخت به علمي تعلق دارد كه آن را "فقه "مي ناميم. افزون براين، اگر وي قابليت رهبري جهاد را نيز داشته باشد، "پادشاه قوانين" است ولي هميشه اتفاق نمي افتد كه اين دو خصوصيت در يك فرد جمع آيد، بدين معني كه رهبر جهاد

ص: 8501

كسي سواي متخصص حقوقي است. پس به ضرورت بايد در حكومت سهيم شوند. وضعيتي كه در مورد بسياري از سلاطين مسلمان بوقوع پيوسته است. " (62) احتمال دارد كه وي خود را در قالب متخصص حقوقي تصور مي كرده است. بدين ترتيب، آيت الله خميني و ابن رشد، هر دو در زماني آشفته به سر مي بردند و در تلاش براي بازپس گيري رفاه كشور خود، تمام منابع، اطلاعات و علم خود به عنوان فقيه و فيلسوف را به كار گرفتند. هردو با تهديد قدرتهاي غيرمسلمان مواجه بودند هرچند كه آيت الله افزون برآن، با مشكل نوگرايي نيز روبه رو بود. هردو نياز به احياي شريعت و قانون مطلوب جهت هدايت فرد و جامعه و كاهش فساد و سؤ رفتار تاكيد مي ورزيدند. علم به قوانين و ديدگاه برانگيزاننده آن و همچنين فلسفه، در انديشه هردو نفر نقشي مهم ايفا مي كرد هرچند كه يكي به نيل به حقيقت دروني از طريق منطق و ديگري به دستيابي به آن از طريق علم حضوري باور داشت. از نظر هردو، فلسفه و شريعت شيوه هاي مختلف و در عين حال مكمل دستيابي به حقيقت اند و علم و خصوصيات تقواي شخصي از جمله صفات لازمه حاكم مطلوب است. آيت الله خميني در نهايت نقش رهبري زمان خود را با تاكيد

ص: 8502

برشريعت و نقش فقيه بدست آورد و ابن رشد با وجود آگاهي از اهميت علم قوانين، بنابه دلايلي خاص، توجه و تاكيد خود را به فلسفه معطوف نمود. براي مقايسه نهايي، شايد بهتر باشد به محور اصلي يعني جمهوري افلاطون رجوع كنيم كه مي گويد: "پاياني برمشكلات دولتها متصور نيست مگر زماني كه فلاسفه پادشاهان عالم گردند و قدرت سياسي و فلسفه در دست يك تن قرارگيرد. (63) عدم انتخاب فلاسفه به عنوان زمامدار، امري نامعقول است چرا كه آنها آشكارا سرآمد حد اعلاي علم هستند. (64) اگر فلاسفه قدرت درك حقيقت ابدي و جاوداني را داشته و ديگران سرگشته وادي تغيير و تبديل باشند، كداميك براي حكومت سزاوارترند؟ (65) آمال ابن رشد و آيت الله خميني را مي توان در غايت مطلوب افلاطون متجلي يافت. اين غايت، انگيزه تعميم عرف يوناني به واقعيتهاي اسلامي را نمايان مي سازد. (66) هردو نويسنده نقش پويايي تفكر يوناني را در سياست اسلام و تلاش براي پاسخ گويي به تنش هاي جاودان ميان واقعيت و غايت مطلوب را در چارچوب اين تفكر، هويدا مي سازند. نويسنده: ونسا مارتين - ترجمه: سيما حاج حريري

ص: 8503

مقدمه اي بر زندگي امام

اشاره

14 چكيده: اشاره: نوشتن زندگينامه حضرت امام خميني (س) در قالب يك اثر ادبي رمان گونه اما مستند كاري است بس ارزشمند كه بويژه باتوجه به اشارات زيبا و آموزنده مقام معظم رهبري درباره داستان و رمان مدتها در داخل و خارج مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) (خصوصا به منظور استفاده خوانندگان خارجي) مورد اهتمام بوده است. اينك با پيگيري امور بين الملل مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام، آقاي دكترسيدعلي قادري كه قلمي شيوا و سبكي مخصوص به خود، و آثار و تاليفاتي ارزشمند دارد اين كار بزرگ را آغاز كرده است و هم اكنون جلد اول اين كتاب آماده چاپ و انتشار است. لازم به يادآوري است كه انعكاس شخصيت عظيم بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران امري نيست كه در يك يا چند و چندين كتاب بگنجد و به تمام معني آن سيماي الهي را بنماياند. انشاءالله نويسندگان صاحب قلم و متعهد كشورمان از اين بحر بي انتها درحد توان خواهندچشيد. معهذا شروع كار، گام بزرگي بود كه دكتر سيدعلي قادري بدان همت گماشت. براي آشنايي خوانندگان محترم، بخشي از مقدمه اين اثر ارزشمند را به قلم نويسنده آن تقديم مي كنيم. آگاهي نويسنده بر مسائل سياسي و تاريخ معاصر ايران و انقلاب اسلامي، سبك ادبي

ص: 8504

شيوا و اثرگذار ايشان، نگرش عميق و دقيق به زواياي ناگفته زندگي حضرت امام و توجه به جامعيت شخصيت معنوي و الهي آن حضرت را در مقدمه كتاب مي توان به ارزيابي نشست: بسم الله الرحمن الرحيم اين دو بخش پيش نويس مقدمه زندگينامه حضرت امام (ره) مي باشد. لطفا به دست دوستاني برسانيد كه زندگينامه را خوانده اند تا بيشتر آشنا شوند كه: هدف چيست؟ مخاطب كيست و روشم چه بوده است. بديهي است تا آخرين لحظات كه جلد اول براي چاپ آماده شود، مقدمه را دستكاري خواهم كرد، شايد ناگفته هايي را بيفزايم و گفته هايي را حذف كنم و نيز در تركيب بندي عبارات دستكاري كنم. بخش سوم اين مقدمه كه "حديث نفسي براي حرفهاي خودماني تر" نام دارد، داستان آشنايي نگارنده با حضرت امام (ره) است و البته در حال، بسيار مفصل مي باشد كه اميدوارم بتوانم آن را خلاصه كنم. اگر توفيق يافتم كه به گونه اي آن را خلاصه كنم كه شير بي يال و دم و اشكم نشود، در ادامه اين مقدمه عرضه خواهم كرد و اگر نه، داستاني ديگر خواهد بود. تمام قوس وجود من الله و الي الله است. "حضرت روح الله" گنبدي طلايي با چهار گلدسته بلند در حريمي به وسعت شش ميليون بار كمتر از وسعت خاك ايران در جنوب غربي شهر تهران از دور

ص: 8505

پيداست. در زير اين گنبد مردي به خاك رفته كه نامش "روح الله" و مرقدش زيارتگاهي روح افزاست. او نامورترين مرد اين قرن و قهرمان داستان ما است. وقتي پيشنهاد شد داستان زندگي اش را براي مخاطبيني بنويسم كه فارسي نمي دانند، به قصد اجازه به زيارتش شتافتم، در زير آن گنبد، روبروي ضريحش نشستم، ساعتها به او انديشيدم و به اينكه چگونه و از كجا آغاز كنم. از او پرسيدم اگر قلم مويي به تو مي سپردند تا خود، خود را نقاشي كني از كجا و با چه رنگي آغاز مي كردي؟ به انتظار پاسخ ماندم. ديوانش با من بود، تورق مي كردم، با خود مي گفتم شايد در غزلي جوابم را بيابم. در دومين بيت اولين غزلي كه از او براي عموم خوانده شد، چنين آمده است: فارغ از خود شدم و كوس اناالحق بزدم همچو منصور خريدار سر دار شدم در اين بيت مي شنيدم كه مي گفت: خود را در خامه قلم صنع حل مي كردم و با آن آسمان را رنگ آبي مي زدم، درست مثل تصوير دريا در آينه آفتاب. شب را سياه مي كردم تا ستاره ها غريب نمانند. جوانه را در آغاز سبز چمني و در پاييز به همه رنگها. به روي ساقه نسترن، غنچه نارنجي مي نشاندم. گل بهي را براي شكوفه درختي كه به

ص: 8506

بار مي دهد نگه مي داشتم و به ياقوت مي گفتم به رنگ دانه هاي انار ساوه باش. برف را مي گفتم چون ستاره سفيد ببار و سفيد بمان و در هر فصلي كه زمستان نيست، جاري شو. روستا را با رودي دو نيمه مي كردم و با پلي به هم مي چسباندم. به رود مي گفتم آنچنان خروش كن كه وقتي نفس زنان مي روي نتوانند "دو بار در تو شنا كنند" و به ماهي مي گفتم رود را به سوي سرچشمه شنا كن و كوه را فرمان مي دادم به دريا بريز اما چنان آهسته و آرام كه تندر گمان كند چون كوه استوار ايستاده اي. در بيشه، غزال را به خوراك علف هاي تازه مهمان مي كردم و شير را به شكارش مي فرستادم. روي زبان قورباغه چسب مي ريختم تا پشه جنگل را پر نكند و قورباغه را در دل مار فرو مي بردم تا جوجه لك لك هايي كه در انتظار كرمند شكار نشوند. به عقاب، دلي به وسعت بالهايش مي دادم تا بر سر افعي فرود آيد. پروانه را با نسيمي از شاخي به شاخي مي پراندم و آنقدر گنجشك و قمري مي آفريدم تا جنگل، پر آوازه گردد. . . . وقتي نوبت انسان رسيد، همه رنگها را مخلوط مي كنم و چهل سال ورز مي دهم تا هزار رنگ شود و "در صدهزار جلوه برون

ص: 8507

آيد تا با صدهزار ديده تماشايش كنم" آزادش مي گذارم تا هر كجا كه خواست قرار گيرد يا از بومم به بيرون پا بگذارد، به افلاك سر بسايد و ملائك را فرمان مي دادم بال بگشايند تا وقتي خرامان گام مي زند جز بر بال فرشته پا نگذارد. . . . اينها را در مصرع اول گفت اما مصرع دوم چه خوفناك بود؟ بر سر هر درخت تنومند جنگل پرغوغا داري آويخته بودند. دومين غزلي كه پاسخم به نحوي ديگر در آن بود: گرچه از هر دو جهان هيچ نشد حاصل ما غم نباشد چو بود مهر تو اندر دل ما حاصل كون و مكان جمله ز عكس رخ تست پس همين بس كه همه كون و مكان حاصل مااي كاش مي توانستم پيمانه اي از خم اين ادراك به قدح قلب بريزم و به تمام سلولهايم قطره قطره بچشانم و آنگاه كه پنجه هايم مست شد، عكس رخ دوست را در شبنم سحرگاهي و شبنم را در گلبرگ شقايق هاي وحشي و سبد سبد، لاله لاله را در دشت ديده نقاشي كنم و نامش را بگذارم عكس رخ او در نيمرخ دوست. با اين قبيل خيالات گرم مي شدم اما آنچه از من خواسته شده بود اينها نبود. مي خواستند اندكي از زندگي مردي كه مي شناسيم و نمي شناسيم، بنويسم

ص: 8508

تا بدانيم كي به دنيا آمد؟ كجا درس خواند؟ چگونه همسر گزيد؟ و چه از ذهن و قلب به زبان آورد كه رهبر يك انقلاب بزرگ شد و در چه تاريخي با قلبي آرام روي امواج بازوان ميليونها عاشق، به سوي خاك رفت. چه ناتوان بودم از انجام آنچه بسياري بر آن توانايند. به خود مي آمدم و باز از خود مي رفتم. خيال از پنجره هاي ضريح داخل مي گرديد، از قبر مي گذشت و با او غرق گفتگو مي شد. گفتم فيلسوفان مي گويند موضوع اصلي فلسفه، "هستي" است و در قبال اين سؤال كه هستي چيست؟ مي گويند: "بديهي است". اگر از تو بپرسند هستي چيست و تو كجاي هستي، هستي؟ پاسخ هستي بخش تو به اين سؤال هستي خيز چيست؟ صدها جواب شنيدم و پس و پيش هر پاسخ، اين جمله اش چون لوحي روبرويم بود: "تمام قوس وجود من الله و الي الله است". بارها به اين جمله انديشيده بودم و مي دانستم اين بيان، هم بنيان و هم غايت انديشه اوست اما آن شب براي اول بار از هيبت آن بر خود مي لرزيدم. چه معناي آن سخن اين نيز هست كه قائل، به معراج قوس وجود رفته است. جام يقين، به ايقان مي آوردم كه از اين كمتر نبايد گفت كه بيش از صد آيه و هزار روايت پشتوانه

ص: 8509

دارد و در انديشه فلسفي فراتر از اين، سخني نيست. اجازه خواستم متقال بومم را خود ببافم. بومي به طول عمر او و به عرض فهم خود. با دلي شيدا و ذهني طوفاني و پنجه اي لرزان در آن بوم خيالي تصويري كشيدم كه با من الله آغاز و تا الي الله ادامه مي يافت. تصوير مبهمي بود. چرا كه "من الله" را از تاريكي عدم فرا خوانده بودم. حال آنكه "من الله" عين وجود است. راحت تر اين بود كه آن جمله اينگونه شرح شود: "از هستي مطلق به سوي مطلق هستي" اگر چه اين شرح تا حدودي مي توانست تصويرم را شفاف تر كند، بالاخص اگر مطلق را فهم مي كردم اما مشكل تولدش حل نمي شد. چه آن زمان كه به دنيا آمد از عدم آمده بود يا از وجود؟ اگر از عدم؟ تصويري خلق الساعة داشتم و اگر از وجود، وجود قبلي اش چه بود؟ و نيز آن زمان كه از ميانه رفت به واقع از ميانه رفته بود؟ اهل كلام مشكل را با تقسيم زندگي به دنيا و عقبي حل كرده اند. پس اگر بگوييم در فلان سال به دنيا آمد نگفته ايم از عدم و اگر بگوييم در سال فلان، آهنگ رحيل نواخت، نگفته ايم به عدم شتافت. با اين حال مشكل اصلي حل نمي شد زيرا تفسير زندگي و تقسيم آن به دنيا و

ص: 8510

عقبي فقط در علم كلام نمي گنجد. عارفان حيات را به دنيا و عقبي تقسيم نكرده اند، براي آنان زندگي ابتدا دو وجه يك چيز و سپس يك وجه از همه چيز است و در مرتبه اي ديگر "همه چيز" نيز يك معنا مي يابد. و او عارفي بزرگ بود كه اگر از حيات عرفاني اش نگويند، هر چه بگويند، او نخواهد بود. چه سخت بود شروع نقاشي يك روح بلند در بومي كوتاه كه تنها حدود يك قرن طول داشت و بيش از رشته نخي باريك، عرضي نداشت. با اين حال چاره نداشتم جز آنكه از جايي آغاز كنم و از اين همه وسواس درگذرم. بالاخص كه احساس مي شد از ميان همه ملتها كساني چشم انتظارند تا از او كمي بيش از آنچه شنيده اند بدانند. در عصري كه شب بدان اتصال داشت، وصيت نامه اش را دوباره به دقت خوانده بودم. در آن آمده است: "و آنچه لازم است تذكر دهم آن است كه وصيت سياسي - الهي اينجانب اختصاص به ملت عظيم الشان ايران ندارد، بلكه توصيه به جميع ملل اسلامي و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب مي باشد. " وقتي اين عبارات را در ذهن مرور كردم، ميليون ها زن و مرد، نوجوان و پير، باسواد و عامي، گرسنه و سير، متمول و فقير، از شمال تا جنوب

ص: 8511

و از شرق تا غرب عالم در پيش چشمانم رژه رفتند. بيشتر آنها كساني بودند كه ده سال در صدر اخبار، نام او را شنيده بودند و مي خواستند از او بيشتر بدانند و بدانند او از كجا آمد؟ كه بود؟ چه مي خواست و چه پيامي داشت؟ باز گرفتار شدم. چرا كه نمي دانستم با آنهمه آدمهاي گونه گون چگونه و با چه زباني سخن بگويم. به دهان مردمي كه مي گويند: "خورشيد ابتدا از سرزمين ما طلوع مي كند"، چشم دوختم تا بدانم چه مي طلبند؟ آيا براي آنها مهمتر است كه زندگي اش را در تقويم ببينند يا در قامت يك فرهنگ؟ بيشتر علاقه دارند بدانند چه روزي زاده شد يا بدانند بودا را چگونه مي ديد و سنت ها را چطور پاس مي داشت يا چگونه و چرا سنت مي شكست؟ در ميان اين صف، تصور نسلي كه سؤال اساسي اش از بازار بورس و نرخ رشد بود و مي خواست بداند او به اوراق بهادار چه مقدار بها داده است، آب سرد ياس بر سرم مي ريخت. چيني ها ابتدا يك شكل به نظر مي رسيدند اما وقتي به اعماق صفوفشان خيره شدم، پيراني را ديدم كه شش هزار ساله بودند و بر هزار و چهارصد سالگي اين پير طريقت طعنه مي زدند. با خود گفتم اگر بگويم: عمر او را از خلقت آدم محاسبه كنيد، اينان

ص: 8512

معناي اين سخن را بيش از كساني كه پيوندشان با تاريخ قطع شده است در خواهند يافت. دسته اي از مسلمانان چين را ديده بودم كه وقتي نام او بر زبان مي آمد تمام قد مي ايستادند و اكنون در صفي به هم پيوسته تلظي مي كردند تا دوباره از او سخني تازه بشنوند. با خود مي گفتم چينيان آنطور كه تاريخ طولاني شان نشان داده مردماني پر حوصله اند پس مي توان با آنان به تفصيل سخن گفت اما با مخاطبيني كه جنون سرعت دارند و حوصله به تفصيل خواندن ندارند، چه كنم؟ وقتي هنديان آمدند به تعداد نفوسشان سؤال داشتند. بيشتر مي پرسيدند آيا به اعتبار پدر بزرگش، هندي نبود؟ اگر پاسخ مي دادم به اعتبار جدش پيامبر اكرم (ص) عرب بود، آنگاه با مسلمانان اروپايي و امريكايي درمي افتادم كه اين معنا را بهتر از بعضي اعراب مي دانند كه مردان خدا در ميان قومي برانگيخته مي شوند اما در حصار نژاد و قوم و ملت نمي مانند. به هندي ها پاسخ دادم آري بود و به ايراني ها گفتم خرده مگيريد كه اجدادش از نيشابور به هند رفته اند و به اعراب گفتم اجداد او به ايران آمدند تا اين سرزمين را نور باران كنند اما مي دانستم به چنين بحثي بدين گونه پرداختن، حجاب فهم ژرفاي انديشه هاي اوست. (1) هند، گاندي بزرگ را

ص: 8513

تجربه كرده است پس براي مردمي كه مردي را ديده كه توانسته برغم روشهاي معمول مبارزه، طرحي ديگر دراندازد، سخن گفتن آسان تر است تا برشمردن روش هاي غير معمول امام خميني (ره) در مبارزه با شرق و غرب سياسي براي ملت هايي كه چنين تجربه اي ندارند. پاكستانيها در چهار صف رژه رفتند و چهار روزنامه نگار را ديدم كه در جلوي صف ايستاده اند از آنها شرم كردم. چرا كه اين چهار تن را ديدم كه بيش از من او را مي شناختند و براي شناساندن او به جامعه خويش، عاشقانه قلم زده اند. عالمانش جاي خود دارند. يكي از آنها سلسله مقالاتي را نشانم داده بود كه اگر مي خواستم همه آنها را بخوانم سه ماه وقت مي طلبيد. از خود پرسيدم چه چيز را خواهي نوشت كه آنان ندانند؟ آيا نگارش تو براي آنان زيره به كرمان بردن نيست؟ وقتي نوبت به افغانستان رسيد، مرد تنومندي را به ياد آوردم كه در سالهاي اول انقلاب چنان با شتاب به درون چاه فاضلابي فرو رفت تا جان يك مقني را نجات دهد كه گمان كردم ديگر باز نگردد. وقتي از خود گذشتگي اش رشته دوستي بينمان بافت، دانستم كه دكتراي ادبيات دارد. گاه به كشور خود مي رفت كه در جبهه اي بجنگد و گاه به ايران مي آمد كه كار كند.

ص: 8514

او را مي ديدم كه تا پاسي از شب با تني خسته روزنامه مي خواند، راديو گوش مي داد و با خواندن كتابهاي محبوب خويش به خواب مي رفت و گاه در نيمه شب در ايوان زيارتگاهي قدم زنان قلم مي زد، شعر مي سرود، مقاله مي نوشت و بخوبي مي دانست روح الله براي نيايش سحرگاهي چه هنگام از خواب برمي خيزد. حتي تاريخ تولد فرزندان امام خويش را نيز مي دانست. از خود پرسيدم: براي اين گروه، در انبان انديشه چه دارم كه ندارند؟ با خود مي گفتم اگر اين گنبد طلايي محور جهان باشد، جهان چگونه تقسيماتي خواهد داشت؟ از شرقش بوي اشراق به مشامم رسيد، و غربش رنگ غروب يك تمدن گرفت. شمالش به ز مهريري كه زندگي در آن يخ مي زند مانند بود و جنوبش به جهنمي كه تن به بيداد داده است. اما لحظه اي بعد با ديدن چيزهايي ظاهرا عادي احساسم دگرگونه شد. پيرمردي را ديدم كه از جمهوري آذربايجان به زيارت آمده بود و از شوق ديدار به پهناي صورت مي گريست. پيرزني را ديدم كه از دستمالي گره خورده اسكناسي را به داخل ضريح انداخت. تازه دامادي به اشاره سر و چشم، اجازه داد همسرش حلقه نامزدي را به حرم اندازد. كودكي از ضريح بالا رفت تا قلك خود را در قله اسكناسهاي بي شمار خالي

ص: 8515

كند. جانبازي كه از دو پا و دو دست فقط آرنج يك دست را داشت، سينه خيز حرم را دور زد و لبخند رضايت بر لب داشت. زني بلند بالا بچه معلولش را به نيت شفا به ضريح مي ماليد. مردي ميانسال مفاتيح باز كرده بود و با آوازي دلنواز، دعا مي خواند. مردي عهد كرده بود كه روزي يك جز قرآن را در اين حرم تلاوت كند. دختري كه گمان مي كنم از تركيه آمده بود و روسري حجابش را كامل نكرده بود، زار مي گريست و بي هراس از هر تذكري، ضريح را بغل گرفته بود و به جد و جهد چيزي مي خواست. چند كارگر افغاني با دستمال زواياي پنجره ها را به وسواس پاك مي كردند و يك كاروان از پاكستان در گوشه اي از حرم به سبك پر شور خود عزاداري مي كرد. دو سياه پوست را ديدم كه بيش از سي بار حرم را دور زدند اما ندانستم از كدام كشور آمده اند. از آسياي ميانه زائراني را ديدم كه به هنگامه ورود، همگي در يك صف، سنگفرش حرم را بوسيدند. سفيد پوشاني از كويت، امارات و عمان نيز در ميان جمعيت ديده مي شد كه دست به سينه نماز مي خواندند و دست به سينه در كنار حرمش زيارت نامه خواندند. به ياد آوردم شب هايي ديگر را كه مردان و

ص: 8516

زناني از انگليس، هلند، آلمان و آمريكا كه جمعي دست به سينه و جمعي ديگر با دست باز با ضريح عشقبازي كرده بودند. در آن شب صدها تن به نماز ايستاده و دهها مرد و زن در گوشه و كنار حرم درازكش پلك بر هم نهاده بودند. بچه هايي چهار پنج ساله، آزادانه جست و خيز مي كردند. چند پسر بچه روي سنگفرش صيقلي حرم ليز مي خوردند و از اينكه كسي اعتراضي نداشت، پژواك شادي شان تا عمق جانم را بهاري مي ساخت. نوجواني غرقه در رويا به ستون قطور گنبد تكيه داده بود و گه گاه قلم به كاغذ مي برد و عباراتي را كه بر زبان مي راند، با دست چپ مي نوشت. تكيه من به ستوني ديگر بود. نگاهش مي كردم، گاه چشم در چشم هم مي افتاد، كمي شرم مي كرد و چشم به دفتر مي دوخت. حجب او دوست داشتني ترش مي ساخت. دانستم شعر مي سرايد، سراغش رفتم، دفترش را بست. هم دوست داشت كسي سروده اش را بخواند و هم شرم داشت كسي دفتر شعرش را ببيند. وقتي خواندم و دوباره خواندم بيش از آنكه لذت ببرم، الهام گرفتم. چنين آغاز كرده بود: "اگر تو نبودي بر كدام ستون تكيه مي زدم. . . " هنگام خداحافظي، دست راست قلم شده اش، پاسخم را داد كه چرا قلم در دست چپ داشت. شعر

ص: 8517

اين نوجوان ايراني، جهد آن دخترك ترك، شور پاكستانيها، شيدايي آذربايجاني و شعور رازگونه سياهاني كه ندانستم از كجا آمده اند، نمايش پر بركتي بود كه پيامي به زلالي آب داشت و به رمز و راز مي گفت: هر كس در اين حرم پا بگذارد، بي آنكه فرهنگ و آداب خويش را رها كند محرم اوست. اكنون دريافته بودم كه مخاطبم كيست و از من چه مي خواهد. دو از نيمه گذشته، حرم و صحن هاي باز حرم، هم همهمه و غوغاي روز را داشت و هم سكوت و آرامش شب را. شبي شگفت بود. وقتي با يك خورجين الهام به خانه باز آمدم، خروسها پيش خواني اذان صبح مي كردند. قديمي ها رسم داشتند، براي نگارش زندگينامه بزرگان، غسلي كنند اما در ميان متجددها اين بدعتي است; بدعتي كردم. آب غسل، خواب را از پلكهايم شست و نيت آن شور و نشاط و نيروي نوجواني داد. تا اذان غروب، طرح اوليه آماده شد و اين را به معناي آن گرفتم كه براي نوشتن اجازه ام داده است. با الهام از زائران حرمش مخاطب را با اين اعتقاد عام گرفتم كه هيچكس در اين حريم كوچك كه ملهم از حرم بزرگ اوست، نامحرم نيست. وقتي به دفتر تنظيم و نشر آثار سپردم چند روز بعد پاسخ آمد: "هر كه

ص: 8518

طرح را خوانده پسنديده است بالاخص مرحوم حاج احمد آقا كه آن زمان در ميانه بود". مي گويند هر كس براي اول بار به حج مشرف شود و در كنار حجرالاسود بايستد و از خدا چيزي طلب كند، ترديد نكند كه دعايش مستجاب است. وقتي توفيق يار شد حجرالاسود را بسايم، هفت دعا كردم. اول آنكه گناهان گذشته و آينده ام را ببخشايد و هفتم آنكه تكاليف جدي زندگي ام را با بلند پروازيهاي نفسانيم منطبق سازد. بخش دوم اولين دعا را اهل كلام مي گويند درخواستي باطل است اما ظريفي گفت دعاي رندانه اي است و اما نگارش زندگي حضرت امام (ره) را در استجابت دعاي هفتم مي بينم. چه، آنگاه كه طرح، بي كم و كاست و بي تبصره و تذكار مقبول افتاد، نفسم حال آمد و در هواي خويش پرواز كرد و در عين حال دل شوره و نشاط به هم گره خورد و بار گراني شد و بر گرده ام نشست. البته قبل از آنكه طرح را بنويسم پيشنهاد را شوخي گرفته بودم و پرسيدم مگر قحط الرجال است؟ وقتي دلايل انتخابم را براي خم شدن در زير چنين باري شنيدم بر خود لرزيدم اما غرورم را در گفتن آنكه ناتوانم، نشكستم. با دو شرط پذيرفتم و به خدا توكل كردم. يكي آنكه در نوشتن آزاد

ص: 8519

آزاد باشم. هيچ ملاحظه اي در كار نباشد. هيچكس اعمال نظر و سليقه نكند. كسي در نوشته ام دستي نبرد، حتي در حد يك حرف. شرط دوم آنكه پيشنهاد دهندگان از اظهار نظرهاي صريح، بي رحمانه ترين نقدهاي زمخت و ذكر خاطرات لطيف، محرومم نسازند. با شرط اول چنان برخورد ساده اي داشتند كه ترديد كردم شايد ندانسته اند چه مي گويم تا در عمل ثابت شد كه بدان عهد پاي بندند و شرط دوم را ابتدا تعارف تلقي كردند و آنگاه كه احساس كردند به واقع تشنه ام از انبان انديشه جرعه هايي به من نوشانده اند و بيش از آنكه طلب كنم در اختيارم گذاردند. البته براي دستيابي به بعضي اسناد و خاطرات در پيچ و خم هاي اداري كه بيماري مزمن غالب سازمانها و نهادهاي كشور ما است گاه تا سر حد ياس پيچ و تاب خورده ام اما به يقين مي دانم كه تعمدي در كار نبوده است. شرط اول را نه براي طفره رفتن مطرح كرده بودم و نه براي آزمون سفارش دهندگان و نه به رسم ادا و اطوار نويسندگي. بلكه باور جدي داشتم كه قهرمان داستان من تمام و كمال متعلق به من است. در كشور من انقلاب كرده، دوستان من به فرمان او به جبهه رفته اند، جهان بيني و رفتار جامعه اي كه در آن زيست مي كنم

ص: 8520

را تغيير داده است. نه تنها مرا كه خانواده ام و نسلي كه از صلب من خواهد آمد همگي از آنچه او كشت، درو خواهند كرد. من او را بر انگاره دريافت هاي خود شناخته ام و در حد معرفت خويش عاشقش شده ام و آنچه خواهم نوشت از عشق من خامه مي گيرد و بخشي از عمرم را بالاخص لحظه هاي اوقات فراغتم را كه بايد با خود باشم با او خواهم بود. پس ديگر جفا بر من است كه من سخن ديگري را بنويسم، ملاحظات ديگران را داشته باشم و مصلحت انديشيهايي كه نمي دانم واقعا مصلحت است يا خلاف مصلحت، ديگران بگويند و من بنويسم. شرط دوم براي آن بود كه از خود مي پرسيدم مگر او تنها به تو تعلق دارد؟ كساني پيش از آنكه تو چشم به جهان بگشايي، در كلاس فلسفه از سبوي كلامش باده عرفان نوشيده اند. پدر بزرگ تو آنگاه به دنيا آمد كه او را از شير گرفته بودند. هنوز در قيد حياتند بعضي از آنان كه در خلوتش جلوت كبريا ديده اند. آنان بيشتر مي شناسندش يا تو؟ پنجاه ساله زني كه پس از شهادت شوهر، سه جوان و نوجوان را به ميدان فرستاد و اكنون هشتاد ساله اي را مي ماند كه رنج تنهايي چينهاي درشت بر چهره اش كشيده اما هر ماهه زير آن گنبد

ص: 8521

مي ايستد تا بخشي از مستمري خود را به محبوب خويش هديه كند، عاشقتر است يا تو؟ پس تو كيستي و چستي و چه مقداري كه آزاد آزاد باشي؟ هر چه مي خواهي را در ديگ نظر خويش بجوشاني و از آن معجون به ديگران بچشاني؟ آيا توان آن داري كه ردايش را كنار زني و قامت عريان عرفان او ببيني و تكفيرش نكني؟ (2) از فلسفه آنقدرها مي داني كه "پاي استدلاليان چوبين بود" را لمس كني؟ اخلاق در تو آنقدر قد كشيده است كه از ديوار خويش سري به بيرون بجنباني؟ از فقه چه مي داني و سياست را چگونه مي بيني؟ آيا خوف آن نداري از او تصويري بسازي با او بيگانه؟ نمي ترسي كساني را كه براي اول بار زندگي او را مي خوانند به برهوت پرتاب كني؟ اين سؤال هاي چند جوابي، چون طوفان بر روحم مي تاخت و دل و عقل هر دو حكم مي راندند كه آزادي مطلق در نوشتن، مقيد مطلقم سازد تا هر كه هر چه گفت را خوب بشنوم. نه با گوش كه با گوش جان و منتظر نمانم تا آشنايان اظهار نظري كنند بل بكوشم كه نظرات مكنون هر آشنا و ناآشنايي را نيز دريابم. وانگهي كه از وقتي چند كتاب خواندم و نپسنديدم تا حال با يك تناقض، همواره

ص: 8522

دست به گريبان بوده ام و در جدال من با آن تناقض، گاه دست نوشته هايم پاره پاره شده است. در شروع اين كار، آن تناقض، دوباره با جلوه اي موجه تر خود را نشان داد. از سويي اعتقاد راسخ دارم كه نويسنده بايد آزاد باشد و اين را حق تصور نمي كنم; تكليف مي دانم و از اينكه كسي آن را فقط حق بداند و نه تكليف، دلخورم و از دگر سو براي خواننده حقي بيش از نويسنده قائلم چرا كه نويسنده مي داند چه مي نويسد اما خواننده تا نخواند نمي داند چه خوانده است. گاه نويسنده آگاهانه قصد مي كند كه خواننده را به كمند خويش گرفتار سازد و حق انتخاب را از او مي ستاند و هر قدر نويسنده هنرمندتر، تاري كه بر انديشه خواننده مي كشد محكم تر. چنين بود كه در جستجوي راهي براي حل اين تناقض، واژه اي يافتم كه شايد در كمتر زباني به رسايي زبان فارسي و عربي مشكل گشا باشد: بجاي "آزادي"، " آزادگي" آزادگي يعني آزادي مطلق اما متعهدانه. (3) تا حدودي الفباي آزادگي را از ادبيات اصيل ديني ذهني كرده بودم و بايد سعي وافر مي كردم كه عملا تمرين كنم. لازمه چنين تمريني اين بود كه اولا بي وضو ننويسم تا يادم باشد كه نوشتن عبادت است و نه هوسبازي. دوم آنكه در نوشتن

ص: 8523

جز خدا را شريك نگيرم تا شجاعت نوشتن نوشتني ها را بيابم. سوم آنكه آيه "فبشر عباد" را تابلو ذهن كنم و هيچ سخني را بي ارزش ندانم حتي سخن مخالف را. همچنين از هيچ متجددي كه ممكن است به تحجر متهمم سازد نترسم و نيز به خود بيم راه ندهم كه گروهها و گروهك هاي اعتقادي متحجر و متجدد، سياسي و سليقه اي چه قضاوتي خواهند داشت. ولنگوار و بي قيد نباشم، در انتخاب هر موضوعي هدفي را تعقيب كنم و خواننده را به حديث نفس دعوت نكنم و اگر نتوانستم از حديث نفس درگذرم، لااقل آن را پنهان نكنم. قبل از آنكه طرح اوليه را بنويسم، پيش نوشته اي را به عنوان منبعي كه حاصل تلاش محققين دفتر تنظيم و نشر آثار بود در اختيارم قرار داده بودند. منبع با ارزشي براي شروع بود. (4) خبر آنكه دست به چنين كار خطيري زده ام، به سرعت در ميان دوستان و آشنايانم پيچيد

ص: 8524

و هر كس بوي آشنايي مي داد، هر چه در انبان انديشه داشت در طبق اخلاص گذاشت. چنانكه در بيشتر ساعات روز از همه سو و از هر جا، كاروان خبر و خاطره به سويم روان شد. هر كاروان چنان سخاوتمندانه هديه هاي ناب ارزاني مي داشت كه حجم شنيده هايم آنچنان فزوني گرفت كه در ميان آنها غرق شدم و چندي هر چه دست و پا زدم كه آنها را طبقه بندي كنم از يك طبقه بندي ساده عاجز ماندم. وقتي سيل بازگويي خاطرات فروكش كرد، قلم در دوات دويد و از آن منابع در هم مركب گرفت و ركاب زد و براي نوشتن به تاخت، تاخت. پنجاه صفحه به سرعت آماده شد و اميد داشتم كه حجم كتاب از دويست صفحه فراتر نرود. از چند تن از دوستان خواستم بي رحمانه نقدش كنند. اولين ايراد اين گونه رخ نمود كه بار عاطفي كلمات و كلام چنان است كه ترجمه اش به بعضي زبانهاي خارجي محتمل نيست. چهارده نفر را در نظر گرفته بودم كه آن را بخوانند. اين چهارده تن همگي با من همفكر نبودند اما با فرهنگ هاي مختلف آشنا بودند. مي دانستم اگر در القاي آنچه مي خواهم بنويسم كاستي وجود داشته باشد، گوشزد خواهند كرد. بعضي تاييد كردند كه انتقال برخي عباراتي كه

ص: 8525

به كار گرفته ام به بعضي زبانها قابل ترجمه نيست. اولين محدوديتم در نوشتن عيان شد چرا كه بايد از عبارات چند وجهي اجتناب مي كردم و اين حصار، حجم نوشته را زياد و عمق آن را كم مي ساخت. وقتي شمار خوانندگان از پنجاه فراتر رفت ادامه كار برايم بسيار مشكل شد. چرا كه از سويي خود خواسته بودم در جراحي آنچه نوشته ام بي رحم باشند و از دگر سو هر جراح، مصلحت انديشانه براي سلامت كل اعضا بر عضوي چاقو گذاشته بود. يك دوست كنار پاراگرافهايي كه حكايت مي كرد: "در نوجواني وضع مالي خوبي داشت"، خط كشيد و با مداد حاشيه زد "آيا لازم است اين نيز گفته شود؟ بالاخص آنكه او از پابرهنگان و كوخ نشينان و مستضعفان سخن بسيار گفته است. " ديگري در جاي ديگر حاشيه زد كه: "آيا بازگويي لطايف داستان ازدواجش از ابهت رهبري اش نمي كاهد؟ " ديگري گفت: "درست است كه او گفته از كودكي تفنگ داشتم و با اشرار مي جنگيدم اما بهانه تراشان تروريست همين را بهانه ترور شخصيت او خواهند كرد، چنانكه كرده اند. " كسي ديگر پرسيد: "آيا داستان شهادت پدر، روانپزشكان بيمار دل را وانمي دارد كه تحليل رواني اش كنند؟ " يكي گفت آيا يك غير عاشق نخواهد خنديد وقتي بخواند: "نسيم بال فرشتگان در

ص: 8526

باغ پيچيد و خط بر آينه آب افكند تا مشتاقانه بر خاكي كه لحظه هاي خلق آخر را طي مي كند سجده آورند"؟ يكي پرسيد آيا بازگويي شاهنامه خواني اش ضرورت بازگويي دارد؟ بالاخص كه عده اي هنوز نمي دانند محتواي شاهنامه چيست. برادرش نقل قولي داشت و كسي را مرحوم ناميده بود. يكي از ناقدان محترمه، زير واژه مرحوم خط كشيد و چيزي نوشت كه دلالت داشت آن متوفي را مرحوم نمي داند. اعضاي جراحي شده را كنار هم چيدم، "شير بي يال و دم و اشكم شد" فقط عنوان ماند و دگر هيچ. از دگر سو اعضاي جراحي شده فوق نمونه هايي است كه ديگر جراحان از خواندنش لذت برده بودند. كسي حاشيه زد چه خوب است كه گفته شده: "وضع مالي خوبي داشت" تا معلوم شود، وقتي از طبقات محروم بيدريغ حمايت كرده نه از پايگاه طبقاتي كه از جايگاه اعتقادي به چنين موضعي رسيده است. يا ديگري نوشت: "چه زيباست همسر گزيني اش".اي كاش با تفصيل بيشتر مي آمد تا مقلدانش بدانند چگونه همسري بايد كرد. در زمينه شاهنامه خواندنش كسي گفت: "زرگري بود كه قدر زر مي شناخت". اگر كسي به مصلحتي بازگويي حادثه اي را غير ضرور دانسته بود، كس يا كسان ديگري مشوق بودند كه به همان حادثه بيشتر بپردازم. ناگهان با دو جفت تناقض روبرو

ص: 8527

شدم. از سويي بايد حرمت هر دو طرف را كه بر من منت نهاده بودند و پيشنهاد حذف و اضافه داشتند را نگه مي داشتم و اعتنا به نظر يكي بي اعتنايي به نظر ديگري بود و از سوي ديگر تقيد جدي ام در استفاده از نظرات آشنايان را، خود در تقابل با آزادي مطلقم قرار داده بودم. هنوز رفع اين تناقضات را راه حل اخلاقي نيافته بودم كه ناگهان با يك سؤال اساسي نيز مواجه شدم. سوالي كه پاسخش همواره با من بود و از كثرت ظهور از ديده ام پنهان مي ماند و آن اينكه به واقع مخاطب كيست؟ توضيحي به اين كليت كه ايراني نيست و همگان محروم اويند، كافي نبود. كسي گفت: براي مسلمانان كه با تاريخ و معارف اسلامي آشنايي كافي دارند، بعضي اشارات وافي به مقصود است اما آنكس كه از معارف اسلام هيچ اطلاعي ندارد، چه كند؟ تذكار به جايي بود. براي رفع اين نقص دو راه پيش رو بود. يكي آنكه در پاورقي اين خلا پر شود و ديگر آنكه هر چه در اين باب گفتني است به نحوي در متن بيايد. طريق دوم را درست تر ديدم چرا كه ارجاع دائمي به پاورقي علاوه بر آنكه خواننده آزاري است، رشته كلام را نيز مي گسلد. اما آنچه مهمتر بود اينكه

ص: 8528

اگر اسلام را از روح الله منها كنيم چيزي براي او نمي ماند و در حقيقت سرگذشت نامه او وقتي سرگذشت واقعي اوست كه در اسلام ديده شود پس چاره نيست جز آنكه اسلام متن قرار گيرد و او را در اسلام ببينيم. كساني كه دل به او سپرده اند بخوبي مي دانند انديشه هايش فراملي است ولي مي دانند در ايران زاده شد، از ايران تبعيد گرديد، به ايران باز آمد و از پايگاه ايران بر شرق و غرب سياسي و اعتقادي تاخت و بيشتر حجم گفتار و نوشته هايش به فارسي است و بسياري از عبرتهايي كه اشعار مي دهد، اشاره به تاريخ ايران دارد. پس به راحتي نمي توان گفت كه شناخت هر چند اجمالي تاريخ و فرهنگي كه بذر انديشه هايش را آبياري كرده است، ضرورت ندارد. چنين شد كه آن پنجاه صفحه در هشت ضرب گرديد و با حفظ همان اسكلت بندي كه در طرح اوليه پي ريختم براي كساني كه با فرهنگ و تاريخ ايران آشنايي كافي ندارند به نازك كاري هاي بيشتر پرداختم. وقتي در قيد حيات بود، از اطراف و اكناف دنيا هر روزه نامه هاي فراواني به دفتر او مي رسيد. شايد دفتر هيچ رهبري به اندازه دفتر او نامه هاي متنوع دريافت نكرده باشد اما دريغ كه پاسخ گفتن به همه آنها اگر در نظر ممكن بود

ص: 8529

در عمل محتمل نبود. معاونت بين الملل مؤسسه تنظيم و نشر آثار، تعداد زيادي از آن نامه ها را به فارسي برگردان كرده است. بسياري از آن نامه ها را به دقت خواندم و براي خود طبقه بندي نمودم تا مخاطب را بهتر بشناسم. قبلا نيز نامه هاي بسياري را كه سفارتخانه ها به بعضي وزارتخانه ها ارسال كرده بودند، ديده بودم. محتواي نامه ها در هفت كليت جا گرفت: 1- سؤالات فقهي. سؤال كنندگان بيشتر استادان و دانشجويان معارف اسلامي بوده اند و مي خواستند به روش هاي فقهي اش وقوف بيشتر يابند و نه به احكام موضوعات. (5) بعضي از آنها مي خواستند بدانند آيا بين فقه سياسي و فقه عبادي تفكيكي قائل است؟ آيا عقل را به عنواني منبعي از منابع فقه قلمداد مي كند يا عقل را جوهره اصول مي داند؟ "ولايت فقيه" از روشهاي فقهي اش بيرون آمده يا ريشه در فلسفه سياسي او دارد. آيا بين فلسفه و فقه پيوندي برقرار كرده يا هركدام را معرفتي جداگانه مي پندارد؟ فقه مذاهب اهل سنت در نگاه او چه جايگاهي دارند؟ در ميان اين سؤالات توصيه هايي نيز ديده مي شد. مثلا توصيه هايي براي مساله حجاب اهل كتاب، پذيرش صلح، جواز استفاده از مشروبات الكلي براي اقليت ها. 2- سؤالات فلسفي. عده اي شنيده بودند كه فلسفه تدريس مي كرده و عده اي به حصر عقل دريافته بودند كه فيلسوف است.

ص: 8530

بدين جهت بسياري سؤالات رسيده بحث از مقولاتي فلسفي داشت. بعضي نويسندگان در طرح سؤالات، پختگي لازم را داشتند و برخي سوالاتي مطرح كرده اند كه عيان بود در اين معرفت، غير حرفه اي اند. غير حرفه اي ها مخاطبم شدند. چرا كه حرفه اي ها بالاخره با تلاشي بيشتر، به منابع دست اول، دست خواهند يافت و از ميان سخنانش به مباني فلسفي اش راهي خواهند گشود ولي غير حرفه اي ها حقيقت جوياني هستند كه مشغله اي ديگر دارند و سؤالات فلسفي آنها ادامه شغلشان نيست، درگيري واقعي ذهنشان است و پيدا بود كه خواندن رمانهاي فلسفي، سيرابشان نكرده است. فطرت حقيقت جوي اينان، آنان را تحريك كرده تا ست به قلم برند و پاسخ هاي فلسفي او را نيز بيازمايند. 3- مسائل سياسي. اين بخش پيچيدگي خاصي داشت. چند بار مطالعه آنها گمانم را به يقين بدل ساخت كه عده اي به پاسخهاي او براي يك كار اداري و سياسي و اطلاعاتي نيازمندند، اما پيدا بود كه عده اي نيز بيش از اين مي جويند و مي خواهند به واقع بدانند او يك رهبر مذهبي است يا رهبري سياسي كه به مذهب تمسك جسته است. غالب اينان كساني بودند كه به جدايي ذاتي دين و سياست باور داشتند و تلفيق آن را يك انديشه قرون وسطايي مي پنداشتند. برخي سؤالات و پيشداوري هاي انتقاد آميز اينان چنان جسورانه طرح شده

ص: 8531

است كه مترجمين را مي رنجاند. اينان نيز مخاطبم شدند چرا كه به خوبي مي دانم محبوب من جسوران منتقد حقيقت جو را بيش از ارادتمندان جبون دوست مي داشت. 4- بمباران رواني. سنتي قديمي است كه وقتي به كشوري حمله نظامي شود، براي در هم شكستن مقاومت رهبران و مردم آن كشور تدابيري ديگري انديشيده مي شود. بعضي رسانه هاي ارتباط جمعي شرق و غرب در بمباران رواني اين ملت از هيچ كوششي دريغ نكرده اند و اگر در ميان اين ملت اين بمبارانها غالبا تاثير عكس مي گذاشت حديثي ديگر است كه در متن چرايي آن را خواهيد يافت. در اين ميان يكي از بمبارانهاي رواني كه پس از اشغال سفارت آمريكا آغاز شد و تا پايان جنگ ادامه داشت اين بود كه هر روزه نامه هاي مجهول الامضاي بي شمار به دفتر او ارسال مي شد. شايد با اين هدف كه اگر او چون كوه ايستاده است، لااقل خوانندگان اين نامه ها در زير بمباران ناسزا و ترديد كمر خم كنند و شايد يكي از اهداف آن اين نيز بوده كه فرصت پاسخ گويي به نامه هاي جدي از ميان برود. مرور و تحليل اين نامه هاي بي ارزش، از جهاتي ارزشمند است، لااقل از آن جهت كه او خود از بعضي از اين نوع نامه ها به نقاط ضعف دشمن واقف مي شد.

ص: 8532

(6) بعضي از اين نامه ها را خواندم تا مخاطبان جسوري را كه ذهنشان بشدت سؤال خيز بوده و قرار و آرام نداشته اند و گاه واژه هايي بكار گرفته اند كه در نگاه اول بي ادبانه مي نمايد را با آنكه قلم تيز كرده تا نيش زند، از هم باز شناسم. 5- نامه هاي مهرانگيز. آنگاه كه بعضي از اين نامه ها را مي خواندم گويا لوله غده هاي اشكم به مشك اتصال داشت. آيا لطيف نيست پيرزني از نوفل لوشاتو بنويسد: "وقتي تو به محله ما آمدي بركت به خانه ما آمد. من روزهاي آخر عمر را سپري مي كنم. جورابي، دستمالي، چيزي برايم بفرست كه در تابوتم بگذارند". مضمون نامه هايي ديگر از ديگر نقاط جهان: - شنيده بودم وقتي سخن مي گويي شنوندگان تو اشك مي ريزند. اگر آنها را از نزديك سحر كرده اي بدان كه من از دور مسحور توام. - وقتي براي لحظه يي كوتاه چهره ات را در تلويزيون مي بينم، اعماق جانم را شادي اشغال مي كند و اشك شوق مي ريزم. باور دارم كه تو مرد خدايي. دو فرزند دارم يكي كور به دنيا آمده و يكي بيماري قلبي دارد، دعا كن شفا بيابند. - هيچ رهبري حاضر نيست تا مجبور نشود به اشتباهات خود اعتراف كند اما شنيده ام تو داوطلبانه به اشتباهات خود اعتراف مي كني، پس مي توان باور كرد كه تو

ص: 8533

از آسمان آمده اي. از خدا مي خواهم دنياي ظلماني ما را به سخنان مرداني همچون تو نوراني كند. - هر خبري كه از تو مي شنوم، احساس مي كنم به تحريف آلوده است. نمي شود مردي كه با پيروان خود سخن مي گويد و هميشه پلكهايش را پايين نگه مي دارد، اهل ماجراجويي باشد، آنهم در سن پيري. با من سخن بگو، برايم بنويس از كجا آمده اي؟ چه مي خواهي؟ چه رسالتي احساس كرده اي؟ برايم بنويس، شايد خدا مرا نيز از حواريون تو قرار دهد. - وقتي تاريخ پيامبران را مي خوانم مي بينم در مقابل آنها افرادي قد برافراشته اند كه رفتار شيطاني داشته اند. اكنون در مقابل تو كه مي خواهي لت خود را با خدا آشنا كني قدرت هاي شيطاني قد راست كرده اند. پيامبران از كسي نمي ترسيدند، تو نيز از هيچ قدرتي نمي ترسي. تاكنون نشنيده ام كه ادعاي پيامبري كرده باشي پس بگو چه ادعايي داري؟ تو سقراط هستي؟ تو يك حواري هستي؟ تو كيستي؟ هر كه هستي و هر ادعايي كه داري مي دانم كه ادعايت حق است زيرا وقتي كفر جهان را فرا بگيرد، خدا مردي را مي فرستد تا مردم را هدايت كند. تو اكنون همان مردي كه تصور مي رفت بايد بيايد اما افسوس كه بين من و تو فقط مرزها نيست كه فاصله مي گذرد، تفاوت زباني فاصله بيشتري است. (7) - اميدوارم

ص: 8534

سخنان تو كه ربطي به قدرت و جنگ و سياست نداشته باشد هر چه زودتر ترجمه شود تا هر كس از خشونت اين تمدن پرشتاب بي هدف خسته شده با افكار آسماني تو آشنا شود. - خيابانهاي كشور من پر نور است، مغازه هايش پر از كالا، گمركاتش پر جنب و جوش، چيزي كم ندارد جز يك روح مقدس. كاش در كشور من زاده شده بودي و به اين همه جنب و جوش، هدفي والاتر مي بخشيدي. - چرا هيچگاه از كشور من حرفي نمي زني؟ جمله اي بگو تا آن را به زيباترين خط بنويسم و در اتاق كارم قرار دهم و مباهات كنم كه مردي ماورايي از كشور من نيز سخن گفته است. اميدوارم جمله اي كه خواهي گفت، نفرين نباشد. - لنين رهبر محبوبي بود، هيتلر چنان محبوب بود كه توانست ملتي را براي خودكشي بسيج كند. محبوبيت گاندي از هند فراتر رفت اما دوست دارم صميمانه ترين احساسات قلبي ام را به كسي هديه كنم كه او را بخوبي نمي شناسم و از گذشته و آينده انقلابي كه رهبري آن در دست اوست تصوير روشني ندارم. اما با خواندن مقاله اي عليه تو چنان له تو احساساتي شده ام كه نمي توانم آن را پنهان كنم. گويا گفته بودي اگر اين جنگ بيست سال طول بكشد ما ايستاده ايم و

ص: 8535

شعار داده بودي ادامه جنگ، تا رفع فتنه در جهان. ولي با كمال تعجب صلح را پذيرفتي و جهانيان را در بهت و حيرت فرو بردي. به قول خودت جام زهر نوشيدي و با اين جمله هنرمندانه بي آنكه فداكاري پيروانت را باطل اعلام كرده باشي راهي جديد پيش پاي ملت خود نهادي. اين هنرنمايي چنان شكوهمند است كه از پس هر تحليلي عليه تو باز لطافت آن قابل انكار نيست. (8) تعداد نامه هاي مهرانگيز آنقدر زياد بود كه بي گمان دفترش فرصت نمي يافت حتي اندكي از آنها را ترجمه كند. تا آنجا كه فرصت يافتم تعداد زيادي نامه هاي مهرانگيز را خواندم تا هم نيازها را بيشتر باز بشناسم و هم حال و هواي فكري و احساسي مخاطب را. اگر بار عاطفي بعضي جملاتم چنان است كه از عرف سيره نويسي خارج مي گردد، آن دسته كه به عرف عادت دارند عذرم را به خاطر آن دسته ديگر كه از عرف دل كنده، مرا تا عرفات پياده كشانيده اند، بپذيرند. 6- درخواست براي دانستن زندگي خصوصي. هيچ رهبر بزرگي زندگي خصوصي ندارد. اگر دارد نمي تواند آن را پنهان كند. اگر به ظاهر بتواند، بالاخره كساني به انگيزه هاي مختلف در كشف آن كمر همت خواهند بست. رهبر هر قدر بزرگتر و پيامش هر قدر فراگيرتر زواياي زندگي اش روشن تر. اگر زماني نه، زماني

ص: 8536

ديگري آري. (9) اين يك اصل مسلم اجتناب ناپذير است و البته نه مذموم كه ممدوح. اگر مذموم بود، قرآن كريم آنچه را پيامبر اكرم (ص) ي خواست حتي از زنان خود پنهان كند، براي هميشه تاريخ آشكار نمي ساخت بي گمان يكي از رموز اين آشكار سازي آن است كه بباوراند دانستن لحظه هاي خلوت رهبران الهي نيز حتي اگر به رغم ميل آنها باشد، براي پيروانشان لازم و ضروري است. بالاخص كه دانستن خصوصي ترين خصوصيات آنها خود روشي براي يك زندگي آسماني است. اينكه چرا مردم دوست دارند از خصوصي ترين لحظه هاي رهبران اطلاع كافي داشته باشند، دلايل زيادي دارد يكي از دلايل عمده آن به غريزه جستجوگري بازمي گردد. پس اگر به اين دليل نيز كساني از او خواسته باشند كه برايشان از ريزه كاريهاي زندگي اش بنويسد، درخواستي خلاف غريزه نكرده اند. عده اي دوست داشتند بدانند اجدادش چه شغل و منصب و حرفه اي داشته اند؟ فرزند چندم است؟ آيا برادران و خواهراني دارد؟ رابطه اش با اقوام چگونه بوده و هست؟ تحصيلاتش چيست؟ كجا بدنيا آمده؟ چگونه همسر گزيده؟ آيا از موشكباران نمي ترسيده است؟ از قيامت چطور؟ عيسي مسيح را چقدر دوست دارد؟ نظرش نسبت به زرتشت و بودا و كنفسيوس چيست؟ آيا گمان مي كند رهبري موفق است؟ روزه مي گيرد؟ روي فرزندانش را مي بوسد؟ نسبت به يك معصيت كار چه

ص: 8537

نظري دارد؟ از چه غذايي لذت مي برد، چه گلي را دوست دارد، از چه رنگي خوشش مي آيد؟ به همسرش در كار خانه كمك مي كند؟ آيا دندانهايش را مسواك مي كند؟ چه نوع عطر و ادكلني را دوست دارد؟ هفته اي چند بار به حمام مي رود؟ اوقات فراغت خود را چگونه مي گذراند؟ چه ورزشي را دوست دارد. . . ؟ (10) چند سال پيش پرداختن به چنين امور ساده اي برايم بي مفهوم بود اما اكنون باور دارم كه پاسخ اين سؤالات جزئي، روشي براي يك زندگي پر صلابت و سالم است. تلاش كردم و در جلد ديگر به ياري خدا بر اين تلاش خواهم افزود كه به تمام اين سؤالات پاسخ دهم و در پاسخگويي به چنين سوالاتي گمان ندارم كه بيراهه مي روم. 7- نامه هاي به ظاهر پرت. بعضي نامه ها، ظاهري پرت دارد. نمي توان فهميد چرا نويسنده به خود زحمت نوشتن و پست كردن داده است. از برخي عبارات بعضي نامه ها چنين برمي آيد كه بعضي نويسندگان، بيماران تنهايي هستند كه فشار غربت وادارشان كرده با كسي درد دل كنند. اما چرا از هزاران فرسنگ فاصله، با او؟ وقتي نظري اجمالي به كل نامه ها بيندازيم مي بينيم طيف وسيعي را تشكيل مي دهد كه از هر چيز در آن يافت مي شود. نامه هايي شگفت از مباحث ناب عرفان نظري.

ص: 8538

بحث هاي جدي و عميق و گاه سطحي فلسفي. نامه هاي رسمي سياسي از سوي بعضي رهبران كشورها. رهنمود خواستن رهبران نهضتهاي رهايي بخش. سوالاتي شرعي. اظهار عشق و محبت و نامه هاي مهرانگيز و همچنين درخواست كمك هاي نقدي براي بهبود يك زندگي فقيرانه يا درخواست دعا براي بهبود بيماران. نامه هايي بي سر و ته براي كساني كه او را به خوبي نمي شناسند و فقط احتمال داده اند كه ممكن است بخواند و نيز بمباران ناسزا از سوي افرادي آگاه يا مظلوماني ناآگاه. و همه اينها يعني عنايت به شخصيتي كه در حصار يك ملت نگنجيد و نيز در قالب يك موضوع جاي نگرفت. اين كه در وصيت نامه اش يادآور شد و آنچه لازم است تذكر دهم آن است كه وصيت سياسي - الهي اينجانب اختصاص به ملت عظيم الشان ايران ندارد، بلكه توصيه به جميع ملل اسلامي و مظلومان جهان از هر ملت و مذهب مي باشد. خود دلالتي است كه بين او و مخاطبينش رابطه اي دو سويه برقرار بوده كه حتي تفاوت باورهاي مذهبي كه غالبا حصين ترين حصار بين پيروان اديان است در او عامل برداشتن حصارهاي ديگر نيز شده است. از دگر سو، سن و سال، نوع تحصيلات، جنسيت نيز مطرح نبوده است از ميان همه اقشار، كساني دست به قلم برده اند و با او سخن گفته اند. آيا نگاهي

ص: 8539

به اين نامه ها گوياي آن نيست كه مخاطب را عام بگيريم و در حصار هيچ قشر و سني محصور نگرديم؟ در بازگويي اين زندگي مخاطبم را عام گرفتم و تلاش وافر كردم به نامه هاي پاسخ نايافته اي كه به گمانم ممكن است پاسخ داد، پاسخ دهم. اگر نيازمندي مشتاق است بداند آيا مقولات عشر را نيز به وحدت رسانده يا مقولات عشر هنوز مقولات عشرند؟ سعي خواهم كرد، نظر اهل نظر را جويا شوم و بنويسم آري يا نه و نيز اگر مشغوليت ذهن كسي اين است كه بداند آيا به گلهاي باغچه شخصا آب مي داده يا ديگري؟ اين را نيز سوالي جدي بدانم. جز اين نيز زندگينامه او را زندگي واقعي او نمي دانم زيرا او در نظر همان است كه در عمل، و در تجزيه آن نيست كه در تركيب. اگر از فلسفه اش بگوييم، از عرفانش نه، از فقه اش بنويسيم و از اخلاقش نه، آنچه حاصل آيد هر چند ظاهري محققانه و عميق داشته باشد، او نيست. از آن مهمتر اگر از ابعاد مختلفش بگويند اما مخلوط، باز هم او نيست. بدين جهت از مخاطب متخصص كه موضوعي را به دقت و وسواس پيگير است و هر چيز را جز موضوع گزينشي خود زائد مي داند اجازه مي گيرم به همه زوايا سرك بكشم

ص: 8540

و او را در تركيب ببينم. البته مي دانم ادعاي بزرگي مرتكب شده ام و اگر اين ارتكاب از سر مستي است بگذار باده اي ديگر زنم و عريان بگويم كه دوربين به دست مي گردم تا از خلوت و جلوتش عكس بگيرم اما عكسها را در آلبومي عرضه نمي كنم بل قلم در خامه جانم برده ام تا بر انگاره آن تصاوير، روحي بزرگ را در قابي كوچك نقاشي كنم. اگر فاصله ام با عرفان از زمين تا سهيل است و اگر از فلسفه حتي (فا و لام و سين) نمي دانم و اگر با فقه همسايه نيستم خرده مي گيرد، انتظارتان را از نويسنده پايين بياوريد و اين نوشته را تصوير آفتاب در چين امواج يك بركه بدانيد. اگر توانسته باشم القا كنم، هدف و موضوعم در اين نوشته چيست و مخاطبم كيست، مي ماند آنكه بگويم روشم براي تحقيق و نگارش چه بوده است. در سال 1365 مسووليت يك گروه تحقيقاتي را براي كشف مباني سياست خارجي اسلام عهده دار بودم. ناگزير بايد بر انديشه سياسي كسي كه جمهوري اسلامي را براساس انديشه اي ريشه دار اما با بياني نوين پي ريخت تمركز جدي مي كردم. چنين مسووليتي باعث شد علاوه بر مطالعه آثار منتشر شده او به برداشت هاي ارادتمندانه، خنثي يا خصمانه ديگران نيز گوش بسپرم. در خارج از كشور بيش از داخل به

ص: 8541

انديشه هاي سياسي او پرداخته مي شد و هر فرد و تشكيلات به انگيزه اي. يكي براي الگوبرداري، ديگري براي مقابله با بنيادگرايي اسلامي. تا حد مقدورات نتايج مطالعات ديگران را نيز خواندم و صدها سؤال و مساله در ذهنم جرقه خورده بود. با دهها صاحب نظر بحث كرده بودم و كم كم امر بر من مشتبه گرديد كه با انديشه سياسي او تا حدودي آشنا شده ام. حاصل اين مطالعات حدود پنجاه سخنراني و ده مقاله پيرامون ابعادي از انديشه هاي سياسي او شد و شايد همين سابقه، علت آن بود كه معاونت بين الملل مؤسسه تنظيم و نشر آثار پيشنهاد كند تا بر انگاره آنچه يافته ام زندگي اش را براي مخاطبيني كه فارسي نمي دانند و به منابع فارسي دسترسي ندارند بنويسم. (11) كساني كه با مباحث انديشه سياسي آشنايي دارند بخوبي مي دانند انديشه سياسي پيچيده ترين بخش انديشه هاي فلسفي هر نظريه پرداز انقلابي يا مصلح اجتماعي است. در كشور ما شناخت انديشه سياسي انديشمندان پيچيدگي مضاعف مي يابد بالاخص اگر با روش هاي كلاسيك در جستجوي كشف آن باشيم چرا كه مذهب، همواره نه در كنار زندگي بل عين زندگي بوده و برداشت از روح مذهب به عدد انفاس معتقدان آن مي باشد. هر چند در اجراي احكام يكنواختي حكم براند. چنين مي شود كه شناخت روح اعتقادات مذهبي هر انديشمند

ص: 8542

سياسي بر شناخت انديشه سياسي او اولويت دارد و شناخت كلياتي از مذهب حتي جزئياتي از آن نمي تواند براي كشف انديشه سياسي انديشمند، بيانگر همه وجوه انديشه او باشد. مثلا اگر كسي بنيانهاي اعتقادي همه مجتهدين هم عصر او را كنكاش كرده باشد و به گمان آنكه با مذهب شيعه آشنا شده پس مي تواند بر انگاره دريافت هاي خود، انديشه او را ترسيم نمايد به بيراهه رفته است. (12) بديهي است شناخت كلياتي از اصول و فروع هر معرفت كه مورد اجماع مي باشد، گام اوليه هر شناختي است كه غفلت از آن به جهل مركب مي انجامد و اين گام اول، نافي سخن فوق نيست. (13) از دگر سو هر انديشه اي كه به طرحي نو مي انجامد، خلق الساعة نيست بل ريشه در اعماق تاريخ و فرهنگ و ادبيات دارد و ادبيات گذشته ما مشحون است از انديشه هاي سياسي گونه گون كه البته ماهيت فلسفي داشته ولي با اين نام شهره نبوده و نيست. علل عمده آن اين است كه واژه فلسفه به معناي اخص آن گاه به دليل اخباريگري و گاه به دليل پر رنگ شدن تصوف و گاه به علت پروازهاي عرفاني عارفان مهجور مانده است. حتي ملاصدرا فيلسوف بزرگي كه كاشف حركت جوهري است به دليل شخصيت فقهي اش مورد توجه علما قرار گرفت و در

ص: 8543

حيات خود به علت شخصيت فلسفي اش مورد طعن ناآگاهان بوده است. البته علم كلام كه براي مجادله با فرقه هاي مختلف اسلامي يا با اهل كتاب و دهريون كارايي داشته نيز موجبي بوده كه به فلسفه عنايت كمتري شود. با اين حال باز تكرار مي كنم كه ادبيات ما محشون است از مباحث عميق فلسفي و فلسفه سياسي اما نه با نام فلسفه (14) گاه بي نام گاه با نام حكمت و پند و اخلاق. مزيد بر آن قديمي ترين تقسيم بندي از فروع دين كه فقه عهده دار بيان احكام آنها است چنان كارآمدي خود را نشان داده كه غالب فقيهان نسبت به انديشه منسجم سياسي احساس بي نيازي كرده و روش فقهي را براي اداره امور جامعه در كليه شئون كافي دانسته اند. (15) حضرت امام (ره) نيز به موازات اسكلت سازي انديشه سياسي اش به احياي فقهي كه به كليه شئون اجتماعي ارتباط مي يابد توجه جدي كرده و آن را با فلسفه و عرفانش نيز به وحدت رسانيده است. (16) چنين است كه اگر بخواهيم به انديشه سياسي او بپردازيم نمي توان به نگرش فقهي اش توجهي نداشته باشيم، همچنانكه نمي توان از عرفانش فاصله گرفت. (17) البته طرح اين نوع مباحث نبايد موجبي شود كه غير

ص: 8544

مسلمانان و ناآشنايان با مباحث فقهي، از شناخت انديشه سياسي او نااميد شوند چرا كه طرح اين نوع مسائل بصورت انتزاعي براي غير اهل فن مشكل و كسالت زاست ولي وقتي به صورت داستان، يك زندگي تصوير شود درك آن مانند نوشيدن قدهي خنك در گرماي ظهر تابستان، سهل و گواراست. براي درك عميق و خالص انديشه سياسي او چند مشكل ديگر نيز پيش رو بود. يكي پيشداوري هاي ذهني (18) و ديگر اينكه بيش از آنكه انديشه هاي سياسي اش را به روش اهل قلم، قلمي كند با مردم سخن مي گفت. لذا انديشه هاي سياسي او را بيشتر بايد در اعلاميه ها و سخنانش با مردم جستجو مي كرديم تا در آثار مكتوبي كه مستقيما بدان پرداخته است. البته مردمي كه به روش هاي متداول انديشه شناسي آلوده نبودند، با غريزه و فطرت خويش راحت تر او را درك مي كردند تا سياستمداران كار كشته و محققين كنجكاو اما معتاد به روش هاي كلاسيك. (19) از دگر سو بديهي است كندوكاو در سخناني كه ظرف زمان و مكان و مخاطب را به طور اخص با خود دارد به مراتب مشكل تر است از آثار مكتوبي كه اين سه را بطور اعم مورد ملاحظه قرار مي دهد يا گاه فارغ از آنها است. سومين شكل، معضلي است كه اكثر انديشمندان سياسي وقتي

ص: 8545

رهبر سياسي شوند ايجاد مي كنند. بدينگونه كه غالبا آراي سياسيشان با انديشه سياسي آنها خلط مي شود و موجب كشمكش مي گردد. گاندي نمونه بارز چنين كشمكشي است ولي انديشه هاي سياسي حضرت امام (ره) براي محققين به دلايل عديده اي بيشتر از گاندي با آراي سياسي اش اشتباه گرفته شده و مي شود. براي حل چنين معضلي "معرفت سياسي" را به پنج حوزه تقسيم كرده و براي هر حوزه، تعريفي ارائه داده ام و به گمان خود تا حدودي زيادي توانسته ام از خلط انديشه هاي سياسي با آرا و نظرات سياسي او جلوگيري كنم. (20) قبل از آنكه متوجه شوم بايد "معرفت سياسي" را به حوزه هاي مستقل تقسيم كرد، تا انديشه را از ديگر مقولات معرفت سياسي باز شناخت، با مشكل پيچيده تري مواجه بودم و آن اينكه اكثر رهبران سياسي هنگام سخن گفتن با مخاطبين ، تئوري هاي خود را مكشوف مخاطب فرض مي كنند و هر قدر رهبر محبوب تر و مردمي تر، اين حالت عادي تر مي شود. البته مخاطب در لحظه، بطور ناخود آگاه تئوري را در مي يابد ولي محقق اگر در صف مخاطبين نباشد، هنگام كنكاش، دچار تناقض يا ساده نگري مي شود. غالب رهبران بالاخص در سنين پختگي، يك صغري مي گويند و بي آنكه كبري را بگويند نتيجه مي گيرند. (21) اگر بين صغري و نتيجه فاصله بگذاريم و درصدد كشف كبراي محذوف برآييم، آن كبري ها

ص: 8546

بسيار ارزشمند خواهند بود، چرا كه تئوري هاي مكنون هر انديشمند در كنار تئوري هاي كشف او، بناي انديشه واقعي او را مي سازد. اين روش را " شما سازي منطقي" نام نهاده ام و در اين داستان علاوه بر تئوري هاي كشف آنحضرت سعي كرده ام تئوري هاي مكنونش را نيز به روش شماسازي استخراج كنم. مثلا در باب اصالت و جايگاه مشورت و شورا در انديشه سياسي او حدود دويست جمله را شماسازي كرده ام. البته خواننده را به پشت صحنه شماسازي نمي برم تا از شلوغي كار كسل نشود، بلكه سعي كرده ام در هر فرازي كه از او عبارتي نقل مي شود آن عبارت جامع ترين باشد و با تئوري هاي مكشوف و مكنون او همخواني بيابد حتي اگر از زيباترين ها نباشد. تاريخ بيش از آنكه يك رشته علمي باشد يك امر جاري است. بخش عمده اي از هر شخص و هر شخصيتي را هويت تاريخي او شكل مي دهد. زبان و فرهنگ و علم و فلسفه و هنر از اعماق تاريخ آمده و بر ما هديه شده است. شخصيت هايي بزرگ در هزاران سال پيش زاده شدند و اكنون در لحظه لحظه زندگي ما حضور دارند. بودايياني كه حتي عكسي از پدر خويش در اختيار ندارند، مجسمه بودا را در طاقچه خانه خود دارند. انسانهاي بسياري هستند كه خانواده خود را

ص: 8547

گم كرده اند اما مريم را مادر و عيسي (ع) را مونس خويش احساس مي كنند. مسلمانان هر روزه بيش از آنكه از خويشان خويش نامي برند، در اذان و نماز نام محمد (ص) را با حرمت بر زبان مي رانند. بر فوت نزديكان خود چند صباحي غمين مي شويم اما روزگار كم كم غبار غم را مي شويد ولي شيعيان هرگاه نام حسين (ع) را بشنوند، گلبرگ شقايق هاي سرخ، شبنمي زلال به آسمان ديده شان مي نشاند. گويا خون او هم اكنون در قتلگاه مي جوشد. اين چنين است كه شخصيت هاي مثبت و منفي تاريخي در ما حلول مي كنند با آنها هستيم، بدانها تمسك مي جويم و البته بعضي از آنها را شيطان مي دانيم و با آنان دشمنيم، نفرت داريم و از آنان بيزاري مي جوييم. براي شناخت يك شخصيت و عمق انديشه هايش، علاوه بر دانستن تاريخ زندگي اش، ناخت شخصيت هاي تاريخي كه با آنها زندگي مي كند و در دل و انديشه با آنها پيوند و حشر و نشر دارد، ضرورت مي يابد. چرا كه بخش عمده اي از هويت انديشه او را شخصيت هايي مي سازند كه غالبا واقعي اند و گاه افسانه اي. با چنين ديدگاهي چه مقدار لازم است كه تاريخ كشور و زندگي محبوب ها و منفورهاي او را بدانيم؟ اگر بخواهيم آن را همانگونه كه اوبوده بشناسيم همه چيز را بايد دانست و اين در

ص: 8548

عمل ممكن نيست چرا كه "دهان مي خواهد به پهناي فلك "پس مجبور مي شويم به حداقل ها اكتفا كنيم. گزينش حداقل ها نيز مشكلي را موجب مي شود. چرا كه بر چه اساس مي توان به موضوعي پرداخت و به موضعي نه؟ اگر گفته شود گزينش مهمترين حوادث و شهره ترين شخصيت هاي تاريخي كافي است. باز سؤال به نحو ديگر بر جاي خود باقي است. چرا كه براحتي نمي توان قضاوت كرد كه مهمترين ها چيست. آيا در سير شكل گيري انديشه هاي او جنگ جهاني دوم با همه خبرسازي اش بيشتر نقش داشته؟ يا سؤال و جوابهاي كودكانه اش با يك چوپان تفنگ بدست كه به طنز مي گفته: "تفنگ و فشنگ خارجي، خارجي را نمي كشد؟ " همچنانكه ساده انگاري است وقايعي را كه بسيار مهم مي پنداريم گمان كنيم كه او نيز به همان مقدار مهم مي پنداشته است. مثلا يكي از روزي هاي بسيار با اهميت در تاريخ كشور ما روزي است كه او از تبعيد، به تهران بازگشت و ملت تشنه ديدار او احساسي ترين و شكوهمندترين استقبال تاريخي را از رهبر خود به نمايش گذارد اما وقتي خبرنگار در هواپيما از او پرسيد "اكنون كه به كشور خود باز مي گرديد چه احساسي داريد؟ " او گفت: "هيچ"! بي گمان اگر آن روز اندكي بيش از روز قبل برايش اهميت داشت بجاي كتابي كه در

ص: 8549

گلواژه "هيچ" خلاصه شده است، جمله اي ديگر مي گفت تا اهميت اين اجتماع پر شكوه را از ديدگاه خود بنماياند. (22) راه حلي كه به نظر آمد تا حدودي مي تواند از دخالت سليقه ها در گزينش چيزهايي كه مهم جلوه مي كنند، اين بود كه در آثارش بگرديم به هر نام و واقعه تاريخي كه برخورديم، يادداشت كنيم و اهميت موضوع را از كلام او استخراج نماييم. چنين كردم و با خود پيمان بستم كه فقط به شرح وقايع و زندگي اشخاصي بپردازم كه در آثار او رد پا دارند و به نحوي مهم عنوان شده اند و نه آنچه خود و ديگران مهم مي پندارند و يا هنرمندان آن را از لحاظ داستان پردازي مهيج تر مي پندارند. البته در شرح و بسط هر چيز به آن مقداري اكتفا كرده ام كه كليتي را براي انديشه سازي تصوير مي كند. اگر به نظر رسيد در شرح بعضي وقايع كمي زيادي روي كرده ام ضمن پوزش از بعضي خوانندگان به دو دليل گمان برده ام ضرورت دارد: يكي بدانجهت كه احساس كردم گاه اشارات اجمالي، خواننده خارجي را در فضاي حادثه قرار نمي دهد. ديگر به لحاظ حفظ "ضرب آهنگ كلام". (23) در اين زندگينامه دريغم آمد كه از ضرب آهنگ غفلت كنم. ضرب آهنگي كه انتخاب كردم به گمان خود متناسب با موضوعات

ص: 8550

است. گاه به خواننده استراحت داده ام و در پاراگرافي مقدار اطلاعاتي كه منتقل كرده ام كم مي باشد تا خواننده پيام قبلي را ذهني كند و گاه در يك عبارت، ضرب آهنگ تندي دارم و چند پيام را در يك جمله جا سازي كرده ام تا لازم نباشد خواننده همه آنها را دقيقا به خاطر بسپارد. مي خواستم بشنود و بي درنگ بگذرد و نيز گاه مطلبي را تكرار كرده ام اما با دو ساز تا دو وجه يك موضوع را نواخته باشم و نيز به گمان خود ضرب آهنگ كلام را با ضرب آهنگ زندگي اش هماهنگ كرده ام. با اين روش، شروع به نگارش كردم ولي پس از مدتي متوجه شدم عدم حضور بعضي اشخاص و وقايع و جزئيات در آثار به جا مانده از او باعث شده بعضي حلقه ها با هم چفت نشوند. به همين سبب به دنبال حلقه هاي مفقوده اي گشتم كه ظاهرا در آثار او ردپايي ندارند و در واحد خاطرات كه تاريخ شفاهي است و "گنجينه دل" نام گرفته بعضي از اين حلقه ها را نمي توان يافت. احساس كردم به سمساري هايي نيازمندم كه اگر در ميان آنها خوب بگردم ممكن است حلقه هاي مفقوده را بيابم. عيب اين سمساري ها اين بود كه فاكتور نمي دهند و اگر بدهند و ارائه دهم از اعتبار كتاب در نزد محققين

ص: 8551

و پژوهشگران حرفه اي و كلاسيك مي كاهد. با اين حال بسياري از قفل و بست ها را از سقط فروشي ها تهيه كرده ام. (24) به همين جهت برچسبي به عنوان ارجاعات نخواهند داشت. مثلا روزي دريافتم متن اعلاميه پر شوري را روي پاكت چاي نوشته است. البته هم با سليقه آن را بريده و هم خوش خطتر از معمول قلم زده است. مي خواستم بدانم علت آن چيست؟ با اين سئوال دست بگريبان بودم كه چرا وقت ارزشمندش را براي بريدن حواشي زائد پاكت چاي صرف كرده تا از آن ورقي تهيه كند كه ده برابر بهتر از آن را به ده شاهي مي توان خريد؟ آيا مي خواسته صرفه جويي را تمرين كند؟ مي خواسته بفهماند اگر چشم بچرخانيم امكانات اطراف را كم نخواهيم ديد؟ كاغذ پاكت چاي را موجود زنده اي تصور مي كرده كه اگر دورش بيندازند غريو ربت سر خواهد داد؟ جز معدودي، كمتر شخصيت فقهي و سياسي و اجتماعي حاضر است به چنين سؤالات ظاهرا بي ارزش پاسخ دهد. بايد از كساني ديگر مي پرسيدم، كساني كه اين سؤالات به وجدشان مي آورد و لطايفي مي گفتند كه كليد فهم يك انديشه بود. بقالي گفت: "سالها طول كشيد تا بفهمم چرا خريد منزلش روزانه انجام مي شود"، گفتم علت چه بود؟ گفت: "اگر اجل آمد بارش سبكتر باشد. " گفتم گمان نبردي كه مي خواهد

ص: 8552

از قيمت هر روزه بازار نيز مطلع گردد؟ گفت: "اين مهمتر است اما ترس داشتم بگويم تمسخر شوم و نيز مي خواست بداند، كيفيت هر روزه كالا چگونه است. ديگر آنكه خريدش، روزانه انجام مي شد تا هر روزه از حال ما با خبر باشد". گفتم بگو كه شنيدني است، ديگر چه؟ گفت: " دست فروشنده به عمده فروشي عادت نكند و با آنكه خرده مي خرد بد رفتار نشود"; ادامه دادم و ادامه داد و ده علت برشمرد كه همگي حكمت بود. پرسيدم از كجا مي داني آنچه گفتي خيالبافي نيست؟ گفت: "چند سال پاي منبرش نشستم و علت اين رفتار و رفتارهاي ديگرش را در رواياتي كه از قول ائمه اطهار نقل مي كرد، شنيده ام". وقتي از شنيده هايش گفت، ديدم بسياري از شاگردان زبده اش در همان مجالس بوده اند اما گزينششان چيزهاي ديگر بوده و آنچه او شنيده را نشيده اند. از نويسنده پركاري كه از او نيز بسيار نوشته، پرسيدم برخوردش با عيد نوروز چگونه بود؟ به نقل از ديگري گفت: "همين را مي دانم كه يك سال هنگام تحويل عبايش را روي سر كشيد و به خواب رفت". از رفته گر كوچه اش پرسيدم آيا هرگز او را ديده اي؟ گفت: "دوبار، اما در هر عيدي، عيدي ام را در يك پاكت دربسته مي رسيد". پرسيدم آخرين عيدي را كي گرفتي؟ گفت:

ص: 8553

"يك هفته قبل از نوروز با يك نامه كه قابش كرده ام و يك جفت جوراب كه پا نكرده ام". حلقه مفقوده ام در اينكه به اعياد ملي چه مقدار بها مي داده از اين جا پيدا شد و وقتي به آثارش رجوع كردم ديدم از كثرت ظهور چنين مطلبي پنهان مانده است. (25) استفاده از چنين منبعي آنهم با چنين روشي، نزد بعضي اهل تاريخ از تاريخ شفاهي ارزش اسنادي كمتري دارد اما بيش از آنكه به ارزش اسنادي اين نوشته بها دهم به كشف جوهره يك انديشه بها داده ام كه در كوچه هاي خلوت يا پر ازدحام تاريخ بذر فشانده و در تنه هر نهالي نشاني از خود باقي گذاشته است. (26) گاه سبويم را در سرچشمه گفتار او فرو برده ام و گاه كنار ساحل درياي مواج مردم از هر موجي پيمانه اي به كوزه ريخته ام اما دريغ كه تا مدتي از منبعي زلال غافل بودم و آنگاه كه بدان رسيدم، جاري نبود، چكه چكه مي چكيد و تشنه تر مي ساخت. اين منبع شفاف كه بيست سال اول عمر حضرت روح الله را بيش از هر كس ديگر مي توانست تصوير كند، برادرش آيت الله پسنديده است كه هشت سال زودتر از او به دنيا آمد و اكنون كه مي نويسم هفت سال ديگر بيش از او زيسته است. (27) از خود پرسيدم

ص: 8554

آيا خداوند او را زودتر نيافريد و عمري بيشتر نداد تا بجاي نقش ديوار به آينه بنگريم و تصوير لحظه هايي را كه در خشت اسناد نمي توان ديد در آينه حافظه او ببينيم؟ آن لحظه هاي پر شكوه كه روح الله به دنيا آمد دهها كس حضور داشتند اما اكنون فقط يك نفر در ميانه است تا بگويد چگونه بود. رابطه اش با مادر و اقوام، خوراك و پوشاك، محيط رشد و نما، خلقيات دوران كودكي، ورود به مكتب، چگونگي شهادت پدر و لحظه هاي خلوت در خانه تا آنگاه كه از خمين خارج شد، همگي را بياد دارد اما استخراج آنها از حافظه او چندان ساده نيست. چند بار با او مصاحبه شده و حاصل آن در كتابي كوچك بنام "خاطرات آيت الله پسنديده" انتشار يافته است. اما با روشي ديگر بيش از آن مي توان جست. آن روش را برگزيدم و تا حدي كه توانستم از چكه چكه هاي آبشار او قدحم را پر كردم. (28) دست يابي به چنين منبعي تا حدودي روشم را تغيير داد بدين نحو كه دريافتم اگر از حجم زياد نوشته در دوراني كه اسكلت انديشه شكل مي گيرد نترسم، وقتي به دوران بلوغ سياست رسيدم تعدد موضوعات و ازدحام شخصيت هايي كه به زندگي او راه مي يابند نه مرا و نه خواننده را

ص: 8555

گيج نخواهد كرد. بالاخص كه اين رود وقتي به پهن دشت اجتماع فرا ملي رسيد، چنان وسعت گرفته است كه نخواهم توانست افق سبزه زارش را در همه جا نظاره كنم. اين منبع موجبي شد كه سعي كنم تا آنجا كه مقدور است از دوران كودكي و نوجواني براحتي نگذرم و اين دوران را به عنوان شالوده يك انديشه بدانم و ردپاي هر واقعه اين دوران را تا ارتحال با يك خط پيگير شوم و اين موجبي خواهد شد كه در دوران پر فراز و نشيب سياست براي كشف يك انديشه، تنها بدنبال آنچه بگردم كه مختص همان زمان است. (29) علاوه بر اين امكان كه تا حدودي حجم دوران كودكي و نوجواني را افزايش داد (30) ، با مراجعه به كتابهاي ديگري كه زندگي او را تصوير كرده، متوجه شدم اگر دوران كودكي و نوجواني اش را به گمان آنكه اهميتي كمتر از سن پختگي دارد، كمرنگ كنيم، براحتي نخواهيم توانست سير پر شتاب تطور يك فرهنگ و سير تحول يك انديشه را ترسيم نماييم. انديشه اي كه به انقلابي منجر شد كه هم عليه نظام سابق بود و هم عليه نظامهاي اسبق. (31) در پايان اين بخش از مقدمه ذكر نكات زير را ضرور مي دانم - براي خواننده خارجي ارجاعاتي را كه احتمال

ص: 8556

دسترسي به منبع آنها بسيار كم است، غير ضرور تشخيص دادم اما با اينحال براي اهل تحقيق ناگزير به ذكر بعضي منابع بوده ام. - اگر موضوعي بيش از سه منبع داشت و سخن معارضي نداشت، آن را قول مشهور گرفته ام و ذكر منبع را لازم نديده ام و اگر در منابع متعدد تفاوتي ديده ام، به رغم آنكه قولي را كه درست تر تشخيص داده ام نقل كرده ام ذكر منابع را براي تطبيق تفاوتها ذكر كرده ام. دو گونه از آن حضرت نقل قول ديده مي شود: نقل قول هايي كه در آثارش وجود دارد و نقل هايي كه ديگران گفته اند. آنچه در آثار اوست با قلم ايرانيك آمده و آنچه از ديگران نقل شده در گيومه قرار گرفته است. واژه "شايد" كه در اين نوشته زياد بكار رفته حاكي از آن است كه نويسنده موضوع مورد بحث را به طور قطع و جزم مطابق با عين واقعه نمي پندارد و جاي دوباره نگري را باز مي گذارد. - تلاش بسيار كرده ام از دريچه ديد او به هر چيز بنگرم و حوادث و شخصيت ها و موضوعات را آنگونه ببينم كه او ديده است، زيرا زندگي او را مي نويسم لذا ممكن است اهل تاريخ و اهل نظر در بعضي مقولات به واقعه اي و شخصيت و موضوعي بگونه اي ديگر بنگرند. با اين حال اگر

ص: 8557

اختلاف فاحشي بين نظر آن حضرت و نظر اكثريت اهل نظر مشاهده كرده ام به آن مقدار كه ضرور ديده ام به گونه اي مشهود، نظرات ديگران را نيز در نوشته ملحوظ داشته ام. - گاه از منابع دست دوم استفاده كرده ام و اين به دو دليل بوده يكي آنكه اول بار آن مساله را در منبع دست دوم ديده ام و اخلاقا جايز ندانستم به منبع اول ارجاع دهم و ديگر اينكه بعضي اهل تحقيق ممكن است به منبع اوليه دسترسي نداشته باشند. - گاه به منابعي كه اعتبار آنها در نزد اهل تحقيق مورد تشكيك است ارجاع داده ام و اين بدان دليل بوده كه موضوع را در جاي ديگري نديده ام و البته اگر بر صحت آن حاشيه نزده ام به معناي آن بوده كه آن مساله را مقرون به صحت دانسته ام. - در جلد اول از تولد تا هجرت به قم، تسلسل تاريخي وقايع بهتر حفظ شده است ولي اذعان دارم كه با ورودش به قم، گاه در پي بحث و درس او از پيگيري به هنگام وقايع سياسي غافل مانده ام. اميد كه بتوانم در جلد دوم اين نقص را جبران كنم. - در نقل بعضي حوادث و خاطرات و بالاخص در مباحث اخلاق و فلسفه، منبع به دو دليل ذكر نشده: اول آنكه گاه

ص: 8558

در سخن كسي به اعتبار سخن ديگري دخل و تصرف كرده ام و نخواستم دو يا سه بزرگوار را در اين نوشته روي در روي هم قرار دهم. ديگر آنكه گاه به قرائني دريافته ام موضوعي از زوايه ديد ناظري به گونه اي و از منظر ديگري به گونه اي ديگر بوده و ناقلان (كتبي و شفاهي) موضوع را در خم احساس خود رنگ كرده اند. (32) - تعداد كساني كه با نقل خاطرات و شركت در بحث هايم مرا در اين نوشته ياري كرده اند از شمار بيرون اند. لذا علاوه بر آنكه ذكر نام همه دوستان ميسر نيست نكات ديگري نيز موجبي بوده كه از ذكر نام آنها خودداري كنم. اول آنكه عده اي خود فرموده اند نامي از آنها به ميان نيايد. (33) ديگر آنكه گاه از چند نقل قول، فصل مشترك گرفته ام حال آنكه تمركز گويندگان روي فصل مشترك نبوده است. همچنين گاه از نقل جمله و حادثه اي عكس آنچه گوينده گفته، نتيجه گرفته ام. با اين حال اجازه مي خواهم از دوست و برادر بزرگوار جناب آقاي دكتر محمود بروجردي به نيابت از همه دوستاني كه مرا در اين نوشته ياري كرده اند ذكري به ميان آورم. چرا كه ايشان بي آنكه خود بدانند، محكي براي كشف صحت و سقم بسياري از شنيده ها و خوانده هايم بودند و نيز خاطرات

ص: 8559

بسياري از خلوت و جلوت آن محبوب نقل مي كردند كه به واقع تازه و ناب بود. (34) - آخرين سخن هاي مفصل در اين مجمل، دو حديث نفس است. ذكر اولي را براي ارادتمنداني ضرور مي دانم كه خود سيره نويسند و روش و روشهايي براي نگارش دارند اما بيان دومي فقط براي حرفهايي خودماني تر است. حرفهايي كه جز براي اهل دل به قلم نمي آيد ولي احساس عجيبي به نوشتن آنها تحريصم مي كند. گويا خوانندگان اين داستان، همگي خودماني اند. حديث اول: از نوجواني دوست داشتم سرگذشت مردان بزرگ را براي هم سن و سالهاي خود بنويسم و اين آرزو ملكه قلبم شده است. هرگاه از كار روزمره خسته شده ام قلم تيز كرده ام تا به سوي شخصيتي بزرگ نشانه روم اما هميشه دريافته ام كه قلمم كار تير كرده و روح شخصيت محبوبم را مجروح ساخته است. البته گاه پس از چندي شخصيت داستان من در نگاهم حقير شده و در نيمه راه از هم جدا شده ايم لذا چند تجربه تلخ وادارم اخت شخصيت هايي را برگزينم كه تصور جدايي از آنها تصور خشكيدن شاخه جدا شده از شاخسار باشد. بر اين انگاره فقط پيامبران خدا و ائمه هدي را يافتم كه اگر طوفان سهمگين ترديدهاي فلسفي، مرا بشكند دوباره از ريشه خواهم روييد. با چنين

ص: 8560

انديشه اي پيامبراني كه نامشان در قرآن آمده قهرمان داستانهايم شد و همچنين خانه مولا علي (ع) جولانگاه آرزوهايم براي نوشتن. اما هميشه پس از چندي هر چه نوشته ام پاره كرده ام تا دوباره نبينم و خجلت نبرم و دوباره با همان نشاط اوليه آغاز كرده ام. يكبار ناشري وسوسه ام كرد داستان زندگي پنج پيامبر اولي العزم را به دست چاپ بسپارم. وقتي فرصتي براي ويراش دوباره دست داد اولين داستان را با عجله پاره كردم. چه به ناگهان دريافتم نويسنده بيرون كشتي نشسته است. ابراهيم خليل (ع) شورانگيزترين زندگي عرفاني را دارد. وقتي بت ها را مي شكست از پنجره بتخانه نظاره اش كردم. وقتي در آتشش مي افكندند صداي حبريل را شنيدم كه به شتاب و عجله مي گفت: "چه حاجت داري؟ " و پاسخ شنيد: "بين من و معبود حائل مشو" ولي آنگاه كه ابراهيم در آتش پرتاب شد در ميان تماشاچيان بودم، بشدت گريستم، فرياد كردم و از حال رفتم. وقتي به هوش آمدم كه آتش گلستان شده بود. ايمان آوردم ولي با ابراهيم به آتش نرفته بودم. از خود پرسيدم آيا اين زندگي يك تماشاچي است كه شعله هاي پر شرر آتش را تا وزيدن نسيم گلستان ديده است يا زندگي ابراهيم خليل كه در آتش بوده است؟ آنگاه كه اسماعيل و هاجر را در بيابان

ص: 8561

سوزان رها كرد، ماندم تا ببينم هاجر در اين غربت و تنهايي چه مي كند و نتوانستم با ابراهيم همسفر شوم و ببينم او در تنهايي چه مي كند. آيا اين بخش داستان زندگي ابراهيم خليل بود يا زندگي اسماعيل و هاجر؟ اين نيز پاره شد تا وسوسه نشوم چاپش كنم. آنگاه كه موساي كليم (ع) دست در ريش فرعون داشت و با پدر خوانده بازي مي كرد، نمي دانستم چه احساسي دارد; آيا چون بر زانويش نشسته و به رويش لبخند مي زند و از سفره او سير مي شود و او را پدر مي نامد، دوستش دارد؟ يا چون فردا پيامبر بزرگ خداست در كودكي نيز از مصداق عيني تفرعن بيزار است؟ وقتي موسي آتش به دهان گذارد، احساس كردم زبانم طاول زده است اما لكنت قلم نگرفتم و هر چه لكنت هست از قبل بوده است. وقتي موساي كليم با آن عبد صالح به سفر رفته بود و نتوانست طاقت بياورد كه كشتي سوراخ شود، پسر بچه اي را سر ببرد و به رغم رنج گرسنگي بيگاري دهد و ديواري را بالا برد، از بي طاقتي موساي كليم طاقتم طاق شده بود و جانب عبد صالح را گرفته بودم. چنين بود كه وقتي داستان را دوباره خواندم از پيامبر بزرگ خدا شرم كردم و قبل از آنكه

ص: 8562

پيشاني ام را خشك كنم ورق پاره هايم را پاره كردم اما همچنان اين حق را براي ملاي رومي قائل هستم كه داستان موسي و شبان را بسرايد. چرا كه او عقابي را مانند است كه بال مي گشايد و رقص كنان فراز مي رود و اوج مي گيرد و گاه فرود مي آيد و بعضي ديده هاي خود را شنيدني مي كند. آيات پر جذبه سوره مريم شيدايم مي كند و آنگاه كه عيسي (ع) مي گويد: "سلام بر روزي كه زاده شدم و بر روزي كه مي ميرم و روزي كه زنده خواهم شد" طنين آوايش در گوشم مي پيچد اما قلمم كار يك تار تار را نكرده بود تا طنيني را كه مي شنيدم، خواننده نيز بشنود. با اين وصف دانستم و اكنون به خوبي مي دانم كه كوچكتر از آنم كه داستان شگفت زندگي مردان بزرگ را بنگارم. البته اين دلهره را براي خود ممدوح مي دانم و براي بعضي ديگر مذموم. چرا كه اگر همگان اينگونه وسواسي شوند آنگاه مردان خدا بي سرگذشتنامه خواهند ماند. با وصف آنكه جوجه كبوتر كرك نريخته اي را مي مانم كه توان پرواز در ساحت زندگي پيامبران را ندارد اما آرزو دارم شوق پرواز در آسمانها همچنان با من بماند تا همچون مرغان خانگي بار نيايم و با ابتذال "از ته مانده هاي سفره خوردن" خو نگيرم. چنانكه

ص: 8563

تاكنون اين آرزو با من چنين كرده است. از سويي احساس كوچكي ام اين جسارت را از من ستانده تا بنويسم آنگاه كه دستهاي كوچك علي (ع) براي بيعت با محمد (ص) در دستهاي گرم حبيب خدا قرار گرفت، محتواي دو قلب چگونه بر هم جاري شد و چگونه همه هستي در شيدايي اين وصال، پاي كوبيد و از دگر سو خود را بزرگتر از آن احساس كرده ام كه به طور مستقل شخصيت يكي از رجال سياسي معاصر كشورم را بنويسم. رجالي كه در وصف خوب هايش يكي از شاعران معاصر سرود: "جاي مردان سياست بنشانيد درخت، تا هوا تازه شود" (35) اما حضرت روح الله نه پيامبر بود كه محمد (ص) خاتم پيامبران است و نه مقامي كم از بعضي پيامبران گذشته داشت كه خاتم پيامبران فرمود: "دانشمندان امت من از انبياء گذشته برترند" (36) چنين بود كه جسارت كردم و دست به قلم بردم. با اين وصف اگر قول نداده بودم و كساني در انتظار نبودند اين نوشته نيز پاره مي شد چرا كه هنوز بضاعت خود را براي انجام چنين مهمي كم مي دانم. اما چه كنم كه تعهدي اخلاقي داشته ام. با اين بيان خواننده را به پيشداوري بدي كشانده ام و آن اينكه از ابتدا متهمم خواهند كرد كه بي طرف نيستم و خواهند گفت مقام او

ص: 8564

را تا آنجا بالا برده كه مصداق اتم آن حديث شريف مي داند. پس اگر بگويند نويسنده عاشقي است كه كتابش، بهانه عشقبازي اوست و اعتباري بيش از اين ندارد و خود نيز بدان معترف است، ظاهرا خلاف واقع نگفته اند. اين اتهامي است كه بخشي از آن را به جان مي پذيريم و بر بخشي تبصره اي دارم و از خواننده انتظار آنكه به اين تبصره نيز بصيرت بيابد. بخشي كه مي پذيريم اينكه به واقع عاشقم و از خود

ص: 8565

شرمسار كه عشقم تا آنجا شعله نكشيده كه هستي ام بسوزاند (37) اما بيش از آنكه عاشق باشم او محبوب من است و حب (38) يعني: " دوست داشتن [كه] از عشق برتر است". و اما تبصره ام. عشق و نفرت دو سوي يك طيفند همچنانكه همه اضداد چنينند. (39) آيا كسي را مي شناسيم كه نسبت به موضوعي كه گزينش كرده نه عشق داشته باشد و نه نفرت؟ اگر به فرض، چنين امري محال نباشد كه هست; در عمل چگونه ممكن است كسي موضوعي را گزينش نمايد ونسبت به گزينش خود ادعاي بي طرفي كند؟ حداكثر آنكه ادعا كند در نقطه اعتدال ايستاده است. شايد بگويند خلط موضوع است زيرا علاقه به رشته اي خاص با علاقه به موضوعاتي كه در آن رشته مطرح مي شود يكي نيست. چنانكه تاريخ چيزي است و شخصيت هاي تاريخي چيز ديگر. مورخ به تاريخ علاقمند است و نه به همه شخصيت هاي تاريخي، ايراد ظاهرا به جايي است اما عمق ندارد زيرا قائل، وسط حادثه را ديده است و اگر از ابتدا بنگرد خواهد ديد عشق به تاريخ سرچشمه در شخصيت هاي محبوب و منفور تاريخي داشته است. سخن كوتاه كنم كه اين بحث سر دراز دارد و بي مهابا بگويم: آنكه شخصيتي را منفور نمي داند و قلم برمي دارد، حساسيت هايش به قدر كفايت نيست

ص: 8566

تا او را به آستانه اي از تحريك برساند كه با باورهاي معمول ديگران در بيفتد. همچنانكه آن كه عاشق نيست نمي داند چه چيز را بجويد تا بر كوره عشقش هيمه بيفزايد. چنين است كه يقين دارم عشق و نفرت آفت شناخت نيستند، . بل انگيزه شناختند. هر كس عاشق تر، عميق تر مي بيند و هر كه نفرتش بيش، باز عميق تر خواهد ديد. از وجهي آنچه را موجب عدم شناخت مي دانم سه چيز است: - گزينش روش هاي بي درد سر و سست براي دست يابي به حقايق پيچيده و سخت. - جديت براي اثبات پيشداوري ها - در غياب عشق و نفرت به جستجو پرداختن. (40) در اين كتاب سعي بسيار كرده ام روشهاي صوري را براي حقيقت يابي انتخاب كنم تا سليقه كمتر به آن راه يابد. چون ارادتمندانه مي نويسم، در خودآگاه يك پيشداوري بيشتر ندارم و آن اينكه هر چه در رابطه با او مي بينم را قابل تامل بدانم و از هيچ چيز به گمان آنكه مسئله اي پيش پا افتاده يا جنجال برانگيز است، در نگذرم و اين خود موهبتي بوده كه هنگام تحقيق به مسائل بي شماري برخورد كرده ام كه پيش ذهنيت هايم را به هم ريخته است. (41) ارادت و عشقم را نيز به محبوبي كه از او مي نويسم اگر پنهان كنم خواننده در همان صفحات اول درخواهد يافت.

ص: 8567

پس چه بهتر كه در همين جا خود بدان اعتراف كنم (42) و اضافه نمايم كه نوشته نويسندگان بي عشق را كم بها مي دانم بالاخص اگر نويسنده اي راجع به يك شخصيت پر آوازه نوشته باشد. علاوه بر مسائل فوق با الهام از قصص انبياء در قرآن كريم براي حل تضاد بين " بي طرفي كامل" كه بايد دغدغه كار علمي باشد با مقوله "عشق و نفرت" كه گفته مي شود آفت علم است، راه حلي يافته ام كه در حال، به درستي اش باور دارم و در اين جا با ذكر مقدمه اي كوتاه ناگزير به اشاره ام: - آيات قرآن كريم هم داراي محتوايي است كه موضوعاتي را روشن مي كند و هم روشي هايي براي پرداختن به موضوعات ارائه مي دهد كه از پرداختن به موضوعات كم اهميت تر نيست. سيره نويسان قرون اوليه اسلام هم موضوعات را از قرآن مي گرفتند و هم روش را و آن روش، آنها را به حقيقت و واقع رهنمون مي شد. حال آنكه اكنون غالبا به موضوعات پرداخته مي شود ولي روش ها مغفول مي مانند. به همين لحاظ سيره هايي كه نويسندگان اوليه نوشته اند غالبا بسيار خواندني تر و عبرت آموزتر است تا سيره هايي كه امروزه نوشته مي شود. روشي را كه بقدر توان از قرآن كريم براي سيره نويسي الهام گرفته ام در موارد زير مي توان خلاصه كرد: 1-

ص: 8568

ذكر هر بخش از هر داستان به جهت عبرت آموزي است و نه براي سرگرمي. )2 )43- عبرت بودن موجبي نيست كه قصص قرآن فقط ذهن را به خود مشغول دارد و دل را نه. 3- معجزات و خارق عادات گفته مي شود، هر چند عده اي باور نكنند. 4- هر موضوع ظاهري دارد و باطني. ظاهر براي برخورد اوليه است و باطن براي دريافت هاي پي در پي بعدي. )5 )44- هر چيز را راحت الحلقوم نمي كند و خواننده را به فكر فرو مي برد تا بعضي تضادها را خود حل كند. 6- در واحد آيه به ايجاز مي گويد و در كل كتاب به تفصيل. 7- موضوع را رها نمي كند و چند سوره بعد وجه ديگري از يك موضوع را بيان مي دارد. 8- به كليات بسنده نمي كند و هر كجا لازم باشد به جزئي ترين جزئيات مي رود. 9- راز دل را نيز برملا مي سازد. 10- خواننده را عام مي گيرد لذا در عين زيبايي سادگي و رواني در آيات موج مي زند و براي خواص در هر آيه اثري براي تعقيب مسائلي عميق تر باقي مي گذارد. 11- هيچ كس در قرآن نامحرم نيست. نه اهل كتاب و نه حتي مشرك و كافر. هيچ توصيه اي هم ندارد كه اين كتاب نبايد جز در اختيار مسلمانان قرار گيرد. )12 )45-

ص: 8569

از هيچ موضوعي به دليل آنكه ممكن است خواننده را خوش نيايد پرهيز نمي كند اما واژه هايي كه بكار مي گيرد از ساحت عفاف بيرون نمي افتد. بل بالاتر نشان مي دهد كه مي تواند صحنه اي را مجسم كرد بي آنكه واژه اي خارج از نزاكت گفته شود. )13 )46- اگر به حكم ضرورت، لازم است موضوعي گفته شود تا مطلبي روشن گردد، حتي اگر در نگاه متكلمين ظاهربين به حريم قداست پيامبران خدشه اي وارد شود، آن موضوع را بيان مي دارد تا پيامبران آنگونه افسانه اي نشوند كه غيرقابل پيروي گردند و از دگر سو مي نماياند كه ارزشها در ناموس هستي همانهايي نيست كه آدمها در يك زمان بخصوص و با فرهنگ و ارزشهاي خود بر آنها تكيه مي كنند. 14- هرجا حوادث واقعي نتواند آينه تمام نماي حقايق شود زبان رمز و استعاره برمي گزيند. بديهي است اگر جن و انس با همكاري هم بخواهند سوره اي را تقليد كنند نمي توانند اما هر انساني با هر بضاعتي اگر قران را كتاب هدايت بداند مي تواند از روش هاي آن نيز الهام بگيرد. با چنين الهامي از قرآن كريم، سبكي را انتخاب كرده ام كه گمان مي كنم تعصب و عشق و محبتم به محبوبم نه تنها آفت شناخت او نخواهد بود بلكه بي طرفي كامل را به نحوي درست تر سامان مي دهد. چنين است كه اگر بيابم در جايي قهرمان

ص: 8570

داستان من قهرماني كند و عيان بگويد: " اشتباه كرده ام" از نوشتن طفره نخواهم رفت تا نشان دهم كه در انديشه سياسي او اعتراف به اشتباه يك اصل است و چنين انديشه اي است كه او را مانا مي كند. سيره نويسان اوليه نوشتند پيامبر اكرم (ص) پشت چاههاي بدر خيمه زد و يكي از سپاهيان بي نام گفت: "اگر اين مكان كه انتخاب كرده اي وحي نيست، قواعد جنگ حكم مي كند كه چاهها پشت سر باشند" و پيامبر نظر او را اعمال كرد و كسي بر سيره نويسان خرده نگرفت كه نگارش اين حادثه به عصمت پيامبر (ص) خدشه وارد كرده است. پس اگر در جنگ تحميلي بيابم كه كسي به رغم نظر او نظري داشته است از آوردن آن نظر احساس شرم ندارم. اگر در جايي بيابم كه گفته باشد " همسرم را بي وضو لمس نكرده ام" اين را نيز از ساحت ادب دور نمي دانم تا هنرنمايي مردان خدا را كه قادرند لذت هاي دنيايي را نيز آسماني كنند، از ترس تنگ نظري ها پنهان ندارم. چرا كه از سيره نويسان اوليه كه از قرآن آموخته اند، آموخته ام كه نه تنها عيب نيست بل حسن است اگر پيامبر (ص) خطاب به يكي از زنانش گفته باشد: "كلميني يا حميرا" در جايي نوشته ام "در اندرون، هاجر را درد مفارقت بي تاب كرده است" كسي حاشيه

ص: 8571

زد و نوشت ممكن است بعضي اطوكشيده ها خرده بگيرند كه اين خارج از نزاكت است. بيادش آوردم كه خداوند داستان وضع حمل حضرت مريم (س) را اينگونه گفته است "درد زايمان او را به سوي تنه نخلي آورد. گفت اي كاش قبل از اين مرده بودم و فراموش شده اي از ياد رفته بودم" (47) ناقد با عنايت به محتواي اين آيه، چهار ايراد ديگر را خود پس گرفت. در قرآن كريم بيش از صد نكته از داستانهاي عميق و زيبا يافته ام كه چون خداوند خود آن را از تحريف و حذف مصون مي دارد، مصون مانده است و الا همگي در نگاه بعضي سيره نويسان امروزي بايد بنا به مصالح اخلاقي و سياسي و سليقه اي حذف يا اصلاح مي شدند! به نمونه هاي زير بنگريد: در داستانهاي قرآن كريم اولين پيامبر حضرت آدم (ع) است كه خليفه خدا شد. ابتدا در بهشت جاي گرفت و گول شيطان خورد و نافرماني كرد و مجبور به هبوط شد. آيا گفتن اين جملات در وصف پيامبر خدا حذف شدني نيست؟ يك تن از فرزندان آدم (قابيل) قاتل برادرش شد و خداوند قتل او را برملا كرد. اولين پيامبر اولي العزم خداوند، حضرت نوح (ع) فرزندي داشت كه لياقت در كشتي نشستن نداشت و در طوفان غرق شد و پدر بر حال او

ص: 8572

غمگين شد. همسر اين پيامبر نيز به سرنوشت فرزندش دچار گرديد و خداوند او را در قرآن خائن ناميد. آيا بد نيست گفتن آنكه فرزند و همسر پيامبر خدا منحرف و خائن باشند؟ دومين پيامبر اولي العزم، قهرمان توحيد حضرت ابراهيم خليل (ره) است. قهرمان بزرگ توحيد كه به آتش رفت و سربلند بيرون آمد، در جايي گفت: "خدايا چگونگي بعث را به من بنمايان"! خداوند فرمود: "مگر ايمان نداري" گفت: "دارم براي اطمينان قلب مي خواهم" و خداوند با زنده كردن چهار مرغي كه او در هاون كوبيده بود چگونگي زنده شدن مردگان را نشانش داد. وقتي چهار ملك مهمانش شدند و از غذاي او نخوردند در دل ترسيد و ملائك گفتند نترس و او را به داشتن فرزندي بشارت دادند و نيز گفتند كه بسوي قوم لوط راهي اند تا نابودشان كنند و تمنايي داشت كه خداوند با نمكين ترين عبارات بر آن تمنا " مجادله" نام نهاد. وقتي اسماعيل را به قربانگاه مي برد شيطان به سراغش مي آمد و او بر شيطان سنگ مي زد و خداوند اين ملاحظه را نداشت كه عده اي بگويند پس معلوم مي شود شيطان به انحراف قهرمان توحيد نيز چشم طمع دوخته است. (48) قبل از آنكه موساي كليم به دنيا بيايد به فرمان فرعون شكم زنان دريده مي شد تا

ص: 8573

موسي زاده نشود. وقتي زاده شد، خداوند زمينه را به گونه اي فراهم كرد كه موسي در كاخ فرعون بزرگ شود. او در كودكي آتش به دهان گذارد و بدين گونه از مرگ رهانيده شد. در جواني يك قبطي را كشت و از شهر فرار كرد. وقتي عصايش را انداخت و اژدها شد، ترسيد. خداوند گفت: نترس. وقتي چهل شب در كوه بسر برد و باز آمد ديد مردم گوساله پرست شده اند به خشم گريبان هارون برادرش را كه او نيز پيامبر بود گرفت و با وي به مشاجره پرداخت. وقتي با عبد صالح به سفر رفت و شگفتي هايي را ديد طاقت نياورد و در هر مورد لب به اعتراض گشود تا بالاخره عبد صالح او را رها كرد. يونس (ع) نيز از قومش قهر كرد و هفت سال جريمه شد و در دل ماهي زنداني گرديد. داستان يوسف (ع) را خداوند "احسن القصص" نام داد و از زيبايي يك مرد، روياي صادقه او، حسادت فرزندان يعقوب (ع) ، جنايت آنان، دروغگويي شان، فروش او در بازار، دوران غلامي، عشق رسواي يك عشوه گر، پاكدامني يوسف، جدال عزيز مصر با همسرش، بازگويي زيبايي چهره اي كه زنان را بي اختيار كرد و دست خود را بريدند، زنداني شدن بر گناه ناكرده، تمنا از هم سلولي آزاد شده و دمي غفلت

ص: 8574

از خدا و در پي آن هفت سال ديگر در زندان به عنوان جريمه و تعبير خوابي دوباره تا تسلط بر مصر. داستان جا دادن پيمانه در اثاث برادر، بوي شفابخش پيراهنش براي پدر و صدها نكته كلي و جزئي ديگر; آيا دلالتي بر اين معنا نيست كه در ارتباط با بزرگان دين چيزي براي نگفتن نيست؟ و هر چه هست گفتني است؟ اما چگونه گفتن است كه داستان را احسن القصص مي كند. (49) وقتي اين داستانها را در قرآن ديدم، دانستم كه در زندگي مردان بزرگ بايد مراقبت تام داشت تا چيزي از دم تيغ سانسور نگذرد و عشق به آنان نبايد موجبي براي نگفتن ها باشد. از آيه شگفتي كه فرمود: "خدا شرم نمي كند كه پشه و بالاتر از آن را مثال زند" مرز نگفتن ها را فقط چيزهايي دانستم كه در نوشته ام بكارم نيايند. لذا اگر به حكم ضرورت از يكي از اقوامش نام بردم كه در مسير اهداف او قرار نگرفت، ملاحظه اي براي نوشتن نخواهم داشت چرا كه در قرآن آمده است پسر نوح بد بود و خدا ملاحظه پيامبرش را نكرد. اگر جايي گفته باشد اشتباه كردم و كسي بگويد اين را نبايد نوشت، خواهم گفت. حضرت يونس گفت: اني كنت من الظالمين" (50) كه از اين بالاتر است.

ص: 8575

لذا حق "بي طرفي" را به جا آوردن كه لازمه تحقيق است در آن ديدم كه از ذكر هيچ نكته اي كه براي نقاشي يك روح نيازمندم نبايد غفلت كنم و زير بار هيچ مصلحت انديشي نروم و اين گونه بي طرفي ر ا حفظ كرده ام و به درستي چنين نظري با مروري به داستانهاي قرآن كريم ايمان آورده ام. با اين حال باز ملاحظاتي مجبورم ساخته كه در گزينش بعضي حوادث جانب احتياط را بگيرم و گاه چنان رعايت احتياط كرده ام كه احساسم آن بوده كه به بيماري وسواس دچار آمده ام. به رغم باورم مبني بر اينكه هر آنچه گفتني است و بكارم خواهد آمد، بايد گفت، نسبت به بعضي شخصيت هاي حاشيه اي مشكلم در هر چيز را گفتن يا نگفتن حل نشده است. بارها از خود سؤال كرده ام و از بعضي اهل نظر نيز، كه نسبت به شخصيت هاي حاشيه اي چه بايد كرد؟ مي دانيم خداوند كه عالم سر است هر چه را برملا كند، همه جوانب امر ملاحظه شده است اما آيا به بشر نيز چنين حقي داده است؟ غالب مورخين مي گويند آري چرا كه رسالت مورخ، كشف حوداث و علل آن است و اگر ملاحظاتي در ميان آيد، ديگر اين علم، پر مي شود از حرفهاي ناگفتني و ملاحظه كاريها. ولي از دگر سو در همه اديان خط

ص: 8576

قرمزهايي وجود دارد كه نمي توان از آن فراتر رفت و به حريم خلوت افراد نقبي زد. چنانكه آن فقيه خود در فرمان هشت ماده اي به صراحت و بصورت حكم گفته است: " اگر كسي با مجوز دادستان وارد خانه اي شود و ببيند كه اهل خانه در خلوت خلاف شرع مرتكب مي شوند حق ندارد خلوت آنها را علني سازد. " (51) چنين است كه هر كس از هر كس هرچه بداند، جواز شرعي براي برملا كردن همه دانستني هاي خود ندارد و اگر از كسي كه دستش از دنيا كوتاه است و توان دفاع از خود را از دست داده، چيزي بگوييم كه مي دانيم در قيد حيات راضي به افشاي آن نبوده، ديگر گناه غيبت، دو چندان خواهد بود. (52) وانگهي كه يكي از صفات خداوند كه سفارش اكيد شده كه انسان خود را بدان متخلق كند، "ستار العيوب" بودن است. خوبها و بدهاي مطلق مورد بحث نيستند كه قضاوت نسبت به آنها هم جواز شرع دارد و هم مجوز عقل. سخن از بديهاي خوبان يا كردار كساني است كه نمي توان به خوب و بد بودنشان براحتي حكم داد. مورخين با ساده لوحي تمام براي حل اين معضل راهي يافته اند و مي گويند: "چگونگي رخدادها و رفتار اشخاص را فارغ از ارزش ها جستجو مي كنيم لذا

ص: 8577

خوبي و بدي كه مقولاتي ارزشي اند در داوري ها راه نخواهند يافت" . با وجود اين تجويز، باز هم مشكل بر جاي خود باقي است. چرا كه اين راه حل پس از گزينش بكار مي آيد و مرتبه قبل كه به گزينش منجر مي شود فارغ از ارزشها نيست. چنانكه مي بينيم حفظ منافع ملي و مصالح سياسي همواره به عنوان ارزشهاي ثابت در انتشار يا عدم انتشار اسناد محرمانه در تمام كشورها دخالت مؤثر داشته و دارد و نيز اگر دشمن خارجي از يك محقق وطن دوست بخواهد چگونگي يك رخداد را تحقيق كند، محقق پاسخ مثبت نخواهد داد. اگر منافع ملي و مصالح سياسي عامل بازدارنده اي در پرده برداشتن ها است، چرا نبايد به جهت رعايت اخلاقيات پرده دري نكرد؟ (53) پاسخ هايي كه بدين سؤال داده اند، ظاهر غيراخلاقي ندارد اما عمق هم ندارد گويا براي آرام كردن وجدان بر زبان و قلم مي چرخد و تكرار مي شود. فصل مشترك آنها اين است: "هر شخص، هويتي فردي دارد و هويتي جمعي. هويت فردي اش را نمي توان فاش ساخت مگر در چارچوب قانون ولي هويت جمعي اش را چرا. علاوه بر آن هر شخص، يك هويت روز دارد كه وقتي از ميان رفت به هويت تاريخي تبديل مي گردد. اگر هويت روزش را نمي توان فاش كرد، هويت تاريخي اش را مي توان. " بديهي

ص: 8578

است سخن فوق از آنجا نشات مي گيرد كه حقوق را كم دامنه گرفته اند. حال آنكه مذهب براي انسانها حقوقي قائل است كه با مردنش همه آن حقوق به گور نمي رود. اگرچه پنبه اين گونه بحث ها را قرن ها پيش زده اند و امروزه مورخين را چنين دغدغه هايي از كار تفحص بازنمي دارد اما در زندگينامه مردي كه در احياي دين باوري سهم بزرگي دارد، غفلت از اين معاني، زندگي نامه ماورائي اش را تا سطح روزمرگي پايين مي آورد. او دست بكار هدايت انقلابي شد كه دين را شاخص و محور گرفته بود لذا جفا بر او و بر يك انقلاب است كه در نگارش زندگي اش از روشهايي استفاده كنيم كه به بهانه علمي بودن، با اخلاق ديني سازگار نباشد. اگر برداشت هاي كوتاه نظرانه اي از علم تاريخ، اين اجازه را بدهد كه با استناد به شواهد و اسناد، رفتار هر شخص و هر شخصيت را بتوان رو كرد و نسبت به عملكردش قضاوت نمود، اما معلوم نيست حقوق و اخلاق ديني نيز چنين مجوزي را صادر كنند. (54) كسي از كسي نام برد كه در پيشبرد نهضت كارشكني مي كرد. مي خواستم با ريزه كاري هاي كارش آشنا شوم و بدانم با چه هدفي و چرا. تن به گفتگو نمي داد تا بالاخره غافلگير شد. دانست چه مي جويم. گفت: "توبه كرده ام و يقين دارم امام مرا

ص: 8579

بخشيده و به كرم خدا چشم طمع دارم. براي پذيرش توبه از رسوايي دنيا نمي ترسم اما فرزندانم را چه كنم كه اعتراف به گذشته ام آنان را در جامعه شرمنده مي كند و سئوالم از تو و آنكس كه مرا به تو معرفي كرد اينكه اگر خدا مرا بخشيده باشد، آيا بر شما گناه نيست كه آبرويم را نزد خلق خدا بريزيد؟ " (55) نوع كارشكني را مهم مي دانم و نوع خنثي سازي آن توطئه چيني ها را مهمتر و به گمان خود بازگوئي آن، گوشه تاريكي از تاريخ نهضت را روشن مي كند اما او حتي اجازه نداد بي ذكر نام، از نحوه چوب لاي چرخ گذاشتنها ذكري به ميان آورم چرا كه احتمال مي داد بدين وسيله نيز شناسايي خواهد شد. با اين انديشه دست بگريبان بوده ام كه آيا حق است به گمان آنكه مي توان گوشه اي تاريك را روشن ساخت، آينده يك زندگي را، حتي لحظه اي را در چشمان خانواده اي تار كرد؟ براي حل اين مشكل به آثارش رجوعي دوباره كردم تا بدانم آيا او خود نيز دچار چنين دغدغه اي بوده است؟ ديدم آري به بعضي حوادث ناگوار اشاره دارد اما از كسي نامي به ميان نياورده است. چنانكه از مقدس م آبان دين ناشناس و گاه رياكار دردمندانه ناليده اما هيچ كس، نامي از يك مصداق

ص: 8580

از او نشينده است مگر آنكه قبلا آن فرد شهره شده باشد. سخن كوتاه كنم: هنوز مرزها را براي افشاي نام اشخاص و شخصيت هاي حاشيه اي كه در ارتباط با آن حضرت نقش منفي بازي كردند، بخوبي نمي شناسم. حتي گاه نمي دانم اگر نقشي را مثبت بدانم، عامل نيز آن را مثبت مي پندارد يا نه (56) لذا در ارتباط با او هر چه گفتني است خواهم گفت اما در ارتباط با اشخاص حاشيه اي به آن مقدار بسنده كرده ام كه قبلا از آنان در كتاب و مقاله اي مطلبي منتشر شده و يا در آثارش جوازي براي افشا يافته ام و در بعضي موارد ذكر حادثه را بدون ذكر نام طرفهاي درگير آورده ام. با اينحال اگر سهوا در ذكر بعضي حوادث و خاطرات نحوه بيان بگونه اي بوده كه از حد خود تجاوز كرده و حقي را ناديده گرفته ام، از صاحبان حق تمناي بخشش قلبي دارم. با اين وصف و اين وسواس، چندين نوع خاطرات و حوادث وجود دارد كه تا حدودي به عمق انديشه و آراي سياسي او راه مي نمايد ولي در حال حاضر يا از ذكر آنها خودداري كرده ام و يا از ذكر نام افرادي كه در بوجود آمدن آن سهم داشته اند. 1- مواردي كه به امنيت ملي ارتباط دارد و در حال حاضر بازگويي آنها

ص: 8581

بيش از آنكه براي خواننده مفيد باشد به زيان يك ملت خواهد بود. بديهي است چنين مسائلي موقتي است و بعدها بيان خواهد شد. 2- خاطراتي كه به حيثيت اجتماعي، علمي، مذهبي يا سياسي كسي لطمه وارد مي سازد و به نحوي حقوق كسي را تضييع مي كند و يا نام شخصي را در ليست سياه سازمانهاي تروريستي خارج از كشور قرار مي دهد. 3- مسائلي كه به علت عدم دسترسي به اسناد معتبر نتوانسته ام براي خود، حلاجي اش كنم و هنوز نمي دانم موضوع به واقع چه بوده است. )4 )57- ذكر حوادثي كه كساني نسبت به او بد كردند و او آنان را بخشيده است پس ديگر جايز نيست ذكر خاطره اي از آنها مگر به نحوي كه بد كننده شناسايي نشود.

پى نوشت ها

: 1. يكسال قبل از پيروزي انقلاب به سفارش ساواك مقاله اي در روزنامه اطلاعات چاپ شد با اين هدف كه محبوبيت او با بيان اينكه اجدادش در هند زيسته اند در ميان مردم كم شود اما محبوبيت او افزون شد. پس از انقلاب نيز در ميان پاكستاني اين گونه تبليغ مي شد كه اگر "سيد "است پس عرب است. اگر خميني است پس ايراني است و اگر اجداد او هندي بوده اند پس به شما چه ارتباطي دارد كه اين همه سنگ او را به سينه مي زنيد. حسن يوسف

ص: 8582

احمد به زبان اردو شعري سروده كه پاسخ چنين شبهاتي است، ترجمه بخشي از آن چنين است: از خاك تا خدا كدام خاك؟ خاك عرفات، آنجا كه آدم حوا را شناخت خاك قبله، آنجا كه ابراهيم با دست اسماعيل خانه اي ساخت، تا علي مرتضي در آن زاده شود. خاكي كه خون حسين بر آن ريخت تا گل خوشبوي مريم برويد. خاك سرزمين دلاوران، نامي ترين پهلوان، رستم دستان خاك نيشابور، آنجا كه عطار از كويرش گياه شفابخش مي چيد. خاك هند، آنجا كه گاندي سرزمين خود مي دانست و جناح سرزمين خود. . . . "اقبال" گفت: از هند و سمرقند و عراق و همدان خيز. اكنون تو از همه جا برخاسته اي، از هر خاكي مشتي در دست داري اكنون هيچكس بهانه ندارد كه تو از خاك سرزمين او نيستي حتي نوفل لوشاتو به تو سيب داد. . . 2. در ميان صحابه خاص حضرت نبي اكرم (ص) دو صحابي بزرگ ديده مي شوند كه زندگي بسيار شگفتي دارند. يكي ابوذر كه از غفار، بيابانهاي اطراف مكه آمده و از سابقون است و ديگري سلمان كه از ايران و پيرمردي جهان ديده مي باشد. هر دو مدتي در صفه مي خوابيدند و هر دو پس از پيامبر (ص) در صف ياران مخلص علي (ع) قرار گرفتند. اما پيامبر

ص: 8583

فرمود: "اگر ابوذر آنچه در قلب سلمان است را مي دانست، تكفيرش مي كرد. " 3. "آزاده" كه معادل آن در عربي "حر" است يعني كسي كه برده هيچكس و هيچ چيز نيست و نيز رها و بي بند و بار نيست. آزادگان جز در كمند عشق گرفتار نيايند و كسي را به كمندي جز كرم گرفتار نسازند. چنين است كه گمان مي كنم رسالت صاحب قلم آزادگي است كه اعم است از آزادي. به ديگر تعبير آزادي بخشي از آزادگي است. 4. چند ماه بعد براساس آن منابع "حديث بيداري" نوشته آقاي حميد انصاري تن به چاپ سپرد و مطلع شدم كه درحال ترجمه به زبان عربي است. چاپ آن كتاب فشار رواني عجله در نوشتن را از دوشم برداشت. 5. مقلدين حضرتش به طور معمول مي دانستند چگونه بايد سئوالات شرعي خود را مطرح كنند تا پاسخ يابند، فقهايي نيز هميشه در دفتر معظم له حضور داشتند تا به سؤالات شرعي مردم از داخل و خارج از كشور پاسخ دهند. 6. مرحوم حاج احمد آقا گفتند: در همان روزهاي اول پيروزي انقلاب حضرت امام (ره) به من فرمودند: "مگر مي شود كسي مسووليت يك نهضت را به عهده بگيرد و هيچكس يك ناسزا هم به او ندهد؟ تاكنون نامه اي نديده ام كه به من ناسزا گفته باشد. " من با شرم

ص: 8584

گفتم نامه ها قبلا خوانده مي شود، هر كدام پرت باشد دور مي ريزيم. امام فرمودند: "از اين پس تعدادي از آنها را برايم بياوريد تا بدانم نقاط ضعف دشمنان انقلاب چيست" در مقابل اين سؤال كه آيا از اين نوع نامه ها براي كشف نقاط ضعف مسوولين نيز استفاده مي شد؟ گفتند: "آري هم به نقاط ضعف و هم به نقاط قوت آنها". 7. پاسخ او را مولانا اين گونه داده: "همدلي از همزباني خوشتر است". 8. اكنون كه اين فرازها را مي نويسم، به متن نامه ها دسترسي ندارم لذا از يادداشت هاي مختصر و حافظه كمك مي گيرم. اگر در انتقال لطافت اين نمونه ها سستي كرده ام از نويسندگاني كه در قيد حياتند پوزش مي طلبم و براي حقيقت جوياني كه اكنون در اين جهان نيستند، بهشت آرزو مي كنم. 9. جهان شيشه اي شده است و به طنزي كه تحقق آن دور از ذهن نيست، مي گويند: "اگر نيمكره راست مغز بخواهد چيزي را به نيمكره چپ منتقل كند، ماهواره ها از آن عكس مي گيرند. احتمالا در آينده اي نه چندان دور هم نرم افزارهاي تحقيقاتي و هم سخت افزارهايش چنان كارآمد خواهند شد، كه مي توان گفت آنچه در عالم شهود ست براحتي كشف شدني است حتي اگر در اعماق تاريك تاريخ و در روياها باشد. 10. البته اين نوع سؤالات بكار تحليل گران سياسي نيز مي آيد ولي بسيار بدبينانه

ص: 8585

است اگر گمان كنيم همواره اين گونه سؤالات براي توطئه چيني پرسش مي شده، همچنانكه بسيار خوشبينانه است اگر گمان كنيم بعضي سياستمداران مي خواسته اند اميالشان را بدانند تا برايش هديده اي بفرستند. شايد عده اي مي خواستند رمز محبوبيت او را كنكاش كنند و براي روحهايي صاف، اين بهانه اي براي آغاز گفتگو بوده است. 11. براي بسياري از شيعيان اعم از ايراني و غيرايراني قبل از آنكه او رهبر سياسي باشد مرجع تقليد بوده است ولي ديگر مردم جهان وقتي با او آشنا شدند كه نامش درصدر اخبار سياسي قرار گرفت. پس درست تر بود كه با ناآشنايان ابتدا

ص: 8586

سخن از منظر انديشه سياسي آغاز شود. البته بر اهل نظر پوشيده نيست كه انديشه سياسي را از موضوعات سياسي آغاز نمي كنند. 12. مثلا اگر كسي در كشف مباني "ولايت مطلقه" كه ريشه در فهم توحيد، هدف انبياء، مقام ولايت، درك هدف غايي آفرينش و رسالت انسان دارد، برآيد و با دريافت هاي آيات عظام ديگري كه همزمان او بودند، بخواهد بداند چرا او به چنين اعتقادي رسيده بود، بخشي از راه را رفته است ولي براي كشف مباني چنين اعتقادي بايد فهم شخصي او را نيز در مقولات فوق جستجو نمايد. 13. او خود در اين زمينه مي گويد: فاطي! تو و حق معرفت يعني چه دريافت ذات بي صفت يعني چه ناخوانده الف به يا نخواهي ره يافت ناكرده سلوك موهبت يعني چه 14. يكي از بزرگترين انديشمندان سياسي بزرك، حكيم ابوالقاسم فردوسي است كه توانست با الهام از تعاليم شيعي به نحو بسيار پيچيده و هنرمندانه، ناسيوناليسم عرب و ترك و حتي ايراني را از روح اسلام جدا كند اما او بيشتر به عنوان يك حماسه سراي ملي افسانه پرداز، مشهور است تا يك انديشمند سياسي و اگرچه او را حكيم ناميده اند اما امروزه فراموش شده كه حكيم صفتي است كه بر انديشمندان اطلاق مي شده و فلسفه نيز در دل حكمت بوده است. البته گاه حكيم

ص: 8587

و طبيب نيز مترادف بوده اند و اين دلالت بر اين نيز دارد كه در معرفت شناسي گذشته جهان اسلام، مرز بين علوم تجربي و علوم انساني تا بدين حد متصلب نبوده است. 15. فروع دين سه قسم است: الف: عبادات شامل: نماز، روزه، خمس، زكات، حج، جهاد، امربه معروف، نهي ازمنكر، (عده اي دو اصل تولي و تبري را نيز جز عبادات مي دانند) . ب: معاملات شامل: عقود و ايقاعات. ج: احكام شامل: حقوق، ديات و حدود. چنين تقسيم بندي از فروع دين كه به هزاران مسئله جزئي و كلي مي پردازد، (از مستحبات رنگ كردن مو و ناخن گرفتن تا مرز مجازها و حرام ها در جنگ با محاربين) به بسياري از انديشمندان چنين القاء كرده كه جامعه در عمل چندان نيازي به مباحث انديشه سياسي ندارد. 16. در مقابل كساني كه واژه فقه پويا را در مقابل فقه سنتي بكار مي بردند ايشان فرمودند: "خير همان فقه جواهري" و منظورشان از فقه جواهري فقهي است كه به كليه شئون فردي و اجتماعي ارتباط دارد. غالب فقها نيز به فقه جواهري توجه دارند ولي برداشت ها يكي نيست. كساني فقط آنچه در كتاب جواهر آمده را فقه جواهري مي دانند و او جامع نگري كتاب جواهر را فقه جواهري. 17. به عنوان مثال: بسياري از فقهايي كه با فلسفه و عرفان كاري

ص: 8588

ندارند حكمشان در مورد شروع اعمال حج آن است كه نيت را بايد با قرائت صحيح ادا كرد و معظم له اداي به زبان را لازم نمي داند ولي در عوض مي گويد هنگام طواف اگر طواف كننده احساس كند كه قسمتي را براي غير خدا انجام داده واجب است آن قسمت را اعاده كند. چنين است كه عرفان و فلسفه بر ظرافت هاي احكام فقهي او سايه دارد. عكس آن نيز صادق است مثلا اجماع فقهاي اهل سنت و شيعه اين است كه هركس به پيامبران الهي دشنام دهد، مهدورالدم است. لذا حكم قتل سلمان رشدي از اين اجماع بيرون آمده و هيچ مصلحت سياسي نمي تواند اين حكم فقهي را ملغي كند. (بديهي است مباني چنين اجماعي در ابتدا بدون ملاحظات سياسي نبوده و چنين حكمي از جهتي در فقه سياسي جاي مي گيرد. ) اخيرا عده اي از اهل نظر بين فقه سياسي و فقه عبادي تفكيك قائل شده اند يا لااقل براي تدريس آنها چنين تفكيكي را ضروري تشخيص داده اند ولي در آثار معظم له چنين تفكيكي ديده نمي شود يا نويسنده از آن بي اطلاع است. 18. بيش از آنكه نگران پيشداوري هاي ديگران باشم نگران حال خود بوده و هستم. 19. اين خود به ظرافت تام مي تواند امكاني براي بازشناسي دريافت ها و كشفيات محقق باشد. به عنوان نمونه

ص: 8589

ناگزير به ذكرم كه وقتي هيات سه نفره ايران راهي مسكو شد تا پيام آن حضرت را به آقاي گورباچف ابلاغ كند، جامعه از محتواي پيام اطلاعي نداشت. تعداد زيادي از كارشناسان خبره سياسي با حدس و گمان اظهار عقيده مي كردند اما حدس و گمان هيچ كارشناسي با واقع منطبق نشد. پيرمردي بنام مرحوم ندافي كه آن زمان در قيد حيات بود و پس از بازنشستگي به عنوان آبدارچي در دفتر مطالعات سياسي و بين المللي وزارت امورخارجه اشتغال به كار اشت با قاطعيت و يقين كامل به اين سؤال كه اين هيات براي چه به مسكو رفته است؟ اينگونه پاسخ داد: "اين هيات رفته تا گورباچف را به اسلام دعوت كند" لازم به ذكر است كه اصل دعوت يكي از مهمترين اصول سياست خارجي اسلام مي باشد و ناگزير در انديشه سياسي حضرت امام جايگاه والايي دارد. 20. اين پنج حوزه عبارت است از: علم سياست، علم به حوادث سياسي، تحليل سياسي، آراء سياسي و حوزه انديشه سياسي. براي انديشه سياسي چنين تعريفي را جامع و مانع دانسته ام: "مجموعه باورهاي فلسفي است كه مستقيما به اداره امور جامعه ارتباط دارد. " لازم به ذكر است كه اين پنج حوزه با هم امتزاج دارند و تفكيك آنها فقط در ظرف ذهن انجام مي گيرد. ر. ج -

ص: 8590

"امام خميني (ره) در پنج حوزه معرفت سياسي" مجموعه مقالات انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن ج 1. ناشر: معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاهها - آذر 21 .1374. مردم عادي نيز در محاورات روزمره به همين نحو سخن مي گويند. مثلا وقتي كسي زكام مي شود، اگر بپرسيم چه شد كه زكام شدي؟ پاسخ ها غالبا قريب به چنين جملاتي است: "در باز بود سرما خوردم"، "درجه كولر زياد بود"، "سوز مي آمد"، "به استخر رفتم"، "از سونا بازگشتم خودم را نپوشاندم"، "از مادرم گرفتم". بديهي است چنين مقدماتي زكام شدن را نتيجه نمي دهد. آنچه محذوف است كبراهايي است كه به فرض روشن بودن آن نزد مخاطب به زبان نمي آيد. 22. در لحظه هايي كه شكوه و لطافت و زيبايي بيشتر جلوه مي كند آدمي احساساتي مي شود. اما اگر هر چيز هر لحظه پرشكوه و لطيف و زيبا باشد، آنگاه چطور؟ براي ملت ما روزي كه او را در آغوش مي كشيد، چنان شكوهمند و لطيف و زيبا بود كه سر از پا نمي شناخت و اتومبيل او را بر سر دست بلند كرده بود، حتي كسي كه پايش زير چرخهاي اتومبيل له شد، از شدت شوق، آخ هم نگفت. اما براي او كه در تبعيد هم هر لحظه ملت خود را در كنار

ص: 8591

خود احساس مي كرد و لحظه اي از آنها جدايي نداشت، چطور؟ وقتي كه در بيان آن لحظه هاي پرشكوه كلمه "هيچ" را بر زبان راند، كسي كه با او و عمق احساس او آشنا نباشد، جز اين معنايي برنمي دارد كه او انساني بي احساس است و براي آشنايان اين معنا پوشيده نيست كه شكوه نيمه شبي كه در خواب بوده اند و خستگي روز از تن بدر مي كردند براي او از شكوه روزي كه براي ديدارش آمده اند و خود را خسته مي كنند كم نيست. اميدوارم در طول زندگينامه بتوانم خواننده را به خاستگاههاي مهمتر و پيچ درپيچ گلواژه "هيچ" آشناتر كنم. 23. اين اصطلاح را بجاي واژه "ريتم" يكي از دوستانم وام داده است. با اين تعريف كه اگر واحد انتقال پيام، پاراگراف يا عبارت باشد، هر واحد چه مقدار اطلاعات به خواننده منتقل مي كند؟ اگر زياد، ضرب آهنگ تند يا سرخ است و اگر كم، ضرب آهنگ كند يا آبي و خاكستري است. 24. غالبا پس از آنكه مطلبي را در خارج از آثار او مي يافتم، در آثار خودش نيز ردپايي پيدا مي شد. اگر در گفتار و نوشتارش نه; لااقل در ديوانش. 25. به عنوان مثال: در آستانه نوروز سال 1342 در اعتراض به سياست هاي شاه اعلاميه تكان دهنده اي داد كه عنوانش اين بود "روحانيت

ص: 8592

اسلام، امسال عيد ندارد" وجه سياسي اين اعلاميه، حجاب فهم آن مي شد كه اعياد ملي نيز در نگاه او اعيادي باارزشند. همچنين ديوانش با غزل عيد نوروز آغاز مي شود. ده سال سيما، سال نو را با پيام او آغاز مي كرد. وقتي در كوچه پس كوچه هاي خاطره گشتم حدود هشتاد باغ پرطراوت ديدم كه سيب سرخ داده بود تا سفره هفت سيني كه به عرض و طول فلات گسترده است رنگين تر شود. مردي كه يك نسل پيش نوجوان بود گفت: هفته هاي آخر اسفند 1335 براي خانواده ما هفته بدي بود. پدر نداشتم، مادرم نتوانسته بود لباس نو تهيه كند. غروبي غمگين كسي در خانه مان را كوبيد برق شادي چشم هاي مادرم، خانه را روشن كرد. بقچه اي را كه حاج آقا روح الله فرستاده بود باز كرد. براي همه اعضاي خانواده لباس فرستاده بود. چه لباسهايي! هرگز بلوز و شلواري به زيبايي هديه او نپوشيده ام. براي آنكه گسترده و حيطه رهبري را در انديشه هاي او پيگير شويم به چنين جزئياتي نياز بسيار داريم اما روشن است كه خاطراتي كه تفنني جلوه مي كنند، كمتر به كتابهاي ظاهرا جدي راه مي يابند. 26. تاريخ ابتدا كتبي نبوده مگر بخشي كه خود حادثه با نوشتن يا تصويربرداري آغاز شده باشد. چنين است كه ارزش آنچه در سينه ها است از آنچه

ص: 8593

در اسناد و دست نوشته ها است، كم نيست و اگرچه هر دو يك ماهيت دارند اما به اعتباري تعريف تاريخ شفاهي با تعريف تاريخ مكتوب متفاوت شده و براي بعضي اهل تحقيق، تاريخ شفاهي نسبت به تاريخ مكتوب از ارزش اسنادي كمتري برخوردار است. بنا به تجربه شخصي متوجه شدم براي كشف حقيقت و پشت پرده را نيز ديدن چيزي ارزشمندتر از استناد به تاريخ مكتوب و شفاهي نيز وجود دارد و آن وقتي است كه گفتار گوينده اي ارزش استناد را از دست مي دهد. وقتي قلم بر كاغذ مي غلتد دهها ملاحظه صف مي كشند، وقتي ضبطصوت و دوربين حضور مي يابند و وقتي قرار است در نوشته اي از كسي نامي درج شود، گوينده مكنونات را پنهان مي كند البته گاه به دليل بي اهميت بودن مساله و نه ملاحظات ديگر اما در بحث هاي بي مقدمه سخناني به زبان مي آيد كه اگر مقدماتي چيده شود هرگز به زبان نخواهند آمد. بسياري از جزئيات را اينگونه به دست آورده ام و گاه براي بعضي از آنها ارزش تحقيقي بسيار قائلم. البته وقتي دهانه گوشم از دهان كسي چيزي مي بلعيد آن را هضم نمي كردم تا آنكه بالاخره در آثارش ردي از آن بيابم ولو در نيم پاره مصرعي در يك بيت، هر كجا هيچ ردي نيافتم و براي تصويرسازي ذكر آن را

ص: 8594

ضروري احساس كرده ام با آهنگ كلام اين معنا را به مخاطب القا كرده ام. 27. بعضي تصادف ها بسيار شگفتند! اكنون كه اسكلت اصلي اين مقدمه را به پايان برده ام، براي مروري دوباره به نام اين مرد بزرگ رسيده ام. ساعتي قبل دوستي بوسيله تلفن تولد حضرت امام محمدباقر (ع) را تبريك گفته بود و اكنون دوباره زنگ زد. گوشم نام مردي را شنيد كه چشمم روي نامش بود. رحلت آيت الله پسنديده را تسليت گفت. خبر دردناكي بود كه از راديو شنيده بود و مي دانست كه با شنيدنش چه احساسي خواهم داشت. چند بار عذرخواهي كرد. اكنون كه روي نام آن رحيل ايستاده ام اجازه مي خواهم در همين جا به همه خوانندگان صادق و آزاده رحلت كسي را تسليت بگويم كه هم برادر بزرگ قهرمان داستان ما است و هم بر او پدري كرده و هم حق استادي به گردنش داشته است و بر نويسنده و خواننده نيز حق بزرگي دارد. اگر او نبود هرگز قادر نبوديم نقبي به لحظه هايي زنيم كه ديگري نديده است. روح بلند و آزاده اش شاد كه صداقت و صافي و صفا در خونش جاري بود. اگر چيزي مي دانست، از ذكر جزئيات كوتاهي نمي كرد و اگر نمي دانست با كلي گويي، گمراه نمي كرد. هرگاه سخني براي گفتن داشت، حقيقت را صدا و مصلحت را

ص: 8595

مرخص مي كرد. چنان آزاده بود كه جز به درستي و راستي زبانش نمي چرخيد و چنان به همت نفس رسيده بود كه ته رنگ تكبر و نخوت را نيز شسته بود. وقتي سلامش مي گفتي گويا به يك روستايي ساده دل سلام داده اي و آنگاه كه پاي صحبتش مي نشستي، كياست و زيركي را در پاسخ هاي مربوطي كه مي داد مي يافتي. روح آزاده اش غريق رحمت باد و خداوند با صديقين و سرور آزادگان محشورش بدارد. 28. اگر با اين كليت بخواهيم كه هرچه مي داند را بگويد، از خمره اي كه خود بيشتر دوست دارد يك پيمانه مي ريزد و اگر از آنچه گفته است سئوال بسازيم تا بيشتر بشنويم، باز از همان خمره يك جام ديگر پر مي كند. اما اگر از هر واقعه اي كه كليتش را مي دانيم داستاني بسازيم، داستان خيالي را با فشار بر حافظه واقعي خواهد كرد. به عنوان نمونه پاسداري روح الله را هنگام جنگ جهاني اول اينگونه گفتم: هر شب به پشت بام مي رفت تا از اهل خانه پاسداري كند. . . و او گفت: درست نيست فقط چند بار براي دل مادر به پشت بام رفته و اغلب در سنگرهاي بيرون از خانه پاسداري مي داد و اين بهانه اي شد كه به جزئيات بپردازد. يا به عنوان نمونه اي ديگر چند خبر متناقض حكايت از آن داشت كه پس از

ص: 8596

كودتاي سوم اسفند به قم رفته باشد. داستان به قم رفتن را براساس آن شنيده ها تنظيم كردم. تبصره زد كه اين طور نبود. او از اراك نامه اي نوشت كه شب عيد به خمين خواهد آمد. در قبال اين سؤال وقتي كه به خمين رسيد صبح بود يا شب؟ بر خود فشار آورد و گفت عصر. اينكه هوا سرد بود يا معتدل؟ گفت باران مي باريد و منقل ذغال كه براي استقبال در كوچه قرار داشت دود در مه مي پراكند. . . رنگ چادر شبي را كه اثاث او در آن بود نيز بياد آورد و داستانهايي گفت با همه جزئيات از ديد و بازديدهايشان در روزهاي عيد. . . 29. احساس كردم كه گاه در بعضي موضوعات تمركز زيادي نسبت به تحليل روانشناختي او داشته ام. ضمن پوزش از روح بزرگش كه در تخت تشريح روانشناسي هاي معمول نمي گنجد، از خوانندگان نيز پوزش مي طلبم. ولي وقتي خواستم بياني ديگر انتخاب كنم كه از تحليل روانشناسي فاصله بگيرد و در عين حال ريشه هاي اوليه يك انديشه را عيان سازد، راهي مناسب تر بنظرم نرسيد. البته براي تجديد مراتب عشقم به او با خود عهد كردم كه در اين گونه موارد رندي نكنم و تحليل را چنان عيان و ساده ارائه دهم كه جاي ترديد را براي خواننده باقي بگذارد.

ص: 8597

30. با خود كلنجار رفته ام كه آيا پرداختن به دوران كودكي او واقعا انتخابي آگاهانه بوده و يا دليلي جز اين نداشته كه امكاني براي چنين تحقيقي فراهم شده است؟ نتيجه اي كه عايدم شد اينكه اگر اين زمينه فراهم نمي شد از چنين مهمي غفلت مي شد. 31. از اواخر دوران صفويه كه ارتباطات بين المللي شكل جديدي تري گرفت، هر انقلابي در هر كجاي جهان و در هر بعدي كم و بيش به نحوي به همه جهان ارتباط يافته و هر تطور و تحول و اصلاح و انقلابي از نظام غالب بطور مستقيم يا عكس العملي، تاثير پذيرفته و بر آن تاثير گذاشته است. لذا وقتي مي گويم نظام " سابق و اسبق" منظور تنها ساختار حكومت هاي ايران نيست، همچنانكه منظور تنها وجه سياسي آن نيز نيست. اگر مختصات فرهنگي و سياسي و اعتقادي قبل از جنگ جهاني اول را يك نظام فرض كنيم، نهضت مشروطه ايران كم تاثير از آن نظام نيست و اگر پايان جنگ جهاني اول را آغاز نظامي ديگر فرض كنيم كه زور عريان تر مي شود، كودتاي سوم اسفند زاييده آن نظام خواهد بود. جنگ جهاني دوم، نظام سومي را رقم زد كه دو قطب نظامي سياسي فكري را بر جهان حاكم كرد. اگرچه از بعد سياسي، جهان هرگز در دو قطب غالب

ص: 8598

نگنجيد و نهضت عدم تعهد با همه بي رنگي قطب سوم بود. با اين حال ايران در نيم سايه بلوك غرب جاسازي شد. انقلاب اسلامي، ايران را از نيم سايه بلوك غرب بيرون آورد و نظم متصلب گذشته را سيال ساخت. اميد دارم بتوانم در زندگينامه اين مرد بزرگ كه هوشمندانه جوهره نظامهاي بين الملل گذشته را خوب مي شناخت، بعضي مختصات اين نظم سيال را در بافت فلسفي، فرهنگي، اعتقادي و سياسي جهان رسم كنم. 32. خواننده نيز بايد اين دغدغه را داشته باشد كه نويسنده نيز همه چيز را در خم روش و دريافت هاي خود رنگ كرده است و البته غالب نويسندگان گمان مي كنند كه به واقعيت دست يافته اند و اين نويسنده نيز علي القاعده نبايد خود را استثنا بداند اما چون شخصيت داستان بزرگ است، نويسنده دائما به خود و خواننده توجهي دوباره مي دهد. 33. افرادي كه حاضر نيستند از آنان ذكري به ميان آيد دلائلي دارند كه گاه براي بعضي بسيار تعجب آور است. عده اي ماهيت كار را نوعي غيبت مي دانند و اينان دو دسته اند. يك دسته كساني كه غيبت را اعم از مدح و ذم قلمداد مي كنند و معتقدند حتي مدح آن محبوب اگر بدانند كه رضايت نداشته، جايز نيست. اينان بالاخره بعضي سؤالات را پاسخ مي دادند ولي از عمومي شدن

ص: 8599

آن خوف داشتند. دسته ديگر كساني كه احساس مي كردند بازگويي مدح او در واقعه اي كه چند شخصيت در آن حضور داشته اند و نظري ديگر ارائه داده اند، در واقع ذم ديگري است. - عده اي ديگر بنا به احتياط مي گفتند به علت ضعف حافظه ممكن است در بازگويي بعضي خاطرات، واقعيت را با توهم درآميخته باشند. - عده اي مي گفتند كسي واقعه اي را بگونه اي ديگر نقل كرده و نقل مجدد آن صلاح نيست. افراد فوق را نيز مي توان سه دسته كرد. عده اي ملاحظات اخلاقي داشته اند، عده اي ملاحظات سياسي و عده اي ملاحظات شخصي. - كساني كه دون شخصيت خود مي دانند از كليات به جزئيات ميل كنند و نام آنان در رديف ناقلان مسائل جزئي ثبت گردد! با اين وصف از همه كساني كه حاضر شدند ساعت ها به سؤالات جزئي ام كه گاه به بازجويي شباهت داشت، پاسخ دهند، تشكر مي كنم و اميد دارم اگر از آنچه گفته اند چيز ديگر شنيده ام و گفتارشان را با ملاك هايي كه برگزيده ام محك زده و چيزيي ديگر نوشته ام، عذرم را بپذيرند. 34. مدتي در دفتر مطالعات سياسي و بين المللي، همجوار بوديم و دري اتاق كارمان را به هم راه مي داد. اگر اغراق نباشد هر روزه از آن محبوب سخن به ميان مي آمد. يك روز از چگونگي رابطه او با آدمهاي رنگارنگ

ص: 8600

و ديگر روز از سليقه او نسبت به رنگها و روزي ديگر از شوخي هايش با آشنايان. گاه نيز سخن از بحث هاي جدي سياسي بود. دكتر بروجردي خوش حافظه و خوش صحبت است و براي هر موضوعي چند خاطره در كشكول دارد. بعضي را خود شاهد بوده و برخي را از زبان ديگري شنيده است. حجم آنچه از اين برادر بزرگوار شنيده ام از ده كتاب فراتر مي رود و موضوعات آن از هزار فراتر. اگرچه آن روزها نمي دانستم چرا خداوند او را به اين مؤسسه آورد و اتاق كارمان را كنار هم قرار داد و بازگويي آن خاطرات بعدها به چه كار خواهد آمد اما در ضمير پنهان احساس مي كردم عطش سيراب ناشدني ام كه شهوت گفتن را در او برمي انگيخت روزي جدي تر از آن روزها كه در انديشه هاي سياسي اش كار مي كردم بكار خواهد آمد. اگر آن روزها به غفلت تشكري نكرده ام اميد دارم كه اكنون مراتب سپاسم از اجر او نكاهد. 35. سهراب سپهري. 36. "علماء امتي افضل من انبياء السلف" و نيز "علما امتي افضل من انبياء بني اسرائيل". 37. گياه "عشقه" واژه عشق را به ادبيات عرفاني هديه داده است. گياهي است كه در سايه مي رويد و در جستجوي آفتاب از ديوار بالا مي رود و با اولين پگاه ديدار مي سوزد. چنين است

ص: 8601

كه وصال در عشق سوختن است نه ماندن و كام گرفتن. 38. حب و حب دو ريشه از يك ماده اند. حب دانه اي است كه در دل خاك ريشه مي دواند، جوانه مي زند و آنگاه كه آفتاب بر او مي دمد نيرو مي گيرد و تنومند مي گردد و اگر آفتاب كم بتابد، مي ميرد. 39. اضداد بي شمارند چنانكه خوبي و بدي، زيبايي و زشتي، علم و جهل، گرمي و سردي، نور و ظلمت. . . هر مقدار از بدي فاصله بگيريم به خوبي نزديك شده ايم و به هر مقدار زشتي را دور كنيم، زيبايي جلوه مي كند. با جهل زاده مي شويم و به سوي علم پيش مي رويم. سردي و گرمي، در هم مي روند و اگرچه هر دو نسبي اند اما روي يك طيف قرار دارند. اعتدال اگرچه نسبي است در وسط يك طيف مفهوم مي يابد. وقتي نور مي آيد، ظلمت رنگ مي بازد. هر چيز در هر لحظه بخشي ظلماني دارد، وقتي نور مطلق بيايد هيچ چيز جز نور نمي ماند. در ساحت عرفان اصولا عشق هم علت شناخت است و هم ابزار شناخت. هر قدر جوينده عاشقتر، عارفتر. در علوم دقيقه نيز مانند رياضيات بي عشق رابطه ها رخ نمي نمايند. در فنون و هنر مانند باغباني و خطاطي نيز عشق بيش از آنكه انگيزه شناخت باشد، نوعي شناخت است. اما در علوم انساني بالاخص

ص: 8602

تاريخ، ردگيري اثر عشق بر شناخت، كمي مشكل مي شود زيرا عشق به شخصيتها با منافع، مطامع، اميال دروني، آرزوها و ارزشهاي جوينده گره مي خورد. در اين نوع معرفتها نيز خطا است اگر بگويم خود را از عشق و نفرت خالي كنيد آنگاه به جستجو بپردازيد كه چنين بخشنامه اي نه مفيد است و نه قابل اجرا. حداكثر نتيجه اش اين مي شود كه نويسنده عشق و نفرت خود را تا حد توان از خواننده پنهان دارد. 40. در آثار دهها نويسنده استقراء كرده ام تا ببينم آيا به عنوان نمونه مي توان راجع به شخصيتي بي عشق و نفرت نوشت؟ حتي يك مورد نديده ام. (هرچند در مقدمه چنين ادعا شده باشد) البته اين را نيز ديده ام كه كسي با نفرت آغاز كرده و به عشق رسيده است و كساني به عكس. حتي در دائرةالمعارف ها كه تعداد واژه ها نيز شماره مي شوند و هرچه حامل بار عاطفي مثبت و منفي است كنار مي رود، باز هم ردپاي عشق و نفرت نويسنده و ويرايشگر همچون جاي پاي رونده در برف نمودار است. علاوه بر آن مصلحت انديشي ها و تعقيب منافع و مطامع را نيز بايد بر آن افزود. 41. بديهي است كه همواره پيشداوري ها و پيش ذهنيت هايي وجود دارد كه از ناخودآگاه مي آيد و جوينده بر آنها اشرافي ندارد. مهمتر آنكه اين

ص: 8603

فقط نويسنده نيست كه پيشداوري و پيش ذهنيت دارد، خواننده نيز چنين است. در اين نوشته لااقل صد نفر را تجربه كرده ام. 42. فاش مي گويم و از گفته خود دلشادم بنده عشقم و از هر دو جهان آزادم نيست بر لوح دلم جز الف قامت دوست چه كنم حرف دگر ياد نداد استادم 43. لقد كان في قصصهم " عبرة" لا ولي الالباب ما كان حديثا يفتري به ولكن تصديق الذي بين يديه و تفصيل كل شئ و هدي و رحمة لقوم يومنون، (س 44 )12/111. ادبياتي كه از وحي الهام گرفته اند مانند: كلام انبياء عظام و ائمه اطهار و در سطح نازلتر مانند: پيامهاي مولانا و عطار و جامي و حافظ نيز چنين خصوصياتي دارند كه با صدبار خواندن باز هم همه باطنشان ظاهر نمي شود. ادبيات ماندگار انسانهاي متعالي نيز درجاتي از عمق را دارد كه مي توان به باطن تعبير كرد. 45. البته مي فرمايد ما اين كتاب را نازل كرديم و در آن شفاست براي مومنين و ظالمين را جز خسارت نمي افزايد و نيز مي فرمايد آنرا لمس نمي كنند مگر پاكيزگان. 46. البته در بيان روانشناسي بعضي افراد عباراتي بكار مي برد كه ظاهري دارند و باطنشان آنكه بنماياند حدود نزاكت چيست. مثلا مي فرمايد: "مثله كمثل الكلب ان تحمل عليه يلهث او تركته يلهت" (مثل

ص: 8604

او مانند سگ است كه اگر بر او حمله كني پارس مي كند و اگر رهايش كني باز پارس مي كند) . 47. فاجا ئها المخاض الي جذع النخلة قالت يا ليتني مت قبل هذا و كنت نسيا منسيا سوره مريم آيه 48 .23. داستان ذبح اسماعيل و حضور چند باره شيطان براي اغواي ابراهيم (ع) به من جسارت داده است تا بنويسم: "نهالي را كه به جان كشتش و به جان دادش آب" براي رضاي حق به قربانگاه برد و شيطان با چهره اي دلسوزانه بر او ظاهر شد و گفت آيا " منافع ملي" را در پاي يك اعتقاد قرباني مي كني؟ بر او سنگ زد و دوباره دست به قلم برد. دوباره شيطان بر او ظاهر شد و اين بار سوالي موذيانه مطرح كرد: آيا " مصالح كشور" مهمتر است يا بيان يك حكم؟ در حالي كه شيطان سنگ مي خورد فرياد مي كرد دريغ كه آداب ديپلماسي نمي داني و سنگ محكمتر بر پيشاني اش نشست. بار سوم شيطان خرقه صوفيان پوشيد و لب به نصيحت گشود و گفت: برف پيري بر محاسن داري! آيا مي خواهي شهره تر از اين باشي كه هستي؟ آيا فقط تو فقيهي و ديگران نه؟ بار ديگر در لباسي ديگر گفت: بگذار ديگري حكم دهد و بلور روشنفكري تو نشكند. . . آيا

ص: 8605

كشور نياز به آرامش ندارد؟ اگر از بدنامي خود با كي نداري، بدنامي يك فرهنگ و دين را بياد بياور. بدان و يقين بدان كه خواهند گفت او نبود كه چنين قساوتي داشت، دين اوست كه پيروانش را قسي مي كند. . . اين بار نيز چنان سنگي خورد كه ديگر برنخاست و قلم در دوات دويد و حكم صادر شد. . . اما خداوند، خون اسماعيل نمي طلبيد و نمي خواست منافع ملي و مصالح كشورش قرباني شود، مي خواست او به مقام قرب ابراهيم نزديك گردد و چون نزديك شد، مصالح كشورش از مرزهاي ايران فراتر رفت و ديگر اديان را نيز از تعرض دين ستيزان مصون داشت. 49. علامه طباطبايي (ره) مي نويسد: "پس قصص به معناي قصه و احسن القصص بهترين قصه و حديث است و چه بسا گفته باشند كه كلمه نامبرده مصدر بمعناي اقتصاص (قصه سرايي) باشد و هر كدام باشد صحيح است. . . و اگر به معناي مصدر (قصه سرايي) باشد بازهم سرائيدن قصه يوسف به آن طريق كه قرآن سروده بهترين سرائيدن است. زيرا با اينكه قصه اي عاشقانه بوده، طوري بيان كرده كه عفيف تر و پوشيده تر از آن ممكن نيست". ترجمه تفسير الميزان، چاپ مروي، جلد 21، ص 50 .124. وذا النون اذ اذهب مغاضبا و ظن ان لن نقدر

ص: 8606

عليه فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين. انبياء 51 .87. نقل به مفهوم. 52. مگر در فسق علني كه فاسق عملا اعلام كرده كه ابايي از افشا ندارد. 53. شايد با استدلال اينكه اخلاق نسبي است. اگر اين استدلال درست باشد آنگاه بايد ثابت كرد كه مصالح و منافع

ص: 8607

نسبي و اعتباري نيست. 54. اشخاصي كه حاظر نبودند در مدح او سخني بگويند كه به نحوي ذم ديگري است، اگر با ايمان هوشيارانه و نه به عافيت طلبي رندانه به حكم اجتناب از غيبت، چنين مشيي داشته اند، جاي تقدير دارد. 55. نقل مشهور زير را ذكر كرد تا به احساسم تلنگر زند. مي گويند خداوند روزي پنج بار فرشتگان كاتب اعمال بد را مرخص مي كند و ديگر تا آخر عمر آنان را به سراغ او نمي فرستد تا بيش از يك بار شاهد گناهان بنده اش نباشند. 56. يكي از علماي امروز و طلاب ديروز، روزي از او عبايي براي تبرك طلب كرده بود. اكنون راضي است كه از آن واقعه ذكري به ميان آيد اما در حال بر اين باور است كه درخواست هايي اين چنيني حتي به بهانه تبرك دور از كرامت نفس است. چنين مي شود كه مثبت و منفي ها نيز مناقشه انگيز مي گردند. 57. در جلد اول از اين نوع مقولات وجود نداشته است. دكتر سيد علي قادري

ص: 8608

من شعر امام را دوست دارم

14 چكيده: اشاره: دكتر حاج محمد بوخاري نويسنده، شاعر و استاد مطالعات اسلامي و ادبيات عرب از كشور مالزي است. وي كه دكتراي خود را در ادبيات صوفيانه از دانشگاه بركلي آمريكا دريافت داشته در حال حاضر در دانشگاه مالزي مدرس ادبيات اسلامي تطبيقي و ترجمه است. ايشان تاكنون يك جنگ شعر و 26 جلد كتاب در زمينه هاي تخصصي خود نوشته است. استاد بوخاري كه جهت شركت در كنفرانس "هنر ديني" چند روزي مهمان كشورمان بودند با مجله حضور مصاحبه اي انجام دادند كه متن آن را با هم مي خوانيم. حضور: به نظر شما چه عواملي پايه هاي اساسي هنر را در اسلام تشكيل مي دهد؟ حاج محمد بوخاري: به نظر من در هنر اسلامي دو ركن اساسي بايد در كنار هم باشند، اول اخلاق، دوم زيبايي شناسي. اين دو اساس مانند دو بال هواپيما هستند. با يك بال نمي توان پرواز كرد. اگر كاري زيبا باشد ولي اخلاقي نباشد ارزشي ندارد. همينطور اگر محتواي اخلاقي داشته باشد ولي زيبا نباشد هنر محسوب نمي شود. پس هر دوي اينها بايد در كنار هم وجود داشته باشد. حضور: در هنرهاي معاصر غرب عدم توجه به ضوابط ديني و اخلاقي محسوس است. اساسا در آنجا هنر وسيله اي براي معارضه با دين شده است و هنرمندان

ص: 8609

غالبا تا آنجا كه ما مي شناسيم ضد دين هستند. به تبع آنان معمولا كشورهاي جهان سوم و كشورهاي اسلامي تحت سلطه فرهنگي غرب نيز فضاي هنري ضدمذهبي و ضداخلاقي دارند كه شديدا هم از ناحيه استكبار جهاني تقويت مي شود. در اين ميان انقلاب اسلامي ايران و آراء و انديشه هاي بنيانگذار جمهوري اسلامي، امام خميني، دريچه اي از نور هدايت و اخلاق به روي حق جويان عالم گشود و آنان را از جهان ظلماني هوسها به دنياي نوراني تعالي و زيبايي فراخواند. شما تاثير انقلاب اسلامي را بخصوص در هنرها و بويژه در ميان كشورهاي اسلامي چگونه مي بينيد؟ حاج محمد بوخاري: من خوش بين هستم. مي دانيد بعد از انقلاب اسلامي ايران بود كه توانستيم بگوييم همه فعاليتهاي زندگي بايد اسلامي باشد. حدود 5 سال پيش كتابي ديدم با عنواني قريب به اين مضمون "نقاشي هايي از دنياي اسلام" كه در اردن و با پشتيباني پرنس اردن منتشر شده بود. ديدن اين كتاب خيلي مرا ناراحت كرد. در آن نقاشي هايي بود از چين. مي دانيد، آنها مسلمان نيستند البته در آن نقاشي هايي هم از نقاشان مسلمان مالزيايي بود ولي اخلاق در آنها رعايت نشده بود مانند افراد عريان و. . . شايد به نظر آنها خيلي هنرمندانه باشد اما به نظر من نه، به خاطر همان مسئله

ص: 8610

اخلاق. در آن كتاب نقاشي هاي آبستره هم بود. به نظر من آبستره بي معني است. اين آثار به افرادي كه مي خواهند آن را بفهمند حسي نمي دهد. اينها چيزي به يك مسلمان نمي آموزد و نمي تواند براي زندگي يك مسلمان مفيد باشد من از نقاشي هاي كشورهاي مسلمان كه ديده ام راضي نبودم. كارهايي هم از كشورهاي مراكش و مصر بود ولي چندان اسلامي نبودند. اخلاق در آنها وجود نداشت. گاهي من در مالزي سخنرانيهايي درباره هنر اسلامي مي كنم و اين مسايل را تذكر مي دهم. حضور: انقلاب اسلامي چنين شكلهايي را كه از هنر اشاره كرديد طبعا تائيد نمي كند; هنر مضر به حال انسان را كه سهل است، شكلهاي هنري بيفايده را نيز تائيد نمي كند. به خاطر همين يكي از راههايي كه استكبار جهاني براي هجوم به انقلاب اسلامي ايران توسعه مي دهد استفاده از شكلهاي هنري فاسد است، مانند مسئله سلمان رشدي. شما در اين باره چه نظري داريد؟ حاج محمد بوخاري: به نظر من سلمان رشدي از طرف دشمنان اسلام استخدام شده و پول زيادي دريافت كرده بود. او فكر درستي ندارد، حتي اسلام را نفهميده است. مگر او چقدر و چه چيز بدست آورد؟ او نمي فهمد كه اين دنيا زودگذر است؟ حضور: هنر وسيله خوبي است و مانند همه وسايل ديگر مي توان از

ص: 8611

آن سؤاستفاده كرد يا آن را در جهت خير و صلاح آدمي بكار گرفت. به نظر شما چگونه مي توان از هنر براي پيشرفت مذهب و تقويت ايمان و معنويات استفاده كرد؟ حاج محمد بوخاري: در كل مي توان گفت سه نوع هنر وجود دارد اول ديدن يا ديداري، دوم شنيدن يا شنيداري و سوم نوشتن. اين هر سه بايد اسلامي باشد، چون ما مسلمانيم. انجام هر كار اسلامي عبادت است. اگر هنرمند اسلام را خوب بشناسد اين كار را انجام خواهد داد. اگر يك نقاش نيت خوب داشته باشد با خود مي انديشيد اين تصويري را كه من مي كشم بايد مردم بفهمند و در آن يك آموزش اسلامي باشد، حالا مستقيم يا غيرمستقيم. اين خود نوعي عبادت است. همان است كه در قرآن آمده: "و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر" پس هنرمند اول بايد اسلام را بشناسد. اين الان مشكل ما در مالزي است. آنها نماز مي خوانند، دعا مي كنند ولي در كار هنري موفق نيستند. نوشتن رمان، داستان كوتاه و شعر مي تواند در خدمت مذهب باشد. گاهي اين نوع هنرها مي تواند تاثيري عميق بر مردم بگذارد. يك شعر كوتاه و عميق مي تواند فكر مردم را تغيير دهد. هنرهاي ديگر هم همينطور مثل نقاشي يا سينما. خيليها فكر مي كنند چگونه مي توان سينما را اسلامي كرد. اساس

ص: 8612

سينما خوب است ولي بايد اسلامي باشد. حضور: همانطور كه اشاره شد غرب و بخصوص آمريكا از سينما و ساير هنرها بر عليه دين و مذهب سؤاستفاده مي كنند. در واقع وسايل و شكلهاي هنري بخشي از امكانات غرب براي تهاجم فرهنگي عليه كشورهاي مستضعف بويژه مسلمانان است. براي مقابله با اين تهاجم ريشه دار و گسترده چه پيشنهادي داريد؟ حاج محمد بوخاري: هر كاري كه آنها مي كنند ما بايد جواب دهيم. نبايد غافل باشيم. ما بايد جواب خودمان را بدهيم و بگذاريم مردم ارزيابي كنند. وقتي آنها يك فيلم عليه ما ساختند ما بايد درمقابل يك فيلم بسازيم. البته مشكلي كه وجود دارد با توجه به سلطه جهاني و امكانات آنها ممكن است اين پاسخ به كشور آنها مثلا آمريكا نرسد. اما مردم هستند. حتي پنهان مي توانند مثلا كتابي را به آنجا برسانند و تكثير كنند. ما بايد موضع خودمان را درمقابل دشمن محكم كنيم. من خوشحالم كه درحال حاضر مسلمانان در آمريكا و ساير نقاط درحال زياد شدن هستند، بخصوص سياهان. من سالها در آمريكا زندگي كرده ام و دوستان سياه پوست مسلمان بسياري در آنجا دارم. حضور: از مجموع صحبت هايي كه تا اين لحظه رد و بدل شد به اين نتيجه مي رسيم كه هنر يك وسيله ارتباطي قوي

ص: 8613

و تاثيرگذار است. و تاثير آن نيز عميق و دگرگون كننده است. شما نقش هنر را در ارتباطات چگونه ارزيابي مي كنيد؟ حاج محمد بوخاري: همه زيبايي را دوست دارند; و اين نوعي ارتباط است. اگر شما خوب صحبت كنيد و اخلاق خوبي داشته باشيد مي توانيد مردم را تحت تاثير قرار دهيد. آنها شما را دنبال مي كنند، شما را تحسين مي كنند و از شما پيروي خواهند كرد. زيبايي تاثيري عميق دارد. حضور: از اشعار امام خميني چيزي مطالعه كرده ايد؟ حاج محمد بوخاري: بله، ولي خيلي كم. اخيرا يكي از آنها را كه به زبان فارسي و عربي بود به من دادند كه بسيار زيبا بود. دوستانم از من خواستند آن را ترجمه كنم. من شعر امام را دوست دارم و واقعا از محتواي آن محظوظ مي شوم. حضور: از كتابهاي امام چيزي را به زبان خودتان ترجمه كرده ايد؟ حاج محمد بوخاري: ترجمه شده است، اما نه توسط من. دو سه كتاب ترجمه شده از امام را ديده ام. كساني كه در مالزي عربي مي دانند آثار امام خميني را از عربي به مالاي ترجمه كرده اند. تعداد ترجمه ها درحال زياد شدن است، زيرا بعضي از طلبه هاي مالزيايي به قم مي آيند و چند سال درس مي خوانند و وقتي به مالزي برمي گردند

ص: 8614

فارسي را خوب مي دانند و مي توانند ترجمه كنند. نه تنها آثار حضرت امام بلكه كارهاي سايرين مانند آيت الله مطهري را نيز ترجمه مي كنند، هم در مالزي و هم در اندونزي. خود من شعر علي شريعتي درمورد فلسفه توحيد را ترجمه كرده ام. حضور: شما تاثير آراء و انديشه هاي حضرت امام را در كشور خودتان چگونه ارزيابي مي كنيد؟ حاج محمد بوخاري: حقيقت را بگويم، دو گروه هستند. گروه اول كه نمي توانند عميقا فكر كنند و مانند كورها به اين عقايد مي نگرند. اما گروه دوم، ابتدا فكر مي كنند; وقتي مي بينند درست است، چرا قبول نكنند؟ اين گروه دوم كارهاي ايشان را ترجمه مي كنند، مانند كتاب چهل حديث. اين كتاب در اندونزي چاپ شده و در كشور ما هم پخش شده. ما، در كشورمان يك حزب مسلمان داريم كه البته تنها حزب كشور نيست ولي تقريبا حزب پايه است. رهبر آن اين اواخر به ايران آمد. ما معتقديم كه تعاليم امام توسط اين گروه مذهبي مي تواند در مالزي اجرا شود. گروهي اين تعاليم را قبول كرده اند و به اجراي آن خوش بين هستند. اما عده اي كوركورانه آن را رد مي كنند. من گاهي دعا مي كنم خداوند به آنها عقل بدهد. اين را به اين خاطر نمي گويم كه الان در ايران هستم. اين عقيده

ص: 8615

خالصانه من است. حضور: شنيده ايم شما در تصوف و عرفان مطالعات و تحقيقاتي داريد. عرفان در هنر اسلامي به ويژه در شعر آنچنان تاثيري دارد كه توضيح آن به سادگي ميسر نيست. شعراي بزرگ ايران هر يك از عرفاي بنام بوده اند. بسياري از انديشه مندان ما امام خميني را به عنوان يك عارف بزرگ مي شناسند ولي در خارج از كشور علي الظاهر اين چهره امام تقريبا ناشناخته است و عموما ايشان را يك مرد انقلابي - سياسي تصور مي كنند. خوب است در اين باره نيز قدري صحبت بفرمائيد. حاج محمد بوخاري: عرفان در مالزي و اندونزي وجود دارد. البته به نظر مي رسد كه اصلا از خاورميانه آمده باشد. طرفداران عرفان در مالزي فكر مي كنند چگونه امام خميني هم يك رهبر بود و هم يك عارف، چيزي كه رسيدن به آن بسيار مشكل است. در مالزي اينك سه طريقت وجود دارد. قبل از اين ما طريقت هاي زيادي داشتيم مانند شقراويه ولي حالا همين سه طريقت باقي مانده است. در مالزي بعضي از مسلمانان جنبه هاي بدي را در عرفان مي بينند. البته بعضي از تعاليم عرفاني تحت تاثير خارجيها قرار گرفته و صحيح نيست ولي به خاطر اين اشكال نمي توان عرفان را انكار كرد. ولي باور كنيد در دانشكده معارف اسلامي هشتاد درصد

ص: 8616

استادان كه بيشترشان هم از الازهر آمده اند عرفان را قبول ندارند. در اسلام اصول فقه و تصوف بسيار مهم است و بايد ميان آنها توازن برقرار باشد. در كل كساني كه به اين امر اهميت مي دهند براي تصوف و عرفان ارزشي قائلند، بعضي از سياستمداران هم همينطور. ماه سپتامبر گذشته من به ليبي دعوت شده بودم. آنجا اولين كنفرانس بين المللي تصوف بود. اما سه كشور شركت كننده نداشتند. ايران كه نظر مثبتي نداشت، عربستان سعودي كه از تصوف خوششان نمي آيد و اردن. هر طريقتي نماينده خودش را داشت. بنابراين اگر كشوري ده طريقت داشت، حداقل ده نفر آمده بودند. از مالزي دو سخنران بوديم، من و دوستم از نقشبنديه، سه نفر ديگر هم از طريقت احمديه. اين كنفرانس از جهتي خوب بود، اما از جهت ديگر تبليغات قذافي بود. فكر مي كنم پول زيادي خرج كرده بود، شايد حدود پنج ميليون دلار كه پول زيادي است. او خودش مراسم را افتتاح كرد و با صحبتهايش، سعي در حفظ موقعيتش داشت. او خودش را خيلي اسلامي مي داند. در طرابلس من با مغازه داري صحبت مي كردم كه او را متهم مي كرد. او سعي اشت بگويد كه احمد قذافي نمي تواند نقش صوفيگري را در استقلال ليبي انكار كند. يك روز ما به شهري رفتيم

ص: 8617

كه الان اسمش را به خاطر نمي آورم. در آنجا از سربازي حرف مي زدند به نام عمر مختار كه برعليه ايتاليا مي جنگيد. بطور تاريخي، بخصوص در ليبي، مردم نمي توانند نقش صوفي ها و صوفيگري را در استقلال كشورشان ناديده بگيرند. چقدر خوب بود اگر قذافي مطالعه عميق تري درباره صوفيگري داشت، اما او اين كار را نمي كند. فكر مي كنم وظيفه مشاوران اوست كه او را نصيحت كنند. خيلي خوب است اگر قذافي عميقا به يك طريقت پايبند باشد، اما او فقط شعار مي دهد و تبليغ مي كند. در مالزي مردم به اين نتيجه رسيده اند كه علاقه به صوفيگري بر ارزش رهبران مي افزايد. حضور: فكر مي كنم آنچه شما مي گوييد بيشتر درباره تصوف است. ما عرفان و تصوف را يك چيز نمي دانيم. البته گروههاي صوفيه بخصوص در آفريقا با عرفان ايراني داراي نقاط مشتركي هستند و بعضي از محققين ضمن تاييد تاثير آنها در جلوگيري از وهابيت و مبارزه با استعمار آنان را بي ارتباط با مذهب شيعه نمي دانند. معهذا عرفان سرچشمه اي است كه وصول به آن در توان هر كسي نيست. حاج محمد بوخاري: گاهي كه با دوستاني ايراني صحبت مي كنم مي بينم شما عرفان را بيش از تصوف قبول داريد. من كتابي خواندم تحت عنوان "عرفان در اسلام" كه در اين كتاب عرفان تشريح شده

ص: 8618

بود و نكاتي در آن بود كه با آنچه ما صوفيگري مي دانيم متفاوت است. حضور: شما كه اشعار حافظ را خوانده ايد قطعا به نكات ظريفي كه اين شاعر بزرگ ايراني درباره عرفان بيان كرده است توجه كرده ايد. بهرحال "هزار نكته باريكتر از مو اينجاست". حاج محمد بوخاري: اشعار حافظ را خوانده ام. گاهي اوقات هم از فارس و تركي به مالاي ترجمه مي كنم. دو ماه پيش به مراسمي دعوت شده بودم و اشعاري از حافظ خواندم. نواري از اشعار حافظ دارم كه براي دنبال كردن تلفظ صحيح اشعار فارسي آن را تهيه كرده ام. حضور: موقعيت ادبيات بويژه داستان نويسي در كشور شما چگونه است و اساسا مقوله ادبيات اسلامي مطرح است يا خير و چه فعاليتهايي در اين زمينه انجام مي شود؟ حاج محمد بوخاري: وقتي من دانشجو بودم گروهي سعي كردند ادبيات اسلامي را مطرح كنند. همه جا بحث و جدل درمي گرفت و من هم وارد اين بحثها مي شدم. رهبر گروه در آن زمان شهنون احمد بود كه نويسنده اي پركار و خالق داستانهاي كوتاه و رمان بود. البته او خيلي اسلامي نبود. اما نمي دانم به چه علت به عنوان رهبر انتخاب شده بود. آن موقع تعريف مشخصي وجود نداشت، فقط طرح ايده اي براي ايجاد يك اتحاد پس از دهه

ص: 8619

70 تا 80 بود. به همين علت در سال 1977 كه ليسانسم را گرفتم براي شناخت بهتر ادبيات به آمريكا رفتم. در بازگشت نيتم اين بود كه با اندك توانايي خود، ادبيات اسلامي فارسي و تركي و بخصوص ادبيات كلاسيك را به مردم مالزي معرفي كنم. حداقل سعي كردم آنچه آموخته بودم با مالزيايي ها قسمت كنم. اطمينان دارم كه همه مالزيايي ها فارسي يا تركي نمي خوانند، اما اميدوارم آنها شعرهايي را كه ترجمه مي كنم بفهمند و از آن تاثير پذيرند. من اين را يك احسان مي دانم. درحال حاضر مي توان گفت شايد چهل يا پنجاه درصد آنهايي كه به آموزشهاي اسلامي متكي هستند، رمان، داستان و شعرهاي اسلامي مي آفرينند. من هم يكي از آنها هستم. هم اكنون من يك ديوان دارم و درحال تهيه دومين ديوانم هستم. دولت هم در اين فعاليتها نقش دارد. ما فقط يك مركز عالي اسلامي داريم كه ارگان نخست وزيري است. آنها مجموعه مسابقاتي ترتيب دادند كه براي اولين بار، من گرداننده آن بودم. اين مسابقه ها در زمينه شعر، درام، داستانهاي كوتاه و رمان است. دسامبر و ژانويه گذشته، هشتمين مسابقه داستانهاي كوتاه با عناصر اسلامي برگزار شد. كه البته من گرداننده آن نبودم. و هم اكنون اين داستانها در يك مجموعه قصه جمع آوري شده اند. حالا پيشنهاد

ص: 8620

من اين است كه بهتر است اين داستانها به عربي ترجمه شود. بگذاريم عرب زبانها هم آنها را بشناسند. گاهي مي بينم كه حتي در دنياي عرب هم بحث زيادي درمورد ادبيات اسلامي نمي شود. اولين كنفرانس اسلامي درمورد ادبيات در دبي راه اندازي شد و پس از آن يك دفتر مركزي در رياض تاسيس شد، كه آن را "ادبيات عربي اسلامي" مي نامند. دو سال پيش، دكتر عبدالقدوس، جانشين رئيس جمهور سابق مصر به كشور ما آمد. با هم قرار همكاري هايي گذاشتيم. حالا من و همكارانم داريم كتابي را به عربي تحت عنوان " ادبيات معاصر اسلامي در مالزي" مي نويسيم. من در اين زمينه بسيار خوش بين هستم. خودم هم شعرهاي اسلامي مي نويسم، سعي مي كنم اخلاق درستي داشته باشم و خدا را به آنها نشان دهم. حضور: از آنجا كه شما به خطاطي علاقمند هستيد، بد نيست نظر شما را راجع به خطاطي و بخصوص خط - نقاشي كه تا حدودي رواج يافته بدانيم. حاج محمد بوخاري: من خطاط نيستم، اما به اين هنر علاقمندم. ما در كشورمان مجله اي داريم به نام "تمدن". در وسط اين مجله سه صفحه رنگي خطاطي آيات قرآن است. من خط شكسته و نستعليق ايران را دوست دارم. كساني كه در خطاطي قوانين استاندارد را دنبال

ص: 8621

مي كنند و به خطهاي نسخ، ديواني، كوفي مي نويسند، كارشان مشخص است. اما نقاشي - خط چيز ديگر است. من شخصا خراب كردن قوانين استاندارد را دوست ندارم. به نظر من اگر حداقل چيزي كه نوشته مي شود، شامل آموزش هاي اسلامي باشد، اشكالي ندارد. مثل آيات قرآن، حديث، شعري كه حاوي حكمت باشد و. . . فرم به تنهايي كافي نيست، محتوا نيز بايد زيبا و رسا باشد. كشيدن يك الف بصورت درخت نارگيل، نه آموزشي مي دهد و نه چيزي را القا مي كند، يا نوشتن چند حرف مثل قاف يا دال و حتي نوشتن يك قافيه. پس به نظر من اين كافي نيست. شما مي توانيد به هر خطي بنويسيد، اما اول اطمينان حاصل كنيد آنچه مي نويسيد، آيه اي از قرآن، حديث، شعر يا حكمت باشد و به مردم القا كند كه مسلمان خوبي باشند. به نظر من نقاشي - خط فقط در اين صورت جالب است. حضور: كنفرانس "هنر ديني" اولين گردهمايي درمورد هنر اسلامي بود. نظر شما درباره اين كنفرانس و ادامه چنين گردهمايي ها چيست: حاج محمد بوخاري: وقتي من بروشور كنفرانس را دريافت كردم، خيلي خوشحال شدم و تحت تاثير قرار گرفتم. من هنر خطاطي و ادبيات را بسيار دوست دارم. اما چيزي كه هست وقتي بروشور را دريافت كردم كه فقط دو

ص: 8622

هفته براي آماده كردن خلاصه مطالبم وقت داشتم. نامه اي نوشتم و به دست دوستم دادم و از او خواستم كه وقتي به تهران برگشت اين نامه را حضوري به دست مسئولين برساند. خلاصه كارم را نوشتم و اينكه دو هفته براي تمام كردن يك كار تحقيقي كافي نيست. الحمدلله آنها براي من فاكسي فرستادند و گفتند مشكلي ندارند و اگر من پاسپورتم را بدهم، بليطم را مي فرستند و مرا دعوت مي كنند. و همين مرا واقعا علاقمند كرد. بالاخره موضوع را انتخاب و شروع به كار كردم. موضوع ارتباط ميان شعر و خط با صوفيگري و روحانيت بود. و حالا از آمدنم خوشحالم. چون اينجا مثل يك شورا است. شما بعنوان يك مسلمان، آن را صادقانه و از صميم قلب ترتيب داده ايد. البته مشكلي كه بود مقالات منتشر نشده بود و همه فقط گوش مي دادند. بخصوص مقالات فارسي كه ما نمي توانيم بنويسيم و بخوانيم. من با مسئولين صحبت كردم. ايشان گفتند كه در مدتي بين 3 تا 6 ماه نسخه انگليسي و فارسي آن را ويرايش و چاپ مي كنند. اميدوارم بتوانم اين مقالات را دريافت كنم و به شاگردانم آموزش دهم. فكر مي كنم نه تنها كارهاي ايراني ها بلكه كارهاي پاكستاني ها، مسلمانان انگليس، مسلمانان فرانسه و مالزي هم بسيار خوب بود.

ص: 8623

اما متاسفانه از اندونزي شركت كننده اي نبود. در اين كنفرانس اطلاعات من درباره ديد روحانيون به كتابهاي هنري، وسعت پيدا كرد. حتي امكان دارد بودايي ها و هندوها هم در مواردي همان فلسفه را داشته باشند. من از اين كنفرانس بسيار بهره بردم و اميدوارم حداقل هر دو سال يك بار بتوانند چنين كنفرانسي برگزار كنند. حتي وقتي در مصاحبه ها از من مي پرسند كه كنفرانس ديگري را پيشنهاد مي كنم؟ مي گويم بله در هر زمينه اي كه باشد مثل ادبيات و مذهب و اصولا هرچه با هنر مرتبط باشد. حضور: به نظر شما درجريان برگزاري اين كنفرانس چه اشكالات و نقايصي وجود داشت؟ حاج محمد بوخاري: البته اشكالاتي وجود دارد. مثلا مي توانند به سخنران بگويند كارهايتان را قبل از اول نوامبر بفرستيد، زيرا ما مي خواهيم يك راهنما به انگليسي و فارسي براي كنفرانس گردآوري كنيم. اين كار خيلي اهميت دارد. اما شايد چون تجربه اول بود، نتوانستند اين كار را بكنند. در كشور ما، معمولا در چنين مواردي، تحقيق هاي ارائه شده در يك جلد گردآوري مي شوند و آنهايي كه كم هستند به صورت مقاله جداگانه پخش مي شوند. اين مقاله ها را مي توان در مجلات منتشر كرد. اميدوارم در آينده، اينجا هم همين كار را بكنند. البته شايد كارهايي كرده باشند كه نتيجه نداشته. به

ص: 8624

هر حال اين انتقاد من بود. مثلا حين صحبت با يك شركت كننده لبناني به نام سمير صايغ، متوجه شدم كه او نويسنده اي است كه سال گذشته برحسب اتفاق، كتابش را خوانده بودم. نه تنها از لبنان بلكه از عراق، مصر، كشورهاي عربي و تركيه همچنين افرادي بودند. نمي دانم شايد براي آنها نامه داده بودند و جوابي دريافت نكرده بودند. اما براي جلب شركت كننده هاي بيشتر، بايد هر كوششي بكنند. مثلا سخنراني از پاكستان بود، اما از هند سخنران مسلمان نبود. فقط دو نفر هندو بودند كه البته براي مقايسه خوب است. سخنران از اندونزي نداشتيم. يك مسلمان از تاجيكستان بود و بقيه از آسياي مركزي و ازبكستان. گاهي ما مي خواهيم بدانيم در كشور شما چه اتفاقاتي مي افتد. اگر اينجا با هم گفتگو كنيم، وقتي ما به كشورمان بازمي گرديم مي توانيم برايشان تعريف كنيم كه در اينجا چه اتفاقاتي مي افتد. اميدوارم در آينده بتوانند زودتر آماده شوند. شايد بهتر باشد 9 ماه قبل از شروع كنفرانس نامه ها را بفرستند تا وقت كافي داشته باشيم. پس از سه ماه يادآوري كنند كه اگر مي خواهيد در اين كنفرانس شركت كنيد، موضوع نوشته هايتان را تعيين كنيد. در اين صورت كارها سازمان يافته تر است و هنگامي كه ما مي آييم مي توانيم مقاله هاي روز بعد را

ص: 8625

شب قبل بخوانيم و براي بحث آماده شويم. اين بار در اين زمان كم، ما وقت كافي براي بحث كردن نداريم. با همزمان كردن نشست ها، مي توان درصورت زياد بودن افراد، زمان بيشتري دراختيار داشت. اينجا اتاق كافي هم براي اين منظور وجود ندارد. فقط يك سالن و يكي در سالن C ، و بطور كلي هركس در بحث مورد نظرش شركت مي كرد. پس اگر مقاله ها زياد باشد، بايد همزمان باشد تا شركت كننده ها، شانس سؤال كردن و اظهار نظر داشته باشند. نه اينكه فقط يكي گوينده باشد و بقيه شنونده. حضور: از وقتي كه دراختيار ما گذاشتيد متشكرم و برايتان آرزوي موفقيت مي كنيم. حاج محمد بوخاري: من هم متشكرم. هميشه موفق باشيد. دكتر حاج محمد بوخاري - گفتگو از ابو الفضل مروي

ص: 8626

ميراث مرجعيتي آيت الله بروجردي و نهضت امام خميني

اشاره

8 1 چكيده: "ورود آيت الله بروجردي به قم سرآغاز تحولي عظيم در مرجعيت شيعه شد . تا پيش از ايشان چنين مي پنداشتند كه زعيم حوزه نجف مرجع اعلاي شيعه است . ولي در دوران زعامت ايشان اين تصور عملا باطل شد" (1) اين بحث تلاشي است براي پاسخگوئي به اين سوال كه امام خميني با استفاده از چه پتانسيلهايي در پيوند با نهادهاي ديني و روحاني توانست، حمايت طبقات مذهبي جامعه را در انقلاب بدست آورد . از آنجا كه زمينه هاي فراهم شده مذكور حاصل تكاپوهاي ديرينه نهادهاي مذهبي بوده و به خصوص اين نهادها در دوره مرجعيت و زعامت آيت الله بروجردي به ساختاري منسجم دست يافت، از اين رو براي پاسخ به اين سوال، ضمن بررسي گذراي پيشينه تاريخي مرجعيت، دستاوردهاي اصلي آن مرحوم را به ترتيب در سه حوزه: 1 - اقتدار مرجعيت 2 - سيستم وكالت 3 - سازماندهي روحانيت، مورد بازكاوي قرار داده و در پايان ضمن اشاره به سرنوشت مرجعيت بعد از آيت الله بروجردي به نتايج كلي از مباحث دست خواهيم يافت . نهاد مرجعيت شيعه يك نهاد هزارساله است . ويژگيهاي اصلي اين نهاد يكي پذيرفتن اجتهاد است كه شيعه در برابر اهل سنت، باب اجتهاد را بازگذاشته، و ويژگي دوم

ص: 8627

استقلال از حكومتهاست . حكومتي نبودن مرجعيت سبب شده بود كه در طول تاريخ هزارساله خود در موارد ضروري به عنوان پشت و پناه مردم و تكيه گاه آنان در مقاطعي از تاريخ باشد و حركتهاي مردمي را رهبري كند . به خصوص از زمان صفويه با نضج مرجعيت، گرايشهاي استقلال گونه آن تشديد يافت و به عنوان نهاد مستقل در كنار نهاد سلطنت نمودار گرديد . البته چون هر دو مستقل بودند، گاه تعارضي ميان آنها ايجاد مي شد و اين تعارض در صورتي كه روحانيون نيرومند بودند منجر به تضعيف نهاد سلطنت مي شد مثل دوره مشروطه، و گاه اگر نهاد سلطنت قوي بود موجب تضعيف نهاد مرجعيت مي گرديد مثل دوره رضاشاه . (2) ادوار مرجعيت تقليد را به طوركلي مي توان به دو دوره قبل و بعد از تمركز تقسيم كرد . مرجعيت قبل از آنكه به صورت يك نهاد منسجم درآيد، دوره طولاني را پشت سر گذاشته است . در اين دوره كه با آغاز غيبت كبري شروع مي شود، مرجعيت صورتي پراكنده و ساختاري محلي و منطقه اي داشت . هركس در هر نقطه اي كه مي زيست به عالم و فقيه آن منطقه رجوع مي كرد و پرداختهاي شرعي نيز در همان محل به مصرف مي رسيد . اما بتدريج، پيشرفت تمدن و توسعه ارتباطات و سهولت

ص: 8628

رفت و آمدها، تاسيس چاپخانه در ايران و چاپ و نشر رساله هاي علميه، تاسيس پست و از آن مهمتر تاسيس تلگرافخانه به روحانيت شيعه امكان داد كه نخستين گام را در راستاي ايجاد تمركز در اقتدار و تمركز مرجعيت بردارد . (3) اين عوامل موجب شد شكل مرجعيت و مناسبات مردمي آن دگرگون گردد و از چارچوب منطقه اي و حتي كشوري فراتر رفته و به صورت يك نهاد متمركز در جهان تشيع درآيد . درخصوص اولين فردي كه با تمركز مرجعيت در وي، رهبري متمركز روحانيت شيعه حاصل شد سه نظريه وجود دارد: 1 - دكتر عبدالهادي حائري مركزيت عام يافتن مرجعيت را به شيخ محمدحسن نجفي (فوت1266ق) صاحب جواهرالكلام مي داند . (4) 2 - حميد عنايت معتقد است از اواسط قرن 19 ميلادي شيخ مرتضي انصاري (فوت 1281ق) يكي از برجسته ترين نوابغ فقهي شيعه رهبري متمركز را ميان علما و روحانيت شيعه كه تا آن زمان به صورت جمعي هدايت مي شد، باز كرد . از آن پس اين فكر مقبوليت يافت كه مجتهد "اعلم "سزاوار آن است كه مورد تقليد همه شيعيان قرار گيرد، به گونه اي كه برتري شيخ انصاري مورد شناسائي تركيه، جهان عرب، هندوستان و ديگر كشورهاي اسلامي قرار گرفت . (5) 4 - استاد مرتضي مطهري مقطع تمركز مرجعيت را يك

ص: 8629

گام متاخر دانسته و معتقد است; شخصيتي كه براي نخستين بار در قرن اخير رياست و زعامت كل پيدا كرد و وسايل ارتباطي جديد كمك بزرگي براي توسعه دامنه رياست و زعامت وي شد، مجتهد بزرگ مرحوم حاج ميرزا محمدحسن شيرازي (فوت 1312ق) بود . نخستين مظهر اين قدرت و رياست، فتواي ايشان در مورد قرارداد معروف تنباكو بود . بعد از ايشان كم و بيش براي اخلافشان همچون زعامتها و رياستهايي پيش آمده است . (6) به نظر مي رسد نظرات دكتر حائري و استاد مطهري به ترتيب براساس رويكرد جامع فقهي صاحب جواهرالكلام و رويكرد سياسي صاحب فتواي تحريم تنباكو بنا گرديده، ولي ظاهرا اجماع تحليل گران بر الويت تمركز مرجعيت بر شيخ مرتضي انصاري مي باشد . (7) در هر صورت اگر هركدام از مقاطع و مراجع مذكور را هم از عوامل تمركز مرجعيت تلقي كنيم، اما بعد از نامبردگان رجعيت شيعه به ترتيب در آيات عظام: آخوند ملا محمد كاظم خراساني (فوت 1329ق)، سيد محمد كاظم طباطبائي يزدي (فوت 1337ق)، ميرزا محمدتقي حائري شيرازي (فوت 1339ق)، شيخ فتح الله شريعت اصفهاني (فوت 1339ق)، سيد ابوالحسن موسوي اصفهاني (فوت 1367ق) و محمد حسين طباطبائي بروجردي )1380ق 1340 ش) تمركز يافت . البته مراجع ديگري نظير محمدحسين نائيني (فوت 1355ق) و شيخ عبدالكريم

ص: 8630

حائري (فوت 1355ق 1315 ش) نيز شايستگي لازم را براي مرجعيت كل را داشتند ولي چون آندو همزمان با مراجع بنام ديگر آيت الله ابوالحسن اصفهاني مي زيستند هيچيك از آنان مقام مرجع كل تقليد را تا چند سال احراز نكردند . (8) (9) حال با تبيين مختصر زمينه تاريخي شكل گيري و تداوم مرجعيت، لازم است براي فهم اقتدار مرجعيت در دوره آيت الله بروجردي، سيري بر فرآيند و مباني اقتدار مرجعيت بنمائيم . زيرا تبيين خاستگاه آن اقتدار، ما را در شناخت نقش سياسي و اجتماعي مرجعيت در جامعه و جنبشهاي معاصر ايران و به خصوص انقلاب اسلامي ياري دهد . - خاستگاه و مباني اقتدار مرجعيت: نقطه عزيمت پردازش تئوري نهادهاي مذهبي از پي جستن وحياني منشا مي گيرد . لذا طرح مباحثي از اين نوع برعهده صاحبان رسالت و يا مفسران و متخصصان آن آئين مي باشد . ولي از آنجا كه بررسي تاريخي كاركرد نهاد مرجعيت، شناخت مباني اقتدار و مشروعيت آن نهاد را اجتناب ناپذير مي سازد، اشاره اي گذرا به سه خاستگاه اقتدار مرجعيت مي نماييم . 1 - خاستگاه معرفتي: از ديدگاه شيعه، براساس روايات فراواني از پيامبر اكرم (ص) و ائمه با آغاز دوره غيبت كبري، مسووليت رهبري مذهبي شيعه بر عهده علماي واجد شرايط افتاد . حوزه هاي شيعي براي فقها

ص: 8631

حيطه و وظايفي را قايلند، بنابر قول شيخ مرتضي انصاري سه رشته از آن وظايف عبارتنداز: 1 - رسيدگي به امور مذهبي 2 - رسيدگي به امور داوري و دادگستري 3 - اداره امور سياسي و حكومت، اينكه آيا بايد سياست و حكومت به دست علما باشد، مساله يي است كه مورد پذيرش بي قيد و شرط همه علما نيست . (10) روشن است كه حضور مراجع در حركتهاي سياسي - اجتماعي و اعمال اقتدار در عرصه هاي سياست در گروه اعتقاد بر اين اصل است كه فقيه در غيبت امام (عج) به نيابت از او مرجع امور سياسي نيز خواهد بود . افزون بر اين، خاستگاه معرفتي اقتدار مراجع، بر محور اجتهاد مي گردد . اجتهاد، عنصري است كه ميان مكلفين، ناهمواري ايجاد نموده و در مقام فهم و استنباط احكام شرعي فرعي، تعدادي را فراتر و كثيري را فروتر قرار مي دهد، اين ناهمواري و ايجاد دو مفهوم متناظر "اجتهاد - تقليد" يا طرح دو سويه "مقلد و مقلد" مبتني بر مباني عقلي و نقلي است . شيعه بر آن است كه عقل، از يك سو الزام مي كند كه فرد نادان از فرد دانا راهنمايي بجويد و از ديگر سو، آيات قرآني، همچون آيه 43 سوره نحل و آيه 122 سوره توبه طرفين مقلد

ص: 8632

و مقلد را بر وظايف محوله خويش فرا مي خواند . بر اين نكته مي توان لزوم تقليد از "مجتهد زنده" را نيز افزود كه در غير اين صورت تكوين و اقتدار نهاد مرجعيت بسته مي شود . (11) 2 - خاستگاه روان شناختي: بطور كلي اين نكته مسلم است كه هرگاه در يك جامعه، صبغه ديني بر صبغه هاي ديگر برتري داشته باشد، چهره هاي ديني و عالمان از موقعيت ممتاز و برجسته يي برخوردار خواهند بود . اما اين امر نزد جوامع شيعي به گونه اي فراتر از اين مي نمايد . شيعه از آن نظر كه شيعه است - نه اينكه ايراني است يا در حال حاضر زندگي مي كند - به الزام ديني رهبري پذير است و حتي رهبرساز، و چنين الزامي در بين اهل سنت وجود ندارد . نه مباني نظري آن وجود دارد و نه تجربه تاريخي آن . نه ساختمان رواني آن به گونه يي باليده و شكل گرفته كه در هر مساله اي به مرجع دين رجوع كنند و نه ساختار جامعه سنتي - مذهبي آنان به گونه اي است كه چنين فردي را در راس قدرت تصميم گيري قرار دهد . از ديدگاه شيعه، عالم مذهبي فراتر از يك مومن متخصص است . او پناهگاه و حافظ مردم بوده و به همين جهت مردم در هر

ص: 8633

زمينه يي به پيروي از الزام ديني و روحي به مجتهد رجوع مي نمايند . عالم سني در مقام بيان احكام شرعي، ناقل فتواست، فتوايي كه قدمت آن فراتر از هزارسال است . در حاليكه يك مرجع شيعي هنگام بيان فتوا، نظر خود را اعلام مي كند و اين دوگانگي هم در شخصيت روحي و رواني بيان كننده احكام شرعي وهم در ساختمان روحي و رواني مقلدان تاثير دوگانه مي نهد لذا قدرت مجتهد در نظرات شخصي وي تبلور مي يابد و تازه اين قدرت جداي از شخصيت روحاني اوست كه ناشي از اعتقاد راسخ به اتصال با منبع روحي است كه خارج از دسترس مردم عادي است و فقط افراد خاص مي توانند داراي چنين شخصيت و قدرتي شوند . (12) (13) 3 - خاستگاه اجتماعي: پيشرفت زندگي و معيشت انسانها و نيز توسعه و سهولت ارتباطات، اختراع تلفن، تلگراف مشكل مناسبات و ارتباطات مردمي مرجعيت را دگرگون نموده و زمينه تمركز و گسترش روزافزون اقتدار جغرافيايي مرجعيت را فراهم كرد . اين تمركز و اقتدار معنوي، اقتدار و تمركز مالي را نيز در پي داشته است . ايندو به نوبه خود دست مراجع را در اقدام سياسي گشوده و به آن نهاد، اقتدار خاصي بخشيد . به گونه اي كه به "حاج ميرزا حسن شيرازي"

ص: 8634

امكان داد كه نخستين جنبش مردمي تاريخ ايران عليه تعديات اروپائيان را در قضيه تنباكو در سال 1307 ق سامان دهد و اين امر طليعه اقتدار سياسي مرجعيت در ايران به شمار مي رود . ناگفته پيداست كه چنين مولفه هاي قدرتي در تعامل با جامعه اي است كه مردمان آن خود را مقيد به رعايت اصول شرعي مي دانند و براي دانستن ملاك و معيار در مشروع بودن كارهايشان به مراجع رجوع مي كنند . اين امر باعث نفوذ مرجعيت در حيطه وسيعي از مسائل سياسي، اجتماعي و ... آنان مي گردد و اقتدار مرجعيت را در پي دارد . (14)

1 - اقتدار مرجعيت آيت الله بروجردي:

با شناخت مباني اقتدار مراجع، اينك مي توان مولفه هاي مذكور را در حوزه مصداقي عملكرد آيت الله بروجردي ارزيابي كرد . چنين به نظر مي رسد كه ايشان در حد اعلا و اوج اقتدار يك مرجع كل قرار داشتند . اين شايستگي را وي از وجوه مختلف كسب كرد . از نظر فقه، روش فقهي ابتكاري ايشان مبتني بر شناخت جو و محيطي بود كه آيات قرآن در آن نازل شده و يا اخبار و احاديث درآن امكان صدور يافته و يا محيطهايي كه فقه در آنجاها تدريجا رشد كرده و پرورش يافته است . در تاثير اين شيوه نو همين

ص: 8635

بس كه در حوزه علميه قم در مباحث فقه "تا حد زيادي روشها را عوض كرد" (15) از اين رو اين تحول باعث برتري و الويت فقه نسبت به ساير علوم ديني در آن حوزه گشت . اين موضوع از آن روي حائز اهميت است كه دستگاه ارتباطي حوزه با مردم از گذر نهاد مرجعيت از متن مباحث فقهي مي گذرد لذا فقه در مقايسه با كلام ، فلسفه، تفسير، عرفان و ... در جامعه و حوزه به هر ميزان كه از بلندي برخوردار باشد، مرجعيت نيز برخوردار خواهد شد و همين طور به هر ميزان درآن ابتكار و نوآوري به عمل آيد، فزوني قدرت مرجعيت را در پي دارد . چون فقه در تعامل با جامعه و نيازهاي جديد زماني و مكاني افراد قرار دارد، پويايي آن در پرتو اهتمام به دادن پاسخهاي نو و كارآمد به دغدغه هاي ديني مومنين بوده و لذا پيرو پرور است . در حالي كه علوم ديگر چنين نيست . البته دهها مولفه در خصوص اقتدار يك مرجع كل و يا يك مرجع در مقايسه با مراجع هم دوره خود وجود دارد . عواملي نظير اعلميت، گرايشها و تعصبات قومي و محلي مومنين، نوع مناسبات مرجع با نظام حاكم، تعداد مقلدان، تعداد شاگردان و مواردي از اين

ص: 8636

نوع را مي توان برشمرد . درخصوص موقعيت آيت الله بروجردي در مقايسه با مراجع و مجتهدان هم دوره وي در حوزه علميه قم منابع اندكي وجود دارد به خصوص ~ اين مشكل درباره مراجع حوزه علميه نجف نيز صادق است . با همه اين احوال به جرات مي توان ادعا كرد كه مرجعيت آيت الله بروجردي در دهه 1330، نمونه كاملي از اقتدار يك مرجع معاصر بود . البته در همان زمان در حوزه علميه قم دهها تن مرجع ديگر به تدريس و تعليم طلاب مشغول بودند، ولي وجود آيت الله بروجردي، همه آنها را تحت الشعاع قرار داده بود . در مورد موقعيت مراجع و مجتهدان حوزه علميه قم از نظر تعداد طلاب و مناطق نفوذ آنان، در يكي از گزارشهاي ساواك مربوط به اسفند 1335، كه در نخستين روزهاي تاسيس آن نهاد امنيتي با اعزام يكي از ماموران برجسته "دايره امنيت و مذاهب" مركز به قم تهيه شده چنين آمده است: مرجع اول آقاي حاج حسين طباطبائي بروجردي به عنوان فرد اول شناخته شده است، تعداد بيش از 5000 نفر از طلاب مقيم قم معيشت آنها به مساعدت آقاي بروجردي منوط مي باشد ... مراجع و مدرسين و سران درجه دوم حوزه علميه قم كه هريك واجد مقام اجتهاد و صاحب

ص: 8637

فتوا و مدرس علوم ديني و مورد مراجعه مقلدين در بخشي از كشور مي باشد به ترتيب مقام و درجه واهميت ... خاطرنشان شده و در ادامه نيز در اشاره به علمايي كه به "عامل اجتماعي" هم علاقه اي دارند اسامي ذيل آمده است: "1 - آقاي سيدكاظم شريعتمداري 2 - آقاي حاج آقا روح الله خميني 3 - آقاي سيد محمدحسين قاضي طباطبائي [علامه طباطبائي"] . در ضمن اين نكته نيز خاطرنشان گرديده: "عموم علما و مدرسين مخالف كمونيسم هستند ولي به دستگاه حاكمه كشور هم علاقه اي ندارند ... " همچنين تهيه كننده گزارش در پايان گزارش خود، پيشنهاد مي كند: "اگر در تهران سازمان ديني بوجود آيد و از مقدورات فعلي مثل مسجد سپهسالار، دستگاه توليت قم و دستگاه توليت آستانه [حضرت عبدالعظيم حسني در شهرري يا آستان قدس رضوي] استفاده شود تا [به] حوزه علميه قم پرتو اندازد . مي توان غير مستقيم اين حوزه را تحت تاثير ابهامات مفيد قرار داد و بيش از هر دستگاه تبليغاتي، ارشاد رهبري افكار عمومي بخش مهمي از مردم كشور اقدام نمود . " (16) در سند مذكور ترتيب نام مراجع و مدرسين، تعداد طلاب، مسجد اقامه نماز جماعت و منطقه نفوذ هريك از آنها به شرح ذيل آمده است: همانطور كه اشاره كرديم

ص: 8638

تعداد شاگردان، يكي از مولفه هاي برتري يك مرجع نسبت به ساير ين تلقي مي شد . از مقايسه آمار ارائه شده مي توان نتيجه گرفت كه تعداد شاگردان آيت الله بروجردي و طلابي كه شهريه آنان توسط ايشان پرداخت مي شد به تنهايي بيش از چهاربرابر تعداد شاگردان ساير مراجع و مدرسين حوزه علميه قم بوده و از اين رو همين امر نقش بلامنازع مرجعيت و اقتدار ايشان را در پي داشت . البته اين اقتدار از يك سو با تمركز مالي مرجعيت - دريافت مبالغ عظيم وجوه شرعيه از شيعيان جهان پرداخت آن به طلاب، حوزه ها و ... به طور كلي تبليغ دين - و از سوي ديگر با تمركز تصميم گيري درخصوص مسايل مختلف مرتبط با دين، تقويت مي شد . از اين رو مرجعيت آيت الله بروجردي ساير مراجع و مجتهدين را تحت الشعاع قرار داده و آنان در اين مورد نه تنها هيچ دعوي نداشتند بلكه به منظور افزايش اقتدار مرجعيت و روحانيت از وي حمايت كرده و برخي از مراجع مذكور نظير آيات گلپايگاني، خميني، داماد و مرتضي حائري در كلاسهاي درس آيت الله بروجردي شركت مي كردند . (17) به هر ترتيب تمركز مرجعيت آيت الله بروجردي از آن سان براي شيعيان ايران مورد توجه قرار گرفت كه مرجع تقليد آنان در

ص: 8639

دسترس بوده و مي توانستند براحتي مشكلات خود را با وي در ميان بگذارند و كسب تكليف نمايند . (18) اين تعامل صرف نظر از حضور ايشان در ايران مديون رشد سريع رسانه هاي مدرن ارتباطي و وسايل نقليه بود . البته صرف نظر از سودمندي رسانه هاي مذكور، رويكرد هيات حاكمه به مدرنيسم و فاصله گرفتن از جامعه سنتي و مذهبي، سوالات و نيازهاي جديدي را براي دينداران ايجاد مي كرد . در همان حال ورود انديشه هاي جديد نيز موجب به چالش كشيده شدن مذهب و زير سوال رفتن عملكرد سنتي روحانيت مي گرديد . غالب پرورش يافتگان حوزه علميه از تحليل شرايط زماني و لزوم تجديدنظر در آموزه هاي ديني به اقتضاي زمان ناتوان بودند . آنان انديشه هاي رقيب را به ديدخصمانه مي نگريستند . يكي از پژوهشگران ضمن بررسي نقاط ضعف فرهنگ سياسي ايرانيان، در راس معضلات فرهنگي ايران آن دوره "تعصبات خشك ديني" را عنوان كرده و ضمن بحث از آنچه كه از آن به عنوان "شيفتگي به عقايد كهنه" نام مي برد، معتقد است: "نهادهاي مذهبي در تداوم فرهنگ سياسي كهنه ايراني تاثير زيادي داشتند . چراكه آنها اجازه ظهور با گسترش نظرات مخالف را نمي دادند و به جنبشهاي ملي و غيرمذهبي با ديدي خصمانه و بدبينانه مي نگريستند . " به هر ترتيب

ص: 8640

اين رويكرد بعضا با چالشهايي در جامعه مواجه مي شد، اقشار به ظاهر نوگرا بعضا حرمت اين نهاد را مي شكستند . ادعاي اينكه اين رفتارها از حمايت كدام جريانها برخوردار باشد، جاي تامل دارد . ولي بدون شك اينگونه برخوردها، روح توده مومنين مذهبي را جريحه دار مي كرد . در مجموعه اسناد مربوط به آيت الله بروجردي در دو تلگراف ارسالي از شهرستانهاي ملاير و بروجرد به نخست وزير، دكتر محمد مصدق، در ارديبهشت 1332 ضمن اشاره به چاپ اعلاميه هاي بدون امضا در روزنامه هاي "بانك مردم" و "باختر امروز" در توهين به آيت الله بروجردي آمده است: "عده كثيري از اهالي و طبقات مختلفه و آقايان علما به منظور ابراز تنفر و اظهار انزجار ... در تلگرافخانه متحصن" و تا زمانيكه نخست وزير - دكتر مصدق - در مكالمه تلفني با فرماندار ملاير " اوامري درخصوص تعقيب مسببين" صادر نكرد . "حاضر به تفرقه و خاتمه تحصن نگرديدند" سپس "از اقدامات دولت در تدوين قانون جلوگيري از اهانت به حجج اسلام مراتب قدرداني و تشكرات خود را تقديم" نمودند . همچنين "اهالي بروجرد و لرستان نيز از جسارتي كه دشمنان دين و وطن ومزدوران لامذهب با اشاعه ورق پاره ها نسبت به مقام شامخ شخص اول روحانيت ... نموده اند به اقصي غايه منزجر و متنفر و در

ص: 8641

اين موقع كه كشور احتياج به آرامش دارد از تعطيل عمومي صرفنظر " ولي تمنا دارد "ريشه خائنين و جاسوسان بي دين كنده شود كه بعدا قدرت آغاز اين گونه نغمه هاي شوم را پيدا ننمايند" . اسناد متعددي از اين مجموعه نشانگر نفوذ عميق مرجعيت آيت الله بروجردي در اقصي نقاط كشور مي باشد . البته متقابلا اسناد ديگري نيز وجود دارد كه بيانگر اهتمام جدي ايشان در امورات مسلمين در زمينه هاي مختلف از جمله مكاتباتي با مقامات مسئول جهت رسيدگي به: "امور زائران عتبات عاليات"، "سفر حجاج ايراني و تهيه امكان نمازخواندن مسافرين قطار"، "جلوگيري از فعاليت بهائيان" و مواردي از اين قبيل مي باشد . (19) حال با توجه به چنين اقتداري ممكن است براي خواننده اين سطور اين سئوال پيش آيد كه چرا آيت الله بروجردي در قبال برخي رخدادهايي كه از طرف هيات حاكمه دامن زده مي شد موا ضع صريح و قاطعي اتخاذ نمي كرد . بدون ترديد پرسشهايي از اين نوع براي جامعه ايران دوران انقلاب كه ناظر رفتار و رويكرد مرجعيت امام خميني بود . به طور ناخودآگاه از يك وجه مقايسه اي منشا مي گيرد . جالب اينكه در بسياري از منابع و پژوهشهاي مربوط به انقلاب اسلامي، بيان و يا حتي توجه به اين سوال يا اصلا مطرح نشده و

ص: 8642

يا با اكراه و اشاره اي گذرا از كنار آن رد شده و يا اصطلاحا توجيه گرديده است . (20) از مصاديق بارز آن مي توان به مواضع ايشان در قبال فدائيان اسلام - اخراج از حوزه علميه و قطع شهريه و سكوت در موقع اعدام آنان - و تاييد ضمني و يا حداقل سكوت در قبال كودتاي آمريكايي - انگليسي 28 مرداد اشاره كرد . به هر ترتيب رفتار و منش آيت الله بروجردي به گونه اي بوده است كه نزد بسياري تداعي سكوت و بي عملي سياسي را مي كرد . اين رفتار گلايه و ملامت برخي را برمي انگيخت . ولي گويا ايشان محذورات ويژه خويش را داشت و با برخورداري از عمري تجربه و مشاهده، در عرصه سياست محتاط بود و با منش خردگراي خويش، پيش از اقدام به عمل به عواقب آن مي انديشيد . به ويژه كه خانه حكومت پهلوي را از پاي بست ويران مي ديد و به اصلاحات جزئي بسنده نمي كرد . او از تجربه دخالت روحانيت در جنبش مشروطه خواهي و مطالعه وضعي كه براي آيت الله نائيني پيش آمد، سرخورده بود و به اين باور رسيده بود كه بين علما وحدت نظر نيست . (21) در چنين شرايطي آيت الله بروجردي نمي توانست با مبارزه جدي و پيگير با شاه، نسبت به

ص: 8643

تضعيف نظام حكومتي اقدام نمايد . روحانيت نيز به تبعيت از وي از قانون اساسي مشروطه كه در آن مذهب رسمي، مذهب شيعه اثني عشري معرفي شده بود پرداخت و ناچار شد از شاه و نظام سلطنتي در برابر هجوم حزب توده حمايت كند . (22) شايد مستدل ترين تبيين رويكرد مذكور در اين جمله آيت الله بروجردي خلاصه شده باشد: "من بيش از اين مصلحت نمي دانم كه دولت تضعيف شود، زيرا شاه از خودش اختياري ندارد و تحت فشار دولتهاي بيگانه است" . (23) قطعا از ديدگاه مرجعيت و روحانيت آن دوره مصلحت اسلام چنين رويكردي را ايجاب مي كرد . طرفه آنكه نتيجه گيري اين بحث را با جملاتي از خود آيت الله بروجردي به پايان برسانيم . جملاتي كه صراحت و صداقت مواضع ايشان در آن نهفته است . آيت الله در ملاقاتي با يكي از ماموران برجسته ساواك كه در ماههاي اوليه تاسيس آن سازمان در سال 1336 رخ داده خطاب به آن مامور كه مسئوليت رسيدگي به امور روحانيون و مذاهب را نيز برعهده داشته چنين سخن رانده: " وجود شاهنشاه مانع بزرگي براي نفوذ كمونيسم و بيديني است . من به امور مملكتي هيچگونه دخالتي نمي كنم . من فقط روي امور شرعي دخالت مي نمايم" . (24) ايشان

ص: 8644

همچنين در پاسخ تند ديگري در قبال تلاش هيات حاكمه براي جلب نظر وي جهت موضعگيري عليه دولت شوروي، بدنبال انتقاد آن دولت از ايران بخاطر انعقاد قرارداد همكاري نظامي بين ايران و آمريكا در سال 1338 چنين اظهارنظر نموده: ["من] در امور سياسي دخالت نمي كنم و اينكه دولت [ايران] مي خواهد با يك دولت خارجي موافق و يا با يك دولت ديگري مخالف باشد نمي توانم در اين خصوص اظهارنظر كنم . چون دولتهاي خارجي از نظر من يكسان هستند، و من نوكر دولت نيستم كه با هر دولتي خواست مخالفت كند من هم با آن مخالفت نمايم . كوشش من اين است كه روحانيت را دور از جنجالهاي سياسي نگهدارم" . (25) آيت الله بروجردي براساس همين رويكرد متقابلا نيز دخالت دولت را در امور مذهبي محكوم مي نمود . چنانچه بدنبال اعلام عيد فطر از طرف دولت بدون اطلاع مراجع، در فروردين 1338 در اجتماع 30 هزار تن از مردم كه در مسجد اعظم قم جهت كسب اطلاع از نظر آيت الله بروجردي درخصوص رويت هلال ماه شوال شركت كرده بودند "عصبانيت" خود را در اعتراض به دخالت دولت نشان داد . (62)

2- سيستم وكالت و جمع آوري سهم امام:

تعيين نمايندگاني توسط مراجع در شهرستانها براي جمع آوري وجوه شرعيه سابقه اي ديرينه دارد .

ص: 8645

اما از آنجا كه حوزه علميه نجف از روزگاران پيشين مركز ثقل مرجعيت تلقي مي شد، وجوه شرعيه يا از طريق نمايندگان مراجع و يا به صورت شخصي به نجف ارسال مي شد . تا اينكه با تاسيس حوزه علميه قم اين روند كاهش يافت و بخشي از سهم امام كه ميزان آن ماهيانه هزار تومان بود، براساس تعهد تجار و بازاريان به حاج شيخ عبدالكريم حائري پرداخت مي شد . علي رغم كاهش ادواري اين مبلغ و تنگناهاي مالي، حاج شيخ عبدالكريم با برنامه ريزي براي طلاب مجرد ماهيانه 3 تومان و براي طلاب متاهل ماهي 15 تومان شهريه پرداخت مي كرد كه البته اين پرداختها بعضا با كمكهاي ديگر نيز همراه بود . اين برنامه تقريبا طي 15 سال زعامت حاج شيخ بر حوزه علميه قم تداوم يافت و آيت الله حائري توانست از نابودي حوزه علميه قم جلوگيري كرده و به عنوان دستگاهي خودكفا و كارآمد، آن را به آيات و علماي بعد از خود واگذار كند، بعد ا ز درگذشت آيت الله حائري در 1315 اين مسئوليت به عهده آيات ثلاث حجت، صدر و خوانساري محول شد . آنان نيز روند مذكور را با شور و هماهنگي ادامه داده (27) تا زمانيكه آيت الله بروجردي در سال 1323 به قم عزيمت نموده و مديريت حوزه

ص: 8646

را به دست گرفت و به مرجعيت و زعامت شيعيان

ص: 8647

نائل شد . ايشان به منظور سرو سامان دادن به امور وكالت برخي از امور مرجعيت را تحت نظام دفتر و حساب درآورد . با ايجاد دفتري كه در آن نام وكلا، حدود وكالت، مضمون وكالت نامه، محل سكونت وكيل و نام كساني كه به معرفي و توثيق آنها اين وكالت داده شده، درج مي شد . در مواردي كه تخلفي ديده مي شد آن وكالتنامه مسترد مي شد . اين اقدام وكلا را - كه بعضا مجوز مصرف كردن مبلغي از پولهاي دريافتي را مي گرفتند - از هرج و مرج خارج ساخت و ضمنا دفتر ديگري نيز براي مراسلات تنظيم شد . نامه ها با نمره وارد دفتر مي شد و با نمره جواب داده مي شد . هميشه مشخص بود كه راجع به هر موضوعي چه جوابي داده شد . اين اقدام در محيطي انجام مي شد كه شعار قافله سالاران "نظم در بي نظمي" بود و رمز و بقا روحانيت را در حساب و كتاب نداشتن مي دانستند . (28) در روش مشابه براساس دفترچه دستنويس باقيمانده، از امام خميني، ايشان نيز با نظم و دقت و در فهرستي بصورت افقي شامل 1 - رديف 2 - اسم گيرنده و شهرت [وكيل] 3 - تاريخ صدور (ه . ق) 4 - معرف 5 - حدود اختيارات را

ص: 8648

مشخص كرده است . فهرست مذكور دفترچه شامل 531 وكيل مي باشد . (29) در واقع براساس كاركرد چنين سيستمي - متوسط پرداخت وجوه شرعيه به آيت الله بروجردي را روزانه دو ميليون ريال نوشته اند كه به مصارف امور ديني مي رسيد . (30) اين مبلغ با گزارش ديگري كه از تقسيم پرداخت شهريه طلاب بعد از رحلت آيت الله بروجردي، بين آيات گلپايگاني و شريعتمداري ارائه شده و براساس آن هركدام 75 هزار تومان را تقبل كرده اند (31) همخواني نسبي دارد . شاكله سيستم وكلا، جمع آوري سهم امام و ساير وجوه شرعيه و ارتباط با مرجعيت، نمونه انسجام يافته از يك شبكه ارتباطي كامل بود كه بعد از درگذشت آيت الله بروجردي در اختيار مراجع بعدي قرار گرفت و در بازنگري امام خميني اين شبكه در خدمت نهضت به امر پيام رساني به شهرستانها ايفاي نقش نمود . امام خميني تا قبل از درگذشت آيت الله بروجردي علي رغم نيل به مرجعيت، گامي در اين مورد و يا تعيين وكلا برنداشت، اما بعد از آن براساس متن اجاره نامه هاي شرعي مندرج در "صحيفه امام" در سال 1340 به 28 نفر مجوز امور حسبيه و شرعيه و بعضا نقل حديث و با پاسخگوئي به سوالات شرعي صادر نموده است . در اين مجموعه اسامي اشخاصي نظير:

ص: 8649

صادق احسانبخش، هاشم رسولي محلاتي، حسن طاهري خرم آبادي، صادق خلخالي، علي غيوري نجف آبادي، محمدعلي كرامي و تعدادي ديگر از اسامي افراد آمده است . اين آمار در سال بعد - 1341 - به 12 نفر مي رسد، از افرادي كه در فهرست اين سال به چشم مي خورد، مي توان به مهدي لواساني، ابوالقاسم مسافري، سيدكاظم نورمفيدي "عبدالله رحيميان و ... اشاره كرد . كه با احتساب بقيه مجموعه اجاره نامه هاي صادره از طرف امام تا تاريخ 21 ارديبهشت 1357 به 603 مورد مي رسد . (32) به جرات مي توان ادعا كرد كه اين طيف عظيم وكلا محصول آموزشهاي حوزوي ادوار سابق - دوره حائري و بروجردي - و نشانگر نفوذ روحانيون و مراجع در گستره جغرافيايي كشور بوده و زمينه هاي بالقوه مناسبي براي تبليغ آموزه هاي هضت بوجود آورده است . گستردگي وكلاي امام زماني جلب توجه مي كند كه بدانيم بعد از آيت الله بروجردي، نه تنها مرجعيت موقتا به نجف منتقل شد بلكه امام نيز در ميان مراجع انگشت شمار داخل كشور نيز در اوايل چندان شناخته شده نبود . به طور معمول در خصوص كاركرد وكلا و يا ميزان وجوه دريافتي و ارسال آن براي مراجع مدارك چاپ شده وجود ندارد . در اين مورد نيز مي توان از اسناد ساواك كمك گرفت . براساس

ص: 8650

يكي از اسناد با ارزش موجود (33) در فاصله 20 روز 24/1/1342 الي 11/2/1342 يعني بعد از احراز پيشگاهي امام در مبارزه عليه نظام حاكم و حمله به مدرسه فيضيه در اوايل فروردين آن سال كه موجب شهرت امام در اقصي نقاط كشور گرديد و از اين رو، نيروهاي امنيتي بر ارتباطات و برنامه هاي منزل امام حساس شده و گزارشهاي نسبتا دقيقي تهيه كردند، نشان مي دهد كه ميزان مبلغ پرداختي سهم امام توسط 9 نفر از تجار و بازاريان شهرهاي مختلف به 400،345،1 ريال بالغ گشته است . در خصوص اين گزارش چند نكته قابل تذكر است . اولا مبلغ مذكور ميزان پولي است كه مستقيما به خود امام پرداخت شده است و از چشم ماموران نفوذي بدور نمانده است ثانيا ميزان وجوه جمع آوري شده در همين ايام توسط وكلاي امام مشخص و قابل محاسبه نيست و ثالثا اينكه در همين سند يكي از تجار بزرگ مبلغي در حدود 000،400،3 تومان تعيين اعتبار نموده كه به منظور تعمير مدرسه فيضيه از با زاريان تهران جمع آوري و به امام پرداخت نمايد . به هر حال اگر همان مبلغ 300،345، 1 ريال را به روزانه تبديل كنيم، مبلغ 270،67 ريال بدست مي آيد كه اين رقم با گزارش شهرباني كل كشور مبني بر

ص: 8651

پرداخت " همه روز، مبلغ چهل تا پنجاه هزار ريال وجوه شرعيه به طور مستمر" (34) در اواخر ارديبهشت همان سال همخواني نزديكي دارد . به هر ترتيب به نظر مي رسد كه سيستم تثبيت يافته وكلا در دوره آيت الله بروجردي، در سالهاي بعدي به بار نشسته و به دنبال رشد اقتصادي كشور و در نتيجه افزايش درآمدهاي عمومي به خصوص توسط طبقات ثروتمند نظير تجار، ملاكين و بازاريان، نظام جمع آوري و پرداخت سهم امام در گستره جغرافيايي كشور پراكنده شد و مبالغ مذكور از مناطق، شهرها و حتي از روستاهاي مختلف جمع آوري و همچون رودي به سوي قم جاري بود . (35) حامد الگار نيز ضمن تبيين اهتمام آيت الله بروجردي به تشكيل "سازماني براي جمع آوري زكات، خمس و بقيه وجوه شرعيه در سراسر ايران" پيامدهاي آن را "اسباب استقلال و ثبات مالي فراوان" براي حوزه و "كاربردهاي بسيار وسيع [آن سازمان] در جريان انقلاب اسلامي "مي داند . (36) حميد عنايت نيز به فراست دريافته است كه تمركز معنوي تمركز مالي را بدنبال آورده است . و " پرداختهاي روزافزوني كه قبلا به روحانيون محلي داده مي شد اكنون به مرجع تحويل مي شد . بي شك نتيجه تمركز معنوي و مالي نيز افزايش اقتدار مرجعيت گرديد " (37) بجاست كه در پايان

ص: 8652

اضافه كنيم اولين شهريه پرداختي امام مبلغ 20 هزار تومان پولي بودكه توسط حجت الاسلام غيوري - يكي از اولين وكلاي امام - واصل گرديد و امام نيز بلافاصله آن را بين طلاب از قرار هركدام 15 تومان تقسيم كرد . (38)

3 - سازماندهي روحانيت:

روحانيون در مقايسه با ساير اقشار و نيروهاي اجتماعي و حتي تشكلهاي سياسي، سازمان يافته ترين نيروهاي اجتماعي ايران را تشكيل مي دهند . سازمان هم وسيله كسب قدرت است و هم وسيله اجراي آن . در واقع هيچ نيرو و طبقه اجتماعي نمي تواند قدرت را تصاحب كند . مگر آنكه صاحب سازمان باشد . روحانيون از ديرباز داراي سازمان نسبتا استوار و سلسله مراتبي بودند و با داشتن روابط و همبستگيهاي داخلي اين سازمان از انسجام بالايي برخوردار بود . (39) بي شك گام بنيادين در تشكل روحانيون ايران به تاسيس حوزه عمليه قم به عنوان يك حوزه مادر كه منجر به استقلال تدريجي روحانيت و مرجعيت از حوزه علميه نجف گرديد و همچنين زمينه تربيت و آموزش شاگردان و طلاب بيشمار را فراهم نمود، برمي گردد . به دليل برجستگيهاي ويژه حاج شيخ عبدالكريم و بويژه مقامات علمي و فقاهتي وي، طلاب كثيري از اقصي نقاط كشور به سوي محفل علمي ايشان كشيده شدند .

ص: 8653

(40) با تاسيس حوزه علميه قم، طالبان علوم ديني بجاي نجف به قم سرازير شدند . طلاب مذكور كه غالبا سطوح مقدماتي را در مكتب خانه ها و حوزه هاي علميه و مدارس ديني نواحي بومي خويش طي مي كردند، براي تكميل تحصيلات خود متوجه حوزه هاي علميه كه داراي اساتيد برجسته اند، مي شوند . از اين زمان قم، چنين جايگاهي را در كشور بدست آورد . و طلاب مذكور كه خود را به سلك لباس روحاني ملبس مي نمودند، خود را عضو و رابط يك تشكل سازماندهي شده با مركزيت حوزه علميه قم و شاخه ها و شعبات بيشمار شهرستاني آن مي پذيرفتند . آنان كه غالبا بدنبال تكميل تحصيلات خود به شهرها و مناطق خود مراجعت مي كردند . ضمن گسترش جغرافياي اين تشكل، ارتباط خود را با مركز حفظ و انسجام روحانيت را تحكيم مي بخشيدند . فارغ التحصيلان دوره هاي اوليه حوزه علميه قم بعدها خود از موسسان و يا احياگران بسياري از حوزه هاي علميه شهرستاني شدند . اين رويكرد به خصوص بعد از سقوط رضاشاه و در دوره مرجعيت آيت الله بروجردي، با حمايت ايشان تشديد شد . (41) در نتيجه بنياد شبكه روحانيت در گستره جغرافياي ايران به حد چشمگيري افزايش يافت . در واقع بيشترين عامل تاثيرگذار بر توسعه اين شبكه، تمركز مرجعيت در آيت الله بروجردي

ص: 8654

بود . نتيجه آني اين تمركز، سيل ارسال وجوه شرعيه به مركز بود كه از يك سو باعث افزايش پرداخت شهريه به طلاب و رونق زي طلبگي گرديد و از سوي ديگر باعث افزايش تاسيس مدارس ديني و مراكز مذهبي شد پيامد هر دو مورد مذكور، افزايش بيشمار روحانيون در كشور بود . از اين رو آيت الله بروجردي در رويكردي جديد نه تنها اقدام به اعزام وكيل و مبلغ به شهرهاي مختلف كشور نمود بلكه به اعزام مبلغ به كشورهاي ديگر از جمله آلمان و آمريكا اقدام كرد . اينك تاثيرگذاري علمي و فرهنگي حوزه علميه قم و مرجعيت در ايران مرزهاي كشورها را درنورديد و به خارج از مرزهاي جغرافيايي ايران گسترده شد . اين رويكرد بعدها با احداث مراكز اسلامي شيعي در كشورهاي مختلف دنبال شد و حتي در تعامل با ساير نهادهاي مذهبي جهاني روي آورد . اوج اين گام در تماس با مركز "دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه" برداشته شد . كه منجر به صدور فتواي معروف شيخ شلتوت مفتي و رئيس جامع الازهر در پذيرش شيعه به عنوان يكي از مكاتب فقهي در كنار مكاتب تسنن گرديد . به تعبير ديگر از لاك دروني خويش بيرون خزيد و در هواي جهاني نفس كشيد . و نه تنها از

ص: 8655

سازماندهي دروني در كشور بهره مند گرديد، بلكه به تعامل و مكاتبه و بهره برداري از تجارب ساير اديان و مذاهب پرداخت . و براي اين منظور به تكاپوهايي براي معرفي تشيع و تبليغ آن با اعزام مبلغان و انتشار مجلاتي نظير "درسهايي از مكتب اسلام" با تيراژ وسيع در سطح جهاني روي آورد . اين تكاپوها در داخل به احداث مساجد و مراكز مذهبي و به خصوص مدارس ديني به تقليد از مدارس جديد گرديد . (42) به تعبيري روحانيت از مرحله انفعال به فعال مايشا گام گذاشته و بسياري از آنها نه تنها به چشم خصومت و يا تخريب با مناسبات و شيوه هاي مدرن رقيب مي نگريست . بلكه گامهاي سودمندي براي بهره مندي از نهادهاي مدرن جهت نشر اسلام پرداخت . در همين زمينه آيت الله بروجردي مبالغ هنگفتي براي احداث مدارس - از دبستان تا دبيرستان - پرداخت نمود تا دانش آموزان آنها هم علم بياموزند و هم دين . اداره اين مدارس به عهده نيروهاي تحصيل كرده حوزوي خوش فكري بود كه اينك سعي در سيطره نهادهاي مذهبي بر نهادهاي مدرن و چيرگي حوزه بر مدارس جديد و افزايش توان نشر و تبليغ آموزه هاي شيعي را داشتند . اين اقدامات با برخي حمايتها و تلاشهاي خودجوش ديگري همراه بود كه

ص: 8656

از مهمترين نمونه هاي آن مي توان به احداث دهها مدرسه از سوي "جامعه تعليمات اسلامي" اشاره كرد . (43) حاصل سخن اينكه آيت الله بروجردي به كاري دست يازيد كه مي توان آنرا "كادرسازي" ناميد . وي اين كار را در حوزه با تربيت شاگرداني دانشور بدون واسطه به انجام رساند . (44) بدين ترتيب آيت الله بروجردي ميراث عظيمي از خود بجاي گذاشت . اين ميراث كه در درون جامعه و در بين اقشار مختلف ريشه دواند، ميراثي ماندگار و مستقل از دولت بود . توده مومنين مذهبي به اين ميراث فخر مي فروختند . اقشار مختلف ثروتمند با جان و دل براي عظمت اين ميراث وجوه شرعيه خود را مي پرداختند . اين ميراث بتدريج در عمق روستاها و نواحي دوردست توسعه يافت . رشد تدريجي اين شبكه هرچند از چشم هيات حاكمه بدور نبود ولي از آنجا كه رويكرد عمومي آيت الله بروجردي دوري از سياست بود . نظام حاكم خطر جدي از ناحيه رشد اين شبكه احساس نمي كرد . بناي تعامل آن مرحوم و حاكميت در عدم مداخله گذاشته شده بود . همان طور كه ايشان در كمتر شرايطي حاضر به مقابله و مخالفت با رژيم بود، متقابلا نظام حاكم هم سعي داشت احترام ايشان را محفوظ و حتي المقدور موجبات عدم رضايت ايشان را فراهم نكند

ص: 8657

. (45) در چنين زمينه يي رشد نهادهاي مذهبي به سهولت فراهم شد تا اينكه امام خميني به آن روحي سياسي بخشيد . (46) و از قوه به فعل درآورد . امام به فراست از محصولي كه بذر آن توسط آيات حائري و بروجردي كاشته شده بود، استفاده كرد . سازماندهي، استقلال و نفوذ آموزه ها در عمق جامعه ميراثي غني براي تحرك بخشيدن به روحانيون بود، كه امام از آنها بهره مي برد . البته ناگفته نماند هرگونه اصرار ويژه بر ايجاد يك سازمان و تشكل خاص روحانيت بسان يك حزب بي مورد است . تشكلها و مبارزات روحانيت ايران خصلتي كمتر سازمان يافته داشت و همين ويژگي يك امتياز محسوب مي شد . زيرا اين خصومت باعث مي شد كه به رغم گستردگي زياد، اعضاي آن به آساني قابل تشخيص نباشند . و در نهايت ميزان ضربه پذيري آن را كمتر مي نمود . تعلق عمومي به جنبش بيشتر به طرفداري از بينش اجتماعي و اصول اعتقادي خاصي مربوط مي شد كه در گرو اعتقادات شيعي و در تبعيت از مرجعيت خلاصه مي شد . (47) بر همين اساس مشاركت در فعاليتهاي سياسي مشروعيت مي يافت، در اين نگرش، ارتباطات افراد محتوي اسلامي داشته و مبارزه در آن جهت هدايت مي يافت، و حضور مردم نه به دعوت و درخواست كسي، بلكه خودجوش

ص: 8658

صورت مي گرفت . اينك روحانيت بصورت يك شيعه كه در سرتاسر كشور حضور داشت، مساجد، تكايا و مراكز متبركه و حتي منازل روحانيون پايگاه اين شبكه بود . حوزه علميه قم مكاني مقدس و در عين حال مركز ثقل اين مراكز متفرق تلقي مي شد . در اين حوزه هربار كه مبلغان به سراسر كشور عزيمت يافته و برمي گشتند، انديشه ها و عملكردها را سنجيده و صيقل مي دادند و در اعزامهاي بعدي آن انديشه ها را منتشر مي كردند . (48)

سرنوشت مرجعيت بعد از آيت الله بروجردي

هم رحلت و هم تشييع جنازه آيت الله بروجردي نقطه عطفي در پي جست اهميت مرجعيت از نگاه بيروني تلقي مي شد . رحلت آن مرحوم از لحاظ دغدغه هايي كه اولياي نظام و ساير انديشمندان در انتخاب مرجع بعدي داشتند و تشييع جنازه ايشان نيز از جنبه آشكار شدن علقه و توجه مردم به مرجعيت بود . سخنان فراواني در خاطرات، اسناد و مطبوعات - آن دوره - درخصوص بزرگترين مراسم تشييع جنازه يك عالم ديني تا آن زمان آمده است: جاده حد فاصل تهران - قم در روز مراسم و قبل از آغاز آن، خطي ممتد از حركت ماشينهايي بود كه عازم قم جهت شركت در مراسم بودند . گروهها، طبقات، اقشار و به خصوص هياتهاي مذهبي مختلفي از شهرهاي بروجرد، كرمانشاه، ملاير،

ص: 8659

همدان، مشهد، تبريز، لنگرود، تهران، زرند، مزلقان، رفسنجان، كرمان، يزد، اصفهان، اراك، قزوين، خرم آباد و ... به قم آمدند و قم سراسر شيون بود . (49) پيشاپيش اولياي شهر "تدابير لازم براي تهيه نان، گوشت، خواروبار و مكاني براي [استراحت] واردين اتخاذ كرده بودند" (50) از اين رو لازم مي نمود كه اولياي امور كشور قبل از اينكه در مقابل عمل انجام شده - انتخاب مرجع در حالت معمول و مرسوم پيشين - قرار بگيرند خود دست به كار شده و در صورت ممكن با هدايت جريانات ابتكار عمل را بدست بگيرند . براي اين منظور رسانه ها و تبليغات رسمي و غير رسمي كشور به مساله انتخاب مرجع جديد متمركز شد . در خاطرات يكي از طلاب آن دوره كه به خوبي فضاي تبليغاتي حاكم را تبيين مي كند، چنين آمده است: "وسايل ارتباط جمعي به تفصيل اخبار و گزارشهاي مراسم رحلت و خاكسپاري و مجالس بعداز آن را منتشر مي كردند . جرايد كشور به معرفي مجتهدين واجد صلاحيت مرجعيت شيعه پرداخته بودند . مريدان و علاقمندان به هريك از مجتهدان سعي مي كردند، براي مرجع و مراد خود در روزنامه ها بيشترين تبليغات را منعكس نمايند . خبرنگاران در قم، نجف، مشهد، شيراز و اصفهان از علما و مجتهديني كه زمينه مرجعيت داشتند زندگينامه و

ص: 8660

عكس تهيه و منتشر مي كردند و به ترتيب اولويتي كه دستگاه در نظر داشت به معرفي ايشان مي پرداختند . نام مراجع نجف اولويت داشت . آيات عظام سيد محسن حكيم، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد محمود شاهرودي و سيد ابوالقاسم خويي و سيد عبدالله شيرازي در قم آيات عظام: گلپايگاني، شريعتمداري، نجفي مرعشي، شيخ عبدالنبي عراقي و به صورت خيلي كوتاه و مختصر از امام خميني نام برده مي شد، در تهران آيت الله خوانساري، در مشهد آقايان ميلاني و قمي، در شيراز آقاي [بهاالدين] محلاتي و در اصفهان آقاي [عبدالرحيم] ارباب مطرح شدند" . (51) به منظور بررسي مواضع و جمع بندي مطالب ابتدا رفتار هيات حاكمه را در قبال انتخاب مرجع مورد بازكاوي قرار مي دهيم تا از اين راه، زمينه پرداختن به نقش ساير جريانها فراهم گردد . اين جريان كه از مدتها پيش داعيه چيرگي بر مرجعيت را داشته و سعي مي كرد با انتخاب مرجع مورد نظر خود، از قدرت موازي مرجعيت در قبال قدرت رسمي حكوت بكاهد، بيشترين تكاپوهاي تبليغاتي را به راه انداخت . علي رغم اينكه آيت الله بروجردي از دخالت در امور سياسي خودداري مي كرد چنين به نظر مي رسد كه تمركز مرجعيت و اقتدار معنوي ايشان هيات حاكمه را از اتخاذ و عمل به بسياري از تصميمات

ص: 8661

و مصوباتي كه به نوعي پاي احكام شريعت به ميان مي آورد منصرف مي سازد . از جمله اين تصميمات مي توان عدم به اجراي قانون اصلاحات ارضي اشاره كرد . آيت الله بروجردي مخالفت خود را با آن قانون بخاطر "عدم موافقت آن با قوانين ديانت مقدسه اسلام" (52) مي دانست و شاه در يكي از سخنان خود ضمن تاييد مخالفت بروجردي به صراحت مي گويد: "ما حتي تا زماني كه او [آيت الله بروجردي] زنده بود، اصلاحات ارضي را به تاخير انداختيم، چون مي دانستيم كه آن را تاييد نخواهد كرد" (53) به طور يقين اينك شاه و هيات حاكمه مترصد فرصتي بودند كه بعد از رحلت وي - با خيال راحت قانون مذكور و قوانين مشابه ديگر را اجرا كنند و اينك آن فرصت بدست آمده بود . اما پيش ا ز آن لازم مي نمود كه نگذارند آيت الله بروجردي ديگري قد علم كند . از اين رو نظام حتي تكاپوهايي از يك سال قبل از رحلت ايشان براي انتخاب مرجع مطلوب نظر خود، انجام مي داد براي اين منظور بخشي از نيروهاي امنيتي برجسته ساواك از اواخر سال 1338 ماموريت مي يابند كه با سنجش افكارعمومي، ميزان نفوذ مراجع و چاره جويي براي انتخاب مرجع جديد را با ارائه راهكارهاي عملي در دستور كار خود قرار دهند . در

ص: 8662

پي فعاليت اين گروه، گزارش تفصيلي تهيه و در 14/1/1339 ارائه گرديد . (54) در اين گزارش كه با مقدمه اي درخصوص مكتب جعفري شروع مي شود . لزوم حمايت شاه از آن با توجه به موقعيت آيت الله بروجردي مطرح و پيشنهاد "ايراني بودن" مرجع منتخب جهت فراهم بودن زمينه لازم براي نزديكي بيشتر شاه با آن ارائه شده است . لذا علي رغم آنكه با سنجش افكار روحانيون، مراجع نجف (حكيم، شاهرودي و شيرازي) بيشترين قابليت مرجعيت را داشتند ولي در پيشنهاد خود يكي از مراجع سه گانه قم (خميني، شريعتمداري و نجفي مرعشي) را طرح مي كنند و راهكارهاي عملي ذيل را براي حمايت از يكي از مراجع مذكور ارائه مي دهند: 1 - ديدار مرجع منتخب با شاه و انعكاس وسيع تبليغي آن 2 - تكريم و استقبال از وي در مشهد و تهران 3 - دعا به وي بعد از شاه و بروجردي توسط وعاظ 4 - تجزيه و تحليل شخصيت وي توسط رسانه ها و محافل مذهبي و غيره . به دنبال بررسي اين پيشنهاد، مديريت كل سوم ساواك (امنيت داخلي) طي دستورالعملي خواستار تهيه سوابق و موقعيت مراجع مذكور به اضافه آيت الله حكيم را صادر كرده در گزارش تهيه شده آيات مذكور به ترتيب و خصوصيات ذيل معرفي

ص: 8663

شده اند: 1 . آيت الله حكيم: شايعه پيشوايي وي بعد از بروجردي بيشتر بوده و دولت عراق نيز از مرجعيت وي حمايت مي كند 2 . آيت الله شريعتمداري: در بين آذربايجانيها نفوذ دارد 3 . آيت الله مرعشي نجفي: طرفدار دولت است 4 . آيت الله خميني: از مخالفين كمونيزم بوده و علاقمند به عوامل اجتماعي مي باشد" (55) از عملكرد بعدي هيات حاكمه چنين مي توان نتيجه گرفت كه پيشنهاد مذكور مورد موافقت اولياي امور قرار نگرفته است . لذا شاه به ارسال تلگراف تسليت رحلت آيت الله بروجردي به آيت الله حكيم در نجف اقدام كرد . ولي گويا در همان حال دغدغه اولياي امور همچنان بجاي خود باقي ماند . زيرا سند ديگري مربوط به همان روزها نشان مي دهد كه رياست ساواك در دستورالعملي به ساواك قم درخواست نمود: "بدون كوچكترين تظاهر با بررسي كامل تعيين نمائيد كه در حال حاضر توجه روحانيون و قاطبه اهالي منطقه آن ساواك به كداميك از روحانيون فعلي مقيم قم مي باشد" . (56) افزون بر اين اگر جوابيه آيت الله حكيم در پاسخ تلگراف مذكور كه فرمودند: "در ايران هم مرجعيت و مراجع بزرگوار وجود دارند" (57) صحيح باشد، از ناكامي نظام براي دستيابي به هدف مورد نظر حكايت كرده و اتخاذ راهكارهاي ديگر

ص: 8664

را براي آنان اجتناب ناپذير ساخت . در واقع شاه با تلگراف مذكور تمايل خود را نه تنها "در ايران نبودن" بلكه "ايراني نبودن" مرجع تقليد منتخب نشان داده است . (58) به هرحال اقدام شاه از دو منظر قابل تامل است . اول اينكه اولياي نظام از سياست "نزديكي به مرجعيت" به سياست در فاصله گرفتن از مرجعيت" روي آوردند . دوم اينكه از منظر افكارعمومي و به خصوص روحانيون و طلاب نوگرا، اقدام شاه به عنوان پادشاه تنها كشور شيعي جهان در انتقال مرجعيت از ايران به كشور ديگر، عمل آگاهانه و مصحلت جويانه به منظور تضعيف مرجعيت ايران و حوزه علميه قم و به سخن ديگر در رتبه دوم قرار دادن آن حوزه بعد از حوزه علميه نجف تلقي كرده و از اينرو اقدام حكومت بازتاب منفي در افكار توده مومنين و دينداران كشور در پي داشت . (59) و برخي از روحانيون به انجام فعاليتهايي براي خنثي كردن اين "توطئه" پرداختند . طرفه آنكه نه تنها از اقدام حكومت استقبالي نشد بلكه باعث تضعيف موقعيت آيت الله حكيم در ايران گرديد و به تعبير روشن تر، اقدام شاه "سبب شدكه قم دوباره جان گرفت . چون آن آدم [شاه] طوري بود كه به هركس تلگراف مي كرد آن را

ص: 8665

از نظر مرجعيت ساقط مي كرد، پس حكيم گرچه از نظر مرجعيت از همه اينها جلوتر بود اما مرجعيتش در ايران قوت نگرفت . پس قم به اصطلاح امكان پيدا كرد كه رشد كند" (60) در همين راستا، همچنين پيشنهاد جانشيني آيت الله بروجردي، از سوي شاه به آيت الله ميلاني در مشهد با اعلام ارائه همه نوع كمكهاي لازم مادي و تبليغي جهت تثبيت مرجعيت ميلاني، قابل تامل به نظر مي رسد . (61) بدنبال بدبيني عامه مردم ايران به آيت الله حكيم، توجه آنها به آيات سيد عبدالهادي شيرازي و سپس سيد محمود شاهرودي جلب گرديد . (62) البته با شكست طرحهاي نظام و بدنبال اولويت عبدالهادي شيرازي به محسن حكيم در ميان روحانيون ايران و به تبع مردم ايران - اولياي كشور از آن نيز استقبال كردند . اقبال آنان بخاطر اينكه تصور مي كردند آيت الله شيرازي نابيناست و در نتيجه يك مرجع قدرتمند نخواهد شد، ناشي مي شد . گويا در همان حال استراتژي ايجاد "يك حالت ملوك الطوايفي در حوزه [قم] " را نيز دنبال مي كردند تا ميان آياتي كه در قم احتمال مرجعيت آنان مي رفت تفرقه ايجاد كنند و به اهداف خود برسند (63) و تا حدودي نيز با پيشگام شدن آيات گلپايگاني، شريعتمداري و نجفي مرعشي براي

ص: 8666

احراز مرجعيت و در نتيجه رقابت بين آنان به اهداف خود دست يافتند . در اين منازعه "مقدسين" به گلپايگاني و خوانساري، "آذربايجانيها" به شريعتمداري و "قمي ها" به نجفي مرعشي روي آوردند . (64) با اين همه تاكيد بر اتخاذ يك موضع واحد و منسجم در تصميم گيريهاي اولياي امور نظام دشوار به نظر مي رسيد . اسناد و گزارشها و خاطرات باقيمانده بيانگر سردرگمي آنان در اين زمينه مي باشد . يكي از ابلاغيه هاي وزارت كشور به استانداري فارس . (65) دستور فراهم آوردن زمينه هاي لازم براي جانشيني آيت الله خوانساري، علي رغم دستور شهرباني كل كشور به شهرباني آن استان مبني بر تبليغ براي مرجعيت آيت الله حكيم، حكايت از اختلاف نظر بين مراجع رسمي و مسئول نظام مي نمايد . ناگفته پيداست . فرض ارسال چنين ابلاغيه هايي براي ساير استانداريها و يا شهربانيهاي استان نشان عمق شكاف و يا برخي مصالح نهان مي باشد . چنانچه در سندي ديگر كه موضوع آن درخصوص پرداخت شهريه طلاب بعد از رحلت آيت الله بروجردي مي باشد، آمده است: "آيت الله بهبهاني در نظر دارد خوانساري را در قم فرستاده و دستگاهي شبيه بروجردي تشكيل نمايد"

ص: 8667

. (66) در همين ارتباط همچنين مخالفت ساواك استان فارس از انتقال مرجعيت از ايران به دليل عدم توان نفوذ و كنترل توسط دولت ايران و "زيان مادي" آن - بخاطر ارسال وجوه شرعيه از ايران براي مراجع عراق - نيز قابل توجه مي باشد . ساواك مذكور ضمن تشريح فضا و افكار عمومي شيراز ، گزارش نموده كه انتخاب آيت الله حكيم موجب رواج شايعه اي گرديده و آن اينكه مردم آن انتخاب را به عنوان مصحلت سياسي به منظور بهبود روابط ايران و عراق - كه مرجعيت آيت الله حكيم را به رسميت مي شناخت - دانسته، در حالي كه افكار عمومي و توده مومنين مذهبي ايران تمايلي به مرجعيت يك عرب ندارند و مايل به انتخاب مرجع ايراني، حتي از حوزه علميه نجف مي باشند . (67) شايد اوج دغدغه هاي هيات حاكمه را در ظهور مرجعيتي كه اگرچند در ابتدا همچون آيت الله بروجردي تمركز مرجعيت عامه شيعيان را نداشت، بلكه بي پروا تر از او و ساير مراجع حاضر بود، بتوان بيان كرد . آيت الله خميني همان كس بود كه اگر اندك تصوري بر مرجعيت او وجود داشت، ولي هرگز شناختي از ايده ها و آموزه هاي وي وجود نداشت . دستگاه امنيتي نظام همان قدر توان داشت كه او را "تندخو"، "عصباني" (68)

ص: 8668

و "از مخالفين كمونيزم" و "علاقمند به عوامل اجتماعي" معرفي كند . شاه هنگامي از ناكارآمدي سيستم امنيتي خود مطلع شد كه در مكالمه اي با آيت الله بهبهاني با غرور از وي سوال كرد: "حالا مراجع بعدي چه كساني هستند؟ آيت الله كه در خاطراتش خدمات پيشين خود را به سلطنت مرور مي كرد ناگاه از سرخشم فرياد برآورد: "آنها را ما معرفي كرديم ولي خميني را امام زمان" . (69) اما سرنوشت اداره حوزه علميه قم و به خصوص پرداخت شهريه طلاب نيز بعد از رحلت آيت الله بروجردي، از آنجاكه كساني كه متولي اين خدمات گرديدند، به گونه اي جانشين آيت الله متوفا تلقي مي شوند، قابل بررسي مي باشد . خوشبختانه اهميت مرجعيت براي نظام كه باعث اهتمام به تهيه گزارش و بررسي آنها شده - براي پژوهشگران، گزارشهاي لحظه به لحظه ساواك و خاطرات طلاب دست اندركار از تحولات قم كه در ماههاي بعدي نيز تداوم يافت، اسناد گرانبهائي را بجاي گذاشته است . از اينرو هرچه به وقايع بعدي و به خصوص آغاز نهضت امام نزديك مي شويم حجم اسناد بيشتر مي گردد . به هر حال از خاطرات يكي از روحانيون آن دوره برمي آيد كه بعد از رحلت آيت الله بروجردي، جلسه اي با حضور علماي بزرگ قم در منزل آيت الله مرتضي حائري تشكيل

ص: 8669

و تصميم گرفته شد كه نيمي از شهريه پرداختي آيت الله بروجردي كه مبلغي در حدود 75 هزار تومان بالغ مي شد، آيت الله گلپايگاني و نيم ديگر را آيت الله شريعتمداري بپردازند . همچنين آيت الله نجفي مرعشي نيز مهرنان طلاب را تقبل نمودند . (70) البته در يكي از خاطرات باقميانده ديگر، جلسه مذكور به اهتمام آيت الله بهبهاني و در بيت مرحوم بروجردي ذكر گرديده است . براساس اين گزارش، آيت الله بهبهاني در روز هفتم رحلت بروجردي، تمامي كساني كه در مظان مرجعيت بودند و جزو بزرگان قم محسوب مي شدند نظير آيات خميني، حائري، گلپايگاني، نجفي مرعشي، شريعتمداري، محقق داماد، زنجاني، لنگرودي، كمالوند از خرم آباد را دعوت و بعد از تشكيل جلسه خطاب به حاضرين گفت: اين حوزه را بعد از آقاي بروجردي آقايان بايد اداره كنند سپس بعد از تقبل پرداخت شهريه طلاب و اداره حوزه توسط آيات گلپايگاني و شريعتمداري، (71) امام خطاب به حاضرين گفت: من درس حوزه را تقبل مي كنم و هيچ كاري به شوونات مرجعيت ندارم . (72) گزارشهاي پراكنده ساواك نيز اين مطالب را تاييد مي كنند . در تلخيصي از يكي از آن گزارشها مربوط به تاريخ 2/3/1340 چنين آمده است كه عوامل پرداخت شهريه دومين ماه حوزه علميه قم به قرار ذيل بوده

ص: 8670

است: 1 . توسط آيت الله خميني مبلغي در حدود دويست هزار ريال به بعضي از طلاب پرداخت گرديد . )2 )73 . آيت الله نجفي نان حوزه را تامين و مهر آنها را تقسيم نموده است 3 . آيت الله خوانساري امام جماعت مسجد جامع سيد عزيزالله واقع در بازار تهران مبلغ قابل توجهي توسط حاج سيد محمدحسين، تاجر بازار و دانش، متصدي كتابخانه مسجد اعظم و داماد آقاي خوانساري به قم ارسال و طبق دفاتر مرحوم بروجردي با مبلغ 50 ريال اضافه به هر طلبه پرداخت مي نمايد محل پرداخت هم در مدرسه خان بود" . (74)

مرجعيت امام خميني

در چنين شرايطي بود كه گروهي از روحانيون نوگرا كه در اين بحث از آنان به عنوان اقليت نوگرا نام مي بريم در انديشه سازمان دادن يك نهضت چاره جويي مي كردند . غالب افراد اين گروه از شاگردان كلاسهاي درس فقه امام خميني بودند و انديشه هاي خود را از ايشان الهام گرفته بودند . (75) مشخصه بارز كلاسهاي امام در اين دوران توانائي او در ارتباط دادن فقه با عرفان و ملاحظات سياسي بود . به هرحال فرصت طلايي براي اقليت نوگرا بعد از رحلت آيت الله بروجردي حاصل شد . از اين دوره بود كه آنان به مبارزه مستقيم با رژيم پهلوي روي

ص: 8671

آوردند (76) عاملي كه به عزم آنها براي تداوم رويكرد سياسي ياري رساند، تجربه مرجعيت و فراهم آمدن شرايطي بود كه آنان بتوانند براي نيل به اهدافشان از وجود مرجعيت سياسي امام خميني در تعاملي دوسويه سود برند . اقليت نوگرا هرچند از نظر سني، جوانان و ميانسالان خود را تشكيل مي دادند و چون جزو نيروهاي عادي يا مياني حوزه بودند و در سطح مرجعيت در حوزه كسي آنان را همراهي نمي كرد، مشكل مشروعيت داشتند . زيرا به آنان گفته مي شد كه جوان و كم تبحر در دانش فقهي هستند، لذا پيدا شدن عالمي كه در پس او سنگر بگيرند به آنان مشروعيت مي داد، اين اقليت براي افزايش بازدهي خود در برابر دو نيرو كثريت سنتي و اقليت دولتي، ناچار از سازماندهي و انسجام بود و چند صباحي بعد با تشكيل "جامعه مدرسين حوزه علميه قم" جلوه بيشتري يافتند . (77) رحلت آيت الله بروجردي و نبودن مرجع اعلم در ميان مراجع قم، شرايطي را فراهم آورد كه مراجع متعدد حوزه علي رغم ديدگاههاي مختلف مطرح شوند و انديشه ها و عملكرد آنها مورد ارزيابي جامعه قرار گيرد . از آنجا كه هيچكدام از آنان در موقعيتي قرار نداشتند كه جانشين بلافصل و بلامنازع آيت الله بروجردي شوند، لذا مرجعيت متمركز آن دوره به سوي مرجعيت غيرمتمركز پيش

ص: 8672

رفت، چنين به نظر مي رسد كه ادعاي اعلميت توسط هر يك از مراجع مذكور با پاسخ منفي افكار عمومي بخشي از دينداران سنتي يا نوگرا مواجه مي گرديد . عواملي كه به اين شرايط دامن مي زد صرف نظر از افزايش ذهنيات و ديدگاههاي محلي و قومي در حمايت از مراجع خاص كه بعضا با تحريكات حكومت همراه بود، مي توان به افزايش تنوعات فكري در جامعه اشاره كرد . در افزايش پيچيدگيهاي زندگي اجتماعي و اقتصادي، مراجع را در مخمصه پاسخگوئي به انواع سوالات قرار مي داد كه مقلدانشان مطرح مي ساختند و در واقع جوابگويي به آنها احتياج به خبرويت خاص و دانش تخصصي داشت . در چنين اوضاع و احوالي هيچ عالمي كه از حرمت و حيثيت متنابعي برخوردار بود، نمي توانست در جنب همگنان خود ادعاي اعلميت داشته باشد . " (78) به تعبير ديگر با رحلت آيت الله بروجردي، گفتمان تثبيت شده آن مرحوم از هم پاشيد . البته اين سخن به مفهوم آن نيست كه افرادي مستقيما و علنا در قبال رويكرد ايشان موضعگيري نمايند، بلكه به مفهوم اين است كه گفتمان مذكور مورد چالش قرار گرفت و مراجع مختلف در حد ميدان درك و اجتهاد خود رويكردهاي گوناگوني در پيش گرفتند و طيفهاي مختلف دينداران جامعه نيز به تناسب فهم و علايق خود

ص: 8673

به مراجع موردنظر خود روي آوردند . مفهوم اين تحليل زماني اهميت مي يابد كه متوجه باشيم امام خميني در دوران حيات آيت الله بروجردي علي رغم انديشه هاي اصلاحي خود، به منظور حفظ اقتدار و وحدت مرجعيت، تسليم نظرات و عملكرد آيت الله بروجردي بود، تا اينكه با رحلت آن مرحوم فرصتي براي ابراز انديشه هايش در سطح وسيعتري بدست آورد . البته ساير مراجع مطرح حوزه نيز چنين كردند . حال مي توان علل ناكامي تلاشهائي كه براي حفظ تمركز مرجعيت صورت مي گرفت را تبيين نمود . در مباحث پيشين برخي از جرياناتي كه براي حفظ تمركز مرجعيت در مراجع خاص تلاش مي كردند را برشمرديم، اشاره شد كه در نهايت، تقبل اداره حوزه علميه قم توسط آقاي شريعتمداري و گلپايگاني مسئله جانشين آيت الله بروجردي، موقتا خاتمه يافت . اما مجددا در آن روزها شايعاتي براي مطرح كردن آيت الله گلپايگاني با ادعاي ارجاع احتياطهاي آيت الله بروجردي، به گلپايگاني پخش شده بود و بر اساس اين شايعه مقلدين آن مرحوم مي توانستند با بقا بر ميت در مسايل و فتاواي احتياطي وي به مجتهد زنده يعني آيت الله گلپايگاني مراجعه كنند . يكي از طلاب آن دوره حوزه علميه منشا اين شايعه را دو عامل مي داند: اول اينكه آيت الله گلپايگاني همانند استادش شيخ عبدالكريم، آدم محتاطي بود و بدين

ص: 8674

علت با بيت و منش احتياطآميز آيت الله بروجردي قرابت بيشتري داشت و دوم اينكه افكار راديكال امام خميني با اطرافيان آيت الله بروجردي همخواني نداشت (79) و از اين رو زمينه براي تثبيت و تمركز مرجعيت گلپايگاني و در نتيجه تداوم رويكرد احتياطآميز آيت الله بروجردي و طرد انديشه ها امام خميني فراهم مي گرديد . گو اينكه تلاشهاي متعدد ديگري نيز براي تمركز مرجعيت در مراجع ديگر از جمله آيت الله خوانساري از سوي برخي علما از جمله امام خميني بعمل آمد امام براي حفظ تمركز قدرت در يك مرجع به عنوان يك قدرت متشكل جهت مقابله با نظام و اينكه خودشان را از منازعه مرجعيت كنار كشيدند، پيشنهاد كردند كه همه علما بروند . آقاي خوانساري از تهران به قم آورده و مرجعيت را بدو محول كنند . اين انتخاب از دو وجه مقبول مي نمود يكي اينكه آيت الله خوانساري از نظر تقوا و زهد و اعلميت موردقبول بود . دوم اينكه با انتخاب ايشان، شائبه مسائل شخصي هم [در رقابت بين مراجع] به هيچ وجه نمي رفت . ولي پيشنهاد امام پذيرفته نشد و قرار شد زعيم حوزه از ميان مراجع خود حوزه انتخاب شود . (80) البته يكي از روحانيون آن عصر، پيشنهاد مذكور را نه از طرف امام بلكه از طرف آيت الله شيخ مرتضي حائري مي داند،

ص: 8675

و هدف طرح كردن آيت الله خوانساري را نيز رفع اختلافات بين مراجع دانسته و اضافه كرده است: "اين طرح با مخالفت سرسختانه عده اي در نطفه خفه شد . " (81) حال اگر اين پيشنهادات را با توجه به نظريات و روحيات آن دو مرجع مورد بازكاوي قرار دهيم و با اين سخن يكي ديگر از طلاب آن دوره ارزيابي كنيم كه "در جريان تجزبه مرجعيت كه نظام هم آن را تبليغ مي كرد، خشك مقدسين به گلپايگاني و خوانساري روي آوردند . " (82) و همچنين اگر مخالفت علني و جدي آيت الله گلپايگاني را با كتاب "شهيد جاويد" به آن بيفزائيم (83) ، كتابي كه از نظر مولف آن "عيب كتاب اين بود كه براي تشكيل حكومت اسلامي به پيروي از امام حسين راه را نشان مي داد" (84) ، مي توان نتيجه گرفت كه در صورت به كرسي نشاندن هر يك از دو نظر مذكور، روند دوري از سياست آيت الله بروجردي تداوم مي يافت . و اين همان آرزويي بود كه هيات حاكمه آن را مي خواست . البته نيازي به گفتن ندارد كه هدف پيشنهاددهندگان اين نبود . و ناگفته پيداست كه شرايط زماني اجازه پذيرفتن عمدي اين پيشنهادات را نداد . اگرچه مي توان برخي نقاط ضعف و منفي براي عدم تمركز مرجعيت برشمرد، از

ص: 8676

جمله: تداوم اختلافات مراجع و تشديد آنها توسط برخي عوام و سيستم امنيتي نظام حاكم و در نتيجه كاهش اقتدار معنوي مرجعيت، ولي چنين به نظر مي رسد كه تجربه مرجعيت، فرصتي براي ابرازنظر و انديشه هاي هر يك از مراجع را فراهم آورد و در چنين فضايي، نظرات و ايده هاي امام خميني در تعامل با رويكرد روحانيون نوگرا فرصت بروز يافت و بعدها در مقابله با نظام حاكم و تشكيل حكومت به منصفه ظهور رسيد . بلكه از همان ابتدا قابليت تعديل انديشه هاي برخي مراجع ديگر را نيز بدست آورد و حمايت برخي ديگر را نيز جلب كرد و برخلاف اين نظر كه "اعتبار نهاد مرجعيت، هنگامي كه اين نهاد آن چنانكه بايد قيام 15 خرداد را حمايت و پشتيباني نكرد در بوته ترديد افكند . " (85) هم اكثريت مراجع از قيام مذكور حمايت لازم را بعمل آوردند و هم نهاد مرجعيت اعتبار يافت . اما نه آنگونه اعتباري كه آن نهاد در "هاله اي از قداست" باقي بماند، بلكه از وجهي كه آن را مي توان گام نهادن در عرصه سياست و اجتماع ناميد . به هرحال در چنين شرايطي طرح و تبليغ مرجعيت امام خميني رسالتي بر دوش نوگرايان حوزه تلقي مي شد . ايندو از سالهاي ديرين در تعامل فكري آموزه هاي همديگر را

ص: 8677

شناخته و به اين باور رسيده بودند كه براي پياده كردن آنها گريزي از ايجاد يك بستر ديني مجتهد - مقلد وجود ندارد . از اينرو با تمام توان به تبليغ مرجعيت امام خميني پرداختند . ناگفته پيداست كه صرف نظر از نيل به مرجعيت، امام در پرونده خود صفحات درخشاني از انديشه هاي اصلاح گري و مبارزاتي را ثبت كرده بود . اگر به طور اجمال به گذشته فكري و رويكرد سياسي ايشان نگاهي افكنيم، چنين مي توان نتيجه گرفت كه امام: 1 . در آغاز دهه 1320 با نگارش كتاب كشف الاسرار، گامي براي پاسخ به سياست ضدديني رضاشاه برداشت و در آن اشاراتي به گفتمان سياسي حكومت اسلامي نمود . 2 . در دهه 1330 در درسهاي فقهي خود براي شاگردان نوگراي خود بحث ولايت مجتهد را در مباحث اجتهاد در تقليد طرح كرد . 3 . در دهه 1340 نيز بعد از قيام 15 خرداد بر نفي صريح سلطنت و در اواخر همين دهه در نجف با طرح تفصيلي حكومت اسلامي . بنياد گفتمان سياسي خود را بنا نهاد . اما مرجعيت امام از پنج سال قبل از رحلت آيت الله بروجردي با تحرير فتاوائي كتاب عروةالوثقي و همچنين قبل از آن با نگارش حاشيه بر كتاب "وسيلةالنجاة" آيت الله سيدابوالحسن اصفهاني به

ص: 8678

عنوان رساله عمليه مطرح شده بود، (86) لكن اين تحريرات به زبان عربي بود و فقط اهل نظر كه خواهان نظرات فقهي امام بودند به آن حواشي مراجعه مي كردند . از سوي ديگر امام نيز حاضر نشده بودند علي رغم اينكه "صاحب فتوا" بودند، آن تحريرات را در قالب "رساله خود منتشر كند . " (87) البته امام آن سالها در ميان مراجع مطرح گمنام بود . علت اين مساله صرف نظر از روحيات ايشان، يكي آنكه آن روزها نشانه شهرت و عظمت مراجع اين بود كه در جاي مهمتري از حرم حضرت معصومه نماز جماعت برگزار كنند يا امام جماعت مسجد معروفي باشند، امام خود را از اين مسايل دور مي كرد، دوم اينكه محل تدريس امام در مسجد سلماس كه نزديك حرم نبود برگزار مي شد . (88) اما به محض حصول شرايط مناسب، شاگردان امام تشخيص مي دادند كه تبليغ مرجعيت ايشان از دو جهت لازم است، از يك سو مقام علمي و جامعيت ايشان و از سوي ديگر لزوم رهبري و قيام عليه شاه . از اينرو شاگردان و فضلاي ديگر حوزه بر خود لازم دانستند با اتخاذ تدابيري براي اعلام مرجعيت ايشان، گامهايي بردارند . اين تكاپو زماني جدي گرفته شد كه يكي از ياران امام، وقتي بعد از رحلت آيت الله

ص: 8679

بروجردي، از آيت الله كاشاني در خصوص مرجع پرسيده بود، وي امام خميني را معرفي كرده بود . (89) لذا جمعي از شاگردان امام تصميم گرفتند طي يك برنامه منسجم وارد صحنه شده و براي مرجعيت امام تلاش نمايند . گام اول براي اين منظور، كسب اطلاع از داشتن رساله از سوي امام بود . وقتي از طريق آقا مصطفي خميني، از نگارش حواشي امام بر " عروةالوثقي" و "وسيله النجاة" مطلع شدند، در بحبوبه تبليغاتي كه طرفداران هر يك از مراجع براي مرجعيت مرجع موردنظر خود انجام مي دادند، اين گروه نيز مصمم شدند كه از طريق مصاحبه با خبرنگاران دلايل مرجعيت امام را معرفي كنند، لذا طي نقشه اي وقتي خبرنگار روزنامه كيهان براي مصاحبه با طلاب و روحانيون وارد مدرسه فيضيه شد، محمد مهدي رباني املشي خود را به خبرنگار مذكور رساند و به عنوان اولين مصاحبه شونده، مرجعيت امام را با ادله بسيار مطرح نمود . از اينرو اولين مرجع اعلام شده در روزنامه كيهان آن سالها، امام خميني بود . (90) گام دوم اين بود كه امام را راضي به چاپ رساله نمايند . براي اين منظور، حدود صد نفر از شاگردان امام به محضر وي رفته و اعلام كردند كه: "آقا ما مقلد شما هستيم و مي خواهيم كه

ص: 8680

رساله شما را داشته باشيم" و براي ايشان تكليف شرعي درست كردند تا اجازه دهند رساله ايشان چاپ شود . با اين راصرار بود كه اجازه چاپ رساله را گرفتند . اين راسله كه اولين بار بنام "نجاةالعباد" به چاپ رسيد، توسط عده اي از شاگردان امام تنظيم شده بود . براي اينكه كار چاپ رساله زودتر انجام شود . گروه مذكور نگارش آن را از روي حواشي امام بين چند نفر تقسيم كردند . (91) نوشتن رساله امام در شرايطي صورت مي گرفت كه در همان روزها "هشت الي نه" رساله از آيات عظام حكيم، خويي، شيرازي، شاهرودي، گلپايگاني، نجفي مرعشي، ميلاني و خوانساري چاپ شده بود . (92) اما گام بعدي شاگردان امام براي تبليغ مرجعيت ايشان، جلب رضايت امام براي برگزاري مجلس ترحيم براي آيت الله بروجردي بود . از آنجا كه برگزاري چنين مجلسي دلالتي بر داعيه مرجعيت تلقي مي شد، امام از آن خودداري مي كردند، ولي با اصرار شاگردان و يادآوري علايق ايشان به مرحوم بروجردي، بالاخره امام حاضر شد "آخرين مجلس را برگزار نمايند . " گام بعدي نيز شروع تبليغات بين روحانيون علاقمند به امام در تهران بود . اين مرحله نيز با نه دليلي كه توسط يكي از شاگردان امام مبني بر اعلميت ايشان اقامه شده بود در

ص: 8681

منابر تهران عنوان گرديد . (93) آيت الله حسينعلي منتظري يكي از شاگردان امام و از پيشقراولان مرجعيت ايشان بر سه امتياز ايشان بر سايرين در زمينه هاي تبحر در اجتهاد، فلسفه و عرفان تاكيد داشت . (94) البته در اينجا به عنوان جمله معترضه ذكر كنيم كه گويا نظرات حجةالاسلام هاشمي رفسنجاني كه معتقد است چون بعد از رحلت آيت الله بروجردي، روحانيون حوزه علميه قم به آيت الله عبدالهادي شيرازي روي آوردند و بعد از درگذشت ايشان - يكسال بعد از بروجردي - "شاگردان امام به تكاپو افتادند تا بيشتر به امام توجه شود و براي اين منظور در شهرهاي مختلف به فعاليت پرداختند . " (95) صحيح به نظر نمي رسد . شايد منظور رفسنجاني رفع ترديد به اعلميت امام نسبت به شيرازي باشد كه بعد از رحلت آيت الله شيرازي، نيز چنين شكي منتفي گرديده و فعاليتهاي طرفداران امام تشديد يافته است . در اين زمان بطور رسمي و علني تبليغ مرجعيت امام از سوي شاگردان ايشان به عنوان يكي از رسالتهاي شرعي آنان درآمد . بتدريج با پيش آمدن وقايعي كه مواضع سياسي امام آشكار مي شد، رويكرد به مرجعيت سياسي افزايش مي يافت، شاگردان امام با خاطره تجارب مبارزات آيات مدرس و كاشاني به فراست دريافته بودند كه در صورتي مبارزات سياسي در كشور از

ص: 8682

اقبال عمومي برخوردار خواهد شد كه در بستر ديني قرار گرفته و از آموزه هاي شريعت بهره جويد . افزايش مقلدان امام بسان پذيرفتن عضويت در يك حزب سياسي تلقي مي شد كه در قالب آموزه ديني مجتهد - مقلد رنگ و جلاي مذهبي مي يافت و از اينرو مبارزات نيروها در قالب چنين بستري مي توانست با بكارگيري انگيزه هاي ديني نظير شوق جهاد، شهادت ايثار، ظلم ستيزي، فداكاري، عدالت و ... روح فداكاري را در افراد برانگيزاند . در چنين شرايطي براي بسياري از دينداران نوانديش نسل جوان حوزوي و دانشگاهي و حتي بازماندگان جريانها و گرايشهاي ملي و مذهبي دهه قبل، انتخاب مرجع تقليد، صرف نظر از احراز ساير شرايط مرجعيت، توجه به مواضع سياسي وي در جامعه و در قبال هيات حاكمه، عامل مهمي به شمار مي رفت . چنين به نظر مي رسد، اقبال عمومي به مرجعيت امام، به خصوص همزمان با موضعگيري قاطع وي در آغاز دهه چهل عليه بانيان و تصويب كنندگان لوايح خلاف مباني شرع اسلام و قانون اساسي مشروطه از استقبال چشمگيري برخوردار شده است . در واقع مرجعيت و طلاب نوگرا به يك تعامل رسيده بودند، طلاب مبارز به مرجعيتي نياز داشتند كه در پرتو رهبري و حمايت وي به فعاليتهاي خود مشروعيت بخشند و مرجعيت نيز براي مبارزه و استمرار آن به

ص: 8683

نيروهايي نياز داشت كه آموزه هاي انقلابي وي را در كشور تبليغ كنند . بر همين اساس "عده اي از خواص و طلاب حوزه علميه كه از سالهاي پيش نسبت به امام ارادت داشتند و اغلب از شاگران امام بودند، راه افتادند در شهرستانها و امام را به عنوان يك عالم و مرجع تقليد و يك مرد بزرگ به مردم معرفي كردند . " (96) از اين زمان كه بتدريج ماموران امنيتي ساواك به فعاليتهاي اين طلاب حساسيت پيدا كرده بودند، گزارش دادند كه "اكثر طلاب جوان قم طرفدار خميني هستند و تقليد غير او را حرام مي دانند . " (97) از همين روي يكي از تحليل گران آن فعاليتها را زمينه ساز نهضت امام معرفي كرد و معتقد است: "زمينه هاي نهضت را پيكهاي امام خميني كه به شهرستانها مي رفتند، بوجود آوردند . پيكهايي كه از سوي امام به كاشان، تهران، اصفهان، كرمان و شهرهاي ديگر مي رفتند، اينها بودند كه مردم را به شور مي آوردند . (98) چنين به نظر مي رسد كه بدنبال گسترش دامنه تبليغات مذكور، در شهرهاي مختلف و پذيرش نسبي مرجعيت امام خميني، ايشان به تدريج از آغاز سال 1341 نمايندگاني را براي امور حسبيه و شرعيه از جانب خود كه "تصدي آن در زمان غيبت ولي عصر (عج) از مختصات فقيه

ص: 8684

جامع الشرايط است جهت اخذ سهم مبارك امام و صرف آن در اعاشه خودشان به نحو اقتصاد و صرف ثلث [در برخي اجازه نامه ربع و نصف نيز آمده است] براي ترويج ديانت مقدسه و ايصال بقيه را نزد حقير [امام خميني] براي صرف در حوزه مباركه علميه" (99) در شهرهاي مختلف معرفي كرده اند . بر اثر تبليغات و فعاليتهاي ياران امام از ميان گروههاي سياسي، نهضت آزادي، كه چندماهي از تاسيس آن نگذشته بود، علي رغم اينكه ابتدا به مرجعيت آيت الله شريعتمداري تمايل داشتند، ولي بعد از طرح مرجعيت امام خميني و به خصوص نقش فعال سياسي ايشان، به امام روي آوردند . (100) همچنين بر اساس اظهارات يكي از اعضاي كميته بازار جبهه ملي دوم كه از طرف دكتر كريم سنجابي (عضو شوراي مركزي جبهه ملي دوم) ماموريت مي يابد به قم عزيمت كرده و مرجع اعلم را مشخص و معرفي نمايد، بعد از استقبال گرم از وي توسط آيات شريعتمداري، نجفي و مرعشي و گلپايگاني با دادن نهار، رساله و پول، با برخورد سرد امام مواجه شده و وقتي كه از ايشان رساله درخواست نموده، به وي گفته شد "برويد از ركتابفروشيها بخريد" اين بود كه متوجه شدند " اين سيد از نظر تقوا از ديگران باتقوي ترند" . وي اضافه مي كند

ص: 8685

كه "عينا اين مسئله را آمدم و به آقاي سنجابي گفتم . " (101) حال كه سخن به "نهضت آزادي ايران" رسيد، بي مناسبت نيست كه به اقدام درخور توجهي كه برخي از اعضاي اين تشكل نوبنياد با همكاري برخي از روحانيون نوانديش، براي چاره انديشي انتخاب مرجعيت بعد از رحلت آيت الله بروجردي نمودند، اشاره اي كنيم . نهضت، آزادي در ارديبهشت 1340 توسط آيت الله محمود طالقاني، مهندس مهدي بازرگان و دكتر يدالله سحابي تاسيس شد و در مرامنامه اين تشكل خود را مسلمان، ايراني، تابع قانون اساسي و مصدقي ناميدند . اين گروه كه با اداره و نفوذ در بسياري از تشكلهاي اسلامي در محيط دانشگاهها و در ميان تحصيل كردگان و روشنفكران مذهبي، جايگاهي درخور يافته بود . ضمن حفظ ارتباط و پيوند با مرجعيت، براي چاره انديشي تعيين مرجع با توجه به شرايط زماني خاص به "تشكيل جلساتي به اهتمام عده اي از بانيان انجمنهاي اسلامي تهران و شهرستانها و وابستگان به دبيرخانه انجمنهاي اسلامي ايران در پاييز و زمستان 1340" اقدام نمودند . حاصل مباحث و نكته سنجيهاي جلسات مذكور و تكاپوهاي بيروني برخي ديگر از نوانديشان، تهيه و چاپ ده مقاله در كتابي بنام "بحثي درباره مرجعيت و روحانيت" گرديد . در مقدمه كتاب مذكور آمده است: "مرجعيت علاوه بر جنبه آداب ديني

ص: 8686

فردي و جنبه اجتماعي، هم ديني و هم سياسي بسيار قوي در مملكت دارد و وزنه اي از وزنه هاي آخرت و دنياي ماست . از طرف ديگر در توجه مخصوص و تكاني كه مقامات دولتي و سياسي به خود دادند، در تلگرافها و در مجلس تذكرها، در اصرار به اينكه [مرجعيت] از ايران به عراق منتقل شود و در بسياري صرف پول ها و تحريكات پشت پرده آنها ديده مي شود . " (102) سه مقاله اول اين مجموعه كه داراي عناوين و مضامين يكسان و مكمل هم مي باشند، در خصوص اهميت مساله اجتهاد و تقليد، تبيين استدلالي و خاستگاه وجوب تقليد . راههاي تشخيص مجتهد عادل و اعلم (103) و لزوم هوشياري در قبال نغمه هاي ضد دين و مادي (104) و مزاياي عدم تقليد از ميت (105) نكاتي را اشاره كرده اند . استاد مطهري در پايان مقاله خود پيشنهاد تخصصي

ص: 8687

شدن فقه و لزوم تقليد مردم از هر فقيه در همان تخصص موردنظر و لزوم همكاري و همفكري بين انديشمندان طراز اول و صاحب نظران هر رشته را به منظور حصول به نظرات صحيح ارائه داده است . (106) در مقاله ديگر مهندس بازرگان، روحانيت را مرجع و ملجا مردم دانسته و با فراست از درك شرايط موجود و دستهاي پنهاني كه سعي در تعيين مرجع دارند هشدار مي دهد: "بزرگترين اعراض و اعتراض مردم وقتي پيدا مي شود كه ببيند روحانيت و مرجعيت دانسته و ندانسته خداي ناكرده آلت دست سياستها يا حكومتهاي عامل، آنها و بطوركلي دستگاههاي دولتي جور و فساد گردد [كه در آن صورت] هيات حاكمه از ديانت و روحانيت ما به سود خود تاييد بگيرد" (107) سپس در ادامه در مورد خصوصيات مرجع تقليد مي افزايد: " آن مجتهد عاليقدر و مرجع تقليدي مورد انتظار و آرزوي ماست كه ولو به مقياس كوچكتر، مانند علي هم عالم مطلع باشد، هم مرد ميدان مبارز، هم گوينده رشيد، هم مردم شناس مردم دار مردم بر، هم فعال نان آور، هم مدير و مدبر، هم پاكدامن پاكباخته خدا، كسي كه در كار دين و دنيا و امور نظري و عملي هر دو بصير و رهبر باشد . " (108) آيت الله محمود طالقاني نيز در مقاله اي ديگر

ص: 8688

از اين مجموعه ضمن رد وجوب تقليد از اعلم به دلايل عقلي و شرعي معتقد است: " چون احتياجات و موضوعات تكليفي با وضع و كشور و ناحيه و طبقه و صنف با هم فرق دارد ... فقيه و مرجع هر طبقه متناسب با همانها باشد تا با مسائل و موضوعات مخصوص به خودشان ... بيشتر آشنا باشد . " (109) سپس به دلايل ذيل پيشنهاد "شوراي فتوائي" را داده است: 1 . سنگيني مسئوليت تمركز مرجعيت در فتوا و غفلت از وضع زمان و گرفتاريهاي مسلمين 2 . احتمال نفوذ عوامل ناصالح و يا عمال سياستهاي حكومت به نام معاونت و كمك به شريعت در اطراف مرجع 3 . خطر استبداد ديني تمركز و قطع پيوند مرجعيت با مردم . سپس چگونگي كار شوراي مذكور را چنين بيان مي كند: "شوراي فتوائي برپاست يك يا چند تن از علماي بزرگ و مورد قبول عامه، در يكي از مراكز علمي در هر ماه يا چند ماه تشكيل شده و مسائل اختلافي و موضوعات روز يا به اصطلاح روايت "حوادث واقعه" در شوراي مزبور مطرح گردد و از مجتهدين اطراف و شهرستانها دعوت شود تا موارد ابتلا و نظر خود را با دلايلي كه دارند ابراز نمايند . " (110) آخرين مقاله اين مجموعه كه

ص: 8689

در ارتباط با بحث ما در اينجا مورد بررسي قرار مي گيرد . مقاله اي از سيدمرتضي جزايري مي باشد . وي نيز در پيشنهادي مشابه پيشنهاد آيت الله طالقاني، "طرح شوراي فتوائي" را ارائه داده و چگونگي فعاليت و هدف از آن را اينگونه بيان كرده: "افراد به جاي آنكه از شخص معتبر تقليد كرده و در مسايل ديني از نظريات و افكار فرد بخصوص پيروي كنند، مجمعي تشكيل شود كه در آن فقهاي مسلم عصر عضويت داشته و تك تك مسائل در آنجا مطرح شده، مورد سفري علمي تمام گيرد و چون اتفاق نظر در تمام مسائل بين افراد ممكن نيست . شورا موظف باشد، نظر اكثريت را اعلام كند و بجاي آنكه در موارد فتواي اعلم ملاك عمل قرار داده شود در اين طرح نظر اكثريت عمل گشته و فتواي اكثريت بايد مورد عمل قرار گيرد" (111) سپس ضمن علمي خواندن طرح بخاطر كاهش ضريب خطاي آن در مقايسه با پراكندگي مرجعيت، بازتاب اجتماعي آن را به شرح ذيل بيان مي كند: 1 . معضل تشخيص اعلميت كه بعضا با غرض ورزيهايي همراه مي باشد رفع مي گردد 2 . جريان رقابت و مبارزه بين مراجع كه بعد از فوت هر مرجع ايجاد ايجاد مي شود كه دون شان روحانيت است را به تفاهم و همكاري تبديل مي كند 3

ص: 8690

. مانع سؤاستفاده حكومتها و جريانات سياسي از تفرقه بين مراجع كه همراه با تقويت يا تضعيف آنان مي باشد، مي گردد 4 . وحدت و همكاري جمعي مراجع، نيرو و توان آنان را در راستاي اهداف ديني، اجتماعي، سياسي و ... مورد بهره برداري قرار مي دهد 5 . زمينه اي براي ابتكارات فكري و طرح مسائل مختلف در شورا و انتخاب بهترين پيشنهاد و طرحها با شور و مشورت فراهم مي گردد 6 . زمينه تشكل و سازماندهي روحانيت را بيشتر از پيش فراهم مي كند . (112) چنانچه از تلخيص مباحث برخي از مقالات كتاب مذكور برمي آيد نكته محوري و قابل توجه بحث "شوراي فتوا" مي باشد . صرف نظر از قضاوت درباره قابليت و ضمانت اجرايي و يا علل و عوامل ناكامي با موفقيت چنين طرحي در ميان مراجع، آنچه كه از منظر عملكرد و نقش روحانيت مطرح است، دغدغه هاي جمعي از انديشمندان كشور براي حل معضل مرجعيت و اهتمام آنان براي بازكاوي ابعاد و اشكال مختلف نهاد مرجعيت مي باشد . چنين به نظر مي رسد كه تكاپوها و پيشنهادهايي از اين نوع، بعدها با طرح مرجعيت امام خميني و به خصوص با نقش آفريني ايشان در عرصه سياست در جريانات منتهي به قيام 15 خرداد و تبعيد از ايران كه در تعامل با روحانيت نوگرا منجر به پذيرش تدريجي

ص: 8691

و عمومي مرجعيت و محوريت امام گرديد، رنگ باخته است . نكته آخر در تاييد رويكرد نهضت آزادي به مرجعيت امام، همين بس كه امام خميني در فروردين 1357 به ابراهيم يزدي از مسوولين نهضت در خارج از كشور، اجازه نامه "مجاز در خمسي از سهم امام" (113) صادر كرده است . مجوزي كه به غير روحانيون به ندرت واگذار مي شود .

نتيجه گيري

اشاره

از مجموعه بحث مرجعيت و نقش روحانيت به نظر مي رسد كه روحانيت در تعامل با مرجعيت، نقش تعيين كننده اي ايفا كردند . لذا براي نتيجه گيري از سير روند تاريخي تعامل و مراحل تعيين كننده آن مي توان به اختصار نكات ذيل را برشمرد . 1 . مرجعيت در روند تشكيل و تداوم آن سه مرحله عدم تمركز، تمركز و مجددا عدم تمركز را طي كرده است . 2 . مرحله تمركز از عصر شيخ انصاري (فوت 1281 ق) تا پايان عصر آيت الله بروجردي (فوت 1380 ق 1340 ش) بيش از يك قرن تداوم يافته است . 3 . عوامل تمركز مرجعيت در رشد تكنولوژي ارتباطي مدرن نظير تلگراف، تلفن، چاپ، وسايط نقليه و ... كه امكان تسهيل ارتباط بين دينداران و مرجع را فراهم آورد; ممكن شد . 4 . به همان سان رشد انديشه هاي بشري در جامعه تشيع و افزايش پيچيدگيهاي زندگي و

ص: 8692

ناتواني يك مرجع از پاسخگويي به نيازها و سلايق ديني و فكري و تخصصي شدن علوم، عدم تمركز مرجعيت را اجتناب ناپذير كرد . 5 . به دنبال انتقال مرجعيت از نجف به قم كه در آخرين فرد مرحله تمركز تبلور يافت، حوزه علميه قم مركز ثقل مرجعيت قرار گرفت و از استقبال نظام به عنوان تنها كشور شيعه برخوردار شد . 6 . شرط ظاهري نظام حاكم در حضور مرجعيت كل، پذيرش گفتمان و رفتار مداراآميز بين دو نهاد مرجعيت و سلطنت و تقسيم قدرت به معنوي و حكومتي ممكن شد . 7 . آشكار شدن اقتدار مرجعيت در ابعاد سياسي (اصلاحات ارضي)، اقتصادي (وجوه شرعيه) اجتماعي (تشييع جنازه بروجردي) و ... نظام را در پيشقدم شدن و بدست گرفتن ابتكار انتخاب مرجع رونق داد . 8 . ناكامي نظام در نيل به اهداف خود بخاطر عدم اعتماد دينداران به انتخاب حكومتي، ابتكار عمل در انتخاب مرجع بدست جريانات درون حوزوي افتاد . 9 . ارزيابي رويكرد تمركزگرايانه مرجعيت بعد از آيت الله بروجردي در حفظ اقتدار معنوي مرجعيت در هاله اي از قداست و احتمال تداوم رويكرد احتياطآميز مرحوم بروجردي ظاهر شد . 10 . ارزيابي رويكرد غيرمتمركز مرجعيت بعد از آيت الله بروجردي، ناظر بر تنوعات فكري و تخصصي شدن امور و لزوم

ص: 8693

پاسخگويي به آنها قرار گرفت . 11 . شناسايي دو جريان سنتي و سياسي در روند غيرمتمركز شدن مرجعيت در جريان موضعگيريهاي مراجع مختلف عليه هيات حاكمه . 12 . همراهي اكراه آميز جريان سنتي با جريان سياسي مرجعيت و در نهايت به انفعال كشيده شدن جريان سنتي بدنبال نشديد عملكرد هيات حاكمه عليه نهاد مذهب . 13 . نقش روحانيت اقليت نوگرا در تعامل با مرجعيت سياسي و پيشگامي آندو در عرصه سياست و اجتماع و پذيرفتن تدريجي گفتمان آنها در جامعه . 14 . تبليغ مرجعيت امام خميني به عنوان يك رسالت براي طيف عظيمي از نيروهاي اجتماعي نوگرا روحاني، دانشگاهي، بازاري و ... حاصل سخن اينكه تثبيت تدريجي و پذيرش مرجعيت امام خميني از سوي توده هاي مومنين، به دنبال آشكار شدن قاطعيت ايشان در مقابله با هيات حاكمه، باعث شد كه علي رغم تبعيد 14 ساله از كشور و دوري از مردم . بخاطر داشتن مقلدين فراوان در كشور، با ارتباط معنوي مجتهد - مقلد، مرزهاي جغرافيايي را درهم شكسته و نه تنها با دو نام امام در جامعه زنده بماند بلكه ايشان توانستند با استفاده سياسي از اين بستر ديني و بسيج توده ها در نهايت پيروزي انقلاب را در 22 بهمن 1357 به ارمغان آورند .

پى نوشت ها

: 1 . محمدحسين منظور الاجداد،

ص: 8694

مرجعيت در عرصه اجتماع و سياست: اسناد و گزارشهايي از آيات عظام نائيني: اصفهاني، قمي، حائري و بروجردي 1339 - 1292 ش، تهران، شيرازه، ص412 2 . حسن يوسفي اشكوري، حوزه و حكومت: بيست سال پس از ادغام (مصاحبه)، روزنامه نشاط، 12 ارديبهشت 1378، ش47، ص6 3 . محمدحسين منظورالاجداد، مرجعيت در عرصه سياست و ... ، ص2 4 . عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران، اميركبير، 1364، ص82 5 . حميد عنايت، انديشه هاي سياسي در اسلام معاصر، ترجمه بهاالدين خرمشاهي، تهران، خوارزمي، 1372، ص279 6 . مرتضي مطهري، "مشكل اساسي در سازمان روحانيت" (مقاله) از كتاب: بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، تهران، ركت سهامي انتشار، بي تا، ص181 7 . حامد الگار: دين و دولت در ايران، نقش علما در دوره قاجار، ترجمه ابوالقاسم سري، تهران، توس، 1369، ص42 8 . عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت و ... ، ص84 - 83 9 . ر . ك: هدايت جليلي، "نهاد مرجعيت و قدرت سياسي"، روزنامه ايران، 1 آذر 1377، ش1100، ص10 (طرح كلي بحث اقتدار مرجعيت از اين مقاله گرفته شده است) 10 . عبدالهادي حائري، تشيع و مشروطيت و ... ، صص80 - 79 . به نقل از المكاسب، چاپ تبريز، 1334، ص153 11

ص: 8695

. حامد الگار، دين و دولت در ايران و ... ص33 12 . محمد مسجدجامعي . زمينه هاي تفكر سياسي در قلمرو تشيع و تسنن، تهران، انتشارات الهدي، 1369، صص22 - 21 13 . عليرضا ازغندي، تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران، ج اول: تحولات اجتماعي 1357 - 1320، تهران، سمت، 1379، ص131 14 . عليرضا ازغندي، تاريخ تحولات سياسي ... ، ص132 15 . مرتضي مطهري، "مزايا و خدمات مرحوم آيت الله بروجردي" (مقاله) از كتاب بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، تهران، شركت سهامي انتشار، بي تا، ص142 16 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده: 204، صص6 - 3 17 . عبدالوهاب فراتي، تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي: از مرجعيت امام خميني تا تبعيد، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1379، ص11 . سخن حجة الاسلام نعمت الله صالحي نجف آبادي 18 . آيت الله بدلا از ابداع رساله توضيح المسائل به زبان روز و ساده از سوي آيت الله بروجردي خبر داده است . رك: هفتاد سال خاطره از آيت الله حسين بدلا، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378، ص153 . 19 . هوشنگ اميراحمدي، "فرهنگ سياسي ايرانيان" قسمت سوم، روزنامه نشاط، 15 فروردين 1378، ش26، ص6 . ضمنا قسمتهاي اول و دوم اين مقاله به ترتيب در شماره هاي 23( 20

ص: 8696

اسفند 1377( و 25( 22 اسفند 1377( آن روزنامه درج شده است . 20 . محمدحسين منظور الاجداد، مرجعيت در عرصه سياست و ... ، صص482 - 479: اسناد شماره 54 و 55 و 56 21 . براي نمونه توجه خوانندگان را به مجموعه كتابهايي كه تحت عنوان "ريشه هاي انقلاب اسلامي" براي تدريس درس عمومي به همين نام در دانشگاهها نوشته شده اند، جلب مي كنيم . 22 . محمدحسين منظورالاجداد، مرجعيت در عرصه سياست و ... ، ص417 23 . محمدتقي فلسفي، خاطرات و مبارزات حجةالاسلام فلسفي، تهران: مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1376، ص112 24 . ماهنامه حوزه، سال 8، شما 44 - 43، (فروردين ... تير 1370(: ويژه سي امين سال درگذشت آيت الله بروجردي، ص52 - سخن آيت الله سلطاني طباطبائي 25 . قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج اول: زمينه ها، تهران، مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات، 1378، صص70 - 66 26 . همان، ص129 27 . همان، ص116 28 . عماد الدين فياضي، حاج شيخ عبدالكريم حائري (موسس حوزه علميه قم)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1378، صص69 - 67 29 . مرتضي مطهري "مزايا و خدمات مررحوم آيت الله بروجردي" (مقاله) از كتاب: بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، تهران، شركت سهامي انتشار، صص 249 -

ص: 8697

245 30 . صحيفه امام، ج اول: (بيانات، پيام ها، مصاحبه ها، احكام، اجازات شرعي و نامه هاي امام خميني 1312 - آبان 1364(، صص448 و 512 31 . مجله آشفته، 12 بهمن 1334، ش2 . به نقل از: سيد جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ايران، ج 1، تهران، دفتر انتشارات اسلامي، 1361، ص363 32 . محمدصادق صادقي گيوي، خاطرات آيت الله خلخالي، تهران، نشر سايه، 1379، ص56 33 . صحيفه امام، ج1، (بيانات، پيامها و ... امام خميني 1312 - آبان 1343(، صص76 - 46 و 94 و 99 و 132 - 125 و 512 - 448 34 . تصوير اين سند را جناب آقاي رحيم نيكبخت از سرمهر براي ارائه در اين پژوهش در اختيار نگارنده قرار داد . 35 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، پرونده امام خميني، گزارشهاي شهرباني كل كشور، شماره بازيابي 661، كد 1/641، ص51 36 . براي اطلاعات بيشتر ر . ك: "مسائل مالي و اقتصادي نظام حوزه" قسمت اول، ماهنامه حوزه، سال 5، ش27، مرداد و شهريور 1367، قسمت دوم، همان، ش28 37 . حامدالگار، انقلاب اسلامي در ايران، تهران، سپاه پاسداران انقلاب اسلامي، ص 38 . حميد عنايت، انديشه سياسي در اسلام معاصر، ترجمه بهادالدين خرمشاهي، تهران، خوارزمي، 1372، ص279 39 . عبدالوهاب

ص: 8698

فراتي، تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي (از مرجعيت امام خميني تا تبعيد)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1379، ص32 - سخن آيت الله مسعودي خميني 40 . عليرضا ازغندي، تاريخ تحولات سياسي ... ، ص130 41 . عمادالدين فياضي، حاج شيخ عبدالكريم ... ، ص54 42 . براي اطلاع بيشتر از خدمات و نقش آيت الله بروجردي، رك: ماهنامه حوزه، سال 8، ش44 - 43 (ويژه سي امين سال درگذشت آيت الله بروجردي، فروردين - ارديبهشت - خرداد - تير 1370( 43 . علي دواني، زندگاني زعيم بزرگ تشيع آيت الله بروجردي، تهران، مطهر، 1371، صص242 - 243 44 . براي اطلاعات بيشتر ر . ك: "تاريخچه مدارس جامه تعليمات اسلامي" فصلنامه يار، سال 5، ش18، بهار 1369 45 . محمدحسين منظورالاجواد، مرجعيت در عرصه سياست و ... ، ص424 46 . سيد جلال الدين مدني، تاريخ سياسي معاصر ... ، ص363 47 . افسانه نجم آبادي، "بازگشت به اسلام: از مدرنيسم به نظم اخلاقي" (مقاله): ترجمه عباس كشاورز، فصلنامه متين، سال اول، ش1، زمستان 1377، ص371 48 . عليرضا رهبري، عصر پهلوي به روايت اسناد، قم، دفتر نشر و پخش معارف، 1379، ص290 49 . اكبرهاشمي رفسنجاني، "شهيد استاد مطهري، آنطوركه من شناختم" (مقاله) از: يادنامه استاد شهيد مرتضي مطهري، به

ص: 8699

كوشش دكتر عبدالكريم سروش، تهران، سازمان انتشرات و آموزش انقلاب اسلامي، 1363، ص7 50 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، به كوشش علي باقري، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1376، صص77، سخن علي محمدي تاكندي 51 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 202، ص24 52 . خاطرات حجةالاسلام سيد علي اكبر محتشمي پور، تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1376، ص167 53 . براي اطلاع از متن تلگراف رك: عليرضا زهيري - عصر پهلوي به روايت ... ، ص197، تلگراف مذكور توسط آيت الله بروجردي به آيت الله بهبهاني در تهران جهت ابلاغ نظر وي به مقامات مسوول در تاريخ 25 شعبان 1379 صادر گرديده است . 54 . احسان نراقي، از كاخ شاه تا زندان اوين، ترجمه سعيد آذري، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1373، ص 27 . 55 . قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج 1: زمينه ها . صص 180 - 178 . 56 . قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج 1: زمينه ها، صص 180 - 178 . 57 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 202، ص 40، تاريخ سند مذكور روز 21/1/1340 مي باشد . 58 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص 47 . سخن علي محمد بشارتي .

ص: 8700

59 . اين نكته نيز ناگفته نماند كه اجداد و خاندان آيت الله حكيم در اصل ايراني بودند و سالهاي متمادي پيش به عراق مهاجرت كرده بودند، از اينرو طي چند نسل زندگي در عراق، در شرايط زماني موردبحث، عرب تلقي مي شدند . 60 . رحيم روحبخش، "چند شهري بودن جنبشهاي معاصر ايران: بررسي قيام 15 خرداد"، فصلنامه گفتگو، ش 29، پائيز 1379، ص 25 . 61 . انقلاب ايران به روايت راديو بي بي سي، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، طرح نو، 1372، ص 109، سخن ابوالحسن بني صدر . 62 . محمد مهدي عبدخدايي، خاطرات محمد مهدي عبدخدايي: مروري بر تاريخچه فداييان اسلام، به كوشش مهدي حسيني، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1379، صص 284 - 283 . 63 . خاطرات حجةالاسلام علي اكبر محتشمي پور، ... ، ص 81 . 64 . فصلنامه ياد، سال 3، ش 11، تابستان 1367، ص 48، سخن علي اكبر هاشمي رفسنجاني . 65 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ... ، ص 267، صخن عبدالمجيد معاديخواه . 66 . قيام 15 خرداد به روايت اسناد ساواك، ج 1: زمينه ها، ص 274 . 67 . همان، ص 330 . 68 . همان، صص 294 - 293 . 69 . اين كلمات در جوابيه يكي از سوالات متن

ص: 8701

بيوگرافي امام خميني كه مربوط به روحيات وي مي باشد درج شده است . سند مورد اشاره مزين به قاب در ويترين يكي از تالارهاي مركز اسناد انقلاب اسلامي در معرض ديد مراجعه كنندگان قرار دارد . 70 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ص 78، سخن علي محمدي تاكندي . 71 . خاطرات آيت الله خلخالي، ... ص 56 . 72 . تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي: از مرجعيت امام خميني تا تبعيد، ... ص 18 سخن حسن طاهري خرم آبادي . 73 . همان، ص 19، سخن احمد منتظري قمي . 74 . همانطور كه در آخر بحث "سيستم وكالت" اشاره كرديم، گويا پرداخت مذكور از سوي امام، همان پولي مي باشد كه توسط حجت الاسلام علي غيوري - ارسال گرديد . 75 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 202، ص 33 . 76 . حامد الگار و ديگران، سلسله مذهبي و نيروهاي مذهبي به روايت تاريخ كمبريج، ترجمه عباس مخبر، تهران، طرح نو، 1371، ص 304 . 77 . جميله كديور، تحول گفتمان سياسي شيعه در ايران، تهران، طرح نو، 1378، ص 408 . 78 . عمادالدين باقي، "روحانياني كه به نوگرايي ديني مي پيوندند"، روزنامه نشاط، 28 تير 1378، ش 109، ص 7 . 79 . حميد عنايت، انديشه هاي سياسي در

ص: 8702

اسلام معاصر، ترجمه بهاالدين خرمشاهي، تهران، خوارزمي، 1372، ص 280 . 80 . تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي: از مرجعيت امام خميني تا تبعيد، به كوشش عبدالوهاب فراتي، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامي، 1379، ص 18، سخن آيت الله احمد صابري همداني . 81 . تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ... ، ص 20، سخن محمدرضا فاكر . 82 . فصلنامه ياد، سال 3، ش 11، تابستان 1367، ص 55، سخن علي حجتي كرماني . 83 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، به كوشش علي باقري، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1376، ص 267، سخن عبدالمجيد معاديخواه . 84 . رك: بولتن نوبه اي شش ماهه سازمان اطلاعات و امنيت كشور: از 19/12/1350 تا 24/6/1350 از كتاب: ساواك و روحانيت، ج 1، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1371، ص 84 . 85 . نعمت الله صالحي نجف آبادي، توطئه شاه بر ضد امام خميني، تهران، موسسه خدمات فرهنگي رسا، 1362، ص 73 . 86 . هدايت جليلي، "نهاد مرجعيت و قدرت سياسي"، روزنامه ايران، 1 آذر 1377، ش 1100، ص 10 . 87 . تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ... ، ص 22، سخن آيت الله محمدعلي گرامي . 88 . همان . سخن حجت الاسلام نعمت الله صالحي نجف آبادي . 89 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ... ،

ص: 8703

صص 136 - 135، سخن حجت الاسلام محمدحسن رحيميان . 90 . خاطرات 15 خرداد، دفتر پنجم، ... ، ص 180 - 179 . سخن آيت الله محمدصادق تهراني . 91 . تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ... ، ص 26، سخن آيت الله يوسف صانعي . 92 . دو هفته نامه پيام انقلاب، سال 3، ش 78، 30 بهمن 1361، ص 30، سخن آيت الله محمدمهدي رباني املشي . 93 . تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ... ، ص 30 . سخن حجةالاسلام سيداصغر ناظم زاده . 94 . تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي ... ، ص 27، سخن آيت الله يوسف صانعي . 95 . انقلاب ايران به روايت راديو بي بي سي، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوي، تهران، طرح نو، 1372، صص 110 - 109 . 96 . فصلنامه ياد، سال 3، ش 11، تابستان 1367، ص 49 . 97 . خاطرات 15 خرداد، دفتر اول، به كوشش علي باقري، تهران، دفتر ادبيات انقلاب اسلامي، 1375، ص 71، سخن علي حجتي كرماني . 98 . آرشيو مركز اسناد انقلاب اسلامي، شماره بازيابي پرونده 180، ص 130 . 99 . خاطرات 15 خرداد، دفتر اول، ... ، ص 57، سخن علي حجتي كرماني . 100 . صحيفه امام: (بيانات، پيامها ... امام خميني 1343 - 1312(، تهران، موسسه تنظيم و

ص: 8704

نشر آثار امام خميني، 1378، ص 47 . بخشي از متن اجازه نامه صادق احسانبخش 17/2/40 . 101 . تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ... ص 31، سخن حجت الاسلام نعمت الله صالحي نجف آبادي . 102 . تحرير تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي به روايت راديو بي بي سي، به كوشش ع . باقي، تهران، نشر تفكر، 1373، صص 150 - 149 . سخن حاج محمد شانه چي . 103 . بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، نوشته جمعي از دانشمندان، تهران، شركت سهامي انتشار، چاپ دوم، بي تا، مقدمه . 104 . محمدحسين علامه طباطبايي، "اجتهاد و تقليد در اسلام و شيعه"، (مقاله) از: بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، ... صص 22 - 11 . 105 . سيد ابوالفضل موسوي مجتهد زنجاني، "شرايط وظايف مرجع"، (مقاله) از: بحثي درباره مرجعيت و روحانيت: ... ، صص 33 - 25 . 106 . مرتضي مطهري، "اجتهاد در اسلام" (مقاله) از: بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، ... ، صص 67 - 36 . 107 . همان، صص 63 - 61 . 108 . مهدي بازرگان، "انتظارات مردم از مراجع" (مقاله) از كتاب: بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، ... ، ص 115 . 109 . همان، ص 117 . 110 . آيت الله سيد محمود طالقاني، "تمركز و عدم تمركز مرجعيت و فتوي" (مقاله)

ص: 8705

از كتاب: بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، ... ، ص 206 - 203 . 111 . همان، صص 211 - 210 . 112 . سيد مرتضي جزايري، "تقليد اعلم يا شوراي فتوي" (مقاله) از كتاب: بحثي درباره مرجعيت و روحانيت، ... ، ص 217 . 113 . همان، صص 230 - 226 . 114 . صحيفه امام، ج 1: (بيانات، پيام ها، ... امام خميني: 1334 - 1312(، ص 512 . رحيم روحبخش اله آباد 1

ص: 8706

ميلاد هفدهم نور و "ابراهيم" براي همه قرن ها معني مضاعف شد.

4 چكيده: براي ورود امام و با ياد "منصور ستاري"، شهيد، سردار و امير قبيله نور . . . و درخشش انسان در سمت هميشه تاريخ با آمدنت معني يافت و طرحي از انديشه را تفسير كرد كه رويش هميشه سبز را جاوداني بخشيد. . . . و خاطره روزهاي باراني با تو بودن، آرامشي است كه از معناي آن انسان تعريف شد و نه خاطره بود كه "حقيقت" است و "خود" حقيقت را تعريف كردي و تاريخ نظاره گر حقيقت تو شد و در كلام ميلاد شقايق معني شد و شقايق، حيات هميشه اش را مرهون آمدن توست. . . . و مرغان بهار از آنجا اوج گرفتند كه "تو" آمدي و رفتند تا در كرانه هاي " هميشه"، تو را و شكوه استقامتت را پرواز كنند و "تو" ارتفاع و بشارت پرواز را در منظر هزار شقايق خواندي و ساحل وسعت هميشه اش را از "تو" يافت وقتي معناي روح خدايي ات را شناخت. . . . و چشمانت، وسعت بيداري را از شب گرفت و خلوت شبانه ات وقتي با الفت شهرها پيوند خورد، همه شهر، شب را با بيداري براي آمدنت سپري كردند و دعا گفتند و باران كه باريد "تو

ص: 8707

"آمدي و گيسوان عشق انگشتان افسرده باغ را به آشنايي دوباره خود بردند. . . . و از آن "صبح"، آفتاب، اقتدار تو را به قامت و قنوت دستاني گفت كه بهار را آوردند و روح كوچه هاي گم شده در شهرهاي تبعيد انسان از اندوه انجماد حيات به مفهوم روشن آئينه آمد و باران شكوه اسم ترا براي استقامت و رهبري بر سنگ نبشته هاي تاريخ باريد و كسي ديگر نبود كه سپيده را نشناسد و كسي ديگر نبود كه ضيافت نور را بر شاخه هاي ياس انتقاد كند و كسي ديگر نبود كه زخم ها و هبوط شقايق را براي عدم حضور انسان معوي كند و آمدنت و صلابت نگاهت، وقتي با خروش هميشه ات به سرزمين ابراهيم آمد، "ابراهيم براي همه قرن ها معني مضاعف شد". . . . و هيمنه ها كه شكست، شاهان همه گريستند و تاريخ نگاشته شد تا همه حقيقت " ابراهيم" را باز گويد و همه ظلم هاي شاهانه اعتراف شد و همه ضجه ها و همه شكنجه ها از بيداد گاه گفت و از آن پس، "چهار حرف"، "چهار تخت"، "چهار نيزه"، چهار دوره و چهار مرتبه مبارك حقيقت انديشه كه در ادوار سپري شده ظلم شاهان متروك و غبار گرفته آمده بود، اينجا و اكنون زمان با وقوعي نو

ص: 8708

از آمدنت به ابتدايي دوباره رسيد و انديشه عصر به وسعت نام و روح خدايي ات گشوده شد. . . . و ما هراسناك از آن روزها كه در سكوني از تن آسايي قرن به اجتماعي پيوند داشتيم كه در شاهراههاي تمدنش بر تكامل وهم خويش مي افزود و در سويي ديگر، كشاكش و پيكار انسان و شناخت و در اين پيكار، اهرمن كه سخن به گريبانگري حق بگذاشت و از معركه تخت بگريخت و با چوپاني حقيرانه اش از مذبله تن، در غربت هميشه تاريخ مدفون شد. . . . و ما رخت عافيت پوشيديم و پندار شاخه ها را با رويش دوباره گل و بيداري انسان را در گستره صبح با اكنون زمان آواز داديم و گزمه و پاسبان شب هنوز براي عبور و آمدنت اسم شب را مي خواست. و "تو" براي فرود به سرزمين موعود از " امير منتظران" مدد جستي و صبح، تمام شهر را با دستهاي انتظار و "ميخك" و "مريم " براي قدومت عطرآگين كرد. . . . و خرمشهر نيز رهايي اش را با همان "نام مبارك" بر غنايم بر گل نشسته خصم نوشت و "شلمچه" نيز معني رهايي اش را از سلوك تو مدد جست و خرمشهر همه آزادي اش را با دست فرزندان پدراني كه

ص: 8709

سقايي حسين را به فخر جهان بردند طلب كرد و كلمه و نقش و پوستر، وسعت آزادي خرمشهر را براي گوشهاي بيداري كه ساليان اسارت را با شوق آزادي خرمشهر زيسته بودند، مخابره كرد. . . . و اين بار، صدا، كلمه بود و كلمه از سرب و سرب كلمه شد تا نويد و شكوه آزادي را و سرافرازي هميشه انسان را بنويسد، و اين "فتح" بر تارك همه روزنامه ها با قيقت سربي خويش نوشته شد و نه "روزي نامه ها"! و بوسه زدن هايت بر بازوان و دست هاي رزمنده، ضمانت "مهدي" بود و حال براي فردا، "تو" رسول صبح، حضور هميشه صبحي و "امير قبيله نور" در سنگ فرش هاي خونين خرمشهر، وقتي گزارش فتح موعود را گفت، از رشادت و از پرواز بلند جنگنده ها و از شهادت فرزندان حسين و حسيني ها و از مهارت و از صميميت و تبريك و شاد باش فتح و پيروزي و "تولد كوثر" و از زهرا و از شهادت رشيدترين فرزندانش و اكنون زمان و خلوت و غروب و نور، غروب بيست و ششم دي، چهاردهم شعبان، و انتظار. . . . . . و انتظار حضور "نور" و "جماران" كه به انتظار "مهدي "عج" است و "منصور" كه خريدار سر دار شد و "سردار" بود

ص: 8710

و سردار بودن، "منصور" و پيوستگي اش و استواري اش و شجاعت و اميري اش و دستخطي مبارك كه خطابش كرد و چنين شد و محضرت را در كوثر هميشه زمان به وفاداري آمد. . . . و اكنون، امير هميشه "منصور" و "كوثر" و محضر مادرش زهرا، اطهر و امير زنان دو جهان، و انتظار در انتظار فجر هفدهمين بهمن و صبح پانزدهم شعبان كه فجر و ميلاد هميشه نور است. 14 شعبان 26/10/73 س - صابر

ص: 8711

نامه حاج احمد آقا به امام خميني

7 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم از آنجا كه هميشه واسطه بين حضرتعالي و مسئولين و غير مسئولين در امور سياسي اينجانب مي باشد و از آنجا كه هرگاهي دستورات حضرتعالي با خطوط فكري بعضي از دست اندركاران و يا گروه ها و افراد عادي برخورد جدي دارد تحليل ها و تفسيرها شروع مي گردد و بعضي ها اينگونه تشكيك مي كنند كه مثلا خبر واحد است و يا معلوم نيست و از اين قبيل. آيا چه قبل و چه بعد از انقلاب حتي كلمه اي بر آنچه فرموده بوديد اضافه و يا كم كرده ام و يا نعوذ بالله مطلبي را به حضرتعالي به دروغ نسبت داده ام و يا خداي نخواسته عمدي برخلاف رضاي حضرتعالي كاري انجام داده ام. ارادتمند: احمد خميني

ص: 8712

نامه حضرت امام

6 چكيده: پسر عزيزم انشاءالله تعالي با سلامت و سعادت بسر بريد ماها بحمدالله تعالي سلامت و از آمدن خانم خوشحال، اميد است روزي هم همه با هم باشيم از سلامت خودتان مطلعم نمائيد انشاءالله حالا درس خارج رفته ايد درسها را برويد و هر كدام به فهم شما نزديك است انتخاب نمائيد راجع به اسم بچه من نمي دانم شما چه وسواسي داريد يك اسم اختيار كنيد البته اسماء دور از اذهان نباشد حسن بسيار خوب است اگر مايل باشيد در هر صورت اسم را بگذاريد و هر نحو شما و اهل منزل انتخاب كنيد ما هم قبول داريم خدمت ايشان هم سلام برسان نور چشمم را مي بوسم. والسلام - پدرت

ص: 8713

نامه منتشر نشده حضرت امام به يادگار عزيزش

2 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله علي الائه والصلوة والسلام علي انبيائه و اوليائه سيماالنبي الختمي حبيب الله صلي الله عليه واله سيما غائبهم و قائمهم ارواحناله الفداء. اينجانب هيچگاه ميل نداشته و ندارم كه درباره نزديكان خود سخني بگويم يا دفاعي كنم لكن علاوه بر آنكه در پيشگاه مقدس حق جل و علا مقصر و مجرمم و از درگاه متعالش اميد عفو و بخشش دارم و تمام سرمايه ام اعتراف به تقصير و عذر از آن است و در نزد مسلمانان و ملت عزيز نيز اعتراف به قصور و تقصير و از آنان اميد عفو و طلب آمرزش دارم در پيش گروههايي و اشخاصي گناهاني نابخشودني دارم و احتمال قوي مي دهم كه پس از من براي انتقامجويي از من به بعضي نزديكان و دوستانم تهمتها كه من آنها را ناروا مي دانم بزنند و به آتشي كه بايد مرا بسوزانند آنان را بسوزانند و احيانا به صورت دفاع از من انتقام مرا از آنها بگيرند و اكنون در حيات من گفتگوها و زمزمه هايي به گوش مي خورد كه احتمال فوق را قوي مي كند لهذا من احساس وظيفه شرعيه نمودم براي رفع ظلم و تهمت نظر خود را نزد ملت عزيز اظهار كنم كه

ص: 8714

از قبل من در اين خصوص تقصيري نباشد. يكي از آنان كه بيش از همه احتمال انتقامجويي از من درباره او مي رود احمد خميني فرزند اينجانب است. اينجانب در پيشگاه مقدس حق شهادت مي دهم كه از اول انقلاب تاكنون و از پيش از انقلاب در زماني كه وارد اين نحو مسائل سياسي شده است از او رفتار يا گفتاري كه برخلاف مسير انقلاب اسلامي ايران باشد نديده ام و در تمام مراحل از انقلاب پشتيباني نموده و در مرحله پيروزي شكوهمند انقلاب معين و كمك كار من بوده و است و كاري كه برخلاف نظر من است انجام نمي دهد و در امور مربوطه چه در اعلاميه ها يا ارشادها بدون مراجعه به من تصرف و دخالتي نمي كند حتي در الفاظ اعلاميه ها بدون مراجعه دخالت نمي كند و اگر در امري نظري دارد تذكر مي دهد كه تذكراتش نيز صادقانه و برخلاف مسير انقلاب و مصلحت نيست و من اگر تذكراتش را نپذيرفتم تخلف از قول من نمي كند و من نيز اگر حرفش را صحيح ديدم قبول مي كنم و اميدوارم حرف صحيح را از همه كس قبول كنم. اما در جهت مالي، كه بعضي مخالفان انقلاب گاهي نسبتهايي به او مي دهند بايد بگويم كه ايشان در امور مالي من دخالت ندارد و ضبط و

ص: 8715

حفظ بيت المال در اختيار بعض آقايان مورد وثوق مي باشد و اگر براي اشخاصي وجوهي بخواهد پيشنهاد مي كند و من بدون واسطه يا به واسطه آن آقايان وجه را مي رسانم و من اعلام مي كنم كه احمد در هيچ بانك داخلي و خارجي و هيچ مؤسسه اي وجهي و سهمي ندارد و در هيچ جا در خارج و داخل زمين مزروعي و غير آن و ساختمان و امثال ذلك ندارد و اگر بعد از من داراي يكي از اين امور بود در داخل يا خارج دولت وقت با اجازه فقيه وقت مصادره نمايند و او را تحت تعقيب درآورند و اميد است كه دولتمردان جمهوري اسلامي هميشه ضوابط را ملاحظه و از روابط احتراز نمايند. از اموري كه تذكرش خوب بلكه لازم است آن است كه يكي از تهمتها كه به او زدند اين بود كه موزه عباسي را ربوده و به پاريس برده و چندي علي المحكي مخالفان وقت خود را صرف آن نمودند پس از آن معلوم شد خلاف آن. يا او در اطراف شمال زمينهائي خريده است و امثال آن كه براي مخالفت با من از او انتقامجوئي مي كردند. و در امور سياسي مدتي تهمتها زده شد كه احمد طرفدار منافقين است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهايي از او مي ديدم

ص: 8716

كه ديگران بر آن شدت و قاطعيت نبودند و در اين آخر كه قضيه زندان اوين پيش آمد و شكاياتي از آقاي لاجوردي مي شد و مخالفتهائي مي شد، از احمد كسي را نديدم كه بيشتر از آقاي لاجوردي طرفداري كند و دفاع نمايد و وجود او را براي زندان اوين لازم و بركناري او را تقريبا فاجعه مي دانست يا مسئله طرفداري از بني صدر; او مادامي كه من از بني صدر بواسطه بعضي مصالح جانبداري مي كردم او هم گاهي طرفداري مي كرد و آنگاه كه من پرده را بالا زده و او را بركنار كردم حتي يك مرتبه از او طرفداري نكرد و مخالفت شديد مي كرد يا مسئله خط سوم كه مدتي نقل مجالس مخالفان بود و تهمتهائي ناروا مي زدند و من او را امر به سكوت كردم و او هيچگاه از خط انقلاب و اسلام خارج نبود و بالاخره اگر بواسطه انتقامجوئي از من پس از من گروههائي به مخالفت او برخاستند من دين خود را به او به عنوان يك مسلمان و يك رحم ادا كردم و خداوند تبارك و تعالي حاضر و ناظر است و من اميدوارم كه احمد به خداي تبارك و تعالي اتكال نمايد و از غير او از هيچكس نهراسد و در خدمت به خالق و خلق بواسطه تهمتها

ص: 8717

و مخالفتها به خود تزلزل و ترديد راه ندهد و در خدمتها از خداوند متعال چشمداشت داشته باشد و براي به دست آوردن هيچ مقامي قدم برندارد و چون او را شخص مفيد براي انقلاب مي دانم اميدوارم در كنار وفاداران به انقلاب و متعهدان در راه اسلام و هدف به خدمت هرچه بيشتر قيام كند و با برادران انقلابي و ايماني در خط انقلاب و اسلام كوشش كند و از هيچ خدمتي مضايقه ننمايد و پاداش ازهيچ مخلوقي نخواهد و خدمت را در راه كشور اسلامي و اهداف الهي خالصانه و براي رضاي خالق جل و علا ادامه دهد. و به مستمندان و مستضعفان كه حق تعالي سفارش آنان را فرموده بيش از ديگران خدمت كند و ديگران را به خدمت گزاري دعوت كند و هر چه مشكل در راه خدمت به هدف كه اسلام عزيز است پيش آيد و هر چه كارشكني شود از كوشش براي خدا دست بر ندارد و براي هر خدمتي كه او را دعوت كردند و تشخيص داد مفيد است اجابت كند، رضاي خدا را با دمت به خلق جلب نمايد. اما در موضوع روحانيت كه گاهي احمد مورد تهمت واقع مي شود من او را موافق جدي با روحانيت مي دانم اساس روحانيت چيزي نيست كه يك نفر مسلم

ص: 8718

با آن مخالف باشد و اما موافقت بي قيد و شرط كه هر كسي با هر عملي و اخلاق و ايده مورد تاييد او باشد و لباس روحانيت به قامت هر كسي اگرچه برخلاف مشي اسلامي انساني رفتار كند سزاوار و موجب لزوم غمض عين باشد از او و هيچ روحاني متعهد و مسلمان معتقد به ارزشهاي اسلامي متوقع نيست و نبايد باشد اينجانب كرارا گفته ام كه روحاني نماي غير مهذب و در غير خط اسلام از ساواكي براي اسلام و جمهوري اسلامي خطرناكتر است و در هر صورت احمد در اين باره از خط اسلام و خط روحانيت متعهد پيروي مي كند و اميد است كه انشاءالله تعالي در اين خط مستقيم كه صراط الله است پايدار باشد. از خداوند متعال دوام جمهوري اسلامي و عزت و عظمت مسلمانان جهان بويژه ملت شريف ايران و تعهد و پايداري متصديان امور و قدرت و شوكت رزمندگان سلحشور و حضور ملت بزرگ ايران را در صحنه خواستار و السلام علي عبادالله الصالحين. يكشنبه 23 آبان 1361، 27 محرم الحرام 1403 روح الله الموسوي الخميني غفرالله له جناب آقاي حميد انصاري بارها خدمت امام عرض مي كردم كه دفاع از من در فرهنگ جنابعالي نيست و ديديم هم نشد جز نامه اي كه در آن بدين معنا هم اشاره

ص: 8719

شده بود فكر مي كنم اين دفاع هم با فرهنگ معظم له سازگاري ندارد ايشان چون مظلوميت مرا ديده اند ناچار به عنوان دفاع از مظلوم اين را نوشته اند، لذا اين نامه را نياوريد و بگذاريد آنچه راجع به من مي گفته اند گفته باشند، خدا به اعمال انسان داناتر است. احمد خميني - 73/21/3

ص: 8720

نامه منتشر نشده حضرت امام خميني (س) به فرزند گراميشانحجة الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خميني

اشاره

5 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم كتاب "آداب الصلوة" را كه خود از آن بهره اي نبردم، جز تاسف بر قصور و تقصير بر ايام گذشته كه توانايي بر خودسازي داشتم، و حسرت و ندامت در روزگار پيري كه دستم تهي و بارم سنگين و راهي بس دراز و پايم لنگ و آواي رحيل در گوش است، هديه كردم به فرزند عزيزم "احمد" كه از قدرت جواني كامياب است، شايد او ان شاء الله تعالي از محتويات آن، كه از كتاب و سنت شريف و افادات بزرگان فراهم شده است، بهره مند شود و به معراج حقيقي از رهنمايي اهل معرفت راه يابد و دل از اين ظلمتكده بركند و به مقصد اصلي انسانيت، كه انبياء عظام و اولياء كرام - عليهم صلوات الله و سلامه - و اهل الله بر آن راه يافتند و ديگران را دعوت فرمودند توفيق يابد. پسرم! خود را به فطرت الله تخمير شده درياب و از گرداب ضلالت و امواج سهمگين خودبيني و خودخواهي نجات ده و به سفينه نوح كه پرتو ولايت الله است ركوب كن كه " من ركبها تجي و من تخلف عنها هلك" (1) . فرزندم! كوشش كن كه

ص: 8721

در صراط مستقيم كه كه صراط است، ولو لنگان لنگان حركت كني و حركات، سكنات قلبي و قالبي را رنگ معنويت و الوهيت دهي و خدمت به خلق را براي آنكه خلق خدا هستند بنمايي. انبياء عظام و اولياء خاص خدا در عين حال كه مشابه ديگران اشتغال به كارها داشته اند، هيچ گاه در دنيا وارد نبوده اند چون اشتغالشان بالحق و للحق بوده، در عين حال از رسول ختمي [مرتبت] - صلي الله عليه و آله و سلم - روايت شده كه فرموده است: ["انه] ليغان علي قلبي و اني لاستغفرالله في كل يوم سبعين مرة" (2) شايد رويت حق در كثرت را، كدورت حساب مي فرمود. پسرم! خود را مهيا كن كه پس از من بر تو جفاها رود و نگرانيها كه از من دارند به حساب تو گذارند. اگر حساب خود را با خداي خود صاف كني و پناه به ذكر الله بري، هراسي از خلق به خود راه مده كه حساب خلق زودگذر است و آنچه ازلي است، حساب در پيشگاه حق است. فرزندم! پس از من ممكن است پيشنهاد خدمتي بر تو شود، در صورتي كه قصدت خدمت به جمهوري اسلامي و اسلام عزيز است، رد مكن و اگر خداي نخواسته براي هواهاي نفساني و ارضاي شهوات است، از آن اجتناب

ص: 8722

كن كه مقامات دنيوي ارزش آن ندارد كه خود را در راه آنها تباه كني. بارالها! احمد و تبارش و متعلقاتش را - كه ازبندگان تو و تبار رسول اكرمند - اينان را در دنيا و آخرت سعادتمند فرما و دست شيطان رجيم را از آسيب به آنها كوتاه فرما. خداوندا! ما ضعيف و ناتوانيم و عقب افتاده از قافله سالكان، تو خود از ما دستگيري فرما. ربنا عاملنا بفضلك و لا تعاملنا بعدلك والسلام علي عباد الله الصالحين 23 ربيع الاول 25 - 1405 آذر 1363 روح الله الموسوي الخميني

پى نوشت ها

: 1. "هركس كه بر آن (كشتي ولايت) سوار شد نجات يافت و هر كه از آن روي گردانيد هلاك شد". 2. " گاهي بر دلم غباري مي نشيند و من هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش مي طلبم" - مستدرك الوسائل، كتاب الصلوة، ابواب الذكر، باب 22، حديث 1.

ص: 8723

نامه ها . . .

31 چكيده: بسمه تعالي برادر احمد خميني ايران - تهران با تاثري عميق و غمي بي پايان خبر فقدان جبران ناپذير و رحلت پدر جليل و ارمغان آورنده استقلال ايران، حضرت امام خميني، را دريافت كرديم. انساني فوق العاده كه انقلاب اسلامي را هدايت و براي جهان و جهانيان نمونه و الگوي انسانيت، صداقت، خلوص، نيكي و ارزش بوده و خواهد بود و اكنون فقدان دردناك وجود عزيزشان چشمان ما را اشك آلود، قلبمان را فشرده واحساسات مان را ماتمزده كرده است. روشنايي رفت و تاريكي بر دنيايي از وحشت سايه افكنده است. دنيايي رو در رو با كمبود رهبران برجسته اي همچون قائد اعظم، آيت الله خميني و مملو از دغلبازاني كه افكار انسانها را مغشوش كرده و آنها را به سوي برجهاي بابل هدايت مي كنند تا جوهر حيات خود را در آن باخته و در تلاش باشند تا قبل از كشت، درو كنند. دنيايي پر از وحشت كه رهبران درخشاني همچون حضرت امام در آن نادرند، رهبران مسيحي گونه و اصيل كه براي رويدادي شكوهمند تعيين شده اند و رسالت آنها گسستن زنجيرهاي اسارت است. دنيايي پر از هراس و تهي از رهبراني وطن پرست كه همچون روح خدا "خميني نستوه" لباس رزم به تن كرده

ص: 8724

و راه سعادت را با صرف زندگي خود هموار نمايند و خون پربار خود را نثار آبادي سرزمينشان كنند و براي شوكت و حفظ حاكميت وطن، مبارزات را رهبري و پيمانهاي شرم آگين - كه مملكت را به بازار يغماي سوداگران خارجي مبدل مي سازند و حتي استقلال يك ملت را مانند كالايي قابل خريد و فروش در مي آورند، را به زباله داني تاريخ بسپارند. دنياي هراسناكي كه حضور رهبران شجاع و مصمم همچون بنيانگذار جمهوري اسلامي در آن كمياب مي باشد. رهبراني كه بدانند چگونه بايد زيست و به چه سان آزادي را حفظ و توسعه داد و قادر باشند به ديگران بياموزند كه صراط مستقيم را بايستي سرفراز و فارغ از يوغ تحميل، طي كرد. سرور مستضعفان جهان، نان جو خورد و از اين صراط مستقيم منحرف نشد. ضيافتها را كه تنها ضعف مي آورند، بي ارزش دانست و ثابت كرد كه وجدان واقعي، از بطن مردمي كه با كمبودها روبرو هستند، برمي خيزد; مردمي كه همه چيز را با برادران خود تقسيم مي كنند و شرف آنان نيز در دامنه فقرشان نضج مي گيرد. در اين روزهاي ابهام كه خرده مردان با بار تهديدات خود سرگردان مذاكره مي باشند و با اينكه حتي معني زيستن را نفهميده اند

ص: 8725

تا با عدالت و احترام به حيات و شرف انساني رفتار نمايند و به مقررات بين المللي به عنوان حقوق ثابت ميان ملتها و انسانها ارزش نهند، ابرمردي را از دست داديم و خلايي آنچنان عظيم به وجود آمد كه پر كردنش غير ممكن خواهد بود. خرده مردان نشان داده اند كه در شان انسان بودن، نيستند، زيرا تلاش دارند تا با لگدمال كردن نسل انساني او را به ورطه نابودي هسته اي كه در ميان كوههاي اسكناس پنهان گشته است، بكشانند; خروارها اسكناس كه از شمارش آن باز نمي ايستند و حرص و طمع آنان هر روز بيشتر مي شود. در اين حال جهانيان هر روز بدبخت تر از روز قبل مي شوند و انسان و انسانيت، كه براي آنها وجود ندارد، نابود مي گردند، در صورتي كه تقسيم عادلانه و برادرانه اين داراييها جهاني زيباتر به وجود مي آورد. شخصيتي را از دست داديم كه همانند درختي صد ساله سايه بركت خود را بر ما افكنده بود و با رفع ترديدهايمان ما را در راه راست استوار و ضعفمان را به قدرت تبديل مي كرد. انسان پيامبرگونه اي از ميان ما رفت كه هيچ چيز نمي توانست او را به گناه كشانده و از اعتدال خارج كند. انساني كه با اعمال خالصانه خود ارزش جعلي

ص: 8726

ثروت را نشان داد و با دفن ماده كه بدون روح، جامدي بيش نيست ثابت كرد كه تنها آدميت مهم مي باشد و لباس فاخر اصل نيست. (تن آدمي شريف است به جان آدميت نه همين لباس زيباست نشان آدميت "مترجم") مثل اينكه ديروز بود كه با اسبي زرين به وطن بازگشته و ميليونها نفر از او استقبال كردند. با پشت كردن به ماديات نمونه اي شد تا اعتقادات در همه جاي كشور بسط يابد. با استواري از شعله هاي آزادي پاسداري كرد و به فرزندان دربند كشيده شده ايران تسكين بخشيده و زنجيرهاي اسارت آنها را گسيخت و جراحتهاي لت خود را شست و بر آن مرهم آزادي نهاد كه با التيام زخمها باعث گردد تا ملتها آزادانه و به طور كامل توسعه يابند. وطن فروشاني، كه بر قرآن بوسه مي زدند; اما به انجيل قسم مي خوردند و تحت نفوذ شيطاني امريكاي جنايتكار، خونخوار و غير انساني بودند، متفرق ساخت; وطن فروشاني كه به نفع امپراتوري امريكا مستمندان را لگدمال مي كردند و خون بي گناهان را در محراب تهي از معنويت، اما مملو از غرايض پست، اعتياد، وحشيگري و حرص خاموشي ناپذير به يغما مي برند. آري همه اين فجايع به نام امپراتوري شرير و استوار پر جنايت امريكا مي

ص: 8727

باشد كه خون انسانيت را كه خواهان زندگي بهتري است، مي مكد. امپراتوريي كه عقل و عدالت را به خاك سپرده و كمترين توجهي به حقوق لاينفك ملتها، به آزاد و مستقل زيستن نمي كند. امپراتوريهايي كه از توهين به استثمار شدگان و ملتهاي بزرگ و سخاوتمند باز نمي ايستند و همه جا را با انبار غلات شخصي خود، كه همه زاغان، از آن تغذيه مي كنند، اشتباه گرفته اند. رهبري را از دست داديم كه تكرار شدني نيست، رهبري كه پس از خلق او قالبش را شكستند. پيامبرگونه انساني از دست رفت كه به راستي آيت خدا و نمونه رسول الله (ص) بود. فرزندي بود در شان اسلام، كه امروزه ايران و جهان سوم پيروزمندانه راه او را كه بي هيچ توقعي همه چيز در اختيارمان گذاشت مي پيمايد. رهبري رفته است كه با هدايتهاي خود شادي را به وطنش باز گرداند، راه را به "نابينايان" نشان داد و به آنها فهماند كه زندگي جاويد با اعمال شرافتمندانه ممكن است. رهبري امت را به دست گرفت و مصممانه ايده آلهاي آنها را تعقيب كرد. الگويي برايمان باقي گذاشت تا انسان بودن خود را در آن بيابيم و هرچند كه راهنماي ديگران نباشيم، بتوانيم از اين دنياي آشوب با سربلندي بگذاريم. دنيايي آنچنان بي

ص: 8728

وفا كه "خميني" ها را با قطره چكان و "ريگان" ها را سيلاب وار به ما عرضه مي كند تا بهشت را به صحرايي بي آب و علف و لبخندها را به ناله مبدل سازند. دنيايي كه در آن "افعي" ها از هر جا سركشيده و انسانهاي عادل را، كه مي خواهند دنياي به يغما رفته خود را بازسازي كنند، مي بلعند. بينديشيم كه آيت الله روح الله موسوي خميني زنده است! بدانيم كه او زنده است! گامهاي استوار او را در صحن مسجد احساس كنيم! مسجدي مملو از جوانان و در برگيرنده اعمال نيك امام كه بر ما ناظر بوده و در انتظارمان است تا چنانچه ضد انسانيت يك بار ديگر پيشرفت كرد، مجددا حيات يافته و آن را به عقب راند. او در بهشت در انتظارمان مي باشد. به گذشته و حال خود بينديشيم و آينده را بسازيم. آينده اي با پيروي از راه او. نسلي كه امروز متولد مي شود بداند كه او رحلت كرد، اما آزادي و استقلال وطن را برايش به ارث گذاشت تا همچون انساني آزاد شده از بند حركت كرده و زندانهاي نكبت بار ناداني را درهم كوبد. او همچون ستاره اي نوراني با اشعه هاي خود بر تاريكي فائق آمد. از بردگان، آقا ساخت و

ص: 8729

اربابان را به شغالهاي وحشتزده اي مبدل ساخت كه در گريز خود يال و كوپال شير مانندشان ريخت. زماني كه او با فرياد پيامبرگونه خود، مژده استقلال ملت رنجديده ديگري را پس از مبارزه اي طولاني به ارمغان آورد، شغالان به دامن اربابان خود پناه بردند و اين در حالي بود كه خبر ظهور رهبر بزرگ ديگري در قرن بيستم، يعني آيت الله روح الله موسوي خميني، ستاره تابناك جهان، چراغ راه اسلام و افتخار مستضعفان جهان را شنيديم حالا فقدان وجود آن عزيز را عزا گرفته ايم. زنده باد آيت الله روح الله موسوي خميني كه در دلهاي ما زنده است! سرافراز باد ملت برادر ايران! جاويد باد انقلاب اسلامي! جاويد باد انقلاب اسلامي! زنده باد ياد امام خميني كه براي هميشه در خاطره زنده است! مادريد - 14 جولاي 1989 عبد القادر بوكريمه نويسنده الجزايري: به ياد اولين سالگرد ارتحال امام خميني، اداي احترام به يك رهبر بزرگ براي اولين بار طي چند قرن يك فرياد، تنها ظهور كرد تا براي تمام مسلمانان دنيا صحبت كند و با چنان نيرو و قدرت شكوهمندي صحبت كند كه بنيان جهان را بلرزاند و آهنگ و بافت سياست جهاني را تغيير دهد. آن تنها صدا، آن رهبر منحصر بفرد، امام خميني است مردي

ص: 8730

كه بر طبق گزارش هفته نامه اكسپرس، "متزلزل كننده غرب" ناميده شد. پس تحقق اين حديث پيامبر اسلام است "زماني كه اسلام در گوشه و كنار جهان رو به اضمحلال مي رود مردي از سرزمين ايران آن را احيا خواهد كرد". احتمالا هيچ انقلابي در تاريخ معاصر چنين اشتياقي را به وجود نياورده است. چنين اثري كه انقلاب ايران و رهبر كبير آن امام خميني بر كل جهان داشته، هيچ انقلابي نداشته است. اين انقلاب براي اولين بار با غرب و بنيان پوسيده و غيراخلاقي آن مبارزه كرد و يكي از قويترين، فاسدترين و پر حاميترين رژيمهاي عصر كنوني را واژگون كرد. آن امام بزرگ جهان تاريخ را تغيير داد كه علائم اوليه آن در سراسر جمهوري اسلامي مشهود است. او در كشورش واقعا ملتي را با حسن هويت جديد به وجود آورد. اين كشور دولتي دارد كه كاملا اسلامي است و براي اولين بار از زمان ظهور تمدن غرب يك ملت، آزاد و تحت كنترل فرهنگي، اقتصادي و ايدئولوژيكي غرب نيست. در زمينه اقتصادي آنچه شگفت انگيز است آن است كه اين كشور به هيچ ملتي مقروض نيست. ايران با افتخار و اعتماد به نفس با هر ملت و بلوك داراي قدرت يا هر سازماني در سطح برابر مذاكره

ص: 8731

مي كند. آنچه قبلا ذكر شده است لطف و هديه الهي است كه به وسيله امام خميني به لت شهيدپرور ايران اعطا شده است. مردي كه اين جهان را ترك نكرد تا موقعي كه به همه دنيا فهماند كه آزادي در قدرت و اعتماد به نفس قرار دارد. او افسانه شكست ناپذيري قدرتهاي مستكبر شرق و غرب را شكست. ارتحال امام، جهان كفر و قدرتهاي اسلامي را تكان داد. مردي كه جريان تاريخ را عوض كرد و راه جديدي را براي انسان عصر خود هموار كرد و كاري را انجام داد كه غيرممكن تلقي مي شد. چون امام وظيفه خود را علي رغم حضور تبهكارانه دشمنان در لباس اسلام بخصوص حاكمان مرتجع عرب و متحدان آنان در كشورهاي اسلامي به نحو احسن انجام داد، اين حاكمان نبايد ارتحال و اولين سالگرد فوت امام خميني را پايان مبارزه مسلمانان، بر عليه موسسات ضداسلامي تلقي كنند. مرگ او به خواست خدا اين ميثاق را تقويت خواهد كرد. امام خميني دو وصيتنامه خود تاكيد كرده است كه بهتر است شرافتمندانه به وسيله امريكاي جنايتكار و شوروي نابود شويم، به جاي اينكه تحت سيطره پرچم سرخ شرق و پرچم سياه غرب، زندگي راحتي داشته باشيم. به هر حال امام خميني از مسلمانان جهان خواست تا دست رد بر سينه شرق و

ص: 8732

غرب بزنند و مسلمانان را متحد كنند تا با بزرگترين قدرتهاي جهاني مقابله كنند. امام خميني يكي از رهبران بشريت بود كه فقط اسلام قادر است آنا را پرورش دهد. آخرين و با افتخارترين كار او دفاع از شرف و قداست پيامبر حضرت محمد (ص) در مقابله با حمله هدايت شده از طرف غرب بود. در حالي كه ساير رهبران عرب وابسته به قدرتهاي كفر، ساكت ماندند. چه باشكوه حدود 2 ميليون نفر در موقع ورود او به تهران در فوريه 1979 از وي استقبال كردند و در حدود 10 ميليون نفر در ششم ژوئن 1989 در موقع وداع در عزاداري وي شركت كردند. بدون شك يكي از بزرگترين مرداني است كه تاريخ به خود ديده است و در واقع بارزترين مسلمان اين قرن است. او تقريبا به طور كامل وظايف خود را نسبت به اسلام انجام داد. او به طور يقين به طبقه بالاتر از بندگان خدا تعلق دارد. كه بهترينها را از دو جهان كسب كرده است. نويسنده: اسقف خليل ابي نادر امام خميني شخصيتي كه ياد انبيا و ائمه را زنده نمود. توضيح: مقاله زير در تاريخ 1/7/1990 ميلادي مطابق با 10/4/1369 هجري شمسي در روزنامه الديار لبنان به چاپ رسيده است. ترجمه و نشر اين مقاله، قطع نظر از

ص: 8733

موضع و ماهيت روزنامه مذكور و نويسنده مقاله و جداي از نكات خاص مربوط به مسائل لبنان كه نويسنده از ديدگاه خود بدان اشاره كرده است تنها به عنوان ارائه نمونه اي از ديدگاههاي رهبران مذهبي مسيحيت لبنان در مورد شخصيت امام خميني - سلام الله عليه - درج مي گردد. ضمنا به استثناي كلمات و عباراتي كه در پرانتز آمده ست ساير مطالب عينا با رعايت امانت، ترجمه متن مقاله مي باشد: هنگامي كه مي خواهم از امام خميني - رضي الله عنه - سخن بگويم احساس نوعي احترام مي كنم و خود را در تنگنا مي بينم; زيرا من نتوانستم از نزديك با وي آشنا شوم اما همواره روح دين و جهاد امام در راه اسلام، و تلاش پيگير وي در راه انسان والاتر را مورد ستايش قرار مي دادم. چقدر دلم مي خواست تا با وي آشنا شوم ولي شانس چنين آشنايي را نداشتم. پس از رسول (ص) و ائمه (ع) اسلام هرگز فردي روحاني به خود نديده كه از طرف مردم مومنش، گرامي داشته شود و يا از وي اطاعت و پيروي شود به طوري كه آيت الله خميني نزديك بود چون پيامبري در آيد. اگر وي از كليساي مسيحي بود مردم مومن وي را قديس بزرگي مي

ص: 8734

دانستند و او را شفيع خويش قرار مي دادند. (امام) خميني در من اثر شديدي ايجاد نمود; اگر چه من به عنوان يك روحاني مسيحي نمي توانم دينم را ترك كنم اما با اين حال انديشه و افكار من نسبت به رسالت ديني وي از ويژگيهاي بخصوصي برخوردار است كه به صورت زير جلوه گر مي باشد. 1- او به اين حقيقت دست يافت كه عقب ماندگي مسلمانان در عصر انحطاط خصوصا در ايران اصولا از دوري آنها از درك صحيح قرآن ناشي مي گردد. اين بود كه او صدا و موعظه اش را به مردم رساند و آنها را از خواب بيدار نمود، بخصوص كه اعمال او همواره از قرآن سرچشمه مي گرفت. 2- او خواهان وحدت مسلمانان بود و مسلمانان ايران را با اراده و اهداف و آرمانهايشان وحدت داد. مردم مستضعف، سلاح او در مبارزات بودند و پيروزي نيز هميشه نصيب او مي گشت. (خليل ابي نادر سپس بعضي از سخنان امام خميني پيرامون وحدت اسلام و مسلمانان و ضرورت وحدت صفوف مسلمانان را متذكر گرديده است. ) 3- امام خميني - عليه السلام - در اوج رسالت خويش اصول دين و اخلاقي خويش را در رفتار و كردار روزانه خود با مردم حفظ كرد. (امام) خميني به عنوان يك روحاني در تقوا

ص: 8735

و پرهيزگاري بي نظير بود. او رفتار و اخلاق عاليه، زهد و تقواي بي نظير و زندگي ساده خويش را به مانند رسول خدا (ص) و امام علي (ع) حفظ نمود. (امام) خميني با اراده خويش در فقر به سر برد و علي رغم مسئوليتهاي وي به عنوان يك رهبر مطلق و بزرگ در جمهوري اسلامي ايران، فقر و زهد شيوه حيات او بود. 4- "ان اكرمكم عندالله اتقيكم" از براي او معيار در حيات به شمار مي آمد. به موجب همين آيه اعمالش همه براي خدا و در راه خدا بود و در هر كاري به خداوند توكل مي جست و پيروزي او از چنين روحيه اي سرچشمه مي گرفت. او تنها با ايمانش توانست ريشه شاه شاهان و سلطه گرايي امريكا بر ايران را بردارد و تنها ايمانش بود كه نهضت "خمينيسم" را چنانكه در حياتش بود، باقي گذارد. امام خميني بزرگ در زندگي مبارزاتي خويش - كه در قرن بيستم در نوع خود بي نظير است - يادآور اخلاق ستوده انبيا و رفتار ائمه مي باشد. مي توانم تصور كنم اگر (امام) خميني عمر جوانها را مي داشت و حكومت براي مدتي برايش دوام مي يافت علاوه بر معجزه هايي كه تعجب را بر مي انگيخت، مي توانست دستاوردهاي بسياري ارائه دهد.

ص: 8736

و نسبت به دولت اسلامي كه از لحاظ ديني بسيار غني مي باشد يك نمونه و الگوي بي نظير ارائه دهد. آنگونه كه مردم براي عيسي بن مريم (ع) در اورشليم و براي لنين در روسيه فرياد سر مي دادند، برايش فرياد مي كشيدند. او بود كه حقايق زير را مي توانست تحقق ببخشد: 1- ارزش و احترام زن را به وي باز مي گرداند، بخصوص كه زن تربيت كننده جامعه به شمار مي آيد. مي بينيم كه امام خميني چگونه به حقوق زن تكيه نموده و نام زن را همواره به معاني تربيت و نقش سازندگي آن به عنوان يك همسر و مادر مطرح ساخته است. 2- (امام) خميني در خارج از ايران پيام دهنده همزيستي مشترك ميان مسيحيان و مسلمانان مي شد. من به عنوان يك روحاني مسيحي، جمهوري اسلامي در ايران را درك مي كنم ولي طايفه گري در لبنان را نمي فهمم. اگر شانس آن را داشتم كه با (امام) خميني بزرگ گفتگويي داشته باشم با روح مسيح (ع) و محمد (ص) همان خط و راه را در پيش مي گرفتيم و به اتفاق يكديگر كلمه طايفه گري را از فرهنگ لبنان خارج مي كرديم. به طوري كه در لبنان نه جمهوري اسلامي و نه جمهوري مسيحي ايجاد

ص: 8737

شود، بلكه تنها احترام و حرمت اسلام و مسيحيت رعايت شود. پس از تفاهم سرچشمه گرفته از انجيل و قرآن، وصيت (امام) خميني و وصيت من يكي است. مي توانستيم در لبنان و به اتفاق يكديگر دو پيامبر همزيستي مشترك و ايمان و محبت باشيم. در حالي كه مي بينيم مسلمانان (اهل تسنن و تشيع به جنگ با يكديگر و مسيحيان (كاتوليك و پروتستان) به قتل يكديگر مي پردازند. ما مي توانستيم در لبنان چون خانواده اي واحد كه خداي واحدي را مي پرستند با هم زندگي كنيم. تصوير ديگري از محبت: امام خميني هنگامي كه از طريق تلويزيون عكسهاي دردناك فقر و محروميتها را ديد، گريه كرد. معلوم نيست هم اينك روح وي براي هزاران تن كه قرباني زمين لرزه شده اند و خرابيهاي وحشتناكي كه به بار آمده و فقر و محروميتها را افزايش داده، چقدر گريه مي كند. اي اولين امام اسلام معاصر، اميدواريم كه چون روحي از جانب پروردگار، الگويي صالح براي مومنين و ذخيره اي مقدس در راه انسانيت و مستضعفان باقي بماني. نويسنده: دانيلا فرناندز آرماندو آلبر تولوپز بسمه تعالي جناب آقاي سفير كشور جمهوري اسلامي ايران از آن جناب استدعا داريم كه ما را مفتخر كرده و اين نمونه ابراز احساسات نارساي ما را به خانواده قائد اعظم آيت الله

ص: 8738

روح الله موسوي خميني ابلاغ نماييد. اين پيام را در روز پنج ژوئن، زماني كه با نهايت اندوه خبر جانگداز رحلت ايشان را دريافت كرديم، آماده نموديم. اما سكونت در يك مهمانخانه و فقدان امكانات، از جمله ماشين تحرير، ارسال آن را تا به امروز به تعويق انداخت. علت اقامت در مهمانخانه نيز اين مي باشد كه به خاطر عقايد جمهوريخواه خود مجبور به تبعيد به مكزيك شده بوديم و اكنون كه از تبعيد تحميلي ژنرال فرانكوي خائن برگشته ايم بايد به فكر سروسامان دادن به خانه و كاشانه اي، هرچند حقير اما استوار بر شرف، باشيم. اگر مزاحمت نباشد، مايليم يك قطعه عكس بزرگ رنگي استاد (امام) را كه بيشتر مورد توجه شخص ايشان بود، برايمان ارسال نماييد و همچنين در صورت امكان ارسال يك نمونه از عكس ايشان در بستر بيماري، عكسي كه در مطبوعات چاپ شده بود، موجب امتنان خواهد بود، زيرا اين عكس خاطره پيامبران گذشته را زنده مي كند. عاجزانه نيز استدعا داريم كه نمونه اي از روزنامه هاي ايراني را كه خبر اين فقدان جبران ناپذير را درج كرده اند، به ما اهدا كنيد تا آنها را همچون خاطره اي از ايشان حفظ كرده و آن زمان كه قادر به شكستن حصار بي فرهنگي خود شديم، از آنها

ص: 8739

استفاده نموده و از سرچشمه دانش شما سيراب شويم. بالاخره از توجهي كه به اين نامه مي كنيد تشكر كرده و مراتب تسليت خود را ابراز داشته و فرصت را جهت تقديم احترامات فائقه مغتنم مي شماريم. هرچند كه دير شده است; ليكن استدعا داريم مراتب تسليت ما را به دولت متبوع خود نيز ابلاغ داريد. از خداوند مسالت مي نماييم كه اصول انقلاب را حفظ نمايد. انقلابي كه بايستي ملت رنجديده اي را به شكوه و جلال برساند. هرچند كه امروز در عزاي امام گريان هستيم; ولي اميدواريم كه ملت ايران فردايي پر از صلح، ترقي، سلامت و شادي داشته باشد و در چنين جوي كه به لطف امام امروز آزاد مي باشند، بتواند براي نسلهاي آينده بهشت زميني فراهم آورد. مادريد - 14 جولاي 1989 نويسنده: دانيلا فرناندز - آرماندو آلبر تولوپز

ص: 8740

نجوايي با امام

2 چكيده: اماما, عاشق توييم و دوستدار دوستاران تو و خاك پاي منتظران تو, اما فسوسا كه خود, خانه دل را براي انتظار تو مهيا نساخته ايم. اماما, با مژگان, نروبيده ايم گرد راه را, با اشك, نشسته ايم غبار دل را اماما, نروبيده ايم غبار گناه از دل, امّا عاشقيم, نمي دانيم اين عشق سوزان, در كجاي جانمان جاي گرفته كه بي تابمان كرده. اماما, شرمنده ايم كه خانه دل را براي حكمراني تو, پاك نساخته ايم. اماما, از كاروان عاشقان تو, عقب مانده ايم, مركب راهوار نداريم كه به اين كاروان شورانگيز, دست يابيم. اماما, راه, پيچاپيچ است و پراز گردنه هاي هراس انگيز, ما, بي پا افزار و توشه, سرگردان. اماما, خميني آمد و گزيد و برد و ما پس مانده ها و وازده ها, ترسيم كه هيچ گاه به آن آستان جلال راه نيابيم و غبار شويم و در هوا معلق و سرگردان, نه آرامشي, نه قراري, نه پناهي و نه منزلي. اماما, بيم آن داريم در عمق شب, گم شويم و گرفتار رهزنان. اماما, مي دانيم كه خود, خود را به وادي هول انگيز بلا افكنده ايم, امّا هنوز, كورسويي از چراغ عشق, در جانمان سو سو مي زند. اماما, دريا آشنايان, به عمق

ص: 8741

درياي عشق فرو رفتند و ما در ساحل مانده ايم, نه چشمي كه آن همه زيبايي را ببينيم و نه انسي با امواج كه با آنها در آميزيم و نه پرتوي از عشق كه به جانِ حقيقت راه يابيم. اماما, عشق, رخي نمود و جلوه اي كرد, ولي ما سرگرم بوديم و از شربت گواراي عشق, ما را بهره اي نرسيد. اماما, نسيم عشق وزيد و ما در غفلت بوديم, اينك بي نصيبي از نسيم عشق, چگونه از اين بيابان آتشناك رهايي يابيم و جانهاي پژمرده خود را با نسيم دل انگيز صبح, شاداب كنيم. اماما, راه دشوار است و رهزن, بسيار و عجبا همه در لباس مهر و محبت و راهنما و دل مي سوزانند و به نرمي و گرمي, راه مي بندند كه ما راه مي نمايانيم. اماما, بوجهل ها, بسيار شده اند. همانان كه تا ديروز خَسي بودند و اسير باد, امّا اينك كه به پايمردي روح خدا, پايبند شدند و استقرار يافتند, كوس انَا رَجل مي زنند و پرچمي در دست گرفته اند و در كنار كاروان عظيم خميني بزرگ ايستاده اند و مردمان را, كه چشم به افقهاي بالا دارند, به خود مي خوانند. اماما, (بولهب) ها نيز بسيار شده اند. لهيب كينه هاشان, سركش

ص: 8742

است و سوزنده. توان ديدن هيچ زيبايي را ندارند, دوست دارند, همه چيز را خاكستر ببينند. اماما, (حمالَةَ الحطب) ها, روزان و شبان, هيزم كشي مي كنند, تا آتشهاي كينه ها را بگيرانند و هميشه آنها را سوزنده و سركش نگهدارند. اماما, رسوايان و ناخالصان رانده شده, ناصافان تصفيه شده, دو چهرگانِ نقاب افكنده شده, مرتجعان زمين گير شده, كژانديشان عود شده وأ در بيغوله ها وتاريك خانه ها پناه گرفته اند و دركار غيبت مردان حاضر در صحنه هاي كارند و جهاد و به سخره گرفتن مردان راسخ در دين. اماما, فسونگران, گروه گروه در ويرانه ها گردهم آمده اند و بر گرهها مي دمند, تا گره در كار زمينه سازان انقلاب جهاني تو اندازند و سرعت اين حركت مقدس را كُند كنند. اماما, خدعه ها و ترفندها بسيار به كار بستند و مي بندند تا عاشقان تو را از راهي كه برگزيده اند, باز دارند و نگذارند نور حق, جلوه كند. اماما, با اين همه, عشق به تو, چنان سوزان است و حركت آفرين كه در جلو راه مردان و زناني كه به عشق تو مي زيند, هيچ مانعي و هيچ بازدارنده اي, تاب مقاومت ندارد, همه, مي سوزند و بر باد مي روند. اماما, تا پيش از

ص: 8743

طلوع خورشيد 57, تصوير روشني از حركت جهاني تو نداشتيم كه چگونه مليونها انسان, سر بر آستان تو مي سايند و به امر تو عاشقانه سر مي دهند و جگرگوشه هاي خود را تقديم مي دارند, در تو ذوب مي شوند و بسان پولاد, مقاومند, صخره وش جلوي دشمن تو صف مي بندند, زمين زير گامهايشان, به لرزه در مي آيد, در عين حال چهره هاي آرامي دارند و لبهاي خندان و دستان يتيم نواز و قلبهاي پر از مهر و صفا. امّا, در فجر 57 و پس از طلوع خورشيد گرمابخش در بهمن سرد, به بهار خرم و شاد,كه همه آلاله ها در پاي تو مي ريزند, همه گلهاي سرخ سرخ بر تو لبخند مي زنند, همه مرغان نغمه خوان به عشق تو مي سرايند, همه چشمه ها, به عشق تو مي جوشند, گل و گياه به عشق تو جان مي گيرند و طراوت و شادابي مي يابند, ايمان آورديم. ايمان آورديم كه (دجّال) ها رسوا مي شوند. ايمان آورديم كه (سفياني) ها سربه نيست مي شوند. ايمان آورديم كه فرياد تو, نداي حيات بخش تو, مهرورزيهاي تو, كران تا به كران را در خواهد نورديد و فوج فوج, به سوي تو خواهند آمد و تو را چو نگيني

ص: 8744

در آغوش خواهند گرفت. اماما, نسيمي از بوستان عشق تو, در اين مُلك وزيد, حيات آفريد, مردگان را زنده كرد و شوري عظيم انگيخت, اگر خدا لطف كند و تو از پرده به دَرْ آيي و پا در اين ملك گذاري و آن نسيم دل انگيز, شبان و روزان بوزد, چه خواهد شد؟ آيا مرگ هم معني خواهد داشت؟ يا همه چيز و همه كس به آب حيات دست خواهند يافت و رقصان و پاي كوبان به سوي وادي ايمن, وادي بي خزان, وادي بي مرگ, ره خواهند سپرد و در آن سرزمين بي گزند, جاودانه خواهند زيست.(حوزه)

ص: 8745

نخستين بيانيه سياسي امام خميني (س)

20 چكيده: اشاره مطالعه اولين اعلاميه سياسي حضرت امام خميني از جنبه آشنايي با سير مبارزات ايشان حائز اهميت است. اين اعلاميه يكسال پس از نگارش اثر گرانقدر عقيدتي و سياسي امام خميني يعني كتاب كشف الاسرار نوشته شده است. نسخه خطي بيانيه مزبور در كتابخانه وزيري شهرستان يزد نگهداري مي شود. شرح چگونگي درج و نگهداري اين بيانيه را در كتابخانه وزيري از زبان آقاي انتظاري مدير محترم كتابخانه وزيري پي مي گيريم: بسمه تعالي از جمله ابتكارات مرحوم حجةالاسلام وزيري، موسس كتابخانه وزيري يزد، تهيه و جمع آوري خط و عكس علماي اعلام بوده كه از زمانهاي پيش دفتري را بدين منظور تهيه كرده و همه جا آنرا با خود مي بردند و خدمت هر يك از مراجع تقليد و بزرگان علم كه مي رسيدند درخواست مي كردند تا شرحي در اين دفتر يادداشت كنند و عكس خود را كنار آن الصاق نمايند. از جمله كساني كه مرحوم وزيري در سال 1363 هجري قمري مطابق با 1323 هجري شمسي به زيارتشان نائل شدند، رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه بوده اند. اين ملاقات در يازدهم جمادي الاولي سال 1363 هجري قمري در قم اتفاق افتاده و بنا به درخواست مرحوم

ص: 8746

وزيري حضرت امام شرح مبسوطي در سه صفحه پيرامون قيام و انقلاب در آن دفتر مرقوم فرموده اند. اين نوشته نخستين بيانيه سياسي امام خميني (س) است كه تاكنون مكشوف شده است، و نيز نشان دهنده روح بزرگ و اهداف عاليه حضرت امام، و بيانگر آن است كه چگونه اين رادمرد در آن خفقان ستم شاهي با كمال جرات و شهامت همگان را به قيام و وحدت فرا مي خواندند. اين دفتر سالها در منزل مرحوم حجة الاسلام وزيري نگهداري مي شده و ايشان به هر كجا كه سفر مي كردند آن را با خود مي بردند و دوباره به منزل بازمي گرداندند و هر وقت خواص به يزد مسافرت مي كردند از اين دفتر هم بازديد مي نمودند. هنگام تاليف كتاب بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، در سال 1355 حضرت امام در نجف اشرف اشاره فرمودند كه در سالهاي بسيار قديم شرحي در دفتر آقاي وزيري يزدي نوشته اند. گويا به دنبال اين اشارت حضرت امام، شخصي به يزد آمده و گفت مي خواهم خطي را كه حضرت آية الله خميني در دفتر آقاي وزيري نوشته اند ببينم. بنده چون ايشان را نمي شناختم و ضمنا معرفي نامه اي هم با خود نياورده بود، گفتم اين دفتر در كتابخانه نيست، او هم رفت. پس از مدتي جناب آقاي

ص: 8747

ناطق نوري كه اكنون رياست مجلس شوراي اسلامي را عهده دار هستند در مسير مسافرت به رفسنجان، به يزد تشريف آوردند و از بنده رونوشت خط حضرت امام را درخواست نمودند. حقير، ايشان را به منزل مرحوم حجة الاسلام وزيري بردم. اتفاقا آقاي وزيري در اثر كسالت بستري بودند. دفتر را آوردم و تمام آنرا آقاي ناطق نوري ملاحظه نمودند، سپس از روي خط امام ديكته كردم و ايشان هم يادداشت نمودند و تشريف بردند. بعد از مدتي حضرت آية الله شهيد مطهري نامه اي مرقوم فرمودند كه: "اين نوشته فايده اي ندارد فتوكپي خط حضرت امام مورد نياز است". بنده هم با وعده قبلي دفتر را ساعت 11 شب به منزل يكي از دوستان كه دستگاه فتوكپي داشت بردم و چند دوره فتوكپي تهيه كردم و فردا صبح آنرا خدمت آية الله مطهري فرستادم. بعدها اين دستخط در روزنامه اي چاپ شد، و از آن زمان به بعد نيز بارها تكثير و انتشار يافته است. در خود يزد هم چندين بار آنرا منتشر كردند. حتي بعضي از جوانان آن را به همراه اعلاميه هايي در افشاي جنايتهاي خاندان پهلوي چاپ و منتشر مي كردند. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، حضرت حجةالاسلام و المسلمين آقاي حاج سيد احمد خميني توسط حجة الاسلام حاج شيخ محمد علي صدوقي

ص: 8748

- نماينده وقت مجلس شوراي اسلامي - فتوكپي دستخط مبارك امام را درخواست كردند. يك هفته پس از ارسال اين سند تاريخي، تصوير آن بر صفحه تلويزيون ظاهر شد و گوينده اعلام كرد كه اين دستخط مبارك هم اكنون در يكي از كتابخانه هاي يزد نگهداري مي شود. در سال 1361 صحيفه نور نيز آن را چاپ نمود. در سال 1369 عده اي از سازمان صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران به يزد آمدند و از دستخط امام فيلمبرداري كردند و بنده هم توضيحاتي دادم كه چند روز بعد شبكه سراسري پخش كرد و اتفاقا خيلي بجا و جالب بود، زيرا بعد از پخش اين برنامه مرتب از يزد و شهرستانها به كتابخانه تلفن مي شد و سئوال مي كردند الان دفتر كجا است؟ آيا مي شود آنرا مطالعه كرد؟ آيا مي توان فتوكپي آنرا تهيه نمود؟ چه موقع امام به يزد تشريف آورده اند؟ بنده جواب مي دادم اين دستخط تاريخي حضرت امام در جلد اول كتاب صحيفه نور چاپ شده و شما به راحتي مي توانيد آن را از كتابخانه ها تهيه كنيد. هم چنين توضيح مي دادم كه حضرت امام خميني (س) به يزد تشريف نياورده اند بلكه مرحوم وزيري در قم به خدمت حضرت امام مشرف شده و به شرحي كه گذشت آن را از حضرت امام تقاضا نمودند.

ص: 8749

گفتني است كه در اين دفتر علاوه بر خط و عكس حضرت امام خميني، خط و عكس بسياري از مراجع تقليد و علماء و دانشمندان وجود دارد كه براي نمونه مي توان اسامي زير را برشمرد: آيات عظام و مراجع عاليمقام: سيد محمد كاظم طباطبائي يزدي (صاحب عروة الوثقي) ، حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي موسس حوزه علميه قم، حاج آقا حسين بروجردي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد ابوالقاسم الخوئي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد ابوالحسن اصفهاني، سيد جمال الدين اسد آبادي، سيد محسن حكيم، شيخ عبدالحسين اميني، حاج سيد احمد خوانساري، حاج سيد محمدرضا گلپايگاني، سيد محمد هادي ميلاني، سيد شهاب الدين مرعشي نجفي، حاج آقا بزرگ تهراني، شهيد صدوقي، شهيد دستغيب، خاتمي اردكاني، فقيه خراساني و. . . بسم الله الرحمن الرحيم قيام لله، يگانه راه اصلاح جهان قال الله تعالي: "قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموالله مثني و فرادا" خداي تعالي در اين كلام شريف، از سر منزل تاريك طبيعت تا منتهاي سير انسانيت را بيان كرده و بهترين موعظه هايي است كه خداي عالم از ميانه تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده، اين كلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قيام براي خدا است كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خلت رسانده

ص: 8750

و از جلوه هاي گوناگون عالم طبيعت رهانده. خليل آسا در علم اليقين زن نداي لا احب الافلين زن قيام لله است كه موسي كليم را با يك عصا به فرعونيان چيره كرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نيز او را به ميقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو كشاند. قيام براي خدا است كه خاتم النبيين صلي الله عليه و آله را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بت ها را از خانه خدا برانداخت و به جاي آن توحيد و تقوا را گذاشت و نيز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسين او ادني رساند. بدبختي و تيره روزي ما به خاطر قيام براي منافع شخصي استخودخواهي و ترك قيام براي خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاي اسلامي را زير نفوذ ديگران درآورده. قيام براي منافع شخصي است كه روح وحدت و برادري را در ملت اسلامي خفه كرده. قيام براي نفس است كه بيش از ده ميليون جمعيت شيعه را به طوري از هم متفرق و جدا كرده كه طعمه مشتي شهوت پرست پشت ميزنشين شدند. قيام براي شخص است كه يك نفر مازندراني

ص: 8751

بيسواد را بر يك گروه چندين ميليوني چيره مي كند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند. قيام براي نفع شخصي است كه الان هم چند نفر كودك خيابانگرد را در تمام كشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حكومت داده. قيام براي نفس اماره است كه مدارس علم و دانش را تسليم مشتي كودك ساده كرده و مراكز علم قرآن را مركز فحشا كرده. قيام براي خود است كه موقوفات مدارس و محافل ديني را به رايگان تسليم مشتي هرزه گرد بي شرف كرده و نفس از هيچ كس در نمي آيد. قيام براي نفس است كه چادر عفت را از سر زن هاي عفيف مسلمان برداشت و الان هم اين امر خلاف دين و قانون در مملكت جاري است و كسي بر عليه آن سخني نمي گويد. قيام براي نفع هاي شخصي است كه روزنامه ها كه كالاي پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشه ها را كه از مغز خشك رضاخان بي شرف تراوش كرده تعقيب مي كنند و در ميان توده پخش مي كنند. قيام براي خود است كه مجال به بعضي از اين وكلاي قاچاق داده كه در پارلمان بر عليه دين و روحانيت هر چه مي خواهد بگويد و كسي نفس نكشد. براي نجات دين از دست مشتي شهوتران قيام كنيد

ص: 8752

هان اي روحانيين اسلامي!اي علماء رباني!اي دانشمندان ديندار!اي گويندگان آئين دوست!اي دينداران خداخواه!اي خداخواهان حق پرست!اي حق پرستان شرافتمند!اي شرافتمندان وطنخواه!اي وطنخواهان با ناموس! موعظت خداي جهان را بخوانيد و يگانه راه اصلاحي را كه پيشنهاد فرموده بپذيريد و ترك نفع هاي شخصي كرده تا به همه سعادت هاي دو جهان نايل شويد و با زندگاني شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شويد. " ان لله في ايام دهركم نفحاث الافتعرضوالها" امروز روزي است كه نسيم روحاني الهي وزيدن گرفته و براي قيام اصلاحي بهترين روز است، اگر مجال را از ست بدهيد و قيام براي خدا نكنيد و مراسم ديني را عودت ندهيد، فردا است كه مشتي هرزه گرد شهوتران بر شما چيره شوند و تمام آئين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند. امروز شماها در پيشگاه خداي عالم چه عذري داريد؟ همه ديديد كتاب هاي يك نفر تبريزي بي سر و پا را كه تمام آئين شماها را دستخوش ناسزا كرد و در مركز تشيع به امام صادق و امام غايب روحي له الفداء آنهمه جسارت ها كرد و هيچ كلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذري در محكمه خدا داريد؟ اين چه ضعف و بيچارگي است كه شماها را فراگرفته؟اي آقاي محترم كه اين صفحات را جمع آوري نموديد و به

ص: 8753

نظر علماء بلاد و گويندگان رسانديد، خوب است يك كتابي هم فراهم آوريد كه جمع تفرقه آنان را كند و همه آنان را در مقاصد اسلامي همراه كرده، از همه امضا مي گرفتيد كه اگر در يك گوشه مملكت به دين جسارتي مي شد، همه يك دل و يك جهت از تمام كشور قيام مي كردند. خوب است دينداري را دست كم از بهائيان ياد بگيريد كه اگر يك نفر آنها در يك ديه زندگي كند، از مراكز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئي تعدي به او شود، براي او قيام كنند. شماها كه به حق مشروع خود قيام نكرديد، خيره سران بيدين از جاي برخاستند و در هر گوشه زمزمه بيديني را آغاز كردند و به همين زودي بر شما تفرقه زده ها چنان چيره شوند كه از زمان رضاخان روزگارتان سخت تر شود: "و من يخرج من بيته مهاجرا الي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله" /11شهر جمادي الاولي 1363 سيد روح الله خميني

ص: 8754

نسبت فقه و سياست از منظر امام خميني(ره) و غزالي

اشاره

10 چكيده: چكيدهاين مقاله در صدد بررسي و تطبيق فقه و سياست در انديشه سياسي امام محمد غزالي و امام خميني(ره) است با تأمل در انديشه آن دو مي توان گفت كه فقه و سياست در حوزه حكمت عملي قرار مي گيرد و نيز سياست تابعي از فقه است.براي تبيين، نسبت سنجي آراء دو انديشمند فوق به مباحثي چون ماهيت فقه سياسي، عمل سياسي و ماهيت فقهي سياست پرداخته و به تفصيل بحث شده است.واژه هاي كليدي: فقه، سياست، امام خميني، غزالي، حكمت عملي، حكمت نظري، سياست فقهي.معمول آن است كه اسلام را به سه بخش «احكام اعتقادي»، «احكام اخلاقي» و «احكام عملي» تقسيم مي كنند. «احكام عملي» نوع گفتار و رفتار انسان را در رابطه با خدا و خويشتن و جامعه مشخص مي كند. بحث از سياست و اجتهاد در اين نوع از احكام است. در حوزه انديشه هاي فقهي دو رويكرد به نصوص اسلامي وجود دارد: يكي رويكرد فردي و ديگري اجتماعي. سير تاريخي اجتهاد اسلامي بيان كننده آن است كه در آغاز هر دو جنبه مورد توجه قرار گرفته است، ولي سير حوادث تاريخي و اجتماعي موجب شده است كه مجتهدان بيشتر استنباط و اجتهاد خود را به حوزه اول، يعني رفتارهاي فردي، معطوف كنند و به

ص: 8755

تطبيق رفتارهاي اجتماعي به علل و عوامل مختلف كمتر توجه نمايند. اين واماندگي و محدوديت با توجه به حكومتهاي موجود سني، فقه شيعي را بيشتر در انزواي سياسي و دوري از عرصه هاي اجتماعي فرو برد.آيت الله شهيد محمد باقر صدر در اين زمينه مي گويد:اين گوشه نشيني سياسي، به تدريج دامنه هدف اجتهاد را نزد شيعه تنگ تر كرده و رفته رفته، اين فكر كه عرصه عرض اندام آن تنها در حوزه شخصي است رسوخ يافته است و بدين صورت، اجتهاد در ذهن فقيه با فرد مسلمان و نه «جامعه» گره خورده است.1 اگر هدف اجتهاد تطبيق دادن احكام شرع با واقعيات تازه زندگي است كه امور جزئي و تحول پذيرند، بدون روشن شدن قلمرو شرع اسلام تطبيق آن با واقعيتهاي زندگي ممكن نيست. پس بايد دو قلمرو آن، يعني احكام فردي و اجتماعي، را از همديگر بازشناخت. به همين جهت فقها و علماي اسلامي دسته بنديهاي مختلفي از فقه ارائه نموده اند كه در اينجا به علت تطويل بحث از ذكر آنها خودداري مي شود.2 دسته بنديهايي كه از فقه ارائه شده است بيان كننده آن است كه علم فقه براي تنظيم زندگاني مادي انسانهاست، زيرا اجتهاد فقهي بر اساس منابع شرعي، در واقع تفسيري از كتاب و سنت است و اين كوشش علمي بر پيش فرضهاي خاصي مبتني است

ص: 8756

كه برگرفته از علوم بشري است.3 به علت بشري بودن، اين علم(علم فقه) است كه همواره متناسب با زمان خود متحول مي شود و تغيير مي كند و نمي توان انتظار داشت كه علم فقه قرون گذشته، پاسخگوي نيازهاي متغير انسان امروزي باشد.4يكي از نويسندگان در اين باره مي نويسد:علم فقه محصول تلاشهاي نظري فقيهان است و مانند همه علوم ديگر يك پديده بشري است. به اين جهت قوام علم فقه در اين است كه مسائل آن استنباطي و داراي قابليت اختلاف نظر باشد. تشبيه علم فقه به علوم رياضي و انتظار عدم تغيير در فتاوا و احساس نگراني از ثابت نماندن آراي، فقهي، با ماهيت عام فقه سازگار نيست.5 در اين مقاله بر اساس چنين تلقي اي از فقه و اجتهاد، به مقايسه انديشه هاي دو انديشمند، يكي از جهان تسنن و ديگري از جهان تشيع، پرداخته مي شود. اين دو انديشمند از نظر زماني فاصله زيادي با هم دارند، اما به علت موقعيتهايي كه در عرصه هاي سياسي و اجتماعي داشته اند كوشش نموده اند با تأكيد بر مباني ديني خود، راه حلهاي فقيهانه اي براي حل معضلات سياسي، اجتماعي جامعه ارائه نمايند. بر همين اساس در اين مقاله، رابطه اجتهاد و سياست، جايگاه علم فقه در بين طبقه بندي علوم، ماهيت عمل سياسي، نسبت حكمت نظري و علمي و ماهيت فقهي سياست، از

ص: 8757

نظر اين دو انديشمند مورد بحث واقع مي شود.ماهيت فقه سياسي از نظر امام محمد غزاليغزالي در كتاب احياء العلوم طبقه بندي دوگانه اي از علوم ارائه مي دهد. او ابتدا علوم را به شرعي و غيرشرعي (علوم عقلي) و سپس علوم شرعي را نيز به دو دسته علوم دنيوي كه موضوعشان تنظيم حيات آدمي در گذرگاه دنياست و علوم اخروي كه به مسائل مربوط به سرنوشت انسان در دنياي ديگر مي پردازند تقسيم مي كند. وي اين دو دسته از علوم را براساس روايت «الدنيا مزرعة الاخرة» مكمل يكديگر مي داند. غزالي سياست را متأثر از علوم شرعي مي داند و آن را در بقاي خود محتاج به علوم شريعت مي شمارد. از نظر غزالي «سياست» جزئي از علم فقه است و علم فقه در طبقه بندي علوم، در رديف علوم دنيوي است. ابوحامد بر اين امر چنين استدلال مي كند: «حاصل فن فقه، شناختن سياست و حراست از دنياست.»6غزالي وقتي كه به پيوند دنيا و آخرت توجه مي كند، در ادامه بحث مي گويد: اما تعلق فقه به آخرت، بنفسه نيست، بلكه به واسطه دنياست كه: «الدنيا مزرعة الاخرة.»7وي در احياء علوم الدين، در كتاب علم، به بيان اقسام و احكام علوم محموده و مذمومه، و بيان علومي كه آموختنشان واجب عيني و واجب كفايي است مي پردازد و در اين دسته بندي منزلت

ص: 8758

فقه را بيان مي كند. او در اين زمينه مي گويد:در بيان اقسام و احكام علوم محموده و مذمومه و بيان علومي كه آموختنشان واجب عيني و واجب كفايي است، و بيان اينكه در ميان علوم ديني، فقه و كلام چه منزلتي دارند و برتري نهادن علم آخرت بر آنها.8غزالي سپس علومي را كه آموختنشان واجب كفايي است به دو دسته شرعي و غيرشرعي تقسيم مي كند. به نظر او علوم شرعي آنهايي هستند كه عقل و تجربه بدانها راه ندارند و فقط در مدرسه انبيا آموخته مي شوند و همه محمودند مگر اينكه به خطا با علوم مذموم بياميزند و در زمره مذمومها درآيند. اين علوم خود بر چهار نوع اند: 1. اصول، 2. فروع، 3. مقدمات، 4. متممات.9 اصول عبارت اند از كتاب خداوند و سنت رسول(ص) و مجموع آنچه از اجماع امت و آثار صحابه به دست ما رسيده است. فروع محصول توسعه اي است كه به مدد قياسات عقلي و فقهي و ساير موازين استنباط به دست مي آيد. اين فروع خود بر دو قسم اند: قسم اول فروع مربوط به مصالح دنياست. اين فروع همان است كه كتب فقهي را پر كرده است و فقها متكفل آن اند. فروع قسم دوم هم به مصالح آخرت راجع مي شوند و اين دسته از علوم مربوط به احوال قلب اند.نوع

ص: 8759

سوم مقدمات اند. اين نوع از علوم در واقع آلت شناخت كتاب خدا و سنت نبي اند و خود از علوم شرعيه نيستند. علم نحو و لغت از آن جمله اند. و نوع چهارم نيز متممات اند كه شامل علم تجويد(مخارج حروف)، تفسير، ناسخ و منسوخ، علم اصول فقه، علم رجال و انساب اند. اينها همه علوم شرعي و محمود و واجب كفايي اند.10 استدلال امام محمد غزالي بر دنيوي بودن علم فقهغزالي در بيان دنيوي بودن علم فقه به استدلال مي پردازد. او در اين زمينه مي گويد:خداوند آدميان را بدين دنيا در آورده است تا توشه اي براي حيات ديگر بيندوزند. اگر اين آدميان به مسالمت و قناعت و عدالت زندگي مي كردند و آتش خصومت نمي افروختند نيازي به فقيهان پديد نمي آمد: «فلو تناولواها بالعدل لانقطعت الخصومات و تعطل الفقهاء». اما چون شهوات در ميدان زندگي جولان كردند و غبار خصومات برخاست، لازم آمد كه سلاطين براي ضبط و مهار و سياست مردم و فرونشاندن آتش تجاوز و ستاندن حق ستمديدگان، پاي بر مسند سلطنت و حكومت ننهند و چون اين سلاطين خود محتاج قانون بودند، به فقيهان كه قانون دانان و آموزگاران سلاطين اند، نيازمند شدند و روي آوردند. بلي فقه هم متعلق به دين است، اما نه مستقيماً، بلكه به وساطت دنيا. چرا كه دنيا مزرعه آخرت است و

ص: 8760

دين جز با دنيا تماميت نمي يابد و ملك(سياست) و دين همزاد و همراه يكديگرند. اين به منزله ريشه است و سلطان پاسبان آن است. و هر چه ريشه نداشته باشد وجود نخواهد داشت و هر چه بي پاسبان بماند ضايع خواهد شد. سلطنت و سياست و ضبط قانوني جز با سلطان راست نمي آيد و فقه است كه متكفل بيان نحوه قانوني داوريهاست و همچنان كه سياست كردن خلق جزو علوم اولي و مستقيم دين نيست، بلكه به تحقق امري كمك مي كند كه دين بدان قائم است، شناخت روشها و قوانين آن سياست هم تعلق مستقيم به دين ندارد. پيداست كه حج نمي توان گزارد مگر اينكه نگاهباناني باشند كه كاروان حجاج را از راهزنان عرب حراست كنند. حج گزاردن يك امر است و راه پيمودن به سوي خانه كعبه امر دوم، و حراست كردن از كاروان امر سوم، و داشتن آداب و قوانين و فنون حراست امر چهارم، و فن فقه از قبيل داشتن فنون و شيوه هاي سياست و حراست است.11 سؤالي كه در برابر اين تصوير از فقه و فقها به ذهن مي رسد اين است: شايد چنين حكمي در مورد ابواب معاملات، قضا و قصاص و ديانت، صادق و نافذ باشد، اما احكام روزه و حج و زكات و حلال و حرام

ص: 8761

كه مبتني بر نيت و قصد قربت اند چگونه در زمرة علوم دنيوي واقع مي شوند. غزالي خود به چنين اشكالي آگاه است؛ لذا بلافاصله به اين اشكال پاسخ مي دهد:فقيهان در جميع موارد ياد شده جز به صحت و فساد ظاهري عمل، به جنبه ديگري نظر نمي دوزند. اسلام آوردن در چشم فقيه، كار زبان است و نه كار دل، چرا كه دل از ولايت فقيه خارج است.12همين كه كسي اظهار اسلام كند، ولو به دل كافر باشد، فقيه وي را مسلمان و طاهر مي شمارد و احكام مسلمانان بر وي جاري مي شود. حتي كساني كه زير سايه شمشير براي حفظ جان اظهار اسلام مي كنند، اسلامشان مقبول فقيهان است. بلي چنان اسلامي به كار آخرت نمي آيد و چنان مسلمان را از كافران واقعي تمايز نمي بخشد. اما در اين باب سخن گفتن و داوري كردن شأن فقيهان نيست. به عبارت ديگر، اسلام ظاهري و ظاهر اسلام است كه از آن فقيه و داخل در دايره احكام فقه است. و همين است آنكه در اين دنيا به كار مي آيد و ماية تمييز مسلمين از غير مسلمين مي گردد و بيش از اين نه. همچنين است نماز، قصة اخلاص و خشوع و حضور قلب را فقيهان نمي سرايند. براي آنان كافي است كسي درست وضو بسازد و در جامه اي

ص: 8762

غيرغصبي و با اداي حروف از مخارج نماز بگزارد تا نمازش صحيح باشد. حال اگر از ابتدا تا انتهاي نماز، روي به محراب و دل در بازار باشد، لطمه اي به صحت نماز او نمي زند. همچنين اگر فقيهي به حيله هاي فقهي از دادن زكات بگريزد، ملامت فقيهانه اي دامن وي را نمي گيرد. آخر آن حيله را هم از فقه آموخته است به «حلال و حرام» مي رسيم. بلي پرهيز از محرمات، عملي است ديني و معنوي نه دنيوي.ورع چهار مرتبه دارد: 1. پرهيز از حرامهاي ظاهري. 2. پرهيز از شبهات (ورع صالحان). 3. پرهيز از حلالهايي كه ممكن است آدمي را به حرام افكنند. 4. اعراض از غير خدا و اقبال كامل به او. سر وكار فقيه فقط با درجه اول آن است و بقيه درجات ورع از حيطه تصرف و داوري وي بيرون مي مانند.13نسبت فقيهان و متكلمانفقيهان و متكلمان البته در يك رتبه اند، با اين تفاوت كه نياز مردم به فقيه عام تر است و احتياج ايشان به متكلم بيشتر و شديدتر. اما حاجت به هر دوي ايشان از بهر مصالح دنياست. فقيه به منظور حفظ و بيان احكام اكل و نكاح، و متكلم، به جهت رفع ضرر بدعت گذاران با مجاجه و مجادله، تا مباد شرشان جامعه را گرفتار كند و ضررشان عام

ص: 8763

البلوي گردد. نسبت فقيهان با طريق و مقصد، چون آبادكنندگان رباطها و برآورندگان نيازهاي حاجيان در راه مكه است و نسبت متكلمان همچون مراقبان و نگهبانان طريق. اين عالمان اگر بر حرفه و دانش خويش سلوك الي الله را نيز بيفزايند، يعني از گردنه هاي نفس به سلامت بگذرند، دل از دنيا به كلي بركنند و به خداوند روي آورند، برتري ايشان بر ديگران چون برتري خورشيد بر ماه است، ليك اگر بر علم خود بسنده كنند، رتبه شان بسي نازل است.14غزالي نه تنها در كتاب احيا بلكه در جواهر القرآن علم فقه را علم دنيوي مي داند. وي در مقايسه علوم قرآن، علوم لباب را به دو قسم تقسيم مي كند: يكي علوم عليا كه معرفت الله و طريق سلوك الي الله و شناخت ثواب و عقاب را جزء اين علوم قرار مي دهد؛ و دوم علوم سفلي كه علم به احوال سالكان و علم كلام و علم فقه از اين قسم اند. البته غزالي در مستصفي علم فقه را اشرف العلوم مي داند و اين هيچ منافاتي با دنيوي بودن علم فقه ندارد. بنابراين، نظريه غزالي در مستصفي هيچ گونه تضاد و ناسازگاري با نظريه او در احيا و جواهرالقرآن ندارد. آن ناسازگاري كه دكتر غلامحسين ابراهيمي ديناني بين دنيوي بودن و اشرف بودن در دو بيان غزالي

ص: 8764

طرح مي كند، به هيچ وجه صحيح نيست. او در اين زمينه مي نويسد:غزالي نه تنها در كتاب جواهر القرآن خود علم فقه را يك علم دنيوي دانسته، بلكه در كتاب احياء علوم الدين نيز اين مسئله را مطرح ساخته و در اين باب به تفصيل سخن گفته است. بنابراين آنچه وي در آغاز كتاب المستصفي من علم الاصول راجع به افضل بودن فقه ابراز داشته، به هيچ وجه با آنچه در ساير آثارش بيان كرد سازگار و هماهنگ نمي باشد.15 در توضيح بايد گفت اگر غزالي در المستصفي علم فقه را اخروي مي دانست، در اين صورت ممكن بود گفته شود اين بيان با بيان احيا و جواهر القرآن منافات دارد؛ چون بحث غزالي در المستصفي و تقسيم سه گانه او از علوم باعتبار منابع شناخت است. او منابع شناخت علوم را سه قسم مي داند: يكي عقل، دوم نقل، و سوم ممزوج از عقل و نقل. او با توجه به اينكه علم سوم امتزاجي از علوم نقلي و عقلي است، آن را اشرف علوم مي داند و علم فقه هم به اعتبار منابع شناخت جزء اين قسم است. البته غزالي در تقسيم بندي صناعات، علم سياست را هم اشرف العلوم صناعات مي داند، لذا تعبير «اشرف العلوم»،16 دلالت بر تفاوت نظريه غزالي در المستصفي با احيا و جواهر

ص: 8765

القرآن ندارد.نتيجه اي كه از اين قسمت به دست مي آيد آن است كه نگرش امام محمد غزالي به علم فقه، نگرشي سياسي است. در ادامه اين بحث به ماهيت علم سياسي كه از اموري جزئي و تغييرپذير است و نسبت آن با اجتهاد سياسي پرداخته خواهد شد.ماهيت عمل سياسي«عمل» برخلاف «انديشه» كه ماهيتي كلي دارد، فعاليتي است عيني و جزئي، و اعمال جزئي ماهيتاً متحول و تكامل پذيرند و جنبه كاربردي دارند، و براي نيل به آنها نياز به برنامه ريزي و اجرا وجود دارد. امور اجرايي نيز به تخصصها و مهارتهاي خاصي نيازمندند كه بدون شناخت علوم عملي و فرايند تاريخي آن، امكان پذير نمي شوند. فقيه كه متولي جامعه اسلامي است، با اجتهاد در امور جزئي، جامعه را به سوي اهداف اجرايي راهنمايي مي كند البته فقيهان در گستره فقه دو گونه استنباط دارند: فقيهان گاهي در مقام فتوا قرار مي گيرند و در امور كلي مكلفان فتوا مي دهند، و گاهي در مقام صدور احكام واقع مي شوند. اين دو مقام با هم متفاوت اند. فتوا معمولاً كليت دارد، غير جزئي و نامعيّن است، يعني تشخص و عينيت ندارد. آنچه فقيهان در مورد مسائل مكلفان همچون نماز و روزه و يا مسائل اجتماعي استنباط و اعلام مي كنند، كلي است. اينكه نماز بر همگان واجب است، روزه واجب

ص: 8766

است و يا تسلط كافر بر مسلمان حرام است و مسائلي از اين قبيل، همگي فتاوايي هستند كه متوجه فرد و مصداقي خاص نمي شوند. اما اينكه مصداق تسلط كدام مورد است و آيا آب حوض فلان مسجد از مصاديق «آب كر» هست يا نيست17و آيا روزه براي فلان بيمار حرام است يا خير، تشخيص تمام اين موارد از حوزه فقاهت و فتوا خارج مي شود و تعيين مصاديق آنها بر عهده مكلفان است:بنابراين «فتوا» تبيين محدوده هاي كلي و بستر عينيت عملي است و در عين حال ارتباط و اثري كه بر «عمل» دارد، غير از «عمل» است، «عمل» نوعي موضوع شناسي و مصداق يابي مفاهيم و محورهاي كلي است كه فقيه در مقام فتوا استنباط و اعلام نموده است و در كليت و جزئيت و در نتيجه در ذهنيت و عينيت، با يكديگر تفاوت دارند.18 اما مقام دوم، مقام احكام سياسي است. امور ديگري وجود دارند كه جزئي اند و چون جزئي اند، متغير و متحول و قابل تكامل هستند و در هر زماني به رنگ زمانه خود رنگ آميزي مي شوند و قاعدتاً در هر زماني حكم مخصوص خود را دارند. لذا ممكن است مصداقي از آنها امروز داراي حكمي باشد و در زمان ديگر حكم ديگري داشته باشد، و اين حوزه همان است كه اجتهاد اسلامي

ص: 8767

متولي آن است. بنابراين:چون حوزه عمل، امور تغييرپذير است و از سوي ديگر اجتهاد اسلامي يا حكمت عملي در غرب و يونان تابع عمل است، بدين سان مي توان گفت كه هر دو گونه از دانش فوق حكمت عملي و اجتهاد اسلامي به اعتبار تغييرپذيري ذاتي مبادي شان، بالذات ناپايدار و متحول اند.19نسبت حكمت نظري و عملي در انديشه امام محمد غزاليغزالي معتقد است كه نفس داراي دو نوع فعل است: دسته اي از افعال نفس كه با بدن نسبت دارد سياست، و دسته اي كه به ذات نفس و مبادي آن مربوط مي گردد تعقل ناميده مي شود. در عبارت فوق، به دو جنبه مافوق و مادون نفس آدمي اشاره شده است كه بين اين دو نوع نسبت برقرار است و به حسب هر يك از اين دو جنبه، قوه اي وجود دارد: يكي از آن دو قوه عملي است كه با جنبه مادون خود نسبت برقرار مي كند. اين جنبه مادون نفس، بدن است و نسبت بين بدن و قوه عملي را سياست مي گويند. دوم قوه نظري است كه با جنبه مافوق نسبت دارد و از آن بهره مند مي گردد. امام محمد غزالي اين دو چهره نفس را توضيح مي دهد. وي مي گويد كه چهره اي به سوي بدن است و چهره ديگر به سمت مبادي عاليه متوجه است و از

ص: 8768

آن وجه كه به بدن ناظر است، چيزي دريافت نمي كند، ولي از آن وجه كه به مبادي عاليه متوجه است، همواره اثر مي پذيرد و كسب كمال مي نمايد. به اين ترتيب مي توان گفت: «قوه نظريه، قوه اي است كه به تكميل جوهر نفس مي پردازد، ولي قوه عمليه كار تدبير بدن را به گونه اي انجام مي دهد كه سرانجام آن را به كمال نظري برساند.»20 طرح اين بحث از اين جهت است كه منزلت فقه سياسي در نظريه غزالي به درستي نمايان شود.حكمت عملي در انديشه امام محمد غزالياز نظر غزالي عقل نظري و عقل عملي هر دو فعل نفس اند و هيچ تفاوتي ندارند. نفس فقط به اعتبار اينكه توجه به مافوق دارد، عقل نظري ناميده مي شود و از آن جهت كه توجه به مادون (بدن) دارد، عقل عملي ناميده مي شود. غزالي معلومات عقل عملي را همچون جيوه مي داند كه پيوسته در دگرگوني است. دگرگوني و جزئي دانستن عقل عملي از آن روست كه به طور مستقيم منشأ پيدايش اموري مي شود كه به جهت تشخص خارجي شان فاقد كليت اند.بنابراين مي توان گفت كه عقل عملي از نظر غزالي به دو قسم تقسيم مي شود: يكي عقل علمي كه با عقل نظري تفاوت ماهوي ندارد؛ و يكي عقل عملي كه به امور عيني و مادي و جزئي و تحول پذير

ص: 8769

و ناپايدار تعلق دارد و اين تحول پذيري از مقتضيات طبيعت و بدن است.ماهيت فقهي سياستبررسي كلي تاريخ انديشه سياسي در عالم اسلام نشان مي دهد كه انديشه سياسي در اين حوزه فكري تا هنگام زوال سيطره فرهنگ اسلامي، به طوركلي در قالب پنج شيوه بروز كرد. اين شيوه ها به ترتيب اهميت و درجه الهام گرفتن از مبادي اسلامي عبارت اند از: 1. شيوه فقاهتي؛ 2. شيوه ادبا؛ 3. شيوه تاريخي؛ 4. شيوه عرفاني؛ 5. شيوه فلسفي.21منظور از شيوه فقاهتي، آن دسته از انديشه هايي است كه متعلق به فقيهان است و نسبت به ديگر حوزه هاي فكري، اسلامي ترين نظريه هاست و اصول و پايه هاي آنها مبتني بر اصول ادله اسلامي، يعني آيات قرآن و سنت پيامبر(ص) و سيره و روش جامعه صدر اسلام، است كه تفسير اين منابع در پرتو تحولات سياسي متأخر شكل مي گيرد.22 در اين بحث تنهابه شيوه فقاهتي پرداخته مي شود.در سياست فقهي، پرسشهايي كه مطرح مي گردد، در قلمرو احكام فقهي است و فقها با توجه به تخصص خود كه حوزه فقاهتي است، سياست جامعه را اجتهاد و استنباط مي كنند. پيش فرضهاي آنها درباره سياست جامعه، مبتني بر مدني الطبع بودن انسان هاست. مدني الطبع بودن انسان گرچه اصطلاحي فلسفي است، توجيه فقها در نياز به سياست در جامعه بر همين مبنا نيز مبتني است.23فقيهان معتقدند

ص: 8770

كه انسانها به تنهايي و جداي از جامعه قادر به ادامه حيات نيستند، بلكه بقاي حيات انسانها در گرو مشاركت همه جانبه فرد و جامعه است. زيرا اگر انسانها را به حال خود رها كنيم، به دنبال نفع شخصي خود خواهند رفت و تسليم هواي نفس و انگيزه هاي فردي خود مي شوند و اين موجب فساد و بي نظمي و هرج و مرج خواهد شد. لذا براي تمشيت امور زندگي انسانها و نظم و ثبات، نيازمند سامان دهي و سياست گذاري در جامعه ايم. اين سخني است كه همه حكماي اسلامي براي داشتن حيات عملي به آن استدلال نموده اند.24غزالي علوم شرعي را به دو دسته تقسيم مي كند: 1. علوم دنيوي كه براي تمشيت امور زندگي دنيايي انسانهاست. 2. علوم اخروي كه مربوط به جهان عقباست. به نظر غزالي اين دو علم مكمل يكديگر و به دنبال اهداف واحدند. علم فقه علمي دنيوي است و مي تواند زندگي انسانها را سر و سامان بدهد، و علم سياست هم به علم فقه محتاج است علم فقه تكاليف فرد را درباره خدا و خودش و ديگر افراد جامعه مشخص مي كند. زندگي دنيايي و معنوي به هم آميخته اند و بدون دين دنيا شقاوت آميز است و اهداف اين و مقاصد آن، امكان تحقق پذيري ندارند. نكته قابل توجه در اينجا آن است

ص: 8771

كه فقها در تشريح نظريات فقهي و نظريات سياسي، علاوه بر اينكه متأثر از اصول مذهبي اند، از واقعيتهاي سياسي دولتهاي اسلامي نيز متأثر مي شوند، به همين علت است كه از آرمان گرايي به واقع گرايي سوق پيدا مي كنند. از نمونه هاي عيني سخن فوق، انديشه هاي دو انديشمند مورد بحث است كه هر دو معتقد به فقه سياسي بوده اند و حضور آنها در صحنه عمل توانست آنها را از آرمان گرايي به واقع گرايي سوق دهد. آنان توانستند در جهت رفع شكاف بين دولت آرماني و دولت واقعي، به اجتهادات و استنباطاتي نو در جامعه زمان خود دست يابند و با اين يافته ها الگويي از سياست شرعي براي جامعه خود ارائه نمايند كه در ادامه بحث به آن الگو پرداخته مي شود.ماهيت فقهي سياست از نظر امام محمد غزاليدر نظام فكري غزالي سياست تابعي از علوم شريعت(فقه) است. به نظر او غايت زندگي بشر كسب سعادت است، اما سعادت واقعي سعادت اخروي است.25 زندگي اين دنيا زمينه براي زندگي ابدي است و خداوند جهان دنيا را به منظور آمادگي بشر در دنياي ديگر آفريده است. وي از دو نوع علم نام مي برد كه براي كسب سعادت لازم اند: يكي علم(حكمت نظري) كه شامل معرفت به خداوند و صفات او و فرشتگان درگاه اوست، و ديگري علم عملي است. كه

ص: 8772

مربوط به عمل يا رفتارهاي ارادي است.26 اين علم همان علم فقه است كه غزالي از آن تعبير به علوم «معامله» مي كند. علوم معامله يعني علومي كه مربوط به عمل و رفتارهاي ارادي است.از نظر غزالي قوام نظام دنيا بر چهار صنعت است كه اين چهار صنعت از اصول اند: اول: زراعت(كشاورزي) براي تأمين معيشت و نيازهاي اوليه؛ دوم: بافندگي براي تهيه پوشاك؛ سوم: ساختمان براي سكونت و آسايش؛ چهارم: سياست. اشرف اصول صناعات، صناعات سياسات است، زيرا جهان را بي آنها قوامي نيست.27 سياست داراي چهار مرتبه است. اولين و اعلي مراتب آن، سياست انبيا(ع) است. البته قدرت نفوذ آنها هم بر خواص و هم بر عوام، و هم در حيات باطني و هم در حيات ظاهري آنهاست. مرتبه دوم سياست، حكومت خلافا و سلاطين و شاهان است كه قدرت نفوذ اعمال آنها هم بر خواص است و هم بر عوام. اما اين قدرت تنها درباره بعد ظاهري زندگي آنهاست. مرتبه سوم، سياست علما و فقهاست كه حكم ايشان تنها بر بواطن خواص است. مرتبه چهارم نيز حكومت و سياست وعاظ است كه حكم آنها در زندگي باطني عوام قابل اجراست.28 در اين تقسيم بندي بعد از اعلي مراتب سياست كه سياست انبياست سياست علما قرار مي گيرد، ولي غزالي در عمل و واقعيت اجتماعي، سياست

ص: 8773

خلفا و سلاطين را مقدم مي داند، زيرا ورثه انبيا را توانايي تصرف در ظاهر «بالالزام و المنع» نيست.29 البته غزالي با تقدم سياست خلفا و سلاطين دست عالمان به دين الله را از قدرت سياسي كوتاه نمي كند.30غزالي ملك و دين را دو برابر همزاد مي داند.31 البته گاهي به جاي ملك، سلطان را به كار مي برد.32غزالي در نصيحة الملوك، پادشاهان را همدوش با پيامبران قرار مي دهد: «پيامبران را فرستاد تا به بندگان خويش راه را بنمايد و پادشاهان را برگزيد تا ايشان را از يكديگر نگاه دارند.» او با استناد به نص روايتي، «سلطان را سايه هيبت خدا بر روي زمين» مي داند و همچنين با استناد به آيه «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولوا الامر منكم» منازعات با ملوك را شايسته نمي داند. به اعتقاد وي نبايد با آنها دشمني ورزيد، بلكه بايد از آنها متابعت نمود.33غزالي در تداوم همين انديشه در كتاب فضائح الباطنية (المستظهري) در باب نهم، در اقامه برهان شرعي بر امامت المستطهر بالله، مي نويسد: «و مقصود از اين باب(باب نهم) بيان امامت مستظهري است كه بر وفق شرع مي باشد و اينكه بر همه علماء بلاد واجب است فتواي بر وجوب اطاعت او و نفوذ قضاوت او بدهند...

ص: 8774

.»34وجوب نصب امام و شرايط آنغزالي مانند ديگر متكلمان اهل سنت نصب امام را واجب مي شمارد و آن را حكمي شرعي مي داند. او معتقد است كه برهان قطعي شرعي بر وجوب نصب امام اقامه شده است. وي به اجماع امت بر وجوب نصب امام بسنده نمي كند و مي گويد نظام امر دين، مقصود قطعي صاحب شرع است و نظام امر دين جز به وسيله امام مطاع حاصل نمي شود. از سخنان فوق نتيجه مي گيرد كه «پس نصب امام واجب است.»35 او معتقد است كه امام المسلمين بايد داراي هفت شرط باشد: 1. اسلام، 2. تكليف، 3. مرد بودن، 4. ورع، 5. علم، 6. كفايت، 7. نسبت قريشي. غزالي شرط اخير را براساس رواياتي كه منسوب به پيامبر اكرم(ص) است ذكر مي كند. پيامبر اكرم(ص) فرمود: «الائمة من قريش.» غزالي اضافه مي كند كه اگر تعداي از افراد، داراي اين صفات باشند، كسي امام است كه بيشتر مردم با او بيعت كنند و هر كسي كه با اكثريت مخالفت كند، ستمگر است و وادار كردن او به پذيرش حق، واجب است.36 او معتقد است كه امام بعد از رسول الله(ص)، ابوبكر و عمر و عثمان و علي(ع)اند. اما نصي از پيامبر بر امامت آنها وجود ندارد. امامت فقط با اختيار و بيعت ثابت مي شود و امامت

ص: 8775

ابوبكر هم با بيعت ثابت مي شود، اما وي وجود نص بر امامت را خرق اجماع مي داند و مي گويد كسي جز روافض به آن اعتقاد ندارد.37 او در ادامه مي گويد: «اما اختلاف علي و معاويه مبتني بر اجتهاد آنها بوده است و الا معاويه در امامت نزاعي نداشت.»38 تا اينجا شرايط لازم براي وجود امام و امامت آن در جامعه اسلامي، از نظر غزالي بيان شد. اما اگر اين شرايط مفقود بود و امامي بعضي از شرايط امامت را نداشت چه بايد كرد؟ غزالي در احيا علوم الدين و الاقتصاد في الاعتقاد به اين پرسش پاسخ مي دهد، او در احيا گويد:اگر كسي كه عهده دار امامت است فاقد ورع و علم باشد و تغيير او مستلزم وقوع فتنه اي بيش از طاقت ما باشد، به امامت او حكم مي كنيم، چرا كه زيان وارد بر مسلمانان در صورت تغيير وي، بيش از ضرري است كه در اثر نقصان اين شروط به آنها مي رسد. چنين كاري(دست برداشتن از مصلحت) مانند اين است كه قصري بسازيم، اما شهري را نابود كنيم. براي نيل به مزاياي بيشتر در مصلحت، نبايد اصل مصلحت را فدا كرد. از سوي ديگر، نمي توان به خالي بودن بلاد از امام و فاسد شدن همه احكام حكم كرد. چنين چيزي محال است، زيرا ما فاقد

ص: 8776

بودن قضاي اهل بغي در بلاد آنها را به دليل نيازشان تصويب مي كنيم. حال چگونه به صحت امامت در زمان حاجت و ضرورت حكم نكنيم؟39وي در الاقتصاد في الاعتقاد، در پاسخ به اين پرسش كه اگر اجتماع شرايط امامت در يك تن دشوار باشد چه بايد كرد، نكته اي را مطرح مي كند. پرسش اين است: اگر مقصود اين باشد كه فردي مورد اطاعت قرار گيرد و مردم را از نزاع و كشمكش باز دارد و آنها را به مصالح دنيوي و اخروي شان راهنمايي كند و چنين كسي داراي همه شروط امامت به استثناي شرايط قضاوت باشد، اما به علما رجوع كند و به گفته آنها عمل نمايد، درباره اش چه بايد گفت؟ آيا خلع وي و مخالفت با او واجب است يا اطاعت كردن از وي؟غزالي در جواب مي گويد:خلع او واجب است، به شرط اينكه قدرت جايگزيني فرد داراي شرايط، بدون وقوع فتنه و شعله ور شدن آتش جنگ، موجود باشد. و اگر اين كار غير از راه جنگ ممكن نباشد، اطاعت كردن از او واجب است و به امامت وي حكم مي شود، زيرا اگر فتنه اي رخ دهد، نمي دانيم كه عاقبت آن چه خواهد شد و چه بسا كه به هلاك نفوس اموال بينجامد. برخورداري از علم بيشتر، مزيت و تكميل كننده مصالح

ص: 8777

به شمار مي رود و جايز نيست كه اصل مصالح به جهت تمايل به مزاياي بيشتر و تكميل مصالح فدا شود.40 امامت در نظر غزاليدر نظريه غزالي امامت همچنان به معناي كلي حكومت اسلامي است، ولي به سه عنصر عمده تقسيم مي شود: امام، سلطان علما.41غزالي تأكيد مي كند كه شريعت در بنياد انديشه او جاي دارد و دانش دين، شرط لازم سياست است. او از يك طرف به تحليل پايه ها و اهداف احكام فقهي و مي پردازد و از طرف ديگر، به تبيين نظريه فقهي در چارچوب قانون پاي همت مي شمارد. او سخن را با اين فصل آغاز مي كند كه «حاكم تنها خداست»، هيچ كس حق طبيعي تسلط بر ديگران را ندارد، پيش از وحي شريعت، هيچ فرض و تكليفي بر مردم نبود، حقوق فردي آنان با استفاده از هرج و مرج نظريات و اغراض متعارض بر يكديگر تحميل مي شد و آنها در حالتي از برائت شرعي به سر مي بردند.42 بر همين اساس، غزالي مدعي است احكام شريعت مقتضي وجود يك نهاد اجرايي است كه آنها را اجرا مي كند. اين نهاد نيز كه شكل آن را اجماع امت تصويب كرده، امامت است.43ماهيت فقه سياسي از نظر امام خميني(ره)امام خميني(ره) با تمسك به احاديثي از پيامبر گرامي اسلام(ص)، علوم را به سه قسم تقسيم مي كند: «آية

ص: 8778

محكمة، فريضة عادلة، سنت قائمة.»44 او در ادامه توضيح مي دهد كه منظور از «آيه محكمة» علوم عقلي و از «فريضة عادلة» علم اخلاق، و از «سنت قائمة» علم ظاهر و علوم آداب قالبيه است.45وي در تقسيم بندي ديگري از علوم، آن را به «علوم نافع و علوم مضر و علومي كه نه نافع و نه مضر هستند» تقسيم مي كند و با توجه به اين تقسيم بندي، علوم مورد اشاره در حديث پيامبر را جزء علوم نافعه قرار مي دهد. امام در اين زمينه مي نويسد:كليه علوم نافعه منقسم شود به اين سه علم، يعني علمي كه راجع است به كمالات عقليه و وظايف روحيه، علمي كه راجع به اعمال قلبيه و وظايف آن است و علمي كه راجع به اعمال قالبيه و وظايف نشئه ظاهره نفس است.46متكفل علم اول، انبيا و اوليا(ع)، فلاسفه و اعاظم حكما و اصحاب معرفت و عرفان اند و متكفل علم دوم، انبيا و اوصيا(ع)، علماي اخلاق و اصحاب رياضت و معارف اند. علم سوم نيز كه راجع به تربيت ظاهر و ارتياض آن است، علم فقه و مبادي آن و علم آداب معاشرت و تدبير منزل و سياست مدن است كه متكفل آن علماي ظاهر و فقها و محدثان اند كه پس از انبيا و اوصيا(ع) قرار دارند.47 امام در تقسيم بندي ديگري حكمت را

ص: 8779

به نظري و عملي تقسيم مي كند، قسم اول از علوم سه گانه را جزء حكمت نظري و قسم دوم و سوم را جزء حكمت عملي قرار مي دهد.48 جايگاه علم فقه از منظر امام خميني(ره)مقصود از اشاره به اين تقسيم بندي نشان دادن جايگاه فقه سياسي از منظر امام خميني(ره) است، در اين تقسيم بنديهاي سه گانه علم فقه جزء علوم ظاهري قرار گرفته است و متكفل آن هم علماي ظاهر و فقها هستند، اما در عين حال امام خميني(ره) اين علم را «جزء علوم آخروي مي داند.»49 امام خميني(ره) در اينجا هيچ استدلالي بر اخروي بودن اين علم نمي كند البته در همين كتاب با مقايسه اي كه بين اين سه علم مي كند، سنت قائمه را «راجع به تعبد صرف» مي داند كه «عقول از ادراك آن عاجزند» و طريق اثبات و فهم آنها سنت است، چنان كه تعبير و توصيف «قائمه» نيز مناسب همان واجبات شرعيه است؛ زيرا «اقامه» واجبات و برپا داشتن و «اقامه» صلوات و زكوات و غير آن، تعبير شايع صحيحي است و اين كلمه در آن دو ديگر به كار برده نمي شود، و تعبير از آنها به آن غير صحيح است.50 البته امام خميني(ره) در دو جاي ديگر تعبير متفاوتي از علم فقه دارد و در يك جا علم فقه را «علم معاش و معاد»51و

ص: 8780

در جاي ديگر آن را «تئوري واقعي و كامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور»52مي داند. توجيهي كه مي توان براي رفع تعارض و تعاند اين دو تعبير نمود شايد اين باشد كه در آنجا كه امام خميني(ره) از علم فقه تعبير به علم اخروي نموده است، نظر به منبع آن، يعني «سنت» داشته است. سنت نيز از علوم تعبدي است و بنابراين علوم تعبدي از علوم آخروي محسوب مي شوند. همين توجيه را غزالي در المستصفي درباره علم فقه قائل است. در آنجا غزالي علم فقه را اشرف العلوم مي داند. در توجيه كلام غزالي گفته شده كه غزالي نظر به منبع اين علم (فقه) دارد كه تركيبي از «سنت» و «عقل» است و در اين صورت است كه بين كلام غزالي در مستصفي و كلام او در احيا و جواهر رفع تعارض مي شود. در هر صورت، به نظر مي رسد جمع بندي كلمات امام خميني(ره) درباره فقه، تهافتي با كلام غزالي كه آن را از علوم دنيوي مي داند ندارد. شايسته يادآوري است كه حضرت امام در مبحث تقسيم بندي علوم، علم فقه را از علوم ظاهري و متكفل آن را علماي ظاهر و فقها قرار مي دهد و غزالي هم آن را از علوم ظاهري و دنيوي و متكفل آن را فقها و علما

ص: 8781

دنيا مي داند. ثانياً، امام خميني(ره) همانند غزالي عبادات را جزء علوم تعبدي مي داند، ولي احكامي را كه فقيه در تعبديات صادر مي كند، مربوط به ظاهر اعمال مي شمارد. به همين علت است كه به نظر غزالي تعلق فقه به آخرت بنفسه نيست، بلكه به واسطه دنياست: «الدنيا مزرعة الآخرة.»53 به نظر مي رسد اين همان تعبيري است كه امام خميني(ره) به عنوان «علم معاد و معاش» از آن نام برد.54 ثالثاً، امام خميني(ره) در جامعيت قرآن و حديث نسبت به رساله هاي عمليه كه احكام فقهي است به كلي تفاوت قائل است و مي نويسد كه نسبت اجتماعيات قرآن به آيات عبادي آن، از نسبت صد به يك هم بيشتر است! از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را دربر دارد، سه چهار كتاب مربوط به عبادات(تعبديات)55و وظايف انسان در برابر پروردگار است، مقداري از احكام هم مربوط به اخلاقيات است، بقيه همه مربوط به اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق و سياست و تدبير جامعه است.56 اجتماعيات، اقتصاديات، حقوق، سياست و تدبير، همه مربوط به راه و رسم زندگاني دنيوي انسانهاست. بنابراين اكثر علم فقه مربوط به متغيرات و جزئيات زندگي دنيوي بشر است. از همين تعبير امام خميني(ره) درباره فقه و تعابير ديگر معلوم مي شود كه وي همانند امام محمد غزالي

ص: 8782

علم فقه را از علوم دنيوي مي داند. تعبير ديگر امام خميني(ره) در تعريف فقه با صراحت بيشتري اين معنا را تأييد مي كند.حكومت در نظر مجتهد واقعي فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است. حكومت نشان دهنده جنبه عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است، فقه، تئوري واقعي و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است.57 امام در جاي ديگر گفته است: «بيشتر كتب فقه، كتب سياست است.»58نشان دهنده نگرش امام خميني(ره) به علم فقه به عنوان يك علم دنيوي است. چون «جنبه عملي فقه» و اينكه «بيشتر كتب فقه سياست است» نشان مي دهد كه اين دو (فقه وسياست) از علوم جزئي و تغييرپذيرند و علوم تغييرپذير نمي توانند جزء علوم اخروي باشند.رابعاً، مي توان گفت كه تعبير امام از علم فقه به عنوان علمي اخروي، نظر به غايت فقه است. البته با تمام اين توجيهات فقها موضوع سياست را به عنوان شاخه اي از فقه اسلامي مي دانند و به همين جهت است كه سياست علمي است شرعي و جزئي از فقه اسلامي، و متولي استنباط اين علوم سيال و جزئي، اجتهاد پوياي اسلامي است كه در انديشه امام خميني(ره) جايگاهي ويژه دارد. از جمله اين جايگاههاي ويژه، نقش زمان و مكان در اجتهاد است

ص: 8783

كه مي توان آن را يكي از بي نظيرترين انديشه هاي فقه سياسي امام خميني(ره) دانست: «پاي مقتضيات زمان و مكان را پيش كشيدن يعني پذيرش موقت بودن حكم شرعي. مقتضيات زمان و مكان لزوماً ثابت نيست، بلكه متغير و مختلف است.»59 البته احكام شرعي(غير عبادي) در عصر نزول سه ويژگي داشته اند: اول: مطابق عرف آن روز عقلايي محسوب مي شدند. دوم: مطابق عرف آن روز عادلانه تلقي مي شدند. سوم: در مقايسه با احكام ديگر اديان و مكاتب راه حل برتر به حساب مي آمدند.60 سه شرط فوق، همگي دلالت بر دنيوي بودن علم فقه مي كنند. البته در ادامه بحث با تأكيد بر انديشه هاي امام خميني(ره) بيشتر به اين نكته پرداخته مي شود.ماهيت عمل سياسي در نظر امام خميني(ره)همان گونه كه در سطور قبل گذشت، دانش سياسي در گستره فقه اسلامي و اجتهادات فقيهان، تنها با كليات احكام سياسي سروكار ندارد، بلكه با جزئيات عمل نيز ارتباط مي يابد. اين انديشه نه تنها در حكما و فقيهان مسلمان، بلكه در حكمت عملي يوناني هم وجود دارد كه به عنوان مثال مي توان از ابن سينا و غزالي نام برد. انديشه هاي فقهي امام خميني(ره) هم ادامه همين ميراث تاريخي و اسلامي است.نسبت حكمت نظري و عملي در انديشه امام خميني(ره)امام خميني(ره) در تقسيم بندي علوم به حكمت نظري و عملي مي نويسد:براي انسان يك عقل

ص: 8784

نظري است كه آن را ادراك است و يك عقل عملي است كه كارهاي معقوله را عملي مي كند، ولي ما مي گوييم: در هر دو عمل لازم است و عقل نظري به عقل عملي برمي گردد، چنان كه عقل عملي به عقل نظري برمي گردد، و در نظري هم كه درك و علم است عمل لازم است.61«...پس غايت هر دو عقل در آخر يكي شد ولو در آغاز از هم جدا بودند ناگفته نماند: ]كه[ كمال انساني به عقل عملي است نه به عقل نظري، چنانكه گفتيم كه ممكن است انسان، برهان داشته باشد ولي در مرتبه كفر و شرك باقي بماند ولي عقل عملي همان ارجاع كثرت به وحدت عملاً و جارجاً است لذا كمال انسان به عقل عملي اوست نه به عقل نظري62و علوم مطلقاً عملي هستند حتي علوم معارف كه يك نحوة عملي در آنها نيز هست.63 در تقسيم بندي فوق علم و عمل روابطي متقابل دارند و هر كدام به ديگر بازگشت مي كند. ولي در انديشه امام خميني(ره) عمل جايگاهي برتري از نظر دارد حوزه عقل عملي همان حوزه اجتهاد سياسي است كه از آن تعبير به سياست مدن(فقه سياسي) شده است و عقل عملي دانشي است كه مؤدي به «حسن تدبير» در زندگي سياسي است. حسن تدبير نوعي درست عمل كردن

ص: 8785

است از آن حيث كه آدمي را به سوي هدفي رهنمون مي كند كه عقل عملي به درستي دريافته است. به عبارت ديگر، حسن تدبير رسيدن به نتيجه مطلوب سياسي از راه درست است و اين امر بيش از اجتهاد و شناخت نظري، نيازمند تجربه مستمر در فهم مصالح و طرق عملي تحقق آنها است.64 انواع حكمت عملي در نظريه امام خميني(ره)امام خميني(ره) علم فقه را مقدمه عمل مي داند و آن شعبه از علم فقه كه به سياست مدن و تدبير منزل و تعمير بلاد و تنظيم عباد مربوط مي شود نيز مقدمه آن اعمال است.65 از مجموعه كلام فوق اين نتيجه به دست مي آيد كه به نظر امام خميني(ره) سياست زير مجموعه علم فقه است؛ البته آن جزء از علم فقه كه در حكمت عملي از آن به عمل جزئي يا حوادث واقعه تعبير مي شود. امام خميني(ره) آن را حوزه اي مي داند كه روحاني بايد در آن دخالت كند. ايشان با توجه به تبليغات سوء بيگانگان مي فرمايد:حكمت عملي (حوادث واقعه)اينها همچو تبليغات كرده بودند كه اگر يك ملايي وارد مي شد در امر سياسي، راجع به حكومت مي خواست صحبت بكند، راجع به مجلس صحبت بكند، راجع به گرفتاري هاي سياسي مردم مي خواست صحبت بكند، در خود جامعه روحانيت مي گفتند كه اين آدم «سياسي» است، ديگر به

ص: 8786

درد نمي خورد! همان خاصيتي كه در علي بن ابيطالب(ع) بود كه يك رجل سياسي بود. از خطبش معلوم است كه مرد سياست بوده، و از كاغذي كه به مالك اشتر نوشته و دستورهايي كه داده، همه اش دستورهاي سياسي است. ما غفلت كرديم از مبادي امر و از صدر اسلام و از كيفيت سياست رسول اكرم(ص) و از سياست اميرالمؤمنين(ع) و سياست زير ائمه(ع) كه به صورت تقيه سياست ها را اجرا مي كردند. به ما اينها تزريق كردند، و حتي به خود ما تعميه كردند، كه شما حق دخالت در اين امور را نداريد. اصلاً در شأن شما نيست كه با اين اسم، كه ما يك قدري خوشحال بشويم كه آقا شما بالاتر از اين هستند كه در سياست دخالت بكنيد! شما يك رجل روحاني هستيد، شما بايد مردم را تهذيب اخلاقشان را بكنيد، اخلاق براي مردم بگوييد، و امثال اين حرف ها. هم منبرها را از محتوايي كه بايد داشته باشد كه آن دخالت در امور سياست مملكت است؛ و هم مسجدها را و هم ساير طبقات روحانيون را و هم حوزه هاي علميه را از آن محتوايي كه اسلام از اول مي خواسته اينها(داشته) باشند و اين كارها را بكنند(باز داشتند.)«حوادث واقعه» بايد به روحانيون رجوع بشود. «حوادث واقعه» چه چيز است؟ حادثه ها همين حوادث

ص: 8787

سياسي است. حالا احكام جزء «حوادث» نيست. و اما الحوادث الواقعه رجوع كنيد به فقها. حوادث همين سياست هاست. اين «حادثه»ها عبارت از اينهايي است كه براي ملت ها پيش مي آيد. اين است كه بايد مراجعه كنند به كسان ديگر كه در رأس مثلاً هستند والا مسئله گفتن و احكام شرعي جزء حوادث نيست. يك چيزهايي است كه بوده.66 اين كلام طولاني از آن جهت آورده شد كه وافي به بيان مقصود است. غرض از اين بحث، نشان دادن ماهيت عمل سياسي در انديشه امام خميني(ره) است كه در جاي جاي مطلب فوق به آن اشاره شده است. بيانات امام خميني(ره) دلالت بر جزئي بودن عمل سياسي دارد كه يكي از دو جزء حكمت عملي است67كه از آن تعبير به اجتهاد سياسي مي شود. بنابراين اجتهاد تميز احكامي است كه مطابق مقتضيات زمان و مكان و شرايط عصر نزول از احكام ثابت و دائمي تشريع شده اند.68مقتضيات زمان و مكان نيز يعني همين حوادث واقعه جزئي كه نياز به اجتهاد سياسي دارد، و احكام ثابت و دائمي نيز يعني همان «احكام شرعي » كه نياز به اجتهاد ندارند. البته در بيانات امام خميني(ره) تأكيد زيادي بر اين نوع از اجتهادات سياسي شده است كه به عنوان مثال مي توان به پيامها، نامه ها و بيانيه هاي زير اشاره نمود:

ص: 8788

بحث ضرورت قانون، بيانيه هشت ماده اي، مباحث مربوط به مجمع تشخيص مصلحت، مباحث مربوط به قانون كار، مالك و مستأجر، بازنگري قانون اساسي، و نامه معروف به «منشور برادري» كه در آن مسئله مالكيت و محدوده آن، مسئله زمين تقسيم بندي آن، انفال و ثروتهاي عمومي، مسئله پول و ارز و بانكداري، ماليات، تجارت داخلي و خارجي در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، حدود و ديات، قوانين مدني، مسائل فرهنگي و برخورد با هنر(همچون عكاسي، نقاشي، مجسمه سازي، موسيقي، تئاتر، سينما، خوشنويسي و غيره) همچنين مسئله فتح باب اجتهاد، اجتهاد مصطلح، شناخت افراد صالح و ناصالح مطرح شده است. در پيام معروف به «منشور روحانيت» نيز به عناويني مانند اسلام ناب، فقه پويا و سنتي، منابع و شيوه هاي بحث اجتهاد، خطر تحجرگرايان و شرايط اجتهاد، مانند نقش زمان و مكان در اجتهاد، آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتي سياسيون و تعريف حكومت و فقه و اينكه اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست، پرداخته شده است. همه موارد ياد شده به نحوي در حوزه امور جزئي و اجرايي و تجربي و تخصصي و كاربردي قرار

ص: 8789

دارند كه همه آنها از شرايط فقيه حاكم(حاكم اسلامي) است.به هر حال، اين قسم از حكمت يا اجتهاد، سياسي است كه به موارد جزئي و فردي را به روشني مي بيند و درباره آنها تأمل مي كند و ماهيت آن عمل كردن و شور كردن است، زيرا تصميم سياسي بيشتر به اين حوزه برمي گردد و آن چيزي است كه از طريق يك عمل و اقدام، به اجراي تصميم مي انجامد.69 از نظر امام خميني(ره) مجتهد بايد به مسائل زمانه خود آگاهي داشته باشد. براي مردم و جوانان و حتي عوام هم قابل قبول نيست كه مرجع و مجتهد بگويد در مسائل سياسي اظهارنظر نمي كند. آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، دانش بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم مي كنند، از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است. يك مجتهد بايد زيركي و هوش و فراست هدايت يك جامعه بزرگ اسلامي و حتي غير اسلامي را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدي كه در خور شأن مجتهد است، واقعاً

ص: 8790

مدير و مدبر باشد. حكومت در نظر مجتهد واقعي، فلسفه عملي تمامي فقه در تمامي زواياي زندگي بشريت است. حكومت نشان دهنده عملي فقه در برخورد با تمامي معضلات اجتماعي و سياسي و نظامي و فرهنگي است. فقه، تئوري واقعي و كامل اداره انسان از گهواره تا گور است.70 به همين جهت است كه در فقه سياسي امام خميني(ره) «زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند.» مسئله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است، به ظاهر همان مسئله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند، بدان معنا كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعاً موضوع جديدي شده است كه قهراً حكم جديدي مي طلبد.71لذا در حكومت اسلامي هميشه بايد باب اجتهاد باز باشد و طبيعت انقلاب و نظام همواره اقتضا مي كند كه آراي اجتماعي فقهي در زمينه هاي مختلف ولو مخالف با يكديگر آزادانه عرضه شود و كسي توان و حق جلوگيري از آن را ندارد. ولي مهم شناخت درست حكومت و جامعه است كه براساس آن نظام اسلامي بتواند به نفع مسلمانان برنامه ريزي كند. همين جاست كه اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافي نيست، بلكه يك فرد

ص: 8791

اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد، ولي نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلي در زمينه اجتماعي و سياسي فاقد بينش صحيح و قدرت تصميم گيري باشد، اين فرد در مسائل اجتماعي و حكومتي مجتهد نيست و نمي تواند زمام جامعه را به دست گيرد.72 در انديشه امام خميني(ره) فقه و اجتهاد با جزئيات عمل سياسي بدين گونه ارتباط پيدا مي كند و چون انسان از طريق تجربه با پديده هاي جزئي آشنا مي شود، صحت و سقم احكام اجتهاد و فقه سياسي بيش از هر چيز با تجربه و ادراك حس جزئي و كلي پيوند مي يابد و هر چه فهم مجتهد به مسائل زمانه بيشتر باشد، اعتبار آرا و تصميمات او در جامعه استوارتر مي شود.ماهيت فقهي سياست از نظر امام خميني(ره)از نظر امام خميني(ره) سياست تابعي از فقه اسلامي است كه با تأكيد بر نصوص ديني و منابع چهارگانه توسط مجتهدان استنباط مي شود. استنباط احكام سياسي به دست مجتهدان در خلأ اتفاق نمي افتد، بلكه از تصادم نص اسلامي با عمل ايجاد مي شود. اين نوع از تصادم الزامهاي خاصي را براي فقيهان به وجود مي آورد. در اين صورت مجتهدان براي رفع تصادم نصوص ديني و عمل، به چاره جويي

ص: 8792

مي افتند. فرايند هم پيوندي بين نصوص و عمل را اجتهاد مي گويند. اين عمل توسط كسي صورت مي گيرد كه با ابزارهاي شرعي و ادله ديني چند كاركرد اساسي را براي انتظام جامعه ديني ارائه مي دهد. اولاً: به تعريف سياست مي پردازد. ثانياً: به مجريان و كارگزاران آن و مراحل و مراتب كارگزاران مي پردازد. ثالثاً: ويژگيهاي حاكمان را بيان مي كند. رابعاً: قلمرو اختيارات حاكمان رابا رويكردي فقهي تبيين مي كند. به عبارت ديگر، مجتهدان از منظري فقيهانه به تعريف سياست و تعيين مجريان و مراتب و قلمرو اختيارات آنها مي پردازند و نشان مي دهند كه تابعيت موارد فوق از فقه شريعت اسلامي چرا و چگونه ماهيتي فقهي پيدا مي كند.چنان كه گفته شد، بررسي تاريخ انديشه سياسي در جهان اسلام نشان مي دهد كه انديشه سياسي مسلمانان از پنج حوزه، فقاهتي، ادبي، تاريخي، عرفاني و فلسفي الهام گرفته است. در ميان اين حوزه ها حوزه فقاهتي از اسلامي ترين حوزه هاست، چون اصول و پايه هاي آن بر ادله چهارگانه مسلمانان مبتني است.امام خميني(ره) شخصيتي چند بعدي است و از حوزه هاي پنج گانه فوق، حداقل از انديشه عرفاني و فلسفي و فقهي بهره جسته است. وي استاد مسلّم اين سه حوزه انديشه بوده و سالها به تدريس در حوزه فلسفه آميخته به عرفان و فقه پرداخته است. اما انديشه هاي فقهي او به جهات مختلف

ص: 8793

داراي اهميت بيشتري است. امام كوشيده است با استفاده از ادله عقلي و نصوص اسلامي و به خصوص از رويه سنت پيامبر(ص) و معصومان(ع) و همچنين از روش و سيره جامعه صدر اسلام(شيوه تاريخي)، جامه اي شرعي بر تن سياست بپوشد و به تعريف سياست و كارگزاران و مجريان آن و مراحل و مراتب آن و همچنين به ويژگيها و قلمرو و محدوده اختيارات آنها بپردازد و نيازهاي سياسي جامعه خود را در قلمرو احكام فقهي پاسخ بدهد.از نظر امام خميني(ره) انسان داراي دو جنبه مادي و معنوي است و هدف از بعثت انبيا آن است كه بتوانند با رشد دادن اين دو جنبه انسان را به سعادت دنيوي و اخروي راهنمايي نمايند. نيل به اين سعادت نيز در گرو شناخت خداوند است. امام با توجه به همين انسان شناسي تعريفي از سياست ارائه مي دهد كه مستند به نصوص ديني است و مي توان از آن به «سياست به معناي خاص» و يا «سياست فقهي» تعبير نمود. البته تعبير «سياست فقهي» به اعتبار كارگزاران آن است كه فقها باشند.تعريف سياست فقهي از نظر امام خميني(ره)امام خميني(ره) تعاريف متفاوتي را از سياست ارائه مي كند و در جواب اشكال عده اي كه حكومت را خارج از عهده فقيهان مي شناسند

ص: 8794

مي گويد: آنچه مربوط به نظارت و اداره عاليه كشور و بسط عدالت بين مردم و برقراري روابط عادلانه ميان مردم مي باشد، همان است كه فقيه تحصيل كرده است.73 امام در تعريف ديگر سياست را هدايت جامعه به سمت صلاح جامعه و افراد مي داند و در اين زمينه مي گويد: سياست به معناي اينكه جامعه را راه ببرد و هدايت كند به آنجايي كه صلاح جامعه و صلاح افراد هست اين در روايات ما براي نبي اكرم(ص) با لفظ «سياست» ثابت شده است.74كارگزاران سياست فقهي و مراحل و مراتب آنامام خميني(ره) براي اين نوع از سياست سه نوع كارگزار را نام مي برد كه عبارت اند از: «انبيا، اوليا و علماء دين.» وي اصولاً سياست را حق اين سه دسته از كارگزاران مي داند: «سياست براي روحانيون و براي انبياء و براي اولياي خدا حقي است... .»75 امام خميني(ره) در مقام رتبه بندي كارگزاران سياست، رتبه اول را به پيامبران الهي و رتبه دوم را به معصومان(ع) و رتبه سوم را براي علما معتبر مي داند. منظور از علما در استنباط امام خميني(ره) از روايت «اللهم ارحم خلفائي» و روايات ديگر، «فقهاي اسلامند».76 اين حق براي فقها از قانون داني و شريعتمداري آنها ناشي مي شود:چون حكومت اسلام حكومت قانون است، قانون شناسان، و از آن بالاتر دين شناسان، يعني فقها، بايد متصدي

ص: 8795

آن باشند و ايشان هستند كه بر تمام امور اجرايي و اداري و برنامه ريزي كشور مراقبت دارند. فقهاء در اجراي احكام الهي امين هستند.77 امام خميني(ره) با مقايسه دو روايت «اللهم ارحم خلفائي» و «علي خليفتي» از اينكه عده اي در جمله «خلفائي» توقف نموده اند و فرمانروايي و حاكميت آنان را منكر شده اند تعجب مي كند و نتيجه چنين تفكري را بي سرپرستي اسلام و تعطيلي احكام مي داند.78 برخلاف تصور فوق كه چنين جايگاهي را براي فقها قائل نيست، امام خميني(ره) معتقد است «حكام حقيقي همان فقهاء هستند»79و «الفقهاء حكام علي السلاطين»، و سلاطين اگر تابع اسلام باشند، بايد به تبعيت فقها درآيند و قوانين و احكام را از فقها بپرسند.80 بنابراين: «بايستي حكومت رسماً به فقها تعلق بگيرد.»81وقتي سياست ماهيتي فقهي پيدا مي كند، به خودي خود نيازمند مجري مي شود. آن مجري در انديشه سياسي امام خميني(ره) كسي است كه عالم به قانون باشد و قانون دان كسي جز فقيه نيست. بدين صورت براي انتظام و امنيت جامعه و اجراي قوانين اسلامي در دوران غيبت، نيازمندي به ولايت فقيه جايگاه به وجود مي آيد. امام خميني(ره) همان گونه كه سياست فقهي را مستند به ادله شرعي و نصوص اسلامي مي كند، مسئله ولايت فقيه را هم مستند به ادله و نصوصي شرعي مي داند. امام در ابتداي كتاب ولايت فقيه

ص: 8796

مي نويسد:ولايت فقيه از موضوعاتي است كه تصور آن موجب تصديق مي شود و چندان به برهان احتياج ندارد. به اين معني كه هر كس عقايد و احكام اسلام را حتي اجمالاً دريافته است چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد، بي درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضروري و بديهي خواهد شناخت اينكه امروز به ولايت فقيه چندان توجهي نمي شود و احتياج به استدلال پيدا كرده علتش اوضاع اجتماعي مسلمانان عموماً و حوزه هاي علميه خصوصاً مي باشد.82 اين غفلت و بي توجهي موجب شد تا براي اثبات ولايت فقيه به ادله و نصوص شرعي نياز افتد. به همين جهت امام در كتاب بيع، در رساله ولايت فقيه و كتاب اجتهاد و تقليد به تعدادي از احاديث استناد مي كند و در ذيل هر كدام به اثبات ولايت فقها مي پردازد.83 از نظر امام خميني(ره) گرچه مي توان در سند و دلالت اين نصوص خدشه وارد كرد، با نگاهي به مجموعه آنها مي توان استفاده نمود كه قدر متيقن آن است كه فقهاي عادل جانشين معصومان در امر حكومت و قضا و سياسات اند84و ولايتي كه براي پيغمبر اكرم(ص) و ائمه(ع) است، براي فقيه هم ثابت است.85 امام در ادامه بحث از ادله شرعي، با استفاده از اطلاق مقبوله عمر بن حنظله، مطلق حكومت را، چه در جنبه هاي

ص: 8797

سياسي و چه در ابعاد قضايي، براي فقيه جامع الشرائط قائل مي شود.86هيچ كس نمي تواند امور سياسي مانند اجراي حدود و امور ماليه مانند خراجات و ماليات شرعي را متكفل شود، مگر امام مسلمانان و يا كسي كه از ناحيه امام منصوب شود. در عصر غيبت ولي امر، سلطان عصر(عج)، نايبان عامه آن حضرت، فقها جامع شرايط براي فتوا و قضاوت، جانشين آن حضرت در اجراي سياسات و مسائل حكومتي و ساير امور مربوط به امام معصوم (به جز جهاد ابتدايي) هستند.87 نتيجه گيريدر اين مقاله كوشش شده است كه نسبت بين فقه و سياست در انديشه سياسي امام محمد غزالي و امام خميني(ره) بررسي شود. در اين نوشتار به مباحثي چون ماهيت فقه سياسي، ماهيت عمل سياسي و ماهيت فقهي سياست از منظر اين دو دانشمند پرداخته شد و رويكرد آنها در حل تعارضات در عرصه نظر و عمل مورد بررسي قرار گرفت.چنان كه گذشت، امام محمد غزالي و امام خميني(ره) سياست را تابعي از شريعت اسلامي (فقه) مي دانند و از نظر آنها علم سياست در حوزه حكمت عملي جاي مي گيرد. حكمت عملي دو قسم است: يك قسم آن ماهيتاً به حكمت نظري برمي گردد و قسم ديگر كه معلومات عقل عملي باشد، مربوط به امور جزئي است. اجتهاد فقهي نيز به معناي استنباط حكم

ص: 8798

شرعي جزئي است كه انسان مجتهد از قرآن و سنت براي سامان بخشي امور زندگاني بشر به دست مي آورد. علم فقه چون ناظر به نيازهاي متغير بشري است، همواره متناسب با زمان خود متحول مي شود و در هر عصر پاسخگوي نيازهاي همان عصر است و براي اين پويايي است كه مي توان به نوعي نسبيت و تصويب در اجتهاد اعتقاد پيدا كرد. غزالي علم فقه را علم دنيوي و فقها را علماي دنيا مي داند و وظيفة آنها را فقط رفع خصومات مي شمارد. غزالي فقيهان و متكلمان را دريك رتبه قرار مي دهد، با اين تفاوت كه نياز مردم به فقيه عام تر است و احتياج ايشان به متكلم بيشتر و شديدتر. اما حاجت به هر دوي ايشان از بهر مصالح دنياست. امام خميني(ره) نيز علم فقه را علم معاش و معاد و آن را «تئوري واقعي و كامل اداره انسان از گهواره تا گور» مي داند و آن را از علوم ظاهري مي شمارد و متكفل آن را علماي ظاهر و فقها مي داند. در اين مقاله همچنين به ماهيت عمل سياسي در نظريه امام محمد غزالي و امام خميني(ره) پرداخته شد. عمل سياسي برخلاف «انديشه» كه ماهيتي كلي دارد، مربوط به فعاليتهاي عيني و جزئي است و اعمال جزئي ماهيتاً متحول و تكامل پذيرند كه در فرهنگ

ص: 8799

اسلامي از آن به «حوادث واقعه» تعبير مي شود. در مرحله اجرا و تصميم نياز به تخصصها و مهارتهاي خاصي وجود دارد و به نظر اين دو انديشمند فقط فقيه است كه با اجتهاد در امور جزئي جامعه را به سوي اهداف اجرايي راهنمايي مي كند. در ادامه بحث به اين نكته پرداخته شد كه چگونه سياست ماهيتي فقهي پيدا مي كند و در اين بحث به پنج حوزه فكري اشاره شد كه با اهميت ترين آنها شيوه فقاهتي است. منابع شيوه فقاهتي در نزد مجتهدان نصوص ديني است. از يك سو نصوص ديني در نزد مسلمانان و فقيهان داراي تقدس اند و از سوي ديگر، عمل سياسي ماهيتاً متحول و تغييرپذير است و به همين جهت در تصادم با نصوص ديني واقع مي شود. در فرايند اين تصادم است كه نوعي هم پيوندي و همپوشي بين نصوص و عمل به وجود مي آيد كه به آن اجتهاد گفته مي شود. در نسبت فقه و سياست است كه مي توان به توليد احكام و فرآورده هاي متفاوتي نايل شد كه دراين بحث به اجتهادات امام محمد غزالي و امام خميني(ره) در مباحثي چون تعريف سياست فقهي و كارگزاران آن و شرايط و قلمرو اختيارات آنها پرداخته شد.

پى نوشت ها

1. فقه اهل بيت، سال اول، شماره اول، بهار 1374، مقاله «روند آينده اجتهاد».2. مراجعه شود

ص: 8800

به: زمين در فقه اسلامي، ج 1، سيد حسين مدرسي طباطبايي، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1362، ص 30و32 و علوم اسلامي، استاد مطهري، ج 3، صدرا، 1366، ص 367.68. مقدمات و مباني روش شناسي اجتهاد مانند علوم صرف و نحو، علم اصول فقه، علم تفسير، و علم رجال و درايه، همه از علوم بشري و جزئي اند.4. مراجعه شود به: ختم نبوت، استاد مطهري، بحث نسبيت اجتهاد، ص 10299.اثر بينشهاي متوالي و متكامل در هيچ جا به اندازه مسائل فقهي محسوس و مشهور نيست. بر فقه اسلامي ادوار و اطوري گذشته است كه در هر دوره اي طرز تفكر و بينش خاصي حكمفرما بوده است؛ اصول و قواعد استنباط امروز با هزار سال پيش و هفتصد سال پيش متفاوت است. علماي حدود هزار سال پيش نظير شيخ طوسي قطعاً مجتهدان مبرزي بوده اند، و توده مردم، به حق، از آنان تقليد و پيروي مي كردند. طرز تفكر و نوع بينش آنها از كتابهايي كه در فقه و مخصوصاً اصول نگاشته اند كاملاً پيداست. كتاب عده شيخ طوسي كه در اصول است و طرز تفكر و نوع بينش او را نشان مي دهد، اكنون در دست است. اما از نظر فقهاي عصرهاي اخير، آن نوع بينش و آن طرز تفكر منسوخ است، زيرا بينشهاي نوتر و عميق تر و

ص: 8801

وسيع تر و واقع بين تر از آن آمده و جاي آن را گرفته است؛ همچنان كه پيشرفت دانشهاي حقوقي و روان شناسي و جامعه شناسي در عصر حاضر، امكان تعمقهاي بيشتري در مسائل فقهي به وجود آورده است. اگر كسي بپرسد: آيا علماي آن عهد و آن عصر با آن بينش و آن طرز تفكر مجتهد بوده اند و توده مردم حق داشته اند از آنها تقليد و پيروي كنند و بينش آنها را ملاك تشخيص مقررات اسلامي قرار دهند؟ جواب مثبت است. باز اگر بپرسد: آيا اگر در اين عصر دانشجويي بخواهد تمام كتابها و تأليفات و آثار بعد از قرن چهارم و پنجم را ناديده بگيرد و خود را در قرن پنجم فرض كند، همان مطالعاتي را انجام دهد كه علماي زمان شيخ طوسي انجام مي داده اند و همان بينش و همان طرز تفكر را پيدا كند كه آنها پيدا كرده اند، آيا چنين شخصي واقعاً مجتهد است و توده مردم حق دارند از او تقليد و تبعيت كنند؟ جواب منفي است.چرا؟ چه فرقي هست ميان اين شخص و ميان مردم قرن پنجم؟ فرق اينجاست كه آنها در عصري زندگي كرده اند كه آن بينش تنها بينش موجود بوده است، و اين شخص در عصري زندگي مي كند كه بينشهاي كامل تري جانشين آن طرز بينش و آن طرز تفكر

ص: 8802

شده است و آن نوع بينش و آن طرز تفكر منسوخ شده است. از اينجا به خوبي مي توانيم بفهميم كه اجتهاد يك مفهوم «نسبي» و متطور و متكامل است و هر عصري و زماني بينش و درك مخصوصي ايجاب مي كند. اين نسبيت از دو چيز ناشي مي شود قابليت استعداد پايان ناپذير منابع اسلامي براي كشف و تحقيق، و ديگر تكامل طبيعي علوم و افكار بشري، و اين است راز بزرگ خاتميت.رجوع شود به: خاتميت، استاد مطهري، چاپ اول، 1366، ص 5141.158. مجتهد شبستري، محمد، هرمنوتيك كتاب و سنت، چاپ چهارم، تهران، طرح نو، 1379، ص 6.88. غزالي، احياء علوم الدين، تحقيق و تصحيح عبدالله خالدي، چاپ اول، شركت دار الارقم بن ابي الارقم، 1419ق، ج 1، ص 7.17.همان، ص 8.18. همان، ص 9.17. همان، ص 10 .25. همان، ج 3، ربع سوم، صص 227224؛ سروش، عبدالكريم، قصه ارباب معرفت، ص 11.39. غزالي، احياء علوم الدين، ج 1، تحقيق و تنفيح عبدالله الخالدي، انتشارات دارالارقم، 1419ق، ص 27؛ سروش، عبدالكريم، قصه ارباب معرفت، ص 1240.41. همان، ص 28؛ سروش، عبدالكريم، همان، ص 13.42. همان، ص 29؛ سروش، عبدالكريم، همان، ص 14.42. غزالي، جواهر القرآن، ترجمه حسن خديو جم، چاپ سوم، تهران، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 15.23. ابراهيمي ديناني، غلامحسين، منطق و معرفت در نظر غزالي، چاپ

ص: 8803

دوم، تهران، سپهر، 1375، ص 16.326. اشرف بودن علم فقه غير از اخروي بودن آن است، چنان كه اشرف بودن صناعت سياست آن را علمي اخروي نمي كند.17. درست است كه مي گويند تشخيص موضوع وظيفه فقيه نيست، اما آن مطلب به طور مطلق درست نيست، چون فقيه علاوه بر اينكه حكم را مي خواهد بيان كند، بايد موضوعي را كه اين حكم در ضمن دارد مشخص سازد. معرفت، محمد هادي، «اقتراح در مباني اجتهاد»، نقد و نظر، سال اول، زمستان 1373، ص18 .28. حسيني قائم مقامي، عباس، قدرت و مشروعيت، انتشارات سوره، 1379، ص 19 .290. فيرحي، داود، امام خميني و حكومت اسلامي(روحانيت، اجتهاد و دولت)، مجموعه آثار 8، ص 20.302. غزالي، معارج القدس في مدارج معرفة النفس ومعه قانون التأويل، تحقيق و مقدمه محمد مصطفي ابوالعلا، مكتبة الجندي، ص 21.41. رجائي، فرهنگ، معركه جهان بيني ها در خردورزي سياسي و هويت ايرانيان، احياء كتاب، 1373، ص22129.130. لمبتون، آن. كي. اس، دولت و حكومت در اسلام، ترجمه عباس صالحي، تهران، عروج، 1373، ص2323.24. منتظري، حسينعلي، نظام الحكم في الاسلام، خلاصة كتاب: دراسات في ولاية الفقيه الدولة الاسلامية، تهران، سرابي، 1380، ص24.73. فارابي، محمدبن محمد، تحصيل السعادة، با تحقيق و مقدمه و تعليقه جعفر آل ياسين، بيروت، دارالاندلس، 1401ق، ص 6261؛ آراء اهل المدينة الفاضلة و مضاداتها،

ص: 8804

با مقدمه علي بوملحم، ص 112؛ فاخوري، حنا و خليل الجر، تاريخ فلسفه در جهان اسلامي، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، انتشارات آموزش انقلاب اسلامي، 1358، ص 25 .509. غزالي، ميزان العمل، قاهره، دارالمعارف، 1964م، ص 26.304. ميزان العمل، ص 228؛ احياء العلوم الدين، ج 1، ص 27.17. ميزان العمل، ص 116؛ احياء علوم الدين، ج 1، ص 28.44. احياء علوم الدين، پيشين، ص 21 و ترجمه فارسي، ج 1، ص 29.45. طباطبايي، جواد، درآمدي فلسفي بر تاريخ انديشه سياسي در ايران، چاپ سوم، تهران، كوير، 1372، ص30.92. همان، ص 31.93. احياء علوم الدين، ج 1، ص 27؛ نصيحة الملوك، ص 32.106. غزالي، الاقتصاد في الاعتقاد، ص 33.215. نصيحة الملوك، صص 3481 .82. غزالي، فضائح الباطنية، چاپ اول، بيروت، مكتبة العصرية، 1421ق، ص 153 «الباب التاسع في اقامه البراهين الشرعيه...و المقصود من هذا الباب، بيان امامته علي وفق الشرع، و أنه يحب علي كافة علماء الدهر الفتوي، علي البت. و القطع، بوجوب طاعته... .»35. الاقتصاد في الاعتقاد، ص 36.147. احياء علوم الدين، ج 1، ص 37.174. احياء علوم الدين، ، ج 1، ص 173؛ فضائح الباطنيه، ص 38.121. احياء علوم الدين، ، ج 1، ص 39.173. احياء علوم الدين، ، ج 1، ص 174 و ترجمه احياء، ج 1، ص 260.«

ص: 8805

الاصل العاشر: انه لو تعذر وجود الورع و العم فيمن يتصدي للامامة، و كان في صرفه اثارة فتنه لاتطاق، حكمنا بانعقاد امامته، لانا بين آن نحرك فتنه بالاستبدال، فما يلقي المسلمون فيه من الضرر يزيد علي ما يفوتهم من نقصان هذه الشروط التي اثبتت لمزيد المصلحة فلا يهدم اصل المصلحة شغفاً بمزاياها. كالذي يبغي قصراً و يهدم مصراً، و يبن ان نحكم بخلو البلاد عن الامام و بفساد الافصية و ذلك محال و نحن نقضي بنفود قضاء اهل البغي في بلادهم لمسيس حاجتهم فكيف لانقضي بصحة الامامة عند الحاجة و الضرورة.»40. الاقتصاد في الاعتقاد، ص 41 .150. لمبتون، آن.كي، پيشين، ص 42.203. لمبتون، آن. كي، پيشين، ص 215؛ غزالي، المستصفي، ص 43 .66. لمبتون، آن.كي، پيشين، ص 44.201. خميني، روح الله، شرح چهل حديث، ص 45.385. همان، ص 46.391. همان، ص 47.386. خميني، روح الله، شرح چهل حديث، پيشين، ص 48.387. تقريرات درس فلسفه امام خميني(ره)، مقرر عبدالغني اردبيلي، ج 3، ص 49.341. شرح چهل حديث، ص 50.395. همان، ص 51.392. خميني، روح الله، الرسائل، ج 2، قم، اسماعيليان، ص 52 .98. خميني، روح الله، صحيفه، ج 21، ص 53.289. احياء علوم الدين، ، ج 1، ص 54.18. خميني، روح الله، الرسائل، ج 2، قم، اسماعيليان، ص 55.98. كلمه تعبديات

ص: 8806

از متن كتاب نيست.56. خميني، روح الله، ولايت فقيه، پيشين، ص 57.11. صحيفه امام، ج 21، ص 58.289. همان، ج 13، ص 59.12. كديور، محسن، گفت وگو درباره حقوق بشر و روشنفكر دين، ماهنامه آفتاب، شماره 28، مرداد و شهريور، 1382، ص 60.115. همان، ص 61.113. تقريرات درس فلسفه امام خميني(ره)، ج 3، ص 62.341. همان، ص 63.354. شرح چهل حديث، ص 64.527. فيرحي، داود، «امام خميني: اجتهاد و سياست»، مجموعه آثار كنگره انديشه حكومت، ج 8؛ امام خميني(ره) و حكومت اسلامي(روحانيت، اجتهاد و دولت)، چاپ اول، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، 1378، ص 65304.305. خميني، روح الله، شرح حديث «جنود، عقل و جهل»، چاپ پنجم، تهران، مؤسسه تنظيم و نظر آثار امام خميني(ره)، ص 66.10. صحيفه امام، ج 8، ص 67.186. در ابتداي اين مقاله آمده است كه حكمت عملي در انديشه ابن سينا و غزالي به دو قسم تقسيم مي شود: قسمتي از عقل عملي كه با عقل نظري تفاوت ندارد و به نحوي با احكام كلي سروكار دارد و قسمتي كه به امور عيني و مادي و جزئي و تحول پذير و ناپايدار تعلق دارد. حوادث واقعه در كلام حضرت امام خميني(ره) همين قسم دوم از حكمت عملي، و مسائل شرعي همان احكام كلي عقل عملي است.68. كديور، محسن،

ص: 8807

پيشين، ص 69.115. فيرحي، داود، امام خميني و حكومت اسلامي(روحانيت، اجتهاد و دولت)، ص 70.304. صحيفه امام، ج 21، ص 71.298. همان، ص 72.289. همان، ج 21، ص 73177.178. نامه اي از امام موسوي كاشف الغطاء، بي جا، بي نا، بي تا، ص 74.189. صحيفه امام، ج 13، ص 75.431. همان. 76. ولايت فقيه، ص 77.63. ولايت فقيه، ص 78.72. همان، ص 7965.66. همان، ص 80.38. همان. 81. همان.82. همان، ص 83.9. كتاب بيع، ج 2، پيشين، ص 627654؛ ولايت فقيه، پيشين، ص 7059؛ الاجتهاد و تقليد، ص 8424.25. اجتهاد و تقليد، ص 85.25. ولايت فقيه، ص 86.123. اجتهاد و تقليد، ص 87.30. خميني، روح الله، تحرير الوسيلة، ج 2، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره)، ص 459.» فارغ التحصيل كارشناسي ارشد در رشته علوم سياسي از مؤسسه آموزش عالي باقرالعلوم(ع). سيد حسين يوسفي فخر»

ص: 8808

نسيم ادب

6 چكيده: اي مونس جانفاطمه كُردجزي «لادن»رفتي، از داغ تو اين دل به فغان است هنوزاشكم از ديده ز داغ تو، روان است، هنوزبا كه گويم غم دل بعد تو اي مونس جانقامتم خم ز غمت همچو كمان است، هنوزنوبهار است و چمن خرم و زيباست وليكخانه دل ز غمت رنگ خزان است، هنوزمحرم راز ندارم كه بگويم غم دلگرچه در چهره من غصه عيان است، هنوزگلشن حُسن تو در خاطر جان و دل ماستسخنانت همه جا ورد زبان است، هنوزاز غم هجر تو اي پير مرادِ دل و جانتن ما خسته از اين بار گران است، هنوز«لادن» از دوري رويت به نوا مي گويدياد روي تو مرا راحت جان است، هنوزمرثيه هجران

ص: 8809

نظريه انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني

6 چكيده: مقدمه: انقلاب اسلامي ايران بي شك پديده اي نوظهور در قرن حاضر مي باشد. انقلابي غايت گرا ( lacireoelet ) ، آرمانگرا ( tsinaipotu ) ، اسلامگرا ( nap- tsimalsi ) و عالمگير ( lasrevinu ) و جهان شمول ( tsinaifil kopamsac ) كه از و بي نظير ( euqinU ) در جهان اسلام چون امام خميني (ره) هدايت گرديد و تحولي شگرف در عرصه روابط بين الملل و در معادلات سياسي دولتهاي جهان پديد آورد. اين رهبر تاريخ ساز انقلابي را بنيان نهاد كه بسان تيغي دو لبه همزمان عليه كمونيسم و كاپيتاليسم به كار گرفته شد. ايشان با هدف مقابله با سلطه ابرقدرتهاي شرق و غرب، ملل اسلامي را به رويكردي مجدد به ارزشهاي اسلامي فرا خواندند و با قائل شدن رابطه اي مستقيم ميان انقلاب و ايدئولوژي، انقلاب را شرطي لازم و ضروري براي تحقق آرمانهاي الهي و وسيله اي براي نيل به مقاصد مكتبي و ايصال جامعه بشري به تعالي انساني تلقي كردند، كه در اين راه در پياده كردن نظريه خويش اهتمام نمودند. در اين رهگذر، ايشان علاوه بر اهتمام به حاكميت آرمانها و ارزشهاي مذهبي، از هيچ كوششي براي تحقق جنبه هاي آزاديخواهانه و استقلال طلبانه نهضت فروگذار ننمودند و بدين ترتيب انقلاب به عنوان وسيله اي براي تحقق جمهوري اسلامي مطمح نظر ايشان قرار گرفت. حال با عنايت به اينكه ايشان

ص: 8810

ايدئولوگ و معمار انقلاب اسلامي ايران بشمار مي آيند، شايسته است اين حركت عظيم اسلامي از زمان پديد آوردن آن مورد تجزيه و تحليل قرار گيرد و نظريات اين انديشمند اسلامي در بحثي مستوفي را در دو بعد نظري و عملي به خود اختصاص دهد. بيانات، اعلاميه ها و سخنان امام خميني نه تنها منبع و ماخذ براي جامعه دانش پژوهان ايران كه منشاء الهام و ره توشه براي كساني است كه فكر رهاسازي ملتهاي دربند را در سر دارند. اين مجموعه دريچه اي به سوي درك انديشه هاي سياسي و شناخت افكار والاي امام خميني و رهنمودهاي مدبرانه ايشان فرا روي مصلحان اجتماعي مي گشايد كه در صدد احياء مجدد عظمت از دست رفته اسلام در كشورهاي خود مي باشند. در بعد نظري، حضرت امام به تبيين اركان نهضت اسلامي از قبيل انگيزه و هدف، هدايت، خط مشي و راه مبارزه و نتيجه و پيام قيام پرداخته اند كه بيانات گهربار ايشان مي تواند روشنايي بخش راه پرمخاطره تحقق اسلام ناب محمدي در اقصي نقاط گيتي قرار گيرد. مقاله حاضر با استفاده از كليه مجلدات صحيفه نور سعي نموده ابتدا به تجزيه و تحليل رهيافت نظري امام (ره) نسبت به انقلاب اهتمام نمايد، سپس مسائل شناختي معرفتي انقلاب اسلامي را از منظر امام راحل در ابعاد مرامشناسي، بستر شناسي و لت شناسي مورد بررسي

ص: 8811

قرار دهد و در نهايت مباحث توصيفي تحليلي انقلاب از قبيل ويژگيهاي متمايز، دستاوردها، عوامل تداوم و آسيب شناسي انقلاب اسلامي را تبيين كند. گفتار مقدماتي: رهيافت نظري حضرت امام (ره) نسبت به انقلاب در رابطه با ايجاد تغيير و تحول در سياست و اجتماع دو راه حل زيرين و زبرين مطرح مي باشد. راه حل زبرين ( a eht morF بر اراده هيئت حاكم و راه حل زيرين ( woleb eht morF ) بر اراده عامه مردم براي ايجاد تغيير استوار است. هر يك از دو راه حل مزبور نيز مي تواندشامل مصاديق تغييرات ظاهري يا نمادين و تغييرات اساسي يا بنيادين باشد. انقلاب زبرين يا رفرم يا اصلاح بيانگر تغييرات نمادين است و كودتا به معناي دست به دست شدن قدرت سياسي در معناي آشكار و تصفيه عناصر رقيب در هيئت حاكمه در معناي خزنده از مصاديق تغييرات محتواي زبرين بشمار مي آيد. در راه حل زيرين، شورش (حژدرسحز) يا قيام( gnisirpu ) بر ايجاد برخي تغييرات جزئي بدون تغيير هيئت حاكمه استوار است كه راه حل بنيادين همانا انقلاب است كه بر تحول عميق و اساسي در گروه حاكم طبقه حاكمه، نهادهاي سياسي، ارزشها و مباني مشروعيت و روابط اقتصادي همراه با مشاركت وسيع توده هاي مردمي مبتني مي باشد. با توجه به اينكه حضرت امام در مابين اهداف و وسايل، ارتباطي عميق قائل

ص: 8812

بودند و بر اين باور بودند كه اهداف والا و گسترده ومقاصد و ايده هاي عظيم نيازمند تحمل زحماتي متناسب با ميزان اهميت هدف و مقصد مي باشد (ج 17 ص 59(، ايشان تحول زيرين را بر تحول زبرين ترجيح مي دادند از آن لحاظ كه داراي اهداف و آرامانهاي بزرگ بودند. از اينرو امام راحل براي حركتي اهميت و ارزش قائل بودند كه از متن جامعه برخاسته و بر اساس خواستها و تقاضاها و اراده مردم شكل گرفته باشد (ج 16 ص 26( بنابراين ديدگاه حضرت امام نسبت به انقلاب ديدگاه حداكثر گراست ( tsilamixam ) كه تحولي شگرف در تمامي ساختها و كاركردهاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي و ايدئولوژيك را در تحقق آن لازم مي داند و اين در حالي است كه طرفداران انديشه حداقل گرا ( tsilaminim ) يا تقليل گرا ( tsinoitcuder ) انقلاب را صرفا حركتي براي انتقال و جابجايي قدرت مي دانند. البته امام راحل (ره) انقلاب را تنها راه تغيير وضع اجتماعي نمي دانستند بلكه قبل از هرچيز معتقد به اصلاح حاكمان از طريق پند واندرز و نصيحت هيئت حاكمه از طريق مسالمت آميز بودند و در صورتي كه پندها واندرزها و سپس مجادله ها موثر واقع نمي گرديد در آنصورت راه اصلاح وضع موجود همانا تغيير آن از طريق مقابله با رژيم حاكم و اقدام براي انقلاب عمومي به منظور سقوط

ص: 8813

نظام حاكم تشخيص داده مي شد. از اينرو امام خميني قائل به اعمال قاعده تدرج در مورد اصلاح هيئت حاكمه بودند. يعني در صورتي كه با نصيحت و ارشاد، حاكمان وقت حاضر به تغييرات رفتاري و اصلاح نظام سياسي نمي شدند آنگاه دست زدن به انقلاب، امري اساسي و ضروري تلقي مي گرديد. از نظر امام خميني اصل، هدايت و اصلاح است. لذا اگر هيئت حاكمه به چنين اصلاح و ارشادي مبادرت ورزيد هدف تحقق يافته است و تنها در صورت تخطي هيئت حاكمه از ارزشها و مباني اسلامي است كه انقلاب جايز بلكه واجب مي گردد. از اينرو گرچه حضرت امام ايدئولوژي تهاجمي يعني سرنگوني رژيم پهلوي و تلاش براي برقراري ارزشها و مباني جديد از طريق ايجاد حكومت اسلامي را مدنظر داشته. ليكن ايدئولوژي تدافعي را راه حل اوليه مي دانستند. بدين معني كه ضمن پرهيز از سرنگوني رژيم وقت كه وجودش ضامن برقراري نظم و امنيت در كشور است، از باب نصيحت به حاكمان اسلامي اهتمام به هدايت آنان به عمل به احكام و مباني اسلام داشتند و عليرغم ناقص دانستن قانون اساسي مشروطيت، از باب قاعده الزام (الزموهم بها الزموا عليه اقسهم) به آن استناد مي جستند. سياست حضرت امام در مقابله با وضع موجود بر مبناي عمل به وظيفه شرعي، تكليف الهي استوار بود و با توجه

ص: 8814

به اينكه انگيزه قيام را نه براي منافع شخصي يا اميال نفساني كه براي رضاي خداوند مي دانستند بر اساس آيه شريفه "قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني و فرادي" هم آحاد جامعه و هم كليه گروهها و دستجات اجتماع را به قيام دعوت مي نمودند و از اينرو تماس راه حل هاي فردي و جمعي را در اين رابطه ضروري مي دانستند. به نظر ايشان بايستي اجتماع ايران و رواج و همراهي شعار با شعور به عنوان بستر اصلي انقلاب تحقق يابد تا از رهگذر فراگير شدن نهضت در كليه اقشار، حكومت عدل اسلامي ايجاد گردد به خاطر همين ويژگي بود كه امام خميني براي تحقق هدف مقدس استفاده از ابزارهاي شرافتمندانه را ضروري مي دانست و با توجه به ماهيت الهي نهضت از اتحاد تاكتيكي با گروههاي چپ و ماركسيستي سرباز مي زد و اعلام مي كرد كه "ما حتي براي سرنگون كردن شاه با ماركسيستها همكاري نخواهيم كرد" چرا كه هدف امام صرفا نابودي فيزيكي رژيم و انتقال قدرت از گروهي به گروه ديگر نبود بلكه مقصد ايشان تحول فكري و روحي در جامعه از سطوح فردي و جمعي بود. از سوي ديگر، حضرت امام (ره) نه تنها انقلاب را ضروري مي دانستند، بر گسترش دايره آن به ساير كشورهاي اسلامي نيز تاكيد داشتند

ص: 8815

و بر اساس آيه شريفه "ولتكن منكم امة يدعون الي الخير و يامرون بالمعروف و ينهون عن المنكر" خواهان تلاش مردم ام القري براي صدور انقلاب و برقراري حاكميت اسلام در تمامي دنيا بودند. ليكن در اين رهگذر نيز قائل بر اعمال اصل تدرج بودند و راه حل زبرين را براي تحقق اسلامگرايي ناديده نمي انگاشتند بلكه آن را راه حلي اوليه در برپايي ارزشهاي اسلامي تلقي مي نمودند. از اينرو با نصايح خود به حاكمان كشورهاي اسلامي و دعوت آنها به پيش گرفتن خط مشي صحيح اسلامي و حاكميت بخشيدن به احكام الهي ابتدا بر انقلاب زبرين در هيئت حاكمه دول اسلامي تاكيد داشتند و سپس در صورت عدم هدايت حاكم اسلامي انقلاب را تنها راه نجات ملل مسلمان و شرطي اساسي براي تحقق ارزشهاي اسلامي مي دانستند. آنچه ازانديشه امام خميني استنباط مي شود ما را به اين نظريه رهنمون مي سازد كه حضرت امام بر "بناي حكومت اسلامي درام القري" به عنوان گام اوليه در تحقق تاكيد داشتند و در اين رابطه وجه ذهني انقلاب يعني آگاهي و بيداري را مقدم بر وجه عيني انقلاب يعني تغيير نظامهاي فاسد و برقراري حكومت اسلامي مي دانستند و صرفا پس از تحقق ثبات درام القري و در صورت وجود امكانات و شرايط لازم و كافي براي صدور انقلاب در ساير كشورهاي اسلامي

ص: 8816

بود كه فراگير شدن گستره نهضت اسلامي را مورد تاكيد قرار مي دادند كه در اين رابطه نيز هدف از ترويج و صدور انقلاب را ابتدا بيداري و تغيير افكار و اذهان مي دانستند تا مقدمه اي براي خروج از زير بار ظلم گردد (ج 11 ص 44( . حضرت امام علاوه بر تحقق انقلاب بيروني يا تحول مادي، انقلاب دروني را نيز شرطي اساسي در تحقق نهضت اسلامي مي دانستند. بر مبناي ديدگاه حداكثرگراي ايشان، علاوه بر تحول اساسي در تمامي اركان سياسي، اقتصادي و اجتماعي، تحول فكري، ايدئولوژيكي، عقيدتي و فرهنگي نيز امري ضروري در تحقق انقلاب است. با توجه به تاكيد ايشان بر جبنه معنوي و محتوايي انقلاب، امام خميني بر اين باور بود كه "انقلاب نياز به يك نهضت فكري دارد" (ج 11 ص 196( چرا كه انقلابهاي غيرايدئولوژيك منجر به تحول روحي و دروني در مردم نمي نگردد و به ديكتاتوري و اختناق منجر خواهد شد. به نظر امام راحل پارامتر اسلام موجب پديد آمدن تحول روحي مي گردد چرا كه هدفي عظيم يعني پياده شدن احكام خدا در روي زمين را مطرح مي نمايد كه اگر نصب العين ملت قرار گيرد در سايه آن وحدت و اتحاد و همدلي ميان اقشار جامعه حاصل مي شود و در سايه همين تحول روحي مبتني

ص: 8817

بر اعتماد به خدا، بريدن از غير او، شجاعت، استقبال از شهادت و تلقي آن به عنوان سعادت است كه انقلاب بيروني تحقق مي يابد. بر اين مبنا حضرت امام لازمه انقلاب را تغيير ادراك و نگرش عامه مردم نسبت به خويشتن و پديده هاي بيروني مي دانند و در راستاي نگرش رايج از روابط بين الملل كه "تلقي از واقعيت مهمتر از خود واقعيت است"، بر اين اعتقاد بودند كه "تصور مردم از وضع اجتماعي عامل انقلاب است نه واقعيت وضع اجتماعي" (ج 11 ص 4و5( از اينرو ديدگاه حضرت امام در مورد انقلاب را مي توان رهيافتي ادراك دانست. گفتار 1 مباحث شناختي - معرفتي انقلاب از ديدگاه امام خميني (ره) شايد بتوان ديدگاه حضرت امام (ره) در مورد وجود شناسي انقلاب را در سه مرام شناسي، بسترشناسي و علت شناسي مورد بررسي قرار داد. در مرام شناسي به شناخت اهداف نهضت اسلامي از ديدگاه امام خميني پرداخته مي شود. در بستر شناسي، به زمينه ها و علل بروز انقلاب اسلامي در نظرگاه امام اشاره مي گردد و در علت شناسي به تجزيه و تحليل علل پيروزي انقلاب اسلامي از زاويه ديد حضرت امام اهتمام مي شود. الف - مرام شناسي اولين گام در مبارزه تعيين هدف و مقصد است كه در اين رابطه حضرت امام تحقق علمي محتواي اسلام و حاكميت

ص: 8818

قوانين اسلامي را وجهه همت خود قرار داده بود (ج 13 ص 247 و ج 8 ص 50( كه اين بعد عقيدتي - سياسي وماهيت اسلامي نهضت (ج 15 ص 74( از دو جنبه نظري و كاركردي قابل بررسي است. در بعد نظري، اهدافي از قبيل احياي احكام الهي (ج13 ص 28(، اداي تكليف، حفظ اسلام به عنوان يك امانت الهي، احياء قرآن (ج 16 ص 27( حياتي دوباره به اسلام (ج17 ص 64( و مطرح شدن اسلام به عنوان وزنه اي موثر در سطح جهاني مطمع نظر حضرت امام بود. در بعد كاركردي، اجراي احكام الهي و احكام قرآن مجيد، پياده كردن احكام اسلام (ج 16 ص 27(، استقرار حكومت الله به همت تمامي اقشار ملت (ج 7 ص 27( اسلامي ساختن تمامي ارگانهاي، نهادها و سازمانها، پياده كردن اسلام واقعي از طريق تدوين قانون اساسي اسلامي (ج8 ص 255( مورد توجه امام راحل بود. از اين رهگذر احكام اسلام جهانگير شود. (ج 6 ص22( از اينرو حاكميت اسلام در بعد داخلي و خارجي به عنوان هدف اصلي انقلاب قلمداد مي شود. حضرت امام در بعد جهاني نهضت و فراگير شدن آن در عالم، وظيفه هر فرد را شناساندن اسلام راستين و تبليغ اسلام در عمل و برقراري و گسترش آن از طريق

ص: 8819

صدور انقلاب اسلامي ايران به ملت هاي جهاني مي دانند (ج 15 ص 200 و 212( و بر اتحاد مسلمانان داخل و خارج جهت "انقلاب جهاني اسلامي" (ج6 ص 48( و تاسيس حكومت جهان اسلام و تشكيل حزب مستضعفين (ج 8 ص 267 و 276( از بين بردن دشمنان اسلام و بشريت و در نهايت برقراري صلح و صفا در جهان تاكيد داشتند. علاوه بر اين هدف عمده يعني حاكميت احكام الهي و اسلامي، حضرت امام اهداف ديگري از قبيل عدالت جويي، استقلال طلبي، آزاديخواهي و برقراري معنويت اخلاقي و سعادت بشري را براي نهضت قائل بودند كه در زير به آنها اشاره مي شود. 1- عدالت جويي امام خميني (ره) يكي از اهداف انقلاب اسلامي ايران را ايجاد قسط و عدل (ج 8 ص 86 و 187( بسط عدالت فردي و اجتماعي، جلوگيري از ظلم و جور (ج 4 ص 46(، ايجاد حكومت قانون و اجراء قوانين بر معيار قسط و عدل مي دانند. در اين رابطه حضرت امام (ره) مصاديق اجتماعي و اقتصادي عدالت را برمي شمرد و آنها را زمينه ساز حكومت حق به نفع مستضعفان و حكومت جهاني حضرت مهدي (عج) مي داند (ج 15 ص 212( . حمايت و طرفداري از مستضعفان، خدمت به ضعفاء، رسيدگي به وضع محرومين و نجات آنان از زير يوغ

ص: 8820

ستمگران، از بين بردن فقر و شكافهاي طبقاتي در زمره گامهاي مورد نظر حضرت امام (ره) براي تحقق عدالت و وصول مستضعفان به حقوق حقه خويش تلقي شده است. (ج 4 ص 59، ج 6 ص 17، ج 6 ص 20 ج 6 ص2 . )80- استقلال طلبي از نظر حضرت امام استقلال داراي دو بعد سلبي و ايجابي است. استقلال سلبي همانا استعمارزدايي است كه زمينه ساز تحقق حكومت نه شرقي، نه غربي محسوب مي گردد. (ج17 ص 63( امام راحل يكي از اهداف انقلاب اسلامي را "قطع دست اجانب از مملكت اسلامي" (ج 6 ص177و 178(، قطع ريشه هاي وابستگي، رفع سلطه و ضعف و سستي و زبوني در مقابل استعمار، جلوگيري از استثمار و استعباد و قطع منافع و مطامع استعمارگران و در يك كلام استقلال از استعمار خارجي تلقي مي نمايد. امام خميني ضمن تائيد بر "ماهيت ضد استعماري "نهضت (ج15 ص74(، هدف انقلاب اسلامي را خارج شدن از مدار وابستگي به كشورهاي امپرياليست و در نهايت "شكست ابرقدرتها "مي داند. (ج13 ص 197( در اين رابطه، حضرت امام نه تنها بر كوتاه كردن دست جنايتكاران خارجي و به انزوا كشاندن قدرتهاي استعماري در جهان كه بر مقابله با ايادي منطقه اي امپرياليسم بويژه صهيونيسم تاكيدي ويژه دارند. (ج15 ص212( در رابطه

ص: 8821

با استقلال ايجابي، امام خميني هدف انقلاب اسلامي را تامين استقلال مملكت در ابعاد سياسي نظامي، فرهنگي، اقتصادي و فكري مي داند (ج 4 ص6 و 87 و ج 8 ص116( . ايشان سپردن كار به كاردانان و طنخواه امين (مصاحبه حضرت امام با راديو تلويزيون فرانسه در 23 شهريور ماه 1357(، خودكفايي و اختصاص مخازن و منابع كشور به مردم و استقلال فكري و مراكز آموزشي را از پيش شرطهاي لازم براي تحقق استقلال مي دانند. 3- آزاديخواهي از نظر حضرت امام يكي از اهداف انقلاب اسلامي آزاديخواهي است كه دو بعد آن يعني آزادي منفي (رهايي از ظلم و جور و استبداد حاكم) و آزادي مثبت (ايجاد نهادهاي تثبيت كننده آزادي و مشاركت عامه مردم در تعيين سرنوشت سياسي خود) را در برمي گيرد. در رابطه با آزادي منفي، امام خميني ضمن تاكيد بر ماهيت ضداستبدادي و ظلم ستيزي نهضت (ج15 ص74(، مقابله با حكومت جائرانه و ستمگر و عمال سرسپرده و دست نشاندگان ظالم آن (ج4 ص17(، از بين بردن ريشه هاي طاغوت و نظام شاهنشاهي و سلطنتي (ج4 ص6( و قطع ريشه هاي اختناق، طاغوت و جنايتكاران (ج6 ص5( را از مصاديق آزادي ازاستبداد داخلي و نجات از ستم ستمگران مي داند (ج13 ص127( در خصوص آزادي مثبت، امام خميني بر احياء روحيه آزاديخواهي، مبارزه

ص: 8822

با بردگي و بندگي، ايجاد حكومت مردمي توام با آزادي اظهار نظر در امور سياسي و مشاركت كامل مردم به منظور اعمال اصلاحات اقتصادي، سياسي، اجتماعي و فرهنگي و بطور كلي آزادي ملت بر معيار عقل و عدل (ج4 ص6( و بخصوص "آزادي نسل جوان به معناي واقعي" (ج8 ص 271 و272( تاكيد داشتند. از سوي ديگر حفظ حقوق اقليتهاي مذهبي (ج6 ص162( و رفتار مبتني بر كمال انصاف و مطابق قانون با آنان از جمله مصاديق آزادي مثبت از ديدگاه حضرت امام بشمار مي آيد. 4- برقراري معنويت اخلاقي و سعادت بشري امام خميني ضمن تاكيد بر عامل معنويت به عنوان يكي از اهداف عمده انقلاب اسلامي، مقصد نهضت را ترويج اخلاق و آداب اسلامي (ج13 ص261 و262(، انسان سازي و تربيت نسل آينده و اصلاح فرهنگ (ج6 ص162(، تحقق ارزشهاي اسلامي - انساني و خارج كردن مردم از اسارت نفس (ج18 ص32( مي داند و معتقد است هدف معنوي انقلاب اسلامي مبارزه با فساد و فحشاء جنسي و اداري (ج4 ص85 و 116(، قطع ريشه هاي فساد، منع از انواع كجرويها و تحقق ارزشهاي اخلاقي بوده است (ج16 ص 264( . از سوي ديگر، حضرت امام، علاوه بر جلوگيري از فساد و تباهي جامعه و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف،

ص: 8823

هدايت از بت پرستي به يكتاپرستي و مبارزه با ارزشهاي جاهليت (ج 5 ص29(، بر تضمين سعادت بشر (ج6 ص14(، تامين رفاه همگان (ج6 ص22(، اصلاح شرايط زندگي براي اكثريت قاطع ملت و برقراري صلح بر پايه شرافت و انسانيت به عنوان اهداف نهضت اسلامي تاكيد داشتند. ب - بستر شناسي امام خميني ضمن تجزيه و تحليل زمينه ها و علل بروز قيام، معتقد است كه سياستهاي رژيم شاه موجب خدشه دار شدن مشروعيت اين رژيم و سبب اصلي قيام گرديد. امام خميني عامل اصلي قيام را شخص شاه و تحريك رژيم و دسته حاكم و نه تحريك انقلابيون، مي داند. به نظر امام راحل بيشتر عملكرد رژيم پهلوي و نه حربه هاي فريبكارانه و ترفندهاي تبليغاتي آن از قبيل تظاهر به اسلامخواهي و حمايت ملت مورد قضاوت و سنجش از سوي مردم واقع مي شد به گونه اي كه به رغم وانمود ساختن رژيم شاه به تفاهم و توافق و سازش روحانيت با هيئت حاكمه و يا استفاده از روحاني نماها براي حفظ مشروعيت خود، مردم تشخيص دادند كه رژيم مزبور سياستهاي ضد اسلامي و ضد ملي را دنبال مي كند و بدين ترتيب مشروعيت شاه و ايادي اش زير سئوال رفت. در اين رابطه، امام خميني سياست اسلام زدايي شاه، اختناق و ظلم و ستم رژيم پهلوي، پايمال شدن حقوق و آزاديهاي ملت، وابستگي

ص: 8824

به بيگانگان، رواج فساد مالي، اداري و اخلاقي و وقوع حوداث افشاگرانه ماهيت رژيم پهلوي را به عنوان زمينه هاي بروز قيام برمي شمرد. 1- سياست اسلام زدايي شاه در رابطه با سياست اسلام زدايي شاه بعنوان عاملي عمده در بروز قيام، امام معتقد بود كه رژيم شاه سعي در خالي كردن اسلام از محتواي خويش (ج17 ص194( و تضعيف موقعيت روحانيت نزد مردم داشت و مخالفت شاه باخواستهاي مردم و روحانيت در مورد تحقق احكام اسلامي بود كه منجر به نهضت اسلامي ايران گرديد. (ج15 ص137( در رابطه با سياست ضداسلامي از سوي شاه، امام معتقد است كه رژيم پهلوي سعي در معرفي دين اسلام به عنوان افيون جامعه و توده ها، معرفي حكومت اسلامي بعنوان يك حكومت اسبتدادي و زورگو، منزوي سازي اسلام در جامعه با ترويج اين فكر كه دين براي تخدير مردم است و اسلام نمي تواند در عصر كنوني حكومت را به دست بگيرد و در يك كلام تضعيف نهضت اسلامي از طريق اسلام زدايي، داشت (ج16 ص10 و 17 ص29( اقدامات رژيم شاه در جدايي دين از سياست و جدا كردن مردم ايران بويژه جوانان از اسلام و مذهب (ج17 ص194( و پايمال كردن ارزشهاي اسلامي انحراف از راه مستقيم اسلام، موجب گرديد كه مردم ايران احساس كنند كه"اعتقاد توحيدي و مذهبي" (ج19 ص269(

ص: 8825

آنان ناديده انگاشته شده است. علاقمندي ملت به اسلام (ج16 ص35( وانگيزه الهي براي برقراري ارزشهاي اسلامي و بازگشت به هويت اسلامي از دست رفته و بازيابي هويت و شخصيت انساني بربادرفته موجب گرديد كه مردم ايران براي اداي تكليف به زنده كردن احكام اسلامي اهتمام نمايند و با قيام خود نشان دهند كه مطيع قوانين اسلام هستند. از سوي ديگر، مظهر سياست اسلام زدايي شاه تضعيف روحانيت و از بين بردن مركزيت حوزه هاي علميه بود (سخنراني امام در تاريخ 10 فروردين 1341( . رژيم شاه سعي ميكرد بازدن بر چسب ارتجاع و وابستگي و تهمت كهنه پرستي و مفتخوري به روحانيت (سخنراني امام در تاريخهاي 13/3/1342 و 25/2/1343( مردم ايران را از رهبران روحاني خود جدا سازد و بويژه دانشگاهيان را به روحانيت بدبين نمايد. ليكن بيداري و آگاهي مردم مانع از كنار زده شدن روحانيون از صحنه گرديد و ترفتندهاي تبليغاتي رژيم شاه در خصوص روحانيت با توجه به آگاهي ملت ايران خنثي شد. 2- اختناق و ظلم و ستم رژيم پهلوي نظام رژيم شاه ابعاد سركوب، تبعيض و نابساماني را دربرمي گرفت، به نظر حضرت امام يكي از عوامل بروز قيام همانا سياست تهديد و ارعاب و سركوب مخالفان از سوي شاه بود. استفاده از قدرت نظامي، ايجاد رعب و وحشت (ج19 ص66( عمال

ص: 8826

اختناق و فشار (ج12 ص 258(، اتكاء به زور سرنيزه (ج15 ص182( و روا داشتن انواع ظلم و جور و قهر از سوي رژيم شاه نسبت به مردم موجب شد كه وسعت دامنه قهر و فشار به درجه تحمل ناپذيري برسد و مردم ايران براي مقابله با غارت و چپاول اموال، تخريب منازل، هتك نواميس و سر به نيست كردن مخالفان و تظاهركنندگان از سوي رژيم پهلوي، دست به نهضت اسلامي زدند (ج15 ص 182(، (سخنراني امام ره در 10/1/1341و12/11/1356 و مصاحبه امام با روزنامه لوموند فرانسوي در 14 ارديبهشت 1357( از سوي ديگر مالياتهاي كمرشكن شكاف اقتصادي و طبقاتي (ج8 ص 95(، نابساماني وضع اقتصادي و فرهنگي (ج2 ص 46(، دست اندازيهاي ايادي رژيم به مال و جان مردم (ج 2 ص 252( و روا داشتن امتيازات نابجاي اقتصادي، موجب گرديد كه مردم عليه تبعيض ها و محروميت ها و بي توجهي هاي رژيم به مسائل رفاهي و... قيام كنند و مبارزه با ظلم و ستم را از اهم وظايف خود بدانند. 3- پايمال شدن حقوق و آزاديهاي ملت امام خميني از بين بردن آزاديها و حقوق ملت از سوي رژيم شاه را ناشي از ساخت قدرت يك جانبه، قدرت طلبي و نوعي حكومت استبدادي شاه مي دانستند و معتقد بودند كه عدم دخالت مردم در مجالس

ص: 8827

شاهنشاهي (ج12 ص111(، سركوب آزاديهاي مردمي، عدم تطابق حكومت با خواست و ايدئولوژي مردم (ج11 ص 190( و عدم موافقت شاه با حراست مردم و روحانيت (ج15 ص 137( موجب نابودي حيثيتهاي ملي و مذهبي و انقطاع مردم از حكومت گرديده است. از اينرو به دنبال درك خيانت رژيم به ملت در خصوص محروميت از آزادي، مردم ايران به مقابله با رژيم پهلوي دست زده، در اين رابطه امام خميني معتقد است كه يكي از عوامل بروز قيام همانا اعتلاي شعور سياسي مردم (ج19 ص198(، بيداري ملت (ج8 ص 30(، تحول مردم و بالا رفتن فهم سياسي آنان (ج11 ص 88( و نارضايتي عام مردم از فقدان آزاديها و حقوق مشروع بوده است. به خاطر بالارفتن شعور آگاهيهاي مردم از يكسو و فقدان پايگاه مردمي رژيم شاه و نبود آزادي و مشاركت سياسي از سوي ديگر بود كه مردم انقلابي ايران دست به قيامي اسلامي زدند تا به حقوق و آزاديهاي شرعي خود دست يابند. 4- وابستگي به بيگانگان امام خميني عامل فروپاشي حكومت پهلوي را عدم اتكاء به قدرت ملت و اتكاء به بيگانگان مي داند (ج7 ص5( و معتقد است كه عامل قيام اسلامي همانا وابستگي فرهنگي، اقتصادي، نظامي، و سياسي رژيم پهلوي به بيگانگان، دخالت اجانب در امور داخلي مملكت، اتكاء رژيم به

ص: 8828

خارجي و بيگانه (ج15 ص182(، وابستگي عمال مملكت به استعمارگران و عدم اتكاء به قدرت مردم (ج15 ص130( و فقدان مشروعيت به دليل حمايت بيگانگان (ج1 ص130( بوده است. از اينرو، تكيه رژيم شاه به استعمار خارجي (ج11 ص 190( و از دست دادن پايگاه ملي (ج7 ص 5و6( موجب انحطاط اقتصاد مملكت، نابودي سرمايه هاي انساني، و مادي، تاراج خزائن مملكت، استثمار ذخاير و نابساماني وضع اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي ايران گرديد كه اين مهم موجبات بروز قيام را براي دستيابي به استقلال در معناي اراده آزادتصميم گيري در سياستهاي داخلي و خارجي فراهم آورد. 5- رواج فساد مالي، اداري و اخلاقي از نظر حضرت امام ظلم و ستم

ص: 8829

شاه به آن اندازه رسيده بود كه سعي در انحطاط فرهنگ مملكت از طريق ترويج فرهنگ مبتذل غربي و شيوع مراكز فساد فحشا داشت (ج15 ص54( . اشاعه فساد و تعليمات انحرافي در دانشگاهها و سرگرم كردن جوانان و افراد مملكت به مسايل ويرانگري چون مواد مخدر و عياشي (ج17 ص194( اين تكليف را براي آحاد ملت مسلمان ايران ايجاد كرد كه در برابر ظالم قيام كنند چه غلبه كنند و چه كشته شوند (ج13 ص32( امام خميني سعي در تحريك مردم به قيام و بيدارسازي آنان از خواب غفلت نمودند. به بركت تحول روحي و فرهنگي در جامعه (ج8 ص15 وج 19 ص151( و زنده شدن اميد و اطمينان و اعتماد به نفس در مردم و تقويت بنيه عقيدتي - سياسي آنان و در يك كلام ايجاد يك انقلاب دروني در باطن مردم بود كه ملت ايران براي برقراري معنويت و تحقق ارزشهاي اصيل انساني و اسلامي قيام كردند كه اين مهم نهايتا منجر به بروز انقلاب گرديد (ج19 ص6 )269- وقوع حوادث افشاگرانه ماهيت رژيم پهلوي (علل خطي و دوري قيام) امام خميني در رابطه با علل خطي و علل دوري اشاره مي كند و معتقد است كه علل بروز قيام از يكسو خطي است از آن لحاظ كه نهضت اسلامي

ص: 8830

فرآيندي بود كه به مرور زمان شكل گرفت و از سوي ديگر دوري است از آن لحاظ كه برخي حوادث، پديده ها و جريانات موجب تسريع در وقوع انقلاب گرديد و نقش كاتاليزور يا تسريع كننده قيام را ايفا كرد. در رابطه باعلل خطي قيام، امام خميني معتقد بودند كه بعضي از آنها ريشه در نهضت تنباكو و جنبش مشروطيت دارد از آن لحاظ كه قدرت مذهب و روحانيت را آشكار و مقبوليت آنان را نزد مردم بر ملا مي سازد; و برخي ديگر از قبيل قيام 15 خرداد سرآغاز نهضت اسلامي روحانيت بشمار مي آيد (ج7 ص50( و از آن لحاظ نقطه عطفي از تاريخ كشور ما محسوب مي شود كه روحانيت به تجهيز خويش و تربيت مردم به آغاز فعاليت سياسي اهتمام كرد (ج12 ص153( در رابطه با علل خطي انقلاب، امام خميني بر اين اعتقاد است در طول يك قرن مردم ايران كوشيده بودند، كه دست به ايجاد حكومت اسلامي بزنند و احكام اسلام را ترويج نمايند ولي عليرغم تحمل تلفات و رنجهاي فراوان در اين راه موفق نشده بودند از طرف ديگر استعمارگران در طول مبارزات متوجه شده بودند كه بايد با برنامه اي دقيق و مدون، اساس اسلام را آهسته و بتدريج از ميان بردارند و بنابراين در راستاي اين سياست، رژيم پهلوي دست به اسلام زدايي

ص: 8831

زد و خواست كه با ابتكار احتمال انقلاب اسلامي را به صفر برساند. در همين راستا، مفاهيم عميق عدالت اجتماعي، اسلام و قرآن به الفاظي بي محتوا تبديل شده بود و در نتيجه براي حفاظت از كيان و شرف ملت و مناقع ديني و اخروي مردم ايران، حكومت اسلامي ضروري مي نمود. (برگرفته از : ج6 صفحات 1 و 6 و23 و 41و 58 و 76 و 81 و 92 و 95 و 97 و 133( در رابطه با علل دوري قيام، حضرت امام بر اين اعتقاد بودند كه حوادث و وقايع آموزنده مانند 17 شهريور 57 كه از ايام الله بشمار مي آيند نقش مهم در افزايش آگاهي ملت ايران و برملا شدن ماهيت فريبكارانه رژيم پهلوي را آشكار كردند، زمينه ساز انقلاب اسلامي و به ثمر رسيدن آن بودند (ج 15 ص 137( و به عنوان جرقه قيام و كاتاليزور نهضت نقش عمده اي در تسريع بروز انقلاب داشتند. ج - علت شناسي نظريات حضرت امام در خصوص علل و عوامل پيروزي انقلاب اسلامي را مي توان از دو زاويه مورد بررسي قرارداد: يكي از زاويه خاستگاه و منابع قدرت بسيج انقلابي كه سرانجام بر منابع قدرت رژيم وقت فائق آمد و ديگري از زاويه وجه ذهني و جنبه فكري قيام كه بر ايمان به

ص: 8832

خدا و تحول ادراكي و روحي مبتني بود. 1- خاستگاه و منابع قدرت بسيج انقلابي بر مبناي مكتب رئاليسم سياسي، منابع قدرت نهضت و رژيم در تقابل با يكديگر قرار مي گيرند و زماني انقلاب به پيروزي مي رسد كه نهادها و منابع قدرت بسيج انقلابي بر رژيم وقت تفوق و چيرگي يابند. در رابطه با خاستگاه و منابع قدرت نهضت انقلابي، حضرت امام بر سه قشر هدايتگر، قشر نيمه متشكل و توده مردم تاكيد داشتند. 1 -1- قشر هدايتگر و پيشتاز حضرت امام روحانيت را به عنوان رهبران نهضت انقلابي و قشري عمده در هدايت انقلابي معرفي نمودند. امام راحل اين قشر پيشتاز و مصلح را داراي نقشي اساسي در بيدارسازي مردم مي دانستند (ج16 ص26( آنان به عنوان واسط بين رهبري و عامه مردم، نقش هدايت مردم در طول مبارزه را به عهده داشتند وبا توجه به قدرت معنوي و خصوصيت روحاني خود، از تبعيت و انقياد مردم برخوردار بودند. (ج 8 ص 235 و ج 11 ص 128( اما حضرت امام نظراتي چند در خصوص عملكرد اين قشر به عنوان مظهر اسلام و داراي حضوري گسترده در صف مبارزات (ج4 ص 10( دارند كه بدين شرح است: 1 -1 -1: ضرورت تحول روحي در روحانيت حضرت امام (ره) معتقدند كه روحانيت براي ايجاد تحول

ص: 8833

اجتماعي بايد از خود تحول روحي و انساني ايجاد كند تا اين انقلاب دروني منشا تحول در مردم و در نهايت تحقق انقلاب بيروني گردد. از اين رو نهضتي را بر قرار مي دانند كه از تحول دروني روحانيت و از فطرت انساني مردم برخاسته باشد. 1 -1 -2- ضرورت وجود پايگاه براي روحانيت امام راحل بر ضرورت حضور علماء در صحنه هاي انقلاب و در مساجد به عنوان مراكز عرفان و توحيد، پايگاه انقلاب و سنگرهاي اسلام تاكيدي عمده داشتند و معتقد بودند كه سخنرانيهاي وعاظ و روحانيون در اين مراكز عبادي كه تجلي جنگ بين كفار و مومنان است و نيز دخالت اين قشر در سياست، عامل عمده در بيداري مردم و در نهايت پيروزي انقلاب بشمار مي آيد. (ج19 ص229. ج19 ص 93، 94 ج 17 ص1 -1 -3 . )61- اهميت نقشي قشر پيشتاز حضرت امام بر نقش بيشتر از خود تاكيد داشتند و معقتد بودند كه رهبر به عنوان يك فرد از اهميت چنداني برخوردار نيست مگر اينكه از بطن قشري هدايت كننده برخيزد و به عنوان نماينده آن قيام كند. تاكيد امام در سخنرانيهاي خود مبني بر اينكه انقلاب متكي به فرد يا شخصيت خاص نبوده است آنجا كه مي فرمايند: "و اگر من نباشم باز خود ملت هست"

ص: 8834

(ج13 صص 38 و39( بيانگر عدم اعتقاد ايشان به پيشوا سالاري، نخبه گرايي و يا اتكاء نهضت به فرد مي باشد. با وجود اين، آن حضرت وجود نوعي عقبه يعني روحانيت را براي پشتيباني رهبري، از اركان مهم نهضت تلقي مي كنند. چرا كه اين قشر مي تواند با تبليغات وسيع و همه جانبه مذهبي، نقش عمده اي در ارتقاء اجتماعي و سياسي و مذهبي مردي ايفا نموده و از پايگاه مساجد براي معرفي حقانيت ملت و نهضت همگاني ايران بهره برداري نمايد. (ج 4 ص1 -2 )47- قشر نيمه متشكل از آنجا كه برخي اقشار به دليل هم شغلي يا همفكري ارتباط و انسجام بيشتري در مقايسه با توده مردم داشتند از نظر حضرت امام مي توانستند نقشي موثر در مشاركت و دعوت مردم به شركت در حركتهاي ضد رژيم ايفا نمايند. در اين رابطه، حضرت امام بر نقش دانش آموزان، دانشجويان و دانشگاهيان، بازاريان، اصناف و بازرگانان تاكيد داشتند. (ج17 ص 169( از نظر امام اين قشر نيمه متمركز مي توانستند از پايگاههاي انقلاب از قبيل دانشگاه و بازار به مبارزه با نظام شاهنشاهي اهتمام نمايند و با اعتصاب خود ضربه سختي بر پيكر رژيم مطلقه پهلوي وارد سازند: "اعتصابات بزرگ خود را هر چه بيشتر ادامه دهيد، دستگاه اين خائنين ياغي را فلج كنيد" (ج 4 ص

ص: 8835

10 ، 83( . حضرت امام گاه از اين قشر نيمه متشكل و واسطه به عنوان طبقه متوسط و در زمره معتقدين به مكتب و معتقدين به جمهوري اسلامي ياد مي كند. (ج15 ص 1 -3 . )85- توده مردم حضرت امام از مردم عادي يا توده مردم كه فاقد تشكيل و غالبا از قشر محروم و مادون متوسط بودند به عنوان طبقه مستضعف و محروم ياد مي كند كه نقشي عمده و غالب را در پيروزي انقلاب اسلامي ايفا نمودند و حتي از نظرامام انقلاب متكي به قشر خاصي نبود: زنان دوشا دوش مردان در تظاهرات و راهپيماييها شركت نمودند و حتي سهم بيشتر و نقش موثرتري را در مقايسه با مردان ايفا كردند. (ج 14 ص 230( اما از نظر حضرت امام نقش عمده را در ميان "توده ملت" همانا طبقه مستضعف، مستمندان، فقرا، زاغه نشينان، حاشيه نشينان و محرومان (ج17 ص 264( و يا طبقه سه و به تعبير ايشان "طبقه اعلاء" (ج 15 ص 91( به عهده داشتند، همانطور كه مستضعفان مومن در طول تاريخ نيز دنباله رو علماء و اولياي و انبياء در زمره حزب الله بشمار مي آمدند (ج6 ص 184 و 186( بنابراين از نظر امام طبقات بالا در پيروزي انقلاب نقشي نداشتند و خاستگاه انقلاب بيشتر

ص: 8836

طبقه محروم و گودنشين (ج 14 ص 164( و زاغه نشينان و مردم پا برهنه (ج19 ص 159( بودند كه با اتكال به خداي تعالي نهضت را به پيش بردند. (ج19 ص 115( و سهم عمده اي در پيروزي انقلاب اسلامي ايفا نمودند. از جمله مسائل كه حضرت امام در مورد توده هاي عظيم مردمي تاكيد داشتند وحدت كلمه و مشاركت سياسي گسترده مردم بود (ج 6 ص 49( . حضرت امام اتحاد و يكپارچگي، اتفاق آراء و توجه يكپارچه مردم به شكست طاغوت و وحدت اساسي اعتصام به حبل الله (ج8 ص 155( را عامل استمرار حضور يكپارچه مردم در صحنه و دخالت آنان در سياست مي دانستند و معقتد بودند كه بسيج توده ها (ج 11 ص 190(، يكپارچگي و همبستگي اقشار به يكديگر و حضور آنان در جريان انقلاب و مبارزه باعزم و اراده اي پولادين عاملي عمده در پيروزي نهضت و تعيين مقدرات كشور به دست خود مردم به حساب مي آيد (ج 15 ص 74( كه در اين رابطه وحدت توده ملت با نيروي نظامي (ج 15 ص 107( و پيوند ارتش، ژاندارمري و شهرباني با ملت (ج 15 ص 107( از مصاديق عمده وحدت كلمه و ضامن پيروزي نهضت بشمار مي آيد. 2- وجه ذهني پيروزي نهضت در رابطه با وجه ذهني انقلاب، حضرت امام تحول

ص: 8837

روحي در سايه ايمان به خدا و تاييدات غيبي الهي را مطرح مي نمودند (ج8 ص 7( و رمز پيروزي نهضت را اظهار ارادت ملت به اسلام وتوجه به مقصد الهي مي دانستند. (ج 8 ص 2 -1 )72- ايمان و معنويت (از خودگسستگي و به خدا پيوستگي) حضرت امام بر ايمان به خداوند (ج 17 ص 40( و تكيه بر قدرت لايزال الهي (ج19 ص 3( به عنوان قدرت معنوي نهضت تاكيد داشتند و معتقد بودند كه "منبع قدرت ملت ايران اتكال به خداوند است". (ج 12 ص68( امام معتقد بودند كه قيام ملت ايران براي خدا و با پشتوانه الهي بود (ج 4 ص 10( و حفظ عنايت خدا منشا تمام پيروزيهاست (ج 17 ص 144( . از اينرو حضرت امام اتكال به قدرت لايزال الهي و ذات مقدس حق (ج11 ص72(، هجرت از نفس به حق و از دنيا به عالم غيب (ج 11 ص 73( و گسستن از خود و پيوستن به خدا (ج11 ص 73( را رمز پيروزي نهضت مي دانستند و بر اين باور بودند كه "پيروزي را شمشير نمي آورد، پيروزي را خون و قدرت ايمان مي آورد" (ج 6 ص 49( . ايشان نيروي ايمان به خدا و اسلام و قرآن و اجتماع عقل و روح و بدن در

ص: 8838

كنار يكديگر (ج16 ص198( و در نهايت خواست خداي تبارك و تعالي (ج17 ص59( را عامل پيروزي نهضت مي دانستند و اظهاري مي داشتند كه "به بركت اسلام و گرايش به اسلام و با فرياد الله اكبر، اين پيروزي بدست آمد" (ج12 ص16( . امام امدادهاي غيبي الهي (كه خارج از اراده بشر است) و اعتقاد مردم به ياري خداوند متعال را عامل معنويت و اسلاميت قيام و توجه ملت به مقصد اسلامي و معيارهاي انساني معنويت (ج8 ص 73( را بيانگر اسلامي و معنوي بودن نهضت (ج6 ص17( مي دانستند. و بر اساس آيه مباركه "ان تنصرالله ينصركم "توجه ملت به خدا را عامل ياري پروردگار و پيروزي نهضت قلمداد مي نمودند و مي فرمودند: "چه كسي منصرف كرد اينها را و چه كسي خوف در دل آنهاانداخت؟ شما كه قدرت نداشتيد خوف در دل آنها بياندازيد و باعث پيروزي ما آن خداي تبارك و تعالي بود" (ج12 ص16( . يك دست غيبي الهي بود كه مردم ما را از آن حال رخوت و از آن حال سستي، از آن حال بي خبري برگرداند (ج11 ص88( . از اين رو وجه ذهني قيام را همان اعتقاد به اسلامي بودن خود و اسلامي كردن ديگران و عشق به كمال مطلق مي دانستند. 2 -2- تحول روحي و ادراكي ملتحضرت امام بر

ص: 8839

تحول و انقلاب دروني مردم (ج19 ص 270( و تحول باطني آنان در اثر عنايت خدواندي (ج6 ص 29( و بروز تحول روحي و انساني و تعاون در ملت به دست خداوند تعالي (ج9 ص19( را عامل پيروزي انقلاب مي دانستند و اين تحول فرهنگي (ج6 ص 252( روحي و معنوي جامعه (ج8 ص95، ج6 ص33( را مرهون "شكسته شدن بت خوف " (ج13 ص140 و141( ايجاد اميد و اطمينان به پيروزي و عدم رخنه ياس كه از جنبود ابليس است مي دانستند. تلقي ملت از قيام به عنوان "اداي وظيفه شرعي" (ج13 ص133( جرات مبارزه و ايستادگي در برابر قدرتهاي زمان و وابستگان خارجي و داخلي آنها (ج15 ص74( را با عزم بزرگ و اراده اي قوي و مشتي آهنين (ج19 ص198( تقويت كرد. از اينروست كه امام خميني عدم هراس از ابرقدرتها را موجب پيروزي هاي معجزه آسا مي دانست (ج19 ص5( . اين تحول كيفي از نظر امام بسيار كارسازتر از كثرت عددي بود آنجا كه مي فرمايد: "از ملت عدد نترسيد. عدد كار پيش نمي برد. كيفيت اعداد است كه كار پيش مي برد (ج17 ص58( . از مظاهر اين تحول مي توان از عدم خوف و همت والاي جوانان و ملت، ارتقاء روحيه گذشت، فداكاري، جوانمردي، صبر و تحمل و ايثار در انقلابيون دانست (ج16 ص47، ج19 ص41( . امام

ص: 8840

معتقد بود كه خود سازي و تزكيه نفس و توكل بر خدا و گذشت انقلابيون از منافع شخصي و آمادگي براي فداكاري (ج11 ص73 و 74( روحيه اعتماد به نفس و باور به خويشتن را در توده ها تقويت كرد و موجبات اعتلاي شعور آگاهيهاي سياسي - اجتماعي و افزايش ظرفيتهاي معنوي آنان را فراهم آورد (ج19 ص204( . در نظر امام اعتقاد ملت به اينكه شهادت سعادت است (ج19 ص165، ج6 ص92( و افزايش ورحيه شهادت طلبي و شجاعت (ج6 ص17 و40( رمز غلبه مشت بر توپ و تانك (ج8 ص278( است. اين تحول ادراكي در ملت كه مبارزه با طاغوت را به عنوان جهاد في سبيل الله تلقي مي كند موجبات پيروزي تمدن بر بربريت و حق بر باطل را فراهم ساخت. گفتار 2- مباحث توصيفي تحليلي انقلاب از ديدگاه امام خميني حال شايسته است اين نكته مورد مداقه قرار گيرد كه از نقطه نظر امام خميني انقلاب اسلامي ايران متصف به چه اوصاف و ويژگيها مي باشد و عوامل دوام يا شكست انقلاب چگونه مورد تجزيه و تحليل و ارزيابي قرار گيرد. از اينرو در اين گفتار مباحث توصيفي و تحليلي كه صبغه اي از آينده نگري را نيز به همراه دارد از قبيل ويژگيها و صفات متمايز، دستاوردها، عوامل تداوم و استمرار و آسيب شناسي

ص: 8841

انقلاب اسلامي مورد بررسي قرار مي گيرد تا از اين رهگذر مسائل انقلاب پس از پيروزي از زاويه ديد امام مورد اهتمام واقع شود. الف - ويژگيها و صفات متمايز انقلاب اسلامي انقلاب شكوهمند اسلامي ايران از بسياري جهات از ساير انقلابها متمايز است. به گفته حضرت امام "انقلاب اسلامي از همه انقلابها جداست هم در پيدايش و هم در كيفيت مبارزه، و هم درانگيزه انقلاب و قيام (ج8 ص7( ". از نظر امام راحل "اين انقلاب بهترين انقلابهايي است كه تاكنون واقع شده است" (ج10 ص49( و آن را "پديده اي كم نظير يا بي نظير (ج15 ص85( و"انقلابي منحصر به فرد" (ج15 ص118( مي داند. از ويژگيهاي متمايز انقلاب اسلامي از ديدگاه امام خميني مي توان به بعد معنوي و اسلامي نهضت، تحقق آزادي كامل پس از انقلاب، تغيير و تحولات بنيادين و عميق، آرام بودن انقلاب، هويت مستقل و نه شرقي و نه غربي انقلابي و سهيم بودن تمامي اقشار و طبقات جامعه از حمايت از انقلاب اشاره كرد. 1- بعد معنوي و اسلامي انقلاب از ديدگاه امام رحل (ره) انقلاب اسلامي ايران انقلابي تك بعدي و تك محوري و منحصر به تقاضاهاي مادي نبود بلكه انقلابي چند بعدي بود كه باعث شكوفا شدن استعدادهاي مادي و معنوي گرديد و خواهان انقلاب ارزشي و

ص: 8842

معنوي نيز بود. امام خميني (ره) ضمن تاكيد بر ماهيت ايدئولوژيك نهضت معتقد بود كه"اين انقلاب سياسي يا نيمه سياسي نبود بلكه تمام اسلامي بود" (ج6 ص17( . به نظر امام (انقلاب ايران هم از نظر محتوي و هم ظاهر اسلامي بوده است در صورتي كه انقلابهاي ديگر يا از هيچ لحاظ اسلامي نبوده اند و يا تنها از نظر ظاهر اسلامي بوده اند" (ج15 ص237( . از نظر ايشان تنها انقلابي كه در عصر فضا و تكنولوژي داراي جنبه مذهبي و اسلامي بوده و"انقلابي الهي براي خدا و ايمان بوده است" (ج15 ص76( انقلاب اسلامي ايران مي باشد. حضرت امام ضمن تاكيد بر عامل عقيده و ايمان و معنويت قيام و راه اسلامي و الهي نهضت (ج13 ص277 و ج14 ص 264( انقلاب اسلامي ايران را " انقلاب ارزشها" و به عبارت ديگر "انفجار نور" مي داند. از آن لحاظ كه براي خدا و ايمان و دستيابي به اهداف معنوي و متكي بر عقايد اسلامي بوده است (ج6 ص76و ج15 ص76( . به نظر امام خميني (ره) "ساير انقلابها جهت رسيدن به مسائل دنيوي بوده ولي انقلاب اسلامي ايران اهداف متعالي تري داشته است". (ج17 ص54و63( ايشان در جايي ديگر اشاره مي كند كه طريقه هاي ديگر براي وصول به چيزهاي دنيوي و انقلاب اسلامي براي وصول

ص: 8843

به ارزشهاي اسلامي است. (ج17 ص63( با توجه به اينكه اين انقلاب معنوي و تكامل گرا بود از نظر امام از همان آغاز حركت، راه آينده مشخص بود كه اين مشخص بودن هدف موجبات همراهي اكثريت توده هاي مردم با قيام اسلامي مزبور را فراهم آورد (ج16 ص12( چرا كه معنويت قيام مانع از تحقق ساير اهداف سياسي آن يعني آزادگي، عدالت و رفع تبعيضهاي اجتماعي نمي گرديد. بدين لحاظ بود كه حضرت امام قيام اسلامي و الهي ايران را به دليل ماهيت اسلامي آن برتر از ساير انقلابها و بهتر از تمامي انقلابها مي داند (ج 10 ص42، ج13 ص32( و به دليل اين ويژگي ايدئولوژيك و اسلامي بود كه انقلاب اسلامي ايران ضمن توجه به صدور انقلاب وتاكيد بر سياست جهاني (ج17 ص39 و 138( داراي ابعاد جهانشمول و فراوطني مي باشد. 2- تحقق آزادي كامل پس از انقلاب به نظر امام بعد از هر انقلابي آشفتگي و در نتيجه اختناق بوده است (ج111 ص191( اما ويژگي متمايز انقلاب اسلامي آنست كه بر خلاف ساير انقلابها "از همان روز اول همه گروهها را فرصت داد، همه روزنامه ها را اجازه داد و همه اجتماعات را اجازه فعاليت داد." (ج10 ص68( . عدم برقراري حكومت نظامي (ج13 ص18( يا قتل عام يا تصفيه هاي توام با كشتار، اجازه

ص: 8844

انتشار روزنامه ها و عدم توقيف آنها، عدم منع اجتماعات يا حبس افراد ياتعطيلي احزاب (ج11 ص107( و نيز احترام به اقليت هاي مذهبي همگي از مظاهر وجود "آزادي مطلق " (ج10 ص107و 108( فورا پس از پيروزي انقلاب اسلامي ايران مي باشد. از اين لحاظ حضرت امام انقلاب اسلامي ايران را پر ثمر و كم ضايعه (ج13 ص181( مي داند و معتقد است "ثمرات انقلاب در مقابل ضايعات و مضراتش زياد و چشمگير مي باشد" (ج15 ص85 و 3 )196- تغيير و تحولات بنيادين و عميق بيشتر انقلابها صرف دست به دست شدن قدرت در معناي حداقل گرا مي باشد در حاليكه انقلاب اسلامي ايران از آن لحاظ كه علاوه بر انتقال قدرت، خواهان ايجاد تغييرات بنيادين در ارزشها و دگرگوني در تمام ابعاد وجودي جامعه و فرد بود (ج19 ص269( . از اينرو در نهضت حداكثرگراي ايران، مردم خواستار تغييراتي اساسي در همه ابعاد جامعه ايراني اعم از سياسي، اقتصادي و فرهنگي بودند. ويژگي متمايز انقلاب اسلامي ايران آنست كه تحول معنوي و ايدئولوژيك و دگرگوني دروني در تمامي اقشار جامعه ايجاد كرد (ج11 ص190 و191( و ضمن تاكيد بر گفتمان بازگشت به خويشتن و دوري از خودهاي تحميلي، انقلابي فردي را در انسان ايجاد كرد تا موجد انقلاب و تحول و دگرگوني در جامعه و اجتماع ايران گردد. 4- آرام بودن انقلاب

ص: 8845

از نظر حضرت امام "انقلاب اسلامي به انقلابات ديگر كه در طول تاريخ واقع شده يك انقلاب آرام بوده و يك انقلابي بوده كه ثمراتش زياد چشمگير و ضايعات نسبت به ثمراتش كم بوده است" (ج15 ص85( . آرام بودن انقلاب به دليل "آرامش خاطر ملت و عدم ترس و واهمه" (ج8 ص126( و اسلامي و انساني بودن انقلاب (ج5 ص75(، فقدان خشونت و خونريزي، عدم نابساماني و كم بودن قتل و كشتار انسانها بوده است (ج10 ص49( . از اين رو برتري انقلاب ايران در مقايسه با ساير انقلابها به دليل اصلاح سريع امور كشور وجود امنيت و آرامش و عدم برقراري حكومت نظامي پس از انقلاب برخلاف كشورهاي ديگر بوده است (ج16 ص5 . )82- هويت مستقل و نه شرقي - نه غربي انقلاب امام خميني معتقد است كه انقلاب اسلامي ايران به دليل هويت مستقل اسلامي خود از ساير انقلابها متمايز مي باشد. انقلاب اسلامي ايران به دليل عدم وابستگي به اردوگاههاي شرق و غرب و عدم اتكا به يكي از دو قطب قدرت و صرفا در ساير وابستگي به مبدا حقيقي يعني "الله "و با نقطه اتكاء توكل برخداي تبارك و تعالي، توانست در مقابل تمامي قدرتها عليرغم كمي عده و عده و كمي ابزار جنگ مقاومت نمايد (ج15 ص9(

ص: 8846

. كه در اين رابطه حضرت امام به آيه شريفه "كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله" استناد مي جستند و بر اين مبنا معتقد بودند كه "انقلابهاي ديگر به شرق و غرب وابسته بوده ليكن انقلاب اسلامي ايران انقلابي ملي بر اساس اسلام و نظير انقلابات انبياء بوده و جز به خداي متعال هيچ اتكاء و وابستگي ندارد (ج15 ص118( و از اين لحاظ بيشتر از ساير انقلابها مورد هجوم تبليغاتي و تسليحاتي واقع شده است (ج16 ص149( ; چرا كه انقلاب اسلامي ايران داراي خصوصيتي مستقل بوده است در حالي كه انقلابهاي ديگر بيشتر چپي يا راستي بوده است (ج15 ص9( . به دليل عدم وابستگي به قدرتهاي بزرگ (ج19 ص5 وج13 ص257 و 258(، اين "انقلاب غيروابسته" (ج15 ص118( توانست با فقدان ابزار و ساز وسلاح و صرفا با قدرت ايمان برابر قدرتهاي شيطاني كه تا دندان مسلح بودند غلبه كند (ج6 ص6 . )8- سهيم بودن تمامي اقشار و طبقات جامعه در حمايت از انقلاب حضور مردم در صحنه براي حمايت از انقلاب و دولت و تعلق انقلاب به تمام اقشار و طبقات جامعه از ويژگيهاي متمايز انقلاب اسلامي ايران از ديدگاه امام راحل بوده است (ج16 ص82( . ايشان معتقدند: "انقلاب ايران بهترين انقلابي بوده است كه در دنياي كنوني

ص: 8847

پيدا شده است و نكته اش هم اين است كه ملت مسلمان، انقلاب كردند، انقلاب مربوط به حزبي نبوده است، از طرف نظامي نبوده است بلكه از طرف خود ملت; و خود ملت مسلمان آن را به پيروزي و ثمر رساندند." (ج10 ص68( از اينرو ويژگي متمايز انقلاب اسلامي خاستگاه و منشا مردمي و عدم تعلق آن به طايفه اي خاص بوده است. امام خميني (ره) خصوصيت مهم انقلاب را در دولتي نبودن، حزبي نبودن، فرقه اي نبودن، ارتشي نبودن و مربوط نبودن به كودتا مي داند (ج15 ص118( و از اين لحاظ انقلاب اسلامي را انقلابي ملي، مردمي و تكامل گرا مي داند (ج13 ص247( كه بر مشاركت وسيع مردم در صحنه سياسي و " پشتوانه قوي مردمي" (ج15 ص35( استوار است. ايشان معتقد است ويژگي مهم انقلاب اين است كه اين انقلاب توسط خود مردم و مردم عادي خصوصا طبقه مستضعف و بدون وجود عوامل خارجي و صرفا با توكل به خداوند انجام شده است (ج15 ص91( . زيرين بودن انقلاب و نه زبرين بودن آن (ج17 ص 82( به خاطر آنست كه عامه مردم از ارتش و غير ارتشي، كارمند و كارگر و كشاورز در آن دخالت داشتند و مربوط به گروهي خاص يا مورد حمايت آن نبود بلكه از ميان توده مردم شعله ور شده

ص: 8848

بود و از طرف توده مردم تقويت و حمايت مي گرديد. از اينرو و توده مردم اعم از شهري و روستايي و كارگر و كشاورز هم علت موجده انقلاب و هم علت معده آن بودند. سهيم بودن تمامي مردم در پيروزي نهضت (ج6 ص11( و تمركز امور در دست ملت مسلمان (ج13 ص29( موجب آن گرديد كه اين انقلاب برخاسته از متن مردم شكست ناپذير باشد (ج16 ص26( . از اينرو قيام يكپارچه مردم و حضور ملت در صحنه به انقلاب اسلامي ايران خصوصيت ملي و مردمي از لحاظ منشا و تدوم داده است (ج14 ص203وج15 ص 118( به گونه اي كه امام خميني (ره) هيچگونه انفكاك و جدايي بين دولت و ملت در اين انقلاب قائل نيست. (ج15 ص85( ب - دستاوردهاي انقلاب اسلامي امام خميني براي انقلاب دو مرحله فروپاشي نظام طاغوت و مرحله بازسازي پس از پيروزي بر رژيم شاهنشاهي را قائل بودند كه دستاوردهاي انقلاب را در رابطه به حكومت اسلامي پس از انقلاب مطرح مي نمودند. در اين رابطه ثمرات، مايه ها و آثار انقلاب را همانا تحول در نهادهاي سياسي - اجتماعي، آزادي، استقلال، گسترش مشاركت سياسي، جايگزيني ارزشهاي اسلامي و بيداري ملل مسلمان جهان مي دانستند كه ذيلا تفصيل آنها مي آيد: 1- تحول در نهادهاي سياسي - اجتماعي در رابطه باتحول در

ص: 8849

نهادهاي سياسي - اجتماعي، حضرت امام بيشترين تاكيد را بر پيدايش دولت خدمتگزار به عنوان دستاورد عمده انقلاب اسلامي داشتند. به نظر امام ايجاد دولت مردمي كه مظهر اتحاد و همدلي دولت و ملت بشمار مي آيد از بركات انقلاب محسوب مي شود. چرا كه هدف كارگزاران حكومت اسلامي خدمت به اقشار مردم (ج19 ص161(، كار براي مستضعفان و براي مردم (ج19 ص242(، "حتي به مناطق محروم و ارائه خدمات به روستاهاي كشور" (ج13 ص46(، ايجاد امنيت

ص: 8850

داخلي، كاهش بيكاري و بازسازي و سالم سازي ادارات مي داند. بدين دليل است كه دولت اسلامي مستظهر به پشتيباني ملت ايران است. از اينرو حكومت اسلامي مظهر "تحقق حقوق حكومت بر ملت و حقوق ملت بر حكومت" است. (ج8 ص146( . از نظر حضرت امام (ره) كاركرد حكومت انقلابي، تهيه و تنظيم قوانين باتوجه به معيارهاي عدل اسلامي، جاري ساختن احكام و قوانين الهي، احقاق حق و تعديل حقوقها و وفع تبعيضها مي باشد. (ج13 ص14( از ديدگاه ايشان، مردم در مقابل قانون برابر و علي السواء هستند و كارگزاران در برخورد، رفتار و گفتار با مردم رعايت عدالت را مي نمايند (ج19 ص 226( و سعي دارند با بركندن ريشه فقر و استضعاف به گونه اي عمل كنند كه عامه مردم شكوه نظام عدل اسلامي را لمس نمايند. ساده زيستي و عدم دلبستگي به مال و مقام از سوي كارگزاران (ج19 ص11( و كم كردن تشريفات (ج19 ص226( موجب مي شود كه زمامدار حكومت اسلامي با پايين ترين فرد جامعه برابر و يكسان باشد (مصاحبه امام با روزنامه لبناني النصر 2 آذر 1357( به گفته امام، در جمهوري اسلامي زمامداران مردم نمي توانند با سوء استفاده از مقام ثروت اندوزي كنند و يا در زندگي روزانه امتيازاتي براي خود قائل شوند (مصاحبه امام (ره) با روزنامه ايتاليايي كوريره دلاسرا در 11

ص: 8851

آبان 1357( و حكومت اسلامي را كه در آن "مسئولين از خود مردم هستند، (ج16 ص12( از الطاف خفيه الهي برمي شمرد. چرا كه در سايه آن خداوند نعمت طمانينه، آرامش، سكينه قلب و اطمينان قلب را به آحاد جامعه اسلامي مي دهد (ج14 ص165و166( . از سوي ديگر تشكيل حكومت عدل اسلامي مستلزم رفتار عادلانه قوه قضائيه يا عامه مردم بر اساس موازين اسلامي است (ج19 ص184( . در رابطه با نهادهاي سياسي - اجتماعي، امام خميني (ره) تغيير بنيادين در مجلس، قوه قضائيه، شهرباني، ژاندارمري، راديو و تلويزيون، مطبوعات، قواي مسلحه مثل ارتش، سپاه پاسداران، بسيج و كميته و مردمي شدن آنان را با توجه به بيشتر آنها از طبقه متوسط و مادون متوسط هستند (ج15 ص40( از دستاوردهاي انقلاب اسلامي مي داند و انسجام ميان نهادها و ارگانهاي اسلامي و انقلابي را گامي عمده در نهادينه شدن آنها تلقي مي نمايد. 2- آزادي امام خميني (ره) آزادي بيان و قلم و فكر وانديشه را از دستاوردهاي مهم انقلاب مي دانستند. ايشان رفع اختناق، ايجاد فضاي آزادو گشوده شدن درهاي زندانهاي جهنمي به روي علما و روشنفكران را از پيامدهاي انقلاب اسلامي برمي شمردند و با اعتقاد به اينكه حكومت اسلامي مظهر حاكميت مردم و قدرت آنان است برآزادي اجتماعات و انتخابات و مراجعه به آراي عمومي تاكيد داشتند كه

ص: 8852

در اين رابطه به صر احت اعلام مي داشتند: "ما موافق رژيم آزاديهاي كامل هستيم." (مصاحبه امام (ره) با روزنامه فرانسوي فيگارو 22 مهر 1357( از سوي ديگر، حضرت امام بر تحقق نهادهاي جامعه مدني از قبيل احزاب و رسانه ها تاكيد عمده داشتند. مصاحبه امام با روزنامه ايتاليايي كوريره دلاسرا در 11 آبان 1357( بشرط آنكه اين آزادي منجر به هدايت عمومي گردد آنجا مي فرمايند: "مطبوعات بايد يك بنگاه هدايت باشند يعني به صورتي كه اگر دست مردم بيفتد مردم هدايت شوند." (ج18 ص65( گسترش مشاركت سياسي امام خميني (ره) پيش شرط عمده تحقق مشاركت سياسي گسترده مردم را رفع اختلافات داخلي و وحدت اقشار و اجتماع آنان با يكديگر در كمال آرامش مي دانستند (ج8 ص126( كه بهترين ثمره و بركت نهضت از نظر ايشان بشمار مي آمد. پيش شرط ديگر تحقق مشاركت سياسي، افزايش خودآگاهي عمومي است. امام خميني معتقد است كه تحول روحي عظيم در ملت منجر به از بين رفتن خود باختگي و آگاهي مردم مسلمان به قدرت خود گرديده است (ج15 ص74 وج17 ص189( كه اين امر موجب ارتقاء خودباوري و افزايش مشاركت سياسي شده است. در رابطه با مظاهر مشاركت سياسي، امام خميني، احياء شخصيت زن و حضور آن همگام با مردان در تمامي مسائل اجتماعي و همدوش بودند مردان و زنان در فعاليت هاي اجتماعي

ص: 8853

و سياسي را از بركات مهم نهضت برمي شمرند (ج18 ص264( و معتقدند كه در حكومت اسلامي، با شركت دادن زنان در امور اجتماعي، به مقام والاي آنها ارزش نهاده مي شود. از ديگر مظاهر مشاركت سياسي - گسترده مردم مي تواند به احياي سنن فراموش شده از قبيل برپايي نمازجمعه اشاره كرد (ج17 ص82( . به نظر امام (ره) مشاركت سياسي مردم در امور سياسي - عبادي مثل نماز جمعه، كه موجب اتحاد و همفكري آنان و مقابله با توطئه هاي دشمنان اسلام مي شود از ثمرات نهضت اسلامي ايران محسوب مي گردد. (ج17 ص 82( از جمله نتايج و پيامدهاي مشاركت سياسي مردم از نظر امام مي توان به رشد روحيه ابتكار، خلاقيت ها، استعدادها و ابتكارات در زمينه هاي ادبي، نظامي، علمي، فني و آموزشي اشاره كرد (ج15 ص207( از ديگر نتايج انقلاب مي توان آشكار شدن ماهيت برخي گروهها و جريانهاي مخالف بويژه منافقان را مورد مداقه قرار داد چرا كه آنان با گرايش به، خشونت و جلوگيري از بازسازي مانعي عمده بر سر راه مشاركت سياسي - اجتماعي تلقي مي شدند و در اثر چنين عملكردي بود كه مردم ايران به ماهيت آنان پي بردند و به دنبال اين روشنگري بود كه برخي جوانان از خواب غفلت بيدار شدند و همگام با عامه مردم به بازسازي انقلاب اهتمام نمودند. 4- استقلال از جمله

ص: 8854

دستاورهاي انقلاب اسلامي تحقق استقلال در تمامي ابعاد سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي بود كه همانا نتيجه خروج از سلطه شرق و غرب، (ج15 ص260( و عدم اتكاء به سياست قدرتهاي شرقي و غربي بشمار مي آمد. احساس قدرتمندي و توانايي مقابله با قدرتهاي بزرگ موجب آن شد كه ملت ايران با تحقق انقلاب اسلامي بر قدرتهاي شيطاني پيروز شود و حكومتي بدور از دخالت قدرتهاي بزرگ در امور داخلي خويش را بنيان نهد. 4 -1- استقلال سياسي به نظر حضرت امام منظور از استقلال سياسي اراده آزاد تصميم گيري ملت براي تعيين سرنوشت خود و عدم سلطه يا دخالت اجانب در سرنوشت مردم ايران بود (مصاحبه با روزنامه ايتاليايي دلاسرا 11 آبان 1357( . از مصاديق اين استقلال از ديدگاه امام (ره) مي توان به مبارزه و ايستادگي ملت در برابر قدرتهاي زمان و وابستگان خارج و داخل آنها (ج15 ص74( و عدم اتكاء به يكي از قطبهاي شرق و غرب و پيمودن صراط مستقيم (ج19 ص5( اشاره كرد. 4 -2- استقلال اقتصادي منظور امام (ره) از استقلال اقتصادي همانا برچيده شدن بساط غارتگري و چپاولگري هاي استعمار و وابستگان سرسپرده آنان بود. از مظاهر اين استقلال مي توان به خود كفايي كشاورزي و صنعتي، ايجاد مراكز عمراني، افزايش توليد انرژي ، بالا رفتن ذخاير ارزي مملكت

ص: 8855

از طريق بكار گرفتن صحيح ارز حاصل از فروش نفت و راه اندازي كارخانه ها اشاره كرد. 4 -3- استقلال فرهنگي امام خميني با اذعان به اينكه "راس همه اصلاحات، اصلاح فرهنگ است" از جمله دستاوردهاي انقلاب اسلامي را "برقراري فرهنگ استقلالي در جامعه توسط دانشگاه مستقل و حوزه مهذب مي دانستند (ج13 ص206و209( . از جمله مظاهر اين استقلال مي توان به استقلال فكري، رهايي از استعمار فكري و جايگزين ساختن مغز تفكر استقلالي (ج10 ص276 و277( اشاره كرد. 4 -4- استقلال نظامي امام خميني مظهر اين استقلال را بيرون راندن مستشاران و اربابان پرمدعا و باجگير و كارشكن ونيز بر چيده شدن پايگاههاي نظامي و قطع خريدهاي تسليحاتي مي دانستند. 5- جايگزيني ارزشهاي اسلامي و ايجاد تحول روحي امام خميني از مهمترين دستاوردهاي انقلاب را احياء مجدد اسلام و آشكار شدن نقش دين در تحرك دادن به اجتماع (ج17 ص64( ايجاد تحول روحي در مردم از ماديات به معنويت (ج17 ص93( و ايجاد دگرگوني در ارزشها (ج16 ص188( مي داند. از ثمرات نهضت اسلامي ايران به نظر امام خميني تحول روحي عظيم در ملت به لطف و عنايت الهي (ج 17 ص189و ج 8 ص182( و توجه به اخلاقيات و معنويات بود. ايشان يكي از مصاديق جايگزين شدن ارزشهاي اصيل اسلامي به جاي ارزشهاي طاغوتي را

ص: 8856

بسته شدن مراكز گسترده فساد و فحشاء و عشرتكده هاي منحرف كننده نسل جوان و از بين رفتن كارهاي خلاف شرع و مفاسد اجتماعي به بركت تحول اخلاقي در جوانان مملكت و تقويت روحيه اسلامي و معنوي آنها مي داند. (ج16 ص14 وج17 ص54(، از اينرو دستاورد مهم فرهنگي انقلاب از ديدگاه امام خميني همانا بر چيده شدن مظاهر فساد و كشيده شدن جوانان از عشرتكده هاي زمان طاغوت به صحنه مقدس دفاع و پيكار دين و مملكت (ج17 ص54( و تحول اخلاقي در زنان از فساد و بي حجابي به عفت و حجاب و تبعيت از حضرت زهرا (س) و زينب (س) مي داند. اين تحول علاوه بر جنبه معنوي (ايجاد عشق به كمال مطلق) داراي ابعاد تربيتي نيز بود كه مصداق مهم آن اصلاح مراكز علمي از طريق بازيابي شخصيت و هويت از دست رفته و تعهد جوانان به اسلام بشمار مي آيد. از ديگر مظاهر اين تحول ارزشي مي توان به ايجاد احساس مسئوليت و تعهد اسلامي در مردم و به عبارت ديگر احساس مسئوليت در مقابل اسلامي بودن خود و اسلامي كردن ديگران اشاره كرد. 6- بيداري ملل مسلمان جهان امام خميني (ره) از مهمترين دستاوردهاي اسلامي قيام را "ايجاد پيوند ارتباط هرچه بيشتر بين شيعه و سني و تشكيل آنها به عنوان يك

ص: 8857

نيروي واحد و قدرتمند جهاني در برابر قدرتها" (ج17 ص82( مي داند و معتقد است انقلاب اسلامي ايران مي تواند با صدور ارزشهاي خويش گامي عمده در بيدارسازي و آگاهي مسلمانان جهان بردارد و بدينترتيب به ارائه چهره واقعي از اسلام اهتمام نمايد (ج17 ص121( . از ديگر دستاوردهاي بين المللي انقلاب اسلامي مي توان به مطرح شده ملت ايران در محاسبات ابرقدرتها (ج17 ص63(، تبديل ملت ايران از حالت انزوا به حضور و معرفي ايران به عنوان مركز مبارزه عليه استعمار و كانون مبارزه و برهم زننده محاسبات ابرقدرتها (ج17 ص63( اشاره كرد كه اين مهم گامي عمده در جهت اتحاد ملل دنيا و تبديل آنها به مت بزرگ اسلامي بشمار مي آيد (ج13 ص 225( ج - عوامل تداوم و استمرار انقلاب اسلامي ايران: امام خميني بر مرحله تداوم و استمرار انقلاب بيش از مرحله پيروزي تاكيد داشتند و معتقد بودند كه "انقلاب همچون طفلي مي ماند كه بايد تربيتش كرد، پرستاري مي خواهد." (ج19 ص107( امام خميني ضمن تلقي تداوم انقلاب به عنوان "اهم واجبات شرعي" (ج19 ص27( معتقد بودند "رسيدن به پيروزي آسانتر از حفظ پيروزي است" (ح14 ص70( همانگونه كه "كشورگشايي آسان است ليكن كشورداري مشكل است." (ج15 ص201( ايشان بر اين اعتقاد بودند كه عوامل موجده انقلاب همانا عوامل مبقيه آنست آنجا كه در

ص: 8858

وصيت نامه سياسي - الهي خود مي فرمايند: "بي ترديد رمز بقاء انقلاب اسلامي همان رمز پيروزي است." يعني همانگونه كه انگيزه الهي مردم عامل عمده قيام بوده است مقصد الهي نيز عامل تداوم انقلاب بشمار مي آيد. لذا امام راحل بر "حفظ عوامل پيروزي" (ج8 ص54 تا56( و حفظ نهضت به همان صورت اوليه (ج 6 ص38( براي تداوم و زنده ماندن انقلاب تاكيد داشتند. در اين رابطه، ايشان بر عواملي از قبيل وحدت مقصد و كلمه، حفظ ارزشها، حضور دائم مردم در صحنه، وفاداري متقابل ملت و مسئولان، نوسازي مادي و معنوي، تقويت و توسعه تبليغات داخلي و خارجي و حفظ ايران به عنوان ام القراي جهان اسلام تاكيد داشتند. 1- وحدت مقصد و كلمه امام خميني حفظ وحدت كلمه را ضامن تداوم پيروزي انقلاب مي داند (ج19 ص29( و انسجام و وحدت نظر ملت با تمسك به حبل الله و اتكال به خداي متعال را ضامن حفظ پيكره نظام مي داند (ج15 ص135( و ج11 ص23 و ج 7 ص208( . ايشان به استناد به آيه شريفه "واعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا" و حديث نبوي "يدالله مع الجماعة" معتقدند كه مسلمانان بايد يد واحده، داراي وحدت كلمه و مقصد و روح همياري و تعاون باشند (ج8 ص93 و188( تا در سايه اخوت اسلامي و حفظ تفاهم، برادري (ج12 ص165( اسلامي را محافظت نمايند.

ص: 8859

امام خميني انسجام و وحدت نظر ملت و جلوگيري از تفرقه ميان گروههاي مختلف (ج6 ص86( را گامي عمده در فراگير شدن نهضت بر مبناي مقصد و شعار واحد مي دانند و معتقدند اتحاد بين حوزه و دانشگاه (ج17 ص26(، همبستگي ديانت و سياست (ج5 ص47( و حضور روحانيت در صحنه همگام با ساير اقشار ملت موجب تحكيم پايگاه اخوت و در نتيجه تسهيل صدور ارزشهاي آن مي گردد. از سوي ديگر ايشان بر وحدت پيام و هماهنگي همه مراكز الهام بخش تاكيد دارند و معتقدند: "ايجاد ارتباط و اتحاد بين مسلمانان جهان از قبيل شيعه و سني از طرق گوناگون مثل سفرهاي رسمي و غير رسمي و يا سفرهاي مذهبي عظيم حج، سبب آشنايي و اخوت مسلمانان جهان با يكديگر و رساندن پيام انقلاب اسلامي ايران به گوش مسلمانان جهان مي شود." (ج15 ص190، و ج17 صص29 و 2 )82- حفظ ارزشهاي اسلامي و معنوي امام خميني مردم را به باقي بودن بر احياي احكام الهي (ج13 ص28(، پايبندي به دين اسلام به عنوان يك امانت، و جهد و كوشش در راه معرفي و ترويج مكتب اسلام (ج6 ص17( فرا مي خواند و بر حفظ انقلاب دروني و تحول اخلاقي تاكيد مي نمايد. در اين رابطه حضرت امام بر حفظ روحيه صبر و تحمل بر اساس آيه شريفه "فاستقم

ص: 8860

كما امرت" و بقاء روحيه مقاومت، ايثارگري، فداكاري و شهادت طلبي و سلحشوري (ج16 ص120، ج18 ص 186 ، ج19 ص 13 ص31( تاكيد دارند و معتقد به حفظ خط معنويتي مي باشند كه ملت به خاطر آن قيام كرد (ج15 ص190( ايشان ضمن تاكيد بر فرهنگ ايثار و شهادت، صبر و استقامت انقلابي را در جهت حفظ دين مقدس اسلام و رفع مشكلات و كمبودها مورد توصيه قرار مي دهند (ج17 ص100( . امام خميني (ره) با استناد به آيه شريفه "ان تنصروا الله ينصركم و يثبت اقدامكم" حفظ ارتباط با خدا و اتكال به ذات مقدس حق (ج15 ص182وج19 ص74( را تا قطع مابقي ريشه هاي فساد ضروري مي دانند و تداوم روحيه اخلاص وانگيزه الهي قبل از انقلاب (ج8 صص9و 89( بيروني و تحول دروني را بالاترين پيروزيها محسوب مي نمايد (ج7 ص40( از اينرو، از جمله عوامل استمرار انقلاب از ديدگاه حضرت امام حفظ ايمان به الله و توجه به ترجيح قدرت ايمان و اراده خداوندي بر قدرتهاي مادي است كه دراين رهگذر ايشان بر حفظ مجالس عزاداري به عنوان عامل تشجيع مردم و تداوم راه نهضت تاكيد دارند . 3- حضور دائم مردم در صحنه امام خميني بر اساس آيه شريفه "كلكم راع و كلكم مسوول" مسئوليت حفظ انقلاب را همگاني مي داند (ج12 ص165( و معتقد است مشاركت مردم و حضور دائم آنان در

ص: 8861

صحنه موجب افزايش درجه خلوص قدرت و استحكام انقلاب اسلامي مي گردد (ج13 ص31 و ج19 ص195( . ايشان بر اين اعتقاد است كه همه اقشار و افراد جامعه بايد بدون استثناء در مسائل جامعه شركت و در امور مملكتي دخالت نمايند و همواره ناظر كارهاي مسئولين مملكت خود باشند و اشتباهات آنان را گوشزد نمايند. (ج15 ص62 و 76( ايشان بقاء مردم انقلابي در صحنه را براي دفع توطئه هاي بيگانگان و نگهباني از ثمرات انقلاب و خون شهيدان ضروري مي دانند (ج16 ص24و47( و معتقدند وقتي انقلاب از متن مردم باشد نمي شود آن را شكست داد (ج16 ص26( امام خميني معتقد است استقامت و حضور هميشگي مردم در صحنه (ج ص124 و 137( مستلزم آگاهي و هوشياري و بيداري ملت نسبت به عوامل ضد انقلاب و توطئه ها، شرارتها و مفاسد آنان مي باشد (ج6 ص16و ج 17 ص17( . ايشان بي تفاوتي را جايز نمي شمردند و معتقد به همت عمومي در اصلاح امور (ج6 ص271( و اراده قوي در سركوب توطئه ها (ج6 ص21( از سوي مردم انقلابي مي باشند و بدينگونه بر هوشياري ملت جهت تصفيه مغرضين، جلوگيري از نفوذ بي دينان در صفوف مردم و عدم رخنه غير معتقدان به اسلام در صفوف انقلابيون تاكيد وافر دارند (ج6 ص22و28( بنابراين امام خميني معتقد است براي حفظ انقلاب اسلامي و خنثي سازي دسيسه ها مردم ايران نبايستي ازهيچ

ص: 8862

كوششي فروگذار نمايند و بايستي سعي كنند از جوسازان خدانشناس و متكبران بي اعتناء به اسلام تاثير نپذيرند، از شايعه سازان مخالف مصالح عمومي انقلاب پيروزي ننمايند و به تبليغات غرض آلود و دلسرد كننده دشمنان انقلاب و اسلام گوش فرا ندهند. (ج16 ص47 وج6 ص20وج17 ص29( . امام خميني بر اين اعتقاد است كه مظهر حضور دائم مردم در صحنه شركت در راهپيماييها و حضور در مراكز آگاهي بخش و پايگاهها و كانونهاي اصلي مبارزه است. در اين رابطه ايشان تاكيدي ويژه بر حضور در مساجد و شركت گسترده مردم در نمازهاي وحدت آفرين جمعه دارند (ج17 ص54و ص84( زيرا از ديدگاه ايشان شركت گسترده مردم در تظاهرات و راهپيماييها و برپايي نماز جمعه، باعث تفاهم و آگاهي ملت از مسائل سياسي و ديني روز مي شود (ج17 ص4 )74- وفاداري متقابل ملت و مسئولان امام خميني (ره) معتقد بودند كه وجود دولت از واجبات حسبيه و وظيفه آن حفظ نظام و برقراري امنيت است (ج13 ص14( . نظر به اينكه در حكومت اسلامي دولت و ملت از يكديگر جدا نيستند (ج8 ص215 وج15 ص85( و خلوص قدرت در اين نظام در همبستگي ميان مردم و حكومت متجلي است، امام معتقد است كه از يكسو لازم است مسئولان مملكتي با مردم و مسائل آنان شناخت و آشنايي

ص: 8863

كامل داشته باشند تا بهتر بتوانند به خدمتگزاري ملت اهتمام نمايند و از سوي ديگر ملت بايستي با پشتيباني همه جانبه از دولت انقلابي، قدر نعمت عظيم انقلاب اسلامي را بداند (ج8 ص13و ج19 ص109 و241( . بنابراين حضرت امام رابطه اي دو سويه ميان ملت و دولت قائلند. در اين رابطه ضمن تاكيد بر دست اندركاربودن افراد متعهد د رجمهوري اسلامي (ج15 ص85( دولت را به انجام اقدامات در جهت جلب نظر ملت توصيه مي نمايند (ج15 ص182( چرا كه معتقدند كساني مي توانند براي مردم كوشش كنند كه داراي انگيزه معنوي باشند (ج4 ص254( . از سوي ديگر، امام خميني بر حفظ حيثيت و وجاهت ارگانهاي مختلف نزد مردم و پشتيباني ملت از دولت و مجلس و ساير ارگانها تاكيدي وافر دارند (ج15 ص135و200( كه از رهگذر وفاداري متقابل مردم و دست اندركاران مملكتي، نهضت اسلامي تداوم و استمرار يابد. 5- نوسازي مادي و معنوي امام خميني نوسازي معنوي را مقدم بر نوسازي مادي مي دانند و علاوه بر نوسازي و تحول اخلاقي، به معناي خودسازي و دگرسازي (ج17 ص25( تاكيدي عمده دارند. در رابطه بانوسازي آموزشي، ايشان دانشگاهها را عامل حفظ و بقاي انقلاب مي دانند (ج19 ص253( و "بر اصلاح دانشگاهها و تربيت دانشجويان" (ج8 ص53( تاكيدي وافر دارند كه در اين رابطه براي رسالت و مسئوليت خطير دانش پژوهان و تعهد

ص: 8864

مراكز آموزشي در تربيت افراد متعهد و تحويل آنان به جامعه اسلامي اهميتي ويژه قائلند. (ج17 ص26( . از سوي ديگر امام خميني مبناي نوسازي حقوقي را مسالمت جويي و عدم اتكال دولت به سرنيزه (ج15 ص182( از يكسو و قانونمندي و قانونگرايي از سوي ديگر مي دانند و در مورد اخير ضمن تاكيد بر اجراي قانون توسط هر كس به نحو احسن، تدوين قانون اساسي را عامل تداوم پيروزي انقلاب و"تحصيل قانون اساسي را ضامن استقلال كشور" مي دانستند (ج7 ص155و 162( در رابطه با نوسازي مادي، حضرت امام پيش شرط بازسازي را "ايجاد آرامش توسط ملت در كشور بدون اتكال به قدرت ديگري. (ج15 ص182( و پرهيز از طرح مسائل فرعي و شخصي و اختلاف برانگيز (ج6 ص85و86( مي دانستند. و در سايه وجود چنين آرامش، بسيج توده هاي مردم در راستاي حفاظت از انقلاب را ضروري مي دانستند و پشتيباني ملت از نيروهاي نظامي و قواي مسلح و پيونه ميان آنان را شرط عمده كارايي "استراتژي بازدارندگي مردمي" قلمداد مي نمودند. (ج15 ص107 و145و6 )200- تقويت و توسعه تبليغات داخلي و خارجي از آنجا كه امام خميني هدف انقلاب را همانا "نفي سلطه فرهنگي اجنبي و نشر فرهنگ غني اسلامي" (ج6 ص219( مي دانستند، معتقد به خنثي سازي تبليغات سوء بيگانگان واستعمارگران از يكسو (ج17 ص25و157( و تقويت تبليغات اسلامي جهت صدور

ص: 8865

انقلاب و تبليغ فرهنك اسلامي و آگاه سازي ملل مسلمان جهان در راستاي متكي بودن كشورهاي اسلامي و مستضعفان جهان به قدرت اسلامي خويش از سوي ديگر بودند. (ج15 ص62( . در رابطه با خنثي سازي تبليغات دشمنان استكباري، حضرت امام بر اعتماد به نفس و خود اتكايي تاكيدي عمده دارند (ج8 ص76( . زير خودباوري و اعتماد به خويشتن در اثر خودسازي، تربيت وتقويت ايمان است و موجب تاثيرناپذيري مسلمانان از جوسازان خداشناس و عدم خودباختگي در مقابل تبليغات سوء آنان مي شود. (ج16 ص49وج17 ص25( در خصوص تقويت تبليغات داخلي، امام خميني بر اصلاح مطبوعات و ايجاد تحول فرهنگي از طريق غربزدايي به منظور حفظ ام القراي جهان اسلام تاكيد داشتند. (ج6 ص153و91( و در رابطه با تبليغات خارجي، ايشان بر ايجاد ارتباط مسلمانان جهان اعم از شيعه و سني و ايجاد نيروي قدرتمند متشكل در برابر استعمارگران، حضور در محافل مشاركت بين المللي و استفاده از حج به عنوان عنصر تبليغي و جهت رساندن پيام اسلام به ملت هاي مظلوم جهان تاكيدي ويژه داشتند (ج17 ص29وج15 ص190( از سوي ديگر ايشان ضمن اهميت قائل شدن براي نقش و كاركرد مساجد كشورهاي اسلامي در صورت عدم عزلت و كناره گيري آنان در مورد مسايل مختلف سياسي (ج17 ص54(، صدور انقلاب اسلامي را در گرو ارتباط هر چه بيشتر با مسلمانان و فعال

ص: 8866

كردن نقش مساجد در كشورهاي اسلامي به عنوان پايگاههاي نهضت مي دانستند. 7- حفظ ايران به عنوان ام القراي جهان اسلام امام خميني ضمن تاكيد برآموزه "بناي اسلام در يك كشور" معتقد بودند كه رسالت ام القراي امت طرفيني است بدين معني كه با توجه به حمايت انقلاب اسلامي از مستضعفان و محرومان و ملل اسلامي، مقتضي است مستضعفان جهان نيز بر حفظ انقلاب اسلامي ايران به عنوان نقطه بروز مخالفت و مركز شروع مخالفت با ابرقدرتها اهتمام نمايند (ج15 ص117( . بنابراين مستضعفان جهان كه در زير سلطه قدرتي شيطاني هستند بايد همواره سعي در حفظ انقلاب اسلامي ايران به عنوان كانون مبارزه و نقطه مخالفت با ابرقدرتهاي جهان داشته باشند زيرا ركود اين مركز و نقطه مبارزه منجر به شكست اسلام و مستضعفان جهان در تمام ممالك اسلامي خواهد شد. (ج15 ص190( آسيب شناسي انقلاب اسلامي در اين مبحث، به آن قسمت از سخنان امام خميني اشاره مي شود كه در مورد عوامل شكست انقلاب بيان شده است. از ديدگاه امام راحل فقدان عوامل موجده نهضت همانا علت مبقيه آنست به گونه اي كه انحراف نهضت از اهداف خود منجر به آن مي شود كه از انقلاب صرفا نامش باقي بماند (ج15 ص222( . در اين رابطه حضرت امام به عواملي از قبيل انحراف از ارزشهاي اسلامي و اخلاقي، اختلاف و تفرقه،

ص: 8867

بي تفاوتي سياسي، خودباختگي در مقابل فرهنگ غرب و تبليغات بيگانگان و اهمال در تبليغ اسلام، سوء مديريت، وابستگي، تحريف تاريخي آرمانها و ارزشهاي انقلاب محبوس شدن انقلاب در كشور اشاره دارند كه تفضيل آنها در پي مي آيد. 1- انحراف از ارزشهاي اسلامي و اخلاقي امام خميني بر اين اعتقادند كه يكي از عوامل شكست انقلاب اسلامي تقليل اهداف نهضت به اهداف مادي، جايگزين شدن ضدارزشها به جاي ارزشها و اعتقادات، تحريف آرمانها و ارزشها و گرايش به راحت طلبي و تجمل گرايي است (ج15 ص45و 46( . امام خميني ضمن هشدار در اين رابطه مي فرمايند: "مگر اين انقلاب براي اين بوده كه يك خانه اي به مردم بدهد؟ يك كسب و كاري براي مردم ايجاد بكند؟ اين انقلاب براي خدا بوده است و براي اسلام" (ج13 ص29( . از اينرو غفلت از مقصد را مايه توقف نهضت مي دانند (ج7 ص8و9( و در اين رابطه ترويج جدايي دين از سياست را انحراف عمده از آرمانهاي انقلاب تلقي مي نمايند (ج15 ص202( در اين رابطه، امام خميني به زمامداران انقلاب نيز هشدار مي دهد كه مبادا براي حكومت كردن به جاي خدمتگزاري ارزش قائل شوند و تعصبات و خودخواهي ها را دخالت دهند چرا كه آنوقت است كه انقلاب آسيب مي بيند و خارجي ها به زمامداران حكومت اسلامي طمع مي كنند. (ج16 ص265(

ص: 8868

از اينرو غفلت از ملت، نبودن به فكر محرومين و اغواي كارگزاران براي مصالح شخصي و نه مصالح ملت را از عوامل تضعيف انقلاب مي دانند. (ج19 ص104( از سوي ديگر، امام خميني (ره)، انحراف فرهنگي و اخلاقي را نيز از عوامل شكست انقلاب قلمداد مي نمايد و معتقد است رواج شهوتراني و فساد اخلاقي در جامعه و بويژه در دانشگاهها، نفوذ فرهنگ بيگانگان در جامعه و ترويج روز افزون فرهنگ فاسد استعماري در ميان جوانان موجب آن مي شود كه مردم از آرمانهاي انقلاب غفلت نمايد و ديگر به فكر مبارزه با استبداد واستعمار نباشند. از اينرو امام خميني (ره) بر ضرورت تهذيب نفس براي جلوگيري از آسيب ديدن انقلاب تاكيد مي نمايند. (ج15 ص45، 46و205، ج19 ص22- سخنان امام از 25/2/43و 2 )6/2/1350- اختلاف و تفرقه امام خميني يكي از عوامل شكست انقلاب را بروز "اختلاف و تفرقه در ميان انقلابيون" (ج11 ص230( و نيز "جدايي بين دولت و ملت" (ج 15 ص85( مي دانند. ايشان معتقدند "ايجاد تفرقه بين اقشار مختلف ملت و بسط اختلافات جزئي راهي براي بازگشت اجانب است." (ج7 ص99( و در اين رابطه در مورد توطئه اتحاد نيروهاي نفاق و سياست باز براي ايجاد

ص: 8869

اختلاف بين ملت و روحانيت، ميان تشيع و تسنن و ايجاد تفرقه بين دانشگاه، حوزه، روحاني و دانشجو و بطور كلي جناح بنديها و گروه بازيها و ايجاد تفرقه ميان مبارزين اسلامي هشدار مي دهند. (ج17 ص29، ج8 ص40، ج11 ص 63 و ص196( از سوي ديگر امام خميني مهمترين تفرقه را جدايي دين از سياست، اختلاف ميان مردم و روحانيت و يا دولت و ملت مي دانند (ج15 ص202( و معتقدند تفرقه و عدم تفاهم ملت و روحانيون موجب عدم تداوم انقلاب مي شود و مي فرمايند: "اگر بخواهند ملت را تحت سلطه بياورند بايد مردم را از روحانيون جدا كنند. (ج12 ص106 و107( . ايشان مهمترين آفت انقلاب را انزواي روحانيت و كنار گذاشتند شدن آنان از صحنه مي دانند در مورد توطئه هايي كه براي بدبين كردن دانشگاهي ها به روحانيت و بدبين كردن روحانيت به دانشگاه صورت مي گيرد هشدار مي دهند و اين اختلاف را از ضعف ايمان مي دانند (ج17 ص3 )54- بي تفاوت سياسي امام خميني دلسردي و كنار رفتن انقلابيون از صحنه پس از وقوع انقلاب را از آسيب هاي انقلاب برمي شمردند و توده هاي مردم را از بي تفاوتي و دلسردي نسبت به نهضت، پرداختن به گرفتاريهاي شخصي و عدم پاسداري از ثمرات انقلاب و خون شهيدان برحذر مي دارند. (ج16 ص47، 7 ص8، 9، ج25، ج15 ص202( و مي فرمايند: "آنها (تفاله هاي رژيم

ص: 8870

سابق يا طرفداران امريكا يا شوروي) مسائل را يك جوري مطرح مي كنند كه ملت ما را ازاين انقلاب دلسرد بكنند" (ج13 ص 29( از اينرو، ايشان ضعف در برابر مشكلات (ج16 ص88( و عدم دخالت اقشار جامعه در مسائل سياسي و عدم نظارت ملت بركارهاي مسئولين مملكت و عدم گوشزد نمودن اشتباهات آنان (ج15 ص62 و76( را از آفات انقلاب اسلامي مي دانند و با تاكيد بر اينكه"ياس از جنود ابليس است و انقلابيون نبايستي ياس به خود راه دهند" آنان را به مشاركت سياسي و حضور در صحنه فرا مي خواند. 4- خودباختگي در مقابل فرهنگ غرب و تبليغات بيگانگان و اهمال در تبليغ اسلام امام خميني (ره) تاكيد بر اهميت تبليعات در صدور انقلاب و معرفي حقيقت اسلام ناب محمدي، معتقدند كه مهمترين آفت انقلاب اسلامي، ضعف روحيه مردم در اثر تبليغات سوء و منفي غرب عليه انقلاب است و انقلاب در صورت بي محتوايي و خود باختگي در مقابل فرهنگ و تبليغات شرق و غرب با شكست مواجه مي شود. از اينرو با تاكيد بر ضرورت هوشياري در مقابل تبليغات بيگانگان، مردم را از گوش دادن به تبليغات غرض آلود و دلسردكننده دشمنان انقلاب و اسلام بر حذر مي دارند (ج 16 ص47( . ايشان بر اين اعتقادند كه ابرقدرتها با بكارگيري دستگاههاي تبليغاتي و دروغپردازي

ص: 8871

بر ضد ملت ايران و كوچك جلوه دادن مسائلي كه به نفع ايران است و بزرگ جلوه دادن مسائلي كه به ضرر ايران است (ج16 ص184( و نيز با "جلوه دادن محيط ايران به عنوان يك محيط متشنج و نامتعادل" (ج15 ص196( سعي در سرد كردن ملت مسلمان ايران دارند. از اينرو ضمن هشدار در مورد "تحت تاثير واقع شدن تبليغات داخلي نسبت به تبليغات سوء ابرقدرتها" (ج16 ص151( خوف از توطئه ها و ناتواني در برخورد با رسانه هاي استعماري جهان را جايز نمي دانند و اظهار مي دارند: "آنها باطل خودشان را منتشر مي كنند و شما حق خودتان را بيان نمي كنيد؟ " (ج14 ص172( و بدينترتيب دستگاههاي تبليغاتي جمهوري اسلامي را از اهمال در پاسخگويي به تبليغات مسموم شرق و غرب برحذر مي دارند و آنان را به هوشياري در مقابل "اقدامات استعمارگران در جهت مبارزه با انقلاب اسلامي ايران و اسلام و انحراف آن" فرا مي خوانند. 5- سوء مديريت امام خميني (ره) يكي از آفات انقلاب را "ضعف فكر و عمل" (ج19 ص108( مي داند كه در اين رابطه دو نكته را متذكر مي شوند: يكي دخالتهاي نابجاي مجموعه هاي مجاور سيستمي و گروههاي فراساختاري در امور دولت (ج19 ص50( و ديگري رخنه عناصر ضد انقلاب يا بي تفاوت يا فاسد، ناسالم و مضر به حال جامعه در ادارات

ص: 8872

و ارگانها كه در مورد اخير مي فرمايند: "اينان غده هاي سرطاني هستند كه براي صحت جامعه بايد بيرون آورده شوند" (ج16 ص24( بنابراين امام خميني ضمن تاكيد بر مديريت صحيح امور دولتي و اداري، مسئولان و دست اندركاران جمهوري اسلامي را از "تكرار خطاهاي جزئي كه به منافقان و استعمارگران بهانه مي دهد" برحذر مي دارند. (ج16 ص6 )11- وابستگي امام خميني مهمترين آفت انقلاب را وابستگي فكري و از دست دادن استقلال فكري مي دانند و معتقدند: "بايستي تفكر اينكه ما بايد از خارج چيز وارد كنيم از سر بيرون كنيم" (ج14 ص78( . ايشان ضمن تاكيد بر هوشياري در مقابل استعمار، به مردم ايران در مورد "هجوم تبليغاتي به ايران كه مركز ثقل اسلامي است" هشدار مي دهند. (ج17 ص29( . از سوي ديگر وابستگي اقتصادي و نظامي به خارج را موجب"تلف شدن ذخاير ملي توسط قدرتهاي مجهز و عدم استفاده از اين قدرت خدا دادي" مي دانند (ج15 ص117( و در اين رابطه مسئولان را از استخدام مستشاران خارجي كه موجب اتكاء به ديگران مي شود بر حذر مي دارند. 7- تحريف تاريخي آرمانها و ارزشهاي انقلاب اسلامي امام خميني ضمن تاكيد بر ضرورت بيدار نگه داشتن نسلهاي آينده معتقدند: "بايد اين نهضت را ثبت كنيم تا سرمشق جوامع و نسل هاي آينده گردد. لازم است براي بيداري نسل هاي آينده و

ص: 8873

جلوگيري از غلطنويسي مغرضان، نويسندگان متعهد با دقت تمام به بررسي دقيق تاريخ اين نهضت اسلامي بپردازند و قيام ها و تظاهرات مسلمين ايران را در شهرستانهاي مختلف به تاريخ وانگيزه آن ثبت نمايند تا مطالب اسلام و نهضت روحانيت سرمشق جوامع و نسل هاي آينده شود." (ج2، ص...) 8- محبوس ماندن انقلاب در كشور امام خميني يكي از آفات انقلاب را عدم صدور و محبوس ماندن آن در درون يك كشور مي دانند و در اين رابطه در مورد توطئه هاي دشمنان "به منظور سقوط انقلاب اسلامي ايران به عنوان مركز و مبدا جنبش" هشدا ر مي دهند (ج15 ص157( . گرچه ايشان حفظ ام القري را از اهم واجبات مي دانند ولي معتقدند كه نهضت نبايستي در ايران راكد بماند. ايشان بر اين اعتقادند كه استعمارگران با درك خطر صدور انقلاب سعي در "جلوگيري از پايگيري و نفوذ شعله هاي نهضت انقلابي به مراكز وابسته به خود "دارند (ج15 ص201( و خواهان "سركوب مركز و مبدا جنبش يعني ايران براي كنار نشستن ساير جاهاي ديگر" مي باشند (ج15 ص202( . از اينرو، امام خميني (ره) ضمن هشدار در مورد اينكه ابرقدرتها با "قرار دادن حكومتها و مهره هاي وابسته و ضد دين در منطقه چون اسرائيل و رژيم بعث عراق در جهت مبارزه با اسلام و ايران" (ج17 ص31( و "برانگيختن

ص: 8874

و تشويق حكومتهاي منطقه در جهت سركوب انقلاب اسلامي ايران و ايجاد جنگ و اغتشاش توسط عوامل دست نشانده خود چون صدام" (ج15 ص157( ، خواهان مقابله با صدور انقلاب اسلامي هستند، بر ضرورت صدور ارزشها و آرمانهاي نهضت و آسيب شناسي منطقه اي انقلاب اسلامي تاكيدي مضاعف دارند. نتيجه گيري با عنايت به آنچه گذشت مي توان چنين استنباط نمود كه حضرت امام (ره) ديدگاهي ژرفانگر و رهيافتي حداكثر در مورد انقلاب اسلامي ايران داشتند و بيشتر بر بعد اسلامي ومعنوي قيام تاكيدي وافر مي نمودند. ازاينرو ضمن قائل شدن اهداف معنوي و مقاصد اسلامي براي نهضت، زمينه اصلي بروز قيام را سياست اسلام زدايي شاه وعلت اصلي پيروزي انقلاب اسلامي را گرايش مردم به اسلام و ريشه دار بودن ارزشهاي اسلامي در درون جامعه ايران مي دانستند. ليكن اسلامي بودن قيام به هيچ وجه، از ديدگاه امام خميني، با پرداختن به مسائل مادي و رفاهي منافات نداشت. از اينرو حضرت امام زمامداران حكومتي را به رسيدگي به وضع محرومان و مستضعفان و تامين رفاه و سعادت عامه مردم فرا مي خواندند. همچنين تاكيد امام (ره) بر اسلاميت مانع از اهتمام به جمهوريت نظام نمي گرديد كه در اين رابطه اصرار ايشان بر اعطاي آزاديهاي فردي و جمعي بويژه به نهادهاي جامعه مدني چون احزاب، گروههاي ذينفوذ و رسانه ها شاهدي بر

ص: 8875

اين مدعاست. با وجود اين، كليه مسائل سياسي و مادي را فرع بر مسائل اساسي مذهبي و معنوي مي دانستند. ضمنا تاكيد بر توجه به الطاف خداوندي و عنايات الهي در پيروزي و تداوم نهضت، بردستاوردهاي اخلاقي و تحول ادراكي اهتمامي ويژه اي داشتند و معتقد به حفظ معنويت و اسلاميت نظام قبل از هر چيز بودند. از سويي ديگر، با عنايت به اينكه ايشان اقدام به قيام را وظيفه اي شرعي و براي اداي تكليف مي دانستند اصلاح اوضاع كشورهاي اسلامي را نيز از نظر دور نمي داشتند و بر صدور انقلاب و ارزشهاي آن در ميان ملل اسلامي تاكيدي همه جانبه داشتند. ايشان ضمن تاكيدي بر فراوطني بودن نورمها و ارزشهاي اسلامي، ضرورت تثبيت نهضت درام القري را يادآور مي شدند و حفظ مبدا جنبش را اقدامي اساسي در جهت تبليغ اسلام در ميان مسلمانان جهان مي دانستند كه در اين رابطه تاكيد بيشتر ايشان بر روابط غير رسمي و بين مليتي بود و تبليغ اسلام از طريق دستگاههاي دولتي و يا روابط رسمي بين دولتي را در درجه دوم اهميت تلقي مي كردند. به هر حال گرچه امام خميني بر تحكيم پايگاه ام القري و بناي حكومت اسلامي در يك كشور تاكيد داشتند اما محبوس ماندن قيام در يك كشور را آسيبي عمده براي انقلاب مي دانستند و بر

ص: 8876

ضرورت صدور آرمانها و ارزشهاي انقلاب و بيدارسازي و آگاهي ملل مسلمان جهان از طريق بازسازي و نوسازي داخلي و اهتمام به تبليغات خارجي و اتكال به ذات مقدس باريتعالي تاكيد مي نمودند. اميد آنكه انديشه هاي آن امام راحل روشنايي بخش محافل علمي و دانشگاهي و بويژه نظريه پردازان انقلاب باشد. محمدرضا دهشيري

ص: 8877

نظم و امنيت اجتماعي از منظر امام خميني

اشاره

10 چكيده: مقوله نظم و امنيت اجتماعي نوعا از مباحثي است كه در طبقه بندي موضوعات جامعه شناختي، نقطه مقابل جامعه شناسي تغييرات اجتماعي و بويژه در تعارض با مباحث تغييرات عميق و انقلابات اجتماعي است. بر اين اساس، سخن گفتن از نظم و امنيت در انديشه كسي كه نام وي با يكي از عظيم ترين انقلابات تاريخ معاصر پيوندي عميق خورده است - تا آنجا كه به قول رهبر معظم انقلاب، انقلاب اسلامي بي نام امام خميني در هيچ كجاي جهان شناخته شده نيست - پارادوكس يا معماگونه خواهد بود. كسي كه عظمت شخصيتش يا لااقل شهرت وي، به رهبري انقلابي است كه نه تنها امنيت 2500 سال نظام شاهنشاهي را در ايران درهم ريخت بلكه امنيت بسياري از ديگر نظامهاي سلطه گر را نيز به خطر انداخت و آرزويش در هم ريختن چارچوبها و داربست هاي ظالمانه نظام جهاني بود و در جهت تحقق اين آرزو نيز انديشه ها و طرحهايي را پي افكنده است كه براي دو گروه رسالتي متضاد را به ميراث گذاشته است. از يكسو فرزندان انقلابي و بيدارشدگان از ترنم سرود انقلابش، خود را مامور تحقق رسالتي مي دانند كه وي بر دوششان گذاشته است و از سوي ديگر اردوگاه استكبار جهاني است كه براي مقابله با موج اسلام

ص: 8878

خواهي و به اصطلاح خودشان بنيادگرائي حاصل از انقلاب او، به بسيج همه امكانات رسانه اي، اقتصادي و سياسي و حتي نظامي دست زده است. آيا مي توان در انديشه چنين كسي، از نظم و امنيت هم سراغي گرفت؟ نگارنده بر آن است تا دريابد بر فراز آنهمه طوفان انقلاب و امنيت شكني! از نظم و امنيت هم مي توان سخن گفت؟ البته در مشرب انقلابيون متعارف، اين پارادوكس يك پاسخ زماني دارد كه عقل سليم نيز آنرا درك مي كند و آن دو موضع متفاوت عناصر انقلابي قبل و بعد از وقوع انقلاب است. به اين نحو كه اقتضاي موضع انقلابي، ناديده انگاشتن نظم و امنيت نامطلوب مستقر و تلاش براي درهم ريختن آن در مراحل پيش از انقلاب است و طبعا در صورت پيروزي و كسب قدرت و حاكميت يافتن عناصر انقلابي، موضع پيشين تغيير يافته، استقرار نظم و امنيت جامعه انقلابي، رسالت اين مرحله خواهد بود. آيا معماي مذكور در شخصيت امام نيز به همين فرمول پاسخ داده مي شود؟ آيا امام انقلابي و راديكال پيش از انقلاب، حقيقتا در آن مرحله امنيت شكن است و پس از پيروزي، مدافع نظم و امنيت و محافظه كار؟ در اين مقاله كوشش مي شود از مجموعه آثار و مواضع حضرت امام، پاسخ سؤالهاي فوق دريافت شود. اما قبل از ورود

ص: 8879

به اصل بحث تذكر اين نكته نيز ضروري است كه انديشه و مواضع امام، آنچنان با روح تعاليم اسلام پيوند خورده است كه انتساب آن به شخص ايشان مشكل يا ناصواب است لذا در اغلب مواضع به ناچار بيش از آنكه به طرح موضع امام پرداخته باشيم، شايد بتوان گفت اين مجموعه، كوششي براي درك موضع اسلام در قبال مسائل مورد پژوهش است اما از آنجا كه اسلام عزيز در طول تاريخ مورد تفاسير و برداشتهاي مختلف و بعضا بسيار ناهمگون و متعارض نيز قرار داشته است، در اينجا با روايتي از اسلام مواجهيم كه در تعبير امام "اسلام ناب" لقب يافته است به همين دليل ممكن است در پاره اي موارد با برداشتهاي رايج و سنتي از اسلام نيز مغاير باشد. بر اساس ملاحظات فوق ديدگاه امام خميني درباره امنيت و نظم اجتماعي را در چند محور به شرح زير مي توان تنظيم كرد. چه نظمي بايد پاس داشته شود؟ امنيت چه كساني يا چه نظامي بايد حفظ شود؟ در انديشه امام سئوالهاي فوق، مسائلي اساسي و محوري است و بدون پاسخگوئي به آنها نمي توان در مورد لزوم رعايت نظم و امنيت، نفيا يا اثباتا سخني گفت. به عبارت ديگر امام به عنوان يك شخصيت مكتبي و انقلابي، مدافع هر نظم و

ص: 8880

پاسدار هر امنيتي نيست بلكه در مواجهه با آن، اولين سئوال، كشف مشروعيت يا عدم مشروعيت آن است و بر اساس پاسخ دريافتي موضع بعدي اتخاذ مي گردد. جلوه انقلابي و به اصطلاح راديكال شخصيت حضرت امام در مواجهه با همين سئوال ظاهر مي شود. امام آنگاه كه در نظاره به نظم جهاني، آنرا نظمي مدافع منافع و مطامع جهانخواران و پايمال كننده حقوق مستضعفين مي يابد، حكم به عدم مشروعيت آن داده و رسالت مقابله با آن را در خود مي يابد. همين نگاه در مواجهه با حكومت شاه نيز نافذ است و طبيعي است كه وقتي آنرا نامشروع و ظالمانه يافت، خود را موظف به تامين امنيت آن نمي يابد. اما نكته قابل توجه در اين رويكرد اين است كه به صرف عدم مشروعيت نظام يا حكومتي و عليرغم احساس وظيفه نسبت به مبارزه و مقابله با آن، هر نوع بي نظمي و شكستن قوانين و مقررات آنرا نيز جايز نمي انگارد. به عبارت ديگر در اين عرصه نيز اصل "هدف وسيله را توجيه نمي كند" صادق است. يعني امام عليرغم اتخاذ هدف مقابله و مبارزه با نظامهاي فاسد، اتخاذ وسيله قانون شكني و بي نظمي مطلق در قبال مقررات آن نظامها را جايز نمي داند. نمونه روشن اين موضع، عدم جواز حضرت امام به مبارزين و مقلدين در مورد تصرف خارج از ضوابط

ص: 8881

در اموال و دارائي هاي دولت در رژيم شاه است. با آنكه عرف مبارزاتي يا فرهنگ انقلابيگري رايج اين بود كه مبارزين براي تامين هزينه يا امكانات مبارزه با رژيم شاه، به نوعي تصرف يا سرقت اموال دولتي را مجاز مي دانستند ولي حضرت امام صريحا آنرا نفي نموده و حكم به حرمت اين نوع اقدامات مي دادند. همچنين با آنكه ظاهرا پاره اي از ايرانيان خارج كشور و بويژه عناصر انقلابي و مبارز، نوعي استفاده غير مجاز از امكانات و خدمات عمومي از قبيل تقلب در پرداخت هزينه هاي تلفن عمومي و عدم پرداخت بليط وسائل نقليه و حتي سرقت اموال از فروشگاههاي كشورهاي اروپائي و غربي را مجاز مي دانستند با اين توجيه كه اين استعمارگران اموال ملت ما را غارت كرده اند و اين نوع بهره برداريها در مقابل حجم انبوه غارتهائي كه آنها صورت داده اند ناچيز است، اما حضرت امام به صراحت اين اقدامات را محكوم و حكم به حرمت آن دادند. (1) اين قبيل موارد حاكي از آن است كه حضرت امام ضمن توجه به مشروعيت و عدم مشروعيت نظامها و حكومتها و عدم تبعيت از ايده كور، دفاع از هر نظمي، اما هر نوع بي نظمي و قانون شكني را حتي در قبال حكومتهاي ظالم نيز مجاز نمي دانستند. نگارنده در اينجا در صدد جستجوي مباني

ص: 8882

فقهي اين موضع و ادله آن نيست هر چند بعضي كوشيده اند اينچنين عنوان كنند كه ظلم و فساد حكومت، مانع از حق مالكيت آن نيست ولي نكته جالب اين است كه همين مواضع نيز در مراحل مختلف مبارزه به يك نحو ظاهر نمي گرديد و خود شاهد بوديم كه در بحبوهه مبارزه با رژيم شاه، حكم عدم جواز براي پرداخت ماليات و قبوض آب و برق و ديگر وجوه پرداختي از طرف ملت به دولت را صادر كردند و حتي حكم فرار سربازان از سربازخانه ها و نظاير آن نيز صادر شد كه قطعا آشنايان به مباني فقهي حضرت ايشان، مي توانند مباني فقهي آنرا تشريح نمايند. اما اشاره به اين نمونه ها از اين جهت لازم آمد كه موضع حساس و ظريف امام در قبال كليت مساله نظم و امنيت كه از يكسو بعنوان بزرگترين انقلابي معاصر، همه نظم هاي مورد نظر قدرت هاي سلطه گر را نفي مي كند و از سوي ديگر به رعايت موازين و مقررات همان نظامها فرمان مي دهد بهتر درك شود. نكته ديگر در نگرش فقهي حضرت امام كه به نوعي با موضوع بحث مرتبط است و روايتگر افق بلند نگاه امام در اين مواضع است، تفاوت رويكرد امام با مساله اصلاحات ارضي شاه است. مي دانيم كه اصلاحات ارضي شاه با مخالفت خيلي از

ص: 8883

علما و روحانيون مواجه بود هر چند همه آنها شجاعت و جسارت اتخاذ مواضع انقلابي امام را نداشتند اما در بسياري از موارد، موضع مخالفت آنها با مخالفتهاي امام در قبال طرحهاي به اصطلاح انقلاب سفيد شاه يكي نبود. چه بسا روحانيوني كه با اصلاحات ارضي از آن جهت مخالف بودند كه شاه اراضي و املاك بخشي از خانها و فئودالها را به زور و بدون رضايت آنها گرفته و بين زارعين تقسيم نموده بود و در واقع مخالفت آنها از باب ظلم شاه به اربابها بود و بر همين اساس، پاره اي از آنان حكم به حرمت تصرف زارعين در اين زمينها مي دادند و زارعين متشرع نيز بر اساس نظر اين گروه از علما بايد اراضي را به مالكان برمي گرداندند و اين همان موضعي بود كه با بزرگ نمائي شاه و ماركسيستها، همدستي روحانيت و فئودالها ناميده مي شد. اما تيزبيني سياسي و روشن بيني فقهي امام مانع از اين بود كه در دام چنين موضعي گرفتار آيد. امام از يك منظر برتر، نحوه حاكميت و مالكيت خانها و فئودالها را بر اراضي مد نظر داشت و اعتقاد به عدم مشروعيت اين نوع مالكيت ها مانع از آن بود كه براي سلب آن توسط شاه، به دفاع از حقوق خانها برمي خيزد. بر اساس تصور

ص: 8884

فوق الذكر بود كه در آستانه پيروزي انقلاب و هنگاميكه امام در پاريس بودند و نوع اقدامات امام پس از پيروزي مورد توجه بود، خبرنگار نروژي موضع امام را در مورد احتمال بازپس گرداندن زمينهاي واگذار شده به زارعين سؤال كرد و امام با صراحت فرمودند خانها نوعا زمينها را با زور تصرف كرده اند لذا بازگرداندن به آنها موضوعيت ندارد. (2) به اين ترتيب امام آن نظم اجتماعي و حقوقي كه به نحوي ظالمانه، حقي براي خانها فرض نموده بود، ابطال نمود. نگارنده خود شاهد نوعي ديگر از كوته نگري فقهي بود كه بر اساس تاكيد بر نظم حقوقي موجود، منافع غاصبانه سرمايه داران را پاس مي داشت. در سالهاي آخر دهه 40 و در شرايطي كه يكي از كارخانه داران وابسته به رژيم، هزاران كارگر را در يكي از كارخانجات نساجي شهرستانها به نحوي ظالمانه استثمار كرده بود، در مجلسي مذهبي كه در حضور كارگران رنگ پريده و زجر كشيده كه آثار استثمار آنان به وضوح از چهره كارگران هويدا بود، واعظ، از رعايت حقوق صاحب كارخانه سخن مي راند و حتي در جواز دريافت سود سهام كارخانه كه به اصطلاح بدون رضايت مالك، به زور رژيم شاه در اختيار كارگران قرار مي گرفت تشكيك مي كرد و مثال مي زد كه كارگري كه دكمه لباس كارش را بدون رضايت

ص: 8885

مالك كارخانه با نخهاي زائد محيط كارخانه دوخته باشد، نمازش با آن لباس باطل و يا احيانا صواب آن به حساب مالك منظور خواهد شد! بديهي است اينگونه برداشتهاي فقهي در درون نظام انديشه اي رايج در آن زمان كه نظام فقهي را عمدتا در چارچوب نظم اقتصادي موجود دنبال مي كرد بي وجه نبود ولي متاسفانه كمتر اتفاق مي افتاد كه اينگونه روحانيون اساسا در مالكيت صاحب كارخانه و مشروعيت آن ترديد كنند. تداوم همين بينش حتي پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز قابل مشاهده بود و كشاكش هائي كه بر سر مشروعيت بند "ج" مقررات مربوط به واگذاري اراضي كشاورزي به زارعان و نيز اختلاف نظرهاي فقهي درباره مشروعيت قانون كار مصوب مجلس شوراي اسلامي، كمابيش نمايانگر آن بود. در موارد مذكور، بينش فقهي امام خميني، نظم حقوقي و قانوني رايج را از منظري بالاتر مورد تامل قرار داده بود، لذا برخلاف سنت فقهي منجمدي كه در لسان امام به بينش متحجرين منتسب شده بود، به نحوي كور، مدافع آن نظم نبود. اما در نگاه امام شكستن آن نظم نيز قاعده مند و بر اساس ضوابط دقيق فقهي بود كه امام با وارد كردن عناصري چون نقش زمان و مكان در استنباط حكم، هيات جديدي به آن داده بود. به هر حال نكته مهم و

ص: 8886

قابل توجه در انديشه امام درباره نظم و امنيت، عنايت به عنصري است كه در ادبيات امام، از آن به عنوان "ناامني قانوني "ياد شده است و مراد از آن "حاكميت قانون و نظم و تعقيب امنيتي" است كه تحقق آن عين "ناامني" و بي قانوني است و آن هنگامي رخ مي دهد كه قانونگذار و مدافع امنيت، خود بر خلاف موازين قانوني و شرعي به حاكميت رسيده باشد. اينجاست كه امام، كوركورانه، مدافع اين چنين نظم و امنيتي نيست. به عبارت ديگر در چارچوب اين انديشه، دفاع از نظم و تامين امنيت، فرع بر يك اصل كلي تر است و آن اطمينان از حد نصاب مشروعيت يا حجيت قانون يا نظم مورد انتظار است. عامل ناهنجاريها و بي نظميها چيست؟ مقصر چه كسي است؟ محور عمده ديگري كه در بررسي نظم و امنيت مورد انتظار امام قابل توجه است، نگرش تعليلي و زمينه ياب ايشان در اين زمينه است. برخلاف بسياري از نگرش هاي سنتي كه در مواجهه با جرائم و قانون شكني ها، مقصرين اصلي را خود افراد مجرم محسوب مي كنند، دريافت امام، با پاره اي نگرشهاي مرسوم در علوم اجتماعي جديد همخواني زيادي دارد كه زمينه هاي اجتماعي و فرهنگي و ساختار مناسبات اقتصادي حاكم را براي يافتن عامل وقوع جرم مورد پرسش قرار مي دهند، بديهي است امام

ص: 8887

متاثر از بينش اسلامي، يكسره در دام نگرشهاي دترمنيستي يا جبرگرايانه كه هرگونه اراده و اختيار و مسووليت فرد انساني را در اين قبيل رخدادها انكار مي كنند، نمي افتد. اما توجه به عوامل معده و زمينه هاي تسهيل كننده رفتار نابهنجار، نكته اي نيست كه از ديد تيزبين امام غافل بماند. به عنوان بارزترين نشانه ها و مصاديق اين توجه مي توان به موارد زير اشاره كرد. در پاسخ خبرنگاري كه در آخرين ماههاي مبارزه با حكومت شاه، در مورد اقدامات آينده دولت اسلامي، اين سؤال را مطرح كرده بود كه اولين اقدام دولت اسلامي چه خواهد بود؟ امام مي فرمايد، "اولين اقدام اين است كه همه عوامل فساد و مهمتر اينكه انگيزه هاي فساد در زمينه هاي اجتماعي، فرهنگي، اقتصادي و سياسي با جديت بايد ريشه كن شود. (3) در جاي ديگر امام در تعليل جرائمي چون سرقت و فحشا با طرح سوالي استفهامي مي فرمايند، "خيال مي كنيد، آن دزدي كه از ديوار بالا مي رود يا زني كه عفت خود را مي فروشد تقصير دارد؟ وضع معيشت بد است كه اين همه جنايت و مفاسد بوجود مي آيد. (4) همچنين امام در موارد مكرر، خطر شورش و عصيان مردمي را گوشزد مي كند كه حداقل زندگيشان تامين نشده باشد و به وضوح تاكيد مي كند كه گرانفروشي، استثمار طبقات مرحوم، و عدم تامين حداقل مايحتاج كارگران و.

ص: 8888

. . مي تواند شورش و عصيان آنان را بدنبال داشته باشد. به عبارت ديگر، وقوع بي نظمي و سلب امنيت اجتماعي را پيامد اجتناب ناپذير ساختار اقتصادي ناسالم و ظالمانه مي داند. همچنين امام اشارات فراواني دارند به ناهنجاريهاي هدايت شده كه مطامع و منافع قدرتها يا عناصري از حاكميت نظامها عامل اصلي آن هستند و مجرمين متعارف، در حقيقت قربانيان مطامع آنان محسوب مي شوند. در اين زمينه مي توان به موارد مكرري اشاره داشت كه امام مساله شيوع مواد مخدر در كشورهاي جهان سوم و از جمله ايران را براي تخدير فكر و انرژي نسل جوان آن، توطئه استعمارگراني مي دانند كه هر نوع هوشياري و آگاهي ملتها را مانعي در جهت دستيابي به اهداف سلطه گرانه خود پنداشته و از طرق گوناگون براي برداشتن اين مانع اقدام مي كنند. گسترش فساد و فحشاء و سياستهاي تسهيل كننده اي كه در رژيم شاه براي اشاعه آن اتخاذ مي شد نيز از اين سنخ ناهنجاريهاي هدايت شده محسوب مي شود. امام تصريح دارند كه جواناني كه معتاد به مواد مخدر بوده و يا در فساد و فحشاء غوطه ور باشند هرگز نمي توانند در اين انديشه باشند كه بر كشور و منابع آن چه مي گذرد و ذخائر آنرا كه مي برد؟ (5) و اين همان وضعيت مطلوب استعمار است نمونه ديگر مورد اشاره امام، دخالت

ص: 8889

عوامل و عناصر پر نفوذي مثل اعضاي خاندان سلطنت شاه در ايران و ديگر مقامات عاليرتبه پاره اي از كشورها در امر قاچاق مواد مخدر است كه مصداقي ديگر از بي نظمي هدايت شده است و با سؤ استفاده از امكانات و مصونيت هاي رسمي و غير رسمي بوجود مي آيد. بديهي است انگيزه هاي مالي اين نوع اقدامات نيز به انگيزه هاي فوق الذكر اضافه مي شود. رويكرد امام به مكانيزمهاي كنترل اجتماعي مي دانيم كه در علوم انساني و اجتماعي، روشهاي متعددي براي تحقق جامعه پذيري و حصول اطمينان از رعايت ارزشها و هنجارهاي اجتماعي توسط آحاد جامعه شناخته شده است كه قوي ترين و اطمينان بخش ترين آن راهها، فرهنگ پذيري يا دروني كردن ارزشهاست به گونه اي كه هر فرد با اعتقاد و ايمان قلبي نسبت به صحت و درستي ارزشها، رعايت آنها را بر خود فرض بداند و از درون ضمير خود، كشش و تمايلي قلبي براي رفتار متناسب به آنها احساس كند و ميل به تخلف از هنجارها را نه به لحاظ ترس از افشاء يا عوامل بيروني ديگر بلكه به عنوان امر ناخوشايند در ضمير خويش سركوب كند. اين شيوه كه اساسا كاملترين وجه آن در فلسفه ها و مكاتب تربيتي ديني قابل تحقق است محور اصلي انديشه امام در اين زمينه است. در اين رويكرد كه اصل اعتقادي معاد

ص: 8890

نيز مقوم آن است، شعار مشهور آن حضرت كه مي فرمود "عالم محضر خداست، در محضر خدا، معصيت نكنيد" جلوه مي نمايد. در اينجا با نوعي نظام نظارتي و كنترل كننده بسيار كارساز مواجهيم كه اگر جامعه اي موفق شود باور و اعتقاد قلبي به اين اصل را كه به نحوي فطري در باطن انسانها نيز زمينه پذيرش آن وجود دارد تثبيت كند به ضمانت اجرائي بالائي براي رعايت ارزشها و عدم هنجارشكني آشكار و پنهان افراد دست يافته است. امام كه خود در عالي ترين مراتب چنين درك عرفاني از عالم قرار گرفته بود، علاوه بر اعمال يكي از قوي ترين نظامهاي كنترلي بر اعمال خود كه تا نزديكيهاي مرز "عصمت" در وجودش جلوه گر شده بود، موفق شد خيل عظيمي از جوانان را آنچنان به كنترل از درون وادارد كه نظير آن در تاريخ ملتها كمتر يافت مي شود. بعنوان شاهدي از جلوه و عملكرد اين نظام كنترلي، بد نيست فضاي اخلاقي حاكم بر جوانان بسيجي در خطوط مقدم و مناطق جنگي كشور در طول 8 سال دفاع مقدس را با هنجارهاي رفتاري معمول نظاميان در ساير جنگ ها كه معمولا با فسادهاي جنسي گسترده و تجاوز نظاميان همراه است مقايسه نمائيم. در حاليكه سالها پس از اتمام جنگ ويتنام، هنوز فحشاي حاصله از حضور نظاميان آمريكا

ص: 8891

در جنوب شرق آسيا دامنگير ملتهاست، بوضوح شاهد بوديم كه اخلاق جنسي حاكم بر بسيجيان ما در مناطق جنگي و غير آن، از وضعيت متعارف عامه مردم و ساكنان هر منطقه پاكتر و سالمتر بود. امام، اينگونه نظام كنترل را نه تنها در حيطه مسائل اخلاقي كه در حيطه نظم و انضباط نظامي نيز دنبال مي نمود و بدون اتكا بر ديسيپلين آهنين و خشن نظاميگري متعارف ارتشهاي استبدادي، نوعي انضباط اخلاقي و متعالي و متناسب با فرهنگ عبوديت و بندگي مومنانه را توصيه مي نمود. بعنوان نمونه مي فرمود، امروز اطاعت از بالا دست ها يك امر شرعي است. امروز كسي كه بالاي سر همه است، خداي تبارك و تعالي است كه همه چيز را در ظاهر و باطن مي بيند. (6) عليرغم تاكيد امام بر روشهاي كنترل دروني، از روشهاي كنترل بيروني نيز غافل نبود. توضيح بيشتر اين مطلب را در مبحث بعد دنبال مي كنيم. روش برخورد با متخلفين يكي از مقولات مهم در تامين نظم و امنيت اجتماعي و مقابله با نابهنجاريها، روشهاي برخورد با متخلفين است كه چنانچه از ظرائف كافي برخوردار باشد مي تواند در كاهش تخلفات و عدم اشاعه آن نقش مؤثري داشته باشد. از وجوه شاخص حضرت امام در اين زمينه اين است كه امام بخش مهمي از متخلفين را

ص: 8892

قربانياني مي دانند كه تحت تاثير عوامل مختلف به انحراف و تخلف كشيده شده اند، لذا رويكرد امام به آنان از موضع رحمت و عطوفت طبيب نسبت به بيمار است كه بيش از آنكه درصدد مجازات و تنبيه متخلف باشد، در جستجوي راه درمان و علاج وي است. بعنوان نمونه امام به معتادان به عنوان طعمه گرگهاي پليد باندهاي قاچاق و حاميان پر نفوذ آنان مي نگرد كه خود معتادان را بايد با رافت و هدايت از دام آنان رهانيد و هرگونه خشم و كين و مجازات را متوجه عاملين اصلي و قدرت هاي پشتيبان آنان نمود. امام در اين زمينه مي فرمايد: آنهائي كه افتاده اند بايد دستشان را بگيريم. آنهائي كه مبتلاي به اين مخدرات هستند، اينها برادران ما هستند و ما بايد اينها را نجات بدهيم و با چشم پدري - برادري به اينها نگاه كنيم. اينها را هدايت كنيم، نجات بدهيم، كوشش كنيم براي نجات اين جمعيت. (7) مصداق ديگري از اين نگرش را در ذكر خاطره اي كه شهيد شاه آبادي از امام نقل نموده است مي توان دريافت. وي نقل نموده است در يكي از تابستانهائي كه امام پس از تعطيل دروس حوزه قم، به تهران آمده در مدرسه مروي درسي داشتند، در خاتمه درس، به اتفاق يكديگر، عازم محل سكونت ايشان در يكي

ص: 8893

از نقاط شميران مي شوند. فاصله خيابان ناصرخسرو تا ايستگاه اتوبوس هاي خط شميران را كه در محل پيچ شميران قرار داشت پياده طي نموده وارد ايستگاه مي شوند. امام كه در آن موقع روحاني متشخص و ميان سالي بودند همراه با طلبه جوان همراهشان وارد اتوبوسي مي شوند كه در انتهاي آن تعدادي از جوانان كه محتملا يكي دو نفر از بازيگران تاترهاي لاله زاري آن موقع نيز در آن حضور داشتند، حلقه شوخي آميزي تشكيل داده بودند كه به محض ورود امام، متناسب با فرهنگ ضد روحاني زمانه، سوژه شوخي آنها واقع مي شوند. شاه آبادي نقل مي كند كه جسارت و توهين هاي خلال اين شوخيها بسيار سنگين و غير قابل تحمل بود كه بارها قصد برخورد با آنها را داشتم ولي چون كلمات بگونه اي مطرح مي شد كه خطاب آنها بيشتر متوجه امام بود، تا من و امام نيز خونسرد و بدون واكنش بودند، من هم ساكت ماندم، بويژه آنكه با توجه به كثرت تعداد آنها، توانائي مقابله نيز در خود نمي ديدم. اين وضعيت كه از ايستگاه اوليه شروع شده بود در تمام مسير ادامه يافت و نوعي تاثر رو حوضي تشكيل شده بود كه آن جوانان بازيگران آن و روحانيت و شخص امام سوژه آن بود و مسافران اتوبوس نيز تماشاچياني بودند كه بر اثر

ص: 8894

تبليغات گسترده ضد روحاني آن زمان، با آن جوانان همدلي داشتند. در يكي از ايستگاههاي نزديك انتهاي مسير، آن جوانان پياده مي شدند كه به هنگام عبور از كنار صندلي امام، آخرين پرده توهين را اجرا كردند و آن انداختن عمامه از سر امام بود. ولي با كمال تعجب ديدم كه امام همچنان با خونسردي تمام، عمامه را برداشته بر سرگذاشتند. جوانان از اتوبوس پياده شدند و آخرين اشارت توهين آميز را به هنگام گذر از كنار اتوبوس نثار امام كردند. در اين هنگام بود كه متوجه بيان كلماتي از زبان امام شدم كه چون دقت كردم ديدم امام مطلبي بدين مضمون فرمود:اي خداوندا، كي مي شود كه جوانان ما را به ما برگرداني؟ ! شهيد شاه آبادي كه اين سخنان را در ماههاي اوليه بعد از پيروزي انقلاب نقل مي كرد خاطر نشان مي ساخت كه امام از همان موقع كينه مقدس خود را به جاي آنكه متوجه آن جوانان كند، آنان را به چشم فرزندان خود نگريست كه دست استعمار و ايادي دست نشانده اش آنها را از اسلام و روحانيت جدا كرده است و لذا همت خود را متوجه مقابله با آمريكا و حكومت دست نشانده اش ساخت و پيروزي انقلاب اسلامي بهترين نشانه اجابت دعائي بود كه فرزندان امام را به دامن اسلام باز گردانده

ص: 8895

بود. امام همچنين با متخلفين و حتي جنايتكاراني كه به نحوي ارادي تر، خود عامل و مقصر رفتار خلاف خود بودند در مرحله اول برخورد ارشادي و پند آميز داشتند و حداكثر كوشش خود را به كار مي بردند تا از اين طريق متنبه شده به صراط حق بازگردند. موارد متعدد هشدارهاي خيرخواهانه و نصيحت هاي مكرر امام به شاه در سالهاي اوليه نهضت اسلامي مصداق بارز اين سنت امام است. برخورد محبت آميز و هدايتگرانه امام در مراحل مختلف تخلفات اولين رئيس جمهور ايران كه به علت عدم توجه وي سرانجام به عزل و فرار وي انجاميد نمونه ديگري از اين رفتار است. بياد داريم كه رئيس جمهور فراري حتي بعد از آنهمه جنايتي كه با همدستي منافقين انجام داده بود ازتذكر خيرخواهانه امام بي نصيب نماند و از وي خواستند لااقل در اين مرحله، از تداوم جنايت دست برداشته به مطالعه و فعاليت علمي مشغول شود تا شايد فرصتي براي توبه و اصلاح فراهم آيد. (8) نصايح عطوفانه امام به اعضا و هواداران گروهك منافقين براي تامل در عملكرد و اهداف جنايتكارانه رهبران كه در فضائي كاملا عاطفي در وصيت نامه ايشان درج شده بود، نمونه ديگر اينگونه برخوردهاي امام است. ايشان مي فرمايد: " نصيحت مشفقانه من به شما نوجوانان و جوانان داخل و

ص: 8896

خارج آن است كه از راه اشتباه برگرديد و با محرومين جامعه كه با دل و جان به جمهوري اسلامي خدمت مي كنند، متحد شويد و براي ايران مستقل و آزاد فعاليت نماييد تا كشور و ملت از شر مخالفين نجات پيدا كند و همه با هم به زندگي شرافتمندانه ادامه دهيد. تا چه وقت و براي چه گوش به فرمان اشخاصي هستيد كه جز به نفع شخصي خود فكر نمي كنند و در آغوش و پناه ابرقدرت ها با ملت خود در ستيز هستند و شما را فداي مقاصد شوم و قدرت طلبي خويش مي نمايند؟ شما در اين سال هاي پيروزي انقلاب ديديد كه ادعاهاي آنان با رفتار و عملشان مخالف است و ادعاها فقط براي فريب جوانان صاف دل است و مي دانيد كه شما قدرتي در مقابل سيل خروشان ملت نداريد و كارهايتان جز به ضرر خودتان و تباهي عمرتان نتيجه اي ندارد. من تكليف خود را كه هدايت است ادا كردم و اميد است به اين نصيحت كه پس از

ص: 8897

مرگ من به شما مي رسد و شائبه قدرت طلبي در آن نيست گوش فرا دهيد و خود را ازعذاب اليم الهي نجات دهيد. خداوند منان شما را هدايت فرمايد و صراط مستقيم را به شما بنمايد. " (صحيفه نور، جلد 21، صفحه 197- 14/3/1368( توجه به حقوق انساني و رعايت اصول اخلاقي در برخورد با متخلفين و جنايتكاران نيز از وجوه قابل توجه سنت حضرت امام است. تاكيدات مكرر ايشان بر رعايت حقوق مجرمين و عدم اعمال مجازات و محدوديت و برخوردهاي توهين آميز فراتر از احكام قضائي صادر شده تا آنجا بود كه در ايام اوليه پيروزي انقلاب كه عوامل و عناصر سرسپرده و جنايتكار رژيم شاه توسط مردم انقلابي دستگير مي شدند و به لحاظ شدت جنايتهاي مرتكب شده، واكنش خشم آلود و انتقامجويانه مردم كاملا طبيعي بود، ايشان مي فرمايند: "افرادي از دشمن كه به عنوان اسير در اختيار شما قرار مي گيرند هرگز مورد خشونت و آزار قرار ندهيد. همچنان كه سنت اسلامي است به اسيران محبت و مهرباني كنيد و البته دولت اسلامي به موقع آنها را محاكمه و عدالت را در مورد آنها اجرا خواهد كرد. " (صحيفه نور، جلد 5 ص 71، 22/11/57( در همين زمينه است كه حضرت امام از ايجاد سرپوشهاي ظاهرا قانوني براي نقض حقوق

ص: 8898

مردم جلوگيري فرموده، به منظور جلوگيري از ورود و تجسس هاي افراطي، صدور مجوز قضائي و احكام كلي و ابتدائي براي ورود به اماكن و منازل افراد را منع مي فرمايند. (9) توجه به كارائي شيوه هاي كنترل اجتماعي غير رسمي مي دانيم كه در مباحث معمول جامعه شناسي انحرافات و شيوه هاي كنترل اجتماعي، بر روشهاي كنترل غير رسمي كه در حقيقت از طريق مكانيسم تاييد يا عدم تاييد جمعي براي كنترل افراد استفاده مي شود تاكيد زيادي بعمل مي آيد. در همين زمينه، در پاره اي منابع، انحرافات را نيز به دو نوع انحراف اوليه و ثانويه تقسيم مي نمايند كه منظورشان از انحراف اوليه تخلف هائي است كه فر دخاطي، شهرت به انجام آن ندارد و در حقيقت از نظر افكار عمومي و كساني كه او را مي شناسند، آن فرد، عنصر خطاكار و متخلف نيست. در چنين وضعيتي فرد براي رعايت آبرو و حيثيت خود، ملزم است محدوديت هاي بسياري را در انجام اعمال خلاف خود اعمال نمايد كه همين عامل، نقش مهمي در كاهش دامنه تخلف دارد. در حالي كه در انحرافهاي ثانوي كه فرد مجرم، از نظر اطرافيان نيز به انجام چنين خطاهائي شهرت يافته است، ديگر تلاشي براي حفظ حرمت و حيثيت اجتماعي معني ندارد و مجرم صرفا در محدوده قدرت و توانائي دستگاههاي انتظامي و عوامل رسمي

ص: 8899

كنترل اجتماعي، با محدوديت مواجه مي شود و چون معمولا دامنه حضور و عملكرد اين دستگاهها در مقايسه با كنترل مردمي، بسيار محدودتر است جرائم اين گونه مجرمين، بسيار وسيعتر و پردامنه تر خواهد بود. (10) حضرت امام تحت تاثير نظام فقهي و اخلاقي اسلام، مواضعي دارند كه به زبان علوم اجتماعي امروز، مي كوشد تا مجرم و متخلف را در سطح انحرافات نخستين نگاه دارد و به اين ترتيب مانع از اشاعه جرم و زايل شدن قباحت اعمال خلاف در جامعه مي گردد. همچنانكه قبلا اشاره شد، امام موكدا از عوامل و متصديان دستگاه انتظامي و قضائي مي خواهد تا اولا از طريق تجسس هاي افراطي، تخلف هاي پنهان افراد خاطي را تا آنجا كه به امنيت كلي جامعه آسيب نمي زند، رديابي نكنند. ثانيا امام از اين عوامل و همه مردم مي خواهد، به فرض كشف جرم يا مواجهه با مواردي از فساد اخلاقي، از افشاي عمومي آن خودداري نمايند و صرفا از طريق مراجع ذيربط و با رعايت حرمت افراد اقدام نمايند. حضرت امام در اين زمينه مي فرمايد: "موكدا تذكر داده مي شود كه اگر براي كشف خانه هاي تيمي و مراكز جاسوسي و افساد عليه نظام جمهوري اسلامي از روي خطا و اشتباه به منزل شخصي يا محل كار كسي وارد شدند و در آنجا با آلت يا آلات

ص: 8900

قمار و فحشا و ساير جهات انحرافي مثل مواد مخدره برخورد كردند حق ندارند آن را پيش ديگران افشا كنند، چرا كه اشاعه فحشا از بزرگترين گناهان كبيره است و هيچ كس حق ندارد هتك حرمت مسلمان و تعدي از ضوابط شرعيه نمايد. فقط بايد به وظيفه نهي از منكر به نحوي كه در اسلام مقرر است عمل نمايند و حق جلب يا بازداشت يا ضرب و شتم صاحبان خانه و ساكنان آن را ندارند و تعدي ازحدود الهي ظلم است و موجب تعزير و گاهي تقاص مي باشد. " (صحيفه نور، جلد 17، صفحه 106، 24/9/61( بطور كلي بسياري از احكام قضائي و اخلاقي اسلام كه شرايط اثبات جرم را بسيار مشكل نموده ومفرهاي متعددي براي فرد منحرف قائل شده و حتي مجازاتهاي وضع شده براي كساني كه نتوانند اتهامات طرح كرده براي افراد را اثبات نمايند (حكم قذف) ، در راستاي همين موضع براي ابقاي انحراف در سطوح اوليه آن قابل تحليل است. با وجود اين، حضرت امام و احكام قضائي اسلام، پس از اعمال همه راه كارهايي كه براي ابقاي انحراف در مرحله نخستين آن بعمل مي آورد، در مواجهه با منحرفين و تبهكاراني كه از اين سطح فراتر رفته بخواهند امنيت و نظم اجتماعي و فرهنگي جامعه را مختل كنند

ص: 8901

برخوردي اصولي و قاطعانه دارد. از همين موضع است كه امام جانبداريهاي ساده لوحانه بعضي افراد از جنايتكاران رژيم پيشين و تلاش براي تضعيف روند اقدامات دادگاههاي انقلاب را نفي نموده در مقاطعي ويژه از اعمال مجازات سنگين عليه عناصر و جريانهائي كه به محاربه و مبارزه مسلحانه عليه نظام مبادرت ورزيدند ترديد به خود راه نمي دهند. نفي بي نظمي و سلب امنيت با بهانه هاي مقدس م آبانه امام كه همه وجودش در خدمت شرع مقدس و مدافع آرمانها و حتي مناسك آن است اجازه نمي دهد، مقدس م آبي، بهانه اي براي سلب امنيت و آسايش اجتماع باشد. در همين زمينه است كه امام صريحا استفاده از بلندگو براي پخش صداي ادعيه و سخنرانان مذهبي در ساعات آخر شب و اوقات استراحت مردم را نفي نموده، در شرايط عادي، هرگونه اقدامي كه آسايش معقول و نظم متعارف را مختل سازد هر چند با بهانه مراسم مذهبي نيز همراه باشد، مورد تاييد امام قرار نمي گيرد. (11) در همين زمينه است كه اخلال در نظم ارتش و ناديده انگاشتن سلسله مراتب نظامي را كه در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب، گروههاي منحرف به بهانه ايجاد جامعه بي طبقه توحيدي مطرح مي كردند نفي نموده، با استدلال، عوام فريبي آنها را افشاء نمودند. ايشان براي مقابله با توجيهات مغرضانه آن گروهها، كه با

ص: 8902

طرح شعار جامعه توحيدي، وجود سلسله مراتب نظامي را مغاير آن مي داشتند، بر رعايت نظم و سلسله مراتب تاكيد نموده و فرمودند: "معناي جامعه توحيدي اين است كه همه كار خودشان را انجام بدهند، روي نظام و همه هم مقصدشان يكي باشد. " (12) همه با هم دوست و رفيق، سرباز با درجه دار، درجه دار و افسر با ارشد رفيق باشد، لكن اطاعت بكنند. اطاعت مساله اي، رفاقت مساله اي ديگر. (13) خلاصه و نتيجه گيري از آنچه گفته شد و با عنايت به كليت مواضع حضرت امام در قبال مسايل اجتماعي و فرهنگي، مي توان چنين استنباط نمود كه رويكرد امام به مساله نظم و امنيت اجتماعي، نگاهي كلان نگر و تعليلي است و در مواجهه با بي نظمي، اسير ظواهر نظم نمي شود و هر نظمي را طلب نمي كند. همچنين امام بي اعتنا به عوامل و زمينه هاي ساختاري و فرهنگي جرم ساز، به مجازات مجرمين بسنده نمي كند. بر اين اساس مي توان گفت در منطق امام، در جامعه اي كه به شدت نامتعادل است و اختلافات طبقاتي در آن چشمگير است نمي توان انتظار داشت امنيت اغنيا محفوظ بماند. نمي توان انتظار داشت كارگران و كارمندان با حداقل حقوق و مزايا، نظاره گر درآمدهاي كلان و اقدامات استثمارگرانه و سودجويانه صاحبان قدرت و ثروت باشند و آنان بي هيچ توقع، خدمات سالم اداري و فني

ص: 8903

مورد نياز آن غارتگران را فراهم آورند. نمي توان انتظار داشت كاخها و منازل مجلل در تيررس نگاه حسرت بار محرومين باشد و اتومبيل هاي اشرافي و هزاران قلم كالاهاي لوكس و گرانقيمت هر لحظه شعله نياز را دامن زند و آتش آن دامنگير جامعه نگردد. طبيعي است در اين شرايط امنيت و سلامت روابط اجتماعي به خطر مي افتد و متاسفانه در اين هنگامه، فقط غارتگران آسيب نمي بينند بلكه زيان اصلي متوجه اقشار و گروههائي است كه در اين عرصه در دور باطل انحراف گرفتار نيامده اند. لهذا مدافعان و طالبان نظم و امنيت بايد قبل از هر چيز با اين شرايط و زمينه ها به مقابله برخيزند و الا جستجوي امنيت، سرابي ماند كه تشنگان بي قرار را عطش فزون آرد. والسلام و عليكم و رحمة الله و بركاته

پى نوشت ها

: 1. از اموري كه باعث تاسف من است كه بسيار در اينجاها صحبت آن هست و سؤال مي شود كه جوانهايي كه در اينجاها هستند گاهي در دكان ها، در مؤسسات دولتي، در مؤسسات مثلا بانكي يا قطار يا اتومبيل ها، اينها گاهي وقتها يك تخلفاتي مي كنند به حجت اينكه خوب، اينها مال ما را خوردند پس ما هم مال آنها را. اين صحيح نيست، شماهايي كه در اينجا الان هستيد، شما اشخاصي هستيد كه اگر از شماها

ص: 8904

يك مطلب خيانتي ببينند عموميت به ملت ايران مي دهند، مي گويند ملت ايران اينطوري هستند، دزدند، ملت ايران يا مسلمان ها اينجوري هستند. از اين جهت بايد خيلي اين جهات را ملاحظه كنيد كه ولو اينكه جايز هم بدانيد، حالا جايز هم نيست اما جايز هم بدانيد كه مال اين مؤسسه را برداريد، برنداريد تحرز كنيد از اين معني براي اينكه حفظ آبروي خودتان و حفظ آبروي اسلام و حفظ آبروي ملت لازم است. اگر در يك جائي كه مثلا مي روند جوان ها، در آنجا سوار چيزي مي خواهند بشوند يا سوار طياره بشوند يا قطار بشوند، بليطها را مثلا تخلف بكنند و تقلب در آن بكنند، اين با حيثيت انساني يك ملت دارند بازي مي كنند. اينها را شما به رفقايتان سفارش كنيد كه احتراز كنند از اين مسائل و اين حجت كه آنها مال ما را مي خورند پس ما مال آنها را بخوريم، اين حجت درست نيست، صحيح نيست. شما بايد حفظ حيثيت ملت خودتان را، حفظ حيثيت اسلام را بكنيد براي اينكه شما اگر فرض كنيد كه پاسباني دست شما را بگيرد در يك جايي كه تخلفي كرديد، نمي گويند اين آقا، مي گويند ملت ايران اينطوري است، مي گويند اسلام اينطور است. بنابراين تكليف بسيار مهمي است كه بر گردن شماها هست و تمام افرادي كه از ايران

ص: 8905

و از بلاد مسلمين در اروپا يا در آمريكا زندگي مي كنند بايد خيلي اين جهات را، جهات حيثيت خودتان را، معنويات خودتان را، آبروي خودتان را، اينها را بايد در اين بلادي كه هستيد حفظ بكنيد و تخلفاتي كه موجب هتك يك ملتي است هرگز نكنيد، ولو جايز هم بدانيد نكنيد، ولو يك كسي هم به شما ظلم بكند شما چيزي كه اسمش تقلب مي گذارند، اگر كشف بشود پليس آن را تقلب مي داند، يك همچو كاري هرگز نكنيد. به رفقايتان سفارش كنيد كه اين مطلب را كه از من كرارا اينجا آمده اند پرسيده اند و مي پرسند و من هم هميشه گفتم نكنيد. (صحيفه نور، جلد 4، صفحه 2 )20/9/57 53 - 54. صحيفه نور، جلد 3 صفحه 3 8/9/57 258. صحيفه نور، جلد 3 صفحه 27 مورخ 4 16/8/57. صحيفه نور، جلد 1 صفحه 65 مورخ 5 21/1/43. اينان مي خواهند نسل جوان را به مواد مخدر يا به آن عيش و نوش كه آن هم مخدراست مبتلا كنند، كه اگر دنيا را آب ببرد اين آدم را خواب مي برد، اين به دنبال آن مسائل است ، چه كار دارد كه مملكتش را مي برند، جهنم كه مي برند. مردم و جوانان را چنان بار مي آورند كه منطقي اينچنين پيدا مي كند كه اگر هر كاري بشود

ص: 8906

مي گويد به من چه مربوط است. جواني كه اگر در جايي صحبتي شد، به حيثيت كشور و ملتش، به حيثيت اسلامي او برمي خورد بايد قيام كند و مبارزه كند، چنان او را مي سازند كه از پي اين منقل نتواند حركت كند. (صحيفه نور، جلد 11 ص 6 )6/10/58 119. صحيفه نور جلد 12 ص 261 مورخ 7 2/5/59. صحيفه نور، جلد 8 صفحه 8 18/4/1358 90. من الان هم نصيحت مي كنم آقاي بني صدر را به اينكه نبادا در دام اين گرگ هائي كه در خارج كشور نشستند و كمين كردند بيفتد و اين آبرويي كه از دست داديد بدتر بشود. من علاقه دارم كه تو بيشتر از اين خودت را تباه نكني، من علاقه دارم كه همه اشخاصي كه در اين مملكت زندگي مي كنند يك زندگي انساني - الهي باشد. نبادا يك وقت در دام اشخاصي بيفتي كه اين ملت آنها را سر تا پا شناخته است و آنها از تو پشتيباني كنند و تو هم در دام آنها بيفتي كه هم دنيا به باد رفته است تا آخر و هم آخرت. اگر نصيحت هاي من را گوش كرده بودي اين مسائل پيش نمي آمد، لكن نگذاشتند. آنهائي كه به تو اظهار علاقه مي كردند، آنها به اسلام علاقه نداشتند و تو را كشاندند

ص: 8907

به جايي كه تباه كردند. بيش از اين خودت را تباه نكن، به دام اين اشخاصي كه مثل اژدها دهان باز كرده اند تا همه حيثيت تو را به باد فنا بدهند و ببلعند نيفت. اگر چنانچه توبه كني و برگردي و علاقه خودت را از اين گروه هاي مفسد، فاسد و جنايتكار سلب كني و در يك كناري بنشيني مشغول تصنيف و تاليف بشوي صلاح تو است. (صحيفه نور، جلد15 صفحه 33، 9 )1/4/1360. هيچ يك از قضات حق ندارد ابتدائا حكمي صادر نمايند كه به وسيله آن ماموران اجرا اجازه داشته باشند به منازل يا محل كار افراد وارد شوند كه نه خانه امن و تيمي است و نه توطئه هاي ديگر بر عليه نظام جمهوري اسلامي، صادر كننده و اجرا كننده چنين حكمي مورد تعقيب قانوني و شرعي است. (صحيفه نور جلد 17 صفحه 10 )24/9/61 106. رجوع كنيد به مباني جامعه شناسي، تاليف بروس كوهن، سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني، ص 11 215 - 216. صحيفه نور جلد 16 صفحه 12 17/5/61 243. صحيفه نور جلد 11 صفحه 13 9/10/58 148. صحيفه نور جلد 5 صفحه 722 58/1/9 علي محمد حاضري - بسمه تعالي

ص: 8908

نظريه انسان كامل از عرفان ابن عربي تا عرفان امام خميني

12 چكيده: انسان كامل مهم ترين بحثها و مقوله هاي عرفاني, در فرهنگهاي مختلف از جمله فرهنگ اسلامي است. ابن عربي, از بزرگ ترين نظريه پردازان آن, افزون بر تحليل و تفسير اين بحث عرفاني, پيوند ولايت با انسان كامل را مطرح كرد و از آن پس, شارحان آثار او, تا عصر حاضر, به شرح نكته هاي مبهم نظريه هاي او پرداخته اند. امام خميني, نه تنها نسبت اين نظريه و بحث ولايت در انديشه شيعي را به طور دقيق در آثار خود بازتابانده, بلكه نقش آفرينيهاي بنيادين انسان كامل را در عينيت جامعه و نيز رابطه ولايت عرفاني و فقهي را, بويژه در آخرين سالهاي حيات پربار خود, شرح داده است. ما در اين مقال, به منظور تجليل از صدمين زاد روز امام سالكان, گوشه هايي از بحث عميق انسان كامل را در آثار عرفاني ايشان, بويژه در تعليقه آن سالك بزرگ به شرح فصوص الحكم قيصري دنبال خواهيم كرد. پيشينه هاي بحث: شماري از نويسندگان معاصر, خاستگاه و سرچشمه نظريه انسان كامل را فرهنگهاي غير اسلامي قلمداد كرده اند. از جمله گولپنارلي, محقق برجسته ترك, بر اين نظر است كه اين نظريه از آيين بوديسم تاثير پذيرفته است.1 شماري,

ص: 8909

اين انديشه را, اثر پذيرفته فلسفه يوناني و يهودي مي دانند. گروهي ريشه آن را در ايران پيش از اسلام و اسطوره كيومرث در اوستا جسته اند. شماري هم سرچشمه آن را در آثار هرمسي و غنوسي و آيينهاي ماقبل يهودي رديابي كرده اند. به نظر مي رسد اين نظريه, افزون بر پيشينه هاي ياد شده, سرچشمه هاي قرآني نيز دارد و مورد توجه قرآن قرار گرفته است. قرآن, جانشيني انسان را يك جعل الهي مي داند2 و از انسان كامل با عنوان امام, ياد مي كند. در سوره بقره آمده است: (واذا ابتلي ابراهيم ربه بكلمات فاتمهن قال اني جاعلك للناس اماما.)3 چون ابراهيم را پروردگارش به اموري آزمود و او آنها را به انجام رساند, گفت: تو را پيشواي مردم قرار دهم. پس از قرآن و اشاراتي كه در نهج البلاغه و احاديث پيشوايان ديني شيعه يافت مي شود و خود به تحقيق ويژه نيازمند است, محمد بن علي الحكيم الترمذي (م: 255ه.ق.) بايزيد بسطامي (م: 264ه.ق.) و حسين بن منصور حلاج (م: 309ه.ق.) از نخستين كساني هستند كه به اين نظريه پرداخته اند. حلاج با استناد به حديث نبوي: (ان الله خلق آدم علي صورته), به دو طبيعت, جداي از هم در انسان باور دارد: طبيعت بشري

ص: 8910

(ناسوت) و الهي (لاهوت). اين دو طبيعت در عين دوگانگي با هم همانند امتزاج شراب آميخته اند.4 انسان كامل درعرفان ابن عربي محي الدين بن عربي )638 560ه.ق.) نظريه حلاج را گرفت و آن را دگرگون ساخت و دامنه آن را گستراند. نخست دوگانگي (لاهوت) و (ناسوت) به صورت دوگانگي جلوه هاي يك حقيقت, نه دو ذات مستقل در آمد, بعد لاهوت و ناسوت, نه تنها در انسان, بلكه در هر امر ديگري, در ذهنها چنين نقش بست كه وجود بالفعل دارد, به گونه اي كه در هر چيز ناسوت جلوه خارجي و لاهوت جنبه باطني آن شناخته شد. ولي خداوند كه خود را در همه جلوه هاي وجود آشكار مي كند, به گونه تام و تمام در انسان كامل كه انبيا و اوليا بارزترين نمونه آن هستند, ظهور يافته است. اين نظريه, موضوع اصلي دو كتاب: فصوص الحكم والتدبيرات الالهيه ابن عربي است و بسياري از زواياي آن در كتاب: فتوحات المكيه و آثار ديگر او مورد گفت وگو قرار گرفته است. فصوص الحكم با شهرتي كه در بين ملتهاي اسلامي به دست آورد, مورد اقبال عرفاي بلند آوازه قرار گرفت. در چند قرن گذشته, بيش از يكصدو ده شرح به زبانهاي: فارسي, تركي و عربي به اين كتاب

ص: 8911

نوشته شده و نظريه انسان كامل را به صورت يكي از بحثهاي كلاسيك عرفان نظري درآورده. فصوص الحكم دربردارنده بيست وهفت فص است و هر يك از فص هاي آن به نام يكي از انبيا كه انسان كامل عصر خود و جلوه اي از جلوه هاي محمديه بوده اند, ويژه شده است و مظهر جامع انسان كامل پيامبر اسلام است. ابن عربي, انسان كامل را نايب حق در زمين و (معلم الملك) در آسمان5 مي خواند, او را كامل ترين صورتي مي داند كه آفريده شده و مرتبه او از حد امكان برتر و از مقام خلق والاتر است. به خاطر مرتبه وي, فيض و مدد حق كه سبب بقاي عالم است, به عالم مي رسد.6 او حادث ازلي و دائم ابدي و كلمه فاصله و جامعه است. به وسيله انسان تام است كه اسرار الهي و معارف حقيقي ظاهر و پيوستگي اول به آخر حاصل و مرتبه هاي عالم باطن و ظاهر كامل مي گردد.7 انسان كامل, محل همه نقشها و نگارهاي اسماء الهي و حقايق كوني است. او رحمت بزرگ تر حق بر خلق است. انسان كامل, روح عالم و عالم جسد اوست. همان گونه كه روح به وسيله قواي روحاني و جسماني به تدبير بدن و تصرف

ص: 8912

در آن مي پردازد, انسان كامل نيز, به وسيله اسماي الهي كه خداوند راز و رمز آنها را به وي آموخته است, در عالم دست مي يازد و همان گونه كه روح سبب حيات بدن است و چون آن را رها سازد, جسد از هر كمالي تهي مي شود, انسان كامل نيز مايه حيات عالم است و چون او اين جهان را ترك كند, اين عالم تباه و از معني خالي مي شود.8 انسان كامل, نخستين تعيني است كه ذات احديت بيش از هر تعيني به آن تعين يافته است. حقيقت محمديه, شخص رسول الله نيست, بلكه موجودي است ماوراء طبيعي و برابر با عقل اول9, كه در همه انسانهاي كامل ساري است و هر بار, يكي ازانسانهاي كامل, بارور اين حقيقت است. اين حقيقت از جهت پيوندي كه با انسان دارد, صورت كامل انسان است و از جهت پيوندي كه با دانشهاي باطني دارد, منبع آن دانشهاست. ولايت, كه از بحثهاي بنيان شده بر نظريه انسان كامل است, در عرفان ابن عربي, ويژه مردان نيست. ابن عربي در كتاب: عقله المستوفز, پس از بيان اين نكته كه ملاك تراز و معيار خلافت انسانيت انسان, صورت الهي اوست, تاكيد مي ورزد مقام نيابت الهي ويژه مردان نيست, بلكه زنان نيز

ص: 8913

به اين مقام دست مي يابند, چون مردانگي و زنانگي از اعراض انسانيت است, نه حقايق آن و پيامبر خود, به كمال زنان شهادت داده است. (كمل من الرجال كثيرون و كملت من النساء مريم بنت عمران وانسان كامل در عرفان شارحان ابن عربي پس از محي الدين ابن عربي, جانشين او; يعني صدرالدين قونوي (م671:ه.ق.) عامل اصلي گسترش آرا و ديدگاههاي وي بود. مشايخ بزرگي كه هر يك تلاش ورزيدند كتابهايي در شرح و بيان آراي محي الدين بنويسند, مانند: مويدالدين جندي شارح فصوص الحكم, سعد الدين فرغاني نويسنده مشارق الدراري و فخرالدين عراقي از جمله شاگردان مكتب قونوي هستند. اينان در گستراندن ديدگاهها محي الدين در زمينه عرفان عملي و نظري كوشيدند. عزالدين نسفي )700 630ه.ق.) از مريدان شيخ سعدالدين حموي (م649:ه.ق.) نخستين نويسنده اي است كه نام رساله هاي خود را (الانسان الكامل) خواند و اين نظريه را شرح داد و گستراند. نسفي, انسان كامل را انساني مي دانست كه در شريعت و طريقت و حقيقت, تمام باشد. او, هميشه در عالم هست و زياده از يكي نيست.11 وي در وصف كردن ميزان علم انسان كامل خاطر نشان مي سازد: هيچ چيز در ملك و ملكوت و جبروت, بروي پوشيده نيست و حكمت همه چيز را مي

ص: 8914

داند. در چشم انداز نسفي, آدميان, زبده و خلاصه كائنات هستند و ميوه درخت موجودات, انسان كامل, زبده و خلاصه آدميان است.12 (ملائكه, كروبيان و روحانيان و عرش و كرسي و سماوات و كواكب, جمله خادمان انسان كامل اند و هميشه گرد انسان كامل طواف مي كنند و كارهاي انسان كامل بساز مي دارند.)13 سيد حيدر آملي (م787:ه.ق.) نگارنده آثار گرانبهاي عرفاني, از انديشه ورزان بلندپايه شيعي است كه در شرح ديدگاه انسان كامل و برابرسازي آن با مباني تشيع, گامهاي بلندي برداشت. او در بيش تر آثار خود, به اين ديدگاه اشاره كرده است. به شرح ترين شرح فصوص الحكم, يعني نص النصوص از آثار پر بهاي آملي است. سيد حيدر در كتاب: اسرار الشريعه و اطوار الطريقه و انوار الحقيقه, مي نويسد: (عالم به منزله بدن انسان كبير است و تمام اجزاي آن به منزله اعضا و جوارح آن, چونكه روح جزئي انسان همان طور كه خليفه خداوند در بدن آدمي است, روح كلي انسان, خليفه خدا است در عالم و مظهر حقيقي خدا همان انسان كبير است.)14 (به او[ انسان كبير] عقل و قلم و نور نيز اطلاق مي شود, كما اين كه به انسان صغير فواد و قلب و صدر گفته مي شود.)15 رشته بحث و

ص: 8915

نظر درباره انسان كامل, پس از حيدر آملي, به وسيله شاه نعمت الله ولي )834 735ه.ق.) كه معاصر سيد حيدر و از او جوان تر بود, دنبال شد. وي دست كم چهار رساله شرح و ترجمه بر فصوص نوشت و پس از او عبدالكريم جيلي (گيلاني) )832 767ه.ق.) در كتاب: الانسان الكامل في معرفه الاواخر والاوائل, به اين نظريه روي آورد و پس از او كم كم, اين بحث صورت كلاسيك به خود گرفت و يكي از باورهاي اهل معني شد. انسان كامل, به نظر جيلي (قطب) است كه سپهر وجود از آغاز تا انجام بر روي او مي چرخد. اين قطب از زماني كه هستي, هستي يافت, يگانه و دگرگوني ناپذير بوده است. او به شيوه هاي گوناگون جامه به تن كرده است و در هر جامه اي, نام جداگانه اي داشته است; اما نام واقعي او محمد است. گيلاني يا همان جيلي حضرت محمد(ص) را آسمان و زمين و لاهوت و ناسوت مي خواند16 و مي نويسد: (انسان كامل در ذات خود همه حقايق وجود را عرضه مي كند. او, در روحانيت خويش, برابر با همه حقايق روحاني و درجسمانيت خويش, برابر واقعيات جسماني است. قلب او برابر عرش الهي است, انانيت او برابر كرسي, ذهن او برابر

ص: 8916

قلم اعلي, روح او برابر لوح محفوظ, طبيعت او برابر عناصر مادي, قواي او برابر هيولاي اولي است. حاصل آن كه هر يك از قواي انسان كامل, برابر با يكي از جلوه هاي گوناگون جهان مادي است.)17 به اعتقاد عبدالكريم گيلاني, سه مرتبه از تكامل براي انسان كامل وجود دارد, در مرتبه نخست, اسماء و صفات الهي به انسان كامل بخشيده مي شود و در مرتبه دوم, او مي تواند حقايق الهي و انساني را دريابد و از اسرار عالم غيب آگاه شود و در مرتبه سوم, قدرت آفرينندگي و اقتدار مي يابد تا اين قدرت را در جهان طبيعت آشكار سازد و همه عالم فرمانبر قدرت اوست.18 در سده نهم مولانا عبدالرحمن عمادالدين جامي, از بزرگ شارحان محي الدين, با نوشتن: نقد النصوص في شرح نقش النصوص, نكته هاي دشوار و پيچيده كتاب فصوص را حل كرد و افكار ابن عربي را در زمينه انسان كامل, براي صاحب نظران ديگر در خور فهم ساخت. ملاصدرا, ملامحسن فيض, ملاعبدالرزاق لاهيجي, ملاعلي نوري, آقا علي مدرس, ميرزاي جلوه, حكيم سبزواري, آقا محمد رضا قمشه اي و شماري ديگر از بزرگان عرفان, از نقد النصوص جامي استفاده ها برده اند.مولانا جلال الدين رومي نيز, همچون عرفاي نامدار ديگر به طرح اين بحث

ص: 8917

پرداخته است. در انديشه هاي مولوي, انسان كامل انساني است كه اراده خويش را در اراده خدا فرو مي برد و غرق مي كند. او, چون از خويش خالي شد خدا در درونش مي زيد و از درون او سخن مي گويد و به دست او عمل مي كند. چشم و دلش به نور خدا روشن مي گردد. او, هرحجابي را مي درد. عقل كل و نفس كل اوست و هيچ قدرتي بيرون از قدرت خدا نيست.عقل كل و نفس كل مرد خداستعرش و كرسي را مدان كز وي جداستانسان كامل از جنس اين عالم نيست و به علم لدني مجهز است و رفتار و كردار او, فراسوي درست و نادرست است: مرد خدا شاه بود زير دلقمرد خدا شاه بود زير دلقمرد خدا گنج بود در خرابمرد خدا نيست ز باد و زخاكمرد خدا نيست زنار و زآبمرد خدا بحر بود بي كرانمرد خدا باد بود بي حسابمرد خدا اعلم از حق بودمرد خدا نيست فقيه از كتابمرد خدا زآن سوي كفرست و دينمرد خدا را چه خطا و صوابدر عهد صفوي حكيم ملاصدرا, بحث انسان كامل را در حكمت متعاليه گنجاند. او فلسفه وجودي انسان كامل را اراده خدا در گماردن جانشين از سوي خود در دست يازي

ص: 8918

به امور و ولايت و پديد آوري و نگاهداري عالم مي داند. اين جانشين يك رو به سوي قديم و فيض و رحمت حق دارد و يك رو به طرف حادث. او, فيض حق را به آفريده ها مي رساند. خداوند اين خليفه را به صورت خود خلق نمود, تا قائم مقام او در دست يازي امور باشد. بر او لباس تمام اسماء و صفات خود را پوشانيد و با دادن كارها به دست او, در مقام جانشين و جاي گزين, سرنوشت امور پديده ها و آفريده ها را به او حواله داد و حكم دست يازيهاي او را در تمام خزينه ها و گنجينه هاي عالم ملك و ملكوت مهر زد و به زير فرمان در آوردن همه آفريده ها را به سبب حكم و قضاي جبروتش تصويب كرد. ملاصدرا, به اين نتيجه رسيد: هر يك از افراد بشر, بهره اي از خلافت را به اندازه استعدادهاي گوناگون انساني خويش برده اند. از نظر او, آيه: (هوالذي جعلكم خلائف في الارض)19 اشاره به همين مطلب دارد.20 اين فهم عرفاني و فلسفي كم تر مورد دقت قرار گرفته بود. او, با اين فهم خويش مسووليت بيش تر را براي آدم در برابر جهان قائل شد و اين نظريه از حالت

ص: 8919

انتزاعي و تجريدي خويش درآمد و عينيت بيش تري يافت و فلسفه حضور انسانهاي عادي بي شماري را كه در همه بخشهاي جغرافيايي زمين پراكنده بودند, بهتر روشن كرد. در باور او, هر انساني مي توانست در روند كمال جويي قرار گيرد و جنبه هاي برين خود را فربه گرداند و گامهاي بلندي را در به دست آوردن مفهوم نسبي كمال در نهاد خود بردارد. انسان كامل در عرفان امام خميني امام خميني, از آخرين چهره هاي عرفاني است كه به بحث انسان كامل پرداخت. ايشان عرفان نظري را در محضر آقا ميرزا محمد علي شاه آبادي, صاحب رشحات البحار و از شاگردان آقا ميرزا هاشم, فرا گرفت. امام خميني, مدت شش سال در محضر مرحوم شاه آبادي با رموز عرفان آشنا شد و در 27 سالگي فصوص الحكم را نزد وي خواند و پس از هجرت او به تهران, تعليقات مفيد و راهگشاي خودرا بر شرح فصوص الحكم قيصري و مصباح الانس, نگاشت و مصباح الهدايه و شرح دعاي سحر را نوشت و مدتي در حوزه قم شرح فصوص تدريس كرد.21 ايشان تعليقات خود بر شرح فصوص الحكم را در سال 1355ه.ق. در 35 سالگي به پايان رساند. تعليقات امام بر شرح قيصري رومي, پر بها و دلرباست و

ص: 8920

به تعبير استاد سيد جلال الدين آشتياني, اين تعليقه حاكي از ذوق سرشار ايشان است.22 امام, پاره اي از مطالب شرح قيصري را نقد كرده و گاه ديدگاههاي شيخ اكبر محي الدين ابن عربي را نيز, به بوته بررسي نهاده و از استاد محقق خود, ميرزا محمد علي شاه آبادي, درتاييد مطالب خود, سخناني را نقل كرده است. از بحثهاي اساسي امام خميني در تعليقه و آثار ديگرش, از جمله شرح چهل حديث و مصباح الهدايه و شرح دعاي سحر, بحث انسان كامل است. امام اين بحث را همانند عرفاي ديگر به دنبال بحث از پايه ها و مرتبه هاي جلوه حق, مورد بحث قرار مي دهد: (هر موجودي داراي جهت ربوبي است كه ظهور حضرت ربوبيت را در او فراهم مي سازد و هر اثرگذاري و پديدآوري درعالم از سوي اوست. پس در عالم وجود اثر گذاري جز خدا نيست, چشم اندازهاي ظهور ربوبيت خدا گوناگونند, در برخي از چشم اندازها ربوبيت حق بر حسب مراتبش نمود يافته است.)23 مرتبه هاي ظهور را شماري پنج و شماري شش دانسته اند: 1. مرتبه غيب مغيب, غيب اول, تعين اول, حضرت ذات وحقيقه الحقايق. 2. غيب ثاني, تعين ثاني و مرتبه دوم ذات كه اشيا با صفت علمي در آن آشكارمي

ص: 8921

شوند. 3. مرتبه ارواح و ظهور حقايق مجرد و بسيط و عالم غيب, عالم امر و عالم علوي و عالم ملكوت. 4. مرتبه عالم مثال, عالمي كه بين عالم ارواح وعالم اجسام واسطه قرار گرفته و در زبان شرع عالم برزخ خوانده شده است. 5. عالم اجسام و پديده هاي مادي. 6. مرتبه انسان كامل كه جامع همه مرتبه هاي ظهور الهي است و از آن به مرتبه عمائيه هم تعبير مي شود. امام مي نويسد: (همه مرتبه هاي ظهور به مرتبه اتم احمدي كه داراي خلافت كلي الهي و صورت ازلي و ابدي است, پايان مي پذيرند.)24 گاه مرتبه نخست و دوم يكي دانسته شده و از مجموعه مرتبه ها به حضرات خمس تعبير شده است. در عرفان امام خميني, نخستين حقيقتي كه در عالم وجود ظاهر شده, انسان كامل است.25 او, صورت حق و جلوه تمام اسماء حسني و امثال علياي الهي است.26 او, تام ترين كلمات الهي است27 و به وسيله اوست كه دايره وجود به آخر مي رسد.28 نباء اعظم است29. تجلي خدا در انسان كامل, بدون واسطه هيچ صفتي يا اسمي نيست.30 عين ثابت انسان كامل بر ساير اعيان ثابته ممكنات سيادت دارد. نسبت ميان عين ثابت انسان كامل و اعيان ديگر در حضرت اعيان,

ص: 8922

مثل نسبت بين اسم اعظم الهي درحضرت واحديت با اسماء ديگر است. بنابراين, چنانكه اسم اعظم در هيچ آيينه اي رخ نمي تابد و به هيچ تعيني متعين نمي شود و به جهت جلوه در همه مرتبه هاي اسمائي ظاهر شده و تابش نورش در همه چشم اندازها بازتاب مي يابد و جلوه همه اسماء, بسته به جلوه آن است. عين ثابت انسان كامل نيز, به جهت جمعيت اجمالي منتسب به حضرت جمعيت, در صور اعيان ظاهرنمي شود و به اين جهت غيب است و به جهت ظهور در صور اعيان ظاهر بر حسب استعداد ظاهر مي شود.31 انسان كامل داناي همه مراتب تاويل است. او, همان لحظه اي كه كتاب محسوس راكه در اختيار اوست مي خواند, از صحيفه عالم مثال و عالم الواح و عالم ارواح تا علم اعلي, حضرت تجلي تا حضرت علم, تا اسم اعظم را مي خواند و راسخ در علم است.32 او داراي احديت جمع اسماء و اعيان و مظهر حضرت احديت جامع است33 و هيچ يك از اسماء را در او غلبه تصرف نيست.34 حق جمال خود را در آيينه وي مي بيند.35 او چنانكه آيينه شهود ذات حق است, آيينه شهود همه اشيا نيز هست.36 چنانكه ذات الهي با احديت جمع خود

ص: 8923

يگانه بخش همه اسماء و صفات است, حقيقت انسان كامل نيز, از باب اين كه حكم سايه همان صاحب سايه است, احديت همه اعيان است.37 حقيقت انسان كامل درمقام غيبي آن, با هيچ امتيازي, امتياز نمي يابد و به هيچ ويژگي و چگونگي نموده نمي شود و در هيچ آيينه اي نمود پيدا نمي كند, ولي در مقام جلوه در نقشها و گونه هاي اسما و ويژگيها و بازتاب نور در آيينه نمودها و امتيازها, به هيئت كره هاي در هم داخل شده است كه بعضي بعض ديگر را در خود گرفته است, با اين فرق كه كره اي روحاني به عكس كره هاي حسي, اين مركز است كه محيط را درخود مي گيرد.38 نقش انسان كامل به عنوان ولي مطلق الهي, جلوه اسماء برابر خواست عدل است. امام در شرح اين نكته در مصباح الهدايه مي نويسد: (هر يك از اسماء الهي درحضرت واحديت, مقتضي آن بود كه كمال ذاتي خود را, كه در او و مسماي او نهان بود, به طور اطلاق, اظهار كند. اطلاق به اين معني كه كمال ذاتي او بايد اظهار شود و حتي اگر اقتضاهاي ديگر اسماء را در پرتو ظهور خود محجوب سازد, مثلا, جمال حضرت حق تعالي مقتضي ظهور جمال مطلق است

ص: 8924

و معناي اين اطلاق, آن كه جلال حق محكوم جمال گردد و در او مخفي شود و جلال حق مقتضي آن است كه جمال در باطن خويش گرفته و زير قهر و سلطه خود درآورد و همچنين ديگر اسماء الهي . از طرفي, حكم الهي, مقتضي آن است كه ميان آنها باعدالت حكم كند و ظهور هر يك از آنها, طبق مقتضاي عدل شود. پس اسم اعظم الله, كه حكومت مطلقه از آن اوست و حاكم علي الاطلاق بر همه اسماء است, با دو اسم: حاكم و عادل تجلي نمود و در ميان اسماء با عدالت حكم كرد. پس امر الهي, عدالت را اجرا نمود و سنت الهي كه تبديلي در آن نيست, جاري گرديد و كار تمام شد و قضا انجام شد و به امضا رسيد. پس براي تو روشن كه شان پيغمبر در هر نشئه اي از نشئه ها و در هر عالمي از عوالم آن است كه حدود الهي را محافظت نموده و نگذارد كه آنها از حد اعتدال خارج شوند و از مقتضاي طبيعت آن حدود جلوگيري كند و نگذارد كه مقتضاي طبيعي آنها اصلا ظهور يابد, بلكه از اطلاق آنها جلوگيري كند; زيرا اگر بخواهد به طور اطلاق از ظهور مقتضا جلوگيري كند, از حد

ص: 8925

حكمت بيرون رفته و قسر در طبيعت لازم مي آيد و اين خود, برخلاف عدالت در قضيه است و خلاف عدالت, بر خلاف نظام اتم و سنت جاري است. پس پيامبر كسي است كه با دو اسم (الحكم) و (العدل) ظهور نموده و از اطلاق طبيعت مانع گردد و به عدالت در قضيه دعوت كند.)39 پس شان نبي به عنوان آيينه اتم, در هر نشئه اي از نشئه ها و در هر جهاني از جهانها حفظ حدود الهي است و جلوگيري از خارج شدن از اعتدال.40 نزول خليفه و قطب در درجه ها و مرتبه هاي امتيازها و نمودهاي خلقي و دگرگوني آن با دگرگونيهاي زميني و آسماني, سبب در پرده شدن او از حق و خلق و از مرتبه هاي وجود نمي شود. بنابراين, ولي و خليفه, شاهد حضرات اسمائي و اعياني (اعيان ثابته) در حضرت علمي است و همه درجه ها و مرتبه هاي نزول اسمائي و اعياني را در حضرت غيب و شهادت مي بيند. بنابراين, ولي و خليفه, يادآورنده همه مرتبه هاست و شماري از اهل ذوق گفته اند: حقيقت معراج, يادآوري روزگاران پيشين و اكوان سابقه بوده است.41 آنچه يادآور شديم, مطالعه انسان كامل در قوس نزولي بود و انسان در قوس صعودي, سالكاني به

ص: 8926

آن نامبردارند كه در پرتو اشراقهاي الهي به كمال ذاتي خود دست يافته اند و يا در راستاي رسيدن به كمالهاي ذاتي در تكاپو به سر مي برند. در عرفان امام خميني, عبد پس از فناي ذاتي, صفتي و فعلي, به جامه بقاي بعد از فنا آراسته شده و به وجود حقاني پس از رفض وجود خلقي, دست مي يابد. در اين مقام است كه عبد گوش حق, چشم حق و دست حق مي شود.42 انسان عارف, با توجه به اين كه از نمودها و ويژگيهاي بشري مي ميرد و به نمودها و ويژگيهاي الهي زنده مي شود, در اختيار خدا قرار مي گيرد و خدا در قلب اوليا و انسانهاي كامل, كه از هر دو عالم رها و در پرتو تربيت اويند, تدبير مي كند و اين تربيت و تدبير از راه جلوه ها و جذبه هاي باطني است و قلب عارف در اين مقام, بنده مولاي خود است.43 انسانهاي كامل, كاري را از سوي خود انجام نمي دهند, كار آنان كار خداست; از اين روي, فعل آنان, در كمند زمان و مكان قرار ندارد و مي تواند همراه با طي مكان و بسط زمان باشد و همه عوالم در برابر ولي كامل خاشع و فروتن هستند, چون اسم

ص: 8927

اعظم در اختيار اوست.44 ميزان ديدن نقشها و نگارهاي غيبي از نظر امام, به بيرون آمدن نفس از طبيعت و بازگشت به عالم غيب بستگي دارد. وقتي نفس, خود را از طبيعت بيرون آورد, ابتدا مثالهاي مقيد غيب, بعد مثال مطلق را به شرح مي بيند. بيرون آمدن از طبيعت در خواب, گاهي از استراحت نفس از تدبيرهاي بدني ناشي مي شود و به اندازه صفايي كه نفس به آن رسيده است, به جهانهاي غيبي مي پيوندد و حقايق غيبي را مي بيند. حقيقت در مثالهايي تمثل مي يابد كه نفس به آنها عادت دارد و با آنها مانوس و به تعبيري نيازمند است و انسان كامل, مانند: انبيا حقايق را برابر اختيار خود تمثيل مي كند و آنها را از عالم مثال به عالم ملك پايين مي آورند, تا بتوانند بر اين اساس زندانيان عالم طبيعت را رها سازند و فرشتگان بر حسب توانايي روحانيت آنها فرود مي آيند. بنابراين روحانيت نبي است كه فرشتگان روحاني را به عالم مثال يا ملك نازل مي كند و ضعف اجسام آنها موجب مي شود كه در وقت ظهور ارواح مجرد به حالتي مانند اغما فرو روند.45 خليفه الهي در قلمرو خود, به گونه اي كه بخواهد دست مي يازد و اين

ص: 8928

ناشي از آن است كه حق, هر آنچه بخواهد در عبد تصرف مي كند.46 تنها از باب حفظ مقام بندگي و ادب است كه پيامبران و اوليا از آشكار كردن معجزه ها و كرامتهايي كه از اصول آن اظهار ربوبيت و قدرت و سلطنت و ولايت جانها در بالا و پايين است. جز در مواردي كه به مصلحت بوده است و مورد نياز, پرهيخته اند و در اين موارد خاص نيز, تمام توجه آنها به سمت رب الارباب با بيان خواري و بندگي بوده است و اصحاب طلسمات و نيرنگها و ارباب سحر و شعبده و رياضت كه ريشه هاي آنان به عالم جن و شيطانهاي كافر و ملكوت سفلي, كه سايه تاريك و ديجور عالم ملك است, وابسته اند, هميشه در اظهار سلطنت و ابراز تصرف خود به دليل فزوني عشق به انانيت و زيادي تشوق نفسشان به سر مي برند.47 نظريه عرفاني ولايت در عرفان امام خميني يكي از دستاوردها و پيامدهاي مهم بحث انسان كامل, فهم پذيري نظريه عرفاني ولايت است. مساله اي كه از مهم ترين بحثهاي اسلامي شمرده مي شود و در حكمت, كلام, فقه و سياست مطرح شده و در طول سده هاي گذشته, به عنوان محوري ترين مساله عرفان نظري و اساس و

ص: 8929

پايه آن و جنبه باطن اسلام, مورد توجه انجمن گاههاي عرفاني قرارگرفته و گاهي بحثهاي نظري آن جنبه عملي يافته و به مصداق عيني آن دامن گسترانده و حتي جريانهاي تند اجتماعي را به دنبال داشته است. درعرفان شيعي, باطن نبوت مطلقه ولايت مطلقه است48 و ولي خدا, صاحب مقام نبوت و ولايت مبدا و مرجع و مصدر

ص: 8930

و منشا كل است.49 از درنگ در عرفان نظري امام, روشن مي شود كه راهكارهاي ويژه اي كه بيش تر در سير و سلوك مطرح است, مي تواند انسان را در بستر حركتهاي معنوي به كمالهاي ذاتي او برساند. و چنين نيست كه همگان بتوانند به بالاترين مقامها دست يابند. پاره اي از جذبه هاي ربوبي مشتاقان سالك را از گامهاي بعدي باز مي دارد. امام در تعليقه خود درتعريف معني (هيمان) مي نويسد: (هيمان به معني وهشت بسيار از شهود جلال و جمال و حيرت درآن دوست كه به هنگام ورود معشوق, به طور ناگهاني يا براي كسي كه اسماء جلالي قهري تجلي كرده است, دست مي دهد و كوه انيت سالك مندك مي شود. در اين حالت, بعضي از سالكان به دليل فزوني دهشت و محبت شان يا كاستي استعداد يا نقصان مزاج, قدرت بازگشت به مملكت خود را از دست مي دهند و به صورت مجذوب مهيمن باقي مي مانند. آنها جز خدا كسي را نشناسند و به دليل حالتهاي مجنون گونه اي كه دارند كسي جز خدا آنها را نشناسد. بعضي نيز كه مورد توجه ويژه الهي هستند و از استعداد برخوردارند, به مملكت خود بر مي گردند و عقل آنهاهم عقل كل, روحشان روح

ص: 8931

كل و جسمشان جسم كل مي شود.)50 امام درجايي ديگر در روشنگري كمالهاي سالكان و جايگاه بلند واصلان و مقامهاي گوناگون اوليا,مي نويسد: (بنده سالك, وقتي با گام بندگي از خانه طبيعت خارج شد و به سوي خدا هجرت كرد و شيفته و واله جذبه هاي رازناك ازلي گرديد و نمودها و امتيازهاي نفساني وي, به قبسات نارالله درخت اسماء الهي افروخت, حق با تجلي فعلي نوري يا ناري يا برزخي جمعي, برابر مقامي كه سالك در حضرت فيض اقدس دارد, متجلي مي شود و سالك از منتهاي عرش شهود تا غايت قصواي غيب وجود را زير پوشش جلوه هاي فعلي حق, شهود مي كند و عين عالم را در تجلي ظهوري نزد او فاني مي كند. او وقتي در اين مقام تمكين و استقامت يافت و چندگانگي از او زايل شد, خدا گوش و چشم و دست او مي شود و حقيقت (قرب نوافل) در اصطلاح عرفا همين معني است. از آن پس, بنده به خلعت ولايي آراسته مي گردد و به حقي در صورت خلق تبديل مي شود و باطن ربوبيت, كه كنه عبوديت است, در او ظهور مي يابد و عبوديت باطن او مي شود. اين اولين منزل از منازل ولايت است و اختلاف اوليا در اين

ص: 8932

مقام و مقامهاي ديگر بر حسب اختلاف اسمائي است كه بر او تجلي يافته است. ولي مطلق كسي است كه حضرت ذات بر حسب مقام جمعي و اسم جامع اعظم بر او ظاهر شده است[ .از دنيا و آخرت خارج شده و از غيب و شهادت مجرد است و عمل صالح را به عمل بد در نمي آميزد.] 51و ساير اوليا مظاهر ولايت و محال تجليات او هستند.)52 چنين انساني, جامع همه كمالهايي است كه در جهانهاي آشكار و نهان وجود دارد.53 ولايت براي او اصالي است. پابرجا بودن و برقراري ولايت تا آخر الزمان, يكي از پديده هاي ثابت عرفان در باب ولايت است. اين كه خاتم ولايت كيست, در بين شماري از عرفاي اهل سنت و شيعه, ديدگاهها, گوناگون است. از نظر شماري از عرفاي اهل سنت, خاتم اوليا به طور مطلق, حضرت عيسي بن مريم و به طور مقيد محي الدين بن عربي است و خود ابن عربي در فتوحات به اين مساله اشاره دارد. درنظر بيش تر عرفاي اهل سنت و همه عرفاي شيعه, خاتم اولياي مطلق, كسي جز علي بن ابي طالب نيست و خاتم اولياي به طور مقيد حضرت مهدي است.54 سيد حيدر آملي و از پسينيان, آقا محمد رضا قمشه اي و شاگرد

ص: 8933

او, آقا ميرزا هاشم رشتي و شاگردان او آقا ميرزا مهدي آشتياني و آقا ميرزا محمد علي شاه آبادي و آقا ميرزا احمد آشتياني, اصرار دارند كه همه مطالب ابن عربي را در مساله ولايت, برتر از اصول شيعه بنمايانند. در جاهايي, بر سخنان شارحان محي الدين از جمله قيصري خدشه وارد ساخته اند. هر چند سخنان ابن عربي در ولايت يكسان نيست, با اين حال, در جاهايي , از آثار خود, حضرت علي(ع) را خاتم ولايت مطلقه و اشرف از همه آفريده ها مي داند و در جاهايي عيسي را افضل از همه اوليا بعد از پيامبر اسلام معرفي مي كند. اين در حالي است كه او در مواردي, به روشني مهدي(عج) را به عنوان خاتم اوليا مي شناساند. رابطه ولايت عرفاني و ولايت فقهي در بينش عرفاني, مفهوم ولايت داراي مرتبه هايي است و هر نبي و ولي كه سهم او از درخششها و جلوه هاي اسماء الهي بيش تر باشد, دايره ولايت او, گسترده تر و جامع بودن او نسبت به كمالهاي وجودي بيش تر و شريعت وي فراگيرتر و كامل تر است. همين طور انسانهاي سالك نيز داراي مرتبه هايي هستند و هر يك به همان اندازه اي كه كمالها و ويژگيهاي نيك را در خود

ص: 8934

به گونه خوشايندي گردآورده, نسبت به افراد ديگر ولايت مي يابد. اين گرايش در قلمرو ولايت ظاهري, سبب شده است كه جامعه شيعي, قرنها پس از غيبت امام دوازدهم, از سه چشم انداز: عرفاني, كلامي و حكمي و به دنباله آنها فقهي و با بهره گيري از ولايت باطني امام غايب, رهبري سياسي جامعه از سوي ولي فقيه را درخور توجيه سازد. در انديشه شيعي ولايت معنوي پيامبر(ص) و حضرت علي(ع) و پيشوايان معصوم(ع) هرگز از ولايت ظاهري آنها جدا نيست و عالمان بلند پايه شيعه, قبول دارند كه حاكم در مقام حكومت لازم است به تدبير, سياست و مديريت اين جهاني تن بدهد. درباره حاكمان عدل ديگر, بر اين باورند: سياست و مديريت اين جهاني بايد به گونه اي انتخاب شود كه دوگانگي جايگاه دنيا و آخرت را به دنبال نداشته باشد. در فهم ديني اينان, كسي كه زير قبه نفساني خود قرار دارد و ولي نفس خود است و براي نفس خود انيت يا انانيت ثابت مي كند, نمي تواند پست مهم ولايت, هر چند نوع ظاهري آن را به عهده گيرد. آنان بر اين باورند: ولايت جامعه اسلامي در عصر غيبت, بايد به عهده كسي باشد كه در مسير انسان كامل در حركت است; يعني نابودي انيانيت

ص: 8935

و انيت خود را با چشم شهود مي بيند و همه نيروهاي جامعه را درجهت كمالهاي معنوي آنان تربيت و هماهنگ مي سازد. بنابراين, ولايت فقيه از امور اعتباري و عقلايي است و همه فقهاي عادل از سوي شارع به ولايت گمارده شده اند. با اين حال, با گزينش مردم است كه فقيه واجد شرايط رهبري, ولايت مي يابد و ولايت تكويني ائمه سواي وظيفه حكومت است.55 بر همين اساس, نبايد براي كسي اين توهم پيش بيايد كه مقام فقها, همان مقام ائمه و رسول اكرم است. به نظر امام خميني (ولايت) در بحث ولايت فقيه, به معني حكومت و اداره كشور و اجراي قوانين شرع مقدس است, نه اين كه براي كسي شان و مقام غيرعادي به وجود بياورد و او را از مرز انسان عادل بالاتر برد.56 ولايت مورد گفت وگو; يعني ولايت فقيه, دو ملاك اساسي دارد: علم و عمل. كسي براي ولايت بر مومنان برگزيده مي شود و حكومت ديني را به عهده مي گيرد كه اعلم و اعدل آنان باشد و اين همه, به منظور حركت در مسير انسان كامل است. از اين روي, به گفته امام خميني, رسول اكرم در راس هرم اجرايي و اداري جامعه مسلمانان قرار داشت. افزون بر رساندن پيام وحي

ص: 8936

و بيان و تفسير عقايد و احكام و نظامات اسلام, به اجراي احكام و برقراري نظامات اسلام, همت گماشته بود, تا دولت اسلام را به وجود آورد.57 پس از رسول اكرم, خليفه همين وظيفه و مقام را دارد58. اين امر, تنها براي بيان عقايد و احكام نبود, بلكه براي اجراي احكام و تنفيذ قانونها و آيينها بود. وظيفه اجراي احكام و برقراري ساختارها و پايه هاي حكومتي اسلام بود كه گماردن خليفه را مهم گردانيده بود كه بدون آن پيغمبر اكرم(ص) رسالت خويش را به پايان نمي رسانيد; زيرا مسلمانان پس از رسول اكرم(ص) نيز, به كسي احتياج داشتند كه اجراي قانون كند.59 پس فلسفه ولايت, علم به قانون و عدالت است و فلسفه علم به قانون و عدالت و كار برد آن رسيدن به كمال است. امام خميني به روشني مي گويد: (اگر فرد لايقي داراي اين دو فضيلت باشد به پا خاست و تشكيل حكومت داد, همان ولايتي را كه حضرت رسول اكرم(ص) در امر اداره جامعه داشت, دارا مي باشد و بر همه مردم لازم است كه از او اطاعت كنند.)60 بنابراين نظريه انسان كامل, آثار گوناگوني در جهان شناسي و جهان گري ما داشته است و در عينيت جامعه, باور به انسان كامل و گستراندن ولايت

ص: 8937

او به تك تك مومنان برابر مراتب نظري و معنوي آنهاست كه حركت در چارچوب بهينه سازي جامعه و مردم را درخور توجيه مي سازد. وظيفه اصلي هر ولي و نبي بيرون آوردن سالك است از تاريكيهاي عالم طبيعي و رساندن او به عين ولايت و مقام توحيد حقيقي61 و انسانهاي عادلي, وظيفه دارند از نور هدايت و معرفت او برخوردار شوند و قلب خود را از دست يازي شيطانها و انيت و انانيت دو نگهدارند و در صراط مستقيم قرار بگيرند و با او حشر يابند و همانند او عمل كنند.62 انسان, وظيفه دارد از ولي پيروي كند, نه خود سرانه راه بپيمايد. بنابراين, هر كس بايد ولي ويژه اي داشته باشد. دايره ولايت برابر كمال انسانها, گسترش مي يابد و اين همه براي آن است كه: انسان خود بهره اي از خلافت الهي ببرد, هر چند به تعبير عبدالرحمن جامي, خلافت عظمي از آن انسان كامل است63 و به تعبير مولوي:گر تو آدم زاده اي چون او نشينجمله ذرات را در خود ببينچيست اندر خم كه اندر نهر نيست؟چيست اندر خانه كان در شهر نيستاين جهان خم است و دل چون جوي آباين جهان خانه است و دل شهر حجابدر سخنان امام در صحيفه نور نيز, به اين

ص: 8938

معني بر مي خوريم. امام در سخنان خود به اين حقيقت اشاره مي كند كه اسلام مي خواهد انسان كامل تربيت كند. مي افزايد: (ما بايد سرمشق از اين خاندان بگيريم. بانوان ما از بانوانشان و مردان ما از مردانشان, بلكه همه از همه آنها.)64 امام درحدود نوزده مورد در صحيفه نور از واژه انسان كامل استفاده كرده است. گاهي منظور ايشان از انسان كامل, انسان خود ساخته اي است كه درجه ها و پله هايي از كمال را پيموده و از فرمانهاي انسان الهي بهره جسته است و گاهي منظور ايشان از انسان كامل, انسان اسلامي و انسان پاي بند به دين و شرع است كه براي خود, كشور و ملت مفيد واقع مي شود.65 امام خميني, مفهوم انسان كامل را در عينيت جامعه به گونه روشن و در خور درك ارائه مي دهد و فهم نويني از جايگاه اين نظريه, در تربيت انسانها باز مي تاباند. امام از همگان مي خواهد تا اعضاي يك انسان باشند و همه در خدمت انسان كامل كه رسول اكرم(ص) است قرارگيرند و همه به منزله اعضاي او باشند.66 يادآوري مي شود: (قدرت اگر در دست انسان كاملي باشد, كمال براي ملتها ايجاد مي كند.)66 خود امام از آن گونه انسانها بود. انساني

ص: 8939

كه با جاهليت قرن ما رزميد و حيات باطني انسانها را به شكوفه نشاند و فطرتها را به ترنم نغمه هاي لاهوتي فرا خواند و معناي انسان كامل و ولايت را مجسم ساخت. سيماي انسان نمونه اسلام را براي مردم كوچه و بازار شناساند و اين فرصت گرانبهايي بود كه نسل ما و عصر ما براي فهم اين حقيقت متعالي, آن هم نه به صورت ذهني, بلكه به صورت عيني يافت. امام نه تنها در عرفان نظري خود سيماي بلند انسان كامل را براي ما فهم پذير ساخت, بلكه خود نيز, نمونه اي از اولياء الله و انسانهاي كامل بود. فراز و فرود آفتاب در سده هاي گذشته كم تر شاهدي چنين صادق و صديقي چنين مشهود را, به تماشا نشسته است.پي نوشتها: 1. گولپنارلي, عبدالباقي (مولانا جلال الدين ) عبدالباقي كولپنارلي, ترجمه دكتر توفيق سبحاني/262, موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي, تهران. 2. سوره (بقره), آيه 30 . 3. همان, آيه 12 . 4. (الطواسين), منصور حلاج, تصحيح نيكلسون, ملاحظات/ 130 134. 5. (فتوحات مكيه), ابن عربي, سفر خامس, تصحيح عثمان يحيي458/. 6. (الفصوص), ابن عربي, فص آدمي/50. 7. همان. 8. (الرسائل), ابن عربي ج102/2, نقش الفصوص, فص آدمي/102. 9. (فتوحات مكيه), ج94/1. 10. (عقله المستوفز), ابن عربي, تحقيق نيبرگ/40,

ص: 8940

چاپ ليدن. 11. (الانسان الكامل), نسغي/5. 12. همان/8. 13. همان/251. 14. (اسرار الشريعه واطوار الطريقه و انوار الحقيقه) سيد حيدر آملي, تحقيق محمد خواجوي/58 61, موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي, تهران . 15. همان/6. 16. (الانسان الكامل في معرفه الاواخر والاوائل) عبدالكريم جيلي/260 261, مكتبه حلبي قاهره. 17. همان/261 262. 18. همان/93. 19. سوره (فاطر), آيه39. 20. (اسرار الايات) صدرالدين شيرازي, ترجمه محمد خواجوي/108, موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي, تهران. 21. (شرح مقدمه قيصري), سيد جلال الدين آشتياني/34, مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي, قم. 22. (شرح فصوص الحكم قيصري), محمد داوود قيصري رومي/ده, تهران. 23. (تعليقات علي شرح فصوص الحكم و مصباح الانس), امام خميني /38 39, موسسه پاسدار اسلام, تهران. 24. همان. 25. همان/138. 26. همان/160. 27. (شرح دعاء السحر), امام خميني/54, تهران موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 28. همان/55. 29. همان/56. 30. همان/74. 31. (مصباح الهدايه الي الخلافه والولايه), امام خميني/50 51, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 32. همان. 33. (تعليقات)/68. 34. (شرح چهل حديث), امام خميني/53, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 35. تعليقات /74. 36. همان/59 60. 37. همان/108. 38. (مصباح الهدايه)/37. 39. (مصباح الهدايه), ترجمه سيد احمد فهري85 84/, پيام آزادي,تهران. 40. (شرح دعاء السحر)/37. 41. تعليقات/62 63. 42 همان/89

ص: 8941

90. 43. همان/53 54. 44. همان/192. 45. همان/36 37. 46. همان/47. 47. (مصباح) /52 54. 48. (جامع الاسرار و منبع الانوار), سيد حيدرآملي, تصحيح هنري كربن و عثمان اسماعيل يحيي, 382, انجمن ايرانشناسي فرانسه و شركت انتشارات علمي و فرهنگي, تهران. 49. همان. 50. (تعليقات)/109. 51. (شرح دعاي سحر)/103. 52. (تعليقات)/39 41. 53. (شرح دعاي سحر)/128. 54. (جامع الاسرار و منبع الانوار)435 ,385/. 55. (ولايت فقيه), امام خميني/43, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 56. همان/40. 57. همان/17. 58. همان. 59. همان/7. 60. همان/40. 61. (جامع الاسرار و منبع الانوار)/382. 62. (شرح چهل حديث)/531. 63. (نقد النصوص في شرح نقش الفصوص) عبدالرحمن جامي, تصحيح ويليام چيتيك/ 104, انجمن فلسفه ايران و تهران. 64. (صحيفه نور), مجموعه رهنمودهاي امام خميني, ج283/5 65 .280. همان, ج211/7. 66. همان,115/17 021. غلامرضا جلالي

ص: 8942

نقش امام دراحياي دين

9 چكيده: احياء دين و تفكر ديني در ميان مسلمانان مساله اي است مهم واساسي كه با رشد و گسترش اسلام در پيوند بوده واز وظايف و مسووليتهاي اصلي عالمان ديني به شمار آمده است . بدين جهت , دو طول تاريخ اسلام , حفظ و گسترش مكتب ,انديشه مومنان راستين را به خو مشغول داشته و همواره نگهبانان شريعت و ديانت , براي حفظ و نمو آن در دغدغه بوده اند. جوامع اسلامي نيز, هر چند گاه , شاهد حركت قلبهاي تپنده و بيدارگراني بوده است كه توانسته اند حركت بيافرينند, و سهمي بزرگ در رشد حركتهاي اسلامي و مبارزه با موانع ,ايفا نمايند. امام خميني[ رض] , دراين ميان , درادامه حركت رهروان دين , توفيقاتي را نصيب خويش كرده است كه ديگر مصلحان و پرچم داران اسلامي كمتر بدان دست يافته اند. بدين جهت ,اين نوشتار را به شناسايي عواملي اختصاص مي دهيم كه امام خميني[ رض] ,از آنها در جهت احياء دين سود جسته و به موفقيت نيز رسيده است . به اميداين كه باالگزو قرار دادن آن امام فقيد, خط و راه او را دنبال نموده و حيات ديني را در سراسر جهان گسترش دهيم . سخن دراين مقال را با ذكر مقدمه

ص: 8943

اي در مفهوم احياء جايگاه آن در فرهنگ اسلام , پيشينه جنبش احياء وامتياززامام خميني , قدس سره , در ديگر محييان آغاز نموده وادامه آن را در بخش ذيل پي مي گيريم : 1. عوامل و موجبات احياء دين از ديدگاه امام خميني , قدس سره . 2. موانع احياء دين از ديدگاه امام خميني , قدس سره . مفهوم احياء واژه احياء, به معناي زنده كردن و زندگاين بخشيدن است . در متون ديني بر مواردي همچون : زنده كردن مردگان , حيات بخشيدن طبيعت , هدايت كردن گمراهان و زنده نمودن شريعت به كار رفته است . در فرهنگ اسلامي بر كساني كه در صراط احياء شريعت گام برمي دارند,[ محيي] گفته مي شود ازاين روي , درباره حضرت مهدي[ عج] گفته شده است : ... و يحيي ميته الكتاب والشريعه . 1 در فرهنگ اسلامي احياء گران مورد تشويق و لطف قرار گرفته اند. رحم الله عبدا احيي امرنا . 2 خداي رحمت كند آن كس را كه امر ما را (ولايت) زنده نمايد. بنابراين ,اصطلاح (احياء دين) عنواني است كه از متون اسلامي گرفته شده است و ريشه در فرهنگ غني اسلام دارد.مقصودازاحياءدين ممكن است گفته شود: اسلام كه خود محيي است و حيات بخش

ص: 8944

, چگونه ممكن است . نياز به احياء ديگران داشته باشد؟ مگر رسالت دين ,احياء ديگران نبوده واز دوام و جاودانگي برخوردار نيست كه محتاج تجديد واحياء باشد؟ مگر دين را مرگي است كه حياتي بايدش ؟ دراين جهت , بايد گفت : درست است كه دين , حيات بخش بوده و هدف از رسالت آن زنده كردن روان انسانها و جوامع انساني است چنانكه قرآن مي فرمايد: يٰا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلّٰهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذٰا دَعٰاكُمْ لِمٰا يُحْيِيكُمْ . 3 اي مومنان , چون خداوند و پيامبر, شما را به آييني فرا خوانند كه سرچشمه حيات و زندگي است بپذيريد. لكن اين بدان معنا نيست كه ديني كه خود ذاتااحياگراست براثر عواملي دچار آفت و مردگي نگردد, همانند: آب , بااين كه پاك كننده و حيات بخش است , نيازمند حفاظت از آفات و آلودگيهاست . بر فهم مقصوداز احياء ديني , نخست بايد عوامل زوال دين را مورد توجه قرار داد تا به مقتضاي آن منظورازاحياء دين نيز مشخص گرددازاين روي , دراين قسمت از بحث ,ابتدا به عوامل زوال دين مي پردازيم : موجبات افول دين عواملي كه ممكن است اهداف و رسالت دين را ضربه پذير واز مدار حيات بخشي خارج نمايد, بسياراست كه دراين ميان دو عامل ازاهميت بيشتري برخورداراست

ص: 8945

: 1. تحريف مفاهيم ديني . 2. همگام نبودن با زمان .تحريف مفاهيم ديني هر ديني در صورتي كارآيي و رشد و بالنگدي لازم را دارد كه مشوب به پيرايه هاي تحريف گران و مغرضان نگشته واز همان صافي اوليه خويش برخوردار واصالت خويش را حفظ كرده باشد. ادياني بسياري با دور شدن از سرچشمه اصلي ,ازاهداف اوليه خود منحرف گرديده اند كه آيين مسيح و يهوداز مصاديق بارز آن است واكنون جز شبه و آثار كم رنگ از آنها چيزي به جاي نمانده است . برخورد با حوادث و جريانات مختلف و وارد شدن فرهنگها و مكاتب بيگانه در حوزه دين ,از جمله عوامل تحريف دينند. دين , مثل رودي روان , در بستر طبايع گوناگون , روائح مختلف را به خود جذب مي نمايد كه بدون تصفيه و زدودن ناخالصي ها بي ثمر و گاه مضر مي گردد.اسلام نيز در برخورد با جريانات غيراسلامي و الحادي ممكن است دچار آفت شده باشد و تهي از محتوي و مفهوم اصلي خود به تعبير ديگر,التقاط نامرئي و تحريفي بسيار ظريف , در آن ريشه دوانيده باشد. بي شك , دست پنهان و مرموز مخالفان دين و مستبدان ستمگر در راستاي دستيابي به اهداف شوم خود, در تحريف بخشي از حقائق

ص: 8946

و مفاهيم ديني موثر بوده است .اينان سعي داشته اند با تحريف مفاهيم ديني , به مقاصد خويش پشتوانه ديني بدهند, يا, حداقل ,از مزاحمت آن جلوگيري نمايند, سر مسخ بسياري از حقائق اسلامي وارزشهاي ديني را مي توان دراين امر جستجو كرد. و نيز رشد يك بعدي بسياري از مفاهيم ديني , معلول دخالت همين دستهاي پنهان دشمنان مغرض بوده است .اينان و دوستان ناآگاه فريب خورده موجب شدند دين از صورت مجموعه اي به هم پيوسته و نظامي متشكل خارج گردد و هر جزء آن , بدون ارتباط با ديگر اجزاء تفسير گردد و مفاهيمي كه براي ستمگران و قدرتمندان خطر آفرين نبوده , ترويج و مفاهيم ارزشمند ديگر, همچون : عدالت , قسط, جهاد, حج ابراهيمي , شهادت و... به بوته فراموشي سپرده شود. پس دين محتاج نگهباناني است آگاه به اصول شريعت , كه همواره به تفسير و تبيين درست مفاهيم ديني بپردازند و آن رااز گزند بلايا و تحريفات حفظ كنند و حيات اصلي اش را بدو, باز گردانند . حيات ديني , به اين تعبير, به معناي پاسداري ازارزشهاي اصيل و زدودن خارها و موانعي است كه طراوت و شادابي گلستان شريعت را تهديد مي كنند. تنها دراين صورت است كه سرچشمه دين زلال

ص: 8947

مي ماند و همچون دارويي شفابخش , بيماردلان را شفا, و تشنگان را سيراب و گم گشتگان در سرابهاي ضلالت را راهنماست و گر نه , نه تنها حيات بخش نبوده كه ممكن است عليه اصول اساسي خود به كار رود و به ابزاري خطرناك در دست صاحبان زور و زر و تزوير در جهت استثمار مستضعفان به كار آيد. در اين باب ,از گذشته تاريخ اسلام واز عصر حاضر, نمونه هاي بسيار داريم . اين همان چيزي است كه امام امت[ رض] از آن به : [ اسلام آمريكائي] تعبير كرده اند. همگامنبودن با زمان مذهب و مكتب الهي , نمي توان از تحولات و دگرگونيهاي زندگي وانديشه ها و مسائل بشري فاصله بگيرد واز تحولات جوامع و رخدادها و به تعبير فقهي[ حوادث واقعه] بر كنار باشد. بر كناري از رويدادهايي كه در فرهنگ و جامعه تاثير دارند و يا نداشتن پاسخي مناسب براي شرائط ويژه و نيازها و موضوعات جديد, به معناي انزوا و خروج از صحنه عمل و نفوذاست بدين جهت , حاملان دين , مي بايست با درك عميق از مسائل ديني , راه انديشه ها را به سوي درك مسائل آينده باز كنند و رابطه دين و دينداري را با مسائل گوناگون زندگي روشن

ص: 8948

كنند. مسلم است كه انديشه ديني , در صورت عدم انطباق با مسائل زمان و نداشتن پايگاه در ميان نسل جديد رو به خاموشي مي رود و نفوذ و جايگاه واقعي خود رااز دست مي دهد. سرگذشت عبرت انگيز كليسا, مي تواند خيلي از مسائل را براي ما واضح كند و ما را به سوي يك حركت صحيح , درارائه دين راهنمايي كند زيرا كليسا با موضع گيري نابجا و عدم تفسير درس از رويدادهاي اجتماعي و دانش بشري از متن جامعه به گوشه كليساها عقب نشيني كرده و سالياني دراز به دوراز زندگي مردم بسر برد آنگاه كه به خود آمد, به جاي جبران اشتباهات گذشته , به اشتباه بزرگتري گرفتار آمد و آن آشتي با علم و دانش و پيدا كردن موضع اجتماعي , به قيمت روي گرداندن ازارزشهاي معنوي واصالت بود.اسلام نيزازاين رودر روئي بر كنار نيست و با گذشت زمان ,اهميت آن بيشتراحساس مي شود.انسان معاصر, با مسائل بي شماري روبروست كه در گذشته وجود نداشته است . اسلام , به عنوان مكتبي كه جوابگوي همه نيازهاي زندگي بشراست , بايد پاسخگوي اين نيازها باشد. بر مفسران شريعت است كه با آگاهي به زمان و شناخت صحيح از[ خوادث واقعه] به استخراج احكام مورد نياز بپردازند

ص: 8949

و با در دست داشتن نبض جوامع , پيشاپيش , به استقبال حل مشكلات آنان بروند كه در صورت عدم هوشياري به موقع , سرنوشت كليسا يعني , عقب نشيني از جوامع علمي و فرهنگي درانتظار اسلام خواهد بود. ضرورت اين موضع راامام راحلمان اين گونه گوشزد مي نمايد: [روحانيت , تا در همه مسائل و مشكلات حضور فعال نداشته باشد نمي تواند درك كند, كه اجتهاد مصطلح براي اداره جامعه كافي نيست . حوزه ها و روحانيت , بايد نبض تفكر و نياز آينده جامعه را هميشه در نظر داشته باشد و همواره چند قدم جلوتراز حوادث مهياي عكس العمل مناسب باشند. چه بسا شيوه هاي رائج اداره امور مردم در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود, به مسائل جديداسلام نياز پيدا كند علماء بزرگواراسلام ,از هم اكنون بايد براي موضوع فكري كنند] 4 . بنابراين دوري از درك نيازهاي انسان معاصر و عدم پاسخ صحيح به آن , افول تدريجي دين وانزواي آن از صحنه اجتماع بشري را در پي خواهد داشت . احياء دين دراين صورت به معني همراه شدن با زمان و درك احتياجات فكري بشري واستخراج آن از مباني و متون اسلام وارائه آن است .اهميت احياء دين ارزش و

ص: 8950

احياء دين , به معنايي كه بيان شد, در مكتب اسلام ,اهميت وارزش خاصي دارد واحياگران , دراين ميان ,از جايگاه ويژه اي برخوردارند. در متون اسلامي رااحياء دين هم در بعد پيرايش و هم در بعد همراهي با زمان سخن به ميان آمده و بر آن تاكيد شده است . در بعد پيرايش همواره مردمان را به مبارزه با منكر و بدعتها فراخوانده و آن رااز وظائف اصلي عالمان , كه پاسداران شريعت اند, بر شمرده است . اذا ظهرت البدع في امتي فليظهرالعالم علمه فمن لم يفعل فعليه هرگاه بدعت در ميان امتم آشكار گردد بر عالم است كه علم خويش را ظاهر نمايد و گرنه لعنت خدا براو باد. علي[ ع] در يادآوري صحنه هاي دلاوري ياران شهيد صفين , با آهي سوزان از حماسه اي آنان ياد كرده واز آنان به عنوان ستيزندگان با بدعتها و احياگران سنت و شريعت نام مي برد:اوه علي اخواني الذين فراوا القرآن فاحكموه و ندبروا الفرض آه چقدر متاسفم بر درگذشت برادرانم . برادراني كه قرآن را با استواري خواندند و واجبات رااز روي بينش وانديشه بر پا داشتند, سنت ها را زنده و بدعتها را نابود كردند. علي (ع) در وصف امام زمان(عج) مي فرمايد: .. فيريكم كيف عدل

ص: 8951

السيره و يحيي مينه الكتاب والسنه. 10 او, امام زمان( ع) عدالت را نشان شما خواهد داد كه چگونه است واحكام قرآن و طريقه پيامبر[ص] را زنده خواهد كرد. و نيز در جهت احياء دين , به عنوان قانون حاكم براي همه عصرها و زمانها و قابليت طرح آن در جوامع مختلف , بر ضرورت آگاهي عالم دين به زمان , تكيه شده و به اين مطلب تاكيد گرديده , كه آنچه ممكن است مردم را نسبت به اسلام بي تفاوت نمايد, عدم تبيين صحيح و فهم درست از آن است و گرنه , در صورت طرح صحيح و شناسايي زمان , مردمان آمادگي پذيرش آن را خواهند داشت : امام رضا( ع) فرمود:رحم الله عبدااحياامرنا فقلت له كيف يحيي امركم قال يتعلم خداي رحمت كند بنده اي را كه امر ولايت ما را زنده كند. گفتم : چگونه امر شما را زنده كند. فرمود: علوم ما را فرا گيرد و به مردم بياموزاند.اگر مردم زيباييهاي سخن ما را بدانند ما را پيروي خواهند كرد. روشن است هر كس , نمي تواند حامل اين رسالت باشد و پرچم اصلاح واحياء واحياء و تجدد را بر دوش كشد بلكه رهروان اين راه را ويژگيهايي لازم است كه در صورت برخورداري از

ص: 8952

آن , خواهند توانست اين رسالت را به سرانجام برسانند. آگاهي از مباني كامل كتاب و شريعت و تفسير درست ازاهداف وحي و رسالت , شرط اساسي در خدمت به دين است . فقيه جامع الشرايط, با نگرش به اسلام , به عنوان مجموعه اي يك پارچه و به هم پيوسته و توجه به همه مسائل اسلام وامور مسلمانان است كه مي توانداز عهده اين امر برآيد كه در غيراين صورت , باعث اماته دين خواهد شد, نه احياء. براي اين سخن , شواهد فراواني از تاريخ مي توان اقامه كرد كه افرادي , آهنگ احياء كرده اند و پرچمي برافراشته اما, ره نيافته و در وادي ظلمت , خود وانبوهي از مردم را گرفتار كرده اند محيي , بايد دغدغه دين داشته باشد و غيرت ديني در رگهايش جاري باشد كه دست يابي به اهداف , فقط در سايه غيرت ديني و شجاعت برخاسته از غيرت ديني ميسوراست . توان و قدرت و نيروي لازم نيز در حدانجام وظيفه , در هر مرحله ,از شرايطي است عقلايي كه در هر كار لازم مي آيد. حضرت امام[ رض] در برابر حملات فريبكارانه رژيم ستمشاهي به حوزه ها در لواي اصلاح واحياء آن مي نويسد: [كسي مي تواند دست اصلاح به

ص: 8953

اين دستگاه دراز كند كه چند شرط زير را داشته باشد: 1. تخصص در علوم روحانيه , كه سخنهاي او كوركورانه واز روي جهالت نباشد. 2. علاقمندي به ديانت و روحانيت و عقيده به اين كه روحانيت در كشور لازمست . 3. پاك بودند نيت او كه دست درازيش براي نفع طلبي نباشد. 4. عقل , تدبير و تميز صلاح و فساد, تا كارهايش از روي نقشه هاي خردمندانه باشد. 5. نفوذ روحاني كه نقشه هاي خود را بتواند عملي كند]. 9 روشن است , وقتي كه اين شرائط براي كسي كه بخواهد به اصلاح واحياء تنها يك نهاداساسي ازاسلام , بپردازد لازم است و گرنه به فساد دچار مي شود, براي احياءاسلام واحياء تفكر مسلمانان نيزاين شرائط و بالاتراز آن لازم خواهد بود. و به همان اندازه كه مسووليت و هدف سنگين تر مي شود, شرائط و ويژگيها نيز گسترده تر مي گردد. پيشينه احياء فكر ديني همانطور كه گفته شد, سخن ازاحياء دين واحياء فكر ديني از ديرباز در ميان مسلمانان وجود داشته است . و عالمان دين در طول زمان به اين وظيفه پرداخته اند ولي احياء ديني به معناي كنوني از سده هاي اخير, رايج گرديده است . هجوم استعمارگران غربي به ممالك اسلامي را مي

ص: 8954

توان سرآغاز پيدايش اصطلاح احياء فكر ديني به شمار آورد.افسار گسيختگي و هجوم غرب به بلاد ديگر ( به قصد تصرف آنها) بدون زحمت و مانع انجام نپذيرفت . سلطه گران دراين باره با موانع و دشواريهاي بسيار روبرو گرديدند. ملي و فرهنگ و مذهب از مهم ترين موانع در راه سيطره مهاجمين بود كه دراين ميان , مذهب , خصوصا دين اسلام , قوي ترين قدرتي بود كه پيروان خويش را متشكل كرد و بر سلطه جويان راه بست .استعمارگران , به تدريج توانستند با[ مليت] كنار آمده واز ناسيوناليسم كه در آغاز به استعمارگران به چشم بيگانه مي نگريست و آن رااز خود دور مي كرد, به عنوان ابزاري كارساز, در جهت تفرقه ملتها و نژادهااستفاده نمودند. به عنوان نمونه : مرزبنديها در ممالك مختلف جهان از آثار مليت و ناسيوناليسم و ديگر حركات استعماري است . بسياري از فرهنگها و مذاهب مختلف نيز به سرانجامي مشابه مليت گرفتار آمدند. آنان اصول اساسي وارزشهاي راستين اديان را مسخ كرده واز آن عليه خود آن مذهب بهره گرفتند,از باب نمونه :با جلوه دادن خود, به عنوان حاميان دين مسيح , توانستنداكثريت مسيحيان جهان را به تسليم وادارند. امااسلام به دليل جامعيت و جهان شمولي و ستم ستيزي و ساير

ص: 8955

خصوصيات بالنده اي كه داشت , مردم را به مقابله با بيگانگان فرا مي خواند و با شعار همراز نشدن با دشمنان اسلام , نفي حكومت غير مسلمانان بر آنان و... بدين جهت , مسلمانان , درابتدا, بدانان به چشم بيگانه نگريسته واز همكاري با آنان دوري جستند و به هنگام توان , به مبارزه دست مي يازيدند. آنان , براي شكست صولت و قدرت مسلمانان , درابتدا, به هجوم نظامي و سلطه قهرآميزي روي آورده و جنگهاي خونيني را عليه مسلمانان برپا ساختند, ولي از آنجا كه اين راه قابل ادامه نبوده و دير يا زود با نيرو گرفتن مسلمانان كم رنگ مي شد, به راهي باثبات و كم خرجي روي آوردند كه عبارت بوداز: تبليغات و ترفندهاي وسيع و دامه داري براي خارج كردن اسلام از صحنه سياسي -اجتماعي -,از جمله : مسخ اسلام , تحريف مفاهيم ديني و بي محتوي كردن مفاهيمي , همچون : سياست , حكومت , جهاد, بي تفاوت كردن اقشاري از جامعه را نسبت به سرنوشت اسلام و حيات سياسي مسلمانان , بدبين كردن مردم نسبت به روحانيت و خارج كردن روحانيت از صحنه جامعه به ديگر حيله ها و نفوذ در برخي از آنان و.. حضرت امام[ رض] ازاين شيوه فريبكارانه استعمار

ص: 8956

چنين ياد مي كنند: [ استعمار, در ممالك اسلام يكي از فعاليتها را كه مي كند,اين است كه اسلام را به يك طريقت عقب افتاده , كهنه شده معرفي كند. سران قوم مي گويند. كهنه پرستي است ارتجاع است] 10 و در جاي ديگرامام[ رض] , در پيام به دانشجويان دلسوز به اسلام , مي فرمايد: [ دراين عصر,استعمار, وابستگان و دنباله روهاي خود را در دل جهان اسلام به كار گماشته است , تا در زير شعارهاي پر زرق و برق و فريبا واحيانا شعاراسلام , تعاليم و فرهنگ قرآن رااز واقعيتهاي زندگي مجتمع اسلامي دور كنند, تا بدين وسيله راه براي تامين منافع اربابان باز و بي مانع شود]. 11 استعمارگران براي دست يابي به اهداف شوم خود,از همه ابزارها و وسائل ممكن كمك گرفتند: از روحانيت , براي نفوذ در عامه مردم و براي دستيابي به مراكز قدرت و فرماندهي جامعه ,از دانشگاه , كه بيشتريت كرسيهاي وزارت و دولت و مجلس و مديران جامعه از آنن پر مي شود,استفاده بردند. حضرت امام[ رض] راين باره مي فرمايد: [براي رسيدن به مطامع استعماري خود, لازم ديدند كه مردم راازاسلام دور كنند, به وسائل مختلف بر ضداسلام تبليغ و دسيسه كردند, مبليغيني كه در حوزه ها و روحانيت

ص: 8957

درست كردند, عمالي كه در دانشگاه ها و موسسات تبليغاتي دولتي و يا بنگاههاي انتشاراتي درست كردند و مستشرقيني كه در خدمت دولتهاي استعمارگر هستند, همه , دست بدست هم داده و در تحريف حقائق اسلام كار كردند]. 12 بدين وسيله , شكوت و قدرت اسلام را در هم شكسته و هويت ديني مسلمانان رااز بين بردند و در نهايت ,اسلام به مثابه يك قدرت و عامل حاكم از ميان جوامع مسلمان رخت بربست و تنها در زواياي احكام فردي و بي ضرر به استعمارگران باقي ماند. غيرت ديني از ممالك اسلامي رخت بربست و نگاه بيگانه ستيز مسلمانان نسبت به اجنبيان ستمگر, تبديل به نگاه محبت آميز گرديد. با تسليم پذيري فكر وانديشه مسلمانان , عرصه نفوذ فرهنگي بيگانگان براي مبارزه بااسلام گسترش يافت واندك اندك با كهنه جلوه دادن مطالب اسلامي و قابل اجراء ندانستن آن در زمان حاضر, دين اسلام را دليل انحطاط مسلمانان معرفي كرده و زمينه را براي رشد مكاتب مادي باز كردند. شيوه بت كردن علوم جديد و ميدان دادن به آن را جايگزين شيوه قديمي مذهب سازي نمودند. سرانجام استعمارگران با به كارگيري شيوه هاي نو مذهب ستيزي به موفقيتهاي بسياري نائل آمدند.اين حركت شوم استعماري سبب گرديد, اميد به احياء دين وايجاد

ص: 8958

حكومت اسلامي , تبديل به ياس شود. و بازگشت اسلام و حكومت آن تنها در محدوده يك آرمان باقي ماند و آن هم , پس ازاندك زماني به دست فراموشي سپرده شد. يكي از متفكران مسلمان تركيه , تفكر حاكم را, در آن سالها, چنين به تصوير مي كشد: تا آن زمان ما جوانان مسلمان هميشه به عنوان جوانان ايده آليست در نظر ديگران مجسم مي شديم . بله , در آن موقع , در بعضي از محافل ,اين تصور غلط حاكم بود كه شريعت مي آيد, ولي بطور كلي ماانسانهايي بوديم كه در پي امور غيرممكن مي دويديم 13 .احياگران با همه سلطه و سيطره دشمنان اسلام بر فرهنگ واجتماع , شعله اسلام خواهي واصلاح طلبي در دلها به كلي خاموش نگرديد و سينه هايي حس مسئوليت و دغدغه و نگراني حفظ دين را در خود مي پروراندند و گه گاه فريادهايي سكوت سهمگين را مي شكست پردهاي ياس و حرمان را درهم مي دريد و حركتهاي عظيمي را در جهان اسلام به وجود مي آورد. آن فريادها, نداي دلسوازنه محييان و مصلحان واسلام خواهاني بود كه خطر رااحساس كرده و دلشان از تسلط باطل وانحطاط مسلمانان به درد آمده بود لذا در مقابل منكرات قيام كردند و در

ص: 8959

حد توان و استعداد خويش در راه احياء دين و مذهب و آرمانهاي اسلامي , گام برداشتند و توانستند موفقيتهاي را دراين راه كسب نمايند. اين خدمتگزاران دين و مذهب , در راه دفاع از آن و باز گرداندن حيات دوباره به اسلام و مسلمانان , بااشتراك در بسياري از مواضع , خصوصا, بازگشت به اسلام اصيل و سلف صالح , طريق واحدي را نپيمودند و هر يك , به حسب بينش خود, در درك دردها وارائه درمان , راههاي مختلفي را رفته اند: گروهي براي تجديد حيات ديني , بر نشر متون ديني , تفسير قرآن و درس و بحث و تربيت شاگردان و مبلغان تكيه كردند و حفظ شعائر و ظواهراحكام اسلامي و فروعات ديني را مهمترين طريق حفظ دين و ديانت در ميان مسلمانان طريق حفظ دين و ديانت در ميان مسلمانان دانستند. اينان ,اكثريت رهروان راه اصلاح و حيات را تشكيل مي دهند, گر چه برخي , به آنان عنوان محيي نمي دهند. گروهي ديگر, رازانحطاط مسلمانان را در عقب ماندگي مسلمانان ,از قافله تمدن و علوم جديد تشخيص داده و نزديكي به علوم جديد و بهره گيري از دستاوردهاي بشريرا كليد و رمز مطرح شدن اسلام در صحنه بين المللي و رمز حيات دوباره اسلام

ص: 8960

و مسلمانان , معرفي كردند. عده ديگر, تجديد حيات اسلام و مسلمانان را در پيرايش اسلام از خرافات و شناختن ريشه هاي آن دانسته اند و بر بعد خرافه زدائي تكيه كرده اند و آن رااز موانع رشد حيات اجتماعي برشمرده اند. برخي , پا راازاين فراتر نهاده و بر هويت و همبستگي مسلمانان تكيه كرده اند و تشتت و خودباختگي مسلمانان را رمز مردگي آنان دانسته اند.اينان , بيشتر بر بعد سياسي اسلام اصرار ورزيده و در مواردي نيز مردمان را به مبارزه بااستعمارگران فرا خواندند. اين محييان , گر چه كم و بيش توفيقاتي را نصيب خود كرده و به حيات علمي و سياسي مسلمانان , به سهم خود, كمك كردند, ولي كوشش آنان بيشتر در جهت نشر فكر و نوشتن كتاب و مقاله و سخنراني و تدريس بوده است واگر,احيانا, به راههاي مهمتري روي آورده اند, دراثر نداشتن نيروي قوي و يا تكيه براستوانه هاي نااستوار و يا گسترش فاجعه و آسيب زدگي در عصر خود و يا علل ديگر, كمتر توانسته اند به اهداف خود نائل آيند.اينان و خدمات بسياري را به دنياي اسلام ارائه كردند و حركتهايي را به وجود آوردند, ولي در به وجود آوردن نظامي اسلامي و رژيمي بر مبناي آن ,اظهار ياس

ص: 8961

كردند و يااگر در طرح وارائه آن پيش قدم بودند, در مرحله عمل و حركت , به شكست منتهي گرديدند.اين شكستهاي پي در پي , دستاويزي براي ميدان داري مكاتب الحادي گرديد و آنان را در رسيدن به آرزوي خود (دور كردن اسلام از صحنه زندگي و سياست ) موفقتر مي نمود. درهنگامه غربت اسلام و سيطره مكاتب شرقي و غربي برافكار جوانان و دوراني كه بيگانگان عرصه را براسلام تنگ كرده بودند و به خيال خود, همه سنگرها را فتح كرده اند و در ديدگاه غربيان : ماركسيسم , تنها خطر موجود بود و در ديدگاه شرق : غرب تنها دشمن محسوب مي گشت , بار ديگر, خورشيد فروزاني ازافق سرزد و آفتاب روشنايي بخش امامت روح خدا, خواب آرام دشمن را بر آشفت . آن حضرت[ رض] , با طرح دوباره اسلام در صحنه حيات بشري , بويژه در جهان اسلام , روحي تازه دميد, و كالبد مرده جوامع اسلامي و حوزه هاي علمي را حيات بخشيد.اين ندا كه از سوي مجتهدي انديشه ور, عارفي راه يافته و نفس كشته و آگاه ,از جايگاه بلند حوزوي بر مي خاست , ندايي بود كه دشمن , بااين كه كمر به نابودي آن بسته بود, نتوانست به اهداف شوم خود

ص: 8962

نائل آيد. عليرغم ميل استكبار جهاني , نهضت اسلامي به پيروزي رسيد واثرات خود را بر جهان اسلام بر جاي گذاشت . شرائط زماني امام , به هنگام احياء امام امت در روزگاري پا به ميدان نهادند كه استعمار با حربه هاي نو به ميدان آمده بود واز همه امكانات جديد و دانش بشري و تجربيان دانشمندان , در راه اهدافش سود مي جست و راه خود را به وسيله روشنفكران غرب زده و عالمان خودفروخته و ناآگاه , هموار ساخته بود. غفلت زدگي همه را فرا گرفته بود و ترس از مبارزه در دلها لانه كرده بود. ظلمت سكوت و هراس بر همه جا حكومت مي كرد. مسائل اصلي فراموش گرديده بود. در حوزه ها, متون ديني به طور يكنواخت خوانده مي شد و تفسير قرآن جايي نداشت واكثريت روحانيان طبق وظيفه حركت نمي كردند و روحيه اميد به پيروزي واتحاد و همبستگي جاي خود را به ياس و تشتت داده بود. دراين چنين روزگاري بود كه ذخيره خداوند,

ص: 8963

حضرت امام خميني , برخاست تا غبار غربت از چهره اسلام بزدايد و مسلمانان را عزت و قوت بخشيد و پاسدار و ياور همه ارزشهايي گردد كه بي حامي مانده است . آنچه امام امت[ رض] درادامه راه احياگران و نگهبانان اين شعله فروزان , توانست به انجام برساند, چيزي بود كه : عالمان وانديشه گران , در آرزوي آن بودند يعني احياءاسلام , به عنوان نظام سياسي وانقلابي .اين صداي رسا, همچون صوراسرافيل , بر روانهاي خفته دميد و همه مسلمانان جهان , علماء ديني و روشنفكران را به حركت فرا خواند و خواب راحت سلاطين مستبد و ظالمان و دانشمندان خودفروخته و يا بي تفاوتان جاهل را برآشفت . امام راحل[ رض] , دراين راه با قوي ترين قدرت موجود جهاني , پنجه در پنجه افكند. علاوه بر پيروزي كه در صحنه هاي سياسي , فرهنگي و... به ارمغان آورد, در ميان مسلمانان جهان آثار معنوي بسياري به جاي گذاشت و درافق دورتر, شعله هاي اميد به پيروزي را در ميان همه مستضعفان جهان برانگيخت و ياسي كه در دلها خانه كرده بود, تبديل به اميد كرد. به اعتراف همه موافقان و مخالفان , گسترش نهضت هاي آزادي بخش اسلامي , در سرتاسر جهان اسلام , برخاسته

ص: 8964

از نهضت اسلامي ايران بوده است . نهضت هايي كه شكستهاي پي درپي و نااميدي , آنان را منزوي كرده بود و يا دست از مبارزه برداشته بودند,دوباره به حركت درآمدند و باورشان آمد كه دشمن , با همه عظمت و قدرت , قابل شكست وامكان پذير وجود دارد. متفكر مسلمان تركيه اي , درباره تاثيرانقلاب اسلامي ايران , در تركيه مي گويد: وقتي انقلاب اسلامي ايران متحقق شد, ما جوانان اميدوار شديم و كساني را كه در مقابلمان قرار داشتند, دچار ترس و وحشت ساختيم . مگر مي شد كه موفق بشويم ؟ چرا نمي شدامروز درايران فردا در تركيه 15 . . انقلاب اسلامي و حركت عظيم امام خميني , علاوه برايجاد هويت در ميان مسلمانان و به تلاش واداشتن آنان , غير مسلمانان بسياري را به نيز به مطالعه و تحقيق درباره انقلاب اسلامي برانگيخت و آنان را مجذوب خويش ساخت . جواناني كه تا ديروز, محرمات الهي را ناديده مي گرفتند,اينك ,گروه گروه به سبب تاثير شگرف انقلاب در آنان , به مساجد روي آورده اند. به گفته يكي از خاورشناسان مسلمان : [ به هيچ وجه , نمي توان تاثير عظيم انقلاب را بر ملل شرق به طوراعم و بر ملل اسلامي به صورت اخص

ص: 8965

, ناديده گرفت . مي توان ادعا كرد كه :انقلاب ايران يك تجديد حيان فرهنگي (رنسانس ) واقعي بود...اين انقلاب , تنهاانقلاب جهان معاصراست كه براساس يك ايدئولژي اسلامي پايه ريزي شده است ... در راس اين رهبري ,امام خميني قرار داشت كه با خضوصيات خود,الگوي تمام عياراز يك فرد مذهبي را در جهان اسلام ارائه مي دهد. با مطالعه شخصيت امام خميني مي توان روح اسلام واقعي را در شكل بديع آن شناخت . سرزميني كه به عنوان كشوري شيعي مذهب و واپسگرا به جهان معرفي شده بود,اكنون كعبه اميد و آمال همه مسلمانان زجر كشيده دنيا در: فيليپين , هندوستان ,افغانستان و... غيره و كليه مستضعفان جهان گرديده است] 16 . و به نوشته روزنامه لوبرآن : [ در پايتخت كشورهاي عربي , تنها منظره خيابانها نشان دهنده خصوراسلام نيست . جوانان با ريش و دختران جوان , با لباسهاي كاملا پوشيده و به رنگ تيره , در حالي كه موهاي سر خود را با روسري , كاملا, پزشانده اند, بخصوص دراطراف دانشگاه ها, همه روزه , مشاهده مي شوند. روز جمعه ,در ساعت نماز, در دسته هاي صد نفري براي شنيدن نطق و خطابه هاي امامان خود... مي شتابند] 17 . وامروز تجلي اين شعله مقدس را

ص: 8966

در سرتاسر كشورهاي اسلامي , مشاهده مي كنيم . بدين جهت بود كه خشم استعمار را برانگيخت و همه دشمنان اسلام , با همه اختلافات داخلي خود, در جهت مخالفت بااين حركت روبه گسترش متحد شدند. و با حذف مناطق بحراني , خود را براي رودرويي با اسلام آماده كردند. بي سبب نيست كه دست نشاندگان استكبار غربي , در بعضي از كشورهاي اسلامي دست نشانده , به ماركسيستها,اجازه فعاليت داده و آزادي آنان را محترم مي شمارد ولي زندانهاي آن كشورها مملواز مسلمانان مبارزاست و يا در قضيه عصيان و شورش ملتهاي گوناگون عليه نظام حاكم بر شوروي , آمريكااز هجوم شوروي عليه به آذربايجان و قتل عام مسلمانان استقبال كرداما در مقابل ,از يورش نظاميان شوروي عليه غير مسلمانان آن كشورانتقاد و آن را محكوم كرد. روزنامه لاريوبيكا در مقاله اي تحت عنوان : [ اتحاد بزرگ عليه پيامبر] مي نويسد: پش ازاين واشنگتن ...اعتقاد داشت كه : تقويت جنبش اسلامي كه خطرتر از توسعه شوروي است و... علي رغم اين كه امام خميني آمريكا و شوروي را در يك رديف قرار مي داد, مسكواين تصور را داشت كه : طوفان اسلام , فقط به سمت غرب خواهد وزيد. ولي هم اكنون جرج بوش , علي رغم مواضع

ص: 8967

مخالف در قبال ليتواني ,از گسيل ارتش سرخ به آذربايجان حمايت كرد. و بدين صورت , واشنگتن و مسكو, پس از سالها تلاش براي جلوگيري از نفوذانقلاب اسلامي يعني , آنچه كه اكنون خطر مشترك مي دانند, با همديگر متحد شده اند 18 . اينك پس از نظري كوتاه به حركت احياگرانه امام و آثار با عظمت آن ,در سالگرداين عزيزاز دست رفته , بر ماست كه عوامل موفقيت و اهرمها و تكيه هاي امام امت[ رض] را در راستاي احياءاسلام ريشه يابي كرده و بدنيم كه همان عواملي كه موجب پيروزي و به قدرت رسيدن اسلام شده , باعث تداوم آن بوده است و فراموشي و تحريف آنها مي تواند در كندي و ياانحراف اين هضت عظيم موثرافتد. همانطور كه حضرتش , كرارا,اشارت كرده اند:استعمار و عوامل آنان از پاي ننشسته و دست از شيطنت برنخواهد داشت , مگر آن كه انقلاب رااز حالت اسلاميش خارج كرده واسلام را با پيرايه هايي از صحنه خارج سازند. كساني كه فكر مي كنند:استعمار, دست از دسيسه برخواهد داشت و به راه مستقيم باز مي گردد, ساده انديش اند و نه ماهيت اسلام و مكتب را مي شناسند و نه ماهيت دشمنان اسلام را. پس , توجه به رمز حركت و موفقيت

ص: 8968

امام امت[ رض] دراحياء دين به منظور حفظ و تداوم آن ,امري است لازم و ضروري ,از اين روزي ,اين مقاله رااختصاص مي دهيم به عوامل و موجبات احياء دين .عوامل و موجبات احياء امام خميني , قدس سره ,در طريق احياء دين براصولي پاي فشرد و ضرورت حفظ و تداوم آنها را براي گسترش حيات دين توصيه مي نمود كه اهم آنها به شرح زيراست . بخش اول : عوامل و موجبات احياء دين1. جامعيت اسلام مكتب اسلام , شريعتي است جامع كه در آن تمام زوايا وابعاد زندگي انسان از تولد تا به گور, مورد توجه قرار گرفته است . دراين دين شريف ,از فردي ترين تااجتماعي ترين اعمال انسانها تبيين شده است و انسانها براي عمل به آنها فرا خوانده شده اند. شريعت اسلام , در نگاه صحيح به متون ديني , مجموعه دستورات و قوانيني است , منسجم و مرتبط به يكديگر كه همچون زنجيري واحد, مجموعه و نظام را تشكيل داده و جدائي ناپذيراست . اسلام , مسائل مادي و معنوي را در كنار يكديگر در تكامل انسان سهيم دانسته و همراه باارتباط انسان به عالم معني , جامعه اي را بر پايه قسط و عدل پايه ريزي مي كند و پيروان خود را به

ص: 8969

مبارزه با ستمگران و ظالمان فرا مي خواند. مسلم است كه چنين ديني كامل و ستم ستيز,از وجود دشمن و موانع خالي نيست . دشمنان كينه توزاسلام , در طول تاريخ , براي استقرار سيطره خويش و بر مسلمانان واز بين بردن بينش بلند و جامع آنان , به تحريف احكام و كم رنگ كردن مسائل اساسي واجتماعي اسلام پرداختند واندك اندك اسلام رااز صحنه اجتماعي خارج ساختند وافكار وانديشه هاي خود را به عنوان انديشه اسلامي , و خويش را به عنوان نماينده اسلام و خليفه پيامبر[ص] بر مردم تحميل كردند. پس از هجوم گسترده استعمار و همزماني آن با طرح مسائل نو و رخدادهاي جديد در جهان , موجب شد كه اين صحنه رنگ ديگر به خود گيرد. از يك طرف , استعمارگران براي مقابله بااسلام , در سراسر جهان , و تصرف پايگاه هاي آن در ميان نسل نو, براين نكته پا مي فشردندكه :اسلام در دنياي جديد قدرت تداوم ندارد و تنها جوابگوي مسائل دنياي قديم و جوامع بسيط است . آنان سعي نمودنداسلام را همانند مسيحيت تنها منحصر به امور عبادي فردي بنمايند تا براي رسيدن به منافع خود مانعي نداشته باشند. طرح نيازهاي جديداجتماعي , عدم تفسير و پاسخ درست و عكس العمل به

ص: 8970

موقع از ناحيه مسلمانان , موجب شد كه : دشمنان اسلام اين مساله را دستاويز قرار داده و دين را شريعت ناقصي معرفي كنند كه قدرت همراهي با كاروان بشري رااز دست داده است .اين مساله , سبب پيدايش شكاف گسترده اي دراردوگاه موحدين گرديد و پيامدهاي ناگواري در ميان مسلمانان و سوءاستفاده هاي وسيع دشمنان اسلام را فراهم آورد. عده اي ديگر, در شكل تنزل يافته آن , به التقاطي پنهان و آشكار روي آورده اند و بااين انديشه كه :اسلام پاسخگوي نيازهاي جديد نخواهد بود, به التقاط مكاتب ديگر و نشر آن به اسم شريعت اسلامي پرداختند و نتيجه آن شد كه جوامع اسلامي و غيراسلامي ميدان تاخت و تاز عناصر مرتد و نغمه هاي شوم دشمنان اسلام گرديد واين مساله را چنان با تبليغات و تلقينات گسترش دادند كه زمينه براي پذيرش اين مطلب تلخ و ناگوار, يعني , عدم جامعيت اسلام و پاسخگويي آن به نيازهاي بشري در ميان قشر وسيعي از مسلمانان فراهم آوردند. عده اي از مسلمانان براين باور شدند كه رسالت اسلام فقط تامين آخر و تنها در محدوده تكاليف فردي است واگراحيانا به سياست و مسائل اقتصادي مي پردازد, خارج از محدوده مسووليت او واصالت ندارد و فرعي و تبعي است .

ص: 8971

با عقب راندن اسلام از صحنه جامعه راه صدور فرهنگ و قوانين غربي به جوامع اسلامي باز شد و زمينه براي سلطه و رشد مستشاران و عوامل بيگانه فراهم آمد.البته در دنياي اسلام ,اين هجوم همه جانبه , بي جواب نماند و پاسداران ارزشهاي اسلامي در سرتاسر بلاد و كشورهاي اسلامي , با نشر كتب , مقالات و... به دفاع ازاسلام پرداختند و ثابت كردند كه : چنين نيست اسلام از جامعيت يك مكتب سعادت آفرين برخورداراست . حضرت امام[ رض] , دراين ميان از ويژگيهاي خاص برخوردار مي باشد. ايشان سرچشمه خطر را تشخيص داد و به معرفي آن پرداخت و راه حل مقابله با آن را نيزارائه داد.استعمار سرچشمه خطر امام[ رض] استعمارگران وايادي آنان را علت نااميدي و سرخوردگي ملتهاازاسلام معرفي كرده و مي فرمايد: [... تبليغ كردند كه اسلام دين جامعي نيست دين زندگي نيست , براي جامعه نظامات و قوانين ندارد, طرز حكومت و قوانين حكومتي نياورده است ,اسلام فقط احكام حيض و نفاس است ,اخلاقياتي هم دارداما راجع به زندگي واداره جامعه چيزي ندارد. تبليغات سوء آنها, متاسفانه , موثر شده است] 19 . در وصيت نامه خود, كه مخاطب آن همه مسلمانان هستند, برادامه اين حركت مرموزاز جانب دشمنان و كج انديشان هشدار

ص: 8972

داده و مي فرمايند: [ از توطئه هاي مهمي كه در قرن اخير, خصوصا در دهه هاي معاصر, و بويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي , به چشم مي خورد, تبليغات دامنه دار باابعاد مختلف , براي مايوس نمودن ملتها, و خصوصا ملت فداكار ايران ,ازاسلام است . گاهي ناشيانه و با صراحت به اين كه احكام اسلام كه هزار و چهارصد سال پيش وضع شده است , نمي تواند در عصر حاضر كشورها اداره كند و يا آن كه اسلام , يك دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر, نمي شود كشورهااز تمدن جهان و مظاهر آن كناره گيرند ]. شريك جرم امام امت , در بيرون كردن اسلام از صحنه اجتماع و زندگي مسلمانان و گسترش موج بي ديني , تنهااستعمار و دشمنان اسلام را مسؤول ندانستند, بلكه بسياري از روحانيان را كه براثر عدم بينش درست و يا سهل انگاري و يا ضعف هاي ديگر تنها به تبيين بخشي از دستوران اسلام پرداخته واز معرفي بخشي ديگر غافل مانده اند, مقصر مي دانند: [ دستهاي اجانب براي اين كه مسلمين و روشنفكران مسلمان را كه نسل جوان ما باشندازاسلام منحرف كنند وسوسه كرده اند كه :اسلام چيزي ندارد.

ص: 8973

اسلام پاره اي احكام حيض و نفاس است . آخوندها بايد حيض و نفاس بخوانند. حق هم همين است ! آخوندهايي كه اصلا به فكر معرفي نظريات و نظامات و جهان بيني اسلام نيستند و عمده وقتشان را صرف كاري مي كنند كه آنها مي گويند و ساير كتابهاي اصولي اسلام را فراموش كرده اند, بايد مورد چنين اشكلات و جملاتي قرار بگيرند. آنها هم تقصير دارند, مگر خارجي ها تنها مقصرند...اكنون كار به اينجا رسيده كه لباس جندي سربازي را جزو خلاف مروت و عدالت مي دانند] 20 ! تبيين معرفي اسلام امام امت راه حل را در تلاش و معرفي صحيح اسلام مي داندازاين روي , همواره به تشويق علماء و طلاب و دانشجويان براي فهم درست اسلام و معرفي آن , به جهانيان پرداخته است و بر جامعيت و قدرت نفوذاسلام براي اداره مردمان هر عصر تكيه كرده واصول اساسي اسلام را متذكر شده است و خود, نيز در عين درگيريهاي مستمر مبارزاتي و زنداني و تبعيدها, در حد توان , دراين راه گام برداشته است . [بر علماءاعلام است كه تمام شؤون اسلام را تدوين و بيان كننده و به تمام دنيا عرضه نمايند. واگرامكانات اجازه داد فرستنده اي پيدا كنند و حقائق اسلام را به

ص: 8974

صورت وسيعتري بيان نمايند] 21 . [ما موظفيم ابهامي را كه نسبت به اسلام به وجود آورده اند بر طرف سازيم . تااين ابهام راازاذهان نزداييم هيچ كاري نمي توانيم انجام بدهيم ... امروز, حوزه قم و حوزه مشهد و حوزه هاي ديگر موظفند كه اسلام را ارائه بدهند. واين مكتب عرضه كنند] 22 .. و در وصيت نامه گرانقدر خويش , ضرورت استمراراين جريان را براي همه مسلمانان تبيين مي نمايد: [ اسلام و حكومت اسلامي پديده الهي است كه با به كار بستن آن , سعادت خود و فرزندان خود را در دنيا و آخرت , به بالاترين وجه تامين مي كند و قدرت آن را دارد كه قلم سرخ بر ستمگريها و چپاول گريها و فسادها و تجاوزها بكشد وانسانها را به كمال مطلوب خود برساند. واسلام مكتبي است كه بر خلاف مكتبهاي غيرتوحيدي , در تمام شوون فردي واجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي واقتصادي دخالت و نظارت دارد واز هيچ نكته , ولو بسيار ناچيز, كه در تربيت انسان و جامعه , پيشرفت مادي و معنوي نفش دارد, فروگذار ننموده است و موانع و مشكلات سر راه تكامل را دراجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آن كوشيده است].

ص: 8975

امام راحل[ رض] , در پاسخ اتهام ارتجاعي بودن اسلام , تضاد با نوآوريها و مظاهر تمدن و عدم پاسخگوئي به مسائل مورد نياز, به بي اطلاعي اين دسته ازافراد, درباره حكومت و قانون و سياست اسلام و يا غرض ورزي آنان اشاره كرده و مي فرمايد: اجراء قوانين بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از ستمگري و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي واجتماعي و منع از فساد و فحشاءوانواع كجرويها و آزادي ر معيار عقل و عدل واستقلال ؟ خودكفائي و جلوگيري ازاستعمار واستثمار واستعباد و حدود و قصاص و تعزيزات بر ميزان عدل ,براي جلوگيري از فساد و تباهي يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل وانصاف و صدهاازاين قبيل , چيزهايي نيست كه با مروز زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي كهنه شود.ايتن دعوي به مثابه آن است كه گفته شود: قواعد عقلي و رياضي در قرن حاضر بايد عوض شود و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت , عدالت اجتماعي بايد جاري شود واز ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري شود,امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده ؟ وادعاي آن كه :اسلام بانوآوردها مخالف است همان سان كه

ص: 8976

محمدرضاپهلوي مخلوع مي گفت كه :اينان مي خواهند با چار پايان دراين عصر سفر كنند, يك اتهام ابلهانه پيش نيست زيرااگر مراد,از مظاهر تمن و نوآوردها,اختراعات وابتكارات و صنعتهاي پيشرفته , كه در پيشرفت و تمدن بش دخالت دارد,است هيچ گاه اسلام و هيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد, بلكه علم و صنعت , مورد تاكيداسلام و قرآن مجيداست واگر مراداز تجديد و تمن به آن معني است كه بعضي از روشنفكران حرفه اي مي گويند كه آزادي در تمام منكرات و فحشاء حتي هم جنس بازي وازاين قبيل , تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند گرچه غرب و شرق زدگان به تقليد كوركورانه آن را ترويج مي كنند. 23 ضرورت پويايي اجتهاد امام امت , در عين تكيه بر فقه سنتي واجتهاد جواهري ,اجتهاد اسلام رااجتهادي پويا تسيم مي كنند كه زمان و مكان و تبدل موضوعات نقش اساسي در تفاوت احكام و مسائل دارد. همچني آن حضرت , شناخت دقيق از مسائل اقتصادي و سياسي واجتماعي و آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان و داشتن بصيرت و ديد در مسائل اقتصادي را,از ويژگيهاي يك مجتهد جامع الشرائط مي دانند: [ اما در مورد

ص: 8977

دروس تحصيل و تحقيق حوزه ها,اينجانب , معتقد به : فقه سنتي واجتهاد جواهري هستم و تخلف از آن را جايز نمي دانم .اجتهاد به همان سبك صحيح است ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست . زمان و مكان , دو عنصر تعيين كننده دراجتهادند. مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر, همان مساله در روابط حاكم بر سياست واجتماع واقتصاد يك نظام ممكن است حكم جديدي پيدا كند... آشنايي به روش برخورد با حيله ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان , داشتن بصيرت و ديداقتصادي ,اطلاع از كيفيت برخورد بااقتصاد حاكم بر ] 24 جهان , شناخت سياستها و حتي سياسيون ...از ويژگيهاي يك مجتهداست . 2. پيونداسلام با سياست در بخش معرفي صحيح اسلام , موضوع پيوند دين با سياست , بيش از همه مورد توجه امام است . در بيشتر سخنرانيها و پيامهاي خويش , مسلمانان را به حساسيت موضوع متوجه ساختند و بر دفاع از آن پاي فشردنداز نظر امام[ رض] , تز جدائي دين از سياست , تزاستعماري است كه براي كنار زدن اسلام از صحنه اجتماعي مسلمانان القاء شده است . از نظرامام[ رض] ,استعمارگران براي اين مقصود,از دو راه بسيار مرموز و ظريف وارد

ص: 8978

شدند: 1.انكار وجود سياست دراسلام والقاءاين فكر كه : رابطه اي بين اسلام و سياست وجود ندارد. امام عزيز[رض] , دراين باره چنين مي فرمايد: [جدائي دين از سياست را... استعمارگران و عمال سياسي آنها درست كردند, تا دين رااز تصرف امور دني و تنظيم جامعه مسلمانان بر كنار سازند و ضمنا, علماي اسلام رااز مردم و مبارزان راه آزادي جدا كنند] 25 . يكي از عمال استعمار دراين باره به صراحت مي گويد: [ ما با خواستار شدن جدائي دين از سياست از دين مي خواهيم كه : خودش به دلخواه و با رضايت خاطر خودكشي كند] 26 . 2. راه ديگر,كه از ظرافت دقيقي برخوردار بود, تحقير سياست و سبك شمردن آن براي علماء به منظور دور كردن آنان از صحنه سياست است . دشمنان اسلام , براين ترفند موذيانه اصرار ورزيدند كه دخالت درامور سياسي با زهد و تقدس تناقص دارد و سياست را نوعي حقه بازي معرفي كردند كه به تعبير حضرت امام[ رض] : عالم سياسي يك توهين به شمار مي آمد و مخالف شان علما واهل علم بود: [گاهي موذيانه و شيطنت آميز به گونه طرفداري از قداست اسلام تبليغ مي كنند كه :اسلام و ديگراديان الهي سروكار دارند با معنويات و تهذيب نفوس

ص: 8979

و تحذيراز مقامات دنيايي و دعوت به ترك دنيا واشتغال ه عبادات واذكار وادعيه , كه انسان را به خداي تعالي نزديك واز دنيا دور مي كند و حكومت و سياست و سررشته داري بر خلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوي است چه اينها براي تعمير دنياست و آن مخالف مسلك انبياء عظام است . و مع الاسف , تبليغ به وجه دوم , در بعضي از روحانيان و متدينان بي خبرازاسلام , تاثير گذاشته كه حتي دخالت در حكومت و سياست را به مثابه يك گناه و فسق مي دانستند و شايد بعضي بدانند واين فاجعه بزرگي است كه اسلام مبتلاي به آن بود] 27 . نتيجه آن شد كه اسلام , عملااز صحنه سياست بيرون رفت و حاكمان و مستبدان تسلط يافتند و بسياري ازاحكام اسلام , كه ارتباط تنگاتنگ با مساله سياست داشت , متروك شد و كم كم از رساله هاي عمليه نيز حذف گرديد. عكس العمل امام[ رض] , در برابراين جريان استعماري , علاوه بر هشدارها, تلاش در جهت معرفي اسلام به عنوان دين سياست و برخورد با كساني بود كه از تبليغات استعماري اثر پذيرفته بودند: [بايد به اين نادانان گفت كه : قرآن كريم و سنت رسول الله[ ص] آن

ص: 8980

قدر كه در حكومت و سياست ,احكام عبادي اسلام , عبادي سياسي است كه غفلت ازاين , مصيبت ها را به بارآورده . پيامبراسلام تشكيل حكومت داد. ] 28 و در جاي ديگر مي فرمايد: [ از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام را در بر دارد, 3و4 كتاب , مربوط به وظايف انسان , نسبت به پروردگار است , مقداري ازاحكام هم مربوط به اخلاقيات است , بقيه مربوط به اجتماعات ,اقتصاديات , حقوق , سياست و تدبير جامعه است] 29 . موضعگيري امام[ رض] در برابر مخالفان پيوند دين و سياست , بسيار شديداست .امام[ رض] جدائي از سياست راانكار دين و نفي رسالت انبياء و طرفداران اين نظريه را دشمنان خدا و رسول مي دانند: [آن كه كه مي گويد: دين از سياست جداست , تكذيب خدا را كرده , تكذيب رسول خدا را كرده است , تكذيب ائمه هدي[ ع] را كرده است] 30 . از ديگر گامهاي مهمي كه امام خميني , قدس سره , در جهت شناساندن اسلام جامع برداشت , طرح ولايت فقيه , به عنوان الگوي حكومت اسلامي بود كه در احياء دين , بويژه بعد نظام سياسي آن در عصر حاضر, بسيار موثر بوده

ص: 8981

است . 3. ولايت فقيه الگوي حكومت طرح ولايت فقيه پديده اي نيست كه به تازگي مطرح شده باشد, بلكه مساله اي است كه ريشه دراصول اساسي اسلام داشته واز جايگاهي ويژه و استوار برخورداراست . در متون اسلامي , فقيه , به عنوان حاكم بر جامعه معرفي شده است . علما و فقهاي گذاشته نيز, بر ولايت و رهبريت فقها تاكيد كرده اند. ويژگي حضرت امام دراين خصوص , طرح مساله , به عنوان الگوي حكومت اسلامي , آوردن عالمان واسلام شناسان به صحنه رهبري جامعه و تدبيرامور مسلمانان مي باشد. ساليان درازي بود كه فقيهان از موضع رهبري جامعه به كنار بودند و سرنوشت مسلمانان به دست جاهلان و خودكامگان رقم مي خورد. امام , حكومت اسلامي را در مرحله تئوري و طرح , حيات دوباره بخشيد و در عمل آن را به جايگاه اصليش برگرداند. امام , در فضايي به طرح و تشريح اين موضوع اساسي پرداخت كه : مخالفتها بااصل تشكيل حكومت و ولايت فقها, پيش از آن كه از جانب دشمنان باشد,از ناحيه دوستان بود. برخي , سخن از تشكيل حكومت را, در زمان غيبت , جايز نمي دانستند. و معتقد بودند كه تشكيل حكومت ,از وظايف ولي عصراست و علاوه بر عدم وجوب ,اقدام

ص: 8982

به اين كار, حرام است و فرجامي جز شكست درانتظارش نخواهد بود. برخي ديگر, آن را غيرممكن و تنها در حد يك آرمان و آرزوي دور به حساب مي آوردند. حضرت امام , در برابر همه اين تفكرات محكم ايستادند و با دلائل محكم , ضرورت آن رااثبات كردند. آن حضرت ثابت كردند كه : انحصار حكومت به پيامبر وامامان معصوم بر خلاف ضرورت دين است واجراء احكام اسلام و بقاء آن , ضرورت تشكيل حكومت ار طلب مي كند 31 در زمينه ضرورت تشكيل حكومت , در زمان غيبت مي فرمايند: اعتقاد به ضرورت تشكيل حكومت و برقراري دستگاه اجرا واداره , جزئي از ولايت است . رسول اكرم هم تشكيل حكومت داد...احكام اسلام تا ابد باقي و لازم الاجراءاست و تنها براي زمان رسول اكرم[ ص] نيامده تا پس از آن متروك شود. هر كه اظهار كند كه : تشكيل حكومت اسلامي ضرورت ندارد, منكر ضرورت اجراي احكام اسلام شده است و جامعيت احكام و جاودانگي دين مبين اسلام راانكار كرده است . افزون براين ,اقدام براي تشكيل حكومت رااز وظائف و مسئووليتهاي فقهاءاسلام دانسته است و مي فرمايند: [لازم است فقها,اجتماعا و ياانفرادا, براي اجراء حدود و حفظ ثغور و نظام , حكومت اسلامي تشكيل دهند.اين امراگر

ص: 8983

براي كسي امكان داشته باشد, واجب عيني است و گرنه واجب كفائي است] 32 . و در وصيت نامه در تداوم اين راه مي فرمايند :[حكومت از ظلم و جور و اقامه عدالت اجتماعي ...از بزرگترين واجبات واقامه آن از والاترين عبادت است]. حكومتي را كه امام امت , به عنوان الگوي حكومتي اسلام , معرفي مي كند, داراي ويژگيهايي است كه مهمترين آنها به شرح ذيل است . 1. فقيه جامع شرايط در راس اهرم حكومت [ولايت و رهبري فقيه , جزء لاينفك حكومت اسلامي است واصولا مشروعيت حكومت , بسته به حضور فقيه جامع شرايط در راس حكومت و نظارت دقيق وي براجراي احكام و قوانين اسلام مي باشد. والي مسلمين , در واقع , وارث پيامبر وائمه معصومين است كه بايد شايستگي آن رااز هر جهت داشته باشد واطاعت مسلمانان از كسي كه داراي شرائط لازم نباشد جايز نيست . فقيه كسي است كه صلاحيت و سرپرستي مسلمانان را داراست . و قيام براي

ص: 8984

تشكيل حكومت از قبيل واجب كفايي بر فقهاء عادل است بنابراين ,اگر يكي از فقها موفق به تشكيل حكومت گرديد, بر ديگران واجب است ازاو پيروي كنند] 33 . و در زمينه نفي شايستگي غير فقيه مي فرمايند: مسلما از عقل به دور است كه خداوند, جاهل و فاسق را والي مسلمانان و حاكم بر مقدرات و مال و جانشان قرار دهد, بااهتمام فراواني كه نسبت به جان و مال مردم دارد. و نيزاز خرد به دوراست 34كه قانون آن طور كه بايد تحقق يابد, مگر به دست والي عالم و عادل .2. چگونگي حكومت از نظرگاه حضرت امام , حكومت اسلامي با ديگر حكومتهااختلاف اصولي دارد: [ اسلام , حكومتي را تاسيس كرده كه نه بر شيوه حكومت استبدادي است كه راي فرد و تمايلات نفساني وي حاكم بر جامعه باشد و نه به روش حكومت مشروطه يا جمهوري است كه براساس قوانين بشري , آراء جمعي از بشر بر جامعه حكومت كند بلكه حكومتي است كه در تمام اموراز قانون الهي مايه مي گيرد و هيچ يك از رهبران , حق استبداد راي ندارند بلكه تمامي آنچه در حكومت واداره مملكت به اجراء در مي آيد, بايد بر طبق قانون الهي باشد, حتي اطاعت از سرپرستان امور.

ص: 8985

آري , والي و رهبر حق داد كه در موضوعات , طبق آنچه به صلاح مسلمانان يا كساني كه در پهنه حكومتش به سر مي برند, عمل كند واين استبداد به راي نيست بلكه رايش تابع صلاح جامعه است . همانطور كه عملش نيز براساس صلاح جامعه است] 35 . شيوه اجراء حكومت دراسلام آنچه در نظام اسلامي مهم است : حاكميت ولي فقيه , بااختياراتي است كه اسلام به عنوان جانشين پيامبر[ص] وامام به وي محول نموده است . امااعمال اين ولايت و شيوه اجراي حاكميت فقيه , موضوعي است دراختيار ولي فقيه , تا به استفاده از مباني ديني , عاقلانه ترين شيوه اجرا و نزديكترين روش را براي اجراي قوانين اسلامي و حاكميت توحيد و عدالت در جامعه برگزيند.اين شيوه , قابل تغيير و تحول در بستر زمان و امكنه مختلف خواهد بود. چنانچه مجلس خبرگان در تدوين قانون اساسي , شيوه جمهوري را نزديكترين راه براي حفظ مباني اسلام واداره مسلمانان تشخيص داد و آن را در قانوني اساسي پيشنهاد كرد واخيرا, با استفاده از تجربيات چندين ساله بعدازانقلاب ,اين شيوه در بعضي فروعات اندكي تغيير يافت و پست نخست وزيري در رياست جمهوري ادغام گرديد و هر دو روش , مورد تاييدامام امت قرار گرفت

ص: 8986

.اين , بيانگر انعطاف پذيري پيوه اجرايي نظام حكومتي اسلام , در ديدگاه امام خميني است . البته ,اين از موضوعات بسيار مهمي است كه فرصتي ديگر لازم است تا به مباني و مستندات آن پرداخته شود. 4. تكيه بر اصل نه شرقي و نه غربي تاكنون ,انقلابهاي بسياري در تاريخ به وقوع پيوسته است كه بيشتر آنان براثر نداشتن اصالت و عدم برخورداري از بينش درست به طرف شرق و يا غرب و يا مكاتب گوناگون ديگر گرايش داشته اند و يااگر درابتداء از هويتي مستقل برخوردار بوده اند, در تداوم كار خويش , به دامان يكي از قدرتهاي بزرگ سقوط كرده و به انحراف دچار آمده اند. اين مساله ,اين بينش را در ميان مردم جهان به وجود آورده بود كه هيچ نهضتي بدون اتكا وامداد قدرتهاي جهاني نمي تواند به راه خويش ادامه بدهد. از آغاز شروع نهضت مقدس امام خميني , چه بسيار كساني كه مدعي مبارزه بودند و خود را در باروري انقلاب سهيم مي دانستنداما مرموزانه سعي درانحراف نهضت نمودند.اينان تلاش مي كردند, نهضت را به يكي از قدرتهاي بزرگ , متكي كنند. آنچه موجب مي شد كه براين امر پاي بفشرند وازاظهار صريح مطلب ابايي نداشته باشند عبارت بوداز: 1. وابستگي شديد به

ص: 8987

مكاتب و جناحهاي وابسته به شرق و يا غرب . 2. ناباوري نسبت به نهضت اسلامي و توان آن براي تداوم و پيشرفت . حضرت امام , با بهره گيري از بينش اسلامي و تكيه بر تجارب نهضت هاي اسلامي پيشين , به تبيين اين مساله پرداختند: كه اسلام , در دات خود غني و محتاج به ديگران نخواهد بود و در تمام شوونات :اقتصادي , سياسي و...از برنامه و قوانين لازم برخورداراست . كه مي بايد فقيهان و قوانين لازم برخورداراست . كه مي بايد فقيهان و دانشمندان به استخراج و تبيين آن بپردازند. و همچنين با موضعگيري قاطع در برابر وابستگان به اردوگاه غرب و يا شرق , خواستار طرد آنان از صحنه سياست و قدرت جمهوري اسلامي گرديد . ايشان , كرارا, خطرانحراف و وابستگي را گوشزد نموده و مي فرمايند. ...اگرازاين راه مستقيم رفتيم كه نه شرقي است و نه غربي , نه يمين و نه شمال ... بي نهايت سعادتمنديم واگر چنانچه , خداي ناخواسته , انحراف به چپ وانحراف به راست ,انحراف به يمين , ياانحراف به يسار باشد, منحرف هستيم . 36 [ما با كمونيزم بين المللي , به همان اندازه در ستيزيم كه با جهانخواران غرب به سركردگي آمريكا... و دوستان عزيزم

ص: 8988

بدانيد كه خطر قدرتهاي كمونيستي از آمريكا كمتر نيست و خطر آمريكا, به حدي است كه اگر كوچكترين غفلتي كنيد نابود مي شويد] 37 . و با تكيه بر هويت نه شرقي و نه غربي انقلاب اسلامي مي فرمايند: [تمام انقلاباتي كه واقع شده يك وابستگي به شرق و غرب داشته است ... لكن انقلاب ايران ,انقلاب غير وابسته است ...انقلاب اسلامي است , نظير انقلاباتي كه در طول تاريخ به دست انبياءانجام مي گيرد كه وابستگي در كار نبود,الا يك وابستگي به آن وابستگي به مبدا وحي , وابستگي به خداي تبارك و تعالي] 38 ... اين سياست امام , برخاسته والهام گرفته از سياست و حكومت علوي مي باشد. علي[ ع] , در برابر منحرفين مارق و جناحهاي مترف و مستكبر كه سرتسليم به حكومت الهي آن حضرت نياوردند و مردم را به انحراف مي كشانيدند, فرمودند: اليمين والشمال مضله والطريق الوسطي هي الجاده عليها باقي راست و چپ گمراهي است و راه ميانه راه رسيدن به كمال مقصود مي باشد.واخذوا يمينا و شمالا ظعنا في مسالك الغي وتركا لمذاهب الرشد. 40 آنان گرايش به چپ و راست يافتند يعني توجه به راههاي ضلالت و رها كردن راههاي رشد و هدايت . بدين جهت حضرت امام , با

ص: 8989

موضعي قاطع , در برابر عناصر منحرف , خواستار طرد وانزواي آنان از رهبري جامعه شده است . سياست نه شرقي و نه غربي را در تمام زمينه هاي داخلي و خارجي حفظ كنيد و كسي را كه , خداي ناخواسته , به غرب و يا شرق گرايش دارد هدايت كنيد واگر نپذيرفت او را منزوي كنيد واگر در وزارتخانه هاي و نهادهاي ديگر كشور, چنين گرايشي باشد, كه مخالف مسيراسلام و ملت است ,اول هدايت و در صورت تخلف استيضاح نماييد كه وجود چنين عناصر توطئه گر در راس امور و يا در قطبهاي حساس موجب تباهي كشور خواهد شد 41 . در راستاي حفظ اصل نه شرقي و نه غربي , به عنوان يك ضرورت براي حفظ انقلاب واسلام , وصيت مي كنند. [من اكنون به ملتهاي شريف ستمديده و به ملت عزيزايران , توصيه مي كنم كه ازاين راه مستقيم كه نه به شرق ملحد و نه به غرب ستمگر كافر وابسته است , بلكه به صراطي كه خداوند به آنها نصيب فرموده است , محكم واستوار و متعهد و پايدار پاي بند بوده و لحظه اي از شكراين نعمت غفلت نكرده و دستهاي ناپاك عمال ابرقدرتها, چه عمال خارجي و چه عمال داخلي بدتراز خارجي ,

ص: 8990

تزلزلي , در نيت پاك واراده آهنين آنان رخنه نكند] 5 . 42.اهميت وحدت مسلمانان در زمينه وحدت و مسائل مربوط به آن , سخن بسيار گفته و نوشته شده است . آنچه ما دراينجا برآنيم , سخن از تكيه امام[ رض] بر وحدت امت اسلامي واحياء روحيه اخوت و برادري در ميان آنان و نقش آن دراحياء دين اسلام است . از ديدگاه امام خميني[ رض] ايجاد تفرقه , سياست استعماري است كه بايد با آن به مبارزه برخاست . دامن زدن به اختلافات مذهبي و فرقه اي , در جهت سياست دشمنان اسلام گناهي است بزرگ . در سايه حفظ وحدت است كه مي توان دشمنان اسلام را سركوب نمود و به مسلمانان عزت از دست رفته خويش را باز گرداند و دست ابرقدرتها رااز كشورهاي اسلامي كوتاه نموده و به برقراري حكومت اسلامي توفيق يافت . با توجه به نقش مهم وحدت , حضرت امام در هر فرصت و مناسبت , مسلمانان جهان را به وحدت و همبستگي فرا خواندند وارزش وحدت را به آنان گوشزد نمودند و پيامدهاي مثبت وحدت و آثار منفي تفرقه را, كرارا, بازگو فرمودند: [ اسلام آمده تا تمام ملل دنيا را, عرب را, عجم را, ترك را, فارس را همه را

ص: 8991

با هم , متحد كند و يك امت بزرگ , به نام امت اسلام , در دنيا برقرار كند, تا كساني كه مي خواهند سلطه اي براين دولتهاي اسلامي , مراكزاسلامي پيدا كنند, بواسطه اجتماع بزرگي كه مسلمين از هر طايفه اي هستند, نتوانند. نقشه قدرتهاي بزرگ و وابستگان آنها در كشورهاي اسلامي اين است كه :اين قشرهاي مسلم را, كه خداي تبارك و تعالي بين آنهااخوت ايجاد كرده است و مومنان را به نام اخوت ياد فرموده است ,از هم جدا كنند و به اسم : ملت ترك , ملت كرد, ملت عرب , ملت فارس از هم جدا, بلكه با هم دشمن كنند. واين , درست , بر خلاف مسيراسلام و مسير قرآن كريم است . تمام مسلمين با هم برادر و برابرند و هيچ يك از آنهااز يكديگر جدا نيستند و همه آنها زير پرچم اسلام و زير پرچم توحيد بايد باشند . اينهايي كه بااسم مليت و گروه گرايي , ملي گرايي بين مسلمين تفرقه مي اندازند, لشكرهاي شيطان و كمك كنندگان به قدرتهاي بزرگ و مخالفين قرآن كريم هستند] 43 .... و در فرازي ديگر, جمهوري اسلامي را عامل اجراي وحدت در ميان مسلمانان جهاني معرفي كرده و مي فرمايد: [جمهوري اسلامي مي خواهد مطلبي

ص: 8992

را كه قرآن و خدا و رسول فرموداست , در همه كشورهاي پياده كند وايران مقدمه آن است . مي خواهد به همه كشورها بفهماند كه اسلام بنايش بر برابري و برادري و وحدت است و همه مسلمين يد واحد هستند در برابر ديگران . ما مي خواهيم به همه ملتها بفهمانيم كه اسلام دين وحدت است] 44 . در بخش آثار و ثمرات وحدت ,امام خميني[ رض] , وحدت مسلمانان را موجب بازگشت مجدد و عظمت از دست رفته آنان مي داند واز مسلمانان جهان مي خواهد در زير پرچم توحيد گرد بيايند و دست ابرقدرتها رااز ممالك و خزائن خود كوتاه كنند: [ اي مسلمانان جهان , كه به حقيقت اسلام ايمان داريد, بپاخيزيد و در زير پرچم توحيد در سايه تعليمات اسلام مجتمع شويد و دست خيانت ابرقدرتان رااز ممالك خود و خزائن سرشار خود كوتاه كنيد و مجداسلام رااعاده كنيد و دست ازاختلاف و هواهاي نفساني برداريد كه شما داراي همه چيز هستيد] 45 . امام , پيروزي بر دشمنان اسلام و پيروزي برابر قدرتهاي را تنها در سايه اتحاد مسلمين مي داند و مي فرمايد: [ هان اي مسلمانان جهان و مستضعفان تحت سلطه ستمگران بپاخيزيد و دست اتحاد به هم دهيد وازاسلام و مقدرات

ص: 8993

خود دفاع كنيد واز هياهوي قدرتمندان نهراسيد كه اين قرن , به خواست خداوند قادر, قرن غلبه مستضعفان بر مستكبران و حق بر باطل است] 46 . امام خميني[ رض] , كسب استقلال اسلامي در همه كشورها, 47 آسيب ناپذير شدن مسلمانان , رمز پيروزي انقلاب اسلامي ايران 49 و... رااز ديگر ثمرات وحدت واتحاد مسلمانان مي شمارد. و نيزازاستعمار, 50 حكومتهاي فاسد, 51 آخوندهاي درباري , 52 روشنفكران غربزده و شرق زده , 53 ملي گرايي , 54 قوميت 55 و هواهاي نفساني 56 به عنوان عوامل مهم انگيزه هاي اختلاف ياد مي كند. واز مبارزه عليه صهيونيسم , 57 مراسم حج , 58 بزرگداشت شعائراسلامي و اعتقاد به مهدويت 60 به عنوان ايجاداتحاد ياد مي كند لازم به يادآوري است كه امام امت در هر كدام از محورهاي فوق , سخنان بسياري دارند كه از نقل آن به خاطراطاله كلام صرف نظر مي كنيم .6. توجه به نيروي متفكر جامعه نيروي متفكر و عالم در هر جامعه ,ارزشمندترين نيروهاي جامعه را تشكيل مي دهدازاين رواز جايگاه ويژه اي برخوردارند زيرا آنان عقل بيدار مردم اند و نبض جامعه را دراختيار دارند. آنان با ترسيم خط مشي جامعه , مي توانند راه را به مردم نشان دهند و با

ص: 8994

نگاه تيزبين و آينده نگر, علاوه بر نظارت بر مردم و جلوگيري از نارساييها, مردم را از خطرها و دشمنيهاي پنهان و آشكار ديگر با خبر مي سازند. روشن است كه در صورت سلامت اين نيرو, جامعه از قوت و توان لازم بر خوردار خواهد بود و در صورت انحراف و فساد و يا دور شدن نيروي كار آمد و انديشه وراز رهبري جامعه , فساد به سايراقشار مردم سرايت كرده و سايراعضا, در برابر هجوم عناصر ناباب مقاومت نخواهند داشت .اين نيرو, در جامعه اسلامي ,از ديرباز در غالب عالمان و فقيهان متمركز بوده و علماء نگهباني دين و شريعت را بر عهده داشته و وظائف حساس جوامع اسلامي را بر دوش مي كشيده اند. حوزه هاي ديني , تا قبل از پديد آمدن عصر جديد, علاوه بر عهده داري امور معنوي جامعه , بسياري از چيزهاي مورداحتياج جامعه آن روز و آنچه امروزه در دانشگاهها فرا گرفته مي شود را نيز عهده دار بوده اند. رشد علوم تجربي در غرب و پديد آمدن علوم جديد و پيدايش دانشگاه به معناي مصطلح امروزي سبب شد كه مسوليتها تقسيم و دانشگاه بسياري از رشته هاي علوم تجربي را عهده دار گردد. متاسفانه همزماني اين پديده با رنسانس علمي اروپا و

ص: 8995

تنازع علم و دين و سياست در آن ديار, موجب شد كه اين نداي شوم به سرزمين اسلامي ما نيز سرايت واين دو ديار قديمي و مغز متفكر جامعه رااز يكديگر جدا كند واندك اندك بيگانگي فرهنگي بين دو قشر يعني روحانيان و دانشگاهيان را فراهم آورد و هر يك را نسبت به ديگري بدبين كند.اين حركت , تا آنجا پيش رفت كه هر يك , زبان يكديگر را نمي فهميد. دشمنان اسلام كه به اهميت و نقش اين دو نيرو واقف بودند و اتحاد و همبستگي اين دو قدرت را براي خود خطرآفرين مي يافتند, توسط ايادي خود درصدد برآمدند كه به اين پديده دامن زنند و آنان را به عنوان دو قطب مخالف و رقيب سرسخت , به مقابله با يكديگر فرا خوانند. دراين راه به موفقيتهاي بسياري دست يافتند.اين جداييها, خسارتهاي بسياري به جامعه اسلامي ما و ساير جوامع اسلامي وارد كرد كه علاوه بر خالي شدن محيط دانشگاه از معنويت و خلوص , زمينه براي ميدان داري انحراف و مكاتب الحادي , فراهم آمد و در بعضي از موارد افكار اسلامي به مسخره گرفته شد, و حوزه نيز, با دور بودن از دستاوردهاي علم جديد از علوم و فوايد بي شماري بي بهره گرديد . امام خميني[ رض]

ص: 8996

, به عنوان پاسدارارزشهاي از ياد رفته و چشم بيدار مسلمانان به اهميت اين دو گروه فرهنگي توجه و مسؤوليت سنگين آنان را يادآوري كردند.از آغاز حركت , چه در سخنرانيها و نوشته ها و چه در عمل وارتباط با گروههاي مختلف , آنان را به وظائف خود آشنا كردند و به نقش استعمار, به عنوان عامل آشنا كردند و به نقش استعمار, به عنوان عامل اصلي جداييها و دورماندنها هشدار دادند و روشن ساختند: رژيم ستمشاهي واستعمار, بقاي خود را مديون فساد, ناآگاهي و دور ماندن نيروي , متفكر و عالم از رهبري جامعه مي دانند. آنچه در سخنان حضرت امام[ رض] , به عنوان مهمترين عوامل احياءاين دو گروه عظيم الهي ياد شده است و آن را مز بقاء ملت و رشد و شكوفايي ياد مي كنند, بدين قراراست : 1. توجه به اهميت و نقش حساس اين دو نيرو, 2.مهذب شدن عالمانن و دانشجويان . 3.وحدت و همبستگي اين دو قشر. جايگاه دو گروه متفكر امام[ رض] جايگاه اين دو نيروي الهي را بسيار بلند و رفيع مي دانند. به تعبير آن بزرگوار: مسووليت دانشجويان و حوزويان , همان مسووليت انبياست كه حساسترين مسووليت است زيرا آنان وارث پيامبران و امامان هستند. روشن است هرچه مسووليت سنگين

ص: 8997

و باارزش باشد وظائف و مشكلات ني بيشتر خواهد بود. پس اين امر,از عهده هر كسي بر نمي آيد و هر كسي شايستگي جانشيني پيامبران را نخواهد داشت . امام خميني مي فرمايد: [ما روحانيون با دانشگاهها يك مسير داريم . و مسووليت اين دو طايفه از طوائف ديگر بيشتراست , چنانكه شغلشان شريفتراست .شغل شريف تراست براي اين كه دانشگاهي و روحانيت اگر چنانكه به شرائط عمل بشودانسان درست مي شود واين است كه كه شغل انبيابوده است . پس اين شغل , شغل بسيار شريفي است و مسووليت بسيار زياداست براي اين كه ... مقدرات كشورازاين دو دانشگاه ناشي مي شود] 61 . و در بيان ديگري مي فرمايند: [دانشگاه و حوزه هاي علميه (روحانيون ) مي توانند دو مركز باشند براي تمام ترقيات و تمام پيشرفتهاي كشور و مي توانند دو مرز باشند براي تمام انحرافات و تمام انحطاطات از دانشگاه هست كه اشخاص متفكر و متعهد بيرون مي آيد] 62 ...تهذيب نفس امام(رض) , تهذيب نفس و خودسازي را سنگ زيرين همه مسؤوليتها معرفي مي كنند و بر اين تكيه , مكرر, اصرار مي ورزند كه : صلاح و فسادامت , در گروه صلاح و فساد دو گروه متفكر و رهبريت جامعه است . تهذيب نفس

ص: 8998

را بازوي علم وو آگاهي معرفي مي كنند كه بدون آن , همچون پرنده اي يك بال مي گرد كه نمي تواند پرواز كند. عالم و دانشمند بي تعهد و بي تقوا, نه تنها مفيد حال جامعه نيست , بلكه زيانهاي آنان را ديگر گروههاي جامعه بيشتر خواهد بود. بدين جهت , تهذيب اخلاق دانشجويان و طلاب رااز وظائف اصلي مسؤولان حوزه و دانشگاه به شمار آورند. در توصيه به دانشجويان وطلاب مي فرمايند: اگر دانشگاه , واقعا, دانشگاه باشد و دانشگاه اسلامي باشد يعني در كنار تخصيلات محقق در آنجا تهذيب هم باشد, تعهد هم باشد, يك كشوري رااينها مي توانند به سعادت برسانند. و اگر حوزه هاي علميه مهذب باشند و متعهد باشند يك شكور را مي توانند نجات بدهند ... تمام اين ادياني كه ساخته شده است ,از دانشمندان و علماء سرچشمه گرفته است , علمي كه پهلوي او اخلاق و تعهد اسلامي نبوده است , تهذيب نبوده است , دنيا را دانشگاه به فساد كشانده است و دنيا را دانشگاه مي تواند به صلاح بكشد... فرق بين دانشگاه و حوزه هاي علميه نيست . دراين كه اگر همراه با علم تعهد باشد تزكيه باشد باااين دو بال علم واخلاق و عمل , مملكت خودشان را كشور

ص: 8999

خودشان را نجات مي دهند... منشا همه گرفتاريهاي يك كشوراز دانشگاه هست و حوزه هاي علمي و منشاهمه سعادتها, مادي و معنوي ,از دانشگاه هست و حوزه هاي علمي ... بايد همه اشخاصي كه علاقه دارند به اين كشور, علاقه دارند به اسلام , علاقه دارند به اين ملت , توانشان را روي هم بگذارند براي اصلاح دانشگاه . خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه اي بالاتراست . چنانچه خطر حوزه هاي هلميه هم از خطر دانشگاه بالاتراست ... مهم اين است كه دانشگاه , يك كسي كه از آن بيرون مي آيد بفهمد كه : من با بودجه اين مملكت تحصيل كردم متخصص شدم ... بايد براي مملكت كار كنم ...از آن طرف هم , دانشگاه ازش اشخاص شريف بيرون مي آيند و ما هم مي خواهيم همه آنها شريف باشند. 63 تلاش در جهت وحدت و همبستگي حضرت امام[ رض] ,با تيزبيني مخصوص به خود,استعمارگران را موثرترين عامل , در پيدايش جو تشتت و تفرقه معرفي كرده اند و روشن ساخته اند كه استعمار با طرح مسائل غير اصولي و يا وارد كردن اتهامات واهي , توسطايادي خود, نسبت به حوزه , از ناحيه روشنفكران و يا نسبت به حوزه ,از ناحيه روشنفكران و يا نسبت به دانشگاهيان ,از

ص: 9000

ناحيه حوزويان , درصدداست كه بر تفرقه و اختلافها بيفزايد و زحمات دلسوزان را نسبت بدان بي ثمر كند . امام امت[ رض] , حربه تكفير رااز عواملي معرفي مي كنند كه : ذهن حوزه و علما را نسبت به روشنفكران و دانشگاهيان تيره مي سازد و آنان را موجوداتي بي دين و منحرف مي نماياند كه بايد با آنان به مبارزه برخاست و آنان رااز صحنه فعاليت جامعه خارج ساخت . رژيم شاه نيز كه به اهمين اين مساله پي برده بود, در صدد سوءاستفاده از حساسيت جامعه ديني , نسبت به منحرفين برآمد و توسط ايادي خود مساله ماركسيسم اسلامي را علم كرد و با تحريف سخنها و يا با طرح نوشته هاي بعضي از محرفين و نسبت دادن به اكثريت گروه روشنفكر مذهبي در صدد برآمد كه آنان را منزوي سازد و با كوبيدن شخصيت آنان به حذف شخصشان بپردازد. دراين باره حضرت امام[ رض] , مي فرمايد: [مي آمدند پيش روحانيون مي گفتند:اينها دين ندارنداينها يك مشت فكلي بي دين هستند و طوري تزريق مي كردند كه مع الاسف بعضي ازاشخاص بي عمق باورشان مي آمد] 64 . و در بيان ديگري مي فرمايند: لكن يك جايي نقشه شان گرفت و آن جدا كردن روحانيت از

ص: 9001

دانشگاهها. يك روحاني حق نداشت از يك دانشگاهي صحبت بكند, مي گفتند ماركسيست است 65 ... از آنجا كه روحانيت نفوذ بيشتري در جامعه برخوردار بوده و در طول تاريخ مبارزاتي مسلمانان , پرچم ضداستعماري را در دست داشته است , استعمارگران در بدبين كردن و منزوي ساختن آنان در مجامع دانشگاهي و دور كردن آنان ازارتباط با دانشجويان اهميت بيشتري داده و با حربه نوطلبي و رشد واصلاح به مبارزه با آنان برخاستند .تهمت ارتجاعي اتهام كهنه گرائي وارتجاع از نغمه هاي شومي بود كه از ديرباز در مبارزه با روحانيت به كار مي رفت و ذهن دانشگاهيان را نسبت بدانان تيره مي ساخت . حضرت امام[ رض] ,اين شيوه استعماري را چنين به تصوير مي كشند: [ما را كهنه پرست معرفي مي كنند, ما را مرتجع معرفي مي كنند... جرائد خارج ازايران آنهايي كه با بودجه هاي گزاف براي كوبيدن ما مهيا شده اند, در خارج ما را مخالف اصلاحات معرفي مي كنند] 66 . و در جاي ديگر مي فرمايند: [ اكنون ايادي شاه براي خرد كردن روحانيت كه اساس استقلال و آزادي اين مملكت است كلمه ارتجاع را در دهان فرزندانم كه از عمق جريانات مطلع نيستندانداخته اند] 67 . تهمت درباري از اتهامات ديگري كه

ص: 9002

نسبت به علماء داده شده و آنها رااز دل و ديده دانشگاهيان انداخته است , تهمت درباري است حضرت امام[ رض] , در جمع اساتيد يكي از دانشگاها مي فرمايند: من اميدوارم كه تا آخر, رابطه بين روحانيت و دانشگاه , كه آن هم روحانيت است , برقرار باشد. اجانب كه روحانيون را مي ديدند كه اشخاص موثر هستند... ولهذا گفتند روحانيون درباري هستند. آنها اصلا عمال دربار هستند. اينها اشخاص هستند كه مي خواهند مردم را خواب كنند و ديگران از اين مردم استثمار كنند. 68 نتيجه اين فعاليتهاي مرموز استعماري آن شد كه دانشگاه از وجود عناصر مفيد روحاني تهي شد و زمينه براي ميدان داري مكاتب مختلف الحادي و نشر افكار غير اسلامي فراهم آمد واندك اندك با القاي تز اسلام , منهاي روحانيت درانديشه ها و بيرون راندن روحانيت از صحنه عمل , موفق شدند جامعه ما را گرفتار اموري كنند كه ديگر جوامع اسلامي را گرفتار كردند. واز آن طرف جامعه روحانيت نيزاز دستيابي به تجربيات و ستاوردهاي مفيد علمي بي اطلاع ماندند و مرزهاي واهي بين اين دو نيرو برقرار گرديد. امام امت[ رض] با نشان دادن دستاويزهاي دشمنان در جهت حمله به روحانيت و دانشگاه به دفاع از جايگاه وارزش اين گروه بر

ص: 9003

آمدند و ياوه گوييهاي ياوه سرايان را به نقد كشيدند. دراين راستاامام راحل[ رض] , خطاب به دانشگاهيان مي فرمايند: مسلم بدانيد كه منهاي آخوند هيچ كاري از پيش نمي بريد و شما در هر شهري برويد متوجه مي شويد كه اقشار شهر براي اعلام بستن و باز نمودن دكاكين و سايراموراجتماع و راهپيمايي در دست يك ملا و عالم است . 69 و در جواب توطئه گراني كه باالقاي تزاسلام منهاي روحانيت پرداخته بودند, فرمودند: [آخوند يعني اسلام . روحانيين بااسلام در هم مدغم اند. آن كه به روحانيين به طور كلي , (نه به يك آخوند نه با من . هر كس به من هر چه بگويند مانعي ندارد) ...اگر گفتند:اسلام منهاي روحانيت , بدانيد بااسلام هم موافق نيستند,اين را براي گول زدن مي گويند.اين را براي اين كه اين دژ را بشكنند, دنبالش اسلام رفته است , ديگر محتاج به چيزي نيست .اسلامي كه گوينده اسلامي ندارد,اين اسلام نيست] 70 . از آن طرف نيزامام[ رض] , در برابر تكفيرها و حملات گروههاي ناآگاه , به روشنفكران و دانشگاهيان متعهد ساكت ننشسته و به دفاع همه جانبه از آنان برآمده مي فرمايند: [ از آن طرف آخوند نمي تواند بگويد, منهاي دانشگاه و منهاي جبهه هاي سياسي

ص: 9004

, آن نيز صحيح نيست براي اين كه او هم در تمام امور كارشناس لازم دارد. ملا و آخوند كارشناس اسلامي است و قواعد و قوانين اسلامي را مي داند, ولي از حل بعضي مسائل سياسي بي اطلاع است , و محتاج جبهه هاي سياسي] 71 . حضرت امام[ رض] , با زحمتهاي فراوان و توصيه هاي بسيار سعي در تلفيق واتحاداين دو نيروي مهم كردند و در هر فرصت خواستار همبستگي و يگانگي آنان شدند: تمام توجه ما به اين باشد كه قشر دانشگاهي و قشر مدارس قديمه همگام گردند و با هم جوش بخورند. يكي از كارهايي كه , در سالهاي طولاني , كردنداين بود كه : دانشگاهي را كه عضو مهممي در هر كشوراست از روحانيت كه عضو مهمي در كشور مااست از هم جدا كنند... ...بايد دانشگاهها و مدارس و همه جا توجه داشته باشند... بايد دانشگاه پيوند خودش را با فيضيه محكم كند. و فيضيه محكم كند پيوستگي خود را با دانشگاه

ص: 9005

... 72 فرجام اين تلاشهاي گسترده امام و يارانش در پيوند و خدمات متقابل اين دو گروه : روحانيت و دانشگاهي به يكديگراين شد كه :اين دو نيرواز خواب چندين ساله بيدار شوند و پس از خانه تكاني به كمك يكديگر بپردازند و بارهاي گراني را از دوش يكديگر بردارند. همداستاني اين دو گروه در مبارزه عليه رژيم ستمشاهي و پيروزي بر آن ,از نتايج شيرين اين بيداري و همياري است . ادامه وارائه خدمات علمي متقابل حوزه و دانشگاه به يكديگراز ثمرات پيونداين شجره طيبه و همبستگي اين دو گروه است .امام امت[ رض] , دراجتماع دانشجويان و طلاب , خوشحالي خود را ازاين اتحاد و ثمره آن ابراز كرده مي فرمايند: [چه مجلس شورانگيزي است و چه اجتماع مباركي . يك روز بود كه : دانشگاه و حوزه هاي علميه نه اين كه از هم جدا بودند, جوي به وجود آورده بودند كه با هم , شايد, دشمن بودند... بحمدالله دراين نهضت اسلامي ,اين انقلاب اسلامي ,اين تحول بزرگ حاصل شد... و حالا شما برادران دانشگاهي و برادران روحاني در كنار هم براي رفع مشكلات و براي به پيروزي رساندن انقلاب مجتمع هستيد] 73 . در حوزه ها و دانشگاهها در تلاش اند, تا بااستفاده از روحيه

ص: 9006

انزوا, فردگرايي و خود محوري در جناحهاي مختلف , آنان را به يك سو كشانده و از راه باز دارند و خداي نكرده دوباره اين دو نيروي بزرگ ملت را در مقابل يكديگر قرار دهند كه اينك بر ماست كه با تكيه به راه و وصاياي امام , گامهاي بزرگتري در راستاي استفاده بهترازاين نيروي خلاق و متفكر جامعه برداريم . 7.ارزش دادن به معنويات يكي ديگراز عوامل موثر در حيات دين و فكر ديني توجه به معنويات و تحولات روحي است . در همه اديان آسماني بويژه در شريعت مقدس اسلام , توجه به معنويت انسانها يعني آشنايي آدميان باارزشها و مفاهيم عالي معنوي والهي ازاهداف اصلي رسالت انبياء به شمار آمده است . پيامبران در صدد ساختن انسان خودساخته اي كه فقظ راه خدا را طي كند و در مقابل او به كرنش برخيزد و خويشتن رااز زبونيهاي شرك و گناه و پليديها و سستي ها برهاند و در يك كلمه , رنگ خدايي بگيرد, بوده اند.انسان صالح در جامعه الهي ,انساني است كه سجاياي اخلاقي همچون : يقين , صبر,ايثار, شجاعت , غيرت و... درانسان به كمال مي رسد. جامعه اي كه خدا براو حكومت كند, جامعه اي است زنده و داراي حيات و روح . روشن

ص: 9007

است ,انساني كه فقطاز خدا دستور پذيرد,از هوي و هوس به دوراست و تنهاارزشهاي معنوي در نظرش بزرگ مي آيد و هيچ قدرت فرهنگي و نظامي , نمي تواند در او نفوذ كند واو راازذلت و رقيت خود در آورد. حاكم بودن روح معنوي در ملتها, هميشه از موانع بزرگ در راه سلطه فرهنگي نظامي ابرقدرتها به شمار آمده است . بدين جهت , دشمنان اسلام در راستاي گسترش نفوذ خويش بر ملتهاي ديگر, با صدور فرهنگ مبتذل خود در ميان آنان , در ابتدا, روحيه غيرت و شجاعت رااز آنها سلب مي كنند و با مشغول كردن مردم , بويژه جوانان , به فساد و رهبران آنان به دنياطلبي و دويدن در پي ارزشها كاذب و دروغين , آنان را همچون گوسفند, برده وار به دنبال خويش به حركت وا مي كوبند. در رژيم ستمشاهي ترويج فساد و فحشاء و تبليغ ارزشهاي كاذب و رونق دادن فرهنگ غربي از برنامه هاي مهم غربيان , در جهت از بين بردن معنويت , به شمار مي رفت . رسانه هاي گروهي در تباهي ملت بر يكديگر پيشي مي گرفتند. معنويت كمرنگ شده و گرد و غبار غربزدگي وافتخارات پوچ ,افق شريعت را تيره ساخته بود و فساد و گمراهي از جامعه

ص: 9008

, تا درون خانه ها رخنه كرده بود . امام امت در ترسيم اين وضعيت اسفبار مي فرمايند: [راديو و تلويزيون و مطبوعات و سينماها و تئاترها,ازابزارهاي موثر تباهي و تخدير ملتها, خصوصا نسل جوان , بوده است ... مجله ها با مقاله ها و عكس هاي افتضاح بار واسف انگيز و روزنامه ها با مسابقات در مقالات ضدفرهنگي خويش و ضداسلامي , باافتخار, مردم , بويژه طبقه جوان موثر را, به سوي غرب و يا شرق هدايت مي كردند.اضافه كنيد بر آن , تبليغ دامنه دار در ترويج مراكز فساد و عشرت كده ها و مراكز قمار و لاتار و مغازه هاي فروش كالاهاي تجملاتي واسباب آرايش و بازيها و مشروبات الكي و بويژه آنچه از غرب وارد مي شد] 74 . سرانجام آن شد كه بسياري ارزشهاي معنوي الهي در بسياري از طبقات اجتماعي , به ضدارزش تبديل شد و به جاي آن ,افتخارات بي جا نسبت به مال و ثروت و تفاخر و شهوت و رياست ارزشمند گرديد. امام امت , بااحياي ارزشهاي اسلامي و معنوي وايجاد تحول در روح و جان انسانها توانست بالاترين خدمت را به جامعه اسلامي ماارزاني دارد و با روح مسيحايي خويش , روح از دست رفته را به كالبدهاي بي جان

ص: 9009

باز گرداند. حضرتش توانست كه نخست حيثيتهاي پايمال شده را قوام بخشد و ارزشهاي اصيل حيات و زندگي بشري را يادآوري كند و خفتگان را متوجه هدف از آفرينش و بعثت انبياء بنمايد. چنين شد كه جوانان از ميكده به مسجد و مردان از غوغاي بازار و دنياطلبي به محراب روي آورده و زنان از تفاخر به ارزشهاي كاذب , زينب وار جامه شهادت پوشيدند. امام امت اين تحول را چنين ارزيابي مي كنند: به نظر من ,اين تحول روحي كه در جامعه ما بحمدلله پيدا شده است و رو به رشد است ( و اميدوارم كه كمك كنيد هر كس به رشد خودش برسد) اهميت اين تحول روحي بيشتر از اهميت اين پيروزي است . اين يك پيروزي معنوي است . اهميت پيروزي معنوي , بيشتر از پيروزي نظامي كه در نفوس پيدا شده است ,اين يك معجزه الهي است 75 . آنچه كه باعث موفقيت اين تحول روحي بود, متخلق بودن قافله سالار اين كاروان و شاگردانش به اخلاق الهي و برخورداري از زهد و تقوي و عبادت و دعا بود كه توانست در دلهااثر كند و مردم را تحول بخشد كه سخن چون از دل برخيزد بر دل نشيند.اين تحول الهي دگرگونيهاي وسيعي در جو جامعه ايران

ص: 9010

و ساير مسلمانان به وجود آورده است . اينك , به نمونه اي از محورها واهرمهايي كه امام[ رض] بر آنها تكيه نموده است تااين تحول معنوي همراه با بركات بسيار آن به وجود آمده اشاره مي كنيم تاالگوئي باشد براي تداوم خط و راه آن بزرگوار, اهميت به عبادت و دعا وانس با قرآن در جامعه ما دعا و عبادت و رابطه با خداي هستي ,اندك اندك كمرنگ مي شد مساجد و محافل بي روح , و مناجات و نماز و قرآن رو به فراموشي مي رفت . بالاترازاين در بين عده اي از مدعيان مبارزه , رابطه با خداوند و دعا و نيايش به استهزاء گرفته مي شد. توصيه هاي مكررامام در اهميت به دعا و عبادت و رابطه با خداوند, همراه باانفاس قدسيه آن حضرت , موجب شد كه با شروع نهضت مقدس صفوف نماز فشرده گرديده مساجد آباد و جوانان ما همراه با مناجات علي و كميل , با خداي خود به راز و نياز پرداختند. براي داخل كشوراسلامي كه محتاج به نمونه نيست و در خارج از مرزهاي ميهن اسلامي نيزاين تحول معنوي رخ نمود. و باعث وحشت دشمنان گرديد. تايمز مالي ,اين تحول روحي را در بين جوانان مسلمان فرانسه چنين به تصوير مي

ص: 9011

كشد: [جوانان مسلمان كه تا يك سال پيش , به حدي غربزده بودند كه اين امر سبب نگراني والدينشان شده بود. پس از مدرسه , جست و خيزكنان به سالنهاي رقص مي رفتند و براي خوردن غذاي[ مك دونالد] حلال و حرام را ناديده مي گرفتند,اينك گروه گروه به مساجد روي مي آورند] 76 . شهادت طلبي ترس از مرگ انسانها را به زبوني كشانيده و آنان رااز تحمل بار مشكلات راه انسانيت گريزان نموده بود. فرهنگ سلطه , آدميان را چنان به زندگي دلبسته كرده بود كه اكثريت جامعه حاضر بودند براي زنده ماندن بالاترين ارزشها را قرباني كنند. رسالت حسين و فرياد شهادت طلبي او, تبديل به مراسمي خشك و بي روح گرديده بود. و مفهوم جهاد و شهادت و فداكاري در راه خدا,اندك اندك ,از صحنه هاي اجتماعي و نيز كتب فقهي محو گرديد. امام امت , با تبيين درست مكتب و عينيت بخشيدن به عاشوراي حسيني توانست دوباره روحيه شهادت طلبي و مرگ سرخ را زنده كند و آن را جايگزين مرگ تدريجي و زندگي ذلت بار نمايد خطابه ها و حماسه هاي آن بزرگوار, باعث شد كه انسان ها, بسان موج به حركت در آيند واز جان و مال در راه معبود خويش بگذرند و

ص: 9012

همچون اسماعيل و حسين در قربانگاه عشق , حضور يابند و حماسه هاي جاويداني را در تاريخ را در تاريخ ثبت كنند. حضرت امام ,از جوانان شهادت طلب چنين ياد مي كنند: [يك نفر همراه من آمد و گفت : دعا كنيد من شهيد بشوم . گفتم : من دعا مي كنم شما ثواب شهيد را پيدا كنيد.اينها تحولاتي است كه پيدا شده است] 77 . اين تحولي كه الان درايران پيدا شده است اصلا نظير ندارد كه ظرف مدت كوتاهي يك ملتي كه در فسادها زندگي مي كند, يك دفعه متحول شدند به اين كه دواطلب شوند براي جنگ , داوطلب شدند براي شهادت و خوشحالي مي كنند, گريه مي كنند بعضي ها كه : ما را اجازه نمي دهند برويم ... اين تحول معجزه آسايي است كه شده و اميدوارم كه اين تحول محفوظ باشد. 78 ايثار و نيزاين تحول روحي سبب گرديد كه روحيه ايثار و گذشت و فداكاريهاي ملت , در راه هم مسلكان و همنوعان خود, در عالي ترين شكل آن تجلي كند. چنان بود كه مردمان در راه كمك به مستضعفان و محرومان جامعه از بذل مال و جان دريغ نورزيدند وانانيت ها جاي خود را به ايثار و گذشت سپرد. در سايه اين تحول

ص: 9013

معنوي بود كه نهضت اسلامي توانست , در طول ساليان دراز, در برابر محاصره اقتصادي و جنگ مقاومت كند. آزادي واعاده روح عزت از بركات بزرگ اين تحول روحي و احياء مسلمانان ,اعاده روحيه آزادي و مردانگي واحساس عزت و مجد به آنان مي باشد. پيش ازاين , روح عزت از مسلمانان رخت بر بسته و ذلت و خواري جايگزين آن گرديده بود, تا بدانجا كه سران كشورهاي اسلامي , كرنش در برابر دشمنان اسلام راافتخار دانسته و شخصيت ها در كنار معابد فرومايگان قرباني مي گرديدامام امت ملت مسلمان را به خود آوردند و آنان را به هويت واصالت خويش توجه دادند. به سران كشورهاي اسلامي , كه مساجد را تزيين مي كنند و به ظواهراسلام توجه بيشتري دارند ولي ذليلانه , عزت را در پيروي از دشمنان اسلام , مي جويند مي گويد: پيامبر اكرم(ص) ... به دنبال مجد و عظمت پيروان بوده و شما نيز چنين باشيد . كارنامه سياه و ننگين حاكمان بي درد كشورهاي اسلامي حكايت از افزون درد و مصيبت بر پيكر نيمه جان اسلام و مسلمين دارد. پيامبر اسلام , نيازي به مساجداشرافي و مناره ها و تزئينات ندارد. پيامبر اسلام دنبال مجد و عظمت پيراوان خود بوده كه متاسفانه با سياستهاي غلط

ص: 9014

حاكمان دست نشانده به خاك مذلت نشسته اند... خودتان و كشور و مردم اسلامي رااين قدر در برابر آمريكا ذليل و ناتوان نكنيد. اگر دين نداريد لااقل آزاده باشيد79 اين فرياد رسا, چنان ملت ما را به خروش درآورد كه رداي ترس و ياس را از تن برآوردند و لباس حريت در پوشيدند و بزرگترين حماسه ها را خلق كردند و خاطره حماسه هاي : بدر و صفين و كربلا... را بار ديگر مجسم كردند. امام امت , در بيان اين تحول در جواب منفي بافان بي طرف چنين مي گويد: مي آييم سراغ ملت كه به بينيم ملت همان ملت است ؟ تحول پيدا كرده است يا نه ؟... اين ملت همان بود!؟ يك پاسبان مي آمد در بازار مي گفت كه : روز 4 آبان است , همه بايد بيرق بزنيد. احدي به خودش اجازه يك تخلف بكند نمي داد. واگر تخلف مي كرد او را جلب مي كردند. چه شد كه ... ريخت در خيابان و گفت : ما اصل رژيم شاهنشاهي را نمي خواهيم . شما اين را كم حساب مي كنيد؟!... يك روزي از پاسبان مي ترسيد يك بازار تهران ... و يك روزي ... نه از تانكهاي اينها و نه از مسلسلهاي اينها نترسيدند...

ص: 9015

بانوان ما مثل مردان شجاع و مثل شيران شجاع بيرون آمدند و جمهوري اسلامي را به دست خود آنها و برادرهاشان اقامه كردند 80 . احياءارزشهاي اخلاقي از بين رفتن فسادها وارزشهاي پوچ وپيدايش ارزشهاي نو بر مبناي اسلام ,از بركات ديگراين تحول روحي بود كه در آغاز به شمه اي از آن اشارت رفت . امام امت در جمع بانوان چنين مي فرمايد: چنين تحولي كه درانسانها پيدا شده است و آن ارزشي كه امروز در كشورهاي اسلامي اسلامي خصوصاايران پيدا شده است ,اين است كه در رژيم سابق شان و مرتبت , عبارت از آرايش مهوع و لباسهاي كذا و منزلگاههاي كذا بود وامروز,ارزش ,ارزش انساني است ,ارزش اخلاقي است كه بواسطه همين تحول در قشر بانوان , ديگر آنهايي كه با آرايشهاي فاسد و لباسهاي فاجر مي خواستند فخرفروشي كنند, در بين جامعه بانوان ما محكومند و خجالت زده اند...اين تحول يك تحولي است كه بالاترين تحول است در جامعه. 8.احياء شعائراسلامي يكي ديگراز عوامل احياءاسلام و گسترش آن از ديدگاه امام خميني , قدس سره , برگزاري شعائراسلامي واستفاده درست از آن است پيش از آن كه اهميت شعائراسلامي و نقش آن را دراحياء دين بيان كنيم , لازم است تعريفي از شعائرارائه شود: شعائر جمع

ص: 9016

شعيره به معناي علامت و نشانه است . شعائرالله , يعني معالم الطريق سرفصل ها و علاماني كه آيين خدا را مجسم كند. شعائر, يعني پرچم و مشعلي كه بر بلندي نصب گرديده تا كاروانيان را راهنمايي كند واز گمراهي نجات دهد. مكتب و شريعت نيز, داراي علائم و نشانه هايي است كه از ويژگي خاصي برخوردار بوده و رمز حيات و شكوت مكتب محسوب مي شود. در قرآن كريم ,از تعظيم و بزرگداشت شعائر سخن به ميان آمده و بزرگداشت آن را نشانه تقواي قلوب و صفاي آن دانسته است: [ و من يعظم شعائرالله فانها من تقوي القلوب]. 82 و مردمان را از بي توجهي و سبك شمردن شعائر خداوند برحذر داشته است :[ لاتحلوا شعائرالله ]. 83 تعظيم شعائر خدا يعني زنده كردن موقعيت وارزش آن در ذهنهاي مردم واعلام حضوراسلام . بدينسان كه برگزاري آن چنان باشد كه خدا در آن متجلي بوده و مردمان را به راه او فرا خواند. واين فرا خواندن از روي بصيرت و آگاهي باشد نه تبليغ صرف و برانگيختن احساسات زودگذر كه در بطن شعائر, شعور و عرفان نهفته است . در شريعت اسلام , گر چه بسياري از مسائل آن از جلوه خاص در ميان ساير اديان و مذاهب

ص: 9017

برخورداراست ولي مسائلي از آن از برجستگي بيشتري برخوردار بوده و همچون چراغي در ميان ساير علامتها مي درخشد. همانند: حج , جمعه , جماعت , مسجد و ...اينها, دراسلام جنبه فردي ندارند بلكه به سرنوشت اسلام بستگي دارند و رمز قوت و شوكت مسلمانان محسوب شده اند . حضرت امام[ رض] , درباره اهميت اين دسته از دستورات اسلامي مي فرمايد: [بسياري ازاحكام عبادي اسلام منشا خدمات اجتماعي و سياسي است . عبادتهاي اسلام ,اصولا توام با سياست و تدبير جامعه است مثلا نمازجماعت واجتماع حج و جمعه در عين معنويت و آثاراخلاقي و اعتقادي , حائز آثار سياسي است .اسلام اين گونه اجتماعات را فراهم كرده تااز آنهااستفاده ديني بشود, عواطف و همكاري افراد تقويت شود, رشد فكري بيشتري پيدا كنند] 84 ... حج در ميان شعائراسلامي , حج ازاهميت بيشتري برخورداراست . در قرآن , حج و قرباني از مصاديق بارز شعائر خدا برشمرده شده است . علي[ ع] سبحانه و تعالي علما للاسلام 85 . خداوند حج را پرچم اسلام قرار داد زيرا حج با شكوهترين عبادت گروهي مسلمانان است كه در آن هر ساله مسلمانان از هر رنگ و نژاد و سرزمين , با رنگ واحد, بر گرد خانه خدا فرود آمده و همچون قطره

ص: 9018

اي به دريا مي پيوندند و به مراسم و عبادت مي پردازند. ابراهيم از جانب خداوندگار, ماموريت يافت , تا مردم را به گرد خانه خدا فرا خواند كه علاوه بر عبادت خداي يكتا,از منافع آن سود برند. منافع شامل همه منافع عبادي , سياسي ,اقتصادي ,اجتماعي و... مي گردد. به تعبير ديگر قرآن كريم , حج را موجب قيام و به پا داشتن مردم مي داند.2- قياما للناس 86 ... . حج به معناي قصد حركتي است از خود به سوي خدا همراه با خلق و كنده شدن از زندگي و علقه ها و وابستگي هاي شخصي , نفي سكون , هجرت به سوي خدا و طواف خانه معبود و تحصيل عرفان و شعور و قرباني در راه او. در يك كلمه , حج كانوني است جهاني كه مسلمانان در آن اجتماع كرده و مردمان ازاخبار جهان اسلام و حركتهاي اسلام و رنج و شادي يكديگر با خبر گردند و نسبت به رهبري مسلمانان وامامت به گفتگو مي پردازند بدين جهت ,از دير باز دشمنان اسلام و پيامبر[ص] سعي كردند كه حج را از محتوا خالي كرده و حجي بسازند بي روح كه مردمان بسان اشباح بي روح به دوراز يكديگر به گرد خانه به چرخش در آيند و

ص: 9019

ظواهر و آداب , جانشين محتوي و مقصد گردد.اين مطلب با روي كار آمدن خاندان سعودي , توسط استعمارگران , گسترش بيشتري پيدا كرد. آنان در سايه حكومت اين خاندان , حج رااز رنگ خدائي و محتوا خالي كردند و مردمان را به بي خبري و دنيا زدگي مشغول و سرگرم نمودند. حج به جاي كانون وحدت , محل افتراق مسلمانان گرديد. امام[ رض] , از ديرباز, خطر رااحساس كرده واز تفرقه و تشتت مسلمانان در رنج بود واحياء حج رااحياءاسلام و مسلمانان مي دانست و دراين جهت , بسيار تلاش و كوشش نمودند و با سخنرانيها و پيامها, در جهت آگاهي و بيداري مسلمانان نسبت به فلسفه حج و تلاش دشمنان در مسخ آن و گرفتن بعد سياسي از حج هشدارها دادنداز جمله : [يكي از فلسفه هاي بزرگ حج , بعد سياسي اوست كه دستهاي جنايتكاراز همه اطراف براي كوبيدن اين بعد در كار هستند و تبليغات دامنه دار, آنها مع الاسف , در مسلمين هم تاثير كرده است كه بسياراز مسلمين سفر حج را يك عبادت خشك و خالي , بدون توجه به مصالح مسلمين مي دانند. حج از آن روزي كه تولد به مصالح مسلمين مي دانند. حج از آن روزي كه تولد پيدا كرده بعد

ص: 9020

سياسي اش كمتراز بعد عبادي اش نيست] 87 . امام[ رض] با فرستادن سفيران اسلام , حج ابراهيمي را به نمايش در آورد و كاروان عارفان , كه حاملان پيام ابراهيمي امام بودند,اين ندا را در سراسر دنياي اسلام سر داده كه حج بايد كانون بيداري مسلمانان , و مركزاعلام خطر دشمنان باشد. امام خميني[ رض] , در پيام هاي حج مردمان رااز خطر حكام جائر و تسلط مستكبران بر دنياي اسلام و غصب سرزمين هاي اسلامي و تسلط اسرائيل واز بر باد رفتن ثروتشان با خبر كرد و آنان را به يكدلي و وحدت فرا خواندند.امام امت[ رض] , در تشريع فلسفه حج مي گويد: حج از مسائلي است كه جنبه سياسي اش بسيار بيشتراست از جنبه هاي عباديش و شما آقايان ... بايد توجه به اين معني داشته باشيد واين فكراستعماري را كه در مغز بسياري , حتي روحانيون ممالك اسلامي گنجانيده شده است ازاله كنيد. در صحبت هايتان , دراجتماعاتتان به آنها بگوييد كه اسلام وضعش اين نيست كه تاكنون ماها داشته ايم كه مسلمين بيايند و فقط چند مرتبه دور خانه مبارك بگردند و بعد هم وقوف و چه و چه هيچ كار نداشته باشند كه مستكبرين بر مردم دنيا و مسلمين چه مي كنند, بي

ص: 9021

تفاوت باشند 88... و در جهت چگونگي برگزاري حج به مسلمانان چنين توصيه مي نمايد: مسلمين بايد در حج , زنده يك حج كوبنده و يك حجي كه محكوم كننده اين شوروي جنايتكار و آن آمريكاي جنايتكار باشد,انجام دهند. يك همچو حجي مقبول است .اگر ما حج برويم و مصالح مسلمين رانظر نگيريم , بلكه برخلاف مصالح مسلمين هي روي جنايتها پرده بپوشيم , نگذاريم مسلمين صحبت بكننداز جنايتهايي كه بر مسلمين مي گذرد و جنايت هايي كه از حكومتها واز قدرتهاي بزرگ بر مسلمين مي گذرد.اين حج نيست يك صورت بي معناست 89 ... اين پيام ها و فريادها, آثار بسياري در جهان اسلام برانگيخت و بركات بسياري را در پي داشت و به آگاهي و رشد و تشكل مسلمانان كمكهاي بسياري كرد و جنبشهاي اسلامي را به حركت درآورد و چنين شد كه دشمن تحمل نياورده واين رياد را با خون در آميخت واسماعيليان پيام خود را با خون خويش امضاء كردند جمعه و جماعات از ديگر شعائراسلامي , نماز جمعه و جماعت است .اين دواجتماع عبادي و سياسي مسلمانان كه در سطح نازلتراز حج در شهرها و بلاد مسلمانان , به صورت مستمر, هر روزه و در هر هفته , برگزار مي شود,اجتماعي است نمايانگر تجلي اسلام

ص: 9022

و جلوه و شكوه و عظمت مسلمانان , نمازجمعه نمازي است كه ذكر خدا را توام بااجتماع مسلمانان تامين مي كند. و در آنجا تن ها در كنار دلها به هم پيوسته و مردم بسان برادراني يكدل در كنار يكديگر قرار گرفته و به نيايش خداوندگار مي پردازند. نمازجمعه , فريضه اي است سمبليك و نشانگرابعاد گوناگون. حضرت امام[ رض] , در رابطه با محتواي نماز چنين مي فرمايد: اسلام دين سياست است . ديني است كه دراحكام او, در مواقف او, سياست به وضوح ديده مي شود... در هر هفته , يك اجتماع بزرگ از همه در يك محل برگزار مي گردد. نمازجمعه , مشتمل بر دو خطبه است كه در آن بايد مسائل روز,احتياجات كشور,احتياجات منطقه ,از جهات سياسي , جهات اجتماعي , جهات اقتصادي مطرح شود و مردم مطلع بشوند بر اين مسائل ...اسلام مردم را براين مقاصد بزرگ به اين اجتماعات دعوت كرده است 90 ... چنين بود كه از آغازاسلام , جمعه و جماعات مركزاجتماع مسلمانان و آگاهي آنان ازاحوال يكديگر به شمار مي رفت و پيامبراسلام[ ص] بر اقامه آن تاكيد داشتند و خود نيز بدان عمل مي كردند و هر هفته با تكرار آن خون تازه آگاهي و وحدت در رگهاي مسلمانان جاري

ص: 9023

مي شد ولي ساليان سال , بلكه قرنها مي گذرد كه اين اجتماع عظيم شادابي خود رااز دست داده و آثار با بركتش رخت بربسته بود. نمازجمعه در بسياري از بلاداسلامي يا متروك گرديده و يااز روح و محتوا و رسالت خويش غافل مانده بود. چنان بود كه اين نماز ديگر كسي را به وحدت فرا نمي خواند و فرياد دادخواهي و ظلم ستيزي از خطبه هايش بلند نمي گرديد و براي دشمن خطري نداشت. از جمله تلاشهاي امام خميني[ رض] احياءاين شعار بزرگ الهي و باز گرداندن آن به جايگاه اصلي اش است . با پيروزي انقلاب اسلامي , دوباره صف ها به هم پيوست و مردم , هر جمعه , دراجتماع انبوه , در كنار يكديگر به سخنان اماماني گوش فرا مي دهند كه آنان را دعوت به وحدت و موضع گيري در مسائل سياسي واجتماعي جهان اسلام مي كنند. در راستاي اين شعار بزرگ اسلامي , حضرت امام[ رض] در كتاب ارزشمند تحريرالوسيله , نسبت به محتواي خطبه هاي جمعه چنين مي فرمايد: سزاواراست كه امام جمعه , در ضمن خطبه اش , آنچه را كه به مصلحت دين و دنياي مسلمانان است بيان دارد. واز آنچه در كشورهاي اسلامي و غيراسلامي مي گذرد و به سود

ص: 9024

و يا زيان آنان است و آنچه را كه مسلمانان در زندگي دنيوي واخروي به آن نياز دارند, مطلع سازد وازامور سياسي واقتصادي كه دراستقلال و آزادي آنان دخالت دارد و چگونگي رفتار آنها با ساير ملتها سخن گويد و آنان رااز مداخله دولتهاي ظالم واستعمارگر درامور سياسي و اقتصادي كه منجر به استعمار واستثمار آنان است آگاه گرداند. خلاصه , نمازجمعه و دو خطبه آن , مانند حج و عيدين و غيره از مواقف عظيمه براي مسلمانان است , ولي متاسفانه مسلمانان از وظايف و مواقف مهم سياسي اين عبادت غافل و ناآگاهند 91 . و چنين شد كه نمازجمعه در كشوراسلامي ما, منشا آثار و بركات بسياري گرديده است و قوت و شوكت مردم از آن بر مي خيزد و وحشت و هراس دائمي را در دلهاي دشمنان اسلام زنده نگه مي دارد. بي جهت نيست كه منافقان ,اين سرسپردگان دشمنان اسلام ,امامان جمعه را نشانه رفته و عده اي از آنان را به شهادت رساندند . اينك برماست كه به اين شعار بزرگ الهي ارج بگذاريم و هر چه با شكوهتر آن را برگزار كنيم واز شركت در آن غفلت نورزيم كه خسران ما, در سست شدن اين شعارالهي است . حضرت امام[ رض] , بارهاازامت اسلامي

ص: 9025

خواستار شركت گسترده دراين مراسم شده فرموده اند: [نمازهاي جمعه را باشكوه بجا بياوريد. نمازهاي غيرجمعه را هم , كه شيطانهااز نماز مي ترسند] 92 . و در وصيت نامه سياسي الهي خويش , بر مداومت آن تاكيد مي ورزيد: [ از نمازجمعه و جماعت كه بيانگر سياسي است هرگز غفلت نكنيد كه اين نمازجمعه از بزرگترين عنايت حق تعالي بر جمهوري اسلامي ايران است]. مساجد, در ميان مسلمانان ,از آغاز مركز نياش , عبادت , تلاوت وانس با قرآن مركز برپايي جماعات و فراخواندند مردم براي كارهاي بزرگ و مورد نياز مسلمانان بوده است . بانگاهي به صدراسلام و زندگي پيامبر [ص] , متوجه مي شويم كه مساجد, علاوه بر محل نيايش , مركز فرماندهي , قضاوت و رسيدگي به امورايتام , دانش اندوزي , مركز رهسپاري سپاه اسلام به ميدانهاي نبرد و در يك كلمه مركزيت تدبيرامور مسلمانان بوده است . ساليان دراز بوده كه در كشوراسلامي ما و ديگر بلاداسلامي , مساجد هويت و رسالت خود رااز دست داده بودند و جز در مواردي اندك , تبديل به مركزي گرديده بود براي نيايش , آن هم براي عده اي كهنسال . مساجد رسالت اوليه خود يعني محل تجمع و آگاهي و وحدت مسلمين و... رااز دست داده

ص: 9026

بودند. در كنار فزوني گرفتن بناي مساجد, بر زيور

ص: 9027

و آرايش ظاهري آن افزوده مي گشت ولي از محتوا خالي بودند ساختن مساجد, نه به قصد وحدت واجتماع مسلمانان , كه در راه تفرقه و ريا و رودرويي با مساجد ديگر فزوني مي گرفت . حضرت امام[ رض] , با تكيه بر نقش اصلي مساجد, مردم را به رسالت و هدف مسجد واجتماع در متوجه كرد واز مردم و عالمان ديني خواست كه نسبت به مساجد رسالتي را دنبال كنند كه پيامبراسلام[ ص] دنبال مي كرد. مسجد در صدراسلام , مركز جنبش حركتهاي اسلامي بوده واز مسجد تبليغات اسلامي شروع مي شده است واز مسجد قواي اسلامي براي سركوبي كفار و وارد كردن در بيرق اسلام بوده است . هميشه در صدر اسلام مسجد مركز حركات و جنبشها بوده است . شما كه اهالي مسجد واز علماي مسجد هستيد, بايد پيروي از پيامبر اسلام(ص) واصحاب آن سرور كنيد و مساجد را براي تبليغ اسلام و حركت اسلاميت و براي قطع ايادي شرك و كفر و تاييد مستضعفين در مقابل مستكبرين قرار بدهيد 93 . چنين بود كه با شروع نضهت مقدس , مساجد پر گرديد و مركزي براي جهاد وايراد خطبه هاي جمعه گرديد واز مساجد رزمندگان روانه صحنه هاي نبرد گرديدند و دوباره عظمت ديرين خويش را

ص: 9028

به دست آورند. ما بايد اين دستاورد بزرگ را حفظ كرده و نگذاريم مساجد همچون گذشته خالي باشد كه آن هنگام كشور ما بي دفاع خواهد شد . حضرت امام[ رض] به اين فريضه الهي - سياسي اين چنين سفارش مي كند: [من تكليفم را بايدادا كنم . به شما بگويم به شما (دانشگاهيها) شما دانشجوها, همه تان , مساجد, را برويد پر كنيد. سنگراست اينجا. سنگرهاي را بايد پر كرد...امروزاز همه وقت براي ما حساس تراست , براي اين كه همه چيز درست شده است ... شيطانهاازاطراف جمع شده اند, مي خواهند... بعداز خالي كردن اين سنگرها حمله كنند] 94 . بخش دوم : موانع احياء دين و گسترش آن مبارزه پي گير با موانع گام برداشتن در جهت اصلاح كارهاي بنيادين و دشوار, افزون برشناخت عوامل و موجبات , شناسايي موانع و آفتها و مبارزه پي گير با آن ضروري است و گر نه غفلت از موانع و آفتهاي اصلاح چه بسا آب در هاون كوبيدن است و فرجامي جز شكست و ناكامي نخواهد داشت . و چه بسا به تباهي بيشتر نيز خواهدانجاميد. ازاين روي پاسدار شريعت و آن كس كه به احياء تفكراسلامي و ارزشهاي از ياد رفته آن بر مي خيزد, بايداز ذكاوتي عميق و

ص: 9029

ديده اي دشمن شناس برخوردار باشد, تا مواضع رخنه دشمن را شناسائي كرده و در جهت بستن آن اقدام كند.ازاين جهت , مرزبانان اسلام به ديدباني مانند كه بر بلنداايستاده و بر تمام جوانب نظاره كند, ديده اش نخفتد واز حساسيت لازم برخوردار باشد و دشمن را در شكل هاي مختلف شناسايي كرده واعلام خطر كند. حضرت امام[ رض] , ديده بيدار و عقل هوشيار ملت اسلام بود كه خداوند دراين عصر به ما هديه كرد. قرنها بود كه دشمنان اسلام در شكل هاي مختلف به مبارزه بااسلام برخاسته بودند و باالقاءافكار شيطاني و با كمك وامداد توطئه گران و مستبدان داخلي و ملي گرايان و با بهره گيري از نساك جاهل و ديگر ماموران بي مزد و مواجب توانستند شريعت را به غربت افكنده و راه را بر مصلحان واحياگران اسلام ببندند. حضرت امام ,از شروع مبارزه تا پايان راه با توطئه هاي مرئي و نامرئي آنان روبرو بودند. حضرتش , با ديدي تيز و هوشياري به موقع , توانستند موانع و نقطه هاي نفوذ دشمن را در پنهان ترين شكل آن , شناسائي و مردم را به مبارزه با آن فرا خواند. نكته اي كه حضرت امام رااز ديگران رهروان اين راه ممتاز مي كند, توجه به موانعي

ص: 9030

است كه ديگران بدان توجه نداشته و يا نتوانسته اند با آن مبارزه كنند وازاين جهت , چه بسياراز مصلحاني را مي بينيم كه در راه اصلاح به موانعي به جاي عوامل تكيه كردند كه نه تنها مصلح نبوده كه پاسدار ضدارزشها محسوب گرديده و در نهايت به دست آنان مقهور و گرفتار شده اند. وامتياز ديگر در موضع گيري قاطع و صريح حضرتش مي باشد كه دراين راه , هيچ گونه درنگ نكرده و چيزي او رااز كار باز نمي داشت . و بااقتدا به علي[ ع] بود كه توانست با نساك مارق و با نمازشب خوانان جاهل و آلت دست تبليغات دشمن به مبارزه برخيزد واز موقعيت و مقام خود نهراسد و سرانجام به پيروزي برسد. موانع راه اصلاح واحياء دين و به تعبير ديگر, موجبات افساد در راه اسلام و حركتهاي اسلامي بسياراست كه دراينجا به ذكراهم آنها كه در كلمات حرت امام , به عنوان موانع و دشمنان اسلام ياد شده است مي پردازيم . باشد كه دشمن را دراشكال ديگر شناسايي كرده و تداوم بخشي اين راه باشيم .استعمار استعمارگران وايادي خائن آنان را, بايد بزرگترين مانع و سد راه احياءاسلام راستين به شمار آورد,از آنجا كه مطرح بودن فرهنگ و قوانين اسلامي در بيان

ص: 9031

جوامع اسلامي , بزرگترين خطر در راه منافع آنان به شمار مي آيد و مردم را به جهاد و مبارزه عليه سلطه بيگانگان فرا مي خواند, آنان بيكار ننشسته و به توطئه هاي ناجوانمردانه دست يازديده و نقشه هاي فراواني براي كوبيدن اسلام و نهضتهاي اسلامي به اجراء در آورده و مي آورند. حضرت امام ,از استعمارگران وايادي آنان , به عنوان سداحياءاسلام محمدي ياد كرده است و سالها, قبل از پيروزي نهضت , دراين زمينه به حوزه هاي علميه هشدار داده واز آنان مي خواهد كه : مراقب توطئه هاي دشمنان دشمنان اسلام باشند و ساكت ننشينند و قوانين اسلام را در ميان مردم مطرح كنند تا تحريفي حاصل نيايد و دشمن نتواند به وسيله آن , مردم رااغوا كند و همچنين لزوم به هدم و نابودي مراكز توطئه را به مسلمانان گوشزد مي كنند: [در شرايط كنوني , كه سياستهاي استعماري و حكام ستمگر و خائن و يهود و نصاري و ماديون در تحريف حقايق اسلام و گمراه كردن مسلمانان تلاش مي كنند, دراين شرايط, مسووليت ما براي تبليغات و تعليمات بينش از هر وقت است ...از طرف ديگر عده اي از مستشرقين , كه عمال تبليغاتي موسسات استعماري هستند مشغول فعاليت اند تا حقايق اسلام را تحريف

ص: 9032

و وارونه كنند. مبلغين استعماري سرگرم كارند. در هر گوشنه از بلاد اسلامي جوانهاي ما را با تبليغات سوء, دارنداز ما جدا مي كنند. نه اين كه يهودي و نصراني كنند, بلكه آنها را فاسد و لاابالي و بي دين مي سازند و همين براي استعمارگران كافي است . در تهران ما مراكز سوء كليسا و صهيونيسم و بهائيت به وجود آمده كه مردم را گمراه مي كند و ازاحكام و تعاليم اسلام دور مي سازد. آيا هدم اين مراكز كه به اسلام لطمه مي زند وظيفه ما نيست] 95 . استعمارگران بعداز پيروزي اسلام در ايران و نقش بر آب شدن نقشه هاي آنان در جلوگيري از پيروزي , خطر را نزديكتراحساس كردند و در مبارزه بااسلام جدي تر شدند و به حيله هاي پيچيده تر و نوي در راستاي محدود كردن و جلوگيري گسترش آن در بلاد ديگر بر آمده و دراين راه از هيچ توطئه اي دريغ نورزيدند الكساندر هيك مي گويد: [به نظر من خطرناكتر و مهمترازاين (مشكلات بين المللي ) عواقب گسترش بنيادگرايي اسلامي است كه درايران پا گرفته واكنون عراق و ثبات تمام رژيمهاي عرب ميانهرو را در منطقه تهديد مي كند.اين پديده اگراز كنترل خارج شود منافع ابرقدرتها را به خطرناكترين وجه به مخاطره

ص: 9033

خواهدانداخت] 96 . و دراين راستا به تشكيل سمينارها دست زده تا با مطالعه و بحث درباره علل پيروزي و گسترش نهضت اسلامي ايران از گسترش آن جلوگيري كنند: تلويزيون رژيم صهيونيستي در برنامه ويژه اي , تحت عنوان رويدادهاي هفته گذشته گزارشي از كنفرانس موسوم به : سمينارانقلاب ايران و جهان اسلام را پخش كرد. به گفته تلويزيون ياد شده , دراين سمينار, بيش از چهل كارشناسي مسائل سياسي ,از كشورهاي مختلف ,از جمله : آمريكا و فرانسه و تركيه شركت داشتند و طي 3 روز بررسي ,ابعادانقلاب اسلامي ايران و تاثيرات آن را در جهان , مورد بررسي قرار دادند. 97 استكبار جهاني ,از آغاز پيروزي نهضت , با شگردهاي مختلف : تحريف , تبليغات , جنگ و ... در مقابل اسلام موضع خصمانه گرفت .امام امت , با اشاره به رودروئي جهان استكبار بااسلام در قضيه سلمان رشدي , خواستار هوشياري در مقابلت توطئه آنان و قطع وابستگي به آنان گرديد: همه توطئه هاي جهان خواران عليه مااز جنگ تحميلي گرفته تا حصر اقتصادي و غيره براي اين بوده است كه ما نگوييم :اسلام , جوابگوي جامعه است و حتما در مسائل واقدامات خوداز آنان مجوز بگيريم . ما نبايد غفلت بكنيم . واقعا بايد به سمتي

ص: 9034

حركت نماييم كه ان شاءالله , تمام رگه هاي وابستگي كشورمان از چنين دنياي متوحشي قطع شود. ... ما كينه دنياي غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همين نكته ها به دست مي آوريم . قضيه آنان قضيه دفاع از يك فرد نيست , قضيه حمايت از جريان از ضداسلامي و ضدارزشي است كه بنگاههاي صهيونيستي وانگليس و آمريكا به راه انداخته اند و با حماقت و عجله , خود را روبروي همه جهان اسلام قرار داده اند...اين كه ديگر مساله عرب و عجم و فارس و ايران نيست , بلكه اهانت به مقدسات مسلمانان است ... و نتيجه , نفوذ بيگانگان در فرهنگ مكتب اسلام است كه اگر غفلت كنيم اين اول ماجرا است واستعمارازاين مارهاي خطرناك و قلم به دستان اجير شده در آستين فراوان دارد 2 . 98. حكام كشورهاي اسلامي يكي از موانع احياء دين و گسترش آن , سران كشورهاي اسلامي اند.اكثراينان اسير و برده قدرتهاي بزرگ هستند. نه تنها در جهت نشر و پخش اسلام عمل نمي كنند, بلكه به انحاء گوناگون راههايي كه ممكن است مسلمانان را با عمق تعاليم و فرهنگ حيات بخش اسلامي آشنا كند مي بندند. برخي ازاين رژيمها كه از تمكن مالي خوبي نيز برخوردارند, در تلاشند

ص: 9035

كه با ساختن مساجد بزرگ و چاپ قرآنهاي بسيار مرغوب , تنها ظاهري ازاسلام براي مردم خود به نمايش بگذارند. در حقيقت آن اسلامي را ترويج مي كنند كه اربابانشان به آنان دستور مي دهند. و بااين عمل , هم خود رااز خطرات اسلام راستين حفظ كرده و هم منافع نامشروع ابرقدرتها را. براي اين رژيمهاي سرسپرده , گرايش به فرهنگ غرب , بسيار سودمندتراست تا فرهنگ غني و انقلابي اسلام .امام خميني[ رض] , مكرراز آنان به عنوان سد راه اسلام و گرايش به اسلام واقعي ياد مي كند واز آنان را به عنوان مشكل مسلمانان و عامل ابرقدرتها به مسلمانان جهان معرفي مي كنند: [مشكل مسلمين حكومت هاي مسلمين است .اين حكومت ها هستند كه مسلمين را به اين روز رسانده اند. ملت ها مشكل مسلمين نيستند. ملتها با آن فطرتي كه دارند مي توانند مسائل را حل كنند, لكن مشكل , دولتها هستند. شما سرتاسر ممالك اسلامي را وقتي ملاحظه كنيد كم جائي را مي توانيد پيدا كنيد كه مشكلاتشان بواسطه حكومتهاايجاد نشده است .اين حكومتها هستند كه بواسطه روابطشان باابرقدرتها و سرسپردگي شان به ابرقدرتهاي چپ و راست , مشكلات را براي ما و همه مسلمين ايجاد كرده اند.اگراين مشكل از پيش پاي مسلمين برداشته شود,

ص: 9036

مسلمين به آمال خودشان خواهند رسيد و راه حلش با دست ملتهاست] 99 . امام خميني(رض) در منشور دوم انقلاب مي فرمايند: كارنامه سياه و ننگين حاكمان بي درد كشورهاي اسلامي , حكايت از افزودن درد و مصيبت بر پيكر نيمه جان اسلام و مسلمين دارد. پيامبر اسلام , نيازي به مساجداشرافي و مناره هاي تزييناتي ندارد, پيامبر اسلام , دنبال مجد و عظمت و پيروان خود بوده كه متاسفانه با سياستهاي غلط حاكمان دست نشانده به خاك مذلت نشسته اند. و در وصيت نامه سياسي الهي خويش , نمونه اي از حكومتهاي منحرف و وابسته به اسلام كه در راه تثبيت مقاصد شيطاني ابرقدرتها عمل مي كنندارائه مي دهد. اخيرا قدرتهاي شيطاني بزرگ , بوسيله حكومتهاي منحرف خارج از تعليمات اسلامي كه خود را به دروغ به اسلام بسته اند براي محو قرآن و تثبيت مقاصد شيطاني ابرقدرتها, قرآن را با خط زيبا طبع مي كنند و به اطراف مي فرستند و بااين حيله شيطاني قرآن را از صحنه خارج مي كنند. ما هم ديديم قرآني را كه محمدرضاخان پهلوي طبع كرد و عده اي رااغفال كرد و بعضي آخوندهاي بي خبراز مقاصداسلامي هم مداح او بودند و مي بينيم كه[ ملك فهد], هر سال مقدار زيادي از ثروتهاي بي

ص: 9037

پايان مردم را صرفغ طبع قرآن كريم و مجال تبليغات ضد مذهب ضد قرآني مي كند, و وهابيت ,اين مذهب سراپا بي اساس و خرافاتي را ترويج مي كند و مردم و ملتهاي غافل را سوق به سوي ابرقدرتها مي دهد وازاسلام عزيز و قرآن كريم براي هدم اسلام و قرآن بهره برداري مي كند. امام راحل[ رض] دراين فرازاز سخنانشان , به چند نمته مهم واساسي اشاره مي كنند: 1. قدرتهاي شيطاني بزرگ , جهت نابودي اسلامي و تحريف حقائق آن در تلاشند. 2.از حكومتهاي منحرف اسلامي , به عنوان عامل قدرتهاي شيطاني ياد مي كند. 3. حكومتهاي منحرف در كشورهاي اسلامي از راه اسلام عليه اسلام براي اغفال مردم استفاده مي كنند. 4. وهابيت را به عنوان يك مذهب خرافاتي معرفي مي كند. امام خميني[ رض] , در جمع اعضاء شركت كننده در كنگره آزادي قدس , پس ازاشاره به مشكلات مسلمين و تحليل آن , راه حل آن رااين گونه ارائه مي دهند: [بايد ملت را بيدار كرد... و ملتهااز دولتهاي خودشان بخواهند كه تسليم شوند والا همان كاري را كه ملت ايران كرده به آنها بكنند تا حل مشكل بشود] 100 . و درادامه بيانات گهربار خود, سران كشورهاي اسلامي و غيراسلامي را مانع رشد فكري

ص: 9038

و معنوي و مادي ملتها دانسته و پيشرفت مسلمانان و رشد جوانان را در سايه نابودي آنان مي دانند. مسلمانان , باالهام ازانقلاب اسلامي ايران , راه خود را پيدا كرده اند. حكام خائن ,امروز دراكثر كشورهاي اسلامي با مردمي روبرو هستند كه در صدد جايگزيني اسلام راستين به جاي اسلام آمريكايي مي باشند.امروزه مردم فلسطين , شعار[ الله اكبر والااله الاالله] سر مي دهند و با صهيونيستها مقابله مي كنند. دانشجوي مصري با نداي [ الله اكبر] در بيدادگاههاي مصري حاضر مي شود و مردم مراكش و تونس و... راهپيمايي مي كنند. مسلمانان جهان , در هم ريختن كاخهاي سران خائن كشورهاي اسلامي را تنها راه براي عظمت خود واسلام دانسته اند و دراين جهت به حركت در آمده اند و مردم انقلابي ايران نيز, دراين جهت , بايد به تكليف خود عمل كنندامام خميني[ رض] , دراين زمينه مي فرمايند: [من بصراحت اعلام مي كنم كه جمهوري اسلامي ايران , با تمام وجود, براي احياء هويت اسلامي مسلمانان در سراسر جهان سرمايه گذاري مي كند و دليلي هم ندارد كه مسلمان جهان را به پيروي ازاصول تصاحب قدرت در جهان دعوت نكند و جلوي جاه طلبي و فزون طلبي صاحبان قدرت و پول فريب را نگيرد. ما بايد

ص: 9039

براي پيشبرداهداف و منافع ملت محروم ايران برنامه ريزي كنيم . ما بايد درارتباط با مردم جهان و رسيدگي به مشكلات و مسائل مسلمانان و حمايت از مبارزان و گرسنگان و محرومان , با تمام وجود تلاش نماييم واين را بايدازاصول سياست خارجي خود بدانيم . ما بايد خود را آماده كنيم تا در برابر جبهه متحد شرق و غرب جبهه قدرتمنداسلامي انساني , با همان نام و نشان اسلام وانقلاب ما تشكيل شود و آقايي و سروري محرومين و پابرهنگان جهان جشن گرفته شود] 101 . امام خميني[ رض] , در وصيت نامه الهي - سياسي خويش توصيه مي كن كه ملتهاي مسلمان از حكومت جمهوري اسلامي ايران و ملت مجاهدايران ,الگو گيرند و حكومتهاي جائر را در صورتي كه به خواست آنان گردن ننهند, ساقط كنند: [به ملتهاي اسلامي توصيه مي كنم كه از حكومت جمهوري اسلامي واز ملت مجاهدايران ,الگو بگيريد و حكومتهاي جائر خود را, در صورتي كه به خواست ملتها, كه خواست ملت ايران است سر فرود نياورند, با تمام قدرت به جاي خود بنشانيد كه مايه بدبختي مسلمانان , حكومتهاي وابسته به شرق و غرب مي باشند واكيدا توصيه مي كنم : كه به بوقهاي تبليغاتي مخالفان اسلام و جمهوري اسلامي گوش فرا ندهيد

ص: 9040

كه همه كوشش دارند كه اسلام رااز صحنه بيرون كنند كه منافع ابرقدرتها تامين شود]. 3. روشنفكران وابسته چنانكه جمود و تحجراز ديدگاه امام خميني[ رض] آفت احياء و گسترش دين بود, پيروي كوركورانه از تمدن خيالي غرب و شرق نيز, به عنوان يك عامل بسيار قوي , مانع احياء مجدداسلام و گسترش آن بوده است . به جد مي تواند گفت كه : دسته سد و سنگ راه اسلام واقعي اند. اينان , فرهنگ و قدرت خود را تحقير كرده و شرق و غرب را نژاد برتر و فرهنگ آنان را والاتر و آن دو قدرت را قبله گاه عالم و وابستگي به يكي از آن دو را ضروري مي داننداينان , براين عقيده اند كه اسلام نمي تواند زندگي انسان را در عصر تمدن امروزي اداره كند. و براين باورند كه : مسلمانان بايداسلام و معيارهاي آن را كنار بگذارند و نظام ارزشي شرق يا غرب را, دربست , بپذيرند. امام خميني[ رض] در پيامها و بيانات مكرر به مسلمانان جهان هشدار داده و آنان را به خطر روشنفكران غرب زده و شرق زده متوجه كرده اند. ايشان ضربه هايي كه مسلمانان از روشنفكران خورده و مي خورند, كشنده و كوبنده دانسته و مبارزه همه جانبه با آنان

ص: 9041

رااز مسلمانان خواستار شده اند: [ اي مسلمانان جهان , كه به حقيقت اسلام ايمان داريد, بپاخيزيد و در زير پرچم توحيد و در سايه تعليمات اسلام مجتمع شويد... بر فرهنگ اسلامي تكيه زنيد و با غرب و غربزدگي مبارزه نماييد. و روي پاي خودتان بايستيد و بر روشنفكران غربزده و شرق زده بتازيد و هويت خويش را دريابيد و بدانيد كه روشنفكران اجير شده بلايي بر سر ملت و مملكتشان آورده اند آورده اند كه تا متحد نشويد و دقيقا به اسلام راستين تكيه ننمائيد بر شما آن خواهد گذشت كه تاكنون گذشته است . امروز, زماني است كه ملتها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آنان رااز خودباختگي و زبوني در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملتهاست] 102 . و در بيانات خويش , در جمع كاركنان صدا و سيما و مديرعامل و سرپرست آن به نوشته هاي روشنفكران وابسته وانحرافي اشاره كرده مي فرمايند: از گفته ها و نوشته هاي آنان خوف و ترس به خودتان راه ندهيد آنان يك مملكت غربي و ي زندگي لوكس مي خواهند. آنها, با صورت اسلام مبارزه ندارند بااسلام راستين مبارزه دارند. حضرت امام , پس ازاين جملات , مبارزه شديد و عملي با غربزدگان را خواستار

ص: 9042

مي گردند: [بايد شديدا با روشنفكران غربزده مبارزه كرد.ازاين جهت , شما ماموريت داريد با همكاري كارمندان مسلمان و متعهد و غيرمنحرف اين سازمان را تصفيه كنيد, بدون اين كه خوف از كس يا گروهي داشته باشيد] 103 ... و درجاي ديگر وظيفه مسلمانان راايستادگي و مقاومت در برابر ابرقدرتها دانسته , پيروزي آنان را, دراين ميدان , به اين مي داند كه روشنفكران از غربزدگي و شرق زدگي دست بردارند: [وظيفه ماست كه در برابرابرقدرتها بايستيم و قدرت ايستادن هم داريم , به شرطاين كه روشنفكران دست از غرب و شرق و غربزدگي و شرق زدگي بردارند و صراط مستقيم اسلام و مليت را دنبال كنند] 104 ... رهنمودهاي پيامبرگونه امام فقيدمان , گامي بزرگ درافشاي ماهيت و شكست اسطوره غربزدگي و شرق زدگي در جهان بود. عينيت رهنمودهاي آن فرزانه درانقلاب اسلامي , تمامي جريان غرب گرائي و شرق گرائي را در جهان سوم به زير سوال كشيد و به روشنفكران خود باخته , قاطعان نشان داد كه نمي توانند واقعيات جوامع اسلامي را با دريافت كليشه اي عاريه از غرب يا شرق تغيير دهند. هر چند موج غربگرائي و شرق گرائي با پيروزي انقلاب اسلامي و رهنمودهاي امام امت[ رض] فروكش كرده و به جاي آن تكيه

ص: 9043

براصالت فرهنگ اسلام مشهوداست , ولي در عين حال خطراين افراد منتفي نشده است . لذا بر دانشمندان اسلامي است كه به پيروي ازامام راحل[ رض] در راه شناختن و شناساندن اين گروه ,اقدامات لازم و ضروري راانجام دهند. 4. مقدس نماها امام خميني , رضوان الله تعالي عليه ,از مقدس نماها به عنوان يكي ديگراز موانع شناخت ,احياء و گسترش اسلام ياد كرده و با تمام توان نابودي اين مشعل داران تحجر و حماقت را خواستاراست . براي گسترش اسلام ناب محمدي , شناخت و زوال و نابودي آنان را ضروري مي داند. شناخت , معرفي اين گروه , به عنوان يكي از موانع احياء دين و گسترش آن ,از ويژگيهاي آن امام مهاجرالي الله است . ديگراحياگران ,ازاين گروه نامي نبرده اند. تنهاامام خميني[ رض] ,است كه با تيزبيني و شهامت مخصوص به خود خطراين گروه را در مقاطع گوناگون گوشزد نموده و تندترين حملات را عليه آنان دارد و از آنان به نام مقدس نما, مقدس ماب , متحجرين و جاهلان متنسك ياد مي كنند: [... آمريكا واستكبار, در تمامي زمينه هاافرادي را براي شكست انقلاب اسلامي در آستين دارند. در حوزه ها و در دانشگاه ها, مقدس نماها را, كه خطر آنان را بارها و بارها

ص: 9044

گوشزد كرده ام ,اينان با تزويرشان , از درون محتواي انقلاب واسلام را نابود مي كنند.اينها با قيافه حق به جانب و طرفدار دين و ولايت همه را بي دين معرفي مي كنند. بايداز شر اينها به خدا پناه ببريم] 105 ... و در جاي ديگراز چهره آنان پرده برداشته و آنان را مروج اسلام آمريكايي قلمداد مي كند واز حوزويان مي خواهد كه در برابر آنان اتحاد و همبستگي داشته باشند: [در حوزه هاي علميه هستندافرادي كه عليه انقلاب واسلام ناب محمدي فعاليت دارند,امروز, عده اي با ژست مقدس مابي , چنان تيشه به ريشه دين وانقلاب و نظام مي زنند كه گويي وظيفه اي غيرازاين ندارند. خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان احمق , در حوزه هاي علميه , كم نيست , طلاب عزيز لحظه اي از فكراين مارهاي خوش خط و خال كوتاهي نكنند.اينها, مروج اسلام آمريكايي اند و دشمن رسول الله . آيا در برابراين افعي ها نبايد اتحاد طلاب عزيز حفظ شود؟] 106 اين عده با تظاهر به تعبد و زهد, كه از ويژگيهاي اين گروه است , بزرگترين ضربه را در طول تاريخ بر پيكره دين وارد آورده اند. نمونه بزرگ اين گروه را[ مارقين] , در زمان حكومت علي[ ع] , تشكيل مي دادند.

ص: 9045

اينان با ظاهري آراسته و يدك كشيدن زهد و تعبد, ضربه اي بزرگ بر حكومت عدل گستر علي[ ع] وارد آوردند. ! امروز, پيروان آنان با مطرح كردن ولايت و شعار ظاهري محبت اهل بيت , سعي در جدائي دين از سياست و به فراموشي سپردن لزوم تشكيل حكومت اسلامي و مقابله با معتقدان راستين به ولايت را دارند. امام خميني[ رض] , به مناسبت سيزدهم رجب , پس از تشريح عميق ابعاد عرفاني مولاي متقيان , علي[ ع] , وافشاي چهره ولايتي ها و مقس ماب ها و بيان مسووليت عارفان , زاهدان و فقيهان در دخالت درامور سياسي , به عنوان يكي وظيفه الهي , مي فرمايند: [قدرت اسلام است كه دنيا را دارد, به خيال آنها, به خطر مي اندازد. حالا آنها براي اصل اسلام نقشه مي كشند, ما حالا بنشينيم بگوييم كه ما اهل ولايت حقيقي هستيم ؟اگر شمااهل ولايت هستيد, چراالان كه كشور ولايت فقيه در معرض خطراست نشسته ايد؟ شمااهل ديانت هم نيستيداهل ولايت هستيد؟] خطراين گروه را نبايد كوچك شمرد.اينان , به راحتي ابزار دست دشمنان اسلام واقع مي شوند. بزرگترين ضربه ها رااسلام , در طول تاريخ حيات خود,ازاين مقدس نماها خورده است .اينان , زود فريب مي خورند و زود تحريك

ص: 9046

مي شوند و شايعه را به زودي قبول مي كنند و پس از آن احساس وظيفه مي كنند! و متاسفانه ريشه اين گروه , چنانكه امام بزرگوارمان[ رض] مي فرمايند, در حوزه هاي روحانيت است : [ امروز جامعه مسلمين طوري شده كه مقدسين ساختگي جلو نفوذاسلام و مسلمين را مي گيرند و به اسلام اسلام به اسلام صدمه مي زنند. ريشه اين جماعت , كه در جامعه وجود دارد, در حوزه هاي روحانيت است . در حوزه هاي : نجف , قم , مشهد و ديگر حوزه هاافرادي هستند كه روحيه مقدس نمايي دارند واز آنجا روحيه وافكار خود را به نام اسلام در جامعه سرايت مي دهند] 5 ... 107. آخوندهاي درباري حكام جور, در طول تاريخ واستعمارگران وايادي خائن آنان براي مبارزه با مذهب , بويژه اسلام راستين و قوانين آن , روشها و شيوه هاي گوناگون دارند: يكي از آن روشها:استفاده و به كارگيري آخوندهاي درباري و علماي سوءاست . در گذشته , رژيم شاه معدوم براساس نقشه هاي شوم ارباب خود, براي تحكيم پايه هاي حكومت خود,از معممين جاه طلب استفاده مي كرد و امروز,استعمارگران و حكام جور در جهان : در كشورهاي اسلامي و غيراسلامي , روحاني نمايان بسياري را براي اين كار به

ص: 9047

خدمت گرفته اند. هماهنگي علماي وهابي عربستان سعودي با روحاني نمايان بسياري از كشورهاي اسلامي در تاييد جنايات آل سعود در جمعه خونين مكه شاهد صدق مدعاي ماست . امام خميني[ رض] , در مقاطع گوناگون خطراين گروه را گوشزد كرده و تندترين حملات را عليه آنان دارند واز آنان به نام : آخوندهاي درباري , وعاظ السلاطين , مروجين اسلام آمريكايي , روحاني نما و ... ياد مي كنند. امام خميني[ رض] , سالها پيش ازانقلاب , در دوران تبعيد در نجف , در درسهاي[ ولايت فقيه] خويش , خطر آخوندهاي درباري و روحاني نمايان را براي پيشرفت اسلام اينگونه

ص: 9048

بيان مي كنند: [ اينها دين شما رااز بين مي برند.اينها را بايد رسوا كرد, تااگر آبرو دارند در بين مردم رسوا شوند, ساقط شوند.اگراينها دراجتماع ساقط نشوند,امام زمان را ساقط مي كنند,اسلام را ساقط مي كنند. بايد جوانهاي ما عمامه اينها را بردارند. عمامه اين آخوندهايي كه به نام فقهاي اسلام , به اسم علماي اسلام , اين طور مفسده در جامعه مسلمانان ايجاد مي كنند, بايد برداشته شود] 108 . امام , در پاسخ به دانشجويان مسلمان مقيم اروپا و آمريكا در پيامي , پس از بيان ماموريت رژيم شاه دراسلام زدايي و نياز آن رژيم به روحاني نمايان و تكيه روي مسؤوليت مردم در برابر آنان مي فرمايد: [ما پيش از هر كاري لازم است , تكليف خود را با روحاني نماها كه امروزاز خطرناكترين دشمنها براي اسلام و مسلمانان محسوب مي شوند و به دست آنها نقشه هاي شوم دشمنان ديرينه اسلام و دست نشاندگان استعمار, پياده واجراء مي گردد, روشن سازيم و دست آنان رااز حوزه هاي علميه , مساجد و محافل اسلامي كوتاه كنيم] 109 . و در پيام به حجاج بيت الله (سال 60(از عالمان درباري , به عنوان ايادي خائن قدرتمندان واستعمارگران , در جهت اختلاف و تفرقه بين مذاهب اسلامي

ص: 9049

, با بهره گيري از قلم و بيان ياد كرده مي فرمايند: [طرح اختلاف بين مذاهب اسلامي ,از جناياتي است كه به دست قدرتمندان , كه ازاختلاف بين مسلمين سود مي برند, و عمال از خدا بي خبر آنان ,از آن جمله : وعاظ السلاطين , كه از سلاطين جور, سياه روي ترند, ريخته شده و هر روز بر آن دامن مي زنند] 110 . و در آخرين پيام به حجاج بيت الله , (در حج خونين سال 66( خطر علماي سوء و آخوندهاي درباري را براي گسترش اسلام گوشزد مي نمايند: [روحانيون متعهداسلام , بايداز خطر عظيمي كه از ناحيه علماء مزدور و سوء و آخوندهاي درباري متوجه جوامع اسلامي شده است سخن بگويند چرا كه اين بي خبران هستند كه حكومت جائران و ظلم سران وابسته را توجيه و مظلومين راازاستيفاء حقوق حقه خويش منع و در مواقع لزوم , به تفسيق و كفر مبارزان و آزادي خواهان در راه خدا حكم مي دهند. كه خداوند همه ملتهاي اسلامي رااز شرور و ظلمت اين نااهلان و دين فروشان نجات دهد] 111 . در بيان ديگر به افشاي چهره حقيقي آنان مي پردازد و آنان را مزدوران آمريكا معرفي مي نمايند: [ آن ضرري كه اسلام ازاين آخوندهاي درباري

ص: 9050

مي خورد بدتراز آن ضرري است كه از آمريكا مي خورد, براي اين كه اينها با يك ظاهر اسلامي ,اسلام را منزوي مي كنند. آمريكااين كار را نمي تواند بكند آمريكااينها را وادار مي كند] 112 . اينها همه نمونه اي از بيانات امام[ رض] در رابطه بااين گروه است . اگرامام[ رض] , بر شناسائي و شناساندن و خطراين گروه تاكيد مي ورزد براي اين است كه :اگراسلام , آن چنانكه هست , تبليغ شود وجدانهاي پاك وانسانهاي طالب حق و حقيقت آن را مي پذيرند. ولكن اگرافرادي به نام اسلام , غيراسلام را تبليغ كردند و ظلمت را به جاي نور و سراب را به جاي آب به مردم تشنه حقيقت عرضه كردند, در حقيقت , عليه اسلام تبليغ كرده واسلام را منزوي كرده اند. لازم به يادآوري است كه : هر چند امام[ رض] , با نام آخوند درباري وعاظ السلاطين و...ازاين گروه ياد مي كردند, ولي اين خيانت درانحصاراين قشر نيست بلكه كليه دانشمندان , جامعه شناسان , هنرمندان , نويسندگان , شاعران و ساير گروههاي فرهنگي , كه وابسته به دربارها و سلاطين جور هستند,از همين گروه به شمار مي آيند يعني , همه اين افراد و گروهها وعاظ السلاطين اند كه بايد شناخته شوند

ص: 9051

و شناسنانده شوند تا مردم فريب آنان را نخورند. ملي گراها استعمارگران در سرزمين هاي اسلامي , دين مقدس اسلام را بزرگترين مانع حضور استعمارگرانه خويش دانسته و با تمامي توان تلاش مي كنند: با ترويج ناسيوناليسم اسلام رااز صحنه خارج كرده و همانند مسيحيت در غرب , تبديل به يك دين مرده و بي خاصيت نمايند. ناسيوناليسم دام نوي است كه استعمار صليبي براي ضربه وارد كردن براسلام تدارك ديده است , تا موفقيتي را, كه در طي تاريخ با برافروختن جنگهاي صليبي نتوانست به آن دست يازد,از راه خزنده و با گسترش ناسيوناليسم به دست بياورد. با سيري در نوشته هاي مستشرقين و خاورشناسان , مي توانيم اين آرزوي استعمارگران را دريابيم واعماق اين توطئه را درك كنيم . . علاوه براين , ناسيوناليسم وسيله اي است براي شكستن وحدت امت اسلامي و جلوگيري از يك پارچگي جهان اسلام كه منافع استعمارگران را به خطر مي اندازد و تهديد بالقوه اي براي استعمار در سياست بين المللي محسوب مي شود. قوميت پرستي در جاهليت متداول بودامااسلام آن راالقاء كرد. پيامبراسلام مي فرمايد: ايها الناس كلكم من آدم و آدم من تراب , لافضل لعربي علي عجمي الا شما فرزندان آدم هستيد واز خاك آفريده شده ايد. عرب بر غير

ص: 9052

عرب برتري ندارد مگر به تقوي . بني اميه , عنصر عربيت را به جاي اسلاميت تقويت كردند. متاسفانه برخي از كشورهاي اسلامي , با تاسي به بني اميه , دراين مساله به قدري دچارافراط شده اند كه اسلام را تحت الشعاع تعصب قومي و نژادي قرار داده اند واين , در حقيقت نوعي ارتجاع و بازگشت به جاهليت قبل از اسلام و خواسته دشمنان اسلام است . امام خميني[ رض] , در بيانات خود, در جمع اعضاء شركت كننده در كنگره آزادي قدس , پس از بيان اين مطلب كه استعمارگران دريافته اند كه اسلام سد راه آنهاست , به وسيله حكومت هاي دست پرورده خود, نژادپرستي ها و گروه پرستي ها را گسترش داده و عرب را در مقابل عجم و ترك قرار دادند, تاازاين راه مانع گسترش اسلام گردند و مي فرمايند [ اين كه من مكرر عرض مي كنم كه اين ملي گرائي اساس بدبختي مسلمين است , براي اين است كه :اين ملي گرايي , ملت ايران را در مقابل ساير ملتهاي مسلمين قرار مي دهد و ملت عراق را در مقابل ديگران و ملت كذا را در مقابل كذا.اينها نقشه هايي است كه مستعمرين كشيده اند كه مسلمين با هم مجتمع نباشند. در عراق

ص: 9053

, حكومت عراق , حكومت سابق تراز اين حكومت (كه اين بدتراز آن است )اينها طرح مي كردند كه ما مي خواهيم مجد بني اميه رااحيا كنيم در مقابل اسلام ,اسلام كه آمده بود همه مجدها را فاني كند در مجدالله ,اينها مي گفتند ما مجد بني اميه را بايداحيا كنيم واين چيزي نبود كه شعوراينها برسد, تلقيني بود كه ابرقدرتها مي كردند كه :اسلام متفرق بشود, مسلمين با هم متفرق بشوند, دشمن هم بشوند. درايران ,از سالهاي طولاني ,اشخاص بي اطلاع از اساس مسائل (ولو فرض كنيد بعضي شان مغرض نبودند)اينها هم هي طبل مليت را كوبيدند. همان مليتي كه مي خواست اساس اسلام را درايران برچيند. اسلام آمده است كه : همه نژادها با هم اند, مثل دنده هاي شانه مي مانند, هيچ كدام بر هيچ كدام تفوق ندارند: نه عرب بر عجم و نه عجم بر عرب و نه ترك بر هيچ يك ازاينها و نه هيچ نژادي بر ديگري و نه سفيد بر سياه و نه سياه بر سفيد. هيچ كدام بر ديگري فضيلت با تعهد است , با تعهد به اسلام است .اينها تبليغاتي بوده است كه تلقيناتي بوده است كه ازابرقدرتها كه مي خواستند ما را بچاپند, شده است و مع الاسف بعضي اشخاص

ص: 9054

مسلمان صحيح هم باورشان آمده است 114 . امام[ رض] ,درادامه اين بيانات ,از دولتهاي كشورهاي اسلامي متكي بر قوميت , به عنوان مشكل مسلمين ياد كرده است و نجات فلسطين و ديگر ملتها را در بازگشت به اسلام راستين و كنار گذاشتن قوميت و عربيت مي دانند: مشكل اسلام , دولتهاي اسلامي هستند.اين مشكل بايد حل شود.اگر دولتهاي اسلامي , به خود بيايند و گرايش كنند به اسلام و از عربيت برگردند به اسلاميت واز تركيت برگردند به اسلاميت حل مي شود مسائل ... تا به اسلام رسول خدا[ص] برنگرديم , نه مي توانيم قضيه فلسطين را حل كنيم , نه افغانستان را و نه ساير جاهارا 115 . آنچه تاكنون ذكر شده نمي بوداز يم و قطره اي از درياي بي كران و مواج انديشه هاي آن امام راحل , درباره موضوع احياء دين و مسائل مربوط به آن . واز نظر كيفي , بلندي وعمق سخنان آن عزيز, به گونه اي است كه قلم هر نويسنده اي رااز تحليل و توضيح ناتوان مي سازدازاين روي , معترفيم كه آنچه دراينجا به ياد آن امام فقيد آورده ايم , نه استقصاء كامل و همه جانبه , كه نگرشي است كلي واز حد برگفتن قبسي از شعله هاي نور

ص: 9055

پا فراتر ننهاده است . هر يك از فروعاتي كه دراين نوشتار,از آن ياد شده است نيازمند تدوين كتابي است مستقل و در خود تحقيقي جداگانه . غرض , تنهاارائه كلي سرفصلهاي مطالب بجا مانده ازامام[ رض] از اين بعد خاص بود و تحقيق شايسته و كامل را به محققان توصيه مي كنيم . اميداست كه محققان و دانش پژوهان , به شرح ابعاد مختلف انديشه ها و مباني و كارهاي بزرگ حضرتش در زمينه هاي گوناگون : فقهي , سياسي , اقتصادي پرداخته و آن را دراختيار مشتاقان قرار بدهند.اينك , بر ماست كه به وصاياي آن راحل الي الله , توجه نموده و در تداوم راه حضرتش , در حفظ واحياءاسلام , كوشا باشيم و موانع و مشكلات را بشناسيم و در رفع آن دريغ نورزيم , تاان شاءالله , دين همچنان پايدار و با طراوت بماند واين امانت عظيم الهي به صاحب اصلي اش سپرده شود. پاورقي ها: 1. نهج البلاغه , خطبه 138. 2. الحياه ج 59.1, به نقل از معاني الاخبار, ج 174.1. 3. سوره انفال , آيه .24. 4. پيام حضرت امام به حوزه هاي علميه , 67/12. 5. اصول كافي , ج 54.1. 6. نهج البلاغه , خطبه , 181. 7. همان مدرك

ص: 9056

, خطبه 138. 8. الحياه , ج 59.1, به نقل از معاني الاخبار, ج 174.1. 9. كشف الاسرار, .203201. 10. در جستجوي راه از كلام امام , دفتر چهارم دهم , .244, 43/06/18. 11. همان مدرك , 51/08/19,39. 12. همان مدرك , .83, به نقل از ولايت فقيه حضرت امام ,07/ 13. بولتن فرهنگي معاونت بين المللي , نمايندگي جمهوري اسلامي ايران در آمريكا, شماره 99. مجله حوزه ,. شماره 26. 14. منشور دوم انقلاب 15. مجله حوزه , شماره 12. 16. امام خميني اسوه اي جاودانه , .42. 17. انقلاب اسلامي ايران و مواضع استكباري جهاني , .204 به نقل از مجله ولو پران . 18. كيهان هوائي , شماره 58/12/22 ,871, به نقل از روزنامه لاريوبيلكا. 19. ولايت فقيه , .1198. 20. همان مدرك . 21. در جستجوي راه از كلام امام دفتر هشتم , .269. 22. ولايت فقيه , .178177. 23. وصيت نامه سياسي الهي , حضرت امام . 24. پيام تاريخي امام به حوزه هاي علميه , 57/12/3 . 25. ولايت فقيه , .19. 26 جدائي دين از سياست , .13, منوچهر جمالي .از فراريان ايراني خارج از كشور. 27وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام . 28 همان مدرك . 29ولايت فقيه , .76. 30 از بيانات

ص: 9057

امام , 65/06/3. 31ولايت فقيه , .38. 32ولايت فقيه , .57. 33كتاب البيع , ج 465.4. 34 همان مدرك . 35 همان مدرك , .461. 36 در جستجوي راه از كلام امام , دفتر دهم , .58/06/24 ,244. 37 همان مدرك , .59/01/1 ,245. 38 همان مدرك , .60/06/11 ,250. 39نهج البلاغه , خطبه 39. 40 همان مدرك , خطبه 150. 41 صحيفه نور, ج 59/03/7 ,122.12. 42وصيت نامه سياسي الهي امام . 43 صحيفه نور ج 59/10/5 ,225.12. 44 همان مدرك . 45 همان مدرك , ج 59/06/21 ,80.13. 46 همان مدرك , ج 60/06/15 ,125.15. 47 همان مدرك , ج 269.15. 48 همان مدرك , ج 71.12. 49 همان مدرك , ج 59/05/15 ,278.12. 50 همان مدرك , ج 59/05/27 ,23.13. 51 همان مدرك , ج 60/06/15 ,123.15. 52 همان مدرك . مدرك , ج 59/06/21 ,80.13. 53 همان 54 همان مدرك , ج 60/10/20 ,277.15. 55 همان مدرك , ج 59/06/21 ,80.13. 56 همان مدرك , ج 60/06/15 ,123.15. 57 همان مدرك , ج 59/05/18 ,278.12. 58 همان مدرك , ج 59/08/14 ,150.13. 59 همان مدرك , ج 60/09/25 ,262.15. 60. سخنراني به مناسب نيمه شعبان 1400 هجري قمري . 61 در جستجوي راه از كلام امام , دفتر هشتم ,

ص: 9058

.58/03/6 ,336. 62 همان مدرك , ج 59/09/29 ,334.13. 63 همان مدرك , .59/09/29 ,343. 64 همان مدرك , .58/03/6 ,337. 65 همان مدرك , .57/11/16 ,333. 66. سخنراني امام , دوم ذيجه , سال 1383. 67 صحيفه نور, ج 59/01/1 ,19.12 68 همان مدرك , ج 57/11/27 , .83.5 69 در جستجوي راه از كلام امام , دفتر هشتم , 57/10/3. 70 همان مدرك , .58/03/3 ,52. 71 همان مدرك , .57/10/3 ,331. 72 همان مدرك , .59/12/16 ,354. 73 همان مدرك , .59/09/29 ,343. 74وصيت نامه سياسي الهي , حضرت امام . 75 صحيفه نور, ج 58/06/11 ,15.9. 76كيهان هوائي , شماره 68/12/24 ,871, به نقل از تايمزمالي . 77 در جستجوي راه از كلام امام , دفتر دهم , .58/06/14 ,380. 78 همان مدرك , .59/10/17 ,383. 79منشور دوم انقلاب , به نقل از مجله حوزه , شماره .26. 80 در جستجوي راه از كلام امام , دفتر دهم , 58/11/28 ,390. 81 همان مدرك , .59/12/26 ,406. 82 سوره حج , آيه 32. 83 سوره مائده , آيه 2. 84ولايت فقيه , حضرت امام , .156. 85نهج البلاغه , خطبه 1. 86 سوره مائده آيه 97. 87.از بيانات امام در ديدار با روحانيون كاروانهاي حج , 62/05/26. 88 همان مدرك . 89 همان مدرك

ص: 9059

. 90. پيام امام , به مناسبت عيد فطر 1358. 91 تحريرالوسيله , ج 234.1. 92 صحيفه نور, ج 58/02/1 ,149.12. 93 همان مدرك , ج 58/02/1 ,49.6. 94 همان مدرك , ج 59/03/14 ,148.12. 95ولايت فقيه , حضرت امام , 154151. 96. روزنامه اطلاعات , 61/12/1. 97 بولتن خبري , دفتر تبليغات , .66/10/21 ,65. 98. پيام امام , به حوزه هاي علميه , 67/12/3. 99. صحيفه نور, ج 278.12. 100. همان مدرك , .280. 101. منشور دوم انقلاب به نقل از:مجله حوزه .26. 102. پيام امام خميني , به زائران بيت الله الحرام , 59/06/21. 103. صحيفه نور, ج 59/02/23 ,84.12. 104. همان مدرك , ج .59/01/1 ,19. 105. منشور دوم انقلاب به نقل از:مجله حوزه , .26. 106. پيام امام , به روحانيون , 67/12/3. 107. ولايت فقيه , حضرت امام , .73. 108. همان مدرك , .202. 109. صحيفه نور, .124. 110. همان مدرك , .124. 111. پيام امام , به حجاج بيت الله الحرام , در سال 66. 112. از بيانات امام , 62/05/26. 113. تحف العقول .34. 114. صحيفه نور, ج 280.12. 115. همان مدرك , .872.

ص: 9060

نقش حاج احمد آقا براي تداوم انقلاب بسيار كارآمد بود

24 چكيده: جناب آقاي مهندس موسوي، با سلام و عرض تسليت رحلت يادگار گرامي حضرت امام، لطفا از پيشينه آشنايي و دوستي خودتان و درخصوص ويژگيهاي اخلاقي و ابعاد شخصيتي آن بزرگوار توضيحاتي را بيان بفرمائيد. مهندس ميرحسين موسوي: قبل از انقلاب بنده مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد آقا را نمي شناختم تا دوران اشتغال به خدمت در دولت به صورت سطحي با ايشان ملاقات هائي داشتم در دوران نخست وزيري اين ديدارها به دليل انتقال رهنمودهاي حضرت امام قدس سره و يا اطلاعات از سوي اينجانب گسترده تر شد. حضور: جنابعالي در طي 8 سال كه مسئوليت دولت را به عهده داشتيد حاج سيد احمد آقا چه نقشي در رفع مشكلات دولت و ارتباط دولت با امام داشتند؟ مهندس موسوي: مرحوم حاج سيد احمد آقا در ارتباط دولت با رهبر كبير انقلاب نقش بسيار مهم داشت. ايشان با توجه به اطلاعات بسيار خوب از مسائل مملكتي و بينش قوي سياسي به خوبي نظريات حضرت امام قدس سره را به دولت مي رساندند. بايد توجه داشت كه در اينجا بحث يك رابطه ساده نيست. به طور مثال ايشان بايد در كنار اطلاعاتي كه دولت انتقال آن را به حضرت امام قدس سره جهت كسب تكليف و ارائه رهنمود

ص: 9061

لازم مي دانست استدلال دولت را نيز در اين زمينه منتقل مي كردند و با توجه به آن كه ايشان خود فرد صاحب نظري بودند معمولا اين نوع ارتباطات به بحث هاي عميق تري كشانده مي شد. حضور: بيشتر كساني كه از حاج سيد احمد آقا صحبت كرده اند، او را امين، رازدار، گنجينه اسرار امام ذكر نموده اند. برداشت و دريافت شما از اين عبارت ها، با توجه به شناختي كه از نقش ويژه حاج احمد آقا در مسائل مملكت و حضور ايشان در جلسات تصميم گيري سران كشور داريد چيست؟ مهندس موسوي: حضرت امام قدس سره به مرحوم حاج سيد احمد آقا اعتماد كامل داشتند و اين مساله براي همه روشن و بديهي بود. امام قدس سره رهبر يك انقلاب جهاني بود و در عين حال بنيانگذار جمهوري اسلامي و همه ما نقش هدايتگر امام امت را در امور ديده ايم و شنيده ايم. و حقيقت آن است كه هدايت امور در اين وسعت جز با داشتن دفتري فعال و داراي ظرفيت سياسي و اطلاعاتي قوي امكان پذير نبود و همه مي دانيم كه دفتر بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران بسيار مختصر و كوچك بود. به نظر من مرحوم سيد احمد آقا اين دفتر كوچك را با هشياري سياسي و پيچيدگي و امانت براي هدايت انقلاب بسيار

ص: 9062

كارآمد كرده بود. همه مي دانيم دفاتري در اين سطح مي توانند شرايط تصميم گيريها را آسان يا سخت گردانند و مرحوم حاج احمد آقا در تسهيل شرايط تصميم گيري و هدايت امور براي حضرت امام قدس سره نقش تعيين كننده داشتند. در مورد جلسه رؤساي قوا نيز ايشان از اعضاي بسيار فعال و مؤثر جلسه بودند ايشان هم نظرات رهبر بزرگ انقلاب را به جلسه منتقل مي كردند و هم نتايج جلسه را به ايشان انتقال مي دادند و هم به صورت يك فرد صاحب نظر و با استقلال راءي در بحثهائي كه در ارتباط با مسائل مهم مملكتي پيش مي آمد شركت مي كردند. حضور: به نظر شما علت حب و علاقه زايدالوصف حضرت امام نسبت به حاج احمد آقا بگونه اي كه معظم له او را از مشاوران اعظم و معتمدين اول خود به شمار آورده است، چيست؟ مهندس موسوي: علاقه حضرت امام قدس سره به مرحوم حاج سيداحمد آقا آميزه اي از علاقه يك پدر به يك فرزند و يك رهبر به يك مشاور امين و فداكار بود. ما اين دو جنبه را به اعتقاد من نمي توانيم از هم جدا كنيم. البته حضرت امام قدس سره بارها نشان داده بودند كه مصالح اسلام براي ايشان اصل بود. حضور مداوم و موفق مرحوم حاج سيد احمد آقا

ص: 9063

تا آخر عمر مبارك امام قدس سره با ايشان و نقش تعيين كننده ايشان در نهاد رهبري نشانگر آن است كه ايشان به خوبي از عهده وظايف سنگيني كه بر دوششان بود برآمده بودند. مرحوم حاج احمد آقا فردي پرجسارت، متدين، آگاه از مسايل سياسي بود و احترام به سنت هاي اسلامي و سنت هاي خوب ملي را با نوگرائي با هم جمع كرده بود و از طرف ديگر فردي بي تكلف و طرفدار مستضعفين و پابرهنه ها و رزمندگان و خانواده شهدا و نيروهاي مخلص حزب اللهي بود و اين همه طبيعي است كه باعث شود تا ايشان را مورد اعتماد و علاقه حضرت امام قدس سره قرار دهد.

ص: 9064

نقش محبوب در آينه قلب

2 چكيده: نامه اي از حضرت امام خميني به همسر گرامي ايشان اشارهانتشار مجموعه ارزشمند «صحيفه امام» كه به جز بيانات و اعلاميه ها و نامه هاي حضرت امام خميني در مجموعه «صحيفه نور»، بيش از دو هزار سند جديد را ارائه كرده، موجب خوشحالي علاقه مندان به آثار امام و شخصيت ايشان شد. دومين اثري كه زينت بخش مجموعه جديد «صحيفه امام» شده، نامه اي است محبت آميز از حضرت امام خميني به همسر مكرم و محترم خود، كه در سفر لبنان و از شهر بيروت ارسال كرده اند. اين نامه كه در تاريخ فروردين ماه 1312 شمسي برابر با ذي القعده 1351 قمري به بانوي مكرم، سركار حاجيه خانم ثقفي نگاشته شده، در زماني نگاشته شده كه مرحوم آيت اللّه حاج آقا مصطفي سه ساله بوده است و حضرت امام در سن 31 سالگي بوده اند. حضرت امام چنان كه در پايان نامه نيز اشاره كرده اند عكسي يادگاري نيز از خودشان كه در همان ايام انتظار انداخته بودند همراه نامه براي همسرشان مي فرستند. ضمن درود به روان متعالي آن امام عزيز و آرزوي سلامتي و عزّت مستمر براي همسر مكرم ايشان، متن كامل نامه را به همراه پاورقيهاي توضيحي كه از طرف ناشر افزوده شده، تقديم علاقه مندان مي كنيم.» » »تصدقت شوم، الهي قربانت بروم، در اين مدت كه

ص: 9065

مبتلاي به جدايي از آن نور چشم عزيز و قوّت قلبم گرديدم متذكر شما هستم و صورت زيبايت در آئينه قلبم منقوش است. عزيزم اميدوارم خداوند شما را بسلامت و خوش در پناه خودش حفظ كند. [حالِ] من با هر شدتي باشد مي گذرد ولي بحمداللّه تاكنون هرچه پيش آمد خوش بوده و الان در شهر زيباي بيروت هستم؛(1) حقيقتا جاي شما خالي است فقط براي تماشاي شهر و دريا؛ خيلي منظره خوش دارد. صد حيف كه محبوب عزيزم همراه نيست كه اين منظره عالي به دل بچسبد.در هر حال امشب شب دوم است كه منتظر كشتي هستيم، از قرار معلوم و معروف يك كشتي فردا حركت مي كند ولي ماها كه قدري دير رسيديم، بايد منتظر كشتي ديگر باشيم. عجالتا تكليف معلوم نيست اميد است خداوند به عزت اجداد طاهرينم كه همه حجاج را موفق كند به اتمام عمل، از اين حيث قدري نگران هستيم ولي از حيث مزاج بحمداللّه به سلامت، بلكه مزاجم بحمداللّه مستقيم تر و بهتر است. خيلي سفر خوبي است جاي شما خيلي خيلي خاليست. دلم براي پسرت(2) قدري تنگ شده است. اميد است هر دو(3) بسلامت و سعادت در تحت مراقبت آن عزيز و محافظت خداي متعال باشند. اگر به آقا(4) و خانمها(5) كاغذي نوشتيد سلام مرا

ص: 9066

برسانيد. من از قِبَل همه نايب الزياره هستم.به خانم شمس آفاق(6) سلام برسانيد و به توسط ايشان به آقاي دكتر(7) سلام برسانيد. به خاور سلطان و ربابه سلطان سلام برسانيد.صفحه مقابل را به آقاي شيخ عبدالحسين بگوييد برسانند.ايام عمر و عزت مستدام. تصدقت، قربانت؛ روح اللّه.عكس جوف در حال دلتنگي از حركت نكردن.)1)8 براي عزيمت با كشتي به عربستان براي انجام اعمال حج. 2 آقاي سيدمصطفي خميني كه در آن زمان سه ساله بوده است.3 اشاره به آقامصطفي و فرزند ديگرشان كه در آن زمان هنوز به دنيا نيامده بود و چند روز پس از نگارش اين نامه در زماني كه امام در سفر حج بودند، متولد گرديد و او را «علي» نام گزاردند. وي در كودكي بر اثر بيماري درگذشت. 4 آقاي ميرزا محمد ثقفي، پدر همسر امام خميني. 5 مادر و مادر بزرگ همسر امام خميني كه در آن زمان در قيد حيات بوده اند.6 شمس آفاق ثقفي، خواهر همسر امام خميني.7 آقاي دكتر علوي.8 اشاره به نبودن كشتي جهت عزيمت به جدّه.

ص: 9067

نقش مراكز آموزشي در ارتقاء فرهنگ عمومي از ديدگاه امام خميني (ره)

اشاره

11 چكيده: مقدمه: خرد هر كجا گنجي آرد پديد زنام خدا سازد آنرا كليد خداي خرد بخش بخرد نواز همان ناخردمند را چاره ساز اين گفتار مشتمل بر چهار فصل است (1) : فصل اول در بيان جايگاه خاص مراكز آموزشي در رهنمودهاي حضرت امام (ره) . فصل دوم در بيان اينكه آموزش و پرورش در ديدگاه حضرت امام به منزله يك فرآيند است. فصل سوم در ابعاد مختلف نقش مراكز آموزشي در ارتقاء فرهنگ عمومي، فصل چهارم در بيان توصيه هاي كليدي امام در بهينه سازي نهاد آموزش و پرورش. الف - جايگاه خاص مراكز آموزشي در رهنمودهاي حضرت امام (ره) حضرت امام خميني (ره) با بصيرت پيامبرانه خويش همه ارگانها و نهادهاي اجتماعي كشور، اعم از نهادهاي اقتصادي، سياسي، فرهنگي و... را مشفقانه مورد راهنمايي و هدايت نوراني خويش قرار مي دادند. اما، در اين ميان نهاد مهم آموزشي كه هرگز نبايد از عنصر تزكيه و تربيت خالي باشد، در كلام ايشان جايگاه ويژه اي دارد. سيري هر چند اجمالي، در آثار مكتوب و كلام حضرت امام (ره) نشان مي دهد كه نهاد آموزش و پرورش به معناي عام كلمه و بويژه مراكز آموزشي كشور از ساير نهادهاي اجتماعي به لحاظ اهميت،

ص: 9068

تمايز اساسي دارد. براي تائيد سخن مي توان به اين نكته اشاره كرد كه رهنمودهاي ايشان در خصوص نهاد آموزش و پرورش محدود به ديدارهايي نيست كه مسئولين اين نهاد با حضرت ايشان داشته اند و نيز منحصر به ايام و مناسبتهاي ويژه مربوط به مراكز آموزشي (مانند سيزده آبان، شانزده آذر، هفته معلم و...) نيست بلكه حضرت امام، در موارد متعدد از آثار مكتوب مانند كشف الاسرار و چهل حديث و در مواضع مختلف از پيام و كلام خويش در تاكيد بر اهميت و نقش مراكز آموزشي و رهنمود در اين زمينه فروگذار نشده اند. به همين جهت است كه در پيام بسيار مهم ايشان به مناسبت پنجمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي )22/11/1362( و نيز در وصيت نامه الهي - سياسي ايشان، نهاد آموزش و پرورش به عنوان يكي از مهمترين محورهاي مورد تاكيد، طرح شده است. اين مسئله، ظاهرا، خاص مسائل فرهنگي به ويژه مراكز آموزشي است. ساير نهادهاي اجتماعي، غالبا در ايام و مناسبتهاي خاص خود از رهنمودهاي امام (ره) بهره مند مي شدند، در حالي كه رهنمودهاي خطاب به مراكز آموزشي و پرورشي، به زمان خاص و يا مناسبت و موقعيت ويژه اي منحصر نيست. در بيانات امام راحل در جمع اعضاي ستاد انقلاب فرهنگي )23/3/1360( با همين مسئله (جايگاه خاص

ص: 9069

مراكز آموزشي در پيام و كلام امام) مواجه هستيم: "من با اينكه در روز شنبه بناي صحبت نبوده است و نداشته ام ولكن براي اينكه آقايان دانشگاهي هستند و دنبال مسائل دانشگاهي و انقلاب فرهنگي صحبت كردند، من هم به سهم خودم چند كلمه اي عرض كنم." (2) ب - آموزش و پرورش به منزله يك فرآيند يكي از بارزترين نكاتي كه از كلام نوراني حضرت امام درباره نهادهاي آموزشي به دست مي آيد، اين است كه مراكز آموزشي در ديدگاه امام راحل (ره) به منزله يك فرآيند ( ssecorP ) مطرح است. حقيقتي كه امروزه در پرتو تحقيقات وسيع روانشناسان آموزش و پرورش قابل فهمتر است. (3) به عبارتي روشنتر، نهاد آموزش و پرورش از نظر حضرت امام (ره) مهمترين ركن حيات فرهنگي و موثرترين عامل رشد اجتماعي است. هيچ عنصري از پديدارهاي اجتماعي بي تاثير از آثار سازنده و يا مخرب مراكز آموزشي نيست. نقش مراكز آموزشي در حيات جامعه از نظر امام (ره) در حدي از دقت ترسيم شده است كه تصريح مي فرمايند: "دانشگاه يك كشوري اگر اصلاح بشود، آن كشور اصلاح مي شود و با انحراف دانشگاه، كشور منحرف مي شود." (4) حضرت امام (ره) به همين دليل، در مقام انتقاد از وضعيت اجتماعي اسف بار دوره ستم شاهي بر اين نكته

ص: 9070

تاكيد دارند كه فساد جامعه در آن دوران از طريق تباه كردن دانشگاهها و مدارس انجام شد: "همان طور كه آنها انگشت روي دانشگاه مي گذاشتند و با تمام قدرت دنبال اين بودند كه دانشگاه را به دست خودشان بياورند." (5) از جهت آسيب شناسي فرهنگي، قابل تامل است كه حضرت امام (ره) در بياناتي كه پس از فاجعه كشتار نوزدهم دي سال پنجاه و شش داشته اند، بر انحطاط دانشگاه توسط زمامداران حكومت ستم شاهي به منزله عامل اساسي انحطاط جامعه تاكيد كرده اند: "اگر دانشگاه ما يك دانشگاه صحيح استقلالي بود، مستقل بود، و اشخاصي كه در آنجا (اگر صالحي هم در آنجا باشد) مي توانستند كاري را كه مي خواهند و صلاح است انجام بدهند، روزگار مملكت ما به اينجا نمي رسيد.. دانشگاه ما را اشخاصي قبضه كردند كه اينها خودشان انگل هستند و خودشان استعماري هستند..." (6) به زبان تمثيلي، اگر جامعه را مانند ارگانيسم بدانيم، نهاد آموزش و پرورش به منزله قلب آن است و پويايي و سلامت مسير اعضاء و جوارح به پويايي و سلامت آن وابسته است. به همين دليل است كه امام راحل مي فرمايد: "دانشگاه در راس امور هست و تقديرات يك كشوري مقدرات يك كشوري بسته به وجود آنهاست." (7) حضرت امام (قدس سره) با صريح ترين بيان،

ص: 9071

نقش حياتي مراكز آموزشي را تبيين فرموده اند بياني كه در خصوص ساير نهادهاي اجتماعي با آن مواجه نيستيم: "آنچه كه دانشگاه در يك كشوري نقش دارد، از امور مهمه اي است و نقش بزرگي دارد كه اين نقش بزرگ را اگر ايفا كند، به طور صحيح ايفا كند، كشور را به مقصد اعلاء خودش مي رساند." (8) ج - ابعاد گوناگون نقش مراكز آموزشي در ارتقاء فرهنگ عمومي سر اين همه تاكيد بر اهميت نهاد آموزش و پرورش در جامعه، اين است كه تاثير مراكز آموزشي و تربيتي در ارتقاء فرهنگ عمومي اضلاع و ابعاد گوناگوني دارد. غالب ساده انگاران در تحليل مطالب تنها به آثار مستقيم اين نهاد توجه دارند: مراكز آموزشي تربيت كننده آينده سازان هستند و رقم زنندگان تفكر و فرهنگ جامعه. اما آنچه در كلام و پيام امام راحل اهميت مي يابد، ابعاد ديگر تاثير است كه غالبا غير مستقيم، تدريجي و ناپيدا هستند. مهمترين بعد تاثير مراكز آموزشي، نقش الگويي آنهاست. توده مردم با غريزه فطري خويش اهل علم را ارج مي نهند و براي تحصيل كردگان و دانشمندان منزلت خاصي قائلند به گونه اي كه خواسته و ناخواسته از آنها تاثر مي پذيرند. اين امر در خصوص مراكز آموزشي با شدت و پيچيدگي بيشتري صدق مي كند. دانشجو بيش از آنكه نكته اي علمي

ص: 9072

را از استاد اخذ كند و پيش از آنكه تحقيقي نظري را از معلم اقتباس كند، خلق و خوي و منش و فرهنگ او را مي پذيرد. به گونه اي كه به تعبير حضرت امام معلم غيرمهذب اگر هم درس اخلاق بدهد، تاثير سوء اخلاقي خواهد داشت. اگر معلمين و اساتيد مهذب باشند، دانشگاه اصلاح مي شود و اگر مراكز آموزشي اصلاح شود، جامعه رستگار مي گردد: "همه معلمين در فكر اين باشند كه خودشان را تهذيب كنند. بايد خود را مهذب كنند تا حرفشان در ديگران اثر كند. معلمين و همه كساني كه در شغل معلمي بسر مي برند بايد بدانند كه شغلشان بسيار مهم است. بايد توجه كنند كه بچه ها را از ابتدا خوب بار بياورند كه دانشگاه دير است. معلمين بايد احساس كنند كه پيش خدا مسئول اند، اگر بچه ها بد تربيت بشوند، اينها هم مسئولند اگر در اين مورد من و شما هم سكوت كنيم، مسئوليم." (9) اين امر، در جهت تخريبي هم صدق مي كند: انحراف در جامعه علمي و انحطاط در اخلاق معلمين آغاز انحطاط اخلاقي و فرهنگي كشور است. به همين جهت يكي از رهنمودهاي كليدي حضرت امام، برخورد قاطع و بدون مسامحه است با كساني كه به دليل تربيت هاي غيرديني و يا غرض ورزي ها در كمين آن نشسته اند تا ذهن

ص: 9073

و روان دانشجو را به انحراف بكشانند: "حتي اگر يك استاد هم منحرف باشد، ممكن است اثرش براي يك كشور چشمگير باشد و جمعي از جوانان را منحرف كند و در دراز مدت يك غائله اي بزرگ درست شود." (10) به دليل نقش كليدي و تاثير گذاري الگويي معلم در جامعه است كه هر گونه تسامحي در اخلاق معلمان، تسامح در اخلاق جامعه است. به همين جهت است كه حضرت امام (قدس سره) به عنوان پدري دلسوز، فقيهي اسلام شناس و رهبري مشفق با تاكيد، تمام مسئولين را از تسامح در اين باب بر حذر مي فرمايد: "بايد سعي كنيم تا كساني را كه فرزندان ما را فاسد بار مي آورند به مدارس و دانشگاهها وارد نشوند و در اين امر مسامحه نبايد كرد. ممكن است الان كاري نتوانند بكنند ولي تا ده سال ديگر كارشان را انجام مي دهند." (11) در مبحث توصيه هاي حضرت امام در اين باب به تفصيل سخن خواهيم گفت و نشان خواهيم داد كه بر مساله اخلاق معلمي كه نزد محققين و پژوهشگران مسائل اخلاقي به صورت اسفباري مغفول عنه واقع شده است، تا چه اندازه اي مورد تاكيد حضرت امام (ره) بوده است. بيان حضرت امام از جهت ديگري نيز قابل تامل است: در مديريت آموزشي غالبا دو نظريه اصالت فرد

ص: 9074

و اصالت جمع مورد نزاع واقع مي شود. از كلام امام مي توان برداشت كرد كه در مقام داوري بين اين دو نظريه بايد بين مقام اصلاح و مقام تخريب تمايز قائل شد. اخلال و تخريب در نظام آموزشي و در نتيجه تباه ساختن فرهنگ عمومي كشور با اصالت فرد نيز قابل تفسير است. "حتي اگر يك استاد هم منحرف باشد..." اشاره به همين حقيقت دارد. بنابراين، نبايد به دليل اصالت جمع نگريستن در مديريت آموزشي، بر چنين انحرافهاي فردگرايانه بي توجه بود. ابعاد مختلف نقش نهاد آموزش و پرورش در جامعه، در اين كلمه قصار حكيمانه حضرت امام كه امروز به صورت شعار مقدس و زيباي معلمين (از آموزگار گرفته تا استاد دانشگاه) در آمده است، تجلي دارد: "معلمي شغل انبياء است". بيان حضرت امام در اينجا، بيان بسيار ظريفي است. اگر بخواهيم مدلي ارائه دهيم كه ابعاد مختلف نقش معلم را تبيين كند، كاملترين و گوياترين آنها، نبوت خواهد بود. جايگاه معلم در جامعه و نقش او، مانندجايگاه انبياء است. اگر بخواهيم براي نبوت نيز مدلي ارائه كنيم، سخن حضرت امام تفسير روشني خواهد داشت و براي تبيين ابعاد مختلف نقش نبي در جامعه از چه مدلي مي توان استفاده كرد؟ آيا نبي چوپان است و امت رمه و وحي ابزار

ص: 9075

چوپان؟ آيا نبي سلطان است و امت شهروند و وحي قانون اساسي؟ آيا نبي طبيب است و امت مريض (بالقوه و يا بالفعل) و وحي داروي درمان و يا پيش گيري؟ آيا نبي مادري است مهربان و امت فرزندي است نونهال و وحي تغذيه كودك؟ آيات قرآن كريم مبين اين واقعيت است كه گوياترين مدل براي تفسير نبوت اين است كه بگوئيم: نبي سراج روشني است و امت چشماني هستند محتاج روشنايي و وحي نور است. (12) بنابراين مي توان گفت همان گونه كه انبياء سراج منير هستند، معلمين نيز نقش روشنگري و نورافكني دارند و اين نقش غالبا به صورت ناپيدا عمل مي كند. د - توصيه هاي كليدي حضرت امام در جهت بخشي به نقش مراكز آموزشي توصيه هاي حضرت امام (قدس سره) در مواضع متعدد براي اصلاح و هدايت و جهت يابي مراكز آموزشي از چند جهت حائز اهميت است. اولا از جهت كاربردي كه گرانبهاترين يادگار حضرت امام براي مسئولين اين نهاد است. ثانيا از جهت شناخت اهميت و ابعاد نقش نهاد آموزش و پرورش ثالثا از جهت اينكه، همين توصيه ها از مهمترين عناصر و عوامل ارتقاء فرهنگ عمومي جامعه است. به اجمال، اهم توصيه هاي حضرت امام را گزارش مي كنيم: يك - "دانشگاه را درستش كنيد. دانشگاه را اسلامي اش كنيد." مهمترين توصيه امام، همين نكته

ص: 9076

است: اسلامي كردن دانشگاه. " مگر مي شود با دانشگاه اسلامي، اسلام را شكست داد." مراد از اسلامي كردن در درجه اول به روح دانشگاهها مربوط است. آرمانها، اهداف و خلق و خوي دانشگاهها بايد اسلامي گردد. امروز ما دانشگاهيان بايد عوامل اصلاح و يا افساد اخلاق در جامعه علمي را بشناسيم حضرت امام در مواضع مختلفي بر اخلاق اهل علم تاكيد كرده اند. متاسفانه امروزه معرفت مستقل و مدوني به نام اخلاق معلمي نداريم. بر پژوهشگران علم اخلاق است كه در اين باب سعي خود را بذل كنند. امام (قدس سره) در كتاب شريف چهل حديث در ذيل حديث هشتم به يكي از آسيب هاي مخرب اخلاق معلمي يعني "عصبيت در اهل علم"، اشاره كرده و مي فرمايد: "... پس بر اهل علم خيلي لازم است كه اين مقامات را حفظ كنند و خود را كاملا از اين مفاسد، پاك كنند تا هم اصلاح آنها شود و هم اصلاح جامعه را كرده... فساد عالم موجب فساد امت شود" (13) دو - جامعه اسلامي، جامعه اي است كه با شتاب تمام در جهت كمال و تعالي در تحول مستمر است. مراكز آموزشي بايد با اين تحول هماهنگ باشد. به همين دليل، حضرت امام خميني (ره) در عيد سعيد قربان بر اين نكته تاكيد كرده اند كه دانشگاه

ص: 9077

بايد هماهنگ با تحول همه جانبه اي كه به بركت انقلاب اسلامي به وجود آمده است متحول باشد. (14) سه - استقلال شخصيتي امت و عدم وابستگي جامعه اسلامي معلول استقلال جامعه علمي است به همين جهت حضرت امام دانشگاه مطلوب را دانشگاه مستقل مي دانند. (15) چهار - علاوه بر استقلال، محيط علم بايد محيط آزاد باشد. (16) اين توصيه حضرت امام، هم شامل آزادي جامعه علمي از جبر بيرون مي شود و هم شامل آزادي عالمان در درون خويش و رهايي از اسارتهاي دروني، دگمهاي نقابدار رواني مي باشد. پنج - طبيعي ترين توقع از دانشگاه در جامعه اسلامي، تربيت اسلامي است. در باب اين كاركرد اصلي مراكز آموزشي توجه به چند ديدگاه حضرت امام ره گشا است: 1- تربيت اسلامي اين است كه در مقابل اجراي احكام خدا هيچ ملاحظه از كسي نكند. (17) 2- در صدد اين باشيد كه منحرفين را اصلاح كنيد و نه راضي كنيد. (18) اين نكته بسيار مهمي است كه حضرت امام بر آن تاكيد دارند. متاسفانه در برخي از مراكز آموزشي به دليل ضعف مديريت، راضي نگه داشتن جاي ارائه طرحهاي اصلاحي و تربيتي را گرفته است. و اين يكي از آفتهاي مهلك در فرهنگ جامعه مي تواند باشد. 3- حضرت امام روش اصلاح انحرافات از طريق مراكز

ص: 9078

آموزشي را با اين جمله بيان كرده اند. انحرافات را با نور هدايت اصلاح كنيد. (19) قبلا اشاره شد كه مفاد جمله معروف حضرت امام كه معلمي شغل انبياء است به معناي سراج منير بودن آنهاست. 4- همچنين مي فرمايند: "با محبت مي شود منحرفها را مستقيم كرد." (20) زيرا "در مسائل، ملايمت و جهت رحمت بيشتر از خشونت تاثير مي كند." (21) شش - حضرت امام (ره) به منزله يك عامل مهم در تحول هماهنگ دانشگاه با تكامل جامعه اسلامي توصيه كرده اند كه "بايد در دانشگاه همانطوري كه علوم مادي تدريس مي شود، علوم معنوي نيز تدريس بشود." (22) از نظر ايشان تدريس چنين دروسي بايد " به دست اشخاصي باشد كه بدانند تربيت اسلامي يعني چه و بدانند اسلام چه هست... متخصص لازم است." (23) هفت - مراكز آموزشي، ظاهري دارند و باطني. اصلاح ظاهر اگر شرط لازم تحول دانشگاهها است اما به هيچ وجه كافي نيست. اگر دانشگاه باطن بارور و آكنده از ايمان نداشته باشد، چنين دانشگاهي به هر گونه ظاهري كه آراسته باشد، در عمل موجب گمراهي و تباهي فرهنگ جامعه است. "آن چيزي كه ملت را مي سازد، فرهنگ صحيح است. آن چيزي كه دانشگاه را بارور مي كند كه براي ملت مفيد است، براي كشور مفيد است، آن عبارت از آن

ص: 9079

محتوي دانشگاه است نه درس است. صنعت ماعداي ايمان فساد مي آورد. علم ماعداي ايمان فساد مي آورد." (24) بنابراين بايد به اين نكته مهم توجه كرد كه صرفا تدريس معارف اسلامي در دانشگاهها، مشكل را حل نمي كند اگر تدريس معارف اسلامي و اخلاق اسلامي توام با ايمان نباشد و صرفا به صورت واحدهايي طرح بشود كه مدرس را از تدريس آنها حق التدريسي حاصل مي گردد و دانشجو را از ارتقايي در مدرك، اين همان است كه امام مي فرمايد علم ماعداي ايمان فساد مي آورد، اگر چه علم توحيد و يا علم اخلاق باشد. مولوي در مثنوي داستان نيكويي را مطرح كرده است كه متضمن همين نكته است داستان پادشاهي در جهودان كه دشمن عيسي بود و نصراني گداز و به بهانه اين كه پناه دين موسي هستم صد هزاران مومن مظلوم را از دم تيغ گذرانيد. وي وزير مكار نيرنگ سازي داشت كه گفت دين از مقوله اي نيست كه با شمشير بتوان با آن مبارزه كرد: گفت ترسايان پناه جان كنند دين خود را از ملك پنهان كنند كم كش ايشان را كه كشتن سود نيست دين ندارد بوي مشك و عود نيست وزير مكار به پادشاه جبار آموخت كه ايمان را با شمشير نمي توان از بين برد بلكه ايمان را با

ص: 9080

تبليغ و ترويج (در ظاهر) و توام با نفاق و بي اعتقادي (در باطن) مي توان تباه كرد. وي پيشنهاد كرد كه پادشاه گوش و دست و بيني وي را ببرد و به اعدام محكوم كند و به نصراني بودن متهم سازد و چون وزير از دست پادشاه فرار كند، عيسويان به او دل مي بندند و او را قطب خويش مي كنند و چون گرد او آيند و او تبليغ دين عيسي كند، اين تبليغ مبتني بر نفاق، دين عيسي را تباه خواهد كرد: ناصح دين گشته آن كافر وزير كرده او از مكر در لوزينه سير نكته ها مي گفت او آميخته در جلاب قند زهري ريخته ظاهرش مي گفت در ره جست شو وز اثر مي گفت جانرا سست شو (25) اين بيت مثنوي از نظر روانشناسي و جامعه شناسي آموزش و پرورش يكي از شاهكارهاي مولوي است درس معارف و اخلاق اسلامي اگر توام با ايمان، خلوص و تهذيب نباشد، علي رغم ظاهرش كه تحريك بر تهذيب و ايمان است در عمل اثري جز سستي قدم و ناتواني نفس در مقام تهذيب نخواهد بود. هشت - توصيه هشتم در خصوص اعتماد به نفس و استغناء است كه مهمترين مميزها رشد و تعالي جامعه است و اين چيزي است كه دانشگاه و مراكز آموزشي آن را

ص: 9081

به فرهنگ عمومي مي دهد. بنابراين مراكز آموزشي، پيش از همه بايد به اين خودباوري برسند كه مي توانند، به تعبير حضرت امام (ره): "به خواست خداوند تعالي در سايه كوشش و به كارانداختن افكار عاليه خود و اعتماد به نفس احتياج علمي دانشجويان عزيز را آن گونه برآورند كه از رفتن به خارج مستغني شوند و اين امري است شدني." (26) توصيه هاي حضرت امام را به نحو اجمالي مورد تحليل روانشناختي قرار مي دهيم تا روشن شود كه حضرت امام بر اساس چه مباني و از چه منظري به مساءله مراكز آموزشي نظر مي كنند. برونر از متخصصان روانشناسي آموزش و پرورش معتقد است: " آموزش موضوعي به فرد، به معناي انبار كردن نتايج در مغز او نيست، بلكه آموختن اين نكته است كه با شركت در اين فرآيند استقراء دانش امكان پذير است. آموزش يك موضوع براي اين نيست كه كتابخانه زنده كوچكي از موضوع درست كنيم. بلكه براي اين است كه دانش آموز براي خود تفكر منطقي پيدا كند و موضوعات را مانند يك مورخ بررسي كند و در جريان كسب دانش شركت داشته باشد. يك فرآيند است و نه نتيجه. (27) امروزه، متخصصان آموزش و پرورش به اين نتيجه رسيده اند كه مراكز آموزشي بايد خلاقيت و آفرينندگي را هدف خود قرار دهند.

ص: 9082

غالب اين متخصصان در عصر حاضر، مراكز آموزشي مغرب زمين را مورد انتقاد جدي قرار داده اند: "يك نياز مبرم اجتماعي جهت ايجاد رفتار آفريننده براي افراد آفريننده وجود دارد. بسياري از انتقادهاي جدي درباره فرهنگ ما و جريانهاي مربوط به آن را مي توان به بهترين وجهي از لحاظ كميابي آفرينندگي فرمول بندي كرد." (28) مقايسه توصيه هاي حضرت امام و به طور كلي ديدگاه ايشان در خصوص مراكز آموزشي با آنچه منتقدين نظامهاي آموزشي مغرب زمين در اين باب گفته اند، به خوبي نشان مي دهد كه حضرت امام با دريافت الهام آميز خويش از آينده مراكز آموزشي مقلد از مغرب زمين، سعي داشته اند مراكز آموزشي را از همه آن خطرات و نقصانها نجات دهند. از جمله مي توان انتقادهايي كه حضرت امام در حدود بيست الي سي سال پيش از مراكز دانشگاهي ايران داشته اند را با انتقادهايي كه امروز متخصصان مراكز آموزشي از نظامهاي آموزشي مغرب زمين دارند، (29) مقايسه كرد. راجرز مي گويد: "پاره اي از اين كمبودها به اختصار چنين هستند: گرايش ما در آموزش و پرورش، تبديل افراد به اشخاص همرنگ متحجري است كه تحصيلاتشان تكميل شده است نه افرادي كه داراي آفرينندگي آزاد بوده و ياانديشمنداني اصيل باشند". وي در ارتباط همين مساله با فرهنگ عمومي تاكيد مي كند: "چنانچه انسان نتواند با

ص: 9083

همان سرعتي كه علوم مي توانند محيط را دگرگون سازند، سازگاريهاي نوين و اصيل را ايجاد كنند، فرهنگ ما نابود خواهد شد. افزون بر ناسازگاريهاي فردي و تنشهاي اجتماعي، نابودي بين المللي نيز بهايي خواهد بود كه براي نبود آفرينندگي خواهيم پرداخت." (30) اختتام سخن آنچه بيان شد، برداشتي از سيره نظري يعني آثار مكتوب، پيامها و كلام حضرت امام خميني قدس سره القدسي است در اهميت و نقش مراكز آموزشي در ارتقاء فرهنگ عمومي و نكاتي از توصيه هاي حضرت امام در بهبود چگونگي آن. آنچه گفتني است هماهنگي سيره عملي ايشان است. حضرت امام در عمل، با اعتقاد به اينكه تحول جامعه مرهون تحول مراكز آموزشي است، خود به روش پيامبر، تحول اجتماعي را از پي ريزي تعليم و تربيت راستين آغاز كرد. ابتدا با تربيت و تعليم شاگرداني توانست براي حوزه هاي علميه و دانشگاهها، اساتيد فاضل و مهذب تربيت كند و از اين طريق حوزه هاي علميه و آنگاه جامعه اسلامي را به لحاظ فرهنگي متحول سازد. انقلاب اسلامي ايران در واقع محصول همين انقلاب فرهنگي است كه حضرت امام در طول بيست سال تلاش مستمر، به تدريج ايجاد كرد. روحش شاد و راهش مستدام و پر رهرو باد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

پى نوشت ها

: 1- بدون ترديد، اين بحث

ص: 9084

نيازمند طرح دو سوال اساسي است. نهاد آموزش و پرورش چيست؟ و مراد از فرهنگ چيست؟ ولي بدليل اختصار از طرح آن دو صرف نظر شده است. 2- ديدگاهها و رهنمودهاي امام خميني قدس سره درباره مسائل فرهنگي، ص3 168- در اين زمينه مراجعه شود به مقاله پر سود راجا رايسينگ متخصص آموزش و پرورش هندوستان در: hgnisyaR ajaR , ssecorP a SA noitacudE , srepap lanisacco. No 17, kokgnaB , 9891. 4- بيانات امام در جمع هيئت امناي روساي دانشكده هاي دانشگاه ملي )5 )22/9/60- ديدگاهها و رهنمودهاي امام خميني (ره) درباره مسائل فرهنگ، ص6 169- ديدگاهها و رهنمودهاي امام خميني (ره) درباره مسائل فرهنگي، ص154 و 7 155- بيانات امام در جمع گروهي از كاركنان صنايع دفاع ملي )8 )26/10/1361- بيانات امام در جمع گروهي از دانشجويان عضو دفتر تحكيم وحدت انجمنهاي اسلامي دانشجويان سراسر كشور )9 )6/9/61- بيانات امام در جمع مسئولين آموزش و پرورش... )10 )28/12/63- بيانات امام در جمع هيئت امناء روساي دانشكده هاي دانشگاه ملي و... )11 )22/9/60- بيانات امام در جمع مسئولين آموزش و پرورش )12 )28/12/1363- تفصيل اين نكته را مراجعه كنيد به: قراملكي، دروس كلام عالي، دانشگاه امام صادق، 13 1372 -73- حضرت امام خميني، چهل حديث، مركز نشر فرهنگي رجاء، تهران، 1368، ص14 131- رجوع كنيد

ص: 9085

به بيانات امام در جمع روساي مجلس شوراي اسلامي و ديوان عالي كشور 15 5/6/1364 و 16- ديدگاههاي فرهنگي امام، ص17 155- اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خميني، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم، 1372، ص18 709- اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خميني، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم 1372 ص19 712- اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خميني، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين قم، ص20 713- اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خميني، ص21 714- اخلاق كارگزاران در كلام و پيام امام خميني، ص22 715- بيانات امام در جمع ستاد برگزاري نماز جمعه تهران23 18/9/60- بيانات امام در جمع ستاد برگزاري نماز جمعه تهران 24 18/9/60- بيانات امام در ديدار با فرماندهان سرپرست مربيان و... 25 28/9/61- مولوي، مثنوي، دفتر اول بيت هاي 26 726 -324- پيام امام خميني (ره) به مناسبت پنجمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي26/11/22 72. eeS : relheiB treboR , gnihcaeT ot deilpPA ygolohcysP , ynamoc nifiM nothguoH , 4591. 82- كارل راجرز، درآمدي بر انسان شدن، ترجمه قاسم قاضي، ص29 371- براي آشنايي با اهم اين انتقاد ما از جمله مراجعه كنيد به ارگان سازمان بين المللي پژوهشي - يونسكو: sweN OKBI , emulov 32 rebmuN 1 5991. 03- كارل راجرز،

ص: 9086

درآمدي بر انسان شدن، ترجمه قاسم قاضي، مركز انتشارات علمي دانشگاه آزاد اسلامي، تهران ص173- 372 دكتر قراملكي

ص: 9087

نهضت امام خميني زمينه ساز ظهور دولت حضرت مهدي (عج)

اشاره

12 چكيده: (به نقل از مجله الحياة الطيبة، سال اول، ش صفر، رمضان 1418( آنچه نزد همه فرقه هاي اسلامي قطعي و مسلم است اينكه احاديث شريف زيادي از سيد رسولان حضرت محمد (ص) روايت شده كه تصريح مي كند مهدي موعود از اهل بيت پيامبر (ص) به طور حتم و قطع در آخر زمان ظهور خواهد كرد تا زمين را پر از عدل و داد كند بعد از آنكه با جور و ستم پر شده باشد. (1) حتي افراد زيادي از دانشمندان اهل سنت از مذاهب گوناگون آن، به متواتر بودن اين احاديث تصريح كرده اند و بعضي از آنها در اثبات تواتر اين اخبار بررسيهاي علمي نموده و كتابهايي نيز تاليف كرده اند: (2) از اين رو، دانشمندان مذاهب چهارگانه اهل سنت فتوا داده اند كه كسي كه ظهور حضرت مهدي موعود را انكار كند بايد كشته شود، يا اينكه به شدت تاديب شود تا از راي خود برگردد... (3) از نظر شيعيان اهل بيت، متواتر بودن اين اخبار امري قطعي و اعتقاد به حتمي بودن ظهور مهدي موعود از ضروريات مذهب است كه نمي توان آنها را انكار كرد و جزئي از اصول دين است كه اعتقاد به آنها از روي دليل و يقين واجب است زيرا بنابر عقيده

ص: 9088

مذهب اهل بيت، امامت از اصول دين است و اعتقاد به مهدي موعود به جهت اينكه از جانشينان و اوصياي رسول خدا است، از ضروريات اعتقاد به امامت مي باشد كه دلايل زيادي از آيات قرآن و احاديث صحيح نبوي و همچنين براهين عقلي بر آن اقامه كرده اند. (4) همگاني بودن عقيده به وجود نجاتبخش جهان از بارزترين اعتقادات مشترك اديان مختلف آسماني ظهور مصلح موعود در آخر زمان است كه همه اديان به ظهور او بشارت داده اند، گرچه در تعريف و تعيين هويت او اختلاف دارند. همچنين بررسي متون اديان آسماني درباره مصلح موعود ثابت مي كند كه او همان مهدي و همان فردي است كه اهل بيت پيامبر (ص) به آن عقيده دارند (5) حتي اعتقاد به حتمي بودن ظهور موعود نجاتبخش جهان، در مكاتيب مادي نيز وجود دارد; پس عقيده به ظهور چنين موعودي بيش از هر عقيده ديگري افكار عمومي بشر را به سوي خود جلب كرده است. (6) روايات حركت زمينه سازان در مدارك مشترك با مراجعه به رواياتي كه درباره مهدي موعود نقل شده است، در مي يابيم كه يكي از نقاط روشن اشتراك بين اخباري كه اهل سنت و اهل بيت نقل كرده اند، وجود يك حركت انقلابي زمينه ساز براي ظهور مهدي موعود مي باشد، حركتي كه

ص: 9089

از ايران به راه خواهد افتاد. چنين اتفاق نظري، بي آنكه مخالفي داشته باشد، خود دليل روشني است بر صحت اخبار و دست كم صحت مضمون مشترك بين آنها. در اينجا نمونه هايي از اين احاديث شريفه را از مداركي كه در نزد شيعه و سني معتبرند، نقل مي كنيم: 1- ابن ماجه، ترمذي و بيهقي در كتاب سنن خود، طبراني در معجم وسيط، قرطبي در تذكره خود، ابن كثير در فتن خود، هيثمي در مجمع الزوائد، سيوطي در حاوي، ابن حجر در قول المختصر و در الصواعق المحرقه، متقي هندي در كنزالعمال و در البرهان في علامات مهدي آخرالزمان. و... از رسول خدا (ص) روايت كرده اند كه فرمود: "مردمي از مشرق خروج مي كنند و زمينه حكومت مهدي را فراهم مي آورند." با توجه به لحن اخبار و متون قديم چنين اثبات مي شود كه مشرق به ايران امروزي گفته مي شود. همچنين در روايات ديگر تصريح شده است كه چنين مردمي اهل خراسان، يا قم يا طالقان مي باشد. و همه اينها به ايران امروزي اشاره دارد، البته با ذكر نام مهمترين مناطق آباد و شهرهاي متمدن ايران آن روز. )2 )7- ابو داود و نسائي كتاب سنن خود و ابن المنادي در ملاحم، قرطبي در تذكره خود، ابن كثير در فتن خود و حميدي در الجمع بين الصحيحين

ص: 9090

و بسياري ديگر با سند صحيح از امام علي (ع) از رسول خدا (ص) نقل كرده اند كه فرمود: "مردي از ماوراء النهر قيام مي كند كه به او حارث ابن حراث مي گويند و در پيشاپيش او مردي است كه به او منصور گفته مي شود و زمينه را براي آل محمد فراهم مي سازد، همان طور كه قريش زمينه را براي رسول خدا (ص) فراهم نمود و ياري او بر هر مومني واجب است، (يا فرمود: اجابت و پاسخ مثبت به او بر هر مومني واجب است) . (8) نامهايي كه در روايت فوق، به آن اشاره شده است، رمزي مي باشد، همان طور كه در بسياري از اخبار ملاحم نيز چنين است و مراد از آن يا فرد خبير است، يا كسي كه عمل مفيد دارد، يعني كارش به نتيجه مي رسد. 3- خطيب بغدادي و ديلمي از ابن عباس و ابوهريره روايت كرده اند كه هنگامي كه پرچمهاي سياه به اهتزاز درآمدند، به قوم فارس احترام كنيد; زيرا دولت شما با آنها است (9) . در اينجا تعبير" دولتكم" به دولت مهدوي اسلامي اشاره دارد. 4- ابن حماد ، ابن ابي شيبه، ابن ماجه، عقيلي و هيثم ابن كليب در مسند صحابه، ابن المنادي و حاكم در مستدرك خود، داني در سنن خود، ابن حبان و ابو

ص: 9091

نعيم و ابن طلحة الكنجي شافعي و مقدسي و ابن قيم در المنارالمنيف، ذهبي در ميزان الاعتدلال، ابن كثير در فتن، سيوطي در الحاوي و خصائص و جمع الجوامع والدرالمنثور، ابن حجر در صواعق و متقي هندي در البرهان و كنزالعمال و شوكاني در التوضيح، و... از ابن مسعود روايت كرده اند كه به حضور رسول خدا (ص) رسيديم آن حضرت در حالي به نزد ما تشريف فرما شدند. كه آثار خوشحالي در چهره اش نمايان بود، به طوري كه هر سوالي مي كرديم جواب مي داد و حتي اگر سوال نمي كرديم خود ايشان شروع به صحبت مي كردند، تا اينكه گروهي از جوانان بني هاشم كه حسن و حسين (ع) نيز در ميان آنها بودند از آنجا گذشتند، رسول خدا (ص) با ديدن آنها حسن و حسين را به آغوش كشيد و چشمانش پر از اشك شد; گفتيم:اي رسول خدا (ص) چه چيزي باعث ناراحتي شما شد كه ما را نيز ناراحت نمود. فرمود: ما اهل بيتي هستيم كه خداوند براي ما آخرت را بر دنيا برگزيد و بعد از من اهل بيت من با سرگرداني و آوارگي روبه رو خواهند شد، تا آنكه گروهي با پرچمهاي سياه از مشرق قيام مي كنند و حق را طلب مي كنند، ولي به آنها داده نمي شود سپس بار ديگر حق را

ص: 9092

طلب مي كنند و در راه آن نبرد مي كنند و پيروز مي شوند; پس هر كدام از شما و يا نسل آينده شما آنها را درك كرد بايد به امام اهل بيت من بپيوندد حتي اگر با سينه خيز رفتن روي برف باشد; زيرا آنها پرچمهاي هدايت را به دست مردي از اهل بيت مي دهند... كه او زمين را با عدل و داد پر مي كند، همان گونه كه با جور و ظلم پر شده است (10) . اين روايت، اشاره دارد به اينكه به حركت درآمدن پرچمها، قبل از ظهور حضرت مهدي مي باشد و پرچمها با نام او به حركت درمي آيند و مردم را به سوي او فرا مي خوانند. البته در تعدادي از احاديثي كه حافظان اهل سنت آنها را از حضرت علي (ع) و از برخي از امامان ديگر روايت كرده اند مضمون اين اخبار نقل شده است همچنين از پيروان و شيعيان آنها نيز مضمون اين اخبار نقل شده كه در ذيل نمونه هايي از آن را ذكر مي كنيم. 5- نعماني در كتاب الغيبة به سند خود از امام باقر (ع) روايت كرده است كه فرمود: گويا گروهي را مي بينم كه از مشرق قيام كرده اند و حق را طلب مي كنند كه به آنها داده نمي شود و دوباره طلب مي كنند باز هم به آنها داده

ص: 9093

نمي شود وقتي وضع را چنين ديدند اسلحه به دست گرفته و نبرد مي كنند و دشمنانشان به خواسته هاي آنها تن مي دهند، ولي آنها قبول نمي كنند تا اينكه خودشان به حكومت برسند و دولت تشكيل دهند و آن حكومت را به كسي مگر به صاحب شما (يعني امام زمان (عج» واگذار نمي كنند و كشته هاي آنها شهيدند. بدانيد كه اگر من آن زمان را در ك مي كردم خود را در خدمت و اختيار رهبر آنها قرار مي دادم. )6 )11- از امام صادق (ع) روايت شده است كه فرمود: به زودي كوفه از مومنان خالي مي شود و همان طور كه مار در لانه خود به دور خود مي پيچد و نهان مي شود و قدرت تحرك ندارد، علم و دانش نيز در گوشه اي پنهان و محدود مي شود. (يعني در كوفه علم و دانش منتشر نمي شود و اگر هم وجود داشته باشد، درگوشه اي بي اثر مخفي مي شود) . پس از آن علم در شهر ديگري كه به آن قم گفته مي شود، ظاهر مي شود و معدن فضل و علم مي گردد، به طوري كه در روي زمين كسي كه مستضعف در دين باشد و يا دين را نفهمد، باقي نمي ماند; حتي زنهايي كه در حجله ها و پشت پرده ها هستند; و اين زمان ظهور قائم ما خواهد بود و خدا قم و اهل

ص: 9094

آن را جانشينان حضرت حجت قرار مي دهد و اگر چنين نباشد زمين اهل خود را فرومي برد و در زمين حجتي باقي نمي ماند و علم از آنجا به ساير كشورها و شهرها در شرق و غرب سرازير مي شود و حجت خدا بر مردم كامل مي شود، به طوري كه كسي در زمين نمي ماند كه دين و علم به او نرسيده باشد، پس از آن حضرت قائم (عج) ظهور مي كند و سبب انتقام خدا و عذاب او بر چنين بندگان مي شود; زيرا خدا از بندگان انتقام نمي كشد مگر بعد از آنكه آنها حجت خدا را انكار كنند. (12) مسلما انتقام از ستمگران نيز گرفته خواهد شد; زيرا حجت بر آنها تمام شده آنها حجت خدا را انكار كرده اند و براي غير ستمگران ظهور حضرت مهدي (عج) رحمت است. 7- از امام كاظم (ع) روايت شده است كه فرمود: مردي از اهل قم، مردم را به سوي حق فرا مي خواند و همراهان او مانند آهن و پولاد آبديده هستند كه تند بادها آنها را نمي لرزاند و از جنگ خسته نمي شوند و نمي ترسند و به خدا توكل مي كنند و عاقبت از آن تقواپيشگان است. )8 )13- ابن حماد و ... از حافظان اهل سنت از امام علي (ع) روايت كرده اند كه فرمود: پرچمهاي سياه ظاهر مي شوند (يعني مردمي با پرچمهاي

ص: 9095

سياه قيام مي كنند) و لشكريان سفياني شكست خورده و فرار مي كنند در آن هنگام مردم جهان مهدي را آرزو و طلب مي كنند. )9 )14- سيد ابن طاوس در اقبال از ملاحم بطائني در حديثي از امام صادق (ع) روايت كرده كه فرمود: مادامي كه براي فرزندان فلاني حكومت و سلطنت است، امت محمد (ص) هرگز روي آسايش نخواهد ديد، مگر اينكه حكومت آنها منقرض گردد. وقتي حكومت آنها منقرض شد، خداوند براي فرج و آسايش امت محمد (ص) فرج مردي از ما را مي رساند كه مردم را به تقوا راهنمايي مي كند و به هدايت رفتار مي كند و در حكومت خود رشوه نمي گيرد; به خدا قسم من او را به نام و نام پدرش مي شناسم; پس از آن مردي كه نيرومند و قوي است و كمر باريك و داراي خال در پيشاني و گونه ها است، براي برپايي عدالت قيام مي كند و او نگهبان هر چيزي است كه پيش او به وديعه گذاشته شده است و زمين را با عدالت پر مي كند، همان طور كه ستمگران و گناهكاران آن را با جور و ستم پر كرده بودند. (15) زمينه سازان ظهور حضرت مهدي (عج) و نهضت امام خميني (ره) و احاديث مربوط به آن رواياتي كه بر وقوع يك حركت زمينه ساز براي انقلاب

ص: 9096

بزرگ مهدي دلالت دارند، صفاتي را ذكر مي كنند كه اين صفات به روشني بر نهضت امام خميني تطبيق مي كند: 1- به راه افتادن اين قيام از ايران اين حركت از ايران (مشرق زمين) آغاز مي شود. ايران سرزميني است كه در آن برف مي بارد، در حالي كه باريدن برف در جزيرةالعرب متداول نيست. انقلاب اسلامي ايران نيز در ماه بهمن به پيروزي رسيد. بهمن در زبان فارسي به معناي توده انبوه برفي است كه در كوهها جمع مي شود و به سوي دره ها و دشتها سقوط مي كند; همچنين به ذرات ريز برف كه در هوا معلقند و گاهي باعث به وجود آمدن كولاك مي شود، بهمن مي گويند. (16) از آن سبب اين ماه را بهمن ناميده اند كه موسم ريزش برف در ايران است; جمله "فاتوها و لوحبوا علي الثلج; به آن نهضت بپيونديد حتي اگر با سينه خيز رفتن روي برف باشد" در اين روايات دليل روشني است بر اينكه شروع اين حركت از ايران مي باشد; افزون بر احاديث شريفي كه بر شروع اين حركت از ايران دلالت دارد، پيروزي انقلاب اسلامي در دهه دوم ماه بهمن كه فصل ريزش برف سنگين در ايران است و به كار بردن اين جمله "حبوا علي الثلج" به همراه كلمه مشرق در روايات به روشني به مكان شروع اين حركت

ص: 9097

اشاره دارد. 2- نسب رهبران حركت همان گونه كه از نص احاديث شريفه اي كه نمونه هايي از آن ذكر شد، و رواياتي كه از كتب اهل سنت نقل شده است، (خصوصا روايتهاي سوم و هفتم) روشن مي شود كه قيام كنندگان اين حركت، گروهي از شيعيان اهل بيت هستند و رهبر اين حركت (كه زمينه را براي آل محمد فراهم مي كند) مردي از اهل بيت است، (چنانكه در حديث دوازدهم آمده بود) . اين صفت به خوبي با نهضت امام خميني (ره) كه از جهت راه و روش و نسب به اهل بيت نسبت دارد تطبيق مي كند. 3- مشخصات رهبر حركتبا توجه به آنچه گفته شد، رهبر اين حركت مردي از قم است كه مردم را به سوي حق فرامي خواند، به تقوا راهنمايي مي كند، رفتار هدايت شده دارد و در حكومت خود رشوه نمي گيرد و اين مشخصات به روشني با امام خميني (ره) قابل تطبيق است. 4- سيماي زمينه سازان حركتبا توجه به مجموعه احاديث شريفي كه در اين باره ذكر شد، بر پا كنندگان اين نهضت در طلب حق و پيشمرگ شدن براي برقراري و پايداري آن اصرار بسيار دارند و به جهت توكل كامل به خداي تبارك و تعالي و داشتن تقوا، شايسته مقامي شده اند كه آينده وعاقبت براي آنان است; بنابراين به پيروزي نهايي مي رسند. همان

ص: 9098

طور كه ديديم يكي از آشكارترين مواردي كه نهضت امام خميني را از ساير نهضتها جدا مي كند، همان زنده كردن روح عرفاني جهاد در جامعه بود كه در مسير انقلاب هزاران بار خود را به نمايش گذاشت، از جمله چهره فداكارانه و شهادت طلبانه اي كه ياران امام با الهام از حادثه كربلا در حوادث گوناگون انقلاب، چه قبل از پيروزي انقلاب و چه بعد از آن، به ويژه در طي هشت سال دفاع مقدس، آن را ترسيم كردند. بنابراين، مشخصات رهبر و ياران و حاميان اين حركت، بر امام خميني و ياران او انطباق پذير است. اما آنچه كه درباره ويژگيهاي مرد خراساني كه با پرچم سياه قيام مي كند... وارد شده، به رهبران اين نهضت بعد از رهبر بزرگ آن كه مرد قمي است، و به حركتهاي آنها كه در مراحل بعدي اين انقلاب انجام مي دهند، مربوط مي شود و تكرار جمله طلب حق (يطلبون الحق) در احاديث شريفي كه از روند و گسترش اين حركت زمينه ساز خبر مي دهند، به آن اشاره دارد و روشن ست حركتي كه مي خواهد زمينه را براي انقلاب بزرگ جهاني، مثل انقلاب مهدوي فراهم كند، نياز به فرصتي دارد تا با اين هدف بسيار بزرگ متناسب باشد; بنابراين هنگامي كه ما مي گوييم نهضت امام خميني زمينه ساز انقلاب بزرگ مهدوي است،

ص: 9099

مقصود اين است كه اين نهضت در ادامه و در مراحل گوناگون خود و با تلاش رهبران و حاميان خود، (يعني كساني كه شاهد شروع اين نهضت به دست امام خميني (ره) بوده اند) و يا نسلهاي آينده و رهبران آنها زمينه ظهور امام مهدي (عج) را فراهم خواهند كرد. 5- پايان يافتن استضعاف آيين اهل بيت (ع) آنچه كه از احاديث شريفه استفاده مي شود، اين است كه اين حركت همراه با تحرك علمي است كه راه و رسم اهل بيت را به سوي يك حركت جهادي تبليغ مي كند و اين امر نه تنها طبيعي است بلكه براي انقلاب بزرگ جهاني كه داراي پايه و هدفهاي اعتقادي است، ضرورت دارد. انقلابي كه از راه و روش اهل بيت سرچشمه گرفته است; زيرا (طبق حديثي كه ذكر شد) رسول خدا تصريح كرده كه مهدي (عج) از آنها است و ظهور او (قبل از او ظهور زمينه سازان ظهور او) به استضعاف اهل بيت و راه و رسم آنها پايان مي بخشد. همان طور كه در احاديث به آن اشاره شده است، شروع اين حركت پس از انتقال مركز نشر علوم اهل بيت از كوفه به شهر قم در ايران خواهد بود. پس شهر قم مركز نشر و پخش اين علوم به همه كره خاكي خواهد شد و اين همان

ص: 9100

چيزي است كه با آغاز نهضت امام خميني (ره) و همزمان با آن تحقق يافته است. حوزه علميه قم كه به وسيله حاج شيخ عبدالكريم حائري (استاد امام خميني (ره» و با كمك گروهي از علما، از جمله امام خميني (ره) (كه مرحوم حاج شيخ حائري را براي اقامت در قم و تاسيس حوزه علميه در آن شهر تشويق كردند) تاسيس شد. بعد از او، يعني در زمان مرحوم آقاي بروجردي كه امام خميني مهمترين نقش را در راضي نمودن ايشان به مهاجرت از شهر بروجرد به شهر قم و پذيرش سرپرستي حوزه علميه آن به عهده داشت (17) ، فعاليت حوزه قم گسترش يافت. با پيروزي انقلاب اسلامي، حوزه قم بزرگترين حوزه علوم اهل بيت (ع) در جهان گرديد، به ويژه پس از آنكه نقش حوزه نجف به جهت محدوديتهاي ايجاد شده توسط رژيم عراق محدود و كمتر شد; زيرا بسياري از علما نجف را ترك كردند و از فعاليت و تحرك باقي ماندگان نيز كاسته شد و بدينسان آنچه كه اخبار شريفه (خصوصا حديث نهم خبر داده بودند، در عمل به حقيقت پيوست. و چنانكه امام صادق (ع) تصريح مي فرمايد: اين تحول - انتقال مركز علوم آل محمد به قم نزديك قيام قائم ما، يعني امام مهدي (عج) به وجود

ص: 9101

مي آيد، به طوري كه در آن زمان قم معدن علم و فضل مي شود در روي زمين حتي يك نفر مستضعف در دين باقي نمي ماند - زيرا به سبب انتشار علوم آل محمد به همه دنيا مردم دين را مي شناسند - و به اين ترتيب آيين اسلام از رهگذر حوزه علميه قم به همه جهانيان خواهد رسيد; به گونه اي كه تاريخ حوزه هاي علوم اهل بيت تاكنون شاهد حضور اين همه دانش پژوه و دانشجو، مانند حضور امروزه طلاب در حوزه قم نبوده كه از اطراف دنياي اسلام براي فراگيري علوم آل محمد در اين حوزه حضور يافته اند. همچنين وجود مدارس ديني براي بانوان در حوزه علميه قم كه تاريخ هرگز شاهد آن نبوده است و اين در تاريخ فرهنگ ديني بانوان، آن هم در سطح عالي پديده اي نوظهور و منحصر به فرد است كه در حديث مزبور نيز به آن اشاره شده است: "حتي المخدرات في الحجال; حتي زنها در پشت پرده ها و حجله ها از علوم آل محمد بهره مند مي شوند". زمينه سازان و نبرد با سفياني در اين قسمت به سه نكته، در ارتباط اين بحث اشاره مي كنيم: اولا، اين حركت در چهار چوب عمومي خود پيش از نهضت امام خميني شروع شد و در اثر گذاريها و اثرپذيريهاي خود و در بعضي جرياناتي

ص: 9102

كه در احاديث شريفه به آن اشاره شده است، بعد از رحلت امام خميني نيز ادامه خواهد داشت. از اين رو، حوادثي كه در روايات ذكر شده، ولي هنوز واقع نشده اند، نمي توانند اساسا مانع تطبيق اين حركت بر نهضت امام خميني باشد; زيرا اين نهضت نسبت به نهضتهاي آغازين كه پيش از نهضت امام بوده اند، از گسترش زيادي برخوردار است و زمينه پيش آمدن مراحل بعدي اين حركت را مشكل مي سازد; مانند خروج پرچمهاي سياه و پايان يافتن فتنه سفياني و...و جرياناتي كه بعد از امام خميني به ظهور بعضي از رهبران اين حركت مربوط مي شود. بنابراين تطبيق احاديث شريفه بر نهضت امام خميني از باب اطلاق اسم بر آشكارترين نشانه هاي شئ است; مانند اطلاق اسم نماز كه به معناي دعا است بر عبادت معروف، از اين جهت كه دعا از بارزترين اجزاي نماز است. ثانيا، اينكه گفته شود اگر چه اين احاديث بر نهضت امام خميني تطبيق مي كند، ولي احتمال دارد كه بر گروه ديگري نيز منطبق شود و در واقع آنها زمينه سازان برقراري دولت حضرت مهدي (عج) باشند، آنچه مسلم است اينكه نمي توان از يك مصداق مشاهده شده و ملموس اين احاديث صرف نظر كرد و به مصداقي كه احتمال بروز آن در آينده مي رود، توجه كرد. اين احاديث شريفه، بسياري از حوادث جزئي را به

ص: 9103

عنوان نشانه هاي ظهور مهدي موعود (عج) ذكر كرده اند، بنابراين چگونه ممكن است كه از ذكر حادثه بزرگي، مانند نهضت امام خميني (ره) كه تاريخ نظير آن را نديده است، غفلت كنند؟ آنچه بررسي دقيق اين احاديث ما را به آن رهبري مي كند، اين است كه تمام آنچه در احاديث آمده است با همه ابعاد و ريشه هايش بر نهضت امام خميني قابل انطباق است. براي اثبات اين حقيقت، تعدادي بررسي روايي صورت گرفته و منتشر شده است; مانند بررسي كه شيخ مهدي فتلاوي با عنوان دولة الموطئين للمهدي (عج) در كتاب الاخبارلاهل السنة به چاپ رسيده است; همچنين بررسي شيخ علي كوراني كه با عنوان " الممهدون" به چاپ رسيده است و نيز بررسي شيخ محمدي ري شهري كه به زبان و با عنوان "زمينه سازان انقلاب جهاني مهدي (عج) " چاپ شده است، يا تحقيقي كه علي اكبر ذاكري با عنوان "انقلاب اسلامي ايران در آيات و روايات" انجام داده و به چاپ رسيده است. زمينه سازي براي انقلاب مهدي در سخنان امام خميني (ره) ديدگاه رهبر بزرگ اين نهضت، حضرت امام خميني در بيان نقش نهضت خود، به لحاظ شخصيت والاي آن و شناختي كه معظم له به خط سير انقلابي آن را رهبري كرده و اهداف استراتژيك آن را بيان نموده،

ص: 9104

از اهميت ويژه اي برخوردار است واقعيت نيز تاثير شديد افكار او را در تعيين مسير حركت، حتي بعد از رحلت او (رض) ثابت كرده است و هر كس كه روش امام خميني را بررسي كند به خوبي مي داند كه ايشان در به كارگيري كلمات و واژه ها و اوصاف در جايگاه واقعي خود دقت مي كردند و به طور كامل از مبالغه گويي و بيان نظراتي كه به حقيقت واقعي و قطعي تكيه ندارد دوري مي كردند. جمهوري اسلامي و توجه امام مهدي (عج) امام خميني در بسياري از سخنان خود، حكومت اسلامي را كه خود او آن را به وجود آورده است، چنين توصيف مي كند كه اين حكومت، حكومت امام مهدي (عج) است و او حافظ اين دولت است. در اينجا به يك سخن از امام كه به روشني به نقش زمينه سازي اين نهضت تصريح دارد اشاره مي كنيم: " اين نهضت مقدس براي انقلاب بزرگ مهدي موعود است". اين سخن علاوه بر داشتن تصريح به اين موضوع، از آخرين سخنان امام قبل از رحلت ايشان است; از اين جهت اين سخن از پختگي كامل براي بيان نقش نهضت امام و مسير حركت آينده برخوردار است. انقلاب اسلامي ايران طلايه دار انقلاب حضرت مهدي (عج) امام در بخشهايي از سخنان خود كه به مناسبت

ص: 9105

ولادت مهدي منتظر (عج) در تاريخ چهارده شعبان 1408 (دو ماه و نيم پيش از رحلت خود) ايراد كرده اند، مي فرمايند: سلام و درود به پيشگاه مقدس مولود نيمه شعبان و آخرين ذخيره امامت (بقية الله ارواحنا فداه) و يگانه دادگستر ابدي و بزرگ پرچمدار رهايي انسان از قيود ظلم و ستم استكبار، سلام بر او، سلام بر منتظران واقعي او، سلام بر غيبت و ظهور او و سلام بر آنان كه ظهورش را با حقيقت درك مي كنند و از جام هدايت و معرفت او لبريز مي شوند. و سلام بر ملت بزرگ ايران كه با فداكاري و ايثار و شهادت راه ظهورش را هموار مي كنند... مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست، انقلاب مردم ايران نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچمداري حضرت حجت (ارواحنا فداه) است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهاد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار داد... بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هر چه بهتر مردم بنمايد، ولي اين به آن معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است منصرف كند. (18) با توجه به سخنان امام خميني و تصريح ايشان بر نقش زمينه ساز

ص: 9106

اين نهضت براي انقلاب بزرگ مهدي، به چند نكته اشاره مي شود: 1- نهضت امام خميني آغازگر انقلاب بزرگ اسلامي است كه دلالت دارد بر استمرار اثرگذاريها و انتشار افكار آن و رشد و گسترش آن در جهان اسلام تا زماني كه امام مهدي (عج) ظهور نمايد. البته واقعيت سياسي معاصر جهان نيز اين حقيقت را تاييد مي كند; زيرا جهان شاهد انتشار و رشد افكار امام خميني در كشورهاي مختلف اسلامي است كه به بيداري عمومي جهان اسلام كه خواهان اجراي احكام اسلام هستند انجاميده است. 2- انقلاب امام خميني جدا از انقلاب بزرگ مهدوي نيست، بلكه بخشي از آن است و همان هدفهاي استراتژيك آن را در باره برپايي حكومت جهاني اسلام دنبال مي كند; پس پرچم يكي است كه خود امام مهدي (عج) آن را بر دوش مي كشد. آنچه كه اين نهضت را از دايره افراد و مصاديق پرچمهايي كه قبل از ظهور مهدي (عج) برداشته مي شوند، (قيامهايي كه قبل از ظهور او (عج) به وجود مي آيند) خارج مي كند و بعضي از احاديث شريفه با صراحت دلالت دارند كه پرچمداران اين پرچمها طاغوتند (و چنين قيام كنندگاني با طاغوت بيعت كرده اند و به فرمان او جنگ مي كنند)، مقصود آن حركتهاي انقلابي است كه مستقل و جدا از حركت مهدوي باشد و در راهي كه

ص: 9107

خود امام مهدي (عج) آن را ترسيم كرده است، حركت نكند، يعني بر پايه تمسك به ولايت امام زمان (عج) استوار نباشد و براي زمينه سازي ظهور آن بزرگوار تلاش و فعاليت نكند. تصديق اين احاديث شريفه توسط خط سير انقلاب امام خميني (ره) 3- قيام امام خميني به طور عملي زمينه ساز انقلاب بزرگ مهدوي است اين مساله را با توجه به متناسب بودن دستاوردهاي اين انقلاب، با هدفهاي انقلاب امام مهدي (عج) استدلال مي كنيم و اين استدلال نقش مهمي در اثبات صحت اين احاديث دارد با توجه به اينكه احاديث از سرچشمه هاي وحي صادر شده است، حتي اگر سندهاي آنها مورد خدشه باشد; آنچه كه نهضت امام خميني به وجود آورده، با آنچه اين اخبار از آن خبر داده تطبيق مي كند. هر چند اين اخبار بيش از هزار سال پيش از وقوع اين نهضت صادر شده است، يعني در زماني كه اوضاع آن

ص: 9108

روز طوري نبوده كه حتي اشاره اي بر آنچه كه اين احاديث از آن خبر مي دهند، (مثل نقش ايران در زمينه سازي براي ظهور امام مهدي موعود (عج» وجود داشته باشد و اين ثابت مي كند كه آنچه از اخبار وارد شده، اخباري غيبي است كه صدور آن جز از سرچشمه وحي، يا از كسي كه از اخبار غيبي آگاه است، ممكن نيست. هدفهاي انقلاب مهدي (عج) و دستاوردهاي انقلاب امام خميني در ابتدا بايد هدفهاي انقلاب مهدوي و آنچه را كه خدا با دست ولي خود (عج) انجام خواهد داد، بشناسيم; سپس چيزهايي را كه نهضت امام خميني به وجود آورده و اثرگذاريهايي كه در صحنه عمل داشته است و ارتباط آنها با اهداف انقلاب مهدوي و تناسبي كه بين آنها وجود دارد را بشناسيم تا ميزان صحت اين سخن كه نهضت امام خميني زمينه ساز ظهور حضرت مهدي (عج) است، شناخته شود. آنچه كه خداوند تبارك و تعالي به دست مهدي موعود (عج) به وجود خواهد آورد، از اخبار غيبي است كه در آينده محقق خواهد شد; بنابراين، راه شناخت آنها در رجوع به سرچشمه هاي وحي و تدبر در آيات كريمه و احاديث صحيح نبوي به ويژه رواياتي كه مورد اتفاق همه فرق اسلامي است و به دست آوردن اهداف عمومي

ص: 9109

انقلاب بزرگ مهدوي مي باشد. اما آنچه كه به قسمت دوم قضيه برمي گردد، اينكه نهضت امام خميني يك حركت معاصر است و مي توان دستاوردهاي سازنده آن را با تامل و دقت در دگرگونيها و تغييراتي كه در همه جهان به وجود آورده درك كرد، به طوري كه ارزشهاي اسلامي را زنده كرد و آثاري در جهان اسلام و غير آن به جا گذاشت و آثاري نيز از ادامه اثر گذاريهاي محسوس آن انتظار مي رود. اهداف انقلاب مهدوي در نصوص و متون ديني در قرآن كريم و احاديث شريفه اي كه مورد اتفاق همه مسلمانان است هدفهاي عمده اي براي انقلاب بزرگ مهدوي بيان شده است كه به اختصار ذكر مي كنيم. 1- شماري از آيات قرآن، بر برتري وغلبه اسلام بر همه اديان و آشكار شدن خورشيد اسلام تصريح دارند; مانند آيه هاي 32 و 33 از سوره توبه و آيه هاي 8 و 9 از سوره صف. احاديث شريفي كه از اهل سنت و شيعه نقل شده اند و نيز مفسران شيعه و سني اتفاق نظر دارند به اينكه اين هدف كه تحقق آن حتمي است (چون اراده خدا به آن تعلق گرفته) تنها در زمان مهدي منتظر (عج) برآورده خواهد شد. )2 )19- پايان دادن به برگشت از دين حق و پيروي و دوستي مسلمانان از يهود

ص: 9110

و نصارا; كه قرآن در آيه هاي 54 -51 سوره مائده از آن خبر داده است; همچنين علامه طباطبايي در تفسير ترجمه شده قيم خود"الميزان" با بيان مفصلي استدلال مي كند كه اين حوادث در عصر مهدي موعود (عج) جريان مي يابد. )3 )20- پايان دادن به ستم و جور و برپا كردن حكومت عدل اسلامي در سراسر جهان; به طوري كه آياتي از قرآن و احاديث شريفي كه بر صحت آنها اتفاق نظر وجود دارد بر اين امر تصريح كرده اند. 4- نابود كردن شرك و پاك نمودن زمين از آن به طور كامل و نشر توحيد محض وعبادت حقه براي خداوند تبارك و تعالي; همان طور كه از آيه 55 سوره نور و آيه 56 سوره ذاريات و... استفاده مي شود; (21) همچنين برپا كردن جامعه توحيدي شايسته كه تنها خدا را عبادت كنند و به او شرك نورزند ونماز را به پا دارند و زكات را بپردازند و امر به معروف و نهي از منكر كنند. 5- واگذاري حاكميت زمين به بندگان شايسته خدا و كساني كه در زمين به جهت وابستگي خود به دين توحيدي، ضعيف نگه داشته شده اند; شماري از آيات كريمه قرآن; مانند آيه 55 سوره نور و آيه5 سوره قصص و 105 سوره انبيا به اين امر اشاره دارد. آنچه گفته شد،

ص: 9111

بنا به استناد آيات كريمه و احاديث صحيح نبوي، از اهداف عمومي انقلاب بزرگ مهدوي هستند. زنده كردن نقش اسلام در عصر كنوني از بارزترين دستاوردهاي نهضت امام خميني كه همه تحليلگران با ديدگاههاي گوناگون خود بر آن اتفاق نظر دارند، عبارت است از: زنده كردن نقش اسلام در دنيا، به ويژه در جهان اسلام و تشكيل دولتي بر پايه اسلام كه با تعهد و پايبندي به ارزشهاي اسلامي به نيازهاي عصر كنوني پاسخ داد و به طور عملي ادعاهاي غرب و غرب گرايان را باطل و نابود كرد; آنها تلاش براي تشكيل حكومت اسلامي در عصر كنوني را بي فايده مي دانستند; زيرا از نظر آنها اسلام در بهترين شرايط خود; يعني چهارده قرن پيش فقط روش حكومتي خوبي بوده است; اما امروزه توان اداره كردن حكومت را ندارد و نمي تواند به نيازهاي اين عصر و تحولات اجتماعي، اقتصادي، سياسي و نظامي آن پاسخگو باشد. پس بهتر اين است كه اسلام از مسائل سياسي، اقتصادي، اجتماعي و نظامي دور بماند و در حد مسائل اعتقادي صرف و كارهاي شخصي افراد محصور بماند! ! اين افكار در اوايل قرن گذشته، حتي در ميان مسلمانان نفوذ كرده بود و اين نظر كه آيا ممكن است اسلام در همه شئون اجرا شود، يا اصولا

ص: 9112

چنين چيزي فايده اي دارد، يا خير؟ تنها در حد يك فرضيه مطرح مي شد و چيزي كه هرگز تصور نمي شد شروع اين حركت و به پيروزي رسيدن انقلاب اسلامي جهاني بود كه براي غلبه كردن اسلام بر همه اديان ديگر و بر پا كردن حكومت جهاني كه بر همه دنيا حكومت كند، توفيق يابد و افكار موثر خود را نيز در جهان اسلام باقي بگذارد. اثبات امكان تشكيل دولت نوين اسلامي نهضت امام خميني در عمل امكان برپايي حكومت عدل اسلامي را كه با عصر حاضر هماهنگ باشد و بتواند به نيازهاي آن پاسخ دهد، ثابت كرد و آن افكار و ادعاهاي احمقانه غرب را درباره اسلام رد كرد و ياس و نااميدي كه در نتيجه آن به وجود آمده بود، برطرف كرد. بهترين دليل موفقيت انقلاب ايران، همگاني بودن درخواست مردمي و عمومي - و نه فقط در ميان گروهي محدود از دانشمندان ديني يا تيز هوشان امت اسلام - نسبت به برپايي حكومت اسلامي در سرزمينهاي اسلامي است و اين واقعيت آشكاري است كه پيروزي نهضت امام خميني و موفقيت آن در برقراري حكومت اسلامي در ايران را به وجود آورده است و اين خود زمينه ساز انقلاب جهاني مهدي است پيامش برپايي حكومت اسلامي در همه جهان مي باشد. آينده نگري و

ص: 9113

ايجاد آگاهي عمومي نسبت به اسلام انقلاب امام خميني (ره) با موفقيت عملي خود در ايجاد خواست عمومي براي شناختن اسلام، حتي در ميان غير مسلمانها زمينه را براي اين هدف از اهداف انقلاب جهاني مهدي (عج) فراهم آورد. اين حركت گسترش پيدا كرد و در ميان افكار بشري خارج از دايره جهان اسلام نفوذ كرد و با استقبال عمومي غرب براي پذيرش اسلام رو به رو شد. بتدريج اين فكر كه تنها اسلام مي تواند مشكلات نفس گيري كه حلقوم بشريت امروز را مي فشارد، حل كند رواج پيدا كرد; حتي شماري از شخصيتهاي ديني مسيحي، تصريح مي كنند كه خداوند شخصيتها و ياران نهضت امام خميني را برانگيخت تا ارزشهاي ديني را زنده كنند و جهان را از فسادي كه در آن دست و پا مي زند نجات دهند. اصولا موفقيت نهضت امام خميني در تشكيل دولت اسلامي، يك حالت بيداري در ملتهاي غير اسلامي براي شناخت اين تمدن نوين به وجود آورد، تمدن نويني كه قدرتهاي بزرگ را به مبارزه مي طلبيد و تلاش همگاني آنها را براي شكست اين نهضت در طول هشت سال جنگ و... با شكست روبه رو كرد و توانست نمونه اي از استقلال كامل را به جهان عرضه كند و اين حالت بيداري و آينده نگري به جهت شعار دفاع از مظلومان و كوبيدن ستمگران

ص: 9114

در ذهن ملتهاي مستضعف رسوخ كرده است. عرضه كردن اسلام به عنوان تمدن نوين براي جوامع بشري دعوت عملي اسلام، به عنوان تمدن نويني كه مي تواند مشكلات بشري را حل كند، با دعوتهاي تبليغي همراه شد; از جمله مي توان به نامه مشهور امام خميني كه آن را براي آخرين رهبر اتحاد جماهير شوروي ميخائيل گورباچف فرستاد، اشاره كرد كه در آن نامه او را به تحليل و بررسي اسلام و شناخت راههاي نوراني و صاف و هدفهاي عالي آن دعوت نمود و تصريح كرد كه جمهوري اسلامي در ايفاي نقش خود، مثل پايه استوار و براي پشتيباني از حركتهاي آزاديبخش اسلامي و غير اسلامي ثابت قدم است. و اين خود زمينه سازي براي اهداف انقلاب مهدوي در جهان است، تا چه رسد به جهان اسلام. نبرد با وابستگيها و برانگيختن روح همبستگي اسلامي يكي ديگر از دستاوردهاي نهضت امام خميني، تعهد شديد و تاكيد زياد بر روش اسلامي است كه مستقل باشد و شكلهاي گوناگون وابستگي به بيگانگان و غرب و غرب گرايي و يهود و نصارا را نفي كند و با هرگونه وابستگي مبارزه كند به مسلمانان خطرات آن را بشناساند. اين نهضت، از اينكه توانسته است دولتي مستقل و آزاد تشكيل دهد و برخواست ياران آنها چيره شود، اين احساس را

ص: 9115

براي مسلمانان به وجود آورد كه از نسبت دادن خود به اسلام احساس غرور و افتخار كنند. و اين توفيق اثر روشني در زمينه سازي براي انقلاب بزرگ مهدوي دارد كه همه اشكال وابستگيها را به يهود و نصارا قطع مي كند و نقش رهبري مسلمانان را براي نجات بشريت به آنها برمي گرداند كه: "خير امت اخرجت للناس"... عزت اسلامي را بر پايه استقلال واقعي به آنها برمي گرداند. برانگيختن روح فداكاري از دستاوردهاي ديگر نهضت امام خميني، زنده كردن روح فداكاري و راههاي جهاد شهادت طلبانه كه از نهضت امام حسين (ع) الهام گرفته است. اين روحيه قدرت اثرگذاري خود را - چه قبل از پيروزي انقلاب، چه بعد از آن - در مبارزه هاي بسيار سختي كه دولتهاي استكبار جهاني با اتحاد وسيع خود بر ضد آن انجام داده اند، نشان داده و همواره عناصر داخلي و خارجي آنها را با شكست روبه رو كرده است. روشن است كه زنده شدن اين روحيه عامل بسيار مهمي در زمينه سازي انقلاب مهدوي دارد كه همانا نابودي ستم و شرك و آزادي مستضعفان و پايان دادن به حاكميت مستكبران و ستمگران مي باشد و اين ماموريت دشواري است كه موفقيت در آن بدون چنين روحيه جهادي استوار ممكن نيست، به ويژه آنكه ميدان مبارزه اي كه در آن خواهد

ص: 9116

جنگيد، بسيار گسترده است. گسترش احساس مظلوميت حق يكي از موفقيتهاي بزرگي كه نهضت امام خميني داشت، گسترش احساس عمومي نسبت به مظلوم بودن راه حق است، راهي كه سيدالشهداء آن را ترسيم كرد، و كاشتن چنين احساسي در وجدان مسلمانان و ترويج فرهنگ عاشورا و اهتمام به برپايي مراسم عزاداري امام حسين (ع) و مجسم كردن پيروزي حقيقي امام حسين (ع) و بيزاري جستن از دشمنان او موفقيت بزرگي است. كه از مهمترين سرچشمه هاي حركت انقلابي شخصيتهاي نهضت و از پايه هاي آن و بارزترين عوامل پيروزي انقلاب بود. همان گونه كه آشكار است، اين موفقيت گام مهم ديگري در زمينه سازي انقلاب بزرگ امام مهدي است; زيرا انقلاب او از خونخواهي براي مظلوميت حق كه سيدالشهداء تجسم آن است و مجازات انحراف اموي به عنوان سمبل باطل و ستم در همه ابعاد و اشكال آن در هر زمان و سرزمين و به عنوان روشنترين مصداق تاريخ كه براي برگشت از دين حق مي شناسد، شروع مي شود. عمومي كردن عرفان اصيل توحيدي زنده كردن افكار توحيدي و عرفاني محض كه از سنت رسول خدا (ص) و ائمه عترت (ع) الهام گرفته شده است، از دستاوردهاي ديگر نهضت امام خميني است كه اين افكار (عرفاني) را از چهار چوب فكري كه به گروهي خاص محدود مي شد، خارج

ص: 9117

نمود و به درون اجتماعات عمومي مردم آورد، تا در زندگي مردم و رفتارهاي عملي آنها اثر داشته باشد. و اين موفقيت در هزاران شكل قهرمانانه در طي هشت سال جنگ تحميلي و نيز زمان پيش از آن و بعد از آن جلوه گر شد; جنگي كه گرانقدرترين ارزشهاي توحيد محض را و اينكه تنها بايد به خدا توكل كرد و فقط از او بايد ترس داشت، نه غير او و بندگي حقيقي تنها براي خدا است مجسم نمود. از آنجا كه يكي از اهداف انقلاب مهدي، نابود كردن شرك و بسط و گسترش توحيد خالص و بر پاكردن جامعه توحيدي شايسته و با اخلاص در عبادت خدايي كه واحد است و شريك ندارد مي باشد; آشكار است كه اين امر در زمينه سازي انقلاب مهدوي ضرورتي حياتي دارد. اين نهضت، ماكتي از جامعه مهدوي را در جبهه هاي دفاع ازاين جامعه شايسته و جهادگر در راه خدا براي جهانيان به نمايش گذاشت، جامعه اي كه در دفاع از حق از ملامت هيچ ملامتگري نمي هراسد و به امر به معروف و نهي از منكر مي پردازد و نماز را اقامه و زكات را مي پردازد. عرضه كردن اسلام ناب محمدي از مهمترين و آشكارترين دستاوردهاي نهضت امام خميني زنده كردن اسلام ناب محمدي و زدودن غبار تحريف و

ص: 9118

جمود و تحجر و هر چيزي كه موجب غربت اسلام شده بود مي باشد; همان طور كه اسلام در ابتداي پيدايش خود، غربت را از اسلام زدود و آن را به صورت ناب و نجاتبخش جهانيان از هر گونه بندگيهاي پوچ و به همان صورت خالصي كه رسول خدا (ص) آورده بود، عرضه كرد. همچنين خط امامت معصوم كه حافظ اسلام اصيل و نمايانگر راه اهل بيت (ع) است و همان اسلام نابي است كه مهدي موعود ترسيم مي كند و پرچم آن را به دوش مي كشد و حكومت جهاني اسلام را بر اساس آن برپا مي كند، شناساند و مسلما زنده كردن اين راه اصيل، تاثير بسيار زيادي در زمينه سازي انقلاب بزرگ مهدوي دارد كه براي برپايي حاكميت عادلانه و عمومي و جهاني اين دين حق و بر اساس روش اهل بيت شروع خواهد شد. به وجود آوردن حالت انتظار براي ظهور مهدي موعود (عج) امام خميني (رض) به عنوان مرجع ديني اسلامي كه جانشين مهدي منتظر (عج) در زمان غيبت و عدم امكان رجوع علني به آن حضرت (عج) مي باشد، نهضت خود را رهبري كرد و رهبري چنين نهضت گسترده اي زمينه سازي براي انقلاب مهدوي به حساب مي آيد; زيرا هويت مصلح بزرگ را بر جهان اسلام و همه كره خاكي معرفي مي كند و آثار

ص: 9119

اين امر را در زيادشدن پرسشها در ميان مسلمانان و غير مسلمانان از هويت مهدي منتظر (عج) و تلاش براي شناختن او و انتظار ظهور او و آغاز انقلاب او بعد از ديدن دستاوردهاي انقلاب نايبش مي بينم. همچنين احاديث شريفه اي كه بعد از خبر دادن از حركت زمينه سازان، به اين امر اشاره مي كنند: "فعند ذلك يتمني الناس المهدي و يطلبونه "در آن هنگام مردم مهدي را آرزو و طلب مي كنند و نيز در نمونه يازدهم از احاديث گذشته وارد شده بود.

پى نوشت ها

: 1- رجوع كنيد به مجلد اول و دوم كتاب "معجم احاديث الامام المهدي (عج) "، در اين كتاب احاديث زيادي نقل شده كه در كتابهاي معتبر فرق اسلامي آمده است. 2- مانند كتاب"التوضيح في تواتر ماجاء في المنتظر و الرجال المسيح" تاليف شوكاني. 3- متقي هندي مولف كتاب كنزالمعمال در كتاب "البرهان علي علامات مهدي آخر الزمان" فتواهاي چهار نفر از علما اسلامي معاصر خود را كه عبارتند از ابن حجر الهيثمي شافعي و احمدابي اسروربن الصبا الحنفي و شيخ محمد خطابي المالكي و الشيخ يحيي بن محمد حنبلي، نقل كرده است كه اين علما به سبب كثرت روايات، در فتواهاي خود تصريح كرده اند كه زدن و ادب نمودن و اهانت به منكر آن حضرت واجب است به مذهب حق

ص: 9120

برگردد، و گرنه خونش هدر است. البرهان علي علامات مهدي آخر الزمان: ص 4 .183 -187- رجوع شود به كتابهاي الغدير تاليف علامه اميني و احقاق الحق و ملحقات آن تاليف سيد مرعشي نجفي و غيره... 5- رجوع شود به كتاب بشارات عهدين كه به فارسي چاپ شده است، تاليف شيخ محمد الصادقي و مقالات عرفان محمود، در شماره 19، مجله الفكر الاسلامي . 6- رجوع شود به كتاب مهدي منتظر في الفكر الاسلامي، انتشارات مركز الرساله: 8 و همچنين مقدمه كتاب بحث حول المهدي تاليف آيت الله شهيد سيد محمد باقر صدر. 7- رجوع شود به تفصيلات مصادر كتاب معجم احاديث امام مهدي، جلد 1، ص 8 .387- معجم احاديث امام مهدي، جلد 1، ص 394 به بعد. 9- همان منبع، ص 10 .393- همان منبع، ص 11 .386 -381- كتاب الغيب للنعماني، باب 14، حديث 5، ص12 .273- بحارالانوار ج60 ص 213، سفينة البحار، ج2، ص 455. منتخب الاثر ص 13 .443- سفينةالبحار، ص 14 .446- معجم احاديث الامام المهدي، ج3، ص 15 .77- اقبال الاعمال، ص 600 -599 و اثبات المهداة ج 3، ص 16 .582 -581- فرهنگ عميد، ج 17 .2- در رابطه با آنچه مربوط مي شود به اين مطلب مراجعه شود به عنوان مثال به كتاب

ص: 9121

"پا به پاي آفتاب" كه شامل مصاحبه با تعدادي از شاگردان ياران و نزديكان امام است. 18- صحيفه نور، ج 21، ص 108 -107، چاپ اول. 19- رجوع شود به تفسير فخر رازي، ج 16، ص 40 و تفسير الدرالمنثور، السيوطي، ج 24، ص 176 و تفسير طبري، ج14، ص 215 و تفسير قرطبي، ج8، ص121 و مجمع البيان، الطبرسي، ج5، ص 20 .35- تفسير الميزان، ج5، ص 21 .400 -366- رجوع شود به تاريخ غيبت كبرا، سيد محمد صدر، ص 452. عرفان محمود مترجم : حجه الاسلام رحمت الله خالقي

ص: 9122

نهضت عاشورا سرچشمه عرفان امام

اشاره

16 چكيده: امام خميني - سلام الله عليه - هر چند از شخصيتي همه جانبه با مراتب و كمال انساني برخوردار بودند; بدون شك وجهه عرفاني ايشان بارزترين آنها بود. اين نكته از مقايسه تعداد آثار عرفاني آن بزرگوار با آثاري كه در ديگر زمينه ها به جاي گذاشته اند و نيز از مجموعه كلامها و پيامهايشان; بويژه آنها كه در مورد شهدا بيان شده اند; مي توان دريافت; چه، همگي رنگ و بويي عرفاني دارند و نشان دهنده بينش عرفاني خاص آن بزرگوارند; عرفاني از نوع سياسي - اجتماعي، عرفان مبارزه و جهاد، شهادت پرور و حماسه آفرين; نه عرفان انزوا دوست، عزلت طلب و خانقاهي پرور. سعي ما در اين مقاله بيان برداشتهاي آن بزرگوار از موضوع شهادت، و دست يافتن بدان مباني فكري و ديدگاههاي عرفاني كه به فرهنگ شهادت پروري منتهي مي شود و نيز نشان دادن نقطه پيوند آن مباني با نهضت عاشورا به عنوان سرچشمه اصلي آنهاست. حضرت امام، جهاد و شهادت در راه خدا را مقامي اسرارآميز مي دانند و آنها را از مختصات انسان كامل به شمار مي آورند; مقامي كه حتي ملكوتيان با آن فاصله ها دارند و با ديدگاه امكاني نمي توان بدان پي برد و يافتن ارزش آن نيازمند ديدي ربوبي است. (1) امام در توصيف

ص: 9123

مقام شهادت و بيان منزلت شهدا، حسرتي عارفانه و تواضعي خالصانه ابراز مي دارند و اين در حالي است كه به لسان عرفان در باب شهادت از اين زيباتر و رساتر نتوان گفت; آنجا كه مي فرمايند: "افتخار و آفرين بر شهداي حوزه و روحانيت كه در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث مدرسه را بريدند و عقال تمنيات را از پاي حقيقت علم برگرفتند و سبكبالان به ميهماني عرشيان رفتند و در مجمع ملكوتيان شعر حضور سروده اند. . . يكي چون من، عمري در ظلمات حصار و حجابها مانده است. . . و ديگري در اول شب يلداي زندگي، سينه سياه هوسها را دريده و با سپيده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است و حال، من غافل كه هنوز از كتم عدمها به وجود نيامده ام، چگونه از وصف قافله سالاران وجود وصفي كنم. " (2) جوهره اصلي شهادت از ديدگاه عرفاني امام، چيزي جز عشق به خدا و شوق به لقاء الله نيست; "عشق به محبوب حقيقي كه همه چيز را محو مي كند" (3) و از اين منظر است كه مي فرمايند: "حل اين معما جز به عشق ميسر نگردد كه بر ملت ما آسان شده است. " (4) و بسيجيان را كه فداييان عاشق پيشه اسلامند، مصداق كاملي از

ص: 9124

ايثار و خلوص و عشق به ذات مقدس حق مي شمارند، بسيج را مدرسه عشق مي خوانند (5) و شهدا را جرعه نوشان وصل يار از شهد شهادت. (6) اما پيوند ميان عشق الهي و كشته شدن در راه معشوق به چه صورتي است؟ در روايات فقط سه بار تعبير عشق به كار رفته: يكي "افضل الناس من عشق العبادة، فعانقها" (7) و ديگري بر زبان اميرالمومنين - عليه السلام - كه چون از سرزمين نينوا مي گذشت; چشمانش به اشك نشست و درباره آن زمين فرمود: "قتل فيها مائتا نبي و مائتا سبط كلهم شهداء و مناخ ركاب و مصارع عشاق شهداء" (8) و سوم و از همه مهمتر در اين حديث قدسي مشهور: " من طلبني وجدني من وجد ني عرفني و من عرفني احبني و من احبني عشقني و من عشقني عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلي ديته و من علي ديته فانا ديته" (9) ; در اين حديث، مراحل عشق الهي و سير و سلوك عرفاني بيان شده كه عبارتند از: 1. طلب; 2. يافتن (جدة) ; 3. معرفت; 4. محبت; 5. عشق; و 6. شهادت. بدين سان خواست معشوق ازلي، چون جمال بي مثال خود را نمود و دل از كف عاشق ربود، بر قتل وي

ص: 9125

تعلق گرفت: جلوه معشوق شورانگيز شد خنجر عاشق كشي خونريز شد (10) اين معنا به صورتهاي مختلف در اشعار عرفاني جلوه گر شده: اي كه از كوچه معشوقه ما مي گذري با خبر باش كه سر مي شكند ديوارش در زلف چون كمندش، اي دل مپيچ كانجا سرها بريده بيني بي جرم و بي جنايت آنچه جان عاشقان از دست زلفت مي كشد كس نديدست در جهان جز كشتگان كربلا (11) ماهيت عشق چيست كه به جان عاشق بسته و مگر عشق چه آتشي است كه چون به جان عاشق افتد تا آن را نستاند فرو ننشيند؟ عشق چيزي نيست جز محبت كه چون فزوني گيرد، عشق خوانده شود و نزد عارفان نهايت محبت، غليان دل است در اشتياق لقاي محبوب (12) و " عشق آتشي است كه در قلب واقع شود و جز محبوب را بسوزد و قيام قلب است با معشوق بلاواسطه. " (13) در اشعار عرفاني، مفهوم عشق هميشه آميخته با مفهوم مي و مستي است; چه اينكه مي آن چيزي است كه آدمي را از خود بستاند و از خود به در كند و اين همان عملكرد عشق است كه عاشق را به مقام فنا يا مقام بيخودي مي رساند، و مراد از مي عشق حالت جذبه و شيفتگي در نتيجه تجليات رباني است و مراد

ص: 9126

از ميخانه، باطن عارف كامل است كه سرشار از عشق و مملو از معرفت الهي است و هر كه عارفتر است عاشقتر، و هر كه عاشقتر است ميخوارتر و مخمورتر; و بر همين اساس است كه شاهنشاه عشق، سرحلقه عاشقان و سرخيل مخموران حسين بن علي - عليه السلام - است كه: چون به موقع ساقيش درخواست كرد پير ميخواران ز جا قد راست كرد زينت افزاي بساط نشا تين سرور و سرخيل مخموران حسين (14) اما نشان از غليان مي عشق در قلب سرور شهيدان، شوق وافر او به نماز است، نماز كه به تعبير امام راحل (س) عشقبازي يا معاشقه با خداست، از آنجا كه تنها خواسته اش در شب مصاف از دشمن، مهلت يك شب ديگر بود براي نماز و مناجات با خدا و تلاوت كتاب او، يا به تعبير امام راحل نامه محبوب; زيرا: فهو يعلم اني احب الصلوة و تلاوة كتابه، عشق رابطه اي دو سويه است كه همواره دو طرف دارد و هر عاشقي به نوبه خود معشوق است: هر كه عاشق ديديش معشوق دان كو به نسبت هست هم اين و هم آن اين امر در عشق الهي نيز صادق است: "يحبهم و يحبونه" (15) و حب خداي - تعالي - كه در سوره مبارك صف آمده:

ص: 9127

" ان الله يحب الذين يقاتلون في سبيله"، همان اجر عظيمي است كه در انتظار مجاهدان در راه خداست. (16) شهادت، وصال با محبوب و ملاقات با خداست. ملاقاتي كه براي هر انساني چون سرنوشتي مقدر، حتمي است: "يا ايها الانسان انك كادح الي ربك كدحا فملاقيه" (17) و هر كه اميد ديدار پروردگارش را برد بايد عمل صالح انجام دهد و در عبادت او شريكي برنگيرد: "و من كان يرجو لقاء ربه فليعمل عملا صالحا و لا يشرك بعبادة ربه احدا" (18) و آنان كه عاشقانه خدا را دوست دارند بي صبرانه در انتظار لقايش مي سوزند و به فرموده امام راحل (س) : "عشاق جمال حق، غايت افعالشان وصول به باب الله و رسيدن به لقاءالله است. " (19) و مرگ و شهادت لحظه سرآمد اين انتظار و تحقق وصال است. سالار شهيدان در خطبه غرايي كه در مكه ايراد فرمود به لزوم مرگ و چاره ناپذيري آن براي فرزندان آدم اشاره مي كند و از آمادگي براي لقاء الله سخن مي گويد (20) و در خطبه ديگري در كربلا كه در آن، علت قيام و انگيزه شهادت جويي خود را - كه همانا عمل نشدن به حق و باز نداشتن از باطل است - بيان مي دارد، رغبت مومن به لقاءالله را

ص: 9128

يادآوري مي كند. (21) در شب عاشورا در ميان خيمه ها جنب و جوش عشق و شوق وصال بپا بود و فرداي آن شب، روز شهادت، روز تركتازي عشق روز لقاء الله بود و روز عيد قربان عاشقان به تعبير امام، با " آن برداشتي كه اهل معرفت از عيد مي كنند. . . روز عيد، روز لقاي آنهاست". (22) و از همين روست كه سيدالشهدا، روز عاشورا هر چه به ظهر و به لحظه شهادت نزديكتر مي شد رويش افروخته تر مي شد: (23) چون گلشن تن، هر چه گشتي ريشتر غنچه اش را بد تبسم بيشتر چشم بر ديدار و گوشش بر ندا تا كند جان را فدا جانش فدا سرخوش از اتمام و انجام عهود شاهد عيش و هماغوش شهود (24) در تفكر عرفاني امام، جهاد و شهادت في سبيل الله، منطبق بر سيرو سلوك الي الله است. ساده ترين تعريفي كه امام از سيروسلوك عرفاني به دست مي دهند، تهذيب نفس است و آن را نوعي سيرو سلوك معنوي و حقيقت جهاد اكبر - كه همان مجاهده باطني است - به شمار مي آورند (25) و مي فرمايند: ". . . ميدان جهاد اكبر با نفس و جهاد اصغر با خصم، واقعيت پيروزي خون بر شمشير و غلبه اراده انسان را بر شيطان مجسم كردند. " (26)

ص: 9129

اما عمده ترين تعريفي كه امام از سيرو سلوك عرفاني ارائه مي دهند، خروج از خانه نفس و هجرت الي الله است. (27) اين هجرت به نحو دروني و بيروني بيش از همه در ميدانهاي جنگ و سنگرهاي جهاد كه به تعبير امام، مراكز عرفان و توحيدند; (28) به دست مجاهداني تحقق مي يابد كه "از بيت مظلم طبيعت به سوي حق - تعالي - و رسول اعظمش هجرت نموده. " (29) و بدين سان است كه به فرمايش امام، شهيدان آنچه را كه فلاسفه و عرفا "با قدمهاي علمي و استدلالي و عرفاني يافته اند، اينان با قدم عيني به آن رسيده اند. " (30) و همچون سالكان مجذوبي كه به يك جذبه، ره صد ساله را يكشبه مي پيمايند. نزد امام، شهادت مصداق حقيقي "قيام لله" است كه خود مساوي است با بيداري يا يقظه كه اولين منزل و قدم اول در سيرو سلوك الي الله است (31) قيام لله مضمون موعظه واحده اي است كه خدا به رسولش فرمود تا به مردم ابلاغ كند: "قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله مثني و فرادي" (32) و اين موعظه آنچنان در جان و دل امام مؤثر افتاد كه مفاد آن; يعني قيام لله به صورت يكي از اركان تفكر و مفاهيم كليدي در نظام تفكر آن بزرگوار درآمد، طوري

ص: 9130

كه مي توان حضورش را در تمامي حوزه هاي تفكر امام: سياسي، اجتماعي، عرفاني و. . . مشاهده كرد. كاربرد دو جانبه و دو لبه سياسي - عرفاني اين موعظه - كه خود نشان دهنده آميزش عرفان و سياست در ساختار تفكر امام است - بسيار جاذب و گيراست، ايشان درباره اين آيه شريف مي فرمايند: "خداي - تعالي - در اين كلام شريف از سر منزل تاريك طبيعت تا منتهاي سير انسانيت را بيان كرده. . . ، اين كلمه تنها راه اصلاح در جهان است: "قيام براي خداست كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خلت رساند. . . ، قيام لله است كه موسي كليم را با يك عصا بر فرعونيان چيره كرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نيز او را به ميقات محبوب رساند. . . ، قيام براي خداست كه خاتم النبيين (ص) را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاي آن توحيد و تقوا را گذاشت و نيز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسين او ادني رساند. " (33) در قيام لله آنچه اهميت دارد، جز دوم عبارت است، يعني "براي خدا" كه نشان دهنده

ص: 9131

انگيزه قيام است و اهميت عرفاني آن به گونه اي است كه كشته شدن براي خدا را در نظر اولياي خدا زيبا مي نماياند. حضرت امام با استشهاد بدين سخن زيباي حضرت زينب - عليها السلام - كه ما راينا الا جميلا مي فرمايند: "شهادت يك انسان كامل در نظر اولياء خدا جميل است، نه براي اين كه جنگ كرده و كشته شده، براي اين كه جنگ براي خدا بوده است، قيام براي خدا بوده است. (34) " مهمترين ويژگي قيام لله از ديدگاه امام، شكست ناپذيري آن است و از اين روست كه شهادت هر چند در ظاهر شكست است، بر حسب واقع و در باطن پيروزي است; بلكه پيروزي حقيقي همان توفيق به قيام لله است (35) و امام بزرگوار درس قيام همگاني و الفباي نهضت اسلامي را از كنار هم گذاشتن آيه مذكور و قيام سيدالشهدا، اين گونه فرا مي گيرد: "وقتي كه ديديد كه دين خدا در معرض خطر است براي خدا قيام كنيد . . . سيدالشهدا هم همين طور براي خدا قيام كرد. اين يك مطلبي است كه براي يك وقت نيست، موعظه خدا هميشگي است. " (36) عمل به وظيفه بدون در نظر گرفتن نتيجه، يكي ديگر از مباني فكري و عملي امام است كه نقشي مهم در

ص: 9132

نحوه رهبري و سكانداري ايشان ايفا كرد و خود از اصل ديگري، يعني شكست ناپذير بودن قيام لله نشات مي گيرد: آدمي مكلف است به قيام لله، حال نتيجه اين قيام مثبت باشد يا منفي، پيروزي يا شكست، براي وي تفاوتي نمي كند و تاثيري بر اصل قيام نمي گذارد، در هر صورت به تكليف عمل شده است. از اين روست كه قائم لله هيچ گاه بازنده نيست و برد، همواره با اوست; زيرا كه در نظر آخرت بين امام، قضيه بدين دنيا ختم نمي شود; جاي ديگري نيز هست كه برد حقيقي در آنجاست; (37) و اين ديدگاه و نحوه تفكر بود كه امام را در عمل آنچنان قوي و بيباك ساخته بود كه از هيچ قدرتي، جز خدا، نمي هراسيد و ترس در قلب و در قاموسش، مصداق و مفهومي نداشت. آري، اين اعتقاد قلبي آنچنان پشتگرمي و اعتمادي به وي بخشيده بود و او را در عمل قاطع و بي پروا نموده بود كه هيچ مانعي وي را از چشم دوختن به هدف و رسيدن بدان باز نمي داشت. در مواقع خطير انقلاب هرگاه خطري فرضي يا حتمي، يك تصميم يا اقدام بديشان خاطر نشان مي شد، تنها پاسخي كه شنيده مي شد اين بود: ما ماموريم به اداي تكليف اگر بخواهيم ريشه اين تفكر را بجوييم سرچشمه

ص: 9133

را در نهضت عاشورا، و در سخنان فرمانده آن باز مي يابيم آنجا كه سالار شهيدان در پاسخ به عبدالله بن جعفر - كه مي خواست امام - عليه السلام - را از رفتن به كربلا باز دارد - رفتن بدانجا و به شهادت رسيدن در آنجا را ماموريتي محول از سوي رسول خدا[ به منزله تكليفي الهي ] مي شمارد كه نتيجه مثبت يا منفي اش نزد او يكسان است: "اني رايت رويا فيها رسول الله (صلي الله عليه و آله و سلم) و امرت فيها بامر انا ماض له علي كان اولي. " (38) در ادامه بحث لازم است درباره برخي از مقامهاي عرفاني كه شهيد از آنها برخوردار است، اندكي توضيح داده شود: فناي شهيد در خدا و تجلي خدا بر او بيان شد كه جوهره شهادت عشق الهي است و شهيد، عاشق خدا; اما از سوي ديگر شگرد عشق بدين است كه تا آنجا پيش رود كه ديگر از عشق و از عاشق اثري باقي نماند و تنها معشوق بماند و اين همان نيل به مقام فناست كه آخرين منزل سلوك الي الله است. در مباحث عرفاني، فنا ارتباط مستقيمي با تجلي الهي دارد. تجلي خدا بر قلب سالك، فناي بنده را به دنبال مي آورد و انواع تجلي، انواع فنا را

ص: 9134

موجب مي شود. تجلي ذاتي، فناي ذاتي را; تجلي صفاتي، فناي صفاتي را و تجلي افعالي، فناي افعالي را. ارتباط ميان اين دو (فنا و تجلي) در تفكر عرفاني امام بدين سان نموده شده: آنچه مانع از رويت تجلي الهي است، حجابهايي است كه ميان حق و بنده حائلند و براي ديدن جلوه خدا بايد اين حجابها را - كه برخي ظلماني و برخي نوراني اند - بردريد و سخت ترين و ضخيمترين اين حجب، حجاب "خود" است. شهيد، سالكي است كه با تقديم جان خود، اين حجاب را برمي درد و به مقام كمال انساني و فناي في الله مي رسد و بي هيچ حجاب به وجه الله نظر مي كند و در اين نظاره است كه شهيد با انبيا مقارنت مي يابد، بنابر روايتي از اصول كافي كه در آن هفت خصلت براي شهيد شمرده شده، آخرين و مهمترين آنها عبارت از اين است: "شهيد نظر مي كند به وجه الله و اين نظر به وجه الله راحت است براي هر نبي و هر شهيد" (39) شهيد در مقام رضا رضا نشانه فناست و تحققش به فناي اراده بنده در اراده حق - تعالي - است و ثمره محبت كامل به خداست و عبارت است از سكون قلب تحت حكم خدا و تقدير او و حاصل اعتقاد به توحيد افعالي و فناي

ص: 9135

مطلق افعالي است; چون دو مقدمه توحيد و توكل به كمال حاصل آيد، سالك به مقام رضا رسد. صبر در بليات منشا رضا به قضاي الهي است، اما صبر تلخ و رضا شيرين و سكينت آفرين است. سالار شهيدان در خطبه خود در مكه فرمود: "رضا نا اهل البيت رضا الله نصبر علي بلائه و يوفينا اجور الصابرين" (40) و در پاسخ به فرزدق كه بديشان گفت: دلهاي مردم با شما و شمشيرهايشان عليه شماست; فرمود"صدقت بيدالامر و كل يوم هو في شان ان نزل القضاء بما نحب و نرضي بحمد علي نعمائه و ان حال القضاء دون الرجاء فلم يتعد من كان الحق و نيته" و عاشقانه در آخرين لحظه حيات در مناجات با معشوق فرمود: "الهي رضا بقضاءك و تسليما لامرك لامعبود سواك. " (41) امام راحل نيز حسين وار دعوت به رضا مي كرد. وي در كلامي تعريض آميز به شيريني رضا اشاره مي كند و احساس تلخي كردن در طول فراز و نشيبهاي دوران انقلاب را ناشي از نقصان معرفت عرفاني مي داند و متذكر مي شود كه اگر معرفت ما كامل بود و همه چيز را از نزد خدا مي دانستيم (توحيد افعالي) در نتيجه سختيها و تلخيها نزدمان تلخ نبود، بلكه شيرين و از آن بالاتر زيبا مي نمود; همان سان

ص: 9136

كه زينب - عليها السلام - در پاسخ به يزيد [كه گفت: ديدي خدا چه بر سر شما آورد] فرمود: ما راينا الا جميلا. (42) رضا نيز مانند عشق دو سو دارد: رضايت بنده از حق و رضايت حق از بنده: رضي الله عنهم و رضوا عنه. (43) و شهيدان اين هر دو را با هم دارند راضيانند به قضاي الهي و برخوردارانند از "نعمت رضايت حق كه رضوان من الله اكبر. (44) " جانبازي خالصانه شهيد اين جان عاريت كه به حافظ سپرده دوست روزي رخش ببينم و تسليم وي كنم اين قول عارف شيراز است و نيز عارف خمين كه به الهام از او مي فرمايد: " ما مصمم هستيم كه روزي رخش ببينيم و اين جان كه از اوست، تسليم وي كنيم"، (45) آنچه تقوم شهادت بدان است و تمام فضايل فوق را ازآن شهيد مي كند، جانبازي وي و تقديم حياتش در راه خداست و اين جانبازي، كه ارزشمندترين نوع فداكاري است، بيانگر اخلاص شهيد است و بدين سان مفهوم اخلاص، كه شديدا داراي بار عرفاني است، با شهادت به منصه ظهور مي رسد و اوج تحقق خود را در جانبازي شهيدانه مي يابد. تحقق اخلاص به خلوص نيت است نيت در لسان ديني - عرفاني همان است كه امروزه بدان انگيزه، سائقه

ص: 9137

يا داعي گفته مي شود. در بيانات حضرت امام نيز معيار و ملاك كارها به انگيزه هاي آنهاست و ارزش هر كار بسته به والايي انگيزه آن است. (46) نيت به مثابه روح عمل است و برتر و رساتر از آن است (47) و مراد از اخلاص، خالص ساختن نيت است براي خدا، و خلوص نيت به اخراج غير حق است از منزلگاه خاص او; يعني قلب. (48) از اينجاست كه از ديدگاه عرفاني امام" جانبازي آنچنان لطيفه الهي دارد كه آن خون را ثارالله [كرده] و از مرزهاي حجب نور و ظلمت فراتر برده و از خودي ها و خود بيني ها پيراسته و به مرز العبودية جوهرة كنهه الربوبية رسانده و آراسته". (49) عجز غرب از ادراك ابعاد عرفاني شهادت از نگاه تيزبين امام، دنياي غرب همان گونه كه در جهان شناسي اش به عالم غيب و ماوراي طبيعت معتقد نيست; در انسان شناسي اش از بعد معنوي و روحاني انسان، غافل است; از درك ابعاد عرفاني شهادت و ارزش آن عاجز است. اين نقص معرفتي به غربزدگان و غربي انديشان نيز سرايت كرده است و در نتيجه امام آگاهانه هشدار مي دهند كه "ممكن است افرادي آگاهانه يا از روي ناآگاهي در ميان مردم اين مساله را مطرح نمايند كه ثمره خونها و شهادتها چه شد! اينها

ص: 9138

يقينا از عوالم غيب و از فلسفه شهادت بي خبرند. " (50) باري همين مباني معنوي و ديدگاههاي عرفاني بود كه منجر به پيدايش نهضتي سياسي - عرفاني و معنوي در ايران زمين شد و انقلاب مقدس اسلامي را به ثمر رساند; همين تفكرات عرفاني بود كه تحولات الهي و معجزه آسا در ميان جوانان ايران پديد آورد و آنان را فوج فوج در آرزوي شهادت و نيل به لقاءالله روانه جبهه هاي جنگ و دفاع مقدس مي نمود; آن تجليلها و تحريضهاي عرفاني امام بود كه فرهنگ شهادت پروري و روحيه شهادت طلبي را در جامعه ايران رواج داد; آن پيامهاي جانانه اي كه آن شير مرد عارف در آنها درس شجاعت و شهادت مي آموخت و شوق و عشق عرفاني را هر روز تندتر و تيزتر مي كرد: "امروز، روز صيقل انسانيت انسانهاست; روز جنگ است; روز احقاق حق است، . . . روز حضور در حجله جهاد و شهادت و ميدان نبرد است، . . . روز نغمه سرايي فرشتگان در ستايش انسانهاي مجاهد ماست. درنگ امروز ، فرداي اسارت باري را به دنبال دارد. امروز بايد لباس محبت دنيا را از تن بيرون نمود و زره جهاد و مقاومت پوشيد و در افق طليعه فجر تا ظهور شمس به پيش تاخت. "

ص: 9139

(51) منابع: 1. امام خميني; صحيفه نور; چاپ اول، تهران: مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، بهمن 2 .1361. امام خميني; شرح چهل حديث; چاپ اول، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) ، پاييز 3 .1371. امام خميني; آداب الصلوة; چاپ اول، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) ، بهار 4 .1370. عمان ساماني; گنجينة الاسرار: برداشتي عرفاني از عاشوراي حسيني; چاپ اول، تهران: انتشارات نور فاطمه، 5 .1362. سجادي، سيد جعفر; فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني; تهران كتابخانه طهوري، 6 .1370. نجمي، محمد صادق; سخنان حسين بن علي - عليه السلام - از مدينه تا كربلا;چاپ پنجم، قم: دفتر انتشارات اسلامي، 1364.

پى نوشت ها

: 1. صحيفه نور; ج 18 ص 2 . )31/6/62( 119. صحيفه نور; ج 21، ص 3 . )3/12/67( 88. همان; ج 18، ص 4 . )22/11/62( 230. همان; ج 20، ص 5 . )16/11/65( 59. ر. ك. صحيفه نور; ج 21، ص 6 . )2/9/67( 52. همان; ج 21، ص 7 . )1/7/67( 32. كليني; اصول كافي; ترجمه و شرح سيد جواد مصطفوي، تهران: دفتر نشر فرهنگ اهل بيت، ج 3، ص 131، كتاب ايمان و كفر، باب العبادة، حديث 8 .3. بحارالانوار; ج 41، ص 295، باب 114، روايت 9

ص: 9140

.18. اين حديث از جمله احاديث قدسي است كه ملامحسن فيض كاشاني در كلمات مكنونه خود آورده است. 10. عمان ساماني; گنجينة الاسرار; ص 11و13 تهران: انتشارات نور فاطمه، چاپ اول، 11 .1362. ابيات فوق همه از حافظند و بيت اخير آنها در حافظ به تصحيح قدسي موجود است. 12. سجادي، سيد جعفر; فرهنگ اصطلاحات عرفاني; ص700 (به نقل از كشف المحجوب هجويري، ص 13 . )487. همان; ص 14 .580. عمان ساماني; گنجينة الاسرار; ص 15 .9. سوره مائده; آيه 16 .54. ر. ك. صحيفه نور، ج 20، ص 17 . )31/6/66( 151. سوره انشقاق; آيه18 .6. سوره كهف; آيه 19 .110. امام خميني، شرح چهل حديث; ص 20 .505. نجمي، محمد صادق; سخنان حسين بن علي (ع) از مدينه تا كربلا; ص 63 (به نقل از مشير الاحزان;ص 21 . )21. همان; ص 180 (به نقل از تاريخ طبري; ج 7، ص22 . )300. صحيفه نور; 18، ص 23 . )30/12/62( 259. ر. ك. صحيفه نور; ج 17، ص 24 . )4/2/62( 239. عمان ساماني; گنجينة الاسرار; ص 25 .51. امام خميني; آداب الصلوة; ص 26 .67. صحيفه نور; ج 19، ص 27 . )8/2/65( 296. امام خميني; آداب الصلوة;ص 28 .12. ر. ك. صحيفه نور; ج 19، ص

ص: 9141

29 . )14/11/63( 94. صحيفه نور; ج 19، ص 30 . )5/6/63( 40. همان; ج 18، ص 31 . )31/6/62( 119. ر. ك. صحيفه نور; ج 9، ص 32 . )18/7/58( 279. سوره سبا ; آيه 33 .46. صحيفه نور; ج 1، ص 3، (جمادي الاول 1363ه . ق). 34. همان; ج 20، ص 35 . )21/11/65( 64. ر. ك. همان; ج 5، ص 36 . )19/11/57( 61. صحيفه نور; ج 7، ص 37 . )10/3/58( 37. ر. ك. صحيفه نور; ج 10، ص 38 . )11/8/58( 112. نجمي، محمد صادق; سخنان امام حسين (ع) . . . ، ص 93 (به نقل از ارشاد مؤيدي ص 39 . )219. صحيفه نور; ج 13، ص 40 . )20/10/59( 272. نجمي، محمد صادق; سخنان امام حسين (ع) . . . ; ص 63 (به نقل از مشيرالاحزان، ص 21( . 41. همان; ص 99 (به نقل از انساب الاشراف; ج 3، ص 42 . )164. ر. ك. صحيفه نور; ج 20، ص 43 . )21/11/65( 64. سوره مائده; آيه 44 .119. صحيفه نور; ج 19، ص 45 . )8/2/65( 296. همان; ج 15، ص 46 . )9/4/60( 52. ر. ك. همان; ج 13، ص 47 . )6/10/59( 229. همان، ج 20، ص

ص: 9142

48 . )21/11/65( 63. امام خميني; شرح چهل حديث; ص 49 .293. صحيفه نور; ج 14، ص 50 . )16/3/60( 265. همان; ج 20، ص 51 . )29/4/67( 239. همان; ج 20، ص 591 (76/1/11( . شايسته شريعتمداري

ص: 9143

نوسازي جامعه از ديدگاه امام خميني

12 چكيده: اشاره: مسئله توسعه و نوسازي از مسائل عمده اي است كه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي در سطوح مختلف جامعه ايران اسلامي مطرح شده است. اين بحث عميق و ضروري كه راهگشاي يافتن الگوهاي مناسب توسعه و نوسازي كشور و قطع عوامل وابستگي در تمام زمينه هاست در مقاطع كارشناسي ارشد دانشگاهها رساله هاي متعددي را به خود اختصاص داده است. همانند بسياري از مباحث ديگر بررسي اين موضوع در آراء وانديشه ها و عملكرد حضرت امام خميني ثابت مي كند كه بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران تمامي ابعاد مسئله را به عنوان يك سياست عملي و لازم در نظر داشته و سير حركت را روشن كرده اند. تحقيق و پژوهش درانديشه هاي جامع الاطراف امام خميني اسباب وصول به نتايج كاربردي موثري در جهت پيشرفت روزافزون كشور اسلامي مان خواهد بود رساله كارشناسي ارشد "نوسازي جامعه از ديدگاه امام خميني (ره) " كه حاصل تحقيق و بررسي " محمد حسن حسني" از دانشكده علوم اجتماعي علامه طباطبايي مي باشد در زمره اينگونه پژوهشهاست كه تحت نظارت "دكتر محمد مومن كاشي" به عنوان استاد راهنما و دكتر جواد يوسفيان به عنوان استاد مشاور به رشته تحرير درآمده است. مجله حضور در جهت معرفي فعاليتهاي علمي مربوط به آراء و انديشه هاي حضرت امام

ص: 9144

خميني فصل چهارم رساله مزبور را تحت عنوان "تحليل ديدگاه امام خميني درباره ايده ها و مفاهيم جديد" ذيلا به نظر خوانندگان گرامي مي رساند. تحليل ديدگاه امام خميني (ره) درباره ايده ها و مفاهيم جديد 4-1- كليات: مواضع و ديدگاههاي امام در قبال پديده هاي اجتماعي، به ويژه پديده هاي جديد، مانند هر متفكر ديگري، تحت تاثير مباني كلي تري قرار دارد كه بدون شناخت و توجه به آنها، فهم مواضع ايشان دشوارتر خواهد بود. اختلاف موضع ايشان با ساير مواضع متفاوت كه در بحث از زمينه تاريخي موضوع مورد بررسي آمد نيز ناشي از اختلاف و تمايز همين مباني، با مباني صاحبان آن مواضع است. از اين رو قبل از ورود به بررسي ديدگاه ايشان در قبال مفاهيم مورد نظر، برخي از مهمترين مباني نظري و عملي مواضع ايشان را به اختصار ذكر مي كنيم: - مباني نظري و عملي مواضع امام: 1- شناخت و اعتقاد به اسلام به عنوان ديني جامع، جاودان و هميشگي كه در هر عصر و زمان و متناسب با هر سطح از پيشرفت، امكان تمسك به آن و اجراي آن وجود دارد. در همين رابطه ايشان اظهار مي دارد: "اسلام در همه ابعاد، قانون دارد" (1) در جاي ديگر با اشاره به جزئيات و با ذكر مصاديق همين موضوع را

ص: 9145

مورد تاكيد بيشتر قرار داده و مي گويد: "اسلام و همين طور ساير حكومتهاي الهي و دعوت هاي الهي به تمام شئون انسان از آن مرتبه پائين، مرتبه درجه پائين تا هر درجه اي كه بالا برود، همه اينها را سر و كار با آنها دارند. مثل آن حكومت ها نيست كه فقط به باب سياست ملكي (امور دنيايي) كار داشته باشند همانطوري كه سياست ملكي دارد. اسلام، بسياري از احكامش احكام سياسي است، يك احكام معنوي دارد، يك حقايق هست، يك معنويات هست چيزهايي كه در رشد معنوي انسان دخالت دارد، احكام برايش هست، چيزهايي كه در تربيت معنوي انسان هست براي آن احكام هست و در مرتبه پائين تر هم كه مرتبه اخلاقي باشد، احكام اخلاقي دارد، عرض مي كنم كه تربيت هاي اخلاقي مي كند اسلام، در مرتبه معاشرتش هم با هر كس معاشر باشد حكم دارد اسلام. خودش (انسان) في نفسه احكام دارد، خودش با عيالش احكام دارد. خودش با اولادش احكام دارد، خودش با همسايه اش احكام دارد، خودش با هم محله اش و يارش احكام دارد. با هم مملكتش احكام دارد، با هم دينش احكام دارد، با مخالفين از دينش احكام دارد، تا بعد از موت، قبل از اينكه اصلا تولدي در كار باشد و قبل از ازدواج احكام دارد تا ازدواج و

ص: 9146

تا حمل و تا تولد و تا تربيت در بچگي و تربيت در بزرگتر و تا حد بلوغ و تا حد جواني و تا حد پيري و تا مردن و در قبر و ما بعد القبر." (2) در وصيت نامه الهي و سياسي خويش نيز بر اين جامعيت و مقايسه آن با ساير مكاتب تاكيد كرده مي نويسد: "اسلام و حكومت اسلامي پديده الهي است كه با بكار بستن آن سعادت فرزندان خود را در دنيا و آخرت به بالاترين وجه تامين مي كند و قدرت آن را دارد كه قلم سرخ بر ستمگريها و چپاولگري ها و فسادها و تجاوزها بكشد و انسانها را به كمال مطلوب خود برساند و مكتبي است كه بر خلاف مكتبهاي غيرتوحيدي در تمام شئون فردي و اجتماعي و مادي و معنوي و فرهنگي و سياسي و نظامي و اقتصادي دخالت و نظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز كه در تربيت انسانها و جامعه و پيشرفت مادي و معنوي نقش دارد فروگذار نكرده است و مواضع و مشكلات سر راه تكامل را در اجتماع و فرد گوشزد كرده و به رفع آنها كوشيده است." (3) اهميت چنين ديدگاهي، در خصوص جامعيت اسلام، وقتي در مقام عمل اجتماعي، سياسي ايشان بروز و ظهور دارد، مشخص

ص: 9147

مي گردد و ايشان را از ساير كساني كه چنين ديدگاهي را صرفا در مقام نظر و بيان، دارند متمايز مي سازد، زيرا تقريبا همه مومنان به اسلام، درمقابل بيان و نظر، اظهارات مشابهي را بااندكي كم و بيش، ارائه مي نمايند ولي در مقام عمل و اقدام، بجاي پيروي از بيان و نظر خود، يا سكوت كرده و يا به حذف و طرد پديده مقابل خود پرداخته اند و به تعبير امام، در موضع عمل و اقدام، جانب معنويت و اخلاق فردي را گرفته و جانب اجتماع را رها كرده اند و يا بالعكس: "اين دو طايفه كه يك طايفه طرف معنويت را گرفته اند و طرف اجتماع را رها كردند و اين طايفه طرف اجتماع و علم اجتماع و علم سياست و علم - نمي دانم - اين معاني را دارند و آن طرف را رها كردند، اين دو نه اين اسلام شناس است، نه آن اسلام شناس است. اسلام شناس كسي است كه اين دو مطلب را، اين دو جبهه را، هم جبهه معنوي را بشناسد هم جبهه ظاهري را، يعني هم اسلام را بشناسد به آن جهات معنوي كه دارد و هم اسلام را بشناسد به آن جهات مادي كه دارد، كسي كه اسلام را بخواهد بشناسد بايد به اينجور بشناسد." (4)

ص: 9148

چنين برداشتي از اسلام، به ويژه با توجه به تبعات و پي آمدهاي آن، از نقطه نظر چاره جوئي هاي حقوقي، فقهي و التزام به اجراي اسلام و پياده كردن آن در ابعاد مختلف براي فراهم آوردن زمينه هاي حفظ و استمرار آن است كه ما را به دومين مبناي نظري امام راهبري مي كند: 2- متعهد بودن به حفظ و بقاي استمرار ديانت اسلام: چنين تعهدي را نيز هر مسلماني، دست كم، به عنوان يك امر قلبي و وجداني در خود حس مي كند ولي مهم تشخيص راه و روش مناسب براي حفظ و استمرار و تشخيص موانع آن و تلاش براي رفع موانع و ... مي باشد. امام در خصوص حفظ و تداوم اسلام اظهار مي دارد: "همه ما در پناه اسلام هر چه داريم هست، ما چيزي نيستيم خودمان، هرچه هست اسلام است و ما در پناه اسلام اگر چيز باشيم هستيم. اين اسلام را ما بايد حفظش كنيم." (5) در جاي ديگر در همين رابطه مي فرمايند: "مكتب بزرگترين چيزي است كه از براي ما مطرح است، نبايد راجع به مكتب يك كلمه اي كسي بگويد، اشتباه مي كنند اگر مي گويند مكتب چطور، تمام مقصد ما مكتب ماست ...... اگر مكتب اسلام را حفظ بكنند، مطمئن باشند كه هيچ قدرتي به آنها آسيب نمي

ص: 9149

رساند." (6) آنچه موجب شد كه تعهد به حفظ اسلام و استمرار ديانت اسلام را كه آرزوي قلبي هر مسلمان است به عنوان يكي از مباني عملي و نظري حضرت امام مطرح نمائيم شيوه متفاوتي است كه امام براي حفظ و استمرار اسلام مطرح مي كند و آن قيام علماء و دخالت روحانيت در مسائل اجتماعي و سياسي است. در اين رابطه او علماء، روحانيون و حوزه هاي علميه را، كه از سياق سخنان او چنان بر مي آيد كه تمايلي به سياست و ابعاد اجتماعي، دست كم بطور عملي، از خود نشان نمي دهند، مورد خطاب قرار مي دهد و آنان را به قيام براي خدا و دخالت در امور سياسي و اجتماعي فرامي خواند: "من و شما هم دانشجوي قديم هستيم لكن خواب و گرفتار، اوضاع اينجا كه نبايد يك كلمه صحبت كرد! اصلا صحبت با مرجعيت منافات دارد! صحبت با آخوندي اصلا منافات دارد! آخوند نبايد صحبت كند! حضرت امير ملا نبود خطبه هاي به آن طولاني داشت؟ حضرت رسول خودشان خطبه هاي به آن طولاني دارند، ايشان ملا نبودند؟ وقتي نوبت به ماها مي رسد عذرها درست مي كنيم براي اينكه ما مي خواهيم از زير بار در برويم. شما اينطور تربيت نشويد آقا، شما موظفيد براي اينكه به اسلام خدمت بكنيد، موظفيد، خدمت همين نيست كه درس بخوانيد، اين هم

ص: 9150

يك شعبه است، موظفيد كه گرفتاري هايي را كه براي مسلمين پيش مي آيد دخالت در آن بكنيد، موظفيد دخالت كنيد." (7) در جاي ديگر پس از ذكر نقشه ها و توطئه هايي كه براي انحراف مسلمانان و تحريف اسلام از سوي دشمنان اسلام طراحي شده است اعلام مي كنند: "اكنون سكوت در مقابل اين نقشه ها و فجايع در حكم انتحار است ... بر علماء و خطباء اسلام است كه در مساجد و محافل، نقشه هاي پشت پرده دستگاه را به ملت برسانند ... علماء اعلام و خطباء محترم و ائمه جماعت به عنوان اعتراض و استنكار، در صورت مقتضي اعتصاب نمايند ... و لازم است كه مردم مسلمان در صورت اعتصاب علماء اسلام كه براي حفظ احكام قرآن است از آنان پشتيباني كنند و در اعتصاب تبعيت نمايند." (8) علاوه بر شيوه فوق، براي حفظ و استمرار اسلام در جامعه معاصر، بايد تدابير مهم ديگري را مد نظر داشت كه جز برخي مباني عملي و نظري بعدي را تشكيل مي دهد. 3- جدائي ناپذير دانستن دين از سياست و لذا تاكيد بر تشكيل حكومت اسلامي به منظور تحقق بخشيدن به آئ ين اسلام در جامعه و ايجاد زمينه مناسب براي حفظ و استمرار آن: امام خميني در راستاي فهم جامع خود از اسلام، همواره بر جدايي ناپذيري سياست

ص: 9151

از ديانت تاكيد كرده و تز جدايي دين از سياست را يك تز استعماري و انحرافي مي داند كه موجب شده است علماء و روحانيت از دخالت در مسائل سياسي و اجتماعي پرهيز نمايند و ابعاد عمده آئين اسلام نيز، به همين سبب، مورد غفلت قرار گيرد: "استكبار وقتي كه از نابودي مطلق روحانيت و حوزه ها مايوس شد، دو راه را براي ضربه زدن انتخاب نمود ... اولين و مهمترين حركت القاي شعار جدايي دين از سياست است كه متاسفانه اين حربه در حوزه و روحانيت تااندازه اي كارگر شده است. تا جائي كه دخالت در سياست دون شان فقيه و ورود در معركه سياسيون تهمت وابستگي به اجانب را به همراه مي آورد." (9) ايشان براي روشن شدن مفهوم سياست، از ديد اسلام، و تمايز آن از سياست به مفهوم ديگري كه آن را سياست شيطاني مي نامد مي گويد: "البته سياست به آن معنايي كه اينها مي گويند كه دروغگويي، با دروغگويي، چپاول مردم با حيله و تزوير و ساير چيزها، تسلط براموال و نفوس مردم، اين سياست هيچ ربطي به سياست اسلامي ندارد، اين سياست شيطاني است ... سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد

ص: 9152

و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزي كه صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياء است، ديگران اين سياست را نمي توانند اداره كنند، اين مختص به انبياء و اولياء و به تبع آنها به علماي بيدار اسلام ..." (10) در جاي ديگر ديانت را با سياست تعريف كرده اند كه هم آميختگي دين و سياست را نشان مي دهد و هم نوع فهم و درك ايشان از سياست را: "ديانت همان سياستي است كه مردم را از اينجا حركت مي دهد و تمام چيزهايي كه به صلاح ملت است و به صلاح مردم است. آنها را از آن راه مي برد كه صلاح مردم است كه همان صراط مستقيم است." (11) به تبع اين برداشت از سياست، كه مجموع آئين راهبردي ديانت را در بر مي گيرد، است كه ايشان براي حكومت، شان، موقعيت و مقام ويژه اي در ديدگاه ديني قائل است و آن را مقدم بر تمام احكام فرعيه اسلام مي داند: "حكومت كه به معناي ولايت مطلقه كه از جانب خدا به نبي اكرم (ص) واگذار شده و اهم احكام الهي است و بر جميع احكام فرعيه الهيه تقدم دارد. حكومت كه شعبه اي از آن ولايت مطلقه رسول الله (ص) است يكي از احكام اوليه اسلام است

ص: 9153

و مقدم بر تمام احكام فرعيه حتي نماز و روزه و حج است." )4 )12- در معرض پديده هاي نو قرار گرفتن و اطلاع و آگاهي از محيط خود وجهان: امام خميني به دليل نوع برداشت خود از اسلام و به تبع آن وظايف و تكاليف يك عالم اسلامي، و در موضع مسئوليت رهبري و هدايت جامعه اسلامي، هم به دليل اعتقاد خود و هم به دليل موقع و جايگاه خود در رهبري جامعه، بر خلاف بسياري از علماي هم طراز خود، با پديده هاي جديد مواجه بود و بر دست آوردهاي تمدن جديد آگاهي و اطلاع داشت و از تحولات جامعه مورد رهبري و جهان معاصر خويش مطلع بود و ديگران را نيز بر اين آگاهي و اطلاع ترغيب مي نمود: "آشنائي به روش برخورد با جلوه ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياستها و حتي سياسيون و فرمولهاي ديكته شده آنان و درك موقعيت و نقاط ضعف دو قطب سرمايه داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم مي كنند، از ويژگيهاي يك مجتهد جامع است." )5 )13- بكار بردن اجتهاد كارساز، با ملحوظ داشتن نقش زمان و مكان و مصالح كشور و اسلام: حضرت امام ضمن

ص: 9154

اعتقاد به روش سنتي فقه از پويايي فقه سخن مي گويد و بر نقش اجتهاد مبتني بر مكان و زمان، يعني در نظر آوردن شرايط متغير، تاكيد مي كند: "اما در مورد روش تحصيل و تحقيق حوزه ها، اينجانب معتقد به فقه سنتي و اجتهاد جواهري (14) هستم و تخلف از آن را جايز نمي دانم. اجتهاد به همان سبك صحيح است، ولي اين بدان معنا نيست كه فقه اسلام پويا نيست ... زمان و مكان دو عنصر تعيين كننده در اجتهادند، مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر، همان مساله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام، ممكن است حكم جديدي پيدا كند. بدان معني كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد." )6 )15- توجه به روح و علل و مقتضيات احكام و فرامين ديني اجتماعي و سياسي تا شكل، فرم و صورت اجرائي آن: ايشان با توجه به نكته فوق برخي از وظايف و تكاليف ديني را، از نظر شيوه اعمال بر حسب زمان و شرايط متغير مي دانند بهمين لحاظ با پرهيز از شكل گرايي، شكل خاص يك تكليف را بدون

ص: 9155

توجه به روح و جوهر آن، جايگزين اصل تكليف و وظيفه ديني نمي نمايند: براي نمونه ايشان ضمن اشاره به يكي از اينگونه تكاليف مي فرمايند: "خلاصه اعلان برائت مرحله اول مبارزه و ادامه آن مراحل ديگر وظيفه ماست و در هر عصر و زماني جلوه ها و شيوه ها و برنامه هاي متناسب خود را مي طلبد و بايد ديد كه در عصري همانند امروز كه سران كفر و شرك همه موجوديت توحيد را به خطرانداخته اند و تمامي مظاهر ملي و فرهنگي، ديني و سياسي ملتها را بازيچه هوسها و شهوتها نموده اند چه بايد كرد." )7 )16- تفكيك و تميز بين ثبات احكام ديني از ثبات موضوعات و مصاديق: در اين رابطه ايشان صراحتا مي فرمايند: " ... مساله اي كه در قديم داراي حكمي بوده است به ظاهر، همان مسئله در روابط حاكم بر سياست و اجتماع و اقتصاد يك نظام، ممكن است حكم جديدي پيدا كند. بدان معني كه با شناخت دقيق روابط اقتصادي و اجتماعي و سياسي، همان موضوع اول كه از نظر ظاهر با قديم فرقي نكرده است، واقعا موضوع جديدي شده است كه قهرا حكم جديدي مي طلبد." )8 )17- تاكيد بر نقش عقل در درك و كشف معارف و احكام ديني: براي نمونه ايشان در بحث از ولايت فقيه و حكومت اسلامي هم

ص: 9156

در فهم و تفسير روايات مربوطه از شيوه استدلال عقلاني استفاده مي كنند و هم صراحتا عقل عرفي را براي آيات و ظواهر الفاظ ميزان مي دانند و در همان جا ولايت و حكومت را از امور اعتباريه و عقلائي محسوب مي دارند و در فهم چگونگي آن رجوع به عقلا را مطرح مي نمايند: " ... بايد عرض كنم كه ميزان در فهم، در آيات و ظواهر و الفاظ، عرف عام و فهم متعارف مردم است نه تجزيه و تحليلهاي علمي و ما هم تابع عرف هستيم، اگر فقيه بخواهد در فهم روايات دقائق علمي را وارد كند از بسياري مطالب باز مي ماند." (18) پس از ذكر مسائلي ديگر در پاسخ به اشكال ديگري كه ارث بردن ولايت و امارت علما از پيامبر را، كه امام از روايت "العلماء ورثه الانبياء "استنباط مي كنند، مورد سئوال و ترديد قرار مي دهد اشاره مي كنند: "اين اشكال هم صحيح نيست زيرا ولايت و امارت از امور اعتباريه و عقلائي است، و در اين امور بايد به عقلاء مراجعه كنيم ... (بر اين اساس اگر كسي) اين روايت را كه مي گويد: العلماء ورثه الانبياء بنگرد متوجه مي شود كه مراد همين امور اعتباريه است كه عقلا آنرا قابل انتقال مي دانند." )9 )19- اهتمام داشتن بر خلوص و ناب

ص: 9157

بودن اسلام و هم بر توانائي اسلام براي پاسخگوئي به مسائل اجتماعي و سي سي تواما: يكي از تمايزات عمده بين علماي ديني اصلاح گر و احياگر از يكسو و ساير علماي ديني از سوي ديگر همين نكته است كه علاوه بر ناب ماندن و خالص بودن اسلام، بر توانائي آن براي مواجهه با پديده هاي تازه نيز تاكيد و اصرار دارند امام در اين خصوص نگراني و حساسيت خويش را چنين ابراز مي دارد: خطاب به اعضاي شوراي نگهبان: " ... شما در عين اين كه بايد تمام توان خودتان را بگذاريد كه خلاف شرعي صورت نگيرد - خدا آن روز را نياورد - بايد تمام سعي خودتان را بنماييد كه خداي ناكرده اسلام در پيچ و خم هاي اقتصادي، نظامي، اجتماعي و سياسي متهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد." )10 )20- قبول و پذيرش اصل تغيير و تحول در جوامع در طول زمان: برخي از نكات فوق خود محصول همين نكته اخير يعني پذيرش اصل تغيير و تحول در جوامع است نكاتي همچون پذيرش اجتهاد، كاربرد عقل، توانايي اسلام و ... با اين حال به برخي از مهمترين متوني كه حاوي پذيرش اصل تغيير و تحول در جوامع است اشاره مي كنيم: " ... اما امروز با كمال خوشحالي به مناسبت انقلاب

ص: 9158

اسلامي حرفهاي فقهاء و صاحب نظران به راديو و تلويزيون و روزنامه ها كشيده شده است، چرا كه نياز عملي به اين بحثها و مسائل است، مثلا در مساله مالكيت و محدوده آن، در مساله زمين و تقسيم بندي آن، در انفال و ثروتهاي عمومي، در مسائل پيچيده پول و ارز و بانكداري، در ماليات، در تجارت داخلي و خارجي، در مزارعه و مضاربه و اجاره و رهن، در حدود و ديات، در قوانين مدني، در مسائل فرهنگي و برخورد با هنر به معناي اعم، چون عكاسي، نقاشي، مجسمه سازي، موسيقي، تئاتر، سينما، خوشنويسي و غيره، در حفظ محيط زيست و سالم سازي طبيعت و جلوگيري از قطع درخت ها حتي در منازل و املاك اشخاص، در مسائل اطعمه و اشربه، در جلوگيري از مواليد در صورت ضرورت و يا تعيين فواصل در مواليد، در حل معضلات طبي همچون پيوند اعضاي بدن انسان و غير به انسانهاي ديگر در مساله معادن زير زميني و رو زميني و ملي، تغيير موضوعات حرام و حلال و توسيع و تضييق بعضي از احكام در ازمنه و امكنه مختلف در مسائل حقوقي و حقوق بين الملل و تطبيق آن با احكام اسلام، نقش سازنده زن در جامعه اسلامي و نقش تخريبي آن در جوامع فاسد و غير

ص: 9159

اسلامي، حدود آزادي فردي و اجتماعي، ... چگونگي انجام فرائض در سير هوايي و فضايي و حركت بر خلاف جهت حركت زمين يا موافق آن با سرعت بيش از سرعت آن و يا در صعود مستقيم و خنثي كردن جاذبه زمين و ... كه همه اينها گوشه اي از هزاران مسئله مورد ابتلاي مردم و حكومت است ... و اگر بعضي از مسائل در زمانهاي گذشته مطرح نبوده است و يا موضوع نداشته است، فقهاء امروز بايد براي آن فكري بنمايند." (21) در نامه اي ديگر به يكي از فضلاي حوزه علميه قم كه در خصوص تغيير حكم شطرنج و آلات موسيقي اشكال كرده بود پس از ذكر مقدماتي اظهار مي دارند: " ... و بالجمله آن گونه كه جنابعالي از اخبار و روايات برداشت داريد، تمدن جديد بكلي بايد از بين برود و مردم كوخ نشين بوده و يا براي هميشه در صحراها زندگي نمايند." (22) متون فوق كه به عنوان نمونه ذكر گرديد به خوبي بيانگر پذيرش تغيير و تحول در جوامع است كه بر اساس آن امام هم برخي برداشتها از روايات و اخبار را مغاير با تغييرات مي داند و هم فقهاء را به چاره جوئيهاي حقوقي، فقهي در برابر تغييرات فرا مي خواند. موضع امام در قبال تمدن جديد: همانگونه كه در بحث از

ص: 9160

زمينه تاريخي آمد، بطور كلي نخبگان جامعه ايراني اعم از نخبگان سنتي و نخبگان تحصيلكرده جديد سه موضع متفاوت را از خود بروز دادند: موضع پذيرش كامل، موضع نفي كامل و موضع پذيرش نقادانه و انتخاب گر. در اتخاذ موضع اخير گفتيم كه سه جريان با تفاوتهاي زيادي مشترك بودند، كه اين تفاوت ما را به دسته بندي جداگانه اي از آنها كشانيد كه عبارت بودند از جريان روشنفكرانه وابسته به سنت ماركسيسم و روشنفكران ملي غير معاند با مذهب و جريان پنجم يعني روشنفكران وابسته به سنت ديني و علماي اسلامي احياگر و اصلاح گر. امام خميني به اعتقاد ما الهام بخش گروه اخير است و موضع او نيز در قبال تمدن جديد و به تبع آن نوسازي (23) موضع پذيرا اما نقاد و انتخاب گر است. به دليل اتخاذ همين موضع، در قبال ساير جريانهاي ياد شده در بحث زمينه تاريخي و مواضع آنها موضع انتقادي دارد براي نمونه مواردي از موضع ايشان در قبال آنها ذكر مي شود و سپس به موضع خود ايشان در قبال تمدن جديد مي پردازيم: موضع امام در قبال روشنفكران غرب گرا و ماركسيست منفي است: "هيچ ملتي نمي تواند استقلال پيدا كند الا اينكه خودش، خودش را بفهمد و تا زماني كه ملت ها خودشان

ص: 9161

را گم كرده اند و ديگران را به جاي خودشان نشانده اند، نمي توانند استقلال پيدا كنند. كمال تاسف است كه كشور ما حقوق اسلامي و قضاي اسلامي و فرهنگ اسلامي دارد و اين فرهنگ و حقوق خود را ناديده گرفته به دنبال غرب است. چنان غرب در نظر يك قشري از اين ملت جلوه كرده است كه گمان مي كنيم غير از غرب، ديگر هيچ چيز نيست. اين وابستگي فكري، عقلي و مغزي غربي، منشاء اكثر بدبختي هاي ملت ها و ملت ما نيز هست." (24) در جاي ديگر ضمن اشاره به غرب زدگي به ظاهر گرايي غربي نيز اشاره كرده اند: "و يكي از امور ديگري هم كه باز من گفته ام اين است كه ما را جوري بار آورده بودند كه يا بايد فرنگي ماب باشيم يا هيچي. يك نفر جوان، يك نفر خانم اگر سر تا پايش فرنگي ماب است، اين معلوم مي شود خيلي عالي مقام است و اگر چنانچه مثل ساير مسلمان ها است، اين خيلي عقب افتاده است. عقب افتادن و جلو رفتن را به اين مي دانستند كه فرنگي ماب باشد ... براي همين جهت ما را مصرفي بار آوردند. امثال تقي زاده كه در اين ايران يك وقتي قدرت داشته اند، تقي زاده گفته بود كه ما بايد سر تا پامان انگليسي باشد يا

ص: 9162

فرنگي باشد و بايد اينطور باشيم تا اينكه آدم بشويم، آدم بودن را به كلاه و كفش و لباس و بزك و امثال ذلك مي دانستند." (25) در جاي ديگر با سخن تندتري اين قبيل روشنفكران را مورد خطاب قرار داده است، ظاهرا با توجه به تاريخ اظهارات ايشان، 15/3/1358 تندي لحن آن مربوط به شرايطي است كه مطبوعات وابسته به اين جريانها عليه انقلاب اسلامي مطالبي نوشته اند خود ايشان متذكر اين نكته شده اند: "اي غرب زده ها!اي اجنبي زده ها!اي انسانهاي ميان تهي!اي انسانهاي بي محتوا! بخود آييد، همه چيزتان را غربي نكنيد ... شما كه مسيرتان غير اسلام است براي بشر هيچ كاري نمي كنيد، مي نويسيد ومي خواهيد نهضت را منحرف كنيد." (26) در رابطه با جريان ماركسيستها نيز هم به دليل تعارض ايدئولوژي الحادي ماركسيسم با اسلام و هم نوع مواضع اجتماعي و عملكرد آنها، حضرت امام موضع مشابهي دارند: در پاسخ به سوال خبرنگار فرمودند: " ... ما حتي براي سرنگون كردن شاه با ماركسيستها همكاري نخواهيم كرد. من همواره به هواداران خود گفته ام كه اين كار را نكنند. ما با طرز تلقي آنان مخالفيم، مامي دانيم آنها از پشت بر ما خنجر زده اند و اگر روزي به قدرت برسند، رژيمي ديكتاتوري برقرار خواهند كرد و اين مخالف روح اسلام

ص: 9163

است ..." (27) در خصوص برخي از نخبگان سنتي و روحانيون كه ابعاد اجتماعي و سياسي اسلام را مورد غفلت قرار داده و برداشت هاي تنگ نظرانه اي از اسلام را ارائه مي دادند، نيز ايشان موضع انتقادي دارد و رشد جريان روشنفكري غرب گرا و همچنين جريان روشنفكران وابسته به سنت ماركسيستي را تا حدي ناشي از مواضع اين گروه مي داند و همچنين نقش اين افراد را، به دليل نوع مواضع و برداشتهاي ناقص شان از اسلام، در نفوذ بيگانگان و اثر بخشي فعاليتها و تبليغات آنان بي تاثير نمي داند: "دستهاي اجانب براي اينكه مسلمين و روشنفكران مسلمان را كه نسل جوان ما باشند از اسلام منحرف كنند وسوسه كرده اند كه " اسلام چيزي ندارد، اسلام پاره اي احكام

ص: 9164

حيض و نفاس! است، آخوندها بايد حيض و نفاس بخوانند." حق هم همين است. آخوندهايي كه اصلا به فكر معرفي نظريات و نظامات و جهان بيني اسلام نيستند و عمده وقتشان را صرف كاري مي كنند كه آنها مي گويند و ساير كتابهاي (فصول) اسلام را فراموش كرده اند، بايد مورد چنين اشكالات و حملاتي قرار بگيرند. آنها هم تقصير دارند، مگر خارجيها تنها مقصرند؟ البته بيگانگان براي مطامع سياسي و اقتصادي كه دارند از چند صد سال پيش اساس را تهيه كرده اند و به واسطه اهمالي كه در حوزه هاي روحانيت شده موفق گشته اند. كساني در بين ما روحانيون بوده اند كه ندانسته به مقاصد آنها كمك كرده اند تا وضع چنين شده است." (28) در رابطه با برخورد منفي محض گروه مذكور با مسائل اجتماعي و سياسي و پديده هاي جديد منتقدانه مي گويند: "عده اي مقدس نماي واپس گرا، همه چيز را حرام مي دانستند و هيچ كس قدرت اين را نداشت كه در مقابل آنها قد علم كند. خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختي هاي ديگران نخورده است. وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد و قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين

ص: 9165

دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد. حماقت روحاني در معاشرت با مردم فضيلت شد، به زعم بعضي افراد، روحانيت زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاي وجودش ببارد و الا عالم سياسي و روحاني كاردان و زيرك كاسه اي زير نيم كاسه داشت. و اين از مسائل رايج حوزه ها بود كه هر كس كج راه مي رفت متدين تر بود. ياد گرفتن زبان خارجي كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك بشمار مي رفت در مدرسه فيضيه فرزند خردسالم مرحوم مصطفي از كوزه اي آب نوشيد، كوزه را آب كشيدند چرا كه من فلسفه مي گفتم، ترديدي ندارم اگر همين روند ادامه مي يافت، وضع روحانيت و حوزه ها، وضع كليساهاي قرون وسطي مي شد." (29) در جاي ديگر امام به نكته ظريفي اشاره مي كند كه ما نيز در ضمن معرفي جريان نخبگان سنتي و مواضع منفي آنها در قبال پديده هاي جديد، آن را يكي از علل اتخاذ موضع منفي توسط برخي از نخبگان سنتي ذكر كرديم و آن نكته به شرح ذير است: "مخالفت روحانيون با بعضي از مظاهر تمدن در گذشته صرفا به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبي، خصوصا فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود كه آنان با اختراعات

ص: 9166

و پديده ها برخورد احتياط آميز كنند. علماي راستين از بس كه دروغ و فريب از جهانخواران ديده بودند به هيچ چيزي اطمينان نمي كردند و ابزاري از قبيل راديو و تلويزيون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود، لذا گاهي حكم به منع استفاده از آنها را مي دادند. آيا راديو و تلويزيون در كشورهايي چون ايران وسايلي نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ و آيا رژيم گذشته از راديو وتلويزيون براي بي اعتبار كردن عقايد مذهبي و ناديده گرفتن آداب و رسوم ملي استفاده نمي نمود.؟ " (30) موضع امام در مقابل روشنفكران و نخبگان ملي غير معاند با ديانت اسلام، و يا كساني كه تعلق خاطر به اسلام نيز داشتند ولي آن را (اسلام را) بيشتر در حوزه اعمال فردي رعايت مي كردند و دين را از سياست جدا مي دانستند، نيز موضع انتقادي بود ولي با ملايمت بيشتر، آنها را دعوت به اسلام و راه ملت مسلمان مي نمودند. (31) كه براي پرهيز از اطاله كلام از ذكر برخي از متون مربوطه خودداري مي شود. در رابطه با علماي احياگر و مصلح و روشنفكران وابسته به سنت ديني به دليل همساني مواضع، آنها را تاييد مي كردند. (32) اگر چه همه برداشتهاي ديني برخياز تحصيل كردگان جديد مذهبي را نمي پسنديدند (33) در

ص: 9167

عين حال علماي ديني و اين گروه از روشنفكران را همواره دعوت به وحدت و همراهي و همكاري مي نمودند. (34) و نهضت روشنفكران ديني را نقطه اي اميد بخش مي دانستند: "نقطه روشني كه در اين اواخر عمر براي من اميد بخش است همين آگاهي و بيداري نسل جوان و نهضت روشنفكران است كه با سرعت در حال رشد است و با خواست خداوند تعالي به نتيجه قطعي كه قطع ايادي اجانب و بسط عدالت اسلامي است خواهد رسيد، شما جوانان پاكدل موظف هستيد با هر وسيله ممكنه ملت را هر چه بيشتر آگاه كنيد و از نيرنگ هاي گوناگون دستگاه پرده برداريد و اسلام عدالت پرور را به دنيا معرفي كنيد." (35) معيارهاي نقد و انتخاب امام نسبت به تمدن جديد: موضع امام در قبال تمدن جديد و به تبع آن موضع، پذيرش همراه با نقد و انتخاب است، در اينجا لازم است معيارهاي نقد و انتخاب ايشان نيز ذكر گردد. دانستن اين معيارها، براي فهم بهتر موضع ايشان اهميت دارد. و تفاوت نقادي و انتخاب ايشان را از ساير مواضعي كه آنها نيز ممكن است مبتني بر نقادي و انتخاب باشد، نشان خواهد داد. زيرا ارزيابي هر نقد و هر انتخاب، در گرو آگاهي از معيارهاست، اين معيارهاست كه نوع نقد و انتخاب

ص: 9168

را مشخص مي سازد و موضع را از ساير مواضع متمايز مي سازد. به نظر مي رسد عمده ترين معيارها از ديد امام سه شاخص و معيار زير باشد: 1- تعاليم و احكام اسلام: اسلام اصلي ترين معيار نقد و انتخاب حضرت امام در قبال پديده هاي تمدني جديد و اصولا هر موضوع ديگري است: "اسلام همه چيز است" (36) در جاي ديگر با صراحت و روشني بيشتري اعلام مي نمايد: "مكتب بزرگترين چيزي است كه از براي ما مطرح است، نبايد راجع به مكتب يك كلمه اي كسي بگويد، اشتباه مي كنند اگر مي گويند مكتب چطور، تمام مقصد ما مكتب ماست" (37) و: "نظر ما، كه ملت هم با آن موافق است، اين است كه ... يك جمهوري اسلامي ... در ايران مستقر بشود و احكام اسلام آن طور كه هست اجرا گردد، و همه مطالب ايران و نظام آن بر طبق خواستهاي اسلامي جريان پيدا كند." (38) معيار اسلام، در بخشهاي آتي كه به موارد مختلف نقد و انتخاب امام در خصوص پديده هاي تمدني جديد اشاره خواهيم كرد، در مصاديق مختلف، نمود عيني تري خواهد يافت. 2- معيار دوم عبارت است از مصالح جامعه، كشور و مردم: بديهي است از نظر امام اين معيار با معيار اصلي كه اسلام است تناقض ندارد. امام معتقد است

ص: 9169

اسلام مصلحت جامعه است و مغاير با مصالح مردم و جامعه نيست. (39) در عين حال همانگونه كه خواهد آمد امام بر مصلحت جامعه و كشور تكيه بسيار كرده است. و اصولا احكام ثانويه و احكام حكومتي مد نظر امام، كه حتي مي تواند فراتر از چارچوب احكام اوليه اسلام باشد، مبتني بر مصلحت جامعه، كشور، مردم و توانايي اسلام (مصلحت اسلام) براي اداره و پاسخگويي به نيازهاست. از همين رو در نامه اي كه در پاسخ به رئيس جمهور وقت مي نگارند صراحتا اشاره مي كنند كه در صورت محدود بودن اختيارات حكومت در چارچوب احكام فرعيه الهيه آنگاه حكومت پديده اي بي محتوا و بي معني مي شود و سپس مصاديقي از پديده هاي جديد، كه مصالح جامعه ايجاب مي كند حكومت در مورد آنها تصميماتي اتخاذ كند كه در احكام فرعيه الهي حكمي براي آنها منظور نشده، را بر مي شمارد: "اگر اختيارات حكومت در چارچوب احكام فرعيه الهيه است، بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبي اسلام صلي الله عليه و آله وسلم يك پديده بي معني و محتوا باشد. اشاره مي كنم به پيامدهاي آن كه هيچ كس نمي تواند ملتزم به آنها باشد." (40) عليرغم مهم بودن توجه به مصالح جامعه از زاويه احكام ثانويه فقهي و حكومتي، چون مورد بحث ما

ص: 9170

در اين جا نيست از آن به همان اشاره بسنده مي كنيم و مي پردازيم به مبنا بودن آن در نقد و انتخاب پديده هاي مورد بحث: "روابط خارجي ما بر اساس حفظ آزادي، استقلال و حفظ مصالح و منافع اسلام و مسلمين است." (41) و: "سياست ما هميشه بر مبناي حفظ آزادي و استقلال و حفظ منافع مردم است كه اين اصل را هرگز فداي چيزي نمي كنيم." (42) و: "حكومت آينده هيچ تعهدي جز در برابر ملت و حفظ منافع و مصالح آنها ندارد." )3 )43- سومين معيار عبارت است از عدم وابستگي و استقلال: يكي ديگر از معيارهاي امام در خصوص موضع ايشان در قبال پديده هاي جديد ناشي از تمدن غرب، موضوع عدم وابستگي است. با توجه به سابقه تاريخي رابطه سلطه جويانه غرب با كشور ما، امام همواره به غرب با حفظ حساسيت خاص نسبت به خدشه دار شدن استقلال كشور نگاه كرده است اين نكته را ايشان با صراحت در مصاحبه با خانم اوريانا فالاچي كه از موضع ضد غربي امام و چرايي آن سوال مي كنند و ضمن آن مي پرسند: به نظر شما فكر نمي كنيد كه در ما (غرب) چيزهاي خوبي هم باشد؟ امام جواب مي دهند: "بله، بله چيزهاي خوبي هم هست، ولي وقتي ما مار گزيده هستيم از ريسمان

ص: 9171

سياه و سفيد هم بايد بترسيم و شما ما را خيلي گزيده ايد و خيلي زياد و براي مدت زيادي هم ما را فقط به صورت يك بازار مصرف ديده ايد و بس، براي ما چيزهاي بد صادر كرديد و بس. چيزهاي خوب مثل پيشرفت مادي را براي خودتان نگه داشتيد. آري، خيلي رنج و بديهاي زيادي از غرب كشيده ايم و اكنون دلايل بسياري داريم كه از غرب بترسيم." (44) اين معيار نيز خود بنحوي وابسته به معيارهاي پيشين است زيرا اولا اسلام تحت سلطه بودن مسلمانان را نفي كرده است و ثانيا وابستگي برخلاف مصالح كشور و مردم است: "از آن طرف باز يك اصل ديگري هست كه باز از اصول مهم است كه مسلمين نبايد تحت سلطه كفار باشند. خداي تبارك و تعالي براي هيچ يك از كفار سلطه بر مسلمين قرار نداده است. و نبايد مسلمين اين سلطه كفار را قبول كنند. اين اصولي كه از امور سياسي است كه قرآن كريم طرح كرده است و مسلمين را به آن دعوت كرده است." (45) در جاي ديگر مي گويد: "بنياد ديگر اسلام، اصل استقلال ملي است. قوانين اسلام تصريح دارند كه هيچ ملتي و هيچ شخصي حق مداخله در امور كشور ما را ندارد." (46) اينك پس از ذكر معيارهاي

ص: 9172

نقد و انتخاب حضرت امام، به ذكر مواردي مي پردازيم كه نشان مي دهند كه موضع امام موضعي است پذيرا، اما نقاد و انتخاب كننده. امام خميني عليرغم بدبيني به غرب، همان گونه كه ذكر شد، تمدن جديد را به رسميت مي شناسد. از همين رو در نامه اي كه به يكي از فضلاي حوزه علميه نوشته است اشاره مي كند: "و بالجمله آن گونه كه جنابعالي از اخبار و روايات برداشت داريد، تمدن جديد به كلي بايد از بين برود و مردم كوچ نشين بوده و يا براي هميشه در صحراها زندگي نمايند." (47) در همين حال و با وجود به رسميت شناختن آن به اثرات و تبعات اشاعه دستاوردهاي تمدن جديد به ساير جوامع و تغييرات و تحولات ناشي از آن كه موجب تغيير در بسياري از موضوعات احكام و يا پديد آمدن وضعيت ها و پديده هاي تازه اي كه سابقه نداشته اند اشاره مي كند و چاره جويي هاي حقوقي، فقهي و كلامي براي آنها را مي طلبد: "اگر اختيارات حكومت در چارچوب احكام فرعيه الهي است، بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوضه به نبي اسلام صلي الله عليه و آله وسلم يك پديده بي معنا و محتوي باشد. اشاره مي كنم به پيامدهاي آن كه هيچ كس نمي تواند ملتزم به آنها باشد: مثلا خيابان كشي ها كه مستلزم تصرف در منزلي

ص: 9173

است يا حريم آن است در چارچوب احكام فرعيه نيست، نظام وظيفه و اعزام به جبهه ها و جلوگيري از ورود و خروج ارز و جلوگيري از ورود يا خروج هر نحو كالا و منع احتكار در غير دو سه مورد و گمركات و ماليات و جلوگيري از گران فروشي، قيمت گذاري و جلوگيري از پخش مواد مخدر وضع اعتياد به هر نحو غير از مشروبات الكلي، حمل اسلحه به هر نوع كه باشد و صدها امثال آن كه از اختيارات دولت است بنا بر تفسير شما خارج است." (48) در نامه ديگري به يكي ديگر از فضلا پس از برشمردن حدود سي و دو مورد از مسائل جديد و مبتلا به جامعه و يا مسائلي كه تجديد نظر و توسيع و تضييق احكام آنها لازم است مي افزايند: "كه همه اينها گوشه اي از هزاران مساله مورد ابتلاي مردم و حكومت است كه فقهاي بزرگ در مورد آن بحث كرده اند ... و اگر بعضي از مسائل در زمانهاي گذشته مطرح نبوده است و يا موضع نداشته است، فقها امروز بايد براي آن فكري بنمايند." (49) به رسميت شناختن تمدن جديد و پذيرش آن مانع از آن نيست كه امام آن را مورد نقد قرار ندهد. بلكه امام با تكيه بر معيارهايي كه قبلا آمد همواره

ص: 9174

تمدن جديد و دستاوردهاي آن را مورد نقد قرار داده و مواردي را كه طبق معيارهاي اسلامي قابل پذيرش و مقبول بوده است را از مواردي ديگر كه با معيارها ناسازگار و يا متضاد بوده اند تفكيك كرده و در واقع به انتخاب دست زده اند و مواردي را پذيرفته و مواردي را نفي كرده اند: "ما پيشرفتهاي دنياي غرب را مي پذيريم، ولي فساد غرب را كه خود آنان از آن ناله مي كنند نه." (50) و: "اسلامي كه بيشترين تاكيد خود را برانديشه و فكر قرار داده است و انسان را به آزادي از همه خرافات و اسارت قدرتهاي ارتجاعي و ضد انساني دعوت مي كند چگونه ممكن است با تمدن و پيشرفت و نوآوريهاي مفيد بشر كه حاصل تجربه هاي مفيد اوست سازگار نباشد؟ ! " (51) در جاي ديگر با تفكيك علم و تكنولوژي از ايده ها و رسوم (سياسي و اجتماعي) مي گويد: "ما از علم و تكنولوژي شما نمي ترسيم. ما از ايده ها و رسوم شما مي ترسيم. اين بدان معناست كه ما از نظر سياسي و اجتماعي از شما مي ترسيم. ما مي خواهيم كه مملكت مال خودمان باشد، ما مي خواهيم كه در سياست، اقتصاد و در رسوم و امور داخلي ما مداخله نكنيد." (52) ايشان ضمن پذيرش تمدن جديد معيار عدم وابستگي را نيز با صراحت

ص: 9175

مطرح مي نمايد. در متن زير هم به خطر وابستگي به غرب و هم آنچه را كه از تمدن جديد رد مي كند، هر دو به چشم مي خورد: "اسلام همه ترقيات و همه صنعت ها را قبول دارد، با تباهي ها مخالف است، با آن چيزهايي كه تباه مي كند جوان هاي ما را، مملكت ما را، با آنها مخالف است، اما با همه ترقيات، همه تمدن ها موافق است. اسلام وابستگي شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است. " (53) معيار اسلام را نيز، همانگونه كه مي بينيم، در متن فوق مطرح كرده است و در واقع پذيرش ترقيات و صنعت را به اسلام نسبت داده است. زيرا همانگونه كه آمد، اسلام اصلي ترين معيار نقد و انتخاب ايشان است. همچنين مي فرمايد: "همه مظاهر تمدن را انبياء قبول دارند، لكن مهار شده، نه مطلق و رها، شهوات را جلويش را نگرفتند، جلوي اطلاقش را گرفتند." (54) همين جا با ذكر يكي از مصاديق دستاوردهاي جديد، آن را مورد نقد قرار داده و مقيد كرده و مقيد آن را انتخاب مي كند: "يك كسي، در همان زمانهاي سابق به يك ظريفي كه از آشناهاي ماست، راجع به امور جنسي (آزادي جنسي) گفته بود كه فلان، اين حل شده، اين گفته بود اين را در صدر

ص: 9176

خلقت، خرها حل كرده بودند. آن آزادي كه شما مي گوئيد كه حل شده همان است كه حيوانات در صدر خلقت آزاد بودند، انبياء آمدند اين آزادي را جلويش را بگيرند و الا اصلش را مخالف نيستند، دعوت هم به آن كرده اند، اين دعوت به ازدواج، اينقدر تعريف از ازدواج، براي اينكه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد، از اين شهوات مطلق، از اين مراكز فساد و فحشاء انبياء جلوگيري كردند، نه از اصل شهوت، اصل شهوت طبيعي است و بايد هم كار خودش را انجام بدهد، اما حدود دارد." (55) حضرت امام در يكي از مصاحبه هاي خويش ضمن قبول و تاييد نوسازي كشور، با انتقاد از نوسازي در رژيم گذشته و با ذكر برخي از مصاديق، نوع موضع گيري، نقادانه و انتخابي خويش را بيان مي كند: "بازسازي و نوسازي كشور قطعا مورد تائيد و از برنامه هاي ماست. آنچه را كه شاه به نام مدرنيزه كردن انجام داده، جز خرابي و ويراني به بار نياورده است. نفت، اين طلاي سياه را حراج كردن و در عوض كشور را پر از آهن پاره نمودن، مدرنيزه كردن است؟ ! به كمك چند صد كارخانه، صنايع مونتاژ وابسته را رواج دادن مدرنيزه كردن است؟ ! دهها هزار مستشار نظامي را با هزينه هاي سرسامآور، بر ارتش

ص: 9177

و بر مقدرات مملكت مسلط كردن مدرنيزه كردن است؟ ! ..." (56) براي وضوح بيشتر ديدگاه ايشان متن ديگري را در كنار متن فوق ذكر مي كنيم كه مي تواند مكمل آن محسوب شود: "ما خواستار يك اقتصاد سالم و غيروابسته هستيم ... هرگز اجازه نمي دهيم تا هستي ما را غارت كنند، ما در تمام زمينه هاي اقتصادي يك انقلاب واقعي خواهيم كرد. امر كشاورزي در حكومت ما از اولويت خاصي برخوردار است ... در زمينه صنعت با ايجاد صنايع مادر از صنايع مونتاژ جلوگيري به عمل مي آوريم ... اقتصاد ما يك اقتصاد مستقل و سالم و ملي است، بر اساس تامين اساسي ترين نيازهاي مردم محروم و ستمديده ايران، نه فقط يك اقتصاد مصرفي." (57) تا اينجا، آنچه در خصوص پذيرش نقادانه و انتخاب گرانه امام در مقابل تمدن جديد و نوسازي آمد، موضع كلي ايشان بود، در ادامه با پرداختي به ديدگاه و موضع امام در قبال اصلي ترين و عمده ترين ايده ها، ابزارها و نهادهاي ناشي از تمدن جديد، كه به اعتقاد ما مفهوم نوسازي به معناي عام آن را نيز تشكيل مي دهند، مي پردازيم و با استخراج آراء ايشان در اين موارد، موضع كلي را بسط مي دهيم. همانگونه كه در فصل مربوط به مباني نظري ذكر شد، اين ايده ها عبارتند از: عقلانيت،

ص: 9178

توسعه اقتصادي و دمكراسي (همراه با دو پيش فرض اصلي دمكراسي، يعني آزادي و برابري) . اين ايده ها در واقع هر يك به يكي از وجوه عمده نوسازي مربوط مي شوند: عقلانيت به حوزه نوسازي فرهنگي، توسعه اقتصادي به حوزه نوسازي اقتصادي و دمكراسي به حوزه نوسازي سياسي جامعه. بدين ترتيب با تبيين ديدگاه امام در هر يك از موارد فوق، مي توان به ديدگاه ايشان در خصوص نوسازي فرهنگي، اقتصادي و سياسي، تا حد نسبتا زيادي، دست يافت. پاورقي: 1- امام خميني، صحيفه نور، سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، ج4 ص21، از اين پس صحيفه نور، براي مضاميني مشابه و به عنوان نمونه نگاه كنيد به : همان منبع ص 77، جلد 5 ص134 ج1 ص222 ج2 ص2 .203- صحيفه نور، جلد 1 ص235 براي نمونه ديگر: ج2 ص3 .155 -156- امام خميني (ره) وصيت نامه الهي - سياسي چاپ وزارت ارشاد ص8. 4- صحيفه نور ج2 ص229 و براي يك مقايسه مختصر و جالب كه امام بين رساله عمليه كه توسط مجتهدين و مراجع تاليف مي شود و قرآن و احاديث كه جامع احكام اسلام در ابعاد مختلف است رجوع كنيد به: امام خميني ولايت فقيه، نشر فلق، بدون تاريخ، ص5 .8- صحيفه نور ج9 ص51 براي نمونه هاي ديگر نگاه كنيد به: ج5 ص280

ص: 9179

ج1 ص6 .162- صحيفه نور ج12 ص274 و نگاه كنيد به: ج1 ص112 ج7 ص142 و ص7 .78- صحيفه نور ج1 ص173 و نيز نگاه كنيد به: ج1 ص4 ج1 ص169 و ج1 ص174 -175 و ص195 و ج1 ص8 .229- صحيفه نور ج1 ص202. 9- صحيفه نور ج21 ص91 و براي نمونه هاي ديگر نگاه كنيد به: صحيفه نور ج1 ص229 و ص264 و ج5 ص108، ج16 ص232 و ص248 و ولايت فقيه ص6 به بعد. 10- صحيفه نور ج13 ص217 و 218، در خصوص آميختگي اسلام و سياست نگاه كنيد به صحيفه نور ج18 ص275 ج13 ص123، ج3 ص120، ج8 ص264 و كتاب ولايت فقيه، و امام خميني، كلمات قصار، بندها و حكمت ها، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، تهران 1372 ص29 و شئون و اختيارات ولي فقيه، انتشارات وزارت ارشاد اسلامي. 11- صحيفه نور ج13 ص12 .131- صحيفه نور ج20 ص13 .170- صحيفه نور ج21 ص89. 14- مرحوم محمد حسن از فقهاء و عالمان برجسته شيعي قرن حاضر كه صاحب كتاب چندين جلدي جواهر است بخاطر همين كتاب ايشان به صاحب جواهر معروف هستند. اجتهاد جواهري، با اشاره به همان كتاب، منظور همان روش سنتي است. 15- صحيفه نور ج21 ص16 .98- صحيفه نور ج20 ص17 .112-

ص: 9180

صحيفه نور ج21 ص18 .98- ولايت فقيه ص115. 19- ولايت فقيه ص118 عبارت داخل پرانتز از راقم اين سطور است به منظور اتصال سخنان بهم، زيرا براي طولاني نشدن متن مقداري از آن كه به منظور ما از متن لطمه نزند حذف شده است. 20- صحيفه نور ج21 ص21 .61- صحيفه نور ج21 ص46 و 47 نامه امام به آقاي محمد علي انصاري در خصوص برادري دو جناح مذهبي. 22- صحيفه نور ج21 ص34 و براي نمونه اي ديگر نگاه كنيد به: صحيفه نور ج20 ص170. 23- همانگونه كه در بخش مباني نظري آمد، نوسازي مورد بررسي در اين نوشته عبارت است از بكارگيري و استفاده از دستاوردهاي تمدن جديد اعم از ايده، ابزار و نهادها. 24- صحيفه نور ج11 ص186 براي نمونه هاي ديگر نگاه كنيد به: صحيفه نور جلد 7 ص82 و ج10 ص74 -77 و ج18 ص88 -9 در رابطه با مخالفت روشنفكران غرب گرا با اسلام در دوره رضاخان نگاه كنيد به صحيفه نور ج17 ص112 و ج15 ص202 با اشاره به تجربه مشروطه و ج9 ص118 -119 و ج8 ص271 -2 و ج10 ص276 -8 و ج9 ص25 -26 و ج7 ص114 و ص152 و ص174 و ص218 و ج8 ص27 و ص29 و 203 و 271 و

ص: 9181

ج9 ص65 و ص25 .73- صحيفه نور ج16 ص26 .64- صحيفه نور ج7 ص55. 27- صحيفه نور ج2 ص43 به بعد براي نمونه هاي ديگر نگاه كنيد به صحيفه نور ج1 ص161 و ج14 ص62 و ج16 ص143 و ج21 ص103 در برخي از متون منظور او از روشنفكراني كه مورد انتقاد قرار مي دهد. هم روشنفكران غرب گراست و هم روشنفكران ماركسيست، و اين نكته از سياق كلام ايشان مشخص است نگاه كنيد به: متون مورد اشاره در پانوشت شماره28 .24- ولايت فقيه صفحات 9و10 و براي نمونه هاي ديگر نگاه كنيد به: همين منبع ص16، 19و29 .20- صحيفه نور ج21 ص30 .91- همان منبع ص90. 31- نگاه كنيد به: صحيفه نور ج14 ص270 و ج5 ص181 و ج7 ص18 و ج9 ص116 و 117 لازم به ذكر است كه منظور ما از نخبگان ملي، فقط كساني نيستند كه در جبهه ملي عضويت داشتند بلكه برخي از افراد جبهه ملي را نيز مي توان، همانگونه كه قبلا آمد، در اين گروه جاي داد. با اين حال بايد گفت كه جبهه ملي در خرداد ماه سال 1360 طي اعلاميه اي هواداران خود و مردم را به راهپيمايي عليه لايحه قصاص دعوت كرد كه امام موضع سختي در قبال آنها اتخاذ كردند، زيرا آن را عناد با

ص: 9182

دين مي دانستند نگاه كنيد به: صحيفه نور ج15 ص10 تا21. 32- بسياري از افراد مذكور را امام پس از پيروزي انقلاب اسلامي به مسئوليتهاي حساس گماردند و در شهادت برخي از آنان اعلاميه هاي جانبدارانه و حمايت گرانه صادر كردند براي نمونه در مورد برخي ديگر، نگاه كنيد به: نامه امام در مورد نهضت آزادي ج22 ص384 و نگاه كنيد. به: ج15 صحيفه نور. 33- براي نمونه نگاه كنيد به: صحيفه نور ج34 .1- نگاه كنيد به: ج5 صحيفه نور ص22 و 24 و 84 و ج6 ص229 و 248 و ج7 ص216 و ج9 ص187و 260 و 120و 108. 35- صحيفه نور ج1 ص220 براي نمونه هاي ديگر نگاه كنيد به: صحيفه نور ج1 صفحات 129، 185، 195، 205، 216، 218، 252، 253و ج2 صفحات 15، 89، 117، 36 .122- صحيفه نور ج5 ص37 .167- صحيفه نور ج12 ص274. 38- صحيفه نور ج3 ص116 و برا ي نمونه هاي ديگر نگاه كنيد به: همان منبع ج1 ص122، ج12 ص101، ج2 ص263، ج7 ص78 و ج3 ص81، ج1 ص162 و ج4 ص21 و ص39 .37- براي يك نمونه نگاه كنيد به: صحيفه نور ج3 ص84. 40- صحيفه نور ج20 ص170 اين نامه از مهمترين متوني است كه مي تواند وسعت ديد فقهي و حكومتي ايشان

ص: 9183

را نشان دهد و اينكه با پديده هاي جديد و نيازهاي مبتني بر مصالح جامعه چگونه بايد برخورد شود. 41- صحيفه نور ج3 ص42 .236- صحيفه نور ج3 ص43 .51- صحيفه نور ج4 ص177 براي نمونه هاي ديگر نگاه كنيد به: صحيفه نور ج4 ص192 و ص44 .236- طليعه انقلاب اسلامي، (مصاحبه هاي امام خميني در نجف، پاريس و قم)، مركز نشر دانشگاهي، تهران 1362 ص45 .363- صحيفه نور ج16 ص46 .37- صحيفه نور ج2 ص263 براي نمونه هاي ديگر نگاه كنيد: صحيفه نور ج3 ص236 و همان منبع ص47 .51- صحيفه نور ج21 ص48 .34- صحيفه نور ج20 ص49 .170- صحيفه نور ج21 ص46 تا 47 براي نمونه نگاه كنيد به: صحيفه نور ج21 ص50 .34- صحيفه نور ج3 ص51 .159- صحيفه نور ج4 ص52 .189- طليعه انقلاب اسلامي، (مجموعه مصاحبه ها) ص53 .363- صحيفه نور ج9 ص54 .166- صحيفه نور ج8 ص55 .63- همان منبع، براي نمونه هاي ديگر نگاه كنيد به : صحيفه نور ج4 ص190، ج7 ص80 و ج5 ص56 .241- صحيفه نور جلد سوم ص57 .48- طليعه انقلاب اسلامي، (مجموع مصاحبه ها) ص331و233. محمد حسن حسني

ص: 9184

نكاتي در روش تدريس امام (1)

15 چكيده: شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت روي مه پيكر او سير نديديم و برفت گويي از صحبت ما نيك به تنگ آمده بود بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت هر چه ما فاتحه و حرز يماني خوانديم وز پي اش سوره اخلاص دميديم و برفت اكنون كه در پانزدهمين سالگرد رحلت آن مرد وحياني - ولايي، حضرت امام خميني (رحمةالله) قرار گرفته ايم، شايسته ديديم به گستره اي از گستره هاي وجودي ايشان كه كمتر به آن پرداخته شده است، يعني «روش تدريس» آن استاد الهي، بپردازيم . گفتني است كه در اين پردازش، به معناي عام روش تدريس، و نه به معناي خاص آن، نظر داشته ايم . نيز شايسته و بايسته است كه همه ما بدانيم: «برخورداري از روش تدريس خوب و جذاب، از ويژگي هاي ارثي و ژنتيكي و مادرزادي انسان نيست» ، و حتي بايد با «خواجه شيراز» همساز و دمساز شويم و با خود زمزمه كنيم: نه هر كه چهره برافروخت، دلبري داند نه هر كه آينه سازد، سكندري داند نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست كلاه داري و آيين و سروري داند «هزار نكته باريك تر ز مو» اين جاست نه هر كه سر بتراشد، قلندري داند اينك نكاتي

ص: 9185

در زمينه روش تدريس امام خميني (رحمةالله) كه از زبان شاگردان و ياران و نزديكان ايشان نقل شده (با اندكي ويرايش صوري و نه محتوايي نگارنده) تقديم مي گردد: 1 - تربيت و تعليم، هم سنگ يكديگرند امام بزرگوار در درس هاي خود، مطالب علمي و اخلاقي را از يكديگر جدا نمي دانستند . درس ايشان فقط يك سلسله مباحث علمي خشك نبود . حضرت امام به روشي تدريس مي نمودند كه در لابلاي درس، طلبه واقعي نيز تربيت مي كردند . هدف ايشان اين نبود كه تنها يك سلسله مطالب از استاد به شاگرد انتقال يابد; بلكه نظر ايشان اين بود شاگرداني تربيت شوند كه براي آينده اسلام مفيد باشند . )2 )1 - پرورش شاگرد، هدف تدريس استسعي حضرت امام (رحمةالله) اين بود كه همه را پرورش علمي دهند و استعدادهاي آنان را شكوفا كنند . )3 )2 - دوست داشتن شاگردان ايشان علما را تجليل مي فرمودند و طلبه ها را دوست داشتند، به ويژه وقتي در طلبه اي استعداد مي ديدند، او را گرامي مي داشتند . )4 )3 - اين هدفي مهم است امام، تربيت شاگردانشان را بر اين اصل استوار كرده بودند كه به آنان اتكا به نفس بدهند . )5 )4 - آموزش و پژوهش، دو بال پروازند از خصوصيات درسي حضرت امام (رحمةالله) ايجاد روحيه

ص: 9186

«تحقيق» در طلاب بود . امام بر اين نكته بسيار اصرار داشتند كه طلاب در درس ايشان طوري باشند كه حالت ضبط صوت را نداشته باشند و فقط مطالب را بگيرند و يا حتي بفهمند . بدين جهت، سعي داشتند كساني كه در درس شان حاضر مي شوند، غير از فهم درس، خودشان هم صاحب نظر گردند و آن چه را از استاد مي شنوند، تحليل و بررسي كنند . )6 )5 - تدريس تان روش هم دارد؟ استاداني در حوزه بودند كه از نظر علمي، در مرحله بالاتري از حضرت امام قرار داشتند، اما آنان به كيفيت تدريس خود فكر نمي كردند و تمام توجهشان به موضوع و مطالب درس بود و به كيفيت القاي مطالب و ذكر مثال براي آن ها توجه نمي كردند، ولي امام به اين نكات بسيار اهميت مي دادند . براي ايشان، هم موضوع درس و هم كيفيت تدريس آن مهم بود . به همين دليل، هم درس اخلاقي ايشان گيرايي داشت و هم درس فقه و اصولشان . )7 )6 - آفت تدريس تو، خستگي شاگردان است گاهي درس فقه حضرت امام [به جاي يك ساعت]، دو ساعت طول مي كشيد و ما اصلا احساس خستگي نمي كرديم . )8 )7 - تدريس يكسويه، چقدر ثمر دارد؟ بارها و بارها، حضرت امام از

ص: 9187

اين كه درس، حالت يكنواخت و يك جانبه داشته باشد و فقط استاد حرف بزند، اظهار نگراني مي كردند . (8) روزي حضرت امام خميني (رحمةالله) تدريس مي فرمودند . در آن جلسه، هيچ كدام از شاگردان سؤال و يا اشكالي نكردند . در پايان جلسه تدريس، حضرت امام خطاب به شاگردان فرمودند: «درس ما كه جلسه روضه خواني نيست، چرا سؤال نمي كنيد و يا اشكال نمي گيريد .» )9 )9 - ترغيب شاگردان به طرح اشكال و سؤال يكي از شاگردان حضرت امام خميني (رحمةالله) مي گويد: من بيش از ديگران در درس امام به اشكال و سؤال مي پرداختم . برخي از شاگردان كه از اين وضع ناراضي بودند، از محضرشان درخواست كردند كه تذكر بدهند، شاگردان كمتر اشكال كنند و طبعا بنده نيز كمتر سخن بگويم . حضرت امام در پاسخ فرمودند: «به نظر من، در درس، كمتر از حد نصاب اشكال مي شود و بايد پايه اعتراض و ان قلت (10) بالا برود .» )10 )11 - جواب هر سؤالي، حد و حدودي دارد مرحوم امام معتقد بودند كه شاگرد بايد سر درس اشكال كند و اگر سر درس اشكال نمي كردند، مي فرمودند: «مگر مجلس ختم است كه همه ساكت هستيد» ; ولي در عين حال، چنان چه اشكال و جوابي بيش از دو

ص: 9188

يا سه بار تكرار مي شد، از آن جلوگيري مي كردند و مي فرمودند: «مگر تعزيه خواني است، تو بگويي و من هم جواب بدهم» . در اين باره نيز مي فرمودند: «درس مرحوم حاج شيخ [عبدالكريم حائري] اين اشكال را داشت كه حاج شيخ گاه مطلبي را مطرح مي نمودند و شاگردان به آن اشكال مي كردند، و اين اشكال و جواب، آن قدر طول مي كشيد كه تمام وقت درس را مي گرفت و مطلب حاج شيخ ناتمام مي ماند .» )11 )12 - سؤال و جواب پسر و پدر روزي در نجف اشرف، حاج آقا مصطفي (رحمةالله)، فرزند امام، در درس به حضرت امام اشكال گرفتند . امام پاسخ ايشان را دادند . حاج آقا مصطفي قانع نشدند و دوباره اشكال را مطرح نمودند . دو مرتبه جواب ايشان را دادند . باز مرحوم حاج آقا مصطفي قانع نشدند و با توضيح بيشتري اشكال را سه باره بيان كردند . حضرت امام به شوخي به ايشان فرمودند: «آقا! از اين حرف ها نزنيد . مردم مي خندند به اين حرف ها و مي گويند: آقا بي سواد است» . حاج آقا مصطفي نيز با صداي بلند گفتند: «مردم! پسر آقا بي سواد است .» )12 )13 - پيش از جواب گوش مي دهي؟ يكي از خصوصيات حضرت امام خميني (رحمةالله) در تدريس اين

ص: 9189

بود كه اگر شاگردي سؤالي مي كردند و يا اشكالي مي گرفتند، حضرت امام سكوت مي نمودند و گوش مي دادند و سپس به پاسخ آن مي پرداختند . )13 )14 - با روي خوش، جواب بده امام اشكال هاي شاگردان در درس را با روي خوش پاسخ مي فرمودند و هيچ گاه در مسائل عادي، عصبانيت از ايشان ديده نمي شد . )14 )15 - مشوق الطلبه عظمت حضرت امام به حدي بود كه اشخاص عادي كمتر جرات مي كردند با ايشان زياد صحبت نمايند، يا برخلاف ادب چيزي بگويند . ولي هنگامي كه يكي از شاگردان امام اشكالي داشت و مي خواست از ايشان بپرسد، حضرت امام چنان با آغوش باز و قيافه بشاش و لبخندي كه سؤال كننده را تشويق مي نمود، او را مي پذيرفتند و سؤال او را گوش مي كردند و جواب مي دادند كه شاگرد نه تنها به جواب سؤال خود دست پيدا مي كرد، بلكه در كمال خوشحالي و افتخار از خدمت ايشان مرخص مي شد . واقعا اخلاق و برخورد امام نسبت به طلاب را بايد «مشوق الطلبه» (16) ناميد . )15 )17 - اگر مي تواني، كمي درنگ كن حضرت امام، هميشه و بعد از تمام شدن درس، مدت كوتاهي مي نشستند تا شاگردان سؤالات خود را بپرسند و توضيح و پاسخ آن را بشنوند . )16 )18 - بيان

ص: 9190

روشن و رسا بياني دلپذير استحضرت امام قدرت فراواني در بيان روشن و مستدل مطالب داشتند . وقتي ايشان نظرشان را در مسائل علمي مطرح مي كردند، چنان روشن و رسا و مستدل بحث مي نمودند كه شاگرد، ديگر فكر نمي كرد واقعيتي غير از آن چه حضرت امام فرموده اند، وجود داشته باشد . به اين ترتيب، ايشان در خطي مستقيم، انسان را به واقعيت مساله هدايت مي كردند . بيان امام به قدري شيرين و رسا بود كه هيچ كس نياز نداشت نظر امام را از ديگري بپرسد . براي طلبه اي كه از محضر درس ايشان بيرون مي رفت، مطالب گفته شده، كاملا روشن بود . البته امكان داشت كه طلبه در اصل مطالب، اشكالي به ذهنش بيايد، اما هيچ ابهامي در نظريات و مطالبي كه حضرت امام مطرح كرده بودند، براي او وجود نداشت . )17 )19 - سرمستم از باده تو شهيد استاد مطهري (رحمةالله) مي گويد: درس اخلاقي كه به وسيله شخصيت محبوبم [حضرت امام خميني]، در هر پنج شنبه و جمعه گفته مي شد و در حقيقت، درس معارف و سير و سلوك بود، نه اخلاق به مفهوم خشك علمي، مرا سرمست مي كرد . بدون هيچ اغراق و مبالغه اي اين درس، مرا آن چنان به وجد مي آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه

ص: 9191

هفته بعد خودم را شديدا تحت تاثير آن مي يافتم . بخش مهمي از شخصيت فكري و روحي من در آن درس و سپس در درس هاي ديگري كه در طي دوازده سال از آن استاد الهي فرا گرفتم، انعقاد يافت، و همواره خود را مديون او دانسته و مي دانم . راستي كه او «روح قدس الهي» بود . )18 )20 - غلام آن كلماتم كه آتش انگيزد حضرت امام، انساني رها از قيود مادي بودند . به همين دليل نيز وقتي موعظه مي كردند و به طلاب درس اخلاق مي دادند، حاضران در جلسه چنان تحت تاثير سخنان ايشان قرار مي گرفتند كه زار زار اشك مي ريختند . )19 )21 - بلاغت و فصاحت دو ركن تدريس استيكي از شاگردان حضرت امام خميني (رحمةالله) مي گويد: درس آن بزرگوار انصافا جالب و جاذب بود ... . درس را با بياني زيبا و عباراتي ساده، روان، منظم و مرتب ارائه مي كردند ... . [همچنين] درس ايشان محتواي عميقي داشت . )20 )22 - تنظيم هر مطلبي چقدر مؤثر است امام مطالب درسي را خيلي عالي مرتب و تنظيم مي كردند و همين تنظيم مطالب، كمك بسيار مؤثري به شاگردان در بهتر فهميدن و زودتر فهميدن مطالب درسي مي نمود . )21 )23 - آموزش جذاب، در غالب «مثال»

ص: 9192

استشيوه عمومي تدريس امام اين گونه بود كه از پيچيده گويي احتراز مي نمودند و كوشش مي كردند مسائل نظري و فكري را كه غالبا دور از درك اذهان عمومي بود، با روشن ترين عبارات و واضحترين مثال ها بيان كنند . حتي گاهي مسائل عقلي و فكري را كه دور از حس و ماده بود، نيز در غالب مثال ذكر مي نمودند . )22 )24 - مطالعه پيش از درس امام فوق العاده به درس [و مطالعه براي آن] مقيد بودند و هيچ گاه اتفاق نيفتاد كه بدون مطالعه قبلي، درس بگويند . )23 )25 - تدريس بي مطالعه اثر چنداني ندارد امام به يكي از شاگردانشان فرمودند: «فلاني! فقه مشكل است ; من ديشب هشت ساعت براي اين مساله مطالعه كردم .» )24 )26 - نگارش هر درسي، نكته اي بس مهم استيكي از روش هاي جالب امام در تدريس، اين بود كه قبل از درس دادن، مدتي ملاقات هاي خود را كاملا تعطيل مي كردند و به كسي اجازه ملاقات نمي دادند و به هيچ كار ديگري، جز مطالعه، مشغول نمي شدند . و پس از تمام شدن درس نيز، براي مدتي، با كسي ملاقات نمي كردند تا مطالبي را كه فرموده بودند، بلافاصله بنويسيد . )25 )27 - گناه و معصيت را به درس خود راه مده در حضور ايشان، ممكن نبود

ص: 9193

كسي بتواند غيبت كند . جلسات درس امام نيز به گونه اي بود كه هيچ معصيتي در آن ها رخ نمي داد . )26 )28 - حديث اهل بيت را تو دست كم مپندار امتياز درس امام ارج نهادن فراوان به روايات اهل بيت ( عليهم السلام) بود ... . امام عملا به روايات عنايت داشتند . )27 )29 - تقوي و نظم شاگرد، ملاك امتياز است آن چه براي حضرت امام در برخورد با شاگردانشان مورد توجه بود، تقوي و پرهيزگاري آنان بود . كساني كه متقي تر و پرهيزگارتر و منظم تر بودند، بيشتر مورد توجه ايشان بودند . )28 )30 - تهذيب نفس شاگرد چرا فراموش شده؟ از خصوصيات درسي حضرت امام كه بر جاذبيت درسشان نيز مي افزود، تذكرات اخلاقي ايشان بود . گاه اين تذكرات را به مناسبت هايي در موقع شروع درس و يا در ايامي كه منجر به تعطيلات مي شد، مي فرمودند . گاه اين تذكرات آن چنان نافذ و مؤثر بود كه بعضي ها در درس امام به گريه مي افتادند و بعضي ها هم از حال مي رفتند . )29 )31 - به عمل كار برآيد، به سخن داني نيستيكي از شاگردان حضرت امام خميني (رحمةالله) مي گويد: وقتي ما به جلسه هاي درس حضرت امام مي رفتيم، تنها از جنبه هاي علمي وجود ايشان استفاده نمي كرديم، بلكه

ص: 9194

خصوصيات اخلاقي امام هم بر ما تاثير مي گذاشت . )30 )32 - جانم فداي استاد! يكي از شاگردان حضرت امام خميني (رحمةالله) مي گويد: امام هنگام صحبت از استادشان، مي فرمودند: «شيخ عارف كامل ما شاه آبادي» و در دنباله آن نيز، كلمه «روحي فداه (جانم فداي او باد)» را اضافه مي كردند . مرحوم آيت الله مطهري (رحمةالله) مي گفت: «من هرگز از حضرت امام نشنيدم كه اسم مرحوم شاه آبادي (رحمةالله) را بياورند و به دنبال آن، «روحي فداه» را نگويند . (33) ادامه دارد ... به علت كثرت پى نوشت ها، از چاپ آن ها خودداري نموديم . پى نوشت ها اين مقاله در دفتر مجله موجود مي باشد . عبدالرحيم موگهي

ص: 9195

نكاتي در روش تدريس امام (ره) (2)

14 چكيده: 71 - سرمستم از باده تو شهيد استاد مطهري (رحمةالله) مي گويد: درس اخلاقي كه به وسيله شخصيت محبوبم [حضرت امام خميني]، در هر پنج شنبه و جمعه گفته مي شد و در حقيقت، درس معارف و سير و سلوك بود، نه اخلاق به مفهوم خشك علمي، مرا سرمست مي كرد . بدون هيچ اغراق و مبالغه اي اين درس، مرا آن چنان به وجد مي آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شديدا تحت تاثير آن مي يافتم . بخش مهمي از شخصيت فكري و روحي من در آن درس و سپس در درس هاي ديگري كه در طي دوازده سال از آن استاد الهي فرا گرفتم، انعقاد يافت، و همواره خود را مديون او دانسته و مي دانم . راستي كه او «روح قدس الهي» بود . 18 20 - غلام آن كلماتم كه آتش انگيزد حضرت امام، انساني رها از قيود مادي بودند . به همين دليل نيز وقتي موعظه مي كردند و به طلاب درس اخلاق مي دادند، حاضران در جلسه چنان تحت تاثير سخنان ايشان قرار مي گرفتند كه زار زار اشك مي ريختند . 19 21 - بلاغت و فصاحت دو ركن تدريس استيكي از شاگردان حضرت امام خميني (رحمةالله) مي گويد: درس آن بزرگوار انصافا جالب

ص: 9196

و جاذب بود ... . درس را با بياني زيبا و عباراتي ساده، روان، منظم و مرتب ارائه مي كردند ... . [همچنين] درس ايشان محتواي عميقي داشت . 20 22 - تنظيم هر مطلبي چقدر مؤثر است امام مطالب درسي را خيلي عالي مرتب و تنظيم مي كردند و همين تنظيم مطالب، كمك بسيار مؤثري به شاگردان در بهتر فهميدن و زودتر فهميدن مطالب درسي مي نمود . 21 23 - آموزش جذاب، در غالب «مثال» استشيوه عمومي تدريس امام اين گونه بود كه از پيچيده گويي احتراز مي نمودند و كوشش مي كردند مسائل نظري و فكري را كه غالبا دور از درك اذهان عمومي بود، با روشن ترين عبارات و واضحترين مثال ها بيان كنند . حتي گاهي مسائل عقلي و فكري را كه دور از حس و ماده بود، نيز در غالب مثال ذكر مي نمودند . 22 24 - مطالعه پيش از درس امام فوق العاده به درس [و مطالعه براي آن] مقيد بودند و هيچ گاه اتفاق نيفتاد كه بدون مطالعه قبلي، درس بگويند . 23 25 - تدريس بي مطالعه اثر چنداني ندارد امام به يكي از شاگردانشان فرمودند: «فلاني! فقه مشكل است ; من ديشب هشت ساعت براي اين مساله مطالعه كردم .» 24 26 - نگارش هر درسي، نكته اي بس مهم استيكي از

ص: 9197

روش هاي جالب امام در تدريس، اين بود كه قبل از درس دادن، مدتي ملاقات هاي خود را كاملا تعطيل مي كردند و به كسي اجازه ملاقات نمي دادند و به هيچ كار ديگري، جز مطالعه، مشغول نمي شدند . و پس از تمام شدن درس نيز، براي مدتي، با كسي ملاقات نمي كردند تا مطالبي را كه فرموده بودند، بلافاصله بنويسيد . 25 27 - گناه و معصيت را به درس خود راه مده در حضور ايشان، ممكن نبود كسي بتواند غيبت كند . جلسات درس امام نيز به گونه اي بود كه هيچ معصيتي در آن ها رخ نمي داد . 26 28 - حديث اهل بيت را تو دست كم مپندار امتياز درس امام ارج نهادن فراوان به روايات اهل بيت ( عليهم السلام) بود ... . امام عملا به روايات عنايت داشتند . 27 29 - تقوي و نظم شاگرد، ملاك امتياز است آن چه براي حضرت امام در برخورد با شاگردانشان مورد توجه بود، تقوي و پرهيزگاري آنان بود . كساني كه متقي تر و پرهيزگارتر و منظم تر بودند، بيشتر مورد توجه ايشان بودند . 28 30 - تهذيب نفس شاگرد چرا فراموش شده؟ از خصوصيات درسي حضرت امام كه بر جاذبيت درسشان نيز مي افزود، تذكرات اخلاقي ايشان بود . گاه اين تذكرات را به مناسبت هايي

ص: 9198

در موقع شروع درس و يا در ايامي كه منجر به تعطيلات مي شد، مي فرمودند . گاه اين تذكرات آن چنان نافذ و مؤثر بود كه بعضي ها در درس امام به گريه مي افتادند و بعضي ها هم از حال مي رفتند . 29 31 - به عمل كار برآيد، به سخن داني نيستيكي از شاگردان حضرت امام خميني (رحمةالله) مي گويد: وقتي ما به جلسه هاي درس حضرت امام مي رفتيم، تنها از جنبه هاي علمي وجود ايشان استفاده نمي كرديم، بلكه خصوصيات اخلاقي امام هم بر ما تاثير مي گذاشت . 30 32 - جانم فداي استاد! يكي از شاگردان حضرت امام خميني (رحمةالله) مي گويد: امام هنگام صحبت از استادشان، مي فرمودند: «شيخ عارف كامل ما شاه آبادي» و در دنباله آن نيز، كلمه «روحي فداه (جانم فداي او باد)» را اضافه مي كردند . مرحوم آيت الله مطهري (رحمةالله) مي گفت: «من هرگز از حضرت امام نشنيدم كه اسم مرحوم شاه آبادي (رحمةالله) را بياورند و به دنبال آن، «روحي فداه» را نگويند . 31 33 - با احترام از بزرگان ياد كن حضرت امام، به بزرگان، علما و فقها بسيار احترام مي گذاشتند و در تكريم و تعظيم آنان مي كوشيدند و بزرگان را با عظمت ياد مي كردند و اين درس را نيز به ما ياد مي دادند كه به بزرگان بايد احترام

ص: 9199

گذاشت . 32 34 - از تخطئه دوري كن امام هنگام تدريس، وقتي كه حرف ها و سخنان شخصيت ها را نقل مي نمودند و مي خواستند سخنان بزرگان فقه و اصول و فلسفه را رد كنند، با احترام رد مي كردند . اين طور نبود كه مثلا بگويند: ايشان نفهميده، يا توجه نكرده است; بلكه با عباراتي از قبيل «اين اعلم» ، «اين اعلام» ، «بعض اعلام» و «بعضي از اعاظم» ، از آنان ياد مي كردند . بطور مثال، سخنان مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري (مؤسس حوزه علميه قم) را كه مي خواستند نقل كنند، مي فرمودند: «بعضي از اعاظم» . در مورد شخصيت هاي ديگر نيز همين گونه بودند، يعني حالت تخطئه نداشتند، بلكه حالت نقض و ابرام داشتند . 33 35 - احترام بزرگان، بايد مراعات شود يكي از شاگردان حضرت امام (ره) مي گويد: حضرت امام نه تنها به استادان خود احترام مي گذاشتند، بلكه از تمام علما و دانشمندان به نيكي ياد مي كردند . در يكي از نوشته هاي خود، درباره مطلب كسي، نوشته بودم كه سخن وي «ظاهر الفساد» است . ايشان هنگام مطالعه نوشته من، در كنار آن مرقوم داشتند: «احترام مشايخ و بزرگان پيوسته بايد مراعات شود» . روزي نيز درباره يك شخصيت علمي، سخني از يك مجله لبناني نقل كردم كه در

ص: 9200

حقيقت، نقل اهانت بود . حضرت امام نسبت به كلام من، اظهار ناراحتي نمودند، و مرا از نقل آن نهي كردند . و نيز در حوزه و خارج از آن شخصيت هايي علمي وجود داشتند كه از نظر فكري با امام همراه نبودند، اما حضرت امام در برخورد با آنان، يا پشت سرشان، ادب را كاملا رعايت مي كردند; به گونه اي كه گويي اصلا هيچ اختلاف فكري ميان آنان وجود ندارد . 34 36 - تو چه داني كه «صدرا» كيست؟ يكي از شاگردان حضرت امام خميني (ره) مي گويد: عصرها امام، در مسجد سلماسي قم، درس اصول مي گفتند . به ايشان اطلاع داده بودند كه در مجلس درس بعضي از محققين، نسبت به ملاصدرا (ره) اهانت شده است . ايشان با عصبانيت و در مقام موعظه و نهي از جسارت كردن به بزرگان دين فرمودند: «و ما ادريك ما ملاصدرا; تو چه مي داني كه ملاصدرا كيست؟ مسائلي را كه بوعلي سينا از حل آن ها عاجز مانده، ملاصدرا حل نموده است . چرا مواظب زبانمان نيستيم؟» 35 37 - تنوع و نشاط را هرگز فراموش نكن امام با آن همه كم حرفي و سكوتي كه داشتند، گاهي نيز لطيفه اي مي گفتند . مثلا يكي از شاگردان فاضل ايشان اهل آذربايجان بود، هنگامي كه در اشكال و سؤال كردن پافشاري

ص: 9201

مي كرد و امام مي خواستند او را ساكت نمايند، در آخر جواب، به ايشان مي گفتند: «يخ» . با اين كلمه تركي، هم پرسشگر ترك زبان و هم بقيه حاضران مي خنديدند و سر و صدا فرو مي نشست . امام نيز بدون اين كه تبسمي كنند، به سخنان خود ادامه مي دادند . 36 38 - تا كي بايد بي نظم باشيم؟ يكي از شاگردان حضرت امام خميني (ره) مي گويد: زماني كه در مسجد سلماسي قم پاي درس ايشان حاضر مي شدم، كمتر اتفاق مي افتاد كه به مسجد بروم و حضرت امام تشريف نياورده باشند . غالبا، من و بيشتر طلاب كه به مسجد مي رفتيم، مي ديديم حضرت امام پيش از همه تشريف آورده اند و روي منبر نشسته اند و آماده براي گفتن درس هستند . و باطنا هم مي دانستيم حضرت امام از افرادي كه بعد از شروع درس وارد مسجد مي شوند، خيلي بدشان مي آيد . 37 39 - روح الله، روح الله استيكي از شاگردان حضرت امام خميني (ره) مي گويد: حدود هشت سال در درس خارج فقه و اصول حضرت امام شركت كردم . هميشه ايشان سر ساعت معين در جلسه درس حاضر مي شدند . آن ايامي كه در مسجد سلماسي قم تدريس مي فرمودند، بعضي از شاگردان ايشان، پيش از درس حضرت امام، در درس استاد ديگري نيز

ص: 9202

حاضر مي شدند . از اين رو گاهي چند دقيقه بعد از شروع درس امام، در جلسه درس شركت مي نمودند . امام از اين كارشان ناراحت مي شدند، و گاهي به آنان تذكراتي مي دادند . معروف است كه خود حضرت امام، در دوران طلبگي شان، منظم بودند و به موقع در جلسات درس استادانشان حاضر مي شدند . مرحوم آيت الله شاه آبادي، استاد اخلاق حضرت امام، درباره نظم و حضور ايشان در جلسات درس گفته بودند: «روح الله، واقعا روح الله است . نشد يك روز ببينم كه ايشان بعد از بسم الله من، در درس حاضر شود . هميشه، پيش از آن كه بسم الله درس را بگويم، ايشان در درس من حاضر بوده است .» 38 40 - استاد دريا دل، باك و غمي ندارد يكي از شاگردان حضرت امام خميني (ره) مي گويد: من يازده سال در نجف خدمت امام بودم . هرگز حوادث و رويدادهاي بزرگ سياسي موجب آن نشد كه امام از برنامه هاي حوزه اي و تدريس فقه باز بمانند و يا با سردي و بي نشاطي، اين برنامه ها را انجام دهند . امام در همان لحظات حساسي كه بزرگ ترين مسائل سياسي و رويدادها در زندگيشان پيش مي آمد، هنگامي كه در كرسي تدريس مي نشستند، چنان مسائل فقهي را موشكافي مي كردند و به

ص: 9203

تحقيق و بررسي مسائل علمي مي پرداختند كه گويي هيچ حادثه اي براي ايشان رخ نداده است . مثلا پس از دستگيري فرزندشان، مرحوم حاج آقا مصطفي (ره)، از سوي رژيم بعث عراق و انتقال ايشان به بغداد، در برنامه درسي حضرت امام كوچكترين تغييري روي نداد و حتي مي توانم بگويم كه از روزهاي ديگر نيز عميق تر و گسترده تر، مباحث علمي را بررسي كردند . 39 41 - نظم را به شاگرد تذكر بده برخي از شاگردان حضرت امام، چون در درس هاي متعددي شركت مي كردند، گاه دير در كلاس درس حاضر مي شدند . ايشان از اين وضع ناراحت بودند . روزي فرمودند: «من نمي گويم به درس من بياييد، ولي به هر درسي كه مي رويد، سعي كنيد از اول درس حاضر باشيد . مجلس روضه نيست كه به هر جاي آن رسيديد، ثواب آن را ببريد .» 40 42 - اگر نمي تواني، تعطيلي درس چرا؟ يكي از شاگردان حضرت امام خميني (ره) مي گويد: حضرت امام مقيد بودند كه درس به هيچ وجه تعطيل نشود و چنانچه به بهانه اي تعطيل مي شد، ايشان واقعا ناراحت مي شدند و به ما مي گفتند: «اگر شما نمي توانيد بياييد، نبايد درس را تعطيل كنيد .» 41 43 - احاطه به موضوعات مرتبط با درس يكي از شاگردان حضرت امام خميني (ره)

ص: 9204

مي گويد: اگر حضرت امام، در كلاس درس، مثلا درباره نماز بحث مي نمودند و همه ما نيز در آن باره مطالعه و بحث مي كرديم، اما شاگردي از باب طهارت يا زكات و يا حج سؤال مي نمود كه مثلا آن مساله در آنجا اين طور است، پس در اينجا هم بايد اين طور باشد، ايشان نمي گفتند كه سر آن مساله برسيم، جواب شما را مي دهم; بلكه در آن مورد نيز حضور ذهن داشتند و جواب آن شاگرد را مي دادند . ما تعجب مي كرديم كه امام تا چه اندازه به مسائل احاطه دارند كه مساله خارج از موضوع و خارج روز را هم جواب مي دهند . 42 44 - تدريس عميق، تدريس بخردانه است از ويژگي هاي درس حضرت امام اين بود كه از دقت و عمق بسيار زيادي برخوردار بود . 45 ادامه دارد ... به علت كثرت پى نوشت ها، از چاپ آن ها خودداري نموديم . پي نوشت ها در دفتر مجله موجود مي باشد . عبدالرحيم موگهي

ص: 9205

نگاه حقيقي

7 چكيده: خانم فاطمه آجرلو (نماينده مجلس شوراي اسلامي از شهرستان كرج) داراي مدرك كارشناسي ارشد در رشتة روانشناسي و از خانواده معظم شهداست. دو نفر از برادران وي در جبهه هاي جنگ تحميلي به فيض شهادت نايل آمده اند و برادر ديگر ايشان از جانبازان جنگ است. خانم آجرلو علاوه بر خدمت در پشت جبهه هاي جنگ تحميلي به عنوان امدادگر، مسئوليتهاي مختلفي از جمله فرماندهي بسيج دانشجويي كرج، مسئوليت بسيج خواهران تهران و تدريس در دانشكده فني دختران شريعتي تهران را به عهده داشته است. ايشان داراي همسر، دو دختر و دو پسر هستند و با وجود مسئوليتهاي اجتماعي از رسيدگي به خانواده و پرورش كودكان خود غافل نبوده اند. مصاحبه اي با اين نماينده فعّال مجلس هفتم انجام داده ايم كه در پي به نظر خوانندگان گرامي مي رسد. » » » حضور: در ابتدا بفرماييد چگونه با امام خميني و انديشه هاي ايشان آشنايي پيدا كرديد؟ خانم فاطمه آجرلو: خانواده ما قبل از انقلاب اسلامي با امام خميني آشنايي داشت. برادر بزرگم قبل از انقلاب يك فعال سياسي بود. پس از پيروزي انقلاب يكي ديگر از برادرانم كه الان جانباز است از محافظان بيت امام خميني بود و پدرم نيز مدتي بعد به او پيوست و به عنوان محافظ بيت مشغول خدمت شد. من

ص: 9206

هيچ وقت اولين ديداري كه با امام داشتم را فراموش نخواهم كرد. هنگامي كه از پله هاي كوچه هاي جماران بالا مي رفتم همراهان شعار «روح مني خميني بت شكني خميني» را سر دادند كه در آن لحظه پاهاي من از حركت ايستاد ولي با هر زحمتي كه شده خودم را به بالا رساندم و چهرة ملكوتي آن حضرت را زيارت كردم و اين خاطره را تا زماني كه زنده هستم فراموش نخواهم كرد. امام خميني در زماني زندگي مي كرد كه دنيا به دو قطب فكري تقسيم شده بود. و كل اديان الهي مبتني بر وحي، منفعل، منزوي و گوشه گير شده بودند. در آن شرايط به افرادي كه دين مدار بودند برچسبهاي مختلفي از جمله متحجر بودن و دور از تمدن بودن و غيره مي زدند امام خميني دم از اسلام، مسلماني و حكومت اسلامي زد و انديشه هاي غربي و شرقي را به چالش فراخواند. امام، انسان را از ديدگاه قرآني، با تمام ابعاد وجودي اش بررسي مي كند. علت جهان شمول شدن تفكر حضرت امام اين است كه انسان ذاتاً موجودي خداپرست است كه نمي توان او را از مبدأ وحي جدا كرد. دوران بعد از رنسانس دوران جدا كردن انسان از نيازهاي فطري اش بود. وقتي كه امام نيازهاي واقعي انسان را مطرح مي كند و جايگاه واقعي انسان را نشان

ص: 9207

مي دهد دنيا به تفكر و انديشه هاي حضرت امام روي مي آورد و امام حرفهايي را مي زند كه جامعة بشريت و انسان امروزي تشنة شنيدن اين حرفهاست. حضور: به نظر مي رسد بعضي از ابعاد انديشة حضرت امام در جامعة امروز ما، كمتر مورد توجه قرار گرفته است. نظر شما در اين باره چيست؟ آجرلو: وقتي كه امام نيازهاي انسان را تبيين مي كند و هدف از خلقت انسان را بيان مي كند بسياري از واژه ها مثل استكبارستيزي و استثمار ستيزي معنا پيدا مي كند. در آن شرايط هيچ كس حق ندارد چشم طمع به مال و دارايي كشورهاي ديگر داشته باشد. احترام به فرهنگها و هنجارها چيزي است س امام خميني، نيازهاي واقعي انسان را مطرح مي كند و جايگاه واقعي او را نشان مي دهد س بايد باور كنيم كه زبان و كلام جوان امروز با جوان زمان انقلاب و جنگ متفاوت است كه امام در عمل آن را نشان مي دهد. نگاه واقعي به انسانها و تمدنها و احترام به انسانها چيزي است كه امام آن را به همگان گوشزد مي كند. متأسفانه يكي از مشكلات ما در جامعه اين است كه درك صحيحي از انديشه هاي امام نداريم. مثلاً امام فرمود رابطة ايران با آمريكا مثل رابطة گرگ با ميش است. حضرت امام نگاه شعاري به مسائل را

ص: 9208

هيچ زماني تأييد نمي كرد. يكي از علتهايي كه ما در روابط خود با استكبار به چالش كشيده مي شويم اين است كه ما شعارهاي آنها را باور مي كنيم. امام يك شعار را در جمهوري اسلامي ايران نهادينه كرد و آن چيزي نبود مگر «استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي»، استقلال يعني اينكه ما روي پاي خود بايستيم و اجازه ندهيم كه ديگران براي ما تصميم بگيرند و اجازه ندهيم كه ديگران در سرنوشت و تصميم گيريهاي ما دخيل شوند. به نظر من، كساني كه در رأس نظام و دستگاهها قرار دارند بايد نه با يك نگاه شعاري بلكه با يك نگاه حقيقي به انديشه هاي امام نگاه كنند و به آن جامة عمل بپوشانند. حضور: اگر مسئولين كشور از ديدگاهها، انديشه ها و راهنمايي هاي امام، غفلت كنند، ديگر بحث انتقال اين انديشه ها به نسل سوم انقلاب (جواناني كه دوران انقلاب و جنگ تحميلي را درك نكرده اند) و در معرض هجوم فرهنگي دشمنان قرار دارند، تكليفش روشن است. با اين وجود بفرماييد نظر شما در اين زمينه چيست؟ آجرلو: براي انتقال فرهنگ به هر نسلي بايد از ابزارهاي متفاوتي استفاده كنيم. وقتي كه متوليان فرهنگي ما اين دغدغه را نداشته اند كه انديشه هاي امام را به نسل سوم منتقل كنند لاجرم آنان در يك پرده ابهام با امام

ص: 9209

آشنا مي شوند و ابهامات و سؤالات در ذهن آنها باقي مي ماند. ما امروزه چه بخواهيم چه نخواهيم بايد باور كنيم كه زبان و كلام جوان امروز با جوان زمان جنگ و جوان زمان انقلاب متفاوت است. براي معرفي انديشه هاي امام به جوانان فعلي بايد از ابزارهاي روز استفاده كنيم و هنر يكي از بهترين ابزارهاست. ما بايد از موسيقي و سينما جهت ترويج انديشه هاي امام استفاده كنيم. ما بايد با زبان بچه هاي خود در مورد امام صحبت كنيم. به نظر من يكي از افتخارات نسل سوم، شناخت شخصيت حضرت امام خواهد بود. اما متأسفانه انديشه هاي امام كمتر براي جوانان تبيين شده است. من هنگامي كه سر كلاس در دانشگاه يا حوزه راجع به انديشه هاي امام صحبت مي كنم، دانشجوها از تازه بودن انديشه هاي امام حرف مي زنند و تعجب مي كنند كه چرا اين تفكرات و انديشه ها در جامعه عملي نمي شود. متأسفانه بين متوليان فرهنگي ما تضاد و تعارض وجود دارد و حتي تفكر متوليان فرهنگي ما چندان مبتني بر انديشه هاي امام خميني نيست و آنها به جاي اينكه به فكر ترويج انديشه هاي امام باشند به فكر تضادها و مشكلات موجود هستند و نسل سوم را فراموش كرده اند. كتابهاي فاسد زيادي مجوز گرفته اند در حالي كه بايد انديشه ها و تفكرات صحيح و مناسب

ص: 9210

را در جامعه رواج داد. يا اينكه جوان امروزي به فيلم و سينما توجه دارد ولي چرا ما انديشه هاي امام را در اين قالبها به جوانها ارائه نمي كنيم؟ س امام خميني، زن را به عنوان يك الگوي نظام بخش مطرح مي كند س در جامعة جهاني، شاهد استفاده ابزاري از زن در تمام عرصه ها هستيم حضور: چه برداشتي از ديدگاههاي حضرت امام دربارة زنان داريد؟ آجرلو: اگر به صورت دقيق نگاهي به وضعيت زنان در كشورهاي همسايه بياندازيم متوجه مي شويم كه امام چه انقلاب بزرگي در تغيير ديد عمومي نسبت به زنان در جامعة ايران به وجود آورده است. در حال حاضر خيلي از زنان كشورهاي آسيايي حق رأي ندارند و بسياري از حقوق بديهي را از آنها گرفته اند. امام زن را به عنوان يك الگوي حركت دهنده و نظام بخش مطرح مي كند. امام به زنان هويت مي دهد. نگاهي كه امام به زنان داشت يك نگاه واقعي و الهي بود. از نگاه امام مرد از دامن زن به معراج مي رسد. البته امام اين زن را تعريف مي كند. حضور اجتماعي، آزادي و حضور در مجامع علمي را براي زن تعريف مي كند. امام اجازة استفادة ابزاري را از زن نمي دهد. اگر به قبل از انقلاب نگاه كنيم مي بينيم كه خيلي از زنهاي ما حق ادامه تحصيل

ص: 9211

را نداشتند و اينكه ما در حال حاضر شاهد ورود 60 درصد زنان در دانشگاهها هستيم از بركات ديدگاههاي حضرت امام است. امروزه خيلي از افرادي كه من آنها را خام فكر مي دانم دم از بحثهاي فمينيستي مي زنند. من در سفر تازه اي كه به ايتاليا داشتم متوجه شدم كه ريشة مباحث فمينيستي چيست. دليل اصلي ايجاد انقلاب فمينيستي براي از بين بردن نگاه ابزاري به زن بوده است ولي اين راه به بيراهه رفته و متأسفانه ما در جامعة جهاني شاهد استفادة ابزاري از زنان در تمام عرصه ها هستيم كه اين نگاهي ناصواب به زن است. نگاه اسلام به زن يك نگاه متعالي است. تمام ائمه(ع) از دامن حضرت زهرا رشد كرده اند، ما در تاريخ اسلام شاهد پيام رساني و حضور اجتماعي حضرت زينب بوده ايم. انديشه هاي امام خميني زماني رشد مي كند و در جامعة جهاني شكاف ايجاد مي كند كه خيلي ها فكر نمي كردند آن انديشه اي كه از آن به عنوان يك انديشة ارتجاعي ياد مي كردند يك انديشة مدرن و به روز باشد. با نگاهي كه امام نسبت به زن دارد، دشمنان امام احساس خطر مي كنند و اين جريان بسيار مطهر و نوراني را آلوده مي كنند. اگر ما نگاه اسلام و امام را در جامعه جهاني تبيين كنيم. بي شك تمام زنهاي دنيا تمايلشان

ص: 9212

به سمت ديدگاه امام و اسلام خواهد بود و اگر در حال حاضر توجه زنان عالم به اسلام و امام در حد مطلوب نيست به خاطر كوتاهي ما در تبيين انديشه هاي امام و انديشه هاي ديني نسبت به زن است. حضور: شيرين ترين و تلخترين خاطره اي كه از دوران حيات امام خميني داريد، كدام است؟ آجرلو: به خاطر اينكه منزل ما به فرودگاه مهرآباد نزديك بود روزي كه امام وارد ايران شد و با ماشين از فرودگاه به سمت بهشت زهرا در حركت بود برادر شهيد من (حاج داود) دستگيرة ماشين امام را گرفت و با امام رفت و در حال دويدن با ماشين كفشهايش از پايش درآمده بود. من در طول ده سال حضور امام در ايران ديدارهاي متعددي با ايشان داشتيم كه همة آنها براي ما خاطره هست. تلخترين لحظة زندگي من نيز لحظه اي بود كه خبر فوت حضرت امام از راديو پخش شد. لحظة پخش پيام امام براي قبول قطعنامة 598 نيز براي من لحظة تلخي بود. آن موقع ما حالت طبيعي نداشتيم چرا كه امام گفته بود جام زهر را نوشيده است. من آن لحظه پيش بيني كردم كه حتماً بايد يك بلاي آسماني براي آنهايي كه جام زهر را به دست امام دادند بيايد و احساس كردم كه تاريخ

ص: 9213

هيچ وقت آنها را نخواهد بخشيد. حضور: با توجه به ديدگاههاي حضرت امام، دربارة عملكرد مجلس هفتم از آغاز تاكنون چه نظري داريد؟ س اگر خداي ناكرده نماينده اي به خاطر نفسانيات بحث استيضاح را مطرح كند در پيشگاه خداوند مسئول است آجرلو: نمايندگان مجلس هفتم نمايندگاني هستند ولايت مدار كه هدف اصلي خود را اجراي فرامين مقام رهبري كه همان رسيدگي به وضع اقتصادي و معيشتي مردم، اشتغال و حفظ استقلال كشور باشد قرار داده اند و نيز پرداختن به مسائل فرهنگي و ديني از جمله اولويتهاي مجلس هفتم به شمار مي رود. براي محك زدن عملكرد مجلس، شش يا هفت ماه زمان كم است ولي نمايندگان مجلس در اين مدت تمام تلاش و كوشش خود را كرده اند و طرحهاي زيادي را آماده كرده اند كه در آينده بايد روي آنها كار شود. حضور: به نظر بعضي كارشناسان، مجلس هفتم داراي نوعي تقابل با دولت است در حالي كه حضرت امام تأكيد بر هماهنگي و همكاري دستگاههاي حكومت اسلامي دارند. آجرلو: همكاري و تعامل با دولت به اين معني نيست كه ما حق و حقوق خودمان را كنار بگذاريم. استيضاح و سئوال كردن حق نمايندگان مجلس است. اگر ما اين كار را نكنيم و نسبت به مسائل كشور حساس نباشيم مورد خشم مردم واقع مي شويم.

ص: 9214

استيضاح يعني توضيح خواستن. وقتي كه مسئولي مورد سئوال قرار مي گيرد و نتواند راجع به عملكرد خود توضيح دهد و نتواند شنونده را قانع كند نمايندگان به غير از دادن رأي عدم اعتماد چه راه ديگري در پيش دارند. اين درست نيست كه مواردي چون طرح سئوال يا استيضاح وزيران را به پاي تقابل با وزرا و دولت خاتمي بگذاريم. حتي خود طرح سئوال و استيضاح نوعي تعامل است چرا كه گفتمان صورت مي گيرد. اگر وزير مربوطه عملكردش درست باشد و با دلايل منطقي به سئوالهاي نمايندگان جواب دهد چه لزومي دارد كه نمايندگان مجلس كار آن وزير را به استيضاح و رأي عدم اعتماد بكشانند. البته اگر خداي ناكرده نماينده اي به خاطر نفسانيات بحث استيضاح را مطرح كند در پيشگاه خداوند مسئول است. ولي بايد توجه داشت كه نماينده مجلس، نماينده مردم است و تكاليفي به عهده دارد و شرعاً و قانوناً بايد بدان عمل كند. امروز وضعيت شهرداري و شوراها در كشور اسفبار است. تغيير كاربري در اراضي عادي شده است. زمينها را غارت مي كنند. در بعضي از وزارتخانه ها شعار شايسته سالاري مي دهند ولي به تسويه حسابهاي جناحي مي پردازند. نگاهي جناحي درست نيست، بايد با چشم واقع بين به مسايل نگاه كنيم و به نقد امور بپردازيم. قوة قضائيه نيز

ص: 9215

وضعيت مطلوبي ندارد. اگر در جامعه فساد اقتصادي وجود دارد به خاطر فلج بودن قوه قضائيه است. وقتي من كه يك نماينده مجلس هستم و مي خواهم با مسئول قوه قضائيه ديداري داشته باشم بايد دو ماه در صف انتظار بايستم ديگر چه انتظاري بايد از قوه قضائيه داشت؟ قوة قضائيه اگر به صورت قاطعانه با مسائل برخورد كند اين همه فساد در جامعه گسترش پيدا نمي كند. اگر ما، در نقد كردن جناحي برخورد كنيم يك جناح را دزد بار مي آوريم و جناح ديگر را شاكي. ولي اگر مردم ما ببينند كه با هر دو جناح به يك گونه برخورد مي شود مردم ما اينقدر ناراضي و بي اعتماد نمي شوند. در حال حاضر قضات از لحاظ مالي در وضعيت مناسبي قرار ندارند و اين عامل مي تواند باعث كشيده شدن آنها به فساد اقتصادي شود. يا مثلاً در آموزش و پرورش در طي چند سال اخير شأن معلمان را در جامعه بسيار پايين آورده اند تا جايي كه يك معلم نمي تواند در جامعه بگويد من يك معلم هستم. ايران داراي ذخاير و معادن زيادي است ما دارايي زيادي داريم ولي به علت ضعف در مديريت بايد شاهد اين همه مشكلات در جامعه باشيم. حضور: به نظر شما چگونه مي توان در حل مسايل جهاني و داخل

ص: 9216

از انديشه ها و ديدگاههاي امام استفاده كرد؟ س بايد در تمام زمينه ها از انديشه هاي امام استفاده كنيم آجرلو: اول بايد ببينيم امام چه گفته است. مثلاً امام در صحبتهايش گفته كه هيچ كس حق ندارد براي ما تصميم بگيرد و ما به ديگران اجازه نمي دهيم برايمان تصميم بگيرند، به قول رهبر معظم انقلاب اين نوع برخورد غيرمنطقي است و چيزي كه غير منطقي باشد ما آن را نمي پذيريم. امام رابطة بين المللي ايران را تبيين كرده است و ما بايد از تفكرات او در تمام زمينه ها استفاده كنيم. وزير حق ندارد بدون اطلاع مجلس و سران نظام پشت درهاي بسته براي كشور تصميم بگيرد و قراردادهاي آنچناني امضا كند. امام در مسائل اقتصادي همه چيز را مشخص كرده است. امام بحث جوانها را بسيار زيبا و روشن بيان كرده است كه بهترين روانشناسان دنيا نمي توانند كار امام را انجام دهند. من به كميتة جوانان پيشنهاد دادم كه انديشه هاي امام و مقام معظم رهبري را درباره جوانان، علمي و كاربردي و قانون مند كنند. اگر اين كار را انجام دهيم ديگر نيازي به سازمان ملي جوانان با آن همه مشكلات نخواهد بود. حضور: به نظر شما تفاوت دو جناح سياسي كشور، در عمل و نظر چيست؟ آجرلو: من نه جناح چپ را قبول

ص: 9217

دارم نه راست را. به نظر من بايد فراجناحي فكر كنيم. ما داراي يك خط واحد هستيم و آن چيزي نيست مگر لاشرقي، لاغربي و خط ولايت فقيه. امام گفته بود كه پيرو ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به مملكت نرسد. اگر ما پيرو ولايت فقيه باشيم تمام مسائل حاشيه اي قابل حل است. متأسفانه جناح راست به فكر مصالح خودش است و جناح چپ نيز همين طور. هر دو، كش را به طرف خود مي كشند و هنگامي كه آن را رها مي كنند به صورت مردم مي خورد و مردم آسيب مي بينند و متضرر مي شوند. حضور: نظر شما دربارة انتخابات آيندة رياست جمهوري چيست و حضور مردم را در آن چگونه پيش بيني مي كنيد؟ آجرلو: مردم ما، مردمي فهيم اند. اميدوار هستم كسي در انتخابات رياست جمهوري برگزيده شود كه فراجناحي باشد، به راست يا چپ، گرايشي نداشته باشد. اگر در طي چند ماه آينده نمايندگان مجلس به آن اهدافي كه از پيش براي خود تعريف كرده بودند. برسند، مردم به نظام و آينده جمهوري اسلامي اميدوار خواهند شد و ان شاءالله حضور چشمگيري در انتخابات خواهند داشت.

ص: 9218

نگاهي به اصول توسعه از ديدگاه امام خميني

اشاره

12 چكيده: پيشگفتار الف - درباره كلمه توسعه ( tnempoleved ) بعد از جنگ دوم جهاني كلمه توسعه ابتدا در ميان پژوهشگران آمريكايي و سپس عليرغم مفهوم نارسا و گنگ آن در اروپا و سپس در تمام دنيا بكار رفت. وجود سازمان ملل و مؤسسات وابسته به آن كه در مدارك و اسناد خود به نحو وسيعي از اين واژه استفاده كردند در تثبيت آن به عنوان مفهومي جهاني مؤثر بوده است. تاكنون تعريف دقيقي از اين واژه به عمل نيامده است. (1) "اصطلاح توسعه امر تجزيه و تحليل را براي همه كساني كه در صدد ترسيم مرزهاي آن هستند دشوار و وهم انگيز كرده است. معماي توسعه در تناقضات و ماهيت متضاد آن نهفته است. همه قلمرو توسعه گرفتار پاره اي از مشكلات معرفت شناختي و عملي است. . . اين موضوع كه چگونه مي توان مفهوم توسعه را به عوامل تكنولوژيك اقتصادي - سياسي و فرهنگي ربط داد كماكان از هنگام بروز و شكل گرفتن مجزاي اين مفهوم به صورت يك معما باقي مانده است. " (2) به هر حال اين كلمه با مفاهيمي نظير پيشرفت، رشد اقتصادي، نوگرايي، دموكراسي، غربي شدن و خلاصه طيف وسيعي از تغييرات و فعاليتهاي سياسي، اقتصادي و فرهنگي بكار رفته است. (3)

ص: 9219

ب- مفهوم تاريخي توسعه: 1- (قديم) پروفسور حميد مولانا در كتاب گذر از نوگرايي واضع كلمه توسعه را ابن خلدون معرفي مي كند كه براي اولين بار اصطلاح "علم العمران" را بكار برده است. البته خود پروفسور اشاره مي كند كه از نظر ابن خلدون "علم العمران" همان جامعه شناسي است كه مفهومي تاريخي دارد. هر چند به نظر مي رسد كه اين مفهوم يعني جامعه شناسي - در واقع بررسي تطور تاريخي جوامع - با مفهوم توسعه - كه در هر حال با برنامه ريزي عالمانه عامرانه مديران جامعه براي وصول به مقاصدي از قبل پيش بيني شده لازم است - چندان تطبيق نمي كند و جامعه شناسي اعم از آن است، معهذا از نظر استناد توسعه به مفهوم عمران، يعني آباد كردن، سابقه تاريخي و قديمي اين مفهوم را مي رساند. بايد گفت مفهوم عمران از لحظه هبوط بشر بر زمين بوجود آمده است. قرآن كريم در آيه 61 سوره هود مي فرمايد: "هو انشاكم من الارض واستعمركم فيها" يعني " اوست خدايي كه شما را از خاك بيافريد و براي عمارت و آباد كردن زمين برگماشت. " در فرمان حضرت اميرالمومنين علي عليه السلام به مالك اشتر نيز بر اين مفهوم، يعني عمارت و آباداني زمين تاكيد شده است. پيامبران الهي و ائمه معصومين عليهم السلام علاوه

ص: 9220

بر تاكيد به آبادي و عمران خود نيز عملا دست بكار آباداني زمين بوده اند كه مورد رضاي پرورگار است. 2- (جديد) مفهوم شيوا و رساي عمران در قرون جديد و با شكل گيري و تثبيت پديده هولناك استعمار كه سياهترين دوران تاريخ بشري را شكل مي دهد، دگرگون مي شود. كلمه استعمار كه هم خانواده كلمه عمران و به مفهوم "طلب عمران و آبادي" است معناي غارت و چپاول و كشتار و سلطه بيرحمانه و غير انساني به خود مي گيرد. امروزه حتي استعمارگران نيز از اين مفهوم و از اين پديده به زشتي ياد مي كنند. " استعمار" در صورت اوليه خود تا پايان جنگ دوم جهاني نابود مي شود و تمامي مستعمرات - به جز بعضي نواحي غير مسكوني يا كوچك كه اهميت استراتژيك دارد - آزاد مي شوند. استعمارگران كه به بهانه تمدن بخشي و عمران و آبادي به كشورهاي ديگر وارد شدند و "استعمار" آفريدند اينك در سايه ميراثخوار بزرگ، آمريكا قرار گرفته اند كه ديگر دم از استعمار نمي زند; لكن به صورتي نامرئي وارد كشورهاي ديگر مي شود و الگوهاي فرهنگ و توسعه غربي را تبليغ مي كند، و اهداف او بي شك نتايجي بهتر از استعمار ندارد. ج- اهميت توسعه در عصر حاضر: توسعه با همه تلقي ها و برداشت هاي آن، يكي از مباحث عمده جهاني

ص: 9221

و يكي از وسيعترين عرصه هاي تحقيق نظري و عملي مطرح در دنياست. بدرستي معلوم نيست چقدر كتاب و مقاله درباره اين موضوع نوشته شده است، لكن نگاهي به اسناد و مدارك سازمان ملل و ساير سازمانهاي جهاني - مانند سازمان كنفرانس اسلامي، كشورهاي غير متعهد، اتحاديه كشورهاي جنوب شرقي آسيا، كشورهاي اروپايي و . . . كه اعم از اعلاميه و بيانيه و تصويب نامه و غير از آن همچنين كتابها و نشريات مربوط، مي تواند تا حدودي نشانگر اهميت موضوع و ابعاد درگيري كشورها و مجامع علمي و كارشناسان عالم با اين بحث باشد. در كشور ما نشريات متعددي مانند ماهنامه پژوهش و توسعه، مجموعه خبري عصر توسعه، پژوهش در علم صنعت، اطلاعات سياسي واقتصادي و. . . عمدتا به مباحث مربوط به توسعه مي پردازند و در نشريات ديگر نيز شاهد طرح آن هستيم. برنامه هاي اقتصادي كلان كشور نيز با عناوين برنامه اول و دوم توسعه معرفي مي شود. علاوه بر اينها سمينارها و نشستهاي متعددي براي بررسي مسايل توسعه تشكيل شده و يا مي شود كه خود بيانگر گوشه هاي ديگري از ابعاد اهميت موضوع است. مانند سمينار تحقيق و توسعه در سال 68 و نخستين سمينار اسلام و توسعه در 1375 در دانشگاه شهيد بهشتي. اولين برنامه "عمراني" هفت ساله ايران در سال

ص: 9222

1327 تصويب شد و سازمان برنامه و بودجه اساسا براي نظارت بر آن بوجود آمد كه بعدا در برنامه پنجم صورت قانوني گرفت و طبق ماده 34 قانون برنامه و بودجه اين سازمان مسئول ارزشيابي و نظارت بر برنامه ها شد. (4) در ايران حدود يك درصد توليد ناخالص ملي صرف تحقيق در برنامه هاي توسعه مي شود. اين رقم در كشورهاي در حال توصعه 2 درصد است، لاكن در كشورهاي پيشرفته بيش از 5/2 تا 3 درصد است . (5) و با توجه به تفاوت سطوح درآمد ملي اهميت تحقيق در امر توسعه كه براي غرب امري استراتژيك است روشن مي شود. نمونه هاي متعددي وجود دارد كه نشان مي دهد چگونه كشورهاي صنعتي سلطه گر براي حفظ سلطه خود و عدم وابستگي حتي به مواد خام كشورهاي در حال توسعه چه تلاشي وسيع و چه سرمايه گذاري متمركزي را بكار گرفته اند. وقتي مسئله كانال سوئز در زمان "عبدالناصر" پيش آمد. غرب از ترس بسته شدن كانال بلافاصله به ساختن تانكرهاي نفتي غول آسا رو آورد كه بعدا نقش عظيمي در انتقال مواد سوختي به غرب ايفا كرد و اثر سوق الجيشي كانال سوئز كاهش يافت. در مورد معادن مس شيلي كه تحت سلطه غرب بود، در زمان "آلنده" مشكلاتي پيش آمد و بخاطر آن پيشرفت صنعتي غرب

ص: 9223

تهديد شد. لذا غرب به توسعه تكنولوژي عظيم مس در ايران رو آورد كه آن زمان در شمار اقمار آمريكا محسوب مي شد. نمونه عيني تر مسئله نفت ايران بعد از پيروزي انقلاب اسلامي است كه در پي آن مسئله كنترل سوخت در غرب مطرح و بلافاصله منابع جديد مورد اكتشاف واقع و تكنولوژي پيچيده اي براي استفاده از اين منابع (مانند قعر درياها) كه تا آن زمان بصرفه نبود، پديدار شد. (6) در حالي كه توسعه به مفهوم پيشرفت و حفظ سلطه براي غرب بويژه آمريكا امري حياتي و استراتژيك محسوب مي شود ظاهرا در بعضي از كشورهاي در حال توسعه موضوعي عمدتا اقتصادي و روزمره به حساب مي آيد و مثلا در مباحث بعضي سمينارها كه بدان اشاره رفت به فوريت و حياتي بودن آن كمتر توجه شده است. البته توسعه داراي ابعاد متعددي از قبيل بعد سياسي، اجتماعي، اقتصادي، نظامي و. . . است، اما اهميت پاره اي از اين ابعاد بخصوص بعد فرهنگي و نظامي كه توان مقابله و دفاع را در عرصه انديشه و عمل موجب مي شود بر كسي پوشيده نيست. د- بحث نظري: در ابتدا لازم به ذكر است كه هر چند مباني نظري مفاهيم توسعه در عالم را مي توان به طبقات معدودي تقسيم بندي كرد، لاكن باتوجه به گستردگي و تنوع

ص: 9224

مباحث در كشورهاي مختلف آنچه در اينجا بيان مي شود عمدتا در ارتباط با كشور عزيز خودمان ايران است. پس از تثبيت سلطه استعماري - استكباري غرب صنعتي بر جهان و تبعات سوم و زجرآلود ناشي از آن، متفكران كشورهاي تحت سلطه و مغلوب در برابر اين پرسش قرار گرفتند كه چگونه مي توان مانند سلطه گران شد. چگونه مي تواند مانند آنان پيشرفته و قدرتمند شد؟ مطالعه تاريخ و ادبيات كشور ما بعد از جنگهاي ايران و روس همواره اين دغدغه و اين انديشه را نمايان مي سازد. "اولين سخنان را در اين زمينه از زبان عباس ميرزا داريم" (7) و اينكه "در رابطه با جهان غرب و اين مساله كه با تجدد و توسعه چگونه عمل كنيم" (8) طبعا از نظر قدرت مسلطي كه بنابر شيوع فرهنگ و آداب خويش دارد و هدفش محو ساير اصالتهاي فرهنگي است - به مردم كشورهاي حت سلطه امكان خودباوري و دفاع مي بخشد - چنين پرسشي مطلوب خواهد بود. عباس ميرزا اولين گروه دانشجويان ايراني را براي فراگيري بعضي از علوم و متون لازم به اروپا گسيل داشت. از طرف ديگر در عصر سلطه استعمار انگليس بر جهان - عصر ويكتوريا - يكي از نخست وزيران معروف انگليس به نام گلادستون مي گويد تا اين كتاب [قرآن كريم] بر كشورهاي اسلامي

ص: 9225

حكومت مي كند ما نمي توانيم بر آنان حكومت كنيم. نتيجه چنين نظر و چنان پرسش انديشه افرادي مانند ميرزاملكم خان ارضي و تقي زاده را شكل مي دهد كه براي توسعه بايد درها را بر روي خارج باز كرد و از فرق سر تا نوك پا فرنگي شد و تبعات آن را نيز پذيرفت. به موازات اين پرسش، پرسش ديگري هم در كشور ما شكل گرفته است. چگونه مي توان با حفظ هويت و اصالت خويش از سلطه غرب نجات يافت؟ چگونه مي توان خود بود، مسلمان بود، ايراني و شيعه بود و در عين حال وابسته و تحت سلطه نبود؟ مي توان چهره هاي درخشاني همچون ميرزاي شيرازي، سيدجمال اسد آبادي، شيخ فضل الله نوري ، مدرس و. . . را در قالب اين پرسش دوم ملاحظه كرد. تاريخ جديد كشور ما و بسياري از كشورهاي در حال توسعه صحنه نزاع اين دو پرسش بوده است. اگر در عالم كشوري موفق به تغيير روابط سلطه شده يا اين روابط را سست كرده بدون توجه به اصالتها و فرهنگ بومي خويش نبوده است. طبعا چنين انديشه اي نفي الگوي جهاني توسعه را در پي دارد. نظر استكباري غرب البته اين گونه نيست. متفكران غربي عمدتا بر اين عقيده اند كه كاروان تمدن و دانش از غرب حركت كرده و نهايتا

ص: 9226

در همانجا رحل اقامت افكنده و پيشرفت و ترقي بجز تاسي به آنان راه ديگري ندارد. از نوشته هاي منتسكيو و ماكس وبر گرفته تا نوشته هاي امثال ايلين سگال و تا برسد به لرنر و پوپر همه مشتمل بر تحقير شرق بويژه مسلمانان و ارائه تاريخ و فرهنگ غربي به عنوان راه حل نجات از عقب ماندگي است. الگوي لرنر، الگوي توسعه بخشي ارتباطات، سياست حقوق بشر و. . . همه حاكي از اين انديشه غربي است كه جهان چاره اي بجز غربي شدن و پذيرش الگوي توسعه غربي ندارد. انديشه هاي عصر باصطلاح روشنگري، خودگرايي، ليبراليسم غربي، تكثرگرايي پايه فلسفي تمامي الگوهاي توسعه اند. راه نيل به خوشبختي و رفاه، تسلط هرچه بيشتر بر طبيعت طبق اسلوب غرب است. لذت جويي و دنياپرستي در مركز اين انديشه قرار مي گيرد. دانيل لرنر در نظريات خود بر "تغير رفتار فردي" تاكيد مي كند كه مفهوم آن بيگانه شدن از هويت خويش و پذيرش فرهنگ بيگانه است. والبته در بطن تمامي اين نظريه ها رشد و سلطه سرمايه داري و تجارت غرب منظور شده است. در اين ميان الگوي ديگري هم براي توسعه مطرح شد كه به حق دولت مستعجل بود، وآن الگوي ماركسيستي توسعه است. اين نظريه كه مبتني بر جبر تاريخ و نهايتا وصول به جامعه اي با مالكيت اشتراكي وسايل

ص: 9227

توليد و حذف دولت است در عمل و از همان اوايل در كشور شوروي و اقمار آن با شكستهاي پياپي مواجه و نهايتا منجر به سقوط حكومت كشورهاي مزبور شد. بايد در نظر داشت كه الگوي ماركسيستي نيز كه براي حركت تاريخ مسيري واحد قايل است براي كشورهاي در حال توسعه چيزي جز سلطه شوروي، بيگانه شدن با فرهنگ خودي و ديدن عالم از چشم سلطه گر، مفهومي نداشت. در حال حاضر بخاطر اينكه فرهنگهاي بومي عالم هيچكدام به عنوان يك مكتب جهاني كامل و داراي ابعاد سياسي، اقتصادي، اجتماعي و. . . معرفي نشده اند و چنين ادعايي نيز نكرده اند و حداكثر با حفظ پاره اي از اشكال و رسوم بومي خود كما بيش الگوي غربي توسعه را پديرفته اند و فرهنگ غربي بر بسياري از نقاط عالم سيطره دارد مي توان تنها الگوي متفاوت با الگوي غربي را مكتب اسلام دانست كه به عنوان يك مكتب جهانشمول، ابدي و كامل در برابر غرب ايستاده است. آراء و انديشه هاي امام خميني بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران به عنوان تبلور اسلام راستين نماينده نگرشي اين مكتب و الگوهاي آن است. "برخورد امام در كليت خود، كثرت گرايي غربي را كه توسعه و مدرنيزاسيون تبلور آن بود به مبارزه فراخواند. درس امام در اين محور اين بود: لذت انگاري

ص: 9228

فلسفه زندگي نيست، حب و بغض در دنيا در ارتباط با خداوند متعال معنا دارد و اين معنا يعني شليك تير خلاص به دار و ندار انديشه لذت انگارانه غرب" (9) در اسلام تسلط بر طبيعت و عمران و آبادي و رفاه نفي نمي شود، لاكن جهت آن تغيير مي يابد واين تغيير جهت است كه تفاوتهاي اساسي توسعه اسلامي را با توسعه غربي نشان مي دهد. توسعه شاهنشاهي: الف- زمينه هاي توسعه: همانطوري كه اشاره شد اولين برناه عمراني كشور به نام برنامه هفت ساله در سال 1327ه. ش آغاز شد. آيا قبل از آن هيچ اقدام عمراني براي كشور انجام نشده بود؟ مي دانيم كه چنين نيست و شاهان و سلاطين اقداماتي براي احياء و آباداني و ترقي كشور خود هرچند كم و محدود انجام داده اند. هنوزاقدامات بسياري از سلاطين گذشته مانند آثار زمان شاه عباس يا كريم خان زند عملا قابل استفاده است. در زمان رضاخان نيز اقدامات عمراني صورت گرفته است از قبيل احداث راه آهن سراسري، نظام جديد ارتش، دادگستري و. . . اما بايد ديد اين اقدامات در چه زمينه هايي و براي چه مقاصدي انجام گرفته است. آيا اين فعاليتها كه اسباب نظم و ترتيب در كارها، ايجاد مشاغل جديد، بالابردن توليد و درآمد و . . . شده است

ص: 9229

در حوزه يك حكومت مشروطه و براي ترقي مملكت و مردم صورت گرفته يا در حوزه يك حكومت مطلقه تابع بيگانه؟ تفاوت اساسي در همين نكته است. رضاخان و پسرش اگر ديكتاتورهايي تابع سياستهاي خارجي باشند نمي توانند اقداماتي اصلاحي براي مملكت تدارك ببينند كه حتي كوچكترين برخوردي با منافع ارباب داشته باشد. البته امروز پاسخ براي ما روشن است و ما رضاخان را سرفصل استعمار نو در كشورمان مي دانيم هرچند موقعيت ايران و سابقه فرهنگي - مذهبي آن هرگز به استعمار اجازه استعمار مستقيم و خشني را كه در نقاط ديگر دنيا مرسوم بود، نداد لاكن غارت كشور از طريق حكومت پهلوي طي دهها سال ادامه يافت كه يكي از شواهد روشن آن قراردادهاي نفتي است كه در زمان رضاخان و پسرش منعقد شده است. راه آهن سراسري ايجاد مي شود ولي به شهرهاي آباد و مراكز تجاري ايران مانند شيراز و اصفهان كاري ندارد. شمال را به جنوب وصل مي كند تا انگليس به مرزهاي روسيه و نيز پشت جبهه شرق در جنگ دسترسي سريع داشته باشد. نظام جديد آموزشي تنظيم و اجرا مي شود تا مردم از نظام سنتي - مذهبي خود كه مانع عمده اي بر سر راه غرب است دست بشويند. با اين همه بهتر است قبل از استناد به قول

ص: 9230

ديگران مانند چرچيل و آيرون سايد (10) و اسناد لانه جاسوسي نگاهي به نوشته هاي آخرين شاه ايران بياندازيم، ببينيم او كه دم از اصلاحات و توسعه و تمدن بزرگ مي زند چه مي گويد. مي دانيم كه شاه در طول عمر خود چهار كتاب نوشته است. "ماموريت براي وطنم"، "انقلاب سفيد" (در اين كتاب از روحانيت بزشتي نام مي برد و مردم مسلمان و انقلابي را عوامل سرخ و سياه يعني وابسته به شوروي و مذهب به قول او ارتجاعي معرفي مي كند) ، "تمدن بزرگ" (در اين كتاب ادعاي او اين است كه او ايران را به دروازه هاي تمدن بزرگ رسانده است) و آخرين كتاب وي به نام "پاسخ به تاريخ" كه بعد از سقوط در خارج از كشور نوشته شده است. البته بعضي ها نقل مي كنند كه اين كتابها را ديگران براي او نوشته اند ولي به هر حال به دستور او و با تصويب او بوده و بنام اوست. هيچ اعتراضي هم از طرف خود يا وابستگانش نسبت به صحت استناد كتابها به شخص وي بعمل نيامده است. تمامي متن اين چهار كتاب شاهد قطعي است كه در زمان سلطه او و پدرش بر كشور هرگز حكومت مشروطه وجود نداشته است. هرچه بوده قدرت مطلقه منحص او بوده كه تحت الگوهاي غربي و در محدوده منافع غرب

ص: 9231

ويه آمريكا و انگليس عمل مي كرده است. دو جمله از آخرين كتاب او كه در واقع جمع بندي ماهيت تمامي حكومت اوست و نياز به تفسير ديگري ندارد در پي مي آيد. "اكنون كه ايران در حال ويراني است و رو به نابودي مي رود اندك اندك جهان غرب به سهم و نقش ما در حفظ تعادل بين المللي و تعلق ما به دنياي آزاد هنگامي كه من در راس امور بودم پي مي برد. " (11) "در حالي كه كاخ سفيد پشتيباني جدي خود را از من تاكيد مي كرد، مشاوران نزديك رئيبس جمهور مرا ترغيب به شدت عمل در برابر مخالفان مي كردند سفير آمريكا در پاسخ سؤال من كه تاييد رسمي اين مطلب را مي خواستم مي گفت دستوري در اين زمينه به من نرسيده است. " (12) شاه در آخرين مصاحبه خود با كاترين گراهام در آخرين جمله مي گويد: "شايد ما اشتابه مي كرديم و سرعت پيشرفت مابراي جامعه قابل هضم نبود". (13) جالب اينجاست كه داريوش همايون آخرين وزير اطلاعات نظام شاهنشاهي كه چاپ نامه منسوب به او در روزنامه اطلاعات انرژي متراكم انقلاب اسلامي را عليه نظام شاهنشاهي به انفجار كشانيد، در كتاب "نگاه از بيرون" ضمن توضيح اينكه نامه مزبور از دربار رسيده بود وا و نمي وانست كاري كند چون كسي حق اظهار

ص: 9232

نظر نداشت، درباره توسعه شاهنشاهي توضيحات مفصلي دارد و آن را به لحاظ اينكه ظاهري و غير واقعي بود به باد انتقاد مي گيرد. (14) دوستان و حاميان خارجي شاه نيز عليرغم اينكه عمري از او (نه از او كه به وسيله او از ثروت ملي كشور ما) منتفع مي شدند. مانند بسياري از دولتمردان آمريكايي همچون "هنري كيسينجر" ، "سايروس ونس" و "برژينسكي" يا امثال "آنتوني پارسونز. . . (آخرين سفير انگليس در زمان شاه) وقتي در دفاع شاه مطلب مي نويسد و توسعه و ترقي زمان او را كه تابع الگوي غرب بود مي ستايند از ذكر دو نكته اساسي نمي توانند خودداري كنند: 1- فساد فراگير 2- سركوب خشن و مداوم. (15) ب- مدارك، اسناد و آمار: براي تكميل بحث در اين بخش لازم است به بعضي از مدارك و اسناد و آمار كه شاخصهايي از توسعه شاهنشاهي است نظري بياندازيم: در آستانه انقلاب اسلامي تعداد نفرات ارتش به 700 هزار و كارمندان دولت به 800 هزار رسيده است. (16) در سال 1977 واردات مواد غذايي به 6/2 ميليارد دلار افزايش يافته است. (17) نيروي كار روستايي از 77 درصد كل به 32 درصد كاهش يافته است. (18) (در دو دهه 1960 و 1970 ميليونها نفر به شهر آمده اند تا نيروي كار ارزان در

ص: 9233

اختيار صنايع مونتاژ قرار گيرد) . خانواده پهلوي سهام 207 شركت اعم از هتلداري، كشاورزي، اتومبيل سازي، و. . . را در اختيار دارند. (19) نفت و گاز كه در سال 1963، 77 درصد كل صادرات است در سال 1978 به رقم باور نكردني 98 درصد رسيده است. (20) بيسوادي 65 تا 70 درصد از هند بيشتر است. (21) بودجه ارتش و ساواك در 1978 - 79 حدود 10 ميليارد دلار است. (22) عفو بين المللي زندانيان سياسي را در سال 1975 از 25 هزار تا 100 هزار نفر برآورد مي كند. دادگاه معتبري وجود ندارد و شكنجه خارج از حد تصور است. (23) از سال 1973 تا 1978 شاه - عمدتا از آمريكا - 36000 ميليون دلار اسلحه خريده است در حاليكه از 66000 روستا قريب 63000 روستا فاقد راه ارتباطي و لوله كشي آب بوده و پايتخت فاضلاب ندارد. (24) بيش از 200 شركت امريكايي در تهران دفتر دارند. (25) تعداد آمريكائيان در 1976 اقلا حدود 24 هزار نفر است كه اين تعداد تا اواخر كومت شاه تا 50 هزار و بيشتر هم ذكر شده است. (26) بسياري از آنان مستشاران نظامي هستند و در مراكزي مانند بل هلي كوپتر فعاليت دارند. - در ديماه 1357 پس از فرار شاه نيويورك تايمز

ص: 9234

نوشت: ثروت شاه فقط با كساني چون راكفلر، فهد و خانواده الصباح (اميركويت) قابل قياس است. و از قول بانكداران آمريكايي مي افزايد: "2 هزار تا 4 هزار ميليون دلار پولي كه در دو سال آخر انقلاب به آمريكا منتقل شده[فقط به امريكا و در دو سال پايان عمر حكومت پهلوي] بيشتر مربوط به شاه و خانواده سلطنتي است. " (27) ارزش املاك شاه در استراليا، ايتاليا، سوئيس، فرانسه و آمريكا بيش از 20 ميليارد دلار است (28) [در سال 57[ (اما در طول دوران مبارزه از سال 42 به بعد مكرر به ويران شدن مملكت و خون دلي كه براي نجات آن لازم است اشاره مي كنند. ) - از ولخرجيهاي جشنهاي شاهانه هرچه بگوييم كم گفته ايم، در سال 1971 جشنهاي دو هزار و پانصد ساله، چادرهاي زربفت مربوط به شاهان فرانسه، كيك 33 كيلويي براي فرح، خوراكهاي طاووس سرخ شده، گل از فرانسه آشپز از فرانسه، مشروبات فراوان خارجي و هزاران فساد و تباهي در اطراف آن، همه و همه به خاطر جشن شاهنشاهي و بدون هيچ هدف معقول و لازمي. گزارشهاي اين جشن كه در بعضي جرايد مانند شماره 5 و 6 مجله حضور به آن اشاره شده سرسام آور است. در اواخر ماه مه 1978 ويليام سوليوان سفير

ص: 9235

آمريكا گزارش داده بود كه ايران هنوز از ثبات برخوردار است و بعد از جمعه خونين كارتر تلفني از شاه حمايت مي كند. (29) فحشا در كشور بيداد مي كند. خاندان سلطنتي همه فاسد و زناكارند. شاه به هنرپيشه آمريكايي گريس كلي و همچنين يك دختر آمريكايي كه ملكه زيبايي جهان شده است به هر يك مبلغ يك ميليون دلار جواهر هديه مي كند! كتاب دو جلدي خاطرات فردوست و مدارك ارائه شده در اين كتابها عمق فساد خاندان سلطنتي و دستگاههاي اجرايي كشور را بر ملا مي سازد. - كاخ جوانان، دختر شايسته، جشن هنر و. . . صدها برنامه ديگر همه دست به دست هم داده اند تا ريشه اعتقادات مذهبي مردم را از بيخ نابود كنند، اعتياد نيز عامل مخرب ديگري است كه سرنخ اصلي آن دست دربار است. در اسناد لانه جاسوسي آمده است كه ايران مهمترين خريدار اسلحه، شاه دوست وفادار امريكا و ايران بازار پر رونق كالاهاي آمريكايي است و همچنين سوپاپ اطمينان اجراي تهديد اعراب مبني بر عدم ارسال نفت به غرب. در اين اسناد بر اهميت جغرافيايي و سوق الجيشي ايران از نظر امنيت ملي آمريكا تاكيد شده است. (30) در يكي از اين اسناد در سال 1351 آمده است "روحانيت نفوذ سياسي عمده اي نداشته و در 10 سال گذشته مدام در

ص: 9236

حال عقب نشيني بوده است و در مقابل سير در حال رشد يك كشور مادي كه بيش از اندازه مجذوب غرب شده قدرت عمل خود را از دست داده است. " (31) و در سال 1352 مي گويد "در ايران مخالف سازمان يافته اي - چه كمونيست و چه غير كمونيست - وجود ندارد. " سركوب مداوم و رخنه مؤثر از عوامل اين امر شناخته شده است. (32) رهنورد كوچه هاي بي چراغ هيچكس جز گزمه بيدار نيست تا بگريد بنده آواره بخت دامني جز نرده تبدار نيست. (33) - برژينسكي د ركتاب "قدرت و اصول" مي نويسد: "اگر سازمانهاي اطلاعاتي ما روشن مي ساختند كه سيستم حكومت شاه چنان به شخص او متكي شده كه تعيين سيستم جانشيني براي او نيازمند زمان است، ما بهتر مي توانستيم خود را براي مقابله با اين بحران آماده كنيم. " (34) - فردوست درانتهاي كتابش مي نويسد "رياست جمهور در نماز جمعه، طاغوت را شرح دادند. همه را نوشتم كه با وضع محمدرضا تطبيق داشت. محمدرضا يك طاغوت، يك فرد مستبد بود و آنچه كاشته بود درو كرد" (35) شنيدم كه در وقت نزع روان چنين گفت هرمز به نوشيروان كه خاطر نگه دار و درويش باش نه در بند آسايش خويش باش نياسايد اندر ديار تو كس چو آسايش خويش خواهي

ص: 9237

و بس نيايد به نزديك دانا پسند شبان خفته و گرگ در گوسفند مكن تاتواني دل خلق ريش وگر مي كني مي كني بيخ خويش فراخي در آن شهر و كشور مخواه كه دلتنگ بيني رعيت ز شاه دگر كشور آباد بيند بخواب كه دارد دل اهل كشور خراب (36) در واقع زير رنگ و لعابي از تمدن غرب كشوري غارت شده و مردمي زجر كشيده و تحت ستم جان مي باختند. "و كنتم علي شفا حفرة من النار فانقذكم منها" (37) گنج بي پايان آراء و انديشه هاي امام خميني كليد حل مشكلات جهان اسلام است. هرچند اين موضوع براي بسياري از مسلمانان و متفكران جهان اسلام كاملا روشن است لاكن ترفندهاي مداوم استكبار جهاني و دشمنان اسلام ناب محمدي كه هدفي جز تضعيف و نهايتا به فراموشي سپردن الگوهاي عملي، رهايي بخش و انسان ساز انديشه و راه و روش امام را ندارند بعضا در اذهان مفرض يا جاهل و ساده لوح القاءگرايي مطلب است كه امام خميني پديده اي تاريخي بود و با رحلت ايشان دوران وي نيز به سر آمده و مسايل را بايستي به صورتي ديگر حل و فصل كرد. آنان از عظمت انديشه و عمل امام غافلند. آنان از خود نمي پرسند كه چگونه هنوز انديشه ابن سينا و غزلهاي حافظ مورد استفاده

ص: 9238

قرار مي گيرند و سرمشق مي شوند، چگونه راه وروش و آراء دانشمندان ومتفكران عالم حتي تا قرنها

ص: 9239

بعد الگوي كار وعمل است لاكن امام خميني كه توانست اسلام ناب محمدي را در عصر حاضر معرفي كند و دين خدا را به مرحله اجرا درآورد و رژيم ستمگر ريشه داري را كه مورد حمايت قدرتهاي مخرب عالم بود براندازد و در اين عالم خاكي طرحي نو دراندازد نمي تواند مورد تقليد قرار گيرد؟ نه تنها دوران امام بسر نيامده بلكه در سحرگاه زندگي جاودان خويش است و كشور اسلامي ايران براي پاي بندي به اسلام ناب محمدي و حفظ استقلال و ارزشهاي معنوي خويش راهي جز پيمودن راه امام ندارد و هر انحراف كوچكي از اين راه خداي ناكرده اسباب انحرافات بزرگتر و نهايتا سقوط در آتش خشم الهي است كه اين انقلاب محصل خون شهداست و مورد عنايت پروردگار عالم. درباره لزوم پيمودن راه امام در تمام ابعاد و نه فقط در مسايل مربوط به توسعه، فراوان مي توان استدلال كرد لاكن در اينجا بهتر است براي شاهد مثال نمونه كوچكي از نظريات ابراز شده درباره ايشان را - چه از طرف دوست و چه از طرف دشمن - بياوريم كه در واقع نوعي بازنگري و امعان نظر نسبت به انديشه و عمل آن حضرت است، و چه بهتر كه به عنوان حسن آغاز، كلام مقام معظم رهبري - شاگرد ارجمند

ص: 9240

مكتب امام و جانشين او مورد توجه قرار گيرد كه "امام خميني گنج بي پايان است". در اكثر قريب به اتفاق سخنرانيها و پيامهاي ايشان، ياد و نام امام خميني علاوه بر تعظيم و تكريم به عنوان الگوي عملي و قاطع حل مشكلات مطرح شده است و با آنچنان جملاتي زيبا كه جمع آوري اين جملات كتاب بزرگي خواهد شد براي شناخت و معرفي هرچه بهتر بنيانگذار جمهوري اسلام ايران و ترديدي نيست كه تمامي تلاش مقام معظم رهبري، حاكميت راه امام است: "راه او راه ما، هدف او، هدف ما و رهنمود او مشعل فروزنده ماست". (38) بعد از بيان اين جمله ژرف از كلام رهبر مسلمانان جهان ببينيم رهبر مسيحيان جهان (پاپ) درباره امام چه مي گويد: "در مورد آيت الله خميني و آنچه او در كشورش و بخش و سيعي از جهان انجام داد بايد با احترامي عظيم و تفكري عميق اظهارنظر كرد". (39) آيا مي توان بدون ايماني بيكران به حقانيت دين پروردگار و شناختي عميق از جامعه و مقتضيات زمان، عالم و آدم را اين گونه دگرگون ساخت. با چند جمله ديگر و بدون نياز به شرح و تفسير، اين بخش را به پايان مي رسانيم. واشنگتن پست: "آيت الله خميني يكي از رهبران رياضت كش و انعطاف ناپذير اسلام

ص: 9241

بود كه شاه ايران را برانداخت و آمريكا را تحقير كرد. او محققي شگفت آور بود و سياستمداري زيرك". (40) وزير دفاع سوريه: "راه امام خميني راه رستگاري ملتهاي محروم است" (41) روسينيس پاپا استانيدس (نماينده سنديكاي كارگران يونان) : ". . . عقيده دارم كه امام خميني نمرده است . . . اگر تفكر انساني وجود داشته باشد همه رهبران دنيا از يونان و ساير كشورها روش رهبر داناي ايران را درك نموده و آن را الگويي براي خود قرار دهند. " (42) نشريه الديار (لبنان) : "امام خميني همه معادلات سلطه گري ريشه دار در دنيا را تغيير داد. " (43) رهبر مسلمانان غنا: ". . . امام خميني تا ابد زنده است و انفاس قدسيه اش در سراسر جهان طنين انداز خواهد بود" (44) هنري پرشت (كاردار آمريكا در ايران در رژيم شاه) : "ما تجربيات سختي از انقلاب اسلامي داشته ايم. ترديدي نيست كه آيت الله خميني يكي از مردان بزرگ تاريخ در اين قرن بود. . . او مردي بود كه شخصيتش درك نشد. " (45) نشريه السفير (لبنان) : "اين پيرمرد با اراده سردمداران كاخ سفيد را به پشت كيسه هاي شن و سنگرهاي بتوني كشاند و جنبش تغيير نظام را در شوروي سابق رعت بخشيد. (46) پدر آرنستو كاردينال (روحاني

ص: 9242

مسيحي و مبارز نيكاراگوئه) : ". . . خداوند همه ما را موفق بدارد كه راه و خط امام خميني را ادامه دهيم. " (47) ياكوب بلازويچ (از كميته مركزي اتحاديه كمونيستي يوگسلاوي) : "برخي از ما در نابينايي سياسي خود حقايقي مانند سرنگوني شاه و اخراج آمريكا را در اين انقلاب نمي بينند. بيش ازصد سال است كه اين ماركسيسم كاذب ما، در راههاي ضعيف انقلاب حركت مي كند. " (48) پروفسور حامد الگار: "امام خميني تجلي تمام ابعاد اسلام است". (49) مجله هفتگي پروفيل (چاپ وين) : " هر رهبر انقلابي كه عملكرد و گفته هاي آيت الله خميني را نصب العين خودش قرار دهد قادر به تغيير سيستم غربي به يك جامعه اسلامي خواهد بود. " (50) بي نظير بوتو: "پيامهاي امام خميني در آينده نيز چراغ هدايت مسلمانا ن است و ملتهاي مسلمان در آينده نيز از پرتو نوراني افكار و انديشه هاي والاي حضرت امام استفاده خواهند كرد. " (51) ويليام لوئيس و مايكل لدين در كتاب "شكست رسواي آمريكا": "نگاهي به رويدادهاي گذشته نشان مي دهد تا بروشني دريابيم كه آيت الله خميني اهميت استراتژيكي ايران را در معامله خاورميانه بهتر از پرزيدنت كارتر ارزيابي كرده است. از اين پس مسلم است كه ممالكي از مصر و اسرائيل گرفته تا

ص: 9243

عربستان سعودي و عراق و امارات خليج فارس بايد پي آمدهاي انقلاب ايران را تحمل كنند. " (52) روزنامه لاسوئيس (چاپ ژنو) : "ميليونها مسلمان شيعه در مرگ آيت الله خميني به سوگ نشستند اما غرب بيش از آنكه متاثر و متاسف باشد احساس آسودگي مي كند. " (53) بي بي سي: " صرف نظر از اندوهي كه ممكن است از مرگ هر انساني پيدا شود و يا احترامي كه ما در غرب براي مردممان قائليم اين را نبايد ناگفته گذاشت كه در مغرب زمين كسان بسياري هستند كه پس از درگذشت آيت الله نفس راحتي خواهند كشيد و خوشحال خواهند شد كه آيت الله ديگر زنده نيست. " (54) ژنرال هايزر (درباره تصميم امام خميني به بازگشت به ايران عليرغم تمام تمهيدات جهاني غرب براي جلوگيري از اين امر) : "خطر بالقوه اصلي كه به فاجعه اي براي آمريكا منجر مي شد بازگشت سريع خميني به ايران بود. " (55) البته متفكران و دانشمندان و سياستمداران و سايرين، چه در داخل و منطقه و چه خارج ايران و در سطح جهان درباره امام خميني بسيار گفته و نوشته اند كه حتي دسترسي به تمامي آنها كار بسيار دشواري است. تاكنون برابر آرشيو مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني صدها كتاب (بيش از دو هزار جلد)

ص: 9244

در ايران و جهان و بيش از 700 رساله كارشناسي ارشد و دكتري در داخل و خارج درباره امام خميني و انقلاب اسلامي برشته تحرير درآمده است كه اين روند همچنان ادامه دارد. (56) انديشه هاي امام خميني حتي از طرف دشمنان ايشان مورد تحقيق و تقليد قرار مي گيرد چنانكه بعضي از متفكران اشاره كرده اند حتي برژينسكي معاونت امنيت ملي كارتر نظريه خود را از آراء امام خميني اخذ كرده است. (57) (نظريه او درباره جنگ دوم جهاني مبتني است بر جمله معروف امام خميني (خون بر شمشير پيروز است) با اين وجود بعضي از متفكران اعم از نويسندگان داخلي و خارجي اعتقاد دارند كه امام نه تنها در ميان دشمنان كه در ميان دوستان هم غريب است. نكته مهم ديگري كه بايد بدان توجه كرد اين است كه عليرغم بررسي مسايل گوناگون اجتماعي، سياسي، اقتصادي و. . . از ديدگاه امام خميني و برگزاري نشستهاي مهمي چون سمينار بررسي سيره عملي و نظري امام، امام و عاشورا، سمينار بررسي نظريات اقتصادي امام، سمينار انديشه هاي دفاعي امام و. . . كه هر ساله برگزار مي شود و در خارج از كشور نيز به مناسبت پيروزي انقلاب اسلامي، رحلت امام و. . . مجلاسي برپا مي گردد، اگر بخواهيم حضرت امام را در مقوله هايي مانند

ص: 9245

اقتصاد، سياست، توسعه و . . . هرچند كه در آنها صاحب نظر بوده اند، محدود كنيم، در واقع از شناخت حقيقت دور افتاده ايم. انديشه و سيره امام خميني، يعني راه امام خميني، راه اسلام ناب محمدي است كه همه علوم مي توانند در قالب و مسير آن شكل متفاوت ديگري با آنچه تاكنون بوده اند بخود گيرند و در واقع از مسير كفر و ضلالت به مسير حق تغيير جهت دهند. بنابراين وقتي جنبه هاي گوناگون زندگي اجتماعي مانند اقتصاد، سياست، فرهنگ ، هنر و. . . را از ديدگاه امام مورد تحقيق قرار مي دهيم در واقع مي خواهيم ببينيم اين گونه معارف بشري چگونه و در چه جهتي با چه اهدافي، با چه شرايط و تناسب و ميزاني مي تواند در مسير حق يعني همان مسير وصول به آن جامعه متعالي مكتب اسلام ناب محمدي قرار گيرد و به پيش رود، همان گونه كه بدون نام امام اين انقلاب در هيچ جاي جهان شناخته نمي شود، بدون توجه به سيره و انديشه هاي ايشان نيز كه مورد تاكيد مداوم مقام معظم رهبري است، در هيچ زمينه اي جمهوري اسلامي كه ميراث رنج و تلاش و استقامت طولاني اوست موفقيت مطلوب را بدست نخواهد آورد. لذا مطالعه دقيق و عميق نظريات امام در هر برنامه ريزي اجتماعي - و حتي شخصي

ص: 9246

- در جمهوري اسلامي پيش شرط موفقيت است. زيرا كه امام خميني تجسم اسلام ناب محمدي در عصر اكنون است. علاوه بر اين توجه دقيق به اين نكته ضروري است كه نظريات حضرت امام چند بعدي است و كليتي غير قابل تفكيك را تشكيل مي دهد. همچنان كه قرآن چنين است، همچنان كه سنت پيامبر عظيم الشان اسلام (ص) چنين است. همچنان كه نظريات انبياء و ائمه معصومين عليهم السلام چنين بوده است و امام نيز شاگرد و وارث اين مكتب است لذا وقتي مثلا درباره نظريات امام در زمينه اقتصاد يا توسعه بررسي و تحقيق مي كنيم بايستي در نظر داشته باشيم كه اين نظريات از نظريات ايشان درباره سياست هنر يا عرفان جدا نيست. نظريات وسيره امام در مجموع كليت و تناسبي يكپارچه دارد كه بدون در نظر داشتن آن تحقيق و بررسي در زمينه هاي خاص به اهداف كامل خود نخواهد رسيد. اسلام يك مكتب يكپارچه و تمام و كمال است و براي اجراي هر بعدي تمام ابعاد آن بايستي لحاظ شود و گرنه حاصل همان "نومن ببعض و نكفر ببعض" در مي آيد. اصول توسعه از ديدگان امام خميني: قبل از ورود به اين مبحث يادآوري چند نكته علاوه بر آنچه درباره يكپارچگي نظريات امام و لزوم منظور داشتن آن به

ص: 9247

عنوان كليتي غير قابل تجزيه و انفكاك در پايان بخش قبل ذكر شد - ضروري است. اول - امام خميني كلمه توسعه را در پيامها و بيانات خود بكار نبرده اند، اگر هم باشد بسيار نادراست. آن حضرت بيشتر از عباراتي نظير "بازسازي"، "نوسازي"، " تعمير"، "بناكردن"، "ساختن"، "آباد كردن" استفاده كرده اند. دوم - در نظر امام بازسازي و آباد كردن كشور بدون احياء فرهنگ اصيل اسلامي، زدودن آثار طاغوت از جامعه و ترقي در ساير زمينه ها مانند عدالت اجتماعي، آموزش و پرورش، خودسازي، تقوا و. . . ميسر نيست. همانطور كه اشاره شد توسعه از نظر معظم له امري فراگير و همه جانبه است و تمامي عرصه هاي حيات آدمي را در بر مي گيرد كه اين معني خيلي وسيعتر و عميق تر از مفهوم توسعه در ادبيات كارشناسان فن است. آنان عليرغم اينكه در دهه هاي اخير توسعه را علاوه بر مفهوم اقتصادي شامل ساير عرصه ها مانند سياست، آموزش، و غيره مي دانند، لاكن هرگز هيچكدام به خودسازي و ارتباط با خداوند متعال و لحاظ كردن توسعه به عنوان يك تكليف شرعي نمي پردازند. در آراء حضرت امام تمامي اين مفاهيم منظور شده است. بنابراين در آراء ايشان امر توسعه داراي مقدماتي لازم و منظور داشتن شرايط و اقداماتي همگام و توام با مديريت توسعه

ص: 9248

ضروري و اجتناب ناپذير است. سوم - تقسيم بندي اصول توسعه و لواحق آن كه در اين مقاله بيان مي شود از پيامها و بيانات حضرت امام در زمانهاي مختلف و بصورتي كلي استخراج شده است، طبعا مي تواند به صورتهاي گوناگوني طبقه بندي و بررسي شود. لاكن در هر صورت اين تقسيم بندي ها به منظور درك بهتر انديشه معظم له بوده است و همواره امكان طبقه بندي و درك عميق تر نظريات چنان شخصيتي وجود دارد. با توجه به نكات مزبور محورهاي توسعه از ديدگاه حضرت امام در 5 اصل معرفي مي شود 1. معنويت 2. استقلال (فكري و عملي) 3. مردمي بودن يا اتحاد همه مردم در امر توسعه 4. عدالت 5. تغيير وضع محرومين و مستضعفين. سعي مي شود حتي الامكان نمونه هايي از كلام امام بدون تو ضيح زايد نقل شود. تا تصويري روشن از نظريات ايشان در موارد مذكور بدست داده باشيم: 1- معنويت: از ديدگاه حضرت امام معنويت، اساس هر حركت و تحرك بشري است و بدون اعتقاد و ايمان، اعمال بشر اساسا ناقص و ابتر خواهد بود. "اگر ايمان وارد قلب شود، كارها اصلاح مي شود". (58) "اگر جنبه ايمان مردم تقويت شد، همه امور براحتي انجام مي شود. " (59) "ارزشهاي معنوي ارزشهاي هميشگي است". (60) "من نمي توانم باور كنم كه كسي مبادي معنوي

ص: 9249

نداشته باشد و براي مردم كوشش كند. " "همه بدبختي ها از ضعف ايمان و سستي يقين است" (61) "اگر ايمان به خدا و عمل براي خدا در فعاليتهاي اجتماعي و سياسي و اقتصادي و ساير شوون زندگي بشر وارد شود، پيچيده ترين مشكلات امروزي جهان به آساني حل مي شود. " (62) جنبه هاي عمده اين معنويت براي سازندگي و توسعه از قرار ذيل است: الف: اتكال به خداوند "با اتكال به خداوند عظيم است كه مي توانيم آشفتگي هاي اين مملكت را و خرابيهاي اين مملكت را بازسازي كنيم. " (63) ب: حفظ ارزشها: "مسايل اقتصادي و مادي اگر لحظه اي مسئولين را از وظيفه اي كه بر عهده دارند منصرف كند خطري بزرگ و خيانتي سهمگين است. " (64) "آن روزي كه مجلسيان، خوي كاخ نشيني پيدا كنند. . . و از اين خوي ارزنده كوخ نشيني بيرون بروند. آن روزي است كه ما براي كشورمان بايد فاتحه بخوانيم. " (65) "بايد دولت جمهوري اسلامي تمامي سعي و توان خود را در اداره هرچه بهتر مردم بنمايد، ولي اين بدان معنا نيست كه آنها را از اهداف عظيم انقلاب كه ايجاد حكومت جهاني اسلام است منصرف كند. " (66) ج: خودسازي: "ما بايد در هر قدمي كه براي پيروزي پيش مي رويم، هر قدمي كه براي ساختن

ص: 9250

كشورمان پيش مي رويم، چند قدمي براي ساختن خودمان، براي پيروزي بر نفس خودمان، براي پيروزي بر شيطان باطني خودمان قدم برداريم. " (67) د: قيام براي خدا و رضاي او "بدون هيچ اغراض شخصيه قيام كنيم و اين كشور را از سر، و از نو بسازيم. " (68) ه: تكليف شرعي: از نظر حضرت امام توسعه كشور يك تكليف الهي، يك واجب الهي است و براي انجام آن با عزم و اراده تمام بايد مشغول كار شد. "مهم اين است كه انسان در آن وقتي كه وقت كار است تكليفش را بداند. شما مي دانيد كه اين مملكت احتياج به كار دارد، احتياج به بازسازي دارد. " )2 )69- استقلال و آزادي: حضرت امام به استقلال و بخصوص استقلال فكري و فرهنگي بسيار بها مي دهند. " بزرگترين فاجعه براي ملت ما اين وابستگي فكري است كه گمان مي كنند همه چيز از غرب[است] و ما در همه ابعاد فقير هستيم. " (70) "اين وابستگي فكري، وابستگي عقلي، وابستگي مغزي به خارج منشا اكثر بدبختي هاي ملتها و ملت ماست. " (71) "اگر ما از وابستگي فكري بيرون بيائيم همه وابستگي ها تمام مي شود. " (72) "ما مي خواهيم زندگي فقيرانه داشته باشيم ولي آزاد و مستقل باشيم. " (73) "آزادي يك نعمت بزرگ الهي است". (74)

ص: 9251

"ما مصائب را به خاطر رسيدن ملتمان به آزادي و استقلال تحمل خواهيم كرد. " (75) "ما ارزش حيات را به آزادي و استقلال مي دانيم. " (76) "قانون اسلام مسبب آزاديها و دموكراسي حقيقي است، و استقلال كشورها را نيز تامين مي كند. " (77) از نظر حضرت امام آزادي واقعي در اسلام است و آزادي غربي كه موجب تباهي است، نه تنها آزادي نيست بلكه نوعي ديگر از وابستگي است. "آزادي به شكل غربي آن، كه موجب تباهي جوانان و دختران و پسران مي شود، از نظر اسلام و عقل محكوم است. " (78) "انحطاط و سقوط بشر، به علت سلب آزادي او و تسليم در برابر ساير انسانهاست". (79) محورهاي اصلي استقلال و آزادي كه در كلام حضرت امام بر آنها تاكيد شده است از اين قرار است: الف: خودباوري (هويت و فرهنگ) "آن چيزي كه ملتها را مي سازد فرهنگ صحيح است" (80) "اگر فرهنگ درست بشود يك مملكت اصلاح مي شود" (81) "اساسا فرهنگ هر جامعه هويت و موجوديت آن جامعه را تشكيل مي دهد، و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بعدهاي اقتصادي، سياسي، صنعتي و نظامي قدرتمند و قوي باشد ولي پوچ و پوك و ميان تهي است. " (82) "اتكال به نفس بعد از اعتماد به خداوند منشا خيرات است. "

ص: 9252

(83) "عمده اين است كه ما باور كنيم كه خودمان مي توانيم". (84) "ما بايد اين را بفهميم كه همه چيز هستيم و از هيچكس كم نداريم". (85) "ژاپن همين معنا را مبتلا بود و بعد بيدار شد و اراده كرد و شد يك مملكت صنعتي كه الان صنعت او مقابله مي كند با آمريكا" (86) "هندوستان بيدار شد، با اينكه از همين نژادهايي بودند كه غير غربي بودند". (87) "ما روي پاي خود مي ايستيم و مطمئنا پيروزيم". (88) ب: قناعت: "مردم بر سر دوراهي عزت و ذلت قرار داشته و بايد تصميم بگيرد، يا رفاه و مصرف گرايي و يا تحمل سختي و استقلال". (89) "از ورود كالاهاي مصرف ساز و خانه برانداز جلوگيري نماييد و مردم به آنچه دارند بسازند تا خود همه چيز بسازند" (90) "خود را به ساده زيستن عادت دهيد و از تعلق قلب به مال و منال و جاه و مقام بپرهيزيد. " (91) "با زندگي اشرافي و مصرفي نمي توان ارزشهاي انساني - اسلامي را حفظ كرد". (92) يكي از ويژگيهاي بسيار مهم و شاخص حضرت امام اعتقاد و التزام عملي به تمام مطالبي بود كه مي فرمودند. كما اينكه، درباره ساده زيستي و قناعت ايشان خانواده و نزديكان معظم له خاطرات بسياري نقل كرده اند از جمله

ص: 9253

اينكه حضرت امام هرگز باقي مانده آب ليواني را كه نوشيده بودند دور نمي ريختند بلكه كاغذ تميزي روي آن قرار مي دادند و در دفعات بعد از آن استفاده مي كردند. بد نيست در اينجا با توجه به اشاره اي كه حضرت امام در يكي از فرمايشات خود به ژاپن داشتند از روش ژاپني "موتاي ناي" يا "روح قناعت ژاپني" نام ببريم. دولتي كه با اتحاد و قناعت آنچنان تلاش و كار كردند تا به پايه امروز رسيدند ژاپن در شمار مهمترين توليد كنندگان كاغذ است حال آنكه مانند روسيه و كانادا منابع جنگلي وسيع ندارد. عمده توليد كاغذ آنها از بازيافتي هاست. در ژاپن تكه كاغذي دور انداخته نمي شود. براي صرفه جويي در انرژي - با توجه به كمبود انرژي در ژاپن - بجاي استفاده از وسايل گرم كننده لباس بيشتري مي پوشند و شبها دستگاههاي گرم كننده را خاموش مي كنند و بحاي آن از روانداز مناسب استفاده مي نمايند. چندي قبل در ژاپن به دنبال اختراعي بودند كه از كيسه هاي مخصوص كوچكي - بدون نياز به حرارت مركزي و نظاير آن - براي گرم كردن بدن استفاده كنند. (93) اسراف از جمله مسائلي است كه در اسلام، شديدا نهي شده است. در عين اينكه استفاده از مواهب دنيوي حلال منعي ندارد لاكن اسراف ضد ارزشي

ص: 9254

و شيطاني است: "ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين". (94) البته در كشور ما يكي از راههاي مبارزه با اسراف - و در واقع ساده ترين آنها - گران كردن اجناس مورد مصرف است. كمتر شاهد بوده ايم كه تفكيكي ميان انواع كالا و اجناس بعمل آيد يا در كنار گران كردن آموزشهاي لازم و تلاشهاي تحقيقي براي رفع معضل كمبودها تدارك شود. آقاي مهندس موسوي، آخرين نخست وزير كشور ايران طي خاطراتي كه از فوت امام نقل كرده اند - به توجه و دقت امام خميني نسبت به اين مسايل اشاره مي كنند و اظهار مي دارند آن حضرت با گران كردن اجناس بويژه كالاهايي كه مورد مصرف افراد كم درآمد جامعه بود بشدت مخالفت مي كردند. ايشان مي گويند يكبار كه خدمت امام رسيديم و توضيح داديم كه به دلايل وضع كشور و مسايل اقتصادي بايد نان را اندكي گران كنيم، ايشان مخالفت كردند و نظرشان اين بود كه نان مصرف اصلي فقراست و نبايد گران شود. ما توضيح داديم كه درست است فقرا قدري مشكلتر مي توانند نان بدست بياورند ولي در عوض اغنيا نيز كمتر اصراف مي كنند و لااقل بدون سوبسيد پول نان خود را مي پردازند. آنگاه حضرت امام جمله بسيار زيبايي فرمودند كه عمق و لطافت آن شگفت انگيز است و جمله ايشان كار را تمام

ص: 9255

كرد. ايشان فرمودند: "اشكال ندارد، اغنيا نيز مهمان سفره فقرا باشند. " (95) ج: خودكفايي: "در روايات اسلامي به كار و فعاليت در جهت بي نيازي از ديگران ارزش بسيار داده شد تحمل و زحمت و رنج براي رسيدن به غنا و بي نيازي عبادت به شمار آمده است. امام باقر (ع) در هواي بسيار گرم نامناسب در مزرعه خويش به كار مشغول بود. و در پاسخ معترض كه كاركردن در سن پيري را بر آن حضرت خرده مي گيرد و قصد موعظه آن حضرت را دارد، مي فرمايد: من به قصد بي نيازي از تو و مردم كار مي كنم و اين عبادت است و اگر در اين حالت بميرم در حال طاعت خداوند از دنيا رفته ام". (96) امام خميني اعتقاد دارند: "اگر يك مملكت بخواهد مستقل باشد، اول شرط اين است كه احتياج نداشته باشد به غير". (97) و "شما بايد به فكر اين باشيد كه همه چيزتان را خودتان درست كنيد". (98) امام خميني براي خودكفايي بر كشت و زرع نيز تاكيد بخصوص دارند: "الان مي دانيد كه ما محتاج به خارجيم راجع به مواد غذايي، بايد خودمان اين را جبران بكنيم، و اين به همت كشاوزران ماست". (99) و "ايران مملكتي است كه كشاورزي او بايد كشاورزي غني باشد". (100) د: نياز به تكنولوژي: با توجه به عقب

ص: 9256

ماندگي ديرپاي كشور از لحاظ فن آوري وصنعت نسبت به جهان امروز نياز به خارج امري بديهي مي نمايد. در اين شرايط چه بايد كرد؟ چه چيزي و چگونه بايد از خارج وارد شود يا مورد اقتباس قرار گيرد؟ حضرت امام در اين باره مي فرمايند: "احتياج ما پس از اين همه عقب ماندگي مصنوعي به صنعتهاي بزرگ كشورهاي خارجي حقيقتي است انكا رناپذير. ولي اين به آن معني نيست كه ما بايد در علوم پيشرفته به يكي از دو قطب وابسته شويم". (101) "در برنامه صنعتي كردن مملكت هرگز چون امروز سراغ مونتاژ نمي رويم. ما در ايران صنايع مادر ايجاد خواهيم كرد و نوسازي را به بهترين وجه انجام خواهيم داد. " (102) ملاحظه مي شود كه نظر ايشان "صنعتهاي بزرگ" و"صنايع مادر" است، نه هر صنعتي و هر وارداتي. "ما نيازهاي تكنولوژي خود را از هر منبعي كه مفيدتر براي كشورمان باشد تامين خواهيم كرد. " (103) اين "مفيدتر براي كشور" جاي تامل دارد. البته مي توان با توجه به مجموع نظريات امام به آساني فهميد كه "مفيدتر براي كشور" كدام منبع است و از كدام كشورها مي توان ياري گرفت. ه: هوشياري در اجراي برنامه ها: نوسازي كشور با توجه به الگوهاي تحميلي - تبليغي غربي و اوضاع و شرايط كنوني جهان، كار ساده اي

ص: 9257

نيست. بسا كه بعد از اجراي برنامه هاي طولاني تازه متوجه شويم كه در تار و پود دام الگوهاي توسعه غرب گير افتاده ايم. آن مرد الهي اين روشن بيني هاي شگفت را داشت كه انتهاي مسيرهاي بظاهر درست لاكن در باطن انحرافي را ببيند. "بايد دو چشم ديگر هم قرض كنيم و به اطراف خودمان و ملكت خودمان نگاه كنيم تا با دست خود ما دوباره به ما تحميل نكنند". (104) "بايد خودمان را نگه داريم. اگر اين نشود و بعدا باز همان مسايل كم كم، با تدريج ، حوصله آنها زياد است - با تدريج همين مسايل سابق بر ما تحميل مي شود. " (105) دشمن بيدار و پر حوصله است. كاري جز سلطه گري در عالم ندارد. او دنبال منافع خويش است. تمامي تاريخ معاصر شاهد اين مدعاست كه غرب بويژه آمريكا در پي تسلط بر جهان است و باكي از نابودي هيچ كشور و هيچ مردمي ندارد. "مي خواهند شما را مايوس كنند آنهايي كه منافع خودشان را از دست دادند يا در خطر مي بينند مي خواهند شما را مايوس كنند. مي خواهند شما را از قدرت خودتان مايوس كنند تا سست شويد و آنها به مقاصد خودشان برسند. "106 بد نيست نگاهي به يكي از شاخصه هاي توسعه دربرنامه اول بياندازيم طبق برنامه اول توسعه مي بايستي صنايع مصرفي

ص: 9258

2/4 درصد رشد داشته باشد كه معادل 28 درصد رشد كرد و صنايع سرمايه اي مي بايد به رشد 24 درصد مقرر شده و تصويب شده برسد، كه رشد آن 9/5 درصد بود. معلوم است كه صاحبان سرمايه به سودهاي كلان حتي تا صددرصد هم راضي نيستند و دنبال صنايع مصرفي مي روند كه سودش گاه تا 200 درصد هم مي رسد. در حالي كه عرصه توليد سرمايه اي سودي معادل 5 تا 10 درصد بيشتر ندارد. )3 )107- اتحاد همه نيروها براي سازندگي (ملت و دولت) : يكي از رازهاي پيروزي انقلاب اسلامي اتحاد همه نيروها عليه نظام وابسته پهلوي بود. در واقع يكي از رازهاي رهبري امام خميني ايجاد روحيه اتحاد بين همه نيروها بود. امام خميني تنها رهبري است كه در قرن معاصر موفق شده است همه مردم كشور - الا بعضي افراد وابسته به رژيم پهلوي - را زير بالهاي خدايي "واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا" (108) جمع آورد. بدون اين اساس محكم موفقيت امكاني ندارد. "بر همه اقشار ملت ، در هر مقامي كه هستيم واجب است - واجب الهي است - كه با هم پيوسته باشيم و با هم يكدست و يكدل و يك جهت براي ساختن اين ايران خراب". (109) "همه با همت والا براي خدا و براي

ص: 9259

رضاي ولي امر سلام الله عليه، همه با هم ست برادري داده و اين كشوري كه خرابه شده و به دست ما دادند خودمان تعمير كنيم.

ص: 9260

" (110) "با اتكال به خدا و با وحدت كلمه و همت فرزندان اين آب و خاك همه با هم به بازسازي كشور مي پردازيم. " (111) "ما بايد از سر، يك مملكتي را از سر بسازيم و اين، نه دولت همچو كاري مي تواند بكند و نه بعض اقشار ملت، بايد همه با هم دست به هم بدهند. " (112) "براي ساختن ايران هم همه ملت بايد شركت كنند، كشاورز در حد كشاورزي، زارع در حد زارع بودن، اهل صنعت در حد صانع بودن وهمه اقشار ملت از دوست و غير دوست گرفته، اينها با هم همكاري بكنند و برادرانه دست به هم بدهند و اين خرابه اي كه براي ما گذاشتند، از سر بسازند و آبادش كنند. " (113) چگونه همه ملت مي توانند متحد باشند، آيا مي شود مردم با زمينخواران و ساختمان خواران و ثروت اندوزان و تجارت پيشه گان طماع كه هر روز حريص تر و گنده تر مي شوند متحد شوند؟ 4: عدالت: عدالت از نظر امام خميني يكي از پايه هاي اساسي بناي توسعه است. "خروح از اعتدال و عدالت الهي و صراط مستقيم، انحراف است و اجتناب از آن وظيفه اي الهي". (114) "عدالت را اجرا كنيد، عدالت را براي ديگران نخواهيد[براي] خودتان هم بخواهيد. " (115) عدالت در اسلام آنچنان اهميت دارد كه قرآن كريم

ص: 9261

قسط و عدل را هدف ارسال رسل و كتابهاي الهي معرفي مي كند. "لقد ارسلنا رسلنا بالبينات و انزلنامعهم الكتاب و الميزان ليقوم الناس بالقسط"116 لذا توسعه اي كه عدالت اجتماعي را مختل كند از نظر امام مردود است. اهميت عدالت از نظر امام چنين است "من اميدوارم به فوز احدي الحسينين نايل شوم. يا پيشرفت مقصود در اقامه عدل و حق يا شهادت در راه آن كه راه حق است. " )5 )117: محرومين و مستضعفين: از نظر حضرت امام هدف اصلي توسعه بعد از حفظ اسلام و كشور اسلامي محرومين و مستضعفين هستند و اين يكي از بزرگترين تفاوتهاي الگوي توسعه از نظر امام با الگوي توسعه ملي كشورهاي ديگر است. "طريق اسلامي اين است كه مستضعفين را حمايت كنند. " (118) "گمان نمي كنم عبادتي بالاتر از خدمت به محرومين وجود داشته باشد. " (119) "به همه در كوشش براي رفاه طبقات محروم وصيت مي كنم كه خير دنيا و آخرت شماها رسيدگي به حال محرومان جامعه است". (120) "ما آن روزي عيد داريم كه مستمندان ما، مستضعفان ما به زندگي صحيح رفاهي و به تربيت صحيح اسلامي - انساني برسند. " (121) "اسلام براي مستضعفين آمده و اول نظرش به آنهاست. " (122) "خدا نياورد آن روزي كه سياست ما و

ص: 9262

سياست مسئولين كشور ما، پشت كرن به دفاع از محرومين و رو آوردن به حمايت از سرمايه دارها گردد. " (123) حضرت امام مكررا با خوي كاخ نشين مخالفت كرده اند و هدف توسعه را وصول به رضاي الهي ا ز طريق خدمت به محرومين و مستضعفين مي دانند. "بيايد به علم بپيونديد، بيايد تمام قلبها و تمام قدمها و تمام گفتار ما براي منافع اين قشر مستضعف باشد. نگذاريد خون شهيدان هدر برود. نگذاريد اين زاغه نشينان ما باز ادامه بدهند به زاغه نشيني. نگذاريد ابر قدرتها باز به طمع بلعيدن ما بيفتند. " (124) و كلام آخر جمعبندي: با عنايت به اهميت توسعه و اينكه عقب ماندن مادي و معنوي در هر زمينه اي از كاروان پيشرفت بشري علاوه بر اينكه خلاف عقل و شرع است به همان نسبت اسباب تضعيف استقلال و عزت حاصل از ايمان و انقلاب اسلامي و خون شهداي گرانقدر است، و اينكه الگوهاي غربي در كشور ما و در همه عالم جز شكست و وابستگي نتيجه اي ببار نياورده، خصوصا اينكه - بر خلاف بسياري از نقاط عالم كه فاقد مكتب جامع و كامل داخلي براي پاسخگويي به نيازهاي توسعه هستند و از اين رو با وجود رو آوردن به ويژگيهاي ملي و دروني همواره در پاره اي از جهات ناچار به پذيرش

ص: 9263

اصول غربي هستند - ايران اسلامي داراي مكتبي كامل و جهاني است كه پاسخگوي تمامي نيازهاي بشري مي باشد و علاوه بر آن از گنج بي پايان انديشه ها و افكار امام خميني بهره مند است، راه اساسي و صحيح توسعه، سرمشق قراردادن سيره و انديشه حضرت امام است. آراء و انديشه هاي امام خميني صرفا مباني نظري توسعه را تامين نمي كند بلكه علاوه بر آن، با توجه به اين موضوع كه ايشان حدود 10 سال كشور توفانزده ايران را در سخترين شرايط اداره كردند و همواره مشكل گشاي دولت و مجلس و ارگانها و مردم بودند. رهنمودها و دستورات ايشان در شرايط گوناگون شكل اجراي اين نظريات را نيز مشخص نموده است. بنابراين ضروري ترين اقدام تشكيل گروه هاي ويژه اي است كه بتوانند با توجه به مباني نظري و عملي امام خميني و آراء و سيره آن حضرت الگوهاي توسعه كشور را تنظيم و در واقع ادبيات انقلاب اسلامي را در عرصه توسعه و ارتباطات توسعه به رشته تحرير درآورند و اين امر جز با كمك و همكاري مشترك حوزه و دانشگاه ميسر نمي شود. همچنين به موازات آن برنامه هاي اجرايي كشور را تركيب نموده و دائما چگونگي پيشرفت عملي برنامه ها را بر اساس اين الگوها كنترل كنند و بخش ويژه اي در رسانه ها بدين امر اختصاص يابد تا

ص: 9264

مردم براي هميشه تصويري پويا از چگونگي پيشرفت و رشد كشور خود پيش رو داشته باشند. انشاءالله

پى نوشت ها

: 1. مولانا، حميد، گذر از نوگرايي، ترجمه يونس شكرخواه، تهران: مركز مطالعات و تحقيقات رسانه ها، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، پاييز 2 1371. همان منبع، ص3 279. همان منبع (نقل به مضمون) 4. دكتر پناهي، محمد حسين، ضرورت ارزيابي علمي برنامه هاي توسعه و وضعيت آن در ايران، فصلنامه علوم اجتماعي، شماره هاي 3و4، ص5 84. مهندس موسوي، ميرحسين، مجموعه مقالات سمينار تحقيق و توسعه، سازمان پژوهشهاي علمي و صنعتي ايران، وزارت فرهنگ و آموزش عالي، تيرماه 1368، ص6 18. همان منبع، نقل به مضمون، ص7 17و8. مهندس موسوي، ميرحسين، سخنراني در دانشگاه تربيت مدرس، به مناسبت هفته دفاع مقدس، 9 1/7/76. شكرخواه ، يونس، تمدن اسلامي از ديدگاه امام خميني، فصلنامه حضور، زمستان 76، شماره 10 22. سرادموند آيرونسايد فرمانده نيروهاي انگليسي در شمال ايران بود. مراجعه كنيد به خاطرات فردوست تحت عنوان "ظهور و سقوط سلطنت پهلوي" جلد دوم، تهران، انتشارات اطلاعات ، 11 1370و12و13و14. سيد زاده، حميد - بررسي كتاب پاسخ به تاريخ، قم، چاپ مهديه، تابستان 15 1370. مراجعه كنيد به مقالات خارجي انتهاي كتاب "داستان انقلاب" نوشته محمود طلوعي تهران، انتشارات علمي، پاييز 16 1370. همان منبع، ص17 562و18و19و20و21و22و23.

ص: 9265

فوران، جان - انقلاب 1977-79: چالشي بر تئوري اجتماعي، فصلنامه حضور، شماره 18، زمستان 1375 از ص184 به بعد 24. طلوعي، محمود، داستان انقلاب، تهران، انتشارات علمي، پاييز 25 1370. مجموعه اسناد لانه جاسوسي، بخش اول (ايران در بند) ، جلد 6، تهران، مركز نشر اسناد لانه جاسوسي آمريكا، زمستان 26 1369. كوثر (مجموعه سخنرانيهاي حضرت امام خميني) - جلد دوم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار ا مام خميني، 27 1371. همان منبع، ص28 504. همان منبع، ص29 504. فوران، جان - انقلاب 1977-79 چالشي بر تئوري اجتماعي ، فصلنامه حضور شماره 18، زمستان 1375، ص30 205 و 31و32. مجموعه اسناد لانه جاسوسي، بخش اول (ايران در بند) ، جلد 6، تهران مركز نشر اسناد لانه جاسوسي امريكا، زمستان 33 1369. نعمتي زاده، محمدرضا، فصل خاكستر (مجموعه شعر) ، بوشهر، نشر شروه، زمستان 34 1370. طلوعي، محمود - داستان انقلاب، تهران، انتشارات علمي، پاييز35 1370. فردوست، حسين، ظهور و سقوط سلطنت پهلوي - جلد دوم، تهران، انتشارات اطلاعات، 36 1370. بوستان سعدي 37. قرآن كريم، سوره آل عمران، آيه 38 103. فصلنامه حضور، خرداد 1372، ص39 11و40و41و42و43و44و45و46. مجله حوزه، سال هفتم، فروردين تا تيرماه 1369، شماره 47 37-38و48. امام و انقلاب در آئينه انديشه جهان، تدوين روابط عمومي سازمان

ص: 9266

بهزيستي استان مازندران، قم، نشر مرتضي، بهمن ماه 49 1369. فصلنامه حضور، شماره 20، تابستان 1376، ص50 38. امام و انقلاب در آئينه انديشه جهان، تدوين روابط عمومي سازمان بهزيستي استان مازندران، قم، نشر مرتضي، بهمن 51 1369و52و53 و54. فصلنامه حضور، شماره 1، خرداد 55 1370. كوثر (مجموعه سخنرانيهاي حضرت امام خميني) جلد دوم، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 56 1371. آرشيو مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بهار 57 1376. دولت آبادي، فيروز، چهار انفجار در بستر تاريخ، فصلنامه حضور، مشاره 8، پاييز 58 1373و59و60و61و62. امام خميني، كلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بهار 63 1372. واحد كامپيوتر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، كد 64 99-13و65و66. رهنمودهاي امام در جهت خودكفايي، مجله حوزه، سال هفتم، شماره 38و37، فروردين تا تيرماه 67 1369و68و69. واحد كامپيوتر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، كد 70 99-13و71و72و73و74و75و76و77و87و79. امام خميني، كلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بهار 80 1372و81و82 و83و84و85. همان منبع 86و87. صحيفه نور، جلد 14، مركزر مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، تهران ، شركت سهامي چاپخانه وزارت ارشاد اسلامي، 88 1361. امام خميني، كلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بهار 89 1372. رهنمودهاي امام در جهت خودكفايي،

ص: 9267

مجله حوزه، سال هفتم، شماره 37-38، فرودين تا تيرماه 90 1369. همان منبع 91و92. امام خميني، كلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بهار 93 1372. مجله حوزه، سال هفتم، شماره 37 -38، فرودين تا تيرماه 94 1369. قرآن كريم، سوره اسرا، آيه 95 .27. نقل به مضمون از سخنراني مهندس مير حسين موسوي در هفته دفاع مقدس در دانشگاه تربيت مدرس - 96 1/7/76. رهنمودهاي امام در جهت خودكفايي، مجله حوزه، سال هفتم، شماره 37-38، فروردين تا تيرماه 97 1369. صحيفه نور، جلد 10، تهيه و تنظيم از مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، تهران، شركت سهامي چاپخانه وزارت ارشاد اسلامي، 98 .98 1361، 99و100. امام خميني، كلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بهار 101 1372. همان منبع 102. واحد كامپيوتر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، كد103 .19-76. همان منبع 104و105و106. صحيفه نور، جلد 10، تهيه و تنظيم از مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 107 1361. كيهان سال 1373، ص108 186. قرآن كريم، سوره آل عمران، آيه 109 103. واحد كامپيوتر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، كد 110 99 -13 و 111و112و113. همان منبع 114 و115. امام خميني، كلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر

ص: 9268

آثار امام خميني، بهار 116 1372. قرآن كريم، سوره حديد، آيه 117 25. امام خميني، كلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بهار 118 1372 و119 و120 و121و 122و 123. امام خميني، كلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، بهار 124 1372. صحيفه نور ، جلد 10، مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، تهران ، شركت سهامي چاپخانه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، 1361 ابوالفضل مروي

ص: 9269

نگاهي به دو اثر از امام قدس سره

10 چكيده: امام خميني قدس سره و تكليف مداري مقدمه يكي از شاخصه هاي والاي حضرت امام خميني قدس سره - كه حاكي از مرتبت رفيع و خلوص نيت ايشان بود- را مي توان تكليف مداري در كارها دانست; اين ويژگي در سرتاسر زندگي پربركت و درس آموز آن بزرگوار، اعم از تصميم گيري و سخنراني و تدريس و تاليف و موضع گيري هاي سياسي مشهود بود و در يك كلمه، به حكم كريمه (قل انما اعظكم بواحدة ان تقوموا لله...) هرگونه قيام و اقدام او براي خدا و براساس احساس وظيفه و تكليف بود. از جمله مي توان پايداري و ايستادگي حضرت امام قدس سره در مقابل تهاجم و «شبيخون فرهنگي» حوالي سال هاي 1320 و پس از هجوم متفقين به ايران را برشمرد. اين هجمه با چاپ و نشر كتابچه اي موسوم به «اسرار هزار ساله» رخ نمود. مؤلف «اسرار هزار ساله»، علي اكبر حكمي زاده بود. حكمي زاده در ابتدا طلبه و روحاني و ساكن قم و در آن زمان آن قدر ظواهر خشك مقدسي اش زياد بود كه مشهور شد ولي در آخر كار منحرف و از سلك روحانيت خارج شد و مدتي به آمريكا رفت و بعد از مدتي كه از آنجا برگشت رو به كارهاي اقتصادي آورد اما از كارهاي اقتصادي هم زده شد. حكمي زاده كتابچه

ص: 9270

38 صفحه اي «اسرار هزار ساله» را در سال 1322 شمسي منتشر كرد. موضوع اين رساله، حمله به مذهب تشيع بود، او حرف هاي فرقه ضاله وهابي را به همراه تبليغات سوء ضد روحانيت -كه آن روزها بازارش داغ بود- در اين رساله گردآورده بود. اين كتابچه در حقيقت رساله اي بود در ترويج وهابيت و از طرفي همسو با كسروي و از طرف ديگر با رضاخان كه دشمن روحانيت بود. اين كتابچه كم حجم كه با القاي شبهاتي بر مكتب كلامي و فقهي شيعه تاخته بود، هياهويي در جامعه آن روز ايران پديد آورد. علاوه بر آن چون به خاطر اختناق حكومت پهلوي، منابر و مواعظ برچيده و سخنراني و تبليغ كاملا محدود شده بود. طبعا جوانان آن روز در برابر اين شبهات كاملا بي دفاع بودند. در اين هنگام حضرت امام قدس سره، سكوت را روا ندانسته با احساس مسؤوليت شديد براي دفاع از اسلام عزيز و پاسخ به آن شبهات واهي به پا خاسته، مدتي درس خود را تعطيل كردند و كتاب «كشف الاسرار» را در نقد آن رساله نگاشتند و علاوه بر آن خيانت هاي رضاخان را هم با صراحت بيان كردند. اين كتاب نه تنها در دفاع از عقايد شيعه نوشته شده بلكه مايه هاي انديشه سياسي امام قدس سره را نيز دربر دارد، ايشان بعدها با

ص: 9271

توفيق الهي توانست جمهوري اسلامي را بر پايه همان چيزي كه در آن كتاب آمده بود، پايه گذاري كند. مطالعه «كشف الاسرار» امام راحل، انسان را با غيرت ديني و تعصب معقول مذهبي امام قدس سره و سوز دروني او درباره انحراف ها آشنا مي سازد. حضرت امام قدس سره با تعطيل كردن درس خود و پرداختن به تاليف اين كتاب، بار ديگر اين درس را به همه آموختند كه بايد به دنبال عمل به تكليف بود و نبايد به يك كار مخصوص دل بست و دل خوش داشت. كتاب كشف الاسرار با استقبال عمومي روبرو و بارها چاپ شد; چاپ اول در سال 1323 شمسي و چاپ سوم آن در سال 1327 شمسي در 334 صفحه توسط كتابفروشي علميه اسلاميه تهران انجام شده است. اينك با گذري بر تاريخچه بنيانگذار وهابيت بخش هايي از كتاب «كشف الاسرار» را مرور مي كنيم. تاريخچه آيين وهابيتبنيانگذار آيين وهابيت «محمدبن عبدالوهاب» در سال 1115 قمري در «عيينه» از منطقه نجد به دنيا آمد. فقه حنبلي و آموزش هاي علمي مقدماتي را نزد پدر آموخت. سفري به خانه خدا داشت و سپس به مدينه رفت. مدتي در بصره به سر برد و پس از بازگشت به نجد و اقامتي كوتاه در شهرهاي «حريمله» و «عيينه» سرانجام در شهر «درعيه» اقامت گزيد و تا پايان عمر در آنجا ماند.

ص: 9272

در اين شهر با حكمران آن كه «محمدبن سعود» نام داشت، آشنا شد و با همكاري و همراهي او آيين وهابيت را پي ريزي كرد و از آن پس اين دو خانواده، «آل سعود» و «آل شيخ» با يكديگر حاكميت سياسي و ديني در عربستان را در اختيار دارند. خاستگاه آراي وهابيتشيخ محمد از ايام كودكي با آرا و انديشه هاي «ابن تيميه» آشنا شده بود و از همان دوران، سخناني را درباره توحيد و توسل و زيارت قبور و... بر زبان مي راند. آشنايي با افكار ابن تيميه او را در عقايدش راسخ تر كرد; از اين رو به نگارش كتاب هايي در رد عقايد مسلمانان در مورد توحيد، توسل، زيارت قبور اولياء و... پرداخت. آراي او در عمل موجب تفرقه در صفوف مسلمانان و از بين بردن وحدت آنان گشت. صرف نظر از خطاهاي بزرگ عقيدتي مؤسس وهابيت و نگرش نادرستي كه درباره توحيد و شرك و زيارت و استمداد از اوليا و توسل و شفاعت و مسايلي از اين قبيل داشت، نتيجه عملي آراي او نه تنها موجب پديد آمدن اصلاح ديني در جوامع اسلامي نشد، بلكه خود مشكلات بي شماري را پديد آورد. آراي تند او باعث ناخرسندي اغلب مسلمانان شد و واكنش هايي را عليه او برانگيخت. عالمان بزرگ اهل سنت، تاليفاتي در رد آراي او

ص: 9273

نگاشتند و پدر و برادرش كه خود از عالمان نامدار عصر بودند به مخالفت با انديشه هاي او برخاستند. هر چه زمان مي گذرد جدايي و شكاف جريان وهابيت و عموم مسلمين بيشتر مي شود زيرا از نظر اين آيين كارهايي كه غالب مسلمانان به عنوان مناسك ديني انجام مي دهند شرك آميز و كفرآلود است! با اين كه سرلوحه آيين مقدس اسلام توحيد و يكتاپرستي و توصيه به وحدت و پرهيز از تفرقه و جدايي است و قرآن مي فرمايد: (ولاتكونوا كالذين تفرقوا و اختلفوا من بعد ماجائهم البينات و اولئك لهم عذاب عظيم). و مانند كساني نباشيد كه پراكنده شدند و اختلاف كردند; (آن هم) پس از آن كه نشانه هاي روشن (پروردگار) به آنان رسيد. و براي آن ها عذاب عظيمي است. همه تاكيد و اهتمام قرآن كريم بر اجتناب از تفرقه براي آن بود تا مسلمين را متوجه پيامدهاي ناگوار جدايي و اختلاف كند و زيان هاي انشعاب و مخاصمه و ستيزه گري را به آنان گوشزد فرمايد، اما دريغا كه ديري نپاييد كه فرقه سازي ها و جدايي ها آغاز شد و موج فرقه گرايي سراسر جهان اسلام را به كام خود فرو برد و به نام احياي سنت سلف و عناوين ديگر به تكفير مسلمانان پرداختند و پراكندگي و دسته بندي، جايگزين همدلي و همگامي شد، و استعمار ددمنش و اهريمن، از اين

ص: 9274

جدايي ها چه سودها كه نبرد. گزينشي از «كشف الاسرار» امام خميني قدس سره كه هماره منادي و حامي حفظ وحدت مسلمانان بودند در مواجهه با هجوم و ترويج وهابي گري به پا خاسته و با تاليف كتاب «كشف الاسرار» بطلان عقايد وهابيان و خرافاتي را كه آنان قايل بودند برشمرده و پاسخ گفتند، آنچه در ادامه آمده بخش هايي از آن كتاب در نقد آيين وهابيت است كه عينا و بدون كم و كاست تقديم مي شود: حاجت خواستن از پيغمبر و امام شرك است يا نه؟ «... اگر حاجت از پيغمبر و امام و هركس غير خدا باشد، به عنوان خدايي بخواهيم و او را مستقل در برآوردن اجت بدانيم، شرك است; چنانچه عقل و قرآن بر آن گواه است. و اگر به اين عنوان نباشد، شرك نيست; چنانچه نظام تمام دنيا بر قضاي حاجت از يكديگر است و پايه تمدن جهان بر روي تعاون از يكديگر برپاست. اگر مطلق حاجت خواستن از كسي شرك بود مي بايد يكسره جهانيان مشرك و بنياد جهان بر شرك ريخته شده باشد. پيامبران نيز محتاج به زندگاني بودند و در نوبه خود از جهانيان حاجت ها خواستند و با تعاون قافله حيات و زندگاني را راه مي انداختند...» از مردگان حاجت خواستن شرك نيست. «شايد گفته شود كه از مردگان، حاجت خواستن شرك است و چون پيغمبر و امام

ص: 9275

مرد، جمادي بيش نيست و از او نفع و ضرري حاصل نشود. جواب اين پندار آن است كه اولا معني شرك و كفر را در اختيار ما نگذاشتند، تا هر چه را خواستيم به پندار خود شرك خوانيم. پس از آن كه معلوم شد كه شرك چيزي از غير خداي عالم خواستن است به عنوان اين كه او خدا است و اگر جز اين شد شرك نيست، مرده و زنده در اين معني فرق نكند. گرچه از سنگ و كلوخ، كسي حاجت طلبد مشرك نشود هر چند كار لغو و باطلي كرده باشد. ثانيا، ما از ارواح مقدسه انبيا و ائمه كه خداوند به آن ها قدرت مرحمت نموده، استمداد مي كنيم، به براهين قطعيه و ادله عقليه محكمه در فلسفه اعلي ثابت و مقرر است كه روح بعد از خلاصي از بدن كه از آن تعبير به موت شود باقي است و احاطه ارواح كامله پس از موت به اين عالم، بيشتر و بالاتر است و فساد بر روح را فلاسفه محال مي دانند. و اين مساله از مسلمات مسايل فلسفه است كه از روزي كه فلسفه پيدا شده پيش دانشمندان و اعاظم از فلاسفه قبل از اسلام و بعد از اسلام ثابت بوده و جميع ملل از يهود و نصاري و مسلمين اين مطلب

ص: 9276

را از واضحات و ضروريات دين خود مي شمارند; بلكه بقاي روح و احاطه آن پيش فلاسفه روحي و الهي اروپا نيز مسلم و واضح است و... اين مختصر را گنجايش آن نيست كه در يك چنين مساله دنباله داري كه نوشتن يك كتاب لازم دارد وارد بحث و بررسي شويم... و كسي كه خود را اهل برهان مي داند به كتاب هاي آنان رجوع كند تا صحت مطلب را دريابد» شفا خواستن از تربت، شرك است يا نه؟ «يكي ديگر از پرسش هاي اينان آن است كه شفا خواستن از تربت شرك است يا نه؟ جواب اين سخن با درنظر گرفتن معني شرك، معلوم شود، زيرا چنانچه دانستيد شرك عبارت از آن است كه يا كسي را خدا بدانيم يا عبادت كسي كنيم به عنوان اين كه او خدا است يا حاجت از كسي خواهيم به عنوان اين كه او مستقل در تاثير است و خدا است، چنانچه طوايف مشركين چنين بودند پس اگر كسي از تربت يا هر چه شفا خواهد به عنوان اين كه او خدا است يا شريك خدا است يا دستگاهي در مقابل خدا دارد و مستقل در تاثير است يا صاحب آن قبر خدا است شرك است، بلكه ديوانگي و جنون است و اگر با اين عقيده باشد كه خداي قادر بر هر چيز در اين يك مشت خاك

ص: 9277

به واسطه قدرداني از يك فداكار كه در راه دين او تمام هستي خود را از دست داد شفا قرار داده هيچ شركي و كفري لازم نمي آيد. يك گواه از قرآن اگر گفته شود مطلق شفا خواستن از چيزي شرك است با هر عنواني باشد گوييم بنا به گفته شما خدا نيز دعوت به شرك كرده (يخرج من بطونها شراب مختلف الوانه فيه شفاء للناس ان في ذلك لاية لقوم يتفكرون) درباره زنبور عسل مي فرمايد: خارج مي شود از بدن آن شربتي با رنگ هاي گوناگون كه در آن شفا مي باشد براي مردم و در اين آيتي است براي متفكران. اينك اگر ما از عسل شفا طلب كنيم براي اينكه خدا در آن شفا قرار داده ما مشرك مي شويم و خداي عالم كه پيمبران را براي نشر توحيد فرستاده خود راه شرك باز كرده به روي آن ها و آنان را دعوت به شرك مي كند يا آنكه شفا خواستن جز توسل و توجه به خدا نيست و ماجرا جويان بي خرد آن را پيش خود تفسير كرده تا دينداران را به خرافات نسبت دهند. گذري بر نكات اخلاقي ديوان امام قدس سره سيدمحمد شفيعي مازندراني امام خميني قدس سره بزرگ مرد قرن بيستم و مجدد اسلام ناب محمدي صلي الله عليه و آله در ابعاد مختلف و صاحب نظري كم

ص: 9278

نظير بلكه بي نظير بودند. ايشان در سياست، سياستمداري باهوش و زيرك و در فقه، در اوج قله فقاهت و مرجعيت و در فلسفه و عرفان صاحب مكتب بودند. يكي از ابعاد ناشناخته حضرت امام خميني قدس سره طبع لطيف و قلم روان وي است. كمتر كسي باور مي كرد شخصيتي با اين همه مبارزه، جنگ، تبعيد و زندان، در كمال آرامش و طمانينه، ديواني از گل هاي خوشبو گردآورد و به اهل دل و معنا هديه كند. اين مقال نگاهي گذرا دارد بر ديوان امام قدس سره از بعد معنوي و محتوايي بدون توجه به ظاهر و الفاظ آن. اميد است كه مورد قبول اهل دل قرار گيرد. پيام حوزه امام قدس سره حكيم و عالمي است كه علم و عرفان، وي را به جامعه گريزي و ناديده گرفتن تداوم بخشي خط و سيره انبيا نكشاند و توجيه پرهيز از عمليات سياسي و تدبير امور كلان جامعه اسلامي نشد و اين مساله است كه وي را از ساير اقران متمايز ساخته است. عرفان امام قدس سره گريزان از روش و شيوه هايي است كه عارف مسلكان بازاري خود را بدان مي آرايند، امام خميني قدس سره مي فرمود: آن كه دل بگسلد از هر دو جهان درويش است آن كه بگذشت زپيدا و نهان درويش است نيست درويش كه دارد كله درويشي آن كه ناديده

ص: 9279

كلاه و سر و جان درويش است. آري عرفان به دور از صبغه آرايه ها و پيرايه ها را مي توان در ديار فقهاء و علماء رباني سراغ داشت كه بدون شك امام خميني قدس سره از صدرنشينان اين عرصه است. در اين عرفان، واژگاني چون: اخلاص، ايمان، احساس حضور، وصال، فناء، عشق و... داراي تجلي مخصوص به خوداند. در اين عرفان; گريز از بت ها، اظهار عجز، توبه، اعتقاد به شعور همه ذرات هستي و... جايگاه خاصي دارند. امام قدس سره از طريق سرودن اشعار به ترويج حقايق الهي مي پرداخت، ايشان در اين عرصه گذشتگان را زنده كرده و آينده گان را آب حيات اهداء كرده است. ديوان امام راحل قدس سره حاوي رهنمودهاي حيات بخش در زمينه هاي گوناگون تربيتي است كه به برخي از آنها اشاره مي شود: اخلاص امام خميني قدس سره اخلاص را معيار گرانسنگي علم مي داند، در اين ديدگاه، علم به دور از اخلاص، حجابي بيش نيست. عالم كه به اخلاص، نياراسته خود را علمش به حجابي شده تفسير و دگر هيچ عارف كه زعرفان كتب چند فراخواند بسته است به الفاط و تعابير دگر هيچ فرهاد شو و تيشه بر اين كوه بزن از عشق، به تيشه ريشه كوه بكن طور است و جمال دوست، همچون موسي ياد همه چيز را جز او دور فكن ايمان ايمان در ديدگاه امام

ص: 9280

خميني; حاكميت خدا، بر كشور دل و فرمان پذيري صاحب دل، است. آن كس، كه زمين و آسمانش جا نيست بر عرش برين و كرسيش ماوا نيست اندر دل عاشقش بگنجد اي دوست ايمان است، اين و غير از اين معنا نيست احساس حضور انسان همواره در حضور پروردگار حكيم است. امام راحل مي فرمايد: عالم محضر خدا است در محضر خدا گناه نكنيد. اين حضور را افراد بيداردل، شهود مي كنند ولي غافلان بدان توجه ندارند، ايشان مي فرمايند: اي ياد تو روح بخش جان درويش اي مهر جمال تو دواي دل ريش دلها همه صيدهاي در بند تواند جوينده تست هر كسي در هر كيش پروانه شمع رخ زيباي توام دلباخته قامت رعناي توام آشفته ام از فراقت اي دلبر حسن برگير حجاب، من كه رسواي توام جز فيض وجود او نديدم هرگز جز عكس نمود او نديدم هرگز مرگ است اگر هستي ديگر بيني بودي جز بود او نديدم هرگز وصال در ديدگاه امام خميني قدس سره انسان ها چند طايفه اند: 1( غافلان; 2( سالكان; 3( واصلان. گروه اول، گمشده گان و واماندگان اند. گروه دوم مجاهدان و تلاشگران دستيابي به مقصود هستند. گروه سوم، گروهي هستند كه هرگونه موانع و حجاب ها را پشت سر گذاشته به مقام والاي انسانيت، نايل شده اند. وصال، به مفهوم واقعي كلمه، جز تجلي

ص: 9281

فناء في الله نيست و فناء نيز به نوبه خود جز رهايي از بندها و تارهاي خود بيني و خودخواهي نمي باشد. هر ذره، در اين مزرعه، مهمان تو هست هر ريش دلي، بحق پريشان تو هست كس را نتوان گفت كه جوياي تو نيست جوينده هر چه هست خواهان تو هست فناء مرحله فناء، مرحله اي است كه هر كسي را بدان راهي نيست، فناء، چيزي جز، خود را نديدن و چون قطره اي به اقيانوس وصال، پيوستن نيست، فناء، رهايي از جاذبه هاي بت هاي برون و درون و دريدن هرگونه حجاب و موانع و پرهيز از هرگونه خودبيني است. از هستي خويشتن، گذر بايد كرد زين ديو لعين، صرف نظر بايد كرد گر طالب ديدار رخ محبوبي از منزل بيگانه، سفر بايد كرد از صوفي ها، صفا نديدم هرگز زين طايفه من، وفا نديدم هرگز زين مدعيان كه فاش «انا الحق» گويند با خود بيني، فنا نديدم هرگز فطرت خداجويي عشق و جذبه الهي، حقيقتي است كه صاحب خود را به آستان معشوق، مي رساند. انسان به گونه اي آفرينش يافته است كه به معبود و صانع خويش احساس آشنايي فطري و خضوع و تعبد ويژه اي دارد كه برخاسته از تعقل و تفكر و حواس پنجگانه ظاهري آدمي نيست، چيزي است كه از آن به عنوان احساس فطري

ص: 9282

ياد مي شود. گرچه از هر دو جهان هيچ نشد حاصل ما غم نباشد چو بود مهر تو اندر دل ما لايق طوف حريم تو نبوديم اگر از چه رو، پس زمحبت بسرشتي گل ما آن دل كه به ياد تو نباشد دل نيست قلبي كه به عشقت نطپد جز گل نيست آن كس كه ندارد به سر كون تو راه از زندگي بي ثمرش حاصل نيست جز عشق تو، هيچ نيست اندر دل ما عشق تو سرشته گشته اندر گل ما اسفار و شفاء ابن سينا نگشود با آن همه جر و بحث ها مشكل ما بت گريزي امام قدس سره از هرگونه بت، گريزان بود. بت درون، بت برون، بت به ظاهر آراسته و داراي صبغه ايماني و مقبول و بت... . بت ها به نوبه خود مصاديق و تجليات گوناگوني دارند كه به ناشناخته و شناخته قابل تقسيم اند. با چشم مني، جمال او نتوان ديد با گوش توئي نغمه او كس نشنيد اين ما و توئي مايه كوري و كري است اين بت، بشكن تا شودت دوست پديد خرقه درويش، همچون تاج شاهنشاهي است تاجدار و خرقه دار از رنگ و بو افتاده نيست تا اسير رنگ و بوئي، بوي دلبر نشوي هر كه اين اغلال در جانش بود، آماده نيست از هستي خويشتن رها بايد شد از

ص: 9283

ديو خودي خود، جدا بايد شد آن كس كه به شيطان درون سرگرم است كي راهي راه انبياء خواهد شد اظهار عجز معرفت معبود، براي هر كسي ميسر نيست. عقلي به همتائي عقل كل و قلبي به پهناي هستي و هستي بخش مي تواند از اين ديار، به كشف راز و شهود حقيقت، توفيق يابد. عجز از كنه ذات الهي، در بين عارفان راستين، داراي شهرت بسزا است. امام راحل قدس سره فرمود: گفته هاي فيلسوف و صوفي و درويش و شيخ در خور وصف جمال دلبر فرزانه نيست هوشمندان را بگو دفتر ببندند از سخن كانچه گويند از زبان بيهش و مستانه نيستحجاب حجاب به نوبه خود، مصاديق مختلفي دارد كه مهم ترين آن ها عبارت اند از: حجاب دل، حجابي كه ميان آدمي و مرحله فناء في الله حايل مي شود، حجاب، در اين ديار از حيث تحقق، همان است كه از آن، به عنوان بت، نيز مي توان ياد كرد. فاطي! به سوي دوست سفر بايد كرد از خويشتن خويش گذر بايد كرد هر معرفتي، كه بوي هستي تو داد ديوي است به ره، از آن حذر بايد كرد تا تكيه گهت، عصاي برهان باشد تا ديدگهت، كتاب عرفان باشد در هجر جمال دوست تا آخر عمر قلب تو دگرگون و پريشان باشد فاطي كه فنون فلسفه مي داند از فلسفه،

ص: 9284

فاء و لام و سين مي داند اميد من آن است كه با نور خدا خود را زحجاب فلسفه، برهاند آن كس كه به زعم خويش، عارف باشد غواص، به درياي معارف باشد روزي اگر از حجاب، آزاد شود بيند كه به لاك خويش واقف باشد عشق به اهل بيت عليهم السلام و انتظار فرج اي كه بي نور جمالت نيست عالم را فروغي تا به كي در ظل امر غيبت كبري نهاني پرده بردار از رخ و ما مرده گان را جان ببخشا اي كه قلب عالم امكاني و جان جهاني تا به كي اين كافران نوشند خون اهل ايمان چند اين گرگان كنند، اين گوسفندان را شباني اي ازليت، به تربت تو مخمر وي ابديت به طلعت تو مقرر آيت رحمت، زجلوه تو هويدا رايت قدرت در آستين تو مضمر جلوه تو نور ايزدي را مجلي عصمت تو سر مختفي را مظهر ممكن اما چه ممكن، علت امكان واجب اما شعاع خالق اكبر آبروي ممكنات، جمله ازين نور گر نبدي ; باطل آمدند، سراسر فاش بگفتم كه اين رسول خدايست معجزه اش مي بود همانا دختر هستي تسبيح گوي خالق بعضي از صاحب نظران در تفسير آيه (لا تفقهون تسبيحهم) منظور از تسبيح موجودات را تسبيح گويي موجودات به زبان «حال» مي دانند، ولي حضرت امام قدس سره اين تسبيح گويي

ص: 9285

را به زبان «قال» دانسته و براي همه ذرات عالم، شعور و درك قايل است. ذرات جهان ثناي حق مي گويند تسبيح كنان لقاي او مي گويند ما كوردلان خامششان پنداريم باذكر فصيح، راه او مي پويند ذرات وجود، عاشق روي ويند با فطرت خويشتن، ثناجوي ويند ناخواسته و خواسته، دلها همگي هرجا كه نظر كنند در سوي ويند زهد و وارستگي زهد راستين از ويژگي هاي انسان كامل است. امام قدس سره در يكي از رباعيات خود در اين باره مي فرمايد: فاطي زعلايق جهان، دل بركن از دوست شدن به اين و آن دل بركن يك دوست كه آن جمال مطلق باشد بگزين تو از كون و مكان دل بركن گريز از زهد دروغين امام قدس سره همواره از زهد ريايي گريزان بوده و بدان تاخته است. آن حضرت در جاي جاي ديوان خود به زهدفروشان و زاهدنمايان خرده گرفته و بيزاري خود از آنان ابراز داشته است. جامه زهد و ريا كندم و برتن كردم خرقه پير خراباتي و هشيار شدم استعانت مغرور نگشتن به عبادات و اعمال صالح از سجاياي انسان هاي واصل است. امام امت قدس سره همواره و در سراسر زندگي، اهل دعا و راز و نياز و نيايش بود آن حضرت مي فرمود: اي پير طريق دستگيري فرما طفليم در اين طريق پيري فرما فرسوده شديم

ص: 9286

و ره به جايي نرسيد يارا تو در اين راه، اميري فرما هشياري من بگير، و مستم بنما سرمست زباده الستم بنما بر نيستيم فزون كن از راه كرم در ديده خود، هر آنچه هستم بنما قدرشناسي و تلاش در جواني امام قدس سره همواره به جوانان لطف داشت. آن حضرت در رهنمودي به آنان فرمود: هان اي عزيز، فصل جواني بهوش باش در پيري از تو هيچ نيايد بغير خواب افسوس كه ايام جواني بگذشت حالي نشد و جهان فاني بگذشت مطلوب همه جهان نهان است هنوز ديدي همه عمر، در گماني بگذشت مقام انسان كامل انسان در ديدگاه حضرت امام، مقامي را داراست كه در وهم نمي گنجد. ما عاشقان ز قله كوه هدايتيم روح الامين به سدره، پي جستجوي ماست قدسيان را نرسد تا كه به ما فخر كنند قصه علم الاسماء به زبان است هنوز از ملك پرواز كن، از ملك هستي، رخت بربند نيست آدم زاده آن كس، كز ملك پران نبودي گر تو آدم زاده هستي، علم الاسماء چه شد قاب قوسينت كجا رفته است او ادني چه شد غره نشدن به عبادت ها عبادت ما گاهي به خاطر ترس از كيفر و گاهي به خاطر شوق بهشت است، در حالي كه عبادت خالصانه همان است كه از آن به

ص: 9287

عنوان عبادت احرار ياد مي شود، لذا حضرت امام قدس سره فرمودند: اين عبادت ها كه ما كرديم، خوبش كاسبي است دعوي اخلاص با اين خودپرستي ها چه شد مرشد از دعوت به سوي خويشتن بردار دست لا الهت را شنيديم، ولي، الا چه شد عيب خود گويم به عمرم، من نكردم بندگي اين عبادت ها بود سرمايه شرمندگي دعوي اياك نعبد، يك دروغي بيش نيست من كه در جان و سرم باشد هواي بندگي هستي بستر تكامل اگر با چشمان باز به حقايق و اسرار جهان بنگريم، خواهيم ديد كه رهنمود آسماني (عسي ان تكرهوا شيئا وهو خير لكم)، حكمفرما است. بر اين اساس امام خميني قدس سره حتي درباره ابليس مي فرمايد: خواست شيطان، بدكند با من، ولي احسان نمود از بهشتم برد بيرون بسته جانان نمود خواست از فردوس بيرونم كند خوارم كند عشق پيدا گشت و از ملك ملك پران نمود قم ديار قم، همواره مورد لطف و محبت حضرت امام خميني قدس سره بود، آن حضرت فرمود: عرصه قم، غيرت بهشت برين است بلكه بهشتش يساولي است برابر زيبد اگر خاك قم به عرش كند فخر شايد گرلوح را بيابد همسر خاكي عجب خاك، آبروي خلايق ملجا بر مسلم و پناه به كافر - امام; درباره حوزه علميه قم در پيشگاه حضرت صاحب الامر(عجل الله فرجه الشريف) چنين

ص: 9288

دعايي نمود: حوزه علميه قم را علم فرما به عالم تا كند فلك نجات مسلمين را باد باني نيكخواهش را عطا فرما بقاي جاوداني بهر بدخواهش رسان، هردم بلاي آسماني اشعار سياسي پرداختن به مسايل سياسي در جهت اجراي رهنمودي است كه امام راحل قدس سره از امام مجتبي عليه السلام آموخته است آن حضرت فرمود: «ندبنا الله لسياسة الامة» خدا ما را سياست مدار و سياست گذار امت دانست. جمهوري اسلامي ما جاويد است دشمن زحيات خويشتن نوميد است آن روز كه عالم زستمگر خالي است ما و همه ستمكشان را عيد است اين عيد سعيد، عيد حزب الله است دشمن زشكست خويشتن آگاه است چون پرچم جمهوري اسلامي ما جاويد، به اسم اعظم «الله» است اين عيد سعيد، عيد اسعد باشد ملت به پناه لطف احمد باشد بر پرچم جمهوري اسلامي ما تمثال مبارك محمد (ص) باشد از جور رضا شاه كجا داد كنيم زين ديو بر كه ناله بنياد كنيم آن دم، كه نفس بود ره ناله نبود اكنون نفسي نيست كه فرياد كنيم سالها مي گذرد، حادثه ها مي آيد انتظار فرج از نيمه خرداد كشم جمهوري ما نشانگر اسلام است افكار پليد فتنه جويان خام است ملت، به ره خويش جلو مي تازد صدام به دست خويش، در صد دام استخبر بزرگداشت يكصدمين سالگرد تولد حضرت امام

ص: 9289

خميني قدس سره گزارشي از مسابقه بزرگ ميلاد نور به مناسبتسال 1378هجري شمسي، مقارن با يكصدمين سالگرد تولد رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار نظام جمهوري اسلامي ايران، امام خميني قدس سره از طرف مقام معظم رهبري به عنوان «سال امام» نام گرفت. مركز مديريت حوزه علميه قم، در جهت منويات مقام معظم رهبري(مد ظله) و براي تبيين انديشه هاي حضرت امام قدس سره، اقدام به تشكيل كميته اي با عنوان «كميته بزرگداشت يكصدمين سالگرد تولد حضرت امام خميني قدس سره» كرد. اين كميته عهده دار برنامه ريزي هاي لازم جهت تبيين انديشه ها و ابعاد شخصيتي حضرت امام قدس سره و ارايه راهكارهاي عملي جهت تبليغ آن شد. پيشنهادهايي از سوي اين كميته

ص: 9290

در زمينه هاي مختلف تحقيقاتي، آموزشي و تبليغاتي عرضه شد كه مورد تصويب مركز مديريت قرار گرفت. يكي از اين پيشنهادها برپايي مسابقه ويژه طلاب بود. اين مسابقه از دو گنجينه گرانقدر امام: وصيت نامه و منشور روحانيت در نظر گرفته شد كه كميته بزرگداشت، خود عهده دار انجام آن شد. زمان برگزاري مسابقه برگه هاي مسابقه، همزمان با ايام خجسته ميلاد حضرت فاطمه الزهرا3 و سالگرد تولد امام خميني قدس سره در حوزه ها و مدارس علمي سراسر كشور توزيع، و در اختيار طلاب و روحانيان قرار گرفت. قرعه كشي سراسري به مناسبت يكصدمين سال تولد حضرت امام قدس سره به صد نفر از طلاب و روحانيان شركت كننده در مسابقه، در سراسر كشور كه حدنصاب امتياز را كسب كرده بودند به قيد قرعه انتخاب و جوايز ارزنده اي به آنان تعلق گرفت. قرعه كشي در سطح مدارس جهت تشويق هر چه بيشتر طلاب جوان، در سطح مدارس، قرعه كشي ديگري در ميان شركت كنندگان هر مدرسه صورت گرفت و به قيد قرعه سه نفر از نفرات برتر هر مدرسه كه حايز حدنصاب از امتياز بودند، به عنوان برندگان مدرسه انتخاب شدند و جايزه ويژه خويش را دريافت داشتند. شمار شركت كنندگان و برندگان مسابقه اين مسابقه، با استقبال بسيار خوبي از سوي طلاب روبرو شد و بيش

ص: 9291

از 12 هزار طلبه در آن شركت كردند. تعداد برندگان اين مسابقه 852 نفر بودند كه 100 نفر از آنان،در قرعه كشي سراسري انتخاب و 752 نفر از آنان به عنوان نفرات برتر مدارس انتخاب شدند. نكته قابل توجه در اين مسابقه، حضور گسترده و چشم گير خواهران طلبه بود كه تقريبا يك سوم شركت كنندگان را تشكيل مي دادند و از اين تعداد 142 نفر برگزيده شدند، كه 14 نفر آنان در قرعه كشي سراسري برنده شدند. اميد است كه خداوند همه ما را در تمسك به قرآن كريم و اهل بيت عصمت و طهارت: ياري فرمايد و ما را در رهروي راه امام راحل: توفيق دهد. سيدابوالحسن مطلبي

ص: 9292

نگاهي به رسول صبح

17 چكيده: مجموعه اشعار شاعران معاصر بمناسبت ورود امام خميني به ميهن اسلا انتشار تازه اي از واحد ادبيات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني "نظم" در زبان فارسي گواهي است بر بيان حقايق و از سويي ديگر نمايي است از تاريخ هر سرزمين و سير حوادثش و ارتفاع و وسعت انديشه شاعران عصرها. هر چند اين دفاع در اذهان جمعي نگنجد كه هر قلم كه در تعالي فرهنگ و هنر اين سرزمين جاري شد، انعكاس اثرش براي ثبت در تاريخ ارج، همت و استواري مي طلبد و نيز او را بر باور و عزمش راسخ تر و انديشمندانه تر به سوي دفاع از تعالي رهنمود مي دارد. كار گردآوري، تدوين و تنظيم آثار قلمي و هنري هنرمنداني كه در بيان و دفاع ارزشهاي انقلاب اسلامي همتي بلند داشته اند، ضرورتي است كه شاخه هاي بيشمار دارد و زبان موسيقي و شعر و ادب و قصه و نقاشي و ديگر هنرها را نيز مي توان بياني از آرمانهاي متعالي امام راحل و نكته هاي بصير و ظريفي دانست كه زبان هر عصر را به آيندگان براي نقل و حفظ حقايق مي سپارد و اگر چنين زباني در قالب و شكل و فرم موفق و صميمي باشد قادر خواهيم بود كه پيام و ارزش و معنا

ص: 9293

و ديدگاههاي نويني را براي مخاطب آينده بازگوييم و زبان شعري كه بدور از تصاوير پيچيده و انتزاعي باشد در قلمرو انديشه امروز جهان به بينهايت هاي صميمي انسان و ساده ترين رويش هاي معناي آن مي پردازد و شعر و ادب و هنر انقلاب اسلامي، پرتويي از معناي همين تعالي را به جهان معاصر بشارت داد و مي دهد. انتشار "رسول صبح" مجموعه سروده هاي شاعران معاصر كه هر يك به فراخور گستره كلام و دست يابي به معاني بلند انديشه، براي بيان حس و درك از ورود حضرت امام از پس سالهاي دور بعد از تبعيد به ميهن اسلامي سروده شده اند بيانگر آنست كه كمال بلند احساس ملتي در استقبال از رهبر و مقتدايش تا اوج رنگين كمان صبح بيداري، اوج و شوق داشته است. اين تشخيص، گردآوري و تدوين حاصل كار ارزشمند واحد ادبيات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني است و پاسخي شايسته به احساس و درك شاعرانه صاحبان زبان در شعر معاصر كه در هئيت زيبايي از طرح و معاني در فرم به زيور چاپ آراسته شده است. شعر "بيداري" و "جويبار" دو گزينه از اين مجموعه است كه مي خوانيد: اين اثر در قطع رقعي با تعداد صفحات 402 و با قيمت 250 تومان در بازار نشر است. اي جويبار

ص: 9294

سلمان هراتي مثل درخت و سنگ در رهگذر باد در انتظار آمدنت ايستاده ايم فردا به شهر نور مي آيي از راه روستا با دشمنان چو موج خروشان با ما ولي به مهرباني يك جويبار نرم رفتار مي كني بيداري طاهره صفارزاده شب هرگز اين همه بيداري در پي نداشته شب هرگز اين همه بيداران در خود نداشته اي روح ضد خواب اي رو حدادگستر الله تو پيشتاز همه گرداني تو گرد رسولاني در عصر وسوسه و آز عصر توافق آدمكشان عصر تباني طراران رشوه گران و شب طلبان در شب ترين شب تاريخ تو مشرق تمام جهاني و پرده اي ميان تو و آفتاب نيست و حركت تو حركت روز است آزاد و پرتوان بي اذن و بي دخالت ماموران و خطه هاي متحد جان جان مجاهدان باغ اقامت جاويد توست بازآ بازآ اي حق آشكاره و تبعيدي اي رهبر رموز رهايي بازآ كه چون تو باز بيايي باطل خواهد رفت

ص: 9295

نگاهي به رمز و راز رهبري امام

7 چكيده: گاهي عظمت يك موضوع مانع از بررسي تحليلي آن مي شود و ابعاد مختلف مطلب آنگونه كه بايد و شايد مورد بررسي قرار نمي گيرد. رهبري حضرت امام و شخصيت والاي آن بزرگ از اين گروه موضوعات است، بطوريكه تاكنون، حتي درصدي از حق مطلب ادا نشده و ناگفته ها و نانوشته ها در اين زمينه بسيار است. ازجمله مطالبي كه تاكنون مورد توجه واقع نگرديده، پاسخ به اين سوال است كه چرا مردم امام را به رهبري برگزيدند و فرد يا گروه ديگري را به اين سمت انتخاب ننمودند. به عبارت ديگر، امام داراي چه ويژگيهايي بود كه مردم او را بر همه مراجع، شخصيتها، گروهها و سازمانهاي سياسي و مذهبي موجود ترجيح دادند و از آنان پيروي نكردند؟ در اين مقاله سعي بر اين است كه در حد توان به پاسخ سوال فوق پرداخته و ويژگيهاي رهبري حضرت امام را مورد بررسي قرار دهيم. براي پاسخ به سوال فوق بايد به بررسي شخصيت همه جانبه و تكامل يافته امام پرداخت و ويژگيهاي گوناگون و گاه به ظاهر متضاد ايشان را مورد بررسي قرار داد. ويژگيهاي مختلفي كه به ندرت در يك فرد جمع مي شود و از او شخصيتي مي سازد كه در تاريخ بعد از صدر

ص: 9296

اسلام كم نظير و يا بي نظير است. گرچه درك تمام وجوه شخصيتي حضرت امام در حد توان نگارنده نمي باشد، اما سعي بر آن است كه با استعانت از آن روح بزرگ بعضي از ويژگيهاي ايشان شرح داده شود. اولين ويژگي مهم كه بايد مورد توجه قرار گيرد روحاني بودن امام است. روحانيت در جامعه ما از جايگاه خاصي برخوردار است و مردم با علم و تجربه دريافته اند كه اين قشر هميشه حامي مظلومين و مخالف ظالمين بوده است. مردم ما به خوبي آگاهند كه نهضتي در ايران به وقوع نپيوسته مگر اينكه روحانيت رهبري آن را برعهده داشته و يا اينكه بطور موثر در آن دخيل بوده است. اين خصوصيات باعث مي شود كه مردم به اين قشر اطمينان داشته و آنان را تكيه گاه خود بدانند. بنابراين اولين عاملي كه زمينه را براي رهبري حضرت امام فراهم كرد روحاني بودن او بود. ويژگي دوم امام مرجعيت است. مرجع در بينش شيعه جانشين امام معصوم است و حكم او مانند امام و پيامبر براي امت تلقي مي شود. مردم مسلمان ايران حركات اجتماعي و سياسي خود را در چارچوب تكليف شرعي انجام مي دهند و از اين طريق دنياي خود را با آخرت پيوند مي زنند. آنها حاضر نيستند آخرت و قيامت خود را

ص: 9297

در اختيار فردي سياسي و غير مذهبي قرار دهند، زيرا بخوبي مي دانند كه در چارچوب ولايت فقيه و اجتهاد است كه موضوع جنبه شرعي پيدا كرده و تكليف به درستي انجام مي شود. ويژگي سوم امام فيلسوف بودن اوست. امام از اساتيد بزرگ فلسفه در حوزه علميه قم بود و آن را تدريس و ترويج مي كرد. اين اقدام امام در شرايطي صورت مي گرفت كه بعضي ديگر از فقها نه تنها با فلسفه مخالف بودند بلكه مدرسين آن را تكفير مي كردند. بينش فلسفي امام و تبحر در آن باعث پيچيدگي هرچه بيشتر ذهن امام شده و ايشان را از ساده انديشي ها مصون مي داشت. برخورد صحيح امام با مسايل بغرنج سياسي در طول مبارزه و عدم ارتكاب اشتباهات فاحش از جانب ايشان از اين ويژگي امام نشات مي گرفت. از ويژگيهاي ديگر امام كه بايد آن را مهمترين عامل موفقيت او به حساب آورد، خلوص است. امام بنده عابد و زاهد خدا بود و سالهاي طولاني در خلوت عبادتگاه خود را خالص كرده بود. او تجسم عيني تسليم در مقابل خدا بود و به همين جهت بزرگترين اتفاقات كوچكترين تاثيري براي او نداشت. امام موحدي بود كه با اتصال به خداوند متعال ديگر قدرتها را خرد مي ديد و از اين بابت هيچ نگراني به خود راه

ص: 9298

نمي داد. امام اول كسي بود كه به توصيه معروف خود (پيش از آنكه مردم به شما روي آورند خود را بسازيد) عمل كرده و خود را آنچنان ساخته بود كه اقبال ميليون ها انسان يا ادبار آنها در نظرش تفاوتي نداشت. در عين حال آنچنان به اين بندگان خدا ارزش قائل بود كه حتي يكبار در طول عمرش به آنان دروغ نگفت و با آنان سياسي كاري نكرد و سرتاسر عمر پربركت و زندگي شريفش را در جهت رشد و نجات آنان صرف نمود. همين خلوص امام و درك عميق آن از جانب مردم باعث شده بود كه مردم در مواقع حساس نداي امام را لبيك گفته و به ياري او بشتابند; و كوچكترين شبهه اي در ذهن خود نسبت به عملكرد او نداشته باشند. مردم به كرات ديده بودند كه امام براي نجات اسلام و مصلحت مسلمين حاضر به معامله با آبروي خود است و در اين راه ابايي از نابودي حيثيت خود كه به مراتب مهمتر از نابودي جسم مادي است ندارد. خلوص امام در جميع جهات عامل كمك ها و راهنماييهاي خداوند متعال در مقاطع حساس بود و اين امر باعث مي گرديد كه با الهامات دريافتي، صحيح ترين تصميمات سياسي را در حساسترين مقاطع اتخاذ نمايد. پنجمين خصوصيت امام كه لازمه رهبري و

ص: 9299

مديريت در هر سطحي مي باشد نظم و انضباط در امور است. حضرت امام در رعايت نظم و انجام منظم برنامه ها به گونه اي عمل مي كردند كه نزديكان از طريق انجام هر برنامه توسط ايشان زمان را تشخيص مي دادند. آنان مي دانستند كه امام هر كاري را در چه ساعتي انجام مي دهند و از اين طريق وقت را مشخص مي كردند. رعايت نظم هم در كارهاي سياسي و اجتماعي و هم در مسايل عبادي و حتي ورزشي امام وجود داشت. اقامه منظم نماز شب و پياده روي روزانه براي مدت پنجاه سال بدون هيچگونه تغيير شاهد اين مدعاست. امام در يكي از سخنرانيها عبارت نظم ما در بي نظمي است را مورد انتقاد قرار داده و گفتند نظم و انضباط از مهمترين اموري است كه بايد مورد توجه مسلمين قرار گيرد. ويژگي مهم ديگر امام، دشمن شناسي است. در هدايت يك نهضت، شناخت دوستان و دشمنان و درجه بندي آنها از امور بسيار مهم است. گاه، حب و بغض ها و يا ساده لوحيها باعث مي شود جاي اين دو با يكديگر عوض شده و ضربه اي مهلك بر نهضت وارد شود. به طور مثال در جريان نهضت اسلامي ايران خيلي از افراد، شوروي را بدليل كمونيست بودن بزرگترين دشمن انقلاب مي دانستند و امريكا را بدليل عدم مخالفت علني

ص: 9300

با دين، دوست مي پنداشتند. در صورتي كه امام از همان آغاز نهضت دشمن اصلي انقلاب و حامي شماره يك رژيم ستم شاهي را شناخت و آن را مورد حمله قرار داد تا بالاخره حاكميت امريكا را از ايران برچيد. نمونه ديگر در اين زمينه شناخت منافقين است. اعضاء اين گروه در سال 1350 در نجف اشرف به حضور امام رسيدند و بدنبال دريافت تائيديه از امام بودند. اين موضوع در شرايطي بود كه اكثر مبارزين مسلمان و حتي روحانيون انقلابي آنان را تائيد مي كردند و از امام نيز مي خواستند كه منافقين را تائيد نمايد. اما امام عليرغم اين سفارشات هرگز آنان را تائيد نكرد و از همان ابتدا شناخت دقيق نسبت به ماهيت آنها پيدا نمود. هفتمين ويژگي امام صبر انقلابي است. امام درحاليكه انقلابي ترين فرد زمان خود بود، صبورترين افراد نيز به حساب مي آمد و اين دو ويژگي به ظاهر متضاد در شخصيت بزرگي چون امام به حد كمال وجود داشت. امام در زمان مرجعيت آيت الله العظمي بروجردي علي رغم اينكه از بعضي عملكردها راضي نبودند و رفتار بعضي از نزديكان ايشان را تاييد نمي كردند، اما سالها مهر سكوت بر لب زدند و هيچ مطلبي بر زبان نياوردند، زيرا اين اقدام را حركتي در جهت تضعيف مرجعيت مي دانستند.

ص: 9301

نمونه ديگر از صبر انقلابي امام در مورد برخورد با بني صدر بود. امام شناخت دقيقي نسبت به بني صدر داشتند و مي دانستند كه او لياقت رياست جمهوري كشوري اسلامي و انقلابي را ندارد، اما بدليل مصلحت نظام با صبر و تحمل بسيار با او رفتار كردند تا مردم شناخت دقيقتري نسبت به او پيدا كنند. در صورتيكه اگر چنين فرصتي به مردم داده نمي شد تا بني صدر را بطور كامل بشناسند، ممكن بود گروهي به طرفداري از او برخيزند و درحاليكه كشور دچار جنگي خانمانسوز بود گرفتار يك درگيري داخلي نيز بشود. در همان زمان تعدادي از افراد انقلابي كه واجد صبر انقلابي لازم نبودند و به همين دليل پيچيدگي برخورد امام با بني صدر را درك نمي كردند، اظهار داشتند كه امام از خط خود خارج شده است. آنان نمي دانستند كه در جريان يك انقلاب همان اندازه كه افكار انقلابي ضروري و مهم است، صبر و حلم و تحمل نيز ضروري است و اگر اين دو خصوصيت همراه يكديگر نباشد، نهضت با شكست مواجه خواهد شد. ويژگي مهم ديگر امام، مردم شناسي و مردم باوري است. امام با شناخت دقيق از روحيات، خواسته ها و فرهنگ مردم خود، با آنها رابطه اي بسيار مستحكم و صميمانه ايجاد كرده بود. اين رابطه به گونه اي بود

ص: 9302

كه تك تك آحاد ملت او را همچون پدري مهربان و دلسوز مي پنداشتند و مي دانستند كه امام چيزي جز صلاح و مصلحت آنها را نمي خواهد. رابطه صميمانه امام با مردم را مي توان در مراسم ميليوني تشييع جنازه او و با حضور دايمي مردم بر سر مزار شريف و حرم مطهرش به خصوص بعد از هشت سال جنگ و ده سال حكومت كه طبيعتا همراه با مشكلات فراوان هست مشاهده نمود. امام خود را خدمتگزار مردم مي دانست و به نظر و راي مردم با ديده احترام مي نگريست. جمله معروف "ميزان راي ملت است" بيانگر توجه خاصي است كه ايشان به نظر مردم داشت. امام در پاسخ سوال يكي از مسئولين در مورد پيشرفت امور فرموده بود: تا جايي پيش برويد كه بتوانيد مردم را قانع كنيد و اگر تشخيص داديد كه كاري براي مردم قابل توجيه نيست از انجام آن خودداري كنيد. ديگر خصوصيتي كه مي توان براي امام ذكر نمود عشق به مستضعفين و تنفر از سرمايه داران و مرفهين بي درد است. امام با شناخت كامل از تاريخ صدر اسلام و پيروان صديق پيامبر اكرم (ص)، بخوبي مي دانست كه تنها مستضعفين به نداي انقلاب اسلامي لبيك گفته و جان خود را در طبق اخلاص مي گذارند. او بخوبي دريافته بود كه مرفهين

ص: 9303

بي درد نه تنها بدنبال ايجاد تغيير در جامعه نيستند بلكه با تمام وجود با هر حركت حق گرايانه و عدالت طلبانه اي كه بخواهد بنيانهاي رژيم طاغوت را سست و پايه هاي حكومت عدل اسلامي را مستحكم نمايد مخالفت مي كنند. امام معتقد بود كه وابستگي مادي آنان به اندازه اي است كه حتي حاضر به برداشتن يك گام در جهت حق نيستند و منافع خود را به هر موضوع ديگري بويژه اسلام و انقلاب ترجيح مي دهند. امام با توجه به اين تحليل نظر خود را در مورد سرمايه داران چنين بيان مي دارد: من يك موي كوخ نشينان را به تمامي كاخ نشينان نخواهم داد. ايشان در جايي ديگر نيز تحليل خود را از عملكرد مستضعفين و سرمايه داران چنين بيان نمودند: برويد خانواده شهدا را ببينيد اكثر آنها از اقشار مستضعف هستند زيرا اين گروه آماده فداكاري براي اسلام هستند و چنين خصوصيتي در سرمايه داران بي درد وجود ندارد. ويژگي ديگر امام اعتقاد راسخ به هدف است. واقعيت اين است كه در جريان يك نهضت بدليل صعوبت راه و مشكلات فراوان بعضا تحمل مبارزين و مجاهدين كاهش يافته و مقاومت آنها در مواجهه با مشكلات متزلزل مي شود; وجود چنين شرايطي گاه بقدري سخت و سنگين است كه اصل هدف مبارزه را زير سوال مي برد.

ص: 9304

اين مسئله در مورد تمام نهضتها و طبعا در مورد انقلاب اسلامي ايران نيز وجود داشته است. هدف امام از ابتداي نهضت سقوط رژيم سلطنتي و برقراري حكومت اسلامي بود و با تمام وجود اعتقاد داشت كه چنين كاري شدني است. اين هدف بقدري عظيم بود كه تعداد زيادي از مردم و حتي مبارزين بزرگ نسبت به تحقق آن دچار شك و شبهه بودند. آنان اعتقاد داشتند كه رژيم شاه تا بن دندان مسلح بوده و از جانب تمامي قدرتهاي جهاني حمايت مي شود. بنابراين امكان سقوط رژيم وجود ندارد و بايد مبارزه را با هدفي ديگر دنبال نمود. در اين زمينه آيت الله خامنه اي رهبر معظم انقلاب اسلامي در يك سخنراني بيان داشت كه حتي آيت الله طالقاني كه از مبارزين قديمي و از بزرگان دين و سياست بود، سقوط شاه را عملي نمي دانست و معتقد بود چنين واقعه اي رخ نخواهد داد. اما حضرت امام در تمام طول مبارزه و علي رغم مشكلات بسيار حتي يكبار هم در مورد تحقق اين هدف ترديد به خود راه نداده و با صراحت اعلام مي داشت كه شاه بايد برود. امام در اين راه تحت تاثير هيچكدام از نظريات ديگر قرار نگرفت و با جديت تمام هدف را دنبال نمود تا در نهايت به آن دست يافت. در

ص: 9305

اينجا مناسب است به ذكر خاطره اي از شهيد بزرگوار آيت الله مطهري بپردازيم. اين خاطره مي تواند تبيين كننده اعتقاد امام به هدف خود و همچنين اعتقاد ايشان به مردم باشد. استاد شهيد مرتضي مطهري در زمان اقامت حضرت امام در پاريس به ديدار ايشان رفت. پس از بازگشت فرصتي دست داد تا به خدمت ايشان برسم. وقتي از حال امام استفسار كردم شهيد مطهري با لبخند گفت حال ايشان خوب است و گوش به حرف هيچكس نمي دهند. سپس ايشان ادامه دادند من (مطهري) سرگذشت تمامي رهبران بزرگ دنيا اعم از مذهبي، ملي، ماركسيست و... را مطالعه كرده ام، اما هيچكدام از آنها را به اندازه امام معتقد به مردم نديدم. امام معتقد است كه اگر تاكنون در ايران كاري انجام نگرفته تقصير ما آخوندها است، زيرا هر زمان كه ما به صحنه آمديم مردم هم آمده اند و تا زماني كه ما در صحنه مبارزه هستيم مردم نيز مبارزه را ادامه خواهند داد. سپس شهيد استاد مطهري اضافه نمود كه امام مي فرمايد به من نگوييد كه رژيم ساقط شدني نيست و شوراي سلطنت را بپذير، من اعتقاد دارم كه نهضت قطعا به پيروزي مي رسد ولي زمان آن را نمي دانم. براي من (امام) در جريان نهضت اتفاقاتي رخ داده است كه دست خدا را در آن ديده ام

ص: 9306

و در پيروزي آن هيچ شك ندارم. ديگر خصوصيت امام انتخاب بهترين استراتژي جهت مبارزه است. در دوران قبل از انقلاب جو غالب، مبارزه مسلحانه با رژيم را تجويز مي نمود. اين استراتژي به عنوان نتيجه بررسي و جمعبندي مبارزات گذشته و ماهيت استبدادي رژيم عنوان مي گرديد و به عنوان دستاوردي علمي به تمام مبارزين ارائه مي شد. طرفداران استراتژي مبارزه مسلحانه در انتقاد از استراتژي امام به اين نكته اشاره مي كردند كه رژيم مسلح است و مستبد و تحمل هيچگونه حركت اعتراضي مسالمت آميز را ندارد و با كليه حركات مسالمت آميز مردمي برخورد قهرآميز دارد، بنابراين طبيعي است كه با چنين رژيمي و با چنان ماهيتي برخورد مسالمت آميز و غير مسلحانه بي نتيجه خواهد بود. در مقابل اين ديدگاه، استراتژي امام آگاهي دادن به توده هاي مسلمان و خيزش عمومي و يكپارچه بود. امام بخوبي مي دانست كه اگر آگاهيهاي اسلامي و سياسي مردم بالا برود آنان خود كار را تمام خواهند كرد. ايشان با انتخاب اين روش و عليرغم انتقادهاي تمامي انقلابيون آن زمان مبارزه را ادامه داد تا پيروزي را براي ملت ايران به ارمغان آورد. استراتژي گل در مقابل گلوله كه از ابتكارات ناب حضرت امام بود، بهيچوجه نمي توانست در ذهن سازمانهايي كه شناختي از اسلام، مردم

ص: 9307

و فرهنگ ايران نداشتند شكل بگيرد. عده اي از طرفداران تز مبارزه مسلحانه با پافشاري بر عقايد خود، پيروزي انقلاب را نتيجه افتادن اسلحه به دست مردم مي دانستند. اين نظر نيز مطابق واقع نمي باشد، زيرا زماني كه اسلحه به دست مردم افتاد رژيم سلطنتي شكسته بود. از آن گذشته دسترسي مردم به اسلحه و مردمي شدن مبارزه مسلحانه كه عمدتا بدليل پيوستن نيروهاي مسلح به انقلاب اسلامي بود در چارچوب استراتژي امام قابل تبيين است نه در قالب استراتژي مبارزه مسلحانه بريده از مردم. خلاصه اينكه حضرت امام با انتخاب بهترين استراتژي جهت دستيابي به هدف روشهاي ديگر مبارزه را عليرغم تهاجمي بودن آنها نفي كرد و ثابت نمود كه استراتژي انتخابيش بهترين روش مبارزات در ايران اسلامي است. ويژگي ديگر امام كه نقش بسيار موثري در پيشبرد انقلاب و تبعيت مردم داشت، اعتقاد به نقش زن در فعاليتهاي سياسي و اجتماعي بود. در اين مورد مي توان به اين نكته اشاره كرد كه امام تنها مرجع جهان تشيع بود كه اجازه ورود جدي زنان را به صحنه مبارزه صادر كرد و آنان را از عزلت خانه به ميدان سياست و انقلاب كشاند و از اين طريق بخش مهمي از جامعه اسلامي را در ارتباط با انقلاب فعال نمود. افكار امام

ص: 9308

موجب احساس استقلال سياسي و فرهنگي در زنان گرديد. ورود زنان به صحنه مبارزه مردان را به نحو موثرتري به صحنه مبارزه كشاند. اعتقاد حضرت امام به نقش سياسي و اجتماعي زن عامل يك تحول اساسي در ذهنيت زن مسلمان ايراني گرديد و به او تفهيم نمود كه مسلمان بودن با فعاليت اجتماعي تناقضي ندارد. اين انديشه باعث گرديد تا زن مسلمان با پشت سر گذاشتن تفكرات غربي وارد صحنه هاي سياسي، اجتماعي، فرهنگي و علمي شده و با انتخاب پوشش اسلامي در اين صحنه ها پيامي تازه براي تمامي زنان مسلمان جهان به ارمغان آورد. توجه حضرت امام به نقش زن در جامعه در زمان ارسال پيام براي گورباچف رئيس جمهور شوروي سابق بخوبي تجلي دارد. ايشان تاكيد داشتند كه حتما يكي از بانوان مسلمان هيات حامل پيام را همراهي كند تا از اين طريق پيامي ديگر براي جهانيان ارسال نمائيم. ويژگي ديگر امام سرعت انتقال مطالب و مفاهيم است كه در هدايت نهضت و اداره امور كشور اهميتي خاص دارد. رهبر نهضت در صورتي كه نتواند مسائل را به سرعت درك نمايد و مشكلات را با تيزبيني خاص خود دريافت كند نهضت و يا حكومت را با معضل مواجه خواهد كرد. اين موضوع بويژه در كشورهاي جهان سوم از اهميت بيشتري برخوردار است

ص: 9309

زيرا در اين كشورها نقش فرد در اداره امور كشور بسيار بيشتر از كشورهاي غربي است و در آنجا سيستم بيش از فرد در پيشرفت امور موثر است. در مورد اين ويژگي شايد بتوان ادعا نمود كه امام يك شخصيت منحصر به فرد بود و از كوچكترين خبر و يا گزارش بيشترين دريافتها را در حداقل زمان كسب مي نمود كه اين امر در سهولت كار مجريان سهم بسزايي داشت. در اين مورد نيز مناسب است خاطره اي از جناب آقاي مهندس ميرحسين موسوي نخست وزير انقلابي ايران ذكر نمايم تا مساله بيشتر روشن شود. ايشان اظهار مي داشت كه در دوران مسئوليتم جلسات بسياري با امام داشتم و درسهاي فراواني از ايشان آموختم. در اين جلسات به فوق العاده بودن امام پي بردم اما مساله اي كه تا آخر براي من حل نشد اين بود كه امام عليرغم اينكه در انجام كار اجرايي به طور مستقيم دخالت ندارند چگونه كار اجرايي و مشكلات آن را بخوبي درك مي كند و با كوچكترين توضيحي مطلب را بصورت كامل دريافت مي نمود. مهندس موسوي معتقد بود كه اگر اين ويژگي امام را يك معجزه بدانيم سخن به گزافه نگفته ايم. مجموعه اين ويژگيها به همراه خصوصيات ديگري از قبيل سيادت كه ريشه عميق در اعتقادات مردم ما دارد شرايطي را

ص: 9310

بوجود آورد تا مردم از ميان تمامي مراجع، شخصيتهاي مبارز روحاني، روشنفكران مذهبي، شخصيتها و گروههاي ملي گرا، شخصيتها و گروههاي اسلامي ملي، سازمانها و گروههاي چريكي تنها و تنها امام را به رهبري برگزينند و جان و دل به نداي روح بخشش بسپارند و در پي او بزرگترين انقلاب قرن حاضر را به منصه ظهور برسانند. دكتر سيد محمد صدر

ص: 9311

نگاهي به زندگينامه آيت الله پسنديده به روايت حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد حسن خميني

30 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم آنانكه روزهاي سياه ستمشاهي را به ياد دارند و آنانكه دوران سخت مبارزه و روزگاران غربت و مظلوميت مبارزين را شاهد بوده اند بر نقش و خدمات حضرت آيةالله پسنديده در به ثمر رسانيدن نهضت امام خميني نيز وقوف كامل دارند. روزگاراني كه آن مرد خدا خطرات حمايت از قيام 15 خرداد را به جان خريد و در حاليكه رهبر قيام به تبعيدگاه اعزام شده بود و ياران انقلابي امام به زندانها و شكنجه گاهها گسيل شدند، او روشني بخش بيت حضرت امام در قم گرديد و در شرايطي كه رژيم شاه در صدد محو نام امام و ياد قيام او و قطع ارتباط مردم با مرجع و رهبرشان بود حضرت آيةالله پسنديده با فداكاريهاي بي مانند خويش عليرغم فشارهاي مستمر رژيم شاه، به عنوان وكيل تام الاختيار امام، حلقه مطمئن ارتباط مقلدين و مبارزين با حضرت امام در تبعيدگاه شد و با تحمل رنجهاي فراوان و سختيهاي بسيار اجازه نداد تا چراغ كانون قيام در خانه مرجع و مراد ملت در قم خاموش گردد. حضرت آية الله پسنديده، برادر بزرگ امام خميني در هفدهم شوال 1313 هجري قمري در شهرستان خمين در خانواده اي از اهل

ص: 9312

جهاد و اجتهاد متولد شد. دروس مقدماتي را از عالمان آن ديار فرا گرفت و در سال 1327 به اصفهان عزيمت كرد و در آنجا ادبيات، منطق، كلام، فقه، اصول و هيئت و نجوم را نزد علماي اصفهان از آن جمله بزرگاني چون مرحوم آية الله العظمي حاج آقا رحيم ارباب و آقا شيخ علي يزدي و مرحوم تويسركاني تلمذ نمود و سالها در محضر آيةالله العظمي خاتون آبادي دروس سطح و خارج فقه و اصول را طي كرد. آيةالله پسنديده پس از گذراندن دوره هاي سطح و خارج دروس حوزوي به خمين مراجعت كرد و همزمان با اقامه نماز جماعت، حوزه دروس فقه، اصول، كلام و منطق و نحو را در آن شهر برپا نمود كه حضرت امام خميني در زمره شاگردان آن بزرگوار بود. مراودات آية الله پسنديده با سران مخالف حكومت رضاخان و ايستادگي ايشان در مقابل خوانين و عمال حكومت در منطقه اي كه پدر بزرگوارشان مرحوم آيةالله شهيد حاج سيد مصطفي موسوي خميني نيز در همين راستا به شهادت رسيده بود، موجبات پرونده سازي و اعمال فشار عليه ايشان را فراهم نمود. در زمان اشغال خاك ايران بوسيله نيروهاي متفقين، حضرت آية الله پسنديده به اتهام مخالفت و جلوگيري از تامين نان و خوراك نيروهاي متفقين كه مي بايست

ص: 9313

از مايحتاج مردم محروم منطقه و به بهاي فقر و گرفتاري مردم ايران تامين شود با حكم وزير كشور رضاخان محكوم به تبعيد گرديد. آيةالله پسنديده از دوران نوجواني، چه آن هنگام كه براي دفاع از نواميس مردم در مقابل اشرار وابسته به حكومت جور اسلحه بر دوش گرفت و چه هنگامي كه در معيت علماي اصفهان در جريان جنگ جهاني اول براي ايستادگي در برابر قواي متجاوز انگليس تعليمات نظامي ديد و در اردوي نظامي روحانيون منطقه شركت جست، چه آن زمان كه به اتهام مخالفت با كشف حجاب محاكمه شد و چه آن زمان كه در محضر روحاني مبازر و پاكباخته اي همچون شهيد سيد حسن مدرس حاضر مي شد و چه آن زمان كه از طريق مراودات و ملاقاتهاي مكرر با آيةالله كاشاني و سران نهضت ملي در مبازرات ملي شدن نفت مشاركت فعال داشت، همواره در متن جريان مبارزات سده اخير ملت ايران حاضر بود و از اين جهت آيةالله پسنديده گنجينه اي بود از خاطرات تلخ و شيرين و رشادتها و مرارتها و حماسه هاي يك ملت . پس از قيام خونين 15 خرداد و دستگيري امام خميني، حضرت آيةالله پسنديده به همراه مراجع و علماي ايران به تهران عزيمت و در اعتراض دسته جمعي علماء مشاركت فعال داشت و

ص: 9314

با پافشاري موفق به ديدار حضرت امام در بازداشتگاه و كسب خبر از حال امام گرديد و عليرغم فشار دستگاه جور در همين ملاقات بود كه با كمال شجاعت جزئيات اخبار قيام 15 خرداد را به اطلاع امام رسانيد. آيةالله پسنديده در ايام حبس و حصر امام بارها به دادگاه فرمايشي نظامي احضار و تحت محاكمه قرار گرفت. آنچه كه نقش آيةالله پسنديده را در جريان قيام 15 خرداد برجسته مي كند آنست كه آن مرحوم عليرغم خطرات و تضييقات فراوان رژيم در طول سالهاي تبعيد امام خميني مسئوليت تامين و پرداخت شهريه امام را كه در حقيقت تامين بودجه مبارزه و مبارزين بود بر عهده گرفت. كمك مالي به خانواده زندانيان و تبعيدشدگان در آن شرايط اختناق آميز و پرداخت شهريه امام در حوزه هاي علميه سراسر كشور نقشي مهم در زنده نگهداشتن نام امام و مشتعل ساختن قيام 15 خرداد داشت. تاثير فعاليتهاي آية الله پسنديده موجب گرديد كه رژيم وابسته شاه عليرغم تلاشهاي فراواني كه پس از تبعيد امام در عادي سازي اوضاع داشت، منزل امام در قم و محل استقرار آيةاللهپسنديده را تحت مراقبت شديد قرار دهد و علنا به بازجويي از مراجعين و جلوگيري از رفت و آمد مردم بپردازد. اما اين اقدامات با مقاومت آيةالله پسنديده خنثي و بي اثر شدند

ص: 9315

تا سرانجام او را به خمين تبعيد و در منزلش تحت محاصره قرار دادند. آيةالله پسنديده پس از چندي بي اعتنا به حكم تبعيد، به قم مراجعت و فعاليتهاي خود را ادامه داد كه مجددا و اين بار به اتهام داير كردن مراسم سوگواري در منزل امام - كه پايگاه مستحكم مبارزين و مورد توجه مردم قم و زائرين حرم حضرت معصومه (س) بود و نام امام خميني و قيام 15 خرداد را احياء مي كرد - دستگير شد. آن مرحوم، خود نقل مي كرد كه در زندان حتي اجازه اقامه نماز را به ايشان ندادند. پس از بازداشت دوباره ايشان را به خمين تبعيد كردند. آية الله پسنديده بعد از چندي مجددا با ناديده گرفتن حكم تبعيد روانه قم شدند كه اين بار نيز ساواك، معظم له را دستگير و به سه سال تبعيد در شهر كويري انارك محكوم و بدانجا اعزام گرديد براي چندمين بار، آيةالله پسنديده حكم غيرقانوني تبعيد را ناديده گرفت و با شهامت به قم - كانون قيام - بازگشت. آيةالله پسنديده ديگر بار دستگير و به تبعيدگاهي جديد - داران اصفهان - اعزام شدند و اين بار با پيام امام خميني مبني بر اينكه "تمام كساني كه تبعيد شده اند به حكم تبعيد اعتنا نكنند و به قم و يا

ص: 9316

شهر خودشان مراجعت كنند" ايشان نيز بلافاصله روانه قم شدند . مرحوم آيةالله پسنديده پس از پيروزي انقلاب اسلامي عليرغم موقعيت ويژه اي كه از مراتب علم و تجربه و مبارزات مستمر خويش داشت همچون گذشته افتخار وكالت امام خميني را در امور شرعي مردم بر هر عنوان و سمتي، و بر هرگونه امتيازي ترجيح داد و در طول سالهاي پس از پيروزي با بزرگواري و بي هيچ ادعا و توقعي و بدون كمترين تغييري در مواضع و مشي و شيوه زندگي خويش همان مسير روشن گذشته را تعقيب نمود.

ص: 9317

نگاهي به چيستي ولايت مطلقه فقيهدر انديشه سياسي امام خميني

اشاره

11 چكيده: نظريه ولايت فقيه امام خميني به نظريه ولايت مطلقه فقيه معروف شده است. البته اين تعبير در سخنان خود امام خميني نيز به كار رفته است و از همين رو تلقي ها و تفسيرهاي مختلفي از آن به عمل آمده است. ايشان در موارد مختلفي اين اصطلاح را به كار برده اند. از جمله پس از ايراد خطبه هاي نماز جمعه توسط آيت الله خامنه اي، رياست جمهور وقت، در نامه اي خطاب به ايشان مي فرمايد: «... از بيانات جنابعالي در نماز جمعه اين طور ظاهر مي شود كه شما حكومت را به معناي ولايت مطلقه اي كه از جانب خدا به نبي اكرم(ص) واگذار شده و اهمّ احكام الهي است و بر جميع احكام شرعيه الهيه تقدم دارد، صحيح نمي دانيد. و تعبير به آن كه اين جانب گفته ام حكومت در چهارچوب احكام الهي داراي اختيارات است به كلي برخلاف گفته هاي اينجانب بود. اگر اختيارات حكومت در چهارچوب احكام فرعيه الهيه است، بايد عرض حكومت الهيه و ولايت مطلقه مفوّضه به نبي اسلام(ص) يك پديده بي معنا و بي محتوا باشد و اشاره مي كنم به پيامدهاي آن، كه هيچ كس نمي تواند به آنها ملتزم باشد: مثلاً خيابان كشي ها كه مستلزم تصرف در منزلي است يا حريم آن است در چارچوب احكام فرعيه نيست...».1

ص: 9318

پس از اين مكتوب، آيت الله خامنه اي در نامه اي خطاب به امام خميني توضيحاتي ارائه مي دهد. حضرت امام نيز در پاسخ با تأكيد مجدد بر ولايت مطلقه فقيه مي نويسد: «... اينجانب كه از سالهاي قبل از انقلاب با جنابعالي ارتباط نزديك داشته ام و همان ارتباط بحمدالله تعالي تاكنون باقي است، جنابعالي را يكي از بازوهاي تواناي جمهوري اسلامي مي دانم و شما را چون برادري كه آشنا به مسائل فقهي و متعهد به آن هستيد و از مباني فقهي مربوط به ولايت مطلقه فقيه جداً جانبداري مي كنيد، مي دانم و در بين دوستان از جمله افراد نادري هستيد كه چون خورشيد، روشني مي دهيد...» 2 در برخي از منابع، هفت تلقي مختلف از ولايت فقيه ذكر شده است. از جمله اينكه: 1( همه كاره بودن وليّ فقيه و تمركز قدرت در دست او و هيچ كاره بودن مردم؛ 2( تعميم حوزه ولايت در تمامي عرصه هاي اجتماعي و شخصي افراد؛ 3( شموليت ولايت فقيه بر همه افراد جامعه؛ 4( شموليت ولايت فقيه در همه مواردي كه موضوع يكي از احكام پنج گانه فقهي قرار گيرد؛ 5( محدود نشدن وليّ فقيه به قانون بشري و فوق قانون بشري عمل كردن و وضع قانون توسط فقيه؛ 6( فوق احكام اوليه عمل كردن و بنابر مصالح، احكام اوليه را ترك و

ص: 9319

بر ترك و بر طبق احكام ثانويه عمل كردن؛ 7( عمل بر اساس مصلحت عقلي، نه تنها فوق قانون بشري، بلكه فوق قانون الهي و حتي تعطيلي بعضي از احكام بنابر اقتضاي شرايط خاص. 3 بعضي گمان برده اند مقصود از مطلقه يعني وليّ فقيه رها از هر قيد و بندي است و هرگونه كه بخواهد مي تواند عمل كند و مقيد به احكام و قوانين قدسي اسلام هم نيست، چه رسد به احكام و قوانين بشري و غير قدسي. از اين رو به نفي چنين ولايت فقيهي پرداخته و آن را مساوي با حكومت مطلقه و استبدادي شمرده و شرك به خدا به شمار آورده اند. برخي از مخالفين ولايت مطلقه فقيه معتقدند: «ولايت مطلقه فقيه از ديد قرآن بي اساس و در حكم شرك است.» اينان بر اين باورند كه قائلين به ولايت فقيه هيچ گونه دليلي از قرآن براي اثبات ولايت فقيه ارائه نكرده اند حال آنكه در اين ديدگاه براي ثبات ولايت فقيه مي بايست از قرآن شاهد و قرينه اي آورده شود وگرنه پذيرفته نيست. در اين تلقي، اولويت داشتن و مقدم بودن در آيه «النبي أولي بالمؤمنين»، «غير از ولايت و آمريت و حاكميت علي الاطلاق است، آن هم نه تنها س بعضي ها گمان برده اند مقصود از مطلقه يعني وليّ فقيه رها

ص: 9320

از هر قيد و بندي است و هرگونه كه بخواهد مي تواند عمل كند س مطلق بودن ولايت به معناي التزام فقيه به تبيين و اجراي همه احكام شريعت و چاره انديشي در مواقع تزاحم ميان آنها است بر نفوس، بلكه بر اموال و حقوق و براي افراد غير رسول(ص). موضع اين آيه در مجموعه منسجم آيات قبل و بعد با سياق عبارات و سال نزول آن، دلالت روشن بر مسائل و روابط خانوادگي دارد نه مسائل حكومتي و اداره امت. مضافاً به اينكه تاريخ سنت و سيره نشان نمي دهد كه رسول اكرم و اميرالمؤمنين در دوران حكومت و خلافت خود از چنين اولويت و ولايت استفاده اي نموده و از كسي سلب مالكيت و آزادي نموده يا بي اعتنا به بيعت شده باشند.» 4 در بخش ديگري از اين ديدگاه با اشاره به اين كه وليّ و والي در صدر اسلام و در دولت هاي اسلامي به معناي حاكم يا استاندار آمده است. منكر اين هستند كه چنين ولايت و حكومتي كه از سوي امام علي به افراد واگذار مي شد «سرپرستي مطلق و مالكيت بر اموال و انفس افراد باشد و حق خودكامگي و فعال مايشايي يا ادعاي مافوق حقوق و قوانين و اصول را داشته باشند.» 5 پرسش اين است: از آنجا كه

ص: 9321

بنا به اعتقاد برخي، واژه ولايت مطلقه در مكتوبات و سخنان امام خميني تبيين و تفسير نشده است، ولايت مطلقه به چه معنا است؟ آيا همان گونه كه پاره اي پنداشته اند، مراد از ولايت مطلقه در انديشه امام خميني رهايي از هر قيد و بندي است يا اين كه وليّ فقيه داراي قيد است و واژه مطلقه به معناي استبدادي نيست؟ هدف اين مقاله پاسخ به پرسش هاي مذكور است و در اين ارتباط ضمن توجه به آراي مخالفان و موافقان، سخنان امام خميني نيز در اين باره بيان و ديدگاههاي موافقان و موافقان در آرا و انديشه ايشان سنجش مي شود. با توجه به وجود تلقي هاي ناصوابي كه از ولايت مطلقه فقيه انجام شده است ضرورت دارد به تبيين اين مفهوم از ديدگاه قائلان و مفسران ولايت مطلقه انتصابي فقيه پرداخته شود. گرچه در آغاز مي توان به طور كلي اشاره كرد كه ولي فقيه در چارچوب احكام اسلامي رفتار كرده و از شريعت تخطي نمي كند، اما در هر صورت چون اين تعبير در اواخر حيات امام خميني به كار رفته و ايشان نيز پس از استعمال به تفسير آن نپرداخته است، گمان شده كه ولي فقيه در حكومت، خودرأي و مستبد است و فراتر از قانون قدسي و بشري مي تواند فرمان براند و هيچ

ص: 9322

چيزي نمي تواند بر او نظارت يا او را كنترل و محدود كند! اما پاره اي از قائلان و مفسران اين نظريه به تبيين اصطلاح «مطلقه» پرداخته و ساحت فقيه را از استبدادورزي و ديكتاتوري بركنار دانسته اند. آيت الله جوادي آملي معتقد است مراد از ولايت مطلقه، ولايت در اجراي احكام اسلامي است؛ به اين معنا كه فقيه و حاكم اسلامي، ولايت مطلقه اش اولاً محدود به حوزه اجرايي است و نه تغيير احكام الهي، ثانياً در مقام اجرا نيز حق نخواهد داشت كه هرگونه اراده كرد احكام را اجرا كند، بلكه اجراي احكام اسلامي نيز بايد توسط راه كارهايي كه خود شرع مقدس و عقل ناب و خالص بيان نموده است صورت گيرد. از اين رو ولايت مطلقه از سه ويژگي برخوردار است: 1( فقيه عادل، متولي و مسؤول همه ابعاد دين در دوران غيبت است و شرعيّت نظام سياسي اسلامي و اعتبار همه مقررات آن وابسته به او است و با تأييد و تنفيذ او مشروعيت مي يابد. 2( اجراي همه احكام اجتماعي اسلام كه در نظم جامعه اسلامي دخالت دارند، بر عهده فقيه جامع شرايط است كه يا خود او به طور مستقيم آنها را انجام مي دهد و يا به افراد داراي صلاحيت تفويض مي كند. 3( در هنگام اجراي دستورهاي خداوند، در موارد

ص: 9323

تزاحم احكام اسلامي با يكديگر، وليّ فقيه براي رعايت مصلحت مردم و نظام اسلامي، اجراي برخي از احكام ديني مهم را براي اجراي احكام ديني مهم تر، به طور موقت تعطيل مي كند و اختيار او در اجراي احكام و تعطيل موقت اجراي برخي ا احكام، مطلق است و شامل همه احكام گوناگون اسلام مي باشد؛ زيرا در تمام موارد تزاحم، مهم تر بر مهم پيش داشته مي شود و اين تشخيص علمي و تقديم عملي بر عهده فقيه جامع شرايط است. 6 بنابراين در اين برداشت، ولايت مطلقه فقيه به معناي مطلق و بي قيدي نيست تا به صورت حكومت استبدادي درآيد، بلكه داراي شرايط و قيود علمي و عملي فراواني است كه حفظ آن شرايط از حيث حدوث و تداوم و استمرار ضروري است. از اين رو مطلق بودن ولايت به معناي التزام فقيه به تبيين و اجراي همه احكام شريعت و چاره انديشي در مواقع تزاحم ميان آنها است. تزاحم در هنگام اجراي برخي احكام با احكام ديگر روي مي دهد به گونه اي كه انجام يكي سبب كنار گذاشتن و ترك ديگري مي شود و دو حكم را نمي توان در يك زمان با هم اجرا كرد. فقيه از باب ولايت مطلقه در چنين مواردي آنچه به اصطلاح مهم تر است را بر مهم ترجيح مي دهد. البته در

ص: 9324

ساز و كارها و چگونگي اين ترجيح نيز بحث است كه يكي از اين سازوكارها استفاده از كاربست مشورت است. 7 به اين معنا كه فقيهي كه رهبري جامعه مسلمانان را بر عهده دارد در مواقعي كه ميان احكام شريعت تزاحم واقع مي شود به مشورت با متخصصان و كارشناسان مي پردازد و آنگاه رأي صواب و يا نزديك به صواب را انتخاب مي كند و جامعه را از بلاتكليفي خارج مي سازد. جوادي آملي در باب ويژگي هاي ولي فقيه و لزوم مشاوره رهبر جامعه اسلامي معتقد است: «ويژگي سوم فقيه جامع شرايط، سياست، درايت و تدبير و مديريت او است كه به موجب آن نظام اسلامي را بر محور مشورت با صاحب نظران و انديشمندان و متخصصان جامعه و توجه به خواست مشروع مردم اداره مي كند. اگر فقيهي بدون مشورت عمل كند، مدير و مدبر و آگاه به زمان نيست و لذا شايستگي رهبري و ولايت را ندارد.» 8 آيت الله معرفت نيز به تبيين مفهوم ولايت مطلقه فقيه از منظري ديگر پرداخته است. به اعتقاد وي مقصود از اطلاق در عبارت «ولايت مطلقه فقيه» شمول و اطلاق نسبي در مقابل ديگر انواع ولايت ها است كه جهت خاصي در آنها مورد نظر است. فقها هنگامي كه از انواع ولايت ها نام مي برند، محدوده هر يك را

ص: 9325

مشخص مي سازند؛ مانند ولايت پدر بر دختر در امر ازدواج، ولايت پدر و جدّ در تصرفات مالي فرزندان نابالغ، ولايت عدول مؤمنين در حفظ و حراست اموال غايبين، ولايت وصيّ يا قيم شرعي بر صغار و مانند اين موارد كه در كتب فقهي از آنها به تفصيل بحث شده است. اما هنگامي كه ولايت فقيه را مطرح مي كنند، دامنه آن را گسترده تر دانسته و آن را در ارتباط با شؤون عامه و مصالح عمومي امت مي دانند كه بسيار پردامنه است. بدين معنا كه فقيه شايسته كه بار تحمل مسؤوليت زعامت را بر دوش مي گيرد، در تمامي ابعاد سياستمداري مسؤوليت دارد و در راه تأمين مصالح امت و در تمامي ابعاد آن بايد بكوشد. اين همان «ولايت عامه» است كه در سخنان گذشتگان آمده است و مفاد آن با «ولايت مطلقه» كه در كلمات متأخرين رايج گشته يكي است. بنابراين مراد از اطلاق، گسترش دامنه ولايت فقيه است تا آنجا كه شريعت امتداد مي يابد. مسؤوليت اجرايي وليّ فقيه در تمامي احكام انتظامي اسلام و در رابطه با تمامي مصالح امت مي باشد و مانند انواع ديگر ولايت يك بعدي نخواهد بود. 9 معرفت، در ادامه به محدوديت هاي ولايت فقيه اشاره مي كند و مي گويد اساساً اضافه شدن س دامنة ولايت فقيه را ديدگاههاي

ص: 9326

شريعت و مصالح امت محدود مي سازد و اطلاق آن در شعاع همين دايره است ولايت بر عنوان فقيه خود موجب تقيد است؛ زيرا وصف فقاهت، آن را تقييد مي زند. بنابراين اضافه شدن ولايت به عنوان وصفي فقاهت و تفسير مطلقه به معناي نامحدود بودن از نظر ادبي و اصطلاح فقهي ناسازگار است. از اين رو اطلاق، در عنوان وصفي محصور مي باشد و اين گونه اطلاق، در عين تقييد و تقييد در عين اطلاق است و هرگز به معناي همه كاره و نامحدود بودن ولايت فقيه نيست. بنابراين اطلاق در ولايت فقيه، نسبي است و در چارچوب مقتضيات فقه و شريعت و مصالح امت محدود مي باشد و هرگونه تفسيري براي اين اطلاق كه برخلاف معناي ياد شده باشد، حاكي از بي اطلاعي از اصطلاحات فقهي و قواعد ادبي است.10 او در ادامه با توجه به رويكردي كه در جهت خلاف معناي ياد شده از ولايت مطلقه شده است به نقد آن مي پردازد و يادآور مي شود كه هيچ فقيهي از واژه «عامه» يا «مطلقه» معناي غيرمعقولي را قصد نكرده است و واژه هايي هم چون نامحدوديت، مطلق العنان و اراده قاهره، مفاهيمي خودساخته هستند كه ناروا به فقها نسبت داده شده است. از اين رو ولايت فقيه مسؤوليت اجرايي خواسته هاي فقهي را مي رساند كه اين خود

ص: 9327

محدوديت را اقتضا مي كند و هرگز به معناي تحميل اراده شخص نيست؛ زيرا شخص فقيه حكومت نمي كند، بلكه فقه اوست كه حكومت مي كند. 11 ايشان در ادامه و براي تكميل بحث خود ناگزير به نامه امام خميني به رياست جمهور وقت، آيت الله خامنه اي، اشاره مي كند و به تبيين آن مي پردازد و بر اين باور است كه اساساً تذكر امام خميني به اصل گفتار نبوده است، بلكه به برداشتي بوده است كه برخي از فرصت طلبان درصدد سوءاستفاده از آن برآمده بودند. مراد آيت الله خامنه اي از چارچوب شرع، ضوابط و اصول ثابته شريعت بوده است كه مصالح و پيش آمدها را نيز شامل مي شود و خود ضوابطي دارد كه در اختيار فقيه قرار دارد تا بر اساس آن ضوابط، حكم شرعي هر يك را استنباط كند. شماري گمان بردند كه مقصود ايشان صرفاً احكام اوليه است كه مصالح آنها از قبل پيش بيني شده و زمان و مكان هيچ گونه تغييري در آنها نمي دهد و فقيه نمي تواند در «حوادث واقعه» نظر دهد و احكام تكليفي و وضعي آنها را در پرتو قواعد عامه روشن سازد. بنابراين پنداشتند كه اين گونه امور بايد به كارشناسان مربوطه واگذار شود و به فقيه و فقاهت ارتباطي ندارد. در نتيجه مسائل سياسي و تنظيم امور كشوري و لشكري را از

ص: 9328

حوزه ولايت فقيه خارج دانستند. اما امام خميني به اين نوع برداشت اعتراض و يادآوري كرد كه دست فقيه باز است و در پرتو ضوابط شرعي مي تواند در تمامي عرصه هاي زندگي و همه شؤون سياسي، اجتماعي، فرهنگي و... برابر مصالح روز نظر دهد و ديدگاه هاي شريعت را در تمامي جزئيات روشن سازد. بنابراين ولايت فقيه از اين ديدگاه، گسترده بوده و با پيشرفت زمان و تغيير احوال و اوضاع، قابل حركت و هماهنگ است و هيچ گاه دست فقيه بسته نيست. البته ناگفته نماند كه فقيه در تشخيص موضوعات از متخصصان و كارشناسان مربوطه و احتمالاً عرف عام بهره مي گيرد و اين دقيقاً حركت در چارچوب مقررات شريعت است. 12 بنابراين اختيارات ولايت فقيه در گستره دامنه شريعت است و مراد از اطلاق، شمول و گسترش در تمامي زمينه هاي مربوط به شؤون عامه و مصالح امت مي باشد كه خود تقييد در عين اطلاق است. طبق اين برداشت، دامنه ولايت فقيه را ديدگاههاي شريعت و مصالح امت محدود مي سازد و اطلاق آن در شعاع همين دايره است. پرسش ديگري كه در ادامه اين مباحث امكان طرح دارد اين است كه آيا قوانين بشري مي توانند براي وليّ فقيه محدوديت هايي را ايجاد كند يا اين كه وليّ فقيه فوق قانون و فوق چون و

ص: 9329

چراست؟ معرفت معتقد است پاسخ اين پرسش با توجه به مشروعيت قوانين مصوب در نظام جمهوري اسلامي روشن است؛ زيرا قوانين مصوب، جنبه مشروعيت يافته است و مخالفت با آن مخالفت با شريعت تلقي مي گردد. جز اين كه مصلحت عامه ايجاب كند كه در پاره اي رخدادهاي خاص و موقعيت هاي ضروري، وليّ فقيه اقدامي فوري و مناسب اتخاذ نمايد كه ضابطه و شرايط آن را نيز شريعت و قانون مقرر داشته است. از اين رو وليّ فقيه مي تواند در شرايط استثنايي فراتر از وظايف مقرر در قانون اساسي اعمال ولايت كند اما باز هم بدون معيار و ضابطه نيست: «حاكميت قانون در تمامي مراحل اسلامي كاملاً رعايت مي گردد و هيچ گونه بي ضابطه بودن وجود ندارد و هيچ كس در هيچ پست و مقامي برخلاف ضوابط رفتاري انجام نمي دهد. مقام رهبري در قبال مردم مسؤوليت دارد تا در انجام وظايف مربوطه كوتاهي نكند و همواره مصالح امت را در نظر بگيرد.» 13 در پاره اي ديدگاههاي ديگر از ولايت مطلقه فقيه نيز مي توان تفسيري مشابه نظر فوق يافت. در اين ديد، مطلقه بودن ولايت فقيه از آن رو است كه فقيه به سان پيامبر(ص) و امام معصوم(ع) داراي تمام اختيارات حكومتي آنهاست و از اين رو هيچ گونه تفاوتي ميان فقيه و امام معصوم و

ص: 9330

پيامبر نيست. در اين ديدگاه، ولايت مطلقه فقيه ناظر به رأي امام خميني در مقابل آراي پاره اي فقيهان ديگر است كه گستره اختيارات ولايت فقيه را محدودتر از اختيارات رسول اكرم(ص) و امام معصوم (ع) پنداشته اند. رأي امام خميني در باب حوزه اختيارات وليّ فقيه، يكي از سه نظريه اي است كه در اين باره مطرح شده است. اين نظريه در واقع گسترده ترين آنها از حيث اختيارات است كه اختيارات فقيه را همسنگ اختيارات حكومتي پيامبر(ص) و امام معصوم(ع) به شمار مي آورد. اين نظريه از سوي فقها به «ولايت عامه فقيه» تعبير شده است. بنا بر نظريه دوم، حوزه اختيارات فقيه محدود به افتاء و قضاوت است. بنابراين حفظ مرزها، نظم كشور، جهاد و دفاع، اجراي حدود، اخذ خمس و زكات، اقامه نماز جمعه و... بر عهده فقيه نيست و از حوزه وظايف و اختيارات او خارج است و فقيه در آنها ولايت ندارد. آنچه فقيه مي تواند و مي بايد انجام دهد همان حل و فصل خصومت و نزاع ميان آدميان است و بس. اما بر طبق نظريه سوم، گستره اختيارات فقيه بيش از پيش محدود مي شود. تصرفات فقيه در اين ديدگاه، تنها در امور حسبيه نافذ است. چنين جواز تصرفي از باب قدر متقين است نه از باب ولايت بر تصرف؛ بدين

ص: 9331

معنا كه به يقين يكي از افرادي كه حق تصرف در امور حسبيه را دارا است، فقيه جامع شرايط است آن هم نه از باب ولايت بر تصرف. اين نظريه معتقد است هيچ گونه ولايتي براي فقيه ثابت نشده است. ولايت تنها اختصاص به پيامبر(ص) و ائمه(ع) دارد. در نظريه نخست (ولايت عامه فقيه يا ولايت مطلقه فقيه) نسبت به دو نظريه ديگر اطلاق دارد. زيرا ولايت فقيه را به امور حسبيه يا فتوا دادن و قضاوت كردن محدود نمي كند. در نتيجه فقيه جامع شرايط در تمام شؤون مسلمانان و جميع امور مرتبط با حكومت و نظام سياسي همانند پيامبر و ائمه معصوم، صاحب اختيار است. 14 از توجه به آنچه گذشت مي توان اين گونه برداشت كرد كه ولايت مطلقه انتصابي فقيه هيچ نسبتي با حكومت مطلقه و استبدادي ندارد. آنچه سبب يكسان پنداشتن ولايت مطلقه فقيه با حكومت مطلقه سياسي شده است، اشتراك اين دو در اصطلاح مطلقه است و نه چيزي ديگر. در واقع «مطلقه» در ولايت فقيه اشاره دارد به اين كه ولايت فقيه مقيد به امور حسبه و قضاوت و فتوا نيست، بلكه ولايت فقيه گسترده تر از موارد مذكور است و موارد سياسي را نيز شامل مي شود. از اين رو با توجه به نظريه هاي ديگر اطلاق دارد. اما

ص: 9332

«مطلقه» در حكومت مطلقه به معناي همه كاره بودن حاكم وهيچ كاره بودن ديگران است و آن چه ملاك عمل است خواسته هاي يك فرد غير معصوم است. از اين رو به آن مطلقه سياسي گفته مي شود و در واقع در برابر ولايت مطلقه فقيه مي نشيند. بنابراين ولايت مطلقه انتصابي فقيه تافته جدابافته اي نيست كه داراي حدود و مرزهايي نباشد. آنگاه كه استبدادورزي فقيه آغاز شود، ولايت فقيه خاتمه مي يابد و فردي مستبد حكم روايي مي كند نه فقيهي عادل و اسلام شناس. 15 اين برداشت با توجه به تأكيدات و تصريحات امام خميني و نيز تفسير پاره اي از مفسرّان ديدگاه ايشان كاملاً روشن مي كند كه در صورت خودكامگي فقيه، چنين شخصي ولايت نخواهد داشت و از ولايت ساقط مي شود. سخنان امام خميني در اين باره خواندني است: «حكومت اسلامي هيچ يك از انواع حكومت هاي موجود نيست. مثلاً استبدادي نيست كه س شخص فقيه حكومت نمي كند بلكه فقه اوست كه حكومت مي كند س اگر فقيهي شيوة استبدادي و ديكتاتوري را در پيش گيرد خود به خود از ولايت بر جامعه مسلمانان ساقط است رئيس دولت مستبد و خودرأي باشد، مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن به دلخواه دخل و تصرف كند، هركس را اراده اش تعلق گرفت بكشد، و هر كه را خواست

ص: 9333

تيول بدهد و املاك و اموال ملت را به اين و آن ببخشد. رسول اكرم(ص) و حضرت اميرالمؤمنين(ع) و ساير خلفا همچنين اختياراتي نداشتند. حكومت اسلامي نه استبدادي است، نه حكومت مطلقه، بلكه مشروطه است. البته نه مشروطه به معناي متعارف فعلي آن كه تصويب قوانين تابع آراء اشخاص و اكثريت باشد. مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره، مقيد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنت رسول اكرم(ص) معين گشته است.» 16 در جايي ديگر ايشان ضمن نفي حكومت استبدادي، به عنصر مصلحت گرايي نيز اشاره مي كند و اختيارات فقيه را هم پاي اختيارات حكومتي شخص پيامبر(ص) و امام(ع) معصوم دانسته است: «حكومت اسلامي، استبدادي نيست كه در آن خواسته هاي نفساني يك فرد ملاك باشد. مشروطه و جمهوري هم نيست كه در آن قانون هاي بشري ملاك و معيار باشد. حكومت اسلامي، در همه شؤون خود از قانون الهي سرچشمه مي گيرد. هيچ يك از كارگزاران حكومتي در اسلام نمي توانند استبداد به رأي داشته باشند. همه چيز در حكومت اسلامي بايد برابر قانون هاي الهي باشد، حتي پيروي از كارگزاران حكومت. بله! حاكم اسلامي مجاز است در موضوعات، برابر صلاح مسلمانان و يا حوزه حكومتي خود عمل كند. چنين اختياري استبداد به رأي نيست، بلكه عمل بر

ص: 9334

اساس مصلحت است. نظر و ديدگاه حاكم نيز همانند عمل او تابع مصلحت است.» 17 در كالبدشكافي جريان مخالف و منتقد ولايت مطلقه فقيه كه آن را همسان خودكامگي و رها از هر قيد و بندي مي داند به نظر مي رسد در عمل اموري را مشاهده و برخورد كرده اند كه لابد چنين معنايي از آن متبادر مي شده است. گرچه آن اعمال توسط وليّ فقيه هم انجام نگرفته باشد، اما ممكن است به توسط آنان كه به طرفداري از ولايت مطلقه فقيه شهره اند و نيز از سوي كارگزاران حكومتي كارهايي صورت گرفته و بگيرد كه تداعي كننده حكومت خودكامه و توتاليتر در اذهان باشد. از اين رو لازم است آن گونه كه آمد، در حكومت اسلامي مبتني بر ولايت انتصابي مطلقه فقيه از انجام اعمال و رفتاري كه ساحت ولايت فقيه را خدشه دار مي كند جلوگيري و همه امور در مجاري قانوني انجام يابد. از اين ديد وليّ فقيه در حوزه خصوصي افراد مجاز به هيچ گونه دخل و تصرفي نيست و در صورتي كه به دلخواه و از روي هوا و هوس حكم روايي كند و به چنين اعمالي مبادرت ورزد، از ولايت ساقط مي شود. گرچه ممكن است اين حقوق هنگامي كه دچار تزاحم با امر مهم تري يعني حوزه عمومي گردد، حقوق جمعي مقدم شود، اما اصل

ص: 9335

بر عدم دخالت در حيطه خصوصي افراد و شهروندان نظام سياسي اسلامي است. 18 علاوه بر موارد مذكور در كلام و گفتار امام خميني، سخنان ديگري نيز مي توان يافت كه تأكيد بر حفظ حريم خصوصي آدميان دارد و در اين باره به كارگزاران توصيه مي كند و دستور مي دهد تا به مواردي كه مورد توجه نامه ايشان است جامه عمل بپوشند. امام خميني در فرماني كه در 24 آذر 1361 خطاب به قوه قضائيه و ديگر ارگان هاي اجرايي در مورد اسلامي شدن قوانين و عملكردها صادر نمود، در واقع تفسير خود را پيشاپيش از مفهوم ولايت مطلقه فقيه انجام داده است، زيرا در اين نامه كه در شمار حكم حكومتي است به دولت و كارگزاران حكومتي دستور مي دهد كه حوزه و حريم خصوصي افراد را به دليل «لزوم اسلامي نمودن تمام ارگان هاي دولتي به ويژه دستگاههاي قضايي و لزوم جانشين شدن احكام الله در نظام جمهوري اسلامي به جاي احكام طاغوتي رژيم سابق»19 رعايت نمايند. پاره اي بندهاي اين نامه كه به فرمان هشت ماده اي نيز مشهور شده است، به صورت آشكار به حوزه خصوصي افراد اشاره دارد. اين موارد به طور مختصر عبارتند از: 1( احضار و توقيف افراد بدون حكم قاضي كه بر اساس موازين شرعي است، جايز نيست و تخلف

ص: 9336

از آن موجب تعزير مي شود. 2( تصرف در اموال منقول و غيرمنقول بدون حكم شرعي، جايز نيست. همچنين ورود به مغازه و محل كار و منازل افراد بدون اذن صاحبان آنان براي جلب يا به نام كشف جرم و ارتكاب گناه ممنوع است. 3( شنود تلفن ها و استماع نوار ضبط صوت ديگران به نام كشف جرم جايز نيست. علاوه بر اين تجسس درباره گناهان ديگران و دنبال كردن اسرار آدميان جايز نيست و فاش ساختن اسرار آنان جرم و گناه است. 4( تجسس در صورتي روا است كه براي كشف توطئه و مقابله با گروه هاي مخالف نظام اسلامي كه قصد براندازي دارند و كار آنها مصداق افساد در زمين است انجام شود. البته در صورت جواز تجسس مي بايست ضوابط شرعي رعايت گردد و يا دستور دادستان باشد، زيرا تعدي از حدود شرعي نسبت به آنان ناروا است. 5( هنگامي كه مأموران قضايي از روي خطا و اشتباه وارد منزل و محل كار شخصي و خصوصي مي شوند و با آلات لهو، قمار، فحشا و مواد مخدر برخورد كردند حق ندارند آن را افشا كنند. هيچ كس محق نيست حرمت مسلمانان را هتك نمايد. 6( قضات حق ندارند حكمي صادر كنند كه مأموران اجازه ورود به منزل يا محل كار افراد داشته

ص: 9337

باشند كه نه خانه امن و تيمي است و نه اين كه در آنجا توطئه عليه نظام صورت مي گيرد. موارد مذكور بي نياز از تبيين و تحليل است و گوياي نظر صريح و مكتوب امام خميني درباره حقوق مردم در حيطه خصوصي و شخصي

ص: 9338

است. ايشان در موارد ديگري نيز سخنان صريحي در اين باره دارند. از جمله در مباحث ولايت فقيه خود و در تقابل دو نوع حكومت ديني و غيرديني مي گويد: «حكم الهي براي رئيس و مرئوس متبع است. يگانه حكم و قانوني كه براي مردم متبع و لازم الاجرا است، همان حكم قانون خدا است. ... رأي اشخاص، حتي رسول اكرم(ص) در حكومت و قانون الهي هيچ گونه دخالتي ندارد. همه تابع اراده الهي هستند. حكومت اسلامي سلطنتي هم نيست تا چه رسد به شاهنشاهي و امپراطوري. در اين نوع حكومت ها حكام بر جان و مال مردم مسلط هستند و خودسرانه در آن دخل و تصرف مي كنند. اسلام از اين رويّه و طرز حكومت منزه است. به همين جهت در حكومت اسلامي برخلاف رژيم سلطنت و شاهنشاهي و امپراطوري، اثري از كاخ هاي بزرگ، عمارات كذابي، خدم و حشم، دفتر مخصوص، دفتر وليعهد و ديگر لوازم سلطنت، كه نصف يا بسياري بودجه مملكت را از بين مي برد، نيست.» 20 به نظر مي رسد مي توان مفهوم ولايت مطلقه فقيه را كه امام خميني در آخر حيات خويش به كار برد با توجه به سخنان خود ايشان تأويل نمود. موارد ذكر شده از گفته ها و نوشته هاي امام خميني كه در اين بحث به آن استناد شد به

ص: 9339

اندازه كافي گوياي اين حقيقت است كه مراد ايشان از مفهوم ولايت مطلقه فقيه، همه كاره بودن فقيه و حاكم اسلامي نيست. با توجه به ديدگاه امام خميني اگر ولايت مطلقه را به استبدادي و ديكتاتوري تفسير كنيم در اين صورت اگر فقيهي چنين شيوه اي را در پيش گيرد خود به خود از ولايت بر جامعه مسلمانان ساقط است و هيچ گونه ولايتي ندارد. قطعه هاي مذكور در فوق به اندازه كافي نشان دهنده ديدگاه حاكم بر نظرات امام خميني است. البته ممكن است اشخاص ديگري كه طرفدار ولايت مطلقه فقيه هستند مرادشان از ولايت مطلقه همان مطلقه استبدادي و توتاليتر باشد كه در اين صورت بايد جداگانه به آن پرداخت و آن را از ساحت نظرات امام خميني خارج دانست. به نظر مي رسد تحليل ولايت مطلقه فقيه در ديدگاههاي امام خميني در قالب اصطلاح «جمهوري اسلامي» قابل تحليل و ارزيابي دقيق تري باشد. اصطلاحي كه خود ايشان نيز به آن توجه داشت و با تأكيد بر آن نظام سياسي نويني را پديد آورد.

پى نوشت ها

: 1. صحيفه امام (مجموعه آثار امام خميني)، ج 20، چاپ نخست، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، ص 451. 2. همان، ص 455. 3. ر.ك: علي رضا پيروزمند. نظام معقول، تحليل مبنايي نظام ولايت فقيه با

ص: 9340

نگاهي به نظرات منتقدين. چاپ نخست، تهران: 1378، ص 199. 4. تفصيل و تحليل ولايت مطلقه فقيه. نهضت آزادي ايران. 1367، ص 139 136. 5. همان. همان گونه كه از اين قطعه پيدا است، مطلقه به معناي فعال مايشاء و سرپرستي مطلق و فراقانون پنداشته شده است. بايد ديد آيا ولايت مطلقه فقيه در انديشه سياسي امام خميني به اين معنا است يا خير. 6. عبدالله جوادي آملي. ولايت فقيه، ولايت فقاهت و عدالت. چاپ نخست، قم: اسراء، 1378، ص 251. 7. براي اطلاع بيشتر بنگريد به همان منبع، ص 252 249، 463، 464، 482 480. 8. همان، ص 481. براي اطلاع از مستندات قرآني و روايي و سيره پيامبر و معصومان در باب لزوم مشورت حاكم مسلمانان بنگريد به مقاله: محمدجواد ارسطا، «نگاهي به مباني فقهي شورا» فصلنامه علوم سياسي، سال نخست، شماره چهارم، بهار 1378، ص 24 48. 9. محمدهاي معرفت، ولايت فقيه، چاپ نخست، قم: ياران، 1377، ص 74. 10. همان، ص 74 و 75. 11. همان، ص 75. 12. همان، ص 78 و 79. 13. همان، ص 80. 14. محمد جواد ارسطا، ذكري (4)، قم: مركز فرهنگي نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري (واحد آموزش)، 1377، ص 29 22. در اين اثر به پيشينه اين بحث در جامعه

ص: 9341

اشاره شده است و معناي ولايت مطلقه در آثار امام خميني، نامه ايشان به رياست جمهور وقت آيت الله خامنه اي و در قانون اساسي مورد بحث و بررسي قرار گرفت است در بخش دوم اين اثر، ولايت مطلقه فقيه و محجوريت مولي عليه مورد بحث واقع شده است. همچنين نگاه كنيد به مقاله همين نويسنده با عنوان: «مفهوم اطلاق در ولايت مطلقه فقيه» در فصلنامه علوم سياسي، سال نخست، ش دوم، پائيز 1377، ص 90 72. 15. امام خميني در اين باره مي فرمايد: «حكومت اسلام حكومت قانون است. اگر شخص اول حكومت ما در حكومت اسلامي يك خلاف بكند، اسلام او را عزلش كرده است. يك ظلم بكند، يك سيلي به كسي بزند، ظلم است. اسلام او را عزلش كرده، او ديگر قابليت براي حكومت ندارد.» صحيفه امام، ج 4، ص 398. 16. امام خميني. ولايت فقيه (حكومت اسلامي). چاپ نخست، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1371، ص 32 و 33. 17. امام خميني. كتاب البيع. ج 2، چاپ نخست، تهران: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1379، ص 618 و 619. 18. براي اطلاع بيشتر در اين زمينه و تفسير ولايت مطلقه فقيه نگاه كنيد به: احمد آذري قمي، قرآن و ولايت فقيه، چاپ نخست، قم: مؤسسه

ص: 9342

مطبوعاتي دارالعلم، 1371، به ويژه صفحات 67 8 كه در نقد مخالفان ولايت مطلقه است. حكومت اسلامي در كوثر زلال انديشه امام خميني: جستارهايي در باب مرجعيت، ولايت مطلقه فقيه، مصلحت نظام، مجله حوزه، چاپ نخست، قم: دفتر تبليغات اسلامي، 1378، ص 149 49. 19. متن كامل نامه مذكور در مجموعه سخنان امام خميني در صحيفة امام، ج 17، ص 139 آمده است. 20. امام خميني، ولايت فقيه، حكومت اسلامي، پيشين، ص 35.مده شريف لك زايي

ص: 9343

نگرش استراتژيك امام

24 چكيده: هفته نامه ميدل ايست: دقيقا محاسبه نشده است كه عملكرد امام خميني در ده سال گذشته تا چه حد در جهان اسلام اثر گذاشته است. ولي شكي نيست كه ترس از همين مساله باعث شد تا صدام به ايران حمله كند و جنگي 8 ساله آغاز شود. اشپيگل: حمايت سراسري از امام خميني بيشتر به دليل زندگي بي تجمل او بود. فقط امام خميني بوده است كه به اعتراف حتي دشمنانش در تمامي عمرش يك زندگي همراه با تواضع و محقر و دور از هرگونه تمايلات و تجملات دنيوي داشته و كوچكترين لكه سياهي در شرح حال زندگي اش ديده نمي شود. آيت الله خميني در ده سال قدرتش توانست همه چيز را به تحرك وادارد و با وجودي كه بنيادگرايي اسلامي قبل از او نيز وجود داشت، وي توانست آن را از مراكش تا اندونزي به يك نيروي سياسي انقلابي تبديل كند كه رژيمهاي مادي گرا و غير روحاني را در فشار قرار دهد و حكام نفتي و رياكار در خليج فارس را به لرزه در آورد. نگاهي به رويدادهاي گذشته نشان مي دهد تا به روشني دريابيم كه آيت الله خميني اهميت استراتژيكي ايران را در معادله خاورميانه بهتر از پرزيدنت كارتر ارزيابي كرده است. امريكا توجه نكرد كه ايران

ص: 9344

بالقوه، نقطه ضعيف سيستم منيت بين المللي اوست، ولي آيت الله خميني اين معني را به روشني ديده است. پيروزي او در تهران، فقط مرحله آغازين موجبي انقلابي بوده است كه وي اميد دارد به سراسر منطقه كشيده شود. كارتر و مشاورانش پديده خميني را فقط دريافت ملي آن در نظر گرفتند. از اين پس مسلم است كه ممالكي، از مصر و اسرائيل گرفته تا عربستان سعودي و عراق و امارات خليج فارس، بايد پي آمدهاي انقلاب ايران را تحمل كنند. ويليام لوئيس - مايكل لدين شكست رسواي امريكا بنوشته اين روزنامه، اقدامات مداوم وي او را به دشمن شماره يك امريكا تبديل كرد و به امريكاييان اين درس را داد كه نمي توان رهبران جهان سوم را فقط به دست راستي يا دست چپي تقسيم كرد. (امام) خميني همچنين ثابت كرد رهبراني مي توانند پيدا شوند كه در فراسوي آنچه امريكا به عنوان كانالهاي فشار بر حكومتهاي جهان مي شناسد، بايستند. روزنامه ميانه رو "لاسويس" چاپ ژنو: در سرمقاله اي نوشت ميليونها مسلمان شيعه در مرگ آيت الله خميني به سوگ نشستند. اما غرب بيش از آنكه متاثر و متاسف باشد احساس آسودگي مي كند. بي. بي. سي: آيت الله خميني يكي از قدرتمندترين رهبران خاورميانه در قرن اخير بود او از سوي بنيادگرايان در سراسر جهان

ص: 9345

اسلامي به عنوان رهبر معنوي انقلاب اسلامي مورد احترام و تحسين بود. اما بسيار كسان در غرب به او به چشم يك عارف خطرناك كه در آرزوي گسترش جهاني اسلام است مي نگريستند. بي. بي. سي: صرف نظر از اندوهي كه ممكن است از مرگ هر انساني پيدا شود و يا احترامي كه ما در غرب براي مردممان قائليم اين را نبايد ناگفته گذاشت كه در مغرب زمين كسان بسياري هستند كه پس از درگذشت آيت الله نفس راحتي خواهند كشيد و خوشحال خواهند شد كه آيت الله ديگر زنده نيست. راديو امريكا: برخي از ايرانيان تبعيدي اميدوارند و پيش بيني مي كنند كه رژيم ايران به زودي زير فشار جدال دروني بر سر تصاحب قدرت از يكسو و فشار مشكلات اقتصادي مملكت و نارضاييهاي اجتماعي كه از نتايج جنگ با عراق است، سقوط خواهد كرد. خبرگزاري آلمان غربي: مرگ (امام) خميني ايران را در آستانه يك جنگ قدرت قرار داده است. تهران - خبرگزاري آلمان - 14/3/1368 آيت الله روح الله خميني رهبر مذهبي ايران شنبه شب درگذشت و كشورش را در معرض يك جنگ قدرت فاجعه آميز قرار داد. راديو امريكا: بسياري از شخصيتهاي سياسي ايراني در تبعيد گفتند كه درگذشت آيت الله بدون ترديد به بي ثباتي بيشتر در ايران منجر خواهد شد و بعضيها پيش بيني

ص: 9346

كردند كه ممكن است اين امر به جنگ داخلي بيانجامد. روزنامه "الاخبار" نوشت كه امريكا انتظار بروز يك جنگ داخلي را در ايران دارد. واشنگتن - خبرگزاري جمهوري اسلامي - 17/3/1368 مقامات و كارمندان امريكايي در يك اقدام احتمالا حساب شده در اظهار نظرات خود پيرامون رحلت رهبر كبير انقلاب اسلامي، "جنگ قدرت داخلي و دوران ناآرام و شلوغي" را براي ايران پيش بيني نموده اند. پاريس - خبرگزاري آلمان - 16/3/1368 جانشينان آيت الله خميني با سرعتي كه خيلي از ناظران را متعجب كرده در صدد برآمده اند تا اختلافات خود را كنار گذارند و در برابر آنچه كه بعضي كارشناسان آن را به عنوان يك آينده نامطمئن براي جمهوري اسلامي توصيف مي كنند مشتركا تلاش كنند. روزنامه انگليسي اينديپندنت: به ندرت اتفاق مي افتد كه يك مرد به تنهايي بتواند مسير تاريخ را عوض كند لكن اين درست همان كاري بود كه آيت الله خميني از عهده آن برآمد. روزنامه ترك زبان گارته: به نوشته اين روزنامه "امام خمني با حركت انقلابي خود در دل دنياي غرب خوف و وحشت آفريد اما در ميان ملت خود مظهر آنچنان عشق و مهري بود كه امروز پنجاه ميليون ايراني در غم رحلت او در ماتم فرو رفته است. تلويزيون نروژ: دوشنبه شب در مشروح اخبار خود ضمن نشان

ص: 9347

دادن صحنه هايي از ميليونها عزادار ايراني در تهران گفت تعداد عزاداران و سوگواران رحلت امام خميني بيش از جمعيت مراسم عاشورا و تاسوعاي سال 1357 تهران و لحظات ورود امام است. اكونوميست: مراسم تدفين امام را سوگواري بي سابقه توده هاي ايراني در غم رحلت رهبرشان خوانده است. ارگان اتحاديه سوسياليستهاي يوگسلاوي: در شماره هاي قبلي خود در يك سلسله مقالات از حضور توده عظيم مردم در مراسم تشييع پيكر مطهر امام خميني شديدا ابراز تعجب كرد و غم فراوان مردم و راههاي ابراز آن را در اين مراسم مرتجعانه توصيف نمود. نويسنده مقاله حتي حضور هليكوپتر در مراسم تشييع را محل تلاقي دنياي مدرن و كهنه دانست و آن را بسيار تعجب برانگيز توصيف كرد. تانيوگ خبرگزاري دولتي يوگسلاوي: اوضاع تهران پس از انتشار خبر رحلت امام خميني را آرام توصيف كرد اما نوشت در شمال تهران زنان و مردان عزادار و سياهپوش فراواني به چشم مي خورند. نيويورك تايمز: در مقاله اي تحت عنوان دوران بعد از جذبه در ايران نوشته است: در صفحه تلويزيون در گذشته هيچ گاه سابقه نداشته بود كه انبوهي از مردم تا اين حد هيجان زده شده باشند كه در عمل حتي قسمتي از كفن آيت الله را پاره كنند اين تصويري بود كه انسان را به ياد عزاداريهاي

ص: 9348

دوران ايمان مي انداخت. نيويورك پست: صحنه هاي عزاداري تهران نشانه اي است بر اينكه نفوذ خميني از ايران به اين زوديها رخت برنمي بندد. سفير سابق اسرائيل در ايران: " (امام) خميني معرف افراطيگري شيعه بود كه اسلام متعصبانه را به مرزهاي ما آورد. اما اين به اين معني نيست كه اين تلقي از اسلام به زودي محو خواهد شد. " "بي نظير بوتو" نخست وزير سابق پاكستان "جمهوري اسلامي ايران براي ما از اهميت بسياري برخوردار است. پيامهاي امام خميني در آينده نيز چراغ هدايت مسلمانان است و ملتهاي مسلمان در آينده نيز از پرتو نوراني افكار و انديشه هاي والاي حضرت امام استفاده خواهند كرد. من ايران را كشور خودم مي دانم، همان گونه كه پاكستان مسلمان نيز كشور ايرانيها است. هيچ چيز بيشتر از اين ما را خوشحال نمي كند كه ايران به عنوان يك كشور موفق قدرتمند در منطقه مطرح باشد. "

ص: 9349

نگرش حضرت امام خميني قدس سره به حج در مطبوعات كشور

15 چكيده: فهرست ذيل مشتمل است بر: گزيده مقاله هاي مطبوعات كه به مسائل «حجّ از ديدگاه امام خيميني قدس سره » پرداخته اند.از آنجا كه مطالب بسياري از مقاله ها مهمّ يا درخورد اعتنا نبود از فهرست حذف گرديد. همچنين در بسياري از شماره هاي فصلنامه ميقات حجّ عربي و فارسي بخشهايي از سخنان امام چاپ شده است كه نيازي به آوردن آنها نبود.نويسنده\نشريه\شماره\تاريخ\صفحه\فرمان\1\23/01/58\415 عنوان : ديدار از امام خميني يك حج روحاني استچكيده : پدر «ارنستو كاردنال» نماينده جنبش چريكي ساندنيستها طي سخناني در مورد امام گفت ايشان نشان داد كه دين واقعي افيون توده ها نيست. وي در ادامه توضيحات مختصري در اين مورد داده است. معاديخواه\جمهوري اسلامي\11\22/07/60\685 عنوان: پرچم حج در اهتزاز استچكيده: معاديخواه: معاديخواه طي مصاحبه اي در مورد پيام امام به ملك خالد درباره حج اظهار نظر كرده است او به نفوذ معنوي امام در بين مسلمانان اشاره كرده و اين كه ايشان ريشه مشكلات مسلمين را در اختلاف و نفاق مي داند.\پيام انقلاب\27\19/05/62\91 عنوان: سمينار حج و وحدت اسلامي در سيرالئونچكيده: گزارشي از سمينار حج و وحدت اسلامي در اين صفحه به چاپ رسيده است. آقا شيخ شهان يكي از سخنرانان سمينار در مورد ايجاد حكومت اسلامي توسط امام اظهار داشته است: «وحدت رهبري در سراسر

ص: 9350

جهان اسلامي مخصوص علما و فقهاست و من در ميان آنها به ويژه فقيه و امام و رهبري را نام مي برم كه اولين جمهوري اسلامي را در ايران بنيان گذارده و او امام خميني است» دو تن از سخنرانان ديگر اين سمينار در خصوص رهبري امام مطالبي ارائه نموده اند.\نامه انقلاب اسلامي\53\1900/00/63 59 عنوان: حج از ديدگاه امامچكيده: در اين مقاله تحليلي درباره ديدگاه هاي امام نسبت به حج ارائه شده كه محورهاي آن، وحدت، عدم تفكيك دين از سياست، آگاهي از فلسفه حج و تاكيد بر كتاب و سنت مي باشد.\جمهوري اسلامي\10\149913/05/63 عنوان: زائران ايراني بيت الله الحرام (پيام ...)چكيده: مقاله تأكيد امام بر حسن ظن داشتن به مردم و اعتماد به آنان را طرح و بررسي كرده است.\كيهان\2\03/05/64\12505 عنوان: سياست هاي اسلام در حج و تحليل هاي اشتباهچكيده: تحليل هاي غرب و برخي از مبارزين داخل كشور از قانون مندي اسلام و عملكرد رهبري امام و استفاده غرب از واژه «خمينيسم» از موارد مطروحه در اين مقاله است. \رسالت\12\23/05/65\173 عنوان: پيام امام امت به حجاج بيت الله الحرام (شناخت...)چكيده: نويسنده مقاله به توضيح و تبيين پيام امام درباره توبيخ و برخورد جدي با عالمان دنياطلب و دين فروشان عافيت جو پرداخته است.واعظزاده خراساني، محمد\مشكوه\11\00/00/66\15 29 عنوان: تحليلي از حج خونين و پيام امامچكيده: اين مقاله پيام امام خطاب به حجاج بيت الله

ص: 9351

الحرام را تحت عناوين زير مورد بحث و بررسي قرار داده است: هجرت الي الله و شهادت عرفان، اخلاص، تقوا، شهادت جهاد در راه خدا و خلق و مقاومت تا مرز شهادت حمايت از محرومان و جهاد با مستكبران طرح اقتصاد اسلامي در برابر نظام اقتصادي شرق و غرب سياست گرايش به محرومان حمايت از مسلمانان و مستضعفان جهان و ستيز با ابر قدرت ها و استعمار گران (لبنان، فلسطين، افغانستان) وحدت اسلامي در پناه قرآن و عترت تجلي وحدت اسلامي در حج رسالت و روح حج رسالت مسجد جمعه) و جماعات عظمت اسلام، انقلاب ايران و ملت ايران جنگ تحميلي و صلح تحميلي هشدار به آمريكا و كشورهاي خليج فارس مقام روحانيت و وظايف آن. در خصوص هر يك از محورهاي فوق توضيح داده است.\اطلاعات\6\11/05/66\18236 عنوان: همراه با امام به سوي حج، پايگاه انقلابي جهاني اسلامچكيده: ديدگاه سياسي حج از نظر امام در اين مقاله به تفصيل مورد بررسي قرار گرفته است. نويسنده يكي از مهم ترين آثار حج را ايجاد وحدت بين مسلمين دانسته، آن را از ديدگاه امام بررسي نموده است.\ابرار\1 \04/04/68\182 8 عنوان: تأكيد بر پيروي حجاج از پيام هاي امام در مراسم حجچكيده: گزارشي است از سمينار سراسري حج علماي نيجريه كه در آن مطالبي از شخصيت ها در تجليل از

ص: 9352

شخصيت امام و پيروي از نظر ايشان در رابطه با حج آمده است.مير دامادي، سيد حسن\ابرار\3\24/04/68\198 عنوان: آن سوي حج خونينچكيده: سلسله مقالات درباره حج و رخدادهاي «حج خونين». در اين شماره به بيان مطالبي در مورد نظر امام درباره قدرت هاي بزرگ و نيز خط امام پرداخته است.\رسالت\\33\3700/03/69 عنوان: خاطره هاچكيده: ويژه نامه: نقل خاطراتي است از آقاي قرهي از همراهان حضرت امام در نجف و رضا فراهاني راننده بيت ايشان و سيد رحيم ميريان از كاركنان منزل.\پاسدار اسلام\38\00/08/69\107، 39 عنوان: ضرورت مقابله با حضور نيروهاي آمريكايي در منطقهچكيده: عنوان فوق را در طبقه بندي ذيل بررسي مي كند: 1 براندازي نظام كفر و شرك بر جهان و مبارزه با استكبار از اصول جدا ناشدني انقلاب اسلامي است 2 تداوم مبارزه نيازمند رهبري ولي الهي است تا مرز حق و باطل را مشخص كند 3 رها ساختن اماكن مقدسه از دست ظالمان از ضروريات است 4 حضور نيروهاي خارجي در جوار بيت الله الحرام به هر بهانه اي، از توطئه هاي استكبار جهاني ست. \ابرار\2\26/02/70\728 عنوان: حج ابراهيمي كانون معرفت و استيلاي بر شيطان، برائت از مشركين حافظ عزت مسلمينچكيده: با استناد به رهنمودهاي حضرت امام قدس سره به اهميت برائت از مشركين در حج مي پردازد.\اطلاعات\5\13/03/70\19342 عنوان: فريضه عبادي سياسي حج از ديدگاه امام خميني قدس سره چكيده: بررسي ديدگاه هاي حضرت امام در

ص: 9353

برپايي كنگره عظيم و جهاني حج\قدس\1\29/03/70\1002 8 عنوان: مشكلات جهان اسلام از ديدگاه حضرت امام قدس سره پيام به حجاج بيت الله الحرامچكيده: با استناد به پيام هاي حج حضرت امام قدس سره مشكلات جهان اسلام را بيان كرده و درك نكردن احكام الهي از جمله حج را بزرگ ترين درد جوامع بشري ذكر مي كند.مرتضوي\جمهوري اسلامي\14\20/06/70\35510 عنوان: پرتوي از سفر حج عكس امام در قلب ماستچكيده: ارائه و بررسي نظرات و قضاوت ها و سؤالات حجاج ديگر كشورها در ايام حج در موارد ذيل است: 1 جايگاه حضرت امام قدس سره در قلوب و افكار و اعتقادات مسلمين جهان 2 حكم تاريخي امام در مورد سلمان رشدي 3 نامه امام به گورباچف\جمهوري اسلامي\1 12\26/03/70\3482 عنوان: حج ابراهيمي از ديدگاه امام خميني قدس سره چكيده: نظرات حضرت امام قدس سره در مورد مسائل حج بيان مي شود.\جمهوري اسلامي\12\27/03/70\3483 عنوان: حج ابراهيمي از ديدگاه امام خميني قدس سره 2 چكيده: نظرات حضرت امام قدس سره در مورد مسائل حج بيان مي شود.\جمهوري اسلامي\11\28/03/70\3484 عنوان: حج ابراهيمي از ديدگاه امام خميني قدس سره 3 چكيده: نظرات حضرت امام قدس سره در مورد مسائل حج بيان مي شود.\جمهوري اسلامي\12\29/03/70\3485 عنوان: حج ابراهيمي از ديدگاه امام خميني قدس سره 4 چكيده: نظرات حضرت امام قدس سره در مورد مسائل حج بيان مي شود.ولايتي، علي اكبر\ سلام\10\25/04/70\39 عنوان: اگر قرار است رابطه با عربستان سعودي كارايي داشته باشد ما ناچاريم كه اين رابطه را

ص: 9354

گسترش بدهيمچكيده: حضرت امام قدس سره در زمان حياتشان، چند ماه قبل از رحلت به شخص بنده فرمودند، در حقيقت بنده را مأمور كردند كه من بروم و براي برقراري حج كار بكنيممعصومي، علي\جمهوري اسلامي\11\24/01/71\3720 عنوان: بيداري اسلامي و ويژگي هاي آنچكيده: اين مقاله تحليلي است بر ابعاد بيدارگري مسلمانان در زمان حاضر كه بر محور انديشه و حركت امام خميني قدس سره تحت محورهاي ذيل بررسي شده است: 1 ويژگي بيداري اسلامي در زمان حاضر 2 مبارزه با امان و بي پايان 3 انديشه نه شرقي نه غربي 4 پيوند دين و سياست 5 برائت از مشركان و ظالمان\كيهان\2\12/03/71\14489 عنوان: خميني، سيد احمد برگزاري مراسم چهارمين روز از هفته بزرگداشت سالگرد ارتحال حضرت امام خميني در جمارانچكيده: در اين سخنراني به ضرورت دفاع از اصولي كه امام خميني پايه گذاري كرده بود، اشاره كرده و برائت از مشركين و توجه به مسائل اساسي جهان اسلام در حج و مبارزه با آمريكا را از اصول فوق بيان مي كند.خليلي، اكبر\اطلاعات\6\16/12/71\19859 عنوان: رو به آفتاب (سفرنامه حج)چكيده: خاطراتي از سفر حج همراه با مصاحبه با سيد قيام الدين غازي روحاني تبعه تاجيكستان شوروي در مورد تبليغات استكبار عليه حضرت امام اظهار مي كند: وقتي كمونيست ها تبليغ مي كردند كه حضرت آيت الله خميني (ره) از ماست و تربيت شده مكتب كمونيسم

ص: 9355

است و اسلام خميني يعني كمونيسم. ما مردد مي شديم اما همين كه چهره نوراني امام خميني (ره) را در تلويزيون هاي خود مشاهده كرديم، ديديم ابهت چهره نوراني ايشان همه را مجذوب مي كند، ما از نورانيت چهره او فهميديم كه او مرد خداست.نجفي، محمد حسن\ فقه (كاوشي نو در فقه اسلامي)\3\00/07/71\13 17 عنوان: نكته هايي در فقه حجچكيده: نويسنده ضمن بيان نكاتي درباره حج، مشكلات اجراي اين مراسم در عربستان را تحت عناوين ذيل شرح داده و فتاواي امام را ذكر مي نمايد 1 محدود بودن موافق 2 فزوني جمعيت 3 دگرگوني و پيشرفت وسائل نقليه 4 تقيه مداراتي 5 انعطاف پذيرى خامنه اي، سيد علي\ كيهان\18\09/02/72\14755 عنوان: سخنان رهبر انقلاب پيرامون ابعاد بين الملل حج و محكوميت مذاكرات سازش اعراب و اسرائيلچكيده: مقام معظم رهبري در فرازي به اخلاص و نيت الهي امام خميني در همه امور از جمله شروع نهضت و تبديل حج از يك عمل نيمه تجارتي، سياحتي و تفنني به يك حركت عظيم اسلامي اشاره مي كند.\سلام\14\13/03/72\587 عنوان: حج ابراهيمي در منظر امامچكيده: ضمن برشمردن دستاوردهاي انقلاب، هنر امام را پاك نمودن پيرايه هاي تحميل شده بر معارف ديني ناميد، و سر فصل هاي ذكر شده تحت عناوين ذيل آمده است: 1 بعد معنوي حج 2 ابعاد سياسي حج 3 فلسفه اعمال حج 4 حج و برائت از

ص: 9356

مشركين 5 امام و حج خونين محمدي ري شهري، محمد\كيهان\6\31/01/73\15039 عنوان: فلسفه برائتچكيده: با اشاره به اهميت برائت در مراسم حج از ديدگاه امام خميني و اشاره به فرازهايي از فرمايشات ايشان به تعريف شرك، مشرك، موحد و نقش برائت از مشركين در جهان اسلام مي پردازد.\نگهبان\ 20\900/02/73\2 21 عنوان: امام، احياگر حج ابراهيمي محمدي صلي الله عليه وآله چكيده: اشاره اي است به پيام امام خميني پيرامون برائت امام از مشركين در مرداد ماه 1366\پاسدار اسلام\16\00/02/73\149،17،43 عنوان: حج جايگاه تبادل نظر و چاره جويي مسلمينچكيده: به بيان اهميت حج در اسلام، اهميت بعد سياسي، اجتماعي حج و فرازي از توصيه هاي حضرت امام خطاب به حجاج مي پردازد.\قدس\9\12/03/73\1862 عنوان: 14 خرداد، در سوگ غروب خورشيدچكيده: خصوصيات شخصيت حضرت امام خميني تحت عناوين ذيل آمده است:1 شخصيت ممتاز و جاذبه هاي دروني ناشي از مقام قرب الهي 2 قيام الهام گرفته از مكتب اسلام 3 سفارش مردم به تزكيه و توكل 4 نقش ايشان در وحدت و برادري مسلمين و جهاد با دشمنان داخلي و خارجي اسلامي 5 تربيت فضلا و روحانيون 6 احياي نماز جمعه و حج ابراهيمي 7 تكيه بر استقلال 8 درك صحيح از اسلام و تقيد به احكام آن به عنوان مبناي سياست.آل احمد، جلال\رسالت\2\24/08/73\2564 عنوان: نامه جلال آل احمد به امام از بيت الله الحرامچكيده: اين نامه كه

ص: 9357

در سال 1343 پس از آزادي امام خميني و در مكه نگارش يافته به نپذيرفتن حق اظهار نظر رأي و عمل سعودي ها در رويت هلال ماه از سوي آيت الله حكيم، اصلاحات كتاب غربزدگي در چاپ جديد و نوشته جديد خود در مورد نقش روشنفكران ميان روحانيت و سلطنت اشاره كرده است شركيان، ناصر\معرفت\43 -35\00/00/74\12 عنوان: ابعاد حج در قرآنچكيده: با اشاره به ديدگاه حضرت امام ابعاد حج را در سه محور ذيل بررسي مي كند: 1 بعد معنوي و عرفاني به منظور تقويت بعد روحاني انسان 2 بعد فرهنگي يعني مبادله فرهنگ و انتقال ارزشها در بين مسلمين و ريشه كن كردن فرهنگ استعماري و جاهليت 3 بعد اقتصادي.خامنه اي، سيد علي\ جمهوري اسلامي\3\17/01/74\4584 عنوان: رهبر انقلاب خطاب به كارگزاران حج: اتحاد مسلمين و اعلام برائت ازمشركين دو واجب قطعي و هميشگي حج است.چكيده: مقام معظم رهبري: امام بزرگوار حقيقتا يك موحد بود و توحيد در سراسر وجود او جريان داشت همه وجود او خدا را پذيرفته بود و عظمت و عزت الهي را باور داشت، لذا خودش هم عزيز بود. بارها اين جمهوري با آن رهبري و با آن حمايت مردمي توانست دشمن را ذليل بكند و خودش را عزيز باشدخامنه اي، سيد علي\ رسالت\1\17/01/74\2066 عنوان: رهبر انقلاب اسلامي در ديدار كارگزاران كنگره عظيم حج:

ص: 9358

اجتماع عظيم حج براي آن است كه موجوديت توحيد در مقابل شرك سينه سپر كند.چكيده: امام بزرگوار حقيقتا يك موحد بود و توحيد در سراسر وجود او جريان داشت. همه وجود او خدا را پذيرفته بود و عظمت و عزت الهي را باور داشت. لذا خودش هم عزيز بود. بارها اين جمهوري با آن رهبري و با آن حمايت مردمي توانست دشمن را ذليل بكند و خودش عزيز باشد.حميدي، رضا\رسالت\4\19/01/74\2667 عنوان: «حج» برائت از مشركين، صدور پيام انقلاب اسلاميچكيده: ابتدا با استناد به بيانات امام خميني اهميت ابلاغ پيام انقلاب اسلامي ايران به ساير مسلمين جهان در مراسم حج را مطرح نموده و در ادامه برداشت نادرست برخي از كشورهاي مسلمان از مراسم برائت از مشركين و سياست هاي نادرست عربستان سعودي در برابر اين مراسم را ذكر مي كندمحدثي، جواد\ زائر\9\00/02/74\14 13 عنوان: پيوند حج و زيارت با رهبريچكيده: ديدگاه امام خميني در مورد اهداف و محتواي سياسي حج و نيز بهره هاي سياسي، تبليغي و اجتماعي آن را آورده استجوادي آملي، عبدالله\ كيهان\6\03/02/74\15329 عنوان: سيماي حج در آينه اسلام از حج سنتي تا حج ابراهيمي (آخرين قسمت)چكيده: با تعريف حج جاهلي و حج ابراهيمي، امام راحل را احيا كننده حج ابراهيمي دانسته و به تشريح حج ابراهيمي با ابعاد ذيل مي پردازد :1 ابعاد فقهي

ص: 9359

و عبادي 2 ابعاد سياسي كه همان شناخت استكبار و اعلام برائت از آن مي باشد.خامنه اي، سيد علي\سلام\1\31/02/74\1147 عنوان: رهبر انقلاب در ديدار دست اندركاران امور حج: تبيين عقايد شيعه به بهترين بيان و زيباترين شكل از مسايل مهمي است كه بايد نسبت به آن اهتمام شود.چكيده: مقام معظم رهبري نزديك كردن حج به اهداف اصلي خود را يكي از بزرگترين هنرهاي حضرت امام دانست و فرمود: استمرار استقامت در مواضع صحيح و سخن حق، مشي ثابت حضرت امام بود.\حوزه\353 -335\00/03/74\68 عنوان: فرهنگ معارف اسلاميچكيده: در فرازي با استناد به تحرير الوسيله حضرت امام، فتواي ايشان را در مورد صدّ در باب حج و عاريه گرفتن نقل كرده است \اطلاعات\3\13/03/74\20493 عنوان: ابعاد سياست خارجي، در انديشه امامچكيده: ويژه نامه اطلاعات با اشاره به الهام گيري انديشه امام خميني از قيام عاشورا در بعد سياست خارجي، وجوب مبارزه با ظلم همه جانبه را از اهم واجبات دانسته و استراتژي معظم له را در اين خصوص تحت موارد زير مطرح مي كند: 1 مبارزه با استكبار 2 توجه به ابعاد سياسي عبادي 3 وحدت سران كشورهاي اسلامي درباره اصول اسلامي 4 دفاع از حقوق مردم فلسطين 5 وحدت شيعه و سني 6 ايجاد روابط حسنه همه ملت ها و قطع هرگونه وابستگي 7 اصل نه شرقي، نه غربي 8

ص: 9360

خودكفايي كشورهاي اسلامي\جمهوري اسلامي\ 412\430/11/7\484 عنوان: اصول و مباني اعتقادي در كلام امام خمينيچكيده: فرازي از متن رهنمودهاي امام خميني در خصوص بعد سياسي اسلام، ضرورت تشكيل حكومت اسلامي و حج همراه با برائت از مشركين آمده است. \جمهوري اسلامي\3\25/01/75\4879 عنوان: استفتائات ويژه حج از محضر مراجع عظام تقليدچكيده: اشاره اي است به فتواي امام در مورد اين كه خدمه كاروان ها و پزشكان و امدادگران و افراد ديگر كه با مأموريت به ميقات آمده اند آيا مستطيع هستند و بايد حَجةالاسلام به جا آورند يا نه؟\جمهوري اسلامي\3\28/01/75\4882 عنوان: استفتائات ويژه حج از محضر مراجع عظام تقليدچكيده: استفتائاتي است ويژه حج كه عنوان شده پولي كه براي ثبت نام حج پرداخت شده و سال خمسي بر آن گذشته و هنوز قرعه به نام او اصابت نكرده از نظر خمس چه تكليفي دارد؟\جمهوري اسلامي\3\30/01/75\4884 عنوان: استفتائات ويژه حج از محضر مراجع عظام تقليدچكيده: استفتائاتي است در مور اين كه آيا استطاعت براي انجام عمره مفرده سبب وجوب آن براي كسي كه استطاعت انجام حج را ندارد، مي باشد يا نه؟\جمهوري اسلامي\3\02/02/75\4886 عنوان: استفتائات ويژه حج از محضر مراجع عظام تقليدچكيده: يكي از استفتائات حضرت امام در مورد نائت گرفتن براي سفر حج است \جمهوري اسلامي\3\06/02/75\4890 عنوان: استفتائات ويژه حج از محضر مراجع عظام تقليدچكيده: استفتائاتي است از حضرت امام در مورد وقوف در مشعر.\همشهري\1\09/02/75\958، 3 عنوان: حج،

ص: 9361

ميعاد رهايي و تقواچكيده: مطلبي است در خصوص اعلام برائت از مشركين در مراسم حج و بعد اجتماعي حج كه با ظهور انقلاب اسلامي ايران و رهبري امام خميني تبيين گرديد و در انتها به قسمتي از پيام امام خميني در مورد توصيه مسلمانان به اجراي حكم الهي برائت از مشركين در مراسم حج اشاره مي كند.\اطلاعات\5\23/02/75\20763 عنوان: نپرداختن به جنبه هاي سياسي حج يك نقيصه استچكيده: ضميمه اطلاعات: دكتر يوسف احسن، مسلمان تبعه هند، حج ابراهيمي هم به جنبه هاي عبادي و هم به ابعاد سياسي آن توجه دارد و امام خميني شخصيتي گرانقدر بود كه اين نوع حج را احيا كرد. \رسالت \13\20/03/75\3007 عنوان: ره توشه اي از سفر حج، برائت از نگاه حجاج مسلمانچكيده: احمد اسماعيل محمد استاد از دانشگاه موريتاني در مكه گفت: مطرح شدن برائت از مشركين يكي از ارمغان هاي انقلاب شما توسط امام خميني است كه با توسل به آن مي شود در اين كنگره عظيم جنايات و سلطه خواهي آمريكا و عواملش را محكوم كرد.احمدي فقيه، محمد حسن\ ياد ياران\\47\00/04/75 53 عنوان: زيارت استمرار شهادتچكيده: مطلبي است در خصوص زيارت عاشورا و دلايل سفارش ائمه به قرائت آن كه در آن به موارد ذيل اشاره شده مي كند 1 فتواي امام خميني در خصوص شخص محرم در احرام تمتع 2 ارتباط قيام 15

ص: 9362

خرداد 42 با عاشورا، سخنراني و دستگيري حضرت امام در عاشوراي 42 صديقي،كليم\تقريب\155\00/05/75\1607 عنوان: هفته وحدت، جشن وحدت امت اسلاميچكيده: طي سخناني در خصوص هفته وحدت اسلامي، انقلاب اسلامي ايران و امام خميني، به موارد ذيل اشاره مي كند:1 انقلاب اسلامي ايران و رهبري امام خميني نمونه بارز برتري اراده الهي بر انحرافات انسان است 2 حكم اعدام سلمان رشدي و وضعيت مسلمانان انگليس 3 لزوم كشف ابعاد عظيم روحاني و معنوي امام خميني 4 پيگيري اصول انديشه هاي امام خميني تا علاّمه حلي 5 تأسيس كشور اسلامي توسط امام خميني در سال 6 1979 نظر امام در مورد التقاط الهيات با تاريخ و ايجاد توازن ميان تاريخ و دين شناسي 7 شهامت حضرت امام در پذيرش قطعنامه 598 و تقواي ايشان 8 نظر ايشان در مورد حج، جهاد و آزادي قدس 9 نظر ايشان در مورد اتحاد جريان هاي تاريخ با امت و در پايان متذكر مي شود امام خميني دريايي از بينش هاي نوين در اسلام و كليتش بوده هر كوششي در محدود كردن شخص و اهميت ايشان به ايران، پايه مكتب فكري در اسلام، بي عدالتي بزرگي نسبت به او، به اسلام و شايد به (خود) ايران است محمدي ري شهري، محمد\ارزشها\8\00/08/75\2 9 عنوان: دبير كل جمعيت دفاع از ارزشهاي انقلاب اسلامي در جلسه پرسش و

ص: 9363

پاسخ دانشگاه تهران: هدف ما دفاع از ارزش ها از طريق همكاري با جناح هاي همسو با نظام اسلامي استچكيده: در قسمت هايي به نكات ذيل اشاره مي كند:1 مخالفت امام خميني با ايجاد درگيري با مأموران سعودي در مراسم حج 2 عدم مطلق نگري حضرت امام به افراد 3 تشكيل دادگاه ويژه روحانيت به فرمان امام.خامنه اي، سيدعلي\جمهوري اسلامي\3\18/12/75\5146 عنوان: رهبر انقلاب: فريضه حج فرصت ذي قيمتي است كه مي تواند خنثي كننده نقشه هاي استكبار و صهيونيسم باشدچكيده: رهبر انقلاب وحدت و يگانگي ميان مسلمانان را به عنوان يكي از اولين پيام هاي انقلاب اسلامي و امام خميني و يكي از موفقيت هاي انقلاب و نيز احياي حج ابراهيمي را يكي از افتخارات بي نهايت حضرت امام ذكر كردند.\رسالت\5\25/12/75\3237، 13 عنوان: در خطبه هاي نماز جمعه تهران عنوان شد: گزارش رييس جمهور از موفقيت هاي اقتصادي و بين المللي ايران در سال 75 چكيده: حجت الاسلام محمدي ري شهري، سخنران قبل از خطبه هاي نماز جمعه تهران با اشاره به احياگري امام خميني در زمينه حج ابراهيمي به برخي از رهنمودهاي ايشان در مورد حج ابراهيمي اشاره مي كند.محمدي ري شهري، محمد\ كار و كارگر\2\26/12/75\1845 عنوان: ري شهري در پيش از خطبه هاي نماز جمعه تهران: شعار «مرگ بر آمريكا» در طواف خانه خدا نشانه زنده شدن حج استچكيده: به برخي از رهنمودهاي امام خميني در مورد حج

ص: 9364

ابراهيمي اشاره مي كند و ايشان را احيا كننده حج ابراهيمي مي شناساند.خميني سيد احمد\جمهوري اسلامي\18\26/12/75\5153 عنوان: ديدگاه ها و انديشه هاچكيده: در اين بيانات به نكات ذيل اشاره مي كند 1 عزت و كرامت مسلمانان در پرتو آراي حضرت امام 2 امام خميني درد دين داشت و قلبش براي استقلال، آزادي و ايستادگي مسلمانان در برابر قدرت هاي ظالم مي تپيد 3 صداقت امام با مردم و مسؤولين 4 ويژگي هاي بارز امام: تقوا، صداقت، خلوص و توجه به رضاي الهي 5 اعتقاد امام به همراه كردن روح علمي با تحصيل علم در مراكز علمي 6 مظلوم بودن بعد سياسي حج از نظر امام و طرح تمام مسائل سياسي حج در اعلاميه هاي حج از سوي ايشان.ناظم رعايا، جعفر\ سلام\9\28/01/76\1698 عنوان: آيات برائت از مشركان و چگونگي اعتبار عملي آنهاچكيده: ضمن بيان آيات برائت از مشركين و تشريع مناسك حج در اعلام برائت از مشركين از طرف امام خميني، آگاهي از سياست دفاعي اسلام را كه همه ساله از طرف امير حجاج بيان مي شود ذكر مي كندمحدثي، جواد\ جمهوري اسلامي\22\12/03/76\5207 24 عنوان: امام خميني و احياگري در مفاهيم دينيچكيده: ويژه نامه سالگرد: ديدگاه هاي حضرت امام را به عنوان يكي از احياگران دين و هويّت اسلامي و شخصيت مستقل امت اسلامي در محور مفاهيم ديني و سنت ها و شعائر تحت عناوين: 1 نماز جمعه

ص: 9365

2 حج 3 محرّم 4 عاشورا 5 عزاداري 6 مسجد 7 انتظار 8 ايام اللّه 9 شهادت 10 غدير خم 11 اسلام ناب و اسلام آمريكايي 12 شيطان، بررسي مي كند.رجايي، غلامعلي\ اطلاعات\14\07/08/76\21189 عنوان: سيماي آفتاب جماران خاطراتي از زندگي امام خمينيچكيده: خاطره اي است از حضرت آيت الله خامنه اي، رهبر معظم انقلاب اسلامي در مورد حج مستحبي در نظرامام قدس سره بدين مضمون كه: يك وقت كه در خدمت امام بودم از ايشان در مورد حج مستحبي سؤال كردم، امام فرمودند: به مسؤولين بگوييد به حج مستحبي نروند.\جمهوري اسلامي\12\15/01/77\5451 عنوان: حج خونين، زمزم هدايت ملت هاچكيده: مطلبي است در مورد كشتار حجاج ايراني در مكه در سال 66 و طي آن به فرازهايي از پيام امام خميني به مناسبت شهادت حجاج اشاره مي كندمحمودي، محمد جواد\ جمهوري اسلامي\15\16/01/77\5452 عنوان: حج نمايش قدرت عظيم اسلامچكيده: ابعاد فرهنگي، اخلاقي، اقتصادي، عبادي و سياسي حج را بيان مي كند و طي آن شرايط حج مقبول از نظر امام خميني برمي شمار كه از آن جمله است: حجي كه در آن مصالح مسلمانان در نظر گرفته مي شودمهري، سيد محمد جواد\پاسدار اسلام\34\0/12/77\2080 عنوان: حج ابراهيميچكيده: ابتدا فلسفه حج و اهميت اعلام برائت در آن را توضيح مي دهد و در ادامه با اشاره به اهميت دفاع از خط امام و با استناد به رهنمودهاي حضرت امام، اعلام برائت

ص: 9366

را

ص: 9367

نگرش سيستمي و جهانشمول در پيامهاي حج امام خميني قدس سره

اشاره

2 چكيده: اشاره:درباره مراسم آييني حج، گفته ها و نوشته هاي بيشماري از سوي عالمان و انديشه مندان ارائه شده است. بي ترديد آنچه از كلام و سيره پيشوايان معصوم عليهم السلام در اختيار جويندگان معارف ناب قرار گرفته، تابندگي و گره گشايي خاصي دارد.حج همواره در نگاه ژرف انديشان، عبادتي پر رمز و راز و حيرت افزا بوده؛ به گونه اي كه هر كاوشگري براي دريافت حقيقت آن، ناگزير از اكتفا به وجهي از وجوه و بُعدي از ابعاد گرديده است.به گواهي پاره اي پژوهش ها در زمينه كتابشناسي حج، تاكنون صدها اثر مكتوب و مدوّن در زمينه هاي گوناگون موضوعي و به زبان هاي مختلف، در قلمرو اين عبادتِ شگفت انگيز انتشار يافته است.انكار نمي توان كرد كه در بخش عمده اي از آثار محققان و مؤلفان درباره حجّ، تنها به حوزه فقهي و آداب شكلي آن پرداخته شده و از جنبه هاي ديگر غفلت گرديده است. با اين وصف در گستره ميراثِ مكتوب حجّ، نمونه هايي بس ارزشمند و آموزنده و اعجاب آور از تلاش فكري و ذوقي و علمي مؤلّفان و مصنّفان مي توان ديد كه به عرصه هاي تربيتي، عرفاني، سياسي و جامعه شناسي اين مراسم آييني پرداخته اند.هنوز تا واگشايي تمامي رمز و رازهاي حج راهي بس دراز پيش روي كاوشگران است و البته چنين چشم اندازي اختصاص

ص: 9368

به حج ندارد بلكه تمامي احكام و آداب و عبادات اسلام چنين اند.در عصر ما، يكي از شايسته ترين عرصه گشايي ها در زمينه معارف اسلامي از سوي حضرت امام خميني قدس سره صورت گرفته است.مهمترين ويژگيِ نگرش امام راحل قدس سره به مباحث اسلامي، آزمودگي آن در عرصه تجربه عملي است، آنهم نه تنها در محدوده رفتار فردي بلكه در مقياس اجتماعي و حتّي در ابعاد حكومتي است.ديدگاه هاي امام خميني رحمه الله در زمينه مسائل و موضوعات اسلامي، اگر در بدايت امر جنبه نظريه پردازانه داشته امّا سر انجام در فرايند تحقق تجربي مُهر تأييد و صحّت و توثيق خورده است.در اين نوشته كه به مناسبت يكصدمين سال تولّد امام خميني قدس سره سامان يافته، كوشش شده تا با بهره گيري از شيوه تحليل محتواي پيام ها و سخنان امام راحل قدس سره درباره حج، دو ويژگي اساسي و مهمِّ نگرش ايشان در مورد يكي از فروعِ اسلام، از چشم اندازي جامعه شناسانه مورد توجه قرار گيرد.دو ويژگي مورد نظر عبارتند از: «نگرش سيستمي» و «نگرش جهانشمولي».نگارنده بر اين باور است كه رويكردِ نظريِ حضرت امام قدس سره نسبت به كلّيت اسلام، به مثابه كاملترين آيين آسماني براي رستگاري بشر، از همين دو ويژگي برخوردار است.اميدوارم آنچه در پي مي آيد، گامي هر چند كوچك در مسير بازشناسي انديشه هاي بلندِ آن حكيم بزرگ تلقي شود.در آغاز ناگزيرم به

ص: 9369

پاره اي مفاهيم مقدماتي بپردازم:نگرش سيستميسيستم يا مجموعه معنادار، پيكره اي متشكل از اجزاي متكثّر است كه با يكديگر ارتباطي هدفمند و متضمّنِ مقصود دارند. اجزاي سيستم، جداگانه و مستقل از روابط سيستمي، فاقد هويّت و كارآمدي اند و بنابراين ماهيّتشان به نقش وجودي آنها در مجموعه وابسته است.سيستمها انواع گوناگون دارند: برخي منطقي يا ذهني اند، برخي مكانيكي؛ مانند انواع ماشين ها و پاره اي ارگانيك اند؛ مانند موجودات زنده.شايد به گمان برخي، كاملترين سيستم ها، مجموعه هاي زنده و مشخصا ارگانيسم انساني باشد. اما به نظر مي رسد وجوه فوق مادّيِ ارگانيسم انسان در چارچوب چنين برداشتي از سيستم وجوديِ انسان قابل تفسير نيست؛ به بيان ديگر،انسان به عنوان يك سيستم يا مجموعه مادي معنوي،مختصّاتي فراتر و پيچيده تر از يك سيستم زنده جانوري دارد كه با ساز و كارهاي بيوشيميايي تفسير پذير است.پاره اي جامعه شناسان كه براي «جامعه» و «تاريخ» نيز هويتي مستقل قائل شده اند، گاهي دچار چنين خطاي تطبيقي ميان انسان و ديگر ارگانيسم هاي زنده گرديده اند.درست است كه كُنشِ جامعه و حركت تاريخ، از منطق خاصي پيروي مي كند كه بي شباهت به منطق سيستمي در ارگانيسم زنده نيست امّا عنصر فرامادّي وجود انسان، جنبه هاي والاتري را در رفتار جامعه و تاريخ به ما نشان مي دهد.مهمترين و شاخص ترين ويژگيِ نظريه سيستمي اين است كه فلسفه وجودي اجزاي يك مجموعه را موكول به فلسفه

ص: 9370

غايي كلّ آن مجموعه مي داند و كارآمدي و نقش آفريني مجموعه يا سيستم را حاصل هماهنگي و همبستگي متقابلِ كنشِ اجزاي آن مي انگارد.به طور خلاصه ويژگي هاي نگرش سيستمي بدين شرح است:1 هدفمندي كلّ مجموعه2 هدف پذيري اجزاي مجموعه3 ارتباط متقابل اجزا با يكديگر و با كلّ مجموعه4 بازخورد يا فيدبك ؛ يعني سازوكار تعادل بخش در رفتار اجزاي مجموعه.نگرش سيستمي در قلمرو راهبري و مديريّت اجتماعي، يكي از كامل ترين الگوهاي سامان دهي و اصلاح و توسعه جامعه بشري به شمار مي رود.با آنكه اديان توحيدي و به ويژه كامل ترين آنها؛ يعني اسلام، از قرن ها پيش با چنين رويكردي در ميدان رستگاري و كمال انسان پا نهاده اند امّا دانش بشري تنها در سده هاي اخير توانسته است چنين منطقي را در مواجهه با واقعيات پيرامونيِ خويش و به ويژه در قلمرو حيات اجتماعي دريابد و به مثابه كشفي بزرگ و كارگشا به كار بندد.نگرش جهانشمولتلقّي واحد از هويّت تاريخي انسان، فارغ از زمان تاريخي (تقويمي)، مكان تاريخي، تحولات تاريخي و به طور كلّي آنچه به دگرگوني ها و گونه گوني هاي ظاهري و عَرَضي هويت انسان مربوط مي شود، اساس و پايه نگرش جهانشمول است. در جهان بيني توحيدي اسلام، اعتقاد بر اين است كه تمامي انسانها، بي هيچ استثنا، بر فطرت آفريده شده اند. فطرت، مقوله اي بي زمان و غيرتقويمي است. در عين

ص: 9371

حال فطرت همزاد وجود نوعيِ انسان است. پس فطرت، يك مقوله تاريخي به مفهوم ذاتي و پايدار و لايتجزّاي وجود انسان است.تاريخ بشر در عرض و طول زماني و جغرافيايي، جلوه گاه پاسخ او به «عهد الست» است. آغاز جهانشمولي فطرت را، همان لحظه بي زمانِ «عهد الست» بايد دانست.در نگرش جهانشمول، تمامي مظاهر و تطوّرات و تكثّرات فرهنگي، اجتماعي، آييني و حتي سنّت هاي اخلاقي، جان مايه اي از آن فطرت نخستين دارند. پس سرانجام مي توانند زبان مفاهمه اي با يكديگر بيابند و به آن نقطه مشترك؛ يعني هويت تاريخي عهد الست برسند.جهانشمولي نيازمند يك «مثال آرماني» يا يك «نمونه مطلوب» از انسان و جهان و مناسبات اين دو عالم صغير و كبير است. مفهوم حقيقي جهانشمولي چيزي جز «جهاني تلقي كردن انسان» و «انساني تلقي كردن جهان» نيست.گرچه طرح نگرش جهانشمول در دهه هاي اخير به شدّت مورد تعرّض و نقد فلسفه «پُست مدرن» قرار گرفته امّا همگان مي دانند كه «پُست مدرنيزم» واكنشي تفريطكارانه و قابل پيش بيني نسبت به افراطكاري هاي فلسفه مدرنيزم است.«نفي تمامي احكام عام و جهانشمول فلسفي و اخلاقي و علمي» از سوي جريان فلسفي پُست مدرن در واقع نفي غرب سالاري فرهنگي و فلسفي و اخلاقي و علمي است.از آنجا كه اساس نگرش جهانشمول، وحدت و يكساني فطرت هاست، پس آيين مبتني بر

ص: 9372

فطرت، آييني جهانشمول و منطبق بر هويت تاريخي انسان است.به طور خلاصه ويژگي هاي نگرش جهانشمول بدين شرح است:1 اعتقاد به هويت تاريخي انسان2 وحدت فطري انسان ها3 يگانگي نظام معنايي در جهان بشري4 كثرت فرهنگي5 اصل مسؤوليت مشترك مبتني بر تقدير مشتركنگرش جهانشمول در قلمرو گسترش انديشه نظام واحد جهاني، نقش مهمّي خواهد داشت. لازم به توضيح و تأكيد نيست كه انديشه جهانشمول نمي تواند مبنايي براي توجيه نظام جهان تك قطبي باشد ؛ زيرا از اساس با آن منافات دارد. اوّلي بر پذيرش تكثّر فرهنگي استوار است و دوّمي بر يكسان سازي فرهنگي ابتنا دارد.چشم انداز اسلام درنگرش سيستمي و جهانشمولاينك مي بايست به اين پرسش بپردازيم كه نگرش سيستمي و جهانشمول در نظرگاه اسلامي چه نقش و تأثيري خواهد داشت.به طور كلي دو گزاره ذيل مي تواند چشم انداز اسلام را در نگرش سيستمي و جهانشمول بيان كند:1 براي تحقق اسلام به عنوان يك آيين آسماني، هيچ راهي جز تحقق جامعِ آن به عنوان يك مجموعه (سيستم) نيست.تحقق يك يا چند بخش يا يك يا چند وجه از مجموعه اسلام، از نيل به فلسفه غايي اسلام ناتوان است و بنابراين تمامي همّتِ متديّنان به اسلام بايد مصروف تحقّق مجموعه اي (سيستمي) اسلام گردد. لازمه عقلي و عقلايي چنين غايتي، فراهم ساختن امكان مديريت يا اداره جامعِ جامعه

ص: 9373

است. فلسفه حكومت در اسلام جز با تبيين نگرش سيستمي امكان پذير نيست؛ زيرا در غير اين صورت، نيازمند تمسّك به براهين عُرفي و عقلاني صِرف، به عنوان ضرورت اداره امور جامعه خواهيم شد.2 اسلام در اسّ و اساس خويش يك آيين تاريخي، به مفهوم زمانيِ آن نيست.پس تعلّقات زماني، چه در طول و چه در عرض، چه در پيشينه تاريخي و چه در گستره جغرافيايي و بالطّبع در قلمرو قومي، نژادي، تمدّني و مانند اينها ندارد. پس اسلام آيين تاريخي به مفهوم مقدّس و ذاتي انسان است. همزاد و همراه انسان است. مقوّم ذات انسان است. از اين رو آييني جهانشمول است و از همين رو دين حنيف خوانده شده كه با فطرت انسان سرشته و عجين است.در چنين چشم اندازي از اسلام، تمامي كوشش هايي كه براي تحقق اين آيين پاك صورت مي گيرد، در واقع براي بازگرداندن جهان انساني به تاريخيت معنوي و فطري خويش است.حجّ، نماد جامع اسلامِ سيستمي وجهانشمولآنچه تاكنون بيان شد، در واقع مي بايست مدخلي براي ورود به موضوع اصلي اين نوشته تلقي شود.به گمان نگارنده، حضرت امام خميني قدس سره در پيام هاي حجِّ خويش، كوشيده اند جلوه هايي مهمّ از اسلام سيستمي و جهانشمول را ارائه دهند. در اين فصل به نمونه هايي از اين رويكرد امام راحل قدس سره اشاره خواهيم كرد:1 «اسلام

ص: 9374

داراي فرهنگ غني انسان ساز است كه ملتها را بي گرايش به راست و چپ و بدون در نظر گرفتن رنگ و زبان و منطقه به پيش مي برد و انسانها را در بُعد اعتقادي و اخلاقي و عملي هدايت مي كند و از گهواره تا گور به تحصيل و جستجوي دانش سوق مي دهد. اسلام در بُعد سياسي، كشورها را در همه زمينه ها، بدون تشبّث به دروغ و خُدعه و توطئه هاي فريبنده، به اداره و تمشيت حكومت سالم هدايت مي كند و روابط را با كشورهاي ديگري كه به زيست مسالمت آميز و خارج از ظلم و ستمكاري متعهّد هستند محكم و برادرانه مي كند، اقتصاد را به صورتي سالم و بدون وابستگي به نفع همگان در رفاه همه مردم، با اهمّيت به مستمندان و ضعيفان بارور مي كند و براي رشد بيشتر كشاورزي و صنعت و تجارت كوشش مي نمايد و در بعد نظامي به همه كساني كه صلاحيّت دفاع از كشور را دارند براي مواقع اضطراري تعليم نظامي مي دهد و در اين مواقع بسيج عمومي اختياري و احيانا اجباري مي كند. و در حال عادي براي دفاع از مرزها و تنظيم شهرها و ايمني جاده ها و حفظ نظم و انتظام، نيروي مؤمن ورزيده تربيت مي كند.»)2)1 «در لبيك، لبيك، نه بر همه بتها بگوييد و فرياد «لا» بر همه

ص: 9375

طاغوت ها و طاغوتچه ها كشيد و در طوافِ حرم خدا كه نشانه عشق به حق است دل را از ديگران تهي كنيد و جان را از خوف غير حق پاك سازيد و به موازات عشق به حق از بت هاي بزرگ و كوچك طاغوت ها و وابستگانشان برائت جوييد كه خداي تعالي و دوستان او از آنان برائت جُستند و همه آزادگان جهان از آنان بريء هستند. و در لمس حجرالأسود بيعت با خدا بنديد كه با دشمنان او و رسولانش و صالحان و آزادگان، دشمن باشيد و به اطاعت و بندگي آنان، هر كه باشد و هر جا باشد، سر ننهيد و خوف و زبوني را از دل بزداييد، كه دشمنان خدا و در رأس آنان شيطان بزرگ، زبونند هر چند در ابزار آدم كشي و سركوبي و جنايتشان برتري داشته باشند.و در سعي بين صفا و مروه با صدق و صفا سعي در يافتن محبوب كنيد كه با يافتن او همه بافت هاي دنيايي گسسته شود و همه شك و ترديدها فرو ريزد و همه خوف و رجاهاي حيواني زايل شود و همه دلبستگي هاي مادي گسسته شود و از آزادگي ها شكفته گردد و قيد و بند شيطان و طاغوت كه بندگان خدا را به اسارت و اطاعت كشند درهم ريزد.و با حال شعور و

ص: 9376

عرفان به مشعرالحرام و عرفات رويد و در هر موقف به اطمينان قلب بر وعده هاي حق و حكومت مستضعفان بيفزاييد و با سكوت و سكون، تفكر در آيات حق كنيد و به فكر نجات محرومان و مستضعفان از چنگال استكبار جهاني باشيد و راه هاي نجات را از «حق» در آن مواقف كريمه طلب كنيد.پس به «منا» رويد و آرزوهاي حقاني را در آنجا دريابيد كه آن، قرباني نمودن محبوب ترين چيز خويش در راه محبوبِ مطلق است و بدانيد تا از اين محبوب ها كه بالاترينش «حُبّ نفس» است و «حُبّ دنيا» تابع آن است نگذريد به محبوب مطلق نرسيد و در اين حال است كه شيطان را رجم كنيد و شيطان از شما بگريزد. و رجم شيطان را در موارد مختلف با دستورهاي الهي تكرار كنيد كه شيطان و شيطان زادگان همه گريزان شوند.و شرط همه مناسك و مواقف براي رسيدن به آرزوهاي فطري و آمال انساني، اجتماع همه مسلمانان در اين مراحل و مواقف و وحدت كلمه تمامي طوايف مسلمين است بدون اعتنا به زبان و رنگ و قبيله و طايفه و مرز و بوم و عصبيّت هاي جاهلي.»)3)2 «حج كانون معارف الهي است كه از آن محتواي سياست اسلام را در تمامي زواياي زندگي بايد جستجو نمود. حج پيام آور ايجاد

ص: 9377

و بناي جامعه اي به دور از رذايل مادي و معنوي است. حج تجلّي و تكرار همه صحنه هاي عشق آفرين زندگي يك انسان و يك جامعه متكامل در دنياست و مناسك حج مناسك زندگي است و از آنجا كه جامعه امّت اسلامي از هر نژاد و ملّتي بايد ابراهيمي شود تا به خيل امّت محمّد صلي الله عليه وآله پيوند خورد و يكي گردد و يَدِ واحده شود، حج تنظيم و تمرين و تشكل اين زندگي توحيدي است. حج عرصه نمايش و آيينه سنجش استعدادها و توان مادي و معنوي مسلمانان است.»(3)آنچه ارائه شد فرازهايي از پيام هاي حج امام خميني قدس سره در سه سال پاياني عمر پربركت ايشان بود. گرچه به اقتضاي شرايط زماني و حوادث و تحولات سياسي در سال هاي مختلف و نيز به اعتبار جنبه هاي عبادي و رفتاري، بخش هايي از هر يك از پيام هاي آن حكيمِ عارف، به نكات آموزنده ديگر اختصاص داشته امّا يك مضمون مشترك و روح اصلي همواره در پيام هاي حج امام كه از سال ها پيش از پيروزي انقلاب اسلامي صادر مي كردند به چشم مي خورد كه حاوي همان نگرش سيستمي و جهانشمولي به اسلام است.به نظر مي رسد وجهه نظري آنچه را كه امام خميني در عمل براي رسيدن به آن تلاش مي كردند و آن چيزي جز تحقق اسلامِ حكومتي در مقياس جهاني

ص: 9378

نبود، مي توان در مضمون مشترك پيام هاي حجِّ ايشان پيدا كرد.اگر ادّعا كنيم كه يكي از مهمترين رموز درك و فهم سريع و انتقال شتابان كلام امام خميني قدس سره نه تنها در ميان مسلمانان بلكه در گستره جهاني، همين رويكرد نگرش سيستمي و جهانشمول به اسلام بوده سخن به گزافه نگفته ايم.از همين منظر مي توان گفت كه نگرش امام خميني به اسلام حكومتي دقيقا ماهيتي انساني و جهاني داشته و فارغ از مرزبندي هاي اعتباري بوده است.

پى نوشت ها

:1 پيام امام خميني به زائران بيت اللّه الحرام، 25/5/13642 از پيام امام خميني به زائران بيت اللّه الحرام، 16/5/13653 از پيام امام خميني به زائران بيت اللّه الحرام، 1367/4/92 احمد پور نجاتي

ص: 9379

نگرشي به تعامل رهبر و پيرو؛ امام خميني و شهيد محمدعلي رجايي

اشاره

10 1 چكيده:

مقدمه

در گستره تاريخ پر فراز و نشيب بسيار مشاهده مي شود كه شخصيتهاي مذهبي و رجال سياسي اسلام به دليل مراقبتهاي ويژه و مجاهدات پيگير با نفس كه به پشت سر نهادن مراحل مهمي از سير و سلوك اخلاقي و نيل به قلّه هاي بلند تقوا و فضيلت منتهي شده است، توانسته اند براي توده هاي مردم به صورت «اسوه» و «الگو» به نقش آفريني بپردازند و همچون قافله سالاري با حضور در قطعات كوچك و بزرگي از تاريخ و جغرافياي عصر و دنياي خود منشأ تحول روحي و معنوي و حركت و تلاش در مسير تغيير ساختار اجتماعي و سياسي زمان خويش شوند. وقوع انقلاب شكوهمند و پرشور اسلامي در ايران آثار و بركات فراوان و غيرقابل شماري داشت كه يكي از آنها فراهم كردن بستر مناسب براي تربيت و پرورش اسوه ها و الگوهاي علمي در نظام سياسي و حكومتي در اسلام بود. روح مسيحاي انقلابگر بزرگ و پيشواي محبوب توده هاي محروم جهان حضرت امام خميني چنان در پيكره هاي بي جان و ناتوان دميده شد و آنچنان جوشش و تحركي به وجود آورد كه در فرصتي كوتاه در ارواح مساعد، تحول به وقوع پيوست و راههاي صدساله يك شبه طي شد و تشنگان

ص: 9380

حقيقت اسلام آسان و سريع به آبشخور زلال دين رهنمون شدند.[1] در مكتب پربار اين عارف بزرگ و طبيب نفوس، آزادگان و وارستگاني پرورش يافتند كه يكي از آنها شهيد محمدعلي رجايي(اعلي الله مقامه) است. تبيين بيش از پيش رابطة اين رهبر و پيرو در تعامل يكديگر هدف اصلي اين نوشتار است كه در دو مقوله جداگانه به آن پرداخته مي شود.

1. امام خميني از منظر شهيد رجايي

شهيد گرانقدر محمدعلي رجايي كه در كودكي پدر را از دست داد و در محلّه هاي جنوب شهر دستفروشي مي كرد به توفيق الهي به رشد علمي خود در دانشكده افسري نيروي هوايي و دانشسراي عالي پرداخت و در عين حال كه مراتب علمي را تا مقطع كارشناسي ارشد در رشته آمار ادامه داد، با حضور مداوم بيست و هفت ساله در پاي درس اخلاق و قرآن آيت الله طالقاني، ايمان و مبارزه را نيز در وجود خويش نهادينه كرد. رجايي، تشنه اي كه در جستجوي آب زلال حقيقت و مبارزه با ظلم و فساد رژيم شاهنشاهي با شاخص اعتقادات اسلامي، تك تك احزاب سياسي و حركتهاي مبارزاتي، از مؤتلفه اسلامي تا جبهه ملي، نهضت آزادي و سازمان مجاهدين را محك زده است؛ پس از تحمل زندانهاي كميته، اوين و قصر، با ديدن حركت مردمي امت ايران

ص: 9381

به رهبري حضرت امام تفكر حزبي حاكم بر مبارزان را كه حركت مردمي را حركتي كور مي دانستند و خود را روشنفكر و مبارز واقعي مي شناختند باطل قلمداد نمود و حقيقت حركت مردمي به رهبري روحانيت را در سرلوحه حركت مبارزه طلبانه خويش قرار داد. او خود با صفاي باطن شرح آن ماجرا را چنين توصيف مي كند: «در سال 57 روز عيد غدير به دنبال گروه، گروه زندانيان كه در سايه مبارزات مردم بيرون مي آمدند ما هم بيرون آمديم، بعد از زندان مبارزات در شكل مردمي خويش شروع شده بود، ما كه قبلاً با مجاهدين همكاري كرديم، اين جور مبارزات را يك حركت كور مي دانستيم ولي بعداً بخصوص در هفده شهريور كه در زندان قصر بوديم و مقاومت مردم را و حركات منظمشان را در شهرهاي مختلف مي ديديم كه به رهبري روحانيت انجام مي دهند، كاملاً مطمئن شديم، حركت حركتي است موفق و بيرون هم كه آمديم به طور طبيعي در جريان قرار گرفتيم.»[2] شهيد رجايي كه پرورش يافته اسلام و شيفته و دلباخته سيره و روش امام در تحقق عملي احكام و قوانين اسلام بود با پيروزي انقلاب مسئوليت خويش را سنگين تر مي بيند زيرا آنان كه مراحل علم و تقوي و مبارزه را طي كرده اند بر طبق وعده الهي «و نريد أن

ص: 9382

نّمنّ علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم أئمّة و نجعلهم الوارثين»[3] بر تصدي امر امت اسلامي شايسته ترند. لذا با پذيرش مناصب كليدي چون وزارت آموزش و پرورش، نخست وزيري و حضور در منصب شايسته رياست جمهوري نظام اسلامي، در به مقصد رساندن بار امانت الهي مي كوشد. شهيد رجايي در مقطع حساس تثبيت انقلاب با به اوج رسيدن توطئه هاي سياسي و نظامي دشمن از عوامل نفوذي چون بني صدر تا دشمن خارجي چون صدام عفلقي با درايتي مثال زدني به مثابه فرمايش حضرت امام خميني كه رجايي عقلش بيشتر از علمش است با توسل به حبل المتين ولايت در سرو سامان دادن به اوضاع كشور به جهاد پرداخت. او مي گويد: «هيچ جاي دنيا رهبري مانند رهبر ما ندارد، همه دنيا كوشيدند عيبي از امام بگيرند، چه در مسائل فكري و چه در عمل اما نتوانستند و بالاخره گفتند شايسته ترين رهبر است. اين رهبر بزرگ را خداوند براي ما فرستاده است. ما امام را در رابطه صددرصد معنوي پذيرفتيم. يعني به معناي مرجع تقليد.»[4] شهيد بزرگوار ذوب شدن در ولايت و رابطه صددرصد معنوي با رهبر را، در تقليد يك مسلمان معتقد از مرجع خود تعريف مي كند، مقامي كه پيرو مي بايست در كوچكترين حركات و سكنات و حتي طرز انديشيدن از ايشان كسب تكليف

ص: 9383

نمايد. همسر شهيد رجايي در اين مورد با نقل خاطره اي چنين مي گويد: «عشق و علاقه شهيد تا آنجا پيش رفته بود كه امام هنگامي كه دستور داده بودند اينها در هيچ جمعي صحبت نكنند، شهيد رجايي حتي در يك جمع خصوصي هم حرف نمي زد و از اظهارنظر خودداري مي كرد، ايشان تا اين اندازه تقوا داشتند و مي گفتند امام گفته اند هيچ چيز نگوييد.»[5] براي شهيد رجايي امام خميني كاملترين الگوي عملي و رفتاري محسوب مي شدند كه هر سخن و اشاره اشان سرشار از درسها و پيامهاي الهي است. بنابراين براي شناخت شهيد رجايي و بهره برداري از ويژگيهاي ارزشي دولت او در اولين گام بايد اين حقيقت بزرگ را دريافت كه او به آن دليل «رجايي» شد كه پرورش يافته اسلام بود و شيفته روح قدسي و تحت تأثير رفتار و عملكردهاي حضرت امام و از اين روست كه هنگام اعلام وزراي كابينه و بعد از آن بارها اعلام كرد كه وزرايش صددرصد مقلد امام خميني مي باشند.[6] شهيد رجايي كه تمام لحظات زندگي خويش را براساس آموزه هاي رهبر خويش به نظم و سامان درآورده بود مبين رهروي وارسته و مريد و پيروي صادق است كه نقل قول ايشان در قضيه گروگانگيري جاسوسان آمريكا مي تواند مصداقي براي مطلب مذكور باشد. ايشان خطاب به يكي از همرزمان

ص: 9384

خويش كه در اين خصوص نظري موافق موضع حضرت امام نداشت، چنين مي گويد: «وقتي مي گوييم ما خط امامي هستيم يعني همين، كاري را انجام دهيم كه خلاف نظر خودمان است ولي نظر رهبري بر آن است، همين مفهوم التزام عملي ماست، ولو بي آبرو شويم.»[7] ايشان كه خود را فدائي امام و امت مي خواند و آرزويش قرباني شدن در راه تحقق اسلام و اهداف انقلاب اسلامي است[8] در تبيين رابطه رهبر و پيرو در نظام جمهوري اسلامي ايران چنين نظري دارد: «رهبري انقلاب قابل درك براي هيچ كس غير از شيعه نيست. رهبر حركتهاي انقلابي جهان هريك، در يك يا دو بعد نسبت به مردم، حكومت و رهبري داشتند. مردم در روسيه از لنين در دو يا سه بعد، مردم چين از مائو همينطور مردم كوبا از فيدل كاسترو همينطور. ولي در ايران رهبر انقلاب رابطه اش با پيروان آنچنان شديد است كه در هيچ رهبر و پيروي سابقه نداشته است. رهبر انقلاب ما مرجع تقليد ما هم هست...[9] هيچ رهبري در دنيا در هيچ حركت انقلابي اين ارتباط را با مردم ندارد، آري اين ويژگي خاص انقلاب اسلامي ايران است.»[10] و اين سرّ موفقيت رجايي در كليه مراحل دشوار مسئوليتي وي است: براي آنكه رهبري مؤثر و موفق باشي بايد ابتدا

ص: 9385

پيروي صادق باشي.

2. شهيد رجايي در منظر امام خميني

امام خميني عارف كامل و واصلي بود كه نگاه و سخن و اشاره اش سرشار از درس و ارشاد و تربيت بود. او كه بر قله بلند عرفان ناب اسلامي صعود كرده و تجسم عملي اسلام و قرآن بود قبل از آنكه انقلابگر و مصلح اجتماعي باشد عارف رها و آزاد شده از تمنيّات و دلبستگي هايي كه انسان را در مرداب عفن گرايشات ناصواب دنياي خاكي به اسارت مي كشند، محسوب مي شد و در تعبير افراد از مبالغه و يا تحقير بي مورد پرهيز داشتند با اين وجود تعابير زيباي حضرت امام در وصف شهيد رجايي انسان را مبهوت و به قدر و منزلت اين شهيد عزيز بيشتر واقف مي گرداند. حضرت امام ايشان را فردي متعهد، خدمتگزار، با اخلاق، مردمي، متواضع، عاقل و محبوب دلها مي نامند. خدمتگزاري: تعهد و خدمتگزاري مضمون بارز در بيانات حضرت امام نسبت به دولت رجايي و شخص ايشان است. حضرت امام شهادت اين عزيزان را كه متعهد به اسلام و مفيد براي جامعه[11] بودند براي ملت سوگ آور خوانده و مي فرمايند: «اشخاصي كه ما از دست مي دهيم هريك از آنها يك ذخيره اي است براي كشور ما و براي اسلام ما. هريك از اينها مرداني هستند كه به تنهايي نظير يك جمعيت

ص: 9386

هستند، متعهد و متوجه خدا... اينها خدمتگزاراني بودند كه هركدام از آنها يك جمعيت بودند متعهد بودند و به اسلام معتقد بودند.»[12] همچنين اذعان مي دارند «ارزش اين آقايان به اين بود كه خودي بودند با مردم بودند و براي مردم خدمت مي كردند.»[13] شهيد رجايي كه خود را وقف اسلام، رهبر و مردم خويش نموده بود، بسان فرموده پيامبر اكرم(ص) «رأس العقل بعد الدين التودد الي الناس و اصطناع الي كل بر و فاجر»[14] سرآمد تمام اعمال عاقلانه پس از ايمان به خداوند، بشر دوستي و نيكي به مردم است، اگرچه فاسق و گناهكار باشند؛ اينان بندگان واقعي خداوند بر زمين هستند كه در قيامت در امنيت و امان قرار خواهند داشت و به فرموده امام موسي بن جعفر(ع) «ان الله عبادا في الارض يسعون في حوائج الناس هم الامنون يوم القيامه.»[15] شهيد رجايي با اين ويژگي ها و اوصاف است كه حضرت امام با تأثري فراوان از درگذشت ايشان مي فرمايد: «دست جنايتكاران و منافقان، رئيس جمهور متعهد و مؤمني را از ملت مجاهد ايران گرفت و يكي از خدمتگزاران صديق را به شهادت رساند و ملت را از خدمت او و او را از خدمت به ملت محروم كرد.»[16] اخلاق و تهذيب نفس: مضمون ديگري كه از بيانات حضرت امام خميني استنباط مي شود اخلاق

ص: 9387

و تواضع مرحوم رجايي مي باشد. حضرت امام ايشان را «معلم اخلاق به اعمال خويش»[17] ذكر مي نمايد و او را به عنوان يك «شخص مكتبي»[18] معرفي نموده و در سخنراني به مناسبت گراميداشت سالروز شهادت بزرگواران (رجايي و باهنر) چنين مي فرمايد: «من از خصوصياتي كه در اين آقايان بود، آني كه به نظرم خيلي بزرگ آمد آن است كه آقاي رجايي يك نفر آدمي بود كه دستفروشي مي كرد. در مطالعاتي كه در ايشان كردم به نظرم آمد كه از حال دستفروشي اش تا حال رياست جمهوري در روح او تأثيري نشد. چه بسا اشخاصي هستند كه اگر كدخداي ده بشوند تغيير مي كنند به واسطه ضعفي كه در نفسشان هست... و اشخاصي هستند كه مقام، تحت تأثير آنهاست از باب قوّت نفسي كه دارند و آقاي رجايي و آقاي باهنر در عين حالي كه يكيشان رئيس جمهور بود، يكيشان نخست وزير بود اين طور نبود كه رياست در آنها تأثير كرده باشد. آنها در رياست تأثير كرده بودند يعني آنها رياست را آورده بودند زير چنگ خودشان، رياست آنها را نبرده بود تحت لواي خودش و اين درسي است كه انسان بايد از آنها بگيرد.»[19] همچنين امام در خاطره اي با بيان شيرين از حضور هيأت دولت نزد ايشان مي فرمايد: «هيأت دولت كه آمده بودند اينجا،

ص: 9388

من ديدم آقاي رجايي نخست وزير توي اينهاست اصلاً اينها جلو نشسته بودند او هم آنجا آن كنار، كوچكتر از اينها هم بود، جثه اش هم كوچكتر است. گفتم كه شما ياد (بياوريد) آن نخست وزيرها و هيأت دولت آن وقت را... يك فرمانفرمايي در آن وقت بود [كه در] وضع حركتش، جلويش بايد چند نفر آدم باشد، عقبش چند نفر آدم باشد، اطراف منزلش چه جور باشد، همين بساطهاي عجيب و غريب كه من مشاهد بودم.»[20] اما رجايي چنين نبود چون خود برخاسته از مردم مستضعف بود و مصداق بارز حديث زيباي «كونوا دعاة الناس بغير السنتكم» كه با اعمال خود ديگران را به خير دعوت كنيد و رجايي با تهذيب نفس و اخلاق حسنه خود زينت انقلاب و زينت امام بود و اين سرّ محبوبيت شهيد رجايي است چنانچه امام نيز در اكثر پاسخ به نامه هاي تسليت رؤساي جمهور و مقامات ساير كشورها ايشان را «رئيس جمهور محبوب»[21] مي نامد و بي دليل نيست كه چند روزي بعد از فقدان اين پيرو سوخته در طريق رهبر، حضرت امام خطاب به فرزند خويش مرحوم حاج سيد احمد خميني مي فرمايد «دلم براي رجايي تنگ شده است.»[22] با نگاه از منظر حضرت امام، شهيد رجايي شايسته آن است كه الگوي مديريت كشور گردد، چنانكه با انتصاب

ص: 9389

وي به سمت وزارت آموزش و پرورش[23] وي را مستحق الگوي فرهنگ كشور دانستند زيرا شهيد رجايي عصاره فرهنگ ولايت علوي و حسيني است و دغدغه ذهني او مكتب اسلام است. همچنين حضرت امام با انتصاب ايشان به سرپرستي بنياد مستضعفان و ابراز نگراني از وضعيت قبلي آن وي را كه طعم استضعاف چشيده است و در ساده زيستي زبانزد عام و خاص شده است را شايسته الگو شدن براي اداره اموال بنفع مستضعفين مي داند[24] و در بياني ديگر به عنوان بالاترين افتخار، رجايي را شاخص تغيير نظام ستم شاهي به نظام اسلامي معرفي مي نمايد[25] و اين معناي واقعي و رمز جاودانگي رجايي است. اميد است سيره مديريتي شهيد رجايي كه به قوّت مورد تأييد حضرت امام قرار گرفته است در فرهنگ مديريتي جايگاه شايسته خود را حفظ نمايد و رجاييهاي ديگر پا به عرصه مديريتي كشور بگذارند تا فرهنگ خدمت همراه با تواضع روز به روز طراوتي تازه تر يابد.

منابع

[1] . روزنامه جمهوري اسلامي سال بيستم، شماره 5549 مورخ 17/5/75 صفحه 12. [2] . زندگينامه شهيد رجايي، كتاب شهيدان، دفتر اوّل صفحه 17. [3] . قرآن كريم سورة قصص، آيه 5. [4] . روزنامه جمهوري اسلامي سال دوم مورخ 13/10/59. [5] . روزنامه جهان اسلام مورخ 8/6/73 صفحه 9. [6] .

ص: 9390

روزنامه ابرار ، شماره 2843 مورخ 8/6/77 ص5. [7] . رجايي، غلامعلي، سيره شهيد رجايي، ص728. [8] . «ما فدائيان امام و امتيم، قرباني شدن در راه تحقق اسلام و اهداف اسلامي آرزوي ماست.» [9] .روزنامه جمهوري اسلامي مورخ 14/4/60. [10] . روزنامه جمهوري اسلامي، مورخ 20/6/59. [11] . صحيفه امام، ج15، ص164، )12/6/59(. [12] . صحيفه امام، ج15، ص147، )10/6/60(. [13] . صحيفه امام، ج16، ص469، مورخ )7/6/61(. [14] . نوري طبسي، ميرزا حسين مستدرك الوسائل، چاپ قديم، ج2،ص67. [15] . بحارالانوار، ج71، ص319. [16] . صحيفه امام، ج15، ص17/7/1360( 278( [17] . صحيفه امام، ج18، ص7/6/1362( 77( [18] . صحيفه امام، ج15، ص27/5/1360( 113( [19] . صحيفه امام، ج20، ص8/6/1365( 124( [20] . صحيفه امام، ج14، ص1/1/1360( 234( [21] . براي نمونه اشاره مي شود به: صحيفه امام، ج15، ص10/6/1360( 141( [22] . رجائي، غلامعلي برداشتهايي از سيره امام خميني (س) ج2 ص219. [23] . صحيفه امام، ج10، ص16/8/1358( 504(. [24] . صحيفه امام، ج13، ص26/6/1359( 220(. [25] . صحيفه امام، ج14، ص122 و 27/12/1359( 123(. منابع: 1. قرآن كريم. 2. رجائي، غلامعلي برداشتهايي از سيرة امام خميني(س) مؤسسه چاپ و نشر عروج جلد دوم بهار 1377. 3. رجائي، غلامعلي سيره شهيد رجائي انتشارات شاهد شهريور 1377. 4. مجلسي،

ص: 9391

محمدباقر بحارالانوار مؤسسه الوفاء بيروت چاپ دوم )1304ه.. ق) جلد 71. 5. نوري طبرسي، ميرزا حسين مستدرك الوسائل. 6. پيام شهيدان (زندگينامه شهيد رجائي) دفتر اول. 7. صحيفه امام (مجموعه آثار 22 جلدي حضرت امام خميني شامل : بيانات، پيامها، مصاحبه ها، احكام، سخنرانيها، اجازات شرعي و نامه ها) مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني چاپ اول پاييز 78. 8. روزنامه جمهوري اسلامي (مورخ 20/6/59 13/10/59 14/4/60 15/5/77(. 9. روزنامه جهان اسلام (مورخ 8/6/73(. 10. روزنامه ابرار (مورخ 8/6/77(. عليرضا ابراهيم آبادي 1 مجتبي اسكندري 1

ص: 9392

نگرشي به مكتب اخلاقي امام

11 چكيده: در سلسله عالمان اخلاق و صاحبان انديشه هاي تربيتي , كمتر كسي را مي يابيم كه ضمن دارا بودن افكار بلند معنوي و كردار ناب و شايسته سير و سلوكي , داراي ابعاد سياسي واجتماعي و ... نيز بوده باشد. بسياري از ره پويان تزكيه و مرشدان سلوك , آنگاه كه به كندو كاواسرار خودسازي مي پرداختند,از قيل و قال مدرسه و درس مي گريختند و جامعه و خلق را رها مي كردند و به بهانه دل بستن به عرشيان , دامن از كوي فرشيان مي چيدند و چون هواي فناء داشتند,از واقعيت اين سرا بيگانه مي شدند. با پرداختن به اعتكاف در محراب , تاخت و تازابليسيان را نمي ديدند و از جنبش شب آوران و نقشه ظلمت آفرينان بي خبر بودند. لكن امام خميني , رضوان الله تعالي عليه , آن پرفروغ ترين خورشيد فقاهت و سياست و طريقت , در پرتواسلام ناب محمدي ,از عرفان واخلاق نيز, ناب ترين شيوه و طريقت را برگزيدند. بااين كه در حلقه خاكيان مي زيست و زعيم پا به پاي غافله و كانون مهر براي همطريقانش بوداما همواره حماسه عروج ملكوتي مي سرود و پا بر فرق عالم فاني مي گذارداز اين روي , قطب عارفان

ص: 9393

واصل وامام سالكان سوخته دل شد. در عين اين كه لهيب لحظه هاي انفجار بود و صلايش رعشه براندام جباران مي افكند, ولي پيوسته در نماز عشق و نافله سحر, با حضور قلب مي زيست و زمزمه : [ هب لي كمال الانقطاع اليك]... را بر زبان داشت . از يك سو, پولادين رهبري بود كه در متن سياست جهاني ,اراده و انديشه اش از شمشير برنده تر مي نمود و كمترين اعتنايي به قدرتهاي استكباري و معادلات بين المللي نداشت واز سوي ديگر قيد هرگونه آلايش و گرايش به دنيا و تجملات را زده و زرق و برق ن را به ريشخند مي گرفت . ساده زيستي را زينت خود داشت و بر زراندوزان زورمدار به ديده انزجار مي نگريست .از يك طرف , قامت بلند قيام گشته و معمار مدينه ديانت واز طرفي ديگر, موذن معبد عشق و قافله سالار معنا. درنگاهي , كوخ نشينان را ولي نعمت و پابرهنگان را تكيه گاه مي شمرد و خود را خدمتگزاري حقير و نيازمند دعاي آنان واز قصور و تقصير در خدمت به آنان پوزش مي خواست و در نگاهي ديگر, فقيهي بود فاتح اسرار و كتاب وجودش گشوده و گويا براي همه اعصار. آنگونه كه از زهد و عبادت

ص: 9394

ريايي بيزار بود و به دور, درس و بحث توحيد را بدون تهذيب نيز, بي ثمر مي دانست . هرگونه علم واصطلاح بيگانه از تظهير را حجاب اكبر, مي شمرد.از يك نظر, داراي شكوهمندترين غيرت ديني , در دفاع از حريم شرع و ديانت , بود. سردمدار شرق را به هدايت مي خواند واصرار بر هلاكت گوساله سامري غرب (رشدي ) داشت واز زاويه ديگر, در سرودن غزلهاي عارفانه و پيامهاي جانانه واسرار سير و سلوك دراوج كمال بود, خضر راهي كه باده ناب و شهد شيرين افاضاتش ساقي صهباي محبت ازلي مي گشت , نفس شفابخش مسيحائيش در تلخ ترين لحظه ها و دردناكترين فرصتها بهجت وانبساط مي آفريد. در متن سياست , عارف بود. در عين بودند با خلق هواي[ مع الله] داشت . به اين باور كه :اخلاقيون واهل معنا, كاري به سياست و زعامت دنيا ندارد و سراز كار خلق در نياورده واز جامعه و جماعات بيگانه اند, براي هميشه , مهر بطلان زد. امام , مكتبي را دراخلاق پي ريخت و روشي را در تهذيب پيش گرفت كه مانند ديگرابعادش , براي هميشه تاريخ , سرمشق گشت . شايسته است كه به درستي در ويژگيهاي آن دقت گردد و بر مباني تعاليمش درنگ شود. اينك

ص: 9395

پيش از پرداختن به اين مهم , نگاهي مي افكنيم به برخي از شيوه هاي ديگري كه دراخلاق بوده و راههايي كه عالمان تربيت بر آن رفته اند. بايداقرار كرد كه : سرچشمه تمامي انديشه هاي اخلاقي از كوثر معارف ديني است . قرآن و سنت معصومين[ ع] گنج بي انتهايي است كه همه رشته هاي علوم , بويژه تعاليم اخلاقي , بدان منتهي گشته و تمامي صاحبان انديشه از خوان گسترده آن ارتزاق كرده اند. البته گوناگوني افكار هر يك از عالمان , باعث شده كه برداشتها و چگونگي پرداختن به مسائل اخلاقي تفاوت يابد و روشهاي مختلفي در تعاليم اخلاقي گشوده گردد. برخي از صاحب نظران , با ديد فلسفي و عقلي به مسائل اخلاقي نگريسته و بااين شيوه بررسي آن پرداخته اند. به نظرايشان ,اخلاق جزء حكمت عملي است و در محدوده آگاهيهاي انسان مي گنجد زيرا, حكمت يعني , معرفت به حقايق اشياء چنانكه هستند.اين اشياء,اگر دراختيارانسان باشد و بااراده او پديد آيند, تحت عنوان : حكمت عملي , خوانده مي شوند واگر دراختيار وي نباشند, حكمت نظري . در ديد آنان ,[ انسان يك سلسله تكاليف و وظايفي دارد كه همان حكمتهاي عملي است و عقل و خرد مي تواند آنها را كشف نمايد] 1

ص: 9396

. البته , در ميان اين دسته از صاحب نظران اخلاق , كساني بودند كه علم و معرفت را به تنهايي براي تحصيل فضيلت كافي ندانستند بلكه , تربيت و عادت دادن نفس را نيز به ملكات و فضايل اخلاقي لازم شمردند. برخي ديگر, به ارزشهاي اخلاقي با ديد عرفاني مي نگريسته واخلاق را پرتوي از عرفان عملي دانسته اند زيرا به عقيده ايشان : عرفان به عنوان يك دستگاه علمي و فرهنگي داراي دو بخش است : بخش عملي و بخش نظري . بخش عملي عبارت است :از آن قسمت كه روابط وظايف انسان را با خودش و با جهان و با خدا بيان مي كند و توضيح مي دهد. عرفان , دراين بخش ماننداخلاق است يعني , يك علم عملي است با تفاوتي كه بعدااشاره خواهيم كرد.اين بخش از عرفان , علم سير و سلوك , ناميده مي شود. در اين بخش از عرفان , توضيح داده مي شود كه : سالك براي اين كه به قله منيع انسانيت يعني ,[ توحيد] برسد,از كجا بايد آغاز كند و چه منازل و مراحلي را بايد به ترتيب طي كند و در منازل بين راه چه احوالي براي او رخ مي دهد و چه وارداتي براو وارد مي شود. والبته

ص: 9397

همه اين منازل و مراحل , بايد بااشراف و مراقبت يك انسان كامل و پخته , كه قبلااين راه طي كرده واز رسم و راه منزلها, آگاه است صورت گيرد و اگر همت انسان كاملي بدرقه راه نباشد خطر گمراهي است2 . به نظر عارفان , رسيدن به هر مرحله , بدون گذراندن مرحله قبلي , ممكن نيست . وازاين ديدگاه اگرانسان واصل به حق شد و مستفرق در توحيد گشت , به طور طبيعي تمامي ,اعمال و رفتارش شايسته مي گردد و با ديد عطوفت و مهرباني و شفقت به همه چيز و همه كس مي نگرد چرا كه همه هستي را مظهر و جلوه حق تعالي مي بيند و چون شيفته حق است , به مظاهراو نيز, عشق مي ورزد. بوعلي چنين مي گويد: [ العارف هش بش بسام يبجل الصغير من تواضعه كمايبجل الكبير, و بسط من الخامل مثل ما ينبسط من النبيه , و كيف لايهش و هو فرحان بالحق و لكل شي ء فانه يري فيه الحق , و كيف لايستوي والجميع عنده سواسيه اهل الرحمه قدشغلوا بالباطل] 3 . عارف , خوش روي و خرم و خندان است .از فروتني , كوچك را چنان بزرگ مي دارد كه بزرگ را و با افراد گمنام

ص: 9398

, چنان خوش برخورداست كه باافراد سرشناس , چگونه خوش روي نباشد, در حالي كه او شيفته حق است و شيفته همه چيز, كه حق را در همه چيز (جلوه گر) مي بيند. و چگونه همه را برابر نداند, در حالي كه او, همه را همانند شايستگان ترحم كه سرگرم باطلند. گزيده سخن اين كه : در ديد عرفاني صلاح اخلاقي و تربيت نفس , بايد با توجه كامل به خداوندانجام گيرد, تا در پرتو آن فضايل اخلاقي تحقق يابد و رذايل ترك گردد. پيشينه تاريخي اين ديدگاه , بر مي گردد به تعاليمي از قرآن مجيد و روايات ائمه[ ع] , بويژه گفتار مولي الموحدين اميرالمومنين[ ع] و نيزاحاديث وادعيه و مناجاتي ازامامان معصوم[ ع] باقي مانده است . عالمان رباني به شرح و بسط آن تعاليم انسان ساز پرداخته و در پي آن , شيوه اي را در سايه عرفان , براي سير و سلوك الي الله و تهذيب نفس ارائه داده اند . بعضي از عالمان , براي ارشاد و تهذيب نفوس , و پيراستن قلوب از رذائل و آراستن آن به فضايل , به جمع آوري و دسته بندي روايات و آيات اخلاقي پرداخته اند و براين عقيده بوده اند كه : صرف جمع كردن آثار

ص: 9399

رسيده از پيامبر[ص] وامامان معصوم[ ع] , كه از نفس رحماني آنان برخاسته است , تاثيرگذاري بيشتر و بهتر خواهد داشت . ( وازاين روي , سخناني را كه از معصومين[ ع] صادر شده است (و در بر دارنده صفات وارزشهاي اخلاقي بوده است ) در مجموعه هايي گردآورده و آن را به عنوان روش تربيتي واخلاقي خويش برگزيده اند. به عقيده آنان , توصيه هاي اخلاقي , آنگاه كه از زبان معصومين[ ع] مطرح شود دل مخاطب را مطمئن ساخته واو را آماده بهره وري بيشتر و بهتر مي سازد و صيغلي مي شود بر زنگار جان و دل او. در باور آنان , معاني بسيار شگرف و بلند درالفاظي كوتاه و رسا بر زبان حكيم ترين انسانها جاري گشته كه بدون بيراهه روي وابهام , حقيقت را بيان مي كنند. كساني كه بدين شيوه رفته اند,التزام به روش و تنظيم واحدي نداشته اند و دسته بندي هر بخش از روايات را, تحت عنواني مناسب , با ذوق و سليقه خودانجام داده و بدون توجه به تقدم و تاخر هريك , مباحث را كنار هم چيده اند. برخي از آنان , صرفا, به نقل روايات بسنده مي كردند, و بعضي ديگر, اضافه بر نقل , به شرح و بسط

ص: 9400

آنها نيز مي پرداختند. آنچه گذشت , گذري بود بر نمونه اي از روشهاي مشهوراخلاقي و تربيتي . اينجا در صدد آن نبوديم كه كاستيها يا نكات قوت هر يك از آن روشها را بر شماريم بلكه مقصود,اشاره اي بود به برخي از شيوه هاي اخلاقي تا با ديد بازتري به مكتب و روش اخلاقي امام خميني , قدس سره , بنگريم . مكتب و روش اخلاقي امام انديشه و روش اخلاقي امام , ضمن دارا بودن ويژگيهاي ارزشمند ديگر شيوه ها, خود نيز, داراي نكات برجسته و منحصر به فرداست زيرا عنصر اخلاق در تعاليم امام , در نخستين گام , جانمايه پيام پيام خود را,از كلام مقدس الهي گرفته و به شدت تحت تاثير مفاهيم قرآني است و همه جا گرداگرد قرآن , دور مي زند. پس از قرآن , نفس روحماني و كلام ملكوتي معصومين[ ع] , عظيم ترين آبشاري است كه امام از آن سيراب شده و در فضاي روح افزايش شكوفا گشته است . امام , ضمن بهره وري از دستورالعملها و توصيه هاي سير و سلوكي , بر تجربه , مجاهده رياضت و تعبد نيز تكيه مي كند.اين تعاليم ,از موعظه و زمزمه هاي محبت آميز گرفته تا جمله هاي كوتاه و بليغ ,انباشته

ص: 9401

است . نام اخلاق عرفاني , زيبنده شيوه مكتب اخلاقي امام خميني است , در مجموع رنگ عرفاني و سير و سلوكي , دراين تعاليم جلوه بيشتري دارد. اخلاقي كه امام , مي آموزد و در سخن و نوشته بدان مي پردازد, خودبخود, مقدمه رسيدن به عرفان ناب است زيرا, هنگامي كه انسان به آهنگ كلامش دل مي سپارد و به راهنماييها واندرزهاي تربيتي او عمل مي كند, به طور طبيعي احساس تحول روحي دراو به وجود مي آيد. در مكتب اخلاقي امام , نوع استدلال و پرداخت به مطالب اخلاقي , به گونه اي است كه روح را از شور و هيجان لبريز مي كند و آن را به معراج قرب مي كشاند و به سوي ملكوت به پرواز در مي آورد. ضمن اين كه مصباح هدايت است و چراغ راه , رهرو را به لقاءالله نزديك ساخته و در فضاي قرب و معنويت حق , به مقام اطمينان , مي رساند . دراين تعاليم , صرفا, سخن از يك سلسله فضايل اخلاقي مصطلح نيست كه روح بايد به آنها مزين شود, بلكه كلام از پويايي و حركتي است كه انسان طي مي كنداز منزل خوديت بيرون آمده و به سوي مقصد, قيام لله , و خلوص كامل گام

ص: 9402

مي نهند. دراين مسلك , رابطه انسان با خدا, در تمام جلوه هاي زندگي انساني , مطرح است . دراين مسلك , عالم همه محضر خداست . در مكتب اخلاقي امام , تنها به مفاهيمي چند بسنده نمي شود, بلكه مفاهيم به گسترده انسان شدن والهي گشتن آدمي وسعت دارد. امتيازهايي كه در مكتب اخلاقي امام , مي درخشد, مي تواند چراغي فروزان , فرا راه جويندگان حقيقت و طالبان فضيلت بگذارد و سرمشقي شود براي آناني كه دراين وادي گام مي نهند.اكنون كه اشاره اي اجمالي بر روش و انديشه اخلاقي امام , گرديد, برخي از ويژگيهاي آن را تفصيلا, بر مي شماريم : 1.جامعيت و همه سونگري يكي از ويژگيهاي انديشه و روش اخلاقي امام ,اين است كه : در طرح و ارائه مسائل اخلاقي و تربيتي , فكري همه سونگر و فراگير داشت .او, كه اسلام را دين جامع مي دانست وانسان را موجودي چند بعدي مي شناخت , در روش اخلاقيش به همه ابعاد وجودي انسان توجه داشت واز كساني كه با پرداختن به يك بعد و ناديده گرفتن جنبه هاي ديگرانساني ,او را موجودي ناهماهنگ و ناهنجار مي سازند, با تاسف شديد, گله مي كرد: [مع الاسف ,اسلام هميشه مبتلا بوده به اين يك طرف

ص: 9403

ديدنيها. ... هميشه يك ورق را گرفته اند و آن ورق ديگر را حذفش كرده اند, يا مخالفت كرده اند. يك مدت زيادي گرفتار عرفا بوديم ... آنها خدمتشان خوب بوداما گرفتاري براي اين بود كه : همه چيز را بر مي گردانند به آن طرف معنويت . ...يك وقت هم گرفتار شديم به يك دسته ديگري كه همه معنويات را بر مي گردانند به اين طرف اصلا به معنويات كاري ندارند] 4 . آنگاه درادامه سخن , باانديشه همه سونگرش چنين مي فرمايد: [...اسلام همه چيزاست .اسلام آمده انسان درست كند وانسان همه چيز است , همه عالم است انسان . آن كه مربي انسان است , بايد همه عالم را آشنا بر آن باشد... تا بتوانداين انسان را به مدارجي كه دارد برساند] 5 . امام , با پيوند ظاهر و باطن , خطاب به كساني كه به ظاهراحكام و آداب ديني بسنده مي كنند واز باطن غفلت مي نمايند, مي فرمود: بدون شريعت , به طريقت و حقيقت نمي توان ره يافت : ... لولا الظاهر لما وصال سالك الي كماله و لامجاهدالي ماله 6 . اگر مراعات ظواهر نباشد, هرگز سالك به كمال و كوشش كننده به مقصود نخواهد رسيد. آن حضرت , ضمن دعوت به

ص: 9404

تزكيه و تهذيب درون ,انسانها رااز جامعه و اجتماع دور نمي ساخت بلكه براين باور بود كه : مي توان در ميان جمع بود و هواي جانان داشت : اسلام احكام اخلاقيش هم سياسي است . 7 هيچ منافاتي , بين تقواي سياسي و تقواي معنوي نمي ديد و معتقد بود: بودن در متن مسائل سياسي و حوادث اجتماعي , منافاتي با تقواي ندارد. او كه[ سفرالي الحق] را به پايان رسانده بود, دوباره[ با خدا در ميان خلق] گام نهاد و مكتبي را پي ريزي كرد كه در تربيت و تهذيب انسان , نه او را به انعزال و مردم گريزي مي كشاند و نه از معنويات تهي مي كرد, بلكه شعاع روش تربيتي واخلاقي اش به شعاع ابعاد وجودي انسان گسترده و فراگير بود. انديشه اخلاقي امام ,از آن نوع افكاري كه : دوست داشتنداگر به معراج رفتند باز نگردند و فارغ از غم خلق باشند يا: زندگي اين جهان را دون شان خود دانسته و آميخته بودن با ديگران رااز سر ضرورت و اجبار مي دانستند, نبود. و نمونه بارز و كامل :[ رجال لا تلهيهم تجاره و لابيع عن ذكرالله] 8 . بود. براين باور نبود كه : دنيا را به دنيا خواهان و دنيا داران

ص: 9405

بسپاريد و براي سلامت نفس و سعادت آخرت از دنيا و دنياداري كناره گيريد واز آن وداع كنيد بلكه تدبير و سياست را در كنار تهذيب و ديانت همسان مي ديد و در تعاليم اخلاقيش , خدمت به خلق و گرفتن غريق وظيفه بود وافتخار. 2. ساده گويي و بي تكلفي از ويژگيهاي ديگر مكتب اخلاقي امام , ساده گويي و بي تكلفي در بيان تعاليم اخلاقي است . برخي مي پندارند كه به كار بردن الفاظ گران و دشوار واصطلاحات گنگ و پيچيده , نشاني از موقعيت علمي است و به عكس , بهره مندي از شيوه روان و ساده , علامت كم مايگي و ناچيزي است .اما امام , بااين كه مرجعيت عامه و علي الاطلاق را به عهده داشت و زعامت انقلاب را به كف گرفته بود, بي اعتنا به اين اوهام , تاسي به قرآن مجيد و شيوه بلاغ مبين , را برگيزده . روشي كه انبياءالهي نيز بر آن رفتند و زبان مردم را ملاك گرفتند : (و ما ارسلنا من رسول الا بلسان قومه ليبين لهم) . 9 چنانكه رسول اكرم[ ص] مي فرمايد:

انا معاشر الانبياء امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقولهم . 10 ما پيامبران ماموريم كه با مردم , به اندازه خودشان سخن

ص: 9406

بگوئيم . امام , به درستي , توان دريافتي و حال و هوا و ذوق مخاطبش را در نظر مي گرفت و خاطر شنونده را به تلخي ابهام و تكلف نمي آزرد. پيامبر[ص] , در برابر گفتار فضل فروشانه و پر تكلف فردي , كه در خدمت آن حضرت سخن مي گفت , فرمود:انا واتقياءامتي براء من التكلف . 11 من و پرهيزگاران امتم از تكلف بيزاريم . آثاراخلاقي بجا مانده ازامام ,از آفت تكلف 12 پيراسته است . سادگي و رواني آن آثار به گونه اي است كه پيام خود را به روشني عرضه مي كند و مخاطب را براي فهم آنها, نيازمند به بازخواني و دوباره كاري نمي سازد. در كارانتقال بلندترين و ناب ترين انديشه هاي اخلاقي و سير و سلوكي , دچارابهام نمي گردد هر مخاطبي , در خوراستعدادش , گوهر مطلوب را بر مي گيرد.امام مصداق كامل و روشن سخن مولا امير المومنين است :و آيه البلاغه , قلب عقول و لسان عاقل . 13 نشان شيوايي سخن دو چيزاست : دلي آكنده از عقل و زباني توانا بر گفتار. لازم به يادآوري است كه : تعاليم اخلاقي امام , به بهانه ساده گويي گرفتار سستي و ضعف محتوي نمي باشد و به خاطر دوري ازابهام و

ص: 9407

تكلف , به مطالب تكراري و پيش پاافتاده گرفتار نيامده است , بلكه آموزشهاي اخلاقي امام , مانند ديگر درسها و آثار وي ,از مطلب و آموزش سرشاراست . همانگونه كه ساعتها تحقيق و كوشش را در بحثهاي فقهي ,اصولي و فلسفي عرضه مي داشت , در آثار تربيتي نيز, جانمايه سالها تلاش و عمري تجربه و تفكر واشراق را به دفتر ارشاد مي نگاشت . آنچه ازارشادها و هدايتهاي آن عزيز, باقي مانده ضمن سادگي و رسايي , آكنده از: آموزش و پرورش , تشويق و توبيخ , برهان بصيرت , سنت و سياست , حكمت و حكومت , معاش و معاد و عقيده و جهاداست . آثاراخلاقي امام ,اين باور ناصواب را كه : پنداخلاقي , تذكري صرف و گفتاري چند, با آهنگ مخصوص است و نياز به تحقيق و پرمغزي ندارد, به بايگاني نسيان سپرد و چنين آموخت آه براي هر درس و بحث (چه فقهي و اصولي و چه اخلاقي و موعظه اي ) بايداز سرمايه انديشه و پژوهش سود جست و پيش از بيان , نخست , در فكر و جان خود هضم كرد, سپس بر صفحه قلب ديگران نگاشت . امام , در كتابهاي گرانقدري , مانند : [اربعين] ,[ آداب الصلواه] , [جهاداكبر],[

ص: 9408

اسرارالصلوه] ,[ شرح جنود عقل و جهل] و... مقامات و مراتب اهل سير و سلوك , آداب حضور قلب واخلاق ,اصول فضايل اخلاق و ريشه بسياري از رذايل نفساني واركاني معارف بلند ديني را, با مهارت واستادي تصوير مي كرد و مطلب را بي پيرايه مي آغازيد. و بدون معطلي و درازگويي در پي مقصد روان مي شد. از جدال الفاظ و قيل و قال بيهوده , بر كنار بود و هر نكته اي را به صورتي جاندار, ساده و پر مغز بيان مي داشت . بااين كه ساده روان عرضه مي كردامااز تكرارهاي ممل و شرح بسطهاي پيش پاافتاده به دور بود.3. ياس زدايي واميد بخشي آن كه رسالت استادي و آموزگاري انسان را به دوش دارد, بايد مهارت و توانايي كافي را داشته , تا به آساني و شايستگي از عهده كار بر آيد وابلاغ وارشاد وي به گونه اي باشد كه پيامدهاي زيانباري نداشته باشد. بي شك ,امام ,از تواناترين ره طي كرده هايي است كه در فهم ديانت و معنويت مي درخشد و تهذيب نفس و تشخيص خطااز صواب را به درستي تدبير مي كند. تعاليم اخلاقي وي , هرگز گرفتارايجاد روحيه بي نشاطي , ياس آفريني , منفي باقي و ناتواني نمي گردد بلكه در

ص: 9409

پي ساختن انساني اميدوار و كوشا مي رود و در پي آن است كه : تحولي مثبت و تاثيري شايسته در جان مخاطب بيافريند. همانگونه كه بر مسائل بازدارنده اخلاقي , مانند: زهد, ساده زيستي , مجاهده با هواهاي نفساني و... تكيه مي كند, بر تعاليم وادار كننده , مانند: مراعات با نفس , رعايت اعتدال , بهره مندي از مباحات شرعي و برآورده كردن نيازهاي واقعي نيز, مي پردازد. در باورهاي اخلاقي , همانگونه كه : بر ناسپاسي نفس آدمي , بي اعتباري دنيا و وجود عوامل فراوان انحرافي بر سر راه خودسازي اشاره مي كند, بر تربيت پذيري نفس ,امكان كاميابي شايسته از زندگي و توانايي اراده انسان در بر طرف كردن موانع نيز, توجه دارد. امام از آنان نبود كه :انسان را با لذات شرير و حق ناپذير بداند و گليم نفس او را قابل شست و شو نداند.البته , راه آدم شدن را بسيار دشوار و پر سنگلاخ مي ديداما آيه ياس نشستن و دست روي دست نهادن را هم نمي خواند. در توصيه هاي اخلاقي , بر شيوه مثبت و نشاط برانگيز رسول اكرم[ ص] سخن راست مي كرد و چراغ[ انذار] و[ تبشير] را با هم مي افروخت . ياايهاالنبي ارسلناك شاهدا و مبشرا

ص: 9410

و نذيرا و داعياالي اي پيامبر ما ترا فرستاديم كه گواه و بشارت دهنده و بيم دهنده باشي و به اذن خداوند, مردم را دعوت كني و چراغ فروزان گردي . پيامبر[ص] , معاذ را به سوي يمن فرستاد و دستورالعملي بدين گونه به وي داد :يسر ولاتعسر و بشر و لاتنفر ... 15 آسان بگير و نه دشوار, بشارت ده و بيزاري و رميدگي پديد نياور. امام , در آثار و گفتاراخلاقي خود, عواقب اعمال و پيامدهاي خطاها را آنچنان اغراق گونه مطرح نمي ساخت كه خطا كار را مايوس بسازد و راه بازگشت را براو بربندد. فضايل اخلاقي را نيز آنچنان موشكافانه و بلند, عرضه نمي داشت , تا عموم تصور كنند كه : دستشان كوتاه است (واز بيم راه نيافتم به حقيقت و باطن اين اوصاف ) بايداز سر خيرش بگذرند. هم[ خوف] يحيي[ ع] را به عبرت مي نواخت و هم[ اميد] عيسي را به همت مي خواند.امام , مصداق روشن آن فقيه هوشمندي بود كه از رحمت خداوند نوميد نمي ساخت واز عذاب اوايمن نمي كرد: الا اخبركم بالفقيه حقا؟ من لم يقنط الناس من رحمه الله و لم مي خواهيد فقيه راستين را معرفي كنم ؟او, كسي است كه از رحمت خدا نوميد واز

ص: 9411

عذاب الهي ايمن نمي سازد واز بخشندگي خدا مايوسشان نمي كند. آن روي كه امام , واقعيتهاي را در تعاليم اخلاقيش در نظر مي گرفت و هوشمندانه گرفتار مطالب ياس آميز نمي شد. تعليمش بر قلبها نفوذ مي كرد و باعث تاثير و تحول در خواننده مي شد. زمزمه گفتار و آهنگ نوشتارش , كه سنجيده و حكيمانه ادا مي شد, در درون جانها شور مي آفريد و به گفته شاگرد شهيدش , مرحوم مطهري , وجد و نشاط و سرمستي داد: [... درس اخلاقي كه وسيله شخصيت محبوبم , در هر پنجشنبه و جمعه , گفته مي شد... مرا سرمست مي كرد... بدون هيچ اغراق و مبالغه اي ,اين درس مرا آنچنان به وجد مي آورد كه تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد, خودم را تحت تاثير آن مي يافتم]. 17 بي شك , مواعظ و تعاليم اخلاقي او, صيقل جانها و شكوفا كننده دلها بود, مخاطب را در تيررس خطاب خويش قرار مي داد و بسان وجدان بااو سخن مي گفت .اين ويژگي ,از آن مرداني است كه از چشمه سار وحي و دين بهره مند شده باشند و رهرو راستين پيشوايان معصوم[ ع] گردند. درباره تحول آفريني و تاثيرگذاري كلام مولا امير المومنين[ ع] , نوشته اند: وقتي

ص: 9412

سخنان رسا و دلپذيرش به درون دل همام , راه يافت و تحولي عظيم در وي ايجاد كرد, قفس تن همام شكست و به سوي معبودش بال گشود. آنجا بود كه حضرت فرمود :... هكذا تصنع المواعظ البالغه باهلها . 18 پندهاي شيوا و دلپذير, دراهلش چنين اثر مي گذارد. ازاين روي , در معارف ديني مي خوانيم كه صفحه جانتان را به دست هر مدعي نسپاريد و سفره روحتان را پيش هر كسي نگسترانيد بلكه گوش جان , به سخن استادي فرا دهيد واز علم و حكمت و فرزانه اي بهره گيرد كه در درون شماانقلاب و تحول بيافريند و شما رااز كاستيها جدا كرده و به شايستگي هاي راستين رهنمون گردد: ... تقربوا الي عالم يدعوكم من الكبرالي التواضع و من الرياء الي الاخلاص و من الشك الي اليقين و من الرغبه الي الزهد و من العداوه الي النصيحه و لايصح لموعظه الخلق الامن خاف هذه الاقات بصدقه و ... 19 به عالمي نزديك شويد كه شما رااز گردنفرازي به فروتني واز ريا به اخلاص واز شك به يقين واز دنياجويي به پارسايي واز دشمني به نيكوخواهي دعوت كند. و كسي شايسته اين مقام نيست , مگر آن كه از سر صدق ازاين آفتها در هراس باشد. 4.

ص: 9413

واقع بيني واغراق گريزي از ديگر ويژگيهاي مكتب اخلاقي امام , واقع گرايي و دوري جستن از مطالب اغراق آميزاست .امام , در برابر هر شنونده يا خواننده اي كه قرار داشت , توان فكري و طرفيت دريافتي او را در نظر مي گرفت و در آموزشهاي اخلاقي و تربيتي , واقع بينانه و دقيق عمل مي كرد و مباحث را سنجيده و در خور گنجايش روحي و فكري مخاطب مطرح مي ساخت و براي هر گروه و مخاطبي كه پند واندرز مي داد, مي كوشيد كه از توان و كشش آنها بيگانه و يا برتر نباشد وافكار بلند معنوي را بر هرانديشه اي تحميل نمي كرد. وافكار ضعيف را با مطالب گرانبار خسته نمي ساخت .از طردي ديگر, برافكار بلند, كه توان بيشتري جهت فهم و دريافت حقايق داشتند, مطالب تكراري

ص: 9414

و پيش پاافتاده و كم سود را عرضه نمي داشت . بحثهاي معنوي واخلاقي را آنچنان با حال و هواي مخاطب , مطابق و سازگار مطرح مي كرد كه مانند آب گوارا در گلوي تشنه او نفوذ مي كرد. امام سجاد[ ع] مي فرمايد: حد ثوالناس بما يعرفون و لا تحملوهم مالا يطيقون فتغرونهم بنا . 20 آنچه را كه مردم توان فهمش را دارند, برايشان بگوييد و چيزي كه تحمل آن را ندارند, برانديشه آنان بار نكنيد كه دراين صورت , آنان را به وسيله ما فريفته خواهيد ساخت . متاسفانه , آفتي كه اكنون دامنگير آثاراخلاقي و عرفاني شده همين بي توجهي به واقعيات است . بويژه امروز كه بازار عرفان گرايي و كرامت سازي رواج دارد, هر كسي به نام طريقت و معنويت پخت و پزي مي كند. از يك سو, داستانهاي شگفت آفرين , مطالب سنگين و دير هضم , روايات متشابه و نيازمند تاويل و توجيه را در بسياري از كتابهاي عمومي و در دسترس مردم مي يابيم واز سوي ديگر مجالسي را مشاهده مي كنيم كه بدون در نظر گرفتن شرايط,اسرار سير و سلوك و باطن معارف , بيان مي شود. ازاين سوگمندتر, نوشته ها و گفته هايي است كه حكايت شگفت ,

ص: 9415

كرامات معجزه وار و رافات واوهام را, چاشني مباحث كرده و در هر جا مطرح مي سازند, بدون اين كه مرز حقيقت و خراقه را روشن بسازند و يا قادر به تبيين آن باشند. مطالبي كه باعث ابهام و سر درگمي مخاطب مي شود, چه بسا زمينه انكار و حتي تمسخر را پديد آورد و باعث ريشخند مخالفان گردد. علي ( ع ) مي فرمايد:لا تحدث بما تخاف تكذيبه . 21 زبان به گفته اي كه بيم داري دروغ پندارندش (به خاطر غرابت ) مگشاي . برخي از دست اندركاران مواعظ و منابراخلاقي , آنچنان در نقل ثوابها و عقابهاي اعمال ,اغراق كرده و مبالغه وارقام فوق العاده را رديف مي كنند و خاصيتهاي شگفتي را بر مي شمارند كه زمينه ناباوري , ياس و گاهي تجري راايجاد مي كنند.البته , بسياري از مطالبي كه در ديد نخست , به نظرها دشوار مي رسند. ممكن است نزداهلش توجيه درست و قانع كننده اي داشته باشنداما نبايد هر چه را كه مي يابي بگويي و هر آنچه را كه مي داني مطرح سازي . از ويژگيهاي ارزشمند مواعظ و نصايح اخلاقي امام , همين واقعيت سنجي و مخاطب شناسي است . مخصوصا در مجالس و محافل عمومي , شرايط اجتماعي ,

ص: 9416

فرهنگي و سياسي را در نظر مي گرفت و مطالبي را كه نيازمند تاويل و توجيه بود, و شگفت آور وابهام آفرين مي نمود مطرح نمي ساخت . مطالب را درهم نمي آميخت و همه حقايق را يك كاسه عرضه نمي كرد. هر نوشته و يا گفته اي مخاطب مخصوص به خود را داشت , چنانكه بحثهايي مانند :[جهاد اكبر] , [ريا, عجب] و گفتارهاي عمومي براي همه افراد و طبقات گوناگون سودمنداست و كتابهايي مانند : [ آداب الصلوه ، شرح حديث جنود عقل و جهل] و [ اربعين ] براي افراد متوسط, كه دراخلاق و عرفان مطالعه دارند, مفيداست . و آثاري مانند : [شرح دعاي سحر ، مصباح الهدايه] , [معراج السالكين] و... براي آشنايان با عرفان و سير و سلوك قابل استفاده است . 5. توجه به اصول اخلاقي نه فروغ هر مبحث تربيتي واخلاقي بايد در پي دواصل , روان باشد: نخست بكوشد, تا صفات اخلاقي را به ملكه و ساختار دروني تبديل سازد و سپس اين ملكات را به ارزشهاي اصولي واركان اخلاقي اختصاص دهد. متاسفانه , بسياري از آموزشهاي اخلاقي و نوشته هاي تربيتي به اين اصل مهم نپرداخته اند و پيش از رفتن به سراغ ريشه فضايل و رذايل از شاخ و

ص: 9417

برگها و مسائل جزئي اخلاق سخن مي گويند. بي شك , صفاتي مانند: دروغ , ريا, عيب گيري , حرص و ... مايه در ملكات و خلقيات ديگري دارند و آبشخور هر يك در جاي ويژه اي است زيرا, آن كس كه از شرافت و كرامت نفس برخوردار نباشد, خودبخود دچار: غيبت , حسد, دروغ , و مانند آنها مي گردد. ازاين رواصلاح گر نفس , بايد پيش از پرداختن به افعال و صفات جزئي اخلاقي از سرچشمه هر يك سخن گفته راه تهذيب آن را پي گيرد. از ويژگيهاي ديگر تعاليم امام , توجه به همين اركان واصول اخلاقي است وامام مانند معلمي هوشمند, ريشه مفاسد وانحرافهاي نفسي را مي جويد و كانون هر يك را در جان آدمي مي يابد. در پي درمان ظاهري دردها و زدايش انحرافها نيست , بلكه در صدد ره يابي به ريشه ناهنجاريهاست . پيوسته به انسانيت و خودخواهي هشدار مي دهد كه ام الرذائل است و به اخلاص , فرا مي خواند كه سر آمد مكرمتها وام الفضائل . درادامه اين نوشتار, دراين باره , توضيح بيشتري خواهيم داد. 6. محوريت اخلاق , درانديشه امام در ديدگاه امام , صلاحيت اخلاقي سرآمد ديگر شايستگي ها بوده و تهذيب نفس اساس همه ابعاد

ص: 9418

سياسي ,اجتماعي , فردي و ...است .از زندگي فردي گرفته تا روابط خانوادگي .اجتماعي منطقه اي و حتي معادلات بين المللي بايد بر ميزان اصول اخلاقي شكل يابد. حضرت امام , در جاي جاي كلامش , با تعبيرهاي گوناگون واشاره به زواياي مختلف ,اين مهم را يادآور مي شد و در مناسبتهاي مناسب محوريت اخلاق را گوشزد مي نمود. براي روشنتر شدن اين اهتمام و توجه , سرخط برخي از تعاليم ايشان را بر مي شماريم : تزكيه انسان , هدف پيامبران او, كه رهرو راستين راه انبياي الهي بود, و چشمه سار وجودش از كوثر زلال رسالت آب حيات گرفته بود. هدف و مقصد بعثت را تزكيه واخراج از: ظلمات به سوي نور, مي دانست و همواره در گفته ها و نوشته هايش بر اين نكته اصرار مي ورزيد كه : پيامبران براي آدم سازي آمده اند و شغلشان انسانسازي است . بارها مي فرمود: [تمام انبيا موضوع بحثشان و موضوع تربيتشان ...انسان است]. 22 انسان كه هم آغوش طبيعت است و با آن مانوس و محشور, به آساني گرفتاراسارت آن نيز مي گردد و در نتيجه از حركت به آن سوي طبيعت باز مي ماند. رسولان الهي برآنند كه : [اين موجود طبيعي رااز مرتبه طبيعت , به

ص: 9419

مرتبه عالي مافوق طبيعت و مافوق جبروت برسانند]. 23 امام , كه با بينش توحيدي به انسان مي نگريست , براين باور بود كه هيچ حكومت و نظامي جز شيوه پيامبران الهي نمي توان انسان و ملتها را تربيت كند زيرا ديد و بينش آنان محدوداست و مادي , وانسان موجودي است داراي ابعاد مادي و معنوي و كسي مي تواند تربيت و تزكيه آدمي را به عهده گيرد كه به همه جنبه هاي وجودي انسان احاطه و آگاهي داشته باشد واين ويژگي فقط در مكتب تربيتي سفيران و رسولان الهي پيدا مي شود: [ انبياء مي خواهند يك انساني تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقي نداشته باشد]. 24 و همانگونه كه در آشكار خلاف نمي كند در غياب و پنهان نيزاز گناه به دور باشد. بنابراين , مي توان گفت تمام زحمات انبياء و رنجهايي كه مردان الهي در بستر تاريخ كشيده اند براي اين معني بوده است كه : انسان , وارسته مهذب گردد. امام مي فرمايد: [ انبياء همه آمدند آدم را درست كنند]. 25 جهاداكبر او كه در آغاز جواني به ميدان خودسازي گام نهاده بود, همواره در آموزشهاي اخلاقي اش براين نكته اصرار داشت كه تلاشي پيگير و رياضتي فراگير لازم است تاانسان در

ص: 9420

جبهه با رذيلتهاي اخلاقي و[ جهاداكبر] با هواهاي نفساني سر بلند و پيروز گردد و به سازندگي خويش بپردازد: [ اساسا,اسلام براي سازندگي آمده است و... سازندگي انسان خودش , مقدم بر همه جهاهاست ... جهادي بس بزرگ است و مشكل و همه فضيلتها دنبال آن جهاداست]. 26 امام , در آن دوران غربت اسلام و قدرت دشمنان , درس اخلاقي را در حوزه پي نهاد كه حاصل آن نوشته هاي ارزشمندي , همچون :[ جهاداكبر] و [ اربعين] شد. اين مجموعه كه جانمايه كلام امام مي باشد, نشانه اهميت و محوريت مساله خودسازي درانديشه و روش ايشان است . در همين راستاست كه امام , در مواعظ و تعاليم اخلاقي اش به :[اصلاح خويش قبل ازاصلاح ديگران] سفارش اكيد مي ورزد و[ شروع از خود] را به عنوان يك اصل مي شناسد و فرق بين انسان اسلامي وانسان استعماري را دراين جهت مي بيند كه : [اول خودتان رااصلاح بكنيد.اول مهذب بشويد و تعليمات اسلامي را, كه براي آدم سازي است , آن تعليمات را عمل كنيد كه ما بعداز مدتي متحول بشويم به يك انسانهايي كه ايلام مي خواهد, نه يك انسانهايي كه استعمار مي خواهد]. 27 اگر توانستيم قبل ازاصلاح ديگران به اصلاح خويش دست يابيم بي

ص: 9421

گمان به پيروزي بزرگ و جهاداكبري دست يافته و قدمي اساسي برداشته ايم . امام ,اصلاح خود و آنگاه اصلاح ديگران را يك تكليف مي داند: [ هر كس مكلف است كه خودش رااصلاح كند, قبل ازاين كه ديگران را اصلاح بكند همه موظفيم كه خودمان رااصلاح كنيم] 28 . و چون حوزه هاي علميه اصلاحگران فكر وانديشه مردم شناخته شده اند, امام خطاب به حوزويان براين همه بيشتر تاكيد مي كند: [بايداهل علمم و طلاب ... در خلال تحصيل اصلاح خود كنند و آن را, حتي الامكان , بر جميع امور مقدم شمارند كه از تمام واجبات عقليه و فرايض شرعيه واجبتر و سخت تر همين است] 29 . دانش و تهذيب يا آموزش و پرورش از آن جهت كه تهذيب ,اصل واساس ارزشهاست و منشا خدمت و بركت به ديگران مي گردد,امام , همواره در سخنانش به لزوم همپايي دانش واخلاق سفارش مي كرد و خطر جدايي علم و تزكيه را گوشزد مي نمود و ضرر عالم غيرر مهذب و دانش بدون تزكيه رااز هر ضرر ديگري بيشتر مي دانست : [ آن كسي كه دانش دارد, لكن دانشش توام با يك تهذيب اخلاق و يك تربيت روحي نيست ,اين دانش موجب اين مي شود كه ضررش بر

ص: 9422

ملت كشور زيادتر باشد] 30 . روي اين اصل , دراعاليم امام خميني , كه برگرفته شده از معارف قرآني است , آموزش و پرورش , به عنوان دواصل اساسي و زيربنايي نيكبختها و سرافرازيها معرفي مي گردند: [ اقرا باسم ربك , قرائت كن به اسم رب .به اسم رب قرائت كن .اگر قرائت به اسم رب باشد,اين , هم پرورش است و هم آموزش ... بيشتر صدماتي كه به بشر وارد مي شوداز طريق آموزش بي پرورش است] 31 . مخاطب امام , دراين سخنان همه كساني هستند كه به گونه اي با تعليم و تعلم سرو كار دارنداعم از حوزه ها و دانشگاهها و ساير مراكز علمي و فرهنگي . همانگونه كه محصل حوزوي اگر مهذب نباشد به اسلام و ارزشهاي اسلامي صدمه مي زند, دانشجوي دانشگاه نيزاگر تزكيه نشود براي اسلام و كشوراسلامي جز ضرر و وابستگي سودي نخواهد داشت . [بسياراشخاص هستند كه دانشمندند, لكن تربيت اسلامي ندارند, وجودشان ضرر مي زند به كشور.... واسلام ....اين فرقي نيست مابين اين كه دانش دانش علوم قديمه باشد يا دانش علوم جديد] 32 .فساداخلاقي دشمن اصلي بشر از ديدگاه اخلاقي ,امام , تمام مظاهر فساد,از زندگي فردي گرفته تا برخوردهاي خانوادگي , قبيله اي , منطقه اي

ص: 9423

و حتي معادلات نظامي و سياسي بين المللي ريشه در فسادهاي اخلاقي دارد و عامل همه ناهنجاريها, نابسامانيهاي تربيتي است . آنچه انسانهاي امروز را تهديد مي كند, سلاحها مخرب و ويرانگر نيست , بلكه انحرافهاي اخلاقي و زير پا گذاشتن ارزشهاي انساني است كه خطر جدي براي جوامع بشري به شمار مي آيد. [ اگرانحراف اخلاقي نباشد, هيچ يك از سلاحهاي جنگي به حال بشر ضرر ندارد] 33 . اساس بدبختيها و پستيهاي جوامع انساني , ريشه واساسش اين است كه : انسانهاي هواپرست و خودخواه , كه جز به بطن و فرج خويش نمي انديشند و داراي اعوجاجهاي اخلاقي بوده اند, در راس اداره آن قرار گرفته اند: [ اگر دنيا, در آتش اين دوابرقدرت مي سوزد, براي همان هواي نفس است كه عمال اين دوابرقدرت و خود آنها دارند.اگر كشورهاي اسلامي در آتش اين مفاسد مي سوزد, براي اين است كه كساني كه متصدي آن امور هستند, هواي نفساني دارند و خودشان را مي بينند و همه را براي خود مي خواهند] 34 . رفع حجب نه جمع كتب موانعي كه بر سر راه خودسازي قرار مي گيرد, تنها علقه هاي مادي و جاه و مقامي نيست . چه بسااندوخته هاي ذهني و خواندن اصطلاحات و قواعد

ص: 9424

علمي (كه خود بايد روشني بخش و تاريكي زاي باشد) مانع راه شده و باعث فتنه گردد. پاكي نفس است كه از نور دانش , چراغ فروزاني بر سر راه مي سازد و آن رااز آفت حجاب اكبر, مي رهاند. امام , بر زدايش پرده هاي ظلماني و نفساني , كه مانع رشد و شكوفايي فطرت بشر هستند, مي پرداخت و هر چيزي را كه مانع كمال و عامل ذلت انسان گردد,[ حجاب] مي خواند: [در رفع حجب كوش , نه در جمع كتب گيرم , كتب عرفاني و فلسفي رااز بازار به منزل واز محلي به محلي ديگرانتقال دادي , يا آن كه نفس خود راانبارالفاظ و اصطلاحات كردي و مجالس و محافل آنچه در چنته داشتي عرضه كردي ... آيا بااين محموله هاي بسيار, به حجب افزودي يااز حجب كساتي ؟ خداوند عزوجل براي بيداري علماء آيه شريف : [مثل الذين حملواالتوريه] را آورده تا بدانندانباشتن علوم , گر چه علم شرايع و توحيد باشد,از حجب نمي كاهد بلكه افزايش دهد واز حجب صغار به به حجب كبار مي كشاند] 35 . همانگونه كه امام ,ارزشمندي ديگرابعاد وجودي انسان را در پرتو اخلاق مي ديد, دانش و فرا گرفته هاي علمي را نيز سخت نيازمنداين صيقل مي دانست

ص: 9425

, تااز زنگار به خود باليدنها پاك شود و به حربه اي در دست نااهل بدل نگرددازاين روي , به فراگيري[ علم اخلاق] در كنار فراگيري ساير علوم معمول حوزه وي سفارش مي كند : [واز بالاترين و والاترين حوزه هايي كه لازم است , به طور همگاني مورد تعليم و تعلم قرار گيرد, علوم معنوي اسلامي ,از قبيل : علم اخلاق و تهذيب نفس و سير و سلوك الي الله رزقناالله واياكم كه جهاداكبر مي باشد] 36 . ايجاد محيط اخلاقي از نشانه هاي ديگري كه نقش محوري اخلاق رااز ديدگاه امام , بيان مي دارداين است كه : رمز موفقيتهاي اجتماعي و خدمات سياسي را, در آراستگي به فضائل اخلاقي مي داندازاين رو, به دولت مردان و دست اندركاران مديريت جامعه توصيه مي كند كه :ايجاد محيطي سالم و معطر به ارزشهاي تربيتي را سرلوحه كار خويش سازند, تا در پرتو بركاتش , خود بهره من گردند: [عمده در برنامه هاي حكومتي , در برنامه هاي دولتي ,اين معناست كه : محيط اخلاقي درست كنند, محيط برادري درست كنند.اين , در راس همه برنامه هاست .اگراين برنامه درست شد,اگر دولت بخواهد كاري بكند, هميشه ملت بااو همراهي مي كند] 37 . بي شك , نمي شود مسائل اخلاقي

ص: 9426

رااز دشواريهاي اجتماعي و نابسامانيهاي اقتصادي جدا ساخت واز محيط آلوده به اين آفات ,انتظار صلاح و كمال داشت . علي[ ع] مي فرمايد:[ العسر يفسدالاخلاق] 38 . پريشانيها و دشواريها,اخلاق را فاسد مي كنند. عدم برنامه ريزيهاي شايسته و راه گشا نقش اساسي را در زمينه سازي مفاسداخلاقي دارد. مشكلات روزمره , فرصت به خود پرداختن رااز مردم مي گيرد و آنها را در پيچ و خمهاي دشواريها سر درگم مي سازد. به اعتقادامام , يكي از عوامل موثر درساختن محيط سالم , صلاحيت تقوايي و خوشنامي مديران كشور و كارگزاران حكومت اسلامي است .از مجريان گرفته تا برنامه ريزان و قانونگذاران بايداسوه هاي با فضيلتي باشند كه همواره الگو و مقتداي مردم گردند و عطر معرفت را با حضور خود بگسترانند: [شما بايد در نجا معلم اخلاق باشيد,از براي همه كشور... شما ها بايد در مجلس كه مي رويد علاوه بر مسائل كه مطرح مي شود, كه مورد احتياج ملت است , بايد آنها را طرح كنيد, با سلاح اخلاق اسلامي وارد شويد و با آن سلاح , مردم را تربيت كنيد] 39 . اين بود نگرشي كوتاه براهميت و جايگاه اساسي اخلاق در ديدگاه امام .اينك مي پردازيم به بررسي مباني اخلاقي امام رحمه الله عليه :

ص: 9427

مبناي اخلاقي امام در تعاليم اخلاقي امام , تهذيب و تربيت بر دو ركن و عنصراصلي استوار مي گشت كه از تركيب آن دواساس و پايه انسان الهي شكل مي گرفت . به عبارت ديگر,امام در روش و شيوه تربيتي خود, همواره بر دو بعد بنيادي تكيه داشت : در بعداثباتي , خداجويي واخلاص را عامل پرواز در ملكوت و مايه تعالي و كمال مي خواند و آراستن به آن را لازم مي شمرد. در بعد سلبي , خودبيني و حب نفس را مانع تكامل و منشا بدبختي مي دانست و پيراستن از آن را وظيفه و جهاد مي ناميد. ازاين روي , بر آن شديم كه : گفته ها و نوشته هاي ايشان را بااين ديد بررسي نموده و تحت دو عنوان اصلي واساسي در آوريم : 1.اخلاص يا قيام براي خدا با نگاهي به سر خط آثار و گفتاراخلاقي حضرت امام , روشن مي شود كه : يكي از عنصرهاي مباني اصيل و زيربنايي در مسائل خودسازي واخلاق , معرفه الله و توجه به خداونداست . آن چيزي است كه مقصد همه انبيا بوده و تمامي كوششها مقدمه اي براي رسيدن به آن مقصداست : [تمام مقاصدانبيا, برگشتش به يك كلمه است و آن : معرفه الله است.

ص: 9428

] 40 مساله اخلاص يا خداجويي , موضوعي است كه با تعابير گوناگون در تعاليم امام , به چشم مي خورد. و در جاي جاي كلامش بدين مهم اشارت دارد. براي روشنتر شدن اين موضوع , به برخي از عناوين و نمونه هاي مربوط اشاره مي كنيم :مقصدالهي ملاك ارزشمندي اعمال در جهت خداجويي آنهاست واگر مقصدهاالهي شد و غير خدااز صفحه دل بيرون گشت همه چيز به دست مي آيد: [ اگر بخواهيد خدمت شما, پيش خداي تبارك و تعالي اجر داشته باشد مقصد راالهي كنيد, براي خدا قدم برداريد] 41 . و درجايي ديگر, ضمن توصيه به اين نكته كه بايد تمام توجه به خداوند باشد, مي فرمايد: شما مجاهده كنيد تا هر چه در دل زدوده شود كه اگر براي خدا خالص شديد, در پيروزيتان موثراست . بايداتكائتان فقط به خدا باشد . 42 امام , همواره مي فرمود: وجهه نفستان خدا باشد 43 . و به اين مهم تكيه داشت كه : عالم محضر خداست , در محضر خدا معصيت نكنيد .موعظه واحده , يا قيام الله قرآن كريم , سرلوحه مواعظ و پندهاي خود را[ قيام لله] مي داند: قل انمااعظكم بواحده ان تقوموا لله . امام , همواره ,اين موعظه قرآني را بازگو مي

ص: 9429

كرد و آن را بازگو مي كرد و آن را تنها برترين پند حيات بخش جانها مي دانست : [جديت كنيد كه كارهايتان براي خدا باشد, قيامتان لله باشد : [ انما اعظلكم بواحده ان تقوموا لله مثني و فرداي] ... موعظه يك موعظه است . قيامتان براي خدا باشد, نه قيامتان براي پيدا كردن يك عنواني ... يك جاهي يك مقامي يا يك پولي] 44 ... او كه مقتداي پاكان و مرشد دلدادگان بود, در پاسخ به درخواست موعظه و نصيحت ,از طرف يكي از شاگردان اينگونه نگاشت : بهترين موعظه آن است كه خداوند در قرآن فرموده است : انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله . 45 مامور به وظيفه , نه نتيجه در بينش امام ,اگر كاري براي خدا انجام گيرد شكست در آن معني ندارد واگر مقصود خدا و معنويت باشد به انتظار نتيجه نبايد نشست , بلكه بايد به انجام وظيفه انديشيد. همه كوششهاي فردي واجتماعي , علمي و فرهنگي را به نيت خداجويي بايدانجام داد و وجهه اعمال را رضايت حق گرفت نه چيز ديگر: [دانشگاه را بايد شما رو به خدا ببريد, رو به معنويت ببريد. و همه درسها هم خوانده شود, همه درسها هم براي خدا خوانده بشوداگر چنين شديد در كارتان

ص: 9430

موفقيد, چه برسيد به مقصدتان چه نرسيد]. 46 و نيز مي فرمايد: همه ما مامور به اداي تكليف و وظيفه ايم , نه مامور به نتيجه . 47محورارزشها و پيروزيها امام , پيامبرگونه مي انديشيد و نبض جانش به آهنگ كلام رسول الله مي زد:قل ان صلاتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين . 48 بگو: نماز و تمام عبادات من و زندگي و مرگ من , همه براي خداوند, پروردگار جهانيان است . انسان مخلص و مشتاق حق , كسي است كه : در همه حال و در هه جا عقربه زندگي و حيات و ممات خويش را به سوي خدا بچرخاند و بكوشد كه همواره در حوزه جاذبه الهي قرار گيرد و با ديد خداخواهي به همه چيز و همه كس بنگرد.امام , در همه جاازاين اصل اساسي سود جست و همواره به اين صفت ارزشمند سفارش مي كرد و آن را محورارزشها و پيروزيها مي دانست : قيام براي خداست كه ابراهيم را به منزل خلت رسانده واز جلوه هاي گوناگون عالم طبيعت رهانده : خليل آسا درعلم اليقين زن نداي لااحب الافلين زن قيام لله است كه موسي كليم را با يك عصا به فرعونيان چيره كرد... قيام براي خداست كه خاتم النبين[

ص: 9431

ص] را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد] 49 . او,اخلاص مردم را عامل انقلاب و ضامن بقاي آن مي دانست و در تقدير ازايثار و فداكاري جوانان چنين مي فرمود: [عمده ,اين اخلاص است كه در شما جوانان ظاهراست . شماازاين اخلاص وايثار جمهوري اسلامي را بيمه كرديد... آنچه در نزد خداارزشش از همه بالاتراست اين ايثاراز روي اخلاص است] 50 . ايثار, كه به گفته امير المومنين (ع) : [اعلي المكارم] 51 است , آنگاه ارزش واقعي اش را مي يابد كه از [اخلاص] برخيزد. تقوي و خويشتن داري عنوان ديگري كه امام براي توجه به حق و قيام لله روي آن تكيه مي كند, تقواست . تقوايي كه در ستيز با آلودگيهاي اجتماعي رخ مي نماياند, نه در گريزاز واقعيتها: قرآن فقط ميزان را تقوي , ميزان رااز خدا ترسيدن , تقواي واقعي , تقواي سياسي , تقواهاي مادي , تقواهاي معنوي , ميزان رااين طور قرار داد:ان اكرمكم عندالله اتقكم . 52 امام , بر كرسي وعظ و خيرخواهي , به حوزويان نيز چنين صلا مي دهد: [ حوزه هاي علميه بيدار باشند. تقوا را, تقوا را, تقوا را, نصب العين خود قرار بدهند. فضلا, طلاب علوم دينيه . تقوي , تقوي

ص: 9432

, تنزيه نفس مجاهده با نفس . يك مجاهد با نفس مي تواند بر يك ملت حكومت كند]. 53 اين ها و صدها نمونه ديگراز تعاليم امام , بود كه در بعد مثبت اخلاق و خودسازي , روي اخلاص و قيام براي خدا تكيه مي كرد و آن را تنها موعظه الهي مي شمرد.اكنون كه اشاره اي به يك بعداز مبناي اخلاقي امام , شده واهميت اخلاص روشن گشت , به بعد دوم آن : خودخواهي , مي پردازيم كه در واقع مانع اخلاص و خداجويي است .2. خودخواهي يا قيام براي نفس 54 در ديدگاه امام , آنچه مانع رشد و تعالي انسان مي گردد واو را از تهذيب و تزكيه باز مي دارد,انانيتها و خودبيني هاست . آفت اخلاص و خداجويي , خودخواهي و خودپسندي است . و تااين جبل انانيت باشد, رسيدن به ارزشهاي متعالي ناممكن بلكه محال است : [مادامي كه انانيت و خودخواهي و خودبيني در كاراست اگر براي تحصيل معارف و كمالات روحيه نيزاقدام مي كند, يا قدمي زند, براي خود و نفسانيت خويش است و آن نيز خودخواهي است , نه خداخواهي . و معلوم است , خودخواهي و خداخواهي با هم جمع نشود, بلكه اگر خدا را خواهد, براي خود خواهد و

ص: 9433

غايت و مقصد و نهايت مطلوب , خود و نفسانيت است]. روح كلام امام , دراين است كه : براي كمال , تنها آراستگي به فضايل كافي نيست , بلكه پيراستگي از رذايل نيز, گامي اساسي جدي است . تاكيد براين موضوع را در جاي جاي تعاليم امام , با عناوين گوناگون مي يابيم :بت نفس امام , همانگونه كه در ميدان مبارزه و جهاداصغر شكستن بتهاي اصلي و شيطانهاي بزرگ رااصل مي شمرد, در تعاليم اخلاقي و تربيتي نيز, كه ميدان جهاداكبرش مي خواند, نفس را, مادر بتها مي دانست و مجاهده با آن را لازم : [مادر بتها, بت نفس شماست . تااين بت بزرگ و شيطان قوي از ميان برداشته نشود, راهي به سوي او, جل و علا, نيست و هيهات كه اين بت شكست و آن شيطان رام گردد] 55 . او, كه از حجاب خودي و خودخواهي رهيده بود به رهپويان چنين آموخت : [مي داني شيطان با پدر بزرگ ما آدم , صفي الله , چه كرد؟او رااز جوار حق فرو كشيد و پس از وسوسه شيطان و نزديكي به شجره (كه شايد نفس باشد يا بعض مظاهر آن ) فرمان ,[ اهبطوا] رسيد و منشا همه فساد و عداوتها شد]. 56 و همواره

ص: 9434

در كلمات قصار و حكمتهاي لقمان گونه اش مي فرمود: [خودخواهي منشا همه مفاصداست]. 57 او كه عاشق حق بود و ره عشق مي آموخت , گذشتن از خودي و خوديتها را مقدمه ملاقات دوست مي خواند:صوفي زره عشق صفا بايد كردعهدي كه نموده اي وفا بايد كردتا خويشتني به وصل جانان نرسي خود را به ره دوست فدا بايد كرد 58كمال انقطاع , يا خروج از خوديتها از ديدگاه امام ,از ديدگاه امام ,انسان دراين عالم , همانند مسافري است كه به سوي خدا در حركت است : [مادامي كه حب نفس در دل است وانسان در بيت مظلم نفس است , مسافرالي الله نيست , بلكه از مخلدين الي الارض است . واول قدم سفرالي الله , ترك حب نفس است و قدم برانانيت و فرق خود گذاشتن]. 59 در همين راستاست كه كمال انقطاع را[ خروج از منزل خود و خودي و هر كس و هر چه و پيوستن به اوست و گسستن از غير مي داند] و به آنان كه در[ هنگامه نبرد, رشته تعلقات درس و بحث را بريدند و عقال تمنيات دنيا رااز پاي حقيقت علم بر گرفتند] و با كمال انقطاعشان[ در جمع ملكوتيان شعر حضور سرودند] 60 افتخار مي كند و به جواناني

ص: 9435

كه :[ در اول شب يلداي زندگي سينه سياه هوسها را دريده] 61 اند غبطه مي خورد و آنان را[ قافله سالاران وجود] 62 نام مي نهد .خصومت زاده منيت ها امام , يكي ديگراز مظاهر حب نفس و شعبه هاي خودخواهي را, خصومت و اختلاف مي دانست و همواره براين نكته پافشاري داشت كه : [ اختلاف و تفرقه] برخاسته ازا انانيتها

ص: 9436

و خودبيني هاست : [ اختلاف هميشه ناشي از جهات نفساني است .اگر همه انبياءالان در اينجا جمع بشوند,اختلاف ندارد براي آن كه جهات نفساني را ندارند... كوشش كنيد آن جهات نفساني , بازيتان ندهد, كه منشا مناقشه واختلاف شود]. 63 او, كه همواره ازاختلافات رنج مي برد, همچون پدري دلسوز,از خصومتها نگران بود و همه را به پرهيزاز كشمكشها فرا مي خواند و وحدت و دوستي رااز ويژگيهاي بهشتيان رهيده از خودخواهي , و تفرقه و خصومت راازاوصاف دوزخيان مي دانست : [مخاصمه مال اهل جهنم است : [خصام اهل النار]. يكي از مصيبتهايي كه اهل جهنم به آن مبتلا هستند, همين خصامي است كه با هم دارند, جنگ و نزاعي است كه با هم دارند... و يكي از كرامتهايي كه اهل بهشت دارند, آن : برادري و دوستي و محبت است]. 64 حب نفس و مظاهر آن امام , كه نفس خود را مهار كرده بود و تعلقات دنيويش را عقال , همواره براين مهم اصرا داشت كه سرمنشا همه لغزشها و گرفتاريها: حب نفس است و بارهااعلام كرد كه : [آنچه خطر براي هرانساني و هر متصدي امري هست حب نفس است ... هر بلايي كه سرانسان ... مي آيد... دراثر هواي نفس و خودخواهي است

ص: 9437

. در روايات ,ائمه فرموده اند: راس كل خطيئه حب النفس]. 65 البته بايد توجه داشت كه اين سخن , منافات بااحاديثي كه مي گويند: [حب الدنيا راس كل خطيئه] , ندارد زيرا حب دنيا و حب مال و... همه برخاسته از حب نفس واز مظاهر آن به حساب مي آيند.امام , مي فرمايد: [ از حب نفس است كه : حب جاه , حب به سلطنت , حب به مقام , حب به مال و حب به همه انگيزه هاي شهواني پيدا مي شود... حقيقتا راس همه خطاها و منيتها, همين خودخواهي هاست] 66 . امام , كه حب نفس را عامل اسارت انسان مي دانست چنين مي فرمود: [دراين عالم سه نظراست : 1. نظري كه از روي حب مطالعه مي كند. 2. نظري كه از راه بغض به همه چيز نظر مي كند. 3. نظري كه حب و بغض درر آن نيست و آزاداست] 67 . آنچه عامل ارزش انسان و مايه پرورش اوست , همان ديدگاه سوم است كه خود رااز همه وابستگيها برهاند و خودخواهيها را كنار نهد و به همه چيز و همه كس ,از روي آزادي و بي نظري بنگردازاين روي ,امام مي فرمايد: [بزرگترين گرفتاري از ناحيه خود ماست كه از روي

ص: 9438

حب نفس يااز راه دشمني و بغض به مردم واشياء و گروهها نظر مي كند واين نظر, نمي تواند آزاد باشد] 68 . بالاخره اساس دوستيها و دشمنيهاي انسان , برگشت به ( من ) او مي كند و تمام تعريفها و تكذيبهايش نيز,از همان ( من ) برمي خيزد: [اين (من) را اگر انسان زير پا گذاشت و (او) شداصلاح مي كند همه چيز را] 69 . با نگرشي دوباره به سرفصلهاي اين نوشته , درمي يابيم كه از ديدگاه امام ,اخلاص و خداخواهي عامل اساسي براي تربيت و به دست آوردن فضيلتها و آراستگي به آنهاست , ولي دشمني توانا و مانعي بزرگ در پيش است به نام حب نفس و خودخواهي و تااو هست , به هيچ ارزشي و فضيلتي نمي توان دست يافت . تنها راه نجات اين است كه : ديو خواهي و خودبيني ها را كنار نهيم تا فرشته خداخواهي واخلاص رخ بنماياند.اين , شدني نيست مگراين كه حق يار گردد و لطف او مددكار . [بارالها! پايان كار ما را بسعادت مقرون فرما و سرانجام رشته معرفت و خداخواهي را به دست ما بده و دست تطاول ديو رجيم و شيطان رااز قلب ما كوتاه فرما و جذوه ايي از آتش محبت خود

ص: 9439

در دل ما افكن , تا جذبه حاصل آيد و خرمن خودي و خودپرستي ما را به نور نار عشقت بسوزان , تا جز تو نبينيم و جز سركوي تو بار قلوب را نياندازيم . محبوبا!اكنون كه از تو دوريم واز جمال جميلت مهجور, مگر آن كه دست كريمانه ات تصرفي كند و حجابهاي ضخيم رااز ميان بردارد,تا در بقيه عمر جبران ماسبق گردد.انك ولي النعم] 70 .پاورقي : 1. حكمت عملي , شهيدمطهري , 11/ 2. خدمات متقابل اسلام وايران , شهيدمطهري , .630. 3. الا شارات والتنبيهات ج 391.3. 4 و 5. صحيفه نور, ج .71 72 8. 6. تفسير دعاي سحر, .96. 7. صحيفه نور, ج 23.13. 8. سوره نور آيه 37. 9. سوره ابراهيم , آيه 4. 10. تحف العقول ,چاپ بيروت , .32. 11. حماسه حسيني ,ج 1.244 بحارالانوار,ج 70.394 مفردات راغب واژه كلف . 12. امام صادق ( ع ) در حديثي , ضن بر شمردن آفات اهل دانش , براين آفت مهم اشاره مي فرمايد :...والتكلف في تزيين الكلام بزوائد الالفاظ. بحارالانوار, ج 52.2. 13 غررالحكم , ج 384.1. 14 سوره احزاب , آيه 45 44. 15 سيره ابن هشام , ج 237.4. 16وسايل الشيعه , ج 830 .4. 17 علل گرايش به ماديگري , مقدمه

ص: 9440

18نهج البلاغه , فيض الاسلام , خطبه 184. 19 الحياه ,ج 289.2. 20 همان مدرك , ج 146.1. 21 غررالحكم , ج 264.6. 22 صحيفه نور, ج 223.7. 23 همان مدرك . 24 همان مدرك , ج 04/8/ 25 تفسير سوره حمد .54. 26 صحيفه نور, ج 211.8. 27 همان مدرك ج 175.9. 28 همان مدرك ج 198.7. 29 اربعين , ج 50.2. 30 صحيفه نور, ج 215.8. 31 همان مدرك , .118. 31 همان مدرك , .50 51. 33 صحيفه نور, ج 104.16. 34 همان مدرك , ج 19.18. 35 ره عشق . 36وصيتنامه الهي سياسي . 37 صحيفه نور,ج 73.7. 38 غررالحكم , ج 311.7. 39 صحيفه نور, ج 116 .12. 40 همان مدرك , ج 283 .19. 41 همان مدرك , ج 142.5. 42 همان مدرك , ج 113 .18. 43 همان مدرك , ج 234.3. 44 صحيفه نور, ج 18.4. 45 به نقل از آيه الله مومن . 46 صحيفه نور,ج 256.19. 47 پيام امام به مراجع و حوزه هاي علميه 3 اسفند 67. 48 سوره انعام , آيه 162. 49. صحيفه نور, ج 03/1/ 50. صحيفه نور, ج 130.16. 51. الا يثاراعلي المكارم , غررالحكم , ج 01/7/ 52. صحيفه نور, ج 88.1. 53. همان مدرك , ج 131.5. 54. اربعين , ج 316.1. 55. ره عشق

ص: 9441

. 56. همان مدرك . 57. روزنامه جمهوري اسلامي , شماره , 3144, تاريخ 6991.20. 58. ره عشق . 59. اربعين ,ج 318.1. 60.و 61و 62 پيام امام به مراجع و حوزه هاي علميه , 3 اسفند ماه 67. 63. صحيفه نور, ج 27.12. 64. همان مدرك , ج 94.16. 65. همان مدرك , ج 71 .13. 66. همان مدرك , ج 104.16. 67. اخلاق از ديدگاه قرآن و سنت , 11/ 68. همان مدرك . 69. صحيفه نور, ج 255.19. 70. يادنامه استاد شهيد مرتضي مطهري , ج 1.001.

ص: 9442

نگرانيهاي امام درباره حوزه

7 چكيده: نهادها هر چند بزرگ و با ارزش باشند آفتها و خطرها يشان بيش تر و در هم كوبنده تر است. امانتها و رسالتها نيز اين چنين هستند به ميزان بزرگي, والايي و ارجمندي و گرانبهايي كه دارند, مواظبت فزون تري را خواستارند و نگهبانان و رسالت بانان هشيارتر و زيرك تري نياز دارند. حوزه از كانونهاي پرارزش و والاه جاه اسلام است و جايگاهي بس در اوج و پرفراز دارد; با رسالتي بزرگ, بسان رسالت پيامبران, داراي پيشينه اي شايسته و درخشان. روشن است آفت زدگي و رنجور شدن اين كانون مقدس, اسلام و مسلمانان را با خطر رو به رو و سستي آن به ناتواني امت اسلامي مي انجامد. به گواه تاريخ, هر جا اين نهاد به درماندگي و كاستي دچار گشته و نيروهاي آن در انجام رسالت خويش كوتاهي كرده يا آن گونه كه بايد و شايد, تلاش نورزيده اند, اسلام با مشكل روبه رو شده است. امام خميني, چونان نگهباني تيزبين و دورنگر بر بلنداي حوزه به ديده وري ايستاده بود و با نگاهي نافذ به گذشته و اينده, خطرها و دردهايي كه سلامت اين مركز را تهديد مي كند, شناسايي و پيشاپيش اعلان كرد. هشدار داد: آسيب ديدن بنيان حوزه, نه تنها

ص: 9443

نابودي روحانيت را در پي دارد كه پيامد بازتاب آن اسلام وجامعه را نيز به بحران مي كشاند, مردم روحانيت را نگهبان دين مي شمرند, آنچه مردم را به دنبال حوزه به حركت درآورده, ميراث هزارساله علما بوده كه هر كدام قطره اي بر آن افزوده و اين ذخيره بزرگ پديد آمده است. راهيابي و رسوخ آفت به بدنه حوزه ها خسارتي است هول انگيز و بر باد دهنده دستاوردهاي پيشين و نيز مكتبي كه حوزه به دفاع از آن رسالت دارد اگر مردم درباورهاي خود سست شدند و بار بر زمين نهادند, دين از حركت و بالندگي باز مي ماند. اين نوشتار, مروري دارد بر نگرانيهاي امام , درباره مسائل ارزشي, آموزشي, اجتماعي و تشكيلاتي حوزه و روشهايي كه براي جلوگيري از خطر به كار بسته است. 1. نگرانيهاي امام از كم رنگ شدن ارزشها الف. تجمل گرايي: افزون طلبي و پافرانهادن عالمان و روحانيان, از آنچه براي يك زندگي ميانه ضرورت دارد, از دل نگرانيهاي مهم امام به شمار مي رود. در نگاه آن پير پارسايان, درخت آگاهي, آن گاه ميوه مي دهد كه با كردار همدم بوده و جوينده دانش به صفات نيكو آراسته باشد و تجمل گرايي و شيفته دنياي دون, به درخت آگاهي آفت مي

ص: 9444

زند و اين چراغ پرتوافشان و راهياب, از پرتو افشاني و راهيابي باز مي دارد و ويرانگريهايي را در پي دارد: 1. تباهي معنويت: معنويت كه هدف و جانمايه اصلي اين نهادست, در لجن زار شيفتگي به زخارف دنيا تباه مي گردد. خود جويي به جاي خدا خواهي مي نشيند و نيرو و تواني كه بايستي در ياري دين خدا به كار رود در خدمت خودخواهيها به كار گرفته مي شوند. 2 . پژمرده شدن نهال دانش: دانش پژوهش در پرتو ساده زيستي و به دور ماندن از تجمل گرايي و حركتهاي تبذيري و اسراف گرايانه, به كمال مي نشيند و راه پيشرفت را مي پويد. آن كه همه فكر و انديشه اش براي رفاه بيش تر به كار گرفته مي شود, مزه دانش را نمي چشد و پرنده فكرش در راه كشف دقايق علوم به پرواز در نمي آيد. امام تاكيد دارد: كساني كه سر منشا كارهاي بزرگ شدند و در ميدان فقه و فلسفه و اجتماع پيشتاز بودند, ساده زندگي مي كردند و در خانه هاي كوچك و تهي از امكانات معمولي, كتابهاي پرارزش نوشتند و شاگردان بنام تربيت كردند. صاحب جواهر و شيخ انصاري زندگي ساده و بي پيرايه داشتند و شيخ عبدالكريم حائري و شيخ ابوالقاسم

ص: 9445

قمي و شيخ مهدي و ميرزا محمد تقي برقعي و ميرزا محمد ارباب كه آن همه بركتها به دستشان جاري شد, ساده زندگي مي كردند.1 (تمام مصنفين از اين كوخ نشينان بودند... آن اشخاصي كه اين فقه را به اين غنا رساندند و آن اشخاصي كه اين فلسفه را به اين غنا رساندند, كاخ نشين نبودند, كوخ نشين بودند. شيخ طوسي كه مبدا اين امور و ارزنده ترين اشخاص در جامعه تشيع بوده است, يك كاخ نشين نبوده است... در قشر مرفه نمي شود يك همچو كاري انجام بگيرد... صاحب جواهر كه يك همچو كتابي نوشته است... كاخ نشين نبوده... از يك آدمي كه علاقه به شكم و شهوات و مال و منال و جاه و امثال اينها دارد, اين كارها بر نمي آيد.)2 امام در گامي فراتر, به دست اندركاران حوزه هشدار مي دهد: بيش از اين كه در انديشه تشكيلات ظاهري و زياد كردن ساختمان باشند, تلاش ورزند ساختار دروني و معنوي ساكنان آن را دگرگون سازند و سطح آگاهيها و ارزش پذيريها را بالا برند. يادآور مي شود: در گذشته, مراكز بزرگ علمي و با بركت با كم ترين امكانات رفاهي و دم و دستگاه بيشترين بازده را داشتند و اكنون نيز, زنده داشتن سيرت نيكوي آنان

ص: 9446

دور از دسترس نيست. امام از گسترش بخش اداري حوزه و همانند شدن اين نهاد با ديگر سازمانها و اداره هاي دولتي, نگران بود و هشدار مي داد: اگر به همپا و همراستاي آن طلاب در ميدان علم و اخلاق رشد نكنند و شكوفا نشوند, خطرآفرين است و حقيقت فداي ظواهر و پوسته خواهد شد: (مساله ديگر, مساله تشريفات حوزه هاي روحانيت است كه دارد زياد مي شود. وقتي تشريفات زياد شد, محتوا كنار مي رود. وقتي ساختمانها و ماشينها و دم و دستگاهها زياد شد, موجب مي شود بنيه فقهي اسلام صدمه ببيند; يعني با اين بساطها نمي شد شيخ مرتضي و صاحب جواهر تحويل جامعه داد. اين موجب نگراني است.)3 امام, در پيامي به مدرسان حوزه قم, هشدار مي دهد: مبادا توجه به گسترش بناها و ابزار دست و پاگير اداري آنان را از مساله اصلي; يعني فقاهت باز دارد. رواج فرهنگ عافيت طلبي در نسلهاي بعدي اثر بد مي گذارد و ميراث پيشينيان صالح فراموش مي گردد و خداي نكرده بر سر حوزه آن خواهد آمد كه نگرانيم.4 3. به خدمت ستمكاران در آمدن: دنياطلبي در فكر و انديشه عالم شيفته دنيا رخنه مي كند و زبان و كردارش را به خدمت مي گيرد. چنين كسي ياراي

ص: 9447

آن ندارد كه از ستمديدگان و محرومان, اين ياوران بي شائبه اسلام و انقلاب, دفاع كند و براي احقاق بهره پايمال شده آنان با يغماگران بستيزد. دردناك تر, دنياجويي زمينه سازش با ستمگران را پديد مي آورد. دنياخواه, هماره در پي خواسته هاي خود است. مترفان از اين نقطعه ضعف در او رخنه مي كنند و وي را نردبان قرار مي دهند براي رسيدن به هدفهاي ناپسند خودتوجه به اين آفتها بود كه علماي بزرگ, خودرا از دايره نفوذ سرمايه داران بي درد و خوانين و زورداران و زورمندان دور نگاه مي داشتند و همواره در رويارويي جبهه فقر و غنا, در اردوگاه پابرهنگان و ستمديدگان جاي داشته و زبانشان در خدمت حقيقت بود.5 4. به بيراهه كشيده شدن مردم: دنيا طلبي عالمان دين و روحانيان به مردم سرايت مي كند و بر شتاب ارزش گريزي جامعه مي افزايد. رفتار و گفتار عالمان, بويژه مانند امامان جمعه و جماعت, قاضيان دادرسان, كه مسووليت عمومي دارند و در زير نگاه مردمند, در فرهنگ عمومي جامعه اثر مي گذارد اگر راهنماي كاروان به كژراهه افتاد قافله ره بيراهه مي گيرد. اگر اين افراد, حتي در استفاده از مباح و لذتهاي مشروع زندگي زياده روي كنند, ديگران از مرز گناه و خط قرمز

ص: 9448

نيز, در مي گذرند, چه برسد كه خداي ناخواسته, دست به حرام ببرند و چراغ دنياي خود را با پول بيت المال روشن نگهدارند!6 5. گريز از مبارزه و مقاومت: از مهم ترين خطرهاي دنيازدگي روحانيت, گريز از مبارزه و مقاومت است. روحاني و عالم دين وقتي دنيا را هم خود قراردهد, هم ديگري ندارد و توان مبارزه و ايستادگي در برابر دشمن نخواهد داشت و در اصل گرد چنين مسائلي نمي گردد و حاضر نيست دنياي خود را به خطر بيندازد. در طول روزگاران آنچه مردم را در كنار حوزه نگهداشته و به مبارزه و مقاومت واداشته, زهد و وارستگي علما و شكيبايي آنان در برابر سختيهاي زندگي و نتيجه و دستاورد مبارك آن, ايستادگي در برابر دشمنان دين بوده است. مردم وقتي بنگرند رهبران روحانيشان در پي دنيايند و خود و يا نزديكان از زرق و برق زندگي رويگردان نيستند و آرمانها در نزد آنان برانگيزانده نيست, در آرمانها به ترديد مي افتند و در رفتارشان بازنگري مي كنند و از ايثار و فداكاري, سرباز مي زنند و اسلام و انقلاب اسلامي بي پشتوانه مي ماند. امام زي طلبگي عالمان دين و بي آلايشي, بسان مردم روزگار گذراندن و همراهي آنان با توده هاي فروتر را مهم ترين

ص: 9449

رمز توفيق و حمايت مردم از عالمان دين بر شمرده و جدا شدن از شان روحانيت و فاصله گرفتن از طبقات متوسط و محروم و همراهي و دمسازي با مترفان و سرمايه داران را دليل جدايي مردم مي داند: (... از اهم مسائلي كه بايد تذكر بدهم... و هميشه نگران آن هستم كه مبادا مردمي كه همه چيزشان را فدا كردند و به اسلام خدمت نموده و به ما منت گذاشتند به واسطه اعمال ما, از ما نگران بشوند; زيرا آن چيزي كه مردم از ما توقع داشته و دارند و به واسطه آن دنبال ما و شما آمده اند... كيفيت زندگي اهل علم است. اگر خداي نخواسته مردم ببينند كه آقايان وضع خودشان را تغيير دادند, عمارت درست كردند و رفت و آمدهايشان مناسب شان روحانيت نيست و آن چيزي كه نسبت به روحانيت در دلشان بوده است, از دست بدهند. از دست دادن آن همان و از بين رفتن اسلام و جمهوري اسلامي همان.)7 ه هايي از دلنگرانيهاي امام, اينك در پيش روي ماست. در برابر توده طلاب و روحانيون كه با قناعت و مناعت زندگي مي كنند, گروهي اندك راه خود را از حوزه جدا كرده و به جاي مسابقه در ارزشها با افزون طلبان همراهي و

ص: 9450

همسفره شده اندو در پي چيزهايي هستند كه دنيا طلبان و مترفان بي درد در پي آنند. متاسفانه شيوه ناپسند اين گروه اندك كه در مواردي بر سر خوان بيت المال و سهم سادات و سهم امام نشسته و هرگونه دخل و تصرف شخصي را در آن روا مي شمرند, علاوه بر ويرانگري فرهنگ قناعت و... سبب مي شود توده ها و طبقات كم بضاعتي كه با دسترنج اندك روزگار را به سختي مي گذرانند و درد جانكاه زندگي زانوان آن را خمانده نسبت به حوزه نگران شوند و خداي ناخواسته در پيمودن راه تعالي سست شوند و نيز مترفان با دستاويز قرار دادن كار اين گروه, خود را در استفاده نامشروع از ثروتهاي ملي و اموال دولتي و منابع زيرزميني و هرگونه دست اندازي به بيت المال, مجاز بدانند. وجود همين گروه اندك و زياده خواه و همه جا حاضر و فرصت طلب و نان به نرخ روز خور, سبب مي شود, بيش تر عالمان دين و روحانيان آگاه و به دور از زخارف دنيا, نتوانند درامربه معروف و نهي از منكر نقش بايسته را داشته باشند و خيرخواهيها و نصيحتها و پند و اندرزهاي آنان اثر چنداني نداشته باشد. فرعونها و قارونها در جامعه رشد كنند و در

ص: 9451

كنار زندگي سرد و فقيرانه توده مردم, كه پشتيبان اسلام و انقلاب هستند, سرمايه داران و شادخواران و كاخ نشينان ميدان يابند و جولان بدهند و در كنار حقوق از ميان رفته ميليونها انسان, ثروتهاي بادآورده سربرآورد و اين آغازرجعت جاهلي است و بس خطرناك. 2 . اختلاف: از ديگر نگرانيهاي امام, كه ريشه در كمرنگ شدن ارزشها دارد, ناسازگاري علما با يكديگر است. نقد و نظر و تضارب آراء, رمز شكوفايي دانش دين است. در سايه بحثهاي طلبگي و دوستانه حقيقت رخ نموده و مشكلات و بدگمانيها رخت بر مي بندد. امام از اين نگران بود كه گوناگوني سليقه ها از مرز حق طلبي بگذرد و جدايي نظرها به كينه و كدورت بدل شود. دوستان ديروز, دشمنان امروز و فردا گردند و به جاي همكاري در پيشبرد هدفها و آرمانها نيروها براي از ميدان به در كردن رقيب به كار افتند. اختلاف و گوناگوني ديدگاههاي عالمان و روحانيان, در وراي مسائل علمي و فني, در درون مدرسه و مدرس و محافل علمي نمي ماند و گام به بيرون مي نهد بگومگوهاي سياسي و دسته بنديها و گروه گراييها, به ديگر گروههاي جامعه سريان مي يابد و جامعه به دسته هاي گوناگون تقسيم مي شود و بسان گذشته كوچه و

ص: 9452

بازار جولانگاه جنگهاي حيدري و نعمتي مي گردد و شعله هاي سركش اين اختلافها و كشاكشها و درگيريها, خرمن اسلام و انقلاب را در خود مي گيرند و خداي ناخواسته به تلي از خاكستر دگرشان مي كند: (مطلب ديگر كه باز انسان را مي ترساند, كه خداي نخواسته, مبادا, اين انقلاب به واسطه اين مطلب صدمه ببيند, اين است كه بين آقايان بلاد اختلاف باشد... اگر در صنف كاميونداران... اگر اختلافي... وارد شود به صنف ديگر سرايت نمي كند... اما اگر در سنخ ما... اختلاف پيدا شود اين اختلاف به بازار هم كشيده مي شود....)9 امام, كه هيچ گاه در طول دوران طولاني مبارزه از دشمنان خارجي, آمريكا و كارگزاران و ايادي آن نهراسيد, ولي بارها بيمناكي خود را از اختلافهاي خانگي و ريشه دار شدن آنها اعلام كرد. بله, آن عزيز به خوبي دريافته بود: علما كه رهبران جامعه اند و مي بايست منادي وحدت و اتحاد باشند, به جاي همدلي و تفاهم همديگر را بكوبند و سبب شوند عزت و حرمتها شكسته شود و مشتهاي آهنين از توان بيفتند, دشمنان ميدان دار خواهند شد و ملت و امت اسلامي را يك به يك و جدايي از يكديگر و در جلوي چشم هم نابود خواهد كرد. امام به تجربه

ص: 9453

دريافته بود و تاريخ هم آن را گواهي مي دهد: در روزگاراني كه علماء با هم همداستان بودند و دستان و بازوانشان با يكديگر گره خورده بود, دشمن نتوانسته بود در اردوگاه اسلام نفوذ بكند, ولي آن جا كه همدلي و وفاق ديني جاي خود را به سردي و بي مهري داده بود, در باروي مسلمانان رخنه ايجاد شد, بدخواهان به درون قلعه اسلام پا نهادند و امت اسلامي را با نيروي خودي به هزيمت واداشتند. ميرزاي شيرازي, چون در مبارزه با استعمار پشتيباني همه حوزه ها را در كنار خود داشت و علماي ايران و عراق از فتواي تحريم تنباكو, جانبداري كردند و فتواي او را حكم خدا شمردند, حوزه در مبارزه با سلطه اجانب پيروز آمد, ولي در مشروطه, اختلاف دروني از عواملي بود كه قدرت و يكپارچكي حوزه را از ميان برد و نيروهاي كارآمد به جاي مبارزه با بيگانگان و همدلي براي پيشبرد نهضت, در برابر يكديگر به صف آرايي ايستادند. بازار كافرخوانيها و فاسق خوانيها رونق گرفت و مدارس و محافل مذهبي و بيوت شماري از مراجع در جانبداري و يا مخالفت مشروطه, در برابر يكديگر به مخالفت برخاستند: (تاريخ يك درس عبرت است براي ما, شما وقتي كه تاريخ مشروطيت را بخوانيد مي بينيد

ص: 9454

كه در مشروطه بعد از اين كه ابتداء پيش رفت, دستهايي آمد و تمام مردم ايران را به دو طبقه تقسيم بندي كرد. نه ايران تنها, از روحانيون بزرگ نجف يك دسته طرفدار مشروطيت يك دسته دشمن مشروطيت. علماي خود ايران, يك دسته طرفدار مشروطه يك دسته دشمن مشروطه... به آن جا رساندند كه آنهايي كه مشروطه خواه بودند, به دست يك عده[ ديگر] كوبيده شدند...)10 زمينه هاي اختلاف: امام, نه تنها از اختلاف احساس نگراني مي كرد كه با ريشه يا بي ژرف و روانكاوي انسانها و بررسي شرايط تاريخي و اجتماع, ريشه هاي اختلاف و زمينه هاي شكل گيري و بروز آن را به مردم نشان مي داد و نگراني خود را از آن ابراز مي داشت. از جمله: آن معلم اخلاق, هواي نفس را از انگيزه هاي اصلي پيدايش ناسازواريها مي شمرد. و خطربزرگ و ويرانگر و تباهي آفرين و زندگي برباد ده مي دانست كه آدمي به جاي پيروي از دستور خداوند, سر در پي هوس نهد و براي به كرسي نشاندن خواسته هاي دل, به نزاع برخيزد. او, بارها از انبياء, مثال مي زد و خودساختگي آنان و فرمان پذيري و فرمانبري آنان از خداوند و عمل به تكليف را رمز همدلي و همراهي آنان

ص: 9455

مي شمرد. در نگاه ايشان, چون پيامبران همدل بودند, اگر همه آنان در يك جا گرد مي آمدند تفاوتي در ميانشان پديد نمي آمد.11 انگيزنده ديگر اختلاف, ترفندها و دسيسه هاي دشمن است. دشمن با شناسايي نقطه هاي تاريك و پرابهام در ماجراها قدم مي نهد و با پخش شايعه توسط خناسان و عوامل فتنه گر, بزرگ نشان دادن اختلافهاي كوچك, اصلي كردن مسائل فرعي و كم اهميت و دور كردن ديدگاهها از يكديگر, افراد و جريانها را دورا دور نسبت به يكديگر بدبين مي سازد و زمينه تفاهم و همكاري را از ميان مي برد. امام, از آغاز نهضت با پيگيري حركتهاي سياسي نقطه هايي كه دشمن از آن به سود خود استفاده مي كرد, به ياران نشان مي داد و از علماء مي خواست: با روشن بيني بيش تر در خاموش كردن غائله ها بكوشند. ماجراي اختلاف بر سر كتاب شهيد جاويد, ماجراي كشتن آيت الله شمس آبادي, اختلاف بر سر سخنرانيها و كتابهاي دكتر شريعتي و... از مسائلي بود كه امام دست دشمنان اسلام و حوزه را در پشت ماجرا به روشني مي ديد. ساواك و عوامل امريكا براي مشغول كردن نيروهاي جوان حوزوي و سخنوران و نويسندگان به مسائل فرعي و بازداشتن آنان از همكاري براي

ص: 9456

مبارزه با شاه و آمريكا, بدان دامن مي زدند و بهترين روزهاي تبليغي, مانند: ماه محرم, صفر و رمضان كه زمينه مساعدي براي بيدار كردن مردم و هدايت آنان بود, صرف بگومگو درباره مسائل فرعي مي شد: (دستهايي توطئه مي كنند كه اين قشرهايي كه با هم انسجام پيدا كرده بودند, حلش كنند. از سابق اين طور بود كه قبل از ماه رمضان و قبل از ماه محرم, كه وقت يك نتايج اسلامي بود... يك وقت مي بينيد درست شد شهيد جاويد... همه حرفها شهيد جاويد بود... مي ديدند كه اگر اين قوه ما با هم باشند... توجه بكنند به آن كه گرفتارشان كرده شهيد جاويد را پيش مي آوردند. ما هم غفلت كرديم از مسائل روز و از مسائل سياسي, همه به جان هم مي افتاديم... بعد كه تمام شد... آقاي شمس آبادي را پيش كشيدند... بعد اين هم يك خرده اي كم شد, شريعتي را پيش كشيدند. هي دامن بزن, از اين طرف تكفير, از آن طرف تمجيد... هر دو كلاه سرتان رفته و آنها نتيجه بردند....)12 در همان روزها, تفاوت ديدگاههاي فكري شماري از بزرگان حوزه درباره انقلاب, سبب پيدايش پرخاش و مجادله در بدنه حوزه گرديد. شماري از طلاب جوان و كم تجربه, به بهانه انقلابي

ص: 9457

نبودن شماري از افراد, بدانان اهانت مي كردند. اين رفتارهاي نابجا و به دور از خرد و اخلاق اسلامي, افزون بر شكسته شدن مرزها و حرمت افراد آبرومند, به اختلافهاي درون حوزوي دامن مي زد و آينده نهضت را از درون تهديد مي كرد. امام, از اين جريان انحرافي احساس خطركرد و به حوزويان هشدار داد: رواج شايعه ها و سخنان ناروا درباره افراد, از سوي دشمن و استعمار, به هدف بر هم زدن اتحاد حوزه, صورت مي گيرد.13 يگانگي و وفاق روحانيت و ديگر گروهها, انقلاب را پيروز كرد و توطئه هاي بيگانگان, نافرجام مانده با اين حال, دشمن بيكار ننشست. تفاوتهاي فكري و اختلاف سليقه روحانيون از يك سو و ناپارساييها از ديگر سو,روزنه هايي بودند كه بدخواهان از آن وارد ميدان شدند و كوشش كردند ميان حوزه و دانشگاه, فتنه ايجاد كنند. عوامل بيگانه براي بر هم زدن وحدت مراجع, كه قدرتي بزرگ براي پيشبرد اسلام بودند, نقشه ها كشيدند, ,آنان با نزديك شدن به نزديكان و پيرامون شماري از مراجع و به موضع واداشتن آنان در برابر امام و نهضت در قم, جريانهاي تلخي آفريدند.14 در ديگر شهرستانها نيز, خط ايجاد اختلاف ميان علماي شهرستانها توسط دشمن دنبال مي شد. آنان با سوء استفاده از احساسات

ص: 9458

پاك جوانان, آنان را بر مي انگيختند عليه امامان جمعه و روحانيان بنام,حركتهاي ناپسندي را سازمان دهند و با رودرو قرار دادن علما, پايگاه آنان را در بين مردم سست كرده و امام را از بازوان تواناي خود محروم سازند. امام خط توطئه را نشان داد و اهانت و بي اعتنايي به علما و عمر پيمودگان حوزه را, از شگردهاي دشمن براي مقابله با اسلام شمرد: (... يك جرياني در كار است كه مي خواهند با اين جريان ايجاد اختلاف بين ملت بكنند....بعد از آن كه از اين راههاي مختلف اينها مايوس شدند... دوباره يك جرياني... كه با آن جريان مي خواهند ايجاد اختلاف بكنند, به چشم مي خورد....به من كرارا اطلاع دادند كه بعضي از جوانها و بعضي از بي خبرها, يا اشخاصي كه با طرح وارد شدند و آنها را اغفال كرده اند, به بعضي مراجع بزرگ اسلام اهانت مي كنند. يك جرياني در كار است كه نسبت به علماي بلاد, نسبت به اهل علم, نسبت به علماي جماعات اهانت بكنند. )15 اختلاف جناحهاي اصلي روحانيت در صحنه, كه آن روز به روحانيت سنتي و پويا شهره بودند و بر سر برخي مسائل قضايي و اقتصادي, از جمله حدود اختيار دولت در امور اقتصادي, ديدگاههاي يكديگر را نقد

ص: 9459

مي كردند, مايه نگراني امام بود; چرا كه اين كشمكش ها جامعه را به دنبال خود مي كشيد, افكار رزمندگان را پراكنده مي ساخت و جبهه هاي نبرد را تحت تاثير قرار مي داد و دشمن با استفاده از اين فرصت آسيبهايي به ما وارد مي كرد. امام,هشدار داد:اختلاف شكننده است و راه را بر رخنه بد خواهان هموار مي كند. به نظر ايشان, در آن روزهاي حساس كه دشمن از هر سوي يورش مي آورد, مرزها ناامن بود, در داخل خون آشامان از دين روي گردانده به خون آشامي مشغول بودند و آمريكاي زخم خورده هميشه و همه آن در فكر براندازي بود. رواج بگو مگوهاي سران نظام در حوزه و مجلس و كشاندن بحثهاي مدرسه به درون جامعه و نفي و تكفيرها, نه كار نيروهاي خودي, كه اين دست اهريمن بود كه با اين كار نظام اسلامي را هدف گرفته بود و انتظار داشت نيروها به دست خود خود را قلع و قمع كنند, راحت ترين و كم هزينه ترين راه براي جهانخواران .آن گاه, دشمن پيروز مندانه وارد شود و عنوان مصلح و آرام كننده فضاي ناآرام, كاخ آرزوهاي خود را بنا كند. امام از اين وضع بسيار نگران بود و از اين كه مباد نظام كه

ص: 9460

با خون شهيدان قوام گرفته و شاخه هاي آن در هر سو گسترش يافته و كعبه اميدي شده براي محرومان و مستضعفان .ضربه بخورد و غمين از اين كه اگر چنين شود, اسلام تا مدتها نخواهد توانست به ميدان باز گردد: (... راستي شكست هر جناحي از علما و طلاب انقلابي و روحانيون و روحانيت مبارز و جامعه مدرسين, پيروزي چه جناحي و چه جرياني را تضمين مي كند. جناحي كه پيروز شود, يقين جناح روحانيت نيست . و اگر آن جناح, چه الزاما به روحانيت رو آورد, راستي, به سراغ كدام قشر و تفكر از روحانيت مي رود ....وقتي نيروهاي مومن به انقلاب به اسم فقه سنتي و فقه پويا به مرز جبهه بندي برسند, آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان نخواهد بود؟)16 نگاهي دوباره به غائله تيرماه 78 تهران پيش بينيهاي امام را آشكار مي سازد. به راستي چه چيزي دشمنان داخلي و خارجي اسلام را اميدوار كرد, چنين جسارتي عليه نظام بكنند و اين فتنه را سازمان دهند و عوامل تبليغاتي و اطلاعاتي خود را در سطح گسترده وارد ماجرا سازند.آيا اين اميد جز از خالي بودن صحنه, به خاطر رويارويي نيروهاي اصيل انقلاب بود؟ آيا فتنه جز از اختلافهاي و حركتهاي غيرمنطقي و نابخردانه و اظهار

ص: 9461

نظرهاي كودكانه و مطالعه نشده از چيز ديگري مايه مي گرفت و آيا اين حركت شيطاني, جز در بستر غفلت حافظان انقلاب از محكمات انقلاب و مشغول شدن نيروها به هدفهاي فرعي روييد؟ آمريكا در اين حركت شتابزده كه توسط عوامل داخلي و همكاري برخي همسايگان انجام گرفت, اين را پنهان نكرد كه در نظر دارد نظام را بر اندازد و رژيمي دست نشانده و هوادار غرب بسان حكومت تركيه روي كار آورد كه به عقيده هانتينگتون (نظريه پرداز آمريكايي, مدير موسسه مطالعات استراتژيك دانشگاه ها وارد و هماهنگ كننده طرح امنيتي براي شوراي امنيت ملي امريكا): تركيه تنها كشور دموكراتيك در ميان كشورهاي اسلامي است. و جمهوري اسلامي بايد راه تركيه را پيمايد.17 روشن است كه در حمام خوني كه توسط بازماندگان گروه سرهنگ ركني ب و مهديون و مهدي سمسار و ... ايجاد مي شد, 18نه جايي براي چپ مي ماند و نه راست و همه كساني كه در راه پيروزي انقلاب و نگهباني از آن تا كنون فداكاري كرده اند, به جرم مخالفت با دموكراسي مورد نظر امريكا از ميان خواهند رفت. 2.نگرانيهاي امام از آسيب ديدن جايگاه علمي حوزه درباره شيوه آموزش و مواد آموزشي حوزه و چگونگي دانش اندوزي, امام, بارها ابراز نگراني كرده و

ص: 9462

دست اندركاران حوزه را به آسيبهايي كه در كمين جايگاه والاي علمي حوزه است توجه داده است, از جمله: الف. افت علمي: درس و بحث جانمايه مدارس ديني و روح آن است. بدون بحث و كاوش و پژوهش, حوزه قالبي است بدون روح و كاربرد لازم را در بر نخواهد داشت. امام, كه اين راه را پيموده بود و شهد گواراي دانش را چشيده بود, اصرار داشت: طلاب دقيق و ژرف درس بخوانند و دشواريها و گرفتاريهاي زندگي آنان را از راه شكوفايي علمي و دانش اندوزي باز ندارد. در نگاه امام,طلبه بايد خود را وقف شناخت اسلام و قران كند و اين بدون تلاش و سخت كوشي و شكيب بسيار به كف نمي آيد, آن كس توانمند است خدمتگزاري

ص: 9463

مفيد براي جامعه اسلامي باشد و مردم خواهان اويند كه در مسائل ديني بينش و بصيرت داشته و آگاهيهاي ضروري را كسب كرده باشد. پيش از پيروزي نهضت, گروهي در ميان مدارس و طلاب جوان چنين زمزمه مي كردند: درس خواندن و اين همه در راه ادبيات و فقه و اصول و رجال, به سر دويدن, چه سود دارد, مبارزه مهم ترين نياز مردم است و بس, بايد دست به كار شد و اقدام كرد. اين سخنان كه در عبارتهاي زيبا بيان مي شد, سبب مي گرديد طلاب جوان و علاقمند به نهضت در درس و بحث سست شوند و حوزه مبارز از وجود افراد با بنيه و دانشور تهي گردد و اين خطري بزرگ براي اسلام و آينده نهضت بود. امام, در گرماگرم مبارزه با شاه, در آن روزهاي سخت, طلاب را به يك حركت جدي, عميق و همه سويه فراخواند. از يك سو, با تيزنگري و حركتي پيامبرانه, مبارزه و تلاش در راه برپايي نظام اسلامي را شورانگيز, بي بديل و آسماني جلوه داد و ديگرسو درس خواندن و مباني فكري توانا ساختن را زيبا نماياند و زشتي بي سوادي و ناكارآمدي روحاني كم دانش براي فرداي جامعه اسلامي را گوشزد كرد. و چنان وانمود كه تنها

ص: 9464

در پرتو آگاهيهاي ژرف حوزوي و ديني مي توان نهضت را استوار پيش برد و از انحراف به چپ و راست نگه داشت و در فرداي پيروزي به مردم خدمت كرد. در فراز زير به زيبا و روشني و به گونه همه كس فهم, دشمن را كه در لجن زار ناآگاهيها و بي دانشيها رشد مي كند, عامل اين حركت معرفي مي كند: (: اين زمزمه بسيار ناراحت كننده, كه اخيرا بين بعضي شايع شده كه درس خواندن چه فايده اي دارد, انحرافي و مطمئنا يا از روي جهالت و بي خبري است و يا سوء نيت. و از القائات طاغوتي شيطاني است كه مي خواهند طلاب علوم ديني را از علوم اسلامي باز دارند, كه احكام اسلامي به طاق نسيان سپرده شود و محو آثار ديانت به دست خودمان تحقق پيدا كند.)19 پس از پيروزي نهضت, نياز گسترده كشور به حضور روحانيون در كارهاي دادرسي و تبليغاتي و بعضا اجرايي, سبب شد افراد بسياري از استادان و فضلاي حوزه وارد جامعه شوند. چه بسا به ضرورت برخي از افراد كه هنوز نيازمند تحصيل بودند, در كارها به خدمت مشغول شدند. اين سير, افزون بر اين كه به حوزه آسيب مي رساند, جامعه را نيز با نابسامانيهايي رو به رو

ص: 9465

مي كرد. امام نگران آينده حوزه شد و در ديدار با حوزويان, از برافروختن مشعل فقاهت و دين پژوهي, در همه گاه آموزش دقيق و با برنامه طلاب, توسط استادان دلسوز, نيروسازي در حوزه ها براي خدمت به مردم, تواناسازي حوزه به عنوان عقبه نظام, دور نشدن از روش آموزشي حوزوي, تلاش بيش تر كساني كه با مردم و نظام در پيوندند, در فراگيري دانشهاي اسلامي و تواناسازي بنيه علمي خود و... سخن مي گفت و اين سخنان حكايت از عمق نگراني امام دارند. او, نگران بود كه مباد روحانيان در افق دانسته هاي پيشين خود بمانند و دانشهاي روز از آنان پيشي بگيرند و روحانيان نتواند پاسخ گوي نيازهاي زمان خود باشند. امام, در فرازي كه در زير به آن اشاره مي كنيم از نياز جامعه به عالم نه معمم, سخن مي گويد: (جديت بكنيد و محصل زياد بكنيد. ملا زياد بكنيد... اسلام با اين طبقه به اين جا رسيده ست و بايد شما با جديت فقيه درست كنيد... مردم معمم نمي خواهند مردم عالم مي خواهند. اين[ عمامه] منتها علامت علم است. اگر يك وقت خداي نخواسته حوزه هاي علميه ما سست شدند در تحصيل, سست شدند در اين كه فقاهت را تقويت بكنند, بدانند كه اين يك

ص: 9466

خيانت بزرگي به اسلام است.)20 2. مهجور شدن بعضي از دانشها: در نگاه امام, دين پژوهي تنها دانستن فقه و اصول رايج نيست, بلكه دانشهايي چون: عقايد و كلام و تفسير, بلكه تاريخ و مردم شناسي را نيز در بر مي گيرد. در دو سده اخير كه حوزه از جايگاه آموزشي عمومي, كنار زده شد, برخي از دانشها, كه پيش از آن در دايره آموزش قرار داشتند, رها گرديدند و حوزه نيازي به استفاده و پژوهش آن را براي خود نمي ديد و كار به جايي رسيد كه دانش كلام, حقوق و رياضيات, روان شناسي, سياست و... كه قدماي حوزه آن را تدريس مي كردند, در حوزه ها مهجور شدند: (ما محصور شده بوديم در يك كتابها و يك عقايد خاصي. كتابها از جهت تعليم و تعلم از طهارت و تجارت و صلاه, غالبا تجاوز نمي كرد, علوم قضايي و حدود و ديات از علوم غريبه بود.)21 امام, كم بهادادن به علومي چون عقايد و كلام و تاريخ و دانش اديان و مكاتب و حقوق و قضا و اقتصاد و اجتماع و... را پديده اي توطئه گرانه و تحميلي شمرد و بر اين نظر بود: درسهاي موجود براي برآوردن نيازهاي جهان اسلام بسنده نيست و براي معرفي اسلام به دنياي

ص: 9467

معاصر, پاسخ به شبهه هاي جديد, به صحنه زندگي كشاندن دين, تنها با اين آموخته ها نمي شود به صحنه رفت. امام, به روشني حصار بر پيرامون حوزه مي ديد كه نمي گذاشت پاره اي از دانشهاي جديد و مورد نياز به داخل حوزه راه يابند. مي گفت: اين حصارها ناخواسته است و تحميلي, بايد آنها را در هم شكنيم و دانشها و فنوني كه حوزه در طي هزار سال آنها را پاس داشته و در تمدن اسلامي نقش بس بزرگ ايفا كرده, دوباره احياء كرد و با كمك آنها, به دين خدا ياري رساند. امام, به پيشرفت و ترقي حوزه مي انديشيد و هر دانشي را كه در اين راستا مورد نياز مي ديد, سفارش بهره برداري مي كرد. ديد گسترده, جامع, همه سونگر او در جاي خاص و در مقوله خاص ثابت نمي ماند و هميشه و همه گاه مقوله جديدي را در چشم انداز خود قرار مي داد; از اين روي به گونه ظريف مطرح مي كرد: با تكيه بر اجتهاد جواهري مي شود از روشهاي تبليغي جديد جهان براي تكامل حوزه بهره برد.22 باري در نگاه امام, هماهنگ بودن آموزه هاي حوزه با نيازهاي جامعه, ضرورت است درحوزه هاي علمي مي بايد همه دانشهاي اسلامي تدريس

ص: 9468

شود و كتابهايي كه به بوته فراموشي سپرده شده, دوباره, پس از بررسي و برطرف كردن كاستيهاي آنها, درگردونه آموزش قرار گيرد, تا در پرتو آن غنا و عظمت ديرين حوزه بازگردد و به عنوان دژي استوار و پاينده, به دفاع از دين برخيزد.23 در بين همه دانشهاي مهجور و خارج شده از گردونه آموزش, تفسير قرآن از همه مهجورتر است و اين مهجور بودن قرآن و تفسير در حوزه ها, بي گمان بر بنيه علمي حوزه ها و پايگاه علمي آنها, ضربه زده است و آنها را از مهم ترين دستاويز استوار محروم كرده; از اين روي, امام حوزه ها را توجه به دانش قرآن مي دهد: (... و شما اي فرزندان برومند اسلام... تدريس قرآن را در هر رشته اي از آن, محط نظر و مقصد اعلاي خود قرار دهيد. مبادا خداي ناخواسته در آخر عمر, كه ضعف پيري بر شما هجوم كرد, از كرده ها پشيمان و تاسف بر ايام جواني بخوريد.)24 3. كم توجهي به فقه سنتي: بهاندادن به ميراث فقهي و سر برتافتن از روش فقاهتي سلف, در استنباط دستورهاي شرعي, از ديگر تشويشهاي امام است. در بينش آن فقيه بزرگ, كارايي حوزه بستگي به پيمودن سيره فقاهتي علماي سلف دارد و آنچه اسلام را

ص: 9469

در فراز و نشيب روزگاران از آفتها به دور نگه داشته و احكام آن را به درستي به مردم رسانده, اين شيوه بوده است: (حوزه ها بايد حوزه فقاهت باشد. اين حوزه هاي فقاهت بوده است كه هزار و چند سال اين اسلام را نگه داشته است.)25 امام, روي بر تافتن از سيرت علماي پيشين در صيانت فقاهت را خيانت بزرگ شمرده و هشدار داده: اگر حوزه در حفظ فقه و پرورش فقيهان كوتاهي ورزد, حوزه از ميان مي رود و زحمتهاي هزار ساله علما, فراموش خواهد شد. (ممكن است اشخاصي بگويند كه بايد فقه تازه اي درست كرد كه اين آغاز هلاكت حوزه است.)26 بايد ديد فقه سنتي چيست و چه كساني در پي انحراف فقه از مسير گذشته خود هستند؟ فقه, مجموعه آيينها و دستورهاي اسلام است كه توسط اسلام شناسان ارائه مي شود و فقهاي بزرگ در طول تاريخ, مجموعه گرانبهايي از ميراث فقهي فراهم آورده اند. فقه سنتي مورد نظر امام, تركيبي است, از متد علمي و دقيق, دقت در روشهاي فقه و استنباط فروع از قواعدي كه در اصول و فقه به درستي تبيين شده است. فقيه به ياري آن روشها, دستورها و قانونهايي را كه مردم در زندگي فردي و اجتماعي بدان نيازمندند, از

ص: 9470

كتاب و سنت به دست مي آورد. نمونه آن را صاحب جواهر در كتاب فقهي جواهرالكلام, به گونه شفاف ارائه كرده است. در تفسير رهبر انقلاب: (اين فقاهت دو ركن دارد: كه ركن اول آن اصول معتدل و قوي و آگاه به همه جوانب استنباط است و ركن دوم: تطور فقه است و همان چيزي است كه امام در معناي اجتهاد و مجتهد و فقيه مي فرمودند و تاكيد داشتند كه مجتهد بايد با ديد باز بتواند استفهامها و سئوالهاي زمانه را بشناسد.)27 اين فقه پويايي لازم را در متن خود داراست و با نوجويي و سرشت و خواسته هاي طبيعي انسان سازگار است. كسي توانمند است به فتوا بنشيند كه شرايط آن را دارا باشد و دانشهايي چون ادبيات عرب, قرآن. منطق, درايت و حديث و فقه و اصول... را آموخته باشد و با تاريخ و جامعه و زمان نيز بيگانه نباشد. و با توجه به جايگاه انسان و جهان و درك پرسشهاي زمانه به سراغ متون ديني برود و پاسخهاي خود را دريافت كند. فقه سنتي و جواهري در نگاه امام, با تخصص و نظام بندي, پيوستگي ژرف دارند. تطور زمان و پيدايش مسائل نوپيدا بر دامنه نيازها مي افزايد و فقها, براي استنباط ناگزيرند به دسته بندي

ص: 9471

پرسشها و نيازهاي انساني بپردازند و با تقسيم كارها آفاق و مسائل نوين را شناسايي كنند و با دسته بندي و تفكيك مسائل اقتصادي و سياسي و حقوقي, آنها را ابتداء موضوع شناسي كرده و با مراجعه به مباني و قواعد فتوا دهند. امام تاكيد داشت: حوزه با نيرويي كه در اختيار دارد, اين توانايي را دارد كه با تقسيم كارها و به كارگيري استعدادها و علاقه ها در مسير مناسب, به همه مسائل اسلامي جوابگو باشد و اين كار كه وجهه اي از نظم است دامنه حفاظت فقه را بالا برده و بر كار آرايي آن مي افزايد: (علما, هم بايد همه ابعاد فقه مختلفه داشته باشند. در تعليم, حسب ابعادي كه اسلام دارد و حسب ابعادي كه انسان دارد. البته يك نفر نمي تواند همه اين ابعاد را جواب گو باشد, لكن يك حوزه مركب از ده هزار نفر, يا حوزه اي مركب از مثلا سي هزار نفر, اينها مي توانند دسته دسته باشند و هر دسته اي يك بعدي را اداره بكنند.)28 پيش از انقلاب, گروههايي در درون و برون حوزه, مي گفتند و مي پراكندند: براي استنباط احكام, اين همه بحث و كار ضرورت ندارد و پيمودن شيوه سلف دست و پاگير است و مي شود

ص: 9472

بدون داشتن اين شرايط و كسب مقدمات طولاني به سراغ قرآن رفت و احكام دين را از آن استخراج كرد. از افراد دير آمده و مغرور كه جز خود ديگران را بر نمي تافتند, بر روش فقهاء و مفسران خرده مي گرفتند و آن را كهنه پرستي و استعماري مي خواندند.29 اين افراد در لفافه سخنان زيبا مي گفتند: اسلام دين سهل و آسان است و از پيچيدگيها به دور و هر كس مي تواند با پيمودن راهي كوتاه و با اجتهاد آزاد بدان دست يابد و چنان كه مسلمانان صدر اسلام با تلاوت احكام قرآن شيفته دين مي شدند ما نيز با مطالعه قرآن نيز توانايي داريم دستورات ديني را به دست آوريم. شماري از ناآگاهان و روشنفكر نمايان مذهبي, آشكارا رساله هاي فقهي موجود را سخره مي گرفتند و بر اين پندار بودند فقه سنتي نمي تواند با دنياي جديد و نسل نو همراه شود احكامي چون زكات و خمس و مزارعه و اجاره, شكلهايي از روش كشاورزي و بازاري قديم است كه فقه اسلامي خود را با آن برابر ساخته و قواعد فقهي به سود طبقات سرمايه دار و به زيان محرومان تدوين شده است. (برخي ديگر كه به مسائل روزتوجه دارند و درباره آينده مي انديشند,

ص: 9473

متاسفانه سخاوتمندانه از اسلام مايه مي گذارند, سليقه روز را معيار قرار مي دهند و به نام (اجتهاد آزاد) به جاي آن كه اسلام را معيار حق و باطل زمان قرار دهند, سليقه و روح حاكم بر زمان را معيار اسلام قرار مي دهند; مثلا, مهر نبايد باشد, چون زمان نمي پسندد. تعدد زوجات يادگار عصر بردگي زن است, پوشيدگي همينطور, اجاره و مضاربه و مزارعه يادگار عهد فئوداليسم است... اسلام دين عقل و اجتهاد است. اجتهاد چنين و چنان حكم مي كند.)30 بستر پيدايش اين انگاره ها و فرضيه هاي خام, دخالت دادن دلائل شبه عقلي و اظهار نظر غير متخصص بود و مرعوب شدن در برابر جو حاكم بر فرهنگ جامعه. اسلام دين سهل و آسان و برابر فطرت انسانها ست و مردمان روزگار پيامبر با شنيدن آياتي چند, روح حاكم بر اسلام و باورها و ارزشهاي را دريافته و شيفته آن مي شدند ولي براي عمل به دستورها و دريافت دستور زندگي, ريزترين مسائل را از پيامبر(ص) مي پرسيدند و هميشه نيازمند پيامبر بودند. آن حضرت آيات قرآن را براي مردم شرح مي كرد و اگر شبهه اي پيدا مي شد بر طرف مي ساخت. چنين نبود كه آيه اي كه نازل شد, كار تمام شده باشد.

ص: 9474

خير, از آن پس, كار پيامبر(ص) شروع مي شد. كار امامان نيز ادامه رسالت پيامبر بود. تا وقتي معصوم در بين مردم بود و با دسيسه و زور, مردم را از معصوم محروم نكرده بودند, كار به همين منوال بود. سپسها با ورود نحله ها و فرهنگهاي قومي گوناگون به حوزه اسلام و پيدايش جاعلان حديث و تحريف گران و دخالتهاي نارواي حاكمان ستم در اجراي قوانين, راه فهم قرآن و دريافت احكام دشوار گرديد و دريافت دين و دستورات آن, نيازمند فراگيري دانشهايي چون: ادبيات, تاريخ, رجال, فقه, اصول و... گرديد و فقها, در ادوار گوناگون تاريخ با استفاده از ابزاري كه امامان براي استنباط نشان داده اند به استنباط احكام و آفت زدايي از متون فقه ي و روايي پرداخته اند. وانگهي درست است كه جامعه بشري, هميشه در حال دگرگوني و راه حلهاي نويني مي طلبد و ارائه اين راه حلها, نيز, كه حوادث واقعه خوانده مي شوند, بر عهده حاملان فقه اسلامي است و سر نياز به مجتهد زنده در همين است و گرنه دريافت احكام ثابت, نيازي به مجتهد زنده ندارد و اين كه بخشي از مردم جهان, مسائلي چون پوشش زن و حرمت ربا و... را بر نمي تابند, دليل نمي شود كه ما

ص: 9475

از محكمات دين دست برداريم و به نام نوخواهي خود را با آن همسو كنيم. و يا بدون آشنايي با همه سويها فقه و اقتصاد اسلامي احكام اقتصادي موجود را جانبداري از سرمايه داري معرفي كرده و ذهن عدالت جويان را نسبت به فقه و فقاهت مخدوش كنيم. امام خميني, در برابر اين وسوسه ها و دسيسه ها كه ميوه هاي تلخي براي حوزه و جامعه به بار مي اورد, به شدت ابراز نگراني مي كرد و رواج اين شبهه ها و بدگمانيها را سبب از ميان رفتن فقه و هرج و مرج در نظام فتوا مي شمرد. امام روش گروهكها و افرادي كه بدون پيمودن مقدمات اجتهاد و با رديف كردن الفاظي چند از قرآن و نهج البلاغه, به فتوا نشسته بودند و در مواردي, از انكار ضروريات فقهي رويگردان نبودند, را تفسير به راي و راهشان را بيگانه با اسلام مي دانست كه حق و باطل را با هم در آميخته و با سخنان شيرين در صدد فريب ديگرانند.31 امام, در پيامي در مورخه 56/11/21 طلاب و دانشجويان را از اين كه سليقه و پيشداوري خود را در تفسير آيات قرآن دخالت بدهند, پرهيز داد و راه را, راه خطرناك كه رواج بدعتها و انديشه هاي بيگانگان مي

ص: 9476

انجامد, قلمداد كرد و هشدار داد: اين گونه كارها, زمينه را براي از ميان رفتن اساس فقه و سيره فقهاي سلف, فراهم مي آورد: (بايد شما دانشجويان دانشگاهها و ساير طبقات روحاني و غيره از دخالت دادن سليقه و آراء شخصي خود در تفسير آيات كريمه قرآن مجيد و در تاويل احكام اسلام و مدارك آن, جدا خودداري كنيد.)32 3. دور شدن حوزه از عرصه سياست و اجتماع الف. وازدگي و انزواگرايي: از نگرانيهاي امام درباره حوزه خطر گوشه گيري و مردم گريزي است. در نگاه امام, عالم ديني, مفسر و مجري دين است و در همه حال مسووليت دارد در كنار مردم بوده و در مشكلات فردي و اجتماعي بدانان خدمت كند. هر جا روحانيت در صحنه هاي اجتماعي حضور يافته و كساني مانند ميرزاي شيرازي, سيد جمال, آخوند خراساني عهده دار ميدان مبارزه بوده اند, اسلام از انزوا خارج شده و در پرتو آن نهضتهاي مردمي به پيروزي رسيده است, ولي هرگاه حوزه از صحنه كنار زده شد و علماء به گوشه مسجدها و مدرسه ها بسنده كردند, كشتي امت به جاي رسيدن به ساحل رهايي, در باتلاق تباهي گرفتار آمده است. مهم ترين عاملي كه سبب شد انقلاب اسلامي پيروز شود حضور گسترده روحانيت در صحنه بود.

ص: 9477

آنچه مردم را در برابر شاه به صف آرايي واداشت, ايستادگي رهبران روحاني در خط مقدم مبارزه بود و انگيزاننده اي كه ما را در دفاع مقدس به پيروزي رساند و توطئه گروهكهاي مفسد و مسلح مخالف نظام را نقش بر آب كرد, و جود طلاب جوان و بزرگان روحانيت در صف كارزار بود و آن نيروي قوي كه كشور را از دامن امريكا و لغزيدن به اردوگاه غرب دور نگهداشت, تلاشهاي همه جانبه و استوار رهبران روحاني در عرصه سياست بود و آن نيروي پاسدار و جاودانه اي كه اين امكان را داد كه قانون اساسي, برابر دستورها, آيينها و قانونهاي اسلام نوشته شود و در عمل اجرا گردد همكاري شبان روز عالمان و مجتهدان و فضلاي حوزه, در مرحله قانون گذاري و اجرا بود. و.... اگر فرهنگ گوشه گيري و انزوا و دوري گزيدن از كارهاي اجتماعي در حوزه رسوخ كند و منبرها و مجلسهاي وعظ, مجلس شورا و نهاد دادرسي و دانشگاه و سپاه و ارتش از وجود عالمان راستين محروم بمانند, بر سر اسلام و انقلاب آن مي آيد كه انقلاب عراق و مشروطه بدان دچار شدند و بر سر نمادهاي مذهبي و روحانيت آن خواهد آمد كه بر سر مسجد قيام گوهرشاد33 و مدرس آمد.

ص: 9478

اگر در آن دوره حوزه در صحنه بود و مدرس ياوراني استوار در كنار داشت, كارگزاران بيگانه را ياراي آن نبود كه شرايط دشوار و سهمگين را بر حوزه تحميل كنند و دست دين را از همه صحنه ها كوتاه سازند. حوزه از تاريخ اين درس را بايد آموخته باشد كه هماره پيشتاز حركتهاي سياسي, اجتماعي و علمي باشد و طلاب روحانيان بيدار و آگاه, پس از كسب آمادگي علمي و مايه هاي اخلاقي, به ميان قوم خود بازگردند و سهمي از دشواريها و مسووليتهاي عمومي را بر دوش كشند. عوامل انزوا طلبي: 1. تحجر و باور نداشتن به پيوند دين و سياست: كه از آن سخن گفته خواهد شد. 2. عافيت طلبي: امام آرامش جويي را از مهم ترين انگيزه هاي انزوا جويي شمرده است. روشن است, كارهاي اجتماعي, چون قانونگذاري و امامت جمعه و دادرسي و نظارت, پاسخ گويي از شبهه ها, پرسشها و خواسته هاي مردم, امر به معروف و نهي از منكر, مبارزه با فساد, در افتادن با افكار انحرافي, با كژ راهه رويهاي سياسي, شرح و بسط مباني ديني و... درد سر دارد و با آرامش و تن آسايي نمي سازد و چه بسا آدمي بايد جان بر سر آنها بنهد. آنچه كه امامان را

ص: 9479

به مسلخ شهادت برد حضور اجتماعي و سياسي آنان بود. منافقان و ايادي امريكا, عالماني را به شهادت برساندند كه بيدار بودند و آگاه در محراب جمعه به مبارزه ايستاده بودند و گلوله هاي شب پرستان سينه كساني را نشانه رفتند كه در سنگر مجلس و دستگاه قضايي, خدمت مشغول بودند و كساني كه به دور از اين ماجراها بودند و به كنج انزوا خزيده بودند كه نمي بايد آسيب مي ديدند كه نديدند. راحت طلبي سبب شد كه گروهي در زمان طاغوت در بيان و بنان امام, سكوت پيشه كنند و براي استفاده بهتر از زندگي دنيا, عملكرد خود را رنگ ديني بدهند و براي مشروعيت بخشيدن به بي تفاوتي خود در برابر ستمي كه بر اسلام و مردم مي رفت, دو روايت سست را كه اجازه ترك جهاد و مبارزه مي داد, دستاويز قرار دهند و هزاران آيه و روايتي كه در ضرورت امر به معروف و نهي از منكر و جهاد وارد شده بود و سيره امامان آن را كامل مي كرد, را ناديده بگيرند. (اينها كه به امور جامعه و مصيبتهاي مردم اهتمام ندارند و از جناياتي كه در كشور اسلامي مي شود, غافلند و ساكنند و سرگرم خوردن و لذت بردن و زندگي مادي خود

ص: 9480

هستند, مصداق همان آيه شريفه اند: (يتمتعون و ياكلون كما تاكل الانعام و النار مثوي لهم.)34 بهره و لذت مي برند و مي خورند چنان كه حيوانات مي خورند و جايشان جهنم است. اينها كه غافلند و نمي دانند كه از بودجه اسلام دارند ارتزاق مي كنند و بايد براي اسلام و مسلمين خدمت كنند, مثل حيوانند.)35 امام پس از شهادت شهيد بهشتي, از بي تفاوتي گروهي از حوزويان در دفاع از اسلام و علماي خدمتگزار شكوه كرد و چهره اينان را براي مردم نمايان ساخت: (راحت طلبي ايشان را به سكوت كشانده است. اگر امام حسين(ع) نيز در گوشه مدينه آرام مي گرفت و در حرم جدش به عبادت و مساله گفتن مشغول بود, با مشكلات تلخ درگير نمي شد و خط انبياء از روز اول از خط راحت طلبان جدا بود.)36 اما پس از شهادت علامه عارف حسين, از انگيزه دشمنان از به شهادت رساندن او سخن مي گويد: (روحاني وارسته, عاشق خدمت به خدا و خلق او است و براي ياري پابرهنگان زمين لحظه اي آرام و قرار ندارد و تا سر منزل جانان عليه كفر و شرك مبارزه مي كند و بدين جهت است كه مطهريها, بهشتي ها, صدرها, حكيم ها, راغب حربها و كريم ها

ص: 9481

و... عارف حسيني ها هدف توطئه و ترور مي شوند.)37 3. توطئه بيگانگان: طي سده اخير, بيگانگان از تلاشهاي گسترده اجتماعي حوزه خسارتها ديده است. اينان ديده بودند: پيشاپيش هر نهضتي, هر حركتي, هر حماسه اي, هر شور و نشوري گروهي از علما حركت مي كنند و مردم سخنان آنان را با گوش و دل پذيرايند و ديدند كه اين عالمان رباني و مردان صمداني اند كه مدرسه را به كانون رزم دگر ساخته اند و از محراب عبادت به جبهه هاي جنگ در حركت هستند; از اين روي, تلاش ورزيدند, با تحليلهاي مرموزانه, اين تلقي را در حوزه ها و در مردم به وجود آوردند كه كارهاي اجتماعي و بويژه حكومتي, مربوط به دنيا است و علما نبايد در آن پاگذارند و از شان و مقام و جايگاه عالم رباني به دور است كه در اين امور دستي داشته باشد و شايسته است كه عالم صمداني تنها به امامت جماعت و درس بسنده كند و هر چه با كارهاي اجتماعي بيگانه تر باشد و دست چپ و راست خود را نشناسد به زهد و تقدس نزديك تر است.38 حركت استعمار , تبليغات مسموم, اندك اندك در فرهنگ مردمي و مذهبي جاي باز كرد, چنانكه در محافل مذهبي واژه, آخوند

ص: 9482

سياسي ناسزا شمرده مي شد.39 بسياري باور كرده بودند اسلام و روحانيت را به جامعه چه كار؟ اين وسوسه هاي شيطاني و اثرهاي ويران گرانه آنها, بر روي فرهنگ و انديشه مردم, در دورشدن گروهي از علماء از كارهاي سياسي, پس از مشروطه, كارگر افتاد. 4. نااميد از پيروزي: نوميدي از پيروزي و سرخوردگي در انجام كار, از ديگر انگيزه هاي انزواي گروهي از علماي حوزه بوده و هست. مبارزه و تلاشهاي اجتماعي شكست و پيروزي دارد و وارد شدن در آن دليري و پايداري مي طلبد و كسي را شايسته است كه از دشنامها و تهمتها و توطئه ها نهراسد و در برابر فشارها سنگر را به دشمن نسپارد. كساني كه از آرمانهايشان كوچك بوده و براي روبه رو شدن با خطر خود را آماده نكرده اند, با هجوم بادهاي مخالف, اميد را از دست داده و از صحنه خارج مي شوند, واكنش افراد در برابر كم شدن اميد به پيروزي و يا شكست يكسان نيست و بستگي به شرايط رواني و اجتماعي افراد دارد. شماري شخصيت خود را تباه مي سازند و گروهي همه چيز را به قضا و قدر وامي گذارند و از اين كه شكست را جبران كنند واهمه دارند و كار را رها مي سازند

ص: 9483

و گروهي سياست صبر و انتظار را پيش مي گيرند و كساني نيز استقامت مي كنند. امام خميني, در ملاقاتي با آقاي حكيم در نجف, از بايستگي كار سياسي سخن مي گويد و ايشان را به مبارزه و فعاليتهاي اجتماعي فرا مي خواند. آن بزرگ در پاسخ همي گويد: (به پيروزي و مقاومت مردم, اميدي نيست. مبارزه بي فايده است و مردم غير درخور اعتماد. پس از شروع حركت, مردم, چونان مردم كوفه, ما را در معركه رها مي كنند و به سراغ زندگي خود مي روند.) در ايران نيز, شكست حركت روحانيت پس از مشروطه و سركوبي شديد آن توسط رضاشاه و فرزندش, بسياري را دلسرد كرده بود و مي گفتند: مشت, با درفش هماورد نيست. امام, اميدوار بود. تكيه بر خدا داشت حضور مليوني مردم را در پانزده خرداد, نشانه همراهي و حمايت مردم مي شمرد و علماي حوزه و مرحوم حكيم را تشويق مي كرد: پايداري كنند به طور عميق, باور داشت: اگر عالمان و روحانيان در صحنه باشند, مردم به ميدان باز خواهند گشت و رنجها را به جان خواهند خريد.40 اكنون خطر انزواجويي در حوزه نه تنها رخت نبسته كه در زواياي جديد رخ نشان مي دهد. عافيت طلبان كه درگذشته خودرا از كارهاي اجتماعي

ص: 9484

و سياسي دور نگه مي داشتند و در دوران دفاع مقدس نظاره گر جنگ اسلام و كفر بودند, امروز آشكارا گذشته خود را توجيه مي كنند و در محافل با يادآوري پاره اي از مشكلات

ص: 9485

مذهبي و اقتصادي كه جامعه با آن درگير است, آن را پيامد انقلاب و دخالت در سياست مي شمرند. ياس از رسيدن به آرمانها و مشكلات كاري نيز گروهي ديگر از حوزويان را به درون حوزه برگردانده است كه اين كم خطر نيست و بايد دست اندركاران حوزه و عالمان تيزنگر, شور و نشور در اينان پديد آورند و نگذارند اين نااميدي در نسل نوخاسته حوزه نيز اثر بگذارد و آنان از كار و تلاش اجتماعي باز دارد. جداي از آن دسته كه همواره در پي بهانه و انتقادند نق زدن كار هميشگي آنان است, بايد هوشيار باشيم كه بيش تر نابسامانيها و بحرانها و از كم كاري و رخوت و ها كردن صحنه بر مي خيزد. اگر حوزه از نيروهاي كارآمد به درستي استفاده كند و طلاب و فضلا چونان گذشته در صحنه باشند, دشمن هرگز نخواهد توانست كانونهاي پويش و حركت را از ما بگيرد, چنانكه در دوران جنگ دشمن با همه توطئه ها و جوسازيها و... نتوانست كاري پيش ببرد. امروز اگر جامعه با تهاجم فرهنگي درگير است و موجهاي تبليغاتي تا درون خانه ها رخنه كرده, از كم كاري حوزه است. در جبهه هاي خارجي, اگر امروز, مسلمانان, بويژه شيعيان, پياپي ضربه مي خورند و

ص: 9486

ايادي امريكا در افغانستان, شيعيان مظلوم را دچار تنگنا كرده اند, باز از كم كاري و بي تفاوتي عالمان و روحانيان و طلاب آن ديار سرچشمه مي گيرد. اين در حالي كه هزاران نفر از نيروهاي طالبان, از مدارس اهل سنت وابسته وهابيان, به ياري ارتش پاكستان, در افغانستان برخاسته اند; چرا از هزاران نيروي جوان افغاني كه در حوزه هاي: قم, مشهد, تهران, اصفهان و... مشغول به تحصيل هستند, درست استفاده نمي شود و سازماندهي نمي شوند و براي تبليغ و رزم و كمك به مردم محروم و ستم كشيده افغانستان گسيل نمي شوند؟ آيا اين بي حركتي برخاسته از نااميدي نيست؟ ب . تحجر: امام بارها خطر تحجر در حوزه را گوشزد كرده و زيان آن را براي زمين گير كردن افكار و انديشه هاي اصيل اسلامي, بزرگتر از هر چيز ديگر, شمرده است: (خطر تحجرگرايان و مقدس نمايان احمق درحوزه هاي عمليه كم نيست و طلاب عزيز, لحظه اي از فكر اين مارهاي خوش و خط وخال كوتاهي نكنند. اينها مروج اسلام امريكائي اند و دشمن رسول الله... خون دلي كه پدر پيرتان از اين دسته خورده است هرگز از فشارها و سختيهاي ديگران نخورده است.)41 بايد ديد تحجر چيست و امام چه معيارهايي براي شناسايي آن

ص: 9487

بيان كرده و متحجران در كدام نقطه با انديشه هاي اسلام اصيل سرناسازگاري داشته و دارند؟ تحجر; يعني سنگ مانند شدن و در اصطلاح پافشاري نابخردانه بر انديشه و رفتار است. متحجر در زبان امام, جاهلان متنسك, كم خرد و لجوج اند, واپس گرايان كه با نوآوريها و دگرگونيهاي زمان بيگانه اند. كساني كه افق ديد و آگاهيهايشان ناچيز است و توانايي ارزيابي رويدادهاي پشت پرده و اينده را ندارند. اينان بر اثر جمود فكري يافته هاي خود را تمام حقيقت دانسته و اسلام را از چهارچوب فهم خود فراتر نمي برند. نا آگاهي به زمان و كوتاه بيني سبب شده, اينان پديده هاي اجتماعي و جغرافيايي را كه با آن مانوس بوده و در فرهنگ جامعه جاي گرفته, بخشي از دين بشمارند و از زدودن ناخالصيها از پيكره دين وحشت كنند. شماري از اينان, گرچه از دل و جان عاشق دين هستند, ولي ظاهرگرايي و ترس از خطرهاي كاذب و واهي, از ميدان دادن به اجتهاد. نقش زمان و مكام در دايره احكام, آنان را از پاسخ گويي به پديده هاي نوظهور, ناتوان كرده است. ساده انديشي متحجران سبب مي شود. زود فريب بخورند, شايعه را به سرعت بپذيرند و ابزار دست دشمنان اسلام گردند. نمونه بارز اين گروه,

ص: 9488

در نظر امام, خوارج نهروانند كه با رفتاري زهد مآبانه و انديشه هاي خشك, زيانهاي بزرگ به حكومت دادگستر علي(ع) وارد كردند و مسير پيروزي را به سود دشمن برگرداندند.42 در سخنان امام, شاخصه و نمونه هايي از رفتار متحجران بيان شده كه باز شناختن آنها ما را در شناسايي اين گروه در ديگر زوايا كمك مي كند: 1. ناسازگاري با رشد و تحول حوزه: متحجران چون در دوران زندگي, حوزه را با روشي كه با آن خو گرفته, ديده اند در انديشه شان چنين جاي گرفته كه برنامه هاي حوزه از روز نخست چنين بوده و بايد چنين باشد و اگر در آن دگرگوني پديد آيد, حوزه زيان مي بيند, پس نبايد در درسها و شيوه مديريت حوزه, هيچ گونه تغييري رخ دهد. اينان اين نكته را فراموش كرده اند كه: شيوه آموزش و برنامه هاي حوزه, مي بايستي با نيازها و مصالح جامعه اسلامي هماهنگ باشد: امام, متحجران را مهم ترين و كارسازترين بازدارنده اصلاحات اجتماعي, بويژه اصلاحات حوزوي به شمار آورده است.43 شيخ عبدالكريم حائري, موسس حوزه علميه قم, در اين انديشه بودند كه گروهي از طلاب به زبان خارجي و برخي از علوم مقدماتي مجهز شوند, تا بتوانند اسلام را در ديگر كشورها نشر دهند. پس

ص: 9489

از انتشار اين خبر گروهي از كوتاه فكران به قم رفتند و به ايشان خرده گرفتند كه وارد كردن زبان بيگانه در برنامه هاي آموزشي حوزه نارواست و بودجه اي كه به عنوان سهم امام به حوزه مي رسد, براي اين نيست كه در اين جا زبان كفار آموزش داده شود, مرحوم حائري كه ادامه اين كار را سبب انحلال حوزه و خراب شدن اصول كار مي ديد, از مقصد بلند خود صرف نظركرد.44 كوتاه فكري سبب شده كه شماري در زمان آقاي بروجردي, درسهاي حكمت و عرفان را از دانشهاي گمراه كننده قلمداد كنند و يادگيري آن را برابر كفر و الحاد. در آن دوره, ناسازگاران فلسفه چنان عرصه را برحوزه تنگ كردند كه بزرگان جرات اين كه آشكارا درس حكمت بگويند نداشتند و تنگ نظران به آقاي بروجردي فشار آوردند, به استادان حكمت مانند:علامه طباطبائي دستور دهد درس خود را تعطيل كند.45 حضرت از اين دوران پر ادبار, با اندوه ياد مي كند: (... ياد گرفتن زبان خارجي كفر و فلسفه و عرفان گناه و شرك به شمار مي رفت. در مدرسه فيضيه فرزند خرد سالم, مرحوم مصطفي, از كوزه اي آب نوشيد, كوزه را آب كشيدند چون كه من فلسفه مي گفتم.)46 درس تفسير حضرت امام نيز

ص: 9490

كه پس از انقلاب از تلويزيون پخش مي شد, چون جنبه عرفاني داشت با مخالفت گروهي از ناسازگاران فلسفه روبه رو و تعطيل گرديد.47 2. تفكر دور نگهداشتن دين از جامعه: دور بودن دين از حكومت در ادوار تاريخ, اين انديشه را در ذهن گروهي جاي گير ساخته دين با كشورداري همسازي ندارد. اين فكر چنان ريشه دوانده بود كه هرگونه تلاش براي به قدرت رساندن دين و هر نوع آمادگي براي اداره كارهاي بزرگ اجتماعي, برخلاف شان روحانيت دانسته مي شد. با آن كه آمادگي رزمي از برنامه هاي اساسي پيامبر(ص) و امامان(ع) بود پيامبر(ص), امام علي و حسن و حسين(ع) بارها در جبهه هاي نبرد شركت كرده و فرماندهي جنگها را برعهده داشته اند, مقدس نمايان, پوشيدن لباس رزم و آمادگي نظامي را خلاف مروت و عدالت مي شمردند.48 همين تفكر و انديشه به دور از خرد سبب شد, پس از انقلاب با وجوب نياز شديد كشور به قاضي افرادي به بهانه دوري گزيدن از دنيا, از پذيرش اين سمت خودداري كرده و مي كنند. بالاتر از آن, افرادي به بهانه زهد و پاكي و پيروي از ولايت و دوستي با اهل بيت(ع), خود را از همه كارها كنار كشيده و در همان زمان كه كشور, از هر

ص: 9491

سوي مورد يورش دشمنان قرار داشت, كوچك ترين كمكي به رزمندگان نكردند و تماشاگر صحنه بودند: (اگر شما اهل ولايتيد, چرا الان كشور ولايت در معرض خطر است و نشستيد؟ برويم ببينيم اميرالمومنين در مصالح اسلامي چه كردند.)49 تفكر مردم گريزي ريشه برون ديني داشت. غريبان براي دور داشتن دين داران از نظارت بر سرنوشت خود و به يغما بردن منابع اقتصادي مسلمانان, بدان دامن مي زدند و سياست را دنيا مداري معني مي كردند كه بهتر است به دنيامداران واگذار شود. همسويي تفكر متحجران با استعمار غرب, سبب شد كه امام اسلام مقدس نمايان را دشمن اسلام ناب محمدي شمرد و آن را اسلام امريكايي خواند.50 3. مخالفت با براءت از مشركان: ناسازگاري با مراسم براءت, براءت از كافران در حج, از ديگر كارهاي متحجران است. اينان بر اين گمانند, بيزاري از دين ستيزان ويژه زمان پيامبر بوده و چون مشركان حجاز از ميان رفته اند, جايي براي براءت به جا نمانده است. يا اگر براءتي در كار باشد, بايد به تلاوت آيات سوره براءت بسنده كرد. علاوه, حج و مناسك عبادت است و مكه جايگاه ذكر و نبايد آن را با شعار نفرت از ديگران آلوده ساخت. اين شيوه جديد براءت, مانند راهپيمايي و شعار بيزاري از آمريكا

ص: 9492

و اسرائيل, بدعت است! امام خميني, اين استدلالهاي به ظاهر زيبا, كه در ذهنهاي ساده لوحان و راحت طلبان, اثر مي گذاشت, برخاسته از روحيه قشري گري و ظاهر بيني مي دانست كه از فلسفه حج كه همان اعتلاي شعار توحيدي است, بي خبرند. قرآن ويژه زمان و مكان ويژه اي نيست و فرياد براءت از مشركان ستم پيشه مخصوص روزگار پيامبر(ص) نبوده و همه دورانها را در بر مي گيرد.51 اين پندار نادرست, به وسيله عالمان دين فروش در جامعه پراكنده شده و جاهلان مقدس نما آن را باور كرده اند: (و چه بسا جاهلان متنسك بگويند كه قداست خانه حق و كعبه معظمه را به شعار و تظاهرات و راهپيمايي و اعلان براءت نبايد شكست و حج جاي عبادت و ذكر است, نه ميدان صف آرايي و رزم و نيز چه بسا عالمان متهتك القا كنند كه: مبارزه و براءت و جنگ و ستيز, كار دنياداران و دنياطلبان بوده است. و ورود در مسائل سياسي, آن هم در ايام حج, دون شان روحانيون و علما مي باشد كه خود اين القائات نيز, از سياست مخفي و تحريكات جهانخواران به شمار مي رود.)52 4. سازش با آمريكا: امام از گذشته دور, تحجر و بي بصيرتي را از زمينه هاي

ص: 9493

مهم شاه دوستي و طرفداري از رژيمهاي هوادار غرب شمرده است. ايشان, در برابر تبليغات شاه كه پيروان مذهب و روحانيت را عقب مانده و مرتجع مي خواند كه توانايي همراهي با تمدن جديد و دموكراسي غربي را ندارند, دست به كار شد و در سخنرانيها و بيانيه هاي گوناگون, از پيشگامي اسلام در تمدن و ترقي سخن گفت و اين باور راستين و بي آميغ را گستراند: ترقي و تكامل راستين در سايه اسلام به دست مي آيد و كرامت و آزادي انسان در اين مكتب تضمين شده است. آنچه غرب آن را فرياد مي كند وجهه حيوانيت و ماديت انسان است. نشانه آن اين است كه: بيش ترين وحشي گريها و ستمها بر جهان سوم, توسط امريكا و اروپا در لواي دفاع از آزادي و دموكراسي روا داشته مي شود. جنايتهاي رژيم شاه كه خود را شاخه اي از مدنيت غرب مي شمرد, نمونه اي از آن است. كساني سنگ هواداري از او را به سينه مي زنند روشن بين نبوده و بر اثر بي خبري از حقايق پشت پرده, فريب خورده اند و از اين كه شاه تظاهر به مذهب مي كند, گمان مي برند او راه اسلام را مي رود: (... در شرع مبارزات اسلامي, اگر

ص: 9494

مي خواستي بگويي شاه خائن است, بلافاصله جواب مي شنيدي كه شاه شيعه است. عده اي مقدس نماي واپسگرا, همه چيز را حرام مي دانسنند.)53 در گرماگرم مبارزه امام با امريكا, شماري از مقدس نمايان و متحجران به اين دستاويز كه شوروي كمونيسم است و اگر ما هوادار امريكا نباشيم, ابرقدرت شرق ما را نابود مي كند و مبارزه با امريكا ناروا است و... بر آن بودند كه زمينه سازش با آمريكا را فراهم سازند. سران نهضت آزادي, در دوران مبارزه با امام پيغامها دادند كه از امريكا و نفت سخن به ميان نياورد.54 ظاهربينان در نجف, با اين تحليل نادرست كه اگر مسلمانان به امريكا تكيه نكنند, شوروي بر جهان چيره خواهد شد, عليه حركتها و خروشهاي ضد آمريكايي امام, جوسازي مي كردند. امام در شكوه از حوزه آن روز نجف, مي گويد: (به دوستان من در قم بگوييد كه: ما در نجف گرفتار افرادي هستيم كه معتقدند: انگليس و آمريكا امروز ملجاء و پناه اسلامند و اگر اين دو ابر قدرت نباشند, اسلام از بين مي رود.)55 پس از پيروزي, سران دولت موقت, با همين انديشه كژ و نابخردانه, به تلاش براي سازش با امريكا برخاستند و جريانهايي از درون حوزه از آن پشتيباني مي كرد. اينان ,

ص: 9495

يا نمي دانستند و يا مي دانستند و خود را به ندانستن مي زدند كه سر منشاء بيش تر جنايتها آمريكاست و اسرائيل فرزندغرب است و بسياري از نهضتهاي به ظاهر چپ و ماركسيسم, وسيله سرانگشتان سياستمداران و دستگاههاي جاسوسي امريكا رهنمون مي شوند, تا از اين راه در اردوگاه رقيب نفوذ كرده و نيز با كارهاي تند و افراطي مردم را از اردوگاه شرق رمانده و بي زحمت به دامن خود بكشانند. 5. مخالفت با برنامه هاي پويا و انقلابي امام: احياي اسلام راستين, مبارزه با ستم و بي عدالتي, كمك به مردمان مظلوم جهان و حركتها و خيزش مقدس اسلامي, از برنامه هاي اصيل انقلاب بود. پس از پيروزي انقلاب اسلامي, ياران امام با بهره گيري از فتاوي امام ثروت غارتگران بيت المال را مصادره كردند و بخشي از حقوق شرعي را از سرمايه داران بي درد گرفتند و در راه بهروزي محرومان هزينه كردند. انفال و ثروتهاي عمومي در اختيارنظام قرار گرفت, نماز جمعه احيا, شدو جبهه رزمندگان حزب الله در برابر اسرائيل تقويت گرديد. و براي آمادگي دفاع از كشور و سازندگي, زنان و مردان به آمادگي رزمي فراخوانده شدند و بانگهداشت ترازها و معيارهاي شرعي, به خدمت پرداختند. عده اي كه اين برنامه ها را

ص: 9496

با يافته هاي خود ناسازگار مي ديدند, با آن به مقابله پرداختند و ناآگاهانه و يا كينه ورزانه و دشمنانه مصادره اموال نامشروع پيرامونيان شاه را, كمونيستي خواندند و بسيج خواهران را مقدمه بي حجابي زنان و... امام, اين شايعه ها را كه در لباس اسلام خواهي انجام مي گرفت, برخاسته از كوته انديشي خواند كه حرامخواران به آن دامن مي زنندو ساده انديشان آن را مي پذيرند: (... ديروز مقدس نمايان بي شعور مي گفتند: دين از سياست جداست و مبارزه با شاه حرام است. امروز مي گويند: مسوولين نظام كمونيست شده اند... راستي اتهام امريكايي و روسي و التقاطي, اتهام حلال كردن حرامها و حرام كردن حلالها, اتهام كشتن زنان آبستن و حليت قمار و موسيقي, از چه كساني صادر مي شود؟ از آدمهاي لامذهب يا از مقدس نماهاي متحجر و بي شعور. فرياد تحريم نبرد با دشمنان خدا و به مسخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهيدان و اظهار طعن ها و كنايه ها نسبت به مشروعيت نظام, كار كيست عوام يا خواص؟)56 4. نگراني از نفوذ دشمن اسلام دشمن دارد و حوزه نيز كه پاسدار دين است بي بدخواه نيست. ايادي استعمار, بدخواهان دين و مخالفان عرصه داري اسلام در تلاش گسترده بوده و هستند كه حوزه

ص: 9497

را از درون و بيرون, به تنگنا افكنند و عرصه را بر آن تنگ كنند, تا سقف بلند آن در كشاكشها فرو بريزد و براي اين هدف شوم و تباهي آفرين, راهها و روشهاي گوناگوني دارند كه به پاره اي از آنها اشاره مي كنيم: الف. تربيت روحاني نماها: استعمار براي خرابكاري در حوزه ها و اجراي برنامه هاي استعماري خود, روحاني نما تربيت مي كند, به حوزه ها گسيل مي دارد.در دوره رضا شاه, براي تصرف بي سروصداي حوزه, برنامه اي به نام گزينش و امتحان افراد, تدارك ديدند, با اين برنامه مي خواستند كساني كه با شرايط آنان همراه نباشند با آنان سرسازش ندارند و در برابر رفتارهاي غيراسلامي دستگاه قد بر مي افرازند, از حوزه خارج كنند و حوزه را مامن و ماواي مشتي عناصر خودفروخته, مقدس مآب بي درد, كژ انديش و بي سواد, قرار دهند اين برنامه خطرناك با هوشياري علماي آگاه و بيدارباشهاي حضرت امام, بي فرجام ماند.57 محمد رضا پهلوي نيز, در همين راستا و براي كوتاه كردن دست روحانيان اصيل از مردم, بر آن بود, سپاه دين تشكيل دهد كه با هوشياري حوزه, شكست خورد.58 خطر روحاني نمايان اكنون نيز وجود دارد. بايد عالمان, روحانيان بيدار و آگاه و انقلابي با دست

ص: 9498

اندر كاران حوزه, همه وهمه هميشه و همه گاه, از اين گروه كه نشانه هايي نيز دارند, بپرهيزند و دست آنان را رد كنند و به افشاي نقشه اين دستاربندان بپردازند. ب. نفوذ: اين شيوه اي است ديرپاي كه دين ستيزان براي ويران ساختن جبهه حق از آن استفاده كرده و با رخنه دادن عوامل خود در درون كانونهاي ديني آنها را متلاشي ساخته اند. امام, بارها و بارها در ديدار با دست اندركاران حوزه, انجمنهاي اسلامي, و سپاه پاسداران سفارش كرده از نفوذيها غفلت نكنند, بويژه در اين جهت, حوزه بايستي مراقب تر از ديگران باشد: (آنها هميشه در فكر بوده اند كه در حوزه نفوذ كنند... نفوذ آنها ظاهري نيست كه معلوم باشد, فلان آقا نفوذي است. چه بسا بيش تر از شما اظهار ديانت بكند, معذلك, در موقع مناسب كارش را انجام مي دهد. اينها از مشكلات حوزه است.)59 آن مرزبان هوشيار و تيزنگر و هميشه بيدار در شرح تلاش بيگانگان براي نفوذ در جامعه اسلامي, از ماجراي يك يهودي نام مي برد كه در نزد آقا سيد عبدالمجيد همداني تظاهر به مسلماني كرده بوده, ولي ظاهرنمايي اين يهودي آقاسيد عبدالمجيد را در اخلاص اين نو مسلمان به شك مي اندازد و پس از بررسي و تحقيق,

ص: 9499

براي وي روشن مي شود, اين شخص يهودي براي فتنه گري تظاهر به اسلام مي كند.60 امام, از كارشناسان استعمار ياد مي كند براي كسب خبر و اختلاف افكني در جامعه, به ميان عشاير ايران, بختياريها, كردها و... مي رفتند و براي جلب اعتماد مردم, گاه لباس روحانيت به تن مي كردند.61 امام, در وصيت نامه نيز به دست اندركاران حوزه هشدار مي دهد, مراقب رخنه نامحرمان باشند و آن را از توطئه جاسوسهاي دشمن در امان بدارند. استعمار, با نفوذدر حوزه, هدفهاي گوناگوني دارد كه به پاره اي از آنها به گونه گذرا اشاره مي كنيم: مردم, به روحانيت و عالمان دين علاقه دارند و اين علاقه و پيوند و معنوي بين عالمان دين و مردم, بسياري از خطرها, آفتها, گرفتاريها از هم گسستگيها و دو دستگيها و اختلافها و نابسامانيها را از بين مي بردو جامعه را هميشه و همه گاه سالم و سرزنده و شاداب نگه مي دارد. جامعه سالم, در برابر هر آفتي و هر نيروي خارجي و بيگانه اي و هر دست نامحرمي, واكنش نشان مي دهد و همين واكنشها سريع و زود درك كردن درد, سبب مي شود دشمن ويرانگر و تباهي آفرين, نتواند در بدنه سالم جامعه راه يابد; از اين روي دشمن

ص: 9500

شبان و روزان, از ديرباز, تلاش مي ورزد مردم را به اين كانون مقدس بدبين كند و چه بهتر اين بدبيني را به دست افرادي در همين لباس انجام دهد. افراد نفوذي خود را به كار مي گيرد, با زبان آنان شايعه مي پراكند, نااميدي مي گستراند, اختلاف مي افكند, در بيوت علما نفوذ مي دهد تا سياست بست و سخنان و موضع گيري عالم و مرجع ديني را در راستاي برنامه هاي خود, جهت بدهد . اين, محرمان از يك سو در حوزه به اين تخريبها دست مي زنند و از ديگر سو, در بين مردم, همين تخريبها و دو دستگيها و نابسامانيها و بي تقواييها را كه خود به وجود آورده اند, هر چه بيش تر و پررنگ تر مي نمايانند, تا مردم از گرما و نور اين شعله مقدس محروم كنند و آن گاه بندهاي استعماري خود را در پهنه اين سرزمين بگسترانند. زعامت آقاي بروجردي, كه باران رحمتي بود براي مردم اين مرز و بوم و چشم و چراغي براي شيعيان, بلكه مسلمانان جهان و اميدي براي عالمان ديني و حوزه ها, دشمن را برانگيخت كه دست به كار شود و نگذارد اين كانون, نپايد. از اين روي تلاش گسترده اي را آغاز كرد و ايادي

ص: 9501

خود را در حوزه به كار گرفت كه بين ايشان و بارزترين شخصيتهاي حوزوي, همو كه مي ترسيد اگر به اين كانون نزديك شود, شوري و نشوري بر پا خواهد كرد و دگرگوني ژرف و گسترده اي خواهد آفريد, يعني امام خميني, اختلاف بيفكند و امام از اين مساله و از نفوذيها و بدخواهان بسيار رنج مي برد.62 با آن كه امام از مهم ترين حاميان آقاي بروجردي بود و خدشه وارد كردن سرپرستي ايشان را بر حوزه, جايز نمي شمرد, نفوذيها بر اين بودند كه بنمايانند: ايشان با مرجعيت آقاي بروجردي همراه نيست.63 در هنگام بيماري آقاي بروجردي, دربارشاه در صدد بود بفهمد چه كسي سرپرستي حوزه و مرجعيت عمومي را پس از ايشان, بر عهده خواهد داشت تا خود را براي رويارويي با او آماده سازد. دربار, با استفاده از ايادي نفوذي خود, درصدد برآمد ازوصيت نامه و اندرزهاي خصوصي آقاي بروجردي, با خبر شده كه با هوشياري آن زعيم بزرگ توطئه ناكام ماند.64 در سالهاي نخست دفاع مقدس, كه كشور در هجوم همه جانبه نيروهاي عراق و آشوب گروهكهاي مزدور داخلي مي سوخت و بيت المال اسلامي نيازمند كمك بيش تر مردم بود, كارگزاران نظام اسلامي از مردم خواستند: ماليات خود را به طور دقيق و بي

ص: 9502

كم و كاست بپردازند, تا گرفتاريها و نابسامانيها برطرف شود و دولت در تنگنا قرار نگيرد و بتواند از اين بحران بزرگ پيرومندانه به درآيد, از پاره اي از بيوت, زمزمه هايي بلند شد:ماليات نبايدگرفته شود. گرفتن ماليات درست نيست. كشور را مي شود با سهم امام اداره كرد. اين سخنان, كه براي بسياري از ثرتمندان, بازاريان و... شيرين مي نمود, در آن بر هه مي توانست خسارتهاي جبران ناپذيري به اقتصاد جنگ وارد سازد كه امام هوشيارانه به پيشروي شايعه ها راه بست و گفت: اگر اين سخن در جاي خود درست باشد, اكنون وقت طرح آن نيست و القاء اين گفته ها در اين شرايط از نقشه هاي مفسدان است كه از سادگي و يكرنگي بزرگان سوء استفاده مي كنند و با بيان آرزوهاي خود از زبان بزرگان, قصد دارندانقلاب را به شكست بكشانند: (آقا خودش خيلي خيلي آدم خوبي است مي رود ده نفر از همين اشخاصي كه مي خواهند اين كارها را بكنند... سلطنت طلبها... طبقات بالايي كه مي خواهند عياشي بكنند... از منافقين... از احزاب... با ظاهر خيلي خوب... پيش آقا مي نشينند مي گويند: هي اسلام دارد از بين مي رود, ديديد چه شد. اينها مي خواهند اينجا را... مثلا شوروي بكنند... آقافو را

ص: 9503

باور مي كند... آقا مي نويسد: ماليات نبايد داد... ببينيد بي اطلاعي چقدر... خوب بي فكر حرف مي زنند آقايان. يك كسي مي رود يك چيزي به آنها مي گويد, آنها هم... با سلامت نفسي كه دارند باورشان مي آيد.)65 ح. ترور شخصيت: بدخواهان نفوذي در برون و درون حوزه, براي شكستن اين نهاد ديني همواره عليه روحانيان كارآمد, انقلابي, با تقوا, عالم, آگاه به زمان و آشناي به ترفندهاي دشمن, لجن پراكني مي كنند و يا اگر از طلبه اي و روحاني كار ناشايست آن را اين جا و آن جا مي پراكنند, تا مردم را از الگوها و راهنماهاي خود روي گردان كنند. مسخره كردن و كوچك شماردن علماي كارآمد و پرهيزكار, از ديگر دسيسه هاي دشمن است. دشمن بر آن است تا هيبت و حرمت و جايگاه معنوي علما را در دلها بشكند و جوانان را از روي آوري به محفل گرم و روحبخش علما بازدارند. امام, از دوره مشروطه مثل مي زند كه شبه روشنفكران بي ريشه و مدعيان آزادي و دموكراتها, با پناه كرفتن در سنگر مطبوعات مانند روزنامه ملانصرالدين, حيثيتها را نشانه رفتند و با رواج شايعه و استفاده از كاريكاتور و... مسخره گرفتن شيوه طلبگي, در صدد برآمدند اين گروه را در نظر

ص: 9504

مردم كوچك كنند.66 در آن دوره, نويسندگان مذهب ستيز در جرائد با نشر داستانهاي ساختگي از فرهنگ مذهبي و سنتي, رهبران مذهبي را عقب مانده, مخالف نوآوري به شمار مي آوردند و چنان جو را مسموم كردند كه بسياري ازعالمان و روحانيان عرصه سياست را ترك گفتند و اين پديده شوم زمينه را براي روي كار آمدن رضاخان هموار كرد. رضاخان نيز, به نام ترقي و تمدن حوزه را تحقير كرد و پاي بندي به ارزشها و عمل به دستورها و آيينهاي شرع مقدس و فرهنگ مذهب و ملي ايرانيان چون: حجاب و عزاداري امام حسين را كهنه پرستي خواند67, و روشنفكرنماياني چون كسروي و حكمي زاده كه از حمايت رضاشاه برخوردار بودند, آشكارا فرهنگ ديني و احكام مذهبي را به ريشخند گرفتند.68 پهلوي دوم, كه به ابزار نوين تبليغاتي, دسترسي پيدا كرده بود, با لشكري از فرنگ رفته ها و متمدن نمايان, راه پدر را ادامه داد. در مطبوعات و بنگاههاي سخن پراكني خود روحانيت را به كهنه پرستي و تمدن ستيزي متهم مي كرد. (اين آخوند ها مرتجع آند. اينها مي خواهند ما را بر گردانند به عصر حجر, اينها با تمدن مخالفند.)69 رژيم شاه, مزدوري امريكا, رواج فساد و فشحا, كازينو, آزادي بيگانگان در امور كشور, توهين

ص: 9505

به مقدسات, تحقير شخصيتهاي بزرگ مذهبي را آزادي خواهي و ليبراليسم و تمدن مي خواند و در برابر مبارزه حوزه با بيگانگان غارتگر, رواج فساد, حركتهاي الحادي و انحرافي مخالفت با ستم به مردم و... ارتجاع و مخالف تمدن به مردم چنين وانمود مي كرد: امام خميني با اعطاي آزادي و برنامه هاي ليبراليستي او مخالف است.70 روزنامه هاي وابسته به شوروي نيز, با رژيم شاه همگام شدند و چون خيزش حوزه را با مكتب الحادي خود ناسازگار مي ديدند,

ص: 9506

نوشتند: (چون اصلاحات ارضي شاه به زندگي روحانيت زيان وارد ساخته, با آن مبارزه مي كنند.)71 در همان روزهاي سخت مبارزه براي دلسرد كردن مردم از حمايت امام اين شايعه را در همه سو پراكندند:(خميني در كاخ ييلاقي زندگي مي كند.)72 خوشبختانه, رفتار پيامبرگونه امام و توجه دقيق به همه ريزكاريها و دوري از هرگونه حركت شايعه آفرين, تبليغات گمراه كننده دشمن را نقش بر آب كرد و مردم در پيوند با امام و علما خيلي زود به بي پايگي اين شايعه ها پي بردند. پس از پيروزي انقلاب اسلامي, ايادي استكبار و مخالفان حوزه, دوباره سناريوي كهنه خود: تحريف و ابهت شكني عالمان ديني را در دستور كار قرار دادند. آنان كه از تواناييهاي انتشاراتي و هنري فراواني برخوردار بودند با لشكري از نويسندگان, رمان نويسان, جامعه شناسان و كارشناسان جنگ رواني, روحانيت اصيل را نشانه رفتند. اين بار با اين تفاوت كه روحانيت از سلاح مظلوميت كه پيش تر در اختيار داشت و آن بسياري از نقشه ها را خنثي مي كرد, بي بهره بود.مسئوليت روحانيان در نهادهايي چون: قوه قضائيه, مجلس, سپاه و ديگر نهادهاي انقلابي, پذيرش شايعه ها را آسان تر مي كرد. گروهكها كه بنيانگذار خشونت بودند و آذربايجان غربي, كردستان,بلوچستان, گنبد, پاوه و

ص: 9507

نقده را به حمام خون پاسداران انقلاب تبديل كرده بودند و در مبارزه تبليغاتي و تسليحاتي عليه نظام, از امكانات دولتي, دانشگاهها, بويژه دانشگاه تهران استفاده مي كردند 73 و بي شرمانه در سخنرانيها و نوشته هاي خود, امام را ديكتاتور و آزادي ستيز و ولايت فقيه را ديكتاتوري نعلين مي خواندند.74 در آغاز انقلاب, دولت موقت بي كفايتي خود در اداره كشور, به حساب مشكل تراشي حوزه مي گذاشت. و نظارت روحانيت بر كارها و مبارزه با فساد و بي بندو باريها را دخالت غيرمسئولانه مي خواند كه گفته شهيد بهشتي از آن پرده برداشت: (خوب براي اين كه روحانيت از اين نقش خلاق و مردمي اش دور شود, دشمن شروع كرده است به توطئه. هر جا كمبود و نقصي است به حساب روحانيت است.)75 اينان, ياران برجسته و نقش آفرين و كارآمد و خردمند و عالم امام را با تيرهاي زهرآگين نشانه رفتند. بدبين كردن مردم به شهيد بهشتي, در سرلوحه كارهاي گروهكهاي وابسته جاي داشت. بهشتي زبان انقلاب بود. با آرامش و متانت و برخورداري از آگاهيهاي حوزوي و دانشگاهي آن را مرزباني مي كرد.نسبتهاي ناروا, لجن پراكني عليه او, همه و همه براي آن بود كه اين بازوي توانمند را از انقلاب اسلامي جدا كنند. مي

ص: 9508

نوشتند و مي پراكندند كه آزادي ستيز است, ديكتاتور است, همسر آلماني دارد, زير سيگاريش طلاست, در ساختماني بزرگ زندگي مي كند كه از در كه وارد مي شوي بايد يك ساعت راه بروي تا به آن برسي, 76 او با آمريكا رابطه دارد و ... چنان فضا را آلودند كه بسياري به ترديد افتادند و آن بزرگمرد در فضايي از مظلوميت به شهادت رسيد: (... آنچه كه من راجع به ايشان متاثر هستم و شهادت ايشان در مقابل او ناچيز است و آن مظلوميت ايشان در اين كشور بود. مخالفان انقلاب, افرادي كه بيش تر متعهدند, موثرند در انقلاب, آنها را بيش تر مورد هدف قرار مي دهند.ايشان مورد هدف اجانب و وابستگان آنها در طول زندگي بود. تهمتهاي ناگوار به ايشان مي زدند. از آقاي بهشتي اينها مي خواستند يك موجود ستمكار, ديكتاتور معرفي كنند.)77 امام در تحليل اين جنگ رواني, به روشني و بسيار هوشيارانه به اين نتيجه رسيد: همه اينها براي دور كردن روحانيت از صحنه صورت مي گيرد.78 ج. توسل به خشونت وحذف فيزيكي بزرگان: دشمن خشونت طلب, وقتي همه راهها را: خشونت در بيان, خشونت در قلم,افترا, جوآفريني, شايعه پراكني, ترور شخصيت و ... را پيمود و نتيجه اي نگرفت, دست به حذف فيزيكي

ص: 9509

شخصيتهاي بزرگ و اركان انقلاب زد. همان راه و روشي كه در خيلي از نهضتها و انقلابها كارگر بوده است. در جريان مشروطه, مخالفان و دست نشاندگان بريتانيا, ترور بزرگان حوزه را در دستور كار قرار دادند و به نام آزادي خونها ريختند. شيخ فضل الله نوري نخستين هدف بود كه بردار شد و در مرگ او جشن گرفتند و دست افشاني كردند و بردار شدن او را براي خود فتح بزرك برشمردند. سيد عبدالله بهبهاني, كه قائمه مشروطه بود و تدبير بي نظير و جرات فوق العاده و فعاليت بي همتا و مردمداري او بر سر زبانها بود, به دست اينان به خون غلطيد و خيلي زود, زمينه انحراف مشروطيت آماده شد. ميرزا محسن, محمد باقر اصطهباناتي, سيد احمد دشتكي و ... به بهانه اي ترور شدند.79 آخوند خراساني, از حاميان اصلي نهضت و اركان آن به گونه مرموزي از دنيا رفت. 80 در دوره رضاخان, اين خشونت با تمام زواياي آن, با همكاري قلم به دستان و روشنفكرنمايان وطني, ادامه يافت. علما يكي پس از ديگري كشته و يا تبعيد مي شدند 81 و مدارس ديني, يك به يك بسته شدندو قلم بمزدان و روشنفكرنمايان هم در كوي و برزن همراه با چاقوكشها, قاتلها, دشنه به دستهاي رضاخان,

ص: 9510

زبان به مدح وستايش گشوده بودند و رفتار شاهانه را مي ستودند. در دوران پهلوي دوم, همين برنامه ادامه داشت و قلم بمزدان و روشنفكرنمايان به مدح و ستايش مي پرداختند و پس از انقلاب دشنه و تيغ ستم از شاه گرفته شد, ولي آمريكا تيغها و دشنه هاي فراواني به دست پروردهاي روشنفكران مزدور داد و به هر گروهي نامي نهاد و پرچمي داد و نشاني, تا به روي مردم تيغ بكشند و فرياد برآورند آزادي نيست و خشونت همه جا را فرا گرفته است, هم مي دريدند وهم مي گفتند;خشونت ما را به ستوه آورده است! امام, براي راندن دشمن و نفوذيها و ايادي دشمن, افزون بر هوشياريها كه ياد شد, برنامه ريزي و مديريت قوي و نظم و انضباط را در حد اعلاي آن لازم مي داند. در بي برنامگي, در لجن زار عفن بي نظمي و هرج و مرج كه ميكروبها رشد مي كنند در منظر امام, حوزه اي موفق و كامرواست كه پيراسته باشد و برخوردار از مديريتي قوي و منسجم, تا در پرتو آن افراد صالح و شايسته را به خود جذب كند, استعدادهاي خدادادي افراد شكوفا گردد و تواناييهاي آنان به كار مي افتد. اگر حوزه بي برنامه باشد, دروازه هاي آن بي

ص: 9511

نگهبان, بماند و يا در آموزش, اخلاق و رفتار, امور معيشتي و آينده طلاب و روحانيان فكري نكند, اين نهاد دچار كاستي و فرسايش مي شود و از نگهداري افراد ناتوان مي ماند و كم كم از درون, ضربه پذير مي شود. اينها سبب مي شود كه شماري از منتقدان دلسوز و باانصاف, مي گويند و مي نويسند: بي برنامگي حوزه و نداشتن آينده كاري, از جمله عوامل ريزش نيرو در حوزه هاي علميه, در سالهاي اخير است.افراد با شوق و شعف و عشق تحصيل دانش, وارد حوزه مي شوند, ولي بي برنامگيها و يا سيراب نشدن از آموزه هاي معنوي و مناسب, نبودن متون درسي, آنان را از حوزه مي رماند.82 امام راحل, در بررسي انگيزه هاي بي نظمي, افزون بر مسئووليت گريزي شماري از علما, احتمال دست پنهان دشمنان را در ترويج تز نظم در بي نظمي, دور نمي داند و خواهان مقابله با اين فكر خطرناك است: (و از همه لازم تر حوزه هاي علميه است كه تنظيم و تصفيه آن با مدرسين محترم و افاضل سابقه دار است, با تاييد مراجع وقت. و شايد تز: نظم در بي نظمي, است, از القائات شوم همين نقشه ريزان و توطئه گران باشد.) 83 رهنمودهاي امام براي حراست از

ص: 9512

حوزه امام براي نگهباني از حوزه و جلوگيري بروز و گسترش آسيبها راه هايي را به دست اندركاران حوزه پيشنهاد و پي گيري كرد: 1. گزينش: براي جذب افراد شايسته و پيش گيري از آمدن افراد ناباب به حوزه, از جمله تلاشهايي سامان مند كه بايد انجام شود.طلاب فاضل و عالمان دورانديش, پيشينه داوطلبان به حوزه را كاوش كنند: اهل كجا, وابسته به چه خانواده اي, پيشينه خانواده, پدر, مادر, و ... پيشينه خود وي در محل به خوشنامي شهره است, يا خير و ... امام, پيش از انقلاب اسلامي, در اين باره هشدارهايي به دست اندركاران حوزه داد و اقداماتي را انجام داده بود 84 و در سال 1365, با استقبال از واحد گزينش حوزه مي گويد: (گروههاي مختلف به حوزه نظر دارند; چون در دراز مدت مي توانند كارهايي كه ما مي كنيم به هم بزنند و اين كه شما در رابطه با سابقه افراد تحقيق مي كنيد, كار خوبي است; چرا كه اگر كسي قبل از انقلاب و يا بعد از آن, كجروي داشته است و الان مي گويد من توبه كرده ام, ممكن است اين توبه كردن مصلحتي باشد, بايد توجه داشت كه اين افراد حوزه را فاسد نكنند.)85 2. مراقبت بر شئوون اخلاقي طلاب: موعظه

ص: 9513

و ارشاد و مراقبت از طلاب, از ديگر كارهاي امام بود; چرا كه اندرز نقش موثري در بهسازي انسان دارد و يادآوريها, او را به خود مي آورد. امام درس اخلاق را از نخستين گامهاي تربيتي حوزه مي دانست. در هر فرصتي كه پيش مي آمد, به راهنمايي طلاب مي پرداخت و خطرها و آفتها و كمينگاهها را گوشزد مي كرد.آن مرد بزرگ, اصرار داشت افراد پيش از آن كه به جامعه وار د شوند, خود را بسازند. و پيش از آن كه به مسئوليت و پستهاي اجتماعي برسند, در حوزه درسهاي ساده زيستي و مردمداري را, تمرين كرده باشند.86 3. چشم پوشي از خطاها: امام براي خشكاندن ريشه فتنه و اختلاف, گاه با نرمش قهرمانانه و چشم پوشي در برابر كارهاي آن گروه از حوزوياني كه در دام فريب گرفتار مي آمدند, زمينه فروخواباندن شرارت را فراهم مي آورد.پس از آن كه حزب خلق مسلمان در سال 58, گروهي از مردمان ساده دل و ناآگاه را به قم آورد و آنان را برانگيزاند تا عليه امام و انقلاب اسلامي آشوب بيافرينند, 87 امام چون اين افراد را بي خبر مي دانست, رويارويي; با آنان را به صلاح حوزه و نظام ندانست و به طلاب و مردم سفارش كرد سكوت

ص: 9514

و مدارا پيشه كنند و افزود:اگر عكس مرا نيز پاره كردند واكنش نشان ندهيد.88 اين بردباري بجا, بسيار ي از مهاجمان را كه در دام تزوير گرفتار آمده بودند, به خود آورد و از كرده ناشايست خود پشيمان كرد. اين حركت بزرگوارانه, در ختم نهايي اين غائله, نقش به سزايي ايفا كرد. امام در برخورد ديگر غائله هاي سياسي, كه ريشه در ناآگاهي مي داشت و مردم ناخواسته درگير فتنه مي شدند از اين اصل ارزشي استفاده مي كرد. 4. اتحاد جناحها: چنان كه ياد شد, از بامداد پيروزي انقلاب, در برخي از مسائل نظري و اجرايي, ميان روحانيان انقلابي و در خط امام, اختلاف نظر وجود داشت و سرانجام علماي انقلابي در خط امام, به دو گروه روحانيت سنتي و پويا تقسيم شدند. تشديد ديدگاهها, نگرانيهايي را ميان حوزويان ايجاد كرد و افراد از امام خواستار پايان دادن به اختلاف اين دو جناح از روحانيان انقلابي شدند. ايشان در پاسخ به يكي از نامه ها, پس از تاييد انتقاد سازنده, هر دو جناح را از كشمكش بي نتيجه بيم داد و يادآور شد: اگر اختلاف زيربنايي و اصولي شد نظام سست مي گردد. از آن جا كه هر دو جناح در اصول مشترك بودند و به اسلام و قرآن

ص: 9515

وفادار و هر دو گروه در انديشه بهسازي كارها و در مبارزه با آمريكا و استكبار جهاني همداستان, امام راه حل ارائه داد و آن : سازمان دهي تلاشها,بر محور پيشبرد محكمات انقلاب اسلامي كه اين خود اگر درست و دقيق و با نظارت و اشراف رهبري و عالمان و فرهيختگان و پرهيزگاران خارج از دو جناج انجام گيرد, اختلاف را از ميان خواهد برد. افزون بر اينها, امام, مهروزيها, جذب قلبها, هشياري درباره اختلاف انگيزان و شناسايي آنان و حساس بودن روي دشمن مشترك را , اساس كار و پايداري و برادري مي داند: ( در هر حال, يكي از كارهايي كه يقينا رضايت خداوند متعال درآن است تاليف قلوب و تلاش جهت زدودن كدورتها و نزديك ساختن مواضع خدمت به يكديگر است. بايد از واسطه هايي كه فقط كارشان القاء بدبيني نسبت به جناح مقابل است, پرهيز نمود. شما آن قدر دشمنان مشترك داريد كه بايد با همه توان در برابر آنان بايستد.)89 5 . دادگاه ويژه روحانيت: امام همواره بر اين نظر بود كه حوزه بايد بر رفتار و كردار افراد خود نظارت دقيق و حساب شده داشته باشد و افراد ناباب در لباس روحانيت را شناسايي و به دور از دوستيهاي قبيله اي و طايفه اي

ص: 9516

و صنفي برخورد جدي با آنان بكند. بر اين اساس, پيش از انقلاب اسلامي, براي مقابله با آن گروه از روحاني نمايان كه آشكار با رژيم همكاري مي كردند و به وسيله كردار و رفتار نامناسب, مردم را به حوزه بدبين مي ساختند. به طلاب اندرز مي داد: (ابتدا, آنان را راهنمايي كنند,, اگر از روش ناپسندشان دست نشستند, لباس روحانيت را از تنشان در آورده و آنان را از حوزه طرد و اخراج كنند.)90 پس از انقلاب, براي رسيدگي به جرائمي كه چه بسا روحانيان انجام دهند و افرادي با رفتار ناپسند, به آبروي حوزه آسيب رسانند,, به دستور امام دادگاه ويژه روحانيت تشكيل شد. فلسفه وجودي دادگاه ويژه: در سخنان امام, سه دليل براي ضرورت تشكيل دادگاه ويژه روحانيت بيان شده و به كساني كه به ويژگي اين نهاد و احكام صادره آن, خرده مي گرفتند پاسخ داده است: الف: شناخت بهتر روحانيان نسبت به يكديگر و اين مطلب كه حوزويان بهتر از ديگرن در جريان رويدادهاي حوزه و حوادث پيش از انقلابند و بهتر از ديگران مي توانند انحرافها و كژيهايي كه در ميان افراد آن روي داده و مي دهد, بشناسند.91 ب: تشديد مجازات روحانيان: عدالت سنگ زيرين قوانين اسلام است و هر كس به اندازه

ص: 9517

گناه و پيامدهاي رفتارش كيفر مي بيند. چه بسا برافروختن يك آتش خرمني را بسوزد و افكندن مانند آن شراره, شهري را به آذر كشد. پژواك انحراف از افراد معمولي محدود است, ولي انحراف يك حوزوي, افزون بر انجام گناه, ديگران را به روحانيت, بلكه اسلام و دين بدبين مي سازد و اين خسارتي اندك نيست; از اين روي امام همواره از روحانيان منحرف نفرت داشته و آنان را پست تر از ساواكي مي شمرد. و انگيزه ايجاد دادگاه ويژه را بزرگي و زيانبار بودن خيانت روحاني و رماندن مردم از دين و عالمان دين ياد مي كرد.92 امام, بارها به شبهه افكني عليه دادگاه ويژه پاسخ داده است, از جمله در پاسخ كساني كه مي گفتند چه ضرورت دارد روحانيون دادگاه ويژه داشته باشند و از ديگر سو, چون مجازات كساني كه در اين دادگاه محاكمه و محكوم مي شدند, سنگين تر از محكومان دادگاه عمومي بود, به احكام صادره اعتراض داشتند.در مورخه 20/7/58 اظهار داشت: (خداي تعالي و خداي متعال مي داند اين را, كه قضيه دادگاه ويژه اگر باشد براي اين نيت كه دفاع باشد, براي اين است كه اين دسته اشخاص فاسد مي خواهند اشخاص آبرومند را از بين ببرند....ما طرفداري از اسلام مي كنيم.)93 رهبر

ص: 9518

معظم انقلاب نيز در شرح اين حركت انقلابي امام خميني, پوشيدن لباس روحانيت را از عواملي شمرده اند كه تنها كيفر افراد را به وقت گناه, سبك نمي كند كه بر ميزان كيفر و مجازات روحانيان مي افزايد: (چند سال پيش كه مقدمات تشكيل اين دادگاه[ دادگاه ويژه روحانيت ]بود, خدمت امام رفتم و بر ايشان عرض كردم كه: اين انقلاب به پشتوانه هزار سال نفوذ معنوي روحانيت شيعه به پيروزي رسيد, الان با عمل بعضي از ما, اين ذخيره هزارساله, ضايع مي شود و از بين مي رود. ما پول و سرمايه را برداشتيم و خرج كرديم... حالا خود اين سرمايه با كار بعضي از ماها دود مي شود.)94 ايشان در ديدار با طلاب حوزه خراسان در پاسخ به اين پرسش كه چرا با روحانيان مجرم سخت تر از ديگران برخورد مي شود پاسخ مي دهد: (در برخي از جرائم قاضي در صدور مجازات داراي اختيارات ويژه اي است مي تواند با در نظر گرفتن مصالح مجازات را سبك و يا سنگين صادر كند و تلبس به لباس روحانيت, از عواملي است كه مجازات را شديد و سخت مي كند.)95 ج. پيش گيري از هتك حريم روحانيت: دليل ديگر تشكيل دادگاه ويژه, ضرورت حفظ شوون حوزه ها بود. در

ص: 9519

آغاز پيروزي انقلاب اسلامي, مفسدان و مخالفان روحانيت, براي از بين بردن جايگاه حوزه در ميان مردم, به بهانه تصفيه روحانيت به پرونده سازي و جعل سند دست مي زدند و اگر گاه از يك نفر متدين و انقلابي, لغزشي كوچك مي ديدند, با بزرگنمايي آن, چهره اجتماعي آن شخص را در هم مي كوبيدند و يا كساني از بدخواهان, به بهانه گوناگون به روحانيان اهانت و آزار مي رساند.امام در يكي از بيانيه هاي خود درباره دادگاه ويژه مي نويسد: (... لكن به طوري كه اطلاع مي دهند, عده اي مخالف اسلام و روحانيت در صدد هستند كه به اسم تصفيه, روحانيت را بكوبند و راه را بر ستمكاران باز كنند.)96 امام در ادامه اين پيام كتبي, انگيزه خود را از تشكيل اين نهاد, كوتاه كردن دست عوامل بيگانگان بيان مي كند.امام, با هوشياري و همه سونگري, كار اين دادگاه را در مرحله آغازين, به علماي هر منطقه واگذار كرد كه آنان همراه سه تن از معتمدان منطقه, زير نظر عالمان درجه اول هر شهر و منطقه, تشكيل هيات بدهند و پرونده روحاني نمايان را بررسي كنند و پس از ثابت شدن جرم, زير نظر دادگاه انقلاب اسلامي آنان را به مجازات برسانند.97 بعدها همين هياتها, سازمان يافته تر و

ص: 9520

با برنامه تر و قانون مندتر, به دادگاه ويژه روحانيت دگر شدند.98 اين حركت, پرشور امام انقلاب اسلامي را از زاويه گوناگون بيمه كرد, هم دست دستاربندان در خدمت دربار را از سر مردم كوتاه ساخت و هم ساحت انقلاب اسلامي را از لوث وجود آنان پاك كرد و آلودگيها را زدود و نگذاشت به نام دين كارهاي ناشايست از اين افراد سربزند و مردم را از دين و حوزه رويگردان كنند.امام با اين حركت و روشن كردن حوزه كاري دادگاه ويژه, حوزه ها را ازخطري بزرگ و انقلاب از آتشي مهيب و مردم را از باتلاقي مرگ آفرين رهاند.برخورد با روحاني نمايان ويراني خواه, مفسده جو, ياس آفرين, گستراننده فرهنگ طاغوتي, دين به دنيا فروشان كاري بود كارستان.پاك كردن آيينه انقلاب و حوزه هاي مقدس از اين لكه هاي ننگ و نفرت و تباهي, گامي بلند, استوار, ژرف بوددر راستاي پي ريزي بناي بلند و سر به فلك كشيده اسلام ناب.پي نوشتها: 1. (صحيفه نور) مجموعه رهنمودهاي امام خميني), ج157/19. مركز مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي. 2. همان 217/. 3. همان 50/. 4. همان, ج205/17. 5. همان, ج90/21. 6. (گلستان سعدي) چاپ شده در (كليات سعدي)56/, اميركبير. 7. (صحيفه نور), ج188/19. 8. همان, ج46/18. 9. همان, ج46/18. 10. همان 135/. براي

ص: 9521

ميرزاي شيرازي ر.ك: مجله (حوزه) شماره 50 29/50. 11. (صحيفه نور), ج28/12. 12. همان, ج81/1. 13. همان, ج81/1. 14. روزنامه (جمهوري اسلامي), 1358/10/15, شماره 179. 15. (صحيفه نور), ج221/15. 16. همان, ج97/21. 17. (موج سوم دموكراسي) سامويل هانتيگتون, ترجمه احمد شهسا39/, 100 ,165 ,164 ,40, روزبه. 18. (پاسدار اسلام), شماره 37/31. سلسله مقالات كودتاي نافرجام نوژه, به قلم محمدي ري شهري. 19. (صحيفه نور), ج20/2. 20. همان, ج150/15. 21. همان, ج98/18. 22. همان, 130/21. 23. همان, ج150/15. 24. همان, ج20/20. 25. همان, ج229/12. 26. همان, ج56/20. 27. (حديث ولايت), مجموعه رهنمودهاي مقام معظم رهبري, ج62/1, دفتر مقام معظم رهبري. 28. (صحيفه نور), ج204/5. 29. (علل گرايش به مادي گري, شهيد مطهري, مجموعه آثار, ج462/2, صدرا. 30. (نهضتهاي اسلامي درصد سال اخير), شهيد مطهري94/, نشر عصر, قم. 31. (صحيفه نور), ج;107/7 ج197/12. در اين باره. ر.ك: (هاشمي رفسنجاني دوران مبارزه), زير نظر محسن هاشمي, ج250/1, دفتر نشر معارف انقلاب; (جهت گيري طبقاتي اسلام), دكتر شريعتي, مجموعه آثار, ج98/10, دفتر تدوين و تنظيم و آثار دكتر شريعتي. 32. (صحيفه نور), ج18/2. 33. (علما, و رژيم رضاشاه), حميد بصيرت منش471/, موسسه چاپ و نشر عروج. در سال 1314. رضاشاه به اجتماع مردمي كه در اعتراض به اسلام زدائي و از بين بردن حجاب

ص: 9522

توسط رضاشاه درمسجد گوهر شاد و حرم امام رضا در مشهد گرد آمده بودند, هجوم برده در اين واقعه هزاران نفر كشته و مجروح شدند. آمار كشته هاي مسجد و حرم را تا سه هزار نفر ياد كرده اند. اجساد كشته ها و زحميها را به خارج شهر بردند و در گودال بزرگي آنان را دفن كردند. 34. سوره (محمد), آيه 12. 35. (صحيفه نور), ج174/1. 36. همان, ج15/45. متن سخن امام خلاصه شده است. 37. همان, ج21/7 و 8. 38. (ولايت فقيه), امام خميني128/, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 39. (صحيفه نور), ج19/5. 40. (نهضت امام خميني), سيد حميد روحاني, ج152/2, واحد فرهنگي بنياد شهيد. 41. (صحيفه نور), ج91/21. 42. همان, ج166 ,79/1. 43. (ولايت فقيه), 125/. 44. (ده گفتار), شهيد مطهري260/, صدرا. 45. مجله (حوزه), شماره 43 255/44, ويژه آيت الله بروجري. 46. (صحيفه نور), ج91/21. 47. مجله حوزه, شماره61/45. 48. (ولايت فقيه)13/. 49. (صحيفه نور), ج288/19. 50. همان, 8/12. 51. همان, 21/20. 52. همان 111/. 53. همان, ج91/21. 54. (فرزند اسلام و قرآن), شرح زندگي شهيد محمد منتظري, دفتر دوم, 535, از مصاحبه شهيد با كيهان59/2/9, واحد فرهنگي بنياد شهيد. (... سران نهضت آزادي... در سال 54 براي امام پيغامها مي دادند كه: امام از

ص: 9523

امريكا و نفت ديگر سخن به ميان نياورد, تا امريكائيها مثلا راضي شوند كه چنان بشود.) 55. (نهضت امام خميني), ج284/2. 56. (صحيفه نور), ج93/21. 57. همان, ج151/13 152. 58. همان, ج176/1. 59. همان, ج56/20. 60. همان, ج198/12. 61. همان, ج195/11. 62. (سرگذشتهاي ويژه از زندگي حضرت امام خميني), جمعي از فضلا, ج51/6, پيام آزادي. 63. مجله (حوزه), شماره 43 158/44. 64. همان282/. 65. (صحيفه نور), ج 186/18. 66. همان, ج6/13 و 7. 67. (ظهور و سقوط سلطنت پهلوي), خاطرات فردوست, ج481/1, انتشارات اطلاعات. 68. (علما و رژيم رضاشاه)46/ 159. 69. (صحيفه نور), ج260/6. 70. همان, ج;27/3 كوثر مجموعه سخنرانيهاي حضرت امام خميني, ج162/2, موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 71. (صحيفه نور)22/. 72. همان, ج243/2. 73. پس از انقلاب گروههاي ضد انقلاب دانشگاه را به كانون امني براي فعاليتهاي براندازي تبديل ساختند. و از اين تريبون فرهنگي سخت ترين حمله ها را عليه نظام و امام انجام مي دادند. مردم مبارز خطر را احساس كرد و در اقدامي هماهنگ اين مركز را از گروهكهاي محارب پاكسازي كردند. دانشگاه مدتي براي اجراي انقلاب فرهنگي تعطيل شد. ر.ك روزنامه (جمهوري اسلامي), تاريخ 59/1/31, شماره 257 سخنان, عبدالكريم لاهيجي, حاج سيد جوادي. 75. روزنامه (جمهوري اسلامي), 1359/9/1. 76. (او به تنهايي

ص: 9524

يك امت بود), شرح زندگي شهيد بهشتي262/, واحد فرهنگي بنياد شهيد. 77. (صحيفه نور), ج44/15. 78. همان, ج122/14. 79. مجله (حوزه), شماره 76 392/76, ويژه ميرزاي نائيني. 80. (مرگي در نور), زندگي آخوند خراساني, عبدالحسين مجيد كفايي278/, زوار. 81. (علما و رژيم رضا شاه)472/. 82. مجله (پيام حوزه), نشريه شوراي عالي حوزه علميه, شماره 11 10/8. 83. (صحيفه نور), ج189/21. 84. مجله (حوزه), شماره 43 44/44. 85. (صحيفه نور), ج56/20. 86. (جهاد اكبر), امام خميني20/. 87. (شريعتمداري در دادگاه تاريخ), حميد روحاني183/ 180, دفتر انتشارات اسلامي, وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم. 88. (صحيفه نور), ج260/10. 89. همان, ج48/21. 90. (در جستجوي راه از كلام امام), ج37/8 377, اميركبير. 91. (صحيفه نور), ج253/6, و ج290/9. 92. همان, ج290/9. 93. همان. 94. (حوزه و روحانيت), در آيينه مقام معظم رهبري, ج203/2, دفتر مقام معظم رهبري. 95. همان201/. 96. (صحيفه نور), ج253/6. 97. همان252/. 98. همان, ج96/20 79. سيد عباس رضوي

ص: 9525

هرمنوتيك در انديشه امام خميني (س)

اشاره

10 چكيده: شخصيت مفسر و تاثير آن در تفسير مقدمه امروزه آنچه در اصطلاح هرمنوتيك اراده مي شود بيشتر مباني تفسيري و يا راه و روش تفكري است كه مفسر براي راهيابي به معناي يك متن اختيار مي كند، در حالي كه پيش از اين، تفسير و هرمنوتيك درباره شرح و بيان كتب ديني بكار گرفته مي شده است. از سوي ديگر باطرح هرمنوتيك عام توسط كساني چون اشلاير ماخر )1834 م) ، فيلسوف آلماني كه بحثهاي تفسيري را از تفسير كتاب مقدس به بحثهاي عام كليه متون ديني و غيرديني انتقال داد، دوره جديدي در مباحث تفسير آغاز گشت. ديگر هرمنوتيك صرفا مجموعه اي از قوانين و قواعد براي فهم تلقي نمي شود، بلكه موضوع مطالعه و تحقيق در حقيقت تفهم قلمداد شده، انبوهي از مباحث به اين مجموعه افزوده مي شود و مباحثي چون ماهيت تفسير و اين پرسش كه آيا فهم متون ديني اختصاصي است يا از قواعد عام فهم هر زباني پيروي مي كند مطرح مي گردد. همچنين مساله كاوش در شخصيت مفسر، مساله پيش ذهنيتها و نقش آن در تفسير و دهها مساله ديگر مورد توجه قرار گرفته، در نتيجه هرمنوتيك به يك نظام فلسفي عام براي فهم متون مبدل مي گردد. حضرت امام خميني (ره) يكي از مفسران ژرف انديش قرآني است

ص: 9526

كه افزون بر مباحث تفسيري مستقل چون تفسير سوره حمد، در جاي جاي مباحث معارفي خود به نكات قرآني اشاره كرده و نكات قابل توجهي را در باب قواعد عام تفسير و هرمنوتيك بيان داشته است. ما، در بحث نخست خود يكي از اين مباحث را كه مربوط به اختصاصي نبودن زبان متون ديني بود مورد توجه و بررسي قرار داده و ديدگاه ايشان را از جنبه هاي مختلف تا حدي ارزيابي كرديم. اكنون به مباحث ديگري از اين موضوع مي پردازيم. بايد يادآوري كنيم كه مباحث هرمنوتيك در اسلام سابقه داشته و در بحثهاي حوزوي مسائلي چون ماهيت تفسير و تفاوت آن با ظواهر قرآن، بحث گسترده اي كه در حجيت ظواهر كتاب در علم اصول و به مناسبت نقد اجناس آمده، مساله خلفيات فكري و نقش پيش ذهنيتها در تفاسير و مفسران به مناسبت تفسير به راي، نقد تفاسير مذهبي و تفسير علمي و فلسفي مطرح مي باشد. چنانكه مساله تاويل و معناشناسي و قواعد آن در عرفان و فرق ميان تفسير و تاويل و بحثهاي ديگري از اين قبيل مورد توجه اصوليون و قرآن پژوهان بوده است لذا اگر سخنان حضرت امام در باب هرمنوتيك مورد توجه قرار مي گيرد نبايد توقع داشته باشيم اين مباحث با همان قالبهاي جديد آن مطرح بوده باشد، بلكه بايد

ص: 9527

آن را در چارچوب قواعد فهم و تفسير و شيوه استنباط از كلام مورد ارزيابي قرار داد، گرچه اين امر نوعي مطالعه و تحقيق در حقيقت تفهم قلمداد مي گردد و اعم از مجموعه قوانين و قواعد فهم محسوب مي شود. به هر حال حضرت امام يكي از نكاتي را كه همواره تاكيد كرده اند مساله نقش و شخصيت مفسر در تفسير است. ايشان مساله پيش ذهنيتها و گرايشات فكري را در تفاسير مطرح مي كنند كه در بحث هرمنوتيك اين موضوع مورد توجه است و يكي ازمسائل مهم شناخت فهم متون توجه به ابعاد گرايشهاي مفسر متون است. فهم هر متني بر سه ركن مبتني است. متن، شنونده متن و تفسير كننده متن. درباره متن و ويژگيهاي آن در بحث زبان متون و قواعد لفظي علم اصول فقه گفتگو مي شود و مباني در آن رشته برگزيده مي شود، مباحث وضع، مشتق، حقيقت شرعيه، عام و خاص، مطلت و مقيد و انواع دلالتها ازاين قبيل است. درباره شنونده متن يعني مخاطب و مردم مسائل گوناگوني مطرح است و از آن جمله جامعه شناسي و ضرورتها و پرسش هاي شنوندگان، مسائل و مشكلات آنان كه به صورت سئوال و جواب در متن قرآن منعكس است، مساله افق سطح مخاطبان و اينكه رعايت حال مخاطبان عصر خود را كرده و همچنين بررسي

ص: 9528

مصبوغيت فهم مخاطبان به شرايط و احوال اجتماعي و بالاخره اين بحث كه آيا متن مخصوص به مشافهين است يا اعم از مشافهين است. اما از همه اينها مهمتر تفسيركننده متن است، صرف نظر از تفسيرهايي كه عرضه مي شود و تاثيري كه ممكن است مفسري خاص نسبت به فهم متن داشته باشد. مي دانيم كه مفسر با ذهن خالي به سراغ متن نمي رود و معلومات و اعتقادات مفسر نقش مهمي در گرايشات وي دارد. به همين دليل حضرت امام (ره) در بخشهاي مختلفي از باحث خود به اين مساله اشاره مي كند و يكي از مشكلات تفسير را همين مساله مي داند. بويژه آنكه در علم تفسير يكي از تاكيدات، پرهيز از تفسير به راي و دوري مفسر از مسبوقات ذهني و تمايلات فكري است. حال اين سئوال مطرح مي شود كه واقعا منظور از اين كلام چيست، مرز راي چيست و آيا ميان هواها و هوسهاي مفسر و گرايشات اعتقادي و تفسيري مي توان تفاوت قائل شد يا خير و اصولا تا چه اندازه نسبت به پرهيز از مسبوقات ذهني و تمايلات فكري ناخودآگاه اين عمل ميسور بوده و چه اندازه اين موارد در خارج تحقق پيدا كرده است؟ به همين دليل صرف نظر از اصول و قواعدي كه مفسر خود را مصمم به مراعات آن مي داند، بايد بررسي

ص: 9529

روانشناختي ميان مفسران كرد، و در احوال و خصوصيات زندگي، اساتيد، محيط جغرافيايي و موقعيت تاريخي مفسر كند و كاو كرد. اكنون پيش از تفصيل بحث به قسمتي از سخنان امام خميني (س) اشاره كنيم. حضرت امام چه در نوشته اي مستقل و چه در سخنراني ها بر اين نكته تاكيد دارند كه در ميان مفسران مشربهاي گوناگوني وجود دارد و هر مفسري بر اساس دانسته ها و گرايشاتي كه داشته به تفسير پرداخته است. تفسير قرآن متلون و مصبوغ به صبغه هاي تفسيري مفسران گشته و هر فهم و بياني بر اساس انديشه هاي مفسر شكل گرفته و هر كدام از مفسرين روي آن تخصص و فني كه داشته اند يك پرده اي از پرده هاي قرآن كريم را تفسير كرده اند. مثلا عرفايي كه در طول چندين قرن آمده اند و تفسير كرده اند، نظير محي الدين ابن عربي )638 - 560( و عبدالرزاق كاشاني )730 م) و ملاسلطانعلي گنابادي )1327 ق) به طريقه خودشان معارف قرآن را تفسير كرده يا كساني در عصر ما مانند طنطاوي قرآن را از دريچه علم و تفسير علمي توضيح داده اند. سيد قطب و مانندش نيز با باورها و گرايشات خود قرآن را تفسير كرده اند. حتي كساني مانند طبرسي در تفسير مجمع البيان كه نسبتا تفسير جامعي عرضه كرده است، اما به هر حال با نگرشهاي

ص: 9530

خاص خود تفسير ادبي، بياني از مرادات قرآن تحويل داده است. (1) حتي حضرت امام پله اي بالاتر را مطرح مي كند و معتقد است همين باورها و دانستنيها موجب آن شده كه برخي مفسران يكسونگري داشته باشند و تنها از ابعاد خاصي به تفسير قرآن بپردازند. به عنوان نمونه در جايي مي گويند: "بسياري از زمانها بر ما گذشت كه يك طايفه اي فيلسوف، عارف و متكلم و امثال ذلك كه دنبال جهات معنوي بودند، اينها گرفتند معنويات را، هركسي به اندازه ادراك خودش و قشريون را تخطئه كردند. تمام ماعداي خودشان را قشري حساب كردند، بلكه وقتي تفسير قرآن كردند، اكثر آيات را برگرداندند به آن جهات عرفاني و فلسفي و جهات معنوي و [از جهات ديگر] بكلي غفلت كردند. از حيات دنيايي و جهاتي كه در اين [دنيا] به آن احتياج هست و تربيتهايي كه در اين جا بايد باشد از اين غفلت كردند به حسب اختلاف مسلكشان. و در همين اوان و همين عصر يك دسته ديگري كه اشتغال به امور فقهي و تعبدي داشتند نيز [گروه مقابل] را تخطئه كردند يا حكم به الحاد كردند يا حكم تكفير كردند و اين هر دو روش خلاف واقع بوده است" (2) اين توصيف از تفاسير و نقش شخصيت مفسر در تفسير به

ص: 9531

اين محدود نمي شود و حضرت امام گرايشات فردي و اجتماعي و شرايط تاريخي را در ذهنيت و فهم و برداشت مفسر دخيل مي داند تا آنجا كه به دسته بندي هاي بزرگ تبديل مي گردد و پيش ذهنيتها عامل طبقه بندي خاصي در عالم تفسير مي گردد: مع الاسف ما در دو زمان مبتلاي به دو طايفه بوديم. در يك زمان ما مبتلا بوديم به يك جمعيتي كه قرآن را وقتي نگاه مي كردند و تفسير مي كردند، تاويل مي كردند، اصلا راجع به آن جهت و بعد ماديش، بعد دنياييش توجه نداشتند. تمام [آيات و معاني] را به معنويات برمي گرداندند، حتي [آيات] قتال با مشركين را تاويل به قتال با نفس مي كردند، چيزهايي كه مربوط به زندگي دنيايي بود، تاويل مي كردند به معنويات. . . بعدها مبتلا شديم به يك عكس العملي در مقابل اين طايفه كه معنويات را فداي ماديات كردند . . . هر آيه اي كه دستشان مي رسد و بتوانند تعبير مي كنند به يك امر دنيايي، آنچنانكه ماوراي دنيا چيزي نيست، آنچنان كه در نظرشان عالم غيب وجود ندارد. ماوراي اين عالم خبري نيست. همه اين مسائل را فداي همين عالم مي كنند. (3) حال با نگاهي به تفاسيري كه درباره قرآن نگاشته شده اين حقيقت را درمي يابيم كه تفسيرهايي كه از اين سخنان شده يكسان نيستند و برداشتهاي مختلفي

ص: 9532

عرضه گرديده و از متن و كتاب برداشت متفاوتي ارائه شده است. حضرت امام تنها به دو بعد عرفاني و مسائل اجتماعي در تفسير اشاره كردند، اما قطعا در زمينه هاي ديگر اين گوناگوني وجود دارد و منشا اختلاف آنها صرف نظر از ويژگيهاي متن قرآن به ويژگيهاي علمي و ذهني مفسر بازمي گردد. برخي خواسته اند مساله هواهاي نفساني (تفسير به راي) را عامل اين اختلافها بدانند و يا اختلافات مذهبي و گرايشات اعتقادي را دخيل در اين تفاوتها بدانند. اما بدون شك همه اين مسائل عامل گوناگوني تفسير، بويژه در ميان مفسرين يك مذهب نمي گردد. به عنوان نمونه مقايسه اي ميان تفاسير شيخ طوسي و طبرسي، فيض كاشاني و ملاصدراي شيرازي، حتي تفسيرالميزان علامه طباطبايي يامن وحي القرآن علامه سيد محمد حسين فضل الله اگر انجام مي گيرد مي بينيم تفسيرهاي مختلفي عرضه كرده اند و در زمنيه بسياري از مسائل اختلاف نظر دارند كه نمي توان گفت اين اختلاف نظرها ناشي از اختلافات مذهبي و گرايشات اعتقادي است. ممكن است باز اختلافات تفسيري نه مربوط به معناي كلمات، بلكه مربوط به مصاديق و تاويل آنها گردد، مثلا در اصل وجود جن و ملك گفتگويي نباشد، اما اينكه جن چگونه است و ملائكه چه ويژگيهايي دارند، برداشتها متفاوت باشد. اينكه جبرائيل واسطه وحي بوده بحثي نيست، اما اينكه او چگونه

ص: 9533

مطالب را القا مي كرده و پيام را مي رسانده مورد اختلاف مفسرين است و اين اختلافها عمدتا ناشي از تفاوت فهم و پيش دانستنيها و تئوريهايي است كه در ذهن مفسر اثر مي گذارد. بنابراين، همه اختلافات تفسيري ناشي از هواهاي نفساني يا اختلافات مذهبي و يا ذات متن نخواهد بود، زيرا اصولا در صورتي مي توانيم اين فهم هاي متفاوت را بدون تاثير در شخصيت مفسر بدانيم كه چند مساله در نظر ما حل شده باشد: 1- سئوالها و مسائلي كه مفسر به دنبال پاسخ آنهاست و در ذهن او مشكل ساز شده را مؤثر در تفسير او ندانيم. در حالي كه در هر عصري دين و معارفش از سوي گروهي مورد هجوم قرار مي گيرد و مفسري كه اين شبهات را مي بيند در پي پاسخ آنهاست. حال فرق نمي كند كه اين شبهات مربوط به مسائل كلامي و اعتقادي ديرينه باشد، يا شبهاتي باشد كه در عرصه جديد مطرح شده است، مثلا درباره زن و حقوق بشر، آزادي و حكومت باشد، در اين صورت مفسرين بر اساس دانشها و برداشتهاي بيروني متفاوت به سراغ متن قرآن مي روند و به دنبال حل شبهه هستند. 2- هر تفسيري همواره تعلقي به زمان حال دارد و بر مبناي نسبت واقعي كه مفسر آن به اقتضاي مسير تاريخ در برهه اي

ص: 9534

خاص خود پيدا كرده به سراغ متن مي رود. ممكن است اين زمانها همراه با تحولات گسترده نباشد، قهرا موضوعات متوقع آنها هم محدود باشد، و ممكن است تحولات بسيار فشرده اي از نظر علمي و اجتماعي حاصل شده كه ذهن مفسر را بخود مشغول نموده و به سمت و سوي خاصي سوق داده است. در اين صورت باز اطلاعات و پيش داوري هاي مفسر دخيل در تفسير است. به عنوان نمونه حضرت امام خودشان در بحث بت و بت پرستي و تفسير آيات توحيد چنين نگرشي را اعمال كرده اند و مساله بت پرستي را در مظاهر و اشكال مختلفي تاويل نموده اند مثلا به مناسبت تفسير قل انما هو اله واحد و انني بري مما تشركون (انعام19/( مي فرمايند: "اعلان برائت مرحله اول مبارزه و ادامه آن مراحل ديگر وظيفه ماست و در هر عصر و زماني جلوه ها و شيوه ها و برنامه هاي متناسب خود را مي طلبد و بايد ديد كه در عصري همانند امروز كه سران كفر و شرك همه موجوديت توحيد را به خطر انداخته اند و تمامي مظاهر ملي و فرهنگي و ديني و سياسي ملت ها را بازيچه هوس ها و شهوت ها نموده اند چه بايد كرد. آيا بايد در خانه ها نشست و با تحليل هاي غلط و اهانت به مقام و منزلت انسان ها و القاي روحيه ناتواني و عجز

ص: 9535

در مسلمانان، عملا شيطان و شيطان زادگان را تحمل كرد و جامعه را از وصول به خلوص كه غايت كمال و نهايت آمال است منع كرد و تصور نمود كه مبارزه انبيا با بت و بت پرست ها منحصر به سنگ و چوب هاي بي جان بوده است و نعوذبالله پيامبراني همچون ابراهيم در شكستن بت ها پيشقدم و اما در مصاف با ستمگران صحنه مبارزه را ترك كرده اند و حال آن كه تمام بت شكني ها و مبارزات و جنگ هاي حضرت ابراهيم با نمروديان و ماه و خورشيد و ستاره پرستان مقدمه يك هجرت بزرگ و همه آن هجرت ها و تحمل سختي ها و سكونت در وادي غير ذي زرع و ساختن بيت و فدئيه اسماعيل مقدمه بعثت و رسالتي است كه در آن ختم پيام آوران سنت اولين و آخرين بانيان و مؤسسان كعبه را تكرار مي كند و رسالت ابدي خود را با كلام ابدي انني بري مما تشركون ابلاغ مي نمايد، كه اگر غير از اين تحليل و تفسيري ارائه دهيم، اصلا در زمان معاصر بت و بت پرستي وجود ندارد. و راستي كدام انسان عاقلي است كه بت پرستي جديد و مدرن را در شكل ها و افسونها و ترفندهاي ويژه خود نشناخته باشد و از سلطه اي كه بتخانه هايي چون كاخ سفيد بر ممالك اسلامي و خون و ناموس مسلمين و

ص: 9536

جهان سوم پيدا كرده اند خبر نداشته باشد (4) . " آيا اگر حضرت امام در شرايط تاريخي مبارزه با ستمگران و در موقعيت برخورد با شرق و غرب نبود، آيا تفسيرش از بت پرستي همين بود كه بود يا اين سخنان حاكي از تعلق خاص مفسر به زمان و شرايطي دارد كه اين چنين مفهوم بت پرستي را توضيح مي دهد و تفسيري خاص ارائه مي نمايد. بدين جهت اين بحث ما را به اين واقعيت آشكار رهنمون مي سازد كه باورها، دانستنيها، شرايط خاص روانشناسانه مفسر موجب پديد آمدن و گوناگون شدن تفسير شده است و معناي متن يك حقيقت و خصوصيت تغييرناپذير نيست، بلكه همواره به اقتضاي حيثيت تاريخي ظهور مي كند و چهره اي از معنا و مصداق را بروز و ظهور مي دهد. اما با همه اينها اين امر بدين معنا نيست كه معنايي كه ما از يك متن مي فهميم با آنچه خوانندگان پيشين از آن مي فهمند تفاوت كلي دارد و در هر جا و كلامي اين تحولات و دگرگوني پديد آمده است، پديد آمدنش و برداشت از متن رابطه اي مستقيم با دگرگوني هاي ديگر دارد. از سوي ديگر براي شناخت كلام نياز به رفع موانع و عوامل بازدارنده از فهم صحيح هستيم و يكي از عوامل بازدارنده پيش باورها و مصبوغات غيرعقلايي و حتي تعصبات قومي

ص: 9537

و نژادي و مذهبي است. با نگاهي به مجموعه اي از تفاسير مذاهب، نحله ها و روشهاي گوناگون اين چند پاره گي و گوناگوني تفاسير مشاهده مي شود. اين واقعيت گرچه در كل موجب تكامل دانش تفسير و تعميق فهم قرآن شده و اختلاف امت مايه رحمت و بركت گشته، اما در جاهايي مايه انحراف و كژفهمي شده است. لذا شناخت خلفيات فكري اين نتيجه را خواهد داشت كه ما را از برداشتهاي دسته دوم آگاه كرده، تاثيرات مختلفي كه فهم ما را به آلايش ها رنگ آميزي مي كند، مشخص مي سازد. از جهت ديگر اين آگاهي به شناختهاي ديگري، كمك مي كند كه بدانيم در چه راهي بايد گام برداريم و چه عواملي را در فهم دخيل بدانيم و چه چيزهايي را نقد كنيم و در نهايت ما را از خوش خيالي و شگفت زدگي و اعجاب نسبت به فهم خود بازمي دارد. البته بحث درباره فوايد بررسي شخصيت مفسر مفصل تر از آن چيزي است كه در اين مقاله بگنجد، چنانكه اهميت و سابقه بحث در فلسفه غرب و جايگاه آن در هرمنوتيك زمينه هاي درازدامني را مي طلبد. بنابراين، همانطور كه در آغاز مقاله يادآور شديم، حضرت امام يكي از مفسريني است كه به تاثير شخصيت مفسر در تفسير تاكيد دارد و در جاي جاي سخنان خود نقش دانشها و باورهاي مفسر را

ص: 9538

آشكار مي كند. البته خود ايشان تاثير عظمت شخصيت جامع الاطراف و گرايشات عرفاني خويش را در طول حيات تفسيري خود بارها نمايان ساخته و بروز داده اند. حضرت امام در تفسير سوره حمد و در تفسير برخي از آيات و در مباحث عرفاني نگرشهاي ماورايي را بروز و ظهور داده اند در حالي كه برعكس در دوران مبارزات اجتماعي و حركتهاي سياسي به مناسبت زمان رنگ و جلوه و برداشتها به گونه اي ديگر آشكار مي شود. اگر هرمنوتيك نسبت به آثار هنري و متون ادبي به عنوان مايه هاي تفسير عمل مي كند و تفسيرها را مختص به متون ديني نمي داند و برداشتهاي متفاوتي از هر متن ارائه مي دهد، حضرت امام از شكسته شدن كنگره هاي كاخ مدائن و ريخته شدن چهارده كنگره در عصر بعثت تفسير اجتماعي مناسب با آن ارائه مي دهند و مي گويند آيا اين پديده به اين معنا نيست كه چهارده قرن ديگر نظام شاهنشاهي ساقط مي شود؟ (5) اين نوع برداشت در تفسير آيات جهاد، انسان شناسي، مقوله قدرت و دهها عنوان ديگر سياسي شگفت انگيز است و حاكي از اين واقعيت است كه تفسير هر مفسري خواه متون ديني باشد يا متون ادبي و خواه حوادث و وقايع تاريخي باشد يا آثار هنري به عوامل شخصيتي مفسر مرتبط است و آگاهيها و گرايشات مفسر در آن نقش

ص: 9539

بسيار مهم دارد.

پى نوشت ها

: 1. امام خميني، روح الله، تفسير سوره حمد2/ .95 - 93. صحيفه نور، ج1، ص 3 .235. همان، ج10، ص 4 .274. امام خميني، تفسير قرآن كريم، مجله بينات، شماره 8/4 و همچنين صحيفه نور، ج20، ص 5 .112. صحيفه نور، ج19، ص 742. سيدمحمدعلي ايازي

ص: 9540

هرمنوتيك و انديشه هاي تفسيري امام خميني (بخش دوم)

اشاره

8 چكيده: اكنون با توجه به مباحث بخش اول، اگر بخواهيم ديدگاههاي حضرت امام (ره) را با مباحث هرمنوتيك مقايسه كنيم، در درجه اول بايد توجه كنيم كه مقصود ما از هرمنوتيك، هر سخن و ديدگاه مطرح شده در باب تفسير متن نيست، بلكه منظور، آن نگرش خاصي است كه در فرهنگ و تمدن غرب شكل گرفته و مراحلي را طي كرده است و كلاسيكهايي همچون شلايرماخر و ديلتاي و سپس هرمنوتيك مدرن نسبي گرا و هايدگر و گادامر و بعد هم نئوكلاسيكها مثل هيرش ظهور و هر يك مطالبي را طرح كرده اند. لذا وقتي مي گوييم هرمنوتيك، آن معناي عام و گسترده اش - كه شامل هر بحث تفسيري بشود - مورد نظر نيست، بلكه در قياس انديشه هاي امام (ره) با هرمنوتيك، مقصود همان نحله هاي شكل گرفته در غرب مي باشد. اولين بحثي كه در هرمنوتيك مطرح است، اين است كه آيا متن داراي يك معناي نهايي هست يا خير؟ معنايي كه اگر شخص مفسر - يعني كسي كه در صدد فهم متن برآمده - به آن دست يافت، بتوانيم بگوييم كه او به منظور نهايي متن واقف گشته است و اگر هم دست نيافت، بگوييم كه او در نيل به هدف، ناتوان بوده است. در بحثهاي گذشته گفتيم كه كلاسيكها

ص: 9541

و نئوكلاسيكها; يعني شلايرماخر، ديلتاي، گادامر و هيرش، قائلند به اين كه هر متن داراي يك معناي نهايي است، در حالي كه هرمنوتيك نسبي گرا، مثل گادامر، وجود معناي نهايي متن را انكار مي كند. حال اگر از حضرت امام (ره) بپرسيم كه آيا متن داراي معناي نهايي هست يا خير؟ با توجه به بحثهايي كه ايشان در زمينه مربوط به الفاظ در علم اصول فقه، حجيت ظواهر قرآن، تفسير سوره حمد و مطالب عرفاني دارند، پاسخ ايشان، مثبت خواهد بود و خواهند گفت: بله، اين معناي نهايي در قرآن و روايات وجود دارد. البته توجه داريد كه مباحث هرمنوتيك نزد هرمنوتيكهاي متاخر، توسعه يافته و از متن گفتاري و نوشتاري فراتر رفته است و هر نوع ابزار مربوط به پيام يا متن را شامل مي شود; حتي موسيقي، مجسمه سازي، نقاشي و. . . ولي مقصود ما در اين بحث مقايسه آراي حضرت امام (ره) با هرمنوتيك، فقط متن نوشتاري، آن هم با توجه خاص به متون ديني است و در همين محدوده و دايره اين مطالب را طرح و بررسي مي كنيم. پس، از اين جهت كه متن، داراي معناي نهايي است، حضرت امام (ره) نيز با كلاسيكها و نئوكلاسيكهاي هرمنوتيك موافقند. حال مي رسيم به سؤال مهم ديگر كه معناي نهايي متن چيست؟ پاسخ هرمنوتيكهاي

ص: 9542

كلاسيك - مثل شلايرماخر - اين است كه معناي نهايي متن، تمام زندگي مولف متن است; يعني براي دستيابي بر معناي نهايي متن، بايد درباره زندگي مولف آن متن دقت و تامل كرد. ديلتاي هم تقريبا همين نظر را پذيرفته است كه بايد زندگي فردي و حالات رواني نويسنده متن را بشناسيم تا بتوانيم به فهم معناي نهايي متن دست يابيم يعني ضرورت آشنايي با شخصيت نويسنده متن و هويت تاريخي او را براي درك معناي نهايي متن قطعي مي دانست. البته ديدگاه ديلتاي تفاوتي با نظر شلايرماخر دارد. ديلتاي مي گفت: معناي نهايي متن، صرفا نيت مولف است، در حالي كه شلايرماخر مي گفت: نه تنها نيت مولف، بلكه تمام زندگي او معناي نهايي متن مي باشد. حالا اگر بخواهيم نظر حضرت امام (ره) را جويا شويم كه معناي نهايي متن چيست؟ با توجه به آنچه كه ايشان در حجيت ظواهر و بحث مربوط به الفاظ علم اصول فرموده اند، در مي يابيم كه ايشان نيز مثل اصوليهاي ديگر معتقدند كه معناي نهايي متن همان چيزي است كه شارع از اين الفاظ اراده كرده است; يعني در واقع، حضرت امام (ره) معناي نهايي متن را همان نيت مولف مي دانند. البته در تعيين نيت مولف، بايد به نكاتي چون: خصوصيات گوينده متن، زمان بيان متن، جايگاه متن

ص: 9543

و هدف كلي متن توجه كنيم; مثلا اگر ما بخواهيم يك روايتي را از ائمه معصومين - سلام الله عليهم اجمعين - بشناسيم و بدانيم كه مقصود امام معصوم از اين روايت چيست؟ بايد به منزلت و موقعيت امام، ذهنيتهاي جمعي و اجتماعي درباره موضوع روايت، مخاطبان روايت و شان بيان آن، توجه كنيم و اين كه آيا در يك حكم، منظور بيان حكم الهي بوده است يا حكم ولايي. از اين رو، حضرت امام (ره) در مكاسب محرمه بحثي دارند كه مثلا، بيع السلاح من اعداء الدين في حال الحرب، حكم كلي الهي است يا حكم ولايي؟ ايشان معتقدند: رواياتي كه در اين باب وارد شده است به طور كلي بيان حكم شرعي الهي نيست، بلكه يك حكم ولايي است كه ائمه از منصب ولايتشان بيان فرموده اند. بديهي است حكم كلي يا ولايي دانستن روايتي، در فهم متن تاثير مي گذارد. حضرت امام (ره) در بحث مكاسب محرمه به اين نكته توجه كرده اند و - برخلاف تفسيري كه ديگران از روايات بيع السلاح من اعداء الدين كرده اند; كه چون بين روايات تنافي وجود دارد، پس براي حل اين مشكل، بايد در پي جمع دلالي يا تعارض و تعادل و ترجيح رفت - مي فرمايند: اصلا تعارضي وجود ندارد و اين روايتهاي مختلف ناظر به شرايط و موقعيتهاي

ص: 9544

مختلف است و چون حكم، حكم ولايي است تابع شرايط و مصالح است و بيع السلاح من اعداء الدين نيز بعضي جاها حرام، بعضي جاها مباح و حتي ممكن است بعضي جاها مستحب يا واجب شمرده شود و همه اينها به شرايط و مصالح زمان بستگي دارد. حال اگر از اين ديدگاه به مباحث حضرت امام (ره) نظر كنيم، در مي يابيم كه نظر ايشان از جهتي به حرفهاي ديلتاي نزديك مي شود; يعني ديلتاي ضمن اينكه مي پذيرد كه نيت مولف، معناي نهايي متن را تعيين مي كند، بر اين نكته هم تاكيد دارد كه براي پي بردن به نيت مولف، بايد خصوصيات فردي و تاريخي او مطالعه و ارزيابي شود. اما در اينجا نيز تفاوت ظريفي بين نظر ديلتاي و حضرت امام (ره) هست و آن اينكه: ديلتاي و همفكرانش مي گويند چه بسا كه با مطالعه و بررسي مولف متن، به فهم معاني جديدي از متن نائل شويم كه خود مولف به آن توجه نداشته و بر آن دست نيافته است; ولي حضرت امام اين نكته را قبول ندارند; زيرا محدوده معنايي به نظر ايشان و ديگر اصولي ها، محدوده معناي متن محسوب مي شود، محدوده اي كه مولف و گوينده متن به آن توجه دارند و بلكه آنر ا قصد كرده اند. البته ممكن است كه آن

ص: 9545

مدلول مقصود گوينده كه معناي نهايي متن است، لوازمي داشته باشد كه به تعبير اصولي به دلالت اقتضاء بر شئ دلالت كند; ليكن اين بحث ديگري است كه مورد قبول اصوليها و خود حضرت امام (ره) نيز هست. با اين توصيف، امام (ره) برخلاف هرمنوتيك نسبي گرا، معتقد به معناي نهايي متن هستند حضرت امام (ره) در بعضي تعبيرات به اين نكته اشاره كرده اند كه مفسر متن - كسي كه به فهم متن ديني مي پردازد - اطلاعات، پيش فرضها و زمينه هاي قبلي و ذهني او ممكن است در فهم آن متن تاثير بگذارد و باعث شود كه او متن را به شكل خاصي تفسير كند يا حضرت امام (ره) مي فرمايند كه "زمانهاي بسياري بر ما گذشته كه دسته اي فيلسوف، عارف و متكلم و امثال اينها دنبال جهات معنوي بودند و هر يك به اندازه ادراك و بينش خود برداشتي داشتند و قشريون را تخطئه كردند و ماعداي خودشان را قشري حساب كردند و به كلي از جهات ديگر غفلت كردند. از حيات دنيايي وجهاتي كه در اين دنيا به آن احتياج است غفلت كردند". (1) اين بيان امام (ره) نيز - كه بسياري از متفكران و انديشمندان مسلمان هم به آن اعتقاد دارند - با آنچه كه هرمنوتيكهاي نسبي گرا مي گويند كاملا متفاوت است.

ص: 9546

تعبير امام (ره) اين است كه گاه داشتن زمينه ذهني باعث مي شود كه مفسر متن آن جامع نگري نسبت به متن را از دست بدهد و صرفا از دريچه تخصص يا توقعات خود به متن نظر كند و در نتيجه تنها بخشي از معناي متن را كه در حيطه ديدگاهش قرار مي گيرد، مورد توجه قرار دهد و از معاني ديگر غفلت كند. اين نكته مهمي است كه حضرت امام (ره) در فهم يك متن ديني - بخصوص قرآن - مورد تاكيد قرار داده اند. به اين نكته نيز بايد توجه كنيم كه قرآن كلام خداوند تبارك و تعالي است و پيام غيبي و دستورهاي الهي است كه براي حفظ شان و كرامت جامعه انساني نازل شده است و حضرت امام (ره) در متون عرفاني خود، تاكيد بسياري بر عظمت قرآن دارند; گويي عظمت قرآن آن قدر است كه فهمش از دسترس انسانهاي عادي خارج است. آنچه امام (ره) فرموده اند اين است كه: كلامي كه از سوي خداوند تبارك و تعالي - كه عالم به تمام شوون وجودي و زندگي انسان است - فرستاده مي شود براي دايت بشر در هميشه تاريخ و گستره جغرافياست; پس اگر كسي مي خواهد اين متن عزيز و عظيم را تفسير و معناي نهايي آن را فهم كند، بايد به گستره اين پيام

ص: 9547

توجه كند و خودش را به بعد خاصي محدود نكند. اما هرمنوتيك نسبي گرا مي گويد: زمينه هاي ذهني شخص مفسر، يا به تعبير گادامر سنتي كه شخص مفسر در آن رشد كرده، بناچار در فهم او تاثير مي گذارد. اينها نمي گويند و نمي پذيرند كه اين تاثير، تاثيري است كه اولا شخص مفسر مي تواند از آن اجتناب كند; ولي حضرت امام (ره) مي فرمايد كه شخص مي تواند و بايد از آن اجتناب كند. ثانيا، اين تاثير مي تواند تاثير بدي باشد. آنها معتقدند كه چون اين تاثير قهري و غيرقابل اجتناب است، پس بد نيست و اصلا خوبي و بدي در امور قهري معنا ندارد. در حالي كه حضرت امام (ره) معتقد است كه اگر انسان غافل باشد اين تاثير بد پيدا مي شود و اگر آگاه و متوجه باشد مي تواند از اين تاثير مصون بماند و نيز بايد تلاش كند تا اين تاثير سؤ را محدود كند و اجازه ندهد كه در تفسيرش راه يابد. نكته ديگري كه مهم و مطرح است; ولي از حيطه بحثهاي هرمنوتيكي خارج است، اين است كه آيا زبان متن، زبان تمثيل و كنايي دارد يا زبان عادي، عرفي و عقلايي؟ در بعضي از تعابير حضرت امام (ره) آمده كه قرآن، يك زبان رمزي خاصي دارد كه بين خدا و پيامبر

ص: 9548

است و مثلا مي فرمايند كه فهم حقيقت قرآن جز براي ذات نبي اكرم (ص) حاصل نمي گردد. يا اين بيان امام (ره) كه "گويا رمزي ميان خدا و پيامبر اكرم (ص) وجود دارد" (2) يا تعبير امام (ره) در "خطاب" كه مي فرمايند قرآن در خطاب به كسان خاصي نازل شده و كساني كه بخواهند به فهم متن راه يابند تنها از طريق آن كسان مي توانند دسترسي به حقيقت قرآن بيابند. (3) اين تعابير، موهم اين معناست كه امام معتقدند كه زبان قرآن، رمزي است. اين بحث زبان قرآن و زبان دين از بحث هرمنوتيك كاملا جداست كه در اين جلسه وارد اين مقوله نمي شويم. اجمالا به اين نكته اشاره مي كنيم كه به نظر حضرت امام - كه نظر مشترك نويسندگان و محققان اصولي و فقهي است - زبان قرآن يك زبان عمومي و عقلايي است; يعني در واقع خداوند متعال قرآن را به همان زباني كه مردم عصر نزول تكلم مي كرده اند فرستاده و به همان زبان با مردم سخن گفته است. لذا حضرت امام (ره) در حث حجيت ظواهر قرآن تعبير مي كنند كه بناي عقلا بر عمل بر ظواهر كلام است، مگر اينكه بناي گوينده بر رمز و حذف قراين باشد و نخواهد آن را به ديگران بفهماند كه درباره قرآن چنين

ص: 9549

احتمالي داده نمي شود و انگيزه اختصاصي بودن پيام مطرح نيست. در واقع اساس بحث الفاظ علم اصول بر همين پايه استوار است و حضرت امام (ره) نيز مثل بقيه بحث كردند كه در مباحث الفاظ علم اصول وقتي مي گويند امر، ظاهر در وجوب و نهي، ظاهر در حرمت دارد يا جمله شرطيه، مفهوم دارد يا ندارد يا جمله وصفيه مفهوم ندارد، مقصود اين نيست كه اوامر يا نواهي كه در لسان شارع وارد شده چنين خصوصياتي دارد، بلكه به طور كلي زبان عرفي عقلايي را تحليل مي كنند و مي گويند كه امر، در اين زبان، بر وجود دلالت دارد يا نهي بر حرمت و. . . در علم اصول، علت تحليل زبان عقلايي - با اينكه هدفش زبانشناسي نيست، بلكه فراهم كردن ابزار لازم براي فهم و اجتهاد متن است - اين است كه زبان قرآن و روايات همان زبان عرفي عقلايي است. لذا اگر در لسان عقلا، اوامر، ظهور در وجوب دارند و نواهي ظهور و حرمت، در لسان شارع نيز به همين صورت است. با اين وصف، حضرت امام (ره) مي پذيرند كه زبان قرآن، زبان عرفي عقلايي است. اين كه معيار مباحث فقهي و اصولي، عرفي و عقلايي و دانستن زبان قرآن است در نظر حضرت امام (ره) هم

ص: 9550

پذيرفته شده است; مثلا وقتي ايشان در مباحث بيع به " اوفوا بالعقود" (4) مي رسند و مي خواهند آن را معنا كنند، همين معنا را در نظر مي گيرند كه اين عبارت در لسان عمومي عقلا چه معنايي را افاده مي كند مثلا "اوفوا" صيغه امر است. خصوصيت امر چيست؟ "العقود، جمع محلاي به "ال" است، جمع محلاي به "ال" چه خصوصياتي دارد و. . . و نتيجه مي گيرند چون "القعود" جمع محلاي به "ال" مفيد معناي عموم است، پس شارع تمام عقود را امضا كرده اند. اما وقتي حضرت امام (ره) به بحثهاي تفسيري يا عرفاني مي رسند، تعابيري دارند كه گويا با تعابير ايشان در مباحث فقهي و اصولي تناقض دارد; يعني در مباحث و عرفاني و تفسيري مي فرمايند قرآن سري است ميان خدا و نبي اكرم (ص) و فقط گروه خاصي مخاطب قرآن هستند و حقايق قرآن از دسترس بسياري از مردم خارج است; زيرا كلامي بسيار متعالي است كه ما از دريافت حقيقتش عاجزيم. و در مباحث فقهي و اصولي به حجيت ظواهر قرآن - همان طور كه اشاره كرديم - قائل هستند و مي فرمايند همه مي توانند با آشنايي به استظهارات عرفي و عقلايي، نحوه بيان شارع و قراين متصل و منفصل كلام او را از ظاهر قرآن استفاده كنند. و اين دو مطلب

ص: 9551

به هيچ وجه تعارض و تنافي ندارند; زيرا امام (ره) معتقدند كه همه مي توانند از ظواهر قرآن - كه معيار اجتهادات فقهي است - با شرايطي بهره ببرند; لكن در وراي اين ظاهر، معناي ديگري وجود دارد كه در تعبير روايي بطون ناميده مي شود. يعني آنچه كه در واقع لوازم مد دليل ظاهر قرآن است، همين بطون است و آن لوازم، لازم بين، "بين بالمعني الاخص" نيستند كه ما اين بحث را در همين كتاب "مباني كلامي اجتهاد" توضيح داده ايم كه قرآن، ظاهري دارد و باطني. ظاهر قرآن شامل مدلول اين الفاظ كه بين بالمعني الاخص است، مي شود; يعني لوازمي كه صرف تصور معنايي كه از الفاظ قرآن اراده مي شود، براي آن معاني كافي است. ولي قرآن در وراي اين معناي لازم بين بالمعني الاخص، مي تواند لوازم ديگري نيز داشته باشد كه آنها لوازم معناي "بين بالمعني الاعم" هستند. به تعبير منطقي براي اينكه به تلازم معاني پي ببريم بايد اين معناي ظاهر قرآن و آن معناي لازم را با هم تصور كنيم تا حكم به ملازمه كنيم يا اصلا معنا، لازم بين نيست; يعني صرف تصور معناي قرآن كافي نيست، بلكه لوازم ديگر هم نياز است تا به معناي آن پي ببريم كه يكي از آن لوازم كه در كشف

ص: 9552

معاني مؤثر است، طهارت باطن و سير عروج معنوي انسان است يعني كسي كه سير و سلوك معنوي كرده از قرآن چيزهايي مي فهمند كه ديگران نمي توانند بفهمند; زيرا آن معاني، جز ظاهر قرآن نيست، بلكه جز باطن قرآن است و قهرا - ائمه عليهم السلام - و خود حضرت رسول اكرم (ص) كه در اين طريق به اوج رسيده اند، مي توانند به معانيي از قرآن دست بيابند كه براي ما قابل دسترس نيست. پس اين يك نكته كه بطون قرآن براي ما قابل كشف نيست. نكته ديگر، درك حقيقت مفاهيم قرآن است كه اين را حضرت علامه طباطبايي - رضوان الله تعالي عليه - طرح مي كنند و مي فرمايند كه در آيه "و مايعلم تاويله الا الله والراسخون في العلم" (5) مقصود از تاويل، چند احتمال است (6) كه علامه پس از نقل اقوال و احتمالات در نهايت مي فرمايند: تاويل يك لفظ، واقعيتي است كه آن لفظ بر آن تكيه دارد و اگر اين را بگوييم ديگر تاويل از محدوده مفاهيم خارج مي شود و خودش يك حقيقت و واقعيت است; بنابراين تاويل، يك انشاي مصالح است، مصالحي كه منشا اين انشاء مي شود; مثلا تاويل وجوب، آن مصالحي است كه منشا اين وجوب شده است و نيز تاويل حرمت، آن مفاسدي است كه منشا اين رمت شده.

ص: 9553

به عنوان مثال: در "احلت لكم بهيمة الانعام" (7) منشا حليت بهيمة الانعام، تاويل آن است يا در حرمت خمر خنزير و دم، مناشي حرمت آن مفاسد موجود در خنزير در دم و خمر است اينها تاويل است يا در اخبار وقتي قرآن خبري مي دهد، تاويل آن واقعيتي است كه قرآن از آن خبر مي دهد. بر اين تعبير مي بينيم يك خواننده متعارف نمي تواند راهي به تاويل بيابد و تاويل را فقط خدا مي داند. و در آيه "ومايعلم تاويله الا الله و الراسخون في العلم" اگر الراسخون في العلم، عطف به الله باشد، راسخون نيز تاويل را مي دانند كه مصداق تام و بارزش رسول الله و ائمه طاهرين - عليهم السلام - هستند و اينها با آن حقايقي كه قرآن از آنها نشات گرفته آشنا هستند و اين از حيطه معنايي قرآن خارج است. بنابراين، هيچ منافاتي ندارد كه امام (ره) بفرمايند كه ظواهر قرآن براي همگان حجت است; اما بطون قرآن از دسترس عموم مردم خارج است. مثلا در تفاسيري كه عرفا دارند، از جمله مرحوم شاه آبادي - كه استاد حضرت امام بودند و امام (ره) هميشه به ايشان ارادت مي ورزيدند و در كتابهايشان با تجليل و تكريم از وي ياد مي كردند - در كتاب " رشحات البحار" در تفسير سوره "انا انزلناه في ليلة

ص: 9554

القدر" بحثي دارند و مي فرمايند كه اصلا قرآن، همان علم الهي است كه تنزل يافته و مراتبي را طي كرده و پايين ترين مرتبه اش همين است كه به شكل خطوط و نوشته درآمده است و ما مي توانيم از آن بهره ببريم و مرتبه بالاترش همان حقيقت انسان كامل است. آقاي شاه آبادي در آنجا تعبيري دارند - كه اميدوارم اشتباه نكنم زيرا براي 15 - 20 سال گذشته است و من از حافظه نقل مي كنم - كه اگر علي (ع) در جنگ صفين مي فرمايند: " انا القرآن الناطق"، منظورشان اين نيست كه من حافظ قرآن هستم; زيرا در آن لشكر حافظ قرآن كم نبود كه حضرت بخواهد بگويد من حافظ قرآنم، بلكه حضرت مي فرمايد من خود قرآن هستم; سپس مرحوم شاه آبادي مي فرمايند كه اين بدان جهت است كه حقيقت انسان كامل با قرآن، يكي است; حقيقتا علي (ع) ، قرآن است. بحث تجوز و تمثيل يست حقيقتا علي (ع) قرآن است; قرآني كه دارد سخن مي گويد. اين تعابير مرحوم شاه آبادي - كه حضرت امام (ره) نيز نظير اينها را بيان كرده اند - ذو مراتب بودن قرآن اشاره دارد. قرآن، حقيقتي است كه از جايگاه بلندي يعني ذات اقدس الهي آغاز مي شود و در پايين ترين مرحله به خطوط و نقوش مي رسد و انسانهاي عادي

ص: 9555

به آنچه وراي اين مفاهيم ظاهري است، راه ندارد. حضرت امام (ره) مي فرمايند كه راه استفاده از اين كتاب شريف را - كه تنها كتاب سلوك الي الله و يكتا كتاب تهذيب نفس و آداب و سنن الهي است - بايد به روي مردم باز كرد; يعني مفسرين بايد اين كار را بكنند. در اين تعبير حضرت امام آمده است كه ما براي استفاده از مفاهيم قرآن بايد سير و سلوك معنوي داشته باشيم و براي اين سير و سلوك هم بايد از خود قرآن كمك بگيريم. اين تعابير به هيج وجه منافات ندارند با اينكه به اصطلاح، ظواهر قرآن حجت باشد و اين حجيت هم به گروه خاصي اختصاص نداشته باشد. سؤال: آيا مي توانيم بگوييم كه يكي از وجوه اختلاف هرمنوتيك نسبي گرا و انديشه هاي تفسيري حضرت امام (ره) اين است كه هرمنوتيك قائل به مراتب فهم نيست و همه فهم ها را در يك سطح و به طور عرضي و افقي نگاه مي كند; در حالي كه در انديشه ديني، فهم ما از قرآن، يك فهم عمودي و ذومراتب است؟ جواب: بله، در اينجا بايد به دو نكته توجه كرد: يكي اينكه از نظر حضرت امام (ره) ، در فهم قرآن هم فهم خطا داريم هم فهم درست; يعني اين گونه نيست كه

ص: 9556

همه فهم ها از قرآن درست باشند، بلكه بسياري از فهم و برداشتها خطاست و در بين فهم هاي درست هم يك فهم، جامع است و ديگري نه; يعني در فهم ظواهر قرآن، گاهي انسان كاملا خطا مي رود و معنايي را از قرآن استفاده مي كند كه به هيچ وجه مراد قرآن نبوده، كه اين برداشت، خطاست. ولي گاه انسان معناي مراد قرآن را به گونه محدود درمي يابد; يعني معنايي كه تنها آن معنا، مقصود قرآن نبوده، بلكه قرآن معناي گسترده تري را در نظر داشته است. تا برسد به كسي كه ظاهر قرآن را به طور كامل درك كند كه در ظواهر هم مراتبي وجود دارد; فهم كامل و فهم ناقص. بعد از اين مرحله مي رسيم به كسي كه لوازم اين ظاهر را - چه لوازم بين بر لوازم غير بين - درك مي كند كه منظور از لوازم غير بين همان بطون است كه چندين بطن داريم: بطن اول، بطن دوم و. . . چون اين بطون در طول يكديگر قابل تصورند تا هفتاد بطن، بلكه بيشتر. و اين اعداد مبين كثرت هستند، نه تحدير. ولي هرمنوتيك گادامري اصلا اين بينش را ندارد كه در فهم متن، فهم خطا هم وجود دارد. به اين معنا كه بگوييم: فهمي كاملا خطا و بي ارزش است; مثلا اگر

ص: 9557

كسي در فهم متني كه الفاظش انگليسي است تصور كند كه اين الفاظ فارسي است، قهرا معنايي را به دست مي آورد كه هيچ ارتباطي با متن ندارد و اگر اين معنا به نحوي از انحاء با متن مرتبط شد، همه اين فهم ها را هم عرض مي داند و براي آنها مراتب و درجات قائل نيست; زيرا معتقد است كه متن اصلا معناي نهايي ندارد، بلكه افق معنايي دارد كه اين افق را هر كسي از گوشه اي مي تواند درك كند و بر اساس سنت خودش به فهم متن بپردازد. به عبارتي، او معتقد است كه اولا، اين معناي گسترده يك افقي دارد. ثانيا، ما با بخشي از اين افق رابطه برقرار كنيم و آن را بفهميم; زيرا سنت ما با گوينده يا نويسنده متفاوت است لذا تمام فهم ها - چون نمي توانيم با تمام افق معنايي متن، رابطه برقرار كنيم - از ارزش و اعتبار يكسان برخوردار هستند و هيچ كس نمي تواند فهم ديگري را تخطئه كند; مثلا اگر در سنت دين خودمان مي بينيم كه مفسرين با نگاه عرفاني، فلسفي، ادبي و علمي قرآن را تفسير كرده اند، نمي توانيم يكي را درست و بقيه را نادرست بدانيم يا اگر در بستر زمان، تفاسير قديم و جديد هر يك راي و نظري متفاوت دارند يا مفسر ايراني و

ص: 9558

هندي هر كدام حرفي مختلف مي زنند به اعتقاد هرمنوتيك نسبي گرا، همه درست هستند و از ارزش و اعتبار يكساني برخوردار هستند و در عرض يكديگر قرار دارند. در حالي كه از ديدگاه حضرت امام (ره) اينطور نيست. سؤال: شما روي هرمنوتيك نسبي گرا تاكيد كرديد و فرموديد كه بين نظر حضرت امام (ره) و هرمنوتيك نسبي گرا تفاوتي وجود دارد. آيا نظر امام با نظر هرمنوتيكي ديلتاي يا شلايرماخر نيز تفاوت دارد؟ جواب: اولا، مباحث تفسيري و اصولي حضرت امام (ره) با مباحث هرمنوتيكي نسبي گرا تفاوت اساسي دارد به گونه اي كه به طور كلي با آن انديشه مخالفت هستند. اما اين بدان معنا نيست كه مطالب حضرت امام (ره) با هرمنوتيك كلاسيك منطبق است; زيرا هرمنوتيك كلاسيك; مثلا شلايرماخر مي گويد كه معناي نهايي متن، تمام زندگي مولف است كه امام (ره) اين را قبول ندارند و معتقدند كه نيت مولف، معناي نهايي متن است. لذا مي شود گفت نزديكترين ديدگاهها به امام (ره) ، نظر ديلتاي است. اگرچه بحث و نظر ديلتاي هم با نظر امام (ره) خيلي فرق دارد; زيرا ديلتاي از يك سو تاريخي گراست و تاريخي گر، معنايش اين است كه به محصور بودن انسان در حصار تاريخيت اعتقاد دارد. بنابراين، به مقتضاي تاريخ، واجد فهم و خصوصيات فكري، فرهنگي و

ص: 9559

اجتماعي خاصي است كه نمي تواند از چنبره آنها خارج شود; يعني يك جبر تاريخي بر هويت انسان حاكم است كه حضرت امام (ره) اين را قبول ندارند، بلكه معتقد هستند كه بايد شرايط صدور و نزول متن را در نظر گرفت، نه اينكه تاريخ را عاملي قاهر بر اراده و ويژگيهاي انسان تصور كنيم. پس حضرت امام (ره) به هيچ وجه در اين مبناي فلسفي با ديلتاي موافق نيست يا مثلا وقتي ديلتاي بحث فرديت را تحت تاثير هوسرل - كه جوانتر از ديلتاي هم هست - مطرح مي كند، تفسير خاص از فرديت را مبتني بر قصديت اراده كرده است - كه من اين بحث را در صفحات 150 - 152 كتابم آورده ام - اصلا در مباحث حضرت امام (ره) طرح نشده و جايي ندارد; يعني آن نگرش پديدار شناسانه اي كه هوسرل دارد و مبتني بر فلسفه كانت است، ابدا در ذهنيت و تفكر امام وجود ندارد، اين نكته مهمي است كه وقتي نظر و راي يك انديشمند مسلمان در سنت فكري - فلسفي و اصولي، به كلام يك انديشمند غربي در سنت فكري - فلسفي ديگري مشابهت مي يابد، تفاوتهاي بسياري نيز دارند; زيرا مباني فكري و زيرساختهاي فلسفي اينها با يكديگر مفتاوت است. لذا بنده معتقدم كه نمي توان حضرت امام (ره)

ص: 9560

را در زمره يك هرمنوتيك چه كلاسيك، چه نسبي گرا، و چه نئوكلاسيك قرار داد; زيرا آراي امام (ره) در سنت فلسفي، تفسيري، اصولي و فقهي - اسلامي قابل طبقه بندي است و روش خاصي دارد. البته اگر كسي بر اين آرا اسمي بگذارد و مثلا آنها را هرمنوتيك اسلامي يا شيعي بخواند عيبي ندارد و ما بر اسم و لفظ اشكال نمي گيريم; اما هرمنوتيك به عنوان يك نحله، فكري خاص شناخته شده است. مثل اينكه ما مي گوييم حكمت متعاليه، همان فلسفه صدرايي يا صدرالمتالهين; يعني يك مكتب فلسفي خاص، مورد نظرمان است. البته برخي ديگر هم تعبير متعاليه دارند، مثلا هايدگر هم از فلسفه خودش به حكمت

ص: 9561

متعاليه تعبير مي كند; ولي با حكمت متعاليه اي كه ما مي گوييم تفاوت دارد. اگرچه در بعضي جاها به هم نزديك و شبيه مي شوند و بسياري از حرفهاي او شبيه اقوال عارفان ماست يا شبيه مباحث فلسفه صدرايي است; اما بستر فكري هايدگر با بستر فكري صدالمتالهين متفاوت است. غرض اينكه در نامگذاري ها مثلا هرمنوتيك اسلامي يا شيعي عيب و اشكالي نيست. ولي اگر هرمنوتيك را با آن معناي مذكور در نظر بگيريم، انديشه هاي حضرت امام (ره) با هيچ يك از آن گروهها تطبيق نمي كند و تنها شباهتي با آنها دارد. سؤال: در اين علم هرمنوتيكي ظاهرا ديدگاه اومانيستي هم وجود دارد و قابل رديابي است، همين كه گفته مي شود نيت مولف، در واقع صاحب متن [مثلا خداوند] را انساني فرض كرده كه محدود و متاثر از شرايط است. آيا اين نيز از مقوله تفاوتهاي ميان فلسفه و تفسير اسلامي با هرمنوتيك نيست؟ جواب: اين، بحث ديگري است. اصلا وحي در اصطلاح اسلامي با وحي در اصطلاح مسيحي تفاوت دارد. همچنين تلقي مسيحيان از خدا متفاوت است. ما معتقديم كه خدا حقيقت مطلق برتر است كه به هيچ وجه ممكن نيست در قالب يك انسان ظهور كند و به زمين بيايد و در كنار آدميان زندگي كند، بلكه خدا حقيقت برتري است كه همه

ص: 9562

جا هست. در همه چيز داخل است; ليكن لا بالممازجه. با همه چيز هست، اگرچه خيلي چيزها با او نيستند; يعني "هو معكم اينما كنتم" (8) ; اما نه به اين كه انتم معه دائما. يك نوع معيتي كه از سوي او هميشه هست; ولي ممكن است كه ما با او نباشيم. پس خدايي كه ما مي گوييم، خدايي است كه حقيقت هستي را پر كرده، همه جا حاضر است. "ولا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين" (9) او حتي لحظه اي از چيزي غافل نمي شود. "لا تاخذه سنة و لانوم" (10) . اما مسيحيت باور عمومي اش اين است كه حضرت عيسي (ع) خود خداست كه در قالب بشري ظهور كرده، پس به اين اعتبار، عيسي، وحي است; چون وحي، يعني ظهور خدا. اما ما هرگز به خود پيامبر (ص) وحي نمي گوييم. اصلا وحي يعني پيامي كه خدا براي پيامبرش مي فرستد. از اين رو، ما معتقديم كه الفاظ قرآن بر پيامبر وحي شده و رسول اكرم را فرستاده و پيامبر خدا مي دانيم; در حالي كه آنها معتقدند كه عيسي پيامبر نيست، بلكه خود خداست كه در قالب بشري ظهور كرده است. آنها مي گويند حواريون عيسي، پيامبر هستند و كتاب مقدس مسيحيان - كه دو بخش عهد عتيق و عهد جديد دارد

ص: 9563

و عهد جديد نيز مشتمل بر چند بخش است كه فعلا اناجيل (انجيل ها) مورد نظر ماست - گزارش بشري از ظهور خدا در اين دنيا است و اين همان وحي است كه به وسيله انسانهايي چون مرقس، يوحنا و متي - كه نويسندگان اناجيل اربعه هستند - ثبت و ضبط شده است. منتهي اين كتاب مقدس كه برايش قداست قائلند، يك تاليف بشري است. در ميان پروتستانها بعضي هرمنوتيك ها مثل شلايرماخر، ديلتاي و گادامر متدين هستند; ولي درباره بعضي هرمنوتيك ها مثل هايدگر اصلا ديندار بودنشان محل بحث است; زيرا بعضي معتقدند كه هايدگر ملحد است و برخي هم مي گويند كه هايدگر آن خدايي را كه دين مسيحيت تصوير و ارائه كرده، منكر است; زيرا تصوير مسحيت از خدا، تصويري مخدوش است. لذا هايدگر خدا را قبول دارد; چون در تعابيرش حقيقت مطلق را قبول دارد. به هر حال مجموعه مفاهيم و تصاويري كه در فضاي فكري مسيحي وجود دارد با مفاهيم فضاي فكري اسلامي متفاوت است. از اين رو، وقتي يك مسيحي مثل شلايرماخر مي خواهد هرمنوتيك را بنيان گذاري كند، درصدد پايه گذاري روش عمومي تفسير متن برمي آيد; يعني او بين متني كه نويسنده اش يك انسان عادي باشد با كتاب مقدس، تفاوتي قائل نيست; زيرا مي گويد اگرچه كتاب مقدس محتوايش وحي است;

ص: 9564

ليكن نوشته يك انسان است. لذا تفاوتي ميان يك متن وحي با كتابي كه محتوايش غير وحي يا مثلا قصه و داستاني باشد، قائل نيست; در حالي كه ما معتقديم: قرآن خودش، وحي است، حتي براي ائمه (ع) مرتبه اي از علم قائليم كه انسانهاي متعارف واجد آن نيستند و امامان مطالب خود را با بهره گيري از آن علم بيان كرده اند. و اين از مسائل اعتقادي ماست و آنها اين نكته را به اين شكل قبول ندارند. البته مي پذيرند كه به بعضي وحي مي شده و مقصودشان از وحي، تجلي خداست. از اين رو، هر كه را عيسي بر او تجلي كند، در زمره رسولان مي دانند و معتقدند كه اين باب تجلي عيسي بسيار باز است و عيسي بر هر كه تجلي كند او فرستاده خدا و حامل پيامي براي مردم است. بر اين اساس، حواريون را رسول مي دانند، حتي كسي مثل پولس را كه در واقع بنيانگذار الهيات مسيحي و يك يهودي ضد مسيحيت است و مدتها به آزار مسيحيان پرداخته و بعدها ادعا نمود كه عيسي بر او ظهور كرده و از جانب عيسي مامور ترويج مسيحيت شده است، به عنوان مهمترين رسول مسيحي مي شناسند. بنابراين، آنچه را آنها وحي مي دانند ظهور و تجلي خداست. لذا خود عيسي را هم به

ص: 9565

يك معنا وحي مي دانند; در حالي كه ما مي گوييم خود پيامبران از اين جهت كه تام و اكمل هستند آيه و نشانه خدا هستند; مثلا در قرآن از عيسي به عنوان كلمه ياد شده; ولي نه به اين معنا كه خود عيسي وحي است. سؤال: هر قدر به عمق مباحث تفسيري اسلامي و هرمنوتيك وارد شويم مي بينيم كه فاصله امان بيشتر مي شود. در همين بعد اگر به مساله اعجاز نيز اشاره اي بفرماييد مفيد خواهد بود؟ جواب: عرض كردم كه ميان مجموعه تصورات ما و هرمنوتيك با وجود برخي تشابهات و اشتراكات، وجوه اختلاف و افتراق بسياري هست و گفتيم كه مباني هرمنوتيك به معناي متعارفش با مبناي آراي حضرت امام (ره) فاصله بسيار دارد و اصلا قابل مقايسه نيستند. البته برخي بحثها كه در دو فرهنگ به صورت مشابه و مماثل وجود دارد اختصاص به بحث هرمنوتيك ندارد. اما در مورد اعجاز قرآن كه اشاره فرموديد ظاهرا، بايد آن را در مجال ديگر بحث و بررسي كنيم; زيرا اعجاز قرآن مورد تسالم همه مذاهب اسلامي است; ابعاد مختلفي دارد كه يكي از آنها اعجاز بلاغي قرآن است كه اين نيز مورد توافق و تسالم همه است. و اين نكته كه بعضي گفته اند كه مفاهيم قرآن به حضرت رسول (ص) وحي شده;

ص: 9566

ولي الفاظ از خود آن حضرت است، از نظر عموم انديشمندان اسلامي مردود شمرده شده است; به اين دليل كه اگر الفاظ قرآن از خود پيامبر مي بود، نمي توانست معجزه باشد و همين اعجاز قرآن اقتضا مي كند كه لفظ و معناي قرآن با تمام خصوصياتش از ناحيه خداوند باشد. تفاوتي هم كه در فرهنگ اسلامي ميان قرآن و حديث قدسي وجود دارد، همين است كه در حديث قدسي، مضمون ازخداست; ولي عبارت از رسول الله است. اما در مورد قرآن حتي الفاظش نيز از خداوند است. لذا دايره احاديث قدسي را از دايره قرآن جدا مي كنند كه اين مباحث، مجال ديگري مي طلبد. بنابراين، مجموع تصورات در مباحث هرمنوتيك با مجموعه تصوراتي كه در فلسفه، عرفان، تفسير و فقه و اصول اسلامي وجود دارد، متفاوت است و بعضا تنها اشتراك در لفظ است; ولي در مفاهيم مختلف هستند. پايان بخش دوم

پى نوشت ها

: 1. به صحيفه نور، ج اول، ص 235، ر. ك. 2. به آداب الصلوة، ص 31، ر. ك. 3. به صحيفه نور، ج 18، ص 191، ر. ك. 4. بخشي از آيه يك سوره مائده )5 . )5. بخشي از آيه هفتم سوره آل عمران )6 . )3. الميزان، جلد سوم، صص 7 .44 - 49. بخشي از آيه يكم سوره مائده

ص: 9567

)8 . )5. بخشي از آيه 4 سوره حديد )9 . )57. بخش پاياني آيه 59 سوره انعام )10 . )6. بخشي از آيه 255، سوره بقره (2( . حجه الاسلام مهدي هادوي تهراني

ص: 9568

همان آقا روح الله عزيز

6 چكيده: آه...! همه آن حادثه در حرم حضرت امير عليه السلام اتفاق افتاد. همه دوازده امام عليهم السلام هم حضور داشتند. قرص صورتشان مثل ماه شب چهاردهم مي درخشيد. نمي توانستم جلو بروم. انگار پاهايم را به زمين بسته بودند. دوازدهمي شان حضرت مهدي عليه السلام بود كه مثل بقيه زيبا و دوست داشتني به نظر مي آمد و در آخر صف نشسته بود. چند دقيقه اي بهشان ماتم برد. .. آه كه چه اتفاقي بود. كاش مي توانستم جلوتر بروم و من هم دست بوسشان شوم. علما يكي يكي براي دست بوسي مي آمدند و آن دوازده پاره آفتاب، گاه همگي شان و گاه بعضي هايشان، به احترام برمي خاستند. ناگهان حاج آقا روح الله از گوشه ايوان وارد شد. دلم به يك باره فرو ريخت. او در آن جا چه مي كرد؟! همان سيدي كه ازش خوشم نمي آمد. او كه... آه... داشتم گيج مي شدم. يكي از شاگردهايش هم همراهش بود. جلوي كفش داري ايستاد و كفش هايش را درآورد. شاگردش كفش هايش را به كفشداري داد و دنبالش دويد. حضرت مهدي (عج) تا چشمش به او افتاد، از جا برخاست. ناگهان همگي امامان عليهم السلام برخاستند و احترام كردند. داشتم شگفت زده مي شدم. حضرت مهدي عليه السلام گفت: «روح الله!» او عبايش را جمع كرد و با خوش رويي پاسخ داد: «بله آقا!» امام زمان

ص: 9569

(عج) گفت: «بيا جلو!» عجيب! او فوري جلو رفت. وقتي مقابل امام (عج) ايستاد، قدش هم قد امام زمان (عج) بود. امام زمان (عج) لب هايش را جلو برد و توي گوش او شروع به حرف زدن كرد. آن قدر گفت و گفت كه گفت وگويشان به درازا كشيد. دست آخر حاج آقا روح الله در حالي كه، سرش را تكان مي داد، پاسخ داد: «چشم... انجام دادم... انجام مي دهم... ان شاء الله!» باز هم تقلا كردم جلوتر بروم. اما نمي شد. يعني پاهايم به اراده خودم نبودند. امام زمان (عج) سر جايش نشست. حاج آقا روح الله دستي تكان داد و آن يازده نفر احترام كردند و او، بي آن كه پشتش را به آنان كند، عقب عقب برگشت به سوي كفش داري. هاج و واج از شاگردش پرسيدم: «پس، چرا او به حرم نرفت؟» گفت: «به خاطر اين كه حضرت امير عليه السلام اينجا نشسته اند. براي چه به حرم بروند؟!» لحظه اي بعد، هر دو كفش هايشان را پوشيدند و به تندي از در صحن بيرون رفتند و من از خواب پريدم... آن... چه خواب عجيبي بود. گريه امانم را بريده بود. گفتم خدايا چه كنم؟ چه جفاها كه به او نكردم. واي از اين چند سال سياه و آن همه توهين و افتراي من... واي! با عجله و پر

ص: 9570

تشويش به سوي خانه اش راه افتادم. از چند تا كوچه پس كوچه كه گذشتم، حضور آدم هاي توي راه را حس نكردم و تنها، تمام حواسم به او بود. باز هم قلبم به هم فشرده مي شد و دانه هاي درشت و شور اشك روي گونه هايم وا مي رفتند و پرپر مي شدند و بالاي لب خشكيده ام مي خزيدند. ياد پسركم افتادم... آه... ياد آن روز دردناك... مثل بيد لرزيدم! دوباره همه آن خاطره تلخ، جلوي چشم هاي پرآشوبم زنده شد. دست پسركم را گرفته بودم و توي يكي از كوچه ها از حرم برمي گشتم كه با او، رو به رو شديم. پسركم گفت: «آقا جان! آن آقاي مهربان، آن آقاي نوراني!» بعد خنده كنان جلو رفت كه دستش را ببوسد. به سويش دويدم و دستش را محكم كشيدم و به او تشر زدم. - بس كن... خجالت بكش. او آدم خوبي نيست! پسركم ترسيد و كز كرد. اما او مثل هميشه با تبسم پرمهري نگاهمان كرد. اما من آن برخورد را به تلخي مي ديدم. او سلام كرد. جوابش را ندادم و اخم كردم. چندتايي از بچه ها جلو رفتند تا دستش را ببوسند. او به پسركم مثل هميشه خنديد. براي اين كه مهرش بيش تر از آن به دل پسركم نيفتد، فوري دستش را گرفتم و او را دنبال خود كشاندم

ص: 9571

و از او دور شديم. پسركم مدام گريه مي كرد و من با توپ پر، دوباره سرزنشش كردم... آه ... حالا دوباره آن خاطره مثل خوره به جانم افتاده بود نفهميدم چطوري به در خانه كوچكش رسيدم. كسي جلوي در آن نبود. اشك هايم را با پشت قبايم گرفتم و فوري افتادم به بوسيدن در خانه اش. آن را هي بوسيدم و آرام گرييدم و استغفار كردم. خواستم برگردم كه همان شيخ را ديدم. همان شاگرد او را كه توي خواب شب پيش، همراهش بود. شيخ جلويم ايستاده و متعجب نگاهم مي كرد. هر دو همديگر را خوب مي شناختيم و او خوب مي دانست كه من دشمن سرسخت آقايش هستم. سلام كرد. با گريه و بغض پاسخ سلامش را دادم. بيش تر تعجب كرد و گفت: «عجب!» گفتم: «الحمدلله كه خداوند مرا هدايت كرد...» با چشم هايي كه انگار مي خواست از حدقه در بيايد به من نگريست و پرسيد: «مگر چه شده است؟!» گفتم: «به درس مي رويد؟ آقا مسجد مي روند؟» گفت: «بله، همين الان!» با التماس گفتم: «من هم مي آيم مسجد!» همان طور خشكيده و مات، به من زل زد. تا آمدم راه بيفتم، صداي او را شنيدم كه مي خواست بيرون بيايد. چهار ستون بدنم لرزيد. زبانم ناي حركت و سلام گفتن نداشت. خجالت زده و شرمناك، از كوچه اي ديگر،

ص: 9572

پا تند كردم سوي مسجدي كه محل تدريس او بود. در مسجد، جايي براي نشستن انتخاب كردم. او وارد شد. همه صلوات فرستادند. او به سوي منبر رفت. آن شيخ هم در نزديكي هاي من نشست. خودم را جلو كشاندم. هنوز لرزه و دغدغه، در وجودم بود. دهانم را با احتياط، جلو بردم و زير گوش شيخ گفتم: «تو كه مي داني همنشين بد به من اثر كرده بود. بس كه از مغرضان چيزهاي نادرستي شنيده بودم، به آقا بدبين بودم... به خدا نمي دانستم.» چشم هايم دوباره، بناي اشك ريختن گذاشت. آقا درس را شروع كرد. بايد مواظب حرف زدنم مي بودم. سرم را زير بردم و آرام آرام، داستان خواب شب پيش را براي شيخ باز گفتم. شيخ چند باري يكه خورد و حالت چهره اش عوض شد. به آخرهاي داستان كه رسيدم، اشك زيادي از چشم هايم بيرون غلتيد و راه بيني ام بسته شد. آخر به او گفتم: «من در حق ايشان جفا كردم. خدا از سر تقصيرم بگذرد. من از حالا به ايشان ايمان آورده ام، ولي هنوز ناراحتم... من قول داده ام كه خوبي هاي ايشان را براي مردم باز گويم!» شيخ به من لبخند آرامش بخشي را هديه داد. ته دلم خنك شد. - فقط يك خواهش از تو دارم، اگر مي تواني به آقا بگو

ص: 9573

از من درگذرد! شيخ بيش تر تبسم كرد و پاسخ داد: «همين جا به ايشان مي گويم!» درس كه تمام شد، آقا به تنهايي از مسجد بيرون آمد. شيخ دنبالش رفت. داستانم را برايش باز گفت. دلم هنوز پر از اضطراب بود. به خودم گفتم: «چه سيد مهرباني بود و من قدرش را در اين چند سال ندانستم و به بعضي ها با دروغ هايم گفتم پاي درسش نروند... واي بر من!» شيخ برگشت. پرسيدم: «چه شد؟» آقا داشت از ما دور مي شد. شيخ با گشاده رويي و اطمينان گفت: «آقا گفتند من از ايشان گذشتم. من بخشيدم... هرچه بود بخشيدم!» فوري رو به قبله به سجده افتادم. شيخ مرا بلند كرده و آرامشم داد. بعد دنبال آقا رفت. گريه كنان برگشتم. نسيم ملايمي كه از سمت حرم مي وزيد، تمام تنم را از خنكاي دلپذيري پر مي كرد. با خودم زمزمه كردم: «بايد بروم پيش پسركم. بايد به او بگويم كه به زودي مي برمت خدمت همان آقايي كه دوستش داري. همان آقا روح الله عزيز!» (1) پي نوشت: 1. امام خميني حدود 15 سال در كشور عراق در شهر نجف، تبعيد بودند. اين اتفاق در آن شهر روي داده است. اين داستان براساس خاطره اي از يك روحاني ايراني كه در نجف زندگي مي كرده و در كتاب پا به پاي آفتاب، جلد

ص: 9574

2 آمده است، بازآفريني شده است. مجيد ملامحمدي

ص: 9575

هماهنگي علم و دين از ديدگاه امام خميني قدس سره

9 چكيده: پيش گفتار امام خميني قدس سره احياگر قرن بيستم، بارها بر هماهنگي و تعاضد علم و دين تاكيد كرده و بر ضرورت هوشياري در مقابل تبليغات موذيانه و شيطنت آميز مدعي جدايي علم و دين و عدم توانايي دين در اداره ملت ها و كشورها اصرار ورزيده و به اين نكته مهم كه قوانين ديني و اسلامي بر معيار علم و عدل پي ريزي شده است، توجه داده و در فرازي از وصيت نامه الهي شان مي فرمايند: از توطئه هاي مهمي كه در قرن اخير، خصوصادر دهه هاي معاصر و به ويژه پس از پيروزي انقلاب اسلامي، آشكارا به چشم مي خورد، تبليغات دامنه دار و با ابعاد مختلف براي مايوس نمودن ملت ها و به خصوص ملت فداكار ايران، از اسلام است. گاهي ناشيانه و با صراحت به اين كه احكام اسلام كه هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است، نمي تواند در عصر حاضر كشورها را اداره كند و يا آن كه اسلام يك دين ارتجاعي است و با هر نوآوري و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمي شود، كشورها از تمدن جهاني و مظاهر آن كناره گيرند و امثال اين تبليغات ابلهانه و گاهي موذيانه و شيطنت آميز، به گونه اي طرفداري از قداست اسلام مي باشد. اسلام و ديگر اديان الهي با معنويات

ص: 9576

و تهذيب نفوس و تحذير از مقامات دنيايي و دعوت به ترك دنيا و اشتغال به عبادات و اذكار و ادعيه سر و كار دارند كه انسان را به خداي تعالي نزديك و از دنيا دور مي كند و حكومت و سياست و سر رشته داري، برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوي است، چه اين ها تمام براي تعمير دنيا است و آن مخالف، مسلك انبياي عظام است و مع الاسف، تبليغ به وجه دوم در بعضي از روحانيون و متدينان بي خبر از اسلام، تاثير گذاشته كه حتي دخالت در حكومت و سياست را به مثابه يك گناه و فسق مي دانستند و شايد بعضي بدانند و اين فاجعه بزرگي است كه اسلام مبتلاي به آن بود. امام خميني قدس سره در نقد انديشه تعارض علم و دين و اسلام و سياست مي فرمايد: گروه اول كه بايد گفت از حكومت و قانون و سياست يا اطلاع ندارند و يا غرض مندانه خود را به بي اطلاعي مي زنند، زيرا اجراي قانون بر معيار قسط و عدل و جلوگيري از ستمگران و حكومت جائرانه و بسط عدالت فردي و اجتماعي و منع از فساد و فحشا و انواع كجروي ها و آزادي بر معيار عقل و عدل و استقلال و خودكفايي و جلوگيري از استعمار و استثمار و استبعاد و

ص: 9577

حدود و قصاص و تعزيرات بر ميزان عدل براي جلوگيري از فساد و تباهي يك جامعه و سياست و راه بردن جامعه به موازين عقل و عدل و انصاف و صدها از اين قبيل، چيزهايي نيست كه با مرور زمان در طول تاريخ بشر و زندگي اجتماعي كهنه شود. اين دعوي به مثابه آن است كه گفته شود قواعد عقلي و رياضي در قرن حاضر بايد عوض شود و به جاي آن قواعد ديگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعي بايد جاري شود و از ستمگري و چپاول و قتل بايد جلوگيري شود، امروز چون قرن اتم است آن روش كهنه شده و ادعاي آن كه اسلام با نوآوردها مخالف است، همان سال كه محمدرضاپهلوي مي گفت كه اينان مي خواهند با چارپايان در اين عصر سفر كنند، يك اتهام ابلهانه بيش نيست، زيرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتكارات و صنعت هاي پيشرفته كه در پيشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هيچ گاه اسلام و هيچ مذهب توحيدي با آن مخالفت نكرده و نخواهد كرد، بلكه علم و صنعت مورد تاكيد اسلام و قرآن مجيد است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معني است كه بعضي روشنفكران حرفه اي مي گويند كه آزادي در تمام منكرات و

ص: 9578

فحشا حتي هم جنس بازي و از اين قبيل، تمام اديان آسماني و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند، گرچه غرب و شرق زدگان به تقليد كوركورانه آن راترويج مي كنند. در اين نوشتار برآنيم تا به هم آهنگي علم و دين از ديدگاه امام راحل بپردازيم و با الهام از افكار و بيانات اين راد مرد انديشه تعارض علم و دين را نقد و بررسي كنيم. نقد انديشه تعارض علم و دين در غرب در حوزه فكري غرب همواره تعارضاتي موردي، ميان علم و دين وجود داشته است، به گونه اي كه تعارض را از مرحله پندار صرف به مرحله واقعيت (حداقل در ظاهر برخي موارد) مي رساند، اما سخن در اين است كه: الف) آيا تنها با ديدن ظاهر مواردي از تعارض، بايد به انديشه جدايي يا تعارض علم و دين، تن در داد؟ يا آن كه مي توان اغلب يا همه آن موارد خاص را، به گونه اي تبيين و توجيه كرد كه تعارض به گونه اي غير جانبدارانه از بين برود. ب) برفرض پذيرش تعارض هايي موردي، آيا مي توان به استناد چند مورد خاص از تعارض، آن را به حيطه يك دين يا مطلق حوزه دين تمام اديان سرايت داد و قايل به تعارض علم و دين، به طور مطلق شد؟ يا آن كه هر ديني داراي ويژگي هايي

ص: 9579

است كه مانع از سرايت مي شود. در ارزيابي انديشه غربيان و در باب تعارض علم و دين، توجه به اين نكته ضروري است كه آن چه اكنون در غرب، تحت عنوان تعارض علم و دين مطرح است، در حقيقت حوزه يك دين خاص را نشانه نگرفته، بلكه باتعميم موارد تعارض- كه حداقل در مسيحيت نمونه هايي را مي توان يافت- به كليت دين، انديشه منافي بودن علم با مقوله هاي ديني را تبليغ مي كند. در حقيقت بانيان اين انديشه، در صددند تا با دلايل جزيي كه در حيطه يك دين خاص وجود دارد، جداي از توجه به ويژگي هاي هر ديني، تمامي اديان را زير سؤال ببرند. لذا پاسخ به سؤال هاي فوق از مهم ترين و اساسي ترين محورها در نقد و تحليل اين انديشه توسعه طلب است. در پاسخ اين سؤال ها نكاتي به نظر مي رسد كه در زير، به آن اشاره مي كنيم: 1( در ميان اديان، دين هاي باطلي وجود دارند كه ساخته دست بشر است و فاقد ريشه فطري و الهي است و منشا انحرافات عظيمي شده و باعث پاره اي از اين تعارض ها شده است. 2( برخي از اديان مانند مسيحيت و يهوديت، اگر چه ريشه هاي الهي و فطري دارند، اما از تحريف و دستبرد بشر مصون نمانده و لذا موجب اين تعارض ها شده است. 3( بعضي از تعاليم اديان

ص: 9580

حق كه ريشه فطري و الهي دارد و از تصرف عناصر بشري به دور مانده است، امكان دارد به طور نادرست تفسير شود و بين آن تفاسير تحت عنوان برداشت از شريعت و فهم ديني و علم، تحت عنوان فهم طبيعت و برداشت از تكوين، تعارض رخ دهد. 4( پاره اي ديگر از اين تعارض ها، معلول پيش فرض ها و پيش داوري هاي افرادي است كه يا در دين شناسي تخصص ندارند و يا در علوم، كارشناس نيستند. 5( گاهي تعارض، بدوي است و با اندكي دقت برطرف مي شود و گاهي بي توجه اي به ابعاد مختلف قضيه باعث تخيل تعارض مي شود. 6( گاهي نظريه علمي، فرضيه است، به همين جهت، توانايي مقابله با نظريه قطعي دين را ندارد. 7( گاهي هم نظريه ديني، قطعي نبوده و ظني است و قابل بحث و بررسي مي باشد. بايد دانست كه منشا اصلي انديشه تعارض علم و دين در غرب، سه نكته اي است كه در بندهاي آغازين به آن اشاره شد. در كليه مراحل تضاد علم و دين در غرب، رد پايي از اين سه سهل انگاري انحراف زا ديده مي شود. تحريف، تفسير نابجا و پيش داوري هاي افراد بي صلاحيت موجب آن شده كه در كليه مراحل، ميان دين و علم، تعارض تخيل شود. براي آن كه بهتر به حقيقت اين نكته ها واقف شويم شايسته است

ص: 9581

رابطه علم و دين را در كليه مراحل بررسي كنيم: 1( بررسي رابطه علم و دين در غرب به طور مختصر رابطه علم و دين را مي توان در چند مرحله بيان كرد: رابطه علوم عقلي و دين نظر به اين كه مسيحيت تحريف شده است و اصول اعتقادي كليسا نوآوري انحرافي در دين است، با عقل در تعارض است. عقايدي چون تثليث يا وحدت پدر و پسر و روح القدس و اين كه خداي پدر، در آسمان يا بهشت است و مانند آن، با عقل و مباني عقلي ناهم آهنگ است و به تعبير قرآن: (لقد كفر الذين قالوا ان الله ثالث ثلاثة). دين و علوم تجربي داستان تقابل كليسا و دانشمندان در تاريخ اروپا معروف و شنيدني است. ارباب كليسا مسايل طبيعي ذكر شده در كتاب مقدس و تصويري كه متفكران يونان درباره عالم طبيعت ارايه كرده اند، را تفسير صحيح و خلل ناپذير تلقي مي كردند. اين آراي علمي به عنوان حقايق مقدس و ديني مطرح مي شد. در آيين مسيحيت ميان علوم طبيعي و عقايد ديني و فلسفي نوعي هم آهنگي ايجاد شده بود كه بطلان برخي از آن ها- مانند قضيه «زمين محوري» - باعث دگرگوني در اجزاي ديگر مي شد. از اين رو در مقابل آراي جديد هيچ نرمشي نبود و در نهايت پيروزي علم، دين را كنار زد

ص: 9582

و عقيده نويني به نام جدايي علم و دين پديد آمد. دين و انديشه هاي علمي و اجتماعي حكومت ديني مسيحيت در غرب، به دليل انحراف و تحريف هاي ناروايي كه در آن وجود داشت و پي آمدهاي وخيمي چون بردگي، فئوداليسم، استبداد، جهل، جنگ هاي مذهبي و خشونت كليسايي را به دنبال داشت و دوره اي ناخوش آيند و رنج آور براي غربيان بود. لذا عليه آن قيام كردند و دوره جديد تاريخ غرب آغاز شد. از مهم ترين مباني فكري انقلاب عصر نوين غرب، عليه نظام گذشته، جدايي دين از امور دنيا اعم از سياست، مديريت، اقتصاد، حكومت و ديگر عرصه هاي اجتماعي بود. در اين دوره سكولاريسم و ليبراليسم حاكم شدند و جايي براي برنامه هاي جامع و كلان دين در صحنه اجتماع باقي نگذاشتند. تنها مرجع و حجت در همه شؤون زندگي، علوم انساني و اجتماعي شد و دين به يك احساس دروني شخصي و مراسمي جدا از امور دنيا و فعاليت هاي اجتماعي تنزل يافت. اين طرزتفكر را كه مخالفان تفكر ديني ترويج مي كردند، -به عللي- متوليان امور ديني و مذهبي مسيحيت نيز قبول كردند و بدين ترتيب نزاع دين و عقل بشري و تعارض علم دين در همه عرصه ها به پيروزي عقل بشري و علم، و شكست و نابودي آن چه در غرب به نام دين

ص: 9583

موسوم بود، منجر شد. غفلت از شكست دين منحرف شده اما متاسفانه اين نكته عميق و دقيق، كه آن چه در غرب با علم جنگيد و شكست خورد، در واقع دين الهي نبود، بلكه بدعت ها و نوآوري هاي ديني بود كه هيچ سازگاري با دين حقيقي نداشت، آيت پر حكمت (يحرفون الكلم عن مواضعه.) بر عالمان غير ديني نيز مخفي ماند و به جهت همين غفلت، موافق و مخالف، ضربه اي عظيم بر دين وارد كردند و در نهايت، دين و حاكميت آن از صحنه اجتماع كنار رفت. امروزه نيز فروغ ايمان و شمع فطرت خداجو در اعماق جان عده اي از مردم غرب وجود دارد و اكثر مردم، به خدا و معنويت ايماني و ماوراء طبيعت -متافيزيك- عقيده دارند. مشكل اصلي متفكران غربي، نداشتن درك صحيح از اسلام و مباني آن است; اسلامي كه ريشه در اعماق جان انسان دارد. امام خميني قدس سره با تاكيد بر ارزنده بودن دستورات ديني اسلام مي فرمايد: ما مفتخريم كه كتاب نهج البلاغه كه بعد از قرآن كريم بزرگترين دستور زندگي مادي و معنوي و بالاترين كتاب رهايي بخش بشر است و دستورات معنوي و حكومتي آن بالاترين راه نجات است، از امام معصوم ما است. همو طرح انديشه جدايي علم و دين را از دسيسه هاي استكبار جهاني دانسته و همگان

ص: 9584

را بدان توجه مي دهد. متفكران مسلمان، همواره با توجه به اين نقاط كور در فكر ديني غرب و نيز عنايت به ويژگي هاي چالش زاي علم و تمدن جديد غرب، به نقد و تحليل انديشه تعارض علم و دين پرداخته و جامعه خويش را از گرفتاري در دامي بزرگ بازداشته اند. از جمله اين متفكران، امام خميني، علامه طباطبايي و شهيد مطهري5 هستند كه با وقوف كامل، بدين امر علاوه بر دوري از آفات انديشه هاي غربي سعي كردند تا جايگاه علم و دين را با توجه به شرايط ويژه معرفتي ما و در زمينه هاي باورهاي ديني- اسلامي، ترسيم كنند. استاد فرزانه، در كلام نقادانه خويش همواره ريشه هاي جدا انگاري علم و دين را در غرب مد نظر داشتند و با تبيين مفصل اين موارد، توانستند به خوبي از عهده دفاع از حريم دين برآيند. لذا در باب نقد تفكر غرب، همواره ديدگاه هاي حكيمانه آن شهيد فرزانه، برترين و بارزترين نظريات ارائه شده، است. ريشه هاي جدا انگاري علم و دين از منظر امام خميني قدس سره پس از گذري اجمالي بر عوامل و ريشه هاي تعارض علم و دين در خاستگاه اين تفكر به بررسي ديدگاه هاي امام قدس سره در اين باره مي پردازيم. نقش استعمار در جدايي علم و دين از منظر امام خميني قدس سره امام خميني قدس سره با

ص: 9585

آگاهي كامل از نقش سياست هاي استعماري در جدايي علم و دين و جوانان دانشگاهي از روحانيان مي فرمايند: تاكنون دست خيانت استعمار به وسايل مختلفه، فاصله عميق بين طبقه جوان و مسايل ارجمند دين و قواعد سودمند اسلام ايجاد نموده و طبقه جوان را به روحانيون و اين ها را به آن ها، بد معرفي نموده و در نتيجه وحدت فكري و عملي از بين رفته و راه را براي مقاصد شوم اجانب باز نموده است و تاسف بيشتر، آن كه همين دستگاه هاي مزبور نگذاشته اند طبقه تحصيل كرده به احكام مقدسه اسلام به خصوص قوانين تشكيلاتي و اجتماعي و اقتصادي آن توجه كنند و با تبليغات گوناگون وانمود نموده اند كه اسلام جز احكام عبادي مطلبي ندارد، در صورتي كه قواعد سياسي و اجتماعي آن بيشتر از مطالب عبادي آن است. امام خميني قدس سره با تاكيد بر شناسايي ريشه استبداد و استعمار و نقش طبقه تحصيل كرده در برانداختن آن به دانشگاهيان سفارش مي كنند تا براي شناخت اسلام مطالعه كرده و تحت تاثير تبليغات مغرضانه اجانب واقع نشوند: اين جانب اكنون روزهاي آخر عمر را مي گذرانم و اميد دارم كه خداوند تعالي به شما طبقه تحصيل كرده توفيق دهد كه در راه مقاصد اسلامي كه يكي از آن، قطع ايادي ظالمه و برانداختن ريشه استبداد و استعمار است كوشش كنيد

ص: 9586

و قوانين آسماني اسلام را كه براي تمام شؤون زندگي از مبدا وحي نازل شده است و عملي تر و سودمندتر از تمام فرضيه ها است مطالعه كنيد و تحت تاثير تبليغات مغرضانه اجانب واقع نشويد. تبليغات دامنه دار عليه مناديان دين امام خميني قدس سره با سفارش بر هم آهنگي مناديان علم و دين، به تبليغات دامنه دار چند صد ساله عليه دين و مناديان ديني اشاره كرده و يكي از ريشه هاي جداانگاري حوزه و دانشگاه را همين تبليغات مسموم مي دانند: مطالعات دقيق اجانب استثمارگر در طول تاريخ به آن رسيده كه بايد اين سد [روحانيت] شكسته شود و تبليغات دامنه دار آن ها و عمال آن ها در چند صد سال موجب شده كه مقداري از روشنفكران را از آن ها جدا و به آن ها بدبين كنند تا جبهه دشمن، بي معارض شود. اگر احيانا در بين آن ها كساني بي صلاحيت خود را جا بزنند، لكن نوع آن ها در خدمت هستند، به حسب اختلاف موقف و خدمت آن ها ملت را پاي بند اصول و فروع ديانت نموده به رغم اجانب و عمال آن ها بايد اين قدرت را تاييد و حفظ نمود و با ديده احترام نگريست. اختلاف اندازي بين دانشگاهيان و روحانيتحضرت امام قدس سره يكي از ريشه هاي جدا انگاري علم و دين و دانشگاه و حوزه را اختلافاتي مي داند كه بين آن ها مي اندازند.

ص: 9587

ايشان در اين باره خطاب به دانشگاهيان مي فرمايند: اين مصيبت هايي كه الآن ما مي كشيم و كشيديم براي اين بوده است كه از هم جدا بوده ايم. ما و شما در يك مجمعي باهم صحبت نكرديم كه ببينيم چه مي گوييم، شما چه مي گوييد، ما با دانشگاه از هم جدا بوديم، دانشگاهي ها را آن ها، جوري كرده بودند كه ما به آن ها بدبين بوديم و ما را جوري كرده بودند كه آن ها به ما بدبين بشوند، ما از هم جدا بوديم...!. نظريه ديدگاه جدايي دين از سياست امام خميني قدس سره يكي از ريشه هاي جدا انگاري علم و دين و حوزه و دانشگاه را، تفكر انحرافي جدايي دين از سياست مي دانند. اين معنا كه دين از سياست جدا است اين مطلبي است كه استعماري ها انداخته اند در ذهن مردم و مي خواهند به واسطه اين، دو فرقه [را] از هم جدا كنند; يعني آن هايي كه عالم ديني هستند علي حده شان كنند و آن هايي كه غير عالم ديني هستند علي حده شان كنند. جدا سازي مراكز فرهنگي و علمي جديد و قديم يكي از ريشه هاي جدا انگاري علم و دين جدا سازي حوزه و دانشگاه بود. امام خميني قدس سره در اين باره مي فرمايند: مراكز علمي و فرهنگي قديم و جديد و روحانيون و دانشمندان فرهنگي و طلاب علوم دينيه و دانشجويان دانشگاه ها و

ص: 9588

دانش سراها دو قطب حساس و دو مغز متفكر جامعه هستند و از نقشه هاي اجانب، كوشش در جدايي اين دو قطب و تفرقه اندازي بين اين دو مركز حساس آدم ساز بوده و هست. جدا كردن اين دو مركز، در مقابل يكديگر قرار دادن آن ها و در نتيجه خنثي كردن فعاليت آنان در مقابل استعمار و استثمارگران از بزرگ ترين فاجعه هاي عصر حاضر است. فاجعه اي كه ما و كشور ما را تا آخر به تباهي و نسل جوان ما را كه ارزنده ترين مخازن كشور است، به فساد مي كشند. وابستگي به قدرت هاي جهاني عامل جدايي از دين از ديگر عوامل كه امام خميني قدس سره به آن اشاره فرموده و آن را از ريشه هاي جدايي علم و دين مي دانند، القاي تفكر سراپا شرقي يا غربي است. ايشان در اين باره مي فرمايند: درد اين است كه كشور ما را آن طور در اين سنين زيادي كه خارجي ها پا باز كردند به آن و خصوصا در اين 50 سال دوره سياه پهلوي آن طور تبليغات كرده بودند و كردند كه آن ها مي خواهنددر ذهن ملت ما و جوان هاي ما متمركز كنند كه اسلام از عهده اين كه يك علمي را، يك تخصصي را، يك صنعتي را ايجاد كند عاجز است... مي گويند بايد ما تمام چيزها را از سر تا به پا

ص: 9589

غربي بشويم يا شرقي باشيم. امام خميني قدس سره ضمن تاكيد بر ضرورت انقلاب فرهنگي را گوشزد فرموده و در مقابله با القاي دشمنان كه مي گويند اين ها با تخصص مخالفند، مي فرمايد: خير، ما با تخصص مخالف نيستيم ما با علم مخالف نيستيم، با نوكري اجانب مخالفيم، ما مي گوييم كه تخصصي كه ما را به دامن آمريكا بكشد يا انگلستان يا به دامن شوروي بكشد يا چين، اين تخصص، تخصص مهلك است، نه تخصص سازنده، ما مي خواهيم متخصصيني در دانشگاه تربيت بشوند كه براي ملت خودشان باشند، نه براي كشاندن دانشگاه به طرف شرق يا غرب. از منظر امام خميني قدس سره يكي از ريشه هاي جدايي دانشگاه ها از دين، آموزش هاي شرقي و غربي است: اتفاقي نيست كه مراكز تربيت و تعليم كشورها و از آن جمله كشور ايران از دبستان تا دانشگاه مورد تاخت و تاز استعمارگران خصوصا غربي ها و اخيرا آمريكا و شوروي قرار گرفت و زبان ها و قلم هاي غربزدگان و شرق زدگان آگاهانه يا ناآگاه و اساتيد غرب زده و شرق زده دانشگاه ها در طول مدت تاسيس دانشگاه هاي خصوصا دهه هاي اخير اين دمت بزرگ را براي غرب و شرق انجام دادند... هجوم دانشجويان پس از طي كردن دوره هاي تحصيلي به آموزش هاي غربي و شرقي در دبيرستان ها و دانشگاه هاي ايران به سوي غرب و احيانا شرق كه ره آوردي

ص: 9590

جز فرهنگ غربي و شرقي نداشت، چنان فاجعه اي به بار آورد كه همه ابعاد جامعه ما را بي قيد و شرط وابسته بلكه تسليم به ابرقدرت ها كرد به طوري كه جامعه ما با ظاهري ايراني -اسلامي محتوايي سرشار از غرب و شرق زدگي داشت. ايشان با اشاره به انحراف تاريخي فرهنگ ما مي فرمايند: البته انحراف فرهنگ ما ريشه تاريخي دارد و ما امروز مواجه ايم با استادان و معلماني برپايه همين تربيت و با فرهنگي غربي كه با مصالح اسلام و كشور ما به هيچ وجه وفق نمي دهد. تمام وابستگان و انگل هاي خارجي، زاييده شده از اين دانشگاه غربي بوده اند. اجانب با فعاليت خود، مدارس و دانشگاه هاي ما را از محتوا خالي كردند. ممانعت از وحدت دو قشر متفكر حوزه و دانشگاه يكي از عوامل جدا انگاري علم و دين ايجاد جلوگيري از وحدت علم و دين و حوزه و دانشگاه بود. امام خميني قدس سره با اشاره به اين عامل مي فرمايد: اساس اين بود كه اسلام را از بين ببرند، تاريخ اسلام را به اسم اين كه ما خودمان يك كذايي هستيم، تاريخ اسلام را مي خواست از بين ببرد، موفق نشد همه چيز را اين ها مي خواستند از بين ببرند، موفق نشدند. همه چيز را اين ها مي خواستند از بين ببرند، اسلام را ضعيفش كنند و مردم را از

ص: 9591

آن هايي كه براي اسلام كار مي كردند، يا كارشناس اسلام بودند جدا كنند، به اسم اين كه اين ها مرتجع هستند. از اين طرف هم دانشگاهي ها به ما مي آمدند اين طور تزريق مي كردند كه اين ها يك دسته بي دين و ريش تراش و فكلي... مي خواستند وحدت كلمه اي كه امكان داشت بين اين دو قشر متفكر پيش بيايد، نگذارند. خدا خواست كه در يك برهه از زمان، اين دو قشر با هم شدند، هر دو يك قصد داشتند، هر دو يك مطلب داشتند. و حالا باز همان قضايا [را] مي خواهند پيش بياورند، باز دانشگاهي ها را از مدارس قديمه جدا كنند. ريشه هاي جدا انگاري علم و دين استاد مطهري با آگاهي از ارتباط عميق سه عنصر علم و دين و فلسفه در شكل گيري فرهنگي، ريشه هاي فرهنگ غربي تعارض انگاري علم و دين را نيز در همين سه عنصر اصيل و اساسي مي دانستند. تحريف در دين، عامل جدايي به اعتقاد شهيد مطهري علت روي گرداني بسياري از انديشمندان از دين، عدم شناخت درست تعاليم ديني است. لذا در حقيقت، چيزي كه آن ها انكار مي كنند مفهوم واقعي دين و خدا نيست، بلكه چيز ديگري مورد نظر آنان است. در ديدگاه مطهري، از زماني افول دين آغاز شد كه مفاهيم ديني و تفسير آن، به دست كشيشان افتاد و در اين هنگام چهار

ص: 9592

دليل عمده از سوي كشيشان موجب زمينه سازي تعارض انديشه علم و دين شد. 1- تحريف متون ديني; از جمله داستان آدم و هبوط او از بهشت است. از ديد متالهان مسيحي، شجره اي كه حضرت آدم از نزديك شدن به آن منع شد شجره علم به نيك و بد بوده است كه به دليل تمرد او از فرمان الهي، با دستيابي به معرفت و آگاهي به عنوان مجازات، از بهشت رانده شد. از اين جا است كه بزرگ ترين سنگ بناي تعارض دين و علم در تعارض ايمان و علم نهاده شد. روحانيون مسيحي با تاكيد بر اين مطلب تحريف شده در حقيقت تيشه به ريشه ديني زدند كه خود در صدد حفظ آن بودند. 2 - تصوير نادرست از خداوند; از ديدگاه استاد، چند تصوير نامناسب از خداوند در الهيات مسيحي موجب فراهم آمدن زمزمه هاي تعارض علم و دين در غرب شد: الف - در الهيات مسيحي خداوند براي خلق يك موجود، نياز به مواد اوليه داشت، لذا در رديف ديگر علل طبيعي جهان قرار مي گرفت. تنها تفاوت او در ماهيت مرموزتر او بود كه باعث مي شد از ديگر نيروهاي جهان ممتاز شود. از ديدگاه كليسا خداوند، در خلقت موجودات همچون سازنده ساعتي است كه نياز به چرخ ها و ابزار

ص: 9593

كار دارد. با چنين برداشتي از خداوند، موفقيت هاي علوم با شكست الهيات مسيحي و بروز انديشه تعارض، مساوي خواهد بود. ب - روحانيون و متدينان مسيحي همواره در صدد بوده اند كه از جنبه مجهول و مرموز جهان به وجود خدا، پي ببرند. در اين نظر هر پديده مجهولي را بايد به عامل مرموز - خداوند- نسبت داد. گويا ماوراءالطبيعه انباري است كه بايد مجهولات خود را به آن جا ارجاع دهيم. بنابراين هرچه مجهولات بيشتر، دلايل خداشناسي افزون تر است. اين تصوير نامناسب از دو سو به تعاليم ديني غرب ضربه وارد مي كرد: از يك سو جستن مفهوم خدا در لابه لاي مجهولات، اين وهم را پديد مي آورد كه براي اعتقاد به خدا بايد مجهولاتي وجود داشته باشد، لذا نبايد براي حفظ اعتقاد خويش به جست وجو و كشف مجهولات پرداخت، بدين سان انديشه تعارض ايمان و علم بار ديگر رخ مي نمود. از سوي ديگر، لازمه اين نگرش آن بود كه هرجا علم به شناخت علل طبيعي نايل مي آمد، مفهوم خدا و دلايل وجود او در دايره تنگ تر و كوچك تري قرار مي گرفت. از اين رو براي رسيدن به علم بايد اعتقادات ديني را از ذهن دور كرد. 3 - قرار دادن مسايل علمي و فلسفه هاي يوناني در رديف اصول و عقايد مذهبي; در اثر آميختگي شديد تعاليم

ص: 9594

مذهبي و برهان هاي علمي و فلسفي يوناني، كم كم اين توهم براي برخي از كشيشان قرون وسطي پديد آمده بود كه براي دست يابي به تعاليم مذهبي، تنها راه همان فلسفه و علوم يوناني است از اين رو كم كم اين اصول در رديف تعاليم اصلي مذهب درآمد. منكر آن ها، منكر دين و ملحد به حساب مي آمد و مرتد به شمار مي رفت. لذا در عصر رنسانس با زير سؤال رفتن مفاهيم فلسفي و قوانين علمي يوناني، انديشه جدايي علم و دين پديدار شد. 4 - خشونت هاي كليسا; كليسا با سازماندهي محاكمي به نام «انگيزاسيون» يا «تفتيش عقايد» در جست وجوي عقايد مخالف، از هيچ جنايتي فروگذار نمي كرد. اين سازمان تنها به حكم ارتداد مخالفان ظاهري اكتفا نمي كرد، بلكه در ميان رفتارهاي افراد و انديشه آنان، به دنبال رد كوچكي از مخالفت مي گشت تا با واكنش بسيار تند خويش، آن را در نطفه خفه كند. طبعا عكس العمل افكار عمومي در مقابل چنين رفتاري، جز طرد مذهب نمي توانست باشد. به قول شهيد مطهري: وقتي كه علم، دشمن دين معرفي شود، علما و دانشمندان به نام دين در آتش افكنده شوند و يا سرهايشان زير گيوتين برود، مسلما و قطعا مردم به دين، بدبين خواهند شد. فلسفه نادرست غربي عامل جدايي دين و علم فلسفه همواره با دين و علم،

ص: 9595

ارتباط عميق و نزديكي داشته است. زماني در شرق، بسياري در صدد آشتي دادن فلسفه و دين بوده و با استفاده از فلسفه رهيافت تازه اي را به سوي فهم ديني رقم مي زدند، از طرف ديگر فلسفه و علم نيز در مقولات مشترك رابطه تنگاتنگ دارند. شهيد مطهري سه نتيجه

ص: 9596

زيان بار را بر فلسفه نادرست قرون وسطي در غرب مترتب مي داند: 1( مفاهيم فلسفي وجود درباره خداوند و جهان طبيعت با دست آوردهاي جديد علمي سازگاري نداشت. تصويري كه فلسفه آن ديار ارايه مي داد، خداوند را در پستوي مجهولات، در ميان علل طبيعي ديگر جست وجو مي كرد، از اين رو با نتايج علمي در تعارض بود. در نظر استاد، فلسفه رايج در قرون وسطي، تنها با دفعي الوجود بودن جهان، نيازمندي به خدا را اثبات، و از اين جهت هنگام انتشار نظريه تكامل، آن را چند خدا تلقي مي كرد. چرا كه در اين صورت، علل طبيعي براي به وجود آوردن تدريجي، كافي بود. در حقيقت در جايي كه فلسفه مي توانست با استفاده از دست آوردهاي علمي جديد، رهيافت تازه اي را به سوي خدا در پيش گيرد، با ضعف مفاهيم خويش، عكس آن مسير را پيمود. 2( برخي از فرضيه هاي نادرست علمي به صورتي تنسيق شدند كه نفي آن ها در رديف نفي دين بود. به عنوان نمونه فرضيه «كوويه» -زيست شناس قرن 17 و 18، كه معتقد بود انواع پديده هاي زمين همواره در اثر يك رشته سوانح طبيعي نابود مي شوند و سپس خداوند بار ديگر انواعي كامل تر از دوره پيش را مي آفريند- به علت مخالفت با فرضيه تكامل داروين مورد توجه قرار گرفت و وجود خدا بدين وسيله تبيين

ص: 9597

شد. به عقيده شهيد مطهري، چيزي كه در اين نظريه ابراز شده است تنها مبتني بر مشاهده هاي عيني و تجربي نبوده، بلكه جو حاكم فلسفي، اين فرضيه را بدين شكل درآورد. ضعف در مسايل فلسفي و تنظيم فرضيه هاي علمي بر آن اساس همواره موجب شكست الهيات شده است، زيرا باظهور فرضيه هاي متقن تر اين ذهنيت پديد مي آيد كه خداوند را در صورتي مي توان پذيرفت كه علم را كنار بگذاريم. 3( در اثر نارسايي فلسفه وسطايي با ظهور روش هاي تجربي، متافيزيك و فلسفه اولي كنار گذاشته شد و فلسفه جديدي به نام فلسفه علمي كه مبتني بر روش هاي حسي و تجربي بود و ثمره اي جز محدود كردن دين نداشت به وجود آمد و پايه هاي عقلاني را كه اصلي ترين راه هاي مهم ديني است، تضعيف كرد. علم به اعتقاد شهيد مطهري دو دليل اصلي در غرب سبب شد كه مسايل علمي با ديني در تعارض افتد: 1( بستر شكوفايي علم، زمينه ايمان زدايي داشت. به اعتقاد استاد، بسياري از دانشمندان غربي براي فرار از ايمان، علم را پاسخ گوي تمام مسايل تلقي كردند. به نظر ايشان از هنگامي كه فرانسيس بيكن گفت: انسان علم را بايد در خدمت زندگي قرار دهد و آن علمي خوب است كه انسان را بر طبيعت تسلط و به او توانايي دهد. علم

ص: 9598

از حقيقت گرايي و قداست تهي شد و به تمام هستي، به ديده مادي نگاه كرد. 2( به دليل ضعف فلسفه و دستگاه ديني كليسا، انسان آن قدر از عالم مادي دور شده بود كه در عصر جديد و تحولات نوين مادي در بهت فرو رفت. از اين رو روش علمي بسيار نيرومند جلوه كرده و جاي همه تحقيقات، از جمله فلسفه اولي را گرفت و براي پاسخ گويي به نيازهاي هستي شناسانه بشر، فلسفه علمي را پايه ريزي كرد. واكنش فلاسفه در برابر پيشرفت هاي علمي دو گونه بود: عده اي با اعتقاد به لزوم بازنگري در عقايد ديني و فلسفي، عنان تمام امور را به دست علم سپردند. اينان به جاي جست وجوي اراده خداوند در پديده ها به علل طبيعي اشياء پرداخته و معتقد بودند كه هرچه در اين محدوده نگنجد، بي معني خواهد بود. دسته ديگري به علت تسخير جهان خارج به وسيله علم، چاره را جز در روي آوردن به ذهن ندانستند و لذا در دراز مدت تضاد شديدي را ميان علم و دين به وجود آوردند. نارسايي هاي علم از مسايلي كه در تحليل تفكر غربيان، توجه به آن بسيار كارساز و راه گشا است نارسايي هاي علم جديد در راه يابي به بسياري از حيطه ها است، با وجود آن كه، رشد سريع علوم تجربي در قرون اخير، انديشه آدمي

ص: 9599

را تسخير كرده و جايگزين ره يافت هاي ديگر شده است، اما دانشمندان تجربي نيز به اين نكته اعتراف مي كنند كه «علم در شناسايي بسياري از مسايل ناتوان است.» آري! در كنار انديشه غرورآميز برتري روش تجربي و علوم جديد، اقرارهايي عاجزانه نيز در رد اين ادعا شنيده مي شود. دانشمند تجربي وقتي مي خواهد [علم جديد را] نقد كند، مي گويد: ... اين گونه نيست كه تفسيري [كه علم از جهان] ارايه مي دهد، تفسير مطلقي باشد و نبايد [علم] ادعا كند كه تماميت وجود را همه واقعيات را مي تواند شناسايي كند، بايد به محدوديت خودش توجه كند. در درك اين نكته كه علم در بسياري از موارد نارسا است، ذكر چند نكته لازم است: الف) روش و قلمرو محدود علم و فلسفه هاي علمي از آن جا كه روش علوم تجربي، مشاهده و حس و تجربه است، موضوعاتي كه علم جديد با آن ها سروكار دارد به حس و تجربه محدود خواهد شد. اين محدوديت باعث مي شود كه علم جديد، با وجود ادعاي يافتن «مباني كلي و عمومي»، سخني براي گفتن نداشته باشد. راز اين مساله در اين است كه علم با وجود داشتن روشي تجربي ناچار جزيي نگر است، زيرا مسايل كلي در حيطه حس و تجربه، قرار نمي گيرد. اشكال عمده اي كه به فلسفه هاي علمي وارد است، آن است كه

ص: 9600

چگونه مي توان با به كارگيري روش هاي محدود به مباني كلي، كه ريشه هاي متافيزيكي دارد، دست يافت؟ به عنوان نمونه سؤال عمده اي كه در برابر اين فلسفه ها نهاده مي شود، اين است كه آينده آدمي به چه سمت و سويي مي رود؟ اين مساله در علوم انساني و تجربي كه مدعي رساندن انسان به كمال هستند بسيار مهم است. اما فلسفه تجربي - با ادعاهاي فراوان در دستيابي به قوانين كلي- از پاسخ به اين گونه سؤال ها عاجز است. علاوه بر اين اگر دانشمندي سيانتيسم باشد; يعني نه فقط دانشمند باشد، بلكه بخواهد روش علمي (تجربي) را به امور كلي و جهان شمول سرايت دهد و از علم، نتايج فلسفي بگيرد، در آن صورت با بسياري از امور، تعارض و تضاد ايجاد مي شود. علوم تجربي در اين زمينه توانايي ارايه قوانين درست و عاري از نواقص جزيي نگري را ندارد، لذا نتايجي را برداشت مي كند كه با قوانين كلي و حياتي در تعارض است. اشكال مهم ديگر آن است كه، علوم و فلسفه هاي تجربي به اموري كه در دايره محسوسات نمي گنجد، چندان توجهي ندارند. در اين علوم جديد... بحث ماوراي محسوسات، جدي نيست; يعني امور ماوراي محسوس، جايگاهي در عرف علما و دانشمندان (تجربي) ندارد. البته حتي در خود مغرب زمين يك سلسله شواهد و نشانه هايي بر اين كه،

ص: 9601

اين علم جديد غربي همه چيز را در طبيعت و آفرينش نمي تواند بيان كند، وجود دارد ولي علم جديد غربي، آن ها را كنار گذاشته و راجع به آن صحبت نمي كند. ايراد اين علوم، آن است كه اساسا واقعيتي را در وراي ماده، تصور نمي كنند. در حقيقت اين علوم، در ابتدا فرض را بر انحصار راه شناخت در حس و تجربه گذارده و سپس ناچار به انكار واقعيت هاي خارج از اين محدوده مي پردازند و بدين سان خويش را از بسياري از آگاهي ها محروم مي كنند... علم يك ابزاري دارد و يك روشي دارد كه با آن فقط مي توان عالم ماده را بشناسد اگر عالمي مي گويد: واقعيت جز آن چه من شناختم، نيست، اشتباه است. چرا؟ براي اين كه خارج از علم تجربي او، علم به معناي مطلق; يعني فلسفه يا آگاهي هاي ديگري وجود دارد كه با آن ها مي توان حقايق عالم را شناخت; حقايقي كه آن ها را با تور علم شان نمي توانند صيد كنند. قلمرو علم، بيش از دو حوزه را زير پوشش قرار نمي دهد. بنابراين علوم و فلسفه هاي مادي از جواب گويي به سؤال هايي كه در حيات انسان، تعيين كننده و براي او بسيار مهم هستند، عاجزند. در واقع دست يابي به آگاهي هايي كه فراتر از قلمرو حس و تجربه اند بسيار مهم تر از درك پديده هاي طبيعي است، چرا كه

ص: 9602

انسان با يافتن اين آگاهي ها مي تواند كليت زندگي خويش را تحت نظر داشته و براي آن برنامه ريزي كند. از هنگامي كه در اواخر قرن بيستم فلسفه هاي مادي و مخاطبان آن ها به ناتواني حس و تجربه در پاسخ گويي بدين مسايل پي بردند، بار ديگر به سوي بازسازي پايه هاي معنوي فرهنگ گذشته خويش شتافتند. نكته پر اهميتي كه توجه به آن ضروري است، آن است كه با توجه به توضيحات فوق، ناتواني علم و فلسفه هاي علمي در جواب به مسايل كلي و متافيزيكي روشن شد. از آن جا كه اين مباني كلي در زندگي انسان و تعيين قوانين و دستورهاي جزيي زندگي تاثير به سزايي دارد، فلسفه هاي مادي به علت عدم توجه به اين مباني، از ارايه دستورهاي مفيد و سازنده براي زندگي حتي در جزييات نيز عاجزند، لذا براي رسيدن به قوانين جزيي و كلي درست در حيات بشر توسل به عنصري فراتر از علم و تجربه ضروري است. اگر چه نقش تكميلي علم و تجربه در اين زمينه غير قابل انكار است. ضعف علم در پاسخ به دو سؤال عمده انسان هر انساني در هر موقعيت زماني و مكاني همواره با دو سؤال مهم روبه رو است كه علوم تجربي از عهده پاسخ آن ها برنمي آيد: الف - من چرا به اين جهان آمده ام؟ ب

ص: 9603

- به كجا خواهم رفت و چه آينده اي خواهم داشت؟ اين دو سؤال، بسيار مهم تر از نيازي است كه انسان به برق و اتومبيل و تلفن و... دارد، انسان بدون اين ها مي تواند زندگي كند، ولي اگر پاسخ اين سؤالات را نداشته باشد نمي تواند براي كل زندگي خويش معنايي بيابد. ناتواني علوم و فلسفه تجربي در شناساندن حقايق اشيا از مباحث بسيار پر اهميت آن است كه علم بدون شناخت واقعيات فوق طبيعت -كه اشتياق به شناخت آن در درون انسان ها جدي است- قادر به شناساندن اشيا نيست، دلايل اين ناتواني متعدد است: الف - خالت قطعي عوامل درك، در شيء ادراك شده، اعم از هواس طبيعي انسان و ابزارها و دستگاه ها; ب - هدف گيري هاي محقق و صاحب نظر كه بعد يا ابعادي از اشيا را براي شناسايي تعقيب مي نمايد; ج- ارتباط همه موجودات با يكديگر كه لازمه اش امتناع علم به اشيا در صورت وجود يك مجهول در ميان آن ها است; د - فيلسوفان گذشته... اعتراف كرده اند كه ما هرگز اشيا را به فصل حقيقي آن ها نمي شناسيم، بلكه معرفت ما محصول فصل ها و جنس هاي منطقي كه امتيازات اشيا از يكديگر هستند، مي باشد; حتى مي توان گفت همه صاحب نظران ژرف نگر در جهان بيني، در آن هنگامه كه متوجه اين بعد از واقعيات مي شوند، اعتراف مذبور

ص: 9604

را با كمال خردمندي و تواضع علمي ابراز مي دارند. نمونه هايي از ناتواني علم و فلسفه هاي علمي ماده چيست؟[ماده به معناي مطلق آن كه براي بعضي ها جانشين حقايق عالي هستي تلقي شده است.] حركت چيست و آيا انواع حركت منحصر در همان است كه علوم پايه و ديگر برداشت هاي تحققي از آن ها بهره برداري مي كنند؟ ارتباط اين دو حقيقت (ماده و حركت) چيست؟ و ماده چرا حركت مي كند؟ و چرا اين حركت را در پيش گرفته است؟ آيا با فرض باز بودن نظام (سيستم) كيهاني مي توان گفت: همين حركت در همين مسير، ابدي است؟ به چه دليل؟ مرز حقيقي «من» و جز «من» در جهان فيزيك مشخص گشته است. آيا اين مرز قراردادي است، همان گونه كه بعضي از صاحب نظران درباره ذات بنيادين طبيعت در كيهان معتقد شده اند؟ تعريف ماهيت عدد مانند 2، 7، 100 و... (نه محدود و نه شكل كتابتي و تلفظ آن) چيست؟ عاملي كه براي به خاطر آوردن يك موضوع يا قضيه اي فراموش شده به كار مي افتد، چيست؟ تعريف ماهيت تفكر و انواع آن و فرق مابين تفكر و تعقل چيست؟ روي آوري دوباره انسان به دين در دنياي پيشرفته صنعتي به رغم هجوم بسياري كه از ناحيه علم بر دين در قرون اخير شده است، دين هنوز در جوامع،

ص: 9605

حتي پيشرفته نيز به حيات خود ادامه مي دهد. در اواخر اين قرن روي آوري، انسان گرفتار در دنياي مادي غرب به دين موج فزاينده اي داشته است، به طوري كه بسياري از متفكران و فلاسفه مادي به ناتواني علم به لزوم بازگشت دوباره انسان به دين و نياز به آن تاكيد مي كنند. در اين ميان ديگر سخن از تعارض علم و دين نيست، زيرا آن ها خود مي دانند در صورت دوري از پيش داوري ها هيچ تعارضي به وجود نمي آيد و از طرفي ديگر به اين نكته واقفند كه عدم روي آوري به دين و دامن زدن به انديشه تعارض، پي آمدهايي به دنبال خواهد داشت كه هيچ گاه با آثار اغماض از تعصب و جانب داري از علم، قابل مقايسه نيست. روي آوري گسترده بشر غربي به دين، ريشه در يك نكته اساسي دارد و آن اين است كه علم در برآوردن نيازهاي اساسي ناتوان است، لذا چاره اي جز كنار نهادن انديشه هاي ناصواب نيست. با توجه به توضيحات فوق درباره نارسايي هاي علم، روشن مي شود كه انديشه تعارض علم و دين، حتي در فرض درستي آن، با پي آمدهايي همراه است كه چاره اي جز جانب داري از دين را ايجاب نمي كند. در حقيقت انسان امروز با روي آوري به دين و حتي مادي ترين امور در لابه لاي دستاوردها و پيشرفت هاي علوم و تكنولوژي،

ص: 9606

اين نكته را ثابت كرده است كه: اولا: هيچ تعارض قابل ملاحظه و حقيقي بين اين دو عنصر اساسي وجود ندارد. ثانيا: انديشه تعارض، قدرت آن را ندارد تا دين را كه پاسخ گوي بسياري از نيازهاي بشر است، از دايره حيات انسان حذف كند. ثالثا: اين دو عنصر مي توانند در حيات بشري نقش مؤثري را ايفا كنند. امام خميني قدس سره با تاكيد بر اين مطالب، علم جداي از دين را منشا فساد و شقاوت هاي جوامع بشري مي داندو ضرر علم بدون ايمان را به مراتب از جهل خطرناك تر مي شمارد. علم جداي از دين از منظر امام خميني قدس سره امام خميني قدس سره با تاكيد بر نارسايي هاي علم و نياز بشر به دين، بر اين باور است كه علم بدون ايمان، منشا بسياري از شقاوت ها مي شود: اگر گمان كنيد يا گمان كنيم كه علم منشا سعادت است، ولو هر چه باشد، اين يك اشتباهي است، بلكه گاهي علم منشا بسياري از شقاوت ها است، «چو دزدي با چراغ آيد گزيده تر برد كالا»...، اگر دانشگاه فقط دنبال اين باشد كه فرزندان ايران را با معلومات بار بياورد، معلومات را، هي روي هم بريزد، اين براي سعادت ملت ما يا فايده ندارد يا ضرر دارد. ايشان بر ارزش علم همراه با دين تاكيد كرده و درباره

ص: 9607

فساد علم بدون ايمان مي فرمايند: آن چيزي كه ملت ها را مي سازد، فرهنگ صحيح است. آن چيزي كه دانشگاه را بارور مي كند كه براي ملت مفيد است، براي كشور مفيد است، آن عبارت از آن محتواي دانشگاه است، نه درس است. صنعت ما، عداي ايمان، فساد مي آورد، علم ما عداي ايمان، فساد مي آورد. «اذا فسد العالم، فسد العالم». هر چه علم بيشتر شد، فسادش هم بيشتر است. نمونه هايي از تعاون علم و دين حدوث جهان در نظر علم و دين از مواردي كه دين به آن اصرار دارد و آن را از دلايل اثبات وجود خدا مي داند، اثبات حدوث عالم است. اين اصل با قوانين علمي نيز ثابت شده است. قانون دوم ترموديناميك ثابت كرده كه جهان پيوسته روبه وضعي روان است كه در آن تمام اجسام به درجه حرارت پست مشابهي مي رسند و ديگر انرژي قابل مصرف، وجود نخواهد داشت. از اين رو به انتروپي (پيري و فرسودگي) جهان تعبير مي شود. اگر جهان آغازي نداشت و از ازل موجود بود، بايد پيش از اين، حالت مرگ و ركود آن حادث شده باشد. خورشيد سوزان و ستارگان و زمين آكنده از زندگي، گواه صادق است بر اين كه آغاز جهان در «زمان» اتفاق افتاده و لحظه خاصي از زمان آغاز پيدايش آن بوده است

ص: 9608

و بنابراين نمي تواند جزء «آفريده» باشد. «برتراند راسل» و «فرانك آلن» در اثبات حدوث جهان سخناني را بيان داشته اند. قانون مندي جهان از ديدگاه علم و دين قانون مندي جهان كه دين بر آن تاكيد دارد به وسيله علم آشكارتر مي شود. دانشمندان علوم تجربي در اين باره گفته اند كه مشاهده هاي ما در علوم و زندگي روزمره پديده هاي تكراري و نظم را در جهان آشكار مي كند... قوانين علم چيزي نيستند، جز گزاره هايي كه اين نظم را با دقت زياد بيان مي كند. بنابراين فرض علوم طبيعي، نظم و قانون در طبيعت است و كار دانشمندان، شناخت و كشف آن قوانين است. لذا با پيشرفت علم، نمونه هاي بيشتري از نظم حاكم بر جهان نمايان مي شود. بنابراين با استناد به اصل «نيازمندي نظم به ناظم» آفريدگار ناظم را مي توان اثبات كرد. هدفداري حيات از نظر علم و دين در بافت وجودي موجودات زنده، سلسله فعل و انفعالاتي طبيعي رخ مي دهد و در پي آن خواص و آثاري به وجود مي آيد كه با اهداف حياتي ويژه اي تناسب دارد، چنين بر مي آيد كه اين فعاليت ها آگاهانه و انتخاب گرانه بوده و به سوي اهداف ويژه اي جهت گيري شده اند. هدف داري و شعور و انتخاب اموري نيست كه با ماده - اعم از مكانيكي يا ديناميكي - توجيه شود، لذا اصل هدف داري

ص: 9609

در حيات كه از علوم طبيعي به دست مي آيد، دليل ديگري بر وجود آفريدگار دانا است. اين هدف داري در موارد متعددي از جمله تشكيل ساختمان موجودات زنده، رشد فردي، روابط متقابل آن ها بيش از پيش آشكار است. معجزات متون ديني و پرده برداري علم در متون ديني اسلامي، موارد متعددي پيدا مي شود كه در آن حقايقي بيان شده است ولي در آن زمان حقيقت امر بر مردم به علل مختلف آشكار نشده اما امروز و پس از گذشت قرون متمادي پرده از آن كنار رفته است، مانند قانون وراثت كه از قوانين ثابت شده در علوم تجربي است، در ده ها قرن پيش نبي اكرم صلي الله عليه و آله آن را بيان مي فرمودند: انظر في اي شيء تضع ولدك فان العرق دساس. و نمونه هاي متعدد ديگري كه درباره تاثيرات والدين و محيط و تغذيه بر جنين در روايات آمده است. قوه جاذبه از اموري است كه قرآن مجيد بدان تصريح كرده است: (الله الذي رفع السموات بغير عمد ترونها.) (خلق السموات بغير عمد ترونها و القي في الارض رواسي.) امام رضا عليه السلام در تفسير آيه فوق فرمودند: ثم عمد و لكن لاتري.; آن جا عمودي است كه ديده نمي شود. زيست شناسان پس از سال ها مطالعه و كاوش علمي گفته اند: «امكان زندگي در كره زمين به علت وجود

ص: 9610

آب است.» و شيمي دانان گفته اند: «مهم ترين اعمال شيميايي كه براي زندگي و نمو هر جنبنده اي لازم است، به وسيله آب بايد انجام شود.» قرآن مجيد در اين باره فرموده است. (والله خلق كل دابة من ماء.) (وجعلنا من الماء كل شيء حي.) دانشمندان گفته اند: «اولين عضو فعال در نوزاد، گوش است و پس از آن چشم و ديگر، دستگاه عصبي او است.» (والله اخرجكم من بطون امهاتكم لاتعلمون شيئا و جعل لكم السمع و الابصار و الافئدة.) عمل جفت گيري توسط باد و گياه كه امروزه دانشمندان گياه شناس آن را بيان كرده اند، در قرآن كريم به صراحت بيان شده است: (و ارسلنا الرياح اللواقح.) (سبحان الذي خلق الازواج كلها مما تنبت الارض و من انفسهم ومما لاتعلمون.) گرچه طرف داران هيئت «كوپرنيكي» از قديم الايام وجود داشته اند، ولي قدرت در دست طرف داران هيئت «بطلميوسي» بوده است. غافل از آن كه قرآن كريم حقيقت امر را روشن كرده است: (الذي جعل لكم الارض مهدا.) (و هو الذي جعل لكم الارض ذلولا فامشوا في مناكبها.) و همچنين: (وتري الجبال تحسبها جامدة و هي تمر مرالسحاب، صنع الله الذي اتقن كل شيء.) اين ها نمونه هاي اندكي از معجزات علمي قرآن و اسلام است. 7( علم و دين از منظر اسلام و امام خميني قدس سره بايد دانست انديشه تعارض علم و دين در دوراني

ص: 9611

به ظهور رسيده كه خصوصيات ديني، اجتماعي، سياسي و اقتصادي حاكم بر آن، با جوامع اسلامي متفاوت است و از آن جا كه اين خصوصيات، ريشه هاي بروز چنين انديشه هايي هستند، نمي توان به سادگي آن ها را به مجموعه هاي ديگر سرايت داد. به طوركلي اسلام داراي انديشه هايي است كه توهم جدايي علم و دين را از بين مي برد، چرا كه اسلام در رهيافتي عقلاني - و نه صرفا نقلي و تعبدي- با ترسيم موقعيت دين و دانش در زندگي انسان و روشن كردن ويژگي هاي هر يك و موارد لزوم تعاون و يا استقلال آن ها، نظريه اي ارايه مي كند كه بدون هيچ صدمه اي به علم و دين، هر دو را در جزء جزء زندگي انسان قرار مي دهد. لذا در بحث ارتباط علم و دين در جامعه اسلامي نمي توان از رهيافت غربي آن به نتيجه اي شايسته رسيد. هرچند با نقد آراي غربي مي توان به بطلان نظريه تعارض، دست يافت. از اين رو طرح مباني كلي پذيرفته شده در تفكر اسلامي، ما را از بحث هاي پيچيده تر در اين زمينه بي نياز كرده و به مقصود اصلي مان مي رساند. امام خميني قدس سره با ارايه نظر اسلام مي فرمايند: خداي تبارك و تعالي علم را يكي از عبادات بزرگ قرار داده است، اگر چنان چه جهت داشته باشد، و جهت هم همان است كه (اقرا

ص: 9612

باسم ربك). در هيچ ملتي مثل ملت اسلام از علم توصيف نكرده است. قرآن كريم در جاهاي زيادي، از علم و عالم و توجه به علم توصيف فرموده است... «طلب العلم فريضة.».... محمد جواد حيدري

ص: 9613

هنوز امام را نمي شناسيم

19 چكيده: گفتگويي با خانم فريده مصطفوي مصاحبه از: اشرف آشوري، خديجه عابدي نام: روح الله نام خانوادگي: مصطفوي پدر: آقا مصطفي مادر: هاجر متولد: 20 جمادي الثاني 1320 ه.ق رحلت: 14 خرداد 1368 ه.ش امروز از هر جوان ايراني بپرسي امام كه بود؟ خواهي شنيد;رهبر انقلاب. معمار انقلاب اسلامي. مردي كه ايران را از ظلم و ستم شاهنشاهي نجات داد. مردي كه آمريكا و اسراييل را به خشم آورد. به راستي آيا مي توان امام را تنها در همين جملات جستجو كرد؟ پاسخ خانم مصطفوي به سوال ما يك كلمه است; نه! خانم فريده مصطفوي; دختر دوم حضرت امام خميني(ره)، كه بيست سال به تحصيل علوم ديني پرداخته و هم اكنون در مشاغل مختلف به خدمت براي مستضعفان مي انديشد، به ما مي گويد: جوانان هنو «خميني بزرگ» را نمي شناسند. اما چرا جوانان؟! واقعيت اين است كه جوانان اميد آينده مملكت اسلامي ماهستند و تنهابا تربيت صحيح آنهاست كه مي توان آينده حكومت اسلامي را كه امام براي ايجادش كوشيد، ضمانت كرد. دليل اين مدعي، سخنان حضرت امام است كه مي فرمود: «اين جوان هايي كه در آتيه بايد اين مملكت را حفظ كنند، اين مملكت را اداره كنند، اين ها بايد درست ربيت بشوند و اصلاح بشوند.» بر همين اساس امام جوانان را مخاطب ساخت و مي فرمود: «به نيروي شما جوانان اين مملكت بايد اصلاح

ص: 9614

شود» با اين توصيف متن مصاحبه اي را كه با «خانم فريده مصطفوي» ترتيب داده ايم،مي خوانيم: امسال، سال امام خميني(ره) است. فكر مي كنيد براي شناساندن امام به نسل جوان چه كارهايي بايد انجام شود و شما در بين اين همه تلاش و جوشش جاي چه چيزي را خالي مي بينيد؟ در واقع ما خودمان هم هنوز آن طور كه بايد و شايد حضرت امام را نشناخته ايم. نسل هاي آينده خواهند آمد و درتاريخ مطالعه خواهند كرد تا قدرت معنوي حضرت امام را بشناسند. البته به نظرمن بهترين راه براي شناساندن حضرت امام به نسل جوان، شناساندن اهداف ايشان با شيوه هاي مختلف به جوانان است. امام براي چه مبارزه كرد؟ چرا قيام كرد؟ براي چه تبعيد شد؟بر سرچه موضوعي زندان رفت؟ دليل اينكه مردم به نداي خميني بزرگ لبيك گفتند،چه بود؟ و چرا امام در قلب تك تك مردم جاي گرفت؟ اكنون كه ده سال از رحلت ايشان مي گذرد، هنوز بين مردم و بامردم است، دليلش چيست؟ بايد جوانان را در مقابل اين سوالها قرار داد. تا خود كشف كنند و روشن شوند. افكار امام و انديشه امام، اينكه امام چه آرزوهايي براي ايران داشت و دلش مي خواست كشور ايران چگونه شود؟ آيا مدينه فاضله منظورش بود؟ يا نه صرفا انقلابي كه اسمش انقلاب بود؟ امام دراين ده سال در سخنراني هايش، محور اصلي را چه قرارمي داد؟ آيا غير

ص: 9615

از اسلام و سفارش اسلام و توجه دادن مردم به دستورات اسلام، تقوي و پرهيزكاري، اتحاد و بي اعتنايي به امورمادي و پي گيري امور معنوي بود؟ بنده با حضرت امام شوخي مي كردم و مي گفتم: آقا مرتب درسخنرانيها اسلام را صرف مي كند. يعني مرتب «اسلام»،«مسلمين»، «مسلمانان»، مرتب راجع به اينها صحبت مي كند. وراجع به اينكه دنيا، دنياي گذر است. و دنياي فاني است. آيا ما نسبت به زحماتي كه حضرت امام (از سال 42 تا 57 و تا 68كه ايشان از دنيا رفت) متحمل شد، تعهدي داريم؟ رسالتي داريم؟ آيا مي توانيم جوابگوي خون شهدايمان باشيم؟ آيا آنهايي كه به نداي امام لبيك گفتند و جبهه را پركردند و اسلام و ايران راسرافراز كردند، آيا ما جوابي براي اين خونها در روز قيامت داريم؟ نسل جوان ما بايد متوجه اين ها باشد. اي جواني كه در خيابان مي روي، اي جواني كه بچه اين مملكتي، اي كسي كه در نظام اسلامي درس مي خواني، تو اگر زنده اي و در اين جامعه قدم مي گذاري وتنفس مي كني، مرهون خون آن برادر ديني ات هستي كه ده سال قبل رفت و در جبهه شهيد شد. تو حالا نمي تواني نسبت به اين خون بي تفاوت باشي. تو بايد تعهد داشته باشي و انجام آن رسالتي راكه به عهده داري بپذيري، تو يك انساني و اشرف مخلوقاتي اشرف مخلوقات نمي تواند بي تفاوت باشد و خلق نشده

ص: 9616

تا نسبت به دنياي اطرافش بي تفاوت باشد. ما مي دانيم كه امام خود به جوانها علاقه نشان مي داد و بارها باآنان سخن مي گفت. به جوانها شخصيت مي داد و آنها را به شناخت اسلام، خود و آنگاه به مبارزه دعوت مي كرد. مثلا: «از حالا كه جوان (هستيد) و قواي جواني محفوظ است، جديت كنيدبه اينكه هواي نفس را از نفس خودتان خارج كنيد.» «شماجوانان مسلمان لازم است كه در تحقيق و بررسي حقايق اسلام درزمينه هاي سياسي، اقتصادي، اجتماعي وغيره، اصالت هاي اسلامي رادر نظر گرفته و امتيازاتي كه اسلام را از همه مكاتب جدامي سازد، فراموش نكنيد. » نسل جوان هميشه مورد توجه امام بود. در سال 42 كه به ايشان گفتند، شما با كدام اسلحه و تجهيزات مي خواهي به جنگ رژيم برويد؟ ايشان گفت: «سربازان من اكنون در گهواره هستند.» بعدها ديديم كه اين جوانها بودند كه سالهاي 56 و 57 به خيابانها ريختند و انقلاب را به ثمر رساندند. لذا ايشان هميشه به نسل جوان توجه داشت. و معتقد بود اگر نظام يك نظام صحيحي باشد، جوان جذب مي شود همانطور كه اگر انسان يك انسان صادق وصالحي باشد، جوانان به سوي او جذب مي شوند همانطور كه سبت به خود حضرت امام ديديم كه قبل از انقلاب، در تهران و قم، جوانان در پي هرزگي و ولگردي بودند. اصلا كارشان شده بود اين; ولي

ص: 9617

يك مرتبه چرخش 180 درجه اي زدند و در سال 57 همه اينها اسلحه به دست گرفتند و ريختند درخيابانها و يا وارد جبهه ها شدند. وقتي كه نظام مسوولين، خودمان و هركسي به وظيفه خودش عمل كند، جوان خود به خود جذب مي شود. از بعد عرفاني حضرت امام برايمان بگويد؟ ايشان همانطور كه يك عالم بزرگ بود، يك عارف بزرگ هم بود. مي خواهم بدانم در زندگي ايشان اين امور معنوي به چه صورت جريان داشت؟ آنچه كه براي ما قابل لمس بود و ما احساس مي كرديم اين بود كه ايشان فقط رضايت خداوند را مد نظر دارد و توجهش به اين است كه كاري را انجام دهد كه وظيفه الهيش است. بارها مي گفت «ماوظيفه الهي مان را در جنگ انجام مي دهيم. اگر پيروز شديم كه شديم و اگر شكست خورديم، وظيفه الهيمان را انجام داده ايم.» گاهي ما احساس مي كرديم ايشان واقعا خدا را مي بيند. در عباتشان به قدري محو عبادت و نماز بود كه متوجه وقايع اطراف نمي شد. مثلا من خود پشت سرايشان نماز مي خواندم و ايشان اصلا متوجه من نمي شد. يا در عبادتهاي شبانه مقيد بود كه بسيار آهسته بيدارشود، بدون اينكه كوچكترين اذيتي براي ديگران داشته باشد; زيرامعتقد بود اگر براي عبادت موجب اذيت و بيدار شدن كسي باشد،اين مقبوليت را ندارد. در يكي از مصاحبه هايتان گفته ايد: امام همه مستحبات نماز راانجام مي داد، به

ص: 9618

نماز خيلي مقيد بود و هميشه به نماز اول وقت،توصيه مي كرد. در موقع نماز حتما عطر مي زد. همه دعاها را نيزمي خواند. هم دعاهايي كه مربوط به شب جمعه است و هم دعاهايي كه در ايام عاشورا بايد بخوانند همه را مي خواند. از مكروهات دوري مي كرد. شب جمعه حتي اگر مي خواست ضمن صحبت نيم بيت شعر بخواند،به خاطر اينكه شعر خواندن در شب جمعه مكروه است، مي گفت: الان اين را نمي خوانم. اما سوالي كه ماداريم اين است كه حضرت امام در طول روز چه برنامه هايي براي عبادت داشت و مقيد به خواندن چه زيارات ودعاهايي بود؟ ايشان به زيارت عاشورا خيلي اهميت مي داد و تمامي دعاها قرآن را مي خواند يا دعاهاي معمول روز را قرائت مي كرد. زياد مزاحم ايشان نمي شديم و ايشان تمام اين اعمال و مستحبات را انجام مي داد. مخصوصا در نجف بيشتر مشغول بود و در اين اواخر هم مرتب مشغول قرائت قرآن و دعا بود. در مورد جهاد با نفس چه خاطره اي از امام داريد؟ در دوراني كه ايشان در نجف بود، از جهت خوراك به خودشان خيلي سختي مي داد. خيلي كم غذا مي خورد و بيشتر عبادت مي كرد. بعدهااين طور استنباط مي كردم كه ايشان مي خواهد به يك كشفياتي برسد. چون در آن موقع كوران انقلاب بود و ايشان يك حال و هواي ديگري داشت. براي اين وظيفه اي كه به عهده گرفته

ص: 9619

بود و اين قيام عظيمي كه مي خواست بكند و با يك قدرت تا دندان مسلح، بدون هيچ گونه وسيله و تجهيزاتي، بجنگند. يك قدرت معنوي مي خواهد وايشان آن قدرت معنوي را پيدا كرد حتي گاهي اين مساله براي ماباور نكردني و مهم بود ولي براي حضرت امام امري ساده مي نمود. و اين باور امام به خاطر قدرت روحي اي بود كه داشت. ايشان مقيدبه انجام مستحبات و ترك مكروهات بود. مثلا شب جمعه شعرنمي خواند با صداي بلند نمي خنديد. غذاي شبهه ناك نمي خورد. جاي شبهه ناك قدم نمي گذاشت. حضرت امام اهل معاشرت بودند، يا تنهايي و در خود بودن رابيشتر مي پسنديدند؟ ايشان بيشتر تنهايي را مي پسنديدند. فقط شبهاي جمعه بعضي ازدوستان و رفقا مي آمدند و بقيه روزها مشغول درس و بحث و مطالعه و نوشتن بودند. به خانواده هم توصيه مي كردند با خانواده هايي رفت و آمد كنند كه از آنها شناخت داشته باشند. غالبا باخانواده هاي اهل علم معاشرت مي كرديم. از علاقه امام به ائمه معصومان عليهم السلام و حضرت زهرا(س) برايمان بگوييد. امام ولايتي عجيبي بود. و ارادت خاصي به حضرت علي(ع) داشت. وقتي صحبت حضرت علي پيش مي آمد، چهره ايشان عوض مي شد. حالت صحبت كردنش عوض مي شد. سبت به همه ائمه عليهم السلام و نسبت به حضرت زهرا(س) ارادت خاص داشت. و در نوشته هايشان هم است كه اگرحضرت زهرا(س) مرد بود حتما رسول الله بود. همان

ص: 9620

طور مي دانيدسالها قبل در مصاحبه راديويي شخصي به حضرت زهرا(س) اهانت كرده بود و امام مي گفتند: «اگر با قصد اين حرف را زده اينها همه مرتدند كه در اين صورت مالشان آزاد و شوهر برايشان حرام مي شود.» به قدري ايشان ناراحت شده بود كه بايد حتما آنهااعدام و يا مجازات سختي مي شدند. خاطره اي از تولد حضرت امام براي شما نقل شده است؟ از تولد ايشان خير ولي از 5 ماهگي كه پدرش شهيد شد، تحت نظرعمه و مادر بود. عمه خانمي داشتند كه خانم بانفوذ و با شخصيتي بود و مادر و دايه اي داشت و خيلي مورد توجه خانواده بود. وفرزند آخر خانواده و خيلي بازيگوش و پرتحرك بود. و همه ايشان را دوست داشتند و كل خانواده به ايشان محبت داشتند. تحصيلات جناب عالي و ديگر دختران حضرت امام(ره) تا چه حد بود وحضرت امام(ره) در زمينه تحصيلات بانوان چه قدر اهميت مي دادند؟ اوايل در زمان طاغوت كه نزد حضرت امام عربي درس مي خوانديم وبعد هم ازدواج كرديم و بعدها مشغول تحصيلات شديم، ايشان خيلي تاييد مي كردند. ومعتقد بودند چه زن و چه مرد هيچ فرقي ندارندو تا مي توانند بايد تحصيلاتشان را ادامه دهند و تا هركجا كه مي توانند و شايسته و بايسته وجوديشان است، برسند. من خودم ازنظر كلاسيك ديپلم هستم و تا سطح چهار جامعه الزهرا(س) درس خوانده ام.

ص: 9621

و طلبه حوزه علميه ام. خواهر ديگرم دكتراي فلسفه دارد وخواهر بزرگم هم چون دچار مشكلات بچه داري بود به ادامه تحصيل نپرداخت. ولي مطالعه دارد و در اجتماع هست. بنده عضوهيات مديره جامعه الزهرا(س) هستم و دركارهاي فرهنگي آنجادخالت دارم و در دانشكده علوم پزشكي فاطميه هم تدريس دارم وكارهاي جانبي (سخنرانيها و ملاقاتها) هم در طول سال زياد هست. هفته اي سه روز هم با چند تن از دوستان مباحثه تفسير و نهج البلاغه داريم. البته بيشتر وقتم در مؤسسه 12 فروردين مي گذرد. چون به كارم در آنجا خيلي علاقه دارم. شيوه عملي امام خميني(ره) در منزل چگونه بود؟ حضرت امام اهل كمك بود و براين باور بود كه مرد بايد به همسرش كمك كند. ايشان مخصوصا در جواني در بچه داري و كارهاي منزل به خانم كمك مي كرد. و معتقد بود كه هيچ مردي حق ندارد به خانمش كار بگويد و از او بخواهد كه كاري برايش انجام دهد. خود ايشان در طول زندگي حتي يك بار به خانم دستور نداد; حتي براي آوردن يك چايي. با فرزندان خيلي مهربان و صميمي بود; ولي در عين حال يك جذبه اي داشت كه ما از ايشان حساب مي برديم و به خود اجازه نمي داديم كه خلافي انجام دهيم و مقيد بوديم كاري نكنيم كه موردخشم حضرت امام قرار بگيريم. در عين اينكه ايشان نسبت به ماخيلي

ص: 9622

مهربان بود. در باره موضوع حجاب يادم مي آيد در كتابي به نقل از شماخواندم: «در روش تربيتي امام خيلي قاطعانه عمل مي كردند. من يك دختر 8 7 ساله بودم. رفته بودم زير گذر كاغذ بخرم. همان طور كه تند مي آمدم و صورتم را خيلي خوب نگرفته بودم... ديدم آقا دارند مي آيند و مرا ديدند، چون هم صورتم تقريبا باز بود وهم تند مي آمدم و با ايشان رو به رو شدم به قدري ترسيدم كه... سر سفره هم حاضر نمي شدم. امام هم به روي خودشان نمي آوردند،چون مي دانست براي چه من پنهان مي شوم. » اصولا شما معتقديد كه شخصيت پدر چنان ابهت و عظمتي داشت كه شما را وادار مي كرداشتباه خود را تكرار نكنيد. بفرماييد اگر يكي از اعضاي خانواده در انجام واجبي سهل انگاري مي كرد برخورد امام چگونه بود؟ امام برخوردشان بسيار قاطع بود واينقدر اين مساله جا افتاده بود كه در واجبات سهل انگاري كند; يعني بعد از اينكه بچه مكلف مي شد، واجب بود اين اعمال را انجام بدهد و به تكاليفش عمل كند. فكر مي كرد، نمي شود انجام نداد، البته هيچ وقت ايشان براي نماز كسي را از خواب بيدار نمي كرد; مگر اينكه به او از قبل بگويند. تا كودكان خاطره بدي از دين نداشته باشند و داوطلبانه و با اشتياق انجام بدهند. امام نسبت به اجراي امر به معروف و نهي از منكر چه

ص: 9623

نظري داشتند؟ امر به معروف و نهي از منكر از فروعات دين ماست و ايشان معتقدبود كه بايد اين مساله درجامعه اسلامي اجرا شود; البته باشرايط و تبصره هايي كه در دين آمده است. ايشان در منزل به اسراف نكردن و مقيد بودن به مسايل ديني تاكيد داشت و همواره اين مساله را يادآور مي شد. حضرت در مورد آزادي چه عقيده اي داشتند؟ خوب آزادي در چهارچوب قانون است. قانون ما و اسلام ما يك چيزهايي را آزاد گذاشته و يك چيزهايي رامنع كرده است و هيچ كس نمي تواند به بهانه اينكه آزاد است قانون را زير پا بگذارد. خلاف قانون در جمهوري اسلامي، خلاف دستورات اسلام، خلاف حكومت اسلامي است. البته در چهارچوب قانون آزادي لازم است و اگر خلاف شرع و قانون عمل كند، بايد مجازات شود. و قابل قبول نيست. آيا امام به جداسازي فضاي آموزشي دختران و پسران عقيده داشت؟ خير ايشان به جداسازي عقيده نداشت و به رعايت حدود شرعي معتقدبود; كه كلا بايد رعايت شود هم پسر و هم دختر نبايد نگاه كنند. و نبايد باهم حرف بزنند. در داخل خانواده هيچ گاه نمي گذاشت نوه هاي جوانش (دختر و پسر) باهم سريك سفره بنشينند يا در يك اتاق باشند; زيرا جوان هستند و ناخودآگاه به معصيت مي افتند. (البته با خانواده.) البته به صورت رهگذري خير، ولي اينكه بنشينند و حرف

ص: 9624

بزنند، اشكال مي گرفت. به خوانندگان فرهنگ كوثر چه توصيه اي داريد؟ از هموطنان، مخصوصا خواهران و دختران عزيزم مي خواهم تا به آنچه كه خداوند براي شما مقدر داشته است عمل كنيد و سعي كنيدكه براي نظام جمهوري اسلامي مفيد باشيد; يعني قدر اين نظام رابدانيد. اگر نارساييهايي هست، اغماض كنيد و به خون شهداي ماارج بنهيد و از مقام معظم رهبري اطاعت داشته باشيد. مقام ولايت را اطاعت كنيد. چون كشور و نظام اسلامي بدون مقام معظم رهبري وبدون ولايت معنا پيدا نمي كند و ولي فقيه ما مقام معظم رهبري است و اطاعت از ايشان واجب است. اگر حضرت امام زنده بود، در مورد واقعه كوي دانشگاه چه عكس العملي نشان مي دادند؟ همان عكس العملي را نشان مي دادند كه مقام معظم رهبري و رييس جمهور محترم نشان دادند و از مسوولين مي خواستند ريشه اصلي اين آشوب را پيدا بكنند. همين طور كه الان مسوولان محترم خواستند ويك عده اي اين مساله را پيگيري مي كنند. كساني هستند كه مي خواهند مملكت ما را به آشوب بكشند و نا امني به وجودبياورند تا مردم امنيت نداشته باشند و نظام و نيروي انتظامي بدنام شوند و زمينه را براي كارهاي خودشان مهيا كنند كه الحمدالله به اهداف خودشان نرسيدند و نخواهند رسيد. والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته

ص: 9625

واگذاري اسناد مربوط به حضرت امام به يادگار امام

5 چكيده: بسمه تعالي محضر مبارك رهبر كبير انقلاب و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران حضرت آيت الله العظمي امام خميني (مد ظله العالي) پس از سلام. چنانچه در نامه قبل اشاره شد، پرونده هاي متعددي توسط كارگذاران رژيم سابق در مراكز مختلف (از قبيل سازمان امنيت، وزارت خارجه، دربار، نخست وزيري، ستاد مشترك، و. . . ) در رابطه با حضرتعالي تهيه و تنظيم نموده اند و در حال حار تعدادي از پرونده ها در برخي از مؤسسات مذكور و بخشي نيز در ديگر نهادها و مراكز دولتي نگهداري مي شوند. اكنون در جهت اجراي دقيق و صحيح فرمان حضرتعالي و به منظور تدوين و بررسي اسناد و آثار مباركتان نياز به تحقيق و مطالعه و بهره برداري آنها بوده است، در صورت مصلحت، امر فرماييد اين اسناد و همچنين پرونده ها و اسناد ديگري كه در تكميل و روشن نمودن مندرجات پرونده هاي جنابعالي نقش دارد، در اختيار قرار گيرد. احمد خميني بسمه تعالي هرجا كه پرونده و يا نامه و يا ه رچيزي كه موجب روشن شدن اسناد و يا اسناد مربوط به اينجانب موجود است در صورتي كه شما و يا نماينده شما درخواست نماييد، مسئولين موظفند در اختيار شما قرار دهند. روح الله الموسوي الخميني

ص: 9626

وحدت از ديدگاه امام خميني

7 چكيده: متن سخنراني حجة الاسلام و المسلمين سيد احمد خميني در هشتمين كنفرانس وحدت اسلامي بسم الله الرحمن الرحيم الحمدلله رب العالمين و الصلوة و السلام علي نبيه سيد المرسلين و علي آله و صحبه اجمعين. اعوذ بالله من الشيطان الرجيم: و اعتصموا بحبل الله جميعا و لاتفرقوا ميلاد امين وحي الهي، پيامبر رحمت و منادي وحدت بر همه پيروان اديان الهي و بر رهروان آن رسول گرامي و بر شما حضار محترم مباركباد. طبعا پژوهشگران وانديشمندان در اين گردهمائيها ابعاد و زواياي مختلف مقوله وحدت را مورد نقد و بررسي قرار داده و اهميت و نقش عامل وحدت در حل مشكلات جهان اسلام را از جنبه هاي مختلف به ارزيابي نشسته اند. من سعي خواهم كرد در اين مجال كوتاه پس از ذكر يك مقدمه، مروري برانديشه و آراء بنيانگذار جمهوري اسلامي حضرت امام رضوان الله تعالي عليه در اين زمينه داشته باشم. شناخت مواضع و ديدگاههاي مردي كه خود منادي وحدت امت اسلام در عصر خويش بود و بر همين مبنا نيز موفق به پايه گذاري نظام الهي در بخشي از قلمرو سرزمينهاي اسلامي شد، راهگشاي مطمئني براي رهروان اين مسير خواهد بود. فطرت الهي بشر بر گرايش به توحيد استوار است و عقل و خرد

ص: 9627

آدمي نيز در تمامي ادوار زندگي بشر آنجا كه به غرضها و تمايلات نفساني و شيطاني آلوده نگشته است بر همين گرايش حكم كرده و منازعات و پراكندگيها و تفرقه ها را خلاف مصلحت جوامع انساني و گامي در مسير انحطاط دانسته است. انبياء الهي از آدم تا خاتم صلوة الله عليهم اجمعين نيز اساس دعوت ديني خويش را بر توحيد و نفي مظاهر شرك و ثنويت و تثليث و نفاق در همه ابعاد آن قرار داده اند. اعتقاد به توحيد، نهايي ترين مرز اسلام و كفر است. تمامي مشربهاي فلسفي، عرفاني و اخلاقي و كلامي و تربيتي اسلام وحدت نگري در عالم هستي و اجزاء آن را جزئي تفكيك ناپذير از نحله خويش قرار داده اند. و البته بر اهل تحقيق پوشيده نيست كه گرايش به وحدت حقيقي در جامعه انساني از جلوه هاي اعتقاد به توحيد است و در نقطه مقابل آن كثرت گرايي از ويژگيهاي بارز ماده پرستي و شرك به شمار مي آيد. در قرآن كريم تشكيل امت واحده بمنزله زمينه و بستر عبادت واقعي الله معرفي شده است "ان هذه امتكم امة واحده و انا ربكم فاعبدون" تقابل دائمي جريان حق و باطل در طول تاريخ در تمامي اشكال و سطوح و عوامل و زمينه هاي مختلف آن در نهايت به تقابل همين

ص: 9628

دو جريان باز مي گردد. حضرت امام مي فرمود: "تفرقه از شيطان است و وحدت كلمه و اتحاد از رحمان است". افسوس كه سلطه غرب بر سرنوشت بسياري از ممالك جهان اسلام امكان توسعه رشته هاي مختلف علوم انساني را بر اساس ديدگاههاي وحياني باز ستاند و گرنه ديدگاه فوق مي توانست افقهاي جديدي در مباحث اجتماعي و سياسي بگشايد و راه حلهاي واقع بينانه اي براي چاره جويي مشكلات سياسي و اجتماعي جوامع اسلامي ارائه نمايد. امروز غالب جامعه شناسان و روانشناسان و متخصصين امور پرورشي و كارشناسان امور سياسي در ممالك اسلامي با اصول و روشهايي سراغ ارزيابي مسائل جامعه خويش مي روند كه ريشه در مكاتب ماده پرست غرب معاصر و بيگانه از روح اديان الهي دارد. كشمكشها و منازعات گذشته و كنوني جهان عليرغم تلاشهاي گسترده رهبران جوامع و دولتها همچنان رو به تزايد نهاده و هر روز بر ميزان قربانيان اختلافات و منازعات داخلي، منطقه اي و بين المللي افزوده مي گردد، و به موازات آن حجم بيشتري از سرمايه هاي مادي و معنوي ملتها قرباني مطامع جنگ افروزان و تفرقه انگيزان مي شود. استمرار اين واقعيتهاي تلخ ثابت كرده است كه هيچ يك از عوامل و ابزارهايي كه تاكنون در مكتب هاي مادي به عنوان عوامل و ايجاد اتحاد و رفع تنشها تعريف شده و به كار

ص: 9629

گرفته شده اند كارآيي لازم را براي حل اختلافات خانمان سوز نداشته و بلكه خود نيز در نقش عوامل تشديد كننده بحرانها و افزايش دهنده تنشها و كشمكشها ظاهر شده اند. امروزه دانشمند اصلاح طلبي كه به گذشته تاريخ اقوام و ملل و وضعيت كنوني جهان آشنايي دارد بخوبي واقف است تكيه بر عواملي همچون قوميت گرايي و ناسيوناليسم، زبان و گويش واحد، نژاد و رنگ و تاريخ و منافع مادي مشترك سرابي بيش نيست و بسياري از رنجهاي گذشته و كنوني معلول اميدهاي واهي است كه به اتحاديه هايي از اين دست چشم دوخته بودند. اگر عقل و فطرت توحيد گراي آدمي به جاي اغراض و هواهاي نفساني و مادي مجال حكمراني مي يافت و اگر زورمندان ماده پرست با انواع دسيسه ها و خصومتها راه را بر مناديان توحيد نمي بستند زندگاني بشر داستاني ديگر مي يافت و اين شعار و ادعا نيست. بشريت در طول تاريخ خويش بارها اعجاز تاثير اعتقاد به توحيد و خداگرائي را در ارائه عاليترين نمونه هاي حيات انساني تجربه كرده است. آيا پهنه اي از حيات بشريت را سراغ داريد كه از ارزشهاي قابل دفاع برخوردار باشد بي آنكه اثرگذاري اديان الهي و تعاليم انبياء را در تمام سطوح آن مشاهده كنيم؟ و آيا مي توان در اين واقعيت ترديد كرد كه ظلمتها

ص: 9630

و كدورتها، كشمكشها و خونريزي ها و هزاران هزار مشكل لاينحلي كه جهان معاصر از آن رنج مي برد از همان جايي آغاز شده است كه آدمي راه خويش را از مسير فطري توحيد و صراط مستقيمي كه پيامبران الهي نشان داده اند جدا كرده است؟ آيا براستي رابطه معكوس پيشرفتهاي مادي و تكنولوژيك با انحطاط اخلاقي و ذبح روزافزون ارزشهاي انساني در جوامع كنوني بهترين دليل بر اثبات اين حقيقت نيست كه سعادت را در نگاهي ديگر بايد جستجو كرد. آري تكامل ابزار و تسلط انسان بر طبيعت و رفع نيازمنديهاي مادي، آنجا كه نه وسيله اي براي گام نهادن در حيات معقول بلكه خود هدف غايي بشمار آيند و انسان و جايگاه او و نيازمنديهاي روحي وي فراموش شود و نقش و ربط او با ديگر اجزاء و مقوله هاي بيكران عالم هستي ناديده گرفته شود و همه چيز حتي وجدان و فطرت و روح و روان از منظر محاسبات مكانيكي نگريسته و تعريف و ارزيابي شوند، نتيجه اي جز بن بست هاي كنوني در پي نخواهد داشت. مكتبهاي خود ساخته بشري كدام يك از رنجهاي بيشمار بشر را حل كرده و كدام نياز اساسي انسان را پاسخ گفته اند؟ ترديدي نيست كه بحث از وحدت و راههاي تحقق آن و مقوله هايي از اين قبيل نيز

ص: 9631

نمي تواند جداي از مسائلي كه اشاره كردم مورد ارزيابي قرار گيرند. ما شاهد آن هستيم كه سازمانهاي بين المللي كه شعار و فلسفه وجودشان اتحاد ملتها و دولتها و كاهش تنشها و تشنجات بوده است در اغلب موارد توفيقي به دست نياورده اند و حتي خود به عنوان ابزاري در خدمت تشنج آفريني صاحبان قدرتهاي بزرگ بكار گرفته شده اند. صدها اتحاديه و قراردادهاي همكاري و پيمان وحدت بين دولتها كه در دهه هاي گذشته با تبليغات فراوان آرزوها و اميدهاي بسياري در گوشه و كنار جهان بوجود آورده اند پيش از آنكه اثري قابل توجه بر جاي بگذارند متلاشي شدند و كمكي در حل منازعات و تنشها نكردند. دير زماني است كه در جوامع اسلامي وحدت مسلمين و اتحاد ميان كشورهاي اسلامي بر سر زبانهاست، و احزاب سياسي در بسياري از بلاد اسلامي با همين شعارها قدرت را به دست گرفته و حكومت مي رانند. صدها كتاب و مقاله در اين باب نوشته مي شود و خطبا و گويندگان و نويسندگان بر اهميت و ضرورت آن تاكيد مي ورزند اما در عمل گامي مثبت و تعيين كننده برداشته نمي شود. به نظر من ريشه اين ناكاميها را بايد در مباني اي جستجو كرد كه بدون توجه به آنها همه تلاشها همچنان بي نتيجه خواهند ماند. مشكل اصلي در

ص: 9632

خود انسان و باورهاي اوست. وقتي كه روح تفكر توحيدي و اصول اخلاقي و ارزشي كه لازمه گرايش عمومي به وحدت است بر جوامع بشري حاكم نباشد تلاشها ثمري نخواهد بخشيد. وحدت و لزوم حفظ آن صرفا يك توصيه اجتماعي و نياز مقطعي و تاكتيك سياسي و اقدامي عملي براي حفظ منافع مادي مشترك نيست كه بتوان بر اين اساس اتحادي نيرومند و پايدار بنا نهاد. به نظر من مهمترين رسالت اين گونه مجامع آن است كه رابطه تفكيك ناپذير ميان اعتقاد به وحدت و لوازم آن را با جهان بيني و نوع نظامهاي فكري و اصول عقيدتي و ارزشي و اخلاقي تبيين كنند. مگر مي توان تفكر توحيدي داشت، خداي يگانه را پرستيد، اراده الهي را در همه اشياء و عالم هستي ساري و جاري دانست اما در ميدان عمل و ارتباط با خلق خدا نسبت به سرنوشت ديگران بي تفاوت ماند؟ مگر مي توان موحد بود و در سپاه اصحاب تفرقه قرار گرفت؟ چگونه است كه در صدر اسلام وقتي آواي توحيد به گوش جان آنانكه از ظلمت حاكميت شرك و بت پرستي به ستوه آمده بودند مي رسد عصبيتهاي جاهلي، فخر فروشي ها و قوم گرائيها و افتخار به عشيره و نام و نسب فرو مي ريزند و همه آنچه كه زمينه هاي اختلاف و تفرقه بودند

ص: 9633

حتي روابط سببي و نسبي نيز در مقابل اعتقاد به خداي واحد و نور عبوديت رنگ مي بازند و جامعه اي پديد مي آورند كه خير امت لقب مي گيرد و آنچنان كانوني از وحدت و همدلي تشكيل مي شود كه در آن بردگان سيه چرده پا برهنه در كنار رجال برجسته و ذينفوذ قريش ارزش و نقشي همسان و بلكه افزون مي يابند و چنان تمدني را پايه مي گذراند كه امپراتوري قدرتمند ايران و روم در مقابلش تاب مقاومت نمي آورد؟ و دير زماني نمي گذرد كه اقوام و ملتهاي مختلف بدون توجه به مرزهاي جغرافيايي و خصيصه هاي قومي و ملي خويش به استقبال حقيقت مي شتابند. براستي چرا امروز مفهوم امت با همه اهميتي كه در قرآن و سنت داشته مورد بي مهر ي قرار گرفته و دوباره سوابق باستاني، محدوده جغرافيايي و مسائلي از اين قبيل منافع ملي مسلمانان را به صورت جداگانه و مجزاي از سرنوشت ديگر برادران همكيش خود تعريف و مشخص مي كنند. اگر به حق دريافته ايم راه بازگشت به مجد و عظمت گذشته اسلام در وحدت تمامي نيروها و فرقه ها و ملتهاي مسلمان است بايد پيش از هر چيز به بازنگري مسائلي بپردازيم كه ما را از باور داشت مفهوم امت جدا كرده و زمينه هاي تجزيه بلاد و تفرقه صفوف مسلمين را فراهم نموده است. بايد

ص: 9634

يكبار ديگر به سنت و قرآن به عنوان منشور هدايت امت و استوارترين محور وحدت بازگشت. مشكل اساسي آن است كه نه تنها عموم مسلمين بلكه بسياري از خواص وانديشمندان عالم اسلام از توجه به تفكيك ناپذيري مجموعه بينشها و ارزشهاي ديني به عنوان يك مكتب فكري منسجم و به هم پيوسته غفلت ورزيده اند. التقاط و وام گرفتن از مكتبهاي متضاد با بينش وحياني در مسائل اقتصادي، سياسي و اجتماعي آنچنان شرايط دشواري را پديد آورده است كه فهم و هضم ضرورتهايي همچون وحدت را غير عملي ساخته و تلاشها را بي نتيجه گذارده است. اگر روح تعاليم پيامبر اكرم و آموزشهاي قرآن بر جوامع اسلامي حكمفرما مي شد وحدت در عاليترين سطوح آن قابل حصول بود. در قرآن كريم احياي نفس واحده و يا قتل يك نفس محترمه معادل احيا و يا قتل تمامي نفوس بشري شناخته شده است. اين معادله يك تعبير سمبليك نيست. بيان يك حقيقت ساري در متن نظام هستي است. جامعه اي كه انبياء الهي و قرآن كريم درصدد تشكيل آن بوده اند، واحد به هم پيوسته حقيقي اي است كه مفهومي بسيار فراتر از قوم، ملت و دولت با تعاريف متداول مي يابد. فهم و هضم اين مسائل بدون پشتوانه مباني اعتقادي ممكن نيست و تا اين مباني در جوامع اسلامي

ص: 9635

تحكيم نيابند فروع و نتايج آن نيز دست نيافتني خواهند ماند. بايد به خويشتن خويش و فرهنگ اسلامي خويش بي هيچ التقاط و اختلاطي بازگشت. تلاش براي حفظ و تحكيم وحدت را بايد از خود آغاز كرد. چنانكه در آغاز سخن از زبان حضرت امام گفتم "تفرقه از شيطان است و وحدت كلمه از رحمان" تاريخ ثابت كرده است كه نداي وحدت حقيقي از ناحيه كساني از سوي فطرتهاي توحيد گراي مردم اجابت مي شود كه خود بيش از هر كسي اعتقاد به توحيد را در ميدان عمل تجربه كرده باشند. و چنانكه اشاره كردم "لزوم حفظ وحدت" يك حركت سياسي مقطعي براي تحكيم قدرت نيست، تلاش براي حفظ وحدت و پرهيز از تفرقه يك واجب عيني است كه ريشه در اعتقاد به وحدانيت خالق هستي دارد. اصحاب تفرقه اصحاب شيطان اند و مناديان و عاملان به وحدت در سلك رحمانيان اند. هرگاه جامعه ايي به چنين اعتقادي رسيد وحدت حقيقي شكل مي گيرد و بي تفاوتي نسبت به سرنوشت آحاد امت و تفرقه و نفاق در مقابل حركت نيرومند امت واحده رنگ مي بازد و اين همان حقيقتي است كه انقلاب اسلامي عملا آنرا ثابت كرد. تاريخ فراموش نمي كند كه مردي خداخواه با دستهايي به ظاهر خالي از همه سلاحهاي مادي نداي وحدت سر داد، انسانهاي مومن

ص: 9636

اجابت گفتند، دنياي پيشرفته با تمام وجود در مقابلش قد علم كرد، صاحبان بزرگترين زرادخانه هاي جهان در حمايت از دشمنانش رسما و علنا متحد شدند اما وحدت كلمه ملت در مقابل اتحاديه نيرومند مبتني بر منافع مادي اصحاب قدرت پيروز شد. روزگاري كه انقلاب اسلامي بر دشمن رو در روي خود غلبه كرد و اركان نظام سلطنت را در هم كوبيد، تعداد گروه هايي كه به مقابله با نظام نوپا برخاستند و از ناحيه قدرتهاي بزرگ حمايت شدند آنچنان گسترده بود كه حتي ذكر نام آنها نيازمند تدوين كتابي قطور است. علمهاي مخالفت افراشته شد. قطب كمونيستي جهان عليرغم خصومتها و تنشهايش با قطب سرمايه داري براي نابودي انقلاب اسلامي متحد شد. عرصه اي به پهناي تمامي جهان، جولانگاه تبليغات شبانه روزي عليه انقلاب گشت; انزواي سياسي، محاصره اقتصادي و تحميل جنگ خارجي در دستور كار قرار گرفت. اما همه اينها نتوانست در مقابل توحيد كلمه ملتي كه احساس مي كرد رسالت پيشاهنگي مبارزه براي وحدت امت را بردوش دارد مقاومت كند. راز اين مقاومت اعجازگونه فقط و فقط در همان چيزي نهفته است كه رهبرانقلاب اسلامي در جاي جاي نوشته و خطابه هايش و در آغاز و انتهاي اغلب سخنانش بدان تاكيد مي ورزيد يعني وحدت كلمه و پرهيز از تفرقه. علت اثرگذاري شگفت

ص: 9637

اين توصيه ها آن بود كه او خود قبل از ديگران بدان مومن بود. او در مكتب عرفاني خويش كه برگرفته از قرآن كريم و آموخته هاي عارف اكمل حضرت ختمي مرتبت محمد بن عبدالله صلي الله عليه و آله و سلم و ائمة طاهرين بود وحدت حقيقي عالم خلق و امر را براي خويش حل كرده بود و در مشرب فلسفي خود نه تنها از وحدت وجود بلكه حتي در مجامع خصوصي كه اهلش حضور داشتند از وحدت حقيقي موجودات سخن مي گفت. شعر عرفاني امام نيز آواي وحدت را در مجموعه نظام هستي تكرار مي كرد بدان پايه كه حتي فرياد انا الحق منصور را نشان انيت و ثنويت مي دانست و مي فرمود: و يا در سروده اي ديگر گويد: حضرت امام در ميدان مبارزه نيز يكي از پيشگامان دعوت به وحدت بود. بخش مهمي از نخستين اعلاميه تاريخي ايشان كه بيش از 50 سال قبل از اين با آيه مباركه (قل انما اعضكم بواحده ان تقوموالله مثني و فرادي) آغاز و صادر شده بود وحدت امت را به عنوان بستر قيام لله تشكيل مي داد. او در كتاب سرالصلوة و در بيان مقامات معنوي علماء بالله پس از ذكر مقدمات سه گانه نخستين مي فرمايد: چهارم مقام اصحاب تحقق اكمل اولياء است كه محقق به

ص: 9638

مقام وحدت صرف شوند و كثرت "قاب قوسين" از ميان برخيزد و به هويت ذاتيه با جميع شئونات آن، مستهلك در عين جمع و متلاشي در نور قدم و مضمحل در احديت و فاني در غيب هويت شوند. و در جايي ديگر فرمايد: اصحاب صحو بعد المحو را حجابي از غيب و شهادت نباشد. وجود خود آنها وجود حقاني باشد و عالم را به وجود حقاني مشاهده كنند و "ما رايت شيئا الا و رايت الله قبله و بعده و معه" فرمايند. تجليات ذاتيه و اسمائيه و افعاليه هيچيك، آنها را از ديگري محجوب نكند. حضرت امام در كتاب شرح چهل حديث كه براي استفاده عموم نوشته شده در بياني تاريخي و اخلاقي از معنا و ماهيت وحدت كلمه مي فرمايد: يكي از مقاصد بزرگ شرايع و انبياء عظام - سلام الله عليهم - كه علاوه بر آن كه خود مقصود مستقل است، وسيله پيشرفت مقاصد بزرگ و دخيل تام در تشكيل مدينه فاضله مي باشد، توحيد كلمه و توحيد عقيده است، و اجتماع در مهام امور و جلوگيري از تعديات ظالمانه ارباب تعدي است، كه مستلزم فساد بني الانسان و خراب مدينه فاضله است. و اين مقصد بزرگ كه مصلح اجتماعي و فردي است، انجام نگيرد مگر در سايه وحدت نفوس و اتحاد

ص: 9639

همه و الفت و اخوت و صداقت قلبي و صفاي باطني و ظاهري و افراد جامعه به طوري شوند كه نوع بني آدم تشكيل يك شخص دهند، و جمعيت به منزله يك شخص باشد، و افراد به منزله اعضاء و اجزاء آن باشد، و تمام كوشش ها و سعي ها، حول يك مقصد بزرگ الهي و يك مهم عظيم عقلي كه صلاح جمعيت و فرد است، چرخ زند. و اگر چنين مودت و اخوتي در بين يك نوع يا يك طايفه پيدا شد، غلبه كنند بر تمام طوايف و مللي كه بر اين طريقه نباشند، چنان چه از مراجعه به تواريخ خصوصا تاريخ جنگ هاي اسلام و فتوحات عظيمه آن مطلب خوب روشن مي شود ... مسلمين مامورند به دوستي و مواصلت و نيكويي به يكديگر و مودت و اخوت. و معلوم است آنچه موجب ازدياد اين معاني شود، محبوب و مرغوب است، و آنچه اين عقد مواصلت و اخوت را بگسلد و تفرقه در بين جمعيت اندازد، مبغوض صاحب شرع و مخالف مقاصد بزرگ او است. و پر واضح است كه اين كبيره موبقه اگر رايج شود در بين جمعيتي، موجب كينه و حسد و بغض و عداوت شده و ريشه فساد، در جمعيت بدواند. درخت نفاق و دورويي در آنها ايجاد كند و برومند نمايد،

ص: 9640

و وحدت و اتحاد جامعه را گسسته كند و پايه ديانت را سست كند و از اين جهت بر فساح و قبح آن افزوده گردد. حضرت امام وحدت را از سنخ رحمت و محصول مقدماتي دانسته كه بدون آنها حاصل نخواهد شد. او فرموده است: بايد كوشش كنيد، بايد كوشش كنيم كه اين رحمت ادامه پيدا كند و كوشش اين است كه اولا الهي بشويم، در راه خدا خدمت كنيم، خودمان را فرمانبر از خدا بدانيم و خودمان را از او و به سوي او بدانيم و دنبال همين معنا آنوقت آن مساله دوم كه وحدت و انسجام است حاصل مي شود. براي اينكه تفرقه از شيطان است و وحدت كلمه و اتحاد از رحمان است. حضرت امام در موارد متعددي مي فرمود انبياء اگر همه با هم در يكجا و يك عصر مجتمع شوند هيچ اختلاف و نزاعي نخواهند داشت چه همه آنها بر نفس خود مسلط و فرمانبردار خدايند. حضرت امام، در جوامع اسلامي وحدتي را پايدار و مقدس مي دانست كه بر محورهاي خدشه ناپذير استوار باشد و مي فرمود: با وحدت اسلامي زير تعاليم قرآن مجيد با هم مجتمع باشيم. مهم اين نيست كه همه با هم در يك امر ي مجتمع باشيد و متفرق نباشيد. امر خدا به اين است كه

ص: 9641

همه با هم اعتصام به حبل الله كنيد. انبياء نيامده اند كه مردم را در امور با هم مجتمع كنند انبياء آمده اند كه همه را در راه حق مجتمع كنند. اگر از من سوال كنند كه از ديدگاه رهبر كبير انقلاب اسلامي راز پيروزي ملت مسلمان بر دشمنانش چه بود همان پاسخي را مي دهم كه در اكثر پيامها و بيانات ايشان و در متن وصيت نامه آن حضرت بارها تاكيد و سفارش شده است يعني عمل كردن به امر الهي "واعتصموا بحبل الله جمعيا و لاتفرقوا". امام در همين رابطه مي فرمايد: اگر ما وفا كرديم به اين امر خدا و عمل كرديم به امر خدا و با هم شديم، همه قشرهايمان با هم شد، خارج و داخل، دانشجو و طلبه، شك نكنيد كه پيروز هستيد .... كليد پيروزي دست خود ملت است ملت بايد بفهمد كه آن چيزي كه او را پيروز كرد همين بود كه همه با هم بودند و اعتصام بحبل الله بود. امام، وحدت را يك تكليف الهي و وظيفه اي شرعي براي آحاد امت مي دانست و در اين ميان مسئوليتي مضاعف براي علما و روشن فكران و روسا و حكام قائل بود و فصلي خاص از پيامهاي عمومي ايشان به همين مهم اختصاص داشت. حضرت امام معتقد بود كه براي تحقق

ص: 9642

وحدت و تحكيم آن مي بايست بهاي لازم پرداخت شود و خود پيشقدم اين راه بود. طبعا د راين جا مجال بازگوئي فرازهاي منتخب از رهنمودهاي آن حضرت درباره هر يك از ابعاد و مراتب وحدت وجود ندارد. من جزوه اي كه مجموعه رهنمودهاي ايشان در باب وحدت و ابزار و لوازم آن را استخراج كرده است مرور كردم. در يك جمع بندي اجمالي پس از تاكيد به مواردي كه قبلا اشاره كردم مي توان گفت كه ابعاد و عرصه هاي وحدت در ديدگاه حضرت امام فراگير بوده و از مراتب فرا مليتي تا واحدهاي مختلف ملي را شامل مي شود. توجه به اولويتها و تلاش براي شناخت زمينه هاي وحدت و تحقق آن در همه ابعاد و عرصه هايش قبل و بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مورد عنايت و تاكيد ايشان بود. در جنبه فرامليتي، امام معتقد به تلاش براي وحدت مستضعفان جهان عليه مستكبران، وحدت پيروان اديان و انبياء عليه شرك و الحاد و استكبار، وحدت امت اسلامي و كشورهاي اسلامي براي مقابله با تهاجم دشمنان جهان اسلام، وحدت شيعه و سني و فرق و مذاهب اصيل اسلامي در داخل جهان اسلام، وحدت ملتها با دولتهاي اسلامي در چهارچوب حفظ اصول و ارزشها بود. در بعد وحدت ملي در داخله مرزهاي جغرافيائي نيز حفظ وحدت و

ص: 9643

تحكيم آن در تمامي اقشار جامعه را گام نخستين براي پيروزي در ساير زمينه ها و ابعاد مي دانست. سفارش اكيد و دائمي امام به لزوم وحدت حوزه هاي ديني با مجامع دانشگاهي كه دو قشر پيشتاز و آگاه جامعه را تشكيل مي دهند به عنوان پيش شرط حصول وحدت در ساير اقشار و سفارش به وحدت درون جامعه روحانيت و درون گروههاي دانشگاهي، وحدت روحانيون با مردم، وحدت روشنفكران با مردم، وحدت نيروهاي نظامي و انتظامي با مردم، وحدت دولت با ملت، وحدت مجلس و دولت، وحدت در درون تشكيلات شوراي سه گانه و اتحاد ميان آنها، وحدت گروههاي قومي و نفي مرحله اي تمايزات قومي و منطقه اي، وحدت نيروهاي داخل و خارج كشور، وحدت گروههاي اجتماعي و قشرهايي نظير كارگران و كشاورزان، وحدت و همگرايي احزاب سياسي و گروههاي فرهنگي، بخشي وسيع از آثار عمومي امام را به خود اختصاص داده است. و چنانكه گفتم رمز موفقيت در برابر آنهمه تهاجم و خصومتي كه شرق و غرب پديد آوردند نيز همين روشنگريها و اجابت آنها از ناحيه بخشي وسيع از قشرهاي ملت ايران بود. حضرت امام در مواضع خويش در باب وحدت به همان اندازه كه به ضرورت و اهميت آن سفارش كرده است بر توجه به لوازم آن نيز تاكيد داشت و معتقد بود كه

ص: 9644

اتحاد بدون تحقق زمينه ها و راهبري جامعه بدان سمت شكل نمي گيرد و يا آنكه پايدار نمي ماند. بعد از توجه به مباني عقيدتي وحدت، بطور اجمال مي توان موارد زير را به عنوان لوازم و عواملي كه امام به عنوان پيش شرطهاي تحقق وحدت مد نظر داشت و بر همين مبنا نيز جامعه را هدايت مي كرد، برشمرد. 1- اهتمام بيش از پيش به خودسازي و تعميق اخلاق و ارزشهاي معنوي در زندگي خود و جامعه پيرامون. 2- باورداشت و تعميم سعه صدر و پذيرش و تحمل اختلاف سليقه ها و دفاع از آزادي انديشه و حمايت از تشكلهاي سياسي و فرهنگي اي كه در اصول و مباني مورد اعتقاد امت و جامعه اسلامي اتفاق نظر دارند. 3- اعتقاد عميق و اعتماد به نقش و آثار معجزه آساي وحدت در حل معضلات به ظاهر لاينحل سياسي و اجتماعي. 4- هوشياري و توجه طرفين وحدت نسبت به نقش خناسان و وسوسه انگيزان و تذكر دائمي به كارگزاران و عموم مردم در همين رابطه. 5- حفظ مواضع اصولي و دفاع از معتقدات و ارزشهاي منطقي غير قابل خدشه در عين احترام و توجه به وحدت فراگير. 6- توجه به تفاوتهاي اساسي روشهاي تحقيق در نظام دروس حوزوي و ديني با نظامهاي جديد دانشگاهي براي يافتن زبان مشترك در تفهيم و تفاهم

ص: 9645

مسائل اساسي جامعه و پرهيز از اختلافات. 7- تلاش همه جانبه براي يافتن نقاط مشترك بيشتر و كاستن از اختلافات آراء در مباني و اصول صرفا از طريق نقد در مجامع علمي و گسترش روح مباحثه و مناظره علمي و پرهيز جدي از به ميان كشيدن پاي عوام در اختلافات فكري و فرهنگي كه حل آنها تنها از مسير احتجاجات علمي و روشهاي پسنديده عقلاني و شرعي قابل حصول مي باشد. 8- احياي فرهنگ توحيدي و وحدت گرايي در جوامع اسلامي و احياي سمبلها و عوامل و مظاهر وحدت كه بسياري از احكام اجتماعي و سياسي و عبادي اسلام بر همين فلسفه تشريع شده اند نظير بازيابي فلسفه و روح واقعي كنگره عظيم و جهاني حج، نماز جمعه، نماز جماعت، روح تعاون و اهتمام به امر مسلمين، امر به معروف و نهي از منكر به عنوان يك وظيفه همگاني و احكام شعائري از اين قبيل. 9- آگاهي بخشيدن به آحاد امت اسلامي براي دريافت تصويري روشن از ابعاد تمدن گذشته اسلام و علل سقوط و انحطاط مسلمين در سده هاي اخير. 10- جهاد و تلاش براي فراگير شدن نهضت فرهنگي جهان اسلام بر اساس ترويج روحيه خودباوري و نفي غرب زدگي حاكم بر اغلب جوامع اسلامي. 11- شناسايي و معرفي دشمنان اصلي و

ص: 9646

جلوگيري از دشمن تراشيهاي فشل كننده. 12- ترويج و تبليغ فرهنگ جهاد و شهادت طلبي براي تضمين موفقيت پيشگامان مبارزه با دشمنان وحدت. 13- مقابله با خرافه پرستي و زدودن پيرايه هاي تفرقه انگيزي كه به نام آداب و رسوم ديني و مذهبي از سوي مغرضان و ناآگاهان به مرور زمان

ص: 9647

در فر هنگ سنتي ملتها و قشرهاي جوامع اسلامي ريشه دوانده است، و كوشش براي كاهش تعصبهاي كوركورانه و عوامانه. 14- تلاش براي يكسان سازي قول و فعل مناديان وحدت و كارگزاران و مسئولين نظامي كه وحدت را شعار خويش قرار داده اند. يكسان سازي بدان حد كه وقتي از ناحيه مصلحان و رهبران جامعه سفارشي بر سكوت و يا وحدت و حمايت و بسيج ميرسد. آحاد جامعه حتي اگر اين سفارش را مغاير با آداب و رسوم سنتي خويش ببينند، آنرا عين مصلحت خود بدانند و بدان عمل كنند. نظير آنچه كه در دوران پرفراز و نشيب نهضت امام صدها بار شاهد بوديم كه چگونه جامعه اسلامي با دركي روشن از لوازمي كه گفته شد، در مقابل ارزشهاي معنوي فراموش كرده خويش حساس شد و جانانه به احياء آنها پرداخت. حج را حج ابراهيمي كرد. نمازهاي تعطيل شده و متروك جمعه را به عنوان تجمع هفتگي مسلمين احياء كرد. نماز جماعت را معنا بخشيد، حرب و مقاتله با دشمنان دين را از محراب و مسجد آغاز كرد. دفاع از حقوق مظلومين فلسطين را كانون اتحاد مسلمين در مقابله با توسعه طلبي آمريكا و رژيم صهيونيستي در بلاد اسلامي مورد حمايت قرار دارد. عشق مقدس و فراگير امت اسلامي را نسبت به

ص: 9648

ساحت رسول گرامي اسلام در ماجراي توطئه كتاب آيات شيطاني بنمايش گذاشت و اين واقعه را به صحنه اي از اتحاد امت در برابر دشمنان دين خدا مبدل ساخت، و موجي از بيداري در پهنه بزرگ جهان اسلام پديد آورد. آري انقلاب اسلامي و ره آوردهاي آن حجت را بر ما تمام كرده است. پيروزيهاي امام و نهضت جهاني اسلام مصداقي كامل بر اين كريمه شريفه است كه (كم من فئة قليلة غلبت فئة كثيرة باذن الله) حضرت امام بارها در شرايط سخت و به ظاهر نوميد كننده مبارزه به ما آموخت و گوشزد كرد كه كميتها و آمار عوامل مادي و ظاهري در ميدان تقابل حق و باطل تعيين كننده نيستند. آنچه كه مهم و اساسي است آگاهي و بيداري وانگيزه و اخلاص، و عمل به تكليف است. اگر امروز جوامع اسلامي به درستي تشخيص داده اند كه چاره دردها و تنها راه حل نجات از بن بستها و عقب ماندگيهاي كنوني بازگشت به هويت اسلامي خويش و تشكيل دوباره امت واحده به معناي واقعي آن است پس هراسي به خود راه ندهيم و مايوس نباشيم. بيائيد پيشگامان اين جهاد مقدس باشيم. اين ننگ بزرگي است كه پيروان پيامبر رحمت و وحدت با جمعيتي انبوه و منابعي سرشار و موقعيتهايي استثنايي در

ص: 9649

آتش تفرقه و اختلاف بسوزند و دشمنان دين خدا و انسانيت بر اين پراكندگيها بخندند و بر امتي كه قرنها طلايه دار تمدن و فرهنگ واقعي بود فخر فروشند و منابع آنان را به يغما ببرند. امروز كتاب خدا بي آنكه حتي حرفي بر آن افزوده و يا كاسته شود در ميان فرق اسلامي است، آئين و سنت پيامبر اكرم (ص) منشور هدايت و راهنماي عمل ماست. قبله واحد، شعار واحد، نماز و مناسك واحد و صدها شعائر بزرگ اسلامي مورد اعتقاد همه مذاهب اسلامي است كه مي توانند محورهايي استوار و جاودانه براي تشكيل امتي نمونه و واحد باشند. مردم مشكل و گناهي از اين ناحيه ندارند اين علما و روشنفكران و زمامداران بلاد اسلامي هستند كه مي بايست رسالت خويش را در اين شرايط خطير ايفا كنند. من با آن دسته از دولتهاي اسلامي كه به جاي تكيه بر پيمان اخوت با ملتها و دولتهاي اسلامي همجوار و همكيش خويش به پيمانهاي صلح با دشمنان دين و ملت خود اميد بسته اند با صداي بلند اعلام مي كنم كه اشتباه فاحش را در محاسبات خود مرتكب مي شويد و تجربه هاي مكرر و به بن بست رسيده گذشته را تكرار مي كنيد. آمريكا و اسرائيل به چيزي كمتر از محو اسلام و سلطه بر همه بلاد اسلامي راضي

ص: 9650

نمي شوند. بيائيد به جاي دل بستن به اين پيمانهاي عنكبوتي و سستي كه تا مرحله حفظ منافع غاصبان قدس و حاميان آن حمايت مي شوند به پيمان گسست ناپذير اخوت اسلامي دل ببنديد. بيائيد خاطره امت واحده را دوباره تجديد كنيد. دولتها و جريانات و اشخاصي كه با حمايت از تاليف و انتشار كتاب و مقاله و فيلم آتش اختلافات را دامن مي زنند و به تكفير و تفسيق پيروان ديگر مذاهب و فرق اسلامي مي پردازند به گمان آنكه منافع خويش و موجوديت خود را حفظ كنند سخت در اشتباهند. دشمن به كسي رحم نخواهد كرد. سود اصلي در اين معركه ها را همان كساني مي برند كه اتحاد اسلام را مانع جدي سلطه طلبي ها و زياده خواهيهاي خود مي دانند. من با تاسي به حضرت امام و به سهم خويش اعلام مي كنم مردم ايران و مسئولين نظام جمهوري اسلامي دستهاي خويش را براي عقد اخوت و پيمان وحدت با عموم ملتهاي مسلمان و دولتهائي كه منافع و منفعت دشمنان دين خدا را بر منافع امت اسلام ترجيح نمي دهند، دراز كرده و آماده است همچون گذشته بهاي لازم را براي پيشخدمتي در اين راه بپردازد. در پايان سخن بار ديگر خود و شما و همه دلسوختگان مسلمان را نسبت به خطير بودن شرايط كنوني جهان اسلام هشدار

ص: 9651

مي دهم و اين تذكر رهائي بخش الهي را يادآور مي شوم كه: "واذكروا نعمة الله عليكم اذ كنتم اعداء فالف بين قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخوانا و كنتم علي شفا حفرة من النار فانقذ كم منها". والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته

ص: 9652

وحدت از ديدگاه عرفاني - فلسفي و سياسي امام خميني (ره)

5 چكيده: (قسمت دوم) وحدت بين الاديان ... در اين بخش سخن، بر سر آنيم كه لايه ديگري از "وحدت" را بازگشائيم و از وحدت ميان اديان جهان سخن بگوئيم: سخن را با ذكر نكته اي مي آغازيم كه: "وحدت"، به اصطلاح منطقي كلي مشكك است. در اصطلاح منطق، كليات بر دو نوع اند: "متواطي" و " مشكك". "متواطي" آن "كلي"هايي هستند كه، بگونه اي يكسان بر مصاديق خود منطبق اند مثلا: "زندگي". در ميان زندگان نمي توان گفت يكي از ديگري "زنده تر" است. يا "مرگ" - كه نمونه اي روشن تر است: مردگان به يكسان مرده اند، ما مرده اي را " مرده تر! " از ديگري نداريم. پس مقوله مرگ يا زندگي را "كلي متواطي" مي ناميم. اما همه مقولات چنين نيستند: ما "نور" شمع را " نور" مي ناميم و نور خورشيد را نيز "نور" مي ناميم و هر كس كه اندكي بيانديشد، در مي يابد كه اين مقوله "يكي ""شديد"تر و " پرمايه تر" از ديگري است. نور خورشيد از نور شمع به چندين هزار درجه شديدتر و قوي تر است. و در ميان اين دو درجه نور نيز " درجات" بيشمار ديگري وجود دارد كه همگي "نور" ند اما با تفاوت "شدت "و "ضعف" يا پرمايگي و كم مايگي... اين گونه كلي، در اصطلاح، "كلي مشكك"

ص: 9653

ناميده مي شود; و وحدت از اين گونه مقولات و مفاهيم است: "وحدت "در قويترين و صادق ترين و پرمايه ترين و حقيقي ترين مصاديق تحقق خود، "وحدت" ذات اقدس الهي است كه در تمام جهات و به معناي كامل و تام در حقيقي ترين صورت تحقق خود، و آن ذات مقدس، مصداق يافته است. و تنها موردي كه اين واژه، بدون كمترين و كوچكترين اعتبار و مجازي از هر نظر و با هر ديدگاه كه نگريسته شود، "تحقق خارجي" يافته است، اين مورد است: خدا، به معناي تام و تمام كلمه و به معناي حقيقي و نه اعتباري واحد است و هيچگونه كثرت حقيقي و اعتباري و عقلي و خيالي در آن ذات والا راه ندارد... از آن ذات پاك كه بگذريم، وحدت، همچون "نور" در تمام اجزاي عالم، با ديدگاههاي گوناگون همراه با كثرت است. و عالم، در عين كثرت، عالم واحدي است: در هيچ مصداقي از مصاديق وحدت، به جز ذات باري "وحدت" بدون كثرت نيست يا به عبارت ديگر: وحدت حقيقي منحصرا در ذات خدا مصداق دارد و بس. و بقيه مصاديق وحدت، جملگي با كثرت درآميخته اند اما با ضعف و شدت... » » » پس از ذكر اين نكته پايه اي، مي رسيم به توضيح مراد خودمان در مورد وحدت 3 بعدي در

ص: 9654

جامعه بشري: يك مرحله از وحدت، همانيست كه در گفتار نخست بدان پرداختيم و گفتيم كه: از يك ديدگاه عام و فراگير كه از واقعيت خارجي الهام مي گيرد، نوع بشر يك واحدند: بشر، همگي، نوع واحدند و احكام فراواني است كه همگي افراد اين نوع در آن شريك و سهيم اند. وحدت نوعي ابناي انسان، مقوله اي است كه بيرون ازانديشه و ذهن ما وجود دارد و چيزي نيست كه هواداران "وحدت انساني" آن را "اختراع" كرده باشند، النهايه، چون اين وحدت - چنانكه اشاره شد - با كثرتهاي فراواني درآميخته است، از اين رو، بسياري از ماها، در مقام تصور و تصديق اين دچار توهم مي شويم و كثرات فراوان، ذهن ما را از اين تصور و تصديق باز مي دارد و از اينرو براي زدودن بار سنگين اوهام كثرت گرا، ما سخن از اين حقيقت والا مي گوئيم تا اذهان بدين واقعيت عنايت كنند و به آثار پر بركت آن واقف گردند و در راه زدودن غبار اوهام كثرت، براي به وجود آوردن صلح و صفا و يگانگي و برادري و برابري در ميان همه ابناي نوع بشر بكوشند. باري: اگر نيك بنگريم، "وحدت نوعي بشر" از مصاديق بارزتر و واقعي تر و خارجي تر و طبيعي تر وحدت است كه از وحدت ميان اديان يا وحدت ميان مسلمين،

ص: 9655

پرمايه تر و پررنگ تر و واقعي تر و "خارجي تر! " است، گيريم بطوريكه اشاره شد، "كثرات" مانع فهم اين معني و حتي مانع ثمردهي اين درخت كهن و سايه افكن است... » » » ... از وحدت خانواده بشري كه بگذريم، در مرحله بعد مي رسيم به وحدت بين الاديان. (اين را هم توي پرانتز بگوئيم كه وحدت هاي فراوان ديگري از قبيل وحدتهاي نژادي و قبيله اي و وحدت هاي سرزميني و شخصي و صنفي و جز اينها وجود دارد كه هر كدام، در جاي خود، منشا آثار مهم اجتماعي است... اما اينگونه وحدتها، خارج از منظور اين گفتار است. ما از "وحدت"ي سخن مي گوئيم كه نخست، در ميان خانواده بشري، وجود دارد و دوم، در ميان دينهاي جهان و سوم در ميان مسلمانان...) » » » درباره وحدت اديان اين مهم است كه بدانيم، اصولا "دين" خود، نيز از مقولاتي است كه مظهر وحدت در عين كثرت است! يعني مفهوم دين يك مفهومي است كه در عين كثرت، وحدت دارد! ريشه دين، همانا پيوند خداو خلق است و اين پيوند، نيز در صدها و هزارها مظهر، تجلي مي كند; و حتي در يك دين، مثلا اسلام يا مسيحيت يا يهوديت يا آئين زرتشتي يا بودايي، اين پيوند، به چهره هاي گوناگون درمي آيد و شكلهاي مختلف مي پذيرد. اگر همه ارباب

ص: 9656

اديان و تمامي پيروان آئينهاي مختلف - و حتي به ظاهر متضاد - به اين مايه و پايه اصلي دين، عنايت كنند، متوجه خواهيد شد كه با وصف همه نمودهاي كثرت گرا و حتي تضادها و درگيريها و دشمنيها و جنگهاي خونين كه ميان پيروان اديان مختلف در طول تاريخ و در سراسر جهان در گرفته است، همه اين اديان، در اصل و مايه و پايه و بن و ريشه، (يعني همان "پيوند خدا و خلق") وحدت دارند يعني همه اديان، تبلور و تجلي اين پيوندند.. . و چون اين پيوند، يك پيوند واقعي و حقيقي است و بيرون از ذهن وانديشه ما وجود دارد، پس وحدت اديان نيز، در خارج وجود دارد النهايه اين غبار اوهام كثرات است كه همانگونه كه در معقوله وحدت واقعي و طبيعي ابناي بشر، ذهن را از درك آن وحدت باز مي دارد، در اينجا هم چنين مي كند... پس آنچه ما در اين گفتار، بر سر آنيم، آنست كه از يك واقعيت مورد غفلت پرده برداريم و به ارباب اديان گوناگون در سراسر جهان يادآوري كنيم كه به واقعيت خارج بنگرند و غبار اوهام كثرات را از جان و دل خود بشويند و به پيوند خدا و خلق كه پايه ومايه همه اديان و منجمله آن ديني

ص: 9657

است كه مثلا مسلمانان دارند يا مسيحيان يا يهوديان، يا زرتشتيان يا بودائيان بگرايند... كه اين، امري واضح است! كداميك از ارباب اديان جهان و پيروان آئينهاي به ظاهر متضاد موجود روي كره زمين اند كه از پيوند خلق و خالق تهي باشند؟ ... اگر ديني و آئيني چنين باشد - يعني از پيوند خدا و خلق تهي باشد - آن "ضد دين "است كه خارج از بحث ماست. پس ما، همه پيروان اديان را فرا مي خوانيم كه بر محور "پيوند خلق و خالق"، به وحدت واقعي خويش عنايت كنند و برگرد اين محور، فراهم آيند و در راه تحقق اين آرمان والا - كه آرمان همگي آنهاست - يعني آرمان پيوند خدا و خلق به اشتراك مساعي رو آورند و يا عوامل بازدارنده و واپس گرا و تضادآفرين كه معمول بي عنايتي به اين رگ و ريشه اصلي و پايه و مايه همه اديان و توجه يك بعدي و افراطي به ابعاد كثرت و اختلاف است، بستيزند و آنها را درانديشه و عمل هر چه كمرنگ و كمرنگ تر كنند... در اين مرحله، نيز، ما اصل "تشكيك" يا به تعبير ديگر، "نسبيت" را مد نظر داريم، يعني اين نكته پيوسته پيش چشم ماست كه اين وحدت نيز مانند ساير كليات مقول به تشكيك،

ص: 9658

داراي مراتب و درجات و شدت و ضعف و پرمايگي و كم مايگي است و اگر اين گفتار، بتواند در هر مرتبه و درجه اي از درجات بيشمار وحدت، نقشي هر چند كمرنگ ايفا كند، از تلاش خود نتيجه گرفته و به مقصود خود رسيده است. وحدت دين در قرآن مجيد اكنون به ذكر شواهد و دلايلي از قرآن مجيد مي پردازيم كه به صراحت از وحدت اديان سخن مي گويد... جالب است بدانيم كه در وحي الهي هيچگاه "دين" به صورت جمع نيامده است. در حقيقت "اديان" از "تفرق" و "چندگانگي" در دين واحد است كه پديد مي آيند و گونه دين براي همه ابناي بشر يكي است كه پيوند "مخلوق" با خداست. در آيات 13 تا 15 سوره شوري چنين مي خوانيم: . شرع لكم من الدين ما وصي به نوحا والذين اوحينا اليك و ما وصينا به ابراهيم و موسي و عيسي ان اقيموا الدين ولا تتفرقوا فيه. كبر علي المشركين ماتدعوهم اليه. الله يجتبي من رسله من يشاء ويهدي اليه من ينيب . . و ما تفرقوا الا من بعد ما جائهم العلم بغيابينهم ولو لا كلمة سبقت من ربك الي اجل مسمي لقضي بينهم و ان الذين اورثوا الكتاب لفي شك منه مريب . . فلذلك فادع و استقم كما امرت ولا

ص: 9659

تتبع اهوائهم و قل آمنت بما انزل الله من كتاب و امرت لاعدلي بينكم. الله بنا و ربكم. لنا اعمالنا و لكم اعمالكم. لا حجة بيننا و بينكم. الله يجمع بيننا و اليه المصير . به چند نكته آيات مباركه بالا اشاره مي كنيم: - نكته نخست آيه نخست اينست كه: خدا، براي بشر، تنها يك "دين" تشريع كرده و اين دين يگانه، همان است كه به نوح (ع) و ابراهيم (ع) و موسي (ع) و عيسي (ع) توصيه گرديده به پيامبر اسلام وحي شده است. (1) - نكته دوم اينست كه: خدا در اين آيات امر به برپائي آن دين واحد مي دهد و از پراكندگي در دين نهي مي كند. - نكته سوم اينست كه پراكندگيهايي كه در دين واحد و عام بشري پيدا شده، معلول (بغي) است. (بغي) را مترجمان قرآن به: ستم، رشك، رقابت، دشمني و برتري جوئي معني كرده اند كه به هر حال همه اينها، به معناي انحراف بشر از فطرت نخستين الهي است. - نكته چهارم بيان حالت شك "ميراث داران كتاب" است كه پيروان پيامبران پيشين اند. در واقع، شك اينان نسبت به صدق گفتار پيامبر خاتم بوده است، اما از آنرو كه دين اين پيامبر با پيامبران پيشين، يكي است، پس در حقيقت، اينان در "دين يگانه" شك كرده اند يا

ص: 9660

شك دارند كه آنچه پيامبر خاتم آورده، همان است كه پيامبران پيشين آورده اند. و اما آنچه در سومين آيه (آيه 15( مي خوانيم; فرمانهاي خدا به پيامبر خاتم است همراه با بيان حقايق عام ديني: - "پس بدين دين دعوت كن و بدانگونه كه فرمان يافته اي پايداري ورز و پيرو هواهاي اينان مباش و بگو: من به كتابي كه خدا نازل كرده ايمان آورده ام و فرمان يافته ام كه ميان شما دادگري كنم. خدا پروردگار ما و پروردگار شماست. كارهاي ما به سود ما و كارهاي شما به سود شماست. ميان ما و شما ستيزه اي نيست. خدا ما را گرد هم مي آورد و سرانجام ما به سوي اوست." در اين آيه نكاتي بسيار نهفته است كه بارزترين آنها، فرمان پايداري و ايمان و دادگري به پيامبر خاتم و اينكه خدا، خداي همه است و هر كسي در گرو كار خويش است. به ويژه نفي ستيزه جوئي و اينكه سرانجام كار همگان با خداست... آيات فوق براي نمونه آورده شد و نظائر آن را در قرآن مجيد بسيار مي توان ديد. دين واحد كدام دين است؟ اما موضوع بعدي آنست كه اين يك دين، چيست؟ و چه خصوصياتي دارد؟ در قرآن شريف، آيات فراواني وجود دارد كه اين دين واحد را معرفي مي كند و خصوصيات

ص: 9661

آن را برمي شمارد: آيات زير را با هم تلاوت مي كنيم: . شهدالله انه لا اله الا هو والملائكة و اولوا العلم قائما بالقسط. لا اله الا هو العزيز الحكيم. . ان الدين عندالله الاسلام و ما اختلف الذين اوتوا الكتاب الا من بعد ماجائهم العلم بغيا بينهم. و من يكفر ب آيات الله فان الله سريع الحساب. . فان حاجوك فقل اسلمت وجهي لله و من اتبعن. و قل للذين اوتوا الكتاب و الاميين اسلمتم. فان اسلموا فقد اهتدوا. و ان تولوا فانما عليك البلاغ والله بصير بالعباد. (سوره آل عمران آيات 18 تا 20( نكات مورد استدلال آيات فوق، بدين شرح است: - خدا يكي است و خدا و فرشتگان و دانشمندان گواه بر يگانگي خدايند. - ديني كه از خداست "اسلام" است و اختلاف اهل كتاب از سر "بغي" است. - اگر كسي گفتگويي دارد سخن پيامبر (ص) اينست كه: "من و پيروانم رو به سوي خدا تسليم شديم و اگر اهل كتاب اميين (به احتمال پيروان آئين مادري) نيز در برابر خدا تسليم شوند راه را پيدا كرده اند... آنچه در اين مقام، بسيار مهم است اينست كه مراد از واژه "اسلام" را در آيه 19 بفهميم، چون آنچه در بادي نظر، به ذهن مي رسد اينست كه مراد از

ص: 9662

"اسلام" همين "دين" شناخته شده اي است كه در برابر ساير اديان موجود جهان است و داراي مشخصات خاص عقيدتي و عبادي و احكام و دستورات مشخص است; در حاليكه كاربرد واژه "اسلام" در اين آيات به اين معني نيست، زيرا "اسلام" به معناي دين و آئين ويژه پيامبرخاتم (ص) و اعمال و عبادات ويژه آن، پس از ظهور آخرين پيامبر - صلي الله عليه و آله - پيدا شده و امري است كه به وسيله وحي بر يكي از آحاد مشخص انسانها، يعني حضرت محمدبن عبدالله صلي الله عليه و آله - كه در زمان معيني به دنيا آمده و در زمان معيني از دنيا رفته است و البته آئيني است جاودانه كه پس از آن آئيني و پيامبري نخواهد آمد. به ديگر سخن: درست است كه اسلام به معناي دين خاصي را، تنها دين دست نخورده آسماني مي دانيم و برآنيم كه اين دين، مكمل اديان آسماني پيشين است; اما در همين تعبيرات، نيز ما از واژه "اديان "ديگر بهره برده ايم كه به طوريكه قبلا اشاره شد، يك اصطلاح غير قرآني است! اگر دقت كنيم مسئله بدينصورت قابل درك است كه از نظر قرآن اسلام در معناي عام، به حالت پايدار رواني انسان اطلاق مي شود كه عبارت است از "تسليم

ص: 9663

محض در برابر اراده تكويني و تشريعي خدا." اسلام به اين معني، هم بر " اسلام" جهان هستي صدق مي كند كه در برابر مشيت الهي، خاضع و فرمانبردار است و هم بر "اسلام "پيامبران و صلحاي پيشين و هم بر "اسلام" مصطلح موجود به معناي دين خاص كه جانمايه آن همان تسليم در برابر خداست. نكته اينجاست كه آئين خاص و عقايد و اخلاقيات و احكام عبادي و اجتماعي و اقتصادي و سياسي خاص، به تمامي "مصاديق" آن "اسلام" عام اند كه آئين همه موجودات جهان و آئين همه انبيا و پيروان آنها و آئين پيامبر خاتم و پيروان آن حضرت است. شواهد ديگري از قرآن در آيات 127 تا 140 سوره بقره درباره مسلماني حضرت ابراهيم (ع) و دودمان او - كه به پيامبر خاتم (ص) منتهي مي شود - چنين مي خوانيم: (2) . و آنگاه كه ابراهيم و اسماعيل پايه هاي "خانه" را بالا مي بردند: پروردگار ما! از ما بپذير! كه تو شنواي دانائي! . . پروردگار ما! ما را تسليم خويش ساز و از دودمان ما امتي (برآر) كه تسليم تو باشند و "مناسك" مان را نشانمان ده! و توبه مان را بپذير كه تو، توبه پذير مهرباني! . . پروردگار ما! و در ميان آنان فرستاده اي از خودشان برگزين كه

ص: 9664

آيات تو را برايشان تلاوت كند و بديشان كتاب و حكمت آموزد و پاكيزه جانشان سازد كه تو فرمانرواي با حكمتي! . . چه كسي از آئين ابراهيم رخ برمي تابد جز آنكس كه خود را به ناداني سپارد؟ و راستي كه ما او را در دنيا برگزيده ايم و او در سراي بازپسين از شايستگان است. . آنگاه كه پروردگار او به او گفت: تسليم شو! گفت به پروردگار جهانيان تسليم شدم! . . و ابراهيم همين آئين را به فرزندان خود و يعقوب سفارش كرد:اي فرزندان من! به حقيقت، خدا دين را براي شما برگزيده است، پس مبادا بميريد مگر آنكه مسلم باشيد! . . يا مگر شما شاهد بوديد وقتي كه مرگ به سراغ يعقوب آمد، آنگاه كه به فرزندان خود گفت: پس از من چه مي پرستيد؟ گفتند: خداي تو را و خداي پدرانت ابراهيم و اسماعيل و اسحق را، همان خداي يكتا را مي پرستيم و ما در برابر او تسليميم.. . اين امتي بود كه درگذشت. آنچه كرد براي خود كرد و آنچه شما كنيد براي خود كنيد و از شما نپرسند كه آنها چه كردند! . . و گفتند "يهودي" يا "نصراني" باشيد تا راه يابيد! بگو: بلكه آئين ابراهيم كه تنها رو به خدا داشت و از

ص: 9665

مشركان نبود.. . بگوئيد: ايمان آورديم به خدا و به آنچه به سوي ما فرو فرستاده شده و آنچه به سوي ابراهيم و اسماعيل و يعقوب و دودمان آنان فرستاده شده و آنچه كه به موسي و عيسي داده شده و آنچه به پيامبران از جانب پروردگارشان داده شده و ما در برابر او تسليميم. . پس اگر اينان همانند آنچه شما بدان ايمان آورده ايد، ايمان آوردند راه يافته اند. و اگر روگردان شوند در جدايي اند... پس بزودي خدا ترا كفايت ايشان خواهد كرد و او شنواي داناست. . اين "صبغه" خداست و چه كسي است كه از خدا "صبغه" بهتر داشته باشد؟ و ما پرستندگان اوئيم! . . بگو: آيا شما در مورد خدا با ما مي ستيزيد؟ در حاليكه او پرودگار ما و پروردگار شماست و كارهاي ما به سود ماست و كارهاي شما به سود شماست. وما تنها به او اخلاص مي ورزيم. . يا مي گوئيد: ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب و دودمان آنان، يهودي يا نصراني بودند؟ بگو شما داناتريد يا خدا؟ و چه كسي است كه شهادتي را كه از خدا در نزد اوست، مكتوم دارد؟ و خدا از آنچه مي كنيد غافل نيست. . اين امتي بود كه درگذشت. هر چه كرد به سود خود كرد

ص: 9666

و شما هر چه كنيد به سود خود مي كنيد و از شما نپرسند كه آنان چه كردند! . » » » تامل در اين آيات، شكي باقي نمي گذارد كه واژه "اسلام" و اشتقاقات آن: "اسلم" ، "اسلمت"، "مسلمة" ، "مسلمين"، "مسلمون"، همگي در معناي عام اسلام و نه به معناي خصوص دين اسلام كه توسط پيامبرخاتم (ص) به جهانيان عرضه شده، استعمال شده است... و چه چيزي از اين روشنتر كه در آيه 129 دعاي حضرت ابراهيم را مي خوانيم كه از خدا مي خواهد در ميان دودمان او پيامبري برگزيند كه آيات خدا را تلاوت كند و به مردم كتاب و حكمت بياموزاند و آنان را پاكيزه جان سازد... كه اين پيامبر، كسي جز حضرت محمد خاتم الانبياء (ص) نبوده است. بنابراين، واژه هايي كه در اين آيات از ريشه اسلام به كار گرفته شده، در معناي مطلق و عام و شامل اسلام به كار رفته كه همان تسليم كامل روحي انسان در برابر خداست. حالا پس از بعثت حضرت رسول (ص) اين حالت تسليم كامل، چه مصداقي در خارج مي يابد و آيا جز پيروان ديني كه حضرت محمد (ص) آورده و به دين اسلام معروف شده، كسان ديگري ممكن است اين حالت رواني تسليم محض در برابر فرمان خدا را پيدا كنند يا نه،

ص: 9667

بحثي است كه در خلال اين گفتار به آن خواهيم پرداخت. اما آنچه مسلم است اينست كه واژه هاي اشتقاقي "اسلام" در اين آيات به معناي خاص "دين اسلام" به معناي آئين ويژه اي كه توسط حضرت محمد (ص) آمده است نيست، هر چند به طوري كه اشاره شد اين آئين خاص، مصداق تام و تمام و بي گفتگوي اين عنوان عام است.2 شواهد ديگر از قرآن . افغير دين الله يبغون؟ وله اسلم من في السموات والارض طوعا و كرها و اليه يرجعون. . قل آمنا بالله و ما انزل علينا و ما انزل علي ابراهيم و اسماعيل واسحق و يعقوب والاسباط و ما اوتي موسي و عيسي و النبيون من ربهم لا نفرق بين احد منهم و نحن له مسلمون. . و من يتبغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه و هو في الاخرة من الخاسرين. (سوره آل عمران آيات 83 تا 85( - نكاتي كه از اين آيات مورد استدلال است از اين قرار است: - همه موجودات آسماني و زمين، خواسته يا ناخواسته در برابر خدا تسليم و رام هستند. - پيامبر اسلام، مامور است كه اعلام كند به همه آنچه بر پيامبران پيشين نازل شده ايمان دارد: "در ميان فرستادگان خدا فرق نمي گذاريم و در برابر او رام و

ص: 9668

تسليميم" - هر كس جز اسلام (تسليم در برابر خدا) ديني بجويد پذيرفته نيست و سرانجام او زيانكاري است. بااندكي تامل در اين آيات - به خصوص با ارتباط تنگاتنگي كه بين سه آيه وجود دارد، به طوريكه گويي هر كدام، نتيجه ديگري است - بسيار روشن است كه مراد از "اسلام" در آيه آخر، همان حالت پايدار تسليم در برابر حق متعال است و نه آئين خاص كه بر رسولخدا (ص) نازل شده (كه البته كه مصداقي كامل از اين معني است) . به ديگر سخن، اسلام در آيه آخر با اسلام در آيه اول و دوم به دو معني نيست و اينطور هم نيست كه به صورت "طفره" يك مرتبه، در آيه آخر مفهوم اسلام تغيير يافته باشد و به معنايي جز معناي آيات اول و دوم آمده باشد.. . و از آنرو كه اسلام در آيات قبلي به وضوح به معناي تسليم عام در برابر خداست كه در برگيرنده تمامي موجودات و تمامي آئينهاي آسماني است، معناي آيه آخر هم اينست كه اگر كسي از راه تسليم در برابر خدا سر باز زند و راهي جز راه اسلام يعني تسليم در برابر مشيت تكويني و تشريعي حق جويد، پذيرفته حق نيست و در سراي بازپسين زيانكار است...

ص: 9669

شاهد بسيار مهم اين معني آيه 62 سوره بقره است كه مي فرمايد: . ان الذين آمنوا والذين هادوا و النصارا والصابئين من آمن بالله و اليوم الاخر و عمل صالحا منهم اجرهم عند ربهم ولاخوف عليهم ولا هم يحزنون. در اين آيه، به وضوح تمام، تنها شرط رستگاري، ايمان به خدا، ايمان به قيامت، و كار شايسته اعلام شده است. به ويژه آنكه يهود و نصاري و صابئان را به نام آورده كه پيروان اين آئينها نيز اگر داراي اين سه شرط باشند، نه تنها زيانكار نيستند بلكه پيش خدا پاداش دارند و نبايد ترس واندوهي داشته باشند. و اين، شاهدي روشن است بر آنكه مراد از "اسلام" در آيه 58 آل عمران كه اگر كسي بدان گردن ننهد، زيانكار است، همانا همان تسليم روحي در برابر مشيت تكويني و تشريعي الهي است و گرنه اگر مراد، آئين خاصي بود كه توسط پيامبر خاتم آورده شد هر چند، اين آئين مصداق تام و تمام اسلام به معناي عام است - آنگاه سخن از رستگاري يهود و نصاري و صابئان آن هم تنها مشروط به سه شرط ايمان به خدا و قيامت و عمل صالح و نه هيچ شرط ديگري معني نداشت. حالا برگرديم به آغاز سخن: خدا تنها يك دين براي

ص: 9670

مردم تشريع كرده و آن دين، دين اسلام است. دين اسلام در اين معناي قرآني، عبارت است از همه آئينهاي پيامبران پيشين و پيامبر اسلام و نيز آئيني كه همه موجودات جهان پيرو آنند و اين آئين، چيزي جز تسليم در برابر مشيت پروردگار نيست... اين آئين، البته به مرور دهور توسط پيروان پيامبران پيشين تغيير و تبديل و تحريف پيدا كرده اما همه اين آئينهاي متفاوت، يك ريشه دارند چرا كه دين خدا جز يك دين نيست... پاسخ يك پرسش مهم س - آيا معناي تفسير فوق اينست كه پيروان همه اديان عالم، مسلمانند؟ ج - اگر معناي مسلمان پيروي از آئين خاص حضرت رسول خاتم (ص) باشد، نه! هر كس كه پيرو اين آئين خاص نباشد "مسلم" يا مسلمان نيست. اما اگر معناي مسلمان (يا مسلم) آن باشد كه انسان تسليم مشيت الهي باشد، به اين معني، هر كسي در هر زماني و هر مكاني، اگر چنين باشد يعني دل و جانش تسليم اراده حق باشد، "مسلم" است، هر چند به معناي اصطلاحي رايج، مسلمان نباشد. نكته بسيار مهم آنست كه از نظر زبان شناسي و روانشناسي زبان، ما مسلمانها و ارباب اديان ديگر نيز، قرنها كلمه اسلام و مسلم و اشتقاقات آن را به معناي پيروان حضرت محمدبن

ص: 9671

عبدالله (ص) گرفته ايم و حتي معناي آيه "ان الدين عندالله الاسلام" و آيه "و من يتبغ غيرالاسلام دينا فلن يقبل منه" را بدينگونه فهميده ايم كه اسلام در اين آيات به معناي خاص دين مقدس اسلام است و لذا براي همه ما چه مسلمان چه غير مسلمان مشكل است كه خود را در عصر پيامبر (ص) بيانگاريم و با ذهنيت آن عصر، آيات مباركه قرآن را تلاوت يا استماع كنيم... با اين روانشناسي، طبيعي است كه هم ما و هم ديگران اين واژه ها را در معناي اصطلاحي خاص و نه در معناي اصلي عام به كار گيريم و بفهميم... و اما اگر ما به اصل "تحول مفاهيم" توجه كنيم و نيز به پيوند گسست ناپذير آيات چندگانه ياد شده و يكي بودن معناي اسلام در همه آنها، بيانديشيم، شكي باقي نمي ماند كه در فضاي تلقي وحي و تلقي مردم و مخاطبان قرآن از وحي، اين معني درك مي شده است كه كلام خدا بر فراز زمان و مكان و بر فراز همه ارباب اديان، همه اديان پراكنده را به يك ريشه اصلي برمي گرداند و نامگذاريهايي كه در طول قرون به نام يهوديت و نصرانيت و امثال آن پيدا شده، پديده هاي نادرست و عارضي اي مي داند كه پيكره اصلي دين عام و شامل را پوشانيده است.

ص: 9672

به آيات زير دقت كنيد: . ما كان ابراهيم يهوديا ولانصرانيا ولكن كان حنيفا مسلما و ما كان من المشركين. . ان اولي الناس بابراهيم للذين اتبعوه و هذا النبي والذين آمنوا والله ولي المتقين. (سوره آل عمران آيه 67 و 68( .ام تقولون ان ابراهيم و اسماعيل و اسحق و يعقوب كانوا هودا اونصاري؟ قل انتم اعلم ام الله؟ .... (سوره بقره آيه 140( . يا اهل الكتاب لم تحاجون في ابراهيم و ما انزلت التوراة الامن بعده افلا تعقلون؟ . (سوره آل عمران آيه 64( اين آيات نشان مي دهد كه نامگذاريها كه باعث "تفرق" شده و آئين واحد ابراهيمي را به صورتهاي گوناگون و متضاد درآورده از نظر قرآن مردود است. و اگر دارندگان اين آئينهاي به ظاهر متضاد، در سه اصل ايمان به خدا و ايمان به قيامت و عمل صالح گرد هم آيند، پراكندگيها به وحدت تبديل خواهد شد. در آيه زير اين معني به وضوح اعلام شده است: . قل يا اهل الكتاب تعالوا الي كلمة سواء بيننا و بينكم: الا نعبد الا الله ولا نشرك به شيئا ولا يتخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون. نكته مهم در اين آيه اينست كه وحي الهي آن "كلمه

ص: 9673

سواء" و "يكساني" را كه ميان پيامبر خاتم (ص) و اهل كتاب اعلام مي كند عبارت است از: پرستش خدا بي هيچ شريكي، و اينكه هيچ بشري بشر الگويي مانند موسي (ع) يا عيسي (ع) را "ارباب" خود نگيرد.. . آنگاه به اهل كتاب مي فرمايد: "اگر اينان روگردان شوند، تو بگو: ما مسلمانيم! " در اينجا نيز مسلماني جز به معناي تسليم در برابر خدا و پرستش بي شريك او معناي ديگري ندارد. به ديگر سخن: اگر اهل كتاب، در همين كلمه "سوا" دعوت وحي الهي را بپذيرند، در واقع، مسلمان شده اند زيرا معنا ندارد كه كسي، ديگري را به آئين فرا خواند و دعوت شده، دعوت را پذيرا شود آنگاه دعوت كننده، باز او را نپذيرد و بر خواسته خود چيز ديگري بيفزايد. آنچه در دعوت فوق، به تصريح "كلمه سواء" ميان پيامبر و اهل كتاب خوانده شده پرستش خداي يگانه و پرهيز از "ربوبيت "انسانهاست، كه در واقع، تعبير ديگري است از تسليم در برابر حق يا اسلام. و از اينرو در پايان آيه آمده است: "فان تولوا فقولوا اشهدوا بانا مسلمون" چند ايراد و پرسش مهم: ... با همه وضوحي كه مطالب فوق دارد اما هنوز سخن به پايان نرسيده و چند اشكال مهم وجود دارد كه ممكن است به

ص: 9674

استحكام بنيان استدلال گذشته رخنه وارد آورد: - يكي اينست كه: در آيات ديگري از قرآن مجيد، سخن از ايمان به پيامبر خاتم، حضرت محمد (ص) آمده و به تصريح، اين ايمان را شرط رستگاري دانسته است.براي نمونه آيات زير را تلاوت مي كنيم: . الذين كفروا و صدوا عن سبيل الله اضل اعمالهم. . والذين آمنوا و عملوا الصالحات و آمنوا بما نزل علي محمد و هوالحق من ربهم كفر عنهم سيئاتهم و اصلح بالهم.. . ذلك بان الذين كفروا اتبعوا الباطل و ان الذين آمنوا اتبعوا الحق من ربهم. كذلك يضرب الله للناس امثالهم. . دراين آيات، از دو گروه نام مي برد: يك گروه كساني كه كافر شده و جلوگير راه خدا شده اند و گروه ديگر كساني كه ايمان آورده اند و كار شايسته كرده اند و ايمان آورده اند به آنچه بر حضرت محمد (ص) نازل شده است. كه خدا اعمال گروه اول را گم و باطل مي كند، اما گناهان گروه دوم را جبران مي سازد. دليلي هم كه در آيات بالا ذكر شده اينست كه كافران از باطل پيروي مي كنند و مومنان از حق پيروي مي كنند، حقي كه از سوي پروردگار آنان آمده است. به جز آيات بالا، در قرآن آيات فراواني است كه اهل كتاب را به ايمان به پيامبر

ص: 9675

خاتم (ص) فرا مي خواند و با آنان به استدلال و محاجه مي پردازد... و نيز آيات فراوان ديگري است كه عقايد مشركانه اهل كتاب را راجع به حضرت مسيح (ع) يا غرير يا ساير پيامبران مورد تعيير و نكوهش قرار مي دهد... پرسش اينست كه با اين وصف چگونه مي توان معناي عام اسلام را معيار دين حق گرفت و آن را ميزان رستگاري شمرد؟ آيا باز هم مي توان همه ارباب اديان را داراي دين واحد دانست؟ ! ... اشكال ديگر كه شايد تعبير ديگري از اشكال بالا باشد اينست كه كساني كه به پيامبر خاتم (ص) ايمان نياورده اند و به "اسلام" اصطلاحي نگرويده اند، در حقيقت، اسلام به معناي عام را هم نپذيرفته اند، واضحتر آنكه: لازمه اسلام عام، اسلام خاص است و به تعبير سوم كسي كه در برابر اراده خداوند تسليم باشد، حتما بايد آخرين رسول خدا را كه از سوي خدا فرستاده شده بپذيرد وگرنه، تسليم در برابر خدا نيست، زيرا در برابر فرستاده خدا ايستاده و او را تكذيب كرده است. اشكال سوم، اينست كه بر فرض، ما، خودمان، مساله را، بين خودمان، به نحوي، حل و فصل كرديم و معناي معقولي براي دين واحد همه ارباب اديان پيدا كرديم و گفتيم همه دارندگان دينهاي مختلف، از آنرو كه تسليم

ص: 9676

در برابر خدايند، پس به معناي عام " مسلم" هستند، اما، "طرف" ما اين سخن را قبول ندارد! يعني اگر ما بخواهيم در راه وحدت بين الاديان گامي برداريم، اين گام، بايد از دو طرف برداشته شود: ما كه به سوي آنها مي رويم، آنها هم بسوي ما بيايند، وگرنه اگر قرار باشد، هر گامي كه ما به جلو برداريم، آنها يك گام از ما فاصله بگيرند، هيچگاه به هم نخواهيم رسيد... در واقع، وحدت بين الاديان، مقوله اي است كه قائم بر طرفين است و بدين ترتيب، آيا تلاش فكري و علمي براي ارائه مقوله مقبولي از "وحدت اديان"، نمي تواند يكسويه باشد، هر چند ما در تفسيرمان به راه صواب رفته باشيم... اشكال چهارم كه بيشتر، اشكال كاربردي است تا اشكال نظري و عقيدتي، اينست كه: ما، در عمل از ايده وحدت اديان يا وحدت بين الاديان، چه سودي مي بريم؟ ! ... آيا مي خواهيم، يك دين واحد در دنيا تاسيس كنيم كه نام واحدي دارد بنام "اسلام" و بگوئيم هر كس تسليم در برابر خداست، داراي اين دين است و بدينسان اختلاف اديان را از ميان برداريم؟ چنين چيزي نه معقول است نه شدني! يا مي خواهيم، بگوئيم مسلمان، مسلمان باشد; مسيحي هم مسيحي، كليمي هم كليمي، زرتشتي هم زرتشتي، بودايي هم بودايي، اما،

ص: 9677

همه با هم كنار بيايند و با هم يگانه شوند و از دشمني و درگيري با هم بپرهيزند؟ اين هم با توجه به آنچه تاريخ گذشته بشري حكايت دارد، آرزويي برآورده نشدني است. اجازه بدهيد نخست پاسخ پرسش آخر را بدهيم: اگر ايده وحدت بين الاديان يا وحدت اديان اين باشد كه در سطور بالا گذشت بايد گفت: رگ رگ است اين آب شيرين و آب شور بر خلايق مي رود تا نفخ صور! زيرا جنگ و جدال و درگيري وخونريزي بين ابناي بشر، تمام شدني نيست... البته بهانه اين درگيريها، تفاوت دارد... گاهي دين است ومذهب، گاهي سرزمين است و وطن، گاهي نژاد است و قبيله، گاهي ثروت است و مكنت... و گاهي همه با هم يا پاره اي با هم... امروزه روز، پس از گذشت قرنها، اينجا و آنجا ميان مسيحيان، پروتستان و كاتوليك، ميان مسلمانان شيعه و سني، ميان پيروان گوناگون اديان ديگر جنگ و خونريزي است تا چه رسد به نزاع مسلمانان و هندوان در هندو مسلمانان و مسيحيان در بوسني و كوزوو... و قس عليهذا... اما در اين ميان، آنچه مهم است اينست كه در ميان غوغاي منازعات بشري كه در چهره هاي گوناگون رخ مي نمايد و پايان ناپذير است، چشمه هاي جوشاني از مهر و عاطفه و يگانگي و وحدت ميان

ص: 9678

خانواده بشري در همه جا مي جوشد و اين جوششها; در برابر آتشفشانهاي گدازان جنگها و خونريزي ها، چونان جاري شدن جويبار بهشتي است در ميان جهنم... و اگر در طول تاريخ بشر، اين چشمه هاي پربركت و پر طراوت و زايا و فزاينده و بالنده جاري نمي شد اينجا و آنجا، آن آتشهاي سوزان و نابودساز دوزخي را خاموش نمي كرد، هر آينه، قرنها پيش، دودمان بشر، از عرصه گيتي محو شده بود و يا چون حيوانات در جنگلها و دره هاي كوهها زندگي مي كرد اگر امروزه، بشريت بدين پايه از علم و تمدن و پيشرفت رسيده و در شئون گوناگون بشري به تكاملي چشم افسا دست يافته است، بي شك مرهون چشمه هاي جاري و مبارك مهر و عشق و صفا و وفا بوده است... آري، دعوت به وحدت بين الاديان يا وحدت اديان، هر چند نخواهد توانست بر طبع بشري فائق آيد و او را از جنگ و ستيز باز دارد، اما مي تواند، بر اين آتش لجام زند و آن را مهار كند... رسالتي كه همه پيامبران و اصلاحگران و تاريخ سازان بشري داشته اند... پاورقي: 1- به طوري كه ملاحظه مي شود در مورد چهار پيامبر پيشين از واژه "توصيه" استفاده شده ولي در مورد پيامبر خاتم (ص) واژه " وحي" به كار رفته است.با توجه به اينكه در اول سوره

ص: 9679

تصريح شده كه: كذلك يوحي اليك والي الذين من قبلك... (آيه دوم سوره شوري) بنظر مي رسد بهره گيري از واژه توصيه در آيه 13، بيشتر متوجه "عدم تفرق" در دين است كه پيروان پيامبران پيشين برخلاف راه پيامبران خود رفتند... (والله علم) . 2- به دليل طولاني بودن متن آيات، در اينجا ترجمه آيات را آورديم. محمد جواد حجتي كرماني

ص: 9680

ورزش روح انسان را از خمودگي نجات مي دهد

36 چكيده: سخنراني حضرت حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني در جمع مسئولين سازمان تربيت بدني، ورزشكاران و ديگر اقشار. . . بسم الله الرحمن الرحيم ورزش روح انسان را از خمودگي ها و سستي ها نجات مي دهد. ورزشكار حقيقي از ديدگاه اسلام كسي است كه در برابر ظلم و حق كشي خضوع نكند و در عرصه ورزش قهرمان اخلاق و جوانمردي باشد. من در سنين كودكي و نوجواني علاقه عجيبي به ورزش و جنب و جوش داشتم و اين خود ناشي از خصيصه هاي دوران نوجواني هر كسي است. ورزش بهترين وسيله كنترل و هدايت صحيح انرژي متراكم دوران بحراني نوجواني است و هر جواني نياز مبرمي به فعاليت هاي جسمي و رواني دارد. از همان بچگي توپي را كه براي من خريده بودند در بغل مي گرفتم و حتي در شب هاي سرد زمستان آن را از خودم جدا نمي كردم. در همان حدود يواش، يواش مسابقات محلي فوتبال را شروع كرديم از بس علاقمند به مسابقه بوديم، شب مسابقه تا صبح در فصل زمستان مي آمديم كنار پنجره و به آسمان خيره مي شديم كه ببينيم آيا باران مي آيد يا نه؟ اگر باران مي آمد مثل اين كه كوهي را به سرمان مي زدند; كه فردا نمي توانيم مسابقه بدهيم. از اين محله به

ص: 9681

آن محله راه مي افتاديم براي مسابقه در رشته هاي فوتبال، واليبال، دو و ميداني و امثال اين ورزش ها و هر وقت مي برديم از ميزبان كتك مي خورديم و گاهي چند دقيقه به پايان بازي فرار مي كرديم. وقتي دوران ابتدايي يعني كلاس ششم را تمام كردم و وارد كلاس هفتم شدم عضو تيم فوتبال، بسكتبال و واليبال شدم و از بازيكنان محبوب دبيرستان بودم. من الان از آن دوران چيز زيادي خاطرم نيست. خاطره ديگري كه الان به ذهنم رسيد به گيوه هاي يكي از دوستان مربوط مي شود. من و بعضي ديگر از دوستان چون كفش ورزشي نداشتيم و با كفش هاي معمولي هم نمي شد بازي كنيم مرتبا گيوه هاي يكي از دوستان ديگرمان را از او مي گرفتيم. از بس كه گيوه هايش را قرض كرده بوديم، بر روي گيوه هايش نوشته بود: ممنوع! هر وقت ما به او مي گفتيم گيوه هايت را براي بازي به ما قرض بده فقط با دستش به نوشته "ممنوع! " روي آنها اشاره مي كرد. بيچاره بيشتر اوقات بچه ها گيوه هايش را قرض مي كردند و فقط هنگام رفتن به منزل گيوه هايش مال خودش بود و آنها را مي پوشيد. رفته رفته رشته هاي ورزشي ديگري مانند كشتي، ژيمناستيك و شنا را هم امتحان كردم. شهر قم آن موقع استخر شنا نداشت در

ص: 9682

فصل تابستان كه به اتفاق خانواده به تهران مي آمديم بيشتر اوقات فراغت خودم را در زمينهاي شماره 1 و 2 ورزشگاه شهيد شيرودي (امجديه) و شماره سه شهباز و استخر شنا و ورزشگاه هاي مختلف در نقاط مختلف سپري مي كردم و مرتب گوش به زنگ بودم كه در كجا تيم ملي فوتبال يا باشگاههاي تهران تمرين دارند فورا خودم را به آنجا مي رساندم. مواقعي هم كه در ساير فصول سال در قم بوديم. با دوستان ديگر پول هايمان را جمع مي كرديم تا كرايه ماشين داشته باشيم. و از قم راهي تهران مي شديم. كرايه ماشين قم تا تهران 3 تومان بود ولي ما آن قدر با شوفرها چانه مي زديم كه به 25 ريال راضي بشوند. حتي در سرماي زمستان روي علاقه اي كه به ورزش داشتيم از گاراژ ايستگاه ماشين هاي مسافربري قم تا امجديه را گاهي پياده با دوستان مي رفتيم و شب هم به قم برمي گشتيم; بازي تمام تيمها را تعقيب مي كرديم. تمام بازيكنان تيمهاي باشگاهي و ملي كشورها را مي شناختيم. كيفيت بازي تيمها و تكنيك هاي فردي و تيمي را حلاجي مي كرديم و با دوستان بحث و گفتگو مي كرديم. روزي من با مسئولان ورزش فوتبال قم اختلاف نظر پيدا كردم و رفتم در مسابقات دو و ميداني در رشته 1500 متر شركت كردم در

ص: 9683

دور اول با فاصله صد و پنجاه متر نفر دوم را كه نفر اول اين رشته در قم بود جا گذاشتم و اول شدم. دوره بعدي علي الظاهر مسابقات در شهرستان زنجان بود در اين دوره دوم شدم علي رغم اين كه هيچ تجربه اي در اينگونه مسابقات نداشتم ولي تا حدود سي متر آخر اول بودم ولي در سي متر مانده به خط پايان احتمالا دونده اي از كرج مثل يك اتومبيل سواري كه از بغل يك كاميون سبقت بگيرد و بگذرد تند و تيز از كنار من رد شد و مسابقه را برد. يك موقع من در كنار زمين شماره 3 بودم مربي تيم شاهين آن زمان كه مرا مي شناخت و اطلاع داشت كه خوب بازي مي كنم به من گفت آماده باش و برو توي زمين بازي كن. من مات و مبهوت مانده بودم چون در تيم دسته دوم بازي مي كردم به او گفتم كه من الان در دسته دوم بازي مي كنم او گفت پس نمي تواني بازي كني از اين ماجرا خيلي تاسف خوردم واقعا براي بچه اي مثل من در آن موقع خيلي مشكل بود كه موقعيت و فرصت بازي در باشگاههاي دسته اول را از دست بدهد. بطور كلي در زمينه ورزش و بخصوص كشتي من طرفدار ورزشكاران سمج و جنگنده بودم.

ص: 9684

مرحوم تختي را از نظر خصائل جوانمردي و پهلواني خيلي قبول داشتم. چون كه در قضاياي اجتماعي و سياسي به عنوان يك پهلوان هميشه حاضر به فداكاري و اخلاص بود او يك جوانمرد به تمام معنا بود كه از نظر سجاياي اخلاقي و روحيه نوعدوستي بسيار با ارزش و قابل احترام بود. همه ما به ياد داريم كه در جريان زلزله بوئين زهرا تختي از حيثيت پهلواني خود استفاده كرد و به جمع آوري كمك براي زلزله زدگان پرداخت و در جريان زلزله اخير شمال ايران هم واقعا او سرمشقي براي بقيه ورزشكاران و قهرمانان كشورمان بود. البته مديريت آقاي پرويز دهداري تحسين برانگيز بود. هوش جمالي (كامبيز) و شوت هاي ناگهاني محراب را نبايد فراموش كرد و من با همه اينها مفصل بازي كرده ام. به تبع شور و شعفي كه نسبت به ورزش داشتم تمام مجله هاي كيهان ورزشي دوره هاي مختلف را دارم و سالانه آنها را صحافي كرده ام و الان در بخش فرهنگي بيت حضرت امام موجود است. در مسابقات گوناگون ورزشي آرنج و دست چپم شكسته است بازوي دست راستم نيز شكسته است پاي چپم هشت بار و پاي راستم يازده بار در رفته است مچ دستهايم از بس در مي رفت يادم نيست بيشتر انگشتان دستم شكسته است و اينها همه در حين بازي

ص: 9685

فوتبال يا بسكتبال اتفاق افتاده اند. بارها مسابقات بسكتبال و فوتبال را به عنوان داور قضاوت كرده ام و از كل اين قضايا، خاطرات واقعا شيريني دارم. ورزشكاران عزيز بايد بدانند يك ورزشكار حقيقي كسي است كه همچون مولايش حضرت اميرالمومنين علي (ع) در برابر ظلم و حق كشي خضوع نكند، يك ورزشكار حقيقي كسي است كه با خلوص نيت وارد ميادين ورزشي شود و از آرمانهاي اعتقادي خود در عرصه هاي مسابقات بين المللي و داخلي دفاع كند و حضوري اسلامي داشته باشد. خداوند انشاءالله نگهدار شما ورزشكاران و مسئولين محترم ورزش كشور باشد.

ص: 9686

وصاياي پدرانه

1 چكيده: آنچه در ذيل مي آيد، گزيده هايي از نصايح، وصايا و نامه هاي حضرت امام(س) به يادگار خويش حاج احمد آقا است. باشد كه بازخواني اين كلمات و بيانات نوراني ما را به رضايت قلبي امام و نيز طهارت روح «احمد عزيز» آشنا سازد. اكنون وقت آن است كه وصيّت و نصيحت پدرانه به احمد فرزند خود بكنم. پسرم! تو با آنكه در هيچ شغلي از شغلهاي سران اسلامي ايدهم الله تعالي وارد نيستي، اين سيلي هاي طاقت فرسا را كه مي خوري براي آن است كه فرزند مني و به حسب فرهنگ غرب و شرق بايد من و هر كس به من نزديك و به ويژه تو كه از هر كس نزديكتري مورد تهمت و آزار و افتراء واقع شود. در حقيقت جرم تو اين است كه فرزند مني و اين در نظر آنان كم جرمي نيست، البته بالاتر از اينها هم بايد بگويند و خواهند گفت و بايد منتظر و مهيّا باشي امّا اگر ايمان و اعتقاد به حق تعالي داشته باشي و اعتماد به حكمت و رحمت بي پايان او بكني، خواهي اين تهمتها و افتراها و آزارهاي بي پايان را تحفه اي از دوست براي سركوب نفسانيّت خود بداني و ابتلائي و امتحاني است الهي براي خالص كردن بندگان خود، پس سيلي ها را

ص: 9687

بخور و شكر خداوند را به جا آور كه چنين عنايتي فرموده و آرزوي بيشتر بكن. پسر عزيزم! بارها به من گفتي كه دربارة تو صحبتي كه دال بر تبرئه تو از اين تهمتها است نكنم و اين را براي اسلام و مصلحت جمهوري اسلامي گفتي لكن من اگر در اين ورقه برخلاف آنچه گفتي دربارة تو چيزي بگويم براي اداء تكليف الهي است كه يك نفر مسلمان يا بندة خدا براي من مورد اين همه تهمت و آزار باشد و من آنچه مي دانم دربارة او نگويم. من خداي قاهر حاضر منتقم را شاهد مي گيرم كه احمد از آن روزي كه در كمك اينجانب در بيروني مشغول ادارة امور من بوده تا الان كه اين ورقه را مي نويسم قدمي يا قلمي برخلاف گفتار و نوشتار من نداشته و با وسواس عجيب در كلية گفتارهاي من يا نوشته هاي من سعي نموده كه حتي يك كلمه بلكه گاهي يك حرف را كه به نظر او محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصّرف نكند. من در نوشته و گفتارهايي كه دارم به او و بعض اعضاء دفتر حفظهم الله و به اشخاصي كه متكفّل رسانه ها بوده اند و هستند اجازه دادم كه هرچه برخلاف صلاح به نظر آنها است به من تذكر دهند و

ص: 9688

احمد فرزند من در جريان اين امور بوده و هست و تاكنون اتفاق نيفتاده كه كلمه [اي] را بدون رجوع به من اضافه يا كم كند «والله علي كل ذلك شهيد». خداوندا! من با آنكه نمي خواهم از بستگانم چيزي كه بوي مدح و ثنا مي آيد بگويم يا بنويسم، لكن تو مي داني كه ساكت ماندن در مقابل تهمتها جرم و گناه است. » » » پسرم! آنچه مورد نكوهش و سرمايه و اساس شقاوتها و بدبختيها و هلاكتها و رأس تمام خطاها و خطيئه ها است حبّ دنيا است كه از حبّ نفس نشأت مي گيرد. عالم ملك مورد نكوش نيست بلكه مظهر حق و مقام ربوبيّت او است و مهبط ملائكة الله و مسجد و تربيت گاه انبيا و اوليا عليهم سلام الله است و عبادتگاه صلحا و محلّ جلوة حق بر قلوب شيفتگان محبوب حقيقي، و حبّ به آن اگر ناشي از حبّ به خدا باشد و به عنوان جلوة او جلّ و علا باشد، مطلوب و موجب كمال است و اگر ناشي از حبّ به نفس باشد رأس همه خطيئه ها است، پس دنياي مذموم در خود تو است، علاقه ها و دلبستگي ها به غير صاحب دل موجب سقوط است. همة مخالفتها با خدا و ابتلاء به معصيتها و جنايتها و خيانتها از حبّ خود

ص: 9689

است، كه حبّ دنيا و زخارف آن و حبّ مقام و جاه و مال و منال از آن نشأت مي گيرد در عين حال كه هيچ دلي به غير صاحب دل به حسب فطرت بستگي نتواند داشت لكن اين حجابهاي ظلماني و نوراني كه ما را و همه را از صاحب دل غافل دارد و به گمان و اشتباه خود غير صاحب دل را دلدار مي داند، ظلمات فوق ظلمات است. ما و امثال ما به حجابها (ي) نوراني نرسيديم و در حجابهاي ظلماني اسير هستيم. » » » و تو اي فرزندم! از جواني خود استفاده كن و با ياد او جلّ و علا و محبت به او و رجوع به فطرت الله بزيست و عمر را بگذران و اين ياد محبوب هيچ منافات با فعاليتهاي سياسي و اجتماعي در خدمت به دين او و بندگان او ندارد بلكه تو را در راه او اعانت مي كند؛ ولي بدان كه خدعه هاي نفس امّاره و شيطان داخلي و خارجي زياد است و چه بسا انسان را با اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا از خدا باز مي دارد و به سوي خود و آمال خود سوق مي دهد. وصيت من به تو اي فرزندم آن است كه مگذار خداي نخواسته فرصت از دستت

ص: 9690

برود و در اصلاح اخلاق و كردار خود بكوش، هرچند با تحمل زحمت و رياضت؛ و از علاقة به دنياي فاني بكاه و در دوراهي هايي كه برايت پيش آيد راه حق را انتخاب كن و از باطل بگريز و شيطان نفس را از خود بران. و از امور مهمي كه لازم است وصيت نمايم: اعانت نمودن به بندگان خدا، خصوصاً محرومان و مستمندان كه در جامعه ها مظلوم و بي پناهند، هرچه توان داري در خدمت اينان كه بهترين زاد راه تو است و از بهترين خدمتها به خداي تعالي و اسلام عزيز است به كار بر و هر چه تواني در خدمت مظلومان و حمايت آنان در مقابل مستكبران و ظالمان كوشش كن. دخالت در امور سياسي سالم و اجتماعي يك وظيفه است در اين حكومت اسلامي؛ و كمك به متصديان امر و دولتمردان وفادار به جمهوري اسلامي نيز يك وظيفة اسلامي، انساني، ملّي است كه اميدوارم ملت شريف و بيدار از آن غفلت نكنند و همانگونه كه تاكنون در صحنه حاضر بودند و هستند و با كمك آنان حكومت اسلامي و جمهوري مي توانست استقرار و استدامه پيدا كند از اين پس نسل حاضر و نسلهاي آينده با وفاداري بر آن و پشتيباني از آن هرچه بيشتر استقرار يابد و ادامه

ص: 9691

داشته باشد. و همه بايد بدانيم كه تا بر عهد خداوند تعالي باقي باشيم خداوند از ما پشتيباني مي فرمايد و همانگونه كه تاكنون توطئه هاي تبهكاران داخل و خارج را به طور معجزه آسا خنثي فرموده، از اين پس ان شاءالله تعالي با تأييدات خود خنثي خواهد فرمود. » » » اينجانب هيچگاه ميل نداشته و ندارم كه دربارة نزديكان خود سخني بگويم يا دفاعي كنم لكن علاوه بر آنكه در پيشگاه مقدس حق جل و علا مقصر و مجرمم و از درگاه متعالش اميد عفو و بخشش دارم و تمام سرمايه ام اعتراف به تقصير و عذر از آن است و در نزد مسلمانان و ملت عزيز نيز اعتراف به قصور و تقصير و از آنان اميد عفو و طلب آمرزش دارم در پيش گروههايي و اشخاصي گناهاني نابخشودني دارم و احتمال قوي مي دهم كه پس از من براي انتقامجويي از من به بعض نزديكان و دوستانم تهمتها كه من آنها را ناروا مي دانم بزنند و به آتشي كه بايد مرا بسوزانند آنان را بسوزانند و احياناً بصورت دفاع از من انتقام مرا از آنها بگيرند و اكنون در حيات من گفتگوها و زمزمه هايي بگوش مي خورد كه احتمال فوق را قوي تر مي كند لهذا من احساس وظيفه شرعيه نمودم براي رفع ظلم و تهمت

ص: 9692

نظر خود را نزد ملت عزيز اظهار كنم كه از قبل من در اين خصوص تقصيري نباشد. يكي از آنان كه بيش از همه احتمال انتقامجويي از من درباره او مي رود احمد خميني فرزند اينجانب است. اينجانب در پيشگاه مقدس حق شهادت مي دهم كه از اول انقلاب تاكنون و از پيش از انقلاب در زماني كه وارد اين نحو مسائل سياسي شده است از او رفتار يا گفتاري كه برخلاف مسير انقلاب اسلامي ايران باشد نديده ام و در تمام مراحل از انقلاب پشتيباني نموده و در مرحله پيروزي شكوهمند انقلاب معين و كمك كار من بوده و است و كاري كه برخلاف نظر من است انجام نمي دهد و در امور مربوط چه در اعلاميه ها يا ارشادها بدون مراجعة به من تصرف و دخالتي نمي كند حتي در الفاظ اعلاميه ها بدون مراجعه دخالت نمي كند. و اما در جهت مالي كه بعض مخالفان انقلاب گاهي نسبتهايي به او مي دهند بايد بگويم كه ايشان در امور مالي من دخالت ندارد و ضبط و حفظ بيت المال در اختيار بعض آقايان مورد وثوق مي باشد و اگر براي اشخاص وجوهي بخواهد پيشنهاد مي كند و من بدون واسطه يا بواسطه آن آقايان وجه مي رسانم و من اعلام مي كنم كه احمد در هيچ بانك داخلي و خارجي و هيچ

ص: 9693

مؤسسه اي وجهي و سهمي ندارد. » » » در امور سياسي مدتي تهمتها زده شد كه احمد طرفدار منافقين است و من در طول مدت انقلاب مخالفتهايي از او مي ديدم كه ديگران بر آن شدت و قاطعيت نبودند و در اين آخر كه قضيه زندان اوين پيش آمد و شكاياتي از آقاي لاجوردي مي شد و مخالفتهايي مي شد، از احمد كسي را نديدم كه بيشتر از آقاي لاجوردي طرفداري كند و دفاع نمايد و وجود او را براي زندان اوين لازم و بركناري او را تقريباً فاجعه مي دانست يا مسئله طرفداري از بني صدر او مادامي كه من از بني صدر بواسطه بعض مصالح جانبداري مي كردم او هم گاهي طرفداري مي كرد و آنگاه كه من پرده را بالا زده و او را بركنار كردم حتي يك مرتبه از او طرفداري نكرد و مخالفت شديد مي كرد يا مسئله خط سوم كه مدتي نقل مجالس مخالفان بود و تهمتهايي ناروا مي زدند و من او را امر به سكوت كردم و او هيچگاه از خط انقلاب و اسلام خارج نبود و بالاخره اگر بواسطه انتقامجويي از من پس از من گروههايي به مخالفت او برخاستند من دين خود را به عنوان يك مسلمان و يك رحم ادا كردم و خداوند تبارك و تعالي حاضر و ناظر

ص: 9694

است و من اميدوارم كه احمد به خداي تبارك و تعالي اتكال نمايد و از غير او از هيچ كس نهراسد و در خدمت به خالق و خلق بواسطه تهمتها و مخالفتها به خود تزلزل راه ندهد و در خدمتها از خداوند متعال چشم داشت داشته باشد و براي بدست آوردن هيچ مقامي قدم برندارد و چون او را شخص مفيد براي انقلاب مي دانم اميدوارم در كنار وفاداران به انقلاب و متعهدان در راه اسلام و هدف به خدمت هرچه بيشتر قيام كند و با برادران انقلاب و ايماني در خط انقلاب و اسلام كوشش كند و از هيچ خدمتي مضايقه ننمايد و پاداش از هيچ مخلوقي نخواهد و خدمت را در راه كشور اسلامي و اهداف الهي خالصانه و براي رضاي خالق جل و علا ادامه دهد. و به مستمندان و مستضعفان كه حق تعالي سفارش آنان را فرموده بيش از ديگران خدمت كند و ديگران را به خدمتگزاري دعوت كند و هرچه مشكل در راه خدمت به هدف كه اسلام عزيز است پيش آيد و هرچه كارشكني شود از كوشش براي خدا دست برندارد و براي هر خدمتي كه او را دعوت كردند و تشخيص داد مفيد است اجابت كند و رضاي خدا را با خدمت به خلق جلب نمايد.

ص: 9695

» » » اما در موضوع روحانيت كه گاهي احمد مورد تهمت واقع مي شود من او را موافق جدي با روحانيت مي دانم. اساس روحانيت چيزي نيست كه يك نفر مسلم با آن مخالف باشد و اما موافقت بي قيد و شرط كه هركس با هر عمل و اخلاق و ايده مورد تأييد او باشد و لباس روحانيت به قامت هركس اگرچه برخلاف مشي اسلامي انساني رفتار كند سزاوار و موجب لزوم غمض عين باشد از او و هيچ روحاني متعهد و مسلمان معتقد به ارزشهاي اسلامي متوقع نيست و نبايد باشد و اينجانب كراراً گفته ام كه روحاني نماي غيرمهذب و در غير خط اسلام از ساواكي براي اسلام و جمهوري اسلامي خطرناكتر است در هر صورت احمد در اين باره از خط روحانيت متعهد پيروي مي كند و اميد است انشاءالله تعالي در اين خط مستقيم كه صراط الله است پايدار باشد. از خداوند متعال دوام جمهوري اسلامي و عزّت و عظمت مسلمانان جهان بويژه ملت شريف ايران و تعهد و پايداري متصديان امور و قدرت و شوكت رزمندگان سلحشور و حضور ملت بزرگ ايران را در صحنه خواستار. » » » پسرم! نه گوشه گيري صوفيانه دليل پيوستن به حق است، و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت، شاهد گسستن از حق.

ص: 9696

ميزان در اعمال، انگيزه هاي آنها است. چه بسا عابد و زاهدي كه گرفتار دام ابليس است و آن دام گستر، با آنچه مناسب او است چون خودبيني و خودخواهي و غرور و عجب و بزرگ بيني و تحقير خلق الله و شرك خفّي و امثال آنها، او را از حق دور و به شرك مي كشاند و چه بسا متصدي امور حكومت كه با انگيزة الهي به معدن قرب حق نائل مي شود، چون داود نبي و سليمان پيامبر عليهماالسلام، و بالاتر و والاتر چون نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم، و خليفه بر حقش علي بن ابي طالب عليه السلام، و چون حضرت مهدي ارواحنالمقدمه الفداء در عصر حكومت جهانيش. پس ميزان عرفان و حرمان، انگيزه است. هر قدر انگيزه ها به نور فطرت نزديكتر باشند و از حجب حتي حجب نور وارسته تر، به مبدأ نور وابسته ترند تا آنجا كه سخن از وابستگي نيز كفر است.

ص: 9697

وضع حوزه ها در زمان تبعيد حضرت امام

9 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيمبا درود فراوان به روح پر فتوح حضرت امام (س) بنيانگذار حمهوري اسلامي ايران و با تشكر از موسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام (س) مجله پر محتواي حضور كه حضور خود را در صحنه مطبوعات عرضه نموده در رابطه با سئوال اول كه چه شرايطي موجب شد كه رژيم شاه حضرت امام را تبعيد كند. بعد از آنكه حضرت امام را در تاريخ 18 فروردين 43 از زندان و حصر آزاد نمودند به توهم اينكه قائد اعظم اسلام از كار خود پشيمان است و در بعضي از جرايد هم جملاتي از قبيل تفاهم بين دولت و روحانيت حاصل شد اين امور بود كه موجب شد: 1- حضرت امام در اولين نطق بعد از مراجعت تكذيب جملات روزنامه ها نمودند و تاكيد بر اينكه "اگر خميني هم با شما سازش كند ملت اسلام با شما سازش نمي كند. " 2- حضرت امام حملات عليه ارتباط با اسرائيل غاصب را شروع كردند: "اي مردم، اي عالم بدانيد ملت ما مخالف است با پيمان با اسرائيل، اين ملت ما نيست، اين روحانيت ما نيست" 3- به مناسبت فرا رسيدن اولين سالگرد خونين 15 خرداد اعلاميه اي از طرف امام با امضاي بعضي از علماي ديگر صادر

ص: 9698

گرديد كه آن روز، روز عزاي ملي اعلام شد و اين اولين اعلاميه امام پس از آزادي بود و علاوه بر اين روز 12 محرم را كه سالروز 15 خرداد 42 بود مراسم عزاداري در بيت خودشان اعلام فرمودند. 4- مسئله ديگر كه براي دستگاه جبار بسيار اهميت داشت پيشنهاد امام مبني بر گردهمايي روحانيين سالي يك مرتبه در مركز حوزه علميه قم، گرچه اين پيشنهاد مهم با مخالفت بعضي از آقايان روبرو گشت و عملي نشد ولي امام پيشنهاد هفته اي يك بار جلسه را در قم با روحانيون طراز اول قم تشكيل دادند و به تمامي شهرها دستور دادند كه در هر شب يكشنبه در مركز هر شهري علماي بلاد گردهمايي داشته باشند. البته اين جلسه در بسته بدون آنكه خبر آن منتشر شود مدتي ادامه داشت كه براي دستگاه رژيم شاه غيرقابل تحمل بود. از طرفي آمريكا وقتي احساس كرد كه شاه در انقلاب اصطلاح سفيد خود در مملكت موفق نبوده و افراد انقلابي دست از انقلاب و نهضت برنداشته اند به فكر افتاد پيشنهادي را كه در سال 40 به دولت ايران داده است به مرحله عمل در آورد و آن خواستار احياي كاپيتولاسيون و تحت فشار قرار دادن رژيم شاه براي تصويب آن در مجلسين سنا و شوراي ملي.

ص: 9699

لهذا دولت منصور در تاريخ مرداد 43 به تصويب وكلاي سنا رسانيد. چون در كابينه علم در تاريخ 13 مهر 42 به تصويب رسيده بود، در تاريخ 21/7/43 به مجلس شوراي ملي برد و با يك قيام و قعود به تصويب رسانيد. بعد از چند روز مجله داخلي مجلس كه متن كامل سخنرانيها و گفتگوها را درج كرده بود به ست حضرت امام رسيد امام از اين باد رفتن حيثيت ملي ايران سخت برآشفت و منقلب گرديد و اضطراب و نگراني شديدي در ايشان پيدا شد، لهذا تصميم گرفت كه اين ننگ را براي ملت ايران برملا كند. كم كم در بين مردم شايع شد كه امام بناي ايراد سخنراني مهمي دارد، لهذا در روز 20 جمادي 84، )4 آبان 43( كه روز جشن تولد شاه بود، امام سخنراني مهمي ايراد نمودند. به ياد دارم هواي آن روز ابري بود، گذشته از اينكه حياط منزل امام پر از جمعيت بود و تا باغهاي اطراف هم پر از ازدحام جمعيت بود بلندگوهاي متعدد نصب شده بود. ساعت 5/8 بود كه امام با چهره برافروخته و قيافه جذاب ولي چشماني پر از خشم كه مردم با ديدن چهره امام و شنيدن كلمه شريفه انالله و انااليه راجعون" صداي شيون و گريه در فضا طنين افكنده شد.

ص: 9700

اولين جمله امام اين بود". . . . قلب من در فشار است . . . ايران ديگر عيد ندارد، عيد ايران را عزا كردند . . . ما را فروختند . . . عزت ما پايكوب شد . . . اگر من به جاي اينها بودم اين چراغانيها را منع مي كردم . . . عظمت ايران از بين رفت، عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند، قانوني در مجلس بردند . . . تمام مستشاران آمريكايي و خانواده هايشان . . . اينها از هر جنايتي كه در ايران بكنند مصون هستند. " با اينكه قبلا وقتي كه متوجه شدند كه امام بناي سخنراني در اين موضوع دارند شخصي را روانه قم نمودند كه بلكه بتوانند امام را از حمله مستقيم به آمريكا بر حذر دارد و چون نتوانست با امام ملاقات كند با مرحوم شهيد حاج آقا مصطفي ملاقات نمود و اظهار داشت كه حمله به آمريكا خطرناكتر از شخص شاه است و قطعا با عكس العمل آنان مواجه خواهيد شد. امام با درك صحيح نقطه ضعف دستگاه را متوجه شد و فهميد نقطه ضعف شاه شوراندن مردم عليه آمريكاست" لهذا امام قسمتي از سخنان خود را درباره نفوذ روحانيت و اينكه اينها با هم هستند و اين جمله تاريخي را

ص: 9701

امام فرمود: "من باز تمام روحانيين را تعظيم مي كنم، دست تمام روحانيون را مي بوسم. آن روز اگر دست مراجع را بوسيدم امروز دست طلاب را هم مي بوسم. من امروز دست بقال را هم مي بوسم (1) آقا من اعلام خطر مي كنم. اي ارتش ايران من اعلام خطر مي كنم . . . اي علماي ايران، اي مراجع اسلام من اعلام خطر مي كنم، اي فضلا اي طلاب اي نجف اي قم اي مشهد اي تهران اي شيراز من اعلام خطر مي كنم. " خدا مي داند كه الان گويا صداي آن قائد راحل در گوش من است كه با اين جملات چه ولوله اي در جمعيت ايجاد شد. پيرمرد هشتاد ساله روحاني را به ياد دارم كه در كنار من نشسته بود به قدري فرياد و ناله مي زد، بخصوص در موقعي كه امام فرمود: " اي سران اسلام به داد اسلام برسيد، اي علماي نجف به داد اسلام برسيد، اي علماي قم به داد اسلام برسيد، رفت اسلام. " بعد فرمود: "رئيس جمهور آمريكا بداند، بداند اين معنا را كه منفورترين افراد دنياست پيش ملت ما، امروز منفورترين افراد بشر است پيش ملت ما، يك همچو ظلمي به دولت اسلامي كرده است، امروز قرآن با او خصم است. " گذشته از اين نطق اعلاميه هم در

ص: 9702

اين زمينه صادر فرمودند كه در مدت كوتاهي در تهران و ساير شهرستانها همزمان پخش شد و با اين جمله آغاز شد آيه " لن يجعل الله . . . آيا ملت ايران مي داند در اين روزها در مجلس چه گذشت؟ . . . مجلس به پيشنهاد دولت مستبد بردگي ملت ايران را امضا كرد" تا آنجا كه "وكلاي مجلسين وكيل ملت نيستند. " رژيم شاه كه هرگز انتظار چنين واكنشي را نداشت و فكر نمي كرد مي تواند اين خيانت را از نظر مردم پنهان دارد و فهميد كه امام همان امام قبل از 15 خرداد است و با اين نطق و اين اعلاميه ملت ايران براي چندمين بار روح تازه در آنها دميده و چاره نديد جز اينكه امام راتبعيد كند، اما چرا امام به تركيه تبعيد شد و چرا تبعيد را ترجيح داد؟ ترجيح تبعيد امام - مرجعيت حضرت امام بعد از غائله 15 خرداد تثبيت شده بود و هر روز نفوذ مقدس معظم له در دلهاي توده مردم روزافزون بود، نه فقط در قشر مردم متدين بلكه در اقشار مختلف ملت از دانشجو و طبقه روشنفكر تا طبقه دهقان و كارگر به حدي بود كه براي رژيم امكان تحمل اين معنا نبود. لهذا بهترين راه براي آنها انتخاب

ص: 9703

تبعيد بود. اما تركيه اولا از همپيمانان ايران بود و ثانيا همان طور كه ايران زير نفوذ امريكا بود تركيه هم محل پايگاه آمريكا و كشوري بود گرچه مردم آنجا اكثرا مسلمان ولي از آثار مذهب و دين هيچ خبري نبود و تسلط آمريكا بر آنجا از همه كشورهاي همجوار بيشتر بود. جاي شبهه نبود كه تبعيد امام به خواست و دستور امريكا انجام گرفت. بعد از تبعيد، شعله هاي سوزان انقلاب و طرفداري از امام كاسته نشد. در حوزه هاي علميه و مردم رشيد تهران هر روز به عنوان طرفداري از امام و درخواست آزادي امام بيشتر شعله ور مي گشت. بخصوص سكوت عده اي از روحانيون كه انتظار مي رفت دنبال حركت امام را گرفته وقتي مردم مايوس از ديگران شد سيل تلگرامات از ايران به سوي تركيه و آگاه شدن مردم مسلمان تركيه از تبعيد قائد اعظم به آنجا شايد كم كم براي دولت تركيه هم موجبات حركت در ميان توده مردم مسلمان فراهم گردد، رژيم جبار فكر كرد كه امام را اگر به عراق تبعيد كند با وسايلي كه هميشه در حوزه هاي علميه داشته مي تواند با فرستادن امام به عراق كه مركز حوزه روحانيت شيعه بوده و فحول از علماي اسلام در آنجا هستند اگر امام وارد آنجا شود نمي تواند

ص: 9704

در بين علماي آنجا حضور چشمگيري داشته باشد، قهرا بعد از مدتي به دست فراموشي سپرده مي شود. ولي اين نقشه رژيم هم نقش بر آب شد. چون بعد از ورود امام به نجف و استقبال باشكوهي كه از امام به عمل آمد و درايت خاصي كه امام در آن حوزه از خود نشان داد در قلوب طلاب جوان نجف جاي خاصي باز كرد. البته در تحليل رژيم شايد موجه بود، چون آنها روحانيت را كساني مي دانستند كه با آنها در ارتباط بودند، ولي غافل از اين مسئله بودند كه ولو اينكه عده معدودي وابسته به آنها بودند و مي توانستند عامل نفوذي در بيت مراجع بزرگ باشند و نظريه آنها را نسبت به ساحت مقدس حضرت امام غير واقع جلوه دهند كه بحمدالله پرونده آنها در مركز اسناد انقلاب اسلامي موجود است. وليكن هميشه در حوزه ها اينگونه افراد در اقليت هستند و افراد وارسته و دردآشناي به زمان خود وجود دارد، بخصوص از نسل جوان طلاب همان طور كه از ابتداي نهضت امام اينگونه افراد ارتباط خودشان را با قائد اعظم قوي كردند و تا آخرين مرحله هم اينها استقامت كردند در حوزه علميه نجف هم وقتي مشي صحيح و متانت و بي هوي و هوس بودن و قدرت علمي همه جوانب

ص: 9705

را مشاهده كردند چنان فريفته شدند كه بعضي از افرادي كه در اثر تبليغات مسموم نسبت به امام ارادتي نداشتند آنها را وادار كرد كه بعد از فوت مرحوم آقاي حكيم معظم له را به عنوان اعلم و اتقاي علماي نجف معرفي كنند. اينكه رژيم و ساير اربابان آنها قضايا را از ديد مادي تحليل مي كردند آنها به مسائل پشت پرده اين عالم هيچگاه اعتقاد ندارند. شايد از نظر مادي آنها مسئله تبعيد امام همان گونه مي شد و مي خواستند ولي افرادي مثل حضرت امام كه انجام تكاليف الهي را در نظر دارند نتيجه را به غير از خود مي دانند. همانطوري كه قرآن اشاره دارد "چه بسا چيزي را شما ناخوشايند مي دانيد ولي او براي شما بهتر است" تبعيد حضرت امام گرچه براي مخلصين ناخوشايند بود ولي حوزه علميه نجف هم امام را شناخت و نفوذ معنوي امام در عراق بود كه استكبار جهاني از ترس نتوانست بودن امام را در نجف تحمل كند فرمايش امام راحل كه " امور در دست ديگري است و من هيچ قصد فرانسه را نداشتم. " و تمام اينها بايد مقدمه باشد براي رفتن رهبر به كشور فرانسه و نهضت زودتر به ثمر برسد و هضت شتاب فراوان تري پيدا كند. اما وضع حوزه هاي علميه

ص: 9706

در زمان تبعيد حضرت امام: در اثر اين نهضت اوضاع حوزه ها كمي اميدواركننده تر از حوزه هاي قبل بود، ولي نه آنچنان كه بايد و از ديرزمان در اثر تبليغات زشت كه قطعا بيگانگان دخالت در اين معني داشتند وارد شدن روحاني و عالم دين در سياست از نظر عده اي شايد از گناهان هم بدتر بود و لهذا اگر عالمي صحبت از سياست مي كرد اين عالم كمتر مورد توجه متدينين بود و شايد او را سزاوار و لايق براي حتي امام جماعت هم نمي دانستند. حوزه علميه نجف آن روز هم در نظر جمعي به اين درد مبتلا بود و اين قدرت معنوي امام بود كه توانست در حوزه علميه نجف بحث حكومت اسلامي را عنوان كند و چندين ماه راجع به حكومت اسلامي سخن بگويد كه پايه و اساسي براي جمهوري ايران باشد. لهذا خون دل امام بيشتر از اين افراد متحجر بدون بصيرت بود. البته جمع قليلي هم بودند كه به اين مسائل آشنا بودند، ولي جرئت اظهار اين معاني براي آنها نبود كه يكي از آثار و فوايد بودن امام در نجف جرئت پيدا كردن افرادي در وارد شدن به مسائل اساسي اسلام بود. زمينه و انگيزه هاي تسخير لانه جاسوسي يكي از اقشاري كه در حركتهاي ضداستكباري شركت

ص: 9707

فعالانه داشتند دانشجويان بودند، چه در زمان نهضت امام، چه در دورانهاي قبل هميشه دانشگاه مركز فعاليت عليه حكومت شاه بود ولي از آنجايي كه متاسفانه مديريت روحانيون در آنها كمتر بود در مسيرهاي غيراسلامي حركتها آغاز مي شد ولي بعد از شروع نهضت و اقبال جوانان دانشگاهي به امام و توجه به آثار شوم سيطره امريكا در ايران بخصوص بعد از تصويب لايحه كاپيتولاسيون هميشه جوانان دانشجو نسبت به حضور آمريكاييها در ايران حساس بودند. ولي بعد از پيروزي انقلاب ايران و پيوند محكم حوزه و دانشگاه و سخنرانيهاي امام در موارد مختلفي كه دانشجوها به خدمت امام مي رسيدند و روشنگريهاي امام در راستاي اينكه "بدبختي ملتهاي مسلمان زير سر آمريكاست" ملت مسلمان ايران نسبت به شيطان بزرگ حساسيت خاصي پيدا كرده بود، بويژه آنكه در مدت كوتاهي بعد از انقلاب توطئه هاي آمريكا در كردستان و در خوزستان ظاهر گشت و با تماسهاي پنهاني بعضي از دولتمردان آن زمان، دانشجويان پيرو خط امام احساس كردند كه ريشه اين توطئه ها در سفارت امريكاست و فهميدند كه اگر انقلاب بخواهد باقي بماند بايد ريشه هاي توطئه را خشكانيد. بعد از تسخير لانه جاسوسي اسنادي كه به دست اين عزيزان منتشر شد نشان دهنده عمق توطئه براي اين انقلاب بود، بي جهت نبود كه امام

ص: 9708

راحل آنجا را تعبير به لانه فساد نمودند، حضرت امام در جمع دانشجويان دانشكده اقتصاد در تاريخ 16/8/58 فرمودند: "شما مي بينيد كه الان مركز فساد آمريكا را جوانها رفته اند و امريكائيها هم كه در آنجا بودند گرفتند و آن لانه فساد را به دست آوردند و آمريكا هم هيچ غلطي نمي تواند بكند. " البته براي عده اي از دولتمردان آن روز اين كار نادرستي بود، بخصوص كساني كه وعده ارتباط محكم ايران با امريكا را داده بودند و لهذا دولت موقت به فاصله دو روز بعد از تسخير لانه جاسوسي استعفاي خودش را تقديم امام نمود. عمق حركت دانشجويان در تسخير لانه جاسوسي از كلام امام معلوم مي شود كه فرمودند: " اين انقلاب دوم است. " چون تكميل كننده انقلاب اول بود و اگر اين حركت انجام نمي گرفت از اسناد به دست آمده معلوم گرديد چه نقشه هاي خائنانه در اين لانه فساد طرحريزي مي شد كه ممكن بود تمام دستاوردهاي انقلاب بكلي از بين برود و بيجهت نبود كه امام در صحبتهاي 17/8/58 فرمودند: "اسنادش را آني كه مهم بوده است در نظر آنها بعد از چهار پنج ساعت، آن چند ساعتي كه اينها نتوانستند به آنها دستيابي كنند از بين بردند، يك مقدارش هم كه مجال نشده و به

ص: 9709

نظر آنها ديگر خيلي مهم نبود باقي مانده. " و باز فرمودند: "مفسده جوها شروع كردند به سمپاشي و مي خواهند چهره اين جوانها و چهره نوراني اين جوانها را پيش ملت لكه دار كنند. " و در جاي ديگر فرمودند: "و از آنهايي كه الان در آن لانه جاسوسي براي افشاگري خائنين هستند بسيار تشكر مي كنم. "امام همانطور كه بارها بعد از پيروزي انقلاب از همه اقشار مردم در اثر فداكاريهايشان تشكر كردند در اين تسخير لانه جاسوسي از اين دانشجويان تشكر كردند و مردم را متوجه عمق مسئله نمودند. و از دستاوردهاي مهم اين انقلاب دوم شكستن ابهت دولت امريكا در دنيا بود. آمريكايي كه براي نوع مردم آن روز غيرقابل باور كردن بود كسي بتواند در مقابل او عرض اندامي كند يكمرتبه عده اي از جوانهاي از خود گذشته با وجود تفنگداران كذايي در سفارت، محل مزبور را به تصرف خود درآوردند. دنبال اين هياهو راه انداختند كه ممكن است مداخله نظامي كند و امام فرمودند "آمريكا هم هيچ غلطي نمي تواند بكند. " و چنانچه بخواهيم روح استكبار ستيزي را در نسلهاي آينده استمرار دهيم چاره اي جز اينكه راه امام و انديشه هاي تابناك امام راحل را در ميان قشرهاي مختلف مردم دنيا حفظ نموده و نگذاريم

ص: 9710

اين انديشه ها از بين برود و چنانچه خداي ناكرده در فكر كمرنگ نمودن آنها باشيم زماني طولاني نخواهد كشيد كه برگشت به زمان قبل از انقلاب را عملا مشاهده خواهيم نمود و از اين جهت امام در روز بعد از تسخير لانه جاسوسي فرمودند: "امروز روزي نيست كه ما بنشينيم و نگاه كنيم . . . امروز خيانتهاي زيرزميني است، يك توطئه هاي زيرزميني است كه توطئه هاي زيرزميني در همين سفارتخانه ها كه هستش دارد درست مي شود كه مهمش و عمده اش مال شيطان بزرگ است. " و چون امريكا اين ضربه مهم را از امام خورده است بيكا رنمي نشيند و ممكن است با دستهاي پنهاني و مرموزي دارد به وسيله خودي اين كار را انجام دهد و خدا نياورد آن روزي را كه صبح كنيم در حالي كه آن روح ضدآمريكايي و ضداستكباري ملت از بين رفته باشد و ملت در اين مسئله مهمي كه سالياني دراز امام راحل در رابطه با آن پافشاري داشت بي تفاوت بماند. پي نوشت: 1( غرض حضرت امام خميني رضوان الله تعالي عليه از اين تواضع، شكستن ديوار ضخيم بين روحانيت و مردم است كه حاصل قرنها تلاش استكبار بود و امام امت با همين بيان چنان در دلها جايگير شد و برعكس صولت و ابهت شاه را

ص: 9711

شكستند كه رژيم هرگز نتوانست حتي بعد از تبعيد حضرت امام اين شكست را كه شكست اركان سلطنت بود التيام بخشد، به همين دليل رژيم كه از تبعيد امام امت به نتيجه مطلوب نرسيده بود با نام و ياد امام و عكس امام و حتي رساله عمليه امام هم همانگونه رفتار مي كرد كه با خود امام. چرا كه رژيم مي دانست كه هرچه رنگ و بوي امام را دارد الهام بخش، حركتزا و خلاصه مبارزه بي امان با رژيم ستمشاهي است. حجت الاسلام والمسلمين توسلي

ص: 9712

وفاق در نگاه رهبر فقيد انقلاب

4 1 چكيده: كمتر كسي از نخبگان در ضرورت وفاق سياسي و اجتماعي، ترديد به خود راه داده و در همسو سازي جريانها و نيروهاي انساني، نگفته و نكوشيده است . ولي از آنجا كه هدفها و انگيزه هاي خاص سياسي، تمايل به برتري طلبي و خودمحوري را مي نمايانده، توفيق چنداني براي جامعه پديد نياورده است . همسوسازي همه با من! يا همه با ما! وفاق تحميلي است كه همچون وفاق بخش نامه اي و يا وفاق مصلحتي به هنگام تهديد و هجوم بيگانه! اقبالي ندارد و به خاموشي مي گرايد . در اين نوشتار با جست و جو در كلام امام خميني، اين پرسشها را پاسخ خواهيم داد كه: آيا وفاق سياسي، و طبعا وفاق اجتماعي ممكن است؟ عوامل دست يابي به وفاق كدامند؟ ايده ها و باورها و هنجارهاي موجود، همراهي و همدلي را بر مي تابند يا اينكه نيازمند جنبش خودجوش و رهبري كاريزماتيك خواهيم بود؟ رهبر فقيد انقلاب، بي گمان كاميابي هاي خود در طريق وفاق ملي را از همين رهگذر به دست آورده بود . كمترين بهره طرح مقوله هايي از اين دست اين است كه از تجربه هاي ديروز و امروز آگاهي يافته و عوامل وفاق زدايي را خواهيم شناخت . بدين سان، شهروندان، نخبگان را به چالش فرا خوانده و سرنوشت خويش را

ص: 9713

در پاي صندوقهاي راي رقم خواهند زد .

وفاق، ترديدها و پاسخها

دشواري ها و همچنين تجربه هاي تلخ واگرايي سياسي - اجتماعي، بسا تحليل گر عرصه وفاق سياسي را دچار ترديد مي كند . رنج نامه هاي رهبر فقيد انقلاب، بيشتر ناظر به سستي ها و ايجاد گسستهاي عاطفي و سياسي مي باشد كه گاه كارگزاران نظام و گاه احزاب و سازمانها و جمعيتها در آن سهيم مي باشند . به هرحال بايد اين باور را در خود پديد آور كه جامعه ما، آمادگي واگرايي را داشته و كمترين حركت ناهنجار رسمي و غير رسمي ممكن است سبب جدايي و نگراني گردد . مراقبت همگاني از جمله عواملي است كه تاحد بسياري مانع گسترش و عمق يافتن فاجعه واگرايي مي شود . امام خميني، هم در گفتار خيرخواهانه و هم در رفتار خردورزانه خويش، سعي فراواني در استمرار وحدت ملي و باز كشاندن اشخاص و احزاب به كانون دلبستگي هاي مشترك ملي داشته است . صراحت و لحن فريادگونه بنيانگذار جمهوري اسلامي، جايگاهي تعيين كننده در فرو خوابانيدن آتش اختلافها داشت . البته كاريزماي رهبري در اين جهت، بسي تاثيرگذار بوده است كه خرد و كلان را به هم گرايي، و دشمنان را به نوميدي سوق مي داده است . در پيام زير، مرتجعان فرصت طلب و مردم ستيز، مخاطب اماممند . "چرا اينقدر ما عقب افتاده

ص: 9714

هستيم؟! چرا ما بايد به واسطه اغراض نفسانيه اين قدر خودمان را ببازيم؟ چرا بايد وقتي كه دنيا به تزلزل درآمده است براي اين بي اعتنايي ايران به كاخ سفيد و سياه! ... هيچ توقع نداشتم كه در اين زمان كه بايد فرياد بزنند سر آمريكا، فرياد مي زنند سر مسئولين ما! چه شده است؟ شماها چه تان است؟ ... هفته وحدت است چرا شماها مي خواهيد تفرقه ايجاد كنيد؟ چرا مي خواهيد بين سران كشور تفرقه ايجاد كنيد؟ چرا مي خواهيد دودستگي ايجاد كنيد؟ چه شده است شما را؟ كجا داريد مي رويد؟ "اين تذهبون" "1 بدين گونه پاسخ اين پرسش كه: "آيا وفاق سياسي ممكن است؟ " بستگي به زمينه ها و انگيزه هاي سياسي جامعه دارد . آمار گفتارها و نوشتارها در دهه هاي پس از پيروزي انقلاب نشان مي دهد كه بيش از هر مقوله، به مساله وحدت پرداخته شده است . با اين همه مي توان گفت كه فعاليتهاي شخصي و گروهي و جناحي طرفداران انقلاب و نظام، چندان با شعارها و دعوتها و نصيحتها همخواني ندارد . به عبارتي ديگر، بيشتر حرف از همگرايي زده ايم و كمتر بدان سو شتافته ايم . چرا؟ آيا جايگاه وفاق در نوسازي جامعه و استمرار انقلاب و مصونيت يابي نظام و پيشرفت و آزادي و استقلال ملت، ناشناخته است؟ يا اين كه جاذبه قدرت،

ص: 9715

ديدگان واقع نگر ما را به روي خطرهاي دور و نزديك فرو بسته است؟ يا آنكه بر اثر خود محوري ها و خودبيني هاي فردي و حزبي، ديگر مجالي براي داوري وانصاف وگذشت و مدارا و برادري و خيرخواهي ملت، نمانده است؟ شايد هم پندارمان اين است كه به هر حال اين نظام و كشور را خداوند نگاه مي دارد و حيله و توطئه دشمنان بي اثر است! آنگاه كه تهديدهاي داخلي يا خارجي فزوني مي گيرد و سستي ها و كاستي ها نمايان مي شود، هركس و جمعيت ديگري را متهم كرده و خود را تبرئه مي كند! درست همين جاست كه راز ناكامي در روند وحدت گرايي آشكار مي گردد . يعني هيچ كس، در روزگار صلح و امنيت و اقتدار، به پيامدهاي تفرقه افكنانه سخن و مواضع خويش نمي انديشد و فقط مي كوشد تا به نوعي رقيب را بدنام ساخته و از عرصه مديريت جامعه براند . واز طرفي ملت با نظاره نزاعها و لعن و طعنها به دلسردي مي گرايد و بي تفاوتي نسبت به سرنوشت خود را گردن مي نهد . در چنين فضاي تيره و تاري است كه نظام و كشور با بحران و خطر نفوذ و مداخله پنهان و آشكار دشمن رو به رو مي شود . "اگر اين اختلافات، موجب اختلاف بين مردم بشود و موجب اين بشود كه شكست بخورد جمهوري اسلامي و

ص: 9716

تا قرنها نتواند سرش را بلند كند، اين جرمي است كه خدا مي بخشد برما؟ "2 "بايد توجه بكنيم ما، نبايد ما هي به خودمان مغرور بشويم و حسن ظن به خودمان داشته باشيم كه اين ماييم كه چه هستيم و ديگران نيستند! بايد به ديگران، ما حسن ظن داشته باشيم و اعمالشان را حمل به صحت كنيم و نسبت به خودمان سؤظن داشته باشيم و اعمالمان را تفتيش بكنيم كه براي چي است؟ "3 "شما بايد بدانيد كه هراختلاف و نزاعي شروع شود، از باطن خود انسان است و هر اتحاد و انسجامي كه حاصل بشود، از خداست" . 4 "اختلاف نداشته باشيد در امور اختلاف هميشه از جهات نفساني است . اگر همه انبيا الان در اين جا جمع بشوند، اختلاف ندارند براي اينكه آن جهات نفساني را ندارند" . 5

سياست و اخلاق

تامل در روند كاميابي و ناكامي وفاق سياسي، حاكي از اين است كه سياست، عرصه تقابل نظريه ها و ايده ها و گرايشهاست; و خواه ناخواه افراد را به موضع گيريهاي برتري جويانه سوق مي دهد . در اين ميان، كساني توانمندي خويشتن باني و رعايت ارزشهاي اخلاقي را به چنگ مي آورند كه دچار از خودبيگانگي نشده باشند . شيفتگي هاي ناشي از قدرت و شهرت و ثروت، بسا اشخاص متعهد و متعبد

ص: 9717

را از صراط حقيقت و رحمت بيرون برده و آنان را به ورطه سركشي مي افكند . عشق و عرفان است كه سياست را بستر آسايش خلق درآورده و همدلي ها را بر جامعه و زمانه چيرگي مي بخشد . رهبر فقيد انقلاب، كه در برهه هاي تعيين كننده تاريخ نهضت، يك سر از وحدت سخن رانده و صادقانه بر آن پاي فشرده است، بي گمان دست پرورده مكتب عرفاني اسلام بود . ريشه يابي فقدان وحدت در منظر معظم له، نفس مهار گسيخته را عامل اصلي نفاق و اختلاف و نزاع سياسي و از هم پاشيدگي رشته الفت و عزت مردم مي نماياند . امام با سلوك مستمر اخلاقي خويش، سياست را عرصه اي از عرصه هاي تزكيه و تهذيب نفس ساخته بود . او با نگاه، عارفانه خويش، دوست و دشمن را ديده و شناخته بود، و با هر كس و جرياني كه براي ملت و آزادي و استقلال مي كوشيد، به ستيزه بر نمي خاست . در كارنامه سياسي امام خميني، به جز موارد افشاگرانه - كه پاره اي از انحرافهاي زيان بار فكري و اجتماعي سبب ساز آن بود - نمي توان مثالي از ستيزه خويي و تفرقه آفريني آورد . بلكه مي توان گفت كه اين مواضع وحدت گرايانه او بود كه نيروها و جريانهاي سياسي كشور را در دوران پس

ص: 9718

از ناكامي نهضت ملي ايران، در خط مبارزه با استبداد و استعمار پيش برد . بي شك اثرپذيري ملت و جمعيتها از موضع گيري هاي امام، به دليل برخورد خردورزانه و پدرانه وي با آنان بوده است . كسي و جمعيتي از گفتار و دعوت امام به وفاق سياسي، پيش از انقلاب و پس از پيروزي، اين برداشت را به همراه نداشت كه ايشان درصدد برتري طلبي يا سلطه گري گروهي بر جامعه و مبارزان مي باشد . آنچه به عنوان اندرز ارايه مي شد، تمامي به منظور زدودن زشتي ها و كژي ها و سستي ها از مجموعه نهضت ملت بود . امام به هنگام سرزنش كردن و هشدار دادن، هيچ گاه جانب صنف روحاني و حوزوي را نگرفته و آنان را برخوردار از معصوميت و قداست نمي دانست و از طرفي قشر دانشجو و دانشگاهي را نيز هرگز غرب زده و بي دين و فاسد نمي خواند . امام ضمن برشمردن خوبي ها و امتيازها و همچنين كوتاهي ها و كاستي ها، شكافهاي موجود را شناسانده و سعي در رفع آن همه داشت . تجربه هاي دوران جمهوري اسلامي، پيش از رحلت رهبر فقيد انقلاب، به روشني از چند و چوني دست يابي به وحدت حكايت دارد . كندو كاو در اين مقوله به دست مي دهد كه رهبري نقش و تاثير بنيادي داشته است . عوامل ديگر

ص: 9719

دروني و بروني را بايد در كنار كاريزماي رهبري - كه فراگير بود - نشانيد .

وفاق سياسي و لوازم آن

اشاره

با گذشت زمان، روشن مي گردد كه نمي توان بدون لوازم وفاق سياسي انتظار آن را داشت . چنان كه پيشتر گفته شد، وحدت طلبي هر كس و گروه و نهاد قانوني جمهوري اسلامي، كنشها و واكنشهاي متناسب با هم گرايي در جهت مصالح ملت را مي طلبد . اينكه مي پرسيم "آيا وحدت ممكن است؟ " در حقيقت وجدان طرفداران انقلاب و نظام را مخاطب ساخته و از ميزان پاي بندي آنان به لوازم وحدت خواهي جويا مي شويم . كم نبوده اند كسان و دسته هايي كه از وفاق به هنگام تهديد خارجي دم مي زنند يا در باب آن ارشاد و نصيحت مي كنند، اما كمتر شاهد رعايت هم گرايي از سوي آنان بوده ايم . ملت را براي هميشه نمي توان با سخن واندرز و يا زور و تزوير، به سمت و سوي دلخواه خويش كشانيد و به عبارتي از سرمايه ملي هزينه كرد . در برابر كارگزاران يا فعالان سياسي كشور، مردم نيز انتظارها و اميدهايي دارند كه در صورت بي اعتنايي به آن، همه اعتماد و اميد اجتماعي از عرصه سياسي خت برمي بندد . با كشوري كه در شمار جوان ترين جمعيتها بوده و جوانان در آن، سهم جمعيتي روزافزون و

ص: 9720

تعيين كننده دارند، چه بايد كرد؟ آيا سرخوردگي و ياس و بي اعتمادي نسل سوم - كه خواه ناخواه در خانواده خويش تاثير گذارند - خطر تهديدكننده اي از درون نخواهد بود؟ با سياست گريزي يا دين ستيزي جوانان و تحصيل كردگان در ارتباط با جهان معاصر و مطالبات شهروندي آن، چگونه مي توان سلامت و مشروعيت نظام و انقلاب را پاس داشت؟ دعوت كننده هايي كه در برابر شهروندان به ويژه نسل نو، خود را وام دار ايمان و اميد و اعتماد آنان ندانسته و سياست مطالبه يك سويه را پيشه كرده اند، چگونه به تحقق هم گرايي در برابر آسيب پذيري هاي نظام دل بسته اند؟ تجربه اجتماعي و تاريخي كشور ما، نشان مي دهد كه به منظور نيل به وفاق و تداوم آن در عرصه هاي گوناگون، نيازمند عوامل زير خواهيم بود:

1 - تكريم عملي شعارهاي اوليه انقلاب

اشاره

اصالت و تاثيرگذاري هر حركت اجتماعي، در گروه استمرار شعارها و شيوه هايي مي باشد كه بنيان گذاران آن، آشكار ساخته اند . كم رنگ يا پر رنگ شدن حضور مردم، پيوند تنگاتنگي با چند و چوني آن همه در عينيت زندگي جمعي آنان دارد . اين كه در طي زمان، ميان نظامها و انقلابهايي كه خاستگاه آنها بوده اند، فاصله مي افتد و بسا تضاد را به وجود مي آورد، حاصل به فراموشي سپردن خواسته هاي ملي و

ص: 9721

انقلابي است . به سخني ديگر آن ارزشهاي اجتماعي در حاكميت، جايگاهي تعيين كننده نداشته اند تا بتوان شاهد حضور حماسي و فراگير پيشين بود . آزادي و استقلال، مطالبات پي گير ملتي بود كه نسلهاي گذشته آن، از يك سو استبدادزدگي را تجربه كرده و از ديگر سو، بر اثر بي كفايتي رهبران خود، به دام استعمار كهن و نو درافتاده بودند . از اين رو، روشن بود كه خرد و كلان جامعه متنوع ايراني بر آزادي خواهي و استقلال گرايي پاي خواهند فشرد و نظام و حاكميتي اصلاح گرايانه و پاسخ گوي ضرورتهاي تاريخي خويش را خواهند پذيرفت . هم سويي انديشه سياسي امام خميني با خواسته هاي ملت ستم ديده ايران، را در شكل گيري انقلاب و جمهوريت برپايه ارزشهاي فرهنگي - تاريخي آن نمي توان انكار كرد . اساسا گرايش و دفاع رهبري نهضت از استقلال و آزادي هاي فكري و اجتماعي و سياسي شهروندان يا به تعبير ديگر; حقوق مردم، سبب مشاركت جمعي در پيكار فراگير گشت . از همين رو، باورمان اين است كه نمي توان حاكميت و مشروعيت و مصونيت را بدون رعايت حقوق اساسي ملت به دست آورد . در حقيقت، شعارها و دغدغه هاي نخستين انقلاب است كه سرنوشت و اعتبار آن را رقم مي زند و اعتمادسازي مي كند . بر نسل انقلاب است كه در گفتار و رفتار،

ص: 9722

معلم و مدافع استقلال و آزادي انديشه و بيان در عرصه هاي حيات جمعي باشد تا بتوان همدلي و همراهي نسل سوم را فراچنگ آورد . از ديدگاه بنيان گذار جمهوري اسلامي، آزادي و استقلال را مي توان اركان جمهوريت دانست و سبب ساز وفاق .

استقلال

امام خميني با طرح عوامل دروني وابستگي سياسي، از جمله خودباختگان غرب گرا و حاكمان ديكتاتور، استقلال را به عنوان يك ضرورت اجتماعي نام مي برد كه بايد هر ملت در نهضت خود بدان همت گمارد . خودآگاهي سياسي شهروندان و نخبگان - كه استقلال را محور حركت ستم ستيزانه خويش شناخته اند به تدريج سبب وحدت ملي را فراهم مي آورد . امام - چنان كه از گفتارهاي وي پيداست - از آغاز مساله استقلال سياسي و اقتصادي و فرهنگي را خاطرنشان ساخته و نيروهاي سياسي را به سمت و سوي دست يابي بدان سوق داده است . "چپاول گران حيله گر كوشش كردند به دست عمال به اصطلاح روشنفكر خود، اسلام را همچون مسيحيت منحرف به انزوا كشانند و علما را در چارچوب مسايل عبادي محبوس كنند و ائمه جماعات را در مساجد و محافل عقد و ازدواج منزوي [كرده] و مقدسين از توده را سرگرم ذكر و دعا و جوانان عزيز را سرگرم عيش و نوش، از صحنه امور سياسي و اجتماعي و اهتمام به امور

ص: 9723

مسلمين و گرفتاري بلاد اسلامي خارج نمايند و در اين امر توفيق بسزايي پيدا كردند و از اين جهالت و غفلت ما سؤ استفاده نمودند و بلاد مسلمين را يا مستعمره خويش نمودند و يا به استثمار كشاندند و بسياري از سلاطين و حكام مسلمين را استخدام نموده و با دست آنان ملتها را به استضعاف و استثمار كشاندند و وابستگي و فقر وفاقه و پيامدهاي آنها گريبانگير توده هاي دربند گرديد" . 6 بي گمان در رابطه با زمينه سازي استقلال بايد به نهادهاي مذهبي و سياسي حاكم نظر داشت استقلال قواي سه گانه، و ديگر كانونهاي تاثيرگذار بر سرنوشت كشور، سهم تعيين كننده اي در بازآفريني وحدت و تداوم آن دارد . سامان پذيري سياستهاي كلان حاكميت از رهگذر تعامل و تكريم قانون و عدل و انصاف، حوزه مسئوليتها رامشخص كرده و هر نهاد را پشتوانه نهادهاي ديگر مي سازد . بدين سان، استقلال داخلي كه به تعبيري همان وحدت پذيري نيروها ونهادها مي باشد، عرصه استقلال سياسي و اقتصادي را فراخي مي بخشد و تهديدها را كاهش مي دهد . از آنچه گذشت، اين نتيجه را مي توان گرفت كه با مداخله در حوزه كار ديگران و رضايت دادن به آشفتگي هاي اجتماعي و سياسي و گريختن از مدار مسئوليت، قدرت هم گرايي رو به كاستي رفته و آسيب پذيري ها فزوني خواهد گرفت

ص: 9724

. در چنين فضايي - كه ناهماهنگي ها مجالي براي تحقق عدالت و آزادي باقي نگذاشته است - چگونه مي توان به استقلال همه جانبه چشم دوخت؟ امام خميني - چنان كه در دهه نخست انقلاب، ديده شده و مسئولان وقت نقل كرده اند - به جز مواردي كه مصلحت كلي نظام طلب مي كرد، كمترين دخالتي در كار آنان نداشت و همگان را به تكليف قانوني خود فرا مي خواند . ايشان، آنگاه كه خطر واگرايي يا رودرويي نهادهاي قدرت را احساس مي كرد، سعي در وحدت آن همه داشت تا از گسست و فروپاشي نظام پيشگيري كند . "ويژگي اين مجلس و محيط كشور در اين دوره ايجاب مي كند كه مجلس و دولت هماهنگ شوند تا بر مشكلات كشور فايق آيند و هيچ يك از نهادهاي جمهوري اسلامي خصوصا مجلس و رئيس جمهوري و دولت، براي يكديگر و ديگران كارشكني نكنند و خود را به طور جدي در خدمت اسلام و كشور درآورند تا خداي متعال آنها را پشتيباني فرمايد و نداي آسماني انسان ساز "واعتصموا بحبل الله جميعا ولاتفرقوا" را در نظر داشته و اطاعت نمايند و از منازعه و تفرقه اجتناب نمايند و به امر آموزنده الهي گوش فرا دهند " ولاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم" كه دنبال آن تنازع و فسل و

ص: 9725

شكست و رفتن رنگ و بو و آبروست . "7 فقدان سلامت و استقلال و اقتدار نهادها نشان مي دهد كه برخي كسان واحزاب در انديشه تماميت خواهي و سلطه گشايي و منفعت طلبي بوده و پيشرفت و آسايش و آزادي شهروندان براي آنان اهميت ندارد . امام، با طرح خدمت گزاري سياسي در عرصه حاكميت، در حقيقت حاكمان و كارگزاران نظام را به رعايت استقلال و انسجام دعوت كرده است . در ميان نهادها و اركان نظام جمهوري اسلامي، قوه قضائيه جايگاهي چشمگير داشته و بيش از ديگر نهادها در معرض بهره گيري احتمالي سياسي و جناحي مي باشد . اگر نظارت و مديريت صالح نسبت به اين بخش تاثيرگذار بر سرنوشت كشور و افكار عمومي، وجود نداشته باشد، بي ترديد امكان خدمت و روحيه تلاش از ديگر مسئولان ستانده خواهد شد . چراكه بسا غرض ورزي ها سبب ساز پرونده ها و بدنامي ها و كارشكني ها گشته و نظام و كشور را از مديران با كفايت و مورد اعتماد محروم مي سازد . مي توان گفت كه زمينه اصلي خدمت گزاري به شهروندان را، قواي سه گانه در صورت استقلال و حرمت نهادن به يكديگر فراهم مي آورند . دراين ميانه، دستگاه قضايي به دليل در دست داشتن ميزان و آبرو و اعتبار حقيقي و حقوقي شهروندان، بيشترين نقاط آسيب پذيري نظام و انقلاب را در اختيار

ص: 9726

دارد . كمترين واكنش نامعقول و افراطي و سياسي سبب مي شود كه چرخهاي كشور دچار سستي و نابودي گردد، زيرا اطمينان و تفاهم و تعامل است كه نظام را سالم و استوار نگاه مي دارد و همكاريهاي اقتصادي منطقه اي و جهاني را ممكن مي سازد . رويكرد تفرقه افكنانه و خودستيزانه مسئولان، به خصوص در بعد قضايي و جزايي، دلسردي و ناتواني نمايندگان مردم را در عرصه روابط بين المللي پديدار مي سازد كه نهايت آن به جز عقب افتادگي و دريوزگي و تمكين زبونانه نيست . "نصيحت مي كنم كه سياستهاي يكديگر را تضعيف و يا تخريب نكنيد، كه اگر وحدت روش و حركت در نظام نوپاي اسلامي صدمه ببيند، نتايجي كه دنياي استكبار از اين برخوردها مي گيرد، بسيار شكننده است . كاري نكنيم كه دنيا فكر كند نظام اسلامي ايران با اين اختلاف سليقه ها و با اين ابراز اختلافها هيچگاه راه ثبات را نخواهد پيمود" . 8 دغدغه امام خميني در واپسين سالهاي حيات و زعامت - كه گوشه اي از آن در اين خيرخواهي پدرانه به چشم مي خورد - از دشواريها و آسيب پذيريهاي نظام جمهوري اسلامي حكايت دارد . همانگونه كه بر نخبگان و ديگر گروههاي اجتماعي آشكار بوده و هست; رهبر فقيد انقلاب هرگز با جامعه تك صدايي موافق نبوده و گوناگوني سليقه ها

ص: 9727

و قرائتها را به عنوان يك واقعيت و بلكه ضرورت حيات جمعي پذيرفته است . اما اين همه مشروط به رعايت وحدت و بسترسازي پيشرفت و استقلال كشور است . "مجلس، دولت، شوراي نگهبان و بقيه [نهادها] بايد دست در دست يكديگر بگذاريم تا ايران و جمهوري اسلامي را حفظ كنيم . "9 تامل در دغدغه هاي امام، حاكي از اين است كه هم گرايي را برترين هدف تلقي كرده و آن را معيار اسلام و ايمان و خرد سياسي نمايندگان ملت در نهادهاي تاثيرگذار حاكميت مي دانسته است . در كلام زير، تفرقه و زمينه سازي آن از سوي هركس و دستگاهي محكوم گشته و هم گرايي، احتياج و انتظار ديروز و امروز و فرداي جامعه، به شمار آمده است: "اين توطئه شيطاني كه از همه توطئه ها بالاتر است ... اين است كه مي خواهند ما را به جان هم بريزند و در داخل نگذارند يك استقراري پيدا كند اين نظام اسلامي ... از تفرقه به هر صورتي كه هست پرهيز كنيد . هر چيزي كه موجب تفرقه مي شود از او پرهيز كنيد . هر شعاري كه موجب تفرقه مي شود از او پرهيز كنيد . هر تحصني كه موجب تفرقه مي شود از او پرهيز كنيد . هر راه پيمايي كه موجب تفرقه مي شود از او پرهيز كنيد

ص: 9728

. شما امروز احتياج داريد به وحدت كلمه . امروز بيشتر از ديروز احتياج داريد و فردا بيشتر از امروز . "10 از آنچه گفته شد به دست مي آيد كه استقلال خواهي امام و ملت، در صورتي ممكن است كه قدرت و اقتدار نظام و كشور از رهگذر استقلال و قوا و نهادها، و سعه صدر و تقويت و تحمل يكديگر فراهم آيد . آنان كه دستي در حذف رقيب سياسي و دستي در تحريك عوام داشته، و روحيه و رويه مشاركت ستيزي دارند; خواه ناخواه به دامان بيگانه افتاده و مذاكره پنهاني خواهند داشت .

آزادي

آزادي خواهي ملت ايران، عامل ديگر وفاق سياسي - اجتماعي است . ملتي كه انقلاب خود را بستر دست يابي به حقوق شهروندي اش نيافته باشد، بي ترديد رغبت چنداني به مشاركت سياسي و هم گرايي نخواهد داشت . آزادي فكر و فعاليت و تشكل سياسي، از جمله حقوق اساسي ملت است كه نمي توان به بهانه هاي سياسي و مصلحت انديشي هاي گذرا، از آن چشم پوشيد . چراكه ناديده انگاشتن آزاديهاي مشروع مردم، سبب فقدان انگيزه هاي اجتماعي و انقلابي گشته و آنان را به بي تفاوتي و دلمردگي خواهد كشانيد . نبايد از ياد برد كه امام خميني در دوران استبداد، در اعتراض به رژيم وابسته پهلوي، آزاديهاي انساني و اجتماعي و

ص: 9729

سياسي ملت را خاطرنشان مي ساخت و در آستانه انقلاب و پس از آن نيز بدان مي پرداخت . "اينها [ملت] ... حقوق اوليه بشريت را مطالبه مي كنند . حق اوليه بشر است كه من مي خواهم آزاد باشم" . 11 "اسلام با آزادي زن نه تنها موافق است، بلكه خود پايه گذار آزادي زن در تمام ابعاد وجودي زن است" . 12 "تبليغات سؤ شاه و كساني كه با پول شاه خريده شده اند، چنان موضوع آزادي زن را براي مردم مشتبه كرده اند كه خيال مي كنند اسلام آمده است كه فقط زن را خانه نشين كند! چرا با درس خواندن زن مخالف باشيم؟ چرا با كار كردن زن مخالف باشيم؟ ... زن مي تواند هر لباسي را كه حجابش را به وجود آورد اختيار كند . "13 "مردم عقيده شان آزاد است . كسي الزام شان نمي كند كه شما بايد حتما اين عقيده را داشته باشيد . كسي الزام به شما نمي كند كه حتما بايد اين راه را برويد . كسي الزام به شما نمي كند كه بايد اين را انتخاب كني . "14 "در مملكت ما، آزادي انديشه هست، آزادي قلم هست، آزادي بيان هست، ولي آزادي توطئه و آزادي فساد كاري نيست . "15 "طبيعت انقلاب و نظام، همواره اقتضا مي كند كه نظرات اجتهادي - فقهي

ص: 9730

در زمينه هاي مختلف ولو مخالف با يكديگر آزادانه عرضه شود و كسي توان و حق جلوگيري از آن را ندارد . "16 "توطئه آزاد نيست، انتقاد آزاد است . بنويسند . بگويند . انتقاد بكنند ... . بگويند فلان جا كج است، فلان جا راست ... اگر يك وقت هم ديديد كه فلان دادگاه عمدا خلاف كرده است [يا] فلان ... وزير ... شما با يك دليلي ثابت كنيد اين معنا را . "17 "هرگونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم، در صورتي كه مصالح مردم را به خطر نيندازد آزادند و اسلام در تمامي اين شوون حد و مرز آن را تعيين كرده است . "18 رهنمودهاي امام خميني در باب آزادي و شاخه ها و شاخصهاي آن، به روشني از بسترسازي آن همه در جهت وفاق و شاركت سياسي شهروندان حكايت دارد . در اين فضاي آزاد و آكنده از نشاط و رحمت و عزت همگاني است كه مي توان انتظار حضور تعيين كننده مردم و نخبگان و دانشجويان و جوانان را داشت . به منظور پي گيري معاني و گستره و ضرورت آزادي از ديدگاه رهبر فقيد انقلاب، به جمع بندي گفتارهايي كه گذشت، دست مي يازيم . آنان كه آزادي ستيزي خود را به حساب اسلام و امام مي گذارند، و از اين

ص: 9731

رهگذر، دانسته و ندانسته در صف منسجم ملت شكاف مي افكنند، به هر حال بايد توجيهي مقبول و معقول ارايه دهند . كلام امام اين نتايج را به دست مي دهد: 1 . آزادي، از حقوق فطري انسانهاست . 2 . جنسيت و نژاد و رنگ و زبان، كسي را از آزادي بي نصيب نمي سازد . 3 . زنان در پوشش و شغل و فعاليت سياسي آزادي دارند . 4 . حاكميت نبايد سياستهايي را بر مردم تحميل كند كه آنان را از ابراز عقيده و گزينش سلوك خويش باز دارد . 5 . نخبگان و نويسندگان جامعه، در طرح واقعيت ها و ارايه حقيقت ها آزاد مي باشند . 6 . مطبوعات مي توانند هر نهادي را در ترازوي نقد و اصلاح گري نهاده و مسوولان را از خودسري و كژروي باز دارند . 7 . اجتماعات و احزاب سياسي مورد حمايت مردم، بايد آزادي و امنيت داشته باشند . 8 . صاحب نظران در عرصه پژوهش و تبليغ ديني، مي توانند ديدگاههاي خاص و نو را مطرح كنند . 9 . آزاديهاي ملت در چارچوبه مصالح فراگير و اسلام است . بدين سان مي نگريم تا هنگامي كه آزادي در نظام ارزشي جامعه جايگاه والاي خود را به دست نياورده و برخي كسان و جناحها و جمعيتهاي طرفدار

ص: 9732

نظام، آن را در تقابل با اخلاق و اسلام مي نگرند، نمي توان بستر وحدت را هموار ديد . ديدگاههاي غير معقول

ص: 9733

و پافشاري بر آن، آرام آرام سبب دين گريزي و خروج از عرصه مشاركت گشته و بي گمان نظام را با چالشها و بحرانها رو به رو مي سازد . همانگونه كه آزادي خواهي و استقلال طلبي ايرانيان، طلوع انقلاب و حاكميت جمهوري اسلامي را پديد آورد و خرد و كلان جامعه در اين خواسته ها به هم رسيدند و حماسه ها را آفريدند، بي ترديد در فقدان آزادي ها، رفته رفته پراكندگي جايگزين هم گرايي خواهد گشت . اصرار و تكرار مساله آزادي از جانب حضرت امام، به خصوص در ساليان نخستين انقلاب ، از دورانديشي و واقع نگري حكايت دارد . در حقيقت بنيان گذار جمهوري اسلامي با طرح پيوسته شعارها و حقوق انساني و اجتماعي ملت از جمله آزادي، سعي در انسجام ملي داشت . خطر گسستهاي جمعي، در هر برهه از تاريخ انقلاب، بي ارتباط با شهروندان و حقوق مشروع آنان نيست . واقعيتها يا اميدهاي زنده ملت ايران، سبب گشته تا به رغم سختي ها و تنگناهاي ناشي از مبارزه و دفاع مقدس، همدلي ها را پاس دارد . اگر در دراز مدت، پاسخي در خور به مطالبات سياسي و فرهنگي مردم داده نشود، بي شك شاهد فزوني شكافها و ظهور دسته بندي هاي مغاير با هدفها و آرمانهاي ملي خواهيم بود . اينكه پاره اي از افراد مي پندارند مي توان با يك

ص: 9734

انديشه و قرائت و جمعيت به مديريت كارآمد نظام و پيشرفت كشور دست يافت دور از واقع مي نمايد . اينان با بي مهري نسبت به شعارهاي اوليه ملت - آزادي خواهي و استقلال طلبي - حاكميتي را رقم خواهند زد كه در آن نقش و سهمي براي شهروندان و درخواستهاي سياسي آنان در نظر گرفته نشده است . امام خميني اين شيوه نامطلوب و زيان بار سياسي را بر نمي تافت و به رغم جدي گرفتن نظم مبتني بر مجموعه ارزشي انقلاب، تنوع و تكثر سياسي را در حاكميت مي پذيرفت . امام به خوبي پي برده بود كه بي اعتنايي به آزادي و مشاركت و تشكلهاي مردمي، و به ويژه رويكرد انحصارگرايانه، اسلام و انقلاب را به انزوا خواهد كشانيد . چراكه مصلحتهاي حزبي و جناحي جايگزين مصالح سياسي كشور و ملت شده و جايگاه و حقوق شهروندان به فراموشي سپرده شده است . "اگر در اين نظام كسي يا گروهي، خداي ناكرده بي جهت در فكر حذف يا تخريب ديگران برآيد و مصلحت جناح و خط خود را بر مصلحت انقلاب مقدم بدارد، حتما پيش از آنكه به رقيب يا رقباي خود ضربه بزند به اسلام و انقلاب لطمه وارد كرده است . "19 استاد مطهري نيز در تحليل انقلاب اسلامي و سرنوشت آن، آزادي را از بايسته هاي حركت سياسي

ص: 9735

ملت برمي شمرد و آن را در كنار استقلال همه جانبه، باعث تداوم انقلاب مي خواند . "آينده انقلاب ما در صورتي تضمين خواهد شد كه عدالت و آزادي را حفظ كنيم . استقلال سياسي و استقلال اقتصادي و استقلال فرهنگي و استقلال فكري و استقلال مكتبي را محفوظ نگاه داريم . "20 و در جاي ديگر، مطهري فضاي گشاده سياسي و فكري جامعه را زمينه ساز رشد اسلام تلقي مي كند و آزادي فكر و بيان و قلم را نشانه اي از درستي راه انقلاب و سبب پايداري آن برمي شمرد . "اگر در جامعه ما، محيط آزاد برخورد آرا و عقايد به وجود بيايد; به طوري كه صاحبان افكار مختلف بتوانند حرفهايشان را مطرح كنند و ماهم در مقابل، آرا و نظريات خودمان را مطرح كنيم، تنها در چنين زمينه سالمي خواهد بود كه اسلام هرچه بيشتر رشد مي كند . "21 "هركس مي بايد فكر و بيان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنين صورتي است كه انقلاب اسلامي ما، راه صحيح پيروزي را ادامه خواهد داد . "22

2 - مردم سالاري

اشاره

از عوامل ديگر وفاق، پذيرش مردم سالاري و نفي خودكامگي است . ملتي كه رشد فكري و سياسي خود را در پديده انقلاب نشان داده است، مي تواند سرنوشت خويش را - چنان كه مي خواهد - رقم

ص: 9736

زند . ناديده انگاشتن خواسته ها و انتظارهايي كه مردم از حكومت موجود دارند، دير يا زود بحران آفريني مي كند و بسا بيگانگان را به طمع مي افكند . مردم سالاري، در حقيقت پاس داشتن عزت و اقتدار ملتي فداكار و پايدار است كه مطالبات خود را در نظامي برآمده از معنويت ديني و حاكميت نبوي و عدالت علوي جست و جو مي كند . حق و قدرت انتخاب نمايندگان مجلس قانون گذاري و مجلس خبرگان رهبري و همچنين رئيس جمهور يا مقام ارشد اجرايي كشور، در واقع فراهم آوردن بستري متناسب با انتظارهاي شهروندان است . "ميزان" تلقي كردن آراي ملت - كه در انديشه ديني و سياسي امام خميني جايگاهي در خور اعتنا دارد - ترسيم كننده جهت مردم سالارانه نظام مي باشد . و از طرفي امر به معروف و نهي از منكر - كه در ميان آموزه هاي اجتماعي اسلام، نقش تعيين كننده داشته و سلامت و حضور دين را تضمين مي كند - بيان گر حقوق مردم در برابر حاكمان و هموار كننده طريق مردم سالاري است . از جمله افتخارهاي رهبر فقيد انقلاب، خدمت كردن به مردم بود، تا آنجا كه او خاضعانه، خويشتن را خدمتگزار ملت مي خواند . رهبر خواندن يك نوجوان از جان گذشته، مفهومي به جز نيكوداشت مردم و حركت صادقانه آنان و

ص: 9737

بهره گيري از شور و شعور سياسي شهروندان را دارد؟ با اين همه مي بايست در عمل، پاي بندي خود را به مردم و حقوق مشروع آنان نشان داد و مطالبات ملت را در سياستهاي كلان نظام لحاظ نمود . بيگانگي حاكميت و دولت و مجلس با ضرورتهاي طرح شده از جانب ملت، به تدريج تمايل همگاني به نظام را كاهش داده و به ستيزه خويي يا سياست گريزي شهروندان به ويژه جوانان خواهد انجاميد . اندرزها و حكمهاي امام به دولتمردان و فقيهان و قضات و نمايندگان در ارتباط با خدمت به مردم و رعايت حقوق و برآوردن نيازهاي آنان، همه و همه از لزوم مردم سالاري حكايت دارد . "ولي نعمت" خواندن مردم از جانب رهبر فقيد انقلاب، و همچنين "در راس امور" تلقي كردن مجلس برآمده از ملت، جملگي نگرش مردم سالارانه را به دست مي دهد . مي توان با جرات گفت كه امام خميني نه خود را و نه هيچ كس و نهاد ديگر را قيم مردم نمي دانست و آنان را عوام و جاهل و محكوم و رعيت توسري خور به حساب نمي آورد . امام در كنار حق شرعي ولايت - كه سرسختانه بدان باور داشت - وكالت و اعتماد ملت را - كه پشتوانه حاكميت و نشان گر مشروعيت آن به شمار مي آمد

ص: 9738

- مي نشانيد . همه پرسي و تكرار آن در دوران امام، به روشني از ضرورت رويكرد مردم گرايانه در حاكميت مستقل و متكي به باورداشتهاي ملت، حكايت مي كند . آنچه راه امام را از پاره اي افراد متحجر و متعصب جدا مي سازد، همانا لحاظ كردن افكار عمومي و خواست مردمي است كه رژيمي مترقي و مستقل را طلب كرده اند . بدين سان در عرصه مديريت كلان جامعه از يك سو، اسلام را تاثير گذار مي نگريم و از ديگر سو، ملت را . "جمهوري اسلامي يعني اينكه رژيم به احكام اسلامي و به خواست مردم عمل كند . "23 در كارنامه سياسي رهبر فقيد انقلاب، "مردم" به چنان جايگاه والايي نايل گشته اند كه مي توان قبول دموكراسي در انديشه سياسي امام را طرح نمود . البته با وجود انتقادهايي كه ايشان به دموكراسي غربي دارد و طبعا يك متفكر توحيدگرا دارد، بايد اين نكته را افزود كه مردم سالاري پذيرفته شده در يك بستر ديني است . به هر حال، براي نيل به وفاق ملي نمي توان اسلاميت را از جمهوريت و دموكراسي و حقوق و خواست مردم تفكيك كرده و مردم سالاري را در تقابل با دين داري قرار داد . استاد مطهري بر اين باور است كه اسلاميت با جمهوريت سازگار است و نبايد حاكميت ملي و

ص: 9739

دموكراسي را مغاير دين تلقي نمود . مخاطبان اين سخن و تحليل شهيد مطهري عناصر واپس گرا مي باشند; چه آنان كه قرائت آزادي ستيزانه از دين دارند و چه آنان كه هنوز دموكراسي را در سده 18 ميلادي، تفسير مي كنند . "اسلامي بودن اين جمهوري به هيچ وجه با حاكميت ملي - كه به دوره مشروطيت اشاره كرديد - و به طور كلي با دموكراسي منافات ندارد و هيچ گاه اصول دموكراسي ايجاب نمي كند كه بر يك جامعه ايدئولوژي و مكتبي حاكم نباشد ... منشا اشتباه آنان كه اسلامي بودن جمهوري را منافي با روح دموكراسي مي دانند ناشي از اين است كه دموكراسي مورد قبول آنان، هنوز همان دموكراسي قرن هيجدهم است كه در آن حقوق انسان در مسايل به معيشت و خوراك و مسكن و پوشاك و آزادي در انتخاب راه معيشت مادي خلاصه مي شود . اما اين كه مكتب و عقيده و وابستگي به يك ايمان هم جزو حقوق انساني است ... به طور كلي به فراموشي سپرده شده است . اين اشتباه، معكوس اشتباه خوارج است ... هيچ كس نمي خواهد اسلامي بودن جمهوري را بر مردم تحميل كند . اين تقاضاي خود مردم است . "24

امام و احزاب

بنيان گذار جمهوري اسلامي، نسبت به تحزب و احزاب سياسي - كه مردم سالاري و

ص: 9740

وحدت، بدون بهره گيري سالم و قانونمند از آن همه ممكن نيست - ديدگاهي واقع بينانه داشت . "اين طور نيست كه حزب بد باشد يا هر حزبي خوب باشد، ميزان ايده حزب است . "25 با توجه به سيره عملي امام خميني و جمع بندي سخنان ايشان دور از حقيقت است كه امام را به طور كلي مخالف تحزب و احزاب سياسي بخوانيم . بر فرض محال كه به اين نتيجه گردن نهاده باشيم، اين پرسش را بايد پاسخ داد: چرا مخالفان احزاب سياسي - كه از كلام امام شواهدي بر رويه حزب ستيزانه خويش مي آورند - سعي در تحزب و هم سويي معمم و مكلا با ايده سياسي خود دارند؟ حقيقت اين است كه برخي مي كوشند تا رهبر فقيد انقلاب را مخالف تنوع و تكثر سياسي نشان داده و راه توسعه سياسي را ناهموار ساخته و شهروندان و به ويژه نسل جوان و تحصيل كرده را از عرصه سياست و وفاق بيرون كنند . روشن است كه با حزب ستيزي و حذف و تضعيف رقباي سياسي، مردم سالاري لطمه ديده و گرايشهاي ضد اخلاقي و هنجار شكني هاي اجتماعي را شاهد خواهيم بود كه نهايت آن پراكندگي عمومي است . اگر نيك نگريسته شود، مخالفان مردم سالاري، درصدد هستند كه قرائت و جمعيت خود را جايگزين جمهوريت ساخته

ص: 9741

و به تنهايي سكان دار كشتي نظام در بيم موج و شب هايل باشند؟ امام خميني با صراحت اين رويه نامعقول و ناممكن را طرد كرده و همگان را به رعايت رقابت سالم سياسي فرا مي خواند تا محصول آن همه، وفاق و پيشرفت كشور و عزت و اقتدار نظام مردمي متكي بر اسلام باشد . "ساختن يك مملكت با دست يك گروه [سياسي] امكان ندارد"26 عقل سياسي اقتضا مي كند كه ما امروز با آن اشخاصي كه در رويه هم حتي با هم مخالفت دارند، لكن در اصل مقصد با ما موافقند; با ملت موافقند; مسيرشان مسير ملت است; [وحدت داشته باشيم] تا اين مملكت را آرام كنيم ... و جمهوري اسلامي با محتواي حقيقي خودش در اين جا پياده بشود . "27 ملاك تحزب در انديشه سياسي امام، همان سلوك مردمي است . با اين سعه صدر و روشنايي فكر و باور، جايي براي حذف و تضعيف و تخريب رقيب سياسي مي ماند؟ فراخناي خردورزي، اقليم جغرافيايي نيست كه دو پادشاه در آن نمي گنجند! امام خميني، با تساهل و تسامح خويش و همچنين ارج نهادن به ملت و مردم سالاري و نهادينگي آن در درازمدت، نشان مي دهد كه به لوازم وحدت پايبند است . آن گاه كه تبديل معاند به مخالف; و مخالف به موافق ممكن است

ص: 9742

و هدف جريان ها و حزبها، استقلال و آزادي و آرامش مردم و كشور است، چرا بايد ديده ها را فرو بست و يكديگر را نشانه گرفت؟

حوزه، دانشگاه و حاكميت ملي

امام در رابطه با پاره اي از كسان و سازمانها و حزبها، مردم گرايي خود و نيز ملت ستيزي دشمنان جمهوري اسلامي را آشكار مي سازد، هركس و گروه و نهاد كه مقابل مردم مي ايستاد و آنان را از دست يابي به خواست خويش باز مي داشت، با واكنش تند رهبر فقيد رو به رو مي گشت . مي توان گفت كه ايشان در طي دوران نهضت ديني - سياسي اش، به خاطر خدا و مردم مشقتها و ملامتها را تاب آورد . براي او همان اندازه كه اسلام عزيز بود، ملت و حاكميت ملي و وفاق سياسي; شايان اعتنا بود . "اگر بر فرض محال، حاكميت فكري از آن روحاني نماها و متحجرين گردد، روحانيت انقلاب جواب خدا و مردم را چه مي دهد؟ " 28 "نگران تقابل و تعارض جناحهاي مومن به انقلابم كه مبادا منتهي به تقويت جناح رفاه طلب بي درد و نق زن گردد! "29 "اگر ساير مردم توجه كنند كه ملاها روي هواهاي نفساني با هم مختلف هستند ... مردم از شما رو برمي گردانند! از شما رو برگرداندن [مردم]، اسباب شكست شماست! شكست شما، شكست اسلام است! ... شما

ص: 9743

الهي بشويد . وحدت پيدا بكنيد ... ايران را نمي شود ويران كرد الا به ويران كردن جناحها! ... اين دفعه، اگر خداي نخواسته اينها [استعمارگران] غلبه بكنند، نه از روحاني چيزي باقي مي گذارند و نه از منورالفكر ... اينها فهميدند كه با اين وحدت، ما قدم برداشتيم و استعمار را شكست داديم . "30 "اينهايي كه نمي خواهند اين كشور، يك كشور صحيح و سالم باشد ... هر وقت آمدند [و] گفتند: دانشگاهي چه جوري است! و هر وقت آمدند گفتند: روحاني چه جوري است! بدانيد كه اين كاري كه شما كرديد، براي آنها سنگين دارد تمام مي شود . "31 "آن قدر كه كشور ما از دانشگاه و فيضيه صدمه ديده است، از جاهاي ديگر نديده است . بايد هر دوي اينها مهذب باشند و علماي اسلام و اساتيد دانشگاه با هم پيوند داشته باشند، تفاهم داشته باشند . "32 مردم سالاري و حاكميت ملي و مشاركت پذيري جامعه - كه بسترساز وحدت شناخته مي شوند - همدلي دو دسته را مي طلبد: طالبان علم دين و پژوهشگران علوم و فرهنگ عصر حاضر . تفاهم و سلوك دوستانه و مشفقانه و اصلاح طلبانه اين دو گروه است كه مطالبات منطقي مردم را شناسانده و ظرفيتهاي فرهنگي و اجتماعي و سياسي موجود را نمايانده و اجتهاد و

ص: 9744

اقدام شايسته و كارآمد را سبب مي شود . به راستي، رهبر فقيد انقلاب در اين راه ناهموار، به درستي كوشيد و دو جناح علمي و فرهنگي كشور را به هم رسانيد . حاكميت جناح اقتدارگراي روحانيت، گسستهاي فكري و سياسي نخبگان روحاني و روشنفكر را فزوده و نابودي آنان را رقم خواهد زد .

3 - گفتگو

تنشهاي سياسي، خواه ناخواه بر روابط اجتماعي چيرگي مي يابد و رويارويي افكار و افراد و احزاب را سبب مي شود . اگر دشمن موهوم يا موجود، عامل تهديد كننده اي براي يك نظام سياسي نباشد، ناهمگوني دروني جريانهاي حاكم بر نهادها و افكار عمومي آشكار مي گردد و بسا به دشمني و فروپاشي نظام و ايدئولوژي مشترك مي انجامد . تجربه هاي سياسي - تاريخي، حاكمي از تاثيربخشي گفتگوي صريح و شفاف است . با اين همه، در كارنامه سياسي و تاريخي نظامها و حاكميتها و حزبها، كمتر نشانه اي از مناظره ايدئولوژيكي يا سياسي مي نگريم . ريشه يابي فقدان منطق گفتگو، به دست مي دهد كه خودخواهي ها و بدبيني ها و تيرگي هاي ناشي از اختلاف و اتهام و نزاع، ديگر مجالي براي ديدار و شنيدن سخن و درك انگيزه ها به جاي نگذاشته است . عناصر افراطي در هر حركت و جمعيت، نادانسته طريق تفاهم را ناهموار مي سازند و رهبران را از

ص: 9745

گفت وشنود روشنگرانه باز مي دارند . و از طرفي تهي مايگي و غرض ورزي پاره اي از رهبران، آنان را نسبت به مناظره با رقيب به هراس انداخته و با بهانه هاي واهي مي گريزند . اگر برخي ناگزير از شركت در گفت و گوي فكري و سياسي شوند، به دليل بي بهرگي از اخلاق و منطق گفت و گو، سعي در تخريب يكديگر داشته و فضاي موجود را تيره تر ساخته اند . با اين وصف پيداست كه ما چه اندازه از وحدت ملي فاصله داشته و نابودي يكديگر را رقم زده ايم . از آنجا كه سياست منهاي خودآگاهي اجتماعي، حصار بسته اي را گرداگرد افراد و احزاب پديد مي آورد، آنان دچار توهم شده و حمايت شهروندان از ايده و مرام خود را به رخ مخالفان مي آورند . به هنگام بروز چالشها و ظهور بحرانها، وزن فكري و سياسي هر جريان مشخص شده و به دست مي دهد كه ملت بر اثر سرخوردگي از زور و تزوير، راه خود را در پيش گرفته است . رهبر فقيد انقلاب، از تفاهم و نشستهاي دوستانه و گفت و گوهاي راه گشا و صادقانه، به عنوان ضرورت انكارناپذير ياد مي كند . در ديدگاه امام، جناحها و نظام و كشور، در صورتي مصون از آسيبها و خطرها خواهد بود كه جملگي فضاي آرام و سازنده

ص: 9746

گفت و گو را فراهم آورند . اظهار سليقه ها و ناخوشايندي ها در تريبونهاي گروهي يا عمومي، بي ترديد بر تيرگي روابط سياسي خواهد افزود و بسا نيروهاي خودسر را برانگيخته و گسستهاي زيان بار اجتماعي را سبب خواهد گشت . تضعيف شخصيتها و نمادها و جمعيتها، در گفتارهاي يك سويه و محفلي و جناحي - كه غالبا با تحريك احساسات همراه بوده و هست - مردم را به دسته بندي سياسي كشانده و نظام را از درون آسيب پذير مي سازد . مشاوره و مناظره سياسي ميان جريانها، پيوسته مورد نظر و اهتمام امام خميني بوده و بدان فرا مي خوانده است . "آن چيزي كه لازم است براي همه ماها و همه شماها و همه ملت و همه كساني كه مي خواهند اين مملكت را اداره كنند، اين است كه با هم تفاهم داشته باشند . اگر مساله اي را برخلاف [سليقه و رويه خويش] مي بينند ... بنشينند و حل كنند و صحبت كنند . در مجلس اگر ... يك مطلبي را مي بينند كه دارد خلاف واقع مي شود، صحبت كنند . بنشينند [و] مشورت كنند با رفقايشان . "33

آداب مناظره

همان گونه كه هر كار و سلوكي، آدابي را به منظور بهره برداري متناسب مي طلبد، مناظره سياسي نيز آداب خاص خود را بايد داشته باشد . از جمله مي توان به

ص: 9747

آگاهي و دانايي دو طرف مناظره از مواضع و انگيزه ها و نوشتارها و گفتارهاي يكديگر اشاره نمود . برخي گفت و گوها به دليل بي خبري از روحيه و عقيده و رويه شركت كنندگان و بسنده كردن به شايعات و استنباطها و استخراجهاي بي اساس و مغرضانه، به ثمر نمي رسد و يا فاصله ها را زياد مي كند . از ديگر آداب مناظره، رعايت انصاف در داوري و تشخيص و تفسير سخنان و عقيده هاي يكديگر است . سوم فضاي آرام و به دور از احساسات و تحريك و تهديد عناصر نادان و خودسر . چهارم، اين كه گفت و گوي سياسي بايد در منظر افكار عمومي باشد . روزنامه ها و صدا و سيما و مسجدها و مدرسه ها و دانشگاهها، در صورت پذيرا شدن مناظره و مباحثه روشنگرانه به پايگاههاي مردمي تبديل شده و جوانان را جذب سياست و مسووليت كرده و مشاركت پذير مي نمايد . آنان كه مردم را محرم اسرار ندانسته و اساسا در تصميم سازي هاي خويش به حساب نياورده اند، وفاق را از بين مي برند . آنگاه كه كساني پنهاني با بيگانه به گفتگو مي نشينند و در صدد جلب حمايت اقتصادي و سياسي او در جهت حذف رقيب سياسي مي باشند، بي شك در ميان ملت جايي نخواهند داشت . چراكه گفتگو با دشمن را بر گفت و

ص: 9748

گو با مردم و پاره اي از نيروهاي سياسي، ترجيح مي دهند .

مناظره در بامداد انقلاب

در دوران امام خميني، گفت و گوي سياسي و علني ميان جريانهاي موافق و مخالف وجود داشت و به راستي سنت حسنه اي پايه گذاري شد كه اقبالي بلند نداشت . حضور چهره هايي همچون دكتر بهشتي در اين مناظره هاي تلويزيوني ، نشان مي داد كه نظام و حاكميت از منطق گفتگو جانبداري مي كند و از نشر ايده هاي مخالفان و بلكه معاندان نمي هراسد . استقبال عمومي و رويكرد نقادانه ملت و دانشجويان، حاكي از ضرورت و تاثير گفتگو در پالايش افكار و مواضع و پديد آمدن وحدت بود . در واقع، جمهوري اسلامي در عصر امام، سيره علوي و جعفري را در برخورد با مخالفان عقيده و مرام پاس داشته و غنا و عزت اسلام و انقلاب را در منظر افكار عمومي جهان مي نشانيد . افزون بر اين همه، مناظره هاي آزاد سبب گشته بود تا سياست و شيوه هاي مسلحانه و تفرقه افكنانه - كه بعدها دشواري هايي را براي نظام پديد آورد - ادب و فرهنگ و منطق را گردن نهد . پيامد كمترين اين حركت پسنديده و بهنگام، كاستن تنشها و آشوبهاي داخلي و فزودن آرامش و انسجام ملي در برابر تهديدهاي بيگانه بود . رهبر فقيد انقلاب، روحاني و دانشگاهي را

ص: 9749

دو قشر وحدت آفرين و مغزهاي متفكر جامعه مي خواند و مسووليت آنان را نسبت به ديگر اقشار ملت، سنگين تر تلقي مي كرد . پرسش اين است كه اگر گفتگوي سياسي ناظر به واقعيتها و سرنوشت نظام، ميان اين دو نيروي علمي و فرهنگي ممكن نباشد و هريك، ديگري را تهديد يا تضعيف كند، چه فرجامي در انتظار كشور خواهد بود؟ از ديدگاه امام، جدايي وصف بندي دانشجو - روحاني، به پراكندگي شهروندان و گسستگي رشته نظام خواهد انجاميد . "اينها [روحاني و دانشجو] مغز متفكرند . دانشگاهي ها، چه آنهايي كه از دانشگاه بيرون آمده اند و حالا وكيل دادگستري شده اند و يا حقوق دان شدند يا هر چيز ديگر، چه اين قشر روحاني كه مشغول تحصيل اند يا از تحصيل فارغ شده اند و مشغول ترويج و كارهاي ديگر هستند ... تكليف براي شما دو طايفه از سايرين زيادتر است ... شما [دانشگاهيان و روحانيون] دو قشري كه مغز متفكر بوديد، وقتي با هم مجتمع شديد قشرهاي ديگر پيوند كردند با شما ... دست از [همفكري و ياري] هم برنداريد . "34

مناظره نخبگان و پيامدها

آيا مناظره هاي علمي و فرهنگي و سياسي آزاد ميان حوزويان و دانشگاهيان، مصداقي بارز از تعامل آنان و وفاق نيست؟ ديدارهاي نيروهاي خردگرا به همراه بحث و تحليل مسايل روز و تصميم معقول

ص: 9750

براي برون رفت از چالشهاي تهديد كننده، بي گمان جاهلان خردگريز را از خودسري باز مي دارد . پيداست كه از آن طرف، بر اثر فاصله هاي فيزيكي و فكري، و شايعه پراكني ها و بد انديشي هاي پاره اي از مطبوعات و جمعيت هاي سلطه جو، كار به مرز تكفير و ترور يكديگر مي انجامد . امام خميني از گفتارهاي يك سويه و جنجال انگيز برخي افراد رنج مي برد و زبان تفرقه افكن ها را زبان شيطان مي خواند . رهبر فقيد انقلاب، آن گاه كه پاي مصالح كلي دين و نظام و كشور و مردم به ميان مي آمد، همگان را مخاطب خود مي ساخت و لحن عتاب آلود خويش را متوجه روحاني و غير روحاني، مقدس و غير مقدس مي نمود . چراكه به هر حال، وفاق شكني را نمي توان به دسته و صنفي نسبت داد و دسته و صنف ديگر را به بهانه قدسي بودن از تير ملامت دور نگاه داشت . برخلاف ساده انديشان عرصه سياست - كه ديد خوش بينانه نسبت به حال و آينده دارند و فردا را از آن خود و آرمانهاي حاكم تلقي مي كنند - امام انديشناك بود . "و بدانيد كه [دشمنان] ... از اين نكته مايوس نيستند كه بين خودتان بيايند [و] ايجاد كنند اختلاف را . اين اختلاف از زبان هركس باشد، از زبان

ص: 9751

هر موجودي باشد، اين زبان، زبان شيطان است . چه از زبان يك روحاني باشد، چه از زبان يك مقدس باشد، چه از زبان يك نمازگزار باشد و چه از ساير زبانها ... گاهي هم خود آن آدم، ملتفت نيست كه تحت تاثير شيطان است يا زبان شيطان در او فعاليت مي كند" . 35 تاكيد و نام بردن از روحاني و مقدس و نمازگزار، بدين جهت است كه برخي آمران به معروف و عدل و خير، خدا و خود و آسايش خلق را به فراموشي سپرده اند . "از اتحاد صحبت مي كنند، لكن در عمل، اين عمل [هم گرايي] را انجام نمي دهند [پاي بندي به لوازم وحدت ملي ندارند]، چه شده شما را؟! "36 از آن چه گذشت، مي توان نتيجه گرفت كه فقط در ديدار و كلام متقابل كسان و جمعيت هاست كه راه وفاق همواري مي پذيرد و جامعه و كشور، آرامش و ثبات خود را باز مي يابد . البته اين همه در فضا و شرايطي ممكن است كه هدفهاي مشترك آنان را گرد آورد و انگيزه هاي سياسي جريانها، رويكردي صادقانه و مشفقانه فراهم سازد . در جامعه اي كه دو شخصيت فرهنگي يا سياسي، مجال و حوصله شنيدن سخن و نظر يكديگر را نداشته باشند، چگونه مي توان از شهروندان و جوانان آن جامعه

ص: 9752

انتظار مدارا و مهرورزيدن را داشت؟ چنين است كه با از بين رفتن فرصت گفت و گو، شكافها از بالا فزوده شده و گسست ها از پايين گسترش مي يابد .

نزديك سازي قرائتها

دو دهه گذشته نشان داد كه دشواري هاي مسير وفاق سياسي، فراتر از پيش بينيها و كوششهاي وحدت گرايانه است . وجود انديشه ها و حوزه هاي متنوع توليد فكري و فرهنگي در جامعه ايراني - كه از مشروطيت به بعد در حال گسترش و جذب جوانان بوده است - همبستگي را با چالشهايي نگران كننده رو به رو ساخته است . حوزه ها و دانشگاه ها، بر اثر بدبيني ها و اتهامهايي كه نسبت به يكديگر داشته اند، كمتر هم سو شده اند . هرچند متفكراني همچون مطهري با حضور فعال و انديشمندانه خويش در دانشگاه و كانون جريانهاي روشنفكري از فاصله ها كاستند، راه وفاق هنوز ناهمواري خود را دارد . پديده انقلاب اسلامي، در ساليان نخستين، نزديكي دو جناح فرهنگ و علم را سبب گشت، اما بيشتر جنبه رسمي و فيزيكي داشت تا فكري و نهادي . هرچه انقلاب پيشتر مي رفت، شاهد بروز گونه گوني قرائتهاي ديني بوديم و بسا حوزوي و دانشگاهي را به مناظره و يا منازعه مي كشانيد . و امروز آشكارا مي نگريم كه جدايي ها و بي مهري هاي موجود، حركت وفاق را با مشكل مواجه كرده است . آيا

ص: 9753

مي توان قرائتهايي كه از دين و آموزه ها و تاريخ و نهادهاي اجتماعي وابسته بدان وجود دارد، به هم نزديك ساخت؟ يا اين كه تقابل و تعارض قرائتها توسعه مي يابد و بازگشت به شرايط نامطلوب دوران پيش از انقلاب صورت مي گيرد . حقيقت اين است كه سياست و قدرت با

ص: 9754

مداخله خود، فضايي حاكي از نابرابري را نشان مي دهد و از طرفي عوام زدگي پاره اي از جامعه، ظهور انديشه هاي نو را در تنگنا و فشار نهاده است . به هر حال، بايد انديشه و سلوك سياسي - عرفاني امام خميني را حرمت نها دو اميد و آرامش را پاس داشت، تا در سايه سار آن به وحدت و همدلي مطلوب دست يافت . پانوشتها: 1 . صحيفه نور، ج5، ص51 . 2 . همان، ج18، ص46 . 3 . همان . 4 . همان، ج16، ص147 . 5 . همان، ج 12، ص27 . 6 . همان، ج2، ص132 . 7 . همان، ج12، ص122 . 8 . همان، ج20، ص220 . 9 . همان، ج19، ص52 . 10 . همان، ج11، ص222 . 11 . همان، ج2، ص130 . 12 . همان، ج4، ص192 . 13 . همان، ص103 . 14 . همان، ج9، ص88 . 15 . همان، ص86 . 16 . همان، ج21، ص47 . 17 . همان، ج17، ص267 . 18 . همان، ج2، ص280 . 19 . همان، ج21، ص48 . 20 . پيرامون انقلاب اسلامي، ص65 . 21 . همان . 22 . همان، ص6 . 23 . صحيفه نور، ج7، ص207 . 24

ص: 9755

. پيرامون انقلاب اسلامي، ص84 - 83 . 25 . كلمات قصار، امام خميني، ص128 . 26 . وحدت از ديدگاه امام خميني، ص30 . 27 . همان، ص34 - 33 . 38 . صحيفه نور، ج21، ص96 . 29 . همان، ص97 . 30 . همان، ج5، ص167 - 166 . 31 . همان، ج13، ص212 . 32 . همان، ج14، ص113 . 33 . همان، ج13، ص9 . 34 . همان، ج9، ص43 . 35 . همان، ج20، ص13 . 36 . همان، ج13، ص172 . ابوالفضل هدايتي 1

ص: 9756

ولايت فقيه از منظرامام خميني(ره)(4)

10 چكيده:

مرحله اثبات

اثبات ولايت فقيه و به فعليت رساندن آن، از سوي جمهور مردم به وجود مي آيد. اگر مقبوليت مردمي نباشد، ولايت از قوه به فعليت نمي رسد، چون به فعليت رسيدن آن منوط به قدرت انجام حكم وضعي است، همان طوري كه در ساير احكام وضعي و تكليفي قدرت بر انجام آن شرط مي باشد. اگر مقبوليت مردمي نباشد، فقيه عملا قدرت انجام اين حكم وضعي را ندارد، در نتيجه حكم وضعي در همان مرحله انشاباقي مي ماند. اگر مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي از نگاه امام،چنين تفسير شد; بين مشروعيت اليه ولايت فقيه و مقبوليت مردمي آن، تنافي نيست; زيرا مشروعيت الهي از سوي شرع به وجود مي آيد وبعد مقبوليت آن از سوي مردم شكل مي گيرد، كه اين دو مقوله جداگانه و در عين حال مكمل يكديگرند، و مردم نيز اساسي ترين نقش را در تعيين رهبر دارند. بدون مقبوليت مردمي، ولايت فقيه به فعليت نرسيده، زمينه اعمال ولايت وكارايي آن به وجود نمي آيد. ومشكل مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي و تزاحم ولايت فقها نيز حل مي شود; زيرا آن فقيهي از ميان فقيهان واجد شرايط، به رهبري تعيين مي شود كه مقبوليت مردمي داشته باشد. در اين جا اين سوال طرح مي شود: اگر مردم فقيه را گزينش نكردند، آيا ولايت و حق حاكميت وي ساقط مي شود؟ در جواب بايد گفت: با عدم گزينش

ص: 9757

فقيه، مشروعيت ولايت او ساقطنمي شود; به دليل اين كه اصل مشروعيت ولايت فقيه منوط به گزينش از سوي مردم نبود كه با عدم گزينش مردم، ولايت او ساقط شود. امام باور دارد كه اگر شرايط و زمينه تشكيل حكومت براي فقيه فراهم نشد، ولايت او ساقط نمي شود: «لازم است كه فقها اجتماعا و يا انفرادا ... حكومت تشكيل دهند. اين امر اگر براي كسي امكان داشته باشد، واجب عيني است وگرنه واجب كفايي است. در صورتي هم كه ممكن نباشد، ولايت ساقطنمي شود، زيرا از جانب خدا منصوب اند...» البته مردم با كنار گذاشتن ولي فقيه دچار اشتباه شده اند،همان طوري كه در طول تاريخ اسلام، چنين اشتباه شكل گرفت. مردم با بودن امامان معصوم: كه مشروعيت الهي حكومت داشتند، به سراغ آناني رفتند كه واجد مشروعيت الهي نبودند; و همين ناديده گرفتن مشروعيت الهي سبب شد، كه حاكمان ستمگر بر مسند قدرت بنشينند وصاحبان اصلي حكومت خانه نشين گردند. از اين رو امام عقيده دارد: «مسلمانان وظيفه دارند، آناني كه واجد شرايط رهبري نيستند ازرهبري حذف نموده و حكومت را به آناني بسپارند كه واجد مشروعيت الهي باشند.» اما اگر مبناي امام در خصوص مشروعيت الهي و مقبوليت مردمي ولايت فقيه اين باشد، كه فقها بالفعل ولايت دارند; در اين صورت مقبوليت مردمي در كارآمدي و اعمال ولايت فقيه ظهور پيدا مي كند. جاي ترديد نيست

ص: 9758

كه تشكيل حكومت و اجراي قدرت و كارآمدي نظام به مقبوليت مردمي و مشاركت سياسي آنان نيازمند است. چنان كه امام به همين بعد مقبوليت اشاره نموده، فرمود: «من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي كنم، من به واسطه اين كه اين ملت مرا قبول دارد، دولت تشكيل مي دهم.» همو فرمود: «توجه دارند آقايان كه تا ملت در كار نباشد، نه از دولت ونه از استانداران كاري نمي آيد، يعني همه دستگاههاي دولتي به استثناء ملت كاري ازشان نمي آيد...» اعمال ولايت در بهره گيري از مقبوليت مردمي امكان پذير مي باشد. بر اين اساس، فقيه با مقبوليت مردمي موفق به تشكيل حكومت شده وبر فقهاي ديگر نيز واجب است كه از آن اطاعت كنند; چنان كه امام راحل به آن تصريح نموده است. در صدر اسلام نيز مردم بزرگترين نقش را در اعمال ولايت وكارآمدي حكومت پيامبر(ص)داشتند; از اين رو پيامبر(ص) از مردم بيعت مي گرفت و مردم با او بيعت مي كردند. بيعت مردم با آن حضرت بدان معنا نيست كه آنان با بيعت خودبراي پيامبر(ص) ايجاد مشروعيت كنند، زيرا طبق صريح قرآن، ولايت او از سوي خداوند تشريع شده است: (النبي اولي بالمومنين من انفسهم علي(ع)نيز اعمال ولايت خود را منوط به مقبوليت مردمي نموده،فرمود: «لولا حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر... لالقيت حبلهاعلي غاربها.» همو فرمود: «لا راي لمن لا يطاع.» خداوند خطاب

ص: 9759

به پيامبر(ص)فرموده است: (هوالذي ايدك بنصره و بالمومنين مقبوليت مردمي بدين معنا نيز با مشروعيت الهي منافات نداشته و مهم ترين نقش را در كارآمدي حكومت و اعمال ولايت دارد. امام راحل(ره)با طرح مقبوليت مردمي جلو هرگونه سوء استفاده از مشروعيت الهي حكومت و استبداد ديني را گرفت. بودند كساني كه مشروعيت الهي را چماق كرده آن را دستاويز ديكتاتوري قرار داده و مردم را مجبور به پذيرش حكومت مي كردند. امام راحل با ارائه انديشه مقبوليت مردمي حكومت، اعلام كرد كه در فرهنگ اسلام حق مردم در طول حق خدا قرار گرفته است، كه ناديده گرفتن آن ستمي بس بزرگ مي باشد. دلائل مشروعيت الهي 1- دليل عقل يكي از دلائل مشروعيت الهي ولايت فقيه، دليل عقل مي باشد. براي تبيين اين دليل لازم است، مواضع اسلام نسبت به حكومت را در عصرغيبت، مورد تحليل قرار دهيم. در خصوص موضع اسلام نسبت به حكومت در زمان غيبت، سه احتمال وجود دارد: يكم: احتمال اول اين است كه شارع نسبت به حكومت سكوت كرده است و اين مردم هستند كه خود رهبر را گزينش مي كنند، كه باگزينش آنان حق حاكميت براي رهبر به وجود مي آيد. شماري بر اين باور هستند. دوم: احتمال دوم اين است كه شارع، در عصر غيبت، امر حكومت رابه مردم واگذار نموده است. شماري نيز بر اين باور هستند. تفاوت اين احتمال با احتمال اول، در اين است

ص: 9760

كه در احتمال دوم شارع نسبت به كومت سكوت نكرده و او را به مردم واگذار نموده است و حال آنكه در احتمال اول، شارع سكوت كرده است. سوم: احتمال سوم اين است، شارع همان طوري كه در زمان حضورمعصومان: حق حاكميت را به آنان داده، در زمان غيبت حق حاكميت را به فقيهان اعطا نموده است. امام راحل و شمار زيادي از انديشمندان شيعي همين عقيده رادارند. براي همخواني دليل عقل با مشروعيت الهي حكومت، ضروري است كه فلسفه رهبري و حكومت در حوزه فرهنگ اسلام مورد تحليل قرار گيرد،كه اصولا از ديدگاه اسلام فلسفه رهبري و حكومت چيست؟ از ديدگاه اسلام، حكومت هدف نيست، بلكه ابزار و وسيله اي است براي اجراي قوانين و برقراري نظام عادلانه، چنان كه امام راحل به آن اشاره كرده است. در روايات نيز فلسفه رهبري و حكومت، اجراي قوانين، حفظ وحدت،دفاع از نظام، ايجاد نظم، احقاق حق و... بيان شده است. خداوند در زمان حضور، رهبر را تعيين كرده است تا انسانهاهدايت شده و از گناه دور و به خدا نزديك شوند. از اين روبزرگان دين مانند خواجه نصيرالدين طوسي(ره) وجود امام را لطف دانسته و نصب آن را واجب مي داند: «الامام لطف، فيجب نصبه علي الله تحصيلا للغرض» در روايتي آمده است: «ان الله اجل و اعظم من ان يترك الارض بغير امام عادل» بر

ص: 9761

اين اساس حكومت الهي اقتضا مي كند، كه در هر زمان وسايل هدايت بشر فراهم شود. بي ترديد يكي از آن وسايل تعيين رهبري است. در اينجا اين پرسش مطرح مي شود: آيا در زمان غيبت مناط وفلسفه رهبري و حكومت وجود ندارد كه شارع رهبر را به طور عام منصوب كند؟ بي ترديد مناط و ملاكهايي كه وجود رهبري، در زمان حضور رااقتضا مي كرد، در زمان غيبت نيز وجود دارد. در زمان غيبت نيزهدايت بشر، اجراي احكام، احقاق حق، دفاع از نظام، اخذماليات... ضرورت رهبري را مي طلبد. آنگاه چه طور امكان دارد كه شارع نسبت به رهبري و حكومت سكوت كرده و يا امر آن را به مردم واگذار كند؟ واقعيت اين است كه سكوت دين نسبت به حكومت و يا واگذاري آن به مردم، با حكمت الهي همخواني ندارد. بر اساس ضرورت اجراي احكام الهي است كه فقهايي مانند مرحوم صاحب جواهر در خصوص اجراي احكام توسط فقها ادعاي اجماع كرده است. فقهاي ديگر نيز تعطيل احكام الهي را جايز نمي دانند.، چنان كه مرحوم آيت الله خوئي عقيده دارد: «در زمان غيبت فقيه مي تواندمجري احكام انتظامي اسلامي باشد. » امام خميني(ره)عقيده دارد كه اسلام جامع ترين ديني است كه داراي قوانين فردي، سياسي و اجتماعي... بوده و اين قوانين ابدي و تعطيل پذير نيست. از سوي ديگر او باور دارد كه براي جلوگيري از هرج و مرج وايجاد جامعه

ص: 9762

ضابطه مند و تامين سعادت بشر،... صرف جعل قوانين كافي نبوده، نياز به حكومت و رهبر مي باشد: «اصولا قانون و نظامات اجتماعي، مجري لازم دارد. در همه كشورهاي عالم و هميشه اين طور است كه قانونگذاري به تنهايي فايده ندارد. قانونگذاري به تنهايي سعادت بشر را تامين نمي كند. پس از تشريع قانون بايستي قوه مجريه اي به وجود آيد... به همين جهت، اسلام همان طور كه قانونگذاري كرده، قوه مجريه هم قرار داده است. «ولي امر» متصدي قوه مجريه هم هست.» امام باور دارد: همان دليلي كه بر ضرورت امامت اقامه مي گردد،عينا بر ضرورت تداوم ولايت در عصر غيبت دلالت دارد. او فرمود: «فما هو دليل الامامه، بعينه دليل علي لزوم الحكومه بعد غيبه ولي الامر عجل الله تعالي فرجه الشريف.» همو فرمود: «كسي جز خدا حق حكومت بر كسي و حق قانونگذاري براي ديگري ندارد و به حكم عقل خدا بايد خود براي مردم حكومت تشكيل دهد...» امام عقيده دارد كه ولايت فقيه از بديهيات بوده و تصور آن سبب تصديق مي شود. استاد آيت الله جوادي آملي نيز مي گويد: «تمامي ادله اي كه در باره نبوت و امامت عامه «عقلا» اقامه مي شود، در زمان غيبت، در باره ولايت فقيه نيز قائم است...» استدلال امام براي مشروعيت الهي ولايت فقيه، به دليل عقل نشانگر آن است كه جايگاه اصلي ولايت فقيه در علم كلام مي باشد،

ص: 9763

ازآن جهت كه منسوب به خداوند است. يكي از ويژگيهاي مبناي كلامي وفقهي امام راحل، در اين است كه او ولايت فقيه را به جايگاه اصلي آن، يعني علم كلام برمي گرداند. استاد جوادي آملي مي نويسد: «حركت امام راحل(ره)اين بود كه دست ولايت فقيه، كه تا آن زمان مظلوم واقع شده بود، گرفتند، از قلمرو فقه بيرون آوردند ودر جايگاه اصلي خود كه علم كلام است، نشاندند...» واقعيت اين است كه جايگاه ولايت فقيه، علم كلام است. ولايت فقيه ادامه نبوت و امام است كه از بالا تشريع شده است. از اين روامام عقيده دارد كه ولايت فقيه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله(ص)و ائمه: بوده و حكومت از احكام اوليه اسلام است. دراينجا اين سوال مطرح است: در زمان غيبت، دين نسبت به اجراي احكام و هدايت بشر چه برنامه هايي دارد؟ اكثر عالمان شيعي باوردارند كه شارع، با بيان ويژگيهاي رهبر، مانند عدالت وفقاهت... ، فقها را به طور عام به رهبري گمارده است. برهمين اساس است كه ولايت فقيه پديده ي چند قرن اخير نيست. فقهايي مانندمرحوم شيخ مفيد،محقق حلي... از باورمندان ولايت فقيه هستند، كه نشان دهنده پيشينه ولايت فقيه مي باشد. البته روح ستم ستيزي فقيهان شيعي اجازه نمي داد كه آنها باحاكمان جائر كنار بيايند و همين دوري آنان از كومت سبب شد، كه آنان به مسائل حكومت كمتر بپردازند. فقهاي شيعه

ص: 9764

بارها بافتواهاي خويش در خصوص حرمت همكاري با حاكمان ستمگر، از حق غصب شده ولايت فقيه دفاع كرده و هميشه با شكل هاي مختلف ولايت فقيه رامطرح مي كردند. گرچه متاسفانه ولايت فقيه به طور مفصل مورد بحث قرار نگرفت. نپرداختن به ولايت فقيه به طور مفصل بدان معنانيست كه ولايت فقيه در انديشه فقهاي پيشين مطرح نبوده است. بسياري از احكام وضعي و تكليفي به خاطر شرايط زمان و مكان، فراموش شده اند. دوعنصر امر به معروف و نهي از منكر از اهم واجبات هستند كه متاسفانه فراموش شده بودند; اما در زمان جمهوري اسلامي ايران،شرايط اجراي اين دو عنصر، تا اندازه اي فراهم شده و اين دو اصل احيا شدند. معناي احياي اين دو فريضه به اين معنا نيست كه اين دو عنصر پديده ي عنصر انقلاب اسلامي است. بي ترديد ولايت فقيه از ابتكار امام راحل نيست، بلكه موفقيت اودر احياء اين اصل مي باشد. بيان اين نكته ضروري است: فقيهاني مانند مرحوم صاحب مفتاح الكرامه و آيت الله بروجردي... نيز در خصوص مشروعيت ولايت فقيه به دليل عقل تمسك كرده اند. عليرضا انصاري

ص: 9765

ولايت فقيه در انديشه روح الله

اشاره

16 چكيده: 1 - خيال مي كنند كه اگر حكومت فقيه باشد، حكومت ديكتاتوري است و اگر چنانچه فقيه در كار نباشد، ديگر هر كه مي خواهد باشد. اگر شمر هم باشد اين آقايان اشكالي به آن ندارند فقط فقيه را بهش اشكال دارند. اشكال هم براي اين است كه از اسلام مي ترسند. )2 )1 - اينهايي كه مي گويند; «ديكتاتوري»، اسلام را نمي فهمند چي هست. فقيه اسلام را نمي دانند، خيال مي كنند ما هر فقيه، هر فقيه هرچه فاسد باشد، اين حكومت، فقيه اگر پايش را اين طور بگذارد. اگر يك گناه صغيره هم بكند، از لايت ساقط است. )3 )2 - ما مي خواهيم كه فقيه باشد كه جلوي ديكتاتورها را بگيرد، نگذارد نخست وزير ديكتاوري كند، نگذارد رئيس مثلا لشگر ديكتاتوري بكند، ... نه اينكه بخواهيم ديكتاتوري درست كنيم. )4 )3 - اين كه در قانون اساسي يك مطلبي ولو به نظر من يك قدري ناقص است و روحانيت بيشتر از اينها در اسلام اختيارات دارد و آقايان براي اينكه خوب ديگر خيلي با اين روشنفكرها مخالفت نكنن، يك مقداري كوتاه آمدند اينكه در قانون اساسي هست، اين بعض شئون ولايت فقيه هست نه همه شئون ولايت فقيه. )5 )4 - از ولايت فقيه آن طوري كه اسلام قرار داده است،

ص: 9766

به آن شرايطي كه اسلام قرار داده است هيچ كس ضرر نمي بيند; يعني آن اوصافي كه در ولي است، در فقيه است كه به آن اوصاف خدا او را ولي امر قرار داده است و اسلام او را ولي امر قرار داده است، با آن اوصاف كه نمي شود كه يك پايش را كنار يك قدر غلط بگذارد، اگر يك كلمه دروغ بگويد، يك كلمه، يك قدم برخلاف بگذارد، آن ولايت را ديگر ندارد. )6 )5 - با همين ماده اي كه در قانون اساسي است كه ولايت فقيه را درست كرده ، اين استبداد را جلويش را مي گيرند. آنهايي كه مخالف با اساس بودند، مي گفتند كه: «اين استبداد مي آورد.» ... فقيه مستبد نمي شود، فقيهي كه اين اوصاف را دارد، عادل است. )7 )6 - بهترين اصل در قانون اساسي اين «اصل ولايت فقيه» است و غفلت دارند بعضي از آن. يك اصلي است كه اصل يك مملكت را اصلاح مي كند. اين يك اصل شريفي است كه اگر چنانچه انشاءالله تحقق پيدا بكند، همه امور ملت اصلاح مي شود. )8 )7 - اشخاصي كه كانديدا مي شوند براي رياست جمهوري شما توجه كنيد و كسي كه از همه متعهدتر باشد نه غربي باشد نه غربزده باشد. نه شرق زده باشد ... اعتقاد به قوانين اسلام دارد

ص: 9767

و در مقابل قانون اساسي خاضع است و اصل صد و دهم ظاهرا كه راجع به ولايت فقيه است متعقد است و وفادار نسبت به او يك همچو شخصي را شماها خودتان انتخاب كنيد. )9 )8 - قضيه ولايت فقيه يك چيزي نيست كه مجلس خبرگان ايجاد كرده باشد. ولايت فقيه يك چيزي است كه خداي تبارك وتعالي درست كرده است. همان ولايت رسول الله است و اينها از ولايت رسول الله هم مي ترسند. )10 )9 - مگر شما مي توانيد كه مجلس خبرگاني كه ملت با آن آراء زياد آن مجلس را درست كرده، با يك كلمه اي كه شما مي گوييد: «ما مي گوييم كه منحل باشد.» مگر با اين حرف ها، شما مي توانيد، مگر شما قابل آدم هستيد «اگر چنانچه ولايت فقيه بشود، ديگر همه قدرتها دست فقيه مي آيد» پس بنابراين عزا بايد بگيريد. )11 )10 - در اسلام قانون حكومت مي كند. پيغمبر اكرم(ص) هم تابع قانون بود، قانون الهي ... ولايت فقيه، ولايت بر امور است كه نگذارد اين امور از مجاري خودش بيرون برود. نظارت كند بر مجلس، بر رئيس جمهور ... ولايت فقيه ضد ديكتاتوري است نه طرفدار ديكتاتوري. )12 )11 - اسلام اطاعت فقيه را واجب دانسته است و من امر مي كنم به شما كه اطاعت كنيد از مافوق هاي خود و حفظ نظام

ص: 9768

را بكنيد. )13 )12 - اگر رئيس جمهور، بايد با تصويب فقيه باشد ... نمي گذارد اين رئيس جمهور يك كار خطا بكند، اينها اين را نمي خواهند، اينها اگر يك رئيس جمهور غربي باشد، همه اختيارات دستش بدهند، هيچ مضايقه اي ندارند و اشكالي نمي كنند. (13) ولايت فقيه يك چيزي است كه خداي تبارك وتعالي درست كرده است. همان ولايت رسول الله است و اينها از ولايت رسول الله هم مي ترسند. 14 - غير از قانون الهي كسي حكومت ندارد. براي هيچ كسي حكومت نيست; نه فقيه و نه غير فقيه. همه تحت قانون عمل مي كنند. مجري قانون هستند همه، هم فقيه و هم غير فقيه همه مجري قانونند. فقيه ناظر بر اين است كه اينها اجراي قانون بكنند، خلاف نكنند نه اينكه مي خواهد خودش يك حكومتي بكند. )15 )14 - ولايت فقيه براي مسلمين يك هديه اي است كه خداي تبارك و تعالي داده است. )16 )15 - يكي از چيزهايي كه مترتب بر ولايت فقيه است و مع الاسف اين روشنفكرهاي ما نمي فهمند كه ولايت فقيه يعني چه. يكي اش هم تحديد اين امور است. مالكيت را در عين حال كه شارع مقدس محترم شمرده است، لكن ولي امر مي تواند همين مالكيت محدودي كه ببيند خلاف مصالح مسلمين و اسلام است، همين مالكيت مشروع را محدودش

ص: 9769

كند به يك حد معيني و با حكم فقيه از او مصادره بشود. )17 )16 - يكي از اموري كه توطئه در آن هست اين است كه ... دست مي گذارند روي ولايت فقيه. اول دست آنجا مي گذارند براي اينكه اين، يك طرح اسلامي است و آنها از اسلامي مي ترسند. )18 )17 - آنقدر به ولايت فقيه اثر مترقي بار است كه در ساير اين موارد كه شما ملاحظه مي كنيد، معلوم نيست مثل آنجا باشد. يك نفر آدمي كه همه جهات «اخلاقيش و ديني اش و ملي بودنش و علم و عملش» ثابت است، پيش ملت و خود ملت اين را تعيين مي كنند، اين، نظارت مي كند بر اين كه مبادا خيانت بشود... )19 )18 - پيغمبر اكرم كه از دنيا مي خواست تشريف ببرد، تعيين جانشين و جانشين ها را تا زمان غيبت كرد. تا ائمه هدي بودند آنها بودند و بعد فقها. آنهايي كه معتقدند، آنهايي كه اسلام شناسند، آنهايي كه زهد دارند، زاهدند. آنهايي كه اعراض از دنيا دارند، آنهايي كه توجه به زرق و برق دنيا ندارند و آنهايي كه دلسوز براي ملت، آنهايي كه ملت را مثل فرزندان خودشان مي دانند، آنها را تعيين كردند براي پاسداري از اين امت. )20 )19 - آن فقيهي كه براي امت تعيين شده است و

ص: 9770

امام امت قرار داده شده است، آن است كه مي خواهد ... همه را به زير بيرق اسلام و حكومت قانون بياورد. )21 )20 - من به همه ملت، به همه قواي انتظامي اطمينان مي دهم كه امر دولت اسلامي اگر با نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد، آسيبي بر اين مملكت نخواهد وارد شد. )22 )21 - نگوييد: «ما ولايت فقيه را قبول داريم، لكن با ولايت فقيه، اسلام تباه مي شود.» اين معنايش تكذيب ائمه است، تكذيب اسلام است و شما «من حيث لا يشعر» اين حرف را مي زنيد; بياييد دنبال ملت كه همه با هم به جمهوري اسلامي راي داده اند. )23 )22 - اگر چنانچه ولايت فقيه در كار نباشد... طاغوت است. يا خدا يا طاغوت يا خداست يا طاغوت، اگر به امر خدا نباشد، رئيس جمهور با نصب فقيه نباشد، غير مشروع است. وقتي غير مشروع شد، طاغوت است. اطاعت او، اطاعت طاغوت است. وارد شدن در حوزه او، وارد شدن در حوزه طاغوت است. طاغوت وقتي از بين مي رود كه به امر خداي تبارك و تعالي يك كسي نصب بشود. )24 )23 - آقايان بعضي شان مي گويند: «مساله ولايت فقيه يك مساله تشريفاتي باشد مضايقه نداريم اما اگر بخواهد ولي دخالت بكند، در امور، نه ما آن را قبول نداريم حتما

ص: 9771

بايد كسي از غرب بيايد. ما قبول نداريم كه يك كسي اسلام تعيين كرده، او دخالت بكند.» اگر متوجه به لازم اين معنا باشند، مرتد مي شوند; لكن متوجه نيستند. )25 )24 - شما فرض بكنيد كه [ولايت فقيه] يك فاجعه است ما فرض مي كنيم كه فاجعه است، ملت مي خواهد، شما چه مي گوييد؟ اين فاجعه ولايت فقيه را - شما مي گوييد. - اين فاجعه را ملت ما مي خواهند، شما چه مي گوييد؟ بياييد سؤال بكنيم. به رفراندم مي گذاريم كه آقا ولايت فقيه را - آقايان مي فرمايند فاجعه است. - شما مي خواهيد يا نمي خواهيد؟ برويد آري اش را چقدر نه اش چقدر ... )26 )25 - من بايد يك تنبه ديگري هم بدهم و آن اينكه من كه ايشان را حاكم كردم، يك نفر آدمي هستم كه به واسطه ولايتي كه از طرف شارع مقدس دارم ايشان را قرار دادم. ايشان را كه من قرار دادم واجب الاتباع است ملت بايد از او اتباع كند. يك حكومت عادي نيست يك حكومت شرعي است. )27 )26 - در معاني الاخبار شيخ صدوق و كتاب «فقيه» كه يكي از بزرگترين كتابهاي شيعه است از اميرالمؤمنين نقل مي كند: «... پيغمبر گفت: خدايا! رحمت كن جانشين هاي مرا. پرسيدند: كيانند جانشين هاي شما؟ گفت: آنهايي كه پس از من مي آيند و حديث و سنت مرا روايت

ص: 9772

مي كنند.» پس معلوم شد آنهايي كه روايت سنت و حديث پيغمبر مي كنند جانشين پيغمبرند و هرچه براي پيغمبر از لازم بودن اطاعت و ولايت و حكومت ثابت است، براي آنها هم ثابت است. )28 )27 - مقبوله عمر بن حنظله ... در اين روايت مجتهد را حاكم قرار داده و رد او را رد امام و رد امام را رد خدا و رد خدا را در حد شرك به خدا دانسته. )29 )28 - روايت تحف العقول از سيدالشهداء ... از اين روايت ظاهر مي شود اجراء همه امور به دست علماء شريعت است كه امين بر حلال و حرامند. )30 )29 - از سوي معصومان عليهم السلام براي فقيهان ولايت ثابت است، در هر آنچه كه براي خود آنان ولايت ثابت بوده است از آن جهت كه آنان سلطان بر امت بوده اند اگر موردي را بخواهيم از اين قاعده كلي خارج كنيم نياز به دليلي داريم كه بر ويژگي آن به امام معصوم عليه السلام دلالت كند... )31 )30 - البته فضايل حضرت رسول اكرم(ص) بيش از همه عالم است و بعد از ايشان فضائل حضرت امير عليه السلام از همه بيشتر است لكن زيادي فضايل معنوي، اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد. )32 )31 - همان اختيارات و ولايتي كه حضرت رسول و ديگر

ص: 9773

ائمه صلوات الله عليهم در تدارك سپاه و بسيج سپاه، تعيين ولات و استانداران، گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند، خداوند همان اختيارات را براي حكومت فعلي قرار داده است. )33 )32 - اختيارهايي كه از جهت ولايت و سلطنت براي پيامبر و امام ثابت شده براي فقيه نيز ثابت است ولي اگر اختيارهايي كه از سوي ديگر داشته باشد كه مربوط به رياست و شئون اجتماعي آنان نباشد، اين گونه ولايت را براي فقيه نمي توان ثابت كرد. بنابراين اگر گفتيم معصوم عليه السلام اختيار دارد همسر كسي را طلاق دهد و يا مال شخصي را بفروشد و يا از او بگيرد بدون آن كه مصلحتي عمومي در آن باشد، اين گونه ولايت براي فقيه ثابت نيست. )34 )33 - براي هيچ كس اين توهم نبايد پيدا شود كه مقام فقها، همان مقام ائمه عليهم السلام و رسول اكرم(ص) است زيرا اينجا صحبت از مقام نيست، بلكه صحبت از وظيفه است، ولايت يعني حكومت و اداره كشور و اجراي قوانين شرع مقدس. )35 )34 - ممكن است در اين كه مي گوييم حكومت حق فقهاي عادل است، اشكال شود كه فقها توانايي اداره سياسي و نظامي كشور و مانند آن را ندارند ولي اين اشكال وارد نيست زيرا اداره كشور در هر حكومتي با همكاري

ص: 9774

و شركت شمار زيادي از خبرگان و كارشناسان انجام مي گيرد و همه حاكمان و رؤساي جمهور از گذشته تا هم اكنون - مگر گروهي اندك از آنان - آشنا به فن سياست و رهبري و امور نظامي نبودند، بلكه امور حكومتي به دست متخصصان هر فن اداره مي شود... )36 )35 - فقه، تئوري واقعي و كامل اداره انساني و اجتماع از گهواره تا گور است. )37 )36 - اگر مردم به خبرگان راي دادند تا مجتهد عادلي را براي رهبري حكومتشان تعيين كنند، وقتي آنها هم فردي را تعيين كردند، تا رهبري را به عهده بگيرد، قهري او مورد قبول مردم است در اين صورت او ولي منتخب مردم مي شود و حكمش نافذ است. )38 )37 - [رئيس مجلس خبرگان درباره شرايط رهبر از امام پرسيد، فرمود:] من از ابتدا معتقد بودم و اصرار داشتم كه شرط مرجعيت لازم نيست; مجتهد عادل مورد تاييد خبرگان سراسر كشور كفايت مي كند. )39 )38 - اجتهاد مصطلح در حوزه ها كافي نمي باشد بلكه يك فرد اگر اعلم در علوم معهود حوزه ها هم باشد ولي نتواند مصلحت جامعه را تشخيص دهد و يا نتواند افراد صالح و مفيد را از افراد ناصالح تشخيص دهد و به طور كلي در زمينه اجتماعي و سياسي فاقد بينش صحيح

ص: 9775

و قدرت تصميم گيري باشد، اين فرد در مسائل اجتماعي و حكومتي مجتهد نيست و نمي تواند زمام جامعه را به دست بگيرد. )40 )39 - پاسداري از نظام و مرزباني از حدود اسلام و پيش گيري از انحراف جوانان از اسلام و خنثي سازي تبليغات دشمنان عليه اسلام و مانند آن از روشن ترين مصاديق امور حسبيه است كه دستيابي به آنها بدون تشكيل حكومت عادلانه اسلامي ممكن نيست. بنابراين صرف نظر از دليلهاي ولايت فقيه از اين زاويه نيز فقهاي عادل مقدم هستند. (40)

پى نوشت ها

: 3 تا 1 - صحفيه نور، ج 11، ص 6 38 تا 4 - ص7 .133 - ص 8 .134 - ص 9 .152 - ج 10، ص10 .27 - ص 11 .28 - ص12 .29 - ص 13 .44 و 14 - ص15 .53 - ص 16 .78 - ص 17 .138 و 18 - ص 19 .155 و 20 - ص 21 .174 و 22 - ج9، ص 23 .170 - ص 24 .251 - ص 25 .252 - ص26 .253 - ج 5، ص 27 .31 تا29 - كشف الاسرار، امام خميني، ص 188، نشر ظفر. 30 - كتاب البيع، امام خميني، ج 2، ص 488، مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان. 31 و 32 - ولايت فقيه، امام خميني،

ص: 9776

ص 40، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام. 33 - كتاب البيع، ج 2، ص34 .489 - ولايت فقيه، ص 35 .40 - كتاب البيع، ج 2، ص 36 .498 - صحفيه نور، ج 21، ص 37 .98 - ص38 .149 - ج 2، ص39 .129 - ج 21، ص40 .47 - كتاب البيع، ج 2، ص794. اشرف آشوري

ص: 9777

ولايت فقيه و عنصر عقلانيت

28 چكيده: با توجه به شبهاتي كه اخيرا در مطبوعات دگر انديش و رسانه هاي گروهي بيگانگان عليه مسائل اسلامي مطرح شده مبني بر اين كه حكومت اسلامي از قلانيت برخوردار نيست، بفرماييد اساسا ماهيت عقلانيت اسلامي چيست و چه ويژگي هايي دارد؟ برخي عناوين، بيگانه نيستند، بلكه مطابق با طبيعت انساني و حتي اسلام ناب هستند; مانند «آزادي» كه گاهي گفته مي شود از غرب آمده، در حالي كه آزادي نه از غرب آمده و نه از شرق، خداي سبحان انسان را آزاد آفريده است. از آزادي به «فصل اخير انسان» تعبير مي شود، اگر آن را از انسان سلب كنيم انسانيت را از او سلب كرده ايم. اصولا چون اسلام انسان را آزاد مي داند، بر اساس خلقت، او را مخاطب ساخته و مكلف قرار داده است. امتياز انسان به اين است كه موجودي مختار بوده و از اين رو، قرآن او را مسؤول شناخته است. او بايد جوابگوي عمل خود باشد. تمام دستورات اسلام و تعاليم اهل بيت (ع) به انسان بر همين اساس است كه او در انتخاب سرنوشت خود و حتي دينش آزاد است. خداوند راه را نشان داده و انتخاب را به او واگذار كرده است. بنابراين، ما به بعضي از مسائل بي توجهي مي كنيم و مثلا، برخي از مفاهيم

ص: 9778

عالي انساني را به ديگران نسبت مي دهيم. درباره عقلانيت هم موضوع به همين صورت است. آن كه بيش از همه، انسان را به تعقل دعوت كرده، اسلام است; ديني كه از سوي خداي سبحان براي هدايت انسان آمده. همه پيامبران (ع) با مردم با عقل و منطق برخورد كرده اند و هيچ پيامبري مردم را مجبور به پذيرش دين خود نكرده و همه شان مخالف استبداد بوده اند. قرآن هم براي انسانهايي ارزش قايل شده كه عاقل هستند، و گر نه صرف مكلف بودن كافي نيست. اما علاوه بر اين، انسان هايي كه عقلشان را به كار مي گيرند - اولوالالباب هستند - ارزشمندند; كساني كه اهل تفكرند و از آيات الهي به توحيد پروردگار پي مي برند. اينان مخاطب قرآن هستند و مي توانند به قرب ربوبي راه بيابند. اگر عقلانيت را جزو دين دانستيم، آيا توسعه عقلانيت به معناي بسط شريعت اسلامي و تحكيم مباني ولايت فقيه است؟ توجه به عقلانيت از پايه هاي هدايت پيامبران (ع) است و در پذيرش دين و مباني آن مؤثر مي باشد. اساسي ترين كار پيامبران (ع) همين است كه «دفائن العقول» را تقويت كنند; استعدادهاي عقلاني را به ظهور برسانند. در قرآن هم، استدلال هاي برهاني متعددي وجود دارد كه مختص اهل تعقل است. در مقابل، مكرر كفار را به دليل آن كه كوركورانه

ص: 9779

از گذشتگان خود تقليد كرده اند توبيخ مي كنند. بنابراين، عقلانيت از ويژگي هاي انساني است، اسلام هم مخاطبش انسان عاقل است. پس مي توان گفت عقلانيت را اسلام نياورده، بلكه خداوند انسان را عاقل آفريده و بر اساس همين امتياز، او را مخاطب ساخته است. بنابراين، بخش مهم هدف پيامبران (ع) اين است كه انسان ها را متفكر و متعقل بار بياورند، صرف نظر از پايه هاي فطري انسان كه متمايل به تعقل است. البته در اسلام، يك سلسله احكام نيز وجود دارد كه تعبدي است. اما معناي آن اين نيست كه قبول اين احكام مبتني بر عقلانيت نيست، بلكه چون عالم محدود نيست، خالق عالم، قدرت و حكمت او هم محدوديت ندارد، انسان مي تواند تا بي نهايت پيش برود، ولي هر قدر پيش برود، باز هم محدود است. از اين رو، به اسرار عالم و حكمت الهي چنان كه مي خواهد، نمي تواند پي ببرد. در برخي موارد، اسرار احكام را نمي داند، اما مقدماتش را از طريق برهان و استدلال مي پذيرد; مثلا، خدا، وجود او، توحيد، اسماء الحسناي الهي، عدالت خدا، علم او، نبوت، عصمت پيامبران (ع) و كمال قرآن را قدم به قدم با تعقل مي پذيرد، اما به احكام كه مي رسد، با آن كه مي داند براي او مفيدند و به مصلحت، ولي در برخي موارد، حكمت آنها

ص: 9780

را نمي داند. اما آن جا هم كه نمي داند، بايد قبول كند، ولي اين گونه نيست كه پذيرش آنها بدون مقدمات عقلاني باشد. در باب ولايت فقيه هم به همين صورت است. اصولا ولايت فقيه از اسلام جدا نيست. اسلام ديني است كه حكومت دارد و اصلا بدون قدرت سياسي، امكان پياده كردن احكام وجود ندارد. بخش عمده دين الهي درباره مسائل اجتماعي و سياسي و برقراري عدالت در جامعه و نفي تبعيض و ستم است. انجام اين كارها بدون قدرت سياسي امكان پذير نيست. بنابراين، همه انبيا (ع) پيوسته در صدد بودند تا با برقراري حكومت بتوانند دين الهي را در همه زمينه ها پياده كنند. از جمله مسائل مهم دين اسلام هم حكومت است. حتي اكنون كه در زمان غيبت به سر مي بريم، به حكومت ديني احتياج داريم. در راس اين حكومت، بايد فردي عادل و اسلام شناس قرار داشته باشد. مسلمانان با راي و نظر خود، مطابق با اسلام به چنين شخصي راي مي دهند و بر كار او نظارت مي كنند. بنابراين، ولايت فقيه جداي از اسلام نيست. در اسلام، رياست هدف نيست، وسيله است. در اين نوع حكومت، يكي از مسائل مهمي كه ولي فقيه بايد به آن توجه داشته باشد تربيت عقلاني انسان هاست. بنابراين، چگونه مي توان ادعا كرد كه ولايت فقيه در

ص: 9781

مسير تقويت عقلانيت انسان ها نيست؟ ! با توجه به اين كه پيامبران الهي (ع) در هر زماني، مطابق مخاطب خود و به روز سخن مي گفتند و دولت اسلامي نيز بايد بتواند در جهان كنوني مطالب خود را مطابق روز عرضه كند، آيا بسط عقلانيت در دولت اسلامي به معناي توسعه عقلانيت غربي است؟ اسلام ديني است كه براي هدايت همه انسان هاست، نه براي زمان و اقوام خاص، و اين وظيفه ماست كه پيام آن را به دنيا برسانيم. حكومت اسلامي بايد در اين زمينه فعال باشد; چون اصلا وسيله اي است براي رساندن معارف اهل بيت و قرآن به جهانيان بر اساس تعقل و احترام و عطوفت اسلامي. اگر حكومت اسلامي بخواهد در جهان مطرح شود و پيام خود را برساند، بايد با همه بر اساس عطوفت انساني - اخلاقي و احترام متقابل برخورد كند و بر اساس منطق سخن بگويد. همه را با ديد دشمن نگريستن خلاف مباني اسلامي است. مساله عقل و منطق هم كه شرقي و غربي ندارد، از ويژگي هاي انساني است. هر كس مي خواهد حرف خود را به ديگران برساند، بايد از عقل و منطق بهره بگيرد. البته اين معلوم است كه هر كس از سطح علمي و فرهنگي خاصي برخوردار است و زمينه هاي خاصي دارد. بنابراين، در

ص: 9782

نشر اسلام، بحثي نيست; وظيفه ماست كه اسلام را آن گونه كه هست، با منطق و عطوفت اسلامي به دنيا برسانيم. اما بايد توجه كنيم كه اسلام دين خشونت و زور نيست، دين اكراه نيست; در هر جامعه اي اسلام حاكم باشد قسط پياده مي شود و حكومت به وسيله اي تبديل مي گردد براي تربيت انسان ها. حجة الاسلام والمسلمين سيد محسن موسوي تبريزي

ص: 9783

ولايت فقيه پيام آور عدالت

25 چكيده: با توجه به اين كه حضرتعالي سالياني را با حضرت امام همراه بوديد، بفرماييد ايشان چه راهكارهايي را براي صدور انديشه ولايت فقيه به جهان ارائه مي دادند و اساسا انديشه حكومت اسلامي را چگونه تبيين مي كردند؟ در انديشه حضرت امام يك مساله كلي و مهم وجود داشت; هدفي برتر از خدمات جزئي همانند ساختن يك مسجد يا حسينيه و امثال آن. به همين دليل بود كه توانستند اسلام را در سطح جهان مطرح كنند. اين موضوع را در انديشه حضرت امام به دو صورت مي توان تصور كرد: يكي اين كه بخواهيم تمام جهان مسلمان شود كه به نظر من، ايشان نظرشان اين نبود; اين كار به اين زودي شدني نيست. دوم اين كه طرحي از اجتماعيات اسلام و قوانين و نظام هاي آن را در چارچوب هاي فرهنگي، سياسي، اقتصادي و حقوقي به جهان ارائه دهند. در اين فرض، لزومي ندارد كه مردم دنيا همه مسلمان يا حتي متدين باشند تا بخواهند آن را بپذيرند. در وصيت نامه شان هم به اين مطلب اشاره مي كنند كه همه عقلاي عالم اين موضوع را مي پذيرند. ايشان از اين جنبه بر صدور انقلاب تاكيد داشتند كه ما بتوانيم موازين شرعي را در جهان مطرح كنيم. بر اين اساس، معتقد بودند كه اگر ما سعي

ص: 9784

نماييم اسلام را در سطح جهان پياده كنيم، زمينه ظهور حضرت بقيةالله (عج) نيز فراهم مي شود. با توجه به اين كه هدف اصلي حضرت امام اجراي عدالت در عرصه هاي گوناگون بوده است، بفرماييد «عدالت» چيست؟ چه ويژگي هايي دارد و رويكرد حضرت امام به آن از چه منظري بوده است؟ آنچه در زندگي شخصي به «عدالت» تعبير مي شود و در اصطلاح فرهنگ وحي و در حركت جمعي به «قسط» موسوم است، آن است كه هر كس در زندگي شخصي خود، عادل باشد; يعني درست كار كند، رو به هدايت داشته باشد و اهل ضلالت نباشد. «عدالت» حد وسط افراط و تفريط در مسائل اخلاقي است كه علماي اخلاق بدان قايلند. در فقه نيز علما عمل به احكام را «عدالت» مي دانند; يعني انجام واجبات و ترك محرمات. در زندگي شخصي هم هر كس در رفتار خود، به حق ديگري تجاوز نكند عادل است، و گر نه ظالم. اين عدالتي است كه در زندگي شخصي وجود دارد. اما آنچه مورد نظر حضرت امام بود عدالت اجتماعي (قسط) بود; «اعطاء كل ذي حق حقه. » به نظر ايشان، همان گونه كه در قرآن «اقيموا الصلوة» داريم، «كونوا قوامين بالقسط» هم داريم و مسلمانان همه بايد به آن قيام كنند; چون به تنهايي كسي نمي تواند

ص: 9785

حكومت تاسيس كند و موازين شرعي را اجرا نمايد; آنچه به عنوان مهم ترين مساله، «عدالت اجتماعي» خوانده مي شود. در مقابل اين، صفت «جور» قرار دارد و به حاكم غير عادل «جائر» مي گويند. بر اين اساس، حضرت امام معتقد بودند كه بايد عدالت را در جهان پياده كرد; يعني همه جا حقوق همه كس رعايت شود; «اعطاء كل ذي حصة حصته» . آيا بين عدالت و آزادي تبايني وجود دارد؟ چگونه اين توهم قابل رفع است؟ اين دو مقوله در عرض همديگر قرار ندارند. آزادي عدالت را به همراه دارد، در صورت وجود عدالت هم آزادي برقرار است. چنين نيست كه اگر عدالت باشد آزادي سلب شود، بلكه در اين صورت، آزادي در چارچوب مصالح اجتماعي وجود خواهد داشت. عدالت ايجاب مي كند آزادي را و آزادي نيز در زير پوشش عدالت تحقق يافتني است. البته اسلام آن گونه آزادي اي را تاييد مي كند كه طبق مصلحت باشد، نه به دلخواه شخص. عدالت در ديدگاه امام خميني، مبناي كلامي دارد يا فقهي؟ حضرت امام در باب ولايت فقيه، دو ركن براي عدالت در نظر گرفته اند: يكي كمال اعتقادي و ديگري كمال اخلاقي. كمال اعتقادي بر كمال اخلاقي مقدم است. در صورتي كه شخصي اين دو را داشته باشد، «عادل» به حساب مي آيد; يعني هم از نظر

ص: 9786

فكري سالم است و هم از نظر اخلاقي. اخلاق هم دو بخش دارد: يكي حالات و ملكات و ديگري سلوك. با توجه به اين كه شريعت اسلامي پيام آور عدالت بوده و تمام احكام اسلامي نيز براي اجراي عدالت است، اساسا شريعت اسلامي چگونه مي تواند در جهان معاصر و متمدن امروزي پيام آور عدالت باشد؟ اسلام چارچوب هاي خاصي دارد كه در آنها، همه انسان ها، حتي غير مسلمانان را هم مي پذيرد، اگر چه غير متدين باشند; به عدالت، آزادي، استقلال و ديگر اصول عقلي نيز معتقد است. اما اصول عقلي را بايد تقسيم كنيم; يك قسم آن سياسي است و قسم ديگر فرهنگي آيات متعددي در قرآن آمده است كه ما را به تعقل و تفكر دعوت مي كند تا انسان بر اساس احساساتش حركت نكند، متكي به علم باشد; «هل يستوي الذين يعلمون والذين لا يعلمون» اسلام حتي كسب علم را واجب كرده است: «طلب العلم فريضة علي كل مسلم و مسلمة» اينها را همه عقلاي عالم مي پذيرند، چيزي نيست كه مورد شك و ترديد باشد و به قول حضرت امام، تقصير از ماست كه حقايق اسلام را مطرح نمي كنيم. اگر آنها را عرضه كنيم، همه به آن علاقه مند خواهند شد و براي همه قابل پذيرش است. حضرت امام تاكيد داشتند كه دايره تفقه را

ص: 9787

توسعه بدهيد، فقط در مسائل شخصي متمركز نشويد، اجتماعيات اسلام را هم به دنيا معرفي كنيد. مكرر مي فرمودند كه تبليغات ما ضعيف است، اگر ما بتوانيم اسلام را به دنيا عرضه كنيم، خواهند پذيرفت. نظرشان اين نبود كه همه فورا مسلمان مي شوند، بلكه مي توانند قوانين خود را طبق موازين شرعي درآورند. حجة الاسلام و المسلمين آل اسحاق خوئيني

ص: 9788

ولايت مطلقه فقيه از ديدگاه امام خميني و قراءتهاي گوناگون

2 چكيده: ولايت مطلقه فقيه, ميراث گرانبهاي امام خميني و روح و هويّت انقلاب اسلامي است. امروزه, اين نظريه, تنها يك نظريه سياسي و فقهي در كنار ديگر نظريه ها نيست, بلكه جوهره نظام اسلامي و محور قانون اساسي است. مشروعيت قواي سه گانه: مقنّنه, قضائيه و مجريه, بستگي به آن دارد. امام راحل, با تكيه بر همين اصل بلند و با پشتيباني ملّت بزرگ ايران, نظام شاهنشاهي را واژگون ساخت و جمهوري اسلامي را بنيان نهاد. تأكيد و پافشاري آن بزرگوار بر ولايت مطلقه فقيه, در واپسين سالهاي حيات پر بركت خويش, حساسيتها, پرسشها و واكنشهايي را در پي داشت. گروهي آن را برگشت امام از ديدگاه پيشين خود در باب ولايت فقيه پنداشتند و آن را تئوري جديدي به شمار آوردند. گروهها و دسته هايي كه اوان پيروزي انقلاب اسلامي, اسلامي بودن نظام را برنتابيدند و در هنگام طرح اصل مبارك و مقدس ولايت فقيه در مجلس خبرگان, عليه اين اصلِ ناب و ريشه دار اسلامي, بر بوق و كرناهاي شيطاني خود دميدند و سپسها كه پسوند مطلقه, كه اين اصل گسترده و ژرف را گسترده تر و ژرف تر و كارآمدتر مي كرد, از سوي معمار نظام اسلامي, امام

ص: 9789

خميني طرح شد, در لباس ستون پنجم دشمن, دست به كار شدند و هم آوا با دستگاههاي تبليغي دشمن, بمباران تبليغي را عليه نظام مقدس جمهوري اسلامي شروع كردند. اينان تلاش مي ورزيدند حكومت مبتني بر ولايت فقيه را ديكتاتوري و استبدادي جلوه دهند, تا به پندار خود, از اين راه مردم را برانگيزانند و آنان را رودر روي ولايت فقيه قرار دهند. امام, در برابر اين موج گسترده تبليغي دشمن, به روشنگري پرداخت و مقصود خويش را از ولايت مطلقه, در نامه اي كه به مقام معظم رهبري, كه در آن زمان رياست جمهوري را بر عهده داشت, نگاشت, بيان داشت.1 امّا تبليغات دشمنان خارجي و ايادي آنان در داخل عليه اين اصل, كم وبيش, ادامه داشت, تا اين كه حضرت امام به لقاي محبوب خويش شتافت و حضرت آيت اللّه خامنه اي امامت امت امام را بر عهده گرفت, دوباره جنجال تبليغاتي دشمن اوج گرفت. متأسفانه, شماري از افراد و گروههايي كه در زمان حيات امام, از هواداران و دفاع كنندگان از كيان ولايت مطلقه فقيه به شمار مي آمدند, در آن تشكيك كردند و يا تفسيرهاي نادرستي از آن ارائه دادند. بيش تر اين تفسيرها سياسي اند, تا علمي. بحثهاي علمي قواعد و مبادي ويژه خود را

ص: 9790

دارند كه هرگونه برداشتي را بر نمي تابند پاره اي از اين تفسيرها, در ديدگاه (سكولار) به خوبي خود را نشان مي دهد و شگفت اين كه اين سكولارانديشان, برداشتهاي نارواي خود را به امام نسبت داده اند و از آن عزيز, مايه گذاشته اند. بر اين اساس, آنچه اكنون ضرورت مي يابد, شناساندن درست و روشن انديشه حضرت امام, در اين باره است, تا هواداران و دفاع كنندگان واقعي ولايت, وظيفه خود را بدانند و كساني كه برآنند آن را درست بشناسند, راه يابند و آنان كه كژراهه مي روند و انديشه والاي امام را پوششي قرار داده اند, تا انديشه هاي نادرست و به دور از خرد خود را مطرح كنند, شناخته شوند.منظور از ولايت مطلقه فقيه گروهي با توجه به مفهوم لغوي مطلقه: (آزاد و رها از هرگونه قيد, خودكامه وأ) و با همانندي گويشي كه بين ولايت مطلقه و حكومت مطلقه ديده اند. پنداشته اند كه ولايت مطلقه فقيه, يعني حكومتي كه هيچ حدّ و مرزي ندارد و ولي فقيه هرگونه كه بخواهد مي تواند حكم براند و حتّي مي تواند قانون و يا شريعت اسلامي را تغيير دهد وأ.2 بي گمان, هدف فقيهان از ولايت مطلقه فقيه, چنين چيزي نيست. ولايت مطلقه فقيه, قراءتي از

ص: 9791

قلمرو ولايت فقيه است كه از ديرباز, در ميان فقهاي شيعه مطرح بوده است. در قلمرو ولايت فقيه, دو ديدگاه اساسي وجود دارد: الف . ديدگاهي كه قلمرو ولايت فقيه را بسان قلمرو حكومت پيامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) گسترده و تام مي داند و بر اين باور است كه وليّ فقيه, در تدبير و اداره كشور, در همه امور, حقّ دخالت و تصميم گيري دارد. ب . در برابر اين ديدگاه, شماري قلمرو اختيار ولايت فقيه و دايره نفوذ آن را اندك پنداشته اند: مالهايي كه مالكان آن ناشناخته اند, كودكانِ بي سرپرست وأ يعني بر اين پندارند كه فقيه نمي تواند حوزه اختيار خويش را بگستراند, بلكه تنها در همين چند مورد ولايت دارد. شماري بيش از اين قلمرو ولايت فقيه را گسترده اند و داوري در دوره غيبت را نيز از آنِ فقيه داراي همه شرايط دانسته اند, ولي درباره اجراي احكامي كه از سوي قاضي صادر مي شود, سكوت كرده اند. شماري ديگر از اين فراتر رفته و گفته اند: چون مقام داوري براي فقيه ثابت است, لوازم آن كه اجراي حكم باشد نيز, بر عهده او خواهد بود. بسياري از فقيهان شيعه, همان ديدگاه نخست را پذيرفته اند و با عناويني چون: نيابت عامّه فقيه,

ص: 9792

ولايت عامّه فقيه, ولايت مطلقه فقيه, ولايت كليّه الهيه, و يا مبسوط اليد بودن فقيه, از آن ياد كرده اند. امام خميني نيز, همين ديدگاه را پذيرفته و از آن با عنوان: ولايت مطلقه فقيه ياد كرده است. اطلاق در سخنان امام بزرگوار در برابر تقييد است, چه تقييد به امور حسبيه و چه در داوري و اجراي حكم. بر اين اساس, ولايت مطلقه فقيه; يعني فقيه حاكم, در اداره همه امور كشور, حقّ دخالت و تصميم گيري دارد. او, به گونه مستقيم و يا غيرمستقيم, حقّ دارد: فرمان جنگ و صلح بدهد, ماليات بگيرد و به مصرف برساند, اجراي حدود كند, با ديگر كشورها پيمانهاي سياسي, اقتصادي, نظامي ببندد وأ. كوتاه سخن اين كه: همه كارهايي را كه زمامدار گشاده دست و داراي تمامي اختيارها, انجام مي دهد, فقيه حاكم نيز, مي تواند انجام دهد. پس روشن شد: امام راحل, ديدگاه تازه اي در باب ولايت فقيه ارائه نداده, بلكه وي, برابر نياز زمان, لازم ديده آنچه را در كتاب البيع و ولايت فقيه آورده, با يادآوري پاره اي از اختيارهاي ولي فقيه, موضوع را روشن تر كنند. آن بزرگوار در (كتاب البيع) پس از بحث و بررسي درباره دليلهاي ولايت فقيه مي نويسد:(فتحصل ممّا مرّ ثبوت الولايه للفقها

ص: 9793

من قبل المعصومين عليهم السلام, في جميع ما ثبت لهم الولاية فيه من جهة كونهم سلطانا علي الامّة ولابدّ في الاخراج عن هذه الكليه في مورد من دلالة دليل دال علي اختصاصه بالامام المعصوم(ع) بخلاف ما اذ اورد في الاخبار انّ الامر الكذايي للامام(ع) او يامر الامام بكذا وامثال ذلك فانّه يثبت مثل ذلك للفقها العدول بالادلّه المتقدمه)3 از آنچه گذشت [دليلهاي عقلي و نقلي] به اين نتيجه مي رسيم: از سوي معصومان(ع) براي فقيهان ولايت ثابت است, در هر آنچه كه براي خود آنان ولايت ثابت بوده است, از آن جهت كه آنان سلطان بر امّت بوده اند. اگر موردي را بخواهيم از اين قاعده كلّي خارج كنيم, نياز به دليلي داريم كه بر ويژگي آن به امام معصوم(ع) دلالت كند. اگر در اخبار آمده: فلان كار با امام است, يا امام به فلان كار دستور مي دهد و مانند اينها, بسان اين اختيارها براي فقهاي عادل نيز به دليلهاي پيشين ثابت مي شود. ايشان, در كتاب ولايت فقيه نيز, اين توهم را, كه حوزه اختيار رسول اكرم(ص) بيش تر از حضرت علي(ع) و يا اختيارهاي حكومتي علي(ع) بيش تر از فقيه بوده است, مردود مي شمارد و مي نويسد: (البته فضايل حضرت رسول اكرم(ص) بيش از همه عالم

ص: 9794

است و بعد از ايشان, فضائل حضرت امير(ع) از همه بيش تر است, لكن زيادي فضائل معنوي, اختيارات حكومتي را افزايش نمي دهد. همان اختيارات و ولايتي كه حضرت رسول و ديگر ائمه, صلوات اللّه عليهم, در تدارك سپاه و بسيج سپاه, تعيين ولات و استانداران, گرفتن ماليات و صرف آن در مصالح مسلمانان داشتند, خداوند همان اختيارات را براي حكومت فعلي قرار داده است.)4فقيهان پيشين و ولايت مطلقه فقيه از سوي ديگر, همان گونه كه اشاره شد, بحث ولايت مطلقه فقيه, بحث جديدي نيست كه تنها از سوي امام خميني مطرح شده باشد. نخستين گام را در دوره غيبت در جهت اثبات نيابت فقيه از امام زمان(ع) شيخ مفيد برداشته است5 و پس از وي, فقهاي بزرگوار شيعه, قلمرو گسترده اي را براي وليّ فقيه قائل شده اند.6 بسياري از اين بزرگان, اصل ولايت فقيه را مسلّم دانسته و پس از شرح و بررسي دليلهاي حدود اختيارهاي ولي فقيه, به اين نتيجه رسيده اند كه فقيه, در دوره غيبت نيابت عامه, ولايت عامه و ولايت مطلقه دارد. چون اين نوشتار گنجايش نقل سخنان همه آن بزرگان را ندارد, به گفتار شماري از آنان كه روشني بيش تري دارد, اشارت مي كنيم: مرحوم محقق كركي (م: 940( مي نويسد: (فقهاي

ص: 9795

شيعه, اتفاق دارند كه فقيه عادل امامي داراي همه شرايط فتوا, كه از آن به مجتهد در احكام شرعي تعبير مي شود, نايب از امامان معصوم(ع) است در همه اموري كه نيابت در آن دخالت داردأ.)7 وي, از دليل خود به ولايت عامه, چنين گزارش مي دهد:(و الاصل فيه مارواه الشيخ في التهذيب, باسناد الي عمربن حنظله8 أ وفي معناه احاديث كثيره9 أ والمقصود من هذا الحديث هنا: انّ الفقيه الموصوف بالاوصاف المعيّنه منصوب من قبل ائمّتنا عليهم السّلام, نائب عنهم في جميع ما للنيابة فيه مدخل بمقتضي قوله: (فانّي جعلته عليكم حاكماً) وهذا استنابة علي وجه كلّي ولايقدح كون ذلك في زمان الصادق(ع) لانّ حكمهم وامرهم عليهم السّلام, واحد كما دلت عليه اخبار اخري.)10 دليل بر اين مطلب [ولايت مطلقه فقيه] روايت عمر بن حنظله أ و بسياري از روايات هم معني با آن است. مراد از روايت عمربن حنظله در اين جا اين است: فقيه با ويژگيهاي معيّن, از سوي امامان(ع) گمارده شده و از سوي آنان در همه اموري كه نيابت در آنها دخالت دارد, نايب است; زيرا امام صادق(ع) مي فرمايد: (فاني جعلته عليكم حاكما) البتّه اين نيابت, كلي است و همه زمانها را در بر مي گيرد و وقوع آن در زمان امام صادق(ع) به گستره آن خدشه

ص: 9796

اي وارد نمي كند; زيرا حكم و فرمان آنان يكي است و بر اين مطلب روايات ديگري نيز دلالت دارند. ايشان, در رساله قاطعة اللجاج, به اين پرسش: آيا فقيه در دوره غيبت مي تواند متولي خراج شود; با اشاره به ولايت و نيابت عامّه فقها, پاسخ مثبت مي دهد و از بزرگان نام مي برد كه در گفتار و عمل ولايت و نيابت عامّه فقيه را از امامان معصوم(ع) ثابت كرده اند.11 محقق اردبيلي (م:993( در چندين جا, نيابت عامّه فقيه را از پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) مطرح مي كند و در موردي مي نويسد:(من كونه حكماً, فهم كونه نائبا مناب الامام في جميع الامور ولعلّه به يشعر قوله عليه السلام (وعلينا ردّ والرادأ).12 از اين كه امام(ع) فقيه را با جمله: (فليرضوا به حكماً) حاكم قرار داده است, استفاده مي شود كه فقيه در همه امورد, به جاي امام معصوم مي نشيند. جمله: (علينا ردّ) نيز اشعار به همين مطلب دارد; زيرا ردّ بر فقيه را ردّ بر امامان معصوم(ع) دانسته است. وي, در جاي ديگر, درباره علت گستردگي حوزه اختيار فقيه حاكم مي نويسد:(لانّه قائم مقام الامام عليه السلام ونائب عنه.)13 چون حاكم اسلامي, قائم مقامِ امام معصوم(ع) ونايب اوست. شهيد ثاني, زين الدين بن علي العاملي

ص: 9797

(م:996( در ذيل عبارت14 محقّق حلّي (م: 676( مي نويسد: (المراد به (من اليه الحكم بحقّ النيابه) الفقيه العدل الامامي الجامع لشرائط الفتوي لانّه نائب الامام ومنصوبه(ع) فيتولي عنه الاتمام لباقي الاصناف مع اعواز نصيبهم كما يجب عليه(ع) ذلك مع حضوره أ.)15 محققّ حلّي از جمله: (من اليه الحكم بحقّ النيابه) فقيه عادل امامي را مراد كرده كه همه شرايط فتوا را دارد; زيرا چنين شخصي از سوي امام(ع) گمارده شده است. او, به نيابت از امام, كمبود اصناف موجود را از سهم امام(ع) بر طرف مي كند, همان گونه كه اين كار بر امام(ع) در زمان حضور واجب است. جواد بنِ محمّد حسيني عاملي (م: 1226ه.) فقيه را نايب گمارده شده از سوي امام زمان(ع) مي داند: (هو (فقيه) نايب و منصوب عن صاحب الامر, صلي اللّه عليه وعلي ابائه الطاهرين وعجل اللّه تعالي فرجه وجعلني فداه, ويدلّ عليه العقل والاجماع والاخبار.)16 فقيه, از سوي صاحب امر(عج) گمارده شده است. بر اين مطلب, عقل و اجماع و اخبار دلالت دارند. مرحوم علاّمه نراقي (م: 1245ه.) در كتاب نفيس و پر ارج خود, عوائد الايام, از ولايت و نيابت عامّه فقيه و دليلهاي آن سخن گفته و بر اين باور است: در هر موردي كه پيامبر(ص) و يا امامان معصوم(ع) ولايت

ص: 9798

داشته اند, وليّ فقيه و حاكم اسلامي نيز در روزگار غيبت ولايت دارد. هر كاري كه مربوط به امور ديني و يا دنيوي مردم است و بايد انجام گيرد, فقيه داراي شرايط, عهده دار آنها خواهد بود.17 ميرفتاح حسيني مرغه اي (م: 1250ه.) نيز ولايت مطلقه فقيه را پذيرفته و دليلهاي گوناگوني بر آن اقامه كرده است.18 صاحب جواهر (م:1226ه.) در بسياري از كتابهاي فقهي, از ولايت عامّه فقيه سخن گفته است, از جمله: در كتاب امر به معروف و نهي از منكر, دربحث روا بودن اقامه حدود به دست فقيه, پس از آن كه ولايت مطلقه فقيه را ثابت مي كند, مي نويسد: (بل لولا عموم الولايه لبقي كثير من الامور المتعلقه بشيعتهم معطلّه فمن الغريب وسوسة بعض الناس في ذلك بل كانّه ماذاق من طعم الفقه شياً ولافهم من لحن قولهم ورموزهم امراً ولاتامّل المراد من قولهم: انّي جعلته عليكم حاكما, قاضياً, حجةً وخليفةً ونحو ذلك مما يظهر ارادة نظم زمان الغيبة لشيعتهم في كثير من الامور الراجعة اليهم.)19 زيرا اگر به عموم ولايت فقيه باور نداشته باشيم, بسياري از امور مربوط به شيعيان, معطل مي ماند. شگفت آور است كه شماري از مردم در اين باره وسوسه مي كنند. اينان گو اين كه مزه فقه را نچشيده

ص: 9799

اند و تعابير و معاني و رمز كلمات امامان معصوم(ع) را نفهميده اند و در عنوانهايي چون: حاكم, قاضي, حجّت, خليفه و غير اينها كه در كلمات امامان(ع) درباره فقها آمده است, دقّت نكرده اند. طرح اين عنوانها و همانند اينها از سوي امامان(ع), دلالت دارد كه آن بزرگواران در دوره غيبت نظم و سامان يافتن امور شيعيان را خواستار بوده اند. وي, در كتابهاي: (صوم)20, (زكات), (خمس)21, (جهاد) (در بحث شرائط22, پرداخت جزيه23 و قرارداد با اهل ذمّه24( (قضا)25 وأ 26 بر نيابت و ولايت عامّه فقيه تاكيد كرده است. از جمله مي نويسد: (لكن ظاهر الاصحاب عملاً و فتواً في ساير الابواب عمومها, بل لعلّ من المسلمات او الضروريات عندهم.)27 از عمل و فتواي اصحاب در ديگر بابهاي فقه, عمومي بودن و فراگيري ولايت فقيه, استفاده مي شود, بلكه شايد از نظرگاه آنان, ولايت عامّه فقيه از مسلمات و ضروريات باشد. او در جاي ديگر, اظهار مي دارد: اطلاق دليلهاي ولايت فقيه, بويژه روايت اسحاق بن يعقوب فقيه را در رده اولي الامر قرار مي دهد, اولي الامري كه پيروي از آنان بر ما واجب است.28 از سخنان ياد شده كه به عنوان نمونه آورده شد و ديگر سخنان وي در ديگر بابهاي فقهي, سستي گفتار كساني كه

ص: 9800

پنداشته اند صاحب جواهر درباره ولايت عامّه سخني نگفته است, روشن مي گردد. از اين سخن سست تر و بي پايه تر, اين سخن است: (تئوري ولايت فقيه يكي از فروع فقه است أ و نوادري چون مرحوم امام(ره) يا ملا احمد نراقي از قائلين به بسط يد فقها در امر حكومتي بوده اند و اكثريت مطلق فقها و مراجع تقليد دو قرن گذشته, به چنين فتوايي قائل نيستند.)29 اين سخن, سخن جديدي نيست. پيش از اين نويسنده نهضت آزادي چنين ادّعايي كرده بود و ما به شرح, ديدگاه اين گروه را نقد و بررسي كرديم و ديرينگي ولايت فقيه را نشان داديم.30 در آن جا نگاشتيم: ولايت فقيه ريشه در ژرفاي فقه شيعه دارد و از ضروريات فقه شيعه است, تا جايي كه شماري از فقيهان ادعاي اجماع كرده اند. حاج آقا رضا همداني31, سيد محمد بحرالعلوم32 نيز درباب نيابت عامه فقيه, ديدگاه ديگر فقيهان را پذيرفته اند. بيش از اين, در اين جا مجال نيست كه آراي فقيهان نامور را در باب نيابت عامه فقيه يادآور شويم و از تك تك آنان نام ببريم.معيارها و ترازها در به كار بستن ولايت پيش از اين يادآور شديم: هرچند ظاهر اين تعبير: (ولايت مطلقه فقيه) به ويژه با توجه به مفهوم

ص: 9801

لغوي مطلق و مطلقه, اين معني را مي رساند كه حكومت مبتني بر ولايت فقيه, هيچ قيدوبندي ندارد و آزاد و رها از همه چيز است و هرگونه بخواهد مي تواند عمل كند, ولي با ژرف انديشي و مطالعه همه سويه و دقيق در ويژگيهايي كه ولي فقيه بايد داشته باشد و هرگاه, يكي از آن ويژگيها را نداشته باشد, كرسي ولايت را از دست خواهد داد, جايي براي چنين برداشتي نمي ماند. ولي فقيهي كه اسلام او را نايب پيامبر و امام معصوم مي داند, قانونمند و برابر معيار و ترازهاي اسلامي حركت مي كند, بلكه در قانونمندي و عمل به دستورهاي الهي, سرآمد است. ولي فقيه, در عمل بايد به معيارها و قانونها و آيينهايي پاي بند باشد, تا دستورها و فرمانهاي او, جلوه اي از فرمان حق باشند: 1. پاي بندي دقيق و همه سويه به معيارها و آيينهاي اسلامي. 2 . نگهداشت مصلحت اسلام و مسلمانان در تمامي حركتها و برنامه و دستورها. امام خميني كه بيش ترين تأكيد را بر ولايت مطلقه فقيه داشت و حكومت الهي خويش را بر اين اصل استوار ساخت, در جاي جاي كتاب (ولايت فقيه) و (كتاب البيع), بر دو شرط ياد شده پاي مي فشارد و از باب نمونه

ص: 9802

در ماهيت ولايت فقيه مي نويسد: (حكومت در اسلام, به مفهوم تبعيت از قانون است و فقط قانون بر جامعه حكمفرمايي دارد. آن جامعه كه اختيارات محدودي به رسول اكرم(ص) و ولايت داده شده, از طرف خداوند است. حضرت رسول اكرم(ص) هر وقت مطلبي را بيان يا حكمي را ابلاغ كرده اند, به پيروي از قانون الهي بوده است; قانوني كه همه بدون استثناء بايستي از آن پيروي و تبعيت كنند.)33 آن بزرگوار, در كتاب البيع, پس از آن كه قملرو حكومتي وليّ فقيه را بسان قلمرو حكومتي پيامبر(ص) و امامان معصوم دانسته, مصلحت گرايي را براي معصوم(ع) و فقيه لازم مي داند:34 (حكومت اسلامي, استبدادي نيست كه در آن خواسته هاي نفساني يك فرد ملاك باشد. مشروطه و جمهوري نيست كه در آن, قانونهاي بشري ملاك و معيار باشد. حكومت اسلامي, در همه شؤون خود از قانون الهي سرچشمه مي گيرد. هيچ يك از كارگزاران حكومتي در اسلام, نمي توانند استبداد به رأي داشته باشند. همه چيز در حكومت اسلامي, بايد برابر با قانونهاي الهي باشد, حتي پيروي از كارگزاران حكومت. بله, حاكم اسلامي, مجاز است در موضوعات, برابر صلاح مسلمانان و يا حوزه حكومتي خود عمل كند. چنين اختياري, استبداد به رأي نيست, بلكه عمل بر اساس مصلحت

ص: 9803

است. نظر و ديدگاه حاكم نيز, همانند عمل او تابع مصلحت است.)35 بنابراين, ولايت فقيه, در چهارچوب قانونهاي اسلام و مصلحت اسلام و مسلمانان قرار دارد. در مقوله مصلحت, دو نكته اساسي در خور بحث و بررسي بيش تر است: 1 . بازشناسي مصالح, براي صدور احكام حكومتي با چه كسي است؟ 2 . چه معيارها و ترازهايي دارد؟ با پاسخ به دو پرسش يادشده, به بسياري از شبهه ها پاسخ داده خواهد شد; زيرا منشأ بسياري از اشكالها و شبهه ها, نشناختن جايگاه شرعي و فقهي (احكام مصلحتي) است. پاسخ پرسش نخست, با توجه به مباني و سخنان و سيره عملي امام خميني, چندان دشوار نيست. در مقاله هاي پيشين نيز اين مطلب را اشاره كرده ايم كه مرجع اصلي تشخيص مصلحت براساس نيابت عامّه, وليّ فقيه است. مصلحت را گاه خود فقيه حاكم باز مي شناسد و گاه به نهاد و اشخاص ديگر وا مي گذارد كه بازشناسند و به وي اعلام بدارند. سيره عملي امام خميني نيز اين گونه بود.36 پاسخ به پرسش دوم, مجالي فراخ تر و بررسي بيش تر مي طلبد. در اين جا به اشاره اي بسنده مي كنيم و نكته اي را يادآور مي شويم و آن اين كه: در بازشناسي مصالح, بايد

ص: 9804

دو شرط را رعايت كرد: 1 . مصلحت سنجيها بايد با توجّه به قانونهاي شريعت اسلامي انجام گيرد. 2 . در بازشناسي مصالح, اصل اهم و مهم رعايت گردد. به معيار نخست و تاكيد و پافشاري امام خميني بر آن, اشاره كرديم. شايد حساس ترين و مهم ترين مرحله در بازشناسي مصالح, نگهداشت تراز دوّم باشد. در همين جاست كه گروهي پنداشته اند امام خميني فوق فقه و فوق شريعت سخن گفته است. پيش داشتن مهم تر بر مهم, اصلي است خردمندانه و مورد تاييد اسلام. همه فقهاي اسلام در باب تزاحم, بر اين باورند كه بايد به تكليف اهم عمل شود و از مهمّ دست برداشته شود. تأكيد امام بر پيش داشتن مصلحت نظام و مردم, در همين راستا قرار مي گيرد: (مصلحت نظام از امور مهمه اي است كه گاهي غفلت از آن, موجب شكست اسلام عزيز مي گردد. امروز جهان اسلام, نظام جمهوري اسلامي ايران را تابلوي تمام نماي حلّ معضلات خويش مي دانند. مصلحت نظام و مردم از امور مهمّه اي است كه مقاومت در مقابل آن, ممكن است اسلام پا برهنگان زمين را در زمانهاي دور و نزديك زير سؤال ببرد و اسلام آمريكايي مستكبرين و متكبرين را با پشتوانه ميلياردها دلار به وسيله ايادي

ص: 9805

داخل و خارج آن پيروز گرداند.)37 آن بزرگوار در پيامي به شوراي نگهبان و مجمع تشخيص مصلحت,38 به دو قاعده و تراز ياد شده, توجّه داده است: (شما در عين حالي كه بايد همه توان خود را به كارگيريد كه خلاف شرعي صورت نگيرد, بايد تلاش كنيد كه خداي ناكرده اسلام در پيچ و خمهاي اقتصادي, نظامي, اجتماعي و سياسي متّهم به عدم قدرت اداره جهان نگردد.) حضرت ايشان از حوزويان و ائمه جمعه و روزنامه ها و تلويزيون مي خواهد كه مصلحت نظام و اهميت آن را براي مردم روشن كنند.39 پيش داشتن حكم حكومتي, بر احكام اوّليه در برخي از جاها, براساس معيار تزاحم صورت مي گيرد و نه از باب اين كه وليّ فقيه, نسبت به دستگاه فقه و شريعت, ولايت مطلقه دارد, چنانچه شماري پنداشته اند.40 پيش بودن حكم حكومتي بر حكم شرعي اوّلي, به معناي تعطيل كلّي و يا نسخ آن نيست, بلكه دستور به توقف موقت اجراي آن, به سبب تزاحم با يك حكم شرعي اهمّ است. اين حق را شرع و عقل به حاكم اسلامي داده است. پيامبر اسلام(ص) و علي(ع) بارهاي بار از اين حقّ استفاده كردند; يعني آن دو بزرگوار, اجراي حكم شرعي را به سبب اجراي يك حكم شرعي مهمّ

ص: 9806

تر و يا مصلحتي مهمّ تر, تا زماني خاص, واپس انداخته اند. اين كار, قرباني كردن شريعت به پاي مصلحت نيست, بلكه نگهداشت خير و صلاح امت است كه در خود شريعت پيش بيني شده است. اين كار مربوط به مقام اجراي احكام است نه تشريع. در اين باره بازهم سخن خواهيم گفت.تفسيرهاي نادرست از ولايت مطلقه فقيه اينك پس از شرح قراءت امام از ولايت مطلقه فقيه, به بررسي قراءتهاي ديگر و مقايسه آنها با ديدگاه امام خميني مي پردازيم. در يك جمع بندي مي توان گفت: دو گروه به تفسير و شرح ولايت مطلقه فقيه پرداخته اند: 1 . گروهي كه به اسلام و اصل ولايت فقيه باور دارند و بر خود دفاع از آن را واجب مي دانند ولي ديدگاه آن با ديدگاه امام سازگار نيست. 2 . گروه دوّم كساني اند كه اعتقادي به ولايت فقيه ندارند و با تفسير نادرست از ولايت فقيه, تلاش مي ورزند مردم را در برابر آن قرار دهند. اين جريان به گونه اي رسمي و آشكار, از سوي دشمنان و مخالفان انقلاب اسلامي حمايت مي شود. دسته ها و گروههاي گوناگون, از جمله روشنفكران غير مذهبي, نهضت آزادي و شماري از چهره هاي كينه ورز يا ساده لوح سياسي, در

ص: 9807

حوزه و دانشگاه, در اين مسير گام بر مي دارند. در اين بخش, يكايك اين تفسيرها را طرح و درستي و نادرستي, برابري و يا نابرابري آنها را با ديدگاه حضرت امام نشان خواهيم داد. 1 . ولايت مطلقه فقيه و حكومت مطلقه: چنانكه اشارت رفت, شماري با همانندي گويشي كه ميان ولايت مطلقه فقيه و حكومت مطلقه ديده اند, پنداشته اند كه آن دو يكي هستند. ناآگاهان و غرض ورزان در داخل و خارج, اين همانندي را سوژه مناسبي براي تبليغات عليه ولايت فقيه دانسته و با همه توان تلاش مي ورزند كه حكومت مبتني بر ولايت فقيه را استبدادي معرفي كنند: حكومتي كه در امور كشور و حقوق مردم بدون در نظر گرفتن هيچ معيار و ملاكي دخالت مي كند, حكومتي كه آزادي مردم را از آنان دريغ مي دارد و به آنان اجازه هيچ گونه انتقاد و اعتراضي نمي دهد وأ. بله, حكومت مطلقه, حكومتي استبدادي است. حكومت استبدادي, براساس حاكميت فرد و يا گروه ويژه اي بنا شده است. حكومتي است زورمدارانه, سركوب گر, خشن و غيرپاي بند به قانون و معيار و تراز. در اين گونه حكومتها, اراده مردم هيچ نقشي ندارد, مصالح مردم درنظر گرفته نمي شود. حاكمان هيچ وظيفه اي نسبت به مردم

ص: 9808

احساس نمي كنند و خواسته هاي شخصي و گروهي را بدون هيچ معياري به اجرا مي گذارند. در چنين نظامهايي, حكومت گران, حكومت را از آنِ خود و خاندان خود مي دانند. بيش ترين جنايتها را در طول تاريخ, اين حاكمان خودكامه و مستبد انجام داده اند. اينان, براي

ص: 9809

حفظ تاج و تخت خويش, حتي فرزندان و برادران خود را به احتمال مزاحمت به خاك و خون كشيده اند.41 آيا ولايت مطلقه فقيه چنين است؟ آيا در كارنامه چندين ساله حكومت فقيه, نشاني از اين تجاوزگريها, حق كشيها, به مسلخ بردنها ديده مي شود؟ البته, هم دشمنان درجه يك انقلاب اسلامي و هم گروههاي وابسته, خوب مي دانند كه حكومت فقيه, حكومت مهر و عشق و مردم دوستي است و آنان همين را نمي خواهند, چون مي دانند در حكومتي كه بر عشق و دوستي به مردم بنا شود, جايي براي استعمار و فريب خلق و به تاراج بردن سرمايه هاي ملي نخواهد بود; از اين روي ناگزيرند كه در بوقها بدمند كه هان اي مردم! از حكومت فقيه كناره گيريد وأ. روشن است كه برابر معيارها و ترازهاي اسلامي, اگر يكي از آن ويژگيهاي حكومت مطلقه, در وليّ فقيه, يافت شود ديگر مشروعيت ندارد. همان گونه كه اشاره كرديم. اطلاق در ولايت مطلقه, در برابر تقييدي است كه درباره اختيارهاي وليّ فقيه گفته اند. ولايت مطلقه, يعني فقيهي كه حاكم است, همان اختيارهاي حكومتي پيامبر(ص) و امامان(ع) را دارد, نه بخشي از آن را. بر اين اساس, ولايت مطلقه فقيه, نه تنها با حكومت مطلقه, كه با

ص: 9810

هيچ يك از گونه هاي حكومتهايي كه در فلسفه سياسي آمده است, همخواني ندارد. اگر بخواهيم آن را با تقسيم بندي مشهور بسنجيم, از گونه مشروطه به شمار مي آيد, البته نه به معناي غربي آن. مشروطه يعني مشروطه به همه شرايط و معيارهايي كه شريعت اسلامي براي وليّ فقيه, در نظر گرفته است. شرايطي كه در فلسفه سياسي اسلام, بويژه شيعه براي رهبري آمده, دقيق ترين و سخت ترين شرايط است. به گفته حضرت امام: (حكومت اسلامي نه استبدادي است, نه حكومت مطلقه, بلكه مشروطه است. البتّه نه مشروطه به معناي متعارف فعلي آن كه تصويب قوانين تابع آراء اشخاص و اكثريت باشد. مشروطه از اين جهت كه حكومت كنندگان در اجرا و اداره مقيّد به يك مجموعه شرط هستند كه در قرآن كريم و سنّت رسول اكرم(ص) معيّن گشته است.)42 بنابراين, حكومت و ولايت فقيه, نه تنها با حكومت مطلقه فردي يا حزبي همخواني ندارد كه ضدّ آن به شمار مي آيد. ولايت مطلقه فقيه و حكومت مطلقه چند تفاوت اساسي با يكديگر دارند از جمله: الف . مشروع بودن ولايت مطلقه فقيه, بستگي به پاي بندي و گردن نِهي آن به احكام الهي دارد. حكومت اسلامي, همه تشكيلات آن: يا قوّه مقنّنه, قضائيه و مجريه بايد با

ص: 9811

معيارهاي اسلامي برابر و هماهنگ باشند و سرپيچي از اين اصل, به هيچ روي, جايز نيست, در حقيقت در نظام ولايت فقيه, حاكميت از آنِ قانونها و دستورهاي خداست.43 ب . برابر آيات و روايات, حاكم اسلامي شرايط و ويژگيهايي بايد داشته باشد و اين ويژگيها را بايد در تمامي آنات زندگي, بويژه در دوران حكمراني, دارا باشد و اگر آني يكي از ويژگيها و شرايطي را كه شرع مقرر داشته, نداشته باشد, خود به خود از كرسي ولايت به زير مي آيد و حكم وي نافذ نخواهد بود: (اگر فقيهي بخواهد زورگويي كند از ولايت ساقط مي شود.)44 (اگر وليّ فقيه, يك كلمه دروغ بگويد يك قدم بر خلاف بگذارد, آن ولايت را ديگر ندارد.)45 (اگر فقيه يك گناه صغيره هم بكند, از ولايت ساقط مي شود.)46 چرا كه ديگر به چنين فقيهي اعتماد و اطميناني نيست كه مصالح اسلام و مسلمانان را فداي خواسته هاي نفساني خود و پيرامونيان خود نكند. ييكي از شرايط, عدالت است و اين شرط با استبداد, خودمحوري, از بين بردن حقوق مردم وأ ناسازگاري دارد. ج . حاكم و مردم در حكومت اسلامي, حقوقي متقابل دارند.47 حاكم چون اجرا كننده احكام الهي است, امت اسلامي, بايد از وي پيروي كند و از سوي

ص: 9812

ديگر, چون هدف و انگيزه حكومت برآوردن نيازهاي مادي و معنوي امت است, در حقيقت حاكم خدمتگزار مردم خواهد بود. د . در حكومت اسلامي, همه مردم در برابر قانون و در برخورداري از حقوق, ثروتهاي ملّي وأ مساوي هستند. فرد مافوق قانون وجود ندارد: (رهبر در برابر قوانين با ساير افراد كشور مساوي است.)48 ه . افزون بر اين, همان گونه كه در گذشته آورديم, قلمرو ولايت فقيه, محدود به مصالح اسلام و مسلمانان است. رهبري در تصميم گيريهاي مربوط به اداره جامعه با آنان به رايزني مي پردازد و پس از تبادل نظر و ارزيابي ابعاد گوناگون موضوع و سنجش سود و زيان تصميم مي گيرد. و . هر چند با قيدها و شرطهايي كه اسلام براي حاكم اسلامي قرار داده, ضريب خطا و فساد كاهش مي يابد, با اين حال, نظارت همگاني امّت, بويژه, عالمان و متفكران اسلامي بر حاكمان پذيرفته شده است. همان گونه كه رهبران وظيفه دارند اخلاق و رفتار جامعه را زير نظر بگيرند و پاسدار سلامت فرهنگي جامعه باشند, مردم نيز, وظيفه دارند بر جريان امور نظارت كنند و از دادن پيشنهادهاي خيرخواهانه و انتقادهاي دلسوزانه و سازنده كوتاهي نورزند.49 در اين جهت فرقي ميان امام معصوم و غيرمعصوم نيست; از اين روي,

ص: 9813

امام علي(ع) نيز از مردم مي خواهد كه از برخورد چاپلوسانه و رياكارانه بپرهيزند از انتقاد دوستانه و مهرورزانه و ارشاد نيك انديشانه كوتاهي نورزند. اين نظارت در قانون اساسي جمهوري اسلامي نيز پيش بيني شده است.51 همه مردم, بويژه خبرگان چنين حقّي را دارند. ضمانت اجراي اين نظارت نيز از سوي مردم بر عهده خبرگان گذاشته شده است.52 افزون بر همه اينها, تجربه عملي دو دهه گذشته, نشان مي دهد كه وليّ فقيه استبدادي ندارد و مردم در حكومت مبتني بر ولايت فقيه, نقش اساسي دارند, به گونه اي كه در اين مدت بارهاي بار به پاي صندوقهاي رأي رفته و نظر خود را درباره نوع حكومت, رياست جمهور و نمايندگان مجلس وأ اظهار كرده اند. شايد با توجّه به شرايطي كه براي وليّ فقيه آورديم و يا براي اين كه چنين شبهه اي پيش نيايد (اشتباه حكومت مطلقه با ولايت مطلقه) فرزند بزرگوار امام, علامه شهيد مصطفي خميني, به جاي ولايت مطلقه فقيه, ولايت عامّه مقيده را به كار برده است.53 با اين كه او همان اختيارهايي را براي فقيه باور دارد كه امام خميني باور داشت. با توجه به فرقهايي كه بين حكومت مطلقه و ولايت مطلقه فقيه وجود دارد و ما به آنها اشاره كرديم, ولايت

ص: 9814

فقيه, نه تنها استبدادي نيست كه بيش ترين حقّ و حقوق را براي مردم باور دارد. قيد مطلقه, همان گونه كه آورديم مربوط به اختيارهاست; يعني فقيه در اداره كشور, از همه اختيارهايي كه يك حاكم گشاده دست و با اختيار دارد, برخوردار است, نه اين كه هرگونه بخواهد مي تواند عمل كند. امام خميني, معمار انقلاب اسلامي و پياده كننده ولايت فقيه, به روشني اعلام مي دارد: (حكومت اسلامي أ حكومت استبدادي نيست كه رئيس دولت مستبد و خود رأي باشد, مال و جان مردم را به بازي بگيرد و در آن بدلخواه دخل و تصرف كند, هركس را اراده اش تعلّق گرفت بكشد و به هر كه خواست انعام كند و به هر كه خواست تيول بدهد, اموال و املاك ملت را به اين و آن بخشد. رسول اكرم(ص) و حضرت اميرالمؤمنين(ع) و ساير خلفا هم چنين اختياراتي نداشتند.)54 علت نگرانيها: با اين كه ديدگاه ولايت مطلقه فقيه, بارها از سوي امام خميني و پيروان آن بزرگوار شرح داده شده و مخالف بودن آن نيز با استبداد و حكومت مطلقه نمايانده شده است, علت اين كه شماري از روشنفكران همچنان از استبدادي بودن حكومت اسلامي سخن مي گويند چيست؟55 اين افراد از چه چيزي نگرانند؟ آيا اينان ازاستبداد و تباه

ص: 9815

شدن حقوق مردم نگرانند و يا نگراني آنان از چيز ديگري است. بي گمان, ريشه نگراني اينان چنين چيزهايي نيست. نگراني آنان از اين است كه با وجود فقيهي آگاه, مدير و مدبر وأ دررأس حكومت اسلامي, جايي براي آنان و قبله گاه و اربابشان غرب باقي نمي ماند. بنابراين, آنان از اقتدار فقيهي كه نمي شود در او نفوذ كرد و برنامه هاي ديكته شده از سوي اربابانشان را پياده كرد, نگرانند. اين گروه, از اين نگرانند كه قوّه مقننه, قضائيه و مجريه, در اختيار اسلام است و راه نفوذي براي آنان نيست. اينان برآنند اين اقتدار را بشكنند, تا بتوانند نفوذ كنند و دوباره سلطه آمريكا را بر سرنوشت كشور اسلامي ايران, فراهم كنند. 2 . ولي فقيه و دخالت در زندگي خصوصي مردم: گروهي ولايت مطلقه فقيه را به چيرگي و دست اندازي در امور شخصي مردم تفسير كرده و گفته اند: (اطلاق, به اين معني است كه وليّ فقيه, مي تواند در زندگي خصوصي مردم دخالت نمايد؟)56 از باب نمونه: در انتخاب محل كار و سكونت, انتخاب همسر وأ مي تواند رأي خود را بر ديگران تحميل كند. آيا چنين تفسيري از ولايت مطلقه فقيه درست است؟ بي گمان, اين برداشت نادرست است. نه تنها امام

ص: 9816

خميني كه هيچ فقيهي از چنين ولايتي براي فقيه سخن نگفته است. طرح چنين تفسيري از ولايت مطلقه, شايد بدين سبب بوده است كه برخي از فقيهان چنين ولايتي را براي پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) باور دارند و آنان با توجّه به اين اصل كلّي كه ولايت فقيه, استمرار ولايت معصومان(ع) است, چنين ديدگاهي را ارائه داده اند. هر چند با معناي درست ولايت مطلقه فقيه و همچنين شرائطي را كه براي اعمال ولايت, بويژه شرط مصلحت آورديم, نادرستي اين برداشت نيز روشن شد; ولي به سبب اهميت بحث و روشن تر شدن موضوع و انگيزه كساني كه چنين تفسيرهايي را ارائه مي دهند, به دو بحثي كه در اين مقوله مطرح مي شود, اشاره مي كنيم: الف . آيا پيامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) چنين ولايتي دارند؟ ب . بر فرض, چنين ولايتي براي پيامبر(ص) و امامان(ع) ثابت باشد, آيا فقيه هم, چنين ولايتي دارد؟ ديدگاه مشهور اين است كه: پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) مي توانند در زندگي خصوصي افراد و در هر جا و هر كاري كه بخواهند ولايت خود را به كار بندند و دخالت كنند, هر چند در آن مصلحتي وجود نداشته باشد: (المعروف عنهم ثبوتها له(ع) خلافاً لما نسب الي صاحب البلغه قدس سرّه وهو

ص: 9817

الاقوي.)57 معروف در ميان فقها, ثابت بودن چنين ولايتي براي امام(ع) است. به صاحب (بلغه الفقيه) خلاف آن نسبت داده شده است. اين ديدگاه به نظر من نيز قوي تر است. اين دسته از فقيهان, براي ديدگاه خود, به آيات و روايات زير استناد جسته اند:» (النبيّ اولي بالمؤمنين من انفسهم.)58 آيه بيانگر اين است كه پيامبر(ص), اولي و احقّ است به مؤمنان از خودشان. آيه اطلاق دارد و هر آن جايي را پيامبر(ص) بخواهد ولايت را به كار بندد, چه مصلحت باشد و چه نباشد, در بر مي گيرد. » پيامبر اكرم(ص) مي فرمايد:(انا اولي بكلّ مؤمن من نفسه وعليٌّ اولي به من نفسه.)59 اين حديث و حديث غدير خم: (الست اولي بكم من انفسكم أ)60, بر همان مضمون آيه شريفه تاكيد دارند. به آيات و دليلهاي ديگري نيز استناد شده است61 كه به هيچ روي, بر ادّعاي ياد شده دلالت ندارند.62 بنابراين, مهمّ ترين دليل اين باور همان آيه شريفه و روايتي است كه همان مضمون آيه را دارد.نقد و بررسي بسياري از فقيهان از جمله: آخوند خراساني63, سيد محمد ال بحرالعلوم, صاحب بلغة الفقيه64, علاّمه شهيد سيّد مصطفي خميني65 وأ اين گونه ولايت را براي پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) نپذيرفته اند, زيرا به باور اينان: 1 . جعل

ص: 9818

ولايت از امور اعتباري است و بايد هدف مند و با سيره خردمندان همخواني داشته باشد. جعل چنين ولايتي براي معصوم(ع) خردمندانه نيست. آيا ممكن است ملكيّت چيزي را براي شخص اعتبار كنيم, ولي امكان استفاده ملكي به او ندهيم, ولايت معصوم, به اين معني, چنين چيزي است.66 2 . آيه شريفه: (النّبي اولي بالمؤمنين أ) و روايت: (انا اولي بكلّ مؤمن أ), به هيچ روي بر معناي ياد شده دلالت ندارند. از مجموع آن دو, جز نفوذ تصرف معصومان(ع) و واجب بودن پيروي از آنان, چيز ديگري استفاده نمي شود. بنابراين, ولايت مطلقه, حتي براي معصومان(ع) به معناي ياد شده درست نيست; زيرا اگر چنين حقّي را براي آن بزرگواران بپذيريم لازمه اش اين است كه آنان حقّ داشته باشند قانونها و آيينهاي اسلام را درمورد مردم, يكي پس از ديگري, بشكنند. اين كار را نه عقل اجازه مي دهد و نه عرف. بي گمان, پيامبر(ص) و امامان(ع) بيش از ديگران به حقوق مردم ارزش مي گذارند و هرگز بدون رضايت كسي, دلبخواهي, دست به مال كسي نمي يازند و يا همسر كسي را طلاق نمي دهند وأ. 3 . افزون بر اين, سيره پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در برخورد با مردم در زندگي شخصي همانند برخورد مردم با يكديگر بوده

ص: 9819

است, درمال ديگران بدون اجازه آنان دست نمي يازيده اند بدون اجازه همسر كسي را طلاق نداده اند.67 أ كساني كه اين گونه ولايت را براي معصومان(ع) ثابت مي دانند, به روشني اظهار داشته اند: پيامبر(ص) و يا امامان معصوم(ع) از اين ولايت خود, استفاده نكرده اند.68 بي گمان, استفاده نكردن امامان از ولايت خود در اين موارد, از آن روي نبوده كه مي توانسته اند و بر آنان روا بوده, ولي از آن به دلخواه خود استفاده نكرده اند, خير, اجازه اين گونه دخالتها را نداشته اند.معناي اولي به تصرف بسياري از محققان و مفسران, اولي به تصرف بودن پيامبر(ص) و يا امامان معصوم(ع) را در پيوند با حقّ رهبري اجتماعي و سياسي دانسته اند.69 به اين معني كه پيامبر(ص) و امامان(ع) در بُعد اجتماعي و حكومتي, از ديگران سزاوارترند كه كارها را سامان دهند و دخالت كنند. هر مديري در حوزه مديريتي خود و كارهايي كه به عهده او گذاشته شده, از ديگران سزاوارتر است به انجام كارها و سر و سامان دادن به امور و بستن و گشودن آنها. پيامبر(ص) و امامان(ع) نيز, در كارهايي كه خداوند به عهده آنان گذاشته و در حوزه حكومت, از هركس ديگر, به انجام كارها و بستن و گشودن امور, سزاوارترند. چنين

ص: 9820

است حكم قواي سه گانه, كه هر يك از آنها, در محدوده مسؤوليتي كه دارند, از ديگران سزاوارتر و شايسته ترند كه دخالت ورزند و دست يازند. از آنچه آمد, روشن شد كه فقيه نيز داراي چنين ولايتي نيست. وقتي كه پيامبر(ص) و يا امامان(ع) حقّ نداشته باشند در زندگي خصوصي مردم به دلخواه و بدون رضايت آنان دخالت كنند, به طريق اولي, وليّ فقيه چنين حقّي ندارد و به هيچ روي, نمي تواند بدون مصلحت در انتخاب شغل, كار, مسكن, انتخاب همسر و يا نقل و انتقال مالهاي آنان, اراده خود را بر ديگران تحميل كند. بر همين اساس, امام خميني مي نويسد: ثم انا قد اشرنا سابقاً الي ان ماثبت للنبي صلي اللّه عليه وآله والامام عليه السلام من جهة ولايته وسلطنته ثابتة للفقيه, وامّا اذا ثبت لهم(ع) ولاية من غير هذه الناحيه فلا, فلو قلنا بان المعصوم(ع) له الولايه علي طلاق زوجة الرّجل او بيع ما له اواخذه منه ولو لم يقتض المصلحه العامّه لم يثبت ذلك للفقيه.)70 در پيش اشاره كرديم: اختيارهايي كه از جهت ولايت و سلطنت براي پيامبر(ص) و امامام(ع) ثابت شده, براي فقيه نيز ثابت است, ولي اگر اختيارهايي از سوي ديگر داشته باشد كه مربوط به رياست و شؤون اجتماعي آنان نباشد,

ص: 9821

اين گونه ولايت را براي فقيه نمي توان ثابت كرد. بنابراين, اگر گفتيم: معصوم(ع) اختيار دارد همسر كسي را طلاق دهد و يا مال شخصي را بفروشد و يا از او بگيرد, بدون آن كه مصلحتي عمومي در آن باشد, اين گونه ولايت براي فقيه ثابت نيست. از آنچه در اين بخش آمد روشن شد كه ولايت مطلقه به اين معني, نه براي معصومان(ع) و نه براي فقيه درست نيست. امام خميني, نيز به روشني اظهار داشته است: بر فرض چنين ولايتي براي پيامبر(ص) و امامان(ع) باشد, براي فقيه نخواهد بود. 3 . فوق فقه و شريعت: شماري از دگرانديشان, ولايت مطلقه فقيه را به ولايت بر فقه و شريعت تفسير كرده و پنداشته اند: فقيه, مي تواند (فوق فقه) و (فوق شريعت) عمل كند و دستگاه فقه و شريعت را ناديده بگيرد و به خلاف آن دستور دهد و يا مردم را از عمل به آن باز دارد.71 پيش از نقد و تحليل اين برداشت, اشاره اي به مفهوم ولايت تشريعي مفيد و مناسب, بلكه ضروري مي نمايد. ولايت تشريعي به دو معني آمده است: الف . حق حاكميت و تصرّف ب . حق تشريع و قانونگذاري ولايت به معناي نخست, ويژه خداوند و پس از آن از سوي

ص: 9822

خدا به پيامبر اسلام(ص) و امامان معصوم(ع) و در دوره غيبت, به فقيه داراي همه شرايط داده شده است. امّا ولايت به معناي دوّم, ويژه خداوند است و بس. همان گونه كه خداوند حاكم مطلق برهمه جهان هستي است, حاكم بر نظام تشريع نيز هست, دليلهاي عقلي و نقلي اين موضوع در جاي خود به شرح آمده است.72 در حكومت اسلامي, چنانچه اشاره شد, قانونگذاري با توجّه به احكام الهي صورت مي پذيرد. هيچ كس نمي تواند از سوي خود حكمي را تشريع و يا قانوني را در برابر قانونهاي الهي بر نهد. حتي پيامبر اسلام(ص) با آن مقامي كه در نزد خدا دارد, بر اساس آيات قرآني, بايد برابر با احكام الهي, بر جامعه حكومت كند:(وان احكم بينهم بما انزل اللّه ولاتتّبع اهوائهم.)73 در ميان آنان برابر با آنچه خداوند فرو فرستاده داوري كن و از هوسهاي آنان پيروي نكن. آيات بسيار ديگري, نيز به همين مضمون آمده است.74 البته از روايات,75 واگذاردن بر مي آيد كه خداوند ولايت برتشريع را در چند مورد, به پيامبر(ص) واگذارده و آن حضرت, با اجازه خداوند در همين حوزه ها, به قانونگذاري پرداخته است76, ولي اين, واگذاري, كلّي نبوده است; از اين روي, در پرسشهاي مهمّي كه مردم از آن بزرگوار داشتند

ص: 9823

در انتظار وحي مي نشست. امامان معصوم(ع) هر چند داراي مقام عصمت بودند; ولي تشريع تازه اي نداشتند; زيرا پس از كامل شدن دين و تمام شدن نعمت الهي77, همه احكام مورد نياز امّت را تا روز قيامت, برابر روايات فراوان تشريع شد78 و جايي براي تشريع تازه باقي نماند و وظيفه امامان(ع) شرح احكامي بود كه مستقيم و يا غيرمستقيم, از پيامبر(ص) دريافت داشته بودند. بر اين اساس, وليّ فقيه, به طريق اولي حقّ تشريع و قانونگذاري ندارد. قانونگذاري در حكومت اسلامي, به معناي بر نهادن احكام جديد نيست, بلكه مقصود از آن, برابر كردن فروع بر اصول و يا بازشناسي گزاره هاي گوناگون و به اصطلاح كارشناسي موضوعي است. به همين دليل, در كنار آن, شوراي نگهبان قرار داده شده است تا قانوني برخلاف اسلام بر نهاده نشود. عمل بر اساس مصلحت نيز, تشريع نيست, بلكه قانونمند و با معيار شرعي صورت مي گيرد; از اين روي, در مصلحت سنجيها, بايد در پرتو دستورهاي شريعت اسلامي و نگهداشت قاعده اهم و مهم صورت پذيرد. پيش از اين, اشاره كرديم كه قاعده اهم و مهمّ, قانوني عقلايي و مورد تاييدشريعت است, اما مربوط به مرحله اجراي احكام اسلامي است, نه تشريع و قانونگذاري. احكام اسلام, به هنگام اجرا, گاه

ص: 9824

دچار تزاحم مي گردد, وليّ فقيه, با مصلحت انديشي و مقدم داشتن اهم بر مهمّ, به رفع تزاحم مي پردازد و اهمّ را ازباب مصلحت پيش مي دارد. حوزه اجرا كه تزاحمها پديدار مي گردد, از حوزه استنباط جداست; از اين روي, حكم حاكم با ادلّه احكام سنجيده نمي شود, تا در كنار ديگر ادلّه اربعه, از منابع قانونگذاري به شمار آيد و يا مسأله تقييد و تخصيص وأ طرح گردد. بنابراين, پيش داشتن حكم حكومتي, بر احكام اوّليه يا ثانويه, تشريع و يا فوق فقه و يا فوق شريعت عمل كردن نيست, چنانچه شماري اين چنين پنداشته و نوشته اند: (ولايت مطلقه فقيه, به عنوان واسطه ميان عالم لاهوت و عالم ناسوت دو جنبه و دو حيث دارد: در درجه اوّل (وجه يلي الربّي) وليّ فقيه, نماينده امام معصوم و منصوب از قِبَلِ اوست. و در درجه دوّم (وجه يلي الخلقي) وكيل مردم و منتصب از سوي آنهاست. از وجه اوّل, وليّ فقيه, نسبت به دستگاه فقه, داراي ولايت مطلقه است, يعني داراي كليه شؤون پيامبر و ائمه معصومين در امر تشريع است و اساسا خود مصدر جعل و تشريع است و دستگاه فقه شيعي, بايد آن را به عنوان يكي از منابع و ادلّه فقهي در كنار ادلّه

ص: 9825

اربعه مرسوم, به رسميّت بشناسد. اين كه مي گوييم در كنار ساير ادلّه از باب مسامحه است, واِلاّ بر مبناي روايات متواتر, ولايت ذروه سنام اركان دين و مقدم بر همه آنهاست.)79 نويسنده, براي ادّعاي ياد شده به سخنان مشهور امام خميني درباره ولايت مطلقه و احكام ولايي و همچنين به سخنان آن بزرگوار كه حوزه حكومتي وليّ فقيه را بسان پيامبر و امامان دانسته استناد جسته است. اگر اين برداشت سست و بي پايه به امام نسبت داده نمي شد, درخور طرح و پاسخ نبود, ولي چون نويسنده آن را به امام نسبت داده است, به گونه اي گذرا به پاسخ آن مي پردازيم: امام خميني در چندين جا, از كتاب البيع, يادآور شده كه تشريع و قانونگذاري در اسلام ويژه خداوند است80 و در كتاب ولايت فقيه مي نويسد: (حكومت در اسلام, به مفهوم تبعيت از قانون است أ. آن جا هم كه اختيارات محدودي به رسول اكرم(ص) و ولات داده شده, از طرف خداوند است.)81 بر اساس حكم اوّلي, انجام دستورهاي ولي فقيه, بسان انجام احكام شرعي واجب است. در اين گونه موارد, دستور وليّ فقيه, همانند امر و نهي پدر به فرزند موضوع براي حكم خداوند است, با اين تفاوت كه حكم خداوند به پيروي از پدر

ص: 9826

و مادر, محدود جاهايي است كه ترك پيروي مايه رنجش, اذيت و عقوق آنان گردد, ولي قلمرو ولايت فقيه محدود به اين موارد نيست. نويسنده ياد شده (مطلقه) را به معني رها از هرگونه قيد و بند در فقه و امر تشريع دانسته و آن را به امام نيز نسبت داده, در حالي كه نه امام و نه هيچ فقيه ديگري, تاكنون چنين سخني نگفته است. گفتيم: چنين شأني براي امامان معصوم(ع) نيز ثابت نيست. حتي پيامبر اسلام(ص) بنا بر يك ديدگاه, در موارد انگشت شماري تشريع داشته است. استاد نويسنده, به سخنان امام, براي تشريع و قانونگذاري فقيه, برخاسته از فرق ننهادن بين احكام شرعي با احكام ولايي و حكومتي است. پيش از اين نيز آورديم كه صدور احكام حكومتي از سوي فقيه, تشريع و قانونگذاري نيست, بلكه مربوط به مرحله اجراي احكام است. بنابراين, طرح احكام حكومتي به عنوان يكي از منابع قانونگذاري در كنار ديگر دليلها و يا مقدّم بر همه آنها, سخني است سست و بي پايه. پيش داشتن اهمّ بر مهمّ, از سوي وليّ فقيه, فوق فقه و شريعت عمل كردن نيست. اگر امام خميني بر اين باور بوده كه احكام حكومتي بر احكام شرعي پيش هستند, از باب قاعده تزاحم اين ديدگاه را ابراز

ص: 9827

داشته كه قاعده اي است عقلي و نگهداشت آن در مسائل شخصي و اجتماعي ضروري. از باب نمونه: واجب بودن نجات انساني كه در حال غرق شدن است و حرام بودن گذر از ملك ديگري, و حكم شرعي اند كه درگاه انجام, براي كسي كه مي خواهد جان غريق را نجات دهد, ايجاد تزاحم مي كنند. به اين معني كه عمل به يكي, ترك ديگري را در پي دارد. در اين گونه جاها, كه مكلّف ناچار از انجام يكي از دو تكليف است, چاره اي جز فدا كردن مهمّ و انجام اهمّ نيست و اين فداكردن, به معناي تبديل و تغيير در حكم شرعي كلّي نيست. گذر از ملك ديگري براي نجات غريق, با رفع حرمت از غصب همراه نيست; يعني حكم حرام بودن باقي است, هر چند بازخواست و عقاب بر ارتكاب حرام تا هنگامي كه شرايط باقي است وجود ندارد. در مسائل اجتماعي نيز, چنين است. وليّ فقيه, حقّ افزون و يا كاستن حكمي را ندارد. او, بايد به برابرسازي قانونهاي اسلامي و اجراي آن مبادرت كند. البتّه هرگاه در مقام تدبير, اجراي مهمّي را مزاحم با حكم اهمّ يافت, همان گونه كه هر انساني در محدوده وظيفه شرعي خود, مهمّ را براي انجام اهم ترك مي كند,

ص: 9828

حاكم اسلامي نيز, تا هنگامي كه مزاحمت باقي است, اهمّ را پيش مي دارد. از باب نمونه: مال افراد محترم است و دولت اسلامي بدون اجازه مالك, بنابر حكم اوليه, نمي تواند به مال ديگري دست يازد. حال اگر مالك بودنِ فرد يا افرادي, با نياز عمومي و جامعه ناسازگاري داشته باشد, در مثل, دولت, برابر نياز مردم, مي خواهد خياباني ايجاد كند, در مسير, بناها و ساختمانها و زمينهايي وجود دارد. يا نرخ گذاري دولت كه بنابر حكم اوليه روا نيست. حال اگر فروشندگان, تاجران و بازرگانان از آزادي نرخ, استفاده ناشايست كردند و مردم در تنگنا بودند, باز هم بايد به حكم اوليه, گردن نهاد؟ حاكم اسلامي, در اين گونه موارد (كه امام خميني به نمونه هايي از آن اشاره كرده),82 اهمّ را بر مهمّ پيش مي دارد. نويسنده ياد شده پنداشته بود كه امام در اين موارد به تشريع و بالاتر از فقه و شريعت به قانونگذاري پرداخته است. 4 . ولايت مطلقه فقيه و قانون اساسي: آيا وليّ فقيه, تنها در چهارچوب اختيارهايي كه در قانون اساسي آمده اجازه به كار بستن ولايت دارد؟ يا مي تواند بالاتر از آن نيز ولايت را به كار بندد. گروهي, بر اين باورند كه حوزه كاري وليّ فقيه, به

ص: 9829

آنچه در قانون اساسي آمده محدود نيست: (بايدبه اين نكته توجه نمود كه اموري كه در يازده بند شمرده شده و عنوان وظايف و اختيارات را دارد همه جا دلالت بر حصر دارد و به اين معناست كه اين كارها منحصراً مربوط به رهبر

ص: 9830

است و ديگري نمي تواند در آنها دخالتي داشته باشد. امّا بدين معني نيست كه رهبر نمي تواند كار ديگري را بيرون از يازده بند انجام دهد كه حصر از طرف اين امور است نه از طرف رهبر.)83 اين كه چرا در اين اصل, حصر يك سويه است اما در اصول مربوط به وظايف ديگر مسؤولان, همانند رئيس جمهور و قوه مقنّنه و قضائيه, حصر دو سويه است؟ اين, به خاطر مبنا و مستند فقهي ولايت مطلقه فقيه است84, وگرنه از قانون اساسي مصوب سال 58, چنين چيزي به روشني استفاده نمي شود.85 شماري ديگر بر اين باورند كه وليّ فقيه, در چهارچوب قانون و براساس ساز و كارهاي تعيين شده در قانون, انتخاب گرديده و نبايد فوق قانون تلقي گردد و بالاتر از قانون اساسي دخالت كند. مي گويند: اگر وليّ فقيه, حقّ داشته باشد بالاتر از قانون اساسي عمل كند, چرا در قانون اساسي براي او, قلمرو كاري تعيين شده است. از سوي ديگر, اگر ولي فقيه, مجاز باشد كه فوق قانون اساسي و اختيارهاي تعيين شده عمل كند, پس رأي مردم به قانون اساسي چه مي شود؟ مردم به همين قانون اساسي رأي داده اند و معناي آن اين است كه رهبر هم بايد در محدوده

ص: 9831

همان اختيارهاي قانوني عمل كند؟نقد و بررسي با توجه به آنچه پيش از اين آورديم, ولايت مطلقه فقيه به مقام تشريع مربوط نيست, تا اعمال ولايت نوعي تشريع و قانونگذاري تلقّي گردد. گفتيم: پيش داشتن اهم بر مهمّ در احكام, يك قاعده عقلايي و شرعي است, نه فوق فقه و شريعت عمل كردن أ ديدگاه ما در اين مسأله نيز, تا حدودي روشن است, ولي به سبب اهميت موضوع اندك درنگي در شرح اين مقوله مفيد, مي نمايد: وليّ فقيه, در مسائل شخصي با ديگران, هيچ تفاوتي ندارد. او, همانند ديگران پيرو قانون است, بلكه او از ديگران بيش تر احكام شرعي و قانونها را پاس مي دارد. بنابراين, به اين معني, وليّ فقيه, به هيچ روي, فوق قانون نيست. امّا در اعمال ولايت و اختيارهاي حكومتي, بي گمان, مبناي اصلي نگهداشت قانون اساسي است; زيرا خاستگاه قانون اساسي شريعت اسلامي است و ما ثابت كرديم كه وليّ فقيه, بايد برابر قانونهاي شريعت اعمال ولايت كند, ولي اگر به مشكلي برخورد در قانون اساسي پيش بيني نشده بود, براساس قاعده عقلي و شرعي اهمّ و مهمّ, پس از رايزني با متخصصان و كارشناسي دقيق, طرح و يا قانون را كه رفع مشكل كند, به اجرا گذارد. اين حقّ در قانون اساسي

ص: 9832

مصوّب 68 پيش بيني شده است و با مبناي ولايت مطلقه فقيه نيز هماهنگي دارد. بنابراين, در اين گونه موارد, با سير و برنامه اي كه خود قانون پيش بيني كرده مي توان تجديد نظر كرد. افزون بر اين, اين گونه اختيارها ويژه نظام ولايت فقيه نيست, در هر حكومتي, چنين اختيارهايي وجود دارد. از اين روي, تعبير به (نقض قانون) و (قانون شكني) در اين گونه موارد, درست نيست, بلكه اين اختياري قانوني و مشروع است. بنابراين, تعبير: (فوق قانون اساسي) هر چند به ظاهر بار منفي دارد و به ذهن مي آيد كه وليّ فقيه, به دلخواه خود, از روي هوا و هوس مي تواند در قانون دخل و تصرّف كند و به ميل خود هر روز قانون را بردارد و قانون ديگري را جاي آن بگذارد, ولي با اندك دقت و ژرف انديشي و به دور از دشمنيها و كينه توزيها اگر مسأله بررسي شود, روشن خواهد شد كه به هيچ روي, فوق قانون اساسي بودن رهبر, به معناي قانون شكني نيست, بلكه به معناي خارج كردن جامعه از بن بستهاست. فقيه, با اين كه ولايت مطلقه دارد, امّا هيچ گاه از شرايط ولايت خارج نمي شود; چرا كه اگر او انساني خودپرست و هواپرست شد و

ص: 9833

يا براساس ميل و خواسته ديگران عمل كرد, خود به خود, ولالت نخواهد داشت و از كرسي مقدس ولايت پايين آورده مي شود. از اين روي, امام خميني, با اين كه به ولايت مطلقه فقيه باور داشت و اختيارهاي وليّ فقيه را فوق قانون اساسي مصوب پنجاه وهشت مي دانست, بر اين باور بود: (اين كه در قانون اساسي هست اين بعض شؤون ولايت فقيه است نه همه شؤون ولايت فقيه, و از ولايت فقيه آن طوري كه اسلام قرار داده أ هيچ كس ضرر نمي بيند.)86 امام در چند مورد, فوق قانون اساسي عمل كرد, از جمله: در اختلاف بين شوراي نگهبان و مجلس شوراي اسلامي, مجمع مصلحت نظام را تأسيس كردكه سپسها, در سال شصت و هشت, در قانون اساسي گنجانده شد. آيا در مثل اين جاها مخالفان ولايت مطلقه فقيه, بر اين باورند كه مشكل همچنان بايد باقي بماند و هيچ كس نبايد به حلّ آن بپردازد؟ آيا در كشورهاي ديگر اگر با چنين مشكلي رو به رو شوند, رئيس جمهور و يا يك شخص ديگر به حل آن نمي پردازد؟ خوشبختانه پس از بازنگري در قانون اساسي در سال شصت و هشت, اصولي در قانون اساسي آمد كه ولايت مطلقه به خوبي از آن استفاده مي شود.87

ص: 9834

و اگر چيزي از اختيارهاي وليّ فقيه به روشني, در قانون اساسي نيامده, مي توان براساس اصل چهارم كه مي گويد: (همه چيز بايد مطابق اسلام باشد) و اصل يكصد وهفتم كه مسؤوليتهاي ناشي از رهبري را به گونه اي عامّ, بر عهده وليّ فقيه مي گذارد, عمل كرد. براين اساس, مسأله نصب ائمه جمعه در سرتاسر كشور, تعيين سرپرستي اوقاف, تعيين سرپرست براي حجاج ايراني, نصب توليت آستانه مقدس رضوي و ديگر مشاهد مشرفه در صورت لزوم, عدل و نصب نماينده در جاهايي كه لازم بداند وأ از اختيارهاي رهبري است. هر چند در اصول مربوط به رهبري به آنها اشاره روشن نشده است. موارد ياد شده, چون اختلافي نبوده, در قانون اساسي هم نيامده است. ازسوي ديگر, مصلحت سنجي فقيه, با رأي مردم نيز هيچ گونه ناسازگاري ندارد; چرا كه پس از بازنگري قانون اساسي, ملّت بزرگ ايران نيز به آن رأي داد. بنابراين, وليّ فقيه اگر با مشكلي روبه رو شد, با توجه به قانون اساسي و رأي مردم, به رفع آن مي پردازد. مصلحت سنجي فقيه, فوق قانون به شمار نمي آيد, بلكه او تلاش مي كند كه مصلحت انديشيهاي خود را در چهارچوب قانون به كار بندد, چون خود اين هم مصلحتي است كه كم

ص: 9835

تر از ديگر مصالح نيست. يعني يكي از مصالح تعيين مسؤوليتها و جلوگيري از تعدد مراكز قدرت وأ است. با توجه به آنچه آمد, بي پايه بودن سخنان زير روشن مي شود: (آن دسته از برداشتهاي قشري كه ولايت فقيه را از مقوله (كشف) و (نصب) و نه انتخاب مردمي دانسته و آن را فوق قانون اساسي مي نشانند, وهرگونه قيد و روال قانوني را در وظايف و عملكرد آن نفي مي كنند, نهايتا و عملاً در جهت تضعيف آن گام بر مي دارند.)88 آيا اگر كسي بگويد ولايت فقيه, شعبه اي از ولايت رسول اللّه(ص) و يا استمرار اصل امامت است و خداوند به فقيه داراي شرايط, ولايت داده و مردم وظيفه دارند حكومتي بر مبناي ولايت فقيه تأسيس كنند, قشري است؟ اگر كسي بگويد حكم وليّ فقيه, همانند: حكم امام معصوم(ع) نافذ و پيروي از آن واجب و ردّ آن, ردّ بر امام زمان(ع) است, قشري است؟ آيا اگر كسي نظريه كشف و نصب را پذيرفت (قائل به هيچ گونه قيد و روال قانوني در وظايف و عملكرد وليّ فقيه نيست)؟ اين دو, چه تلازم منطقي با هم دارند؟ آيا كساني كه باور به كشف و نصب دارند, با روالهاي قانوني كه در قانون اساسي آمده, سر ناسازگاري

ص: 9836

دارند؟ آيا امام خميني و بسياري از شاگردان آن بزرگوار كه در تصويب قانون اساسي نقش مهمي داشتند, درباره وليّ فقيه, عقيده اي به جز نصب و كشف داشتند؟ آيا شما توجه داريد با اين سخنان, امام خميني را نيز قشري خوانده ايد؟ 5 . اجمال گويي و ابهام آفريني: گروهي به هنگام طرح ولايت مطلقه فقيه, به عنوان دفاع از ولايت, با طنز و كنايه گفته اند: (بله, ولايت مطلقه كليّه الهيه از آن ائمّه(ع) است و هيچ كس چنين ولايتي ندارد) و يا: (شؤون پيامبر(ص) شؤوني است كه معقول نيست به فقيه منتقل شود و يا شؤوني است كه به ضرورت شرع قابل انتقال نيست). مقصود از اين سخنان چيست؟ آيا مقصود اين است كه نمي شود فقيه را, در رديف پيامبر(ص) و يا امامان معصوم(ع) در فضائل و معنويات قرار داد؟ اين سخني است درست وهيچ شكّي در آن نيست. امام خميني, كه منادي ولايت مطلقه فقيه است, به روشني اظهار مي دارد: (وقتي كه مي گوييم ولايتي را كه رسول اكرم(ص) و ائمه(ع) داشتند, بعداز غيبت فقيه عادل دارد, براي هيچ كس اين توهّم نبايد پيدا شود كه مقام فقها همان مقام ائمه(ع) و رسول اكرم(ص) است; زيرا اينجا صحبت از مقام نيست, بلكه صحبت از

ص: 9837

وظيفه است. ولايت يعني حكومت و اداره كشور و اجراي قوانين شرع مقدس.)89 از جهت مقام معنوي و فضائل, هيچ كس با پيامبر(ص) و امامان معصوم سنجيده نمي شود. حتي براساس پاره اي از روايات, امامان(ع) از ملائكه مقرب الهي و پيامبران مرسل, بالاترند.90 بنابراين, اگر امام خميني از ولايت مطلقه فقيه سخن گفته, نمي خواهد بگويدكه مرتبه وليّ فقيه با پيامبر(ص) و امامان(ع) يكي است. امام خميني براي دفع اين توهم, در كتاب البيع, ولايت و خلافت را به دو گونه تقسيم مي كند: الف . ولايت و خلافت الهي تكويني: اين گونه ولايت, ويژه اولياء اللّه, همانند بپامبران و امامان معصوم(ع) است. ب . ولايت اعتباري جعلي: مانند: جعل و نصب رسول خدا(ص) علي(ع) را به عنوان خليفه مسلمانان. بي گمان, ولايت تكويني, چه نسبت به انسان و چه غير آن از شؤون وليّ فقيه نيست91. اطلاق ولايت نيز ناظر به اين معني نيست. اين گونه ولايت در عالي ترين و كامل ترين مراتب آن, تنها براي خداوند ثابت است. امّا پيامبر اسلام(ص) و ديگر پيامبران و امامان معصوم(ع) و حتّي برخي از اولياء اللّه نيز, مرتبه اي از ولايت تكويني را با اجازه خدا دارند. همه معجزات پيامبران و امامان و پاره اي از كرامات اولياءاللّه, گونه

ص: 9838

اي تصرف از سوي آنان در نظام تكويني, با اجازه خداوند است. امّا ولايت به گونه دوّم, قابل انتقال است و دليلي ندارد كه اختيارهاي وليّ فقيه, در اين بُعد (اداره كشور و اجراي قوانين) كم تر از پيامبر(ص) و يا امامان معصوم(ع) باشد: (فللفقيه العادل جميع ما للرسول والائمه عليهم السلام ممّا يرجع الي الحكومة والسياسه, ولايعقل الفرق, لانّ الوالي ايّ شخص كان هو مجري احكام الشريعه و المقيم الحدود الالهيه والآخذ للخراج وسائر الماليات والتصرف فيها بما هو صلاح للمسلمين فالنّبي(ص) يضرب الزاني مأة جلده والامام(ع) والفقيه كذلك وياخذون الصدقات بمنوال واحدأ.)92 همه اختيارهايي كه پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) در امور حكومت و سياسي دارند, فقيه نيز همان اختيارها را دارد. خردمندانه نيست كه معصوم(ع) با فقيه در اين جهت فرق داشته باشند, چون حاكم, هر كه باشد, بايد احكام شريعت را اجرا و حدود الهي را بر پا دارد, خراج و ديگر مالياتها را دريافت كند و در راه مصلحت مسلمانان به مصرف برساند. پيامبر(ص) صدتازيانه به شخص زناكار مي زند, امام(ع) و فقيه نيز همان اندازه بايد بزنند و مالياتها را نيز به يك اندازه مي گيرند. حضرت امام, در كتاب ولايت فقيه هم, به روشني از نبود فرق بين معصوم(ع) و فقيه در امور حكومتي

ص: 9839

سخن گفته است.93 6 . تفسيري ديگر از ولايت مطلقه فقيه: اين روزها, گروهها و شخصيتهايي, بدون درنظر گرفتن معيارها و ترازهاي اسلامي و ديدگاههاي معمار انقلاب اسلامي, در باب ولايت مطلقه فقيه سخناني گفته و ديدگاههايي عرضه كرده اند كه اگر هشيارانه با آنها برخورد نشود و با دقت نقد نشوند, شايد بناي كژي گذارده شود و اين اصل بلند و نقش آفرين از كارآيي و ظلمت زدايي بيفتد و از آن پوسته اي بيش نماند. در مثل يكي از گروههاي سياسي, اصل ولايت مطلقه فقيه را, به عنوان ميراث گرانبهاي امام خميني مي پذيرد و پاسداري از آن را نيز, به عنوان يكي از اركان نظام و قانون اساسي بر همه نيروهاي طرفدار نظام و انقلاب بويژه نيروهاي خط امام واجب مي داند, ولي تفسيري كه از آن ارائه مي دهد, كدر است و مبهم: (اصل مترقي ولايت مطلقه فقيه جنبه موضوعي دارد و نه شخصي, بدين معني كه دولت اسلامي علي اطلاق حقّ دخالت و تصرّف در كليّه موضوعات و امور حكومتي را داراست.)94 مقصود از اين سخنان چيست؟ آيا مقصود اين است كه: وليّ فقيه, با اين كه اختيارهاي گسترده اي دارد, ولي چون به تنهايي نمي تواند همه امور جامعه را انجام دهد, هر كاري

ص: 9840

را به فرد و يا اركان و تشكيلات ويژه خودش مي سپارد و مستقيم و يا غيرمستقيم بر كارهاي آنها نظارت مي كند, آن گونه كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي آمده است؟ به ديگر سخن: با اين كه وليّ فقيه, محور و مركز نظام است, همه كارها را خود به تنهايي انجام نمي دهد, بلكه از ديگران نيز كمك مي گيرد و به گونه اي كه شرائط روزاقتضا كند, تقسيم كار مناسبي را براي سامان مند كردن امور و اجراي كارها انجام مي دهد. اگر مقصود اين باشد تفسير درستي از ولايت مطلقه فقيه است و با ديدگاه امام خميني نيزهماهنگي دارد كه مي نويسد: (ثم انّ ما ذكرنا من انّ الحكومه للفقهاء العدول قد ينقدح في الاذهان الاشكال فيه بانهم عاجزون عن تمشية الامور السياسه والعسكريه و غيرها لكن لاوقع لذلك بعد ما نري ان التدبير و الاداره في كل دولةٍ بتشريك مساعي عدد كبير من المتخصصين و ارباب البصيره, والسلاطين و رؤساء الجمهور من العهود البعيده الي زماننا الاّ ما شذّ منهم لم يكونوا عالمين بفنون السياسه والقيادة والجيش بل الامور جرت علي ايدي المتخصصين في كلّ فنّ, لكن لو كان من يترأس الحكومه شخصاً عادلاً فلا محاله ينتخب الوزراء و العمال العدول او صحيح العمل, فيقلّ

ص: 9841

الظلم والفسادوالتعدي في بيت مال المسلمين وفي اعراضهم ونفوسهم.)95 ممكن است در اين كه مي گوييم: حكومت حق فقهاي عادل است, اشكال شود كه فقها توانايي اداره سياسي و نظامي كشور و مانند آن را ندارند, ولي اين اشكال وارد نيست; زيرا اداره كشور در هر حكومتي, با همكاري و شركت شمار زيادي از خبرگان و كارشناسان انجام مي گيرد و همه حاكمان و رؤساي جمهور, از گذشته تا هم اكنون, مگر گروهي اندك از آنان, آشنا به فنّ سياست, رهبري, و امور نظامي نبوده اند, بلكه امور حكومتي به دست متخصصان هر فنّ اداره مي شده است. اگر رئيس حكومت شخصي عادل باشد, وزراء و كارگزاران عادل و درستكار بر مي گزيند. در نتيجه فساد و ستم و تجاوز به بيت المال و جان و مال و آبروي مسلمانان كم تر مي گردد. پس از گفتار بالا, مي نويسد: (در روزگار علي(ع) كارهاي حكومت تقسيم مي شده و آن حضرت استاندار, قاضي, فرمانده ارتش وأ داشته است و امروزه نيز در همه كشورها, هركاري را به فردي كه صلاحيت لازم را دارد وا مي گذارند.) اگر مقصود اينان, از ولايت مطلقه فقيه, همين مطلبي باشد كه امام مي گويد, درست است و با ديدگاه حضرت ايشان هماهنگي دارد. ولي

ص: 9842

از ظاهر سخن اين گروه, چيز ديگري استفاده مي شود. به نظر مي رسد اين گروه مي خواهد بگويد: مقصود امام از ولايت مطلقه فقيه, مطلق بودن اختيارهاي نظام جمهوري اسلامي ايران است, نه اين كه اختيارهاي شخصِ وليّ فقيه, به عنوان جزئي از نظام, مطلق باشد. درست است كه ولايت مطلقه مربوط به شخصيت حقوقي فقيه مي شود, نه حقيقي او; يعني ولايت از آنِ نهاد رهبري و حاكميت است, ولي در خارج و واقع, وابسته به شخصيت حقيقي فقيه است. يعني مشروع بودن نظام بسته به آن است كه دررأس آن, فقيه داراي همه ويژگيها و شرايط باشد. اگر مقصود اين معني باشد, نسبت آن به امام نادرست است. افزون بر اين, اين كه يك نظام اختيارهاي مطلقه دارد, چيز تازه اي نيست, همه نظامهاي سياسي دنيا در مجموع داراي اختيارهاي مطلقه اند. اگر مقصود امام خميني از ولايت مطلقه اين بود, آن همه تاكيد و پافشاري را لازم نداشت.جمع بندي از آنچه آورديم روشن شد: 1 . ولايت مطلقه فقيه, قرائتي از قلمرو ولايت فقيه است, قرائتي كه حوزه اختيار وليّ فقيه را در امور حكومتي, همانند پيامبر(ص) و امامان معصوم(ع) مي داند و براي وليّ فقيه, حق تصميم گيري در همه امور كشور را باور دارد.

ص: 9843

بنابراين, اطلاق, در برابر تقييد است, چه تقييد به امور حسبيه و چه داوري. 2 . نظريه ولايت مطلقه فقيه, نظريه جديدي نيست كه از سوي امام خميني مطرح شده باشد, بلكه بسياري از فقيهان شيعه, به اين ديدگاه باور داشته اند, از باب نمونه: محقق كركي, محقق اردبيلي, صاحب جواهر, نراقي وأ اين ديدگاه را پذيرفته اند و از آن با عناويني: چون: نيابت عامّه فقيه, ولايت عامّه فقيه, ولايت مطلقه فقيه و يا مبسوط اليد بودن فقيه ياد كرده اند: 3 . با اشاره به گفتار برخي از باورمندان به ولايت مطلقه فقيه از فقهاي پيشين تا امام خميني, بي پايه بودن سخنان كساني كه اين نظريه را جديد و طرفداران آن را اندك مي دانند, روشن شد. 4 . در فرهنگ اسلامي, وليّ فقيه, شرايط علمي و عملي فراواني را لازم دارد. افزون بر اين, در به كار بستن ولايت نيز, بايد شرايطي را رعايت كند كه به آن اشاره كرديم. در نتيجه مي توان گفت: ولايت مطلقه فقيه, مشروط ترين و مقيدترين نوع حكومت, در پاي بندي به اصول معيارها و ترازها و رعايت حقوق مردم است. 5 . پيش داشتن احكام حكومتي بر احكام اوّليه, به معناي نسخ و يا تغيير احكام شرعي از سوي

ص: 9844

وليّ فقيه نيست, بلكه دستور به توقف اجراي مهمّ, به سبب تزاحم با يك حكم شرعي اهمّ است و اين كار, در مرحله اجراي احكام صورت مي گيرد. بنابراين, نه تشريع است و نه فوق شريعت عمل كردن. 6 . تفسيرهاي مبهم و يا نادرستي كه از ولايت مطلقه صورت گرفته بود, نقل كرديم و به نقد و بررسي آن پرداختيم و برابري و نابرابري آن را با ديدگاه امام خميني نمايانديم از جمله: الف. مقايسه ولايت مطلقه فقيه را با حكومت مطلقه نادرست دانستيم و گفتيم ولايت مطلقه هيچ سنخيتي با حكومت مطلقه ندارد. بين آن دو تفاوتهاي اساسي بسياري وجود دارد كه به پاره اي از آنها اشاره كرديم. ب . تفسير ولايت مطلقه, به چيرگي و دست يازي در امور شخصي مردم و دخالت در زندگي خصوصي آنان, نادرست است و هيچ فقيهي چنين تفسيري از ولايت مطلقه نكرده است. ج . ولايت مطلقه فقيه به مقام تشريع ارتباطي ندارد, تا اعمال ولايت, گونه اي تشريع و قانونگذاري تلقّي گردد. د . وليّ فقيه, در مسائل شخصي با ديگران تفاوتي ندارد. او, همانند ديگران پيرو قانون است; امّا در به كار بستن ولايت, بي گمان, مبناي اصلي, نگهداشت قانون اساسي است, زيرا خاستگاه قانون اساسي شريعت اسلامي

ص: 9845

است. مصلحت سنجيهاي وليّ فقيه نيز, با توجّه به ولايت مطلقه كه در قانون اساسي آمده, قانونمند است و فوق قانون اساسي به شمار نمي آيد. ه. با ثابت كردن ولايت مطلقه براي فقيه, او را همرديف پيامبر(ص) و يا امامان معصوم(ع) قرار نمي دهيم و يا در صدد ثابت كردن ولايت تكويني براي او نيستيم, بلكه مي خواهيم بگوييم: اختيارهاي حكومتي وليّ فقيه در امور حكومتي, بسان آن بزرگواران است. و . اختيارهاي وليّ فقيه مطلق است, نه اختيارهاي نظام جمهوري اسلامي ايران. بين اين دو تفاوت بسيار است. البته وليّ فقيه, براي به كار بستن ولايت و اختيارهاي حكومتي خود, از ديگران كمك مي گيرد. به اميد روزي كه فقيهان و انديشه وران و فاضلان نوانديش, با دقت و ژرف نگري و هوشياري تمام انديشه سياسي حضرت امام را پاس بدارند و در جهت روشن گري درست آن همت گمارند و سستي و بي پايگي تفسيرهاي نادرست را بنمايانند.پانوشتها: 1 . (صحيفه نور), مجموعه رهنمودهاي امام خميني, ج170/20 171, ارشاد اسلامي. 2 . در بخش هاي آينده به تفسيرهاي نادرست از ولايت مطلقه فقيه و فرقهاي اساسي كه بين ولايت مطلقه و حكومت مطلقه وجود دارد, خواهيم نماياند. 3 . (كتاب البيع), امام خميني, ج488/2, مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان.

ص: 9846

4 . (ولايت فقيه), امام خميني40/, مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 5 . شيخ مفيد, در آثار خود, بويژه كتاب (المقنعه) سخناني دارد كه بر نيابت عامّه فقيه, از امام معصوم(ع) در دوره غيبت دلالت دارد. ر.ك. (المقنعه)721 ,812 ,811 ,810/ وأ در اين باره درمجلّه (حوزه), شماره 302/54 به هنگام معرفي (المقنعه) توضيحات لازم آمده است. 6 . ر.ك: مجلّه (حوزه), شماره 57 56 مقاله: جايگاه و قلمرو حكم و فتوا. 7 . (رسائل), محقق كركي, ج142/1, انتشارات كتابخانه آيت اللّه نجفي مرعشي. 8 . (تهذيب الاحكام), شيخ طوسي, ج301/6 303, دار صعب دارالتعارف, بيروت. 9 . (من لايحضره الفقيه), شيخ صدوق, ج2/3, دارصعب, دارالتعارف, بيروت; (تهذيب الاحكام), ج219/6. 10 . (رسائل), محقق كركي, ج143/1. 11 . همان مدرك/270. 12 . (مجمع الفائدة والبرهان), مقدس اردبيلي, ج11/12, انتشارات اسلامي وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم. 13 . همان مدرك, ج160/8. 14 . (شرايع الاسلام), محقّق حلّي, ج184/1, دار الاضواء, بيروت. (يجب ان يتولي صرف حصّة الامام, عليه السلام, الي الاصناف الموجودين من اليه الحكم بحقّ النيابه كما يتولي اداء مايجب علي الغائب.) 15 . (مسالك الافهام), شهيد ثاني, ج54/1, دارالهدي, قم. 16 . (مفتاح الكرامه), ج21/10, مؤسسه آل البيت. 17 . (عوائد الايام), نراقي, /187 188,

ص: 9847

بصيرتي, قم. 18 . (العناوين), ميرفتاح حسيني مرغه اي /352 353. اين كتاب 94 عنوان دارد, عنوان 74 آن, ويژه ولايت فقيه است. 19 . (جواهر الكلام), شيخ محمد حسن نجفي, ج397/21, دار احياء التراث العربي, بيروت. 20 . همان مدرك, ج360 , 178/16. 21 . همان مدرك 178 ,167 ,156/; ج540 ,421/15. 22 . همان مدرك, ج14/21. 23 . همان مدرك/263. 24 . همان مدرك/312. 25 . همان مدرك, ج18/40. 26 . همان مدرك, ج399 ,397/21; ج334 ,195 ,155/22. 27 . همان مدرك, ج178/16. 28 . همان مدرك, ج421/15. 29 . روزنامه (ايران) 76/6/10, مقاله روحانيون و روشنفكران ديني, محمّد محسن سازگارا. 30 . ر.ك: مجلّه (حوزه), شماره 57 56, مقاله جايگاه و قلمرو حكم حاكم; (كاوشي در فقه و علوم وابسته آن), كتاب اوّل, مقاله حكم حاكم و احكام اوّليه و مقاله: انظار فقيهان در ولايت فقيه و همان مدرك, شماره اوّل مقاله: ولايت فقيه از ديدگاه شيخ انصاري. 31 . (مصباح الفقيه), محقق همداني, كتاب الخمس/160 161. 32 . (بلغه الفقيه), سيد محمد بحرالعلوم, ج234/3, مكتبة الصادق, تهران. 33 . (ولايت فقيه), امام خميني/34 35. 34 . (كتاب البيع), ج467/2. 35 . همان مدرك/461. 36 . همان مدرك/489; (كاوشي در فقه و علوم وابسته آن) كتاب اوّل,

ص: 9848

مقاله حكم حاكم و احكام اوّليه. (صحيفه نور), ج176/20; ج124/21. 37 . همان مدرك, ج176/20; ج112/21; ج357/7. 38 . همان مدرك, ج61/21. 39 . همان مدرك, ج112/21. 40 . مجلّه (كيان), شماره 21/24. 41 . (روح القوانين), منتسكيو, ترجمه علي اكبرمهتدي119/ ,107 ,106 ,93, اميركبير; (تاريخ فلسفه سياسي), دكتر بهاء الدّين پازارگاد, ج134/1; ج651/2, زوّار. 42 . (ولايت فقيه)/33. 43 . (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران), اصل چهارم. 44 . (صحيفه نور), ج174 ,29/10; ج31/1; ج89/10 و 29. 45 . همان مدرك, ج37/11. 46 . همان مدرك. 47 . (نهج البلاغه), فيض الاسلام, خطبه 207, نامه 51. 48 . (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران), اصل يكصدوهفتم. 49 . مجلّه (حوزه), شماره 64 63, مقاله: حوزه و حفظ نظام. 50 . (نهج البلاغه), خطبه 117. 51 . (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران), اصل هشتم. 52 . همان مدرك, اصل يكصدويازدهم. 53 . (الاسلام والحكومه), علاّمه شهيد مصطفي خميني/40 41, خطّي. 54 . (ولايت فقيه), امام خميني32/ 33; (كتاب البيع), امام خميني, ج461/2. 55 . (صحيفه نور), ج53/10. 56 . روزنامه (رسالت) شماره 3449 آذر 1376 به نقل از: عصر ما شماره 83 سال چهارم آبانماه 76. 57 . (الاسلام والحكومه), شهيد مصطفي خميني/41. 58 . سوره (احزاب), آيه 6. 59 .

ص: 9849

(وسائل الشيعه), ج551/17. دار احياء التراث العربي. 60 . اين حديث از طريق شيعه و سنّي به تواتر نقل شده است. ر.ك: (الغدير في الكتاب والسنه), علامه اميني ج1. 61 . سوره (احزاب), آيه 36; سوره (نساء), آيه59; سوره (نور), آيه 63. 62 . (بلغة الفقيه), سيد محمد آل بحرالعلوم, ج214/3 218, مكتبة الصّادق, تهران. 63 . (حاشية كتاب المكاسب), آخوند خراساني, با تصحيح و تعليق سيد مهدي شمس الدين/93 94. 64 . (بلغة الفقيه), ج218/3. 65 . (الاسلام والحكومه)/40 41. 66 . همان مدرك. 67 . (بلغة الفقيه), ج218/3. 68 . (حاشية المكاسب, محقق اصفهاني, ج212/1. 69 . (بلغة الفقيه), ج217/3; (مجموعه آثار), استاد شهيد مرتضي مطهري ج281/3, انتشارات صدرا; (الاسلام والحكومه)/41 وأ. 70 . (كتاب البيع), ج489/2. 71 . مجلّه (كيان), شماره 21/24. 72 . سوره (مائده), آيه 47 ,45 ,44; سوره (كهف), آيه 26; سوره (شوري), آيه 10; سوره (نور), آيه 51. 73 . سوره (مائده), آيه 49. 74 . سوره (انعام), آيه 15 ,62 ,57; سوره (مائده), آيه 50 ,49. 75 . (اصول كافي), ج265/1 268. 76 . همان مدرك/266. از جمله اين كه خداوند نماز را دو ركعت قرار داد و پيامبر اسلام(ص) در نمازهاي ظهر و عصر

ص: 9850

و عشاء دو ركعت بر آن افزود و در مغرب يك ركعت و 34 ركعت, دو برابر نماز واجب به عنوان نافله بر آن افزود. خداوند روزه رمضان را واجب كرد, ولي پيامبر(ص) روزه ماه شعبان و سه روز از هر ماهي را مستحب كرد. اين تشريع پيامبر(ص), همانند تشريع خداوند و عمل به آن واجب و خدا نيز آن را تاييد كرده است. 77 . سوره (مائده), آيه 3. 78 . (اصول كافي), ج59/1. 79 . (كيان), شماره 21/24. 80 . (كتاب البيع), ج467 ,461/2. 81 . (ولايت فقيه)/34. 82 . (صحيفه نور), ج170/20 171. 83 . (قانون اساسي براي همه), محمّد يزدي/ 552; مجلّه (نور علم), شماره 61/8. 84 . بر اساس مبناي نصب و ادلّه اي كه در باب ولايت مطلقه فقيه داريم, وليّ فقيه, در همه امور امّت اسلامي حق دخالت دارد. 85 . شايد بتوان گفت: جمله (اين رهبر, ولايت امر و مسؤوليتهاي ناشي از آن را بر عهده دارد) در اصل يكصدو هفتم بر اين معني دلالت دارد; چون مسؤوليتهاي رهبر, منحصر در مسائل ياد شده نيست. 86 . (صحيفه نور) , ج133/10. 87 . ر.ك: اصل پنجم, پنجاه و هفتم, يكصد وهفتم, يكصد و دهم, و يكصدو دوازدهم. 88 . روزنامه (سلام)

ص: 9851

سال هفتم شماره 1883, تاريخ 76/9/5, اطلاعيه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي. 89 . (ولايت فقيه)/40. 90 . امام خميني براساس پاره اي از روايات, مقام ولايت تكويني را براي فاطمه زهرا(س) نيز اثبات كرده است. ر.ك: (ولايت فقيه)/43. 91 . (كتاب البيع), ج466/2. 92 . همان مدرك/467. 93 . (ولايت فقيه)/41. 94 . روزنامه (سلام), سال هفتم شماره 1883, اطلاعيه سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي. 95 . (كتاب البيع), ج 2/894. محمد صادق مزيناني

ص: 9852

ويژگيهاي حج ابراهيمي از ديدگاه حضرت امام خميني رضوان اللّه تعالي عليه

2 چكيده: 1 بعد معنوي حجاكنون كه در آستانه فريضه مباركه حج هستيم، لازم است توجهي به ابعاد «عرفاني»، «روحاني»، «اجتماعي»، «سياسي» و «فرهنگي» آن داشته باشيم، باشد كه اين امر، راهگشايي براي قدم هايِ مؤثرِ ديگر باشد. در اين موضوعات، بسياري از دوستان متعهد مطالبي گفته اند اين جانب نيز اشاره اي گذرا، تنها به بعض ابعاد آن مي كنم، شايد تذكري از آن حاصل شود.از آن جا كه در اين مناسكِ عجيب، از اول احرام و تلبيه تا آخر مناسك، اشاراتي عرفاني و روحاني است كه تفصيل آنها در اين مقال ميسر نيست اكتفا به بعض اشارات تلبيه ها مي كنم: لبيك هاي مكرر از كساني حقيقت دارد كه نداي حق را به گوش جان شنيده و به دعوت اللّه تعالي به اسم جامع جواب مي دهند. مسأله، مسأله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب، گويي گوينده از خود در اين محضر بيخود شده و جواب دعوت را تكرار مي كند و دنباله آن، سلب شريك به معناي مطلق آن مي نمايد كه اهل اللّه مي دانند، نه شريك در الوهيت فقط. گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناي عالم در نظر اهل معرفت است و حاوي جميع فقرات احتياطي و استحبابي است مثل

ص: 9853

«الحمدلك» و «النعمة لك» و حمد را اختصاص مي دهد به ذات مقدس، همچنين نعمت را، و نفي شريك مي كند و اين نزد اهل معرفت، غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدي و هر نعمتي كه در جهان هستي تحقق يابد، حمد خدا و نعمت خداست بدون شرك1.جهات معنوي حج بسيار است و مهم آن است كه حاج بداند كه كجا مي رود و دعوت كي را اجابت مي كند و ميهمان كيست و آداب اين ميهماني چيست و بداند هر «خودخواهي» و «خودبيني»، با «خداخواهي» مخالف است و با هجرت الي اللّه مباين و موجب نقض معنويت حج است2.مراتب معنوي حج، كه سرمايه حيات جاودانه است و انسان را به افق توحيد و تنزيه نزديك مي نمايد، حاصل نخواهد شد، مگر آن كه دستورات عبادي حج به طور صحيح و شايسته و مو به مو عمل شود و حجاج محترم و روحانيون معظم كاروان ها تمام همّ خود را صرف در تعليم و تعلم مناسك حج كنند و بر مسأله دانان است كه از همراهان خود مواظبت كنند كه خداي نخواسته تخلف از دستورات نشود. و بعد سياسي و اجتماعي آن حاصل نمي گردد، مگر آنكه بعد معنوي و الهي آن جامه عمل پوشد و لبيك هاي شما جواب دعوت حق تعالي باشد و خود

ص: 9854

را محرم براي وصول به آستانه محضر حق تعالي نماييد و لبيك گويان براي حق، نفي شريك به همه مراتب كنيد و از «خود» كه منشأ بزرگ شرك است به سوي او جل و علي هجرت نماييد. و اميد است براي جويندگان، آن موتي كه دنبال هجرت است حاصل آيد و اجري را كه علي اللّه است دريافت نمايند و اگر جهات معنوي به فراموشي سپرده شود، گمان نكنيد كه بتوان از چنگال شيطان نفس رهايي يابيد. و تا در بند خويشتن خويش و هواهاي نفساني خود باشيد، نمي توانيد جهاد في سبيل اللّه و دفاع از حريم اللّه نماييد2.3 ابعاد سياسي و اجتماعي حجاي مسلمانان جهان كه به حقيقتِ اسلام ايمان داريد! بپا خيزيد و در زير پرچم توحيد و در سايه تعليمات اسلام، مجتمع شويد و دست خيانتِ ابرقدرتان را از ممالك خود و خزائن سرشار آن كوتاه كنيد و مجد اسلام را اعاده كنيد و دست از اختلافات و هواهاي نفساني برداريد كه شما داراي همه چيز هستيد. بر فرهنگ اسلام تكيه زنيد و با غرب و غربزدگي مبارزه نماييد و روي پاي خودتان بايستيد و بر روشنفكران غربزده و شرق زده بتازيد و هويت خويش را دريابيد كه روشنفكران اجير شده، بلايي بر سر ملت و مملكتشان آورده اند كه تا متّحد

ص: 9855

نشويد و دقيقاً به اسلام راستين تكيه ننماييد، بر شما آن خواهد گذشت كه تاكنون گذشته است. امروز زماني است كه ملّت ها چراغ راه روشنفكرانشان شوند و آنان را از خود باختگي و زبوني در مقابل شرق و غرب نجات دهند كه امروز روز حركت ملت هاست و آنان هادي هدايت كنندگان تاكنونند. بدانيد كه قدرت معنوي شما بر همه قدرت ها چيره، و قريب يك ميليارد جميعت شما با خزائن بي پايان، مي تواند تمام قدرت ها را در هم شكند. نصرت كنيد خدا را تا نصرت دهد شما را. اي اقيانوس بزرگ مسلمانان! خروش بر آوريد و دشمنان انسانيت را درهم شكنيد كه اگر به خداي بزرگ رو آورديد و تعليمات آسماني را وجهه خود قرار دهيد، خداي تعالي و جنود عظيم او با شماست4.از همه ابعاد آن مهجورتر و مورد غفلت تر، بعد سياسي اين مناسك عظيم است كه دست خيانتكاران براي مهجوريت آن بيشتر در كار بوده و هست و خواهد بود. و مسلمانان امروز و در اين عصر، كه عصر جنگل است، بيشتر از هر زمان، موظف به اظهار آن و رفع ابهام از آن هستند، زيرا بازيگران بين المللي با اغفال مسلمين و عقب نگه داشتن آنان از يك سو و عمّال سودجوي آنان از سوي ديگر و غفلت زدگان نادان از طرفي و

ص: 9856

آخوندهاي درباري يا كج فهم از سوي ديگر و متنسكان جاهل از يك طرف، دانسته يا ندانسته پشت در پشت هم ايستاده و در محو اين بعدِ سرنوشت ساز و نجات دهنده مظلومان، در فعاليت هستند. و لازم است متعهدان و بيداران و دلسوزان براي غربت اسلام و مهجوريت اين بعد، در احكام اسلام به ويژه حج كه اين بعد در آن ظاهرتر و مؤثرتر است، با قلم و بيان و گفتار و نوشتار به كوشش برخيزند، خصوصاً در ايام مراسم حج كه پس از اين مراسم عظيم انسان ها مي توانند در شهر و ديار خود با توجه به اين بعد عظيم، مسلمانان و مظلومان جهان را بيدار و براي خروج مظلومان جهان از تحت فشارهاي روز افزون ستمگران مدعي حمايت از صلح، به حركت وادارند. و پرواضح است كه اگر در اين كنگره عظيم جهاني كه همه اقشار ملت هاي مظلوم اسلامي از هر مذهب و ملت و داراي هر زبان و مسلك و هر رنگ و قشر، ولي با زيّ واحد و لباس مشابه، دور از هر آلايش و آرايش اجتماع نموده اند، مسائل اساسي اسلام و مسلمين و مظلومان جهان از هر فرقه حل نشود و حكومت هاي مستكبر و زورگو سرجايشان ننشينند، از اجتماعات كوچك منطقه اي و محلي كاري بر نخواهد

ص: 9857

آمد و راه حل فراگيري به دست نخواهيم آورد5.بايد بدانند كه حج ابراهيمي، محمدي صلي اللّه عليهما و آلهما سال هاست غريب و مهجور است، هم از جهات «معنوي و عرفاني» و هم از جهات «سياسي و اجتماعي». و حجاج عزيز تمامي كشورهاي اسلامي بايد بيت خدا را در همه ابعادش از اين غربت درآورند، اسرار عرفاني و معنويش به عهده عرفاي غير محجوب. و ما اينك با بعد سياسي و اجتماعي آن سر و كار داريم كه بايد گفت فرسنگ ها از آن دوريم. ما مأمور به جبران مافات هستيم. اين كنگره سراپا سياست كه به دعوت ابراهيم و محمد صلي اللّه عليهما و آلهما برپا مي شود و از هر گوشه دنيا و از هر فجّ عميق در آن اجتماع مي كنند، براي منافع ناس است و قيام به قسط است و در ادامه بت شكني هاي ابراهيم و محمد است و طاغوت شكني ها و فرعون زدودن هاي موسي است، و كدام بت به پايه شيطان بزرگ و بت ها و طاغوت هاي جهانخوار مي رسد كه همه مستضعفان جهان را به سجده خود و ستايش خويش فرا خوانند و همه بندگان آزاد خداي تعالي را بنده فرمانبردار خويش دانند6؟.مكه و مني قربانگاه عاشقان است و اينجا محل نشر توحيد و نفي شرك؛ كه دلبستگيِ به جان و عزيزان نيز

ص: 9858

شرك است. به فرزندان آدم درس آموزنده جهاد در راه حق را داد كه از اين مكان عظيم نيز فداكاري و از خود گذشتن را به جهانيان ابلاغ كنيد. به جهانيان بگوييد «در راه حق و اقامه عدل الهي و كوتاه كردن دست مشركان زمان بايد سر از پا نشناخت و از هر چيزي حتي مثل اسمعيل ذبيح اللّه گذشت كه حق جاودانه شود». اين بت شكن و فرزند عزيزش بت شكن ديگر سيد انبيا محمد مصطفي صلي اللّه عليه وآله وسلم به بشريت آموختند كه بت ها هر چه هست بايد شكسته شود و كعبه كه امّ القُري است و آنچه از آن بسط پيدا كرده تا آخرين نقطه زمين، تا آخرين روز جهان بايد از لوث بت ها تطهير شود. بت هر چه باشد، چه هياكل، چه خورشيد، چه ماه و چه حيوان و انسان و چه بتي بدتر و خطرناكتر از طاغوت هاي در طول تاريخ از زمان آدم صفي اللّه تا ابراهيم خليل اللّه تا محمد حبيب اللّه صلي اللّه عليهم و آلهم اجمعين تا آخرالزمان كه بت شكن آخر، از كعبه نداي توحيد سر دهد. مگر ابرقدرت هاي زمان ما و بت هاي بزرگ نيستند كه جهانيان را به اطاعت و كرنش و پرستش خود مي خوانند و بازور و زر و تزوير، خود را به آنان تحميل مي نمايند؟ كعبه معظمه،

ص: 9859

يكتا مركز شكستن اين بت هاست. ابراهيم خليل در اول زمان و حبيب خدا و فرزند عزيزش مهدي موعود روحي فداه در آخر زمان از كعبه نداي توحيد سر دادند و مي دهند. خداوند تعالي به ابراهيم فرمود:«وَ اذِّنْ فِي النّاسِ بِالْحَجّ يَأتُوكَ رِجالاً وَ عَليكُلِّ ضامِرٍ يَأتينَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَميق»و فرمود: «و طَهِّرْ بَيْتيِ لِلطّائِفينَ وَالْقائِمينَ وَالرُّكّع السُّجُودِ» و اين تطهير از همه ارجاس است كه بالاترين آنها شرك است كه در صدر آيه كريمه است و در سوره توبه مي خوانيم:«وَ اذانٌ مِنَ اللّهِ وَ رَسوُلِهِ الَي النّاسِ يَوْمَ الحَجّالاَكْبَرِ انَّ اللّهَ بَرئٌ مِنَ الْمُشرِكينَ وَ رَسوُلُهُ» و مهدي منتظر در لسان اديان و به اتفاق مسلمين از كعبه ندا سر مي دهد و بشريت را به توحيد مي خواند. همه فريادها را از كعبه و مكه سر مي دهند و ما بايد از آنها تبعيت كنيم ونداي «توحيد كلمه» و «كلمه توحيد» را از آن مكان مقدس سردهيم و با فريادها و دعوت ها و تظلم ها و افشاگري ها و اجتماعات زنده و كوبنده در مجمع مسلمين در مكه مكرمه بت ها را بشكنيم و شياطين را كه در رأس آنها شيطان بزرگ است در عقبات رَمْي كنيم و طرد نماييم تا حج خليل اللّه و حبيب اللّه و ولي اللّه مهدي عزيز را بجا آورده باشيم والا

ص: 9860

در حق ما گفته مي شود «ما اكْثَرَ الضَجيج وَ اقَلَ الحَجيج».اميد است حجاج محترم بيت اللّه الحرام از هر فرقه هستند و اهل هر مذهب مي باشند در مواقف و مشاعر محترمه دسته جمعي براي پيروزي اسلام بر كفر جهاني دعا كنند و براي بيداري مسلمانان و حكومت هاي آنان فرياد كنند و دعاي بليغ نمايند. شايد به بركت دعا در محيط وحي و محل كسر اصنام جاهليت، خداوند تبارك و تعالي بر مسلمين تفضل كند و مجد و عظمت صدر اسلام را به آنان برگرداند و دست اجانب و جهانخواران را از بلاد آنان كوتاه فرمايد و ابر رحمت و غفران خود را بر سر عموم مسلمين بباراند. «انه عفواً عفوراً»3.7 حفظ وحدت مسلميندل ميقات در هواي زائراني مي تپد كه از كشور «لاشرقيه ولا غربيه» آمده اند تا با تلبيه و لبيك لبيك، دعوت خداوند را به سوي صراط مستقيم انسانيت اجابت كنند و با پشت پا زدن بر مكتب هاي شرقي و غربي و انحرافات ملي گرايي، فرقه زدايي نموده، با همه ملت ها بدون در نظر گرفتن رنگ و مليت و محيط و منطقه، برادر و برابر، غمخوار يكديگر باشند و تحكيم وحدت كنند و با «يد واحده» بر دشمنان بشريت و زورگويان جهانخوار بتازند8.از ملّي گرايي خطرناكتر و غم انگيزتر، ايجاد خلاف بين اهل سنّت و جماعت

ص: 9861

با شيعيان است و القاء تبليغات فتنه انگيز و دشمني ساز، بين برادران اسلامي است و بحمداللّه تعالي در انقلاب اسلامي ايران هيچ اختلافي بين اين دو طايفه وجود ندارد و همه با دوستي و اخوت در كنار هم زندگي مي كنند.و اهل سنت كه در ايران جمعيتش بيشمارند و در اطراف و اكناف كشور زيست مي كنند و داراي علما و مشايخ بسيار هستند، با ما برادر و ما با آنها برادر و برابريم9.امروز چاره چيست و براي شكستن اين بت ها چه تكليفي متوجه مسلمانان جهان و مستضعفان مي باشد؟ يك چاره كه اساس چاره هاست و ريشه اين گرفتاري ها را قطع مي كند و فساد را از بن مي سوزاند، وحدت مسلمانان بلكه تمامي مستضعفان و دربند كشيده شدگان جهان است و اين وحدت كه اسلام شريف و قرآن كريم بر آن پافشاري كرده اند، با دعوت و تبليغ دامنه دار بايد بوجود آيد و مركز اين دعوت و تبليغ، مكه معظمه در زمان اجتماع مسلمين براي فريضه حج است كه ابراهيم خليل اللّه و محمد حبيب اللّه شروع و در آخرالزمان حضرت بقيةاللّه ارواحنا لمقدمه الفدا تعقيب مي كند. به ابراهيم خليل اللّه خطاب مي شود كه مردم را به حج بخوان تا براي شهود منافع خود از همه اقطار بيايند. اين منافع جامعه است، منافع سياسي، اجتماعي، اقتصادي و فرهنگي. بيايند و ببينند

ص: 9862

تو كه بر آنان پيغمبري، عزيزترين ثمره حيات خود را در راه خدا تقديم كردي و همه ذريه آدم بايد به تو تأسي كنند، ببينند كه بت ها را شكستي و آنچه جز خداوند بود به دور افكندي، شمس باشد يا قمر، هياكل حيوانات يا انسان ها و گفتي و از روي حقيقت گفتي «وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذي فَطَرَالسَّمواتِ وَالاَرْضَ حَنيفاً مسلماً وَ ما انَا مِنَ الْمُشْرِكينَ» و همه بايد به پدر توحيد و پدر پيامبران عظيم الشأن تأسي كنند4.10 وظايف حجّاج محترملازم است برادران ايراني و شيعيان ساير كشورها از اعمال جاهلانه كه موجب تفرق صفوف مسلمين است احتراز كنند و لازم است در جماعات اهل سنت حاضر شوند و از انعقاد تشكيل نماز جماعات در منازل و گذاشتن بلندگوهاي مخالف رويه، اجتناب نمايند و از افتادن روي قبور مطهره و كارهايي كه گاهي مخالف شرع است جداً اجتناب كنند.نيابت از سعي براي نماز طواف، صحيح نيست. بايد هر كس خودش به هر نحو مي تواند نماز بخواند و مجراست از گرفتن نايب و مزاحمت به نمازگزاران اجتناب نمايند.طواف را به نحو متعارف كه همه حجاج به جا مي آورند، به جا آورند و از كارهايي كه اشخاص جاهل مي كنند احتراز شود و مطلقاً از كارهائي كه موجب وهن مذهب است بايد احتراز شود11.به خواهران و

ص: 9863

برادران محترم كشورهاي اسلامي، قبل از هر چيز اين نكته را بايد عرض كنم كه صورت حج، اين عبادت بزرگ را كه براي انجام آن مشرف مي شويد، به صورتي شايسته و موافق دستور الهي انجام دهيد و مسائل آن را نزد علماي اعلام با دقت فراگيريد. مبادا خداي ناخواسته پس از انجام حج و گذشت وقت، معلوم شود كه خللي در آنها وارد شده و موجب بطلان حج گرديده و زحمت هاي شما هدر رفته است.حضرات آقايان علماي محترم كوشش فرمايند كه زائران محترم را به وظايف خود آشنا نمايند تا صورت حج، مطابق شرع مطهّر انجام گيرد. و از مهمات در همه عبادات، اخلاص در عمل است كه اگر خداي نخواسته كسي عملي را براي خودنمايي و عرضه به ديگران انجام دهد و خوبي عملش را به رخ ديگري بكشد، عمل او باطل است. و حجاج محترم مواظب باشند كه رضاي غير خداوند را در اعمال خود شركت ندهند12.پاورقي ها:1 صحيفه نور، ج 19 ، ص 2. 42 همان، ص 3. 199 همان، ص 4. 42 همان، ج 13 ، ص 5. 83 همان، ج 19 ، ص 6. 43 همان، ج 20 ، ص 7. 18 همان، ج 18 ، ص 8. 87 همان، ج 19 ، ص 9. 197

ص: 9864

همان، ج 13 ، ص 10. 81 همان، ج 18 ، ص 11. 90 همان، ج 9 ، ص 12. 176 همان، ج 19 ، ص 991 .

ص: 9865

ويژگيهاي دوران امام خميني

21 چكيده: «ما غربيها در سالهاي 1980 از امكانات نظامي اتحاد شوروي و ماهواره اي آن ترسي نداشتيم. چرا كه اگر بلوك شرق مجهز به سلاح هاي نظامي و وسايل نابودكننده و ويرانگر شده بود، ما نيز سلاح هاي مدرني را در اختيار داشتيم. اما در ايران ما فقط از طرز تفكر انقلابي اسلام مي ترسيديم.» (مارگارت تاچر، نخست وزير اسبق انگليس) انقلاب اسلامي ايران يكي از مهمترين حوادث جهان و بويژه در خاورميانه در اواخر قرن بيستم بود. انقلاب اسلامي ايران تحت رهبري آيت الله خميني به عنوان يكي از حقيقي ترين و مردمي ترين انقلابهاي جهان نتيجه روندهاي اجتماعي، سياسي و اجتماعي بعد از جنگ جهاني دوم در ايران محسوب مي شود. در آستانه جنگ جهاني دوم و نخستين روزهاي جنگ، رضا شاه به دست نشانده و جاسوس آلمان در خاورميانه تبديل شده بود و در پاييز سال 1941 توسط انگليسها (حاميان قبلي خود) سرنگون و به جمهوري آفريقاي جنوبي تبعيد شد. وينستون چرچيل در اعترافات خود در اين باره گفته است: «ما بوديم كه رضاخان را شاه كرديم و ما نيز وي را از تخت سلطنت محروم ساختيم.» البته، رضا شاه صحنه سياسي را ترك كرد ولي دستگاه استبدادي وي همچنان به جاي خود باقي بود و مرگ، گرسنگي و سفاهت را ترويج مي داد. علت

ص: 9866

اصلي مبارزات مردم عليه سلطنت پهلوي نيز از اين مقوله سرچشمه مي گرفت. محمدرضا پهلوي كه در ماه سپتامبر سال 1941 در سراي نياوران به مسند سلطنت تكيه زد و به مدت 38 سال يعني دو برابر پدرش در قدرت ماند سعي مي كرد به هر نحوي كه شده حاكميت خود را حفظ كند. بنياد پهلوي كه هسته آن را وجوهات حاصله از فروش زمينهاي وقفي تشكيل مي داد، بانكها، شركتهاي بيمه، كشتيهاي بازرگاني، كارخانجات و مؤسسات جهانگردي، هتلها و رستورانها، قمارخانه ها كازينوها و مراكز تفريحي را نيز به سيطره خود آورده بود. بسياري از شركتها و كمپاني ها اعضاي خانواده شاه را به رهبري خود انتخاب كرده و حقوق بسيار بالايي براي آنها اختصاص مي دادند و رشوه هنگفتي به آن بنياد مي دادند. بدين طريق فرح همسر شاه رياست 54 سازمان و مادرش ديبا رهبري 52 مؤسسه را بر عهده داشت. شركت ملي نفت ايران همه ساله ميليونها دلار به بنياد پهلوي رشوه مي داد. حرص و طمع غلامرضا برادر شاه و مالك زمينهاي وسيع در سواحل درياي خزر به جايي رسيده بود كه حتي كارگران شاغل در كشتيهاي بنادر جنوبي كشور بدون پرداخت سهم وي حق نداشتند پا به كشتي بگذارند. در كنسرسيوم بين المللي نفت كه به منظور استفاده از نفت ايران در سال

ص: 9867

1954 ايجاد شده بود علاوه بر 5 شركت بزرگ آمريكايي كمپانيهاي انگليسي و هلندي و فرانسوي نيز عضويت داشتند. بنا بر محاسبات طرف ايراني، در نتيجه قيمت گذاري ناعادلانه بر نفت استخراجي، اقتصاد كشور سالانه40 8 ميليون دلار لطمه مي ديد. هيچ مبلغي از درآمدهاي حاصله از حمل و نقل نفت و پالايش آن عايد بودجه ايران نمي شد. اقتصاد ايران دچار بحران عميقي شده بود. بدهي ملي به ميليارد دلار مي رسيد. فقط براي بازپرداخت بهره بدهيها مي بايستي سالانه صد ميليون دلار اختصاص مي دادند. تعداد بيكاران در كشور از 3 ميليون نفر فراتر رفته بود. ي. فيودروف مؤلف مقاله تحت عنوان «ايران غارت شده» مندرج در شماره ماه دسامبر سال 1961 مجله «كرستيانكا» مي نوشت: «دهها هزار نفر از روستاييان ايران در وضعيت اسفباري زندگي مي كنند. اسارت سنگين سياسي و استعمار بيرحمانه در روستاهاي ايران به نقطه اوج خود رسيده است. 70 درصد كشتزارها به مالكين و 18 درصد به دولت و دربار شاهنشاهي و فقط 12 درصد به روستائيان تعلق دارد. طبق معمول، مالك، زمين خود را اجاره مي دهد و در عوض آن 80 درصد از كالا را بدست مي آورد. تكاليف و ماليات هاي گوناگون دهاتيان را آزار مي دهد. صدها هزار نفر با بيكاري گريبانگيرند. انسانهاي بيزار از زندگي غيرقابل تحمل دست به جرايم

ص: 9868

گوناگون مي زنند. شخصي به نام «حبيب شاني» كه در استان كرمان از كار اخراج شده بود دختر 10 ساله اش را با برق كشته و فرزندان 4 و 6 ساله را در حوض غرق نموده است.» فقر و بيكاري هرگونه اميدي را از مردم سلب كرده بود. در سالهاي حاكميت پهلوي كه بيش از نيم قرن به طول انجاميد ملت ايران همه امكانات خود را از دست داد و از هرگونه حقوق بشر مرحوم مانده بود. ساواك (پليس مخفي دولت) چشم و گوش و دست ضربتي حكومت ديكتاتوري بود. اين نهاد در سالهاي 1957 1967 در نخستين ده ساله تأسيس خود دست به جنايات غيرقابل تصوري مي زد و شايسته ترين فرزندان ملت ايران را يعني بيش از 360 هزار نفر را در زيرزمينهاي ادارات مخفي خود شكنجه كرده بود. بسياري از آنها را بدون هيچگونه محاكمه به دار آويخته و تعدادي را نيز كه پرخطر مي دانست سنگ بر گردنشان آويخته از بالگرد به دريا مي انداختند. به نوشته ناظرين بين المللي، با ديدن سلولهاي مرگ ساواك انسان به وحشت مي افتاد. در يكي از زندانها كه در نزديكي تهران و زيركوهي ساخته و به زندان «اوين» معروف شده بود اجساد هزاران نفر كشف شد. ناظرين مزبور زيرزمينهاي «اوين» را «اونسيم و مايداناك ايران» ناميده بودند.

ص: 9869

روحانيون كه در پيروزي انقلاب اسلامي ايران نقش مهمي داشتند صفحات تكرار نشدني تاريخ ايران را براي كشور رقم زدند. در سالهاي 60 قرن بيستم آيت الله روح الله موسوي خميني يكي از پرنفوذترين روحانيون ايران بود. تشنج پيش آمده در روابط وي با پادشاهي پهلوي موجب شد تا ايشان ايران را ترك كند و به مدت 14 سال يعني تا سال 1978 در مهاجرت به سر برد. خميني كه در سال 1964 از كشور تبعيد شد مدتي در تركيه ماند و سپس به شهر نجف (عراق) كه اصلي ترين مركز مذهب شيعه محسوب مي شود مهاجرت مي كند و مبارزات خود عليه شاه را از آنجا ادامه مي دهد. آيت الله خميني وقتي كه در شهر نجف در تبعيد بود مبارزات خود عليه رژيم ايران را از راهها و روشهاي مختلف گسترش مي داد. ايشان ورقه ها، بيانيه ها و نوارهايي در محكوميت رژيم شاهنشاهي به ايران ارسال مي كردند. سپس اين روحاني مبارز مجبور شد زندگي خود را در فرانسه ادامه دهد. خميني در ميان روحانيون ايران از همه به ملت نزديكتر بوده و در جامعه نفوذ بيشتري داشت. مردم ايشان را دوست و به وي اعتماد داشتند. بخش اصلي مبارزات ضدشاهنشاهي آيت الله خميني را فعاليت نظري ايدئولوژيك وي تشكيل مي داد. به طوريكه، ايشان كتب متعدد چند جلدي درباره

ص: 9870

مسائل نظري و معنوي دين اسلام به رشته تحرير درآورد. ايشان در كتاب «كشف الاسرار» كه در سال 1972 به چاپ رسيد سياستهاي رضا شاه را به شدت محكوم كرده و خواستار لغو قوانين مصوب در سالهاي 20 30 شد. فراخوانهاي انقلابي خميني در اواخر سالهاي 1978 سرتاسر ايران را فراگرفت. نوارهاي حاوي سخنرانيهاي خميني در محكوميت شاه و دعوت از ايرانيان براي اجتناب از تأثيرات بيگانگان در همه مساجد ايران در دسترس بودند. هر شب تهران غرق تاريكي مي شد. كمبود فرآورده هاي نفت، گاز و كالاهاي اساسي حكمفرما بود و فروشگاهها تعطيل مي شدند. به منظور متزلزل ساختن مبارزات ضد شاهي مراجع دولتي منابع سوخت و غذا را از مردم پنهان داشته، مشكلات مصنوعي بر سر راه آنها ايجاد مي كردند. ولي با اين همه از شدت مبارزات كاسته نمي شد و در ديوارها و حصارهاي منازل چنين شعارهايي مي نوشتند، «كشته شدن در مبارزه با دژخيمان شاه بهتر از مرگ سياه است.» شعارهاي زيادي نيز سربازان را مورد خطاب قرار مي داد. در يكي از اين شعارها آمده بود «ارتش، بايد ارتش مردمي باشي نه ارتش امريكايي.» محمدرضا پهلوي نتوانست در مقابل خشم و غضب شديد ملت دوام بياورد. در 16 ژانويه سال 1979 شاه ايران مخفيانه كشورش را ترك كرد. خبر فرار شاه

ص: 9871

موجب شادماني مردم در خيابانهاي تهران شد. انسانها با خواندن ترانه ها مي رقصيدند. ساكنين شهر در هر جا مجسمه هاي شاه را تخريب و عكسهايش را پاره مي كردند. صداي رساي بوقهاي اتومبيل همه جا را گرفته بود. با اينكه شاه از كشور فرار كرده بود اعتصاب و تظاهرات مردم سر تا سر ايران را فرا گرفته بود. نمايندگان آنها اعلام مي كردند تا زمانيكه حكومت بختيار دست نشانده شاه روي كار است كارگران مؤسسات و كارمندان وزارتخانه ها كار نخواهند كرد. بختيار نخست وزير ارسال هواپيماي ويژه به پاريس براي انتقال خميني و همراهانش به ايران را براي شركت ملي هواپيمايي ايران ممنوع كرد. هواپيماي «بوينگ 747« كه آماده پرواز بود بنا بر دستور فرماندهي نظامي غيرقابل استفاده گرديد. تانكها فرودگاه بين المللي تهران را محاصره و همه راههاي منتهي به فرودگاه را مسدود كردند. باندهاي فرودگاه و آشيانه هواپيماها به شدت كنترل مي شود. نظاميان به پرواز و يا فرود هرگونه هواپيما در فرودگاه تهران اجازه نمي داند. اين امر موجب درگيري شديد بين مخالفين و طرفداران رژيم گرديد. خبر مراجعت آيت الله خميني به تهران در بامداد اول فوريه موجب خوشحالي فراوان در كشور شد. براي شركت در مراسم استقبال پرشكوه از خميني مي توان گفت كه همه ساكنين تهران و نيز دهها هزار نفر از مردم ساير

ص: 9872

شهرستانها به خيابانها ريخته بودند. دسته خميني براي عبور از توده هاي مردمي بيكران در خيابانهاي تهران و رسيدن به بهشت زهرا (مدفن شهيدان مبارزات ضدشاهنشاهي) بيش از سه ساعت وقت تلف كردند. تظاهراتي در بهشت زهرا برپا شد. همه جاده ها از فرودگاه تا بهشت زهرا به شعارهايي در طرفداري از سرنگوني رژيم شاه و تأسيس جمهوري آراسته شده بود. نيروهاي محرك اصلي انقلاب ايران را كارگران و روستاييان، صنعتگران، روشنفكران و جوانان تشكيل مي داد. اين نيروهاي ميهن پرست خواستار خروج كشور از پيمانهاي نظامي و تغيير رژيم خيانتكار كنوني و ايجاد روابط دوستي با كشورهاي صلح دوست بود. لذا، اتحاد همه مردم و گروهها تحت رهبري آيت الله خميني، پيروزي انقلاب مردمي را تأمين كرد. بدين ترتيب به نظام سلطنتي 2500 ساله و ظلم 25 قرني پايان داده شد. لازم به ذكر است در كتاب 2 جلدي «زندگينامه امام خميني» كه بر اساس سخنرانيهاي آيت الله خميني رهبر ايدئولوژيك و ديني سياسي انقلاب سالهاي 1978 79 تدوين شده است، سياستهاي ضد ايراني شاه به شدت محكوم و از ماهيت دكترين اقتصادي سياسي انقلاب سفيد مفصلاً بحث مي شود: «انقلاب سياه كه شاه به دروغ از آن به عنوان انقلاب سفيد ياد مي كند به جز برنامه هاي منفور براي غارت و چپاول ثروتهاي ملي و طبيعي كشور و تبديل

ص: 9873

وطن به بازار فروش غرب و منبع مواد خام دولتهاي امپرياليست و جلوگيري از صنعتي شدن كشور چيز ديگري نيست. انقلاب ساختگي شاه درست زماني اتفاق افتاد كه كشور يك بشكه باروت را تداعي مي كرد كه هر لحظه آمادگي انفجار قوي را داشت. وطن ما در آستانه تحولات اساسي و بنيادين و انقلاب اصيل قرار داشت كه از اراده و عزم راسخ ملت سرچشمه مي گرفت». انقلاب اسلامي ايران وجهه منحصر به فردي در تاريخ جهان داشته و يك حادثه مهم و شگفت انگيزي بود. سياستمداران معروف جهان انقلاب اسلامي ايران را كه در 11 فوريه 1979 در ايران به پيروزي رسيد، به عنوان انقلاب مردمي و انقلاب ضدامپرياليستي و انقلاب ملي آزاديبخش دانسته اند. فيدل كاسترو رهبر كوبا در اين باره مي گويد: «انقلابي كه در ايران رخ داد يك انقلاب حقيقي و انقلاب مردانگي بود.» خبرنگاران بيشماري از كشورهاي مختلف ضمن مراجعه به خميني درباره اوضاع موجود در كشور از ايشان سئوال مي كردند. آيت الله خميني در مصاحبه با هفته نامه «تايم» آمريكا گفت: «شاه مرتكب جنايات بيشماري شده است. فقط در دو سال اخير حاكميت وي يعني از زمانيكه مردم در اعتراض به رژيم سلطنتي براي ايجاد نظام جمهوري به مبارزه برخواستند، اين جاني هزاران نفر را كشته و صدها هزار ايراني

ص: 9874

را معلول كرده است. در دوران حاكميت شاه ما را در حالت وابستگي اقتصادي به آمريكا قرار داده و ايران را ورشكست كرد. صنايع ما وابسته به غرب است و كشاورزي را شاه از بين برده است.» به نوشته مطبوعات غرب شاه و خاندان وي ثروت هنگفتي را با خود به خارج برده است. وزيران، ژنرالها و اعيان درباري غرق شده در باطلاق رشوه خواري و دزدي از خزانه دولتي مبالغ هنگفتي را به ارز خارجي در حسابهايي در بانكهاي سوئيس ريخته بودند. خميني با اشاره به خريد بي حد اسلحه از خارج توسط شاه گفته بود: «ايران براي امپرياليسم فقط منبع نفتي نبود. ايران به پايگاه نظامي آمريكا نيز تبديل شده بود. اين پايگاه به پول ايران مجهز مي شد و آمريكايي ها اصلاً يك سنت هم هزينه نمي كردند.» فقط اين مورد را مي توان اضافه كرد كه زمامداران صنعت نظامي امريكا از اين كار سود هنگفتي را عايد خود مي كردند. فيلم مستند «درهاي تمدن بزرگ» بنا بر درخواست بينندگان دو بار اين تلويزيون ايران پخش شد. فيلم از دو قسمت تشكيل شده بود: «نصيب ما» و «نصيب آنها». تصاويري وحشتناك از فقر و تهيدستي هزاران نفر در خرابه هاي تهران و روستاهاي حومه آن و از سوي ديگر كاخهاي با شكوه شاه واقع در

ص: 9875

باغهاي سرسبز جلوي چشم بينندگان مجسم مي شد. تضادهايي كه كشوري را متلاطم مي كردند بر همگان روشن مي شد. بلي، شاه فقط اينها را براي ايران به ارث گذاشته بود. خط مشي سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران كه خميني به همراه ملت بناي آن را نهاده است مطابقت كاملي با منافع ملي كشور دارد و امروز نيز مورد تقدير جامعه مترقي جهان است. ايده هاي امام خميني به عنوان رهبر بزرگ جهان اسلام كه در ماه ژوئن سال 1989 دار فاني را بدرود گفت در ايران همواره زنده خواهد بود. ملت و دولت ايران كه اين ايده و اصول را تحقق مي بخشند روزبروز گام بيشتري در راه ترقي، اعتلا و شكوفايي برمي دارد. ما نيز آرزومند موفقيت ملت و دولت ايران در اين راه توسعه هستيم.

ص: 9876

ويژگي هاي مكتب سياسي امام خميني چيست؟

2 چكيده: بدون ترديد نام امام خميني با تاريخ معاصر جهان آميخته است و به ويژه براي مسلمانان نامي آشنا و محبوب است. امام خميني، مرد قرن و احياگر ميراث عظيم اسلامي در جهان امروز است. با وجود سيطره تمدن غربي بر جهان امروز و شيفتگي بسياري به زرق و برق آن، امام خميني كسي بود كه راه جديدي را براي انسان امروز ارائه نموده و به تعبير انديشمند پسامدرن فرانسوي، ميشل فوكو، منادي معنويت و روحي جديد براي جهان بي روح در عصر حاضر گرديد. پايداري، تلاش و مجاهدت خستگي ناپذير او در طول بيش از سه دهه ميراث گرانبهايي براي مسلمانان و شيفتگان وي بر جاي گذارد و سنتي نو و مكتبي اصيل براي احياي ارزشها و اصول اسلامي در جهان امروز ارائه كرد. مكتب سياسي وي، مبتني بر اصول و اركاني بنيادين است و آرا و انديشه هاي وي راهنماي انديشه و تفكر اصيل اسلامي است. با گذشت بيش از دو دهه از ارتحال امام خميني انديشه ها و آراي وي مورد تفسيرها و ديدگاه هاي گوناگون و گاه متعارض قرار گرفته است. در اين نوشتار كوتاه سعي كنيد تا اصول بنيادين مكتب امام خميني را شناسايي كرده، شيوه صحيح كشف آن را توضيح دهيد.راه هاي مختلفي براي شناسايي آرا و انديشه هاي سياسي يك انديشمند وجود

ص: 9877

دارد. يك راه مناسب براي شناخت امام خميني، شناسايي اصول مكتب سياسي امام خميني است. مكتب سياسي، عبارتست از مجموعه ديدگاه ها و آراي يك انديشمند يا مجموعه انديشمندان كه يك ديدگاه نظام مند در عرصه سياسي را عرضه مي نمايند. شايد بتوان راه دقيق تر ديگري را نيز در اين باب، تحليل گفتمان انديشه و عمل امام خميني بدانيم. هر چند نظريه گفتمان تحليل هاي گفتماني، به چرخش پسامدرن تعلق داشته، بر اصولي چون نسبيت گرايي، ضد مبناگرايي و احتمال مبتني هستند، اما مي توان فارغ از مبناي نظري تحليل گفتمان، به گفتمان به مثابه يك روش نگاه كرد و بدين جهت تلاش نمود دقايق و نشانگان مفصل بندي گفتماني امام خميني را توضيح داد. در اين نوشتار سعي خواهد شد با روش تحليل گفتماني، مكتب سياسي امام خميني را بررسي نموده، در عمل به گونه اي بين دو روش مكتب شناسي و تحليل گفتمان تركيب نماييم.در يك تعريف اجمالي، گفتمان عبارتست از مجموعه اي از احكام، گزاره ها و نشانه هايي كه سازنده يك نظام معنايي متمايز از ديگر گفتمان ها هستند. گفتمان ها در واقع منظومه هايي از معاني هستند كه در آنها نشانه ها با توجه به تمايزي كه با يكديگر دارند، هويت و معنا مي يابند. گفتمان ها تصور و فهم ما از واقعيت و جهان را شكل مي دهند. در عمل، اين چگونگي مفصل بندي نشانه ها

ص: 9878

در يك گفتمان است كه نظام معنايي گفتمان را شكل مي دهد. «هوارث» معتقد است كه مفصل بندي، به گردآوري عناصر مختلف و تركيب آنها در هويتي نو مي پردازد. به بيان ديگر، هر عملي كه ميان عناصر پراكنده در درون يك گفتمان ارتباط برقرار كند، به نحوي كه هويت اين عناصر اصلاح و تعديل شود، مفصل بندي ناميده مي شود. طبيعي است كه معاني واژگان و نشانه هاي به كار رفته در يك مفصل بندي گفتماني، متناسب با نظام معنايي كلان يك گفتمان، از ديگر گفتمان ها متفاوت خواهد بود. عنصر اساسي در هر مفصل بندي گفتماني نيز دال برتر است. دال برتر عبارتست از نشانگان مركزي يك گفتمان كه همانند يك ميدان مغناطيسي، ديگر مفاهيم و نشانگان را تحت تأثير خود قرار مي دهد.بر اين اساس، مي توان مهم ترين مفاهيم و نشانگان به كار گرفته شده در مكتب سياسي امام خميني و دال مركزي آن را شناسايي كرد و به اصول مكتب سياسي امام خميني پي برد. مهم ترين نوآوري و كانون مكتب سياسي امام خميني، تركيب سنت ديرپاي شيعي با يافته هاي عقلاني دنياي جديد است. بدون ترديد، تفكر سياسي امام خميني ريشه در سنت عقل گراي شيعي دارد و نظريه سياسي وي نيز مبتني بر نظام سياسي امامت شيعي مي باشد. اگر ولايت فقيه را به عنوان جانشين امام معصوم عليه السلام

ص: 9879

در كانون مكتب سياسي امام خميني بدانيم، بدون ترديد فقهاي شيعي از همان آغاز عصر غيبت كبري، با تمسك به احاديث و كلام معصومين عليهم السلام ولايت فقيه را طرح نموده اند و دانشمنداني چون شيخ مفيد، سيد مرتضي، سلار، محقق كركي و صاحب جواهر بر ولايت عامه فقيهان در عصر غيبت تأكيد كرده بودند. نوآوري اساسي امام خميني را علاوه بر احياي نظريه ولايت فقيه در برابر سيطره تفكر مدرنيسم غربي، بايد در طرح و تركيب برخي از عناصر فكري جديد، مانند جمهوريت خواهي و تأكيد بر نقش مردم و قانون اساسي و انتخابات در نظريه ولايت فقيه بدانيم. تأكيد امام خميني بر جمهوري اسلامي - نه يك كلمه كمتر و نه يك كلمه بيشتر - كانون نظريه سياسي امام خميني را شكل مي دهد. از اين جهت، دال برتر و مركزي مفصل بندي گفتمان سياسي امام خميني را مي توانيم همان «جمهوري اسلامي» بدانيم كه اسلاميت محتواي آن و جمهوريت شكل آن است.طبق آن چه كه در مجموعه آثار باقي مانده از امام خميني درباره جمهوريت مي توان يافت، طرح جمهوري اسلامي براي نخستين بار در مصاحبه با خبرنگار فيگارو مي باشد. وي در پاسخ به اين سوال خبرنگار كه «عمل شما داراي چه جهتي است و چه رژيمي را مي خواهيد جانشين رژيم شاه كنيد؟»، براي اولين بار از جمهوري

ص: 9880

اسلامي سخن گفتند. ايشان در اين مصاحبه با اشاره به اينكه شكل حقوقي رژيم نيست كه اهميت دارد، بلكه محتواي آن مهم است، جمهوري اسلامي را مطرح ساختند و اظهار داشتند «قبل از هر چيز ما به محتواي اجتماعي رژيم سياسي آينده خود دل بسته ايم» . وي در جاي ديگر با توصيف اجمالي ويژگي هاي آن گفت: «ما خواستار جمهوري اسلامي مي باشيم. جمهوري، فرم و شكل حكومت را تشكيل مي دهد و اسلامي يعني محتواي آن فرم كه قوانين الهي است.» از نظر امام خميني، «جمهوري» بهترين قالبي است كه ما را به «محتواي اجتماعي رژيم سياسي آينده و ترقي جامعه» مي رساند و نسبت به تشكيل حكومت اسلامي اميدوار مي نمايد. او خود اذعان مي كرد كه «جمهوري اسلامي» نظيري در جهان سياست ندارد. تجلي اسلاميت نظام، همان نظريه ولايت فقيه است كه وي به صورت اجمالي آن را ابتدا در كشف الاسرار - در سال 1323 - و بعد در مباحث فقه استدلالي و فتوايي مطرح كرد و سرانجام در سخنراني ها و مصاحبه هاي مختلف و نامه هايي كه در پاسخ استفتائات يا اشكالات نوشته بود، آن را تبيين كرد.بديهي است كه نشانه جمهوريت در آموزه «جمهوري اسلامي» معناي خاصي در مفصل بندي گفتماني امام خميني دارد كه با گفتمان مدرنيسم متفاوت است. غرب مدرن بر

ص: 9881

اساس آموزه هايي چون اومانيسم، سكولاريسم، عقلانيت خود بنياد و قرائت كلان پيشرفت، تفسيري از جمهوريت ارائه داده است كه در آن تمامي مشروعيت نظام سياسي از قرارداد اجتماعي و خواسته هاي بشري سرچشمه گرفته است و دين و آموزه هاي الهي در آن كاملا از عرصه سياسي كنار گذاشته شده اند. غرب با سيطره فكري و تمدني خويش و تحميل ديدگاه هاي خويش بر ديگران - به ويژه بر ملل جهان اسلام - چنين وانمود كرده است كه معنا و مفهومي متفاوت براي جمهوريت و جود ندارد و تنها معناي صحيح آن همان قرائت غربي آن است. از اين رو، برخي نيز در كشور ما هنگام طرح اين نظريه توسط امام خميني، تحت تأثير نگرش غربي بر تناقض آميز بودن آن اعتقاد داشته اند. اما چنين تفسيري از ميراث سياسي امام خميني نادرست است و غرب مدرن را معيار داوري قرار مي دهد.بايد توجه داشت كه هنر امام خميني فرا رفتن از سيطره و هژموني غرب است و به تعبير سامي زبيده «امام خميني چنان سخن مي گويد كه گويي غرب وجود ندارد». بابي سعيد نيز به خوبي در اثر ارزشمند خود نشان داده است، نوآوري امام خميني شكست سيطره و مركزيت غربي است. وي مي نويسد:«اسلام گرايي تلاشي است براي تبيين مدرنيته اي كه حول اروپامداري ساخته نشده است. از اين منظر، اسلام گرايي آن گونه

ص: 9882

كه خود اسلام گرايان نيز ادعا مي كنند، جنبشي آشكار براي انكار غرب به حساب مي آيد؛ البته رد غرب را نبايد به معناي تلاش براي استقرار جوامع كشاورزي سنتي دانست. انجام اين كار، به معناي گفت وگوي مجدد با هويت مدرنيته و هويت غرب است. اين نوع نگرش، تلويحا در پاره اي از بحث هاي اخير راجع به رابطه بين مدرنيته و پست مدرنيته يافت مي شود».از اين منظر، تنها زماني مي توان اسلام گرايي معاصر را كه امام خميني مصداق بارز آن است، درك كرد كه از غرب مركزيت زدايي شده باشد و غرب نيز همانند مركزي بين ديگر مراكز باشد.«منطق اسلام گرايي، مستلزم منطقه اي شدن غرب و جا دهي مجدد آن به عنوان مركز در ميان ساير مراكز است. ديگر تلقي يك شكل بندي فرهنگي كه فرهنگ هاي ديگر لزوما در صدد تقليد از آن باشند، وجود ندارد. ظهور اسلام گرايي تنها در فضايي قابل فهم است كه در آن غرب مركز زدا شده باشد». پس از شناسايي دال مركزي گفتمان سياسي امام خميني، جامع ترين توصيف درباره مكتب سياسي امام خميني، در كلام مقام معظم رهبري است. آيةالله خامنه اي كه شاگرد مبرز امام خميني بود و در مراحل انقلاب نيز همواره از ياران نزديك و ملازمان خاص ايشان بوده است، در مراسم بزرگداشت ارتحال امام خميني در 14 خرداد 1383 ش. در بهشت زهرا توصيف

ص: 9883

جامع و فراگيري از مكتب سياسي امام خميني ارائه كرد. وي با اشاره به جايگاه امام خميني در جهان معاصر، خطوط اساسي و برجسته مكتب سياسي امام خميني را در پنج ويژگي اساسي اعلام كردند. آنچه در پي مي آيد گزيده اي از عبارات اوست كه مستندات آن از كلام امام خميني، پس از نقل ديدگاه هاي وي ذكر شده است. اين ويژگي ها عبارتند از:1. پيوند معنويت و سياستدر مكتب سياسي امام، معنويت با سياست در هم تنيده شده است. در مكتب سياسي امام، معنويت از سياست جدا نيست؛ سياست و عرفان، سياست و اخلاق. امام كه تجسم مكتب سياسيِ خود بود، سياست و معنويت را با هم داشت و همين را دنبال مي كرد؛ حتّي در مبارزات سياسي، كانون اصلي در رفتار امام، معنويت او بود. همه رفتارها و همه مواضع امام، حول محور خدا و معنويت دور مي زد. امام به اراده تشريعي پروردگار اعتقاد و به اراده تكوينيِ او اعتماد داشت و مي دانست كسي كه در راه تحقق شريعت الهي حركت مي كند، قوانين و سنت هاي آفرينش كمك كار اوست.امام خميني در نخستين نوشته هاي خويش بر مسئله پيوند دين و سياست تأكيد نموده اند. جدايي دين از سياست از نظر ايشان فكري است كه ابتدا از سوي بني اميه در صدر اسلام و سپس از سوي استعمارگران مطرح شده است.

ص: 9884

استعمارگران «تبليغ كردند كه اسلام دين جامعي نيست؛ دين زندگي نيست؛ براي جامعه نظامات و قوانين ندارد؛ طرز حكومت و قوانين حكومتي نياورده است». چنين شعاري از نظر امام خميني، شاخصه اسلام آمريكايي است. «... اسلام آمريكايي اين بود كه ملاها بايد بروند درسشان را بخوانند چه كار دارند به سياست؛ با صراحت لهجه مي گفتند...». 2. اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردمشاخص دوم، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم كرامت انسان، هم تعيين كننده بودن اراده انسان. در مكتب سياسي امام، هويت انساني، هم ارزشمند و داراي كرامت است، هم قدرتمند و كارساز است. نتيجه ارزشمندي و كرامت داشتن اين است كه در اداره سرنوشت بشر و يك جامعه، آراي مردم بايد نقش اساسي ايفا كند؛ لذا مردم سالاري در مكتب سياسي امام بزرگوار ما - كه از متن اسلام گرفته شده است - مردم سالاريِ حقيقي است؛ مثل مردم سالاري امريكايي و امثال آن، شعار و فريب و اغواگريِ ذهن هاي مردم نيست. مردم با رأي خود، با اراده خود، با خواست خود و با ايمان خود راه را انتخاب مي كنند؛ مسئولانِ خود را هم انتخاب مي كنند. از طرف ديگر، امام با اتكا به قدرت رأي مردم معتقد بود كه با اراده پولادين مردم مي شود در مقابل همه قدرت هاي متجاوز جهاني ايستاد.سامي

ص: 9885

زبيده تفكر سياسي امام خميني را بدان جهت به عصر جديد متعلق مي داند كه مردم در آن نقش مهمي دارند. بارزترين نمونه هاي سخنان امام خميني را در باب نقش مردم، مي توان در گزاره معروف زير دانست: «ميزان رأي ملت است». ايشان در جاي ديگر ضمن تأكيد بر ولايت فقيه اظهار داشته است « ... تولي امور مسلمين و تشكيل حكومت، بستگي دارد به آراي اكثريت مسلمين كه در قانون اساسي هم از آن ياد شده است و در صدر اسلام تعبير مي شده به بيعت با ولي مسلمين».3. رويكرد بين المللي و جهانيشاخص سوم از شاخص هاي مكتب سياسي امام، نگاه بين المللي و جهانيِ اين مكتب است. مخاطب امام در سخن و ايده سياسي خود، بشريت است؛ نه فقط ملت ايران. ملت ايران، اين پيام را به گوش جان شنيد؛ پايش ايستاد؛ برايش مبارزه كرد و توانست عزت و استقلال خود را به دست آورد؛ اما مخاطب اين پيام، همه بشريت است. مكتب سياسي امام، اين خير و استقلال و عزت و ايمان را براي همه امت اسلامي و همه بشريت مي خواهد. اين رسالتي است بر دوش يك انسان مسلمان.امام خميني در موارد مكرر بر پيام انقلاب اسلامي براي تمامي جهان و نيز الگو بودن آن براي تمامي مردم ستمديده تأكيد كرده اند. در كلامي مي فرمايند: « اميد است

ص: 9886

انقلاب اسلامي ملت بزرگ ما و پيروزي عظيم آنان بر دشمنان اسلام و مملكت، راهنمايي براي ساير ملل ستمديده و تحت سلطه قرار گيرد و با اتحاد و همبستگي، شرّ همه سلطه گران و بخصوص آمريكا را از خود كوتاه نموده در تحت تعاليم مقدسه اسلام، عظمت از دست رفته خود را باز يابند.» در جاي ديگري نيز بر الگو گيري ديگر مسلمانان از مردم ايران اشاره نموده است: « ملتهاي مسلمان از فداكاري مجاهدين ما در راه استقلال و آزادي و اهداف توسعه اسلام بزرگ الگو بگيرند و با پيوستن به هم سد استعمار و استثمار را بشكنند، به پيش به سوي آزادگي و زندگي انساني بروند.» 4. پاسداري از ارزش ها و ولايت فقيهشاخص مهم ديگر مكتب سياسي امام بزرگوار ما، پاسداري از ارزش هاست كه مظهر آن را امام بزرگوار در تبيين مسئله ولايت فقيه روشن كردند. از اول انقلاب اسلامي و پيروزي انقلاب و تشكيل نظام اسلامي، بسياري سعي كرده اند مسئله ولايت فقيه را نادرست، بد و برخلاف واقع معرفي كنند؛ برداشت هاي خلاف واقع و دروغ و خواسته ها و توقعات غيرمنطبق با متن نظام سياسي اسلام و فكر سياسي امام بزرگوار.ولايت فقيه در كانون تفكر سياسي امام خميني قرار دارد. از نظر ايشان، «ولايت فقيه از موضوعاتي است كه تصور آنها موجب تصديق مي شود

ص: 9887

و چندان به برهان احتياج ندارد؛ به اين معنا كه هر كس عقايد و احكام اسلام را، حتي اجمالاً دريافته باشد، چون به ولايت فقيه برسد و آن را به تصور آورد، بي درنگ تصديق خواهد كرد و آن را ضروري و بديهي خواهد شناخت»؛ اما شايد بتوان مهم ترين توصيه امام خميني را در پاسداري از اين ارزش در كلام معروف وي بدانيم كه فرمودند: « پشتيبان ولايت فقيه باشيد تا آسيبي به اين مملكت نرسد» .5. عدالت اجتماعيعدالت اجتماعي يكي از مهم ترين و اصلي ترين خطوط در مكتب سياسي امام بزرگوار ماست. در همه برنامه هاي حكومت - در قانون گذاري، در اجرا، در قضا - بايد عدالت اجتماعي و پُر كردن شكاف هاي طبقاتي، مورد نظر و هدف باشد. اين كه ما بگوييم كشور را ثروتمند مي كنيم؛ يعني توليد ناخالص ملي را بالا مي بريم؛ اما ثروت ها در گوشه اي به نفع يك عده انبار شود و عده كثيري هم از مردم دستشان خالي باشد، با مكتب سياسي امام نمي سازد.امام خميني هدف اساسي خود را برقراري عدالت اسلامي معرفي كرده اند؛ «عدالت اسلامي را مي خواهيم در اين مملكت برقرار كنيم... يك همچو اسلامي كه در آن عدالت باشد؛ اسلامي كه در آن ظلم هيچ نباشد؛ اسلامي كه در آن شخص اول با آن فرد آخر، همه علي السواء در

ص: 9888

مقابل قانون باشند». در جاي ديگر فرموده اند: « حكومت اسلامي، جمهوري اسلامي، عدل اسلامي را مستقر كنيد. با عدل اسلامي، همه و همه در آزادي واستقلال و رفاه خواهند بود».نتيجه گيريمكتب سياسي امام خميني مبتني بر اصولي است كه امام خميني در طول دوران مبارزاتي خويش از نخستين اثر خويش - در سال 1323 ش. در كتاب كشف الاسرار - تا آخرين مكاتبات خويش در سال 1368 ش. آنها را ارائه كرده است. هر چند پس از امام خميني در تفسير اين اصول، اختلاف نظرهايي شكل گرفته است و ديدگاه هاي مختلفي در جزئيات تفكر سياسي امام خميني ظاهر شده است، اما به نظر مي رسد كه اصول مكتب سياسي امام خميني را مي توان با مراجعه به آثار مكتوب و شفاهي وي تدوين كرد. يكي از روش هاي توضيح تفكر سياسي امام خميني نگرش گفتماني است كه طبق آن سعي مي شود دال برتر و محوري يك انديشه شناسايي شده و به دنبال آن چگونگي جايگزيني نشانه ها در آن و مفهوم آنها مورد بررسي و مطالعه قرار گيرد. «حكومت اسلامي» در قالب نظام جمهوري اسلامي كه خود متشكل از دو موءلفه اسلاميت يا (ولايت فقيه) و جمهوريت (نقش مردم) است، كانون تفكر سياسي امام خميني است. بديهي است كه نشانه هايي چون مردم، آزادي، عدالت، مجلس، انتخابات و بسياري ديگر، در اين نظام مفصل

ص: 9889

بندي يا همان مجموعه نشانه ها، متفاوت از مفاهيم و نشانه هاي به كار گرفته شده در گفتمان غرب خواهد بود. عدم توجه به اين نكته، موجب سوء فهم نسبت به گفتمان سياسي امام خميني گرديده است. در عصر حاضر، از نظر نوشتار حاضر، دقيق ترين توصيف از اصول تفكر سياسي امام خميني، توصيف موجز، اما دقيقي است كه شاگرد برجسته و جانشين امام خميني در سالگرد ارتحال وي ارائه داده است. دكتر غلامرضا بهروزلك

ص: 9890

پاسخ امام خميني

8 چكيده: بسمه تعالي من شهادت مي دهم كه احمد فرزند اينجانب از موقعي كه در مسائل روز وارد شده است و تماس با كارهاي اينجانب داشته است تا حال تحرير اين كلمات از او خلاف دستورات اينجانب مشاهده نكرده ام و در اعلاميه ها و امثال آنها تصرفي بدون رضاي من نكرده است و چيزي برخلاف گفته هاي من به من نسبت نداده است و بالجمله خلافي از او مشاهده نكردم لكن بايد احمد بداند كساني خصوصا مثل او كه در اين امور اجتماعي يا سياسي وارد مي شوند مصون از افتراء و ضربه نيستند و بايد او حساب خود را با خداي قادر متعال درست كند و بذات مقدسش اتكال نمايد و از بشر ضعيف هراس نداشته باشد كه مكايد بشري چون خود بشر زودگذر و فاني است و همه بسوي او جل و علا خواهيم رفت و اكنون نيز در محضر مبارك او هستيم. والسلام علي من اتبع الهدي، از خداوند تعالي توفيق خدمت به خلق براي همه دست اندركاران و براي منسوبان به خود خواستارم. تاريخ سلخ صفر 1405 روح الله الموسوي الخميني

ص: 9891

پرتوي از بيانات حضرت امام پيرامون:

4 چكيده: تسخير لانه جاسوسي سفارتخانه ها حق ندارند كه جاسوسي كنند، توطئه بكنند و اينها جاسوسي مي كردند. ملتي كه براي خدا قيام كرده و شهادت طلب مي كند از هيچ نمي ترسد. ما مدعي هستيم كه اينجا سفارتخانه نيست، اصلش قضيه سفارت در كار نبوده و ما مدعي هستيم كه اين آدمهايي كه در اينجا بودند، اينها اجزاء سفارتخانه نبودند، به اسم سفارتخانه شما يك چيزي درست كرديد كه لانه جاسوسي است و بيايند ببينند كه آيا اين چيزهايي كه در اين سفارتخانه هست، اينها اسباب دست جاسوسهاست يا وسايلي است كه سفارتخانه لازم دارد؟ ما كه مركز جاسوسي را گرفتيم نه سفارتخانه را اينها اگر هم يك وقت بي عقلي كنند و فرض كنيد بريزند به ايران، اين جوانهاي ما آنها را با چنگ و دندان از بين مي برند، نمي گذارند اينها يكيشان هم بروند. اگر هم اين كاري كه كرده بود رسيده بود به آنجايي كه بيايند در تهران و بيايند در اين لانه جاسوسي آن وقت مي فهميدند كه با چه اشخاصي طرف هستند. در هر صورت من از شماها تشكر مي كنم كه خودتان بدون اينكه غير از خدا يك كسي وادارتان بكند (اين چيزي است كه از مبدا الهي جوشش پيدا كرده) خودتان وارد اين ميدان شديد. اين

ص: 9892

دفعه دومي است كه آقاي پاپ براي من كاغذ مي دهند و اشخاص را مي فرستند. دفعه اول براي آن لانه جاسوسي بود كه جوانهاي عزيز ما اطلاع پيدا كردند كه اين مركزي كه در ايران به اسم سفارت امريكا هست سفارتخانه نيست و اشخاصي كه در آنجا هستند اشخاص ديپلمات نيستند بلكه جاسوساني هستند كه در مركز جاسوسي متمركز هستند و براي ضرر ملت ما، و كشور ما در آنجا مجتمع هستند و آقاي پاپ شايد ندانسته توصيه كردند براي آنها و من در آن وقت مفصل تنبهاتي به ايشان دادم. ما بايد هر چه فرياد داريم به سر اينها بزنيم و امروز كه سالروز لانه جاسوسي است، من به ملتمان تبريك عرض مي كنم و اين عملي كه دوستان اسلام، مجاهدين اسلام انجام دادند، اگر اين لانه جاسوسي در اينجا بود، شايد ايران را به تباهي مي كشيد. دانشجويان مسلمان و مبارزي كه لانه جاسوسي را اشغال كرده اند با عمل انقلابي خودشان ضربه اي بزرگ بر پيكر امريكاي جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز كردند. پيام امام خميني به مناسبت سيزده آبان (روز دانش آموزان) بسم الله الرحن الرحيم روز سيزده آبان، روز هجوم وحشيانه رژيم منحوس به دانشگاه و كشتار دسته جمعي دانشجويان عزيز ماست. رژيم مخالف با تمام مظاهر تمدن و پيشرفت كشور،

ص: 9893

يك روز به مدرسه فيضيه و مدارس علوم اسلامي در سراسر ايران حمله ور مي شد و يك روز به دانشگاه تهران و مدارس و دانشگاههاي سراسر ايران، اين مراكز دانش و دانشمندان. اكنون كه سالروز حمله به دانشگاه است، براي پيوستگي بيشتر لازم است روحانيون عزيز قم و تهران و ساير شهرستانهاي نزديك به تهران در مراسمي كه در دانشگاه تهران است، شركت نمايند و همچنين روحانيون تمام شهرهاي ايران در دانشگاه هر نقطه از ايران كه بدين مناسبت مجلس بزرگداشتي برقرار كرده اند، شركت نمايند و با حضور در دانشگاههاي سراسر ايران و پيوستن به دانش آموزان و دانشجويان و استادان عزيز، توطئه هاي جدايي افكنانه بين اين دو نيروي مترقي را خنثي كنند. دشمنان ما در هر فرصت خصوصا در اين روز از هيچ توطئه اي دست بردار نيستند و با هر وسيله ممكن مي خواهند آرامش را از ملت عزيز سلب كنند. بر دانش آموزان دانشگاهيان و محصلين علوم دينيه است كه با قدرت تمام حملات خود را عليه امريكا و اسرائيل گسترش داده و امريكا را وادار به استرداد اين شاه مخلوع جنايتكار نمايند و اين توطئه بزرگ را بار ديگر شديدا محكوم كنند. بر دانش آموزان، دانشگاهيان و محصلين علوم دينيه است كه با تمام نيرو وحدت خويش را حفظ

ص: 9894

و از انقلاب اسلامي خود طرفداري نمايند و بر ملت است كه از اين دو جناح عزيز با تمام قدرت پشتيباني كنند. دست خدا به همراه همگي باد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته روح الله الموسوي الخميني 10/8/58 بر دانش آموزان و دانشجويان عزيز و اساتيد و معلمان متعهد است كه با تمام توان و قدرت در شناسايي عوامل فساد كوشش كنند و محيط آموزش و پرورش را از لوث وجود آنان پاك نمايند. از خداوند متعال بيداري و هشياري هر چه بيشتر نسل جوان را خواستار و رشد و تعالي علمي و اخلاقي آنان را خواهانم. دانش آموزان عزيز با كمال دقت و بيطرفي اعمال و كردار دبيران و معلمين را زير نظر بگيرند كه اگر خداي نكرده در يكي از آنان انحرافي ببينند بلافاصله به مقامات مسئول گزارش نمايند و خود دبيران و معلمين با هشياري مواظب همكاران خود باشند تا اگر بعضي از آنان خواستند افكار انحرافي خود را در خلال تدريس به فرزندان ميهن اسلاميمان القا كنند، از آنان جلوگيري نمايند و در صورتي كه فايده اي نبخشيد، با قاطعيت مطلب را با مسئولان در ميان بگذارند. بايد توجه داشته باشيد كه نفوذ منافقين و ديگر خرابكاران و افراد منحرف در دبيرستانها و ديگر مراكز تعليم

ص: 9895

و تربيت موجب تباهي اسلام است و مسئول آن، همه دست اندركاران امور تربيتي مخصوصا دبيران و معلمان و دانش آموزان حزب اللهي مي باشند. دانش آموزان بايد سعي كنند تاريخ انقلاب اسلاميمان را و نقش وحدت بين خودشان و دانشگاهيان را با روحانيون بياموزند، زيرا اگر روحانيون شما را و شما روحانيون را بشناسيد و با هم تفاهم كنيد، مطمئن باشيد كه جناحهاي غربزده و شرقزده از منافقان و چپگرايان و ديگر خرابكاران و منحرفان بر شما و كشور اسلاميتان طمع نخواهند كرد، و اگر هم طمع كنند، با شكست قطعي مواجه خواهند شد. دانشجو اي قشرهاي روشنفكر و اي قشرهاي نويسنده، قلمها و گفتار خودتان را در راه اين مستضعفين صرف كنيد، اي دانشمندان ما، اي دانشجويان ما، اي فرهنگيان ما، اي دانشگاهيان ما، اجتماعات خودتان را براي راه اين مستضعفين تقويت كنيد، شما بوديد كه اينهمه خدمت كرديد و اينهمه خون داديد و اينهمه حبس رفتيد و اينهمه زجر كشيديد براي خلاصي از يوغ دشمنان، خلاصه از چپاولگري چپاولگران، نگذاريد زحمات خودتان هدر برود، قلمها را در راه خدمت به اين خلق به كار بيندازيد، گفتار را در راه خدمت به مستضعفين و اعمال را در خدمت به مستضعفين. دانشجويان عزيز كه پيشروان انقلاب وان شاء الله كساني هستند كه مقدرات كشور ما بعد

ص: 9896

ازاين در دست آنهاست دانشجويان عزيزي كه در اين انقلاب همدوش همه برادران در راه اسلام قدم برداشته اند خوش آمدند. عزيزان من پيش من رهبري مطرح نيست، برادري مطرح است، خداي تبارك و تعالي در قرآن كريم ما را برادر خوانده است. " انما المومنون اخوه" در اسلام رهبري مطرح نيست، اصلا بزرگان اسلام ما هم در عين حالي كه رهبرهاي معنوي بودند مع ذالك پيششان مطرح نبوده است اين معاني، من خدمتگزار شما باشم بهتر است تا اسم رهبري، شما دانشجوهاي عزيز، خودتان درصدد اين باشيد كه از غربزدگي بيرون بياييد. اين گمشده خودتان را پيدا كنيد، گمشده شما خودتان هستيد، شرق خودش را گم كرده و شرق بايد خودش را پيدا بكند. آنها در صددند كه به هر ترتيب شده است خودشان را به ما تحميل كنند و شما بايد مقاومت كنيد. مقام معلم و مقام دانشجو كه بايد مغز متفكر يك ملت را تشكيل بدهد، از اموري است كه بايد به آن توجه زياد بشود و وظيفه معلم و دانشجو مشخص باشد تا ان شا الله بر آن طريقي كه اسلام مي خواهد و مقام انسانيت اقتضا مي كند، از همان طريق راه بروند و طي مقامات را بكنند و به آنجايي برسند كه انسان شوند. دانشجويان ما بايد خودشان اول توجه

ص: 9897

بكنند كه رفتار خودشان، كردار خودشان، گفتار خودشان همه اينها منطبق با موازين اسلامي و اخلاقي باشد تا اينكه اگر مردم را دعوت كرديد. به اسلام و بايد هم دعوت بكنيد، حرف شما مخالف با عمل شما نباشد. خودتان يك وضعي نداشته باشيد كه وقتي بگوييد، مسخره كنند كه آقا خودش فلان است و ما را دعوت به چه مي كند. از شما دانشجوهاي عزيز كه اميد آينده كشور اسلامي هستيد تشكر مي كنم كه تشريف آورديد در اين روز سرد و با شما ملاقات مي كنم. شما مي دانيد كه هر چه از خوبيها و بديها براي يك ملتي تحقق پيدا مي كند، وابستگي يا استقلال، در قيد و بند بودن و اختناق يا آزادي، تابع تربيتهاي دانشگاهي است. آنچه كه دانشگاه در يك كشوري نقش دارد از امور مهمه اي است و نقش بزرگي دارد كه اين نقش بزرگ را اگر ايفا كند و به طور صحيح ايفا كند، كشور را به مقصد اعلاي خودش مي رساند. اين كاري كه شما دانشجوهاي عزيز داريد و آن كار توجه به مسائل اسلامي دانشگاه، از امور بسيار با اهميت و ارزشمند است و از آن طرف بسيار با مسئوليت. جوانان متعهد در طول تاريخ به خصوص دانشجويان مسلمان در نسل حاضر و در نسلهاي آينده سرمايه هاي اميدبخش

ص: 9898

اسلام و كشورهاي اسلامي هستند. اينان اند كه با تعهد و سلاح و استقامت و پايداري مي تواند كشتي نجات امت اسلامي و كشورهاي خود باشند و اين عزيزان اند كه استقلال و آزادي و ترقي و تعالي ملتها مرهون زحمات آنان است و اينان اند كه هدف اصلي استعمار و استثمارگران جهان اند و هر قطبي درصدد صيد آنان است و با صيد آنان است كه ملتها و كشورها به تباهي و استضعاف كشيده مي شوند. و اكنون اي جوانان عزيز! و اي دانشجويان و دانشمندان! و اي اميد امروز و فرداهاي امت و اسلام! امانت بزرگ استقلال و آزادي كه از دام دو قطب شرق و غرب با مجاهدت و فداكاري ملت عظيم الشان ايران به دست آمده است، به شما عزيزان سپرده شده و مسئوليت بزرگي به عهده همه گذاشته است، همه ملت به خصوص دانشجويان مسلمان كه رهبران آينده هستند، مسئول نگهباني از اين امانت بزرگ الهي مي باشند. دانشگاه دانشگاه بايد عالم درست كند، دانشگاه بايد اشخاصي را درست كند كه مملكت خودش را اداره كند از حيث علميت، اداره كند از حيث فرهنگ، نه اينكه غايت آمال اين باشد، يك چيزي دستش بيايد برود تو يك اداره اي بنشيند مهمل. بايد شماهايي كه اهل دانشگاه و تربيت و اهل تعليم هستيد، جوانها را تربيت كنيد و تعليم، همراه

ص: 9899

تعليم، تربيت باشد. خداوند ان شاءالله همه تان را حفظ كند، همه موفق باشيد مويد باشيد. من تا آنقدر كه هستم خدمت مي كنم به شما، آنقدر كه مي توانم، البته من كه نمي توانم خدمت صحيح بكنم آنقدر كه مي توانم مي كنم. بايد دانشگاه اسلامي بشود تا علومي كه در دانشگاه تحصيل مي شود در راه ملت و در راه تقويت ملت و با احتياج ملت همراه باشد. معني اسلامي شدن دانشگاه اين است كه استقلال پيدا كند و خودش را از غرب جدا كند. عزيزان من! ما از حصر اقتصادي نمي ترسيم، ما از دخالت نظامي نمي ترسيم، آن چيزيي كه ما را مي ترساند وابستگي فرهنگي است (تكثير حصار) ، ما از دانشگاه استعماري مي ترسيم. از خداوند تعالي سعادت ملت اسلام را و سعادت جوانها را خواستارم و اميدوارم كه همانطوري كه پيشنهاد شده است. دانشگاهها را از همه عناصر تخليه كنند و از همه وابستگيها تخليه كنند تا اينكه ان شاءالله يك دانشگاه صحيح، اخلاقي اسلامي، فرهنگ اسلامي تحقق پيدا بكند. ما انقلاب دانشگاه را از محصولش بايد بفهميم، اگر ان شاءالله بعد از چند سالي ديگر محصول، محصولي شد انساني، محصولي شد اسلامي، محصولي شد كه براي كشور خودشان زحمت مي كشند و كار مي كنند، مي فهميم تحول پيدا شده. دنيا را دانشگاه به فساد كشانده است و دنيا را

ص: 9900

دانشگاه مي تواند به صلاح بكشد. منشا همه سعادتها، مادي و معنوي، از دانشگاه است. همه چيز ما در دانشگاه است. همت كنيد با هم دانشگاه را اصلاح كنيد. بايد همه اشخاصي كه علاقه دارند به اين كشور، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به اين ملت توانشان را روي هم بگذارند براي اصلاح دانشگاه، خطر دانشگاه از خطر بمب خوشه اي بالاتر است. دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت، راه ذلت و مسكنت و نو كرمابي و امثال اينها و راه عظمت و عزت و بزرگ منشي. شما بايد كوشش كنيد و دانشگاه را اصلاح كنيد و احساس كنيد كه اسلام است كه مي تواند دانشگاه را اصلاح كند. اگر دانشگاه اصلاح شد، كشور اصلاح مي شود. دانشگاه را ببريد طرف اسلام، الهي اش كنيد. دانشگاه را بايد شما رو به خدا ببريد، رو به معنويت ببريد و همه درسها هم خوانده بشود، همه درسها هم براي خدا خوانده بشود. اگر اين را توانستيد كه شما براي اين كار برويد و اين كار را بكنيد در كارتان موفقيد، چه برسيد به مقصدتان، چه نرسيد به مقصدتان. پيام امام خميني در مورد گروگانها و تصرف لانه جاسوسي امريكا ملت ايران در مقابل اين خاندان كثيف و امريكا و عمال آنان دست از مبارزات

ص: 9901

بر حق خويش برنمي دارد و نخواهد برداشت. دولت ايران و جناب آقاي رئيس جمهور تمام كوشش و سعيشان را در استرداد شاه خائن و اخذ اموال ملت ايران از او بنمايند كه ملت دلير دست ازاين خواست بر حقشان برنمي دارند و قدمي به عقب نمي گذارند. يكي از آثار اين خواست تصرف لانه جاسوسي بود كه مورد تاييد ملت قرار گرفت و چيزي جز عكس العمل جنايات دولت امريكا نمي تواند باشد اكنون كه كميسيون بررسي و تحقيق در مداخلات گذشته امريكا در امور داخلي ايران از طريق رژيم شاه سفاك، توسط جناب آقاي رئيس جمهوري و شوراي انقلاب اسلامي ايران تحقق مي پذيرد. جنايات آنان به اثبات خواهد رسيد. لازم است در آن روز ، معلولين عزيز و قهرمانان انقلاب ما در اين مجمع حضور يابند و خانواده شهدا، طومارهاي جنايات شاه و امريكا را به محكمه بفرستند. همانطور كه بارها گفته ام ما خواستار استرداد شاه و اموال ملت از او مي باشيم. دانشجويان مسلمان و مبارزي كه لانه جاسوسي را اشغال كرده اند با عمل انقلابي خودشان ضربه اي بزرگ بر پيكر امريكاي جهانخوار وارد نمودند و ملت را سرافراز كردند ولي از آنجا كه درآينده نزديك نمايندگان مردم در مجلس شوراي اسلام اجتماع مي نمايند. با نمايندگان مردم است تا نسبت به آزادي گروگانها و امتيازاتي كه

ص: 9902

در قبال آن بايد بگيرند تصميم گيرند زيرا اين مردم اند كه بايد در جريانات سياسي دخالت داشته باشند; البته تا تشكيل مجلس شوراي اسلامي، شوراي انقلاب و جناب رئيس جمهور كوشش خودشان را درباره برگرداندن شاه و اموال ملت و جريانات سياسي كه زمينه اينگونه خواستها را فراهم مي كند، مبذول دارند از خداوند متعال نصرت اسلام و شكست دشمنان اسلام را خواستارم. ( چهارم اسفند 1358( سخنراني مهم حضرت امام درباره اشغال لانه جاسوسي آمريكا در جمع دانشما مي بينيد كه الان مركز فساد امريكا را جوانها رفته اند گرفته اند و امريكاييهايي هم كه در آنجا بودند گرفتند و آن لانه فساد را به دست آوردند و امريكا هم هيچ غلطي نمي تواند بكند و جوانها مطمئن باشند كه آمريكا هيچ غلطي نمي تواند بكند، بيخود صحبت اينكه اگر دخالت نظامي، مگر امريكا مي تواند دخالت نظامي در اين مملكت بكند؟ امكان برايش ندارد، تمام دنيا توجهشان الان به اينجاست. مگر امريكا مي تواند مقابل همه دنيا بايستد و دخالت نظامي بكند؟ غلط مي كند دخالت نظامي بكند. نترسيد، نترسانيد. همين تعبيري كه جوانهاي ما از روي باز احساسات جواني كردند كه اگر چنانچه امريكا بخواهد دخالت نظامي بكند ما چه خواهيم كرد. اصلا اين اگرش را هم نبايد بگويند. امريكا عاجز از اين است كه دخالت نظامي

ص: 9903

در اينجا بكند، اينها يك مسائلي در پيششان است، يك مطالبي در پيششان است كه روي آن مطالب گرفتاريهايي دارند، نمي توانند اين كارها را بكنند. اگر آنها مي توانستند دخالت نظامي بكنند، شاه را نگه مي داشتند. با تمام قدرتشان، قدرتهاي تبليغي چيز كردند كه نگش دارند و ملت ما اعتنا نكرد به آن و نه تنها او، همه قدرتها پشت سر هم ايستاده بودند كه نگه دارند شاه را و نتوانستند نگه دارند براي اينكه ملت ما يك چيزي را كه خواست نمي شود مقابل ملت بايستد كسي و چه بكند. هيچ ابدا. اين مطلب را اصلا جوانهاي ما پيش نياورند اين مطلب را كه دخالت نظامي، آنها هميشه دخالتهايشان دخالتهاي شيطنتي است، توطئه است. آنها اگر بخواهند يك كاري هم بكنند، وادار مي كنند جوانهاي ما را كه آنها تظاهر بكنند و در تظاهر اعمال آنها بيايند درگيري بكنند يا اينها و يك غائله راه بيندازند كه ما نتوانيم يك محيط آزاد پيدا بكنيم، يك محيط آرام پيدا كنيم و مسائلي را كه مي خواهيم طرح بكنيم و مي خواهيم ايجاد بكنيم، بتوانيم. آنها از اين راه شيطنتها پيش مي آيند. آنها شيطانهايشان را پيش همين جوانهاي صافدل عزيز مي فرستند تبليغات مي كنند. مي نويسند به ديوار چه مي كنند، عده. عده. يك وقت مي بينيد كه يك عده جوان را

ص: 9904

راه انداختند توي خيابانها به يك تظاهراتي. تظاهرات بحق لكن آنها از همين تظاهرات بحق مي خواهند استفاده ناحق بكنند. همين قضيه اي كه الان قضيه روز است در دنيا. قضيه قضيه سفارت امريكا يعني نه سفارت، محل توطئه آمريكا جوانها كشف كردند خيلي از چيزهايش را در همين قضيه ديشب به ما اطلاع دادند كه زمزمه است در تبريز و در تهران و در بعضي جاهاي ديگر كه يك تظاهراتي بكنند براي پشتيباني از آقاي مهندس بازرگان. خوب همين قضيه را آنها خواستند (حالا نمي دانم موفق بشوند يا نه) خواستند كه يك همچو چيزي درست بكنند بعد كم كم اين را بكشانند به يك جايي كه مثلا سفارت عراق هست بريزند بشكنند، سفارت - فرض كنيد كه - افغانستان هست بريزند بشكنند كه مملكت ايران را موجه كنند با همه ممالك. آن شياطين يك همچو نقشه هايي دارند. جوانهاي ما بايد بيدار بشوند كه تحت تاثير اينها واقع نشوند، اينها كه مي گويند تظاهر بكنيد. مگر آقاي بازرگان با شوراي انقلاب مخالفتي دارند؟ اينها همه و همه يك باب است منتها آقاي بازرگان يك قدري خسته شده بودند، يك قدري - عرض كنم - عذرهايي داشتند و گفتند كه حالا من كنار باشم، لكن نه اين است كه حالا ايشان كه كنار هست ديگر آقاي بازرگان

ص: 9905

دخالتي در امور ندارد، ايشان يكي از آن اشخاصي است كه مورد احترام همه است. خيال نكنند كه يك بي احترامي به ايشان شده است، نخير مورد احترام است و براي خاطر يك امري كه ملت هم قبول دارند، نيفتند توي خيابانها راه بيندازند يك چيزي كه آنها كه مي خواهند يك بازي درست كنند، يك وقتي يكي را بزنند بكشند. يك دو تا شعار از (شما اگر يادتان باشد من نبودم در اينجا لكن براي من نقل مي كردند. اين دسته جاتي كه در قم آن وقت بر ضد رژيم سابق شعار مي دادند، اينها شعار آرام مي دادند، يكدفعه مي ديدند كه از اينجا يك كسي يك چيزي انداخت يك شيشه اي را شكست، يك بانكي را شكست، يك جايي را خراب كرد، گاهي يكي آدمي راكشت، مي ريختند به جان هم، يك كشتار پيدا مي شد زياد. آنها روي حساب، هميشه روي نقشه حساب مي كنند و اينطور كارها را مي كنند، قضيه دخالت نظامي ابدا مطرح نيست، دخالت هاي توطئه گري اينطوري يعني از قواي خود ما استفاده مي كنند، قوه خودشان را از آن استفاده نمي كنند، در اين ممالك از قواي خود ما استفاده مي كنند. خوب شما كردستان را ببينيد كه اينها از چه استفاده مي كنند، يك نفر سرباز امريكايي نمي آيد آنجا يك كاري بكند، آنها با شيطنت استفاده مي كنند از خود

ص: 9906

اين افرادي كه يا وابسته هستند به آنها يا اعوجاج دارند، آن وقت اين دست دومي ها كه اعوجاج دارند، از ساده دلي بعضي از كردها استفاده مي كنند، با آنها يك - چيز - صحبت مي كنند منتشر مي كنند كه بنا دارند كه تمام كردستان را بكوبند. اين ارتش ايران كه رفته آنجا براي اينكه جلوگيري كند از اينكه آنها دارند مي كشند و سر مي برند و اذيت مي كنند، فورا آنها دنبالش برمي دارند مي نويسند كه ما مي خواهيم; يعني دولت ايران مي خواهد كه كردها را بكوبد. آن رفته كه كردها را حفظ بكند اينها مي گويند رفته كردها را بكوبد. اين اشخاصي كه هي فدايي خلق خودشان را معرفي مي كنند، من كه در اين چيزهائي كه براي پشتيباني از اين جوانها بود كه آنجا را گرفتند، به گوش من نخورد كه اينها پشتيباني كرده باشند. اگر اينها امريكايي نيستند، چطور پشتيباني نكردند از اينها؟ اگر اينها مال شوروي هستند خودشان يا خير ملي هستند. آدمي كه ملي است، با امريكا خوب دشمن است همانطوري كه همه ملت ما دشمن شماره اول خودش را امروز امريكا مي داند. براي اينكه دشمن شماره اول ما را برده است امريكا نگه داشته است. آن وقت هم كه آن بود، دشمن شماره يك ما آنها بودند اينها اذناب آنها بودند، اينها

ص: 9907

كساني بودند كه ماموريت داشتند براي وطنشان، يعني ماموريت داشتند كه اين وطن را نگذارند كه يك قدم جلو برود. مايي كه و شمايي كه و ملت ما كه دشمن شماره يكش را امريكا مي داند و حالا هم كه جوانها رفتند آنها را گرفتند ديدند كه مركز توطئه بوده آنجا، به گوش من نخورد كه از اين فداييان خلق يك پشتيباني از اينها شده باشد. (تاريخ سخنراني 16 آبان 1358( دلايل تبعيد از كلام امام سئوال: آيا دلايل تبعيد خودتان را مي توانيد تشريح كنيد؟ جواب: پانزده سال قبل كه شاه قصد داشت به دستور امريكا لايحه مصونيت مستشاران امريكايي را به تصويب مجلسين برساند، من اين خيانت شاه را نسبت به ملت ايران، در طي يك سخنراني و صدور يك اعلاميه محكوم نمودم و ملت ايران را از اين سياست استعماري امريكا مطلع ساختم كه پس از چند روز مرا از ايران پس از آنكه شبانه به منزلم در قم حمله كردند، دستگير و سپس به تركيه تبعيد نمودند و در آنجا هم دولت تركيه تحت فشار افكار عمومي از دولت ايران خواست كه محل تبعيد مرا كشوري غير از تركيه قرار دهد كه سر انجام به عراق تبعيد شدم و در آنجا پس از حدود پانزده سال، دولت عراق تحت فشار شاه

ص: 9908

مخالفت خود را با فعاليتهاي اسلامي من عليه رژيم سلطنتي و شاهنشاهي ابراز كرد و از اين جهت تصميم گرفتم كه به كويت كه يك كشور اسلامي است بروم تا در آنجا در مورد محل اقامتم تصميم بگيرم و با داشتن ويزاي آن كشور، دولت كويت از ورود من به آن كشور جلوگيري نمود و به ناچار به فرانسه آمدم، اقامت من در اينجا نيز موقتي است. (تاريخ مصاحبه: 14 آذر 1357( مصاحبه خبرنگار روزنامه فرانسوي لوموند (اريك رولو) با امام خسئوال: شما موضع دانشجويان ايراني را تاييد كرديد، آيا نگهداري گروگانها با قوانين اسلامي مطابقت دارد، حتي در موقع جنگ؟ جواب: آنجا من به شما گفتم مثل اينكه اشتباه به شما رسيد و شايد باز اين اشتباه را دستگاههاي تبليغات صهيونيستي كرده باشند. آنچه من گفتم اين بود كه ما نمي توانيم ملتي را كه اينقدر از امريكا ضربه ديده، اگر چنانچه امريكا شاه را نگه دارد و اين امر طولاني شود يا بخواهد مملكت ما را بمباران كند، ما نمي توانيم جوانان را كنترل كنيم. مردم ما پنجاه سال است كه از امريكا ضربه خورده اند. ممكن است كه جوانهاي ما اينجاها را خودشان به هم بزنند. من اينطور گفتم، نه اينكه ما ابتدائا اين كار را مي كنيم. الان هم آنها در كمال

ص: 9909

خوشي و آسايش هستند و تبليغات آقاي كارتر بر خلاف اين است لكن واقع اين است. من فرستادم تحقيق كردم، به گروگانها هيچ صدمه اي نرسيده است و اسلام با همه مردم دنيا مي خواهد با خوبي رفتار كند. بله، اسلام با كساني كه توطئه گر هستند و بخواهند برخلاف مصالح مسلمين و مصالح بشر عملي بكنند با آنها هم سختگري مي كند. ( تاريخ مصاحبه: 9 آذر 1358( مصاحبه با خبر نگاران در 27 آبان ماه 1358 سئوال: آيا حضرتعالي هنوز مي فرماييد كه اگر شاه به ايران بازنگردد گروگان هاي امريكايي آزاد نخواهند شد؟ جواب: بسم الله الرحمن الرحيم. اين مسئله مربوط به ملت است. سي و پنج ميليون ملت ما خواستشان اين است و بايد ما بررسي كنيم راجع به اينكه چرا ملت ما مي خواهد كه شاه بيايد و تا نيايد دست از اين گروگانها برداشته نخواهد شد و چرا كارتر اينقدر اصرار دارد، قضيه اين نيست كه شاه بيايد ايران، ملت ما شاه را كه دشمن خودش مي داند مي خواهد چه بكند. يك تحفه اي نيست براي ملت ما كه بخواهد او را در موزه نگه دارد، بلكه مطلب اين است كه دو جهت هست كه ملت ما مي خواهند شاه بيايد و ما اصرار داريم، كه اين دو جهت يكيش اهميتش بيشتر از ديگري است.

ص: 9910

يك جهت راجع به اينكه ما ملتي هستيم كه الان اقتصادمان خيلي قوي نيست و داراييهاي ايران، بسيار در دست شاه مخلوع و بستگان اوست و اين در بانكهاي امريكا و ساير كشورها متمركز است. و اينها همه مال ملت است و اينكه ما اصرار داريم شاه را بياوريم براي اين است كه معلوم بشود كه اين اموال فقرا كه در دست اينها و عمال اينها هست در كجاها هست و بايد برگردد به ملت و مطلبي كه اهميتش بيشتر از اين است. اين است كه ما مي خواهيم او بيايد و ما ريشه اين جناياتي كه اين شخص در طول سي و هفت سال تقريبا به ايران كرده است و اين خيانتهايي كه به ايران كرده است و اين آدمكشيهاي دستجمعي كه كرده است ما به دست بياوريم كه اين با امر كي بوده. يك انسان، يك آدم كه مي خواهد در يك مملكتي حكومت كند بي جهت اينقدر جنايت نمي كند. اين عامل اشخاصي بوده است. خود ايشان هم مي گويد من

ص: 9911

مامور بودم براي وطنم. ما مي خواهيم آن امر را پيدا بكنيم كه آنكه امر كرده است كه ايشان در وطنش اينهمه جنايت بكند كيست و چه اشخاصي هستند؟ از اين جهت ملت ما اصرار دارد به اينكه اين آدم بيايد و اين دو مطلب ثابت بشود در محاكمه. محكمه هر جور حكم كرد عمل بشود. و اما اينكه كارتر اصرار دارد به اينكه ايشان نيايد، بايد ما ببينيم كه اين از باب اين است كه آقاي كارتر بشر دوست است و حس انساندوستي اين آقا، اين آقاي كارتر او را وادار كرده است كه اينقدر اصرار بكند و در مقابل ملتهاي اسلامي بايستد و ارعاب بكند و آنهمه مطالب پيش بيايد و منطقه را به خطر بيندازد، اين براي اين است كه يك آدمي است انساندوست و براي انساندوستي - كه - اين نحو مي كند؟ ما در آقاي كارتر اين انساندوستي را سراغ نداريم براي اينكه از اعمال ايشان معلوم است كه ايشان اين حس را ندارند. كسي كه يك جاني را در حفظ خودش و حمايت خودش به عنوان انساندوستي نگه مي دارد نبايد در ممالك بسيار، اينقدر جنايتها را و اينقدر آدمكشيها را علت باشد. اين آدم انساندوست نيست و حس انساندوستي اين چيز را نكرده است. اگر در ايشان حس انساندوستي

ص: 9912

بود. سي و پنج ميليون انسانهايي كه در ايران بودند كه يكيشان هم محمدرضا بود و همه از يك ملت و از يك كشور هستند، چه شد كه در ظرف سي و هفت سال آنهمه جنايات بر ما شد و اخيرا با دست اين شخص آنهمه كشتار مي شد و در حكومت آقاي كارتر بود و ايشان ابدا حس انساندوستي شان اسباب اين نشد كه يك تقاضايي لااقل از اين شخص بكند كه نكن اين كار را، بلكه آنطور كه ما مي دانيم ايشان علاوه بر اينكه تقاضا نكرده اند تهييج هم كرده اند. ، و اما اينكه اصرار دارند و از جهت انساندوستي معلوم شد نيست، معلوم مي شود براي اين است كه اسرار او فاش نشود، اسرار روساي امريكا فاش نشود. ما با بودن شاه در اينجا اسرار شخص كارتر و اسرار اسلاف او را فاش خواهيم كرد و به ملت امريكا ارائه خواهيم كرد و ملت امريكا مي فهمد كه گرفتار چه روساي جمهوري هستند كه ملتشان را به تباهي كشيده است و آبروي ملتشان را در بين مسلمين از بين برده است. ما براي اين مي خواهيم كه بيايد و ايشان براي اين جهت مي خواهد كه نيايد. اين اصرار او به نيامدن براي اينكه خوف اين را دارد كه اسرار فاش بشود و ايشان ديگر نتوانند

ص: 9913

در مملكت خودشان يك زندگي صحيح داشته باشند و ديگر رياست جمهوري ايشان هم فاتحه اش خوانده بشود و مملكت امريكا هم اگر مطلع بشود از مسائل و مطلع بشود از مصايب ما و مطلع بشود و رسانه هاي گروهي به آنها بفهمانند كه در اين مملكت چه گذشته است و اينها از دست روساي جمهور امريكا و ديگر روساي ابرقدرت، بر ما گذشته است اگر يك همچو احساسي را بكنند اين طرفداري از كارتر را نمي كنند و من هم احتمال اين را مي دهم كه طرفداري از كارتر يك قشر از اشخاصي است كه تحت نظر خود آنها هستند نظير آن طرفداريهايي كه در اينجا از شاه مي شد. از شاه مخلوع مي شد كه وقتي كه مثلا رئيس جمهور امريكا مي آمد به ايران عده كثيري را مي بردند به استقبال به اسم ملت. در صورتي كه ملت هرگز از اين امور اطلاع صحيح نداشت و هرگز حاضر نبود كه استقبال بكند از شاه يا از مهمانهاي شاه لكن آنها عده زيادي داشتند كه اين كارها را انجام مي دادند. من احتمال مي دهم كه آقاي كارتر هم عده زيادي از قبيل سازمان امنيت و اشخاصي كه مربوط به خودش است داشته باشد و آنها به دانشجوهاي ما در خارج اين اهانتها را مي كنند و اين سختي ها را

ص: 9914

مي گيرند و خود آقاي كارتر هم كه آقاي انساندوستي است دانشجوهاي ما كه براي تحصيل علم آنجا رفتند، در آنجا آنطور با آنها رفتار مي كند و وادار مي كند كه آنها را اذيت كنند، وادار مي كند كه سگ به جان آنها بيندازند و آنطور جنايات را بكنند. اين آقاي انساندوست وضعش اين است و ما كه يك ملت مظلومي هستيم ما مي خواهيم كه آن كسي كه به ما خيانت كرده است خودش و اساس كارهايش معلوم بشود. سئوال: ولي اين جواب اين نيست كه آيا به اصطلاح اسرا آزاد خواهند شد يا نه؟ و ايشان آن جواب را مي خواهند. جواب: جواب شد. براي اينكه - اسرا يعني - ملت نمي گذارد. ملت ما مي خواهد و نمي شود غير از اين، ما بر خلاف ملت نمي توانيم عمل بكنيم. سئوال: آيا اين اسرا بنابراين همين جا خواهند ماند براي هميشه ؟ جواب: خواهند بود تا شاه بيايد. اختيار اين اسرا در دست كارتر است. اين اسرا را مي تواند كارتر اينجا آزاد كند مادامي كه بفرستد مجرم ما را به ما تحويل بدهد و ما هم اسرا را. سئوال: و تنها در آن صورت است كه شاه برگردانده بشود. در غير اين صورت و لاغير؟ جواب: نه خير اينقدر بخواهد سئوال كند بيشتر از يك سئوال را

ص: 9915

جواب نمي دهم. نه خير بگوييد من وقت ندارم. ما بايد، بيشتر از اين وقت ندارم سئوال كنيد جوابتان را بدهم. مصاحبه خبرنگار سي. بي. اس ( S . B . C ) امريكا با امام خميني (س) سئوال: حضرت آيت الله، آقاي كارتر دولت ايران را متهم به عمليات تروريستي مي كند و مصرا مي گويد كه اگر خداي ناخواسته چنانچه صدمه اي در ايران به اسرا وارد بشود رژيم شما مسئول اين مسئله خواهد بود. جواب: ملت سي و پنج ميليوني تروريست هستند؟ ! از آقاي كارتر بايد پرسيد كه تشخيص شما در مسائل سياسي هم همين طور است كه يك ملت سي و پنج ميليوني كه همه پشتيباني از اينها كردند باز شما مي گوييد تروريست هستند! من ديدم كلامي كه از اييشان صادر شده است، مع الاسف كلام عاقلانه اي نبود كه: اينها دانشجو نيستند اينها لات هستند. اينها تروريست اند. - دانشجوها، با لات در منطق شما يكي هستند؟ ! لات ها و اراذل با دانشجوها را شما در منطقتان يكي مي دانيد؟ ! توهين به دانشجوها در سراسر كشورهاي عالم نيست اين مطلب؟ ملت ما را شما تروريست مي دانيد؟ تشخيص شما در مسائل سياسي هم همين طور است كه ملت ما را تروريست بدانيد؟ ! شما مطمئن باشيد كه ملت ما مسلم است و مسلم تروريست نيست و با اينها با كمال رافت عمل

ص: 9916

مي كند. بهتر است از معامله شما با دانشجوهاي ما در خارج كشور كه آنطور شما داريد عمل مي كنيد آيا عمل شما تروريستي است كه دانشجوهاي ما را آنطور اذيت مي كنند و سگها را به جان آنها مي ريزند. يا نگهداري اينها در يك محفظه اي كه محل خودشان بوده است و همه جور آسايش برايشان فراهم است و آمدند ديدند و ما اجازه داديم كه هر روز بروند آنها را ببينند؟ اين عمل تروريستي است يا اين عمل انساني است؟ و اعمالي كه امثال شماها انجام مي دهيد يك اعمالي است كه شبيه به اعمال تروريستي است. سئوال: حضرت امام اجازه مي فرماييد كه ايشان بروند به سفارت سابق امريكا و با گروگانها صحبت بكنند و از سلامتيشان به اصطلاح و رفتار خوبي كه با آنها مي شود به دنيا بگويند. جواب: مانعي ندارد خوب بروند آنجا جوانها آنجا هستند و آنها هم مانعي پيششان نيست كه كسي برود ببيند - آنها - ببينند آنها سالم اند و حالشان خوب است و در رفاه هستند. ابدا چيزي كه موجب گرفتاري آنها باشد نيست. فقط در يك محلي هستند كه حفاظت مي شوند و ابدا آسيبي به آنها نخواهد وارد شد، اصلا، اصلش با اين امور با اسير اسلام بسيار رفتار انساني مي كند و او را از همه جهات حفظ

ص: 9917

مي كند و ما هم تابع اسلام هستيم و جوانهاي ما هم دانشجوهاي اسلامي هستند و با آنها حتما بدانيد كه رفتار خوب مي كنند - حتي من پسرم را گفتم كه بايد آن جهت را شما گوشزد كنيد و خودتان مشاهده كنيد و ايشان گفتند كه نه آنها حالشان خوب است و من اميدوارم كه تا آخر هم حال اينها خوب باشد و ابدا آسيبي به آنها وارد نشود و آنها از امريكا بخواند و از كارتر بخواهند كه وسايل آزادي آنها را او فراهم كند. ملت ما يك امر مشروعي دارد. يك حرف مشروعي دارد اين حرف را قبول كنند. اينها هم آزاد خواهند شد. سئوال: اجازه مي فرماييد بگويم فقط خودشان بروند. مي فرماييد كه خودشان تنها بروند. سئوال: حضرت آيت الله، در ازاء آزادي اسراي زن و سياهاني كه دستور فرموديد، شما چه انتظاري از دولت امريكا داريد؟ جواب: ما آزادي زنها را و آزادي سياهها را براي اين قايل شديم كه زنها در اسلام يك احترام ويژه دارند و سياهپوستان هم تحت فشار امريكا بودند و ظلم بر آنها شده است و آنها را ما آنطور مقصر نمي دانيم بلكه آنها شايد تحت فشار بودند كه اينجا آمدند و لهذا ما براي امتثال امر اسلام و خدا اين عمل را

ص: 9918

كرديم و انتظاري از آقاي كارتر نداريم و پاداشي نمي خواهيم. تمام مطلب ما اين است كه كارتر، اين خيانتكار را به ما پس بدهد و شخص مجرمي كه در يك مملكتي به يك ملتي جرم كرده است، در تمام قوانين دنيا اين است كه بايد پس داده بشود به خود آن مملكت و ايشان - بر تمام - بر خلاف تمام موازين عقلي و عقلايي عمل مي كند. خبرنگار: حضرت آيت الله، به نظر ما يك مرد بسيار بسيار مهربان مي آييد. يك مرد مقدسي، چهره مقدسي داريد. خيلي قيافه حضرت آيت الله مردمي هست و من هم به عنوان يك انسان فقط آرزو مي كنم، دعا مي كنم كه خداي ناخواسته هيچگونه آسيبي به اصطلاح وارد نشود به روابط بين دو تا مملكت، چيز خارق العاده اي پيش نيايد.

ص: 9919

پرتوي از مديريت امام

1 چكيده: سرمقاله مرداني كه با تدبير و دانش واراده خويش موجهاي عظيمي را در گستره تاريخ جوامع بشر آفريده اند بي ترديد كم نظير و تامل برانگيزند. آنان كه باانديشه ها و آرمانهاي خود پايه هاي بنيادين تحولات و دگرگونيهاي سياسي اجتماعي و فرهنگي را پي نهاده و تااوج موفقيت و پيروزي آن را دنبال كرده اند بي شك دستاوردهاي شگفت خويش را مداوا ماهيت انديشه ه ويژگيها و خصلتهاي ممتاز خويش بوده اند. هر چند شرايط و مقتضيات زمان را نيز مي توان از نظر دو داشت اما آنچه نقش عمده را دراين ميان ايفا مي كند تا فردي از ميان هزارانن هزار گام در پيش نهد وامتي را به راه خويش فرا خواند و به توفيق دست يابد منشها و يژگيهاي نهفته در ضخصيت وانديشه خوداوست . آفتاب فروع و گرمي خويش را مرهون فعل وانفعالات عظيم و مداومي است كه در درون خود آن صورت مي گيرد. پس در كار تفسير آفتاب بايد بخش عمده اي از نگاه را معطوف جلوه ها و تشعشتعات دروني آن داشت . تاريخ بشر نام نامداران بسياري را به ياد سپرده است . مرداني كه هر يك به نوبه خويش تاثيرات عميقي را در جامعه انساني بر جاي

ص: 9920

گذارده اند. در روزگار معاصر دراوج نامداران و تحول آفرينان چهره اي مي درخشد كه دوست و دشمن به ارزشهاي اواعتراف كرده اند و به موفقيتهاي او اذعان نموده اند. روح الله خميني نامي است كه معادلات سياسي جهان را دستخوش تحولاتي ژرف و تالاب انديشه ديني عصر را به اقيانوسي مواج و پائيز غم گرفته سرنوشت امت اسلامي را به فصلي شكوفنده و بالنده مبدل ساخته است . و ما دراين نوشته به دنبال يافتن راز و رمز موفقيتها و پيروزيهاي اين موج آفرين قرن به مطالعه ابعاد خصلتها و منشها و موضعگيريهاي وي در راستاي مديريت و رهبري خواهيم پرداخت . نخست بايداعتراف كنيم كخ دراين مجال نمي توان سخني جامع و مانع ارائه داد بلكه اين خط نگاهي است كه بايد آن را آغاز كرد تا انديشه ها و نگاهها بدان بينش از پيش معطوف شود واين راه تا به سر منزلي مقبول ادامه دهند. اهميت اين نگاه و نگرش شناخت خصلتها و ويژگيهاي امام در كار رهبري و مديريت هر چند به عنوان شناخت يك واقعيت ارزشمند و مهم است اما ما دراين نگرش تنها به اين جنبه نظر نداريم بلكه معتقديم كه شناخت شيوه ها و شگردهاي مثبت و كارساز و چه بسا حياتي امام

ص: 9921

راحل قدس سره مي تواند براي مسوولان نظام اسلامي در حال و آينده راهگشا و خط دهنده و روشنفكر باشد. آنچه امروز به عنوان دانش مديريت يا فن اداره سازمانهاي بزرگ مطرح اسيت و كتابهاي فراواني درباره آن تدوين يافته و در دانشگاهها به عنوان رشته اي مهم مورد نظر مي باشد چيزي جز نتيجه گيريها و برآوردها و داوري هايي درباره تجربيات گذشته مديران و رهبران نيست . بنابراين مطالعه دقيق رفتار شيوه ها واصول مديريتي امام رحمه الله عليه درراستاي رهبري موفقيت آميز وي مي تواند بيانگراصول بايسته رهبري باشد.استعدادهاي ذاتي دستمايه هاي مديريت و رهبري انسانه همان گونه كه در بسياري از قوا واستعدادهاي جسمي و روحي با يكديگر تمايز دارند و در توانهايي چون : حافظه انديشه وادراك خلاقيت وابتكار ذوق ادبي و هنري و... شدت و ضعف دارند در موضوع مديريت و توانهاي بالقوه آن نيز متمايزند. در برخي آنچنان استعداد مديريت رهبري نيرومند و جوشان است كه در هر مسير و شرايط و محيطي كه قرار گيرند سررشته دارامور مي شوند و برتري خود را دراداره مجموعه ها و رهبري حركتها و نيروها به اثبات مي رسانند. و در گروهي از مردم اين نيرو به طور متوسط قرار دارد كه با فراهم آمدن شرايط

ص: 9922

مناسب و آموزشهاي لازم مي توان آن را به فعليت و كارآيي رساند. در حالي كه بعضي از مردم آنچنان فاقد قدرت واستعداد رهبري و مديريتند كه همواره ترجيح مي دهند تابع و دنباله رو باشند تا رهبر و خط دهنده و جريان آفرين .اينان اگر آموزشهاي علمي و تخصصي مديريت را نيز فرا گيرند باز هم قدرت لازم را كسب نمي كنند و جز در مسايل ديكته شده و معين قادر به تشخيص و تصميم گيري نخواهند بود. مطالعه در زندگي سياسي و ديني امام نوعي نبوغ و خودجوشي مديريت را در وجوداو براي انسان مبرهن مي سازد. تا آن جا كه ما در منابع درسي و رشته هاي علمي - تخصصي امام نظر افكنده ايم و به گزارشهاي موجود در حدامكان مراجعه داشته ايم دليلي در دست نداريم كه ايشان مبحث مديريت ر به صورت بحثي كلاسيك آموزش ديده باشد. بنابراين آنچه را ما در صفحات آينده به عنوان نمادهاي مديريت يادآور مي شويم و رفتارها و هنجارهايي است كه ريشه دراستعدادهاي ذاتي و روحي امام داشته است . همانگونه كه قبلا نيزاشاره داشتيم مطالعه و شناسايي اين روشها مي تواند براي گروه دوم آنان كه به شكل متوسطي از مايه هاي ذاتي و استعدادهاي طبيعي مديريت برخوردارند

ص: 9923

مفيد و سازنده باشد. به هر حال آنچه را كه به عنوان پيش زمينه هاي استعدادهاي ذاتي امام در فرايند رهبري و مديريت وي مي توان مطرح ساخت نخست خصلتهايي است كه آنها را وامدار تبار و نياكان خويش است . شهادت پدر خود گواهي بر ظلم ستيزي مقاومت و نقش موثراو در محيط زندگي است زيرا تا زماني كه فرد درگير با مسايل جاري زمان خويش نباشد و تا وقتي كه درگيري او مخالفان وي را به زانو در نياورد و خصم در برابراواحساس عجز و ناتواني ننمايد به از ميان بردن او اهتمام نخواهد ورزيد. از سوي ديگر پي گيريهاي مجدانه مادر درانتقام گرفتن از قاتل و به دار آويختن وي گوشه اي ديگراز زمينه هاي ژنيتكي همت مقاومت و تسليم ناپذيري در برابر مشكلات و خطرات را در وجودامام باز مي نماياند. چنين است كه علي ( ع ) در سفارشها و دستورالعملهاي مديريتي خود به مالك اشتر مي فرمايد: ثم الصق بذوي الاحساب واهله البيوتات الصالحه والسوابق الحسنه ثم اهل النجده والشجاعه والسخاء والسماحه فانهم جماع من الكرم 1 . تا مي تواني افسران سپاه رااز خانواده هاي نجيب و دودمانهاي با شرافت واصيل انتخاب كند مخصوصا تاريخ تبار را به دقت ملاحظه كن تا مبادا

ص: 9924

آلوده نژادان و پست فطرتان مقام رسند. ناموس توارث و نژاد در روحيات اشخاص تاثيري به سزا دارد و تربيت خانوادگي شالوده پرورشهايي است كه در جامعه صورت مي گيرد. آن حضرت درادامه همان سفارشات و رهنموده در زمينه گزينش كارگزاران و تبيين صلاحيت آنان فرموده استوتوخ منهم اهل التحربه والحياء من اهل از ميان نيروهاي خود آن را برگزين كه اهل تجربه و حياء بوده و ريشه در خاندانهاي صالح و پيشقدم در راه اسلام داشته باشد زيرااين گونه افرادازاخلاق كريمانه تري برخوردارند و زير بار ننگ نمي روند و كمتر به طمع روي مي آورند و در تدبير و عاقبت انديشي امورانديشه اي رساتر و نيرومندتر دارند. امام از دودماني با شرافت واصيل برخاسته بود واز نظر روحي و جسمي در حداعلا و در ميان همگنان دوران جواني قهرمان . اين قهرماني درادوار ديگر زندگي پراوج او به صورت خصلتهايي بر شگفت جلوه نمود. آن روز كه همه از بردن نام شاه بدون آوردن پيشوند اعليحضرت همايوني وحشت داشتنداو چون سروي تنها ايستاده بر پهنه كوير قيام كرد و با شديدترين لحن ممكن نيرومندترين عنصر مستكبر جامعه خويش را مخاطب ساخت و گفت : تو مگر بهائي هستي كه من بگويم كافراست بيرونت كنند ... و آن روز

ص: 9925

كه برخي مدعيان در خانه هايشان بر خود مي لرزيدند و در آرزوي تفاهم و عدم ستيز با دشمن بودنداو فرياد بر آورد: [خميني رااگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد] 3 . و آن روز كه وحشيانه ترين هجومها به مركز روحانيت صورت گرفت قوي ترين فرياداز حلقوم او بلند شد: [شاه دوستي يعني غارتگري هتك اسلام تجاوز به حقوق مسلمين تجاوز به مراكز علم و دانش] 4 .... و قهرمانانه اعلام داشت : [ من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مامورين شما حاضر كرده ام ولي براي قبول زورگوييها و خضوع در مقابل جبارييهاي شما حاضر نخواه كرد] 5 . شايد بسياري ازاذهان شرايط آن روزگار واهميت فوق العاده اين صراحتها رااز ياد برده باشند و نسلهاي جديداصولااز لمس آن ناتوان باشند ولي آنان كه شرائط آن روزگار را در خاطر دارند و به ياد مي آورند كه يك پاسبان حكمران مطلق بر مردم بود و همگان ازاو بيم و هراس داشتند. مي دانند كه چنين حركتهايي در چنان شرايطي جز قهرماني نمي توانست باشد. براستي كه چنين روحيه ها واراده ها و توانهايي مي تواند ملتي را متحول سازد واز مردمي كه يك روز سربازان جنگيش با شنيدن هجوم روس و انگليس لباسها را كندند و

ص: 9926

نشانها را به دورانداختند و چادر زنان به سر كردند توانست امتي بسازد كه كودكان و نوجوانانش در برابر سر نيزه هاايستادند و در زير شكنجه ها مقاومت كردند و در برابر دشمن بر پشت و پهلو نارنجك بستند و به زير تانكها رفتند تا سلاح دشمن رااز كار بيندازند.فراست و تيزهوشي در شناخت چهره ها و شگردها از ديگر توانهايي كه بيشتراز آن كه اكتسابي باشد ريشه در ويژگيهاي ذاتي دارد تيزهوشي و فراست امام در شناخت موقعيته تشخيص و عكس العملهاي لازم شناخت دشمنان و ترفندهاي مختلف آنان و.... مي باشد. او براستي در خشت خام آن مي ديد كه ديگرانن در آينه نمي ديدند. نمونه هاي هوشياري و كباست امام در زمينه مسايل فردي واجتماعي آنقدر فراوان است كه اشاره به همه آنها دراين فرصت ميسر نيست و تنها مي توان به گوشه اي از آن اشاره داشت :شناخت جريانهاي سياسي و ماهيت آنها موضوع شناخت جريانهاي سياسي واهداف مخفي آنهاز موضوعات استراتژيك و بسيار سرنوشت ساز دوران انقلاب اسلامي است . Ḍامام در برخورد با گروهها و طيفهاي سياسي چه بسا مواضع را برمي گزيد كه سران بر حتي نزديكترين ياران و همراهان وي مخفي بود. او با عدم پذيرش حركتهاي الحادي و گروههاي ظاهراانقلابي ملحد

ص: 9927

و عدم تاييد آنان و نيز به شمار نياوردن آنها در زمره متحدان مبارزان اسلامي هر چنداز ديد ظاهر نگران بخشي از نيروهاي به اصطلاح چريكي مخالف نظام رااز دست مي داداما با شناخت و باور عميق خود نسبت به ماهيت پوچ خائنانه و بي ريشه اين گروهه عطايشان را به لقاي نكبت بارشان بخشيد تا خود در آينده به كج راهه هايي كه رفته انداعتراف كنند و در سكوت مرگبار فراموشي از خاطره محو گردند. او عميقا دريافته بود كه وجود رگه هاي الحادي در خط مبارزاتي جامعه اسلامي نه تنها كمكي به رشد جريان آزادي خواه استقلال طلب كشور نخواهد كرد بلكه وجوداينان خوداز موانع پيوستن توده هاي مسلمان و موحد به انقلاب مي باشد. دشمن با علم كردن همين چهره هاي پوچ و وابسته است كه چهره مبارزان اسلامي را در نظر توده ها مخدوش مي سازد. نسل دانشجو كه بيش از ساير نسلهااز سوي اين خطوط انحرافي تهديد مي شد دراين هشدارها بيشتراز همه مخاطب قرار مي گرفت امام در پاسخ به نامه آنان مي نويسد: عوامل وايادي استعمار كه مي دانند با آشنايي ملته بخصوص نسل جوان تحصيلكرده به اصول مقدسه اسلام سقوط و نابودي استعمارگران و قطع دست آنان از منافع ملتها و كشورهاي

ص: 9928

استعمار شده قطعي خواهد بود به كارشكني پرداخته .... و با عناوين فريبنده و مكتبهاي رنگارنگ جوانان ما را منحرف مي سازند... 6 در پاسخي ديگر با صراحت بيشتري مي نويسد: [ بعيد به نظ نمي آيد كه دستجاتي كه درايران اشتغال به فعاليتهاي ضداسلامي و ضدمذهبي دارند بااختلاف اسم و روش گروههاي سياسي اي باشند كه با دست اجانب براي تضعيف اسلام و مذهب مقدس تشيع و مقام عظيم روحانيت به وجود آمده باشند براي انصراف ملت از مصالح روز] 7 .... امام درادامه اين نامه با تصريح به بيزاري كامل خوداز حركتهاي كمونيستي و ماركيستي و منحرفان از مذهب شيعه و مكتب اسلام راه هر گونه سوءاستفاده را بر مخالفان خود سد كرد و درادامه حركت انقلاب و رشد نهضت اسلامي در متن توده هاو نيز به بيانهايي صريحتر پرداخت واعلام كرد كه: [كمونيستي يك مخدري است براي مردم . نه اين است كه يك چيزي يك حل عقده اي مي كند. مگر مي شود كسي كه خودش آدم نيست براي آدمها كار بكند. مگر مي شود كه يك مصلح غيرصالح براي مردم ضعيف كار بكند] 8 .هشياري در برابر جريان نفاق موضع گيريهاي صريح و كوبنده امام در برابر جريانهاي الحادي صرفا بارمبارزه با آنها را نداشت

ص: 9929

بلكه به نحوي ماهرانه زمينه رشد را بر جريانهاي نفاق نيز سد مي كرد و به آنان نيز هشدار بود. مواجهه امام با جريان نفاق بسي حساستر و دقيقتر بود. به همان اندازه كه جريان نفاق پيجيده عمل مي كردامام نيز با آنان به نحوي پيچيده و ظريف عمل نمود. جريان نفاق يعني حركت ميلحانه به اسم اسلام و تحت شعارهاي قرآني و تمسك به نهج البلاغه ولي بااهداف مادي و قدرت طلبانه و ماركسيستي در آغازامر چنان خود را وجيه و صادق جلوه داده بود كه به جز حضرت امام همه مبارزان مسلمان را توانست از شناخت چهره واقعي خود غافل سازد. اين نكته هم در سخنان امام مورداشاره قرار گرفته و هم دراظهارت مكرر ياران ايشان [ در ذهنيت نوع روحانيت روشن بين و مبارز....اين بود كه اگراين شيوه تكامل يافته فعلي مبارزه پشتيباني نشود و مشخصااز آن حركت سازمان يافته و متشكل مبارزه حمايت نشود چه بسا به انزواي كساني كشيده شود كه موضع گرفته اند يا هماهنگ نشده اند...اين جريان در سالهاي پيدايش جنبش مسلحانه واوج شكوفايي فعاليتهاي مجاهدين اوليه بود كه به نحوي حمايت مي شدنداز طرف شخصيتهاي بزرگي در مجامع روحاني سياسي مذهبي ايران كه در راس اين شخصيته حضرت آيه الله طالقاني بودند

ص: 9930

كه با تعابير عجيبي به امام پيغام مي دادند و خواهش مي كردند. حضرت آيه الله منتظري و شخصيتهاي ديگري هم بودند. حتي مرحوم آيه الله مطهري موقعي كه ايشان مشرف شدند نجف فرمودند كه : همه لغزيديم جز امام] 9 . موضع امام در قبال خط نفاق با موضع علني ايشان در قبال خط الحاد متمايز بود. بااين كه ايشان پس از بررسيهاي لازم به ماهيتت غير اسلامي و ضداسلامي خط نفاق پي برده بود ولي از آن جا كه امام رهبري نكته سنج و زمان شناس بود و به پيامدهاي امور توجه داشت در قبال خط نفاق صرفا به[ عدم تاييد]اكتفا كرد زيرا خط نفاق چنان وجاهت و مقبوليت عمومي يافته بود كه كمتر كسي در آن روزگار مي توانست خيانت و دورويي آنان را باور كند. ذكاوت و كارداني امام او را به اتخاذ شيوه اي واداشت كه كمترين لطمه را به اتحاد ياران ايشان وارد آورد و در عين حال سند روش بيني و شناخت عميق وي از جريانها باشد. كياست امام در برابراحزاب و ملي گرايان يكي ازابعاد درخشان رهبري امام اين است كه در طول نهضت و رهبري خود هرگز نگذاشت كه گرايشات ناب مذهبي جامعه و قدرت معنوي روحانيت و مرجعيت پلي براي

ص: 9931

دستيابي جريانهاي ناخالص حزبي به اهدافشان باشد. ما ناگزيريم كه ازاين منظر نيز به سرعت بگذريم اما تبيين همه جانبه اين معني نيازمند تاملي در خوراست . بني صدر به عنوان چهره اي ملي گرا كه غرور و نخوت وي را به افشاي اسرار جريان ملي گرايي دراين زمينه واداشته بود و آنچه را كه ديگران سعي در مخفي كردن آن داشتنداظهار داشت اين بود كه : از رهبري سنتي كه پاسدار بنيادهاي فرهنگي است كاري ساخته نيست چرا كه طي دو قرن تمام عرصه هاي انديشه رااز او گرفته اند و هنوز نيز مي گيرند. واين رهبري گاهي مقاومتكي كارپذيرانه مي كند و تسليم مي شود. در ميان اين رهبري البته سيد جمال مدرس و.... خميني طالقاني و... به وجود آمدندامااينها را نيز پيش از آن كه دشمن از پا درآورد همين رهبري سنتي عاجز كرده و مي كند.اينها دوستانند و بايد بدانها ياري رساند واز آنها ياري گرفت 10 . اين چهره هاي ناآشناي مردم گزير كه سلولهاي مغزشان با مشربهاي تفكر غربي تغذيه شده و نه زبان قوم دارند و نه پذير عام اجتماعي همواره در صدد بوده اند كه از سكوي قدرت بيني به جايگاه اجتماعي مورد نظر خويش پرش نمايند. (كاري كه دقيقا بني صدر

ص: 9932

و همگنانش پس از پيروزي باانقلاب واسلام و روحانيت انجام دادند ولي در نتيجه گيري نهايي عقيم و ناكام ماند). اين جريان همواره از آغاز نهضت و در طول آن وجود داشت امام در همه مراحل در عين طي نكردن آنان و تبديل نساختن اين جريانها ب صورت پايگاهي عليه نهضت ديني راه هر گونه سوءاستفاده را بر آنان بست . در پاريس از سوي احزاب و شخصيتها و گروههافرادي جهت ملاقات و مذاكره باامام مي آمدند...از جمله كساني كه باامام در پاريس ملاقات كردند آقاي مهندس بازرگان و آقاي سبحاني بودند كه هر كدام با هياتي آمده بودند. امام فرمود: من كسي را به عنوان حزب ملاقات نمي كنم .اگر آقايان به عنوان يك فردايراني مثل تمام كساني كه با من ملاقات مي كنند مي خواهند بياينداشكالي ندارد. اينها قبول كردند و به ديدن امام رفتند. جالب اين كه : در هر باري كه هر كدام از آقايان مي خواستند باامام ملاقات كنندامام دستور مي دادند كه ما چند نفر در جلسه باشيم تا 11.اين موضوع در ذهنها نبايد كه فلان گروه خصوصي باامام مذاكره كردند. از جمله تلاشهاي اين عناصر در دست گرفتن جريان برخي امورامام و خط دادن به ايشان بود كه امام با زيركي هر چه

ص: 9933

تمام اين روند را نيز ناكام مي نمود. در پاريس با گردآمدن عناصر مختلف در محل اقامت امام اين تلاشها عميق تر صورت مي گرفت وافرادي در مقام تعيين برنامه براي امام بودند كه ايشان در جمع داشنجويان اظهار داشتند: من ازاول كه داخل دراين باغ شدم اجازه دخالت به كسي ندادم . به نزديكان خودم هم اجازه دخالت هيچ وقت نمي دادم . خودم مستقل بودم در كارهايم . خودم هر كاري را مي خواستم مي كردم .... خيال نكنيد كه من حالا اين جا آمدم مثلاارتباط خاصي با كسي داشته باشم يا كسي در كارهايم دخالت بكند و من هم ازاو تقليد بكنم! در همين سخنان امام اعلام داشت : [من سخنگو ندارم ! كميته تصميم گيري واطرافي هم ندارم ... هر كسي مي خواهد با من تماس بگيرد بدون واسطه مي تواند. منتهي قبلا به وسيله يكي ازاين آقايان اشاره به دو نفراز طلاب وقت بگيرد] 12 . اگر ديده مي شود كه امام دراين سخنان بر نفي وسائط تاكيد دارد و استقلال خويش را در كارها و تصميم گيريهاي خوداعلام مي دارد بااين كه ورح امام مبرااز منيت و خود محوري بوده دليلي جز سد كردن راه سوءاستفاده بر عناصر ديگر نداشته است . سد كردن

ص: 9934

راه بر كساني كه با خضوع به ملاقات امام مي آمدند و در بازگشت چنان مي نمودند كه به امام خط داده اند و تدبير خويس را بر امام غالب تفكر ساخته و تفكر برتر خود را به اثبات رسانده اند و به اصطلاح باامام تفاهم كرده اند. آنان آن روز قدر و حد خود را در برابراقيانوس كياست نشناختندچنانكه هنوز هم ! خبرنگاري ازامام مي پرسد: [نتيجه مذاكرات شما با آقاي دكتر كريم سنجابي و جبهه ملي چه بوده است ؟امام در پاسخ مي گويد: مذاكرات به كن معنايي كه گفته مي شود توافق حاصل شده است نبوده . من مسايلي را كه مورد نظرم بوده مطرح كردم و آنها قبول كردند] 13 .... خبرنگار ديگراز روزنامه هلندي دي ولت گرانت مي پرسد: جبهه ملي با رد كردن سلطنت مشروطه قدم مهمي در جهت شما برداشته . آيا شما نيز به نوبه خود حاضريد يك قدم در جهت مخالفين غير ورحاني دولت برداريد؟ امام در پاسخ مي گويد:[ رژيم سلطنتي را بيش از يك سال است كه عموم مردم در سراسرايران به شدت محكوم كرده اند بنابراين هر كسي و يا هر گروه هم سلطنت را رد كند با ملت هماهنگي كرده است و در صورتي كه دراين قدم

ص: 9935

استقامت كند ملت او را فراموش نمي كند و من خود را در كنار مردم احساس مي كنم] 14 . ظرافت و دقت در واژه واژه اين پاسخ نهفته است . نه سخن به گونه اي است كه ملي گرايان را به دنده چپ افكند و نه طوري است كه بدانها بها وارزش داده شود كه در خور آن نيستند. امام دراين بيان به شكل غيرمستقيمي ملي گرايان رااز نظر حركت انقلابي تابع مردم و عقب تراز جامعه معرفي كرده است و بااين مطلب آبي سرد بر آتش ادعاهاي آنان مي ريزد. يعني شما را ملت به دنبال مي كشد نه شم ملت را. روش بيني و تيزنگري امام در شناخت ريشه هاي فساد در كار رهبري و مديريت شناخت ريشه ه كار ضروري و سرنوشت ساز مي باشد.اشتباه در شناخت عوامل اصلي موجب پرداختن به مسايل غير ضروري و غفلت و ناكامي ازحل مشكلات واز ميان بردن ناهنجاريها و به هدر دادن امكانات است . امام از آغاز نهضت همواره اصلي ترين فسادانگيز جامعه را شناسايي كرده و آنها را مورد هدف قرار داده است . در بينش روحانيت اصولا حركتهاي سياسي واجتماعي سلاطين آن هم كساني چون پهلوي همواره مطرود و منفور بوده است اما درانتخاب شيوه ابرازاين

ص: 9936

نارضايتي واقدام براي اصلاح مفاسد برخي به شاخه چسبيده و به ريشه نزديك نمي شده اند يا به دليل ترس يا عدم شناخت اماامام كسي بود كه براي نخستين بار شخص شاه را عامل اصلي مفاسد دانست و وي را مزدوري خائن و خدمتگزار به آمريكا واسرائيل شمرد. با اين كار دست عوامل اصلي مفاسداجتماعي آن روز را برملا ساخت . جالب است كه توجه كنيم امام از چه طريق به شناسايي ريشه ها مي پرداخته و نقطه ضعفهاي برزگ دشمن را كشف مي نموده است . [ امروز به من اطلاع دادند كه بعضي ازاهل منبر را برده اند در سازمان امنيت گفته اند شما سه چيز را كار نداشته باشيد ديگر هر چه مي خواهيد بگوييد: يكي شاه را كار نداشته باشيد يكي هم اسرائيل را كار نداشته باشيد يكي هم نگوييد دين در خطراست] 15 . امام در مدرسه فيضيه ضمن افشاي چهره پليداسرائيل فرمود: امام از تاكيد دشمن بر يك نكته درمي يابد كه ريشه جريانها در همان نكته نهفته است ازاين روي بيشترين يروشهاي خود را متوجه شخص شاه واسرائيل و آمريكا مي سازد و در پيام 51/06/20 به ملت ايران سخني بس حماسي و بلند و تامل برانگيزد دارد. خطاب به ملت مي گويد:

ص: 9937

[ اي سربازان ! موسي گونه در آغوش فرعون درانتظار روز قطع ريشه هاي فساد باشيد].هدف نگري و قاطعيت از خصلتهاي ذاتي واستعدادهاي باطني فرد كه بگذريم . تعيين هدف هدف شناسي و تبيين كامل و بي ابهام نخستين گام در فرايند مديريت و رهبري است . امروز وقتي كه به اولين نوشته ها و نظريه هاي ثبت شده امام مراجعه مي كنيم مي بينيم كه او دير زمان به ترسيم اهداف خويش به صورت بيان ارزشها و بايدها پرداخته است . كشف الاسرار كتابي است كه امام قبل از شروع نهضت تدوين كرده است . در پايان آن كتاب مطالب آمده است كه امام تا پايان عمر خويش همان مطلب را دنبال كرد. در پايان كتاب كشف الاسراراين آيات آمده است . بشر المنافقين بان لهم عذابا اليما الذين يتخذون الكافرينيا ايها الذين آمنوا لا تتخذوا اليهود و النصاري اولياء 17 . واعدوا لهم مااستطعتم من قوه و من رباط الخيل ترهبون به عدوالله و عدوكم و آخرين من دونهم 18 . و سپس مي نويسد: اينك اين فرمانهاي آسماني است اين دستورات خدايي است اين پيامهاب غيبي است كه خداي جهان براي حفظ استقلال كشور اسلامي و بناي سرفرازي به شما ملت قرآن و پيروان خود فرو فرستاده

ص: 9938

آنها را بخوانيد و تكرار كنيد و در پيرامون آن دقت نمائيد و آنها را به كار بنديد... )(19)اينها نخستين فروزشهايي بود كه اهداف آيندهء روح الله را نمايان ساخت و او تا آخرين لحظه حيات هرگز از آن روي نتافت و در آن سستي نورزيد. هيچ چيز او را ادامهء اين هدف مقدّس باز نداشت و در او ترديد به بار نياورد. نه فشارها و تهديدهاي نظام شاهنشاهي و نه بي اعتناييها و بد گوييها و توطئه هاي برخي عناصر حوزوي و نه تبعيدها و نه شرايط سخت اجتماعي فرهنگي حاكم بر حوزهء نجف و نه ترس از انزواي اجتماعي ونه بايكوت شدن توسّط روشنفكران ليبرال و ملّي گرا و نه ... آنچه براي او اهميّت داشت انجام وظيفه بود و او وظيفه و هدف خود را كاملاً شناخته بود و مي فرمود: من اگر يك روزي تشخيص دهم امري را و به دليل اين تشخيص مجبور به موضعي بشوم كه آن موضع مرا به انزوا بكشاند در يك كوره دهي در يك كوهستاني كه اصلاً كسي نباشد مجبور شوم فقط آن جا زندگي كنم و فقط آن موضع را براي خودم داشته باشم و هيچ كس نپذيرد امّا تشخيص من اين باشد من همين موضع را خواهم گرفت

ص: 9939

... (20) برنامه ريزي سازماندهي و نظارت شالودهء مديريت بر اين سه پايه ريخته مي شود. امام اين عنصر را به شكلي همه جانبه و فراگير در زندگي فردي خود به كار مي گرفت و در زمينه مسايل اجتماعي و سياسي و حكومتي تا آن جا كه به رهبري وي مربوط مي شد از اين اصول هرگز غفلت نمي ورزيد. موضوع برنامه ريزي آنچنان در زندگي امام اصيل بود كه همهء آشنايان وي اقرار كرده اند كه امام كارهاي خويش را همانند يك ساعت دقيق و منظم به انجام مي رساند به طوري كه ديگران مي توانستند از حركت و سكون از تلاش و استراحت وي زمان را حدس بزنند. امام در كار پيشبرد اهداف و تحقّق آرمانهاي خود بي ترديد برنامه اي حساب

ص: 9940

شده را در پيش داشت . مطالعه حركت مبارزاتي امام از آغاز تا فرجام نشان مي دهد كه وي به روند جريان نهضت كاملاً احاطه داشت . در آغاز به نقد دولتهاي جائر و سپس متوجّه عناصر اصلي رژيم گذشته و حتي عوامل خارجي آنها مي شود. به تربيت و تعليم كادر لازم براي آينده مي پردازد و آنان را در صحنهء علم و علم كار آزموده مي سازد. با تدوين نظريهء ولايت فقيه مباني نظري برنامه و حركت خويش را به جامعهء علمي و اسلامي ارائه مي دهد.و در مرحله بعد نيروها و امكانات را شناسايي كرده و با تناسب قدرت و توانشان مسؤوليت را به آنان واگذار نموده و نيروهاي انقلابي را سازمان مي بخشد.در كار گزينش نيروها و تفويض اختيار به آنان دقيق ترين ملاكها را به كار مي گيرد. او بر خلاف سيرهء بسياري از ديگران كه نسبت به اطرافيان خود بيش از ديگران بذل و بخشش دارند تا از اطرافشان پراكنده نشوند اطرافيان خود را بر ديگران برتري اقتصادي و تمايز اجتماعي نمي داد تا از اين طريق ناخالصان به طمع امكانات گرد او نيايند; زيرا او به نيروهايي نياز داشت كه نه از سر تملّق و دنيا پرستي كه به انگيزه هاي الهي

ص: 9941

سر در راه اهداف متعالي نهضت داشته باشند. از اين روي بر اطرافيان خويش شديدترين نظارتها را به كار مي گرفت . اگر اندكي در خرج بيت المال از خواست وي تجاوز مي كردند از آنان باز خواست مي نمود.هر گز به آنان اجازه نمي داد كه براي حمايت از او در قبال بد گويان دهان به بدگويي و غيبت باز كنند.نظارت او بر كار مسؤولان نظام پس از تشكيل حكومت از فردي در شرايط سني و توان جسمي او كاري شگفت و اعجاب انگيز بود. او علي رغم همه مغرضاني كه در شرايط مختلف به بهانه هاي متفاوت سعي داشتند كه وي را به عدم نظارت دقيق بر واقعيت هاي سياسي جاري جامعه متهّم كنند آنچنان در جريان مسائل حضور داشت كه بارها و باره ديگران به هنگام گزارش تازه ترين خبرهاي خود به ايشان در مي يافتند كه وي قبلا خبر را دريافت كرده است .كانالهاي ارتباطي امام رهبري متكي بر نظارت و نظارت مبتني بر كسب اطلاعات صحيح و دقيق و مداوم از جريان امور است . دقت و صحّت اطلاعات مشكي بر سلامت و دقت تنوّع كانالهاي ارتباطي است كه شخص رهبر از طريق آنه اطلاعات را دريافت مي دارد.امام با همان فراست ذاتي و تجربه

ص: 9942

عملي خود از آغاز دريافته بود كه خطر احاطهء بيوت توسّط عناصر ناسالم و نفوذي و هواپرست خطر جدّي است و اجتناب از آن نيز نيازمند تدابير عميق و پردامنه است . او نه تنها در روزگار رهبري و مرجعيّت بلكه بيشتر از آن نيز در مودر اطرافيان خويش به گونه اي رفتار مي كرد كه آنان هرگز طمع نفوذ در او و تحت تأثير قرار دادن وي را به انديشه راه ندهند. به تعبير صحيح تر قادر به كاناليزه كردن وي نباشد.مثلاً بر خوردش با شاگردانش همه يكسان بود و چنان نبود كه رفتارش نسبت به بعضي آنها كه بيشتر به ايشان اظهار علاقه مي كردند و از سابقه بيشتري به ايشان اظهار علاقه مي كردند. و از سابقه بيشتري برخودار بودند با ديگران تفاوت داشته باشد. حتي در اين باره شاگردانش را بر ديگر طلاب ترجيح نمي داد. (02( gt ;اين روشها بود كه وي را از مطلق شمردن اطرافيان باز مي داشت وبه آنان اجازه سلطه بر امورات را نمي داد.اين چنين بود كه حتّي با تأييد و ترغيب و اصرار همهء ياران حويش نيز به تأييد خط نفاق تن نداد و به اظهار نظرهاي اطرافيان بسنده نكرد بلكه مستقيماً در طول يك ماه به سخنان و آراي

ص: 9943

آنان گوش فراداد و با تيزنگري مخصوص به خود آثار انحراف را در راه آنان مشاهده كرد و با كوتاه سخني بر آمال و دسيسه هاي آنان خط بطلان كشيد. و بدين ترتيب :كوششهايي كه از اطراف و اكناف چه از طريق مقامات سياسي و ملّي در داخل و خارج به عمل آمد و فشارهايي كه بر امام آمد نتوانستند كوچكترين تزلزلي در اين اراده و تصميم ايشان به وجود بياورند و اين واقعاً مي توان گفت از قهرمان كاريهاي امام بود...(21) در پاريس نيز خطوط مختلف سعي در احاطه امام و به دست گرفتن امور ايشان داشتند ولي او بدون كمترين ملاحظه همه ء كانالها را با يك سخن كنار زده و مي گفت همگان مي توانند با من تماس داشته باشند و هيچ كس واسطه ميان من و مردم نيست .او همواره سعي داشت تا در ميان مردم باشد. از اين كه حتماً شاگردان و دوستانش براي حفظ جان و سلامت او اطراف او حلقه زنند و وي را از هجوم مردم در امان دارند به شدّت جلوگيري مي كرد و گاه بر آنان نهيب مي رد. در دوران ادارهء نظام و رهبري حكومت نيز در شكستن كاناله رشادت مخصوص به خود داشت . او بنا را بر

ص: 9944

تحقيق گذاشته بود و تسليم .او در شرايطي به نفلها نيز اكتفا نمي كرد و بايد به مدارك زنده مانند ضبط صدا دسترسي پيدا مي كرد تا ترتيب اثر دهد و اطمينان يابدجچ .امام در شرايط بحراني و مسايل حساستر بر فعاليت خود در كسب خبرهاي بيشتر و اطلاعات صحيح تر مي افزود. در برخي شرايط همه روزنامه ها را به دقت مطالعه مي كرد و به عناوين درشت اكتفا نمي نمود. بيشتر نامه هاي رسيده را خود مورد مطالعه قرار مي داد. به سخن افراد و جناحهاي مختلف گوش فرا مي داد بدون اينكه سخن آنان را تا پايان نيافته با اظهار اطلاع قطع كنند; زيرا احتمال مي داد كه در برخي مواضع نقل تفاوتهايي وجود داشته باشد.به اخبار داخلي و خارجي توجه وافر داشت . اگر همه اينها را در كنار ذكاوت امام بگذاريم خواهيم يافت كه چرا امام استعفاي دولت موقّت را به آساني پذيرفت و چرا در تنفيذ رأي مردم نسبت به رياست جمهوري بني صدر سخن خود را با اين عبارت آغاز كرد:من يك كلمه به آقاي بني صدر تذكّر مي دهم اين كلمه تذكّر براي همه است : حبّ الدنيا رأس كل خطيئه ...در اين سخن عمق شناخت امام از شخصيّت بني صدر نهفته

ص: 9945

است . و گويي تمام زندگي سياسي و رياست جمهوري او را در يك جمله خلاصه كرده است و از آينده او خبر مي دهد. با وجود اين شناخت به خاطر پايبندي به رأي ملّت و اصول ];8 سياسي الهي خويش حكم او را تنفيذ مي نمايد تا قانون حرمت نهاده شود هر چند مردم در آينده مستبصر شوند و در تشخيص خود ترديد كرده و در رأي خويش تجديد نظر نمايند. اين گونه حركت نه نخستين اقدام حساب شدهء وي بود و نه آخرين آن بلكه نظير همين برنامه و مهمتر از آن را در مورد تعيين رهبري پس از خويش به كار گرفت . نكته عبرت آموز در همه اين موارد موضع واحدي است كه هر باره برخي از افراد در برابر امام اتّخاذ كردند. زماني كه دولت موقّت استعفا كرد و امام با شناختي كه از افكار و آرمانهاي ايشان داشت و مي دانست كه جناح نهضت ملّي در تكرار همان صحنه كه مصدق براي كاشاني به وجود آورد تبحّر دارد. از اين روي استعفاي او را پذيرفت . نخستين نغمه اي كه از آنان و همگنان و هوادارانشان شنيده شد اين بود كه امام را كاناليزه كرده اند و نمي گذارند اطلاعات صحيح به امام برسد!درست

ص: 9946

در زماني كه امام در بيمارستان بستري بود اين جناح به جاي احوال پرسي اعلاميه كانال انحرافي امام ر به دست مردم دادند. كساني كه براي ملاقاتشان با امام هيچ مانعي در كار نبود و يا هر زماني كه خدمت امام مي رسيدند امام را در رابطه با مردم (و يا در حال ) مطالعه مي يافتند... به خصوص در زمان دولت موقت و حكومت ليبرالها و يا زمان بني صدر اكثراً وقت امام را به گله گذاري و شكايت از ديگران و اوضاع مي گرفتند م خ .دور دوّم اين اتّهام در زمان بني صدر سپري شد و آخرين بار اين سخن توسّط كساني به امام نسبت داده شد كه خود در همه مراحل قبل به نادرستي آن معتقد بودند و به حركت صحيح و آگاهانه امام ايمان داشتند. اين بار فرزند امام را به جعل دستخّط امام متّهم نمودند و چنين وانمود كردند كه آن تصميم سرنوشت ساز در تصحيح خط رهبري معلول نا درستي اطلاعات امام از جريانه رابطه ه موضعگيري ه اعتصابها و عناصر نا سالم بيتي بوده است و گويا هرگز آن گزارشها را نديده اند كه امام دست بر محاسن گرفته و براي خاموش كردن آتشهاي افروخته شده در خواست آرامش و شكستن اعتصاب

ص: 9947

مي كند! امّا كسي به حرف او گوش نمي دهد. و امام در آن مجلس براي خويش آرزوي مرگ مي كند! آري اين آخرين اتّهام بود آخرين تير از دست خودي . امّ امام آن قلب بيدار با نگراني و دلواپسي براي آينده انقلاب در آخرين لحظه هاي عمر خويش راهي را رفت كه امكان مخدوش كردن آن با اين اتّهام اتّهامها ميسّر نيست . امام راهي را تشخيص داده بود كه بسياري از ديگران نيز قبلا به حقانيّت آن پي برده بودند ولي به احترام حرمت نظام و جايگاه رهبري دم فرو مي بستند نقش پدرانه و هدايتگرانهء امام براي همه جناحهاي معتقد به نظام در فرايند رهبري و مديريت نيروهاي انساني آن هم در وسعتي به گستردگي يك جامعه بلكه يك امّت ايجاد هماهنگي ميان سليقه ه افكار و منشهاي مختلف كاري بس پيچيده و دشوار است . در واقع اساس رهبري و قوام و پايداري و اقتدار آن به اين معنا بستگي دارد. بزرگترين تمايز رهبري نيروهاي انساني با مديريت مجموعه بازرگاني و صنعتي در اين نكته نهفته است كه در بسياري از مديريت هاي مالي و بازرگاني و... برنامه ريزي و كنترل و محاسبه نقش عمده را ايفا مي كند در حالي كه رهبري نيروهاي انساني

ص: 9948

به صرف اين عناصر ميسّر نيست چرا كه نيروهاي انساني بر اساس طبيعت و خصلتهاي ذاتي خويش از آنجا كه مي انديشد تأثير مي گذارند و تأثير مي پذيرند همواره دستخوش تغييرات و تحولاّت روحي و فكري و آرماني هستند و عوامل دروني و بيروني بر آنان تأثير مي گذارد و گرايش هاي گوناگون و گاه متضاد در آنان رخ مي نمايد. در صورتي كه رهبري قادر به مهار اين امواج نباشد تشديد و اصطحكاك آنها مي تواند طوفاني عظيم بپا كند و موجوديت نظام و جامعه را تهديد نمايد. در جامعه تحت رهبري امام اگر از جناحهاي مختلف سياسي كه صبغه ديني نداشته و يا از صبغه ديني كم مايه اي بر خوردار بوده اند بگذريم همواره دو جناح و دو بينش وجود داشته كه هر دو به اصل نظام و رهبري معتقد بودند ولي به دلايل مختلف كه بررسي آن دلايل خود مجالي مستقل مي طلبد دو نوع منش سياسي رخ مي نموده كه در برخي شرايط و زمينه ه نوعي اصطكاك ميان آنها پديد مي آمده است . امام در اين ميان با حفظ استقلال فكري خود در عين تأثير ناپذيري از سليقه هاي مختلف و طيفي خاص همواره به گونه اي مشي مي نمود كه تعادل

ص: 9949

و موازنه ميان اين دو جناح مراعات بشود. اگر در صحنهء جامعه و ميدان سياست يك جناح به نوعي ناكامي مي رسيد امام در پس آن با نوعي دلجويي و همايت آن جناح را از دلسردي و يأس و قرار گرفتن در جرگهء بي تفاوتها و يا مخالفان حفظ مي نمود. زماني كه جناح ديگر قدري پا از حريم خويش فراتر مي نهاد امام با تذكّر يا هوشداري آنان را به خود آورده و از افراط و تفريط بازشان مي داشت .اين سياست موجب مي گرديد كه هر دو جناح خود را تابع رهبري و حامي نظام بدانند و در مواقع حساس و سرنوشت ساز به ياري يكديگر برخيزند. به نيروهاي سنّتي توصيه مي كرد كه براي اداره جامعه نياز به بينشي حساستر و دقيق تر دارند و بايد عينيّت هاي جامعه و نيازهاي نظام و شرايط تاريخي را مدّ نظر قرار دهند و به نيروهاي جوان و پر حرارت هشدار مي داد كه مبادا در حلّ مشكلات و ارائه طرح ها و برنامه ها از اصول بايسته فقهي و ارزشهاي بنيادين مكتب فاصله بگيريد. از يكسو هشدار مي داد: اگر در صنف ما اختلاف پيدا بشود اين اختلاف به بازار هم كشيده مي شود به خيابان هم كشيده مي

ص: 9950

شود. براي اين كه شما هادي مردم هستيد مردم توجه دارند قهراً يك دسته دنبال شم يك دسته دنبال آن كسي كه با شما مخالف است (راه مي افتد). يك وقت مي بينيد كه در همه ايران يك اختلافي از ناحيه ما پيدا شده است ... من به شما عرض كنم : ما و شما نبايد خودمان را بازي بدهيم . اختلاف ريشه اش از حبّ نفس است ... و از سوي ديگر نصحيت مي كند: برادان ! ما امروز گرفتار تمام قدرتهاي شيطاني بشر هستيم . ما بايد توجه بكنيم به اينكه تكليف الهي ما در امروز كه همه به ما حمله كردند چي است تمام اقشار ملّت از آنهايي كه در سطح كشور كار فرما هستند و در دست اندركاران دولتي هستند آنهايي كه قوهء قضايي به آنها محوّل است ... و ساير قشرهاي ملّت مكلف اند به اين كه اسلام را حفظ كنند مكلّفند به اين كه جمهوري اسلامي را حفظ كنند و اين تكليف تكليفي است كه از بزرگترين تكاليفي است كه اسلام دارد و آن حاصل نمي شود الاّ با تفاهم ... .آري امام آن رهبر الهي اكنون در ميان ما نيست و در بستر رضوان الهي غنوده است امّا پيامش آرامنش و راهش و

ص: 9951

ارزشهايي كه آفريد در دست ما به امانت باقي است . مجال ما در بررسي مديريت امام به پايان رسيد در حالي كه هنوز جرعه اي از آن آبشار نور ننوشيده ايم و سخنها و رازهاي ناگفته بسياري واقع است . اميد آنكه اين نگاه گذر سر آغاز نگرشي بايسته در شيوه هاي مديريت و رهبري امام باشد و اهل تحقيق با اين هدف به شناخت راه و شيوه آن رهبر موفّق تاريخ همّت گمارند. 1. نهج البلاغه فيض الاسلام نامهء 1553 2. همان مدرك 111 3. صحيفهء نور ج 2111343 165 4. همان مدرك 1342113 4 5. همان مدرك . 6. همان مدرك ج 51422 185 1 7. همان مدرك ج 228 1 مرداد 1356 8. همان مدرك ج 561019 271 1 9. سرگذشت هاي ويژه از زندگي حضرت امام خميني ج 73 72 1 مصاحبه با حجة الاسلام دعائي . 10. نهضتهاي اسلامي در صد ساله اخير شهيد مطهري 76 11. سرگذشت هاي ويژه حضرت امام خميني ج 57 56 1 مصاحبه با حجة الاسلام محتشمي . 12. مجلّهء پاسدار اسلام شماره 28 سال سوم . مصاحبه با حجة الاسلام اسماعيل فردوسي پور. 13. صحيفهء نور ج 57818 89 3 14. همان مدرك 57816 47 15. همان مدرك

ص: 9952

ج 56 1 16. سورهء نساء آيهء 137 17. سورهء مائده آيهء 5 18. سورهء انفال آيهء 62 19. كشف الاسرار 224 223 20. سرگذشت هاي ويژه ... ج 172مصاحبه حجة الاسلام دعايي . 20مجلّه پيام انقلاب شمارهء 15 مصاحبه با حجة الله ابراهيم اميني . 21. سرگذشتهاي ويژه ... ج 86 1 مصاحبه حجة الاسلام حميد روحاني . 22. همان مدرك ج 148 4 23. صحيفه نور ج 581115 257 11 24. سرگذشتهاي ويژه ... ج 86 2 69 مصاحبه حجة الاسلام انصاري كرماني . 25. صحيفه نور ج 62428 46 18 26. همان مدرك ج 71 352 62221

ص: 9953

پرواز انقلاب

18 چكيده: ساعاتي پس از خروج شاه از ايران )26 دي) امام يك بيانيه 3 ماده اي صادر كردند و اعلام نمودند كه بازگشت من به ايران در اولين فرصت مناسب انجام خواهد شد. چند روز بعد در 30 دي، امام طي پيامي خطاب به ملت ايران اعلام كردند كه ان شاءالله تعالي به زودي به شما مي پيوندم تا در خدمت شما باشم. شبي كه امام اين تصميم خود را اعلام كردند، بعد از نماز مغرب و عشا بود كه به اتاق آمدند و توسط حاج مهدي عراقي دوستان را دعوت كردند. از كساني كه در آن جلسه بودند اين افراد را به ياد دارم: سيداحمد آقا، مرحوم اشراقي، موسوي خوئيني ها، فردوسي پور، دكتر يزدي، دكتر حبيبي و قطب زاده و آقاي محمد علي صدوقي. امام در آن جلسه عنوان كردند كه من به ذهنم رسيده است كه ديگر موقعش رسيده كه برگرديم ايران و ما كاري اينجا نداريم. زودتر برويم و مردم را ببينيم و كارهايمان را در داخل كشور انجام بدهيم. و سپس نظر حاضران را پرسيدند. پس از سخن امام حالت عاطفي شديدي بر همه حاكم شد بخصوص مرحوم عراقي دچار التهاب روحي شد و اشك در چشمش حلقه زد، البته امر غيرمنتظره اي نبود و همه در انتظار چنين روزي بوديم.

ص: 9954

همه گفتند مصلحت را شما بهتر مي دانيد. بعد از آن بحث شد كه بعد از فرود در مهرآباد چه كنيم؟ پيشنهاد داده شد كه برويم مجلس شوراي ملي. امام گفتند به آنجا برويم كه به آن مشروعيت بدهيم!؟ عده اي هم گفتند، مجلس جاي كوچكي است و جايي است كه نمايندگان شاه آنجا بودند و در شأن امام نيست. به اين جمع بندي رسيديم كه امام ابتدا بروند دانشگاه تهران كه جايگاه و پايگاه مبارزات سياسي و نيز محل تحصن آقايان علماي شهرستان ها است و بعد هم به بهشت زهرا و در آنجام امام در حضور خانواده شهدا سخنراني كنند. بحث و گفتگو شد كه بايد كميته تداركات تشكيل بشود و مقدمات كار را فراهم و شرايط و امكانات را بررسي كنند. مرحوم اشراقي گفت: به لحاظ امنيت بهتر است با هليكوپتر به بهشت زهرا بروند. امام پاسخ دادند: من از روي سر مردم حركت كنم؟ نه، با ماشين مي رويم. از لحظه اي كه اين پيشنهاد داده شد تا لحظه عملي شدن آن، حدود دو هفته طول كشيد. بعداً كه به دستور بختيار فرودگاهها بسته شد، جلسه ديگري تشكيل شد (در تاريخ 4 بهمن 57(. با اعلام بازگشت امام به ايران پيامها و توصيه هاي فراواني به ايشان مي شد كه حالا به ايران نرويد و يا

ص: 9955

سفر را به تعويق بياندازيد. اين دلسوزي ها هم از جانب دوستان و هم دشمنان صورت مي گرفت. جالب اينكه كارتر هم پيام داد كه براي حفظ جان خودتان بهتر است سفر را به مدتي بعد موكول كنيد. مقامات فرانسوي از طريق دوستان و آشنايان همين پيغام را مي دادند. بعدها معلوم شد كه ژنرال هايزر و نيز شاپور بختيار از طريق سفير فرانسه در تهران درخواست كرده بودند كه مقامات فرانسوي به هر نحو ممكن بازگشت امام را به تعويق بياندازند. از تهران و شهرستانها، بسياري از علما و روحانيون و نيز شخصيتهاي سياسي با نيت خيرخواهي همين نظر را داشتند و مي گفتند آمادگي براي تدارك و استقبال را نداريم و در واقع دلهره و اضطراب داشتند. يكي از كساني كه براي امام پيغام فرستاد، سيدمهدي روحاني نماينده شاه در فرانسه بود. او پيش از اين دو بار درخواست ملاقات با امام را كرده بود كه امام نپذيرفتند. ايشان از قوم و خويشهاي آقاي اشراقي بود. زماني كه اعلام شد امام مي خواهند به ايران برگردند ايشان به آقاي اشراقي پيغام داد كه نگذاريد آقا به ايران برگردند زيرا من نگران جان ايشان هستم. وقتي آقاي اشراقي به امام گفت امام پاسخ دادند بعضي تذكرات و نصايح را درست بايد برعكس انجام داد.

ص: 9956

يك بار نيز گفتند من تعجب مي كنم كه چه افرادي جان مرا دوست دارند! علاوه بر اين همان طور كه ذكر شد كساني براي جان امام دل مي سوزاندند كه نه تنها نسبت به انقلاب تعهدي نداشتند بلكه درست در جهت مخالف بودند و حتي در زمرة دست اندركاران سياست امريكا، شوروي و انگليس بودند. در گزارشات برژينسكي، هايزر، وانس و براون مقامات ارشد امريكايي نيز اين «دلسوزي» به چشم مي خورد. همين جا بود كه امام اظهار داشتند: براي من شگفت آور است كه افراد زيادي علي رغم دشمني با انقلاب نگران جان من هستند و مرتب پيام مي دهند كه به ايران نرويد. وقتي اعلام شد امام بزودي نوفل لوشاتو را ترك خواهند كرد، مردم اين محل براي ديدن و خداحافظي با ايشان ابراز علاقه كردند و صفي طولاني در محوطه مقابل باغ محل استقرار تشكيل شد. واقعاً شور و علاقه مردم براي ديدار با امام جالب بود. در ابتدا يكي دو نفر كه از چهره هاي سرشناس محلي بودند به طور جداگانه حضور امام رسيدند. يكي از آنها كشيش بود كه امام او را آخوند محل مي ناميدند! او گفت: اين روزها در تاريخ جهان ثبت خواهد شد. حضور شما به اين دهكده جايگاه تاريخي و به ما يك معنويتي داده است. امام در پاسخ عذرخواهي

ص: 9957

كردند و گفتند در اين مدتي كه ما اينجا بوديم براي شما ايجاد زحمت شد، رفت و آمد و سر و صدا زياد بود و امنيت و آسايش از شما سلب شد. پس از آن نوبت مردم شد كه به صورت خانوادگي يا تك تك مي رفتند داخل و از امام خداحافظي مي كردند. (خاطراتي از دكتر صادق طباطبايي)

ص: 9958

پلوراليزم ديني از منظر امام خميني

اشاره

4 چكيده: پلوراليزم(1) در واژگان لاتين، به معني كثرت و تكثرگرايي است، و وقتي به دين اضافه مي شود، مقصود از آن كثرت اديان است و در اصطلاح از آن به حقانيت اديان متكثر و متعدد اراده مي شود؛ به اين معني كه در هر زماني بشريت نه يك دين خاص حق، بلكه دين ها و صراطهاي حق و مستقيمي دارد كه بر هر كدام از آن ها متدين و ملتزم باشد، تفاوتي نمي كند؛ مثلاً آيين يهوديت، مسيحيت، زرتشتي، هندوئيسم در عرض هم آيين هاي حق الهي به شمار مي آيند.(2) اين تئوري در سده هاي پيشين در شاخه هاي عرفان به صورت كلي مطرح بوده است، اما در نيم قرن پيش، جان هيك در آيين مسيحيت آن را مطرح و زنده كرد(3) و در دو دهه اخير در ايران اسلامي توسط بعضي روشنفكران مسلمان ترويج شد. از آنجا كه بحث پلوراليزم ديني در عصر امام خميني (قده) پيش و پس از انقلاب، به صورت يك مسئله مطرح نبوده است، ايشان نيز به صورت جدي و اصلي آن را مطرح نكرده است و تنها به صورت ضمني و اجمالي در بعض آثارش، اعم از مكتوب و سخنراني، آورده است كه بدان اشاره مي شود.1. اسلام آيين همه انسان هالازمه تئوري پلوراليزم ديني، حقانيت اديان مختلف و توجه

ص: 9959

آن ها به همه انسان هاست، به اين صورت كه اسلام يا مسيحيت، اختصاصا بر همه انسان ها شامل نمي شود، بلكه اديان ديگر نيز متوجه بشريت است؛ چنان چه اسلام به همه انسان ها خطاب و تكليف دارد، آيين مسيحيت نيز به همه انسان ها توجه كرده است. انسان ها در مقام پاسخ به دعوت اديان مجاز و آزادند كه هر ديني را انتخاب كنند.اما نظريه انحصار دين حق به آيين خاص، اين لازمه را بر مي تابد و معتقد است كه زمان خطاب اديان ديگر به انسان ها منقضي شده است و تنها دين خاص اين صلاحيت و حقانيت را داراست كه از همه انسان ها دعوت كند كه تنها به اين آيين بگروند.امام خميني در جاهاي متعدد بر اين مسئله تأكيد داشته است؛ چنان كه مي گويد: «اسلام اين طور نيست كه يك مملكت داشته باشد به اسم ايران مثلاً، يا به اسم عراق يا به اسم كذا، اين جورها نيست، تمام عالم تحت نظرش است، يعني نظر اسلام به اين بوده است كه بشر بسازد، تمام بشر را، هيچ قوم و خويشي با يك قطري دون قطري ندارد. با شرق يا غرب، با شمال، جنوب، با جايي هيچ قوم و خويشي ندارد. يك دين الهي است. همان طوري كه خداي تبارك و تعالي خداي همه است، نه خداي شرقي ها و

ص: 9960

مسلمان ها يا غربي ها يا مسيحي ها يا يهودي ها، اين طور نيست، خداي همه است و مال همه؛ يعني [اسلام[ آمده است كه همه بشر را به اين صورتي كه مي خواهد درآورد، به يك صورت عادلانه درآورد».(4) امام در جاي ديگر تصريح مي كند كه عموميت اسلام و رويكرد مردم به آن، يك حكم و وجوب عقلي است: «ما گواه از خرد داريم بر اين كه قانون اسلام امروز هم براي تمام بشر قانون است و بايد همه بر آن به ناچار گردن نهند.»)2)5. درستي و حقانيت مسحيت در عصر خوداز منظر آيين مقدس اسلام و نظريه انحصار صراط مستقيم به اسلام، اديان آسماني پيشين در عصر و وقت خود يك آيين الهي و آسماني محسوب مي شدند و انسان هاي آن اعصار مي بايد به آيين و پيامبر وقت مي گرويد؛ مثلاً در عصر حضرت موسي(ع) تكليف مردم اقبال به آيين آن حضرت بود. با ظهور حضرت عيسي(ع) تكليف مردم به اقبال به شريعت آن حضرت تغيير يافت؛ به ديگر سخن، با ظهور پيامبر جديد مثل حضرت عيسي آيين حضرت موسي ظرف و زمان حقانيت خود را پايان يافته تلقي مي كند و به تعبير كلامي و تفسيري آيين موسي نسخ شده است. با ظهور پيامبر اسلام(ص) نيز شرايع پيشين از جمله شريعت حضرت عيسي و موسي

ص: 9961

نسخ شده و پيروان آن بايد به آيين حضرت محمد (ص) روي آورند. به ديگر سخن، درستي و حقانيت شرايع پيشين در عصر خود درست و در زمان ظهور اسلام به سر آمده است.حضرت امام در اين باره با اشاره به رسوخ تحريفات در مسيحيت مي گويد: «آقايان خيال مي كنند مذهب مسيح آني است كه حالا دست ماست، البته در زمان خودش درست بوده».)3)6. مسيحيت منسوخحضرت امام در عبارت ديگر با تصريح به منسوخيت مسيحيت و اكتفاي آن به موعظه و ورد مي گويد: «مسيحيت هم اين مسيحيت منسوخ اين جور است، مسيحيتي كه نسخ شده است.»)4)7. يهوديت و نصاري منطبق بر مغضوبين و ضاليندر سوره حمد پيامبر اسلام(ص) و مسلمانان از خداوند مي خواهند كه آنان را به «صراط مستقيم» هدايت نمايد و در مقام تبيين و توضيح «صراط مستقيم»، آيه بعدي خاطرنشان مي سازد كه نه راه غضب شدگان و نه گمراهان.«اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ » صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَلاَ الضَّآلِّينَ».در تفاسير روايي ذيل آيه فوق روايتي وارد شده است كه مقصود از «المغضوب عليهم»، يهود و مقصود از «الضالين» مسيحيت است. لازمه اين روايت و تفسير اين است كه آيين مسيحيت و يهوديت خارج از صراط مستقيم قرار دارند، بر خلاف ادعاي برخي كه از همگامي يهود و مسيحيت

ص: 9962

در صراط مستقيم سخن مي رانند.حضرت امام با اشاره به اين آيه شريفه و روايت مي گويد: «در يك روايتي هست من نمي دانم وارد است يا نه هست، مي گويند، نقل مي كنند كه قضيه مغضوبين عليهم، بر حسب قول مفسرين، عبارت از يهود است و ضالين عبارت از نصارا».)5)8. پيامبران و شرايع پيشين مظهر پيامبر و شريعت اسلامدر فلسفه و عرفان مبرهن شده است كه اولين صادر و وجود ممكن حقيقت محمديه است و وجودات ممكن ديگر در عالم عقول و اعيان از وجود حقيقت محمديه نشأت گرفته اند. شرايع و كتاب هاي آسماني ساير پيامبران نيز از حقيقت محمديه دريافت مي شود، پس حضرت محمد(ص) اولين و كامل ترين جانشين و واسطه وجود و فيض الهي است و شريعت وي نيز مبدأ و كامل ترين شريعت و ساير شرايع مظهر و چكيده آن خواهد بود.حضرت امام در آثار عرفاني خويش به صورت متعدد به اين نكته تأكيد داشته است؛ چنان كه در جايي مي نويسد: «و في الشرايع شريعته اكمل و كمال شريعته بالولاية و نسبة شريعته الي ساير الشرايع كنسبته الي صاحب الشرايع فشريعته واقعة تحت دولة اسم اللّه الذي كان حكمه ابديا و ازليا. فان ساير الشرايع ايضا مظاهر شريعته و شريعته كمال ساير الشرايع».(9) «فاعيانهم مظاهر عينه في الحضرة العملية و اعيانهم الخارجية مظاهر هويته

ص: 9963

التي هي الفيض المقدس و النفس الرحماني و كل الشرايع مظاهر شريعته فهو خليفة اللّه ازلا و ابدا».)6)10. اسلام آيين ناب و كامليكي از راهكارهاي تشخيص دين ناب و كامل تحليل و بررسي آموزه هاي آن و مقايسه و تطبيق آن با اديان ديگر است تا در پرتو مقايسه و تطبيق، ميزان كامليت و ناب بودن دين روشن شود. امام خميني با توجه به اين راهكار و تحليل و مقايسه اسلام نسبت به يهود و مسيحيت ناب، كامليت اسلام را اثبات مي كند. وي ملاك كامليت و برتري دين را در سه عرصه بيان مي دارد.1. آموزه هاي اعتقادي و معرفتي2. اخلاق3. اعمال فردي و اجتماعياز آنجا كه مسيحيت در اصل اعتقاد به آفريدگار متعال، به دليل اعتقاد آنان به تثليت (اقانيم ثلاثه: خدا، روح القدوس و عيسي) دچار مشكل هستند و كتاب اصلي انجيل، محّرف بلكه مفقود شده است، از اين منظر با اسلام قابل مقايسه نيستند.در عرصه اخلاق نيز مسيحيت اخلاق سازشگارانه را ترويج مي دهد كه مورد سوء استفاده حاكمان جور قرار گرفته است.در عرصه اعمال فردي و اجتماعي نيز نوعا فاقد اصول و راهكارهاي خاصي است و عبادت را به ساعت خاص يكشنبه در كليسا اختصاص داده است. برخلاف آيين مقدس اسلام كه مشتمل بر اصول ارزشي و اخلاقي و عبادات هاي مستمر

ص: 9964

و احكام و دستورهايي فردي، اجتماعي، سياسي، اقتصادي و نظامي است كه از اين حيث يك آيين متكامل و كامل به حساب مي آيد.با مقايسه اجمالي اسلام و مسيحيت برتري اسلام نمايان مي شود. امام خميني برتري و كامليت اسلام را يك بديهي مي انگارد(11) و در تقرير آن مي نويسد: «پس از آن كه مي دانيم با علم ضروري كه شريعتي از جانب حق تعالي در بين بشر بايد باشد و رجوع نماييم به شرايع معموله در بين بشر كه عمده آن ها سه شريعت است:يكي شريعت يهود و ديگر شريعت نصارا و ديگر شريعت اسلام، مي بينيم بالضرورة كه شريعت اسلام در سه مقام كه اساس شرايع و مدار تشريع بر آن است، كه يكي راجع به عقايد حقه و معارف الهيه و توصيف و تنزيه حق و معاد و كيفيت آن و علم به ملائكة و توصيف و تنزيه انبيا (ع) كه عمده و اصل شرايع است، و ديگر راجع به خصال حميده و اصلاح نفس و اخلاق فاضله ؛ و سوم راجع به اعمال قالبيه فرديه و اجتماعيه، سياسيه و مدنيه و غير آن كامل تر از ديگران است. بلكه هر منصف بي غرض نظر كند مي يابد كه طرف نسبت با آن ها نيست و در تمام دوره زندگاني بشر، قانون و شريعتي كه به اين اتقان باشد

ص: 9965

و در تمام مراحل دنيايي و آخرتي كامل و تام باشد وجود نداشته، و اين خود بزرگ ترين دليل بر حقانيت آن است. اثبات حقيقت دين اسلام احتياج به هيچ مقدمه ندارد، جز نظر كردن به خود آن و مقايسه بين آن و ساير اديان و شرايع در جميع مراحلي كه تصور مي شود احتياج بني الانسان از معارف حقه و ملكات نفسانيه، تا وظايف نوعيه و شخصيه و تكاليف فرديه و اجتماعيه(12)«.دلايل نقلي و عقلي امام خميني در نقد پلوراليزمپيش تر گفته شد كه مسئله پلواليزم ديني به صورت مسئله و مستقل مورد اهتمام امام قرار نگرفته و به صورت ضمني بدان پرداخته است. از مطالعه آثارشان مي توان دلايل ذيل را در نقد پلوراليزم ديني استخراج كرد كه اشاره مي شود.امام براي اثبات جاودانگي اسلام و توجه آن به همه بشريت كه لازمه آن عدم جاودانگي و توجه ساير اديان به همه بشريت است به چند آيه شريفه استشهاد مي كند و در صدر استدلال خود مي گويد: «در قرآن كريم گواهي هايي است بر اين كه قرآن و احكام اسلام براي هميشه و همه توده بشر است كه ما بعضي از آن ها را در اينجا مي آوريم».1. «وَإِنَّهُ لَكِتَابٌ عَزِيزٌ لاَ يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلاَ مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ(13)« اين كه قرآن كتابي است كه

ص: 9966

از هر گونه بطلان و آفت از هر جهت مصون است، دليل بر جاودانگي آن است.2. «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكَ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ مُصَدِّقا لِمَا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْكِتَابِ وَمُهَيْمِنا عَلَيْهِ فَاحْكُم بَيْنَهُم بِمَا أَنْزَلَ اللّهُ(14)« 3. «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الاْءِسْلاَمِ دِينا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ»(15) امام در تقرير آيه فوق مي گويد: «اگر دين ديگري غير از اسلام مي آمد، اين آيه درست نمي شد(16)«. از كلام امام بر مي آيد كه اسلام در آيه شريفه برخلاف پندار بعضي طرفداران پلوراليزم، به معناي تسليم در برابر خدا يا هر ديني نيست، بلكه مقصود دين اسلام است؛ علاوه بر آنكه غير از اسلام ديني نخواهد آمد و اسلام يگانه ديني است كه مورد قبول الهي است.4. «وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللّهِ تَحْوِيلاً».(17) امام در توضيح آيه و انطباق آن بر آيين مقدس اسلام مي گويد:«هرگز نمي يابي از براي دستور خدا تبديل و تغييري و اين دليل هميشگي سنت و دستور خدايي است.» 5. «تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَي عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرا»(18). 6. «إِنْ هُوَ إِلاَّ ذِكْرَي لِلْعَالَمِينَ»(19). 7. «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ»(20). در سه آيه اخير نبوت پيامبر اسلام(ص) براي همه جهانيان معرفي شده است كه آن شامل اهل كتاب و پيروان اديان ديگر نيز مي شود و اين با پيام پلوراليزم سازگار نيست.

ص: 9967

حضرت امام در توضيح آيات فوق مي گويد:«در اين آيات و بسياري ديگر كه به اين مضمون وارد است، خدا پيغمبر اسلام را بيم دهنده و رحمت براي تمامي جهانيان خوانده و قرآن را تذكره و قانون همه جهانيان قرار داده و شك نيست تمام افراد بشر در هر دوره پيدا شوند و در هر كشوري زيست كنند از جهانيان هستند. پس به موجب اين آيات پيغمبر براي همه قانون آورده و اسلام قانون همه جهانيان است، هر كس باشد و هر وقت باشد و هر جا باشد. اگر قانون براي يك زمان يا يك گروه باشد، تخلف از آن براي ديگر مردم بيمي ندارد و عمل كردن به آن از نيكي ها نيست تا پيغمبر بيم دهنده همه جهانيات و رحمت براي همه عالميان باشد و قرآن تذكره براي همه عالم باشد.»(21) با توجه به آخر استدلال امام مي بينيم كه وي با اشاره به آيه «نذيرا للعالمين» كه پيامبر اسلام(ص) را بيم دهنده همه مردم توصيف مي كند، درصدد بيان اين نكته و استدلال ظريف است كه صدق بيم و نذير بودن حضرت محمد(ص) براي همه جهانيان با نظريه پلوراليزم ديني سازگار نيست، چرا كه در اين نظريه هر پيامبر تنها بيم دهنده پيروان و امت خويش است، اما چون قرآن حضرت محمد(ص) را نذير

ص: 9968

براي همه جهانيان معرفي كرده است. اين معنا با شمول آن به پيروان اديان ديگر تحقق مي يابد و اين به معناي برنتافتن حقانيت اديان ديگر از منظر قرآن كريم است كه حضرت امام به اين نكته ظريف تفطن داشته است.8. «مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِن رِّجَالِكُمْ وَلكِن رَّسُولَ اللّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ».(22) آيه فوق هشتمين آيه اي است كه حضرت امام بر اثبات حقانيت اسلام و جاودانگي آن استدلال كرده است و در تقرير آن مي گويد:«در اين آيه خدا ختم پيغمبري را پيغمبر اسلام اعلان كرده، سپس قانون آسماني و دستور خدايي كه بايد به وسيله پيغمبران بيابد، ديگر براي بشر نخواهد آمد. پس معلوم شد كه قانون اسلام كه آخرين قوانين خدايي است، به حكم اين آيه براي هميشه و همه توده بشر خواهد بود.»(23) 9. «الأسلام يعلو و لايعلي عليه».(24) امام (قده) با اشاره به نقاط قوت و برتري اسلام در سه عرصه 1. اعتقادات 2. اخلاقيات 3. اعمال فردي و اجتماعي كه تفصيل آن ها پيش تر گذشت يكي از معاني حديث فوق را همين معنا ذكر مي كند كه لازمه اش گرويدن پيروان اديان ديگر به اسلام مي باشد، چنان كه مي گويد:«اين يكي از معاني حديث شريف است كه مي فرمايد: «الاسلام يعلو و لا يعلي عليه»؛ زيرا كه هر چه عقول بشر

ص: 9969

ترقي كند و ادراكات آن ها زياد گردد وقتي به حجج و براهين اسلام نظر كنند، پيش نور هدايت آن خاضع تر شوند و حجتي در عالم غلبه بر آن نكند.»(25) 10. حديث تفسير مغضوبين و ضالين به يهود و مسيحيتدر صفحات پيشين اشاره رفت كه حديثي در تفسير و انطباق مغضوبين بر يهود و مسيحيت نقل شده است كه لازمه آن انقضاي حقانيت آن دو آيين است و گرنه، يعني در صورت بقاي حقانيت آن، حديث فوق بي معنا خواهد بود.11. دليل عقليامام خميني براي اثبات حقانيت منحصره اسلام، نخست به ضرورت دين و بعثت پيامبران و ناكارآمدي عقل اشاره مي كند. از سوي ديگر تأكيد مي كند كه خداوند در طول تاريخ شرايع و پيامبران متعددي فرو فرستاده است كه آخرين آن، آيين مقدس اسلام است.عقل انسان به دليل كرانمندي خود، به لزوم اقبال به پيام هاي آسماني حكم مي كند؛ از سوي ديگر در مقام تعيين و انتخاب يك دين از ميان اديان و شرايع مختلف آسماني به عنوان دين كامل و برتر به دنبال ملاك و تحليل و مقايسه شرايع مختلف با يكديگر است.در اين مقام يعني مقام بررسي و مقايسه اديان با يكديگر عقل به قوت و برتري اسلام حكم مي كند. توضيح آن در صفحات پيشين گذشت. لذا انتخاب آيين اسلام يك حكم

ص: 9970

عقلي است. كلام امام نيز پيش تر گزارش شد.عذاب يا نجات اكثريت مردم؟يكي از دستاويزهاي مهم طرفداران پلوراليزم ديني ادعاي لزوم عذاب اكثريت مردم در جهنم بنابر نظريه انحصارگرايي ديني است، چرا كه لازمه حقانيت يك دين مثل اسلام، باطل و ناحق انگاري اديان ديگر و به تبع آن حكم به ضلالت و گمراهي پيروان اديان مختلف است كه لازمه آن نيز عذاب آنان در جهنم خواهد بود.با توجه به اين كه از زمان آدم تا حال يك دين اكثريت مردم را به خود اختصاص نداده است، لازم مي آيد كه اكثريت مردم جهان در دين باطل و به تبع در عذاب و گمراهي باشند.اما اگر نظريه كثرت گرايي ديني را بپذيريم اديان مختلف در عرض هم حق و پيروانشان نيز هر كدام در صراط مستقيم و هدايت گام بر مي دارند كه لازمه آن نجات اكثريت در پرتو پلوراليزم ديني است.اين اشكال را جان هيك فيلسوف دين معاصر غرب طرح و تقويت كرده است.(26) بعضي از معاصران نيز آن را پذيرفته و به تبليغ آن پرداختند.(27) در نقد اين اشكال بايد گفت طراحان اشكال فوق بين هدايت و صراط مستقيم و معذوريت و حجت نتوانستند فرق قايل شوند، چرا كه نظريه انحصارگرايي ديني تنها هدايت، دين حق و صراط مستقيم را مدعي است كه در

ص: 9971

يك آيين منحصر شده است، اما پيروان اديان ديگر يا انسان هايي كه اصلاً نام دين را نشنيده اند، دو فرض و تصوير وجود دارد، فرض اول، فرض معذوريت و دست يافتن آنان به حجت است كه در پرتو آن از اهل نجات وره يافته گان خواهند بود. فرض دوم كه به صورت عناد و علم اختصاص دارد، فرض عذاب خواهد بود. پس لازمه انحصارگرايي ديني عذاب اكثريت نخواهد بود. توضيح بيشتر اين كه با مطالعه احوالات انسان چنان كه امام نيز اشاره داشتند انسان هاي خارج از دين و صراط حق را مي توان به چهار طيف تقسيم كرد.انسان شماره اول، انسان هاي ابتدايي هستند كه به دليل زندگي در مناطق محروم و دور دست، اصلاً نام خدا و دين را نشنيده اند. لذا پيرو هيچ ديني نيز نيستند. اين انسان مي تواند انسان نيكوكار، با اخلاق حسنه و به تعبيري پيرو عقل و فطرت دروني باشد. وضعيت چنين انساني در قيامت از منظر حكمت و فلسفه اسلامي سعادت و خوشبختي مادي و حيواني خواهد بود، به اين معنا كه اين انسان چون از معارف عقلي و كمالي اطلاع ندارد، نمي تواند به سعادت عقلي و مجرد در قيامت نايل آيد، بلكه سعادت وي سعادت مادي خواهد بود كه زندگاني دلخواه از حيث امكانات معيشتي مادي و درخور خود

ص: 9972

در قيامت خواهد داشت. اين زندگاني نيز محصول بروز و ظهور ملكات اخلاق نيكوي وي است.انسان شماره دوم، همان انسان شماره اول است با اين فرض كه به جاي اخلاق نيكو، داراي اخلاق ناروا، زشت است و منقاد احكام عقل و فطرت خويش نيست، در دنيا انساني ضد اخلاق و ظالم و فردپستي بوده است. چنين انساني در آخرت در پرتو ظهور ملكات اخلاقي خويش به عذاب مادي گرفتار خواهد شد.انسان شماره سوم، انساني است كه اسم دين و خدا را شنيده و به يكي از اديان منسوخ مانند يهوديت يا مسيحيت ملتزم است. با اين فرض كه حداقل به حكم فطرت خويش و همچنين احكام دين خود پاي بند و عامل باشد. اين انسان نيز در پرتو تجلي ملكات اخلاقي خويش در آخرت از سعادت مادي متنعم خواهد بود.انسان شماره چهارم، انسان شماره سوم است با اين تفاوت كه تنها اسم دين و آيين را حفظ كرده، اما به حكم فطرت و احكام دين خود نيز ملتزم نيست. اين انسان نيز به دليل ظهور ملكات نفساني خويش در شقاوت حسي و مادي گرفتار خواهد آمد.پس از چهار قسم از منكران دين حق، دو قسم از اول در سعادت مادي خواهند بود، دو قسم ديگر نيز به مرور زمان و زوال

ص: 9973

ملكات پست و عذابي،مي توانند به تناسب ملكاتشان از عذاب نجات يابند. كه اين خود سهم بزرگي از نجات يافته گان را تشكيل مي دهد. علاوه بر آن، اگر پيروان دين حق را بر آن ضميمه كنيم، شمار نجات يافته گان بالا خواهد رفت.اين اصل و مبنا يعني كثرت نجات يافته گان از سده هاي پيش مورد توجه و اهتمام فلاسفه اسلامي مانند بوعلي سينا(28) و صدرالمتألهين(29) و از معاصران شهيد مطهري(30) قرار گرفته است. حضرت امام نيز در درس اسفار خود، به صورت مفصل به اين اصل و موضوع پرداخته است كه به دليل اهميت آن به گزارش آراي وي مي پردازيم.امام خميني با نگرش عرفاني خود، معتقد به سعادت عقلي و حقيقي (قرب الهي) است كه انسان هاي اندكي بدان نايل مي آيند، انسان هاي كمي هم وارد جهنم مي شوند، اكثريت مردم دور از جهنم و در سعادت مادي و حيواني نه عقلي در آخرت ماندگار مي شوند.«اين طور نيست كه در جهنم را باز كنند و مدام انسان را به جهنم بريزند، خيلي كم هستند كه به جهنم بروند، چنان كه خيلي كم هستند كه به بهشت بروند، بلكه نوع مردم مثل بهايم اند كه به دنيا آمدند و چريدند و رفتند و در آخرت هم به آنها يك مرتع وسيعي مي دهند كه آنجا هم بچرند، نوع مردم اين طورند، يعني ابله اند.»(31) امام

ص: 9974

(قده) درباره انسان هاي شماره يك (جاهل به خدا اما نيكوكار) مي گويد:«يك دسته از نوع بشر شبيه حيوانات هستند، مثل آمريكايي هاي اصلي قديم يا وحشي هاي آفريقا، چون اين ها از مبدأ و معاد خبري ندارند و از امور اعتقادي محروم بوده و متوجه معاني نبوده اند، و آن چيزهايي كه به قلوب ما خطور مي كند، اصلاً به اذهان آن ها خطور نكرده است و در غفلت بحث مانده اند، لذا اين ها هم از سعادت اعتقادي حق و هم از شقاوت اعتقادي باطل محروم هستند، اين ها مثل حيوانات اند كه فقط جهات حيوانيتشان مثل غضب و كينه و سبعيت تكميل مي شود، پس اين هايي كه مثل حيوانات بوده و قواي حيوانيشان كامل شده و ملكات حيواني تحصيل كرده اند، در آخرت فقط تجرد برزخي حيواني دارند و ملكاتشان طبق نفوس برزخيه آنها فعاليت خواهد كرد. بالجمله اين دسته مثل دسته اي از حيوانات هستند كه جهنم موعود را ندارند و بهشت موعود هم ندارند، فقط ملكات اين هاست، تا ملكاتشان چه باشد».(32) ايشان در جاي ديگر در تقرير آن مي گويد:«آن هايي كه نامي از خدا و رسول و حكمي از احكام ديني را ندانسته اند به چه نحو هستند؟ بلي چون اين افراد اخلاقياتي دارند، اگر اخلاق حسنه اي كه مربوط به قوانين بوده و مكتسب از دستورات الهيه تشريعيه مي باشد، نداشته باشند، ولي

ص: 9975

خُلق حسن و ملكه اي از قبيل رحم و سخاوت و انصاف و اطمينان قلب و غيره داشته باشند، سعادت حسي دارند».(33) حضرت امام درباره انسان شماره دو (جاهل به خدا با اعمال زشت) معتقد است كه چون وي فاقد هرگونه صورت اعتقادي توحيدي هرچند به صورت نهان است، به جنت و بهشت موعود نايل نخواهد آمد، از سوي ديگر به دليل جهالت به جهنم موعود نيز وارد نخواهد شد. عذاب چنين انساني تنها از سوي ملكات اعمال زشت خود خواهد بود. وي در اين باره مي گويد:«از اين جهت در شقاوت خواهند بود كه از درون نفس، طبق ملكات، موجبات الم تشكيل خواهند داد و از اين جهات كه انشاءات نفس، طبق ملكات خواهد بود، چنين كساني معذب خواهند بود، چون هيچ صورت اعتقادي نداشتند و نور توحيدي در قلوبشان اكتساب نشده كه بعد از چندي ظهور و بروز نمايد. و خلاصه نور توحيدي به صورت كمون و اضمار حاصل شده و كسب نشده تا از اين راه بعد از مدت متمادي نجاتي پيدا شود... گرچه آنان طبق ملكات خود، در نار و جهنم داخلي خود خواهند ماند، ولي براي اين ها نار خارجي كه در مقابل عصيان و خلاف و تمرد باشد، نيست».(34) امام خميني در مقام ديگر به نظريه عرفا نزديك مي شود كه

ص: 9976

معتقدند كه كفار به دليل وجود فطرت توحيدي از عذاب جاودانه نجات خواهند يافت، نحوه نجات آنان از جهنم نه با خروج از آن بلكه با بي تأثيري آتش بر آنان خواهند بود و چه بسا در جهنم با آتش نيز بازي كنند. وي مي گويد:«چون اصل توحيد فطري يعني همان عشق به كمال كه در همه است، در اين ها نيز هست و در اين معني بين متمدن و غيرمتمدن، آفريقايي و اروپايي و آسيايي و سياه و سفيد فرقي نيست، در نتيجه احتمال دارد كه همين نور توحيد فطري جلوه كند، گرچه آنان طبق ملكات خود در نار وجهنم داخلي خود خالد خواهند بود، ولي براي اين ها نار خارجي كه در مقابل عصيان و خلاف و تمرد باشد، نيست و محتمل است كه آن نور توحيد فطري ظهور كند و در اثر ظهور آن، نارهاي داخلي اثري نداشته باشند و گرچه داخل نار ملكات خواهند بود، ولي نور توحيد فطري غلبه كرده و آن ها را از تأثير بيندازد و شايد آنچه كه در بعضي اخبار است. «يتلاعبون فيها بالنار» همين اشخاص باشند.»(35) اما انسان شماره سوم (جاهل قاصر به دين حق و پيرو دين منسوخ) امام به صراحت به عدم دخول آن به جهنم حكم مي كند و در توضيح آن مي گويد:«دسته ديگر كه

ص: 9977

كثيري از نوع انسان را تشكيل مي دهند، گرچه در مراكز تمدن علمي و عملي بوده اند ولكن چون ابا عن جدٍّ بر دين منسوخ سابق بوده اند و به دين لاحق مشرف نشده اند، ولي نه از باب عناد و نفاق، بلكه از باب قطع به خلاف، يعني آن ها اصلاً و ابدا حتي احتمال صحت اسلام را هم نمي دهند، همان طوري كه ما اصلاً احتمال نمي دهيم كه مسلك بهايي ها صحيح بوده و آن ها درست گفته باشند و چون آن را همين طور مي دانند و يا اين كه در جايي هستند كه اسمي از اسلام به گوششان نخورده است، مثل بودايي ها كه در فلان ده فلان جزيره قرار گرفته اند، ولكن اين دسته به دين خودشان كه از سابق بوده معتقدند و فرض اين است كه براساس آن دين شان مستقيما راه يافته و در عقايدشان هم همان طور كه آن پيغمبر فرموده، معتقدند. مثل راهبي كه از اول عمر تا آخر در دير خود زندگي كرده و حضرت عيسي را مي شناخته و همين طور كه ايشان فرموده است به قضاياي مبدأ و معاد معتقد بوده و عملش و هم عمل صالح و بر ميزان آن طريقه بوده است و چون از

ص: 9978

اول علم به خلاف داشته، به دين اسلام هم توجه نكرده است، البته نمي توان گفت اين چنين شخصي به جهنم خواهد رفت.»(36) ايشان تصريح مي كنند پيروان اديان ديگر با اين فرض مسلما به جهنم، هم چنين بهشت موعود و جايگاه خاص مؤمنين نخواهند رفت، بلكه در مقامي پايين تر از بهشت موعود به دليل ملكات اعمال نيكو خودشان در لذت و سعادت متناسب با خودشان خواهند بود:«ممكن است فريقي هم باشد لا في الجنة و لا في النار و جايي باشد كه آنجا بمانند و يا در مرتبه پايين تر از جنت بروند، چون مغفور خواهند بود و هيچ عيبي هم ندارد... آن عمل صالح كه براي خدا انجام شده از قبيل احسان و برّ به والدين و غيره صورت و ملكه اي دارد».(37) امام در جاي ديگر نوع سعادت آنان در آخرت را چنين تبيين مي كند:«اين ها گرچه از پيغمبران تبعيت مي كنند، ولي به همان جنبه حيواني نظر دارند و مي خواهند از آتش برهند و به لذات برسند، اين دسته گرچه به واسطه عمل به دستور شريعت، به سعادتي كه ظاهر شريعت خبر داده، يعني «جنات تجري من تحتهاالأنهار»(38) گلابي، سيب، قصور و حور، مي رسند؛ ولي اين موجب نمي شود كه آن ها بالاتر از سعادت برزخي حيواني داشته باشند».(39) اما انسان شماره چهارم، يعني انسان پيرو دين منسوخ كه

ص: 9979

از روي علم و عناد به آيين حق، در شريعت پيشين خود باقي مانده است. امام چنين انساني را به گرفتاري به شقاوت هميشگي و خسران دچار است:اين چنين كساني كه اعتقاد كج و معوج داشته و به شاهراه حقيقت بغض دارند، به تدريج شقاوت اين ها زيادتر گرديده و باطن آن ها صورت جحود و نفاق بوده و روح و نفس، كج و معوج از حقيقت بارآمده و صورت واقعي اش صورت باطل و عقيده اش عقيده فاسد ظلماني است، اين چنين شخصي، گرفتار وبال دايمي بوده و شقاوت هميشگي عظمي و خسران به تمام معني خواهد داشت».(40) حضرت امام در جاي ديگر شقاوت و عذاب انسان هاي عالم و آگاه اما معاند را شديدترين عذاب و از نوع عذاب و آتش عقلي غيرقابل نجات توصيف و تقرير مي كند و مي گويد:«اگر در قلب كسي اعتقادات به طور كج وارد شود و در اين جهت به واسطه استكبار بر خدا مقصر باشد نعوذ بالله و پيوسته نظرش اين باشد كه از روي عناد بر ابطال مطالب حق دليل درست كند و از روي معاندت براي قرآن و انبياء، شبهات تأسيس كند، اين چنين شخصي داراي كل الشقاوة مي باشد كه در مقابل سعادت عقلي است، نعوذ بالله كه اين چنين شقاوت در مرتبه عقلانيت حاصل باشد... اين انتقاشات، مبدأ حيّات و سموم و عقارب

ص: 9980

و منشأ نار عقلاني است كه شايد مثل «نارالله الموقدة التي تطلع علي الافئدة» بوده باشد. و براي چنين كسي زمينه نجات نخواهد بود، چون بذر در حد بذريت مانده و صورت عقلاني اباطيل، توليد شده است. و البته اين چنين فعليت در مرتبه تجرد تام، مبدأ حيّات و عقارب و نيران خواهد شد، اي بسا مبدأ نار عقلي هم باشد».(41)دلايل نجات اكثريتحاصل نظريه امام اين است كه اكثريت مردم انسان هاي متوسط هستند كه از روي جهل و قصور يا جاهل به خدا يا دين حق هستند، چنين انسان هايي اكثريت مردم را تشكيل داده و نجات يافته گان از عذاب و چه بسا متنعم به نعمت هاي حسي در آخرت خواهند بود؛ به ديگر سخن، عذاب چنين انسان هايي براي خداوند قبيح و پذيرفتني نيست.از لابلاي مطالب امام(قده) مي توان دلايل نظريه فوق را به شرح ذيل استنباط كرد.1. قرآن كريمامام در دو موضوع به آيات قرآني استدلال كرده اند كه اشاره مي شود:1. «ما كنا معذبين حتي نبعث رسولاً»(42)؛آيه شريفه صراحت دارد كه هرگونه عذاب و كيفر بر بعثت رسول يعني ابلاغ پيام الهي متوقف است. لذا كسي كه متوجه هيچ معرفتي از خدا و نبوت نبوده است، عذابي ندارد. به ديگر سخن عذاب قبل از دستيابي به روش رسول آسماني به حكم عقل خلاف عدل است. امام در اين باره

ص: 9981

با نقد ديدگاه بعض اصولي ها مي گويد:«اگر كسي مثل اصوليين قايل باشد كه هركس مُرد، بايد او را آورده و ميزاني بگذارند و حسابش را بسنجند، بنابراين قول، چون اين دسته سعادتي تحصيل نكرده اند، بايد مثل ايشان گفت كه آن را مي برند و به جهنم مي ريزند، ولي چنين چيزي ممكن نيست؛ چون آقايان گمان كرده اند كه آيه شريفه «ماكنا معذبين...» يك امر متعارفي است و ممكن بود قبل از بعث رسل به جهنم بريزد منتها اين كار را نكرد و از روي تعارف قول داد كه بعد از رسل اين كار را خواهم كرد؛ اين طور نيست، چون قضيه عقلي است كه خداوند متعال عادل است و براساس عدل هم عمل مي نمايد».)2)43. انصراف؛شايد اين اشكال مطرح شود كه آيات عذاب بر كفار، مطلق است و آن شامل همه كفار اعمِ از جاهل قاصر يا باقي مانده بر شرايع پيشين، مي شود.امام در نقد اين شبهه دو گونه پاسخ مي دهد. پاسخ اول ادعاي انصراف كافر جاهل قاصر از آيات عذاب است، چنان كه مي گويد:«آن كفاري كه خدا در قرآن به آن وعده عذاب و جهنم داده است، مسلّما اين دسته از كفار نيستند».(44) به ديگر سخن، خطاب آيات عذاب كفار به كفار معاند است و از اول اطلاق ندارد، اين پاسخ دوم امام است:«اگر انسان

ص: 9982

به قرآن خوب نگاه كند، مي فهمد قرآن با كفاري كه حرف زده و به آن ها وعيد مي دهد، كفار قريش و معاندين پيغمبر(ص) بوده اند كه در اصطلاح قرآن بر اين ها فساق و فاسق اطلاق مي شود، در اصطلاح قرآن به اين معني است».(45)رواياترويكرد دوم امام در نظريه خود مبني بر نجات اكثريت و تنعم حسي اكثريت مردم، رويكرد روايي است، به اين معنا كه امام با نگاه به روايات نظريه خويش را مستدل مي كند. در جستجو در آثار وي دو روايت ذيل بدست آمد:2.1. در بعض روايات گزارش شده است كه از يك در بهشت غيرمسلمانان وارد خواهند شد. امام در توضيح آن مي گويد:«در روايات ما آمده است كه خداوند متعال براي بهشت، هفت در قرار داده است از شش در آن مسلمين و از يك در ديگر آن غيرمسلمين وارد خواهند شد».(46) 2. در روايات وارد شده است كه اهل جهنم بعد از مدت هاي مديد در آتش به آن عادت كرده و چه بسا نيز به لعب نيز مي پردازند:«يتلاعبون فيها بالنار».(47) امام حديث فوق را به زوال فطرت عارضي كفر و ظهور دوباره فطرت توحيدي معنا مي كند. مي گويد:«محتمل است كه آن نور توحيد فطري ظهور كند و در اثر آن، نارهاي داخلي اثري نداشته باشند و گرچه داخل نار ملكات خواهند بود،

ص: 9983

ولي نور توحيدي غلبه كرده و آن ها را از تأثير بيندازد، و شايد آنچه كه در بعضي اخبار است، «يتلاعبون فيها بالنار»، همين اشخاص باشند».(48)دليل عقليامام خميني براي اثبات نجات اكثريت به دليل عقل نيز استدلال نموده است و عذاب اكثريت و كفار جاهل قاصر را متعارض با حكم عقل توصيف مي كند.1. عارضي بودن كفردليل عقلي بر زوال آتش و عذاب از كفار، عارضي بودن ملكات زشت كفر و به تبع آن امكان زوال ملكات است كه رهاورد آن نيز انقطاع عذاب و نجات خواهد بود. امام در تبيين عذاب كفار جاهل به خدا و امكان زوال عذاب آنان مي گويد:«گرچه در اين ها صورت اعتقادي توحيدي نمي باشد، ولي چون اصل توحيد فطري يعني همان عشق به كمال كه در همه است، در اين ها نيز هست و در اين معني بين متمدن و غيرمتمدن، افريقايي و اروپايي و آسيايي و سياه و سفيد فرقي نيست، در نتيجه احتمال دارد كه همين نور فطري جلوه كند... نور توحيد فطري غلبه كرده و آن ها را از تأثير بيندازد».)2)49. قبح عقاب بلابيانعقل و عقلاء شرط عقاب بر نافرماني از تكليف مولي را بيان و ابلاغ آن بر بنده مي دانند و اگر بياني از تكليف نباشد يا بيان به هر عاملي كه شده، به بنده به صورت متعارف

ص: 9984

نرسيده باشد، نمي توان عبد را به اتهام مخالفت با تكليف و وظيفه مورد بازجويي و كيفر قرار داد.در مسئله مورد بحث نيز فرض بر اين است كه بيان خداوند بر انسان كافر جاهل نرسيده است، وي اصلاً خدا را نمي شناسد تا در مقابل وي كرنش نمايد يا خدا را مي شناسد، اما پيامبر و دين حق و مورد خواست الهي براي او بيان و روشن نشده است. در اين صورت عقاب كافر جاهل به دليل عدم پاي بندي به دين خاص مشمول اصل عقاب بلابيان مي شود كه براي خداوند قبيح و محال است.امام(قده) ملاك عقاب را بيان و ابلاغ حكم الهي بر انسان به صورت متعارف از طريق پيامبران و تدوين احكام الهي در كتب آسماني و نشر آن توسط علما ذكر مي كند. به گونه اي كه انسان آن را شنيده و در مقام فحص و جستجو برآيد. در اين صورت اگر در دين حق تحقيق ننمايد، عقاب وي بدون بيان نمي شود، اما اگر اصلاً به اصل پيام يا وجود دين حق ديگر جهل مطلق داشته باشد، عقاب وي عقاب بدون بيان خواهد بود:«فلو لم يصل البيان من قبل المولي او وصل الي الرسول و لم يبلّغ او يبلّغ دون المتعارف يكون العقاب علي المخالفة بلابيان. اما مع ايصال الله تعالي و تبليغ الرسول والأئمة و حفظ الاحكام في الكتب والصحف و تَرَكَ العبد وظيفته من الفحص

ص: 9985

والتفتيش فلم يكن عقابه بلابيان و ليس عندالعقلاء معذورا فالعقل يحكم بوجوب الفحص لدي الشبهة».)3)50. خلاف عدلكيفر كفار جاهل بر خلاف عدل الهي و ظلم محسوب مي شود و لذا از خداوند چنين فعلي صادر نمي شود. پذيرفتن اين اصل بر قبول اصل حسن و قبح عقلي استوار است. امام در اين باره مي گويد:«نمي توان گفت اين چنين شخصي به جهنم خواهد رفت، زيرا محال است حضرت احديت با بندگان خود خلاف عدل رفتار كند».)4)51. ظلم بودن عذاب كافر جاهلدر تقرير ديگر امام عذاب كافر جاهل را ظلم و مبرا از مقام الهي مي داند:«ممكن نيست چون اگر عبدي هيچ چيزي به گوشش نخورده و ابدا رسالت و نبوت و كتابي رانشنيده و در گوشه اي از زمين مثل حيوانات زندگي كرده، وقتي كه روح از بدنش بيرون رفت او را بياورند و به داخل آتش بيندازند و الي الابد بماند و بسوزد، البته چنين چيزي در هيچ عقلي نمي گنجد و از مصاديق روشن ظلم است».(52)پلوراليزم اجتماعيدر ابتداي مقاله گفته شد كه پلوراليزم به معناي كثرت گرايي است، وقتي به دين مضاف شود، مقصود كثرت گرايي ديني و حق انگاري اديان مختلف است اين معنا از پلوراليزم با مباني اسلام و امام خميني ناسازگار است.معناي ديگر پلوراليزم، پذيرفتن تكثر و تنوع در عرصه اجتماع و زندگاني جمعي است، به اين معني كه با

ص: 9986

قطع نظر از اين كه كدام دين و آيين حق است، پيروان اديان متكثر در يك جامعه در كنار هم و با تفاهم همزيستي كنند.اين قرائت از پلوراليزم با اسلام همخواني دارد و خود قرآن چهارده سده پيش اهل كتاب را به گفتگو و زندگي مسالمت آميز دعوت كرده است.امام خميني نيز اين شكل از پلوراليزم را پذيرفته و در جاهاي متعدد به زندگي مسالمت آميز با پيروان اديان ديگر تأكيد داشته است كه اينجا به برخي اشاره مي شود.وي با اشاره به وحدت مسلمانان و اهل كتاب در اصل مبدأ و معاد مي گويد:«ما همه در تحت لواي توحيد مجتمع هستيم، ايران مال همه است و توحيد مذهب همه است. و مبدأ و معاد ايده همه است و ما اين مشتركات را داريم و ملت واحده هستيم».(53) و در جاي ديگر:«دولت اسلامي اگر به وظيفه اسلامي عمل كند، براي همه قشرها، براي همه دين هايي كه رسمي هستند در ايران، براي همه اين ها احترام قايل است... و اين نيست جز اين كه اسلام اين طور است».(54) وي به برابري حقوق اقشار مختلف در حكومت اسلامي تأكيد مي كند: «در اسلام مابين اقشار ملت ها هيچ فرقي نيست. در اسلام حقوق همه ملت ها مراعات شده است، حقوق مسيحيان مراعات شده است. حقوق يهود و زرتشتيان مراعات شده است. تمام افراد عالم را

ص: 9987

بشر مي داند و حق بشري براي آن ها قايل است. تمام عالم را به نظر محبت نگاه مي كند. مي خواهد عالم مستضعفين نجات پيدا كنند».(55) امام(قده) ضمن اعتراف به حقوق هر ايراني دولت اسلامي را متعهد و ملزم به دفاع از آن مي داند: «اقليت هاي مذهبي نه تنها آزادند، بلكه دولت اسلامي موظف است از حقوق آنان دفاع كند و ديگر اين كه هر ايراني حق دارد كه مانند همه افراد از حقوق اجتماعي برخوردار باشد، مسلمان يا مسيحي و يا يهودي و يا مذهب ديگر، فرقي ندارد».(56) امام(قده) در آثار بياني و قلمي خود، به صورت متعدد به مسئله همزيستي مسالمت آميز طرفداران اديان و مكاتب مختلف با شهروندان مسلمان تأكيد داشته است كه به دليل ضيق مقال، ما به همين مختصر بسنده كرديم.(57)

پى نوشت ها

:1. msilarulP. 2. براي توضيح بيشتر از تعاريف مختلف پلوراليزم، بنگريد: نگارنده، كندوكاوي در سويه هاي پلوراليزم، كانون انديشه جوان، تهران، 3.1377. ر.ك: جان هيك، فلسفه دين، ترجمه بهرام راد، انتشارات بين المللي الهدي، فصل نهم.4. صحيفه امام، ج 4، ص 450، وزارت ارشاد، تهران، 5.1365. كشف الأسرار، ص 6.308. صحيفه امام، ج 1، ص 7.383. همان، ج 6، ص 8.40. صحيفه امام، ج 3، ص 9.266. شرح دعاءالسحر، ص 67، نشر مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 10.1374. تعليقات فصوص الحكم، فص عيسويه، ص

ص: 9988

222، دارالمحجة البيضاء، بيروت، 1422 ق.11. چهل حديث، ص 200، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 12.1371. همان، ص 13.201. فصلت )14.42 :)41. مائده )15.48 :)5. آل عمران )16.85 :)3. كشف الأسرار، ص 17.307. فاطر: 18.42. فرقان، 19.1. انعام: 20.90. انبياء، 21.107. همان، ص 22.307. احزاب: 23.40. همان، ص 24.307. وسايل الشيعه، ج 17، ص 376، بيست جلدي.25. چهل حديث، ص 26.201. ر.ك: جان هيك، فلسفه و دين، فصل نهم.27. ر.ك: عبدالكريم سروش، صراطهاي مستقيم مؤسسه فرهنگي صراط، تهران.28. ر.ك: بوعلي سينا، اشارات، با شرح خواجه طوسي و حاشيه فخر رازي، ج 2، ص 83، نمط هفتم، انتشارات كتابخانه آيةاللّه مرعشي، قم.29. ر.ك: صدرالمتألهين، الحكمةالمتعاليه، ج 9، ص 351، نشر مصطفوي، قم.30. ر.ك، مرتضي مطهري، عدل الهي، ص 271، 246، 305، انتشارات اسلامي قم.31. تقريرات فلسفه، اشعار، ج 3، ص 478، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 32.1382. همان، ص 33.475. همان، ص 504 و 34.505. همان، 475 و 35.476. همان، ص 36.476. همان، ص 37.477. همان، ص 38.478. آل عمران: 39.198. پيشين، ص 40.485. همان، ص 41.479. همان، ص 481 و 482 و نيز: 42.487. اسراء: 43.15. پيشين، ص 44.484. همان، ص 45.477. همان، ص 46.478. پيشين، ص 485 و 47.486. صدرالمتألهين، تفسيرالقرآن كريم، ج 1، ص 374، انتشارات

ص: 9989

بيدار، قم.48. پيشين، ص 49.476. همان، ص 50.476. انوارالهداية، ج 2، ص 412، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، قم، 51.1372. همان، ص 52.477. همان، ص 53.483. صحيفه امام، ج 17، ص 98، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام، تهران، 54.1378. همان، ص 55.100. صحيفه نور، ج 5، ص 56.441. همان، ج 3، ص 57.159. براي آشنايي بيشتر ر.ك: گلچين شش، پيروان اديان الهي، مؤسسه نشر و تنظيم آثار امام، تهران، 8731. دكتر محمدحسن قدردان قراملكي

ص: 9990

پنجاه تصوير از امام و ايران پس از انقلاب اسلامي

37 چكيده: پنجاه تصوير از امام و ايران (پنجاه قطعه يادداشت توصيفي پيرامون امام و ايران پس از انقلاب اسلامي) به كوشش محمدرضا نادرپور، ناشر: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) واحد آرشيو. چاپ اول 1379، رقعي، 209 ص. ايران پس از انقلاب شكوهمند اسلامي و پيشواي الهي آن، دو پديده ممتاز در جهان معاصرند. به اين پديده هاي مقدس و فرهنگ آفرين از منظرهاي مختلف نگريسته اند. براي ما ايرانيان كه مهد اين وقايع و حقايق قرار گرفته ايم، آگاهي از نظر و نگاه ناظران بيروني، بسي عبرت آموز و دلنشين است. همان گونه كه مولوي گفته است: بهتر آن باشد كه سر دلبران گفته آيد در حديث ديگران نگاه ناظر بيروني كه قاعدتا نسبت به ايران و امام (ره) خالي از وابستگي هاي ملي، عاطفي و حتي عقيدتي است، براي كساني كه در پي تحقيق و تفحص از ماهيت انقلاب اسلامي اند، بسيار درس آموز است. كتاب حاضر، مجموعه اي است از 50 قطعه يادداشت سفر كه هر يك از اين قطعات از يك منظر به بررسي پديده اي واحد، يعني ايران پس از انقلاب، پرداخته اند. آنچه اين نوشته ها را كه در عين تنوع منظر، همسو و هماهنگ كرده است، عينيتي است كه خواه ناخواه و به دليل فراغت نويسندگان آنها از

ص: 9991

وابستگي ها در آنها نمايان است. ادبيات اين قطعات، شباهتي به يكديگر ندارند; ولي همگي از تحسين و بزرگداشت سخن گفته اند. نويسندگان اين متن هاي گويا و صميمي، هر چند همگي متعلق به دنيايي متفاوت با محيط حاكم بر ايران و حتي شرق اند، همدلانه به مدح و ستايش رهبر كبير انقلاب اسلامي قلم زده و گاه تا مرز تغزل پيش رفته اند. يكي از اين تصويرها، آفريده قلم و احساس خبرنگاري انگليسي، به نام «رابين وود ورث» است. وي ملاقات خود را با امام اين گونه به تصوير مي كشد: «هنگامي كه در به روي او باز شد، من تندبادي از انرژي را تجربه كردم كه از ميان در و از طريق عباي قهوه اي و عمامه و محاسن سپيدش در همه جا منتشر شد و كوچك ترين مولكول را در آن ساختمان به حركت درآورد و آن چنان توجه را به خود جلب مي كرد كه هر چيز ديگر محو مي شد. او يك هاله سيال نور بود كه به وجدان همه در آن مكان (جماران) نفوذ مي كرد. او هر آنچه را كه انسان سعي مي كرد قبل از ديدنش از وي ترسيم كند، نابود مي ساخت. او به قدري بر خود مسلط بود كه احساسات مرا به كلي تحت تاثير قرار داد و مرا در فراسوي بينش ها و فرايند

ص: 9992

تجربياتم هدايت نمود. » (ص 29 و 30( مؤلف كتاب، اين قطعات خواندني و زيبا را از منابع موجود در مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) ، خبرگزاري جمهوري اسلامي، وزارت ارشاد اسلامي و وزارت امور خارجه جمع آوري كرده است. مليت كساني كه قطعه و نوشته اي از آنان در اين مجموعه گرد آمده است، بدين قرار است: يوناني، آمريكايي، ايتاليايي، انگليسي، قبرسي، سريلانكايي، آلماني، فرانسوي، تركيه، مصري، بلژيكي، پاكستاني، اتريشي، روسي، اسپانيايي، لبناني، سوري، تاجيك، ژاپني، سويسي، هندي، بوسنيايي، استراليايي، آرژانتيني و . . . لطف مطالعه اين مطالب در آن است كه از لابه لاي آنها مي توان حساسيت هاي نگاه بيگانه را بر آنچه كه ما را در برگرفته باز بينيم. تاكنون هر ايراني، امام خود را به چشم پيشواي ديني و رهبر نهضت نجات بخش ايران شناخته است و اين نگاه، كاملا دروني است. مطالعه اين اثر، اين امكان را به ما مي دهد كه امام خود را از منظر ديگران نيز به تماشا بايستيم و چشمي ديگر به سيماي او بگشاييم. بيشتر اين متن ها، شرح ملاقات با امام (ره) يا گزارشي از وضعيت ايران در سالهاي دفاع مقدس و پس از آن است. تي زروموس، نويسنده يوناني، شرح ملاقات خود را با امام اينگونه گزارش مي كند: «در همان وقت كه

ص: 9993

با او مصاحبه مي كردم به زوايايي از شخصيت او پي بردم. او چهره اي سالخورده با يك حالت جوانمردانه دارد. كل وقايع در محيط بسيار ساده اي اتفاق مي افتاد كه درك آن مشكل است. خانه اي [در نوفل لوشاتو] كه هم پايگاه است، هم مركز حكمراني و هم جايي كه هدايت پايه هاي يك كشور 37 ميليوني را به عهده دارد. . . او اكنون پا به 78 سالگي مي گذارد; پديده اي كه در طي انقلابات طول تاريخ بي نظير است. » (ص 14 و 15( چنگيز چاندار، نويسنده يوناني، تصويري كه از ايران در سال 1362 مي دهد، بدين قرار است: «ايران در حال حاضر از يك سو در جبهه اي به طول صدها كيلومتر با عراق در حال جنگ است و از سوي ديگر از مبارزه مسلحانه عليه نيروهاي اشغالگر در افغانستان حمايت مي كند و نيز براي كمك به نظاميان سوريه گردان هاي داوطلب به وجود مي آورد. همچنين در اين كشور توده هاي ميليوني براي آزادي بيت المقدس به كوچه و خيابان ريخته و تظاهرات مي كنند و در حالي كه اين كشور با ضد انقلابيون دست و پنجه نرم مي كند، با تحريم اقتصادي غرب نيز مبارزه مي نمايد. » (ص 70 و 71( مطالعه اين گزارشهاي صميمي - نه سياسي - نشان مي دهد كه در ميان غربي ها، زبانها و قلمهايي هست

ص: 9994

كه حق را پنهان نمي كنند. آنچه آنان در عظمت و بزرگي شان امام خميني گفته اند، بسيار شبيه مدايحي است كه شاعران ايراني در حق ايشان سروده اند. يكي از آخرين گزارشهاي كتاب، به قلم «نيكولاس ميشين» رئيس مؤسسه انتشاراتي پاليا است. در نوشته وي، نكات قابل تامل بسيار است; ليكن اعتراف او به ناشناختگي امام نزد مغرب زميني ها از همه شنيدني تر است: «كمتر كسي در روسيه اطلاع دارد كه در سال 1989 [امام] خميني (ره) از تهران براي گورباچف نامه اي فرستاده است; زيرا نوكران كرمليني گورباچف، تفكرات پيامبرانه [امام ]خميني را درباره بلايي كه بر سر روسيه خواهد آمد، از مردم پنهان داشتند و دموكرات ها نيز كه در سال 1991 سعي كردند باد صهيونيسم به بادبانهاي سياست كرملين بوزد، در اين امور سكوت كردند. تنها آلكساندر پروخانوف جرات كرد در روزنامه دن ارگان اپوزيسيون معنوي، نامه مشهور امام را منتشر كند. به نامه پيامبرانه [امام] خميني (ره) امروز هم نياز مبرم داريم. » (ص 205 و 206( يكي از اين گزارشها متعلق به خبرنگار مشهور مصري، محمدحسنين هيكل است. وي در اين گزارش كه در روزنامه «الاهرام» به چاپ رسيده است، از دو ملاقات خود با امام سخن مي گويد. يكي از اين دو ديدار در نوفل لوشاتو به مدت پنج ساعت بوده است و

ص: 9995

ديگري در قم، پس از پيروزي انقلاب. وي گزارش خود را از ديدارهايش با امام خميني (ره) اين گونه آغاز مي كند: «در مورد آيت الله خميني بايستي بگويم كه وي بزرگ ترين شخصيت معروف و در عين حال ناشناخته در جهان به شمار مي آيد. زيرا مردم او را مي شناسند و درباره اش موضع گيري مي كنند، ولي زندگي و ساختار شخصيتي او پيچيده تر از اين نوع موضع گيري ها است. از اين رو آيت الله موسوي خميني يك پديده انساني بسيار پيچيده است. من پس از اولين ملاقات با وي در نوفل لوشاتو (روز بيست و سوم سپتامبر 1978( با حيرت او را ترك كردم و اين در حالي بود كه حدود پنج ساعت با او بودم. » (ص 88( از مزاياي كتاب حاضر، انضمام عكسهايي است كه همگي با موضوع و حال و هواي قطعات هماهنگ اند. هر قطعه با گزارشي مختصر درباره نويسنده و مليت او، و منبع و تاريخ نگارش قطعه آغاز مي شود. پس از شناسنامه كتاب نيز، فهرست 50 نويسنده اي كه قطعات به قلم آنان است، درج گرديده و زمان مربوط به هر قطعه در مقابل نام نويسنده آن آمده است. مطالعه اين اثر را به همه كساني كه مشتاق آگاهيهاي بيشتر درباره امام خميني هستند، توصيه مي كنيم و حتم داريم كه مطالب آن، بر شوق و ارادت

ص: 9996

خواننده به امام خميني، بسي مي افزايد. رضا عليزاده

ص: 9997

پيام جاويد

اشاره

12 چكيده: يكي از مهمترين اقدامات سياسي در دهه هاي اخير كه موجب تأثيرگذاري بر حيات بشري در حوزه هاي گوناگون شده است، ارسال پيام امام خميني به ميخائيل گورباچف (صدر هيئت رئيسه اتحاد جماهير شوروي) است كه با طرح انديشه ديني در ميان جهانيان، يكي از مهمترين ثمرات انقلاب اسلامي را رقم زد. اين پيام ارزشمند و ماندگار در شرايطي به گورباچف ارسال شد كه بازيگران عرصه سياست توان اتخاذ موضعي صريح نسبت به وقايع در حال وقوع در بلوك شرق را نداشتند. حضرت امام با درايت و هوشمندي و با اتكاء به تعاليم وحي در پيامي به گورباچف، فراتر از تحليل هاي سياسي روزمره و معمول به ترسيم اين رويداد و حوادث آينده آن و نيز به تبيين غناي فرهنگ و معارف دين مبين اسلام مي پردازد. اين مقاله درصدد است ضمن توصيف موضوع به مواردي چون «ضرورت ارسال پيام»، « مباني ارسال پيام»، «پيام دهنده كيست؟» و «اثرات پيام» بپردازد. » » » ضرورت ارسال پيام دو نظريه «گلاسنوست» و «پروسترويكا» در شوروي، معرف شخصيت سياسي و فرهنگي ميخائيل گورباچف در عرصه بين المللي گرديد. گلاسنوست به معناي فضاي باز سياسي، مشاركت دادن مردم در امور سياسي و فعال ساختن اقشار مختلف جامعه، با هدف اعطاي آزادي قلم و بيان، احياي گروههاي

ص: 9998

سياسي و انگيزه بخشيدن به مردم براي فعاليتهاي سياسي و اجتماعي تأثيرگذار در جامعه بود. اما پروسترويكا به معني بازسازي اقتصادي، تمركززدايي در مديريت اقتصادي كشور، ترويج و توسعه بخش خصوصي تلقي مي شد. پروسترويكا آنگونه كه گورباچف در كتابش نقل كرده است؛ انطباق اقتصاد شوروي با تحولات اقتصادي و فني كشورهاي سرمايه داري غرب بود و حاميان اين نظريه معتقد بودند كه عدم بازسازي اقتصادي موجب افول و نزول اتحاد جماهير شوروي به عنوان يك ابرقدرت در جهان خواهد شد. ديري نپاييد كه گورباچف در جامعه بسته و اختناق آميز شوروي به سمبل آزاديخواهي تبديل شد. غرب نيز، كه تأمين منافع درازمدت خويش را در «اصلاحات گورباچف» جستجو مي كرد به حمايت از وي پرداخت. تفكر افزايش توفيق در سايه اين حمايت ها به تدريج در جامعه شوروي رشد روزافزون يافت و به جايي رسيد كه گورباچف كه در سايه برخي حمايت هاي داخلي و بدون تأمل در ريشه هاي معضلات اقتصادي و سياسي جامعه شوروي، از ضرورت توسعة روابط با دولتهاي غربي و لزوم گسترش سرمايه گذاريهاي خارجي در روسيه به عنوان راهكار حل مشكلات اقتصادي اقتصادي شوروي سخن به ميان آورده و در دستور كار خود و دولتش قرار داد و اولين و آخرين خطا را در روند حركت «اصلاحات» مرتكب شد و با خواست

ص: 9999

و ارادة غرب اصلاحات خود را همراه و هماهنگ ساخت. اصلاحات روند حركتي خود را منطبق با خواست غرب ادامه داد. تغيير ساختار اقتصادي نيز موجب كاهش سطح توليدات در بخش صنعت و كشاورزي شد. عواملي از اين قبيل و عدم تحقق وعده هاي غرب كه با هدف اصلي خلع سلاح شوروي، حذف بزرگترين قدرت در بلوك شرق و معادلات سياسي جهان، كنترل تأمين منابع مالي با هدف گرسنه نگاه داشتن مردم شوروي و كندي روند اصلاحات در شوروي و... دنبال مي شد به تدريج موجب خارج شدن شرايط از دست گورباچف شد و اصلاحات سر از دامن غرب درآورد. رهبر جوان شوروي راهي جز فروغلتيدن در دام غرب پيش روي خود نمي ديد. و تنها راه حل مشكل خود را در بُعد توسعه سياسي و حل معضلات اقتصادي كشورش جستجو مي كرد. در سايه شرايط توسعه سياسي جديد، برخي جمهوري ها شعار آزاديخواهي سر دادند كه مورد حمايت غرب نيز واقع شد. در اين اثنا گروههاي مختلف بيش از پيش بر طبل قوميت خواهي و خودمختاري كوبيدند و بدين ترتيب شوروي كه لااقل هفتاد سال روند مُردابگونه اي را پشت سر گذاشت، فروريخت و پانزده جمهوري مستقل هر كدام به عنوان كشوري تازه و دولتي نو سربرآورد1 و اتحاد جماهير سوسياليستي شوروي در اول ژانويه 1992 ميلادي

ص: 10000

رسماً از جغرافياي سياسي جهان رخت بربست. در روزگاري كه شوروي خواب خوش گلاسنوست و پروسترويكا را تجربه مي كرد و اردوگاه سوسياليسم سرمست از تفكر الحادي خود هر نغمه معنويت خواهي را محو مي كرد و به باغ سبز دنياي غرب چشم اميد بسته بود به طور غيرمنتظره با رفتاري مبتني بر مصلحت بشريت و احكام الهي مواجه شد و پيامي از جنس حقيقت دريافت كرد. پيامي كه ماهيت و جوهره آن شناساندن ريشه هاي باطل مكاتب و ايدئولوژي هاي ساخته و پرداخته ذهن بشري براي جهانيان بود و آنها را محتوم به نيستي مي دانست. اين پيام كه فصل نويني را فراروي بشريت گشود، از جهان اسلام برخاست و خبر از شكسته شدن و خرد شدن استخوانهاي پوسيده كمونيسم داد. امام خميني در يازدهم ديماه سال 1367 با ارسال اين پيام به فرزندان كمونيسم گفت: «براي همه روشن است كه از اين پس كمونيسم را بايد در موزه هاي تاريخ سياسي جهان جستجو كرد؛ چرا كه ماركسيسم جوابگوي هيچ نيازي از نيازهاي واقعي انسان نيست، چرا كه مكتبي است مادي و با ماديت نمي توان بشريت را از بحران عدم اعتقاد به معنويت كه اساسي ترين درد جامعه بشري در غرب و شرق است، به درآورد.» امام خميني در فرازي ديگر، گورباچف را مورد نكوهش قرار

ص: 10001

مي دهد و با هدف تبيين موضوع تضاد ماديت و الحاد با مبدأ هستي و عدم توانايي در پر كردن خلاء معنويت در جهان مي گويد: «بايد به حقيقت روي آورد؛ مشكل اصلي كشور شما مسأله مالكيت و اقتصاد و آزادي نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعي به خداست، همان مشكلي كه غرب را هم به ابتذال و بن بست كشيده و يا خواهد كشيد، مشكل اصلي شما مبارزة بيهوده با خدا و مبدأ هستي و آفرينش است». امام خميني با ستايش از شهامت و جسارت تجديدنظر گورباچف دو نكته اساسي را به او گوشزد مي كند: اول آنكه در سياست و روش ديني اسلاف خود داير بر خدازدايي و دين زدايي از جامعه س يكي از ابعاد وسيع پيام اين بود كه آثار مهمي را در تقابل تاريخي شرق و غرب بر جاي گذاشت و اسلام را به عنوان قدرت اصلي مطرح كرد س امام خميني ژرف ترين تحليل ها را از تحولات جاري شوروي توأم با هشدارهاي مستند ارائه نمود كه بزرگترين ضربه را بر پيكر مردم شوروي وارد كرده است، بازنگري كند و دوم آنكه پناه بردن به كانون سرمايه داري غرب دردي از جامعه شوروي دوا نخواهد كرد. حضرت امام مي فرمايند: «شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره هاي كور اقتصادي سوسياليسم و كمونيسم

ص: 10002

را با پناه بردن به كانون سرمايه داري غرب حل كنيد، نه تنها دردي از جامعه خويش را دوا نكرديد كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند...». روح اين سخن امام اين بود كه اشتباه بعدي، خود هزينه ديگري را در پي خواهد داشت. كما اينكه مورد اخير بهترين بهانه براي رقيبان شخص گورباچف بود تا او را دور سياسي بزنند و ديديم كه بوريس يلتسين با شعار جبران خطاهاي گورباچف به قدرت رسيد اما وي نيز به دليل وابستگي و التجاء به غرب سبب تخريب هرچه بيشتر نظام اقتصادي روسيه شد. مباني ارسال پيام در زمان ارسال پيام، بلوك بندي دو ابرقدرت پابرجا بود. كمونيسم با نفوذ بر همه شؤون زندگي مردم شوروي، آلمان شرقي و بلوك شرق چنگ انداخته و فراگيرترين ايدئولوژي مبارزه محسوب مي شد. اوج پيام امام اين است كه گورباچف را برخلاف روشهاي معمول ديپلماسي به مصالح بشري دعوت مي كند نه به منافع ملّي. پس اين پيام بايد مفهومي عميق تر از تأثيرگذاري بر شخص گورباچف داشته باشد و قاعدتاً دامنه اين تأثير بايد فراتر از مرزهاي جغرافيايي شوروي باشد. در پيام، خطر گرفتار شدن شرق در دام ليبراليسم غرب مطرح مي شود كه به طور مستقيم تنه به تنه غرب مي زدند. از طرفي هنگامي كه پيام

ص: 10003

ارسال مي شد جنگ ايران و عراق به پايان رسيده بود. همگان گمان مي كردند كه مباحثي از قبيل كمك به بازسازي كشور،2 موضوع قطعنامه، اتحاد دو كشور براي مقابله با غرب، درخواست كمك تسليحاتي از سوي ايران براي مقابله با آمريكا، تجهيز فنآوري هاي ايران توسط شوروي، و... در پيام مطرح خواهد شد. از آنجايي كه جهان محتوي اصل دعوت را نمي شناخت با اصل قرار دادن موضوعات سياسي، مانور تبليغاتي گسترده اي را شروع كرد و تحليل هاي متنوعي از موضوع احتمالي پيام ارائه كردند الاّ دعوت به اسلام. ديري نپاييد كه پيام ترجمه و در اختيار رسانه هاي جهان قرار گرفت كه در آن نه صحبت از جنگ بود و نه صلح، نه اتحاد و نه بازسازي بلكه گشاينده بابي جديد براي رهايي ملتها خصوصاً مسلمانان از قيد و بند حكومتهاي ظلم بود و افشاگر ابعاد سقوط جوامع منحط غربي به دليل گريز از مذهب گرايي و معنويت خواهي. محافل سياسي و خبري جهان ضمن ارائه نظر و تحليل هايي، هر يك متن پيام امام خميني به گورباچف را از ديد خود مطرح كرده و حدس هايي زدند. در اين ميان راديو دولتي لندن از قول خبرنگارانش در مسكو گفت: «گمان مي رود كه احتمالاً اين پيام به آتش بس در جنگ ايران و عراق ارتباط داشته باشد». راديو

ص: 10004

اسرائيل نيز طي تفسيري اعلام كرد: «درباره علت اين اقدام ارسال پيام توضيحي داده نشده ولي ناظران سياسي آن را با مسأله افغانستان مربوط مي دانند.» اين راديو اضافه مي كند: «ايران به رهبران شوروي پيشنهاد كرده است به جناح شيعه مجاهدين افغان امكان دهند رهبري افغانستان را پس از خروج نيروهاي شوروي بر عهده بگيرند و در مقابل همكاري شوروي و ايران در مبارزه با ايالات متحده تقويت شود.» در همين حال راديو مسكو نيز اظهارنظر كرد كه فرستادن اين پيام گواهي بر احترام زياد نسبت به اتحاد شوروي و تمايل امام خميني به انجام گفتگو ميان دو كشور در سطح عالي است. اين راديو همچنين گفت: «اين امر درست است كه ايران و شوروي از لحاظ نظام هاي سياسي داخلي و ايدئولوژي با هم فرق دارند، ولي به هيچ وجه در مورد ارتقاء مناسبات به مدارج عالي تر، مخالفت نمي كنند». روزنامه واشنگتن پست نيز در تفسيري نوشت كه به نفع شوروي است كه روابط خود را با تهران بهبود بخشد و مدعي شد كه مقامات شوروي نگراني خود را از اين كه ممكن است ايالات متحده روابط خود را با ايران از سر بگيرد و مسكو را از ايفاء نقش در منطقه بازدارد، پنهان نمي كنند. اين روزنامه از قول يك ديپلمات غربي

ص: 10005

همچنين نوشت «احتمالاً ملاقات اخير درآمد ديدار اكبر هاشمي رفسنجاني، رئيس قدرتمند پارلمان ايران از اتحاد شوروي است.» 3 اما حاصل اين پيام به نفع بشريت بود و دنيا در سايه اين پيام تصويري بسيار مثبت از توحيد گرفت. در حقيقت يكي از ابعاد وسيع پيام اين بود كه آثار مهمي را در معارضه و تقابل تاريخي شرق و غرب بر جاي گذاشت و اسلام را به عنوان قدرت اصلي مطرح كرد كه پس از فروپاشي و سقوط امپراتوري شوروي دامن غرب را نيز خواهد گرفت و به عنوان تفكري زنده و فارغ از زمان و مكان راه نجات، سعادت و ترقي بشريت را هموار خواهد كرد. امروز جهان بيش از پيش شاهد فروريختن حصارهاي تنگ ماديگرايي و ايدئولوژي هاي ساخته ذهن بشري است. روزگاري ماركسيستها با دو شعار «علم مداري» و «عدالت محوري» و با تكيه بر علمي جلوه دادن مكتب خود ساير ايدئولوژيها را به كلي نفي مي كردند. حتي بيش از چند دهه دانشگاههاي شوروي و حتي ساير كشورهاي كمونيستي در حصار تبليغ ايدئولوژي ماركس و لنين قرار داشتند4 و معتقد بودند ماترياليسم و ماديگرايي مي تواند خوشبختي را براي بشريت به ارمغان آورد. حال آنكه امام خميني به كمال خواهي در وجود و نهاد هر انسان معتقد است كه خواهان زندگي

ص: 10006

جاودان و دانش بي پايان است و اين خود از مظاهر و نشانه هاي انكارناشدني وجود خداوند و وجود عالم برتر و آخرت است. امام به گورباچف مي فرمايد: «... از شما مي خواهم درباره اسلام به صورت جدي تحقيق و تفحص كنيد و اين نه به خاطر نياز اسلام و مسلمين به شما، كه به جهت ارزش هاي والا و جهان شمول اسلام است كه مي تواند وسيله راحتي و نجات همه ملّت ها باشد و گره مشكلات اساسي بشريت را باز نمايد...». پيام دهنده كيست پيام با مقدمه اي آرام كه نشانگر آرامش خاطر فرستنده پيام است آغاز مي شود. «با اميد به خوشبختي و سعادت براي شما و ملّت شوروي» و در بهترين زمان5 به عنوان هديه اي براي مردم و رهبر شوروي ارسال مي شود. بلندنظري در پيام، آلوده نبودن روح و متن پيام به الفاظ بي معنا و تعارفات رايج ديپلماسي، صراحت لهجه و پرهيز از مبهم گويي، رعايت ادب6 در پيام، انضباط در گفتار، و... از فاكتورهايي است كه پذيرش پيام را راحت تر مي كند. پيام فراتر از پيام هاي معمول ديپلماسي و دنياي سياست و به صورت دعوت بود و توسط هيأتي غيرديپلماتيك ارسال شد. 7 دعوت با برهان و استدلال همراه است و سخن متكي به حقيقت كه با انتخاب كلمات و تركيب بندي مثبت صورت گرفت، تلخكامي تذكر فروپاشي

ص: 10007

را كه به عنوان يك واقعيت فراروي شوروي قرار داشت تقليل مي داد و پذيرش اين واقعيت را آسان تر مي نمود. و مهمتر از همه در پيش بيني تغيير يك نظم به نظمي ديگر، فرهنگ معنويت گرايي با فروريختن حصارهاي تنگ ماديگرايي اثرات قوي تري بروز مي داد. امام ژرف ترين تحليل ها را از تحولات جاري شوروي با هشدارهاي مستند ارائه نمود امّا هرگز از اين فروپاشي و اضمحلال سياسي در جهت مصلحت سياسي خاصي استفاده نكرد. جوهره پيام اين است كه فرهنگ معنويت گرايي را در دنياي معاصر احيا كند. پيام كه نقش منشوري جاويد براي جهانيان را داراست نمي تواند به اهداف ديگر آلوده باشد، لذا ظرفيت پذيرش پيام را نزد مسلمانان جهان به ويژه مسلمانان شوروي افزايش داد. جاذبه هاي پيام به اشكال متفاوت بروز كرد و جهانيان آن را نه به عنوان يك مشي سياسي، بلكه به عنوان يك الگوي زندگي پذيرفتند و اين الگو زمينة جنبش هاي خودجوش و آزاديخواه را رقم زد كه نمونه اول آن از خود سرزمين شوروي شروع شد كه تنها پس از چند ماه از ارسال پيام، نداي الله اكبر از مناره هاي مساجد آن به گوش رسيد. اثرات و دستاوردهاي پيام هرچند بررسي و تحليل پيامدهاي بسيار مثبت و تحول آفرين اين پيام شايسته تعمق بسياري است امّا آنچه كه عيان است اينكه

ص: 10008

چند سال پس از ارسال پيام (يازدهم ديماه 1370 مصادف با اول ژانويه 1992 ميلادي) واقعاً صداي شكستن استخوان هاي ماركسيسم به گوش جهانيان رسيد. پس از هفتاد سال بانگ الله اكبر و شهادت به رسالت حضرت ختمي مرتبت(ص) در برخي از جمهوري هاي استقلال يافته به گوش رسيد. دنيا شاهد احياي مجدد اسلام در پنج جمهوري مسلمان نشين كه بيش از پنجاه ميليون سكنه مسلمان دارد (تاجيكستان، تركمنستان، ازبكستان، قزاقستان و قرقيزستان) شد. جمعيت يكصد و بيست ميليوني مسلمانان شوروي، هفتاد سال به سبب ارعاب رهبران شوروي تظاهر به بي ديني كردند و در اين سالها سنتهاي اسلامي خود را به طور پنهاني انجام مي دادند. گويي كه در سايه پيام امام، هويت آنان اعاده شد. پنج روز پس از فروپاشي بلوك شرق، هفته نامه اشپيگل در مقاله اي نوشت: «پيش بيني آيت الله خميني رهبر انقلاب ايران مبني بر اينكه طي ده سال آينده كمونيسم از گيتي رخت برخواهد بست و اسلام، دين محبت بر جنبش پيروزمندانه خود ادامه خواهد داد، در كمتر از سه سال تحقق يافت... . نامه امام خميني نه تنها به سقوط شوروي بلكه به زوال رؤياي ديرينه كمونيسم براي تسلط بر جهان منجر شد».8 مجله يو، اس، نيوز اند ورلد ريپورت چاپ آمريكا در شماره 16 دسامبر 1991 خود طي مقاله اي مي نويسد:

ص: 10009

«جمعيت مسلمانان شوروي بين شصت تا هفتاد ميليون نفر مي باشد كه اكثريت آنان در آسياي مركزي به سر مي برند و اين روزها اينان عاشقانه به يادگيري عربي، شناخت قرآن و عبادت در مساجد روي آورده اند و به ندرت ديده مي شود كه در حال ساختن و يا توسعه مسجدي نباشند».9 روزنامه دي ولت چاپ آلمان نيز با ارائه تحليلي از پيام رهايي بخش امام خميني براي مسلمانان شوروي مي نويسد: «در بسياري از مناطق اتحاد جماهير شوروي در حال انقراض، داس و چكش جاي خود را به هلال ماه مسلمين مي دهد».10 روزنامه لوموند نيز مي نويسد: «براي اكثريت توده مردم پنج جمهوري آسياي مركزي شوروي استقلال به معناي بازگشت به هويت اسلامي است.» 11 از منظر امام خميني مناسبت ترين ايدئولوژي براي مردم شوروي اسلام بود. علاوه بر آن در آن مرحله گذار جامعه شوروي از يك وضع به وضعي متفاوت مذهب بسيار كارساز بود و خلاء فكري در اين تغيير وضعيت با «تبلور باورهاي ديني» پر مي شود. شناخت اين فرايند، ضرورت دگرگوني قبل از وقوع و ارائه راهكار براي آن از نكات قابل توجه در پيام محسوب مي شود. گورباچف با درك اين حقيقت پس از ده سال از رحلت حضرت امام و در سالروز صدور اين پيام در مصاحبه اي با خبرنگار واحد مركزي خبر

ص: 10010

ج.ا.ا. در مسكو، ضمن ابراز احترام به شخصيت امام خميني از اينكه به هشدارهاي 12 سال پيش رهبر ايران بي اعتنايي كرده بود اظهار تأسف نمود و گفت: «مخاطب پيام آيت الله خميني از نظر من، همه اعصار در طول تاريخ بود. وي افزود: «زماني كه من اين پيام را دريافت كردم، احساس كردم شخصي كه اين پيام را نوشته فردي متفكر و دلسوز براي سرنوشت جهان است. من از مطالعه اين پيام استنباط كردم كه او كسي است كه براي جهان نگران است و مايل است من انقلاب اسلامي را بيشتر بشناسم و درك كنم.» در همان س با اين پيام صدور انقلاب شكل كامل به خود گرفت س از منظر امام خميني دنيا بزرگتر از آن است كه در دو قطب يا دو تفكر كه هر دو به مقابله با خدا برخاستند، بگنجد مصاحبه گورباچف به روابط شوروي با غرب اشاره مي كند و مي گويد: «اگر ما پيش بيني هاي آيت الله خميني را در آن پيام جدي مي گرفتيم امروز قطعاً شاهد چنين وضعيتي نبوديم. اقتصاد روسيه از همان ابتدا در حال ريزش و سقوط بود و ما در واقع نمي توانستيم همگام با غرب عمل كنيم...». گورباچف اضافه كرد: «آيت الله خميني توانست اثر بزرگي در تاريخ جهان بگذارد... من معتقدم كه ايشان فراتر از

ص: 10011

زمان مي انديشيد و در بعد مكان نمي گنجيد.» 12 پرواضح است كه گره هاي فكري نوادگان كمونيسم همچنان مانع اصلي درك واقعيت بود و آنان مفهوم پيام را در ظرف فكري خود جستجو مي كردند و بدنبال پاسخگويي برآمدند. جالب آنكه براهين مورد استناد در پاسخگويي حول محور اقتصاد، سياست، سرزمين، روابط و حسن همجواري، مناسبات و روابط فرهنگي، حل و فصل عادلانه مناقشه افغانستان و... دور مي زد و نهايتاً از آن در جهت كيفي كردن روابط فيمابين براي همكاري هاي جديد تعريف كردند. در پاسخ به پيام امام كه در تاريخ هفتم اسفند ماه 1367 و توسط وزير امور خارجه شوروي (ادوارد شوارد نادزه) به حضرت امام تسليم شده آمده است: «در پيام شما ملاحظات عميقي در مورد سرنوشت بشريت وجود دارد. آقاي گورباچف عقيده دارند كه ما در مهمترين مورد يعني اينكه انسان ها بايد ياور يكديگر باشند اتفاق نظر داريم تا بشريت حالت فناناپذيري به خود بگيرد. چنانچه انسانها متحد نشوند، فاجعه اي براي بشريت وجود دارد. چون امكان بالقوه براي به وجود آوردن چنين فاجعه اي توسط خود انسانها ايجاد شده است.» و يا در قسمتي ديگر مي گويد: «آقاي گورباچف اشاره مي كنند كه تحولات عظيمي در جهان اخير پديد آمد. فكر مي كنيم مي شود گفت ما در آستانه يك نظام جديد اقتصادي و سياسي قرار

ص: 10012

داريم... ما مي خواستيم حضرت امام بدانند كه در كشور ما روند تجدد و بازسازي ادامه دارد. بازسازي اقتصادي، سياسي، تجدد ارزيابي هاي ما و طرز تفكر و تجدد در نظراتي كه ما قبلاً داشتيم...» حضرت امام پس از استماع سخنان وزير امور خارجه شوروي كه خود را در خانه اي كوچك و گلين و در اطاقي 12 متري و در نهايت سادگي و بدون اندك اثري از تشريفات ديد فرمودند: «ان شاءالله سلامت باشند ولي به ايشان بگوييد كه من مي خواستم جلوي شما يك فضاي بزرگتري باز كنم و مي خواستم بگويم كه غير از اين طبيعت، عالم ديگري هم هست كه بايد براي او حلاجي كرد.» حضرت امام در خاتمه فرمودند: «من مي خواستم دريچه اي به دنياي بزرگ يعني دنياي بعد از مرگ را كه دنياي جاويد است براي آقاي گورباچف باز نمايم و محور اصلي پيام من آن بود. اميدوارم بار ديگر ايشان در اين زمينه تلاش كنند».13 در اين حال آنچه بيش از پيش بر نگراني جهانيان مي افزود اين بود كه اين چرخش قدرت موجب مي شود تا آمريكا به قطب مطلق تبديل شود كه مي توانست دامنه زورگويي هايش را تا شعاع وسيع تري افزايش دهد. امام خميني در اين پيام بيش از دوازده مورد به نحو مستقيم و غيرمستقيم خطر كاپيتاليسم را گوشزد

ص: 10013

كرد و در واقع اولين گام را در جهت توجه به اين نگراني جامعه بين المللي برداشت. امام معتقد است كه هر دو تفكر (سوسياليسم و كاپيتاليسم) محكوم به نابودي هستند و نظم جديد (اسلام) نه تنها قابليت قطب شكني را داراست بلكه مي تواند به عنوان نظمي كه توان پاسخگويي به همه مشكلات و شؤون زندگاني بشريت را دارد در زندگي بشر جاري شود. تصويري كه جامعه بشري در سايه اين پيام از انقلاب اسلامي گرفت تصويري شفاف و مثبت بود و راه را براي طي مسير عزت اسلامي هموار نموده و حركت به سوي افقهاي تازه را تقويت كرد. مدار حركت كه در آغاز انقلاب اسلامي ترسيم شد و بر مبناي عبور از سلطه شرق و غرب بود براي جهانيان تبيين شد و حريم حقيقي، حرمت و عظمت ايران نيز در سطوح بين المللي با رويكرد جديدي مطرح گرديد. چهره حقيقي دين در اين پيام عرضه شد «... راستي مذهبي كه ايران را در مقابل ابرقدرت ها چون كوه استوار كرده است، مخدر جامعه است؟! و آيا مذهبي كه طالب اجراي عدالت در جهان و خواهان آزادي انسان از قيود مادي و معنوي است مخدر جامعه است؟! آري مذهبي كه وسيله شود تا سرمايه هاي مادي و معنوي كشورهاي اسلامي و غيراسلامي در اختيار

ص: 10014

ابرقدرت ها قرار گيرد و بر سر مردم فرياد كشد كه دين از سياست جدا است، مخدر جامعه است. ولي اين ديگر مذهب واقعي نيست بلكه مذهبي است كه مردم ما آن را مذهب آمريكايي مي نامند.» 14 با اين پيام، صدور انقلاب شكل كامل به خود گرفت. انديشه ديني و مذهبي بطور عام و پاسخگويي به سؤالات فكري بشر تشنه معارف الهي، توجه به اسلام نه به عنوان يك سري مراسم بلكه به عنوان يك رهنمون در طي مسير سعادت انسانها، دعوت به مطالعه و تحقيق درباره جهان جاويد و با ذكاوت و موقع شناسي حضرت امام به گوش جهانيان رسيد. در اين اثنا روشنفكران و محققان نيز بطور فزاينده اي تحت تأثير موضوع واقع شدند و به تحقيق پيرامون آن پرداختند. تأثير به گونه اي بود كه پروفسور ديمتري ژوكوف در فصل چهارم كتاب «امام خميني به سوي آزادي» مي نويسد: «مهمترين دستاورد انقلاب ايران براي ما [روسها] پيام امام خميني به گورباچف بود و در آن به رهبر شوروي تذكر داده شده است كه در فرايند پروسترويكا مواظب باشيد به باتلاق غرب دچار نشويد. انقلاب ايران براي همه بشريت از جمله مردم روسيه آموزنده بود. اگر گورباچف به نصايح امام خميني توجه مي كرد اكنون روسيه دچار اين گرفتاريها نمي شد.» 15

پى نوشت ها

: 1. جمهوري هاي

ص: 10015

استوني، ليتواني و لاتويا اعلام استقلال كامل كردند و دوازده جمهوري ديگر شامل: روسيه، روسيه سفيد، ارمنستان، گرجستان، اوكراين، قرقيزستان، مولداوي، ازبكستان، آذربايجان، تاجيكستان، قزاقستان، تركمنستان با اعلام استقلال به صورت جمهوري هاي متحد روسيه (جامعه مشترك المنافع) پاي در عرصه بين الملل نهادند. (حضور شماره 3، مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام، ص 193(. 2. چرا كه جنگ در رأس امور نيست و آنچه پس از جنگ بيش از هر چيز ديگر خودنمايي مي كند مسئله بازسازي است. 3. كيهان هوايي، ش 811 ، ص 2، چهارشنبه 21 ديماه 1367. 4. فصلنامه فرهنگي اجتماعي حضور، ش 3، ص 197 198. 5. زمان ارسال پيام اول ژانويه سال 1989 مقارن با تولد حضرت مسيح(ع) است. 6. حضرت امام با عبارت «جناب آقاي گورباچف» متن را آغاز مي كند و در ادامه بيش از پنج مرتبه از عباراتي چون «حضرت آقاي گورباچف»، «آقاي گورباچف»، «جنابعالي» استفاده مي كند. 7. حضرت امام در انتخابي حكيمانه و سياستمدارانه هيأت اعزامي را از مرد و زن و از اسلام شناس، سياستمدار و از چهره هاي حوزوي و دانشگاهي برگزيد تا پاسخگوي هرگونه ابهام و شبهه اي باشد. 8 . مجلة اشپيگل، 16 ديماه 1370، اداره كل پژوهشهاي سيما. 9. فصلنامه حضور 3، ص 197. 10. همان. 11. همان. 12. روزنامه جمهوري

ص: 10016

اسلامي، 25 خرداد 1378، ص 11. 13. مراجعه به نوار تصويري ديدار ادوارد شوارد نادزه؛ بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران به تاريخ نهم اسفند 1367، آرشيو صوتي تصويري مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام. 14. مراجعه به متن پيام حضرت امام به گورباچف، كتاب آواي توحيد، چاپ مؤسسه نشر آثار امام، ص 13. 15. پروفسور ديمتري ژوكوف كتاب «امام خميني به سوي آزادي» را در سال 1999 به زبان روسي به رشته تحرير درآورد. وي كه رياست مؤسسه مطالعات «پاليا»ي روسيه را بر عهده دارد از نويسندگان بنام روسيه مي باشد. كتاب مذكور مشتمل بر چهار فصل و چهارصد و نوزده

ص: 10017

صفحه است و داراي عناويني چون «آسمان بر فراز ايران صاف است» (شامل بيوگرافي سياسي و مبارزاتي حضرت امام است)، «مجموعه سخنرانيهاي امام»، و... است. فصل چهارم اين كتاب به پيام تاريخي امام به گورباچف مي پردازد. داود رضايي چراتي

ص: 10018

پيام حضرت امام به آقاي گورباچف و تاثير آن در نظام سيال بين المللي

اشاره

25 چكيده: اشاره روز يازدهم ديماه سال جاري به مناسبت پيام تاريخي امام خميني به آقاي ميخائيل گورباچف (صدر هيئت رئيسه وقت اتحاد جماهير شوروي سابق) در سال 1367، جلسه اي در محل موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني تشكيل شد كه در اين جلسه آقاي سيد علي قادري سخنراني مفصلي ايراد كردند كه متن آن در پي به نظر خوانندگان گرامي مي رسد . تمام رفتار حضرت امام در سياست خارجي در سه اصل فقهي كه بين شيعه و سني از همان قرون اوليه اسلام تاكنون مشترك است، مي گنجد . اين سه اصل عبارتنداز: "دعوت"، "نفي سبيل" و "حفظ دارالاسلام" براي درك بهتر انديشه سياسي معظم له در بعد سياست خارجي يكبار مباني فقهي ايشان را در حد بضاعت، مورد بررسي قرار داده ام و دريافتم كه تمام رفتار سياست خارجي معظم له در اين سه اصل جاي گرفته است . در ابتدا اين اصول را فارغ از نظرات فقهي معظم له كنكاش كرده بودم 1 ولي وقتي رفتار و نظرات ايشان را از وجه فقه سياسي مورد كنكاش قرار دادم، با اين سه اصل تطابق كامل داشت . مثلا پيام به آقاي گورباچف مبتني بر اصل دعوت است . براساس اصل دعوت،

ص: 10019

ارتباط با همه ملل جهان اصالت مي يابد و عدم ارتباط با يك يا چند كشور استثنا است . براساس همين اصل در وصيتنامه سياسي الهي خود، تمام ملل اعم از مسلمان و غير مسلمان را مخاطب قرار مي دهند . براساس قاعده "نفي سبيل" كه امروزه مي توان آن را نفي سلطه تعبير كرد، شعار "نه شرقي نه غربي" مبناي فقهي مي يابد و سلطه هر قدرت بيگانه اي بر شئونات سياسي، فرهنگي، اقتصادي مسلمين نفي مي شود . هرچند اين سلطه به ظاهر در بعضي موارد در نگاه عده اي مفيد جلوه كند . 2 صيانت از مرزها در مقابل هجوم بيگانه و به عهده گرفتن مسئوليت خون خيل شهيدان در دفاع از كشور، ريشه در اصل "حفظ دارالاسلام" دارد . و آنگاه كه واحد سياسي بزرگتر از كشور يعني يك بلوك سياسي تصور شود، مانند "امت مسلمان"، دست اندازي بيگانه بر سرزمينهاي اسلامي به موجب قاعده حفظ دارالاسلام واجب مي گردد . چنين است كه به رسميت نشناختن رژيم اشغالگر قدس، مبناي فقهي دارد . بديهي است ظرف سياست خارجي در نگاه معظم له فقط كشور نيست . امت اسلامي كه مي تواندبه عنوان يك بلوك سياسي تعبير شود و در مرتبه اي ديگر جهان به گونه اي ديگر تقسيم گردد و موحدين جهان در برابر غير موحدين و در مرحله اي

ص: 10020

ديگر مستضعفين در مقابل مستكبرين قرار گيرند، همگي مي توانند ظرفهاي مختلفي براي سياست خارجي باشند . لذا اگر يك گروه اندك در مقابل ديگران، يك واحد سياسي بسازد و يا در شكل وسيع تر واحد سياسي بصورت يك كشور اسلامي مطرح گردد و چه از آن وسيع تر، يك بلوك سياسي بنام امت مطمح نظر قرار گيرد، همچنان سه اصل فوق به عنوان اصول اوليه سياست از بعد روابط خارجي بايد بر تمامي رفتارها سايه بيندازد و در مورد حضرت امام چنين بوده است . سه اصلي كه ذكر شد اگرچه اصولي از فقه سياسي است و مبناي روشن قرآني و روايي دارد اما اين طور نيست كه اولا فارغ از انديشه سياسي باشد . ثانيا همواره به يك شكل عرصه بروز بيابد و ثالثا عمق انديشه و درك عاملين به آنها نسبت به شناختي كه از واحد سياسي خود و نظام بين الملل و طرفهاي رابطه دارند حتي در شكل ظاهري عمل به اين اصول، تاثير نگذارد . چنين اصولي از يك سو واقع گرايانه ترين انديشه را پشتوانه خود دارد و از سوي ديگر آرماني ترين اصول سياست خارجي است كه بشر مي تواند تصور كند . چرا واقع گرايانه؟ 3 زيرا هر سه در تركيب با هم نه تنها واحد سياسي را كه امروزه بيشتر در شكل كشور

ص: 10021

مورد شناسايي قرار گرفته، به رسميت مي شناسد، بلكه بزرگترين پشتوانه منطقي حفظ آن مي شود . يك اصل آن كه حفظ دارالاسلام است به طور صريح اشعار به اين دارد كه واجب است كشور را حفظ كرد، حتي اگر لازم باشد براي آن قرباني هاي بسيار داده شود . لذا فداكاري براي حفظ كشور را با بيان يك اصل روشن فقهي كه به صورت يك حكم قابل عرضه است، توجيه عقلاني و شرعي مي كند . ولي در بسياري از مكاتب ديگر اگرچه عملا حفظ كشور و سرزمين واجب و ضروري القا مي شود اما اگر بپرسيم بنا به چه اصلي بايد آحاد يك كشور در مقابل هجوم بيگانه تا سرحد مرگ فداكاري كنند؟ اصل عقلانيتي كه تعريف شده ناديده گرفته مي شود و به چيزي بيرون از منظومه همان مكتب تمسك جسته مي شود . زيرا در آن مكاتب، توجيه عقلاني براي فداكاري وجود ندارد . به عنوان مثال اگر بپذيريم كه ناسيوناليسم به عنوان قدرتمندترين ايدئولوژي كه مي تواند مردم را عليه دشمن آب و خاك و سرزمين بسيج كند و اصولا آنقدر كارايي دارد كه در طول تاريخ توانسته به ارتشهاي دنيا انگيزه دفاع و هجوم بدهد و غالبا بيشتر كشورها با چنين ايدئولوژي حفظ شده اند، آنگاه اگر كساني يافت شوند كه بطور جدي بپرسند كه

ص: 10022

چرا بايد براي حفظ كشورم از جان بگذرم؟ اين ايدئولوژي قدرتمند، پاسخي عقلاني و واقع گرايانه به اين سوال نخواهد داشت و بايد براي پاسخ از منظومه خود خارج شود و ابتدا شعر و حماسه و هنر و موسيقي و افسانه ها را براي اقناع به مدد بطلبد و اگر فرد مورد نظر، هيجان زده نشد و از دريافت پاسخ عقلاني صرفنظر نكرد، آنگاه به زور متوسل شده و با تو دهني و سپس محاكمه و در هنگامه جنگ با تير خودي به وي پاسخ دهند . چنانكه در طول تاريخ با ميليونها انساني كه به طور جدي به اين سوال رسيده اند اينطور رفتار شده است . با كدام اصل عقلاني در ناسيوناليسم مي توان سربازي را كه از جنگ گريخته، محاكمه و اعدام كرد؟ اگر كسي به طور جدي بپرسد: چرا من بايد جانم را بدهم تا سرزمينم به دست بيگانه اداره نشود؟ وقتي من نباشم، ديگر براي من چه فرقي دارد كه چه كسي بر اين سرزمين حكم براند؟ ناسيوناليسم چه پاسخ عقلاني به وي مي دهد؟ يك فرد واقع گرا و عاقل در منظومه فكري و اعتقادي ناسيوناليسم مي تواند تا پشت سنگرها به شرط محفوظ بودن جانش براي حفظ كشور تلاش كند . زيرا در قبال تلاش او عالي ترين توجيهي كه با واقع گرايي مطابق

ص: 10023

باشد است كه بايد بخشي از وقت و امكاناتي را كه در اختيار داري، صرف پيشرفت كشورت كني . چون ديگران نيز اگر همين طور فكر كنند، آنگاه مجموعه اين خدماتي كه به هم مي دهيد، كشور را آباد مي سازد و امكانات جديدي در اختيار شما قرار مي دهد كه اگر يك نفره بخواهيد آن امكانات را فراهم كنيد، قادر نخواهيد بود و فقط بخش اندكي از نيازهاي خود را تامين كرده ايد ولي اگر يك جمعيت تحت نام يك ملت با هم به كار و فعاليت بپردازند و به هم خدمت كنند، دستاورد مجموعه با دستاورد فرد فرد آن قابل قياس نيست . به همين جهت كاملا عاقلانه و واقع گرايانه است كه وقتي دشمن به كشورت حمله كرد تا دستاوردها را كه مستقيم و غير مستقيم به تو تعلق دارد، به يغما ببرد يا نابود سازد، تلاش كني و نگذاري كه چنين شود . عقل حكم مي كند كه به خود زحمت بدهي و بطور جدي از دستاوردهايي كه مستقيم و غير مستقيم متعلق به توست، دفاع نمايي . تا اينجا ناسيوناليسم مي تواند توجيه ظاهرا مطابق با واقع گرايي و عقل منفعت طلب براي خدمت به هموطن داشته باشد . اما فراتر از اين وقتي پاي جانفشاني و جانبازي به ميان آيد، توجيهات ناسيوناليسم توجيهات عقلاني نخواهد بود .

ص: 10024

زيرا فرد عاقل در اين منظومه مي تواند استدلال كند كه تلاش و زحمت من در دفاع از موجوديت كشور تا جايي با واقع گرايي همسو است كه من سالم باشم و پس از دفاع و رفع تهديد دوباره از امكاناتي كه وجود دارد بهره مند گردم . بنا بر اين با چنين نگاه واقع گرايانه نه تنها جانفشاني براي كشور احمقانه است كه حتي اگر يك پايم آسيب ببيند و نتوانم آنطور كه قبلا مي توانستم از وجود آن منتفع گردم، ديگر توجيه عقلاني نخواهد داشت كه يك قدم جلو بگذارم . اين است كه مكتبهايي كه با واقع گرايي اصطلاحي در صورتي كه تعارضي بين موجوديت فرد و موجوديت كشور پيش آيد، از لحاظ فلسفي توجيه كم مي آورند و مجبور مي شوند از منظومه خود خارج شوند و گاه دست به دامن مذهب شده و يا با موزيك و رقص و شعر، هموطنان را هيجاني كنند و يا در پشت سر، سربازاني بگمارند كه اگر در مواجهه با دشمن كسي قصد فرار داشت، به رگبار بسته شود تا بازگشت براي فرد فراري غير عقلايي گردد! حال اگر در منظومه فلسفي اسلام به اصل حفظ دارالاسلام بنگريم، مي بينيم كه اين اصل، حراست از كشور را تا نائل شدن به شهادت توجيه مي كند . بي آنكه براي توجيه آن لازم باشد

ص: 10025

از منظومه خود خارج شود . 4 اصل نفي سبيل و به تعبير امروزي تر نفي سلطه كه در انقلاب اسلامي با توجه به مصداقهاي سلطه در نظام بين الملل، به صورت شعار نه شرقي نه غربي تجلي يافت، نيز يك اصل كاملا واقع بينامه است . چراكه وقتي واحد سياسي را تعريف كنيم و به مشهورترين مصداق آنكه امروزه در شكل كشور قابل شناسايي است، برسيم و مفهوم آن را تجريه كنيم، در مي يابيم كه اصل نفي سبيل اصلي است كه بقاي مفهوم كشور را به طور عقلاني تضمين مي كند . چراكه كشور از چهار عنصر: سرزمين، جمعيت، حاكميت و دولت تشكيل شده است كه اگر يكي از اين عناصر نباشد، مفهو م كشور دچار خدشه مي شود . بديهي است كه اگر تمام سرزمين كشوري توسط كشوري ديگر اشغال شود، ديگر آن كشور وجود خارجي ندارد . اگر جمعيت سرزميني بطور كامل نابود گردد و يا به جاي ديگر مهاجرت كند، ديگر سرزميني متروكه خواهيم داشت و نه كشور . همچنين سرزميني داراي جمعيت ولي بدون حكومت قابل تصور نيست و اگر سرزميني داراي جمعيت و حكومت ولي بدون حق حاكميت وجود داشته باشد، واژه كشور را بر آن سرزمين بكار نمي برند و آن را مستعمره مي نامند . وقتي ظرف واحد سياسي در

ص: 10026

شكل كشور بروز كند، قاعده نفي سبيل، حاكميت آن را تضمين مي كند و راه مداخله در شئونات داخلي آن را بروي بيگانه مي بندد و اگر بر اين اصل عنايت شود در مي يابيم كه اصلي كاملا واقع گرايانه است . چراكه تاريخ اين واقعيت را نشان داده كه جمعيت هيچ سرزميني به طور دائمي تسلط بيگانه را بر خود تحمل نكرده و اگر بيگانه بر سرزميني تسلط يافته، چه اين تسلط بر اثر ضعف و زبوني دروني و چه در اثر تهاجم قدرتمند قواي مهاجم بوده، جمعيت آن سرزمين در اولين فرصت ممكن خود را از يوغ بيگانه رهانيده است . در ايران نيز شاهديم كه وقتي اسلام آمد مردم به استقبالش دويدند اما وقتي اسلام رنگ عوض كرد و بصورت ناسيوناليسم جاهلي اموي و عباسي و غزنوي خود را بر اين سرزمين حاكم ساخت، ملت آنها را بيگانه دانست و آرام آرام خود را از شر بيگانه رهانيد . شاهكار فردوسي حكيم در بيگانه ستيزي اين بود كه روح اسلام محمدي و علوي را بخوبي درك كرد و به مدد تعاليم اسلامي افسانه هاي ايراني را به مصاف ناسيوناليسم عرب فرستاد . اگرچه قاعده نفي سبيل مبتني بر اين آيه قرآن است "ولن يجعل الله للمومنين علي الكافرين سبيلا"5 و مومنين مورد خطاب هستند

ص: 10027

ولي يك اصل عام بشري است . 6 اصلي است كه وقتي يك واحد سياسي به صورت كشور در صحنه بين المللي ظاهر شود و يا به صورت يك بلوك سياسي و يا به صورت يك امت عرصه بروز بيابد، خود بخود اين اصل، خود را با نام و نشاني ديگر نشان مي دهد . چنانكه امروزه "حق حاكميت" و آن سوي چنين مفهومي "استقلال" مي تواند از وجوهي ترجمان اين قاعده باشد . گويا قاعده اي فطري است كه به صورت يك حكم روشن فقهي خود را نشان داده است . درست مانند ازدواج كه فطري است ولي در همه اديان و فرهنگ ها قاعده مند مي گردد و احكامي بر آن مترتب مي شود . بنابراين اگر چنين قاعده اي بيان هم نمي شد بطور غريزي ملتها آن را دريافت مي كردند و به نحوي بدان پايبندي نشان مي دادند اما با بيان صريح آن تابلوي روشني پيش روست تا سياستمداران مسلمان در پيچ و خم سياست، دست و پاي خود را گم نكنند . چنانكه موارد بسياري در تمام كشورها از جمله كشورهاي اسلامي وجود دارد كه سياستمداران ملتها را در مقابل بيگانه زبون و خوار كرده اند و بيگانه يا لخت و عريان و بي پروا، حاكميت كشوري را نقص كرده و يا به صورت استعمار نوين بر شئونات يك

ص: 10028

كشور چيره شده است . كه اگر چندين علت براي چنين تسلطهايي برشمريم اصلي ترين آنها، اين است كه فقه سياسي در جامعه، بالاخص در قرون اخير آنطور كه لازمه حكومت داري است مطرح نشده بود و حضرت امام با عنايت به اين معنا و البته با واژه هاي متناسب با فرهنگ امروز مانند حفظ استقلال، خودكفايي7، برخورد با اجانب، برخورد با مستكبرين و نيز شعار نه شرقي نه غربي اين قاعده فقهي را بسيار پر رنگ در جامعه مطرح كرده اند . اما اصل دعوت اگر بيشتر روشن گردد از سويي واقع گرايانه ترين اصول سياست خارجي را با آرمان گرايانه ترين آمال بشري پيوند مي زند چرا كه اصولا حكمي است كه بدون داشتن آرمان حتي فهم آن مشكل خواهد بود و از سوي ديگر بي آنكه منافع ملي را ناديده انگارد آن را تا سطح مصالح عاليه بشري ارتقا مي دهد . اصل دعوت چرا يك اصل آرماني است؟ زيرا به فرض آنكه يك واحد سياسي بتواند تمام نيازمندي هاي مادي اعم از حياتي، اوليه و ثانوي خود را در داخل كشور تامين كند و براي تامين آنها به هيچ واحد سياسي ديگري محتاج نباشد كه البته فرضي محال است، بازهم حق ندارد رابطه خود را با ديگر ملل قطع نمايد . زيرا عمل به اصل دعوت خود به خود اين

ص: 10029

رابطه را برقرار مي سازد و بدان جهت كه به نيازهاي متعالي عنايت دارد، آرماني مي شود . سوال در مورد اينكه چرا كشورها به هم محتاجند و بايد با هم رابطه داشته باشند، نزد هر عاقلي پاسخ روشن دارد . زيرا مواهب خداوند در يك سرزمين يكجا جمع نشده است . جداي از منابع معدني و توليد كالاهاي ضروري و تفنني زندگي، بشريت از لحاظ علمي نيز به هم محتاج است . نمي شود هر كشوري بالاستقلال در همه زمينه ها به كشفيات و اختراعاتي كه انسان را در بهره وري از مواهب هستي برخوردار مي سازد، نائل شود . يك جاي دنيا كسي واكسن سل را كشف مي كند و در جاي ديگر جهان كسي آنتي بيوتيك ضد بيماري سل را مي سازد . خوارزمي و خيام جبر و مقابله را به جهانيان عرضه مي كنند و كساني ديگر آن را تكامل مي بخشند و جبر بول مي رسند يا الگوريتم را ارائه مي دهند . اين است كه تمام كشورهاي جهان امروزه حتي براي تامين نيازهاي اوليه خود محتاج يكديگر شده اند و هر روزه به يكديگر بيش از پيش احساس نياز مي كنند . به گونه اي كه مي گويند جهان يك دهكده شده است و حضرت امام نيز همين تعبير را بكار مي برند . بنابراين براساس نيازي كه توسعه و پيشرفت به

ص: 10030

ارتباطات بين المللي دارد، روابطي بين كشورها برقرار مي شود كه اگر به ماهيت اين روابط توجه كنيم از سه مقوله خارج نيست . يا رابطه اي اقتصادي است يا رابطه اي امنيتي و يا رابطه اي فرهنگي و انساني . اصل دعوت اگرچه بر روابط امنيتي و اقتصادي تاثير غير مستقيم مي گذارد ولي بالذات فارغ از آنها است و به نوعي از رابطه اشعار مي دهد كه ماهيت انساني دارد به همين سبب اصلي آرماني است . اصل دعوت را اسلام ابداع نكرده است بلكه ناموس طبيعي است و هركشور و ملتي با اين اصل به نحوي سر مي كند . آنچه در اسلام وجود دارد اينكه آن را براي پيروان خود به عنوان يك قاعده و يك اصل لازم الاجرا در سياست خارجي، مطرح مي سازد . چرا ابداع اسلام نيست؟ بدانجهت كه رفتاري از همه ملتها با نامهاي ديگر بروز مي كند كه نشان مي دهد، وقتي ملتي بوجود بيايد، در مقابل ديگر ملتها چنين رفتاري، ذاتي او خواهد بود . چنانكه مسيحيت در طول تاريخ خود با اعزام مبلغين مذهبي به همه جاي دنيا، ملتها را به ارزشهاي خود دعوت كرده است . گاه بسيار لطيف و صبورانه و انساني، گاه بسيار خشن و بيرحمانه و ددمنشانه و حيواني ولي با نام تبشير . گاه به واقع براي صدور

ص: 10031

ارزشهاي خود به ديگر ملل و نجات بعضي ملل از بت پرستي و گاه براي صدور رايگان منابع ملتها بسوي كليسا يا بسوي بعضي قدرتهايي كه به مسيحيت نيز بشكل ابزار قدرت مي نگريستند . هم اكنون چرا ژاپني ها كه بودايي هستند، كريسمس را جشن مي گيرند؟ مگر خودشان تاريخ ندارند؟ براي آنكه مسيحيت موفق شده است روز مهمي از روزهاي خود را در نظام اداري كشورهاي مسيحي جا بيندازد و توسط قدرت حاصل از نظام اداري آن كشورها، اين روز مهم براي جهان مسيحيت را، جهاني كند . مگر شوروي سابق بخش عمده و قابل توجهي از منابع مالي و نيروي انساني خود را صرف دعوت از ملتهاي ديگر براي پذيرش كمونيسم نكرده است؟ بي ترديد اگر انقلاب اسلامي ايران بوقوع نمي پيوست، دعوت بسوي كمونيسم هنوز جاذبه زيادي داشت و بسياري از ملتها را بسوي خود جذب مي كرد . مگر ممكن بود پس از جنگ جهاني اول و دوم كه سرمايه سالاري بيرحم در دنيا امان كشورهاي ضعيف را بريده بود، بدون انقلاب عليه قدرتهاي سرمايه سالار نفس كشيد؟ و در اين شرايط كمونيسم براي بسياري از ملتها پيام داشت و آنها را به خود دعوت مي كرد و كساني را در كشورهاي مختلف شناسايي كرده تا مبلغ كمونيسم باشند و ديگران را به اين ايدئولوژي

ص: 10032

كه عليه دينهاي آسماني نيز بود ولي مختصاتي مانند مختصات اديان را داشت، چنان دعوت مي كردند كه گويا جهان فقط يك پيامبر حقيقي به خود ديده، پيامبري كه چون به خدا اعتقاد ندارد بايد جاي خدا را نيز خود پر كند . در اين ايران هم نهضت جنگل بيش از آنكه از حكومت مركزي لطمه بخورد از مبلغان و طرفداران بلشويك ها كه دو آتشه مردم گيلان را به موهبتهاي كمونيسم نوپا دعوت مي كردند، لطمه خورد و حزب توده چنان فعاليت فراگير در كشور بوجود آورده بود كه حتي بخش عمده اي از شعر و ادبيات و هنر معاصر ما را تحت تاثير قرار داد . امروزه تهاجم فرهنگي به چه معنا است؟ آيا تهاجم فرهنگي جز اين است كه بيايد به ارزشهايي كه ما ارزش مي دانيم، روي آوريد؟ شايد پيچيده ترين نوع دعوت را مي توان در مقالاتي كه بنيانهاي فلسفي "جهاني شدن" را مطرح مي سازند، سراغ گرفت . اين است كه دعوت به ارزشهاي خود از سوي هر ملت و گروه و شخص و شخصيتي يك امر فطري و جاري است كه گاه ناخود آگاه بدان عمل مي شود و گاه آگاهانه ابزاري مي گردد در دست زراندوزان و زورمداران و حيله گران و گاه به صورت مشغله هاي تفنني پاسخگوي نيازهاي معنوي آندسته از انسانها

ص: 10033

مي شود كه اصل تعقيب معنويت در آنها نمرده ولي مختصات روشني از اينكه ديگران را به چه چيز بايد دعوت كنند، در ذهن ندارند . چرا سازمان صليب سرخ جهاني در دنيا آنهمه طرفدار دارد؟ مهمترين علتش را در اساسنامه آن مي توان ديد كه اگر از وجه فلسفه دعوت به آن بنگريم، مي بينيم از مردم جهان دعوت مي كند كه آستين همت بالا بزنند و اگر حادثه اي غير مترقبه گيربانگير جمعيتي شد، فقط به لحاظ مسائل انساني خدماتي به آنها داده شود . البته انگيزه هاي سياسي و گاه اقتصادي نيز عواملي هستند كه ممكن است بر فعاليت اين تشكيلات سايه بيندازد اما اساس اين دعوت به دليل سازگاريش با فطرت بشري پاسخي در خور توجه است . حتي بعضي شركتهاي چند مليتي كه چيزي جز سود و زيان براي آنها مطرح نيست، با سفارش فيلم و نوشتن نمايشنامه و استفاده از ديگر ابزار هنري، فرهنگي مي سازند كه در آن فرهنگ، خريد توليدات آنها ضروري بنظر برسد و اين مبتذل ترين شكلي است كه دعوت مي تواند به خود بگيرد . بنابراين دعوت يك مقوله عام بشري است كه هر گروه و جمعيت و ملتي خودآگاه و ناخودآگاه، رويكردي به آن دارد اما در اسلام اين موضوع به صورت يك اصل در سياست مطرح مي شود و

ص: 10034

آنهم بسيار پر رنگ . خيلي اهميت دارد كه يك موضوع به چه صورت عرصه بروز يابد . اگر امري حاشيه اي باشد، تبعات خاص امور حاشيه اي را خواهد داشت و اگر در زيرمجموعه اصلي ديگر طرح گردد، بايد همسو با اصل اوليه خود را شكل دهد و اگر به صورت اصل مرتبط منطقي با ديگر اصول اما بطور مستقل مطرح شود آنگاه داراي جوهره و ماهيت ديگري خواهد بود كه در اسلام به صورت اخير مطرح شده است . دعوت به عنوان يك اصل اساسي در روابط خاجي مسلمانها اگر آنطور كه شارع اراده كرده اصل قرار گيرد، اين معنا را افاده مي كند كه حتي اگر به هيچ كشوري نياز مادي نداشته باشيم و از روابط اقتصادي و امنيتي با ديگر ملل بي نياز باشيم باز هم بايد با آنها رابطه برقرار كنيم . مگر در موارد استثنايي . زيرا وظيفه داريم كه آنچه دستاورد فكري ما است به جهانيان عرضه داريم . بديهي است بخشي از دستاوردهاي فكري و ذهني قابل مبادله است و مانند كالا قابليت تبديل شدن به ارزش مالي دارد، اين دسته از دستاوردهاي فكري در زيرمجموعه اقتصاد قرار مي گيرد . اما دستاوردهايي نيز هست كه فراتر از ارزش مادي مي باشد و فروش آن عين دين فروشي است و باعث

ص: 10035

تخريب آخرت مي شود و دين را از محتوا و روح تهي مي كند . چنين دستاوردهايي بدون طمع مادي و خارج از مقوله سود و زيان متعلق به بشريت مي باشد كه بايد به رايگان به همگان عرضه شود . چنانكه همه انسانهاي پاك طينت چنين كرده اند و هرگز دستاوردهايي بزرگ علمي و فكري خود را با پول مبادله نكرده اند . بدانجهت كه مسلمانان اعتقاد دارند كه به حقيقتي در هستي دست يافته اند كه ذات هستي است و به صورت يك جهان شناسي و جهان بيني و در مرحله بعد به صورت مجموعه قواعد و قوانيني براي ساماندهي مراودت بشري عرضه شده، لازم است ديگران را با اين مجموعه آشنا كنند و در اين مورد حكمي دارند و در حد احكام تكليفيه . لذا اگر اين را اصل بگيرند و نه موضوعي حاشيه اي، با ديگر ملل فعالانه و از موضعي تعالي جويانه رابطه خواهند داشت و نه رابطه اي منفعلانه يا برتري جويانه و گاه خفت بار . بديهي است كه اين رابطه دو سويه مي شود . زيرا ملتها خود داري اعتقادات و فرهنگ و رسوم و قوانيني براي زندگي هستند كه به سادگي به اين دعوت لبيك نخواهند گفت و ممكن است كار به مجادله كشد . چنان كه در يكي از آيات شريفه اي كه در

ص: 10036

آن اصل دعوت به صورت روشن تري مطرح مي شود، جدال نيز بيش بيني شده و داعي به ترك جدال دعوت نشده بلكه به جدال احسن تحريص شده است . جالب آنكه در پايان آيه با ظرافت ادبي خاصي مي گويد پروردگار تو بهتر مي داند كه چه كسي گم كرده راه است و چه كسي از هدايت شدگان مي باشد . 8 اصل دعوت در حقيقت سطح مراودات بشري را از سطوح نيازهاي حياتي، اوليه و ثانوي كه ضروري و به طور قهري امري جاري خواهد بود به سطوح بالاتري كه نيازهاي متعالي است ارتقا مي دهد . اما مشروط به دو شرط . اول آنكه اصل دعوت مطمح نظر باشد و نه چيزي دون آن . ديگر آنكه شرايط دعوت براي داعي فراهم گردد . از كجا مي توان فهميد كه شرط اول محقق است؟ يك آزمايش بسيار ساده دارد و آن اينكه هيچ بحثي پيرامون منافع مادي و سياسي مترتب بر دعوت در آن دخالتي نداشته باشد . مثلا گفته نشود اگر ما آقاي گورباچف را كه در راس بزرگترين كشور جهان از لحاظ وسعت خاك قرار دارد و به عنوان يك ابر قدرت نظامي و سياسي در جهان شناخته شده به ارزشهاي ديني خود دعوت كنيم، آنگاه اين ژست سياسي مي تواند تا حدودي خفت قرار داد تركمنچاي

ص: 10037

را جبران كند . حال اگر چنين خاصيتي بر آن مترتب باشد، امري تبعي است كه داعي بايد طمعي به آن نداشته و عمل و انديشه خود را به چنين منافعي آلوده نسازد . اما درك اينكه شرايطي بايد براي داعي فراهم شود تا دعوت واجب گردد، ظاهرا ساده است زيرا همه احكام تكليفيه تابع مقتضيات و شرايط خود است . مثلا اگر روزه واجب، موجب تشديد بيماري كسي گردد، شارع اين واجب را بر آن فرد حرام مي كند و اگر كسي مستطيع نباشد، واجب نيست به حج مشرف شود . اما در زير اين ظاهر يك تناقض نما وجود دارد و آن اينكه وقتي چيزي به عنوان اصل قرار مي گيرد، قاعده بر اجراي آن است و موارد عدم اجرا و فراهم نشدن شرايط، استثنا مي باشد . چنانكه وقتي امر به معروف و نهي از منكر به عنوان يكي از اصول سياست داخلي مطرح باشد، اينطور نيست كه منتظر شرايط بمانيم . بلكه بايد ساختار سياسي، اجتماعي، قانوني و فرهنگي كشور را طوري پي ريزي كنيم كه اين اصل حضور خود را نشان دهد و همگان فعالانه در جستجوي معروفهاي بر زمين مانده باشند تا آن را در جامعه جاري سازند و نيز ساختارها آنگونه سامان گرفته باشد كه منكرات عرصه بروز

ص: 10038

نيابند و اگر يافتند ناهي ناتوان از نهي نباشد . لذا اگر اصل دعوت به عنوان يكي از اصول اساسي سياست خارجي واحد سياسي مبتني بر اسلام قرار گيرد، اينطور نخواهد بود كه صبر كنيم شايد در قرن آتي وضعيتي شبيه به شوروي سابق براي كشوري پيش بيايد و شخصيتي همچون حضرت امام پيدا شود و بنابر اصل دعوت پيامي ارسال دارد . بلكه ساختار سياست خارجي بايد اين اصل را سرلوحه مراودات خود قرار دهد و يا فصلي جداگانه براي آن باز كند و دائما پيام جديد توليد نمايد و خود را آماده سازد تا شرايط داعي در او بوجود آيد كه خوشبختانه مردم ايران و شخص حضرت امام اين شرايط را فراهم ساخته اند و به نحوي اين اصل

ص: 10039

در قانون اساسي نيز خود با عباراتي ديگر به صورت قانون در آمده است و پس از پيام حضرت امام به آقاي گورباچف زمينه براي دعوت به امر ارزشي ديگري چنان فراهم شد كه به سرعت اذهان جهانيان را به خود مشغول داشت . كه در جاي خود به آن اشاره خواهم كرد . يكي از شرايط داعي تناسب شخصيت او است با آنچه بدان دعوت مي كند . لذا به عنوان مثال اگر صدام حسين مي خواست پيامي شبيه پيام حضرت امام براي آقاي گورباچف ارسال دارد، لازم بود به عنوان نهي از منكر جلوي وي گرفته شود . چرا كه جز وهن اسلام چيزي عايد كسي نمي شد . از اين پايين تر اگر دولتها را دعوت به انهدام سلاح شيميايي كند، جز تمسخر پاسخي نخواهد داشت . شرط دوم اينكه داعي، ابعاد موضوع و اثرات مترتب بر دعوي را به خوبي بشناسد . سخن اصلي من در اينجاست كه حضرت امام براساس چه شناختي از اثرات مترتب بر اين دعوت، چنين پيامي ارسال داشتند؟ براي پاسخ به اين سوال ناگزيرم به ساختار نظام فعلي بين الملل اشاره اي گذرا داشته باشم . نظام بين الملل فعلي را نظم سيال نام داده اند و معتقدم حضرت امام در اين نظم حضور دارند . زيرا ايشان معتقد

ص: 10040

بودند كه بايد انقلاب را به جهان صادر كرد و در سال 66 فرمودند انقلاب صادر شد . و تصور من اين است كه حضرت امام موفقيتهاي زيادي در صدور انقلاب داشتند ولي مهمترين موفقيت ايشان در صدور انقلاب، به طور غير مستقيم عوض كردن موضوعات اصلي نظام بين الملل بوده است . البته مي دانم كه به دلائل ساختار فرهنگي خودمان اصولا بعضي ها نمي توانند به خود بباورانند كه ممكن است يك مرد الهي نيز توفيقات زيادي كسب كند و تصور مي كنند كه مردان الهي حتما بايد ناموفق باشند . به همين سبب دائما مي گردند تا شواهدي بيابند و نشان دهند كه نظم فعلي از نظمهاي گذشته پليدتر شده است ولي من برعكس در كنكاش هايم به اين نتيجه رسيده ام كه نظم فعلي به دليل وجود دو شخصيت سياسي بزرگ جهان يعني گاندي و حضرت امام كه خداوند را هم با نگاه فلسفي يافته بودند و هم با عرفان و علم حضوري در محضرش بودند و نهضت خود را براساس مذهب پي ريختند و نيز نگاه مردم جهان را به شدت به خود معطوف داشتند، تاثيرات عميقي بر نظم بعد از خود برجاي گذاشتند . لذا نظم سيال فعلي هم بين المللي ترين نظمي است كه بشر تجربه مي كند و هم انساني ترين نظم . لااقل از اين حيث

ص: 10041

نسبت به نظم گذشته انساني تر است كه كمونيسم در آن جاذبه اي ندارد و مي رود تا به موزه ها سپرده شود . البته باز كردن ابعاد اين موضوع بحثي مستقل مي طلبد كه در چند مقاله و مصاحبه و سخنراني تا حدودي بدان پرداخته ام و در اينجا همين مجمل وافي به مقصود مي باشد . در نظم فعلي چهار بازيگر داريم و بازي در بين اين چهار بازيگر از نظمهاي گذشته قاعده مندتر و البته پيچيده تر شده است . اين بازيگران عبارتنداز: - كشورها - سازمانهاي بين المللي - شركتهاي چند مليتي - نخبگان در نظامهاي گذشته هنوز سازمانهاي بين المللي هويت مستقل نداشتند و بيشتر تابعي از اميال قدرتها بشمار مي رفتند ولي در حال حاضر هويت مستقل تري نسبت به گذشته يافته اند . شركتهاي چند مليتي فعلي نيز كه تعداد آنها روزافزون است، ديگر مثل سابق نمي توانند آنگونه غولهاي ثروت شوند كه هرگاه اراده كردند، حكومتهايي را بر سر كار آورده و يا ساقط نمايند . نخبگاني كه در گذشته نيز بازيگر بودند امروزه روزافزون شده و عرصه بازي فقط براي نخبگان سياسي باز نيست، بلكه ارتباطات بين المللي عرصه بازي براي نخبگان فكري، هنري، علمي، اجتماعي و غيره را فراخ تر كرده است . حال آنكه در نظامهاي گذشته فقط آن دسته از نخبگان عرصه بازي داشتند كه يا به

ص: 10042

قدرتي متصل و يا قابليتهاي شخصي آنها بزرگتر از قابليتهاي كشور خود بود . اگر بازيگران فوق را به منزله عناصر سخت افزاري نظام بين الملل فرض كنيم، عناصر نرم افزاري آن متعدد مي باشد و دائما بر آن افزوده مي شود اما موضوعات اصلي مطرح در اين نظم عبارتنداز: - حقوق بشر - حفظ محيط زيست - خلع سلاح - تقسيم كار در تجارت بين المللي - گفتگوي تمدنها موضوعاتي مانند: مبارزه با تروريسم، مبارزه با قاچاق مواد مخدر، صلح خاورميانه، تغيير ساختار شوراي امنيت، اطلاع رساني جهاني نيز در اين نظم مطرح مي باشد ولي آنها هنوز موضوعاتي حاشيه اي است . اگر سوال شود با چه ملاكي مي توان موضوعات فرعي را از موضوعات اصلي باز شناخت؟ يك پاسخ دارد و آن اينكه هرگاه موضوعي چنان فراگير مطرح گردد كه تمام جوامع را به نحوي درگير آن كند، موضوعي اصلي محسوب مي گردد . لذا به همين سبب است كه آمريكا علاقه مند است مردم جهان را درگير مبارزه با تروريسم نمايد تا آن را در حد موضوعات اصلي نظام بين الملل ارتقا دهد . دليل اين ميل نيز كاملا روشن است اما دريغ با آنكه آمريكا بعد از فروپاشي شوروي بيشترين معارضه را عليه كشور ما داشته ما به اندازه حساسيتي كه آن كشور نسبت به ما دارد

ص: 10043

در تحليل سياسي اين حساسيت را نسبت به آن بروز نمي دهيم و به همين سبب بعضي ابعاد اين ميل براي ما ناشناخته مانده است . اگر اندك تعمقي در موارد زير شود تا حدودي علت اين ميل آشكار مي گردد . - آمريكا پس از جنگ جهاني دوم به عنوان رقيب اصلي شوروي بيشترين هزينه را براي بدر بردن رقيب، متحمل شده است . ميلياردها دلار هزينه مستمري كه براي توليد كلاهكهاي هسته اي صرف كرده يك طرف، شايد به همان اندازه با ساخت فيلمهاي پرهزينه، سفارش رمانهاي پيچيده و نيز استخدام افراد زيادي براي تبليغات گسترده و از همه بيشتر پرداختن به امور جاسوسي و بوجود آوردن تشكيلات عريض و طويلي در C.I.A منابع مالي و انساني زيادي را صرف كرده است . اما آنچه جاذبه كمونيسم را در جهان از بين برد، نه آن هزينه هاي گزاف كه انقلاب اسلامي ايران بود . و پيام حضرت امام به آقاي گورباچف آخرين روزنه اميد به كسب افتخار فروپاشي شوروي را بنام آمريكا بست . تا قبل از انقلاب اسلامي به رغم خشونتهاي استالين كه باعث شد كمونيسم جاذبه زيادي در داخل نداشته باشد، در بيرون از مرزها ماركسيسم به واقع جاذبه داشت و بعضي رفتارهاي آمريكا بر جاذبه آن مي افزود . چنانكه در ايران

ص: 10044

نيز پس از كودتاي 28 مرداد كه همه دانستند كودتايي آمريكايي است و نيز اصلاحاتي كه در سال 41 آمريكا از شاه طلب كرده بود، حتي بعضي گروههاي مذهبي را هم به سوي ماركسيسم كشانيد . لذا انقلاب اسلامي با پيروزي خود در صحنه عمل، ايدئولوژي اسلامي را تثبيت كرد و از همان لحظه ماركسيسم ناگهان بي رنگ شد9 و از بي رنگ شدن كمونيسم چيزي عايد آمريكا نشد . - بعد از فروپاشي شوروي آمريكايي ها توسط فوكوياما بحث پايان تاريخ را مطرح كردند تا جبران مافات كنند اما حتي جهان غرب به اين موضوع با تمسخر پاسخ داد . يك فيلسوف اروپايي در پاسخ به بحث پايان تاريخ فوكوياما نوشت: آمريكا ده سال است تبليغ مي كند كه ظهور انقلاب اسلامي براي غرب خطرناكتر از كمونيسم است اما چطور شده كه اين خطر را فراموش كرده و با فروپاشي شوروي پايان تاريخ را اعلام مي كند؟ - با عدم اقبال بحث پايان تاريخ از سوي مردم جهان، آمريكايي ها بحث جهان شيشه اي را مطرح ساختند و آنقدر راه افراط را پيمودند كه گفتند اگر نيمكره راست مغز اطلاعاتي را به نيمكره چپ مغز منتقل كند، ماهواره اي ما از آن عكس خواهند گرفت . نتيجه چنين ادعا و تبليغي اين بود كه افكار عمومي

ص: 10045

جهان از آمريكا مشمئز شد و اعصاب بسياري از مردمي كه دوست ندارند تمام رفتار و گفتار آنها دائما در معرض ديد ديگران قرار گيرد از اين ادعا برآشفتند . به همين سبب آمريكايي ها مجبور شدند، بسياري از طرحهايي را كه براي دستيابي به اطلاعات موجود در رايانه هاي شخصي مردم جهان كه توسط اينترنت پيش مي بردند متوقف كنند و اين رفتار جهان بود با قدرتي كه تصور مي كرد يا تبليغ مي كرد كه بي رقيب شده است . - پس از بحث جهان شيشه اي، آمريكا دست به يك فلسفه بافي زد و با پشتوانه تبليغي فراوان و هزينه هاي نسبتا زياد تلاش كرد كه تمام ملتها اين فلسفه را بپذيرند و آن طرح بحث برخورد تمدنها بود كه اهل سياست در تمام جهان بخوبي دريافتند كه چرا چنين بحثي از سوي آمريكا مطرح شده است . آنچه براي آمريكا بسيار شگفت و دردناك بود اينكه در مقابل اين بحث ناگهان تمام دولتها و نخبگان فكري جهان به دعوت رئيس جمهور اسلامي ايران لبيك گفتند و فلسفه برخورد تمدنها صد و هشتاد درجه تغيير مسير داد و به عنوان پنجمين موضوع اصلي نظام بين الملل در دستور كار قرار گرفت . از آن دردناكتر اين بود كه شرايط بگونه اي براي استقبال از طرح گفتگوي تمدنها فراهم بود

ص: 10046

كه حتي آمريكايي ها بايد با خوشرويي و مصلحت انديشي به آن راي مثبت مي دادند . وقتي به مسائل فوق دوباره نظري كنيم مي بينيم، انقلاب اسلامي ايران توانسته است براي نظام بين الملل موضوع اصلي تعيين كند . حال آنكه ايران نه از نظر اقتصادي و نه از نظر مقدار تسليحات نظامي قابل مقايسه با آمريكا نيست . لذا آمريكا در جستجوي مفهومي برآمد كه داراي ظرفيتي باشد كه با طرح آن بتوان آن را به عنوان ششمين موضوع نظام بين الملل در دستور كار قرار داد . اما آنچه مهم است آنكه چون شرايط داعي را احراز نكرده از همين حالا مي توان گفت كه توفيقي رفيق راهش نخواهد بود . البته مبارزه با تروريسم ذاتا استعداد آن را دارد كه از فهرست موضوعات فرعي بيرون آيد و در فهرست موضوعات اصلي بنشيند اما نه با اين داعي بلكه با داعي ديگري كه در اين زمينه مقبوليت عام داشته باشد . حال اگر به موضوعات حقوق بشر، حفظ محيط زيست، خلع سلاح و تجارت عادلانه بين المللي نيز نظر كنيم مي بينيم هيچيك از اين موضوعات مورد علاقه قدرتهاي بزرگ نيست . البته در مورد حقوق بشر آمريكايي ها حدود بيست و پنج سال است داعيه سردمداري آن را دارند اما اين نيز براي آنها مشكلاتي را فراهم

ص: 10047

ساخته است . چنانكه وقتي كارتر قدرت را به دست گرفت، تعقيب حقوق بشر را در سرلوحه سياست خارجي خود قرار داد . چه چيز از اين مطلوب تر كه كشوري تعقيب تحقق حقوق بشر را سرلوحه سياست خارجي قرار دهد و از دوستان خود بخواهد كه بيايم به چنين موضوعي كه جزو ارزشهاي مشترك بشري است توجه جدي كنيم؟ 10 اما وقتي دلائل آن را در كنگره بر شمرد، مي بينيم منافع حاصل از اين سياست، موضوعيت دارد و نه نفس حقوق بشر به عنوان امري ارزشي . جالب آنكه هنوز آن زمان آمريكا اعلاميه جهاني حقوق بشر را بدون تحفظ امضا نكرده بود و دنبال حقوق بشر دويدنش تمسخرآميز مي نمود . جالب تر آنكه سياست حقوق بشري كارتر در جريان عمل تبديل به رويارويي آمريكا با مردم ايران گرديد و دقيقا خلاف منافعي كه برايش در نظر گرفته بودند نتيجه داد . چراكه وقتي با ارزشهاي بشري نيز ابزاري برخورد شود، نتيجه چيز ديگري از آب در مي آيد . اكنون حقوق بشري كه به عنوان اولين موضوع اصلي نظام بين الملل مطرح شده ربطي به كشورهاي قوي و ضعيف ندارد و در حقيقت متولي اصلي آنها سازمانهاي حقوق بشري خصوصي هستند كه اتفاقا بعضي از آنها بيشتر در جستجوي موارد نقض حقوق بشر در ميان

ص: 10048

قدرتهاي بزرگ هستند و به كشورهاي ظاهرا توسعه نيافته كمتر كار دارند . اگر سازمانهاي حقوق بشري خصوصي نبودند، بعضي كشورهاي بزرگ به جاي موضوع حقوق بشر، حقوق قدرتهاي بزرگ را در دستور كار قرار مي دادند . چنانكه در نظم گذشته كه دستشان بازتر بود، حق وتو را در سازمان ملل براي خود نهادي كردند . آيا موضوع حقوق بشر جداي از مباحثي كه در محتواي اعلاميه حقوق بشر وجود دارد، به عنوان يكي از مهم ترين موضوعات اصلي بين المللي ارزشمندتر است يا تحمل رژيم آپارتايد كه در نظم گذشته بالاخره توانست ادامه حيات دهد؟ بديهي است كه در نظم فعلي همگام با رشد بعضي ارزشها بعضي ضد ارزشها نيز رشد كرده است . چنانكه در همين نظم اسرائيل، مطامع خود را عريان تر از گذشته تعقيب مي كند و باز در همين نظم بود كه غرب حاضر شد در الجزاير و تركيه به جنگ دموكراسي برود تا اسلام رشد نكند . وقتي مي گويم اين نظم انساني تر از نظامهاي گذشته است بدين معنا نيست كه هر آنچه در آن اتفاق مي افتد انساني است اما وقتي به موضوعات آن نگاه مي كنيم مي بينيم مثلا به جاي تسلط كور بر طبيعت و بهره مندي بي رويه از آن "حفظ محيط زيست" مورد عنايت مي باشد، آنگاه حق داريم كه به اين

ص: 10049

بينديشم آيا موضوعات مطرح در يك نظم حاكي از جوهره نمي كند؟ در نظم فعلي است كه به جاي تجهيز بي رويه به سلاحهاي كشتار جمعي "خلع سلاح" ارزش بين المللي شده است . البته با همه ناكاستي ها و فريب كاريهايي كه شاهدش هستيم . اما در اين نظم يك تناقض عجيب نيز وجود دارد كه توجه به آن باعث مي شود به رغم انساني تر بودن آن نسبت به نظامهاي گذشته، اذهان مرعوب اين نظم نشود و آن اينكه در همين نظم است كه در جهان اسلام دموكراسي به عنوان يك ارزش مطرح مي شود ولي براي سركوب اسلام خواهي، غرب احساس مي كند كه بايد با دموكراسي به طور جدي درگير شود و در الجزاير و تركيه بي پروا با دموكراسي درگير مي شود . فرض كنيم كه با اين مقدمه اندكي با نظم سيال فعلي كه ديگر قطبي نيست از اين دريچه آشنا شده ايم و مختصات نظامهاي سابق را نيز بياد داريم . حال ببينيم پيام حضرت امام به آقاي گورباچف چه تبعات قابل لمسي در اين نظام داشته است . 1 . اگرچه كمونيسم با انقلاب اسلامي جاذبه خود را در بيرون از مرزهاي شوروي از دست داده بود و در داخل نيز پس از لنين به ماشيني غول آسا و خوفناك بدل شد ولي هنوز تشكيلات عريض

ص: 10050

و طويلي در خدمت آن بود و اين استعداد و عزم وجود داشت كه براي بارديگر دست به اصلاحات بزند و خود را با شرايط جديد زمانه تطبيق دهد و خود را بازسازي نمايد و دوباره به ميدان بيايد . چنانكه گلاسنوست و پروستاريكا براي بازسازي مطرح شد و نه براي براندازي . اما پيام حضرت امام به آقاي گورباچف اين فرصت را از آن گرفت . 2 . اگر شوروي موفق به بازسازي خود نمي شد و از هم مي پاشيد، بدون وجود آن پيام، فروپاشي به نفع قدرت رقيب تمام مي شد . حال آنكه تصور چنين چيزي حتي براي اروپا، چين و ژاپن هم بسيار وحشتناك است . زيرا اگر چه نظام دوقطبي نظام نامطلوبي است اما بي ترديد از نظام يك قطبي قابل تحمل تر است . در حقيقت پيام حضرت امام به آقاي گورباچف باعث شد كه اولا شوروي نتواند خود را بازسازي كند و دوباره به عنوان يك قطب قدرتمند نظامي و سياسي در صحنه بين الملل ظاهر گردد و ثانيا در فروپاشي، قدرت آن از لحاظ سياسي به قدرت رقيب ضميمه نگردد و نظم فعلي نه نظم يك قطبي كه نظم سيال شود . 3 . با پيام حضرت امام به آقاي گورباچف، همه كشورهايي كه خود را ضعيف مي پنداشتند، عرصه

ص: 10051

بازي را در صحنه بين الملل فراخ تر ديدند و چنين شد كه مي توان گفت نظم سيالي كه بعد از آن بر مراودات بشري حاكم گرديد، بين المللي ترين نظمي است كه بشر تجربه مي كند . 4 . مي دانيم كه هرگاه نظامي فرو ريزد اگر انقلابي شكوهمند پشتوانه آن نباشد، براي ملت و دولت آن نظام، تلخ و دردناك و تحقيرآميز است اما پيام حضرت امام به آقاي گورباچف نه تنها از تلخكامي آن كاست، بلكه اين فروپاشي تا آنجايي كه به نفس رها كردن آن نظام ناموفق مربوط مي شد، در كام همگان شيرين شد . عبارت بندي حضرت امام در آرزوي موفقيتي كه براي آقاي گورباچف و ملت شوروي كرده و نيز در ستودن شجاعت آقاي گورباچف يكي از فرازهاي اين پيام است كه بوي عشق و محبت و بشارت مي دهد و اين پيام را پيامي الهي مي سازد و اين همان روح دعوت است كه دعوت را به عنوان هديه اي دلپذير عرضه مي دارد . 5 11 . پس از اين پيام فضايي باز شد و انسان امروز آموخت كه مي توان سطح ارتباطات بين دو كشور و ارتباطات بين المللي را از منافع ملي فراتر ديد و آن را تا سطح مصالح عاليه بشري ارتقا بخشيد . حال اگر بگوييم استقبال همگاني همه ملل از پذيرش

ص: 10052

گفتگوي تمدنها نيز مهر تاييدي است بر اين سخن كه نظم فعلي بيش از آنكه آمريكايي يا غربي باشد، نسبت به نظامهاي گذشته نظمي بين المللي تر است، سخني بگزاف نگفته ام و اگر پا را فراتر بگذارم و ادعا كنم كه نظم حاكم بر جهان فعلي اگرچه فاصله اش با مطلوب ها از زمين تا سهيل و ثريا است اما ردپاي انديشه حق جويانه خميني (ره) در آن مشهود است، خالي از حقيقت ادعا نكرده ام . اين است نبايد بجويم تا ببينم آقاي گورباچف با اين پيام چگونه برخورد كرد و اگر چگونه برخوردي داشت بهتر بود، بلكه بايد ردپاي اين پيام را در ناموس هستي پيگير باشم . چرا كه دعوتهاي خالصانه، خود راه خود را باز مي كند و اگر نسخه اي است براي دردي، خود آن نسخه درمان است .

پى نوشت ها

: 1 . ر . ج: مقاله طرح تحقيق در مباني سياست خارجي اسلام . فصلنامه سياست خارجي سال اول شماره دوم، سيد علي قادري . 2 . پر رنگ بودن اين شعار در جامعه ما چنان بود كه كسي نمي توانست به طور مستقيم از سلطه بيگانه دفاع كند . اما بعضي افراد گاه در توجيه اينكه سلطه بيگانه همواره بد نيست، غير مستقيم مواردي را ذكر كرده اند . از جمله عده اي آنگاه كه از دموكراسي هند سخن مي گويند استعمار انگليس

ص: 10053

را مهمترين عامل آشنايي مردم هند با دموكراسي ذكر مي كنند و يا عده اي يكي از مهمترين علل عمده توسعه ژاپن را سلطه آمريكا بر اين كشور در سالهاي اوليه پايان جنگ مي دانند و اينگونه از سلطه بيگانه بر شئونات كشورها دفاع مي شود . 3 . واقع گرايي را به معناي اصطلاحي كلمه بكار مي برم و الا اگر محرز شود كه پيامبران جز حقيقت نمي گفتند و آخرت يك واقعيت انكار ناپذير است، ديگر هيچ دنيادار دنيانگري واقع گرا نخواهد بود . در حقيقت بايد واقع گرايي را در مقابل دنياگرايي قرار داد اما دريغ كه نگاه كفرآلود، مفاهيم را هم آلوده مي كند و باز لازم است گفته شود كه برخلاف تصور بعضي افراد "دنيا" در قرآن كريم و روايات معصومين به معناي عالم ماده نيست، به معناي جهان مادي نيست، بلكه به معناي يك جهان بيني است كه اشعار به كوته بيني و پست نگري، در ظواهر در جازدن و "دنيا دني" نگري دارد و الا مگر مي توان به ماده كه مخلوق خداست، صفت دني داد و به آن اهانت كرد؟ چرا كه همين ماده است كه شرافت آن را داشته كه سلولهاي حبيب خدا محمد (ص) را بسازد . و جالب آنكه در نگاه شيعه قيامت و بهشت هم جسماني است و همين ماده است

ص: 10054

كه در اشكال مختلف، خداوند به آن قسم خورده و در آيه اي شگفت نه تنها به خود ماده كه حتي به جايگاه و موقعيت نجوم كه ماده بودن آن جاي ترديد ندارد، قسمي بزرگ مي خورد: "فلا اقسم بمواقع النجوم" "و انه لقسم لو تعلمون عظيم" سوره واقعه . 4 . البته در بين مسلمانان نيز بسيار ديده شده كه سياستمداران براي حفظ كشور از باورها و هيجانات ناسيوناليستي استفاده كرده اند . چنان كه در نيم قرن اخير ميان اعراب مسلمان براي مقابله با صهيونيسم، ناسيوناليسم عربي تبليغ مي شد و طي چند دهه اين ايدئولوژي مبارزه با رژيم اشغالگر را توجيه مي كرد . ولي در دو دهه اخير نه تنها اين ايدئولوژي ناكارايي حتي زاحمت خود را نيز آشكار نموده است . چنانكه اگر اعراب نه براساس عروبت كه براساس اسلاميت به دفاع از سرزمينهاي خود مي پرداختند، آنگاه مدافعان حفظ سرزمين فلسطين به عنوان سرزمين مسلمانان از مرز اعراب فراتر مي رفت و جهان اسلام را به تحرك بيشتر وا مي داشت . اما نكته اي كه از لحاظ جامعه شناسي سياسي قابل تامل است اينكه هيچ كشوري تاكنون نتوانسته فقط با انگيزه ناسيوناليستي از خود دفاع كند و مجبور شده از امكانات ديگر نظير مذهب نيز سود جويد . عكس آن نيز بسيار ديده مي شود وحتي

ص: 10055

در جنگ تحميلي عراق عليه ايران نيز در بسياري از سخنرانيهاي تهيج و بسيج كننده، مي توان ردپاي استفاده از انگيزه هاي ملي را نيز مشاهده كرد . ولي به رغم اين واقعيت آنچه حائز اهميت است اينكه براي توجيه عقلاني و فلسفي فداكاري براي حراست از كشور، منظومه اسلام، مسيحيت، يهود و حتي دين زرتشت احتياجي ندارند كه از يك ايدئولوژي بيرون از خود چيزهايي وام بگيرند . 5 . سوره نسا آيه 6 141 . تدبر در مفهوم آيه نشان مي دهد كه علاوه بر انتزاع قاعده نفي سبيل كه يك اصل فقهي و تشريعي است، به اين مفهوم نيز دلالت مي شويم كه با اصلي تكويني نيز روبرو هستيم . در حقيقت از اين آيه اينگونه برداشت مي شود كافران بر مومنان راه تسلط ندارند . البته از نظر فقهي يعني نبايد داشته باشند و از لحاظ فلسفي يعني تسلطي نخواهند داشت . 7 . در بيانات حضرت امام خودكفايي يعني خود اتكايي زيرا خودكفايي نه ممكن است و نه مطلوب ولي خوداتكايي لازمه نفي سبيل و نفي سلطه است . اگر حضرت امام واژه خودكفايي را به جاي خود اتكايي بكار برده اند براي اين بوده كه آن زمان در فرهنگ عمومي كشور، خوداتكايي واژه مرسوم و مانوسي نبود و ايشان بطور

ص: 10056

طبيعي از فرهنگ عامه متابعت كرده اند . 8 . ادع الي سبيل ربك بالحكمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتي هي احسن ان ربك هو اعلم بمن ضل عن سبيله و هو اعلم بالمهتدين (سوره نحل آيه 9 )125 . البته سهم مرحوم شريعتي در بازگشت و جلوگيري از ماركسيست شدن نسل ما از كسي پوشيده نيست و البته انقلاب اسلامي به رهبري حضرت امام نيز مجموعه اي است از اين نوع تلاشهاي همسو . 10 . اصل موضوع حقوق بشر يك امر ارزشي كاملا مقبول است ولي اصرار بر اينكه اعلاميه جهاني حقوق بشر وحي منزل در مورد حقوق بشر مي باشد، يك ديكتاتوري وحشتناك تر از استبداد رضاخاني است كه غرب دچار آن شده است . زيرا هر ملتي در اين زمينه سخني دارد . چنانكه اينجانب تصور مي كنم اعلاميه حقوق بشر حتي در عنوان نيز بي مسامحه نيست . زيرا بر سر تعريف بشر و انسان هنوز اختلافات جدي وجود دارد و نمي توان براي موجودي كه تعاريف مختلف از آن ارائه شده، حقوق واحد در نظر گرفت . ولي در مورد واژه و مفهوم مردم چنين نيست و تمام جهان تقريبا به يك تعريف براي مردم رسيده اند . به همين سبب در اسلام به حق الناس "حقوق مردم" عنايت شده است و آنچه

ص: 10057

مي تواند جهاني شود حقوق مردم است و نه حقوق بشر يا حقوق انسان . 11 . اگرچه در مراحلي از اصل دعوت، جهاد ابتدايي نيز پيش بيني شده است اما گويا اين ديگر فقط هنر معصوم مي باشد كه مي تواند از برق شمشير نيز هديه بسازد . به همين جهت اكثر قريب به اتفاق فقهاي شيعه، جهاد ابتدايي را جز در زمان حضور معصوم جايز نمي دانند .

ص: 10058

پيام درباره انتشار كتاب كفرآميز آيات شيطاني

38 چكيده: انا لله و انا اليه راجعون به اطلاع مسلمانان غيور سراسر جهان مي رسانم مؤلف كتاب آيات شيطاني - كه عليه اسلام و پيامبر و قرآن تنظيم و چاپ و منتشر شده است - همچنين ناشرين مطلع از محتواي آن، محكوم به اعدام مي باشند. از مسلمانان غيور مي خواهم تا در هر نقطه كه آنان را يافتند، سريعا آنها را اعدام نمايند تا ديگر كسي جرات نكند به مقدسات مسلمين توهين نمايد و هر كس در اين راه كشته شود، شهيد است انشاءالله. ضمنا اگر كسي دسترسي به مؤلف كتاب دارد ولي خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفي نمايد تا به جزاي اعمالش برسد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته روح الله الموسوي الخميني گزيده اي از عناوين مقالات جرايد داخلي درباره فتواي امام خميني ا فتواي حضرت امام درباره سلمان رشدي قدس 27/11/67 خشم و انزجار از نويسنده و ناشران كتاب آيات شيطاني ابرار 29/11/67 نشر كتاب آيات شيطاني توطئه جديد استعمار جمهوري اسلامي 4/12/67 اجازه نخواهيم داد سلمان رشدي با مرگ طبيعي از. . . ابرار 22/12/67 اعتراض كشورهاي اسلامي به چاپ كتاب آيات شيطاني ابرار 22/12/67 آيات شيطاني ترفندي نو از محفل شياطين غرب بعثت 6/1/68 نقد توطئه

ص: 10059

آيات شيطاني اطلاعات 24/4/68 دسيسه آيات شيطاني ابرار 25/11/68 ناشر ژاپني آيات شيطاني در توكيو مورد حمله قرار گرفت ابرار 25/11/68 دولت انگليس كمتر از سلمان رشدي عذاب نمي كشد ابرار 26/11/68 تشكل جديد مسلمانان براي مبارزه با آيات شيطاني. . . ابرار 26/11/68 آيات شيطاني، توطئه شيطان غرب عليه جهان اسلام اطلاعات 26/11/68 دسيسه آيات شيطاني ابرار 26/11/68 حكم امام در مورد سلمان رشدي موجب بيداري و بسيج مسلمين جهان شد رسالت 28/11/68 كتاب آيات شيطاني و سيري در حركتهاي گذشته و آينده. . .ابرار 28/11/68 كتاب شيطان غرب عليه آيات شيطاني در الجزاير منتشر شد بعثت 29/11/68 تفكر امام و اسلام امريكايي ماهنامه شاهد 00/02/69 قصه سلمان رشدي و ترفند رسانه هاي گروهي غربي صبح ايران 04/02/69 جهان پس از صدور حكم ارتداد سلمان رشدي رسالت 13/03/69 آيا رشدي مي تواند به آينده اميدوار باشد؟ جمهوري اسلامي 15/09/69 آزادي بيان حوزه 00/11/69 سرنوشت سلمان رشدي جمهوري اسلامي 18/11/69 نگاهي به «انديشه سياسي» امام خميني «قدس سره» كيهان 27/11/69 سلمان رشدي عامل هجوم فرهنگي غرب ماهنامه سوره 00/01/70 «اداي تكليف» انگيزه اصلي امام و پيشتازان 15 خرداد جمهوري اسلامي 13/03/70 ستايش يك وزير پاكستاني از حكم تاريخي امام خميني (ره) عليه سلمان رشدي جمهوري اسلامي 16/03/70 اعلام انقلابي مترجم كتاب كفرآميز آيات شيطاني

ص: 10060

پيام آور مرگ براي سلمان رشدي كار و كارگر 02/04/70 روابط فرهنگي جمهوري اسلامي ايران با آلمان رو به تيرگي نهاد جمهوري اسلامي 08/07/70 روزشمار: فرمان رحماني بر ضد «آيات شيطاني» فصلنامه 15 خرداد 00/09/70 زندگي جهنمي سلمان رشدي فصلنامه آزادگان 00/10/70 طلوع بهمن و حاكميت دين ماهنامه جهاد 00/11/70 نقد توطئه آيات شيطاني حوزه 00/11/70 سير وقايع مربوط به انتشار كتاب آيات شيطاني جمهوري اسلامي 24/11/70 ديدگاهها درباره حكم تاريخي حضرت امام خميني جمهوري اسلامي 24/11/70 انتشار كتاب آيات شيطاني پليدترين جلوه توطئه فرهنگي غرب عليه اسلام جمهوري اسلامي 24/11/70 شيطان قرن بيست در لاك انزوا هفته نامه زن روز 26/11/70 اظهار نگراني رسانه هاي استكباري از ناتواني غرب در حمايت مؤثر از. . . جمهوري اسلامي 27/11/70 شكست سياسي غرب در ماجراي رشدي سلام 23/01/71 تنها رشدي مطرح نيست صفحه اول 00/03/71 امام گشاينده سرفصلي نوين در تاريخ ايران ماهنامه نگهبان انقلاب اسلامي 00/03/71 مدافعان ايراني سلمان رشدي طرفداران «سقوط آزادي معنوي» جهان اسلام 04/03/71 نطق رشدي در پارلمان انگليس سلام 09/04/71 فتوايي به بلنداي آفتاب گاهنامه زائر 00/11/71 سرپرست بنياد 15 خرداد در گفتگوي اختصاصي با روزنامه جمهوري اسلامي جمهوري اسلامي 25/11/71 حكم تاريخساز جمهوري اسلامي 26/11/71 اعدام «سلمان رشدي» اجتناب ناپذير است ماهنامه آذرمهر 00/12/71 مباني فقهي حكم حضرت امام خميني درباره

ص: 10061

اعدام سلمان رشدي جمهوري اسلامي 02/12/71 قدرت و ديپلماسي در فتنه سلمان رشدي كيهان 05/12/71 نامه نماينده همدان در مورد حمايت دبير كل يونسكو از سلمان رشدي مرتد رسالت 13/12/71 سخنان وزير خارجه پيرامون تحركات اخير سياست خارجي ايران، ايجاد من رسالت 26/12/71 گفتگوي كيهان با وزير كيهان دادگستري پيرامون قوانين جديد دادرسي، وضعيت كيهان 25/03/72 تركيه و كتاب آيات شيطاني كار و كارگر 26/03/72 فلسفه برائت از مشركين فصلنامه ميقات حج 00/04/72 شقاوت، بلاهت يا ماموريت كيهان 16/04/72 نقد توطئه «آيات شيطاني» ، يك رسالت عظيم فرهنگي اطلاعات 28/05/72 سلمان رشدي جلوگيري از مسافرت با خطوط هوايي انگليس را تاييد كرد جهان اسلام 08/07/72 حكم ارتداد سلمان رشدي تغييرناپذير است جمهوري اسلامي 17/9/72 سلمان رشدي با وزير امور خارجه بلژيك ملاقات كرد رسالت 28/09/72 عدم حمايت آلمان از سلمان رشدي قدس 28/09/72 يك روزنامه هندي نوشت دنيا براي سلمان رشدي زندان است كيهان 12/10/72 به بهانه سالگرد صدور حكم اعدام سلمان رشدي رسالت 25/11/72 به مناسبت سالروز صدور فتواي تاريخي حضرت امام خميني قدس سره الشريف جمهوري اسلامي 25/11/72 سلمان رشدي مرده متحرك قدس 28/11/72 روزنامه مسلم پاكستان: حكم قتل سلمان رشدي مرتد قابل تغيير نيست كار و كارگر 30/11/72 جهان اسلام و سلمان رشدي دوم دو هفته نامه پيام انقلاب 31/01/73 زندگي

ص: 10062

جهنمي رشدي هفته نامه بعثت 01/02/73 توطئه مخدوش ساختن اسلامگرايي هفته نامه بعثت 31/06/73 حجت الاسلام سيداحمد خميني در ديدار با مسئولين روزنامه ابرار. . . جمهوري اسلامي 12/07/73 رويارويي دائم حق و باطل در بستر تاريخ كيهان هوايي 18/08/73 تضادهاي ريشه اي و راه حلهاي سطحي! هفته نامه كيهان هوايي 18/08/73 به مناسبت سالگرد صدور حكم حضرت امام خميني درباره اعدام نويسنده. . . جمهوري اسلامي 26/11/73 گفتگوي با دبير كل جنبش جهاد اسلامي فلسطين هفته نامه بعثت 27/11/73 سلمان رشدي، زنداني آيات شيطاني قدس 27/11/73 كتاب آيات شيطاني از نظر پيروان ساير اديان نيز توهين آميز است ماهنامه نباء 09/12/73 روايتي از تنهايي رقت بار رشدي كيهان 21/12/73 انتقاد ايران از عملكرد دول غرب در قبال نويسنده آيات شيطاني قدس 26/12/73 اتحاديه اروپا براي حفظ جان سلمان رشدي از ايران تضمين مي خواهد جمهوري اسلامي 24/01/74 كتاب «آيات شيطاني» سلمان رشدي چندش آور و غير قابل قبول است هفته نامه كيهان هوايي 20/02/74 مسافرخانه شيطان هفته نامه كيهان هوايي 20/02/74 بررسي روابط جمهوري اسلامي ايران و انگلستان خراسان 25/03/74 قربانيان كتاب آيات شيطاني در كشورهاي مختلف جهان خراسان 31/03/74 سلمان رشدي، مشكل غرب زده ها هم هست! جمهوري اسلامي 06/04/74 بازتاب پاسخ جمهوري اسلامي به اتحاديه اروپا درباره سلمان رشدي دوهفته نامه عصر ما 07/04/74 اتحاديه اروپا قبول دارد كه فتواي قتل سلمان رشدي

ص: 10063

را نمي توان لغو كرد رسالت 02/05/74 نظرات سفير جمهوري اسلامي ايران در بن پيرامون سلمان رشدي اعلام شد سلام 16/06/74 نور انقلاب در فراسوي مرزها رسالت 20/06/74 «هيث» سفر خصوصي يا رسمي؟ اخبار 23/06/74 نامه يك شنونده لهستاني صداي برون مرزي جمهوري اسلامي هفته نامه صبح 28/06/74 فتوايي كه شور و غيرت آفريد جمهوري اسلامي 25/11/74 روزشمار يك مرده متحرك سلام 06/12/74 بيانيه انجمن اسلامي دانشجويان علوم پزشكي شهيد بهشتي در رابطه با. . . گاهنامه كلمه دانشجو 00/01/75 اتحاديه اروپا در دام رشدي كيهان 13/08/75 دانمارك، آسيب پذيري دولت در برابر فشار خارجي جمهوري اسلامي 14/08/75 رشدي، بازيچه دست صهيونيستها جمهوري اسلامي 15/08/75 برشي از يك داستان بلند هفته نامه فرهنگ آفرينش 02/11/75 شرق، غرب و غناي فرهنگ و ادبيات اسلامي اطلاعات 04/11/75 چرا ديگران هم سلمان رشدي را محكوم مي كنند؟ جمهوري اسلامي 24/11/75 سلمان رشدي كيست؟ جمهوري اسلامي 24/11/75 «مرگ» بهترين انتخاب براي رشدي جمهوري اسلامي 24 24/11/75 ساعت در زندگي جهنمي رشدي جمهوري اسلامي 24/11/75 شكست حاميان سلمان رشدي از يك و نيم ميليارد مسلمان جمهوري اسلامي 24/11/75 من مطمئن هستم كه سلمان رشدي مرتد در فرصت مناسب اعدام خواهد شد جمهوري اسلامي 24/11/75 رشدي، عبور از «خط قرمز» جهان اسلام جمهوري اسلامي 24/12/75 «مرتد» در محاصره زمان و مكان

ص: 10064

جمهوري اسلامي 24/11/75 جهان اسلام بر مجازات اعدام سلمان رشدي اتفاق نظر دارد هفته نامه كيهان هوايي 01/05/76 اسلام راهي پر سبزه و نشاط اخبار 02/06/76 «الماسي» فيلمنامه «سلمان رشدي» را مي نويسد سلام 23/06/76 آيا اسلام يك خطر جهاني است؟ پيام هاجر 00/09/76 گفتگو با حجت الاسلام والمسلمين محمدعلي رحماني رياست سازمان. . . اطلاعات 06/09/76 اجلاس تهران، پنجره اي براي تماشا از دوسو اطلاعات 24/09/76 حكم تاريخي امام رسالت 25/11/76 حكم عزت و اقتدار سلام 25/11/76 حضرت امام به دولت دستور دادند عليه توطئه سلمان رشدي. . . جمهوري اسلامي 25/11/76 تير مرگ رشدي در آينده نزديك به هدف خواهد نشست جمهوري اسلامي 25/11/76 عصاي موسي در مصاف با كيد ساحران جمهوري اسلامي 25/11/76 اظهارنظر مقامات و سياستمداران خارجي راجع به كتاب سلمان رشدي جمهوري اسلامي 25/11/76 نگاهي به مباني فقهي حكم امام خميني در مورد سلمان رشدي مرتد جمهوري اسلامي 25/11/76 «آيات ايماني» در برابر «آيات شيطاني» جمهوري اسلامي 25/12/76 آن حكم الهي سلام 26/11/76 فتواي تاريخي امام رسالت 26/11/76 قول ثابت ابرار 26/11/76 آزادي بيان و رويه دوگانه غرب آفرينش 26/11/76 فتواي امام احياگر عزت مسلمين قدس 26/11/76 تاءليفات و طرز تفكر رشدي مرتد فردا 26/11/76 داستان ساختگي آيات شيطاني كيهان 26/11/76 مكر خداوندي، مرگ تدريجي فردا 26/11/76 انگليس، باز هم

ص: 10065

لجاجت! جمهوري اسلامي 27/11/76 تاءليفات و طرز تفكر رشدي مرتد فردا 27/11/76 آيات شيطاني و مواضع برگشت ناپذير آفرينش 28/11/76 ليبراليسم فرهنگي و غائله سلمان رشدي قدس 28/11/76 سلمان رشدي، متحد صهيونيسم دو هفته نامه بنياد 28/11/76 سلمان رشدي، عامل غرب در تهاجم فرهنگي عليه اسلام دوهفته نامه بنياد 28/11/76 تاءليفات و طرز تفكر رشدي مرتد فردا 28/11/76 فتواي تاريخي امام (ره) آفرينش 30/11/76 طشت رسوايي غرب آفرينش 30/11/76 ارزشهاي اسلامي و غربي جامعه 06/12/76 امام در قضيه سلمان رشدي در مقام صدور حكم بوده است نه فتوا فردا 10/12/76 موضوع سلمان رشدي براي حاميان او «معظل» است جمهوري اسلامي 11/12/76 سياستهاي استعماري امريكا كثيف ترين نوع ارتجاع است جمهوري اسلامي 01/02/77 گزارش سالانه وزارت امور خارجه امريكا درباره ايران هفته نامه آزادي 19/02/77 نگاهي مستقل به تهاجم فرهنگي اطلاعات 22/02/77 جدال در تاريك و روشن لحظه ها آفرينش 26/02/77 غرب، عامل تحريك مسيحيان در پاكستان جمهوري اسلامي 29/02/77 حكم اعدام سلمان رشدي مرتد لغوشدني نيست هفته نامه ارزشها 25/03/77 علت كندي روند رابطه اروپا با ايران، دخالت صهيونيستها است رسالت 28/04/77 عبدالقدوس، مبارز مصري: بنيادگرايي و ليبراليسم آشتي پذيرند صفحه اول 30/04/77 آزموده را دوباره آزمودن خطاست كيهان 04/05/77 رهبري در زمان ابرار 19/06/77 خوشحالي بي مورد رشدي مرتد رسالت 04/07/77 دفن تاچريسم اخبار 04/07/77 فتواي امام

ص: 10066

خميني (ره) درباره سلمان رشدي به قدرت خود باقي است كيهان 05/07/77 چيزي به سود «رشدي» تغيير نكرده است جمهوري اسلامي 05/07/77 ورود ايران و انگليس به مرحله اي تازه از روابط آريا 05/07/77 مساله ساده اي است ابرار 05/07/77 چه حكيمانه گفت. . . كيهان 05/07/77 انگليس، چرخش يا تاكتيك؟! كيهان 06/07/77 قتل رشدي، پايان ماجرا رسالت 06/07/77 نظرات سه تن از نمايندگان مجلس در مورد روابط ايران و انگليس ايران 06/07/77 آيا مساله «سلمان رشدي» خاتمه مي يابد؟! هفته نامه ارزشها 06/07/77 جدايي دولت از امام، هرگز! جمهوري اسلامي 06/07/77 توفيق سياسي توسعه 06/07/77 باز هم پيروزي ديگر سلام 06/07/77 تهران - لندن، نگاه به آينده ايران 07/07/77 تكاپو براي جبران شرمندگي كيهان 07/07/77 شيطان، در موضع دفاعي! جمهوري اسلامي 07/07/77 فتواي امام خميني (ره) درباره سلمان رشدي لغوشدني نيست رسالت 08/070/77 حكم اعدام سلمان رشدي به قوت خود باقي است هفته نامه جام اصفهان 08/07/77 تحليل سياسي هفته جمهوري اسلامي 09/07/77 موضع دولت در مورد «رشدي» تغيير نكرده است سلام 09/07/77 يك تدبير كار و كارگر 09/07/77 ما محتاج رابطه با اروپايي ها نيستيم جمهوري اسلامي 11/07/77 حجت الاسلام و المسلمين سيدحسن خميني بر غير قابل لغوبودن فتواي امام. . . اطلاعات 12/07/77 فتواي عزت آفرين و سياست خارجي در بوته آزمايش و نقد جمهوري اسلامي

ص: 10067

12/07/77 عزت در برابر بيگانه در گرو تواضع در برابر ملت سلام 12/07/77 چرا انگليس ها باختند؟ سلام 13/07/77 جايزه جمهوري اسلامي 14/07/77 سلمان رشدي، مرتد است و حكم اعدام او به قوت خود باقي است جمهوري اسلامي 15/07/77 ملاحظاتي پيرامون اظهارات وزير امور خارجه در موضوع سلمان رشدي جمهوري اسلامي 15/07/77 توافق تهران و لندن در دو نگاه دو هفته نامه عصر ما 15/07/77 فتواي قتل سلمان رشدي نبايد دستخوش سياستهاي خارجي قرار گيرد رسالت 16/07/77 رشدي در دام مرگ جمهوري اسلامي 21/07/77 انگليس، ترفند تازه كيهان 22/07/77 سلمان رشدي از ديروز تا امروز سلام 23/07/77 با سرافرازي اعلام مي كنم كه پيرو مكتب امام خميني (ره) هستم ماهنامه صبح 00/08/77 حكم اعدام سلمان رشدي قابل نقض نيست جمهوري اسلامي 13/10/77 ايران در مطبوعات جهان خرداد 17/10/77 سلمان رشدي عامل هجوم فرهنگي غرب ماهنامه صبح 00/11/77 اگر كسي غير از نظام، حكم ارتداد صادر كرد بايد به كيفر اعمالش برسد آريا 05/11/77 غرب در جستجوي مزبله اي براي رشدي مرتد جمهوري اسلامي 18/11/77 انقلاب ايران از نگاه ژنرال طلاس كيهان 20/11/77 حكم الهي سلام 25/11/77 گفتگو با فيروز دولت آبادي مشاور وزير خارجه 25/11/77 حكم ماندگار آفرينش 26/11/77 غرب، قربانگاه حقيقت رسالت 26/11/77 حكم الهي پابرجا مي ماند رسالت 26/11/77 گفت و گوي آفرينش با پنج تن

ص: 10068

از نمايندگان مجلس درباره حكم تاريخي امام خميني آفرينش 27/11/77 ابعاد شخصيتي سلمان رشدي چگونه شكل گرفته است؟ جمهوري اسلامي 27/11/77 لندن به دنبال راه نجات از شر رشدي است جمهوري اسلامي 27/11/77 رشدي مرتد، سلاح اتحاديه اروپا براي 10 سال عناد با انقلاب اسلامي جمهوري اسلامي 27/11/77 آيات شيطاني، جنگ فرهنگي استكبار عليه اسلام قدس 27/11/77 آيات شيطاني و سلمان رشدي مرتد در بيان و نگاه انديشمندان غربي قدس 27/11/77 زنگار مرگ ابرار 77/21/40

ص: 10069

پيش درآمدي بر تبعيد آفتاب

12 چكيده: سال 1341 خورشيدي را مي توان سرفصل تازه اي در تاريخ اسلام و ايران دانست در اين سال، پس از يك دوره اعتراضها و انتقادهاي شديد، در نوع خود نسبت به شيوه هاي حكومتي نظام شاهنشاهي از سوي روحانيت بويژه شخص امام خميني، حوداثي روي داد كه منجر به رويارويي مستقيم روحانيون با رژيم شد كه در اين ميان، امام خميني با ادامه و تشديد مبارزه، شاه را به انفعال و واكنش واداشت. يك سال پيش از آن، مرجع بزرگ شيعه - آيت الله بروجردي - به رحمت ايزدي پيوست و اين توهم براي شاه و دولتمردان وقت به وجود آمد كه روحانيت ايران تضعيف شده و شهر قم - به عنوان يكي از كانونهاي عمده مبارزه روحانيت با رژيم - مركزيت خود را از دست داده است. در همين سال، آيت الله سيد ابوالقاسم كاشاني نيز كه يكي از پيشگامان مخالفت با دولتهاي گذشته بود درگذشت. دكتر علي اميني كه به عنوان مهره اي پيچيده براي امريكا و نخست وزيري اصلاح طلب شهرت يافته بود و در عين حال با نزديك كردن خود به برخي از مراجع قم، بين مردم محبوبيتي كسب كرده بود بر اساس توافق پنهاني شاه با "جان، اف، كندي" رئيس جمهوري وقت امريكا كنار گذاشته شد و سرانجام پس از تغيير و

ص: 10070

تحولاتي، پست صدارت به يكي از نزديكترين مهره هاي سرسپرده شاه - امير اسدالله علم - سپرده شد. در دوران صدارت علم حوداثي رخ داد كه بخشي از آن حوادث شامل هجرت امام خميني مي شود، اين گزارش به بررسي تبعيد آفتاب يا هجرت امام خميني (س) مي پردازيم. فضاي باز سياسي كه بر اساس تز حزب دموكرات امريكا و شخص كندي دركشورهاي مختلف و از جمله ايران ايجاد شده بود، با اجراي چند رفورم اجتماعي از سوي شاه و بر اثر عواملي به صورت يك موضوع فراموش شده درآمد. در چنين شرايطي شاه مصمم به اجراي طرحها و برنامه هايي شد كه از سوي امريكا ديكته شده بود. نخست، لايحه اصلاحات ارضي در نوزدهم دي ماه 1340 همراه با تبليغات فراواني به تصويب رسيد و بلافاصله به مرحله اجرا گذاشته شد كه مخالفت چندي را به دلايل بسيار كه بررسي آنها در مجال اين نوشته نيست به دنبال نداشت. برنامه رفورميستي اصلاحات ارضي، هر چند يك طرح امريكايي بود، اما از سوي ابرقدرت ديگر جهان - به رغم وجود تنشهايي كه در آن زمان بين امريكا و شوروي وجود داشت - مورد استقبال قرار گرفت و رسانه هاي گروهي اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي (اسم و عنواني كه در آن ايام، يدك مي كشيد) از جمله روزنامه

ص: 10071

"پراودا" و راديو مسكو به تجليل از آن پرداختند. امام خميني كه نسبت به اهداف پشت پرده امريكا از اجراي اصلاحات ساختگي آگاهي كامل داشت و نه تنها لايحه اصلاحات ارضي را در جهت منافع كشاورزي نمي دانست بلكه آن را گامي زمينه ساز براي حركتهاي آتي رژيم در جهت وابستگي بيشتر به آمريكا و غرب ارزيابي مي كرد. اما در عين حال مخالفت مجرد با تصويب لايحه اصلاحات ارضي مي توانست مورد بهره برداري تبليغاتي رژيم در بين دهقانان قرار گيرد لذا امام مترصد فرصتهاي آتي و فراهم نمودن زمينه قيام عمومي بود. برنامه ديگر شاه طرح موضوعي به نام "لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي" بود. روزي اين مسئله از طرف دولت، سر و صداي چنداني نشد تا اينكه روزنامه ها خبر تصويب آن را در هيات دولت منتشر كردند. روزنامه كيهان در شانزدهم مهرماه 1341 تيتر اول خود را با اين عنوان برگزيد: "طبق لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي كه در هيات دولت به تصويب رسيد، به زنان حق راي داده شد. " تفويض حق راي به زنان - كه تيتر اول روزنامه ها شده بود - در ظاهر امر، اقدامي خلاف شرع و ضد اسلامي نبود. اما رژيم شاه با تصويب اين لايحه، اهداف ديگري را دنبال مي كرد كه آماده كردن زمينه براي تجاوز به قرآن و

ص: 10072

اسلام، دستكاري در قانون اساسي و انجام تغييراتي در برخي از اصول آن و باز كردن دست آن دسته از افرادي كه اجراي قوانين اسلامي را، مانعي در اجراي اغراض خود مي دانستند، از آن جمله بود. به عبارت ديگر، رژيم مي خواست در زير سرپوش "اعطاي حق راي به زنان" ضمن حذف قيد اسلام از شرايط انتخاب كنندگان و انتخاب شوندگان و اداي سوگند به كتاب آسماني به جاي قرآن علاوه بر نوعي اسلام زدايي، هرگونه مخالفتي با تصويبنامه را " مخالفت با حقوق زن و آزاديهاي مشروع او" جلوه دهد. زماني كه روزنامه هاي عصر تهران به قم رسيد نارضاييهايي در طبقات مختلف مردم بويژه روحانيان پديد آمد. مراجع قم از جمله امام خميني در همان شب، با تشكيل جلسه اي به بحث و تبادل نظر پرداختند. حجت الاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني در اين زمينه خاطره هاي جالبي دارد و درباره تشكيل اين جلسه مي گويد: ". . . در اين مقطع (پس از طرح لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي) امام يك جلسه اي تشكيل دادند. گويا جلسه اول در خانه مرحوم حاج شيخ مرتضي حائري تشكيل شد كه امام و بعضي از مراجع ديگر شركت داشتند. ايشان در آن جلسه اعلام خطر مي كنند و بالاخره تصميم گرفته مي شود كه با اين مسئله مخالفت نمايند. خوب، طبيعي است

ص: 10073

كه بر داشتن قيد قسم به قرآن و شرط اسلام، چيز خطرناكي است و بي شك مي بايست مخالفت مي شد، ولي در اينكه منتخب بايد زن هم باشد امام مي فرمودند: شما مردها كه راي داديد چه كرديد كه آنها بكنند؟ مي خواستند يك شعار مترقي را از دست آنها بگيرند و به اين شكل، مخالفت مي كردند. همه اينها و بخصوص در شرط اول - بهانه خوبي براي شروع مبارزه در اين زمان يكي از كارهايي كه امام انجام داد، اين بود كه با علماي شهرستانها تماس گرفتند كه همگي جمع شوند و مجمعي تشكيل بدهند به نام مجمع فضلا با مدرسين، كه من هم عضو آن بودم. قرار شد افرادي تعيين شوند كه به اطراف بروند و من براي جنوب - يعني يزد و رفسنجان و كرمان - انتخاب شدم. امام نامه هايي نوشتند، در يزد به آقاي صدوقي، در كرمان براي آقاي صالحي و در رفسنجان هم خود من ماموريت داشتم كه سخنراني كنم. آقايان ديگر نيز هر كدام به جايي رفتند. يكي به اصفهان، يكي به شيراز، ديگري به مشهد و. . . چون امام خودشان نامه ها را مي نوشتند و افراد را براي بردن آن تعيين مي كردند من نامه را برداشتم، بردم يزد و به آقاي صدوقي دادم. سخنراني هم كردم، براي

ص: 10074

مردم رفسنجان نيز سخنراني كردم. در اين باره توضيح دادم كه ما چه مي گوييم و رژيم چه مي خواهد. به كرمان كه رسيدم پيش آنكه جلسه اي داشته باشم، آقاي نجفي (مرعشي نجفي) از قم با آقاي صالحي تلگراف زده بود كه رژيم خواسته علما را پذيرفته است. يعني مسئله تمام شد. همانجا من با قم تماس گرفتم معلوم شد كه امام از اين مقدار كه رژيم پشنهادات خود را پس گرفته راضي نيست. اينجا نزديك بود يك كلاهي سر آقايان بگذارند و بين آنها تفرقه بيندازند. از مواردي كه همه آقايان شركت كرده و در مبارزه متفق شده بودند اينجا بود. رژيم هم به طور نيم بند، يك چيزي را قبول كرده بود و بعضي آقايان هم آن حرف را پذيرفته بودند و طبعا اين خطر وجود داشت كه بين آنها تفرقه بيفتد. اين اولين جايي بود كه اختلاف بروز كرد و امام پيروز شد، با اينكه بعضي از آقايان حرف دولت را قبول كرده بودند، امام فرمودند: من اين را قبول ندارم. نيروهاي مبارز هم همراه امام ايستادند و اين باعث شد كه رژيم قدم دوم را بردارد و قانون مذكور را لغو كند و حرفش را پس بگيرد". همانگونه كه از خاطرات حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني استنباط كرديم شاه و

ص: 10075

دولت دست نشانده اش، به رغم همه تبليغات، ارعاب و تهديدها و اعمال سياستهاي گوناگون نتوانست در قبال موضعگيريهاي سرسختانه امام خميني (ره) مقاومت كند. اسدالله علم در مصاحبه اي مفتضحانه ناگزير شد تصويب نامه مربوط به لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را ملغي الاثر اعلام كند و اين موضوع، پيروزي بزرگي براي اسلام، مسلمين و ملت ايران بود. هر چند غائله شوم انجمنهاي ايالتي و ولايتي پايان پذيرفته بود، اما رسالت اسلامي امام خميني و مسئوليت سنگين ايشان در برابر ملت و كشورش همچنان بر دوششان سنگيني مي كرد و ايشان را به خروش و حركت و مددكاري در راه پيشبرد آرمانهاي مقدس اسلامي و ملي فرا مي خواند. امام خميني در اين قيام كوتاه مدت جامعه روحانيت عليه "تصويبنامه" به حق دريافت كه ملت ايران به اسلام و روحانيت، سخت وفادارند و تبليغات زهرآگين استعمار و ايادي آن عليه روحانيت كه بيش از نيم قرن در ايران بشدت ادامه داشته است نتوانسته توده ها را نسبت به پيشوايان اسلامي بدبين سازد و از پيروي آنان بازدارد و ميان ملت و روحانيت جدايي افكند. رژيم شاه كه از ضربه هاي كوبنده روحانيت و به ويژه شخص امام خميني خشمگين بود به ترفندهاي تازه اي دست زد و آن ايجاد تبليغات تند و زننده در مطبوعات وابسته اش بود. امام كه

ص: 10076

به نقشه هاي مرموز رژيم پي برده بود و به اين نكته آگاهي داشت كه رژيم شاه درصدد اجراي طرح و نقشه تازه اي در اجراي خواستهاي امپرياليسم و صهيونيسم است با ايفاي نقشي هوشيارانه، براي فروزان نگهداشتن آتش انقلاب و شور و خروش توده ها با تمام قدرت مي كوشيد. از سوي ديگر رژيم شاه كه در پشت پرده، دست به كار طرح نقشه اي به منظور پياده كردن رفورم امريكايي باصطلاح " انقلاب سفيد" بود و نمي خواست پيش از آمادگي كافي، بار ديگر با ملت و روحانيت روبرو شود در مقام پيشگيري از بحراني تازه و به منظور جلب نظر روحانيت دست به اقداماتي زد كه از جمله آنها ترتيب ملاقات معاون نخست وزير با علماي قم و اظهار تاسف از نوشته هاي برخي جرايد عليه روحانيت بود. اما چند روز بعد با دست زدن به رفراندوم قلابي جهت پياده كردن طرح آمريكايي انقلاب سفيد، زمينه اي فراهم شد كه امام خميني بار ديگر مرحله تازه اي از مبارزه را آغاز كرد و بدينسان آتش انقلاب اسلامي را براي هميشه شعله ور ساخت. روز 19 دي ماه 1341 شاه در يك اجتماع ساختگي وصول به اصطلاح 6 گانه انقلاب شاه و ملت را اعلام كرد. اين اقدام كه بر اساس دستور كاخ سفيد امريكا به شاه ديكته شده بود معلول علتهايي

ص: 10077

بود كه سياستمداران واشنگتن از سالها پيش، آن را مد نظر داشتند. جلوگيري از خطر جنبش دهقانان و كارگران، باز كردن راه نفوذ و دخالت مستقيم ستون پنجم و عوامل بيگانه در ادارات و سازمانهاي دولتي، گسيل جمعي از جاسوسهاي ورزيده، ماهر و كارآزموده ساواك به روستاها، با هدف كنترل شيوه هاي روشنگرانه طبقه دهقان و روستايي و همچنين استفاده از نيروهاي انساني ارزان براي كار در كارخانه هاي مونتاژ و سرانجام تبيين شعارهاي پر زرق و برق و فريبنده اصلاحات، تحت عنوان "الغاي رژيم ارباب و رعيتي" و سهيم كردن كارگران در سود كارخانه ها از ترفندهاي موذيانه رژيم بود. براي رسيدن به چنين اهدافي تمام دستگاههاي تبليغاتي رژيم به كار افتادند و در سطحي گسترده پيرامون آنچه شاه به عنوان "انقلاب سفيد" مطرح ساخته بود در بوقهاي خود دميدند. در آن شرايط بسياري از سياستمداران حرفه اي و حتي برخي از مقامات روحاني محتاطانه با انقلاب قلابي ساخت شاه روي خوش نشان دادند. تنها امام خميني بود كه با آگاهي از عواقب كار و برنامه هاي شاه، بار ديگر علم مبارزه را بر دوش گرفت و در حضور جمعي از مقامات روحاني، پيامد زيانبار طرح آمريكايي شاه را افشا كرد و با عنوان مطالبي با اين مضامين كه: "آقايان توجه داشته باشند كه وضعي

ص: 10078

كه پيش آمده آينده تاريك و مسئوليت ما سنگين و دشوار است. حوادثي كه اكنون در جريان است اساس اسلام را با خطر نابودي تهديد مي كند. توطئه حسابشده اي عليه اسلام و ملت و استقلال ايران تنظيم شده و بايد توجه داشت كه اين حادثه را نمي توان با غائله تصويبنامه مقايسه كرد و با همان ملاك نسبت به اين ماجرا برخورد نمود. . . بزرگترين كاري كه از ما ساخته است بيدار كردن و متوجه ساختن مردم است. آن وقت خواهيد ديد كه داراي چه نيروي عظيمي خواهيم بود كه زوال ناپذير است و توپ و تانك هم حريف آن نمي شود. امام خميني در قبال اعلام رفراندوم شاه با صدور اعلاميه تندي به اين امر شديدا اعتراض كردند و براي نخستين بار با عنوان اين مطلب كه: ". . . كساني كه در مقابل قانون و ملت مسئول هستند اعليحضرت را اغفال كردند كه به نفع آنان اين عمل را انجام دهند. " لبه تيز انتقاد را متوجه شخص شاه ساختند و رفراندوم را عملي اجباري و مقدمه اي براي از بين بردن مواد مربوط به مذهب دانستند و از علماي اسلام خواستند تا وظايف خود را در مقابل اسلام و قرآن ايفا كنند. رفراندوم قلابي سرانجام صورت گرفت و روزنامه هاي تحت سانسور شديد رژيم تعداد

ص: 10079

راي دهندگان را بيش از 5 ميليون و 600 هزار نفر موافق در مقابل 4 هزار و 150 راي مخالف اعلام نمودند. اين در حالي بود كه چند روز پيش از آن ماموران مسلح شاه با حمله وحشيانه به مردم و روحانيون و كشت و كشتار در مدرسه فيضيه ماهيت پليد خود را نشان داده بودند. با پايان رفراندوم قلابي شاه در روز ششم بهمن ماه 1341، يكي ديگر از برنامه هاي ايالات متحده امريكا در ايران به مرحله اجرا درآمد و ساكنان كاخ سفيد، سرشار از شادي به شاه تبريك گفتند. جان اف كندي در تلگرامي كه براي محمد رضا فرستاد، برگزاري اين رفراندوم را "رويدادي تاريخي" دانست و تاكيد كرد: ". . . بيش از پيش مايه خوشوقتي است كه چنانكه اطلاع مي رسد اكثريت عظيم ملت ايران، رهبري آن اعليحضرت را در راهي كه كاملا منعكس كننده خواسته هاي ايشان است مورد تاييد قاطع قرار داده اند. مسلم است كه اين پشتيباني ملي، اعتماد آن اعليحضرت را به درستي راهي كه برگزيده اند تقويت كرده و عزم شما را در رهبري كشور خويش به جانب پيروزي در مبارزه اي كه براي بهبود زندگاني ملت خود در پيش گرفته ايد راسخ تر خواهد ساخت". شاه نيز در پاسخ تلگرام رئيس جمهور امريكا تاكيد كرد: ". . .

ص: 10080

ما در عين آنكه به گذشته پر افتخار خود مباهات مي كنيم نظر به آينده دوخته ايم و مي كوشيم تا دوشادوش آزادترين و مترقي ترين ملل جهان در راه ترقي پيش رويم. يقين دارم كه ما، در اجراي طرحهاي اجتماعي و اقتصادي خودمان مي توانيم به حسن نيت دوستان امريكايي خويش اطمينان داشته باشيم". از پاسخ تلگرام شاه به خوبي برمي آيد كه او تنها و تنها به "حسن نيت دوستان امريكايي" خود متكي است و همه برنامه ها و طرحها به دستور اربابان امريكايي اش به مرحله اجرا در مي آيد. اما امريكا هنوز دست بردار نبود و از شاه كه مهره اي بلا اراده براي او بود، امتيازات تازه اي مي خواست. امتيازاتي كه براي ملت ايران جز تحقير و اسارت و قبول قيد بندگي و بردگي، نتيجه ديگري نداشت. امپرياليسم امريكا در پي تحميل رفروم اسارتبار "انقلاب سفيد شاه" بر ملت ايران، بنيان اقتصادي اين كشور را درهم شكسته بود، درصدد اجراي طرح ننگين ديگري تحت عنوان "كاپيتولاسيون" برآمد. طراحي امريكا براي اجراي اين برنامه بدان جهت بود كه كاخ سفيد با آگاهي از عدم موفقيت شاه در سركوب نهضتي كه امام خميني آن را بنيان نهاده بود مي دانست كه در آينده اي نه چندان دور، انقلابي خونين و دامنه دار عليه امريكا و رژيم دست نشانده اش در ايران آغاز خواهد شد و

ص: 10081

احياي كاپيتولاسيون و گرفتن مزاياي كنسولي و قضايي براي اتباع خود در ايران خواهد توانست منافع خود را حفظ كند و در عين حال از فروپاشي نظام دست نشانده اش جلوگيري نمايد. اجراي طرح كاپيتولاسيون، حتي پيش از آغاز رفورم ننگين انقلاب سفيد در برنامه ايالات متحده امريكا قرار داشت، منتهي اميدوار بود كه اجراي اين رفورم، موجب پيشگيري جنبش مردمي گردد و ديگر نيازي به دخالت نظاميان امريكا در ايران نباشد، لذا روي اين پيشنهاد كه بنا به گفته يكي از مقامات وزارت خارجه ايران در اسفندماه 1340 به ايران داده شده بود پافشاري چنداني نشد. اما قيام خونين پانزدهم خرداد و اوج روز افزون نهضت امام خميني و نتيجه گزارشهاي كارشناسان امريكايي، نشاندهنده عدم موفقيت رژيم شاه در جلب رضايت توده ها بود و بدين جهت، رژيم شاه را تحت فشار قرار داد. رژيم شاه كه بقاي خود را در حمايت كاخ سفيد مي دانست بلافاصله دست به كار شد و به گونه اي شتابزده، لايحه اي مبني بر مصونيت مستشاران و ديگر تبعه امريكا در ايران را كه در تاريخ سيزدهم مهرماه 1342 در كابينه اسدالله علم به تصويب رسيده بود به مجلس سنا برد و در مرداد 1343، آن در مجلس سنا به تصويب رسانيد. دولت حسنعلي منصور، اين لايحه را در تاريخ 21

ص: 10082

مهرماه 1343 به مجلس شوراي ملي برد و نمايندگان اين مجلس فرمايشي با يك قيام و قعود، آن را تصويب كردند و بدين ترتيب، كاپيتولاسيون قرن نوزدهم را در قرن بيستم زنده ساختند و ننگ تازه اي براي خاندان پهلوي آفريدند. رژيم شاه بخوبي آگاه بود كه ملت ايران، در برابر تحميل چنين ننگي ساكت نخواهد نشست و سكوت نخواهد كرد، لذا با تمام توان كوشيد با كنترل شديد رسانه هاي گروهي و اعمال سانسوري همه جانبه تا آنجا كه ممكن است از افشاي اين خيانت جلوگيري كند. مطبوعات آن روز، هيچ اشاره اي به تصويب لايحه كاپيتولاسيون نكردند، بلكه با طرح و انعكاس مطالب انحرافي و سرگرم كننده، وضعي پديد آورند كه مردم را در حالت بي تفاوتي نسبت به موضوع نگه دارند. به راه انداختن كارناوالهاي بااصطلاح شادمانه به مناسبت سالروز تولد شاه در روز چهارم آبان و اجراي چند طرح ديگر، از جمله همين ترفندهاي رژيم و دولت بود، غافل از اينكه، اموري كه به سرنوشت جامعه و كشور بستگي دارد و آينده ايران را تهديد مي كند از نظر تيزبين علماي آگاه دور نمي ماند. هنوز چند روز از احياي تصويب لايحه كاپيتولاسيون نگذشته بود كه نشريه داخلي مجلس شورا كه متن كامل مذاكرات نمايندگان و رئيس دولت را منعكس كرده بود به دست امام خميني

ص: 10083

رسيد و ايشان با مطالعه آن، دريافت كه رژيم شاه بار ديگر به چه خيانت بزرگي كه در اصل به بنيان استقلال كشور ضربه وارد كرده، دست زده است. امام با آگاهي از اين موضوع، آن چنان به خشم آمد كه هيچگاه سابقه نداشت. خبرهاي مربوط به نگرانيها و آشفتگيهاي امام بتدريج به اطلاع قشرهاي مختلف مردم رسيد، به گونه اي كه بسياري به منظور كسب اطلاع از چگونگي موضوع از شهرهاي دور و نزديك به قم آمدند و با ايشان ملاقات نمودند. رهبر انقلاب به منظور افشاي خيانت پشت پرده اي كه عليه كشور و مردم ايران صورت گرفته بود، تصميم گرفت با صدور اعلاميه و با ايراد سخنراني، توده ها را كه ايشان را تنها مامن و ملجا خود مي دانستند آگاه سازد. در اجراي اين هدف، ابتدا پيكهايي همراه نامه به شهرستانهاي مختلف اعزام داشت و علما و روحانيون مركز و شهرستانها را از وقوع حادثه مطلع ساخت و خود نيز با مقامات روحاني قم به گفتگو نشست و مراتب را به اطلاع آنان رسانيد تا بدين وسيله آنان را به حركت درآورد و با خود همراه سازد و تا حدودي نيز در اين كار به توفيقهايي دست يافت. زمينه از هر جهت فراهم شد و امام خميني تصميم نهايي را براي افشاگري و رسوا

ص: 10084

ساختن شاه و دار و دسته اش گرفته بود روز ايراد سخنراني بيستم جمادي الاخر سال 1384 مطابق با چهارم آبان 43 تعيين و از قبل به اطلاع مردم رسيد و سيل جمعيت از تهران و شهرستانها براي شنيدن سخنراني امام و آگاهي از جنايت تازه شاه، راهي قم شدند. رژيم شاه دچار وحشت شده بود و مي دانست، امام خميني ابعاد گوناگون خيانتهاي بزرگي را كه به ملت شده است بي پرده با مردم در ميان خواهد گذاشت. رژيم در عين حال آن اندازه كه از ايجاد نفرت و انزجار در توده هاي مسلمان ايران عليه امريكا وحشت داشت عليه خويش نگران نبود، زيرا هرگونه مخالفت با امريكا را مساوي با سرنگوني رژيم و از دست دادن تاج و تخت شاهنشاهي مي دانست و بدين جهت درصدد برآمد با هر وسيله ممكن از اقدامي كه موجب خشم امريكا شود جلوگيري كند. مشاوران شاه، مي دانستند امام خميني از جمله كساني نيست كه بتوان او را از انجام كاري بازداشت و به عبارت ديگر از تهديد و ارعاب، كاري ساخته نيست، لذا درصدد برآمدند غير مستقيم و توسط عناصر به ظاهر غير وابسته و به اصطلاح وجيه المله و با عنوان پند و اندرز خيرخواهانه ، ايشان را از حمله عليه امريكا بازدارند. براي انجام اين مقصود، يكي از افراد مورد وثوق

ص: 10085

دستگاه حاكمه كه تا حدودي هم داراي وجهه اي ملي و بيطرف بود روانه قم شد كه ضمن ملاقات با رهبر انقلاب، ايشان را از حمله به امپرياليسم و ايجاد فضاي ضد امريكايي در محيط مذهبي ايران برحذر دارد. اين شخص، چند روز پيش از موعد مقرر به قم آمد. امام فرستاده شاه را نپذيرفت و سرانجام با اصرار زياد موفق به ديدار با شهيد حاج آقا مصطفي خميني فرزند ارشد امام شد و پيام شاه را اينچنين بازگو كرد. "امريكا به منظور كسب وجهه در ميان مردم ايران با تمام قدرت فعاليت مي كند و پول مي ريزد و از نظر قدرت در موقعيتي است كه هرگونه حمله به آن مراتب خطرناكتر از حمله به شخص اول مملكت است! آيت الله خميني اگر اين روزها بنا دارند نطقي ايراد كنند بايد خيلي مواظب باشند كه به دولت امريكا برخوردي نداشته باشد كه خيلي خطرناك است و با عكس العمل تند و شديد آنان مواجه خواهد شد. ديگر هر چه بگويند، حتي حمله به شخص شاه چندان مهم نيست! "1 امام خميني با شنيدن اين پيام، دريافت كه عمده ترين نقطه ضعف شاه در آن شرايط در تحريك كردن افكار توده ها و شورانيدن آنان عليه امپرياليسم امريكا منشا همه مفاسد ايران ست. از اين رو، در

ص: 10086

سخنراني و اعلاميه تاريخي خود، با شديدترين لحن امريكا را به باد انتقاد و اعتراض گرفت. روز بيستم جمادي الاخر 84 مصادف با ميلاد بانوي انقلابي اسلام حضرت فاطمه زهرا (س) و زاد روز امام خميني، شهر مقدس قم حالتي ديگر گونه داشت. در همه خيابانهاي آن، جمعيت انبوهي كه از تهران و شهرستانها به منظور شنيدن سخنان تاريخي امام به اين شهر آمده بودند موج مي زد. منزل امام و كوچه هاي اطراف آن و باغ اناري كه در جوار منزل ايشان بود دهها هزار تن گرد آمده بودند. هواي آبان ماه در شهر قم، نسبتا سرد بود، اما مردم بي توجه به سرماي هوا در اشتياق شنيدن سخنراني امام، بيتابي مي كردند. ساعت تقريبا، 30/8 بامداد را نشان مي داد كه رهبر انقلاب با چهره اي افروخته، چشماني از شدت خشم و خستگي و بيخوابي سرخ شده، جبيني گره خورده و قيافه اي آراسته و جذاب در مقابل مردم ظاهر شد. مردم با شعار صلوات نسبت به ايشان ابراز احساسات كردند. بسياري با ديدن قيافه افروخته و اندوهبار ايشان به گريه افتادند و آنگاه آيه شريفه استرجاع - انالله و انا اليه راجعون - از زبان ايشان جاري شد، صداي گريه و شيون در فضا طنين افكند. حال و وضع امام خميني نيز به هنگام ايراد

ص: 10087

نطق، سخت بحراني بود و سرانجام رهبر انقلاب نطق تاريخي خود را به اين شرح ايراد كردند: متن سخنراني تاريخي امام خميني عليه كاپيتولاسيون: بسم الله الرحمن الرحيم انالله و انا اليه راجعون (گريه حضار) من تاثرات قلبي خودم را نمي توانم اظهار كنم. قلب من در فشار است. از روزي كه مسائل اخير ايران را شنيدم، خوابم كم شده، (گريه حضار)، ناراحت هستم، قلبم در فشار است، من با تاثرات قلبي روزشماري مي كنم: چه وقت مرگ پيش بيايد(گريه شديد حضار). ايران ديگر عيد ندارد، عيد ايران را عزا كردند(ادامه گريه حضار)، عزا كردند و چراغاني كردند. عزا كردند و دسته جمعي رقصيدند، ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، باز هم چراغاني كردند، پايكوبي كردند. اگر من به جاي اينها بودم، اين چراغانيها را منع مي كردم، مي گفتم بيرق سياه بالاي سربازارها بزنند، بالاي سر خانه ها بزنند، چادر سياه بالا ببرند. عزت ما پايكوب شد، عظمت ايران از بين رفت (گريه حضار) عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند. قانوني به مجلس بردند كه در آن، اولا ما را ملحق كردند به "پيمان وين" و ثانيا الحاق كردند به آن كه تمام مستشاران نظامي امريكا، با خانواده هايشان با كارمندان فني شان، با كارمندان اداري شان، با خدمه شان و با هر كسي كه به آنها بستگي

ص: 10088

دارد از هر جنايتي كه در ايران بكنند مصون هستند. اگر يك خادم امريكايي، يا يك آشپز امريكايي، مرجع تقليد شما را در وسط بازار ترور كند، زير پاي خود منكوب كند، پليس ايران حق ندارد جلو او را بگيرد! دادگاههاي ايران حق محاكمه ندارد! بايد پرونده به امريكا برود و در آنجا اربابها را معين كند! دولت سابق، اين طرح را تصويب كرده بود و به كسي نگفت. دولت حاضر، اين تصويبنامه را چندي پيش به مجلس سنا برد و با يك قيام و قعود مطلب را تمام كرد و باز نفسشان در نيامد، چند روز پيش، اين تصويبنامه را به مجلس شورا بردند، در آنجا صحبتهايي شد، بعضي از وكلا مخالفتهايي كردند، ليكن مطلب را گذراندند، با كمال وقاحت گذراندند. دولت با كمال وقاحت از اين امر ننگين طرفداري كرد، ملت ايران را از سگهاي امريكايي پست تر كردند! اگر كسي يك سگ امريكايي را با اتومبيل زير بگيرد او را بازخواست مي كنند، حتي اگر شاه ايران يك سگ امريكايي را زير بگيرد،

ص: 10089

مورد بازخواست قرار مي گيرد، ولي چنانچه يك آشپز امريكايي، شاه ايران را زير بگيرد، بزرگترين مقام را زير بگيرد، كسي حق تعرض ندارد. چرا؟ براي اينكه مي خواستند وام بگيرند، امريكا خواست كه اين كار انجام شود. بعد از چند روز، يك وام دويست ميليون دلاري از امريكا تقاضا كردند، مورد تصويب قرار گرفت كه در ظرف پنج سال، مبلغ مزبور را به دولت ايران بپردازند و در ظرف ده سال 300 ميليون دلار، بازپس بگيرند. مي فهميد يعني چه؟ دويست ميليون دلار هر دلاري 8 تومان - در ظرف پنج سال به منظور هزينه هاي نظامي به دولت ايران وام بدهند و در ظرف ده سال 300 ميليون دلار پس بگيرند. يعني صد ميليون دلار - 800 ميليون تومان - از ايران در ازاء اين وام، سود بگيرند. معذلك ايران براي اين دلارها خودش را فروخت، استقلال ما را فروخت، ما را جز اول مستعمره حساب كرد، ملت مسلم ايران را در دنيا از وحشيها عقب مانده تر معرفي نمود! ما با اين مصيبت چه كنيم؟ روحانيون با اين مصايب چه كار كنند؟ عرض خود را به كدام مملكت برسانند؟ ساير ممالك خيال مي كنند اين ملت ايران است كه اينقدر خود را پست نموده، نمي دانند كه اين دولت ايران است، اين مجلس ايران است، اين

ص: 10090

مجلسي است كه ارتباطي به ملت ندارد، اين مجلس سرنيزه است، اين مجلس چه ارتباطي به ملت دارد؟ ملت ايران به اين وكلا راي نداده است، بسياري از علماي طراز اول و مراجع، انتخابات را تحريم كردند وملت از آنان تبعيت كرده راي نداد، ليكن زور سر نيزه اينان را آورد بر كرسي نشانيد. اينها ديدند كه با نفوذ روحاني نمي توانند هر كاري را انجام دهند، مي خواهند نفوذ روحاني را از بين ببرند. در يكي از كتابهاي تاريخ كه امسال به طبع رسيده و در مدارس به بچه هاي ما تدريس مي شود بعد از ذكر مطالبي دروغ و خلاف واقع، نوشته است: اكنون معلوم شد كه قطع نفوذ روحانيت، به نفع و رفاه حال اين ملت است. آنها بخوبي دريافتند كه اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد، اين ملت يك روز اسير انگليس و روز ديگر اسير امريكا باشد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد اسرائيل، اقتصاد ايران را قبضه كند، نمي گذارد كالاهاي اسرائيل - آن هم بدون گمرك - در ايران فروخته شود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد اينها خودسرانه چنين قرضه سنگيني را بر ملت ايران تحميل كنند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد در بيت المال چنين هرج و مرجي واقع شود. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد هر دولتي هر كاري كه خواست

ص: 10091

انجام دهد، هر چند صددرصد بر ضد ملت باشد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد، مجلس به اين صورت مبتذل درآيد، نمي گذارد مجلس با سر نيزه درست شود تا چنين فضاحتي ببار آورد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد دختر و پسر در آغوش هم كشتي بگيرند - چنانكه در شيراز شده است - اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد دختران عفيف مردم در مدارس، زير دست جوانها باشند و زنها را به مدرسه پسرانه و مردها را به مدرسه دخترانه بفرستند و فساد راه بيندازند. اگر نفوذ روحانيون باشد، تو دهن اين دولت مي زند، تو دهن اين مجلس مي زند، وكلا را از مجلسين بيرون مي ريزد. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد عده اي به اسم وكيل بر ملت تحميل شده، بر سرنوشت مملكتي حكومت كنند. اگر نفوذ روحانيون باشد نمي گذارد، يك دست نشانده امريكايي اين غلطها را بكند، از ايران بيرونش مي كنند. نفوذ روحاني مضر به حال ملت است؟ ! نه خير، مضر به حال شماست! مضر به حال شما خائن هاست، نه مضر به حال ملت. شما مي دانيد كه با نفوذ روحاني نمي توانيد هر كاري را انجام دهيد، هر غلطي را بكنيد، مي خواهيد نفوذ روحاني را از بين ببريد. شما گمان كرديد كه با صحنه سازي مي توانيد ميان روحانيين اختلاف بيندازيد؟ اين خواب بايد در مرگ براي

ص: 10092

شما حاصل شود، نمي توانيد چنين كاري را انجام دهيد، روحانيين با هم هستند. من تمام روحانيين را تعظيم مي كنم. من بار ديگر دست تمام روحانيين را مي بوسم، آن روز اگر دست مراجع را بوسيدم امروز دست كاسب را هم مي بوسم. (گريه حضار و احساسات شديد) آقايان! من اعلام خطر مي كنم. اي ارتش ايران! من اعلام خطر مي كنم. اي سياسيون ايران! من اعلام خطر مي كنم. اي بازرگانان ايران! من اعلام خطر مي كنم. اي علماي ايران! اي مراجع اسلام! من اعلام خطر مي كنم. اي فضلا! اي طلاب! اي حوزه هاي علميه! اي نجف! اي قم! اي مشهد! اي تهران! اي شيراز! من اعلام خطر مي كنم. خطر دارد، معلوم مي شود زير پرده چيزهايي است كه ما نمي دانيم، در مجلس گفتند: نگذاريد پرده ها بالا برود. معلوم مي شود براي ما خوابهايي ديده اند. . . از اين بدتر چه خواهند كرد؟ از اسارت بدتر چيست؟ از ذلت بدتر چه مي باشد؟ چه مي خواهند بكنند؟ اينها چه خيالي دارند؟ اين قرضه دلار چه بر سر اين ملت آورد؟ آيا بايد اين ملت فقير در ظرف ده سال صد ميليون دلار - هشتصد ميليون تومان - نفع پول به امريكا بدهد؟ در عين حال براي چنين قرضه اي ما را بفروشيد. نظاميهاي امريكا و مستشاران نظامي امريكا، براي شما چه نفعي دارند؟

ص: 10093

! اگر اين مملكت اشغال امريكاست پس چرا اينقدر عربده مي كشي؟ چرا اينقدر دم از ترقي مي زني؟ ! اگر اين مستشاران، نوكر شما هستند پس چرا از اربابها بالاترشان مي بريد؟ اگر نوكرند با آنان مثل ساير نوكرها عمل كنيد؟ اگر كارمند شما هستند شما هم مثل ساير ملل كه با كارمندانشان عمل مي كنند با اينان رفتار نماييد؟ اگر مملكت ما اشغال آمريكاست اعلام كنيد، پس ما را از اين مملكت بيرون بريزيد. چه مي خواهند بكنند؟ اين دولت به ما چه مي گويد؟ اين مجلس با ما چه كرد؟ اين مجلس غير قانوني، اين مجلس غير قانوني، اين مجلس مجرم، اين مجلسي كه به فتوا و به حكم مراجع تقليد تحريم شده است، اين مجلسي كه به ادعا دم از استقلال و انقلاب مي زند و مي گويد: ما از انقلاب سفيد، آمده ايم! من نمي دانم كجاست اين انقلاب سفيدي كه اينقدر روي آن جار و جنجال راه انداخته اند؟ ! خدا مي داند كه من مطلعم و رنج مي برم، من مطلعم از اين دهات و شهرستانهاي دور افتاده و از اين قم عقب مانده، من مطلعم از گرسنگي مردم و از وضع نابسامان زراعت و فلاحت مردم. براي اين مملكت فكري كنيد، براي اين ملت فكري كنيد، اينقدر قرض روي قرض نياوريد، اينقدر نوكر نشويد. البته دلار نوكري هم

ص: 10094

دارد! دلارها را شما بگيريد استفاده كنيد، نوكري را ما بكنيم! اگر ما زير اتومبيل، يك امريكايي رفتيم كسي حق ندارد به امريكاييها بگويد بالاي جشم شما ابروست! ! آن آقاياني كه مي گويند بايد خفه شد و دم در نياورد آيا در اين مورد هم مي گويند بايد خفه شد؟ در اين جا هم ساكت باشيم و دم در نياوريم؟ ! ما را بفروشند و ما ساكت باشيم؟ ! استقلال ما را بفروشند و ما ساكت باشيم؟ ! والله گناهكار است كسي كه داد نزند، والله مرتكب كبيره است كسي كه فرياد نزند. (احساسات شديد حضار) اي سران اسلام! به داد اسلام برسيد. اي علماي نجف! به داد اسلام برسيد. اي علماي قم! به داد اسلام برسيد، رفت اسلام (گريه شديد حضار) اي ملل اسلام! اي سران ملل اسلام! اي رؤساي جمهور ملل اسلامي! اي سلاطين ملل اسلامي! به داد ما برسيد، اي شاه ايران! به داد خودت برس! ما چون ملت ضعيفي هستيم و دلار نداريم بايد زير چكمه امريكا برويم؟! امريكا از انگليس بدتر، انگليس از امريكا بدتر، شوروي از هر دو بدتر، همه از هم بدتر، و همه از هم پليدترند، ليكن امروز سر و كار ما با امريكاست. رئيس جمهور امريكا بداند، اين معنا را بداند كه امروز در پيش

ص: 10095

ملت ما، از منفورترين افراد بشر است كه چنين ظلمي به ملت اسلامي كرده است، امروز قرآن با او خصم است، ملت ايران با او خصم است. دولت امريكا اين مطلب را بداند كه او را در ايران ضايع و مفتضح كردند. بيچاره آن وكلا! داد زدند كه از اين دوستان ما بخواهيد كه اين قدر به ما تحميل نكنند، ما را نفروشيد، ايران را به صورت مستعمره در نياوريد ولي چه كسي گوش داد؟ از پيمان وين يك ماده را ذكر نكرده اند، ماده 32 اصلا ذكر نشده است، من نمي دانم آن ماده چيست؟ نه تنها من نمي دانم بلكه رئيس مجلس هم نمي داند، وكلا هم نمي دانند كه آن ماده چه مي باشد، مع الوصف طرح را قبول و امضا كردند، طرح را تصويب كردند گرچه عده اي اظهار كردند كه ما نمي دانيم ماده 32 چه مي باشد، ممكن است آنها امضا نكرده باشند، آن عده ديگر از وكلا كه امضا كردند بدتر از اينان بودند، اينها مشتي جهالند. . . رجال سياسي ما و صاحب منصبان بزرگ ما را يكي پس از ديگري از كار بركنار كردند. امروز در كشور ما، در دست رجال سياسي وطنخواه كاري نيست. ارتش هم بداند كه آن را يكي پس از ديگري كنار مي گذارند آيا ديگر براي ارتش

ص: 10096

آبرو باقي ماند كه يك فراش امريكايي، يك آشپز امريكايي بر ارتشبد ما مقدم باشد؟ اگر من نظامي بودم استعفا مي كردم، اگر من وكيل مجلس بودم استعفا مي كردم، من اين ننگ را قبول نمي كردم. بايد براي آشپز امريكايي، مكانيك امريكايي، اداري امريكايي، اداري فني، كارمندان فني امريكايي و خانواده هايشان مصونيت باشد ليكن علماي اسلام، وعاظ اسلام و خدمتگزاران اسلام، در تبعيد و زندان باشند! طرفداران اسلام در بندر عباس و زندان باشند به جرم اينكه روحاني يا طرفدار روحانيت مي باشند. اينها در كتاب تاريخ، سند دست دادند كه: رفاه حال اين ملت در قطع نفوذ روحانيت است، يعني رفاه حال اين ملت در قطع يد رسول الله مي باشد! روحانيوني كه از خودشان چيزي ندارند، هر چه دارند از رسول الله دارند، بايد قطع يد رسول الله از اين ملت بشود! اينها اين را مي خواهند تا اسرائيل با خيال راحت هر كاري را انجام دهد، تا آمريكا با دل راحت هر چه مي خواهد بكند. امروز تمام گرفتاري ما از آمريكاست، تمام گرفتاري ما از اسرائيل است، اسرائيل هم از آمريكاست، اين وكلا هم از امريكا هستند، اين وزرا هم از امريكا هستند، همه دست نشانده امريكا هستند، اگر نيستند چرا در مقابل آن نمي ايستند داد بزنند؟ ! من الان در حال انقلاب هستم، حافظه ام درست كار نمي كند،

ص: 10097

نمي توانم مطلب را خوب به ياد بياورم. در مجلسي از مجالس سابق كه مرحوم آقا سيد حسن مدرس، وكيل بود دولت روسيه التيماتومي به ايران داد كه اگر طرح ما را - در قضيه ايكه الان به ياد ندارم - نپذيريد از راه قزوين حمله كرده تهران را مي گيريم! دولت وقت به مجلس فشار آورد كه اين طرح را تصويب كند. يكي از مورخين امريكايي مي نويسد: يك روحاني دست به عصا (مرحوم مدرس) آمد پشت تريبون ايستاد و اظهار كرد: اكنون كه بناست از بين برويم چرا سند نابودي خود را شخصا امضا كنيم؟ مجلس به واسطه مخالفت او جرائت پيدا كرد و طرح را رد كرد. شوروي هم هيچ غلطي نتوانست بكند. روحاني اين چنين است، يك روحاني لاغر ضعيف، يك مشت استخوان، التيماتوم و پيشنهاد دولت مقتدر روسيه را رد كرد. امروز هم اگر يك روحاني در مجلس بود نمي گذاشت اين كار انجام بشود. براي همين است كه مي خواهند نفوذ روحانيت را قطع كنند، تا به آمال و آرزوهايشان برسند! آنقدر مطالب انباشته است، آنقدر مفاسد در اين كشور زياد است كه من با اين حالم، با اين سينه ام نمي توانم مطالب را آن مقداري كه مي دانم به عرض شما برسانم. لكن شما موظفيد اين مطالب را به رفقاي خود برسانيد، . علما

ص: 10098

موظفند كه ملت را آگاه كنند، ملت موظف است كه در اين امر صدا بلند كند، به مجلس اعتراض كند، به دولت اعتراض كند كه چرا چنين كاري كرديد؟ ! چرا ما را فروختيد؟ شما كه وكيل ما نيستيد اگر وكيل هم بوديد چون خيانت كرديد خودبه خود از وكالت ساقط مي شويد. اين خيانت به كشور است، خدايا اينها به كشور خيانت كردند، خدايا اين دولت به كشور ما خيانت كرد، به اسلام خيانت كرد، به قرآن خيانت كرد، وكلاي مجلسين آنهايي كه با اين امر موافقت نمودند خيانت كردند، وكلاي مجلس سنا اين پيرمردها خيانت كردند، وكلاي مجلس شورا آنهايي كه به اين امر راي دادند به كشور خيانت كردند، اينها وكيل نيستند، دنيا بداند اينها وكيل ايران نيستند اگر هم بودند من عزلشان كردم، از وكالت معزولند و تمام تصويب نامه هايي كه تاكنون گذرانده اند بي اعتبار است. به حسب نص قانون، طبق اصل دوم متمم قانون اساسي تا مجتهدين در مجلس نظارت نداشته باشند قانون هيچ اعتباري ندارد. از اول مشروطه تا به حال، كدام مجتهد نظارت داشته است؟ اگر پنج نفر مجتهد در اين مجلس بود، حتي اگر يك روحاني در اين مجلس بود تو دهن اينها مي زد، نمي گذاشت اين كار انجام شود، مجلس را به هم مي زد. من به آن وكلايي كه

ص: 10099

به ظاهر مخالفت كردند اين اعتراض را دارم كه اگر واقعا مخالف بوديد چرا خاك به سرتان نريختيد؟ چرا بلند نشديد يقه آن مردك را بگيريد؟ آيا معناي مخالفت اين است كه بگوييد ما مخالفيم و سر جاي خود بنشينيد؟ و آن همه تملق بگوييد؟ بايد هياهو كنيد، بايد بريزيد وسط مجلس، نگذاريد چنين مجلسي وجود پيدا كند و اين طرح را از مجلس بيرون ببريد، به صرف اينكه من مخالفم كار درست مي شود؟ ديديد كه مي گذرد. ما اين قانون را كه باصطلاح خودشان گذرانيده اند قانون نمي دانيم. ما اين مجلس را، مجلس نمي دانيم، ما اين دولت را، دولت نمي دانيم. اينها، خائنند، خائن به كشورند. خداوندا امور مسلمين را اصلاح كن (آمين جمعيت) خداوندا ديانت مقدسه اسلام را عظمت عنايت فرما (آمين حضار) خداوندا افرادي را كه به اين آب و خاك خيانت مي كنند، به اسلام خيانت مي كنند، به قرآن خيانت مي كنند نابود كن (آمين پر شور حضار) والسلام عليكم و رحمة الله در اينجا مناسب مي دانيم متن لايحه اي را كه در جلسات سري و محرمانه مجلسين سنا و شورا به تصويب رسيد و عنوان "كاپيتولاسيون" بر خود گرفت. عينا نقل كنيم: "ماده واحده: با توجه به لايحه شماره 25/11/1342 - 2157 -2291-18 دولت و ضمايم آن كه در تاريخ 21/11/42

ص: 10100

به مجلس سنا تقديم شده به دولت اجازه داده مي شود كه رئيس و اعضاي مستشاري نظامي ايالات متحده را در ايران كه به موجب موافقت نامه هاي مربوطه در استخدام دولت شاهنشاهي مي باشد از مصونيتها و معافيتهايي كه شامل كارمندان اداري و فني موصوف در بند - و - ماده اول قرارداد وين كه در تاريخ 18 آوريل 1961 مطابق 29 فروردين ماه 1340 به امضا رسيده است مي باشد برخوردار نمايد". نكته جالب اين است كه اين لايحه در نيمه شب (ساعت 24( با قيام و قعود سناتورها از تصويب گذشت و بد نيست كه توضيحات آقاي ميرفندرسكي معاون وزارت خارجه وقت به سناتورها را در نيمه هاي شب پيرامون اين لايحه ننگين و همچنين گزارش عباس مسعودي: مخبر كميسيون خارجه سنا را منعكس نماييم تا ملت ايران، به دلايل خشم امام خميني در آن زمان، بيشتر آگاهي يابند. متن همين مذاكرات بود كه چند روز پس از تصويب لايحه به دست امام رسيد و ايشان را به ايراد آن نطق تاريخي واداشت: دكتر صديق: خوب است آقاي معاون وزارت امور خارجه راجع به اين مطالبي كه در آنجا قيد شده است توضيحاتي بدهند. راجع به اين معافيتهايي كه در بند - و - ماده اول قرارداد وين، چون متبادر به ذهن نيست اگر ممكن

ص: 10101

است توضيحاتي لطف كنند. (از سخنان دكتر صديق به خوبي مي توان دريافت كه حتي سناتورها از آنچه قرار بود به آن راي بدهند بي اطلاع بودند!) رئيس: آقاي معاون وزارت خارجه بفرماييد! معاون وزارت خارجه (آقاي ميرفندرسكي): به طوري كه سناتورهاي عظام اطلاع دارند قرارداد وين كه از مجلس سنا گذشت ضميمه اش يك يادداشتي بود كه بين وزارت امور خارجه و سفارت امريكا در تهران مبادله شده بود. يادداشت ضميمه عبارت از اين بود كه مستشاران نظامي امريكايي كه در خدمت شاهنشاهي هستند از مزايا و مصونيتهايي كه طبق قرارداد وين به كاركنان فني سفارتخانه ها تعلق مي گيرد برخوردار شوند - اين كارمندان به طوري كه تعريف شده اند در بند - و - از ماده اول، اصطلاح مامور اداري و فني، يعني آن دسته از كارمندان ماموريت كه به امور اداري و فني اشتغال دارند - اين يادداشتها بين وزارت خارجه و سفارت امريكا رد و بدل شد، ولي البته قوه قانوني وقتي پيدا مي كند كه به تصويب مجلسين برسد (دكتر كاظمي: آن مصونيتها و معافيتها را بفرماييد) . معاون وزارت خارجه: مصونيتها و معافيتها كه در يادداشتهايي است كه مبادله شده است. . . رئيس: راجع به كليات ديگر نظري هست؟ (اظهاري نشد) راي مي گيريم به ورود در شور ماده واحده،

ص: 10102

سناتورهايي كه موافق اند قيام فرمايند (اكثر برخاستند) تصويب شد! ماده واحده مطرح است، آقاي مسعودي بفرماييد! مخبر (عباس مسعودي) : بنده مي خواستم براي استحضار خاطر آقاياني كه يك قدري در اين كار ترديد دارند عرض بكنم كه اين موضوع مكرر در كميسيون خارجه با حضور تمام اعضا مورد بحث قرار گرفت. متاسفانه الان به غير از بنده و آقاي دكتر حكمت، ساير آقايان اعضاي كميسيون خارجه در جلسه حاضر نيستند كه توضيح بدهند. در چند ماه پيش اين موضوع با حضور آقاي دكتر انصاري معاون سابق وزارت خارجه مطرح شد و مورد توجه و دقت قرار گرفت و به خاطر اينكه قرارداد وين بايد اول به تصويب مي رسيد اين را ما متوقف گذاشتيم ولي مطالعات به طور كامل انجام شد و توضيحات لازم را از وزارت خارجه گرفتيم. در مرحله دوم با حضور آقاي ميرفندرسكي بار ديگر مطرح شد و در همان موقع بود كه قرارداد وين به مجلسين پيشنهاد شد و به تصويب رسيد. بعد، اين گزارش رفت به كميسيون جنگ، در آنجا مطالعه شد، در آنجا هم مورد تصويب قرار گرفت و برگشت به كميسيون خارجه، بار ديگر در كميسيون خارجه مورد تاييد قرار گرفت و پيشنهاد شد به مجلسين و اين يادداشتهايي كه بين وزارت خارجه و سفارت براي

ص: 10103

امريكا مبادله شده است، اگر اجازه بفرماييد بنده مي خوانم. ملاحظه خواهند فرمود كه اين يادداشتها قانع كننده است و تصور مي كنم كه نظر آقايان تامين باشد و رفع اشتباه از كساني كه به اين موضوع توجه دارند بشود. رئيس: نسبت به ماده واحده ديگر نظري نيست؟ (اظهاري نشد) راي مي گيريم به ماده واحده. سناتورهايي كه موافق اند قيام فرمايند. (اكثر برخاستند) تصويب شد. كليات آخر مطرح است. نظري هست مي فرماييد. (اظهاري نشد) راي مي گيريم به كليه لايحه. سناتورهايي كه موافق اند قيام فرمايند. (اكثر برخاستند) تصويب شد. براي راي نهايي به مجلس شوراي ملي فرستاده مي شود. جلسه را ختم مي كنيم. ساعت 12 شب مجلس ختم شد! [به طوري كه از مذاكرات مجلس سنا استنباط مي شود به اين نكته پي مي بريم كه اولا اكثر سناتورها اصولا به آنچه قرار بود راي بدهند و پي آمدهاي آن، آگاهي نداشتند. ثانيا جلسه سنا، در ساعتي تشكيل شده بود كه سناتورهاي پير، شتاب داشتند تا هر چه زودتر، كار به پايان برسد و براي خواب و استراحت به كاخهاي آنچنانيشان برسند] چگونگي تصويب لايحه در مجلس شورا نيز، دست كمي از مجلس سنا نداشت. بر اساس اسنادي كه بعدا منتشر شد بر اين نكته تاكيد شده است كه: "در مجلسي كه جلسات عادي آن معمولا چهار ساعت طول مي كشد

ص: 10104

و براي لايحه بودجه به طور استثنا حداقل پنج ساعت را پيش بيني كرده اند، در اين مورد بخصوص علي رغم مذاكرات نمايندگان از جريان عادي خارج شده اند. آن جلسه در ساعت 15/9 دقيقه بامداد رسميت يافت و قاعدتا مي بايستي ساعت يك بعدازظهر ختم شود، ولي مذاكرات را ادامه دادند تا نمايندگان خسته و كوفته و گرسنه بشوند و همان وضع غافلگيري جلسه فوق العاده سنا را پيش بياورند". اين لايحه سرانجام در مجلس شورا نيز به تصويب نمايندگان رسيد و اعتراضات برخي از نمايندگاني كه به ظاهر، مخالف تصويب آن بودند به جايي نرسيد البته اين حركتها جنبه محكم كاري داشت والا وضعيت مجلس آن زمان و حد و مرز خود فروختگي نمايندگان مجلس فرمايشي به گونه اي نبود كه قادر به مخالفت جدي با اينگونه وطن فروشيها باشند. جالب آنكه در آن ايام، بسياري از سياستمداران به ظاهر مخالف رژيم و دولت از طرح اين لايحه در مجلس، اطلاع داشتند، اما كوچكترين واكنشي در مخالفت با آن نشان ندادند و اين، تنها امام خميني بود كه با ايراد سخنان آتشين و صدور بيانيه اي كوبنده، نهضتي را پايه ريزي كردند كه هر چند به تبعيدشان به كشور تركيه انجاميد، اما ثمرات آن پانزده سال بعد، نظامي را بنيان نهاد كه موجب تولدي تازه براي اسلام و مسلمانان گرديد. امام

ص: 10105

خميني علاوه بر ايراد آن نطق تاريخي و انقلابي، اعلاميه حماسه آفرين و روشنگرانه ديگري نيز صادر كردند و از خيانتهاي فراوان شاه و دار و دسته اش پرده برداشتند و آنچه را كه در مجلسين فرمايشي پيرامون لايحه ننگين كاپيتولاسيون گذشته بود به اطلاع ملت رساندند. اين اعلاميه تاريخي به دو طريق مختلف در تهران و اصفهان با تعداد بسيار زيادي به چاپ رسيد و با شيوه بي سابقه اي در سراسر كشور پخش شد. در كتاب "بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني" شيوه توزيع آن، به اين شرح آمده است: "هر شهر و شهرستاني - كه نيرو و امكانات پخش در آن بود - به چند بخش تقسيم مي شد و توزيع اعلاميه در هر بخش آن به عهده عده اي قرار مي گرفت. پخش كنندگان كه به طور مساوي اعلاميه در دست داشتند در سر ساعات معيني كه از پيش مقرر شده بود هر يك در محيطي كه ماموريت پخش در آن را به عهده گرفته بودند دست به توزيع مي زدند و در زمان بسيار كوتاهي اعلاميه ها را پخش كرده، پيش از آنكه شناخته يا دستگير شوند مي گريختند. بيش از 40 هزار نسخه از اين اعلاميه فقط در تهران در زماني كمتر از ده دقيقه پخش شد. توزيع كنندگان كه پانصد نفر از

ص: 10106

جوانان غيور بازار و دانشگاه بودند هر نفري فقط با هشتاد نسخه اعلاميه در سر ساعت معيني از شب، دست به توزيع زدند و دايره پخش كه از دايره نارمك و تهران نو تا شهر ري گسترش داشت يكباره در ظرف چند دقيقه از اعلاميه امام پوشانده شد، بدون آنكه حتي يك نفر دستگير شود! اين شيوه جديد و جالب در پخش اعلاميه كه از طرف گروه "موتلفه اسلامي" ترتيب داده شده بود دستگاه جاسوسي شاه (ساواك) را سخت به وحشت انداخت. آنها كه از پيش به صدور اعلاميه از طرف قائد بزرگ پي برده بودند با بسيج تمام نيرو و امكانات و كنترل چاپخانه ها و رفت و آمدها مي خواستند كه از چاپ و پخش آن جلوگيري به عمل آورند. ليكن علي رغم آن پيشگيري و تداركات امنيتي، توده هاي مسلمان ايران، اعلاميه رهبر سترگ خود را با بهترين گونه كه تا آن روز سابقه نداشت پخش كردند. در ابتداي اعلاميه مي خوانيم: "آيا ملت ايران مي داند در اين روزها در مجلس چه گذشت؟ مي داند بدون اطلاع ملت و به طور قاچاق چه جنايتي واقع شد؟ مي داند مجلس به پيشنهاد دولت، سند بردگي ملت ايران را امضا كرد؟ اقرار به مستعمره بودن ايران نمود؟ سند وحشي بودن ملت مسلمان و ملي ما، قلم سرخ كشيد بر

ص: 10107

تمام لاف و گزافهاي چندين ساله سران قوم. ايران را از عقب افتاده ترين ممالك دنيا پست تر كرد؟ اهانت به ارتش محترم ايران و صاحب منصبان و درجه داران نمود، حيثيت دادگاههاي ايران را پايمال كرد؟ به ننگين ترين تصويبنامه دولت سابق با پيشنهاد دولت حاضر، بدون اطلاع ملت با چند ساعت صحبتهاي سري راي مثبت داد؟ ملت ايران را در تحت اسارت امريكاييها قرار داد؟ اكنون مستشاران نظامي و غير نظامي امريكا با جميع خانواده و مستخدمين آنها آزادند هر جنايتي بكنند، هر خيانتي بكنند. پليس ايران حق بازداشت آنها را ندارد، دادگاههاي ايران، حق رسيدگي ندارند، چرا؟ براي آنكه امريكا مملكت دلار است و دولت ايران محتاج به دلار. . . " در بخش ديگر از اين اعلاميه، ضمن تاكيد بر اينكه "بر پيشوايان دول اسلامي است كه فرياد ما به دنيا برسانند و از مراكز پخش آزاد ناله جانسوز اين ملت بدبخت را به جهان گوشزد كنند" آمده است: "هدف مراجع عظام و روحانيون در هر جا باشند يكي است و آن پشتيباني از ديانت مقدسه اسلام و قرآن مجيد و طرفداري از مسلمين است. اختلافي بين علماي اعلام و نگهبانان اسلام در اين هدف مقدس نيست. اگر فرضا اختلاف اجتهاد و نظري در امري جزئي و ناچيز باشد مثل ساير اختلافات در امور فرعي مانع

ص: 10108

از وحدت نظر در امور اصولي نيست. اگر سازمانهاي دولتي گمان كرده اند با سم پاشيها مي توانند ما را از هدف مقدس خود منحرف كنند و به دست جهان متعصب به قصد شوم خود برسند خطا كرده اند. اينجانب كه يك نفر از خدمتگزاران علماي اعلام و ملت اسلام هستم در موقع خطير و براي مصالح بزرگ اسلام حاضرم براي كوچكترين افراد تواضع و كوچكي كنم تا چه رسد به علماي اعلام و مراجع عظام كثرالله امثالهم. . . " امام خميني در قسمت ديگري از اعلاميه به زنداني بودن بي گناهان در سياهچالهاي شاه اشاره مي كنند: ". . . آيا ملت مسلمان مي داند كه در حال حاضر عده اي از علما و مبلغين و طلاب و بسياري از مسلمين بي گناه در زندانها به سر مي برند و برخلاف قوانين، آنها را بدون رسيدگي مدتهاي مديد زنداني كرده اند و مرجعي نيست كه به اين وضع هرج و مرج ارتجاعي قرون وسطايي خاتمه دهد؟ اينها دنباله قتل عام پانزدهم خرداد - دوازدهم محرم - است كه جراحت آن از قلب ملت پاك نخواهد شد. . . " در بخش پاياني

ص: 10109

اين اعلاميه كوبنده و افشاگرانه به وضع رقت بار مردم مستضعف اشاره شده است: ". . . من از فكر زمستان امسال رنج مي برم، من شدت گرسنگي و خداي نخواسته لاكت بسياري از فقرا و مستمندان را پيش بيني مي كنم. لازم است خود ملت به فكر فقرا باشند. لازم است از حالا براي زمستان آنها تهيه شود كه فجايع سال سابق تكرار نشود. لازم است علماي اعلام بلاد، مردم را دعوت به اين امر ضروري بفرمايند. . . " سخنان و اعلاميه روشنگرانه امام، موج تازه اي از خشم و نفرت مردم عليه شاه و باند مزدورش به راه انداخت. فرياد اعتراض در هر گوشه اي از كشور بلند شد. علما و روحانيون شهرستانها با پشتيباني و همراهي مردم، طي تلگرامها و نامه ها و طومارهايي خواستار الغاي فوري كاپيتولاسيون شدند. رژيم شاه كه انتظار چنين واكنش تندي از سوي توده ها را نداشت سخت به وحشت افتاد و حسنعلي منصور (نخست وزير) به منظور توجيه خيانتي كه به پيشنهاد او صورت گرفته بود به مجلس سنا رفت و به ياوه گوييهايي پرداخت و از جمله گفت: ". . . چون ممكن است اعمال نفوذ بعضي از اعضاي ستون پنجم كه عده اي از آنها شناخته شده اند تاثيري داشته باشد اين بود كه بنده لازم دانستم اين مسئله را موشكافي كنم. اشاعه

ص: 10110

اكاذيب منحصر به عده محدودي است. ملت ايران تمام رشته هاي ناامني را گسيخته است و دولت ايران با دادن مصونيت سياسي به چند مستشار نظامي كوچكترين زياني به حقوق ملت ايران نمي رساند. كشورهاي بزرگ و كوچك ديگري هم براي تقويت دفاعي كشور خود چنين اعتباراتي را گرفته اند. نه تنها ارتش ايران بلكه ملت و دولت و مجلسين ايران در مواقع ضروري و لازم، جوابگوي دشمنان داخلي و خارجي مملكت خواهند بود (صحيح است سناتورها) ملت ايران يكدل و يكجهت پشتيبان ولت خدمتگزار است! " اما هيچيك از اين توجيهات و ترفندهاي سياسي نتوانست مردم مسلمان ايران را از راهي كه رهبر دورانديششان برگزيده بود منحرف سازد و بدين سبب همچنان به اعتراض و ابراز نارضاييهاي خود ادامه مي دادند. رژيم هم دريافته بود كه با وجود امام خميني در ايران، نه تنها پياده كردن طرح استعماري "انقلاب سفيد" و اجراي دستورات امپرياليسم امريكا امكان پذير نيست بلكه تاج و تخت و كاخ سلطنت او در معرض زوال و نابودي است. از اين رو، درصدد دستگيري و تبعيد ايشان برآمد و براي انجام اين هدف شوم، شب سيزدهم آبان ماه 1343 صدها كماندو و چترباز مسلح، به قم گسيل شدند و خانه امام را به محاصره درآوردند و از بام و در و ديوار وارد منزل شدند

ص: 10111

و به منظور دستگيري ايشان حتي خادمين منزل را به باد كتك گرفتند. امام خيني در آن ساعت در يكي از اتاقهاي اندرون به نماز و دعا مشغول بود و از سر و صداها و حركات غير عادي دريافت چكمه پوشان رژيم براي دستگيري ايشان به خانه يورش آورده اند. بيدرنگ لباس بر تن كرد تا از در اندروني به بيروني برود، اما دري كه اندرون را به بيرون متصل مي ساخت در آن لحظه بسته بود و كليد آن كه نزد ايشان بود مفقود شده بود. دژخيمان شاه كه از پرس و جو در بيروني متوجه شده بودند حضرت امام در اندرون به سر مي برد به در اندرون يورش بردند و چون در را بسته ديدند با مشت و لگد به در كوفتند. امام خميني چندين بار فرياد برآوردند كه: "وحشيگري درنياريد، الان در را باز مي كنم". اما مزدوران از خدا بي خبر، بدون توجه به سخنان امام، آنقدر بر در كوفتند كه قسمتي از آن را شكستند. امام خميني كه از پيدا كردن كليد نااميد شده بود از در ديگر اندرون كه به كوچه باز مي شد خارج شد و هنگام بيرون رفتن، مهر امضاي خود را به رسم امانت به همسر گراميشان سپرد و فرمود: "شما را به خدا مي سپارم". كماندوها و دژخيمان

ص: 10112

شاه كه سراسر كوچه را اشغال كرده بودند به محض اينكه امام خميني از خانه خارج شدند ايشان را محاصره كردند و به ماشيني كه مقابل منزل آورده بودند سوار كردند و ماشين با شتاب هر چه بيشتر به حركت درآمد. در كتاب "بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني" به نقل از پاسباني كه در آن ساعت در جلوي بيمارستان فاطمي پست مي داد گفته شده است: "امام خميني را از در منزل تا سر خيابان با ماشين فولكس واگن آوردند و سر خيابان سوار ماشين شورلتي كه از قبل آماده شده بود كردند و با ماشين شورلت به تهران بردند. امام خميني وقتي كه از ماشين فولكس پياده مي شد بيش از چهارصد كماندو و چترباز مسلح در اطراف ايشان در محوطه گرد آمده بودند و ايشان با لبخند معناداري به مسئول آن گروه فرمودند: اينهمه قوا نمي خواست! " فاصله قم تا تهران در آن روزها - كه فاقد اتوبان بود - با سريع ترين وسيله نقليه زميني معمولا كمتر از دو ساعت طول نمي كشيد، اما ماشين حامل رهبر بزرگ انقلاب، در زماني كمتر از 90 دقيقه اين فاصله را پيمود و به فرودگاه مهرآباد رسيد. در آنجا سرهنگ مولوي كه پيش از رسيدن ماشين حامل امام خميني حاضر شده بود به

ص: 10113

وسيله بي سيم به مافوق خود (ظاهرا شاه) اطلاع داد كه ماموريت تا اينجا به خوبي صورت گرفته و بقيه آن نيز بزودي انجام خواهد شد! هنوز آفتاب روز سيزدهم آبان ماه 1343 سر از افق بيرون نياورده بود كه رادمردي از سلاله علي و فاطمه و دلسوزترين فرد براي توده هاي محروم و ستمديده به دياري دور از وجود ياران وفادارش فرستاده شد. روز بعد، در يك كادر دو ستوني با حروفي ريز و به عنوان اطلاعيه اي كم اهميت خبر تبعيد امام خميني كه عصر 13 آبان از راديو خوانده شده بود به اين شرح در روزنامه ها انعكاس يافت: "طبق اطلاع موثق و شاهد و دلايل كافي چون رويه آقاي خميني و تحريكات مشاراليه بر عليه منافع ملت و امنيت و استقلال ارضي كشور تشخيص داده شد، لذا در تاريخ 13 آبان 1343 از ايران تبعيد گرديد. سازمان اطلاعات و امنيت كشور" . در اين اطلاعيه هيچگاه مشخص نشد كه "دلايل كافي" كدام اند و كدام مرجع و دادگاه ذيصلاحي آن را مورد تاييد قرار داده و حكم بر تبعيد صادر كرده است؟ رژيم شاه تنها به اين امر، دل خوش كرده بود كه رهبر نهضت را از مريدان پاكباخته خود دور مي سازد و از اين پس خواهد توانست برنامه هاي ديكته شده از سوي

ص: 10114

كاخ سفيد را به شكلي دلخواه اجرا كند. غافل از اينكه، مردم مسلمان ايران، از پاي نخواهند نشست و سكوت موقت آنان همانند آتش زير خاكستري است كه سرانجام افروخته خواهد شد و كاخ پوشالي ستم شاه و شه پرستان را خواهد سوزانيد وجنايتكاران و خائنان به كشور و جامعه را به سزاي اعمال خود خواهد رساند. هنگامي كه هواپيما به قصد پرواز به سوي تبعيدگاه، موتورها را روشن كرد يكي از مقامات باصطلاح امنيتي، پاسپورت امام را به دست ايشان داد و گفت: "شما اكنون به تركيه مي رويد وخانواده شما نيز بزودي به شما ملحق خواهند شد". سرهنگ افضلي نيز كه امام را تا تبعيدگاه همراهي مي كرد در كنار ايشان قرار گرفت. هواپيما از زمين كنده شد و اوج گرفت. يكي از ميهمانداران به صندلي امام نزديك شد: - اجازه مي فرماييد براي شما چاي بياورم؟ امام سرهنگ افضلي را كه كنارشان نشسته بود مورد خطاب قرار داد و پرسيد: - آيا ايشان (اشاره به ميهماندار) مسلمان اند؟ ميهماندار پيش از آنكه منتظر پاسخ سرهنگ افضلي باشد، خود به حرف آمد: - اختيار داريد حضرت آقا! من از خانواده روحاني و. . . (سپس پدر بزرگ خود را كه يكي از علما بود معرفي كرد) . امام با آوردن چاي موافقت

ص: 10115

كرد و از ميهماندار سپاسگزاري نمود. هواپيما مسير خود را، طي مي كرد، سرهنگ افضلي به امام پيشنهاد كرد كه اگر مايل باشيد به داخل كابين هواپيما برويم تا از نزديك، دستگاه حركت و فرود آمدن و اوج گيري و. . . را مشاهده كنيد. امام با اين پيشنهاد نيز موافقت كرد و به اتفاق سرهنگ افضلي به داخل كابين هواپيما رفت و هر دوي آنها تا فرودگاه تركيه در كابين هواپيما نشستند و از برخي وسايل و لوازم هواپيما ديدن كردند و امام هر چند گاه درباره شيوه كار دستگاهها پرسشهايي مي كرد. گويا اين پرسش براي بعضيها پيش آيد كه امام خميني كه در برخوردهاي خود، خيلي رسمي و موقرانه عمل مي كنند و از هرگونه حركت تفريحي و گفت و شنود خودماني خودداري مي ورزند، چرا در آن لحظه هايي كه از خانه، خانواده و ياران خويش دور مي شدند، پيشنهاد ميهماندار را براي نوشيدن چاي و پيشنهاد سرهنگ افضلي را براي رفتن به كابين هواپيما و تماشاي دستگاههاي داخل كابين پذيرفتند؟ پاسخ به اين سئوال به نحوي شايسته از سوي نويسنده كتاب "بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني" داده شده است: ". . . اين برخورد ويژه و برخلاف عادت، در حقيقت مربوط به روحيه انقلابي و از خصايل ارزنده رهبري

ص: 10116

است كه خوشبختانه در ايشان به سر حد كمال وجود دارد [داشت] و رمز موفقيت ايشان در ادامه نهضت نيز در همين نكته نهفته است. ايشان بحق توجه دارد كه رهبر بايد در آن شرايط حساس كه شاديها و يا ناراحتيها به ايشان رو مي آورد، خود را نبازد و جنبه را از دست ندهد. . . در آن شرايطي كه ايشان را به تبعيدگاه مي برند اگر بنا بود طبق عادت و شيوه هميشگي خود خيلي رسمي و سنگين برخورد كند و از هر گونه خوردن و نوشيدن و گفت وگو خودداري ورزد ممكن بود همراهان ايشان كه به روحيه، اخلاق و روش ايشان هيچگونه آشنايي نداشتند چنين پندارند كه خود را باخته و مثل يك مجسمه بي روح سر جاي خود خشك شده است! و همين تصور و پندار خود را در بازگشت از تركيه به شاه (كه آرزوي درهم شكستن روح تزلزل ناپذير امام خميني را داشته و دارد) گزارش كنند و موجبات جرئت بيشتر و طغيان فرعوني شديدتر رژيم شاه و باند مزدور او فراهم آيد. از اين رو، مي بينيم كه خميني ژرف انديش و خردمند برخلاف شيوه هميشگي خود و علي رغم دل خونين و جراحت باري كه دارد در هواپيما به گونه اي برخورد مي كند كه همراهان ايشان وقتي گزارش سفر خود را

ص: 10117

به رژيم شاه و كارشناسان آن تسليم كردند روحيه آنان را در هم كوبد! شاه و هيئت حاكمه را بيچاره و درمانده سازد و كوچكترين نقطه ضعفي كه در بردارنده ترس و ياس امام خميني باشد در آن گزارش به دست نيايد. " دستگيري شهيد مصطفي خميني سيزدهم آبان ماه 1343 مردم شهر مقدس و مذهبي قم، وجود صدها نظامي مسلح به انواع سلاح را در سرتاسر شهر ديدند. صحن مطهر حضرت معصومه (س) اطراف منازل علما و مقامات برجسته روحاني در محاصره و كنترل كامل نظاميان قرار داشت. عقربه هاي ساعت به 9 صبح نزديك مي شد كه آيت الله حاج سيد مصطفي خميني فرزند ارشد امام از خانه خارج شد و به منظور ديدار با برخي مراجع و مقامات روحاني قم، راهي خانه آنان شد. عده اي از اهالي محل و روحانيوني كه پس از آگاهي از دستگيري شبانه امام به بيت ايشان رفته بودند حاج آقا مصطفي را همراهي مي كردند. حاج آقا مصطفي پس از ملاقات با يكي از روحانيون، به تنهايي و از بيراهه به منظور عدم جلب توجه ماموران - خود را به منزل مرحوم آيت الله مرعشي نجفي رساند. (مرحوم آيت الله نجفي از حاج آقا مصطفي درخواست ملاقات فوري كرده بود) . هنوز چند دقيقه از ورود حاج آقا مصطفي

ص: 10118

به منزل آيت الله نجفي نگذشته بود كه كماندوها از بام و ديوار وارد منزل آقاي نجفي شدند و ايشان را دستگير كردند و به شهرباني قم بردند. ايشان ساعتها در شهرباني تحت بازداشت بود و عصر همان روز به تهران انتقال يافت و در زندان قزل قلعه محبوس شد. بازتاب دستگيري و تبعيد امام رژيم شاه تصور مي كرد با دستگيري و تبعيد امام به تركيه، غائله پايان يافته و مردم نيز كه در مقابل عملي انجام يافته قرار گرفته اند واكنشي نشان نخواهند داد. اما غافل از اينكه مردم مسلمان ايران به محض آگاهي از تبعيد رهبر سازش ناپذير خود، جوش و خروش تازه اي را آغاز مي كنند كه عمال رژيم با وجود اعمال تمام سانسورها، تهديد و ارعابها قادر به كنترل آن نخواهد بود. اعتصاب سراسر كشور را فراهم گرفت و اين بار مردم برخلاف واقعه پانزدهم خرداد ماه كه به خيابانها ريختند و قتل عام شدند - با بستن مغازه ها و بازارها، مراتب تنفر و انزجار خود را از اقدام رژيم نشان دادند، هر چند ماموران ساواك با زور و تهديد، عده اي را به باز كردن مغازه ها وادار كردند و جلو برخي از مغازه هايي كه صاحبانشان حاضر به باز كردن آن نبودند توسط مامورين انتظامي تيغه شد و اموال آنها به غارت

ص: 10119

رفت، اما هيچيك از اين اقدامات كارساز نبود. سيل تلگرام و اعلاميه و طومار مراجع تقليد، علما و مردم مسلمان در تقبيح عمل دستگيري و تبعيد امام به سوي قم و تركيه سرازير شد. مرحوم آيت الله مرعشي نجفي در نخستين اعلاميه تند خود خطاب به "ملت مسلمان ايران و جهان" نوشت: ". . . ملت مسلمان ايران و جهان مي داند كه در اين روزها به عالم روحانيت چه ها گذشت؟ مي داند كه عالم روحانيت چه لطمه بزرگي را مشاهده نمود؟ مي داند كه حوزه علميه قم با چه مصائبي مواجه شده؟ مي داند كه مطبوعات عليه روحانيت چه ها نوشته؟ مي داند كه بار ديگر مجاهد عظيم الشان برادر عزيزمان حضرت آيت الله خميني امت بركاته را با كمال وقاحت در تاريكي دستگير و بنا به نوشته جرايد و تبليغات به خارج از ايران برده شده و پشت سرش دستگاه دروغپرداز و جرايد چه هتاكيها نموده و چه تهمتهاي ناروا زده اند؟ مي داند كه پس از گرفتاري معظم له، آقازاده محترمشان را كه با قلبي غمناك و دلي شكسته به منزل حقير آمده بود، مامورين در روز روشن از بام خانه ريختند و بيشرمانه ايشان را نيز بردند و مقاومت و اصرار من با خشونت مامورين مواجه گرديد؟ در صورتي كه اين رفتار جائرانه برخلاف موازين شرع مقدس اسلام

ص: 10120

و قانون خودشان مي باشد، زيرا كه منازل مراجع تاكنون مصونيت داشته و نظرشان در اساس قوانين معتبر است. هيات حاكمه بداند كه جرم بسيار مرتكب شده و تاريخ جهان، اين جنايت را هرگز فراموش نخواهد كرد. . . ". حوزه علميه قم با صدور اعلاميه از عموم مسلمين خواست كه با تعطيل مغازه ها و اعتصاب عمومي مراتب انزجار خود را از اين جنايت دستگاه فاسد حاكمه و طرفداري خود را از اهداف عاليه روحانيت ابراز دارند و فرياد اعتراض خويش را به گوش عموم مسلمين دنيا و مراكز حقوقي جهان برسانند. سيل اعتراض مردم به احياي كاپيتولاسيون و تبعيد امام خميني با فرستادن تلگرام، نامه و طومار به دربار، كاخ نخست وزيري، سفارت تركيه در تهران و سفارتخانه هاي كشورهاي اسلامي در ايران و مراجع ديگر همچنان سرازير بود و هر روز افزايش مي يافت. دانشجويان ايراني مقيم خارج نيز با ملت ايران همصدا شده، عليه احياي كاپيتولاسيون و تبعيد رهبر بزرگوار نهضت به اعتراض برخاستند و تظاهرات عظيمي در برخي از كشورهاي اروپاي ترتيب دادند. در عين حال با مخابره تلگرامهايي به قم، نجف و شخصيتهاي بزرگ مذهبي و سياسي جهان از جمله شيخ جامع " الازهر" در قاهره اوتانت دبير كل وقت سازمان ملل متحد در نيويورك و برتراند راسل خواستار اقدام جدي

ص: 10121

و فوري آنان جهت پايان دادن به تبعيد غير قانوني امام خميني شدند. نماينده روحانيون در تركيه رژيم شاه كه دريافته بود از خشم و خروش توده هاي مسلمان بكاهد موافقت كرد كه نماينده اي از طرف مقامات روحاني به تركيه برود و با ايشان ملاقات كند و در پي آن آقاي سيد فضل الله داماد آيت الله حاج سيد احمد خوانساري در روز نيمه شعبان از تهران به اسلامبول پرواز كرد. فرداي آن روز، امام خميني را نيز از تبعيدگاهشان "بورسا" به اسلامبول آوردند و در هتلي جدا از مسافرخانه اي كه آقاي سيد فضل الله در آنجا سكونت داشت جا دادند و ملاقاتهايي در حضور ماموران ساواك ميان آنان صورت گرفت. در اين ديدار بود كه امام خميني از دستگيري فرزند بزرگوارشان حاج آقا مصطفي آگاهي يافت و با اظهار خرسندي اظهار داشت: " زندان جهت ورزيدگي و آمادگي او براي آتيه خيلي موثر و ثمر بخش خواهد بود". بدين ترتيب بي خبري و نگراني مردم مسلمان ايران پس از يك ماه و نيم كه از تبعيد ايشان مي گذشت پايان پذيرفت و تا حدودي از نظر سلامت و تندرستي ايشان آسوده خاطر شدند. نخستين نامه از امام پس از تبعيد در زماني كه امام خميني در تركيه بودند از طرف مقامات برجسته روحاني قم

ص: 10122

نيز نمايندگاني به ديدار ايشان رفتند. از جمله اين افراد، آقاي محمود مرعشي فرزند مرحوم آيت الله مرعشي نجفي بود كه با نامه اي از سوي پدرش به حضور امام رسيد و نخستين نامه پنجاه و هشت روز پس از تبعيد با خط امام خطاب به آيت الله مرعشي به قم رسيد. در اين نامه تاكيد شده بود: ". . . بحمدالله حال اينجانب خوب و جاي هيچ نگراني نيست. خداوند متعال هر چه مقدر فرموده، صلاح اوست". از سوي ديگر، فرزند برومند امام كه پنجاه و هفت روز در زندان به سر برد، روز سه شنبه 24 شعبان مطابق هشتم دي ماه 1343 از زندان آزاد شد و در قم با استقبال پر شور مردم مواجه گرديد، اما پنج روز بعد، بار ديگر توسط ساواك دستگير و به تهران برده شد و از آنجا به تركيه تبعيد گرديد و به پدر بزرگوار و نستوهش پيوست. به دنبال اين حوادث، رژيم گروه ديگري از فضلا و اهل هنر را در تهران دستگير و زنداني كرد و تنگناها و تضييقاتي براي طرفداران امام به وجود آورد. اما مبارزات پيگير مردم مسلمان ايران همچنان ادامه داشت و با وجودي كه رژيم با تشكيل يك دادكاه فرمايشي عده اي از آنان را به شش ماه تا يك

ص: 10123

سال حبس محكوم كرد هيچ نتيجه اي عايدش نشد. خشم ملت از فشارها و تضييقات رژيم به آنجا كشيد كه جمعي از جوانمردان مسلمان بازاري از جمله مهدي عراقي، هاشم و صادق اماني، محمد بخارايي، مرتضي نيك نژاد و رضا صفار هرندي تصميم به اعدام انقلابي حسنعلي منصور و چند مهره موثر رژيم گرفتند و سرانجام گلوله هاي آتشين محمد بخارايي، قلب منصور را نشانه گرفت و او را به هلاكت رسانيد و جاي او را مهره سرسپرده ديگري به نام امير عباس هويدا گرفت. او نيز همانند گذشتگان با اجراي برنامه هاي تخريبي، وضعي را پديد آورد كه مردم به ستوه آمده و مسلمان ايران را به قيامي گسترده و همه جانبه واداشت. تبعيد غير قانوني امام خميني و اعمال فشار و زور و و جود خفقان حاكم بر جامعه، بتدريج جنبه جهاني به خود گرفت و رژيم با وجود تمام تبليغاتي كه براي باژگونه جلوه دادن رويدادهاي كشور مي كرد نتوانست وجدانهاي بيدار جهان را براي هميشه خفته نگه دارد. كميسيون حقوق بشر، طي نامه اي كه براي دبيركل سازمان ملل فرستاد به تشريح آنچه در ايران مي گذشت پرداخت و از او خواست براي جلوگيري از بيدادگريها در ايران، اقدام موثري صورت گيرد. در نامه كميسيون حقوق بشر به دبير كل سازمان ملل آمده بود:

ص: 10124

"ما توجه شما را به اعمالي كه مي تواند از طرف سازمان ملل متحد عليه روشهاي اخير دولت ايران در مورد پايمال كردن حقوق انساني اعمال شده تعقيب گردد جلب مي كنيم: گزارش اين حقايق در شماره نوامبر روزنامه هاي نيويورك تايمز، تايمز لندن و لوموند پاريس درج شده، همراه با گزارشهايي است كه از ساير منابع به ما رسيده است. به نظر مي رسد كه دولت ايران به بهانه حفظ امنيت و تحت راهنمايي نيروهاي انتظامي بخصوص سازمان امنيت، رهبران مذهبي ايران را به جرم مخالفت با روشهاي دولت ايران كه مغاير با حقوق مصرح در قانون اساسي ايران است اخراج كرده است. رهبران اصلي بدون محاكمه در زندان به سر مي برند و بيشتر يا تمام رهبران ديگر نيز در خانه هايشان تحت نظر مي باشند. ولي ناهنجارترين اين تضيييقات عبارت از تبعيد آيت الله خميني رهبر مذهب شيعه اسلامي كه 95 درصد مردم ايران به آن معتقدند و در تركيه مي باشند. در تاريخ چهارم نوامبر حضرت آيت الله خميني توسط نيروي انتظامي به تركيه تبعيد شد و اكنون در ازمير تحت نظر مي باشد. اين عمل، نقض آشكار ماده 14 قانون اساسي ايران است كه مي گويد: "هيچ ايراني را نمي توان تبعيد و يا مجبور به ترك محلي و يا اقامت در محلي نمود، مگر در مواردي كه قانون

ص: 10125

تصريح كرده است". اين عمل بدون انجام تشريفات قضايي و استناد به قانون انجام گرفت. حضرت آيت الله خميني از سال 1962 به اتهام ايجاد شورش و آشوب در اثر مخالفت با پايمال شدن حقوق مردم ايران، در قم تحت نظر به سر مي برند. در آن موقع حكومت نظامي برقرار بود و بعدا لغو شد. مشكل است تصور كرد كه چگونه رهبري كه تا اين اندازه محدود و مقيد بوده مي توانسته مجرم براي تحريك فعاليتهاي بعدي باشد. با توجه به همكاري دولت تركيه در قبول و مقيد كردن يك رهبر مذهبي كه بدون محاكمه و اتهام و بدون هيچ رابطه با منافع دولت تركيه گرفتار شده است، مسئله بيش از اندازه مهم جلوه مي كند. ما تقاضا داريم تحقيقات لازم را از دو دولت به عمل آيد و تصميمات مقتضي مطابق با مقررات سازمان ملل توسط دبيرخانه سازمان انجام گيرد. با تقديم احترام. رئيس - جن پاپانگ - رئيس افتخاري - روجر بالددين - آوريل 1965 پس از قتل منصور و دستگيري محمد بخارايي بقيه افراد گروه نيز دستگير شدند و در يك دادگاه فرمايشي، سرانجام حكم دادگاه مبني بر اعدام محمد بخارايي، رضا صفار هرندي، مرتضي نيك نژاد و صادقي اماني صادر شد و به مرحله اجرا درآمد و بقيه افراد گروه به

ص: 10126

حبس ابد تا پانزده سال، ده سال و پنج سال حبس محكوم شدند. به رغم تمام شكست و كشتارها، حبس و شكنجه ها و آزار و اذيتها، ملت ايران از پاي ننشست و به مبارزات خود عليه رژيم شاه ادامه داد و سرانجام نيز به پيروزي نهايي رسيد. كاخهاي ستم شاه فرو ريخته شد، امام خميني (ره) پس از پانزده سال دوري از وطن، بازگشت، نظام جمهوري اسلامي بنيان نهاده شد و اسلام عزيز پس از قرنها غربت، حياتي دوباره يافت و پرچم "لااله الا الله" برافراشته شد. با پيروزي انقلاب اسلامي، مردم ستمديده و مستضعفان جهان بيدار شدند و امروز شاهديم كه ستونهاي پوشالي جور و ستم، يكي پس از ديگري فرو مي ريزد و همانگونه كه امام خميني (ره) بارها تاكيد فرمودند، قرن حاضر، قرن پيروزي و حاكميت مستضعفان است. ان شاءالله منابع و ماخذ: كتابهاي "بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني" نوشته حميد روحاني. و "نهضت روحانيون ايران" نوشته علي دواني و ورزنامه هاي كيهان و اطلاعات. تدوين: - سرويس سياسي و اجتماعي "حضور"

ص: 10127

پيام عزت بخش

4 چكيده: خانم مرضيه حديده چي (دباغ) از زنان مبارز كشور ما و از چهره هاي شناخته شده انقلابي است كه فعاليتهاي سياسي خود را از سال 1346 آغاز كرده است. ايشان در سال 1352 توسط ساواك دستگير و زنداني شد. در سال 1354 پس از آزادي از زندان، با كمك شهيد محمد منتظري از كشور خارج و فعاليتهاي مبارزاتي خود را در سوريه و لبنان تحت نظر شهيد چمران ادامه داد. وي به همراه آقايان محتشمي پور و دعايي به مدت دوماه در زمان تبعيد حضرت امام در نجف اشرف، خدمت امام بود و بعد از هجرت امام خميني به فرانسه به عنوان پليس زن در منزل امام فعاليت مي كرد. ايشان بعد از پيروزي انقلاب اسلامي مسئوليتهاي مهمي را به عهده داشت از جمله فرماندهي سپاه همدان، مسئوليت بسيج خواهران كل كشور، دو دوره نمايندگي مجلس شوراي اسلامي و... خانم دباغ در ديماه سال 1367 به عنوان عضوي از نمايندگان اعزامي امام خميني براي ابلاغ پيام حضرت امام به گورباچف انتخاب شد. مصاحبة ذيل در ارتباط با همين موضوع با ايشان انجام شده است كه در پي به نظر ميرسد. » » » حضور: ضمن تشكر از شركت شما در اين مصاحبه، لطفاً خلاصه اي از چگونگي انتخاب شدن براي ابلاغ پيام حضرت

ص: 10128

امام به آقاي گورباچف و جريان سفر به مسكو و مراحل مختلف آن را بيان بفرماييد. خانم مرضيه دباغ: در دوراني كه مسئوليت زندانهاي زنان استان تهران را بر عهده داشتم، يكروز مرحوم حاج احمد آقا (رضوان الله تعالي عليه) تماس گرفتند و فرمودند كه حضرت امام س پس از قرائت نامه، احساس كردم افتخار بزرگي نصيب بنده شده است و همة دل نگراني كه در وجود من بود رفع شد نامه اي براي آقاي گورباچف دارند. شما از بين خانمها و همچنين آيت الله جوادي آملي و آقاي دكتر لاريجاني انتخاب شده ايد و آماده باشيد تا هر زمان كه حضرت امام فرمودند، اين پيام را براي آقاي گورباچف ببريد. حقيقتاً شوكي بر من وارد شد. شوروي ابرقدرتي بود كه در زمان خودش در مقابل آمريكا، خود را قطب بزرگ مي پنداشت. برايم كار بسيار سختي بود. با مرحوم حاج احمد آقا ملاقات كردم و پرسيدم جريان كامل موضوع چيست؟ فرمودند: مأموريتي براي شما مشخص شده ممكن است كه فردا يا روز بعد باشد و بايد به اتفاق آيت الله جوادي آملي و دكتر لاريجاني آن را انجام دهيد. به هر حال زمان موعود فرا رسيد و بنده به فرودگاه رفتم و به جمع گروه حامل پيام اضافه شدم. مرحوم حاج احمد آقا هم در فرودگاه

ص: 10129

حضور داشتند. آقاي لاريجاني (قائم مقام وزير امور خارجه وقت)، آيت الله جوادي آملي و سفير جمهوري اسلامي ايران در شوروي هم حضور داشتند. حاج احمد آقا فرمودند كه حضرت امام فرمودند وصيت نامه تان را بنويسيد. گفتم: به هر حال هر مسلماني وصيت نامه اي براي خود دارد اما اينكه حضرت امام تأكيد كردند نظر مباركشان چه بوده؟ فرمودند شايد هواپيما را دزديدند و به آمريكا بردند، يا هواپيماي شما را زدند. يا خود شوروي ها شماها را... چون همه دنيا مي خواهند بدانند كه پيام چيست. در واقع حق دنيا بود. چون حضرت امام با حركتي كه كرده بودند و مسايلي كه پيش آمده بود و چنين انقلابي صورت گرفت كه نظير آن انجام نشده بود، اين براي دنيا چيزي نو بود، نه مي توانستند حذفش كنند و نه تحليل كنند. جنگ تحميلي نابرابري هم اتفاق افتاده بود و دنيا هم پذيرفته بود كه ايران مقصر نبوده و حالا نوبت به بازسازي ايران رسيده است. حال كه به مرحله بازسازي رسيده اند امام پيامي دارد كه دنيا مي خواهد بداند، اگر قرار است كه فقط از شوروي كمك گرفته شود آنان جا مي مانند اگرنه؛... كه بسياري مسايل در آن نهفته بود. چطور شده است كه حضرت امام يك كشور كمونيستي را براي كمك انتخاب كردند در حاليكه از

ص: 10130

آمريكا، انگليس، فرانسه، آلمان و... درخواست كمك نشده است. به همين دليل فكر مي كردند كه ممكن است خيلي خطرها ايجاد شود و لذا حساسيت هاي زياد وجود داشت. وقتي پرواز صورت گرفت، اجازه داده شد كه نامه را بخوانيم. از اينجا به شرح سؤال شما مي پردازم كه خواستيد راجع به سفر و مراحل مختلف آن توضيح بدهم. وقتي پرواز كرديم تازه از متن نامه مطلع شديم. پس از قرائت نامه احساس كردم افتخار بزرگي نصيب بنده شده است. و همة دل نگراني كه در وجود من بود، رفع شد. قبل از قرائت نامه با خودم فكر مي كردم كه چه درخواستي حضرت امام از شوروي دارند. وقتي نامه عرفاني و هدايتي حضرت امام را و نامه اي كه انسان را به ياد نامه حضرت رسول(ص) براي نجاشي و پادشاه ايران و... مي اندازد خواندم، ذهن ما از همه بافته هاي قبلي پاك شد و در واقع احساس عزّتي به ما دست داد كه حامل نامة چنين مرد بزرگي هستيم. وقتي به شوروي رسيديم تعدادي به استقبال آمدند. مشاور مخصوص گورباچف دسته گلي هم آورده بود. طبيعتاً در دنيا مرسوم است وقتي هيأتي وارد كشوري مي شود گلي كه براي استقبال آورده مي شود به رئيس هيأت مي دهند. اين س متن پيام امام و نيز وصيت نامه سياسي الهي حضرت

ص: 10131

امام براي جوانان بسيار سودمند است عرف ديپلماتيك است. وقتي بنده را با چادر و حجاب ديدند، دست پاچه شدند و گل را به جاي اينكه به آقاي جوادي آملي بدهند به بنده تحويل دادند. در واقع وقتي با لباس روحانيت آقاي جوادي آملي و چادر بنده رو به رو شدند دچار اين حالت شدند. به هر حال سوار ماشين شديم و ما را به نزديك كاخ كرملين به جايي كه ميهمانان مهم در آنجا اسكان داده مي شدند، بردند. البته آنجا براي خود من بسيار وحشت آور بود. هرچند اتاق اختصاصي داده بودند، احساس مي شد كه چشم هاي الكترونيكي و دستگاههاي شنود كار گذاشته بودند. براي خواب هم همين مشكل را داشتم. البته سفير محترم خوشبختانه تدارك شام را در سفارت ديدند و بعد از شام براي خواب مجدداً به اتاق اختصاصي مان برگشتيم. نان و تخم مرغ پخته از سفارت به صورت نامحسوس آورديم تا صبحانه بخوريم. به هر حال صبح به كاخ كرملين رفتيم. اما با توجه به سياستگذاريهاي شوروي سابق درخصوص مسائل امنيتي جالب بود كه از وقتي وارد كاخ شديم تا زمان برگشت هيچكس از ما چيزي نپرسيد مثلاً حتي نپرسيدند دوربين كه حمل مي كنيد، متعلق به كجاست؟ و يا مثلاً كيف خودتان را به هنگام ملاقات با خود نبريد. البته

ص: 10132

يك سايت كنترل بود و ما از داخل آن ردّ شديم ولي بدون كوچكترين مزاحمت پيش آقاي گورباچف رفتيم. متأسفانه در كشور ما اينگونه نيست. مثلاً يكي از شخصيتهاي مملكت بخواهد به جايي برود چقدر ما مردم را مي گرديم، مزاحمتهايي براي آنان ايجاد مي كنيم و... و در كل آن را افتخار مي دانيم در حاليكه جز تنفر ايجاد كردن نتيجه اي به همراه ندارد. براي اين كارها از موارد غيرمحسوسي مي توان استفاده كرد. به هر حال وقتي وارد كاخ شديم ما را به يك اتاق بسيار بزرگ و بسيار ساده بردند. يك ميز تحرير در آن بود و چند تا صندلي (شش تا صندلي، هر طرف سه تا صندلي) بعداً كه قرار شد سفير جمهوري اسلامي ايران هم در جلسه حاضر شوند؛ يك صندلي هم براي ايشان اضافه كردند. حضور: پس در جلسه جمعاً شش نفر حضور داشتيد به اضافه سفير ايران؟ اسامي آنها را بفرماييد. دباغ: بله؛ شش نفر بوديم، بنده و آقاي لاريجاني كه مترجم ما بودند و آيت الله جوادي آملي و از آنها هم خود آقاي گورباچف و مشاور ايشان و مترجم و سفير هم كه بعداً به جمع ما اضافه شد. حضور: مترجم به زبان روسي ترجمه مي كرد؟ دباغ: خير، آقاي لاريجاني به انگليسي ترجمه مي كردند ولي مترجم،

ص: 10133

انگليسي را به زبان روسي براي آقاي گورباچف ترجمه مي كرد. پس از سلام و تعارف و صرف چاي، قرار شد به اصل موضوع بپردازيم. آيت الله جوادي آملي با همان ظرافت سخنگويي، شروع به قرائت نامه كردند. نامه را با «بسم الله» شروع كردند. متن نامه ابعاد مختلفي دارد. اگر براي جوانان متن اين پيام و نيز وصيت نامه سياسي الهي حضرت امام مبنا قرار گيرد بسيار سودمند خواهد بود، حتي اگر موفق نشده اند كه ديگر كتابهاي ايشان را بخوانند، چه از نظر هدايتي و ارشادي و چه از لحاظ تكليفي كه در مقابل انقلاب دارند. يكي از ابعاد بسيار ارزشمند اين نامه، دعوت به توحيد است و چقدر دقيق هم مطرح شده است. مثلاً نيامدند بگويند كه خداوند يكي است و پيغمبر(ص) ما اينگونه فرموده و... اصلاً وارد اين مباحث نشده اند. خيلي زيبا در سه موضوع وارد شدند. در جائي آقاي گورباچف را به واسطه موضوع اصلاحات در شوروي تشويق مي كنند. اين مورد از نظر رواني اثرگذاري قوي مي تواند داشته باشد. انسان بايد يك روانشناس حاذق باشد. به ايشان فرمودند كه شما گام اول را برداشته ايد و... از بُعد دوم نامه؛ بعد از مطرح شدن مسايل هدايتي اين نيست كه بگويند قرآن اينگونه گفته و يا تورات اينگونه گفته و... حال شما

ص: 10134

بياييد و اين كار را انجام دهيد بلكه فرمودند كه شما علما و دانشمندانتان را بفرستيد بيايند و پيش علما و دانشمندان ما س ارشاد خداگونه اي در اين نامه بود و باعث بيداري اسلامي ملتها بويژه مسلمانان شوروي شد بحث كنند. راجع به چي بحث كنند؟ اسامي كساني را كه مطرح مي كنند عبارتند از محي الدين عربي، سهروردي و... كساني كه ما علاوه بر آنكه به عنوان مسلمان آنها را قبول داريم، دنياي شرق و دنياي غرب هم اينها را شناخته اند و بر ديدگاههاي آنها مانور مي دهند. نكته سوم و فاز ديگري كه در نامه گشوده مي شود اين است كه ما به سادگي ننشسته ايم كه فقط مملكت خودمان را درست كنيم. ما به اين نكته توجه داريم كه هر مسلمان در هر كجاي دنيا كه باشد خودمان را موظف به حمايت و كمك از او مي دانيم. به نظرم آن رسانه هايي كه مطلب را گرفتند مطلب سوم را بيشتر توانستند درك كنند. ديديم كه ظرف مدت شش ماه مساجدي كه هفتاد سال بلندگوهاي آن خاك مي خورد صداي اذان از آن بلند مي شود. مسلمانان جرأت مي كنند اسم هايي را كه براي بچه هاي خودشان انتخاب كردند پسوند «اف» آن را بردارند و مثلاً «محمد» صدايش كنند. ارشاد خداگونه اي در اين نامه بود. و باعث ايجاد بيداري

ص: 10135

اسلامي در ملتها به ويژه مسلمانان شوروي شد. به هر حال در حين قرائت نامه توسط آقاي جوادي آملي دو سه جا آقاي گورباچف كمي برافروخته شد به حالت نيم خيز بلند شد و دوباره نشست. خطي روي كاغذ كشيد، دوباره تكيه داد. مرحله آخر نكته اي را يادداشت كرد و يك دايره هم دورش كشيد. حضور: لطفاً بفرماييد در چه قسمتهايي از نامه، آقاي گورباچف ناراحت و برافروخته شد؟ دباغ: يك مورد اين بود كه حضرت امام فرمود: «از اين پس كمونيسم را بايد در موزه هاي تاريخ جستجو كرد.» مورد ديگر جمله اي بود كه راجع به مسلمانان فرموده بودند. مورد بعدي هم دعوت شخص گورباچف به توحيد بود كه بعد از شنيدن آن آقاي گورباچف گفتند كه پس معلوم است كه امام ما را دعوت به اسلام كرده آيا ما هم مي توانيم امام را به دين خودمان دعوت كنيم؟ بعد آقاي جوادي آملي فرمودند: نه، دانشمندان شما را دعوت فرمودند كه بيايند و بنشينند و مباحثه كنند. حضور: آيا فيلمبردار و خبرنگاري هم بودند كه بخواهند دربارة اين جلسه اطلاع رساني كنند؟ دباغ: بله، وقتي وارد شديم چند نفري عكاس و خبرنگار با دوربين هايشان آنجا بودند. امّا در حين قرائت پيام يك دوربين متعلق به خودمان بود كه از سفارت جمهوري اسلامي

ص: 10136

ايران در مسكو و يك دوربين هم از خودشان. حضور: مورد آخر كه فرموديد مطلبي را آقاي گورباچف يادداشت كرد و دورش را دايره گرفت مربوط به چه موضوعي يا قسمتي از پيام بود كه ايشان از آن ناراحت شد؟ دباغ: آقاي گورباچف گفتند كه اين دخالت در مسايل حكومت ها نيست كه امام گفتند ما نمي توانيم مسلمانان را رها كنيم و از آنها حمايت كرده و به آنان كمك مي كنيم. البته آقاي جوادي آملي هم پاسخ دادند از اينجا كه نشسته ايم تا هفت طبقه زير زمين متعلق به شوروي است، هفت طبقه آسمان هم متعلق به شوروي است. مسئله دخالت در آب و خاك نيست. انسان ها مال كسي نيستند كه كسي دخالت كند، گورباچف به اين موضوع علاوه بر آنكه نتوانست جواب بدهد، چهره اش هم سرخ شد. سرانجام قرائت نامه تمام شد و ما بلند شديم كه خداحافظي كنيم. گورباچف طبق عرف ديپلماسي دستشان را براي مصافحه دراز كردند. من دستم زير چادر بود و از دادن دست امتناع كردم، براي ايشان خيلي سنگين بود. به آقاي جوادي آملي رو كردند و گفتند: ايشان را مادر انقلاب دانسته اند كه همراه شما بوده، دست خالي را دراز كردم كه بگويم ما همسايه اي هستيم كه دست خالي دراز مي كنيم به طرف شما

ص: 10137

و انقلاب شما و مي خواهيم به صورت مسالمت آميز كنار هم باشيم. از كاخ كرملين كه بيرون آمديم سوار ماشين شديم و به فرودگاه آمديم و نماز ظهر را در فرودگاه خوانديم و به ايران برگشتيم. حضور: آيا پس از انجام مأموريت خدمت امام هم رفتيد؟ دباغ: اتفاقاً فردا بعدازظهر خدمت امام رسيديم و گزارش مأموريت را ارائه داديم. حضرت امام سؤال كردند كي به هنگام قرائت پيام به چهره گورباچف نگاه مي كرد؟ عرض كردم از آنجايي كه از همه بيكارتر من بودم، چون آقاي جوادي آملي متن پيام را مي خواندند. آقاي لاريجاني هم ترجمه مي كردند، بنده به چهره آقاي گورباچف نگاه مي كردم. حضرت امام لبخند رضايتمندانه اي زد. شايد به اين دليل كه آقاي گورباچف معني اصلي پيام را دريافت كردند. البته نه عمق واقعي مطلب را؛ چون پس از ده سال در مصاحبه اي اعلام كرد كه من متأسفم كه نامه امام را درك نكردم و نفهميدم. اگر اين شناختي كه امروز از نامه امام دارم آن روز داشتم الان شوروي بهشت شده بود. حضور: فكر مي كنيد اثرات اين پيام در دنيا چه بود؟ دباغ: به عنوان مثال عرض كنم كه براي انجام معالجه به انگلستان رفتم با دو جوان دانشجو كه صحبت مي كرديم عنوان مي كردند كه ما با پيام امام

ص: 10138

خميني به گورباچف، مسلمان شديم و نامه حضرت امام را از نظر جامعه شناسي براي پايان نامه خود انتخاب كرده بودند. واقعيت اين است كه اين مرد، مرد خدايي است. حضرت امام در دانشگاه اسلام بزرگ شده است در طول زندگي سياسي، حضرت امام هميشه جنبه هدايتي را مدنظر داشتند. با ادبيات خاص خودشان كلامي را جاري مي كردند. مخاطب شناس بسيار قوي بودند. امام با دشمنان خودشان هم برخورد هدايتي داشتند تا حذفي. اين پيام را اگر از بُعد هدايتي آن مورد بررسي قرار دهيم بسيار اثرگذار بود. محور آن توحيد بود. اين دعوت به گوش جهانيان رسيد. كشورهاي زيرسلطه شوروي را در نظر بگيريد كه بعد از پيام چقدر حركت هاي مؤثر در جهت استقلال، آزادي و... داشتند. از طرف ديگر كشورهاي ديگر جهان را نيز در نظر بگيريد. مثلاً در يكي از كشورهاي آمريكاي لاتين كه بنده مسافرتي به آنجا داشتم، 11 نفر مسلمان وجود داشت كه يكي از آنها پيش نماز بود و ده نفر ديگر به او اقتدا مي كردند و نماز جمعه مي خواندند. و همه مردم هم آنها را مي شناختند. به پيش نمازشان عرض كردم شما امام را مي شناسيد؟ عكسي از جواني هاي امام به من نشان داد (متعلق به سال 42 بود كه امام دستگير شد) پرسيدم: چقدر امام را مي شناسيد؟ گفت

ص: 10139

كه تا قبل از نامه اي كه به گورباچف نوشتند خيلي شناخت نداشتم؛ فقط مي دانستم كه انسان مبارزي است و در ايران زندگي مي كند و تبعيد شده است. اما پس از اين نامه متوجه شدم كه ايشان يك پيغمبر زمان ما هستند و من چندين بار پيرامون اين نامه به مسلمانان اينجا توضيحات دادم. پس در يك جاي دورافتاده اي مثل اين كشور اين پيام رفته و اثرات مؤثري هم گذاشته است. همچنين به چين كه رفتم، مسلمانان به هنگام نماز جماعت از موضوع پيام امام سؤالاتي مي پرسيدند. اينها مشخص مي كند كه چقدر اين پيام توانسته تأثير بگذارد. خيلي ها توانستند با اين پيام خودشان را پيدا كنند و لذا نه تنها در شوروي بلكه در نقاط ديگر جهان هم توانست نقش آفريني كند. هدايت كشورهاي اسلامي و غيراسلامي، تضعيف كردن دشمن، شناساندن ماهيت آمريكا به كشورهاي ديگر، شناساندن اسلام به خود مسلمانان، ايجاد زمينه توجه به خود توسط مسلمانان، آموزش به مسئولين امر مملكت خودمان، صدور انقلاب، ايجاد زمينه اسلام شناسي و موارد ديگر كه مي توان از ثمرات اين پيام برشمرد. حضور: به نظر شما چرا پيام به شكل ديپلماتيك ارسال نشد بلكه به شكل ابلاغ و توسط هيأتي غيرسياسي ارسال شده است؟ دباغ: دقيقاً هدف امام در اين قضيه معلوم و مشخص مي شود.

ص: 10140

يك نامه توحيدي و هدايتي نمي تواند در قالب ديپلماتيك باشد. چون امام رهبر جامعه هستند، نه رئيس جمهور و نخست وزير. امام چيزي را درك كردند كه تازه بعد از سالهاي بعد همگان به آن رسيدند و اگر در قالب سياسي آن مطلب ارسال مي شد اثر خود را نداشت. خيلي از مسئولان كشور خودمان هم آن را متوجه س آقاي گورباچف ده سال پس از دريافت پيام امام در مصاحبه اي اعلام كرد اگر شناختي كه امروز از نامه امام دارم در آن روز داشتم الان شوروي بهشت شده بود نشدند. امام در جايي خطاب به گورباچف مي فرمايند شما گول در باغ سبزي را كه آمريكا نشان مي دهد نخوريد. اين مطلب داراي معاني بسياري بود. البته اين نامه زمينه رشد سياسي را براي مسئولان ما به همراه داشت. در واقع حضرت امام اين را گفت كه من مشكل بين المللي را حل كردم شما هم از آن درس بگيريد. ايشان فرمودند كه نامه را به گورباچف تسليم نكنيد بلكه برايش بخوانيد. حالا كه فكر مي كنيم چرا؟ به اين نتيجه مي رسيم كه ممكن بود سئوالاتي براي گورباچف مطرح شود كه نياز به پاسخ داشته باشد. وانگهي در زمان قرائت پيام، گوش مي شنود، چشم مي بيند و... خلاصه امام حساب همه ريزه كاريها را كرده بود. اينها از

ص: 10141

مواردي است كه ارسال پيام به شكل سياسي را منتفي مي كرد. ضمن آنكه شجاعت براي ارسال پيام به يك ابرقدرت براي همگان مي توانست درسي عميق باشد. حضرت امام با شجاعت و با تأكيد بر غيرقابل تكيه بودن آمريكا به رهبران شوروي در واقع به تضعيف آمريكا هم مي پردازد تا ديگر كشورها كه به نوعي وام دار آمريكا هستند متوجه باشند كه آمريكا طبل توخالي است و نمي تواند تكيه گاه خوبي باشد. واقعيت اين است كه آمريكا به دليل ضعف هايي كه دارد سعي مي كند خود را قدرتمند جلوه دهد. امام در واقع در پيام خود دارد تنه به تنه آمريكا مي زند. نهايتاً كلام نهفته در اين پيام، معرفي اسلام به عنوان قدرت برتر است، چيزي كه اكثر مسلمانان آن را به خوبي درك نكردند و متكي به اسلام نيستند و همين موضوع باعث ترس آنها از ابرقدرتها مي شود، متكي به مكتب شان نيستند و متأسفانه همين مورد باعث ايجاد جاي پا براي قدرتها مي شود.

ص: 10142

پيوند دين و سياست از نگاه امام خميني(ره) (قسمت اول)

4 چكيده: پيشگفتار تشكيل حكومت ديني مبتني بر ولايت فقيه در ايران با منافع استعمار در تضادبوده و باعث شد كه تز جدايي دين از سياست از سوي استعمارگران به طور گسترده طرح شود. جاي ترديد نيست كه تز جدايي دين از سياست در راستاي مقابله با دين و خارج نمودن آن از صحنه سياست صورت گرفته است. در عصر حاضر امام خميني(ره) پرچمدار تفكر رابطه دو عنصر دين و سياست بود. خيلي از صاحب نظران اسلامي پيوند دين و سياست را مطرح كرده اند; ولكن در عمل موفق به تشكيل حكومت ديني نشدند، اما امام راحل با تشكيل حكومت ديني مبتني بر ولايت فقيه و ارائه حكومت اسلامي عملا اثبات نمود كه بين دين و سياست و دنياو آخرت رابطه وجود دارد و اينها مكمل يكديگرند. امام راحل با تدوين اولين اثر سياسي خود به نام «كشف الاسرار» نخستين گام را در ترويج پيوند دين وسياست برداشته و در اشاعه تفكر آميختگي دين و سياست موفق بود. امام عقيده داشت كه جدايي دين از سياست، شعاري استعماري است كه در ابتدا بني اميه وبني عباس طراحان آن بوده و در قرون اخير اين تز الحادي از سوي استعمارطرح ريزي و ترويج شده و استعمار مبلغ اين تز مي باشد. با توجه به نقش بنيادي تفكر رابطه دين و

ص: 10143

سياست در بالندگي، پويايي و جامعيت اسلام; بر آن شديم كه تفكر سياسي امام راحل را در اين خصوص مورد تحليل قراردهيم. بي ترديد در عصر حاضر پرچمدار رابطه دو عنصر دين و سياست امام راحل است. امام تلفيق اين دو عنصر را طي سالهاي متمادي با پيامها، سخنرانيها وتدوين كتابها بيان كرده است. براي تبيين و تفسير انديشه سياسي امام لازم است كه اين ديدگاه از زاويه هاي مختلف مورد تحليل قرار گيرد. امام قبل از آنكه يك رهبري سياسي باشد يك رهبرديني است; از اين رو بايد ديد كه اين تفكر در حوزه فرهنگ و معارف عميق و بلنداسلام چه جايگاهي دارد؟ و دلايل اين نگرش چيست؟ و طرفداران اين بينش چه كساني بوده و هستند؟ ما اين بحث را در محورهاي زير مورد تحليل قرار مي دهيم: الف- معناي سياست «سياست در اصل از واژه «سوس» گرفته شده و به معناي مملكت داري و اصلاح امور مردم و اداره كردن كارهاي كشوري است.» علامه طريحي مي نويسد: «السياسه القيام علي الشيء بما يصلحه» سياست ديني اقدام براي سامان دادن چيزي به وسيله اموري كه آن را اصلاح كند و سامان بخشد. «سيت الرعيه امرتها و نهيتها» «سياستمدار كسي است كه در امور سياسي كشوربصير و كارآزموده باشد.» از تعاريفي كه لغت شناسان در خصوص سياست نمودندمي توان گفت: سياست يعني تدبير اصولي و

ص: 10144

جامع براي اجراي عدالت اجتماعي و حفظكشور و فراهم نمودن امكانات براي تكامل مادي و معنوي انسانها. ب- سياست و اقسام آن از نگاه امام خميني(ره) امام خميني با ژرف انديشي خاص در ابتدا تعريف صحيح از سياست ارائه داده آن گاه بين سياست اسلامي و سياست شيطاني مرزبندي نموده و سپس رابطه دين با سياست اسلامي را مطرح كرده است. ازديدگاه امام سياست به سه قسم تقسيم شده است: 1- سياست شيطاني: سياست شيطاني يعني خدعه و نيرنگ كه پرچمدار آن در عصرحاضر استكبار جهاني است. امام راحل در تعريف اين قسم از سياست فرمود: «وقتي كه ما در حبس بوديم رئيس امنيت آن وقت، ضمن صحبتهايش گفت: آقا سياست عبارتست از دروغگويي، عبارتست از خدعه، عبارتست از فريب، عبارت ازپدر سوختگي است اين را بگذاريد براي ما من به او گفتم اين سياست مال شمااست. البته سياست به آن معنايي كه اينها مي گويند كه دروغگويي و چپاول مردم با حيله و تزوير، تسلط بر اموال و نفوس مردم. اين سياست هيچ ربطي به سياست اسلامي ندارد و اين سياست شيطاني است.» تلقي امام ازاين نوع سياست ريشه درانديشه سياسي امام علي(ع) دارد كه آن حضرت از اين قسم سياست با عنوان سياست جور ياد كرده است: «بئس السياسه الجور.» سياست بدين معنا اينست كه بامعناي اصلي خود تناسب نداشته و از معناي

ص: 10145

خود تحريف شده است. متاسفانه واژه«سياست» همانند برخي از واژه ها مانند واژه «استعمار» و .. . از معناي خود تحريف شده و به معناي خدعه و نيرنگ تفسير شده است و همين تفسيرغير صحيح باعث شده كه شعار جدايي دين از سياست مورد قبول برخي واقع شود. طبيعي است كه سياست به معناي فريب نه تنها اسلام با آنها رابطه ندارد، بلكه با آن در تضاد كامل است و ساحت مقدس دين و دين مداران از آن مبرا است. يكي ازعوامل عمده كه باعث شد تز جدايي دين از سياست رواج پيدا كند; همانا خلط بين سياست اسلامي با سياست شيطاني است. سياست به معناي شيطاني آن است كه محمدعبده در باره اش چنين مي نويسد: «به خدا پناه مي برم از سياست و كلمه سياست ومعناي سياست و هر حرفي كه در سياست تلفظ مي شود ...» يكي از اوصاف برجسته رهبران ديني اين بوده است كه آنها براي تشكيل حكومت و حفظ آن از سياست شيطاني بهره نگرفتند. چنانكه برخي از اصحاب علي(ع) به ايشان عرض كردند كه درسياست اين قدر صداقت و صراحت شرط نيست كه شما رعايت مي كنيد. امام در جواب فرمود: «آيا به من دستور مي دهيد كه براي پيروزي خود از ظلم در حق كساني كه بر آنان حكومت مي كنم استمداد جويم، سوگند به خدا تا خورشيد طلوع مي كند وستاره در آسمان

ص: 10146

چشمك مي زند چنين كاري نمي كنم ...» به خاطر عدم بهره گيري علي(ع) از سياست شيطاني بود كه برخي تصور مي كردند كه: معاويه از علي(ع)سياستمدارتر است. از اين رو امام علي(ع) فرمود: «والله ما معاويه بادهي مني و لكنه يغدر و يفجر و لولا كراهيه الغدر لكنت من ادهي الناس.» قسم به خدامعاويه سياستمدارتر از من نيست ولي او نيرنگ مي زند و مرتكب گناه مي شود، اگرنيرنگ خصلت زشتي نبود من سياستمدارترين مردم بودم. در عصر ما استكبار جهاني به بهره گيري از اهرم ياست شيطاني مي خواهد بر جهان مسلط شود كه اين سياست رااز فرعونهاي تاريخ به ارث برده است: «ان فرعون علا في الارض و جعل اهلهاشيعا» 2- سياست حيواني: سياست حيواني كه به دفع فساد از زندگي انسان توجه دارد و به ابعاد معنوي و الهي نظر ندارد، امام از آن تعبير به سياست حيواني نموده و اين نوع سياست مورد تاييد امام است. او در اين خصوص فرمود: «...اگر فرض كنيم كه يك فردي پيدا شود كه سياست را صحيح اجرا بكند نه به آن معناي شيطاني فاسدش، يك حكومتي، يك رئيس جمهوري، يك دولتي سياست صحيح را اجراكند كه به خير و صلاح ملت باشد، اين سياست يك بعد از سياستي است كه براي انبياء و اولياء بوده و حالا براي علماي اسلام ... انسان فقط يك حيوان نيست كه خوردن و خوراك همه شوون او

ص: 10147

باشد، سياست اگر صحيح باشد امت را در يك بعدهدايت مي كند و راه مي برد و آن بعد حيواني است، بعد اجتماعي مادي است، و اين سياست يك جزء ناقص سياستي است كه در اسلام براي انبيا و اولياء ثابت است.» 3- سياست اسلامي: سياست اسلامي همان سياستي است كه انبيا و اولياء از آن به عنوان ابزار در جهت اجراي قوانين الهي، برقراري عدالت، حاكميت خدا، احقاق حق و خدمت به بندگان خدا استفاده مي كردند. امام راحل در تعريف اين قسم از سياست مي فرمايد: «... اين سياست سياست رايج در كشورها يك جزء ناقصي است از سياست كه در اسلام براي انبيا و اولياء ثابت شده است.» اما سياست به معناي اينكه جامعه را ببرد هدايت كند و به آن جاي كه صلاح جامعه و افراد است، اين درروايات ما براي نبي اكرم(ص) با لفظ سياست ثابت شده است ... در روايت است كه پيغمبر اكرم مبعوث شده كه سياست امت را متكفل باشد. همچنين ايشان فرمود: «انبيا شغلشان سياست است و ديانت همان سياستي كه مردم را از اينجا حركت مي دهد و [به] تمام چيزهايي كه به صلاح ملت و مردم است هدايت مي كند.» با توجه به تعريفي كه امام از سياست اسلامي ارائه داد مي توان گفت انبيا و ائمه(ع)سياستمدارترين انسانها بودند به دليل اينكه آنها لايق و شايسته ترين افرادبراي اعمال چنين سياستي بودند و

ص: 10148

ديدگاه امام، همآهنگ با روايات است كه درروايات سياست به همين معناي كه امام بيان كرد، تعريف شده است. امام صادق(ع)در خصوص سياست پيامبر اكرم(ص) فرمود: «خداوند پيامبرش را تربيت كرد و نيكو تربيت كرد، وقتي كه تربيت او را تكميل كرد ... سپس امر دين و امت را به او واگذار نمود تا سياست امور بندگان را به عهده بگيرد.» در زيارت جامعه در وصف امامان معصوم آمده است: «... وساسه العباد و اركان البلاد ...» سياست به معناي حقيقي آن است كه انديشمنداني همانند ابوحامد غزالي، محمدتقي جعفري و امام راحل و ... آن را از ضروريات بشر دانسته اند. ج- چگونگي رابطه دين و سياست مقصود از چگونگي رابطه دين و سياست اين است كه دين به عنوان يك مكتب همان طوري كه در باره نيازهاي مادي، معنوي و فردي بشر،برنامه داشته و پاسخگو است; در خصوص حكومت كه يكي از نيازهاي اساسي حيات سياسي و اجتماعي بشر است; نيز برنامه داشته و پاسخگو است. اسلام با ارائه نوعي از حكومت، قوانين كلي حكومت را بيان كرده و نسبت به عنصر حكومت بي تفاوت نبوده است. در ساختار قانونگذاري اسلام همان طوري كه قوانين فردي وجود داردقوانين سياسي نيز پيش بيني شده است، تا انسانها از اين قوانين كلي استفاده نموده و از عقل خود در تطبيق آن قوانين بهره گيرند و حكومت تشكيل

ص: 10149

دهند. ازاين رو است كه اسلام در باره رهبري و نحوه شكل گيري حكومت شرايط و معيارهايي را بيان كرده است. عالمان و مصلحان اسلامي همانند امام راحل، همان حكومت ارائه شده از سوي دين را كه از آن به عنوان «حكومت اسلامي» و يا «حكومت ديني» ياد مي شود; مطرح كرده است. بر اين اساس سياست جزء دين است نه خارج ازدين. امام خميني(ره) در باره موضع دين نسبت به حكومت فرمود: «گمان نشوداسلام مثل مسيحيت هست كه فقط رابطه معنوي بين افراد و خداي تبارك و تعالي است و بس. اسلام برنامه زندگي دارد، اسلام برنامه حكومت دارد.» «حكومت كه شعبه اي از ولايت مطلقه رسول الله(ص) است، يكي از احكام اوليه اسلام است و مقدم برتمام احكام فرعيه ... است.» د ديدگاهها در باره رابطه و عدم رابطه وسياست در باره رابطه و عدم رابطه دين و سياست دو گرايش و ديدگاه عمده وجوددارد: 1 ديدگاه رابطه دين و سياست طرفداران رابطه دين و سياست گرچه درچگونگي رابطه و دلايل آن خط مشي واحد را دنبال نمي كنند ولي اصل رابطه دين وسياست را همه قبول دارند. بر اساس اين ديدگاه، دين به صورت مجموعه قوانين؟؟؟؟ تكامل مايي و معنوي آن تشريع شده; و در تمام صحنه هاي سياست، اجتماعي،فرهنگي و ... حضور دارد. اصولا فلسفه تشريع دين نيز

ص: 10150

همين است. از اين رو اگردين نتواند پاسخگويي نيازهاي دنيا و آخرت باشد; با اصل تشريع آن منافات دارد. بر اساس اين نگرش كه در عصر حاضر امام راحل پرچمدار آن است; دنيا وآخرت، عرفان و سياست از هم جدا نبوده و مكمل يكديگرند. دين فقط در مقوله خداو معاد و ارتباط انسان به خدا خلاصه نمي شود. از اين رو قوانين الهي هماننددانه هاي تسبيح با همديگر پيوند دارند كه قوانين عبادي آن آثار سياسي داشته وقوانين سياسي اجتماعي آن بار و آثار عبادي دارند و سياست جزء ديانت است واين آميختگي آن قدر عميق است كه بين دين و سياست وحدت است; و نسبت دين وسياست همانند نسبت روح و بدن مي باشد چنانكه شيخ محمود شلتوت و استاد شهيدمطهري فرمودند: «تنها در يك صورت است كه مي توان مساله حكومت را از دين درآيين اسلام جدا كرد و آن هنگامي است كه بتوان پيوند جسم را از روح آدمي گسست!...» شهيد مطهري فرمود: «... بزرگترين آرزوي هواخواهان ترقي اسلام بايد تواءم شدن سياست و ديانت باشد. نسبت اين دو با هم نسبت روح و بدن است. اين روح و بدن، اين مغز و پوست بايد با يكديگر بپيوندند.» تعريف و تفسيري كه امام راحل از دين ارائه مي دهد همان تفسيري است كه مورد تحليل قرار گرفت . از نگاه

ص: 10151

امام دين به مجموعه قوانين فردي و ارتباط انسان با خدا تفسير شده است. او عقيده دارد كه دين تنها در معنويات ظهور پيدا نمي كند بلكه دين مجموعه اي از قوانين فردي و سياسي و ... است كه مسايل سياسي آن از مسايل عباديش بيشتر است و هيچ موضوع حياتي در سيستم قانونگذاري اسلام فاقد برنامه نيست. امام راحل فرمود: «اسلام مكتبي است برخلاف مكتبهاي غير توحيدي، در تمام شوون فردي، اجتماعي، مادي، معنوي، فرهنگي، سياسي، نظامي و اقتصادي دخالت ونظارت دارد و از هيچ نكته ولو بسيار ناچيز ... فروگذار نكرده است.»:«اسلام ديني است كه احكام عباديش سياسي است اين جمعه اين خطبه هاي جمعه آن عيد آن خطبه هاي عيد، اين اجتماع اين مكه اين مشعر اين مني اين عرفات همه اش مسايل سياسي است.» «نسبت اجتماعات قرآن با آيات عبادي آن نسبت صد به يك هم بيشتراست از يك دوره كتاب حديث كه حدود پنجاه كتاب است و همه احكام اسلام رادربردارد سه چهار كتاب مربوط به عبادات و وظايف انسان نسبت به پروردگار است، مقداري از احكام مربوط به اخلاقيات است، بقيه همه مربوط به اجتماعيات،اقتصاديات، حقوق سياست و تدبير جامعه است.»:«بسياري از احكام عبادي اسلام منشا خدمات اجتماعي و سياست است. عبادتهاي اسلام اصولا تمام با سياست و تدبيرجامعه است. مثلا نماز جماعت و اجتماع حج در عين حال معنويت

ص: 10152

آثار اخلاقي واعتقادي حائز آثار سياسي است.» عليرضا انصاري

ص: 10153

پيوند دين و سياست از نگاه امام خميني(ره)(2)

اشاره

25 چكيده: پيوند دين و سياست انديشه جديدي نيست كه تنها از سوي امام خميني(ره) طرح شده باشد بلكه انديشه آميختگي دين و سياست با مباني خبرگان مكتب اسلام در طول تاريخ فقاهت همآهنگ است. ديدگاههاي برخي از انديشوران اسلامي شاهد گوياي اين انديشه است. 1 - مرحوم فاضل مقداد مي فرمايد: «دين و حكومت دو همزادند و همراه كه يكي را بدون ديگري فايده نخواهد بود ...» )2 )1 - مرحوم علامه حلي فرمود: «الحق عندنا وجوب نصب الامام في كل وقت» )3 )2 - شيخ مفيد فرمود: «اماميه متفقند بر اينكه در همه زمانها وجود رهبر واجب است.» )4 )3 - شيخ طوسي فرمود: «امامت و رهبري از ديدگاه عالمان اسلامي به جز اندكي واجب است ...» )5 )4 - مرحوم كاشف الغطا فرمود: «اگر مفهوم سياست خيرخواهي و خدمت و راهنمايي و جلوگيري از فساد و خيانت است ... آري ما تا فرق سر در آن غرقيم و اين از واجبات است.» )6 )5 - آيت الله بروجردي فرمود: «... براي كسي كه قواعد و قوانين اسلام را بررسي كند شكي باقي نمي ماند كه دين اسلام دين سياسي و اجتماعي است و احكامش منحصر به عبادات نيست بلكه اكثر احكامش مربوط به سياست و اداره كشور و

ص: 10154

تنظيم امور اجتماع و تامين سعادت دنيا و آخرت مردم است ...» (6) مصلحان و دانشمندان اسلامي ديگر همانند ماوردي (7) ، ابن خلدون (8) ، فخررازي (9) ، شهرستاني (10) ، محمد عبده (11) ، اقبال لاهوري (12) ، سيدجمال الدين اسدآبادي (13) و ... طرفدار تفكر رابطه دين و سياست هستند. 2 - ديدگاه جدايي دين از سياستبرخي عقيده دارند كه سياست بخشي از ديانت نيست. و دين فقط براي برقراري ارتباط انسان با خدا تشريع شده و در مقوله خداشناسي و معاد پاسخگو است. طرفداران اين نگرش گرچه در اقامه دلايل با هم اختلاف دارند، ولكن در اصل عدم رابطه دين و سياست با هم مشتركند. سكولارها براي اثبات ادعاي خود به برخي آيات (14) و سنت (15) تمسك كرده اند كه نقد و بررسي آنها فرصت ديگري مي طلبد. در اين نوشتار به دو عامل و دستاويزهاي سكولارها كه از اهميت ويژه اي برخوردار است اشاره مي شود. مدعيان جدايي دين از سياست برخي از روشنفكران و دانشمندان اسلامي هستند. چنانكه مهدي بازرگان مي نويسد: «مساله حكومت و ديانت دو شغل متفاوت است، پيامبران هم جز يكي دو سه نفرشان كه استثناي اين دو شغل را تواما عهده دار بودند; اكثريت قريب به اتفاقشان اصلا اين كاره نبودند و اصلا وارد سياست و حكومت نبودند; اينكه مي گويند

ص: 10155

براي حكومت كردن و براي اداره امت آمده اند اصلا چنين چيزي نبوده است چون اين دو شغل كاملا متمايز است.» (16) علي عبدالرزاق مصري در باره حكومت پيامبر(ص) مي نويسد: «گرچه پيامبر(ص) رياست داشته است اين رياست با توجه به شان رسالت او بوده است و يك حكومت معنوي و ديني بوده است نه حكومت سياسي.» (17) طرفداران جدايي دين از سياست براي اثبات مدعاي خود به عواملي تمسك كرده كه به دوتاي آن اشاره مي شود: 1 - تنافي قداست دين با سياست متاسفانه با جدايي رهبري ديني از رهبري سياسي و كنار گذاشتن ائمه(ع) از صحنه قدرت، حاكماني روي كار آمدند كه واجد شرايط رهبري نبودند و عملكرد آنان در طول تاريخ موجب شد كه مسلمانان منش و رفتار آنان را ضد دين بدانند زيرا كه حكومت اسلامي غير آن چيزي بود كه حاكمان جاير عمل مي كردند. حاكماني همانند معاويه كه مثل كسري و قيصر عمل مي كرد و براي رسيدن به قدرت از هيچ جنايتي دست نمي كشيد، زمينه شد كه برخي از مسلمانان و مدعيان جدايي دين از سياست قداست دين را منافي حكومت بدانند. سكولارها ادعا كردند كه دين با قداستي كه دارد، با سياستي كه توام با ظلم، قهر و جنايت بوده، نمي تواند ارتباط داشته باشد. و قداست دين مبري از سياست مي باشد.

ص: 10156

در جواب اين استدلال بايد گفت: منش و عملكرد حاكمان ظالم و منحرف را نبايد معيار شناخت يك مكتب قرار داد. داوري صحيح پيرامون يك مكتب مي طلبد كه برنامه آن مكتب را مورد تحليل قرار دهيم. از اين رو است كه گفته اند: «الاسلام شييء و المسلمون شيء آخر». (18) اگر سياست به معناي خدعه و نيرنگ تفسير شود كه حاكمان منحرف از آن بهره مي گرفته اند; دين با آن تنافي داشته و در تضاد است. سياست به معناي رياست طلبي و خدعه، رهبران ديني آن را غير مشروع دانسته و از آن كناره گيري مي كردند و ساحت مقدس دين و دين مداران از آن مبرا است. اما حكومت به معناي واقعي و صحيح آن است كه در آيات (19) و روايات از آن تعبير به امانت و مسؤوليت شده است (20) ; دين با آن رابطه داشته و تنافي بين اين دو عنصر نيست. در حوزه فرهنگ اسلام حكومت وسيله و ابزاري است براي تحقق اهداف بلند انساني و اسلامي از اين رو انبيا و اوليا حكومت را مي خواستند تا به اهداف بلند خود دست يابند. اگر قداست دين با سياست تنافي داشت پيامبران و ائمه(ع) شايسته ترين افراد بودند كه از حكومت كناره گيري كنند. امام خميني در نقد ديدگاه طرفداران جدايي دين از سياست به عدم تنافي اين دو عنصر اشاره نموده چنين مي فرمايد:

ص: 10157

«... اينها اين جور قداست را مي خواهند و نمي دانند كه اسلام و پيامبر اسلام با تمام قداست اين مسايل را داشتند، تمام قداست و الوهيت محفوظ بوده است. معذلك مي رفتند و اشخاصي كه برخلاف مسير انسانيت هستند آنها را دفع مي كردند و سياست و مملكت را حفظ مي كردند و منافات با قداست هم نداشت.» )2 )21 - جايگزيني عقل به جاي دين يكي از عوامل و شواهد مدعيان جدايي دين از سياست اين است: كه خداوند براي انسان انديشه و خرد داده تاء;جخ خ و با بهره گيري از عنصر عقل راه زندگي خود را در اين جهان هموار سازد و در پيمودن اين راه به عامل ديگر احتياج ندارد. دين آمده است تا عهده دار تكامل معنوي و ارتباط او با خدا باشد. از اين رو شريعت در امور دنيوي كه يكي از مصاديق آن حكومت و سياست است دخالت ندارد، در جواب اين استدلال بايد گفت: از ديدگاه اسلام عقل از اهميت ويژه اي برخوردار است. چنانكه در روايات از عقل به عنوان حجت باطني ياد شده است. امام موسي بن جعفر(ع) فرمود: «ان لله علي الناس حجتين: حجة ظاهرة و حجة باطنه فاما الظاهر فالرسل و الانبياء و الائمه(ع) و اما الباطنة فالعقول» (22) در قرآن نيز انسانها به تعقل و تفكر دعوت شده كه

ص: 10158

حاكي از اهميت اين پديده است. در حوزه تعليماتي اسلام بين دنيا و آخرت مرزبندي شده است; تا قلمرو برنامه عقل مربوط به دنيا باشد و قلمرو دين پاسخگويي به مسائل اخروي. چنانچه در روايات و آيات (23) به اين رابطه تصريح شده است. عقل و دين مكمل يكديگرند. از اين رو است كه يكي از منابع اجتهاد عقل است كه مجتهد با كمك عقل دين را خوب بفهمد. دين آمده تا كمك كار و ياور عقل باشد. اسلام مدعي است كه عقل براي جعل قوانين در جامعه كافي نيست; زيرا كه بشر تمام مصالح و مفاسد خود را نمي داند. از اين رو در جوامع غيرديني كه قانونگذار در آن بشر است، قوانين ثبات نداشته و هر روز تغيير مي كنند و براي جعل قوانين مفيد، لازم است قانونگذار عالم به تمام مصالح و مفاسد باشد. در ساختار قانونگذاري اسلام; قانونگذار اصلي خداوند است. در سيستم قانونگذاري اسلام همان طوري كه بشر براي تكامل معنوي و فردي احتياج به دين دارد; براي حكومت و هموار ساختن راه «زندگي دنيوي» نيز نياز به دين دارد، كه عقل و دين با كمك هم بشر را به سوي سعادت دنيا و آخرت هدايت كنند. مبناي جدايي دين از سياست كه از سوي برخي دانشمندان مسلمان و

ص: 10159

روشنفكران مطرح شده، مخالف صريح دستورات قرآن و منش رهبران ديني بوده، با ديدگاه برخي روشنفكران ديگر نيز مخالف است. يكي از روشنفكران مي نويسد: «ببينيد دين و دنيا چه جور در اسلام قابل تفكيك نيست و اصلا قابل تشخيص نيست و چگونه استعمار به دهن ما انداخت كه مذهب از زندگي جداست و روشنفكران ما هم طوطي وار بازگو كردند به خيال اينكه دارند اداي روشنفكران اروپايي را در برابر كليسا درمي آورند غافل از اينكه اين قياس مع الفارق است.» (24) دانشمندان غير اسلامي نيز كه با ديد واقع بينانه مكتب اسلام را مود تحليل قرار داده تلفيق دين اسلام و سياست را قبول كرده اند چنانكه گوستاولوبون مي نويسد: «قرآن كه كتاب آسماني مسلمين است منحصر به تعاليم و دستورات مذهبي تنها نيست، بلكه دستورات سياسي و اجتماعي مسلمانان در آن نيز درج است.» (25) امام راحل با شناخت دقيق از اسلام، در قبال تفكر جدايي دين از سياست قاطعانه برخورد نموده و اين نگرش را معلول عدم آگاهي از اسلام و سياست و مساوي با تكذيب خدا و معصومان دانسته است. چنانكه ايشان فرمود: «آنكه مي گويد دين از سياست جداست تكذيب خدا كرده است، تكذيب رسول خدا كرده است، تكذيب ائمه هدي كرده است.» (26) :«فمن توهم ان الذين منفك عن السياسة فهو

ص: 10160

جاهل و لم بعرف الاسلام و السياسة» (27) همچنين ايشان مي فرمايد: «والله اسلام تمامش سياست است اسلام را بد معرفي كرده اند.» (28) :«بايد به اين نادانان (كساني كه دين را از سياست جدا مي دانند) گفت كه قرآن كريم و سنت رسول الله(ص) آن قدر در حكومت و سياست احكام دارند در ساير چيزها ندارند.» (29)

پى نوشت ها

: 1- اللوامع الالهية في مباحث الكلامية: 2 .262- العين:3 .27- تلخيص الشافي 4 .55 :1- المقالات: 5 .8- المثل الاعلي في الاسلام: 72 - 71; ر.ك: حماسه فتوا: 6 .5- ولايت فقيه از ديدگاه مراجع:37; ر.ك: البدر الزاهره: 7 .52- ر.ك: الاحكام السلطانيه: 8 .5- ر.ك: مقدمه ابن خلدون: 9 .191- ر.ك: المحصل:10 .173- نهاية الاقدم: 11 .48- ر.ك: انقلاب اسلامي و ريشه هاي آن: 255; نهضتهاي اسلامي در صد سال اخير: 12 .4- همان. 13- همان: 14 .5- ر.ك: علي عبدالرزاق، الاسلام و اصول الحكم: 171; مجله حكومت اسلامي; ش1، ص 15 .101- ر.ك: مجله حكومت اسلامي، ش 1، ص 102 به بعد. 16- روزنامه رسالت، 22/2/1372، ص17 .3- مجله حكومت اسلامي، ش 1، ص 102 به بعد. 18- همان، ش6، ص19 .6- ر.ك: نساء 58; تفسير البرهان 38 :1; تفسير عياشي 249:1; تفسير نمونه20 .:3- نور ثقلين 495 و سيري در نهج البلاغه:21 .129-

ص: 10161

صحيفه نور22 .182 :9- اصول كافي:23 .16- قصص:24 .77- مجموعه آثار دكتر شريعتي 25 .75 :5- تاريخ تمدن اسلام و عرب: 26 .128- روزنامه كيهان، 4/2/1369، ص 27 .10- تحرير الوسيله 28 .234 :1- صحيفه نور: 29 .65- همان 12: 871. عليرضا انصاري

ص: 10162

پيوند دين و سياست از نگاه امام خميني(ره)(5)

اشاره

13 چكيده: پيامدهاي پيوند دين و سياستيكي از موضوعاتي كه تحليل آن ضرورت دارد، پيامدهاي پيوند دين و سياست است كه در ضمن آن، آثار جدايي دين و سياست نيز روشن خواهد شد. امام خميني(س) در اين باره به دو پيام مهم اشاره فرموده است كه در اين بخش مورد بررسي قرار مي گيرد. 1- جامعيت و پويايي دين يكي از پيامدهاي پيوند دين و سياست، جامعيت و پويايي دين است. اگر دين مجموعه قوانين فردي، سياسي، اجتماعي و... تفسير شود، در تمام صحنه هاي زندگي بشر حضور دارد و هميشه پايا و بالنده است. ولي چنانچه دين را مجموعه قوانين فردي و عبادي بدانيم، ايستا، ناقص و منزوي خواهد بود. دين مداران و پاسداران حريم وحي، بطور طبيعي، از جامعيت پوياي دين دفاع مي كنند. استعمارگران جامعيت و پويايي دين را، با منافع خويش سازگار نمي دانند. از اين رو پيوسته از عدم جامعيت دين سخن مي گويند. امام راحل، در اين باره مي فرمايد: «مثلا تبليغ كردند كه اسلام دين جامعي نيست، دين زندگي نيست، براي جامعه نظامات و قوانين ندارد; طرز حكومت و قوانين حكومتي نياورده است; اسلام فقط احكام حيض و نفاس است; اخلاقياتي هم دارد، اما راجع به زندگي و اداره جامعه چيزي ندارد.» (1) دين

ص: 10163

را بايد دين شناسان تعريف و تفسير كنند، نه كساني كه حتي با الفباي دين آشنايي ندارند. عقلا براي شناخت مكاتب، رشته هاي علمي و امور فني به متخصصان و خبرگان آن رشته و فن مراجعه مي كنند. دين امري بسيار مهم است كه بايد به وسيله كارشناسان آن تفسير و تبيين شود. يكي از علل به وجود آمدن حوزه هاي علميه نيز تربيت مجتهدان براي تبيين و تفسير معارف دين است. تفسير دين اسلام به اسلام شناساني مانند شيخ انصاري(ره)، صاحب جواهر(ره) و امام راحل نياز دارد. معصومان(ع) اين گروه را فقيه ناميده، مردم را به پيروي از آنها فرا خواندند و بدين ترتيب، نظام اجتهاد و تقليد را پي افكندند. (2) متاسفانه گروهي با شناخت سطحي از اسلام، به تعريف و تفسير آن روي آورده، به اظهارنظرهاي غيرمنطقي و بي پشتوانه مي پردازند. عدم جامعيت دين و جدايي دين از سياست، كه از سوي برخي از روشنفكران مطرح شده، در جدايي دين مسيحيت از سياست ريشه دارد. اشتباه سكولارها در اين است كه دين اسلام را، كه ريشه در فطرت و همگاني بودن (6) است. با دين تحريف شده مسيحيت يكسان تصور مي كنند. اسلام منهاي سياست، همان اسلام تحريف شده اي است كه امام راحل آن را اسلام آمريكايي خوانده است. (7) اسلامي كه با سياست ارتباط دارد،

ص: 10164

همان اسلام جامع و پويايي است كه امام آن را اسلام ناب محمدي(ص) ناميده است. (8) در نگاه عالمان شيعي، اسلام جامع ترين دين است و در آن خلا قانوني وجود ندارد. (9) امام راحل در خصوص جامعيت اسلام مي فرمايد: «... [اسلام] براي همه امور قانون آورده و آداب آورده است. براي انسان پيش از آنكه نطفه اش منعقد شود تا پس از آنكه به گور مي رود، قانون وضع كرده است. همان طور كه براي وظايف عبادي قانون دارد، براي امور اجتماعي و حكومتي قانون و راه و رسم دارد. حقوق اسلام يك حقوق مترقي و متكامل و جامع است». (10) مرحوم فيض كاشاني فرمود: «... پس هيچ امر مورد نيازي در اصول و فروع و لواحق نبود مگر آنكه خدا در كتاب نازل و رسول خدا(ص) در سنت بيان كرده است حتي ارش الخدش.» (11) البته جامعيت دين بدان معنا نيست كه اسلام همه قوانين جزئي را بيان كرده است; بلكه جامعيت دين به معناي تبيين قوانين كلي است. (12) قوانين جزئي از قوانين كلي استنباط مي شود. مجتهدان، با بهره گيري از عنصر اجتهاد با توجه به شرايط زمان و مكان، احكام جزئي و فرعي را از اصول كلي استنباط مي كنند. چنانكه در روايات مي خوانيم: «علينا القاء الاصول و عليكم التفريع.» (13) «انما علينا نلقي

ص: 10165

اليكم الاصول و عليكم ان تفرعوا.» (14) فقهاي شيعه در طول تاريخ به همه مسائل جديد پاسخ داده اند. از اينرو، فقه شيعه غني ترين فقه است. چنانكه امام خميني(س) فرمود: «فقه شيعي غني ترين فقه و قانون در دنيا است.» (15) امروزه ظهور اسلام به عنوان دين بالنده و جامع كه در پرتو انديشه پيوند دين و سياست به وجود آمده، سبب وحشت استعمار شده، به مبارزه همه جانبه استكبار عليه بنيادگرايي اسلامي، انجاميده است. عظمت اسلام سبب شده تا بسياري از دانشمندان غير مسلمان نيز به بالندگي و پويايي اسلام اعتراف كنند. چنانكه مارسل بوازار مي نويسد: «... (قوانين اسلام) با شرايط جهان معاصر كاملا هماهنگي دارد. قوانين اسلام از كليه قوانين بشر كه براي اداره امور خود وضع كرده برتر و عاليتر است. دستورالعملهاي اسلام را بايد با ژرف انديشي و درون نگري شناخت و به جامعيت آن پي برد.» (16) امام خميني(س) عقيده دارد كه دنيا، به خاطر جامعيت اسلام، به آن نيازمند است. (17) امام صادق(ع) در خصوص پويايي معارف قرآن فرمود: «خداوند تعالي قرآن را براي قوم و زمان خاص نفرستاده است. اين قرآن براي هر زماني جديد [و قابل استفاده]است و تا روز قيامت نزد هر قومي تازه خواهد بود.» آن گروه از روشنفكران و دانشمندان مسلمان كه انديشه جدايي

ص: 10166

دين و سياست را تبليغ مي كنند بايد بدانند كه جدايي دين و سياست، به معناي عدم جامعيت دين است، به انزواي آن مي انجامد و هيچ مسلماني نمي تواند آن را بپذيرد. 2 - ولايت فقيه يكي از پيامدهاي مهم پيوند دين و سياست، اثبات ولايت فقيه است. اگر دين از سياست جدا شود، وظيفه رهبران ديني در بيان احكام محدود مي گردد. بر اساس تفكر پيوند دين و سياست، اين پرسش مطرح مي شود كه در ساختار نظام سياسي اسلام چه كسي رهبري سياسي جامعه را به عهده دارد؟ در پاسخ بدين پرسش دو راه وجود دار: 1. جدايي رهبري ديني از رهبري سياسي كساني كه ولايت فقيه به معناي رهبري سياسي را قبول ندارند، طرفدار اين نگرش شمرده مي شوند. 2. پيوند رهبري ديني و رهبري سياسي اين همان تئوري است كه امام راحل و بسياري از نخبگان مسلمان آن را بيان كرده اند. نتيجه اين نگرش، اثبات ولايت فقيه است. امام خميني فقيه را رهبر سياسي جامعه مي داند و مانند مرحوم نراقي ولايت مطلقه فقيه را مطرح كرده است. (18) آن بزرگوار مي فرمايد: «همين ولايتي كه براي رسول اكرم(ص) و امام در تشكيل حكومت و اجرا و تصدي اداره هست، براي فقيه هم است.» (19) آن حضرت همچنين مي فرمايد: «ولايت و رهبري فقيه

ص: 10167

جزء لاينفك حكومت اسلامي است و اصولا روعيت حكومت بسته به حضور فقيه جامع شرايط در راس حكومت و نظارت دقيق وي بر اجراي احكام و قوانين اسلامي مي باشد. والي مسلمين در واقع وارث پيامبر(ص) و ائمه معصومين(ع) است.» (20) از منظر امام راحل رهبري سياسي، چنانكه حق مسلم ائمه بود، حق فقها است كه در طول تاريخ غصب شده و بايد به صاحبان اصلي اش برگردد. ائمه(ع) حكومت را حق خود مي خواندند. امام علي(ع) فرمود: «انما طلبت حقي و انتم تحولون بيني و بينه.» (21) آن حضرت همچنين هنگام رسيدن به خلافت ظاهري، فرمود: «الان اذ رجع الحق الي اهله و نقل منتقله»; (22) يعني هم اكنون حق به اهلش بازگشت و به جايي كه از آن بيرون آمده بود منتقل شد. علي(ع) براي اثبات شايسته تر بودنش در مساله رهبري جامعه به دانشمندتر بودن و فقاهت خويش استدلال كرد و فرمود: «... و قد علموا اني اعلمهم بكتاب الله و سنة نبيه و افقههم و اقراهم للكتاب الله و اقضاهم بحكم الله.» (23) ائمه ديگر(ع) نيز حكومت را حق خود مي خواندند و در پي تاسيس حكومت بودند. از اينرو، فرمانروايان ستمگر از آنان وحشت داشتند و آن بزرگان را خاري در چشم ستم و استخواني در گلوي خود مي دانستند. منصور دوانيقي، خليفه عباسي، به امام

ص: 10168

صادق(ع) گفت: «هذالشجي المعترض في الحلق.» (24) اگر ائمه(ع) تنها در پي به دست گرفتن مرجعيت ديني بودند، حكومتها از آنان وحشت نداشتند و آنها را نمي آزردند. بي ترديد اگر ائمه(ع) حكومت تشكيل مي دادند، از صحنه قدرت كناره گيري نكرده، آن را به ديگران نمي سپردند; چنانكه امام علي(ع) خود بر مسند قدرت نشست و كشتي امت اسلامي را به سوي ساحل نجات رهبري كرد. امام خميني(س) عقيده دارد كه در زمان رسول اكرم(ص) رهبري ديني از رهبري سياسي جدا نبود: «مگر در زمان پيغمبر اكرم(ص) سياست از ديانت جدا بود؟! مگر آن دوره عده اي روحاني بودند و عده اي ديگر سياستمدار و زمامدار؟!» (25) ويژگيهايي كه قرآن و سنت براي فرمانرواي جامعه اسلامي بيان كرده اند، با ولايت فقيه هماهنگ است. بر اساس روايات انديشمنداني مانند ماوردي (27) ، ابي يعلي فرا (28) ، قاضي عضدالدين ايجي (29) و ... يكي از ويژگيهاي حاكم اسلامي را فقاهت دانسته اند. (30) مرحوم علامه حلي مي فرمايد: «... ان يكون عالما ليعرف الاحكام و يعلم الناس.» (31) عقل نيز حكم مي كند كه مجري قانون بايد به قوانين آگاه باشد. در جوامع غيرمسلمان نيز قانوندانان به عنوان رهبران سياسي انتخاب مي شوند. امام راحل در باره شرايط حاكم اسلامي و ولايت فقيه مي فرمايد: «قانونداني و عدالت از نظر مسلمانان شرط و ركن

ص: 10169

اساسي است ...» (32) اگر زمامدار مطالب قانوني را نداند، لايق حكومت نيست ... [و] نمي تواند حاكم و مجري قانون اسلام باشد. و اين مسلم است كه «الفقها حكام علي السلاطين.» سلاطين اگر تابع اسلام باشند، بايد به تبعيت فقها درآيند و قوانين و احكام را از فقها بپرسند و اجرا كنند. در اين صورت حكام حقيقي همان فقها هستند. پس بايستي حاكميت رسما به فقها تعلق بگيرد، نه به كساني كه به علت جهل به قانون مجبورند از فقها تبعيت كنند.» (33) با توجه به مطالب فوق، مي توان اثبات ولايت فقيه را از پيامدهاي مهم پيوند دين و سياست دانست. جدايي رهبري سياسي از رهبري ديني و انزواي روحانيت يكي از آثار جدايي دين و سياست است. امام راحل با اين فكر سخت مخالف بود و مي فرمود: «وقتي شعار جدايي دين از سياست جا افتاد و وفقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احكام فردي و عبادي شد، قهرا فقيه هم مجاز نبود كه از اين دايره و حصار بيرون رود و در سياست و حكومت دخالت نمايد.» (34)

پى نوشت ها

: 1- ولايت فقيه، ص 2 .8- سفينة البحار، ص7; بحثي در باره مرجعيت و روحانيت، ص 3 .68 - 35- روم، آيه 30; تفسير الميزان، ج16، ص93; تفسير نمونه، ج16،

ص: 10170

ص4 .417- احزاب، آيه 5 .40- تفسير البرهان، ج 1، ص436; نحل، آيه 85; انعام، آيه6 .59- عيون اخبار الرضا، ص13; انعام، آيه 90; فرقان، آيه 1; اعراف، آيه 7 .158- مجموعه مقالات كنگره نقش زمان و مكان در اجتهاد، مقاله خانم زهرا رهنورد. 8- همان. 9- اصول كافي، ج 1، ص59- 56; تفسير البرهان، ج 1، ص 10 .435- آيين انقلاب اسلامي، ص11 .113- اصول اصليه، ص 12 .2- اسلام و مقتضيات زمان، شهيد مطهري. 13- بحار، ج 2، ص 14 .245- اعيان الشيعه، ج 1، ص15 .387- كيهان انديشه، شماره29،1369. ص 16 .50- اسلام در جهان امروز، مارسل بوازارا، ترجمه د.م.ي، ص 17 .128- ولايت فقيه، ص 18 .18- عوائد الايام. 19- ولايت فقيه، ص20 .57- كتاب البيع، ج 2، ص 21 .465- نهج البلاغه فيض، خطبه 22 .171- همان، خطبه 23 .2- كتاب سليم بن قيس، ص 148; شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج3، ص 210; الامامة و السياسة، ج 1، ص24 .19- بحار، ج 11، ص 25 .154- ولايت فقيه، ج26 .19- المحاسن، ج 1، ص93; بحار، ج 90، ص 44; سنن بيهقي، ج 10، ص 27 .118- رك: الاحكام السلطانيه، ص28 .6- همان، ص 29 .20- شر المواقف، جرجاني، ج 8، ص30 .349- الفقه علي المذاهب الاربعة، ج

ص: 10171

5، ص416; مآثر الانافة، ج 1، ص 31 .31- التذكرة، ج 1، ص 32 .452- ولايت فقيه، ص 33 .52- همان، ص34 .53- مجموعه مقالات كنگره بين المللي امام خميني(س) و احياي تفكر ديني، ج 1، ص751. عليرضا انصاري

ص: 10172

پيوند دين و سياست از نگاه امام خميني(ره)3

7 چكيده: ه) دلايل و شواهد رابطه دين و سياست امام راحل، پيش از آنكه رهبري سياسي باشد،يك رهبر ديني است و انديشه سياسي او از چشمه جوشان معارف اسلام سرچشمه گرفته است. امام با بهره گيري از قرآن و سنت رابطه دين و سياست را مطرح كرد وهمين امر سبب موفقيت وي در ترويج انديشه سياسي اش به شمار مي آيد. در اينجا به برخي از دلايل و شواهد انديشه سياسي امام راحل اشاره مي شود. 1- آيات قرآن در باور امام، رهبري ديني از رهبري سياسي جدا نيست از اينرو،پيامبر(ص) و ائمه اطهار و فقيهان همان گونه كه رهبري ديني مردم را بر عهده دارند بار رهبري سياسي مردم را نيز بر دوش مي كشند و رهبري آنان از ناحيه شرع مقدس تشريع شده است. امام، براي اثبات رهبري سياسي و احكام حكومتي پيامبر(ص) وائمه(ع) به آيه59 سوره نساء تمسك كرده، چنين مي نويسد: «اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولي الامر منكم ...» اينكه خداوند رسول اكرم را رئيس قرار داده و اطاعتش را واجب شمرده است، مراد اين نبوده كه اگر پيغمبراكرم(ص) مساله گفت قبول كنيم و عمل نماييم عمل كردن به احكام طاعت خداست. همه كارهاي عبادي و غير عبادي كه مربوط به احكام است، اطاعت خداست. متابعت از رسول اكرم(ص) عمل

ص: 10173

كردن به احكام نيست، مطلب ديگري است. البته اطاعت رسول اكرم(ص) به يك معنا اطاعت خداست، چون خدا دستور داده از پيغمبرش اطاعت كنيم اگر رسول اكرم(ص)، كه رئيس و رهبر جامعه است، امر كند و بگويد: همه بايدبا سپاه «اسامه» به جنگ بروند كسي حق تخلف ندارد. اين امر خدا نيست، بلكه امر رسول الله است. خداوند حكومت و فرماندهي را به آن حضرت واگذار كرده است. وحضرت هم بنابر مصالح به تدارك بسيج و سپاه مي پردازد، والي و قاضي تعيين مي كندو يا بر كنار مي كند ... آن بزرگوار در خصوص رهبري علي(ع)، كه ريشه در قرآن دارد بر اين باور است كه در جريان غدير رهبري سياسي به علي(ع) واگذار شد، به دليل اينكه اگر تنها رهبري و مرجعيت ديني به امام(ع) واگذار مي شد، آن حضرت بامخالفت روبه رو نمي گرديد: «نصب اميرالمومينن به خلافت در حقيقت واگذاري سياست از جانب خدا به اميرمومنان است ...» «اگر حضرت رسول(ص) ايشان(علي(ع» را فقط مرجع مسايل شرعي قرار مي داد، هيچگونه مخالفت نمي شد ولي چون منصب جانشيني را به حضرت داد... موجب آن ناراحتي ها و مخالفتها شد ...» غدير آمده است كه بفهماند سياست مربوط به همه است. مساله مساله حكومت است، مساله مساله سياست است ... . خداي تبارك و تعالي اين حكومت را و اين سياست را امر كرد كه پيغمبر

ص: 10174

به حضرت امير واگذار كند . ... و اين حكومتي كه عجين با سياست است در روز غدير براي حضرت امير واگذار شد .. .» 2- سيره و گفتار پيامبر(ص) و ائمه(ع) در فرهنگ شيعه سيره و گفتار پيامبر(ص) و ائمه(ع) الگو و حجت است (لقد كان لكم في رسول الله اسوه حسنه) امام حسين(ع) نيز فرمود: «لكم في اسوه». سنت، كه در حقيقت همان گفتار، تقرير و عمل پيامبر(ص) و ائمه(ع) است، يكي ازمنابع اجتهاد و استنباط احكام شمرده مي شود و در استخراج و كشف احكام نقشي عمده دارد از اينرو سنت معصومان چنانكه در استنباط احكام عبادي محوريت دارد، دراستنباط احكام سياسي و اجتماعي نيز محور است. امام راحل، كه خود يكي از تربيت يافتگان مكتب وحي است، هم در مباني فقهي خود از سنت بهره مي گيرد و هم در مباني سياسي، برخي از موارد بهره گيري آن بزرگوار از سنت عبارت است از: الف) سيره و گفتار پيامبر(ص) به عقيده امام(ره) بنيانگذار رابطه دين و سياست پيامبر اسلام(ص) است:«سنت و رويه پيامبر اكرم(ص) دليل بر لزوم تشكيل حكومت است، زيرا كه اولا خود او تشكيل حكومت داد و تاريخ گواهي مي دهد كه تشكيل حكومت داده و به اجراي قوانين و برقراري نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته، والي به اطراف فرستاده و به قضاوت مي نشسته و قاضي نصب

ص: 10175

مي فرموده است...». «... رسول خدا پايه سياست را در ديانت گذاشته است. رسول خدا تشكيل حكومت داده، تشكيل مراكز سياست داده است ...» «اگر پيغمبر اكرم آمده بود وفقط در مسجد نشسته بود و قرآن را ذكر كرده بود ديگر كاري نداشت، ما هم همين كار را مي كرديم، اما كسي كه آمده حكومت تشكيل داد، مبلغ فرستاد ... او چه كرد؟ ما هم بايد آن كار را بكنيم. و حكومت تشكيل داد، ما هم بايد حكومت تشكيل دهيم.» در پيام قرآن چنين مي خوانيم:« ... نخستين كاري را كه پيامبر اسلام،بعد از هجرت در مدينه، انجام داد تشكيل حكومت اسلامي بود، او بخوبي مي دانست كه اهداف نبوت و بعثت انبيا بدون تشكيل حكومت اسلامي ممكن نيست، به همين دليل درنخستين فرصت ممكن به فرمان خداوند پايه هاي حكومت را بنا نهاد». امام راحل از احاديث زير در خصوص اثبات ولايت فقيه بهره مي گيرد« ... عن ابي عبدالله(ع) قال: قال رسول الله(ص) الفقهاء امناء الرسل» «... قال اميرالمومنين(ع) قال رسول الله(ص) اللهم ارحم خلفائي، ثلاث مرات» «... عن ابي عبدالله(ع) قال ان العلماء ورثه الانبياء ...» ب) سيره و گفتار ائمه(ع) بي ترديد يكي از اهداف مبارزه همه جانبه ائمه(ع) عليه فرمانروايان ستمگر تشكيل حكومت و برگرداندن آن به صاحبان اصلي اش بود از اينرو ائمه(ع) براي اثبات شايسته تر بودن خود در امر رهبري

ص: 10176

استدلال مي كردند. چنانكه امام حسن(ع) خطاب به معاويه فرمود: «فانك تعلم اي احق بهذالامر منك عند الله و عند كل اواب حفيظ» (امام حسين(ع) نيز فرمود: و نحن اهل بيت محمد و اولي بولايه هذا الامر ...) هرچند مبارزه ائمه(ع) عليه زمامداران ستمگر، با توجه به موقعيت ها و مقتضيات زمان، متفاوت بود، ولي در اصل مبارزه همه ائمه سياست و استراتژي مشتركي رادنبال مي كردند. اين مبارزات گاه در قالب قيام مسلحانه آشكار مي شد و گاه درقالب غير مسلحانه و غير مستقيم، مانند حمايت از قيام شيعيان و تحريم همكاري باحاكمان ستمگر. امام باقر(ع) در مورد قيام زيد بن علي(ع) فرمود:«هو الحق فالويل لمن خذله والويل لمن حاربه» امام صادق(ع) در اين باره فرمود:«اقرب الخلق الي الخالق ابعدهم الي السلطان». اين گونه مبارزات، نشان مي دهد كه ائمه در پي تشكيل حكومت بوده، آن را وظيفه خويش مي دانستند. از اينرو، حاكمان ستمگراز ائمه(ع) وحشت داشتند و آنها را به شهادت مي رساندند در تفسير پيام قرآن چنين آمده است: «فشارهايي كه بر ائمه اهل بيت(ع) وارد مي شد، قيام امام حسين،ولايتعهدي امام علي بن موسي الرضا(ع) زنداني شدن امام موسي بن جعفر(ع) تبعيدامام هادي(ع) و امام حسن عسكري(ع) همه به خوبي نشان مي دهد كه امامان راستين تشكيل حكومت را از وظايف حتمي خود مي دانسته، از هر فرصتي براي آن استفاده مي كردند و دشمنان

ص: 10177

آنها نيز به خوبي به اين امر واقف بودند ...» امام راحل، باشناخت دقيق سيره و گفتار ائمه(ع)، براي تبيين انديشه سياسي خود به سنت ائمه(ع) تمسك كرده، مي فرمايد: حكام جور هميشه از ائمه(ع) وحشت داشتند كه اگر به ائمه فرصت بدهند قيام خواهند كرد. اينكه مي بينيد «هارون» حضرت موسي بن جعفر رامي گيرد و چندين سال حبس مي كند و يا«مامون» حضرت رضا(ع) را به مرو مي برد وسرانجام مسموم مي كند، نه از اين جهت است كه سيد اولاد پيغمبر و اينها با پيغمبرمخالفند بلكه از باب«الملك عقيم» است و اينها مي دانستند كه اولاد علي(ع) داعيه خلافت داشته و بر تشكيل حكومت اسلامي اصرار دارند و خلافت و حكومت را وظيفه مي دانند. شما شك نداشته باشيد كه اگر فرصتي براي موسي بن جعفر(ع) پيش مي آمد،قيام مي كرد و اساس دستگاه سلاطين غاصب را واژگون مي ساخت. همچنين امام مي فرمايد: ائمه نه فقط با دستگاههاي ظالم و دولتهاي جائر مبارزه مي كردند، بلكه مسلمانان را به جهاد بر ضد آنها دعوت مي نمودند. بيش از پنجاه روايت در «وسائل الشيعه» و در «مستدرك» و كتب ديگر هست كه از سلاطين و دستگاه ظلمه كناره گيري كنيد و به دهان مداحان آنها خاك بريزيد. مبارزه ائمه(ع) عليه حاكمان جائر كسب مقام مرجعيت و رهبري ديني نبود اگرائمه(ع) در مسجدها مي نشستند و تنها به

ص: 10178

بيان مسايل عبادي مي پرداختند دشمنان ازآنها وحشت نداشتند. تشكيل حكومت از سوي علي(ع)، در همان مقطع زماني محدود، بهترين دليل بر رابطه دين و سياست است زيرا اگر حكومت سياسي شد و عيب داشت، چگونه امام علي(ع) حكومت تشكيل داد؟! 3- ساختار قانونگذاري يكي از دلايل و شواهدي كه امام راحل(ره) درخصوص رابطه دين و سياست ارائه مي دهد، ماهيت و كيفيت قانونگذاري اسلام است. آن حضرت مي فرمايد: دليل ديگر بر تشكيل حكومت ماهيت و كيفيت قوانين اسلام است اهميت و كيفيت اين قوانين مي رساند كه براي تكوين يك دولت و براي اداره سياسي واقتصادي و فرهنگي جامعه تشريع گشته است. براي تبيين صحيح اين قسمت از بحث لازم است مطالب زير مورد تحليل قرار گيرد! الف) قانونگذار امام عقيده دارد كه در ساختار قانونگذاري اسلام فقط شارع مقدس قانونگذار است و اين خود دليل بر تشكيل حكومت است.«كسي جز خدا حق حكومت بركسي و حق قانونگذاري براي ديگري ندارد و به حكم عقل خدا بايد بين مردم حكومت تشكيل دهد و قانون وضع كند.» ب) همگاني بودن قوانين امام راحل مي فرمايد: «احكام اسلام محدود به زمان و مكان نيست و تا ابد باقي و لازم الاجرا است تنهابراي رسول اكرم(ص) نيامده است تا پس از آن متروك شود اين حرف كه قوانين اسلام تعطيل پذير و يا منحصر و

ص: 10179

محدود به زمان و مكاني است، بر خلاف ضروريات اعتقادي اسلام است.» نگرش امام در مورد عدم محدوديت اسلام با ديدگاه صاحب نظران ديگرنيز هماهنگ است. چنانكه سيد ابوالاعلي مودودي مي نويسد: «اسلام صلاحيت اجرا در هر زمان و مكاني را دارا است. اسلام قابليت خود را درگذشته به اثبات رسانده و امروزه نيز همان شايستگي را دارد و تا ابد نيز چنين خواهد بود». لازمه ديدگاه امام راحل و مودودي اين است كه در هر عصري براي اجراي احكام الهي به حكومت نياز است، چنانكه رسول خدا، براي اجراي احكام خدا،حكومت تشكيل داد. ج) جامعيت اسلام امام خميني(ره) عقيده دارد كه تمام احكام مورد نياز بشر ازطريق قرآن و سنت بيان شده است. هيچ موضوع حياتي نيست كه اسلام تكليف براي آن مقرر و حكمي درباره آن نداشته باشد .... قرآن مجيد و سنت شامل همه دستورها و احكامي است كه بشر براي سعادت و كمال خوداحتياج دارد... ديدگاه امام در خصوص جامعيت اسلام با آيات و روايات و ديدگاه دانشمندان اسلامي نيز هماهنگ است. چنانكه مرحوم فيض بدين امر تصريح كرده است و در قرآن كريم مي خوانيم: (و لا رطب و لا يابس الا في كتاب مبين); (ما فرطنا في الكتاب من شيء) (و نزلنا عليك الكتاب تبيانا لكل شيء) در روايات نيز چنين آمده است:«ما من شيءيقربكم

ص: 10180

من الجنه و يباعدكم من النار الا قد امرتكم به ...». جاي ترديد نيست كه بشر، چنانكه به قوانين فردي و عبادي نياز دارد به قوانين سياسي و اجتماعي و ... نيز نيازمند است. اين قوانين در سيستم قانونگذاري اسلام پيش بيني شده است. اسلام به عنوان يك مكتب، وظيفه دارد تمام قوانين مورد نياز انسانها را جعل كندو پاسخگو باشد. چگونه ممكن است دين جامع و كامل الهي در برابر حكومت كه اساسي ترين نياز انسان است، بي تفاوت باشد؟ آن دسته از روشنفكران و دانشمندان اسلامي كه انديشه جدايي دين از سياست را مطرح كرده اند، آيا به پيامدهاي آن توجه كرده اند؟ جدايي دين از سياست به معناي عدم جامعيت اسلام است امام با توجه به جامعيت اسلام از ديدگاه كساني كه عدم جامعيت اسلام را مطرح كرده اند انتقاد مي كندو مي فرمايد:«دستهاي اجانب براي اينكه مسلمين و روشنفكران مسلمان را كه نسل جوان ما باشد از اسلام منحرف كنند، وسوسه كرده اند كه اسلام چيزي ندارد، اسلام پاره اي احكام حيض و نفاس است. آخوندها بايد حيض و نفاس بخوانند ...» عليرضا انصاري

ص: 10181

پيوند دين و سياست از نگاه امام خميني(قده)(بخش آخر)

اشاره

12 چكيده: عوامل ايجاد تفكر جدايي دين از سياستشواهد و دلايلي كه، در خصوص همگرايي دين وسياست مورد تحليل قرار گرفت، ثابت كرد كه بين اين دو عنصر وحدت وجود دارد. اكنون بايد به اين پرسش پاسخ داد: چه عواملي تفكر واگرايي دين از سياست را پديد آورد و طراحان آن چه كساني بودند؟ امام خميني(قده) فقيه ژرف انديش و تيزبين، هنگام تبيين پيوند دين وسياست به اهداف و عوامل جدايي دين از سياست نيز پرداخت. تا افكار صاحبان انديشه را به اين نكته جلب كند، تز جدايي دين از سياست ساخته و پرداخته ستمگران و استعمار گران است. يكي از موضوعات بايسته اين پژوهش، موضوع ايجاد تفكر جدايي دين از سياست در حوزه تاريخ اسلام است. نظريه پردازان معاصر در خصوص پيشينه و عوامل تفكر جدايي دين از سياست، اختلاف نظر دارند; ولي آنچه همه بر آن اتفاق دارند، اين است كه تز جدايي دين از سياست از سوي فرمانروايان ستمگر و استعمار گران ارائه شده است. (1) بحث در خصوص تاريخ عوامل ايجاد تفكر جدايي دين از سياست، به فرصت ديگر نياز دارد وبر صاحبان قلم است كه در اين باره تحقيق كنند. هدف اين نوشتار بررسي عوامل جدايي دين از سياست، از

ص: 10182

منظر امام راحل است. آن بزرگوار در تبيين اين مساله به عنوان زير اشاره مي كند: 1 - بني اميه و بني عباس از نگاه امام سياست بخشي از اديان الهي است: انبيا شغلشان سياست است... (2) امام عقيده دارد كه دين واقعي مسيحيت نيز با سياست همگراست. (3) در عصر رسول خدا(ص)، به دليل اينكه آن حضرت رسما حكومت تشكيل داد و خود بنيانگذار همگرايي دين و حكومت بود; كسي شعار واگرايي دين و سياست را مطرح نكرد و تلفيق اين دو عنصر مورد قبول همه مسلمانان بود. امام فرمود: «پس از رحلت رسول اكرم(ص)، هيچ كس از مسلمانان در اين معنا كه حكومت لازم است ترديد نداشت. هيچ كس نگفت حكومت لازم نداريم. چنين حرفي از هيچ كس شنيده نشد. در ضرورت تشكيل حكومت اسلامي همه اتفاق نظر دارند. اختلاف نظر در كسي بوده كه عهده دار اين امر بشود و رئيس دولت باشد.» (4) از منظر امام تز جدايي دين از سياست پديده شومي است كه، بعد از رحلت رسول اكرم(ص)، در ابتدااز سوي بني اميه و بني عباس طرح ريزي شد. وامروزه پرچمدار آن استعمار و استكبار جهاني است. آن بزرگوار مي فرمايد: «...اين يك نقشه شيطاني بوده است كه از زمان بني اميه و بني عباس طرح ريزي شده

ص: 10183

است و بعد هم هر حكومتي كه آمده است تاييد اين امر كرده است; و اخيرا كه راه شرق و غرب به دولتهاي اسلامي باز شد، اين امر در اوج خود قرار گرفت كه اسلام يك مسئله شخصي بين بنده و خداست. وسياست از اسلام جدا است...» (5) «... اين هم يك نقشه بوده است كه از صدر اسلام ريشه دارد.» (6) استاد شهيد مطهري عقيده دارد كه پيشينه جدايي دين از سياست به صدر اسلام باز مي گردد. (7) بني اميه، كه با حاكميت اسلام و رهبري ائمه(ع) مخالف بودند، سعي داشتند دين را حذف و ائمه(ع) را از صحنه سياست خارج كنند; زيرا حاكميت دين و رهبري ائمه(ع) با حكومت سلطنتي آنان سازگار نبود، معاويه، بعد از صلح با امام حسن(ع)، در عراق سخنراني كرد و گفت: من با شما جنگ نكردم تا نماز بخوانيد و روزه بگيريد و يا حج كنيد يا زكات بدهيد، شما اين كار را مي كنيد. من با شما جنگ كردم تا بر شما حكومت كنم و بر مقصود خود نيز دست يافتم. (8) به تعبير مرحوم علامه طباطبايي، معاويه با اين سخنان به جدايي دين از سياست اشاره كرد. (9) بني عباس نيز، همانند بني اميه، با حاكميت دين و ائمه(ع) مخالف بودند; زيرا مي دانستند كه ائمه(ع) براي

ص: 10184

رهبري امت اسلامي از همه شايسته ترند و با بودن آنها مردم رهبري بني عباس را نمي پذيرند. از اينرو تز جدايي دين از سياست را مطرح كردند، تا آنها رهبران سياسي مردم باشند و ائمه(ع) رهبران ديني. واقعيت اين است كه بني اميه و بني عباس به منظور خارج كردن ائمه(ع) از صحنه سياست تز جدايي دين از سياست، را مطرح كردند. 2 - انحراف و تحريف حكومت از ديدگاه اسلام حكومت هدف نيست، بلكه وسيله اي است براي حاكميت خدا و اجراي قوانين الهي. از اينرو، در متون اسلامي حكومت امانت و مسؤوليت و حاكم اسلامي مسؤول معرفي شده است: «ان الله يامركم ان تؤدوا الامانات الي اهلها» (10) رسول خدا(ص) فرمود: «كلكم راع و كلكم مسؤول ... فالامام راع و هو مسئول...» (11) امام علي(ع) حكومت را امانت خوانده است; (12) و امام راحل نيز فرمود: «عهده دار شدن حكومت في حد ذاته، شان و مقامي نيست، بلكه وسيله انجام وظيفه اجراي احكام و بر قراري نظام عادلانه اسلام است.» (13) متاسفانه حكومت، در همان صدر اسلام، از مسير و معناي اصلي اش منحرف شد. اين انحراف به دو صورت انجام پذيرفت; يكي سلب حكومت از ائمه(ع) و ديگري مورثي شدن حكومت. بدين ترتيب، حكومت از معناي اصلي اش منحرف شد و وسيله اي براي عياشي، رقابت سياسي

ص: 10185

و رياست طلبي گرديد. چنان كه ابو سفيان حكومت را توپي خواند كه بني اميه بايد سمت يكديگر پرتاب كنند. و نگذارند از ميان آنان خارج شود. (14) انحراف و تحريف حكومت سبب شد، تا مسلمانان در تشخيص حكومت دچار اشتباه شوند. حكومت، به معناي تحريف شده، در ديدگاه امام علي(ع) از بند كفش بي ارزش تر است. (15) با توجه به مطالب فوق، امام راحل عقيده دارد كه يكي از علل ايجاد تفكر جدايي دين از سياست انحراف حكومت است: «در صدر اسلام از زمان رسول خدا تا آن وقتي كه انحراف در كار نبود، سياست و ديانت توام بودند.» (16) «... پس از رحلت رسول اكرم(ص) معاندين و بني اميه (لعنهم الله) نگذاشتند حكومت اسلامي با ولايت علي ابن ابي طالب(ع) مستقر شود. نگذاشتند حكومت مرضي خداي تبارك و تعالي و رسول اكرم در خارج وجود پيداكند. در نتيجه آن را دگرگون كردند، برنامه حكومتشان با برنامه اسلام مغايرت داشت، رژيم حكومتي و طرز اداره و سياست بني اميه و بني عباس ضد اسلام بود. حكومت كاملا وارونه و سلطنتي شد. و به صورت شاهنشاهان ايران و روم و فراعنه مصر در آمد. » (17) نگرش امام راحل در خصوص علت جدايي دين از سياست با نگاه نخبگان ديگر نيز هماهنگ است; چنانكه

ص: 10186

راشد الغنوشي يكي از علل جدايي دين از سياست را موروثي شدن خلافت و انحراف حكومت مي داند. (18) استاد جعفرسبحاني نيز مي نويسد: «تبديل خلافت اسلامي به سلطنت موروثي و ادامه اين وضع در طول تاريخ سبب شد، اكثريت مسلمانان در تشخيص آن دچار اشتباه شوند.» )3 )19 - عملكرد فرمانروايان ستمگر متاسفانه با جدايي رهبري دين از رهبري سياسي و كنار گذاشتن امامان معصوم(ع) از صحنه سياست، حاكماني روي كار آمدند كه واجد شرايط رهبري نبودند. عملكرد اين ستمگران موجب شد مسلمانان سير و منش آنها را ضد دين بدانند; زيرا حكومت اسلامي با آنچه فرمانروايان ستمگر انجام مي دادند، تفاوت داشت. آنها ميان فرمانروايي مانند يزيد، كه شراب مي نوشيد و خانه خدا را خراب كرد، با فرمانهاي خداوند در قرآن فاصله بسيار مي ديدند. (20) شيوه ناپسند خلفا سبب شد تا دين مداران و دين باوران قداست دين را منافي حكومت بدانند و تصور كنند دين با سياست ارتباط ندارد. مدعيان جدايي دين از سياست نيز ستم و جنايات زمامداران را يكي از عوامل جدايي دين و سياست مي دانند. (21) جنايات و اعمال غيرانساني حكومتهاي غير اسلامي، نيز در ايجاد تفكر جدايي دين از سياست در حوزه تاريخ اسلامي تاثير فراوان داشته است.عملكرد حاكمان ستمگر و انحراف حكومت سبب

ص: 10187

شد تا برخي از مسلمانان به حكومت بد بين شده و شعار تنافي قداست دين با سياست سردهند; شعاري كه استعمار نو نيز در تز جدايي دين از سياست از آن بهره گرفت. 4 - استعمار ضديت استعمار گران با دين و دين مداران برهيچ كس پوشيده نيست. از آنجا كه تعاليم دين با منافع استعمارگران در تضاد است، سود جويان استعمارگر از هر اهرمي بهره گرفتند تا دين را از صحنه سياست خارج كنند: «غرب براي رسيدن به هدفهاي سياسي و اقتصادي خود بر آن شد، پيروزيهاي نظامي و سياسي خود را با برتري فرهنگي استوار سازد و اسلام را به عنوان مهمترين مانع از سر راه خود بردارد و اين ممكن نبود جز اينكه تز جدايي دين از سياست را در بين مسلمانان نهادينه كند.» (22) «شواهد تاريخي گوياي آن است كه انديشه لائيك و جدايي دين از حكومت، در دو سده اخير به دست استعمار به جهان اسلام راه يافت.» (23) استعمار به خوبي مي دانست كه دين و روحانيت هرگز با فساد و غارت منابع ملتها كنار نمي آيند. بنا براين در انديشه خارج كردن دين و روحانيت از سياست فرو رفتند و چون مي دانستند جز با بهره گيري از ابزار و شعار ديني بدين مهم دست نمي يابند،

ص: 10188

ناگزير از راه دين وارد شدند و براي جدايي دين از سياست از شعار تنافي قداست دين و سياست، كه در ظاهر رنگ مذهبي داشت، بهره بردند. مسلمانان، كه در طول تاريخ شاهد حكومتهاي منحرف و عملكرد غير انساني زمامداران ستمگر بودند، تحت تاثير اين شعار قرار گرفتند. بقيه در صفحه47 البته استعمارگران براي ترويج تز جدايي دين از سياست، از عوامل ديگري نيز استفاده كردند. نخست آن كه دين را مسايل عبادي و فردي تفسيركردند و سياست را فريب و نيرنگ خواندند. در چنين موقعيتي، شعار تنافي قداست دين و سياست درست و قابل پذيرش جلوه مي كرد. زيرا طبيعي است كه دين با سياست غير مشروع (فريب و نيرنگ) ارتباط ندارد. استعمار، در مسير بيرون كردن دين از صحنه سياست، از دو گروه عمده روشنفكران غرب زده و فرمانروايان مسلمان بهره گرفت. روشنفكران غرب زده، كه سخت تحت تاثير فرهنگ و تمدن غرب بودند و غرب را مهد تمدن مي پنداشتند، عقيده داشتند كه دين نمي تواند در صحنه هاي سياسي حضور داشته باشد. و در اين عرصه بايد از قوانين غرب استفاده كرد. امام راحل مي فرمايد: «چپاولگران حيله گر كوشش نمودند، بدست عمال به ظاهر روشنفكر خود اسلام را همچون مسيحيت به انزوا كشانده و علما را در چارچوب

ص: 10189

مسايل عبادي محبوس كند.» (24) امام راحل، در باره گروه دومي كه غرب در اين مسير از آنها بهره برد، مي فرمايد: «همه مي دانيم و بايد بدانيم كه آنچه از قرنهاپيش تا اكنون بر سر مسلمين خصوصا در يكي از دو قرن اخير كه دست دولتهاي اجنبي به كشورهاي اسلامي باز شده و سايه شوم آنان بلاد مسلمين را به تاريكي و ظلمات كشانده ... غفلت مسلمانان از مسايل سياسي و اجتماعي است كه به دست استعمارگران و عمال غرب و شرق زده آنان بر مسلمانان ... تحميل شده است كه حتي غالب علماي اسلامي گمان مي كردند و مي كنند كه اسلام از سياست منزوي است.» (25) يكي از عمال استعمار مي گويد: ما با خواستار شدن جدايي دين از سياست از دين مي خواهيم كه خودش با دلخواه و با رضايت خود، خود كشي كند.» (26) آيةالله ابراهيم اميني مي گويد: «استعمارگران و ابرجنايتكاران كه اسلام را بزرگترين سد راه منافع خويش يافتند به كمك عمال مزدور خويش سعي كردند اسلام [را] از صحنه خارج سازند. و آن را به صورت يك دين بي حركت و بي مسؤوليت معرفي نمايند.» (27) متاسفانه استعمارگران در اشاعه جدايي دين از سياست موفق بودند; زيرا تز جدايي دين از سياست آن قدر

ص: 10190

در جوامع اسلامي اثر گذاشته بود كه به تعبيرامام راحل دين مداري با عدم دخالت در سياست ارزيابي شد و دخالت روحانيت در سياست گناه به شمار مي آمد. (28) جاي ترديد نيست كه اگر دين با سياست واقعي منافات داشت، پيامبران و ائمه(ع) از سياست كناره گيري مي كردند و ديگران را نيز به اين كار فرا مي خواندند. سيره ائمه(ع) و رسول اكرم(ص) نشان مي دهد كه دين و سياست تنافي ندارند. امام راحل در باره عدم تنافي دين و سياست فرمود: «... اينها اين جور قداست را مي خواهند و نمي دانند كه اسلام و پيغمبر اسلام، با تمام قداست، اين مسايل را داشتند. تمام قداست و الوهيت محفوظ بوده است مع ذلك مي رفتند و اشخاصي كه برخلاف مسير انسانيت هستند آنها را دفع مي كردند و سياست مملكت را حفظ مي كردند و منافات با قداست هم نداشت.» (29)

پى نوشت ها

: 1- مجله حوزه، سال پانزدهم، شماره 2 و 1، ص2 .327- مجله پيام قرآن، شماره 1/1373، ص 5; رساله نوين 3 . 47:4- روزنامه جمهوري اسلامي، 5/1375، ص 15; مجموعه مقالات كنگره امام خميني(قده)، ص4 .149- ولايت فقيه، ص 20; مجله حوزه، سال پانزدهم، شماره 2 و 1، ص5 .296-297- مجله پيام زن، شماره3،1373، ص 6 .20- مجموعه

ص: 10191

مقالات كنگره نقش زمان و مكان در اجتهاد،7 .59:13- امامت و رهبري ،ص 31 و 8 .32- مجموعه مقالات كنگره بين المللي امام خميني(قده) و احياي تفكر ديني، ج 1، ص 9 .85- شيعه در اسلام، ص 10 .21- نسا: 58; تفسير عياشي ،جلد1، ص249; البرهان، ج 1، ص380; تفسير نمونه، ج3، ص 430 ; سيري در نهج البلاغه، ص11 .129- مسند احمد بن حنبل، ج 2، ص12 .206- سيري در نهج البلاغه، ص 13 .131- ولايت فقيه، ص14 .59- مروج الذهب، ج 2، ص 342; الغدير، ج 8، ص 278; حماسه حسيني، ج3، ص 45 و15 .46- نهج البلاغه، خطبه16 .3- صحيفه نور، ج17، ص 17 .138- ولايت فقيه، ص 18 .32- روزنامه اطلاعات،29/3/1370، ص 19 .11- مباني حكومت اسلامي، ج 1، ص 20 .2- المنظم، ج6، ص21 .17- مجله كوثر، شماره هجدهم، ص 22 .91- مجله حوزه،سال پانزدهم، شماره 2 و 1، ص 23 .328- همان. 24- روزنامه كيهان، 25 .11/5/1373- صحيفه نور، ج 18، ص 88; مجله پيام زن، خرداد 1371، ص26 .20- روزنامه جهان اسلام، 12/4/1372; ص 8، (به نقل از كتاب جدايي دين از سياست، منوچهر جمالي). 27- مجله اعتصام، 1362، ص 28 .31- مجموعه مقالات كنگره امام خميني(قده) و فرهنگ عاشورا دفتر اول، ص

ص: 10192

29 .330- صحيفه نور، ج9، ص 281. عليرضا انصاري

ص: 10193

پيوند سياست داخلي و سياست خارجي در انديشه امام خميني

13 چكيده: استاديار علوم سياسي در دانشگاه امام صادق(ع) و دانشگاه آزاد اسلامي واحد كرجمقدمهامام خميني به عنوان معمار و ايدئولوگ انقلاب اسلامي، تبيين كنندۀ آموزه ها و راهكارهاي حكومت اسلامي در دو عرصه دروني و بروني به شمار مي آيد. ايشان به عنوان بنيانگذار نظام متكي بر نقش حمايتگر قاطبۀ مردم از حكومت، بر پويش سياست خارجي آن با تاكيد بر گفتمان رشد محور اعتقاد داشتند چرا كه سياست داخلي و سياست خارجي را راهكارهاي متنوع در راستاي نيل به هدف اصلاح طلبانه مي دانستند. به عبارت ديگر، با اذعان به تكثر روش و اتحاد ارزش، نظريۀ وحدت در عين كثرت را مورد تاكيد قرار مي دادند. يعني برهمكنشي روشهاي دروني و بروني را موجب تحقق برآيند اعتلاي اسلام در عرصۀ جهاني مي دانستند. بنابراين در انديشۀ ايشان، پيوند سياست داخلي و سياست خارجي به عنوان رابطه اي دو سويه بين دو متغير وابسته در راستاي متغير مستقل نشر و احياي تعاليم حياتبخش اسلامي در اقصي نقاط گيتي معنا و مفهوم مي يافت. يعني تاثيرگذاري دو سطح تحليل خرد و ميانه بر يكديگر به معناي تاثير مختصات نظام داخلي بر نوع روابط خارجي و اثربخشي روابط ميان كشورهاي مسلمان و مستضعف بر مسائل داخلي در راستاي سطح تحليل

ص: 10194

كلان يعني اصلاح ساختار و كاركرد و نظام بين الملل جهت مي يابد. همانگونه كه انطباق و همسويي محيط روانشناختي يعني ذهنيت ها و ادراك ها با محيط عيني عملياتي در خصوص فراگيري ارزشهاي جهان وطني اسلام موجب توجه به ارزشهاي انساني معنوي در دو سطح سياست داخلي و سياست خارجي مي گردد. در واقع، در انديشۀ امام خميني، سياست خارجي نه به معناي سياست كشور اسلامي در قبال كشورهاي بيگانه كه به معناي سياست بيروني ام القري در قبال كشورهاي واقع در فراسوي مرزهاي نظام اسلامي است كه به عنوان فراگردي واسط بين سياست داخلي و سياست جهاني، تاثيرپذيري و تاثيرگذاري دو جانبه در رابطه با آندو دارد. البته راهكارهاي ديپلماتيك در سطح ميانه بر اساس قواعد وسع و تدرج(1) يعني مرحله بندي نيل به هدف بر اساس توانايي شكل مي گيرد و در ابعاد سياسي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي، حقوقي و ارتباطاتي تبليغاتي قابل بازشناسي است كه شرح آن با الهام از بيانات امام راحل در پي مي آيد.الف بعد سياسي پيوند داخلي و سياست خارجيدر بعد سياسي، امام خميني بر اين اعتقاد بودند كه تحقق نظام اسلامي متكي به حضور مردم در صحنه و آرأ آنان در انتخابات موجب ترجيح روابط بين مليّتي مي گردد چرا كه نظام متكي بر آحاد ملّت خواهان ارتباط با ساير ملّت ها

ص: 10195

و يا دولتهاي متكي به نقش حمايتگر ملت خويش است و در اين رابطه ملّت هاي مسلمان و مستضعف كه از سنخيّت وتجانس بيشتري با مردم ام القري برخوردارند حائز اولويت و ارجحيت مي باشند. اين مهم موجب اتخاذ سياست جهاني بسط محور بر مبناي حكومت مسلمانان مستضعف بر سراسر گيتي مي گردد به گونه اي كه نظام هژمونيك سنتي بر سلطۀ قدرتهاي استكباري بويژه امريكاي امپرياليست و حامي آن اسرائيل صهيونيست و نيز شوروي سوسيال امپرياليست دچار تحولي بنيادين و عميق گردد و توطئه هاي ستمگران و حيله گران تاريخ خنثي، مداخلات يكجانبه قدرتهاي بزرگ در امور داخلي ملّتهاي مستضعف منتفي و نظمي فارغ از سلطۀ مداخله جويان و كفر پيشگان مستقر شود. تحقق اين مهم در سطح كلان سيستمي به نوبۀ خود موجب افزايش ارتباط بين ملّتهاي غير سلطه جو و ارتقأ سطوح همكاري و همزيستي مسالمت آميز بين كشورهاي اسلامي و ممالك جهان سوّم در سطح ميانه و ترويج سيستم مشاركت پذير و متكي به وحدت ملّي با گفتمان حفظ محور در رهيافت فرد مي گردد. بنابراين انديشۀ امام خميني بر پيوند متقابل و برهمكنشي سياست داخلي، سياست بين المللي در بعد سياسي استوار است.در باب تاثير سياست داخلي بر سياست خارجي، امام خميني با تاكيد بر اينكه نظام اسلامي متكي به آرأ ملت است تحقق انقلاب

ص: 10196

متكي به حضور آحاد و اقشار مردم در صحنه را الگوي موفقي براي ساير ملّت ها و ستمديدگان مي دانند و با اعتقاد به اينكه "هر چه عمل بزرگ باشد دشمنش بيشتر و بزرگتر است"(صحيفه نور، سخنراني شماره 944، 18/6/1363(مي فرمايند:"پيروزي ملّت مسلمان ايران بدون شك سرمشق خوبي براي ساير ملل ستمديده جهان خصوصاً ملّت هاي خاورميانه خواهد بود. (صحيفۀ نور، 15/8/1357، ج3، صص2526( "مادامي كه ملّت پشتيبان مجلس و دولت و قواي مسلح هستند... هيچ قدرتي توانايي آسيب رساندن به اين نظام مقدس را ندارد." (صحيفه نور، پيام شماره 255، 12/1/1366(ايشان بر اين اعتقاد بودند كه تحقق نظام عدالتجو و مشاركت پذير در عرصۀ داخلي نه تنها بر ظلم ستيزي در سطح تحليل ميانه تاثيرگذار است كه بر تحقق آرمانهاي ظلم ستيز و عدالتخواهانه اسلام در عرصۀ جهاني نيز اثربخش مي باشد."حضور شما مردم عزيز و مسلمان در صحنه است كه توطئه هاي ستمگران و حيله گران تاريخ را خنثي مي كند."(صحيفه نور، ج15، 28/3/1360، صص2224("ما بايد نه تنها كشورمان، بلكه تمام مردم جهان را مستقل كنيم" (صحيفه نور، 25/12/1360، ج16، ص 81(همچنين سياست خارجي مبتني بر افزايش وحدت و ارتباط ميان ملل اسلامي در سطح ميانه نيز بر تحقق نظام عادلانه در سطح كلان سيستمي تاثيرگذار مي باشد و مي فرمايند:"اگر مسلمانان جهان از خواب برخيزند و با

ص: 10197

ياري خداوند دست اتحاد ايماني به هم دهند هيچ قدرتي نمي تواند آنها را تهديد كند"(صحيفه نور،15/3/1361،ج16،صص179182("برنامه ما وحدت كلمه مسلمين و اتحاد ممالك اسلامي است در مقابل دول استعمار طلب"(صحيفه نور، 15/3/1342، ج1، صص8385("اگر نزديك به يك ميليارد جمعيت مسلمانان جهان متحد شوند شرق و غرب كاري نمي تواند بكند."(صحيفه نور، 8/10/1360، ج15، ص273(از ديگر سو، امام خميني در باب تاثير سياست بين المللي بر سياست خارجي منطقه اي چنين اذعان دارند كه تحقق نظام فارغ از سلطۀ قدرتهاي استكباري موجب برچيده شدن بنيان نظام هاي سلطه جو و نژادپرست چون اسرائيل در زير سيستم منطقه اي خاورميانه خواهد شد:"امروز روزي نيست كه كسي اتكا به سرنيزه بكند، دنيا عوض شده، ملتها يكي بعد از ديگري دارند بيداري مي شوند "(كتاب كلمات قصار، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني،ص122("من همواره مصراً خواسته ام كه مسلمانان سراسر جهان متحد شوند و بر ضد دشمنانشان از جمله اسرائيل مبارزه كنند."(صحيفه نور، 16/2/1357، ج2، صص50 43(همچنين ايشان بر اين اعتقادند كه افزايش وحدت ممالك اسلامي و ارتقأ روابط بين ملل مستضعف در سطح منطقه اي موجب پايداري و ثبات نظام اسلامي مي گردد و به عبارت ديگر گفتمان رشد محور در عرصه سياست خارجي زمينۀ تحقق گفتمان حفظ محور در عرصۀ سياست داخلي را فراهم خواهد آورد، لذا از نظر امام محبوس شدن انقلاب در داخل كه موجبات

ص: 10198

زوال آن را فراهم مي آورد ناشي از عدم گسترش نايره آن به ساير ممالك مسلمان و مستضعف مي باشد. از اينرو در سايۀ ارتقأ روابط بين مليّتي است كه جمهوري اسلامي ايران مي تواند محفوظ و پايدار باقي بماند:"اگر ما در محيطي بسته بمانيم قطعاً با شكست مواجه خواهيم شد."(صحيفه نور، 1/1/1359، ج12، صص1924("به شهادت تاريخ، هيچ قدرتي نمي تواند آتش قلب ملّت مظلومي را كه براي رسيدن به آزادي و استقلال قيام كرده است فرو نشاند."( كتاب كلمات قصار، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، ص121(ب بعد اقتصادي پيوند بين سياست داخلي و سياست خارجيدر بعد اقتصادي، امام خميني، تحقق خودكفايي و سازندگي در داخل را موجب اتخاذ سياست خارجي مبتني بر عزّت و در نهايت معرفي نظام اسلامي به عنوان الگو و قطب اقتصادي براي ممالك مستضعف مي دانستند و در سطح تحليل كلان سيستمي مبارزه با قدرتهاي چپاولگر و نفي نظام استثمارگرانه قدرتهاي استكباري را از نتايج آن بر مي شمردند. از ديگر سو، سياست بين المللي مبتني بر نفي مداخله قدرتهاي زمينخوار و نفت خوار در امور داخلي ممالك مستضعف را موجب شكوفايي اقتصادي كشورهاي جهان سوّم و در نهايت رشد و ترقي ام القري در بعد اقتصادي و تجاري تلقي مي نمودند و از اين رهگذر رابطۀ دو سويۀ سياست داخلي سياست خارجي

ص: 10199

سياست جهاني را مورد تاكيد قرار مي دادند.در باب تاثير سياست اقتصادي خودكفا در بعد داخلي بر سياست خارجي "خودبسندگي سازنده" و مبتني بر رهايي از سلطۀ ابرقدرتها، امام خميني مي فرمايند:"كوشش در خودكفايي كشاورزي گامي است به سوي رهايي از سلطه ابرقدرتها"(صحيفه نور، 5/8/1358، ج10، صص6062("بايد ملّت ما اين تحول را پيدا كند كه عارش بيايد كه به امريكا بگويد گندم به ما بده، يا مستشار به ما بده، خودش بايد دنبال كار خودش باشد، خودش بايد قيام كند و حوائج خودش را برآورد. همه اقشار ملّت قيام كنند. براي رسيدن به خودكفايي و رفع حوائج خويشتن ... همه قشرهاي ملّت بايد در صدد اين باشند كه خودكفا باشند، محتاج نباشند."(صحيفه نور، 11/8/1358، ج10، صص111114(همچنين از باب تاثيرگذاري سياست اقتصادي داخلي بر سياست بين المللي، امام خميني، هدف عمده را نفي نظام سلطۀ قدرتهاي مستكبر بر كشورهاي مستضعف مي دانند و معتقدند در صورتي كه بيداري تحقق يافته در نظام اسلامي، به ساير كشورها نيز سرايت يابد نظام عاري از سلطۀ اقتصادي و استثمار بيگانگان بر ذخاير ممالك اسلامي تحقق خواهد يافت."ما مي خواهيم اين چيزي كه در ايران واقع شد و اين بيداري كه در ايران واقع شد... اين در همه ملّت ها و در همه دولت ها بشود. آرزوي ما اين است و معني صدور

ص: 10200

انقلاب ما اين است كه همه ملّت ها بيدار بشوند و همه دولت ها بيدار بشوند و خودشان را از اين گرفتاري كه دارند و از اين تحت سلطه بودني كه هستند و از اينكه همه مخازن آنها دارد به باد مي رود و خودشان به نحو فقر زندگي مي كنند نجات بدهد."(صحيفه نور، 28/7/1359، ج13، صص 123127(همچنين تاثير سياست خارجي استقلال طلب در بعد اقتصادي بر سطح تحليل كلان سيستمي را موجب قطع سلطۀ جهانخواران در عرصه بين المللي مي دانند و معتقدند در صورتي كه ملّت هاي مستضعف سرنوشت خود را به دست گيرند و بر ذخاير و منابع تحت الارض خويش مسلط گردند از شكار شدن توسط گرگهاي دنيا رهايي خواهند يافت:"ما اگر عقل سياسي هم داشته باشيم، بايد همگي دست در دست يكديگر گذاريم تا بتوانيم راه برويم.... حال كه ما همه طعمه گرگ هاي دنيا هستيم و همه مي خواهند ما را شكار كنند ما بايد با عقل و تدبير و قلم و حق و همه چيز با يكديگر همكاري كنيم."(صحيفه نور، 12/12/1359، ج14، صص114116(از ديگر سو در باب تاثير سياست بين المللي بر سياست خارجي، نفي سلطۀ قدرتهاي جهانخوار بر نظام بين المللي را موجب دستيابي ملل مسلمان به حق تعيين سرنوشت مي دانستند و اظهار مي داشتند:"آن روز مبارك است بر ما كه سلطۀ جهانخواران بر ملّت

ص: 10201

مظلوم ما و بر ساير ملّت هاي مستضعف شكسته شود و تمام ملّت ها، سرنوشت خودشان را به دست خودشان بگيرند."(صحيفه نور، 1/1/1360، ج14، صص 146148("خوشوقتي كامل ما آن روزي است كه سلطه همه استعمارگران شرق و غرب و بخصوص امريكاي جهانخوار از سر مسلمانان قطع شود."( صحيفه نور، 27/12/1358، ج12، ص11(همچنين در خصوص تاثير سياست خارجي بر سياست داخلي، تسلط قدرتهاي بزرگ بر ذخاير تحت الارضي كشورهاي ضعيف را موجب اتلاف منابع آنان و محاصرۀ اقتصادي ام القري توسط قدرتهاي استكباري را عامل توجه به استعدادهاي نيروي انساني داخلي و به فعليت رساندن پتانسيل هاي بالقوه و نعمت هاي خدادادي آنان محسوب مي داشتند."مگر تسلط امريكا بر ما غير از اين است كه منابعي كه ما داريم، مخازني را كه ما داريم و چيزهاي زيرزميني را كه ما داريم، روي زميني را كه ما داريم، اينها سلطه پيدا كنند و ببرند؟"(صحيفه نور، 13/8/1357، ج2، صص 289296("وقتي كه محاصره اقتصادي بشود افكار همه مردم توجه به اين پيدا مي كند كه ما بايد خوكفا باشيم."(صحيفه نور، 24/12/1360، ج16، صص7480("همين دست دزدي از خزاين يك مملكت كوتاه شدن اسباب اين مي شود كه ...يك مملكتي خودش خودكفا بشود، خودش بتواند ارزاق خودش را اداره بكند."(صحيفه نور، 23/4/1358، ج8، صص 120124("اگر ما را محاصره اقتصادي بكنند ما فعالتر مي شويم، به

ص: 10202

نفع ماست."(صحيفه نور، 10/10/1358، ج11، صص153159("امروز متفكران ملت بزرگ ما در اثر محاصره اقتصادي، مغزهاي خود را به كار انداخته اند و نقصان هاي موجود را به طور چشمگيري رفع و زيان هاي ناشي از محاصره را با كوشش شبانه روزي خود به مقدار زياد جبران نمودند."(صحيفه نور، 12/1/1360، ج14، صص155158("ما در شرايط جنگ و محاصره توانسته ايم آن همه هنرآفريني و اختراعات و پيشرفت ها داشته باشيم."(صحيفه نور، 29/4/1367، ج20، صص227244(ج پيوند سياست داخلي و سياست خارجي در بعد نظاميامام خميني بر اين اعتقاد بودند كه بسيج عمومي نيروهاي داخلي بر مبناي جانباختگي و شهادت طلبي موجب ارتقأ روحيۀ ملي و افزايش جايگاه قدرتمند ام القري در جهان اسلام مي گردد و اين مهم موجبات ايجاد خوف و رعب و وحشت در دل دشمنان جهاني را فراهم خواهد آورد و با اقتدار مستضعفان در سراسر گيتي، توان مقابله نيروهاي مسلمان و انقلابي در سطح ميانه نيز ارتقأ خواهد يافت و در اين رهگذر افزايش كارآيي استراتژي بازدارندگي مردمي و نهايتاً بقاي كيان مملكت اسلامي و آسيب ناپذيري امنيتي آن را موجب خواهد شد.در باب تاثير سياست داخلي بر سياست خارجي، شركت نيروهاي ارتش بيست ميليوني در دفاع مقدس را عاملي عمده در قطع شر جهانخواران و تجاوزگران قلمداد مي نمودند و مي فرمودند:"اميد آن است كه با شركت فعال قشرهاي

ص: 10203

معظم و شور و شعفي كه در جوانان عزيز از بركت اسلام مشاهده مي شود ارتش بيست ميليوني كه نگهبان جمهوري اسلامي و كشور عزيز از شر جهانخواران متجاوز است تحقق يابد."(صحيفه نور، ج15، 4/9/1360، صص231233("تا شما جوانان بيدار و ساير قشرهاي ملّت بزرگ با اين شور و شعور در صحنه حاضريد به كشور و جمهوري اسلامي آسيبي نخواهد رسيد."(صحيفه نور، ج15، 4/9/1360، صص231233("اگر بر كشوري نداي دلنشين تفكر بسيجي طنين اندازد چشم طمع دشمنان و جهانخواران از آن دور خواهد گرديد."(صحيفه نور، 2/9/1367، ج21، صص 5253("آنها (دشمنان) با يك ملتي كه با شجاعت خود و تعهد خود به اسلام و روي گشاده به طرف مرگ مي رود نمي توانند مقابله كنند."(صحيفه نور، ج16، 15/11/1360، صص2829(نيز در باب تاثير سياست خارجي بر سياست بين المللي، امام خميني بسيج نيروهاي مسلمان جهان اسلام را عامل ايجاد رعب و وحشت در دل قدرتهاي استكباري در سطح ما كرو تلقي مي نمودند."اگر مسلمانان به اين (سلاح ايمان) مجهز شدند طرفشان را مي ترسانند."(صحيفه نور، ج12، 26/1/1359، صص4449("ابرقدرتان جنايتكار... خطر عظيم صدور انقلاب و پرتو حق در جهان اسلام بلكه در جهان مستضعفان آنان را به وحشت انداخت."(صحيفه نور، ج15، 27/6/1360، صص157159("(مسلمين) اگر چنانچه متحد شوند، هيچ يك از ابرقدرت ها قدرت اينكه به آنها تجاوز كنند ندارند."(صحيفه نور، 20/8/1357، ج3،

ص: 10204

صص104106(در باب تاثير سياست بين المللي بر سياست خارجي، امام خميني مقابله تمامي نيروهاي اسلامي و انقلابي عليه قدرتهاي فتنه گر و فتنه جو را موجب توفيق سياست استقلال طلبانه ملتهاي مسلمان مي دانستند و اظهار مي داشتند."امروز روزي نيست كه كسي اتكأ به سرنيزه بكند، دنيا عوض شده، ملّت ها يكي بعد از ديگري دارند بيداري مي شوند، دارند از تحت سلطه استعمار بيرون مي روند. "(صحيفه نور، 16/10/1358، ج11، صص212213("قرآن مي فرمايد: قاتلوهم حتي لاتكون فتنه همه بشر را دعوت مي كند به مقابله براي رفع فتنه يعني جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم."(صحيفه نور، 20/9/1363، ج19، صص8286(در خصوص تاثير سياست خارجي بر سياست داخلي، توطئه قدرتهاي بزرگ و ضرورت مقابله با آن را موجب تحقق بسيج عمومي نيروهاي داخلي مي دانستند و اظهار مي داشتند:"شما ابداً نبايد خوف محاصره اقتصادي و نظامي داشته باشيد."(صحيفه نور، 26/1/1359، ج12، صص4449("در حال دفاع هستيم و در حال دفاع، بسيج بايد عمومي باشد.(صحيفه نور، ج12، 26/1/1359، صص4449(د بعد فرهنگي پيوند سياست داخلي و سياست خارجيامام خميني بر اين اعتقاد بودند كه ارتقأ فرهنگ معنويت و ايمان و به عبارت ديگر اصلاح درون موجبات اصلاح برون و گسترش ارزشهاي انساني و اسلامي در ممالك مسلمان و مستضعف را فراهم خواهد آورد. در اين رابطه ايجاد پايگاههاي نشر اسلام موجب فراگير شدن دعوت

ص: 10205

و صدور پيام فرهنگي انقلاب در جهان خواهد شد. از ديگر سو عموميت ارزشهاي معنوي در جهان موجبات ارتقأ حيثيت و قدرت بين المللي ممالك اسلامي را فراهم خواهد ساخت و وحدت معنوي اين كشورها جايگاه رفيع اخلاق و معنويت را در ام القري ارتقأ خواهد بخشيد. البته با الهام از بيانات امام خميني، منظور ايشان از فرهنگ همانا فكر و طرز تفكر مبتني بر اخلاق، معنويت و تربيت است كه در ابعاد داخلي، خارجي و بين المللي متجلي است.در باب تاثير سياست داخلي بر سياست خارجي امام خميني بر اصلاح درون براي ايجاد تغيير در برون تاكيد داشتند و با تاكيد بر ضرورت دعوت عملي اذعان مي داشتند كه:"بايد طوري بكنيد كه اين جمعيت هاي زياد را دعوت كنيد عملاً به اسلام. در اعمالتان، در رفتارتان، در كردارتان طوري باشد كه نمونه باشيد از جمهوري اسلامي و جمهوري اسلامي با شما به جاهاي ديگر هم انشأاللّه برود."(صحيفه نور، 17/12/1360، ج16، صص 6162("لكن ما بايد از خودمان شروع كنيم. اگر ما خودمان را اصلاح كنيم قهراً آن تعهدي كه ما داريم در دنيا هم صدور پيدا مي كند. چنانچه پيدا كرده است."(صحيفه نور، 21/4/1362، ج18، صص3038("اگر مردم را تربيت كنيد به يك تربيتي سالم و دعوت كنيد به اين كه با خدا آشنا بشوند، با معارف

ص: 10206

الهي آشنا بشوند، با قرآن آشنا بشوند، اگر اين طور شد، كشور شما سالم مي ماند و به ساير جاها هم سرايت مي كند."(صحيفه نور، 5/6/1364، ج19، صص207212("صدور آنوقتي است كه اسلام، حقايق اسلام، اخلاق اسلامي، اخلاق انساني در اينجاها رشد پيدا بكند.... كم كم اين انقلاب صدور پيدا مي كند به خارج."(صحيفه نور، 16/10/1359، ج13، صص260264("بايد دانشگاهها خودكفا بشوند كه احتياج به دانش غرب نداشته باشند."(صحيفه نور، 12/10/1358، ج11، صص183185(همچنين امام خميني با تاكيد بر اينكه انقلاب اسلامي انقلاب جهاني مستضعفان است بر پيوند سياست خارجي و سياست بين الملل تاكيدي وافر داشتند و اظهار مي داشتند:"نهضت ما اسلامي است قبل از آنكه ايراني باشد، نهضت مستضعفين سراسر جهان است قبل از آنكه به منطقه اي خاص متعلق باشد."(صحيفه نور، 4/9/1358، ج10، صص227218("ما چيزي جز پياده شدن احكام اسلام در جهان نمي خواهيم."(صحيفه نور، 29/7/1360، ج15، صص199200("اميدوارم كه اين انگيزه هاي الهي و اسلامي در همه نقاط جهان محقق بشود."(صحيفه نور، 14/1/1361، ج16، صص104112("اميد آن است كه يك انقلاب عميق عمومي در سراسر جهان در مقابل جهانخواران ضد بشريت تحقق يابد."(صحيفه نور، 15/1/1361، ج16، صص113115("محتواي اين انقلاب، اسلام و اخلاق اسلامي و اخلاق انساني و تربيت انسان ها بر موازين انسانيت بوده است."(صحيفه نور، 16/11/1359، ج14، صص4145("ما بايد با تمام توان كوشش كنيم تا مردم متوجه گردند كه

ص: 10207

مي شود روي پاي خودمان بايستيم، مي شود در مقابل شرق و غرب از فرهنگ و حيثيت ملّي اسلامي مان دفاع كنيم و مي توانيم دنياي مادي را شكست دهيم و پرچم لااله الااللّه و محمداً رسول اللّه را در تمامي دنيا به اهتزاز درآوريم."(صحيفه نور، پيام شماره 265، 22/11/1362(و با عنايت به اين پيوند بين سياست خارجي در قبال كشورهاي اسلامي در سياست بين المللي است كه مسلمانان را به خود آگاهي و وحدت ايماني براي مقابله با تهديدات قدرتهاي بزرگ دعوت مي نمايند:"اگر مسلمانان جهان از خواب برخيزند و با ياري خداوند دست اتحاد ايماني به هم دهند هيچ قدرتي نمي تواند آنها را تهديد كند."(صحيفه نور، 15/3/1361، ج16، صص179182("وظيفه مسلمانان نفي سلطه فرهنگي اجنبي و نشر فرهنگ غني اسلام است."(صحيفه نور، 31/2/1358، ج6، صص218221("اميدوارم كه مسلمانان جهان در آستان قرن حاضر، گرفتاري هاي خود و منشا آن را به درستي بررسي كنند و با اتحاد همه جانبه و اتكالي به اسلام و در زير پرچم پرافتخار آن از قيد و بندهاي استعمارگران رهايي يابند."(صحيفه نور، 8/8/1358، ج10، صص7980("فقط با فداكاري، پايداري و اتحاد دولت هاي اسلامي مي توان از شر اين كابوس سياه استعمار رهايي يافت."(صحيفه نور، 16/8/1352، ج1، صص209210("اميدواريم جمهوري اسلامي ما كه بر مبناي اتحاد و تشريك مساعي با كشورهاي مسلمان جهان بنا شده نقش

ص: 10208

قاطعي در حصول به هدف هاي والاي اسلامي و خوشبختي مسلمانان سراسر جهان داشته باشد."(صحيفه نور، 16/2/1358، ج6، صص119("اميد است همه ملل مسلمان جهان، با اتحاد و همبستگي و رفع اختلاف و تفرق، عظمت از دست رفته خود را بازيافته، از تحت سلطه دشمنان اسلام و بخصوص امريكاي جنايتكار نجات يابند."(صحيفه نور، 18/1/1359، ج12، ص39(از ديگر سو، امام خميني بر تاثير سياست بين الملل بر سياست خارجي كشورهاي اسلامي تاكيد داشتند و معتقد بودند محافل و مجامع بين المللي اسلامي مي تواند نقش مهمي در حصول به اهداف عدالتجويانۀ اسلامي ممالك مسلمان ايفا نمايد:"اهالي هر كشوري بايد در اين اجتماع مقدس (حج)، گرفتاري هاي ملّت خود را به مسلمين جهان گزارش دهند."(صحيفه نور، 19/11/1349، ج1، صص156159("لازم است پايگاههاي اسلامي براي معرفي اسلام و نشر حقايق نجاتبخش در هر نقطه اي از جهان كه امكان است برقرار باشد و در تحت يك سازمان هماهنگ براي نشر عدالت و قطع ايادي ستمكاران و چپاولچيان مشغول فعاليت شوند".(صحيفه نور، 24/11/1356، ج2، صص1721("ما الحمداللّه همه جا پيروز هستيم و احدي الحسنيين براي ماست. انشأاللّه شكست ابرقدرتها و صدور انقلاب اسلام با اتحاد ممالك اسلامي."(صحيفه نور، 31/2/1358، ج6، صص218221(و امّا در خصوص تاثير سطح ميانه يعني سياست خارجي بر سطح خرد يعني سياست داخلي، امام خميني بر اين اعتقاد بودند كه

ص: 10209

از يكسو وحدت و همدلي مسلمانان در امور تربيتي و اخلاقي موجب ترويج اخلاق در ممالك آنان مي گردد و از ديگر سو نفي سلطه فرهنگي بيگانگان موجب تحقق فرهنگ استقلال در جوامع مورد هدف استعمارگران مي شود."هدف اصلي استعمارگران كه در راس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زيرسلطه است."(صحيفه نور، 31/6/1360، ج15، صص160162("اسلام بزرگ سد مقابل اجانب به دست خودفروختگاني بي مايه شكسته مي شود تا راه براي چپاول و غارتگري اجانب باز شود. سهل انگاري براي ممالك اسلامي و تشتت و تفرقه آنان موجب سلطه روز افزون مستعمرين بر مقدسات و مقدرات مسلمين شده است."(صحيفه نور، 13/8/1356، ج1، صص247248(ه بعد ارتباطاتي تبليغاتي پيوند سياست داخلي و سياست خارجيامام خميني ضمن اذعان به اهميت تبليغات در داخل كشور بر محوريت روحانيت، بر اهميت ايجاد پايگاه تبليغي در داخل براي گسترش آن در عرصۀ خارجي تاكيد داشتند و تقويت مراكز تبليغي نشر اسلام در ممالك مسلمان را موجب زدودن انحصار تبليغاتي از دست رسانه هاي قدرتهاي بزرگ مي دانستند. از ديگر سو عدم تمركز قدرت تبليغي در دست قدرتهاي استكباري را موجب حضور مسلمانان در مراكز تصميم گيري جهاني و تقويت پايگاههاي ارتباطاتي آنان مي دانستند. نشر تبليغات پان اسلاميستي در عرصۀ خارجي، زمينه را براي ارتقأ نقش و جايگاه روحانيت تشيع در درون ممالك اسلامي بويژه

ص: 10210

ام القري فراهم خواهد آورد و از اين رهگذر پيوندي دو سويه ميان سطوح تحليل خرد، ميانه و كلان در عرصۀ تبليغي تحقق مي يابد.در بعد تاثير سياست داخلي بر سياست خارجي، اصلاح شيوه تبليغات در داخل را عامل عمده براي معرفي صحيح اسلام به جهانيان مي دانستند و معتقد بودند كه نقش تبليغات بيشتر تبييني و تعليمي است تا ترويجي و اعلامي. يعني هدف بيشتر رساندن پيام انقلاب به گوش جهانيان است تا از طريق افتتاح خود آنان به اسلام روي آوردند."بايد با تبليغات صحيح، اسلام را آنگونه كه هست به دنيا معرفي نماييد. وقتي ملت ها اسلام را شناختند قهراً به آن روي مي آورند."(صحيفه نور، 29/7/1360، ج15، صص199200("اميد است ...براي بارور شدن تبليغات اسلامي و صدور معنوي انقلاب اسلامي در جهان موفق و مويد باشيد."(صحيفه نور، 18/7/1362، ج18، ص143("صدور انقلاب به لشگر كشي نيست بلكه مي خواهيم حرفمان را به دنيا برسانيم. كه يكي از آن مراكز وزارت امور خارجه است كه بايد مسائل ايران و اسلام و گرفتاري هايي كه ايران از شرق و غرب داشته است به دنيا برساند."(صحيفه نور، 11/8/1364، ج19، صص241242(همچنين در باب تاثير سياست خارجي بر سياست بين المللي، امام خميني نشر

ص: 10211

صحيح عقايد و تبيين دقيق مواضع انقلاب اسلامي را عاملي عمده براي صدور انقلاب به اقصي نقاط گيتي تلقي مي نمودند و مي فرمودند:"صدور اسلام به اين است كه اخلاق اسلامي، آداب اسلامي، اعمال اسلامي، آنجا طوري باشد كه مردم توجه به آن بكنند و از امور مهم داشتن يك نشريه در هر سفارتخانه هست.... يك نشريه اخلاقي اسلامي و در آن درج بشود مسائلي كه در ايران گذشته است.... شما بايد به هر سفارتخانه اي كه داريد.... آن مخارج را صرف تبليغات بكنيد."(صحيفه نور، 16/10/1359، ج13، صص260264("بايد با تبليغات صحيح، اسلام را آنگونه كه هست به دنيا معرفي نماييد. وقتي ملّت ها اسلام را شناختند قهراً به آن روي مي آورند و ما چيزي جز پياده شدن احكام اسلام در جهان نمي خواهيم."(صحيفه نور، 29/7/1360، ج15، صص199200("لازم است پايگاههاي اسلامي براي معرفي اسلام و نشر حقايق نجاتبخش در هر نقطه اي از جهان كه امكان است برقرار باشد و در تحت يك سازمان هماهنگ براي نشر عدالت و قطع ايادي ستمكاران و چپاولچيان مشغول فعاليت شوند."(صحيفه نور، 24/11/1356، ج2، صص1721("با اتحاد قواي تبليغاتي، سدها را شكسته و بر سعادت دست يابيم."(صحيفه نور، 20/7/1357، ج2، صص132141(از ديگر سو، در باب تاثير سياست خارجي و سياست بين المللي بر سياست داخلي امام خميني بر اين اعتقاد بودند

ص: 10212

كه افكار عمومي بين المللي مي تواند نقش مهمي در خنثي كردن تبليغات بيگانگان و تاثيرگذاري جهاني تبليغات اسلامي ايفا نمايد:"اينها همه شان دنبال اين هستند كه اين نهضت اسلامي را شكست بدهند كه مبادا در ايران درست تحقق پيدا كند و تا آخر دست آنها كوتاه بشود و مبادا از ايران به ساير جاها و منطقه هاي ديگر سرايت بكند و صدور پيدا بكند كه دست قدرتهاي بزرگ از جهان كوتاه بشود."(صحيفه نور، 30/10/1360، ج16، صص15 8("و آقاي كارتر را... نصيحت كنيد كه با موازين انساني با ملّت هايي كه مي خواهند استقلال مطلق داشته باشند و وابسته به هيچ قدرتي در جهان نباشند، رفتار كنيد."(صحيفه نور، 25/1/1359، ج12، ص43 پاسخ به پاپ ژان پل دوّم رهبر وقت كاتوليك هاي جهان)"از ترس اينكه مبادا اين انقلاب به جاهاي ديگر هم سرايت بكند در دست و پا افتاده اند كه من اميدوارم كه ملّتها بيدار بشوند و توجه داشته باشند كه تمام اين تبليغات براي اين است كه اسلام را در همين جا خفه كنند و نگذارند اسلام به آن معنايي كه هست، به آن معناي لاشرقيه و لاغربيه در جاهاي ديگر هم پياده بشود."(صحيفه نور، 10/6/1360، ج15، صص117120(و بعد حقوقي پيوند سياست داخلي و سياست خارجيامام خميني ضمن قائل شدن پيوندي ناگسستني بين حقوق و اخلاق بر

ص: 10213

ضرورت رعايت موازين انساني و عرفي در قراردادها، معاملات و پيمانهاي بين المللي تاكيد داشتند و ضمن تاكيد بر فطرت گرايي در تدوين قوانين داخلي و خارجي، رعايت قانونگرايي و توزيع عادلانه حقوق در داخل را مستوجب رعايت قوانين مبتني بر طبيعت بشري و توازن حقوقي ملّتها در عرصؤ بين المللي مي دانستند، به گونه اي كه ضمن نهادينه سازي تساوي حقوقي دولت ملّتها، حاكميت ملّي آنان توسط ساير دولتها نيز به رسميّت شناخته شود. البته امام خميني در پذيرش قراردادهاي بين المللي قائل به حق شرط يا تحفظ بودند بدين معنا كه در صورت رعايت مصالح و منافع نظام اسلامي، دولت اسلامي تن به قراردادهاي امضأ شده توسط رژيم مخلوع پهلوي دهد چرا كه اين قراردادها در حالت اكراه و اجبار منعقد شده نه در حالت اضطرار. از اينرو امضاي قراردادهاي قبلي با توجه به تغيير بنيادين اوضاع و احوال بين المللي منوط به انطباق با مصالح نظام اسلامي و رعايت حقوق مملكت مسلمان از سوي ساير دولتهاست. البته در باب رعايت حقوق و مقررات ديپلماتيك از سوي حكومت اسلامي امام خميني از باب قاعدؤ الزام (الزموا الناس بما الزموا عليه انفسهم) كه موجب متعهد سازي ساير كشورها بر رعايت برخي حقوق و موازين بين المللي مي گردد پذيرش آنها را مجاز تلقي نموده اند. لذا در صورت رعايت

ص: 10214

توازن حقوقي بين ملتها در سطح ميانه است كه مي توان شاهد ترويج عدالتخواهي، تحقق اصل نصفت و احترام متقابل در جهان همزيستي مسالمت آميز باشيم. از ديگر سو در صورتي كه در عرصؤ كلان، آنارشيسم و هرج و مرج بين المللي منتفي گردد و قدرت حقوقي به صورتي عادلانه بين ملتها توزيع گردد و حقوق مستضعفان از سوي ابرقدرتهاي قلدرم آب تضييع نگردد شاهد رعايت حقوق ممالك مسلمان و مستضعف در سطح بين المللي و تحقق نمادهاي منطقه اي از سوي آنها خواهيم بود كه اين مهم به نوبؤ خود حاكميت حقوق جامعؤ خود سامان اسلامي را در سطح خرد به ارمغان خواهد آورد.از اينرو مشاهده مي گردد كه در بعد حقوقي نيز پيوندي ناگسستني بين سطوح خرد، ميانه و كلان به صورت رابطه اي دو سويه برقرار مي باشد كه البته مي توان وضعيت نسبي سياست خارجي را در انديشؤ امام خميني از رهگذر بررسي انديشه هاي حقوقي ايشان مورد مداقه قرار داد. از يكسو سياست خارجي در مقايسه با سياست بين الملل نوعي سياست داخلي به شمار مي آيد كه بين ممالك اسلامي و مستضعف و به اصلاح ممالك خودي تحقق مي يابد و از سوي ديگر سياست خارجي در مقايسه با سياست ام القري سياستي بيروني است كه با سياست دروني در حال كنش متقابل مي باشد. لذاست كه مي توان از خلال بررسي

ص: 10215

بيانات امام راحل چنين پيوند دوجانبه اي را مورد تجزيه و تحليلي دقيقتر قرار داد:در باب تاثير سياست داخلي بر سياست خارجي، امام خميني ترويج قانون در داخل را موجب نفي سبيل و طرد سلطؤ اجانب مي دانستند و عمل به موازين حقوقي در داخل را موجب گرايش ابنأ بشر به چنين الگوي قانوني با رعايت اصل تدرج تلقي مي نمودند، چرا كه فطرت سالم و نهاد پاك بشري در همه انسانها وجود دارند و اين مهم در سطح ميانه موجبات گرايش ساير ملتها به موازين اسلامي را فراهم خواهد آورد. البته در اين رابطه عدالت در معاملات و رعايت حق تصميم گيري مملكت اسلامي از موارد تاثير گذار بر سياست خارجي ام القري به حساب مي آيد."اگر جمهوري اسلامي شد و قانون، قانون اسلامي شد، ديگر براي آن ارباب ها راهي پيدا نمي شود. نمي دانند قدرت اسلام چيست، نمي توانند قدرت يك ملّت چيست."(صحيفه، 24/3/1360، ج15، ص109("طوري بكنيد كه با همين عمل، به تدريج انقلاب شما صادر بشود به آن كشوري كه در آن هستيد. مسائل اخلاقي، يك مسائل اخلاقي، يك مسائلي است كه وقتي كه يك كسي مقيد به آن بود و دنبالش بود اين سرايت مي كند و مردم به حسب طبيعتشان، به حسب فطرتشان، فطرت ها سالم است."(صحيفه نور، 16/10/1359، ج13، صص260264("ما كليه قراردادهايي را كه بر

ص: 10216

خلاف مصلحت ملتمان باشد برايشان ارزش قائل نيستيم و اگر قراردادي باشد كه انصاف داشته باشد و براي ما فائده اي داشته باشد. آن قرارداد را تصويب مي كنيم."(صحيفه نور، 10/9/1357، ج3، صص273277("درست در بين چهارچوب يك معامله عادلانه است كه نفت و گاز نيز به خريداران آن عرضه خواهد شد. ما قطعاً با جهان صنعتي در رابطه كامل خواهيم بود ولي حق تصميم گيري براي جهتي كه اقتصاد ما انتخاب خواهد كرد، به عهده خود ما خواهد بود."(صحيفه نور، 11/9/1357، ج4، صص68("ايران ثابت كرد كه در مقابل جنايات قدرتها ايستادگي مي كند. مردم ما در مقابل آن رژيم جنايتكار ايستادند." (صحيفه نور، 20/5/1362 كه 199670(اما در باب تاثير سياست خارجي بر سياست بين المللي و يا كنش سطح ميانه بر سطح كلان، امام خميني معتقد بودند كه ملل اسلامي بايستي از حقوق حقؤ خود دفاع كند تا بتوانند در عرصؤ بين الملل جايگاه حقوقي لازم را كسب كنند چرا كه حق گرفتني است و با اتحاد حقوقي ممالك اسلامي در چارچوب نهادهاي چند جانبه مي توان جايگاه آنان را در عرصؤ جهان ارتقأ بخشيد كه در اين رابطه جايگاه قابل توجهي براي ام القري جهان اسلام قائل بودند."بايد مسلمين در آستانه قرن پانزدهم هجري بپاخيزند و در زير پرچم الهي اسلامي از حقوق حقه خود دفاع كنند

ص: 10217

و دست ستمكاران، حقوق ابرقدرت هاي شرق و غرب را قطع كنند."(صحيفه نور، 15/11/1358، ج11، صص258259("نمي دانند و نمي بينند كه انقلاب اسلامي صادر و يا در شرف صدور است و با تاييدات خداوند متعال پرچم اسلامي در آتيه اي نه چندان دور به دست ملّت هاي اسلامي بلكه مظلومان تشنه عدالت اسلامي در سراسر عالم به اهتزاز درخواهد آمد."اما در باب تاثير سطح كلان بر سطح ميانه و يا تاثير سياست بين الملل بر سياست خارجي، امام خميني معتقد بودند كه در صورتي كه موازين قانوني بر اساس توازن حقوقي در ميان كشورها رعايت گردد و قانون جنگل جاي خود را به قوانين اسلامي و انساني در عرصؤ گيتي دهد و قوانين عادلانه جايگزين قوانين مبتني بر منافع قدرتهاي بزرگ گردد در آنصورت شاهد آن خواهيم بود كه ملتهاي مسلمان و مستضعف در فضايي كه حقوق آنان تضمين شده است با ساير ملّتها به همزيستي مسالمت آميز اهتمام خواهند كرد. لذاست كه بايستي اصول حقوقي حاكم بر نظام بين الملل به صورتي عادلانه و مبتني بر حقوق آحاد انسانها تغيير يابد."ما در عصري زندگي مي كنيم كه مقدرات ملتهاي در بند مظلوم، به دست مشتي جنايت پيشه كه خوي سبعيت بر آنان غالب است مي باشد. دنيا در عصر ما و عصرهايي نظير آن مبتلا به حكومت هايي

ص: 10218

بوده است كه جز قانون جنگل در آن حكومت نمي كند. ما در عصري هستيم كه جنايتكاران به جاي توبيخ و تاديب، تحسين و تاكيد مي شوند. ما در عصري به سر مي بريم كه سازمان هاي به اصلاح حقوق بشر، نگهبان منافع ظالمانه ابرجنايتكاران و مدافع ستمكاري آنان و بستگان آنان هستند."(صحيفه نور، 28/3/1362، ج18، صص2324(لذاست كه آن دسته از قراردادهاي بين المللي را معتبر مي دانند كه منجر به رابطؤ ظالمانه و حاكميت يكسويه قدرتهاي بزرگ نگردد و مداخلات بيگانگان را در امور داخلي ممالك مستضعف مجاز نشمرد بلكه براي تمامي ملتها حقوقي عادلانه را تضمين و نهادينه نمايد."قراردادهاي بين المللي اقتضا مي كند كه جاسوس در يك مملكتي به اسم سفير باشد يا به اسم كار دار سفير باشد؟ يا نه... و اما آنچه كه كارتر كرده است برخلاف قوانين بين المللي است. براي اينكه مجرم، مجرم به يك كشور بايد بيايد در همان كشور محاكمه بشود و حق ندارد يك كشور مجرم را نگه دارد و پناه بدهد، برخلاف قواعد بين المللي است. اين كارتر است كه برخلاف قواعد بين المللي عمل كرده نه ما."(صحيفه نور، 28/8/1358، ج22، صص 259261(و اما در باب تاثير سطح ميانه بر سطح خرد و يا كنش سياست خارجي بر سياست داخلي، امام خميني رعايت احترام نسبت به مملكت اسلامي از سوي

ص: 10219

بيگانگان را موجب رعايت حرمت ساير ممالك بر مي شمرد. و عدم مداخله آنان در امور در داخلي ام القري را مستلزم رفتار احترام آميز با آنان در عرصؤ سياست داخلي مي دانند:"ما با تمام ملّت ها در صورتي كه دخالت در امور ما نكنند و براي ما احترام متقابل قائل باشند. با احترام رفتار مي كنيم."(صحيفه نور، ج4، ص 38("تمام كشورها اگر احترام ما را حفظ كنند ما هم احترام متقابل را حفظ خواهيم كرد و اگر كشورها و دولتها بخواهند به ما تحميلي بكنند از آنها قبول نخواهيم كرد. نه ظلم به ديگران مي كنيم و نه زير بار ظلم ديگران مي رويم."(صحيفه نور، 15/8/1357، ج3، ص31(نتيجه گيريبا عنايت به آنچه گذشت مي توان پيوندي متقابل ميان سياست داخلي به عنوان سطح خرد، سياست خارجي به عنوان سطح ميانه با توجه به تلقي امام از آن به عنوان سياست كشورهاي اسلامي و سياست بين المللي به عنوان سطح كلان با توجه به عنايت امام خميني به اصلاح بنيادين در ساختار و كاركرد نظام بين الملل و رابطه اي دو سويه بين اين سه متغير را دريافت گرچه در وهلؤ اول در كوتاه مدت، متغير خود به عنوان متغير مستقل و دو متغير ديگر به عنوان متغيرهاي وابسته محسوب مي شوند اما در ميان مدت متغير ميانه به عنوان متغير مستقل

ص: 10220

داخلي و سياست بين المللي به عنوان متغيرهاي وابسته آن مي گردند و در دراز مدت دو متغير اول به عنوان متغيرهاي وابسته و متغير نهايي يعني سطح تحليل كلان سيستمي به عنون متغير مستقل به حساب مي آيد. از اينرو، سياست خارجي كه همانا سياست كشورهاي مسلمان و مستضعف در قبال بيگانگان با الهام و تاثيرپذيري از سياست ام القري محسوب مي گردد، مرحله اي واسط بشمار مي آيد كه در مقايسه با سياست داخلي سياستي بيروني محسوب مي گردد از آن لحاظ كه سياست دولت اسلامي در قبال كشورهاي فراسوي مرزهاي آن را مورد لحاظ قرار مي دهد و ضرورتاً به معناي بيگانه بودن آن كشورها از ام القري به حساب نمي آيد. لذاست كه سياست خارجي بيشتر در انديشه امام خميني به عنوان سياست بيروني ( ycilop roiretxE (تلقي مي گردد. با توجه به اين مهم، از ديگر سو، سياست خارجي در مقايسه با سياست بين الملل سياستي داخلي ميان كشورهاي خودي يعني ممالك مسلمان و مستضعف محسوب مي شود كه هدفش تغيير بنيادين نظم جهاني بر اساس موازين و ارزشهاي انساني و اسلامي است. از اينرو سياست خارجي مقوله اي نسبي است كه در مقايسه با سياست داخلي سطحي كلان و در مقايسه با سياست بين الملل سطحي خرد به شمار مي آيد لذاست كه سياست خارجي در انديشه امام خميني در راستاي سطح

ص: 10221

ميكرو ماكرو يا ميانه قابل بازشناسي است.از خلال بررسي انديشه هاي امام خميني در خصوص پيوند اين سه مقوله در ابعاد سياسي، اقتصادي، نظامي، فرهنگي ارتباطاتي تبليغاتي و حقوقي به اين نتيجه مي توان نايل شد كه ميان اين مقولات نيز ارتباطي وثيق وجود دارد بدين معنا كه اصلاح ساختارهاي درونزا موجبات گرايش ساير ملتهاي مسلمان و مستضعف را به سياستهاي اخلاقي معنوي انساني ام القري فراهم مي سازد و اصلاح در سطح ميانه موجبات تاثير گذاري بر ساختار و كاركرد نظام بين الملل را فراهم خواهد ساخت به گونه اي كه قدرتهاي بزرگ در تحميل نظم هژمونيك بر كشورهايي مستضعف توفيق نيافته و نخواهند توانست سياستهاي سلطه طلبانه و چپاولگرانه خود را حتي از طريق نهادهاي بين المللي ساخته و پرداخته بر كشورهاي استقلال طلب تحميل نمايند. در صورت تحقق ارزشهاي انساني و عدالتجويانه در عرصؤ جهاني است كه شاهد نضج جايگاه و موقعيت ممالك استضعاف يافته و بالندگي و اعتلاي آنان خواهيم بود به گونه اي كه اين مهم در نهايت موجبات رشد و توسعه سياستهاي ديپلماتيك، اقتصادي، دفاعي، حقوقي، فرهنگي و تبليغي حكومت اسلامي را فراهم خواهد آورد و پيوندي ناگسستني بين گفتمان هاي حفظ محور، رشد محور و بسط محور ايدئولوژيك برقرار خواهد ساخت.پاورقي:1 اين مهم در سخنراني شماره 942 امام خميني مورخ 11/6/1363

ص: 10222

مورد اشاره قرار گرفته است كه "در قرآن هم كارها به تدريج انجام گرفته است." دكترمحمد رضا دهشيري

ص: 10223

چرا انقلاب اسلامي موفقيت آميز بود

اشاره

22 چكيده: مقدمه مترجم "ديگر دروغها درباره ايران كافيست" روايتي است از تاريخ سراسر حماسه و قيام انقلاب اسلامي در ايران كه به قلم "چيف موسي مالي نانگولي" به رشته تحرير درآمده است. "نانگولي" تبلوري از نسل هاي مظلوم و ستم كشيده آفريقاست كه هستي و سرمايه و زندگيشان را اربابان زر و زور و تزوير به يغما برده اند. بدون شك پايگاه مستحكم انقلاب اسلامي در آفريقا بر دلهاي محرومان اين ديار استوار است و روز به روز رو به استحكام مي رود. "نانگولي" شيفته انقلاب اسلامي و امام است! و چنان مشتاقانه از انقلاب و امام مي گويد كه اگر كسي او را نشناسد تصور خواهد كرد كه سالها از نزديك; در ميان نسل انقلاب زيسته است. و ترديد نيست كه اين يك تحفه الهي و هديه غيبي بوده كه از جانب خداوند بر اين ملت مظلوم غارت زده عنايت شده است (1) ". كتاب "ديگر دروغها درباره ايران كافيست" داراي يازده فصل مي باشد فصل پنجم اين كتاب به بررسي انقلاب اسلامي و علل موفقيت آن مي پردازد كه ترجمه كامل آن را در اين شماره، ملاحظه خواهيد نمود . اين روايت اگرچه مكرر است اما از هر زبان ديگر كه بشنويم; نامكرر خواهد نمود. نويسنده، كتاب حاضر را به

ص: 10224

شهيداني كه خون گرانبهايشان را نثار كردند تا ايران آزاد باشد تقديم كرده است من نيز سلام و درود خالصانه خود را به شهيدان انقلاب و دفاع مقدس و به پدرم بسيجي شهيد شعبان حبيبي نثار مي كنم و از خداوند توفيق ادامه راه شهيدان را خواهانم. . . نادر حبيبي "مقدمه نويسنده" NARI tuoba seil erom oN برگرفته از مقدمه كتاب "ديگر دروغها درباره ايران كافيست" نويسنده: چيف موسي مالي نانگولي " ilognaN ilaamasuM feihC " "به نام خداوند بخشنده مهربان" ايران كشور بي همتايي است. در مجاورت مردمان قفقاز در شمال، آسيايي ها در شرق و اعراب در غرب و جنوب بسر مي برد ولي بي شباهت با همسايگان فيزيكي اش است. . . عزم راسخ مردم در ايجاد كردن تغيير براي رسيدن به استقلال و كرامت، نظيري در تاريخ معاصر نداشته است. در تاريخچه انقلابها هيچ انقلابي بنيادهاي ارزشهاي غربي و نيات شيطاني آنان را همانند انقلاب ايران در خليج فارس تكان نداده است و اتحاد نامقدس (در جنگ تحميلي) ميان عراق، كويت، عربستان سعودي و شرق و غرب در مقابل ايران، آزمايش نهايي براي استحكام و عزم راسخ يك ملت بود. . . از زمان تاسيس سازمان ملل متحد در دهه چهل ميلادي، هيچ كشوري در دوران معاصر، همانند جمهوري اسلامي ايران، تحت فشارهاي ديپلماتيك

ص: 10225

و در انزوا نبوده است. تحريم هاي اقتصادي، مجازات ها، خرابكاريها، انسداد اموال در كشورهاي خارجي و فشارهاي سمت اقتصادي، هر كدام از آنها (عليه ايران) مورد استفاده قرارگرفتند اما اين ملت به حيات خود ادامه داد! كوشش براي تمسخر ايران توسط غرب و مدافعانش بوسيله رسانه هاي ارتباط جمعي، آخرين كاري بود كه مي توانستند انجام دهند. بنابراين، پويايي اين كشور بزرگ و طبيعت بي نظير انقلاب (اسلامي) و درسهاي آن براي مظلومان بود كه تاليف اين كتاب را به من الهام كرد! امروز ايران، در محل اتهام بزرگترين حامي تروريزم جهاني قرار گرفته است و اين اتهامات توسط غرب و مشخصا انگليس و آمريكا هدايت مي شود. اين دو كشور مواظب خواهند بود كه (مبادا) بياد آورده شود كه به روايت تاريخ خودشان بزرگترين نمونه هاي تروريزم هستند. چه كسي مردمان آفريقا را در خانه هايشان ترور كرد؟ چه كسي به ويتنام حمله كرد و بيرحمانه مردم بيگناه آنجا را قتل عام كرد؟ چه كسي ايرلندي ها را در 600 سال گذشته، به قتل رسانده است؟ چه كسي 6 ميليون يهودي را كشته است؟ چه كسي "گازهاي شيميايي اعصاب" را به صدام حسين عرضه كرد؟ چه كسي سلاحهاي كشنده اي توليد كرده است كه مي تواند در مدت (چند ثانيه) چهره زمين را دگرگون كند؟ نه، آن كشور ايران

ص: 10226

نيست! اكنون من ايستاده ام تا مورد قضاوت و انتقاد قرار گيرم. اما اگر من در معرض تمجيد قرار مي گيرم، اجازه بدهيد كه خداوند ستايش شود! "سبحان الله" فصل پنجم: چرا انقلاب اسلامي موفقيت آميز بود در كوشش براي درك انقلاب بزرگي كه در ايران اتفاق افتاد; پيش از همه آن مهم است كه بشر را از نقطه نظر تاريخي مورد مطالعه قرار دهيم. و همچنين مهم است كه بشر را در ارتباط با محيطي كه او خود را در آن يافته است بشناسيم. بشر در تمام موقعيت ها فقط با دو انتخاب در مواجه با بدبختي; روبرو بوده است; يا تسليم و يا مبارزه و تغيير چيزها بوسيله هر وسيله اي كه در دسترس دارد. در بيشتر موارد بشر مورد دوم يعني مبارزه را انتخاب كرده است. بنابراين تاريخ جهان مملو از انقلاباتي است كه در يك يا چند مرحله، اتفاق افتاده اند و نشان دهنده تمايل انسان براي تغيير دادن عوامل محيطي مي باشند. اما تغييرات هميشه فقط از راه انقلاب واقع نشده اند. بعضي تغييرات از راه تحول يا حتي تغيير تدريجي بوجود آمده اند. به هر حال اكنون ما مخصوصا خودمان را مورد خطاب قرار مي دهيم به چيزهايي كه به وسيله انقلاب تغيير مي يابند. انقلابي كه در كشور بزرگ ايران به وقوع

ص: 10227

پيوست يعني انقلاب اسلامي! و توجه تمام جهان را تسخير كرد و زندگاني ميليونها انسان را در ايران و جهان، تحت تاثير قرار داد. و بر خلاف همه وقايع تاريخ معاصر جهان، بنيادهاي غرب و اقمارش را در سرتاسر كره خاك تكان داد! يك موضوع را مورد توجه بشر قرارداد; خير و شر و تصوير اسلام را تغيير داد و همانند چيزي كه تا آن زمان مشاهده نشده بود! دين شريف (اسلام) را به جايگاه مركزي امور جهاني براي يك تغيير اساسي به ارمغان آورد و از همان ابتدا بطور كلي سياست منطقه خليج (فارس) و خاورميانه را تغيير داد. و اتحادهاي جديدي را ايجاد كرد در حاليكه قبل آن چنين چيزي وجود نداشت. و در نهايت نهاد و سيرت و عزم راسخ يك ملت را مورد آزمايش قرار داد و مرزهاي جديدي را گشود و مرزهاي قديمي را بست. (انقلاب) توطئه چيني ها و مانورهاي آمريكا را در منطقه خليج فارس، فلج كرد و تقريبا اين كشور قدرتمند را به زانو درآورد و به فراموشي سپرد. و در پي آن نقاط ضعف سياست خارجي آمريكا در خاورميانه را افشا و سازمان مركزي جاسوسي آمريكا ( AIC ) را رسوا كرد; آنگونه كه پيش از اين اتفاق نيفتاده بود. انقلاب سبب وقوع اين وقايع و

ص: 10228

ديگر حوادث شد. انقلاب براي چه بود؟ چه چيزي را مي خواست كه تغيير دهد؟ چرا در اين مورد بي نظير بود؟ چرا موفقيت آميز بود؟ چگونه (انقلاب اسلامي) با ساير انقلابها كه در جهان روي داده اند مقايسه مي شود؟ من قصد دارم كه پاره اي از اين دسته سئوالات را در اين كتاب، پاسخ دهم. انقلاب چيست؟ به منظور درك حجم و شدت انقلابي كه در ايران اتفاق افتاد، اجازه بدهيد كه نخست معناي انقلاب را بدانيم؟ انقلاب، تغييري كامل و شديد است از يك اوضاع و احوال به وضع و حالتي ديگر. در مورد يك كشور، انقلاب، (به معناي) سرنگوني كامل يك نظام است و ظهور نظامي ديگر. اين دقيقا همان چيزي است كه در ايران اتفاق افتاد; يك سلسله ريشه دوانده و قديمي 2500 ساله فرو ريخت و به جاي آن طريقه زندگي اسلام - محور قرار گرفت. چرا انقلاب ايران به پيروزي رسيد؟ نخست بايد گفت، نوع انقلابي كه در ايران اتفاق افتاد، با انقلاب هايي كه در نقاط ديگر جهان اتفاق افتاده اند، بسيار تفاوت دارد. براي مثال در مورد انقلاب 1789 فرانسه، آن انقلاب صرفا سبك و اسلوب دولت را تغيير داد نه طريقه معنوي (زندگي) مردم را. به بيان ديگر، يك فرانسوي در علايق و عاداتش فرانسوي باقي

ص: 10229

ماند و شيوه زندگانيش دست نخورده (بدون تغيير) باقي ماند. اين موضوع در مورد آنچه كه بعد از انقلاب در ايران رخ داد، صدق نمي كند. جنگ هاي استقلال آمريكا كه در قرن هجدهم توسط جرج واشينگتن رهبري شد درصدد برآمد كه آزادي سياسي را كه توسط قدرت استعمارگر "بريتانيا" از بين رفته بود، به سفيد پوستان آمريكا برگرداند اما بزرگ بيني آمريكايي تغيير نكرد. انقلاب 1917 روسيه كه بلشويك ها را بعد از بركنار كردن تزار به قدرت رسانيد; آنكه انقلابي عميق بود ولي صرفا يك شيوه رهبري را به ديگري تغيير داد. نظام امپراتوري سلطنتي به يك نظام كمونيستي آرمانگرايانه تغيير يافت. به بيان ديگر آن انقلابي بود كه تنها مخاطب خود را، حوزه هاي سياسي و اقتصادي روسيه قرار داد و نه چيز ديگر و آن صرفا انقلاب نظري و كاملا خالي از هرگونه واقعيات زندگي بود و در صدد برآمد كه بهشتي بر روي زمين فقط بر مبناي فرضيات و اميد ايجاد كند. و مردمش را با ايده هاي خاصي كه توسط لنين و همدستان خيالبافش طرح مي شد - جهت ايجاد مدينه فاضله اقتصادي سياسي بر روي زمين - تغذيه كند. و شگفت نيست كه دقيقا پس از 74 سال، تمام روياهاي دروغين (كمونيزم) به خاكروبه ريخته مي شود! روسها امروز خود

ص: 10230

را در معرض مرحمت هاي نه چندان ملايم دشمن قديمي اشان - آمريكا - يافته اند. انقلابي كه در ايران به وقوع پيوست، در تاريخ به عنوان تنها انقلابي كه در صدد برآمد كه طرز تفكر يك ملت را صرفا از ديدگاه معنوي تغيير دهد، ثبت خواهد شد. اين انقلاب از يك مذهب الهام گرفته است و كاملا از نقطه نظر مذهب - يعني اسلام - اجرا شده است. و فقط به همين دليل، اين انقلاب در رتبه اي بالاتر از ديگر انقلابهايي كه در نقاط ديگر اتفاق افتاده اند، قرار مي گيرد. طرح ريزي انقلاب (اسلامي) به طرف روح بشر نشانه رفته است نه عقل او! هنگامي كه نداي امام براي انقلاب (اسلامي) رسيد، اين پيام با غيرت مذهبي مردم آميخته شد و هيچ قدرتي بر روي زمين نتوانست آنرا متوقف كند. اين بزرگترين سلاح براي انقلاب بود. رويه قاطع (انقلاب) كمترين مقاومت و بيشترين پذيرش را توسط توده مردم، تضمين كرد موفقيت انقلاب تنها در اين حقيقت نهفته است كه (انقلاب) فطري و كاملا بر مبناي اصول اسلامي بود. انقلاب هيچ اهميتي براي عقايد غرب و اصول شرق قايل نيست - كه معمولا بر نظريات ساده انديشانه انساني بنيان نهاده شده اند - تئوريهايي كه معمولا عميق نيستند و كاملا با نوسانات روشنفكري

ص: 10231

و ملاحظات مادي آميخته شده اند. تئوريهايي كه قدرت را متمركز كرده اند و يك طبقه حاكم برخوردار از امتياز را از ميان گروه اندكي ايجاد كرده اند، كه بر اكثريت بدبخت اعمال قدرت مي كنند. نظرياتي كه انسان را از جامعه جدا كرده است و فرد را با كوشش هاي خودخواهانه اش در زندگي شخصي - از همنوعانش جدا كرده ست بنابراين انقلاب (اسلامي) ، قدرت را اسطوره زدايي و غير متمركز كرد و به مردم سپرد و اين هرگز در هيچ جاي تاريخ جهان اتفاق نيفتاده بود! براي اولين بار، افراد معمولي و تا بحال غير متمايز و مستضعف جامعه توانستند به اربابان قدرت تنه بزنند! طبيعتا انقلاب مجبور بود كه با مخالفان هم از درون و هم از بيرون مواجه بشود. مخالفتها از درون عمدتا از معدودي طبقه مرفه ناشي مي شد كه بيم داشتند كه ثروتهاي ماديشان را كه اغلب آنها را با ابزارهاي مشكوك به دست آورده بودند - از دست بدهند. مخالفت ها از خارج و عمدتا هم از غرب و هم از شرق ناشي مي شد و اقمارشان در داخل نيز بسيار زياد احساس خطر مي كردند از آنجا كه اربابانشان احساس خطر مي كردند و آنها نيز به دليل مجاورت فيزيكي با ايران، بيشتر اين احساس خطر را داشتند. جريان پيوند شرق و

ص: 10232

غرب (عليه انقلاب اسلامي) ، فلسفه روشن انقلاب را تصريح كرد. تفكر اروپا - مدار به كفايت احساس خطر كرد و به همين جهت به كوشش هاي خرابكارانه نامحدود براي از بين بردن انقلاب و تمامي ارزشهاي آن، دست يازيد. ايران مي بايستي با هر وسيله ضروري و ممكن متوقف مي شد! شكست غرب در قدرداني از اشتياق هم نوعان بشر، براي تغيير و كرامت شخصي، در ذهن انسان غربي وحشت و ترسي را موجب شد كه پيامد آن اينست كه غرب خود اولين قرباني است و اين خسارت غرب خيلي بيشتر از خساراتي است كه آنها به انقلاب اسلامي وارد آورده اند. خوشبختي براي انقلاب و معمار اصلي آن (امام) . آنست كه رهيافت ساده ولي يقينا الهي انقلاب موفق شد كه دشمن را در ميان اميدهاي باطل براي شكست انقلاب ذليل نمايد. رهبر تسليم ناپذير انقلاب سالهاي زندگي خود را صرف نقش بر آب كردن اميدهاي باطل دشمن كرد و از اينرو موفقيت براي انقلاب، از همه جهات حاصل شد و مبارزه و جنبش از آغاز هرگز متزلزل نشد. اهداف رهبري انقلاب كاملا روشن بود، امام، رهبري مصمم بود. او بطور الهي الهام بخشيده مي شد. او نترس بود. او درستكار بود. او كاملا وقف اسلام شده بود، او استوار بود و تباهي ناپذير و مطلقا تحت

ص: 10233

تاثير قدرت نفوذ و زراد خانه نظامي دشمن قرار نگرفت. او دشمن را به مبارزه طلبيد ولي هرگز از او نترسيد. او با عزم راسخ و تصميم مطلق درصدد غافلگير كردن دشمن برآمد. او دشمن را مي شناخت، او نيرومندي ها و ضعف هاي (دشمن) را مي شناخت. او از همه اينها براي رسيدن به حقوق كامل بهره برد. موفقيت همچنين در اين اقعيت بود كه رهبري انقلاب، به همان اندازه امام، نه علاقه اي به قدرت مركزي داشت و نه در پي آن بود. هيچكدام از دور و بر انقلاب در جستجوي قدرتمند كردن خود نبود، آنگونه كه در ساير انقلابات معمول است. امام خميني از جنبه معنوي، انسان بسيار بزرگي بود. بزرگ نمايي شخصي هرگز جزيي از دستور كار (او) نبود، در حقيقت آن هرگز وجود نداشت. رهبري انقلاب خود را با طبقه مستضعف يكسان مي پنداشت و هرگز در جستجوي امتيازات ويژه براي خود نبود. اين موضوع سبب حمايت بيشتر (مردم) از انقلاب شد. رهبري بي همتاي (انقلاب) سبب پيدايش انگيزه "فدا كردن خود به خاطر اسلام" در ميان توده ها شدند. خود امام هر جائيكه مي زيست بسادگي زندگي مي كرد. او هرگز در هيچ زماني در برابر لذات دنيوي تسليم نفس نشد. او كم مي خورد، كم مي خوابيد، خيلي سخت كار مي كرد، بسيار نماز مي خواند، بسيار تفكر مي كرد، بسيار

ص: 10234

مطالعه مي كرد; هر دوي مردان و زنان ملتش را خيلي دوست داشت او مخاطبين خود را تمام مستضعفان جهان - صرف نظر از تمايلات ديني كه داشتند - قرار داد. او خدماتش را در دسترس تمام مستضعفان جهان - هر جائيكه آنها زندگي مي كردند - قرار داد. او به اختلافات شيعه و سني خاتمه بخشيد. قرآن كريم تنها راهنما و منبع معرفت و الهام امام بود فراگيري او از قرآن كريم، به عنوان يكي از بزرگترين دستاوردهاي شخصي و فردي در تاريخ ثبت خواهد شد. موفقيت براي انقلاب همچنين در اين واقعيت است كه قدرت زنان شناخته شد و آنان نقش صحيح خود را ايفا كردند. (امام) خميني همانند معدودي از هم عصران خود، زن را به عنوان يك عضو كامل جامعه مي ديد. نقش زنان هرگز براي او در ابهام نبود و (آن نقش) هرگز در چارچوب زيستي آن، كه معمولا نقش زن را در غرب و ديگر جوامع عقب مانده تعيين مي كند، نبود. نقش زن، بخصوص در انقلاب، برحسب توانائيهاي انساني، عقلايي و فيزيكي مشاهده شده بود. (امام) يكبار گفت: بطور آشكار، زنان با مردان برابر نيستند اما هيچ كدام از مردان نيز، برابر زنان نمي باشند. بدين ترتيب انقلاب هيچ كس را بي نصيب نگذاشت. انقلاب يك طريقه كاملا جديد از زندگي

ص: 10235

را مطرح كرد كه به خدمت خدا و بندگانش، اختصاص مي يافت. انقلاب، بازگشت به ارزشهاي اخلاقي را اعلام داشت كه پيش از اين، بوسيله ارزشهاي منفي و قوي غربي و تاثيراتي كه يك طريقه زندگي در ايران شده بود، فرسوده گشته بود. بنابراين اسلام مجبور بود كه مقام مركزي را بپذيرد، آنرا بنيادگرايي بخوانيد يا هر چه دلتان مي خواهد، اما يك جنبش آغاز شده بود و هيچ چيزي كمتر از پيروزي مطلق نمي توانست آنرا فرو بنشاند. انقلاب با مهارت، ترتيب يافته بود و پيروزمندانه اجرا شده بود. هرگز تا قبل از اين زمان، در تاريخ انقلابات، هيچ جنبشي، منحصرا توسط نيروي معنوي حركت داده نشده بود. اين همان چيزي است كه بسياري از دشمنان از فهم آن عاجز ماندند. آنها يا بايد مي فهميدند يا مي مردند. امام خميني و معنويت او پيامي را الهام بخشيدند كه هيچ چيزي تا قبل از آن، به روح دروني اكثر ايرانيان نفوذ نكرده بود. امام با مردم هم زبان بود. او همان سركوفتي را در دستان شاه و طرفدارانش تجربه كرده بود كه مردم از آن رنج مي بردند. امام با زندان آشنا بود، با شكنجه آشنا بود; او ساواك وحشت انگيز را مي شناخت; او با تبعيد آشنا بود; با گرسنگي آشنا بود. او با خودبيني و تكبر

ص: 10236

شرق و غرب آشنا بود. او با سلطه جويي و دسيسه كاريهاي آنها آشنا بود. او نيات شيطاني آنها را در خليج فارس و جاهاي ديگر مي دانست. مجهز با اين شناخت، امام آماده نبرد بود. امام با صلابت ملتش را بدون سلاح و مهمات به طرف تله هاي مين گذاري شده، رهبري كرد و با دشمني كه تا دندان مسلح بود، مواجه شد. شاه كه از طرف قويترين كشورهاي روي زمين يعني آمريكا و شوروي حمايت مي شد، ديگر بهتر از آن نمي توانست احساس ايمني بكند. دعوت امام، از تمام مستضعفان و سركوب شدگان جهان بود كه بپاخيزند و حقوق حقه طبيعي خود را مطالبه كنند. امام به جاي دوري نمي نگريست چرا كه مردمان زيادي در نزديكي او يعني در ايران بودند. تمام جهان، سوق داده شده بودند كه باور كنند كه ايران در زمان حكومت شاه - بهشتي بر روي زمين - بود. معدودي افراد كه در ايران نبوده اند، مي توانستند از جهات ديگر باور كرده باشند. بخصوص، رسانه هاي تبليغاتي غرب در زمان رژيم پهلوي، يقين حاصل كرده بودند كه بهترين اخبار فقط از تهران خارج مي شود. بطور محرمانه، غرب توطئه چيده بود تا ايران را به "سگ نگهبان دايمي" خود در خاورميانه تبديل كند. سازمان سيا ( AIC ) ، همانگونه كه بعدا

ص: 10237

خواهيم ديد، كارش را با دقت و ظرافت انجام داده بود; اما (سازمان سيا) براي "نيروي معنوي" سرمايه گذاري نكرده بود! آنچه كه در پايان، پيروزي انقلاب اسلامي كه در ايران به وقوع پيوست را تضمين كرد، نيروي معنوي بود. اگرچه (پيروزي) به بهاي گراني تمام شد. توده مردم خودشان را به خواست خداوند تسليم كرده بودند. آنها نگراني هاي خود را رها كرده بودند و بطور كلي به خدا توكل مي كردند. اگر آنها در حين مبارزه كردن كشته مي شدند، همانند امام حسين شهيد بودند. اگر آنها مجروح و زخمي مي شدند، بخاطر آرمان گرانبهاي اسلامي بود و اثر زخم ها بر بدنهايشان، همواره يادآور آن بود كه آنان سربازان خداوند براي عدالت بوده اند و هنگاميكه دعوت براي مبارزه به خاطر آرمان اصيل اسلام آمد، آنها به آن جواب دادند; همانند ياري رساندن به حسين در كربلا! (مردم ايران) آماده و مشتاق بوده اند تا گرانبهاترين ثروت خودشان - يعني زندگيشان - را نثار كنند تا ايران بتواند آزاد باشد. شهادت، در اين زمان، نشان اختصاصي و علامتي از انقلاب اسلامي در ايران شده است تا پيش از اين زمان - در حيات بشري هرگز چنين جانفشاني هايي كه مردان و زنان و شهيدان ايراني به خاطر آرمانشان انجام داده اند; انجام نشده است. جوان و

ص: 10238

پير، روشنفكران و عوام، روحانيون و معلمان، دكترها و كارمندان، كارگران كارخانه و دانش آموزان و دانشجويان، توده هاي معمولي و نظامي. . . همه خون گرانبهايشان را به خاطر اسلام و عدالت نثار كردند. اين است علت موفقيت انقلاب اسلامي در ايران! - آنچه كه امام خميني مي خواست نهايتا امام خميني چه چيزهاي ديگري مي خواست؟ امام خميني مي خواست كه اقتصاد ايران دگرگون شود. شاه ايران را به وثيقه شرق و غرب گذاشته بود. عليرغم ثروت افسانه اي كشور، ايران هيچ چيزي جز يك كشور دايما در حال رشد نبود. امام خميني مي خواست كه ايران جزيي از دوران تكنولوژي و علمي بشود. "يك روز چاههاي نفت خشك خواهد شد، در آنوقت ما چه بايد بكنيم؟ "، او (امام) يكبار به ملتش هشدار داده بود. او مي خواست ايرانيها در جستجوي تكنولوژي اختراع و توليد كالاهاي مصرفي باشند كه در بازارهاي جهاني به فروش مي روند - به عنوان تنها راهي كه (ايرانيان) بوسيله آن نه تنها اقتصادشان را تحكيم كنند بلكه شهرت جهاني را به دست آورند - مانند ژاپن -. ذهنيت مصرف گراي نو استعماري محصولات غربي، كه بسياري از كشورهاي به اصطلاح در حال توسعه را پريشان نموده است - اصلا براي امام جالب نبود. امام همچنين مورد استدلال قرار داد كه تقويت

ص: 10239

اقتصاد از راه تكنولوژي، تنها راهي است كه ايران (بوسيله آن) مي تواند، نه تنها آزادي بسختي كسب شده اش - را محفوظ نگاه دارد بلكه ارزشهاي فرهنگي غني اش را نيز حفظ كند. بنابراين، انقلاب (اسلامي) تنها شعارهاي خالي و وعده هاي ساخته شده از افكار واهي و پوچ نبود; آن هم در كاربرد و هم در دورنما، عملي بود. امام مي خواست كه ايران بر مبناي فايده متقابل با جهان تجارت كند ولي نمي خواست كه ايرانيان در روند كار مقلد بيگانگان باشند. امام، بخصوص انحطاط اخلاقي غرب را به عنوان بزرگترين تهديد براي فرهنگ هاي ملل ضعيف تر مي ديد. امام خميني استدلال كرد كه فقط عاليترين معيارهاي اخلاقي كه بر مبناي تعلميات قرآن كريم استوار هستند، مي توانند با اين تهديد مقابله كنند.

پى نوشت ها

: 1. وصيت نامه سياسي الهي امام خميني (ره) 2. منشور روحانيت به پيام حضرت امام به روحانيون سراسر كشور (در سال 76(

ص: 10240

چرا غرب و آمريكا از امام خميني مي ترسند؟

20 چكيده: مي خواهم يك سؤالي مطرح كنم كه چرا غرب و آمريكا از امام خميني مي ترسند؟ واقعيت اين است كه خيلي ها از او مي ترسند، ولي چرا؟ زيرا امام خميني زنده است و در ميان ما با كلمات و كارهاي خود به زندگي ادامه مي دهد. بشريت شاهد انقلاب هاي زيادي است كه بعضي از آنها موفق بوده و متأسفانه بعد از به هدف رسيدن اين انقلاب ها انديشه و نظريه خود را كاملاً عوض مي كنند و جامعه را از راه درست منحرف مي سازند. سرنوشت انقلاب هاي بزرگ فرانسه در سال 1789 / م و انقلاب روسيه در سال 1918 / م نظر ما را اثبات مي كند. امام خميني با استفاده از دانش عميق خود در علوم اسلامي، فلسفه و اقتصاد، علل عوض كردن انديشه انقلاب را به ما معرفي كردند. هدف همة انقلابهاي قبلي ماديت بود، ماديت يا داشتن چيزي. البته داشتن اشيا امر خوبي است، اما خطرناك هم هست و اگر هدف زندگي ما صرفاً داشتن باشد، به راحتي بنده ثروتمندان و حاكمان دنيا مي گرديم. امام خميني اولين شخصيتي است كه حكومت سالم مي سازد و مي فرمايند: هدف ما آزاد كردن روح است و ما بايد ثروت را در اختيار مردم بگذاريم تا دين شان را فراموش نكنند. اين

ص: 10241

حرف هاي امام خميني ظالمان و حاكمان عالم را ترساند و آنها شكايت شان را از امام خميني شروع كردند و پيش بيني اين بود كه ايران و مردم آن مخصوصاً انقلاب اسلامي ايران و انديشه هاي آن بزودي نابود شود، ولي اين پيش بيني به واقعيت نرسيد و ايران فرهنگ قديميش را از دست نداد، بلكه امروزه به دومين قله اوج آن رسيده است. ايران در هر جشنواره فيلم جايزه مي گيرد، در ايران كتابهاي زيادي از مؤلفان معاصر چاپ و ترجمه مي شود. نمايشگاههاي متعددي نيز تشكيل مي شود و مي خواهم به دوستان ايرانيم توصيه كنم كه بيشتر از اين نمايشگاهها در اروپا برگزار كنند، چون اروپا هنوز زنده است. امام خميني فرمودند: نوجوانان ما بايد به بهترين دانشگاه هاي دنيا بروند و بالاترين پديده هاي علم دنيا را ياد بگيرند تا هيچ وقت بنده ظالمان دنيا نشوند. نظريه امام خميني درباره انقلاب همين است و ما بايد سعي كنيم نصيحت هاي امام را گوش دهيم و آرزوهايش را تحقق ببخشيم. پروفسور اوتوفمحقق و پژوهشگر از بلغارستان

ص: 10242

چند چراغ از چهل چراغ امام

13 چكيده: 1. راهي براي تقويت اراده يكي از اسرار بزرگ عبادات و رياضات شرعيه، آن است كه بدن و قواي طبيعي و جنبؤ مُلك، تابع و مطيع روح گردد و ارادؤ نفس در آنها مؤثر شود و ملكوت نفس بر مُلك غالب شود؛ يعني به طوري روح، داراي سلطنت و قدرت و نفوذ امر شود كه به مجرد اراده، بدن را به هر كاري وادار كند و از هر كار كه بخواهد، باز دارد. يكي از فضايل و اسرار عبادات شاقه، آن است كه اين مقصد از آنها بيشتر انجام گيرد و انسان به واسطؤ آنها داراي عزم مي شود و بر طبيعت غلبه كند. اگر اراده تام و تمام شود و عزم قوي و محكم گردد، مَثَل مُلكِ بدن و قواي ظاهره و باطنؤ آن مَثَلِ ملائكة اللّه شود كه عصيان خدا نكنند؛ [يعني] به هر چه آنها را امر فرمايد، اطاعت كنند و از هر چه نهي فرمايد، منتهي شوند؛ بدون آن كه با تكلف و زحمت باشد. قواي مُلك انسان هم اگر مسخّر روح شد، تكلّف و زحمت از ميان برمي خيزد و به راحتي مبدل گردد و اقاليم سبعؤ مُلك، تسليم ملكوت شود و همؤ قوا عمّال (تابع) آن گردند.12. بي نيازي از دو

ص: 10243

عالموقتي دل را به صاحب دل و خانه را به صاحبش تسليم نمودي و خود در آن تصرفي نكردي و اعراض از غير او كردي و خانه را به دست غاصب ندادي، خود صاحب خانه در آن تجلي مي كند و البته تجلي غنيّ مطلق، غناي مطلق آورد و دل را غرق درياي عزت و غنا نمايد و قلب، مملو از بي نيازي شود: و ادارؤ امور را خود صاحب خانه فرمايد و انسان را به امر خود واگذار نفرمايد و خود متصرّف در جميع امور عبد شود؛ بلكه خود او سَمْع و بَصَر و دست و پاي او شود، و نتيجؤ قرب نوافل پيدا شود.از امام باقر عليه السلام چنين روايت شده است: «و به درستي كه بندؤ من با نمازهاي نافله به من تقرب جويد تا آن كه او را دوست بدارم؛ پس چون او را دوست بدارم، گوش او شوم كه با آن بشنود و چشم او شوم كه با آن ببيند و زبان او گردم كه با آن سخن گويد، و دست او شوم كه با آن بگيرد...».پس، فقر و فاقؤ عبد به كلي سدّ شود و از دو عالم بي نياز گردد و البته در اين [صورت] تجلي خوف از تمام موجودات از او مرتفع شود و خوف حق

ص: 10244

تعالي جايگزين آن گردد و عظمت و حشمت حق سراسر قلب را فرا گيرد و از براي غير حق، عظمت و حشمت و تصرّف نبيند.2 صورت ملكي و ملكوتي انسانانسان اگر خُلق باطن و ملكه و سريره اش انساني باشد، صورت ملكوتي او نيز صورت انساني است؛ ولي اگر ملكاتش غير ملكات انساني باشد، صورتش انساني نيست و تابع آن سريره و ملكه است؛ مثلاً اگر ملكؤ شهوت و بهيميت [حيوانيت [بر باطن او غلبه كند و حكم مملكت باطن حكم بهيمه شود، انسان صورت ملكوتي اش صورت يكي از بهائم[چهارپايان] است؛ مناسب با آن خُلق و اگر ملكؤ غضب و سبعيّت [درندگي] بر باطن و سريره اش غلبه كند و حكم مملكت باطن و سريره اش حكم سَبُع شود، صورت غيبيؤ ملكوتيه او، صورت يكي از سباع [درندگان] است. و اگر وَهْم [خيال [و شيطنت ملكه شد و باطن و سريره اش داراي ملكات شيطانيه شد، از قبيل خدعه، تقلب، نميمه (سخن چيني) و غيبت، صورت غيب و ملكوتش صورت يكي از شياطين است؛ به مناسبت آن و گاهي ممكن است به طريق تركيب دو ملكه يا چند ملكه منشأ صورت ملكوتي شود؛ آن وقت به شكل هيچ يك از حيوانات نمي شود؛ بلكه صورت غريبي پيدا مي كند كه آن صورت مُدهش و موحش [و]بد تركيب، در

ص: 10245

اين عالم سابقه ندارد. از پيغمبر خدا، صلي الله عليه وآله، نقل شده كه بعضي مردم در قيامت محشور مي شوند به صورت هايي كه نيكوست؛ پيش آنها ميمون [ها] و انترها.3 پي نوشت1. امام خميني، چهل حديث، ص 2.125. همان، ص 3.446. همان، ص 51. حسن قدوسي زاده

ص: 10246

چهارده خورشيد در شعر امام خميني(ره)

11 1 چكيده: امام خميني در آينه شعر و هنر امام راحل(ره) در شمار عاشقان خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام جاي داشت و بدين امر افتخار مي كرد. آن بزرگوار در قصيده اي دروصف پيامبر اكرم(ص) و امام علي(ع) و حضرت فاطمه(س) چنين سروده است: وين نه عجب زانكه نور اوست ز زهرا نور وي از حيدر است و او زپيمبر نورخدا در رسول اكرم پيدا كرد تجلي ز وي به حيدر صفدر در ادامه همين قصيده در خصوص حضرت زهرا(س) و حضرت معصومه(س) مي فرمايد: وز وي تابان شده به حضرت زهرا اينك ظاهر ز دخت موسي جعفر اين است آن نور كزمشيت «كن» كرد عالم آنكو به عالم است منور اين است آن نور كز تجلي قدرت داد به دوشيزگان هستي زيور عيسي مريم به پيشگاهش دربان موسي عمران به بارگاهش چاكر آن يك انجيل را نمايد حفظ وين يك تورات را بخواند از بر گر كه نگفتي امام هستم بر خلق موسي جعفر ولي حضرت داور فاش بگفتم كه اين رسول خدايست دختر جز فاطمه نيايد چون اين معجزه اش مي بود همانا دختر صلب پدر را و هم مشيمه مادر دختر چون اين دواز مشيمه قدرت نامد و نايد دگر هماره مقدر آن يك امواج علم شده مبدا وين

ص: 10247

يك افواج حلم را شده مصدر آن يك موجود از خطابش مجلي وين يك معدوم از عقابش مستر آن يك بر فرق انبيا شده تارك وين يك اندر سر اوليا را مغفر آن يك در عالم جلالت كعبه وين يك در ملك كبريايي مشعر لم يلدم بسته لب و گر نه نگفتم دخت خدايند اين دو نور مطهر آن يك كون و مكانش بسته به مقنع وين يك ملك جهانش بسته به معجر چادر آن يك حجاب عصمت ايزد معجر نقاب عفت داور آن يك بر ملك لايزالي تارك وين يك برعرش كبريايي افسر تابشي از لطف آن بهشت مخلد سايه اي از قهر اين جحيم مقعر قطره اي از جود آن بحار سماوي رشحه اي از فيض ذخاير اغير آن يك خاك مدينه كرده مزين صفحه قم را نموده اين يك انور خاك قم اين يك كرده از شرافت جنت آب مدينه نموده آن يك كوثر در مصرعي از همين قصيده در باره حضرت مهدي(ع) چنين آورده است: مهدي امام منتظر نوباوه خيرالبشر خلق دو عالم سر به سر بر خوان احسانش نگين مهر از ضيااش ذره اي بدر از عطايش بدره اي دريا زجودش قطره اي گردون زكشتش خوشه چين ظاهر شود آن شه اگر حيدر بر كمر دستار پيغمبر به سر دست خدا در آستين دياري از

ص: 10248

اين ملحدان باقي نماند در جهان ايمن شود روي زمين از جور و ظلم ظالمين يارب به عمر و عزتش افزاي و جاه و حرمتش كاحياكند از همتش آيين خير المرسلين اي حضرت صاحب الزمان اي پادشاه انس و جان لطفي نما بر شيعيان تاييد كن دين مبين در فرازي از قصيده اي ديگر در مورد امام زمان(ع) اين گونه سروده است: حضرت صاحب زمان مشكوه انوار الهي مالك كون و مكان مرآت ذات لامكاني مظهر قدرت ولي عصر سلطان دو عالم قائم آل محمد مهدي آخر زماني با بقا ذات مسعودش همه موجود باقي بي لحاظ اقدسش يكدم همه مخلوق فاني خوشه چين خرمن فيضش همه عرشي و فرشي ريزه خوار خوان احسانش همه انسي و جاني حضرت امام (ره)، در فرازي از يك مسمط، در باره چهارده معصوم عليهم السلام چنين سروده است: مصطفي سيرت، علي فر، فاطمه عصمت، حسن خو هم حسين قدرت، علي زهد و محمد علم مهرو شاه جعفر فيض و كاظم حلم و هشتم قبله گيسو هم تقي تقوا، نقي بخشايش و هم عسكري مو مهدي قائم كه در وي جمع، اوصاف شهان شد پادشاه عسكري طلعت، نقي حشمت، تقي فر بوالحسن فرمان و موسي قدرت و تقدير جعفر علم باقر، زهد سجاد و حسيني تاج و افسر مجتبي احلم و رضيه عفت

ص: 10249

و صولت چو حيدر مصطفي اوصاف و مجلاي خداوند جهان شد دست تقديرش به تير و جلوه عقل مجرد آينه انوار داور، مظهر اوصاف احمد حكم و فرمانش محكم، امر و گفتارش مسدد در خصايل ثاني اثنين ابوالقاسم محمد(ص) آنكه از «يزدان خدا» بر جمله پيدا و نهان شد تا ولايت بر ولي عصر(عج) مي باشد مقرر نا نبوت را محمد(ص) تا خلافت راست حيدر تا كه شعر «هندي» است از شهد چون قند مكرر پوست زندان، رگ سنان و مژه پيكان، موي نشتر باد آن كس را كه خصم جاه تو از انس و جان شد در باره امير بيان حضرت علي(ع) مي فرمايد: فارغ از هر دوجهانم به گل روي علي(ع) به خم دوست جوانم از خم موي علي(ع) طي كنم عرصه ملك و ملكوت از پي دوست ياد آرم به خرابات چو ابروي علي(ع) علاقه به معصومان عليهم السلام سبب شده است تا امام راحل(ره) به روزهاي منسوب به آن بزرگان عشق بورزد; براي نمونه در ديوان آن فقيه وارسته در باره عيد غدير خم و نيمه شعبان مي خوانيم: عيد «خم» با حشمت و فر سليماني بيامد كه نهادم بر سر از ميلاد شه تاج كياني جمعه مي گويد من آن يارم كه دائم در كنارم نيمه شعبان مرا داد عزت و جاه و گراني امام(ره) شيفته

ص: 10250

روزگار وصل و ظهور امام عصر(عج) بود. از اينروگاه كه فرصتي دست مي داد از آن ايام ياد مي كرد. در ديوان اشعارش آن روزهاي خوب را چنين توصيف مي كند: غم مخور ايام هجران رو به پايان مي رود اين خماري از سر ما مي گساران مي رود پرده را از روي ماه خويش بالا مي زند غمزه را سر مي دهد غم از دل و جان مي رود بلبل اندر شاخسار گل هويدا مي شود زاغ با صد شرمساري از گلستان مي رود محفل از نور رخ او نورافشان مي شود هرچه غير از ذكر يار از ياد رندان مي رود ابرها از نور خورشيد رخش پنهان شوند پرده از رخسار آن سرو خرامان مي رود وعده ديدار نزديك است ياران مژده باد روز وصلش مي رسد ايام هجران مي رود انتخاب: سيد عباس علويجه 1

ص: 10251

چهل دستورالعمل برگزيده از آثارامام خميني قدس سره

5 چكيده: مقدمه حضرت حق با نفخ پرتوي از روح خود در كالبد آدمي گرامي ترين گوهر را در قفي اسفل بنهاد. بلند پروازترين و والامكانت ترين موجود با زميني وش ترين مركب بايد راهي راه و شناور دريايي گردد كه هيچش انتها و كناره نيست . اين مركب تا وصول بر فرامرز طبييعت و سكوي مواج چموشي كرده و به آهنگ مام خويش واپس گرايد. تقيد بر شريعت و پاس فرمانهاي اخلاقي احكام الهي نفس زميني سركش را رام مي نمايد واو رااز سنگرخها و بيغوله ها عبور دهد. شيطان در هر مقطعي حجاب خاص خود را نمايد. خصيصه او هزار چهرگي و هزار دستاني است .او با هزار دست و داستان بر سراه سالك آتش افزود سراب را آب و نار را نور نمايد و در هر گامي ابزار رهزني در خور را برگزيند.دلم سخت است مگر يار شود لطف الله ورنه انسان نبرد صرفه شيطان رجيم سالك در هر مقطعي بايد نور رااز نار شناسد تفاوت الهام والقاء را بيابد باتيرالقاي خود پيامبران را نشانه رود گرچه با سپر عصمت رجم گردد و واپس گريزد و يا برد تيرش مقام بلند آنان را نرسد. ازاين روي سالك را در هر مرحله

ص: 10252

راق و يراقي بايد تااز دامها . برهد بگذرد واز آفات آن ره رفته فيروزاز موانع راه چنين خبر مي دهد: غفران ذنوب لازمه مقامات و مدارج است زيرا كه هر موجودي دراين عالم است وليده عهمين نشاه ملكيه و ماده جسمانيه است و داراي تمام شوون ملكي حيواني و بشري وانساني است بعضي بالقوه و برخي بالفعل . پس اگر بخواهدازاين عالم به عالم ديگر واز آن جا به مقام قرب مطلق سفر كند بايداين مدارج را طي كرده واز منازل متوسطه كوچ نمايد. و به هر مرتبه اي كه رسد در آن مرتبه مغفور شود ذنوب مرتبه سابق تا در تحت تجليات ذاتيه احديه تمام ذنوب مغفور گردد و ذنب وجودي كه مبداء و منشا تمام ذنوب است . در ظل كبرياي احدي مستور گردد. واين غايت عروج كمال موجوداست . و در اين مقام موت و مفناي تام دست دهد و لهذا وقتي كه آيه شريفه: [اذا جاء نصراللفه والفتح] نازل شد رسول اكرم صلي اللفه عليه و آله فرمود : [ اين سوره خبر موت من است] والله العالم ! 1 . آموزه ها و دستورالعملهاي سلوكي امام راحل كه[ فرادي] دراين تاريك روزگاري كه حجابهاي وصول و لقاء در عين رهزني دير نفوذاند قيام لله

ص: 10253

و بالله رااز بيت نفس آغاز كرد و با توفيق تام و تمام اسفاراربعه را پيمود و خطاب: [ ياايتهاالنفس المظطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه] را با دلي آرام پاسخ گفت بهترين و مطمئن ترين صراط سالكان كوي ياراست . در سومين سالياد عروج او در خور فهم وسعه وجود خويش از كوثر زلال كلمات حياتبخش قطره هايي برگرفتيم واز گلزار آموزهاي سلوكي گلواژه هايي چيديم و آنها را بر نسقي كه در خور حركت يك سالك است تنظيم نموديم . به اميد آن كه خداوند به رحمت خويش با رايحه اي محمدي از گلزار نبوت جانمان رااز هر زايده بپيرايد و بااخگر عشق خويش اهواء نفساني مان را بسوزاند واز معبر نبي و آل به وصال خويش رساند . اكنون به اميد نجات و با توسل بر هاديان صراط بر قيام الله و برخاستن از سر هواه همت كرده و جان خويش را با زمزمه كلمات نوري او بالنده مي سازيم . بعونه و عنايته .بانگ بيداري صلاي رحيل بلنداست . 2 هان اي دل غافل !از خواب برخيز و مهياي سفر آخرت شو : [فقد نودي فيكم بالرحيل]3 صداي رحيل و بانگ كوچ بلنداست . عمال حضرت عزرائيل در كارند و تو را در ه ركن به

ص: 10254

سوي عالم آخرت سوق مي دهند و باز غافل و ناداني : اللهم اني اسئلك التجافي عن دارالغرور والانابه الي دارالسرور و الاستعداد للموت قبل حلول الفوت 4 . بارخداياازت مسالت دارم كه به من دوري از خانه غرور و مستي و بازگشت به دار سرور و آمادگي قبل از حلول فرصت عنايت فرمايي .5 به درآي تا ببيني طيران ادميت اي عزيز! با آن كه اين عالم دار جزا نيست و محل بروز سلطنت حق نيست و زندان مومن است اگر توازاسارت نفس بيرون آيي و به عبوديت حق گردن نهي و دل را موحد كني و زنگار دوبيني رااز آيينه روح بزدايي و قلب را به نقطه مركزيه كمال مطلق متوجه كني در همين عالم آثار آن را بالعيان مي يابي . به دراي تا ببيني طيران آدميت چنان وسعتي در قلب حاصل مي شود كه محل ظهور سلطنت تامه الهيه شود و از تمام عوالم سعه آن بيشتر گردد:[ لا يستعني ارضي ولا سمائي بل يسعني قلب عبدي المومن] زمين و آسمانم وسعت تحمل مرا ندارند بلكه قلب بنده مومنم آن وسعت را دارد. و چنان غنا در آن ظاهر گردد كه تمام ممالك باطن و ظاهر را به پشيزي نشمري و چنان اراده ايت قوي گردد

ص: 10255

كه متعلق به ملك و ملكوت نگردد و هر دو عالم ر لايق خود نداده اند. 7 طيران مرغ ديدي تو زپاي بند شهوت به درآي تا ببيني طيران آدميت . 6 پيامبر و آل او را خجل و شرمسار مكن جناب رسول خد صلي الله عليه و آله : فرمود: [شيبتني سوره هو دلمكان هذه الايه] يعني آيه فاستقم كماامرت و من تاب معك 7يعني پير كرد مرا سوره هود به علت وجوداين آيه در آن شيخ عارف كامل شاه آبادي روحي فداه فرمود: [بااين كه اين آيه شريفه در سوره شوري نيز وارداست ولي بدون : [و من تاب معك] جهت اين كه حضرت سوره هود رااختصاص به ذكر داده اند براي آن است كه خداي تعالي استقامت امت را نيزاز آن بزرگوار خواسته است و حضرت بيم داشت كه ماموريت انجام نگيرد والا خود آن بزرگواراستقامت داشت بلكه آن حضرت مظهراسم حكيم عدل است]. پس ار بردر من !اگر تو خود رااز متابعان آن حضرت مي داني و مورد ماموريت آن ذات مقدس بيا و نگذار آن بزرگوار دراين ماموريت خجل و شرمسار شود به واسطه كار زشت و ناهنجار تو. خود ملاحظه كن اگر اولادد يا ساير بستگان تو كارهاي زشت و نامناسب كنند كه با شؤون

ص: 10256

تو مخالف باشند چقدر پيش مردم خجل و شرمسار و سرشكسته مي شوي . بدان كه رسول خدا صلي الله عليه وآله واميرالمومنين عليه السلام پدر حقيقي امت اند به نص خود آن بزرگواران كه فرمود: انا و علي ابوا هذه الامه 8 من و علي دو پدراين امتيم واگر ما را در محضر ربوبيت حاضر كنند و حساب كنند در مقابل روي آن بزرگواران واز ما جز زشتي و بدي در نامه عمل نباشد به آن بزرگواران سخت مي گذرد و آنها در محضر حق تعالي و ملائكه وانبياء شرمسار شوند. پس ما چه ظلم بزرگي كرديم به آنها. و به چه مصيبتي مبتلا شديم و خداي تعالي با ما چه معامله خواهد كرد. 9مايه عروج در جان تو نهفته است اي سرگشتگان وادي حيرت واي گمشدگان بيابان ضلالت نه بلكه پروانه هاي شكه جمال جميل مطلق واي عاشقانن محبوب بي عيب و بي زوال قدري به كتاب فطرت رجوع كنيد و صحيفه كتاب ذات خود را ورق بزنيد ببينيد كه با قلم قدرت فطرت الهي در آن مرقوم است : وجهت وجهي للذي فطرالسموات والارض 10 آيا فطره الله التي فطرالناس عليها 11 فطرت توجه به محبوب مطلق است . آيا فطرت غير متبدله[ لا تبديل لخلق الله]

ص: 10257

مفطرت معرفت است ؟ تا كي به خيالات باطله .اين عشق خداداد فطري واين وديعه الهيه را صرف اين و آن مي كنيد.اگر محبوب شمااين جمالهاي ناقص واين كمالهاي محدود بودچرا با وصول به آنها آتش اشتياق شما فرو نشست و شعله شوق شماافزون گرديد 1 . هان !از خواب غفلت برخيزيد و مژده دهيد و سرور كنيد كه محبوبي داريد كه زوال ندارد معشوقي داريد كه نقصي ندارد. مطلوبي داريد بي عيب منظوري داريد كه نور طلعتش ، اللفه نورالسموات والارض 12 محبوبي داريد كه سعه احاطه اش [ لودليتم بحبل الي الارضين السقلي لهبطتم علي الله ] 13 است . پس اين عشق فعلي شما معشوق فعلي خواهد و نتوانداين موهوم و متخيل باشد زيرا كه هر موهوم ناقص است و فطرت متوجه به كمال است . پس عاشق فعلي و عشق فعلي بي معشوق نشود و جز ذات كامل معشوقي نيست كه متوجه اليه فطرت باشد. پس لازمه عشق به كمال مطلق وجود كمال مطلق است . 14موانع عروج1. انكار مقامات شاهكار بزرگ شيطان بدترين خارهاي طريق كمال و وصول به مقامات معنويه كه از شاهكارهاي بزرگ شيطان قطاع الطريق است انكار مقامات و مدارج غيبيه معنويه است . كه اين انكار و جحود سرمايه تمام ضلالات

ص: 10258

و جهالات است و سبب وقوف و خموداست و روح شوق ر كه براق وصول به كمالات است مي يمراند و آتش عشق ر كه رفرف معراج روحاني كمالي است خاموش مي كند پس انسان رااز طلب باز مي دارد. به عكس اگراسان به مقامات معنويه و معارج عرفانيه عقيدت خالص كند وايمان آورد چه بسا شود كه اين خود به آتش عشق فطري كه در زير خاك و خاكستر هواهاي نفسانيه خمود شده كمك و مدد كند و نراشتياق را دراعماق قلب روشن كند و كم كم به طلب برخيزد و به مجاهده قيام كند تا مشمول هدايت حق و دستگيري آن ذات مقدس شود.والحمدلله . 152. غفلت از حق مانع عينيت يافتن ايمان در زندگي انسان اگر نفوس يكسره متوجه به دنيا و تعمير آن باشند و منصرف از حق باشند گرچه اعتقاد به مبداء و معاد هم داشته باشند منكوس هستند. و ميزان درانتكاس قلوب غفلت از حق و توجه به دنيا و تعمير آن است و اين اعتقاد ياايمان نيست ..... ياايمان ناقص ناچيزي است كه منافات باانتكاس قلب ندارد بلكه كسي كه اظهارايمان بالغيب و حشر و نشر كند و خوف از آن نداشته باشد واين ايمان او را به عمل به اركان نرسانداو را

ص: 10259

بايد در زمره منافقين به شمار آورد نه مومنين .... اين يكي از مهماتي است كه بايد نفوس ضعيفه ما به آن خيلي اهميت دهند و مراقبت كنند كه آثارايمان در جميع ظاهر و باطن و سر و علن نافذ و جاري باشد و چنانچه به قلب دعوي ايمان دارند ظاهرا را هم محكوم به حكم آن كنند تا ريشه ايمان در قلب محكم و پابرجا شود و به هيچ عايق و مانعي و تبدل و تغييري زايل نشود واين امانت الهي و قلب طاهر ملكوتي را كه به فطرت الهي مخمر بود بي تصرف شيطان و دست خيانت به آن ذات مقدس باز پس دهند والحمدلله اولاو آخرا. . 3 16. تسويف حيله و دام بزرگ شيطان تا جواني در دست توست كوشش كن در عمل و تهذيب قلب و در شكستن اقفال و رفه حجب كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديكترند موفق مي شوند و يك پير موفق نمي شود. قيد و بندها واقفال شيطاني اگر در جواني غفلت از آنها شود هر روز كه از عمر بگذرد ريشه دارتر و قوي تر شوند. درختي كه اكنون گرفتست پايبه نيروي شخصي برآيد زجاي گرش همچنان روزگاري هلي به گردونش از بيخ برنگسلي از مكايد بزرگ شيطان

ص: 10260

و نفس خطرناكتراز آن آن است كه به انسان وعده اصلاح در آخر عمر و زمان پيري مي دهد و تهذيب و توبه الي الله را به تعويق مي اندازد براي زماني كه درخت فساد و شجره زقوم قوي شده واراده و قيام به تهذيب ضعيف بلكه مرده است . 174. اصطلاحات دام بزرگ ابليس به اين اصطلاحات كه دام بزرگ ابليس است بسنده مكن و در جستجوي او جل وعل باش . 18 بسا شود كه اسنان به واسطه شدت توجه به اصطلاحات و فهم كلمات و غور دراطراف آن از قلب به كلي غافل شود وازاصلاح آن بازماند. در مقام شرح حقيقت و ماهيت قلب واصطلاحات حكما و عرفااستادي كامل شود. ولي قلب خودش (نعوذباالله )از قلوب منكوسه يا مطبوعه باشد مثل كسي كه از خواص ادويه مضره و نافعه مطلع باشد و شرح هر يك را خوب بدهد ولي ازادويه مضره احتراز نكند و مفيده را به كار نبرد. ناچار چنين شخصي با همه علم دواشناسي به هلاكت رسد واين علم موجب نجات او نشود. 5 19. دوستي حلال دنيا خاستگاه همه خطاها پسرم ! هيچ گاه دنبال تحصيل دنياگر چه حلال او باشد مباش كه حب دني گرچه حلالش باشد راس همه خطاياست چه خود حجاب

ص: 10261

بزرگ است و انسان را ناچار به دنيار حرام مي كشد. توجواني و با قدرت جواني كه حق داده است مي تواني اولين قدم انحراف را قطع كني و نگذاري به قدمهاي ديگر كشيده شوي كه هر قدمي قدمهايي در پي دارد. 206. بنگر كه را نافرماني مي كني ؟ بسرم !گناهان ر هر چند كوچك به نظرت باشد سبك مشمار: 21[ انظرالي من عسيت] و بااين نظر همه گناهان بزرگ و كبيره است . هر گناهي گرچه كوچك به گناهان بزرگ و بزرگترانسان را مي كشد به طوري كه گناهان بسيار بزرگ در نظرانسان ناچيز آيد بلكه گاهي اشخاص به ارتكاب بعضي مكبائر به يكديگر فخر مي كنند و گاهي به واسطه شدت ظلمات و حجابهاي دنيوي منكر به نظر معروف و معروف منكر مي گردد. . 227. حب نفس بزرگترين دام ابليس پسرم ! براي ماها كه از قافله[ ابرار] عقب هستيم يك نكته دلپذير است و آن چيزي است كه به نظر من شايد در ساختن انسان كه در صدد خود ساختن است دخيل است . بايد توجه كنيم كه منشا خوش آمد مااز مدح و ثناها و بدآمدنمان ازانتقادها و شايعه افكني ه حب نفس است كه بزرگترين دام ابليس لعين است . ماها ميل داريم

ص: 10262

كه ديگران اثناگوي ما باشند گرچه براي ماافعال ناشايسته و خوبيهاي خيالي را صد چندان جلوه دهند و درهاي انتقاد گرچه به حق براي ما بسته باشد يا به صورت ثناگويي درآيد. 238.زبان سرخ سرسبز بر باد دهد. دخترم ! آفات زياد بر سر راه است . هر عضو ظاهر و باطن ما آفتها دارد كه هر يك حجابي است كه اگر از آنها نگذريم به اول قدم سلوك الي الله نرسيديم .... به بعض آفات اين عضو كوچك واين زبان سرخ كه سرسبز بر باد دهد و آن گاه كه ملعبه شيطان است و آلت دست او جان و روح و فواد را تباه كنداشاره مي كنم :ازاين دشمن بزرگ انسانيت و معنويت غافل مشو. گاهي كه در جلسات انس با دوستان هستي خطاهاي بزرگ اين عضو كوچك را آن قدر كه مي تواني شمارش كن و ببين با يك ساعت عمر توكه بايد صرف جلب رضاي دوست شود چه مي كند و چه مصيبتها به بار مي آورد كه يكي از آنها: غيبت برادران و خواهران است .... دخترم ! نگاهي كوتاه به آنچه درباه غيبت و آزار مومنين و عيب جويي و كشف سر آنان و تهمت آنان وارد شده دلهايي را كه مهر شيطان بر آنها

ص: 10263

نخورده مي لرزاند و زندگي را برانسان تلخ مي كند. اينك براي علاقه اي كه به تو واحمد دارم توصيه مي كنم از آفات شيطاني خصوصا آفتهاي بسيار زبان خودداري كنيد و همت به نگهداري آن كنيد.البته در آغاز قدري مشكل است لكن با عزم واراده و تفكر در پي آمدهاي آن آسان مي شود.از تعبير بسيار تعبير كننده سرزنش دهنده قرآن كريم عبرت بگير 25 كه مي فرمايد : ولا يغتب بعضكم بعضاايحب احدكم ان باكل لحم اخيه ميتا. 269. ياس و غرور دو پرتگاه مخوف سالك اي دخترم ! مغرور به رحمت مباش كه غفلت از دوست كني و مايوس مباش كه خسرالدنيا والاخره شوي . 10 27.اسارت نفس و شهوات آن اي عزيز! مغرور مشو و بدان كه تاانسان در قيداسارت نفس و شهوات آن است و سلسله هاي طولاني شهوت و غضب در گردن اوست به هيچ يك از مقامات معنوي و روحاني نايل نمي شود و سلطنت باطنيه نفس واراده نافذه آن بروز نمي كند و مقام استقلال و عزت نفس كه از بزرگترين مقامات كمال روحاني است درانسان پيدا نمي شود. سلسله هاي پيچ در پيچ شهوات و هواها را پاره كن و كند قلب را بشكن وازاسارت بيرون بيا و دراين عالم آزادانه

ص: 10264

بزيست تا در آن عالم آزاد باشي وگرنه صورت اين اسارت را در آن جا حاضر خواهي ديد و بدان كه آن طاقت فرساست .اولياء خد با آن كه ازاسر و رقيت به كلي خارج شده بودند و به حريت مطلقه نايل بودند بااين حال دلهاي آنها چنان لرزان بود واز عاقبت امر چنان ناله مي كردند و جزع مي نمودند كه عقول متحيراز آن است . 2811. عصبيت و نخوت حجاب غليظ سكوت ازاحاديث شريفه اهل عصمت و طهارت استفاده مي شود كه خلق عصبيت از مهلكات و موجبات سوء عاقبت و خروج ازايمان است و آن از ذمائم اخلاق شيطان است .... كافي في الصحيح عن ابي عبدالله عليه السلام قال :ان الملائكه كانوا يحسبون ان ابليس منهم و كان في علم الله انه ليس يعني همانا ملائكه گمان مي كردند كه شيطان از آنهاست و در علم خدا چنين بود كه اواز آنها نيست پس او خارج كرد آنچه در نفسش بود به حميت و عصبيت . پس گفت : مرا خلق كردي از آتش و آدم را خلق كردي از گل . پس اي عزيز بدان كه اين از خباثت شيطان است واغلوطه آن ملعون و قياس باطل و غلطش به واسطه اين حجاب غليظ بود.اين

ص: 10265

حجاب كليه حقايق رااز نظر مي برد بلكه تمام رذائل را محاسن جلوه مي دهد و تمام محاسن غير ر رذيله نمايش مي دهد. 12 29 عجب اعمال نيك را به باد فنا دهد اي برادر! در مكايد نفس و شيطان دقيق شو و بدان كه نمي گذارند تو بيچاره يك عمل خالص بكني و همين اعمال غير خالصه را كه خداوند به فضلش از تو قبول كرده نمي گذارند به سر منزل برساني . كاري مي كنند كه به واسطه اين عجب و تدلل بي ج همه اعمالت به باد فنا برود واين نفع هم از جيبت برود.از خدا و رضاي او كه دوري هيچ به بهشت و حورالعين هم نمي رسي سهل است مخلد در عذاب و معذب در آتش قهر هم مي شوي . 30 پلكان عروج1. وارستگي از تعلقات دنيا آنچه مايه نجات انسان ها و آرامش قلوب است وارستگي و گستگي از دنيا و تعلقات آن است كه با ذكر و ياد دائمي خداي تعالي حاصل شود. آنان كه درصدد برتريها به هر نحو هستند چه برتري در علوم حتي الهي آن يا در قدرت و شهرت و ثروت كوشش درافزايش رنج خود مي كنند. وارستگان از قيود مادي كه خود راازاين دام ابليس تا حدودي

ص: 10266

نجات داده اند در همين دنيا در سعادت و بهشت رحمتند. در آن روزهائي كه در زمان رضاخان پهلوي و فشار طاقت فرسا براي تغيير لباس بود و روحانيون و حوزه ها در تب و تاب به سر مي بردند (كه خداوند رحمن نياورد چنين روزهايي براي حوزه هاي ديني ) شيخ نسبتا وارسته اي را نزديك دكان نانوايي كه قطعه ناني را خالي مي خورد ديدم كه گفت : [به من گفتند عمامه را بردار من نيز برداشتم دادم به ديگري كه دو تا پيراهن براي خودش بدوزد.الان هم نانم را خوردم و سير شدم تا شب هم خدا بزرگ است]. پسرم ! من چنين حالي رااگر بگويم به همه مقامات دنيوي مي دهم باوركن ولي هيهات ... آنچه گفتم بدان معني نيست كه خود رااز خدمت رااز خدمت با جامعه كنار كشي و گوشه گير و كل بر خلق الله باشي كه اين از صفات جاهلان متنسك است يا درويشان دكان دار. سيره انبياء عظام صلي الله علي نبينا و عليهم اجمعين وائمه اطهار عليهم السلام كه سرآمد عارفان بالله و رستگان از هر قيد و بند و وابستگان به ساحت الهي در قيام به همه قوي عليه حكومتهاي طاغوتي و فرعونهاي زمان بوده و دراجراي عدالت در

ص: 10267

جهان رنجها برده و كوششها كرده اند به ما درسها مي دهد در جهان رنجها برده و كوششها كرده اند به ما درسها مي دهد واگر چشم بينا و گوش شنوا داشته باشيم راه گشايمان خواهد بود : من اصبح و لم يهتم بامورالمسلمين فليس بمسلم . 2 31. خدايي كردن انگيزه ها پسرم ! نه گوشه گيري صوفيانه دليل پيوستن به حق است و نه ورود در جامعه و تشكيل حكومت شاهد گسستن از حق ميزان دراعمال انگيزه هاي آنهاست . چه بسا عابد و زاهدي كه گرفتار دام ابليس است و آن دام گستر با آنچه مناسب اوست چون : خودبيني و خودخواهي و غرور و عجب و بزرگ بيني و تحقير خلق الله و شرك خفي وامثال آنهاو رااز حق دور و به شرك مي كشاند. و چه بسا متصدي امور حكومت كه باانگيزه الهي به معدن قرب حق نائل مي شوند چون : داود نبي و سليمان پيامبر عليهاالسلام و بالاتر و والاتر چون : نبي اكرم صلي الله عليه و آله و سلم و خليفه برحقش علي بن ابي طالب عليه السلام و چون : حضرت مهدي ارواحنا لمقدمه الفد در عصر حكومت جهانيش . پس ميزان عرفان و حرمان انگيزه است . هر قدرانگيزه

ص: 10268

ها به نور فطرت نزديكتر باشند واز حجت و حتي حجب نور وارسته تر به مبداء نور وابسته ترند تا آن جا كه سخن از وابستگي نيز كفراست ... 2 32. قيام لله يكتا موعظه خدا را با دل و جان بشنو با تمام توان بپذير و در آن خط سير نما :[قل انمااعظكم بواحده تقوموا لله مثني و فرادي] ميزان دراول سير قيام الله است در كارهاي شخصي وانفرادي و هم در فعاليتهاي اجتماعي . سعي كن دراين قدم اول موفق شوي كه در روزگار جواني آسانتر و موفقيت آميزتراست . 4 33. دل را به خدا بسپار. پسرم ! مجاهده كن كه دل را به خدا بسپاري و موثري را جزاو نداني . مگر نه عامه مسلمانان متعبد شبانه روزي چندين مرتبه نماز مي خوانند و نماز سرشاراز توحيد و معارف الهي است و شبانه روزي چندين مرتبه [ اياك نعبد واياك نستعين] مي گويند و عبادت واعانت را خاص خدا (در بيان ) مي كنند ولي جز مومنان بحث و خاصان خد ديگران براي هر دانشمند و قدرتمند و ثروتمند كرنش مي كنند و گاهي بالاتراز آنچه براي معبود مي كنند واز هركس استمداد مي نمايند واستعانت مي جويند و به هر حشيش براي رسيدن به آمال

ص: 10269

شيطاني تشبث مي نمايند و غفلت از 34 قدرت حق دارند. 5.انتقادها سكوي پرش براي عارفان اند. پسرم ! چه خوب است به خود تلقين كني و به باور خود بياوري يك واقعيت را كه مدح مداحان و ثناي ثناجويان چه بسا كه انسان را به هلاكت برساند واز تهذيب دورتر سازد. تاثير سوء ثناي جميل در نفس آلوده م مايه بدبختيها و دورافتادگيهاز پيشگاه مقدس حق جل و عل براي ما ضعفاءالنفوس خواهد بود. و شايد عيب جوئيها و شايعه پراكنيه براي علاج معايب نفساني ما سودمند باشد كه هست همچون عمل جراحي دردناكي كه موجب سلامت مريض مي شود... 35 من و تواگراين حقيقت را باور كنيم و حيله هاي شيطاني و نفساني بگذارند. واقعيات ر آن طور كه هستند ببينيم آن گاه از مدح مداحان و ثناي ثناجويان آن طور پريشان مي شويم كه امروزاز عيب جويي دشمنان و شايعه سازي بدخواهان ... و عيب جويي را آن گونه استقبال مي كنيم كه امروزاز مداحيها و ياوه گوئيهاي ثناخوانان .اگراز آنچه ذكر شد به قلبت برسداز ناملايمات و دروغ پردازيها ناراحت نمي شوي و آرامش قلب پيدا مي كني كه ناراحتيهاكثراز خودخواهي است . خداوند همه ما رااز آن نجات مرحمت فرمايد. 6 36. تقواي از محرمات

ص: 10270

قدم اول سلوك راه چاره خلاص از عذاب اليم منحصراست به دو چيز. يكي اتيان به مصلحات و مستصحات نفسانيه و ديگر پرهيزاز مضرات و مولمات آن . و معلوم است كه ضرر محرمات در مفسدان نفسانيه از همه چيز بيشتراست وازاين سبب محترم شده اند. وافضل از هر چيز و مقدم بر هر مقصد و مقدمه پيشرفت و راه منحصر مقامات و مدارج انسانيه اين دو مرحله است كه اگر كسي مواظبت كندازاهل سعادت و نجات است . مهمتر بين اين دو تقوااز محرمات است . واهل سلوك نيزاين مقام را مقدم شمارند بر مقام اول . واز مراجعه به اخبار و آثار و خطب نهج البلاغه واضح شود كه حضرات معصومين عليهم السلام نيز به اين مرحله بيشتراهميت داده اند. پس اي عزيز!اين مرحله اول دوري از گناه را خيلي مهم شمار و مواظبت و مراقبت درامر آن نما كه اگر قدم درست برداشتي واين پايه را محكم كردي اميد وصول به مقامات ديگراست والا رسيدن به مقامات ممتنع و نجات بس مشكل و صعب شود. 7 37. تفكر بدان كه تذكراز نتايج تفكراست . ولهذا منزل تفكر را مقدم دانسته انداز منزل تذكر. جناب خواجه عبدالله فرمايد: [التذكرفوق التفكرالتفكر طلب والتذكر وجود] تذكر فوق تفكراست زيرا كه

ص: 10271

اين طلب محبوب است و آن حصول مطلوب . تاانسان در راه طلب و دنبال جستجوست از مطلوب محجوب است چنانچه با وصول به محبوب از تعب تحصيل فارغ آيد. و قوت و كمال تذكربسته به قوت و كمال تفكراست . و آن تفكر كه نتيجه اش تذكر تام و تمام معبوداست در ميزان سايراعمال نيايد و با آنها در فضيلت طرف مقايسه نشود چنانچه در روايت شريفه از عبادات يكسال و شصت سال و هفتاد سال تفكر يك ساعت را بهتر شمرده اند . معلوم است غايت و ثمره مهمه عبادات حصول معارف و تذكراز معبود حق است واين خاصيت از تفكر صحيح بهتر حاصل مي شود. شايد تفكر يك ساعت ابوابي از معارف را به روي سالك بگشايد كه عبادات هفتاد سال نگشايد و ياانسان را چنان متذكر محبوب نمايد كه از مشقتها و زحمتهاي چندين ساله اين مطلوب حاصل نشود. 8 38.اصلاح قلب انسان بايد عمده توجه واصل مقصدش اصلاح قلب واكمال آن باشد تا به كمال سعادت روحاني و درجات عاليه غيبيه نايل شود. واگرازاهل علوم و دقايق و حقايق نيز هست در ضمن سير در آفاق وانفس عمده مطلوبش به دست آوردن حالات نفسانيه خود باشد كه اگراز مهلكات است به اصلاح آن پردازد واگراز

ص: 10272

منجيات است به تكميل آن بكوشد. 9 39. حق جويي و عشق به او چراغ راه سالك است دخترم ! سرگرمي به علوم حتي عرفان و توحيداگر براي انباشتن اصطلاحات است (كه هست ) و براي خوداين علوم است سالك ر به مقصد نزديك نمي كند كه دور مي كند:[ العلم هوالحجاب الاكبر] واگر حق جويي و عشق به اوانگيزه است (كه بسيار نادراست ) چراغ اره است و نور هدايت:[ العلم نور يقذفه الله في قلب من يشاء] و براي رسيدن به گوشه اي از آن تهذيب و تطهير و تزكيه لازم است . تهذيب نفس و تطير قلب از غيراو چه رسد به تهذيب ازاخلاق ذميمه كه رهيدن از آن بسيار مجاهده مي خواهد و چه رسد به تهذيب ازاخلاق ذميمه كه رهيدن از آن بسيار مجاهده مي خواهد و چه رسد به تهذيب عمل از آنچه

ص: 10273

خلاف رضاي او جل وعلاست . و مواظبت به اعمال صالحه از قبيل : واجبات كه در راس است مستحبات به قدر ميسور به قدري كه انسان را به عجب و خودخواهي دچار نكند. 10 . 40. هجرت از بيت نفس اول قدم سفرالي الله ترك حب نفس است و قدم برانانيت و فرق خود گذاشتن است و ميزان در سفر همين است . و بعضي گويند يكي از معاني آيه شريفه[ و من يخرج من بيته مهاجراالي الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره علي الله ] 41 اين است كه كسي كه خارج شد از بيت نفس و هجرت به سوي حق كرد به سفر معنوي پس از آن او را فناي تام ادارك كرداجراو بر خداي تعالي است . معلوم است براي چنين مسافري جز مشاهدات ذات مقدس و وصول به فناء حضرتش اجري لايق نيست . 11. 42. نوشيدن حقيقت[ لااله الاالله] كوشش كن كلمه توحيد را لااله الاالله كه بزرگترين كلمه و والاترين جمله است از عقلت به قلبت برساني كه حظ عقل همان اعتقاد جازم برهاني است واين حاصل برهان اگر با مجاهدت و تلقين به قلب نرسد فايده واثرش ناچيزاست . چه بسا بعضي از همين اصحاب برهان عقلي و استدلال

ص: 10274

فلسفي بيشتراز ديگران در دام ابليس خبيث مي باشند. (پاي استدلاليان چوبين بود.) و آن گاه اين قدم برهاني و عقلي تبديل به قدم روحاني وايماني مي شود كه ازافق عقل به مقام قلب برسد و قلب باور 43كند آنچه رااستدلال اثبات عقلي كرده است . 12. ذكر مدام اي عزيز! در راه ذكر خدا و ياد محبوب تحمل شاق هر چه بكني كم كردي . دل را عادت بده به ياد محبوب بلكه به خواست خدا صورت قلب صورت ذكر حق شود و كلمه طيبه[ لااله الاالله] صورت اخير و كمال اقصاي نفس گردد كه ازاين زادي بهتر براي سلوك الي الله و مصلحي نيكوتر براي معايب نفس و راه بهتري در معارف الهيه يافت نشود. پس اگر طالب كمالات صوريه و معنويه هستي و سالك طريق آخرت و مسافر و مهاجر سيرالي الله هستي قلب را عادت بده و به تذكر محبوب و دل را عجين كن با ياد حق تبارك و تعالي . 44 براق وصول 1.تادب به آداب شريعت بدان كه هيچ راهي در معارف الهيه پيموده نمي شود مگراين كه انسان ابتد كنداز ظاهر شريعت و تاانسان متادب به آداب شريعت حقه نشود هيچ يك ازاخلاق حسنه از براي او به حقيقت پيدا نشود و ممكن

ص: 10275

نيست كه نور معرفت الهي در قلب او جلوه كند و علم باطن واسرار شريعت از براي او منكشف شود و پس ازانكشاف حقيقت و بروزانوار معارف در قلب نيز متادب به آداب ظاهر خواهد بود. 452. دوام بر وضو براي جلوگيري از شر نفس و شيطان دوام بر وضو را سفارش مي فرمودند و شيخ ما مي گفتند:[وضو به منزله لباس جندي است ] 3 46. نمازهاي پنجگانه شجره طيبه توحيد و تفريد را در قلب محكم كردند اين نمازهاي پنجگانه كه عمود دين و پايه محكم ايمان است و در اسلام چيزي بعدازايمان به اهيمت آن نيست . بعداز توجهات نورانيه باطنيه و صور غيبيه ملكوتيه كه غيراز حق تعالي و خاصان درگاه او كسي نداد يكي از جهات مهمه كه در آن هست اين تكرار تذكر حق باادب و اوضاع الهي است كه در آن منظور گرديده است كه رابطه انسان را با حق تعالي و عوالم غيبيه محكم مي كند و ملكه رايحه خضوع لله را در قلب ايجاد كند و شجره طيبه توحيد و تفريد را در قلب محكم كند به طوري كه با خيچ چيز آن زايل نشود و درامتحان بزرگ حق تعالي كه در حال ظهور سكرات موت واهوال مطلع و شهود نمونه

ص: 10276

غيبت حاصل شودازامتحان درست بيرون آيد و دينش مستقر باشد نه مستودع و زايل شدني كه به اندك فشاري نسيان عارض نشود. پس اي عزيز!اياك ثم اياك واللفه معينك في اوليك واخراك . مبادا درامر ديانت و خصوصااين نمازهاي پنجگانه تهاون كني و آنها را سست شماري . 4 47. سرچشمه فيوضات تخليص نيت است اي عزيز! علاج و كل العلاج دراين است كه انسان مي خواهد علمش الهي باشد وارد هر علمي كه شد مجاهده كند و با هر رياضت و جديتي شده قصد خود را تخليص كند. سرمايه نجات و سرچشمه فيوضات تخليص نيت و نيت خالص است :[ من اخلص لله اربعين صباحا ينابيع الحكمه من قلبه علي لسانه] اخلاص چهل روزه آثار و فوايدش اين است . پس شما كه چهل سال يا بيشتر در جميع اصطلاحات و مفاهيم در هر علمي كوشيديد و خود را علامه در علوم مي دانيد واز جندالله محسوب مي كنيد و در قلب خوداثري از حكمت و در لسان خود قطره اي از آن نمي بينيد بدانيد تحصيل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده بلكه براي شيطان و هواي نفس كوشش كرديد. پس اكنون كه ديديدازاين علوم كيفيت و حالتي حاصل نشد چندي براي تجربه هم باشد به اخلاص نيت

ص: 10277

و تصفيه قلب از كدورات و رذايل بپردازيد.اگراز آن اثري ديديد آن وقت بيشتر تعقيب كنيداگر چه باب تجربه كه پيش آمد دراخلاص بسته مي شود ولي باز شايد روزنه اي به آن باز شود و نور آن تو را هدايت كند. 485. سوز و گدازامامان ( ع ) سرلوحه كارت باشد مطالعه درادعيه معصومين عليهم السلام و سوز گداز آنان از خوف حق و عذاب او سرلوحه افكار و رفتارت باشد. 49 آنچه درادعيه و مناجات معصومين عليهم صلوات الله و سلامه مي يابيم دراخباركه اكثرا به زبان عرف و عموم است كمتر يافت مي شود. 50 در هر حال كتب فلسفي خصوصااز فلاسفه اسلام و كتب اهل حال و عرفان هر كدام اثري دارد:اوليهانسان را ولو به طور دورنما آشنا مي كند با ماوراء طبيعت و دوميه خصوصا بعضي از آنه چون : منازل السائرين و مصابح الشريعه كه گويي از عارفي است كه به نام حضرت صادق به طور روايت نوشته است دلها را مهيا مي كنند براي رسيدن به محبوب . واز همه دل انگيزتر مناجات وادعيه ائمه مسلمين است . كه راهبرند به سوي مقصود نه راهنما. و دست انسان حق جو را مي گيرند و به سوي او مي برند.افسوس و صدافسوس كه مااز

ص: 10278

آنها فرسنگها دور هستيم و مهجور. 52 تدبر در قرآن انسان را به مقامات والا هدايت مي كند من قائل بي خبر و بي عمل به دختر مي گويم : در قرآن كريم اين سرچشمه فيض الهي تدبر كن . هر چند صرف خواندن آن كه نامه محبوب است به شنونده محجوب آثاري دلپذير دارد لكن تدبر در آن انسان را به مقامات بالاتر و والاتر هدايت كند : افلايتدبرون القرآن ام علي قلوب اقفالها 52 و تااين قفل و بندها باز نگردد و به هم نريزداز تدبر هم آنچه نتيجه است حاصل نگردد. خداوند متعال پس از قسم عظيم مي فرمايد:انه لقرآن كريم في كتاب مكنون لايمسه الاالمطهرون . 53 و سر حلقه آنه آنان هستند كه آيه تطهير در شانشان نازل گرديده . تو نيز مايوس نباش كه ياس ازاقفال بزرگ است . به قدر ميسور در رفع حجب و شكستن اقفال براي رسيدن به آب زلال و سرچشمه نور كوشش كن . 7 54. قرائت و تدبر در آيات آخر سوره حشر نفس رااصلاح مي كند پسرم ! سوره مباركه حشر را مطالعه كن كه گنجينه هايي از معارف و تربيت در آن است وارزش دارد كه انسان يك عمر در آنها تفكر كند واز آنها به

ص: 10279

مددالهي توشه ها بردارد خصوصا آيات اواخر آن از آن جا كه مي فرمايد :[ياايهاالذين آمنوااتقواالله و لتنظر نفس ما قدمت لغد واتقواالله ان الله خبير بما تعملون . ] 55 جناب عارف و شيخ عالي مقدار م مي فرمودند كه : مواظبت به آيات شريفه آخر سوره (حشر) از آيه شريفه : يا ايها الذين آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد ... تا آخر سوره مباركه با تدبر در معني آنها در تعقيب نمازها و خصوصا دراواخر شب كه قلب فارغ البال است خيلي موثراست دراصلاح نفس . 8 56. توسل به امامان معصوم عليهم السلام در هر پگاه چون صبح اشتغال به كثرات و ورود در دنياست و با مخاطره اشتغال به خلق و غفلت از حق انسان مواجه است خوب است انسان سالك بيدار دراين موقع باريك براي ورود دراين ظلمتكده تاريك به حق تعالي متوسل شود و به حضرتش منقطع گردد و چون خود را در آن محضر شريف آبرومند نمي بيند به اولياءامر و خفراي زمان و شفعاءانس و جان يعني رسول ختمي صلي عليه و آله وائمه معصومين عليهم السلام متوسل گردد و آن ذوات شريفه را شفيع و واسطه قرار دهد. و چون براي هر روز خفير و مجيري است

ص: 10280

پس روز شنبه به وجود مبارك رسول خد صلي الله عليه و آله و روز يكشنبه به حضرت اميرالمومنين عليهم السلام و روز دوشنبه به امامان همامان سبطان عليهماالسلام و روز سه شنبه به حضرات سجاد و باقر و صادق عليهم السلام و روز چهارشنبه به حضرات كاظم و رضا و تقي و نقي عليهم السلام و روز پنجشنبه به حضرت عسكري عليه السلام و روز جمعه به ولي امر عجل الله فرجه الشريف متعلق است. مناسب آن است كه در تعقيب نماز صبح براي ورود دراين بحر مهلك ظلماني و دامگاه مهيب شيطاني متوسل به خفراي آن روز شود و با شفاعت آنه كه مقربان بارگاه قدس و محرمان سراپرده انس اند.از حق تعالي رفع شر شيطان و نفس اماره بالسوء را طلب كند و دراتمام و قبول عبادات ناقصه و مناسك غيرلايقه آن بزرگواران ر واسطه قرار دهد.البته حق تعالي چنانچه محمد صلي الله عليه و آله و دودمان او ر وسايط هدايت و راهنماهاي م مقرر فرموده و به بركات آنهاامت رااز ضلالت و جهل نجات مرحمت فرموده به وسيله و شفاعت آنها قصور ما را ترميم و نقص ما را تتميم فرمايد واطاعت و عبادات ناقابل ما را قبول مي فرمايد:[انه ولي الفضل والانعام . ]

ص: 10281

57 و دراين توسل بايد به گوش جان نوش كند و به قلب خود بيابد كه : گاه شود ولي امر متصل به ملاءاعلي واقلام عليه والواح مجرده شود و براي او مكاشفه تامه جميع موجودات شوداز لا وابدا. و گاه اتصال به الواح سافله حاصل شود پس مدتي مقدر را كشف فرمايد. و تمام صفحه كون نيز در محضر ولايت مابي او حاضراست و هر چه ازامور واقع شود به نظر آن حضرات بگذرد و در روايات عرض اعمال بر ولي امر وارد است كه : هر پنجشنبه و دوشنبه عرض اعمال بر رسول خدا وائمه هدي عليهم السلام شود. و در بعضي روايات است كه : در هر صبح و در بعضي هر صبح و شب عرض شوداعمال عباد. واينها به حسب اجمال و تفصيل و جمع 58و تفريق است.9.انفاق وايثار ماده فساد رااز درون انسان قطع كند در آيه شريفه مده است :[لن تنالواالبر حتي تنفقوا مما تحبون] هرگز به خوبي نايل نشويد مگراين كه در راه خدا انفاق كنيداز آنچه دوست داريد. ... بايد دانست كه انسان با علاقمندي و محبت به مال و منال و مخارف دنيويه بزرگ شده است و تربيت گرديده واين علاقه دراعماق قلب او جايگزين گرديده و منشا بيشتر مفاسداخلاقي واعمالي

ص: 10282

بلكه مفاسد ديني همين علاقه است ...اگرانسان به واسطه صدقات وايثار بر نفس اين علاقه را بتواند سلب كند يا كم كندالبته قطع ماده فاسد و جرثومه قبايح را كرده و طريق نيل به حصول معارف وانقطاع به عالم غيب و ملكوت و حصول ملكات فاضله واخلاق كامله ر براي خود مفتوح نموده . 10 59. دعاي[ يامن اظهرالجميل] تحفه حق براي رسول خداست . ازادعيه شريفه كه بسيار فضيلت دارد و نيز مشتمل بر آداب مناجات بنده با حق است و مشتمل بر تعداد عطاياي كامله الهيه است كه با حال قنوت كه حال مناجات وانقطاع به حق است تناسب تام دارد و بعضي از مشايخ بزرگ رحمه الله بر آن تقريب مواظبت داشتند دعاي[ يا من اظهرالجميل] است كه از كنوز عرش است و تحفه حق براي رسول خداست و براي هريك از فقرات آن فضايل و ثوابهاي بسياراست چنانچه در توحيد صدوق رحمه الله است . 11 60. مناجات شعبانيه انسان را به يك جايي مي رساند مناجات شعبانيه را خوانديد؟ بخوانيد آق مناجات شعبانيه از مناجاتهايي است كه اگرانسان دنبالش برود و فكر دراو بكندانسان را به يك جايي مي رساند. آن كسي كه اين مناجات را گفته و همه ائمه به حسب 61 روايات مي خواندنداينه

ص: 10283

آنهايي بودند كه وارسته از همه چيز بودند. 12. تذكر تام صراط لقاء حق ...بدان اي عزيز كه تذكر تام از حضرت حق و توجه مطلق به باطن قلب به آن ذات مقدس موجب گشوده شدن چشم باطني قلب شود كه به آن لقاءلله كه قره العين اولياءاست حاصل گردد : [والذين جاهدوا فينا لنهد ينهم سبلنا] . 62 پاورقي ها: 1. اربعين حديث ج 16.2 چاپ چهارم . 2. عنوانهاي سرفصلها باالهام از محتواي هر فصل تنظيم شده است . 3. نهج البلاغه خطبه 204. 4. روايت شده است كه امام سجاد در شب بيست و هفتم ماه مبارك رمضان اين دعا را به طور مكرر مي خواندند. مفاتيح الجنان اعمال شب بيست و هفتم ماه مبارك رمضان . 5. اربعين حديث ج 174.1. 6. همان 251. 7. سوره هود آيه 112. 8.بحارالانوار ج 259259260.23 ، وقال الحسن بن علي عليه السلام : محمد و علي ابوا هذه الامه فطوبي لمن كان بحقها عارف ولهما في كل احواله مطيع يجعله الله من افضل سكان جنانه و يسعده بكراماته و رضوانه امام مجتبي ( ع ) فرمود: محمد و علي صلواه الله عليهما پدراين امت اند خوشا به حال كسي كه عارف به حق آن دواست و در همه حال فرمانبر

ص: 10284

و مطيع آنان باشد خداونداو رااز بلند مقام ترين ساكنان بهشتهايش قرار مي دهد واو را با كرامت و رضوان خويش سعادتمند مي كند. 9. اربعين حديث ج 107.1. 10. سوره انعام آيه 78. 11. سوره روم آيه 30. 12. سوره نور آيه 35. 13. سنن ترمذي ج 404.5. 14. اربعين حديث ج 182.1. 15. همان ج 164.2. 16. همان ج 182. 17. ره عشق 28. 18. باده عشق 13. 19. اربعين حديث ج 175.2. 20. نقطه عطف 42. 21. و .22، همان 4043. 23. همان 29. 25. ره عشق 38. 26. سوره حجرات آيه 12. 27. باده عشق 13. 28. اربعين حديث ج 249.1. 29. همان 147149. 30. همان ج 75.1. 31. نقطه عطف 1114. 32. همان 15. 33. همان 17. 34. همان 2526. 35. و36 همان 313233. 37. اربعين حديث ج 207.1. 38. همان 278. 39. همان ج 175.2. 40. ره عشق 25. 41. سوره نساء آيه 10. 42. اربعين حديث ج 318.1. 43. نقطه عطف 24. 44. اربعين حديث ج 279.1. 45. همان 15. 46. همان 207. 47. همان ج 154.2. 48. همان ج 63.2. 49. نقطه عطف 42. 50. ره عشق 29. 51. ره عشق 35. 52. سوره محمد آيه 24. 53. سوره واقعه آيات 777879

ص: 10285

. 54.ره عشق 28 27. 55. نقطه عطف 19. 56. اربعين حديث ج 207.1. 57. آداب الصلوه 409. 58. همان 370. 59. اربعين حديث ج 150.2. 60. آداب الصلوه 405. 61. صحيفه نور ج 158.19. 62. آداب الصلوه 283.

ص: 10286

كارنامه نور (زندگينامه امام خميني)

16 چكيده: فصل اول: از ولادت تا وفات 1 . خاندان مردم ديندار و شريعتمدار خمين1، يوسف خان كمره اي را از سوي خود نيابت دادند كه به نجف رفته عالمي عامل و مجتهدي روشن بين را با خود به خمين آورد تا امور شريعت و اداره معيشت آنان را به عهده گيرد . يوسف خان كه خود از عالمان آن ديار بود، در نجف اشرف از ميان عالمان آن شهر علوي، علامه سيد احمد موسوي مشهور به "هندي" را يافت كه نشان سيادت و شرافت در جبين او پيدا بود . او به "هندي" شهرت يافته بود از آن رو كه سالها پيش از اين نياي بزرگوارش به انگيزه تبليغ دين و آيين از نيشابور به كشمير هجرت كرده بود . پدر سيد احمد در همان جا (كشمير) شاهد شهادت را در آغوش گرفت و از آن پس به رسم و سپاس مردم هند به "دينعلي شاه" لقب گرفت . آن شهيد بزرگوار (پدر سيد احمد) از نوادگان ميرحامد حسين، صاحب عبقات الانوار است . سيد احمد موسوي (هندي) پس از شهادت پدر، كشمير را به قصد نجف ترك گفت و به مقام بلند اجتهاد و فقاهت در همين شهر مقدس دست يافت . او كه علم را به انگيزه خدمت به

ص: 10287

دين آموخته بود، در برابر دعوت يوسف خان كمره اي، از خود مقاومتي نشان نداد و چونان اجداد بزرگوارش، نجف را به قصد تبليغ دين پشت سر نهاد و روي به ديار خميني ها كرد . در خمين با سكينه، خواهر يوسف خان عقد همسري بست و بعد از سه دختر، خداوند به او فرزندي داد كه نامش را مصطفي نهاد . سيد مصطفي، مقدمات را در خمين نزد ميرزا احمد خوانساري آموخت . ميرزا احمد از نوادگان مرحوم حيدربن محمد خوانساري مولف زبدةالتصانيف است . علاقه و ارتباط نزديك استاد و شاگرد، آنان را خويشاوند نيز كرد و سيد مصطفي دختر ميرزا احمد را كه پيش از ازدواج "حاجيه خانم" نام داشت و پس از آن، در خانه سيد مصطفي هاجر صدا زده مي شد . به همسري برگزيد . مرحوم سيد مصطفي موسوي كه در خمين او را آقاي موسوي و يا آسيد مصطفي و يا آسيد هندي خطاب مي كردند، اندكي پس از ازدواجش با هاجر، راهي اصفهان شد تا تحصيلات خود را در آنجا ادامه دهد . پس از مدتي، همراه همسر و نخستين فرزندش (مولود آغا) به نجف و سامرا هجرت كرد و بيش از پنج سال از محضر بزرگاني، همچون مرحوم ميرزاي شيرازي در سامرا سود برد . بازگشتش را به

ص: 10288

خمين كه به دعوت مردم آن شهر بوده است، سال 1312ه . ق . برابر با 1274 ه . ش در خاطره ها ثبت كرده اند . 2 چهره اي كه از سيد مصطفي در خاطره هاي مربوط به آن زمانها، ترسيم مي شود، سيماي عالمي غيرتمند و مردمي است كه شهامت و شجاعت او، بارها كام خانهاي خمين و اطراف آن را تلخ كرده بود . مقاومت در برابر زورگويان حكومتي كه همگي حاميان خانهاي آن روز بودند، و حمايتهاي جوانمردانه سيد مصطفي از مظلومان شهري و روستايي، عرصه را بر زمين داران خمين تنگ كرده بود و راهي جز به شهادت رساندن آن عالم بزرگوار، پيش پاي خود نديدند . زمانه و زمينه هاي شهادت سيد مصطفي، نمايي روشن از همه جاي ايران بود . حكومت مركزي به غايت ضعيف و ناتوان شده بود . شاه قاجار (مظفرالدين شاه) اداره كشور را به كساني بي كفايت تر از خود سپرده بود و خود همه وقت و توان و ثروت دولتي اش را صرف معالجه خود مي كرد . بابت چندين سفر به اروپا و معالجه مزاج عليلش، كشور را به چندين بانك خارجي مقروض كرد و اوضاع و احوال برخي شهرهاي ايران، از جمله خمين و گلپايگان و سلطان آباد (اراك) بسيار بد گزارش مي شد . هركس كه ثروتي

ص: 10289

و زميني و چند حلقه چاه داشت، تفنگچي نيز استخدام مي كرد . زور و ستم، تنها زباني بود كه خوانين و حكومتي ها با آن تكلم مي كردند و مردم را به شنيدن و تمكين در برابر خود، مي خواندند . در چنين اوضاع و احوالي آقا مصطفي تصميم گرفت با عضدالسلطان والي سلطان آباد، ديدار و گفتگو كند . بامداد روز جمعه، دوازدهم ذي قعده سال 1320، پس از خواندن نماز صبح، خمين را همراه چند تن همراه و محافظ، به قصد اراك ترك گفت . در يك فرسنگي آبادي حسن آباد، خستگي راه را از تن مي ريختند كه دو سواره پيش روي آنان ظاهر شدند: جعفرقلي خان و رضاقلي سلطان، سلام كردند . يكي از آن دو مشك آبي را از خرجين اسب بيرون آورد و به آقا مصطفي تعارف كرد . سيد، آن دو را مي شناخت و حتي به تقاضاي آنان براي همراه شدن با او در اين سفر، پاسخ رد داده بود . گويا از جايي شنيده بود كه آن دو قصد جانش را كرده اند . به رسم ادب، قدري از آن آب را نوشيد و هنوز مشك را پايين نياورده بود كه دو تير قبا و قلبش را دريدند . قاتلان سيد، از معركه گريختند و مدتي اجراي عدالت را

ص: 10290

در حق خود به عقب انداختند . همراهان سيد شهيد، با اندوه فراوان پيكي را به سلطان آباد (اراك) فرستادند و خبر شهادت عالم خمين را به مردم رساندند . جمعيتي انبوه به استقبال جسم خونين سيد مصطفي به دروازه شهر هجوم آوردند و معتمدالسادات، عالم بزرگ اراك تحت الحنك به دوش انداخت و كفش از پاي در آورد و جنازه را از پشت اسب بر دوش مردم نهاد، مراسم كفن و دفن همان جا صورت پذيرفت . 3 اراك به سوگ نشست و علماي تهران در عزاي سيد مصطفي گزارشهايي اندوهگينانه از شهرهاي كوچك به مردم دادند . اصفهان و گلپايگان و خوانسار تا چهلمين روز شهادت آن عالم جليل القدر و مظلوم، پي در پي مجلس سوگ برپا كردند . اما خمين را آشوبي ديگر بود و پير و جوان آن بر سر و سينه مي كوبيدند . هاجر، همسر داغدارش از همه بي تاب تر بود . سيد مرتضي پسر مهتر شهيد، به پشت بام برج پناه برده بود كه در آنجا اشك بريزد و از همان جا ديد كه مردم خانه هاي جعفرقلي خان و رضاقلي سلطان را در آغوش خشم خود مي سوزانند . امين سلطان، صدر اعظم مظفرالدين شاه براي اعاده حيثيت به حكومت آشفته قاجار، سردار حشمت را ماموريت داد كه

ص: 10291

قاتلان سيد مصطفي خميني را قصاص كند . قاتلان به قلعه اي در دو فرسنگي شهر گريختند . فوجي از قشون حكومتي پس از چند روز محاصره قلعه، درهاي آن را گشودند و رضاقلي سلطان را مرده يافتند . جعفر قلي خان را همراه با زني كه با او در قلعه بود، دستگير كرده به تهران فرستادند . از طرف برخي اعيان حكومتي از جمله وزير خلوت يا همان وزير دربار ، اقداماتي براي آزاد كردن قاتل صورت گرفت; ولي مردم و علماي شهرهاي تهران و اراك سخت برقصاص او پاي فشردند . پافشاريهاي مردم، علما و فرزندان سيد مصطفي دربار را به اعدام جعفرقلي خان مجبور كرد . آية الله پسنديده كه در آن زمان به سيد مرتضي شهرت داشت و دوران نوجواني را مي گذراند، ماجراي قصاص قاتل پدرش را اين گونه به ياد مي آورد: "در چهارم ربيع الاول 1323 ه . ق . قاتل را براي اعدام به ميدان بهارستان بردند . به من و برادرم گفتند به منزل برويم . چون بچه بوديم و متاثر مي شديم، ولي سايرين به ميدان رفتند . مطابق رسم آن روزگار، قاتل، مير غضب و شاه [وليعهد] كه همگي در ميدان حاضر بودند، لباس قرمز برتن داشتند . سر جعفرقلي خان را بريدند ...

ص: 10292

چند روز بعد از اعدام قاتل، همراهان براي بازگشت به خمين گاري كرايه كردند" . 4 كودكي شهيد سيد مصطفي موسوي خميني در سن چهل و دو سالگي، شهد شهادت را نوشيد و بزرگترين ميراث او پنج فرزند صالح بود: مولود آغا (متولد 1305 قمري)، فاطمه (متولد 1312قمري) مرتضي (متولد 1313قمري) نورالدين (متولد 1315قمري) و روح الله . روح الله كه پنجمين و آخرين فرزند سيد مصطفي است، در سحرگاه چهارشنبه، نخستين روز مهرماه سال 1281ه . ش . برابر با بيستم جمادي الثاني 1320 ه . ق . 5 سالروز ميلاد مسعود حضرت فاطمه زهرا - سلام الله عليها - ديده خاكيان را به جمال افلاكي خود روشن كرد . نام او يكي از با مسماترين نامهايي است كه تاكنون براي انساني ثبت كرده اند: او به حق روح خدا در كالبد زمان بود و جسم افسرده امتي را جنبش و حيات دوباره داد . آري ، "الاسما تنزل من السما; نامها از آسمان فرود مي آيند . " تولد روح الله ، پدر را از دل و جان خشنود كرد و از همان روز نخست كمر به تربيت الهي او بست; چنان كه به دايه روح الله (ننه خاور) گفت: "تا وقتي كه پسرم روح الله را شير مي دهي، دست به

ص: 10293

سوي هيچ سفره اي جز سفره خود و يا غذايي كه از خانه من براي تو فرستاده مي شود، دراز مكن" . 6 چهارماه و بيست روز سايه پدر، جسم كوچك كودك را از گرماي حوادث و فتنه ها پناه داد; اما روح الله پنجمين ماه عمر خود را با درد يتيمي آغاز كرد و از آن پس مادر گرامي اش و عمه بزرگوارش بانو صاحبه خانم، تربيت او را عهده دار بودند . صاحبه خانم، زني دلير و شجاع بود . در قدرت روحي و كرامت نفس اين زن، همين بس كه بدانيم اگر تدبيرها و پافشاريهاي او نبود، قاتل پدر قصاص نمي شد; دوران كودكي روح الله با تربيت و اصلاح و مكرمت آموزي توام نبود; جسم و جان روح الله، زخم يتيمي را از ياد نمي برد، و مردي بزرگ از دامان او به معراج حقايق نمي رفت . روح الله از زبان اين بانوي مردآفرين، تاريخ و سرگذشت اجدادش را از نيشابور تا كشمير، و از آنجا تا نجف و سامرا و خمين شنيد و روح حق طلبي و عدالت خواهي را از او آموخت . به حتم يكي از شورانگيزترين داستانهايي كه از زبان عمه اش شنيد، داستان شهادت پدر بوده است; هر چند به اين مقدار نيز اكتفا نكرد و مدتي خود نيز ماجراي شهادت

ص: 10294

پدر را از زبانها و قلمهاي متفاوت شنيد و خواند . 7 علاقه روح الله به پدر از نامي كه او براي شهرت خود برگزيد، پيدا است: مرتضي "پسنديده" را پسنديد، نورالدين به "هندي" رضايت داد، و روح الله چراغ " مصطفوي" را برافروخت . همچنين در جواني نيز بعضي نوشته هايش را با "ابن الشهيد" مختوم مي كرد تا ياد پدر شهيد خود را هميشه در خاطر عاطرش زنده نگه دارد . از مهمترين حوادث كشور كه در دوران كودكي امام رخ داد . نهضت مشروطيت بود . چهار سال و چهارماه از تولد او مي گذشت كه شاه قاجار به امضاي پنجاه و يك اصل قانون مشروطيت تن داد و نه روز بعد بستر خود را در گورستان پهن كرد . 8 حوادث مربوط به نهضت مشروطيت اگرچه بيش از هر جاي كشور، پايتخت را مي لرزاند، گويا شهرها و روستاهاي كوچك و دور را نيز از خود بي خبر نمي گذاشت و دعاي خانواده روح الله براي بهبود حال شيخ فضل الله نوري، پس از نجات از سؤ قصد كريم روانگر، حكايت روشني از اين تاثير و تاثر است . 9 يكي از خاطرات شنيدني درباره ايام كودكي امام ماجرايي است كه به خوبي نشان مي دهد او از همان سالهاي نخست زندگي، به مسائل مهم

ص: 10295

كشور و امت اسلام، علاقه و توجه داشت: روح الله با آن كه معلم نقاشي نداشت، همچنان با نقاشي، دل مشغول مي داشت . يكي از تصاوير خيالي اش كه از واقعيت الهام گرفته بود از خانه فراتر رفت و در ميان اقوام و دوستان دست به دست شد . در اين نقاشي، دو رنگ به كار رفت: مركب سياه و دواگلي (مركوركرم) . مجلس شوراي ملي را بزرگ تر از ابعاد تالار بزرگ خانه شان رسم كرد و سرهايي را با عمامه هاي سياه و سفيد و كلاه هاي بوقي و پوستي به عنوان نمايندگان مجلس، دور اتاق جا داد . بر پشت بام تالار تعداد زيادي دايره به عنوان توپ كشيد و چند عدد از توپ ها ، پشت بام را سوراخ كرده، روي سر نمايندگان مجلس افتاده از زير در تالار خون سرخ روان بود . 10 نخستين آموزگاران روح الله، مرحوم ميرزا جعفر و مرحوم ملاابوالقاسم بودند . ميرزا جعفر هر روز صبح به خانه شهيد سيد مصطفي مي آمد و به فرزند پنج ساله او خواندن و نوشتن مي آموخت . در مكتب ملا ابوالقاسم، بي غلط خواندن قرآن را فراگرفت و در كنار قرائت و تجويد قرآن، همه آنچه در مكتبخانه هاي آن روزگار معمول بود، آموخت . پس از اتمام دوره مكتبخانه، به مدرسه مي رود تا درسهاي اين مراكز

ص: 10296

جديد التاسيس را نيز تجربه كند . حسن مستوفي، فرزند خاله روح الله كه در كودكي همدرس و همبازي هم بودند، مي گويد: "ما با هم به مدرسه اي مي رفتيم كه به سبك مدارس فرانسوي، ميز و صندلي داشت" . 11 شايد وجود خانهاي متحول در خمين باعث شده بود كه در آن منطقه، مدارس جديد نيز داير شوند و آن گونه كه در "سرگذشتهاي ويژه از زندگي امام خميني" برمي آيد: نام آن مدرسه تازه تاسيس احمديه بوده است . 12 ورود به حوزه علميه تحصيل علوم اسلامي را امام خميني پيش از پا نهادن به پانزده سالگي آغاز كرد . مقدمات را نزد برادر ارجمندش: مرحوم آية الله پسنديده آموخت و تا پيش از هجرت به اراك، از محضر مرحوم ميرزا محمود افتخارالعلما مرحوم ميرزا رضا نجفي خميني، مرحوم آقا شيخ علي محمد بروجردي، مرحوم آقا شيخ محمد گلپايگاني و مرحوم آقا عباس اراكي استفاده ها كرد . به گفته برادر، منطق و مطول و سيوطي را نزد او خوانده است . خط و خوش نويسي را نيز نزد يكي از اساتيد مدرسه تازه تاسيس آقا حمزه محلاتي آموخت . در سن پانزده سالگي، با پشت سر گذاشتن حوادث تلخ و شيرين و آموختن دروس مقدماتي حوزه، براي ورود به دنياي بزرگترها آماده تر شده بود .

ص: 10297

آشنايي اش با ادبيات عرب و فارسي بيش از مقدار لازم براي طلبه ها بود . منطق و فنون استدلال را خوب مي شناخت . خط را بسيار زيبا مي نوشت . اخبار كشور و شهر را پي مي گرفت و در همه فعاليتهاي مربوط به جوانان مدافع شهر، شركت مي جست . جمعه ها به ميدان مشق تير مي رفت تا فنون دفاع را بياموزد . اينك دو سال و نيم از جنگ بين المللي اول مي گذرد . اجساد كشته شدگان جنگ، شهر را به عزا و وبا مبتلا كرده است . موثرترين دارويي كه كمابيش از كشتار وبا مي كاست ماست بود . اما قشون روس، ماستها را از خانه مي گرفتند و خود را ايمن مي كردند . مادر گرامي روح الله، هر از گاه فرزندش را با مشكي پر از ماست به در خانه بيماران مي فرستاد تا در درمان آنان گامي برداشته باشد . اما خانه پدري روح الله نيز از گزند وبا مصون نماند و نخست صاحبه خانم، عمه شجاع و فداكار و اندكي پس از او هاجر، مادر روح الله، دار فاني را وداع گفت . چند سال ديگر نيز در خمين ماند و در اين سالها هم به مدرسه مي رفت و هم چشم به تحولات سريع و شگفت ايران داشت . آنچه بيش از همه، روح الله را در آن سالهاي

ص: 10298

غريب به وجد آورد، نهضت جنگل بود . دليل علاقه روح الله جوان به رهبر نهضت جنگل، نقل يك خواب از او و سرودن قصيده اي در ستايش ميرزا كوچك خان جنگلي است: يك روز آقا مرتضي قصيده اي در لابه لاي دفتري كه مادر مخارج خانه را در آن مي نوشت، يافت . دانست كه از روح الله است . پرسيد: "اين، براي كيست؟ " روح الله نوجوان گفت: "براي ميرزا كوچك خان كه چندي پيش، مهمان ما بود" . آقا مرتضي با تعجب پرسيد: " خود ميرزا؟ "روح الله پاسخ داد: "بله" . سوال تكرار شد و پاسخ نيز . ننه خاور دخالت كرد و گفت: يك ماه پيش ديدم روح الله خيلي سرحال است . گفتم از وقتي مادرتان رحمت خدا رفته شما غمگين هستيد . چطور امروز اين قدر سرحال هستيد؟ برايم خواب شب گذشته را تعريف كرد: "شب بود، اما خورشيد همچنان در آسمان بود . اين خانه نيز جنگل بود . جنگلي ها با اسب به اين خانه آمدند و ميرزا در ميان آنها بود . برايش چاي آوردم، لبخندي زد . بي آن كه چيزي بگويد: خداحافظي كرد و رفت" . 13 غير از اين نشانه هاي ديگري نيز هست كه نشان مي دهد امام خميني در نوجواني علاقه و اعتقاد بسياري

ص: 10299

به رهبر نهضت جنگل داشته است; از جمله هماره براي سلامتي او دعا مي كرد; يك بار به برادرش پيشنهاد پيوستن به نهضت را داد و پيوسته اخبار آنها را دنبال مي كرد . 14 سال 1339ه . ق امام خميني براي تكميل تحصيلات خود به اراك15 رفت تا محضر پرفيض عالمي رباني و فقيهي هوشمند را درك كند . پيش از عزيمت به اراك، نخست تصميم داشت كه به اصفهان برود و در آن ادامه تحصيل دهد; اما آوازه شيخ عبدالكريم حائري يزدي كه در آن سالها در همه مراكز علمي پيچيده بود، خميني جوان را به اراك كشاند . در اراك، وارد مدرسه سپهدار شد . بيدرنگ، منطق را دوره كرد، نحو را به كمال آموخت و به بديع و بيان احاطه يافت . شور و نشاط درس آموزي، او را از نگاه به اوضاع و احوال كشورش باز نمي داشت و حوادث تلخ آن روزها، همت او را در كسب معرفت و دانش دين سست نكرد; چنان كه وقتي براي اولين بار در مجلس ختم مرحوم سيدمحمد طباطبايي عالم مشروطه خواه به منبر رفت، علم و سياست را به هم آميخت . انتخاب طلبه جوان خميني براي اين مجلس، بي شك با روحيات و گرايشهاي او ارتباط داشته است . اولين سخنراني امام

ص: 10300

خميني در آن مجلس باشكوه، از هر گوشه آفرينها برانگيخت و همين امر موجب شد كه وي دعوتهاي بعدي را نپذيرد و تا چهار سال با منبر وداع گويد; زيرا نيك مي دانست كه ستايشگريهاي خلق، با دل و روح او چه خواهند كرد . در مدتي كه روح الله در اراك، از حوزه آية العظمي حائري يزدي سود مي جست، حوادث بسياري نيز بر كشور گذشت: كودتاي رضاخان در اسفند 1299 و دستگيري سيدحسن مدرس از آن جمله است . پيش از آن كه همراه روح الله از اراك به قم سفر كنيم . نقل خاطره اي زيبا و شيرين كه براي او در كوچه هاي اراك روي داده است، چشم ما را به شخصيت اين مرد الهي، بازتر مي كند . در 27 اسفند همان سال، دو تلگراف به اراك رسيد كه مايه خشنودي همگان شد . نخست اين كه حقوق احمدشاه از خزانه دولتي به سي هزار تومان و مقرري شاهزادگان عياش قاجاري به بيست هزار تومان تقليل يافت . ديگر آنكه ورود هرگونه مشروبات الكلي به كشور اكيدا ممنوع اعلام شد و مقرر گرديد در ميهمانيها، به جاي مشروبات الكلي، از دوغ و شربت استفاده شود . چندي قبل از اين تصميم دولت: دو قلچماق مست، توبره پيرمردي نمك فروش را روي يخهاي

ص: 10301

كوچه خالي كرده بودند تا در تلو تلو خوردنهاي مستي، سر نخورند . هنگام خالي كردن توبره دوم، آقا روح الله نوجوان از راه رسيد و مچ يكي از آنان را چنان پيچيد كه فرياد از او برخاست و ديگري پا به فرار گذاشت . پيرمرد نمك فروش، ناله كنان و با صداي بلند، مرگ آن دو مزاحم را از خدا خواست و براي جوانمردي كه او را از چنگ آن دو مست رهانيده بود، عمر طولاني درخواست كرد . پنجاه سال از اين ماجرا گذشت . روزي يكي از رانندگان كاميون كه بين راه مشهد - تهران در رفت و آمد بود، براي خوردن ناهار به قهوه خانه اي رفت . در آنجا با صداي بلند براي يكي از آشنايانش، داستان نجات پدربزرگش را به دست طلبه اي جوان تعريف مي كرد و مي گفت: دست كم يك روز از عمر امام به خاطر دعاي خير پدر بزرگ من است و روزهاي ديگرش به خاطر دعاي هزاران انسان ديگر . زيرا يكي از دو دعاي پدر بزرگم مستجاب شد و آن دو مرد مست، روزي به جان هم افتادند و با چاقو همديگر را زخمي كردند و پس از مدتي هر دو در جواني بر اثر زخم چاقو مردند . دعاي ديگر پدربزرگم عمر

ص: 10302

طولاني براي امام خميني بود و حتما اين نيز مستجاب مي شود . 16 هجرت به قم نوروز سال 1300 ش1340/ق، خمين به استقبال فرزند آية الله شهيد، سيد مصطفي موسوي خميني رفت و او را كه از اراك براي ديدار خانواده بازمي گشت در آغوش گرفت . روح الله تقريبا همه اسباب و اثاثيه زندگي را با خود از اراك آورده بود و همين نشان از عزم او به بازنگشتن به اراك داشت . بي شك، دليل عمده وي به انتخاب قم براي ادامه تحصيل، هجرت آية الله العظمي حائري يزدي از اراك به قم بود . اما اين كه مرحوم حائري يزدي چرا قم را براي گستراندن بساط تدريس و مجتهدپروري برگزيد، سخن بسيار گفته اند . گويا بعد از ماجراي كودتا و استقرار دولت سيدضيا طباطبايي، معظم له با مشورتها و رايزنيهاي بسيار با آگاهان آن روز، به اين نتيجه مبارك رسيده بود كه بايد حوزه علميه را در ايران از هر جهت گسترش دهد و اراك تناسب چنداني با گسترش حوزه نداشت . قم، هم زيارتگاه حضرت معصومه بود و هم به پايتخت نزديكتر . از اين رو براي جلب طالبان علم، آمادگي و ذابيت بيشتري داشت . امام خميني نيز پس از گذراندن ايام نوروز در خمين، آماده هجرت به قم17 شد تا

ص: 10303

دوستان فاضل و هم درسهاي خود را اينك در قم ببيند و راهي را كه از خمين و اراك آغازيده بود، در آنجا به مقصد رساند . در كتاب "گنجينه دل" مي خوانيم: آية الله خلخالي از امام نقل مي كند كه فرمودند: "پس از حركت آقاي حائري از اراك، به قرآن تفال زدم، اين آيه آمد: منها خلقناكم و فيها نعيدكم و منها نخرجكم تارة اخري; شما را از خاك آفريديم و بدان باز مي گردانيم و از آن بار ديگر بيرون مي آوريم . " پيش خود گفتم كه نشو و زندگي و مرگ ما در قم خواهد بود . تاريخ ورود امام خميني به قم، نوروز سال 1300 ه . ش، مطابق با رجب المرجب 1340ه . ق است . در آنجا بدون اتلاف وقت پايه هاي اجتهاد را يك يك پيمود . تتمه مباحث كتاب مطول را نزد مرحوم آقا ميرزا محمدعلي اديب تهراني آموخت و دروس سطح را از محضر مرحوم آية الله محمدتقي خوانساري و بيشتر نزد مرحوم آية الله سيدعلي يثربي كاشاني فراگرفت . پس از گذراندن سطح به آرزوي ديرينه خود دست يافت و هر روز صبح چشم به سيماي موسس حوزه علميه قم، حضرت آيةالله العظمي حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي مي دوخت دروس سطح تا سال 1345

ص: 10304

ه . ق . روز و شب او را به خود مشغول مي داشت و از پس تا دو سال خارج فقه و اصول مرحوم حائري يزدي را شركت مي كرد; تااين كه در سال 1355 هجري قمري استاد امام و موسس حوزه قم، رخ در نقاب خاك كشيد و به ديار افلاكيان كوچيد . براي امام خميني قم علاوه بر جاذبه هاي علمي و اخلاقي، موقعيتي مناسب نيز بود تا بتواند با بزرگان ديگري هم ارتباط برقرار سازد . يكي از كساني كه امام در قم با وي ملاقات كرد، مرحوم سيد حسن مدرس است . اين آشنايي به چند گفتگوي علمي و يا سياسي ختم نشد و امام بارها با او در تهران و مجلس شوراي ملي ملاقات و گفتگو كرده است . مرحوم مدرس - رحمه الله - خوب من ايشان را هم ديده بودم . اين هم يكي از اشخاصي بود كه در مقابل ظلم ايستاد; در مقابل ظلم آن مرد سوادكوهي آن رضاخان قلدر ايستاد و در مجلس بود . ايشان را به عنوان طراز اول، علما فرستادند به تهران و ايشان با گاري آمد تهران . از قراري كه آدم موثقي نقل مي كرد، ايشان يك گاري آنجا خريده بود و اسبش را شايد خودش مي راند تا آمد به

ص: 10305

تهران . آن جا هم يك خانه مختصري اجاره كرد و من منزل ايشان مكرر رفتم، خدمت ايشان - رضوان الله عليه - مكرر رسيدم . 18 امام خميني نوزده ساله بود كه مدرس را در قم مي بيند و از همان جا طرح آشنايي و رفت و آمد مي ريزند . مدرس در سيماي روح الله، پدرش را مي ديد كه در اصفهان با او همدرس بود و اينك با ديدن پسر، خاطراتش در اصفهان و دوستي اش با سيد مصطفي يادآوري مي شد . از سخنان و تجليلهاي امام از مقام و شان سيدحسن مدرس در سالهاي پس از پيروزي انقلاب پيداست كه آن ديدارها، از مدرس شخصيت مقدس و بزرگي در چشم امام ساخته است . 19 ورود امام به درس آية الله حائري يزدي، در سن بيست و پنج سالگي بود . دو سال بعد، در قم با حاج شيخ محمدرضا نجفي اصفهاني آشنا شد كه فلسفه مي دانست و در فلسفه غرب نيز دستي داشت . وي در قم داروينيسم و نقد آن را تدريس مي كرد و مدتي روح الله جوان در اين درس حاضر شد . استاد ديگر امام در معقول، مرحوم حاج سيد ابوالحسن رفيعي قزويني است . محضر درس آن فيلسوف نامي ، سه علم را به روح الله

ص: 10306

آموخت: رياضيات، هيئت و فلسفه . از ميان همه اساتيد امام آن كه بيش از همه روح او را اشباع و ارضا مي كرد، درس عرفان نظري مرحوم محمدعلي شاه آبادي بود . شش سال ، گاه هر روز و گاه هر چند هفته يك روز، نزد او مي رفت تا كنار فقه و فلسفه; عرفان را نيز بياموزد . آشنايي امام با عرفان، چنان عميق و گسترده بود كه اگر به فقه و اجتهاد شهرت نمي يافت، اينك همگان او را فقط عارفي سترگ مي شناختند كه مدار عرفان در عصر حاضر است . اما علاقه او به فقه و اهتمامش به پرورش طالبان علوم نقلي، مرجعيت را به سراغ او برد و كمتر به پير و مراد شهرت يافت; هرچند آشنايي و احاطه اش بر عرفان نظري و مقامش در عرفان عملي، چنان بلند است كه بسياري از مشاهير عرفا را بدان دسترسي نيست . جز اينها، در محضر آقا ميرزا علي اكبر حكمي يزدي نيز علوم معنوي و عرفاني را در سينه اندوخت، و عروض و قوافي و فلسفه اسلامي و فلسفه غرب را نزد مرحوم آقا شيخ محمدرضا مسجد شاهي آموخت . از آية الله حاج ميرزا جواد ملكي تبريزي اخلاق و عرفان را فراگرفت و هماره از او به

ص: 10307

بزرگي و پاك نهادي ياد مي كرد . تشكيل خانواده 27 سال از عمر مباركش مي گذشت كه همسر گزيد . حاصل اين پيوند خجسته، سه پسر و پنج دختر بود كه از اين ميان يك پسر و دو دختر، اندكي پس از تولد، ديار باقي را بر دار فاني برگزيدند . همسر گرامي آن بزرگمرد، دختر حاج ميرزا محمدثقفي از روحانيون تهران است . روح الله جوان، پدر و مادري نداشت كه براي او به خواستگاري دختري بروند و خود نيز چنان در درس و سياست و عرفان فرو رفته بود كه از همسرگزيني و تشكيل خانواده، نه سخن مي گفت و نه

ص: 10308

چندان بدان مي انديشيد . پيشنهاد اين پيوند مبارك را سيد محمد صادق لواساني، دوست و هم درس امام بدو داد . روح الله جوان، چندين بار به خانه ميرزا محمد ثقفي تهراني، پيغام فرستاد و آنان را از نيت خود باخبر كرد . اما "قدس ايران" كه دختري دبيرستاني بود و سخت به تحصيل و زندگي در تهران خو كرده بود، هربار پاسخ منفي داد . 20 تا اينكه بر اثر خوابي كه خود آن را بيان كرده است، زندگي در قم با روح الله را پذيرفت و سعادتي را كه در كارنامه او نوشته بودند، امضا كرد . آنچه بعدها از زبان اين همسر شايسته درباره امام گفته و شنيده شد، زيباترين بخشهاي حيات امام است; زيرا زنان، شفاف ترين آينه هاي مردان اند و هر مردي را بيش از همه همسر و اهل بيت او مي شناسند: اهل البيت ادري بما في البيت . ادب، متانت، صداقت، و فداكاري روح الله، چنان در دل "قدس ايران" كارگر افتاد كه پس از مدتي كوتاه، تهران و همه رفاه و تمكني كه در آنجا داشتند، فراموش كرد و يكسره دل به همسر جوان و فرزانه اش بست . اين همسر فداكار، بار سنگين بيت امام را سالها بر دوش كشيد و امام را در غربت و حبس و

ص: 10309

خطر ياري وفادار بود . در تمام اين سالها - به اعتراف همسر - حتي يك جمله كه در آن فرماني و يا عتابي باشد، ميان آنها رد و بدل نشد و او خود مي گويد: اگر مي خواستم لب حوض روسري بچه را بشويم، مي آمدند مي گفتند بلند شو تو نبايد بشويي . من پشت سر او، اتاق را جارو مي كردم . وقتي او نبود لباس بچه را مي شستم ... 21 ورود آية الله بروجردي به قم امام خميني تا هنگامي كه موسس حوزه شكوهمند قم، به درس مي نشست، در مجلس او حاضر مي شد و شرط ادب را نگاه مي داشت . تا اين كه در دهم بهمن ماه 1315 شمسي، شمع حوزه تازه تاسيس قم به خاموشي گراييد و اميدي كه چندي دلها را گرما بخشيده بود، يك مرتبه فرو نشست . امام در آن هنگام، سي و سه بهار از عمر شريفش مي گذشت و جز جواني، مانع ديگري براي احراز مقام مرجعيت و فتوا، مسند رياست حوزه را از او محروم نكرد . از آن پس تا هشت سال، سه مجتهد بزرگ آن روزگار، حوزه را اداره مي كردند: سيد محمد حجت: سيد صدرالدين صدر و سيد محمد تقي خوانساري . در همين سالها - به ويژه پس از سقوط رضاخان - شرايط

ص: 10310

براي تحقق مرجعيت عظمي فراهم گرديد . آية الله العظمي بروجردي شخصيت علمي برجسته اي بود كه مي توانست جانشين مناسبي براي مرحوم حائري و حفظ كيان حوزه باشد، اين پيشنهاد از سوي شاگردان مرحوم حائري به ويژه امام خميني پيگيري شد . 22 همه اين تلاشها، براي آن بود كه اوضاع آشفته حوزه در آن روز، به وحدت بگرايد و همه اعضا و اجزاي حوزه، گرد يك شمع جمع شوند و آن شمع كسي جز بروجردي بزرگ نمي توانست باشد . درباره مقام علمي، جايگاه اجتماعي، زهد و تقوا، و كياست و نوآوري آية الله العظمي بروجردي، به نقل قسمتي از پيام آية الله خامنه اي، مقام معظم رهبري، به "يادواره فقهي آيت الله بروجردي" در شهر بروجرد، بسنده مي كنيم: علم و تقوا و اخلاق و روشن بيني و بزرگ منشي و كياست و نوآوري و جامع نگري و خستگي ناپذيري اين مرد بزرگ و ذخيره الهيه چنان شخصيت ذوابعاد و عظيمي فراهم آورده بود كه نظير آن را در فقهاي صاحب نام و برخوردار از زعامت به ندرت مي توان يافت .. . حوزه علميه تحت زعامت او، پرورشگاه و خاستگاه افكار نو و گوهرهاي درخشاني شد كه به بركت آن در سالهاي بعد، نهضت روحانيت پي ريخته شد و حركتي كه در اوج آن انقلاب

ص: 10311

عظيم و شكوهمند اسلامي به رهبري مجدد بزرگ اسلام ، حضرت امام خميني - قدس الله نفسه زكيه - بود، سر برآورد . 23 امام خميني و شاگردان مبرز ايشان ، سهم بسياري در دعوت و آماده سازي زمينه براي ورود آيت اللهالعظمي بروجردي به قم داشتند . اين تلاش پيگير و هوشيارانه، دو انگيزه داشت: 1 . شايستگي ها و توانمنديهاي علمي و اجتماعي كه در آية الله بروجردي بود و ايشان را براي زعامت حوزه نونهال قم، به ايت سزاوار و بلكه متعين مي كرد . وي از برجسته ترين شاگردان آخوند خراساني، سيد كاظم يزدي و شريعت اصفهاني بود . به راحتي مي توان آن عالم بزرگوار را در عصر حاضر، احيا كننده فقه اسلامي و پيش نيازهاي آن دانست . او در فقه، اصول، رجال و حديث از قوه ابتكار و نبوغ سرشاري برخوردار بود و آثارش به خوبي اين دعوي را به كرسي مي نشاند . مكتب فقهي - اصولي ايشان، بسيار نظام مند، مدون و روش مند بود . برخي از شاخصه هاي مكتب فقهي آن مرد دانش، بدين قرارند: - لزوم توجه به فقه مقارن و بحث تطبيقي - لزوم نقد رجال با استفاده از طبقه بندي طولي و تاريخي - ضرورت نگرش و نقد تاريخي فروعات فقهي و توجه به تاريخ صدور و مقطع صدور

ص: 10312

اقوال و فتاوا - تقدم ادله حديثي بر اصول عمليه ; مانند برائت، استصحاب و غيره . - نگاه تطبيقي به احاديث مربوط به يك مساله و دسته بندي موضوعي و دلالي آنها ... 24 آيت الله العظمي فاضل لنكراني در معرفي جايگاه علمي آن شخصيت بزرگوار فرموده اند: مرحوم آيت الله العظمي آقاي بروجردي - اعلي الله مقامه - با روش فقهي خاص خود، روح تازه اي در حوزه ها دميد و فقه شيعه را متحول ساختند . ايشان داراي خصوصيات و مباني خاصي بود كه فقه ايشان را از ديگر علماي قديم و جديد متمايز مي ساخت . 2 25 . غير از مقام علمي و شايستگي آن مرحوم براي تصدي مقام افتا، انگيزه ديگري كه امام خميني و همفكران ايشان را به تلاش براي زعامت آيت الله بروجردي بر حوزه علميه قم وامي داشت، ضرورت حفظ وحدت حوزه و خنثي كردن فتنه هاي حكومت پهلوي بود . پس از فوت موسس حوزه قم، رژيم پهلوي اميد بسياري داشت كه بتواند از تشتت و چندگانگي در حوزه استفاده كرده مقاصد شوم و پليد خود را اجرا نمايد . اما درست در همان زماني كه رضاخان چشم طمع به انحلال و يا كساد حوزه دوخته بود، شاگردان مرحوم موسس، و در راس آنان امام خميني مصمم شدند تا

ص: 10313

با پيدا كردن شايسته ترين جانشين براي آيت الله العظمي حائري يزدي آتش فتنه او را خاموش كنند . از اين رو همه آنان كه در اين امر مهم با امام هم فكر و موافق بودند، به شهرها و بلاد دور سفر كردند و نظر عالمان و بزرگان مناطق مختلف را به اين جايگزيني جلب كردند . امام خود به همدان سفر كرد و با علماي آن شهر - كه بيم مخالفت آنان مي رفت - در اين باب سخن گفت و با دست پر بازگشت . مقدمه چيني ها و سعي بليغ بزرگان حوزه در شناساندن مقام علمي و شخصيت معنوي آيت الله العظمي بروجردي پس از چندي، ثمر داد و از هر سو نامه هاي بسيار به سوي زعيم حوزه سرازير شد . تا اين كه در سال 1364ه . ق1324/ ه . ش، آيت الله العظمي بروجردي پس از گذراندن دوران بستري و درمان در بيمارستان فيروز آبادي تهران، وارد قم شد و آرزوي امام و دوستان و شاگردانش كه سربلندي و يكپارچگي حوزه، آرزوي آنان بود، اجابت شد . اين هجرت خجسته بر اثر صلاح انديشي، زمينه سازي و هوشياري امام صورت پذيرفت و خود در صف مقدم گروه استقبال ايستاد . غير از تلاشهاي امام و همفكرانش، آنچه راه زعامت عامه را براي آيت

ص: 10314

اللهالعظمي بروجردي هموار كرد، ايثار و اخلاص آيات ثلاث (مرحومان: حجت، سيدمحمدتقي خوانساري و صدر - رضوان الله تعالي عليهم) بود . بدين ترتيب آن مرد بزرگ الهي ، پس از سي سال گوشه گيري و انزوا، سرپرستي حوزه شكوهمند قم و مرجعيت عامه جهان اسلام را به دست گرفت . رياست عامه و پر افتخار آن بزرگ مرد، پانزده سال به طول انجاميد و در اين فرصت طلايي، حوزه علميه قم به كانون همه فعاليتهاي ديني و علمي در سرتاسر ايران بدل شد . روشن بيني و واقع نگري هاي بروجردي بزرگ، در تغييرات اساسي در ساختار حوزه بسيار موثر افتاد . آگاهي هاي او از وضعيت اسفبار كشور و جهان اسلام، در طراحي و برنامه ريزي هاي حوزه تاثير فراوان داشت: "تقريب بين مذاهب"، "فرستادن نماينده به الازهر"، "ساختن مسجد و مدرسه در خارج از كشور"، "اعزام مبلغ به كشورهاي اسلامي"، "تشويق طلاب به آموختن دروس جديد، از جمله زبان انگليسي"26 و "استقبال از طرح اصلاح و نوسازي حوزه" شمه اي از كارستان او است . در همه اين توفيق ها و اصلاحات و توسعه حوزه، امام شريك و بلكه خود باني بود; زيرا به توصيه و تاكيد او بود كه حوزه تحت سرپرستي يك زعيم گرد آمد و او بود كه زمينه را براي چنين اتحاد و

ص: 10315

اتفاقي فراهم آورد . توفيقات و تلاشهاي آيت الله العظمي بروجردي، چنان چشمگير و جهانشمول بود، كه چندماه پس از فوت ايشان، يكي از نشريات داخلي، نوشت: حوزه علميه قم، طي پانزده سال رياست عاليه حضرت آيت الله فقيد بروجردي، به سرعت راه ترقي و نيرومندي مترقيانه اي را مي پيمود . علاوه برافزايش مدرسين، حوزه هاي درسي و محصلين علوم ديني، تحول بزرگ و بي سابقه اي نيز در چگونگي ربيت شاگردان اين دانشگاه بزرگ روحاني پديدار شد . بدين ترتيب كه نسل جديدي از روحانيون و طلاب پرورده شدند كه بسيار روشنفكر، قادر به فهم تحولات علمي و اجتماعي، موقع شناس و آشنا به سياست جهاني و علوم جديدند . اين دسته ظاهرشان آراسته تر از گذشتگان و معلوماتشان مفيدتر براي معرفي حقيقت اسلام و شيعه به جهانيان نيز صلاحيتشان محرز است . افراد اين نسل جديد، بعضي يكي دو زبان خارجي فراگرفته اند يا مي گيرند، كتابهاي علمي و اجتماعي و سياسي را به دقت و روشن بيني خاصي مطالعه مي كنند . در نويسندگي قدرت فراواني دارند، و در كلاس درس و منابر و مجالس مسائل و مطالب را خيلي نيكوتر و موثرتر بيان مي نمايند ... از همين دسته اند كساني كه دست به انتشار نشرياتي مانند ماهنامه "مكتب اسلام" و ماهنامه "مكتب تشيع" زده اند . كه از

ص: 10316

نشريات بسيار آموزنده و موثر مذهبي در دوره ما بشمارند و در اين دوران نشريات و كتابهايي كه به وسيله فضلا و مدرسين محترم قم چاپ و نشر شده كه اهميت بين المللي پيدا كرده است . 27 مي توان اطمينان داشت كه اگر نبود برخي موانع و مخالفتهاي مقدس م آبان حوزه و كساني كه بقاي خود را در حفظ ساختار سنتي حوزه مي ديدند، اصلاحات آيت الله بروجردي بسي بيش از اين بود و بسا كه طرح جامع، واقع بينانه و دردمندانه امام صورت تحقق مي بخشيد . آنگاه كه امام خميني طرح اصلاح حوزه را به زعيم آن تقديم كرد، 28وي به جد خواستار اجراي آن شد; اما دريغ و درد كه عافيت طلبان و سطحي نگران، نوسازي ساختار و برنامه هاي حوزه را برنتافتند و بر سر راه آن هزار چون و چراي بي منطق نهادند . آيت الله بروجردي پس از اندكي مقاومت در برابر آنان، تن به سكوت داد و از اصرار خود بر اجراي طرح نوسازي حوزه، ست برداشت . امام و كساني كه او را در نوشتن طرح پيشنهادي ، كمك كرده بودند، از خود عكس العملهاي متفاوت و مناسب با شان و حالات خود بروز دادند: آيت الله مرتضي حائري به مشهد هجرت كرد; شهيد مطهري بيرون آمدن از قم و حضور در

ص: 10317

دانشگاه را برگزيد، و امام خار در چشم و استخوان در گلو ماند و صبر پيشه كرد . امام خميني تا پايان راه، زعيم حوزه را همراهي صادق و فداكار بود و در اين راه از هيچ تلاشي دريغ نكرد . هماره آن پير فرزانه را در بهبود مشي حوزه و اداره و تقويت آن ياري مي رساند و چون يكپارچگي، سربلندي و شكوه حوزه و حوزويان را در قدرت و عظمت رهبري آن مي ديد، حفظ حرمت آن را تا پايان بر خود واجب مي دانست; تا آنجا كه با حوصله اي تمام، مدت پنج سال به درسهاي او گوش سپرد و با حضورش در كنار شاگردان آيت الله بروجردي بر عظمت و شكوهمندي او افزود . حتي به اين مقدار نيز اكتفا نفرمود و درسهاي او را نوشت و تقرير كرد; 29 تا همگان را حجت تمام شود و كسي را بهانه نباشد . اين در حالي بود كه امام در آن سالها خود مدرسي توانا در فقه و اصول و فلسفه و عرفان و اخلاق بود و مقامات علمي و معنوي اش، خاص و عام را زبانزد . با اين همه، آنچه را كه وظيفه خود مي دانست فرو نگذاشت و در كنار تقويت و وحدت بخشي به حوزه، در قضايايي مانند ماجراي "

ص: 10318

فداييان اسلام" و سرنوشت رهبر شهيدشان، آنچه در توان داشت، به ميدان آورد; اگرچه - مع الاسف - سودي نكرد . امام خميني سخت مورد علاقه و اعتماد آيت الله بروجردي بود و در زمان زعامت ايشان بر حوزه ها، ماموريتهاي مهمي را از سوي مرجعيت شيعه بر عهده گرفت . از جمله دوبار به نمايندگي از آيت الله بروجردي و ديگر علماي اسلام، با نمايندگان شاه گفتگو كرد و آنان را از نتايج كارهاي خود برحذر داشت . 30 در يكي از اين گفتگوها، امام خميني دكتر اقبال (نخست وزير وقت) را از تغيير قانون اساسي منع كرد و بدو فرمود: ما به شما هرگز اجازه چنين تغيير و تبديلي در قانون اساسي را نمي دهيم; زيرا اين گونه تغيير، افتتاحيه اي جهت دستبرد اساسي به قوانين موضوعه اين كشور خواهد شد و به دولت فرصت مي دهد كه هر وقت هر طور كه سياست و منافع او اقتضا مي كند در قانون اساسي دست برد و طبق اغراض و اميال خود، قانوني را ملغي و قانون ديگري را جعل نمايد . 31 شعاع آثار و بركات بروجردي بزرگ، چنان گسترده است كه در كارنامه كمتر فقيهي جاي مي گيرد . با تلاشهاي پي گير و هوشمندانه ايشان و مرحوم شيخ محمود شلتوت بود كه آرزوي تقريب مذاهب در دلها

ص: 10319

افروخته تر شد و موسسه "دارالتقريب بين المذاهب الاسلاميه" براي ايجاد تفاهم هرچه بيشتر ميان مسلمانان شيعي و سني ايجاد شد . در مقابل مفتي اعظم الازهر، شيخ محمود شلتوت به جواز پيروي از فقه جعفري فتوا داد و در دانشگاه الازهر مصر، كرسي ويژه اي به تدريس اين فقه پويا و توانمند اختصاص يافت . بالاخره روز دهم فروردين سال 1340 خورشيدي12/ شوال 1380 قمري فرا رسيد و پيغام معشوق در گوش عاشق خوانده شد . مردم عزادار ايران به خيابانها ريختند و در قم يكي از باشكوهترين اجتماعات مذهبي تا آن روز، در تشييع پيكر مرجع عالم تشيع برپا شد . اين همراهي تا سپردن جسم عالمي به خاك، چنان رژيم پهلوي را به هراس انداخت كه از همان وقت در انديشه بيرون كردن كانون مرجعيت از ايران، فرو رفت . پيكر پاكش را در مسجد اعظم كه خود آن را بنا و تاسيس كرده بود به خاك سپردند و اينك زيارتگاه زائران حضرت معصومه - سلام الله عليها - است . آغاز نهضتسياست و شيوه كشورداري زمامداران، هماره در كانون توجه حضرت امام خميني قرار داشت و ايشان در هيچ دوره اي از زندگي پربار خود، از مسئوليتهاي اجتماعي شانه خالي نكرد . ليكن اولين دوره فعاليت سياسي امام خميني به

ص: 10320

لحاظ اهميت و تاثيرگذاري مستقيم، مربوط به سالهاي پس از شهريور 1320 (ه . ش) است . شهريور 20، در تاريخ معاصر ايران، اهميت بسزايي دارد; زيرا در اين ماه، پرونده سياه و پربرگ رضاخان بسته شد و پرونده اي سياه تر و اسف انگيزتر گشوده گرديد . بارزترين نمود برخورد حكومت رضاخاني با امام خميني تعطيل كردن درس اخلاق ايشان در مدرسه فيضيه بود . نخستين درسي كه امام راحل پس از رحلت آية الله العظمي حائري آغاز كرد و با استقبال طلاب و مردم كوچه و بازار مواجه شد، درس اخلاق بود . امام در اين درس، به مناسبتهاي مختلف اشاراتي گويا، و گاه كنايه آميز به وضعيت حكومت و اسلام زدايي پهلوي اول مطرح مي فرمودند . ماموران شهرباني حكومت تازه تاسيس پهلوي در قم، از ادامه اين درس در فيضيه جلوگيري كردند و آقا روح الله نيز درس خود را به مدرسه حاج ملاصادق منتقل كرد . كتاب "اربعين حديث" از نتايج اين درس اخلاقي - عرفاني است . تا اينكه شعله هاي جنگ جهاني دوم به ايران نيز كشيده شد و بخشهاي بسياري از سرزمين ايران اسلامي، به اشغال روس و انگليس درآمد . در همين هنگام انگليسي ها رضاخان را از سرير سلطنت به تبعيد در جزيره "موريس" كشاندند و همزمان فرزند جوان

ص: 10321

و مغرور او را به حكومت رساندند . اين واقعه، به معناي پايان 20 سال حكومت زور و آغاز 37 سال سلطنت تزوير همراه با اختناق شديد بود . در سالهاي نخست حكومت پهلوي دوم، روحانيت شيعه در اوج انزوا و مظلوميت قرار گرفته بود . از يك سو كمونيستها و نويسندگان لائيك، اساس دين و دينداري را با شبهات فكري مواجه ساخته بودند و از سوي ديگر مجالي براي فعاليتهاي آشكار ديني، باقي نمانده بود . اوج اسلام ستيزي در اين سالها، در تاليف و انتشار چندين كتاب گمراه كننده و صريح عليه ديانت و اسلام بود . مولف يكي از اين كتابها، حكمي زاده فرزند حاج شيخ مهدي قمي است . وي نام "اسرار هزار ساله" را بر كتاب خود نهاد و پاسخي كه امام بدو داد، همان كتاب "كشف الاسرار" است . اين كتاب، به قدري مهم و موثر افتاد كه گاه از حضرت امام به "كاشف الاسرار" ياد مي شود و اين به دليل اهميت و موقعيت "كشف الاسرار" در ميان ديگر آثار مكتوب امام خميني است . كشف الاسرار، در سال 1322 (ه . ش) منتشر شد و مولف عظيم الشان آن، مدتي درسهاي رسمي خود را براي تاليف آن تعطيل كرد . بن مايه اين اثر گرانسنگ، دفاع

ص: 10322

از احكام اسلامي و پاسخ به نقدهاي حكمي زاده بر اسلام است . امام اجازه ثبت نام خود بر كتاب را نداد و اين خود بر شهرت امام به اخلاص و پاكباختگي در راه اسلام افزود . شايد اولين نوشته اي كه در قرن حاضر به طور صريح و جدي، حكومت اسلامي را طرح و قابل دفاع كرده است، همين كتاب باشد . كشف الاسرار هم به دليل طرح حكومت ديني و هم به دليل انتقادهاي صريح امام از حكومت وقت، به حتم از سياسي ترين كتابهاي امام خميني و آثار مكتوب در آن دوران است . امام خميني به نوشته هايي از اين دست نيز اكتفا نمي كرد و از هر موقعيت و مجالي براي نشان دادن نفرت مسلمانان از حكومت پهلوي سود مي جست . در يك رباعي فرموده اند: از جور رضاشاه كجا داد كنيم زين ديو، بر كه ناله بنياد كنيم آن دم كه نفس بود، ره ناله ببست اكنون نفسي نيست كه فرياد كنيم32 يك سال پس از تاليف و انتشار كشف الاسرار (ارديبهشت 1323 ش) امام خميني نخستين اعلاميه سياسي خود را صادر كرد . در اين اعلاميه كه خطاب به علماي اسلام و ملت مسلمان ايران است، امام همگان را به اتحاد و حساسيت نسبت به اوضاع سياسي كشور دعوت مي كنند . اما

ص: 10323

جملات و لحن امام در اين اعلاميه به گونه اي است كه نشان مي دهد نويسنده آن چندان اميدي به بروز انقلابي زودرس و فراگير ندارد . گويا امام با صدور اين اعلاميه، بر آن بود كه زنگ خطر را به صدا درآورد و نخستين پايه هاي بناي انقلاب را پي افكند . از ديگر اقدامات مهم و دليرانه امام در آغازين سالهاي حكومت محمدرضا، محكوميت دولت تازه تاسيس اسرائيل بود . دولت اسرائيل در سال 1327 ش . رسما اعلان موجوديت كرد و در همان سال، حضرت امام اعلاميه اي در مخالفت با تشكيل دولت صهيونيستي در فلسطين اشغالي صادر فرمود . با آغاز زمزمه هايي مبني بر تاسيس مجلس موسسان - كه طرحي براي بازكردن دست شاه بود - شايعه اي بر سر زبانها افتاد كه آيت الله بروجردي با اين مجلس، اعلام موافقت فرموده است . امام خميني به همراه چند تن از مراجع و علماي وقت، نامه اي سرگشاده به آيت الله بروجردي نوشتند و از ايشان خواستند كه با بيان نظر مبارك خود، به اين شايعات خاتمه دهند . اين اقدام هوشيارانه، منتهي به صدور اعلاميه اي از سوي زعيم حوزه هاي علميه، حضرت آيت الله بروجردي شد . ايشان در اين بيانيه، هرگونه توافقي را با دولت پهلوي، درباره تاسيس مجلس موسسان، انكار كردند . 33 بدين ترتيب

ص: 10324

دستگاه حكومتي نتوانست از نفوذ روحانيت به نفع مقاصد خود سود برد . پس از اين دوران تا آغاز فراگير نهضت با قيام خونين مردم در پانزدهم خرداد سال 1342، مهمترين حادثه سياسي كشور ماجراي ملي شدن نفت بود . به دليل اهميت اين دوره از زندگي سياسي امام خميني بخش جداگانه اي را بدان اختصاص مي دهيم . نهضت ملي شدن نفت آيت الله كاشاني، نماينده مردم تهران در مجلس شانزدهم و از علماي مبارز و مبرز، در تاريخ معاصر ايران، نامي آشنا و تحسين برانگيز است . وي در مجلس ياد شده رهبري جناح مذهبي را برعهده گرفت و ضمن ائتلاف با جبهه ملي، زمينه را براي ملي شدن صنعت نفت هموار ساخت . نهضت ملي نفت ايران، از مهمترين تقاطع هاي ائتلاف ميان رهبران مذهبي و ملي در تاريخ معاصر است . مصدق، محور تجمع نيروهاي ملي شد و آيت الله كاشاني توانست نظر مساعد علما و توده هاي مردم را به اين امر مهم جلب كند . با حضور آيت الله كاشاني در كانون رهبري نهضت، فداييان اسلام نيز در مراحل اوليه به اين جنبش اصلاحي پيوستند و رشادتهاي آنان، اراده مخالفان ملي شدن نفت را سست كرد . برآيند اين ائتلاف و همدلي، صدارت دكتر محمد مصدق و پيشبرد اهداف نهضت ايرانيان به

ص: 10325

سوي استقلال و آزادي بود . دكتر مصدق پس از برعهده گرفتن مقام نخست وزيري، بر مطالبات خود و نهضت ملي ايران افزود و از جمله پست وزارت جنگ را نيز خواستار شد . شاه با اين درخواست موافقت نكرد و مصدق بي درنگ استعفاي خود را نوشت . محمدرضا، با استفاده از اين موقعيت، احمد قوام را به نخست وزيري گمارد . قوام در نخستين اطلاعيه خود با لحني شديد به دخالت دين در سياست اعتراض كرد و خواستار واگذاري امور به سياستمداران دولتي شد . آيت الله كاشاني كه همه آرزوهاي خود و ملت را بر باد رفته، مي ديد، از مردم خواست كه به حمايت از مصدق به خيابانها بيايند و خود نيز طي نامه اي به علا و خطاب به شاه نوشت: " ... اگر در بازگشت دولت دكتر مصدق تا فردا اقدام نفرماييد، دهانه تيز انقلاب را با جلوداري شخص خودم متوجه دربار خواهم كرد ... " . 34 چنين شد كه واقعه سي ام تير 1331، صفحه اي رنگين به تاريخچه انقلاب مردم ايران افزود . د ر اين روز مردم تهران و برخي شهرهاي دور و نزديك به حمايت از نخست وزير ملي خود برخاستند و اين جنبش ملي - مذهبي به اشارت و هدايت آيت الله كاشاني، مسير

ص: 10326

خود را تا بازگرداندن مصدق به پست نخست وزيري ادامه داد . تا اينكه در بيست و نهمين روز اسفند سال 1329 صنعت نفت ايران، ملي اعلام شد و اين روز در تاريخ ايران جاودانه گرديد . مع الاسف ديري نپاييد كه جبهه ائتلاف به فاجعه اختلاف گراييد و مردم ايران كه به تازگي طعم شيرين اتحاد و همدلي را چشيده و در سايه وحدت و يكپارچگي نفت خويش را از چنگ استعمار بيرون آورده بودند، شاهد رويارويي توسعه يافته ميان رهبران خود شدند . بررسي علل اين اختلاف و عوامل شكست نهضت ملي شدن نفت، از حوصله اين نوشتار بيرون است . سرانجام در 28 مرداد 1332، كودتاي آمريكايي در ايران، ناقوس مرگ نهضت مردم ايران را به صدا درآورد و براي 25 سال ديگر، شاه را بر جان و مال ايرانيان مسلط گرداند . از مجموعه پيامها و برخي سخنان پراكنده امام در آن ايام و پس از آن، چنين بر مي آيد كه وي از ابتدا ناپايداري ائتلاف پيش آمده را مي ديدند و بدان دل نبسته بودند . در قم، از ميان مراجع، تنها امام خميني و آيت الله العظمي خوانساري، رهبري ها و اقدامات كاشاني را پشتيباني مي كردند و از سوي زعيم مقتدر حوزه، آيت الله بروجردي، تاييد و يا صحه اي

ص: 10327

بر رهبري نهضت نهاده نشد . امام خميني نيز بارها نارضايتي خود را از شيوه مبارزات آن دوره اعلام كرده و به غيرديني بودن نهضت نفت اشاره داشته اند: در قضيه ملي كردن صنعت نفت هم، چون اسلامي نبود، ملي تنها بود، به اسلام كاري نداشتند و از اين جهت نتوانستند كاري انجام بدهند . 35 در جايي ديگر، دردمندانه درباره آية الله كاشاني مي فرمايند: ما در زمان خودمان هم آقاي كاشاني را ديديم . آقاي كاشاني از جواني در نجف بودند و يك روحاني مبارز بودند ... در ايران هم كه آمدند، تمام زندگيشان صرف همين معنا شد و من از نزديك ايشان را مي شناختم ... [آنها] ديدند كه اگر چنانچه يك روحاني در ميدان باشد، لابد اسلام را در كار مي آورد; اين حتمي است و همين طور هم بود . از اين جهت شروع كردند به جوسازي ... من خودم در يك مجلسي بودم كه مرحوم كاشاني وارد شد در آن مجلس، مجلس روضه بود، هيچ كس پا نشد، من پا شدم و يكي از علماي تهران كه الان هم هستند و من جا دادم به ايشان . اين جو را درست كرده بودند براي آقاي كاشاني كه ديگر از منزلش نمي توانست بيرون بيايد . در يك اتاقي محبوس بود در

ص: 10328

منزلش; طوري كه نمي توانست بيرون بيايد . چند دفعه هم گرفتند چه كردند، آنجا هم شكست دادند، مسلمين را شكست دادند . 36 امام خميني به حتم از مدافعان مهم نهضت نفت در حوزه به شمار مي رفت . حمايت از اقدامات كاشاني و تلاشهاي پيگير ايشان براي رهايي فداييان اسلام از زندان و اعدام، تا آنجا بود كه براي موقعيت علمي و حوزوي وي خطرآفرين شد و يكي از موارد اختلاف ميان ايشان و آيت الله بروجردي محسوب مي شود . فداييان اسلام نمي توان از نهضت ملي شدن نفت، كاشاني و مصدق سخن گفت و "فداييان اسلام" را از نظر دور داشت . فداييان اسلام، يكي از سه قطب فعاليتهاي مذهبي، در بين سالهاي 1320 تا 1332 بودند; دو قطب ديگر عبارتند از: آيت الله كاشاني و آيت الله بروجردي . اين گروه به رهبري سيد مجتبي نواب صفوي، در پي اجراي احكام و حدود ديني بودند . از مهمترين اقدامات سياسي - نظامي اين جمعيت پاكباخته

ص: 10329

، قتل سپهبد رزم آرا است . گفته مي شود اين حذف فيزيكي، به پيشنهاد جبهه ملي و درخواست آيت الله كاشاني انجام شد . 37 به هر روي قتل رزم آرا، نقش مهمي در به قدرت رسيدن نيروهاي ملي - مذهبي داشت . شكاف ميان دو رهبر نهضت نفت، يعني مصدق و آيت الله كاشاني، فداييان اسلام را در تنگناي صعب العبوري قرار داد . دكتر محمد مصدق پس از قبول پست صدارت در هشتم فروردين سال 1330 ش . چندان به خواسته ها و مطالبات اين گروه توجهي نكرد و افزون بر آن، برخي از رهبران ايشان را - كه پيشتر به زندان افتاده بودند - در زندان نگاه داشت . حتي دو ماه پس از روي كار آمدن نخست وزير ملي، دكتر محمد مصدق، نواب صفوي به زندان افتاد و تا بهمن 1331، يعني بيش از بيست ماه در زندان به سر برد . اساس اختلافات فداييان اسلام با جبهه ملي و رهبرشان، دكتر محمد مصدق در اهداف و شيوه مبارزه با استعمار بود . فداييان اسلام با تاكيد بر شعائر اسلامي، همكاري با دولت ملي را به اجراي احكام اسلامي، مشروط كرده بود . از سويي درك و شناخت فداييان اسلام و رهبر غيرتمند آنان از اسلام و

ص: 10330

اوضاع كشورهاي اسلامي، با آنچه در ذهن و زبان سران جبهه ملي مي گذشت، تفاوت بسيار داشت . از اين رو، دوران حاكميت دولت ملي، ايام خوشايندي براي نواب صفوي و همراهانش نبود . كودتاي 28 مرداد، تقريبا به حياب جبهه ملي پايان داد و جز آنچه سالها بعد، تحت عنوان "نهضت آزادي ايران" ظهور كرد، تشكل خاصي انديشه هاي مصدق را پي نگرفت . اما فداييان اسلام تا دو سال پس از كودتاي زاهدي، به فعاليتها و مبارزات سرسختانه خود ادامه دادند، تا اين كه در 25/8/1334 در ماجراي ترور ناموفق حسين علا نخست وزير وقت ايران، دستگير و محاكمه و سپس اعدام شدند . امام خميني به همراه تني چند از مجتهدان قم، بسيار كوشيدند كه از اجراي حكم اعدام آنان، جلوگيري كنند . امام براي آوردن فشار بر دستگاه حكومتي، نزد آيةالله بروجردي رفت و از ايشان خواست كه رژيم را از اجراي حكم اعدام درباره نواب صفوي و دوستانش بازدارد; ليكن تلاشهاي امام، ثمر نداد و نواب صفوي، طهماسبي، ذوالقدر و واحدي كه هسته مركزي فداييان بودند، شهد شهادت را نوشيدند . به عقيده نگارنده، تحقيق درباره اين بخش از تاريخ معاصر ايران، نياز به حوصله و دقت بسيار دارد و نبايد محققاني كه خالي از حب و بغض

ص: 10331

سياسي نيستند، اين مهم را برعهده گيرند . انبوه نوشته هايي كه تاكنون درباره نهضت ملي شدن نفت، اختلاف ميان آيت الله كاشاني و مصدق، و فداييان اسلام، تحقيق و تاليف شده اند كمتر به پيدا كردن منشا واقعي اختلافات و نزاعهاي فيمابين اهتمام ورزيده اند . بيشترين همت مولفان و نويسندگان تاريخ معاصر ايران، استفاده از اين مقطع تاريخي براي نشان دادن قانيت خود در روزگار حاضر است . دريغا كه در اين روزهاي ملتهب كه بيش از هر تنوري، بازار سياست و سياست بازي داغ است، هركس به فراخور انديشه هاي خود، بخشي از اين برهه تاريخي را به نقد و بررسي مي گذارد و از ميان آنچه خود بافته و گفته است، دلايلي چند براي درستي افكار و مواضع خود در اين سالها مي يابد . بر محققان و پژوهشگران منصف است كه اين بخش از تاريخ سياسي ايران را بيش از پيش به مداقه و تحليل صادقانه گذارند و سرنوشت نهضت ملي شدن نفت را به گرايشهاي خود نياويزند . ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي كودتاي 28 مرداد سال 1332، غير از برگرداندن شاه به ايران و توسعه سلطنت در همه اجزا و لايه هاي حكومت، تغيير مهم ديگري نيز در وضع ايران داد، و آن جابجايي استعمار، يعني نشستن امريكا در جاي استعمار پير

ص: 10332

انگليس بود . شاه و دربار او، به طور كامل در اختيار امريكا قرار گرفتند و شرايط اجتماعي براي اصلاحات امريكايي به سرعت پيگيري شد . دهه سي و چهل، سالهاي گسترش نفوذ امريكا به همه اركان قدرت در ايران است . آنچه بيش از همه، ايران را براي امريكاييان مهم و منفعت خيز كرده بود، عبارت بودند از: نفت، نقش ژاندارمي ايران در منطقه و همسايگي ايران با شوروي رقيب وقت امريكا، نفت و حساسيت منطقه، خليج فارس را بيش از همه در كانون توجه استعمار تازه نفس قرار داده بود . به سرعت شركتهاي امريكايي به سوي خليج فارس سرازير شدند و روزانه ميليونها بشكه نفت را به تاراج مي بردند . روحيه جاه طلبانه شاه و فساد داخلي در دودمان پهلوي، بر طمعهاي امريكا مي افزود، اما اين موجب آن نگشت كه آنان براي آينده خود و حضور دائمي در منطقه، طرحهاي بلندمدت و منفعت جويانه خود را از ياد ببرند . از اين رو نخست اصلاح ساختار سلطنت و تطبيق آن با شرايط روز را در دستور كار خود قرار دادند و ديگر آن كه تجدد و مصرف گرايي را براي رونق بازار كالاهاي غربي، بر مردم ايران تحميل كردند . روي كار آمدن كندي، رئيس جمهور وقت امريكا بر سرعت اصلاحات امريكايي در

ص: 10333

كشورهاي جهان سوم افزود اين اصلاحات، بيش از همه به منظور خنثي كردن التهابات سياسي و ثبات رژيمهاي وابسته در كشورهاي تحت نفوذ امريكا بود . نخستين آثار اين سياست پيچيده، دادن پست نخست وزيري به سياست بازاني همچون شريف امامي، علي اميني و اسدالله علم بود . شريف امامي با شعار مبارزه با فساد و انجام اصلاحات و آزادي احزاب و برگزاري انتخابات آزاد به ميدان آمد . پس از او علي اميني كه بيش از همه مورد توجه امريكايي ها بود و خود را روشنفكر مي نماياند، روي كار آمد . اميني ، پس از ارتحال آيت الله بروجردي، براي جلب همراهي علما به قم آمد و از جمله كساني كه موفق به ديدار و گفتگو با آنان شده حضرت امام خميني بود . امام، در اين ديدار انتقادات و توصيه هايي را به نخست وزير شاه فرمود 38و اميني سالها بعد، اين سخنان را بسيار روشنفكرانه قلمداد كرد . 39 عمر نخست وزيري اميني چندان نپاييد و او جاي خود را به يكي از سرسپرده ترين كارگزاران سلطنت پهلوي، اسدالله علم داد . اين جا به جايي در تيرماه 1341 ش اتفاق افتاد و در همان سال، لايحه "انجمنهاي ايالتي و ولايتي" در كابينه علم، تصويب شد . اين لايحه از جهاتي مترقي و

ص: 10334

اصلاح طلبانه مي نمود، اما به واقع در راستاي اهداف استعماري امريكا و گسترش تجددگرايي و مبارزه با نفوذ دين در ميان ايرانيان بود . طبق مصوبه دولت، سه شرط مسلمان بودن، سوگند به كلام الله مجيد و مرد بودن راي دهندگان و انتخاب شوندگان - كه از شرايط عمومي و سنتي در انتخابات آن روزگار بود - در ميان ويژگيهاي اين انتخابات به چشم نمي خورد . به دعوت امام خميني، در منزل حاج شيخ عبدالكريم حائري (موسسه حوزه علميه قم) جلسه اي با حضور آيات طراز اول قم برگزار شد . در اين شوراي مهم و سرنوشت ساز امام خميني با آيت الله گلپايگاني و برخي از مراجع ديگر رايزني هاي بسيار كردند و پس از گفتگوهاي مفصل، تصميم بر آن شد كه تلگرافي به شاه ارسال كرده مخالفت مراجع قم را با مصوبه اخير دولت ابراز نمايند . همزمان ، پيامهاي روشنگرانه اي نيز به علماي مراكز و شهرهاي دور و نزديك ارسال فرمودند . امام خميني، خود نيز براي نخست وزير نوشت: اين جانب مجددا به شما نصيحت مي كنم كه به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسي گردن نهيد و از عواقب وخيمه تخلف از قرآن و احكام علماي ملت و زعماي مسلمين و تخلف از قانون اساسي بترسيد و عمدا و بدون موجب مملكت را

ص: 10335

به خطر نيندازيد و الا علماي اسلام درباره شما از اظهار عقيده خودداري نخواهند كرد . 40 رژيم شاه و دولت امريكايي علم، به تهديد و تبليغات عليه روحانيت روي آورد و حتي علم صراحتا گفت: "دولت از برنامه اصلاحي كه در دست اجرا دارد، عقب نشيني نمي كند . " اما پيام ها و اقدامات موثر امام خميني و ديگر علماي قم، نهضت دوماهه41 را چنان ميان مردم گسترانده بود كه براي دولت علم و حكومت شاه چاره اي جز تسليم باقي نماند . سرانجام پس از قريب دوماه كشمكش، شاه و دولت به دادن پاسخهاي مساعد به علماي قم تن دادند . در اين پاسخهاي مكتوب، به روشني لحن عقب نشيني و دلجويي از علماي قم به چشم مي خورد; اما در ميان هيچ يك از اين پاسخها، نام امام خميني كه بنيانگذار اين نهضت دوماهه بود، ديده نمي شد . حكومت به درستي دريافته بود كه آيت الله خميني به اين مقدار قناعت نخواهد كرد و مطالبات بيشتري را طرح خواهد نمود . اما امام خميني همچنان به مخالفت خود ادامه دادند و از دولت خواستند كه طي بيانيه اي رسمي لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي را لغو كرده خبر آن را منتشر كند . برخي از علماي حوزه علميه موضع دولت را قانع كننده تشخيص دادند و خواستار پايان

ص: 10336

دادن به قيام شدند . در همان حال، امام خميني خطاب به مردم نوشتند: ملت مسلمان تا اين خطرها رفع نشود، سكوت نمي كند و اگر كسي سكوت كند در پيشگاه خداوند قادر متعال مسئول و در اين عالم محكوم به زوال است ... ملت مسلمان و علماي اسلام زنده و پاينده هستند و هر دست خيانتكاري كه به اساس اسلام و نواميس مسلمين دراز شود، قطع مي كنند . 42 امام، اين سخنان را در پاسخ اصناف تهران كه از ايشان درباره مصاحبه راديويي علم پرسيده بودند، مرقوم فرمود . امام در آن پاسخ، افزودند: به نظر اينجانب مصاحبه آقاي نخست وزير به هيچ وجه ارزش قانوني نداشت و نظر اين جانب را تامين ننمود ... زيرا چيزي كه در هيات وزيران تصويب شد به امضاي آقاي نخست وزير لغو نمي شود و به قوت خود باقي است . 43 در همين نامه، امام خميني براي اولين بار خطر صهيونيسم و صهيونيسم گرايان داخلي را گوشزد مي كنند و به همگان هشدار مي دهند كه بايد جلو پيشرفت صهيونيستها را به اقتصاد و سياست كشور گرفت: قرآن كريم و اسلام در معرض خطر است، استقلال مملكت و اقتصاد آن در معرض قبضه صهيونيستهاست كه در ايران به [صورت] حزب بهايي ظاهر شدند و مدتي نخواهد

ص: 10337

گذشت كه با اين سكوت مرگبار مسلمين تمام اقتصاد اين مملكت را با تاييد عمال خود قبضه مي كنند و ملت مسلمان را از هستي در تمام شوون ساقط مي نمايند . 44 ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي بهانه اي شد براي طرح اساسي ترين مطالبات مردم و علما از دولت وقت، مسائل و مشكلاتي كه امام خميني در اين ماجراي كوتاه مطرح كردند، بسيار كلي تر و مهم تر از موضوع خود لايحه بود . داستان انجمنهاي ايالتي و ولايتي، آغاز قصه بلند انقلاب اسلامي شد و اولين جوانه انقلاب در سرزمين سلطنت زده ايران بود . سرانجام، دولت علم به خواست ملت و علماي دين گردن نهاد و لايحه ياد شده در جلسه هفتم آذرماه سال 1341 در هيات دولت لغو شد و خبر آن كتبا به مراجع قم ابلاغ شد . امام خميني، در نشستي با علماي قم لغو چنين لايحه اهانت آميزي را پشت درهاي بسته كافي ندانست و به نمايندگي از مراجع وقت، خواستار آن شد كه خبر لغو آن، رسما و علنا اعلام گردد . فرداي همان روز، خبر لغو لايحه در روزنامه هاي دولتي انعكاس يافت و بدين ترتيب نخستين پيروزي اسلامي در نبرد با طاغوت، نصيب مردم ايران شد . در آن روزهاي جشن و شادي، امام طي سخناني

ص: 10338

فرمودند: در اين دو ماه كه اين پيشامد كرد، شب هايي شد كه من دو ساعت خواب كردم ... باز اگر ديديم شيطاني از خارج متوجه ملكت باشد، ما همين هستيم و دولت همان ... نصيحت از واجبات است ... از شاه گرفته تا اين آقايان، تا آخر مملكت، همه را بايد علما نصيحت كنند . 45 بزرگترين دستاورد ملت مسلمان ايران در ماجراي انجمنهاي ايالتي و ولايتي، شناخت بهتر و عميق تر آيت الله خميني بود . گرچه امام خميني تا آن زمان عالمي نستوه و مرجعي روشن بين شناخته مي شد، پس از اين ماجرا همگان دانستند كه براي رهبري و امامت امت، كسي لايق تر از امام خميني نيست . از اين رو مي توان مهم ترين نتيجه اين قيام دوماهه را گسترش و تعميق رابطه امت و امام دانست . قيام 15 خرداد غائله انجمنهاي ايالتي و ولايتي، به تازگي فروكش كرده بود كه اين بار شاه خود به ميدان آمد و طرحي با عنوان "انقلاب سفيد" يا " انقلاب شاه و ميهن" با اصولي ششگانه اعلام كرد . به زعم شاه شكست حكومت در ماجراي انجمنها، از آن رو بود كه دولت عهده دار آن شده بود; اما اينك كه او خود پا به ميان گذاشته است، كسي جرئت مخالفت و ابراز نظر مخالف ندارد

ص: 10339

. معروف ترين بند اصول ششگانه انقلاب سفيد الغاي رژيم ارباب و رعيتي بود . اين اصول از داخل و خارج مورد حمايت هاي بسيار قرار گرفت . امريكا اين انقلاب شاهي را نسخه اي كاملا مناسب با اهداف خود مي دانست و از اين رو از هيچ حمايت و عنايتي به شاه دريغ نكرد . در داخل كمونيستها اين دگرگوني را هماهنگ با مراحل ديالكتيك تاريخي خود مي پنداشتند و بر آن بودند كه اين تغييرات همان انتقال مرحله فئوداليته به سرمايه داري و پس از آن، ظهور كمونيسم است . اين تحليل، ابر قدرت شرق را نيز به مسالمت و موافقت با شاه كشانده بود و احزاب طرفدار شوروي نيز به قافله حاميان پيوستند . درست به همين دليل، احزاب چپ و كمونيستي نتوانستند قيام مردمي 15 خرداد را درك كنند و آن را حركتي ارتجاعي و مذبوحانه از جانب فئودالها خواندند . 46 شاه در ديماه 1341 هجري شمسي اصول ششگانه اصلاحات خويش را اعلام كرد و از مردم خواست كه در 6 بهمن همان سال به پاي صندوقها آمده بدان راي مثبت دهند . امام خميني، گروهي از علما و مراجع قم را به تشكيل جلسه اي در اين باره دعوت كرد . در آن جلسه مقرر شد كه آيت الله روح الله كمالوند به

ص: 10340

نمايندگي از مراجع قم با شاه مذاكره كند و انگيزه وي را از اين اصلاحات جويا شود . مرحوم آيت الله كمالوند، پس از بازگشت از تهران نتيجه گفتگوهاي خود را با شاه به علماي قم و امام خميني بازگفت . از اين گفتگوها چنين برمي آمد كه اين اصلاحات براي شاه بسيار مهم و سرنوشت ساز است . شاه در اهميت اين"انقلاب از بالا" به مرحوم كمالوند، گفته بود: "اگر آسمان به زمين بيايد و زمين به آسمان برود . من بايد اين برنامه را اجرا كنم; زيرا اگر نكنم از بين مي روم و كساني روي كار مي آيند و به اين كارها دست مي زنند كه نه تنها هيچ اعتقادي به شما و مرام و مسلك شما ندارند، بلكه مساجد را بر سر شما خراب خواهند كرد و شما را نيز از بين خواهند برد" . 47 شاه به اين تهديدها بسنده نمي كند و از راه تطميع و مسالمت نيز وارد مي شود و به گفته هاي خود مي افزايد ["در صورتي كه] روحانيون با اين برنامه اصلي موافقت كنند و به كارشكني و مخالفت دست نزنند، اطمينان مي دهم كه هر پيشنهاد و خواسته اي كه درباره روحانيت داشته باشند، برآورده سازم" . 48 امام خميني از لحن پيام شاه درمي يابد كه اين اصلاحات بيش از

ص: 10341

هر چيز به نفع شاه و سلطنت او است . از طرفي حاميان اين طرح امام را به اين نتيجه رساند كه با اجراي اصول انقلاب سپيد، زمينه براي نفوذ بيشتر امريكا و اسرائيل به ايران مساعدتر مي شود . در نشست بعدي علماي قم، حضرت امام خواستار تحريم رفراندوم مي شود . اما اعضاي ديگر جلسه با اين رويه و ستيزه جويي با تصميمات حكومت، موافقت نمي كنند . امام خميني، به بيان هاي مختلف، حاضران در جلسه را با عقيده خود همراه مي كند و سرانجام فتواي تحريم را از آنان مي گيرد . خود نيز در بيانيه اي صريح در دوم بهمن، چهار روز پيش از رفراندوم، آن را اجباري و مخالف اسلام و قانون اساسي قلمداد مي كنند . پس از انتشار پيام امام، بازار تهران تعطيل شد و دانشجويان دانشگاه تهران دست به راهپيمايي هاي اعتراض آميز زدند . پليس مجبور به مداخله شد و جمعي از دانشجويان را مجروح و برخي را دستگير كرد . شاه، اصلاحات ديكته شده را "انقلاب سفيد" ناميده بود و به هيچ وجه نمي توانست كشور را در آستانه رفراندوم به خاك و خون كشد . شدت عمل و خونريزي بيشتر مي توانست فلسفه انقلابي را كه او "سفيد" و "تصويب ملي" ناميده بود، از بين ببرد . از اين رو تصميم گرفت با اطلاع قبلي وارد

ص: 10342

قم شود و نظر موافق علماي دين را، مانند امضايي نافذ و مقدس، پاي برنامه هاي خود بگذارد . علي رغم، تلاش بسياري كه كارگزاران حكومت در قم كردند، هيچ گونه استقبالي از جانب روحانيت نسبت به شاه به عمل نيامد . امام خميني، حتي مردم را از رفت و آمد در شهر منع كرده بودند و از ايشان خواسته بودند در روز چهارم بهمن در خيابان هاي شهر ظاهر نشوند . نه تنها مردم و روحانيون، شاه را استقبال نكردند، حتي توليت آستانه مقدسه حضرت معصومه - سلام الله عليها - نيز آن روز از خانه خود بيرون نيامد و اين براي شاه كه مي دانست توليت آستانه مقدسه، بايد به نوعي كارگزار حكومت نيز باشد، بسيار دردناك بود . سختي آن مواجهه و دردناكي آن را براي شاه، مي توان از سخنراني او در جمع مقامات محلي قم دريافت . وي در اين سخنراني روحانيت را "ارتجاع سياه" و بدتر از "ارتجاع سرخ "و "صد برابر خائن تر از حزب توده" و "مخالف اصلاحات" ناميد49 و با به كار بردن كلمات ركيك و جملات تند، عصبانيت خود را از اقدام شجاعانه مردم و روحانيت نشان داد . روز 6 بهمن، رفراندوم انجام شد و در حالي كه مردم اغلب شهرها آن را تحريم كرده بودند، رسانه هاي دولتي به

ص: 10343

طرز وقيحانه اي خبر از تصويب آن با اكثريت آرا دادند: 000 ژ600 ژ5 راي موافق در مقابل 4150 راي مخالف50! پس از اعلام نتايج، سيل پيام هاي تبريك از سوي دول غربي و كشورهاي منطقه به سوي دربار سرازير شد . كندي، رئيس جمهور وقت امريكا، از انتخابات بهمن، به رفراندوم تاريخي ياد كرد و طي پيامي به شاه به او اطمينان داد كه از اين پس، مي تواند كمك هاي بيشتري از امريكا دريافت كند . روزنامه هاي امريكا نيز به كمك شاه آمدند و او را بيش از هر وقت ديگر مستحق حمايت و كمك هاي مادي و معنوي دانستند . مطبوعات غربي، تصويب ملي اصول ششگانه را "اقدام انقلابي" و رسانه هاي دولت شوروي، آن را مبارزه با نظام فئودالي خواندند . در همين روزنامه ها، مخالفان اصلاحات، پس مانده هاي رژيم فئوداليته خوانده شدند و شاه، قهرمان مبارزه با فئوداليسم! 8 بهمن ماه آن سال مصادف بود با آغاز ماه مبارك رمضان . امام خميني به عموم مسلمانان ايران پيشنهاد كرد امسال مراسم نماز جماعت و سخنراني در مساجد تعطيل شود و مردم براي اعلام انزجار از شاه و عملكردهاي او، دست به مبارزات منفي بزنند . در روز عيد فطر همان سال، امام خميني براي مردمي كه از راه هاي دور و نزديك به ديدار ايشان آمده بودند، سخنراني مهمي

ص: 10344

ايراد فرمودند و در آن سخنراني شاه را به تمكين در برابر اسلام و علما دعوت كردند . 51 شاه نيز در 23 اسفند، با سخناني تند و توهين آميز، كساني را كه رفراندوم را تحريم كرده بودند به سركوب و شدت عمل تهديد كرد . امام خميني براي پيشگيري از اقدامات شاه و گستراندن دامنه انقلاب به همه لايه هاي جامعه، نوروز سال جديد (1342) را عزاي عمومي اعلام كردند . اين تصميم كه طي بيانيه اي انتشار يافت، مردم را بيش از پيش به مشاركت با انقلاب اسلامي مي خواند و اين مشاركت عمومي مي توانست، شاه را در بدترين وضعيت سياسي - اجتماعي قرار دهد . حادثه مدرسه فيضيه روز 2 فروردين ماه سال 1342، مصادف بود با 25 شوال 1383، سالگشت شهادت امام جعفر صادق - عليه السلام - مطابق معمول، مجالس بسياري در سوگ شهادت امام ششم - عليه السلام - برگزار شده بود . منزل امام خميني در محله "يخچال قاضي" ميزبان عزاداران بسياري بود كه گرد امام جمع شده بودند و عزاداري مي كردند . غير از عزاداران حسيني، شماري از ماموران مخفي با لباس شخصي در ميان سوگواران، به نظاره و كنترل اوضاع مي پرداختند . اينان هر ازگاه سخني مي گفتند و يا رفتاري نشان مي دادند كه مجلس عزا را به مرز اغتشاش و هياهو سوق

ص: 10345

مي داد . در اين هنگام آقاي شيخ صادق خلخالي، از سوي امام به حاضران گفت: "چنانچه افرادي بخواهند اخلالگري كنند، حاج آقا روح الله به حرم مطهر خواهند رفت و در آنجا با مردم سخن خواهند گفت و مسائلي را كه لازم بدانند به آگاهي مردم مي رسانند" . اين تهديد روشن و صادقانه، آرامش را به مجلس بازگرداند و برنامه روضه و عزا ادامه يافت . عصر همان روز، به دعوت آيت الله گلپايگاني، مجلسي در مدرسه فيضيه برگزار شد . گروه آشوبگري كه عمدتا از تهران آمده بودند و پيش از ظهر موفق به بر هم زدن مجلس امام نشده بودند، در فيضيه حضور رساندند و با همان شيوه و روش ناجوانمردانه، موفق به ايجاد اغتشاش و بلوا در مدرسه شدند . زد و خورد ميان طلاب و ماموران مخفي شاه بالا گرفت . در اين هنگام نيروهاي مسلح و كماندوهاي ارتش به منازعه پيوستند و گروه بسياري از طلاب و مردم قم را زخمي و گلوله باران كردند . ماموران شاه براي تحريك بيشتر مردم و ايجاد فضاي جنگي در مدرسه، شروع به هتاكي كردند و به ساحت مقدس موالي دين و مقدسات مذهب، اسائه ادب نمودند . درگيري ها تا ساعت هفت بعدازظهر ادامه داشت و پس از وارد ساختن جراحت و قتل

ص: 10346

چندين تن از روحانيان مدرسه فيضيه، دست به خرابكاري در مدرسه زدند . در اين مرحله، لوازم شخصي طلاب - از كتاب ها گرفته تا لباس و اثاثيه حجره ها - به حياط مدرسه ريختند و همه را طعمه حريق كردند . نظير همين جنايت ها و خرابكاري هاي رسوا، در همان روز در مدرسه طالبيه تبريز روي داده بود . در پي اين حوادث، امام خميني براي حضور در مدرسه فيضيه - به راه افتادند . اما حاضران در منزل و نزديكان ايشان، نخست با اصرار و التجا از ايشان خواستند كه از اين تصميم منصرف شوند; زيرا ترديدي نبود كه ماموران شاه منتظر چنين فرصتي بودند و آمادگي هرگونه وحشيگري، حتي نسبت به ساحت مراجع را داشتند . سپس درهاي منزل را بستند و بدين ترتيب راه را براي خروج امام از منزل و هجوم كماندوها به داخل خانه مسدود كردند . همان جا امام براي حاضران سخنراني كردند و با سخنان هوشمندانه خود، آرامش و روحيه انقلابي را به طلاب و مردم قم بازگرداندند . ... عيب است براي كساني كه ادعاي پيروي از حضرت امير (ع) و امام حسين (ع) را دارند، در برابر اين نوع اعمال رسوا و فضاحت آميز دستگاه حاكمه، خود را ببازند . دستگاه حاكمه با ارتكاب اين جنايت، خود را رسوا

ص: 10347

و مفتضح ساخت و ماهيت چنگيزي خود را به خوبي نشان داد . دستگاه جبار با دست زدن به اين فاجعه، شكست و نابودي خود را حتمي ساخت ... "52 در اين سخنراني، حضرت امام خميني از سكوت بزرگان گلايه مي كنند و مي فرمايند: "امروز سكوت، همراهي با دستگاه جبار است" . روز بعد )13/1/42( امام خميني، بيانيه اي را منتشر مي كنند كه در نهضت اسلامي ايران، جايگاهي ويژه دارد . اين اعلاميه، چنان صريح و قاطع است كه راه را بر هرگونه بهانه گيري و توجيه مي بندد . در اين اعلاميه، رژيم شاهنشاهي، عادلانه و قاطعانه محاكمه مي شود و به صراحت از علما مي خواهند كه "تقيه" را رها كنند و اظهار حقايق را كه در اين شرايط از واجبات است، پيشه خود سازند; ولو بلغ ما بلغ . از معروف ترين جملات اين اعلاميه سلحشورانه، اين است: من اكنون قلب خود را براي سرنيزه هاي مامورين شما حاضر كرده ام، ولي براي قبول زورگويي ها و خضوع در مقابل جباري هاي شما حاضر نخواهم كرد . 53 پس از اين وقايع دلخراش و وحشت زا، شاه براي تحقير و ايجاد تزلزل در اركان حوزه، خدمت نظام وظيفه را براي طلاب جوان الزامي كرد . براي طلابي كه به كسوت روحاني درآمده بودند، پوشيدن لباس نظامي و خدمت زير

ص: 10348

پرچم شاهنشاهي بسيار گران بود . اما امام پيكي به سربازخانه ها فرستاد و از طلاب خواست كه تزلزل به خود راه ندهند و از اين فرصت براي تقويت جسم و روح خود استفاده كنند . امام به طلابي كه به سربازخانه گسيل شده بودند، فرمود: شما سربازان امام زمان (عج) هستيد . سربازان و درجه داران را نسبت به نظام رژيم آگاه نماييد و تعليمات نظامي را با جديت فراگيريد . دو روز پس از وقايع قم و حادثه فيضيه، آيت الله العظمي حكيم، از نجف به علماي قم پيامي فرستاد و از ايشان خواست كه براي حفظ جان خود و رونق حوزه هاي علميه به نجف مهاجرت كنند . اين پيام كه به مثابه تاييد مراجع قم و حمايت از نهضت اسلامي در ايران بود، خشم شاه را برانگيخت . رئيس شهرباني قم به نمايندگي از رژيم به خانه مراجع رفت و از آنان خواست كه سكوت كنند و حوزه علميه قم را به سياست نيالايند . يك ماه بعد، امام خميني در سخنراني خود )12/2/42( با اشاره به همين ماجرا فرمودند: مردك مي فرستد رئيس شهرباني را، رئيس اين حكومت خبيث را مي فرستد منزل آقايان - من راهشان ندادم . اي كاش راه داده بودم تا آن روز دهنشان را خرد كرده بودم - مي فرستند

ص: 10349

منزل آقايان كه اگر نفستان در فلان قضيه درآيد، اعليحضرت! فرموده اند اگر نفس شما درآيد، مي فرستيم منزل هايتان را خراب مي كنيم، خودتان را هم مي كشيم، نواميستان را هتك مي كنيم . امام، در پاسخ به تلگراف آيت الله العظمي حكيم، تصريح مي كنند كه هجرت دستجمعي علما و خالي كردن حوزه علميه قم به مصلحت نيست: ما تكليف الهي خود را - ان شاالله - ادا خواهيم كرد و به احدي الحسنيين نايل خواهيم شد: يا قطع دست خائنين از اسلام و قرآن كريم

ص: 10350

و يا جوار رحمت حق - جل و علا: "اني لا اري الموت الا السعادة ولاالحيوة مع الظالمين الا برما" . 54 هر يك از اين حركات و پيام هاي صريح و روشن در آن شرايط خفقان و رعب آور، به منزله پانهادن به خونين ترين ميدان نبرد با رژيمي مسلح و وحشي بود . اما امام خميني با توكل به خداوند و برخورداري از پشتوانه سال ها تهذيب و عبادت، چنان راه مبارزه را در پيش گرفته بود كه گويي در جهان تكليفي جز اين ندارد . همين روحيه و اهتمام مقدس، گروه هاي بسياري از طلاب جوان و مردم مسلمان را به رهبري و پيشوايي آن بزرگ مرد تاريخ اسلام و ايران اميدوار كرده بود و حتي بسياري از روشنفكران و مبارزان غيرمذهبي آن روزگار، امام خميني را تنها اميد مردم ايران در مبارزه با حكومت پهلوي مي دانستند . هوشياري و آگاهي امام نسبت به اقدامات مخفي شاه و قراردادهاي رژيم با دولت هاي استعماري و نامشروع، هماره سدي در برابر مطامع رژيم شاه بود . امام خميني از نخستين كساني است كه خطر اسرائيل را براي جهان اسلام، گوشزد فرمود و در آن سال هايي كه همگان را خواب غفلت و تجاهل ربوده بود، فرياد برآورد و مسلمانان جهان را متوجه خطري به نام صهيونيزم كرد

ص: 10351

. ايشان در همان سخنراني 2/1/42 در اعتراض به كشتار طلاب و تخريب فيضيه مي گويند: واي بر اين مملكت . واي بر اين هيئت حاكمه . واي بر اين دنيا . واي بر ما . واي بر اين علماي ساكت . واي بر اين نجف ساكت، اين قم ساكت، اين تهران ساكت، اين مشهد ساكت . اين سكوت مرگبار، اسباب اين مي شود كه زير چكمه اسرائيل به دست همين بهايي ها، اين مملكت ما، اين نواميس ما پايمال بشود . واي بر اين اسلام . واي بر اين مسلمين . اي علما، ساكت ننشينيد . نگوييد الان مسلك شيخ . 55 والله اگر شيخ حالا بود، تكليفش اين بود، امروز سكوت، همراهي با دستگاه جبار است ... 56 در حالي كه برخي از بزرگان قم به تهديدها و اشتلم هاي رژيم، پاسخ مثبت مي دهند و حتي عهد مي كنند كه ديگر اعلاميه و يا اعتراضيه اي از آنان شنيده نشود، امام خميني كمترين همراهي را با ژريم شاه به عمل نمي آورند و حسرت سكوت و پروا را به دل آنان مي گذارند . وي گرچه به انتظار همراهي و حمايت كسي نمي نشست و گاه يك تنه به مبارزه برمي خاست، ليكن هماره علما و مراجع قم را به مبارزه دعوت مي كرد و آنان را از سكوت و يا

ص: 10352

حتي مبارزه منفي برحذر مي داشت . در كمتر سخنراني و يا پيامي است كه امام خميني از عالمان دين و بزرگان ملت نخواهد كه با همه قوا به نهضت بپيوندند و با حضور خود به رونق قيام ملي - مذهبي مردم ايران بيفزايند . از اين رو، حضور امام در هر حادثه اي به منزله حضور مردم و حوزه هاي علميه بود و همين بيش از همه بر نگراني هاي شاه و هراس او از نهضت خميني مي افزود . تا آن سال و آن روزهاي گرم و خونين، رهبري نهضت، هنوز در انحصار امام خميني نبود و طيفي از مراجع و علما، نقش رهبري قيام را ايفا مي كردند و زمزمه تقيه و مدارا سرمي دادند . امام خميني با صدور اعلاميه "شاهدوستي يعني غارتگري" فتواي حرمت تقيه و وجوب اظهار حقايق را صادر كرد . اين اعلاميه و سخنان حماسي امام در مجالس و محافل ديني، چنان محبوبيتي براي امام فراهم آورد كه همه چشم ها و دل ها را متوجه ايشان ساخت . از آن پس، وي در كانون توجهات مردم و مايه دلگرمي مبارزان و مجاهدان شد . ديگر هيچ راهپيمايي و تظاهراتي نبود كه شعار آن "درود بر خميني" نباشد . محرم سال 42 فرارسيد . مردم هنوز داغي را كه از ماجراي فيضيه بر

ص: 10353

دل داشتند، حس مي كردند . محرم، دانشجويان را نيز به عرصه مبارزه آورده بود . با پيوستن دانشجويان به انقلاب اسلامي، تغييري نيز در شعارها پيدا شد . آنان شعار "درود بر مصدق" را به "سلام بر خميني "ضميمه كردند و بدين ترتيب به نهضت اسلامي مردم ايران، رنگ ملي را نيز افزودند . 14 خرداد سال 1342 مصادف بود با عاشوراي حسيني . جمعيت چند صدهزار نفري مردم تهران با داشتن عكس هايي از امام، سوگواري هاي خود را مايه انقلابي دادند . در همين روز، مردم تهران با نزديك شدن به كاخ مرمر (محل استقرار شاه) براي نخستين بار، شعار "مرگ بر ديكتاتور" را به طور همگاني و بلند سردادند . عصر عاشورا، امام خميني با اعلان قبلي به جمعيت انبوه عزاداران حسيني در مدرسه فيضيه پيوستند . در آن روز تاريخي، امام خميني پس از يادكرد شهداي فيضيه، سخنان مهم و مهيجي عليه شاه و اسرائيل ايراد كردند . در اين سخنراني تاريخ ساز، امام خميني توجه مردم را به روابط پنهاني شاه با اسرائيل جلب كردند و با لحني روحاني و قاطع فرمودند: آقا من به شما نصيحت مي كنم; اي آقاي شاه! اي جناب شاه! من به تو نصيحت مي كنم: دست بردار از اين كارها . آقا اغفال مي كنند تو را

ص: 10354

. من ميل ندارم كه يك روز اگر بخواهند تو بروي، همه شكر كنند ... اگر ديكته مي دهند دستت و مي گويند بخوان، در اطرافش فكر كن ... ربط مابين شاه و اسرائيل چيست كه سازمان امنيت مي گويد از اسرائيل حرف نزنيد ... مگر شاه اسرائيلي است؟ نصيحت مرا بشنو، از روحانيت بشنو، از علماي اسلام بشنو . اسرائيل به درد تو نمي خورد . بدبخت، بيچاره! . 57 آشكار بود كه اين سخنان تند و انقلابي، چه آثاري در پي خواهد داشت . شاه بيش از هر وقت ديگر، در انظار عمومي ايران تحقير شده بود و هيچگاه تصور نمي كرد كه در دوران سلطنت او، چنين خطاب هاي تحقيرآميزي به او شود . شاه چنان برآشفته و عصباني شده بود كه نتوانست تا پايان مراسم صبر كند و دستوري ندهد . در همان شامگاه 14 خرداد، موج دستگيري ها آغاز شد و شمار بسياري از ياران و نزديكان امام روانه زندان شدند . بامداد 15 خرداد - ساعت سه نيمه شب - صدها كماندو با استفاده از تاريكي شب، پس از محاصره بيت امام، به درون خانه ريختند و امام خميني را دستگير كرده به زندان بردند . خاطراتي كه نزديكان امام از اين لحظات بيم و ترس نقل مي كنند، همگي حكايت از ايمان و

ص: 10355

اطمينان امام به راه و شيوه خود داشت . او چنان با طمانينه و سكينه قلب، حوادث را از نظر مي گذراند كه موجب شگفتي دوستان و مهاجمان شده بود . تا آن جا كه نقل مي كنند: امام پس از آن كه متوجه اضطراب و دلهره سربازان شدند، آنان را دلداري مي دادند و بر حال آنان ترحم مي فرمودند . امام را به تهران بردند . خبر دستگيري ايشان به سرعت قم را به خشم و هيجان آورد . مردم مسلمان تهران به خيابان ها ريختند و شعار "يا مرگ يا خميني" شهر را لرزاند . نظاميان شاه، با شديدترين و بي رحمانه ترين شيوه ها قيام را سركوب كردند . شمار بسياري از علماي اصفهان، قم، مشهد و تبريز به تهران آمدند . همه مي دانستند كه رژيم درصدد انتقام از رهبر روحاني جنبش است . شاه چاره اي پيش پاي خود نمي ديد جز كشتار و خاموش كردن صداي پيشواي نهضت . دستگاه حاكم تصميم خود را گرفته بود و قصد داشت امام را پس از محاكمه اي فرمايشي - و يا حتي بدون محاكمه - اعدام كند . روزهاي سختي بر مردم ايران و مبارزان اسلامي مي گذشت . ناگاه اعلاميه اي به امضاي عالمان دين و مراجع وقت، منتشر شد . اين اعلاميه به صراحت مرجعيت امام را تاييد

ص: 10356

مي كرد و خواهان آزادي وي بود . اعلاميه به ابتكار آيت الله منتظري و امضاي مهاجرين بود و نتيجه آن شمول قانون مراجع و مصونيت ايشان از حكم مجازات اعدام، بر امام بود . رژيم، مهاجرين را تحت فشار قرار داد و از آنان خواست كه به مراكز خويش بازگردند . اما آنان بر خواست خود تاكيد ورزيدند و به استناد اعلاميه اخير، امام را مصون از هرگونه حكمي مي دانستند . بخش هايي از اين اعلاميه نجات بخش بدين قرار است: " ... حضرت آيت الله خميني - دامت بركاته - كه يكي از مراجع بزرگ تقليد شيعه و از مجاهدين عالم روحانيت مي باشند، به جرم ازخودگذشتگي در راه حفظ قوانين قرآن و استقلال مملكت محبوس شده و به جد خود (حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام) تاسي كرده است . مهاجرت عموم مراجع عاليقدر از مشهد مقدس و قم و ساير شهرها و اجتماع در مركز، شاهد گويايي است از وحدت نظر و از خودگذشتگي بزرگان ديني در راه دين و قرآن ... حضرت آيت الله خميني و آيات ديگر هيچ جرمي به غير از تبليغ احكام اسلام و توجه دادن مردم به خطرهايي كه نسبت به اسلام يا مملكت پيش بيني مي شود، نداشته و ندارند ... حضرت آيت الله خميني تنها نيستند و اعتراضات شرعي و قانوني معظم له به دولت،

ص: 10357

مورد تاييد تمام علماي شيعه و ملت مسلمان ايران و جهان است ... . "58 سيل اعلاميه ها، تلگراف ها و نامه ها از سوي مراجع داخل و خارج و شخصيت هاي ملي - مذهبي، دستگاه حاكم را محاصره كرده بود . حتي مفتي اعظم الازهر مصر، مرحوم شيخ محمود شلتوت، اعلاميه اي خطاب به مسلمانان جهان منتشر كرد . ترجمه قسمتي از اين اعلاميه مهم و هوشمندانه كه در تاريخ 18 محرم 1383 صادر شده بدين قرار است: "به شما مسلمانان هشدار مي دهم، به مسلمانان همه كشورها و به ملت مسلمان ايران كه اين تجاوز و دست درازي بي شرمانه را به سادگي نگاه نكنيد و با تمام نيرو براي نجات علماي ايران از چنگال دژخيمان ديكتاتور ايران مبارزه كنيد و به ستمكاران تكيه ننماييد كه آتش [دوزخ] گريبانتان را خواهد گرفت و در برابر خدا هيچ ياوري نخواهيد داشت ... وقتي علماي ملتي از اداي نقش خلاقه و اخلاقي خويش بازداشته شدند، حال آن ملت چگونه خواهد گشت؟ ... مسلمانان! دست تجاوز به روي علماي دين و روحانيون دراز كردن، جنايتي در حق اخلاق است و داغ ننگي بر پيشاني ملت و بر چهره بشريت" . 59 سرانجام، پس از اعتراضات و فشارهاي پي در پي از سوي مردم و مقامات عالي رتبه حوزه هاي علميه

ص: 10358

جهان، آيت الله خميني، قمي و محلاتي، در تاريخ 12 مرداد 1342 از زندان آزاد شدند، ولي در خانه اي در تهران تحت مراقبت و كنترل قرار گرفتند . بسياري از علما و مردم، مبارزه را پايان يافته تلقي كردند و از قيام و انقلاب كناره گرفتند . پس از دو ماه زندان و مراقبت، امام خميني روز 17 فروردين 43 به قم بازگشت و بدين ترتيب يكي از درخشان ترين مراحل انقلاب اسلامي، براي مدتي به خاموشي گراييد . امام خميني پس از بازگشت از تهران و استقرار در قم، خاطره 15 خرداد را گرامي داشت و فرمود: من 15 خرداد را براي هميشه، عزاي عمومي اعلام مي كنم . قيام 15 خرداد، يادآور دليري ها و رشادت جوانان مسلمان ايران در يكي از تاريك ترين دوران تاريخ كشور است . در اين قيام ديني و آزاديخواهانه، گروه هاي بسياري از مردم به نهضت پيوستند و جان و مال خويش را فدا كردند . شهيد طيب حاج رضايي و حاج اسماعيل رضايي، دو تن از شهيدان والامقام اين جنبش خونين اند . آن دو جمعيت انبوهي را از جنوب شهر تهران، همراه خود به سمت مركز آوردند و صداي "يا مرگ يا خميني" را كه از حلقوم هزاران ايراني بر مي خاست، به گوش شاه رساندند . اين

ص: 10359

دو انقلابي جوانمرد، بعد از چندي دستگير شدند و در 11 آبان همان سال (1342) تيرباران شدند . شمار بسياري از اطرافيان و هواخواهان اين دو مبارز مسلمان، به بندرعباس تبعيد شدند . قيام پانزده خرداد، از جهات مختلف و متفاوت قابل بررسي و امحال نظر است . به عقيده بسياري از صاحب نظران، آنچه بر اهميت و فوق العادگي اين نهضت اصيل مي افزايد، نه شدت و نه گستره و نه شيوه مردم در بروز مخالفت هاي خود بود، بلكه وجهه خاص و مهم اين قيام مردمي، ماهيت ديني آن است . رژيم شاه به خوبي دريافته بود كه خطر چنداني از ناحيه ملي گرايان وي را تهديد نمي كند و آنان به چيزي بيشتر از اصلاحات نمي انديشند . آنچه او را به هراس انداخته بود، ظهور انديشه اي نو و قدرتمند در عرصه سياسي كشور بود و آن همانا شكوفايي اسلام انقلابي و انقلاب اسلامي در صحنه حيات سياسي مردم ايران بود . شايد به همين دليل، شاه در كتاب "انقلاب سفيد" مي كوشيد، ماهيت اسلامي قيام 15 خرداد را انكار كند . وي در كتاب پيش گفته مدعي مي شود رهبر اسلامي قيام "ارتباط مرموزي با حزب توده داشته و آنها بودند كه مقام او را باصطلاح معروف به عرش رسانيدند" . 60 اين در حالي است

ص: 10360

كه حزب نامبرده به پيروي از سياست كشور متبوعش (شوروي) اين قيام مردمي را محكوم و متهم به جانبداري از منافع فئودال ها كردند . بي هيچ ترديدي 15 خرداد آغاز خونين و مبارك انقلاب اسلامي مردم ايران بود . امام خميني پس از 19 روز حبس در زندان قصر به زنداني در پادگان نظامي عشرت آباد منتقل شد . شاه از غيبت امام سؤاستفاده كرده نهضت اسلامي را به شورش كور و بلواي دشمن پسند و اقدامي وحشيانه متهم مي كند . سپس آن را نه قيامي مردمي كه تحريكي از آن سوي مرزها مي خواند و مدعي مي شود كه در اين قيام رهبر مصر، جمال عبدالناصر سهم بسزايي داشته است . وي با انتساب قيام بزرگ خرداد به بيگانگان و گاه متهم كردن آن به ارتجاع و توحش، مي كوشيد ماهيت اصيل آن آشكار نشود; زيرا او به درستي دريافته بود كه ماهيت اين قيام، هرگز استحاله نخواهد شد و دير يا زود دوباره سربرخواهد آورد و يك بار ديگر پايه هاي حكومت او را خواهد لرزاند . اتهامات شاه، هيچ كدام كارگر نيفتاد . زيرا همه ناظران و آگاهان سياسي مي دانستند كه عناصر چپ و كمونيست ها نه تنها هيچ گونه مشاركتي در اين قيام نداشتند، بلكه آن را حركتي كور و ارتجاعي و ضد اصلاحات مترقيانه شاه

ص: 10361

مي خواندند . اصالت و استقلال قيام خرداد به اندازه اي آشكار بود كه اتهام نفوذ و دخالت مصريان نيز در آن، هيچ پيامد خوشايندي براي شاه نداشت . امام خميني در همه ايامي كه در حبس بودند61 و يا تحت مراقبت به سر مي بردند، هيچ يك از سوالات بازجويان را پاسخ نگفت و در همه اين مدت كتاب هاي مربوط به تاريخ معاصر ايران - به ويژه مشروطيت - و كتاب "تاريخ جهان" نوشته جواهر لعل نهرو را مطالعه مي كردند . مقاومت و روحيه ظلم ستيز امام، حتي در زندان و تبعيد، آخرين اميدهاي شاه را به ياس مبدل كرد . دستگاه حاكم از سويي مي كوشيد كه ايران را براي بيگانگان، به ويژه امريكا، امن و داراي ثبات نشان دهد و از ديگر سو غرور شاهنشاهي خود را سخت در معرض لطمه و خدشه مي ديد . او هرگز گمان نمي كرد كه ايران به اين سرعت و يكپارچگي عليه او بسيج شود و عالم و عامي آزادي رهبر قيامي را مطالبه كنند كه او را چنين خوار و بي مقدار كرده بود . هنگامي كه امام خميني را از زندان عشرت آباد به خانه اي در داوديه بردند، مردم تهران چون سيل بدان سوي سرازير شدند و آن منطقه نظامي را مانند نگيني در آغوش همت و ارادت

ص: 10362

خود گرفتند . آخرين حيله اي كه رژيم فريبكار پهلوي انديشيد، آن بود كه در روزنامه هاي دولتي، خبر تفاهم مراجع تقليد را با مقامات حكومتي جعل و منتشر كند . براي امام خميني مقدور نبود كه صداي اعتراض خود را به اين فتنه رياكارانه به گوش مردم برساند، اما همه آنان كه با روحيه و ثبات قدم ايشان آشنايي داشتند، مجعول بودن خبر تفاهم را دريافتند . بيانيه هاي بسياري از سوي علماي وقت منتشر شد و همگي چنين تفاهم مجعولي را تكذيب كردند . شايد موثرترين و گوياترين بيانيه در ميان همه آنچه در آن روزها منتشر شد، اعلاميه افشاگرانه و صريح آيت الله العظمي مرعشي نجفي بود . آيت الله مرعشي در اين اطلاعيه كه مورخ 15 ربيع الاول 15/5/42( 1383( منتشر شد، جزئيات خبر مجعولي را كه روزنامه كيهان و اطلاعات در عصر 12 مرداد 42 چاپ كرده بودند، نقد كرده و پاسخ هاي روشن و متيني به محتواي دروغين آن مي دهد . 62 حملات پي درپي و اعتراض هاي مردمي، مانع از آن شد كه شاه بتواند همه آزادي هاي امام خميني را از وي سلب كند . از اين رو با اسكان امام در منزل شخصي از متدينان تهران (آقاي روغني) موافقت مي كند . اما تا روز آزادي ايشان و بازگشت به قم در شامگاه

ص: 10363

18 فروردين 43، خانه و همه رفت و آمدهاي ساكنان آن، كاملا تحت نظارت و كنترل بود . صبح روز 19 فروردين سال 1343، طلوع خورشيد بهاري و خبر بازگشت امام به قم، كوچه و خيابان شهر را در نور و سرور فرو برد و مردم يكپارچه به خيابان ها و اطراف منزل امام ريختند . به زعم سياست بازان حكومتي، گذشت يك سال از وقايع قم و آزادي بي سر و صداي امام، پايان خوشايندي براي شاه به ارمغان مي آورد . اما مردم قم، چنان از رهبر خود استقبال كردند و جشن و سرور به راه انداختند كه بيشتر نويد "آغاز" به گوش ها مي رسيد، تا وعيد "پايان" . فيضيه را آذين بستند و كوچه و خيابان شهر را به چراغ هاي تابان و گل هاي شادان آراستند . سه روز پس از بازگشت و حضور دوباره در ميان امت وفادار، امام خميني سخناني بر زبان آوردند كه همگان را به اراده آن بزرگمرد براي ادامه راه، اميدوار كرد . امروز جشن معنا ندارد . تا ملت عمر دارد، غمگين در مصيبت 15 خرداد است ... در سرمقاله [ي كيهان و اطلاعات] نوشته بودند كه با روحانيت تفاهم شده و روحانيت با انقلاب سفيد شاه و ملت، موافق هستند . كدام انقلاب؟ كدام ملت؟ ... خميني را

ص: 10364

اگر دار بزنند تفاهم نخواهد كرد . با سرنيزه نمي شود، اصلاحات كرد ... من از آن آخوندها نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح دست بگيرم . من پاپ نيستم كه فقط روزهاي يكشنبه مراسمي انجام دهم و بقيه اوقات براي خود سلطاني باشم و به امور ديگر كاري نداشته باشم . پايگاه استقلال اسلامي اينجاست . بايد اين مملكت را از اين گرفتاري ها نجات داد ... . 63 يكي از فرازهاي مهم سخنان امام در اين سخنراني، اشاره به ريشه هاي فساد و بي ديني در ميان جوانان بود . امام در اين سخنراني فرمودند: وضع معيشت بد است كه اين همه جنايات و مفاسد كه شب و روز در روزنامه ها مي خوانيد به وجود مي آورد . 64 در همين سخنراني، امام به درآميختگي دين و سياست، اشارات روشني مي كنند و اعلام مي دارند: اسلام، براي تمام زندگي انسان، از روزي كه متولد مي شود تا موقعي كه وارد قبر شود، دستور و حكم دارد . 65 چند روز پس از اين سخنراني، امام خميني در مسجد اعظم قم، در جمع گروه كثيري از طلاب و مردم، به تهمت ها و ياوه گويي هاي دولت و رسانه هايش پاسخ گفت . اين سخنراني كه در بيست و ششمين روز فروردين 43 ايراد گرديد، پرتوهاي روشني به نهضت اسلامي افكند و

ص: 10365

خط و مشي انقلاب را ترسيم نمود . امام خميني، خطاب به حاضران، سخناني فرمودند كه هم اينك مي توان از آنها به منشور انقلاب اسلامي و آيين نامه انقلاب ياد كرد . در اين سخنراني امام موضع خود و انقلاب را در برابر " اصلاحات"، "تمدن"، "صنعت"، "ترقي و رشد زنان"، "مساله جوانان"، "ماجراي اسرائيل"، "استعمار فرهنگي"، "قانون گرايي" و ... اعلام مي كنند . پاره هايي از اين سخنراني مهم بدين قرار است: ما را كهنه پرست معرفي مي كنند; ما را مرتجع معرفي مي كنند . جرايد خارج از ايران، آنهايي كه با بودجه هاي گزاف براي كوبيدن ما مهيا شده اند، در خارج ما را مخالف اصلاحات ... معرفي مي كنند . مخافل ترقي مملكت معرفي مي كنند . مي گويند: "آخوندها مي گويند كه برق نمي خواهيم! مي گويند طياره نمي خواهيم ... اينها مي خواهند به قرون وسطا برگردند! " ... علماي اعلام با اين زدن ها، كشتن ها، قلدري ها و ديكتاتوري ها مخالف اند . اين كهنه پرستي است؟ ... ما با آثار تمدن مخالف نيستيم، اسلام با آثار تمدن مخالف نيست ... اين افكار نوراني كه در علماي اعلام هست ... مال اسلام است ... تبعيت از همه، سربسته و دربسته همه مخازن مملكت را تحويل ديگران دادن، ارتجاع است . روي اين ارتجاع سياه ... شما كه عمال استبداد هستيد و با زور سرنيزه و

ص: 10366

قلدري با اين ملت بيچاره عمل مي كنيد، تمام قوانين را زير پاگذاشته ايد، به تمام احكام اسلام بي اعتنايي مي كنيد، شما مترقي هستيد؟ ... شما مظاهر تمدن را وقتي كه در ايران مي آيد چنان از صورت طبيعي، خارج مي كنيد كه چيز حلال را مبدل به حرام مي كنيد . اين راديو، براي اين بساطي است كه اينها راه انداخته اند؟ ... استفاده ممالك متمدن از اين آلات جديد، همين جور است كه آقايان در اينجا استفاده مي كنند؟ ... تمام اينها به دست استعمار است كه روزنامه ها را اين طور مبتذل مي كنند تا فكر جوان ها را مسموم كنند . استعمار است كه برنامه فرهنگي ما را جوري تنظيم مي كند كه جوان نيرومند در اين مملكت نباشد ... ما با اين مظاهر مخالفيم ... ما مي گوييم دانشگاه هاي شما طوري نباشد كه برنامه هايش جوان هاي ما را بد بار بياورد . جوان هاي ما را مبارز بار بياوريد . جوان هاي ما را جوري بار بياوريد كه در مقابل استعمار ايستادگي كنند . ... ما با ترقي زن ها مخالف نيستيم . با اين فحشا مخالفيم . با اين كارهاي غلط مخالفيم . مگر مردها آزادند كه زن ها مي خواهند آزاد باشند!؟ مگر آزادمرد و آزادزن با لفظ درست مي شود؟ ... شما كارشناس نظامي از اسرائيل به اين مملكت مي آوريد . شما محصلين را از اينجا

ص: 10367

به اسرائيل مي فرستيد . ما با اينها مخالفيم ... اي مردم عالم بدانيد ملت ما با پيمان با اسرائيل مخالف است . اين ملت ما نيست . اين روحانيت ما نيست . دين ما اقتضا مي كند كه در مقابل مسلمين با دشمن پيوند نكنيم . 66 بخش هايي از اين سخنراني، پاسخ به ياوه گويي هاي شاه بود كه در همان روزها، گفته بود: "ما كهنه پرستي و افكار ارتجاعي را مي كوبيم و ... " . امام با شجاعت بي نظيري پاسخ فرمود: "مردك باز دست از حرف هايش برنمي دارد و به افكار اسلامي نسبت كهنه پرستي و ارتجاعيت مي دهد" . اين سخنان پرشور و شجاعانه، در آن روزهاي خفقان، بازتاب ژرف و شگفت انگيزي در محافل ملي و مذهبي ايران داشت و بسياري از روشنفكران و سياستمداران كشور را به تحسين و شگفتي واداشت . 67 همين سخنان بهت آور و هيبت شكن بود كه نام و لقب "بت شكن" را برازنده رهبر از جان گذشته انقلاب، حضرت امام خميني (قدس سره الشريف) كرد و تا هميشه نام و ياد او را جاودانه نگه خواهد داشت . 15 خرداد 43، سالگشت قيام 15 خرداد 42، روزي پربار براي انقلاب اسلامي است . در اين روز امام خميني، همراه با تني چند از مراجع و علماي قم،

ص: 10368

با صدور بيانيه اي مشترك ياد و نام شهيدان آن روز بزرگ را گرامي داشتند و از مردم خواستند كه بر هوشياري و مقاومت خود بيفزايند . همچنين در اين اعلاميه، 15 خرداد، عزاي عمومي اعلام شد . امضاكنندگان بيانيه مشترك، بدين قرار بودند: روح الله موسوي خميني، محمدهادي حسيني ميلاني، شهاب الدين نجفي مرعشي و حسن طباطبايي قمي . 68 سه هفته پس از برگزاري سالگشت قيام 15 خرداد، سران نهضت آزادي كه به حمايت از قيام مردمي در خرداد 42 دست به تحركاتي زده بودند، در دادگاه هاي نظامي شاه محاكمه و به زندان هاي طويل المدت محكوم شدند . پس از آن كه دادگاه تجديدنظر حكم حبس مجاهد نستوه آيت الله طالقاني و مهندس مهدي بازرگان را تاييد كرد، امام خميني اعلاميه اي صادر كردند كه با اين عبارات آغاز مي شد: بسم الله الرحمن الرحيم . و سيعلم الذين ظلموا اي منقلب ينقلبون . من خوف داشتم اگر در موضوع بيدادگري نسبت به حجةالاسلام آقاي طالقاني و جناب آقاي مهندس بازرگان و ساير دوستان، كلمه اي بنويسم، موجب تشديد امر آنها شود و ده سال زندان به پانزده سال تبديل گردد . اينك كه حكم جائرانه دادگاه تجديدنظر صادر شد، ناچارم از اظهار تاسف از اوضاع ايران عموما و اوضاع دادگاه خصوصا ... راي دهندگان [در دادگاه] بايد منتظر رنوشت سختي

ص: 10369

باشند . 69 شعله هاي نهضت اصلاحي مردم ايران، عليه رژيم امريكايي و مستبد شاه; همچنان با سخنراني ها، پيام ها، و نامه هاي امام افروخته تر مي شد و مردم روز به روز آگاه تر، بيدارتر و براي مبارزه با حكومت فاسد پهلوي، آماده تر مي شدند . امام خميني ضمن گرم نگه داشتن درس و بحث هاي حوزه و افاضات علمي و پرورش طلاب فاضل و مستعد، همواره سياست هاي شاه را مورد انتقاد قرار مي داد و هيچ يك از حركات مهم سياسي دستگاه از نگاه اين قائد دلسوز، مخفي نمي ماند . در اين سال ها، دانش و سياست چنان درهم آميخته شده بودند كه قم به اندازه موقعيت علمي خود، اهميت سياسي يافته بود . مبارزه با كاپيتولاسيون و تبعيد به تركيه شاه، از پس از كودتاي 28 مرداد، دريافته بود كه براي استمرار سلطنت و گستراندن سلطه جابرانه خود بر همه اجزا و لايه هاي دروني و بيروني كشور، چاره اي جز تكيه بر قدرت و نفوذ امريكا ندارد . همه تصميمات و راهكارهاي دولت هاي وقت، به نوعي زمينه را براي اطمينان بخشيدن به امريكا براي سرمايه گذاري هاي بيشتر و حضور فعال تر در ايران آماده مي كرد . امريكا نيز از اين موقعيت، كمال استفاده را مي برد و به كمتر از بلعيدن همه منابع موجود در ايران و تبديل ايران به بازار كالاهاي مصرفي خود

ص: 10370

و تسليحات رضايت نمي داد . براي اينكه امريكا با اطمينان بيشتري به حضور استعماري خود در ايران ادامه بدهد، كابينه علم لايحه اي را - پس از تصويب در هيات وزيران - به مجلس سنا برد كه در اصطلاحات سياسي، از آن به "كاپيتولاسيون" ياد مي كنند . اين لايحه ننگين كه براي همه مستشاران و ديگر اتباع امريكايي، مصونيت قضايي و سياسي ايجاد مي كرد، در تاريخ 14 مهر 1343 در مجلس پيش گفته با 73 راي موافق

ص: 10371

و 63 راي مخالف به تصويب رسيد . رژيم شاه مي دانست كه پخش اين خبر، چه مخالفت هايي را برخواهد انگيخت و بسا پيش بيني كرده بود كه رسيدن خبر تصويب لايحه به امام خميني چه واكنش انقلابي و تندي در پي خواهد داشت . از اين رو از پخش خبر آن جلوگيري كرد و اجازه درج آن را در مطبوعات نداد . اما مجله داخلي مجلس شورا، پس از گذشت چند روز از تصويب لايحه به دست رهبر بزرگ انقلاب اسلامي رسيد و ايشان در كمال تاثر و تاسف، متن كامل سخنراني ها و گفتگوهايي را كه ميان نمايندگان مجلس و رئيس دولت، رد و بدل شده بود، مطالعه كردند . 70 امام خميني به فراست دريافت كه اين لايحه بيگانه پسند، همه موانع حقوقي و قانوني را براي حضور نيروهاي امريكايي در ايران و تضمين امنيت آنان برمي دارد . رژيم شاه، آماده برگزاري مراسم و جشن هاي پرهزينه چهارم آبان (سالروز تولد محمدرضا) مي شد . اين جشن هاي فرمايشي، هرساله با صرف مخارج گزاف به بودجه كشور تحميل مي شد و كسي را ياراي كناره جستن از آن نبود . شور و شعفي دروغين، كوچه و خيابان هاي شهر را زير زرق و برقي دلخراش فرو برده بود . امام خميني نيز تصميم گرفت كه در

ص: 10372

همان روز (چهارم آبان) كه مصادف شده بود با سالروز ميلاد خجسته حضرت زهرا - سلام الله عليها - و ولادت خودشان، براي مردم سخنراني كند و پرده از اين آخرين دستاورد انقلاب شاه و ميهن! بردارد . خبر سخنراني به اكثر شهرها رسيد و گروه هاي بسياري از مردم، خود را براي حضور در قم و شنيدن سخنان رهبر خود، به قم رساندند . شاه، براي بازداشتن امام از ايراد سخنراني، نماينده اي به بيت معظم له فرستاد، ولي امام او را نپذيرفت و همچنان بر اراده خود پاي عزم فشرد . در آن روز تاريخي، امام خميني با چهره اي برافروخته و متاثر، در ميان هزاران نفر از مردم مومن و انقلابي كشور، حاضر شدند و سخنان شورانگيز خود را با ذكر آيه استرجاع (انالله و انااليه راجعون) آغاز كردند . من تاثرات قلبي خودم را نمي توانم اظهار كنم . قلب من در فشار است . از روزي كه مسائل اخير ايران را شنيدم، خوابم كم شده، [گريه حضار] ناراحت هستم، قلبم در فشار است . من با تاثرات قلبي، روزشماري مي كنم: چه وقت مرگ پيش بيايد . [گريه شديد حضار] . ايران ديگر عيد ندارد . عيد ايران را عزا كردند . عزا كردند و چراغاني كردند . عزا كردند و دسته جمعي

ص: 10373

رقصيدند . ما را فروختند، استقلال ما را فروختند، باز هم چراغاني كردند، پايكوبي كردند . اگر من به جاي اينها بودم، اين چراغاني ها را منع مي كردم . مي گفتم بيرق سياه بالاي سر بازارها بزنند، بالاي سر خانه ها بزنند، چادر سياه بالا ببرند . عزت ما را پايكوب كردند، عظمت ايران از بين رفت، عظمت ارتش ايران را پايكوب كردند . قانوني به مجلس بردند كه در آن، اولا ما را ملحق كردند به "پيمان وين" و ثانيا الحاق كردند به آن: كه تمام مستشاران نظامي امريكا ... . 71 سخنان آگاهي بخش و تاثرانگيز و بريده بريده امام، هر بار با فرياد و شيون حاضران همراه مي شد . امام در اين سخنراني، با ساده ترين بيان معناي حقيقي اين لايحه را براي مردم توضيح دادند . پس از آن از گرفتاري ها و مشكلات مردم سخن گفتند و يادآور شدند كه همه مشكلات ما از امريكا است . امريكا از انگليس بدتر، انگليس از امريكا بدتر، شوروي از هر دو بدتر، همه از هم بدتر و همه از هم پليدترند . ليكن امروز سر و كار ما با امريكاست ... امروز تمام گرفتاري ما از امريكاست . تمام گرفتاري ما از اسرائيل است، اسرائيل هم از امريكاست، اين وكلا [كه به كاپيتولاسيون

ص: 10374

راي دادند] هم از امريكا هستند . اين وزرا هم از امريكا هستند، همه دست نشانده امريكا هستند، چرا در مقابل آن نمي ايستند، داد بزنند؟ 72 يكي ديگر از محورهاي سخنان امام در روز تاريخ ساز، دعوت ايشان از علما و روحانيون براي حضور در صحنه هاي سياسي كشور بود . اعلام خطرهاي امام در اين سخنراني، آن چنان جدي و صادقانه بود كه حجت را بر همگان تمام كرد و از آن پس جماعت روحاني را با همين محك (توجه به اعلام خطرهاي امام) مي سنجيدند . اي علماي ايران! اي مراجع اسلام! من اعلام خطر مي كنم . اي فضلا! اي طلاب! اي حوزه هاي علميه! اي نجف! اي قم! اي مشهد! اي تهران! اي شيراز! من اعلام خطر مي كنم . من تمام روحانيين را تعظيم مي كنم . من بار ديگر دست تمام روحانيين را مي بوسم . آن روز [ماجراي 15 خرداد] اگر دست مراجع را بوسيدم، امروز دست كاسب را هم مي بوسم . [گريه و احساسات شديد مردم] . 73 در همين سخنراني، امام خميني براي چندمين بار، توجه حكومت را به قانون جلب مي كنند و از همه مي خواهند كه دست كم به قانون اساسي كشور كه از زمان مشروطه در ايران معمول بوده است، عمل كنند . استناد امام به قانون اساسي مشروطه و اعتراض ايشان

ص: 10375

به استنكاف شاه از عمل بدان، از فراست و آشنايي امام با شيوه مبارزه سياسي خبر مي داد . وي در عين آنكه با شجاعانه ترين لحن با شاه سخن مي گفت، از راهكارهاي قانوني نيز غافل نشده و انگشت نقد بر يكي از اساسي ترين و عميق ترين ضعف هاي حكومت پهلوي نهاد: به حسب نص قانون، طبق اصل دوم متمم قانون اساسي، تا مجتهدين در مجلس نظارت نداشته باشند، قانون هيچ اعتباري ندارد . از اول مشروطه تا به حال، كدام مجتهد نظارت داشته است؟ اگر پنج نفر مجتهد در اين مجلس بود، حتي اگر يك روحاني در اين مجلس بود، تو دهن اينها مي زد، نمي گذاشت اين كار انجام شود، مجلس را به هم مي زد . 74 امام خميني به اين سخنراني آگاهي بخش و صريح، بسنده نكردند و در همان روز )4 آبان 1343( بيانيه اي صادر كردند . در اعلاميه، راي مجلس به كاپيتولاسيون، راي به اسارت ايران و ايراني قلمداد شده است و از آن به "سند بردگي ملت ايران" نام مي برند . اين اعلاميه به قدري صريح و به دور از مجامله و ابهام گويي و كمترين مماشات است كه شاه را بر سر دوراهي قرار داد: يا خود در ايران بماند و يا امام خميني . فراز كوتاهي از اين اعلاميه بدين

ص: 10376

قرار است: اكنون من اعلام مي كنم كه راي ننگين مجلسين، مخالف اسلام و قرآن است و قانونيت ندارد، مخالف راي ملت مسلمان است، وكلاي مجلسين، وكيل ملت نيستند، وكلاي سرنيزه هستند . راي آنها در برابر ملت و اسلام و قرآن، هيچ ارزشي ندارد و اگر اجنبي ها بخواهند از اين راي كثيف سؤاستفاده كنند، تكليف ملت تعيين خواهد شد ... بر ملت ايران است كه اين زنجيرها را پاره كنند، بر ارتش ايران است كه اجازه ندهند چنين كارهاي ننگيني در ايران واقع شود ... اين دولت را ساقط كنند . وكلايي كه به اين امر مفتضح راي دادند، از مجلس بيرون كنند ... . 75 افشاگري امام خميني عليه احياي رژيم كاپيتولاسيون كه بازمانده از سنت هاي استعماري در قرن نوزدهم بود، ايران را در آستانه قيامي ديگر قرار داد . اما رژيم شاه با بهره گيري از تجربه هاي پيشين خود، بويژه ماجراي 15 خرداد 42، با همه قوا و تمهيداتي كه از پيش انديشيده بود، دست به كار شد . غير از اين، قيام آبان، تفاوت ديگري نيز با نهضت 15 خرداد داشت: در قيام 15 خرداد، تقريبا همه مراجع و نامداران حوزه به ميدان آمده بودند و با همه توان و نفوذي كه داشتند، قيام مردمي 15 خرداد را ياري

ص: 10377

و پشتيباني كردند . اما در مدت يك سالي كه گذشته بود، برخي از رهبران نهضت به مصلحت گرايي و محافظه كاري گراييده بودند و كمتر گفتار و رفتارهاي انقلابي، از آنان سر مي زد . مبارزه دوباره و جديد امام عليه رژيم وابسته پهلوي، اين بار با مشكلات بيشتري رو به رو بود: از سويي شاه و همدستانش مجرب تر از پيش عمل مي كردند و از سوي ديگر حوزه هاي علميه، آن وحدت و همدلي سابق را نداشتند . اين اختلاف، و آن اتحاد، دست شاه را براي شدت عمل و تصميم هاي خطرناك باز مي كرد . شاه هم به دليل حمايت هاي بيشتر امريكا و هم از سر كينه و بغضي كه از امام به دل داشت، و هم به دليل احساس ايمني از شورش يكپارچه حوزه ها، اين بار تصميم گرفت امام را به خارج از كشور تبعيد كند . ارتشبد سابق حسين فردوست كه از نزديكان شاه و دربار پهلوي بود، در خاطرات خود، مي نويسد: "اين تصميم [تبعيد امام به تركيه] پس از چند روز مطالعه، به دستور مستقيم امريكا بود . "76 نويسنده كتاب "حديث بيداري" ماجراي تبعيد امام را به تركيه اين چنين گزارش مي كند: " سحرگاه 13 آبان 1343 دوباره كماندوهاي مسلح اعزامي از تهران، منزل امام خميني را در قم محاصره كردند . شگفت

ص: 10378

آنكه قت بازداشت، همانند سال قبل، مصادف با نيايش شبانه امام خميني بود . حضرت امام، بازداشت و به همراه نيروهاي امنيتي مستقيما به فرودگاه مهرآباد تهران اعزام و با يك فروند هواپيماي نظامي كه از قبل آماده شده بود، تحت الحفظ مامورين امنيتي و نظامي به آنكارا پرواز كرد . عصر آن روز، ساواك، خبر تبعيد امام را به اتهام اقدام عليه امنيت كشور! در روزنامه ها منتشر ساخت . علي رغم فضاي خفقان، موجي از اعتراضها به صورت تظاهرات در بازار تهران، تعطيلي طولاني مدت دروس حوزه ها و ارسال طومارها و نامه ها به سازمان هاي بين المللي و مراجع تقليد جلوه گر شد" . "آيت الله حاج آقا مصطفي خميني نيز در روز تبعيد امام بازداشت و زنداني شد و پس از چندي در 13 ديماه 1343 به تركيه نزد پدر تبعيد گرديد . دوران تبعيد امام در تركيه بسيار سخت و شكننده بود . حضرت امام حتي از پوشيدن لباس روحانيت در آنجا ممنوع شده بود . اما هيچ يك از فشارهاي رواني و جسمي نتوانست آن حضرت را وادار به سازش كند . محل اقامت اوليه امام، هتل بولوار پالاس آنكارا بود . فرداي آن روز براي مخفي نگاه داشتن محل اقامت ، امام را به محلي واقع در خيابان آتاتورك منتقل

ص: 10379

كردند . چند روز بعد )21 آبان) براي منزوي تر ساختن ايشان و قطع هرگونه ارتباطي، محل تبعيد را به شهر بورسا واقع در 46 كيلومتري غرب آنكارا نقل مكان دادند . در اين مدت امكان هرگونه اقدام سياسي از امام خميني سلب شده و ايشان تحت مراقبت مستقيم مامورين اعزامي ايران و نيروهاي امنيتي تركيه قرار داشت" . 77 اقامت امام خميني در تركيه يازده ماه به درازا كشيد . شاه اين غيبت اجباري را مغتنم شمرد و همه آن اقدامات شومي كه از بيم امام تعطيل و يا به تعويق انداخته بود، به مرحله اجرا گذاشت . همچنين شاه توانست، بقاياي مقاومتي را كه اينك رهبر خود را از دست داده بود، سركوب كند و درجه اختناق و استبداد را در كشور به بالاترين حد خود برساند . در اين مدت، مردم و عالمان حوزه از حال امام خبرهاي روشن و شفافي نداشتند . پس از اصرار مراجع و فشار مردم، رژيم دو سه بار مجبور شد كه با اعزام نمايندگاني از جانب علما براي كسب خبر از حال امام و اطمينان از سلامت ايشان موافقت كند . امام نيز طي چندين نامه به خويشان و علماي حوزه با كنايه و اشاره و گاه در قالب دعا، همگان را

ص: 10380

از عزم خود براي ادامه مبارزه با رژيم شاه آگاه كرد . در همين نامه ها بود كه امام خواستار ارسال كتابهاي دعا و فقهي شدند . در اين مدت، اگرچه ايران رهبري نستوه و آگاه را از دسترس خود، بيرون مي ديد، اما اين فرصت براي امام فراهم آمده بود كه دست به تاليف يكي از ماندگارترين آثار فقهي در عصر حاضر بزنند . كتاب "تحرير الوسيله" در همين ماههاي معدود اقامت در تركيه نگاشته شد و اين درس بزرگي است براي همه آنان كه گاه كاري را بهانه تعطيل كردن كاري ديگر مي كنند . تاليف و نگاشتن، در آن روزهاي سرد و مضطرب تنها از عهده قلم عالمي برمي آمد كه در سخت ترين شرايط روحي و جسمي، قوت قلب و اطمينان خاطر خود را از كف نداده باشد . تحريرالوسيله، اگرچه خود كتابي فقهي است، نحوه تاليف و شرايط مولف آن، درس بزرگ اخلاقي براي همه حوزويان و هر دانش پژوه ديگري است . افزون بر اين، تحريرالوسيله در شمار نخستين كتابهايي است كه فتاواي مرجعي را در باب مسائل مهمي چون احكام جهاد، دفاع، امر به معروف و نهي از منكر و برخي ديگر از مسائل روز، در خود جاي داده است . درباره اين كتاب در بخش "آثار امام" بيشتر سخن خواهيم گفت

ص: 10381

. پانوشتها: 1 . خمين: شهري است در جنوب شرقي استان مركزي ايران (اراك) كه بيش از 1500 سال پيشينه دارد . به اين شهر و روستاهاي اطرافش، كمره نيز مي گفتند . از اين رو امام خميني در پاي بعضي از اعلاميه هاي خود "خميني كمره اي" امضا مي كردند . 2 . قادري، سيدعلي . خميني روح الله (زندگينامه امام خميني براساس اسناد و خاطرات و خيال) موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (ره) . 3 . بعدها بنا به وصيت آن مرحوم جنازه اش را به جوار حرم علوي در نجف انتقال دادند . 4 . همزمان با اعدام قاتل سيد مصطفي، مظفرالدين شاه همراه صدراعظم خود به سفر خارج رفت . 5 . برابر با 24 سپتامبر 1902 ميلادي . 6 . ر . ك: مجله ندا، بهار 1369، مصاحبه با خواهر رضاعي امام، ص7 . 140 . از ميان اسناد بايگاني آية الله پسنديده، يك شماره از روزنامه "ادب" بيرون آمد كه حكايت قتل پدر و قصاص قاتل را گزارش كرده بود . 8 . در ميان سخنان امام تحليلهاي بسياري درباره نهضت مشروطيت وجود دارد كه نشان از اهميت اين نهضت در چشم و دل امام دارد: از جمله ر . ك: صحيفه نور، ج1، ص9 . 266

ص: 10382

- 255 . قادري 10 . 165 . همان، ص 11 . 153 . قادري، سيدعلي . خميني روح الله، ج1، ص12 . 185 . ج3، ص13 . 9 . قادري، سيدعلي، خميني، روح الله ، ج1، ص14 . 234 . همان، ص15 . 234 - 3 . اراك، اينك مركز استان مركزي است و شهري صنعتي كشاورزي است . آن هنگام كه امام خميني به اين شهر هجرت كردند، نزديك به صد سال از بناي جديد آن مي گذشت . در آن زمان بيشتر به سلطان آباد يا عراق شهرت داشت; تا اين كه هيات وزيران در سال 1314 ه . ش نام آن را به اراك تغيير داد . معمولا عراق - و يا اراك - به منطقه اي بزرگ گفته مي شود كه به طور متوسط نج شهر مهم و بيش از سيصد روستا داشته باشد - در قديم براي آن كه نام اين منطقه با عراق عرب، اشتباه نشود، از او به عراق عجم ياد مي كردند . در فرهنگ معين آمده است: "اراك در سال 1240ه . ق . به توسط يوسف خان معروف به گرجي در زاويه جنوب غربي دشت فراهان بنا شده است" . (معين، ج5، ص16 . )114 . قادري، سيدعلي، خميني روح الله، ج1، ص278 .

ص: 10383

با تغيير و تلخيص . 17 . قم، شهري است تاريخي كه نامش در روايات آمده است . بزرگترين شرافت و امتياز اين شهر، استقبال از دختر موسي بن جعفر - عليه السلام - و نگهداري جسم او در خاك خود هست . بنا به نقل تاريخ حضرت معصومه - سلام الله عليها - در مسير رفتن به سوي خراسان براي ديدن برادر معصومش حضرت امام رضا - عليه السلام - در ساوه بيمار شد . از همراهان خواست كه او را پيش از مرگ به قم برسانند تا در همان جا خداي خود را ديدار كند . بنا به نقل روايتي در سفينة البحار، ج2، ص446، امام موسي بن جعفر (ع) فرموده اند: "مردي از قم مردم را به حق و آزادي فرا مي خواند و مردم كه اراده اي نيرومند و تصميمي فولادين دارند، دعوتش را پاسخ مي گويند و گرد او حلقه مي زنند . آنان از حوادث و ناملايمات هراسناك نمي شوند و از تلاش و مجاهدت به ستوه نمي آيند ... " . سن حضرت معصومه - سلام الله عليها - هنگام وفات در قم، هيجده سال بوده است . 18 . صحيفه نور، ج1، ص19 . 266 - 255 . صحيفه نور: ج1، ص261; كوثر: ح2، ص20 . 56 . به

ص: 10384

گفته خود او، دليل امتناعش از قبول اين درخواست، بي رغبتي و نارضايتي از زندگي در قم بوده است; گويا ايشان به زندگي در تهران كنار خانواده اش راضي تر و خشنودتر بوده است . 21 . قادري، سيدعلي، خميني روح الله: ج1، ص22 . 430 . انصاري، حميد - حديث بيداري: ص23 . 26 . ر . ك: پيام رهبر معظم انقلاب به يادواره فقهي آية الله العظمي بروجردي، در سال 1370 . اين يادواره به مناسبت گذشت سه دهه از ارتحال آن فقيه بزرگوار در بروجرد برگزار شد . 24 . ر . ك: آينه پژوهش، سال دوم، شماره اول (خرداد و تير 1370(، مقاله "روش فقهي مصلح بزرگ آيت الله العظمي بروجردي" به قلم ابوالفضل شكوري، ص25 . 7 - 30 . همان، 26 . 17 . پس از پايان يافتن بناي مدرسه خان، برنامه درسي منظمي براي آن تنظيم مي شود كه در آن فراگيري زبان انگليسي نيز گنجانده شده بود ... وقتي آن را [آيت الله بروجردي] ديد، گفت: "اگر كسي يك زبان بداند، يك آدم، اگر دو زبان بداند، دو آدم و اگر سه زبان بداند، سه آدم است . " ر . ك: مجله حوزه، مرداد - آبان 1373، ص: 27 . 167 . مجله اطلاعات هفتگي، 18

ص: 10385

فروردين 1340، شماره 1017 . به نقل از آينه پژوهش ، شماره خرداد و تير 1370، ص 11و28 . 10 . "امام خميني در تعقيب هدفهاي ارزشمند خويش در سال 1328 خورشيدي ، طرح اصلاح اساسي ساختار حوزه علميه را با همكاري آية الله مرتضي حائري تهيه و به آيت الله بروجردي پيشنهاد داد . اين طرح از سوي شاگردان امام و طلاب روشن ضمير حوزه مورد استقبال و حمايت قرار گرفت، ولي مخالفتها و كارشكني بدان پايه رسيد كه آيت الله بروجردي برخلاف نظريه اوليه و تمايل قلبي از انجام آن منصرف شد . " (ر . ك: انصاري، حميد، حديث بيداري، ص29 . )27 . تقريرات درس اصول آيت الله العظمي بروجردي، از اول مباحث اصول تا ظن . (بين سالهاي 1364 تا 1369 ه . ق) . 30 . دائرة المعارف تشيع، ج 7، ص31 . 267 . روحاني، سيد حميد: بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج1، ص32 . 102 . انصاري، حميد: حديث بيداري، ص33 . 29 . آيت الله كاشاني نيز از لبنان (محل تبعيد) طي پيامي با اين تصميم شاه مخالفت كردند . رك: حديث بيداري، ص34 . 32 . مجله تاريخ و فرهنگ معاصر، شماره 6و7، ص35 . 155 . صحيفه نور، ج12، ص36

ص: 10386

248 . همان، ج18، ص37 . 181 . پارسانيا، حميد: حديث پيمانه، ص38 . 277 . يك صد سال مبارزه روحانيت، ص 79، و صحيفه نور، ج16، ص39 . 91 . تحرير تاريخ شفاهي انقلاب اسلامي، ص40 . 150 . صحيفه نور، ج1، ص41 . 15 . جنبش مخالفت با لايحه انجمنهاي ولايتي و ايالتي به نهضت دوماهه شهرت يافت . 42 . صحيفه نور، ج1، ص43 . 33 . محمدحسن رجبي، زندگينامه سياسي امام خميني، ص44 . 177 . صحيفه نور، ج1، ص45 . 40 . صحيفه نور، ج1، ص46 . 16 . براي آگاهي از نظر كمونيستها درباره قيام 15 خرداد، رجوع كنيد به: حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج1، ص47 . 515 . محمدحسن رجبي، زندگينامه سياسي امام خميني، ج1، ص48 . 181 . همان . 49 . ايران و تاريخ، ص 2 و 341 . به نقل از زندگينامه سياسي امام خميني . ص 50 . 183 . همان . 51 . صحيفه نور، ج 1، ص 59 و 52 . 60 . همان، ص 53 . 63 . همان، ص 54 . 46 . حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 398 تا 55 . 450 . مراد

ص: 10387

امام اين بوده است كه نگوييد الان هم بايد به روش شيخ عبدالكريم حائري عمل كرد و ساكت بود . از جملات بعدي امام چنين برمي آيد كه اگر در زمان مرحوم شيخ عبدالكريم حائري، سكوت جايز و لازم بوده است، الان شرايط فرق كرده و نبايد سكوت كرد . 56 . صحيفه نور، ج 1، ص 57 . 72 . صحيفه نور، ج 1، ص 58 . 94 - 91 . حميد روحاني، بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 4 و 59 . 543 . همان، ص 534 و 60 . 535 . همان، ص 19 . 61 . 513 روز در زندان قصر و سپس در زندان پادگان نظامي عشرت آباد تا هنگام انتقال به خانه اي كه در كنترل نيروهاي امنيتي و انتظامي بود . 62 . متن اين اعلاميه در كتاب "بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني"، ج 1، ص 586 و 587 درج گرديده است . 63 . صحيفه نور، ج 1، ص 64 . 98 - 101 . همان . 65 . همان . 66 . همان، ص 67 . 102 - 117 . بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 68 . 668 . صحيفه نور، ج 1، ص

ص: 10388

69 . 83 . بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني، ج 1، ص 70 . 692 . همان، ص 71 . 708 . همان، ص 72 . 716 . همان، ص 73 . 724 . همان، ص 74 . 720 . همان، ص 75 . 725 . صحيفه نور، ج 1، ص 76 . 149 - 153 . حسين فردوست، ظهور و سقوط پهلوي، انتشارات اطلاعات، ص77 . 516 . حميد انصاري، حديث بيداري، ص66 و 56 . رضا بابايي

ص: 10389

كتاب و دريا

اشاره

20 چكيده: گزارشي از آرامگاه سه بانوي خاندان امام خميني در قم جاده قم همچنان از بيابان مي گذرد. با اين وجود مزارع سرسبز، كشتزارهاي وسيع، درختان جوان و شاداب با كلبه هايي كه بوي زندگي و تلاش از آن به مشام مي رسد، سرافراز و برومند، اينجا و آنجا در بيابان پيش مي روند. نسيم آرام بهاري از دشت و دمن عبور مي كند، زمين را مي نوازد و شكفتن مي آموزد. بهار مادر طبيعت است. و ما، در بهار به قم مي رويم. قم شهر بزرگان دين است. قم شهر امن آخر زمان است. علم از قم به جهان پرتو مي افكند. قم فرزند كربلا است. در هرگوشه اي از اين خاك مبارك نوري از انوار الهي تجلي يافته است. براستي چرا امام خميني كبير كه شهيد شيخ راغب حرب او را "اميرمسلمين" و آلبارو ماچوردوم شاعر و نويسنده اسپانيايي او را "مرد قرن بيستم" مي خوانند خود را "قمي" مي ناميد؟ تعجبي ندارد. زيرا او اهل اينجا بود. و اهل او اينجا هستند. ما نمي دانستيم آن زنان بزرگواري كه امام ما را براي اسلام و ايران پرورش دادند و او از دامان ايشان به معراج حقايق رفت و بعدها در زمستان عمر، بهار وجودش جهان را شكوفا كرد، سالها قبل گمنام و بي هياهو، پس از عمري تلاش

ص: 10390

و ايثار در "خاك فرج" قم به خاك آرميده اند. مزار "خاك فرج" اينك در ميان شهر قم قرارگرفته است، هرچند ديگر به مزارات نمي ماند. به جاي قبرستان قديمي از دل خاك ساختمان درمانگاهي دردست احداث سربرآورده كه در ميان گياهان تازه غرس شده و ديوار و نرده آهني محصور است. از گورستان قديمي دو يادگار باقي است، اول: آرامگاه امامزاده احمد، از نوادگان حضرت زين العابدين عليه السلام و دوم: سنگ سپيدي كه سه مقبره باقيمانده را دربرگرفته است. اين دو يادگار، رهگذران را به ياد تاريخ مي اندازند. اينك ما مي رويم تا گوشه اي از تاريخ كشورمان را زيارت كنيم. امام خميني و يادگارشان همواره اين مقابر را گرامي مي داشتند، زيارتشان مي كردند و فاتحه مي خواندند. مادر امام (هاجرخانم) هنوز جوان بود كه اشرار، همسر مجتهدش را كه پناه بي پناهان منطقه خويش بود به نامردي شهيد كردند و او شد همسر شهيد و نگهبان و نگهدار يتيمانش: سه دختر و سه پسر، كوچكترينشان "روح الله" چندماهه. بايد آنان را به ثمر مي رساند و سنگيني اجراي عدالت درباره قاتلين همسرش را نيز بردوش داشت. استوار ايستاد و از فرزنداني خرد و ناتوان زنان و مردان بزرگ و پاكدامن تربيت كرد. آيا مي دانست كه فرزند كوچكتر او دوهزار و پانصدسال شاهنشاهي منفور را برزمين

ص: 10391

خواهدكوبيد و قرن بيستم را زير و رو خواهدكرد؟ وظيفه اي دشوار داشت و تنها بود. بانوي بزرگوار ديگري بدو پيوست و يار و ياورش شد: صاحبه خانم (عمه امام) . اين انسان ايثارگر زندگي و آرامش خود را رها كرد تا همسر شهيد تنها نماند. زيرا كه خود خواهر شهيد بود و يادگار برادر را نمي توانست تنها ببيند. عمه مكرمه امام خميني شيرزني دلاور بود كه در برابر دزدان و اشرار مي ايستاد و كلامش همچون سخن فرمانده اي اعتبار داشت. آيت الله پسنديده (رحمة اللهعليه) در خاطرات خود از او به عنوان "عالمه با شهامت" نام مي برد. (1) اين دو بانوي گرامي براي اجراي عدالت و خونخواهي شهيدشان سفري مخاطره آميز را آغاز كردند، از خارهاي مغيلان گذشتند، و در پايتخت با سماجت و شهامت مثال زدني خويش آنقدر ماندند تا سرانجام عدالت را درباره اشرار و قاتلين آيت الله شهيد اجرا كردند. (2) ما به زيارت چنين بانواني مي رويم; آنان كه دامان گرم خود را پناهگاه امام ما ساختند و به او شجاعت و مهر آموختند. در آنچه با كلام و پيام امام درباره زنان مي بينيم نقش اين دو بانوي مومن و شجاع بي شك جلوه گري مي كند. آنان همچون دو رود بزرگ درياي وجود امام را سرشار كردند، يكي آرام و

ص: 10392

عميق و ديگري عميق و خروشان. شجاعت شگفت انگيز آنان را در كلام امام عليه مستكبران عالم مي بينيم و درياي صداقت و عاطفه آنان را در اشعار امام عارفان. با اين همه، قدر اين دو مربي نمونه ناشناخته مانده و در زندگينامه امام سيماي آنان طرحي دور و كمرنگ دارد. گويي در غبار زمان گم شده اند. آنچه درباره آنان مي دانيم چند سطري بيش نيست. امام خميني كه علاقه اي به آنچه بوي نفسانيت از آن مي آمد نداشت از خود و خانواده اش كم گفته است. اگر هوشياري و اراده يادگار فقيد امام كه خود را وقف مرادش كرده بود نبود، همين چند سطر و مدرك جزيي نيز محو مي شد. گو اينكه همين خاطرات اندك دريچه اي است بركانون پرورش ياور محرومان و مستضعفان جهان. و مهم آنكه از آن بانوان گرانقدر كتابي مانده است و دريايي: كتاب زندگي امام روح الله خميني و درياي بيكران آثار وجودي او. روي سنگ آرامگاه هردوي آنان يك تاريخ وفات به چشم مي خورد: 1336 هجري قمري، يعني كه هردو در يك سال عالم فاني را وداع كردند. گويي بدون يكديگر توان ماندن نداشتند. در اين زمان فرزندان شهيد همه به ثمر رسيده بودند و روح الله كه جوانترين بود، اينك جواني است برومند و در آغاز مهاجرتي كبير كه

ص: 10393

خميرمايه آن در زمان حيات هاجرخانم و صاحبه خانم فراهم شده بود. نويسنده اي مادر امام را "هاجر زمان" ناميده و اهميت نقش او را در انقلاب اسلامي يادآور شده است. (3) اهميت نقش عمه حضرت امام (صاحبه خانم) نيز درخور توجه بسيار است. با اين وجود نويسندگان معدودي به خود زحمت نوشتن درباره چنين بانواني را كه پيروان راستين زهراي مرضيه (س) و زينب كبري (س) هستند به خود داده اند. گويي در جريان اين تاريخ مظلوميت از ابتدا رقم اصلي بوده است. شايد به همين دليل آرامگاه آنان نيز بهمراه ساير مقابر تخريب مي شود و اگر نبود همت فرزند يادگار امام كه از حصار آن ساختمان عبوس عبور كرد و قطعه اي از تاريخ زندگي جهان و زمان ما را در حفاظي از سنگ سپيد نگاه داشت ديگر حتي از مقابر آنان نيز نام و نشاني نمانده بود. مزار آنان كنار هم است و نزديك آرامگاه امامزاده احمد از نوادگان حضرت زين العابدين عليه السلام، يادگار كربلا. بعدا در سال 1343 هجري قمري مولودخانم (يكي از خواهران امام خميني) نيز در كنار آنان به خاك سپرده شد. هرسه در كنار هم در "خاك فرج" آرميده اند. از همه جاي جهان مي توان به زيارت آنان رفت، فاتحه اي تقديم كرد و همتي

ص: 10394

طلبيد. قم آرامگاه حضرت معصومه سلام اللهعليهاست، شمع درخشان دين دخت امام معصوم و خواهر امام معصوم، يادگار اهل بيت. و عجيب نيست كه در جوار او زنان و مردان بزرگ بوده اند و خواهندبود تا هريك تجلي نور اطاعت از ثقلين باشند. زيارت آرامگاه اين بانوان محرم امام، تجليل از خاندان شهيدان و بزرگداشت دو بانوي مكرمه اي است كه در دامان خويش احياگر بزرگ اسلام ناب را پرورش داده اند: درود و سلام برشما مربيان امام خميني. چشم بازكنيد و ثمره بي انتهاي شهامت، پاكدامني و ايثار خود را بنگريد. اگر شما نبوديد امام عارفان در گوش دلهاي خفته ترانه بيداري نمي سرود. سلام و درود جاودان برشما باد.

پى نوشت ها

: 1. خاطرات آيت الله پسنديده - واحد خاطرات مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني (س) . 2. همان. 3. مقاله "هاجر زمان"، نشريه نداي ولايت - 57/11/51. گزارشگر: ابوالفضل مروي

ص: 10395

كتابخانه تخصصي امام در قم

اشاره

19 1 چكيده: كتابخانه تخصصي امام خميني در قم از تابستان 1379 كار خود را آغاز كرد و از همان آغاز به گردآوري و خريد آثار مكتوب مرتبط با حضرت امام پرداخت و هم اكنون داراي شش هزار و پانصد جلد كتاب، پايان نامه هاي دانشگاهي، نشريات و ويژه نامه هاي مطبوعاتي مرتبط با حضرت امام مي باشد . از ميان پنج هزار و پانصد جلد كتاب، چهارصد و پنجاه جلد آن عربي و چهارصد جلد لاتين مي باشد . بيش از سي صد و پنجاه پايان نامه دانشجويي در رشته هاي گوناگون دانشگاهي در كتابخانه تخصصي امام خميني وجود دارد . همچنين بيش از چهارصد جلد از ويژه نامه هاي مطبوعاتي داخل و خارج و مجلات دوره اي در اين كتابخانه موجود است . همچنين بيش از سي صد سند و جزوه مربوط به امام، چهارصد عدد نوار ضبط صوت، ده عدد نوار ويدئويي و 23 مورد نرم افزار در اين مجموعه نگهداري مي شود . بخش ديگري كه با هدف جمع آوري كليه مقالات منتشره در مورد حضرت امام در مطبوعات داخلي و خارجي، راه اندازي شده است، (2) بخش امام پژوهي است كه در آينده بصورت مجموعه اي تحت عنوان "امام در آينه مطبوعات" در خواهد آمد . كتابخانه تخصصي امام خميني در قم هر فصل،

ص: 10396

فهرست تازه هاي نشر را كه به مجموعه اين كتابخانه اضافه مي شود، در اختيار محققان قرار مي دهد . آخرين آمار ارائه شده در پي به نظر خوانندگان گرامي مي رسد .

الف: تازه هاي كتاب

كتابهاي فارسي: در اين بخش سيصد و پنجاه چهار عنوان در بهار هشتاد و يك به مجموعه كتابخانه اضافه گرديد كه از مهمترين آنها مي توان به موارد ذيل اشاره نمود: (آزادي از ديدگاه امام، آن سوي آفتاب، ابعاد خط امام، ابواب معرفت، جوانان از نگاه امام، اخلاق اسلامي، عزت از نگاه امام، استراتژي صدور انقلاب از نگاه امام، اسناد لانه جاسوسي، اصلاحات توضيح المسائل حضرت امام، اقتدار ملي، انوار خرداد، توصيف خاكيان از افلاك، جهاد و شهادت، خورشيد انقلاب، رهبر و رهبري، سياست و دين گرايي در ايران، نامه ها و پيام هاي امام به دانشجويان، وحدت و آزادي، نگاهي نو به حكومت ديني و . .). كتابهاي عربي: از جمله (انوار الفقاهة، تفسير القرآن الكريم، تحريرالوسيله، تهذيب الاصول، الحكومة الاسلامية، حول الوحدة الاسلامية، مستند تحرير الوسيله (الحدود، الطهاره، الغصب، القصاص، القضا، النكاح، الرهن)، وسيلة النجاة، المكاسب المحرمة و . .) . كتابهاي لاتين: از جمله كتابهاي: 1. tI dna narI fo noituloveR cimalsI eht ot noitcudortnI nA ¦ snagolS s 2. ninarI nredoM 20 yrutneC ht 3. etatS dna noigileR : scitilop ot hcaorppa milsuM eht 4. narI fo noituloveR cimalsI

ص: 10397

ehT : ydutS lacigoloicoS A

ب: تازه هاي پايان نامه هاي دانشگاهي

(در مقاطع دكتري، كارشناسي ارشد و كارشناسي) كه از جمله آنها (بررسي برخي از عوامل الهام بخش در بيانات حضرت امام، تربيت انسان بعنوان قطب هستي از ديدگاه امام، سنت و نوسازي سياسي: نقش رهبري سنتي امام خميني در نوسازي سياسي ايران، بررسي استراتژي امام خميني در رهبري انقلاب اسلامي، ويژگي هاي اخلاقي امام خميني در آئينه قرآن، تئوري همگرائي در روابط بين الملل و . .). مي باشد .

ج: تازه هاي نشريات

كه از جمله آنها (اميد انقلاب، اندوخته (حيات نو)، ايران (ويژه هفتمين سالگرد درگذشت حاج احمد آقا)، متين، پگاه حوزه، حكومت اسلامي، الحور السياسي (از شماره 10 الي 28(، علوم سياسي، دوست، صحيفه حوزه، فرقان، ياد، نيمه خرداد، نمايه و . .). مي باشد .1

ص: 10398

كتابشناسي تحريرالوسيلة

9 چكيده: تحريرالوسيلة، مهمترين و جامعترين رساله فتوايي امام خميني و يكي از ماندگارترين آثار فقهي شيعه اماميه است، كه از ابتداي تأليف تاكنون، هماره مورد شرح و تعليقه فقهاي پس از مؤلف قرار گرفته است. اين كتاب، تحرير و تكميل كتاب گرانسنگ «وسيلةالنجاة» مي باشد. وسيلةالنجاة، نوشته مرحوم آيت الله العظمي سيدابوالحسن اصفهاني است. ايشان در آغاز حواشي خويش بر «ذخيرة الصالحين» مرحوم آيت الله آقا سيّد محمّد كاظم يزدي را در متن آن گنجانيد و سپس براي بار دوّم، مسائل بسياري را بدان افزود به گونه اي كه با صورت نخست آن تفاوت فراوان داشت. و آن را «وسيلةالنجاة» ناميد.[»] اين كتاب، در دو مجلّد است: ج 1: احكام تقليد، طهارت، صلاة، صوم، زكات، خمس و مقدمات حج )7 كتاب) ج 2: مباحث مكاسب، بيع و خيارات، شفعه، صلح، اجاره، جعاله، عاريه، وديعه، مضاربه، شركت، مزارعه، مساقات، دين و قرض، رهن، حجر، ضمان، حواله، كفالت، وكالت، اقرار، هبه، وقف و صدقات مستحبي، وصيت، نذر و عهد و قسم، صيد و ذباحه، اطعمه و اشربه، غصِت، احياء موات، لقطه، نكاح، طلاق، خلع و مبارات، ظهار و لعان و ايلاء، مواريث )34 كتاب) اين كتاب داراي نظمي دقيق و دربرگيرنده اكثر ابواب فقهي و مسائل مورد ابتلا و شامل فروعات بسيار بوده، و از

ص: 10399

فروعات و مسائل نادره كه كمتر مورد ابتلا است خالي است، و از اين دو جهت بر عروةالوثقي برتري دارد و لذا مورد حاشيه فراوان علما و مراجع پس از سيد قرار گرفت، كه برخي از آنها عبارتند از: 1 حاشيه آيت الله ميرزا آقا اصطهباناتي (م 1378 ق)، 2 حاشيه آيت الله سيدحسين حمامي (م 1379 ق)، 3 حاشيه آيت الله سيدمحمود شاهرودي (م 1394 ق)، 4 حاشيه آيت الله سيد روح الله خميني (م 1409 ق)، 5 حاشيه آيت الله سيد محمدرضا گلپايگاني (م 1413 ق)، 6 حاشيه آيت الله سيد علي علامه فاني (م 1409 ق)، 7 حاشيه آيت الله سيد ابوالحسن رفيعي قزويني (م 1396 ق)، 8 حاشيه آيت الله سيد ابوالقاسم خويي (م 1411 ق)، 9 حاشيه آيت الله سيد علي بهبهاني (م 1395 ق)، 10 حاشيه آيت الله ميرزا مهدي شيرازي (م 1380 ق)، 11 حاشيه آيت الله سيد جمال الدين گلپايگاني (م 1377ق)، 12 حاشيه آيت الله سيد محمد حجت كوهكمري (م 1371ق)، 13 حاشيه آيت الله سيد محمدتقي خوانساري (م 1372ق)، 14 حاشيه آيت الله سيدصدرالدين صدر (م 1373ق)، 15 حاشيه آيت الله سيد محمدهادي ميلاني (م 1395 ق)، 16 حاشيه آيت الله سيد عبدالاعلي سبزواري (م 1412 ق)، 17 حاشيه آيت الله ميرزا محمد فيض قمي (م 1370 ق)، 18 حاشيه آيت الله سيد شهاب الدين مرعشي نجفي (م 1411 ق)، 19

ص: 10400

حاشيه آيت الله شيخ عباسعلي شاهرودي (م 1383 ق)، 20 حاشيه آيت الله سيد محمدجواد تبريزي (م 1387 ق) و از فقهاي معاصر نيز: 21 حاشيه آيت الله شيخ جواد تبريزي، 22 حاشيه آيت الله شيخ لطف الله صافي گلپايگاني س تحريرالوسيله يكي از ماندگارترين آثار فقهي شيعة اماميه است س امام خميني كه بر «وسيلة النجاة» حاشيه نگاشته بود، در تبعيدگاه خويش در تركيه، حواشي خود را داخل متن نمود و بر آن ابواب و مسايل بسيار افزود و نام آن را «تحريرالوسيله» نهاد (چاپ شده به نام «هداية العباد»)، 23 حاشيه آيت الله سيد محمدعلي علوي گرگاني (آماده چاپ)، 24 حاشيه آيت الله سيد صادق روحاني، 25 حاشيه آيت الله شيخ محمدتقي بهجت (چاپ شده) و از شروح آن: بغية الهداة (نوشته آيت الله سيد محمدجواد طباطبايي تبريزي )1315 1387 ق)، ابتغاء الفضيلة (نوشته آيت الله حاج آقا مرتضي حايري )1334 1406 ق)، سفينة الهداة (نوشته آيت الله شيخ محسن حرم پناهي قمي )1348 1423 ق) بوده است. تحرير الوسيلة حضرت امام خميني قدّس سره ، كه از ديرباز بر «وسيلة النجاة» حاشيه نگاشته بود، در تبعيدگاه خويش در تركيه، حواشي خود را داخل متن نمود و بر آن ابواب و مسائل بسيار افزود و نام آن را «تحريرالوسيله» نهاد. معظم له در آغاز آن مي نويسد: «در زمانهاي گذشته،

ص: 10401

كتاب «وسيلة النجاة» نوشته السيد الحجة فقيه الاصفهاني قدّس سرّه را حاشيه نمودم و هنگامي كه در اواخر جمادي الثاني سال 1384 ق )13 آبان 1343 ش) به دنبال وقايع تأسف انگيز و دردناكي كه بر اسلام و مسلمانان وارد آمد و شايد تاريخ به ثبت آنها بپردازد از قم به بندر بورساد يكي از شهرهاي تركيه) تبعيد شدم و در آنجا تحت نظر قرار گرفتم، با فراغت بال و آسودگي خيال در مقام آن برآمدم كه حواشي را به صورت متن مستقلي درآورم تا استفاده از آن آسان تر باشد و اگر خداوند توفيق دهد، مسائل مورد نياز روز را نيز بر آن بيافزايم». امام رحمةالله در حالي كه به جز وسيله و عروةالوثقي و وسائل، كتابي ديگر در اختيار نداشت و از ارتباط با جهان خارج هم ممنوع بود، مسائل امر به معروف و نهي از منكر، نماز جمعه، دفاع و جهاد، قضا، حدود، قصاص، ديات، مسائل مستحدثه و بسياري از احكام حج را بر آن افزود و بدين گونه اين كتاب، يك دوره كامل فقه فتوايي گرديده است. اين كتاب، در واقع حاصل رنج و كوشش سه تن از فقهاي بزرگ شيعه، آيات عظام: سيدمحمدكاظم ايزدي، سيد ابوالحسن اصفهاني و امام خميني است، كه اينك در دسترس ما قرار دارد.

ص: 10402

اين كتاب، از بدو تأليف تاكنون بارها مورد شرح، ترجمه، حاشيه و تلخيص قرار گرفته است، كه به معرفي آنها مي پردازيم: الف ترجمه ها: 1 ترجمه آقايان: علي اسلامي و قاضي زاده. زير نظر آقايان: محمد مؤمن قمي و سيد حسن طاهري خرم آبادي. 4 جلد (همراه با متن). چاپ پانزدهم: قم، دفتر انتشارات اسلامي حوزه علميه قم: 1377 ش / 1418 ق. 2 ترجمه آقاي حاج سيد محمدباقر موسوي همداني. 4 جلد (همراه با متن)، قم، انتشارات دارالعلم، 1375 ش. 3 ترجمه آقاي حاج شيخ احمد مطهري (ابواب: رهن، حجر، حواله، كفالت، وكالت، اقرار وهبه) اين ترجمه، همراه با شرح آن در يك مجلد به چاپ رسيده است. 4 رساله نوين (ترجمه بخشهايي از تحريرالوسيله) ترجمه: عبدالكريم بي آزار شيرازي. 4 جلد، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، 1377 ش (چاپ مكرّر) ج 1: احكام عبادات و خودسازي: طهارت، صلاة، صوم، حج (همراه با اصول اعتقادي و تاريخچه فقه و اجتهاد) (وزيري، 270 ص) ج 2: مسائل اقتصادي: احكام زكات، خمس، مكاسب، معاملات، مزارعه، مضاربه و مساقات (همراه با مقدمه اي در نظام و تاريخچه اقتصاد اسلامي) (وزيري، 304 ص) ج 3: مسائل خانواده: احكام نكاح و طلاق (همراه با تاريخچه حقوق زن و نظام خانواده) (وزيري، 280 ص) ج 4: مسائل سياسي و حقوقي

ص: 10403

(با استفاده از تحريرالوسيله، توضيح المسائل، استفتائات، كشف اسرار، كتاب البيع) (وزيري، 404 ص) 5 ترجمة اردو: اين ترجمه توسط مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني به چاپ رسيده است. تلخيص ها: 1 زبدة الاحكام اين كتاب، به عربي و اردو، مكرر به چاپ رسيده است. تهران، سازمان تبليغات اسلامي، 1404 ق. رقعي، 273 ص. 2 معرفة ابواب الفقه محسن فقيهي قم، مركز جهاني علوم اسلامي، 1377 ش. وزيري، 223 ص. حاشيه ها: بر اين كتاب، حواشي متعدد از سوي فقيهان معاصر نگاشته شده، كه برخي از آنها عبارتند از: 1 حاشيه آيت الله فاضل لنكراني 2 حاشيه آيت الله مكارم شيرازي 3 حاشيه آيت الله علوي گرگاني (چاپ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1383 ش) همراه با متن تحرير در 2 جلد 4 حاشيه آيت الله يوسف صانعي (چاپ 1420 ق) 5 حاشيه آيت الله ابوطالب تجليل تبريزي (چاپ 1378 ش) 6 حاشيه آيت الله علي مشكيني اردبيلي (آماده چاپ) شرح ها: 1 تفصيل الشريعة س اين كتاب حاصل رنج و كوشش سه تن از فقهاي بزرگ شيعه (سيد محمدكاظم يزدي، سيد ابوالحسن اصفهاني و امام خميني) است س اين كتاب از بدو تأليف تاكنون بارها مورد شرح، ترجمه، حاشيه و تلخيص قرار گرفته است از: آيت الله محمد فاضل لنكراني اين شرح، گسترده ترين شرح تحريرالوسيله بوده، كه

ص: 10404

20 جلد آن به چاپ رسيده و بقيه آن هم به چاپ خواهد رسيد. ج 1. الاجتهاد والتقليد: 303 ص، ج 2. احكام الوضوء والتخلي: 432 ص، ج 3. المياه: 276 ص، ج 4. النجاسات و احكامها: 492 ص، ج 5. غسل الجنابة و التيمم: 723 ص، ج 6. الصلاة (ج 687 :)1 ص، ج 7. الحج )5 ج): 480 +448 +472 +448 +523 ص، ج 8. الخمس والانفال: 325 ص (همراه با تقريرات بحث خمس آيت الله العظمي بروجردي)، ج 9. القضاء والشهادات: 560 ص، ج 10. النكاح: 656 ص، ج 11. الطلاق والمواريث: 535 ص، ج 12. الحدود: 585 ص، ج 13. القصاص: 355 ص، ج 14. الديات: 345 ص، ج 15. الاجارة: 441 ص. 2 مدارك تحريرالوسيلة (چاپ 1380 1381 ش) از آيت الله مرتضي بني فضل تبريزي » الصلاة )3 ج) ج 1: مقدمات تا تعقيبات الصلاة ج 2: در حال چاپ ج 3: صلاة القضاء تا صلاة الجماعة » الصوم: 468 ص » الزكاة والخمس: 710 ص 3 مباني تحريرالوسيلة (چاپ 1380 ش) از آيت الله: محمد مؤمن قمي » القضاء والشهادات: 750 ص » الحدود: 536 ص 4 مستند تحريرالوسيلة از: آيت الله سيدمصطفي خميني )1346 1396 ق) ج 1: طهارت، خلل صلاة، صوم و مكاسب )526 ص)

ص: 10405

ج 2: بيع، خيارات و نكاح )433 ص) 5 مستند تحريرالوسيلة از: آيت الله حاج شيخ احمد مطهري ساوجي )1357 1411 ق) الطهارة (ج 490 :)3 ص رهن و حجر و حواله، كفالت و وكالت، المواريث والقضا: 658 ص (اين كتاب توسط آقاي هاشم نوري به فارسي ترجمه شده است). اقرار وهبه (به فارسي): 526 ص، الغصب: 430 ص، الحدود والقصاص: 675 ص، صيد و ذباحه: 210 ص، الديات: 344 ص، اطعمه و اشربه: 150 ص، نكاح و طلاق: به چاپ رسيده است. 6 فقه الثقلين از: آيت الله شيخ يوسف صانعي اصفهاني القصاص: 666 ص الطلاق: 596 ص (به قلم: سيدضياء مرتضوي) بقيه شرح (مباحث: حج، نكاح، اطعمه و اشربه، ارث، حدود و ديات) هنوز به چاپ نرسيده است. 7 انوار الفقاهة از: آيت الله ناصر مكارم شيرازي الحدود و التعزيرات: 500 ص 8 معتمد تحريرالوسيلة از: شيخ عباس ظهيري اصفهاني مسائل مستحدثه (بيمه و سرقفلي): 426 ص (چاپ 1382 ش) 9 مصباح الشريعة از: حاج شيخ عبدالنبي نمازي بوشهري كتاب الخمس: 320 ص صلاة المسافر: 265 ص الاجتهاد والتقليد: 250 ص كتاب الصوم (در حال چاپ) 10 دليل تحريرالوسيلة از: حاج شيخ علي اكبر سيفي مازندراني الخمس: 438 ص احكام الستر والنظر: 234 ص الامر بالمعروف و النهي عن المنكر: 215 ص

ص: 10406

الصيد والذباحة: 270 ص ولاية الفقيه: 300 ص احكام الاسرة: در حال چاپ نير ابواب وصيت، غنا و موسيقي، ربا، ثبوت هلال، منصب قضا و حكومت براي زن، غش در معاملات و آدم ربائي هم نوشته شده است. 11 شرح تحريرالوسيلة از: آيت الله حاج شيخ احمد مسبط الشيخ )1349 1416ق) اجتهاد و تقليد (و بخشي از طهارت): 310 ص (قم، فيروزآبادي، 1412ق) 12 نورالدين المنير از: حاج سيدنورالدين شريعتمدار جزايري اجتهاد و تقليد: 450 ص (همراه با شرح مسائل اجتهاد و تقليد منهاج الصالحين آيت الله خويي) از اين شرح، ابواب حج، قضا و شهادات، حدود و قصاص، ديات، مسائل دفاع و مستحدثه برآمده است. 13 ابتغادء الوسيلة الي ابواب الشريعة از: حاج شيخ محمدحسن احمدي يزدي از آن، مباحث اجتهاد و تقليد، صلاة جمعه، حج، قضا، مضاربه و بخشي از حدود و قصاص نگاشته شده است. 14 الحج في الشريعة الاسلاميه الغراء: از آيت الله حاج شيخ جعفر سبحاني، جلد اوّل اين كتاب شرح مسايل عروه و بقيه مجلدات آن شرح كتاب حج تحرير الوسيله است. از آنچه نگاشته شد، روشن مي شود كه اين ابواب داراي چند شرح هستند: 1 اجتهاد و تقليد: تفصيل الشريعة، مصباح الشريعة، شرح تحرير الوسيلة، نورالدين المنير )4 شرح) 2 طهارت: تفصيل الشريعة و مستند تحريرالوسيلة (امام خميني) و مستند

ص: 10407

تحريرالوسيلة (مطهري). )3 شرح) 3 صلاة: تفصيل الشريعة، مدارك تحريرالوسيلة، مستند تحريرالوسيلة و مصباح الشريعة )4 شرح) 4 زكات: مدارك تحريرالوسيلة )1 شرح) 5 خمس: تفصيل الشريعة مدارك تحريرالوسيلة، مصباح الشريعة، دليل تحريرالوسيلة )4 شرح) 6 صوم: مدراك تحريرالوسيلة، مصباح الشريعة، مستند تحريرالوسيلة (امام خميني) )3 شرح) 7 حج: تفصيل الشريعة، نورالدين (خطّي)، ابتغاءالوسيلة )3 شرح) 8 امر به معروف و نهي از منكر: دليل تحريرالوسيلة )1 شرح) 9 مكاسب: مستند تحريرالوسيلة (امام خميني) )1 شرح) 10 بيع و خيارات: مستند تحريرالوسيلة (امام خميني) )1 شرح) 11 اجاره: تفصيل الشريعة )1 شرح) 12 مضاربه: ابتغاءالوسيلة خطي )1 شرح) 13 رهن تا حجر مستند تحريرالوسيلة به زبان فارسي )1 شرح) 14 وصيت: دليل تحريرالوسيلة )1 شرح) 15 صيد و ذباحه: مستند تحريرالوسيلة، دليل تحريرالوسيلة )2 شرح) 16 اطعمه و اشربه: مستند تحريرالوسيلة، فقه الثقلين خطي )2 شرح) 17 غصب: مستند تحريرالوسيلة )1 شرح) 18 نكاح: تفصيل الشريعة، مستند تحرير (امام خميني)، مستند تحرير (مطهري)، فقه الثقلين )4 شرح) 19 طلاق: تفصيل الشريعة، فقه الثقلين، مستند تحرير (مطهري) )3 شرح) 20 ارث: تفصيل الشريعة، مستند تحرير (مطهري)، فقه الثقلين خطي )3 شرح) 21 قضاء: تفصيل الشريعة، مباني تحريرالوسيلة، مستند تحريرالوسيلة، نورالدين ))4 شرح) 22 شهادات: تفصيل الشريعة مباني تحريرالوسيلة، نورالدين خطي )3 شرح) 23 حدود: تفصيل الشريعة، مباني تحرير، مستند تحرير، انوار الفقاهة، نورالدين )5

ص: 10408

شرح) 24 قصاص: تفصيل الشريعة، مستند تحرير (مطهري)، فقه الثقلين، نورالدين، ابتغاءالوسيلة )5 شرح) 25 ديات: تفصيل الشريعة، مستند تحرير (مطهري)، نورالدين، ابتغاءالوسيلة و فقه الثقلين )5 شرح) 26 مسائل مستحدثه: معتمد تحريرالوسيلة، نورالدين )2 شرح) نيتجه آنكه: مباحث قضاء، حدود، قصاص و ديات به خاطر پيروزي انقلاب اسلامي و اقتضاي نظام جمهوري اسلامي بيشترين شروح را داشته و برخي از ابواب همانند: مزارعه، مساقات و دين و شركت بدون شرح مانده است. به اميد آنكه ابوابي هم كه داراي شرح ناقص و يا شرح اندك بوده، مورد شرح فقهاي بزرگوار قرار گيرد و در ظلّ تحريرالوسيله، دوره هاي فقهي متعدد پديد آيد. [»] . شيخ آغابزرگ طهراني، الزريعه، ج 25، ص 58. ناصرالدين انصاري قمي

ص: 10409

كتابنامۀ امام

18 چكيده: سيري در تأليفات فقهي و اصولي حضرت امام از بركات و ثمرات عمر پر بار حضرت امام , قدس سرّه , آثار مكتوب بسياري است كه اينك مورد استفاده عموم جامعه , بويژه دانش پژوهان قرار گرفته است . حضرت امام , در عين برخورداري از بيان و تقرير روشن و جالب , در تدريس و خطابه , در نوشته و كتاب نيز داراي قلمي روان و شيوا بودند. امام , در رشته هاي بسياري از جمله : فقه , تفسير, كلام و عرفان تبحّر داشتند. سياست و روش كشور داري , برخاسته از آن دانش قوي بود كه در بسياري از علوم اسلامي بهره مند بودند. قبل از پرداختن به يك يك تأليفات حضرت امام و تبيين هر يك , برخي از ويژگيهاي كلي آثار مكتوب آن عزيز را بر مي شماريم , به اميد آن كه دستور العملي باشد براي مشتاقان .بر اساس نياز انسان با مطالعه آثار حضرت امام به اين نكته پي مي بريم كه آن حضرت , بر اساس ذوق و تفريح چيزي نمي نوشته اند, بلكه آثار مكتوب ايشان برخاسته از نياز جامعه و مردم بوده است . بدين جهت , اكثر تأليفات عرفاني و علمي حضرت امام به اصرار طلاب و

ص: 10410

مشتاقان صورت گرفته است كه نمونه اي از آن را در نامه اخير حضرت امام به فاطمه طباطبايي ديديم . ؟اخلاص و تقوي در سطر سطر نوشته هاي امام , خلوص و تقوي جريان دارد. شهرت طلبي و فضل نمايي , كه در بسياري از نوشته ها و مقالات به عيان مي شود ديد, در نوشته هاي امام راحل جايي ندارد كه بر اين مدعا دلايل بسيار داريم , از جمله : چاپ برخي از آثار امام است , بي نام و نشان . اما, راضي نمي شدند كه در آثار شان نام مؤلف بيايد و مي گفتند: لزومي ندارد. در چاپهاي اوليه (كشف الاسرار ) , امام , راضي نمي شدند كه نامي از ايشان برده شود و در اين باره مي گفتند: من اين كتاب را براي رضاي خدا نوشته ام , نه براي نام آوري خودم . و؟ و يا منع شديد ايشان از اين كه : القاب و عناوين كذايي روي رساله نوشته شود.سادگي و رواني امام , مطالب مشكلو معضلات علمي را ساده و روان نوشته اند و كمتر از كلمات مغلق و اصطلاحات پيچيده استفاده كرده اند. اگر در موردي عبارت و يا نوشته هايي موهم اين معناست , از روي ناچاري بوده است

ص: 10411

, مانند: اصطلاحات خاص علم مورد نظر, كه بدون آن مقصود حاصل نمي شده است و يا قصد بر اخفا و ذخيره كردن آن علم براي دستيابي اهلش بوده است و در واقع , جنبه رمز داشته است .اين مطلب را در برخي از كتب عرفاني امام , مثل : حاشيه بر مصباح الانس , مي توان مشاهده كرد. حضرتش دربارهء اين گونه تصنيفات فرموده اند: اينها را براي كساني نوشته ام كه در راه هستند.مختصر و پر بارتأليفات امام , در عين پر باري و اتقان , مختصر است و از عبارت پردازي و تكرار جملات و واژه ها به دور است . معاني بلند و عميق را در عباراتي كوتاه بيان كرده اند, مگر در مواردي كه مطلب از پيچيدگي بر خوردار بوده و نياز به توضيح بيشتر داشته است .تنقيح و تفكيك از خصوصيات ديگر مكتوبات حضرت امام , تفكيك مطالب و به دور بودن از خلط و درهم آميختن مباحث و علوم است .8 مسلم است كه براي شخصيتي جامع و فقهيي مسلط بر اصول و فلسفه , تفكيك مباحث هم مرز, امري است مشكل وبسياري از مؤلفين داراي اين ويژگيهاي فوق , ولي امام , اين مطلب را رعايت فرموده و هر مبحث را در

ص: 10412

جاي خود بدون اختلاط با مبحث ديگر نوشته و يا تقرير كرده اند.نظم نظم و همآهنگي حاكم بر زندگي حضرت امام در نوشته هاي ايشان نيز حاكم است . مطالعه مكتوبات و كتب مفصل ايشان , از آغاز تا پايان , اين مطلب را به ثبوت مي رساند كه نويسنده , هدفي واحد را تعقيب مي كرده است . معمولاً, كتاب را به فصول مختلف تقسيم مي كنند و با نتيجه گيري در پايان هر فصل , وارد بحث جديد مي شوند.صراحت و قاطعيت :امام , همانطور كه در سخن , از صراحت قاطعيت برخودار بودند, در نوشته نيز, از مسامحه به دور بودند و مخاطبين خود را صريحاً مورد خطاب قرار مي دهند: افسوس كه ما از معارف الهيه و از مقامات معنويهء اهل الله و مدارج عاليه اصحاب قلوب محروميم . يك طايفه از ما, و آنها شايد اكثريت را تشكيل دهند, به كلي مقامات را منكر و اهل آن را به خطا و باطل مي دانند و كسي كه ذكري از آنها كند, يا دعوتي او را شطح محسوب دارند. ...نمي دانم اين گروه با فقرات مناجات شعبانيه چه مي كنند... يك طايفه ديگر, آنانند كه : مقامات اهل معرفت را منكر نيستند و عناد با اهل

ص: 10413

الله ندارند, ولي اشتغال به دنيا و تحصيل آن و اخلاد به لذات فانيه , آنها را از كسب علمي و عملي و ذوقي و حالي بازداشته . اينها, مريضاني را مانند كه تصديق مرض خويش را دارند, ولي شكم , آنها را نمي گذارد كه به پرهيز و خوردن دواي تلخ اقدام كنند... يك طايفه ديگر, آنانند كه : به كسب علمي پيدا كردند, ولي از حقايق معارف و مقامات اهل الله , به اصطلاحات و الفاظ و به زرق و برق عبارات اكتفا نموده اند... در اينان , يك دسته پيدا شود كه خود را مي شناسد, ولي براي ترأس بر يك دستهء بيچاره , اين اصطلاحات بي مغز را مايه كسب معيشت قرار داده اند... اينها, شياطيني هستند: انسي , كه خطرشان از ابليس لعين كمتر نيست ... علامت اين طايفه , آن است كه : به ارشاد اغنيا و بزرگان , بيشتر توجه دارند, تا ارشاد فقرا و درويشان , بيشتر مريد اينها از صاحبان جاه و مال است و خود آنها نيز به زي اغنيا و صاحبان جاه و مال هستند... 0 تتبع و تحقيق در آثار امام , تفكر و تعمق جايگاه بلندي دارد و نقل اقوال و مطالب ديگران , كه متأسفانه در

ص: 10414

حوزه هاي علميه و كتب نويسندگان رواج تام دارد, جايگاهي ندارد. امام , هر موضوعي را به دقت و وسواس تام تحقيق كرده و خواننده را به سوي تفكر و تعمق و ابتكار هدايت مي كنند. حال كه به اجمال با خصوصيات كلي نوشته هاي حضرت امام آشنا شديم , مي پردازيم به ويژگي برخي از موضوعاتي كه امام مورد بحث قرار داده اند:اصول و فقه علم اصول و فقه , اصلي ترين علوم حوزه و سرچشمه استنباط و درك قوانين اسلام مي باشد كه بدون تفحّص و بررسي آن , ابعاد گوناگون اسلام ناشناخته خواهد ماند, بدين جهت , اين دو رشته , همواره , مورد توجه عالمان دين بوده است . حضرت امام , در اصول و فقه از تبحر خاص برخودرار بودند و صاحب ديدگاههاي بلند و عميقي در آن دو, مي باشند. سالهاي بسياري از عمر خود را در تعمق و بررسي زواياي اصول و فقه و تدريس آن سپري كردند وكتب بسياري را در زمنيه مسائل اساسي فقهي , از خود, به يادگار گذاشته اند.اصول از نظر امام از خصوصيات اصول حضرت امام اين است كه : نه به دنبال قيل و قال و افزودن مسائل غير ضروري است و نه در پي اقناع اذهان

ص: 10415

, با مجادله هاي فلسفي و كشف مناقشه در كلمات ديگران , بلكه در پي كشف واقع و سيراب كردن عطش روانها و دستيابي به حقاق مي باشد. از اين روي مسائل اصولي را ريشه اي و از اساس , آن را مورد بررسي قرار مي دادند, تا به ريشه هاي اصلي اين علم دست يافته و مشتاقان را به سرچشمه هاي اصلي رهنمون باشند. اصول امام , بيشتر, ناظر به فقه باشد; همان روشي كه شيخ انصاري , در كتاب رسائل دنبال مي كنند كه در هر مسأله اصولي , به فقه پايان مي پذيرد و طالب , كاربرد آن را در فقه مشاهده مي كند. امام , طالبان را از افراط و تفريط در اصول بر حذر داشته و تنها علم به مهارت مسائل اصول فقه را دخيل در اجتهاد مي شمارد. طالبان اين دانش را به ترك مسائل كم ثمر و تدقيقات متداول ذهني , تشويق مي كنند و آنان را به مسائل اهم توجه مي دهند: انسان عاقلي كه در فكر كه در فكر بهره گرفتن از عمر خويش است , ناچار است كه : عمر خويش را در اموري كه محتاج به آنهاست : ( معاش و معاد ) صرف كند. از جمله : مسائل

ص: 10416

فقه ; زيرا مسائل فقه , در بردارندهء قانون معاد و معاش و راه نزديك شدن به پروردگار ( بعد از علم به معارف ) است , از اين روي , طالب علم و معارف , ناچار است كه به علم اصول , به مقداري كه در استنباط مسائل فقه محتاج به اوست بپردازد و از بحثهاي زايد اجتناب كند .فقه از نظر امام آنچه در سرتا سر مباحث فقهي حضرت امام مشهود است , بررسي يك يك احكام فردي , بدون توجه به ساير مسائل ومباني كلي , نيست ; بلكه نگرشي است كلي بر همهء ابعاد و جوانب شريعت . در بررسي يك يك مسائل , توجه به مسائل : اعتقادي اقتصادي , عدالت اجتماعي و ساير اصول داشته است . هر جا مسأله اي , كوچكترين بر خوردي با اصول و مباني داشته است , آن را صريحاً رد كرده اند. اين نگرش امام به فقه , منشأ بركات و دستاوردهاي بسياري شده است كه به چند نكته آن اشاره مي كنيم :1- احياي احكام متروك دور بودن فقه از صحنهء عمل , موجب شده بود كه بسياري از احكام فقهي اسلام , متروك گردند و از صحنه عمل خارج گردند, تا جايي كه فقهاي عظام ,

ص: 10417

طرح آن را بي فايده مي دانستند. ولي امام , قدم به ميدان گذاشتند و با طرح و كتابت مسائلي همچون : امر به معروف نهي از منكر, تقيه , دفاع از اسلام ولايت فقيه و... فقه را به صحنه زندگي آوردند.2- طرح مسائل مستحدثه از خصوصيات كتب فقهي امام , طرح مسائل مستحدثه و مورد نياز جامعه است . ايشان طرح اين گونه مباحث را از بزرگترين فلسفه وجودي اجتهاد و مجتهد معرفي كرده اند و با طرح مسائل نو و مورد نياز جامعه , همچون : ديه در زمان حاضر, پيوند اعضاء, خون گرفتن , مسائل حكومتي , احكام مورد ابتلا در فضا, مسائل سر قفلي و انتقال حقوق , بانك و... باب جديدي دراين راه گشودند.3- نقش زمان و مكان در فقه دخالت دادن عنصر زمان و مكان در استنباط را مي توان از ابتكارات فقهي امام برشمرد. امام , زمان و مكان و شرايط مختلف را در اجتهاد وفتوي دخالت داده و شناخت زمان و مكان و آگاهي از جامعه و مكاتب و مذاهب مختلف را از شرايط اجتهاد و مجتهد مي دانندو بر اين نظرند كه : مجتهد, بدون دخالت عنصر زمان و مكان و ديگر عناصر دخيل , حق فتوي ندارد.4- دخالت عرف از

ص: 10418

ويژگيهاي فقهي امام , توجه به عرف و كارشناسي در فتوي و فقه است . ايشان براي مجتهدين و متخصصين در فقه , در موقع فتوا در عامور اقتصادي , اجتماعي و... مراجعه به متخصص وكارشناس را ضروري مي دانند و عمل بر طبق آن را حكم الله مفروض داشته اند. 8 و در واقع , امام , اين مسأله را كه : فهم موضوعات , كار فقيه نيست و فقيه را با خارج چه كار؟ نا صحيح دانسته و در موارد بسياري از احكام , رجوع به كارشناس را لازم دانسته اند.5- تكيه بر روايات در طرح مباحث و تحقيقات , امام توجه بسيار به روايات داشته و آن را به عنوان اصلي مهم مورد توجه قرار داده اند و نگريستن به روايات , نه به عنوان تأييدي بر مستنبطات عقلي و نه هم به عنوان تبرك , بلكه به عنوان اصلي مهم در استنباطات مورد توجه قرار مي گيرد .6- آزادگي , در عين احترام به آراي قدما. امام , در عين توجه به آراي قدما و فقهاي گذشته , در بررسي مباحث فقه , از آزادگي و حريت مخصوص به خود, برخوردار است و اين روش را دركتب ايشان مشاهده مي كنيم . به گفته محققان ,

ص: 10419

امام فقه را از صورت نقلي خارج كرد و به آن رنگ تتبع و تحقيق داد. تا قبل از ورود امام به نجف , مباحث فقهي در آنجا, اساس نقل اقوال ديگران و بدون بررسي انجام مي گرفت . امام اين روش را تغيير داد و با نقد و بررسي دقيق اقوال گذشتگان به فقه تحوّل داد.الرسائل 2 جلد امام خميني , مع تذييلات لمجتبي الطهراني , انتشارات اسماعيليان , 212 صفحه . اين كتاب , شامل چند رساله است بدين شرح : ( لا ضرر ) , ( استصحاب ) , تعادل و تراجيح , اجتهاد و تقليد و تقيه . امام امت , مفصلاً به بررسي عناوين فوق الذكر پرداخته و آن را تنقيح كرده اند:رساله لاضررايشان پس از نقل اقوال فقها در اين مسأله , بررسي مفردات حديث , به تبيين مختار خود در مسأله مي پردازند. حضرت بعد از نقد اقوال ديگران , مسألهء لا ضرر را جزء احكام ( ثانوي و حكومتي ) قرار داده اند. بعد از مقدماتي د رذكر شؤونات مختلف پيامبر و امامان , از جمله : شأن سلطنت و حكومت و وجود احكام سلطانيه براي آنان , مي فرمايد: تأمل در صدور ذيل شأن صدور حديث , براي انسان قطع آور است

ص: 10420

كه : لا ضرر و لا ضرار حكمي است كه صادر شده است به نحو: امر و حاكميت از ناحيه سلطان , به جهت دفع ظلم از رعيت خويش . انصاري , چون مورد ظلم واقع شده بود و با ورود بدون اجازه سمرة بن جندب بر اهلش , متضرر مي گشت , از اين روي , شكايت به پيش پيامبر, به عنوان سلطان , برد, تا از وي دفع ظلم كند. پيامبر سمرة بن جندب را خواست و به وي گفت : مراعات اهل خانه بكن . سمرة بن جندب , سر بر يافت . آنگاه پيامبر دستور به كندن درخت و دفع فساد داد. نبايد در حوزهء سلطنت و حكومت من , مظلومي مورد ستم واقع شود. پس مقام , مقام بيان حكم الله و اين كه در احكام واقعي ضرري نيست و خداوند هست , تعدي ظالمي است بر مظلومي و تخلف و سركشي از فرمان سلطان خويش كه در هنگام تخلف , سلطان , با كندن درخت , از رعيت دفع ظلم و ستم نمود.رساله استصحاي اين رساله در بردارندهء مباحث مفيدي است , از جمله : تعريف استصحاب , شك در مقتضي و رافع , اخبار استصحاب , استصحاب احكام وضعي , استصحاب كلي ,

ص: 10421

استصحاب عدم تزكيه , استصحاب در زمانيات , استصحاب حكم فعلي , اصل مثبت , مراد از عرف , تعارض استصحابين , تعارض اصول و امارات , تعارض استصحاب با قاعدهء يد و تجاوز و فراغ , اصالة الصحة.رسالهء تعادل و تراجيح در اين رساله , بحث از: علل اختلاف بين عامه و خاصه در احاديث و تأخير بيان مخصص , دوران بين نسخ و تخصيص , بررسي اخبار ترجيح و ديگر مسائل مي باشد.رسالهء اجتهاد و تقليد اين رساله , در بردارندهء شؤونات فقيه , شرايط اجتهاد, مناصب قضيه و اجتهاد و تقليد مي باشد. امام در شرايط اجتهاد, مسائلي را ذكر مي كنند كه ذكر خلاصه آن براي طلاب و رهروان اين راه فوايد بسياري را در بر دارد: اجتهاد حاصل نمي آيد, مگر با تحصيل مقدمات بسياري كه عبارتند از: 1 آگاهي به فنون عربيّت و ادبيات عرب به مقداري كه در فهم كتاب و سنّت بدان احتياج هست و خصوصيات كلام عرب در محاورات آنان ... 2 انس به محاورات عرفي و فهم موضوعات عرفي و خارجي , از آنچه دركتاب و سنت بر طبق محاورات عرفيه مشي شده است . بپرهيزيد از مخلوط كردنبين دقتهاي فلسفي و معاني عرفي كه چه بسيار از طلاب و

ص: 10422

روندگان راه اجتهاد, بر اثر خلط بين دقتهاي فلسفي ومعاني عرفي به اشتباه افتاده و اين گرفتاري در اصول , امروز به چشم مي خورد. 3 آگاهي به منطق , به مقدار تشخيص قياسها و حدود... امّا تفاصيل قواعد و دقتهايي كه در عرف و محاوره به كار نمي رود مورد احتياج روندگان راه استنباط نخواهد بود. 4 علم به مهمات اصول فقه , به مقداري كه دخيل در فهم احكام شرعيه هست بدون افراط و تفريط خ . 5 علم رجال , به مقداري كه در تشخيص روايات احتياج است , گر چه با مراجعه به كتبي كه براي اين كار آماده شده است . 6 معرفت كتاب و سنت و فحص در معاني لغوي آنها و قراين حال نزول و صدور, به قدر امكان و رجوع به شأن نزول آيات و كيفيّت استدلال ائمه به آيات و مهم در اين باب , انس به اخبار و كيفيّت محاورات ائمه است . 7 تكرار تفريع فرع به اصل ( به كار بردن اصول در فقه رجوع فرع به اصول ) تا قوهء اجتهاد حاصل شود. 8 جستجوي كامل , از كلمات قوم و روش قدما, در فتوي و رجوع به متون , خصوصاً كتب شيخ طوسي و صدوق .

ص: 10423

9 جستجو در فتاوي عامه , خصوصاً, در مورد تعارض اخبار... .رسالهء فقيه آخرين رساله اين كتاب , رساله تقيه است كه شامل : تعريف تقيه و موارد آن مي باشد. امام تقيه را در يك تقسيم كلي , به تقيه از روي خوف و تقيه براي مدارات تقسيم كردند. مورد تقيه خوفي را, خوف بر نفس , عرض و... قرار داده اند و مورد تقيه مداراتي را تقيه اي شمرده اند كه به خاطر مدارا و همبستگي با اهل سنت , مي توان از انجام اعمال مخصوص شيعي , چشم پوشيد وبر طبق مذهب آنان عمل كرد, گر چه خوف و ترسي در ميان نباشد. استثنائات تقيه , موارد ترخيص در تقيه , اجزاء عمل اضطراري و روايات تقيه مداراتي از بحثهاي پاياني اين رساله است . امام پس از ذكر رواياتي در مضون تقيه و ترك عمل به خاطر مدارا با عامه مي نويسند: ظاهرا روايت اوّل , ترغيب به عمل , بر طبق آرا و اهواي عامه و نمازگزاردن با آنان و شركت با آنان در ساير خيرات مي باشد و اين از عبادات بزرگ شمرده شده است . كتاب البيع امام در 5مجلد به همت مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان منتشر شده است .كتاب البيع جلد 1 اين كتاب

ص: 10424

, در 484 صفحه , در بر دارندهء مباحث ذيل است : تعريف بيع , بيع معاطاة, صدق بيع وجواز معاملهء حقوق , شرط, شرايط, متعاقدين و... در بخش معاملهء حقوق , امام , بحث ارزنده اي را مطرح مي كنند كه : آيا حقوق همانند اموال , قابل انتقال است يا خير؟ اين بحث كاربرد اجتماعي زيادي دارد, از جمله : در مسائل سر قفلي , بيع امتيازات حقوقي و انتقال حق اولويت مورد استفاده قرار مي گيرد. امام , به طور گسترده , اين بحث را مورد بررسي قرار مي دهند. بحث ديگري كه ايشان در اينجا مطرح مي كنند و در آن باره به كند و كاو مي پردازد, موارد حقوقي است كه با مرگ ساقط نمي شود و قابل وراثت است .كتاب البيع جلد 2 اين كتاب در 575 صفحه , در بر دارندهء مباحث ذيل است : شروط متعاقدين . معاملهء اصفال . معاملهء مكره . امام , مفصل در اين باره بحث كرده اند كه : آيا اكراه معامله را باطل مي كند يا خير؟ حدود اكراه , موارد ظريف آن , كه از انظار مخفي مي ماند, فرق اكراه و اضطرار. بيع فضولي . معامله ربوي . امام بحث مفصلي در

ص: 10425

اطراف فتاوي ( فرار از ربا ) و رواياتي كه موهم طريقه ( فرار از ربا ) و به تعبير روز, ( كلاه شرعي ) است , دارند. با وجود تأكيد شريعت بر حرمت ربا و بر شمردن آثار شوم آن , لكن وجود برخي از روايات , كه موهم فرار شرعي از رباست موجب شده است كه عده از فقهاي بزرگ , فرار از معامله ربوي را جايز را بي پروا مرتكب شوند. اما, با بررسي مسأله , آن را مخالف اهداف كلي شريعت و دستورهاي اقتصادي آن دانسته و شأن ائمه را منزه دهندو اين فتوي , سبب گرديده كه سود جويان در قالب شريعت , اين محرم بزرگ را بي پروا مرتكب شوند. امام , با بررسي مسأله , آن را مخالف اهداف كلي شريعت و دستورهاي اقتصادي آن دانسته و شأن ائمه را منزه از اين مي دانند كه به چنين معامله هايي نظر مثبت داشته باشند. در اين باره مي فرمايند: اين روايات , دلالت بر مدعي ( جواز فرار از ربا ) نمي كند و تعبدي نيز نيست . و با آن همه تشديدها و انكارهايي كه در قرآن و سنت نسبت به مسأله هست , تا جائي كه دگر گناهان , پيش حرمت

ص: 10426

ربا, كوچك است , چگونه ممكن است , آن را با حيله هاي شرعي حل كرده و آن همه مفاسد اقتصادي و اجتماعي مبتني بر او را ناديده گرفت . بعد امام مي فرمايند كه : اين مشكله اي است كه بايد آن را حل كرد. سپس امام , ربا را, به رباي در مكيل و موزون و رباي قرض تقسيم مي كند و د ر حدود شمول روايات بر رباي قرضي مناقشه كرده , مي فرمايند: اگر روايات صحيحي هم در اين باره باشد, بايد آنها را توجيه كرد. تغيير عنوان , آن را از عنوان ظلم و فساد و تعطيل تجارت خارج نمي كند و علاوه بر منافات اين گونه روايات با نص قرآن , ساحت مقدس معصومين نيز, از ارتكاب به چنين اعمالي به دور است .ولايت فقيه در فصل ديگر, امام , به مناسبت بحث تصرف , وارد بحث ولايت پدر و جد بر اموال فرزند مي شوند و سرانجام بحث را به ولايت فقيه ختم مي كنند. با اين مقدمات كه : اسلام داراي حكومت است و در بر دارندهء همه قوانين سياسي و اجتماعي است . اسلام , جامعه را در اهمال رها نكرده و همواره به ادارهء جامعه اقدام ورزيده است و در

ص: 10427

زمان غيبت نيز, احكام و دستورات اسلام , زنده و باقي است . و در بحث شرايط حاكم , آگاهي و عدالت را دو شرط اساسي براي والي ذكر مي كنند و مي فرمايند: همهء مناصب و ماقمات حكومتي و سياسي امام , در زمان غيبت , براي فقيه هست . و سپس به بررسي روايات و آيات مربوط به ولايت فقيه و شؤونات فقيه مي پردازند. شؤون مالي و اقتصادي اسلام براي ادارهء جامعه , لزوم همكاري متخصصين با فقهاء در تدبير و ادارهء جامعه ,ر, جواز تصرف مؤمنان عادل در شؤون حسبيه ( در صورت عدم دسترسي به فقها ) تصرف مؤمنان عادل در اموال ايتام بي سر پرست و سرانجام , بحث فروختن قرآن به كفار, از بحثهايي است كه امام , دقيقاً و محققانه به آن پرداخته اند. امام , با بررسي ( مستند ) قائلين به عدم جواز فروختن قرآن به كفار, مثل : دليل نفي سلطه و امكان نجس شدن قرآن به دست كفار مي فرمايد: مالكيّت مصحف , سبيل و سلطه محسوب نمي شود و مي توان ادعا كرد كه : نشر قرآن و كتب اسلامي در بلاد كفر, نشانگر سبيل و تفوق مسلمانان بر كفار است نه عكس و راهي است براي

ص: 10428

نفوذ در آنان . چه بسا اين كار, موجب هدايت و خروج كفار از خرافات مي گردد. لزوم منع قرآن از رسيدن به دست كفار, بر خلاف روش شارع است . احتمال مسّ قرآن , مزاحمت نمي كند با مصلحت بالاتر, كه هدايت كفار باشد.كتاب البيع جلد 3 اين كتاب در 438 صفحه , در بردارندهء مباحث ذيل است : شرايط عوضين , انفال , عدم جواز خريد و فروش موقوفات , وقوف ائمه , بيع زهن و ربا ( در اينجا بحث از مكيل و موزون است كه در باب ربا طريقت دارد يا موضوعيت ). شك در مكيل و موزون , اختلاف بايع و مشتري در تغيير مال مورد معامله , بطلان معامله عذري و ضرري , وجوب تعلم احكام و عدمش و احتكار. امام دربارهء احتكار مي نويسد: احتكار يعني نگهداشتن و مخفي كردن مواد غذايي و طعام , كه اين عمل , به قصد گران شدن , حرام است في الجمله , در صورت نبودن طعام به حد كفايت .ايشان , بر اين مطلب , به فتاوي و روايات ائمه استدلال مي كنند و رواياتي را كه حكايت از فروخته شدن اموال يك محتكر, به امر پيامبر مي كند, به عنوان شاهد, ذكر مي كنند. و مي فرمايند:

ص: 10429

امر پيامبر به فروختن اموال محتكر, اگر مولوي باشد, دلالت بر حرمت احتكار مي كند و اگر امر حكومتي نيز باشد. قابل پيروزي و اتباع است و امير المؤمنين (ع) به مالك دستور داد كه : از احتكار جلوگيري كن كه پيامبر آن را منع فرموده و هر كس از فرمان تو سر پيچي كرد او را مجازات كن . مراد از تعبير يكره و كراهت ، كه در روايات وارد شده , حرمت است . در صورت اجحاف محتكر د ر قيمت كالاي خويش , قيمت گزاري كالا بر عهده حاكم است . البيع جلد 4 اين كتاب در 478 صفحه , در بردارندهء مباحث زير است : اخيارات و مواردي كه يك , يا هر دو طرف معامله , اختيار دارند كه معامله را به هم بزنند. مثل : خيار مجلس , خيار حيوان , خيار شرط, خيار غبن , خيار رؤيه .كتاب البيع جلد 5 اين كتاب در 42 صفحه در بر دارندهء مباحث زير است : ادامه بحث خيارات : د ر خيار عيب , مسقطات خيار, شروط عقد, مثل : قدرت , الترام , عقلاني بودن شرط, عدم مخالفت با كتاب و سنت , عدم منافات با عقد, مجهول نبودن , مستلزم محال نبودن , عقد صحيح و فاسد,

ص: 10430

نقد و نسيه و وجوب قبض . امام , در غربت و دور از ملت و وطن , در آخر اين كتاب , دعايي را مي نگارند كه نقل مي كنيم : فراغت حاصل آمد از نوشتن اين اوراق در 96115ه. ق . در جوار مرقد مولا, امير المؤمنين , كه سلام خدا بر او و بر فرزندانش باد. همانا مبتلا شديم به بلاهايي كه اسلام و مسلمين را فرا گرفته است . از خداوند تمنا و اميدوارم كه : در رفع آنها بر ما منت گذارد و بر ما منت گذارد و بر ما نظر لطف و رحمت كند. گر چه ما سزاوار اين بلاها و رنجها هستيم , چرا كه در انجام وظيفه اي كه بر عهدها ما بوده كوتاهي كرديم . خدايا با ما, با لطف رفتار كن نه با عدالت .ولايت فقيه يا حكومت اسلامي اين كتاب در 184 صفحه به همن انتشارات آزادي قم به چاپ رسيده است . اين كتاب , سلسله درسها و تقريرات حضرت امام در نجف اشرف است كه در دورهء طاغوت چاپ گرديد. اين كتاب , در سالهاي خفقان و استبداد, به عنوان چراغ راه انقلابيون و دستور العمل آنان , دست بدست مي گشت . در اين نوشتار, حضرت امام

ص: 10431

, بر ضرورت طرح استدلالي , ولايت و حكومت فقيه از ديدگاه اسلام تأكيد كرده اند و اوضاع مسلمانان را, عموماً, و حوزه هاي عليه را, خصوصاً, از علل كم رنگ شدن اين مسأله مي دانند وخواستار بررسي مجدد آن , به عنوان يك ضرورت , هستند. عنوان كرده اند كه : استعمار گران ويهود براي رسيدن به مطامع استعماري خود, سعي كرده اند كه اسلام را از سر راه خود برداشته و توسط عمال خود به تحريف اسلام دست يازند و توانستند با القاي تفكر: جامع نبودن اسلام و دوري اسلام از سياست و تدبير امور, آن را از صحنه زندگي و

ص: 10432

عمل كنار بگذارند . حضرت امام در بخش هاي نخست كتاب , بر لزوم ايجاد حكومت و به دست آوردن قوه مجريه تأكيد كرده اند. با بررسي پيشينهء حكومت در اسلام , به بررسي پيشينهء حكومت در اسلام , به بررسي حكومت پيامبر و حكومت امير المؤمنين پرداخته اند. دربارهء حكومت در اسلام , به بحثهاي همچون جامعيت اسلام , احكام مالي و اقتصادي , احكام دفاع ملي , قضا و احقاق حقوق , لزوم طرح فقه در جامعه ءاسلامي , حكومت از نظر اخبار, امتياز حكومت اسلامي از حكومتهاي ديگر, شرائط زمامدار اسلامي , طرح حكومت در دورهء غيبت , ولايت فقيه در اخبار و مناصب فقيه . و در فصل آخر, به لزوم قيام براي تشكيل حكومت و به برخي از آرمانهاي نهضت اشاره كرده اند: 1- اصلاح وتصفيه حوزه هاي علمي . 2- كنار گذاشتن كوته بينان و قطع ايادي آنان . 3- مبارزه با استبداد و خود رأي . 4- مبارزه با فقر. و...مكاسب محرمه , جلد 1 اين كتاب در 33 صفحه با تزييلات و تصحيحات آقاي تهراني منتشر شده است . مباحث اين كتاب : بيع نجاسات , فروش شراب , بهره برداري از مردار, فروش سگ و خوك , فروش اموالي داراي جهت مشترك

ص: 10433

بين حلال و حرام , فروش سلاح به كفار, حرمت و يا جواز تصوير گري , غنا و موسيقي و ماهيت آن , حرمت غيبت ,موارد جواز غيبت و... امام , دربارهء مسأله فروش سلاح به كفار و ارتباط نظامي با آنان مي فرمايند: فروش سلاح به كفار, از امور سياسي است و تابع مصالح روز مسلمانان . چه بسا مصالح مسلمانان اقتضاكند كه سلاح به كفار فروخته و يا رايگان به طايفه اي از آنان داده شود. مثل اين كه : به حوزهء اسلام دشمني قوي هجوم آورد كه جز با مسلح كردن عده اي از كفار دفع آن ميسر نيست و يا دولت مستقل شيعي , مورد هجوم مخالفان آن واقع شود و يا مصالح ديگر... و چه بسا مصالح مسلمانان اقتضا كند: عدم فروش سلاح به كفار را, در اين مورد, فرقي بين زمان جنگ و يا غير جنگ نخواهد بود و اگر احتمالدهيم كه امضاي سلاح , موجب آمادگي و توطئه آنان براي هجوم به بلاد اسلام و نفوذ باشد جايز نخواهد بود. مكاسب محرمه , جلد 2 اين كتاب , در 3 صفحه و در بر دارندهء مباحث ذيل است : قمار و فروعات مربوط به آن , آلات قمار. دروغ , ماهيّت دروغ , موارد جايز

ص: 10434

بودن دروغ , مثل : ضرورت و اصلاح بين مردم , كمك به ظالم , قبول كردن منصب از جانب ظالمان و موارد جواز پذيرش شغل در حكومت ظالمان . تكسب به واجبات , مثل : صلوة و سوم استيجاري و...كتاب الطهارة, 3 جلد اين كتاب در 3 جلد, جلد اوّل به تصحيح آقاي علي اكبر مسعودي 239 صفحه , مطبعه الحكمه , جلد دوّم , 238 صفحه , جلد سوّم , صفحه , به تصحيح آقاي سيّد هاشم رسولي محلاتي , در مطبعه العلميه , قم به چاپ رسيده است . مباحث اين سه جلد, عبارتند از: دماء ثلاث , تيمم و طهارت و نجاست .تعليقة علي وسيلة النجاه 225 صفحه , در ذيحجه 1382ه. ق . توسط چاپ علميه قم به طبع رسيده و منتشر شده است اين تعليقه , مفصل ترين حاشيه و تعليقه بر كتاب وسيله النجاة مرحوم آية الله سيد ابوالحسن اصفهاني , قدس سره , مي باشد. كه تفصيل اين رساله , بعداً, منجر به نوشتن كتاب شريف تحرير الوسيله گرديد.تحرير الوسيله , 2 جلد اين كتاب , باز نويسي وسيلة النجاة مرحوم اصفهاني و تلفيق حواشي و شروح حضرت امام بر متن وسيله با اضافات و آوردن مباحث مسائل مورد ابتلاي دنياي اسلام و نيز درج مباحثي كه

ص: 10435

در وسيله نا تمام مانده است , مي باشد. امام , در مقدمه كتاب مي نويسد: من , در گذشته , تعليقه اي را بر كتاب وسيلة النجاة مرحوم اصفهاني , قدس سره , نوشته بودم , چون به خاطر اتفاق حوادث حزن انگيز براي اسلام و مسلمين در تاريخ اواخر ماه جمادي الاخر 1384ه. ق . از شهر قم به شهر بورساي تركيه , منتقل شدم ( كه شايد تايخ آن را در خود نگهدارد ) در آغاز كه فارغ البال بودم و تحت نظر و مراقبت , دوست داشتم كه آن حاشيه را, به خاطر سهولت استفاده , در متن جاي دهم و اگر خداوند ياريم كند مسائل مورد ابتلا را بر آن اضافه خواهم كرد و از خداوند آرزوي توفيق و از ناظرين , طلب دعاي خير براي رفع مشكلات از سرزمين اسلامي , مخصوصاً مركز شيعه را, دارم . ان شاء الله دست اجانب از مملكت اسلامي قطع گردد و حسن عاقبت نيز نصيب اينجانب گردد .تحرير الوسيله جلد 1مباحث اين جلد, عبارتند از, مطهرات , نجاسات , نماز و مقدمات و شرايط آن , غسل , مسائل دفن , فروغ علم اجمال , نماز جمعه و عيدين , نماز مسافر, روزه و مسائل مربوط به

ص: 10436

آن , زكات و مسائل مربوط به آن , خمس و مسائل مربوط به آن , انفال , حج و امر به معروف و نهي از منكر. امام درباره امر به معروف و نهي از منكر مي نويسند: اين دو, از بالاترين فرائض و اشرف آن است وبه وسيله اين دو, واجبات بر پا داشته مي شوند. وجوب اين دو, از ضروريات دين است و هر كس آن را با التزام به لوازم آن انكار كند كافر است . در قرآن كريم , و روايات ائمه , با تعابير گوناگون مردم به اقامه ء اين دو, تحريص شده اند. خداوند مي فرمايد: بايد از شما گروهي باشند كه مردم را به سوي خير دعوت كنند وامر به معروف و نهي از منكر كنند. اينان رستگارانند ( آل عمران 14(. و از پيامبر روايت شده است : امت من , در خير و بركتند, اگر امر به معروف و نهي از منكر كنند و يكديگر را در نيكيها كمك كنند. اگر امر به معروف و نهي از منكر را ترك كردند, بركات , از آنان گرفته مي شود و بعضي از آنان بر بعضي ديگر مسلط مي شوند و ياوري , نه در زمين و نه در آسمان براي آنان نخوهد

ص: 10437

بود ق س سپس بحث را در زمينهء مسائلي همچون : دفاع از مركز اسلام وحدود آن , مكاسب و متأجر, ربا, صلح , جعاله , وديعة, مضاربة, شركت , مزارعة, مساقاة و... ادامه مي دهند.تحرير الوسيله جلد 2 اين جلد در 641 صفحه شامل مباحث زير است : رهن , حجر, ضمان وكالة, حوالة, هبة, وقف , وصية, نذر, كفارات , صيد و ذباحة و غضب , اطمعه و اشربه , طلاق , لعان , ايلا, ارث . قضا, حدود, قصاص , ديات و بحث هايي در مسائل جديد, همچون : سفته , سر قفلي , بانكها, بخت آزمايي , تلقيح مصنوعي , تشريح , تغيير جنسيّت و... ايشان دربارهء تشريح مي نويسد: اگر حفظ حيات مسلمانان متوقف باشد بر تشريح بدن ميت و تشريح غير مسلمان ممكن نباشد, جايز است بدن ميت مسلمان را, به منظور پي بردن هب راههاي پيشگيري و معالجه و حفظ حيات مسلمانان , تشريح كنند, ولي اگر تشريح , فقط به خاطر آموزش باشد, جايز نيست . اگر به خاطر آموزش اين تشريح صورت گرفت , پرداخت ديهء اعضا واجب است و اگر از روي ضرورت و ناچاري انجام پذيرفت , بعيد نيست كه ديه نيز ساقط شود. 1. نامهء عرفاني حضرت امام به فاطمه

ص: 10438

طباطبايي همسر حج احمد آقا كه به نام ( باده عشق ) منتشر شد. 2. مجله ( حوزه ) شمارهء 72 32 مصاحبهء آية الله سيد عز الدين زنجاني . 3. سيري در آثار و تأليفات حضرت امام احمدي يزدي , 43 4. آداب الصلوة , 186 5. الرسائل ج 98 97 2 چاپ اسماعيليان . 6. پيام حضرت امام به حوزويان , 67123 7. صحيفه نور , ج 22 17 8. الرسائل , تأليف امام خميني , ج 6 1 9. همان مدرك , ج 358 1 10. همان مدرك , ج 358 1 11. همان مدرك , ج 98 2 96 12. همان مدرك , ج 195 2 13. البيع , ج 47 2 49 14. همان مدرك , ج 459 2 15. همان مدرك , ج 543 2 16. همان مدرك , ج 416 3 17. همان مدرك , ج 402 5 18. المكاسب , تأليفات امام خميني , ج 152 1 19. تحرير الوسيله , ج 562 1 20. تحرير الوسيله , ج 626 2 مسأله 34

ص: 10439

كتابها و آثار علمي امام خميني (س)

اشاره

26 چكيده: تا كنون در مورد آثار قلمي و تاليفات حضرت امام خميني - رضوان الله تعالي عليه - مطالب زيادي گفته يا نوشته شده است; اما تا آنجا كه بنده اطلاع دارم هنوز فهرست بالنسبة كامل آثار ايشان منتشر نشده است از اين رو به فكر افتادم مقاله اي در اين زمينه تنظيم نمايم و اميد است نقاط ضعف آن قابل چشم پوشي باشد. پيش از ورود در اصل موضوع چند مطلب را يادآور مي شوم: مطلب اول: حضرت امام خميني (س) در سال 1340 ق. وارد قم شدند و تا سال 1355 ق. يعني سال رحلت مرحوم حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي (ره) از محضر درس اساتيدي بزرگ استفاده كردند برخي از اساتيد ايشان عبارتند از: 1- حاج ميرزا جواد ملكي تبريزي، مولف كتاب "اسرار الصلاة" و غيره متوفاي 1343ق. 2- آقا ميرزا سيدعلي يثربي كاشاني كه از سال 1341 ق. تا 1347 ق. در قم بودند. 3- حاج ميرزا ابوالحسن رفيعي قزويني، صاحب "شرح دعاي سحر" كه از سال 1341 ق. تا 1349 ق. در قم بودند. )4 )1- آقا شيخ محمدرضا مسجد شاهي، صاحب "وقاية الاذهان" كه در سالهاي 1346 -1344 ق. در قم بودند. 5- آقا ميرزا محمدعلي شاه آبادي، صاحب "رشحات البحار"

ص: 10440

كه در سالهاي 1354-1347 ق. در قم بودند و امام خميني در تمام اين هفت سال از ايشان استفاده مي كرده است. 6- حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي، موسس حوزه علميه قم و صاحب كتاب "دررالفوائد" كه امام خميني از حدود سال 1345 تا 1355 ق. از درس فقه و اصول ايشان بهره مي برده اند. مطلب دوم: تاليفات امام خميني (س) در موضوعات دهگانه زير است: 1- عرفان: در اين رشته كتابهاي متعددي نوشته اند كه تاريخ تاليف آنها از 1347 تا 1355 ق. مي باشد. 2- اخلاق: در اين موضوع نيز كتابهاي متعددي به زبان فارسي نگاشته اند كه تاريخ تاليف آنها، ميان سالهاي 1360-1355 ق. مي باشد و گويا اين همان زماني است كه درس اخلاق مي فرموده اند. 3- فلسفه: در اين رشته گويا حاشيه "اسفار" داشته باشند كه چندي پيش يكي از فضلاي قم حاشيه اي از ايشان در مجله كيهان انديشه (شماره هاي 11و18( نقل كرده بود. 4- فقه استدلالي: در فقه استدلالي كتابهاي متعددي دارند كه تاليف آنها مربوط به سالهاي 1365 تا تاريخي است كه حضرت امام از نجف به ايران آمدند; يعني حدود سال 1397ق. 5- اصول فقه: در اين زمينه هم رساله هاي متعددي دارند كه تاليف آنها مربوط به سالهاي قبل از 1370 تا حدود 1371 ق. مي باشد. 6- رجال: در اين

ص: 10441

موضوع بحثي دارند كه در كتاب "الطهارة" درج شده است. 7- رساله عمليه: رساله ها و حاشيه هاي حضرت امام كه براي مقلدان نوشته اند غير از تحريرالوسيله كه پيش از سال 1380ق. تاليف شده است. 8- حكومت: در اين موضوع رساله ولايت فقيه و مجموعه گفتارها و نوشته هاي پس از پيروزي انقلاب را بايد نام برد. 9- امامت و روحانيت: كتاب "كشف الاسرار" كه حدود سال 1363ق. تاليف شده است، در اين زمينه مي باشد. 10- شعر: مجموعه اشعار حضرت امام خميني (س) كه ديواني را تشكيل مي دهد. مطلب سوم: اينكه گفته مي شود حضرت امام تا پيش از رحلت آيت الله العظمي بروجردي يعني سال 1380 ق. بين عامه مردم شهرتي نداشتند و پس از وفات آن مرحوم و شروع نهضت روحانيت و 15 خرداد 1342 ش. مردم كم كم با آن بزرگوار و شخصيت عظيم و آشنا شدند، مطلب صحيحي است; اما به اين معنا نيست كه امام خميني پيش از سال 1342 به طور كلي گمنام و ناشناخته بوده اند، بلكه علاوه بر حوزه علميه قم، بسياري از علماي بلاد و حوزه هاي علميه با ايشان و مقامات علمي و معنوي ايشان در كتابهاي متعددي كه پيش از شروع نهضت منتشر يا تاليف شده، كم و پيش بيان گرديده بود كه از باب نمونه،

ص: 10442

كتابهاي زير را نام مي بريم: 1- نقباء البشر، تاليف مرحوم علامه بزرگوار حاج آقا بزرگ تهراني. 2- الذريعه الي تصانيف الشيعه، تاليف همان مرحوم. 3- فهرست كتب چاپ فارسي، تاليف مرحوم خان بابا مشار. 4- فهرست كتب چاپي عربي، تاليف همان مرحوم. 5- فهرست مولفين كتب چاپي، تاليف همان مرحوم. 6- آثار الحجة كه در سال 1373 ق. تاليف شده است. 7- رجال قم، تاليف سيدمحمد مقدس زاده كه در سال 1335 ش. چاپ شده است. 8- آيينه دانشوران كه در سالهاي 1351 تا 1353ق. تاليف و در سال 1353ق. منتشر شده است. در اين كتاب اخير، درباره امام خميني (س) : در آن تاريخ كه سي و دو سال داشته اند چنين مي نويسد: آقا سيدروح الله از فضلا و دانشمنداني هستند كه در خدمت آقاي شاه آبادي درس خوانده و سالها از محضر عرفان و اخلاق آن جناب، بهره برده اند. من شرح حال ايشان را همان طور كه خودشان مرقوم فرموداند به اندكي تصرف يادداشت مي كنم: آقا سيدروح الله آخرين فرزند آقا سيدمصطفي هندي است كه رياست علميه قصبه خمين و حدود آن را دارا بوده و در سال 1321 ق. به دست يكي از خان هاي آن قصبه مقتول گشته. جد ايشان آقا سيداحمد معروف به سيدهندي است كه از هندوستان به ايران

ص: 10443

آمده و در خمين، قصبه اي در 25 فرسخي قم متوطن شده. صاحب ترجمه سال 1320 تولد يافته و تا سال 1349 كه سن ايشان به نوزده رسيده بود، از مسقط الراس خارج نشده و چون وسيله تحصيل در آنجا فراهم نبوده، جز قسمت فارسي و پاره اي از علوم ادبي بيش نياموخته. در همان سال به سلطان آباد عراق (اراك) رفته و در آنجا به درس خواندن پرداخته و پس از هجرت آيت الله حائري به قم، ايشان نيز به حوزه علميه آمده و وقت خويش را بيشتر به تعليم و تعلم كتب صدرالمتالهين گذارده و اكنون چند سال است در محضر آقاميرزا محمدعلي شاه آبادي اشتغال به عرفان دارند و هم از حوزه درس آيت اللهي - آيةالله حائري - بهره مند مي شوند. از نوشته هاي ايشان است، شرح بر دعاي ماثور سحرهاي ماه رمضان كه در سال 1347 ق. اتمام يافته، ديگر رساله "مصباح الهدايه في حقيقة الخلافة". ديگر تعليقاتي است بر رساله قاضي سعيد قمي كه از عرفان اماميه به شمار مي رود و اين در شرح حديث "راس الجالوب" است، در شرح ديگر از خود ايشان و تاريخ انجام آن 1348 ق. مي باشد، ديگر حواشي بر شرح فصوص الحكم قيصري است كه ناتمام است. مولف كتاب آيينه دانشوران مرحوم حاج سيدريحان الله يزدي

ص: 10444

در سال 1378 ق. يا دو سه سال پس از آن در چاپ دوم اين اثر، در تكميل نوشته قبل مي نويسد: از متخصصين علوم فلسفه و عرفان علاقه مندان به مطالعه كتب صدرالمتالهين در حوزه علميه قم در روزگار تاليف اين كتاب (آيينه دانشوران) دانشمندان عاليمقام آقاي حاج آقا روح الله خميني بودند به طوري كه چكامه هاي دلنواز عارفانه آن جناب نيز ورد زبان ما دانشجويان بود. از آن جمله غزل شيريني بود كه هنوز مطلعش را فراموش نكرده ام: "من در هواي دوست گذشتم ز جان خويش دل از وطن بريدم و از خاندان خويش" ولي اكنون كه قريب سي سال از آن روزگار مي گذرد، شهرت فقاهت حضرت معظم له عالمگير شده و از جمله آيات الله و مراجع تقليد شيعه به شمار مي آيند. "تاليفات عرفاني و فلسفي و اخلاقي" 1- شرح دعاي سحر (عربي) دعايي است كه با اين جمله آغاز مي شود: "اللهم اني اسالك من بهائك بابهاه و كل بهائك بهي. اللهم اني اسالك ببهائك كله. " از امام رضا (ع) نقل شده است كه امام باقر (ع) اين دعا را در سحرهاي ماه مبارك رمضان مي خواندند. اين دعا شرحهاي متعددي دارد، يكي از آنها همين شرح امام خميني است كه در سال 1347 ق. يعني در 27 سالگي تاليف

ص: 10445

كرده اند. اين كتاب از كتابهاي عرفاني حضرت امام امت است و مانند تاليف ديگر ايشان "مصباح الهدايه"، فقط كساني كه با فلسفه و عرفان آشنايي كامل داشته باشند مي توانند از آن استفاده كنند. سال تاليف اين كتاب مصادف است با سال ورود مرحوم شاه آبادي به قم و در اين كتاب دو جا از ايشان ياد و مطلبي نقل مي كنند. تاليف اين كتاب در سال اول تلمذ نزد مرحوم آقاي شاه آبادي، اين نكته را روشن مي كند كه حضرت امام خميني همان طور كه خودشان در اولين برخورد و ملاقات با آقاي شاه آبادي فرموده اند، فلسفه را قبلا خواند بودند و در عرفان نيز كار كرده و استاد ديده بودند. شاهد اين مطلب اين است كه يك جاي همين كتاب فرموده اند: "سمعت من احدالمشايخ من ارباب المعرفة رضوان الله عليه" و در جاي سوم فرموده اند: " "اتفق الحضور في محضر احد العلماء الكرام دام ظله" كه اين تعبير مربوط به آقاي شاه آبادي نيست چون هميشه از ايشان با عبارت " شيخنا" ياد مي كنند. در هر حال در اين كتاب از اسرارالصلاة حاج ميرزا جواد ملكي و تعليقه آقا محمدرضا قمشه اي بر شرح فصوص قيصري و شرح اسماء حاجي سبزواري و فتوحات محيي الدين و تاويلات عبدالرزاق كاشي و شرح قيصري

ص: 10446

بر فصوص و شرح مفتاح الغيب فناري و قبسات ميرداماد و اسفار ملاصدرا و برخي كتب فيض و نيز كتاب الهيئة والاسلام مرحوم سيد هبةالله شهرستاني ياد و مطلب نقل مي كند كه اين آخري گواه اين است كه امام خميني كتابهاي جديد را هم مي خواندند. اين كتاب كه به زبان عربي است با ترجمه فارسي آن پس از پيروزي انقلاب چاپ شده است. )2 )2- مصباح الهداية ال الخلافة والولايه (عربي) اين كتاب در بيان حقيقت محمديه و ولايت علويه است كه با ترجمه فارسي آن پس از انقلاب چاپ شده است. تاليف اين كتاب در سال 1349 به پايان رسيده و مانند شرح دعاي سحر فقط براي كساني كه با عرفان و اصطلاحات آن آشنايي دارند قابل استفاده است و خود حضرت امام - رضوان الله تعالي عليه - در پايان رساله فرموده اند: "خاتمه و وصية: اياك ايها الصديق الروحاني ثم اياك . . . ان تكشف هذه الاسرار لغيراهلها . . . و اياك ان تنظر نظرالفهم في هذه الاوراق الا بعدالفحص الكامل عن كلمات المتالهين من اهل الذوق و تعلم المعارف عنداهلمها من المشايخ العظام والعرفاء الكرام والافمجرد الرجوع الي مثل هذه المعارف لايزيد الا خسرانا ولا ينتج الا حرمانا. " امام خميني - رضوان الله عليه - در كتابهاي

ص: 10447

ديگر خود مانند " سرالصلاة" و "تعليقه بر شرح نصوص" به اين كتاب ارجاع مي دهند و مي گويند در آن كتاب اين مطلب را تحقيق كرده ايم. در اين كتاب از "شرح توحيد صدوق" قاضي سعيد قمي و نيز " البوارق الملكوتيه" او و "مفتاح الغيب" قونوي و "شرح نصوص" قيصري و "شرح قصيده" ابن فارض عبدالرزاق كاشي و "تعليقه بر شرح نصوص" قيصري و نيز رساله در تحقيق " اسفار اربعه" هر دو از آقا محمدرضا قمشه اي مطالبي نقل مي شود و مورد انتقاد قرار مي گيرد. و همچنين از محيي الدين احيانا مطلبي نقل مي كنند و از استادشان آقاي شاه آبادي، چند جا با تجليل فراوان ياد و مطالبي نقل مي نمايد. 3- لقاء الله (فارسي) مقاله اي است در اين موضوع به زبان فارسي در هفت صفحه كه در آن از استادشان مرحوم آقاي شاه آبادي ياد مي كنند. اين مقاله يا رساله در پايان كتاب لقاءالله مرحوم حاج ميزا جواد ملكي چاپ شده است. 4- سر الصلاة، صلاة العارفين يا معراج السالكين (فارسي) اين كتاب براي خواص از اهل عرفان و سلوك نوشته شده و تاريخ پايان تاليف آن سال 1358 ق. است و تا حال دوبار چاپ شده است كه بار اول مستقل و بار ديگر در يادنامه شهيد مطهري - رحمة

ص: 10448

الله عليه - چاپ شده است. در اين كتاب از اسرارالصلاة شهيد ثاني و مرحوم آقاي شاه آبادي ياد مي شود و نيز به شرح اربعين خود ارجاع مي دهند كه معلوم مي شود شرح اربعين را پيش از سرالصلاة نوشته اند يا هنگام نوشتن سرالصلاة آن كتاب هم در دست تاليف بوده است. در صفحه 67 چاپ اول آن مي خوانيم: "فرضا كه از عرفا كسي را نمي شناسي، از علماي بزرگ معرفت و اخلاق، آنها را كه پيش همه، علماي مسلمند پيروي كن; مثل جناب عارف بالله و مجاهد في سبيل الله مولانا سيدابن طاووس - رضي الله عنه - و مثل مولانا عارف بالله سالك الي الله شيخ جليل بهائي - قدس سره - و شيخ ارباب معرفت مولانا محمدتقي مجلسي - رضوان الله عليه - و شيخ محدثين فرزند بزرگوار او مولانا مجلسي - رحمةالله - و كتاب "شرح فقيه" مولانا مجلسي اول كه يكي از كتابهاي نفيس جليل القدر است و فارسي است مطالعه نما و اگر نفهميدي از اهلش سوال كن و در آن كنزهايي معرفت است و همين طور كتب عزيزه شيخان نراقيان (ملامهدي نراقي و ملااحمد نراقي) و از علماي معاصر كتب شيخ جليل القدر عارف بالله حاج ميرزا جواد تبريزي - قدس سره - را مطالعه كنيد. 5- تعليقه

ص: 10449

علي شرح فصوص الحكم (عربي) فصوص الحكم تاليف محيي الدين عربي و شرح آن از محمود قيصري است و امام خميني شرح فصوص را در هفت سالي كه از محضر مرحوم آقاي شاه آبادي استفاده مي كردند، نزد ايشان خوانده و تاريخ تاليف اين تعليقه هم همان سالهاست. در اين تعليقه به مصباح الهدايه خود ارجاع مي دهند و از مرحوم آقاي شاه آبادي نيز ياد مي كنند. كتاب شرح فصوص 495 صفحه است كه تعليقه امام تا صفحه 396 آن است. اين تعليقه را حضرت امام خميني در حواشي نسخه چاپي شرح فصوص نوشته بودند و ظاهرا به دست عمال شاه مخلوع، جزو كتابهاي غارت شده ايشان، غارت شده بود، ولي خوشبختانه پس از انقلاب در همدان پيدا و به بيت حضرت امام تحويل داده شد و به صورت زيبايي چاپ گشت. اين تعليقه براي كساني كه شرح فصوص را نزد استاد مي خوانند، مفيد است. 6- تعليقه علي مصباح الانس (عربي) مفتاح غيب الجمع والوجود تاليف صدرالدين محمدبن اسحاق قونوي و شرح آن به نام مصباح الانس تاليف محمدبن حمزة بن محمد عثماني معروف به ابن فناري است. امام خميني مصباح الانس را تا صفحه 44 از سال 1350 تا 1354ق. نزد مرحوم آقاي شاه آبادي خوانده است. در صفحه اول كتاب مرقوم داشته اند:

ص: 10450

"قد شرعنا قرائة هذا الكتاب الشريف لدي الشيخ العارف الكامل استاذنا في المعارف الالهيه حضرة الميرزا محمدعلي شاه آبادي الاصفهاني دام ظله في شهر رمضان المبارك سنة 1350ق. " و در صفحه 44 نوشته اند: "الي هنا قرات الكتاب عند شيخنا العارف الكامل الشاه آبادي روحي فداه و قداتفق انتقاله الي طهران مضرت محروما من فيضه دام ظله" امام خميني - رضوان الله عليه - اين تعليقه را ظاهرا در همان زمان كه مصباح الانس را نزد مرحوم آقاي شاه آبادي مي خواندند، نوشته اند و پس از رفتن ايشان به تهران تعليقه را ادامه داده اند تا صفحه 132 مصباح الانس، و تاريخ پايان تاليف 1355 در قصبه خمين است. (مصباح الانس داراي 343 صفحه است) . اين تعليقه به صورت زيبايي به ضميمه تعليقه بر شرح فصوص در سال 1406 چاپ شده است. 7- تعليقه علي شرح حديث راس الجالوت (عربي) قاضي سعيد محمدبن محمد مفيد قمي از دانشمندان و عرفاي قرن يازدهم، تاليفات فراواني دارد كه يكي از آنها شرح حديث راس الجالوت است كه در ذريعه حاج آقا بزرگ در حرف "شين" ياد شده و متاسفانه نويسنده، اين رساله را هنوز زيارت نكرده است. گويا مقصود از حديث راس الجالوت همان احتجاج حضرت رضا (ع) با اصحاب اديان مختلفه است كه

ص: 10451

قسمتي از آن احتجاج با راس الجالوت يهودي است. حديث در توحيد و نيز عيون اخبارالرضا شيخ صدوق و احتجاج طبرسي و جلد دهم بحارالانوار و جلد دوم مسندالرضا نقل شده. امام خميني - رضوان الله عليه - تعليقه اي بر اين رساله قاضي سعيد نوشته اند كه در جلد 26 ذريعه صفحه 285 چاپ مشهد ياد شده و هنوز به چاپ نرسيده است. 8- شرح حديث راس الجالوت (عربي) امام خميني علاوه بر تعليقه اي كه ياد شد مستقلا شرحي بر اين حديث نوشته اند كه تاريخ تاليف آن بنا بر آنچه در كتاب آيينه دانشوران آمده است، 1348 مي باشد و اين رساله هم متاسفانه هنوز چاپ نشده است. 9- شرح حديث راس الجالوت (عربي) مرحوم سيدريحان الله يزدي در آيينه دانشوران مي نويسد: از نوشته هاي ايشان است تعليقاتي بر رساله قاضي سعيد قمي در شرح حديث راس الجالوت، با دو شرح ديگر از خود ايشان و تاريخ انجام آن، 1348 مي باشد. بنابراين امام خميني دو شرح بر اين حديث نوشته اند. 10- تفسير سوره حمد (فارسي) تفسيري است عرفاني بر سوره حمد كه امام خميني در سالهاي اول پيروزي انقلاب در پنج جلسه بيان فرمودند و مكرر چاپ شده است. امام خميني در كتاب سرالصلاة، سوره حمد و توحيد را به طور مختصر با اشاراتي

ص: 10452

عرفاني تفسير كرده اند. به صفحات 139 تا 151 چاپ 1360 شمسي مراجعه شود. و نيز در كتاب "آداب الصلاة" سوره حمد و توحيد و اناانزلناه را به گونه اي مفصلتر تفسير كرده اند. البته در اين كتاب اخير مي خواسته اند مطالبش براي همگان مفيد باشد; اما به فرموده خودشان در تفسير سوره قدر، مطالبي فرموده اند كه فقط خواص مي توانند از آن استفاده كنند. به صفحه 152 تا 243 آداب الصلاة مراجعه شود. در صفحه 243 فرموده اند: "با آنكه بناي نويسنده در اين رساله آن بود كه از مطالب عرفاني غيرمانوس با نوع، خودداري كنم و فقط به آداب قلبيه صلاة اكتفا كنم، اينك مي بينم كه قلم طغيان نموده و در خصوص تفسير سوره شريفه، بيشتر از موضع قرارداد خود، تجاوز نمودم، چاره اي جز آن نيست كه اكنون از برادران ايماني و دوستان روحاني معذرت خواهي كنم. " بنابراين تفسير سوره از قرآن مجيد را به سبك تفسير عرفاني از امام خميني (س) در دست داريم. البته يك جلسه هم حضرت امام راجع به سوره علق مطالبي بيان فرمودند كه اين سخنراني هم به عنوان تفسير سوره علق به ضميمه تفسير سوره حمد به چاپ رسيده است. 11- الحاشيه علي الاسفار (عربي) امام خميني - رضوان الله عليه - از مدرسين اسفار ملاصدرا بوده

ص: 10453

و گويا حواشي بر اين كتاب داشته باشند; زيرا يكي از فضلاي حوزه علميه قم حاشيه اي از ايشان در مجله كيهان انديشه نقل كردند به اين شرح: صدرالمتالهين در اسفار جلد ششم صفحه دو ماهه درباره حديث "ماترددت في شئ انا فاعله كترددي في قبض روح عبدي المومن" مي گويد: فما معني التردد المنسوب اليه؟ والذي سخ الهذا الراقم المسكين . . . حضرت امام خميني در حاشيه اسفار به كلام ملاصدرا اشكال نموده و فرموداند: آنچه ملاصدرا ذكر كرده، علاوه بر آنكه في نفسه از معناي حديث دور است، ملائمت و تناسبي هم با ذيل حديث ندارد و سپس حضرت امام مطلب را ادامه داده اند. به كيهان انديشه شماره يازده و هجده مقاله مفهوم تردد در احاديث مراجعه شود. نويسنده غير از اين حاشيه در فلسفه از حضرت امام تاليفي سراغ ندارد والله العالم. 12- آداب الصلاة (فارسي) اين كتاب را پس از "سرالصلاة" نوشته اند و در آغاز آن فرموده اند: ايامي چند پيش از اين رساله اي فراهم آوردم كه به قدر ميسور از اسرار الصلاة در آن گنجانيدم و چون آن را با حال عامه تناسبي نيست در نظر گرفتم كه سطري از آداب قلبيه اين معراج روحاني را در سلك تحرير در آورم شايد برادران ايماني را از آن

ص: 10454

تذكري و قلب قاسي خود را تاثري حاصل آيد. در اين كتاب، تفسير سوره هاي حمد و توحيد و قدر به گونه اي عرفاني و نسبتا مفصل آمده است. امام خميني - رضوان الله عليه - در اين تاليف به تعليقه فصوص و مصباح الهداية خود ارجاع داده و از مرحوم آقاي شاه آبادي ياد و مطلب نقل مي كنند و ضمنا يك جا كتاب سير و سلوك منسوب به سيد بحرالعلوم را ياد و مي گويند: انتساب اين كتاب به آن حضرت مورد ترديد است. كتاب آداب الصلاة با تصرفاتي توسط حضرت آقاي فهري در دو جلد چاپ شده است. ضمن تشكر از سعي ايشان در نشر آثار امام، لازم بود اين كتاب به طور كامل و بدون هيچ گونه تصرفي مستقلا چاپ و منتشر شود كه اخيرا اينكار انجام شده است. 13- مبارزه با نفس جهاد اكبر (فارسي) رساله اي است اخلاقي، در موضوع "جهاد با نفس" كه تقرير سخنرانيهاي حضرت امام در نجف اشرف براي طلاب و فضلا است. اين رساله بارها چاپ شده است. 14- شرح حديث جنود عقل و جهل (فارسي) در كتاب شريف اصول كافي حديثي در بيان لشگريان عقل و جهل از امام صادق (ع) نقل شده كه شامل هفتاد و چند عنوان است. امام خميني - رضوان الله عليه -

ص: 10455

اين حديث را به زبان فارسي شرح كرده اند ولي تا عنوان 25 آن را بيشتر ننوشته و موفق به تكميل آن نشده اند. اين كتاب از بهترين كتابهاي اخلاق و تربيت و سلوك است و به نام اخلاق اسلامي، به نام شخص ديگري در سه جلد چاپ شده است و داستانش از اين قرار است: "مرحوم شهيد شيخ غلامحسين حقاني، دوست چندين ساله حقير مي گفت يكي از اشخاصي كه قبل از انقلاب مورد عنايت و لطف حضرت امام بود به نجف مشرف شد. حضرت امام كتاب شرح حديث جنود عقل و جهل را براي انتشار به ايشان مرحمت كردند. او از ترس دستگاه جبار شاهنشاهي، كتاب را با دخل و تصرفهايي به نام خود در سه جلد چاپ كرد، البته تا اواسط جلد دوم از امام، و بقيه از خود آن شخص است. آن شخص در اثر انحراف سر از جهنم نفاق در آورد و كتاب هم چون به نام او بود، از دايره انتشارات حزب اللهي ها خارج شد. اميد است نسخه اصلي اين كتاب پر ارج پيدا شود تا بدون هيچ دخل و تصرف به صورت اصلي خود چاپ و مورد استفاده محافل علمي و بخصوص حوزه هاي درس اخلاق حوزه علميه قم و ساير حوزه ها قرار گيرد. 15- اربعين - شرح اربعين

ص: 10456

(فارسي) شرح چهل حديث است كه سي و سه حديث آن اخلاقي و هفت حديث ديگر اعتقادي است. در آغاز آن فرموده اند: اين بنده بي بضاعت ضعيف مدتي بود با خود حديث مي كردم كه چهل حديث از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت (ع) كه در كتب معتبره اصحاب و علما (ره) ثبت است، جمع آوري كرده و هر يك را به مناسبت شرحي كنم كه با حال عامه مناسبتي داشته باشد و از اين جهت آن را به زبان فارسي نگاشته كه فارسي زبانان از آن بهره گيرند . . . در آغاز حديث اول، چهار نفر از مشايخ را كه به ايشان اجازه روايت حديث داده اند به اين ترتيب نام برده اند: 1- شيخ علامه متكلم فقيه اصولي اديب متبحر شيح محمدرضا آل علامه شيخ محمدتقي اصفهاني - ادام الله توفيقه - در زماني كه در قم مشرف بودند مقصود شيخ محمدرضا اصفهاني صاحب "وقاية الاذهان" است كه در سال 1344 و 1346 در قم به سر مي بردند و هنگام تاليف اين رساله يعني حدود سال 1358 ق. در اصفهان بودند و در 1362 ق. وفات كردند. 2- شيخ عالم جليل متعبد ثقه ثبت حاج شيخ عباس قمي - دام توفيقه - (م 1359ق) 3- سيد سند فقيه متكليم ثقه عين ثبت علامه سيدمحسن

ص: 10457

امين عاملي - ادام الله تائيداته - (م 1371ق) 4- سيدعالم ثقه ثبت سيدابوالقاسم دهكردي اصفهاني (م 1353ق) مرحوم شيخ محمدرضا و مرحوم حاج شيخ عباس هر دو از حاجي نوري از شيخ انصاري و مرحوم سيدمحسن امين از سيدمحمد هندي از شيخ انصاري و مرحوم سيدابوالقاسم دهكردي از ميرزاهاشم اصفهاني خوانساري از شيخ انصاري. سپس امام خميني مي فرمايند: غير از اين چهار طريق، طرق ديگري هم داريم كه به شيخ انصاري منتهي نمي شود و آن طرق را اينجا ذكر نكرديم. تاريخ پايان تاليف كتاب اربعين 1358 ق. مي باشد و چهار حديث آن توسط حضرت آقاي فهري تحقيق و در 224 صفحه چاپ شد (3) و سپس حدود بيست حديث آن در مجله اعتصام كه از سازمان تبليغات اسلامي بود و تعطيل شد، چاپ گشت و بالاخره همه چهل حديث، در دو جلد توسط انتشارات "طه" قزوين در سال 1366 و سپس با چاپ بهتري توسط مركز نشر فرهنگي رجاء، در 556 صفحه در يك جلد منتشر شد. فهرست احاديث اين كتاب بسيار ارزنده از اين قرار است: جهاد نفس، ريا، عجب، كبر، حسد، حب دنيا، غضب، عصبيت، نفاق، هواي نفس، فطرت، تفكر، توكل، خوف و رجاء، امتحان، صبر، توبه، ذكر خدا، غيبت، اخلاص، شكر، كراهت از مرگ، اصناف طالبان علم، اقسام

ص: 10458

علم، وسواس، فضيلت علم، عبادت و حضور قلب، لقاءالله، وصيت رسول خدا (ص) به حضرت امير (ع) ، اقسام قلوب، عدم شناخت حقيقي خدا و رسول و امام مومن، يقين و حرص و رضا، ولايت شرط قبول اعمال، حال مومن نزد خدا، معرفت حق و اسماء او، معرفت حق و صفات او، طريق معرفت حق تعالي و اولي الامر، خداوند آدم را به صورت خود آفريد، خير و شر، حقيقت توحيد. كتابهاي فقه استدلالي حضرت امام خميني (س) مدت سي سال يا بيشتر فقه استدلالي تدريس مي كردند و همه اين درسها يا قسمت اعظم آنها را نوشته اند و يكي از امتيازات اين تاليفات همين است كه پس از تدريس و تحقيق كامل، نوشته شده است. بحثهايي را كه حضرت امام خميني نوشته اند، عبارتند از: طهارت و مكاسب محرمه و بيع و خيارات و خلل صلاة، تقيه كه همه به زبان عربي است به اين شرح: 16- كتاب الطهارة جلد اول، بحث نجاسات، تاريخ پايان تاليف، 10 ذيحجه 1373 ق. چاپ اول در 272 صفحه در قم و چاپ دوم در 358 صفحه در نجف سال 389 ق. 17- كتاب الطهارة جلد دوم، بحث ماء ثلاثه. تاريخ پايان تاليف، 22 ربيع الاول 1376 ق. چاپ قم در 319 صفحه. 18- كتاب الطهارة جلد سوم، بحث تيمم. تاريخ پايان تاليف،

ص: 10459

11 شعبان 1376. چاپ قم در 235 صفحه. 19- كتاب الطهارة جلد چهارم كتاب مذكور پيرامون بحث از احكام نجاسات مي باشد. اين كتاب كه آخرين قسمت از مباحث طهارت است تاليف آن در تاريخ 28 ذيقعده 1377 ق. به پايان رسيده و چاپ آن نيز در نجف اشرف به سال 1389 ق. انجام گرفته است. تعداد صفحات اين جلد 290 صفحه مي باشد. 20- المكاسب المحرمه جلد اول، شامل بحث هاي الاكتساب، الاعيان النجسه، الاكتساب مما يكون المقصود حراما،

ص: 10460

الاكتساب بما لا منفعة فيه، الاكتساب بماهو حرام في نفسه، نقاشي و مجسمه سازي، غنا و غيبت و قسمتي از رساله روضة الغناء استادشان حاج شيخ محمدرضا اصفهاني در اين جلد نقل شده است. (لازم به ذكر است كه ترجمه اين رساله در شماره هجده مجله كيهان انديشه مندرج است) تاريخ پايان تاليف پس از سال 1377 ق. و قبل از 1380 ق. مي باشد. چاپ قم در 322 صفحه در سال 21 .1381- المكاسب المحرمه جلد دوم، شامل بحث هاي قمار، كذب، كمك به ظالم، ولايت از طرف جائر، تكسب به واجبات، جوايز سلطان و خراج و مقاسمه اي كه سلطان جائر مي گيرد. تاريخ پايان تاليف، 8 جمادي الاولي 1380 چاپ قم در 290 صفحه در سال 22 .1381- كتاب البيع جلد اول، تاريخ تاليف پس از 1380ق. در 457 صفحه در نجف چاپ شده است. 23- كتاب البيع جلد دوم، در سال 1391 در نجف در 575 صفحه چاپ شده است و بحث ولايت فقيه حضرت امام خميني كه منشا بسياري از تحولات گشت، در اين جلد است. 24- كتاب البيع جلد سوم، تاريخ پايان تاليف، 11 جمادي الاولي 1392 و در همان سالها در 485 صفحه در نجف چاپ شده است و بدين ترتيب اين سه جلد، حاصل تدريس حدود دوازده سال

ص: 10461

حضرت امام مي باشد كه به قلم خودشان نوشته شده است. 25- كتاب البيع جلد چهارم، بحث خيارات. تاريخ پايان تاليف، 25 جمادي الاول 1394. در 452 صفحه در نجف در همان سال تاليف چاپ شده است. 26- كتاب البيع جلد پنجم، شامل بقيه بحث خيارات و بحث نقد و نسيه و قبض. تاريخ پايان تاليف، 15 جمادي الاولي 1396. در 402 صفحه در سال 1397 در نجف چاپ شده است. 27- كتاب الخلل بحث خلل صلاة است كه ظاهرا پس از سال 1397 تا هنگام مراجعت به ايران بحث كرده و نوشته اند. اين كتاب در 314 صفحه در قم چاپ شده است. )28 )4- رسالة في التقية رساله اي است شامل مباحث تقيه در 35 صفحه كه تاريخ تاليف آن شعبان 1373 ق. مي باشد و به ضميمه رساله هاي اصولي حضرت امام در سال 1385 ق. در قم چاپ شده است. جالب اينكه بحث معروف "تقيه براي حفظ دين است نه محو دين" در اين رساله عنوان شده است. 29- رسالة في قاعدة من ملك اين رساله در كتاب آثارالحجة (جلد دوم صفحه 45( جز تاليفات حضرت امام ياد شده است. 30- رسالة في تعيين الفجر في الليالي المقمره اين رساله در 32 صفحه رقعي در سال 1367 شمسي از امام خميني منتشر شده است كه در عين اختصار،

ص: 10462

از تاليفات فقه استدلالي ايشان به شمار مي آيد. تاليفات امام در اصول فقه كه همه به زبان عربي است، به شرح ذيل است: 31- رساله لا ضرر قاعده لاضرر با اينكه قاعده اي فقهي است اما در كتابهاي اصول در بخش برائت مورد بحث قرار مي گيرد و از اين رو ما اين رساله را از تاليفات اصول فقه به شمار آورديم. اين رساله هنگامي كه حضرت امام دوره اول اصول فقه را تدريس مي فرمودند، نوشته شده و تاريخ پايان تاليف آن غره جمادي الاولي 1368ق. مي باشد كه در 68 صفحه به ضميمه چند رساله ديگر با نام "الرسائل" در قم در سال 1385 چاپ شده است. 32- رسالة الاستصحاب اين رساله در دوره اول درس اصولشان نوشته شده و تاريخ پايان تاليف آن، و رمضان 1370 مي باشد كه در 290 صفحه با همان رسائل در سال 1385 ق. در قم چاپ شده است. 33- رسالة في التعادل والتراجيح در دوره اول درس نوشته اند و تاريخ پايان تاليف آن، 9 جمادي الاولي 1370 و تاريخ پاكنويس آن ماه رمضان 1370 بوده است و در 92 صفحه در همان رسائل در سال 1385 در قم چاپ شده است. 34- رسالة الاجتهاد والتقليد چون پايان دوره اول درس اصول فقه حضرت امام 1370 ق. بوده تاريخ

ص: 10463

پايان تاليف اين رساله بايد همان سال باشد. در 78 صفحه در همان رسائل در سال 1385ق. در قم چاپ شده است. )35 )5- رسالة في الطلب والارادة اين رساله را مي توان از رساله هاي فلسفي عرفاني شمرد، ولي چون حضرت امام در درس اصول فقه بحثش را مطرح كردند، ما جزو تاليفات اصول فقه ذكر كرديم. در آغاز اين رساله فرموده اند: چون بحث ما در اصول فقه به مساله طلب و اراده كه به مساله جبر و تفويض منتهي مي شود، رسيد، تصميم داشتيم كه بحث در اين مساله را به اهل و محلش واگذاريم زيرا اداي حق اين مساله در اين درس امكان نداشت هم به دليل اينكه مقدمات فراواني لازم داشت كه بيان شود و هم به سبب دقت مطالب و دوري از فهم اكثر حضار در درس. الا اينكه اصرار برخي از كساني كه علاقه شديد به تنقيح مباحث دارند، مرا مجبور ساخت كه تا حدي كه مناسب مقام باشد بعض جهات مساله را مطرح كنم . . . و چون بحث درباره آن، در عين حال طولاني شد، مباحث را در رساله جداگانه اي ضمن مقدمه و چند مطلب نوشتيم. تاريخ پايان تاليف اين رساله ماه رمضان 1371 ق. در همدان است. اين رساله با ترجمه فارسي آن

ص: 10464

در 157 صفحه در سال 1362 توسط مركز انتشارات علمي و فرهنگي چاپ شده است. 36- تعليقة علي كفاية الاصول مرحوم حاج آقا بزرگ تهراني در كتاب الذريعه (جلد 26 صفحه 285 چاپ مشهد) حاشيه كفايةالاصول آخوند خراساني تاليف حضرت امام خميني را ياد مي كنند و مي فرمايند: "ذكره في فهرس تصانيفه" و آقاي رازي نوشته اند اين حاشيه از بحث قطع تا استصحاب است و در جاي ديگر خوانده ام كه تاريخ پايان تاليف 1368 ق. مي باشد. 37- رساله در موضع علم اصول و نيز در برخي نوشته ها، كتابي در اصول فقه به اين عنوان "رساله در موضوع علم اصول" از تاليفات امام خميني - قدس سره - شمرده شده است. 38- حضرت آقاي سبحاني كه از شاگردان برجسته حضرت امام بوده است امام خميني (س) تقريرات درس مرحوم آيت الله العظمي بروجردي را نيز از آغاز مباحث اصول تا حجيت مظنه نوشته اند. رساله هاي عمليه يا فقه غيراستدلالي 39- تعليقة علي العروة الوثقي (عربي) حاشيه اي است بر تمام عروة الوثقي مرحوم سيدمحمدكاظم يزدي. تاريخ پايان اين تعليقه 7 جمادي الاولي 1375ق. مي باشد، چاپ اول آن در 345 صفحه در قم انجام شده است و پس از چندي توسط مطبوعات "دارالفكر" چاپ دوم شده و سپس به ضميمه خود عروة الوثقي، مكرر به چاپ رسيده است.

ص: 10465

ج - تعليقة علي وسيلة النجاة (عربي) حاشيه اي است بر تمام وسيلة النجاة سيدابوالحسن اصفهاني. تاريخ تاليف آن مشخص نيست. 41- حاشيه توضيح المسائل (فارسي) حاشيه اي است بر توضيح المسائل آيت الله العظمي بروجردي كه در قم در 138 صفحه در سال 1381 پس از رحلت آيت الله بروجردي چاپ شده است. 42- رساله نجاة العباد (فارسي) اين رساله بايد سه جلد باشد، نويسنده فقط جلد دوم آن را كه از مكاسب محرمه تا طلاق است و در 155 صفحه در قم در حدود سال 1380 به چاپ رسيده، زيارت كرده است. اين رساله ظاهرا تاليف خود حضرت امام است و بايد درباره قسمتهاي چاپ نشده آن تحقيق شود. 43- حاشيه رساله ارث (فارسي) مرحوم حاج ملاهاشم خراساني صاحب كتاب منتخب التواريخ رساله اي در ارث به زبان فارسي نوشته كه با حاشيه برخي مراجع تقليد گذشته چاپ سنگي شده است. حضرت امام خميني حاشيه اي بر اين رساله نوشته اند كه با اصل رساله در 120 صفحه در قم ظاهرا، پس از رحلت آيت الله العظمي بروجردي، چاپ شده است. 44- مناسك يا دستور حج (فارسي) اين رساله مكرر چاپ شده و چاپ سوم آن كه نويسنده زيارت كرده در 187 صفحه در سال 1384 ق. انجام شده است. 46و45- تحرير الوسيله (عربي) وسيلة النجاة تاليف مرحوم

ص: 10466

آيت الله العظمي آقاسيدابوالحسن اصفهاني از جهت كثرت با بهاي فقه (نه كثرت فروع) بر عروة الوثقي تاليف سيدمحمد كاظم يزدي برتري دارد يعني بسياري از بابهاي فقه مانند مكاسب، طلاق، نذر و . . . در عروةالوثقي نيست ولي در "وسيلةالنجاة "هست. امام خميني همان طور كه قبلا گفته شد بر "وسيلةالنجاة" حاشيه داشتند و در سال 1384 كه در تركيه تبعيد بودند به اين فكر افتادند كه حاشيه خود را در متن وسيله درج و در ضمن با بهايي را هم كه وسيلةالنجاة، ناقص دارد تتميم و مسائل مستحدثه را هم به آن بيفزايند. اين كار به صورت بسيار خوبي در مدتي كه تبعيد بودند انجام گرفت و به نام " تحريرالوسيله" در همان سالها، در نجف، در دو جلد )662و647 صفحه) چاپ و سپس مكرر تجديد چاپ شد. )47 )6- زبدة الاحكام (عربي) رساله مختصري است كه با توجه به تحريرالوسيله حضرت امام خميني توسط برخي از شاگردان ايشان تنظيم شده و مكرر به چاپ رسيده، يكي از چاپهاي ممتاز آن چاپ سازمان تبليغات اسلامي در 273 صفحه در سال 1404 ق. انجام شده است. يادآوري اين نكته لازم است كه متن اولي اين رساله سالها قبل تاليف شده و به نام چند نفر از مراجع تقليد از

ص: 10467

جمله آيت الله ميلاني و آيت الله حاج سيداحمد خوانساري نيز به نامهاي ديگر چاپ شده است و بنابر اين بايد گفت همان متن اولي با توجه به تحريرالوسيله به اين صورت تنظيم شده. 48- توضيح المسائل (فارسي) در زمان آيت الله العظمي بروجردي احساس شد كه رساله عمليه ايشان بايد ويرايش شود تا براي عامه مردم باسواد قابل فهم باشد. به اين منظور حجت الاسلام والمسلمين حاج شيخ علي اصغر كرباسچي، موسس مدرسه علوي در تهران و استاد محترم جناب آقاي علي اصغر فقيهي، صاحب تاليفات متعدد با همكاري يكديگر رساله عمليه آن مرحوم را به صورت بسيار مطلوبي در آوردند و به نام توضيح المسائل ناميده شد. پس از رحلت آيت الله بروجردي مراجع تقليد بر اين كتاب حاشيه زدند. از جمله حضرت امام حاشيه اي بر اين كتاب نوشتند كه بعدها توسط برخي از علما، حاشيه ايشان در متن درج و به نام توضيح المسائل امام خميني مكرر چاپ شده است. 49- ملحقات توضيح المسائل (فارسي) تحريرالوسيله حضرت امام خميني مسائل جديد و مستحدثه را هم داشت ولي به زبان عربي بود و چون اين مسائل براي فارسي زبانان هم لازم بود، به فارسي ترجمه و به ضميمه برخي مسائل امر به معروف و نهي از منكر و دفاع كه در توضيح المسائل

ص: 10468

نبود، به نام ملحقات توضيح المسائل و نامهاي ديگر، هم مستقل و هم به ضميمه توضيح المسائل مكرر چاپ شد. 51و50- استفتائات (فارسي) يكي از كارهاي بسيار ارزنده، جمع و تنظيم جواب سوالاتي است كه از فقها مي شده تا براي غير سوال كننده هم مورد استفاده قرار گيرد. كتابهاي بسيار مهم " جامع الشتاب" ميرزاي قمي و سوال و جواب" حجت الاسلام شفتي و "سوال و جواب" سيدمحمد كاظم يزدي. همه از اين قبيل است. اخيرا مجموعه سوال و جوابهاي آيت الله العظمي گلپايگاني هم در چند جلد تنظيم و چاپ شده است. برخي از علاقه مندان به امام خميني - رضوان الله عليه - به فكر افتادند كه همين كار را در مورد استفتائات و جوابهاي حضرت امام انجام دهند كه قسمتي از آن كه گويا مربوط به سالهاي 1362-1360 شمسي است و در دو جلد تنظيم شده. يك جلد آن در 519 صفحه توسط انتشارات جامعه مدرسين قم چاپ شده است. اميد است همين كار نسبت به كل استفتائات حضرت امام خميني به صورت وسيع انجام گردد. 52- حكومت اسلامي يا "ولايت فقيه" (فارسي) اين كتاب حاصل درسهاي حضرت امام خميني راجع به ولايت فقيه است كه در كتاب البيع ايشان هم به گونه اي مختصرتر آمده است. چاپ سوم اين كتاب در 208 صفحه در

ص: 10469

سال 1391 انجام شده است. و اين همان كتابي است كه زمينه فكري تشكيل حكومت اسلامي را در ايران آماده ساخت و دستگاه جبار شاهنشاهي نسبت به آن خيلي حساسيت نشان مي داد. 53- كشف الاسرار (فارسي) مرحوم حاج شيخ مهدي پائين شهري از علماي بزرگ قم و اتقيا بود. فرزند ناخلف او علي اكبر حكمي زاده رساله اي به نام "اسرار هزار ساله "نوشت و در 38 صفحه در سال 1322 شمسي منتشر ساخت. موضوع اين رساله حمله به مذهب تشيع بود. يعني حرفهاي فرقه ضاله وهابي را به ضميمه تبليغات سؤ عليه روحانيان كه آن روزها بازارشان داغ بود، در اين رساله آورده بود و در حقيقت رساله اي بود در ترويج وهابيت و از طرفي همسو با كسروي و از طرف ديگر با رضاخان كه دشمن روحانيان بود. امام خميني - رضوان الله عليه - سكوت را روا ندانستند و كتاب كشف الاسرار را در همان تاريخ، در پاسخ آن رساله نوشتند (7) و ضمنا خيانتهاي رضاخان را هم با راحت بيان كردند. كتاب مورد استقبال قرار گرفت و بارها چاپ شد. چاپ اول در سال 1323 شمسي و چاپ سوم آن در سال 1327 شمسي در 334 صفحه توسط كتابفروشي علميه اسلاميه تهران انجام شده است. قابل ذكر است كه حضرت

ص: 10470

امام براي تاليف "كشف الاسرار" مدتي درس خود را تعطيل كردند و به نوشتن اين كتاب پرداختند و يك بار ديگر به همه اين در را آموختند كه بايد دنبال عمل به تكليف بود نه اينكه به يك كار مخصوص دل بست. امام خميني هميشه حامي حفظ وحدت مسلمانان بودند، اما در عين حال بيان كردن بطلان عقايد وهابيان و خرافاتي را كه آنان قائلند، جايز مي دانستند و كتاب " كشف الاسرار" در همين راستا بود. در ضمن حضرت امام خميني بيان مباني تشيع و استدلال بر حقانيت اين مذهب را هم به طوري كه اختلاف انگيز نباشد جايز، بلكه لازم مي دانستند كه نمونه اعلاي آن پيشگفتار وصيتنامه سياسي ايشان است. )54 )8- رساله در رجال (عربي) حضرت امام در علم رجال تاليفي ندارند، اما در جلد اول كتاب طهارتشان كه قبلا ياد شد، بحثي درباره "محبت خبر اصحاب الاصول والكتب "در 24 صفحه كه مي توان آن را رساله اي جداگانه داشت و ما اين بحث را به عنوان رساله اي مستقل ياد كرديم تا نظر افاضل را به آن جلب و اين بعد علمي حضرت امام - رضوان الله عليه - نيز معلوم گردد. در اين بحث درباره عبارت معروف: اجمعت العصابة علي تصحيح . . . " و درباره فرق اصل و كتاب در

ص: 10471

اصطلاح قدما تحقيق شده است. 55- ديوان شعر (فارسي) حضرت امام از آغاز جواني تا پايان عمر گاهگاهي شعر مي سرودند و نمونه هايي از آن در كتابها آمده و يا در حافظه ها هست و بخشي از آنها پس از رحلت حضرت امام به صورتهاي گوناگون چاپ شد. مجموعه اشعار ايشان ديواني نسبتا بزرگ را تشكيل مي دهد ولي قسمتهايي از آن مفقود شده. اين بيت از يكي از غزلهاي امام است. من در هواي دوست گذشتم زجان خويش دل از وطن بريدم و از خاندان خويش كه در آغاز جواني سروده ولي همواره مضمون آن در آن حضرت تجسم داشت، در پانزده خرداد، در تبعيد به تركيه، در هجرت به كويت و پاريس با آن شرايط خاص، در راجعت به ايران در آن وضع حاد، در ايام حملات هوايي و نرفتن به سنگر به خاطر مصالح اسلام و . . . 56- رساله اي مشتمل بر فوايدي در بعضي مسائل مشكله اين كتاب در بعضي مصادر، ياد شده است و اطلاعي از كم و كيف آن در دست نيست. كتابهايي كه تا كنون ياد شد، جز چند مورد آن، به قلم خود حضرت امام خميني (س) بود; اما چند كتاب هم تقريرات بحثهاي فقه و اصول ايشان است كه شاگردان آن بزرگوار آنها را

ص: 10472

نوشته اند. 58و57- تهذيب الاصول (عربي) تقرير بحث اصول فقه حضرت امام است; به قلم استاد محترم حاج شيخ جعفر سبحاني كه با چهار رساله الاضرر - استصحاب - تعادل و تراجيح و اجتهاد و تقليد) كه به قلم خود امام است، دوره كامل فقه مي باشد. (9) پايان جلد اول 1373 ق. و تاريخ تقريري كه حضرت امام بر آن نوشته اند، 1375ق. مي باشد و تاريخ پايان جلد دوم كه تا اواخر برائت است 1375ق. و تاريخ پاكنويس آن 1379ق. است. اين كتاب در، سه جلد و دو جلد مكرر چاپ شده است. 59- رساله في قاعدة لا ضرر يا نيل الاوطار تقرير بحث امام است به قلم آقاي سبحاني، تاريخ پايان تاليف 1375 ق. و تاريخ پاكنويس آن 1380ق. اين رساله ضميمه تهذيب الاصول چاپ شده است. 60- رساله في الاجتهاد والتقليد (عربي) تقرير بحث امام است به قلم آقاي سبحاني، تاريخ پايان تاليف 1370ق. كه تاريخ پايان دوره اول درس اصول فقه امام است و تاريخ تجديد نظر در اين رساله 1377ق. كه تاريخ پايان دوره دوم درس اصول فقه امام است و تاريخ پاكنويس آن 1382ق. مي باشد. اين رساله هم به ضميمه تهذيب الاصول چاپ شده. 61- لب الاثر يا رساله في الطلب والاراده والجبر والتفويض. (عربي تقريرات بحث امام است به قلم

ص: 10473

آقاي سبحاني. تاريخ پايان تاليف 1371ق. و تاريخ پاكنويس 1373ق. و عكس نسخه خطي آن در 57 صفحه در كتابخانه موسسه در راه حق قم موجود است. همان طور كه توجه داريد سه بحث اخير يعني قاعده لاضرر و اجتهاد و تقليد و طلب و اراده را هم خود امام نوشته اند و هم جناب آقاي سبحاني و شايد تفاوت چنداني نداشته باشند. 62- كتاب البيع (عربي) تقرير قسمتي از بحث بيع حضرت امام است به قلم استاد محترم جناب آقاي قديري كه اخيرا وزارت ارشاد آن را چاپ كرده است. البته همين قسمت به قلم خود امام هم نوشته شده كه قبلا ياد گشت. 82 تا63- صحيفه نور (فارسي) اعلاميه ها و گفتارها و حكمها و سخنرانيها و مصاحبه هاي حضرت امام از سال 1341 شمسي تا سال آخر عمر شريفشان به صورتهاي گوناگون و سليقه هاي مختلف جمع آوري و تنظيم و نشر شده است (10) كه شايد معتبرترين و جامعترين آنها كتاب شريف صحيفه نور باشد. اين كتاب حدود بيست جلد است و شامل رهنمودهاي حضرت امام از سال 1341 ش. تا آخر عمرشان يعني 1368 ش. مي باشد. در آغاز اين كتاب نوشته اي از سال 1363ق. كه مربوط به حدود بيست سال قبل از نهضت پانزدهم خرداد است آمده كه بسيار جالب توجه است. 83- وصيتنامه سياسي الهي

ص: 10474

(فارسي) آخرين تاليف حضرت امام خميني است كه پس از رحلت آن بزرگوار در اختيار امت اسلامي قرار گرفت و نويسنده فكر مي كند اين نسخه الهي به دليل توجه خاص ملت ما به آن، پر تيراژترين كتاب در تاريخ چاپ ايران باشد زيرا تاكنون كه هنوز سالگرد درگذشت آن بزرگوار نرسيده است، شايد بيش از يك ميليون نسخه از آن چاپ شده باشد. هر دم از اين باغ بري مي رسد تازه تر از تازه تري مي رسد اكنون كه اين مقال - كه روزهاي بعد از رحلت حضرت امام رضوان الله عليه تدوين شده - منتشر مي گردد دو اثر عرفاني گرانقدر ديگر از آن حضرت چاپ شده است كه بسيار جالب توجه مي باشد. 84- ره عشق نامه عرفاني حضرت امام خميني مورخ 1404ق. از انتشارات موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. 85- باده عشق نامه عرفاني ديگري است از انتشارات سروش اكنون كه از معرفي تاليفات و آثار حضرت امام خميني (س) كه در مجموع 85 جلد بود، فراغت يافتيم لازم است از همه كساني كه تا كنون درباره اين آثار زحمتي كشيده و رنجي برده اند و در راه تصحيح و ترجمه و تقرير و شرح و چاپ و نشر آن كوششي نموده اند تشكر و سپاسگزاري شود. آنهايي را كه مي شناسيم از

ص: 10475

باب قدرداني نام مي بريم: آيات و حجج اسلام 1- حاج شيخ علي اكبر مسعودي خميني كه يك جلد از طهارت به همت ايشان چاپ شده. 2- حاج سيدهاشم رسولي محلاتي كه كتاب طهارت را تصحيح كرده اند. 3- حاج شيخ مجتبي طهراني انصاري كه مكاسب محرمه و رسائل را تصحيح كرده اند. 4- حاج شيخ غلامرضا رضواني خميني كه كتاب بيع زير نظر ايشان چاپ شده است. 5- حاج سيداحمد فهري زنجاني كه بسياري از آثار امام را ترجمه و منتشر ساخته اند. 6- حاج شيخ جعفر سبحاني تبريزي كه تقريرات مباحث اصول امام را نوشته اند. 7- حاج شيخ حسن قديري اصفهاني كه تقريرات بيع امام را نوشته اند. 8- حاج شيخ احمد مطهري ساوجي كه شرح تحرير نوشته اند. 9- حاج شيخ محمد فاضل قفقازي كه شرح تحرير نوشته اند. 10- حاج شيخ حسن راستي كاشاني كه مجموعه استفتائات زير نظر ايشان و جناب آقاي قديري تنظيم شده است. 11- حاج سيدمحمدباقر موسوي همداني كه تحريرالوسيله را به فارسي ترجمه كرده اند. 12- آقاي قاضي زاده كه تحريرالوسيله را با همكاري آقاي اسلامي براي بار دوم ترجمه كرده اند. 13- آقاي اسلامي كه تحريرالوسيله را با همكاري آقاي قاضي زاده ترجمه كرده اند. 14- حاج شيخ محمد مومن قمي كه قسمتي از ترجمه مزبور را بررسي كرده اند. 15-

ص: 10476

حاج شيخ حسن طاهري خرم آبادي كه قسمت ديگري از ترجمه مزبور را بررسي كرده اند. 16- حاج شيخ حسن ثقفي كه روي تعليقه فصوص كار كرده اند. )17 )11- آقاي شيخ محمدحسن احمدي يزدي كه رساله "تعيين الفجر" و نيز شرح حديث بيستم كتاب اربعين امام را منتشر ساخته اند. در پايان براي روح پاك حضرت امام خميني طلب رحمت و رضوان مي كنم و از خوانندگان عزيز انتظار دارم نقاط ضعف غيرقابل اغماض اين نوشتار را يادآوري كرده و نويسنده را قرين امتنان فرمايند.

پى نوشت ها

: 1. حضرت آقاي سبحاني گفته اند: حضرت امام درس هيئت را نيز نزد آقاي رفيعي خوانده اند. 2. برخي از فضلا نوشته اند كه حضرت امام حاشيه اي نيز بر اين شرح دعاي سحر دارند. 3. حضرت آقاي احمدي يزدي نيز شرحي بر حديث بيستم اين كتاب نوشته و در 168 صفحه چاپ شده است. 4. اين دوازده جلد فقه استدلالي حضرت امام پس از چاپ اول از روي همان چاپ، افست و شايد مكرر چاپ شده باشد. 5. اين چهار رساله از روي همان چاپ اول افست هم شده است. 6. اين كتاب مورد توجه اساتيد قرار گرفته و تاكنون دو نفر از اساتيد قم به شرح آن مشغول شده و مقداري از هر دو نيز چاپ شده است. نام يكي مستند تحريرالوسيله

ص: 10477

و نام ديگري "تفصيل الشريعة في شرح تحريرالوسيله" است و دوبار هم تاكنون به فارسي ترجمه شده است. 7. رد ديگري هم بر اين رساله نوشته شده به نام "كشف الاستار" كه در سال 1323 ش. چاپ شده است. به فهرست كتب چاپي خانبابا مشار مراجعه شود. 8. نويسنده به خاطر دارد كه از بعضي از بزرگان شنيده است كه حضرت امام در تصحيح چاپ حروفي جلد غدير عبقات الانوار سهيم بوده اند. 9. نويسنده در اينجا متوجه شد كه حضرت امام مباحث الفاظ را تا مبحث نواهي نيز به قلم خود نوشته اند. به آثارالحجة مراجعه شود. 10. قسمتي از تاليفات حضرت امام بخصوص رساله هاي عمليه، ترجمه هاي متعدد يا گوناگون دارد كه در اين فهرست بناي ذكر آنها نبود. 11. مقاله اي در كيهان فرهنگي شامل فهرست اين قبيل كتابها و جزوه ها چاپ شده است كه بيشتر اين آثار را در بردارد و ما در اين نوشته بنا نداشتيم آنها را ياد كنيم. استاد رضا استادي

ص: 10478

كتاب شناسي

23 چكيده: اشاره: مجموعه حاضر، برگزيده اي از كتابهاي منتشره در خارج از كشور (و نوعا امريكا) ، درباره انقلاب اسلامي ايران و امام خميني است. منبع اصلي مورد استفاده در تهيه اين فهرست، بانك اطلاعاتي شبكه بين المللي ديالوگ ( eugolaid ) در سازمان پژوهشهاي علمي و صنعتي است. بدون ترديد با توجه به تاثيرات شگرف انقلاب اسلامي و امام خميني (ره) بر تحولات جهاني در دهه گذشته، حجم كتابهاي انتشار يافته در غرب بسيار بيشتر از مجموعه حاضر است و لذا برآنيم با دستيابي به منابع ديگر كليه كتابهاي منتشر شده درباره حضرت امام در شماره هاي بعدي حضور به اطلاع خوانندگان عزيز و پژوهشگران علاقمند برسد. همچنين ذكر اين نكته ضروري است كه در گردآوري اين مجموعه تعمدا ملاحظات عقيدتي كنار گذاشته شده و لذا همچنانكه ملاحظه مي شود در تهيه اين مجموعه هرچند گزيده است، هيچ گونه "گزينشي" صورت نگرفته و سعي بر اين بوده كه نظرات دوست و دشمن كه در قالب كتابهاي جانبدارانه و يا معترضانه و كينه توزانه به رشته تحرير درآمده به اطلاع پژوهشگران علاقمند برسد. زيرا ما در حضور، همواره بر اين باور بوده ايم كه عظمت روحي حضرت امام خميني (س) بالاتر از آن است كه عناد دشمنان تاثيري در عشق علاقمندان و شيفتگان آن حضرت

ص: 10479

بگذارد مضافا آنكه به عقيده ما از اين مجموعه پژوهشگراني استفاده خواهند كرد كه رطب و يا بس در نزد آنان يكسان نيست و نكته آخر اينكه چه بسا برخي از اولياء خدا قبل از آنكه عشق محبان، همگان را به درك شخصيت آنان دلالت كند كينه دشمنان ابعاد وسيع شخصيتشان را به نمايش مي گذارد. 1- آبراهام، آنتوني جي. خميني و بنيادگراهاي اسلامي. [بي جا]: ويندهام هال پرش، 2 .1989- آبراهاميان، اروند، اسلام راديكال: مجاهدين ايراني. [بي جا]: دانشگاه يال، 3 .1989- آبراهاميان، اروند. ايران در بين دو انقلاب. نيوجرسي: پرينيستون، 4 .1982- آبراهاميان، اروند. خمينيم: مقالاتي درباره جمهوري اسلامي. بركلي: دانشگاه كاليفرنيا، 5 .1993 - ارجمند، سيد امير. از ملي گرائي تا اسلام انقلابي. [انگلستان]: مك ميلان; 6 .1984- ارجمند، سيد امير. عمامه بجاي تاج: انقلاب اسلامي در ايران. نيويورك، اكسفورد: دانشگاه اكسفورد، 7 .1988- استون، رادي. خميني: شاه، آيت الله، ظهور ناگهاني شيعه. [بي جا]. هالدوي، 8 .1980 - استحپل، جان د. درون انقلاب ايران. [بي جا]: بوكس آن دي ماند، [بي تا]. 9- افراسيابي، ك. ل. پس از خميني: جهت گيري هاي جديد در سياست خارجي ايران. انگلستان: وست ويو، 10 .1994- امجد، محمد. ايران: از ديكتاتوري سلطنتي تا حكومت روحانيون. (امريكا) : گروه انتشاراتي گرين وود، 11 .1989-

ص: 10480

امير احمدي، هوشنگ. ايران بعداز انقلاب. (امريكا) : وست ويو، 12 .1988- جار، ديويد. ايران (در زمان) رفسنجاني: مروري بر جمهوري اسلامي از زمان درگذشت آيت الله خميني. [بي جا]: مركز خليج براي مطالعات استراتژيك، 13 .1990- بخش، شاول. حكومت آيةالله ها: ايران و انقلاب اسلامي. [بي جا]: بيسيك بوكز، 14 .1984- براون، ايان. داستان پسران فراموش شده خميني از زبان سربازان ايران. انگلستان: گري سيل بوكز، 15 .1990- بشيريه، حسين. دولت (حكومت) و انقلاب در ايران، از 1962 تا 1982. لندن: كروم هلم، 16 .1984- بنارد، شريل، حكومت خدا: جمهوري اسلامي ايران. امريكا: دانشگاه كلمبيا، 17 .1984- بوفيل، ژرار. نظريات خميني. پاريس: اركورتينا، 18 .1987- بيل، جيمز الف. شاه، آيت الله و امريكا. امريكا: انجمن سياست خارجي، 19 .1988- پاي پز، دانيل. ماجراي رشدي: رمان، آيت الله، و غرب. نيويورك: كارول، 20 .1990- تاس، گابريل. آيت الله خميني. [بي جا]: وورف، 21 .1991- جيمز، آلن. ايران: در حال انقلاب. [بي جا]: مركز مطالعات براي امنيت و درگيري، 22 .1988- حسين، اكبر. انقلاب در ايران. فلوريدا: وروبيچ، 23 .1986- حسنين، ف. م. انقلاب اسلامي در ايران. دهلي نو: خانه انتشاراتي ريما، 24 .1989- حقيقت، شاهپور. ايران: پاريس: آنتروپوس، 25 .1980- خرسندي، هادي. آيت الله و من: ادبيات هجوي جديد ايران. [بي جا]: ريدرز

ص: 10481

اينترنشنال، 26 .1987- دراج، منوچهر. از زرتشت تا فرقه گرايي مذهبي خميني در ايران. انگلستان: رانير، 27 .1990- دريفوس، رابرت. گروگان خميني. نيويورك: فرانكلين هاوس، 28 .1980- ذبيح، سپهر. ايران پس از انقلاب. [امريكا]: دانشگاه جان هاپكينز، 29 .1982- رايت، رابين. دهه اي بنام خداي خميني. انگلستان: بلومزيري، 30 .1991- رايت، مارتين. ايران: انقلاب خميني، كشورها در بحران. [انگلستان]: لانگ من، 31 .1989- رجائي، فرهنگ. ارزشهاي اسلامي و ديدگاه جهان: نظريات خميني درباره بشر، دولت، و سياست بين الملل. امريكا: دانشگاه آمريكا، 32 .1983- رمضاني، ر. ك. انقلاب ايران. امريكا: دانشگاه اينديانا، 33 .1989- روزن، باري الف. ايران از آغاز انقلاب. [امريكا]: دانشگاه بروكلين، 34 .1985- زمان، وحيد. انقلاب ايران. اسلام آباد: انستيتوي مطالعات سياسي، 35 .1985- زويس، ماروين و برومبرگ، دانيل. خميني، جمهوري اسلامي ايران و جهان عرب. كمبريج: مركز مطالعات خاورميانه اي دانشگاه هاروارد، 36 .1987- السقوف، سيدجعفر. امام خميني: نيروي الهام بخش اسلام. كوالالامپور: انتشارات دانشگاهي، 37 .1990- سناسريان، اليزا. جنبش حقوق زنان در ايران: نافرماني، فرونشاني، جلوگيري از سال 1900 تا زمان خميني. امريكا: گرين وود، 38 .1982- سندرسون، ريچاردن. نهضت اسلامي و تهديد تمدن غرب. [بي جا]: مؤسسه مطالعات اقتصادي و سياسي استراتژيك جهان، 39 .1980- سيمپسون، جان. درون ايران: زندگي تحت رژيم خميني. نيويورك: سنت مارتين، 1988.

ص: 10482

40- شهابي، ح ي. تجددگرايي مذهبي و سياسي ايران: جنبشهاي آزادي بخش ايران حت حكومتهاي شاه و خميني. [بي جا]: كوئل پرس، 41 .1990- صديق، كوكب. ايران خميني. [بي جا]: ام سوك ورل، 42 .1986- صوراسرافيل، بهروز. خميني و اسرائيل. انگلستان: سي. سي. پرس، 43 .1989- طاهري، امير. روح خدا خميني و انقلاب اسلامي: انگلستان: هاچينسون، 44 .1987- عبدالله پور، يوسف. عهدشكني خميني. جاكارتا: پوستكا آنتارا، 45 .1980- فتحي، اصغر (ويراستار) . آوارگان و تبعيديان ايراني از زمان روي كار آمدن خميني. كاليفرنيا: انتشارات مزدا، 46 .1991- فرانكل، ديويد. امپرياليسم در مقابله با انقلاب ايران. [بي جا]: بث فايندر، 47 .1981- فيشر، مايكل. ايران: از منازعات مذهبي تا انقلاب. انگلستان: دانشگاه هاروارد، 48 .1980- قريب، عبدالله محمد. خميني فردي ميانه رو يا شيعه اي متعصب. [بي جا]: [بي تا]، 49 .1986- كاتام، ريچارد. خميني، آينده، و حق انتخابهاي امريكا. ايووا: ماسكيتن (بنياد استانلي) ، 50 .1986 - كارشه، ويليام. خميني. پاريس: سرآت، 51 .1987 - كارلسن، رابين و. ملاقاتي خصوصي با آيت الله خميني. [امريكا]: [بي تا]، 52 .1982 - كالابرس، جان. افقهاي انقلابي: سياست خارجي منطقه اي در ايران پس از خميني. نيويورك: سنت مارتين، 53 .1994 - كدي، نيكي. ريشه هاي انقلاب. [بي جا]: دانشگاه يل، 54 .1981 - كندي، مورهد. آيت الله

ص: 10483

در مسند قدرت ديني. [بي جا]: هيل و ونگ، 55 .1986 - كوچيولي، كارلو. فتواي آيت الله. مكزيكو: اديتوريال ديانا، 56 .1989 - گارادو، للو. خميني مسئله ايرانيان. ميلان (ايتاليا) : سرگار، 57 .1980 - گرين، جرولد. انقلاب در ايران. امريكا: گرين وود، 58 .1982 - گوبل، كارل هاينريش. سياست نوين شيعه. آلمان غربي: اوپلادن، 59 .1984 - گوردون، ماتيو. آيت الله خميني: رهبر ايران. انگلستان: چلسي، 60 .1989- لي، جيمز. كلام آخر: تكذيبهاي امريكا در مورد گفتار خميني. نيويورك: كتابخانه فلسفه اي، [بي تا]. 61- ليپوچك، اروس. ايران، اسلام، انقلاب و خميني. بلگراد: بورك، 62 .1982- مارتين، رايت (ويرايشگر) . انقلاب خميني در ايران. انگلستان: لانگ من، 1989. 63- مرجاني، حيدرصالح. الخميني والخمينيون. بغداد: دارالرشيد، 64 .1982- مطلوب، احمد. خمينيم: ديدگاهي از نقطه نظر تفكر اسلامي. بغداد: [بي تا]، 65 .1985- مظفري، مهدي. دولت در دولت در رژيم خميني. دانمارك: دانشگاه اراهوس، 66 .1981- مظفري، م. مسئوليت در اسلام از محمد تا خميني. انگلستان: رام. راي. شارپ، 67 .1987- معين، ب. خميني: نشانه خدا. [بي جا]: آي. بي. تاريس، 68 .1989- ملك، محمد ح. ايران پس از خميني: بحراني دائمي يا مجال فراغت؟ انگلستان: مؤسسه تحقيقاتي بررسي منازعات و تروريسم، 69 .1991- مناشري، ديويد. انقلاب ايران و مسلمانان جهان.

ص: 10484

نيويورك: وست ويو، 70 .1990- نامي بومار، هاينز. خميني انقلاب بنام خدا. برلن غربي: هربيگ، 71 .1979- نعماني، محمد منظور. خميني، انقلاب ايران و ايمان شيعه. انگلستان: نشر فرقان، 72 .1988- نوري، يحيي. حكومت اسلامي و انقلاب در ايران. انگلستان: روي ستون، 73 .1985- هانتر، شيرين. ايران پس از خميني. امريكا: گرين وود، 74 .1992- هانتر، شيرين (ويرايشگر) . تحولات داخلي در ايران. واشنگتن: مركز مطالعات استراتژيك و بين المللي، 75 .1985- هنري، ي. آ. ديدگاه سياسي آيت الله خميني. پاريس: اي. دي. پي. اف. 76 .1980- هوديبراس، ساموئل ب. كتاب آية الله. نيويورك: كويل، 77 .1981- هيرو، ديليپ. ايران تحت حكومت آيت الله ها. لندن. نيويورك: روت لج و كيگان پائل، 78 .1987- هيكل، محمد حسنين. بازگشت آيةالله: انقلاب ايران از مصدق تا خميني. لندن: دويچ، 79 .1981- ويلبر، د. ايران گذشته و حال: از نظام شاهنشاهي تا جمهوري اسلامي. [امريكا]: دانشگاه پرينستون، 2891.

ص: 10485

كلام امام

اشاره

15 چكيده: سبك عراقي بهترين سبك در ادبيات فارسي مي باشد كه سعدي و حافظ آن را به معراج رسانيده اند. در صنف غزل كسي به حافظ نمي رسد و همه غزل سرايان فارسي و اردو و زبانهاي ديگر تحت تاثير لسان الغيب بوده اند. شاعر بزرگ آلماني گوته ( ehteoG ) خود را پيرو حافظ شناخته و از وي تمجيد و توصيف نموده و ديوان خود را " الديوان الشرقي للمولف الغربي" ناميده است. در هند پدر تيگور را حافظ حافظ مي گفتند و وي هر صبح ديوان حافظ و اوپانيشاد را مثل كتاب آسماني مطالعه مي كرد. علامه اقبال قبلا مي گفت كه شايد روح حافظ در من حلول كرده است. اما بعدا انحراف نموده را گفت: هوشيار از حافظ صهباگسار و چون دانشمندان از وي انتقاد شديدي كردند، آن ابيات را از ديوان خود خارج كرد. در سال 1969 ميلادي كه من براي ديدن شاعر بزرگ دو زبان شهريار به تبريز رفتم ساعتها صحبت نموده به من فرمودند كه كسي حافظ را نشناخته است. بزرگترين مزيت اشعار حافظ اختلاط حقيقت و مجاز است كه بعدا رواج يافته است. زبان و ادبيات فارسي خيلي دامنه دار است و مزيت آن در دنيا اين است كه اين كشور شعر و فرهنگ است و هركس به شعر و ادب علاقه

ص: 10486

دارد. در اصفهان و شيراز حتي كفش دوز هم شعر مي سرايد. نسخه هاي خطي و مطلا و مذهب ديوان حيدر كلچه پز در موزه ملي دهلي نو و كتابخانه خدابخش نگهداري مي شوند. از اين نظر عجيب نيست كه حضرت امام خميني از آغاز جواني به شعر و ادب فارسي علاقه داشتند و خود ابيات بلند پايه سروده اند. ديوان امام به اهتمام كامل براي پنجمين بار در سال 1374 انتشار يافته است كه شامل قصايد، غزليات، رباعيات، مسمط، ترجيع بند، قطعات و اشعار پراكنده مي باشد. اين شعر اردو بر كلام امام صادق مي آيد: هرچند هو مشاهده حق كي گفتگو بنتي نهين هي ساغر و مينا كهي بغير يعني ما نمي توانيم بدون ذكر ساغر و مينا حقايق را بيان نماييم. همه شعراي ايران چه روحاني و چه غير روحاني، از همان علامات شعري مثل ساقي، باده، مي، مي فروش، ميخانه، بت، بتخانه، صنم، خرابات، منصور، پير، مطرب، چليپا، آتشكده و رند استفاده نموده اند: امام هم به همان طرز سروده است: ساغر بيار و باده بريز و كرشمه كن كاين غمزه روح پرور جان و روان ماستبا دل تنگ بسوي تو سفر بايد كرد از سر خويش به بتخانه گذر بايد كرد (1) »»» بهار شد، در ميخانه باز بايد كرد بسوي قبله عاشق نماز بايد

ص: 10487

كرد (2) عشق دلدار چنان كرد كه منصور منش از ديارم به درآورد و سردارم كرد (3) »»» مژده وصل به رندان خرابات رسيد ناگهان غلغله و رقص وطرب برپا شد (4) »»» جان فداي صنم باده فروشي كه برش هستي و نيستي و بنده و شاهي نبود (5) »»» كيست كاشفته آن زلف چليپا نشود ديده اي نيست كه بيند تو و شيدا نشود (6) »»» من بخال لبت اي دوست گرفتار شدم چشم بيمار تو را ديدم و بيمار شدم فارغ از خود شدم و كوس انا الحق بزدم همچو منصور خريدار سر دار شدم جامه زهد و ريا كندم و بر تن كردم خرقه پير خراباتي و هشيار شدم بگذاريد كه از بتكده يادي بكنم من كه با دست بت ميكده بيدار شدم (7) امام بر عشق اصرار دارند و مثل عاشق صادق بدون ريا و سالوس محو جمال و غرق ديدار معشوق حقيقي مي باشند و از تكفير و احتساب نمي ترسند: دست آن شيخ ببوسيد كه تكفيرم كرد محتسب را بنوازيد كه زنجيرم كرد آب كوثر نخورم منت رضوان نبرم پرتو روي تو اي دوست جهانگيرم كرد (8) »»» از دلبرم به بتكده نام و نشان نبود در كعبه نيز جلوه اي از او عيان نبود (9) اما وي شمشير جهاد

ص: 10488

هم اضافه نموده اند: خرقه صوفي و جام مي و شمشير جهاد قبله گاهي تو و اين جمله همه قبله نما (10) در كلام امام تاثير حافظ كاملا ديده مي شود و وي با الا يا ايها الساقي كلام خود را زينت بخشيده اند: الا يا ايها الساقي ز مي پر ساز جامم را كه از جامم فرو ريزد هواي ننگ و نامم را الا يا ايها الساقي برون بر حسرت دلها كه جامت حل نمايد يكسره اسرار مشكلها حافظ: نه هر كه طرف كله كج نهاد و تند نشست كلاه داري و آيين سروري داند امام: نيست درويش كه دارد كله درويشي آن كه ناديده كلاه و سر و جان درويش است (11) حافظ: يوسف گم گشته باز آيد به كنعان غم مخور كلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور امام: غم مخور ايام هجران رو بپايان مي رود اين خماري از سر ما مي گساران مي رود (12) »»» گفتم به جان غم زده ديگر تو غم مخور غم رخت بست و موسم عيش و طرب رسيد (13) حافظ: در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش حافظ قرابه كش شد و مفتي پياله نوش صوفي ز كنج صومعه با پاي خم نشست تا ديد محتسب كه سبو مي كشد بدوش احوال شيخ و قاضي شرب اليهودشان كردم سؤال صبحدم از پير

ص: 10489

مي فروش گفتا نه گفتنيست سخن گرچه محرمي دركش زبان و پرده نگه دار و مي بنوش تا چند همچو شمع زبان آوري كني پروانه مراد رسيد اي محب خموش اي پادشاه صورت و معني كه مثل تو ناديده هيچ ديده و نشنيده هيچ گوش چندان بمان كه خرقه ارزق كند قبول بخت جوانت از فلك پير ژنده پوش امام: بر در ميكده پيمانه زدم خرقه بدوش تا شود از كفم آرام و رود از سر هوش از دم شيخ شفاي دل من حاصل نيست بايدم شكوه برم پيش بت باده فروش »»» عهدي كه بسته بودم با پير مي فروش در سال قبل، تازه نمودم دوباره دوش افسوس آيدم كه درين فصل نوبهار ياران تمام طرف گلستان و من خموش من نيز با يكي دو گلندام سيم تن بيرون روم بجانب صحرا به عيش و نوش دستي بدامن بت مه طلعتي زنم اكنون كه حاصلم نشد از شيخ خرقه پوش حالي به كنج ميكده با دلبري لطيف بنشينم و ببندم از اين خلق چشم و گوش (14) حافظ: غلام همت آنم كه زير چرخ كبود ز هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد است امام: غلام همت جام شراب ساقي باش كه هرچه هست از آن روي باصفا دارم (15) حافظ: گرچه پيرم تو

ص: 10490

شبي تنگ در آغوشم كش تا سحرگه ز كنار تو جوان برخيزم امام: پيرم ولي بگوشه چشمي جوان شوم لطفي كه از سراچه آفاق بگذرم (16) حافظ: اي مگس عرصه سيمرغ نه جولانگه تست عرض خود مي بري و زحمت ما مي داري امام: مرغ پر سوخته را نيست نصيبي ز بهار عرصه جولانگه زاغ است و نواي مگس است (17) در بسياري از ابيات امام به آيات قرآن و احاديث اشاره فرموده اند: عارفان رخ تو جمله ظلومند و جهول اين ظلومي و جهولي سر سوداي من است (18) »»» فقر فخر است اگر فارغ از عالم باشد آن كه از خويش گذر كرد چه اش غم باشد (19) »»» گر تو آدمزاده هستي علم الاسما چه شد قاب قوسينت كجا رفته است او ادني چه شد (20) »»» قدسيان را نرسد تا كه به ما فخر كنند قصه علم الاسما به زبان است هنوز (21) »»» خداي را كه چه سري نهفته اندر عشق كه يار در بر من خفته من پريشانم (22) »»» در "كعبه در زنجير" امام نويسندگان، پادشاهان، جباران و علماي بد و خائن را مورد ملامت و عتاب قرار داده اند: خار راه مني اي شيخ ز گلزار برو از سر راه من اي رند تبهكار برو خانه كعبه

ص: 10491

كه اكنون تو شدي خادم آن اي دغل خادم شيطاني ازين دار برو زين كليساي كه در خدمت جباران است عيسي مريم از آن خود شده بيزار برو اي قلم بر كف نقاد تبهكار پليد بنه اين خامه و مخلوق ميازار برو (23) در دو قصيده هم امام مستضعفين جهان را فراموش نكرده اند و مي خواستند مردم پايين و مظلوم از استبداد ظالمان آزاد بشوند و بويژه انگليسيها را نشانه حملات خود قرار داده اند. در مدح ولي عصر (عج) مي فرمايند: تا به كي اين كافران نوشند خون اهل ايمان چند اين گرگان كنند اين گوسفندان را شباني تا به كي بر ما روا باشد جفاي انگليسي آن كه در ظلم و ستم فرد است و او را نيست ثاني (24) در ضمن ناگفته نماند كه امام تخلص خود را "هندي" اختيار نموده و بارها در ضمن غزل آورده اند: نرود از سر كوي تو چو هندي هرگز آن مسافر كه درين وادي جان منزل كرد (25) ديگر حديث از لب هندي تو نشنوي جز صحبت صفاي مي و حرف مي فروش (26) خوشدل از عاقبت كار شو اي هندي از آنك بر در پير ره از بخت جوان آمده ام (27) و اقلا دوبار از هند ياد كرده اند: "هندي" ز هند تا به

ص: 10492

سر كويت آمده ست كي دل دهد به شاهي شيراز و ملك طوس (28) هند و قفقاز و حبش بلغار و تركستان و سودان هم طراز دشت و كوهستان و هم پهناي عمان (29) »»»

پى نوشت ها

: 1. ص 79. 2. ص80. 3. ص82. 4. ص88. 5. ص109. 6. ص112. 7. ص142. 8. ص83. 9. ص108. 10. ص43. 11. ص54. 12. ص111. 13. ص119. 14. ص131. 15. ص148. 16. ص151. 17. ص53. 18. ص59. 19. ص86. 20. ص94. 21. ص127. 22. ص159. 23. ص176. 24. ص266. 25. ص81. 26. ص131. 27. ص139. 28. ص128. 29. ص172. پرفسور سيد امير حسن عابدي (استاد ممتاز دانشگاه دهلي)

ص: 10493

كنش تاريخي امام و جهش معرفتي حوزه

1 چكيده: 1 . هر شخص خصوصا اشخاص تاريخي را بايستي يك فرآيند دانست، نه يك واحد خاص . به همين دليل بايد فرآيندهاي قبلي كه منجر به پديد آمدن يك شخصيت تاريخي شده است (خصوصا مسائل معرفتي - ساختاري) بررسي شود . نيز فرآيندهايي كه اين شخص را به عنوان يك فرآيند به وجود آورده است، بايد بررسي شود . 2 . اولين فرآيند مكتب تاريخي نگر فقهي قم بود; اين نوع رهيافت تاريخي با آيت الله بروجردي به اوج خود رسيد، و داراي چارچوب خاص خود شد . اين رهيافت، اصحاب خود را به واقعيت گرايي فقهي مي كشاند; چرا كه در رهيافت فهم تاريخي يك متن، وضع حال براي فهم آن متن در نظر گرفته مي شود . به عبارتي ديگر، آن متن تاريخي در وضعيت حال و فعلي فهميده مي شود و اين واقعيت گرايي معرفتي سبب واقعيت گرايي ساختاري نيز مي شود . 3 . حوزه علميه قم از فضاي عقل نظري حاكم بر حوزه اصفهان استفاده مي كند; همان طور كه آيت الله بروجردي حاصل حوزه فلسفي اصفهان بوده است . فقه، حصن دين است و در نقش تعيين مرزهاي يك مكتب ظاهر مي شود و فقها حصون دين هستند و در مقابل انحرافات در معرفت ديني، همچون سد . حال اگر فقه

ص: 10494

به تنهايي باشد و فلسفه و ديگر علوم و دانش هابه كناري روند، ممكن است به «فقه براي فقه» تبديل شود و ديگر براي زندگي نباشد و به اين دليل دچار يك نوع ايستايي شود كه در ساحت معرفتي، تحجر را استقبال كند . پس فلسفه نقش جلوبرنده فقه را دارد و از يك جاماندگي فقه جلوگيري مي كند و افق حركت فقه را به سوي جلو نشان مي دهد . 4 . ادبيات ايراني، ادبيات عرفان است و زبان آن، زبان اختصاصي عارفان; همان طور كه فلسفه، فقه را به جلو مي برد و ادبيات آن را واقعيت گرا مي كند، عرفان آن را مردم گرا مي كند; مردمي كه زندگي روزمره را تجربه و آن را با دانش روزمره خود هدايت مي كنند و عرفان بر اين زندگي صحه مي گذارد و بر آن تاكيد مي ورزد; چرا كه بالاترين مقام عارف اين است كه براي خدا به خلق خدا خالصانه خدمت كند و آنها را در زندگي روزمره شان ياري دهد . 5 . حوزه هاي معرفتي ادبيات و فلسفه و عرفان و فقه، حوزه منسجم و فرآيند ساز و كنش ساز بزرگان حوزه علميه قم بوده است . به همين دليل حوزه علميه قم، يك حوزه اختصاصي در ميان حوزه هاي مشهد و نجف و اصفهان و . . . بوده

ص: 10495

است كه توانست انقلاب اسلامي را رهبري كند و جهان اسلام و بلكه جهان مذهبي را تحول بخشد و يك كنش گر بزرگ را در اين انقلاب منصه ظهور رساند; يعني امام خميني (ره) كه حامل همه حوزه هاي معرفتي حوزه علميه قم بود . 6 . امام خميني (ره) از ادبيات شروع كرد و به عالم عرفان و فلسفه وارد شد و در نهايت فقه را در حوزه تخصصي خود قرار داد و بر رشته مذكور به تجلي و ظهور بالايي رسيد و در نهايت به زندگي روزمره مردم در قالب حكومت مردمي مذهبي وارد شد و خود را خدمت گزار مردم دانست و مردم را رهبران واقعي خواند كه راهنماي نخبگان جامعه اند . در نظر امام خميني (ره) نخبگان جامعه بايستي به مردم و فطرت و عقل سليم آنها برگردند تا هرگز دچار بن بست معرفتي و سپس ساختاري نشوند و او هر آنچه گفت، به عمل رساند; چنان كه در اوج عرفان و در آخرين تجربه عرفاني خود از خدا خواست كه او را با بسيجيانش محشور كند; چرا كه بسيجيان، عرفان را با زندگي روزمره درآميختند و دچار عرفان اصطلاحي و علمي (به روايت خود امام) نشدند . 7 . فرايند امام و انقلاب، حوزه علميه قم را به جهان جديدي وارد كرد;

ص: 10496

فرايندي كه توسط كنش امام به يك جهش معرفتي براي حوزه علميه مي ماند . حوزه علميه در حالي كه وارد علوم بسيار انتزاعي مي شد، وارد مسائل زندگي روزمره نيز شد و با توجه به منابع علمي، فكري و معرفتي خود در مسائل روزمره جهاني دخالت كرد و سعي در تاثيرگذاري دارد و اگر در اين فرايند بحران هايي را شاهد هستيم، به اين علت است كه اين فرايند بسيار عظيم و حالت شوك داشته است، و زمان بسيار مي خواهد تا در يك حوزه، تبديل به يك فرايند سريع و بدون مانع شود . 8 . حوزه علميه قم بعد از انقلاب به علوم انساني كه يك دانش تجربي انساني است، دست يازيد و سعي كرد داراي بالاترين سطوح اين نوع دانش شود و آن را با دانش حوزوي تلفيق كند تا بتواند بين دانش فلسفه خود و دانش تجربه دانشگاهي، نوعي هماهنگي ايجاد كند و زمينه بسط معارف اسلامي را فراهم سازد و در نهايت، آن جدايي را كه از زمان مشروطيت بين حوزه و دانشگاه انداختند، از بين ببرد و از اين راه و رهيافت به وحدت و انسجام حوزه هاي معرفتي جامعه ايراني و سپس اسلامي نائل آيد تا در نهايت به وحدت سازمان معرفتي در سطح جامعه برسد كه اين شروع تمدن جديد اسلامي

ص: 10497

است . 9 . نژادهاي مختلف جهان به حوزه علميه قم هجوم آوردند و سعي در فهم تجربه معرفتي حوزه علميه قم كردند تا بتوانند اين تجربه آينده نگرانه صد ساله (ميشل فوكو) را به جامعه خود ببرند و سعادت را به جاي توسعه براي جامعه خود به ارمغان آورند و آرامش زندگي روزمره را به جاي نگراني و حرص، قرار دهند و دين و حوزه علميه را يك مكان ميان فرهنگي براي گفت وگو بين فرهنگ ها قرار دهند; متغيري كه معادله جهان فردا را رقم خواهد زد . 10 . معرفت هاي رقيب و ساختارهاي مبتني بر آن، با نيروي نظامي و خشونت تمام وارد ميدان شده اند، تا بلكه از درون با اين پديده معرفتي درگير شوند; حال آنكه همين رويارويي سبب اضمحلال فرهنگي آنها در دراز مدت خواهد شد; همان طور كه مغول و اسكندريون در ايران به چنين سرنوشتي دچار شدند . ابراهيم فياض

ص: 10498

گزيده استفتاها از محضر امام خميني (11)

2 چكيده: محرميّتس: در از دواج دختر اعم از دائم يا موقّت مادر دختر به داماد محرم مي شود، هر چند آميزش حاصل نشده باشد، آيا همين دختر به پدرشوهرش در صورت عدم آميزش و جدايي از شوهر، محرم است؟ ج: محرم است.س: زن پدر به پسرِ شوهرش كه از زن قبلي است محرم است، ولي آيا مادر زن پدر نيز به اين پسر محرم است؟ ج: محرم نيست.س: عروسي كه شوهرش شهيد شده تا چه مدت به پدرشوهرش محرم است؟ اين مسئله بعد از ازدواج وي، چه صورتي دارد؟ ج: پدرشوهر با عروس هميشه محرم است.س: در خويشاوندي ما مردي هست كه همسرش چندين سال پيش فوت نموده و از آن مرحومه چهار دختر به جا مانده است. آن مرد پس از فوت همسر اولش زن ديگري اختيار نموده. حالا قصد دارد يكي از دخترهاي همسر اولش را به عقد برادرزن جديدش در بياورد. آيا او شرعا مي تواند چنين كاري را انجام دهد و آيا اين ازدواج صحيح است؟ ج: ازدواج در مورد سؤال اشكال ندارد.س: دختر پسر زن انسان و همسر پسر زن انسان، محرم است يا خير؟ ج: دختر پسر زن محرم است(1) ولي زن پسر زن محرم نيست.س: در كتاب رساله نوين

ص: 10499

جلد سوم (چاپ اول) صفحه 83 آمده است كه «شوهرخواهر و خواهرزن از محارم سببي هستند»، لطفا بفرماييد آيا خواهرزن و يا شوهرخواهر محرمند؟ ج: خواهرزن و شوهرخواهر محرم نيستند و بايد حجاب واجب اسلامي در اين دو مورد نيز مانند ساير موارد مواجهه با نامحرم، مراعات شود.س: آيا عروس من به پدر خانمم محرم مي شود يا خير؟ج: اگر خانم شما مادر داماد است، پدر خانم شما با عروس شما محرم هستند.س: دخترم را شوهر داده ام به مردي كه پسردايي شوهرم مي باشد و دختر ده ساله ديگري نيز دارم. بفرماييد آيا راهي وجود دارد كه اين دختر هم به پسردايي شوهرم محرم شود؟ ج: اگر دختر از شوهر فعلي شما نيست با شرايط معتبره مي تواند به عقد دايي شوهر شما در آيد و محرم پسردايي شوهر شما مي شود.س: مردي با زن بيوه اي ازدواج كرده و اين زن بيوه دختر بزرگي دارد. آيا در زماني كه زن، همسر آن مرد است پسر آن مرد مي تواند با دختر آن زن ازدواج كند. ج: مانع ندارد.س: آيا نوه خواهر به برادر محرم است يا خير؛ يعني اينكه دختر دختر خواهر به برادر محرم است؟ ج: محرم هستند.س: وقتي پدربزرگ مادري من فوت كرد، مادربزرگم با عمويم ازدواج كرد. حاصل اين ازدواج، پسرش بود

ص: 10500

كه آن پسر، هم دايي (ناتني) من محسوب مي شود و هم پسرعمويم. آيا او بر من محرم است؟ ج: محرم است.س: آيا بعد از طلاق دادن زن موقّت يا دائم باز هم مادرزن به داماد محرم است؟ ج: ازدواج موقّت طلاق ندارد و مادرزن با داماد محرم است، حتي بعد از جدايي.س: وقتي كه من كودكي بسيار خردسال بودم مادرم از پدرم جدا شد و پدرم همسر ديگري گرفت. من از كوچكي در خانواده نامادري پرورش يافتم. اكنون كه بزرگ شده ام متوجه شده ام كه مادر اصلي من كيست، ولي هيچ كس نمي داند كه من به اين موضوع پي برده ام. شوهرم مي گويد امكان دارد دايي هاي ناتني تو به تو نامحرم باشند و من از كوچكي در آغوش آنان بزرگ شده و حتي آنان را بيشتر از دايي هاي اصلي خودم دوست دارم. آيا بايد در مقابل آنان حجاب خود را حفظ كنم و آنان به من نامحرمند؟ ج: محرم نيستند.1 محرميّت دائمي دختر پسر زن در صورتي است كه دخول محقق شده باشد و گرنه محرميّت مادام العقد است.

ص: 10501

گزيده استفتاها از محضر امام خميني (12)

1 چكيده: اذن شوهر خروج از خانه[توضيح لازم: خروج زن از خانه را فقها، از جمله حضرت امام خميني هر چند نوعا به صورت مطلق، مشروط به اذن شوهر كرده اند، مگر اينكه در ضمن عقد توافق ديگري شده باشد، ولي برخي از فقها آن را مطلق و در همه موارد ندانسته اند. از مراجع گذشته حضرت آيت اللّه حاج سيدابوالقاسم خويي، در صورتي كه خارج شدن زن مانع حق استمتاع شوهر باشد آن را منوط به اذن دانسته و در غير، آن را مقتضاي احتياط شمرده است. و از مراجع كنوني حضرت آيت اللّه حاج شيخ يوسف صانعي، خروج بدون اجازه را تنها در صورتي كه منافي شئون خانوادگي شوهر باشد و يا به صورت اعتراض و بيرون رفتن از خانه، يا مزاحم حقوق واجب وي باشد را حرام مي داند و ساير موارد را خود به خود حرام نمي شمرد.]س: آيا زن با ادعاي تنفر از شوهر مي تواند خانه را ترك گويد يا خير؟ ج: بدون اذن يا رضاي شوهر نمي تواند خانه را ترك گويد.س: دختري با پسري ازدواج كرده، در هنگام ازدواج، دختر در آموزش و پرورش معلم بوده، ولي پيش از عقد، پسر با وي شرط كرده كه از كارش استعفا دهد و اين شرط نوشته شده

ص: 10502

و عده اي از جمله خود دختر و پدرش امضا كرده اند و شوهر توانايي دارد كه به طور معمول و معروف، نفقه و خرجي او را تأمين كند و اكنون نيز با ادامه كار او رضايت ندارد. آيا خانم مذكور شرعا مي تواند بدون توافق شوهر به شغل معلمي خويش در آموزش و پرورش ادامه دهد؟ ج: شرط مذكور اگر در ضمن عقد بوده نافذ است(1) و زن بدون اجازه شوهر نبايد از خانه خارج شود هر چند شرط نشده باشد.س: عيال اينجانب مدتي است كه مرا در سن كهولت و با حال مريضي بدون اجازه ترك نموده است. آيا شرعا او مي تواند بدون اجازه و رضايت من خانه را ترك نمايد؟ يا آنكه بدون اجازه به زيارت اماكن متبرّكه برود؟ ج: خروج زن از منزل و لو براي زيارات مستحبه بايد با اذن شوهر باشد، و در واجبات اذن شوهر معتبر نيست.س: آيا زن بدون اجازه شوهر مي تواند در مجالس روضه و مسجد، يا مجالس مذهبي ديگر شركت نمايد يا خير؟ ج: زن بدون اذن شوهر نبايد از منزل خارج شود مگر در واجبات.س: اطاعت امر و نهي زني از بيگانه كه شوهرش راضي نيست چه صورت دارد؟ مثلاً به زن دستور مي دهد فلان چيز را برايم بخر يا فلان چيز

ص: 10503

را بياور. ج: رضايت شوهر در اين جهت معتبر نيست، ولي زن براي خارج شدن از منزل بايد از شوهر اجازه بگيرد.س: اگر دختري با پسري قبل از عقد شرط كند كه بعد از عقد (دائم) مدتي خانه پدرش باشد، آيا در اين مدت براي خروج از منزل بايد از پدر اطاعت كند يا از شوهر؟ چون در بعضي موارد اطاعت از شوهر ممكن است به نزاع با پدر كشيده شود. ج: بايد بر طبق شرط شرعي عمل شود و با فرض شرط، شوهر بايد صبر كند، و در اين فرض شوهر مي تواند خروج زن را از منزل پدرش اجازه ندهد.س: شوهر من اجازه بيرون رفتن از خانه را به من نمي دهد و هيچ دستور خدا را عمل نمي كند. مسلمان است ولي به دستورات اسلام عمل نمي كند. با انقلاب هم خوب نيست. به من مي گويد مسجد نرو، راضي نيستم. بهشت زهرا نرو، نماز جمعه نرو، وضع خوب و حساب سال هم ندارد. من با لباس خمس نداده نماز مي خوانم. آيا نمازم درست است يا نه؟ من قالي بافي مي كنم، دلم مي خواهد براي اسلام كار كنم، يك كلاس سواد دارم، دوست دارم كه سواد ياد بگيرم و قرآن بخوانم، مي خواهم از اين كاركرد خود به جبهه كمك كنم و هيچ گونه اجازه اي نمي دهد،

ص: 10504

تكليف من چيست؟ ج: بيرون رفتن زن از خانه شوهر در غير واجبات بايد با اجازه شوهر باشد و شما تا علم نداريد كه در آنچه از شوهر براي شما از لباس و غذا و غيره تهيه مي شود خمس هست براي شما حلال است و شما در اموال خود اختيار داريد و شوهر شما حق دخالت در آن را ندارد.س: زني كه احتياج مبرم به شركت در جلسات مذهبي دارد تا مسائل ضروري خود را ياد بگيرد ولي با عدم رضايت همسر مواجه گرديده، آيا مي تواند بدون كسب رضايت همسر خود در آنها شركت كند؟ ج: زن براي خارج شدن از منزل بايد از شوهر اجازه بگيرد مگر در واجبات.س: همسر من شاغل است، بنده با كار كردن ايشان مخالف هستم ولي او نمي پذيرد. آيا مي توانم شرعا از كار كردن او جلوگيري نمايم؟ ج: خارج شدن زن از منزل بايد با اجازه شوهر باشد، مگر اينكه در ضمن عقد شرط كرده باشند كه زن بتواند خارج شود.س: شركت كردن زن در مراسم نماز جمعه، دعاي كميل، راهپيمايي در مراسم اسلامي، چه حكمي دارد؟ ج: در غير واجبات خروج زن از منزل منوط به اجازه شوهر است.س: آيا زن بدون اجازه شوهر مي تواند در نماز جمعه شركت كند؟ ج: خروج زن

ص: 10505

از خانه در غير واجبات بايد با اذن شوهر باشد.(2)س: اگر همسر دائمي بدون رضايت شوهر و با تحريك پسرش (كه از شوهر اول است) از منزل شوهر برود چه صورت دارد؟ ج: خروج زن از خانه شوهر بدون اجازه جايز نيست و در مدتي كه از منزل بدون اجازه خارج شده استحقاق نفقه ندارد.1 و اگر عقد مبنيّا عليه واقع شده باشد مثل اين است كه در ضمن عقد شرط شده باشد.2 نماز جمعه بر زنان واجب نيست و بر مردان به فتواي امام رَحِمَهُ اللّه واجب تخييري است.

ص: 10506

گزيده استفتاها از محضر امام خميني (13)

1 چكيده: اجازه وليّ در ازدواج باكرهس: جواني است كه بنا به وظيفه شرعي و نيازهاي روحي تصميم به ازدواج گرفته و دختر جوان رشيده بالغه اي را انتخاب نموده است كه با او توافق كامل دارد، اما پدر دختر موافقت نمي كند، تكليف شرعي چيست؟ ج: در ازدواج دختر باكره اذن پدر شرط است. بلي اگر دختر مايل به ازدواج باشد و پسر كفو عرفي و شرعي او هست و دختر بترسد كه اگر او را رد كند بعدا شوهر خوبي پيدا نشود پدر نمي تواند او را منع كند و در صورت منع، ولايتش ساقط مي شود.س: آيا شرط صحّت عقد موقت براي دختران باكره اذن پدر است؟ اگر تنها با رضايت مادر باشد چطور؟ در صورتي كه پدر با عقد دائم موافق ولي با صيغه عقد موقت مخالف باشد مي توان براي مدت كوتاهي با فرد مورد نظر صيغه محرميت خواند؟ ج: عقد بايد با اجازه پدر باشد، و فرقي بين عقد دائم و عقد موقت نيست.س: دختر باكره اي بدون اطلاع پدرش ازدواج نموده (پدر در بلد نبوده، ليكن امكان اجازه گرفتن از وي بوده است) و پدر بعد از اطلاع، اجازه نداده است؛ حالا هم مرد حاضر به طلاق نيست. آيا دادگاه مي تواند با استناد به

ص: 10507

فتواي حضرت امام كه اجازه پدر را شرط مي دانند حكم به عدم صحت عقد كند؟ وظيفه چيست؟ ج: عقد مزبور باطل است و دادگاه حق طلاق ندارد. ولي خود طرفين اگر بكارت دختر زايل شده مي توانند؛ ثانيا بدون اجازه پدر با هم ازدواج كنند.س: اينجانب دختري داشتم كه در ده سالگي براي خدمتكاري به خانه كسي رفته است، الان حدود هفده سال است كه در خانه اوست و نمي گذارد دخترم به خانه بيايد تا او را شوهر دهم و من غيرتم قبول نمي كند ناموسم در خانه اجنبي باشد، لطفا حكم شرعي آن را بيان فرماييد؟ ج: اختيار با خود دختر است و كسي حق ندارد مزاحم او شود، و در ازدواج دختر اذن پدر معتبر است.س: الف: آيا دختري كه پدر و پدربزرگ نداشته باشد مي تواند ازدواج موقت بكند؟ ج: مانع ندارد.ب: اگر پدر داشته باشد ولي در شهر ديگري باشد و به آساني تماس با او ممكن نباشد چطور؟ ج: اگر طوري است كه اجازه گرفتن از او ممكن نيست اشكال ندارد، ولي اگر تماس با او ممكن است و لو مدتي طول بكشد يا سخت باشد بدون اجازه نمي تواند صيغه شود.س: اگر مردي با دختر باكره اي بدون اذن پدر او ازدواج كند و پس از حامله شدنِ دختر،

ص: 10508

پدر دختر به عقد راضي شود آيا اين اذن در حليّت كافي است؟ و آيا فرق است بين [رضايت پدر بعد از [اولاد آوردن و قبل از پيدا شدن حمل؟ ج: با اجازه پدر صحيح مي شود و فرقي نيست.س: در صورتي كه وليّ دختر بالغه رشيده راضي به اصل ازدواج دخترش با شخصي باشد ليكن نسبت به خصوصيات ازدواج (از قبيل مقدار مهر و كيفيت جشن و تعيين زمان عقد و زمان عروسي و غيره) كه دختر با پسر توافق نموده اند مخالفت مي كند، و به نحوه توافق آنان رضايت ندهد، اگر بدون رضايت و اذن وليّ شرعي نسبت به خصوصيات مذكور، عقد بين آنان واقع شود آيا صحيح و قابل ترتيب اثر است يا نه؟ ج: با فرض راضي نبودن پدر نسبت به خصوصيات مورد توافق پسر و دختر اگر باز به اصل ازدواج آنها راضي است عقد صحيح است و گرنه صحت عقد موقوف به اجازه پدر است.س: دختري را پدر و مادرش با اكراه و اجبار به عقد كسي در مي آورند و او را وادار مي كنند كه به اتاق عقد بيايد و در حضور عاقد بلي بگويد، و بالاخره او بلي مي گويد ولي در دل راضي نيست. آيا چنين عقدي صحيح است يا خير؟ و در صورت صحيح

ص: 10509

نبودن آيا به طلاق احتياج هست يا نه؟ ج: اگر عقد با اذن و رضايت پدر بوده و شوهر كفو دختر است احتياط آن است كه يا دختر عقد را اجازه كند و يا بدون طلاق با فرد ديگر ازدواج ننمايد.س: اگر دختري باكره نباشد، ولي عدم باكره بودن او مستند به زنا باشد، آيا همين براي صحت ازدواج بدون اذن پدر كافي است يا خير؟ ج: بعيد نيست عدم الحاق به بكر، لكن احتياط در آن ترك نشود.س: شما در امر ازدواج اجازه پدر را در مورد دختر باكره شرط مي دانيد، بفرماييد اگر دختر باكره اي پدر نداشته باشد اجازه چه كسي شرط است؟ و آيا اجازه مادر و برادرش همانند اجازه پدر است يا خير؟ ج: اگر پدر و جدّ پدري ندارد اجازه خودش كفايت مي كند و اجازه ديگران شرط نيست.س: دختر 22 ساله اي هستم كه حدود يك سال است با شخصي مذهبي براي ازدواج آشنا شدم و با هم به توافق رسيديم ولي چون خانواده من مذهبي نيستند يعني پدر و مادرم نمازخوان نيستند و پدرم منكر خدا و اسلام است خانواده پسر با ازدواج ما مخالفت كردند و من مخالفت شديد خانواده ايشان را نمي دانستم، لذا بدون اينكه پدرم بداند با ايشان مَحرم شدم و خود را

ص: 10510

زن ايشان حساب كردم (البته هنوز دختر هستم) و پسر تلاش بسيار كرد تا رضايت خانواده اش را به دست آورد ولي آنان راضي نشدند تا بالاخره پسر تصميم به استخاره گرفت و استخاره هم بد آمد، البته خودش مي گويد از اينكه استخاره كرده پشيمان است. لطفا بفرماييد آيا رضاي پدر و مادر ايشان در ازدواج پسرشان لازم است؟ و نيز آيا ما مي توانيم خلاف اين استخاره عمل كنيم؟ ج: اجازه پدر و مادر در ازدواج پسر شرط نيست و استخاره الزام نمي آورد و به اين استخاره ترتيب اثر ندهيد. ولي در صحت عقد شما اجازه پدرتان شرط است.س: دختر باكره اي بدون اجازه پدرش شوهر اختيار نموده و به واسطه شكايت پدر (كه علت آن فقدان صلاحيت اخلاقي پسر بوده) ازدواج آنها باطل شده، ولي بلافاصله مجددا بدون اذن پدر و مادر با همان پسر ازدواج نموده. آيا ازدواج دوم با همان پسر صحيح است يا باطل؟ ج: اگر در وقت ازدواج دوم هنوز دختر باكره بوده اعتبار اذن پدر به قوت خود باقي است، و اگر باكره نبوده ولايت پدر ساقط بوده است.س: دختري هستم 25 ساله، چند سالي است كه پدر خود را از دست داده و جدّ پدري هم ندارم، مي خواهم با مردي كه از نظر سني چندين

ص: 10511

سال از من بزرگ تر است ازدواج كنم، ولي برادر و مادرم با اين ازدواج مخالفت مي كنند و مي گويند: «با حرف مردم چه كنيم؟» در صورتي كه فرد مزبور از نظر ايمان و روش زندگي قابل توجه است؛ تقاضا دارم كه اگر موضوع ازدواج ما اشكال شرعي ندارد و اگر اجازه مي فرماييد، حكمي بفرماييد تا مادر و برادرم را موظف به اجرا كند. ج: در فرض مرقوم، اختيار ازدواج و حق انتخاب همسر با خود شما است و رضايت برادر و مادر شرط نيست.

ص: 10512

گزيده استفتاها از محضر امام خميني (2)

1 چكيده: ازدواج و مقدمات آنس: اگر مردي داراي عيبي باشد، شرعا بايد هنگام ازدواج و عقد، آن را به زن اعلام دارد يا نه؟ ج: اعلام لازم نيست.س: شخصي سفيه (كه گاه گاهي هم حالت جنون پيدا مي كند) با زني ازدواج كرده و زن در خانه آن مرد زندگي كرده و دو فرزند از او پيدا كرده است، اكنون دوازده سال است كه آن زن از خانه او بيرون رفته و به هيچ عنوان راضي نمي شود به خانه او برگردد و زندگي كند و مدعي طلاق است. آيا اجازه مي فرماييد زن را طلاق دهند؟ و تكليف مهريه زن از چه قرار است؟ لازم به تذكر است كه مرد نامبرده قبل از ازدواج هم همين حالت را داشته است. ج: اگر زن عيب مرد را مي دانسته و با اين حال اقدام به ازدواج كرده تا مرد به اختيار، او را طلاق ندهد زوجيت باقي است و در هر حال مهريه خود را حق دارد.س: حقير چند سال پيش دختري را به همسري خود اختيار نمودم. بعدا ديدم شكمش جراحي شده است. از او سؤال نمودم چه شده؟ گفت كليه ام را جراحي كرده ام، بعدا فهميدم سر من كلاه گذاشته؛ زيرا او را جراحي رحم كرده بودند و

ص: 10513

عقيم بود، اكنون مدت نه ماه است كه خانه مرا ترك كرده و هيچ اعتنايي به من نمي كند، و من مهريه او را به اقساط مي دهم، حال از امام امت مي خواهم آيا اين زن، تمام مهريه را حق دارد يا خير؟ و نفقه او در شرع مقدس اسلام چه حكمي دارد؟ و اگر او را طلاق دهم حق نفقه او در حال عدّه چگونه است؟ ج: بايد مهريه او را بپردازيد، و اگر از شما تمكين ندارد، نفقه واجب نيست و اختيار طلاق با شما است.س: مردي با دختري ازدواج كرده است. اين مرد شصت درصد نابينا بوده و آن را توسط عينك پنهان كرده است؛ حالا كه دختر فهميده آيا مي تواند عقد را به هم بزند؟ و اگر مي تواند به هم بزند نصف مهر را مي تواند بگيرد يا نمي تواند؟ ج: در مورد سؤال نمي تواند عقد را فسخ كند.س: دختري را به پسري طوري نشان مي دهند كه صورت دختر خوب ديده نشود، سپس پسر از واسطه مي پرسد كه آيا دختر عيب و نقصي دارد يا نه؟ واسطه مي گويد كه نه تنها عيب و نقص ندارد بلكه خيلي هم زيباست! (و سر به زيري دختر از خجالت است) ولي بعد از عقد، پسر متوجه مي شود كه چشم هاي دختر چپ است! ضمنا

ص: 10514

پسر از اول به واسطه گفته بوده كه: «من دختر متدين و باحجاب مي خواهم» ولي بعدا معلوم شده كه دختر فاقد اين شرايط است؛ آيا عقد صحيح است؟ و در صورت طلاق، آيا به دختر چيزي تعلق مي گيرد؟ به فرض اينكه در موقع ديدن، پسر و دختر صيغه محرميّت خوانده باشند چه حكمي دارد؟ ج: عقد ازدواج صحيح است، ولي اگر وصف كمال يا عدم نقص در ضمن عقد شرط شده، يا عقد مبني بر آن واقع شده، در صورت تخلف، شوهر حق فسخ دارد، و در غير اين صورت حق فسخ ثابت نيست، و در فسخ قبل از دخول مهر ساقط است و بعد از دخول تمام مهر ثابت است. و در طلاق قبل از دخول نصف مهر و بعد از دخول تمام مهر ثابت است.س: اگر مرد جواني با دختري ازدواج نمايد و در عقد شرط نكند كه دختر باكره باشد (ولي معمول بر اين است كه دختر باكره باشد، و ديگر لازم نمي دانند كه شرط كنند، و اين مرد به اين قصد بوده كه دختر باكره است) ولي بعد از ازدواج معلوم شد كه دختر باكره نيست، و مدت دو الي سه سال به همين صورت با هم زندگي كنند ولي شوهر از اين ازدواج ناراضي باشد،

ص: 10515

آيا حق طلاق دارد؟ و اگر داشته باشد زن حق مهريه هم دارد يا خير؟ ج: در فرض سؤال زن حق دارد تمام مهريه را مطالبه كند، و اختيار طلاق با شوهر است، ولي مراعات مقررات دولت اسلامي هم لازم است.س: اگر دو نفر قبل از ازدواج در مورد يك مسئله (مثلاً فعاليت زن در اجتماع با شرايط صحيح)، به توافق برسند ولي بعد از ازدواج يكي از طرفين (مثلاً مرد) مسئله به توافق رسيده را زير پا بگذارد و خلاف آن عمل كند، در اينجا تكليف طرف مقابل (زن) چيست؟ ج: اگر در ضمن عقد شرط نشده و عقد مبني بر آن نبوده وفاء واجب نيست.س: آيا چيدن سفره عقد حرام است يا مكروه؟ و آيا استفاده از وسايل دكوري و تزئيني در صورت موجود بودن آنها در منزل حرام است يا مكروه؟ ج:حرام نيست، ولي در اين ظروف(1) از تزئينات زايد و مخارج غير متعارف خودداري شود.س: در روستاي ما رسم است كه در عروسي ها مردم مقداري پول به صاحب عروسي مي دهند كه از سنگيني هزينه عروسي كاسته شود و او هم تدريجا در عروسي ديگران جبران مي كند، لطفا نظر خود را در اين زمينه بيان فرماييد. ج: مانع ندارد، و به هر نحو متعارف است عمل نمايند.س: نامه اي

ص: 10516

از روستا مي آورند كه به امضاي زن و مرد و وليّ زن رسيده است و به عاقد وكالت مي دهند عقد را بخواند. آيا اين نوع وكالت معتبر است؟ ج: وكالت با نامه و امضا اثبات نمي شود مگر آنكه موجب اطمينان شود.1 يعني در شرايط فعلي و با در نظر گرفتن وضع زندگي مردم.

ص: 10517

گزيده استفتاها از محضر امام خميني (24)

اشاره

2 چكيده:

احكام رضاع و مَحرميّت

س: زني به علت ندانستن مسئله در حدود چهار ماه به نوه دختري خود شير داده است؛ حكم اين مسئله چگونه است؟ج: اگر مادرزن به نوه خود كه از شوهر [فعلي [دختر او است با شرايط شير دهد نكاح دختر و شوهرش باطل مي شود و بر هم حرام ابدي مي شوند.س: اگر زن شوهرداري پسربچه اي را شير غير از زايمان بدهد، در صورتي كه آن پسربچه به اندازه محرم شدن شير آن زن را بخورد، آيا به اين زن محرم است يا خير؟ج: شير اگر از غير ولادت باشد موجب نشر حرمت نمي شود.س: آيا خويشاوندان نزديك مي توانند به بچه شير بدهند؟ مثلاً عمه مي تواند به برادرزاده شير بدهد؟ج: حرمت تكليفي ندارد، ليكن بايد احكام رضاع مراعات شود كه در رساله ذكر شده است.س: در محرم شدن رضاعي (شيميايي و فيزيكي) چرا بچه بايد شير را مستقيما از پستان مادر بخورد؟ج: حكم الهي است.س: در اكثر مناطق غرب، چنين است كه مادرزن نوه دختري خود را شير مي دهد (از جمله مادر همسر من به فرزندانم شير داده) مستدعي است نظر خود را در اين زمينه بيان فرماييد.ج: اگر مادر همسر به فرزند شخص شير دهد و شرايطي كه در رساله (براي شيردادني

ص: 10518

كه موجب حرمت مي شود) بيان شده موجود باشد همسر شخص بر او حرام مي شود.س: اگر شوهري شير زن خود را بخورد آيا آن زن به او حرام مي شود؟ج: حرام نمي شود.س: من در سه ماهگي بودم كه در جوار ما دختري به دنيا آمد. بعد از يك ماه پدربزرگ اين كودك دار فاني را وداع گفت. خبر فوت را طوري به مادر اين كودك دادند كه منجر به بيماري شديد و خشك شدن شير او شد. بچه در اثر شير نخوردن از مادر مريض شد. به دكتر مراجعه كردند و دكتر معالج تشخيص داد كه بايد از شير مادر استفاده كند. مادر اينجانب شيرش زياد بود و تصميم گرفت به كودك نامبرده شير بدهد (ولي نه از راه سينه بلكه از راه دوشيدن در ظرف) با توجه به اينكه اين دختر تقريبا هشت ماه از شير مادر من تغذيه كرده است آيا امكان دارد كه بنده ايشان را به همسري خويش در بياورم؟ج: مانع ندارد و رضاعِ موجبِ حرمت حاصل نشده است.س: اگر زني از زائيدنش بيش از دو سال گذشته و شير او هم خشك شده، ولي بعد از گذشتن سه سال يا شش سال بر اثر مكيدن زيادي بچه، شيرش به جوشش مي آيد و از اين شير به دختر

ص: 10519

همسايه اش كه تازه متولد شده شير مي دهد و اين شير تمام شرايط نشر حرمت را هم دارد، آيا آن دختر به شوهر شيردهنده حرام مي شود يا نه؟ج: اگر همان شير ولادت است در فرض مسئله حرمت ثابت مي شود ولي اگر احراز نشود كه شير مستند به شوهر است، موجب حرمت نيست.س: يك ماه قبل از اينكه من به دنيا بيايم دختري در همسايگي ما به دنيا آمده، وقتي كه من به دنيا آمدم مادرم به آن دختر با شرايط كامل شير داده و من و آن دختر خواهر و برادر رضاعي شده ايم. بعد از يك سال در خانواده آن دختر دختري ديگر به دنيا آمده. حالا من و آن دختر دومي تصميم به ازدواج داريم. مي خواستم بدانم آيا من مي توانم با آن دختر ازدواج كنم يا نه؟ج: مانع ندارد.س: 1 اگر مادر حسين از شيري كه به حسين مي دهد به زهرا هم بدهد تا صدق رضاع بكند، آيا حسين كه برادر رضاعي زهرا است مي تواند با يكي از خواهرهاي زهرا ازدواج كند؟ج: مانع ندارد.2 آيا يكي از برادران حسين مي تواند با يكي از خواهران زهرا ازدواج كند؟ج: مانع ندارد.3 آيا حسين مي تواند با نوه پسري خاله اش (سهيلا) ازدواج كند؟ در حالي كه با دخترخاله خويش محرم مي باشد (خواهر حسين و

ص: 10520

دخترخاله اش خواهر رضاعي مي باشند و هر دو از مادر حسين شير خورده اند.)ج: بين پسر و دختر مشارٌاليهما در فرض مرقوم محرميتي نيست و ازدواج شان اشكال ندارد.س: مادر كودكي پس از اينكه او را به دنيا آورده وفات نموده و خاله كودك وي را نگهداري نموده و شير داده و پس از اينكه كودك به حد بلوغ رسيده دختر خود را به آن كودك (كه خواهرزاده اش بوده) تزويج نموده تا ثروت و دارايي آنان نصيب ديگري نشود و فعلاً مدت چهار سال است كه ايشان ازدواج نموده و زندگي زناشويي دارند. آيا اين ازدواج از نظر شرع صحيح است يا خير؟ و آيا پسر، با آن دختر خواهر رضاعي نمي شود؟ج: اگر رضاعِ موجب نشر حرمت به شرحي كه در رساله مذكور است متحقق شده، ازدواج مزبور باطل است، و در صورت شك در آن، ازدواج محكوم به صحت است.س: اينجانب فردي مسلمان و شيعه مي باشم كه سه سال گذشته با دختري هم دين و مذهب خودم ازدواج نمودم. بعد از مدتي صاحب دختربچه اي شديم. در مرحله اول مدت يك هفته شير مادر خودش را خورد و گاهي هم شير از مادربزرگش، و بعد از يك هفته مادرِ بچه ام يعني همسرم مريض شد و دختر ما مدت چهار شبانه روز شير از پستان مادربزرگش

ص: 10521

كه مادر عيال اينجانب مي باشد مرتب خورده و در اين چهار شبانه روز بچه از شير كسي ديگر يا شير خشك و غيره نخورد، و پس از آن از شير مادرش و نيز مادربزرگش خورده آيا زن من بر من حلال است؟ج: در فرض مرقوم زن شما بر شما حرام شده است.س: راه محرم شدن زن برادر چيست؟ به رساله امام، مسئله 2493 مراجعه كردم ولي چيزي دستگيرم نشد؟ج: اگر دختر شيرخواره اي را به عقد خود با مراعات مقررات شرعي در آوريد، سپس زن برادر شما آن دختر را در يك شبانه روز يا پانزده بار پشت سر هم شير بدهد، در اين صورت زن برادر بر شما محرم مي شود.

ص: 10522

گزيده استفتاها از محضر امام خميني (3)

2 چكيده: عقد ازدواج س: كسي سواد عربي ندارد ولي از روي رساله فارسي مي تواند صيغه متعه را بخواند، آيا صحيح است يا بايد به عربي صحيح خوانده شود؟ ج: در صورت امكان به عربي صحيح خوانده شود.س: در ازدواج دختر و پسري، دختر با اجازه پدرش به پسر براي جاري نمودن عقد دائم بين خودشان وكالت داده است، و پسر بنا به وكالتي كه دختر به وي داده است خودش عقد دائم را بين خود و موكّله اش از روي رساله و به قصد انشاء جاري نموده است، و براي اطمينان بيشتر با اينكه قواعد دستور زبان عربي را نمي داند ولي معناي هر يك از كلمات صيغه عقد دائم را مي داند يك بار هم عقد را در دو صيغه «أنْكَحْتُ مُوَكِّلَتي ... لِنَفْسي دَوَامَا عَلَي الصَّداقِ الْمَعْلُوم» و «زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتي ... لِنَفْسي دَوَامَا عَلَي الصَّداقِ الْمَعْلُومِ» به ترتيب با جواب هاي «قَبِلْتُ النِّكاحَ عَليَ الصَّداقِ الْمَعْلُوم» و «قَبِلْتُ التَّزويْجَ عَليَ الصَّداقِ الْمَعْلُوم» اجرا كرده است. با توجه به اينكه پسر دستور زبان عربي را نمي داند (ولي با دانستن معناي هر يك از كلمات، با قرائت صحيح، به قصد انشاء، عقد دائم را در دو صيغه فوق، هم به زبان عربي و هم براي تأكيد به زبان فارسي

ص: 10523

بين خود و موكّله اش جاري نموده است) آيا عقد صحيح است يا خير؟ ج: عقد مذكور صحيح است.س: با توجه به مسئله 2370 رساله امام، اگر دختر و پسري راضي به ازدواج با يكديگر باشند (و پدر و مادر طرفين هم اجازه اين ازدواج را داده باشند)، آيا مي توانند خودشان صيغه ازدواج خود را به فارسي بخوانند؟ و عقد آنان صحيح است يا نه؟ ج: در فرض سؤال اگر قادر بر اجراي صيغه عربي نبوده اند عقد صحيح است.س: اگر مجريان عقد در موقع اجراي عقد، نام اشخاص را مرخّم كنند (مثلاً مسيح اللّه را مسيح بگويند) آيا عقد اشكالي پيدا مي كند؟ ج: اسم بردن ميزان نيست، همين قدر كه عقد براي شخصِ معيني خوانده شود و به نحوي آن شخص را معلوم نمايد، كفايت مي كند.س: اگر زوج يا زوجه براي ازدواج به كسي وكالت دهند، و آن وكيل هم به كس ديگر تا به عاقد برسد؛ آيا عاقد بايد وسائط را در ميان عقد ذكر كند يا نه؟ و اگر نكرد، تكليف چيست؟ در فرض فوق، عقد به اين صورت خوانده شده است: «زَوَّجْتُ مُوَكِّلَتي فُلانَةَ مُوَكّلي فُلانا عَلَي الْمَهرِ الْمَعْلُومِ. قَبِلْتُ لِمُوَكِّلي فُلانٍ عَلَي الْمَهْرِ الْمَعْلُومِ.» (عاقد هم يكي بوده است.) ج: مانع ندارد، و عقد صحيح است، مگر آنكه

ص: 10524

زوجين اجازه توكيل به وكيل نداده باشند.س: در بعضي از مناطق دورافتاده كه دسترسي به عالم و روحاني نبوده هنگام ازدواج، صيغه عقد را نمي خوانده اند، بلكه پس از صحبت دو فاميل پيرامون ازدواج و رضايت طرفين دختر و پسر، زندگي مشترك را آغاز مي كرده اند، و بعد از مدتي كه دسترسي به روحاني حاصل مي شده صيغه عقد را جاري مي نموده اند (و البته نسبت به اين مسئله جهل داشته اند و اطلاعي هم نداشته اند كه اين كار اشكال دارد) آيا بچه هايي كه حاصل ازدواج قبل از خواندن عقد هستند حلال زاده به حساب مي آيند؟ ج: بچه ها حكم ولد حلال را دارند.س: عقد پسر و دختري به صورت عادي خوانده شده است، و چون سنّ پسر از لحاظ شناسنامه به حدّ قانوني نرسيده محضر عقد رسمي جاري نمي كند؛ استدعا دارد بيان فرماييد بايد حتما عقد رسمي جاري شود؟ يا اينكه اگر عروس به خانه شوهر برود و هر موقع سنّ آنان به حدّ قانوني رسيد، عقد محضر رسمي جاري شود كفايت مي كند؟ ج: اگر عقد خوانده شده، زن و شوهر هستند، و با مطالبه شوهر، زن بايد به خانه شوهر برود.س: اينجانب چند سال قبل دختري را به همسري برگزيدم. مهريه معيّن شد و خطبه عقد آن دختر با اجازه پدرش به وسيله يكي

ص: 10525

از روحانيون خوانده شد. ولي حالا كه مي خواهم عيالم را به منزل خود ببرم پدرش امتناع مي ورزد، و مي گويد من عقد آن آخوند را قبول ندارم! تقاضا دارم اگر اين خانم همسر قانوني و شرعي حقير است و پدرش حق ندارد بيان فرماييد؟ ج: در فرض مذكور دختر شرعا زن شما است، و حق داريد او را به خانه خود ببريد، ولي در مقابل، دختر حق دارد مهريه خود را از شما مطالبه كند و يا براي محكم كاري، مطالبه محضري شدن عقد و مهريه خودش را بنمايد.س: آيا شخص مي تواند خواهر خود را به ازدواج ديگري در آورده و در عوض خواهر او را نيز به ازدواج خويش در آورد؟ ج: اگر با دو عقد مستقل ازدواج واقع شود، بدون انشاءِ مبادله، اشكال ندارد.س: زني هستم كه حدود بيست سال به طور طاغوتي زندگي كرده ام و داراي چهار دختر هستم. بعد از انقلاب از شوهرم طلاق گرفتم و به ديگري شوهر كردم، و پس از مدتي در اثر فشار بچه ها، از شوهر دوم طلاق گرفته و پيش بچه ها و در خانه شوهر اول سكني گزيدم. (تا شايد او را به اسلام و ترك مشروب الكلي وادار نمايم) و پس از گذشت چند ماه، همه گونه وسايل راحتي

ص: 10526

او را فراهم كردم تا در مقابل، شايد ترك مشروب نمايد. به شرط آنكه من هم به عقد او در آيم، ولي موفق نشدم. حتي يك شب در حالت مستي در موقعيت حساسي قرار گرفتم كه به ناچار توسط بچه ام و خودم، صيغه عقد را به مدت يك ماه خواندم، ولي بعد از اتمام مدت صيغه، اقدام به ترك مشروب ننمود. لطفا بفرماييد كه: 1 ازدواج مجدد من با شرايط فوق از نظر شرعي چگونه است؟2 حالت سرپرستي او بر من، بدون ازدواج كه نامحرم است چه صورتي دارد؟ 3 در حالت سرپرستي، صيغه چه صورتي پيدا مي كند؟ج: اگر بعد از گذشت عدّه طلاق دومي، صيغه اولي شده ايد مي توانيد بعد از تمام شدن مدت صيغه با او ازدواج نماييد، و بدون ازدواج دائم يا منقطع نامحرم و بر او حرام هستيد.

ص: 10527

گزيده استفتاها از محضر امام خميني (4)

2 چكيده: شرطهاي ضمن عقد ازدواجس: مردي با زني ازدواج مي كند و مي داند كه كارمند است، و در قباله نكاح هم كه معمولاً شغل زوجين نوشته مي شود نوشته كه زوجه كارمند است، آيا همين توجه زوج به كارمندبودن زوجه و ذكر شدن در قباله نكاحيه در تحقق شرط ضمن العقد كفايت مي كند يا اينكه كفايت نمي كند و اين شرط و اشتراط نيست؟ ج: كفايت نمي كند.س: آيا دختر مي تواند حين عقد ازدواج شرط نمايد كه اولاً شوهرش حق ازدواج با غير را نداشته باشد. و ثانيا زن حق طلاق داشته باشد؟ مستدعي است بفرماييد اين شرطها شرعي است يا نه؟ ج: شرط نمودن اينكه شوهر حق ازدواج با غير را نداشته باشد يا ازدواج با غير نكند و همچنين شرط اينكه زن حق طلاق داشته باشد، باطل است.بلي اگر به اين نحو شرط كنند كه زن وكيل شوهر باشد كه چنانچه شوهر ازدواج با ديگري كند خود را طلاق دهد صحيح است.س: هنگام عروسي با دختري آيا مي شود شرط كنيم كه مثلاً «تو بايد تا آخر عمر به مادرم خدمت كني، يا مدت زيادي با آنان به طور مشترك زندگي نمايي. يا بايد لباس و غذاي مرا تهيه نمايي!» با اينكه در رساله آمده است كه نمي توان

ص: 10528

زن را مجبور به كار منزل نمود؟ ج: در عقد مي توانند شرط كنند، ولي شرط وقت عروسي اثر ندارد.س: چنانچه در عقد شرط شده باشد كه «اگر مرد زن ديگري بگيرد اجازه طلاق به دست زن باشد»، آيا مرد مي تواند زن ديگري بگيرد ولي به زن خودش اطلاع ندهد؟ ج: مانع ندارد.س: زن و شوهري مصلحت خود را در جدايي از يكديگر ديدند. در باره طفلي كه از آنها به وجود آمده بود، پدر طفل مصلحت ديد او را نزد مادر بگذارد، مادر هم قبول كرد به شرط آنكه پدر شرعا ملتزم شود كه تا حدّ بلوغ نزد او باشد و بدون رضايتش، از او گرفته نشود، پدر هم قبول كرد. و براي تنجيز اين امر، شرط مذكور را به عنوان شرط ضمن عقد در يك عقد شرعي لازمي كه بين زوج و وكيل زوجه اجرا و منعقد گرديد تضمين نمودند. سپس صيغه طلاق شرعي زوجه اجرا گرديد. اكنون پس از گذشت عده طلاق، پدر پشيمان شده و مي خواهد طفلش را از مادر بگيرد. آيا بدون رضايت مادر اين كار جايز است يا نه؟ ج: اگر در ضمن عقد لازمي شرط كرده اند كه تا زمان بلوغ طفل از مادر گرفته نشود شرط نافذ است و نبايد بگيرند.س: در قباله

ص: 10529

ازدواج، ماده 8 قانون حمايت خانواده چهارده مورد ذكر شده و در موقع اجراي عقد يا در ضمن عقد لازم ديگر زوجين شرط مي كنند كه اگر يكي از اين چهارده مورد محرز شود، زوجه از طرف زوج وكيل و وكيل در توكيل غير است كه خود را مطلّقه نمايد. نوعا اين موارد به زوجين تفهيم مي شود، ولي بعضا زوجين بدون تفهّم پاي ورقه را كه اين موارد نوشته شده امضا مي كنند. در صورت دوم، اگر يكي از اين موارد ثابت شود آيا زوجه مي تواند خود را مطلّقه نمايد؟ يا بايد موارد چهارده گانه به زوجين تفهيم شده باشد؟ ج: مجرّد امضا و تفهيم موارد كافي نيست و بايد در ضمن عقد شرط شود و يا عقد مبنيّا عليه واقع گردد.س: اگر در حين عقد نكاح، شرط كنند كه اختيار محل سكونت به دست زن باشد، آيا چنين شرطي صحيح و واجب الوفاء است؟ ج: صحيح و لازم الوفاء است.س: اگر كسي كه در سپاه پاسداران خدمت مي كند بخواهد ازدواج كند و در ضمن عقد شرط شود كه شب ها بايد در خانه باشد، وظيفه او در برابر اين شرط و انجام وظيفه اش در سپاه چيست؟ ج: اگر شرط شده كه در منزل بماند بايد به شرط وفا كند، بلي با رضايت همسر مي تواند خارج

ص: 10530

شود.س: اگر زن در متن عقد ازدواج شرط كند كه علاوه بر مهر، مبلغي را به پدر يا مادر او بدهند، آيا اين شرط صحيح و لازم الوفاء مي باشد؟ ج: واجب الوفاء است.س: چنانچه در عقدنامه رسمي (كه به امضاي زوج باسواد و زوجه باسواد رسيده است)، شرط شده باشد كه زوجه وكيل است كه چنانچه زوج بدون اجازه وي همسر ديگري اختيار نمايد خود را طلاق بدهد. در صورتي كه در موقع اجراي صيغه نكاح تلفظ به شرط مذكور نشده باشد، و زوج هم نسبت به آن شرط تخلف كند، و بدون اجازه زوجه خود همسر ديگري اختيار نمايد، آيا براي زوجه اول وكالت در طلاق ثابت است؟ ج: اگر عقد مبنيّ بر شرط وكالت مذكور باشد زوجه وكالت دارد.س: در صورتي كه ضمن عقد ازدواج يا عقد لازم ديگر، زوج زوجه خود را وكيل در طلاق كند اين وكالت قابل عزل مي باشد يا خير؟ ج: اگر به نحو شرط نتيجه(1) شرط شده كه زن وكيل باشد اين وكالت قابل عزل نيست.س: شخصي در ضمن عقد نكاح شرطي مي كند، بعد طلاق مي دهد و مجددا رجوع مي كند؛ آيا شرطِ در ضمن عقد بعد از رجوع به زوجيت به حال خود باقي است؟ و اين شرط در صورتي كه در ضمن عقد خارج

ص: 10531

لازم قيد شده باشد آيا همين حكم را دارد؟ ج: در فرض مسئله عمل به شرط در هر دو صورت لازم است.س: شخصي به عنوان اينكه فرد سالمي است، دختري را از خانواده اي به عقد خود در آورد و بعد از عقد معلوم شده كه هروئيني و معتاد است. اين عقد چه صورت دارد؟ و تكليف دختر بيچاره با اين انسان گرگ صفت چه مي باشد؟ ج: اگر عدم اعتياد در ضمن عقد شرط [شده] يا عقد مبنيّ بر آن واقع شده باشد زن حق فسخ دارد.س: مرسوم است كه در مذاكرات مقدماتي بين خانواده زوجين در باره مهريه و ساير شروط توافق هايي مي شود، ليكن در موقع اجراي صيغه عقد نكاح و ثبت قباله ازدواج احيانا در آن شروط از جمله در نوع و مقدار مهريه تغييراتي داده مي شود، آيا يكي از طرفين مي تواند با عدول از مندرجات عقد و شروط ضمن عقد، (به استناد مذاكرات قبلي كه ممكن است در نوشته اي عادي منعكس شده باشد ) ادعاي جديدي بنمايد؟ ج: آنچه در ضمن عقد با رضايت طرفين قرارداد شده نافذ است. و نيز اگر عقد مبني بر شرط واقع شده باشد شرط بنائي مذكور هم نافذ است. و غير آن نفوذ ندارد.س: زن و مردي با هم ازدواج نموده اند. بعد

ص: 10532

از ازدواج، زن متوجه شده كه شوهرش معتاد است. آيا زن مي تواند [به خاطر اعتياد شوهرش] عقد ازدواج را فسخ كند؟ ج: اگر در ضمن عقد شرط نشده يا عقد مبني بر آن واقع نشده، حق فسخ دارد.1 شرط «نتيجه» در مورد سؤال، آن است كه زن ازدواج را به اين شرط انجام دهد كه در طلاق وكيل باشد (چنانچه ظاهر سؤال هم همين است) ولي شرط «فعل» آن است كه در ازدواج شرط كند كه شوهر به او وكالت در طلاق بدهد.

ص: 10533

گزيده استفتاها از محضر امام خميني (5)

1 چكيده: س: اينجانب مي خواهم با دخترخاله ام ازدواج كنم، ولي مسئله اي مانع ازدواج من و او شده، و آن اينكه هنگامي كه او دختربچه اي بيش نبوده به وسيله پدربزرگم كه هم اكنون فوت كرده صيغه پدرم شده و بلافاصله همان موقع صيغه را پس مي خوانند (اين عمل گويا به خاطر اين بوده كه خاله ام كه مادر او مي شود و با پدرم در يك منزل زندگي مي كرده اند به پدرم محرم شود). حال مي گويند اين صيغه جاري شده مانع ازدواج من و او است. تكليف ما چيست؟ ج: در فرض مذكور محرميت حاصل است، و نمي توانيد با هم ازدواج كنيد.س: از مسئله صيغه محرميت كه فعلاً رواج دارد بعضي از زن ها استفاده نموده و با داشتن شوهر، براي محرم شدن، دختر كوچك خود را به مرد جواني صيغه مي كنند و خودشان را (كه زنان جواني هستند) با يك مرد جوان ديگر محرم مي كنند، و كاملاً با روي باز، روبه روي آن آقا مي نشينند. آيا اين عمل شرعي است يا نه؟ ج: اگر متصدي عقد، پدر يا جد پدري صغيره باشد و با شرايط، عقد شود محرميّت مي آورد.س: با صيغه موقت (چند ساعته يا چند روزه) با دختري دو ساله، آيا محرميتي با مادر آن دختر، حاصل مي شود كه نتوان با

ص: 10534

آن مادر ازدواج كرد؟ ج: اگر با شرايط، عقد شده، با مادر معقوده محرميت حاصل مي شود، هر چند مدت كم باشد.س: پسري مسئول كتابخانه برادران و دختري مسئول كتابخانه دختران است و كارشان با هم است، مي خواهند مانند خواهران و برادرانِ تني، رابطه برقرار كنند و محرم شوند و در مورد كارها صحبت و مشورت نمايند و گناهي هم نداشته باشد، چون اينان داراي برادر و خواهر تني كه آشنا با كار باشد نيستند لذا احتياج به رابطه دارند. پدر و مادرشان هم راضي به چنين كاري هستند، آيا مي توانند اين رابطه را برقرار كنند و خواهر و برادر شوند يا نه؟ ج: بدون ازدواج با يكديگر محرم نمي شويد.س: خانمي دخترش را در سن 3 سالگي صيغه موقت پدر من كرده تا اينكه خودش به پدرم محرم شود. بديهي است بعد از صيغه، برادر من نيز به آن دختر محرم مي شود. با توجه به اينكه دختر، سنش كم بوده و قادر به فكر كردن هم نبوده پس وليّ او پدرش مي باشد و پدر او با چنين چيزي مخالف است و راضي به اين صيغه نيست. آيا صيغه باطل است يا نه؟ و برادر من مي تواند با اين دختر ازدواج كند؟ ج: در فرض سؤال، اگر پدر دختر به عقد راضي

ص: 10535

نبوده و بعدا هم اجازه نكرده عقد باطل است.س: صحبت، شوخي و خنديدن با مردي كه با او صيغه محرميت خوانده اند در صورتي كه شوهر زن راضي نباشد چه صورت دارد؟ ج: رضايت شوهر در اين جهت اعتبار ندارد، ولي زن بايد مراعات وظيفه شرعي خود را بكند.س: اگر دو خواهر دختران يكديگر را به عقد غير دائم شوهران خود (صيغه چند ساعتي) در آورند، آيا پسران آنان در آينده مي توانند با دختران خاله خويش ازدواج نمايند؟ يا به طور كلي دخترخاله با پسرخاله در اين صورت محرم يكديگر هستند؟ ج: در فرض مسئله هيچ يك از پسرخاله ها نمي توانند با دخترخاله اي كه به عقد پدرشان در آمده ازدواج كنند، ولي ازدواج با خواهران او مانع ندارد.س: راههاي محرم شدن دختري با پسري را كه به عنوان فرزند قبول مي كنند، بيان فرماييد. اگر مثلاً بين پسرخوانده و مادرخوانده يا بين دخترخوانده و پدرخوانده صيغه محرميت جاري شود آيا به نزديكان درجه اول نيز چه سببي و چه نسبي محرم مي شود يا بايد بين تك تك آنان صيغه محرميت خوانده شود؟ ج: صيغه محرميت، صيغه ازدواج موقت است و مادرخوانده اگر شوهر دارد نمي تواند با آن پسر صيغه مذكور را بخواند، و در هر صورت تا پسر و دختر ذكر شده بالغ

ص: 10536

و رشيد نشده اند بدون اذن وليّ شرعيِ آنها، عقد صحيح نيست.س: مدتي است كه تصميم گرفته ام با دخترخاله ام ازدواج كنم؛ ولي پدربزرگ من هنگامي كه دخترخاله ام بچه بوده او را صيغه كرده تا با مادر بچه (كه خاله ام باشد) محرم شود، و پس از چند ساعت صيغه را فسخ نموده است. كساني كه شاهد قضيه بوده اند به جز يك نفر مي گويند: «ما نمي دانيم كدام دخترخاله ات به صيغه پدربزرگت در آمده». با اين حال آيا من مي توانم با دخترخاله ام ازدواج كنم؟ ج: اگر معلوم است كه با كدام يك از دخترخاله عقد براي محرميت خوانده شده با همان دخترخاله محرم هستيد و نمي توانيد با او ازدواج كنيد، و اگر معلوم نيست كه عقد با كدام يك بوده با هيچ كدام از آنها نمي توانيد ازدواج كنيد، ولي با هيچ كدام محرم نيستيد.س: دختري پدر و مادرش فوت كرده اند و مي خواهد با خواهر و شوهرخواهرش زندگي كند. براي اينكه به شوهرخواهرش مادام العمر محرم شود آيا مي تواند به مدت نيم ساعت يا يك ساعت صيغه پدرشوهر خواهرش شود (صيغه فقط براي محرم شدن) يا خير؟ سنّ دختر در حدود ده سال مي باشد. ج: مانع ندارد، ولي اگر جدّ پدري دارد بايد با اجازه او باشد، و اگر ندارد خود او بايد رشيده باشد،

ص: 10537

و بايد زوجيت را جدّ قصد كنند و لو براي اين مقصد.س: آيا مي توانم دختر خودم را كه حدود دو سال دارد به صيغه موقت كسي كه با من نامحرم است در بياورم تا با من محرم شود؟ اگر مي شود، بچه آن مرد نسبت به دخترم چه حالتي را دارا مي باشد؟ ج: مادر اختيار به عقد در آوردن بچه خود را با ديگري ندارد.

ص: 10538

گزيده استفتاها از محضر امام خميني (9)

2 چكيده: اختلاف و پنهان كاري در عقدس: زني بعد از ازدواج پس از چند روز به ادعاي عنن در شوهر، او را ترك نموده و تقاضاي طلاق كرده است، و حال اينكه اين مطلب در شوهر ثابت نشده و شوهر سالم تشخيص داده شده و دادگاه نيز حكم تمكين داده است، ولي زن بعد از حكم دادگاه ادعا كرده كه شوهرش را دوست ندارد و شوهر هم حاضر نيست به هيچ وجه زنش را طلاق دهد و به او علاقه مند است. آيا دادگاه مي تواند بدون رضايت شوهر او را طلاق حرجي بدهد (با توجه به اينكه شوهر كوچك ترين خلاف در مورد همسرش نداشته و حاضر است بعد از اين هم به خوبي با او رفتار كند)؟ ج: بر زن واجب است از شوهر اطاعت كند و تمكين نمايد و اختيار طلاق با شوهر است و اگر زن مدعي عنين بودن شوهر باشد مي تواند به دادگاه شرعي مراجعه كند، تا اگر پس از يك سال از مراجعه به حاكم شرع ناتواني شوهر ثابت شد زن حق فسخ نكاح دارد.س: اگر جنون زوجه پس از عقد، ثابت و قيّم هم براي او تعيين گردد، آيا زوج بايد همسر خود را طلاق دهد و يا مي تواند نكاح را فسخ

ص: 10539

كند؟ توضيح اينكه دادگاه حكم نموده كه جنون زوجه متصل به صغر بوده است؟ ج: اگر ثابت شود كه جنون زوجه از پيش از عقد بوده و زوج از آن، هنگام عقد اطلاع نداشته، حق فسخ براي زوج ثابت است.س: دختري در باره سن خود دروغ گفته و آن را پنج سال كمتر بيان كرده است، اينك پسر راضي به تشكيل خانواده نمي باشد. با توجه به اينكه دختر هنوز در خانه پدرش مي باشد خواهشمند است نظر خود را راجع به مهريه و هزينه هايي كه پسر متحمل شده بيان فرماييد. ج: با اين مقدار پسر حق فسخ پيدا نمي كند و اگر قبل از دخول او را طلاق دهد مهر نصف مي شود.س: اگر چنانچه مجري صيغه نكاح بگويد كه صيغه نكاح را منقطع خوانده ام (مثلاً به مدت سي سال) ولي زن مي گويد دائم خوانده و دائمي بوده، آيا در صورتي كه مجري صيغه يك نفر روحاني و امام جماعت باشد مي توان قول وي را حجت دانست و حكم انقطاع بر آن جاري كرد؟ يا آنكه بايد طبق اختلاف در باب دوام و انقطاع كه مرقوم فرموده ايد: «اصل با زوج است و بايد زوجه قسم بخورد» عمل كرد؟ ج: قول مجري صيغه، حجّت نيست مگر موجب اطمينان شود.س: در صورتي كه پدر و

ص: 10540

برادرانِ دختري او را شوهر دهند و از وجود عيبي از قبيل پيسي، سوختگي و كچلي آن دختر مطلع باشند اما به شوهر نگويند، آيا مجرد كتمان عيب، تدليس مي باشد يا خير؟ و بر فرض تدليس آيا مدلِّس خود دختر است يا بستگان او؟ و آيا مدلَّس ضامن مهر مي باشد يا خير؟ و بر فرض ضمان مدلَّس، اگر طلاق قبل از دخول واقع شود نصف مهر به عهده مدلَّس مي باشد يا نه؟ ج: مجرد نگفتن عيب، تدليس نيست.س: من پسري دارم كه در ضمن تحصيل تحت تعقيب ساواك قرار گرفت. اولين باري كه به وسيله مأمورين مورد آزار و اهانت قرار گرفت خيلي غير منتظره بود. به تشخيص دكتر همان ناراحتي ها باعث بيماري او شده. مدتي به ضعف اعصاب دچار بود، پس از معالجه به تحصيل خود ادامه داد و اكنون سالم است. حال كه تصميم به ازدواج گرفته و از من خواسته كه در اين مورد اقدام كنم، آيا لازم است به خانواده دختر راجع به اين بيماري او بگويم؟ البته با گفتن اين موضوع امكان دارد خانواده دختر به شك بيفتند و اين ازدواج انجام نپذيرد. آيا اگر نگويم مسئول نيستم؟ ج: گفتن سابقه كسالت لازم نيست ولي تدليس جايز نيست.س: شخصي كه صاحب زن و فرزند است

ص: 10541

خدعه كرده و با ارائه شناسنامه المثنّي كه در آن ثبت ازدواج نشده دختر باكره هفده ساله را خواستگاري كرده است. دختر يادشده به داعي ازدواج با شرط ارتكازي تجرّد مرد پس از تحقيق لازم با مرد مذكور ازدواج مي كند. سپس ازاله بكارت به واسطه عمل زناشويي انجام مي گيرد. بعد معلوم مي شود كه مرد زن و بچه دارد. با توجه به اينكه چنانچه دختر مي توانست كه آن مرد معيل است با وي ازدواج نمي كرد و با در نظر گرفتن اين جريان: 1 آيا عدم شرط ارتكازي موجب فسخ عقد مي شود؟2 آيا زن مي تواند با همان لحاظ تقاضاي طلاق كند؟3 بر فرض عدم جواز فسخ آيا زن مي تواند دفعةً واحدةً تقاضاي كل مهريه را بنمايد؟4 آيا اين عمل از ناحيه مرد موجب تعزير نيست؟ج: زن حق فسخ ندارد و نمي تواند مرد را به طلاق اجبار كند، ولي مي تواند تمام مهريه خود را به قراري كه در عقد ذكر شده مطالبه نمايد، و چيزي بر مرد نيست مگر آنكه تدليس كرده باشد، كه در اين صورت حاكم شرع مي تواند او را مؤاخذه كند.

ص: 10542

گزيده استفتاها از محضر امام خميني(19)

2 چكيده: احكام نگهداري فرزندان (حضانت)س: آيا همسر شهيد مي تواند براي هميشه اولاد شهيد را پيش خود نگه دارد يا نه؟ ج: حق حضانت فرزندي كه پدرش از دنيا رفته، تا زمان بلوغ با مادر است.س: پدر شهيدي هستم كه از پسر شهيدم يك فرزند به يادگار مانده، ولي عروسم اجازه نمي دهد كه نوه خود را ببينم. از نظر شرعي چه كسي مي تواند قيّم بچه بشود، من يا مادرش؟ و حقوقي كه پس از شهادت پسرم به خانواده اش تعلق مي گيرد، نمي دانم خرج نوه ام مي شود يا خير، اين حقوق چگونه بايد تقسيم شود؟ ج: ولايت بر بچه با جدّ پدري او است و حق حضانت و تربيت با مادر است و حقوقي كه داده مي شود بستگي به مقررات دارد؛ به هر كس مقررات اقتضا مي كند بايد داده شود و تشخيص با مسئولين است.س: زن ناشزه اي كه خودش خانه شوهر را ترك كرده و به خانه پدرش رفته آيا مي تواند با استفاده از حق حضانت، دختربچه چهار ساله خود را كه در خانه شوهرش است جبرا تحويل بگيرد؟ آيا شوهر موظف است كه كسوه و نفقه بچه را نيز به مادرش بدهد؟ ج: نشوز زن موجب سقوط حق حضانت نمي شود، ولي پدر ملزم نيست كسوه و نفقه بچه

ص: 10543

را به دست مادر بچه بسپارد.س: اينجانب مادر شهيد مي باشم. فرزند شهيدم وصيت كرده كه اگر بعد از شهادت وي همسرش شوهر اختيار كند، فرزندش به وسيله پدر و مادرش نگهداري شود. اكنون همسر وي ازدواج كرده و شوهر جديدش صلاحيت اخلاقي ندارد و او حاضر نيست كه پسر چهار ساله اش را طبق وصيت فرزندمان به ما بسپارد. لطفا دستور فرماييد كه ايشان فرزند پسرم را به من تحويل بدهند؟ ج: در فرض مسئله، حق حضانت و سرپرستي طفل با مادر است و نمي توانند طفل را از او بگيرند و وصيت در اين جهت اثر ندارد ولي ولايت با جدّ پدري طفل است.س: آيا محكمه مي تواند پدر و مادر ممتنع از حضانت را مجبور نمايد كه به حقّ الحضانة عمل نمايند؟ ج: صرف حقّ الحضانة در آن مقدار كه فقط حق مَن لَه الحضانة است قابل الزام و اجبار نيست، بلكه صاحب حق مي تواند از حقّ خود بگذرد و از حضانت صرف نظر نمايد ولي نسبت به حق فرزند (در تر و خشك كردن وي و در تربيت و نگهداري و حفظ او) اگر مَن عَليه الحق امتناع ورزد، حاكم شرع مي تواند او را الزام به رعايت حق فرزند نمايد.س: اگر عمل به حقّ الحضانة مستلزم عسر و حرج فوق العاده باشد، مثل اينكه گرفتن فرزند

ص: 10544

از مادر بعد از دو سال و ردّ به پدر باعث مشقت غير قابل تحمل براي مادر باشد (كه اين مشقّت اضافه بر اصل مشقت فراق است كه معمولاً متوجه مادر مي شود) و يا عمل به حقّ الحضانة باعث فساد و انحراف اخلاقي و تربيتي باشد و كودك را در معرض فساد قرار دهد، در اين دو صورت آيا باز حق حضانت ثابت است، يا به علت حرج و فساد، ساقط مي شود؟ ج: در صورت دوم كه كودك در معرض فساد ديني يا اخلاقي قرار مي گيرد، پدر صلاحيت حضانت را مادام كه چنين است ندارد و در صورت اول كه مشقت، غير قابل تحمل براي مادر است، پدر نبايد فرزند را از مادر جدا كند.س: اگر مردي يهودي مسلمان شود و زن يهودي خود را طلاق دهد، آيا بايد فرزند (پسر شش ساله) خود را از مادر يهودي بگيرد و در آغوش اسلام بپروراند؟ يا مادر مي تواند اقدام قانوني كند و فرزند را از پدر بگيرد و در دين يهود بزرگ كند؟ ج: در فرض مرقوم، پدر مسلمان، فرزند را از مادر يهودي بگيرد.س: آيا وليّ شهيد مي تواند همسر شهيد را اجبار و تهديد كند به اينكه بايد دو سال بچه را شير بدهد؟ ج: حق اجبار ندارد.س: اگر پدر قدرت

ص: 10545

حضانت نداشته باشد، آيا مادر بايد حضانت را بپذيرد؟ يا او هم پس از تمام شدن مهلت مقرر و يا در فرض اسقاط حق (اگر قابل اسقاط و فقط حق باشد) مانند ديگران است؟ ج: در هر صورت مادر ملزم به حضانت و نگهداري طفل نيست، بلكه رسيدگي به امور طفل بر عهده پدر است و امكان مباشرت، شرط نيست. قدرت بر تهيه وسايل و يا اجير كردن كسي براي نگهداري طفل كافي است.س: لطفا به سؤالات ذيل پاسخ بفرماييد.1 پدري طفل خود را به ديگري مي دهد كه او را فرزند خود قرار داده و از او نگهداري و مخارجش را بدهد و آن شخص اين طفل را به اين عنوان نگهداري نموده اما بعد از مدتي پدر طفل فرزند خود را از او مي گيرد. آيا نگهدارنده طفل، حق مطالبه مخارج طفل و مزد نگهداري او را از پدرش دارد؟ 2 طفل به سنّي رسيده كه در حضانت پدر قرار گرفته است. مادر بچه مبلغي به پدر مي دهد تا حضانت را به مادر واگذار كند و مخارج بچه را نيز متعهد مي شود. آيا اين نوع قرارداد صحيح است يا خير؟ و در صورت صحت، آيا لازم است و يا جايز؟ و در صورت «جواز» اگر پدر به حضانت خود برگردد،

ص: 10546

آيا مادر هم حق مطالبه مبلغي را كه در مقابل حضانت به پدر بچه داده و همچنين حق مطالبه مخارج طفل مشترك را دارد؟ 3 موقع طلاق، زن از شوهر خود مطالبه اجرت زحماتي را مي كند كه در خانه شوهرش كشيده (از قبيل پختن غذا و شستن لباس شوهر و نگهداري اطفال مشترك) و مي گويد: من مي دانستم كه شوهرم مرا طلاق مي دهد، لذا از اول بدون مزد كار نمي كردم. آيا موقع طلاق، زن چنين حقي را دارد يا نه؟ ج: 1 در فرض مرقوم مخارج را نمي تواند از پدر طفل مطالبه نمايد و مزد هم حق ندارد.ج: 2 پدر مي تواند از تعهدي كه نموده برگردد و مادر حق رجوع به مخارجي كه نموده ندارد و پولي كه به پدر داده اگر در مقابل واگذاري حق حضانت بوده ملك پدر نشده و مي تواند از او مطالبه كند.ج: 3 زن اگر زحماتي كه در خانه مرد متحمل شده بدون مطالبه مزد يا به قصد تبرّع انجام داده، حق مطالبه چيزي در مقابل آن ندارد.س: در مسئله 2458، رساله حضرت عالي مرقوم است: «اگر زني كه آزاد و مسلمان و عاقل است دختري داشته باشد، تا هفت سال دختر تمام نشده، پدر نمي تواند او را از مادرش جدا كند.» بفرماييد زني كه كارمند است

ص: 10547

و صبح ساعت شش از خانه خارج مي شود و ساعت يك بعدازظهر مراجعت مي نمايد، آيا اين زن آزاد است؟ و آيا پدر مي تواند دخترش را از چنين زني بگيرد؟ راضي به نگهداري دختر نزد غير از مادرش نمي باشد. ج: تا هفت سال دختر تمام نشده حق حضانت و تربيت دختر با مادر است و بدون رضايت او، بچه را نمي توان گرفت.س: اينجانب با بانويي مطلّقه آمريكايي كه قبلاً مسيحي بوده، ازدواج كرده ام و ايشان يك پسر چهار ساله داشته و بعد از تشرف او به دين اسلام، شديدا مورد اذيت و آزار افراد خانواده به ويژه شوهر سابقش قرار گرفته، از جمله فرزند را از ايشان جدا كرده و حتي اجازه ديدن هم به او نمي دهند. با توجه به اينكه پس از مسلمان شدن اين خانم، فرزند ايشان خودبه خود مسلمان مي شود و ولايت او بر عهده طرف مسلمان است نه كافر و با توجه به اينكه طفل در دست پدر كافر اوست، وظيفه شرعي اين مادر چيست؟ آيا رها كردن و سپردن طفل به اختيار پدر كافرش مي باشد يا سعي در پس گرفتن بچه؟ و اگر وظيفه اش گرفتن بچه است، تا چه حد بايد براي پس گرفتن بچه اقدام كند؟ ج: اگر امكان دارد بچه را از آنان بگيريد و

ص: 10548

چنانچه ممكن نيست، معذور هستيد.

ص: 10549

گزيده اي از بيانات حضرت امام خميني (س) در رابطه با مستضعفان

33 چكيده: اسلام در فكر كارمندان و كارگران و در فكر مستضعفين بيشتر است تا فكر ديگري )26/1/58( پيغمبر اكرم (ص) از بين مستضعفين برخاست و با كمك مستضعفين، مستكبرين زمان خودش را آگاه كرد يا شكست داد. )26/2/58( نهضت ما هم با مستضعفين پيش رفت، مستكبرين يا فرار كردند يا در منازل خود نشستند. آنهايي كه امروز براي استفاده نامشروع مي خواهند سر اين سفره بنشينند كجا بودند آن روز كه مستضعفين خون خود را مي دادند. )26/2/58( ما همه جز مستضعفين هستيم، يعني ما كه اشخاصي بوديم كه ابرقدرتها ما را ضعيف مي شمردند، ما را هيچ مي دانستند، ما مي خواهيم از اين جهت بيرون بياييم. )29/2/58( اسلام براي مستضعفين آمده است و اول نظرش به آنهاست. )28/3/58( اين مستضعفين بودند كه از ميان آنها يكي پا مي شد و خداوند انتخاب مي كرد و بر ضد مستكبرين قيام مي كردند. )30/4/58( طريق اسلامي اين است كه مستضعفين را حمايت كنند. )20/6/59( اين انقلاب مهم اسلامي رهين كوششهاي اين طبقه است، طبقه محروم، طبقه گودنشين، طبقه اي كه اين نهضت را به ثمر رساند و توقعي هم نداشت. )16/1/60( اين طبقه عزيز محروم كه در ازاي خدمتش غير از خدا از كس ديگري چيزي نمي خواهد و ما همه

ص: 10550

رهين منت شما هستيم و اگر لايق باشيم، خدمتگزار شما. )16/1/60( من به ملت ايران و ساير ملتهاي مستضعف جهان در اين قضايايي كه مخالفين اسلام براي اسلام مي خواهند پيش بياورند هشدا رمي دهم كه بايد هر چه اين قضايا و اين خرابكاريها حجمش زياد مي شود، حجم انسجام ملتهاي مستضعف و مستضعفان جهان بيشتر بشود. )10/6/60( همه چيزهايي كه ما داريم از اين مردم است يا خصوصا از اين مستضعفين، آن بالاييها به مردم كاري ندارند. (06/8/32(

ص: 10551

گفته ها و نوشته ها

10 چكيده: وسايل زندگي هدايايي از قبيل پارچه عمامه، قبا، عبا، پيراهن، سجاده، مهر،نعلين و گيوه و جوراب و عرقچين كه به خدمتشان تقديم مي شد،گاهگاهي يكي از آنها را بر حسب نياز در آن مقطع زماني برمي داشتند و اگر از يك چيز، چند عدد بود، مي فرمودند: «من اين همه را مي خواهم چه كنم؟!». و مازاد بر نيازشان را مي فرمودند: «بدهيد به افرادي كه نياز دارند». در مواردي هم كه بر مي داشتند و تصور مي شد براي خودشان قبول كرده اند، گاهي بعدا معلوم مي شد كه اين طور نبوده است ومي خواسته اند كه خودشان به شخصي مورد نظر بدهند. من نمي توانم! در پاييز سال 1364 پوست ساق پاي حضرت امام دچار خشكي و خارش شده بود. يكي از پزشكان پوست، به نام دكتر نجفيان به خدمت رسيد. بعد از معاينه و توصيه دارو گفت: روزي يك يا دو بار هم پايتان را در شير قرار دهيد. با آن كه حضرت امام در برخورد با پزشكان و دستورالعمل هاي آنان بسيار با ملاطفت و انعطاف پذر بودند، ولي همين كه مساله گذاشتن پا را در شير شنيدند، به شدت برآشفتند و با لحني تند و خشن وشتابزده فرمودند: «من اين كار را نمي توانم بكنم!». ايشان را بخشيدم هم چنين در موارد متعددي، افرادي كه نسبت به شخص حضرت امام،توهين و بدگويي كرده و سپس مستبصر و

ص: 10552

پشيمان مي شدند ، به وسيله نامه از محضر امام، درخواست عفو و بخشش مي كردند، همه اين موارد به عرض امام مي رسيد و حضرت امام، بدون استثنا، در تمام موارد مي فرمودند: «ايشان را بخشيدم». و احيانا دعايي هم به آن ها مي كردند. و چنان چه نامه داراي آدرس بود، پاسخ از سوي دفتر، مكتوب وبراي آنان فرستاده مي شد. سبقت در سلام يك روز هم در نجف از كوچه اي كه ميان مسجد مرحوم شيخ انصاري ومنزل امام بود، در حالي كه سرم پايين بود، عبور مي كردم. ناگهان احساس كردم كه كسي به من سلام كرد. وقتي سرم را بالاكردم، چشمم به سيماي مبارك امام افتاد. در يك لحظه، سنگيني وفشار عجيبي را بر خود احساس كردم. انگار زبانم بند آمده بود. آخر او امام، مرجع تقليد، محبوب، مراد و... و من ناچيز، بچه طلبه ده هفده ساله. ولي ديگر دير شده بود و من چاره اي جز جواب سلام نداشتم. زيرا جواب واجب بود و اين صحنه درست، اخلاق پيامبراكرم(ص) آن اسوه مخاطب به «انك لعلي خلق عظيم» را تداعي مي كرد. پنج كار در يك زمان حضرت امام در بسياري از اوقات ، در آن واحد و همزمان به كارهاي متعدد اشتغال داشتند. در اين رابطه چند نمونه ازمشاهده هاي خود را نقل مي كنم: در يكي از روزهاي اوايل فروردين68 حدود ساعت

ص: 10553

7 بعد از ظهر، حضرت امام، حقير را براي انجام كاري احضار فرمودند. وقتي مشرف شدم، حدود يك ساعت از مغرب گذشته بود. حضرت امام درحالي كه هنوز مشغول تعقيبات نماز مغرب و عشاء بودند:1 تسبيح در دستشان بود و ذكر مي گفتند. 2 به پشت خوابيده بودند و با بالا و پايين بردن پاهايشان نرمش مخصوصي را كه پزشك توصيه كرده بود، انجام مي دادند. 3 تصوير بدون صداي تلويزيون روشن بود و سيما را مد نظرداشتند. 4 به صداي راديو گوش مي دادند. 5 علاوه بر همه اين امور، علي، نوه عزيزشان در حالي كه سعي مي كرد از حركت هاي امام تقليد كند، در كنارشان دراز كشيده بود. گفتن ذكر و استماع اخبار، و ديدن سيما، و انجام نرمش مانع ازابراز عطوفت نسبت به كودك خردسال فرزندشان نمي شد و همواره اورا نيز مورد تفقد و نوازش پدرانه داشتند. آقايان طلبه باشند يكي از ائمه جمعه مركز استان نامه اي نوشته بود مبني بر اينكه مبلغ مختصري كه به عنوان شهريه به ائمه جمعه داده مي شود، به جايي نمي رسد و فقط هزينه اجاره دفتر، يا حقوق آبدارچي دفترآنان مي شود و... و درخواست افزايش كرده بود. حضرت امام فرمودند: «آقايان طلبه باشند». تعجب از سهميه اتومبيل يكي از روحانيون محترم كه از شاگردان قديمي حضرت امام بود،نامه اي نوشته بود كه از سهميه فلان

ص: 10554

تشكيلات مربوط به روحانيت،يك دستگاه اتومبيل براي اين جانب منظور شده، ولي پولي ندارم وحضرت عالي... حضرت امام با اظهار تعجب توام با ناخشنودي ازاين كه تشكيلات روحانيت هم سهميه اتومبيل دارد! در مورددرخواست شخص مزبور فرمودند: «چه لزومي دارد كه آقايان همه ماشين داشته باشند؟!». اشكال ندارد در تاريخ 6/12/64 بعد از انجام كارها به عرض رسيد كه آيا ازپول جبهه مي شود براي خانواده فرماندهاني كه خودشان در جبهه هستند و ماهها به خانه شان نيامده اند و گرفتاري مادي دارند،پرداخت شود؟ فرمودند: «اشكال ندارد. اگر آنها به جبهه نروند كه جنگ نمي شود». به من چه ربطي دارد؟ فردي از رهبران يكي از گروهكهاي سياسي طي تلگرافي از حضرت امام، درخواست آزادي چند نفر از همفكرانش را كرده بود كه به دليلي دستگير شده بودند. متن آن به عرض رسيد. فرمودند: «به من چه ربطي دارد؟ مگر من آنها را دستگير كرده ام؟». بديهي بود كه مسائل از نظر كلي بر حسب سلسله مراتب بي ارتباطبا امام نبود ولي نظام تقسيم كار و رعايت اصل عدم دخالت و دورزدن سيستم، مخصوصا در امور قضايي اين پاسخ را در پي داشت. پاسدار اسلام در خدمت امام يك بار كه بر اثر غفلت اين جانب يكي از شماره هاي پاسدار اسلام تا چند روز بعد از انتشار، به دست امام نرسيده بود. حاج

ص: 10555

احمدآقا متذكر شدند كه حضرت امام از شماره جديد مجله سراغ گرفته اند و فرموده اند: «شماره جديد را نياورده اند» عذرخواهي كردم و بلافاصله آن را به دستشان رساندم. لازم به ذكر است كه درآن شماره، بخش سوم يا چهارم زندگي حضرت امام از آيت الله پسنديده چاپ شده بود. حاج احمد آقا نقل كردند كه حضرت امام ازقدرت حافظه ايشان (آيت الله پسنديده) كه علي رغم سن نود و چندسال و گذشت زمان، باز نكته هاي بسيار ريز و ظريفي به يادشان مانده است، اظهار تعجب فرموده بودند. با توجه به مطلب فوق، متوجه شدم كه اولا حضرت امام مجموعه تاريخچه مزبور را مطالعه كرده و پيگير بوده اند، ثانيا با عدم تعريضشان ، بر مطالب صحه گذاشته اند. مورد ديگر، اين كه درزماني كه مساله توطئه آيات شيطاني و سلمان رشدي نويسنده مرتدآن مطرح بود، مجله پاسدار اسلام از برخورد نامناسب بعضي ازوزارتخانه ها در قبال اين توطئه و مركز آن، يعني انگليس، به طور نسبتا شديدي انتقاد كرده بود. متعاقب آن، از سوي وزيرمحترم مربوطه به محضر امام از اين جانب شكوه و گلايه شده بود. از آن روز و آن شكايت، روزها و هفته ها گذشت و تا آخر هم حضرت امام علي رغم اين كه هر روز به حضور ايشان مي رسيدم، هيچ گونه عكس العملي در ارتباط با آن انتقاد و

ص: 10556

اين شكايت نشان ندادند. اين نمونه اي بود از جمع بين حمايت شديد از مسئولان نظام اسلامي و اجازه انتقاد سازنده در مورد عملكرد آنها به نشريه هاي حامي انقلاب و نظام. كلمه «عيد» را حذف كنيد در اواسط فروردين 62 متني از سوي دفتر، به منظور پاسخ و تشكراز تمام كساني كه به مناسبت نوروز و يوم الله 12 فروردين براي حضرت امام تلگراف و پيام تبريك فرستاده بودند، تهيه شده بود. متن مزبور جهت تصويب ، خدمت حضرت امام قرائت شد. در متن، كلمه«عيد» نوروز آمده بود. حضرت امام فرمودند: «عيد را حذف كنيد». چرا بسم الله ندارد؟ صبح يكشنبه 11/12/64 مجموعه گزارش ها و بولتن ها خدمت حضرت امام تقديم شد. حضرت امام طبق معمول، در حالي كه ما مشغول كارمان بوديم، به بررسي و مطالعه آن ها پرداختند. در اين ضمن،در حالي كه بولتني مربوط به يكي از ارگان هاي تبليغي را در دست داشتند، فرمودند: «بگوييد چيزي كه از... است، چرا بسم الله ندارد؟». اين، نمونه اي از تيزبيني و دقت همه جانبه حضرت امام بود كه ظريف ترين نكته ها را نيز مد نظر داشته و به رعايت آداب اسلامي تا اين اندازه تاكيد داشتند. جوانان حزب الله الگوي علما يك نكته استثنايي ديگر اين بود كه علي رغم اين كه حضرت امام به ويژه بعد از انقلاب از تصريح به اسم گروهها و تشكل ها اجتناب مي ورزيدند، در منشور

ص: 10557

انقلاب، نه فقط مردم و ملت هاي مسلمان را،كه علماي اسلامي را به پيروي و الگوگيري از جوانان حزب الله لبنان دعوت فرمودند! كه يقينا اين موضع صريح در سخنان حكيمانه امام نمي تواند بدون دليل قاطع و مهم باشد. (درسايه آفتاب، حجه الاسلام والمسلمين رحيميان) قاطعيت امام در سال 42 و پس از آزاد شدن حضرت امام از حصر و ورود معظم له به قم پاسخ دادن به قسمت مهمي از نامه ها و استفتائات به اين جانب واگذار شد و به راستي كه من در آن مدت درس هاي بزرگي رادر طرز نامه نگاري، پاسخ به نامه ها و شيوه جواب و جمله بندي آنها و ريزه كاريها و حتي سبك خط از اين استاد بزرگوار فراگرفتم. انجام اين كار سنگين حدود 7ماه يعني تا قبل از تبعيدحضرت امام به تركيه ادامه داشت. روزي با دو نفر ديگر از رفقاكه آنها هم مسئوليتهاي ديگري در منزل داشتند به بحث و مذاكره نشستيم كه: نكند خداي ناكرده كار ما مورد پسند حضرت امام نباشد و ايشان هم از روي بزرگواري و گذشتي كه دارند به روي مانياورند، بهتر آن است كه به حضور آقا مشرف شده اين نظر رااعلام كنيم. بنا شد مطلب را من عرض كنم لذا روزي به اتفاق خدمت آقا رسيديم و به دربان هم گفتيم كسي نيايد. حضرت امام از

ص: 10558

اين كه دسته جمعي دست از كار كشيده با همديگر وارد اطاق شديم به فكر فرو رفته، نگاه عميقي توام با تعجب به ما كردند و به حالت انتظار چشم به ما دوختند. اين جانب كه مامور سخن گفتن بودم گفتم: آقا! چيزي را كه مي خواهم عرض كنم مطلبي است كه اين آقايان نيزمدتي است مي خواهند اين مطلب را خدمتتان عرض كنند و اكنون قرارشده كه اينجانب آنرا بعرض برسانم و آن اين است كه ما از روزي كه افتخار خدمتگزاري شما و منزلتان را پيدا كرديم هدفمان خدمت به جنابعالي و هدف بزرگ و عالي شما بود، و به همين خاطر مقيدبه كار معين و شغل خاصي نبوده و نيستيم، ما فقط مي خواستيم در اين مسئوليت بزرگ و در به منزل رساندن اين بار سنگين ما هم اگر بتوانيم و لو هر چند حقير و كوچك باشد كمكي نموده و سهمي داشته باشيم، و اين بزرگواري شما بود كه كارهاي حساس و مهمي را به ما واگذار فرموديد و گرنه ما به كفش جفت كردن در اطاق وجاروكشي منزل شما هم راضي بوده و حاضر به انجام آن بوده وهستيم. اكنون اين فكر براي ما پيش آمده كه ممكن است طرز كارما در آنچه به ما واگذار شده مورد پسند و رضايت شما نباشد واز ما شكايت و گله اي داشته باشيد،

ص: 10559

ولي بزرگواري و عظمت روحي شما اجازه ندهد كه به روي ما آورده و چيزي بفرماييد. ماخواستيم بگوئيم اگر واقعا كار ما مورد رضايت نيست بدون رو دروايسي بفرماييد تا اگر احتياجي هست كارها را عوض كنيم، ياچنانچه نيازي هست ديگري را بجاي ما آورده و عذر ما را بخواهيدو خلاصه هر چه نظر مباركتان درباره ما هست صريحا بفرماييد و ماهم با طيب خاطر پذيراي آن هستيم. آنچه اكنون پس از گذشت قريب 17 سال از اين ماجرا به خاطرم هست سخناني شبيه به اينها با مقداري كم و زياد بود، اما بخوبي بخاطر دارم كه مضمون اين گفتار را با شرح و بسط بيشتري كه قبلاجملات آن را پيش خود جور كرده بودم به عرض ايشان رسانده و آن بزرگوار نيز طبق شيوه و عادتي كه داشتند با دقت به سخنان من گوش دادند و چون تمام شد و من لب فرو بستم، امام سر بلند كرده و چشمان نافذ و گيراي خود را به من دوخت و پاسخ همه جملات وسخنان مرا با دو جمله اما دو جمله بسيار پر معني و كوبنده دادند كه دقت در آن بسيار مهم و پر ارزش است... آري پاسخ امام اين بود كه با همان متانت و وقار هميشگي و در عين حال صراحتي كه در بيان مطالب داشتند فرمودند: آقاي

ص: 10560

رسولي احتياجي به اين حرفها نيست، هر وقت من تشخيص بدهم وجود شماها در اين خانه به ضرر اسلام است، عذر شما را خواهم خواست!!! بفرماييد و به سركارتان برويد!! ديگر نه ايشان چيزي گفتند و نه ابهت و عظمت ايشان اجازه داد كه ما چيزي بگوييم و هر سه از اطاق بيرون آمديم و تا مدتي اين سخنان در گوشمان طنين انداز بود و بلكه نسبت به شخص خودم مي توانم بگويم: هنوز هم طنين انداز است، واگر سخنان خودم بخوبي يادم نيست، ولي آنچه را از امام نقل كردم بخوبي يادم هست و اين چند جمله چنان در ذهن من مانده كه هيچگاه از يادم نمي رود و گويا همين ديروز و يا همين يكي دوساعت قبل است كه به طور قاطع و صريح اين سخنان را از امام شنيدم و در اعماق دل من جايگير شده و اثر كرده... و گذشته ازاين كه ناراحت نشدم، بلكه علاقه ام را به ايشان چند برابر نمود. (مجله پاسدار انقلاب، شماره11، حجة الاسلام و المسلمين رسولي محلاتي) ارادت امام به سالار شهيدان روز تاسوعا من در محوطه قدم مي زدم كه آقاي اشراقي آمدند گفتندكه امام فرمودند كه شما آماده باشيد يك ساعت به ظهر من مي خواهم بيايم بيرون و بايد امروز روضه بخواني، من متحير شدم،چون يك همچون آمادگي نداشتم كه در آن شرايط و

ص: 10561

محيط روضه بخوانم، عرض كردم كه خدمت ايشان عرض كنيد كه من آمادگي ندارم تا روضه اي كه مناسب اين شرايط و در جو پاريس و در ميان دانشجويان باشد خدمت امام بخوانم، روضه اي كه من مي دانم همان روضه هايي است كه در مجالس معمولي ايران خوانده مي شود، يك همچنين روضه اي را من مي توانم بخوانم بعد امام پيغام دادند كه بگوييد به فلاني كه من همان روضه را مي خواهم و همان روضه بايداينجا خوانده بشود، كه اولا من از اين جريان حس كردم كه امام در هر حال آن علاقه اي كه به ائمه اطهار دارند و به آن محيطي راكه براي آن محيط مبارزه مي كنند احترام مي گذارند و همان محيطرا مي خواهند و همان آداب و رسومي كه از متن اسلام هست و بيش ازهزار سال مسلمانها با آن بودند را مي خواهند، و لو اينكه درپاريس و در قلب سرزمين غرب باشد. در آن روز جمعيت بسيار زياد بود، خبرنگاران فراواني هم آمده بودند، ساعت يازده امام تشريف آوردند و امام بسيار محزون بودو من خدمت امام نشستم، امام اشاره كردند به من كه روضه بخوان و من شروع كردم روضه خواندن، و براي كساني كه از سراسركشورهاي غرب آمده بودند براي ديدن امام بسيار غير مترقبه بوداين منظره، در شرايطي كه امام در مقابلش شاه و آمريكاست ومبارزه مي كند، روز تاسوعا بنشيند و

ص: 10562

براي امام حسين (ع) گريه كند. جمعيت خيلي زياد بود. و خبرنگارها هم اين مجلس را ضبطمي كردند از همان اولي كه شروع كردم به روضه، امام گريه كردند،در وسط روضه بود كه متوجه شدم تمام جمعيتي كه در آنجا بودنديكپارچه گريه مي كردند، و حتي يادم مي آيد كه شايد در حدود يك ربع بعد از اينكه روضه تمام شده بود، هنوز عده اي گريه مي كردند، و يكي از برادرهايي كه آنجا بود، آمد و صورت مرابوسيد و گفت كه من بيست و پنج سال در فرانسه هستم و از فرهنگم جدا شده بودم، از دينم جدا شده بودم، از مسائل مكتبي و مذهبي جدا شده بودم، و امروز با اين برنامه و روضه كه تو خواندي مرابه همه چيزم برگرداندي، به مذهبم، به مكتبم، به فرهنگم. و تاآن لحظه هم من ديدم هنوز چشم هايش اشك آلود بود. و اين روضه خواني شب عاشورا هم خوانده شد. (مجله پاسدار انقلاب، شماره 43، حجة الاسلام و المسلمين محتشمي)

ص: 10563

گفتگو با دكتر عارفي پزشك حضرت امام خميني

6 چكيده: در فرهنگ و قاموس حضرت امام، سازش هيچ معنايي ندارد. اشاره: دكتر سيد حسن عارفي، چهره اي علمي و آشنا براي مردم ايران است. او داراي تخصص در سه رشته داخلي، اطفال و بيماريهاي قلب و عروق مي باشد. آقاي دكتر عارفي پس از طي تحصيلات تكميلي و تخصصي خود و پس از بازگشت به ايران (قبل از پيروزي انقلاب اسلامي) به علت اينكه به ويژه پزشكي مذهبي و معتقد به اصول و مباني اسلام است، مورد توجه افرادمتدين قرارمي گرفته و بسياري از بيماران كه اززندان هاي ستم شاهي آزاد مي شدند، براي معالجه به وي مراجعه مي كردند، از جمله هنگامي كه آيت الله طالقاني از زندان آزاد شدند، در بيمارستان سوم شعبان، كه يك بيمارستان خيريه و در جنوب شهر تهران واقع است، جهت معالجه به دكتر عارفي مراجعه كردند و تحت نظر ايشان در بيمارستان بستري و مداوا شدند. دكتر عارفي، از هنگام بازگشت حضرت امام به ايران، به عنوان پزشك متخصص داخلي و عروق و قلب، در كميته استقبال از حضرتامام داوطلب شد. و در تمام مدت حيات پر بركت امام ، معالجات آن حضرت توسط ايشان به همراهي تيم پزشكي كه تدارك ديده بودند; انجام گرفت، دكتر عارفي خاطرات بسياري از حضرت امام

ص: 10564

خميني دارد كه مجموعه اين خاطرات، به همراه گزارشات اقدامات پزشكي و چگونگي درمان حضرت امام، در دست چاپ است كه به زودي با نام "كتيبه ماه "منتشر مي شود. "حضور" به اين مناسبت گفت و شنودي با ايشان انجام داده است كه از نظر خوانندگان محترم مي گذرد. حضور: جناب آقاي دكتر عارفي ضمن تشكر از اينكه دعوت حضور را پذيرفتيد بفرمائيد چطور شد كه شما به عنوان طبيب امام خميني انجام وظيفه كرديد؟ دكتر عارفي: فكر مي كنم اين مسئله، خيلي خود جوش بود و سير خودش را از طريق اجتماع طي كرد; و با شناختي كه مردم از بنده داشتند، توفيق دست بوسي حضرت امام نصيبم شد. وقتي كه صحبت از بازگشت امام پس از سال ها دوري از وطن شد، اين افتخار را پيدا كردم كه به عنوان يك طبيب و متخصص داخلي و قلب در كميته استقبال باشم. حضور: براي اين منظور چه برنامه هايي را تدارك و پيش بيني كرده بوديد؟ دكتر عارفي: برنامه هاي مختلفي داشتيم; كه اگر امام شبانه تشريف بياورند، ما چگونه انجام وظيفه كنيم؟ و كجا باشيم؟ و چكار بكنيم؟ كدام پزشك جراح ايشان باشد؟ يا اگر مسائلي بوجود آمد. به هر جهت ما يكي از اعضاي كميته استقبال بوديم، به اتفاق آقاي دكتر زرگر، كه بعدها

ص: 10565

وزير بهداري و نماينده مجلس شدند، برنامه هايي داشتيم. بنده از فرودگاه مهرآباد تا بهشت زهرا; در خدمت حضرت امام بودم، تا اين كه عازم تهران شدند. به ياد دارم كه هلي كوپتر، چهار بار قصد فرود كرد، ولي به واسطه ازدحام مردم، نتوانست روي زمين بنشيند، زيرا همه مردم به دست بوسي امام شتافته بودند. ما تنها راهي كه ديديم اين بود كه با آمبولانس مجهزي كه داشتيم، آژير كشان، جمعيت را كنار زديم، و حضرت امام را از در عقب آمبولانس وارد كرده آژيركشان ايشان را از صحنه خارج كرديم. فقط حاج احمد آقا و افرادي كه روي سكو بودند; متوجه كار ما شدند، هلي كوپتر هم از بالا فهميد كه ما امام را داخل آمبولانس قرار داده ايم، اما جمعيت نمي دانست، به اين ترتيب از بهشت زهرا آژيركشان بيرون آمديم كه گزارش مفصل آن را در كتابم نوشته ام. در آمبولانس، نبض ايشان دائما در دست من بود، چون از اين طريق خيلي چيزها; مثل فشار خون را مي شود فهميد. مقداري كه از بهشت زهرا دور شديم، من حس كردم كه در يك وضعيت ناامني قرار داريم، چون در داخل آمبولانس، افراد غريبه، و يك عده مريض كه از قبل سوار آمبولانس شده بودند; نيز قرار داشتند، فكر كردم در جاي مناسبي،

ص: 10566

كه هلي كوپتر بتواند بنشيند، بايستيم و خيلي سريع امام را به هلي كوپتر منتقل نمائيم. حضور: هنگام تشريف بردن امام به قم هم گويا ازهمين شيوه استفاده كرديد دكتر عارفي: بله ! بله! خدا بيامرزد مرحوم حاج آقا عراقي را ايشان گفتند، از هفت - هشت كيلومتري جاده قم، مردم آنقدر ازدحام كرده اند كه امكان حركت از طريق عادي وجود ندارد، لاجرم از ماشيني كه با آن آمده بودند، پياده شده با آمبولانس حركت كردند. در جلو آمبولانس، غير از راننده، من و حاج احمد آقا بوديم. من در كنار حضرت امام نشستم كه مراقب حالشان باشم; وقتي وارد مسجد حاج حسن شديم، در آنجا، عده اي از علماي بزرگ قم تشريف داشتند. حضرت امام با دوستان قديمي شان و علماي عظام روبرو شدند. از آنجا دوباره به وسيله ماشين وارد قم شديم. حضور: شما هم در قم مانديد؟ دكتر عارفي: بنده، تا مدتي، از دور از حال ايشان اطلاع داشتم، تا اين كه دوباره آقاي دكتر زرگر كه وزير بهداري وقت بودند از من خواستند كه به قم بروم. حضرت امام مختصر ناراحتي هايي داشتند، مثل فشار خون، كه دستورات پزشكي داده شد. آخرين باري كه در قم خدمت ايشان رسيدم، به علت دردي بود كه در قفسه صدري ايشان بوجود

ص: 10567

آمده بود; بيشتر به علت شرايط سياسي كه در آن زمان وجود داشت، مثلا در غرب ايران اغتشاشاتي شده بود; و ديگر مسايل سياسي كه حضرت امام با آن ها درگير بودند. من با تجهيزاتي كه برده بودم در منزل ايشان سه روز در خدمتشان بودم، الحمدالله بهتر شدند، ولي چون يك ناراحتي جديدي بوجود آمد، خدمتشان رسيدم; با مسئولين بالاي مملكتي، حاج احمد آقا و ديگران، از ايشان تقاضا كرديم كه چون امكانات ما در تهران بيشتر است، تشريف بياورند به تهران كه موافقت فرمودند; و شبانه حركت كرديم ساعت يك بعد از نيمه شب، به بيمارستان قلب، وارد شديم و در آنجا درمانهايمان شروع شد و بحمدالله بعد از چند روزي كه در داخل "سي. سي.يو" بودند، و در حدود چهل و هفت - هشت روزي كه در داخل بيمارستان بستري بودند، خوب شدند. به هر جهت آشنايي من با حضرت ايشان ابتدا از فرودگاه مهرآباد شروع شد، و در بهشت زهرا مستحكم تر شد، در داخل آمبولانس استحكامش كامل شد، و در ملاقات هاي بعدي هم طبعا خيلي بيشتر شد. من يادم نمي رود، وقتي كه در قم خدمت ايشان رسيدم و خواهش كردم چون امكانات ما در تهران خيلي بيشتر است خوب است كه براي معالجه تشريف بياورند تهران، ايشان قبول كردند،

ص: 10568

من هم قول دادم كه به عنوان طبيب و هم به عنوان پرستار در خدمت ايشان خواهم بود. وقتي به بيمارستان قلب رسيديم، به علت شرايط بدي كه از نظر پرستاري و رعايت ضوابط شرعي در بيمارستان قلب، در آن زمان وجود داشت، ايشان مرا صدا زدند و گفتند: "پرده را بكش! " من و ايشان تنها بوديم، گفتند: "فقط شما بياييد مرا ببينيد" حضور: بعد از اين كه حضرت امام بيمارستان قلب را ترك كردند چه تدابيري انديشيديد؟ دكتر عارفي: يك تيم پزشكي تشكيل داديم. ايشان چند هفته اي، در منزلي در خيابان دربند اقامت داشتند، ما برنامه اي ريختيم مبني بر اين كه هر روز، حداقل يكي از اطباء، در خدمت ايشان باشند. ما با تيم پزشكي هم قسم شده بوديم كه از نظر پزشكي كاملا مراقبت نمائيم. او قلب ملت بود و اين حداقل ديني بود كه مي بايست ادا كنيم. در دوراني كه من در خدمت ايشان بودم مسائل و مطالب متعددي پيش آمد. در اوقات حساس، در اوقات بيماري و غيره. مطالبي فرمودند، كه به طور ريز، در كتاب و در خاطراتم آمده است. حضرت امام چندين بار، در درمانگاه بقيةالله - جماران - بستري شدند; و هر بار كه بستري مي شدند خانواده ايشان و نيز مسئولين به عيادت حضرت امام

ص: 10569

مي آمدند. متاسفانه در تاريخ 6/1/65 قلب ايشان ناگهان از كار ايستاد; و در داخل آشپزخانه نقش زمين شدند. در حقيقت از نظر پزشكي فوت كرده بودند; كه به وسيله تيم پزشكي قوي كه ما در آن موقع داشتيم، كاري باور نكردني انجام داديم آن روز جناب آقاي دكتر پور مقدس كشيك داشتند، كه در ابتدا به تنهايي، با ماساژ قلبي و تنفس مصنوعي، و بعد به كمك تيم پزشكي كه به كمكشان رسيده بودند، حضرت امام را در واقع احياء قلبي كردند; و قلب ايشان دوباره به كار افتاد. كاري كرديم كه فكر نمي كنم تاكنون در جهان، نظير آن اتفاق افتاده باشد. و حتي فكر نمي كنم از نظر طبي در جهان اتفاق بيفتد. ما هر لحظه، ضربان قلب امام را كنترل مي كرديم. مراقبت از ايشان را به عنوان يك وظيفه شرعي و ملي در تمام دوران بعداز آن ادامه داديم تا اينكه متاسفانه ايشان به خونريزي معده مبتلا شدند. به سرعت منشا بيماري را تشخيص داديم. جراحان و متخصصين گوارش را خبر كرديم و " گاستروسكوپي" انجام شد. جلسات متعدد مشورت، با پزشكان و مسئولين مملكتي داشتيم. بهترين راه درمان جراحي تشخيص داده شد; كه حضرت امام هم با آن موافقت كردند و به اتاق عمل تشريف بردند; كه لحظه

ص: 10570

به لحظه اين جريان، يعني از تاريخي كه ايشان مبتلا به سرطان شدند، تا اين كه رحلت كردند، در كتاب خاطرات ذكر شده است. حضور: آقاي دكتر چه طور به فكر تدوين اين كتاب افتاديد؟ و اكنون اين خاطرات در چه مرحله اي است؟ دكتر عارفي: عرض كنم، خوب لازم بود و همه هم لازم مي دانستند، به خصوص از من مي خواستند كه خاطرات چندين ساله ام نوشته شود. من چندين جلسه كه با برادران و به خصوص با حاج احمد آقا، كه يك بار هم ايشان لطف كردند و تشريف آوردند منزل بنده، من از ايشان سئوال كردم، اين كتاب را براي چه كسانيمي نويسم؟ چون يك قسمتي است كه مربوط به نوارهاي قلبي است كه مردم كوچه و بازار از آن اطلاع ندارند، و يك قسمت هائي است كه خاطرات ارشادي است و خاطرات فقهي و غيره، اين ها را يك عده متوجه نمي شوند. بحث ما با حاج احمد آقا در اين خصوص بود; از ايشان راهنمايي خواستم، قرار شد من شروع به نوشتن كنم، و هر چه محفوظات دارم، و نيز برادران ديگر، خاطراتي دارند، هر چه هست بياوريم روي كاغذ، و يك مجموعه اي درست كنيم و اين مجموعه را به همگان ارائه دهيم. اگر يك طبيبي آن را مطالعه كرد; مسائل

ص: 10571

طبي، تشخيص ها و مسايل درماني حضرت امام، برايش جالب باشد. يا يك فردي كه از امور طب خبر ندارد، قسمت هاي نوار قلبي را ورق مي زند، و زود از آن مي گذرد، ولي آن قسمت هائي كه به نفعش است و آموزنده است، از آن ها استفاده مي كند. به اين ترتيب شروع به كار كردم. منتهي يك مقدار علت تاخير مدون شدن اين كتاب براي اين بود كه تصميم گرفتيم يك مقدار از تصاوير را در كتاب بگذاريم. اين را هم بايد عرض بكنم در آن موقع، تقاضا كردم; كه دوربين هائي مخفي در مكان هاي مختلف نصب شود. البته آن موقع هدفم اين بود كه امام هم مثل هر فردي، اين احتمال وجود دارد كه وارد اتاق عمل بشود كه همين طور هم شد. پس ما بتوانيم مراقبتها را به وسيله دوربين هاي مخفي كه در اتاق عمل و در "سي سي يو" و در راهرو و غيره داشتيم تكميل بكنيم; و در ضمن اگر هم احتياج بود عكس برداري بكنيم و همين كار را هم كرديم، از اين ويدئوها مي خواستند عكس بگيرند ولي كيفيت هيچ خوب نبود، در حدود دو سال، ساعت ها من با اين ويدئو و با اين سيستم هايعكس برداري و تصويري كار كردم و با اغلب متخصصين جلسه گذاشتم و

ص: 10572

از آن ها كمك فكري خواستم كه بالاخره و خوشبختانه در اين اواخر به نتيجه رسيدم و يك مقدار تصاويري از حضرت امام دارم كه شايد بعضي از آنها را در تلويزيون به صورت تصويري ديده باشيد; ولي وقتي كه آمده روي فيلم يا روي كاغذ، از كيفيت خوبي برخوردار نبوده است ولي تصاويري كه من داشتم خوشبختانه كيفيت خوبي پيدا كرده، به همين دليل اكنون از اين تصاوير براي تدوين كتاب استفاده كرده ام. مطالب حروف چيني شده بوسيله برادران خيلي خوب تصحيح و ويرايش شده و اين كتاب در آينده نزديك منتشر خواهد شد. حضور: انشاءالله كه هر چه زودتر اين اثر منتشر شود. بنده مجموعه كتاب را، وقتي كه از جهت انجام زمينه هاي آماده سازي مي خواندم، يك لطافت و يك صميمت بين بيان و واقعيت هايي كه در لحظات زندگي حضرت امام براي شما لمس شده در آن مشاهده كردم، اين سعي در قلم شما كاملا مشهود است كه آن را براي مخاطب جذاب تر مي كند. بشر، طبيعتا، در آن لحظه هائي كه دچار بيماري است، داراي خلوت است و طبيب هم با بيمار يك رابطه صميمي و عاطفي دارد. شما اين افتخار را داشتيد كه در خلوت ترين لحظات زندگي امام خميني همدم ايشان باشيد و با ايشان زندگي كنيد، مي خواستم يك

ص: 10573

تصويري، يك تجسم و يك توصيف; از آن لحظات الهي، از آن لحظاتي كه امام در حالتهائي كه خاص خودشان بود و يا با خداوند راز ونياز داشتند بيان بفرمائيد. دكتر عارفي: شما سئوال خيلي مشكلي كرديد. من خيلي خيلي كوچكتر از آن هستم كه بتوانم تفسيري از آن چيزي كه شما گفتيد داشته باشم. امام در يك سطح بسيار بسيار بالا قرار گرفته و افراد مثل من هم در سطح بسيار بسيار پائين قرار داريم. منتهي استنباطهاي خودم را گاهي اوقات در نوشته هايم منعكس كرده ام. برخي از آنها را كه به خاطر دارم خدمت تان عرض مي كنم. در سال 58 كه در بيمارستان شهيد رجايي بودند، براي استفاده از دستشويي، ايشان را با صندلي چرخدار از راهرو عبور داديم. در راهرو، مريض هاي بيمارستان هم بودند، مريض هاي بيماري هاي قلبي مادرزاد بودند، دريچه اي بودند، بيماران انسداد رگها بودند; با قيافه هاي بيمار گونه و اين باعث شد كه امام ، اگر چه در ظاهر نشان نمي داد، ولي وقتي وارد "سي. سي. يو "شدند يك مقدار نامنظمي قلبشان شروع شد. امام تا اين حد نسبت به مردمش حساس بود. در همان سال 58 وقتي فشار ايشان سقوط كرد، وقتي درد قفسه وجود داشت، وقتي احساس كرد كه در واقع دارد به طرف مرگ مي رود،

ص: 10574

خيلي آرام بود. حالا يك عده ممكن است دستپاچه بشوند بگويند دو تا صلوات آخر را هم بفرستيم در حالي كه ايشان يك اقيانوسي از آرامش در مقابل مسائل بود. و جالب اينكه بعد از اين كه فشار بالا آمد و به حال طبيعي برگشت، ايشان به حاج احمد آقا گفته بودند كه "اين دنيا وآن دنيا براي من زياد فرقنمي كند. كاري كه بايد بكنم، كرده و وظيفه ام را انجام داده ام; منتها يك مقدار مسائل راجع به انقلاب مانده كه آنها ناتمام است. "يعني نگراني ايشان راجع به مسائل انقلاب بود. وقتي ايشان احساس كرد كه دارد رحلت مي كند، هيچ احساسي نداشت; جز اينكه حس بكند ممكن است در اينجا فوت بكند و بعد يك مقدار مسائل انقلاب بماند. من چون دقيقا نزديك به ايشان بودم ازنظر خيلي از مسائل حس كردم كه ايشان وصيتنامه را نوشته اند و بعد از آن هم در واقع شروع كرده اند به ادامه وصيتنامه نوشتن كه طول كشيد و آن گوهر نايابي را نوشتند كه در شان خودشان بود. موضوع ديگر اينكه يك سال قبل از رحلت ايشان در 13/3/67 ايشان زنگ زدند گفتند كه ناراحتم. گفتم: درد سينه داريد؟ گفتند: نه "گفتيم: ناراحتي شما چيه؟ گفتند: خيلي احساس ضعف مي كنم." فشار را گرفتيم

ص: 10575

ديديم سقوط كرده و نوار گرفتم ديديم تغيير نكرده است. سرم وصل كرديم ومعاينه كرديم، معاينه هم چيز جديدي را نشان نداد. نوار چيز جديدي را نشان نداد و بعد از سرم وصل كردن; ايشان احساس دردي در شكم شان كردند، من اولين فكري كه كردم اين بود كه رگ بزرگ شكم، آئورت پاره شده يا دارد پاره مي شود چون در افراد مسن اين احتمال وجود دارد يا اينكه ... بهر جهت در اين جريان ها بوديم كه درد شكم شان شدت گرفت ما در آن زمان برادران ديگري را به كمك طلبيديم مثل آقاي دكتر فاضل و آقاي زالي متخصص گوارش آن ها تا داشتند مي آمدند خيلي جالب است كه ايشان حاج احمد آقا را صدا كردند اصولا در مراحلي كه حالشان خيلي بد مي شد حاج احمد آقا را هميشه صدا مي كردند. حاج احمد آقا هم در اطراف بودند تشريف آوردند من يادم هست كه در اينجا يك توصيه جالبي كردند كه در خاطراتم نقل كرده ام به فرزندشان گفتند كه "خانم را مواظب باشيد كه بعد از من به ايشان بد نگذرد"، يعني توصيه اي كه كردند يك توصيه عمومي بود. يك خاطره ديگر كه مربوط به آخرين روز عمر با بركت ايشان است. ايشان در حالي كه حس كرد كه فشار

ص: 10576

دارد سقوط مي كند و افراد مختلف در اطراف ايشان بيش از معمول وجود دارد به يقين مي دانست كه در واقع مراحل آخر زندگي را طي مي كند در اين مراحل ديگر با خودش و خداي خودش بود. با اينكه بيماري آنقدر وسيع پيشرفت كرده بود كه تمام تار و پود وجود ايشان را سلول هاي سرطاني گرفته بود، ريه را گرفته بود، كبد را گرفته بود و جاهاي مختلف را گرفته بود... ايشان در بستر كه خوابيده بودند اغلب در يك حالت بيحالي كه درست نمي توانست جواب بدهد و تن صدا پائين آمده بود; وقتي كه حس مي كرد نزديك ظهر است، دائما به ما ذكر مي كرد كه بگوئيد وقت نماز ظهر شده؟ يا وقت نماز مغرب شده؟ وقتي كه به نماز مي رسيد ايشان با تن صداي خوب نماز مي خواند و هشياري كامل داشت. وقتي نماز تمام مي شد ايشان دوباره مي رفت به حالت خودش و ما همه حس مي كرديم با خداي خودش خلوت كرده است. ساعت هاي آخر عمر دائما سوره الحمد را مي خواندند دائم و متصل مي خواندند البته با صداي بسيار ضعيف. يك چيزي كه براي من جالب بود اين نكته بود كه در يكي از منابر شنيده بودم كه يك فردي آمده كتابي نوشته كه آخرين جمله اي كه بزرگان دين گفتند چه بوده است؟ البته

ص: 10577

اين صحبت را چند سال پيش، قبل از اينكه ايشان حلت بكنند شنيده بودم. بعدا كه ايشان در آن مراحل بد و خيلي ناجور قرار داشتند و ديگر تن صدا خيلي پائين بود و فشار بسيار پائين آمده بود و روي 40 ميلي متر جيوه، بود و اصلا قدرت تنفس و قدرت صحبت و توان از ايشان گرفته شده بودناگهان مرا به اسم صدا كردند و چون به من مي گفتند: آقاي دكتر. دستور دادند آقاي دكتر (من نزديك بودم) گفتم جانم چيه؟ ايشان ذكر كردند كه وضو گرفتن قبل از وقت، تا اين جمله را گفتند من متوجه شدم يك مسئله فقهي را دارند مطرح مي كنند. آقاي آشتياني نزديك بود صدا كردم و حاج احمد آقا نزديك بود ايشان را هم صدا كردم گفتم تشريف بياوريد امام يك مسئله فقهي را مي گويند و در حد من نيست من مي خواهم عرض بكنم كه امام چند چيز برايش خيلي الگو بود. آن چيزي كه مي خواهم ذكر كنم آخرين خواسته امام (س) است در واقع آخرين مطلبي كه امام به ذهنش آمده و خطور كرده بود كه مربوط مي شود به يك ساعت يا نيم ساعت قبل از متوقف شدن قلب و رحلت ايشان. مسئله اي كه فرمودند يك مسئله فقهي بود يعني اينقدر بزرگ بود اين

ص: 10578

مسئله فقهي كه آخرين جمله ايشان بود و مهم تر از اين استنباط كردم كه مهمترين قسمتي كه در زندگي ايشان بود احساس مسئوليت بود كه حس مي كرد نكند اين مسئله فقهي را يك جوري در كتابهاي خودش و در رساله خودش منعكس كرده باشد كه براي ديگران واضح نباشد و ايشان يك وقت در برابر خداوند مسئول باشد پس من فكرمي كنم مسئوليت بزرگترين ستون اصلي زندگي ايشان بود و اين آخرين جمله ايشان بود و آخرين خواسته ايشان بود و آخرين مطلب ايشان بود كه در واقع همين احساس مسئوليت بود كه باعث شده بود ايشان انقلاب را به پا كرد، همين احساس مسئوليت بود كه از زندان نمي ترسيد، همين احساس مسئوليت بود كه ايشان از موشك نمي ترسيد و بارها و بارها من شاهد آن بودم. يكبار گفتند امشب حتما جماران را مي زنند، شما هم بيائيد من هم با كمال افتخار آمدم كه در خدمت ايشان باشم ولي ايشان اصلا پناهگاه را قبول نداشت مي گفت من بروم در پناهگاه و يك عده پناهگاه نداشته باشند. من به پناهگاه بروم و يك عده در زير پناه خودشان جا نداشته باشند. به هيچ وجه قبول نداشت. به اين علت كه ايشان با مسئوليت متولد شده بود با احساس مسئوليت هم رحلت كرد. و من احساسم اين

ص: 10579

است كه آن چيزي كه از صحبت هايم و از خاطراتم مي توان نتيجه گرفت در همين جمله خلاصه مي شود: اگر كسي مثل امام احساس مسئوليت بكند آن وقت حركت ايجاد مي شود آن وقت سازندگي شروع مي شود، آن مي شود كه وقتي فشار به 40 ميلي متر جيوه مي رسد كه انسان نه قدرت تفكر دارد و نه حركت و نه صحبت، آن موقع برمي گردد و احساس مسئوليت مي كند كه نكند در مقابل اين سئوال در مقابل خداوند مسئول باشد. حضور: با تشكر، اين خاطره شما راجع به وضوي قبل از داخل شدن وقت را يكي ديگر از آقايان هم گفته بود، از خانواده ايشان هم گفته بودند، خانم مصطفوي هم آنجا بود؟ آقاي انصاري هم بودند؟ دكتر عارفي: بله بودند. البته اين را به من گفتند و من همه را صدا كردم حضور: آنها هم شهادت دادند؟ دكتر عارفي: بله. ببينيد اينرا همين جور ازش گذشتند من اينجوري دارم تفسير مي كنم و دارم مي گويم كه آخرين سخن ايشان برايم خيلي جالب بود، چون آدم ببيند بزرگان در آخرين لحظات عمر چه كرده اند كه در واقع حاصل همه عمرشان است تا معلوم شود چه ارتباطي بين خط و شخصيت و روحيه افراد وجود دارد، ما ببينيم در واقع آخرين جمله ايشان چه بوده؟ آخرين پيام

ص: 10580

ايشان چه بوده؟ چكيده تمام نود سال عمر چه بوده؟ من اينجوري حس مي كنم كه اين را من بايد بصورت ديگري بياورم، آن نود سال نتيجه اش چه بوده؟ به نظر من احساس مسئوليت بوده و همان احساس مسئوليت بوده كه موجب شده حركت را شروع كنند. حضور: لطفاانگيزه اصلي و عاملي كه شما را مصمم كرد كه مجموعه گزارشات پزشكي خودتان را تنظيم كنيد، بيان بفرمائيد و در عين حال اشاره اي هم به فرازهائي از اين كتاب، داشته باشيد دكتر عارفي: در خدمت يك فردي مثل حضرت امام (س) بودن، خودش ايجاب مي كند كه انسان خاطراتش را بنويسد، ديگران هم خوب است همين كار را بكنند. همه تشنه اين هستند كه ببينند در عرض اين ده سال چي گذشته؟ و ما درست است كه طبيب بوديم ولي در حقيقت مثل آن كاتب هاي زمانهاي گذشته بوديم كه هر چه شنيديم و هر چه گذشته را، روي كاغذ آورديم و نتيجه اش هم اين است كه اين كتاب در واقع فقط چيزهاي پزشكي نيست. همانطور كه قبلا ذكر شد خالص اين طور نيست كه ما نوار قلبي حضرت امام را آنجا ذكر كرده باشيم و زير نويس كرده باشيم، زيرا آن ها به درد يك طبيب مي خورد كه مي خواهد بداند نوار امام چه بوده؟ و

ص: 10581

ايشان به چه دليل زير عمل جراحي گرفته است؟ يك نكته ديگر كه خيلي مهم است ارائه كار ما پزشكان ايراني بصورت يك تيم است. چه جوري در خدمت امام انجام وظيفه كرديم؟ آيا انجام وظيفه مان بصورت خيلي ساده بوده؟ در يك جهت بله. بصورت يك فرد عادي با ايشان برخورد مي كرديم. ايشان بعنوان يك مريض و ما به عنوان يك طبيب، آن كارهايي كه طب امروز به ما گفته انجام مي داديم. طبيعي است پيشرفت كارهائي كه در طب شده است را ما وظيفه مان بود انجام بدهيم و انجام داديم و اين را اينجوري مي خواهم بگويم كه پزشكاني كه در خدمت ايشان بودند كوشش كردند صد در صد كارهاي پيشرفته پزشكي را انجام بدهند كه انجام دادند و بعد هم يك مقدار در داخل اين خاطرات مسائلي وجود دارد كه از ايشان منتقل شده و اينها براي آيندگان بسيار مفيد است. ايشان وقتي كه در سخت ترين شرايط بيماري بودند و يك جمله اي را ذكر مي كردند، اين براي ما خيلي مفيد بود و براي آيندگان هم مفيد است تا در واقع، انسان دريابد كه در كجاست؟ انسان با تمام قدرتي كه در خودش حس مي كند وقتي كه بيمار مي شود خودش كارهاي اوليه زندگيش را نمي تواند انجام بدهد. اين ضعف

ص: 10582

خودش را بايد از اول بداند. نه اينكه حالا كه سالم است فكر بكند مي تواند در واقع كون و مكان را به انتقاد بكشد. خوب مطالبي كه در اين كتاب وجود دارد كه خاطرات ده ساله تيم پزشكي را تا حدودي منعكس مي كند. اينها يك مقدارش آموزنده خواهد بود و مقصود فقط جنبه هاي طبي آن نيست. حضور: عموما بيشترين عنايت و توجه امام خميني متوجه رسيدگي به امور مردم بود. زماني كه از رسانه ها خبر بيماري حضرت امام منعكس شد ديديم كه در جامعه يك شور و اشتياق و يك توسلي براي شفا و براي سلامت حال امام وجود دارد و همه مشتاق بودند كه در حد امكان و موجوديتشان هر كاري كه از دستشان مي آيد براي سلامتي ايشان بكنند. طبيعتا شما به عنوان مسئول تيم پزشكي در اين ارتباطها و در اين مسير بيان علايق و توجه حضرت ايشان به مردم و بالعكس قرار مي گرفتيد. اين وضع را و اين صحنه هائي كه مردم در آن بودند در زماني كه حضرتامام در بيمارستان بستري بودند يا آن روزهائي كه خبر تشديد بيماري ايشان به مردم رسيد آن را هم قدري توضيح دهيد. دكتر عارفي: وقتي كه حضرت امام در بيمارستان شهيد رجائي فعلي بستري بودند، جالب بود كه يك عده

ص: 10583

آمدند و فكر مي كردند بيماري امام يك بيماري است كه بايد قلب را برداشت و عوض كرد. يعني پيوند قلب كرد و يك نامه اي آمد كه اين حتما چاپ مي شود يعني بوسيله برادران ديگر برده شد كه دراندوخته ها باشد و بعد منعكس شود كه يك فردي با ظرافت خيلي خاصي نوشته بود كه در سينه من قلبي هست كه سي و شش سال از بهار زندگيش گذشته يك قلب ديگري وجود دارد كه بيست وهشت سال از پائيزش گذشته و قلب ديگري وجود دارد كه يازده سال از تابستانش گذشته و يك قلب ديگر هست كه اين بهار امسال اولين سالش را مي گذراند، منظورش خود و

ص: 10584

خانواده اش بود نوشته بود شما هر كدام از اينها را مي خواهيد ما حاضريم كه هديه بكنيم براي سينه حضرت امام تا زنده بماند. اين نكته نشان دهنده اين است كه مردم چقدر با عاطفه و چقدر با گذشت و فداكاري با ايشان برخورد مي كردند. يك كسي ممكن است كليه اش را هديه بكند يك كليه را بدهد و كليه ديگر كار بكند ولي در مورد قلب دومي وجود ندارد بنابراين شخص هديه كننده فوت مي كند. و در واقع او هستي اش را تقديم مي كند. ولي در جنبه هاي ديگر وقتي كه امام احساس ناراحتي مي كرد مردم چكار مي كردند؟ دعا مي كردند و دعايشان هم چون مردم پاك طينت و رابطه شان با خداوند متعال خيلي قوي بوده و هست. اغلب، مي توانم بگويم هميشه اجابت مي شد. ببينيد موضوعي كه اتفاق افتاد در تاريخ 6/1/65 بود امام در آشپزخانه تشريف بردند و داشتند چائي مي ريختند و يك دفعه قلب ايشان ايستاد و نقش زمين شدند و از نظر پزشكي فوت كردند و بعد هم برگشتند بوسيله ماساژ قلبي و بوسيله كارهائي كه انجام شد. اين يك چيز كاملا غير طبيعي است. و از نظر تصادفي خيلي بايد نادر باشد كه اين عوامل بوجود بيايد و ايشان نجات پيدا بكند. اين هيچ نبوده

ص: 10585

جز دعاي خير مردم. همان دعاي شبانه و در مساجد و هر فردي در كنار جانمازش دعا مي كرد كه نتيجه اش اين شد كه امام اين فرصت را پيدا كرد كه وقتي كه داشتند مي افتادند روي زمين، دستشان را بگذارند روي زنگ و زنگ خطر را به صدا در آورند. چون يكي از تمهيداتي بود كه اينجا براي ايشان درست شده بود كه اگر ناراحت مي شد زنگ بزنند. دوم اينكه وقتي كه آقاي دكتر پور مقدس رسيده بر بالين ايشان نگاه كرده، ديده است كه ايشان آن مردمك چشمش گشاد شده اين مراحلي است كه معمولا مي گويند بر نمي گردد ولي در مورد ايشان برگشت.. پس نشان مي دهد كه عامل ديگري وجود دارد. موضوع ديگر اينكه ايشان تنفس و علائم حياتي و فشارش طوري بود كه روشن بود قلب اصلا ايست كرده است تمام اينها در واقع متوقف شده بود يعني علائم حياتي وجود نداشت و اينها را ما هيچ توجيهي نداريم جز اينكه بگوئيم دعاي مردم بوده و باعث شده كه تمام عوامل در واقع دست به دست هم بدهند و ايشان ما را مستفيض بكنند كه همين هم بود. نكته ديگر در مورد اينكه ارتباط ايشان با مردم چه جوري است؟ چيزي است كه من در خاطراتم نوشته ام و جالب است. ما

ص: 10586

يك روز صبح بود ساعت هشت، معمولا ساعت هشت خدمت ايشان مي رسيديم، معاينه مي كرديم، فشار مي گرفتيم و احوال پرسي مي كرديم و آنهائي كه كشيك نبودند مي رفتند. آنروز كشيك من نبود من كشيكم را تحويل ديگران دادم و رفتم به بيمارستان كه رسيدم ديدم سيستم پيچينگ من كه اطلاع مي داد به وسيله بلندگو كه در جيبم بود كه سريع با شماره فلان تماس بگير من هم با ماشين كه در اختيارم بود سريع خدمت امام آمدم ديدم ايشان درد قفسه صدري گرفته و درد قلبي گرفته; البته درمانهائي شروع شده بود. درمان را ادامه داديم و ايشان الحمدالله خوب شدند. هر وقت ايشان ناراحتي پيدا مي كرد در جستجوي علت بوديم و طبيب اصولا بايد دنبال علت بگردد. بالاخره اينطرف و آنطرف فهميديم كه ساعت هشت صبح كه من خدمت ايشان بودم و بعد از خدمت ايشان مرخص شدم بعد از من يك نامه اي به ايشان داده مي شود بعلاوه يك پوليور، يك بافتني. و امام نامه را مي خوانند مي بينند از يك خانمي است كه دردمنداست و يادم نيست بچه اش شهيد شده يا شوهرش شهيد شده ولي بهرجهت خانم محترمي نامه نوشتند كه من هر باري كه اين دانه ها را در روي اين بلوز زدم يك صلوات فرستادم و يك دفعه امام را دعا كردم. امام وقتي

ص: 10587

اين نامه را مي خوانند تحت تاثير عاطفي شديد قرار مي گيرند و همان باعث مي شود كه ايشان درد قفس صدري بگيرند و درد قلبي بگيرند. خوب ما اطرافيان نمي توانستيم نامه را قطع كنيم چون اگر قطع مي كرديم رابطه امام با اجتماع قطع مي شد و از طرفي اگر مي خواستيم ادامه داشته باشد خوب ايشان تحت تاثير قرار مي گرفت و نتيجه اين بود كه درد حس مي كردند و رگ قلب ايشان صدمه مي ديد. اينها نشان مي دهد كه رابطه هاي بسيار شديدي بين ايشان و اجتماع وجود داشت و ما هم از نظر طبي و دفتر حضرت امام هم از نظر جنبه هاي مختلف هيچ كاري نمي توانستيم بكنيم براي اينكه نهمي توانستيم امام را از اجتماع جدا بكنيم و در عين حال هم نمي خواستيم عاملي باشد كه ايشان درد قلبي بگيرند ولي بين اين دو هيچ كدام را نمي توانستيم انتخاب كنيم. بنابراين مي توانستيم بعضي از چيزها را تذكر بدهيم ولي مي دانستيم كه امكان ندارد. مثل يك طبيبي است كه بايد در اجتماع باشد و اگر خودش هم مريض بود بايد مريضش را ببيند. مگر اينكه خودش وجود نداشته باشد بهر جهت خاطرات متعدداست كه نشانمي دهد رابطه بسيار شديدي بين ايشان و اجتماع وجود داشت. امام يك اقيانوس بسيار بسيار عظيمي بود و آن امواج كوه پيكري

ص: 10588

كه گاهي اوقات روي اين اقيانوس بود كه كاملا آرامش داشت و با عوامل محيطي، با مسائلي كه در اجتماع از نظر سياسي - اجتماعي بوجود مي آمد در ظاهر ممكن بود يك مقدار متاثرش كند ولي عمقش را هميشه ساكن نگه مي داشت. براي اينكه بتواند بهتر فكر بكند، بهتر تصميم بگيرد و به همين دليل هم بود كه موفق بود. من درست قبل از آن بيست و يكم بهمن يادم هست كه چند لحظه قبلش من در مدرسه رفاه بودم و آنجا دولت بختيار دستور داده بود حكومت نظامي از ساعت چهار يا شش بعدازظهر است و همين سكون و آرامش دروني ايشان بود كه نشست و فكر كرد و فت بريزيد توي خيابانها و همان بريزيد توي خيابانها بود كه باعث شد كه همه چيز را عوض كرد. در صورتي كه اگر يك نفر ديگري بود كه مي گفت مردم كشته مي شوند يا حكومت نظامي است و مردم را مي گيرند كار درست نمي شد. ايشان عمقش يك عمق آرامي بود كه مي توانست خوب تصميم بگيرد بجا تير را به هدف بنشاند. حضور: در مورد دوستان، همكاران و مجموعه كساني كه با شما همكار بودند و طبيعتا خط اصلي كتاب هم يك قضاوت و يك بيان تخصصي و مرتبه علمي جامعه معاصر پزشكي ايران هست. اين

ص: 10589

را هم توضيحاتي داشته باشيد كه چگونه نگاه كرديد و چه ارزيابي از نظر توان پزشكي براي حفظ وجود حضرت امام كه خواست تمامي مردم ايران بود، صرف شد. دكتر عارفي: ما اول يك تصميم گرفته بوديم يعني آن موقعي كه حتي خودم تنها بودم خوب تصميم ما بر اين بود كه اگر امام كوچكترين ناراحتي پيدا بكند بهترين متخصص را بر بالين ايشان بياوريم و اين چيزي بود كه با حاج احمد آقا هم مطرح كرده بوديم و چيزي را هم غير از اين قبول نداشتيم و اين دليل بر اين نيست كه اگر مثلا يك فردي نخواستيم و از او تقاضا نكرديم بر بالين ايشان بيايد او مثلا خوب نبوده، مثلا اگر ايشان ناراحتي استخواني پيدا كردند، ناراحتي مفاصل پيدا كردند ما آمديم از برادراني كه در اين قسمت تخصص داشتند و شناخته شده بودند و مورد احترام اجتماع بودند يك نفر را انتخاب كرديم در حاليكه ده ها مثل ايشان هم وجود داشت همانطور كه صدها مثل من وجود دارند، ولي خوب يك نفر بايد مسئول باشد در يك اداره، در يك تيم، ما تقريبا مي توانيم بگوئيم تمام اطباي ايران طبيب امام بودند جز تيم ما بودند ، افتخارشان بود. منتها هر بار به ناسبت يكي از آنها را

ص: 10590

انتخابمي كرديم. حضور: در پايان، اگر مطلبي را لازممي دانيد و خاطره اي يا چيزي نو كه فكر مي كنيد لازم است بيان بشود، مطرح بفرمائيد؟ دكتر عارفي: من فكر مي كنم خواندن اين خاطرات و نكاتي كه در صندوق خانه افكار من و خاطرات من بوده تمامش باز شده و گفتن اينها هم يك تكه اي، يك صفحه اي است از آن كتاب كه در يكي از صفحات آمده و آن بد نيست، چون جنبه ارشادي دارد و آن به اين صورت است كه يكي از برادراني كه در خدمت امام بوديم در بيمارستان قلب مي خواست ازدواج بكند و آمد و به من گفت كه خواهش كنيد امام خطبه عقد مرا بخوانند. من رفتم خدمت امام، امام حالش خوب بود و ايشان هم قبول كرد و خطبه آن برادر و آن دختر خانم را در آن زمان كه در بيمارستان شهيد رجايي كار مي كردند، ياد م هست حضرت امام خطبه اين زوج را خواندند، بعد وقتي كه خواندند و تمام شد يك قرآني برادرمان داشت خدمت امام داد و از ايشان خواهش كرد كه در قرآن هم يك ست خطي داشته باشند. امام قسمتي كه نوشتند بسيار جالب بود. جمله اي كه حضرت امام در صفحه اول قرآن مرقوم فرمودند به اين صورت است: بسمه تعالي "زن و مردي

ص: 10591

كه مي خواهند ازدواج كنند اگر بخواهند خوشبخت باشند بايد عازم سازش باشند." و امضاء فرمودند. اين خيلي پيام دارد. من اينجوري در خاطراتم ذكر كردم كه امامي كه همه مي شناسيم و مي دانيم كه ايشان اصلا لغت سازش را مثل اينكه هيچ جا قبول نداشتند و بنظر من اصلا در افكار ايشان، در قاموس ايشان، و در فرهنگ ايشان، اصلا غت سازش بايد حذف شود، براي اينكه ايشان اهل مبارزه بود، اهل منطق بود، اهل تفكر بود و سازش براي تارو پود وجود ايشان يك چيز معني داري نيست ولي در اين جمله ايشان مثل اينكه معني پيدا مي كند و آن اين است كه ذكر مي كنند "اگر بخواهيد خوشبخت باشيد بايد عازم سازش باشيد." اين سازش مي تواند يعني قبول كم و كاست ها، يعني بدي و خوبي را بايد تعديل كرد، بايد ساخت، يعني يك زن و يك مرد در آن كانون خانواده شان بايد جوري با هم سازش داشته باشند كه بتوانند بسازند يا اينكه اينجوري ممكن است تصور بشود كه در جهت سازندگي حركت بكنند بيايند كانون گرم خانوادگي درست كنند بيايند جوري برخورد كنند كه ميوه هاي زندگيشان، ميوه هائي باشند كه به درد اجتماع و مردم بخورند، به درد انقلاب بخورند به درد اسلام بخورند، بهر حال سازش را در اينگونه مسائل ايشان قبول

ص: 10592

دارند. حضور: با تشكر از اينكه فرصتي را فراهم آورديد و دعوت حضور را براي اين گفتگو پذيرفتيد، موفق باشيد انشاءا... دكتر عارفي: به هر جهت من در كتابم نوشته ام كه هنوز روح من، تاروپود من، سلسله اعصاب من قبول نكرده كه حضرت امام رحلت كرده اند و هنوز نتوانسته ام قبول كنم . چرا؟ چون ايشان براي بسياري و از جمله براي ما زنده هستند، درست است كه وجود جسماني ايشان ديگر در بين ما نيست ولي افكار ايشان، اعمال ايشان، حركت هاي ايشان، پندها و برخوردهاي انساني و اسلامي ايشان به تمامي در نظر ما زنده است. حضرت امام خميني رهبر ما بود و هست و مرشد و آقاي ما بود و هست و به هر جهت ما ايشان را از ميان خودمان رفته نمي دانيم، چون خودش، افكارش، اعمالش و آن رفتار انساني اش هميشه و همه جا با ماست. ما با ايشان هستيم و اميدواريم كه با افكار و اعمال و با آن چيزهايي كه به ما آموخته اند باقي عمر مان را انشاءالله به اتمام برسانيم. حضور: انشاءالله هر چه زودتر شاهد انتشار كتاب "كتيبه ماه" باشيم; با تشكر از شركت شما در اين گفتگو.

ص: 10593

گل آفتابگردان

16 چكيده: مردي كه طلايه دار مردان خداست از طايفة نورنوردان خداست قطبي كه مدار چشم او قبله نماست قلبش، گل آفتابگردان خداست pma ;9679; قيصر امين پور مردي از آيينه آمد روزهايي سررسيد سالهاي با جنون پيوسته اي از در رسيد چشم سرگرم صراحت بود تا توفان نشست دست سرگرم رفاقت بود تا خنجر رسيد واژگون شد ياس بغض تلخ گلدانها شكست شعله ور شد خنده بوي تند خاكستر رسيد تا چه شبهايي به بارانهاي بي حاصل گذشت تا چه آسيبي به وجدانهاي نام آور رسيد باز هم از قاب از ديوارهاي روبرو عطردلتنگ صداي گريه اي پرپر رسيد pma ;9679; عبداالجبار كاكايي بخند اي دل كه اخم غنچه وا شد گل از گلدان بيزاري جدا شد بخند اي دل مگر سوري بخندد گل از شيپور شيپوري بخندد به شيوه نگاه بلبهاي غمگين بخند آهسته چون گلهاي غمگين به بوي خندة گلهاي پرپر بخند اي دل خوش آهنگ و معطر بخند اي دل، بخندان اطلسي را بسوزان دودمان بي كسي را بخند اي دل كه باقي هم بخندند گل سرخ و اقاقي هم بخندند بنفشه حال روئيدن ندارد شقايق وقت خنديدن ندارد بگو نسرين بخندد، نسترن كو؟ ميان ياسمنها، ياس من كو؟ به گلهاي بياباني بگوييد كه آزاديد بستاني بروئيد سكوت اندوه مي زايد بخنديد خزان چون تير مي آيد بخنديد كنار لاله

ص: 10594

منشينيد با اخم كه بي پروا بخندد لالة زخم سكوت اندوه مي زايد بخنديد صداي خنده مي آيد كه خنديد صداي خنده يا رب از كجا بود زهرجا اين صدا بود، آشنا بود بسوزي اي دل غافل بسوزي بسوزي بيش از اين اي دل بسوزي به گوشت سوسن وحشي چه گفته ست كه باز آلالة زحمت شكفته ست بنازم بعثت رنگين گل را بنازم خندة سنگين گل را چرا شب بوي مردابي خجول است چرا نيلوفر آبي ملول است كليد بغض باران را كه دزديد گلوبند اناران را كه دزديد چه شيون بود در مخروبة شب چه آمد بر سر محبوبة شب حريق سبز رويش گشت خاموش قباي سروناز افتاد از دوش خزان مهمان خرداد است امسال حريفان سال فرياد است امسال نزد پهلو به ميخك بيدمشكي حنا نگذاشت بر كاكل تمشكي گل سنجد چرا عطري نيفشاند چرا امسال سار آهسته مي خواند چرا با چشم مردم گريه قهر است به جام صبر آخر اين چه زهر است جوابي اين چراها را چرا نيست يكي با من بگويد ماجرا چيست بگير اي عشق دستم را كه دير است بهار ما در آنسوي كوير است pma ;9679; قادر طهماسبي

ص: 10595

گل سرخ نوروزي

24 چكيده: اين بوته گل سرخ منحصر به فرد است در تمامي سال به گل مي نشيند و در صندوقچه اي بزرگ كه در ساقه اش دارد گنجهايي پنهان را نگاه مي دارد آفتاب هزار افسون گل ميخك را به غنچه مي نشاند و با تشعشعات و رنگهايش به سوي گل سرخ جادويي راه مي گشايد اين گل سرخي را كه با قلم موئي رويايي ترسيم مي كنم (قادر است) برنگاه ها پيروز شود (و مواجه شود) با ستايش ها و كف زدنهاي شاعران و نويسندگان و نقاشان و آناني كه به هنر صنايع دستي مي پردازند و از قلب هاي از جاي كنده شده شان گلاب مي گيرند مي نويسند و تنديس مي سازند اين كارداني در حد چالشگري آيتي است و تصويري است از ايراني كه دگرباره فتح شده است ديگر امروز، اين مردم زنجيرهاي ظلم و جور سلسله پهلوي ها را معدوم ساخته اند چرا كه فاسد بودند و بي رحم و بازگشته اند به سنت هاي (اصيل) خويش جمهوريت را احساس مي كنند و مسلمان و شيعه بودن را و با بردباري و اتحاد درب هاي موطن خود را باز نگه مي دارند بر روي هموطنان و حتي خارجياني كه براي باورها و اصول عقايدي كه برآنها نازل گشته است احترام قائل باشند يك قانون اساسي جوان و ارزشهايي بازمانده در نوشتارهاي (امام خميني) كه بنيانگذار حكومت

ص: 10596

نوين است او را قرنها و قرنها تبديل به امام قلبها ساخته است. شعري از آلبارو ماچوردوم كومينز محقق، روزنامه نگار و نويسنده اسپانيايي.

ص: 10597

گلزار نامه ها (18)

15 1 چكيده: (ترجمة چند نامة خارجي) ارسال كننده نامه: شريف ناصرالدين كشور: اندونزي زبان: عربي تاريخ نامه: 1979 / 3 / 16 بسم الله الرحمن الرحيم حضور مجاهد بزرگ جناب آيةالله روح الله خميني كه خداوند ايشان را حفظ نمايد سلام عليكم و رحمةالله و بركاته و سلام و درود به تمام خانواده ايشان باد. پيروزي مقتدرانه شما را در مبارزه با استعمار ستمكار به شما تبريك مي گوييم اين پيروزي، رستگاري عظيمي به شمار مي آيد و همچون خورشيد نوراني درخشان است. اقدام جنابعالي براي تأسيس جمهوري اسلامي ايران قابل ستايش و قدرداني است. خداوند مكر و حيله منافقان و خائنان را از شما دور نمايد شما با اين كارتان پرچم اسلام را در ميان ساير ملتها به اهتزاز در آورديد و بدون هيچ ترس و وحشتي پيام دولت رهايي بخشتان را در ميان جهان ابلاغ نموديد و اين مقام و جايگاه يك مسلمان واقعي است. شما در مقابل يهوديان صهيونيسم قاطعانه ايستاديد و در مقابل آنها هيچ نرمش و سازشي از خود نشان نداديد. شما با قيام خود از مسلمانان حمايت كرديد. اميد است كه خداوند همچون گذشته امت اسلامي را به وسيله شما ياري نمايد و سرزمين مبارك شما را به عنوان يك الگوي راستين براي سرزمينهاي عربي قرار دهد اميد

ص: 10598

است كه حكم خداوند در تمام سرزمينهاي اسلامي بر حكومت استعماري غالب آيد. از خداوند مي خواهيم كه تمامي اعمال شما را قبول فرمايد و تمامي حركات و سكنات شما را در جهت رضايت و خشنودي خودش قرار دهد. خداوند از هر كسي به بندگانش نزديكتر است و اوست كه دعاهاي بندگانش را اجابت مي كند. از او مي خواهيم كه شما را ياري نمايد تا اسلام و مسلمانان ايراني و تمام كساني كه در راه حق مبارزه كردند و خودشان نيز شهيد شدند را نجات دهد. خداوند لطف و رحمتي فراوان از نزد خويش به شما عطا فرمايد. و تمام شيعيان و برادران مسلمان شما را مورد رحمت خويش قرار دهد. آمين ارسال كننده نامه: هركول تيتو كشور: ايتاليا زبان: ايتاليايي تاريخ نامه: 1980 / 4 / 24

جناب آقاي خميني

نمي دانم كه اين نامة من بدست شما مي رسد يا نه، اما اگر به دست شما رسيد خواهش مي كنم اندكي از وقت گرانبهاي خودتان را به من دهيد. كسي كه از اين طرف دنيا به ياد شما است و با ياد شما نفس مي كشد و هميشه متوجه زجر و خستگي شماست. زجري كه چه در خارج از كشور و چه در زماني كه در كشورتان به سر مي بريد كشيده ايد و مي كشيد. شجاعت اين را

ص: 10599

پيدا كردم تا نامه را به فرد مسني بنويسم كه از خودم بزرگتر است و عكس العمل كسي را بدانم كه اعتقاد به مرگ و فناناپذير بودن انسان دارد و همچنين مي خواهم واكنش شما را در قبال گروگانهاي آمريكا بدانم. فرصتي پيش آمد تا ايران امروز را نسبت به بيست سال گذشته كه از آنجا برگشتم مورد مطالعه قرار دهم چرا كه در گذشته من در يك شركت هواپيمايي در ايران كار مي كردم در خلال زماني كه آنجا بودم. اگر چه دوره بسيار كوتاهي بود ولي گاهي نفرت مردم را نسبت به نظام شاهنشاهي احساس كردم. مردم تخم اين انقلاب را كه در آن زمان كاشتند در حال حاضر به ثمر رسيد مردم هميشه با پليس مخفي بد نام زمان شاه مبارزه مي كردند. تا اينكه بالاخره مردم قدرت پيدا كردند و در اين مبارزه پيروز شدند. اگر چه در اين راه جوانان بسياري زندگي خودشان را از دست دادند ولي به هر طريق از يوغ استعمار شاه نجات پيدا كردند و آزادي خود را بدست آوردند. من از اين بابت براي شما خيلي خوشحال شدم و براي اولين بار متوجه موجوديت ملت ايران شدم. از طريق مطبوعات و تلويزيون دسته هاي سرباز را مي ديدم كه به سوي مردم بي دفاع تيراندازي مي كنند و

ص: 10600

اين مبارزه، آنقدر اوج گرفت و به قله رسيد تا اينكه منجر به پيروزي شد. و مجسمه [استعمار] تاب نياورد و سرنگون شد و دوره فساد و تباهي به پايان رسيد. و جايي براي هزاران مسكين و مستضعف باز شد. حتي آن طرف آب نيز باعث خوشحالي خيلي ها شد. شما مسئوليت ربسيار خطيري داشتيد و حتي ممكن بود كه اين انقلاب منجر به جنگ جهاني شود ولي شما به طريقي مناسب با دشمنانتان وارد مبارزه شديد. من اميدوارم كه يك روز البته روزي نه چندان دور تمام دنيا از شما به خاطر عملكرد انساندوستانه و آزادي خواهانه تان سپاسگزاري كند. دهه 80 يك دهه ترسناك است كه گناهكار و بي گناه با هم در آن مي سوزند و اين شما هستيد آقاي خميني كه بي گناهان را نجات داده و گناهكاران را اصلاح مي كنيد من در انتظار عملكرد شما هستم. تا جايي كه به شاه سابق مربوط مي شود بايد او را دستگير، محاكمه و محكوم كرد چرا كه ستمهاي بسياري به ملت روا داشته است. اميدوارم كه خداوند در اين عملكرد گسترده شما را ياري دهد چرا كه انساني وارسته و با روحي پاك هستيد. با ارادت قلبي عميق و بسيار ارسال كننده نامه: بايرام بولوت كشور: تركيه زبان: تركي استانبولي تاريخ نامه: 1983 /

ص: 10601

2 / 9 بزرگواري و بلندمرتبگي متعلق به شأن و مقام شماست با احترام در مقابل مقام شامخ و رفيع حضرتعالي سر خم كرده، سلامهاي ملكوتي و الهي خود را تقديم مي دارم و دستان مباركتان را با نهايت احترام و ادب مي بوسم. كسب موفقيتهاي بي شمار براي دولتتان را از خداوند بلندمرتبه درخواست و تمني مي نمايم. پيشواي بزرگوار دولت ايران جناب امام خميني من يكي از شهروندان جمهوري تركيه هستم. روياي صادقه اي را به خواب ديده ام كه مي خواهم آن را براي شما بيان كنم. لذا روياي صادقانه ام را عيناً براي شما مي نويسم: من، حضرتعالي را در ميان روشنايي و نور زياد ديدم و از عالم غيب ندا در آمد كه مي گفت: شما در راه صراط مستقيم حركت مي نماييد. عيناً همان رويا و ماوقع را براي شما نوشتم. تقدير و خواست الهي به بلندي و رفعت مقام وشأن حضرتعالي تعلق گرفته است. امام خميني بزرگوار درخواست مي نماييم كه به جنگ ميان ايران و عراق از راههاي مسالمت آميز پايان داده شود. كمك و پشتيباني خداوند بزرگ از شماها را آرزو مي نمايم. با تقديم احترامات ارسال كننده نامه: عمر حاج حاسني كشور: آلمان زبان: عربي تاريخ نامه: 1985 / 5 / 12 بسم الله الرحمن الرحيم السلام عليكم و رحمةالله و بركاته بسيار خوشحال

ص: 10602

و شادمان هستم كه امروز فرصتي بدست آورده ام تا اين نامه را خدمت امام خميني كه خداوند ايشان را حفظ نمايد، بنويسم. حضرت امام، هر گاه راديو را روشن مي كنم و به اخبار گوش مي دهم و خصوصاً خبرديگر مسلمانان را دنبال مي كنم در مي يابم كه كافران از پيروزي انقلاب اسلامي بسيار متحير و سر در گمند. فرمان جنابعالي كه در راديو و تلويزيون منتشر شد، كفار را دچار رعب و وحشت كرده است. خداي را شاكرم و تلاش و شكيبايي شما را كه به ارتقاي اسلام انجاميد به جنابعالي تبريك و تهنيت مي گويم. از خداوند منان برايتان آرزوي دوام عافيت و سلامتي و طول عمر مسئلت دارم. والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته ارسال كننده نامه: شيخ حاج عيسي محمدسواد غو كشور: زئير زبان: عربي تاريخ نامه: 10 / جمادي الثاني / 1406 ستايش خدايي راست كه فرمود: به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراكنده نشويد. و درود وسلام بي پايان بر سرورمان محمد (ص) و خاندان پاك و پاكيزة او باد. و بعد: خدا را شكر كه ما را ياري نمود كه از براي امام مسلمانان جهان عموماً و جمهوري اسلامي خصوصاً، امام خميني (دام ظله) نامه اي گسيل داريم. سعادتش روزافزون باد و همه ساله به صحت و سلامتي مقرون

ص: 10603

و بر دشمنان مسلمين غالب و عيدتان مبارك باشد. همانا كه خداوند به واسطة شما و به دستهاي شريف شما گفته خود را محقق ساخت كه عزت و سرافرازي از براي خدا و رسول و مؤمنين است. ولي افسوس كه منافقين نمي دانند. شادي و نشاط و سرور من از آن است كه توانستم اين نامه را به محضر شريفتان ارسال دارم تا برادران مسلمان در جمهوري اسلامي بدانند كه روح و جان ما با ايشان است. خداوند در سورة حجرات مي فرمايد: اي مردم ما شما را از نر و ماده آفريديم و گروه گروه و دسته دسته قرار داديم تا يكديگر را دريابيد. خداي را شكر كه شناخت شما را بر تمامي جهانيان از سفيد و سياه، از عرب و عجم امكان ساخت و پرچم اسلام را به قدرت شما بر بلنداي مناره ها برافراشت. خدايتان پاداش خير در دو سرا عنايت فرمايد. و مخالفان و سركشان از فرمانتان را مرگ روزي كناد، كه چنين اشخاصي بيقين جاهلند. خداي تعالي فرمود: هر كس كه با پيامبر مخالفت ورزد بعد از آنكه راه هدايت براي او آشكار شد، و را ه غيرمؤمنان را پيش گرفت او را در جاهليت خود ثابت كرده و به جهنمش روانه مي داريم و بدجايگاهيست. سلام خداوند و

ص: 10604

سلام ما بر شما و برتمام مسلمين تحت فرمانتان باد. خداوند بر علمتان افزوده و اسلام را در شرق و غرب عالم را وجودتان پايدار كناد. و هر آنكه با شما در افتاد خدايش او را كافيست و هم او را كفايت است و بهترين ياري كنندگان است و سلام بر فرستادگان خداوند. و پايان گفتار ما همان شكر خداوند عالميان است ارسال كننده نامه: زينت غزالي الجبيلي كشور: مصر زبان: عربي ايران تهران آيت الله امام خميني السلام عليكم و رحمة الله و بركاته براي شما آرزوي توفيق داريم. خداوند به وسيلة شما غم و اندوه را از مسلمين مرتفع نمايد و با حق تأييدتان فرمايد و به وسيلة شما سني و شيعه را در راه تلاش واحد جهت بازگرداندن خلافت و امت واحده، متحد نمايد. اتحاد در صفي كه خداوند متعال مي فرمايد: خداوند از مؤمنين جانهايشان و اموالشان را در مقابل بهشت مي خرد. آنها مي جنگند در راه خدا مي كشند و كشته مي شوند. دعاگوي مسلمان ارسال كننده نامه: يوسف يعقوب رئيس اوغلو كشور: تركيه زبان: تركي استانبولي تاريخ نامه: /1986 3 / 30 بسم الله الرحمن الرحيم امام خميني تهران ايران عيد مباركتان را به حضرتعالي تبريك گفته، از خداوند متعال براي شما عمر تؤام با صحت و عافيت درخواست نموده

ص: 10605

و احترام و محبتهاي خود را تقديم داشته و دستان مباركتان را غرق بوسه مي نمايم. اگر اراده و اجازه بفرماييد جهت دستبوسي و اخذ دعاي خير حضرتعالي، تقاضاي زيارت وجود مبارك را مي نمايم. خداوند بزرگ به شما سلامتي عطاء فرمايد. ارسال كننده نامه: شيخ علي شيخ عبدالعزيز (امام جمعة حلبچه) كشور: عراق زبان: عربي تاريخ نامه: 68 / 4 / 3 بسم الله الرحمن الرحيم انا لله و انا اليه راجعون حضور يادگار محبوب امام حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني حَفظكم الله رحلت پدر بزرگوار و امام قائد و دانشمند زاهد (حضرت امام (ره)) ما را بسيار متأثر نمود، در مصلّي و مراسم تشييع و مراسم هفتمين روز ارتحال در بهشت زهرا شركت كرديم و در هر مراسم بزرگداشت در اينجا و آنجا به تناسب فرصت، شركت مي نموديم اما نتوانستيم عليرغم تلاش خود با شما ملاقات كنيم آن هم به علت كثرت ازدحام جمعيت بود. رحلت امام همچون بازگشتش يك معجزه بود. سلام بر او آن روز كه به دنيا آمد و آن روز كه مبارزه نمود و رهبري كرد و روزي كه از دنيا رفت و روزي كه دوباره زنده خواهد شد از خداوند مي خواهيم كه ايشان را به همراه پيامبران و صديقين و شهدا و صالحين در بهشت

ص: 10606

خويش جاي دهد.ما از اين فاجعة بزرگ بسيار محزون هستيم و اما وجود شما و شاگردان امام همچون آيت الله خامنه اي و مشكيني و اردبيلي و رفسنجاني و نيز وحدت ميان اركان انقلاب اسلامي ماية تسليت و آرامش ما هستيد كه موجب شادي قلب دوستان و وحشت دشمنان شده است. خدا را به خاطر اين نعمت سپاسگزاريم. فرزند گرانقدر امام! ما مشتاق ديدار شما هستيم و اميدواريم كه وقتي جهت ديدار مشخص كنيد و از طريق حضرت حجت الاسلام آقاي موسوي نمايندة امام در كردستان (سنندج) يا از طريق استاندار كردستان به ما اطلاع دهيد. ما در كردستان عراق هستيم و همواره از عاشقان امام بوده و هستيم همين طور آيت الله خامنه اي كه بهتر جانشين براي امام مي باشد كه توسط اجتماع شما برگزيده شد. در پايان به نام تمامي افراد جنبش اسلامي در كردستان عراق كه از مؤسسات جهادي مورد توجه و تأييد امام بود، تحيات خويش را تقديم مي كنيم و اميداوريم كه اين حركت مورد توجه و عنايت خاص شما قرار گيرد. والسلام عليكم و رحمةالله بسمه تعالي حضرت حجت الاسلام و المسلمين حاج سيد احمد خميني (دامت بركاته) السلام عليكم و رحمةالله پس از نوشتن اين نامه در حروف ابجد فكر كردم تا تاريخ وفات امام را استخراج كنم و از

ص: 10607

حروف ابجد، كلمات مناسبي را تركيب كنم كه اين عبارات به نظرم رسيد: 1. خميني با سلامت به بهشت رسيد 2. آن وقت بود كه زمين را برگ سبز پوشاند، خميني به بارگاه اقدس رسيد 3. تاريخ فوت امام بيادم اين بود عهد خميني با خدا بود1

ص: 10608

گلزار نامه ها (19)

18 چكيده: نام و نام خانوادگي فرستنده: مهاجر عراقي در اهواز الزبيديزبان: عربي تاريخ نامه: 6/2/1362 بسم الله الرحمن الرحيم «وَ ان اعتدي عليكم فَاعتدوا بِمثل ما اعتدي علكيم» به نام مهاجران عراقي مقيم اهواز اين نامه را خدمت امام امت رهبر مستضعفين جهان امام خميني مي نويسم و جنايت رژيم بعثي عراق به سركردگي صدام عفلقي را در حق مردم بي دفاع و مسلمان دزفول محكوم مي كنيم. رژيم بعثي چندين فروند موشك زمين به زمين به شهر بي دفاع دزفول روانه ساخت و باعث شهادت عدة كثيري از مردم بي دفاع شد. همچنين بمباران شهرستان پل دختر كه باعث شهادت عدة زيادي از مردم آن شهر گرديد از جمله جنايات رژيم بعثي به شمار مي آيد. در پايان از خداوند مي خواهم كه به خانواده هاي شهدا صبر و استقامت عطا فرمايد. و نيروهاي پرتوان اسلام را در مبارزه با كفار پيروز گرداند مهاجران عراقي از شما مي خواهند كه درس فراموش نشدني به رژيم بعثي عراق بدهيد. آروزي تمام مهاجران عراقي پيروزي جمهوري اسلامي ايران است.»»» نام و نام خانوادگي فرستنده: عيسي مورالسكشور: امريكزبان: انگليسيتاريخ نامه: 14 دسامبر 1979 به آيت الله روح الله خميني رهبر ايران، فرزند عزيز خداوند، صلح و عشق بر شما بادفصل زيبا و مقدس سال، بار ديگر پيش روي ماست. tnevdA [ اعتقاد به ظهور عيسي مسيح

ص: 10609

و چهار يكشنبه پيش از تولد حضرت مسيح] زماني است كه ما قلبهاي خود را براي آمدن نجات دهنده مان آماده مي سازيم. كريسمس وقت است كه پس از حضور او در ميان ما، وجدي آشتي جويانه ما را در برمي گيرد. پس از فرارسيدن سال جديد، تمامي اميدها به سمت روزهاي سلامتي است و تمامي چيزهاي خوبي كه بدليل قرارگرفتن در مسير خوبي هاي خداوند وجود دارد شامل حال ما مي شود.مي دانم چقدر عجيب است نامه اي را از شخصي كه نمي شناسيد دريافت كنيد، اما خداوند مظهر عشق است. اجازه دهيد من خودم را به خدمت شما معرفي كنم. اسم من عيسي مورالس است و از شهر كلتون ايالت كاليفرنيا هستم. من براي خدا كار مي كنم. من اين نامه را از طريق پيام خداوند براي شما مي فرستم.خداوند مي خواهد شما روزي «قديس» شويد و براي او كار كنيد. بنام عيسي مسيح لطفاً تمامي مساعي خود را براي آزادسازي گروگانها بخاطر عشق و عظمت خداوند بكار گيريد.ما با شما در روزهاي tnevda در نمازهايمان شريك هستيم. نمازي كه در آن خداي عزيز را فرا مي خوانيم. اميد است كه او را در مراسم عشاء رباني به شما تجلي يابد. اميد است عشق، منبع جاودانه صلح و قدرت در هر روز شما باشد.خدمتگزار شما در مسيحيتحالا خوش باشيد، فرزند عزيز خداوند.

ص: 10610

براي من دعا كنيد. خداوند به شما توفيق دهد. »»» نام و نام خانوادگي فرستند: دكتر صدقي السعدي كشور: مصر زبان: عربي تاريخ نامه: 5 رمضان 1400 حضرت شيخ جليل القدر آيت الله خميني دامت بركاته تحيتي پاك و اسلامي به خاطر حلول ماه مبارك رمضان. خداوند اين ماه را بر شما و امّت اسلامي در سالهاي آينده نيز قرار دهد و شما را از بديها و گناهان محفوظ بدارد و ما را به شريعت اسلام باز گرداند. براي شما طول عمر همراه با صحّت و عافيت خواهانم. اميدوارم طي ماه مبارك رمضان شما را زيارت كنم. بار ديگر فرارسيدن ماه مبارك رمضان را تبريك مي گويم. والسلام عليكم و رحمةالله و بركاتهمخلص مدير و مؤسس مركز اسلامي لندن »»» نام مؤسسه فرستنده: كليساي اينفينيت اسپريتكشور: امريكزبان: انگليسيتاريخ نامه: رمضان 1403 امام عاليقدر، آيت الله العظمي امام خمينيدوست و برادر عزيز مناجازه دهيد تا عرض كنم كه با توجه به دشمنيهايي كه در ميان اعضاي فاميل [منظور اديان الهي است] بوجود آمده، من واقعاً مضطربم. هيچ مشكلي در بين نيست و اگر هم وجود دارد بسيار ناچيز است. ما همگي به خداوند توانا باز مي گرديم. خدايي كه در كره خاكي در زبانهاي مختلف به نامهاي بسياري ناميده مي شود. شنيده ام كه بيمار بوده ايد، اميدوارم كه

ص: 10611

حالتان بهتر شده باشد. دنيا قادر نيست كه قدرت و نيروي شما را ناديده انگارد. اميدوارم كه خداوند شما را حفظ كند و اميدوارم كه انسان الهي بتواند در گذر از پيچيدگيهاي دروني و بروني، سختيها، دشمنيها و حملات منفي براي انسانها در ايران و در سراسر دنيا صلح به همراه بياورد. بسياري از مردم از عدم شناخت، امنيت مالي و بهبود وضعيت انسان رنج مي برند. من دستيابي به ماديات را با توجه به خطراتي كه كشور شما درگير آن است مشكل مي دانم. خداوند مي داند كه من شناخت خوبي دارم. اگر شما مرا به سرزميني بفرستيد كه در آن خبري از دنياي مادي نباشد، لطف بزرگي را در حق من كرده ايد. جايي كه تبليغات در آن وجود نداشته باشد... بنا به توصيه تان اگر قرآن نيز به من بدهيد، از آن قدرداني مي كنم. من براي بيماري شما دعا مي كنم و گاهي اوقات شخصيت و عكس شما را در جاهاي مختلف مي بينم. اميدوارم كه خالق متعال به شما خوشبختي عطا فرمايد. و سالهاي بسياربسيار زنده بمانيد. همچنين اجازه بدهيد تا بگويم من شديداً با جرياني كه باعث نابودي مردم، خانواده يا جامعه براي دلار باشد، مخالفم. حتي اگر اين جريان در غرب، شرق و حتي دورترين نقطه جهان باشد. من از دوران

ص: 10612

جواني خود را به دست خداوند سپردم و خداوند از راههاي بيشماري كه غير قابل بازگو كردن است، مرا كمك كرده است. من يك سپاهپوستم و فقط جسمم در امريكا از كودكي زندگي مي كند. نسل سياه من بسيار قوي بوده و اين قدرت به من نيز منتقل شده است. سرورم من عاشق شما هستم و به شما احترام مي گذارم. از شما مي خواهم كه سياهپوستان و زنان را در جريان گروگانگيري آزاد كنيد. نمي دانم به چه زباني با شما صحبت كنم ولي مي دانم كه حقيقت خداوند، حقيقتي جهاني است. من تنها انگليسي بلد هستم تا بتوانم با شما ارتباط برقرار سازم. و انگليسي تنها مركبي است كه مي توانم به كمك آن راه بروم. مي دانم كه خداوند سادگي قلب را مي داند، قلبي كه براي همه خير مي خواهد. نكات بسياري را مايلم كه عنوان كنم اما كارهاي روحي و موقتي بسياري دارم كه بايد به آنها بپردازم. اميدوارم كه شما و همكارانتان دورانديش و موفق باشيد تا بتوانيد تلاش خود را براي نهادينه كردن صلح در كشورتان و در خاورميانه بكار گيريد.»»» نام مؤسسه فرستنده: سازمان زنان مسلمان عراقزبان: عربي، 28 رمضان 1406، ارسالي از كشور ايران بسمه تعالي«و قضينا الي بني اسرائيل في الكتاب لتفسدن في الارض مرتين و لتعلن علوا كبيرا...» «فاذا

ص: 10613

جاء الاخره ليسؤوا وجوهكم وليدخلوا المسجد كما دخلوه اول مره وليتبروا ماعلوا تتبيرا».به مناسبت اعلام مبارك روز جهاني قدس... تا آزادي و به فعليت رسيدن وعده نهايي در وارد شدن گردانهاي قدس به رهبري امام امت، پيشگامان پيروزي موعود ان شاءالله به مسئولين محترم جمهوري اسلامي امكانات و آمادگي كامل خود را براي شركت در راهپيمايي كه حضرت امام تا آزادي مسجد اقصي، سكوي معراج نبوي اعلام داشته، اعلام مي داريم. از هر مسلماني كه وظيفه شرعي خود را دانست و مسئوليت خود را در برابر خداوند متعال درك كرد، دعوت مي كنيم تا با تمام توان و حيثيت خود در حمايت از برادران هم عقيده براي از بين بردن اين غده سرطاني و ميكروب فساد كه در كالبد اسلام كاشته شده است، عمل كند.اين روز قدس است... روز اسلام است كه ما را فرياد مي زند و اين سرزمين مبارك وجدان ما را صدا مي زند تا او را از مفسدين پاك كنيم... سرزمين انبيا صدا مي زند تا نماز را در آن سرزمين به همراه قواي اسلام، پيروزمندان خلف امام خميني، برپا داريم.نام و نام خانوادگي: رشيد امام (مفتي مسجد دهوك)زبان: عربيتاريخ نامه: 25/9/75 بسم الله و بالله درود و سلام به تمام كساني كه خواهان اسلام و مسلمين و شما هستند.روي برگردانيم از

ص: 10614

كساني كه عليه شما جنگ مي كنند، كه دنيا و آخرت خود را به مخاطره مي اندازند.شما دعوت مي كنيد همه مسلمانان را براي اتحاد و همبستگي و با تشكيل كنفرانسهاي همبستگي و ناميدن يك هفته به اسم هفته وحدت از اتحاد و همبستگي استقبال مي كنيد. شما از عمل كنندگان به اسلام و گفته قرآن كريم هستيد و اكراه و روي گرداني مي كنيد از دشمنان اسلام. توفيق شما را از خداوند تقاضامندم.

ص: 10615

گلزار نامه ها (24)

17 چكيده: فرستنده: زاهاري آوانگ فهمي صالح الدين كشور: انگلستان تاريخ: 25 ژانويه 1979 زبان: انگليسي برادر روح الله خميني نوفل لوشاتو، پاريس فرانسه السلام عليكم برادر عزيز شوراي انجمن هاي دانشجويان مالزيايي در بريتانيا و ايرلند ( mppm ) كه نمايندگي 17000 دانشجوي مالزيايي را دارد، در ششمين كنفرانس سالانه نمايندگي خود كه اخيراً برگزار گرديد، قطعنامه اي را در حمايت از مبارزات ايرانيان براي سرنگوني شاه، به منزله يكي از راههاي نيل به حقيقت، عدالت و آزادي صادر نمودند. اين كنفرانس خاطرنشان مي سازد كه: الف) رژيم محمدرضا پهلوي به مردم ايران آزار رسانده و آنان را چپاول كرده است، به فساد و ساير اعمال شرارت آميز دامن زده و مانع جلوه حقيقت و عدالت شده است. ب) امپرياليست هاي غربي بريتانيا، آمريكائيان و امپرياليست هاي شوروي و همكاران توطئه گر صهيونيست آنان در حمايت و حراست از آلت دستشان، يعني شاه، براي حكومت بر مردم ايران متحد شده اند. بيانيه اخير دكتر اوون، وزير خارجه بريتانيا، پرزيدنت كارتر رئيس جمهور آمريكا و برژنف رهبر اتحاد جماهير شوروي سوسياليستي به وضوح نشان دهنده موضع آنان در اعلام همبستگي با يك رژيم فاشيست نظير رژيم شاه و ناديده گرفتن كامل حقوق بشر، عدالت و آزادي از سوي آنان مي باشد. امپرياليست ها براي ادامه كنترل يا حاكميت كامل بر مردم جهان با يكديگر

ص: 10616

ائتلاف كرده اند. ج) مبارزه اخير عليه رژيم پهلوي بدواً متكي بر اين حقيقت است كه مردم ديگر بيش از اين تاب تحمل شكنجه ها و تحقيرهاي رژيم را ندارند بنابراين اين كنفرانس ضرورت اوليه همبستگي كامل مردم ايران را در مبارزاتشان در كسب حق تعيين سرنوشت تأييد كرده و به شوراي انجمن هاي دانشجويان مالزيايي (ام پي پي ام) تأكيد مي كند كه در كنار مردم ايران در تلاش آنان براي تعيين هويت خود، محكم بايستد. (ام پي پي ام) از صميم قلب آرزومند است تمامي آنان كه در اين نبرد درگير هستند، توفيق يابند. سلام و درود ما بر شما باد. ارادتمند شما فهمي صالح الدين زاهاري آوانگ دبيركل ام پي پي ام رئيس ام پي پي ام 1979 1979 فرستنده: دكتر شواقي فوتاكي كشور: ژاپن تاريخ 26/3/1980 زبان: انگليسي حضرت آيت الله امام خميني السلام عليكم و رحمةالله و بركاته بنده مايلم از طرف خود و تمام اعضاي كنگره اسلامي ژاپن صميمانه ترين تبريكات را به مناسبت فرخنده سالروز جمهوري اسلامي خدمتتان تقديم دارم. و همچنان كه به قرن با اهميت پانزدهم هجري نزديك مي شويم شاهد گسترش اسلام در سراسر جهان باشيم. بياييد به مناسبت اين قرن عظيم و هجرت تاريخي انقلابي مسلمانان جهان و پيشبرد وحدت و همبستگي اسلامي خود تجديد ميثاق

ص: 10617

نماييم. دست رحمت قادر متعال به همراهتان باد. والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته رياست كنگره اسلامي ژاپن فرستنده: نائب رئيس كنفرانس شيعيان پاكستان كشور: پاكستان تاريخ: 10 فوريه 1983 زبان: انگليسي آيت الله العظمي امام خميني كنفرانس شيعيان بلوچستان، به همراه تمامي انجمن هاي متحده و جامعه شيعيان پاكستان، تبريكات خالصانه خود را به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايران ابراز مي نمايد. ما به درگاه خداوند براي طول عمر و سلامت شما دعا مي كنيم. اميد است كه خداوند متعال به ايران، پيروزي با شكوه و با ثبات ارزاني دارد. انشاءالله عمر طولاني نصيب شما شود تا تمامي مسلمانان در سراسر جهان تحت هدايت و رهبري پوياي حضرتعالي توفيق يابند و راه صحيح را به سبب پيروي از شما يافته و به اسلام خدمت كنند. اعجاز حسيني نائب رئيس كنفرانس شيعيان بلوچستان كويته پاكستان رونوشت: 1. نماينده امام خميني در پاكستان 2. كاردار دولت جمهوري اسلامي ايران در پاكستان اسلام آباد 3. كنسولگري جمهوري اسلامي ايران در بلوچستان كويته 4. حضرت حجةالاسلام والمسلمين آقاي سيد علي خامنه اي تهران فرستنده: فراو اليزلث كشور: دانمارك تاريخ: 21/4/86 زبان: انگليسي عزيزترين رهبر، آيت الله خميني اميدوارم كه از اين هديه و كارت خوشحال گرديد. من يك پروتستان هستم و فقط براي صلح و آزادي زندگي مي كنم. من

ص: 10618

خيلي خوشحالم كه شما به وطن خود بازگشتيد. خدوند شما را قرين رحمت خويش گرداند و مردم و ميهن شما به نام عيسي مسيح در امان باشند. آمين با عشق اليزلث فرستنده: انجمن دانشجويان اماميه پاكستان كشور: پاكستان زبان: انگليسي روحاني ارجمند آيت الله خميني پاريس با احترام سازمان دانشجويان اماميه پاكستان افتخار مي كند تا بتواند در خدمت شما باشد. سازمان دانشجويان اماميه پاكستان شامل دانشجويان شيعه در دانشگاههاي پاكستان مي باشد و از بدو تأسيس، سعي داشته تا بيداري مذهبي در بين جوانان شيعه بوجود آورد. ما هميشه به نداي علماي مذهبي خود چه در عراق و چه در ايران پاسخ داده ايم. امروزه برادران ما در ايران تحت فشارهاي قدرتهاي امپرياليستي هستند و ما به آنها اطمينان مي دهيم كه پشتيبانشان هستيم. اينجا در پاكستان، بخشهاي مختلف سازمان، در حال رساندن پيغام شما به توده هاي مردم است. ما بار ديگر اعلام خدمتگزاري مي نماييم و منتظر دستورات شما براي ايفا كردن نقش خود در شبه قاره هستيم. به پيوست، عكسها و مطالبي پيرامون فعاليت هاي سازمان دانشجويان اماميه پاكستان ضميمه مي باشد. اين فعاليت ها در جهت درخواست علماي محترم و به پشتيباني مردم بيگناه ايران صورت گرفته كه در نشريات پاكستان به چاپ رسيده است. مخلص شما

ص: 10619

گلزار نامه ها (10)(ترجمه چند نامه خارجي)

21 چكيده: ارسال كننده نامه: دانشجويان لبناني (احمد جابر) كشور: اسپانيا زبان: عربي بسم الله الرحمن الرحيم سپاس پروردگار جهانيان را و درود و سلام بر شريف ترين خلق خدا و عزيزترين پيامبران حضرت محمد (ص) و بر خاندان پاكش. "و اراده كرديم تا بر مستضعفين زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان قرار دهيم". حضرت آيت الله العظمي سيد روح الله الموسوي الخميني دام ظلكم العالي با عرض تحيت جهادي در عصر جديد و پس از پيروزي انقلاب اسلامي مبارك شما، مشعلي از مشعلهاي امت اسلامي افروخته شد. اين مشعل، ظلمت كفر را شكافت. پس از اين حادثه مبارك استعمار غرب و شرق به دست و پا افتاد تا هركجا انقلابي اسلامي يافت آن را درهم شكند اما خداوند متعال در كمين است و ما را وعده ياري داده است كه او بهترين ياور است. ما سازمان جوانان دانشجوي لبناني در بارسلون اسپانيا، تنفر شديد خويش را نسبت به اعمال امپرياليسم آمريكا عليه انقلاب با بركت اسلامي ايران و ساير انقلابهاي اسلامي اعلام مي كنيم. به خصوص عليه دست نشانده آمريكا كه خاك اسلامي را در هم ريخت. خاك پاكي كه كفر و عيش فاسدان را از بين برد و طاغوتهاي كافر را در هم شكست

ص: 10620

و با ايمان ملتش استعمار شرق و غرب را نيز نابود خواهد كرد. و نيز شهادت حضرت آيت الله العظمي سيد محمد باقر صدر (قده) را به دست اذناب امپرياليسم و صهيونيسم در عراق محكوم مي كنيم همچنين شهادت خواهر مجاهدش بنت الهدي را كه با برادر مجاهد خويش نمونه اي بارز از كربلاي حسين و خواهرش زينب (س) بود. همچنين تجاوز حكام عراق به خاك ايران مسلمان را محكوم مي كنيم. همچنين ربوده شدن امام موسي صدر و دو همراهش و تجاوزات حزب بعث به سفارت ايران در بيروت و ملت مسلمان لبنان و تجاوز اسرائيل به جبل عامل را محكوم مي كنيم. ما با خداي متعال و پيشواي خويش آيت الله سيد روح الله موسوي خميني پيمان مي بنديم كه در خط اسلام خواهيم بود و حاضر به تقديم هرچه كه به مصلحت اسلام مي باشد هستيم و آماده فرمان شما و تمامي رهبران حكيم اسلامي در جهان اسلام مي باشيم. از شما تقاضاي كمك به ملتهاي مومن و مستضعف و به ويژه ملت مسلمان لبنان را كه در معرض حملات صهيونيسم و اذنابش در داخل و خارج مي باشد، داريم. اين دشمني با دشمنان اسلام، رضايت خداوند متعال و خير امت اسلامي را در بر خواهد داشت. پيروز باد انقلابهاي اسلامي در همه جاي جهان، ننگ و

ص: 10621

ذلت بر استعمار كافر و جاودانگي و عظمت بر شهيدان نيكوكار. "اگر خدا را ياري دهيد ياري تان مي دهد و گامهايتان را استوار مي سازد". والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته سازمان دانشجويان مسلمان لبناني در بارسلون اسپانيا ارسال كننده نامه: ساوال رولاند اميليه كشور: فرانسه زبان: فرانسه تاريخ نامه: 21 ژانويه 79 آيت الله خميني عزيزم براي كشورت اجر نيكو و سعيد آرزومندم و براي تو بهترين آرزوهايم را در سال 1979 خواهانم. البته با كمي تاخير، اما تا آينده اي دور، دست شما را به گرمي مي فشارم و به اميد ديدار. ارسال كننده نامه: آنتونيو مارتينز كشور: اسپانيا زبان: اسپانيولي تاريخ نامه: 6 مارس 1980 سلام. به جناب آيت الله خميني، رهبر ايران: اين ابيات را با بزرگترين خاطره ها از ملت تان به شما اهداء مي نمايم، به اميد آينده شيرين، خوش و بهتر. دقايق، ساعتها، ثانيه ها را مي شماريم و همه مي گذرند، مانند آفتاب روي زمين كه ما را نااميد و خوشحال مي كند. من آرزو مي كنم كه عشقهاي شما و عشقهاي دنياي گذرا، به تمام روياهاي زيبايتان كه از ذهنتان عبور مي كنند، بپيوندند و هميشه درها و پنجره هاي بازي داشته باشيد تا اكسيژن با مفرح كردن زندگي از مرزهاي طبيعي قلبتان بگذرد و با پرچمي كه شيريني و صداقت را براي مردم ايران اظهار مي نمايد.

ص: 10622

تا در صلح و سازگاري با تمام انسانهايي زندگي كنيد كه كوهها و دره ها را در جستجوي استقلالي زنده و پر از مهر و شفقت مي پيمايند. زندگي مي گذرد و ميرسد. شيريني نيكوكاري. ما انسانها مي شكفيم، در ا نسانيت. ستارگاني كه ما را مي نگرند. با كور كردن دنياي عشق و مهر، توسط بادها و كوهها توسط درياها و دشتها. هرگز، ابدا، خارق العاده اين گلزارگلها چه اوضاعي از زمين از بديها و چيزهاي فريبنده. خوشحالي را مي خواهيم. تنهايي را رها كن، كه براي ملت حزن آور است، و براي شما مهرباني مي خواهد. شكوه اسپانياي من ملت شما را فريب نمي دهد. براي شما خوشبختي آرزو مي كند. زندگيتان طولاني باد. ارسال كننده نامه: روزنامه zaT كشور: آلمان زبان : آلماني امام عاليقدر، ما، گروه مسلمانان آلماني در برلن غربي از تصميم شما بر عليه گناهكار از خدا بي خبر، رشدي، سپاسگزاريم. اين تصميم گيري شما روشن مي كند كه حتي تحت پوشش به اصطلاح آزادي مادي غرب نيز هر علف هرزي اجازه روييدن ندارد. هرچه زودتر رشدي با جهنم آشنا شود، بهتر خواهد بود. درايت شما در خصوص اين موضوع هشداري واضح و نشانه اي از قوت پايان ناپذير اسلام بود و قدرت الهي را به عنوان سرچشمه آفرينش و هستي زا به اثبات رساند. ما ، گروه مسلمانان آلماني در برلن

ص: 10623

غربي، از طريق فعاليتي كه در آن ما كتاب و عكس رشدي را به همراه كتابهاي نويسندگان آلماني نظير كارل ماي، روبرت موسيل، كارل اسيتزكي و رزا لوكزامبورگ يهودي را كه به طور غير شرعي و معصيت بار قصد آلوده كردن اسلام را داشتند، در خيابانهاي برلن به آتش كشيديم و به شما ملحق شديم. تمام رسانه هاي آلمان از اين فعاليت گزارش داده اند. به علاوه ما در يك آگهي روزنامه به استدلالهاي ديني rentsaK hcirE در دفاع از آزادي بيان پاسخ داده ايم. ما نامه سرگشاده اي به تفسيرگر راديويي، nnaMhcirnieH ، نوشته و دلايل عملكرد شما را شرح داده ايم. دست آخر ما از طريق پلاكارت، كورت توخولسكي، سياستمدار گمراه را به خاطر تهديدهايش برعليه شهادت طلباني كه كمر به انجام حكم شما بسته اند، با مجازات و تلافي خداوند تهديد كرده ايم. خداوند را شكرگزاريم كه به ما فرصت زندگي كردن در عصري را داده است كه در آن درخشش وجود شما تمام ملتهاي تحقير شده را خوشبخت مي سازد. از شما به خاطر تمام كلماتتان كه پيام حكمت و دانايي مي باشد، سپاسگزاريم. الله اكبر ارسال كننده نامه: ژان فرسانكور كشور: فرانسه زبان: فرانسه تاريخ نامه: 31 دسامبر 1983 بعنوان يك فرانسوي آرزوهاي خود را در سال 1984 و سالهاي بعد براي ايران و خانواده تان و بويژه خود

ص: 10624

شما كه دائما در معرض خطر هستيد خواهانم. همچنين از شجاعت شما بسيار تقدير مي نمايم. ارسال كننده نامه: عمر المقدر كشور: آلمان زبان: آلماني تاريخ نامه: 6/6/1983 "بسم الله الرحمن الرحيم" معلم محترم، امام عزيز و رهبر انقلاب اسلامي، السلام عليكم پس از ده سالي كه همديگر را نديديم، شما معلم گرامي حتما مرا به خاطر نمي آوريد. نام اسلامي من عمرالمقدر است و من 10 سال پيش يكي از شاگردان اروپايي شما بودم، كه در هامبورگ با بزرگ مرد شايسته امام بهشتي خدمتتان رسيده بوديم. شما به من اجازه داده بوديد، كه هرچند بار خدمتتان بيايم و وقتي كه به مشكلي برخوردم با شما در ميان بگذارم. اكنون آن لحظه فرارسيده كه بايستي با شما صحبت كنم. خواهش مي كنم يا فرصتي به من بدهيد، و يا اينكه بفرماييد كه من در آلمان به چه كسي مراجعه كنم تا درباره موضوعات مختلف با ايشان صحبت كنم; آنچه كه به شما معلم بلند مرتبه مي خواستم خبر بدهم، از شما معلم باگذشت و با محبت خواهش مي كنم; و از شما آرزوي يك يادگاري را دارم. در ارادت خداوند بزرگ باقي مي مانم السلام عليكم و رحمة الله و بركاته ارادتمند شما ارسال كننده نامه: لوتار هل بيگ كشور: آلمان زبان: آلماني تاريخ نامه: 11/1/1984 امام خميني

ص: 10625

بسيار محترم من مايلم براي شما و كشورتان براي سال آينده همه نيكي ها را آرزو كنم. اميد است كشور زيباي شما بزودي در صلح بسر برد و رفورم هاي شما موجب بهروزي ملت گردد. من مطمئن هستم كه شما براي كشور و ملت خود خواهان عدالت هستيد. شما آقاي خميني در چشم من يكي از پر ارزش ترين مردان زمان معاصر هستيد چه كسي فكرش را مي كرد كه شما اين مقدار نقشه كشور خود و خيلي از كشورهاي اسلامي را تغيير خواهد داد. من مطمئن هستم كه تاريخ اين را در سده هاي ديگر نيز نشان خواهد داد. لطفا محبت كرده و براي من يك عكس و امضاء خودتان را ارسال كنيد. من از آن غير قابل بيان خوشبخت و سربلند خواهم بود. با سلامهاي دوستانه ارسال كننده نامه: خانواده والتر الهاردت كشور: آلمان زبان: آلماني تاريخ نامه: 1984 جناب آقاي خميني رهبر والا مقام انقلاب بدين علت كه ما خيلي به شما افتخار مي كنيم، امروز از راه خيلي دور از آلمان غربي بخاطر يك تقاضاي قلبي و شخصي با شما تماس مي گيريم. اميد است اين نامه در حالي كه سلامتي شما بخوبي برقرار باشد بدستتان برسد، زيرا سلامتي ارزشمندترين ثروت در دنيا يا زمين مي باشد. از آنجا كه ما به شما خيلي افتخار

ص: 10626

مي كنيم با يك تقاضاي قلبي سراغ شما مي آييم و آن اينكه ما خيلي علاقمند به داشتن عكسي از شما هستيم. براي اينكه ما شما را كاملا نزديك خودمان داشته باشيم قرار است عكس شما يك محل افتخاري مخصوص در اطاق نشيمن كوچك ما داشته باشد ايكاش ما مي توانستيم يكبار از كشور زيباي شما ديدن كنيم. ولي چونكه ما هر دو بيماري داريم، قادر به انجام سفر چنين دوري ديگر نيستم. مجددا از لطف دوستانه اي كه مي كنيد قلبا تشكر مي كنم. جناب آقاي خميني بسيار گرامي ما با تمام فكرمان نزد شما هستيم. اميد است نصيب و قسمت سالهاي زيادي بنفع شما برقرار باشد و شما به سلامت باشيد زيرا خانواده شما و انسانهاي كشور شما هنوز به شدت به شما نياز دارند. زنده باد انقلاب - پاينده باد ايران - زنده باد مردم كشور زيباي شما با سلامهاي دوستانه خانواده ارادتمند به شما »»» ارسال كننده نامه: ادموند راكوتوسن كشور: ماداگاسكار زبان: فرانسه تاريخ نامه: 2 اوت 1985 حضرت امام خميني، رهبر انقلاب اسلامي ايران بنده را در فضل و احسان خود شريك بدانيد. بدين وسيله آنچه را كه دارم يعني ثمره 35 سال تحقيق بدون وقفه خودم را به حضرتعالي و ملت شما و مسلمانان جهان تقديم مي نمايم. قطعا تكيه گاهي مانند شما در

ص: 10627

بهبود آتيه من تاثير بسزائي خواهد داشت. بزرگترين آرزوي من تمام شدن جنگ ايران و عراق است. من به جهان عرب و مسلمانان ايمان دارم. ضمن تشكر و سپاس شايان از شما، رهبر انقلاب، احترامات فائقه بنده را بپذيريد. ارسال كننده نامه: ابراهيم كشور: اتريش زبان: عربي بسم الله الرحمن الرحيم "امت شما، امتي يگانه است و من پروردگار شمايم پس مرا بپرستيد" (قرآن كريم) حضرت آيت الله امام خميني السلام عليكم و رحمة الله و بركاته خداوند عمر طولاني به شما براي خدمت به امت اسلامي عنايت فرمايد برادر مسلمان! آتش غيرت نسبت به اسلام وجودم را فراگرفته است به خصوص به خاطر اين هندي ملعون"سلمان رشدي" كه به اسلام و مسلمين و كتاب خدا و پيامبر (ص) اهانت كرده است او كسي است كه مي خواهم جنازه اش را زير پاهايم قرار دهم. به خشم كفار سبت به شما به خصوص بزرگترين آنها آمريكا آگاهي دارم. بسيار افتخار مي كنم از درسي كه به جهان داديد تا حدود كفرشان را بدانند. خداوند به شما پاداش خير دهد و امثال شما را زياد كند. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته دانشجوي مصري، ابراهيم (دانشجوي دانشگاه مهندسي وين - مقيم اتريش) ارسال كننده نامه: دوگا سام زبان: فرانسه تاريخ نامه: 18 اكتبر 1987 آيت الله خميني حامي

ص: 10628

اسلام، از خداوند مي خواهم كه نامه من، در كمال صحت و سلامتي به دست شما برسد همه مردم از نقش شما در دين اسلام آگاه هستند. شما نيز پايبند عقيده پيامبر اسلام محمد (ص) هستيد. شما مرد خدا هستيد. به همين دليل است كه شيطان نفاق و كدورت نمي تواند در برابر شما كاري انجام دهد. من با انسانهايي همچون شما همكاري مي نمايم. ما از خداوند براي شما و خودمان طلب ياري داريم. همه نگراني من روي مسئله نشر اسلام متمركز شده است، خواه در اينجا يعني آفريقا و خواه در اروپا باشد. از شما به خاطر عشقي كه به خدا، پيامبرش و اسلام و همه مومنين داريد سپاسگزاريم. . . خداوند پشتيبان شما باشد. ارسال كننده نامه: هور راميرز جيل كشور: اسپانيا زبان: فرانسه تاريخ نامه: 25/9/1988 حضور محترم آقاي خميني بخاطر صلح تازه ايران بايد به شما تبريك بگويم و اميدوارم بخواهيد آنرا براي هميشه حفظ كنيد. اما از مسئله شط العرب خوشم نمي آيد، براي اينكه عراق هنوز از دريا خارج نشده و ضروري و فوري است كه از دريا خارج شود تا صلح صورت گيرد، چرا كه نه! اين كار از نظر من معقول است و از شما هم همين انتظار را دارم. خلاف اينكار يا خطرناك است و

ص: 10629

يا در آينده خيلي دور تحقق پيدا مي كند. بنده عذرخواهي مي كنم. هميشه شما را با آن نگاه زيبا و جذاب و پر از رمز و راز بياد مي آورم. مزاحم شما هور راميرز جيل ارسال كننده نامه: رافائل گوارا بازان كشور: پرو زبان: اسپانيولي تاريخ نامه: سپتامبر 1990 بنام خداوند بخشنده مهربان حجت الاسلام والمسلمين سيد احمد خميني: مفتخريم با سلام و درود خداوند، به شما نامه بنويسيم و مطالب زير را شرح دهم: 1 - در سال 1984 افتخار داشتم به همراه همسرم براي حضور در مراسم يادبود پنجمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي بر حكومت ظالمانه پهلوي، از جمهوري اسلامي ايران ديدن نمايم. در هتل استقلال مقيم بوديم. 2 - ما حدود بيش از 40 سال است كه افشاگري عليه صهيونيسم، امپرياليسم، استعمار، استعمار نو و عمل سيستم هاي ديگر را بسط و توسعه مي دهيم. 3 - جديدترين كتاب ما به احترام امام خميني، با عنوان "تاريخ انقلاب اسلامي ايران" مي باشد. تقاضا مي كنم با سفارت جمهوري ايران در كلمبيا جهت درخواست اطلاعات در مورد اين اثري كه نوشته ايم ارتباط برقرار نماييد. اگر شما نمونه هايي بخواهيد، شما را از آن آگاه مي كنند. 4 - از شما استدعا مي نمايم در اولين فرصت آنچه را كه در زير آمده برايم ارسال داريد: الف :

ص: 10630

موضوعات صوتي - تصويري در مورد زندگي و اثر امام خميني ب: نمونه اي از نوارهايي كه در طول پيروزي انقلاب اسلامي بكار مي روند. سپاسگزاريم اين موضوعات را به سفارت پرو در فرانسه ارسال نماييد، با يادداشتي كه در آن تقاضا شود، توسط واسطه وزارت امور خارجه پرو (آدرس عمومي امور فرهنگي بين المللي) به ما تحويل گردد. پ: خواهش مي كنيم به اين هدايا تمثالي رنگي (روي پارچه) از امام خميني، با يادداشت دست نوشته شما خطاب به جوانان پرو براي برانگيختن آنان جهت تاسيس يك دولت عادل و ضد امپرياليست، اضافه نمائيد. با پارسايي ارسال كننده نامه: روح الله اوجرو كشور: ايتاليا زبان: ايتاليايي تاريخ نامه: 9/2/2000 بسم الله الرحمن الرحيم (جامعه اسلامي ايتاليا) به: عاليجناب محمد هادي عبد خدايي سفير جمهوري اسلامي ايران در واتيكان رم - ايتاليا عاليجناب; از شما بخاطر اينكه مرا بياد آورده و با دعوت جهت جشن سالگرد انقلاب اسلامي مرا مفتخر نموديد سپاسگزارم. از شما همچنين به خاطر ارسال دعوتنامه در سال گذشته جهت شركت در مراسم بيستمين سالگرد انقلاب تشكر مي كنم، متاسفانه آن دعوتنامه روز پس از تاريخ برگزاري مراسم، در سفارت بدست من رسيد. احتراما، وظيفه دارم به اطلاع شما برسانم كه برخلاف پيش بينيهايم به علت عمل جراحي جزيي، احتمالا روز دوشنبه 14 فوريه

ص: 10631

نمي توانم در رم باشم. اگر نتوانستم مهمان شما باشم، يقين بدانيد كه روحا در كنار تمام كساني خواهم بود كه پيروزي افتخار آفرين اسلام در ايران و در نتيجه در جهان را جشن گرفته و بزرگ مي دارند. من افتخار آن را داشتم كه مستقيما آن روزهاي سرنوشت ساز را درك نموده و جهت گفتگويي خصوصي از سوي امام خميني - روز قبل از عزيمت ايشان از پاريس به ايران - به حضورشان پذيرفته شوم. به طور حتم براي شما قابل درك است كه من آن ديدار حدودا يك ساعته را بعنوان مهمترين ساعات زندگيم تصور مي كنم. من از امام خواستم تا مرا متبرك نمايد و او اجابت نمود. از آن لحظه تمام زندگيم بطور اساسي متحول شد. از همان روزهاي پس از ديدار، تمام نيروهايم را بر انجام آنچه ايشان به من پيشنهاد كرده بود، بسيج كردم. به خرج خودم پوستري براي تقدير از پيروزي اسلام در ايران چاپ كردم كه در تمام شهرهاي ايتاليا توزيع شد. نشريه اسلامي "جهاد" را ايجاد كردم كه در تمام جهان از آن صحبت شد و با اين اقدامات هرچند كوچك به كمك الله، چند صد نفر اروپايي به اسلام شيعه گرويدند (به نظر مي رسد كه من اولين ايتاليايي بودم كه به تشيع گرويدم) . اينك

ص: 10632

در واپسين سالهاي زندگي خود، با رضايت خاطر مي بينم كه بذر پاشيده شده ثمراتش را ببار آورده و مسجد ايتاليا جامعه شيعيان قوي است و بخوبي اداره مي شود. جمهوري اسلامي ايران به عنوان حامي هميشگي مظلومين و مستضعفين در مقابل ظالمين، بر پيروزي نهايي مومنان حقيقي در قيام براي آزادسازي بيت المقدس اميدوار است. سال آينده در بيت المقدس.

ص: 10633

گلزار نامه ها (12)

23 چكيده: (ترجمه چندنامه خارجي) ارسال كننده نامه: حنيف جاويد از موسسه تنظيم فدائيان اكبر كشور: پاكستان زبان: اردو محضر مبارك جناب مسئول دفتر حضرت امام - جماران - تهران! 22 بهمن اولين روز استقلال جمهوري اسلامي، روز شادماني آل محمد، روز شكوفائي انقلاب حسين بن علي (ع)، روز پرشكوه عيد حق، روز فتح خون بر شمشير، روز نويد انقلاب مهدي، زمان سرودن بلبلان جنت، جشن ورود نائب حجت، پرتو نور خورشيد عزت، ما اعضاي تنظيم فدائيان اكبر (ع) اين روز پرافتخار را خدمت حضرت عالي تبريك و تهنيت عرض مي كنيم . محضر شما بزرگواران: امام عزيز، دولت جمهوري اسلامي، مراجع عظام، اساتيد حوزه هاي علميه، جانبركفان جبهه هاي عشق و شهادت، مادران انقلابي، خواهران ايثارگر و مومنان و مظلومان جهان اين روز عزيز را تبريك مي گوييم و از قول اميد مستضعفان جهان به محرومين جهان مژده مي دهيم كه انشاالله آن زمان عدل و مساوات فرارسيده كه وعده خداوند تحقق پذيرد كه: "و نريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثين" به اميد پيروزي حق عليه باطل » » » ارسال كننده نامه: علي ماه تكين - شيخ حسن اوغلو كشور: تركيه زبان: تركي استانبولي به عالي ترين مقام رياست جمهوري رژيم شاه را سرنگون نموده و بجايش حكومت

ص: 10634

جمهوري اسلامي را مستقر ساختيد . اين اقدام با شجاعت ملت ايران و در راس آن رهبر ديني شان كه در جنگ بر حق و قهرمانانه اي كه با دشمنان صورت دارند قابل ستايش است، شما با قدرت اسلام وارد صحنه كارزار شديد و بر حق بودن دين اسلام را به تمامي دنيا يكبار ديگر اثبات نموديد . بعد از اين ايمان دارم كه ملت ايران آزاد خواهند زيست . ما با نثار درودي محترمانه بر شما، براي شهدايي كه در اين راه تقديم نموده ايد از حضرت حق طلب رحمت نموده و براي مجاهدين رزمنده آرزوي سلامتي و عافيت داريم . با تقديم احترامات » » » ارسال كننده نامه: خاوير خورخه لوزانو كشور: برزيل زبان: اسپانيولي حضور جناب آقاي خميني، رهبر مذهبي ايران، تهران - ايران همراه با بزرگترين احتراماتم نسبت به شما اين نامه را برايتان مي نويسم . جواني 17 ساله هستم، درس مي خوانم و اين نامه را برايتان مي نويسم براي اينكه آقاي خميني صادقانه ترين تحسيناتم را بحضورتان ابراز كنم . من شما را بخاطر نحوه اداره كشورتان ايران كه قبلا توسط مردان بدي اداره مي شد تحسين مي كنم . اين نامه را براي ابراز احترام به شما مي نويسم و واقعا افتخار بزرگي براي من خواهد بود اگر از طريق پست، عكس

ص: 10635

و امضايتان را برايم بفرستيد . ارسال كننده نامه: ماريل ميلن كشور: كانادا زبان: انگليسي حضور آيت الله خميني، دنياي عجيبي است كه من مي توانم به شخص بزرگي مانند شما نامه بنويسم و آنچه وقاعا براي من جالب است، اينست كه شما رهبر چنين كشور قدرتمندي هستيد و تمامي قدرت خود را بر اساس باورهاي ديني خود استوار نموده ايد . من دنيا و عشق عميق خود را به خداوند با شما تقسيم مي كنم، من به يقين معتقدم كه عشق و عقيده به خداوند با عشق كامل به او امكان پذير است . شما نيز بر مبناي اعتقاد به اين نظريه خارج از محدوده اين عشق كاري نمي كنيد . من خود را بيش از يك تكه گوشت كه محصول يك كشور غني است، چيز ديگري تصور نمي كنم . اميدوارم بتوانم به شما منظورم را برسانم . من واقعا به خاد اعتقاد دارم . آيا ممكن است كه براي من نامه اي بنويسيد . با اين كار شما، من و دوستانم مي توانيم شما را بهتر بشناسيم . من معتقدم كه همه ما در اصل مربوط به يك دنيا هستيم و تمامي اعمال ما بر روي ديگران تاثير مي گذارد . من فكر مي كنم كه جنگ و كشتار موجب بوجود آمدن وحشت عمومي در بين مردم مي شود

ص: 10636

و اين ترس باعث از دست دادن عشق مردم به يكديگر و محيط اطرافشان، همسايه هايشان و آنهايي كه نمي شناسند، مي شود . آيا شما اين طور فكر نمي كنيد؟ من قرآن را بارها خوانده ام و آن را دوست دارم . من مي دانم كه خداوند بسيار عظيم است و وراي درك و فهم ماست . آيا بهتر نيست كه به كشورهاي همسايه خود كمك نماييد . و آنها را براي رسيدن به درصدي از كشور خود ياري نماييد و به آنها انگيزه و قوت قلب ببخشيد؟ با بهترين آرزوها براي باورهاي راستين شما و اميد تحقق همگي آنها . » » » ارسال كننده نامه: ا - زاپيا كشور: فرانسه زبان: فرانسه حضور محترم آيت الله خميني من مادري فرانسوي هستم و مي بينم كه مردم ايران شما را بسيار دوست دارند، به شما اطمينان دارند، من نيز يقين دارم كه شما عدالت گستر هستيد . من مردم ايران را كه خواستار نجات خودشان از زير يوغها و اسارتها هستند و به همه دنيا اعلام مي كنند كه قبل از هر چيز ايراني هستند، درك مي كنم . اما دنيا در حال يك جنگ جهاني است، اين آفتي براي همه ملتها و كشورها و بويژه كودكان است . همچنين قلب ما مادران را به درد مي آورد . ما، مادران

ص: 10637

فرانسوي خواستار دفاع و حمايت از صلح هستيم و مادران دنيا را براي حمايت از صلح جهاني به ياري مي طلبيم . نداي خود را به گوش تمامي روساي مذهبي و نيز شما آيت الله خميني مي رسانيم تا خواسته و اشتياق ما را دريابيد و آن را به همه مادران ايراني ابلاغ نمائيد و از آنها بخواهيد اگر مايل هستند به ما ملحق شوند . شما ايرانيان مي توانيد استقلال داشته باشيد . من عقيده دارم كه همه كشورها دنباله رو شما خواهند بود و در آينده اي نه چندان دور هر كشوري مستقل و قانوني خواهد بود و همه با يكديگر دوست بوده و صلح و آرامش بوجود خواهد آمد . مادري فرانسوي كه با شما همدري مي نمايد و درود احترام آميز خود را نثار شما مي نمايد . ارسال كننده نامه: برونو ايپر كشور: آلمان زبان: آلماني رئيس دولت بسيار گرامي آقاي خميني من به تاريخ و سياست دولت شما بسيار علاقمند هستم . اجازه مي خواستم به شما به مناسبت ششمين سالگرد تاسيس جمهوري اسلامي از صميم قلب تبريك بگويم . اينكه شما توسط صدها هزار نفر در ميدان آزادي مورد استقبال قرار گرفتيد، پيروزي بزرگي براي شما بود . اين طور كه پيداست من هرگز نمي توانم ميدان آزادي، شهر تهران، كشورتان و ملت ايران را از نزديك مشاهده

ص: 10638

و ملاقات كنم . چون به دلايلي هيچوقت موفق به اين كار نخواهم شد . و به همين دليل از شما رئيس دولت بسيار گرامي، خواهش قلبي بسيار كوچكي داشتم . اگر شما تصويري از خود به همراه امضا دست نويس خودتان برايم ارسال فرمائيد، مرا بسيار مشعوف خواهيد كرد و من از هم اكنون به خاطر اين لطف شما از صميم قلب سپاسگزاري مي كنم . با بهترين آرزوها براي شما، كشور و ملت تان و علي الخصوص آرزوي سلامتي و صلح . در انتظار جواب شما خواهم بود . ارادتمند شما ارسال كننده نامه: اريك هونيكر (نخست وزير جمهوري دموكراتيك آلمان) كشور: آلمان زبان: فرانسه تبريك و تهنيت صميمانه اينجانب را به مناسبت اولين سالگرد تاسيس حكومت جمهوري اسلامي ايران پذيرا باشيد . معتقدم كه دوستي و همكاري و روابط صميمانه فيمابين خواست و آرزوي ديرين هر دو ملت ايران و آلمان بوده، در آينده نيز نتايج درخشاني به دنبال خواهد داشت . براي ملت ايران توفيقات روزافزون در راه مبارزه براي استقلال و دستيابي به اقتدار ملي آرزومندم . با تقديم احترامات صميمانه » » » ارسال كننده نامه: مصدق ابراهيم سلطان اقلي كشور: شوروي زبان: روسي آيت الله خميني تهران سرنگوني رژيم شاهنشاهي را به ملت قهرمان ايران تبريك مي گويم و اميدوارم كه ملت

ص: 10639

ايران كشورشان را طوري حفظ كنند كه چنين دوران غم انگيزي همانند رژيم شاهنشاهي ديگر در تاريخ سرزمينشان تكرار نشود . ارسال كننده نامه: اسماعيل سابقي امام جماعت مسجد ايرانيان كشور: تركيه زبان: تركي استانبولي بسمه تعالي حضرت امام خميني به مناسبت هشتمين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي تمامي مسلمانان را تبريك گفته و از خداوند متعال تمنا مي كنم كه اين سالگرد را وسيله اتحاد و يگانگي مسلمانان قرار دهد . امام جماعت مسجد ايرانيان در استانبول » » » ارسال كننده نامه: مركز اسلامي جمعيت طلبه پاكستان كشور: پاكستان زبان: اردو القاب و سلام از طرف همه كاركنان دانشجويان اسلامي جمعيت پاكستان فيصل آباد و صدها هزار جوانان وابسته به اين سازمان در سراسر كشور به عنوان اينكه روح انقلاب اسلامي شما، هستيد دعاگو هستيم . بعد از ارتحال سيد مودودي، فقط شخصيت والاي شما است كه رهبري امت را بعهده دارد و مي تواند عالم اسلام را كه در مشكلات و معضلات گوناگون غرق شده است و احتياج شديد به اتحاد و انسجام دارد نجات دهد . ما جوانان پاكستان به جوانان ايران افتخار مي كنيم كه آمريت و استبدادشان را در كشور خودشان نابود نمودند . و از طريق شما به آنهايي كه جانانه و در راه خدا جان باختند تبريك عرض مي كنيم

ص: 10640

. درجات آنها نزد خداوند متعال عالي است، عالي تر گردد . انشاالله انقلاب اسلامي همه جهان را تحت سيطره خود در خواهد آورد . ما صدها هزار جوانان پاكستان كه دلمان همراه انقلاب و براي انقلاب اسلامي مي تپد در هر مرحله همراه شما و منتظر حكم شما هستيم . اگر موقع آن برسد شما خواهيد ديد كه ما همرزم شما خواهيم شد . ارسال كننده نامه: مجاهدين حكيم خان كشور: تركيه زبان: تركي آيت الله خميني محترم السلام عليكم از خداوند متعال مي خواهيم كه انقلاب به ثمر رسيده توسط شما پر از خير و بركت باشد . ما هم به عنوان ياري كننده انقلاب شما اقدام به نوشتن اين نامه كرديم . » » » ارسال كننده نامه: نسيم . آم . بلچ كشور: امريكا زبان: انگليسي پرزيدنت خميني عزيز من دانش آموز دبيرستان بروكلين سنتر مينه سوتا هستم به ما تكليفي براي مطالعه در مورد دنيا محول شده است . ما بايد نامه اي به شخصيتي بين المللي يا ملي بنويسم . من شما را براي اين كار برگزيدم . من واقعا علاقمند به آموختن درباره اعتقادات ديني شما و بنيادگرايي اسلامي هستم، واقعا از دانستن مطالبي درباره شما و دينتان لذت مي برم بخاطر وقتي كه به من داديد و همكاري شما متشكرم . ارادتمند نسيم آم بلچ

ص: 10641

گلزار نامه ها (15)

13 1 چكيده: (ترجمه چندنامه خارجي) ارسال كننده نامه: مولوي محمد نبي محمدي كشور: پاكستان زبان: انگليسي رهبر معظم انقلاب اسلامي ايران به نمايندگي از طرف اعضا مسلمان و موحد حركت انقلاب اسلامي افغانستان بدينوسيله تبريكات گرم و صميمانه خود را به مناسبت عيد سعيد فطر به حضور حضرت عالي و ملت شريف ايران تقديم داشته براي پيشرفت و ترقي ملت برادر ايران تحت رهبري خردمندانه جنابعالي دعا مي كنم . » » » ارسال كننده نامه: ماريا كريستينا دابلس كشور: آرژانتين زبان: اسپانيايي احتراما و با تمام ارادات قلبي بر فراز فاصله ها گام برمي دارم، به كشور شما مي رسم به كشور زيبا و تنبيه شده اتان و ستايش عميق خودم را خدمتتان عرض مي كنم، ستايشي نامحدود، فورا شما را مي بينم كه مانند ستاره اي ظاهر مي شويد براي اينكه به ملتتان بگوييد كه آماده باشند . مي دانم كه شما براي يك اميدي غيرقابل حل كار مي كنيد ولي تمامي كارهاي بزرگ به اين شكل انجام شده اند . شما در عملتان به روياهايي ماورا زوال و نابودي مي انديشيد كه رسيدن به اين روياها به حقيقت خيلي نزديك است شما با معجزه اطمينان را در ملتتان حفظ كرده ايد كه نان، فقط نان سفره ها را مقدس مي كند و تلاش انساني و خدايي را اندازه مي گيرد و در اين هنگام مي دانستيد و

ص: 10642

مي دانيد كه بايد يار و ياور يكديگر شويد، با دستي ناآرام با تسخير ناپذير، فانوسي روشن بسوي دنيايي بهتر، به وسعت معجزه ... عمل شما ... اميدوارم كه تمام خوبي ها شما را در كار سختتان در اين كشور زيبا، مركز جهان، محل صلح و عشق ياري دهد . پس براي شاعر هيچ چيزي جز شعر باقي نمي ماند . ابديت براحتي باز مي گردد، آسان و قابل دسترسي مثل اين است كه هميشه زندگي كرده بوديد مثل اينكه معماي زندگي حل شده باشد باز شده باشد و ارائه داده شده باشد . مثل اينكه خود زندگي دلش برايمان بسوزد و ما را از دست ضربه ها و جنگ ها آزاد كند . الان ما نياز به شجاعت داريم چراكه آن چيزي كه ما فكر مي كنيم آسان است سخت بدست مي آيد . زيراكه زندگي بدون جنگيدن و نفس نفس زدن، اصلا زندگي نيست . مثل اينكه زمان گم شده باشد يا مثل اينكه وارد سكوتي ناراحت كننده شده باشي، حتي بدون اينكه داشته باشد غروق بدني كه مي خواهد زود بميرد . به اين صورت، مانند طلوعي خستگي ناپذير به سمت شما حركت مي كنم برايتان تمام تحسين و ستايشي را كه در قلب يك انسان مي توان يافت را مي فرستم و دور دست ترين و بهترين آرزوهايم را براي همگي شما مي فرستم

ص: 10643

براي اينكه زندگي تان بتواند انعكاسي باشد از افكار بلندتان و اين آرزوهاي خوب اميدوارم شما و تمام كساني را كه به شما ايمان دارند در اين كار سختتان به پايان خوشي برساند . از اين كشور دو، از امريكايي جنوبي، برايتان محترمانه ترين و علاقمندانه ترين سلامها را مي فرستم، با اين اميدكه روزي كشور شما بدرخشد هرچه دورتر و نزديكتر به ميل و اشتياق من . » » » ارسال كننده نامه: حسن قيوريم كشور: تركيه زبان: تركي استانبولي رهبر محترم ايران اسلامي ماه مبارك رمضان را كه در آن به سر مي بريم از صميم قلب تبريك گفته براي شخص حضرتعالي و ملت ايران سعادت و سلامهايم را تقديم داشته از حضرت حق برايتان نصرت و ظفر آرزو مي نماين . سلام از آن خداست . » » » ارسال كننده نامه: سيد ضيغم عباس زيدي كشور: پاكستان زبان: اردو آداب و سلام بمناسبت عيد سعيد غدير در محضر حضرت آية الله روح اللهامام خميني رئيس جمهور نخست وزير و ديگر حكام بالا و همه برادران ايراني هديه تبريك عرض مي كنم و از درگاه خداوند مسئلت مي نمايم كه به حضرت امام بحق چهارده معصوم (ع) صحت و سلامتي كلي عنايت فرمايد . دشمنان را ذليل و رسوا سازد و اسلام عزيز پيروزتر و سرفرازتر گرداند

ص: 10644

و پرچم اسلام را بر همه پرچمها بلندتر گرداند . » » » ارسال كننده نامه: انجمن زن مسلمان شاخه آلمان - برلين غربي كشور: آلمان زبان: عربي بسم الله الرحمن الرحيم جناب رهبر و امام حضرت روح الله موسوي خميني (ارواحنا له الفدا) سلام بر پيامبر خدا و ائمه ميامين ... سلام بر امام مهدي منتظر (عج) ... سلام بر نائبش امام خميني خداوند سايه گسترده او را بر ما مستدام فرمايد . السلام عليكم و رحمة الله و بركاته: "خدايا اين "ماه رمضان" را آخرين عهد ما به روزه گرفتن قرار نده و اگر چنين قرار دادي پس ما را در اين ماه مرحوم و مورد حمت خود قرار ده و ما را از رحمت خود محروم نگردان" . فرا رسيدن عيد مبارك فطر به شما تبريك مي گوئيم در حاليكه از خداوند عزيز و غفور مسالت داريم كه روزه و اعمال پر بركت شما را مورد قبول قرار دهد . خداوند ما را در عيد ديگر در حاليكه سالم و تندرست باشيم جزو زندگان قرار دهد و پيروزي اش را براي سپاههاي مسلمين در جبهه هاي جنگ تحقق بخشد و بر ما منت بگذارد به اينكه اسلام در عراق عزيز ما حاكم باشد و همه با هم دعا كنيم: "خدايا رغبت داريم كه يك دولت

ص: 10645

كريم داشته باشيم كه با آن با اسلام و اهلش را عزيز داشته و نفاق و اهلش را ذليل و خوار نمائي و ما را از دعوت كنندگان به طاعت تو و دست بگيران به راهت قرار ده و توسط آن كرامت و سربلندي دنيا و آخرت براي ما فراهم كني" . خدايا آنچه از حق به ما شناسانده اي پس به ما تحميل كن و آنچه كه دست ما به آن نرسيده است پس ما را به آن برسان و ما را رحم كن و مورد عفو و بخشش قرار ده چه تو مولاي ما هستي پس ما را بر قوم ستمگر پيروزمند گردان و آخرين دعاي ما اين است كه الحمدلله رب العالمين . والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته ارسال كننده نامه: ژان ژاك متا كشور: فرانسه زبان: فرانسه حضور عالي جناب آيت الله خميني اي فرمانده مومنان، رهبر ملت ايران و رهبر جهان مشرق زمين، به خود اجازه دادم كه اعتقاداتم را براي شما بنويسم . من مذهبي مانند شما ندارم ولي به خداي يكتا و پيامبرانش معتقدم . جواني سي ساله هستم . از پيشاپيش عذرخواهي مرا بپذيريد كه به خود جرات دادم تا براي شما تمام آن چيزي را يك مذهب انقلابي خواستار است بنويسم .

ص: 10646

من هميشه شما و ملت ايران را تحسين مي كنم كه داراي تاريخي با عظمت و غني مي باشد . ما مذهبي مانند شما نداريم ولي براي يك علت مشترك مبارزه مي كنيم يعني حكومتي براي خدا در تمام دنيا . مطمئنم كه مسلمانان و مسيحيان قادر به گسترش همكاري با يكديگر هستند بدين منظور كه امپرياليسم خارجي شرق و غرب را از بين ببرند . من از انقلاب شما حمايت مي كنم . من دوستدار ديدن مردم شما و رهبر عالي مقام شما هستم در واقع، ما خواستار بحث در مورد هياهوي آزادي فرانسوياني هستيم كه پير ملت را محاصره كرده اند . اين فرصتي براي من خواهد بود تا پيدايش انقلاب مسيحيت را كه در غرب رو به زوال است اعلام كنم . بنابراين از شما تقاضا دارم كه در مورد فردي مومن و خدايي هرچند بيگانه صحبت كنيد . با اميد به اينكه كه شما موافقت كنيد تا از ايران ديداري داشته باشم، با كمال درستكاري در هدفي كه منجر به رستگاري روح و شكوه بي كران خداوند مومنان مي شود . بهترين احترامات صميمانه مرا بپذيريد . » » » ارسال كننده نامه: جمعيت اسلامي دانشجويان عراق كشور: ايران زبان: عربي آقايان علما برادران مومن در هر مكاني از جهان اسلام سلام عليكم

ص: 10647

و رحمة الله و بركاته بزودي ماه مبارك رمضان ماه رحمت و مهماني الهي فرا مي رسد . ماهي كه در آن وحي نازل شد و در آن ماه اسلام در جنگ بدر بر كفر پيروز شد و در آن ماه مكه فتح شد . ماه عبادت و جهاد و پيروزي . پس استفاده از سفره خداوند كه ما را در ماه رمضان به آن دعوت نموده از دستمان نرود . ماه رمضان ماه جهاد است قبل از هرچيز، زيرا عبادت در اسلام، جهاد در راه خدا مي باشد . و اوج بندگي و نزديك شدن به خداوند سبحان و بلندمرتبه جنگ با كفر است . كفري كه امروز به صورت استكبار جهاني و مزدورشان صدام نمودار شده است . صدامي كه به طور فعال تلاش مي كند بر انقلاب اسلامي خاتمه دهد، كه امروز انقلاب اسلامي بزرگترين خطر را در برابر منافع استعماريشان ايجاد نموده است . چونكه مرجع و محل الهام همه ملتهاي اسلامي در چگونگي سركوب استعمار با تكيه بر ايمان و بدور از شرق و غرب و افكار منحرفشان، شده است . دشمنان اسلام حرمت جنگ در ماه رمضان را مطرح مي كنند . و تلاش مي كنند ايران را به قبول آتش بس وا دارند . و فراموش كرده اند كه

ص: 10648

بزرگترين پيروزيهاي اسلام در ماه رمضان المبارك صورت گرفت . كه ادعاي دروغين اين منافقان متلبس به لباس اسلامي را ثابت مي كند . اينكه امام خميني (حفظه الله) جمعه آخر ماه مبارك رمضان را به عنوان روز قدس اعلام كرد خواست مسلمانان را متوجه سازد كه قدس عزيز از طرف صهيونيستها غصب شده است و ضرورت جهاد در راه كنترل آن را مطرح كرد . در پايان آرزو داريم كه طاعات شما نزد خداي سبحان و بلندمرتبه قبول باشد و خداوند اسلام و مسلمين را پيروز فرمايد و عمر امام خميني را تا ظهور حضرت مهدي طولاني فرمايد . جمعيت اسلامي دانشجويان عراقي » » » ارسال كننده نامه: رضا علي هيريدجي رئيس هيئت اسلامي ماداگاسكار كشور: ماداگاسكار زبان: انگليسي به آيت الله عظمي سيد روح الله الخميني، ايران السلام عليكم: اجازه بدهيد روز عيد فطر را به شما و همه مومنان تبريك بگوييم . آرزومنديم كه به لطف خداوند متعال، سلامت باشيد . و همه مومنين و مقلدين شما در ماداگاسكار با من همصدا شده و براي شما همه خوبيها را آرزو كرده و به درگاه خداوند تعالي دعا مي كنند كه به شما عمري طولاني براي هدايت همه مسلمين در راه راست اعطا فرمايد و اسلام پيروز گردد . والسلام

ص: 10649

عليكم و رحمة الله و بركاته ارسال كننده نامه: محمد السلام ابوبكر كشور: لسوتو زبان: انگليسي عاليجناب سيد احمد خميني السلام عليكم والرحمة الله عيد فطر مبارك به نمايندگي از جانب جمعيت مسلمانان لسوتو و خود، تبريكات صميمانه م را پذيرا باشيد . بهترين آرزوها و تبريكاتم را در عيد فطر بذيريد . خداوند به شما توفيق و بركت عطا فرمايد » » » ارسال كننده نامه: رئيس جمهور گينه كشور: گينه زبان: فرانسه حضرت امام خميني عيد سعيد فطر را از طرف خودم، ملت و دولت گينه به شما و ملت مسلمان ايران تبريك عرض نموده، سلامتي و تندرستي جنابعالي و پيشرفت و موفقيت بيشتر مردم مسلمان ايران را از درگاه خداوند بخشنده و مهربان خواستاريم . » » » ارسال كننده نامه: جانر ديوتيلي كشور: تركيه زبان: تركي استانبولي استاد شريف و گرانقدر رهبر بزرگوار آيت الله خميني اولا از خداوند متعال آفريدگار بما صحت و سلامتي تان را با تمامي وجودم خواستارم . ضمن اينكه بطور خصوصي از دستان مباركتان مي بوسم مطمئن هستم كه نامه مرا با دقت مطالعه خواهيد نمود . خداوند در همه جا حاضر و ناظر و منزه از مكان است . امروزه دنيا در مقابل آباد كنندگان و نابودكنندگان در وضعيت دوگانه اي به سر مي برد .

ص: 10650

حضرتعالي با پي ريزي انقلابي آگاهانه با جسارت تمام در مقابل حاكميت مسلط و مطلق نابودكنندگان دنيا، زمام امور حاكميت را بدست گرفته و دوباره دنيا را به مسير سازندگان و آباد كنندگان هدايت كرديد واين حادثه بزرگي در تاريخ بود . براي افراديكه به فهم اين موضوعات پي برده ند و آنها را درك مي كنند پيش خداوند و خواص مسلمانان در حقيقت حادثه در خور توجه و شايان اهميتي تلقي مي شود . ابتدا ضمن شروع نامه ام فكر مي كنم كه معرفي ام به شما خالي از لطف نباشد . غلامتان 30 سال سن دارد . با وجود اينكه تمام غرب را گشته ام و تمامي ارتباطات بحث انگيز زندگي ميان مسيحيان و مسلمانان را با لذت مطالعه كرده ام باز هم در حين نوشتن اين نامه به حضورتان عليرغم سكونت در وطنم باز هم تحت شرايط سنگيني و مشكلي به سر مي برم زيرا طرف راست و چپم پر از طرفداران غرب هستند . اكنون در تركيه خيلي از مسلمانان محترم و صاحب نفوذ و معتقد شما را مثل من تقدير مي كنند وجود دارند . نهايت اينكه خيلي از آنها مثل من احترامات و علاقه خود را در درونشان مخفي نگه مي دارند . زيرا تركيه بازي بزرگ و مدت داري را پشت سر نهاده است . چگونگي انجام اين بازيها و نحوه

ص: 10651

اجرا شدنشان را از طرف چه كساني من خيلي خوب مي دانم . فقط سرتان را درد نياورم تمام جزئيات و تفصيلات بازي هاي انجام شده را تا باريكترين نكته اش و عين حال كه بخوبي مي دانم اما نمي توانم همه چيز را به محضرعاليتان بنويسم . زيرا با وجود اينكه مي خواهم يك سري از موضوعات بسيار مهم را به اطلاعتان برسانم امكان ذكر همه چيز در نامه ام وجود ندارد . چونكه اين نامه ايكه اكنون برايتان مي فرستم تا به دست شما رسيدن آنها از باز شدن و خوانده شدن آن مطمئن نيستم . بدين دليل با وجود همه چيز يك مسئله بسيار مهم وجود دارد كه بايد به آگاهي تان برسانم و نمي توانم از نوشتن آن صرفنظر كنم . بخاطر استواري و استحكام، حيات مجدد، بيداري و هوشياري جهان اسلام وجود افراد بسيار كمي كه افكار شما را جذب نموده و مثل من با تمامي وجود براي حمايت و پشتيباني شما بپا خواسته باشند را باور دارم . اما مهمترين مسئله در تمامي كشورهاي دنيا و از ميان تمامي مسلمين پيدا كردن مسلمانان خاص است و با كمك مسلمانان خاص جدا كردن مسلمانان طرفدار غرب و يا طرفدار مسكو يعني افراد سايه صفت مي باشد . از ميان تمامي مسلمانان دنيا و جمع كردن مسلمانان خاص در

ص: 10652

يك طبقه و ميدان خاص، يافتن قدرت تشخيص و درك و آگاهي و سنجش توانائيهاي آنها ضروري است . بعد از اين مرحله هركسي با كمك يك رمز مخصوص اطلاعاتي ميان خودشان به رد و بدل كردن اطلاعات مهم بپردازند . زيرا مدل مورد بحث بر عليه تمامي مسلمانان معتقد در دنيا در حال اجرا شدن مي باشد . و در حال حاضر نيز اجرا مي شود اهداف اساسي انسانهاي حيوان صفت تحريك مسلمانان خود فروخته و ساده لوح در مقابل مسلمانان معتقد مي باشد . و مسلمانان ساده لوح اشباح مانند سايه صفت اگر لازم باشد با پول و اگر لازم باشد توسط طرفداران غرب، يك مشت انسانهاي حيوان صفت، مورد استفاده غرب واقع شده و سياست كشتار مسلمان توسط مسلمان را اجرا مي نمايند . پدر محترم و گرانقدرم! بخاطر احترام و تقدير به شما حضرتعالي را پدر خطاب مي كنم . شما دولت اسلامي را بنا نهاده ايد . من تمامي مسلماناني كه ماهيتي مثل شما دارند بعنوان دوست قبول نموده و به سينه ام مي فشارم و از اينكه شما نيز مرا بعنوان دوست صميمي به سينه خود خواهيد فشرد از صميم قلب به اين كار ايمان دارم . در ميان چيزهائيكه مي خواستم برايت بنويسم آنقدر موضوعات مهمي وجود دارد كه جا دادن هريك از آنها

ص: 10653

در سطرهاي يك نامه امكان پذير نيست . همچنين بخاطر احتياط كه بايد بخرج بدهم . بخاطر همين بخاطر رضاي خدا از شما مي خواهم به من اجازه بدهيد تا به ايران بيايم و اين نامه را توسط سفارت كبير ايران در آنكارا به حضورتان ارسال مي دارم . خواهش من از شما آمدن به نزدتان جهت دستبوسي حضرتعالي مي باشد . ضمن آرزوي سلامتي و صحت براي حضرتعالي مي خواهم در ايران بطور مفصل در مورد هر موضوعي بصورت مستقيم گفتگو نمائيم . من بعنوان دوست مخصوص شما هستم كه حقيقتا مي توانيد به من اعتماد و اطمينان داشته باشيد . اين تنها آرزوي من از شماست . بخاطر اينكه خيلي راحت از تركيه به ايران بيايم و از مرز به آساني رد شوم يك برگ اجازه نامه (دعوت نامه) درخواست دارم كه از طريق سفارت كبير ايران در آنكارا در اختيار من قرار گيرد . با احترام و درود عميقترين محبتهايم را تقديم مي دارم . سلام و درود خدا بر شما باد . براي سلامتي و صحت تان دعا مي كنم برادر مسلمانتان و شهروند جمهوري تركيه - جانر ديوتيلي استاد بزرگوار و ارزشمندم . براي اطلاع و آگاهي حضرتعالي در چهارمين صفحه نامه ام يك مسئله ديگر را نيز ذكر مي كنم . بعد از آمدنم به پيشتان و

ص: 10654

دستبوسي حضرتعالي مي خواهم بعنوان جوان مسلمان ترك از ايران به افغانستان با طيب خاطر جهت كمك به مسلمانان مقاوم افغانستان كه جهت آزادي و وطن خود مي جنگند رهسپار شوم و در صفوف آنان و همگام با آنان به جنگ بپردازم نيت و هدف اساسي من اين است . مي خواهم هم در كنار مسلمانان در جنگ شركت كنم و هم در قلعه خيبر مقدس دو ركعت نماز بگزارم و تكبير بگويم . قلعه خيبر در زندگي من داراي جايگاه خاصي است . استاد گرامي! بدليل اينكه عربي نمي دانم بالاجبار تركي مي نويسم . در 2 سالگي ام پدر و مادرم از همديگر جدا گشته اند و من يتيم و بي كس مانده ام پدر بزرگ و مادر بزرگم مرا بزرگ كرده اند . 23 سال قبل در 7 سالگي ام پدر بزرگم مرا پيش خود مي نشاند و در دكان بقالي خود با خاطرات حقيقي چهار خليفه و همچنين كتابهاي قديمي مرا تعليم مي داد . (حضرت ابوبكر - حضرت عمرالفاروق - حضرت عثمان و مخصوصا فاتح قلعه خيبر حضرت علي) با شمشير دولبه اش براي اسلام قلعه خيبر را فتح نمود . سرور گرامي قبل از پايان دادن به سطرهايم براي صحت و سلامتي تان به درگاه خداوند دعا مي كنم به رهبر شريفي مثل شما دنياي اسلام نياز دارد . وجودي

ص: 10655

در خور لايق اسمتان هستيد به گفته آيه كريمه پاسخ جواب الجواب است . يعني نفسي كه گرفته و پس مي دهيم با عميق ترين محبتهايم . آيت الله خميني ارسال كننده نامه: دانشجويان رشته زبان و ادبيات فارسي كشور: لبنان زبان: فارسي بسمه تعالي "اسرائيل بايد از بين برود" الامام الخميني السلام عليكم و رحمة الله و بركاته سلام به رزمندگان جان بركف در جبهه هاي حق علي باطل . ما دانش آموزان كلاس فارسي در لبنان عيد بزرگ مبعث را به حضرت مهدي (عج) و نايب بر حقش امام خميني و شما رزمندگان و پاسداران خون شهدا تبريك مي گوييم ما به كمك شما رزمندگان و پاسداران نياز داريم تا اسرائيل غاصب را از لبنان و قدس عزيز خارج كنيم انشا الله به پيروزي خون بر شمشير در لبنان و سراسر جهان . خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار1

ص: 10656

گلزار نامه ها (16)

16 1 چكيده: (ترجمه چندنامه خارجي) ارسال كننده نامه: اريش هونه كر (رئيس شوراي دولتي جمهوري دمكراتيك آلمان) كشور: آلمان زبان: فرانسه آيت الله العظمي امام خميني; تبريك و تهنيت صميمانه مرا به مناسبت اولين سالگرد تاسيس حكومت جمهوري اسلامي پذيرا باشيد . معتقدم كه دوستي و همكاري و روابط صميمانه فيمابين خواست و آرزوي ديرين هر دو ملت ايران و آلمان بوده، در آينده نيز نتايج درخشاني به دنبال خواهد داشت . براي ملت ايران توفيقات بيشتري در راه مبارزه براي استقلال و دستيابي به اقتدار ملي آرزومندم . با تقديم احترامات صميمانه » » » ارسال كننده نامه: هيئت مالزيائي شركت كننده در پنجمين سالگرد انقلاب كشور: مالزي تاريخ: 22/11/1362 زبان: انگليسي دفتر حضرت امام خميني - تهران بدينوسيله هيئت مالزيائي شركت كننده در بزرگداشت پنجمين سال پيروزي انقلاب اسلامي و كنفرانس انديشه اسلامي تبريكات صميمانه خود را به حضور رهبر معظم انقلاب حضرت امام خميني به مناسبت اين رويداد فرخنده عرض مي نمايد . همچنين به روان پاك شهدا و به خانواده هاي آنان و ملت ايران درود مي فرستد و حمايت كامل خود را از انقلاب اسلامي اعلام و جنايات رژيم صدام را محكوم نموده و پيروزي انقلاب اسلامي را از خداوند مسالت مي نمايد . ما همچنين آمريكا را بخاطر اقدامات استعمارگرانه

ص: 10657

خود در تمام نقاط جهان محكوم مي كنيم و پيروزي مردم فلسطين، لبنان و افغانستان را از خداوند متعال مي خواهيم . هيئت نمايندگي كشور مالزي - تهران » » » ارسال كننده نامه: بتيناگرومر كشور: اتريش تاريخ: 13 مارس 1987 زبان: انگليسي روحاني عزيز تبريكات قلبي مرا بخاطر نتايجي كه در طول دوره هشت سال جمهوري اسلامي ايران بدست آورديد بپذيريد . از خداوند متعال خواستارم كه تمامي مصائب را از جمهوري اسلامي ايران دور گرداند و به او قدرت دهد تا تمامي دشمنان را از مرزهاي اسلامي به عقب بنشاند . لطف و مرحمت خداوند بر شما و مردم شجاع و مسلمان ايران باد . » » » ارسال كننده نامه: استون مونتين كشور: امريكا تاريخ: 24 نوامبر 1988 زبان: انگليسي آيت الله خميني اولين كريسمسي كه در كنار هم باشيم، يك آرزوي خاصي به حقيقت مي پيوندد، زمان شاد، شادتر مي گردد، بخاطر اينكه دو نفر از آن بهره مي برند، اولين كريسمس كه در كنار هم باشيم، يك روز شادي و خوشحالي است، اميد است كه با خاطرات همراه شود، تا قلبت را در تمامي سال گرم نگاه دار » » » ارسال كننده نامه: مري كشور: انگلستان تاريخ: 6 آگوست 1987 زبان: انگليسي آيت الله خميني "اميد است، روز تولد شما، شادي ترين هاي زندگي را برايتان

ص: 10658

به همراه داشته باشد . " شعر: زمين رويائي دارد; تا همه ميزها را مملو از نان و شراب زندگي كند، همه جنگلهاي وحشي را رام نمايد، كويرهاي خشك و سوخته را با چشمه سارهاي جوشان، نيروئي تازه ببخشد . زيبايي خالق خود را با برگ و گل و ميوه و وفور نعمات زندگي آشكار نمايد . پلي ساخته و آبريزها را به هم بپيوندد . تمام قلبهاي انساني را متحد سازد تا به ستايش او بپردازند، ستايش كسي كه به ما قدرت انجام وظيفه اي كه در اولين روز جهان آغاز گرديد، عنايت فرمود . سلام بر شما باد، هميشه پايدار باشي . » » » ارسال كننده نامه: ديانا هسلي كشور: آمريكا تاريخ: 18فوريه 1980 زبان: انگليسي آيت الله روح الله خميني اين كارت تبريك را همراه با عشق براي تو دوست بسيار عزيزم مي فرستم . اميدوارم خبر سلامتي تو را به زودي بشنوم . در نتيجه، اميدها و آرزوهايي كه براي تو در ذهن پروراندم و عباداتي كه بخاطر تو انجام دادم، بيهوده تلف نشده باشد . خداوند تا پايان همراه تو باشد و اميدوارم كه اين كارت تبريك تو را خوشحال سازد . متن چاپي: اگر زماني احساس كردي كه عباداتت شنيده نمي شود، به ياد داشته باش كه خداوند در حال

ص: 10659

شنيدن آن است و او تمامي كلمات تو را مي شنود . خدا گاهي تمامي آنچه را كه آرزو كرده اي عطا نمي كند، اما اميد استجابت داشته باش . خداوند در عشق و خرد خويش، تمامي آنچه را كه براي تو خوب است مقدر مي سازد . ايمان تو به خداوند مستدام باد . اميد است در روزهاي سختي، خداوند از راههاي مختلف تو را ياري نمايد . » » » ارسال كننده نامه: راجر ديكنسون كشور: آمريكا زبان: انگليسي آيت الله روح الله خميني عشق در هواي كريسمس است، عشقي دلگرم كننده و دگرگون شده، اين عشق زمين را به سر حال آورده، از زمان شب تولد . فرزند عيسي، پسر خداوند، به هنگام كريسمس آوازي در قلبهاي ما وجود دارد، آوازي كه بالا برنده و خوشحال كننده است آوازي بهشتي كه دوازده ماه تمام به طول مي انجامد، اميد است كه در روز كريسمس در قلب شما جاري شود . » » » ارسال كننده نامه: خانم و آقاي فوتي كشور: قبرس تاريخ: 1360 زبان: انگليسي آيت الله عزيز، كريسمس بر شما مبارك . ما براي شما آرزوي سال خوبي را داريم و اميدواريم كه تمامي خانواده شما در ايام كريسمس زمان خوبي را سپري كنند . با عشق فراوان - از طرف كيپروس و

ص: 10660

كريستينا » » » ارسال كننده نامه: آقا سيد حسن فاضل و سيد محمد جانفي كشور: پاكستان تاريخ: 12/12/57 زبان: انگليسي حضرت آيت الله العظمي آقاي روح الله الموسوي الخميني با كمال خوشحالي تبريك خود را به سبب پيروزي مردم ايران ابراز مي داريم . نهضت آزادي خواهانه مردم مسلمان ايران، نهضتي بود كه سرانجام تاريكي و طاغوت را شكست داد . زند باد رهبر الهام بخش حضرت امام خميني! مردم پاكستان در كنار مردم ايران و رهبر معظمشان حضرت امام خميني هستند . مردم پاكستان آرزوي موفقيت براي جمهوري اسلامي دارند . سعادت و سلامت جنابعالي را از خداوند متعال خواستاريم . » » » ارسال كننده نامه: محمد يوسف كشور: هند زبان: عربي محضر برادر بزرگوار، صاحب فضيلت علامه آيت الله روح الله الخميني الموسوي محترم - حفظه الله - السلام عليكم و رحمة الله و بركاته - حمد و سپاس خداي را كه ما را به راه راست هدايت فرمود و سلام و درود به رسول گراميش و خاندان و اصحاب آن حضرت . به محضر مبارك شما از طرف خودم و از طرف جمعيت اسلامي هند، خالصانه ترين تبريكها و گرمترين سلامها را به مناسبت عيد سعيد قربان، تقديم مي دارم و از خداوند متعال مي خواهم كه ما را رحمت عطا فرموده و همگي

ص: 10661

ما را توفيق دهد تا صورت زنده آيه كريمه زير باشيم: "نماز و عبادات و زندگي و مرگم از براي خداوند دنيا و آخرت است . خداوند حفظتان كند والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته » » » ارسال كننده نامه: جمعيت زنان اسلامي حزب الله لبنان كشور: لبنان تاريخ: 4/12/64 زبان: عربي بسم الله الرحمن الرحيم حضرت آيت الله العظمي رهبر امت اسلامي امام خميني دام ظله العالي . به مناسبت سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي از سوي جمعيت اسلامي زنان لبنان به محضر امام زمان (عج) و به حضور جنابعالي و ملت مسلمان جمهوري اسلامي ايران از صميم قلب تبريك و تهنيت عرض مي شود . و به همين مناسبت از خداوند عزوجل مسئلت مي نمائيم كه نصرت و ياري اش را براي دولت بقيةالله الاعظم در سرتاسر زمين در غلبه بر همه مستكبران جهان تمام و كامل نمايد . » » » ارسال كننده نامه: جامع اسلامي حقوق بشر كشور: آمريكا زبان: عربي حضرت امام خميني، جماران، تهران، ايران: بمناسبت روز قدس، عهد و پيمان خود را با شما در جهاد براي آزادسازي قبله اول مسلمين و همه سرزمينهاي اسلامي مخصوصا عراق عزيز، تجديد مي كنيم، عراقي كه وجود بعثيهاي كينه توز آن را آلوده ساخته . » » » ارسال كننده نامه: اي . اوه نجد

ص: 10662

كشور: تركيه زبان: تركي استانبولي بسم الله الرحمن الرحيم استاد بزرگوار حضرت امام خميني براي شما و براي وجود شما دعا مي كنم . عيد مبارك رمضان را به تمام ملت ايران و جنابعالي و تمامي ملتهاي مسلمان تبريك مي گويم . دستان مباركتان را مي بوسم . ايرانتان هميشه پايدار و جاويد باشد . شما و ملتتان هميشه در صلح و امنيت باشيد و كشورتان آباد باشد . با نهايت احترام » » » ارسال كننده نامه: فضل موسي بخيت كشور: سودان تاريخ: فروردين1358 زبان: عربي بسم الله الرحمن الرحيم جناب امام بزرگوار آية الله خميني بهترين درودها و تهيات اسلامي را خدمت جنابعالي عرض مي نمائيم . السلام عليكم و رحمة الله و بركاته - درود و سلام بر شخصيت كم نظير . شما كه رونق و عظمت را به اسلام بازگردانديد . شما كه دين و دولت اسلامي ما را عزت و بزرگي بخشيديد . خداوند شما را در پيمودن راه راست از خطا و اشتباه باز دارد . بواسطه فضل و رحمت شما به تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم عظمت و بزرگي عطا فرمايد . بسيار خرسندم كه فرصتي دست داد تا بتوانم اين چند سطر را خدمت شما بنويسم . من نيز مانند ساير مسلمانان در سراسر سرزمينهاي اسلامي روزي كه

ص: 10663

خبر پيروزي انقلاب اسلامي را به دست شما كه نظام ملحد سابق ايران را شكست داديد شنيدم، بسيار خوشحال و مسرور گرديدم از حسن تصادف، در روز پيروزي انقلاب اسلامي من صاحب فرزندي شدم و به ميمنت مصادف شدن تولد فرزندم با اين روز بزرگ و به جهت تمين و تبرك، نام شما را (روح الله) بر او نهادم، شما به اسلام عزت و اقتدار بخشيديد و شما الگويي عظيم و بي نقص براي تمام مسلمانان جهان، به حساب مي آييد من نامه ام را با دعائي در حق شما به پايان مي برم . از خداوند مي خواهم كه به شما توفيق عطا فرمايد . » » » ارسال كننده نامه: ليلي نعمه (يكي از دانش آموزان مدرسه امام حسين (ع) در جنوب لبنان) كشور: لبنان تاريخ: 12/2/1979 زبان: عربي به مناسبت پيروزي انقلاب ايران به رهبري امام خميني خميني اي آقاي ما اي كسي كه انقلابش به حسين (ع) شبيه است اي كسي كه جدش پيامبر خداست آن كسي كه منبع قدرتش مي باشد مردم از شما طلب ياري كردند و شما به پا خاستيد بر عليه پادشاه پادشاهان و از قدرت او نترسيديد پايه هاي تخت شاه به لرزه افتاد و ديكتاتوري اش برچيده شد بختيار تو كيستي كه بخواهي بايستي در برابر كسي كه از خدا

ص: 10664

مي ترسد شاه مضطرب شد و به كنار رفت پس پيراسته است خدا به خاطر قسمتش اي پيشواي انقلابي به پيش! خدوند تو را مراقب باشد و خيرش شامل تو همه ما به تو آزاديخواهانه مي نگريم از غرب و تاريكي اش الله اكبر! الله اكبر! در ايران حكومت كفر برچيده شد اين به خاطر فضل خداي سبحان و عقل و نبوغ سيد ما مي باشد اي ياور اسلام، دوباره عطر را از شكوفه اش برگير آنان را آموخت كه چگونه مسلمان باشند نيرومند در خدمت اراده اش حق را به آنان آموخت كه عبارت است از راه مستقيم به سوي رحمت و بهشت خدا بر شهيدان همراهت گوارا باد رحمت و آرامش الهي شما بهترين امتي هستيد كه قيام كرديد و از شاه و سرزنشهايش نترسيديد چرا كه قرآن راه شما بود و سخنان و حكمت خدا پس خداوند بهترين پاداش را به شما بدهد از سوي پيامبر و امتش » » » ارسال كننده نامه: گروه مقاومت شهر شامله لبنان كشور: لبنان تاريخ: 13 جمادي الثاني 1407ه زبان: عربي بسمه تعالي خدمت امام امت رهبر مستضعفين در دنيا نائب بر حق امام زمان (عج) بر روي زمين و بپا دارنده نهضت اسلامي در قرن حاضر جناب آيت الله روح الله موسوي خميني (كه سايه پربار جنابعالي مستدام باد) سلام

ص: 10665

عليكم و رحمة الله و بركاته هشتمين سالگرد پيروزي انقلاب مستضعفين بر ضد مستكبرين، انقلاب اسلامي ايران و سالگرد تاسيس جمهوري اسلامي ايران با رهبري و ارشادات حكيمانه جنابعالي فرا رسيد . خداوند متعال اين انقلاب را حفظ نمايد سالگرد پيروزي انقلاب فرا رسيد . در حاليكه استكبار جنايتكار جهاني روز به روز بر تهاجمات و جناياتش بر عليه ملل مستضعف مي افزايد . استكبار قصد دارد كه ملل اسلامي را ضعيف كند و تخم ياس و نا اميدي در دل مبارزين بيافكند چراكه از قيام و پيروزي مستضعفين كه از انقلاب مقدس اسلامي شما براي قيام آزاد ساختن خويش از يوغ استعمار الگو و قدرت مي گيرند، هراس دارد و هراس آنها بيشتر به اين خاطر است كه تشكيل حكومت اسلامي در هر كشوري باعث جاري شدن حكم ايمان و عدالت و آزادي در آن كشور مي گردد . فرا رسيدن سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي را به شما و ملت مسلمان و مبارز ايران تبريك عرض مي كنيم ما چون هميشه رهبري حكيمانه و شجاعانه شما را با جان و دل مي پذيريم و با شما تجديد ميثاق مي كنيم تا در ميدان نبرد حق عليه باطل حق را ياري نماييم و مطمئن هستيم كه حق در اين نبرد پيروز و فاتح است و از

ص: 10666

خداوند متعال مي خواهيم كه به انقلاب اسلامي ايران مجد و عظمت عطا فرمايد و اين انقلاب را در جنگ تحميلي ياري نمايد و با آزادي قدس شريف و خواري و شكست اسرائيل، به اسلام و مسلمين عزت و سربلندي عطا فرمايد و با از بين بردن طاغوتيان و پيروزي و سروري حكومت عدل الهي، به مستضعفين احسان كند . خداوند شما را حفظ نمايد و ياري كند و امت اسلامي را بوسيله شما ياد مي كند و سايه شما را تا ظهور مهدي (عج) دائمي و هميشگي گرداند . درود و سلام بر مسلمانان مبارز و درود بر ارواح طيبه شهدا والسلام علكيم و رحمة الله و بركاته ارسال كننده نامه: دكتر رامز مزيد الاتايي (رئيس جمعيت اسلامي اسپانيا) كشور: اسپانيا تاريخ: 1979 زبان: عربي بسم الله الرحمن الرحيم جناب استاد گرانمايه حضرت آيةالله خميني (كه خداوند ايشان را حفظ نمايد و به او قدرت دهد و عمر وي را طولاني گردد السلام عليكم و رحمة الله و بركاته . مهمترين احترامات و تبريكات را از طرف خودم و از طرف تمام مسلمانان اسپانيا به جهت كوشش و جهاد بي وقفه اي كه شما براي برپائي دين خدا در ايران اسلامي و براي تثبيت اركان دين در جان مسلمان بكار بستيد، خدمت جنابعالي

ص: 10667

تقديم مي دارم كه مصداق بارز فداكاري و جهاد و صبر و استقامت براي تمام مسلمانان شديد . بهترين تحيات و تبريكهاي الهي بر شما باد . خداوند، جهاد و پايداري شما را پاداش عظيم و گرانبها عطا فرمايد . بايد در اين برهه از زمان افراد زيادي مانند شما از ميان بپاخيزند تا مسلمانان را از اين خواب غفلت بيدار نمايند و با جديت و كوشش فراوان آستين ها را بالا بزنند تا غبار خمودگي و تنبلي را از چهره هايشان برگيرند . هم اكنون اين سرزمين ايران است كه تحت رهبري و سيادت اسلام و زيرپرچم قرآن به عزت و سربلندي خويش بازگشته است . برادر بزرگوار و استاد ارجمند، در راه خداوند حركت كنيد اميدواريم كه خداوند شما و برادران مسلمان را در ايران در برابر شياطين انس و جن حمايت كند . و شما را در برابر حيله دشمنان و شماتت بدخواهان ياري نمايد اگر اعمال و كارهايتان خالص و بي ريا باشد خداوند با شماست . برادران شما در اسپانيا ادامه دهنده راه شما هستند و آنها با تمام قدرتي كه خداوند به آنها اعطا فرمود از شما حمايت مي كنند . بهترين درودها و سلامها را از جانب ما بپذيريد . والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته ارسال كننده نامه: اتحاديه

ص: 10668

اسلامي دانش آموزان و دانش جويان عراق كشور: عراق تاريخ: 15/11/66 زبان: عربي امام ما، فدايت، سيد روح الله الموسوي خميني (س) السلام عليكم ... به مناسبت نهمين سالگرد پيروزي اراده اسلام در بيست و دوم بهمن ماه مبارك و پرخيز كه در پي بردباري انبيا بزرگ در اقامه حكومت عدل الهي بر روي زمين محقق گشت را به پيشگاه جنابعالي تبريك مي فرستيم . امام عزيز ما: ما از يادآوري نه سال پيروزي انقلاب اسلامي مبارك لذت مي بريم از آن جهت كه آن ايام جاويد برايمان يادآوري مي شود كه محل زندگيمان كشور مسلمان عراق بود و عليرغم تمام صدمات و سختگيريهاي حاكمان آن، انقلاب اسلامي پيش رفت و نتايج و ثمرات آن نمايان تر شده و قلبها به سبب آنچه كه از پيروزي عظيم انقلابيون مسلمان از فرزندان صحابه جليل پيامبر "سلمان فارسي" در سرزمين انقلاب (ايران اسلامي) حاصل مي شد مسرور و مشتاق مي گشت; و چاره اي نبود جز اينكه دست ياري و مساعدت به آن داده شود زيرا صداي انقلاب ديگر از بين رفتني نبود و از ريشه اي حقيقي و پشتوانه اي قوي برخوردار گشته بود سواي آنچه كه در داخل زندان بزرگ عراق يا خارج آن مي گذشت از آن جهت كه مردان بزرگ خود را از دست مي داد تا اينكه مردان بزرگي را در

ص: 10669

راه رهبر نهضتش يعني امام شهيد سيد محمد باقر صدر (قدس سره) از دست داد . قافله شهدا همچنانكه مي بينيد از بين نرفته و هرگز متوقف نخواهد شد تا اينكه اسلام را حاكم بر مناطق مختلف كشورمان عراق عزيز ببينيم كه به اذن خداي متعال زير سايه رهبري مقتدر شما باشد . دعا مي كنيم كه خداوند به شما عمر طولاني و به سربازان اسلام پيروزي نزديك عنايت فرمايد . والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته1

ص: 10670

گلزار نامه ها (2)

18 چكيده: نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: خانم انيس فاطمه، كشور: هند، زبان: اردو، 24 مارچ 1983 امام عزيز سلام! من انيس فاطمه هستم. نه سال دارم و در كلاس چهارم درس مي خوانم. همه افراد خانوداه ما هميشه از شما ياد مي كنند. من هميشه از خدا مي خواهم كه شما را تا انقلاب مهدي نگهدارد. امام عزيز! شما از خدا بخواهيد كه امام زمان (عج) هرچه زودتر ظهور كنند. من ازخدا مي خواهم كه دين ما را در تمام دنيا بگستراند. من امام زمان و شما را خيلي دوست دارم. من از شما خواهش مي كنم كه هر وقت به بمبئي تشريف آورديد به منزل ما هم بيائيد امتحانات من از ششم آوريل شروع خواهد شد دعا كنيد كه در امتحانات و در تمام مراحل زندگي موفق و پيروز شوم، از خدا بخواهيد كه من يك دختر خوب نمازخوان و دوستدار امام زمان (عج) بشوم. امام عزيز شما را به امام زمان قسم مي دهم كه مرا نصيحت كنيد و جواب نامه ام را بدهيد وگرنه ناراحت خواهم شد. دختر شما نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: آقاي ابوبكر ع. باه، كشور: سيرالئون، زبان: انگليسي، 3/3/1979 آقاي عزيز: از تلاشهاي شما براي محكوم ساختن سلمان رشدي بسيار متشكرم; اگرچه جنايتكاران غرب همگي از او طرفداري

ص: 10671

كردند. اين يكي از وظايفي است كه يك رهبر مسلمان بايد انجام دهد. هر كجا كه هست چنين بي حرمتيهايي به مقدسات را نبايد ناديده بگيرد. انگليس و ديگر كشورهاي غربي از جمله ايالات متحده آمريكا و كانادا طرفدار سلمان بوده و اسلام را دوست ندارند. با چنين ديدگاهي هيچيك از كشورهاي مسلمان نبايد به تجديد روابط ديپلماتيك با اين كشورها بپردازند. با اينهمه، الله كمكتان مي كند تا دشمنان اسلام را به مجازات خود برسانيد، چرا كه شما رهبر مسلماني هستيد كه علاقه مند به محكوم ساختن مردي شيطاني مي باشيد كه از جانب غربيهاي نادان مورد حمايت قرار گرفته است. ضمنا اين نامه را بدين منظور نوشتم كه چاپ و منتشر شود. من تنها 16 سال دارم. آقاي شيخ! اميدوارم شما لطف كرده جواب نامه ام را بدهيد. در اينجا نامه ام را خاتمه داده تا از جانب شما نامه اي داشته باشم. دوستدار و ارادتمند شما نويسنده نامه: مجمع دانشجويان الجزايري و مراكشي مقيم آمريكاي شمالي، كشور: كانادا، زبان: فرانسه، 24/12/1979 عاليجناب گرانقدر: گردهمايي مجمع ما در مونترال در تاريخ 3/12/1979، اقدام به ارسال اين پيغام حمايت و پشتيباني براي شما، پيرامون مبارزه حماسي و شجاعانه مردم ايران، به نام ملت بزرگ ايران، به رهبري شخص شما، جناب آقاي آيت الله خميني در مقابل امپرياليسم، صهيونيسم

ص: 10672

و غارتگري اقشار غني در برابر اقشار محروم جامعه، كه با يك قدرت شگفت آور و خارق العاده همراه بود، كرده است. اقدامات با ارزش شما، نه فقط براي ايران، بلكه به عنوان يك الگو و خط مشي گرانبها براي ملل ديگر، مايه افتخار همگان مي باشد. همه ما از صميم قلب به شما مي گوييم: "متشكريم، متشكريم و بسيار متشكريم"! همگي ما از اعماق وجودمان آرزو مي كنيم كه اقدام با شكوه شما، بتواند به عنوان يك الگو براي مردم سوئد، بويژه براي آنها كه مي خواهند خيانت شاه خالد و اطرافيان و خوش خدمتان فاسدش را افشا كنند و همچنين براي اينكه بتوانند غارتگري ها و چپاولگري هاي ثروتمندان را نسبت به مردم عامه، آشكار كنند، مفيد واقع شود كه البته تمامي اين اقشار ستمگر توسط غرب و در راس همه آنها، آمريكا، حمايت مي شوند. ما به درگاه خداوند باريتعالي براي اينكه انقلاب و فاتح و پيروزمند اسلامي بتواند به عنوان يك سرمشق براي مردم منطقه، مفيد واقع شود و نيز بتواند متضمن آينده فرزندان اسلام باشد، دعا مي كنيم. كليه افراد انجمن ما بر همين عقيده هستند و هم آوا و متحدالكلمه، از خداوند مهربان مي خواهند به شما توفيق و سعادت و شادكامي ارزاني دارد و رحم و شفقت خود را شامل حال شما كرده، شما را در پيشبرد اهداف

ص: 10673

اسلامي و مقدستان، يادي نمايد. در پايان آرزو مي كنيم كه شما بتوانيد اثر و ساخته تاريخي خود را، كه يقينا نمونه اي ارزنده، براي تمامي جهان، بويژه كشورهاي اسلامي (كه اغلب) توسط ديكتاتورها و كفار خائن اداره مي شوند و به طور كلي براي تمامي كشورهاي جهان سوم خواهد بود، ادامه بدهيد و روز به روز، موفقيت هاي بيشتر و چشمگيري را در اين راه كسب كنيد. از خدا مي خواهيم كه بر شما نيرويي بادوام و جاودان اعطا كند و ما نيز، تا آنجا كه امكان دارد، و از صميم قلب، شما را در اين راه ياري خواهيم كرد. الله اكبر، و ثورة حتي النصر! نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: هيليوا تلايدكه، كشور: آلمان، زبان: آلماني، 25/9/76 حضور محترم آيت الله خميني; با تمايل و اشتياق فراوان براي شما و سرزمين زيبايتان، نامه نوشتم. من از عقايد بسيار سازنده تان تحت تاثير زياد قرار گرفتم، و براي شما و خانواده تان خوشبختي و سلامتي آرزو مي كنم. با تقديم احترامات نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: م. افتخارشاه، رئيس حزب اتحاد شيعه و سني پاكستان، كشور: پاكستان، زبان: انگليسي، 31/8/88 آقاي محترم السلام عليكم. مفتخرم كه بعنوان يك پاكستاني و رئيس يك حزب چند كلمه برايتان مي نويسم و اميدوارم كه چند دقيقه پرارزش را صرف خواندن

ص: 10674

اين نامه نمائيد. ماموريت حزب ما در پاكستان حفظ صلح و روابط دوستانه بين شيعه و سني است، گرچه كاري سهل و ممتنع براي حزب ما محسوب مي شود، حتي ما حفظ صلح را در اين ماموريت ديني وظيفه اي ديني و اخلاقي مي دانيم. بويژه در ماه محرم بيشترين تلاش خود را براي تعليم مردم پاكستان در زمينه فداكاريهاي پيامبرانمان و تمامي اعضاي خاندانشان بكار مي گيريم، كه بدون ترديد درسي براي امت مسلمان از هر مكتب فكري است. با توجه به اين واقعيت اثبات شده كه اين مكتب هاي فكري بيشترين پيروان را دارا مي باشند، بدون توجه به منافع شخصي تنها بخاطر اسلام كار مي كنند. براي حزب ما مايه افتخار است تا راهنمايي ها و نصايح آن عاليجناب را براي هدايت مردم پاكستان دريافت مي كند. من اميدوارم كه آن عاليجناب با علاقه زياد حزب ما را راهنمايي خواهيد كرد. با تشكر يا علي مدد نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: خانم زينب غزالي الجبيلي، كشور: مصر، زبان: عربي ايران - تهران آيت الله امام خميني السلام عليكم و رحمةالله و بركاته براي شما آرزوي توفيق داريم. خداوند به وسيله شما غم و اندوه را از مسلمين مرتفع نمايد و با حق تائيدتان فرمايد و به وسيله شما سني و شيعه را در راه تلاش واحد هت بازگرداندن

ص: 10675

خلافت و امت واحده، متحد نمايد. اتحاد در صفي كه خداوند متعال مي فرمايد: خداوند از مومنين جانهايشان و اموالشان را در مقابل بهشت مي خرد. آنها مي جنگند در راه خدا مي كشند و كشته مي شوند. دعاگوي مسلمان نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: آقاي سيد محمد ابرار نقوي، كشور: پاكستان، زبان: اردو خداوند را صدها هزار شكر مي گويم كه با فضل و رحمت بي پايان خود بار ديگر وجود مبارك شما را براي ايران ارزاني داشت و شما به ايران بازگرداند - و امكان بخشيد كه حق در ايران با كمال آزادي رشد و پيشرفت نمايد. خداوند شما را طول عمر عنايت فرمايد تا گاهل ايران و شيعيان جهان سعادت دو محبان نصيب شود. نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: آقاي ضياء شرفخان، كشور: لبنان، زبان: عربي، 20/3/1981 مجاهد بزرگوار حضرت آيت الله خميني تهران به مناسبت فرا رسيدن عيد مشترك مان يعني نوروز و عيد پيروزي حق بر باطل و در راه شناخت اسلامي بيدارگر، حضور شما به عنوان رهبر انقلاب اسلامي جهاني، تبريك و تهنيت عرض مي كنم. خداوند شما به عنوان مايه فخر و مباهات و جوينده حقيقت و آزادي حفظ كند. ضياء شرفخان سناتور سابق كردستان تركيه نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: آقاي مانوئل مارتينز كاسترو، كشور: اسپانيا، زبان: اسپانيولي، 6 مي1980

ص: 10676

عاليجناب با نزديك شدن سالگرد پيروزي مقدستان، اميدوام جزو اولين كساني باشم كه به حضرتعالي تبريك بگويم. آرزو مي كنم سالهاي بسيار ملت شريف شما اين پيروزي را جشن بگيرد. بقاي عمر شما را آرزو مي كنم زيرا آنجناب برگزيده خداوند است براي راهنمائي ملتش در مسير پيشرفت و اعتلاء صلح. براي ملت اصيل ايران بهترين سعادت ها و پيش آمدهاي نيك را آرزو دارم اميدوارم تك تك اين ملت شريف سربلند و سعادتمند باشند و در صلح و آرامش روزها را بگذرانند. با التماس دعاي خير و عرض تشكر و پوزش نويسنده نامه: جمعيت اسلامي عراق در غسا، كشور: عراق، زبان: عربي، 17 ذي الحجة 1407 بسم الله الرحمن الرحيم خدمت امام پيشواي امت اسلامي و آرزوي مسلمين خدمت كسي كه با نداي توحيد بر عليه طاغوتها قيام كرد. خدمت جناب آيت الله عظمي خميني افتخار يافتيم كه به مناسبت حلول عيد غديرخم صميمانه ترين تبريكات را خدمت صاحب امر امام زمان (عج) و ساحت مبارك شما و همه فرزندان امت اسلامي تقديم نمائيم. در اين مناسبت مبارك فرصتي است داده تا بار ديگر پايبنديمان را به رهبري مقتدرانه و حكيمانه جنابعالي اعلام كنيم و به شما عرض كنيم كه در زير پرچم متعالي شما جهت تحقق حكم خداوند عادل و از بين بردن مظاهر جاهليت ديرينه اي كه جهان معاصر را فرا گرفته

ص: 10677

ثابت پابرجاييم. و از خداوند متعال مي خواهيم، با بقاء عمر جنابعالي مسلمانان را از بركات وجود مبارك شما بهره مند سازد. و دولت جمهوري اسلامي ايران را در برابر تمامي نيروهاي متخاصم و گمراه ياري كند و تمامي كساني كه از موجوديت اسلام دفاع مي كنند توفيق عطا فرمايد. خداوند بهترين سرپرست و ياري كننده است. والسلام عليكم و رحمةالله

ص: 10678

گلزار نامه ها (3)

19 چكيده: اشاره: در طول حيات پر بركت حضرت امام (س)، هزاران نفر از كشورهاي مختلف دنيا با توجه به شخصيت برجسته،انديشه هاي الهي و نقش رهبري آن بزرگوار در جهان اسلام براي ايشان نامه مي نوشتند. اين افراد براي ايجاد چنين ارتباطي داراي انگيزه هاي متفاوت بوده و از نظر سني و وابستگي به طبقات گوناگون جامعه خود نيز با هم تفاوت داشتند. محتواي نامه ها حاكي از نفوذ معنوي، اقتدار سياسي و تاثيرانديشه هاي انساني و رهايي بخش آن حضرت در ميان ملتهايي بوده است كه به نحوي از انحاء با شخصيت و پيامهاي ايشان آشنا بوده اند. از آنجايي كه تعداد نامه ها بسيار زياد بوده و به زبانهاي مختلف نيز نوشته مي شدند، و تشكيلاتي هم براي اين منظور وجود نداشت، در زمان حيات امام عزيز امكان ترجمه همه آنها و پاسخگويي به همه اشخاص ميسر نبود. البته نبايد اين واقعيت را از نظر دور داشت كه دوران پيروزي انقلاب، تثبيت نظام، مشكلات جنگ تحميلي و توطئه هاي مختلف، مانع از پرداختن به بسياري امور، از جمله پاسخ به نامه ها بوده است. تعداد نامه هايي كه به آنها پاسخ داده نشده است و هم اكنون در مديريت پژوهش امور بين الملل بايگاني است، به 11000 عدد مي رسد. مطالعه اين نامه ها كه به 26 زبان از هم تفكيك و اغلب آنها ترجمه

ص: 10679

شده اند، شناخت جديدي از نفوذ شخصيت، تاثيرانديشه و قدرت رهبري حضرت امام را ارائه مي كند. پس از تشكيل موسسه و سازماندهي امور بين الملل، نظر توليت وقت مرحوم حجة الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد آقا اين بود كه جواب همه نامه ها با نوشتن مقدمه اي كه در آن به شرايط دوران حيات حضرت امام و عدم امكان پاسخگويي به نامه ها اشاره مي شد، داده شود. سياست فعلي موسسه نيز، با تاكيدي كه جناب حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد حسن خميني بر ادامه روش قبلي دارند، پاسخ دادن به همه نامه هايي است كه براي حضرت امام (س) نوشته شده است. امور بين الملل موسسه كه از چند ماه پيش شروع به پاسخگويي به نامه هاي مزبور كرده بود، بعضا پاسخ هايي دريافت كرده است كه بسيار جالب و خواندني است. از اين شماره سعي خواهد شد به همراه ترجمه نامه هايي كه از شماره هاي قبل شروع كرده بوديم ترجمه نامه هاي جديدي را كه از همان اشخاص اخيرا دريافت شده است، به چاپ برسانيم. » » » آيت الله خميني عزيز; مايلم بخاطر تمامي تحولاتي كه در ايران بوجود آورديد از شما ستايش كنم. من نيز موافقم كه پوشيدن حجاب براي زنان خوب است و هيچ ضرري ندارد. از همه گذشته شما نمي توانيد در مورد افراد فقط با نگاه به

ص: 10680

چهره اش قضاوت كنيد. بوجود آوردن ملتي علاقمند به دين و باورهاي مشترك با شهرونداني مسلمان تصميمي عالي است. من بطور كلي موافقم كه عقايد عجيب و غريب شاه ارزش توجه را ندارد. زندگي يك حكمران چگونه است؟ من دوازده ساله هستم و در كلاس هفتم در مدرسه "هارديستون تاون شيپ" تحصيل مي كنم. خيلي دوست دارم در صورتيكه وقت داشته باشيد عكس امضا شده خودتان را برايم بفرستيد. ارادتمند شما كوين بورلند از پاسختان به نامه ام سپاسگذارم. من در آن زمان كه نامه را براي شما نوشتم. در دبستان مشغول به تحصيل بودم (شايد در حدود 15 سال پيش) و واقعا شگفت زده شدم كه پس از اين همه مدت، پاسخ نامه ام را دريافت داشتم. در حالي اين نامه را مي نويسم كه از انستيتو تكنولوژي ماساچوست با مدرك مهندسي فيزيك فارغ التحصيل شده ام. من در حال حاضر براي شركت داروسازي "وارنر - لامبرت" به عنوان يك تحليلگر مشغول به كار هستم و براي پاييز آينده در رشته قانون درخواست تحصيل كرده ام. اميدوارم كه بتوانم در رشته قانون ثبت تحصيلاتم را دنبال كنم، رشته اي كه طول مدت تحصيل در آن 3 سال است. من همچنين بسيار علاقمند هستم كه فرهنگهاي خارجي را مطالعه كنم. من به 5 زبان خارجي مسلط هستم كه اين قضيه در آمريكا

ص: 10681

غير معمول است. مضاف بر آنكه، من مسافرتهاي بسياري را انجام داده ام و بسياري از كشورهاي اروپايي، آمريكاي لاتين و آسيايي را بازديد كرده ام. اميدوارم كه شانس اين را بيابم كه در سالهاي آتي از خاورميانه بخصوص ايران بازديد به عمل آورم. كشور شما تاريخي جالب و فرهنگ منحصر به فردي را داراست. اميدوارم كه در فصل تعطيلات به شما و خانواده تان خوش بگذرد، من واقعا از اينكه زماني را صرف كرديد و به نامه من پاسخ داديد سپاسگزارم. با تشكرات خالصانه كوين بورلند » » » امام مسلمين، رهبر كبير انقلاب اسلامي، آيت الله روح الله خميني با سلام و احترام. به ياري خداوند، انقلاب اسلامي در ايران به رهبري شما بوقوع پيوست كه بدين خاطر من بسيار خرسندم و به شما تبريك عرض مي نمايم. اين شانس عظيم و مسئله اي غرورانگيز است كه شخصيت معظمي همچون شما در ايران پا به عرصه وجود نهاد و راهبر مسلمين جهان شد. من شخصا احساس غرور مي كنم. قدرتهاي بزرگ دنيا، از شخصيت شما مي ترسند و اظهار عجز مي كنند. من هميشه اسم شما را با احترام بر زبان جاري مي سازم و به آن عشق مي ورزم، هميشه مشتاق اين هستم كه بتوانم بطور شخصي با شما ملاقاتي داشته باشم اما نمي دانم كه آيا اين مسئله

ص: 10682

در زندگي ام اتفاق خواهد افتاد يا نه. من سعي دارم كه داستان زندگي شما را به زبا ن بنگالي به نگارش درآورم. اگر شما زحمت كشيده و جزييات زندگي خود را براي من بفرستيد، من بسيار خرسند خواهم شد. عمر طولاني شما را از خداوند خواستارم تا اينكه شما بتوانيد همچنان مسلمانان جهان را به راه صحيح اسلام سوق دهيد (آمين) متشكرم » » » آقاي آيت الله خميني از صميم قلب برايتان نامه مي نويسم و آرزوي سلامتي كامل شما را دارم. خداوند (الله) شما را حفظ فرمايد و در تصميماتي كه در انجام وظايف سنگين خود بايد بگيريد ياريتان نمايد. بنده كسي بجز يك كارگر ساده اداره راه نيستم، متاسفانه بغير از فرانسه بزبان ديگري نمي توانم برايتان نامه بنويسم. و از سياست جهاني نيز چيزي سر در نمي آورم. من طرفدار عدالت و دموكراسي حقيقي هستم. من هم مانند شما طرفدار صلح و عدالت واقعيم. جناب آيت الله خميني، مي خواهم يك لطفي در حق بنده بفرمائيد. اگر مي توانيد يكي از عكس هايتان را كه با دست خود مزين به چند كلمه دوستانه فرموده ايد برايم بفرستيد. از اين بابت سپاسگزار خواهم بود. حضرت آيت الله ضمن تشكر ازجنابعالي، احترامات فائقه بنده را بپذيريد. ژاك كولين

ص: 10683

گلزار نامه ها

18 چكيده: همان طور كه در شماره هاي گذشته مجله حضور به آگاهي خوانندگان گرامي رسيده است در طول حيات پر بركت امام خميني (س) بويژه بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، نامه هاي فراواني از سراسر جهان در قالب تبريك پيروزي انقلاب و ساير جشنها و اعياد، تسليت مصيبت ها، اظهارنظرها، درخواستها و. . . براي معظم له پست شده است كه همواره بنا داشتيم گزيده اي از اين نامه ها را در مجله چاپ و به نظر خوانندگان عزيز برسانيم كه اين كار به صورت متناوب انجام شده است، لاكن به علت مسايل مربوط به طبقه بندي و ترجمه نامه ها و نيز گزينش نامه هايي كه نكته تازه يا آموزنده اي دارند، تاكنون موفق به تداوم چاپ اين گونه نامه ها در همه شماره هاي مجله حضور نشده ايم. اينك كه با تلاش امور بين الملل مؤسسه تنظيم و نشر آثار حضرت امام غالب نامه هاي مزبور ترجمه و طبقه بندي و شماره گذاري شده است، اميدواريم در هر شماره مجله تعدادي از آنها را چاپ كنيم كه به عنوان حسن آغاز مجدد، متن چند نامه در ذيل به نظر شما مي رسد: نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: سرين طوبي ديوپ، كشور: سنگال، زبان: فرانسه، تاريخ نامه: 11 مارس 1989 آيت الله روح الله خميني عزيزم اين نامه را برايتان مي نويسم تا به شما سلام كرده باشم، و برايتان آرزوي صحت

ص: 10684

و سلامتي مي نمايم. حال من هم بحمدالله خيلي خوب است. اميدوارم نامه من هنگامي به دست شما برسد كه در عين سلامتي باشيد. از خداوند متعال مي خواهم كه شما را درمقابل شياطين بزرگ امپرياليست حفظ نمايد. شما و همه مسلمانان و تمام كشورهاي اسلامي را كه در مقابل دشمنان اسلام مي جنگند، خداوند حفظ نمايد. خداوند به شما قدرت عظيمي بدهد تا بتوانيد همه دشمنان اسلام را سركوب نمائيد. آن وقت ديگر كسي جرات نمي كند از اسلام به بدي نام ببرد. لازم به يادآوري است بدانيد كه اينجا همه مي گويند شما مدافع خستگي ناپذير اسلام در قرن بيستم هستيد. خداوند و پيامبر او محمد (ص) شما را مي بينند و از شما حمايت مي كنند. آنها از شما و همه كساني كه طرفدار اسلام هستند دفاع خواهند كرد. اگر نامه مرا دريافت كرده ايد بدانيد كه تمام احساسات من و همه مسلماناني كه در سنگال زندگي مي كنند را دريافت كرده ايد. چيزي كه آرزوي من است، به خاك افتادن در پيش پاي شماست. آيت الله عزيز، لطفا احساسات صميمانه مرا بپذيريد. نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: محمد سيسه هوت، كشور: موريتاني، زبان: فرانسه، تاريخ نامه: 13/5/1980 بسم الله الرحمن الرحيم و صلي الله علي نبيه الكريم حضرت امام آيت الله الخميني اين يكي از مريدان شماست كه از هزاران كيلومتر فاصله برايتان نامه

ص: 10685

مي دهد تا بگويد كه تا چه حد برايتان احترام قائل است و تا چه حد از چنين شخصيت والاي جهان اسلام به خود مباهات مي كند. يكي از آرزوهاي من اشتياق ديدن شما و نماز خواندن با شماست. همچنين اميدوارم كه به خاطر انقلاب طول عمر زياد داشته باشيد تا انقلاب ايران كاملا مستحكم شود. براي سعادت امروز و فردا، از شما التماس دعا دارم. ينصر من الله و ينصركم و يحفظكم الله و يحفظكم من عمل الشيطان و من عمل خائني الدين و النهضة الائرانية. نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: محمد تورك، كشور: تركيه، زبان: تركي استانبولي، تاريخ نامه: 3/2/1989 بسم الله الرحمن الرحيم حمد و سپاس مخصوص خداوندي باد كه با الطاف خاص خود راه زندگي و هدف آفرينش را با نزول وحي به پيامبران والامقام از حضرت آدم تا حضرت محمد حبيب الله به انسان نشان داد و درود خداوند بر ابراهيم بت شكن و موسايي كه طاغوت را نابود كرد و پيامبري كه تا حدي به آنها شبيه بود يعني حضرت عيسي (ع) و باز درود خداوند نصيب حضرت محمد (ص) پيامبر عظيم الشان ما كه خواهان سرنگوني همه بتها و پاك گرداندن دنيا از شر مشركين بود و سلام بي پايان بر رهبر مملكت جعفري امام روح الله الموسوي الخميني. دهمين سالگرد

ص: 10686

تشكيل جمهوري اسلامي ايران را براي شما تبريك گفته و از خداوند متعال مي خواهم كه شادي و مسرت اين عيد مبارك شامل حال تمامي كشورهاي اسلامي گردد. حال به لطف خداوند قدرت نظام جمهوري اسلامي در هر ساحه پيدا و مسجل است چرا كه صاحب سربازاني با ايمان و شهدايي گرانقدر، سلاحهايي مجهز و ملتي كه داوطلبانه در جبهه ها حاضر مي شوند و نيز صاحب يك ارتش بزرگ مي باشد. تمامي جرياناتي كه در تايخ 1979 از دوم الي 11 شوبات )12 الي 21 بهمن) رخ داد همه را به خاطر دارم. پس از سالهاي دراز شما - امام عزيز امت - به وطن بازگشتي و قلب ميليونها نفر را كه در حسرت تو و احياي ارزشهاي اسلامي مي سوختند پر از شادي و سرور كردي. انقلاب اسلامي ايران و برنامه و حركت هاي اسلامي آن با " الله اكبر" شروع شده و براساس آن پايه ريزي شده بود و راستي كه امتحان سختي را پشت سر گذاشت. جنگ تحميلي به جمهوري اسلامي ايران و قتل عام زائرين در عربستان سعودي كه منجر به شهيد شدن 402 نفر شد بالاخره با توصيه هاي شما فروكش كرده و نيز براساس قطعنامه 598 سازمان ملل آتش بس برقرار شد. ملت ايران با توانايي وظيفه محوله شان را انجام داده اند و براي

ص: 10687

تمامي جوانان مسلمان يك الگو شده اند. خوشا به حال مردم ايران كه امامي والامقام دارند و نيز خوشا به حال ما جوانان مسلمان كه رهبري با ايمان و امامي گرانقدر نصيب ما شده است چرا كه امام نه تنها متعلق به مردم ايران بلكه متعلق به تمامي مسلمانان است. تنها آرزوي من زيارت شما و بوسيدن دستهاي مبارك شماست. از خداوند متعال خواهانم كه تمامي مسلمانان دنيا تحت رهبري امام زندگي پر از افتخار و صلح داشته و در كمال وحدت بسر برند و براي جنابعالي عمري دراز و سلامتي آرزومندم. السلام عليكم و رحمةالله و بركاة. محمد تورك اتحاد اسلامي مهاجرين مقيم فرانسه كشور: فرانسه، زبان: عربي (به حروف انگليسي) ، تاريخ نامه: ندارد. بسم الله الرحمن الرحيم حضرت سيد روح الله خميني، امام امت و اميد مستضعفين، به مناسبت پيروزي انقلاب اسلامي عرض تبريك داريم. انقلابي كه خداوند به وسيله آن اسلام و مسلمين را در شرق و غرب جهان سرافراز نمود. خدمت شما و تمامي مردم مجاهد ايران صميمانه ترين تبريكات را عرض مي كنيم. از خداوند مي خواهيم شما را حفظ كند و طول عمر عنايت فرمايد تا خداوند تحت رهبري رشيد شما تمامي ملت هاي مسلمان را پيروز فرمايد. اتحاد اسلامي مهاجرين مقيم فرانسه نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: پاول هون سيكر، كشور:

ص: 10688

سوئيس، زبان: آلماني تاريخ نامه: 1/1/1980 به پدر روحاني و والامقام، رهبر ايران خميني مايلم به مناسبت آغاز سال نو نامه اي به رهبر و روحاني معظم خميني بفرستم. اين كه سال جديد چه چيزهايي برايمان به همراه خواهد داشت، كسي نمي داند و اما همه چيز در دست خداوند بخشنده مهربان است و او سرنوشت انسانها و ملتها را به سوي صراط مستقيم و آرامش بين دو عالم رقم مي زند و براي اعتقادات عميق و مسلمانان ارزش قائل مي شود و اعتماد و توكل راستين را مي سنجد و اميدواريم كه پروردگار بخشاينده و مهربان، ما را از گناه و ناپاكي و خطرات محفوظ بدارد، چون تمامي انسانها و ملتها حق دارند كه در اعتقادي پاك و در صلح و آرامش با پروردگار با هم زندگي كنند و من اين را براي شما آقاي خميني كه بالاترين مقام مذهبي و رهبر ايران هستيد، آرزو مي كنم. شما همچنين اولين فرد تاريخ معاصر ما هستيد كه وظايف سنگين و مهمي را براي ملت و كشور ايران انجام داده ايد و به همين جهت برايتان آينده اي پر از نيرو و اعتماد به نفس فراوان در جهت رسيدن به اهداف و آرزوهايتان [آرزومندم] و خداوند در روز محشر حتما و با عنايت خود به شما به خاطر كارهاي خوبي كه براي ملت و دولت عاليه [انجام

ص: 10689

داده ايد] پاداش خواهد داد و اميدوارم كه بتوانيد تكاليف دشواري را كه براي ملت چه در حال و چه در آينده آغاز كرده ايد، محقق سازيد و همچنين مي خواهم در سكوت برايتان دست به دعا بردارم تا خداوند شما را به مقام حواريون برساند و مايه سربلندي و افتخارم خواهد شد، اگر شما يك عكس با امضاي شخصي تان و نيز يك جلد قرآن كه در واقع سند رسمي دين اسلام است، برايم بفرستيد. خداوند به تمام اعمال نيك و عادلانه شما خير و بركت دهد و تمام انسانها و ملتها را در جهت رسيدن به صلح ياري دهد و روح القدس، پروردگار، اين صلح و آرامش را به آنها هديه مي دهد. سلام آقاي پاول هون سيكر را به پدر مقدس و روحاني برسانيد. نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: آقاي احمد بدوي - مشاور امور خارجه، كشور: سومالي، زبان: عربي، تاريخ نامه: 1979 م بسمه تعالي سپاس و ستايش خداوندي را كه شريعتش را نصرت بخشيد به وسيله بنده اي از بندگان آزاده اش. همان مردي كه از موطن خود جدا افتاده بود مانند حضرت موسي كه در تبعيد به پيامبري برگزيده شد و خداوند الهام بخشيد به علي بن ابي طالب كه ايمان بياورد به خداوند و پيامبرش از همان اوان كودكي و مبارزه كرد در راه دعوت

ص: 10690

همگاني به اسلام و در اين راه به شهادت رسيد و خداوند خواستار آن شد كه دين خود را زنده نگاه دارد به وسيله اين مرد قوي الاراده و مهربان همانا امام خميني. اين حركت و جنبش اسلامي كه مي توانيم آن را معجزه قرن بيستم بناميم وانست حقوق ميليونها مسلمان ايراني را كه از طرف امپرياليسم غصب شده بود به رهبري آيت الله خميني به آنها بازگرداند. اي آيت الله انقلاب تو چشم ميليونها مسلمان را در تمامي كره زمين باز كردي و نداي لبيك آنها را شنيدي،اي رهبر و فرمانرواي دلها، و اما بدون وجود تواي راهبر خير و نيكي تمامي كشورهاي اسلامي بطور تمام و بالاخص كشور ايران، نمي توانست از زير يوغ خواري و ذلت تن رها سازد و اما سپاس كه انقلاب تو وسيله اي شد تا آن موقعيت خاص و گمشده اي را كه از قبل داشتند بازيابند. و همانا جبهه انفدي اسلامي تبريك و تهنيت مي گويد، و تاييد و تبريك براي انقلاب اسلامي بزرگ و رهبري حكيمانه تان و همچنين تبريك مي گوئيم حكومت جديد ايران را. و من الله التوفيق والسلام عليكم و رحمةالله نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: F.H. onsemaH كشور: هلند، زبان: فرانسه، تاريخ نامه: 2/12/1979 عاليجناب من از كشور شما ديدن كردم و اعتقادات مذهبي مردمتان را به خوبي درك كردم. اما من

ص: 10691

مي خواهم كه شما را متقاعد كنم كه در كشورهاي غربي نيز ميلي بسيار زياد براي زندگي معنوي و روحاني در بين مردم وجود دارد. ما از زندگي مادي و غرق شدن در ماديات نااميد و مايوس شده ايم، اما متاسفانه يك راهنما و رهبري كه راه جديدي را به ما نشان بدهد در كشورمان نداريم و به خاطر همين است كه من مطمئنم كه شما مي توانيد نقش يك رهبر را براي تمام ملل دنيا ايفاء كنيد، اگر شما براي تمام مردم دنيا دلائلي را كه باعث بوجود آمدن ارزش براي شما شده اند را شرح دهيد، آنان نيز شما را كاملا درك مي كنند. لطفا بيان احساسات بارز من را بپذيريد. اگر مايل باشيد براي دنياي غرب از ارزشهايتان شرحي دهيد و به اين وسيله نشان دهيد كه ما را درك مي كنيد. نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: دوشيزه مريم بري، كشور: سيرالئون، زبان: انگليسي، تاريخ نامه: 1980 آقاي عزيز از اينكه اين نامه را خدمتتان مي نويسم بسيار خوشحالم. حقيقت اين است كه حضورتان پوزش مي خواهم از اينكه اين نامه را در شرايطي مي نويسم كه نه من قبلا شما را ديده ام و نه شما مرا مي شناسيد، اما يك مسئله را خدمتتان عرض مي كنم كه يك انسان خوب هيچ موقع خودش را از انظار پنهان نمي كند،

ص: 10692

بلكه فقط انسانهاي بد هستند كه خودشان را از ديد جهانيان پنهان مي كنند. بخصوص اينكه يك مسلمان از مسلمان ديگر خود را پنهان نمي دارد و تاكيد مي كنم كه مسلمان خود را از برادر مسلمان ديگر پنهان نمي كند. اين سخن از برادرم "بشير "است. او شما را تنها از طريق اخبار راديو مي شناسد. من از اين بابت خيلي خوشحالم حتي بيشتر از آنچه كه قابل توصيف باشد. خوبيهاي ملت شما هرگز از يادم نمي رود و شبانه روز براي شما دعا مي كنم. به زبان ديگر اينكه خدا به شما عمر جاويد و موفقيت ارزاني بدارد مخصوصا صبحها وقتي كه قرآن مي خوانم براي شما دعا مي كنم. مي خواستم نامه را به زبان عربي برايتان بنويسم ولي از اينكه نتوانيد دست خط مرا بخوانيد نگران بودم. به همين دليل نامه را به زبان انگليسي نوشتم. كلام آخر اينكه از خدا بخواهيد كه شما را تقديس كرده و با حضرت محمد (ص) ، امام علي (ع) و ديگر اولياءالله محشور و قرين گرداند. و در اين دنيا به ما نيز نيم نگاهي افكنده و در كنار شما جاي دهد. اين نامه از جانب يك خواهر است كه جامعه لبنانيها مرا به عنوان "مادام ماريا بري" مي شناسند. با سپاس از شما: دوشيزه بري نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: محمدعلي حسن، كشور:

ص: 10693

برزيل، زبان: عربي، تاريخ نامه: 1982 م بسم الله الرحمن الرحيم رهبر و امام من; رهبر جمهوري اسلامي ايران، آيت الله العظمي مجاهد امام خميني (ره) كه نورش راهبر گمراهان به صراط مستقيم است. سلام عليكم و رحمةالله و بركاته. خوشنودي و خوشبختي خود را جهت ارسال اين نامه نه چندان عالي از نظر گرامي (قواعد نحو و صرف) اعلام مي دارم. و ضعف قواعد را به دليل استعمار فرانسه و تركيه برعليه كشور عزيزمان سوريه مي بينم. اماما; حلول ماه مبارك شعبان و رمضان و همچنين پيروزي انقلاب اسلامي ايران را تبريك و تهنيت مي گوييم. پيروزي برعليه كفر و ظلم صدام تكريتي و پادشاه اردن، حسن مغرب، نوكران كمپ ديويد و ملوك نفت اهل كفر و فساد كه اموال بيت المال را به هر نحوي كه مي خواهند به تصرف خود درمي آورند، اين پيروزي را به شما تبريك مي گوئيم و از خداوند متعال پيروزي جنابعالي را براي به اهتزاز درآوردن پرچم اسلام، پرچم ناب محمدي (ص) و اهل بيت معصومين در اقصي نقاط عالم خواهانيم و همچنين رسوايي و نابودي ظالمان را آرزومنديم. اينجانب از راه دور، از پشت اقيانوسها و درياها، قلب و جانم را فداي اسلام و حضرتعالي مي كنم. رهبر معظم; پيرمردي هستم كه در روستاي الصمود، شهرك جذنيه واقع در كشور سوريه كه رهبري چون

ص: 10694

حافظ اسد عزيز دارد زندگي مي كنم. كه حدود 55 سال در كشورهاي غربي بوده و با بيشتر اين كشورها، چون آمريكاي لاتين، مكزيك، و حتي شيلي آشنايي كامل دارم و آمادگي خود را جهت خدمت به اهل بيت عصمت و محبين آنان و براي همكاري با جنابعالي و انتشار تبليغات اسلامي در اين اماكن اعلام مي دارم. انشاءالله توفيقي شامل حال ما شود و آخر عمر خود را در اين راه يعني خدمت به اسلام پاس كنم. به استحضار مي رسانم كه در امور خيريه زيادي همكاري و مساعدت داشتم مثلا در كميته امداد فلسطين سال 1936 و 1948 و در ساخت مدرسه سال 1950 و جمع آوري كمكهاي مردمي در 5 مارس 1967 و كارهاي خيريه ديگر. . . اميدوارم كه اين افتخار نصيب ما شود تا بتوانيم خدمتگزار اسلام و جمهوري اسلامي ايران باشيم. جمهوري اسلامي مستضعفين در جهان اسلام. و در نهايت از خداوند منان مي خواهيم كه اين ماه مبارك و با فضيلت را بر رهبر عزيز روح الله الموسوي الخميني گرامي بدارد و انشاءالله در كمال صحت و سلامت و طول عمر باشيد. و همچنين در اين عيد مبارك و ماه با فضيلت مردم ايران اسلامي و جهان اسلام در زير پرچم عدل بسر ببرند. خداوند حافظ و نگهدار جنابعالي باشد و از

ص: 10695

راه دور اجازه مي خواهم كه دست پاك شما را ببوسم. مخلص شما محمد علي حسن توجه: اماما; نمي دانم آيا اين نامه به حضورتان مي رسد يا خير. ولي آرزو دارم كه لطف الهي شامل ما شود و نامه را نگريسته و ما را جهت خدمت در اين شهر، صالح بدانيد كه الحمدالله اطلاعات زيادي را درمورد كشورهاي بزرگي چون برزيل و آرژانتين و ديگر كشورها و از آمريكا و 90 درصد از گروهها و احزاب عرب و خارجي دارم. علي رغم ضعف و مشكلات مادي خدمتگزار جنابعالي هستم و فقط براي خدا (في سبيل الله) كار مي كنم. و از حضرتعالي جز دعاي خير و رضايت، طلبي ندارم. و اميدوارم كه خداوند متعال هدف و اميد من را تحقق بخشد. والسلام عليكم و رحمةالله بركاته. نام و نام خانوادگي نويسنده نامه: بابي پارتكس، زبان: انگليسي، تاريخ نامه: 20 جون 1988 رياست محترم من مي خواستم بنويسم و بگويم كه خبر بيماري شما را از تلويزيون شنيدم و مي خواهم بدانيد كه من و دوستم ليندا بارنز براي بهبودي شما دعا مي كنيم. هفته گذشته، هنگامي كه براي شما دعا مي كرديم، دريافتيم كه خداوند جسم شما را لمس نمودند. همه آنچه كه شما بايد بدان بپردازيد، اعتقاد بر اين امر و تشكر از خدا جهت شفايي است كه پيش از اين

ص: 10696

به وقوع پيوست. براي خداوند هيچ امري غير ممكن نيست. ما به شما عشق مي ورزيم و هر روز برايتان دعا مي كنيم. خداوند قادر است كه سلامتي را به شما برگرداند و به شما زندگي نوين بخشد. اگر امكان داشت دوست داشتيم تا با شما رو در رو ملاقات نموده، برايتان دعا كنيم. چنانچه به دوستي غمخوار نياز داشته باشيد، شماره تلفن اينجانب 919-933-3067 مي باشد. انشاءالله خداوند به شما بركت فراوان ارزاني دارد. بابي پارتكس مسيحي

ص: 10697

يا حق

22 چكيده: در سوگ آن مراد بزرگ و آن مرشد اعظم و در حسرت آنكه توفيق دست بوسي او را نيافتم;. . . من خامه مستانه رندانه بدستم در دلق ريا هيچم وز باده الستم از خرقه سالوس به صد حيله برستم چون روي ترا ديدم و صد توبه شكستم فرهادم و شيرين تو و من مست وصالت پروانه رخم سوخته از شمع نگاهت اي محو جمالت همه عشاق زمانه وي تير غمت را دل عارفان نشانه اي نور وجودت شده خورشيد زمانه وز بهر كنارت همه گيرند بهانه مي رنگ پذيرد ز جمال لب خامت هر شاهد و صاقي رخي از گرمي كامت پختم هوس و منتظر ديدن رويت گفتم كه نباشد كس ديگر سر كويت گشتم همه جا مست ز هر شعله بويت ديدم همه را بسته به هر سلسله مويت گفتم به خودم صد عجب از اين همه عاشق كاخر كه شود لطف ورا بر همه لايق از بهر اجازت همه را صبر نمودم وز هر چه ملامت نه يكي زجر نبودم شبهاي غمم را به سرت وجد نمودم ليك از بر تو طاقت اين هجر نبودم آخر تو به جانم شرر از عشق نمودي بنماي رخت سوي من آخر تو كه بودي صد ناله و اندوه غمم چاره

ص: 10698

ندارد اين محفل و خم ساقي و پيمانه ندارد آن تير بلا جز دل من خانه ندارد يعني كه دلم جز غم جانانه ندارد انجام ندارد مگر اين مكر زمانه آغاز وصالت كه به حق گشته فسانه از بخت بدم ماندم و رفتي ز بر من ديدي كه چه آمد ز غم اينك به سر من من بلبل و از هجر گلم سوخت پر من بشكست ز آن دوريت اينك كمر من شايد ز فراقت همه چون شمع بسوزيم بايد ز غمت خون جگر سيل بريزيم اي دل بشو خون از غم هجران مرادم وين خون به سرم آيد و از ديده برانم هر گل شده پژمرده و در باغ خيالم مرد از غم گل بلبل خوش نغمه سرايم افسوس كه رفت از بر ما آن شه خوبان فرياد كه هم ديده و هم دل شده گريان اين قصه ماتم به زبان چون بسرايم و ز آن غم و اندوه لبش چون بدرآيم در محفل عشاق رخش چون بنمايم اين تخت بدور از قدش افسوس خدايم صد ناله و اندوه كه رفت از بر ما شمع پروا، نه ز مردن كه بريزيم بر او دمع چون مست توام از در ميخانه نيايم و ز بهر ميت بي دل پيمانه نيايم سوگند كه من بي سر ديوانه نيايم

ص: 10699

و ز بوي لبت با همه بيگانه نيايم من خاك رهت را بدرت سرمه نمودم چون از غم و اندوه رخت چشم نبودم فرشيد طايفه نفر

ص: 10700

يا خميني! داغ احمد ديده ايم

16 چكيده: امشب از دامان دل دستم جداست نينواي ناله ام چون كربلاست چشمهاي من به آتش دوخته ست خيمه هاي اشكهايم سوخته ست تا بنوشم آتش جام "حسين" مي سرايم شعله نام حسين گلشن خون اند سرخ و روشن اند "اهل بيت" عشق در شعر من اند عشق من شور حسيني كرده است اشك من ياد "خميني" كرده استشعله دارد شور سركش مي كشد "نينوايم" را به آتش مي كشد هركه بر ني، بند - بر دف، پوست داشت نينواي ناله ام را دوست داشت من چه گويم داستان رشك خود چون گدازه مي چكم از اشك خود شيوه آتشفشان طغيان گريست اشكهايم آتشي خاكستريست غم بهارم را خزاني كرد و رفت عشق هم نامهرباني كرد و رفت مرگ امشب مونس دلها گرفت آمد و رفت و گلي از ما گرفت در ميان آه و شيون - اشك و خون شروه شد "انا اليه راجعون" غم به دلها ديده ها وقتي نشست گريه بايد كرد يا در خود شكست عشق با غم آشنايي داشته ست زندگي رسم جدايي داشته ست تا ببوسد چهره "روح خدا" رفت "احمد" نزد "آقا مصطفي" نوح ها در نوحه خواني مي شوند بسكه خوبان آسماني مي شوند اشكهايم لاله هايي روشن اند اهل بيت گل همه در گلشن اند اي وطن! شور حسيني را ببين دوستداران "خميني" را ببين ناله! بايد خوب

ص: 10701

چاووشي كني اي وطن! بايد سيه پوشي كني فصل گل روح بهاران پرپر است اين عزاي بهترين نيلوفر است چشم من از اشك غم نوشيده است غم لباس گريه را پوشيده است قطره قطره سوي دريا آمدند در "جماران" سينه زنها آمدند سوگواران حسيني! - يا علي! سينه زنهاي "خميني"! - يا علي! كربلا را هر حسيني رفته است ميوه عمر "خميني" رفته است كاش قلبم شعله سركش مي گرفت در نگاهم اشك آتش مي گرفتشيعه يك سينه ست - دشت كربلاست ديده اش با اشك عمري آشناستسالها شد سوگ ممتد ديده ايم يا خميني! داغ "احمد" ديده ايم شجاع الدين ابراهيمي

ص: 10702

ياد و خاطره امام خميني هميشه زنده و پايدار است

25 چكيده: بيست و دومين سالگرد انقلاب اسلامي ايران مورخه پنجشنبه 8 فوريه 2001 امام خميني 13 سال بعد از رحلت ايشان (كه در شب 3، 4 ژوئن 1989 بود) هميشه در اذهان ايرانيان جاي دارد. و هيچ شكي وجود ندارد كه اين احترام امشب در جشن بيست و دومين سالگرد پيروزي انقلاب اسلامي ايران، به ايشان مي رسد. در واقع سال گذشته، هنگام مراسم يازدهمين سالگرد ارتحال آيت الله خميني سفير كنوني جمهوري اسلامي ايران در ساحل عاج، با يادآوري خاطره رهبر روحاني گذشته ايران گفت: شباهتهاي زيادي بين پيامبران خدا وجود داشت. ايران در مساحتي بالغ بر 1648000 كيلومتر در جنوب غربي آسيا واقع شده است. جمعيت آن بعد از سرشماري 1986 به 50 ميليون نفر تخمين زده شد. 45% اين جمعيت سن كمتر از 14 سال دارند. بنابراين هرم سني جمعيت ايران نشان دهنده جوانترين جمعيت دنيا مي باشد. ايران علاوه بر اينكه يك كشور اسلامي است. حقيقتا آزادي اديان را نيز دارد. قانون اساسي جمهوري اسلامي دينهاي مسيحي و يهودي را برسميت مي شناسد. پيروان اين اديان مطابق ترتيبي كه قانون اساسي معين نموده مي توانند همانند ديگران در زندگي سياسي، اجتماعي و اقتصادي كشور مشاركت نمايند. مهمتر آنكه، زرتشتيها، ارمني ها، آشوريها و كلدانيها

ص: 10703

و يهوديان در مجلس شوراي ايران نمايندگان خودشان را دارند. امام خميني كه از طرف هموطنان خود بعنوان سمبل شكست ناپذيري و درستكاري و عشق به مردم در نظر گرفته مي شد، در آخرين روزهاي زندگي اش درباره مدرنيسم گفت: "اگر منظور ما از مدرنيسم، كشفيات است، نه اسلام و نه هيچ دين يكتاپرست ديگري با آن مخالف نيست و با ابتكارات و صنايع كه بدرستي باعث پيشرفت و تمدن مي شوند مخالفتي وجود ندارد". مراسم امشب كه آغاز دولت اسلامي ايران را جشن مي گيرد، ما آن را به خاطره پيشگامي امام خميني مي دانيم. كه در سال 1971 مبارزه مسلحانه را عليه رژيم شاه براه انداخت. بعداز 8 سال كه مبارزه شديدي وجود داشت در سال 1979 دولت اسلامي ايران به رهبري روحاني امام خميني آغاز گرديد. ما مي توانيم بگوييم ايران امروز يك كشور مدرن است. از آنجا كه مطابق قانون اساسي، ايران توسط رئيس جمهور اداره مي گردد. نمايندگان مجلس و اعضاي ساير شوراها انتخاب مي شوند كه مورد تحسين جهاني است. با وجود اين قوانين كه توسط مجلس تصويب مي گردد بعد از تصويب شوراي نگهبان كه براساس قوانين اسلامي مي باشد، به مورد اجرا گذاشته مي شود. ايران متشكل از مجموعه اي از اقوام است كه منابع اصلي خود را از نفت، محصولات كشاورزي و صنعتي

ص: 10704

بدست مي آورد. روزنامه سوآرانفو، شماره 1938

ص: 10705

يادآوري نقش بزرگ خميني

30 چكيده: تراژدي كربلا قرن هاست كه روحيه بخش مسلمانان بوده است و در تاريخ نقش يك فواره اي را ايفاء مي كند كه روحيه ايثار براي اصول آن جريان مي يابد. ولي در عين حال تعداد كمي از مردم در جهان اسلام به اين نكته پي برده اند كه واقعه كربلا و عاشورا مستقيما عاملي در شكل گيري تحولات تاريخ ايران به عنوان كشوري كه نظام شاهنشاهي 2 هزار ساله در آن مردم را تحت استبداد قرار داده بود محسوب مي شود. در اينجا بايد به عنوان يك غير شيعه اعتراف كنم كه من يكي از طرفداران انقلاب اسلامي در ايران هستم. در ايران ملاها و روحانيون كشور را از يك غلام و وابسته به آمريكا به كشوري مستقل در جهان مبدل ساخته اند. نه تنها مذهب، بلكه در هر زمينه زندگي ايران مدرنيزه شده است و داراي ارتش قوي مجهز به آخرين تكنولوژي هاي جنگي گرديده است و در زمينه صنايع، فرهنگ، تجارت و هنر با كمال تعجب توانسته از توجه خاصي در جهان برخوردار گردد. اخيرا من يك تعدادي فيلمهاي ايراني را در اسلام آباد ديدم و مي توان گفت از هر نظر با يك فيلم اروپايي قابل مقايسه مي باشند. بعضي از ما پاكستاني ها به رژيم ايران مي خنديم در حالي كه آنها از هر نظر از ما

ص: 10706

جلو افتاده اند، از نظر دمكراسي و حتي به زودي از نظر انرژي هسته اي و . . . و اكنون ملاها به ما مي خندند. امام خميني تاكيد زيادي بر عاشورا كرد و خطي موازي بين اهل بيت (خانواده نبي اكرم (ص) ) و مردم ايران رسم كرد و در ماه نوامبر 1978 براي بيدار كردن مردم كه در برابر استبداد خوابيده و تسليم شده بودند اعلاميه اي از پاريس تحت عنوان «محرم، ماه پيروزي خون بر شمشير» صادر كرد. در بين چيزهاي ديگري كه امام خميني گفت اين بود كه: امام حسين به ما ياد داد هر زمان كه يك ظالم بر مسلمانان حكومت كند بايد عليه او ايستاد و اگر ببينيم كه اسلام در خطر ست بايد خود را ايثار كنيم و خون خود را تقديم كنيم. اين است مسير حركت و پيام امام خميني به مردم كشورش. امام خميني از همان زمان آغاز حركت عليه رژيم شاه در سال 1963 يعني زماني كه عليه تعداد معدودي افراد كه درآمدهاي نفتي را به غارت مي بردند ايستاد. در ماه ژوئن 1963 (در تاريخ 19 محرم) امام خميني در سخنراني فوق العاده خود در مدرسه مذهبي قم به شاه اخطار داد كه به روشي عمل نكند كه مردم عليه او تحريك شوند. در اين زمان

ص: 10707

بود كه امام خميني مجبور به ترك كشور شد. وي در هنگام شب دستگير و در آن زمان يك قيام بزرگ به پا خواست. البته شاه نيز به راحتي حاضر به كناره گيري نبود و وقايع قم تازه آغاز كار بود. مردم در شهرهاي تهران، شيراز، مشهد، اصفهان، كاشان و ديگر شهرها با دست خالي در برابر ارتش آموزش ديده آمريكايي ايستادند و كشته شدند. سازمان اطلاعات شاه نيز كساني را كه فكر مي كرد در پشت قضيه مزبور قرار دارند چنان شكنجه اي داد كه انسان نمي تواند باور كند كه يك دولتمرد با مردم خود چنين كند. پس از آن سالها هر گونه تظاهرات و گردهمائي ممنوع اعلام شد. طبق آمارهاي موجود، چند روز پس از دستگيري امام، حدود 15 هزار نفر كشته شدند و روز آغاز اين قيام در حقيقت نقطه عطفي در تاريخ مدرن ايران محسوب مي شود. براي ما (كه هيچگاه براي هيچيك از ايده هاي خود به جز قيام پاكستان، نجنگيده ايم) امكان ندارد كه بتوانيم عمق و تاثير اين حركات بر روي مردم ايران را تصور نمائيم. آنها خود را در 1400 سال قبل در ميدان كربلا حس كردند و آماده ايثار خون خود در برابر فرمان امام شدند. بزرگترين شعار امام اين بود: «هر روز ما عاشورا، هر ميدان هم كربلا

ص: 10708

است» بدين ترتيب الفاظ و فرمان وي از چنان روحيه بالائي برخوردار بود كه تمام ايراني ها خود را آماده ايثار كردند و اين در زماني بود كه وي در فرانسه بود و حضور فيزيكي در بين مردم نداشت. پيام امام خميني زماني كه در آن به اين نكته اشاره شد كه: عزاداري و پيام كربلا در حقيقت الگوئي از قيام مردم مظلوم در سراسر جهان عليه دولتمردان مستكبر و جهاد حق عليه باطل و يك قيام اجتماعي عليه فساد است، به يك پيام جهاني مبدل شد و از مرزهاي ايران شيعه عبور كرد. نويسنده حفيظ الرحمان

ص: 10709

يادگار امام در نگاه رهبر

9 چكيده: بسم الله الرحمن الرحيم انا لله و انا اليه راجعون سرانجام پس از هفته اي اندوهبار و سرشار از اضطراب و نگراني، بار سنگين مصيبت فرود آمد و دل امت وفادار، دستخوش طوفان غم و محنت شد. يادگار امام و فرزند دلبند و عزيزترين كس او، دنياي فاني را وداع گفت و چهره محبوب و آشناي مردم و غمخوار كشور و انقلاب و خدمتگزاري صديق براي هدفهاي امام عظيم راحل ، و انديشه اي روشن و چشمي تيزبين در خدمت نظام اسلامي، كشور و ملت و دوستان و دوستداران خود را ترك كرد و ايران اسلامي را به عزاي خويش نشانيد. در دوران پرحادثه انقلاب، مرحوم حجت الاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني يكي از مؤثرترين عناصر در جريانات كلي كشور و انقلاب بود. او براي رهبر كبير انقلاب، فرزندي مهربان و در عين حال، مشاوري امين و ياري ديرين و سربازي فداكار و مريدي گوش به فرمان و كارگزاري لايق و كارآمد بود. امام بزرگ ما بارها محبت پرشور و اعتماد عميق و تحسين قلبي خود نسبت به اين فرزند خاضع و مطيع خود را بر زبان آورده بود و نزديك ترين ها، گواهي صادق آنچنان پدري را در حق پسر يگانه اش، از آن زبان پرهيزگار شنيده بودند.

ص: 10710

در طول سال هاي انقلاب چه بسيار گره ها كه بدست او گشوده شد و چه بسيار كارهاي بزرگ كه به تدبير او انجام شد. از اينها برتر، نقش اين عنصر پر تلاش و پرتوان در حراست عاشقانه از سلامتي جسمي و آرامش خاطر امام بزرگوار بود. بي شك سلامت و توان جسمي و قدرت كاري آن قائد عظيم الشاءن در دوران پرمخاطره ده ساله، با وجود كهولت سني و بيماري قلبي، در ميان عوامل و اسباب عادي، از همه بيشتر به ابتكار و مراقبت و پيگيري دلسوزانه اين فرزند مهربان وابسته بود. ملت ايران از اين بابت بسي مديون اين عزيز فقيد است. تاريخچه خدمات ارزنده آن مرحوم به دوران پس از پيروزي منحصر نمي شود. نقش ايشان در دوران مبارزات ملت ايران نيز برجسته و فراموش نشدني است و هر چه زمان به مقطع پيروزي انقلاب اسلامي نزديك تر مي شود، اين نقش و سهم صاحب آن، بزرگتر و روشن تر مي گردد. و چون فاصله زماني ميان فقدان فاجعه آميز مرحوم آيت الله حاج سيد مصطفي خميني فرزند بزرگ و نام آور امام و روزهاي بازگشت رهبر كبير انقلاب به كشور فرا مي رسد، نقش مرحوم حاج سيد احمد آقا در قضاياي انقلاب، وضعي استثنائي و منحصر به فرد مي يابد. بي شك در آخرين ماه هاي دوران نهضت،

ص: 10711

هيچكس در رابطه با امام بزرگوار نقشي تا بدين حدبزرگ و مؤثر از خود بروز نداده است. تلاش بي وقفه و پروانه وار ايشان در كنار مشعل فروزان وجود امام عزيز رضوان الله عليه بسي بركات را منشاء گشته و بسي دشوارها را آسان نموده است. اكنون اين يادگار امام از ميان ما رفته و مارا در فقدان خود مهموم و مغموم بجا گذاشته است. شكوه اين غم جانكاه را به پيشگاه صاحب و مولاي خود حضرت بقية الله الاعظم مي بريم و از او دعا براي صبر و تسلي مي طلبيم و در عين حال، نخستين تسليت را هم به او مي گوييم. تسليت بعدي به مادر داغدار و محنت كشيده اي است كه بار سنگين مصائب بزرگ بر دل او سنگيني مي كند و نيز همسر گرامي و فداكار ايشان و به خانواده معظم و بيت معزز حضرت امام راحل بويژه فرزندان گرامي اين عزيز و بالاخص به يادگار برومندش جناب حجت الاسلام حاج سيد حسن خميني و نيز به عموي بزرگوارشان جناب حجت الاسلام والمسلمين آقاي پسنديده و ديگر خاندان هاي وابسته و به همه ملت بزرگ ايران و به همه مسلمانان جهان تسليت مي گويم. خداوند روح آن مرحوم را مشحون از رحمت و فضل خود قرار دهد و او را با اوليائش محشور فرمايد. آمين

ص: 10712

رب العالمين جمعه بيست و ششم اسفندماه 73 سيد علي خامنه اي

ص: 10713

يادگار امام

6 چكيده: نگاهي به زندگي حضرت حجةالاسلام والمسلمين حاج سيد احمد خميني(قدس سره) يادگار امام در روز بيست و چهارم اسفند 1324 هجري شمسي در شهر مقدس قم و در بيت امام خميني ديده به جهان گشود. نامش را احمد نهادند. احمد، انقلابي تربيت مي شد، زيرا دوران طفوليت خود را در خانواده اي روحاني مي گذراند كه صاحبان و بنيانگزاران انقلاب بودند. پدر او، دو سال پيش از تولد اين فرزند، انديشه هاي سياسي خود را در كتابي با نام «كشف الاسرار» بروز داده و به روشني از تشكيل حكومت اسلامي سخن گفته بود و مبارزه خود را;ء بدين گونه با سلطنت پهلوي تدوام مي بخشيد. «احمد» در مجلس درس پدر با دانش و معرفت آشنا مي شد. پدر; فقه، اصول، فلسفه، عرفان و اخلاق را به فرزند خود مي آموخت و او را در دامان پر مهر خود پرورش مي داد. يادگار امام در دوراني سخت رشد مي كرد و بلوغ مي يافت; پدر از وجوهات شرعي - براي گذران زندگي - استفاده نمي كرد. تنها راه معيشت خانواده، اندك ملك موروثي در زادگاه پدر بود و اين سان او زهد و ساده زيستي مي آموخت. دوران تحصيلات احمد پر جوش و خروش، آموزش ابتدايي و دبيرستان و نيز فراگيري علوم حوزوي همراه با مبارزه گذراند. هنوز مردماني از قم در خاطر دارند روزي

ص: 10714

كه پيكر مجروح و نيمه جان او در «كوچه باغ» قم بر زمين افتاده بود. برگهاي كتاب و دفترش در كوچه پراكنده بود و رهگذران و همسايگان به ياري او شتافتند ولي او با استواري و مردانگي - به هر صورت بود - خود را به مدرسه رساند. برگي ديگر از زندگي يادگار امام در آستانه دهه دوم عمر خود بود كه قيام پانزده خرداد 42 آغازيدن گرفت. اينك او شاهد به زندان رفتن پدر بود و ديري نپاييد كه در سحرگاه سيزده آبان43 تبعيد پدر و اندكي پس از آن، تبعيد برادر (حاج سيد مصطفي خميني) را نظاره گر شد. نخستين ديدار او با پدر و برادر در تبعيدگاه، در روزهاي پاياني سال 1344 است. در اين سال و سال بعد او به تكميل علوم ديني و يادگيري شيوه مبارزه با استبداد مي پردازد. سيد احمد به هنگام بازگشت به ايران، براي اولين بار دستگير مي شود ولي با زيركي ماموران سازمان اطلاعات و امنيت را فريب داده و آزاد مي شود. پدر وظايف مهم او را در مبارزه يادآوري كرده و اكنون كه «سيد احمد» به وطن بازگشته است، به ديدار مبارزان دربند و خانواده هاي آنان و رساندن پيام امام به همگان مي پردازد. در پايان سال 1345، يادگار امام براي دومين بار به ديدار

ص: 10715

پدر مي شتابد. در همين سفر است كه به صنف روحانيت مي پيوندد و معمم مي شود. او به هنگام بازگشت - درهشتم تير1346 - دستگير مي شود و به زندان قزل قلعه تهران منتقل مي گردد. يادگار امام در خاطرات خود از وقايع اين ايام چنين بازگو مي كند: «وقتي كه در بازگشت دوم مخفيانه ام از عراق، دستگير و زنداني شدم، از آنجا كه ساواك در مراحل بازجويي، از اهداف بعدي ام چيزي دستگيرش نشد، بر آن شد تا پس از آزادي، از طريق كنترل و تعقيبهاي غير علني، اطلاعاتي از چگونگي ارتباط امام با ايران و نحوه جمع آوري و ارسال وجوهات شرعيه مقلدان امام و چگونگي پرداخت شهريه را به دست آورند. لذا مدتي از تردد مردم و زائران و روحانيون به منزل امام در قم ممانعت نمي كردند، به اميد آن كه عوامل نفوذي و مخفي آنها اطلاعات بيشتري به دست آورند. ما نيز با رعايت اصول مخفي كاري و شناختي كه از شيوه هاي ساواك داشتيم، از اين فرصت كمال استفاده را برديم. بعد از چندي ساواك متوجه شد كه روش آنها نه تنها كارساز نبوده بلكه گردانندگان امور بيت امام موفق شده اند ارتباطهاي گسترده اي از طريق همين منزل برقرار نمايند. علاوه بر آن، مجالس روضه خواني و وعظ و خطابه در مناسبتهاي مختلف در آنجا باعث تجمع

ص: 10716

گسترده علاقه مندان به امام و افزايش شور و احساسات انقلابي مردم مي شد. ساواك رويه اش را عوض كرد. بازداشتها و احضارها و اخطارها و مزاحمتهاي مكرر شروع شد. تبعيد وكلاي شرعي امام، در قم و ديگر مناطق و تبعيد آيت الله پسنديده - در چندين مرحله - در دستور كار ساواك قرار گرفت. مدتي طولاني ماموران شهرباني و امنيتي از ساعت7 صبح تا 8 شب و براي مدتي تا 11 شب به طور رسمي از تردد روحانيون و مراجعان به منزل امام جلوگيري مي شد. در اين ايام ما صبر مي كرديم ساعتي بعد از تمام شدن كشيك ماموران از طرق مختلف و منازل مجاور، ياران امام در آنجا گرد هم مي آمدند و مسائلمان را دنبال مي كرديم و قبل از طلوع آفتاب متفرق مي شديم. بسته شدن منزل و جلوگيري از تردد مقلدان و علاقه مندان امام و تبعيد نمايندگان امام و ايجاد تضييقات براي منسوبين و ياران و نقل آن از زبان مراجعيني كه از مناطق مختلف به قم مي آمدند، خودش عاملي در جهت ترويج نام امام و بحث از نهضت و اهداف امام شده بود. بهره برداي از اين موضوع از سوي مبارزين خارج از كشور و طرح آن در اعلاميه هاي آنان نيز تبليغات رژيم را كه مي كوشيد قيام پانزده خرداد را كم بها و آثار

ص: 10717

آن را فراموش شده جلوه دهد، خنثي مي كرد. دوباره ساواك به روشهاي قبلي خود بازمي گشت و اين سردرگمي در تصميمها و اقدامات ساواك تا پيروزي انقلاب ادامه داشت. در تمام اين مدت منزل امام مركز اتصال انقلابيون و ياران امام بود.» يادگار از دست رفته امام در سال 1352 براي سومين بار كشور را ترك مي كند. او در اين سفر به مكه، عراق و لبنان عزيمت مي كند. پس از زيارت خانه خدا به عراق مي رود و از محضر امام خميني(قدس سره) كسب فيض مي كند. او تنها به بازگو كردن انقلاب بسنده نمي كند بلكه با حوزه علميه نجف در ارتباط است و بر آموخته هاي حوزوي خود مي افزايد. حجةالاسلام حاج سيد احمد خميني براي دستيابي به تجارب انقلابي افزونتر به لبنان نيز عزيمت مي كند. او ضمن ديدار با امام موسي صدر به يادگيري فنون نظامي در پايگاه شهيد مصطفي چمران همت مي گمارد و سرانجام در اواخر سال 1352 به ايران برمي گردد. يادگار امام در اين ايام با حضرت آيت الله خامنه اي، حجةالاسلام والمسلمين هاشمي رفسنجاني و ديگر مبارزان از جمله شهيدان آيت الله سعيدي، آيت الله غفاري، سيد علي اندرزگو و شهيد محمد منتظري در ارتباط و همكاري است. حجةالاسلام سيد احمد خميني گذشته از حضور در تصميم گيريهاي مهم انقلاب و نظارت و رهبري آن،

ص: 10718

به خدمات شايان ديگري نيز اهتمام دارد، از جمله: برقراري ارتباط ميان مبارزان با امام خميني(قدس سره)، انتشار پيامها و كتابهاي امام، تشكيل گروههاي مبارز و حمايتهاي معنوي و مادي از آنان و فعاليتهاي شبانه روزي در گردهمايي و هم انديشي گروههاي انقلابي و ساماندهي فعاليتهاي مبارزاتي. يادگار امام، خود در اين باره مي گويد: «در مدتي كه قم بودم مثل ساير طلاب در رساندن اعلاميه هاي امام و يا اعلاميه هايي عليه دولت و رژيم سابق به مردم تلاش مي كرديم، تا كم كم به اين فكر افتادم كه احتياج به وسايل تكثير داريم. آمدم و پيش آقاي هاشمي [رفسنجاني] در تهران. او توسط آقاي توكلي يك دستگاه فتوكپي برايمان تهيه كرد و من قبلا اتاقي را در منزل يكي از آشنايانمان اجاره كردم و آنجا مشغول كار شديم... كم كم كارمان وسعت پيدا كرد و جايمان تنگ شد. منزلي در نزديكي منزل امام در قم با نام آقاي واحدي خريديم ... اين منزل دست و بالمان را باز كرد. آقاي موسوي خوئيني كه خود با گروههاي ديگري هم ارتباط داشت، يك دستگاه ماشين تكثير براي ما تهيه كرد. قبلا از ماشينهاي ساده تر استفاده مي كرديم. آقاي موسوي خوئيني ها دستگير شد. توسط خانمشان به من خبر داد كه ايران را ترك كنم. مدت پانزده روز رفتم پاكستان ...

ص: 10719

اين دو هفته اي كه پاكستان بودم تجربه هاي خوبي كسب كردم. در مراجعت، آقاي واحدي را از كم و كيف قضيه مطلع كردم و در ضمن شخصي به ما معرفي شد تا در ايران به وسيله او با گروهي ديگر همكاري نماييم. اتفاقا ما مشغول چاپ كتاب «خدمت و خيانت روشنفكران» جلال [آل احمد] بوديم. در ضمن براي اينكه مطمئن شويم از نظر اعتقادي كارمان صددرصد درست باشد با [آيةالله] آقاي خامنه اي در مشهد تماس گرفتيم كه مامور تماس، من شدم و بارها پيش ايشان رفتم و ايشان را هم تا اندازه اي در جريان كارهايمان قرار داده ام، البته در اين موقع آقاي هاشمي [رفسنجاني] زندان بود و الا قبلا با ايشان مشورت مي كرديم...». يادگار امام و چهارمين سفر سال1356 آغاز وقايعي مهم است كه زمينه ساز انقلاب اسلامي و فرجام مبارك آن، پيروزي 22 بهمن است. يادگار امام، چهارده سال است كه در جبهه مبارزه تلاش مي كند، او در سال56 به نجف مي رود. اينك مبارزه با رژيم مستبد پهلوي به اوج خود رسيده است. قيام نوزده دي قم و پس از آن، قيام تبريز رخ داده است. در آبان همين سال، داغ جگرسوز فقدان آيةالله حاج سيد مصطفي خميني به روند انقلاب، سرعت بيشتري داده است. و سرانجام هجرت سرنوشت ساز امام به پاريس، فصل ديگري

ص: 10720

از زندگي پربار يادگار فقيد امام است. مهر1357 نوفل لوشاتو، پذيراي امام و فرزند برومند اوست. فرزندي كه اكنون بازوي پرتوان امام و مشاوري آگاه و مبين براي بنيانگزار انقلاب اسلامي و مؤسس جمهوري اسلامي است. مقام معظم رهبري آيةالله خامنه اي در اين باره مي فرمايد: «بي شك سلامت و توان جسمي و قدرت كاري آن قائد عظيم الشان در دوران پرمخاطره ده ساله با وجود كهولت سني و بيماري قلبي، در ميان عوامل و اسباب عادي، از همه بيشتر به ابتكار و مراقبت و پيگيري دلسوزانه اين فرزند مهربان وابسته بود. ملت ايران از اين بابت بسي مديون اين عزيز فقيد است. تاريخچه خدمات ارزنده آن مرحوم به دوران پس از پيروزي منحصر نمي شود. نقش ايشان در دوران مبارزات ملت ايران نيز برجسته و فراموش نشدني است و هر چه زمان به مقطع پيروزي انقلاب اسلامي نزديكتر مي شود، اين نقش و سهم صاحب آن، بزرگتر و روشنتر مي گردد. و چون فاصله زماني ميان فقدان فاجعه آميز مرحوم آيةالله حاج سيد مصطفي خميني فرزند بزرگ و نام آور امام و روزهاي بازگشت رهبر كبير انقلاب به كشور فرا مي رسد، نقش مرحوم حاج سيد احمد آقا در قضاياي انقلاب، وضعي استثنايي و منحصر به فرد مي يابد. بي شك در آخرين ماههاي دوران نهضت، هيچ كس در رابطه با امام

ص: 10721

بزرگوار نقشي تا بدين حد بزرگ و مؤثر از خود بروز نداده است. تلاش بي وقفه و پروانه وار ايشان در كنار مشعل فروزان وجود امام عزيز(رضوان الله عليه) بسي بركات را منشا گشته و بسي دشوارها را آسان نموده است.» ورود به ايران و سرانجام شاهد بوديم در روز 12 بهمن57 امام و يادگار فقيدش پس از پنج ماه اقامت در فرانسه به وطن بازگشتند. حجةالاسلام حاج سيد احمد خميني در اين باره مي گويد: «وقتي كه هواپيما در فرودگاه به زمين نشست، حضرت آيةالله پسنديده (برادر بزرگ امام خميني) وارد هواپيما شد و پس از سالها دوري با امام خميني ديدار كرد و لحظاتي در كنار او به گفتگو نشست. لحظه رفتن كه فرا رسيد حضرت امام فرمودند آقا [ آيةالله پسنديده] بايد جلو بروند و من پشت سر ايشان مي روم، عرض كردم: مردم چهارده سال است كه انتظار اين لحظه را مي كشند، خبرنگاران و عكاسان داخلي و خارجي منتظرند تا اين لحظه تاريخي را به تصوير بكشند. هر چه اصرار كردم فايده اي نداشت. سرانجام راهي به ذهنم رسيد به عموي بزرگوارم پيشنهاد دادم كه ايشان با جمعي از همراهان امام كه از پاريس آمده بودند از هواپيما پياده شوند و به جمعيت حاضر در سالن استقبال بپيوندند و بعد همين ترتيب عمل شد

ص: 10722

و بالاخره امام حاضر نشد يكي از آداب معاشرت اسلامي را ناديده بگيرد و از برادر بزرگ خويش جلو بيفتند ولو آنكه در چنين شرايطي استثنايي كه ميليونها چشم به آن دوخته است، قرار داشته باشند.» يادگار امام در اين ايام، مشاور فرمانده انقلاب است. ارائه راهكردها براي انقلاب، رويارويي با توطئه دشمنان داخلي و خارجي، تهيه و تنظيم بيانيه هاي انقلاب، تاسيس نهادهاي انقلابي و حضور در جلسات مربوط به انقلاب، برقراري ارتباط ميان امت و امام و از همه مهمتر، حفظ جان امام .... همچنان كه در دوران چهارده ساله انقلاب در قم و فرانسه بود، به دست با كفايت او نقش تحسين برانگيز يادگار امام در «شوراي انقلاب» در همين روزها مورد اذعان همگان است. ورود به قم، دهم اسفند57 دوره يكساله اقامت امام در قم - از اسفند57 تا بهمن 58 - اوج دشواريها و دگرگوني هاي اساسي در كشور است. انتخابات جمهوري اسلامي، خبرگان قانون اساسي و مجلس شوراي اسلامي در اين برهه از انقلاب است. يادگار امام - به عنوان مسؤول دفتر امام - در اين زمان حضور در رخدادهاي سترگ انقلاب، به امور مردمي همت مي ورزد. مقام معظم رهبري حضرت آيةالله خامنه اي در اين باره مي فرمايد: «ايشان [يادگار امام] واقعا در كنار امام يك عنصر لازم

ص: 10723

و بي بديل بود. هيچ كس ديگري در كنار امام نمي توانست اين نقش را ايفا كند... براي رسيدن اخبار به امام كسي لازم بود كه به امام نزديك باشد و چنين شخصي فقط حاج احمد آقا بود. ايشان هم در انتقال خبرها به امام و هم در انتقال نظرات به بيرون ... نظرات امام را خوب منعكس مي كردند و هم در مشورت دادن به امام نقش داشتند. حاج احمد آقا در موارد متعددي به امام مشورت مي داد، امام كسي نبود كه تحت تاثير عواطف قرار بگيرد يا ارتباط پدر و فرزندي تاثير ناروايي در امام داشته باشد. امام از مشورت حاج احمد آقا بهينه مي كرد، يعني اينطور نبود كه هر چه حاج احمد آقا مي گفت امام بپذيرد... حاج احمد آقا در موارد متعددي نظرات پخته خوبي را به امام منعكس كرده بود و گاهي هم مطالبي مي گفت كه امام قبول نمي كرد ... نبايد تصور كرد كه ايشان چيزي را به امام تلقين مي كرد. امام تلقين پذير نبود ولي نظرات روشن و قوي اي را در موارد متعددي به امام منتقل مي كردند و امام هم از آن استفاده مي كردند. ايشان در چند جلسه شركت مي كرد، يكي شوراي مصلحت ... ديگري شوراي عالي دفاع كه گاهي شركت مي كردند و يكي هم جلسه رؤساي سه قوه بود

ص: 10724

كه ايشان بطور مرتب و به عنوان عضو شركت مي كرد... در آن جلسات حاج احمد آقا به عنوان يك عنصر خوشفكر و باهوش و با تجربه، انصافا خيلي بدرد ما مي خورد. در مسائل مختلف و بخصوص در مسايل جهاني ذهنش باز بود و نظر او يك نظر خوب و پخته اي در بين نظرها بود.» حضرت امام خميني(قدس سره) در باره يادگار خود چنين مي نويسد: «... اينجانب در پيشگاه مقدس حق شهادت مي دهم كه [احمد] از اول انقلاب تا كنون و از پيش از انقلاب در زماني كه وارد اين نحو مسايل سياسي شده است از او رفتار يا گفتاري بر خلاف مسير انقلاب اسلامي ايران باشد، نديده ام و در تمام مراحل از انقلاب پشتيباني نموده و در مرحله پيروزي شكوهمند انقلاب، معين و كمك كار من بوده و هست و كاري بر خلاف نظر من انجام نمي دهد و در امور مربوطه چه در اعلاميه ها يا ارشادها... بدون مراجعه به من تصرف و دخالتي نمي كند حتي در الفاظ اعلاميه ها بدون مراجعه دخالت نمي كند و اگر در امري نظري دارد، تذكر مي دهد كه تذكراتش نيز صادقانه [است] و بر خلاف مسير انقلاب و مصحلت نيست و من اگر تذكراتش را نپذيرفتم، تخلف از قول من نمي كند و من نيز اگر حرفش را صحيح

ص: 10725

ديدم، قبول مي كنم و اميدوارم حرف صحيح را از همه كس قبول كنم... من خداي قاهر حاضر منتقم را شاهد مي گيرم كه احمد از آن روزي كه در كمك اينجانب در بيروني مشغول اداره امور من بوده تا الآن كه اين ورقه را مي نويسم قدمي يا قلمي بر خلاف گفتار و نوشتار من برنداشته و با وسواس عجيب در كليه گفتارهاي من يا نوشته هاي من سعي نموده كه حتي يك كلمه بلكه گاهي يك حرف را كه به نظر او محتاج به اصلاح است بدون اذن من تصرف نكند.» يادگار امام از زبان ياران امام مقام معظم رهبري(مد ظله العالي): «اينجانب جنابعالي را فردي با اطمينان و اعتماد كامل به دانشو بصيرت و هوشمندي همراه با امانت، صداقت و كارآيي مي دانم.» آيةالله رضواني: «امام رضوان الله تعالي عليه اعتماد كامل و وافري به فرزندشان حاج احمدآقا داشت. از بيانات امام در جلسات خصوصي مشخص بود كه حاج احمد آقا، مورد اطمينان و اعتماد كامل ايشان بودند. در دوراني كه مادر دمت حاج آقا بوديم ايشان به نظر ما شخصي باهوش و با ذكاوت و با استعداد خيلي خوب بود. پشتكار هم داشت، علاقه هم نشان مي داد. مسائل را بسيار خوب دنبال مي كرد. حجةالاسلام و المسلمين خوئيني ها: «وقتي در پاريس خدمت امام رسيدم، در

ص: 10726

آنجا حضرت امام بياني در مورد حاج احمد آقا كردند، براي من بسيار مهم بود با اين كه آن موقع ايشان در سن جواني بودند و با مرحوم شهيد مصطفي خميني فاصله سني زيادي داشتند. امام فرمودند: «همانطور كه قبلا در باره مصطفي با شما صحبت كردم به همان صورت در مورد احمد نگاه كنيد. هر چه را خواستيد بدون كم و زياد به من برسد، به احمد برسانيد.» مهندس ميرحسين موسوي: «در طول هشت سال خدمت اينجانب يك ارتباط دائمي بين اينجانب و مرحوم حاج احمدآقا وجود داشت. او در اغلب ملاقاتهايي كه با حضرت امام داشتم، ايشان نيز حضور داشتند و كاملا محسوس بود كه مورد اعتماد و وثوق حضرت امام قرار دارند. ايشان يك مشاور امين و وفادار براي حضرت امام بودند و فراتر از نكته مهم بالا، گوناگوني فراوان وظايف دفتر رهبري و جنبه هاي متنوع سياسي و فرهنگي اين وظايف، شرايط استثنايي كشور به هنگام اوايل انقلاب و نيز در طول جنگ، كاملا نشان دهنده نقش استثنايي مرحوم حاج سيد احمد آقا در طول انقلاب است. ايشان مي بايست در كوران بحرانها و مشكلات و در ميان گرايشهاي مختلف سياسي بين گروهها و فراواني اطلاعاتي كه به سوي دفتر رهبر كبير انقلاب روان بود، شرايط مناسبي را براي تصميم گيريهاي

ص: 10727

رهبر به وجود آورد و اين همه ايجاب مي كرد كه فردي بسيار جسور، خلاق و مورد اعتماد در كنار حضرت امام حضور داشته باشد.» ارتحال و سرانجام عمر پر بركت يادگار امام در شامگاه 25 اسفند1373 به سرآمد و ايران در رثاي آن يار فقيد امام يكپارچه سياهپوش و عزادار شد. اكنون ما در سومين سالگشت ارتحال جانگذار اوييم. داغ از دست دادن امام و يادگار او، سالهاست كه اندوهي جانكاه بر دلمان نهاده، اما چه توان كرد؟! گر نادره معدوم شود هيچ عجب نيست كز كاخ جهان نادره كاران همه رفتند ياد و خاطره امام و يادگارش در هميشه تاريخ پابرجاست، چرا كه «العلماء و باقون ما بقي الدهر». خيالك في عيني و اسمك في فمي و ذكرك في قلبي الي اين اكتب فسلام عليه يوم ولد و يوم مات و يوم مبعث حيا خداوندا! حمد را نزد خود محمود فرما با تشكر از حجةالاسلام و المسلمين بروجردي - سرپرست مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام در قم - كه منابعي را جهت تهيه و تنظيم اين گفتمان در اختيار نگارنده نهاد. عبدالله اميني

ص: 10728

يك خاطره از شبهاي آتش و خون

11 چكيده: در بهمن ماه 1357 در آستانه ورود حضرت امام قدس سره با توجه به تبليغات و جنجال هايي كه دولت دست نشانده آمريكايي جهانخوار به منظور سركوب انقلاب شكوهمند اسلاميمان و جلوگيري از ورود بنيان گذار جمهوري اسلامي براه انداخته بود و طبعا اضطرابي در دل مشتاقان امام عزيزمان ايجاد كرده بود درست در شب دوازدهم بهمن 1357 عده اي از دوستان شاعر و همكار در منزل من گرد آمدند و در اين موضوع نظريات مختلفي ابراز مي داشتند يكي از عزيزان گفت از ديوان خواجه تفالي بزنيم همه حاضران اين پيشنهاد را پذيرفتند و استاد زنده ياد مهرداد اوستا كه در جمع ما بودند ديوان را براساس سنت هاي ديرين مردم ايران زمين كه با خواندن سوره مباركه حمد و ادعيه ديگر باز مي كنند پس از قرائت سوره مباركه ديوان حافظ را باز و غزلي با مطلع: ساقي بيا كه يار زرخ پرده برگرفت كار چراغ خلوتيان باز درگرفت كه آمد، غريوشادي از محفل ما برخاست به خصوص وقتي كه به اين بيت رسيد: بار غمي كه خاطر ما خسته كرده بود عيسي دمي خدا بفرستاد و برگرفت و بدرستي كه حافظ خيلي روشن خبر ورود امام عزيز را داد، در آن جلسه دوستان پيشنهاد كردند كه غزل شيواي لسان

ص: 10729

الغيب را تضمين و انتشار دهم كه چنين كردم كه بعد از ورود امام بزرگوار اين تضمين بارها و بارها از صدا و سيما پخش و در جرايد نيز انتشار پيدا كرد و اينك غزل حافظ را بهمراه تضمين از مجموعه شعر "آذرخش "نقل مي كنم. عيسي دمي خدا بفرستاد شاهين نور از دل ظلمت چو پرگرفتخورشيد خون تازه زفيض سحر گرفت گردون به دوش رايت صبح ظفر گرفت "ساقي بيا كه يار زرخ پرده برگرفت كار چراغ خلوتيان باز درگرفت" پروانه در شراره جانسوز عشق سوخت تا ديده بر تجلي رخسار دوست دوخت مهرش به دل خريد و به سوداش جان فروخت "آن شمع سرگرفته دگر چهره برفروخت وين پير سالخورده جواني زسرگرفت" روز اميد آمد و شام سيه برفت آواي شوق برزبر مهر و مه برفت رازي كه بين جان و دل از آن نگه برفت "آن عشوه كرد عشق كه مفتي زره برفت وان لطف كرد دوست كه دشمن حذر گرفت" تا ديد جلوه هاي جمال از رخ حبيب در گوش گل چه راز نهان گفت عندليب كز پرده خون گشود بر آيينه شكيب "زنهار از آن عبارت شيرين دلفريب گويي كه پسته تو سخن درشكر گرفت" دست سحر كه پرده خورشيد مي گشود دل در هواي روح خدا نغمه مي سرود

ص: 10730

با خط زرنوشت بر اين گنبد كبود "بارغمي كه خاطر ما خسته كرده بود عيسي دمي خدا بفرستاد و برگرفت" هرلاله يي كه چهره در اين باغ برفروخت از شعله نگاه تو با داغ عشق سوختسرتابه پاي ديده شد و چشم در تو دوخت هر سروقد كه برمه و خور حسن مي فروخت چون تو درآمدي پي كار دگر گرفت در پيش قدسرو تو پشت فلك دوتاست گوش فلك به زمزمه مهرت آشناست فرياد حق چون از بن جان و دل توخاست "زين قصه هفت گنبد افلاك پرصداست كوته نظر ببين كه سخن مختصر گرفت" چون رهروي كه بيم ندارد ز راه سخت در كوي او فكنده يي از اشتياق رخت گو ناشنيده يي تو اناالحق از آن درخت. "حافظ تو اين سخن ز كه آموختي كه بخت" تعويذ كرد شعر ترا و بزر گرفت" . روا باشد اناالحق از درختي چرا نبود روا بر نيكبختي سر حلقه نيك محضران اين كيست بجان خروش افكنده؟ هشياران را زهوش افكنده؟ در حرمت سنت رسول الله برد يمني بدوش افكنده با حضرت حق معاملت كرده حق پرده بر آبروش افكنده موج نفسش ز نبض بيداري انسانها را بجوش افكنده؟ اين پير، كه آشناي قرآن بود هم مومن بود، هم مسلمان بود او پاكدلي سپيده منظر بود او نخل

ص: 10731

بلند سايه گستر بود عشقش همه عشق دين و دينش حق حقش همه وقت يار و ياور بود مسلم بخدا كه معتقد بر او تا بود بر اين مرام وباور بود در خط رضا نگفت با تقدير اينگونه اگر نبود، بهتر بود تكريم - به هرچه دوست پيش آورد تسليم به راي حق داور بود يك تن كه هزار خصم از او منكوب يك جان كه جهان بدو برابر بود آزاده و سرفراز و مردم دوست مخلص به نواده پيمبر بود هرگاه كه غم بود اثر ميكرد با نام حسين (ع) ديده تر ميكرد اين كيست كه حق بدو چو ايمان داد عزت بمقام پاك انسان داد اين كيست كه رحمت خداوندي احسانش را جزا باحسان داد اين كيست كه آشناي عرفان را با رفتن خويش، درس عرفان داد يعني كه به ياد حضرت محبوب مشغول بذكر بود، تا جان داد اين كيست كه با بلندي اسلام حرمت بجماعت مسلمان داد اين كيست كه تا دميكه فرمان يافت همواره بكار خير، فرمان داد اين - شام دعا و صبح لبخند است اين - بنده ي مومن خداوند است آنانكه بعشق اقتدا كردند دل را به محبت آشنا كردند زحمت ديدند و رحمت آوردند خدمت كردند و بيريا كردند هم - پاي به راه سعي بنهادند

ص: 10732

هم دست، به مخزن دعا كردند چشم طمع از كسان فرو بستند يعني طلب از خود خدا كردند با چنگ زدن به ريسمان حق هر رشته و راه را - رها كردند گفتند و بفعل هم درآوردند آنرا كه بصدق، ادعا كردند در حقجويي زهم سبق بردند آمرزش را بخود - روا كردند با كجروشان جدالشان باقي با اهل صفاي دل، صفا كردند بودند بعزت و شرف اما خود خواهي را ز خود، جدا كردند زين قوم - وجود پاك جان - او بود سرحلقه ي نيك محضران - او بود » » » در عشق - بخود، نه اختياري داريم با ياد تواي امام ، كاري داريم گهگاه، شب جمعه، بهشت زهرا با تربت پاك تو - قراري داريم » » » رحمت، رحمت - به روح پاك ات،اي مرد روياني - گل مغفرت ز - خاكت -اي مرد اي رحمت بيكران حق، در هر حال بر شيفتگان سينه چاكت -اي مرد محمد جواد محبت مطلع فجر سامري سوزوشي با يد بيضا آمد موسوي طلعتي از جانب سينا آمد نبض ميعاد به رگبرگ گل ياد شگفت روح ميلاد در آيينه دلها آمد خون خورشيد به رگهاي فلق سرخ دويد شعله آگين نفس شعشعه آسا آمد باردائي به بلنداي سپيدار از اوج علم

ص: 10733

فتح برافراشت و ازعالم بالا آمد عطر تكبير به گلدسته مينا پيچيد موج گلفام اذان زمزمه آرا آمد سوره شمس بخوانيد از مطلع فجر مژده از آيت والشمس وضحيها آمد آب و آيينه به سجده گلبرگ نهاد وزبلورين نفسش بوي مسيحا آمد نور مينائي مهتاب زسيمابي ماه روشن از طلعت آن آينه سيما آمد شال شوق به شور آمد از تندر عشق موج بر موج فروريخت كه دريا آمد احمد خوانساري براي پيروزي انقلاب اسلامي در 22 بهمن 57 فجر سربرزد و تشويش ظلام آخر شد صبح خنديد و سيه كاري شام آخر شد شورش اشك غم و وسوسه دلتنگي با شكرخند مي و گردش جام آخر شد شب قدري كه در آن روح خدا كرد نزول كار صدحادثه با سلم وسلام آخر شد فصل آشفته ولي موسم خونين جگري همه در سايه تدبير امام آخر شد آفت سستي و تشويش غم كار نفاق شكر سركه به توحيد كلام آخر شد علم جلوه برافراشت چو قانون خدا جور آن ظلمت بي نظم ونظام آخر شد بود نقصاني اگر كوكبه ايمان را با شب افروزي اين ماه تمام آخر شد سايه وسوسه ظلمت ترفند فساد با شكوفائي خورشيد قيام آخر شد قادر طهماسبي، فريد اصفهاني امام خميني (ره) ترجمه شعري از : آلبارو ماچوردوم

ص: 10734

كوينز يك دموكراسي كامل ما جايگزين حكومت ظلم و جور كردي در ايراني كه واگذار شده بود به قدرتهاي بيگانه حاصل كار آنان كه از وجدان تهي بودند و وطن را به ثمن نجس فروخته بودند به خاطر ياري خداوند بود و فريادهاي مردمي كه الله اكبر را بانگ مي زدند و از آنجا كه هيچكس در قدرت همتاي خداوند نيستبر پهلوي ها پيروز شدي و بر شاهنشاهي نگون بختشان با افراشتن پرچم سه رنگ جمهوري و انقلابي صلح جويانه كه خواست مردم بود و در اين تاريخ كهن صفحه افتخار آميزي را به ثبت رسانيدي و همچنانكه يك يك كاخ پوشالي و با تيغ كلام تو فرو ريختند عطاياي شهنشاهان كه ريشه اي هزاران ساله داشتند وچه دشوار بود اين تغيير با تحولي كه پيش آمد آن اشراف بي رحم و جنگي افسار گسيخته كه با دست محركان ديوانه برپا شد قبرستانها را پرساختند و خزائن را خالي واين كشور بواسطه كركس ها و پادشاهاني كه داشت ديگر به فقر نشسته بود اما چه طعمي از معجزه داشت اين سالم سازي اقتصاد در دوران بعد از جنگ و با وجود حسابهاي مسدود امروزه روز، ايران در آسيا، امريكاو اروپا حضوري متكي بر سنن اصيل خود دارد وگردن ابرقدرتها را مي شكند كه ديگر چاره اي ندارند

ص: 10735

مگر حسرت خوردن و انتقام را در خواب ديدن چه شفاف است اين ستاره آسمانهاي آبي اين اسلام است كه پيامهاي عشق و اميد را منتشر مي سازد در بين مردمي كه قحطي و بدنامي رنج مي برند و اين رنج ناشي از جدل هاي احمقانه ايست كه بدبختي بدنبال دارد و استعمارگران خشن و تاجران بي وجدان و آن ملتها كه بينوايي انسانها را معامله مي كنند در اين كشورها و كشورهاي ديگر نيز مثال (امام) خميني (ره) در بين مردم انتشار مي يابد و شناخته مي شود تا جهادي تازه را پايه ريزند و زنجيرهايي را كه روزها و شبها تحمل مي كنند بگسلند تا اينكه از قعر نقاهت، بينوايي و فلاكت بدرآيند و در طريق پيشرفت، عدالت و آزادي را جستجو كنند كه تنها راه خروج از مشكلاتي است كه آنان را به هلاكت مي كشاند (امام) خميني، روح پيشرو، انسان وارسته شخصيت قرن كه با درخششي خيره كننده جلوه مي كني با شجاعتي قادر و مهرباني والا كه حامي بيماران و مستضعفاني و كودكان و يتيمان و سالخوردگان و رهبر و معلمي ، مومنانت را كه خداوند خير و بركت دهد خميني را، امام ايران اسلامي را و او را در جايگاه ابدي، نزد خود محشور دارد. بهار و او بوي خوشه لاله زار مي آيد و او نرگس، نرگس

ص: 10736

خمار مي آيد و او از دور سوار شال سبزي پيداست من معتقدم بهار مي آيد و او يكرنگي چشم از من و رخصت تماشا از تو يكرنگي آسمان و دريا از تو مهتاب و سپيده و من آموخته ام اي آيينه! ساده زيستن را از تو اي گل نام تو كنار سبزه جاري اي گل تو شهرت آفتاب داري اي گل تو رويش لاله هاي زخمي، يعني تاريخ تولد بهاري اي گل صادق رحماني مشفق كاشاني

ص: 10737

يك سند تازه و منسوب به امام درباره فلسطين

14 1 چكيده: در اوائل سال 1327 ش مصادف با 1949 ميلادي ماجراي فلسطين و نزاع ميان مسلمانان و صهيونيستها بالا گرفت و در نهايت با حمايت كشورهاي غربي، كشور اسرائيل تاسيس شد . اين مساله با اعتراض سراسري مسلمانان روبرو شد و درايران نيز بسياري از رهبران مذهبي - و نه ملي - دست به كار شده و با برپايي تظاهرات و نشستها و صدور اعلاميه ها همراهي خود را با جهان اسلام نشان دادند . (در اين باره بنگريد به: آيين اسلام، س5، ش8، صص8، 11 - 10( در اين ميان، فدائيان اسلام و اتحاديه مسلمين و بسياري از چهره هاي منفرد مانند مرحوم طالقاني، مرحوم سيد غلامرضا سعيدي و عده اي ديگر، فعال بودند . مطبوعات مذهبي اين دوره مانند نشريه آيين اسلام و دنياي اسلام و پرچم اسلام، اخبار مربوط به فلسطين و همراهي شيعيان ايراني را با فلسطين منتشر مي كردند . در اين زمان، آيت الله سيد محمد بهبهاني - فرزند سيد عبدالله بهبهاني از رهبران روحاني مشروطه - از علماي موجه تهران بود . به همين مناسبت، وي از شماري از علما دعوت كرد تا در اين باره انديشه كرده، نامه اي براي پاپ بنويسند . آن زمان، امام خميني رحمة الله عليه گهگاه

ص: 10738

به تهران مي آمد و در محافل علما شركت مي كرد . ايشان در نشستي كه براي تدوين اين نامه در منزل آيت الله بهبهاني تشكيل شد، شركت كرد . قرار بر آن شد تا حاضرين، هر كدام متني را بنويسند تا در جلسه بعدي، مورد بررسي قرار گرفته و يكي از آنها انتخاب و ارسال شود . روز بعد علما در خانه مرحوم بهبهاني گرد آمدند و متنهاي تهيه شده توسط علما در جمع خوانده شد . در اين ميان، متني كه امام خميني نوشته بود، مورد پذيرش قرار گرفت و از طرف مرحوم بهبهاني كه عنوان رئيس العلمائي داشت براي پاپ ارسال شد . همان زمان اين نامه در نشريه آيين اسلام و دنياي اسلام به چاپ رسيد و جوابيه كوتاهي هم از سوي نماينده پاپ در ايران به آن داده شد كه باز در مطبوعات وقت به چاپ رسيد . بعدها حكايت اين مطالب را امام خميني براي آيت الله شيخ جعفر سبحاني كه آن زمان از شاگردان ايشان بود، نقل كردند . چندي قبل حضرت آقاي سبحاني اصل مطلب را به بنده فرمودند و من با مراجعه به نشريه آيين اسلام، نامه را يافتم كه تصوير آن را عينا در اينجا به چاپ مي رسانم . به نظر مي رسد كه نثر

ص: 10739

آن نامه، بخوبي مي تواند نشان دهد كه قلم، قلم امام خميني است . نامه بسيار با سياست تنظيم شده و نكات مهمي را در ارتباط ميان سه جامعه مسلمان، مسيحي و يهودي يادآور و از پاپ خواسته شده است تا در برابر تجاوز يهود موضعگيري كند . اكنون كه بار ديگر مساله فلسطين اوج گرفته است، نامه آن رهبر عظيم الشان را كه دغدغه فلسطين يكي از مهم ترين دغدغه هاي ايشان در تمام دوره زندگيشان بود . تقديم خوانندگان عزيز مي كنم .

تلگراف آيت الله بهبهاني به پاپ اعظم

جناب قدسي خطاب پاپ اعظم واتيكان لتجدن اشد الناس عداوة للذين آمنوا اليهود والذين اشركوا و لتجدن اقربهم مودة للذين آمنوا الذين قالوا انا نصاري ذلك بان منهم قسيسين و رهبانا و انهم لايستكبرون (سوره مائده آيه 82( خبرهاي اسف انگيز فلسطين در محافل روحاني و ملي كشور ايران تاثيرات عميقي كرده و نظر مراكز حساس روحانيت را به خود جلب نموده است . فتنه انگيزي و ماجراجوئي جمعيت لجوج و حريص يهود چندان موجب تعجب نيست زيرا سوابق سؤ آنها روي تاريخ بشريت را سياه كرده است و بحكم قضاوت تاريخ بايد اين جمعيت را دشمن نوع بشر دانست . تنها چيزي كه مايه تعجب و تحير بسيار است پشتيباني پاره اي ملل مسيحي از

ص: 10740

آنها و برسميت شناختن دولت پوشالي اسرائيلي است . همان مردمي كه قلب عيسي مسيح را در آسمان رفعت جريحه دار كردند همان جمعيتي كه مريم صديقه را به ناسزا و بي ادبي ياد كرد . همان افرادي كه امروز هم در محافل مذهبي آنها مريم پاك را به خلاف عفت ياد مي كند اين ضربتهاي جگر خراش معنوي است كه از اين يك مشت جهود عنود به مذهب عيسوي وارد شد . در مقابل تنها كسي كه به مخالفت آنها برخاست پيغمبر بزرگ اسلام بود كه كتاب آسماني خود را در دست گرفت و به جهانيان اعلان عظمت مسيح و عصمت مريم صديقه را نمود . آري اسلام در مقابل جمعيت يهود قيام كرد و دامن عفت مادر مسيح را از لوث ناسزاهاي آنها تنزيه نمود و يكسوره در شان مريم و عظمت او براي جهانيان و برسوائي يهود از منبع وحي دريافت نمود . اكنون ملت نصاري جبران خوبيهاي اسلام را بدين نحو مي نمايد و با دشمنان عيسي مسيح دست برادري ميدهد و بر عليه مسلمين و اسلام قيام و اقدام مي كند؟ اينست پاداش ملت نصاري در مقابل خدمت اسلام به مسيح و مريم صديقه، باز اينقدرها تعجب و تاثر ندارد كه بعضي از رجال سياسي دست دوستي و برادري به دشمن عيسي و مادر

ص: 10741

معصومه اش بدهند ليكن در محافل مذهبي و ملي مسلمين يك نكته با كمال تعجب تلقي مي شود و آن نكته اينست كه چه شده است كه محافل روحاني مسيحيت به جاي آنكه دولتهايي را كه با دشمنان مسيح دست دوستي داده و با آغوش باز آنها را پذيرفته اند به خطاي خود آگاه كند و ملل ديندار عيسوي را از خواب غفلت بيدار كند، به سكوت فرو رفته و وظيفه روحاني خود را انجام نمي دهد؟ اينك اينجانب از طرف عموم ملت اسلام مخصوصا پيروان و روحانيون مذهب مقدس شيعه ايران تنفر خود را از جمعيت متعدي يهودي و كساني كه با آنها همراهي مي نمايند به تمام ممالك عالم و مخصوصا بمقامات بزرگ روحانيت ملت مسيح اعلان مي كنم و از خداوند متعال نصرت مسلمين و خذلان متجاسرين را خواهانم . در خاتمه از مقام پاپ تقاضا دارم كه به ملل مسيحي تذكر دهند كه از اين جمعيت يهود كه دست تعدي به جان و مال مسلمين مظلوم دراز كرده اند پشتيباني ننموده و عواطف چند صد مليون مسلمين را براي خاطر يك مشت يهود فتنه جو جريحه دار ننمايند و البته اين معني در خور مقام روحانيت پاپ كه هميشه رهبر و هادي ملت هستند مي باشد . محمد الموسوي البهبهاني متن بيانيه از تصوير ارائه شده واضح است .

ص: 10742

اما پاسخ نماينده پاپ بدين شرح است: چون يك نسخه از تلگرافي كه حضرت آيت الله بهبهاني به پاپ اعظم واتيكان در موضوع فلسطين مخابره نموده اند براي اطلاع نماينده پاپ در تهران فرستاده شده بود، اينك نماينده پاپ شرح زير را در جواب ارسال داشته است: بعد از عنوان: افتخار دارم كه مراسله جنابعالي به ضميمه كپيه تلگراف شما به حضرت آقاي پاپ را زيارت كنم . من در اقدام و نوشتن اين موضوع به واتيكان قصور نخواهم كرد . لكن لازم است قبلا عرض كنم كه قدسي م آب پاپ از قضاياي فلسطين خيلي متاثر است و در دهم ارديبهشت ماه ]1327 ش] به كليه كاتوليك هاي دنيا دستور داده است كه دعا كنند كه قضيه فلسطين منجر به خونريزي نشود و صلح و صفا را در فلسطين از خدا بخواهند . و رونوشت نامه پاپ به ضميمه ارسال مي شود . احترامات فائقه را تقديم مي دارم . رسول جعفريان 1

ص: 10743

يك شعله از خورشيد

19 چكيده: يك كهكشان نشسته به خون، چشم يار نيز دنبالشان ستاره دنباله دار نيز اين خنجر برهنه كه در سينه ام شكست روزي نشست در جگر يك سوار نيز يك شعله داشتيم ز خورشيد يادگار خورشيد رفت از پي اش اين يادگار نيز در ازدحام فاجعه زخمي شگرف بود دست قنوت، چشمه شد از بي اجابتي ديگر به پاي جوشش اشكم نمي رسد تنها نه رودخانه، نه شط، آبشار نيز تنها نه آينه ست كه ماتم گرفته است داد از دعا و گريه بي اعتبار نيز يك كهكشان نشسته به خون، چشم يار نيز بر شانه زمين و دل سوگوار نيز به يادگار امام - جليل واقع طلب

ص: 10744

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109